فضائل اهل بیت علیهم السلام از منابع اهل سنت

مشخصات کتاب

سرشناسه:امین زاده، محمدرضا، - 1335

عنوان و نام پدیدآور:فضائل اهل بیت علیهم السلام از منابع اهل سنت/ محمدرضا امین زاده

مشخصات نشر:قم: موسسه در راه حق، 1377.

مشخصات ظاهری:ص 208

شابک:6000ریال

وضعیت فهرست نویسی:فهرستنویسی قبلی

یادداشت:فهرستنویسی براساس اطلاعات فیپا.

یادداشت:کتابنامه به صورت زیرنویس

موضوع:خاندان نبوت -- فضایل

موضوع:خاندان نبوت -- احادیث اهل سنت

شناسه افزوده:موسسه در راه حق

رده بندی کنگره:BP25/الف 8ف 6

رده بندی دیویی:297/931

شماره کتابشناسی ملی:م 77-7384

ص :1

اشاره

ص :2

فضایل اهل بیت از منابع اهل سنت

محمد رضا امین زاده

ص:3

پیشگفتار

چه زیباست طبیعتی که جایگاه شکفتن و به بار نشستن و ثمره دادن است.

و چه زیبایند آنان که خود را آراستند; شکوفا شدند; و با مظاهر وجودشان فضای عالم انسان را عطرآگین و روشن ساخته و راه گلشن حقیقت را به روی عاشقان گشودند.

هر پدیده ای که در صحنه طبیعت ظهور می کند، در تلاش است که خودش و زیباییهای درونی اش را در معرض تماشا گذاشته و بگوید: من کیستم؟ و با ظهورش می گوید که جمال و آراستگی من، نشانه جمال و آراستگی خالق و آفریننده من است.

انسان، این دارنده روح خدا، سزاوارترین موجودات است به این که حقیقت جمال، و صفات نیک و پنهان شده در نفس خود را در معرض دید هر بیننده ای بگذارد و مظهر و نشانه خدای متعال در عرصه صفات و جمال و کمال باشد. البته، این نکته قابل ذکر است که آیه و نشانه خدا و ظهور فعلی اسماء و جمال خداوندی در مرحله اراده و اختیار بودن ممکن نیست; مگر در پرتو انسان کامل، و الگو قراردادن او در دو بعد اندیشه و عمل و رهبری الهی.

در این بخش از معارف، ابتدا به دو برهان عقلی در نیازمندی به رهبری الهی و آن گاه به نقل احادیث در وصف اهل بیت(علیهم السلام) خواهیم پرداخت و به ویژگیهای بازر آنها (واسطه فیض، واسطه در محبت، عصمت، اعجاز، مکارم اخلاق و...) اشاره خواهیم کرد.

ص:4

1 لزوم عقلی امامت

ص:5

ص:6

رهبری و عقل

فطرت، معرفت و علم

تفحص و وارسی باطن وجود خویش و دقّت در ظرافتهای روح، ما را به زیباییها و زشتیهای بوستان وجودمان آشنا می کند. به نظر شما چرا عقل و شعور، زیبایند و سفاهت زشت است؟ چرا معرفت و علم زیبا و جهل و نادانی زشت است؟ چرا از داشتن علم و معرفت، لذّت می بری و اگر به شما نادان بگویند، ناراحت می شوی؟

انسان، عقل و شعور، معرفت و علم را کمال; و سفاهت و جهل و نادانی را نقص می بیند. در واقع آنچه برای انسان زیباست، کمال است و آنچه زشت است، نقص می باشد.

لحظه ای، از آنچه در اطراف شما می گذرد، چشم فرو بندید، از افراد فاصله بگیرید، تمام حوادث موجود در ذهن را به فراموشی بسپارید و... و لحظه ای با خود خلوت کنید. فقط خودتان باشید، تنهای تنها، شاید بد نباشد که یک چنین لحظه ای را داشته باشید. هیچ وحشت نکنید. شما در آن لحظه تنها نیستید، بلکه با خودتان هستید; با فطرت پاکتان، که زیبا و لطیف است. و در آن لحظه خواهید یافت که لذّت روح انسانی شما، از معرفت و علم; و رنج شما از جهل و نادانی است. آیا تا به حال اتفاق افتاده که مطلبی را مطابق با واقع بدانید و پس از مدّتی، پی ببرید که آنچه را علم می دانسته اید خطا بوده و در واقع، خطا، رنگ علم گرفته بوده است؟ راستی، آن هنگام که متوجه شدید که فلان مطلب خطاست، چه حالی به شما دست داد؟ حتماً ناراحت شدید. البته

ص:7

ناراحتی شما بجاست، زیرا فطرت انسانی خطا را نمی پذیرد; دوست ندارد و از آن پرهیز می کند. تا وقتی به خطای خود پی نبرده بودید، راحت بودید، بلکه از این که به فلان مسأله علم و آگاهی داشتید، لذّت می بردید. امّا تا متوجه خطای خود شدید، ناراحتی و رنج شما شروع می شود; تأسّف می خورید از این که چرا خطا کرده اید. اگر علم به آن مطلب را خواه با اندیشه و فکر خود به دست آورده باشید. یا از مطالعه کتاب یا در ارتباط با دیگران، همیشه این احتمال وجود خواهد داشت که من خطا می کنم; در کتاب خطا وجود دارد; دیگران خطا می کنند. این جا دو حالت ممکن است برای شما پدید آید:

1 - به حقیقت نمی توان راه یافت - اگر حقیقتی وجود داشته باشد - پس نباید توقّع و انتظار شناخت حق را داشته باشیم، زیرا احتمال خطا در هر فکر و اندیشه و بیانی وجود دارد.

پس، نگاه ما به هستی، جهان، انسان، نگاهی همراه با خطا و اشتباه است و حیات و زندگی را باید در میان تردیدها، احتمالات، اشتباهات و... گذراند.

2 - درصدد بر می آیید تا جهت یافتن حقیقت، منبعی مطمئن و دور از اشتباه و خطا پیدا کنید و امیدوار و آرام به جستجو می پردازید.

ان شاءالله که دچار حالت اول نشده اید و نمی شوید. و حتی حاضر به پذیرفتن چنان حالتی نیز نیستید. زندگی کردن در میان اشتباهات و خطاها دون شأن انسان و بدور از قضاوت عقل بوده و موجب رشد و معنویت نمی شود. کمال انسانی معلول علم و معرفت، شناخت صحیح از هستی، دنیا، خدا، قیامت، انسان و... است. و آن گاه که ما در این مسائل، به منبعی مطمئن وابسته نباشیم و معرفت و علم صحیح را کسب نکنیم، نه تنها انتظاری در زمینه رشد انسانی و اصلاح اخلاقی و ظهور فعلی فضایل نباید داشته باشیم، بلکه باید انحطاط و افول انسانیت و اخلاق انسانی در جوامع بشری را نظاره گر باشیم. پس، شما که دوستدار کمال انسانی در پرتو معرفت صحیح و

ص:8

مطابق با واقع هستید و از رسوخ خطا و اشتباه در شناخت مسائل - بخصوص مسائلی که با سرنوشت انسانی، الهی ما در ارتباط است - رنج می برید، به حکم فطرت به جستجوی منبعی می پردازید که معرفت صحیح از آنجا اخذ شده باشد.

راه شناخت منبع صحیح معرفت

منبع صحیح کدام است؟ عقل، مردم، یا کسی دیگر؟ آیا عقل قادر است معرفت و شناخت صحیح درباره هستی و خصوصیات آن، همچنین دنیا، آخرت، قیامت (مبدأ و معاد) چگونه زیستن و... را به ما بدهد؟ و ما را به مسائلی جزئی زندگی - بدون اشتباه - آگاه نماید؟

به طور کلی، انسان برای خوب زیستن و پیمودن راه رشد، محتاج به شناخت دو نوع مسائل است.

1 - مسائل نظری

2 - مسائل عملی

مسائل نظری، مسائلی هستند که زیربنای عقیدتی، فکری، اخلاقی، فرهنگی و... ما را تشکیل می دهند. در این گونه مسائل، عقل، به شناخت هستی پرداخته و در نهایت، نتیجه می گیرد که: جهان، واقعیت دارد; این جهان دارای ناظم، مدبّر و آفریننده است. و حتّی به شناخت برخی از صفات خالق نیز نایل شده و می گوید: او دانا، حکیم، قادر، مطلق و بی نیاز است. ولی با همه اینها، عقل، به شناخت مصداق نایل نمی شود. مصداقی چون: خدا کیست؟ آن ناظم و قادر چه کسی است؟ آن هستی مطلق کدام است؟

عقل می گوید: برای رسیدن به سعادت، باید طرحی صحیح از زندگی داشته باشی. ولی در شناخت این که آن طرح چگونه طرحی باشد و از کجا شروع شود، فرو می ماند.

عقل می گوید: باید در مسیر مستقیم حرکت کنی تا به مقصد برسی، امّا در شناخت

ص:9

این که آن مسیر و جاده کدام است و مشخصات آن چیست؟ اظهار عجز و ناتوانی می کند.

عقل می گوید: باید درست عمل کنی تا به نتیجه صحیح برسی و در زندگی، عادل باشی; ولی این که درست عمل کردن چگونه است؟ و مصداق عدالت کدام است؟ و چگونه به جزئیات ظلم آشنا شویم تا ظلم و ستمی به دیگران روا نداریم، را نمی تواند پاسخگو باشد. به هر حال، عقل در مسائل نظری به درک کلیات نایل می شود، امّا در بیان جزئیات ناتوان است.

مسائل عملی آنهایی هستند که در حیطه اراده و اختیار ما قرار می گیرند. و پس از آگاهی و شناخت می توان به آنها عمل کرد. و عقل، تا شناخت صحیح از مسائل نظری نداشته باشد، به شناخت صحیح در حیطه عمل نخواهد رسید. عقل، وقتی در بیان طرح صحیح زندگی عاجز می ماند، می گوید: باید از آشنای کامل به مسائل زندگی کمک گرفت; آشنایی که در گفتار و بیان مسائل خطا و اشتباه نداشته باشد. واین که آن آشنا و عالم کیست؟ آیا عقل قادربه معرّفی اوست؟ مادوستی راانتخاب می کنیم و سالهای طولانی بااو همراه می شویم; امّا هرگزاز ضمیر و باطن اوآگاه نمیگردیم. بعد از چندین سال می بینیم کسی را که دوست می پنداشته ایم در حقیقت دشمن ما بوده است.

عقل، به باطن افراد راه ندارد، بنابراین، نمی تواند تشخیص دهد چه کسی دور از خطا و اشتباه است. آن گاه که عقل، خود را در تشخیص چنین فردی عاجز و ناتوان می بیند، به بیان مطلبی می پردازد و آن این که دانش صحیح - در مسائل نظری و عملی و طرح چگونه زیستن - را باید از مبدأ غیب و خدای بزرگ که علم مطلق است کسب کرد. و چون هر کسی قابلیت ندارد که پیام را به طور مستقیم از خدا بگیرد، محتاج به پیام آوری از جانب خدا خواهیم بود.

ما اعتقاد داریم که خداوند بر اساس حکمت خویش، انبیا و رسولانی را به سوی

ص:10

مردم فرستاد تا پیام او را - در مسائل نظری و بخصوص علمی - به مردم برسانند.

و نیز اعتقاد داریم که رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله وسلم) معصوم بوده و پیام الهی را بدون کم و زیاد به مردم رسانده است. و هم او منبع مورد اعتماد در مسائل نظری و عملی است. بعد از پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) منبع مورد اعتماد و بدور از خطا و اشتباه کیست؟ آیا عقل است؟ در صورتی که عقل به شناخت بسیاری از مسائل نایل نمی شود. آیا مردم هستند؟ در صورتی که اگر مردم از خطا و اشتباه بدور بودند و مسائل را درک می کردند و راه حق را می یافتند، محتاج به پیامبر نبودند; در حالی که مردم، محتاج به شناخت صحیح مسائلند، عقل، شخص خاصّی را هم نشان نمی دهد، زیرا که قادر به تعیین فرد معصوم نیست و فرد غیر معصوم هم با دیگران یکسان است; سخنش مورد اعمتاد نیست; احتمال خطا، اشتباه، دروغ و تزویر در او وجود دارد. اکنون که ما به باطن افراد راه نداریم، چه کسی باید اسلامی را آن گونه که حضرت محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) آورده است معرفی کند، تا سخن او مورد اعتماد باشد؟ این جاست که عقل می گوید: چنین فردی باید کسی باشد که عالم به قرآن و سنت پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) بوده و در فهم و بیان مسائل اشتباه نکند و به تحریف اسلام نپردازد. خطای در شناخت نداشته باشد، تا سخن او برای مردم حجّت باشد. او چه کسی است؟ عقل می گوید: من قادر به فهم او نیستم; خدا باید او را به وسیله رسولش - که اعتقاد به عصمت او داریم - معرّفی نماید. اگر کسی گفت: پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) شخصی را معرفی نکرده است، آیا عقل می پذیرد؟ این سؤالی است که به زودی آن را پاسخ خواهیم داد.

فطرت انسانی ما خواهان معرفت صحیح و دور از خطا و اشتباه است; معرفتی که مطابق با واقع باشد. و ما، در شناخت دین - که طرح زندگی و چگونه زیستن را ارائه می دهد و به بیان مسائل نظری و عملی می پردازد - محتاج به شخصی هستیم که مورد اعتماد باشد; خطا نکند; اشتباه نکند; راستگو باشد; به همه معارف آشنا باشد. این شخص بعد از رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) چه کسی می تواند باشد؟

ص:11

برهان عبودیّت

آیا راجع به هستی، جهان، دنیا و خودتان فکر کرده اید؟ شما به عنوان یک مسلمان، جهان را چگونه می بینید؟ البته پاسخ شما براساس بینش اسلامی، این خواهد بود که: جهان، حق است; انسان حق است و هر دو را خدای حکیم آفریده است.

«خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ صَوَّرَکُمْ...1»; خدا، زمین و آسمانها را به حق (و نظم احسن) آفرید و شما را به بهترین صورت برنگاشت.

اندیشه شما درباره جهان اینست که: جهان، فعل و کار خداست و در هستی و بقای خود به خدا وابسته است; و این وابستگی، تنها در اصل هستی و موجود شدن نیست; بلکه در بقا و فرمانبری و نیز به خدا وابسته می باشد.

«... وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ 2»; هر که در آسمانها و زمین است، خواه ناخواه منقاد فرمان خداست و همه به سوی او رجوع خواهند کرد.

هر موجودی به مقتضای هستی اش خدا را تسبیح می گوید.

«یُسَبِّحُ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ...3»; هر چه در آسمانها و آنچه در زمین است، همه (به زبانِ تکوین و منطقِ فطرت) به تسبیح و ستایش خدا مشغولند.

بنابراین، نظام جهان، نظام وابستگی خالص و فرمانبری محض از خدای متعال است. به عبارت دیگر، قید عبودیت و بندگی در ذات هر وجودی نهاده شده و امری فطری است. و این است سنّت تغییر ناپذیر خدا در جهان و انسان نیز به عنوان پدیده ای در جهان هستی از سنتّ فوق جدا نیست; او نیز باید به مقتضای هستی

ص:12

خویش و از روی اختیار و اراده، مطیع و فرمانبردار خدا باشد. و اطاعتش را بر اساس معرفت و شناخت صحیح به منصه ظهور برساند.

اصبغ بن نباته گفت: امیرالمؤمنین، علی(علیه السلام) فرمود:

«بالعلمِ یطاعُ اللّهُ و یُعبَد(1)»; همانا خدا به سبب علم، اطاعت و عبادت می شود.

حرف «با» در «بالعلم» نحوه رابطه و طریق اطاعت و بندگی را بیان می کند و بیانگر آنست که واسطه در اطاعت و عبادت، دانستن، علم و آگاهی است.

وابستگی انسان به خدا در پدید آمدن و درماندن، یک حقیقت انکار ناپذیر است و قید عبودیّت و بندگی - که همان وابستگی می باشد - بر وجود این موجود نهاده شده است. بنابراین، اراده و اختیار موجود در انسان باید هماهنگ با اصل هستی انسان باشد و شرط در تحقق اصل بندگی، علم و معرفت است. پس، به حکم بینش اسلامی، شکی در این نیست که بندگی ما که توأم با علم و معرفت است، باید مطابق خواست خدا بوده و حرکت و زندگی ما نیز در جهت رضای خدا باشد. در غیر این صورت، از عبودیت خارج شده، برخلاف سنّت حاکم بر نظام هستی عمل خواهیم کرد. رسیدن به مقصد انسانی و کمال معنوی در گرو شناخت خواسته خدا و بندگی کردن برای اوست. در این جا با یک سؤال روبر می شویم و آن این که: در شناخت و فهم خواسته خدا از چه کسی کمک بگیریم؟

در این جهت، باید به منبع مورد اعتمادی مراجعه کنیم که هیچ گونه خطا و اشتباه در گفتار و عمل نداشته باشد، و چنین فردی است که می تواند الگو و سرمشق ما در مقام عبودیت و در تمام ابعاد زندگی باشد. و چنانچه احتمال خطا در گفتار و عملش بدهیم، کافی است که سخن و رفتارش برای ما حجت نباشد. و در چنین حالتی ما نمی توانیم به معرفت صحیح دست یابیم و نیز نمی توانیم روش درست عمل کردن را بیاموزیم. به عبارت دیگر، ما نمی توانیم به قرب خدای متعال نایل شویم.

ص:13


1- (1) . بحار، ج 1، ص 167، روایت 7، طبع بیروت

منبع مورد اعتماد برای ما، رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله وسلم) است که از طریق وحی، خواسته و دستور خدا را به مردم می رساند، بعد از رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) شخص مورد اعتماد کسی

است که در مقام جانشینی آن حضرت باشد و سنت رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) را بیان کند; قرآن را برای مردم تفسیر نماید; احکام عبادی، سیاسی، معاملاتی، اخلاقی آن را مطابق خواست الهی و به گونه ای که برای ما حجّت قرار بگیرد و ملزم به اطاعت باشیم، برای ما بیان کند.

و امّا چه کسی تعیین کننده چنین خلیفه ای است؟ آیا عقل؟ یا شورا و آرای عمومی؟ یا خدا و رسولش(صلی الله علیه وآله وسلم)؟

در پاسخ این سؤال باید گفت:

1 - عقل، که ما را به منبع مورد اعتماد و دور از خطا و اشتباه می خواند، قادر به تشخیص فرد و مصداق آن نیست.

2 - تعیین فردی به عنوان جانشین از طریق شورا و آرای عمومی، از سه حالت خارج نیست.

الف) یا آن فرد از نظر علمی و تقوایی در سطح مردم است.

ب) یا آن فرد از نظر علمی و تقوایی پایین تر از مردم است.

ج) یا آن فرد از نظر علمی و تقوایی بالاتر از مرد است.

اگر فرد حالت اول و دوم را داشته باشد، انتخاب او لغو است، زیرا در حالت اوّل، 3 قادر نیست بیش از آنچه مردم می دانند، به آنها بیاموزد و برای آنها الگو باشد، و در حالت دوّم، خود، محتاج به آموختن از مردم است. پس، در هر دو حالت، مورد اعتماد نیست و صلاحیت رهبری را ندارد.

ودرحالت سوّم اگربالاتربودن از مردم فقط دریک یاچند رشته از علم وتخصص باشد ودربسیاری ازمسائل مهم مربوط به دین و حیات انسانی ناآگاه باشد، چنین فردی صلاحیت نداردبه عنوان جانشین و منبع مورداعتماد دربیان سنّت رسول

ص:14

خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) واحکام سیاسی، عبادی، معاملاتی، اخلاقی باشد، وعملش نیزحجّت نیست.

سؤال: قرآن مجید، ما را امربه مشورت کرده است(1); و اگر کسی را از طریق شورا و یا آرای عمومی برگزینیم، به حکم قرآن عمل کرده ایم. و باید از او اطاعت کنیم. خواه عالم باشد یا نباشد; عادل باشد یا نباشد; در سطح مردم باشد یا پایین تر از مردم.

پاسخ: در پاسخ به این سؤال، به چند مطلب اشاره می کنیم.

اسلام، مکتبی است جامع که از جانب خدای حکیم و دانا بر نبی گرامی اش حضرت محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) وحی شده است. پس، در این مکتب:

الف) احکام، باید درجهت تقویت وبقای آن باشدنه نفی وزوالش. ب) احکام با هم تضاد نداشته باشند.

ج) غرض از فرستادن پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) و دین - که هدایت مردم و رساندن آنهابه قرب الهی است - حاصل شود. به عبارت دیگر، مردم درپرتو آن دین، به مقام عبودیّت نایل آیند; نه این که ازآن مقام خارج شوند.

د) پاسخگوی تمام مسائل فکری و عملی مردم در همه زمانها و مکانها - تا روز قیامت - باشد.

ه -) محل اعتماد وتکیه گاه مظلومین و علیه ظالمین و ستمگران باشد.

باتوجه به چند نکته فوق، اگرفرد منتخب شورا ویا آرای عمومی - که به عنوان مقام امامت و جانشینی برگزیده می شود - فردی باشد که در علم و عمل مورد اعتماد نباشد، آیا نکات فوق تحقق خواهند یافت؟ و مردم هدایت خواهند شد؟ به مشکلات مردم در مسائل، پاسخ داده خواهد شد؟ و آیا تکلیف مردم در برابر خدای یکتا معین خواهد گشت؟ و مظلومین به حقوق خودشان دست خواهند یافت؟ وآیا حدود الهی جاری خواهد شد؟ و مردم به مقام عبودیت خدای متعال راه خواهند یافت؟!

لحظه ای بیندیشید; پاسختان منفی خواهد بود. چون فردی که دور از علم و دانش

ص:15


1- (1) . سوره شورا، آیه 38«وَ أَمْرُهُمْ شُوری بَیْنَهُمْ...»

و دور از تقوای الهی باشد، هرگز قادر نخواهد بود که بیان کننده خواسته های الهی و سنت رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) باشد و الگوی فکری و عملی و تقوایی امت اسلام و جامعه الهی قرار بگیرد. اگر آیه«وَ أَمْرُهُمْ شُوری بَیْنَهُمْ» می گوید: در امور اجتماعی خود به مشورت بنشینید، آیه دیگری می گوید: «لا یَنالُ عَهْدِی الظّالِمِینَ 1»; عهد و پیمان من به ستمگران نمی رسد. و نیز می فرماید: «وَ مَنْ یَعْصِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَتَعَدَّ حُدُودَهُ یُدْخِلْهُ ناراً خالِداً فِیها وَ لَهُ عَذابٌ مُهِینٌ 2»; کسی که خدا و رسولش را نافرمانی کند و از حدود و احکام الهی تجاوز نماید، (خداوند) او را به آتشی افکند که همیشه در آن معذب است و همواره در عذاب خوار کننده و ذلت خواهد بود.

ونیز: «وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ 3»; هرکه به خلاف آنچه ازطرف خداوند نازل شده، حکم کند، همانااز فاسقان است.

و نیز: «وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ 4» ; هر کس مطابق آنچه خدا نازل فرموده است حکم نکند، از کافران خواهد بود.

و نیز: «وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ 5»

و آیات بسیاری که نهی از فحشا و منکرات می کند.

اگر آیه«وَ أَمْرُهُمْ شُوری بَیْنَهُمْ» را مطلق گرفته و منتخب شورا را امام و جانشین رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) بدانیم، هر چند ناآگاه و تهی از تقوی الهی شد، نتیجه اش این خواهد بود که: تمام آیاتی که ما را از پیروی فاسق، جاهل، ظالم و از معصیت خدا و... نهی کرده است، کنار بگذاریم. و این، نقض دین است به وسیله خودش و نقض غرض

ص:16

است از آمدن پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) و دین. در صورتی که چنین مطلبی را بپذیریم، حکمت خدا را نادیده گرفته و یا عملاً منکر آن شده ایم. در حالی که علم داریم به این که خدای متعال، کمال مطلق بوده و از او فعلی خلاف حکمت صادر نمی شود.

پس، باید آیه«وَ أَمْرُهُمْ شُوری بَیْنَهُمْ» را در کنار این آیات قرار داده و بگوییم: فرد دور از شرایط لازم جانشینی رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) از مصادیق این آیه نیست و انتخاب فرد دارای شرایط (عالم، عادل و معصوم) از توان شورا و آرای عمومی خارج است، زیرا شناخت چنین فردی از طریق تجربه و تعقل غیر ممکن است.

پس، مأمور و مکلفیم که راه خدا و رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) را برویم. و بعد از رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) به شخصی اقتدا کنیم که الگوی فکری و عملی ما در معارف الهی و سنت و سیره رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله وسلم) باشد، تا غرض از دین که رسیدن به قرب الهی و ظهور فعلی انسانیت است تحقق یابد.

«قُلْ أَطِیعُوا اللّهَ وَ الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الْکافِرِینَ 1»; بگو (ای پیامبر!): خدا و رسولش را پیروی کنید، پس، اگر (از فرمان آنها) سرپیچی کردند، به کفر گرویده اند، پس به راستی که خداوند کافران را دوست ندارد.

اگر دین خدا به دست غیر اهلش رهبری شود، تبدیل به دینی غیر الهی خواهد شد و آن گاه مشمول این آیه قرار خواهیم گرفت:

«أَ فَغَیْرَ دِینِ اللّهِ یَبْغُونَ...2»; آیا در جستجوی غیر دین خدا هستند؟

«وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِینَ 3»; و کسی که جز اسلام، دینی را اختیار کند، هرگز از او پذیرفته نمی شود و در آخرت از

ص:17

زیانکاران خواهد بود.

برای شناخت فرد معصوم - که در بیان مسائل نظری و عملی دین مورد اعتماد باشد - بعد از رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) یک راه وجود دارد و آن، معرفی خدا به پیامبرش و ابلاغ آن حضرت(صلی الله علیه وآله وسلم) به مردم است.

در فصل بعدی، به این مطلب خواهیم پرداخت که آیا خداوند چنین شخصی را توسط رسولش(صلی الله علیه وآله وسلم) به مردم معرفی فرموده یا نه؟

ص:18

2 جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم

ص:19

ص:20

در مسأله جانشینی حضرت رسول(صلی الله علیه وآله وسلم) وتعیین فردی معصوم از سوی آن حضرت دو طرز تفکر وجود دارد:

1 - رسول خدا، حضرت محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) شخصی را به جانشینی خویش معرفی نکرده است; بلکه این بر عهده امت اسلام و شورا و آرای عمومی است(1).

2 - رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرد و افراد معصوم بعد از خود را معرفی فرمود و امت اسلام را در تمام شؤون زندگی به آنها ارجاع داد.

کدام اندیشه صحیح است ؟

آیا به راستی می توان پذیرفت که پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) راجع به خلافت، ساکت مانده و

ص:21


1- (1) . لحق النبی بالرفیق الاعلی. بعد أن بلّغ رسالة ربه... والذی لا شک فیه أنّه(صلی الله علیه وآله وسلم) لم یوص لأحد بالخلافة من بعده و لم یعین شخص الخلیفة الذی یقوم فی الناس مقامه، بل جعل ذلک شأنا من شؤون المسلمین، یتولونه هم بأنفسهم، و ینفذونه بمشیتهم، علی الوجه الذی یرون أنه أقوم لهم و أقرب إلی صلاح دینهم و دنیاهم جمیعاً! و لو أن رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم) کان یری الخلافة، أو شخص الخلیفة، أمراً من أمر الدین و شأناً من شؤون الرسالة، لما ترکه من غیر بیان واضح، و قول صریح یقع من المسلمین جمیعاً موقع الیقین، فلا یختلفون فیه و لا یتأوّلون له...(کتاب «علی بن ابی طالب، بقیة النبوة و خاتم الخلافة»; به قلم عبدالکریم الخطیب، ص 158)

کسی را برای جانشینی خود تعیین نفرمود؟ اگر این طرز فکر درست باشد، چه پیامدهایی می تواند داشته باشد؟ و با شواهد تاریخی بیان شده از اهل سنت و شیعه که خلاف این طرز تفکّر است چه باید کرد؟

اینگونه قضاوت درباره پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) در حدّ یک فرضیه بوده و به اثبات نرسیده است. علاوه براین، مخالف با موارد مورد قبول شیعه بلکه مورد قبول اهل سنت است.

1 - به بیان شواهد تاریخی ازاهل سنت، پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) دراوان رسالت خود (به حکم«وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ 1» خویشان نزدیکت راانذار کن وبه اسلام دعوت نما)، درچند مورد خویشانش رادرخانه اش گردآورد وپس از صرف طعام فرمود: «اولین فرداز شماکه به من ایمان آورد، خلیفه وجانشین بعدازمن خواهد بود.» همه سکوت کردند. فقط علی(علیه السلام) بود که به ندای پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) پاسخ گفت: و رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) او رابه عنوان خلیفه وجانشین بعدازخود معرفی فرمود(1).

با توجه به حدیث و بیان تاریخی فوق، آیا نسبت سکوت دادن به پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) در مسأله خلافت، صحیح است؟

2 - نسبت سکوت دادن به پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) در امر خلافت، انکار حدیث ثقلین، حدیث منزلت، حدیث غدیر و احادیث بسیاری است که اهل سنت در کتب صحّاح و مسندهای خود آورده اند. و کسانی که نسبت سکوت به پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) می دهند، به بیان عمر در روز عید غدیر توجه ندارند که پس از آن که رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود:

«من کنت مولاه فهذا علی مولاه» پیش آمده و گفت:

«بَخّ بَخّ لک یابن ابی طالب أصبحت

ص:22


1- (2) . شواهد التنزیل ج 1 ص 420-424، ینابیع المودة ص 105، فضائل الخمسته، ج 1، ص 333-335، دلائل الصدق، ص 2 صص 359-364; از مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 111،; کنزالعمال، ج 6، صص 397 و 392 و 401; شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 3، ص 263، تاریخ طبری، ج 2، ص 217; تاریخ الکامل،، ص 28;

مولای و مولی کل مؤمن (مسلم) قال فأنزل الله الیوم اکملت لکم دینکم(1)»

3 - حضرت رسول(صلی الله علیه وآله وسلم) طبق احادیثی، بیان فرموده اند: «زمین در هیچ زمانی از حجت خالی نیست(2) و دین اسلام تا قیامت برپاست و دوازده خلیفه - که همه از قریش اند - بر شما حاکم هستند(3).» اگر حجت خدا و آن دوازده خلیفه رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) از سوی پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) تعیین نشده باشند، آیا بیان مزبور، جز ایجاد تحیرّ در میان امت اسلام نتیجه ای خواهد داشت؟! و آیا می توان به رسول رحمت(صلی الله علیه وآله وسلم) نسبت داد که او با بیانش ایجاد تحیّر کرده و خلفای بعد از خود را معرفی نفرموده و در این مورد سکوت کرده است؟!

4 - غرض عالی و هدف نهایی اسلام از حکومتداری، ایجاد جوّ معنوی و رساندن انسانها به مقام بلند انسانی و اتمام حجت الهی بر آنهاست و این غرض و هدف جز با وجود امام معصوم تحقق نمی یابد و بر رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله وسلم) لازم است برای تحقق آن هدف نهایی در امر خلافت سکوت نکنند.

قبل ازاین که اشاره ای به احادیث پیرامون تعیین حجت داشته باشیم، این نکته را یادآور میشویم که رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله وسلم) اهل بیت خویش رابه عنوان الگو واسوه درمعرفت وعبودیت - که تنهابا تمّسک به آنان می توان از گمراهی نجات یافت - معرفی فرموده است.

حدیث ثقلین و آیه تطهیر و حدیث «اهل بیت من، امانی برای اهل زمین

ص:23


1- (1) . شواهد التنزیل، ج 1، ص 158 و 159، فضائل الخمسه، ج 1، ص 385، به نقل از تاریخ بغداد للخطیب البغدادی، ج 8، ص 290
2- (2) . ینابیع الموده، ص 20; «... و لا تخلوا الارض منهم و لو خلت لاَنْساخَتْ بأهلها...»
3- (3) . و فی روایة مسلم، من روایة سعد بن ابی وقاص، عن جابربن سمره، قال: سمعت رسول الله(صلی الله علیه وآله وسلم) یقول: «لا یزال الدین قائماً حتی یقوم الساعة او یکون علیکم اثنا عشر خلیفة کلهم من قریش...» و فی حدیث سماک بن حرب، عن جابر بن سمرة، عنه(علیه السلام): «لا یزال الاسلام عزیزاً الی اثنی عشر خلیفة...» اثبات الهداة، ج 3، ص 161

هستند.» شاهدی روشن بر نفی سکوت رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) در مسأله جانشینی است.

حدیث ثقلین

(1)

حذیفة بن یمان گفت: رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود:

«... إنّی تارک فیکم الثقلین، کتاب الله و عترتی أهل بیتی إن تمسّکتم بهما لن تضّلوا أبدا و انّهما لن یفترقا حتی یردا علیَّ الحوض، فَتَعلّموا منهم و لا تُعلِّموهم فإنهم أعلم منکم(2)»; «... همانا من در میان شما دو چیز با اهمیّت و پر ارزش گذاشتم: کتاب خدا (قرآن); و عترت و اهل بیت من. اگر به آن دو تمسک بجویید (و پناه ببرید) هرگز گمراه نخواهید شد. و آن دو هرگز از یکدیگر جدا نمی شوند تا این که در (کنار) حوض بر من وارد شوند. پس، (معارف و حقایق دینی را) از آنها یاد بگیرید; و به آنها یاد ندهید، زیرا آنها داناتر از شما هستند.»

زید بن ثابت گفت: رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود:

«إنّی تارک فیکم الثقلین کتاب الله عزّوجلّ و عترتی أهل بیتی ألا وهما الخلیفتان من بعدی و لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض(3).»; من در میان شما دو چیز پرارزش و گرانبها می گذارم: کتاب خدا (قرآن); و عتر ت و اهل بیت من. آگاه باشید که این دو، جانشین بعد از من هستند و هرگز از یکدیگر جدا نمی شوند تا این که در کنار حوض بر من وارد شوند.

این حدیث، با صراحت تمام بیان می دارد که پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) هدایت و تعالی انسان را تنها در صورت حاکمیت قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) تضمین می کند. گمراه نشدن و به انحراف نرفتن، مشروط به پناه بردن و رجوع کردن به قرآن و اهل بیت(علیه السلام) است.

ص:24


1- (1) . حدیث ثقلین، مورد قبول اهل سنت و شیعه بوده و به نحو «تواتر» روایت شده. «تواتر» بدین معناست که راویانش به قدری زیاد هستند که عقل، اتفاق آنها را بر کذب محال می داند.
2- (2) . ینابیع المودة، ص 35
3- (3) . احقاق الحق، ج 9، ص 342; منابع حدیث ثقلین از اهل سنت در کتاب احقاق الحق از ص 309 تا 375 بیان شده است.

امت اسلام و همه انسانها، بعد از پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) با رجوع به اهل بیت می توانند به احکام الهی و معارف دینی و صراط مستقیم آشنا شده و با تمسّک به آنها راه هدایت را بپیمایند تا به مطلوب الهی برسند.

ص:25

آیه تطهیر

إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً1»; خداوند چنین اراده فرموده که رجس و پلیدی را از شما اهل بیت بزداید و شما را (از هر ناپاکی و عیبی) پاک و منزه گرداند.

آیه فوق، دلیل واضح و روشنی است براین که خداوند، پاکی اهل بیت(علیهم السلام) را از هر گونه انحراف فکری و عملی ضمانت کرده است(1).

پس، در مسائل نظری وفکری عملی فقط اهل بیت(علیهم السلام) مورد اعتماد هستند. و در غیر آنها احتمال خطا و اشتباه وجود دارد، زیرا ضمانتی در مورد غیر آنها نداریم. و همین احتمال کافی است که در شناخت دین و چگونگی عبودیت خدا به غیر آنها روی نیاوریم.

حدیث «امان بودن اهل بیت»

در مسند احمد بن حنبل آمده است که رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود:

«النجوُم أمانٌ لأهل السّماء فإذا ذهبت النجوم، ذهب أهل السّماء و أهل بیتی امانٌ لأهل الأرض فإذا ذهب اهل بیتی ذهب أهل الارض(2)»; ستارگان، امان اهل آسمان هستند; هنگامی که ستارگان پایان یابند، اهل آسمان پایان می یابند. و اهل بیت من امان و پناه زمین هستند; هنگامی که آنها نباشند، اهل زمین پایان خواهند یافت.»

ص:26


1- (2) . در همین بخش، به بیان احادیث در این مورد اشاره شده است.
2- (3) . ینابیع المودة، صص 20-19، باب 3 و فضائل الخمسه ج 2، ص 6 به نقل از «ذخائر العقبی» للمحب، الطبری ص 17 عین همین حدیث را بنقل از ایاس بن سلمه، عن ابیه نقل نموده است.

احتمال می رود منظور از «امان بودن اهل بیت» این باشد که راه گمراهی را در دو بعد اندیشه ای و عملی به روی افرادی که از آنها پیروی کنند، می بندند. و احتمال دیگر اینست که با وجود آنها عذاب الهی بر مردم نازل نمی شود. و مردم از عذاب خدا در امان هستند. با توجه به این احتمال، حدیث مرادف خبری است که می گوید: «اگر حجت خدا نباشد، زمین اهلش را فرو می برد(1)

باتوجه به باطل بودن طرز تفکر اول، بر اساس آنچه بیان داشتیم، به اثبات طرز تفکری می پردازیم که معتقد است پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) در مسأله امامت و خلافت سکوت نکرده و جانشینان خویش را که حجت خدایند، معرفی فرموده است. و این مطلب را تحت عنوان «اهل بیت(علیهم السلام) چه کسانی هستند» بیان می داریم.

اهل بیت(علیهم السلام) چه کسانی هستند؟

کسانی که معتقدند: حضرت محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) بعد از خود جانشینانش را معرفی فرموده است، اصل حکومتداری و سیاست و تدبیر جامعه و ملت را از اصل، علم و عدالت و تقوای الهی جدا نمی دانند. بنابراین، شخصی که بدور از دانش و علم به احکام الهی در دو بعد فکری و عملی، و بدور از عدالت و تقوی باشد

لایق مقام رهبری نیست، زیرا حکومتداری عین دینداری، و دینداری عین حکومتداری است. برهان و دلیل بر این مطلب، اوّلاً: فطرت; ثانیاً: بیان قرآن و نیز احادیث رسیده از پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) می باشد.

فطرت انسانی از پیروی فاسق و فاجر، منزجر و متنفر است; چنانکه از پیروی جاهل به احکام و معارف دوری می جوید، و عقل نیز چنین اطاعتی را زشت می شمارد. بدین جهت، عقل و طبع انسانی تمایل به جانب کسی دارد که جامع شرایط علم و تقوی و عدالت باشد. و با توجه به برهان معرفت و عبودیت، مصون از خطا، اشتباه و

ص:27


1- (1) . ینابیع المودة، صص 21-20: «... ولا تخلوا الارض منهم و لو خلت لانساخت بأهلها»; «... ولولا ما علی الارض منا لا نساخت باهلها...»

گناه باشد تا در تمام جهات و شؤون زندگی الگو قرار گیرد. آنچنانکه شخص رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) الگو قرار گرفت.

قرآن در بسیاری از آیات، افرادی چون فرعون(1) و ابولهب(2) را که مصداق طاغوت و فاسق و... هستند - مذمت کرده و رهبری آنها را باطل می داند و در آیاتی چند، افرادی را که به غیر آنچه خدا نازل فرموده، حکم می کنند، به عنوان فاسق(3) ، کافر(4) ، ظالم(5) قلمداد می کند. و حتی در آیه ای بیان می دارد که عهد و پیمان من - که خلافت الهی باشد - به ظالمین - به طور مطلق - نمی رسد(6).

چرا در اسلام، جاهل، فاسق، ظالم، کافر، طاغوت محکوم است و لیاقت رهبری ندارد؟

پاسخ واضح است. و آن این که اینان در هواهای نفسانی فرو رفته اند و قادر نیستند انسان را به سمت اللّه هدایت کنند و نمی توانند الگوی انسانی و معنوی در جهات فکری و عملی باشند. سیاست اسلام اقتضا می کند که انسانها در جامعه به سمت اللّه حرکت کنند تا به رشد انسانی رسیده و به غرض از آفرینش که عبودیت است، تحقق بخشند. و با رهبری چنان افرادی، تحقق این غرض غیر ممکن است.

قرآن ما را به جانب کسانی دعوت می کند و رهبری کسانی را امضا می فرماید که چون نوح، ابراهیم، داود و محمد(علیهم السلام) به سَمتِ اللّه دعوت نمایند و در بین مردم به حق حکم کنند و جامعه را بر اساس معارف الهی تدبیر و سیاست کنند;

ص:28


1- (1) . «و إن فرعون لعال فی الارض و إنه لمن المسرفین»; سوره یونس، آیه 83
2- (2) . «تبت یدا ابی لهب و تب»; سوره مسد، آیه 1
3- (3) . سوره مائده، آیه 47
4- (4) . سوره مائده، آیه 44
5- (5) . سوره مائده، آیه 45
6- (6) . «... لا ینال عهدی الظالمین»; سوره بقره، آیه 124

«وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمّا صَبَرُوا وَ کانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ 1»; و از آنان پیشوایانی قرار دادیم که به امر ما هدایت می کنند، چون که صبر کردند و به آیات ما یقین داشتند.

در آیه فوق، سخن از امامان و رهبرانی است که از آزمایش الهی موفّق بیرون آمده اند و چون صبر کرده و به آیات الهی یقین دارند و به امر خدا هدایت می کنند، قادر هستند کاروان بشریت را به مطلوب برسانند، زیرا خود به غایت هستی (قرب الهی) رسیده اند; امّا کسانی که دور از شرایط رهبری الهی هستند، نه تنها کسی را به مطلوب نمی رسانند بلکه احتمال انحراف نیز در آنها وجود دارد و همین احتمال کافی است که عقل و طبع انسانی رهبری آنها را جایز نشمارد.

علامه طباطبایی در ذیل آیه: «وَ اللّهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَنْ یَشاءُ2» می فرماید:

«سلطنت در انحصار خداست و آن را بر اساس حکمت خویش به افراد مورد توجه اش که صالحان، عالمان و اولیا هستند و شرایط لازم الهی را جهت رهبری دارند، می بخشد. پس، کسی جز او حق تعیین خلیفه و سلطنت را ندارد(1)

با توجه به مقدمه فوق، عقل و فطرت انسانی عمل و فکر کسانی را الگو قرار می دهد که از ویژگیهای خاص رهبری برخوردار باشند. و اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم)، که عدل قرآن می باشند و تمسک به آنها سبب نجات از گمراهی است، و پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) آنان را به عنوان خلیفه و جانشین خویش در فکر و عمل معرفی فرموده است، باید شرایط خاصّ جانشینی را داشته باشند تا الگوی اندیشه و عمل قرار گیرند، و جمله «إن تمسکتم بهما لن تضلوا» شاهد روشنی است بر این که اهل بیت دارای ویژگیهای خاصی هستند و به هر کسی به صرف این که وابستگی خانوادگی با پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) دارد،

ص:29


1- (3) . المیزان، ج 2، ص 301

نمی توان عنوان اهل بیت داد. و برای این که در مصداق اهل بیت اشتباه نکنیم، رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) در موارد بسیاری به تعیین افراد آن تصریح فرموده اند که به ذکر نمونه ای از احادیث رسیده از طریق اهل سنت اکتفا می کنیم(1).

انس بن مالک می گوید: رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) شش ماه، هنگام صبح، بر در خانه فاطمه(علیها السلام) جهت انجام نماز صبح می گذشتند و می فرمودند: ای اهل بیت! وقت نماز است، نماز بپا دارید. آنگاه آیه شریفه«إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» را تلاوت می فرمودند(2).

از جابربن عبداللّه نقل شده که رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) امیرالمؤمنین، علی و امام حسن و امام حسین و فاطمه(علیهم السلام) را فرا خواند و از جامه اش بر آنها افکند پس آنگاه فرمود: «اللهم هؤلاء اهلی، هؤلاء اهلی»; خدایا! اینان اهل بیت من هستند; اینان اهل بیت من هستند(3).

از ابی سعید الخدری نقل شده است که: «آیه«أَنَّما یُرِیدُ اللّهُ...» درباره پنج نفر نازل شده: رسول خدا، علی، فاطمه، حسن و حسین(علیهم السلام)(4).» و نظیر این روایت از ابن

ص:30


1- (1) . روایت رسیده از اهل سنت در اختصاص داشتن اهل بیت به حضرت علی، فاطمه، امام حسن و امام حسین(علیه السلام) به حدی است که هر صاحب عقلی آنها را درست می شمارد. به عبارت دیگر، روایات در این مورد متواترند و صدقشان حتمی است. بسیاری از این روایات را حافظ عبیدالله بن احمد معروف به حاکم حسکانی حذّاء حنفی نیشابوری از بزرگان اهل سنت در قرن پنجم هجری در کتاب «شواهد التنزیل» خود آورده است. روایات فراوانی نیز از افرادی چون عایشه، زینب، ام سلمه (زنان پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم)، واثلة بن أسقع، ابی الحمراء، (خادم رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم)، ابی سعید الخدری، انس بن مالک، براءبن عازب، جابربن عبداللّه، امام حسن(علیه السلام) نقل شده است.
2- (2) . شواهد التنزیل، ج 2، صص 15-10
3- (3) . شواهد التنزیل، ج 2، ص 16; و در همین صفحه در چند روایت: اللهم هؤلاء عترتی آمده است و در صفحه 17 عن الحسن بن علی(علیه السلام)... جمعنا رسول الله(صلی الله علیه وآله وسلم) و ایّاه فی کساء... ثم قال اللهم هؤلاء أهل بیتی و عترتی فأذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا.
4- (4) . شواهد التنزیل، صص 25-24، فضائل الخمسه، ج 1، صص 235 و 243 به نقل از تفسیر

عباس نیز نقل شده است(1).

عایشه، همسر رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) می گوید: در اوایل، روزی رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) در حالی که کسایی (لباس بزرگ و رویی) پشمین که منقوش از موی سیاه بود، بر دوش افکنده بودند از منزل خارج شدند. و در آن هنگام، حسن و حسین، فاطمه و علی(علیهم السلام) را یک یک فرا خواندند و آنها را در آن کسا وارد کرده سپس فرمودند: «إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً2»

در توضیح این مطلب به چند نکته اشاره می کنیم:

1 - نکته بسیار ظریف در این احادیث اینست که حضرت رسول(صلی الله علیه وآله وسلم)، کسایی را که بردوش داشتند برسر امیرالمؤمنین، فاطمه، حسن و حسین(علیهم السلام) افکندند وآنگاه فرمودند: اینان اهل بیت من هستند; وآیه«أَنَّما یُرِیدُ اللّهُ...» را تلاوت فرمودند. این عمل حضرت(صلی الله علیه وآله وسلم) برای این بود که هم برای افرادی که درآن جا حضور داشتند و هم برای آیندگان یقین حاصل شود که اهل بیت اختصاص به آن افراد داخل درکسا داشته و زنان آن حضرت را شامل نمی شود. و حضرت(صلی الله علیه وآله وسلم) با این عمل خویش، هرگونه

ص:31


1- (1) . شواهد التنزیل، ج 2، ص 31

شک وتردید درمورد اهل بیت را ازبین بردند. حتی وقتی که افرادی مثل ام سلمه، زینب ویا عایشه سؤال می کنندکه آیا ما داخل دراهل بیت هستیم؟ حضرت پاسخ منفی میدهند وبراین جمله که «شما برخیر هستید» اکتفا می کنند.

2 - نقل این قضیه از اشخاص مختلف به صورتهای گوناگون، بیانگر و نشانه آنست که این عمل چندین مرتبه از پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) صادر شده تا آن را مهم و با اهمیت نشان دهد و به صورت خبری متواتر برای افراد آن عصر و آیندگان درآورد تا شبهه ای در این که اهل بیت کیستند به وجود نیاید.

3 - در برخی از احادیث، آمده است که رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) شصت روز هنگام طلوع فجر بر در خانه فاطمه(علیها السلام) می ایستاد و آنان را برای نماز صدا زده و آیه«إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ...» را تلاوت می فرمود. و در خانه فاطمه جز علی و حسنین(علیهم السلام) نبودند. تکرار این عمل و تلاوت آن آیه، اولاً: به خاطر اهمیت مسأله اهل بیت(علیهم السلام); و ثانیاً برای رفع هر گونه شبهه در مصداق اهل بیت; و ثالثاً اتمام حجت بر امت اسلام در مورد احترام و محبت به اهل بیت(علیهم السلام) است.

4 - نکته دیگر در معرفی اهل بیت و انحصار آنان در افرادی محدود از خاندان و خویشاوندان، حکمتی است که براهل عقل پوشیده نیست. و آن این که رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله وسلم) برای غرض و هدف بزرگی، مسأله اهل بیت را مهم شمرده است و حدیث ثقلین، حدیث منزلت، حدیث غدیر و احادیث دیگر بیانگر آن هدف بزرگ هستند و آن طرح مسأله ولایت و خلافت بعد از خود اوست. بعد از رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) تنها کسانی قادر هستند الگو در بیان احکام، اداره امور مردم و جامعه، تقوا و انسانیت و الگوی در اندیشه و عمل قرار گیرند که افرادی خاص از خاندان حضرت رسول(صلی الله علیه وآله وسلم) بوده باشند.

اگر وجود این نکته رانادیده بگیریم، فایده قابل توجهی برآن همه اصرار وتأکید پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) وجود نخواهد داشت. وتا مصلحت عظیم و هدفی مهم بریک امرمترتب

ص:32

نباشد شخصیت بزرگی چون رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) برآن اصرار وتأکید نمی کند آنهم به حدّی که یک قضیه را شصت روزبه هنگام طلوع فجر تکرارکند; در غدیر، جمعیت عظیمی رادرآفتاب داغ و سوزان عربستان نگهدارد. و بارها به معرفی اهل بیت بپردازد و آنها رامنحصر دراشخاص محدود از خاندانش نماید.

به هر حال، اصل یکی بودن حکومتداری و سیاست با عدالت و علم و تقوا در اسلام اقتضا می کند که پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) به معرفی اشخاص صاحب صلاحیت بپردازد. و آن اشخاص، اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) هستند که آیه: «إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ» و بسیاری از آیات دیگر درباره آنان نازل شده است. و حدیث ثقلین و بسیاری از احادیث دیگر در فضیلت و مقام ولایت و خلافت آنان از ناحیه رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) صادر شده است.

رسول گرامی اسلام، حضرت محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) به بیان حدیث غدیر و منزلت و ثقلین و تفسیر آیه«أَنَّما یُرِیدُ اللّهُ...» اکتفا نکردند; بلکه به طور صریح به بیان خلفای بعد از خود پرداختند و آنها را دوازده نفر شمردند، که به عنوان نمونه به ذکر چند حدیث اشاره می کنیم.

خلفای بعد از پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) دوازده نفرند

رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «یا علی! تو وصی من هستی، جنگ با تو جنگ با من; و صلح با تو صلح با من است. و تو امام و پیشوا، و پدر امامان هستی، ائمه ای که بعد از تو یازده نفرند، آنان پاک و

معصومند و از آنهاست کسی که زمین را پر از قسط و عدل می کند. پس، وای بر کسانی که آنان را دوست نداشته باشند. ای علی! اگر فردی تو و فرزندانت را به خاطر خدا دوست بدارد، خداوند او را با تو و با فرزندانت محشور می فرماید. و شما با من در درجات بلند هستید. و تو قسیم بهشت و جهنمی. دوستان

ص:33

خویش را به بهشت و دشمنات را به جهنم وارد می کنی(1)

در تفسیر آیه«وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ» از اصبغ بن نباته روایت شده که گفت: از ابن عباس شنیدم که گفت: «رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: آسمان، من هستم و برجها، ائمه از اهل بیت و عترتم هستند. اوّل آنها علی (علیه السلام) و آخرشان مهدی (علیه السلام) است و هم آنها دوازده نفرند(2)

ص:34


1- (1) . روی فی المناقب، عن أبی الطفیل، عامربن واثلة و هو اخر من مات من الصحابة بالاتفاق، عن علی - رضی الله عنهما - قال: قال رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم): «یا علی! أنت وصیّی، حربک حربی و سلمک سلمی و انت الإمام و ابو الائمة الاحدی عشر الذین هم المطهرون المعصومون و منهم المهدی الذی یملأ الارض قسطاً و عدلاً، فویلٌ لمبغضیهم; یا علی! لو أنّ رجلاً احبّک و أولادک فی اللّه لحشره اللّه معک و مع اولادک و انتم معی فی الدرجات العُلی و انت قسیم الجنة و النار تدخل محبیک الجنة و مبغضیک النار» (ینابیع المودة، ص 85)
2- (2) . ألشیخ هاشم بن سلیمان فی کتاب «المحجة» علی ما فی «ینابیع المودة» ص 430، ط اسلامبول، قال: روی فی تفسیر قوله تعالی«و السماء ذات البروج» عن الاصبغ بن نباته، قال: سمعت ابن عباس - رضی الله عنهما - یقول: قال رسول الله(صلی الله علیه وآله وسلم): «انا السماء و أمّا البروج فالائمة من اهل بیتی و عترتی، اولهم علی و آخرهم المهدی و هم اثنا عشر.» (احقاق الحق، ج 13، ص 71)

3 سیمای اهل بیت(علیه السلام) در قرآن

ص:35

ص:36

قرآن، کتابی است که از جانب خدای تعالی بر قلب پاک رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) نازل شده است; کتابی که تمام آن حکمت و حق است و از جانب حکیم و حقّ مطلق فرود آمده است. بیانش در تمام موارد و موضوعات فضیلت و حتّی سخنش در نکوهش افراد بر معیار حکمت و حق است، و از هیچ طریقی، باطل به آن راه ندارد(1).

آیاتی از قرآن، طبق احادیث وارد شده از نبی گرامی(صلی الله علیه وآله وسلم)، بر اهل بیت(علیهم السلام) تطبیق شده است و این تطبیق دو صورت دارد: یا انطباق به لحاظ اینست که آنها مصداق بارز و روشن آیه هستند و یا انطباق به لحاظ وجود یک ویژگی خاص در آنهاست. به عبارت دیگر، آیه منحصر به اهل بیت است و شامل غیر آنها نمی شود.

از ابن مسعود روایت شده که رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «دعوت و رهبری مردم به من و به علی(علیه السلام) منتهی شد. هیچ کدام از ما بتی را نپرستیده و سجده نکرده است. به همین جهت، خداوند مرا پیامبر و علی(علیه السلام) را وصی قرار داد(2)

ص:37


1- (1) . سوره فصلت، آیه 42; «لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ»
2- (2) . روی الجمهور عن ابن مسعود قال: قال رسول الله(صلی الله علیه وآله وسلم): «فإنتهت الدعوة إلیّ و الی علیّ لم یسجد أحدنا لصنم قطّ فاتخذنی نبیاً و اتخذ علیاً وصیاً»; مناقب علی بن ابی طالب، تألیف ابی الحسن علی بن محمد بن محمد الواسطی الجلابی الشافعی الشهیر بابن المغازلی، المتوفی 483، صص 277-276، روایت 322، طبع تهران; دلائل الصدق، ج 2، ص 139

این که رسول اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) دعوت ابراهیمی را منتهی به خود و علی(علیه السلام) دانستند گویای اینست که شرایط امامت همان گونه که در من جمع است در[ امیرالمؤمنین ]علی(علیه السلام) جمع است.

رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) ازفضایلی که شرط امامت است برخوردار میباشند. فضایلی که از جمله آنها عصمت وخروج از ظلم وبت پرستی است. وجمله انتهای دعوت به علی واین که او هرگزبتی را سجده وپرستش نکرده است، این فضیلت رابرای علی(علیه السلام) به عنوان مصداق بارز اهل بیت(علیهم السلام) به اثبات می رساند.

اهل بیت، هدایت به حق می کنند

«وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ 1»; و از کسانی که آفریدیم، گروهی به حق هدایت می کنند و[ مردم را] به حق باز می گردانند (و به حق عدالت می کنند)

از ابن عباس نقل شده که گفت: «مراد از امت، امت محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) یعنی علی بن ابی طالب(علیه السلام) است که بعد از پیامبر به حق دعوت می کنند و مردم را به حق بر می گرداند(1)».

سید قطب در توصیف امت می گوید: «این امت، خود بر حق ثابت است و در هر زمان و فرصتی عامل به حق می باشد و نگهبان امانت خدا در زمین است(2)»

مسلّم است که منظور مطلق امت نیست، زیرا تمام امت که شامل همه مردم مسلمان می شود، دارای ویژگی فوق که سید قطب بیان می کند نیستند. باید شخص یا

ص:38


1- (2) . شواهد التنزیل، ج 1، ص 204; عن ابن عباس فی قوله - عزوجل - «و ممن خلقنا امة... قال: یعنی من امة محّمد «امة»، یعنی علی بن ابی طالب، «یهدون بالحق» یعنی یدعون بعدک یا محمد إلی الحق «و به یعدلون» فی الخلافة بعدک...» در غایة المرام، صص 428-427، دو حدیث از اهل سنت، دوازده حدیث از شیعه در این مورد وارد شده است.
2- (3) . تفسیر فی ظلال القرآن، ج 3، ص 120

گروهی خاص باشند که عامل به حق و پاسدار امانت الهی در زمین باشند. و مناسب بود که سید قطب مصداق چنین امتی را بیان می کرد.

فخر رازی در تفسیرش این حدیث را بیان داشته که پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود:

«إنَّ من أُمتی قوماً علی الحق حتّی ینزل عیسی ابن مریم(1)»; براستی از امت من گروهی بر حق هستند (و به حق هدایت می کنند) تا آن گاه که عیسی بن مریم از آسمان فرود آید.

این حدیث، امت را اختصاص به گروهی خاص داده که بر حق هستند. و آنها کسانی هستند که اگر مردم به آنان چنگ بزنند و به افکار و اعمالشان روی آورند هرگز گمراه نخواهند شد. چنانکه در حدیث ثقلین بیان شده است.

اهل بیت(علیهم السلام) صراط مستقیم هستند

صراط مستقیم، همان راه پاکی است که هیچ رجس و پلیدی از شرک و غیره در آن نیست. راهی است که رهروان آن از گمراهی نجات یافته و سیر معنوی و انسانی دارند. راهی که فقط معبد خداست. و این راه، اهل بیت رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) هستند; که عدل قرآن بوده و آیه تطهیر درباره آنان نازل شده است; اهل بیتی که به صراحت قرآن، پلیدی به آنان راه ندارد و از هر رجسی پاک و منزه هستند.

از ابن بریده و ابن عباس روایت شده است که «صراط مستقیم، محمّد(صلی الله علیه وآله وسلم) و اهل بیت آن حضرت هستند(2)

از جابربن عبدالله روایت شده که رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «خداوند علی و همسر و

ص:39


1- (1) . تفسیر الرازی، ج 15، ص 72
2- (2) . شواهد التنزیل، ج 1، صص 58-57; عن بریده فی قول اللّه: «اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ» قال: صراط محمد و اله. کتاب ارجح المطالب، الشیخ عبیداللّه الحنفی، صص 319-58; غایة المرام درباره این که صراط مستقیم، محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) و آلش(علیهم السلام) هستند، از طریق عامه، سه حدیث و از طریق شیعه 24 حدیث نقل کرده است. در ص 246 و 247

فرزندانش را حجت خود بر خلق قرار داد و اینان درهای علم، در میان امت من هستند. کسی که به وسیله اینها هدایت شود به صراط مستقیم هدایت شده است.(1)»

امام باقر(علیه السلام) فرمود:

«... نحن الطریق الواضح و الصراط المستقیم الی الله...(2)»; ما راه روشن و صراط مستقیم به سوی خدا هستیم...

امت میانه

«وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النّاسِ 3»; ما شما را امت وسط قرار دادیم تا این که گواهان و حجّت بر مردم باشید.

... ابان بن عیاش از سلیم بن قیس نقل کرده که گفت: امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: به راستی خداوند ما را در این آیه«لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النّاسِ» قصد کرده است. پس، رسول خدا شاهد بر ماست و ما شاهدان بر مردم هستیم و حجت او در زمین می باشیم و ما آنانی هستیم که خداوند درباره ایشان فرمود: «وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً...4»

اهل بیت(علیهم السلام)، اسلام و راه امان هستند

«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّةً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ 5»; ای کسانی که ایمان آوردید، همگی در سلم داخل شوید و گامهای

ص:40


1- (1) - شواهد التنزیل، ج 1 ص 57 و 58
2- (2) . إحقاق الحق، ج 13، ص 83 - به نقل از فرائد السمطین (نوشته علامه الشیخ ابراهیم بن محمد بن ابی بکر بن حمویه الحموینی، متوفی سال 722)

شیطان را متابعت نکنید که او برای شما دشمنی آشکار است.

مراد از «سلم» اهل بیت(علیهم السلام) هستند. «سلم» به معنای امان و راه نجات است(1). سلم و تسلیم و اسلام به معنای واحد است(2). راه امان و نجات و اسلام حقیقی در ولایت اهل بیت(علیهم السلام) است. پس، ای ایمان آورندگان. آن گاه تسلیم خدای متعال هستید که در اندیشه و عمل، از اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) پیروی نمایید.

از حضرت علی(علیه السلام) روایت شده است که فرمود: «مقصود از ورود در سلم، ولایت ما اهل بیت است.»

ازامام باقر(علیه السلام) روایت شده که: «سلم، ولایت علی(علیه السلام) و اوصیای بعد از آن حضرت است(3)

اهل بیت(علیهم السلام) ریسمان الهی اند

«وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا4» ; همگی به ریسمان خدا چنگ بزنید و متفرق نشوید.

امت اسلام باید امتی واحده باشد. به این معنا که همگی در جاده صحیح اسلام حرکت کنند. و آنچنانکه اسلام می گوید، بیندیشند و عمل کنند. این مطلبی است که مورد اتفاق تمام فرق اسلامی است. امّا مشکل، شناخت جاده صحیح اسلام است;

ص:41


1- (1) . معجم الفاظ القرآن (مجمع اللغة العربیة) ج 1 ص 608 (فی السلم) ای فی طریق الامان و النجاة
2- (2) . المیزان، ج 2، ص 103
3- (3) . رواه القوم، منهم العلامة ابن المغازلی الشافعی فی المناقب، روی عن علی(علیه السلام) فی قوله تعالی: «اُدْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّةً» قال: ولایتنا أهل البیت. منهم العلامة الشیخ سلیمان البلخی القندوزی، المتوفی سنة 1293، فی ینابیع المودة ص 250، طبع ایران، قم; عن ابی جعفر الباقر فی قوله تعالی«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّةً» یعنی ولایة علی(علیه السلام) و الاوصیاء بعده. احقاق الحق، ج 14، ص 382

مشکل، فهم صحیح داشتن از اسلام است. چنگ زدن به حبل الله فهم درست اسلام و معرفت حقیقی اسلام است. امّا فهم صحیح را چه کسی به امت اسلام می دهد؟ مسلّم کسانی که صراط مستقیم، راهنما به سوی حق و حقیقت، سلم و راه امان و همتای قرآن هستند. که همانا اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) می باشند.

در برخی از احادیث که راجع به ثقلین وارد شده، از قرآن به «حبل الله» تعبیر شده است. و اهل بیت(علیهم السلام) عدل قرآن می باشند و از این رو حبل اللّه نیز هستند. چنانکه احادیث و روایاتی نیز بدان تصریح دارد.

سعید بن جبیر از ابن عباس - رضی اللّه عنهما - نقل کرده که گفت: در محضر پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) بودیم. شخص اعرابی وارد شد و از رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) سؤال کرد: حبل اللّه در

«واعتصموا بحبل اللّه» که باید بدان چنگ بزنیم چیست؟ پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) دست مبارک خود را بر دست امیرالمؤمنین، علی(علیه السلام) زد و فرمود: به این چنگ بزنید که او ریسمان محکم خداست(1).

از امام باقر(علیه السلام) روایت شده که در تفسیر آیه«وَ اعْتَصِمُوا...» فرمود: «ما ریسمان الهی هستیم(2)».

ص:42


1- (1) . و اخرج صاحب کتاب المناقب عن سعید بن جبیر، عن ابن عباس (رضی اللّه عنهما) قال: کنّا عند النبی(صلی الله علیه وآله وسلم) إذ جاء أعرابی فقال: یا رسول الله سمعتک تقول: و اعتصموا بحبل اللّه فما حبل الله الذی نعتصم به؟ فضرب النبی(صلی الله علیه وآله وسلم) یده فی ید علیّ و قال«تمسکوا بهذا هو حبل الله المتین»; احقاق الحق; ج 3، ص 540 این حدیث به طور مفصل از جمال الدین محمد بن احمد الحنفی الموصلی معروف به ابن حسنویه در بحر المناقب، ص 63 نقل شده است.
2- (2) . شواهد التنزیل، ج 1، ص 131، روایت 180... عن جعفر بن محمد(علیه السلام) فی قوله: واعتصموا بحبل الله... قال: نحن حبل اللّه. ینابیع الموده، ص 274، طبع ایران، قم; احقاق الحق، ج 14، صص 386-384 و ج 3، صص 539 و 540 و ج 18 صص 541 و 535. امام شافعی در تفسیر آیه«وَ اعْتَصِمُوا» شعری سروده است:و لمّا رأیت الناس قد ذهب بهم مذاهبهم فی أبحر الغیّ و الجهل

«أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ تُؤْتِی أُکُلَها کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّها...1»

آیا نمی نگری که خداوند چگونه مثل زده و فرموده است که کلمه طیب و پاک مثل درخت طیب است که اصلش ثابت و فرع آن در آسمان است...

عبدالرحمن بن عوف می گوید: از رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) شنیدم که فرمود: «درخت، من هستم و فاطمه(علیها السلام) فرع آن; و علی(علیه السلام) بارور کننده آن; و حسن و حسین(علیهما السلام) میوه آن و پیروان ما برگهای آن می باشند. و ریشه درخت در بهشت عدن و باقی مانده آن در بقیه بهشتهاست(1)

سلام الخثمعی می گوید: بر امام باقر(علیه السلام) وارد شدم. و از آن حضرت، از

«اصلها ثابت و فرعها فی السماء» سؤال کردم، فرمود: ای سلام! شجره محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) است و فرع، علی امیرالمؤمنین(علیه السلام) و میوه، حسن و حسین(علیهما السلام) و شاخه، فاطمه(علیها السلام) است و شعب این شاخه، ائمه از فرزندان فاطمه(علیها السلام) هستند و ورق و برگ آن، شیعیان ما و دوستداران ما اهل بیت می باشند. آن هنگام که فردی از پیروان ما می میرد، برگی از این درخت ساقط می شود و آن هنگام که از محبین ما فرزندی متولد می شود، مکان آن برگ، برگی سبز می شود.

عرض کردم: ای پسر رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم)! پس معنای«تُؤْتِی أُکُلَها کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّها» چیست؟

ص:43


1- (2) . عن مینا مولی عبدالرحمن بن عوف، عن ابیه یقول: سمعت عبدالرحمن بن عوف یقول: خذوا منی حدیثاً قبل أن تشاب الاحادیث بالاباطیل. سمعت رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم) یقول: «انا الشجرة و فاطمة فرعها و علیّ لقاحها و حسن و حسین ثمرها و شیعتنا ورقها، و أصل الشجره فی جنة عدن و سائر ذلک فی سائر الجنة»; شواهد التنزل، ج 1، ص 312

فرمود: «منظور، ائمه(علیهم السلام) هستند که شیعیان خویش را در هر حج و عمره به حلال و حرام آگاه می کنند(1)

اسلام بر بنیان توحید و خداپرستی گذاشته شده است. واین همان اصل ثابتی است که اساس دعوت پیامبران(علیهم السلام) و دعوت رسول گرامی اسلام، حضرت محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) را تشکیل می دهد.

اصل وحدانیت اصلی ثابت بوده و هرگز زایل نمی شود. رسالت پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) بر این اصل ثابت نهاده شده است و درختی که بر چنین ریشه ای ثابت و استوار باشد. محکوم زمان و مکان و تحولات نمی شود. آنانی که به رسالت پیامبر - که دارای عنوان شجره طیبه است، پناه می آورند - وقتی خواهند توانست در پناه آن به مقام آرامش و اطمینان راه یابند و از این شجره پاک استفاده عالی بکنند که به شاخه های آن بیاویزند و خود برگی از آن شاخه ها شوند. و شاخه های رسالت، همان ولایت اهل بیت(علیهم السلام) است و برگ همیشه بر شاخه و فرع قرار دارد و اگر ما فرع را از شجره جدا کنیم، درخت بدون فرع و شاخه، نه برگی خواهد داشت و نه میوه ای.

آیه فوق، بر این نکته بسیار مهم تکیه دارد که ولایت از رسالت جدانیست و بدون ولایت به رسالت نمی توان راه پیدا کرد. و در واقع، جدا شدن از فرع، نه تنها جدا شدن از شجره است، که جدا شدن از ریشه و اصل ثابت یعنی توحید و وحدانیت می باشد.

«وَ إِنِّی لَغَفّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدی2»

به راستی که من بسیار آمرزنده کسی هستم که توبه کند و ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد و سپس هدایت یابد.

از ابی ذر نقل شده است که درباره آیه«إِنِّی لَغَفّارٌ...» گفت: منظوراز «لمن امنَ...» ایمان به آنچه پیامبر عظیم الشأن حضرت محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) آورده و نیز انجام واجبات

ص:44


1- (1) . شواهد التنزیل، ج 1، صص 311 و 312

می باشد. و در مورد«ثُمَّ اهْتَدی» می فرماید: راه و هدایت به دوستی آل محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) پیدا کند (وارد شود)(1).

امام باقر(علیه السلام) راجع به آیه فوق فرمود: «ثم اهتدی» یعنی، به ولایت ما اهل بیت هدایت یابد(2).

امام باقر(علیه السلام) همچنین می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) روزی ازمنزل خارج شدند درحالی که آیه «إنی لغفار... ثم اهتدی» راقرائت می کردند، سپس به علی بن ابی طالب(علیه السلام) فرمودند: «هدایت با ولایت تواست(3)

علامه بزرگوار طباطبایی در تفسیر پر ارزش المیزان می فرماید:

«مراد از ولایت در حدیث، ولایت امر مردم در دین و دنیایشان است. و این ولایت همان مرجعیت در گرفتن معارف دین و قوانین دینی و در اداره امور اجتماع می باشد. و بر اساس نص قرآن در امثال این آیه مبارکه: «اَلنَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» این ولایت برای شخص رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) است; سپس برای اهل بیت و عترت آن حضرت(صلی الله علیه وآله وسلم)، قرار داده شده است مثل آیه ولایت، حدیث متواتر ثقلین، حدیث منزلت و نظائر این دو.

ص:45


1- (1) . عن ابی ذر فی قوله تعالی: «وَ إِنِّی لَغَفّارٌ...» الایه، قال:[ لمن] امن بما جاء به محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) و أدّی الفرائض «ثم اهتدی» قال: إهتدی قال: إهتدی إلی حب ال محمد(صلی الله علیه وآله وسلم). شواهد التنزیل، للحافظ الحسکانی، ج 1، ص 377. نیز در احقاق الحق، ج 14، ص 405، بیاناتی در این مورد از عون بن ابی جحیفه عن أبیه و ثابت البنانی ذکر شده است. جمال الدین محمد بن یوسف الزرندی الحنفی فی «نظم درر السمطین»، ص 86، طبع مطبعة القضاء، روی عن ثابت بن البنانی فی قوله - عزوجل - «وَ إِنِّی لَغَفّارٌ لِمَنْ تابَ... ثُمَّ اهْتَدی» الی ولایة اهل بیته(صلی الله علیه وآله وسلم) قال: و کذا جاء عن ابی جعفر إنه قال: «ثم اهتدی إلی ولایتنا اهل البیت»
2- (2) . عن جابر، عن ابی جعفر(علیه السلام) فی قوله تعالی: «وَ إِنِّی لَغَفّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدی» قال: «إلی ولایتنا اهل البیت.»
3- (3) . عن ابی جعفر محمد بن علی الباقر(علیه السلام)، عن ابیه، عن جده قال: خرج رسول الله(صلی الله علیه وآله وسلم) ذات یوم، فقال: «إن اللّه تعالی یقول: و انی لغفار لمن تاب و امن و عمل صالحاً ثم اهتدی»; ثم قال لعلی بن ابی طالب: «إلی ولایتک»; شواهد التنزیل، ج 1، صص 377-376

و آیه هر چند در میان آیاتی واقع شده است که بنی اسرائیل را مخاطب قرار داده و ظاهر آیات چنین است، لکن آیه مقید به چیزی نیست که آن را اختصاص به بنی اسرائیل بدهد. و مانع جریانش در غیر آنها باشد. پس آیه در غیر اینها جاری است، آنچنانکه در مورد اینها جاری است.

امّا جریان آیه در مورد بنی اسرائیل بدان جهت است که برای موسی(علیه السلام) امامتی از سنخ این ولایت که برای غیر او از انبیا وجود داشته، ثابت بوده است. پس، بر امت اوست که به او هدایت یابند وتحت ولایت او داخل شوند.

و امّا جریان آیه در غیر بنی اسرائیل بدان جهت است که آیه عام بوده واختصاص به گروهی دون گروه دیگر ندارد. پس این آیه مردم را به ولایت حضرت رسول(صلی الله علیه وآله وسلم) در زمان حیات آن حضرت دعوت می کند. وبعد از ایشان به ولایت ائمه از اهل بیت وعترت او(علیهم السلام) هدایت می کند...(1)

اهل بیت اهل ذکر هستند

«فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ 2»

جابربن عبداللّه گفت: علی بن ابی طالب(علیه السلام) فرمود: «ما اهل ذکر هستیم(2)»

جابر جعفی گفت: وقتی که آیه«فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ...» نازل شد، علی(علیه السلام) فرمود: «ما اهل ذکر هستیم»

باید دانست که مکرر در قرآن کریم، ذکر برخود قرآن نیز اطلاق شده است(3).

ص:46


1- (1) . المیزان، ج 14، ص 215
2- (3) . أخرج الثعلبی عن جابر بن عبداللّه قال: قال علی بن ابی طالب(علیه السلام): نحن اهل الذکر ینابیع الموده، ص 119
3- (4) . آل عمران، 58; حجر، 6 و 9; نحل، 44; انبیا، 50; یس، 11 و 69; ص، 8 و 87; فصلت، 41; زخرف، 5; قلم، 51 و...

بنابراین، مصداق اهل ذکر در این امت، اهل قرآن است. بخصوص با قرینه ذیل آیه شریفه در سوره نحل: «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ...» و لذا، از این آیه ظاهر است که اهل ذکر، اهل قرآن هستند. و اهل قرآن همان افرادی می باشند که حدیث ثقلین آنها را عدل قرآن قرار داده است. و هم آنان اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) هستند. که در سوره طلاق آیه 10، ذکر بر آن بزرگوار علی الظاهر اطلاق شده است. و بعد از رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) آنها مرجع سؤال مردمند. پاسخ مطمئن و تضمین شده را که مطابق با وحی باشد آنها به مردم می دهند.

اهل ذکر در این آیه شامل تمام مسلمانان نمی شود، زیرا مسؤول عنه کسی است که عالم و عارف به قرآن و سنت باشد و تمام مسلمانان، عالم به معارف الهی و احکام دینی و آشنا به قرآن نیستند. به همین جهت، اهل ذکر در آیه کسانی هستند که در حدیث ثقلین از آنها به عترت و اهل بیت تعبیر شده و عدل قرآن می باشند و لذا اشخاص در گرفتن دین از اینها هدایت خواهند شد و هرگز گمراه نخواهند گشت.

حرث گفت: از علی(علیه السلام) پیرامون این آیه سؤال کردم، فرمود: «به خدا سوگند، به راستی ما اهل ذکر هستیم، ما اهل علم هستیم، ما معدن تأویل و تنزیل هستیم. به حقیقت از رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) شنیدم که می فرمود: من شهر عِلمم و علی درِ آن است. پس، کسی که خواهان علم است، باید از درِ آن وارد شود(1)

تمسّک آدم(علیه السلام) به اهل بیت(علیهم السلام)

«فَتَلَقّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ عَلَیْهِ...2»

ص:47


1- (1) . عَن الحرث: قال: سألت علیاً عن هذه الایة«فاسئلوا أهل الذکر...» قال: واللّه إنّا لنحن أهل الذکر، نحن اهل العلم و نحن معدن التأویل و التنزیل. و لقد سمعت رسول الله(صلی الله علیه وآله وسلم) یقول: «انا مدینة العلم و علیّ بابها فمن اراد العلم فلیأته من بابه»; شواهد التنزیل، ج 1، ص 334

آدم(علیه السلام) کلماتی را از پروردگارش دریافت نمود. (و به آن کلمات از خدا طلب بخشش نموده) پس، خداوند بر آدم بازگشت فرمود (و توبه او را پذیرفت). از سعید بن جبیر، از عبدالله بن عباس چنین رسیده که گفت: از پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) در مورد این آیه سؤال شد، حضرت(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: آدم(علیه السلام) خداوند را به حق محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین(علیهم السلام) سؤال کرد که خدا او را مورد توجه قرار دهد. پس، خداوند به او بازگشت (و او را مورد توجه و رحمت خویش قرار داد)(1).

ابن عباس، از پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) نقل کرده است که فرمود: «آن گاه که خداوند آدم را امر کرد از بهشت خارج شود، آدم روی به آسمان کرد، برطرف راست عرش 5 شبح دید، گفت: خدایا! آیا پیش از من کسی را آفریدی؟ خداوند به وی وحی کرد: آیا آن پنج شبح را دیدی؟ گفت: بلی. فرمود: «اینان برگزیدگانی از نور من هستند، نام ایشان را از نام خودم برگرفتم. پس من خدای محمود و ستایش شده هستم و این محمد است. من بلند مرتبه و عالی هستم و این علی است. من فاطر و آفریننده هستم و این فاطمه است. من محسن و احسان کننده هستم و این حسن است. برای من اسمای حسنایی است و این حسین است.» آدم گفت: «پس، به حق آنان مرا ببخشای» خداوند به وی وحی فرمود که براستی ترا بخشیدم. و این همان کلماتی است که بر اساس آن خدای تعالی فرمود: «فَتَلَقّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ عَلَیْهِ...2»

ص:48


1- (1) .... عن سعید بن جبیر، عن عبداللّه بن عباس، قال: سئل النبی(صلی الله علیه وآله وسلم) عن الکلمات الّتی تلقّی ادم من ربه فتاب علیه، قال: سأله «بحق محمد و علی و فاطمة و الحسن و الحسین الاّتبت علیّ» فتاب علیه. مناقب علی بن ابی طالب، لابن المغازلی، ص 63; ینابیع المودة، صص 97

اهل بیت (علیهم السلام) در مباهله

«... فقل تعالوا ندع أبناءنا و أبناءکم و نساءنا و نساءَکم و أنفسنا و أنفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنت اللّه علی الکاذبین(1)»

آیه فوق«نَدْعُ أَبْناءَنا...» مربوط به جریان مباهله است که بین رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) و نصارای نجران واقع شده است.

وآن گاه که نصارای نجران پیشنهاد مباهله را به رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) دادند، رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) پاسخ داد: «با شما با بهترین افراد اهل زمین و با گرامی ترین اشخاص در نزد خدا مباهله می کنم.»

و رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) نصارای نجران را به مباهله دعوت کردند. و سپس علی، فاطمه، حسن و حسین(علیهم السلام) را برای شرکت در مباهله فرا خواندند. پس نصارا قدرت بر مباهله پیدا نکردند، زیرا به باطل بودن مذهب خود عالم بودند و لذا برای باقی ماندن در دین خود حاضر به جزیه دادن شدند(2)

و چنین آمده است که نصارای نجران پس از امتناع گفتند: این چهره هایی که می بینیم - مقصود اهل بیت (علیهم السلام) هستند - اگر خدا را قسم بر نابودی کوه بدهند، کوه نیست و نابود می شود.

و از ابی ریاح مولی ام سلمه روایت شده که گفت: رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «اگر خداوند عالم، بندگانی گرامی تر از علی و فاطمه، حسن و حسین(علیهم السلام) داشت، مرا امر می فرمود تا با آنها با اهل نجران مباهله کنم; ولی مرا امر فرمود که با آنها اقدام به مباهله کنم و اینان بهترین بندگان خدا هستند. پس، به واسطه اینها بر نصارای نجران

ص:49


1- (1) . سوره آل عمران، آیه 61
2- (2) . احقاق الحق، ج 14، ص 134

غالب شدم(1)

ابن سعید خدری گفت: وقتی آیه«نَدْعُ أَبْناءَنا...» نازل شد، رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) با علی و فاطمه و حسن و حسین (برای مباهله) خارج شدند(2).

آیه فوق در مورد مباهله پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) با نصارای نجران به سرپرستی عاقب و سید نازل شد که پس از حضور حضرت با اهل بیت(علیهم السلام) قادر به مباهله نشدند.

عامربن سعد از پدرش نقل کرده که گفت: وقتی که آیه«نَدْعُ أَبْناءَنا» نازل شد، رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم)، امیرالمؤمنین، فاطمه، حسن و حسین(علیهم السلام) را (به نزد خویش) خوانده و فرمودند:

«خدایا اینها اهل من هستند(3)

ص:50


1- (1) . احقاق الحق، ج 14، ص 145
2- (2) . عن ابی سعید الخدری، لما نزلت هذه الایة«تَعالَوْا...» قال: فخرج رسول اللّه بعلی و فاطمة و الحسن و الحسین. (احقاق الحق ج 14 ص 134)
3- (3) . عن عامر بن سعد، عن ابیه قال: لما نزلت هذه الایة، دعا رسول الله(صلی الله علیه وآله وسلم) علیاً و فاطمة و حسناً و حسیناً، فقال: «اللهم هؤلاء اهلی»; احقاق الحق، ج 14، صص 148-131; شواهد التنزیل، ج 1، ص 124

4 سیمای اهل بیت (علیه السلام) در احادیث

ص:51

ص:52

به بیان قرآن مجید، رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله وسلم) کسی است که از روی خواهشهای نفسانی سخن نمی گوید و آنچه بیان می دارد، وحی است(1). او مورد اعتماد خداوند در رساندن اسلام است. قرآن که کلام مستقیم وحی است، حجاب از چهره پاک اهل بیت(علیهم السلام) برگرفت و آنان را به عنوان صراط مستقیم، امام مبین و پاک از هرگونه رجس و... معرفی فرمود. پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) به نزول آیات و تفسیر آنها در مورد اهل بیت(علیهم السلام) اکتفا نکرد بلکه برای بستن راه هرگونه بهانه در باره اطاعت از آنان و احترام گذاشتن به مقام بلند آنها (به عنوان حجج اللّه و انسانهایی که الگوی در عمل و اندیشه اند) در موقعیت های مناسب به بیان فضایل انسانی و معنوی اهل بیت(علیهم السلام) پرداخت و مقامشان را در نزد خداوند برای امّت اسلام روشن ساخت.

در این جا به بیان برخی احادیث وارده از اهل تسنن و مورد تأیید شیعه می پردازیم.

این احادیث به طور تفصیل در کتاب «احقاق الحق» (ج 9) با سندهای مختلف و به نقل از کتب مختلف اهل سنت جمع آوری شده است.

ص:53


1- (1) . سوره نجم، آیه 3 و 4: «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْیٌ یُوحی»

در روز قیامت از دوستی اهل بیت(علیهم السلام) سؤال می شود

ابن عباس - رضی اللّه عنه - گفت: رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «بنده در روز قیامت از جای خود حرکت نمی کند تا این که از چهار چیز سؤال می شود: از عمرش که در چه راهی فانی شده است; از بدنش که در چه کارهایی فرسوده شده است; از مالش که در چه راهی انفاق شده و از کجا به دست آمده است; و از دوستی اهل بیت(علیهم السلام)(1)

دوستان اهل بیت(علیهم السلام) به بهشت وارد می شوند

حضرت علی(علیه السلام) فرمود: «رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) به من خبرداد: اوّل کسی که داخل بهشت می شود، من، فاطمه، حسن وحسین(علیهم السلام) هستیم. گفتم: ای رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم)! پس دوستان، چگونه اند؟ فرمود: به دنبال شما، دوستان شما وارد بهشت می شوند(2)

اهل بیت(علیهم السلام) اهل نجات هستند

ابن عباس گفت: وقتی از حجة الوداع برگشتیم با رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) در مسجد نشستیم و حضرت فرمود: «آیا می دانید که چه مطلبی را می خواهم برای شما بگویم؟» مردم گفتند: خدا و رسولش داناترند. فرمود: «بدانید; که خداوند متعال بر اهل دین منت گذاشت آن زمان که آنها را به وسیله من هدایت کرد. و من بر اهل دین منت گذاشتم، آن زمانی که آنها را به علی بن ابی طالب(علیه السلام) - که پسر عمویم و پدر

ص:54


1- (1) . رواه جماعة من اعلام القوم; منهم العلامة ابن المغازلی الواسطی فی «مناقب امیرالمؤمنین» (المخطوط) قال: عن القاضی ابی الفرج... عن ابن عباس - رضی الله عنه - قال: قال رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم): «لا تزول قدما عبد یوم القیامة حتی یسأل عن أربع: عن عمره فیها افناه، و عن جسده فیما أبلاه و عن ماله فیما انفقه و من این اکتسبه و عن حب اهل البیت»; احقاق الحق، ج 9، ص 409
2- (2) . العلامة علی المتقی الهندی فی «کنزالعمال» (ج 16، ص 252 و ج 13، ص 86 ط حیدرآباد الدکن) روی من طریق الحاکم عن علی(علیه السلام) قال: «أخبرنی رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم) انّ اول من یدخل الجنة انا و فاطمة و الحسن و الحسین. فقلت: یا رسول اللّه فمحبونا؟ قال: من ورائکم»; احقاق الحق، ج 18، ص 407

فرزندانم است - هدایت کردم. آگاه باشید; کسی که به واسطه اینها هدایت شود، نجات یافته و کسی که از[ فرمان] اینها تخلف نماید گمراه شده و سرگردان و نابود می گردد. ای مردم! خدا را، خدا را، در مورد عترت و اهل بیت من مراعات کنید; فاطمه پاره ای از من است و دو فرزندش دو عضو من هستند. و من و شوهرش مانند نوری از نور هستیم. بارخدایا! مهربان باش با کسی که با اینها مهربان باشد و نیامرز (و مورد مغفرت قرار مده) کسی را که به اینها ستم روا می دارد(1)

سپس اشک به چشمانش آمد و فرمود: «گویا من آن حال را می بینم و خدا داناتر است.»

در مناقب عبدالله شافعی به نقل از ابن جندب آمده است که رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) به سلمان فرمود: «به زودی بعد از من فتنه ها ظاهر می شود.» سلمان عرض کرد: در آن هنگام تکلیف چیست؟ فرمود: «بر شما باد که به شیخ پناه ببرید.» گفتیم: شیخ کیست؟ فرمود: «علی بن ابی طالب» عرض کردیم: اگر علی (علیه السلام) دار فانی را وداع کرد، چه کنیم؟ فرمود: «بر شما باد به دو سبط من حسن و حسین(علیهما السلام).»

- اگر این دو رحلت کردند؟

- «بر شما باد که به اهل بیت پیامبرتان پناه ببرید. براستی که اینان شما را در گمراهی داخل نمی کنند و از هدایت خارج نمی سازند; پس، با اینها باشید(2)

ص:55


1- (1) . العلامة المحدّث، الشیخ جمال الدین، محمد بن احمد الحنفی الموصلی الشهیر بابن حسنویه، فی «بحرالمناقب» (ص 116 المخطوط) روی بسند رفعه الی ابن عباس - رضی الله عنه - قال; لمّا رجعنا من حجة الوداع جلسنا مع رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم) فی مسجده، فقال: «أتدرون ما أرید اقول لکم؟» قالوا: الله و رسوله اعلم. قال: «اعلموا، ان الله - عزوجلمَّن علی اهل الدین إذ هداهم بی، و انا أمَنُّ علی اهل الدین إذ هدا هم بعلی بن ابی طالب ابن عمی و ابو ذریتی، ألا و من اهتدی بهم نجی و من تخلّف عنهم ضلَّ و غوی. ایها الناس! الله الله فی عترتی و أهل بیتی; فاطمة بضعة منی و ولدیها عضوای و انا و بعلها کالضوء من الضوء. أللّهم و ارحم من رحمهم و لا تغفر لمن ظلمهم» ثم دمعت عینه و قال: «کأنّی أنظر الحال و الله اعلم»; احقاق الحق، ج 9، ص 198
2- (2) .... احمد بن عبدالعزیز الجوهری فی کتاب «الزیارات علی ما فی مناقب عبدالله الشافعی»

میزان اعمال ابن عباس رضی الله عنه - گفت: رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «من میزان علم هستم; و علی دو کفه آن; و حسن (علیه السلام) و حسین (علیه السلام) رشته نخهای آن; و فاطمه (علیها

السلام) علاقه، و امامان (علیهم السلام) از امت من عمود آن هستند. در آن میزان، اعمال دوستان و دشمنان ما وزن می شود(1)

اهل بیت(علیهم السلام) در قیامت

علی بن ابی طالب - کرم الله وجهه - به نقل از رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «من در حوض (کوثر) بر شما وارد می شوم و تو ای علی! ساقی امت هستی و(2)...»

بشارتی از جبرئیل

حذیفه می گوید: چهره رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) بشارتی از سرور و خوشحالی می داد. از آن حضرت از این سرور و خوشحالی سؤال کردیم. فرمود: «چرا مسرور نباشم; در حالی که جبرئیل به من بشارت داد: حسن و حسین(علیهما السلام) دو آقای جوانان اهل بهشتند و پدر و

ص:56


1- (1) .... مجاهد عن ابن عباس قال: قال رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم): «انا میزان العلم و علی کفّتاه و الحسن و الحسین خیوطه و فاطمة علاقته و الائمة من أمتی عموده، یوزن فیه اعمال المحبین و المبغضین لنا»; احقاق الحق، ج 9، ص 207. به نقل از علامه خوارزمی فی «مقتل الحسین» ص 107 و منابع دیگر.
2- (2) . العلامة السید علی بن شهاب الدین الحسینی فی «مودة الْقربی» (ص 139، طبع لاهور) قال: عن الله الاعمش... عن علی بن ابی طالب - کرم الله وجهه - قال: قال رسول الله(صلی الله علیه وآله وسلم): «انا واردکم علی الحوض وانت یا علی الساقی...» احقاق الحق، ج 18، صص 417، 416، حدیث 25.

مادرشان از آن دو افضل هستند(1)

نوشته ای بر در بهشت

ابن عباس گفت: رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «در وقت عروج به آسمان دیدم که بر در بهشت نوشته شده بود:

«نیست معبودی (به حق) جز اللّه; و محمّد(صلی الله علیه وآله وسلم) رسول خدا، علی (علیه السلام) حبیب خدا، حسن و حسین(علیهما السلام) برگزیده خدا و فاطمه(علیها السلام) کنیز خدا هستند. لعنت خدا بر دشمنان و ستم کنندگان بر اینان باد(2)

سعید بن جبیر گفت: رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «دو هزار سال قبل از آفرینش آسمانها و زمین بر در بهشت نوشته شده: «محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) رسول خدا، و علی (علیه السلام) برادر اوست(3)

گنبدی از نور

امام جعفر صادق(علیه السلام) راجع به آیه

«فتلّقی آدم من ربّه کلمات» (آدم از پروردگارش

ص:57


1- (1) . الحافظ الشهیر، ابوبکر احمد بن علی الشافعی - المتوفی سنه 463 - فی کتابه «تاریخ البغداد» ( ج 10، ص 230، ط القاهره) قال:... عن زرّ بن حبیش، عن حذیفه، قال: رأینا فی وجه رسول الله تباشیر السرور، فقلنا: یا رسول الله(صلی الله علیه وآله وسلم)، لقد رأینا الیوم فی وجهک تباشیر السرور. فقال: « و ما لی لاأسر وقد اتانی جبرئیل فبشرنی أنّ حسناً و حسیناً سیدا الشباب اهل الجنه و أبوهما افضل منهما»; احقاق الحق، ج 9، ص 236.
2- (2) . العلامه أخطب الخطباء فی «المناقب» (ص 240، طبع تبریز) روی بسنده عن ابن عباس، قال: قال رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم): «لما عرج بی الی السماء رأیت علی باب الجنة مکتوباً، لا إلا إلا اللّه، محمد رسول اللّه، علی حبیب اللّه، الحسن و الحسین صفوة اللّه، فاطمة أمة اللّه، علی مبغضهم لعنة اللّه»
3- (3) .... عن سعید بن جبیر، عن جابربن عبداللّه، قال; سمعت رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم) یقول: «مکتوب علی باب الجنة قبل أن یخلق اللّه السموات و الأرض بألفی عام: «محمد رسول الله و علی اخوه»; مناقب علی بن ابی طالب - ابی المغازلی، ص 91، روایت 134

کلماتی را گرفت) فرمود: آدم و حوا نشسته بودند. جبرئیل به نزد آن دو آمد و آنها را به قصری که از طلا و نقره بود، برد. و این قصر مزین به زمرد سبز بود و در آن تختی از یاقوت سرخ وجود داشت. بر تخت قبه ای از نور بود. در آن بارگاه، از نور، صورتی بود که بر سرش تاج داشت و در دو گوشش دو گوشواره از لؤلؤ و در گردنش گردنبندی از نور. آدم و حوّا و جبرئیل از نور آن بارگاه تعجب کردند تا آن جا که آدم، زیبایی حوّا را فراموش کرد. آدم سؤال کرد: این صورت، چیست؟

جبرئیل گفت: «صورت فاطمه(علیها السلام) است و آن تاج، پدرش; گردنبند، شوهرش; و دو گوشواره اش حسن و حسین(علیهما السلام) هستند.»

آدم سرش را به جانب بارگاه بلند کرد و پنج اسم نوشته شده از نور را مشاهده فرمود. «من محمود و این محمد; من اعلی و این علی; من فاطر و این فاطمه; من محسن و این حسن. و احسان از من و این حسین می باشد. (علیهم السلام).»

جبرئیل گفت: «ای آدم! این اسماء را حفظ کن که همانا توبه آنها احتیاج پیدا خواهی کرد.»

وقتی که آدم فرود آمد، سیصد سال گریه کرد. سپس خدا را به این اسماء خواند و عرض کرد: ای پروردگار! به حق محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین; یا محمود، یا اعلی، یا فاطر، یا محسن، مرا ببخش و توبه ام را بپذیر. به آدم(علیه السلام) وحی شد: اگر آمرزش تمام فرزندانت را از من خواسته بودی همه آنها را می بخشیدم(1)

ص:58


1- (1) . قال جعفر الصادق(علیه السلام) فی قوله تعالی: «فتلّقی آدم من ربّه کلمات» کان آدم و حواء جالسین. فجاءهما جبرئیل و أتی بهما إلی قصر من ذهب و فضة، شرفاته من زمرد اخضر، فیه سریر من یاقوته حمراء و علی السریر قبة من نور فیه صورة علی رأسها تاج، و فی أذنیها قرطان من لؤلؤ و فی عنقها طوق من نور، فتعجبّوا من نورها حتی أنّ آدم نسی حسن حواء. فقال: ما هذه الصورة؟ قال: «فاطمة و التاج أبوها و الطوق زوجها و القرطان الحسن و الحسین.» فرفع آدم رأسه الی القبة، فوجد خمسة اسماء مکتوبة من نور: «انا المحمود و هذا محمد و انا الا علی و هذا علی و انا الفاطر و هذه فاطمه و انا المحسن و هذا الحسن و منی الاحسان و هذا الحسین.» فقال جبرئیل: «یا آدم! احفظ هذه الاسماء فانک تحتاج إلیها.» فلما هبط آدم بکی ثلاثمائة عام ثم دعا بهذه الاسماء و قال:

هفت خصلت

علی بن علی مکّی هلالی، از پدرش نقل کرده که گفت: «بر رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) در وقت بیماری وارد شدم. فاطمه(علیها السلام) بر بالینش نشسته بود. صدای زهرا(علیها السلام) به گریه بلند شد. پلکهای چشم رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) به جانب فاطمه(علیها السلام) باز شد. فرمود: «حبیبه من علّت گریه تو چیست؟»

عرض کرد: «از پراکندگی و ضایع شدنمان بعد از شما می ترسم.»

فرمود: «ای حبیبه من! آیا نمی دانی که خدای عزوجل به زمین نظر انداخت و پدرت را برگزید و او را به رسالت برانگیخت. سپس در نظر دیگر شوهرت را اختیار کرد و به من وحی کرد تا تو را به ازدواج او درآورم؟

ای فاطمه! خداوند به ما اهل بیت هفت خصلت عطا فرمود که به کسی قبل از ما عطا نفرموده بود و بعد از ما هم به هیچ کس نخواهد بخشید: من خاتم پیامبران و گرامی ترین آنها نزد خدا و دوستدارترین مخلوق به خدای عزوجل هستم; من پدر تو، و وصی من بهترین اوصیا و دوستدارترین آنها به خدا می باشد و نیز او شوهر توست. و شهید ما، بهترین شهدا و دوستدارترین آنان به خداست، که آن عموی تو حمزه فرزند عبدالمطلب و عموی پدر تو عموی شوهر تو می باشد. و از ماست کسی که دارای دو بال سبز است و در بهشت هر کجا بخواهد با فرشتگان پرواز می کند و آن پسر عموی پدرت و برادر شوهرت هست. و دو سبط این امت از ماست و آن حسن و حسین(علیهما السلام) دو فرزندت هستند و آنها دو آقای جوانان اهل بهشت هستند. به خدایی که مرا به حق مبعوث به رسالت فرمود، پدرشان (علی) بهتر از آن دو هست.

ای فاطمه! به خدایی که مرا به حق برانگیخت، مهدی امت از این دو می باشد. آن

ص:59

هنگام که نظم و نظام اجتماعی از هم بپاشد و فتنه ها آشکار گردد و راهها ناامن شود، و گروهی گروه دیگر را غارت کند; بزرگ به کوچک رحم نکند و کوچک احترام بزرگتر نگاه ندارد، خدای - عزوجل - کسی را برانگیزد که قلعه های گمراهی و قلبهای قفل شده را فتح نماید. مهدی، در آخر زمان قیام به دین می کند چنانکه در اول زمان، من به آن قیام کردم. و دنیا را پر از عدل می گرداند چنانکه پر از ستم گشته باشد.

ای فاطمه! محزون مباش و گریه مکن که خدای - عزوجل - از من به تو مهربانتر و رؤوف تر است و این به خاطر مقام و عظمتی است که تو در نزد من داری و جایگاه تو در قلب من است. و خدا تو را به علی (علیه السلام) تزویج کرد، زیرا او با شرافت ترین اهل بیت تو در حسب، گرامی ترین آنها در منصب (ولایت)، مهربانترینشان با مردم، عادلترین آنها در مساوات و بیناترین آنها در قضایا و حوادث و احکام است. و از پروردگارم - عزوجل - خواستم تو اولین کسی باشی که از اهل بیت من و آل علی به من ملحق می شود.»

وقتی پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) قبض روح شد، فاطمه(علیها السلام) بعد از رحلت پدر بزرگوارش بیش از هفتاد و پنج روز زندگی نکرد و خدا او را به پدرش رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) محلق ساخت(1).

ص:60


1- (1) .... عن علی بن علی المکی الهلالی، عن ابیه قال: دخلت علی رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم) فی شکایته الّتی قبض فیها فاذا فاطمة - رضی الله عنها - عند رأسه. قال: فبکت حتی ارتفع صوتها، فرفع رسول الله(صلی الله علیه وآله وسلم) طرفه الیها، فقال: حبیبتی فاطمة! ماالذی یبکیک؟» فقالت: أخشی الضیعة من بعدک. فقال: «یا حبیبتی أما علمت أن اللّه - عزوجل - إطّلع الی الارض اطّلاعة فاختار منها أباک فبعثه برسالته ثم اطلع اطلاعة فاختار منها بعلک و أوحی الیَّ أن انکحک ایاه. یا فاطمة! و نحن أهل بیت قد أعطانا اللّه سبع خصال لم یعط أحداً قبلنا و لا یعطی أحداً بعدنا: «أنا خاتم النبیین و اکرم النبیین علی الله و أحبّ المخلوقین الی الله - عزوجل و أنا أبوک و وصیی خیر الأوصیاء و أحبهم الی اللّه و هو بعلک و شهیدنا خیر الشهدا و أحبّهم الی اللّه و هو عمک حمزة بن عبدالمطلب و هم عم أبیک و عمّ بعلک. و منّا من له جناحان أخضران یطیر فی الجنة مع الملائکة حیث یشاء و هو ابن عم أبیک و اخو بعلک. و منا سبطا هذه الامة و هما ابناک الحسن و الحسین و هما سیدا شباب أهل الجنة و أبوهما و الذی بعثنی بالحق خیر منها. یا فاطمه! والذی بعثنی بالحق انّ منهما مهدی هذا الأمة إذا صارت الدنیا هرجاً و مرجاً و تظاهرت الفتن و تقطعت السبل و أغار بعضهم علی

کشتی نجات

از ابی ذر نقل شده که گفت: رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «مثل اهل بیت من، مثل کشتی نوح است; کسی که در آن سوار شد نجات یافت و کسی که از آن تخلف کرد غرق شد(1)

برخی از فضایل

سعید بن جبیر از ابن عباس نقل کرده که گفت: رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «ما اهل بیت، کلیدهای رحمت، جایگاه رسالت، محل رفت و آمد فرشتگان و معدن علم هستیم(2)

پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «براستی خدای متعال در من و اهل بیت من، فضل و شرف، سخاوت، شجاعت، علم، حلم و بردباری را جمع کرده است و براستی آخرت برای ما و

ص:61


1- (1) .... عن ابی ذر - رحمه اللّه - قال: قال رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم): «مثل اهل بیتی مثل سفینة نوح من رکب فیها نجا و من تخلف عنها غرق»; احقاق الحق، ج 9، ص 272. به نقل از مناقب امیرالمؤمنین، ابن المغازلی الواسطی، متوفی سال 483 هجری.
2- (2) . عن سعید بن جبیر، عن ابن عباس - رضی الله عنهما - قال: قال رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم): «نحن اهل البیت مفاتیح الرحمة و موضع الرسالة و مختلف الملائکة و معدن العلم»; احقاق الحق، ج 9، ص 376 به نقل از «فرائد السمطین»، تألیف علامه الحموینی

دنیا برای شماست(1)

وجوب اطاعت

از ابن عباس روایت شده که گفت: رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «براستی خدا طاعت و پیروی من و اهل بیتم را بر خصوص مردم و بر همه مخلوقات واجب کرده است(2)

ابراهیم فرزند شیبه انصاری گفت: نزد اصبغ بن نباته نشسته بودم که چنین بیان داشت: آیا برای تو نخوانم چیزی را که علی بن ابی طالب - رضی الله عنه - املا کرده است؟ پس، نامه ای را بیرون آورد که در آن نوشته شده بود:

«به نام خدایی که بخشنده و مهربان است. این وصیتی است که محمّد(صلی الله علیه وآله وسلم) به اهل بیت و امت خود کرده است. اهل بیتش را به تقوای الهی و لزوم اطاعت خداوند سفارش نموده و امتش را به لزوم پیروی اهل بیت(علیهم السلام) وصیت کرد(3)

اساس دین

رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود:

ص:62


1- (1) . ابن عمر رفعه الی النبی(صلی الله علیه وآله وسلم) قال: «ان اللّه تعالی جمع فیّ و فی اهل بیتی الفضل و الشرف و السخاء و الشجاعة و العلم و الحلم، و انّ لنا الاخرة و لکم الدنیا»; ینابیع المودة، ص 254
2- (2) . روی عن ابن عباس، قال: قال رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم): «ان اللّه افترض طاعتی و طاعة أهل بیتی علی الناس خاصة و علی الخلق کافة»; احقاق الحق، ج 9، ص 396، به نقل از ینابیع المودة، ص 251، طبع استامبول.
3- (3) . العلامة القندوزی فی«ینابیع المودة» (ص 273، ط استامبول) قال:... عن ابراهیم بن شبیة الانصاری قال: جلست عند أصبغ بن نباته، قال: ألا اقرئک ما املاه علی بن ابی طالب - رضی الله عنه -؟ فأخرج صحیفةً فیها مکتوب«بسم الله الرحمن الرحیم، هذا ما أوصی به محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) أهل بیته و أمته; و أوصی أهل بیته بتقوی اللّه و لزوم طاعته; و أوصی امّته بلزوم اهل بیته و أهل بیته یأخذون بحجزة نبیّهم(صلی الله علیه وآله وسلم) و ان شیعتهم یأخذون بحجزهم یوم القیامة و أنّهم لن یدخلوکم باب الضلالة و لن یخرجوکم من باب هدی»

«برای هر چیزی اساس و قوامی است و اساس دین، دوستی اهل بیت من است(1)

از علی(علیه السلام) روایت شده که رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «یا علی! براستی اسلام عریان است; لباسش تقوا و لباس فاخر آن هدایت، زینت آن حیا، و ستونش ورع و معیارش عمل صالح می باشد; ولی اساس اسلام دوستی با من و اهل بیت من است(2)

سؤال از دو شیء پر ارزش و گرانبها

پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «ای مردم! براستی[ مرگ ]من بر شما پیشی گرفت و شما در کنار حوض بر من وارد می گردید; حوضی که از بین صنعا و بصری عریضتر است. و قدح های نقره آن به عدد ستارگان است و هنگامی که وارد می شوید، از شما از ثقلین (کتاب و عترت) سؤال می کنم. پس، دقت کنید و ببینید، چگونه در مورد آن دو به وعده خود وفا کرده و به سفارشم عمل می کنید. آن دو شیء پر ارزش، یکی کتاب خداست که یک طرف آن به دست خدا و طرف دیگر آن به دست شماست; پس، به آن تمسّک بجویید تا گمراه نشوید. و دیگر، عترت و اهل بیت من است. براستی خدای متعال که لطیف و آگاه است، به من خبر داد که این دو هرگز از هم جدا نمی شوند تا این که در کنار حوض بر من وارد شوند(3)

ص:63


1- (1) . قال رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم): «لکل شیء أساس و اساس الدین حب اهل بیتی»; احقاق الحق، ج 9، ص 408 به نقل از المناقب المرتضویه.
2- (2) . عن علی(علیه السلام) انه قال: قال رسول الله(صلی الله علیه وآله وسلم) «یا علیّ، إن الاسلام عریان، لباسه التقوی، و ریاشه الهدی و زینته الحیاء و عماده الورع و ملاکه العمل الصالح و اساس الاسلام حبّی و حبّ اهل بیتی»; کنزالعمال، ج 12، شماره 34206; و ج 13، شماره 37631.
3- (3) . رواه جماعة من اعلام القوم; منهم: الحافظ السیوطی فی«الجامع الکبیر» (علی ما فی جامع الاحادیث، ج 7، ص 640، ط دمشق) روی من طریق الطبرانی و الخطیب عن حذیفة ابن السید قال: قال النبی(صلی الله علیه وآله وسلم): «یا ایها الناس! انی فرط لکم و انکم واردون علی الحوض، حوض أعرض ما بین صنعاء و بصری فیه عدد النجوم قد حان من فضة و إنی سائلکم حین تردون علیّ عن

سفارش به فرشته مرگ

رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «به خدایی که جانم در دست قدرت اوست، روح ازبدن صاحبش مفارقت نمی کند; مگراین که ازمیوه بهشت یااز درخت زقّوم می خورد تافرشته مرگ و همچنین من وعلی، فاطمه، وحسن وحسین(علیهم السلام) را می بیند. پس، اگرمحب ماباشد، به فرشته مرگ سفارش می کنم

چون او دوستدار من واهل بیت من است، به او ارفاق نماید. واگردشمن من و اهل بیت من باشد به ملک الموت سفارش می کنم براو سخت بگیرد، زیرااو دشمن من واهل بیتم است. پس، جزمؤمن کسی مارا به دوستی نمی گیرد وجز منافق شقی کسی ما رابه دشمنی برنمی گزیند(1)

کرامت خدا

علی(علیه السلام) فرمود: «روز قیامت منبرهایی برای پیروانم و پیروان اهل بیت من - که در ولایت ما اخلاص دارند - گذاشته می شود و خدای متعال می فرماید: ای بندگان من! بیایید تا کرامتم را بر شما نشر دهم. براستی شما در دنیا اذیت شده و آزار دیده اید(2)

ص:64


1- (1) . رواه القوم، منهم: العلامة الخوارزمی فی «مقتل الحسین»: «... عن علی بن ابی طالب(علیه السلام) قال: قال رسول الله(صلی الله علیه وآله وسلم): «والذی نفسی بیده لا تفارق روح جسد صاحبها حتی یأکل من ثمر الجنة أو من شجر الزّقوم و حتی یری ملک الموت و یرانی و یری علیاً و فاطمة و الحسن و الحسین فإن کان یحبّنا قلت یا ملک الموت إرفق به فإنّه کان یحبّنی و أهل بیتی; و إن کان یبغضنی و یبغض أهل بیتی قلت یا ملک الموت شدّد علیه فانه کان یبغضنی و یبغض اهل بیتی، لا یحبنا إلا مؤمن و لا یبغضنا إلا منافق شقی» احقاق الحق، ج 9، ص 459.
2- (2) . العلامة القندوزی فی «ینابیع المودة» (ص 245، ط استامبول) قال: عن علی رفعه: «توضع یوم القیامة منابر حول العرش لشیعتی و شیعة أهل بیتی المخلصین فی ولایتنا و یقول اللّه تعالی: هلّموا یا عبادی لأنشر علیکم کرامتی فقد اوذیتم فی الدنیا»; احقاق الحق، ج 9، ص 459

جزای ظلم به اهل بیت(علیهم السلام)

پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «کسی که به اهل بیت من ستم کند و مرا در مورد عترتم اذیت و آزار دهد، بهشت بر او حرام است(1)

ابی سعید خدری (رض) گفت: رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «به خدایی که جانم در دست اوست، هیچ فردی با ما اهل بیت(علیهم السلام) دشمن نمی شود جز این که خدا و را به جهنم وارد می کند(2)

و نیز فرمود: «ویل (مکانی در جهنم) برای ستم کنندگان به اهل بیت من است(3). عذاب اینان با منافقین در پایین ترین درکات جهنم است، لحظه ای عذاب از اینان برداشته نمی شود.»

و جابربن عبدالله گفت: رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) برای ما خطبه خوانده و سپس فرمود: «کسی که ما اهل بیت را دشمن بدارد، خدای متعال، روز قیامت او را یهودی محشور می کند، هر چند روزه گرفته باشد و نماز خوانده باشد...(4)»

ص:65


1- (1) . العلامة الزمخشری فی الکشاف (ج 3، ص 402، ط مصر) قال: و عن النبی(صلی الله علیه وآله وسلم): «حرّمت الجنة علی من ظلم أهل بیتی و اذانی فی عترتی»; احقاق الحق، ج 9، ص 459
2- (2) . الحاکم النیشابوری و المستدرک، ج 3، ص 150، ط حیدرآباد، قال: «... عن أبی نضرة، عن أبی سعید الخدری - رضی اللّه عنه - قال: قال رسواللّه(صلی الله علیه وآله وسلم): «والذی نفسی بیده لا یبغضنا اهل البیت أحدٌ إلاّ أدخله اللّه النّارَ»; احقاق الحق، ج 9، صص 461-460
3- (3) . العلامة الخوارزمی فی «مقتل الحسین» (ج 2، ص 83، ط الغری) قال: و بهذا الاسناد (أی الأسناد المتقدم فی کتاب) قال: قال رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم): «ألویل لظالمی أهل بیتی، عذابهم مع المنافقین فی الدرک الأسفل من النار، لا یفتر عنهم ساعة و یسقون عن عذاب جهنم فالویل لهم من العذاب الالیم»; احقاق الحق، ج 9، ص 464; مناقب علی بن ابی طالب (ابن المغازلی)، ص 66، روایت 94
4- (4) . العلامة الذهبی فی «میزان الاعتدال»، (ج 1، ص 369، ط القاهره) فقال: «من أبغضنا أهل البیت حشره اللّه یوم القیامة یهودیاً، و إن صام و صلی، إن اللّه علّمنی اسماء أمتی کما علم ادم الاسماء کلها و مثل لی امتی فی الطین فمرّبی اصحاب الرایات فاستغفرت لعلی و شیعته»; احقاق الحق، ج 9، ص 468

ویژگی خاص

رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «ای مردم! اهل بیت مرا در حیات و بعد از مرگم بزرگ شمارید و گرامی بدارید و اینها را (بر غیرشان) برتری دهید و قیام برای کسی جز اهل بیت من صحیح نیست(1)

مطبوع ترین عطر

ام سلمه گفت: از رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) شنیدم که فرمود: «هر گروهی که برای ذکر فضایل محمد و آل محمد(علیهم السلام) جمع شوند، فرشتگانی از آسمان فرود می آیند تا به آن گروه محلق شوند و هم سخن آنان گردند. وقتی متفرق می شوند فرشتگان عروج می کنند. و فرشتگان دیگری که آنها را ملاقات می کنند می گویند: براستی ما بویی از شما استشمام می کنیم که تاکنون بویی خوشبوتر از آن به مشام ما نرسیده است. پس، می گویند: با ما به نزد اینها فرود آیید. فرشتگانی که بازگشته اند می گویند: آنها متفرق شدند. (شوق آن اجتماع سبب می شود که بگویند:) با ما به مکانی که در آن بودند، فرود آیید(2)

ص:66


1- (1) . العلامة المحدث، الشیخ جمال الدین الحنفی الشهیر بابن حسنویه فی «بحر المناقب» (مخطوط) روی حدیثاً مسنداً ینتهی إلی جماعة من الصحابة و فیه قال: «ایها الناس، عظموا أهل بیتی فی حیاتی و بعد مماتی و اکرمهم و فضّلوهم لا یحلّ لأحد أن یقوم إلا لأهل بیتی»; احقاق الحق، ج 9، ص 484
2- (2) . العلامة الشیخ سلیمان البلخی القندوزی فی «ینابیع المودة»، (ص 246، ط اسلامبول) قال:... عن نافع، عن ام سلمة - رضی الله عنها - قالت: سمعت رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم) یقول: «ما من قوم اجتمعوا یذکرون فضائل محمد و آل محمد إلا هبطت ملائکة من السماء حتی لحقت بهم تحدّثهم فاذا تفرقوا عرجت الملائکة و قالت الملائکة الآخرلهم: انا نشمّ رائحة منکم ما شممنا رائحة اطیب منها. فیقولون: اهبطوا بنا الیهم، فیقولون: انهم قد تفرقوا. فیقولون: اهبطوا بنا الی المکان الذی کانوا فیه»; احقاق الحق، ج 9، ص 501

نافع بودن عمل در شعاع دوستی اهل بیت (علیهم السلام) است

امام حسن بن علی(علیهما السلام) به نقل از رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «ملازم با دوستی ما اهل بیت باشید. پس، براستی کسی که خدای عزوجل را ملاقات کند در حالی که ما را به دوستی گرفته است، به شفاعت ما داخل بهشت می شود. قسم به خدایی که جانم در دست اوست، عمل هیچ بنده ای سودی نمی بخشد مگر به معرفت و شناخت حق ما(1)

بهترین افراد

پیامبر - صلوات الله علیه - فرمود:

«بهترین مردان شما علی بن ابی طالب و بهترین جوانان شما حسن و حسین و بهترین زنان شما، فاطمه دختر محمّد(علیهم السلام) هستند(2)

جابرگفت: رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) روزی در جمع مهاجرین و انصار فرمود:

«ای علی! اگر فردی (بر فرض) حق عبادت را بجا می آورد و در (ولایت) تو و اهل بیت تو تردید داشته باشد، (در حالی که شما بهترین مردم هستید) در جهنم خواهد بود(3)

ص:67


1- (1) . رواه جماعة من اعلام القوم; منهم: الحافظ نورالدین علی بن ابی بکر فی«مجمع الزوائد»، ج 9، ص 172 (ط مکتبة القدسی فی القاهره) قال: و عن الحسن بن علی أن رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم) قال: «ألزموا مودتنا أهل البیت فانّه من لقی الله - عزوجل - و هو یودّنا دخل الجنة بشفاعتنا و الذی نفسی بیده لا ینفع عبداً عمله إلا بمعرفة حقنا» رواه الطبرانی و «الا وسطه»; احقاق الحق، ج 9، ص 428
2- (2) . الحافظ بن العساکر فی«ترجمة الامام الحسین بن علی من تاریخ دمشق» (ص 122، ط بیروت) قال:... قال النبی(صلی الله علیه وآله وسلم): «خیر رجالکم علی بن ابی طالب، و خیر شبابکم الحسن و الحسین و خیر نساءکم فاطمة بنت محمّد»; احقاق الحق، ج 18، ص 398
3- (3) . العلامه السید علی بن شهاب الدین الهمدانی الحسینی فی «مودة القربی» (ص 69، ط لاهور) قال: روی عن جابر قال: قال رسول الله(صلی الله علیه وآله وسلم) یوماً بمحضر المهاجرین و الانصار: «یا علی! لو أن احداً عبداللّه حق عبادته ثم شک فیک و أهل بیتک أنکم افضل الناس، کان فی النار»; احقاق الحق، ج 17، ص 283

برتری اهل بیت (علیهم السلام)

رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «ما اهل بیت، درخت نبوت و معدن رسالت هستیم; بجز من هیچ یک از مخلوقات و آفریدگان بر اهل بیت من(علیهم السلام) فضیلتی ندارند(1)

برگزیده خدا

رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «من و اهل بیت من خالص و مخلص خدا و برگزیده و انتخاب شده او از میان مردم هستیم(2)

اجابت دعا

رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «هیچ دعایی نیست جز این که بین آن و آسمان حجابی است. تا این که بر محمد و آل محمد درود فرستاده شود. آن گاه حجاب از میان برداشته شده و پاره می گردد و دعا وارد آسمان می شود و هنگامی که درود فرستاده نشود، دعا بر می گردد(3)

ص:68


1- (1) . مارواه القوم; منهم: العلامة ابن المغازلی فی «المناقب» (ص 18، مخطوط) قال: نحن أهل البیت شجرة النبوة و معدن الرسالة لیس احد من الخلایق یفضل اهل بیتی غیری»; احقاق الحق، ج 9، ص 378
2- (2) . العلامة ابوبکر بن مؤمن الشیرازی فی «رسالة الاعتقاد» روی فی حدیث عن انس: قال رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم): «أنا و اهل بیتی صفوة اللّه و خیرته فی خلقه»; احقاق الحق، ج 9، ص 483، حدیث 82
3- (3) . قال رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم): «ما من دعاء إلا بینه و بین السماء حجاب حتّی یصلّی علی محمد و آل محمد، فاذا فعل ذلک انخرق ذلک الحجاب و دخل الدعاء و اذا لم یفعل ذلک رجع ذلک الدعاء»; احقاق الحق، ج 9، ص 626، به نقل از جمعی از اعلام اهل سنت.

أهل بیت (علیهم السلام) امان امّت هستند

رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود:

«ستارگان امانی برای اهل آسمان و اهل بیت من(علیهم السلام) امانی برای امّت من هستند(1)

ص:69


1- (1) . قال رسول الله(صلی الله علیه وآله وسلم): «النجوم أمان لأهل السّماء و أهل بیتی أمان لأمّتی»; فرائد السمطین، ج 3، طبع بیروت، ص 252، تألیف شیخ الاسلام المحدث الکبیر ابراهیم بن محمد بن المؤید بن عبداللّه بن علی بن محمد الجوینی الخراسانی (از بزرگان قرن هفت و هشت)

ص:70

5 سیمای امیرالمؤمنین وفاطمه(علیه السلام) درقرآن و احادیث

ص:71

ص:72

به طور اجمال، به سیمای اهل بیت(علیهم السلام) در قرآن و احادیث اشاره کردیم. دو چهره درخشان و دو فرد شاخص از اهل بیت(علیهم السلام) امیرالمؤمنین، علی بن ابی طالب و فاطمه(علیهما السلام) هستند که مصداق ظاهر و آشکار آیات و احادیث بیان شده در دو قسمت قبلی می باشند.

به لحاظ اهمیت مسأله امامت و ولایت، به بیان آیات واحادیثی که درخصوص فضایل ومقام بلند آنها درنزد خدا ورسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) وارد شده، می پردازیم. تا بر مصداق رهبری الهی که دو برهان معرفت و عبودیت بیانگر آن بودند، تأکید بیشتری کرده باشیم. و نیز تأییدی باشد بر این طرز تفکر که می گوید: خدا و رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) امت اسلام ر ادر مسأله امامت و خلافت به خودشان وا نگذاشته و بیش از هر مسأله دیگری به آن تأکید داشته اند.

در این جا لازم است پیش از پرداختن به اصل مطلب، اشاره ای داشته باشیم به کتابهای مختلفی که از سوی اهل تشیع و تسنن در رابطه با فضایل و مناقب حضرت علی (علیه السلام) تألیف شده است.

1 - مناقب علی بن ابی طالب; از احمد بن محمد الطبری، مشهور به خلیلی که در سال 411 هجری قمری در قاهره تألیف یافته است.

2 - مناقب علی بن ابی طالب (علیه السلام); از احمد بن حنبل، امام و پیشوای حنابله.

ص:73

3 - مناقب علی بن ابی طالب (علیه السلام); از علی بن محمد الفقیه الشافعی، متوفی سال 483، معروف به ابن مغازلی

4 - مناقب علی بن ابی طالب (علیه السلام); از محمد بن احمد العجمی، سال 1055

5 - مناقب علی بن ابی طالب (علیه السلام); از ابی الفرج عبدالرحمن بن الجوزی، متوفی سال 597

6 - مناقب علی بن ابی طالب (علیه السلام); از فقیر عینی که در هند به طبع رسیده است.

7 - مناقب علی بن ابی طالب (علیه السلام); از ترمذی(1).

8 - شواهد التنزیل لقواعد التفضیل فی الایات النازله فی أهل البیت(علیهم السلام); - تألیف الحافظ الکبیر عبیدالله بن عبداللّه بن احمد المعروف بالحاکم الحسکانی الحداد الحنفی النیسابوری، از علمای قرن پنجم هجری.

9 - ترجمة الامام علی بن ابی طالب; تصنیف العالم الحافظ ابی القاسم علی بن الحسن بن هبة اللّه الشافعی، المعروف بابن عساکر( 3 جلد)

10 - المناقب، تألیف الموفق بن احمد بن محمد المکی الخوارزمی، المتوفی سنة 568 ه -

11 -

«فرائد السمطین فی فضائل المرتضی و البتول و السبطین و الأئمة من ذریّتهم(علیهم السلام)» تألیف: شیخ الاسلام المحدث الکبیر ابراهیم بن محمد بن المؤید بن عبداللّه بن علی بن محمد الجوینی الخراسانی; از غلمای قرن هفتم و هشتم هجری.

12 - احقاق الحق، تألیف القاضی السیدنورالله الحسینی المرعشی اتهستری الشهید، که احادیث منقول ازکتب اهل سنت رابه تفضیل بیان داشته است وج 3 الی 8 آن به فضائل امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) اختصاص دارد.

13 - فضایل الخمسه، تألیف سیدمرتضی حسینی فیروزآبادی، این کتاب نیز احادیث نقل شده در کتابهای اهل سنت در فضائل اهل بیت را جمع آوری کرده است و

ص:74


1- (1) . ینابیع المودة، ص 17.

ج 2 و 3 آن به فضائل حضرت علی (علیه السلام) اختصاص دارد.

14 - غایة المرام، تألیف علامه بحرانی، که احادیث نقل شده از اهل سنت و شیعه در فضائل اهل بیت (علیهم السلام) را جمع آوری نموده است.

علی(علیه السلام) و قرآن

شهربن حوشب گفت: نزد ام سلمه بودم که ابوثابت غلام آزاد شده امیرالمؤمنین(علیه السلام) از ام سلمه اجازه گرفت وداخل خانه شد. ام سلمه گفت: ای اباثابت! آن هنگام که قلبهابه جایگاهشان به پرواز درآیند، قلب تو به کجا پرواز می کند؟ گفت: از علی(علیه السلام) پیروی می کنم. ام سلمه گفت: به[ اطاعت از ]حق توفیق یافته ای; قسم به خدایی که جانم در دست اوست، از رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) شنیدم که می فرمود:

«علی با قرآن است وقرآن با علی; این دوهرگز از یکدیگر جدا نمی شوند تا درکنار حوض برمن وارد شوند(1)

رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) در موارد متعددی از جمله در حال بیماری که به فوت منجر شد، فرمود:

«ای مردم! بزودی از میان شما می روم... آگاه باشید; براستی، من در میان شما قرآن و عترت و اهل بیتم را جانشین قرار می دهم.» سپس دست امیرالمؤمنین (علیه السلام) را گرفته، بلند کرده و فرمودند:

«این علی(علیه السلام) با قرآن است وقرآن با علی است. ازیکدیگر جدا نمی شوند تا در کنار حوض برمن وارد شوند. پس، (مسائل و مشکلات را) ازآن دو

ص:75


1- (1) . الحموینی بسنده عن شهربن حوشب، قال: کنت عند ام سلمه - رضی الله عنها - فباذنها دخل البیت ابو ثابت مولی علی. فقالت: یا ابا ثابت! این طار قلبک حین طارت القلوب مطائرها؟ قال: اتبعتُ علیاً. قال: وقفت بالحق والذی نفسی بیده لقد سمعت رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم) یقول: «علی مع القرءان و القرءان مع علی و لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض»; ینابیع المودة، ص 90 این روایت را با تفاوتی علی بن عیسی الاربلی در «کشف الغمه»، ج 1، ص 199، از مناقب امام ابی المؤید الخوارزمی نقل کرده است. علاوه بر این، در غایة المرام (صص 540-539) از طریق اهل سنت، 15 حدیث و از طریق شیعه یازده حدیث، به همین مضمون نقل شده است.

سؤال کنید (و راه حل بخواهید)(1)

نظر به علی(علیه السلام) عبادت است

ابن مسعود گفت: رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «نظر و نگاه به علی(علیه السلام) عبادت است(2)

طلق بن محمّد گفت: عمران بن حصین را دیدم که با ت - أمّل به علی(علیه السلام) نگاه می کرد. در این مورد از او سؤال شد. گفت: از رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) شنیدم که می فرمود: «نظر به علی بن ابی طالب(علیه السلام) عبادت است(3)

حبّ علی (علیه السلام) رهایی از جهنم است

رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «ای علی! اگر امت من آن قدر روزه بگیرند که مانند کمان (خمیده) شوند; و آن قدر نماز بگذارند که چون زه کمان (لاغر) شوند; ولی دشمن تو باشند، خدای متعال آنها را با صورت در جهنم خواهد انداخت(4)

ص:76


1- (1) . (الصواعق المحرمة، ص 75) قال: و فی روایة أنه(صلی الله علیه وآله وسلم) قال فی مرض موته: «ایها الناس، یوشک أن أقبض قبضاً سریعاً فینطلق بی و قد قدمت الیکم القول معذرة الیکم; الا إنی مخلف فیکم کتاب ربی عزوجل و عترتی أهل بیتی.» ثم أخذ بید علی(علیه السلام) فرفعها. فقال: «هذا علی مع القرءان و القرءان مع علی لا یفترقان حتی یردا علّی الحوض فاسألوهما ما خلفت فیها»; فضائل الخمسه، ج 2، ص 113
2- (2) . فی جمع الفوائد، عن ابن مسعود، قال: قال رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم): «النظر الی علّی عبادة»
3- (3) . و فی جمع الفوائد، عن طلق بن محمد، قال: رأیت عمران بن حصین یحدّ النظر الی علی. فقیل له، فقال: سمعت رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم) یقول: «النظر الی علیّ عبادة»; ینابیع المودة، ص 90; فضائل الخمسه، ج 2، ص 114، به نقل از الهیثمی فی مجمعه، ج 9، ص 119; احقاق الحق، ج 7، از ص 89 تا 110; در فضائل الخمسه ج 2، ص 113 و احادیثی در این زمینه از صحیحین، کنزل العمال، تاریخ بغداد، الریاض النضرة و... نگاشته است، و در این رابطه، از طریق اهل سنت 23 حدیث و از طریق شیعه 100 حدیث در غایة المرام، صص 927-925 نقل شده است.
4- (4) . الحافظ السمعانی فی«الرسالة القوامیه فی مناقب الصحابه» (مخلوط) روی باسناده عن جابربن عبدالله انصاری - رضی الله عنهما - قال: کان رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم) بعرفات، فقال: «... یا علی، لو أنّ أمّتی صاموا حتی یکونوا کالحنایا و صلوا حتی کانوا کالاوتار ثم ابغضوک لا کبّهم الله علی وجوههم فی

ابن عباس گفت: رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «اگر مردم بر دوستی علی بن ابی طالب(علیه السلام) متحد می شدند، خدا جهنم را نمی آفرید(1)

رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) به علی(علیه السلام) فرمود: «دوستی تو ایمان، و دشمنی با تو نفاق است. و اوّل کسی که وارد بهشت می شود، دوستدار تو; و اوّل کسی که وارد جهنم می شود، دشمن توست. و خداوند تو را برای این امر أهلیّت داده است. پس، تو از من و من از تو هستم. و پیامبری بعد از من نیست (من آخرین پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) هستم)(2).

جواز عبور از صراط

قیس بن حازم گفت: ابوبکر، علی بن ابی طالب(علیه السلام) را ملاقات کرد و با حالت تبسم نظر به چهره علی(علیه السلام) انداخت. حضرت(رضی الله عنه) (علیه السلام) به او فرمود: تبسّم تو برای چیست؟ گفت: رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) می فرمود: «احدی از صراط عبور نمی کند جز کسی که از علی(علیه السلام) جواز عبور داشته باشد(3)

ص:77


1- (1) . موفق بن أحمد، بسنده عن طاووس، عن ابن عباس، قال: قال رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم): «لو اجتمع الناس علی حب علی بن ابی طالب، لما خلق الّله عزوجل الّنار»; ینابیع المودة، ص 91; کشف الغمة، ج 1. ص 132; احقاق الحق ج 7، ص 149 تا 152.
2- (2) . و من کتاب ابن خالویه، عن ابی سعید قال: قال رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم) لعلی(علیه السلام): «حبّک إیمان و بغضک نفاق و أوّل من یدخل الجنة محبّک و اول من یدخل النار مبغضک و قد جعلک الله أهلاً لذلک، فأنت منی و انا منک و لا نبّی بعدی»; کشف الغمه، ج 1، ص 121
3- (3) . (الریاض النضرة، ج 2، ص 177) قال: عن قیس بن حازم، قال: التقی ابوبکر علی بن ابی طالب(علیه السلام) فتبسّم أبوبکر یقول: «لا یجوز أحدٌ علی الصراط الا من کتب له علی(علیه السلام) الجواز» قال: خرجه ابن السمان فی الموافقة. فضائل الخمسه، ج 3، ص 104; این حدیث در احقاق الحق، ج 7، ص 115 تا 121 و از طرق مختلف در کتب اهل سنت نقل شده است.

دوستی علی(علیه السلام) برائت از آتش

ابن عباس گفت: رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «دوستی علی(علیه السلام) برائت از آتش است(1)

نیز رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «دوستی علی(صلی الله علیه وآله وسلم) گناهان را می خورد، آنچنانکه آتش، هیزم را(2)

عمربن خطاب گفت: رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «اگر مردم بردوستی علی بن ابی طالب اجتماع می کردند، خداوند جهنم رانمی آفرید(3)

حبّ علی (علیه السلام) حبّ خدا و رسول(صلی الله علیه وآله) است

ابن عباس گفت: رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) مرا درپی علی (علیه السلام) فرستاد. وقتی علی (علیه السلام) به محضرآن حضرت(صلی الله علیه وآله وسلم) آمد، پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) به اوفرمود: «تو دردنیا وآخرت آقا وبزرگ هستی. کسی که تورا دوست بدارد، مرابه دوستی گرفته; ودوست تو دوست من است ودوست من دوست خداست. دشمن تو دشمن من و دشمن من، خصم خداست. خوشابه حال کسی که تو را دوست بدارد; وای برکسی که بغض تو رابردل داشته باشد(4)

ص:78


1- (1) . ابن عباس - رضی الله عنه - رفعه: «حّب علّی براءة من النار»; ینابیع المودة، ص 251.
2- (2) . ابن عباس - رضی الله عنه - رفعه: «حب علی یأکل الذنوب کما تأکل النار الحطب»; ینابع المودة، ص 251
3- (3) . عمربن خطاب رفعه: «لو اجتمع الناس علی حبّ علی بن ابی طالب لما خلق اللّه النار»; ینابیع المودة، ص 251
4- (4) . و فی مسند احمد، بسنده عن الزهری، عن ابن عباس(رض) قال: بعثنی رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم) الی علی، فجاء. فقال له: «أنت سید فی الدنیا و سید فی الاخرة، من أحبک فقد أحبّنی و حبیبک حبیبی و حبیبی حبیب اللّه و عدوک عدوی و عدوی عدواللّه، طوبی لمن أحبک و الویل لمن أبغضک»; ینابیع المودة، ص 91; کشف الغمه، ج 1، ص 126; فضائل الخمسه، ج 2، ص 200; به نقل از مستدرک الصحیحین، ج 3، ص 127

ابن رافع گفت: رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) در شأن علی (علیه السلام) فرمود: «کسی که علی (علیه السلام) را دشمن بدارد، مرا به دشمنی گرفته وکسی که مرابه دشمنی بگیرد، خدا را به دشمنی گرفته; کسی که علی (علیه السلام) را محبوب خویش قرار دهد، مرابه دوستی گرفته وکسی که محبّت مرا داشته باشد، خدا رابه دوستی برگزیده است(1)

علی (علیه السلام) یاری کننده رسول خدا(صلی الله علیه وآله) است

ابی هریره و ابی صالح و ابن عباس گفته اند و نیز امام صادق(علیه السلام) فرمود که آیه«أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ 2» درباره علی(علیه السلام) نازل شد و در این مورد، رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «نوشته ای را بر عرش دیدم که چنین بود: «معبودی جز اللّه نیست وبرای او شریک وجود ندارد. محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) بنده و رسول من است، او رابه علی بن ابی طالب(علیه السلام) تأیید کردم و یاری نمودم(2)

ابی الحمراء گفت: رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «در سفر معراج مشاهده کردم که بر عرش نوشته شده بود: معبودی جز من نیست. محمد رسول خداست و او رابه علی تایید و یاوری کردم(3)

ص:79


1- (1) . جمع الفوائد عن ابی رافع قال: قال رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم) فی شأن علی: «علّی، من أبغضه فقد أبغضنی و من أبغضنی فقد أبغض اللّه و من أحبّه فقد أحبّنی و من أحبنی فقد أحب اللّه»; ینابیع المودة، ص 91; فضائل الخسمه، ج 2، ص 204; به نقل از الهیثمی فی مجمعه، ج 9، ص 131
2- (3) 2. ابو نعیم الحافظ، بسنده عن ابی هریره، ایضاً عن ابی صالح، عن ابن عباس، ایضاً عن جعفرالصادق - رضی الله عنهم - فی قوله تعالی: «هو الذی أیدک بنصره و بالمؤمنین» قالوا نزلت فی علیّ; و ان رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم) قال: «رأیت مکتوباً علی العرش: لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له محمد عبدی و رسولی، ایدته و نصرته بعلی بن ابی طالب». و روی عن انس بن مالک نحوه. ینابیع المودة، صص 95-94; احقاق الحق، ج 6، صص 139 تا 152.
3- (4) . و فی کتاب «الشفاء» روی ابن قانع القاضی، عن ابی الحمراء، قال: قال رسول الله(صلی الله علیه وآله وسلم): «لما اسری بی الی السماء اذا علی العرش مکتوب: لا إله إلا الله محمد رسول الله ایدته بعلی»; ینابیع المودة، صص 95-94، احقاق الحق، ج 6، صص 139 تا 152.

دوستدارترین خلق بعد پیامبر(صلی الله علیه وآله) به علی(علیه السلام) است

انس بن مالک گفت: پرنده[ بریانی] را برای پیامبر هدیه آوردند. آن بزرگوار خوردن گوشت آن را خوش داشتند. فرمود: «خدایا! دوستدارترین فرداز خلقت، نزد خودت را برسان تابا من درخوردن این مرغ شریک شود.»... پس علی بن ابی طالب(علیه السلام) آمد و طلب اجازه کرد تا بر پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) وارد شود. پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) صدای علی(علیه السلام) را شنید و فرمود: «ای علی به جانب من وارد شو(1)

وجوب اطاعت از علی (علیه السلام)

رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «براستی خدااطاعت و پیروی ازمن را برشما واجب کرد وشما رااز معصیت ونافرمانی ام نهی فرمود ونیز طاعت وفرمانبری از علی(علیه السلام) رابعد ازمن واجب کرد و شما رااز معصیت ونافرمانی اونهی فرمود. او وصی من است. اواز من ومن از او هستم. محبت اوایمان وبغضش کفراست; دوستدارش دوستدار من است و هرکه بغض او را داشته باشد، بغض مرادارد; واو مولا وسرپرست کسی است که من مولا و سرپرست اویم. و من سرپرست هرمرد وزن مسلمان هستم ومن وعلی(علیه السلام) دو پدراین امت هستیم(2)

ص:80


1- (1) . منهم الفقیه، ابوالحسن، علی بن محمد الشافعی المعروف بابن المغازلی الواسطی، المتوفی سنة 483 فی «مناقب امیرالمؤمنین(علیه السلام)» قال:... عن انس بن مالک قال: اهدی الی رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم) طیر کان یعجبه أکله، فقال: «اللهم ایتنی بأحّب خلقک إلیک یأکل من هذا الطیر معی.» فجاء علٌّی فاستأذن علی النبی(صلی الله علیه وآله وسلم) فقلت ما علیه اذن و کنت احب أن یکون رجلاً من الأنصار، فذهب ثم رجع. فقال: استأذن لی علی النبی(صلی الله علیه وآله وسلم) فسمع النبی(صلی الله علیه وآله وسلم) فقال: «أدخل یا علیّ» ثم قال: «و الیّ»; احقاق الحق، ج 5، ص 339
2- (2) 1. و فی «المناقب» عن علی بن الحسین، عن أبیه، عن جده امیرالمؤمنین، علی(علیه السلام) قال: قال رسول الله(صلی الله علیه وآله وسلم) «اِن الله قدفرض علیکم طاعتی و نهاکم عن معصیتی و فرض علیکم طاعة علّی بعدی و نهاکم عن معصیته و هو وصیی و وارثی و هو منی و انامنه; حبّه ایمان و بغضه کفر، محبه محبی و مبغضه مبغضی و هو مولا من انا مولاه و انا مولا کل مسلم و مسلمة و انا و هو ابوا هذه الامة.» ینابیع

رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود:

«حق علی بر مسلمانان چون حق پدر بر پسرش می باشد(1)

علی (علیه السلام) پرچم هدایت است

رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «براستی خداوند متعال درمورد علی(علیه السلام) برمن پیمانی قرار داد. براستی علی(علیه السلام) پرچم هدایت، پیشوای دوستان، خواهان من، و نور و روشنایی کسی است که مرااطاعت و پیروی کند. و هم او کلمه ای است که متقین ملازم آن هستند...(2)»

علی(علیه السلام) اکمال دین و اتمام نعمت الهی است

«اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً3»

امروز دینتان را کامل گردانده و نعمت خویش را بر شما تمام کردم و راضی شدم که اسلام دین شما باشد.

ابن هریره گفت: کسی که روز هجدهم ذی الحجه را روزه بگیرد، روزه شصت ماه برای او نوشته شود. و آن روز عید غدیر خم است; روزی که رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) دست

ص:81


1- (1) . أخرج موفق الخوارزمی، بثلثة طریق عن جابربن عبداللّه، و عن عماربن یاسر و عن ابی ایوب الانصاری. قالوا: قال رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم): «حقُّ علیّ علی المسلمین حق الوالد علی ولده»; ینابیع الموة، ص 123
2- (2) . أخرج ابو نعیم الحافظ، فی «حلیة اولیاء» بسنده عن ابی برزة الأسلمی - رضی الله عنه - قال: قال رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم): «إن اللّه تعالی عهد الی فی علیّ عهداً إن علیاً رایة الهدی و امام اولیائی و نور من أطاعنی و هو الکلمة الّتی الزمتها المتقین...»; ینابیع المودة، ص 134.[ اشاره به آیه 26 سوره فتح است که می فرماید: «فانزل اللّه سکینة... و الزمهم کلمة التقوی» ]

علی(علیه السلام) را گرفت و فرمود: «آیا من سرپرست و حاکم بر مؤمنین نیستم؟» حضار در پاسخ گفتند: بلی، ای رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم)! پس فرمود: «هر کس که من مولا و آقا و سرپرست او هستم، علی سرپرست اوست.» عمر بن خطاب گفت: ای پسر ابی طالب! مبارک باد; مبارک باد. صبح کردی در حالی که مولای من و هر مؤمن هستی. و خدا این آیه را نازل فرمود:

«ألیوم اکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی» امروز (به ولایت امیرالمؤمنین، علی بن ابی طالب(علیه السلام) دین شما را کامل کرده و نعمت را بر شما به اتمام رساندم(1)

ابی سعید خدری گفت: براستی پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) مردم رابه جانب علی (علیه السلام) دعوت می کرد. پس دوبازوی او راگرفته، بلندکرد ومردم متفرق نشده بودند که این آیه نازل شد: «امروز دین شمارابرایتان کامل کردم ونعمت خود رابرشما به اتمام رساندم. پس رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «اللّه اکبر براکمال دین واتمام نعمت وخشنودی پروردگار به رسالت من و ولایت علی(علیه السلام)».

آن گاه به مردم فرمود: «کسی راکه من مولا وسرپرست او هستم، علی مولا وسرپرست اوست(2)

ص:82


1- (1) . عن ابی هریره، قال: من صام یوم ثمانیة عشر من ذی الحجة کتب له صیام ستین شهراً و هو یوم غدیر خم. لما أخذ النبی(صلی الله علیه وآله وسلم) بید علی، فقال: «ألست ولی المؤمنین؟» قالوا: بلی، یا رسول اللّه، فقال: «من کنت مولاه فعلی مولاه» فقال عمربن الخطاب: بخّ بخ لک یابن أبی طالب، أصبحت مولای و مولا کل مؤمن! و أنزل اللّه: «ألیوم أکملت لکم دینکم»; شواهد التنزیل للحافظ الحسکانی، ج 1، صص 156 تا 160
2- (2) . عن ابی سعید الخدری: انّ النبی(صلی الله علیه وآله وسلم) دعا الناس الی علی فأخذ بضبعیه فرفعها ثم لم یتفرقا حتی نزلت هذه الایة: «الیوم اکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی» فقال رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم): «اللّه اکبر علی اکمال الدین و[ إ] تمام النعمة و رضا الرب برسالتی و الولایة لعلی». ثم قال للقوم: «من کنت مولاه فعلی مولاه»; شواهد التنزیل، ج 1، ص 158

ولایت واطاعت از علی (علیه السلام) درطول ولایت واطاعت خدا و رسول (صلی الله علیه وآله) است

«إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ.1» ; هماناولی شما، خداورسولش وآنانی هستندکه ایمان آورده واقامه نماز می کنند ودرحال رکوع زکات می دهند

ابن عباس گفت: «آیه«إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ ...» درباره علی بن ابی طالب(علیه السلام) نازل شده است(1)

ونیزگفته است:

«روزی رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) نمازظهر رابا اصحاب خواندند ومتفرق شدند وکسی جز علی(علیه السلام) درمسجد باقی نماند. آن حضرت (علیه السلام) ایستاده بود وما بین ظهر وعصرنماز می خواند. دراین هنگام فقیری از فقرای مسلمین وارد مسجد شد وجز علی(علیه السلام) کسی را در مسجد ندید، پس به جانب او روی آورد و گفت: ای ولیّ خدا! به خدایی که برای او نماز می گذاری ازآنچه برایت امکان دارد به من تصدّق نما. آن حضرت (علیه السلام) انگشتر عقیق سرخ یمنی داشت که برای نماز به انگشت دست راست می کرد. دست (مبارک) را درازکرده برپشت گذاشتند وبه سائل اشاره کردندآن را درآورد. سائل، انگشتررابیرون آورد و دعاکرد و رفت، جبرئیل بر پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) فرودآمد. پیامبر 6 به علی(علیه السلام) فرمود: خداوند امروز بوجود تو برفرشتگان مباهات کرد. بخوان: «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا...3»

ص:83


1- (2) . شواهد التنزیل، ج 1، صص 169-161

علی (علیه السلام) دارای علم کامل است

«قُلْ کَفی بِاللّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ 1» ; بگو، بین من وشما، گواهی خدا وکسی که علم کتاب نزد اوست، کفایت می کند.

ابی سعید خدری - رضی اللّه عنه - گفت: از رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) درمورد آیه«اَلَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ 2» سؤال کردم. حضرت(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «(کسی که بعضی از کتاب پیش اوست،) وزیر برادرم سلیمان بن داود(علیهما السلام) بود.» ونیز ازآن حضرت(صلی الله علیه وآله وسلم) پیرامون قول خدای - عزوجل -: «قُلْ کَفی بِاللّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ» سؤال کردم; فرمود: «(کسی که تمام علم کتاب نزد اوست،) برادرم علی بن ابی طالب(علیه السلام) است(1)

ابن عباس گفت:

«من عنده علم الکتاب» علی(علیه السلام) است; براستی او عالم به تفسیر وتأویل وناسخ ومنسوخ بود(2).

قیس بن سعدبن عباده گفت:

«ومن عنده علم الکتاب»، علی(علیه السلام) است.

معاویة بن ابی سفیان گفت: منظورعبداللّهبن سلام است. سعددر پاسخ می گوید:

ص:84


1- (3) . عن عطیة العوفی، عن ابی سعید الخدری - رضی الله عنه - قال: سئلت رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم) عن هذه الآیه: «الذی عنده علم من الکتاب» قال: «ذاک وزیر أخی سلیمان بن داود(علیه السلام)» و سألته عن قول اللّه - عزوجل -: «قل کفی باللّه شهیداً بینی و بینکم و من عنده علم الکتاب» قال:» ذاک أخی علی بن ابی طالب(علیه السلام)»; ینابیع، ص 103
2- (4) . و عن ابن عباس - رضی الله عنه - قال: «و من عنده علم الکتاب» انما هو علّی لقد کان عالماً بالتفسیر و التأویل و الناسخ و المنسوخ. ینابیع المودة، ص 104

درآیه «جزاین نیست که توانذارکننده ای وبرای هر قومی هدایت کننده ای است» وآیه «آیا کسی که دارای بینه ازجانب پروردگارش هست وشاهدی ازخودش براو می آید»، «هدایت کننده» و «شاهد» امیرالمؤمنین(علیه السلام) است، زیراپیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) او رادر روزغدیربه مقام ولایت وجانشینی منصوب کرد وفرمود: «کسی که من مولا وسرپرست او هستم، علی مولا وسرپرست اوست.» وفرمود «یا علی! نسبت تو به من، همچون نسبت هارون به موسی(علیه السلام) است; جزاین که بعد ازمن پیامبری نیست. (تو پیامبرنیستی; ولی مقام ولایت وجانشینی ودیگرشروط امام را داری)». معاویه باشنیدن سخن قیس ساکت شد وقدرت ردّ آن را نداشت(1).

قیس بن عباده در پاسخ معاویه که گفت: «و من عنده علم الکتاب»، عبدالله بن سلام است، به آیه

«انما أنت منذر و لکل قوم هاد(2)» و آیه

«أفمن کان علی بینّة من ربه و یتلوه شاهدٌ منه(3)» که درباره امیرالمؤمنین (علیه السلام) نازل شده است، تمسک می جوید. بدان جهت که می خواهد به معاویه بفهماند، ای معاویه! آن کسی شایسته است مصداق روشن آیه «و من عنده علم الکتاب» باشد که شاهد و گواه بر رسالت پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) و هادی امت باشد. و آن کس که گواه نبوت و هادی امت پس از رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) است، علی(علیه السلام) می باشد. علی که اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) و باب شهر علم و حکمت رسول خداست; نه عبداللّه بن سلام که یکی از احبار و بزرگان یهود بود و با ورود رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) به مدینه، مسلمان شد.

ص:85


1- (1) . سلیم بن قیس الهلالی فی کتابه، عن قیس بن سعد بن عباده قال: «و من عنده علم الکتاب، علی» قال معاویة بن ابی سفیان: هو عبدالله بن سلام. قال سعد: انزل اللّه: «إنما أنت منذر و لکل قوم هادً» و أنزل: «أفمن کان علی بینة من ربه و یتلوه شاهد منه» فالهادی من الایة الاولی و الشاهد من الثانیة، علّی. کأنه نصبه(صلی الله علیه وآله وسلم) یوم الغدیر و قال: «من کنت مولاه فعلی مولاه» و قال: «أنت منی بمنزلة هارون من موسی الاّ لابنی من بعدی».
2- (2) . سوره رعد، آیه 7
3- (3) . سوره هود، آیه 17

علی (علیه السلام) باب شهر علم است

ابن عباس گفت: رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «من شهر حکمت هستم و علی(علیه السلام) درِ آن است. پس کسی که خواهان ورود به شهر حکمت است، باید از درِ آن وارد شود(1)

ابن عباس گفت: رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «من شهر علمم و علی(علیه السلام) در آن است. پس کسی که خواهان علم است باید از درب شهر وارد شود(2)

اوّل کسی که ایمان آورد

معاذبن جبل گفت: رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) به علی(علیه السلام) فرمود: «درهفت صفت بامردم احتجاج می کنی و هیچ یک ازافراد قریش در این هفت صفت با تو محاجه نمی کند: تواولین آنان درایمان به خدا; با وفاترینشان در عهد وپیمان خدا; بااستقامت ترین آنها در امرخدا; تقسیم کننده ترینشان به نحوتساوی; عادل ترین آنان در میان مردم و رعیت; وبیناترین آنها درقضاوت وبزرگترینشان نزد خدا درمزیت هستی(3)

ابی لیلی الغفاری گفت: از رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) شنیدم که می فرمود: بزودی بعد از من فتنه ای واقع می شود; وقتی آن فتنه پدید آمد، ملازم و همراه علی بن ابی طالب(علیه السلام)

ص:86


1- (1) . فی «مناقب» عبداللّه الشافعی، ص 124... عن مجاهد، عن ابن عباس، قال: قال رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم): «أنا مدینة الحکمة و علی بابها فمن أراد الحکمة فلیأت من بابها»; تاریخ بغداد، ج 11، ص 204 به نقل از احقاق، ج 5، صص 502-520; در «فضائل الخمسه»، ج 2، ص 249 احادیث متعددی از کتب اهل سنت در این زمینه وارد شده است.
2- (2) . فی «البدایة و النهایة»، ج 7، ص 358، عن ابن عباس قال: قال رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم): «أنا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیأت باب المدینة»; احقاق، ج 5، صص 468-501; فضائل الخمسه، ج 2، ص 250 به نقل از مستدرک الصحیحین، ج 3، ص 126 و دیگر کتب.
3- (3) . الریاض النضرة، ج 2، ص 198: عن معاذبن جبل قال: قال رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم) لعلّی(علیه السلام): «تخصم الناس بسبع و لا یحاجک احد من قریش: أنت أولهم ایماناً باللّه، و أوفاهم بعهد اللّه و أقومهم بأمراللّه و أقسمهم بالسویه و أعدلهم فی الرعیة و أبصرهم بالقضیة، و أعظمهم عنداللّه مزیة» (قال) أخرجه الحاکمی (أقول) و رواه أبو نعیم أیضاً فی حلیته (ج 1، ص 66); فضائل الخمسه، ج 1، ص 189

باشید. براستی او اوّل کسی است که به من ایمان آورد و اول کسی است که روز قیامت با من مصافحه می کند; او صدیق اکبر و فاروق امت، یعسوب المؤمنین; و مال، یعسوب منافقین می باشد(1)

علی (علیه السلام) قسیم بهشت و جهنم است

ابی سعید خدری گفت: رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «زمانی که روز قیامت برسد، خدای تعالی به محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) و علی(علیه السلام) می فرماید: دوستانتان را وارد بهشت و دشمنانتان را وارد جهنم کنید. پس علی(علیه السلام) بر شفیر جهنم می نشیند و می فرماید: «این برای تو (جهنم) و این برای من» و این معنای قول خدای متعال است که: «هر کافر معاندی را (که به حق عناد میورزد)، در جهنم بیافکنید(2)

ابن عمر گفت: رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) خطاب به علی(علیه السلام) فرمود: «ای علی! هنگامی که قیامت فرا رسد، تختی از نور برایت می آورند و بر سرت تاجی است که نورش درخشش دارد و چشمهای اهل محشر را خیره می کند. پس از جانب خدای - جل جلاله - ندا می رسد: وصی محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) کجاست؟ پس تو می گویی: بلی، منم; این جا هستم. پس منادی صدا می زند: دوستانت را وارد بهشت و دشمنانت را وارد جهنم کن;

ص:87


1- (1) . (الاصابه، ج 7، القسم الاول، ص 167) قال و أخرج ابوأحمد و ابن مندة و غیرهما من طریق اسحاق بن بشرا لأسدی، عن خالدبن الحارث، عن عوف، عن الحسن، عن أبی لیلی الغفاری، قال: سمعت رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم) یقول: «سیکون من بعدی فتنةٌ فاذا کان ذلک فالزموا علی بن ابی طالب; فانّه اول من آمن بی و اوّل من یصافحنی یوم القیامة، و هو الصدیق الاکبر و هو فاروق هذه الامة و هو یعسوب المؤمنین، و المال یعسوب المنافقین»; فضائل الخمسه، ج 1، ص 189
2- (2) .... عن ابی سعید الخدری، قال: قال رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم): «اذا کان یوم القیامة قال اللّه تعالی لمحمد و علی: ادخلا الجنة من أحبکما و ادخلا النار من أبغضکما فیجلس علیّ[ علی] شفیر فیقول[ لها]: هذا لی و هذا لک و هو قوله: «ألقیا فی جهنم کل کفار عنید» (سوره ق، آیه 24); شواهد التنزیل، ج 2، صص 191-190

پس تو تقسیم کننده بهشت و جهنمی(1)

ابن مسعود گفت: رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «یا علی! براستی تو تقسیم کننده بهشت و جهنم هستی; تو در بهشت را می کوبی و دوستانت را بدون حساب وارد بهشت می کنی(2)

عامربن واثله - که آخرین شخص متوفی از صحابه است - از علی(علیه السلام) نقل کرده که فرمود: «رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «ای علی! تو وصی من هستی; جنگ با تو جنگ با من است; و صلح با تو، صلح با من. تو امام و پدر امامان هستی که یازده نفر بعد از تو هستند. امامانی که پاک ومعصومند واز آنها مهدی(علیه السلام) است که زمین را پر از قسط و داد می کند. پس، وای بر دشمنان اینها. ای علی! اگر کسی تو و فرزندانت را به خاطر خدا دوست بدارد، خداوند او را با تو و اولاد تو محشور می کند. و شما با من در درجات بلند (بهشت رضوان) هستید. تو تقسیم کننده بهشت و جهنمی، دوستانت را به بهشت و دشمنانت را به جهنم وارد می کنی(3)

ص:88


1- (1) . اخرج موفق بن احمد الخوارزمی الملکی بسنده عن نافع، عن ابن عمر، قال: قال رسواللّه(صلی الله علیه وآله وسلم) لعلی(علیه السلام): «اذا کان یوم القیامة یؤتی بک یا علی سریر من نور و علی رأسک تاج قد أضاء نوره و کاد یخطف أبصار أهل الموقف فیأتی النداء من عند اللّه جل جلاله: این وصی محمد رسول اللّه؟ فتقول: ها أناذا. فینادی المنادی أدخل من أحبک الجنة و أدخل من عاداک فی النار فأنت قسیم الجنة و النار»; ینابیع المودة، صص 84-83 در فضائل الخمسه، ج 3، ص 105 احادیثی در این مورد از اهل سنت ذکر شده است. همچنین ر. ک به: احقاق الحق، ج 14، صص 259.
2- (2) . أخرج ابن المغازلی الشافعی بسنده عن ابن مسعود، قال: قال رسول الله(صلی الله علیه وآله وسلم): «یا علی! إنک قسیم الجنة و النار و أنت تقرع باب الجنة و تدخلها أحبائک بغیر حساب»; ینابیع المودة، ص 84
3- (3) . فی «المناقب» عن ابی الطفیل، عامربن واثلة و هو آخر من مات من الصحابة بالاتفاق، عن علی - رضی الله عنهما - قال: قال رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم): «یا علی! أنت وصیّی، حربک حربی و سلمک سلمی و انت الإمام و ابو الأئمة الا حدی عشر الذین هم المطهرون المعصومون و منهم المهدی الذی یملأ الأرض قسطاً و عدلاً فویلٌ لمبغضیهم. یا علی. لو أن رجلاً أحبّک و اولادک فی اللّه لحشره اللّه معک و مع أولادک و أنت معی فی الدرجات العلی و أنت قسیم الجنة و النار تدخل محبیک الجنة و مبغضیک النار»; ینابیع المودة، ص 85

علی (علیه السلام) حجّت خدا بربندگان خداست

رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود:

«من و علی، حجت خدا بربندگانش هستیم(1)

انس بن مالک گفت: من نزد رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) بودم; دراین هنگام علی(علیه السلام) جلو آمد. پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود:

«من واین[ علی(علیه السلام) ] حجت خدا بربندگانش در قیامت هستیم(2)

حجت بودن در قیامت، فرع بر حجت بودن در دنیاست. اگر کسی در دنیا اطاعتش لازم باشد و در اندیشه و عمل، حجت و دلیل قرار گرفته باشد، در قیامت نیز حجت در حساب، جزا و پاداش خواهد بود; والاّ حجت بودن در قیامت بدون حجت بودن در نیا معنا ندارد.

علی (علیه السلام) خلیفه رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم)

رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) به علی(علیه السلام)[ در حالی که به او اشاره می کرد ودستش را گرفته بود] فرمود: «بعد از من، علی خلیفه من در میان شماست; پس، بشنوید (آنچه می گوید) و اطاعت کنید(3)

رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود:

«علی بن ابی طالب(علیه السلام) خلیفه خدا و خلیفه من است;

ص:89


1- (1) . العلامة الشیخ زین الدین عبدالرؤوف المناوی، القاهری، الشافعی، متوفی 1031، فی کتابه «کنوز الحقایق» (ص 46) قال: قال رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم): «انا و علی حجة اللّه علی عباده»; احقاق الحق، ج 4، صص 223-219; فضائل الخمسه، ج 2، ص 96; به نقل از کنوز الحقایق للمناوی، ص 43
2- (2) . العلامه المحدث العارف الشیخ جمال الدین، محمد بن أحمد الحنفی، الموصلی، الشهیر بابن حسنویه، المتوفی سنة 680 فی کتابه «بحر المناقب» (ص 57، مخطوط) قال: و بالاسناد یرفعه الی أنس بن مالک قال: کنت عند رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم) إذا أقبل علیّ(علیه السلام) فقال النبی(صلی الله علیه وآله وسلم): «أنا و هذا حجة اللّه علی عباده یوم القیامة»; احقاق الحق، ج 4، صص 220-219; فضائل الخمسه، ج 2، ص 96، به نقل از تاریخ بغداد.
3- (3) . العلامة فخرالدین عمرالرازی، المتوفی سنة 606، فی «نهایة العقول» (علی ما فی مناقب الکاشی، ص 195، مخطوط) قال: قال رسول الله(صلی الله علیه وآله وسلم) لعلی مشیراً إلیه و أخذ بیده: «هذا خلیفتی فیکم من بعدی فاسمعوا له و أطیعوا»

خلیل خدا و خلیل من; حجت خدا و حجت من است; باب (رحمت) خدا و باب من است; منتخب خدا و منتخب من است; دوست خدا و دوست من; شمشیر خدا و شمشیر من است; و هم او برادر، مصاحب و وزیر من است. محبّ او محب من; مبغض او مبغض من است; ولی او ولی من و دشمن او دشمن من است; همسرش دختر من است; فرزند او فرزند من و گروه او گروه من است. گفته او گفته من، و امر او امر من است; و هم او آقای اوصیا و بهترین (فرد از) امت من است(1)

روایتی از عمربن خطاب

عمربن خطاب گفت: رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم)[ وقتی که بین اصحاب عقد اخوت بستند ]فرمودند: «این علی است که برادر من در دنیا و آخرت است; خلیفه من در خاندان من و وصی من در میان امّت من است; او وارث علم من و ادا کننده دین من است; دارایی او از من و دارایی من از اوست; سود او سود من و ضرر او ضرر من است. کسی که او را دوست بدارد، مرا به دوستی گرفته است و کسی که او را دشمن بدارد، مرا به دشمنی گرفته است(2)

عبداللّه بن مسعود گفت: در شب جن، رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) مرا به دنبال خودش فرا

ص:90


1- (1) . ألفقیه ابوالحسن علی بن محمد الشافعی، المعروف به ابن المغازلی الواسطی، المتوفی سنة 483، فی «مناقب امیرالمؤمنین» (مخطوط) قال: روی باسناده عن الباقر(علیه السلام) عن أبیه، عن جده الحسین بن علی بن ابی طالب، قال: قال رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم): «علی بن ابی طالب خلیفة اللّه و خلیفتی; و خلیل اللّه و خلیلی; و حجة اللّه و حجتی; و باب اللّه و بابی; و صفی اللّه و صفیّی; و حبیب اللّه و حبیبی و سیف اللّه و سیفی; و هو أخی و صاحبی و وزیری. و محبّه محبّی; و مبغضه مبغضی; و ولیّه ولیّی; و عدوّه عدوی; و زوجته ابنتی; و ولده ولدی; و حزبه حزبی; و وقوله قولی; و أمره امری; و هو سید الوصیین و خیر أمتی»; احقاق الحق، ج 4، ص 297
2- (2) . عمر بن الخطاب: قال رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم) لمّا عقد المواخاة بین أصحابه، قال: «هذا علی أخی فی الدنیا او الآخرة; و خلیفتی فی أهلی; و وصیّی فی أمّتی; و وارث علمی; و قاضی دینی; ماله منی و مالی منه; نفعه نفعی و ضرّه ضری; من أحبّه فقد أحبّنی و من أبغضه فقد أبغضنی»; ینابیع المودة، ص 251

خواند. و من با او راه افتادم و رفتیم تا به نقطه بلند مکّه رسیدیم... گفتم: ای رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم)! آیا ابابکر را به جانشینی خود بر نمی گزینید؟ حضرت(صلی الله علیه وآله وسلم) روی از من گرداند، فهمیدم که موافق نیستند. پس، گفتم: ای رسول خدا! آیا عمر را خلیفه خود قرار نمی دهید؟ آن حضرت(صلی الله علیه وآله وسلم) دوباره از من روی گرداندند، دیدم که موافق نیستند. سؤال کردم: ای رسول خدا! آیا علی(علیه السلام) را به جانشینی بر نمی گزینید؟ فرمود: «او خلیفه من است; به خدایی که جز او معبودی نیست، اگر با او بیعت کنید و از وی اطاعت نمایید همه شما را به بهشت وارد می کند(1)

داناترین فرد

پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «عالمترین (فرد از) امتم، بعد از من، علی بن ابی طالب(علیه السلام) است(2)

علی (علیه السلام) امیر و ولیّ شماست

پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «اگر مردم می دانستند چه زمانی علی(علیه السلام) امیرالمؤمنین نامیده شده است، فضل و برتری او را انکار نمی کردند. او امیرالمؤمنین نامیده شد در حالی که آدم میان روح و جسد بود. خداوند فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: بلی.

ص:91


1- (1) . ما ذکره الهیتمی فی مجمعه (ج 8، ص 314) قال: و عن عبداللّه بن مسعود، قال: استتبعنی رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم) لیلة الجن فانطلقت معه، حتّی بلغنا اعلی مکّة... قلت: یا رسول اللّه; ألا تستخلف ابابکر؟ فاعرض عنی، فرأیت أنه لم یوافقه. فقلت: یا رسول اللّه! ألا تستخلف عمر؟ فاعرض عنی، فرأیت أنه لم یوافقه، فقلت: یا رسول اللّه! ألا تستخلف علیاً؟ قال: «ذاک والذی لا اله إلا هو إن بایعتموه و أطعتموه أدخلکم الجنة اکتعین»; فضائل الخمسه، ج 2، ص 21
2- (2) . ابو المؤید الموفق بن أحمد أخطب خوارزم المتوفی 658، فی کتابه «المناقب» (ص 49، ط تبریز)... عن عباد بن عبداللّه، عن سلمان (رض) عن النبی(صلی الله علیه وآله وسلم) انه قال: «أعلم أمّتی من بعدی علی بن ابی طالب(علیه السلام)»; احقاق الحق، ج 4، ص 319 این حدیث در «المناقب المرتضویه»، «کنوز الحقایق» و در برخی دیگر از کتب آمده است.

پس خدای متعال فرمود: من پروردگار شما، محمد پیامبر شما و علی امیر شماست(1)».

ابو هریره گفت: از رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) سؤال شد: در چه زمانی نبوت برای شما لازم و قرار داده شد؟ فرمود: «پیش از آن که آدم آفریده شود و روح در او دمیده گردد.» و فرمود: «و آن زمانی که پروردگار تو از صلب بنی آدم فرزندانشان را برگرفت و آنها را گواه و شاهد بر خودشان گرفت[ که] آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: بلی. پس (خدای متعال) فرمود: «من پروردگار بلند مرتبه شما، و محمّد(صلی الله علیه وآله وسلم) پیامبر شما و علی امیر شماست(2)

ابن عباس گفت: رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) به علی بن ابی طالب (علیه السلام) فرمود: «ای علی! من شهر حکمت و تو در آن هستی. و هرگز به شهر نمی توان داخل شد مگر از درب آن. و دروغ گفت کسی که گمان برد مرا دوست دارد و حال این که دشمن توست، زیرا تو از من و من از تو هستم; گوشت تو گوشت من; خون تو، خون من; روح تو، روح من; باطن تو از باطن من; و ظاهر تو از ظاهر من است و تو امام امت من و جانشین من بر امت پس از من هستی. کسی که تو را اطاعت کرد سعادتمند شد، و کسی که تو را نافرمانی کرد شقی و بدبخت شد. سود برد کسی که تو را به دوستی گرفت و زیانکار شد کسی که تو را به دشمنی گرفت و کسی که ملازم تو شد رستگار گشت و کسی که از تو جدا شد، هلاک گشت. مثل تو و مثل ائمه از فرزندانت بعد از من، مثل کشتی نوح

ص:92


1- (1) . العلامة المولی محمد صالح الکشفی الحنفی الترمذی فی کتابه «المناقب المرتضویه» (ص 102، ط بمبئی) قال: قال النبی(صلی الله علیه وآله وسلم): «لو یعلم الناس متی سمّی علی امیرالمؤمنین ما أنکروا فضله سمی بذلک و آدم بین الروح و الجسد، قال اللّه: ألستُ بربکم؟ قالوا: بلی، فقال تعالی: «أنا ربکم و محمد نبیکم و علی أمیرکم»; عن فردوس الأخبار; احقاق الحق، ج 4، ص 275
2- (2) . عن ابی هریره قال: قیل: یا رسول اللّه، متی وجبت لک النبوة؟ قال النبی(صلی الله علیه وآله وسلم): «قبل أن یخلق اللّه آدم و نفخ الروح فیه» و قال: «و إذ أخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم و أشهدهم علی أنفسهم ألست بربکم؟ قالوا: بلی، فقال: أنا ربکم الأعلی و محمد نبیّکم و علّی أمیرکم.» احقاق الحق، ج 4، ص 276

است. کسی که سوار شد نجات یافت و کسی که از آن دوری گزید غرق شد. و مثل شما مثل ستارگان است. هرگاه ستاره ای غروب کند، ستاره ای طلوع می کند تا روز قیامت(1)

احادیث در مناقب و فضیلت امیرالمؤمنین، علی بن ابی طالب(علیه السلام) درکتب شیعه و سنی بسیار است و آنچه در این مقال آورده شد، نمونه ای بسیار کم و ناچیز بود.

آیا می توان از کنار این همه حدیث، چشم بسته و بی تفاوت گذشت؟ و آیا این همه عناوین را که رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) به علی (علیه السلام) داده، می توان فقط حمل بر شدّت دوستی و محبتی کرد که آن حضرت(صلی الله علیه وآله وسلم) به امیرالمؤمنین (علیه السلام) داشت؟ آیا با وجود این احادیث می توان گفت: رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) در امر خلافت بعد از خود سکوت اختیار کرده است؟!

درپایان این مقال، به بیان احادیثی چند درفضیلت فاطمه زهرا(علیها السلام) می پردازیم(2).

دختر پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) چرا فاطمه نامیده شد؟

سلمان - رضی اللّه عنه - می گوید: رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود:

«دخترم، «فاطمه» نامیده شده، زیرا خدای متعال او ودوستانش را از آتش جهنم

ص:93


1- (1) . العلامة الشیخ ابراهیم بن محمد بن ابی بکر حمویة الحموینی، المتوفی 722، فی کتابه «فرائد السمطین» مخطوط (باسناده) عن سعید بن جبیر، عن ابن عباس، قال: قال رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم) لعلّی بن ابی طالب(علیه السلام): «یا علی! أنا مدینة الحکمة و أنت بابها و لن تؤتی المدینة إلاّ من قبل الباب و کذب من زعم أنه یحبنی و یبغضک، لأنک منی و أنا منک; لحمک من لحمی و دمک من دمی و روحک من روحی و سریرتک من سریرتی و علانیتک من علانیتی و أنت امام أمتی و خلیفتی علیها بعدی; سعد من أطاعک و شقی من عصاک و ربح من تولاّک و خسر من عاداک و فاز من لزمک و هلک من فارقک. مثلک و مثل الائمة من ولدک بعدی مثل سفینة نوح; من رکب فیها نجی و من تخلّف عنها غرق و مثلکم مثل النجوم کلما غاب نجم، طلع نجم إلی یوم القیامة»; احقاق الحق، ج 4، ص 482
2- (2) . احقاق الحق، ج 10، قسمت اعظم آن اختصاص به احادیثی راجع به فاطمه زهرا(علیها السلام) دارد.

بازداشته است (جدا ساخته است)(1)

زهرا(علیها السلام) چرا نام «بتول» گرفت ؟

رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: فاطمه(علیها السلام) «بتول» نامیده شده است، زیرا از حیض و نفاس پاک بود(2)

فاطمه(علیها السلام) سیده زنان دو جهان

عایشه گفت: پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) (در هنگام بیماری که به فوت آن حضرت(صلی الله علیه وآله وسلم) منتهی شد) فرمود: «ای فاطمه! آیا خوشحال نیستی از این که سیده زنان دو جهان باشی و سیده زنان این امت و سیده زنان مردم با ایمان باشی؟(3)»

بهترین زنان بهشت

ابن عباس از رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) روایت کرده که: «فاطمه (علیها السلام) بهترین زنان اهل بهشت است(4)

ص:94


1- (1) . عن سلمان - رضی الله عنه - قال: قال رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم): «انما سمیت ابنتی فاطمه لأن اللّه - عزوجل - فطمها و فطم محبّیها من النار»; ینابیع المودة، ص 240; فضائل الخمسه، ج 3، ص 126; کنز العمال، ج 12، ص 109
2- (2) . عن رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم): «و إنما سمیت فاطمة البتول لأنها تبتّلت من الحیض و النفاس»; ینابیع المودة، ص 260
3- (3) . الحاکم ابو عبداللّه النیسابوری فی «المستدرک» (ج 3، ص 156) قال: زکریا بن ابی زائد، عن فراس، عن الشعبی، عن مسروق، عن عایشه أن النبی(صلی الله علیه وآله وسلم) قال - و هو فی مرضه الذی توفّی فیه -: «یا فاطمة! ألا ترضین أن تکونی سیدة نساء العالمین و سیدة نساء هذه الامة و سیدة نساء المؤمنین؟» احقاق الحق، ج 10، ص 30; فضائل الخمسه، ج 3، ص 137، به نقل از صحیح البخاری
4- (4) . الحافظ ابوبکر، احمد بن حسین البیهقی، فی «الاعتقاد» (ص 165) روی عن ابن عباس قوله(صلی الله علیه وآله وسلم): «أفضل نساء اهل الجنة فاطمة بنت محمد...»; احقاق الحق، ج 10، ص 53

و رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود:

«فرشته ای که قبل ازاین نازل نشده بود، به نزد من آمده و سلام کرد و مرابشارت داد به این که: حسن وحسین دوآقای جوانان اهل بهشت هستند و فاطمه (علیها السلام) سیده و بانوی بانوان اهل بهشت است(1)

دوستدارترین فرد به رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم)

عمر بر فاطمه(علیها السلام) دختر رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) وارد شد و گفت: «ای فاطمه! به خدا سوگند کسی را جز تو نزد رسول خدا دوست داشتنی تر ندیدم...(2)»

علی(علیه السلام) سؤال نمود: «ای رسول خدا! کدام فرد از اهل بیت شما، مورد علاقه بیشتر شماست؟» فرمود: «فاطمه(3)»

پاره تن رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم)

رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «فاطمه پاره ای از من است; و کسی که او را آشفته و پریشان کند مرا آشفته کرده; و کسی که او را آزار دهد مرا آزرده است(4)

و نیز فرمود: «فاطمه، پاره تن من است. کسی که او را آزار دهد مرا آزار داده، و

ص:95


1- (1) . «أتانی ملک فسلّم علیّ، نزل من السماء لم ینزل قبلها فبشَّرَنی أن الحسن و الحسین سیّدا شباب أهل الجنة و أنّ فاطمة سیدة نساء اهل الجنة» کنزالعمال، ج 12، صص 108-107، شماره 34217
2- (2) . الحاکم النیسابوری فی «المستدرک» (ج 3، ص 155، طبع حیدرآباد الدکن) قال:... عن عمر أنّه دخل علی فاطمة بنت رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم) فقال: «یا فاطمة! واللّه ما رأیت احداً أحبُّ الی رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم) منک...» احقاق الحق، ج 10، ص 171
3- (3) . علامه ذهبی فی «تاریخ الاسلام» (ج 2، ص 356، ط مصر) قال: ابو عوانه، عن عمر بن ابی سلمه، عن أبیه، أخبرنی اسامة بن زید، أنّ علیاً قال: «یا رسول اللّه! أیّ أهلک احب إلیک؟» قال: «فاطمة(علیها السلام)»; احقاق الحق، ج 10، ص 179
4- (4) . العلامة الباقر مافی فی «اخبار الاول» (ص 42، طبع بغداد) قال: قال رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم) لفاطمة(علیها السلام): «إنها بضعةٌ منی یریبنی ما یریبها و یؤذینی ما یؤذیها»; احقاق الحق، ج 10، ص 192; کنز العمال، ج 12، ص 112، شماره 34243

کسی که او را به غضب آورد، مرا به غضب آورده است(1)

از مجاهد روایت شده که پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) دست فاطمه(علیها السلام) راگرفته، فرمود: «کسی که او را می شناسد، پس او را شناخته است. و کسی که او را نمی شناسد، او فاطمه(علیها السلام) دخترمحمّد(صلی الله علیه وآله وسلم) است واین پاره ای از من است، و این قلب من و روح من است که بین دو پهلوی من است. پس، کسی که او را آزار دهد مرا آزار داده و کسی که مرا آزار دهد، خدا را آزار داده است(2)

شبیه ترین فرد به رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم)

عایشه گفت: «جز فاطمه(علیها السلام) کسی را ندیدم که از حیث کلام و سخن شبیه ترین فرد به رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) باشد و چنین بود که وقتی بر رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) وارد می شد، پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) به او خوش آمد می گفتند و از جا برخاسته و دست دخترشان زهرا(علیها السلام) را گرفته، می بوسیدند و در مکان خویش می نشاندند(3)

عایشه گفت: «زنان پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) اجتماع کرده بودند وکسی ازآنها غایب نبود. فاطمه(علیها السلام) وارد شد. اوبه گونه ای گام برمی داشت که گویا رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) گام برمی دارد. پس رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «مرحبابه دخترم» پس اورا درطرف راست

ص:96


1- (1) . العلامة الهروی فی «روضة الاحباب» (ص 655، مخطوط) قال: و قد صحّ عن النبی(صلی الله علیه وآله وسلم): «فاطمة بضعة منّی من اذاها فقد اذانی و من أغضبها فقد أغضبنی»; احقاق الحق، ج 10; نیز فضائل الخمسه، ج 3، ص 151
2- (2) . نورالدین بن الصباغ المالکی فی «الفصول المهمه» قال: و روی عن مجاهد، قال: خرج النبی(صلی الله علیه وآله وسلم) و هو اخذ بید فاطمه، فقال: «من عرف هذه فقد عرفها و من لم یعرفها فهی فاطمة بنت محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) و هی بضعة منی و هی قلبی و روحی التی بین جنبی، فمن اذاها فقد اذانی و من اذانی فقد اذی الله»; احقاق، ج 10، صص 216-184
3- (3) . مستدرک الصحیحین، ج 3، ص 154، روی بسنده عن... عائشة إنها قالت: «ما رأیت احداً کان أشبه کلاماً و حدیثاً من فاطمة برسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم) و کانت اذا دخلت علیه رحّب بها و قام الیها فأخذ بیدها فقبلّها و أجلسها فی مجلسه»; فضائل الخمسه، ج 3، ص 127

یاچپ خویش می نشاند(1)

غضب فاطمه (علیها السلام) واسطه در غضب خدا

امام علی(علیه السلام) فرمود:

«رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) به فاطمه(علیها السلام) فرمود: «خدا به غضب تو غضب می کند و به رضای تو راضی می گردد(2)

کسی که خدا او را برگزید

ابن عباس گفت: رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «شبی که به سوی آسمان بالابرده شدم، بر دربهشت نوشته ای رادیدم که درآن نوشته شده بود: جزاللّه معبودی نیست; محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) رسول خدا; علی (علیه السلام) محبوب خدا; وحسن (علیه السلام) وحسین (علیه السلام) بنده خالص و مخلص خدا; وفاطمه (علیها السلام) برگزیده خداست. لعنت خدابر دشمنانشان باد(3)

بخشش فدک

ابن سعید خدری گفت: وقتی آیه«فَآتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ 4» نازل شد، رسول

ص:97


1- (1) . صحیح مسلم فی کتاب «فضائل الصحابه» فی باب فضائل فاطمة(علیها السلام) روی بسنده عن عائشة، قالت: اجتمع نساء النبی(صلی الله علیه وآله وسلم) فلم یغدر منهنّ امرأة فجاءت فاطمة تمشی کأنّ مشیتها مشیة رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم)، فقال: «مرحباً بابنتی» فأجلسها عن یمینه أو عن شماله; فضائل الخمسه، ج 3، ص 128
2- (2) . مستدرک الصحیحین، ج 3، ص 153 روی بسنده عن علی(علیه السلام) قال: «قال رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم) لفاطمة: «إنّ اللّه یغضب لغضبک و یرضی لرضاک»; فضائل الخمسه، ج 3، ص 155; کنزالعمال، ج 12، ص 111
3- (3) . تاریخ بغداد، للخطیب البغدادی، ج 1، ص 259: روی بسنده عن ابن عباس، قال: قال رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم) «لیلة عرج بی إلی السماء رأیت علی باب الجنة مکتوباً»: «لا أله إلا اللّه، محمد رسول اللّه علیٌّ حبّ اللّه و الحسن و الحسین صفوة اللّه، فاطمة خیرة اللّه، علی باغضهم لعنة اللّه»; فضائل الخمسه، ج 3، ص 148

خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فاطمه(علیها السلام) را فرا خواند و فدک را به ایشان اعطافرمود(1).

ابن عباس گفت: وقتی آیه «واتِ ذاالقربی حقه» نازل شد، رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فدک رابه فاطمه(علیها السلام) بخشید.»

حوریه ای در میان انسانها

عایشه گفت: به رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) عرض کردم: ای رسول خدا! چرا وقتی فاطمه را ملاقات می کنید، می بوسید تا جایی که زبانتان را در دهان ایشان گذاشته گویا اراده دارید که به او عسل بچشانید؟ فرمود:

«بلی، ای عایشه. براستی وقتی به آسمان سیر داده شدم جبرئیل مرا وارد بهشت کرد و سیبی از بهشت بر من خورانید. آن سیب را خوردم و در صلبم به نطفه تبدیل شد. وقتی به زمین فرود آمدم، آن نطقه در رحم خدیجه قرار گرفت. پس فاطمه(علیها السلام) از آن نطفه است و او حوریه ای در میان انسانهاست. هر وقت اشتیاق به بهشت پیدا می کنم، زهرا(علیها السلام) را می بوسم(2)

ابن عباس گفت: رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «دخترم فاطمه(علیها السلام) حوریه ای در میان آدمیان است(3)

ص:98


1- (1) . السیوطی فی «درالمنثور» فی ذیل تفسیر قوله تعالی: «وآت ذالقربی حقه» فی سورة الاسری، قال: و أخرج البزار و أبویعلی و ابن ابی حاتم و ابی مردویه عن ابی سعید الخدری، قال: لما نزلت هذه الایة «واتِ ذاالقربی حقه» دعا رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم) فاطمة(علیها السلام) فاعطاها فدکاً. قال: و اخرج ابن مردویة عن ابن عباس قال: لما نزلت «وات ذالقربی حقه» أقطع رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم) فاطمة(علیها السلام) فدکاً. فضائل الخمسه، ج 2، ص 136
2- (2) . تاریخ بغداد، للخطیب البغدادی، ج 5، ص 87: روی بسنده عن عائشة، قالت: قلت: یا رسول اللّه، مالک اذا جاءت فاطمة قبلتها حتی تجعل لسانک فی فیها کلّه کأنک ترید أن تلعقها عسلاً؟ قال: «نعم، یا عایشة، إنی لما أسری بی إلی السماء أدخلنی جبرئیل الجنّة فناولنی منها تفاحة فأکلتها فصارت نطفة فی صلبی فلما نزلت واقعت خدیجة، ففاطمة من تلک النطفة و هی حوراء إنسیة کلما اشتقت الی الجنة قبلتها»
3- (3) . تاریخ بغداد، ایض، ج 12، ص 331: روی بسنده عن ابن عباس، قال: قال رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم): «ابنتی فاطمة حوراء آدمیّة...»; فضائل الخمسه، ج 3، ص 124

ونیز فرمود: «دخترم فاطمه، حوریه ای در صورت آدمی است; حیض نمی شود وآلوده نمی گردد(1)

از احادیث مذکور در کتب اهل سنت - که اندکی از آن را نگاشتیم - چنین استفاده می شود که حضرت زهرا(علیها السلام) معیار حق است. رضایت او، رضایت خدا و غضب او غضب خداست. کسی که فاطمه (علیها السلام) بر او غضب کند، مغضوب خدا و رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) است. و به طور قطع و مسلم، آن کس که مورد خشم خدا قرار گیرد، از ارزش ساقط می شود.

فاطمه(علیها السلام) معیار شناخت ولایت و خلافت است. او در هر جانبی که قرار بگیرد، حق در همان طرف خواهد بود، زیرا او به صراحت حدیث، برگزیده خدا و راستگوترین افراد بعد از رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) است. و کسی است که دوستانش به جهنم نمی روند.

ص:99


1- (1) . «ابنتی فاطمة حوراء آدمیّة لم تحض و لم تطمث...»; کنز العمال، ج 12، ص 109، شماره 34226

ص:100

6 احادیث نور

ص:101

ص:102

بر اساس عدل الهی، هر چیز به جای خود نیکوست و در نظام آفرینش، هیچ گونه تبعیضی واقع نشده و به هر موجودی آنچه استحقاق ذاتی او اقتضا کرده، اعطا شده است. گلها در رنگ و بو و زیبایی یکسان نیستند; هر گلی به اقتضای ذات و طبیعتش از رنگ و بو و زیبایی خاصی برخوردار است. اگر همه گلها در صفات مساوی بودند، جز یک نوع گل پدید نمی آمد و انواع دیگر از داشتن هستی محروم می شدند. اگر تمام گلها «یاس» بودند، گل بنفشه و هر گل دیگری از نعمت هستی محروم بود و این تبعیض در آفرینش است. لازمه عدل خدا اینست که آنچه استحقاق پدید آمدن دارد (خواه در مرتبه عالی هستی یا مرتبه نازل آن) وجود پیدا کند. آنچنانکه گلها در رنگ، بو و زیبایی تفاوت دارند; برخی در مرتبه شدید از رنگ و زیبایی هستند و برخی در مرتبه متوسط و بعضی دیگر در مرتبه نازل و پایین. همچنین موجودات در هستی با هم تفاوت دارند، برخی دارای وجود و هستی بسیار عالی، برخی دیگر متوسط و برخی نیز از هستی نازل و پایینی برخوردارند. و این تفاوت، ذاتی موجودات در مراتب مختلف است. و به لحاظ مراتب وجود، موجود برتر در ابتدا آفریده می شود و موجودات دارای قابلیت بسیار ضعیف در آخرین مرتبه از هستی آفریده می شوند.

انسان کنجکاو می خواهد بداند: زیباترین و عالی ترین موجود در مرتبه وجودی کیست؟ و می بیند که عقل در این رابطه سکوت کرده و قادر به شناخت نیست. این

ص:103

جاست که وحی، وسیله معرفت و شناخت نسبت به آن موجود می شود. و زبان پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) که زبان وحی است، آن را بیان و تعریف می کند. در این جا به احادیثی چند در این زمینه اشاره می شود.

آفرینش نور رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) و اهل بیت(علیهم السلام) در احادیث اهل سنت و شیعه، هر چند به بیانهای مختلفی وارد شده است، امّا در این نکته مشترکند که در خلقت پیشی گرفته اند.

آفرینش نور پیش از آفرینش خلق

عبداللّه بن مسعود (رض) گفت:... رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) به من فرمود:

«بدان، براستی خدا(ی متعال) دو هزار سال پیش از آفرینش خلق، من و علی(علیه السلام) را از نور عظیم آفرید; آن هنگام که تسبیح و تقدیسی وجود نداشت(1)(2)

جابربن عبداللّه گفت: پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: براستی خدا، من و علی (علیه السلام) را دو هزار سال قبل از آفرینش آدم به صورت دو نور در جلوی عرش بیافرید و ما در آن جا خدا را تسبیح وتقدیس می کردیم که وقتی خداوند آدم را آفرید، ما را در صلب او قرار داد; سپس ما را از صلب و رحم پاک، به صلب و رحم پاک دیگر نقل داد تا این که ما را در صلب ابراهیم (علیه السلام)، و از صلب ابراهیم، به صلب پاک و رحم پاک دیگر انتقال داد تا این که در صلب عبدالمطلب ساکن نمود. سپس در عبدالمطلب نور را تقسیم کرد، به طوری که دو ثلث آن در عبداللّه و یک ثلثش در ابی طالب قرار گرفت. «سپس نوری از من و نوری از علی(علیه السلام) در وجود فاطمه ساکن گردید. پس حسن و حسین دو نور از نور

ص:104


1- (1) . کنایه از این که موجودی آفریده نشده بود تا تقدیس و تسبیح بگوید و اولین موجودی که حضرت حق راتسبیح و تقدیس کرد، نور من و علی(علیه السلام) بود.
2- (2) . العلامة المحدث العارف الشیخ جمال الدین، محمد بن احمد الحنفی الموصلی، ألشهیر بابن حسنویه، المتوفی سنة 680 فی «بحر المناقب» (ص 69، المخطوط) مما رواه ابن مسعود عبداللّه رضی الله عنه - قال:... قال (رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم) لی: «اعلم; أن اللّه خلقنی و علیاً من نور عظیم قبل خلق الخلق بألفی عام اذ لا تسبیح و لا تقدیس...»; احقاق الحق، ج 5، صص 250-249

پروردگار جهانیان هستند(1)

پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «ای سلمان! آیا می دانی نقبای من چه کسانی هستند؟ و دوازده نفری که خداوند آنها را بعد از من به امامت اختیار کرده، کیانند؟»

سلمان عرض کرد: خدا و رسول او داناترند.

فرمود: «ای سلمان! خدا مرااز نورخالص خودش آفرید ومرا خواند واطاعت کرد واز نور من علی راآفرید واو راخواند، اونیز اطاعت کرد. وازنور من وعلی - صلوات اللّه علیه - فاطمه(علیها السلام) را آفرید. پس او را هم فرا خواند، او هم اطاعت کرد. و از من و علی و فاطمه(علیهم السلام) حسن وحسین(علیهما السلام) را آفرید وآن دو رانیز فرا خواند، اطاعت کردند. آن گاه ما رابه پنج اسم از اسماء حسنایش نامگذاری کرد. خدا محمود است و من محمّد; خدا علی است واین نیز علی است; خدا فاطراست واین فاطمه; خدا صاحب احسان است واین حسن; وخدا محسن است واین حسین همچنین خدااز صلب حسین، نه نفر از ائمه(علیهم السلام) را آفرید. پس اینان را فرا خواند وخدا را اطاعت کردند، واین همه قبل از این که خدا آسمان رابنانهد و زمین رابگستراند وحتی قبل از آفرینش هوا، آب، فرشته وبشر بود. ما به علم خدای متعال نوری بودیم که تسبیح می گفتیم ومی شنیدیم

ص:105


1- (1) . العلامة الشیخ عبدالرحمن بن عبدالسلام الصفوری الشافعی البغدادی، المتوفی سنة 884، فی«نزهة المجالس» (ج 2، ص 230، ط القاهره) عن جابربن عبداللّه - رضی اللّه عنهما - عن النبی (صلی الله علیه وآله وسلم): «إنّ اللّه خلقنی و خلق علیاً نورین بین یدی العرش نسبح اللّه و نقدّسه قبل أن یخلق آدم بألفی عام، فلمّا خلق اللّه آدم اسکننا فی صلبه، ثم نقلنا من صلب طیب و بطن طاهر حتّی اسکننا فی صلب ابراهیم، ثم نقلنا من صلب ابراهیم إلی صلب طیب و بطن طاهر حتی أسکننا فی صلب عبدالمطلب، ثم افترق النور فی عبدالمطلب فصار ثلثاه فی عبداللّه و ثلثه فی ابی طالب، ثم اجتمع النور منّی و من علی فی فاطمة، فالحسن و الحسین نوران من نور رب العالمین»; احقاق الحق، ج 5، ص 248. احادیثی نظیر این حدیث را احمد بن حنبل، علامه خوارزمی در «المناقب»; الحافظ شمس الدین در «میزان الاعمال» و ابن المغازلی الواسطی در «مناقب امیرالمؤمنین» و گروهی دیگر نقل کرده اند. احقاق الحق، ج 5، صص 255-243

واطاعت می کردیم(1)

امام صادق(علیه السلام) فرمود: «براستی خدای تبارک وتعالی چهارده هزارسال قبل از آفرینش، چهارده نور آفریدکه اینهاارواح ما بودند.» سؤال شد: «ای پسررسول خدا! چهارده نفرکیانند؟» فرمود:

«محمّد، علی، فاطمه، حسن، حسین وامامان ازفرزندان حسی - ن(علیهم السلام) که آخر اینها قائم(علیه السلام) است که بعد از غیبتش قیام می کند، و دجّال را می کشد، و زمین را از هر جور و ستمی پاک می سازد(2)

آفرینش نور اهل بیت (علیهم السلام)

امام حسن(علیه السلام) فرمود: «از جدّم(صلی الله علیه وآله وسلم) شنیدم که می فرمود: «من از نور خدای عزوجل; واهل بیت من از نور من; و دوستان اینها از نورشان آفریده شده اند وسایر مردم در جهنم هستند(3)

ص:106


1- (1) .... عن سلمان الفارسی(رض) فی حدیث طویل، قال: قال النبی(صلی الله علیه وآله وسلم): «یا سلمان! فهل علمت من نقبائی و من الاثنی عشر الذین اختار هم اللّه للامامة بعدی؟» فقلت: اللّه و رسوله أعلم. قال: «یا سلمان! خلقنی اللّه من صفوة نوره و دعانی فأطعت. و خلق من نوری علیاً; فدعاه فأطاعه. و خلق من نوری و نور علی فاطمة، فدعاها فأطاعته. و خلق منّی و من علی وفاطمه، الحسن و الحسین فدعاهما فأطاعاه. فسمّانا بالخمسة الاسماء من أسمائه: اللّه المحمود و أنا محمّد; و اللّه العلی و هذا علیّ; و اللّه فاطر و هذه فاطمه; و اللّه ذوالاحسان و هذا الحسن; و اللّه المحسن و هذا الحسین. ثم خلق منا و من صلب الحسین تسعة ائمة، فدعاهم فأطاعوه، قبل أن یخلق اللّه سماء مبنیّة و أرضاً مدحیّة أوهواء أوماءً أو ملکاً أو بشراً و کنّا بعلمه نوراً نسبحّه و نسمع و نطیع. الخبر.» بحار، ج 15، ص 9، طبع تهران
2- (2) . ابن ادریس، عن أبیه، عن محمد بن الحسین بن زید... عن المفضّل، قال: قال الصادق(علیه السلام): «إن اللّه تبارک و تعالی خلق أربعة عشر نوراً قبل خلق الخلق بأربعة عشر ألف عام، فهی ارواحنا.» فقیل له: یابن رسول اللّه! و من الأربعة عشر؟ قال: «محمد و علی و فاطمة و الحسن و الحسین و الأئمة من ولد الحسین، آخرهم القائم الذی یقوم بعد غیبته، فیقتل الدجال و یطهر الأرض من کل جور و ظلم»; بحار، ج 15، ص 23، روایت 40، طبع تهران
3- (3) .... علی بن الحسین قال: حدثنا عمّی الحسن، قال: «سمعت جدّی(صلی الله علیه وآله وسلم) یقول: «خلقت من نوراللّه عزوجل و خلق أهل بیتی من نوری و خلق محبیهم من نورهم و سائر الناس فی النار»; ینابیع المودة، ص 10

آفرینش علی (علیه السلام)

جابر می گوید: از رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) راجع به میلاد علی بن ابی طالب(علیه السلام) سؤال کردم. فرمود: «مرا از بهترین مولود سؤال کردی; در شباهت عیسی(علیه السلام) تولّد یافت. براستی خدای متعال علی را از نور من و مرا از نور خودش آفرید و هر دو از نور واحد هستیم(1)

خداوند متعال فرمود: «ای محمّد! براستی تو و علی را از نور خودم آفریدم(2)

نور واحد

ابو هریره گفت: در محضر پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) نشسته بودیم. در این هنگام علی - رضی اللّه عنه - پیش آمد. رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود:

«مرحبا به برادر و پسر عم من; من و او از نور واحد آفریده شده ایم(3)

نور خدا

ابن عباس گفت: از رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) شنیدم که به علی(علیه السلام) فرمود: «من و تو از نور

ص:107


1- (1) . الکنجی الشافعی فی «کفایة الطالب» (ص 406، ط الحیدریه فی النجف) روی حدیثاً عن جابر، قال: سألت رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم) عن میلاد علی بن ابی طالب، فقال: سألتنی عن خیر مولود ولد فی شبه المسیح(علیه السلام) إن اللّه تبارک و تعالی خلق علیاً من نوری و خلقنی من نوره و کلانا من نور واحد.» احقاق الحق، ج 7، ص 488 و ج 16، ص 214
2- (2) . العلامة العینی الحیدر آبادی فی «مناقب علی» روی من طریق الخوارزمی عن ابی سلیمان الراعی مرفوعاً قال اللّه تعالی: «یا محمد! انی خلقتک و علیاً من نوری»; احقاق الحق، ج 16، ص 118 حدیث «انا و علی من نور واحد» در: ج 16 احقاق الحق از ص 105 تا ص 119 و در کتب مختلف اهل سنت بیان شده است.
3- (3) . العلامة الشیخ عبداللّه الحنفی الشهیر بالاخوانیات، المتوفی سنة 800 فی «الرقائق» (ص 30 مخطوط) قال: و عن ابی هریرة، قال: کنا جلوساً عند النبی(صلی الله علیه وآله وسلم) اذا أقبل علیٌّ - رضی الله عنه - فقال رسول اللّه: «مرحباً بأخی و ابن عمی خلقت أنا و هو من نور واحد»; احقاق الحق، ج 5، ص 253

خدای متعال آفریده شده ایم.(1)»

انوار مشهود ابراهیم

(علیه السلام)

از مفضل بن عمر بن عبداللّه است که گفت: رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «وقتی خدای متعال ابراهیم (علیه السلام) را آفرید، حجاب را از جلوی چشمش برداشت، پس نظرش به نوری در جانب عرش افتاد. عرض کرد: پروردگارا! این نور چیست؟

نداآمد: « ای ابراهیم! این نور محمّد (صلی الله علیه وآله وسلم) برگزیده من است.»

-: ای خدا و سیّد من! نوری که درکنارآن نور مشاهده می کنم چیست؟

-: «این نور علی (علیه السلام) ناصر و یاری کننده دین من است.»

-: مولای من! نور سوّمی که عقب این دو نور می بینم؟

-: «این نور فاطمه(علیها السلام) است که به دنبال پدر و شوهرش می باشد. خداوند به واسطه او، دوستدارانش را از آتش حفظ می کند.»

-: خدای من! سید من! دو نور در پی این سه نور مشاهده می کنم؟

-: «ای ابراهیم! این دو حسن وحسین(علیهما السلام) هستند که عقب نور پدر و مادر و جدشان هستند.»

-: ای خدای من! سید من! نُه نور را می بینم که برگرد این پنج نور حلقه زده اند.

-: «اینان امامانی از فرزندان اینها هستند.»

-: خدای من و آقای من! اینها به چه چیز شناخته می شوند؟

-: «ای ابراهیم! اول اینها علی بن الحسین، بعد ازاو محمدبن علی، جعفربن محمد، موسی بن جعفر، علی بن موسی، محمدبن علی، علی بن محمد، وحسن العسکری

ص:108


1- (1) . العلامة الشیخ ابراهیم بن محمد بن ابی بکربن حمویة الحموینی، المتوفی سنة 722، فی کتابه «فرائد السمطین» (المخطوط) قال:... عن سعید بن جبیر، عن ابن عباس قال: سمعت رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم) یقول لعلی(علیه السلام): «خلقت أنا و أنت من نوراللّه تعالی»; احقاق الحق، ج 5، ص 254

ومهدی محمدبن الحسن، صاحب الزمان(علیهم السلام) است.»

-: خدای من و آقای من! انواری می بینم که عددشان برای کسی جز تو قابل شمارش نیست.

-: «اینان شیعیان و دوستداران این انوار مقدسه هستند..»

ابراهیم(علیه السلام) عرض کرد: «خدایا! مرا از شیعیان و محبین اینها قرار ده...(1)»

این همه احادیث و روایات راجع به انوار اهل بیت(علیهم السلام) در کتب اهل تسنن (و تشیع) چه چیزی را گواهی می دهد؟ واز چه مطلبی خبر می دهد؟

شکی نیست که احادیث نور، گواه روشن و آشکار بر فضیلت اهل بیت(علیهم السلام) است; فضیلت و برتری آنها بر تمام خلق (بر عرش و کرسی، بر فرشتگان، برآسمان و زمین، بر آدم وانبیا و برتمام بشر)، امّا صرف این که بدانیم اهل بیت(علیهم السلام) دارای چنین فضیلتی هستند کافی نیست. باید راجع به این موضوع دقیقتر شد.

ص:109


1- (1) . الحافظ ابو محمد بن ابی الخوارس فی «الاربعین» (ص 38، المخطوط) قال:... المفضل بن عمربن عبداللّه عن رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم) انّه قال: «لمّا خلق اللّه ابراهیم(علیه السلام) کشف اللّه عن بصره فنظر الی جانب العرش نوراً، فقال: الهی و سیدی! ما هذا النور؟ قال: «یا ابراهیم! هذا نور محمد صفوتی.» قال: الهی و سیدی! و أری نوراً إلی جانبه؟ قال: «یا ابراهیم! هذا نور علی ناصر دینی.» قال: الهی و سیدی! و أری نوراً ثالثاً یلی النورین؟ قال: «یا ابراهیم! هذا نور فاطمة تلی أباها و بعلها فطمت بها محبیها من النار» قال: الهی و سیدی! و أری نورین یلیان الثلاثة انوار. قال: «یا ابراهیم! هذان الحسن و الحسین یلیان نور أبیهما و أمهما و جدهما.» قال: یا الهی و سیدی! و أری تسعة أنوار قد أحدقوا بالخمسة أنوار؟ قال: «یا ابراهیم! هؤلاء أئمة من ولدهم.» قال: الهی و سیدی! و بماذا یعرفون؟ قال: «یا ابراهیم! أوّلهم علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفربن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و الحسن العسکری و المهدی، محمد بن الحسن صاحب الزمان.» قال: الهی و سیدی! و أری انواراً لا یحصی عددها إلا أنت؟ قال: «یا ابراهیم! هؤلاء شیعتهم و محبیهم.» قال: «یا ابراهیم! یضلّون إحدی و خمسین و التفخیم فی الیمین و الجهر بسم اللّه الرحمن الرحیم و القنوت قبل الرکوع و السجود و سجدة الشکر.» قال ابراهیم: الهی! إجعلنی من شیعتهم و محبیّهم. فأنزل اللّه فی القرءان «و إن من شیعته لإبراهیم إذ جاء ربّه بقلب سلیم» قال المفضل بن عمر، ان أبا حنیفة لمّا أحسن (أحسّ) بالموت، روی هذا الخبر; احقاق الحق، ج 13، صص 60-59

دو نکته

نکته اوّل

طبق احادیث مذکور از اهل سنّت وشیعه، انوار چهارده معصوم(علیهم السلام)، زیباترین، کاملترین و نورانی ترین انوار در جهان هستی هستند. این انوار در آفرینش، در تسبیح و تقدیس خدای متعال و در میثاق با خدابردیگر موجودات تقدم دارند، زیرا آنان در اطاعت خدای بزرگ برموجودات دیگر پیشی گرفته اند. و این، فضیلت و برتری آنان بردیگر موجودات است.

امام باقر به جابر جعفی فرمود:

«... خداوند درابتدا محمّد(صلی الله علیه وآله وسلم) را، وسپس ما اهل بیت را با او از نور عظمتش بیافرید...(1)»

امام صادق(علیه السلام) فرمود: «وقتی خداوند اراده کرد که خلق را بیافریند، آنها راآفرید و در منظر خویش قرار داد. سپس فرمود: پروردگار شماکیست؟ پس، اوّل کسی که تکلّم کرد، رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) و امیرالمؤمنین(علیه السلام) وائمه(علیهم السلام) بودند. پس گفتند: تو پروردگار ما هستی. خداوند آنها را حامل علم و دین قرار داد و به فرشتگان فرمود: اینها حامل دین و علم من، و أمنای من در میان خلق من هستند. و هم اینهایند که مسؤولند(2)

نکته دوّم

از این حدیث: «دوستان آنها از نورشان آفریده شده اند و سایر مردم در جهنم

ص:110


1- (1) . «... فأول ما ابتدأ من خلقه أن خلق محمّداً(صلی الله علیه وآله وسلم) و خلقنا أهل البیت معه من نور عظمته»; بحار، ج 15، ص 23، روایت 41، طبع تهران
2- (2) .... عن داود الرّقّی، عن ابی عبداللّه(علیه السلام) قال: «لمّا أراد اللّه عزوجل أن یخلق الخلق خلقهم و نشر هم بین یدیه، ثم قال لهم: مَن ربّکم؟ فاول من نطق رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم) و امیرالمؤمنین(علیه السلام) و الائمة(علیهم السلام) فقالوا: أنت ربنا فحمّلهم العلم والدین. ثم قال للملائکة: هؤلاء حملة دینی و علمی و امنائی فی خلقی و هم المسؤلون»; بحار، ج 15، ص 16، روایت 22، طبع تهران

می باشند.» استفاده می شود که احاطه نوری اهل بیت (علیهم السلام) بر دوستانشان، گویای ولایت و حاکمیت آنها بر مردم است. بنابراین، دوستان اهل بیت(علیهم السلام) کسانی هستند که در تحت ولایت آنان قرار گرفته ومطیع وفرمانبرشان هستند. به حکم چنین ولایت و حاکمیتی، بر هرکسی واجب است که از آنها اطاعت کند وفرمان برد. این گونه ولایت، امری نیست که به واسطه آرای عمومی ویا شورا، تصویب ودارای اعتبار شود; بلکه این نوع حاکمیت و ولایت، لازمه احاطه نوری است که دربردارنده احاطه علمی وقدرت می باشد. این طورنیست که اطاعت مردم از آنها وقتی واجب باشد که با آنها بیعت کرده باشند واگر بیعت نکردند، اطاعت واجب نباشد. ولایت آنها در هرحال پا برجا و اطاعتشان واجب می باشد. به همین جهت است که در آن حدیث فرمود:

«... اهل بیت من از نور من; و دوستان اینها از نورشان آفریده شده اند و سایر مردم در جهنم هستند.»

اگربیعت وپذیرش افراد، شرط وجوب اطاعت بود، لازم نبود بگویدکه سایرمردم درجهنم هستند. سایرمردم بدان جهت درجهنم هستندکه از ولایت اینان سرباززده وتحت ولایت دیگران قرارگرفتند و از غیرآنهااطاعت کردند. علاوه براین، معنای دوستی اهل بیت(علیهم السلام) نیز مشخص می شود. دوستی اهل بیت (علیهم السلام) توأم با اطاعت آنهاست; نه صرف اظهار دوستی واطاعت از غیر آنان، زیرا تحت ولایت بودن، دوستی ظاهری نیست; بلکه گردن نهادن برامرآنهانیز هست. مؤیّد این مطلب، احادیث زیر است که می گوید:

«... من رکب فیها نجی و من تخلّف عنها غرق»

[ مثل اهل بیت من، مثل کشتی است ] کسی که سوار بر آن شود نجات یابد وکسی که تخلّف کند، غرق شود.

«کسی که به وسیله اینها هدایت رابجوید، نجات پیدامی کند، و کسی که ازهدایت

ص:111

آنان سرباز زند، گمراه شده ودر راه ضلالت افتاده است(1)

دوستی ظاهری سبب نجات نیست; بلکه شرط نجات، دوستی توأم با هدایت و اطاعت آن خاندان پاک است.

به هر حال، احادیث نور در بردارنده این نکته لطیف و ظریف نیز هست که: اهل بیت(علیهم السلام) ولایت الهی بر مردم دارند. و این ولایت، مشروط به شرطی از جانب مردم و اجتماع نیست. هر چند إعمال ولایت، نیاز به پذیرش مردم دارد، زیرا مردم اگر به ولایت و خلافت و امارت شخصی رأی دادند و با او بیعت کردند، معمولاً از او اطاعت می کنند. پس، اگر با واقعیت وامرخدای متعال مطابق باشد، شکر او شده است و اگر مخالف باشد کفران نعمت هدایت او شده است.»

«إنّا هدینا السّبیل إمّا شاکراً و إمّا کفوراً(2)»

براستی ما انسان را به راه درست هدایت کردیم، خواه سپاسگزار باشد، خواه ناسپاس شود.

خداوند، راه هدایت و ولایت راتوسط رسول خدا، حضرت محمّد(صلی الله علیه وآله وسلم) به مانشان داده است. خواه اوراسپاس گوییم وتابع انوارپاک ولایت باشیم - که دراین صورت نجات یافته ایم - و خواه ناسپاسی کنیم و تحت ولایت غیر اهل بیت قرار گیریم - که در این صورت به طور قطع و یقین در ضلالت و هلاکت افتاده ایم -.

ص:112


1- (1) . برای آشنایی بیشتر، به قسمت«سیمای اهل بیت(علیهم السلام) در احادیث» رجوع شود.
2- (2) . سوره دهر، آیه 3

7 احادیث در واسطه فیض و واسطه در محبت

ص:113

ص:114

جهان هستی با تمام پدیده هایش - مادی و غیرمادی - فعل وکار خداوند متعال است وهم او حقیقت هستی وفیاض مطلق است واز ناحیه او درآفرینش موجودات بخلی وجود ندارد. آنچه قابلیت برای وابستگی وجودی به خداوند دارد، از فیض الهی محروم نمی ماند. و از ظلمت نیستی به روشنایی وجود، راه پیدا می کند.

خداوند قبل از نظربه هر موجودی، ابتدا به ذات نامتناهی خویش نظر وتوجه دارد. سپس به موجودی که نمونه وآیه کامل وجود اوست نظرانداخته; آنگاه به موجوداتی که مظهربرخی ازصفات واسماء الهی هستند می نگرد.

از احادیث نبوی مورد قبول اهل سنت وشیعه چنین استفاده می شود که نظرابتدایی خداوند به نورپاک رسول گرامی اسلام، حضرت محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) وانوار اهل بیت(علیهم السلام) بوده; وهم آنان واسطه فیض در خلقت وآفرینش عرش، لوح، قلم، کرسی، فرشتگان وآسمانها وزمین بوده اند.

جابربن عبداللّه انصاری - رضی اللّه عنهما - گفت: از رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) سؤال کردم: اول موجودی که خداوند متعال آفرید، چه موجودی بود؟ فرمود: «ای جابر! او نور پیامبر بود. خداوند او راآفرید وهر چیزی را در او قرار داد وموجودات دیگر رابعد ازاو آفرید...(1)»

ص:115


1- (1) . قال جابربن عبدالله الانصاری - رضی الله عنهما - سئلت رسول الله(صلی الله علیه وآله وسلم) عن اول شیء خلقه

رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود:

«من و علی، چهارده هزار سال قبل از آفرینش عرش، نوری در پیشگاه خدای متعال بودیم... سپس خدا، مردم را از نور ما آفرید. پس، ما صنع خدای متعال هستیم و صنع تمام خلق برای ماست(1)

نظر ابتدایی خداوند متعال در آفرینش به نور پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله وسلم) بود. طبق برخی از احادیث نور، رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود:

«من و علی (علیه السلام) نور واحدی هستیم که از نور خدا آفریده شدیم.» و بر اساس برخی دیگر از احادیث نور، حضرت(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: نور فاطمه و دیگر ائمه(علیهم السلام) از نور ما آفریده شد; انوار اهل بیت در صدر انوار قرار دارد. و آنان نیز همچون رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) واسطه فیض در آفرینش هستند.

احادیث زیادی در این مورد وارد شده است که برخی از آنها را بیان می کنیم.

در حدیث آمده که رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «آسمانها و زمین از نور من، وعرش وکرسی از نور علی بن ابی طالب(علیه السلام)، ولوح و قلم از نور امام حسن(علیه السلام)، و بهشت و حور از نور امام حسین(علیه السلام) آفریده شده است(2).» این مطلب، با اندکی تفاوت در برخی دیگر

ص:116


1- (1) . العلامة حسن بن مولوی امان اللّه الدهلوی العظیم آبادی الهندی فی کتابه «تجهیز الجیش» (ص 24)، روی عن احمد بن حنبل فی «الفضایل و المسند» و الدیلمی فی «فردوس الاخبار»، عن رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) قال: کنت و علیّ نورا بین یدی الرحمن قبل أن یخلق عرشه باربع عشر الف عام فلم یزل بتمخص فی النور حتی اذا وصلنا الی حفرة العظیمه فی ثمانین الف سنة ثم خلق الله الخلایق من نورنا فنحن صنائع الله و الخلق کلهم صنائع لنا» احقاق الحق، ج 5، ص 246
2- (2) . اعلم أن الله خلقنی و علیاً من نور عظیم قبل خلق الخلق بالفی عام اذ لا تسبیح و لا تقدیس، ففتق نوری فخلق منه السماوات و الارض و انا و اللّه اجلُّ من السماوات و الارض و فتق نور علی بن ابی طالب فخلق منه العرش و الکرسی، و علی بن ابی طالب أفضل من العرش و الکرسی. و فتق نور الحسن فخلق منه اللوح و القلم و الحسن و اللّه اجل من اللوح و القلم و فتق نور الحسین و خلق منه الجنان و الحور و الحسین و الله أجلّ من الجنان و الحور، ثم اظلمت المشارق و المغارب فشکت الملائکة الی اللّه تعالی أن یکشف عنهم تلک الظلمة فتکلّم اللّه جلّ جلاله بکلمة فخلق روحاً ثم تکلّم بکلمة فخلق من تلک الکلمة الأخری نوراً فأضاف النور إلی تلک الرّوح و اقامها أمام العرش فأزهرت المشارق و المغارب فهی فاطمة الزهراء...»; احقاق الحق، ج 5، ص 250، به نقل از «در بحر المناقب»;

از احادیث وارد شده است، و همه این احادیث در این حقیقت شریکند که رسول خدا و اهل بیت(علیهم السلام) واسطه فیض در آفرینش هستند. واز آن جا که همه آنها نور واحد هستند، اگر بگوییم آسمانها و زمین به خاطر نور رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) ویا علی(علیه السلام)، و یا فاطمه(علیها السلام) ویا امامان دیگر از اهل بیت(علیهم السلام) آفریده شده تناقض گویی نکرده ایم و تفاوتی درمعنا وحقیقت مطلب به وجود نیامده است.

ابی هریره گفت: رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «... وقتی خداوند، آدم را آفرید و از روحش در او دمید، آدم متوجه جانب راست عرش شد. در این وقت اشباح پنج نور را که در حال رکوع و سجده بودند مشاهده کرد. عرض کرد: ای پروردگار من! آیا قبل از من فردی رااز گل آفریده ای! خداوند فرمود: نه ای آدم.

آدم عرض کرد: پس این پنج نوری که در هیئت و صورت خودم می بینم کیستند؟ فرمود: «این پنج نفر از فرزندانت هستند که پنج اسم اینها را از اسم خودم مشتق ساختم. اگر اینها نبودند، بهشت، جهنم، عرش، کرسی، آسمان، زمین، فرشتگان، انسان و جن را نمی آفریدم(1)

اهل بیت(علیهم السلام) واسطه فیض در بقای اهل زمین هستند چنانکه واسطه فیض در نزول رحمت الهی اند.

امام زین العابدین می فرماید: «ما پیشوای مسلمانان، حجتهای خدا بر جهانیان، آقای مؤمنین وفرمانروا وپیشوای آشکار (مسلمین) می باشیم؟ نیز ما امان اهل زمینیم

ص:117


1- (1) . العلامة الامر تسری فی ارجح المطالب،... عن ابی هریره عن النبی(صلی الله علیه وآله وسلم) انه قال: «لمّا خلق الله تعالی ابا البشر و نفخ فیه من روحه، التفت ادم یمینه العرش، فاذا نور خمسة اشباح سجَّداً و رکعاً، قال ادم: یا رب! هل خلقت احداً من طین قبلی؟ قال: لا یا ادم. قال: فمن هولاء الخمسة الذین أراهم فی هیئتی و صورتی؟ قال; هؤلاء خمسة من ولدک شققت لهم خسمة أسماء من أسمائی لولاهم ما خلقت الجنة و لا النار ولاالعرش و لا الکرسی و لاالسماء و لا الارض و لا الملائکة و لا الانس و لا الجن...; احقاق الحق، ج 9، ص 203

چنانکه ستارگان امان اهل آسمان هستند وما آنهایی هستیم که به واسطه ما آسمان براهل زمین فرود نمی آید. وبه خاطر ما باران نازل می شود و رحمت انتشار پیدا می کند وبرکات زمین خارج می گردد. اگر فردی از ما برروی زمین نبود، زمین اهلش را فرو می برد.» سپس فرمود: «زمین از زمانی که آدم(علیه السلام) آفریده شد، خالی از حجت خدا نبود. حجت خدا در زمین یا ظاهر ومشهور است یا غایب وپنهان شده وتا روز قیامت زمین از حجت خالی نخواهد بود، زیرااگر حجت خدا بر روی زمین نبود، خدا عبادت نمی شد...(1)»

روایت فوق بیانگر اینست که اهل بیت(علیهم السلام) واسطه فیض در بقای اهل زمین ونزول رحمت، ونیز واسطه فیض در طاعت و عبادت خدا هستند.

علاوه براین، اهل بیت(علیهم السلام) واسطه فیض درنزول دین وفهم وبیان آن و واسطه در طاعت خدا هستند، زیرا دین رحمت الهی است; چنانکه باران برای زمین واهل زمین رحمت است. خداوند به خاطر آنها باران را بر روی زمین نازل می کند ونیز به واسطه آنها قوانین وتکالیف الهی بر بندگان نازل می شود. دیگران همان گونه که به خاطر نور اینها آفریده شدند، به واسطه اطاعت از آنها، از گمراهی نجات یافته ومطیع خدا می شوند(2). بنابراین، اینها ولی امردر جامعه اسلامی هستند. خلافت، امامت و ولایت،

ص:118


1- (1) . أخرج الحموینی بسنده عن الاعمش، عن جعفرالصادق(علیه السلام) عن ابیه عن جده علی بن الحسین - رضی الله عنهم - قال: «نحن ائمة المسلمین و حجج الله علی العالمین و ساده المؤمنین و قادة الغرّ المحجلین و موالی المسلمین. و نحن امان لأهل الارض کما أن النجوم امان لاهل السماء. و نحن الذین بنا تمسک السماء أن تقع علی الارض الا بإذن اللّه و بنا ینزل الغیث و تنشر الرحمة و تخرج برکات الارض و لو لا ما علی الارض منا لا نساخت بأهلها.» ثم قال: «و لم تخل الارض منذ خلق الله ادم(علیه السلام) من حجة الله فیها ظاهر مشهود اؤ غایب مستور و لا تخلو الی ان تقوم الساعة من حجة فیها و لو لا ذلک لم یعبد الله و...»; ینابیع المودة، ص 21، حدیث اهل بیتی امان لأمتی. احقاق الحق، ج 9، صص 294-308
2- (2) . فی مشکاة المصابیح، عن ابی ذر - رضی اللّه عنه - انه قال: و هو أخذ بباب الکعبه سمعت النبی(صلی الله علیه وآله وسلم) یقول; «إن مثل اهل بیتی فیکم مثل سفینة نوح من رکبها نجا و من تخلف عنها هلاک.»

حق مسلّم اینهاست. حقّی است که خدابرای آنها قرار داده است.

رسول گرامی (صلی الله علیه وآله وسلم) اسلام خطاب به امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:

«کسی که تو رااطاعت کرد، سعادتمند شد وکسی که تو رانافرمانی کرد، شقاوت پیدا کرد. سود برد کسی که ولایت تو رااختیار کرد وزیان کرد کسی که دشمنت گشت. کسی که ملازم تو شد (و پیوستگی در ولایت تو پیدا کرد) رستگار شد وکسی که از (ولایت) تو جدا شد، هلاک گشت. مثل تو ومثل ائمه از فرزندان تو بعد از من، مثل کشتی نوح است. کسی که آن را سوار شد، نجات یافت وکسی که از سوار شدن سرباز زد غرق شد ومثل شما، مثل ستارگان است; هر زمان که ستاره ای غروب کند ستاره دیگر طلوع نماید تا روز قیامت(1)

ابوهریره گفت: رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود:... خداوند متعال خطاب به آدم(علیه السلام) فرمود:... اسمهای آن پنج نور، از اسم من مشتق شده است. من محمودم واین محمد(صلی الله علیه وآله وسلم); من عالی ام واین علی(علیه السلام); من فاطر واین فاطمه (علیها السلام); من احسان واین حسن ومن محسن واین حسین است. به عزتم سوگند، کسی که خردلی نسبت به اینها بغض وکینه داشته باشد به جهنم واردش می کنم و براین کار باکی ندارم. ای آدم! اینها منتخب من هستند; به خاطر اینها مردم نجات پیدا می کنند (آن گاه که از اینها فرمان برند وتحت ولایت اینها داخل شوند). وبه واسطه اینها به هلاکت می رسند (آن گاه که از ولایت آنها سرباز زنند). پس، هنگامی که به من حاجتی داشته باشی به اینها توسل بجو. سپس پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: ما کشتی نجات هستیم. کسی که به آن وابسته شد، نجات یافت وکسی که از آن فاصله گرفت به هلاکت رسید. پس کسی که به سوی خدا

ص:119


1- (1) . «... سعد من اطاعک و شقی من عصاک و ربح من تولاّک و خسر من عاداک; فاز من لزمک و هلک من فارقک، مثلک و مثل الائمة من ولدک بعدی مثل سفینة نوح من رکبها نجا و من تخلّف عنها غرق و مثلکم کمثل النجوم کلما غاب نجم طلع نجم الی یوم القیامة»; ینابیع المودة ص 28

حاجتی دارد، ما اهل بیت را واسطه قرار دهد(1)

توسل به اینها و نجات به واسطه اطاعت از اینها همگام شدن با نظام آفرینش است، زیرا درنظام آفرینش، موجودی بدون واسطه با مبدأ هستی در ارتباط است که بدون واسطه آفریده شده باشد. وغیر آن موجود، چون با واسطه آفریده شده اند، ارتباطشان نیزبا واسطه است. بنابراین، کسانی که بدون واسطه بخواهند خدا را عبادت نمایند. وبدون پذیرش ولایت ائمه (علیهم السلام) به قرب الهی راه یابند، نه تنها به کمال انسانی و الهی نمی رسند وبه قرب الهی راه پیدا نمی کنند و اعمالشان مقبول واقع نمی شود; بلکه استحقاق عذاب وعقاب پیدا می کنند وبه جهنم می روند.

برخی از احادیث، در مطلب فوق ظاهر است و برخی دیگر صراحت دارد.

رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «یا علی! آفریده نشدی مگر این که پروردگارت را بپرستی و برای این که به واسطه تو معالم و نشانه های دین ظاهر شود و به واسطه تو راههای خراب شده اصلاح شود. و براستی، کسی که از راه تو منحرف شد گمراه گشته و هرگز به سوی خدا هدایت نمی شود. و این قول پروردگارم - جل شأنه - است که: براستی من کسی را که توبه کند و عمل صالح انجام دهد و آن گاه هدایت شود، می آمرزم; یعنی، به ولایت تو هدایت شود(2)

ص:120


1- (1) . العلامة الشیخ ابراهیم الحموینی فی «فرائد السمطین»;... فانا المحمود و هذا محمد و أنا العالی و هذا علی و انا الفاط و هذه فاطمه و انا الإحسان و هذا الحسن و أنا المحسن و هذا الحسین الیت. بعزتی انه لایأتینی احدٌ بمثقال حبة من خردل من بغض احدهم إلا أدخلته ناری و لا أبالی. یا ادم! هؤلاء صفوتی بهم أنجیهم و بهم أهلکهم فاذا کان لک الیَّ حاجةٌ فبهؤلاء توسل. فقال النبی: «نحن سفینة النجاة، من تعلّق بها نجا و من حاد عنها هلک; فمن کان له الی اللّه حاجة فلیسأل بنا اهل البیت»; احقاق الحق، ج 9، صص 254-253
2- (2) . عن محمد بن الغیض بن المختار، عن ابیه، عن محمد الباقر عن أبیه عن جدّه عن علی: قال: قال لی رسول الله(صلی الله علیه وآله وسلم): «یا علی! ما خلقت الا لتعبد ربک و یشرف بک معالم الدین و یصلح بک دارس السبیل و لقد ضلّ عنک و لن یهتدی الی اللّه من لم یهتد الی ولایتک و هو قول ربی - جل شأنه -: «و انی لغفار لمن تاب و امن و عمل صالحاً ثم اهتدی»; یعنی، اهتدی الی ولایتک»; ینابیع المودة، ص

ابن مسعود گفت: رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: در روز قیامت، علی(علیه السلام) به فردوس می نشیند و فرمود کوهی است مشرف بر بهشت، و فوق آن عرش پروردگار جهانیان است. از دامنه آن کوه نهرهای بهشت جاری شده و در باغهای بهشت سرازیر می شود و علی (علیه السلام) بر کرسیی از نور نشسته است و در مقابل او نهر تسنیم جریان دارد. کسی از صراط نمی گذرد مگر این که سند ولایت علی و ولایت اهل بیت علی (و امامان بعد از او) (علیهم السلام) را همراه داشته باشد. پس، دوستانش را داخل بهشت و دشمنانش را داخل جهنم می کند(1)

رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: ویل برای ستم کنندگان به اهل بیت من است. عذابشان با منافقین در پایین ترین درک از جهنم است. لحظه ای عذاب از آنها برداشته نمی شود و از عذاب جهنم به آنها می چشانند. پس وای بر اینها از عذاب دردناک آخرت(2).

روایات مذکور، ظهور در این مطلب دارند که راه اطاعت و عبادت خدا، اهل بیت(علیهم السلام) هستند که واسطه فیض در رسیدن به قرب الهی و بهشت برین هستند. و بدون ولایتشان محروم شدن از بهشت و عدم موفقیت در عبور از صراط حتمی است.

و احادیث دیگری نیز وارد شده که به این مطلب تصریح نموده اند از جمله:

جابربن عبداللّه گفت: رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) در خطبه ای فرمود: «کسی که بغض و

ص:121


1- (1) . اخرج موفق بن احمد، عن الحسن البصری، عن ابن مسعود، قال: قال رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم): «اذا کان یوم القیامة یقعد علی علی الفردوس و هو جبل قد علا الجنة و فوقه عرش رب العالمین و من سفحه یتفجر أنهار الجنة و یتفرق فی الجنان و علیّ جالس علی کرسی من نور یجری بین یدیه التسنیم، لا یجوز احد الصراط إلا و معه سند بولایة علی و ولایة اهل بیته، فیدخل محبیه الجنة و مبغضیه النار»; ینابیع المودة، ص 86
2- (2) . الخوارزمی فی «مقتل الحسین» (ج 2، ص 83، طه الغری) قال: فبهذا الاسناد (ای الاسناد المتقدم فی کتابه) قال: قال رسول اللّه (صلی الله علیه وآله وسلم): «الویل لظالمی اهل بیتی، عذابهم مع المنافقین فی الدرک الاسفل من النار، لا یفتر عنهم ساعة و یسقون من عذاب جهنم فالویل لهم من العذاب الالیم»; احقاق الحق، ج 9، ص 464

دشمنی ما اهل بیت را داشته باشد، روز قیامت یهودی محشور می شود، هر چند روزه بگیرد و نماز بگذارد...(1)»

در حدیث دیگر، از جابر آمده که حضرت (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «هر چند روزه بگیرد و نماز بگذارد و گمان برد که مسلمان است(2)

رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «... به خدایی که جانم در دست اوست، هیچ بنده ای عملش برای او مفید واقع نمی شود; مگر این که به حقانیت ما معرفت داشته باشد(3)

حضرت علی(علیه السلام) به نقل از رسول گرامی(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «امامان از فرزندان من هستند. پس، کسی که از آنها اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده است و کسی که اینها را معصیت نماید، خدا را معصیت کرده است. اینها دستگیره اطمینان بخش و وسیله ای به سوی خدایند(4)

حضرت علی به نقل از رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «کسی که دوست دارد به کشتی نجات سوار شود و به دستگیره ای مطمئن تمسک بجوید و به ریسمان محکم خدا چنگ بزند، باید علی(علیه السلام) را به دوستی و دشمنش را به دشمنی بگیرد، و پیشوایان از فرزندان او را به امامت قبول نماید. براستی که اینها خلفا و اوصیای من و حجج خدا بر

ص:122


1- (1) . العلامة الذهبی فی «میزان الاعتدال» (ج 1، ص 369، طه القاهره)، قال:... حدثنا جابربن عبدالله، قال: خطبنا رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم) فقال; «من أبغضنا اهل البیت حشره الله یوم القیامة یهودیا، و ان صام وصلی...»; احقاق الحق، ج 9، ص 468
2- (2) . الحافظ نور الدین علی بن ابی بکر الهیتمی فی «مجمع الزوائد» قال: قال(صلی الله علیه وآله وسلم): «و ان صام و صلی و زعم انه مسلم»; احقاق الحق، ج 9، ص 468
3- (3) . الحافظ نورالدین علی بن ابی بکر فی «مجمع الزوائد» (ج 9) قال; و عن الحسن بن علی(علیهما السلام) أن رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم) قال: «... والذی نفسی بیده لا ینفع عبداً عمله الا بمعرفة حقنا»; احقاق الحق ج 9، ص 428
4- (4) . و عن علی - کرم الله وجهه - قال: قال رسول الله(صلی الله علیه وآله وسلم): «الائمة من ولدی فمن اطاعهم فقد أطاع اللّه و من عصاهم فقد عصی اللّه هم العروة الوثقی و الوسیلة الی الله جل و علا»; ینابیع المودة، صص 446-445

خلق بعد از من هستند. اینان آقایان امتم و پیشروان متقین به سوی بهشتند، حزب اینها حزب من، و حزب من حزب خداست و حزب دشمنان اینها حزب شیطان است(1)

با توجه به احادیث بیان شده، اهل بیت(علیهم السلام) همان گونه که واسطه فیض در آفرینش و خلقت موجوداتند، واسطه فیض در تشریع و اطاعت ارادی و اختیاری خداوند نیز می باشند; لذا ولایت آنها سند عبور از صراط و ورود به بهشت است.

دراین جالازم است برای تأیید بیشتر مطلب فوق، به بررسی احادیث حب بنشینیم. باید دانست که خداوند، هرموجودی را در راه محبت خود برانگیخته(2) ونفس هستی هر موجودی باتوجه به ظرفیت وجودی اش محبت خدا را طالب است. و خداوند بعد از نظر به حب ذات خود، نظر حب ودوستی به اولین مخلوق دارد وآن مخلوق طبق احادیث نور، واحادیث واسطه فیض، نور رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) ونور امیرالمؤمنین(علیه السلام) ونور فاطمه(علیها السلام) و نور یازده نفر از امامان وحجتهای الهی(علیهم السلام) است. اینها محبوبترین موجودات در نزد خدای متعال هستند. چنانکه نزدیکترین موجودات به خدا می باشند. اهل بیت(علیهم السلام) جمال کامل و اسماء حسنای خداوند متعال هستند. البته در مرتبه وجودی و هستی خود که مخلوق اویند.

انسان خواهان کمال و جمال حق است و وظیفه انسانی و عقلی انسان، تلاش و حرکت برای رسیدن به جمال حق و تجهیز شدن به صفات زیبای حق است. در جهان

ص:123


1- (1) . العلامة القندوزی، المتوفی سنة 1293، فی «ینابیع المودة»: عن علی - کرم الله وجهه - قال: قال رسول الله(صلی الله علیه وآله وسلم): «من احب أن یرکب سفینة النجاة و یستمسک بالعروة الوثقی و یعتصم بحبل اللّه المتین فلیوال علیاً و لیعاد عدوه و لیأتم بالأئمة الهداة من ولده فانهم خلفائی و أوصیائی و حجج اللّه علی خلقه من بعدی و سادات أمتی و قواد الأتقیاء الی الجنة، حزبهم حزبی و حزبی حزب اللّه و حزب أعدائهم حزب الشیطان»; احقاق الحق، ج 5، ص 113، ینابیع المودة ص 445
2- (2) . «... و بعثهم فی سبیل محبته»; دعای اول صحیفه سجادیه

طبیعت به لحاظ محجوب بودن آن جمال مطلوب از انسان و به لحاظ نداشتن معرفت صحیح و به جهت این که خداوند هر موجودی را در راه محبت خود بر انگیخته است. و رابطه موجودات با خدا، رابطه دوستی و محبت و رابطه محب و محبوب است. رابطه انسان با خدا در بعد اراده و اختیار نیز باید بر اساس محبت باشد; عقل ما را به راهی دعوت می کند که راه دوستی و جذب شدن به جمال و کمال الهی باشد. برای شناخت این راه، باید به الگویی متوسل شد که این راه را طی کرده و به جمال و کمال حق در حد استعداد و مرتبه وجودی اش رسیده باشد.

انسان با توجه به وجود اراده و اختیار در حرکت برای تعالی روح، محکوم جبر نیست. بلکه با انتخاب خویش، جهت و کیفیت حرکت در آن جهت را مشخص و معین می کند. بنابراین، به مکتبی نیاز دارد که تناسب کامل با ساختمان وجودی او داشته باشد; مکتبی که پیام آور محبت بلکه تمامش محبت است و این، مکتب دین است; دین تمامش حب است. با این پیام که انسان از نظام حب خارج نشود. و دین، به کسانی که از نظام حب خارج شوند به دید بغض می نگرد. نگاه اسلام به منافق، ظالم، فاسق و افراد دور از عقل و اندیشه، نگاه توأم با بغض و کینه است، زیرا اینان جمال انسانی و الهی را - که محور حب است - ندارند. این بغض، لازمه حب به جمال و کمال حق است. بنابراین، تمام دین، حب است و بغض امری فرعی است.

امام صادق(علیه السلام) فرمود: «دین جز دوستی نیست، براستی خدای عزوجل می فرماید: «بگو (ای پیامبر!): اگر خدا را دوست می دارید، مرا پیروی کنید; خدا نیز شما را دوست می دارد(1)

با توجه به نکات فوق، انسان اگر بخواهد در بعد ارادی و اختیاری با نظام هستی و فعل خداوند متعال همگام باشد، چاره ای ندارد جز این که از راهی برود و پیروکسانی باشد که او را به حب خداوند متعال متصل کنند و به مقام حب الهی در بعد ارادی در

ص:124


1- (1) . بحار، ج 69، ص 237، روایت 5، طبع تهران

تمام ابعاد زندگی - برسانند.

اسلام که دین حب و دوستی است راه محبت را رسالت و ولایت قرار داده است. به احادیثی در این زمینه (از طریق اهل سنت) اشاره می کنیم:

جابر(رض) گفت: از رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) شنیدم که فرمود: «برای هرچیزی اساسی است و اساس دین، دوستی ما اهل بیت است(1)

رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) علی(علیه السلام) را مخاطب ساخته و فرمود: «براستی اسلام عریان است; لباس آن تقوا; ولباس فاخر و پرارزش آن، هدایت; زینت آن حیا; ستون آن ورع; معیارش عمل صالح وبنیان واساس آن حب من و حب اهل بیت من است(2)

سلمان(رض) گفت: رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «شخصی مؤمن نمی گردد، مگر این که اهل بیت مرا به واسطه محبت من دوست بدارد. عمر بن خطاب عرض کرد: علامت دوستی اهل بیت شما چیست؟ حضرت (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: این; و دست مبارک را بر علی(علیه السلام) زدند(3)

رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «کسی که اراده دارد بر خدا توکل نماید، باید اهل بیت مرا دوست داشته باشد; و کسی که اراده دارد از عذاب قبر نجات پیدا کند، باید اهل بیت

ص:125


1- (1) . العلامة العسقلانی فی «لسان المیزان» (ج 5، ص 380، طه حیدرآباد دکن) قال:... عن جابر - رضی الله عنه - سمعت رسول الله(صلی الله علیه وآله وسلم) یقول; «لکلّ شیء أساس و أساس الدین حبّنا أهل البیت»; احقاق الحق، ج 9، ص 408 این حدیث از علامه مولی محمد صالح الکشفی الحنفی در «المناقب المرتضویه» (ص 100، طبع بمبئی) نقل شده است; «لکل شیء اساس و اساس الدین حب اهل بیتی»; احقاق الحق، ج 9، ص 408
2- (2) . کنزالعمال، ج 12، ص 105، شماره 34206 و ج 13، ص 645، شماره 37631. عن علی(علیه السلام) انه قال; قال رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم): «یا علی! إن الاسلام عریان، لباسه التقوی; و ریاشه الهدی; و زینته الحیاء و عماده الورع و ملاکه العمل الصالح، و أساس الاسلام حبی و حب اهل بیتی»
3- (3) . العلامة الزرندی الحنفی فی «نظم دررالسمطین» عن سلمان - رضی الله عنه - قال: قال رسول الله(صلی الله علیه وآله وسلم):» لا یؤمن رجلٌ حتی یحب اهل بیتی لحبی» فقال عمربن الخطاب: و ما علامة حب اهل بیتک؟ قال; هذا. و ضرب بیده علی علیّ»; احقاق الحق، ج 9، ص 458; ینابیع المودة، ص 372

مرا دوست داشته باشد; و کسی که حکمت می خواهد، باید اهل بیتم را دوست داشته باشد; و هر کس خواسته اش ورود به بهشت - بدون حساب - است، باید اهل بیت مرا به دوستی بگیرد. به خدا سوگند، جز این نیست که هر کس محبت اهل بیت مرا داشته باشد، در دنیا وآخرت سود می برد(1)

رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «از راه محبت و دوستی ما به خدای متعال توسل بجویید; به واسطه ما طلب شفاعت کنید. پس براستی به سبب ما اکرام می شوید و به سبب ما روزی داده می شوید. پس، دوستداران ما امثال ما در فردای قیامت هستند و همه آنان در بهشتند(2)

ابن عباس گفت: رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) روزی دست علی(علیه السلام) را گرفته بود، سپس فرمود: «آگاه باشید; کسی که علی را دشمن بدارد خدا و رسولش را دشمن داشته است. کسی که او را دوست بدارد، خدا و رسولش را به دوستی گرفته است(3)

امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: «دست آویز مطمئن و محکم الهی مودّت و دوستی ال محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) است(4)

ص:126


1- (1) . علامة الخوارزمی فی «متقل الحسین» (ص 59، ط الغری) قال:... عن نافع، عن ابن عمر قال; قال رسول الله(صلی الله علیه وآله وسلم): «من اراد التوکل علی الله فلیحب اهل بیتی و من اراد أن ینجو من عذاب القبر فلیحب اهل بیتی و من اراد الحکمة فلیحب اهل بیتی و من اراد دخول الجنة بغیر حساب فلیحب اهل بیتی.»
2- (2) . جابر رفعه (الی رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) قال: توسلوا بمحبتنا الی الله تعالی و استشفعوا بنا فإنّ بنا تکرمون و بنا تحبّون و بنا ترزقون فمحبّونا امثالنا غدا، کلهم فی الجنة»; ینابیع المودة، ص 244، در احقاق الحق، ج 7، از ص 243 تا ص 237 احادیث گوناگونی از کتب اهل سنت در سؤال از حب اهل بیت در روز قیامت وارد شده است.
3- (3) . عن ابن عباس قال: خرج رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم) قابضاً علی ید علیّ ذات یوم، فقال: «ألا! من أبغض هذا فقد ابغض اللّه و رسوله و من أحبّ هذا فقد احب الله و رسوله»; کنزالعمال، ج 13، ص 109، شماره 36358
4- (4) . عن حصین بن مخارق، عن موسی بن جعفر، عن ابیه، عن ابائه، عن امیرالمؤمنین(علیه السلام) قال: «العروة الوثقی المودة لال محمد(صلی الله علیه وآله وسلم)»; ینابیع المودة، ص 111

ابن عباس گفت: رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) خطاب به علی(علیه السلام) فرمود: «کسی که تو را به دوستی گرفت، مرا به دوستی گرفته ودوست تو دوست خداست(1)

ظهور کامل احادیث فوق در اینست که دوستی اهل بیت(علیهم السلام) واسطه در حب خدا و رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) است.

توضیح:

نسان علاوه برحب تکوینی که لازمه وابستگی وجود او به خداست، می تواند دارای حب ارادی واختیاری نیزباشد، زیرا حرکت تکاملی انسان در جهت معنویت وقرب الهی درگرو همین حب ارادی واختیاری است. بنابراین، حب ارادی واختیاری به خدای متعالی وقتی تحقق می یابد که حب به رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) و امیرالمؤمنین ودیگر اهل بیت(علیهم السلام) وجود داشته باشد. نظام الهی حاکم برجهان وانسان، نظامی واحد است ونظام ارادی و اختیاری نباید بانظام تکوینی ناهماهنگ باشد. اگر درنظام تکوین، انوار پاک کاروان سالار حب وعشق وتسبیح وتقدیس خدای متعال هستند. درنظام تشریع وارادی نیزهم آنها پیشتاز حب وقرب خدای بزرگ می باشند.

حب در این جا حب عاطفی صرف نیست; بلکه حب همراه و توأم با اعتقاد، اطاعت و عمل است.

رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «شفاعت من برای امت من است. کسی که اهل بیت مرا دوست بدارد، شیعه و پیرو من است(2)

و نیز فرمود: «پروردگارم با من عهد کرده که ایمان هیچ بنده ای را جز با محبت اهل بیت من قبول نکند(3)

ص:127


1- (1) . العلامة اخطب خوارزمی فی «المناقب» روی حدیثاً مسنداً ینتهی الی ابن عباس و فیه قول النبی(صلی الله علیه وآله وسلم) لعلی(علیه السلام): من أحبک فقد أحبّنی و حبیبک حبیب اللّه...»; احقاق الحق، ج 6، ص 417
2- (2) . العلامة الخطیب البغدادی فی «تاریخ البغداد» (ج 2، ص 146، ط القاهره) قال:... قال رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم) «شفاعتی لأمتی من أحبّ اهل بیتی و هم شیعتی»; احقاق الحق، ج 9، ص 423
3- (3) . العلامة المولی محمد صالح الکشفی الحنفی الترمذی فی کتابه «المناقب المرتضویه» (ص 99،

عمار یاسر گفت: «پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: کسی که به من ایمان آورد. و مراتصدیق کند، او راسفارش می کنم به ولایت علی بن ابی طالب(علیه السلام); کسی که ولایت او را بپذیرد، ولایت مرا پذیرفته، و کسی که ولایت مرا بپذیرد، ولایت و سرپرستی خدا را پذیرفته است; و کسی که او را دوست بدارد مرا به دوستی برگزیده و کسی که مرا دوست بدارد (براستی) خدا را به دوستی گرفته است; و کسی که او را دشمن بدارد، دشمن من است; و دشمن من، دشمن خداست(1)

اگر محبت صرفاً محبت عاطفی بود، فرقی با محبت پدر یا مادر نسبت به فرزند، یا محبت دو دوست با یکدیگر نداشت واحتیاج به آن همه سفارش نبود. به نکته ذیل توجه کنید:

اگر رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) می فرماید: دوست داشتن من، به دوستی گرفتن خدای متعال است، آیا دوستی رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) بدون ولایت او معنا دارد؟! کسی بگوید: من رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) را دوست دارم ولی او را حجت خدا، خلیفه خدا نمی دانم. و تحت سرپرستی او در دو بعد فکری و عملی قرار نمی گیرم. به عقلتان مراجعه کنید; آیا چنین محبتی قابل قبول است؟! وآیا چنین محبتی به محبت خدا پیوند می خورد؟! عقل و وجدان چنین محبتی را نمی پذیرد. محبت اهل بیت و امیرالمؤمنین(علیهم السلام) که واسطه در محبت رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) و خدای متعال است، جدای از مسأله ولایت و خلافت پذیرفته نیست.

در احادیث فوق، پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) شرط شفاعت وپیروی خودش را محبت

ص:128


1- (1) . إن النبی(صلی الله علیه وآله وسلم) قال: «اُوصّی من امن بی و صدّقنی من جمیع النّاس، بولایة علی بن ابی طالب; من تولاه فقد تولانی و من تولانی فقد تولّی اللّه; و من أحبّه فقد أحبَّنی و مَن أحبَّنی فقد أحب اللّه و من أبغضه نقد أبغضنی و من أبغضنی فقد أبغض اللّه»; کنز العمال، ج 11، ص 610، شماره 32953. و نظیر همین حدیث در ص 611، شماره 32958 میباشد.

امیرالمؤمنین قرار داد و در حدیث دیگر فرمود: «ایمان، با محبت اینها مورد قبول است.» و در حدیث بعدی محبت را در کنار ولایت آورد و فرمود: «کسی که مؤمن به من است، باید مؤمن به ولایت امیرالمؤمنین(علیهم السلام) باشد.

باز برای این که شبهه ای نماند، احادیث محبت را در کنار حدیث ثقلین، منزلت، غدیر و... قرار دهید. یا درکنار احادیثی که قبولی ایمان وطاعات را مشروط به حب اهل بیت(علیهم السلام) کرده، بگذارید و سپس به قضاوت بنشینید.

از مجموعه احادیث چنین استفاده می شود که محبت اهل بیت، توأم با ولایت و اطاعت آنها در تمام ابعاد و شؤون دینی، اجتماعی و فردی است.

درپایان به بیان احادیث دیگری در مورد محبت اهل بیت(علیهم السلام) می پردازیم.

در قیامت

ابن عباس گفت: رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «هیچ بنده ای در روز قیامت از جایش حرکت نمیکند تا این که از چهارچیز سؤال می شود:

1 - عمرش را در چه چیز فانی کرده است؟

2 - بدنش را در چه کاری فرسوده است؟

3 - واز ثروتش که آن را در چه راهی انفاق کرده و از کجا به دست آورده است.

4 - واز دوستی اهل بیت(علیهم السلام)(1) -

ص:129


1- (1) . «عن ابن عباس - رضی الله عنه - قال: قال رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم): «لا تزول قدما عبد یوم القیامة حتی یسأل عن أربع: «عن عمره فیما أفناه، و عن جسده فیما أبلاه و عن ماله فیما أنفقه و من أین اکتسبه و عن حب اهل البیت(علیهم السلام)»; احقاق الحق، ج 9، ص 409، به نقل از ابن المغازلی; در ینابیع المودة، ص 271; این حدیث از ابوهریره در آخر ص 270 نقل شده است.

قبولی طاعات

ابن عباس گفت: رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «اگر مردی در بین رکن و مقام (که شاید بهترین مکان برای نماز در خانه کعبه است) بر روی قدمهای خود بایستد و نماز بخواند، چنانچه بغض و دشمنی اهل بیت مرا داشته باشد، داخل آتش می گردد(1)

رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «اگر بنده ای بین صفا و مروه هزار سال و سپس هزار سال و سپس هزار سال خدا را عبادت کند و محبت ما را درک نکرده باشد، خداوند او را به رو در آتش جهنم می اندازد. سپس این آیه را تلاوت فرمود: «بگو (ای پیامبر!) اجر و مزدی (بر رسالت) از شما نمی خواهم; جز دوستی نزدیکان و اهل بیت من»(2)

پاکی ولادت

رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «کسی که ما اهل بیت(علیهم السلام) را دوست بدارد، خدا رابر بهترین نعمتها ستایش بگوید.» سؤال شد: بهترین نعمت چیست؟ فرمود: «پاکی ولادت; کسی که دارای ولادتی پاک است، ما را دوست دارد(3)

رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) خطاب به امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: «تو را دوست نمی دارد جز کسی که دارای ولادتی پاک باشد و دشمن تو نیست مگر کسی که دارای خبث ولادت

ص:130


1- (1) . و عن ابن عباس مرفوعاً: «... و لو أن رجلا صُفَّ قدمیه بین الرکن و المقام و صلیّ و لقی اللّه و هو مبغض لأهل بیتی دخل النار»; ینابیع المودة، ص 192
2- (2) . العلامة الگنجی الشافعی فی «کفایة الطالب» (ص 178، ط الغری)... عن اماته الباهلی فی حدیث قال: قال رسول الله(صلی الله علیه وآله وسلم): «و لو أن عبداً عبدالله بین الصفا و المروة ألف عام ثم ألف عام ثم ألف عام ثم لم یدرک محبتنا اکبّه اللّه علی منخریه فی النار. ثم تلا: قل لا أسئلکم علیه أجراً إلا المودة فی القربی» قلت: هذا حدیث حسن عال، رواه الطهرانی فی «معجمه»...; احقاق الحق، ج 9، ص 491
3- (3) . و عن الامام جعفر الصادق عن ابائه(علیهم السلام) عن رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم) قال: «من أحبّنا أهل البیت فلیحمد اللّه علی اولی النعم.» قیل: و ما اولی النعم؟ قال: طیب الولادة و لا یحبنا الا من طابت ولادته»; ینابیع المودة، ص 246

هست. در هنگام عروج به آسمان هرگاه پروردگارم با من تکلم کرد فرمود: ای محمد! سلام مرا به علی برسان و بگو که او پیشوای اولیا و دوستان من و نور پیروان من است و این کرامت برای تو گوارا باد(1)

محبت اجر رسالت است

«قل لا أسئلکم علیه أجراً إلا المودة فی القربی»

ابن عباس گفت: وقتی آیه مودت نازل شد. گفتند: ای رسول خدا! افرادی که دوستی آنها بر ما واجب شده چه کسانی هستند؟ فرمود: علی، فاطمه و فرزندان این دو(علیهم السلام) براستی خداوند اجر مرا بر شما مودت و دوستی اهل بیت من قرار داده است. و من فردای قیامت شما را از این محبّت سؤال می کنم(2)

حیات و مرگ در پرتو محبت اهل بیت

ابن زیاد مطرف گفت: از پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) شنیدم که می فرمود: «کسی که دوست دارد زندگی او مانند زندگی من و مرگ او مانند موت من باشد و داخل بهشتی شود که پروردگارم به من وعده فرموده (خلدبرین)، پس باید علی بن ابی طالب و ذریه و فرزندانش را به ولایت و سرپرستی خویش بپذیرد. براستی اینها هرگز مردم را از باب هدایت خارج نمی کنند و هرگز مردم را در باب گمراهی داخل نمی گردانند(3)

ص:131


1- (1) . عن سعید بن جبیر، عن ابن عباس(رضی الله عنه)، قال: قال رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم): «یا علی... لا یحبک إلا طاهر الولادة و لا یبغضک إلا خبیث الولادة و ما عرجنی ربی عزوجل إلی السماء و کلّمنی ربی إلاّ قال: یا محمد! اقرا علیاً منی السلام و عرفه انه امام اولیائی و نور اهل طاعتی و هنیئاً لک هذه الکرامة»; ینابیع المودة، ص 133
2- (2) . و عن ابن عباس: لما نزلت«قل لا أسئلکم علیه اجراً إلا المودة فی القربی» قالوا: یا رسول اللّه! من هولاء الذین وجبت علینا مودتهم؟ قال: «علی و فاطمة و ابناهما و إن اللّه تعالی جعل أجری علیکم المودة فی أهل بیتی و انی سائلکم غداً عنهم»; ینابیع المودة، ص 194
3- (3) . باسناد الشیخ مسعود السجستانی، أیضاً فی کتابه، عن ابن زیاد مطرف قال:

ابی ذر گفت: رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «کسی که خشنود است زندگی اش همچون زندگی من باشد و مثل من بمیرد و در بهشت عدن ساکن شود، (بهشتی که خدای متعال درختان آن را غرس کرده است) پس از من باید علی(علیه السلام) را به ولایت قبول نماید(1)

این چند حدیث، بیانگر این نکته اساسی و مهم است که حیات انسانی و رشد معنوی و مرگ در راه دین خدا، برای هیچ مسلمانی حاصل نمی شود; مگر این که اعتقاد به ولایت امیرالمؤمنین و ذریه معصوم آن حضرت(علیهم السلام) داشته باشد. رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) حیاتی الهی، پاک و سراسر معنوی داشت; برای خدا زیست و در راه خدا رحلت فرمود. کسی که چنین حیاتی را بخواهد، ناچار است تن به ولایت خاندان عصمت و طهارت دهد. این یک ضرورت در حیات هر مسلمان است.

ص:132


1- (1) . عن ابی ذر، قال: قال رسول الله(صلی الله علیه وآله وسلم): «من سرّه أن یحیی حیاتی و یموت مماتی و یسکن جنة عدن التی غرسها الله ربی فلیتول علیاً بعدی»; ترجمة الامام علی بن ابی طالب(علیه السلام)، ج 2، ص 98

8 اهل بیت (علیه السلام) صاحب امتیازند

ص:133

ص:134

از آنچه گذشت دانستیم که انسان به مقام عبودیت و شناخت صحیح معارف الهی نمی رسد جز در پرتو رهبری انسانی که به آن مقام راه یافته ومنبع مطمئن در حقایق ومسائل نظری وعملی باشد وآن انسان، رسول خدا، حضرت محمّد(صلی الله علیه وآله وسلم) وبعد از او اهل بیت(علیهم السلام) می باشند. اهل بیت(علیهم السلام) چون رسولان الهی و انبیای عظام داری سه مشخصه کامل هستند که به واسطه آنها در میان امت اسلام می درخشند و صاحب امتیاز در میان انسانها هستند:

1 - عصمت 2 - مکارم اخلاق 3 - اعجاز

اگرچه مفهوم عصمت، در بردارنده مکارم اخلاق نیز هست، چون لازمه عصمت، وجود مکارم اخلاق است; ولی به لحاظ اهمیت آن، به طور جداگانه به بیان آن می پردازیم.

عصمت

مفهوم «عصمت» در نظر ابتدایی اینست که شخص دارای این صفت، از اشتباه و خطای در علم و عمل پاک و مبرا باشد. و بانظر دقیقتر، عصمت، عبارت از وجود قوه ای است که وقتی به ظهور فعلی برسد و به صورت صفت، ثابت (ملکه) در آید، شخص را از افتادن در اشتباه و خطا و ارتکاب گناه - هر چند صغیره - باز می دارد. فرد

ص:135

یا افرادی که رسالت الهی - به اذن خدا - بر عهده آنها گذاشته می شود، زمانی سخن و عمل و سکوت آنها برای انسانها حجت و دلیل است که هیچ گونه احتمال خطا و اشتباه در آنها داده نشود تا منابع مطمئن و قابل اعتمادی برای شناخت تکالیف شرعی و معارف حقه الهی باشند و انسانها با خاطری آسوده و بدون شک و تردید در پیام خداوند، به انجام وظایف شرعی بپردازند و راه کمال و رشد را طی کرده و به مقام بلند انسانی - که در نزد خدا مقرر شده - برسند.

بنابراین، بر اساس دو برهان «عبودیت» و «معرفت» - که قبلاً مطرح شد - انسان به طور فطری برای انجام تکالیف الهی و بندگی خدا و کسب معرفت در معارف دینی در جستجوی منبعی مطمئن است. پس، همان برهانی که ما را دعوت به رهبری عالم و عادل از تمام جهات می کند وجود صفت عصمت را برای او به اثبات می رساند. و از آن جا که عصمت، امری باطنی است و مردم هیچ راهی به سوی او از طریق آرای عمومی و شورا ندارند، تنها راه شناخت امام معصوم، نصّ صریح است. این جاست که امام سجاد(علیه السلام) می فرماید: «امام از خاندان مادارای عصمت است، وعصمت امری ظاهری درخلقت افرادنیست تابه آن شناخته شوند. به همین جهت، امری منصوص می باشد (خدابه وسیله رسولش باید آنها را معرّفی نماید).»[ سؤال شد: ای پسر رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم)، معنی «معصوم» چیست؟ ] فرمود: «معصوم، همان کسی است که با ملازمت و چنگ زدن به ریسمان خدا، خود را از بدیها وخطاها نگه می دارد. وریسمان خدا قرآن است.

این دو، تاقیامت از هم جدانمی شوند. امام به قرآن هدایت می کند وقرآن به امام هدایت می کند واین است گفته خدای عزّ و جل: «براستی، این قرآن به مستقیم ترین راه هدایت می کند(1)

ص:136


1- (1) .... عن علی بن الحسین(علیه السلام) قال: «ألإمام منّا لا یکون إلا معصوماً و لیست العصمة فی ظاهر الخلقة فیعرف بها، فلذلک لا یکون الا منصوصاً» فقیل له: یابن رسول اللّه! فما معنی المعصوم؟ فقال: «هو المعتصم بحبل اللّه. و حبل اللّه هو القرآن لا

رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «ای علی! تو وصی من هستی; جنگ با تو، جنگ با من و صلح با تو، صلح با من است. وتو امام و پدر یازده امام هستی. همان کسانی که پاک و معصومند...(1)»

ابن عباس گفت: از رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) شنیدم که فرمود: «من وعلی، حسن وحسین ونه نفراز فرزندان حسین(علیهم السلام) پاک و معصوم هستیم(2)

از سلمان - رضی اللّه عنه - نقل است که: پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) دست مبارک را بر کتف امام حسین (علیه السلام) گذاشتند و فرمودند: «براستی او امام و فرزند امام است، ائمه از صلب او نه نفرند. آنان افرادی نیک، امین و معصوم می باشند و نهمین فرد، قائم ایشان است(3)

زید بن ثابت گفت: رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «براستی از صلب حسین (علیه السلام) امامانی نیکوکار، امین و معصوم بیرون می آیند; امامانی که کارگزاران به عدل هستند(4)

عمران بن حصین گفت: از رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) شنیدم که به علی(علیه السلام) فرمود: «تو وارث علم من و امام و خلیفه بعد از من هستی; به مردم یاد می دهی چیزی را که نمی دانند. و تو پدر دو فرزند من و شوهر دخترم هستی و عترت پاک و امامان معصوم از ذریه و فرزندان تو هستند(5)

ص:137


1- (1) . قال رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم): «یا علی! أنت وصیّی، حربک حربی و سلمک سلمی و أنت الإمام و ابو الأئمة الاحدی عشر الذین هم المطهرون المعصومون...»; ینابیع المودة، ص 85
2- (2) . عن ابن عباس - رضی الله عنه - قال: سمعت رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم) یقول: «انا و علی و الحسن و الحسین و تسعة من ولد الحسین مطهرون معصومون»; ینابیع المودة، ص 445.
3- (3) .... عن عطاءبن ثابت، عن ابیه، عن سلمان فی حدیث: إن النبی(صلی الله علیه وآله وسلم) وضع یده علی کتف الحسین(علیه السلام) فقال: «إنه الامام ابن الامام، تسعة من صلبه ائمة ابرار امناء معصومون و التاسع قائمهم»; اثبات الهداة، ج 2، ص 516، حدیث 490
4- (4) . «و إنه لیخرج من صلب الحسین ائمة ابرار امناء معصومون، قوامون بالقسط».
5- (5) . «أنت وارث علمی و انت الامام و الخلیفة بعدی تعلم الناس ما لا یعلمون و أنت ابو سبطی و زوج ابنتی و من ذرّیتکم العترة الأئمة المعصومین»; شبهای پیشاور، صص 4-983، به نقل از فرائد

پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «کسی که خوشحال و مسرور می گردد که به شاخه یا قوت سرخ نظر نماید (شاخه ای که خداوند عزوجل با دست خود آن را غرس کرده و نشانده است) و به آن تمسّک بجوید، پس باید علی(علیه السلام) و امامان از فرزندان او را به ولایت و سرپرستی بگیرد. پس، براستی اینها مختار و برگزیده خدای عزوجل هستند و اینها معصوم از هر گناه و خطا می باشند(1)

از جمله فضایل اهل بیت(علیهم السلام) این بود که خداوند، اطاعت آنها را بر مردم واجب کرده است. و امر به طاعت آنها برای این است که آنها معصومند و مردم با پیروی از آنها در اندیشه و عمل از خطا و گمراهی حفظ می شوند و به مقام انسانی نایل می گردند.

سلیم بن قیس گفت: از امیرالمؤمنین(علیه السلام) شنیدم که فرمود: «طاعت صرفاً برای خدای عزوجل و برای رسولش و اولیای امر است. و علت اطاعت از اولی الامر اینست که اینها معصوم و پاکند و امر به معصیت و گناه نمی کنند(2)

مکارم اخلاق

فضایل و صفات کمالیه در انسان وابسته به کمال و رشد وجودی اوست. هر روحی ظرف صفات و کمال و اخلاق بلند انسانی نیست. تا ظرف وجودی انسان توسعه نیابد و رشد و کمال در حقیقت وجودی او حاصل نشود، فضایل انسانی در روح جایگزین

ص:138


1- (1) .... عن علی(علیه السلام) عن النبی(صلی الله علیه وآله وسلم) إنّه قال: «من سره أن ینظر إلی القضیب الیاقوت الأحمر الذی غرسه اللّه عزوجل بیده و یکون متمسّکاً به فلیتولّ علیاً و الائمة من ولده فإنهم خیرة اللّه عزوجل و صفوته و هم المعصومون من کل ذنب و خطیئة»; بحار، ج 25، ص 193، روایت 2، طبع تهران
2- (2) .... عن ابان بن ابی عیاش، عن سلیم بن قیس، قال: سمعت امیرالمؤمنین(علیه السلام) یقول: «إنّما الطاعة للّه عزوجل و لرسوله و لولاة الامر و إنّما امر بطاعة اولی الامر کانهم معصومون مطهرون لا یأمرون بمعصیته»; بحار، ج 25، ص 200، روایت 11، طبع تهران

نمی شوند. کمالات روحی و صفات الهی در نفس فرد یا افراد، دلیل و شاهد بر کمال وجودی و روحی آنهاست.

با توجه به مطالب فوق، می توان یک قاعده کلی را کشف کرد و آن این که: صفات مثبت دلیل بر رشد و تکامل مثبت و صفات منفی دلیل بر انحطاط و تنزل وجودی یک موجود است. صفات عالی موجود در یک انسان اثری از رشد وجودی و انسانی اوست; آنچنانکه صفات رذیله دلیل و اثر انحطاط و تنزّل وجودی او می باشد.

تفاوت رسولان، پیامبران و امامان معصوم با دیگر مردم در همین مطلب است. آنها از فضایل عالی اخلاقی برخوردارند و این دلیل رشد و کمال حقیقی و وجودی آنهاست. (با توجه به حفظ مراتب). امّا در مردم احتمال وجود رذیله در کنار فضیلت وجود دارد. برخی در اوج فضیلت، گروهی در نهایت رذالت و بعضی نیمی از رذیلت و نیمی از فضیلت را دارند. و عده ای هستند که جنبه رذیلت در آنها بر جنبه فضیلت برتری دارد و در بعضی دیگر به عکس است.

مکارم اخلاق، عبارت از صفات عالی اخلاقی است که بیانگر رشد و کمال وجودی انسان است و هر قدر آن مکارم عالی تر و شدیدتر باشند، کشف از کمال وجودی بیشتر می کنند. و مکارم اخلاق مرتبه عالی اسلام است. بنابراین، در زبان پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله وسلم) مکارم اخلاق، خاص انبیا و رسولان و آنانی قرار داده شده که پیروان صدیق و واقعی آنها هستند.

باتوجه به احادیثی که درفضایل اهل بیت(علیهم السلام) بیان داشتیم، جای هیچ شبهه ای باقی نمی ماند که این بزرگواران از مکارم اخلاق و اخلاقی الهی و انسانی در حد اعلا برخوردارند.

عالی ترین فضیلت در یک فرد اینست که در هرحال متوجه حفظ دینش باشد، زیراحفظ دین ودینداری پایه واساس تمام فضایل و مکارم اخلاق است. واین از صفات بارز اهل بیت(علیهم السلام) بوده است. بنگرید:

ص:139

حضرت علی(علیه السلام) فرمود: «با رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) راه می رفتیم، به باغی رسیدیم. و مرا آزاد گذاشت و شروع به گریه کرد. از علت گریه آن حضرت(صلی الله علیه وآله وسلم) سؤال کردم و گفتم: یا رسول اللّه! چرا گریه می کنید؟ فرمود: «به سبب کینه هایی که در قلبهای گروهی هست اشک می ریزم; آنها این کینه ها را برای تو آشکار نمی کنند، مگر بعد از من.» گفتم: آیا ظهور این کینه ها در هنگام سلامتی دین من است؟ (دین من در این هنگام سالم و محفوظ است؟) فرمود: «آری. ظهور کینه ها در هنگام سلامتی دین توست(1)

امام رضا(علیه السلام) فرمود: «رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) پس از آن که فضیلت ماه رمضان را بیان فرمود، گریه کرد; حضرت علی(علیه السلام) می فرماید: عرض کردم: یا رسول اللّه، چه چیز شما را گریاند؟ فرمود: یا علی، گریه می کنم به آنچه در این ماه به تو می رسد. گویا من تو را می بینم در حالی که برای پروردگارت نماز می گذاری; و بدبخت ترین اولین و آخرین، برادر و رفیق پی کننده ناقه صالح برانگیخته شده و ضربتی برسرت می زند که محاسنت از آن ضربت رنگین می شود. امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: آیا این عمل در حال سلامتی دین من است؟ آن حضرت (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: در حال سلامتی دین توست(2)

و از جمله مکارم اخلاق، خدای را عظیم شمردن و هر چیزی را در مقابل او کوچک دیدن است; بخصوص دنیا که حب استقلالی آن ریشه هر فساد و نفاقی است.

ضراربن ضمیر، ضبایی می گوید: سوگند به خدا، گواهی می دهم که علی(علیه السلام) را در

ص:140


1- (1) . اخرج موفق بن احمد الخوارزمی و الحموینی بالاسناد عن ابی عثمان الهندی، عن علی - کرم الله وجهه - قال: «کنت أمشی مع رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم) فاتینا علی حدیقة فاعتقنی و اجهش باکیاً. فقلت: ما یبکیک یا رسول اللّه؟ فقال: أبکی لضغائن فی صدور قوم لا یبدونها لک إلا بعدی. فقلت: فی سلامة من دینی؟ فقال: فی سلامة من دینک»; ینابیع المودة، ص 134
2- (2) .... عن ابی الحسن علی بن موسی الرضا، عن ابائه(علیهم السلام): «عن رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) فی حدیث بعد ما ذکر فضل شهر رمضان ثم بکی. قال علی(علیه السلام): فقلت: یا رسول اللّه! ما یبکیک؟ فقال: یا علی أبکی لما یستحل منک فی هذا الشهر کأنّی بک و انت تصلّی ربّک و قد انبعث اشقی الأولین و الاخرین، شقیق عاقر ناقة صالح; فضربک ضربة علی قرنک، فخضب منها لحیتک. قال امیرالمؤمنین(علیه السلام): و ذلک فی سلامة من دینی؟ فقال(صلی الله علیه وآله وسلم): فی سلامة من دینک»; اثبات الهداة، ج 1، ص 494، روایت 94

برخی موقفهایش دیدم در حالی که شب پرده های تاریک خود را بر او انداخته و او در محرابش ایستاده بود... محاسنش را به دست گرفته و مانند مارگزیده به خود می پیچید و همچون افراد اندوهگین گریه می کرد و می فرمود:

«ای دنیا! از من دور شو، آیا خودت را بر من عرضه می کنی و می نمایی و به سوی من شوق میورزی و مرا خواهانی. نزدیک مباد هنگام (فریب تو)، و چه دور است این آرزو و طمع تو (درباره من)، غیر مرا مغرور ساز و فریب ده، مرا به تو احتیاجی نیست. براستی تو را سه طلاقه کرده ام که دیگر برای من رجوعی در آن نیست. پس زندگانی تو کوتاه و بزرگی و اهمیت تو اندک; و آرزوی تو پست و ناچیز است. آه! از کمی توشه (اطاعت و عبادت) و طولانی بودن راه و دوری سفر (آخرت) و بزرگی مکان فرود (سختی فرودگاه[ قبر و برزخ و قیامت]) و خشونت و ناراحتی خوابگاه (قبر)(1)

زهد ازجمله صفات عالی اخلاقی است. نفسی که به آن زینت یافته، آلوده به مادیات نمی شود. وخداوند متعال، امیرالمؤمنین(علیه السلام) را به این صفت مزیّن فرموده بود.

عماربن یاسر گفت: از رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) شنیدم که فرمود: «یا علی! براستی خدای متعال تو را به زینتی زینت داده که نزد او از دنیا و آنچه در آن است، دوستدارتر است. و آن زینت، زهد تو در دنیا و محبت تو نسبت به فقرا می باشد(2)

امام صادق (علیه السلام) راجع به امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید: «نشستن ایشان چون نشستن یک عبد بود، به تواضع یک عبد غذا می خورد، مردم را به نان گندم و گوشت

ص:141


1- (1) . و من خبر ضراربن ضمرة الضبائی: فاشهد باللّه لقد رأیتُ علیاً فی بعض مواقفه و قد ارخی اللیل سدوله و هو قائم فی محرابه، قابضٌ علی لحیته یتململ تململ السلیم و یبکی بکاء الحزین و یقول: «یا دنیا، یا دنیا إلیک عنّی ابی تعرّضت أم إلیَّ تَشَوَّقتِ لاحان حینک هیهات غرّی غیری لاحاجة لی فیک قد طلقتک ثلاثاً لارجعة فیها فعیشک قصیر و خطرک یسیرو أملک حقیر، آه من قلة الزاد و طول الطریق و بُعدِ السّفر و عظیم المورد و خشونة المضجع.»; ینابیع المودة، ص 144
2- (2) . اخرج موفق بن احمد الخوارزمی عن ابی مریم، قال: سمعت عماربن یاسر یقول: سمعتُ النبی(صلی الله علیه وآله وسلم) یقول: «یا علی ان الله و إنّ زیّنک بزینة هی أحبّ إلیه من الدنیا و ما فیها. زهدک فی الدنیا و حبّک الفقراء»; ینابیع المودة، ص 146

اطعام می کرد و وقتی به خانه بر می گشت نان جو با زیتون سرکه مصرف می کرد... عمل او عمل مردی بود که گویا به بهشت و جهنم نظر می کند. هزار بنده را از مالش آزاد کرد; مالی که (در کسب آن) دو دستش خشن شده و از دو جبینش عرق می ریخت و از عملش قرب خدا و خشنودی او را طالب بود.»

و امام زین العابدین(علیه السلام) به گونه ای عمل کرد که هیچ کس بعد از او همچون آن حضرت نبود. روزی فرزند گرامی اش امام باقر(علیه السلام) بر پدرش امام سجاد(علیه السلام) وارد شد، دید از بی خوابی و گرسنگی چهره پدر زرد شده و دو چشمشان از اشک تهی شده و پیشانی آن حضرت از زیادی سجود مانند زانوی شتر پینه بسته، بینی ایشان شکاف برداشته و از طول قیام در نماز، دو ساق و دو پایش ورم کرده است.

امام باقر(علیه السلام) می فرماید: «هنگامی که پدرم رابااین حالت می دیدم بدون اختیاراشکم به جهت ترحم براو سرازیر می شد. دراین هنگام اوبه فکر فرومی رفت وبعد ازلحظاتی متوجه ورود من می شد سپس می فرمود: فرزندم! بعضی از آن ورقها را که عبادت جدم امیرالمؤمنین(علیه السلام) در آن ذکر شده، بیاور. من آن صحف را به ایشان می دادم. پس مقدارکمی ازآن رامی خواندند و سپس به جهت بیقراری که به ایشان دست می داد رهاکرده، می فرمودند: چه کسی طاقت وتحمل عبادت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را دارد؟»

ونیز امام صادق(علیه السلام) فرمود: «هنگامی که امیرالمؤمنین(علیه السلام) به بیت المال وارد می شدند، مستحقین را گرد آورده، موجودی بیت المال را به دست گرفته و می فرمود: ای طلا ونقره! غیر مرا فریب دهید; غیر مرا فریب دهید. پس خارج نمی شد تااین که تمام آن را تقسیم می کرد و هرصاحب حقی را به حقش می رساند. سپس امر می فرمود تا در آن بیت المال آب بپاشند و آن را جاروب کنند. آن گاه در آن جا دو رکعت نماز بجا می آورد و می فرمود: ای دنیا! آیا خودت را به من عرضه می داری؟ و آیا به جانب من آرزو و شوق میورزی؟ براستی که تو را سه طلاقه کرده ام که هرگز برای من رجوعی

ص:142

در آن نیست!(1)»

دنیا در نظر امیرالمؤمنین(علیه السلام) که نمونه بارز زهد و مکارم اخلاق در میان اهل بیت و امامان معصوم(علیهم السلام) است، کوچکتر از آن بود که به خاطر آن حتی کوچکترین ستمی را در نازلترین مرتبه مرتکب شوند. چنانکه فرمود:

«به خدا سوگند، اگر شب را بر روی خار سعدان به حالت بیدار به صبح رسانم، و دست و پایم را با زنجیر بسته و بکشند، برای من دوستدارتر است از این که خدا و رسولش را در روز قیامت در حالتی ملاقات کنم که به برخی از بندگان خدا ستم کرده و غاصب چیزی از مال دنیا باشم. به خدا سوگند، اگر هفت اقلیم زمین را با آنچه در زیر افلاک آن است به من بدهند که خدا را در حق مورچه ای نافرمانی کرده و پوست جوی را از آن مور بربایم، چنین کاری نمی کنم. براستی دنیای شما در نزد من خوارتر از یک برگی است که در دهان ملخی باشد که آن را به دندان گرفته و می خورد. علی را با نعمتهایی که فانی می شود و لذتی که باقی نمی ماند چه کار؟ پناه بر خدا از خواب و سستی عقل و زشتی لغزش، و تنها از او یاری می جوییم(2)

امام باقر(علیه السلام) فرمود: «علی(علیه السلام) وقتی نماز صبح را به جا می آورد، تا طلوع خورشید مشغول تعقیب نماز بود. وقتی خورشید طلوع می کرد فقرا و مساکین و غیر اینها از مردم نزد او اجتماع می کردند و به آنها فقه و قرآن می آموخت(3)

ص:143


1- (1) . ینابیع المودة، صص 147-146
2- (2) . و من کلامه(علیه السلام): «واللّه لان أبیت علی حسک السعدان مسهداً او اجرَّ فی الاغلال مصغداً أحب الی أن القی اللّه و رسوله یوم القیامة ظالماً لبعض العباد و غاصباً لشیء من الحطام، واللّه لو اعطیت الاقالیم السبعة بما تحت افلاکها علی أن اعصی اللّه فی نملة أسلُبُها جلبَ شعیرة ما فعلته و إن دنیا کم عندی لا هون من ورقة فی ضم جرادة تقضمها ما لعلی و نعیم یفنی و لذة لا تبقی نعوذ باللّه من سبات العقل و قبح الزلل و به نستعین»; ینابیع المودة، ص 145
3- (3) . روی زرارة بن اعین عن ابیه عن ابی جعفر محمد بن علی(علیهما السلام) قال: کان علی(علیه السلام) اذا صلّی الفجر لم یزل معقباً الی أن تطلع الشمس فإذا طلعت اجتمع الیه الفقراء و المساکین و غیر هم من الناس، فیعلمهم الفقه و القرءان»; بحار، ج 41، ص 132، طبع تهران.

یکی از راههای شناخت امام معصوم(علیه السلام) وجود مکارم اخلاق است. و اهل بیت (علیهم السلام) در اندیشه و عمل دارای مکارم اخلاق (صفات عالی انسانی) بوده اند. حارث بن مغیره نضری گفت: به امام صادق(علیه السلام) عرض کردم: صاحب این امر (ولایت) به چه چیز شناخته می شود؟ فرمود: به داشتن سکینه، وقار، علم و وصیت (به نص از جانب رسول اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) و امام قبل)(1)»

امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: «... صاحبان امر را از راه معروف، عدل و احسان بشناسید(2)

مکارم اخلاق دارای دو رویه است: یک رویه آن وجود صفات عالی انسانی، و رویه دیگر آن ترک معاصی و گناهان است. بنابراین، عصمت که ریشه مکارم اخلاق از تمام جهات است، از همین دو رویه تشکیل یافته:

1. نداشتن خطا، اشتباه، گناه

2. داشتن صفات مثبت اخلاقی در سطح بسیار عالی.

حسین اشقر می گوید: به هشام بن حکم گفتم: معنای این گفته شما که امام جز معصوم نیست چه می باشد؟ گفت: از امام صادق(علیه السلام) از این موضوع سؤال کردم، فرمود: «معصوم کسی است که به توفیق ویاری خدا تمام آنچه را که از جانب خدا حرام شده، ترک می گوید. و براستی خدای تبارک و تعالی فرمود: و کسی که به یاری خدا نگاهداشته شود، به راه مستقیم هدایت شده است(3)

ص:144


1- (1) .... الحارث بن المغیرة النضری قال: قلت لابی عبداللّه(علیه السلام) بما یعرف صاحب هذا الامر؟ قال: «بالسکینة و الوقار و العلم و الوصیة»; بحار، ج 25، ص 138، روایت 9 طبع تهران
2- (2) .... عن ابی عبداللّه(علیه السلام) قال: قال امیرالمؤمنین(علیه السلام): «اعرفوا اللّه و الرسول بالرسالة و اولی الامر بالمعروف و العدل و الاحسان»; بحار، ج 25، ص 141، روایت 14، طبع تهران.
3- (3) .... عن محمد بن علی بن خلف، عن الحسین الأشقر قال: قلت لهشام بن الحکم: ما معنی قولکم: إن الامام لا یکون إلا معصوماً؟ قال: سألت ابا عبداللّه(علیه السلام) عن ذلک، فقال: «المعصوم هو الممتنع باللّه من جمیع محارم اللّه و قد قال اللّه تبارک و تعالی: و من یعتصم باللّه فقد هدی إلی صراط المستقیم». (سوره آل عمران، آیه ( 101); بحار، ج 25، صص 195-194، روایت 6، طبع تهران

صاحب مکارم اخلاق، دارای خضوع و خشوع خاصی در برابر معبود ورب وخالقش می باشد. چنانکه درباره امام سجاد(علیه السلام) بیان داشته اند که «آن حضرت هنگامی که به نماز می ایستاد، رنگ چهره اش تغییر می کرد. هنگامی که به سجده می رفت سرش را بلند نمی کرد مگر این که عرق (از آن) سرازیر بود(1)

امام سجاد(علیه السلام) هنگامی که از وضوی نماز فارغ می شد، بین وضو و نماز، وحشت و لرزه بر اندام او می افتاد. وقتی از علت آن سؤال شد، فرمود: «وای بر شما، آیا می دانید به جانب چه کسی قیام کرده ام؟ و اراده دارم با چه کسی مناجات کنم؟(2)»

قندوزی در «ینابیع المودة» می نویسد: «امام زین العابدین - رضی الله عنه - بسیار اهل گذشت، عفو و بخشش بود تا جایی که مردی به ایشان ناسزا گفت. خود را به بی توجهی زد. آن مرد گفت: منظورم تو هستی. امام(علیه السلام) فرمود: «از تو اعراض نمودم» که اشاره به آیه «خذ العفو و أمر بالعرف و أعرض عن الجاهلین(3)» است(4).

درباره امام باقر(علیه السلام) می نویسد: «او حقایق احکام، حکمتها و لطایف آن را از مکنونات و گنجهای معارف ظاهر نمود. و از این جهت گفته شده که او باقرالعلوم و جامع آن می باشد; او شهرت دهنده و درخشش دهنده عملش به صفای قلب و پاکی نفس و نسب و شرافت در صفات است; عمر و لحظات زندگی اش را در طاعت خدای متعال گذرانده و برای او در مقامهای عارفان اسراری است که زبان وصف کنندگان از

ص:145


1- (1) . «کان علی بن الحسین(علیه السلام) إذا قام الی الصلاة تغیر لونه، فاذا سجد لم یرفع رأسه حتّی یرفضَّ عزماً»; بحار، ج 46، ص 79، طبع تهران
2- (2) . کان علی بن الحسین(علیه السلام) اذا فرغ من وضوء الصلاة و صار بین وضوئه و صلاته أخذته رعشة و نقضة، فقیل له فی ذلک. فقال: «و یحکم أتدرون الی من أقوم؟ و من أرید اناجی؟» بحار، ج 46، ص 78، روایت 75، طبع تهران
3- (3) . سوره اعراف، آیه 199
4- (4) . و کان الامام زین العابدین - رضی اللّه عنه - عظیم التجاوز و العفو و الصفح حتی أنّه سبَّه رجل فتغافل عنه فقال له: إیاک اعنی فقال الامام: و أعرض عنک. اشار إلی آیة: «خذ العفو و أمر بالمعروف و أعرض عن الجاهلین»; ینابیع المودة، ص 359

بیان آن خسته می شود(1)

ونیز می نویسد: «امام موسی کاظم (علیه السلام) وارث امام صادق (علیه السلام) در علم و معرفت و کمال و فضل بود و به جهت بسیاری گذشت و حلمش «کاظم» لقب گرفت. و نزد اهل عراق معروف به باب قضای حوایج و عابدترین اهل زمان و عالمترین و با سخاوت ترین آنان بود(2)

درباره امام علی النقی(علیه السلام) چنین نگاشته است: «او وارث پدرش در علم و کمال و سخاوت بود و از این جاست که وقتی آن مرد بیابانی از اطراف کوفه بر آن حضرت (علیه السلام) وارد شد و عرض کرد: من از متمسکین به ولایت شما و اجداد شما هستم و دارای قرضی هستم که در ادای آن غیر شما را قصد نکرده ام (شما قادر به پرداخت آن هستید). حضرت فرمود: صبر کن. پس از آن بود که متوکل سی هزار برای آن بزرگوار فرستاد. امام علی النقی (علیه السلام) تمام آن را به اعرابی عطا فرمود. اعرابی عرض کرد: ای پسر رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) ده هزار برای ادای دین من کافی است. امام (علیه السلام) از گرفتن بقیه امتناع کردند. آن مرد بیابانی، بازگشت در حالی که می گفت: خدا داناتر است که رسالتش را در کجا قرار دهد(3)

ص:146


1- (1) .... هو اظهر من مکنونات، کنوز المعارف و حقایق الاحکام و الحکم و اللطائف و... و من ثمه قیل فیه هو باقر العلوم و جامعه و شاهر علمه و رافعه بصفاء قلبه و زکاء نفسه و طهر نسبه و شرف خلقه و صرف عمره و اوقاته بطاعة الله تعالی، و له من الاسرار فی مقامات العارفین ما تکل عنه السنة الواصفین»; ینابیع المودة، ص 360
2- (2) . منهم موسی الکاظم(علیه السلام) و هو وارثه علماً و معرفةً و کمالاً و فضلاً سمّی الکاظم لکثرة تجاوزه و حلمه و کان عند اهل العراق معروفاً بباب قضاء الحوایج و کان اعبد اهل زمانه و اعلمهم و اسخاهم»; ینابیع المودة، ص 362
3- (3) . «... علی النقی(علیه السلام) و هو وارث ابیه علماً و کمالاً و سخاءاً و من ثمة جاء اعرابی من حوالی الکوفة و قال: انی من المتمسکین بولائک و ولاء اجدادک فعلیَّ دین لم أقصد بقضائه سواک. فقال: قف هنا. ثم ارسل المتوکل إلیه ثلاثین ألفاً فاعطا کلها الاعرابی. فقال الاعرابی: یابن رسول اللّه، إن عشرة الاف تکفی لقضاء دینی. فأبی أن یسترد من ثلاثین الفاً شیئاً فانصرف الاعرابی و هو یقول اللّه اعلم حیث یجعل رسالته»; ینابیع المودة، صص 366-365

اعجاز

اعجاز، عبارت است از کارهای خارق عادتی که خارج از علتهای طبیعی بوده و انجام آن برای افراد خاصی امکان پذیر است; افرادی که از ولایت بر موجودات برخوردار باشند; به عبارت دیگر، دارای ولایت تکوینی باشند. ولایت تکوینی، همان قدرت تصرّف و تسلّط بر موجودات است، به گونه ای که محکوم اراده شخص در پرتو آن ولایت قرار گیرد. چنین قدرت و تسلطی برای هیچ فردی ممکن نیست، جز کسانی که احاطه وجودی بر آنها داشته باشند. و طبق احادیث واسطه فیض و احادیث نور، مرتبه هستی رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله وسلم) واهل بیت(علیهم السلام) شدیدتر و برتر از تمام موجودات در جهان مجرد و ماده است. بنابراین، اعجاز، معلول ولایت تکوینی، و ولایت تکوینی معلول تسلط وجودی است. به عبارت دیگر، اعجاز اثری است که از کمال خاص صادر می شود و کمال خاص یک موجود نشانه مرتبه وجودی اوست. و این اثر (تصرف در عالم خلقت) از موجودی صادر می شود که مرتبه وجودی او بالاتر از مرتبه وجودی هر موجود وابسته به خدا باشد.

لازم به تذکر است که: اگرچه آنان طبق احادیث واسطه فیض و احادیث نور در آفرینش دارای اولین مرتبه وجودند، لکن ظهور این اثر در عالم طبیعت - که جهان استعداد و حرکت از استعداد به ظهور فعلی می باشد - وابسته به رابطه خاص آن موجود با خدای متعال است که این رابطه جز با ترک تعلق کامل از طبیعت و مادیت و وابستگی محض ارادی به خدای بزرگ حاصل نمی شود. محصول این ترک تعلّق کامل همان عصمت است که بیانگر تقرّب به خدا و رشد وجودی آن موجود می باشد. لذا ولایت تکوینی در عالم طبیعت ملازم با عصمت می باشد.

این که اعجاز را از شروط امامت قرار داده اند، بدین معناست که دلیل ظاهر و روشن بر ولایت تکوینی و هر کمال وجودی و عصمت و کامل بودن صفات فضیلت است و شخصی که چنین خصوصیاتی دارد، به لحاظ رابطه خاص با خدای متعال

ص:147

اسوه و الگوی در اندیشه و عمل است و وجوب اطاعت از او در همین راستا می باشد، زیرا مکلّف وظیفه دارد رضایت خالق و رب خویش را به دست آورد. و رضایت او آن گاه به تحقق می رسد که علم به خواسته او و علم به امتثال آن حاصل نماید. و چنین علمی جز از طریق معصوم و انسان کامل حاصل نمی شود. و از آن جا که عصمت و کمال وجودی و رابطه خاص با خدا، از امور معنوی است و حواس و عقل - به طور مستقل - از درک مصداق آن ناتوانند، تنها راه برای شناخت مصداق نصّ صریح و وجود اثر آن کمال و رابطه خاص است. که این اثر همان اعجاز می باشد.

امام صادق(علیه السلام) اعجاز را از جمله شروط امامت قرار داده. آن جا که می فرماید: «امام و مقام جانشینی رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) باید دارای ویژگیهای زیر باشند:

1 - عصمت

2 - نصوص (به واسطه رسول (صلی الله علیه وآله وسلم) بر امامت و ولایت تصریح شده باشد.) چنانکه در مورد دوازده امام(علیهم السلام) بیان شد.

3 - عالمترین مردم باشد.

4 - پرهیزکارترین مردم باشد.

5 - عالمترین آنها به کتاب خدا باشد.

6 - صاحب وصیت ظاهری باشد (ظاهراً سفارش به وصی بودن شده باشد)

7 - دارای اعجاز و دلیل باشد....(1)»

امیرالمؤمنین، علی(علیه السلام) فرمود: «آن گاه که ثابت شد قوام امت به امر و نهی وارده از جانب خداست، برای ما معلوم شد که مردم ناگزیر از پیغمبری هستند که از جانب خدای عزوجل مبعوث شده و دارای اوصافی باشد که به واسطه آنها از جمیع مردم

ص:148


1- (1) .... عن ابی عبداللّه(علیه السلام) قال: «عشر خصال من صفات الامام: العصمة و النصوص، و أن یکون أعلم الناس و أتقا هم لِلّه و اعلمهم بکتاب اللّه و أن یکون صاحب الوصیة الظاهرة، و یکون له المعجز و الدلیل...»; بحار، ج 25، ص 140، روایت 12، طبع تهران

ممتاز باشد. از آن اوصاف است: عصمت از تمام گناهان; اظهار نمودن معجزات; بیان ادله ای برای نابود کردن شبهات; طاهر، پاک و پاکیزه باشد. و با ملکوت خدای سبحان ارتباط داشته باشد و جدا نباشد، زیرا غیر از چنین کسی نمی تواند از جانب خدای عزوجل نسبت به مردم ادای رسالت کند. و باقی ماندن مردمی که دارای مقام عصمت نیستند، جز به وجود امام معصوم که حدود و اوامر خدا را در میان مردم به پا دارد امکان ندارد.» تا این که فرمود: «و ناگزیر است وجود کسی که چنین اوصافی دارد; در هر عصر و زمانی پس از زمان دیگر; و در هر مدت و وقتی بعد از مدّت دیگر و در هر امت و شریعتی پس از امّت دیگر. و تا زمانی که مردم هستند و تکلیف بر آنها هست، این امر در مردم جاری است و بدون او امنیت آنها راست نمی شود و زندگانی آنها دوام نمی یابد. و اگر امام هم مانند افراد رعیت باشد، احتیاج پیدا می کند به آنچه که مردم به آن محتاجند و از عدل و حکمت خدا به دور است که بر مردم احتجاج نماید به واسطه شخصی که خود او نیز محتاج امام و همانند سایر مردم است. بلی، امام را هم امامی است که آن وحی است که او را امر و نهی می نماید. پس، تمام این اوصاف پراکنده است و همه را خداوند برای پیامبر ما جمع نموده است. و لازم و واجب است که بعد از رحلت و درگذشت پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) در جانشینی او(1) و سپس در باقی اوصیا(علیهم السلام) باشد.

ص:149


1- (1) . اثبات الهداة، ج 1، صص 254-253، روایت 240

ص:150

9 اعترافها

ص:151

ص:152

درخشش نور انسان کامل آنچنان شدید و قوی است که حتی کور و نابینا اگرچه همه جا برای او ظلمانی و تاریک است از آن بهره می گیرد، اگرچه آن روشنی بسیار کم سو و ضعیف باشد. و این دلیل واضح و آشکاری است بر غلبه نور بر ظلمت.

جامعه نوپای اسلام با رحلت رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) از تمام واقعیتها چشم پوشیده و بسیاری از مسائل طرح شده از جانب پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) را به فراموشی سپرد. و مقام خاندان عظیم الشأنی را که تا دیروز - با حضور پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) بسیار محترم بودند، با عروج روح رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) به جوار حق تعالی، نادیده گرفت تا آن جا که حتی مورد بی حرمتی برخی از صحابه و مسلمانها قرار گرفتند. تا جایی که حق ولایت آن ابر مرد میدان رزم و عبادت و عدل و حق مالکیت آن بانوی بزرگ به هیچ انگاشته شد. و مردم احادیث نور، احادیث واسطه فیض در تکوین و تشریع، احادیث فضیلت اهل بیت(علیهم السلام) حدیث ثقلین، حدیث غدیر، حدیث منزلت و... را به فراموشی سپرده و یا به وسیله مغزهای فروخته شده توجیه نمودند. به هر حال، جامعه با فراموشی حق، ظلمانی و تاریک شد; ولی نور ولایت و امامت و انسان کامل و معصوم در تمام صحنه ها و حوادث، روشن و آشکار بود. تا آن جا که مخالفین او در بسیاری از مشکلات علمی و غیره به او پناه هنده شده و اعتراف به عظمت انسانی و مقام علمی و عدل او کردند.

ص:153

در این بخش به بیان نمونه هایی از اعترافات آنها می پردازیم.

اعترافات ابوبکر

ابوبکر، در نزد عباس - عموی بزرگوار پیامبراسلام(صلی الله علیه وآله وسلم) به خلافت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(علیه السلام) اعتراف می کند.

ابو رافع گفت: بعد از این که مردم با ابوبکر بیعت کردند، شنیدم که به عباس می گفت: تو را به خدا سوگند، آیا می دانی که رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرزندان عبدالمطلب و اولاد آنها را گرد آورد و شما در جمع آنان حضور داشتی و رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «ای فرزندان عبدالمطلب، براستی خداوند پیامبری را مبعوث نکرده جز این که برای او از خاندانش برادر و وزیر و وصی و خلیفه قرار داده است. پس، چه کسی از شما با من بیعت می کند تا برادرم و وزیر و وصی و خلیفه من در میان خاندانم باشد؟» هیچ کس از شما پاسخ نداد! سپس فرمود: «ای فرزندان عبدالمطلب! در اسلام جلودار باشید نه دنباله رو; به خدا سوگند، هر آینه رهبری و مقام بلند خلافت به دست غیر شما می افتد. و آنگاه پشیمان می شوید!» پس، در این هنگام علی(علیه السلام) ایستاد و به آن حضرت با توجه به شرطی که پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) کرده بود، بیعت کرد.[ ای عباس] آیا این جریان را قبول داری؟ گفت: بلی(1).

عایشه گفت: به پدرم گفتم: من می بینم که نظرت به صورت علی(علیه السلام) طولانی

ص:154


1- (1) .... عن ابی رافع، قال: کنت قاعداً بعد ما بایع الناس ابابکر فسمعت ابابکر یقول للعباس: أنشدک اللّه، هل تعلم أنَّ رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم) جمع بنی عبدالمطلب و اولادهم و انت فیهم و جمعکم دون قریش، فقال: «یا بنی عبدالمطلب! إنه لم یبعث اللّه نبیاً إلاجعل له من أهله أخاً و وزیراً و وصیاً و خلیفةً فی أهله فمن منکم یبا یعنی علی ان یکون اخی و وزیری و وصیّی و خلیفتی فی أهلی؟» فلم یقم منکم احد! فقال: «یا بنی عبدالمطلب! کونوا فی الاسلام روؤساً و لا تکونوا أذناباً و اللّه لیقومن قائمکم او لتکونن فی غیرکم ثم لتند منّ»!! فقام علی من بینکم فبایعه علی ما شرط له و دعاه الیه. أتعلم هذا من رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم)؟ قال: نعم. ترجمه الامام علی بن ابی طالب(علیه السلام)، ج 1:، صص 90-89; تصنیف العالم الحافظ ابی القاسم علی بن الحسین بن هبة الله الشافعی المعروف بابن عساکر

است. در پاسخ گفت: دخترم! از رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) شنیدم که می فرمود: «نظر به چهره علی(علیه السلام) عبادت است(1)

انس بن مالک گفت: فردی یهودی در زمان خلافت ابوبکر وارد مدینه شد و سراغ خلیفه رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) را گرفت. او را به نزد ابوبکر آوردند. یهودی گفت: تو خلیفه رسول خدایی؟ ابوبکر گفت: بلی; آیا نمی بینی که در مقام و محراب او هستم؟ یهودی گفت: اگر چنین است به سؤالات من پاسخ بده. ابوبکر گفت: از آنچه برای تو ظاهر شده سؤال کن. گفت: مرا از چیزی که برای خدا نیست و از چیزی که نزد خدا نیست و از چیزی که خدا نمی داند خبر ده. ابوبکر گفت: «این سؤالهایی است که زنادقه می کنند.» در این هنگام، عده ای از مسلمانان تصمیم به قتل یهودی گرفتند و از آن کسانی که در آنجا حضور داشتند، ابن عباس - رضی اللّه عنه - بود که به آن گروه نهیب زد و گفت: ای ابابکر! نسبت به این مرد با انصاف باشید. ابوبکر گفت: شنیدی که چه گفت؟

ابن عباس گفت: اگر قادری پاسخ او را بده و الاّ رهایش کن هر جا که بخواهد برود. ابوبکر دستور داد مردی یهودی را خارج کردند، در حالی که می گفت: خدا لعنت کند گروهی را که در غیر جایگاهشان نشسته اند; اراده کشتن نفسی را بدون علم می کنند; قتل نفسی که خدا به غیر علم حرام کرده است. و نیز می گفت: ای مردم! اسلام رفت، تا آن جا که قادر به پاسخگویی یک مسأله نیستید. رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) کجاست؟ خلیفه رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) کجاست؟ ابن عباس به دنبالش رفت و به او گفت: وای بر تو، به منزل امیرالمؤمنین - رضی اللّه عنه - که محل نزول علم نبوت است برو. در این هنگام، ابوبکر و مسلمانان در طلب آن یهودی خارج شدند و او را در میانه راه یافتند و

ص:155


1- (1) .... عن عائشه... قالت: قلت لأبی: إنّی أراک تطیل النظر إلی وجه علی بن ابی طالب! فقال لی: یا بُنَیَّةَ، سمعت رسول الله(صلی الله علیه وآله وسلم) یقول: «النظر الی وَجْهِ علّی عبادة»; غایة المرام، ص 626، حدیث 8 و 9 و 16 و 21 و 22

به محضر امیرالمؤمنین - رضی الله عنه - آوردند و اجازه گرفته و بر آن حضرت وارد شدند. گروهی از مردم هم ازدحام کرده بودند که برخی می خندیدند و برخی هم می گریستند. ابوبکر گفت: ای اباالحسن. این یهودی پیرامون مسائل زنادقه و بی دینها از من سؤال کرد. امام - رضی الله عنه - فرمود: ای یهودی! چه می گویی؟ یهودی گفت: آیا سؤال کنم از شما آنچه را که این قوم نسبت به من اراده داشتند؟ فرمود: نسبت به تو چه اراده ای داشتند؟ گفت: خواستند خون مرا بریزند. حضرت فرمود: این را واگذار و از آنچه می خواهی سؤال کن. پس گفت: سؤال مرا جز پیامبر یا وصی پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) نمی داند. حضرت فرمود: از آنچه می خواهی سؤال کن. یهودی گفت: آیا به من خبر می دهی از آنچه برای خدانیست و نزد خدانیست و ازآنچه خدانمی داند؟ علی(علیه السلام) به او فرمود: ای برادر یهودی! با شرط پاسخ تو را می دهم. عرض کرد: آن شرط چیست؟ فرمود: با من گفتاری عادلانه بگویی آن هم با اخلاص که: لا إله إلاّ الله، محمّد رسول اللّه. حضرت در پاسخ فرمود: امّا آنچه گفتی نزد خدا نیست، ظلم است. یهودی گفت: راست گفتی مولای من - اما آنچه برای خدا نیست، همسر و فرزند و شریک است. یهودی گفت: راست گفتی مولای من امّا آنچه گفتی خدا نمی داند; خدا برای خودش همسر، فرزند، شریک و وزیری نمی داند. او خود قادر است بر هر چیزی که می خواهد و اراده می کند. در این وقت، یهودی گفت: دست مبارکت را بده. پس گفت: «اشهد أن لا إله إلا اللّه و أنَّ محمداً(صلی الله علیه وآله وسلم) عبده و رسوله» و این که تو خلیفه برحق او هستی و وصی و وارث علم آن رسولی، خداوند به تو جزای خیر از اسلام بدهد.

انس بن مالک گفت: مردم فریاد (شادی) کشیدند. ابوبکر گفت: ای علی، تو بر طرف کننده اندوها و زداینده غم و اندوه هستی.

ابوبکر از نزد حضرت خارج شد و بالای منبر رفت و گفت: مرا واگذارید، من بهترین شما نیستم و حال آنکه علی(علیه السلام) در میان شماست(1).

ص:156


1- (1) . العلامة المحدث الشهیر بابن حسنویه الحنفی الموصلی فی کتابه «در بحر المناقب» (ص 76،

گواهی عمر ، حدیث منزلت

(1)

سوید بن غفلة گفت: عصر، مردی را دید که نسبت به علی بن ابی طالب(علیه السلام)

ص:157


1- (1) . در کتاب احقاق الحق، جلد 8، از صفحه 182 تا صحفه 244 راجع به مراجعات عمر، ابوبکر، عثمان و معاویه، احادیث از کتب مختلف اهل سنت ذکر شده است.

دشمنی میورزد. عمر به او گفت: گمان می برم که از منافقین باشی. از رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) شنیدم که می فرمود: «نسبت به علی به من، به منزله هارون به موسی(علیه السلام) است; جز این که پیامبر بعد از من نیست[ یعنی، او برادرم و وزیر و خلیفه و وصی من است; فقط پیامبر نیست](1).

عبدالله بن عباس گفت: گروهی نزد عمر نشسته بودند و درباره آنان که به اسلام آوردن سبقت گرفته اند، گفتگو می کردند. شنیدم عمربن خطاب می گفت: اما در مورد علی(علیه السلام) از رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) شنیدم که فرمود: در او سه ویژگی وجود دارد; اگر یکی از آن سه خصلت در من بود، دوست دار تر بود نزد من از آنچه خورشید بر آن می درخشید. من، ابو عبیده، ابوبکر و گروهی از صحابه در محضر پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) بودیم، حضرت(صلی الله علیه وآله وسلم) با دست بر شانه علی(علیه السلام) زد و درباره او فرمود: «ای علی! تو اولین مؤمن از حیث ایمان هستی و اولین مسلمان در گرویدن به اسلام می باشی، و تو نسبت به من، به منزله هارون نسبت به موسی(علیه السلام) هستی(2)

بین عمر و شخصی، راجع به مسأله ای منازعه واقع شد. عمر گفت: این فرد نشسته بین من و تو حکم کننده باشد و اشاره به علی بن ابی طالب(علیه السلام) کرد. آن مرد گفت: این مرد بزرگ شکم. عمر از جا برخاست و گریبان او را گرفت تا او را از زمین بلند کرد، سپس گفت: «آیا می دانی چه کسی را کوچک شمردی؟ (کسی که) مولای من و

ص:158


1- (1) .... عن سوید بن غفلة، قال: رأی عمر رجلاً یخاصم علیاً، فقال له عمر: انی لاظنّک من المنافقین. سمعت رسول اللّه (صلی الله علیه وآله وسلم) یقول: «علی منی بمنزلة هارون من موسی إلا أنه لا بنیَ بعدی»; ترجمة الامام علی بن ابی طالب(علیه السلام)، ج 1، ص 330، العالم الحافظ ابی القاسم... ابن عساکر.
2- (2) .... عن عبدالله بن عباس، قال: سمعت عمربن الخطاب و عنده جماعة فتذاکروا السابقین إلی الاسلام، فقال عمر: أمّا علی فسمعت رسول الله(صلی الله علیه وآله وسلم) یقول فیه ثلاث خصال لوددت أن لی واحدة منهن فکان احب الیَّ مما طلعت علیه الشمس، کنت انا و ابو عبیدة و ابوبکر و جماعة من الصحابة اذ ضرب النبی(صلی الله علیه وآله وسلم) بیده علی منکب علی فقال له: «یا علی انت اول المؤمنین ایماناً و اول المسلمین اسلاماً و انت منی بمنزلة هارون من موسی»; ترجمة الامامة علی ابن ابیطالب(علیه السلام) ج 1، صص 332-331

مولای هر مسلمان است(1)

ابو هریره به نقل از عمربن خطاب گفت: رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «کسی که من مولای او هستم علی مولای اوست(2)

سعید بن مسیب گفت: عمربن خطاب گفت: «از هر مشکلی که در آن دسترسی به اوبالحسن علی بن ابی طالب(علیه السلام) نداشته باشم به خدا پناه می برم.»[ و نیز گفت: ] «به خدا پناه می برم از این که در میان قومی زندگی کنم و تو ای ابوالحسن در آن قوم نباشی(3)»

مردی را نزد عمر آوردند، وقتی گروهی از مردم از او سؤال کردند که چگونه صبح کردی؟ گفت: «صبح کردم، در حالی که فتنه را دوست دارم; از حق کراهت دارم; یهود و نصارا را تصدیق می کنم; به چیزی که نمی بینم ایمان دارم و به چیزی که خلق نشده است، اقرار می کنم.» عمر در پی علی(علیه السلام) فرستاد. وقتی آن حضرت آمد، او را از آنچه آن مرد گفته شد مطلع ساختند. امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: «راست گفته است، او فتنه را دوست می دارد; خدای متعال فرمود: «جز این نیست که اموال و اولادش فتنه هستند.» از حق کراهت دارد. یعنی «مرگ»; خدای متعال فرمود: «لحظات مرگ و موقع احتضار به حق می آید.» و او یهود و نصارا را تصدیق کرد; خداوند متعال فرمود: «یهود گفت: نصارا، اساسی ندارند و نصارا گفتند: یهود، دینی بی اساس است.» و به چیزی که نمی بیند ایمان دارد; به خدای عزوجل ایمان دارد و به چیزی که خلق نشده

ص:159


1- (1) . عن عمر، و قد نازعه رجل فی مسألة فقال: بینی و بینک هذا الجالس - و أشار إلی علی بن ابی طالب(علیه السلام) فقال الرجل: هذا الأبطن، فنهض عمر من مجلسه و أخذ بتلبیبه حتی شاله من الارض ثم قال: «أتدری من صغرت؟ مولای و مولی کل مسلم»; فضائل الخمسه من الصحاح الستة، ج 2، ص 288
2- (2) .... عن ابی هریره، عن عمربن الخطاب، قال: قال رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم): «من کنت مولاه فعلی مولاه»; ترجمة الإمام علی بن ابی طالب(علیه السلام)، ج 2، ص 79
3- (3) . عن سعید بن المسیب، قال: قال عمربن الخطاب: «أعوذباللّه من معضلة لیس لها أبوحسن علی بن ابی طالب(علیه السلام)» و قال أیضاً: «اعوذباللّه أن اعیش من قوم لست فیهم یا ابا الحسن»; فضائل الخمسه من الصحاح السته، ج 2، صص 276 و 290

است اقرار می کند; یعنی، قیامت(1)»

دو مرد از قریش، صد دینار در نزد زنی به ودیعه گذاشتند و به او گفتند: این امانت را به فردی از ما بر نمی گردانی; مگر این که دیگری حاضر باشد (هر دو با هم باشیم) و مدتی آن دو، از یکدیگر دور بودند. چندی گذشت، یکی از آن دو[ به نزد زن ]آمد و گفت: رفیق و دوستم مرده و از بین رفته است. امانت را از تو می خواهم. آن زن مال ودیعه را به او رد کرد. سپس دیگری آمد و از آن زن طلب امانت کرد. زن گفت: دوستت آن را گرفته است. مرد گفت: شرط این بود که با حضور هر دو ودیعه را رد کنی. برای رفع این مشکل نزد عمر رفتند. عمر رو به مرد کرد و گفت: آیا گواه و شاهدی داری؟ گفت: آری; خود این زن گواه است. عمر زن را ضامن دانسته گفت: تو ضامن هستی. پس، آن زن تقاضا کرد که عصر شکایت و مرافعه آن دو را به امیرالمؤمنین(علیه السلام) برساند. عمر مطلب را به علی(علیه السلام) ارجاع داد. آن زن داستان را برای آن حضرت نقل کرد. پس حضرت فرمود: «ای مرد! آیا تو به این مطلب اقرار داری که این مال تسلیم هیچ کدام شما نباید شود; مگر این که با هم باشید؟» گفت: بلی، یا امیرالمؤمنین، اقرار می کنم. حضرت فرمود: مال تو در نزد ما می باشد، رفیقت را احضار کن و مال را بگیر.»

پس آن مرد حیله گر و حقه باز مچش باز شد و به ترس افتاد. خبر این قضاوت به

ص:160


1- (1) . و روی: أن رجلاً أتی به الی عمر بن الخطاب و کان صدر منه انه قال لجماعة من الناس و قد سألوه: کیف أصبحت؟ قال: «أصبحت أحب الفتنة و اکره الحق و أصدق الیهود و النصاری و اؤ من بمالم اره و أقر بمالم یخلق.» فأرسل عمر الی علی(علیه السلام) فلما جاءه اخبره بمقالة الرجل. فقال: «صدق; یحب الفتنه، قال الله تعالی: «انما اموالکم و اولادکم فتنة» و یکره الحق; یعنی الموت، قال اللّه تعالی: «و جاءت سکرة الموت بالحق» و یصدق الیهود و النصاری، قال الله تعالی: «و قالت الیهود لیست النصاری علی شی و قالت النصاری لیست الیهود علی شی» و یؤمن بمالم یره یؤمن باللّه عزوجل و یقر بمالم یخلق، یعنی الساعة.» فقال عمر: اعوذ باللّه من معضلة لا علیّ بها.» فضائل الخمسه من الصحاح الستة، ج 2، ص 290

عمر رسید، پس گفت: «خدای متعال بعد از علی بن ابی طالب(علیه السلام) مرا باقی نگذارد(1)

عمر گفت: «بارخدایا! سختی و مشکلی را بر من فرود نیاور مگر این که ابوالحسن(علیه السلام) در کنار من باشد(2)

عمر بن خطاب به نقل از رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) گفت: «اگر دریا مداد شود و درختها قلم شوند و تمام انسانها نویسنده باشند و جن حسابگر باشد، نخواهند توانست فضائل تو را[ ای ابا الحسن علی(علیه السلام) ] بشمارند(3)

دو نفر بیابانی برای حل خصومت نزد عمر آمدند. پس به علی(علیه السلام) گفت: بین این دو قضاوت فرما. امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(علیه السلام) بین آن دو مرد حکم کرد. یکی از آن دو (با لحنی تحقیر آمیز) گفت: این بین ما قضاوت می کند. عمر به طرف او رفت و گریبانش را گرفت و گفت: «وای بر تو، چه می دانی این شخص کیست؟ این مولای من و مولای هر مؤمنی است و کسی که او را به ولایت قبول نکند مؤمن نیست(4)

ص:161


1- (1) . و فی روایة: انّ رجلین من قریش أو دعا امراًة مائة دینار و قالا لها: لا تدفعیها الی احدنا حتی یحضر الاخر و غاباً مدة ثم جاء احدهما، فقال: انّ صاحبی قد هلک و ارید المال فدفعته إلیه ثم جاء الاخر فطلبه فقالت: اخذه صاحبک. فقال: ما کان الشرط کذا. فارتفعا الی عمر، فقال: ألک بینة؟ قال; هی، فقال عمر: ما أراک إلا ضامنة. فقالت: أنشدّک الله ارفعنا الی علی بن ابی طالب، فرفعها الیه فقصت المرأة القصة علیه فقال للرجل: ألست القائل لا تسلیمها الی احدنا دون صاحبه؟ فقال: بلی. فقال: مالک عندنا: أحضر صاحبک و خذ المال!!! فانقطع الرجل و کان محتالاً!!! فبلغ ذلک عمر، فقال: لا أبقانی اللّه بعد ابن ابی طالب!; ترجمة الامام علی بن ابی طالب(علیه السلام)، ج 3، ص 42، به نقل از سبط ابن الجوزی فی تذکرة الخواص، ص 157، ط الغری!
2- (2) .... قال عمر: «أللّهم لا تنزلن شدیدة إلاّ و ابوالحسن الی جنبی» ترجمة الامام علی بن ابی طالب، ج 3، ص 43
3- (3) . «لو أن البحر مداد و الریاض أقلام و الانس کتاب و الجن حساب ما احصوا فضائلک یا أباالحسن.» ینابیع المودة، صص 250-249
4- (4) . عن عمر و قد جاءه أعرابیان یختصمان فقال لعلی(علیه السلام): إقض بینهما یا اباالحسن. فقضی علی(علیه السلام) بینهما، فقال أحدهما: هذا یقضی بیننا فوثب الیه عمر و أخذ بتلبیبه و قال: «و یحک ما تدری من هذا؟ هذا مولای و مولی کل مؤمن و من لم یکن مولاه فلیس بمؤمن»; فضائل الخمسه من الصحاح،

عمیربن بشر النخعی به نقل از عمر گفت: «علی داناترین مردم است به آنچه خداوند متعال بر محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) نازل فرموده است(1)»

احمد بن حنبل در کتاب «فضایل» خود، حدیث 327 از باب خضایل علی(علیه السلام) گفت: و... زنی را - که زنا کرده بود - نزد عمر آوردند; عمر دستور داد سنگسارش کنند. وقتی که آن زن را برای رجم می بردند، علی(علیه السلام) با آنها برخورد کرد، فرمود: جرم این زن چیست؟ آن حضرت را از جریان مطلع ساختند. پس حضرت مانع از رجم شد. به نزد عمر آمدند. عمر گفت: چرا مانع اجرای حکم شدی؟ حضرت(علیه السلام) فرمود: «این زن، کم عقل فلان طایفه است; براستی رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: قلم[ تکلیف ]از سه کس برداشته شد:

1 - فردی که خواب است، تا آنگاه که بیدار شود.

2 - کودک، تا آنگاه که محتلم شود.

3 - دیوانه، تا وقتی که بهبود یابد.»

پس عمر گفت: «اگر علی(علیه السلام) نباشد، هر آینه عمر هلاک می شود(2)

ابن عباس گفت: عمر بر فراز منبر رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) برای ما خطبه ای ایراد کرد و گفت: علی(علیه السلام) با قضاوت ترین فرد در میان ماست(3).

ص:162


1- (1) . عن عمیربن بشر الخثعمی قال: قال عمر: «علی أعلم الناس بما انزل اللّه علی محمد(صلی الله علیه وآله وسلم)»; شواهد التنزیل (للحافظ الحسکانی) ج 1، ص 30
2- (2) . قال احمد بن حنبل فی حدیث ( 327) من باب فضائل علی(علیه السلام) من کتاب الفضائل:... أن عمربن الخطاب أتی بامرأة قد زنت فأمر برجمها، فذهبوا لیرجموها فرآهم علی فی الطریق فقال: ما شأن هذه؟ فأخبروه فخلی سبیلها ثم جاء الی عمر. فقال له[ عمر]: لم رددتها؟ فقال: «لأنها معتوهة ال فلان و قد قال: رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم): رفع القلم عن ثلاث: عن النائم، حتی یستیقظ و الصبی حتی یحتلم و المجنون حتی یفیق» فقال عمر: «لو لا علی لهلک عمر»; ترجمه الاِْمام علی بن ابی طالب، ج 3، ص 43 «پاورقی» احقاق الحق، ج 8، ص 184 نبقل ازکنز العمّال
3- (3) . عن ابن عباس، قال: خطبنا عمر علی منبر رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم) فقال: «علی أقضانا»; ترجمة الامام

به عمر گفته شد: اگر زیور کعبه را برگیری و با هزینه آن لشکر مسلمین را تجهزی نمایی این بزرگترین اجرا را دارد; کعبه را با زیور چه کار؟ (کعبه زیور را می خواهد چه کند)(1). وقتی این مطلب را دانست از امیرالمؤمنین، علی(علیه السلام) راجع به آن سؤال کرد. حضرت(علیه السلام) فرمود: «براستی قرآن بر پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) نازل شد و در آن اموال چهار قسم می شود:

1 - اموال مسلمانها. پس آنها را بین ورثه در فرایض ارث تقسیم می کرد.

2 - فئی، که بین افراد مستحق آن تقسیم می نمود.

3 - خمس، که آن را در جایی که خدا قرار داده بود، قرار داد.

4 - صدقات، که خداوند آنها را در مورد خودش قرار داده (و باید در همان مورد به مصرف برسد) و دو آن روز نیز زیور کعبه مورد نظر بود و خداوند آن را به همان حال باقی گذاشت و آن را فراموش نفرمود و مکانش را پنهان و مخفی نساخت. پس زیور کعبه را در همان موردی قرار داده که خدا و رسولش قرار داده اند.» پس عمر به آن حضرت رو کرده گفت: اگر تو نباشی هر آینه رسوا می شویم! این مطلب را گفت و آن حضرت(علیه السلام) را ترک کرد.

در زمان حکومت عمر دو مرد به نزدش آمدند و از او راجع به طلاق کنیز سؤال کردند. پس در حالی که به وسیله ای بین آن دو تکیه داده بود، به نزد گروهی در مسجد آمد که در میان آنها مردی بود که جلوی سرش مو نداشت. عمر گفت: ای اصلع،

ص:163


1- (1) . قال الزمخشری فی «ربیع الابرار» (ص 548، المخطوط): قیل لعمر: لو أخذت حلی الکعبة فجهزت به جیوش المسلمین کان اعظم للأجر و ما تصنع کعبة بالحلی! فهم بذلک فسال علیاً(علیه السلام) فقال: «إن القرءان انزل علی النبی(صلی الله علیه وآله وسلم) و الاموال اربعة: اموال المسلمین فقسمها بین الورثة فی الفرائض، و الفئ فقسمه علی مستحقیه و الخمس فوضعه اللّه حیث وضعه، و الصدقات، فجلعها اللّه حیث جعلها. و کان حلی الکعبة فیها یومئذ فترکه اللّه علی حاله و لم یترکه نسیاناً و لم یخف علیه مکاناً، فاقره حیث أقره الله و رسوله.» فقال له عمر: «لولاک لأفتضحنا»!!! و ترکه. ترجمة الامام علی بن ابی طالب(علیه السلام) ج 3، ص 42

نظرتان در طلاق کنیز چیست؟ آن مرد سرش را بلند کرده سپس با دو انگشت به او اشاره کردند! عمر به آن دو مرد گفت: طلاق کنیز دو طلاق است. یکی از آن دو گفت: سبحان الله، ما آمدیم تا پاسخ این مأله را از تو که امیرالمؤمنین(عمر) هستی بشنویم; ولی با ما به جانب این مرد آمدی و به اشاره ای که کرد، راضی شدی. عمر گفت: آیا می دانید این مرد کیست؟ گفتند; نه. گفت: این مرد، علی بن ابی طالب است. گواهی می دهم به رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) که از آن حضرت(صلی الله علیه وآله وسلم) شنیدم که فرمود: «اگر آسمانهای هفتگانه را در یک کفه ترازو بگذارند و ایمان علی(علیه السلام) را در کفه دیگر آن، ایمان علی(علیه السلام) برتری پیدا می کند(1).

وقتی عمربن خطاب به خلافت رسید، گروهی از احبار یهود به نزد او آمدند و گفتند: ای عمر! تو بعد از محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) و صاحبش (ابی بکر) ولی امر مسلمین هستی; ما می خواهیم سؤالهایی از تو بکنیم; اگر به ما پاسخ دادی، علم به حقانیت اسلام و نبوت محمّد(صلی الله علیه وآله وسلم) پیدا خواهیم کرد. ولی اگر به ما پاسخ درست ندهی به باطل بودن اسلام و پیامبری محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) پی خواهیم برد. عمر گفت: سؤال کنید از آنچه برایتان پیش آمده. گفتند: ما را از قفلهای آسمانها خبر ده; آنها چیستند؟ و نیز ما را از کلیدهای آسمانها مطلع کن. و از قبری که با صاحبش سیر کرد; و از کسی که قومش را انذار کرد و از جن و انس نبود; و از پنج چیزی که بر روی زمین راه رفته اند ولی در ارحام آفریده نشده اند; ما را آگاه نما. و نیز برای ما بگو: پرنده دراج در فریاد کردنش، اسب در شیهه

ص:164


1- (1) . عن رقبة مصقلة العبدی، عن أبیه، عن جده، قال: أتی رجلان عمر بن الخطاب فی ولایته تسألان عن طلاق الامة، فقام معتمداً بشیء بینهما حتی أتی حلقة فی المسجد و فیها رجل أصلع، فوقف علیه فقال: یا أصلع! ما قولک فی طلاق الامة؟ فرفع رأسه الیه ثم أومی إلیه باصبعیه!!! فقال عمر للرجلین: تطلیقتان. فقال، احدهما: سبحان الله جئنالنسألک و انت امیرالمؤالمنین فمشیت معنا حتی وقفت علی هذا الرجل فرضیت منه بأن اومی الیک؟! فقال: اؤ تدریان من هذا؟ قال; لا، قال: هذا علی بن ابی طالب، أشهد علی رسول اللّه (صلی الله علیه وآله وسلم) لسمعته و هو یقول: «لو أن السماوات السبع و ضعن فی کفه میزان، و وضع ایمان علیّ فی کفة میزان لرجح بها ایمان علی!»; ترجمة الامام علی بن ابی طالب(علیه السلام) ج 2، ص 364

کشیدنش، قورباغه در نقیقش (صدا کردنش)، الاغ در عرعر کردنش و مرغ چکاوک در سوک کشیدنش چه می گویند؟

عمر سر به زیر انداخت. سپس گفت: عیبی نیست برای عمر که وقتی از چیزی سؤالی شود و پاسخ آن را نداند، بگوید: نمی دانم. و این که سؤال کند از چیزی که نمی داند. آن گروه یهود از جا بلند شدند و گفتند: گواهی می دهیم به این که محمّد پیامبر خدا نیست و این که اسلام دینی باطل است. سلمان فارسی از جا بلند شد و به یهود گفت: لحظه ای توقف کنید. سپس متوجه خانه امیرالمؤمنین(علیه السلام) شد; تا این که بر آن حضرت(علیه السلام) وارد شد و گفت: ای اباالحسن! اسلام را دریاب.

حضرت (علیه السلام) فرمود: چه شده؟ آن حضرت را از جریان آگاه ساخت. علی(علیه السلام) که عبای پشمی رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) را بر تن داشت نزد یهود آمد. وقتی چشم عمر به امیرالمؤمنین(علیه السلام) افتاد از جا بلند شد و حضرت را در آغوش گرفت و گفت: یا اباالحسن! تو برای هر مشکلی دعوت می شوی. آنگاه علی(علیه السلام) یهود را متوجه خود ساخت و فرمود: «سؤال کنید از آنچه برایتان مطرح است. همانا پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) هزار باب از علم را به من آموخت و از هر بابی هزار باب منشعب شد.»

یهود سؤالهای خود را مطرح کردند. امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: «پاسخ سؤالهای شما را مطابق آنچه در تورات شماست می دهم; مشروط به اینکه ایمان بیاورید و در دین ما داخل شوید.» یهود قبول کردند. فرمود: سؤالهای خود را جدا جدا بیان کنید.

گفتند: ما را از قفلهای آسمانها خبر ده. فرمود: «قفلهای آسمانها شرک به خداست، زیرا بندگان وقتی مشرک باشند، عملشان بالا نمی رود.»

- کلیدهای آسمانها کدامند؟

- فرمود: «شهادت و گواهی به یگانگی خدا و این که محمد بنده و رسول خداست.» (برخی به بعضی دیگر خیره می شدند و می گفتند: این جوان راست گفت.)

- ما را از قبری که با صاحبش سیر می کرد آگاه کن.

ص:165

فرمود: «ماهی، آنگاه که یونس بن متی را بلعید و با او در دریای هفتگانه سیر نمود.»

- از کسی که قومش را انذار کرد و از جن و انس نبود ما را آگاه ساز.

فرمود: «این مورچه سلیمان بن داود بود. (گفت: ای مورچه ها! وارد خانه هاتان شوید تا سلیمان و لشکریانش شما را لگدمال نکنند و اینها[ از شما] آگاهی ندارند.)

- ما را او پنج موجودی که روی زمین راه رفتند ولی در ارحام آفریده نشدند آگاه کن. فرمود: «اینها عبارتند از: آدم، حوا، ناقه صالح(علیه السلام)، قوج ابراهیم(علیه السلام) و عصای موسی(علیه السلام).»

مرغ دراج، هنگام فریاد کشیدن چه می گوید؟

فرمود: «او می گوید: خدا بر عرش مستولی است.»

خروس، هنگام آواز خواندن چه می گوید؟

فرمود: «او می گوید: ای غافلین! خدا را به یاد آورید.»

اسب در شیهه کشیدن چه می گوید؟

فرمود: «می گوید: خدایا بندگان مؤمن را بر کافرین یاری فرما.»

الاغ در وقت عرعر کردن چه می گوید؟

فرمود: «می گوید: خدا لعنت کند کسی را که ده یک می گیرد (باجگیر)، و در چشمهای شیاطین عرعر می کند.»

- قورباغه در صدا کردنش چه می گوید؟

فرمود: «می گوید: منزه است پروردگارم که معبود و تسبیح شده در سختی های دریاست.»

- مرغ چکاوک در سوت کشیدنش چه می گوید؟

فرمود: «می گوید: خدایا! دشمنان محمد و آل محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) را لعنت کن.» پس از آن که یهود سؤالهای خود را مفصلاً طرح کرده و پاسخ درست شنیدند،

ص:166

امیرالمؤمنین(علیه السلام) به آنها فرمود: «ای یهود! آیا آنچه گفتم مطابق با تورات شما هست؟» یهودی پاسخ داد: «نه حرفی را واگذاشتی و نه حرفی را افزودی; ای اباالحسن! مرا یهودی نام مگذار و خطاب مکن; گواهی می دهم که خدایی جز خدای یگانه نیست و براستی محمّد(صلی الله علیه وآله وسلم) بنده او و رسولش می باشد و براستی تو داناترین این امت هستی(1)

مردی در نزد عمر نسبت به امیرالمؤمنین(علیه السلام) بدگویی نمود. عمر[ به او متوجه شد و] گفت: آیا صاحب این قبر را می شناسی؟ صاحب این قبر، محمد بن عبداللّه بن عبدالمطلب است و علی نیز پسر ابی طالب بن عبدالمطلب(علیهما السلام) است; پس، علی(علیه السلام) را جز به خیر یاد مکن. براستی اگر تو او را دشمن بداری این شخص را در قبرش آزار

ص:167


1- (1) . لما ولی... عمربن الخطاب الخلافة أتاه قوم من أحبارالیهود. فقالوا له: یا عمر! أنت ولی الامر بعد محمد و صاحبه و انّا نرید أن نسألک عن خصال، ان اخبرتنا بها، علمنا ان الإسلام حق و أن محمداً کان نبیاً و ان لم تخبرنا بها علمنا ان الاسلام باطل و انّ محمداً لم یکن نبیاً. فقال عمر: سلوا عما بدأ لکم. قالوا: أخبرنا عن اقفال السماوات ماهی؟ و اخبرنا عن مفاتیح السماوات ماهی؟ و اخبرنا عن قبر سار بصاحبه ما هو؟ و اخبرنا عمن انذر قومه لاهو من الجن و لا هو من الانس؟ و اخبرنا عن خمسة أشیاء مشوا علی وجه الارض و لم یخلقوا فی الارحام؟ و اخبرنا ما یقول الدراج فی صیاحه؟ و ما یقول الدیک فی صراحه؟ و ما یقول الفرس فی صهیله؟ و ما یقول الضفدع فی نقیقه؟ و ما یقول الحمار فی نهیقه؟ و ما یقول القبر فی صفیره؟ فنکس عمر رأسه فی الأرض ثم قال: لا عیب بعمر اذا سئل عما لا یعلم أن یقول: لا أعلم و أن یسأل عما لا یعلم. فوثب الیهود و قالو: نشهد أن محمداً لم یکن نبیاً و أنّ الاسلام باطل. فوثب سلمان الفارسی و قال للیهود: قفوا قلیلاً; ثم توجّه نحو علی(علیه السلام) حتی دخل علیه فقال: یا ابا الحسن! أغث الإسلام. فقال: و ما ذلک؟ فاخبره الخبر فأقبل یرفل فی بردة رسول الله(صلی الله علیه وآله وسلم) فلما نظر الیه عمر و ثب قائماً فاعتنقه و قال; یا ابالحسن انت لکل معضلة و شدة تدعی. فدعا علی(علیه السلام) الیهود، فقال: سلوا عما بذالکم فان النبی(صلی الله علیه وآله وسلم) علمنی الف باب من العلم فتشعب لی من کل باب الف باب.» فسألوه عنها. فقال علی(علیه السلام): «انّ لی علیکم شرایطة اذا أخبرتکم کما فی توراتکم دخلتم فی دیننا و امنتم.» فقالوا: نعم. فقال: سلوا عن خصلة، خصلة. (یهود سؤالهای خود را مطرح ساختند. آن حضرت(علیه السلام) به آنها پاسخ فرمود) سپس امیرالمؤمنین، علی(علیه السلام) به آنان فرمود: سألتک باللّه یا یهودی أوافق هذا ما فی توارتکم؟ فقال الیهودی: «ما زدت حرفاً و لا نقصت حرفاً یا اباالحسن; لا تسمنی یهودیاً; فأشهد ان لا إله إلا اللّه و ان محمداً عبده و رسوله و أنک اعلم هذه الامة»; فضائل الخمسه فی الصحاح السته، ج 2، صص 300-290

داده ای (اشاره به قبر پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم)(1).)

با این بیان، عمر خواست نزدیک بودن نسبی و نیز مقام معنوی علی بن ابی طالب(علیه السلام) را برای آن مرد بیان کند. و در واقع از مقام بلند امیرالمؤمنین(علیه السلام) دفاع کرد. و آن مرد ناآگاه را متوجه شخصیت عظیم ایشان نمود.

براءبن عاذب گفت: با رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) در سفر بودیم. در غدیر خم ما را فرود آورد و به نماز جماعت فرا خواند. رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) زیر دو درخت را تمیز کرد و نماز ظهر را خواند و دست علی - رضی الله عنه - را گرفته، فرمود: آیا می دانید که من اولی و سزاوارتر به مؤمنین از خودشان هستم (بد نفسشان ولاتی دارم)؟ گفتند: بلی (می دانیم). فرمود: آیا می دانید من اولی و سزاوارتر به هر مؤمنی از نفسش هستم؟ گفتند: چنین است. (حال که اقرار بر ولایت من بر خودتان و هر مؤمنی می کنید) پس «کسی که من مولای او و ولی او هستم، علی (نیز) مولای اوست(2). بارخدایا! دوست بدار هر آن کس را که علی(علیه السلام) را دوست بدارد. و دشمن بدار کسی را که او را دشمن بدارد.»

براء بن عاذب گفت: عمر بعد از این قضیه با علی(علیه السلام) ملاقات کرد و گفت: «ای پسر ابی طالب! گوارا باد بر تو (این ولایت); صبح کردی و شب کردی در حالی که مولای هر مؤمن و مؤمنه ای هستی(3)

ص:168


1- (1) .... عن ابی الاسود، عن عروة: ان رجلا وقع فی علی بن ابی طالب بمحضر من عمر. فقال له عمر: «تعرف صاحب هذا القبر؟ هو محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب. و علی بن ابی طالب بن عبدالمطلب، فلا تذکر علیاً إلا بخیر; فانک ان ابغضته، اذیت هذا فی قبره»; ترجمة الامام علی بن ابی طالب(علیه السلام) ج 3، ص 241
2- (2) . سیاق حدیث چنین اقتضا می کند که امیرالمؤمنین(علیه السلام) دارنده همان ولایتی باشد که رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) داشتند. و نسبت به آن ولایت اقرار گرفتند. «ألستم أنّی اولی بالمؤمنین من انفسهم».
3- (3) . «... عن البراءبن عاذب قال: کنامع رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم) فی سفر فنزلنا بغدیر خم فنودی فیناالصلاة جامعة و کسح رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم) تحت شجرتین فصلّی الظهر و أخذ بید علی - رضی الله عنه - فقال: ألستم تعلمون انی اولی بالمؤمنین من انفسهم. قالوا: بلی. قال: ألستم تعلمون انّی اولی بکل مؤمن من

گواهی عثمان

ابن عباس گفت: عثمان به جانب علی(علیه السلام) برگشت و از مقصد آن حضرت سؤال کرد. و خود نیز به راه افتاد و با تأمل به امیرالمؤمنین(علیه السلام) نظر می کرد. علی(علیه السلام) سؤال کرد: ای عثمان! چه شده که با این تأمل و دقت به من نگاه می کنی؟ گفت: از رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) شنیدم که فرمود: «نظر به علی(علیه السلام) عبادت است(1)

زنی را نزد عثمان بن عفّان آوردند که شش ماه پس از ازدواج دارای فرزند شد. عثمان امر به رجم و سنگساری او کرد. علی بن ابی طالب(علیه السلام) به او فرمود: چنین حکمی در مورد او صحیح نیست، زیرا خدای متعال در کتابش (قرآن) می فرماید: مدّت حمل و جدایی فرزند در مجموع 30 ماه است. و فرمود: مادران، بچه ها را دو سال کامل شیر می دهند و این مدت برای کسی است که بخواهد شیر کامل به بچه بدهد. پس، مدت حمل می تواند شش ماه نیز باشد. پس رجم و سنگساری بر او نیست. عثمان شخصی را فرستاد تا مانع سنگسار آن زن شود، امّا آن پیک وقتی رسید که آن زن رجم شده بود(2).

ص:169


1- (1) . ابن عباس یقول: رجع عثمان الی علی فسأله المصیر الیه، فصار الیه فجعل یحدّ النظر إلیه، فقال له علی(علیه السلام): مالک یا عثمان، مالک تحد النظر الی؟ قال; سمعت رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم) یقولُ«النظر الی علیّ عبادة»; ترجمة الامام علی بن ابی طالب(علیه السلام) ج 2، ص 393
2- (2) . (موطأ الامام مالک بن انس فی کتاب الحدود، ص 176) قال: إن عثمان بن عفان أتی بامرأة قد ولدت فی ستة أشهر فأمر بها أن ترجم. فقال له علی بن ابی طالب(علیه السلام): لیس ذلک علیها; إن اللّه تبارک و تعالی یقول فی کتابه: «و حمله و فصاله ثلاثون شهراً» و قال: «والوالدات یرضعن اولاد هنّ حولین کاملین لمن اراد أن یتمّ الرّضاعة» فالحمل یکون ستة أشهر فلا رجم علیها.» فبعث عثمان فی أثرها فوجدها قد رجمت.(أقول:) و رواه البیهقی ایضاً فی سننه (ج 7، ص 442) عن مالک; فضائل الخمسه، من الصحاح الستة، ج 2، ص 301

حسن بن سعد از پدرش روایت می کند که در زمان خلافت عثمان، در بین اسیران، زن و شوهری به نام (یحنس و صفیه) بودند. مردی از اسرا با صفیه زنا کرد و از صفیه پسری به دنیا آمد. پس، مرد زانی ادعا کرد که پس از زنا و مال اوست و یخس شوهر صفیه گفت: پسر مال من است. پس، مرافعه را به نزد عثمان آوردند و عثمان آن دو را به نزد علی بن ابی طالب(علیه السلام) فرستاد تا بین آنها حکم کند. پس علی(علیه السلام) فرمود: حکم می کنم بین این دو به حکم رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم): فرزند مال فراش است; یعنی، مال کسی است که رختخواب مال اوست (فرزند ما یحنس است) و به هر یک از زانی و زانیه - چون غلام و کنیز بودند - پنجاه تازیانه زد (نصب حد آزاد)(1).

گواهی معاویه

مردی، مسأله ای از معاویه سؤال کرد، معاویه گفت: این سؤال را از علی بکن، او از من داناتر است. آن مرد گفت: می خواهم جواب را از تو بشنوم. معاویه گفت: «وای برتو، آیا دوست نداری مردی را که رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) علم کثیری به او یاد داده است و بزرگان از صحابه نیز به این مطلب اعتراف دارند، و عمر در رفع هر مشکلی که 8 دچارش می شد، به علی(علیه السلام) مراجعه می کرد. روزی مردی از عمر سؤال کرد. گفت: علی در این جاست. آن مرد گفت: می خواهم که پاسخ را از تو... بشنوم. جواب داد: بلند شو، خداوند به پاهای تو قوّتی ندهد. و اسمش را از دیوان و دفتر محو کرد(2)

ص:170


1- (1) . مسند الامام احمد بن حنبل، ج 1، ص 104: روی بسنده عن الحسن ابن سعد عن أبیه أن یحنس و صفیة کانا من سبی الخمس، فزنت صفیة برجل من الخمس فولدت غلاماً فادعاه الزانی و یحنس. فاختصما إلی عثمان فرفعهما الی علی بن ابی طالب(علیه السلام) فقال علی (علیه السلام): «أقضی فیهما بقضاء رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) الولد للفراش و للعاهر الحجر) و جلد هما خمسین خمسین»; فضائل الخمسة من الصحاح الستة، ج 2، صص 304-303
2- (2) . أنّ رجلاً سأل معاویة عن مسألة فقال: سل علیاً هو أعلم منّی فقال: أرید جوابک. قال; «و یحک کرهت رجلاً کان رسول الله(صلی الله علیه وآله وسلم) یغرره بالعلم غراً و قد کان اکابر الصحابه یعترفون له بذلک. و کان عمر

ابن حازم گفت: مردی به نزد معاویه آمد و از مسأله ای سؤال کرد. معاویه گفت: پاسخ این سؤال را از علی بن ابی طالب طلب کن; او داناتر است. آن مرد گفت:... پاسخ تو برای من دوستدارتر از جواب علی است. معاویه گفت: بد گفتی; همانا تو نفرت داری از مردی که رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) علم کثیری به او یاد داده است و از مردی که رسول خدا خطاب به او فرمود: «تو نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسی هستی; جز این که بعد از من پیامبری نیست.» و عمر وقتی مشکلی داشت جواب را از علی می گرفت(1).

گواهی عمر بن عبدالعزیز

حسن بن صالح گفت: در نزد عمر بن عبدالعزیز راجع به افراد زاهد گفتگویی انجام گرفت. برخی گفتند: فلان; و برخی دیگر کس دیگری را به عنوان زاهد یا بهترین زاهد معرفی کردند. عمربن عبدالعزیز گفت: «زاهدترین مردم، در دنیا علی بن ابی طالب بود(2)

ص:171


1- (1) . و عن ابی حازم، قال: جاء رجل إلی معاویة فسأله عن مسألة فقال: سل عنها علی بن ابی طالب، فهو اعلم. قال: یا امیرالمؤمنین! جوابک فیها احب إلی من جواب علیّ. قال: بئسما قلت، لقد کرهت رجلاً کان رسول اللّه(صلی الله علیه وآله وسلم) یغرره بالعلم غرراً و لقد قال له: «انت منی بمنزلة هارون من موسی إلا انه لا بنیّ بعدی» و کان عمر اذا اشکل علیه شیءٌ أخذه منه»; فضائل الخمسه من الصحاح السته، ج 2، صص 307-306
2- (2) .... عن حسن بن صالح، قال: تذاکروا الزهّاد عند عمربن عبدالعزیز، فقال قائلون: فلان. و قال قائلون: فلان، فقال عمر بن عبدالعزیز: «أزهد الناس فی الدنیا علی بن ابی طالب»; ترجمة الامام علی بن ابی طالب(علیه السلام)، العالم الحافظ ابی القاسم ابن عساکر، ج 3، ص 203-202

نتیجه

این همه گواهی بر حقانیت علی(علیه السلام) از جانب خلفا بیانگر چیست؟ وقتی خلفا اقرار می کنند که او داناتر است; آنگاه که اظهار می کنند: بدون او قادر بر حلّ مشکلی نیستند; آنگاه که او را مولای خود و هر مؤمن و مؤمنه ای می دانند و اعتراف به صدور حدیث منزلت و حدیث غدیر می کنند، و آن جا که عمر می گوید: او داناتر از هر کس است به آنچه بر پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) نازل شده است; و آنگاه که در قضاوت بین مردم و بیان حکم خدا اشتباه می کنند و امیرالمؤمنین، علی بن ابی طالب(علیه السلام) آنها را به اشتباهشان آگاه می کند و از خطایی که کرده اند باز می دارد; و آنگاه که علی(علیه السلام) را در مناظره یهود و نصاری به کمک می طلبند و خود قادر به پاسخگویی نیستند; همه این اعترافها گواه چیست؟ آیا براستی اینها بر طبق اسلام به خلافت رسیده و بر اساس دستور اسلام حکم کردند؟ اگر حدیث ثقلین می گوید: با تمسّک به اهل بیت(علیهم السلام) و قرآن هرگز گمراه نمی شوید، چگونه این حدیث را کنار بگذاریم و به غیر اهل بیت عصمت و طهارت تمسّک بجوییم؟ آیا می توانیم هم به روش عمر باشیم که گفت: کتاب خدا ما را کافی است; و هم در روش پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) قرار بگیریم که فرمود: «کتاب، با عترت سبب هدایت و نجات شماست; «إن تسمکتم بهما لن تضلوا أبدا»

آیا نجات امت اسلام در روش و بیان رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) است که قرآن درباره او فرمود:

«و ما ینطق عن الهوی إنْ هو إلاّ وحیٌ یوحی...(1)» یا در روش عمر که در بسیاری از موارد گفت:

«لو لا علی لهلک عمر» و نیز گفت: «أعوذ باللّه من معظلة لا علی بها» و نیز گفت: «علی أقضانا»؟

ما به حکم عقل و برهان معرفت و عبودیت، و حدیث ثقلین و منزلت، و حدیث سفینه به کسی تمسک می جوییم و ولایت کسی را برگردن می نهیم که رسول (صلی الله علیه وآله وسلم) از طریق وحی او را عدل قرآن قرار داده و تمسک به او را نجات و هدایت دانسته، و

ص:172


1- (1) . سوره نجم، آیات 4 و 3

عمر با نبود او خود را از اداره امور مملکت و قضاوت بین مسلمین و پاسخگویی در برابر دیگرالن عاجز می دانسته است. تمسک به آنانی که واسطه فیض به خدا در تکوین و تشریع، واسطه حبّ خدا در عقیده و عمل و واسطه در حب رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) هستند، و آنان اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) هستند که فضایل آنها را از کتاب و سنت و از طریق اهل سنت در چند قسمت نگاشتیم.

خدایا! ما را از لغزش در قلم و بیان نگهدار و در حفظ و صحت آن دو ما را کمک فرما.

ص:173

ص:174

10 گزیده ای از دو کتاب

ص:175

ص:176

خدا را سپاس که ما را موفق گرداند تا مطالبی - هر چند کوتاه و اندک - در فضایل اهل بیت پیامبر عظیم الشأن اسلام(علیهم السلام) بنگاریم. سعی ما این بود که در بیان فضایل، به احادیثی تمسک جوییم که توسط علمای اهل تسنّن در کتب مختلف نگاشته شده است. بر صاحب عقل و فضایل است که با دقت کامل در آنچه بیان شد، نظر نماید و تفکّری در مرتبه عقلانی داشته باشد تا با بصیرت و روشن بینی و دور از تعصّب محیطی و زمانی و مکانی به آنچه حقیقت و واقعیت دارد روی آورد وبه حکم عقل که رسول و حَکَم باطنی است، پاسخ مثبت دهد. ودراین رابطه، علامه کبیر مجاهد، شیخ محمد مرعی امین انطاکی - رحمة اللّه علیه - و دکترسید محمد تیجانی سماوی - دام عزه - را الگو قرار دهد که با تحقیق و بررسی دقیق، و دور از شرایط وجوّ حاکم بر خانواده، محیط و مردم، به ندای وجدان و عقل وحقیقت انسانی خویش - که طالب رشد و کمال معنوی است - پاسخ مثبت دادند و با آگاهی تمام به اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) تمسّک جستند تا در متدِ

«لن تضلّوا أبداً» قرار گیرند. در این جا به بیان برخی از مطالب دو کتاب:

«لماذا اخترت مذهب الشیعة، مذهب اهل البیت(علیهم السلام)» و «آن گاه... هدایت شدم» تألیف آن دو بزرگوار می پردازیم تا به علّت پذیرش مذهب شیعه از سوی آنان آگاه شویم. قبل از بیان آن علّت، لازم است معرفی اجمالی از شیعه (به نقل از کتاب مذهب اهل بیت (علیهم السلام) اشاره کنیم.

ص:177

شیعه کیست ؟

شیعه طایفه و گروهی هستند که از حق و حقیقت خاص برخوردارند و در میان خلق خدا، بهترین آنها می باشند; گروهی نجات یافته که به ولای خدا و رسول وائمه اطهار(علیهم السلام) چنگ زده و در حدّ امکان به شناخت پیشوایان خود نایل شده اند و دشمنان خود را نیز شناخته وبا آنان آن گونه که سزاوار آنهاست عمل می کنند.

اینها خدای یگانه را - که شریک و مثل ندارد - می پرستند. به رسالت پیامبر بزرگ، محمد بن عبداللّه(صلی الله علیه وآله وسلم) و ولایت امام امیرالمؤمنین، علی بن ابی طالب(علیه السلام) و امامان بعد از او که یازده نفرند، ایمان دارند.

امام حسن مجتبی (علیه السلام)

امام حسین (علیه السلام)، شهید کربلا

امام علی بن الحسین السجّاد (علیه السلام)

امام محمد بن علی الباقر (علیه السلام)

امام جعفر بن محمد الصادق (علیه السلام)

امام موسی بن جعفر الکاظم (علیه السلام)

امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام)

امام محمد بن علی الجواد (علیه السلام)

امام علی بن محمد الهادی (علیه السلام)

امام حسن الزکی العسکری (علیه السلام)

امام الحجة المنتظر المهدی (علیه السلام)

و او به زودی در آخر الزمان ظهور خواهد کرد و زمین را پر از عدل خواهد ساخت بعد از آن که پر از ظلم و جور گشته باشد. (به کتب دو فرقه مراجعه کن تا به علّت بقاء و طول عمر او آگاه شوی) شیعیان نماز می خوانند; زکات و خمس می پردازند; روزه می گیرند; حج می روند و در راه خدا با اموال و جان خویش مبارزه می کنند. آنچنانکه خدا و

ص:178

رسولش امر فرموده است. و در راه خدا از ملامتِ ملامت کنندگان هراسی ندارند; امر به معروف و نهی از منکر می کنند وبه جانب خیرات سرعت می گیرند وتمام واجبات را انجام می دهند واز تمام حرامها نهی می کنند.

شیعان نجات یافتگان هستند

سبب نجات آنها - علاوه برآنچه گفتیم - امتیازشان از سایرگروههای اسلامی است. آن امتیازی که در حدیث مورداتفاق دو فرقه وارد شده است.

«ستفرق امتی علی ثلاث و سبعین فرقة کلها فی النّار إلا فرقة واحدة»; بزودی، امت من 73 گروه می شوند; جز یک گروه، بقیه اهل جهنم هستند.

ملاحظه کردیم که تمام امت اسلام یک شعار دارند وآن «لا إله إلا الله»، محمد رسول اللّه است. پس، اگرتمام فرقه ها رااهل نجات بدانیم، حدیث را تکذیب کرده ایم واگر هلاکت همه آنها معتقد شویم نیز حدیث را دروغ پنداشته ایم. بنابراین، گروه نجات یافته - آنچنانکه گفتیم - کسانی هستند که به ولای اهل بیت رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) روی آورده اند. دلیل نجات اینها، دلیلهایی که نزد دو طرف (شیعه و سنی) موجود است(1).

پس، به طور مسلم، این فرقه نجات یافته بر سایر فرقه های اسلامی امتیاز پیدا می کند; امتیازی که فرقه های دیگر آن را اخذ نکردند. وآن «تولی» و «تبری» است. و اعتقاد اینهاست که امامان و آقایان، و رهبران و شفاعت کنندگان اینها نیز معصوم هستند.

ای خواننده با انصاف و کریم و مؤمن! تو رابه خدا سوگند، آیا چنین افرادی را می توان کافر، مشرک، مرتد و مهدورالدم دانست و به آنان، انواعی از تهمتهای باطل،

ص:179


1- (1) . مولف «مذهب اهل بیت» در ص 273 کتاب، به بیان احادیثی پرداخته که در مدح شیعه و پیروان علی و اهل بیت(علیهم السلام) وارد شده است. و بزودی برخی از آن احادیث را خواهیم نگاشت.

افتراها وگفته های دروغین وزشت را واداشت. چنانکه

«ابن تیمیه، ابن حجر و قصیمی و خفناوی و موسی جاراللّه و احمد امین و جبهانی» روا داشته اند. و حتی مجرم شیخ نوح، به کفر و قتل شیعه و اسارت زنان و به تاراج بردن اموالشان و اسارت و بردگی فرزندانشان فتوا داده است.

... ای خواننده! می دانی گناهشان چیست؟

گناهشان این است که به خلافت و امامت غیر پیشوایان خود هر گونه که باشند اعتراف نمی کنند. و می گویند: خلافت برای اهل بیت(علیهم السلام) است; از ابتدای بعثت پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) تا پایان دنیا.

تو را به پروردگارت سوگند، آیا این گناهی است که کفر و ارتداد را به ارث بگذارد؟ و لا حول و لا قوت إلاّ باللّه.

... اینها دارای خدماتی بزرگ و موقعیتهایی اسلامی و مورد سپاس هستند و مسلمانان شیعه به اینها افتخار کرده اند و دنیا مملو از کتب اینهاست، به حدی که قابل شمارش نیست، و بر توست که به کتاب (الذریعة فی تصانیف الشیعه) تألیف مجتهد اکبر شیخ آغابزرگ تهرانی، مراجعه کنی. ایشان مؤلفات و کتابهایی را که به آنها دست یافته فهرست کرده است. ودر عین حال، این یک قسمت کوچک و اندکی از آن تألیفات است.

در میان اینها، علما، فقها، حکما، فلاسفه، متفکرین، سلاطین، وزرا، ادبا، شعرا، نویسندگان، منجمین، ریاضی دانان وفلک شناسان، مهندسین، اطبا و ارباب صنایع ونابغه ها ومشاهیر وجود دارند. و براستی زمین پر وسعت خدای متعال را پراز علم وعمل کرده اند.

وامام اکبر، فقیه اسلام، راحل عظیم، سید ابوالحسن موسوی اصفهانی (ره) براستی مساجد و مؤسسه هایی را در مناطق مختلف دنیا بنیان نهاد. نیز امام بروجردی (رحمة الله علیه) مبلّغین را به اقصی نقاط عالم فرستاد و مساجد بزرگ و

ص:180

معابد آباد شده ای رااز جمله در امریکا، آلمان، لندن، و پاریس بنا نهاد.

علامه کبیر مجاهد، شیخ محمد مرعی امین انطاکی در علّت پذیرش مذهب شیعه، در صفحه یازده کتابش می نویسد:

اسباب و علتهایی که مرابه مذهب اهل بیت(علیهم السلام) کشاند زیاد است که برخی از آنها را ذکر می کنم.

1. فهمیدم که عمل به مذهب شیعه مجزی و کفایت کننده است و بدون شک سبب برائت ذمه می شود. و بسیاری از علمای اهل سنّت از سابقین و لاحقین به این مطلب فتوا داده اند; از جمله آنها، همکار ما شیخ محمود شلتوت (ره) استاد دانشگاه الزهرا فتوا داد; فتوایی که در جهان اسلام منتشر شد.

2. با دلیلهای قوی و قاطع و حجتهای حق و ثابت و روشن - چون خورشیدی که در اواسط روز ساطع و درخشنده است و فقط پرتو نور اوست که وجود دارد - حق بودن مذهب اهل بیت(علیهم السلام) نزد من ثابت شد. واین، تنها مذهبی است که شیعه آن را از اهل بیت و آنها از جدشان رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) و او از جبرئیل با عظمت گرفته است.

3. وحی در خانه اهل بیت(علیهم السلام) بوده و اهل بیت آگاهتر و عارفتر از غیر خودشان به آنچه در خانه هست می باشند.

4. بسیاری از آیات وارده در قرآن مجید، که بر مدعای ما دلالت دارد(1).

5. بسیاری از احادیث واخبار رسیده از پیامبر بزرگ(صلی الله علیه وآله وسلم) که برهان گویا و روشنی بر این مطلب است. و دو فرقه (سنی و شیعه) در کتابهایشان به بیان آنها پرداخته اند..... و دلایل بسیاری از کتاب «الشیعه و حجتهم فی التشیع» آورده ایم، به آنچه در آنجاست مراجعه کن که تو را کفایت می کند. نیز به کتاب «المراجعات» رجوع

ص:181


1- (1) . آیاتی که به عنوان دلیل بر مدعای خود ذکر کرده اند در ص 44، ذیل عنوان «الشیعه و القرءان» آورده است و این بحث به آیه تبلیغ ختم می شود. و در آنجا حدیث غدیر را به طور مفصل مورد بحث و بررسی قرار داده است که تا صفحه 120 ادامه می یابد.

نما، بخصوص به مراجعه چهارم. آنچه که تو را قانع سازد خواهی یافت، اگر منصف باشی و الاّ عذر تو جهل توست.

مناظرات بین من وبرخی از علمای شیعه

از جمله عواملی که مرا به مذهب شیعه دعوت کرد، مناظره های بسیاری بود که بین من و برخی از علمای شیعه انجام گرفت. و در حال مباحثه، نفس خود را مغلوب می یافتم; ولی آن را بر خود هموار ساخته، دفاعی مغلوبانه می کردم. با توجه به اینکه من به حمدالّه اطلاع گسترده و علم وافری در مذهب شافعی و غیر آن داشتم، زیرا حدود 41 قرن نزد علمای بزرگ و بزرگانی که بر کرسی استادی الازهر نشسته بودند، شاگردی کردم، در این مباحثات برای من گواهیهای قطعی حاصل شد. چنانکه بیان داشتم.

وبراستی مناظره بین ما زمانهای بسیاری به طول انجامید که کمتر از سه سال - تقریباً -، نبود و براستی در نفس من شکی نسبت به مذاهب اربعه پیدا شد به لحاظ اختلافات کثیری که در میان آنها وجود دارد...

دست یافتن به کتاب

«المراجعات»

و سرانجام به کتاب پر ارزشی از پیشوایی عظیم الشأن دست یافتم. وآن کتاب مقدس «المراجعات» تألیف فقید الامة الاسلامیة آیت اللّه العظمی، امام اکبر ومجتهد اعظم سماحة السید عبدالحسین شرف الدین الموسوی العاملی - قدس اللّه روحه الطاهره و أسکنه فسیح جنته مع أجداده الطاهرین - است، کتابش را گرفتم و شروع به بررسی دقیق او نمودم و در مقالاتش با دقت نظر تدبر کردم. پس، بلاغت آن و سبک عبارات و گوارایی الفاظ و معانی نیکوی آن - که کمتر نویسنده ای مثل آن را داراست - مرا مبهوت ساخت. پس، در این اثر ارزشمند و کتاب بزرگ و آنچه در آن از قضاوتها و

ص:182

نزاعها بین مؤلف و شیخ اکبر الشیخ سلیم البشری استاد دانشگاه الازهر بود به تفکّر پرداختم تا آنجا که قضاوتهای آن را با دلیلهای قاطع و حجتهای رسا دانستم که زبان خصم را می بندد و حجت را بر او تمام می کند. و دیدم که مولّف عظیم الشأن، در استدلالهای خود بر خصم، به کتابهای شیعه تکیه نکرده است; بلکه بر کتب سنت و جماعت تکیه نموده است. تا در پاسخ بر طرف مقابل رساتر باشد. به همین لحاظ، آنچه بر قلم شریفش جاری شده بود بیش از پیش مرا متعجب می ساخت. و شبی برمن نگذشت جزاین که کاملا به حق وصواب بودن شیعه قانع شده بودم واین که اینهابرمذهب حق وثابت ازجانب رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) و از اهل بیت طاهرین(علیهم السلام) هستند و حتّی برای من کمترین شبهه ای باقی نماند. و اعتقاد پیدا کردم به این که شیعه، آن گونه نیست که مخالفین عنوان می کنند. (از طعنها و بدنامی ها و گفته های باطلی که مطرح می کنند)

عرضه کردن مراجعات به برادر دانشمند

سپس در صبح آن شب، کتاب شریف را به برادر مهربانم، دانشمند علامه و تنها حامی ام شیخ احمد امین انطاکی - حفظه اللّه - عرضه داشتم. به من گفت: این چیست؟ گفتم: کتابی است درباره تشیع از نویسندگان شیعه. سه مرتبه گفت: آن را از من دور کن; آن را از من دور کن; آن رااز من دور کن; آن از کتب ضلال وگمراهی است ونیازی به آن ندارم. من از شیعه وآنچه به آن اعتقاد دارند، متنفرم.

گفتم: کتاب رابگیر وبخوان ولی به آن عمل نکن; قرائت ومطالعه آن که به تو ضرری نمی رساند. کتاب را گرفت وبا دقت وکوشش آن را مطالعه وبررسی کرد وآنچه برای من از حقانیت شیعه حاصل شده بود، برای او حاصل شد و گفت: براستی شیعه بر حق و به راه صواب است و غیراینها خطاکارند.

من و برادرم مذهب شافعی را ترک گفتیم و بر مذهب شیعه جعفری امامی گردن

ص:183

نهادیم. و به سبب تمسّک به مذهب جعفری که همان مذهب اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) است، آرامش خاطر پیدا کردم و دانستم که با پیوستن به مذهب عترت رسول (صلی الله علیه وآله وسلم) به نهایت مطلوب دست یافته ام. برهمین اساس، اعتقاد یقینی یافتم که در حقیقت، از عذاب الهی نجات یافته ام. ودر مرتبه دوم خدای متعال رابه جهت نجات تمام خانواده ام وبسیاری از نزدیکان و دوستانم و... سپاس می گویم. واین، فضل ونعمتی از جانب خدای متعال است که قدر و ارزش آن جز برای خدا معلوم نیست. وحدیثی که شیعه و سنی برآن اتفاق دارند، گفته رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) که فرمود:

«مثل أهل بیتی کسفینة نوح من رکبهانجی ومن تخلّف عنها غرق و هلک»; مثل اهل بیت من، همچون کشتی نوح است; کسی که برآن سوارشد نجات یافت وکسی که آن راترک کرد، غرق شده وهلاک گشت.

از خدای جل وعلا درخواست می کنم که برای خشنودی اش ما را به ولایت و حّب اینها موفق گرداند. براستی خدا گرامی ترین مسؤول و صاحب اجابت است.

اولین واضع اسم شیعه

اول کسی که اسم شیعه را برای پیروان علی(علیه السلام) قرار داد، رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) بود. او سنگ اساسی را نهاد واولین بذر را کاشت. وامیرالمؤمنین، علی(علیه السلام) به اثبات رساننده شیعه است وشیعیان درآن وقت، به شیعه علی بن ابی طالب(علیه السلام) معروف شدند(1).

ابن خلدون در مقدمه اش می گوید: بدان که شیعه درلغت به معنای رفیق وپیرو است ودر عرف فقها ومتکلمین از گذشتگان وبعد آنهابر پیروان علی و فرزندان آن حضرت(علیهم السلام) اطلاق می شود... واحادیثی که براین مطلب دلالت دارند از طریق بزرگان علمای سنت و جماعت، چه برسد از طرق شیعه، نزدیک به حدّ تواتر - بلکه متواتر - وارد شده است. وما برای روشن شدن حجت وتمام شدن استدلال به نقل برخی از

ص:184


1- (1) . لماذا اخترت مذهب الشیعه، ص 273.

آنها از طرق اهل سنت می پردازیم.

ابن حجر، در «صواعق محرقه» از ابن عباس روایت کرد که گفت: وقتی آیه« إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ...1» نازل شد، رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) به علی(علیه السلام) فرمود: اینان بهترین (خلق) تو وشیعیان تو هستند. تو و شیعیانت روز قیامت، در حالی که شما از خدا خشنود هستید و خدا از شما خشنود، می آیید ودشمنانت بسیار عصبانی بوده واز جهت سختی، سر به هوا و چشم بسته می آیند. امیرالمؤمنین(علیه السلام) عرض کرد: دشمنان من کیانند؟

فرمود: «کسی که از تو بیزاری جوید و تو را لعن نماید...(1)»

حموینی شافعی در «فرائد السمطین» به سندش از جابر روایت کرده که گفت: ما در محضر پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) بودیم که علی(علیه السلام) وارد شد. پس، رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: برادرم به نزد شما آمد. سپس فرمود: به خدایی که جانم دردست قدرت اوست، این مرد و شیعیانش در روزقیامت از سعادتمندان هستند...(2)»

خوارزمی در مناقبش از منصور دوانیقی طی حدیثی طولانی روایت کرده که پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود:

«براستی علی و شیعیانش فردای قیامت با ورود به بهشت، به مطلوب رسیده واز سعادتمندان هستند(3)

ص:185


1- (2) . روی ابن الحجر فی «الصواعق المحرقه» له عن ابن عباس، انّه قال: لمّا انزل اللّه تعالی: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ» قال رسول اللّه (صلی الله علیه وآله وسلم) لعلی (علیه السلام): هم أنت و شیعتک، تأتی أنت و شیعتک یوم القیامة راضین مرضیین ویأتی عدوک غضاباً مقمحین. قال: من عدوی؟ قال: «من تبرءَ منک و لعنک...» مذهب اهل البیت، ص 274.
2- (3) . و روی الحموینی الشافعی فی «فرائد السمطین» بسنده عن جابر قال: کنا عندالنبی (صلی الله علیه وآله وسلم) فأقبل علی (علیه السلام) فقال (صلی الله علیه وآله وسلم): قدأتاکم أخی ثم قال: «و الذی نفسی بیده انّ هذا و شیعته هم الفائزون یوم القیامة...»; مذهب اهل البیت، ص 275.
3- (4) . و روی الخوارزمی أیضاً فی «مناقبه» عن المنصور الدوانیقی فی حدیث طویل عنه (صلی الله علیه وآله وسلم) منهِ: «و

نیز وی در مناقبش اینگونه روایت کرده است:... در فتح خیبر، وقتی امیرالمؤمنین(علیه السلام) به محضر رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) برگشت، حضرت (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «اگر نبود به این که گروهی از امت من در باره تو بگویند آنچه نصارا درباره عیسی گفتند، راجع به عظمت تو مطلبی می گفتم که برهیچ جماعتی نمی گذشتی جز این که خاک زیر قدمهای تو را برمی گرفتند، واز زیادی آب وضو تو طلب شفا می کردند. لیکن همین قدر کافی است که تو نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسی (علیه السلام) باشی. ومن از تو باشم وتو از من ارث ببری ومن از تو ارث ببرم; جز این که پیامبری بعد از من نیست وتو ذمه مرابری کرده (و بدهی مرا می پردازی) وبر سنت من مقاتله می کنی. وتو در آخرت نزدیکترین مردم نسبت به من هستی وتو اوّل کسی هستی که درکنار حوض بر من وارد می شوی و اول کسی از امت من هستی که داخل بهشت می شود.

وبراستی شیعیان تو برمنبرهایی از نور هستند وحق در زبان وقلب و بین دو چشم توست...(1)»

ابن عباس نقل کرده که: «براستی جبرئیل خبر آورد که علی و شیعیانش با شتاب تمام همراه با محمّد (صلی الله علیه وآله وسلم) به سوی بهشت می روند.(2)»

ابن مغازلی شافعی در مناقبش به اسناد از پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) روایت کرده که فرمود:

ص:186


1- (1) . و روی ایضاً (الخوارزمی) فی مناقبه قال: روی الناصر للحق بأسناده فی حدیث انّه لما قدّم علی (رض) علی رسول اللّه (صلی الله علیه وآله وسلم) لفتح خیبر، قال: لولا ان تقول فیک طائفة من أمّتی ماقالت النصاری فی المسیح (علیه السلام) لقلت فیک الیوم مقالا لاتمر بملأ إلا اخذوا التراب من تحت قدمیک و من فضل طهورک یستشفون به ولکن حسبک أن تکون منّی بمنزلة هارون من موسی و أنامنک ترثنی و أرثک إلا أنه لانبی من بعدی وانّک تبرء ذمّتی و تقاتل علی سنّتی وانک فی الاخرة اقرب الناس منّی وانک أوّل من یرد علّی الحوض و اوّل من یکسی معی و اوّل داخل فی الجنة من أمّتی و إن شیعتک علی منابر من نور و انّ الحق علی لسانک و فی قلبک و بین عینیک.» مذهب اهل البیت، صص 277 و 276.
2- (2) . و روی الخوارزمی ایضاً فی «مناقبه» فی حدیث طویل بسنده عن ابن عباس یرفعه: «إن جبرئیل اخبر أن علیاً یزفُّ هو و شیعته الی الجنة زفاًمع محمد (صلی الله علیه وآله وسلم)» مذهب اهل البیت، ص 277.

«هفتاد هزار از امتم بدون حساب وارد بهشت می شوند.» سپس متوجه علی(علیه السلام) شده و فرمود: «اینها شیعیان تو هستند وتو امام اینها هستی.(1)»

ابن مغازلی مالکی در مناقبش از ابن عباس روایت کرده که گفت: از رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) از قول خدای متعال: «اَلسّابِقُونَ السّابِقُونَ أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ» (الایة) سؤال کردم: فرمود: جبرئیل به من گفت: منظور علی (علیه السلام) و شیعیانش هستند. اینها سبقت گیرندگان به بهشت می باشند. نزدیک به خداوند هستند. واین به جهت کرامت ولطف خدادرباره آنهاست.(2)»

رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) به علی(علیه السلام) فرمود: «چهار نفری که پیش از دیگران وارد بهشت می شوند، من وتو وحسن وحسین(علیهم السلام) هستیم. وفرزندان ماپس از ما، و زنان ما بدنبال فرزندان ما، و شیعیان ما از چپ و راست وارد بهشت می شوند.(3)»

احادیث در مدح شیعه علی (علیه السلام) بسیار است واحادیث نبوی که افاضل از علمای سنت و جماعت در تألیفات و مسانید و صحاح خودشان، در مدح شیعه علی واهل بیت او(علیهم السلام) آورده اند، فوق حدّ احصا وشمردن است...

این مطلب را بااین سخن به پایان می بریم که شیعه فرقه وجماعتی مؤمن هستند که به تمام آنچه بر رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) نازل شده است، اعتقاد دارند و درتمام ادعاهایشان صاحب حق هستند; لکن اهل فساد عیوبی رابه آنها نسبت دادند در حالی

ص:187


1- (1) . و روی ابن المغازی الشافعی فی مناقبه بسنده عن النبی (صلی الله علیه وآله وسلم) قال: قال النبی (صلی الله علیه وآله وسلم): «یدخل من أمّتی الجنة سبعون ألفاً لا حساب علیهم. ثم التفت الی علی (علیه السلام) فقال: «هم من شیعتک و أنت إما مهم»; مذهب اهل البیت، ص 281.
2- (2) . و روی ابن المغازلی المالکی فی مناقبه عن ابن عباس، قال: سألت رسول اللّه (صلی الله علیه وآله وسلم) عن قوله تعالی: «وَ السّابِقُونَ السّابِقُونَ أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ - الآیة» فقال قال لی جبرئیل: «ذلک علی و شیعته هم السابقون إلی الجنة المقربون من اللّه لکرامته» مذهب اهل البیت، ص 283.
3- (3) . و روی ابن الحجر فی «صواعقه المحرقه» له قال: اخرج الطبرانی انه (صلی الله علیه وآله وسلم) قال لعلی (علیه السلام): «أوّل أربعة یدخلون الجنة انا و أنت و الحسن و الحسین و ذریاتنا خلف ظهورنا و ازواجنا خلف ذریاتنا و شیعتنا عن ایماننا و شمائلنا»; لماذا اخترت مذهب الشیعة مذهب اهل البیت، صص 285-284.

که از این عیوب دورند; به مانند دور بودن گرگ یوسف از یوسف. به کتابها وآثار آنها مراجعه کن تا به درستی گفتار ما پی ببری...

کتاب آن گاه... هدایت شدم

این کتاب تألیف دکتر سید محمد تیجانی سماوی است که سالهای متمادی بر مذهب مالک بن انس وازاهل سنت و جماعت بود. آن چنان که خود نگاشته است، پس از تحقیق وبررسی درمذاهب خداوند او را به صراط مستقیم هدایت کرده وموفق شد وارد «فرقه ناجیه» مذهب شیعه شود. دراین جا به برخی از آنچه درباره زندگی و چگونه شیعه شدنش نگاشته است، می پردازیم.

آغاز تحوّل

تردید در ادامه تحقیق

سه ماه حتی در موقع خوابیدن متحیّر و سراسیمه بودم، اندیشه های گوناگون مرا بدین سوی آن سوی می کشید ودر دریای اوهام وپندارها غوطهورم می ساخت، وبر خود می هراسیدم از برخی اصحاب که درباره تاریخشان به تحقیق می پرداختم وتناقضهای شگفت انگیزی در رفتار واعمالشان می یافتم زیرا درطول زندگیم چنین پرورش یافته بودم که باید اولیای خدا وبندگان شایسته اش را احترام و تقدیس نمایم وگرنه هرکه در باره آنها سخن بدی بگوید یا اسائه ادبی بنماید، اذیت و آزار خواهد دید هرچند آنها مرده باشند!

ودر گذشته، در کتاب «حیاة الحیوان الکبری» نوشته «دمیری» خوانده بودم که: «شخصی عمربن خطاب را دشنام می داد، دوستانش در کاروان او را هشدار می دادند ونهی می کردند. هنگامی که رفت ادرار کند، یک مار سیاه او را نیش زد و در جا مرد، برای او قبری کندند که خاکش کنند، دیدند در قبر، مار سیاه بزرگی هست، قبر دیگری

ص:188

کندند و همچنین هرچه قبر می کندند، مار سیاه را می دیدند، یکی از عارفان به آنها گفت: هرجا که می خواهید او را دفن کنید، پس اگرتمام زمین رابرای او حفر کنید، همین مار سیاه موجود است زیرا کسی که حضرت عمر را دشنام می داده، خداوند می خواهد در دنیا قبل از آخرت او را عذاب نماید»(1).

وبدینسان خود را هراسناک و سرگردان می یافتم که دراین بحث سهمگین وارد شده ام بویژه آنکه در مدرسه زیتونه آموخته بودم که بتحقیق، برترین خلفا ابوبکر صدیق و پس از او عمربن خطاب فاروق است که خداوند بواسطه او بین حق وباطل جدا می سازد. وپس از او عثمان بن عفّان ذوالنّورین است که فرشتگان الهی از او خجالت می کشیدند، آنگاه نوبت به علی می رسد که دروازه شهر علم است و پس از او شش نفر دیگر از عشره مبشّره هستند که پیامبر آنها را به بهشت بشارت داده و عبارتند از: طلحه، زبیر، سعد، سعید، عبدالرحمن و ابوعبیده، و پس از اینها نوبت به سایراصحاب می رسد، و غالباً به ما یاد می دادند که با این آیه شریفه استدلال کنیم که می فرماید: «بین هیچ یک از رسولانش، فرق نمی گذاریم» و به همه اصحاب با یک دید بنگریم وکوچکترین خدشه ای را در مورد هیچ یک روانداریم.

واز این روی برخود ترسیدم وبسیار استغفار کردم و چندین بار تصمیم گرفتم، ازبررسی درمانند این امور خودداری ورزم چراکه مرا نسبت به اصحاب رسول خدابدبین می کند و درنتیجه دردینم تردید پیدا می کنم ولی درطول آن مدّت و درخلال بحث بابعضی از علما، تناقضهائی یافتم که عقل آنهارانمی پذیرد وآنها شروع کردند هشدار دادن به من که اگربحث خود را دراحوال اصحاب ادامه دهم حتماً خداوند نعمتش رااز من سلب کرده، هلاکم می سازد! وچون دشمنی آنان زیادتر شد و هرچه راگفتم تکذیب می کردند، کنجکاویم در رسیدن به حقیقت مرا واداشت که دگربار، خود

ص:189


1- (1) . کتاب «حیاة الحیوان الکبری» نوشته دمیری، این داستان در بحث مار و عنوان «الأسود السالخ» دیده می شود.

را وارد میدان بحث سازم، خصوصاً که دردرونم نیروئی یافتم که مرابه شدّت، به این وادی سوق می داد.

گفتگو با یکی از علما

به یکی از علمایمان گفتم: اگر معاویه بی گناهان را می کشت و نوامیس واعراض مردم را هتک می کرد وبااین حال درباره او قضاوت می کنید که اجتهاد کرد وبه اشتباه رفت ولذا یک پاداش بیشتر ندارد! واگر یزید، فرزندان رسول خدا راکشت واهل مدینه راقتل و عام کرد و مع ذلک، حکم به اجتهادش می کنید واینکه دراجتهادش ره اشتباه را پیموده ولذا او را نیز یک پاداش است، پس چرا من اجتهاد نکنم دربحث وبررسیم واینکه نسبت به برخی از اصحاب، تردید ودو دل باشم وبعضی را رسوا ومفتضح سازم واین بی گمان مقایسه نمی شود باکشتاری که معاویه وفرزندش یزید درمورد عترت پاک پیامبر روا داشتند، پس اگربه حق رسیدم دو اجر دارم و اگر اشتباه کردم تنها یک اجر دارم، در صورتی که اگر بر برخی از اصحاب خورده بگیرم، انگیزه ام دشنام وناسزا ولعن نیست بلکه میخواهم به حقیقت دست یابم وگروه نجات یافته رااز گروه های گمراه جدا ومشخّص سازم واین وظیفه من و وظیفه هر فرد مسلمان است وخدا گواه است برآنچه پنهان است و خود عالم وآگاه است به آنچه در درون سینه ها می باشد.

آن مرد عالم پاسخ داد:

- فرزندم! باب اجتهاد، مدتها است بسته شده!

گفتم: کی آن رابسته است؟

گفت: ائمه چهارده گانه.

با خوشحالی گفتم: خدا را شکر، آن کس که آن را بسته است نه خداوند است و نه رسولش و نه خلفای راشدین که مأمور به پیروی از آنهائیم، پس هیچ گناهی بر من نیست اگر اجتهاد کنم همانطور که آنها اجتهاد کردند.

ص:190

گفت: تو نمی توانی اجتهاد کنی مگر اینکه هفده علم را بیاموزی، از جمله علم تفسیر، لغت، نحو، صرف، بلاغت، حدیث، تاریخ و و و.

سخنش را قطع کرده گفتم: من اجتهاد نمی کنم که احکام قرآن و سنت را برای مردم بیان کنم یااینکه خود صاحب یک مذهب در اسلام باشم، نه خیر! بلکه برای این منظور اجتهاد می کنم که بدانم چه کسی بر حّق و چه کسی بر باطل است و برای شناخت اینکه حقّ با امام علی یا مثلا با معاویه بود و این مقدار از آگاهی، هیچ وقت نیاز به فرا گیری هفده علم ندارد و همینقدر کافی است که زندگی هر دوی آنها و رفتارشان را بررسی کنم تا به حقیقت دست یابم. گفت: چه ارزشی برای تو دارد اگر آن را فهمیدی، «آنها امّتی بودند که گذشتند و خود مسئول کارهایشان هستند و شما هم مسئول کارهای خود هستید و هرگز از آنچه آنها می کردند سئوال نمی شوید».

گفتم: دراین آیه کلمه «لاتسألون» رابا فتح تاء یابا ضم آن میخوانید؟

گفت: تُسالون، با ضم تاء.

گفتم: خدا را شکر، اگر با فتح تاء بود، بحث را خاتمه می دادم ولی حال که با ضمّه است، معنایش این است که خداوند ما را باز خواست نمی کند از آنچه آنها مرتکب شدند، و این مانند سخن الهی است که می فرماید: «هر کس خود گرفتار کار خودش است» و می فرماید: «نیست برای انسان مگر آنچه خود تلاش کند». و همانا قرآن به ما اکیداً سفارش کرده است که از اخبار امّتهای گذشته با خبر شویم و از آنها عبرت بگیریم، و اینکه خداوند داستانهای فرعون، هامان، نمرود، قارون و دیگر امّتهای پیامبران گذشته را برای ما حکایت کرده، قطعاً برای سرگرمی نبوده است. بلکه برای این بوده که حق را از باطل به ما بشناساند، واما اینکه گفتی، این بحث چه اهمیّتی برای من دارد؟ این بحث اهمیّت زیادی برای من دارد:

اولا - برای اینکه ولیّ خدا را بشناسم وپیروی از او کنم و دشمن خدا را بشناسم و با او دشمنی نمایم واین چیزی است که قرآن از من خواسته بلکه بر من واجب کرده

ص:191

است.

ثانیاً - برای من مهمّ است که بدانم خدا را چگونه عبادت کنم و با فریضه ها و واجبات، به او تقرّب جویم و آن هم بگونه ای که خداوند واجب کرده است نه آنگونه که مالک و ابوحنیفه و دیگر مجتهدان می خواهند زیرا مالک را دیدم که معتقد به مکروه بودن «بسم الله» در نماز است در حالیکه ابوحنیفه آن را واجب می داند و دیگری نماز را بدون آن باطل می داند و چون نماز ستون دین است و اگر پذیرفته شد، دیگر اعمال پذیرفته می شود و اگر ردّ شد، سایر اعمال ردّ می شود، از این روی نمی خواهم که نمازم باطل باشد، و همچنین شیعیان معتقد به مسح پاها در وضو هستند در حالی که اهل سنّت معتقد به شستن آنها می باشند و این در صورتی است که در قرآن میخوانیم: «سرها و پاهایتان را مسح کنید» و این آیه صراحت در مسح پا دارد، پس چگونه می خواهی - ای آقای من - که مسلمان خردمندی این قول را بپذیرد و قول دیگری را ردّ کند، بدون اینکه با بحث و استدلال همراه باشد.

گفت: می توانی از هر مذهبی، آنچه را خوشت می آید بگیری زیرا همه اینها مذهبهائی اسلامی هستند و همه استمداد از رسول خدا - در رسیدن به احکام - می کنند.

گفتم: می ترسم از جمله کسانی باشم که خداوند در باره شان می فرماید:

«أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللّهُ عَلی عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلی سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلی بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللّهِ أَ فَلا تَذَکَّرُونَ».1

- آیا ندیدی کسی راکه خدای خود را، هوی وهوس خویش قرار داده و خدایش وی رااز روی علم به گمراهی کشیده و برگوش و قلبش مهر نهاده و بر دیده اش پرده افکنده است؟ وبجز خداوند چه کسی او را هدایت و راهنمائی می کند؟ پس چراپند و عبرت نمی گیرید؟

ص:192

آقای من! من عقیده ندارم که تمام مذاهب بر حق اند در حالی که یکی از آنها چیزی را حلال و دیگری همان را حرام می داند، پس ممکن نیست چیزی درآن واحد، هم حلال باشد و هم حرام و پیامبر در احکامش مناقشه ای نیست زیرا وحی از قرآن است.

«وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً کَثِیراً».1

- واگر از سوی غیر خدا بود پس در او اختلافهای زیادی می دیدند.

و از اینکه اختلافهای بسیاری در مذاهب چهار گانه وجود دارد، پس قطعاً از سوی خداوند نیست و از سوی پیامبرش هم نیست چرا که پیامبر مخالف قرآن سخن نمی گوید.

هنگامی که آن شیخ دانشمند، سخن مرا منطقی وپذیرفته دید، گفت:

ترامحض رضای خدانصیحت می کنم، اگردر هرچه تردید داشته باشی، درخلفای راشدین تردید نداشته باش زیراآنها ستونهای چهارگانه اسلام اند واگر هرکدام سقوط کند، ساختمان ویران می گردد.

گفتم: استغفار کن سرور من! پس پیامبر کجا است، اگر اینان استوانه های اسلام اند؟

پاسخ داد: رسول خدا، همان ساختمان است، او کلّ اسلام است.

ازاین تحلیل تبسمی کردم وگفتم: یک باردیگر، ازخداطلب آمرزش کن آقای من! تو - ناخودآگاه - می گوئی که پیامبرنمی تواند پابرجاباشد تااین چهار نفر نباشند! در حالیکه خداوند می فرماید:

«هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ کَفی بِاللّهِ شَهِیداً».2

ص:193

- اوست خدائی که پیامبرش راباهدایت ودین حق فرستاد تادین او رابرتمام ادیان برتری بخشد، وشهادت خداوندبه تنهائی کافی است.

وهنگامی که محمّد رابرای رسالت وپیامبری فرستاد، هیچ یک از این چهارتن و کسانی دیگر را با او شریک قرار نداد. در این باره خود می فرماید:

«کَما أَرْسَلْنا فِیکُمْ رَسُولاً مِنْکُمْ یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِنا وَ یُزَکِّیکُمْ وَ یُعَلِّمُکُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ».1

- چنانکه برای شما پیامبری از خودتان فرستادیم که آیه های ما را بر شما می خواند و تربیتتان می کند و کتاب و حکمت را به شما می آموزد وآنچه نمی دانسته اید به شما تعلیم می دهد.

گفت: این چیزی است که ما ازامامان وعلمایمان آموخته ایم وهرگز در دوران خودمان مانند شماهابا علما بحث و گفتگو نمی کردیم، شما نسل جدید در هرچیز شک وتردید می کنید وحتی در دین نیز شک می کنید واین از نشانه های آخرالزمان است که پیامبر «ص» فرمود: «قیامت بر پا نمی شود مگر بربدسگالان وتبهکاران»!

گفتم: آقای من! برای چیست این همه گزافه گوئی؟ به خدا پناه می برم که در دین تردید داشته باشم یا تشکیک کنم، من که به خدای لاشریک له و فرشتگانش و کتابهایش و پیامبرانش ایمان دارم و به سرورمان حضرت محمّد، بنده و فرستاده خداوند که افضل از تمام انبیاء و مرسلین و خاتم آنها است ایمان دارم و همانا من از مسلمانانم، پس چرا مرا تهمت می زنید؟

گفت: بیش از این ترا متهم می سازم زیرا تو درباره سرورمان ابوبکر وسرورمان عمر نیز تردید داری درحالی که پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) می فرماید: «اگر ایمان امّتم راباایمان ابوبکر دردوکفّه ترازو قرار دهند، ایمان ابوبکر سنگین تر می شود»! ودرحقّ عمر گفته است: «امّتم رابرمن عرضه داشتند، دیدم پیراهنی در بردارند که تا سینه نمی رسد

ص:194

وعمر را برمن عرضه نمودند، دیدم پیراهنش برزمین کشیده میشود! گفتند: تأویل این سخن چیست ای رسول خدا؟ فرمود: دین»! وتو امروز درقرن چهاردهم می آئی ودر عدالت اصحاب بویژه ابوبکر وعمر، ایجاد شک وتردید می کنی؟ آیا نمی دانی که اهل عراق، اهل کفر ونفاق اند؟

خدایا! من چه بگویم به این بظاهر عالمی که غرور، او را وادار به گناه ساخته است وبجای بحث آرام، به سوی فتنه وآشوب میل کرده ودرمقابل مردمی که به او ارادت دارند، شروع به تهمت زدن وافترا و شایعه پراکنی نموده است که آنها هم از شدّت خشم وعصبانیّت، دیدگانشان قرمز واخمهاشان درهم کشیده شد ودر چهره هاشان شرّ و کینه نمایان گشت.

به سرعت به منزل رفتم وکتاب «الموطّا» امام مالک وکتاب «صحیح بخاری» را باخود برداشته وبه سوی او شتافتم وگفتم: آقای من! آنچه مرا به شک و تردید در باره ابوبکر واداشت، شخص پیامبر اسلام بود ودرحالی که کتاب «الموطا» را می گشودم، روبرویش گذاشتم که در آن مالک روایت کرده بود که پیامبر «ص» به شهدای «احد» فرمود: «بر ایمان اینان گواهی می دهم» ابوبکر صدیق عرض کرد: ای رسول خدامگر ما برادران آنان نیستیم؟ مگرما مانند آنها اسلام نیاوردیم وجهاد نکردیم؟ پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «آری! ولی نمی دانم پس از من چه بدعتها در دین می گذارید»؟.

پس ابوبکر گریست وباز هم گریست وگفت: «ماپس از تو خواهیم بود»(1).

وآنگاه صحیح بخاری را گشودم که در آن آمده بود:

عمربن خطاب بر حفصه وارد شد که اسماء بنت عمیس نزد او بود، وقتی اسماء را دید گفت: این کیست؟ حفصه گفت: اسماء بنت عمیس. عمر گفت: این همان زن حبشی، زن دریائی است! اسماء گفت: آری! عمر گفت: در هجرت، بر شما سبقت جستیم، پس ما به رسول خدا از شما سزاوارتریم. اسماء خشمگین شده گفت: نه به

ص:195


1- (1) . موطّا امام مالک - ج 1 - ص 307، مغازی واقدی - ص 310.

خدا قسم، شما همراه پیامبر بودید و او گرسنه هایتان را اطعام و نادانانتان را پند می داد و ما در خانه ای در سرزمین دشمنان در حبشه بودیم ولی قلوبمان با خدا و پیامبرش بود، بخدا قسم هرگز غذائی را نخوردم و آبی را نیاشامیدم مگر اینکه پیامبر خدا «ص» را یاد می کردم یا اینکه همواره مورد اذیّت و آزار قرار میگرفتم و با ترس و وحشت می زیستم. و من این سخنان را برای پیامبر نقل خواهم کرد بدون اینکه کم و زیاد کنم و از او خواهم پرسید و هنگامی که نزد پیامبر «ص» آمد عرض کرد: ای رسول خدا! عمر چنین و چنان گفت.

حضرت فرمود: چه پاسخش دادی؟

عرض کرد: چنین و چنان گفتم.

حضرت فرمود: اوبه من سزاوارتراز شما نیست وهمانااو واصحابش یک هجرت بیشترنداشتند ولی شمااهل کشتی دوهجرت داشتید.

اسماء گوید: ابوموسی واصحاب کشتی رادیدم که همواره می آمدند و درباره این حدیث ازمن می پرسیدند وهیچ چیز دردنیا برای آنان جالب تر وارزنده تر ازاین سخن پیامبر «ص» درحقّ آنهانبود.(1)

پس از اینکه آن شیخ عالم و دیگر حاضران، احادیث را خواندند، چهره هاشان تغییر کرد وشروع کردند به یکدیگرنگریستن ومنتظر آن عالم شدند که خود او سخت شگفت زده شده بود وچاره ای نداشت جزاینکه ابروهایش را به علامت تعجّب بالا برده وگفت: پروردگارا، برعلمم بیفزای.

سپس گفتم: حال اگر شخص پیامبر «ص» نخستین کسی باشد که در باره ابوبکر تردید دارد و به نفع او گواهی ندهد زیرا نداند که پس از او چه کار خواهند کرد، و اگر رسول خدا «ص» اقرار به برتری عمربن خطاب نسبت به اسماء بنت عمیس ننماید بلکه اسماء را بر او برتری بخشد، پس من حقّ دارم شک کنم و هیچ کس را برتری

ص:196


1- (1) . صحیح بخاری - ج 3 - ص 387 باب غزوه خیبر.

ندهم تاآنکه حقّ را جستجو کرده و آن را بیابم، و معلوم است که این دو حدیث، تمام احادیثی را که در باره ابوبکر و عمر وارد شده، باطل می سازند زیرا این حدیثها نزدیکتر به واقعیّت و حقیقت است تا آن احادیث فضیلت که ادّعا می شود.

حاضرین گفتند: چطور؟

پاسخ دادم: زیرا پیامبر «ص» شهادت در باره ابوبکر نداد و فرمود: نمیدانم پس از من چه کارهائی می کنید! واین کاملا منطقی است و قرآن و تاریخ نیز گواهی داده است که پس از او، تغییر و تبدیل کردند(احکامش را) و از این روی بود که ابوبکر گریه کرد زیرا سخن پیامبر را تبدیل نموده و حضرت زهرا دختر پیامبر را به خشم آورد و اینقدر در دین بدعت نهاد تا آنجا که قبل از وفاتش پشیمان شد و آرزو میکرد ای کاش انسان نمی بود. و اما آن حدیث که می گوید: اگر ایمان امّتم را با ایمان ابوبکر در ترازو قرار دهند، ایمان ابوبکر سنگین تر می شود، بدون شکّ باطل و غیر معقول است و هرگز ممکن نیست کسی که چهل سال از عمرش را در شرک و بت پرستی گذرانده، ایمانش سنگین تر باشد از تمام امّت محمّد (صلی الله علیه وآله وسلم) با اینکه در میان آنها اولیای شایسته خدا و شهیدان و امامانی که تمام عمرشان را در جهاد و پیکار در راه خدا صرف کرده اند، وجود دارد، از آن گذشته ابوبکر کجا واین حدیث کجا؟ اگر واقعاً این حدیث درست بود هرگز در واپسین روزهای زندگیش آرزوی بشر نبودن نمی کرد. واگرایمانش برتر از ایمان امّت بود، هرگز فاطمه دختر پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) وسرور زنان جهان، بر او خشمگین نمی شد وپس از هرنمازش علیه او دعا نمی کرد.

آن عالم هیچ پاسخی نمی داد ولی برخی از حاضرین گفتند: بخدا این آدم، ما را هم به تردید انداخت. آنجا بود که آن عالم لب به سخن گشوده، رو به من کرد و گفت: همین را می خواستی؟ همه اینها را در دینشان به شکّ و تردید انداختی! ولی ناگهان یکی از خود آنان به او پاسخ داد: حقّ با او است، ما در طول زندگیمان یک کتاب را به طور کامل نخوانده ایم و کورکورانه شما را پیروی کرده و از شما تبعیّت نمودیم و اکنون

ص:197

بر ما روشن شد که آنچه این حاجی می گوید، درست است، پس بر ما لازم شد که بخوانیم و بحث کنیم!! و برخی دیگر از حاضرین نیز با او همصدا شدند و این یک پیروزی برای حق و حقیقت بود، و این پیروزی با زور سر نیزه بدست نیامده بلکه با چیره شدن عقل و دلیل و برهان بدست آمده بود.

«و شما هم برهان و دلیل خود را بیاورید، اگر راست می گوئید».

همین انگیزه شد ومراتشویق کرد که وارد چنین بحثهائی شوم وبه نام خدا ورسولش در رابرروی خود بگشایم به امید اینکه خداوند مرا توفیق دهد وراهنمائی ام نماید چرا که او خود وعده هدایت به کسانی داده است که درجستجوی حقّ اند و او هرگز وعده اش را تخلّف نمی کند.

بحث وبررسی ام بادقّت فراوان سه سال تمام بطول انجامید زیرا هر چه می خواندم دوباره آن را تکرار می کردم و گاهی ناچار می شدم، از اول صفحه تا آخرش را مطالعه نمایم.

کتاب «مراجعات» امام شرف الدین را خواندم و چندین بار مراجعه کردم و به حقّ، این کتاب افقهای تازه ای را جلوی رویم باز کرد که سبب هدایتم شد و قلبم را برای محبّت و مودّت اهل بیت گشود.

کتاب «الغدیر» نوشته شیخ امینی رامطالعه کردم وسه بارآن را تکرارنمودم زیرادرآن حقایق روشن وآشکار ومحکمی می دیدم. و کتاب «فدک فی التاریخ» تألیف سید محمد باقر صدر وکتاب «سقیفه» نوشته شیخ محمد رضا مظفّر را خواندم و از این دو نیز به اسراری پوشیده آگاه شدم، وکتاب «نص و اجتهاد» را خواندم که از آن، بر یقینم افزوده شد. سپس کتاب «ابوهریره» نوشته شرف الدین و «شیخ المضیره» نوشته شیخ محمود ابوریّه مصری خواندم وفهمیدم به اینکه اصحابی که پس از رسول خدا «ص» در دین تغییر دادند بردو قسم اند: یک گروه احکام رابا زور وقدرت وفرمانروائی تغییرداد و گروه دوم با وضع وجعل احادیث دروغ ونسبت دادن آنها به

ص:198

رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم).

آنگاه کتاب «الامام الصادق و المذاهب الاربعه» تألیف اسد حیدر را مطالعه کردم و فرق بین علم موهب و علم اکتسابی را دانستم و همچنین فرق بین حکمت الهی که به هر که میخواهد عطا می کند و بین ادعای علم و دانش و اجتهاد به رأی که امّت را از روح اسلام دور ساخته، فراگرفتم.

سپس کتابهای دیگری از آقایان: سید جعفر مرتضی عاملی، سید مرتضی عسگری، خوئی، طباطبائی، شیخ محمد امین زین الدین، فیروز آبادی، ابن ابی الحدید معتزلی در شرح نهج البلاغه اش و کتاب «الفتنة الکبری» طه حسین را مطالعه کردم. و از کتابهای تاریخ: تاریخ طبری، تاریخ ابن اثیر، تاریخ مسعودی و تاریخ یعقوبی و کتابهای دیگری را خواندم و قانع شدم که شیعه امامیّه بر حقّ اند، پس شیعه شدم وبا لطف الهی، در کشتی اهل بیت سوار شدم و به ریسمان ولایتشان چنگ زدم زیرا با عنایت حضرت حق، بجای بعضی از اصحاب که ارتداد و به قهقرا بازگشتنشان برایم ثابت شده بود، و جز عده کمی از آنان، دیگران نجات نیافته بودند، اکنون به ائمه اهل بیت پیامبر که خداوند آنان را از هر رجس و ناپاکی بدور کرده و پاکشان نموده است و محبّت و ولایتشان را بر تمام مردم، فرض و واجب دانسته، رسیده بودم و به آنان پیوسته بودم.

وشیعه آنطورکه برخی ازعلمای ماادعا می کنند، فارسیان و مجوسیانی نیستند که عمرمجد وعزّت وعظمتشان رادر جنگ قادسیه شکست وازاین روی آنان رادشمن داشته وکینه شان رابه دل می گیرند.

و این نادانان و جاهلان را پاسخ دادم که تشیّع و پیروی از اهل بیت پیامبر، مخصوص فارس و ایرانیان نیست بلکه شیعیان در عراق، حجاز، سوریه و لبنان نیز وجود دارند و همه اینها عرب اند و همچنین شیعیان در پاکستان، هند، آفریقا و آمریکا هستند و همه اینها نه عرب اند و نه فارس.

ص:199

واگر شیعه رامنحصر درایرانیان بدانیم، حجّت علیه ما قاطع تر می شود زیرا درمی یابیم که ایرانیان معتقدبه ائمه دوازده گانه اند در حالی که این امامان همه از عرب واز قریش وبنی هاشم، خاندان پیامبر هستند، پس اگرایرانیان متعصّب وناسیونالیست بودند اعراب را دشمن می داشتند - همانگونه که بعضی ادعامی کنند - وبی گمان سلمان فارسی راامام خود قرار می دادند چراکه او ایرانی است ویکی از بزرگان اصحاب نیز می باشد که شیعه وسنّی به قدر ومنزلتش اقرار واعتراف دارند.

ولی ازآن سوی می بینیم که اهل سنّت، درامامت خود، پیروی از ایرانیان کرده اند چرا که بیشتر امامانشان از فارس است مانند ابوحنیفه، امام نسائی، ترمذی، بخاری، مسلم، ابن ماجه، رازی، امام غزالی، ابن سینا، فارابی وبسیاری دیگر که اکنون جای بحث آن نیست، پس اگر شیعیان از فارس بوده وعمربن خطاب را ردمی کنند که مجد وعظمتشان را درهم شکسته است، چگونه تفسیر می کنیم مخالفت شیعیان عرب و غیرایرانی را بااو، لذااین ادعا، مستند به هیچ دلیل درستی نیست، بلکه اینان که با عمرمخالفت می کنند به این دلیل است که او نقش مهمی رادر دور کردن امیرالمؤمنین حضرت علی بن ابی طالب از خلافت، پس از رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) بازی کرد که در نتیجه چه فتنه ها و مصیبتها ومحنت ها براین امّت باریده وکافی است که پرده از دیدگان هر پژوهنده آزاده ای بالا رود تا حقیقت برای او روشن شده و آنگاه، بی آنکه هیچ دشمنی از پیش داشته، با او مخالف گردد.

ولی شیعیان ثابت قدم مانده، صبر کردند واستقامت ورزیدند و به حق دست یازیدند و تا امروز تاوان این صبر و استقامت را پرداخته و در برابر سرزنشهای هیچ سرزنش کننده ای، ترس و واهمه به خود راه نمی دهند، و من قاطعانه می گویم اگر هر یک از علمای ما با علمای آنها بنشیند و بحث و مجادله کند، از بحث خارج نمی شود مگر اینکه به همان هدایتی که آنها از آن برخوردارند، بهره مند خواهد شد.

آری! من راه بهتر را یافته بودم و خدای را سپاس می گویم که به این راه، مرا

ص:200

رهنمون ساخت و بی گمان اگر هدایت الهی نبود، هرگز دراین مسیر هدایت نمی افتادم خدای را حمد و سپاس بی پایان که مرا بر گروه نجات یافته، راهنمائی کرد، همان گروه (فرقه ناجیه) که با شوق و شعف در جستجویش بودم و اکنون هیچ شک و دودلی برایم باقی نمانده که تمسّک به علی واهل بیت، دست زدن به عروة الوثقی و ریسمان محکم الهی است که هرگز گسسته نمی شود و روایتهای نبوی بسیاری براین دلالت دارد که مورداجماع واتفاق نظر مسلمانان است، و اصلا عقل به تنهائی کفایت می کند برای کسی که واقعاً به حق و حقیقت گوش فرا داده و درپی رسیدن به آن است، زیرا علی (علیه السلام) داناتر و شجاع تر از همه اصحاب - به اجماع امّت - بود، وهمین ویژگی به تنهائی کافی است که دلالت بر شایستگی و احقیّت آن حضرت - نه دیگران - برای خلافت داشته باشد. خداوند می فرماید:

«وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طالُوتَ مَلِکاً، قالُوا أَنّی یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَ لَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ، قالَ إِنَّ اللّهَ اصْطَفاهُ عَلَیْکُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ، وَ اللّهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ».1

- وپیامبرشان به آنها گفت: همانا خداوند طالوت رابه پادشاهی برای شما فرستاده است، گفتند: او از کجا برما پادشاهی کند که ما شایسته تریم ازاو واو راچندان پولی نیست. گفت: خداوند او را برشما برگزیده وبه اودانش بیشتر ونیروی جسمی افزونتربخشیده وخداوند ملک خویش رابه هرکه بخواهدمیدهد والله وسعت بخش ودانااست.

رسول خدا فرمود:

«علی از من است و من از اویم و او ولیّ هر مؤمنی پس از من است».(1)

و امام زمخشری در چکامه و خود چنین می سراید:

ص:201


1- (2) . صحیح ترمذی - ج 5 - ص 696، خصایص نسائی - ص 87، مستدرک حاکم - ج 3 - ص 110.

«شک و اختلاف بسیار شد، و هر کس ادعا می کند که خود بر صراط مستقیم استوار است، پس من به «لا اله الاّ الله» دست یازیدم و محبّت و علاقه ام به احمد(صلی الله علیه وآله وسلم) و علی (علیه السلام) است، واگر سگی به محبّت و دوستی اصحاب کهف رستگار شد، چگونه من با داشتن محبّت اهل بیت پیامبر، تیره روز و بی نوا گردم».

آری، من بحمد ولطف الهی، جایگزین رایافتم، وپس از پیامبر، پیروی نمودم از امیرمؤمنان و سرور و سالار اوصیا و رهبر پاک سیرتان، قهرمان میدانهای جهاد، امام علی بن ابی طالب و همچنین از دو سرور جوانان اهل بهشت و دو گل خوش بوی پیامبر امام ابو محمد حسن الزّکی و امام ابو عبداللّه الحسین و از پاره تن مصطفی، دودمان نبوّت و مام امامان و معدن رسالت و آن کس که پروردگار عزّ و جلّ، از خشمش به خشم می آید، سرور زنان جهان، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیهم اجمعین.

و امام مالک را با استاد امامانِ اهل سنّت و معلّم امّت، حضرت امام جعفر صادق، جایگزین نمودم.

و به نه امام معصوم از ذریّه امام حسین، امامان و رهبران مسلمانان و اولیای شایسته پروردگار جهانیان، پیوستم.

واصحابی که به قهقرا بازگشتند امثال معاویه و عمروبن - العاص و مغیرة بن شعبه وابوهریره وعکرمه وکعب الاحبار ودیگران رابا اصحاب سپاسگزاری که پیمان پیامبر را نشکستند، مانند عمّاربن یاسر و سلمان فارسی و ابوذر غفاری و مقدادبن اسود و خزیمة بن ثابت (ذوالشّهادتین) و ابّی بن کعب و و... تبدیل نمودم. و خدای را بر این بیداری و تشیّع، حمد و سپاس فراوان.

وعلمای قومم راکه اذهان ما راازحرکت و رشد متوقّف ساخته وما رابه غفلت فرو برده بودند وبسیاری ازآنان، تابع وپیرو سلاطین و حاکمان زورگوی زمان بودند، باعلمای پاک سرشت شیعه ای که هرگز روزی باب اجتهاد رابرروی خود نبسته

ص:202

و در برابر فرمانروایان و پادشاهان ستمگر خم نشده وثابت قدم وپا برجای ماندند، تعویض نمودم.

آری! اندیشه های خشک جاهلی را که ایمان به گفته های ضد یکدیگر داشت، با اندیشه های روشن و پیشرفته و آزاده ای که ایمان به دلیل و حجّت و برهان دارد، جایگزین کردم، و مغزم را از گمراهیهای بنی امیّه که در طول سی سال، آن را ناپاک کرده بود، با عقیده معصومین که خداوند آنها را از هر رجس و پلیدی به دور دانسته و آنان را پاک و منزّه کرده، در این مانده از زندگیم، شستشو داده و پاک کردم.

بارالها! ما را بر عقیده آنان نگهدار و بر سنّت و شیوه زندگیشان بمیران و در روز رستاخیز همراه با آنان محشورمان بگردان چرا که پیامبر «ص» می فرماید:

«انسان با هر که دوست داشته باشد، محشور می شود».

وبدینسان به اصل خود باز می گردم چرا که پدر و عموهایم از شجره نامه ما سخن میراندند و می گفتند که طبق شناختشان، از ساداتی بوده اند که تحت فشار و اختناق عبّاسیان از عراق فرار کرده و به شمال آفریقا پناه آورده و در تونس زیستند که آثارشان تا به امروز موجود است.

و هم اکنون در شمال آفریقا بسیاری مانند ما هستند که به نام «اشراف» معروف اند زیرا از تبار پاک پیامبرند هر چند در تاریکی های ضلالت امویان و عباسیان، سرگردان شده و ره گم کردند و چیزی از حقیقت برای آنان نمانده جز احترام و تقدیر مردم، به خاطر نسبت و انتسابشان. پس باز هم خدای را حمد و سپاس براین هدایتش، خدای را سپاس بر بیداریم و روشن شدن دیده ام و قلبم و دریافت حقیقت.

ص:203

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109