سرشناسه : حاج علی زاده، امیر، 1338 -
عنوان و نام پدیدآور : مقایسه ی تطبیقی نمادهای مقاومت در اشعار قیصر امین پور و سیدحسن حسینی با جبرا ابراهیم جبرا و علی احمد سعید( ادونیس)/امیر حاج علیزاده.
مشخصات نشر : تهران: موزه انقلاب اسلامی و دفاع مقدس، انتشارات، 1397.
مشخصات ظاهری : 496ص.
شابک : 978-600-8094-31-9
وضعیت فهرست نویسی : فیپا
یادداشت : کتابنامه.
موضوع : ادبیات انقلابی -- تاریخ و نقد
موضوع : Revolutionary literature -- History and criticism
موضوع : ادبیات تطبیقی -- فارسی و عربی
موضوع : Comparative literature -- Persian and Arabic
موضوع : شعر فارسی -- قرن 14 -- تاریخ و نقد
موضوع : Persian poetry -- 20th century -- History and criticism
موضوع : شعر عربی -- قرن 20م. -- تاریخ و نقد
موضوع : Arabic poetry -- 20th century -- History and criticism
موضوع : ادبیات انقلابی عربی -- تاریخ و نقد
موضوع : Revolutionary literature, Arabic -- History and criticism
موضوع : ادبیات تطبیقی -- عربی و فارسی
موضوع : Comparative literature -- Arabic and Persian
شناسه افزوده : موزه انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
رده بندی کنگره : PIR4009 /الف8 ح2 1397
رده بندی دیویی : 8فا0/8358
شماره کتابشناسی ملی : 5510049
ص: 1
ص: 2
ص: 3
مقایسهی تطبیقی نمادهای مقاومت
در اشعار قیصر امین پور و سیدحسن حسینی با جبرا ابراهیم جبرا و علی احمد سعید (ادونیس)
نگارنده:
امیر حاج علیزاده
دکتری زبان و ادبیات فارسی
بهار 1396
ص: 4
نام کتاب: مقایسه ی تطبیقی نمادهای مقاومت در اشعار قیصر امین پور و سیدحسن
حسینی با جبرا ابراهیم جبرا و علی احمد سعید (ادونیس)
تألیف: امیر حاج علیزاده
ناشر: انتشارات موزه انقلاب اسلامی و دفاع مقدس تهران
ویراستار ادبی: ....
صفحه آرایی و طرح جلد: .....
نوبت چاپ: اول، 1397
شمارگان: .....
قیمت: .....
شابک: ....
نشانی: بزرگراه همت، خروجی باغ کتاب، باغ موزه انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
تلفن: 88785465 - 021
ص: 5
عنوان
صفحه
پیشگفتار
مقدمه
بخش اول)کلیات و مبانی نظری
فصل 1 ادبیات تطبیقی
1-1تعریف لغوی و اصطلاحی ادبیات تطبیقی
2-1. تعریف ادبیات تطبیقی
3-1. پیشینه ی ادبیات تطبیقی
ص: 6
4-1. موضوع ادبیات تطبیقی
فصل 2 ادبیات پایداری
1-2. توضیح ادبیات پایداری(مقاومت)
2-2. زندگی بشر و ادب مقاومت
3-2. تعریف ادبیات مقاومت
4-2. پیشینه ی ادبیات مقاومت
5-2. زمینه های پیدایش ادبیات مقاومت
5-2 .خاستگاه انسان شناختی
2-5-2 .خاستگاه جامعه شناختی
3-5-2 .خاستگاه معرفتی (ایدئولوژیک)
6-2. ادبیات پایداری و حوزه های آن
7-2. ویژگی های کلی ادبیات مقاومت
1-7-2 . بهره گیری از نماد
2-7-2 .چهره ی انسانی عام داشتن
3-7-2 . مشترکات ادبی، زبانی و فکری
8-2. شاخص های ادبیات مقاومت
1-8-2 . ترسیم چهره ی رنج کشیده و مظلوم مردم
2-8-2 . دعوت به مبارزه
3-8-2 . بیان جنایتها و بیدادگریها
4-8-2 . توصیف و ستایش جانباختگان و شهیدان
5-8-2 . القای امید به آینده و پیروزی موعود
6-8-2 . ستایش آزادی و آزادگی
7-8-2 . ستایش سرزمین خود
8-8-2 . طرح بیهویتی جامعه و تبعیدیان
9-8-2 . طرح نمادهای اسطوره ای ملی و تاریخی
9-2. عوامل پیدایش و رواج ادب مقاومت
10-2. ادبیات پایداری در تاریخ اسلام
11-2. دفاع از اهل بیت(ع)، چهره ای دیگر از ادب مقاومت
ص: 7
12-2. ادبیات مقاومت در ایران
13-2. حبسیّه، نوعی ادب پایداری
14-2. ادب پایداری در عصر مشروطه و معاصر
15-2. انقلاب اسلامی و ادبیات پایداری
16-2. ویژگی های ادبیات پایداری قبل از هشت سال دفاع مقدس
17-2. تأثیر متقابل ادبیات و جنگ بر یکدیگر
1-17-2 . تأثیرجنگ بر ادبیات
2-17-2 . تأثیر ادبیات برجنگ
18-2. شعر و اندیشه
19-2. شاعر مقاومت
20-2. ادب مقاومت و انواع شعر مقاومت
1-20-2 .شعراجتماعی
2-20-2 . شعر سیاسی
3-20-2 . شعر انقلابی
4-20-2 . شعر سلاح
21-2. دفاع مقدس و زمینه های شکل گیری آن
22-2. شعر دفاع مقدس
23-2. ویژگی های سبکی شعر دفاع مقدس
1-23-2 . از لحاظ زبانی
2-23-2 . از لحاظ ادبی
3-23-2 . از لحاظ رفتاری
فصل3 نماد
1-3. تعریف لغوی نماد، رمز و سمبل
2-3. تعریف اصطلاحی و تفسیر نماد
3-3. تفاوت نماد با دیگر واژه ها و اصطلاحات مشابه
1-3-3 . نشانه و نماد
2-3-3 . خاصه و نماد
3-3-3 . تمثیل و نماد
ص: 8
4-3-3 . استعاره و نماد
5-3-3 . اسطوره و نماد
4-3. عقل نمادسازی و نمادپردازی
5-3. ضرورت وازکاوی و رمزگشایی آثار نمادین
6-3. دلایل استفاده از نماد
7-3. زمینه شکل گیری نماد در شعر
8-3. ویژگی های نماد و بیان نمادین
9-3. سمبولیسم در اروپا
10-3. سمبل از دیدگاه یونگ
11-3. نماد از دیدگاه علم بیان
12-3. سمبولیسم در معنی اجتماعی و خاص
13-3. اصول مکتب سمبولیسم
1. ابهام در شعر
2. حذف قواعد وزن و قافیه
3. یکسانی شعر و موسیقی
14-3. اصول اصلی جریان سمبولیسم اجتماعی
1-14-3 .جامعه گرایی
2-14-3 .نمادگرایی
15-3. سمبولیسم اجتماعی، اصول و شکل های آن در شعر معاصر فارسی
16-3. علل ظهور مکتب رمزگرایی در ادبیات عرب
17-3. رمز و نماد در ادبیات عرب
18-3. رمز از دیدگاه ادبای عرب
بخش دوم) زندگی نامه
فصل اول/قیصرامین پور
1-1 .زندگینامه قیصرامین پور
1-1-1 .آثار قیصر امین پور
2-1-1 . ویژگی های شعری
ص: 9
1-2-1-1 . مضمون بکر
2-2-1-1 . اندیشه های نو
3-2-1-1 . زبان امروزی
4-2-1-1 .گوناگونی موضوعات
5-2-1-1 . وزن
3-1-1 . ویژگی سخن قیصر امین پور
4-1-1 .زمینه های فکری شعر قیصر
5-1-1 .اشعار اجتماعی قیصر
فصل دوم/سیدحسن حسینی
1-2 .زندگینامه ی سید حسن حسینی
2-2 .آثارسیدحسن حسینی
ترجمه ها
3-2 .گذری بر اندیشه و شعرسید حسن حسینی
- اشاره 120
1-3-2 . درون مایه و محتوا 121
2-3-2 .تخیل 122
- محور عمودی خیال 122
- نمونه ای از شعر نو 122
محور افقی خیال 123
-تشبیه 123
- نمونه ای از اضافه ی تشبیهی 123
-استعاره 123
-استعاره مکنیه 123
- نمونه هایی از استعاره مکنیه در دو مجموعه 123
3-3-2 . شکل و قالب 123
ص: 10
فصل سوم/جبرا ابراهیم جبرا
1-3 . جبرا ابراهیم جبرا
1-1-3 . تولد و تحصیلات جبرا ابراهیم جبرا
2-1-3 .شخصیت جبرا ابراهیم جبرا
3-1-3 .شخصیت های فرعی
4-1-3 .جایگاه ادبی و هنری جبرا ابراهیم جبرا
5-1-3 .جوایز ادبی جبرا ابراهیم جبرا
6-1-3 . آثار ادبی جبرا ابراهیم جبرا
الف) رمانها
ب) کتب نقدی
ج) آثارشعری
1. تموز فی المدینه
2.المدارالمغلق
7-1-3 .جبرا ابراهیم جبرا و ادبیات
8-1-3 . منابع اصلی شعرجبرا ابراهیم جبرا
9-1-3 . اشعار جبرا ابراهیم جبرا در یک نگاه کلی
10-1-3 . تأثیر تی اس الیوت بر جبرا ابراهیم جبرا
11-1-3 . مفهوم و مضمون شعرجبرا
13-1-3 . امتیازات شعرجبرا
14-1-3 . دیدگاه جبرا ابراهیم جبرا درباره ی شعر و شاعر
فصل چهارم/علی احمد سعید
1-4 .گاه شمار زندگی علی احمد سعید یا علی احمد اِسبرمعروف به آدونیس
2-4 .آثار ادونیس
الف( آثار شعری
ب( آثار غیر شعری
ج(گلچین های شعری ادونیس ازشاعران دیگر)مختارات من الشعر الشعرا(
3-4 .گرایشهای فکری آدونیس
4-4 .تجدد نوگرایی در اشعار ادونیس
5-4 .پدیده ی غموض و ابهام در شعر ادونیس
6-4 . ادونیس و ابدا ع
ص: 11
7-4 .تصویرگری در شعر ادونیس
8-4 .تصویرگری از دیدگاه ادونیس
بخش سوم/نمادهای مقاومت
فصل اول: نمادهای مقاومت در اشعار شاعران مورد پژوهش
1-1. نمادهای مقاومت در اشعار قیصر امین پور
2-1. نمادهای مقاومت در اشعار سیدحسن حسینی
3-1. نمادهای مقاومت در اشعار جبرا ابراهیم جبرا
4-1. نمادهای مقاومت در اشعار علی احمد سعید(ادونیس)
فصل دوم: مقایسه تطبیقی نمادهای مقاومت در اشعار قیصر امین پور و سید حسن حسینی با جبرا ابراهیم جبرا و علی احمد سعید(ادونیس)
فصل سوم: نمادهای مقاومت در اشعار شاعران مورد پژوهش
1-1. مقایسه ی تطبیقی نمادهای طبیعی
1-1-1 . آب
2-1-1 . آبشار
3-1-1 . آتش(سوختن)
4-1-1 . آسمان
5-1-1 .اسفند(اسپند-سپند)
6-1-1 .آفتاب(خورشید)
7-1-1 . افعی
8-1-1 . اقیانوس
9-1-1 . انار
10-1-1 .انجیر
11-1-1 .بابونه
12-1-1 . باد
13-1-1 . باران
ص: 12
14-1-1 . باز شکاری
15-1-1 . باغ (باغ گل)
16-1-1 . برگ
17-1-1 . بهار
18-1-1 .پاییز
19-1-1 . پر
20-1-1 .پرتقال
21-1-1 . پروانه
22-1-1 . پولاد
24-1-1 .جغد
25-1-1 .جلجله
26-1-1 .جنگل
27-1-1 . خار
28-1-1 .خاکستر
29-1-1 .خرما(نخل)
30-1-1 .خط خورشید
31-1-1 .خفاش
32-1-1 .خورشید
33-1-1 . درخت
34-1-1 . دست
35-1-1 . روباه
36-1-1 . رودخانه
37-1-1 . ریشه
38-1-1 . زرد
39-1-1 . زمرد
40-1-1 .زمستان
41-1-4 . زمین
42-1-1 . زیتون
ص: 13
43-1-1 . ساحل
44-1-1 . سبز
45-1-1 .سپید
46-1-1 .سپیده
47-1-1 . ستاره:
48-1-1 . سراب
49-1-1 . سرخ
50-1-1 . سگ
51-1-1 . سنگ
52-1-1 . شاخه
53-1-1 . شب
54-1-1 .شقایق
55-1-1 . شهاب
56-1-1 .صبح
57-1-1 .صنوبر
58-1-1 . طلا
59-1-1 . طوفان
60-1-1 . عقاب
61-1-1 . عقرب
62-1-1 .غنچه
63-1-1 . فروردین
64-1-1 . فصل بهار
65-1-1 . فصل خزان
66-1-1 . قرمز
67-1-1 . قفس
68-1-1 . قناری
69-1-1 .کبوتر
70-1-1 . کرکس
ص: 14
71-1-1 .کفتار
72-1-1 . کوه
73-1-1 . کویر
74-1-1 . گدازه
75-1-1 . گرگ
76-1-1 . گل (سرخ- لاله- شقایق)
77-1-4 . گندم
78-1-1 . گیاه هرز
79-1-1 . لب
80-1-1 . مرداب
81-1-1 .موریانه
82-1-1 . نور
83-1-1 . هوای مه آلود
2-1. مقایسهی نمادهای دینی ، مذهبی و تاریخی
1-2-1 . آدم
2-2-1 .اسماعیل
3-2-1 . حرم
4-2-1 .حسین(امامحسین)
5-2-1 . حلاج
6-2-1 .مسیح
7-2-1 .هابیل
8-2-1 . یوسف
9-2-1 .عیسی
10-2-1 . العازر
11-2-1 . امام منتظر
12-2-1 .انجیل
13-2-1 .توفان نوح
14-2-1 .خضر
ص: 15
15-2-1 .رستاخیز
16-2-1 .سامری و گوساله
17-2-1 .شام آخر
18-2-1 .صلیب
19-2-1 .قابیل
20-2-1 .گاو بنی اسرائیل
21-2-1 . یهودا
22-2-1 .زلیخا
23-2-1 . نمرود
24-2-1 . ابوالعلای معرّی
25-2-1 .جاحظ
26-2-1 .سقراط
28-2-1 .اسکندر
29-2-1 بشار
30-2-1 .حجاج
31-2-1 عبدالرحمان داخل
32-2-1 .عایشه
33-2-1 مهیار دمشقی
3-1. مقایسهی نمادهای اساطیری، حماسی و ملی
1-3-1 . آتنا
2-3-1 . ادونیس
3-3-1 .اسکلابیوس
4-3-1 . تموز
5-3-1 .عشتاروت
6-3-1 . فاوست
7-3-1 . ادونیس یونانی
8-3-1 .اودیسیوس(اولیس-اودیسه)
9-3-1 . اورفئوس(اورفیوس)
ص: 16
10-3-1 . اوریدیس
11-3-1 . اوزیریس
12-3-1 .اوزیزیس
13-3-1 . ایکاروس
14-3-1 .تموز
15-3-1 .سیزیف
16-3-1 .سیمرغ(ققنوس)
17-3-1 .عشتار
18-3-1 .گیلگمش
گیلگمش در اشعار ادونیس
4-1. مقایسه ی تطبیقی سایر نمادها
1-4-1 . آینه
2-4-1 .ایستگاه
3-4-1 . پاک کن
4-4-1 . پرواز
5-4-1 .پنجره
6-4-4 . تبر
7-4-1 . تیغ
8-4-1 . جاده
9-4-1 . چراغ
10-4-1 .دیوار
11-4-1 . بئر (چاه)
12-4-1 .فلسطین
13-4-1 . روستا
14-4-1 . مدینه (شهر)
15-4-1 .بعلبک
16-4-1 .تازیانه
17-4-1 . تاج خار
ص: 17
18-4-1 .جلجلتا
19-4-1 .قرطاجه
20-4-1 . مرگ
21-4-1 . میخ
22-4-1 . نیزه
5-1 .مقایسه ی تطبیقی نمادهای طبیعی
1-5-1 . آب
2-5-1 . آبی
3-5-1 . آتش
4-5-1 . آسمان
5-5-1 . آفتاب
6-5-1 . آلاله (لاله)
7-5-4 .اقیانوس
8-5-1 . باد
9-5-1 . باران
10-5-1 . باغ
11-5-1 . بال
12-5-1 . برف
13-5-1 . بهار
14-5-1 .پاییز
15-5-1 . پر
16-5-1 . پروانه
17-5-1 . پولاد
18-5-1 .جنگل
20-5-1 .چلچله
21-5-1 . خاک
22-5-1 .خاکستر
23-5-1 . خروس
ص: 18
24-5-1 .خفاش
25-5-1 .خورشید
26-5-1 . دریا
27-5-1 . رود
28-5-1 . زرد
29-5-1 .زمستان
30-5-1 . سبز
31-5-1 . ستاره
32-5-1 . سراب
33-5-1 . سرخ
34-5-1 . سنگ
35-5-1 . سیاه
36-5-1 . شب
37-5-1 .شعله
38-5-1 . شهاب
39-5-1 .صبح دم
40-5-1 . طوفان
41-5-1 .غنچه
42-5-1 . قلّه
43-5-1 .کفتار
44-5-1 . کوه
45-5-1 . کویر
46-5-1 . گراز
48-5-1 . گل (گل لاله)
49-5-1 . مار
50-5-1 . مرداب
51-5-1 . مرغ
52-5-1 . مگس
ص: 19
53-5-1 . نخل
54-5-1 . نور
55-5-1 . یخ
6-1 .مقایسه ی نمادهای دینی، مذهبی وتاریخی
1-6-1 .ابراهیم
2-6-1 .اسماعیل(حضرت)
3-6-1 .امام حسین(حضرت)
4-6-1 . حلاج
5-6-4 .خیبر
6-6-1 . دوزخ
7-6-1 .ذوالفقار
8-6-1 .زینب(حضرت زینب)
9-6-1 .شیطان
10-6-1 . عاشورا
11-6-1 .حضرت علی
12-6-1 .حضرت علی اصغر
13-6-1 .قابیل(تلمیس)
14-6-1 . قرآن
15-6-1 . کربلا
16-6-1 . کوثر
17-6-1 . لا
18-6-1 .مسیح
19-6-1 . نماز
20-6-1 . وضو
21-6-1 . یوسف
22-6-1 .تاتارها
23-6-1 .خوارج(نهروانیان)
24-6-1 . سربه داران
ص: 20
25-6-4 . شارون
26-6-1 . میرزا کوچک خان
27-6-1 . نمرود
28-6-1 . یزید
7-1 . مقایسه ی تطبیقی نمادهای اساطیری، ملی وحماسی
1-7-1 . اژدها
2-7-1 . دیو
3-7-1 . رستم
4-7-1 .ضحاک
5-7-1 . فرهاد
6-7-1 . کاوه
8-1 .مقایسه ی تطبیقی سایر نمادها
1-8-1 . آینه
2-8-1 .پنجره
3-8-1 . تبر
4-8-1 . چراغ
5-8-4 .خنجر
6-8-1 . خواب
7-8-1 . خون
8-8-1 . دار
9-8-1 .زنجیر
10-8-1 . سفره
11-8-1 . قفس
نتیجه گیری
جداول و نمودارها
منابع و ماخذ
الف) منابع فارسی
ب) منابع عربی
ج) مقاله ها
ص: 21
د) پایان نامه ها
ضمیمه
الف) نمادهای به کار رفته در اشعار قیصر امین پور با جبرا ابراهیم جبرا و علی احمد سعید
(ادونیس )
ب)نمودارمقایسه ی کمی نمادهای به کار رفته در اشعار قیصرامین پور باجبرا ابراهیم جبرا و
علی احمدسعید(ادونیس )
ج) نمودار تشابه نمادهای به کار رفته در اشعار قیصر امین پور با جبرا ابراهیم جبرا و علی
احمدسعید(ادونیس )
د) نمادهای به کار رفته در اشعار سیدحسن حسینی با جبرا ابراهیم جبرا و علی احمد سعید
(ادونیس )
ه) نمودار مقایسه ی کمی نمادهای به کار رفته در اشعار سید حسن حسینی با جبرا ابراهیم جبرا وعلی احمدسعید(ادونیس )
فرم ب:چکیده انگلیسی
ص: 22
ص: 23
جنگ، تجاوز و پایمال کردن حقوق انسان از جمله حوادث ناخوشایند زندگی بشر است. در مقابل استقامت و پایداری، هنگامی که شرف و حیثیت آدمی مورد تهاجم قرار می گیرد، خصلتی بس ارزنده و قابل ستایش است. ادبیات به عنوان محصول اندیشه ی متعالی بشر، در هر عصر و شرایطی، آینه ی تمام نمای کنش ها و واکنش ها و حتی خصایل غریزی انسان است. ادبیات مقاومت به عنوان گونه ای خاص از ادبیات، دارای مفاهیم والایی چون: ستایش پایداری، دفاع از هویت، عدالت و حق طلبی، ایثار و از خودگذشتگی، بیانگر ستیزی بی امان در برابر تجاوز بیگانگان وجور ستمکاران است و شاعر مقاومت به کمک اندیشه ی خلاق خود با استفاده از پدیده های طبیعی، شخصیت ها و رویدادهای دینی، تاریخی و اساطیری برای انتقال هر چه بهتر مفاهیم والای نهفته در این اشعار به مخاطب به خلق تصاویری بدیع تحت عنوان نمادهای مقاومت دست می زند. تصویر نمادین دریچه ی ورود به دنیای باطن و عالم ماورای عقل است. نماد حرکت دهنده است و مخاطب را به دنیای فراسوی تن می برد. از این رو چنان گذرگاهی است برای ورود به آن عالم. با این توصیف در این کتاب برآنیم با مقایسه ی تطبیقی نمادهای مقاومت در اشعار شاعران مورد بحث (قیصر امین پور، سیدحسن حسینی، جبرا ابراهیم جبرا و علی احمد سعید «أدونیس») آگاهی لازم را از نظر کمی و کیفی، عنصر تشکیل دهنده، دلالت معنایی، تفاوت و تشابه، عمومی و خصوصی، ملی و فراملی، میزان و دلایل کاربرد نسبت به هر گروه از نمادهای به کار رفته در اشعار این شاعران مقاومت پیدا کنیم، همچنان نشان دهیم
ص: 24
که هر کدام از شاعران در برابر متجاوزان دارای چه اندیشه ای هستند. نگارنده برای ارائه ی این اطلاعات کتاب خود را به چهار بخش و نه فصل و یک پیوست تقسیم کرده است. وی در بخش اول تحت عنوان کلیات و مبانی نظری در سه فصل به صورت مفصل به موضوعاتی چون ادبیات تطبیقی، ادبیات پایداری و نماد پرداخته است. در بخش دوم در دو فصل، زندگی، احوال و آثار شاعران مورد بحث را آورده است. در بخش سوم تحت عنوان نمادهای مقاومت در دو فصل در جداولی به تفکیک به ارائه ی نمادهای مقاومت موجود در اشعار شاعران مورد بحث پرداخته و ضمن بیان معانی نمادین جهانی آنها با توجه به کتب فرهنگ نمادها نوشته ی «ژان شوالیه و آلن گر بران» ، فرهنگ اساطیر و داستان واره ها تألیف «محمد جعفر یا حقی»، فرهنگ نمادها تألیف «خوان ادوارد و سرلو» و سایر کتب مرجع معانی نمادین آنها را در اشعار مورد بحث آورده است.
در واپسین بخش تحت عنوان مقایسه ی تطبیقی نمادهای مقاومت در دو فصل با بیان نمونه های شعری از هر کدام از شاعران مورد بحث به مقایسه ی تطبیقی این نمادها پرداخته است.
در پایان در قسمت پیوست ها برای بیان هرچه بهتر این مقایسه به صورت علمی به ارائه ی جداول و نمودارهای گوناگون در این زمینه پرداخته و ضمن نتیجه گیری از کار خود به این اثر پایان داده است.
بهار (1397 ﻫ . ش)
امیر حاج علیزاده
مدرس دانشگاه ها و موسسات آموزشی
عالی هرمزگان
ص: 25
تقدیم به:
برگ سبزی تقدیم نمادهای مقاومت(شهدا، جانبازان و رزمندگان)
پرچمداران مشعل علم (استادان ارجمند)
استوانه های بندگی(پدر و مادر)
همراه زندگی (همسر)
و جوانه های امید و زندگی (فرزندان عزیزم)
ص: 26
ص: 27
ارتباط تنگاتنگ ذهن خلاق شاعر مقاومت با جهان و وقایع پیرامونش موجب خلق تصاویری بدیع از پدیده های طبیعی، شخصیت ها و رویدادهای دینی، تاریخی، اساطیری، حماسی و ملّی شده است. گزینش و به کارگیری این تصاویر تحت عنوان نمادهای مقاومت، در اشعار شاعران این حوزه باعث انتقال فضای مبارزه و روحیه ی حاکم بر آن و هم چنین مفاهیم والای نهفته در این اشعار به مخاطب می شود. این رساله از سه بخش و نه فصل تشکیل شده است که در بخش اول شامل پنج فصل به منابع نظری چون ادبیات تطبیقی، ادبیات مقاومت، نماد و زندگی نامه شاعران پرداخته شده است. در بخش دوم شامل دو فصل به نمادهای مقاومت و معانی نمادین آن ها در فرهنگ های مختلف و اشعار شاعران مورد بحث(قیصر امین پور، سید حسن حسینی، جبرا ابراهیم جبرا و علی احمد سعید(ادونیس) پرداخته شده است. در آخرین بخش، در دو فصل نشان داده ایم که نمادهای طبیعی از بسامد بالایی برخوردارند، میزان تشابه نمادها در هر چهار گروه (طبیعی، دینی و تاریخی، حماسی و سایر نمادها) به خاطر تفاوت در اندیشه ها بسیار اندک است. محتوای نمادهای به کاررفته در اشعار شاعران عرب بیشتر تلاش برای آگاهی و بیداری ملت عرب است. ولی شاعران ایرانی تقویت روحیه ی مبارزه و مقاومت در برابر نیروی متخاصم، مهم ترین ویژگی شاعران عرب استفاده از نمادهای خودساخته و خصوصی به میزان بسیار بالاست که این مهم در اشعار شاعران ایرانی اندک است. شاعران عرب به دلیل گرایش به غرب به میزان بسیار زیادی از نمادهای اساطیری خارج از سرزمین خود، خصوصاً یونان و مصر استفاده کرده اند که در اشعار شاعران ایرانی دیده نمی شود.
ص: 28
ص: 29
ص: 30
ص: 31
از آنجا که این پژوهش در چارچوب پژوهش های تطبیقی می گنجد، لازم است برای آشنایی خوانندگان محترم نگاهی گذرا به معنای پیشینه و موضوع ادبیات تطبیقی بیندازیم.
ادبیات تطبیقی را در زبان انگلیسی (Comparative Literature)در فرانسه (decompareeLitterature) در زبان آلمانی(deli teratur geschichte vergleicheh) و در زبان عربی (ادب المقارن) می نامند (ندا، 1392: 9-7).
ادبیات تطبیقی عبارت است از بررسی ادبیات ملی و روابط تاریخی آن با ادبیات ملت های دیگر، بررسی چگونگی این ارتباط و تأثیرپذیری آن ها از یکدیگر و تأثیرگذاری آن ها بر یکدیگر.
همچنین بررسی اینکه این ادبیات چه چیزهایی را از ادبیات سایر ملت ها وام گرفته و چه چیزهایی به آن ها بخشیده است.
بر این اساس پژوهش در ادبیات تطبیقی بیانگر انتقال ادبیات یک ملت به ادبیات ملتی دیگر است. این انتقال می تواند در زمینه ی هنری مانند مقایسه ی تطبیقی مکاتب
ص: 32
هنری و ادبی و زمینه های دیگر چون قالب های شعری ، هنری و ادبی همچون؛ قصیده ، قطعه، شعر، داستان، نمایشنامه و ... باشد (ندا، 1392: 16).
با توجه به مطالبی که گفته شد می توان گفت هرگاه بخواهیم آثاری را از حیث تأثیرپذیری آن ها بر یکدیگر بررسی کنیم باید در زبان این ادبیات اختلاف باشد در غیر این صورت هرگونه مقایسه ای جزو ادبیات تطبیقی به شمار نمی آید.
همچنین دو ادبیاتی که قرار است میان آن ها تطبیق و مقایسه ای انجام دهیم، باید دارای روابط تاریخی باشند. این تحقیق نیز که مقایسه ای میان نمادهای مقاومت در شعر فارسی و عربی است حائز شرایط بررسی از نگاه تطبیقی است. زیرا زبان هر دو متفاوت است و دیگر آن که هر دو ملت از جنبه های تاریخی، فرهنگی و دینی دارای شباهت های فراوانی هستند. همچنین واقعه ی مشابهی در هر دو ملت فارس و عرب ( ایران، سوریه و فلسطین) که همان تجاوز و اشغال سرزمین است روی داده است. با توجه به موارد گفته شده در این تحقیق به مقایسه ی نمادهای مقاومت از جوانب گوناگونی در اشعار قیصر امین پور و سید حسن حسینی با جبرا ابراهیم جبرا و علی احمد سعید (آدونیس) و تعیین حدومرزآن هامی پردازیم(کفافی، 1382: 22-18).
زادگاه ادبیات تطبیقی فرانسه است و پژوهشگران فرانسوی نخستین کسانی بودند که این شیوه ی جدید را در تحقیقات ادبی خود رواج دادند. در سده ی هجدهم روحیه ی جدیدی بر ادبیات فرانسه غالب شد و نویسندگان را بر آن داشت که از مرزهای محدود فکری خود درگذرند و به جهانیان از دیدگاه دیگری بنگرند. این روحیه را به جهان وطنی ادبی- بی مرزی ادبی - تعبیر کرده اند.
با شروع این نظریه مترجمان زیادی دست به کارترجمه ی آثار مختلف از دیگر ملل و تمدن ها زدند و چون ادبیات تطبیقی خود زاییده ی تفکر جهان وطنی ادبی و بی مرزی بود خیلی زود گسترش یافت و از مرزهای زادگاهش فراتر رفت. همین امر باعث شد نظریه ها و مکاتب مختلفی در باب ادبیات تطبیقی بروز پیدا کند. از مهم ترین و تأثیرگذارترین مکاتب ادبیات تطبیقی مکتب فرانسه است. مکتب فرانسه، به تعیین حوزه های پژوهش در ادبیات تطبیقی توجه شایانی نمود. گرایش غالب در این مکتب آن است که ادبیات تطبیقی به بررسی
ص: 33
تطبیقی ادبیات مختلف محدود می شود. به نظر آن ها تنها زبان است که شخصیت ادبیاتی را که با ادبیات سایر ملل مقایسه می شود تعیین می کند. نمی توان ادبیات تطبیقی را نوعی بررسی تطبیقی شمرد که پیرامون دو مکتب ادبی در حوزه ی ادبیات یک زبان جریان دارد، بلکه بررسی تطبیقی باید در دو زبان متفاوت صورت بگیرد به گونه ای که ادبیات یک زبان با ادبیات زبان دیگر مقایسه شود؛ چنان که ضروری است این دو ادبیات با هم برخورد تاریخی هم داشته باشند.
مکتب آلمان شبیه مکتب فرانسه است، مبنایش برخورد تاریخی- با وجود اختلاف زبان آن ها- استوار است.در انگلیس، با بررسی ادبیات تطبیقی به نحوی که در فرانسه رایج بود آشنا نبودند، بلکه بررسی تطبیقی در انگلستان هر جا که مجال یافت و به این نام خوانده شد، رایج گشت. بنابراین بررسی تأثیر ادبیات کلاسیک بر ادبیات انگلیسی، بررسی روشمند بوده و «ادبیات تطبیقی» نامیده می شود.
ادبیات تطبیقی در آمریکا نیز به جنبه های گسترده تری می پردازد. نزد محققان این فن، ادبیات تطبیقی دربرگیرنده ی همه ی پژوهش های تطبیقی بین ادبیات مختلف یا بین ادبیات و سایر هنرها به طور خاص بوده و بین آن ها و دیگر معارف بشری به طور عام انجام می پذیرد.
مبنای ما در این پژوهش با توجه به کتاب ادبیات تطبیقی نوشته ی دکتر عبدالسلام کفافی، مکتب فرانسه است. ادبیات اسلامی ایرانی، از ادبیات عربی فراوان اقتباس کرده است. مثلاً اوزان شعر عربی به شعر فارسی راه یافته است، ادبیات تطبیقی دربرگیرنده ی همهی پژوهش های تطبیقی بین ادبیات مختلف یا بین ادبیات و سایر هنرها به طور خاص بوده و میان آن ها و دیگر معارف بشری به طور عام انجام می پذیرد. لیکن ایرانیان این اوزان را آن گونه که در عربی بوده به فارسی منتقل نکرده اند، بلکه برخی تعدیل هایی که با زبان آن ها مناسبت داشت در آن وارد ساخته و تغییراتی در آن پدید آوردند؛ همچنان که زبان فارسی، بسیاری از واژگان و تعابیر را از ادبیات عربی اقتباس کرد. پس از همه ی این ها ، فرهنگ اسلامی بر هر دو ادب ایرانی و عربی سایه افکند. ازاین رو ما مبانی مشترکی میان این دو ادب و همچنین میان هنرهای مشابه هر دو نزد خود یافتیم. بنابراین بررسی تطبیقی دو هنر مشابه در ادب عربی و فارسی، نتایجی پربار از میزان تأثیر و تأثر میان دو ادب برای ما به ارمغان آورد(نجفی، 1351: 448 و 435) (شورل، 1386: 70-53).
ص: 34
تحقیق و پژوهش در تلاقی ادبیات ملل جهان است. از این تلاقی نحوهی تأثیر و تأثرها ، محدوده ی آن ها، تغییراتی که به هنگام دادوستد در یک اثر به وجود می آید، چرایی آن تغییر،
شیوه ی هجرت تفکری از یک کشور به کشور دیگر موردنظر است. برای تفهیم این منظور به بررسی واژه ی «پرستو» به عنوان یک نماد در شعر عربی و فارسی می پردازیم.
هزار سال شعر فارسی با پرنده ای به نام پرستو سروکار داشته است. توضیحات لغت نویسان و شواهد شعری موجود نشان می دهد که این پرنده رمز سیاهی بوده و در هیچ کجای قلمرو زبان فارسی رمز بهار و کوچ به سوی بهار و تابستان نبوده است. حتی تا همین اواخر«مؤیّد ثابتی» که مقید به اصول قدیمی شعر بوده واژه ی پرستو را به عنوان نماد «سیاهی» در اشعار خود آورده است(همدانی، 1391: 283).
مثال:
برف آمد و سر کرد به هر برزن و هر کو
امسال گرامی است بسی آمدن او
گیتی زسپیدی شده چون سینه ی شهباز
گردون زسیاهی شده چون پرّ پرستو
«مؤیّد ثابتی»
در فرهنگ فارسی نیز کوچک ترین اشاره ای به ارتباط این پرنده با بهار نشده است. اما با نشر ترجمه هایی از شعر اروپایی می بینیم که اندک اندک به مناسبت اینکه در کشورهای سرد اروپایی، به خصوص انگلستان، مهاجرت این پرنده نشانه ای است از گرم شدن هوا و رسیدن بهار، در شعر فارسی معاصر هم پرستو رمز بهار می شود.
اینک نه تنها شاعران نو پرداز- به تأثیر ترجمه ی شعر اروپایی- بلکه شهریار هم تحت تأثیر همین فضای عوض شده ی شعر فارسی، می گوید:
کی بدین کلبه ی توفان زده
سر خواهی زد
ای پرستو که پیام آور
فروردینی
« شهریار»
و فکر می کنی که این پرنده از عصر رودکی رمز بهار بوده است.
شاعران معاصر دیگر نیز با استفاده از تأثیر ترجمه از زبان های اروپایی واژه ی « پرستو» را نماد «آمدن بهار» دانسته اند.
بهار آمد گل و
نسرین نیاورد
نسیمی بوی
فروردین نیاورد
پرستو آمد و از
گل خبر نیست
چرا گل با پرستو
هم سفر نیست
(ابتهاج، سیاه مشق49:2)
ص: 35
نخستین جایی که برای اولین بار در زبان فارسی از پرستو به عنوان نماد بهار یاد شده است قطعه ی «نغمه ی پیراهن» از نوشته های مرحوم اعتصام الملک است که باید ترجمه ای باشد از یک شعر اروپایی. اگرچه در مجله ی بهار ترجمه بودن آن قید نشده است.
ممکن است کسانی بگویند، در ادب و فرهنگ گذشته ی ما نیز رابطه ای میان پرستو و بهار و تابستان بوده است. به دلیل ضرب المثلی که دهخدا در امثال وحکم نقل کرده است با عنوان «از یک پرستو تابستان نشود». وی این ضرب المثل یا حکمت هیچ گونه انعکاسی در شعر و ادب ما ندارد و تا جایی که تحقیق شده است یک ضرب المثل یونانی است که از طریق ترجمه ی آثار ارسطو وارد کتب اخلاق و حکمت ما شده است و نشان می دهد که از روزگار باستان، در ذهنیت غربی میان پرستو، تابستان و بهار رابطه ای بوده است که در زبان یونانی این ضرب المثل در عصر ارسطو و قبل از او، جریان یافته است.
خواجه نصیرالدین طوسی، در اخلاق ناصری می گوید حکیم ارسطالیس مثل زده است که «یک خطّاف(پرستو) که ظاهر شود مبشّر نبود به فصل بهار و یک روز که معتدل افتد دلیل نباشد بر معاودت موسم اعتدال...» به جز همین یک مورد که ریشه ی آن در فرهنگ یونانی است و ضرب المثل بوده است که ارسطو به کار برده است مورد دیگری در ادبیات فارسی و عربی ، در باب رابطه ی پرستو و بهار شاید وجود نداشته باشد و اگر باشد الهام گرفته از همین ضرب المثل یونانی است.
موارد دیگر نیز شاهد این مدعاست از جمله از سخن ارسطو در اخلاق نیکو مأخوس کتاب اول فصل هفتم که می گوید:
« با یک پرستو تابستان نمی شود» و در ادبیات اروپایی به قرینه ی این سخن او عبارات بسیاری از ادیبان و شاعران دوره های قدیم و جدید به وجود آمده است(از قبیل سخن جان هی وود(امثال، بخش 2، فصل پنجم) که عین گفتار ارسطو را آورده و نیز سخن نُرث بروک که گفته است: «یک پرستو بهار را ثابت نمی کند» و سروانتس در «دون کیخوته» (دون کیشوت» (بخش یکم، کتاب دوم، فصل چهارم) که گفته است: « یک پرستو هرگز بهار نمی آورد» و در عصر خودمان رُبرت لاولی در 1961 برخلاف همه گفت: «یک پرستو، یک بهار می سازد».
نکته قابل یادآوری این است که در شعر معاصر عرب نیز همین تحول در تغییر این «رمز» اتفاق افتاده است و چیزی که در ادبیات هزار و پانصد ساله ی عرب سابقه نداشته است، در همین قرن حاضر به تأثیر از شهر اروپایی حاصل شده است، مثلاً در شعر عبدالوهاب البیاتی
ص: 36
می خوانیم:
«یا فا» نَعُوذُ الیک مع الحصاد
ای سرزمین یا فا! به سوی تو خواهیم آمد، همراه فصل درو
و مع السنو نو و الربیع
و با پرستو و بهار
و مع الرفاق العائدین من المنافی و السبحون
و با یاران بازگشته از تبعید و زندان
و مع الضحی و القبرات
و با چاشتگاه فراخ و چکاوک ها
و الأمّهات ...
و مادران
(البیاتی، 1955 : 264)
ولی در تمام شعرهای کلاسیک عرب و کتب لغت و جانورشناسی موجود در عربی چنین اطلاعی درباره ی رابطه ی پرستو و بهار دیده نمی شود؛ مثلاً دمیری در حیوﺓ الحیوان نه در ماده ی «خطّاف» و نه در «سنونو» که همه چیز را در باب این پرنده گفته است، کوچک ترین اشاره ای به ارتباط آن با بهار یا تابستان نکرده است و عجیب است که فقط یک بیت در ضمن قطعه ای در باب خطّاف «پرستو» آمده است.
تصیف لدینا ثم تشتو بارضها
ففی کلّ عامٍ نلتقی ثم نفترق
(دمیری، 1394: 17)
که از ابواسحاق صابی (384-313 ﻫ. ق) و صابی یک شاعر مسلمان نیست و بر مذهب صابئه بوده است و آنان به طور طبیعی، فرهنگشان ریشه های غیر عربی و غیر اسلامی داشته است.
بسیار طبیعی است که صابی در این رابطه برقرار کردن میان پرستو و فصل، متأثر از فرهنگ مسیحیان و میراث یونانی بوده باشد. و ای بسا که به ترجمه ی یک شعر غیر عربی با یک حکمت غیر عربی نظر داشته باشد(شفیعی کدکنی، 1390 : 266-260).
ص: 37
عنوان ادبیات پایداری معمولاً به آثاری اطلاق می شود که تحت تأثیر شرایطی چون اختناق و استبداد داخلی، نبود آزادی های فردی و اجتماعی، قانون گریزی و قانون ستیزی با پایگاه های قدرت، غصب قدرت و سرزمین و سرمایه های ملی و فردی و ... شکل می گیرند. بنابراین جان مایه ی این آثار ستیز با بیداد داخلی یا تجاوزگر بیرونی در همه حوزه های سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی و ایستادگی در برابر جریان های ضد آزادی است.
صرف نظر از ویژگی های کلی این نوع ادبیات، آنچه وجه ممیزه ی آن از سایر مقوله های ادبی است، در پیام و مضمون آن نهفته است. بدین معنا که آثاری ازاین دست اغلب آیینه ی دردها و مظلومیت های مردمی هستند که قربانی نظام های استبدادی شده اند. این آثار ضمن القای امید به آینده و نوید دادن پیروزی موعود، دعوت به مبارزه و ایستادگی در برابر ظلم و ستم، ستایش آزادی و آزادگی، ارج نهادن به سرزمین مألوف و شهیدان و جان باختگان وطن را در بطن خود دارند.
یکی از دغدغه های اصلی نویسندگان و شاعران این نوع ادبیات، بی هویتی نسلی
ص: 38
است که رفاه غربت، آن ها را از درد و رنج ملت خویش غافل کرده است. ازاین روست که می کوشد با طرح نمادهای اسطوره ای ملی و تاریخی، عرق وطن دوستی و دفاع از آب وخاک و تلاش برای رسیدن به وضع مطلوب( به جای تن دادن به وضع موجود) را در افراد ایجاد کنند.
نخستین و بایسته ترین گام در بحث و تحلیل هر مقوله ای، شناخت جغرافیای آن موضوع و ترسیم مرزهای آن است. بی گمان برای بسیاری از موضوعات فراخنا و گستره ای بی مرز می توان قائل شد و این شیوه ای است که در حوزه علوم انسانی متداول تر است و البته جز گره افکنی در کار و ایجاد ابهام و سردرگمی ره آوردی ندارد. ادبیات مقاومت یا پایداری نیز مصون از این خطرگاه نیست. می توان دامنه ی ادبیات پایداری را به هر نوع ایستادگی و رویارویی انسان که در قالب شعر و نثر ظهور و بروز می یابد گسترش داد.
در این صورت سروده های نخستین انسان در ستیز با عناصر طبیعت و عوامل مرموز مؤثر در سرنوشت، نوشته ها و سروده هایی که ستیز انسان با خویش و خواهش های شکننده و اسارت آفرین را بازمی گویند و همه آثاری که به جنگ های تاریخ ملت هابرمی گردند، در قلمرو ادبیات پایداری قرار می گیرند. اما این شیوه تحلیل و تبیین و اعتقاد به چنین میدان فراخ و بی مرزی نه علمی است و نه منطقی. از نظرگاه علمی، ادبیات پایداری به مجموعه آثاری اطلاق می شود که
از زشتی ها و پلشتی های بیداد داخلی یا تجاوزگر بیرونی، در همه حوزه های سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی، با زبانی هنری(ادیبانه) سخن می گوید. برخی از این آثار، « پیش از رخ نمودن فاجعه، برخی در میان جنگ یا پس از رخ دادن شکست وارد میدان می شوند و برخی پس از پایان یافتن کار- بی درنگ یا پس از گذشت زمان- به نگارش« تاریخ، آن می پردازند»( سنگری، 1383: 35).
کاربرد عنوان« ادبیات پایداری» بسیار جوان است و عمدتاً به سروده ها، نمایش نامه ها، داستان های کوتاه و بلند، قطعات ادبی، طنزها، حسب حال ها، نامه ها و آثاری گفته می شود که در همین سده نوشته و آفریده شده اند و روح ستیز با جریان های ضد آزادی و ایستادگی در مقابل آن ها را نشان می دهند و متضمن رهایی و رشد و بالندگی جامعه های انسانی هستند.
ص: 39
زندگی بشر همواره توأم با تلاش و مقاومت در برابر ناملایمات بوده است. تلاش و مبارزه برای بقا، از ابتدای زندگی غارنشینی بشر اولیه همواره در پی بقا بوده و با ناسازگاری های اطرافش(اعم از خشم طبیعت و حیوانات وحشی و حتی اقوام دیگر) به نوعی در حال مبارزه بوده است.
هرچقدرآگاهی ها و دانسته های بشر بیشتر شده ، مبارزه او هدفمندتر شده است. درواقع شناخت باعث شده تا مبارزه او آگاهانه تر باشد. گویی مبارزه جزئی لاینفک از زندگی بشر است. اما سؤال اینجاست: آیا همه ی مبارزات از ارزش یکسانی برخوردارند؟ آیا همان اهمیتی که مبارزه و رویارویی با حیوانی درنده و وحشی در زندگی بشر اولیه داشت، امروزه نیز از همان درجه ی اعتبار برخوردار است؟ یا اینکه این رویارویی برای انسان امروز ناملموس و شاید مضحک به نظر می آید؟!
اگر در کشاکش این مبارزات، اثری ادبی آفریده شود، می توان نام تمام انواع آن را ادبیات پایداری و مقاومت نهاد؟ یا اینکه به قول غالی شکری: این آفرینش ادبی، یک واکنش طبیعی و ذاتی انسان است در برابر عوامل ناتوانی و سستی که در لحظات شکست برای انسان روی می دهد ابتدا باید با تعریف جنگ آشنا شویم و سپس به انواع مقاومت و رویارویی در برابر جنگ بپردازیم « جنگ ادامه سیاست است و عملی ست خشونت آمیز که هدفش وادار کردن حریف به اجرای خواسته های طرف دیگر است. بنابراین مفهوم جنگ در عمل، رودررویی سازمان یافته ی دو یا چند دولت بر سر اهداف از پیش تعیین شده است(محمدی روزبهانی، 1389 : 17).
به عبارت دیگر، جنگ قاعده ای است که به دو یا چند گروه متخاصم امکان می دهد تا به اتکای نیروهای مسلح علیه یکدیگر عمل کنند. برای شروع و ادامه جنگ باید یک نابرابری اقتصادی، سیاسی، نظامی یا اختلاف سیاسی و یا نفوذ استراتژیک وجود داشته باشد.»
با تعریفی که از جنگ بیان شد، این پدیده می تواند به دو شکل ظهور و بروز کند.
- جنگ داخلی
- جنگ بیرونی
آیا بین جنگ داخلی و جنگ بیرونی تفاوتی وجود دارد؟ آیا مجاهدان و مبارزان با
ص: 40
همان شورونشاط و نیرویی که با متجاوز بیرونی می جنگند با دشمن داخلی نیز به ستیز برمی خیزند؟ مسلماً فرق آشکاری بین جنگ های داخلی و بیرونی وجود دارد. جنگی که هدف آن بریدن و کوتاه کردن دست متجاوز خارجی است و جنگی که هدف آن تغییر نظام اجتماعی حاکم است.
محمد مددپور در مقاله:«تأملاتی در باب ماهیت و ذات هنر و ادبیات دفاع مقدس»، برای مقاومت نیز انواعی قائل است: مقاومت دو نوع است انقلابی و شورشی: مقاومت انقلابی در مقام نفی کل عالم موجود و رسیدن به عالم موعود یا آماده شدن برای زندگی در چنین عالمی است. اما مقاومت شورشی به نوعی استبداد یا دیکتاتور با تغییر قانون اساسی و طبقه حاکم و رژیم سیاسی و امثال آن است. موضوع تفکر انقلابیون، گذر از عالم کنونی است(مددپور، 1386: 5-2).
همان گونه که در ابتدا گفتیم، در یک جمله می توان ادب مقاومت را نوعی واکنش قلمداد کرد، که در هنگام رخ دادن حادثه و فاجعه ای همچون جنگ ظهور می کند. مسلماً نوع مبارزه- اینکه جنگ داخلی باشد یا بیرونی، تجاوز بیگانه به میهن و اشغال سرزمین باشد و یا جنگ های چریکی باشد- در آفرینش پدیده ادبی تأثیرگذار است. گویی ضربان ادب پایداری با شدت و ضعف مبارزه بالا و پایین می آید و گاهی برعکس، تأثیر این اثر هنری آن چنان عظیم است که بر شدت و ضعف مقاومت و مبارزه تأثیر مثبت می گذارد.
شکری غالی، شکل های گوناگون ادب پایداری را که در جریان مبارزه به وجود می آید، این چنین بیان می کند: برخی آثار پیش از رخ نمودن فاجعه در برابر آن می ایستند و تا حد ایفای یک رسالت تاریخی اوج می گیرند. برخی در میان جنگ یا پس از رخ دادن شکست وارد میدان می شوند و برخی پس از پایان یافتن کار- بی درنگ یا پس از گذشت زمان- به نگارش«تاریخ» آن می پردازند..
با این حال شکل های ادب پایداری را می توان در سه بخش: پیش از فاجعه، هم زمان با فاجعه و پس از فاجعه دسته بندی کرد. این تقسیم بندی را حتی می توان در آثار یک نویسنده مورد بررسی قرار داد. گاهی نویسنده صرفاً نگاهی ناسیونالیستی و جنبه عاطفی صرف دارد. گاهی نیز جنبه اجتماعی آن قوی تر می شود و زبان حال مردم ستمدیده و مبارزان و مجاهدان می گردد و گاهی نیز مبارزه به علت طولانی شدن آن-
ص: 41
مانند مبارزات مردم مظلوم فلسطین- جزء لاینفک زندگی به شمار می رود که در شکل اخیر خطر یأس و ناامیدی و خستگی از سوی شاعر مقاومت می تواند به مبارزه صدمه وارد کند(محمدی روزبهانی، 1389 : 18-16).
در تعریف ادبیات مقاومت، پس از قدری تأمل نسبت به تعاریف موجود در این زمینه کاملاً مشخص می شود که: عموماً شتاب زدگی و کلی گویی، حرف اول را می زند. این کلی گویی باعث شده که متأسفانه اشخاص به بیراهه روند و مثلاً در مواردی اشعاری را که بیشتر حالت فخریه دارد، جزو ادب مقاومت به شمار آورند. البته؛ شاید اصلی ترین آفت این باشد که چون ادبیات ما به طور جدی پس از جنگ هشت ساله با عراق رو به سوی ادب مقاومت آورده، نگاه صرفاً ارزشی به مقولات مربوط به جنگ به تعریف ادبیات مقاومت هم رسوخ کرده و باعث شد که تعریف علمی کمتر مورد توجه باشد.
با این وجود با بیان نظرگاه های متفاوت می توان به چالش هایی که در این زمینه وجود دارد، پی برد؛ سپس به تعریف دقیق آن پرداخت.
بعضی شعر مقاومت را شعری شعاری می دانند و معتقدند این شعر همان کارکردی را دارد که شعار به هنگام ضرورت دارد. فرلیمو در مقدمه ای بر کتاب«اشعار جنگ» در سال 1970 می نویسد: «شعر مقاومت نوعی شعار است. مانند شعارهایی که به دلیل ضرورت و از میان واقعیت ها سر می زند. شعری فراتر از قلب ها که عزم و اراده را برای آینده تحکیم می سازد. در شعر مقاومت از استعاره ها و تشبیهات پیچیده خبری نیست بلکه احساس آن سیال و روان جاری می شود و بر قلب هامی نشیند و به همین دلیل شاعر سازنده سرودهای ملی نقش بس حساسی دارد».
زیرا شعر در شکل سرود، تجسم وحدت می گردد. شعر مقاومت محرک و مخالف نظم موجود است. شعر این شاعر که از زبان کارگر محروم بیان شده است. در همه جا از رنج و حتی از تفاوت عشق او و عشق افراد مرفه جامعه حرف می زند. اما دراین باره باید گفت: هرچند شعر شعاری در بحبوحه ی جنگ و مبارزه کارکردی همچون تهییج و ترغیب را نیز با خود به همراه دارد، اما ازآنجاکه ادبیات یک ملت پس از گذشت سال ها، برگی از تاریخ آن سرزمین محسوب
می شود؛ که می توان از طریق آن به واقعیت های
ص: 42
روزگاران گذشته پی برد و از آن روی که ادبیات کارکردی فرازمانی و فرا مکانی دارد، پس شعر شعاری بر اثر گذشت زمان اهمیت خود را از هر دو صورت از دست می دهد و خواننده بعد از گذشت سال ها، احساس نزدیکی چندانی با آن نخواهد کرد.بعضی نیز در تعریفی که از ادبیات مقاومت ارائه کرده اند، دامنه وسیعی را برای آن قائل شده اند: می توان دامنه ادبیات پایداری را به هر نوع ایستادگی و رویارویی انسان که در قالب شعر و نثر ظهور و بروز می یابد گسترش داد. همچنان که خود سنگری تأکید می کند این شیوه تحلیل و اعتقاد به چنین میدان بی مرزی، نه علمی و نه منطقی است.
بر اساس تعریفی که محمدرضا سنگری از ادبیات مقاومت در کتاب نقد و بررسی ادبیات منظوم دفاع مقدس ارائه می دهد، این ادبیات را می توان به سه بخش تقسیم کرد:
1- ادبیات پایداری طبیعی( در مبارزه با مشکلات طبیعت)
2- ادبیات پایداری انقلابی( در جوشش و غلیان علیه وضعیت موجود)
3- ادبیات پایداری مقاومت ( در مقابله و مواجهه با حملات بیگانگان)
چرا که ادبیات و هنری که در گرماگرم مبارزه و جهاد بر اساس تفکری والا صورت می گیرد، با ادبیاتی که در برابر واکنش آدمی با عناصر طبیعت روی می دهد، اختلاف ماهوی دارد و در یک سطح نیستند(سنگری، 1380: 24-20).
باربارا هارلو استاد دانشگاه تگزاس آمریکا، ارتباط تنگاتنگی بین ادبیات مقاومت و ادبیات جهان سوم قائل است. چرا که ادبیات مقاومت، حول محور مبارزه انسان با بیدادگری و ستم و ظلم می گردد و هیچ گاه در چارچوب قواعد تحمیلی نمی گنجد.
وی در کتاب ادب مقاومت « Resistance Literature» می نویسد: شعر مقاومت واکنش جمعی را در برابر سلطه ظلم بسیج می کند. شعر مقاومت شعر پویا بوده که می تواند به کانالی برای بیان حرف های ستمدیده به ستمگر باشد. شعر مقاومت برخلاف قواعد مرسوم ادبی غرب است و از حصار تنگ شخصی بیرون می آید و پیامی جهانی می یابد(هارلو، 1987: 20)..
جالب است که غالی شکری نیز در مقدمه کتاب مقاومت، همه آثار ادبیات پایداری را به گونه ای مبارزه با امپریالیسم می داند که هنرمند امروزین جهان ما با جنگ افزار ادب خود می خواهد اندیشه آمریکایی، احساس آمریکایی و به گونه ای کلی
ص: 43
آمریکازدگی را که چون اختاپوس بر سراسر گیتی پنجه افکنده است، از بیخ و بن برکند. تصفیه درونی از ته نشست های امپریالیسم بافت بنیادی آثار ادبی همه هنرمندان پیکارگر امروزی است(سنگری، 1380: 25)..
اگر از دیدگاهی ابتدایی، ادبیات مقاومت را نوعی ستیز و جدال با وضعیت موجود بدانیم، به این معناست که مهم ترین عنصر ادب مقاومت تحولات اجتماعی است. یعنی بستری به نام حوادث اجتماعی باید وجود داشته باشد و چون تحولات، دگرگونی ها و التهاب های اجتماعی در متن زندگی توده مردم روی می دهد، عامل دیگر ادبیات مقاومت توده مردم هستند. شناخت ادبیات مقاومت بدون وجود توده مردمی امکان پذیر نیست.
ادبیات مقاومت زمانی معنا و مفهوم پیدا می کند که پای توده مردم، اجتماع و ملت ها در میان است. درواقعمی توان گفت ادبیات مقاومت زبان مردمی است که در برابر استبداد داخلی یا خارجی، حمله و هجوم بیگانگان، اشغال سرزمین به وسیله ی دولتی متجاوز و بیداد و ستم داخلی او به مبارزه برمی خیزند و در این هنگام ادب مقاومت سر برمی آورد و مردم را ترغیب و تهییج به مبارزه در برابر ظلم و بیداد و یا دفاع در برابر هجوم می کند. ادب مقاومت زبان توده مردمی و اجتماع عام انسانی است. گاهی که خفقان داخلی و استبداد و سانسور قدرت صراحت را از هنرمند بگیرد، زبان به سوی رمز و اشاره و سمبل می رود (سنگری، 1380: 26).
در یک تعریف کوتاه و منسجم در تعریف ادبیات مقاومت می توان گفت: ادب مقاومت به دسته ای از آثار ادبی گفته می شود که در متن زندگی مردم و در گیرودار تحولات اجتماعی به وجود می آید و جنگ فقط بستر به وجود آمدن آن نیست.
(استبداد داخلی، هجوم خارجی و اشغال می تواند بسترهای دیگر این ادبیات باشد.) زیربنای ادب مقاومت، ادبیات متعهد است. تعهد و رسالتی که برای رسیدن به وضعیت مطلوب از زبان هنرمند مقاومت بروز می کند. به علت آنکه ادب مقاومت- که بازتاب تحولات اجتماعی یک جامعه است- در چارچوب زمانی و مکانی خاص نمی گنجد، می تواند همدلی و مشارکت دیگر هنرمندان از کشورهای مختلف را در پی داشته باشد و جلوه های گوناگونی از ادب مقاومت را می توان مشاهده کرد؛ قبل از حادثه، در بین حادثه و بعد از حادثه. همچنین در هر دوره تاریخی با
ص: 44
توجه به سیر حوادث و تحولات اجتماعی، ادب مقاومت متناسب با بافت زبانی و حتی موضوعی و محتوایی، ویژه می شود.
نکته مهم اینکه، ادبیات مقاومت به معنای اصلی و واقعی کلمه، ادبیاتی سفارشی و حکومتی نیست که اگر چنین باشد، دیگر زبان توده مردم نیست، بلکه نشان دهنده ی فکر حاکم بر جامعه است که با استفاده از زور و سرمایه توان این را دارد تا ظلم و جور خود را، دفاع در برابر تروریست ها و خرابکارها نشان دهد و مدافعان را مهاجم جلوه دهد(سنگری، 1380: 28).
بر اساس آنچه گفته شد، می توان مؤلفه های اصلی شعر مقاومت را چنین برشمرد:
1. شعر مقاومت، شعری پیشرو و پیشتاز تحولات و دگرگونی های جامعه است.
1. شعر مقاومت، شعر توده هاست و از همین رو مصلحت جامعه را بر هر چیز دیگری از جمله منفعت اشخاص، احزاب، گروه ها و طبقه حاکم ترجیح می دهد.
2. شعر مقاومت، در ظاهر چهره ای خشن و جنگ طلب دارد.
3. شعر مقاومت، بهره مند از نماد و رمز و استعاره است.
4. شعر مقاومت، القاکننده ی امید به آینده و پیروزی و دعوت کننده به مبارزه در برابر بیداد است
5. شعر مقاومت، شعری منتقد نسبت به وضعیت ناهنجار کنونی است.
6. شعر مقاومت، نسبت به پدیده ها نگاهی جزئی نگر و ریزبین دارد.
7. شعر مقاومت، حافظ پیروزیهای به دست آمده و نگران از دست دادن ارزشها و آرمان هاست (سنگری، 1380: 29).
همان گونه که نقش افراد در مواجهه با جنگ متفاوت است. نقش ملت ها نیز چنین است. اما باید دانست که این تفاوت ها هرگز به معنای برتری ملتی بر ملت دیگر و یا فردی بر فرد دیگر نیست. گویی حدیث پایداری و مقاومت توده ها که جوهره اصلی آن ایستادگی است حدیث نامکرری است که از هر زبانی که بشنوی خوش است. اگر چه عموماً هنگامی که سخن از پیشینه ادب پایداری می شود، سابقه ی آن را به جنگ جهانی دوم نسبت می دهند، اما دومینیک هیبرد اصطلاح شاعر
ص: 45
جنگ را مربوط به جنگ جهانی اول می داند. او معتقد است: اصطلاح شاعر جنگ برای برنامه ریزان درسی و مباحث عمومی مهم است و اگرچه تعریف دقیق همه پسندی برای آن وجود ندارد، اما جایگزینی هم ندارد. او عامل مشترک همه ی شعرهای جنگ را جنگ می داند، البته نه فقط به عنوان مضمون آن ها بلکه شیوه تأثیرپذیری شاعران جنگ از جنگ هم جالب است.
برخی اندیشمندان شاعر جنگ را به اندازه خود سال 1914م – سال آغاز جنگ جهانی اول – مهم می دانند چون از او انتظار می رفت یک نماینده، یک پیامبر... قهرمان و تسکین دهنده باشد. برخی هم معتقدند شاعر جنگ باید به جنگ اعتراض کند و برخی دیگر نیز رویکردی ادبی و نه سیاسی را ملاک قرار می دهند.
در سال1915 م توجه عمومی به سرباز شاعرانجلب گشت و شعر سرایی مردانی که واقعاً خودشان می جنگیدند تقویت شد. اگرچه اغلب آن آثار ارزش ادبی اندکی دارند و بیشتر منظومه اند تا شعر. به این علت برخی بر این باورند جنگ بیشتر خود شاعران را پرورش داد تا شعر جنگ را. رزمندگان شاعر در گزارش ترس غیرقابل بیان، موفق بودند.
ادبیات جنگ جهانی نخست به حوزه ی پژوهشی تبدیل شده است که رشته های متنوع بسیاری را در برمی گیرد. حوزه هایی مانند شعر (چه خوب و چه بد، شخصی یا حماسی) یادداشت ها و روز نگاشت های رزمندگان(خواه مشهور، خواه عادی) خود زیست نگاری(از جمله نمونه های غیر داستانی و داستانی آن) داستان کوتاه و رمان ها( خواه نوشته رزمندگان، خواه غیر رزمندگان) و نامه ها( به جبهه ها و از جبهه ها) را به عنوان جنگ جهانی نخست بررسی کرده اند .
به نظر می رسد تقریباً هر نوع نوشته ای را اکنون بتوان « ادبیات» در نظر گرفت. اما سابقه مباحث نظری جدی درباره ادبیات مقاومت به جنگ جهانی دوم برمی گردد. پس از جنگ جهانی در اروپا و به ویژه فرانسه، متفکران و هنرمندان تحت تأثیر جنگ و نهضت مقاومت به این برداشت کلی رسیدند که باید در تحولات جامعه شرکت فعال داشته باشند. مروجان این عقیده از جمله سارتر و کامو قائل به نوعی التزام و تعهد در هنر بودند.
شکری غالی، شعر پایداری فرانسه را در گرماگرم جنگ جهانی دوم سرآغاز ادب
ص: 46
پایداری می داند و نقش سخن سرایان در نبرد میهن بر ضد نازیسم را نقش مهم و ویژه ای می داند. وی در کتاب ادب المقاومه چنین می گوید: جنبش پایداری فرانسه یکی از زیباترین چهره های پیکار انسانی بود زیرا بیش از یک چهارم میلیون از افراد غیر ارتشی در آن شرکت کردند با گرایش های گوناگون. چکامه های لوئی آراگون از نخستین آزمون ها بودند که توانست خود را از دید کارگزاران پنهان کند. شعر او ورد هر زبانی گشت و او را سخن سرای پایداری می نامند.پس اگرچه به نظر دومینیک هیبرد، آغاز شعر جنگ (مقاومت)، را می توان جنگ جهانی اول دانست. اما این تاریخ بیشتر به مقدمه ای برای حوزه های پژوهشی تبدیل شده است. چرا که شعرهای این زمان حالت روز نگاشت داشته و مؤلفه هایی که ما در شعر مقاومت به دنبال آن هستیم، در آن وجود ندارد.
به عنوان نمونه هیبرد در مورد شاعر جوان ایتالیایی- سیلیکن- که شاعر جنگ بوده، چنین می گوید: سیلیکن بر اساس مبانی محکمی می نویسد و یکی از آن ها این است که جنگ کلاً پلید است و شعر راستین نباید چیزی به جنگ بگوید یا حتی به نظر نرسد که چنین می گوید. سیلیکن در شعر «آغاز روز در سنگرها» خواننده را در تله ای قرار می دهد که پوچی جنگ و مسؤولیت انسان را در برابر آن مشاهده کند.
همان گونه که مشاهده کردیم، اشعار شاعر جوان ایتالیایی که شاعر جنگ است، به جای اینکه تهییج کننده و ترغیب کننده به سوی مقاومت باشد. همه فلسفه پایداری و مقاومت را زیر سؤال می برد. پس آنچه به عنوان آغازی برای ادبیات مقاومت می توان قائل شد، به بعد از جنگ جهانی دوم در اروپا برمی گردد. ازآنجاکه این آغاز هم زمان با رواج نظریه التزام و تعهد در شعر بوده،
شاعران خود را متعهد دانستند که نسبت به آنچه در جامعه روی می دهد، بی تفاوت نباشند حوادث و پیشامدهای ناگوار چون جنگ قتل و غارت و آوارگی از اولین زمینه های شکوفایی ادبیات مقاومت است، چراکه حوادث با شعر رابطه ای دوسویه دارند حوادث بر هر انسانی تأثیر می گذارد و در شاعر به گونه ای دیگر.
به طور کلی حوادث و رویدادها بر ادبیات مقاومت جهان تأثیر بسزایی گذاشته « نیمه دوم قرن بیستم جهان بستر حوادث تلخی بود حوادثی که در ترسیم ادب مقاومت ملت ها نقش ویژه ای داشت. حاکمیت تفکر مارکسیستی بر اغلب
ص: 47
جنبش های آزادی بخش و رواج اندیشه های قومیت گرایی و ناسیونالیستی در کشورهای تازه استقلال یافته، مفاهیم ادب مقاومت را در حوزه وطن پرستی تفاخر به پیشینه تمدن و فرهنگ، قهرمان پروری، نمای آزادی های اجتماعی و در شکل نسبتاً مطلوب خود ستایش جوهره انسانیت، محدود کرده بود. بر این اساس احساسات بشری تظاهری جز بروز هیجانات سطحی چون انتقام و نفرت نداشت، در قلمرو ادیان الهی نیز که بنیاد جوامع دینی بر آن استوار است، تنها اسلام دارای تعلیمات خاص در زمینه جهاد و دفاع از وطن است. حتی الهیات سیاسی و رهایی بخش کشورهای عرب متأثر از تعالیم مارکسیستی و ناسیونالیستی است. در کوران سال های پس از جنگ جهانی دوم، پرستش وطن و سرزمین به تأثیر از ادب پایداری روسیه، در کشورهای خاورمیانه و امریکای جنوبی و حتی آسیای دور رواج داشت. (سنگری، 1380: 22-24).
پایداری یکی از واقعیت های مهم زندگی بشر است در کنار دو جریان مرگ و زندگی، یکی از برترین ویژگی های هنر انسانی این است که با توجه به شرایط مکانی و زمانی دست به خلق اثر می زند و علاوه بر اینکه روایت کننده است، باعث بسیج جمعی در برابر سلطه می شود. برای پیدایش و به وجود آمدن ادب و شعر مقاومت(به طور کلی هنر مقاومت) باید زمینه ها و عواملی وجود داشته باشد.
در یک نگاه کلی هنگامی که جامعه ای دچار نظامی مستبد یا غاصب شود، به طوری که آزادی و حقوق اولیه اجتماعی افراد سلب شود، ادبیات مقاومت شکل می گیرد.مهم ترین عوامل عبارتند از: استبداد و اختناق داخلی، عدم آزادی بیان، حاکمیت ضد مردمی و اجتماع، غصب سرزمین و سرمایه های ملی، تجاوز به اعتقادات و ارزش ها( اعم از دینی و غیردینی) .
نکته ای در اینجا قابل ذکر است، ممکن است ادبیاتی در زمان و مکان خاصی در مقابل حکومتی کاملاً مردمی قد علم کند و به خاطر منافع جزئی یا گروهی خویش به سرایش شعر مقاومت بپردازد. مسلماً این مقاومت، مقاومتی مثبت و مردم مدار نیست. از این نوع اشعار باید با عنوان
اشعار سیاسی یاد کرد، که معمولاً نشانگر طرز تفکر خاصی در برابر تفکر حاکم و رایج و مردمی در جامعه است. (که البته شاید در مواقعی می تواند تهییج کننده مردم بر ضد
ص: 48
حاکمیت باشد، چه به حق و چه به ناحق).
این نکته به روشنی نشان می دهد: تعریف ما از ادبیات پایداری و مقاومت باید خاص تر و دقیق تر ارائه شود. منطقی به نظر نمی رسد که یک تعریف از شعر مقاومت و پایداری ارائه دهیم، آنگاه شعر حماسی، شعر اعتراض، شعر انتقادی، شعر کارگری، شعر انقلاب و شعر سیاسی را که هر کدام تعریف خاصی دارند، شعر مقاومت بدانیم .شاید بتوان آن ها را زیرشاخه ای از شعر مقاومت دانست ولی به خودی خود نمی تواند شعر مقاومت باشند.(برای نمونه می توان از شعر مقاومت و مردمی فلسطین علیه نظام غاصب صهیونیستی یادکرد که هرچند بر ضد حاکمیت است اما با شعر مقاومتی که مثلاً در زمان حکومت ملی مصدق توسط عده ای توده ای حافظ منافع شوروی سروده می شد، تفاوت بنیادین دارد.)
درباره خاستگاه ادب مقاومت و ریشه های آن می توان سه خاستگاه یا ریشه برای شکل گیری ادب مقاومت عنوان کرد:
هنرمند انقلابی چرا به خلق و آفرینش ادبیات مقاومت همت می گمارد؟ پاسخ این است که این رفتار در تعالی و رشد شخصیت هنرمند ریشه می دواند آنگاه که نظام ارزشی فرد از قلمرو منافع شخصی فراتر می رود و انسان خدا گونه شده و درصددخدا گونه کردن جامعه خود و جهان برمی آید. ناگزیر با ضد ارزش هایی که نمودهای کفر و شرکند می ستیزد، هنر و ادبیات او نیز به این سمت رو می کند؛ یعنی ادبیات مقاومت نضج می یابد.
ادبیات مقاومت در غار متولد نمی شود، بلکه معلول عوامل و شرایط اجتماعی خاص نیز هست؛ یعنی ابتدا باید در جامعه صاحبان زر و زور وجود داشته باشند و یا جامعه توسط بیدادگران داخلی یا خارجی از نظر فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و یا نظامی مورد هجوم باشد، آنگاه هنرمند و ادیب، به عنوان روشنفکر یا مصلح اجتماعی با زبان یا قلم به مبارزه برخیزد.
ادبیات مقاومت همان گونه که محصول شرایط اجتماعی و روانی خاصی است،
ص: 49
معلول نگرش خاص به خدا، جهان، جامعه و انسان و دین نیز هست. یعنی هر نوع معرفت و نگرشی ادبیات
انقلاب یا ادبیات مقاومت را پدیدنمی آورد. می توان چنین نتیجه گرفت که خاستگاه ادبیات مقاومت حاصل نوعی تحول است یا در خود و یا در جامعه (سنگری، 1380: 20 و 19).
همان گونه که گفتیم ادبیات پایداری ادبیاتی است که با تکیه بر ویژگی ملّیت یا دین، انسان ها را به مبارزه علیه استبداد، حقارت و بندگی، ترغیب می کند و یا به توصیف صحنه های نبرد می پردازد. این نوع اشعار متناسب با تکیه گاه خود، انواعی دارد:
1- سروده هایی که با تکیه بر ملیت به شرح احوال و اعمال خارق العاده قهرمانان جنگ و مبارزه ی آن ها متمرکز می شود. هم چون تمام اشعار حماسی ملی گذشته ی ما مثل: گشتاسب نامه، گرشاسب نامه، شاهنامه، امیر حمزه، حسین کرد شبستری و ...
2- حماسه های تاریخی و مذهبی که سروده هایی است در توصیف جنگ های سلاطین گذشته و دلاوری های سپاهیان ممدوح و خواری دشمن و گاه شخصیت های بزرگ مذهبی. از این نوع اشعار در بیشتر دیوان های قرن 5 و 6 ﻫ دیده می شود مانند: دیوان های عنصری، انوری، فرخی و رشیدالدین وطواط.
3- سروده هایی با عنوان اعتراض علیه ظلم و مقابله با حاکمان جور با هدف آگاه ساختن مردم و ترغیب آن ها برای مقابله با ستم پیشگان مانند: سروده های ناصرخسرو، سیف فرغانی و بسیاری از شاعران دوره ی مشروطیت.
4- سروده هایی که با مضمون عدالت خواهی و نوع دوستی از ظلم حاکم بر کشورهایی چون فلسطین، بوسنی، ویتنام و ... ابراز درد می کند.
5- سروده هایی برگرفته از اعتقادات مردم در مورد انقلاب اسلامی و دوران هشت سال دفاع مقدس.
بین ادبیات مقاومت با دیگر حوزه های ادبیات، گذشته از بیان هنرمندانه، ویژگی های مشترک زیر به چشم می خورد:
ص: 50
آنچه این نوع ادبیات را به استفاده از نماد ناگزیر کرده است، نه فقط حاکمیت فضای اختناق، تهدید و ارعاب، که زیبایی، ایجاز و قدرت نماد در رساندن مراد و مقصود بوده است.
نمونه های شاخص و برجسته ادب پایداری هرچند نمودها و نمادهای قومی، منطقه ای و ملی را در خویش دارند، اما به دلیل آنکه زبان وجدان عام بشری هستند، همه انسان ها در هر زمان و مکان می توانند با آن ها ارتباط درونی بیابند.
به دیگر زبان ادبیات پایداری، فرازمانی و فرا مکانی است و هر کس در همه گاه و همه جا می تواند در آیینه ی آن آثار خود را بیابد یا چهره سیاه زشت کاران و اندوه نشسته بر چهره دردمندان و شکوه ایستادن و ستیز با بیدادگری ها را در آن ها تماشا کند.
آثار ماندگار و موفق ادب پایداری همچون آثار بزرگ ادبی در حوزه های دیگر، می توانند در قالب سبک های گوناگون تجلی یافته، از نظرگاه و ساخت های گوناگون ادبی، زبانی و فکری تحلیل و ارزیابی شوند.
این آثار از زیبایی های لفظی و معنوی سرشارند، از نظرگاه زبانی قابل تحلیل و تأملند و از نظرگاه فکری و اندیشگی مضامین بلند و اصیل انسانی در آن ها متجلی است.
گذشته از وجوه مشترک با دیگر مقوله های ادبی، وجود بارز و متمایزی در ادبیات مقاومت دیده می شود که برخی از آن ها عبارتند از:
مردم، قربانیان نخستین نظام های بیدادگر و استثمار پیشه اند. فقر، فساد، سرگردانی، مرگ و حتی جنایت محصول استبداد و بیداد است. ادب پایداری آیینهی دردها، رنجمویهها، شروهها و مرثیه های مردم است؛ مردمی که گدازه های درون را در خاکستر نگاهشان فریاد می کنند و شاعر، شعرش را تفسیر این دردها می سازد:
ص: 51
فلاتی بی باران
با علف چرهای قحطی زده اش
و گله ای پراکنده
که در جست وجوی خاربُنی دندان گیر
بر خاک پوک سرخ سوخته اش
پوزه می مالد
و چوپان بچه ای بی لبخند
که با نی لبکش
چهار ترانه غمگین را
پی درپیمی نوازد
□
مرگی ساده و پر درد
در طبیعتی زیبا و فقیر
این است سهم ما
از تمامی بولیوی!
ادب مقاومت، پرخاشگر و تندخو و بی پرواست و دعوت کننده به قیام، ایستادگی و ایثار، دعوتی که گاه به صورت فریاد اعتراض است و گاه در چهره ی نبرد مسلحانه:
فریادهای وطن را
بر گیتارهایتان بنوازید
تا ترانه های ناخوانده
چون خونی جوان
در رگ ها بجوشد
و عشق
چون زیباترین دختر بومی
در حلقه آزادی و بهار
ص: 52
دست بیفشاند
آرزوهای سوخته
در حنجره هاتان تازه می شود
و سرودهاتان
زحمتکشان را رویین تنمی کند
میراث تازیانه خوردگان را
هر چه هست –
بر گیتارهایتان بنوازید
زخمه هالتان
پرواز کبوترانی خون رنگ
و آوایتان
جرعه ای خوش
برای عطشناک گلوی وطن است
عصیان های وطن را
بی آنکه نفس تازه کنید
بر گیتارهایتان بنوازید
در نظام های مستبد و بیدادگر، شکنجه و تازیانه و زندان، خفه کردن فریادها در گلو، تبعید و ترور، قانون است.
«جبرا ابراهیم جبرا» شاعری از سرزمین فلسطین در مجموعه شعر در بیابان های تبعید از تبعید و خیانت می گوید:
بهارهای پیاپی را در بیابان های تبعید می گذرانیم
با عشق خود چه کنیم
درحالی که چشمانمان پر از خاک و شبنم یخ زده است؟
مبارزان راه آزادی و ایثارگرانی که هستی خود را به میدان نبرد آوردند و در شکنجه گاه یا میدان مبارزه جان باختند. نماد عظمت و افتخار و الگوی فداکاری هستند.
ص: 53
« حمیدالمختار» شاعر فلسطینی، در توصیف شکوهمندی شهادت شهیدان می گوید:
وقتی او را به چوبه اعدام بستند
و به سویش آتش گشودند
همگی در خون تپیدند
اما او هنوز بر پای ایستاده بود.
شاعر و نویسنده از پس ابرهای تیره یأس و سرخوردگی که آسمان چشمان مردم تحت ستم و جور را فرا گرفته است، به روشنایی افق فردا نظر دارند و می کوشند با نوید دادن شکست بی تردید ستم و پیروزی عدالت، بارقه ی امید را در قلب ها روشن نگه دارند. این رسالت در آثار منظوم و منثور شاعران و نویسندگان دینی با بهره گیری از وعده های قرآنی صورت می گیرد و البته سایر شاعران و نویسندگان نیز به شیوه های دیگر می کوشند مردم را به پیروزی نهایی حق بر باطل امیدوار سازند.
« عدنان الضائغ» شاعر تبعیدی عراقی می گوید:
کتاب های تاریخ را ورق می زنم
انگشتانم به خون آلودهمی شوند
هرگاه فصلی از سرگذشت خودکامه ای
به اتمام رساندم
نگهبانان به سوی فهرست سوقم دادند
تا در آنجا از ترس بلرزم
ای ژنرال ها
ای ژنرال ها
با رویاهایمان چه ها که نکردید؟!
با این همه چکمه
از گردن هایمان می گذرید
در حالی که ما هنوز
برای خورشید دست می تکانیم
(عدنان الضائغ، ترجمه: محمدامین، 1376 )
ص: 54
آزادی، آرمان آزادی خواهان است. ستیز با زندان، بند و اختناق و نیز آرزوی روزهایی که خورشید آزادی از پشت ابرهای تیره ی بیداد بدمد، فضای شعر پایداری را پر کرده است. آزادی در ادبیات پایداری، فرشته است، پیامبر است، نسیم و سبزه و درخت و بهار است و شاعر هماره در جست و جوی آن، تا آن حد که در آرزوی یافتنش، مرگ را به جان می خرد و توصیه می کند پس از مرگ، جسدش را در صحرا( نماد رهایی و گستردگی) بیفکنند و هرگز در قبر( به دلیل شباهت آن به زندان) قرار ندهند.«احمدالصافی النجفی» (1894-1977)شاعر عراقی در شعری با عنوان « آزادی جاودان» می گوید:
پس از مرگم مرا در صحرا افکنید، چه خوش است زندگی و مرگ من در صحرا
در قبر حبسم مکنید چون که از زندان، حتی پس از مرگ بیزارم
وقتی بدنم خورش کرکس ها و شیرهای درنده شود،
اجزای پیکرم را خواهم دید که با من در هر سو در سیر و سیاحتند
چه سفر بی نظیری است چنین سفری بعد از مرگ که من در زندگی نیز به شوق آن جان می دادم
شاعران و نویسندگان – به ویژه آوارگان و تبعیدیان- در یادکرد سرزمین خود، به ستایش گذشته ها، مبارزات، مردم و حتی مظاهر دیار خود می پردازند. در شعر شاعران فلسطین این ویژگی با اندوهی بزرگ و گاه پرخاش به دشمن، بیش از شاعران دیگر سرزمین ها دیده می شود:
«جبرا ابراهیم جبرا» شاعری از ناصرهی فلسطین، خطاب به سرزمین خویش، از یادهای کودکی و خاطرات پیش از غصب کشورش سخن می گوید:
ای سرزمین ما، ای جایی که جوانی مان در تو
مانند رؤیایی، در سایه درخت های پرتقال
و میان درخت های بادام مزرعه ها گذشت
ما را به یاد بیاور، اینک که
میان خارهای بیابان ها
ص: 55
و کوه های سنگلاخ سرگردانیم. (همان، ص 524 )
دوری از وطن و آوارگی، زیستن در غربت، به ویژه برای نسلی که در غربت متولد می شود، زمینه ساز فراموشی سرزمین، کم رنگ شدن حساسیت های ملی و گاه فراموشی و تأثیرپذیری از فرهنگ بیگانه است. یکی از دغدغه های نویسندگان و شاعران، بی هویتی نسلی است که در غربت زیسته و امکانات غربت و تمتّع گرفتن از آن ها رنج مردمش را از یادش برده است و می کوشد با پناه بردن به توجیهات گونه گون، خود را به آنچه «هست» راضی نگه دارد.
«عبدالوهاب البیّانی» شاعر عراقی می گوید:
این روز هرگز از برای من نبود
در بسته بود!
این روز هرگز از برای من نبود
بی حاصل خواهم بود! چاره ای نیست؛ همیشه در ناکجاآباد خواهم ماند
نه چهره ای دارم و نه تاریخی، از ناکجاآبادم
هرگاه سخن از ملت و سرزمین به میان می آید، اسطوره ها و نمادهای ملی نیز مطرح می شوند. «شاعران مصر فقط به اسطوره های عربی که در میراث عربی قدیم وجود دارد، به خصوص به داستان های الف لیله و لیله- هزار و یک شب- توجه دارند ولی شاعران، دیگر عرب به اساطیر کهن عربی اکتفا نمی کنند، بلکه اسطوره های ملل قدیم جهان را نیز در شعرشان می آورند. اسطوره ها و نمادها پل پیوند گذشته و امروزند.
نیاکان من آنانند
که سنگ اهرام را برافراشتند
و گلدسته اسلام را ساختند
و ما در روزگار پرافتخارمان
آشتی را پایه گذاری می کنیم
سوگند به اهرام و اسلام و آشتی
ص: 56
که تو را خواهم کشت
با همه شرنگ هایی که تلخ زار روزگاران
به من چشاند
در خون تو شنا خواهم کرد
(سنگری، 1383 : 45)(شکری، ص 446 )
به دیگر سخن، ادب مقاومت، تجلی ستیز با بدی و بیداد با سلاح «کلمه» است. بر این اساس از دیرباز انسان با این سلاح بُرّا و کارا به میدان آمده و پیروزی های درخشانی را نیز رقم زده است. طنز، هجو(حتی هزل)، حبسیه ها، نمایش نامه ها، داستان ها، سروده های روشنگرانه و معترضانه همه و همه در این حوزه قرار می گیرند. برخی زمینه های پیدایی ادب مقاومت را در عوامل زیر باید جست وجو کرد:
1- اختناق و استبداد داخلی و سلب آزادی های فردی و اجتماعی
2- استعمار و استثمار قدیم و جدید
3- غصب قدرت، سرزمین و سرمایه های ملّی و فردی
4- تجاوز به حریم ارزش های فردی، دینی، اجتماعی، ملی و تاریخی
1- قانون گریزی و قانون ستیزی پایگاه های قدرت
2- جریان های دینی(مانند اسلام و مسیحیت و ...) و غیردینی و مکتب های فکری، نظیر مارکسیسم و ...
حضور و وجود این عوامل، گرچه همه ی شامه های قوی اجتماعی و ادبی و هنری را برانگیخت تا به ستیز با بیداد و بدی برخیزند و مردم را نیز علیه آن بشورانند، اما در این میان، نقش نویسندگان و شاعران در شکل گیری و رواج ادب مقاومت – که رساترین و تأثیرگذارترین شیوه ی مبارزه با بیداد و بیدادگر است، نمود و بروز چشمگیرتری دارد.
و گلدسته اسلام را ساختند
و ما در روزگار پرافتخارمان
آشتی را پایه گذاریمی کنیم
سوگند به اهرام و اسلام و آشتی
که تو را خواهم کشت
با همه شرنگ هایی که تلخ زار روزگاران
ص: 57
به من چشاند
در خون تو شنا خواهم کرد(سنگری، 1383 : 37-45).
سرشت انسان، بدی را برنمی تابد، ازاین رو ناسازگاری خود را با بیداد و ناروا به اشکال مختلفی چون: اعتراض، پرخاش، ستیزه گری، رویارویی و مقابله نشان می دهد اما آن هنگام که روح عناد با مظاهر زشتی و شر در کالبد کلمات دمیده می شود، ادب مقاومت جان می گیرد.
بدون شک تحقق این دو ویژگی- یعنی رسایی و تأثیرگذاری اثر- جز با بهره گیری از همه ی ابعاد ادبی میسر نخواهد شد و نویسندگان و شاعران با آگاهی به این مسأله و با بهره گیری از شعور عمیق خویش، زبان و واژگان خود را انتخاب کرده، اندیشه ی برتر خویش را به تصویر می کشند و این، همان راز و رمز رسایی، تأثیرگذاری و سرانجام مانایی این آثار است(سنگری، 1383: 46).
نخستین سروده های پایداری در تاریخ اسلام، قصاید ابوطالب(ع) در ستایش و دفاع از ساحت پیامبر و مسلمانان شکنجه دیده است. « هنگامی که ابوطالب(ع) دید کار به سختی کشیده و هر قبیله ای از قریش، افراد مسلمان شده ی خود را شکنجه می دهند و از دینشان بازمی دارند، در میان بنی هاشم و بنی مطلب بن عبد مناف به پا خاست و آنان را به حمایت از رسول خدا و نگهداری وی دعوت کرد. پس همگی جز ابولهب به وی پیوستند و دعوت وی را در حمایت از رسول خدا پذیرفتند و ابوطالب که بدین کار شادمان شده بود قصیده ای در فضل رسول خدا و مدح آنان گفت که ابیاتی از آن چنین است:
اذا اجتمعت یوماً قریش لمفخر
فعبدُ مناف سرّها
و صمیمُها
فَإن خصّلت اشرافُ عبد منافها
بنی هاشم اشرافها
و قدیمها
و اِن فُحرت یوماً فإن محمّداً
هو المصطفی من
سرّها و کریمُها
یعنی:
ص: 58
اگر روزی قریش برای مباهات و افتخار گرد آیند، عبد مناف روح و قلب آن است و اگر اشراف عبدمناف را بخواهیم، شرافت و پیشتازی در بنی هاشم است. اگر افتخار هاشم را بخواهیم، محمد مصطفی(ص) بزرگ و بزرگوار آنان است.
سروده های ابوطالب در هنگامه ی توان سوز شعب ابی طالب، گواه ایمان و اعتقاد عمیق قلبی او به پیامبر است. نخستین سروده ای که در تاریخ اسلام در صحنه ی نبرد ثبت شده، از آنِ حمزه سیدالشهداست. پیامبر در ناحیهی « ابواء» - مدفن مادرش آمنه- به جنگ دشمنان شتافت ولی آن ها گریخته بودند. در هنگام بازگشت، حمزه –چابک سوار اسلام- را مأمور کرد با سی تن سوار، که همگی از مهاجران بودند به مقابله با ابوجهل بشتابد.
هر چند با وساطت شخصی به نام « مجدبن عمرو حنبی» جنگی در نگرفت. اما حمزه در شعری از اینکه در این جنگ، پرچم فرماندهی را از دست پیامبر دریافت کرده و نخستین فرمانده سپاه مسلمانان شده، این گونه سروده است:
بامر رسول الله اول خافق
علیه لواءُ لم
یکن لاح من قبلی
لواءُ لدیه النصر من ذی کرامه
الهُ عزیزُ فعله
افضل الفعل
فلمّا تراءینا انا خوا فعقلوا مطایا و عقلنا مدی غرض النُبل...
یعنی:
به فرمان رسول خدا نخستین پرچم جهاد به عهده ی من سپرده شد درحالی که پیش از من چنین پرچمی به اهتزاز درنیامده بود. پرچمی که پیروزی آن را صاحب فضلی عزیز یعنی خداوندی که حکمش برترین حکمهاست، تضمین کرده است. وقتی دشمنان ما را دیدند، بازنشستند و مرکب ها را بستند. ولی ما دامن همت بستیم و آماده نبرد شدیم.
در سرایا و غزوات، شاعرانی چون«حسّان بن ثابت» به ستایش یاران پیامبر و هجو و بدگویی دشمن می پرداختند.
رجز صحابه ای چون« ابودجانه» و شخص علی(ع)، به ویژه در جنگ احزاب در مقابل «عمروبن عبدود»- از سروده های شکوهمند و رجز گونه ای است که اهمیت سروده های عصر پیامبر را در صحنه های نبرد به خوبی نشان می دهد. پیامبر این گونهسروده ها را
ص: 59
می ستود و به روایت«ابن هشام» وقتی « کعب بن مالک» در پاسخ به قصیده «عبدالله بن زیعری» شعری به این مضمون سرود که قریش آمد تا «تا با خداوند ستیزه کند، پیداست کسی که با خداوند ستیزه کند، به یقین مغلوب خواهد شد»، رسول خدا به او گفت:«لقد شکرک الله یا کعب علی قولک هذا»
سروده های عصر پیامبر در تحلیلی کلی و نهایی دارای مضامین زیر است:
1- معرفی و تبیین مکتبی که پاسداری از آن حتی به بهای مبارزه کردن تا پای جان، ارزش دارد.
2- شناساندن چهره پیامبر که همچون سخن و سیره و مسائل وحی شده به او، صداقت محض است.
3- ایجاد روحیه در افراد برای جنگ کردن تا پیروزی و امیدوار کردن آن ها به فرارسیدن امداد الهی.
4- ایجاد سستی و فترت در روحیه دشمن
5- توصیف شهیدان و ارزش شهادت
6- مرثیه و سوگ شهیدان
7- هجو دشمنان (چرا که پیامبر به شعرا می فرمود: دشمنان را هجو کنید)
گفتنی است که در عصر پیامبر و ائمه، شعر تنهاترین و اصلی ترین رسانه ای بوده که به دلیل انس و الفت با جامعه، کارکردی بسیار مؤثر داشته است. اگر پیامبر شعر نمی سرود و نمی خواند، ولی سایر امامان همگی به شعر می پرداختند، چنانکه در جنگ صفین بخشی از پاسخ های حضرت علی(ع) به نامه های معاویه، شعرگونه است.
شگفت است که در نبرد سپاه علی(ع) با معاویه، زنی به نام« ام سنان» بر بلندی می ایستاد و با سروده های مهیج خویش سپاه را به مبارزه تشویق می کرد. داستان رویارویی این زن با معاویه در تاریخ آمده است.زیباترین سروده های پایداری در تاریخ اسلام را باید در حماسه شگفت و عظیم عاشورا جست وجو کرد. امام عاشورا خود، چه در مسیر آمدن به کربلا و چه در عرصه ی نبرد، سروده هایی دارد که هرچند برخی از آن ها متعلق به شاعران بزرگ عرب مانند «یزید بن مفرغ» است، اما عمده ی آن هابدیهه سرایی هایی هستند که امام به مقتضای حال و
ص: 60
اوضاع سروده است.
رجزهای امام حسین(ع) در صحنه ی نبرد، همگی شورانگیز و شکوهمند، حماسی و استوار و سرشار از مفاهیم و مضامین عمیق ایستادگی، پاک بازی و آزادگی است.
الموتُ خیرُ من رکوب العار و العارُ اولی من دخول النّار
« مرگ بهتر از پذیرفتن ننگ است و پذیرفتن ننگ بهتر از قبول آتش».
صحابه بزرگوار امام نیز در لحظه ی رویارویی با دشمن و جان فشانی در میدان، رجز می خواندند و سروده های آنان که ترجمان ایمان، خلوص و از جان گذشتگی آن ها بود، در میدان طنین می افکند.رجزهای کربلا که با رجز امام حسین(ع) و خواندن شعر«فروﺓبن مسیک» آغاز می شود، مجموعاً 32 رجز است. این رجزها که کوتاه کوبنده، ترسیم کننده ی آرمان مبارزان و سمت وسوی مبارزات و در جهت ستایش از امام و تحقیر دشمنان و در یازده مورد بیانگر تقابل دینی و رویارویی دو مذهب بوده، با نوعی مفاخره- رسم رجزخوانی عرب- معیّت داشته است. گاه نیز نمونههایی از رثا در آن ها دیده میشود. در رجزها، از حقانیت راهی که مبارزان برگزیده اند و بیدادی که در مقابل آن ها صف کشیده است، سخن به میان می آید.
پس از کربلا، هرچند دشمن بر این باور بود که همه چیز پایان یافته است، اما گویی این حادثه، خود آغاز راه بود، چنان کهخطبه هایشگفت آور و ستم برانداز زینب(س) و امام سجاد(ع) نمونه های درخشان ادب مقاومت در مقابل بیداد به شمار می روند. پس ازآن نیز سروده های «فرزدق»- به ویژه قصیده مشهور ایشان در مقابل «هشام بن عبدالملک» - سروده های شاعرانی چون«داوودبن عباس» یا «داوود سلمی» در سوگ شهیدان فخ، «اشبع بن عمرو سلمی» در رثای حضرت رضا(ع)، مرثیه «دعیل بن علی خزاعی» که در رثای فرزندش احمد سروده و در آن به هجو خلفای عباسی و شهادت حضرت رضا(ع) اشاره کرده است، شعر «علی بن عباس رومی» در شهادت یحیی- از نوادگان زیدبن علی(ع)- و سروده های شاعران بزرگ دیگر بارقه هایی بود در شب بیداد که چهره ستمگر را رسوا و حقیقت پنهان را آشکار
کرد. در تاریخ شیعه، ادب مقاومت جایگاهی رفیع و گسترده دارد که بررسی آن نیازمند مجالی دیگر است( سنگری، 1383: 50-46).
ص: 61
ایرانیان بیش و پیش از دیگر اقوام با اهل بیت آشنا و شیفته و باورمند آن هابوده اند. « کسایی مروزی» (شاعر قرن چهارم) در منقبت و ستایش و دفاع از امام علی (ع) می گوید:
فهم کن گر مؤمنی فضل امیرالمؤمنین
فضل حیدر، شیر مردان، مرتضای پاکدین
فضل آن کس کز پیامبر بگذری فاضل تر اوست
سیر شد منبر زنام و خوی سکین و تکین
منبری کالوده گشت از پای مروان و یزید
حق صادق کی شناسد و آن زین العابدین
مرتضی و آل او با ما چه کردند از جفا
با چه خلعت یافتیم از معتصم یا مستعین
کان همه مقتول و مسمومند و مجروح از جهان
وین همه میمون و منصورند امیر الفاسقین
ای کسایی هیچ مندیش از نواصب وز عدو
تا چنین گویی مناقب، دل چرا داری حزین؟
ابیات این قصیده گواه رنج بزرگ او از ستایش سلاطین غزنوی(سکّین) و وصف زیبارویان (تکین) و فراموش شدن نام پیامبر و فرزندانش و غصب منبری است که روزی جایگاه پیامبر بود. رنج و دردهای خاندان پیامبر، خوش گذرانی خلفای عباسی و دشمنی مخلفان، علاوه بر اینکه بیانگر غم های شاعرند، تصویری از اوضاع سیاسی، اجتماعی و فرهنگی قرن چهارم ایران نیز به دست می دهند.
شاعر بزرگ قرن پنجم « ناصرخسرو قبادیانی» از شاخص ترین و برجسته ترین شاعرانی است که از اهل بیت دفاع می کند و فضایل و برتری های خاندان علی(ع) را برمی شمارد:
بهار
دل دوستدار علی
همیشه پر است از نگار علی...
از امت سزای بزرگی و فخر
کسی نیست جز دوستدار علی
فردوسی شاعر بزرگ همین عصر خود را پیرو راه علی (ع) می داند و می گوید:
بر این زادم و هم بر این بگذرم یقین دان که خاک پی حیدرم
و این در دورانی است که اتهام به شیعه بودن، برای کشتن کافی بوده است و به
ص: 62
تعبیر تاریخ بیهقی انگشت در جهان کرده، قرمطی می جستند (سنگری، 1380: 53 و 52).
اگر از قرون اولیه حضور اسلام در ایران، در پی یافتن نمونه های ادب مقاومت باشیم، اولیننمونه ها را در نهضت مشهور شعوبیّه می یابیم. پس از شکست ایرانیان از اعراب مسلمان، گروهی با پرداخت جزیه و خراج، به آیین پدران خویش و فرهنگ گذشته وفادار ماندند و با پیروی از ادیان کهن ایرانی (زردشتی، مانوی و مزدکی)، آثار نسل های پیشین را که به خط اوستایی یا پهلوی بود نگه داشتند.
گروه دیگری که عمده ی ایرانیان از آن گروه به شمار می آیند به دین اسلام گرویدند و پس از آشنایی با زبان فرهنگ و تمدن اسلامی و عربی در شئون مختلف حکومت، نفوذ کردند و به موقعیت های حساس و پست های کلیدی دست یافتند.
متأسفانه فاتحان عرب، به دلیل پیروزی های چشمگیر و وسعت دامنه ی فتوحات به دامگاه غرور افتادند و گاه با احیای فرهنگ نژادپرستانه ای که پیش تر زیر گام های بلند اسلام فروشکسته بود، به تحقیر دیگران پرداختند که جلوه های بارز این تعصب کور و غرور ناروا را در عصر حکومت بنی امیه می توان یافت. این غرور تا به آنجا رسید که بعضی از سُفها و متعصبان عرب هیچ کس از اعاجم را لایق فرمانروایی نمی دانستند. این تحقیرها با روح اسلام که ارزش را در تقوا، جهاد و علم می جوید، مغایر بود. تحقیرشدگان ایرانی که با باورهای دینی و اعتقادی اسلام می زیستند، بی آنکه این دین را رها کنند در مقابل افکار سلطه طلبانه و مغرورانه تحقیرگران ایستادند و با بیان مفاخر و آثار نیاکان خویش و تحقیر و پست انگاری عرب، به مبارزه با آنان پرداختند.
نخستین ایرانی که در عصر اُموی و در کشاکش تحقیرهای بنی امیه، زبان به بیان افتخارات اجداد خود گشود، « اسماعیل بن یسار»- از موالی بنی تمیم، شاعر شعوبی عصر«عبدالملک بن مروان» و «هشام بن عبدالملک» است که در سال 101 درگذشت. وی روزی نزد « ابن هشام» قصیده ای را بر خواند که برخی ابیات آن چنین است:
اصلی
کریمُ و مجدی لایُقاش به
و لی لسانُ کحدّ السیف
مسموم
احمی به مجد اقوام ذوی حسب
من کل قوم تباج الملک
معموم...
من مثل کسریُ و سابور الجنود
معا
و الهرمزان لفخر او
لتعظیم
ص: 63
(سنگری، 1380 : 1341)
در این سروده، شاعر اصل خود را بزرگ و عظمت خود را غیر قابل قیاس و زبانش را شمشیری برّنده دانسته و به پادشاهانی چون کسرا و شاپور و هرمزان بالیده و افتخار کرده است.
گفته اند این اشعار آن چنان خشم هشام را برانگیخت که دستور داد در آبش افکنند و او تا مرز خفگی پیش رفت پس او را از آب گرفتند و به حجاز فرستادند.
« بشار بن برد» دیگر شاعر متعصب ایرانی است که سروده های او در تحقیر عرب و ستایش ایرانی در جلد سوم الاغانی آمده است.
بازتاب شعوبی گری را در شعر «ابوالقاسم فردوسی» می یابیم.
زشیر
شتر خوردن و سوسمار
عرب را به جایی رسیده است کار
که تاج کیان را کند آرزو
تفو باد بر چرخ گردون
تقوا
و از منصفان معاصر که بازتاب شعوبی گری را در شعرش می یابیم، «ملک الشعرای بهار» است که می گوید:
گرچه
عرب زد چو حرامی به ما
داد یکی دین گرامی به ما
گرچه زجور خلفا
سوختیم
ز آل علی (ع) معرفت آموختیم
اندیشه ی شعوبی گری و مقاومت در مقابل تبعیض گرایی و ستمگری بنی امیه و بنی عباس در ایران، نه تنها در سروده ها که در احادیث برساخته نیز دیده می شود. حتی کتاب هایی چون فضائل الفُرس اثر «ابوعبید معمّر بن المثنی»، المثالب اثر «علاّن الفارسی الشعوبی» و فضل العجم علی العرب اثر « سعیدبن حمید البختکان» نوشته شد که البته همگی از میان رفته اند و
تنها قسمت هایی از آن هاباقی مانده که در کتاب هایی چون العرب ابن قتیبه، البیان و التبیین جاحظ، العقد الفرید ابن عبد ربه و عیون الاخبار ابن قتیبه آمده است (سنگری، 1383: 51 و 50)
در ادبیات فارسی، زندان سروده ها یا حبسیّاتی که گاه توأم با سوز و آه و اندوه و گاه
ص: 64
بیانگر شکوه پایداری شاعرند، فراوانند. سروده های« مسعود سعد سلمان»، « ناصرخسرو»، « خاقانی»، «ملک الشعرا»، « فرخی یزدی» و دیگر شاعران زندانی، آمیزه ای از تأثر، شکایت، انتقاد، سرکشی و پایداری است. شاعران زندانی در ایران دو دسته اند:
1- آنان که به علت مخالفت با حکومت و به جرم اتهامات سیاسی، مورد تعقیب و بازداشت حکومت وقت قرار گرفتند، نظیر « مسعود سعد سلمان»، « فلکی شروانی»، « مجیرالدین بیلقانی»، « ابوالمعانی نصرالله منشی»، « خاقانی»، « ملک الشعرا»، « فرخی یزدی»، « موسوی گرمارودی»، و ...
2- سخنورانی که از نظر مذهب و اعتقاد با غالب مردم زمان خود اختلاف داشتند و به بی دینی متهم گردیدند و حکومت وقت برای به دست آردن دل عوام، نه به خاطر ایمان قلبی، درصدد آزار و زندان آنان برآمد، نظیر «باباافضل»، « عین القضاﺓ همدانی»، « فضل الله حروفی»، «عمادالدین نسیمی»، « شجاع کاشانی»، « حیاتی کاشانی»، « ابوالقاسم اموی»، و « محمدباقر خرده ای». (سنگری، 1383: 53)
دوره جدید، دوره آشنایی با فرهنگ و ادبیات اروپایی و اثرپذیری از آن است. بارزترین دوران ادب پایداری در ایران تا عصر انقلاب اسلامی، عصر مشروطه است. در این دوره ، گونه های مختلف ادب چون داستان، طنز، شعر، تصنیف و نمایش نامه عرصه ستیز یا بیدادگری حکومت، رخوت زدگی جامعه، تبعیض و بی عدالتی، جهل و بی قانونی و گاه نیز ستیز با مظاهر دینی و شعایر مذهبی است .
دو جریان روشنفکری غربی و شرقی در این دوره شکل می گیرد و شاعران و نویسندگان با ستایش وطن، گذشته های افتخارآمیز، دعوت به مبارزه و تاختن به مظاهر بیداد و تمسخر آن ها، در پی آفریدن فضایی تازه هستند . وجود روزنامه ها در این دوره امکان ارتباط را ساده ترمی سازد. چنان که شعر طنزآمیز« نسیم شمال» (سید اشرف الدین گیلانی) که شعری ساده، روان و سرشار از واژگان مردمی است- از طریق روزنامه ها به افواه عمومی راه یافت و زمزمه ی پیر و جوان شد.
ای دل غافل بر احوال وطن خون گریه کن
خیز ای عاقل، به این دشت و دمن خون گریه کن...
ای دریغا دست خوش شد کشور کاووس کی
آه و واویلا که عمر مملکت گردید طی
ص: 65
جای رطل و جاممی ، غولان نهادستند پی
جای بلبل تکیه زد زاغ و زغن، خون گریه کن
(کلیات جاودانه نسیم شمال:429)
در این دوره پدیده ای نو به نام تصنیف شکل گرفت که در برانگیختن اجتماعی و طرح مفاسد دربار و حکومت و اختناق و ستم حاکم بسیار مؤثر بود. طنز موفق دهخدا با عنوان چرند و پرند و امضای معروف « دخو» و داستان ها و کتاب هایی چون کتاب احمد، سفینه طالبی، شرح زندگانی من، مسالک المحسنین و ... نمونه های موفق ادب پایداری این دوره اند که در آگاهی و بیداری اجتماعی نقش به سزایی داشتند.
در دوران اختناق رضاخانی و حاکمیت پهلوی دوم در همه حوزه های ادبی- نثر و نظم – آثار رسواگرانه و روشنگرانه فراوان است. اگر ویژگی آثار عصر مشروطه، صراحت در بیان است، شاخص آثار این دوره، به ویژه در قلمرو شعر- بهره گیری از نماد در انتقاد از جامعه فقیر، ویران، بیداد زده و لبریز از اختناق و سانسور است. ازاین روست که مشاهده می کنیمداستان ها، نمایش نامه ها و سروده های این دوره همگی با زبانی نمادین از اوضاع دردناک و تیره ایران سخن می گویند. در کنار آثار روشنفکران این دوره که عمدتاً متأثر از اندیشه های مارکسیستی یا غربی هستند، نویسندگان و شاعران دینی برجسته ای را نیز می توان یافت که در حوزه شعر، داستان، نمایش نامه یا سایر گونه های ادبی، از فقدان آزادی و عدالت سخن گفته اند.
در سال های 56 و 57، این آتش زیر خاکستر کم کم جان گرفت و زمینه را برای اندکی صراحت در گفتار فراهم ساخت. همین آتش اشتیاق برای آزادی بیان که بعدها به آتش فشانی مبدل شد که پیروزی 22 بهمن 57 را رقم زد، ادب مقاومت را به میان مردم کوچه و بازار کشاند و هنگامی که با شور و التهاب انقلابی آن هادرآمیخت، به صورت زیباترین، مؤثرترین و رساترین شعارها تجلی یافت (سنگری، 1383: 55-53).
ادبیات پایداری در عصر انقلاب اسلامی را به چند دوره می توان تقسیم کرد:
- ادبیات پایداری در عصر قیام و حرکت تا پیروزی بهمن 57
- ادبیات پایداری در دوره هشت سال دفاع مقدس
- ادبیات پایداری پس از جنگ هشت ساله
ص: 66
- ادبیات پایداری نهضت ها و حرکت های اسلامی، مانند انتفاضه، بوسنی و ...
جز پیام های برانگیزاننده و پرشور امام خمینی (ره) که آگاهی بخش، حرکت آفرین و جهت دهنده است، شعارهایی که در راهپیمایی ها بر زبان مردم جاری می شود یا به صورت نوشته های کوتاه بر دیوارها نقش می بندد، نوعی « ادبیات پایداری» است که نظیر آن را در عصر مشروطه نیز می توان یافت، با این تفاوت که در سال 57 این شعارها و سروده ها سرشار از مضامین دینی به ویژه مضامین فرهنگ عاشوراست.
آنچه در این نوشته های «خودجوش» دیده می شود ظرافت، ایجاز، برانگیزانندگی و طنز شگفتی است که در عمده شعارها و دیوارنوشته ها به چشم می آید. سراینده بسیاری از این شعارها خود «مردم» هستند، گرچه گاه شاعران و نویسندگان برجسته ای نیز در پدید آمدن این نوشته ها و سروده ها سهم و نقش داشته اند، منتها حاکمیت شرایط اختناق و ارعاب مانع از آن می شد که نام آن ها در کنار سرودهایشان مطرح و شناخته شود. در فاصله سال های 56 و 57 بسیاری از آثار نویسندگان و شاعران که قبلاً فرصت و جرأت چاپ نیافته بود، به چاپ رسید و با استقبال چشمگیر مردم روبه رو شد و همین امر برخی ناشران سودجو را به چاپ این گونهکتاب ها تحریض کرد.روزنامه ها و نشریات در سال 57 که فضا برای اندکی تنفس آزاد فراهم شده بود، به بیان ناگفته هایی پرداختند که تا پیش از آن امکان طرح آن ها نبود، روشنگری ها و افشاگری هایآن ها در این دوره، نقطه ی عطفی در تاریخ مطبوعات ما به شمار می آید.
ویژگی های ادبیات پایداری بین سال های 57 تا 59 (آغاز هشت سال دفاع مقدس)، به شرح زیر است:
1- ستایش آزادی و آزادگی
2- ستایش مجاهدان و ستم ستیزان
3- دعوت به وحدت، یکپارچگی و همدلی و پرهیز از تفرقه و گسستگی
4- محکوم کردن استبداد و بیداد داخلی و حامیان آن
5- ستایش جهاد، هجرت، شهادت و پاکبازی
6- مردم ستایی به ویژه مردم محروم و فداکار
7- محکوم کردن زرپرستی، اشرافیت و روحیه دنیازدگی و ثروت اندوزی
8- طرح الگوها و اسوه های تاریخی به ویژه الگوهایی که در تاریخ اسلام مطرح
ص: 67
وده اند، چون: ابوذر، سلمان، مالک اشتر و نیز مبارزان معاصری چون؛ میرزا کوچک خان، سید جمالاسدآبادی، شریعتی و ...
9- بهره گیری از اساطیر به ویژه اساطیر شاهنامه ای و چهره های حماسی
10- استفاده از عناصر حماسی، فرهنگی و ارزشی عاشورا
11- ستایش چهره های تراز اول انقلابی به ویژه امام خمینی ( ره )، طالقانی و ...
12- ایجاد روحیه نشاط و امید به آینده در افراد و ترسیم افق های پیروزی (سنگری، 1383: 56 و 55)
1. بهره گیری گسترده از قالب های نو (نیمایی و سپید) در کنار قالب های کلاسیک
2. طولانی بودن اشعار به دلیل داشتن زبان روایی(به ویژه سروده هایی که به شرح رویدادهای انقلاب می پرداخت).
3. بُرّابی و درشتناکی کلمات و مهیج بودن موسیقی کلام(که برای القای شور انقلابی در افراد قالب بسیار مناسبی بود).
4. گرایش به صراحت در داستان ها به جای استفاده از نماد
5. رشد چشمگیر ادبیات کودکان و داستان های کودکانه که بسیاری از آن ها دارای موضوعات یکسان و حتی پرداخت نزدیک به هم بودند.
6. آغاز سروده های نسبتاً موفق برای کودکان و نوجوانان(عمدتاً در قالب چهار پاره).
7. غلبه شعارگونگی بر سایر گونه های گفتاری و وفور عناصر عاطفی در متن برای برانگیزاندن مخاطب.
8. حضور عناصر و مضامین دینی به ویژه شیعی در نوشته ها و سروده ها (سنگری، 1383: 57 و 56).
جنگ یکی از پدیده های ناخوشایند است که از دیرباز گریبان گیر بشر شده است و هنوز هم صدمات بی شماری بر او وارد می کند اگرچه جنگ به خودی خود امری ناپسند
ص: 68
است اما تأثیرات مثبتی که می تواند بر الگوهای فرهنگی – ادبی جامعه داشته باشد، بسیار باارزش است. در این پژوهش سعی بر آن است که تأثیرات ناشی از جنگ بر ادبیات و ادبیات بر جنگ به صورت اجمالی بررسی شود.
جنگ هرقدر هم که کوچک و کوتاه باشد، دارای ابعاد و پیامدهای بزرگی است. با وجود همه پیامدهای تلخی که جنگ ها دارند، نویسندگان بی شماری بوده اند که پس از جنگ ها و انقلاب های گوناگون، قلم به دست گرفته و آثاری ماندگار آفریده اند. برخی از آن ها با مشاهده ی عینی و حضور فیزیکی در گیرودار جنگ ها، فرصت آن را یافته اند که با جزئیات، تاکتیک ها و شرایط حاکم بر جنگ آشنا شوند و در رویکردی فرهنگی آن را به اثری ادبی و ماندگار تبدیل کنند. در کشور عزیزمان ایران نیز بسیاری از نویسندگان خودشان در جنگ تحمیلی حضور داشته و تجربه های بسیاری را در کوله بارفرهنگی شاناندوخته اند.
مهم ترین تأثیر این حضور و مشاهده ، درک شرایط و روح حاکم بر جنگ تحمیلی است، که البته می توان از آن به عنوان تجربه ای بزرگ یاد کرد، چیزی که در مقوله فرهنگی- ادبی ، از خود جنگ هم مهم تر است، تأثیرات و پیامدهای آن بر زندگی اجتماعی ملت هاست. چه بسا جنگی چند روزه در گوشه ای از جهان در بگیرد و پس از پایان گرفتن ، برای چندین سال سوژه داستان های نویسندگان، یا بحث روزمره ی مردم باشد. اگر دوباره به جنگ تحمیلی خودمان بازگردیم، با نگاهی اجمالی به هشت سال دفاع نابرابر، پی خواهیم برد که پیامدهای ناشی از آن، بسیار بزرگ تر و مهم تر از خود جنگ بوده است.
ویرانی ها ، شهادت ها، جانبازی ها، دوری ها، وفاداری ها، فداکاری ها و ...، از جمله پیامدهایی هستند که هر کدام به تنهایی می توانند سوژه ی بسیاری از داستان های ادبی زمان اکنون ما قرار بگیرند.
در ژانر جنگ نیز، مانند ژانرهای دیگر، کلیشه و سطحی بودن، مشکل اصلی و عمده ی آثار است بسیار خوانده ایم داستان هایی را که مستقیم و غیرمستقیم درباره جنگ نوشته شده اند و با اشاره ای بی روح و فیزیکی به آن، کل نوشتار را به صورت اثری منجمد در آورده اند.
ص: 69
روح نوشتار، از جمله مهم ترین عناصر داستانی است که در کمتر کتاب آموزشی به آن پرداخته شده است. مخاطب، با گرفتن و درک روح داستان است که با حیات زنده و جاری داستان گره می خورد. از این رو، پرداختن به سوژه های جنگی، در درجه اول باید مبتنی بر فرهنگ و روح حاکم بر همان جنگ باشد؛ دوم اینکه به جای کلیشه سازی و آوردن صحنه ها و فضاهایی که در همه داستان های جنگی مشاهده شدنی است. مانند تفنگ، پوتین، لباس نظامی، خاک ریز و ... دست به نوآوری بزنیم و از نگاهی دیگر به مسئله ی جنگ بپردازیم.
به دیگر گفتار، باید از همه این عناصر تکرارشونده، کارکردی دیگر بیرون بکشیم تا هم برای خواننده تازگی داشته باشند و هم درک جدیدی از زندگی همراه با جنگ به وی انتقال
دهد(مثلاً از پوتین سربازی به جای لانه ی یک پرنده استفاده کنیم! ). بیراه نیست اگر بگوییم چیزی که در جوامع مدرن امروز بیش از پیش به آن نیاز است، پرداختن به حواشی و رویدادهای اطراف جنگ است تا خود جنگ. صرف نشان دادن یا نوشتن درگیری های فیزیکی، نه داستان جنگ است و نه در مقوله ادبی می گنجد.
نویسنده ای که خودش در جنگ حضور داشته- یا نداشته- است، باید به کشفیاتی برسد که مخاطب عام و خاص هنوز به آن کشفیات نرسیده اند. این کشف و شهود نه فقط در مقوله ی داستان های جنگ، که در همه ی ژانرهای دیگر نیز صادق است؛ زیرا فرق نویسنده و خواننده، جدای از مهارت های نویسندگی، در همین جلوتر بودن دیدگاه ها و تجربیات زیستی و شهودی نویسنده در برخورد با حوادث و رویدادهاست، که خواننده را به دنبال خود می کشاند. به تجربه ثابت شده است داستان هایی که به حواشی و پس لرزه های پس از جنگ پرداخته اند، بسیار موفق تر از آن هایی بوده اند که تنها به جنگ و تصویرسازی صحنه های کلیشه ای آن پرداخته اند.
این عقب ماندگی نه فقط در نوشتار و داستان های جنگی، که در فیلم های جنگی نیز به راحتی مشاهده شدنی است. اگر داستان هایی که در این ژانر قرار می گیرند، کیفیت لازم را ندارند، برای آن نیست که نمی توان داستان خوبی درباره ی جنگ نوشت؛ بلکه در درجه اول به کم کاری خود نویسنده ها بازمی گردد که در کار خود کوتاهی می کنند و یا هنوز به درکی نو و فراتر از مخاطب / خواننده نرسیده اند. بسیاری از نویسندگان و حتی فیلم سازان درباره ژانر جنگ این گونه دچار اشتباه
ص: 70
می شوند که هر داستانی که در آن جنگی رخ بدهد، لزوماً داستان غیرجنگی خواهد بود. این گونه دیدگاه به تنهایی عامل بسیاری از برداشت های نادرست بوده است و هنوز هم هست که نیاز به بازنگری در نوع نگاه ما به ژانر جنگ دارد.
اگر بخواهیم به مهم ترین مؤلفه های ژانر جنگ اشاره کنیم، باید بگوییم هر چیزی که زندگی ما را در اثر بروز جنگ تحت تأثیر قرار داده است و آن را به جهتی دیگر سوق می دهد، جزو ژانر جنگ قرار می گیرد. می بینید که با این تعریف کلی تا چه اندازه تنوع ژانری خواهیم داشت، که البته هر کدام به تنهایی می تواند راه گشای نوشتن یک اثر داستانی برای نویسنده ها باشد.
جدا از عواملی که به نویسنده و تجربه زیستی و شهودی او مربوطند، باید به این نکته نیز توجه داشت که با توجه به همه ی نظریه پردازی هایی که درباره این ژانر وجود دارد، یک نکته انکار ناشدنی است و آن اینکه به هر صورت، آوردن و به تصویرکشیدن ادبی - و نه کلیشه وار- داستان های جنگی به صورت رئال(واقع گرا)، خواسته یا ناخواسته از ارزش اثر می کاهد، مگر آنکه نویسنده کارکردی غیرمستقیم و ژرف برای جنگ و حواشی آن بیابد. این نکته درباره آثار تاریخی و جنگ خودمان هم صدق می کند، زیرا به تصویرکشیدن صحنه، فضا و رویدادهای
جنگ، به همان اندازه و یا بیشتر از آنکه می تواند در انتقال سوژه مؤثر باشد، از حقیقی بودن اثر می کاهد. این بدان معناست که هر اثر ادبی، اگر تنها به کپی برداری و آوردن رویدادهای ظاهری جنگ اکتفا کند، دیگر اثری ادبی داستانی نخواهد بود، زیرا اولین معیار و شاید مهم ترین عنصر برای داستانی شدن اثر مکتوب ، به کارگیری تخیل نویسنده در جای جای متن است، که با واقعیت در هم می آمیزد و در انتها اثری ادبی خلق می شود.
بدین صورت، اگر بخواهیم در داستان به سوژه های جنگی بپردازیم، باید عنصر تخیل نویسنده هم در متن حضور داشته باشد و اگر چنین اتفاقاتی در متن های تاریخی و یا جنگی بیفتد، خطر آن هست که همه ی اثر به خاطر دخل و تصرف تخیل نویسنده، کم رنگ و یا به انحراف کشیده شود.
به نظر نویسندهی این نوشتار، آثاری که به طور مستند به چنین روایت هایی از جنگ می پردازند ، بسیار موفق تر از آن هایی هستند که به بازسازی واقعی این گونه آثار می پردازند (مانند کتاب دا).
ص: 71
بنابراین برای نویسنده داستان چاره ای نمی ماند جز آنکه به حواشی و رویدادهای پیرامون جنگ بپردازد. در این صورت، هم جنگ کارکردی دیگرگونه خواهد داشت، هم اینکه مخاطب و متن دچار کلیشه نخواهند شد؛ زیرا جنگ به خودی خود جز خشونت و درگیری نیست، مگر آنکه نویسنده با موشکافی دقیق، از دیدگاهی فراتر از جنگ به آن بپردازد و خواننده ی خود را با تجربه ای نو از زندگی همراه با جنگ آشنا کند. در این صورت است که هم نویسنده موفق خواهد بود و هم خواننده راضی.
نتیجه اینکه با بروز هر جنگی، امکانات سوژه ای بسیاری برای نویسندگان ایجاد خواهد شد به شرطی که نویسنده با به کارگیری امکانات تاکتیکی و تکنیکی، آن را به اثری ادبی- هنری تبدیل کند و به اصول نوشتار مکتوب ادبی پایبند باشد.
اگر چه با بروز هر جنگی، امکانات زیادی در دسترس نویسندگان داستان قرار می گیرد، اما باید به ماهیت خود ادبیات و کارکرد آن در جوامع نیز توجه کنیم. ادبیات، نوعی گفتمان است که درست در جهت خلاف گفتمان جنگ قرار می گیرد. جنگ ، همیشه همراه با خشونت، در درجه اعلای خود است؛ اما خشونت در ادبیات جایگاهی ندارد. ادبیات راهی است برای ایجاد گفتمانی بدون خشونت، همراه با احترامی متقابل، البته کم نیستند نویسندگانی که جنگ را وارد ادبیات می کنند و از آن در جهت بهره برداری شخصی و زودگذر استفاده می کنند، اما تجربه سالیان دور
نشان داده است که ذات ادبیات، با همه اتفاقاتی که ممکن است زیاد هم خوشایند نباشد، پاک است.
اگر بخواهیم از تأثیر ادبیات بر جنگ بگوییم، مهم ترین و کاربردی ترین خاصیت ادبیات این است که از تمامی راه هایی که در زندگی به خشونت منجر می شوند، پلی بزند به تمامی راه هایی که منجر به صلح می شوند. در ادبیات، بیشتر از آنکه قدرت فیزیکی، غافل گیری و نابرابری دخالت داشته باشند، اندیشه و عشق فرمان رواست (هم در نویسنده و هم در خواننده)، از این رو وجود ادبیات خصوصاً ادبیات داستانی چه به صورت نظم و نثر بازدارنده ی بسیاری از پلیدی ها و خشونت های نابجاست، تا جایی که شاید بتوان گفت مردمی که دارای ادبیات غنی تری هستند ، از هر آنچه که به سمت پلیدی ها می رود بیزارتر خواهند بود. شاید اگر از همان آغاز خلقت بشر به
ص: 72
جای جنگ، گفتمان ادبی را پیش می گرفت سرنوشت همه ی ما چیز دیگری جز این بود که حالا هست!
ادبیات، جنگ گریز نیست، بلکه ضدّ جنگ است از این رو، اگر به جایگاه آن توجهی ویژه شود می تواند نقش بازدارندگی از جنگ را نیز داشته باشد(که این هم شبیه به معجزه است!).به هر روی ادبیات پیش از جنگ و پس از آن ، به ترتیب می تواند خاصیت پیشگیرانه و التیام بخش در جوامع انسانی داشته باشد، به شرطی که به مخاطبان خود توجهی ویژه کند.
اگر بخواهیم ژانری مانند ژانر جنگ را بیافرینیم باید به زیرساخت های لازم جهت ادبی شدن آن توجه کنیم؛ زیرا هر متنی برای تبدیل شدن به ادبیات، باید به قوانین و مقرراتی پایبند باشد که در آخر به ادبی شدن اثر منجر گردد، وگرنه کارکردی در جهت خلاف آن یا پس زدن مخاطب خواهد داشت. از این روی نویسندگان کنونی، بیش از پیش باید به خاصیت التیام و آرامش بخشی ادبیات پس از جنگ توجه نشان دهند تا به جنبه های خشونت آمیز و فیزیکی آن؛ وگرنه نه تنها مخاطبان تازه ای پیدا نخواهند کرد، بلکه مخاطبان پیشین خود را نیز از دست خواهند داد.
چرا که هنوز هم که هنوز است ادبیات جنگ بیشتر از آنکه التیام بخش آسیب دیدگان و روشنگر افکار باشد به درگیری های فیزیکی اشاره می کند و در جهتی که باید ادبی شدن متن داستانی اتفاق بیفتد، حرکت نمی کند زیرا نویسندگان داستان های جنگی به ادبی شدن داستان کمتر توجه می کنند و کلیشه سازی را به آن ترجیح می دهند(ابراهیمی لامع، 1389 : 41-39).
شعر همچون پرنده دارای دو بال است و نقصان در هر یک از این دو بال مانع پرواز پرنده ی شعر است، یک بال جنبه های هنری و فنی شعر است که شامل بلاغت و جاذبه های هنری آن است و بال دیگر اندیشه ی شعر است.
شعر تعبیری هنرمندانه از یک احساس یا اندیشه ی تازه است و آن تعبیری هنرمندانه تر است که دور از داوری های فنی و تخصصی بهتر بر دل نشیند و اندیشه و احساس را رساتر بازگوید. شعری با این تعریف از سه منزل می گذرد تا شعر شود.
ص: 73
یکی اندیشه یا احساس شاعر است که آن را می توانیم با واژه های موضوع، محتوی، اندیشه، تخیل، مضمون یا فکر نیز نام گذاری کنیم. دومین گذرگاه یک شعر واژه هایی است که اندیشه ی شاعر را باز می گوید و در این واژه هاست که می تواند گزینش و پیوند هنرمندانه ای پدید آید. از این گذرگاه در شعر یا اثر هنری به سومین منزل خویش می رسد و آن جمله ای است که این واژه ها در آن جای می گیرد و وزن و قافیه می تواند با آن همراه باشد.هر چه میان اندیشه و سایر عناصر فنی شعر دوگانگی بیشتر باشد، آن شعر به شعری ضعیف و شعارگونه بدل خواهد شد. اندیشه ی شعری عمیق، اندیشه ای است که پس از عبور از صافی عاطفه، وجه هنری یابد و در قالبی هنری بر زبان جاری شود. گرایش ها، تمایلات، علایق و آرمان های شاعر اندیشه های او را شکل می دهند، اندیشه هایی که خود به عنوان انگیزه ی اصلی در خلق شعر مطرح و هادی جریان اصلی آنند( استعلامی، 1356 : 138 و 137).
شاعری که در عرصه جنگ و مقاومت شعر می سراید، به اعتباری در حال جنگیدن است؛ چه خود او و چه شعر او. کار شاعر مقاومت از کار مبارزان میدان جنگ کمتر نیست. چرا که اگر چه او یک تن است، اما با سخن خود می تواند انبوهی از مردم را به میدان های جنگ و نبرد با دشمن فرا خواند و انگیزه مند کند.
مقاومت به گونه ای دیگر روایت کننده ی تاریخ است. او هم روایت کننده ی تاریخ است و هم از آن الهام می گیرد و دیروز را به امروز پیوند می زند، چرا که اگر او از گذشته بهره نگیرد، با خطر از دست دادن هویت روبه روست. از همین روست که نقش نمادهای اسطوره ای و تاریخی در شعر و ادبیات مقاومت چشمگیر است و از سمبل هایی که با روح و جان مردم عجین شده است بهره می گیرد.
شاعر مقاومت همچنین دست به تفسیر سیاسی می زند. او باید از هر شیوه ای استفاده کند تا پیام خود را به مخاطب برساند. بر همین اساس شعر مقاومت شعری پویاست و شاعر مقاومت باید هر روز به دنبال زبانی تازه برای بیان اهداف و آرمان هایش باشد. از آنجا که شاعر مقاومت
من شخصی خود را کنار گذاشته است و به آرمان جهانی و انسانی پیوند خورده، با دشواری های زیادی روبه روست. شاعر مقاومت در
ص: 74
بسیاری از موارد با مرگ روبه روست.
شاعر مقاومت قبل و بعد فاجعه و مبارزه، همچنان که در زمان مبارزه درگیر بود، وظیفه دارد چه بسا وظیفه او پس از پیروزی سخت تر و مهم تر باشد، چرا که جامعه و مردم پس از خاموش شدن تب وتاب مبارزه و رسیدن به پیروزی با خطر دور شدن از ایده ها و آرمان ها و به نوعی سرخوردگی و استحاله روبه روست و این شاعر مقاومت است که هر از چند گاهی باید روح تازه ای در کالبد جامعه بدمد و جامعه را از خطر روزمرگی و دور شدن از اهداف و آرمان ها بترساند. این ویژگی شاعر مقاومت را نباید به حساب جنگ طلبی او دانست بلکه او چون به دنبال حق و احقاق آن است، در پی تداوم مقاومت در مقابل زورگویی است(سنگری، 1383 :21).
اساساً به دلیل آن که پدیده های گوناگون حرکتشان رو به سوی آزادی است و مکانیسم شان برای نزاع همیشگی است و محرک اساسی آن ها عشق به رهایی و نو کردن و پوست انداختن است پس پدیده ی کهن در برابر پدیده ی نوظهور مقاومت می کند و این رابطه برعکس نیز به وقوع می پیوندد. در ادبیات نیز این زمینه و رابطه برقرار می شود یعنی به نوعی ادبیات کهن در ادبیات نوظهور مقاومت می کند و این برعکس نیز صورت می گیرد، پس اساساً ادبیات به تعبیری مقاومت و پایداری است.
در تثبیت خود یا نفع نوع دیگر. مسلماً مفهوم مقاومت با التزام در ادبیات تفاوت های بسیاری دارد و به عبارتی در ذات ادبیات(که به عنوان یک پدیده اجتماعی) مقاومت وجود دارد اما الزام در ذات آن نیست بلکه به وسیله ی شاعر است، یا نویسنده و یک سلسله عوامل در آن شکل می گیرد الزام شاعر با استفاده از مفاهیم اخلاقی، اجتماعی یا سیاسی، التزام شاعر به صورت یا فرم التزام شاعر به مضمون و ... .
این التزام به جبر و به واسطه ی عللی چون ذوق، معاییر زیباشناختی زمانده رویکرد شاعر یا نویسنده که ایدئولوژی و مرام فکری و خاستگاه اجتماعی و سیاسی او وارد ادبیات می شود و گونه ای را می آفریند که ادبیات ملتزم نامه می گیرد. اساساً به تعبیری دیگر با عنایت به رویکرد، خاستگاه و پایگاه فکری شاعر یا نویسنده ی ادبیات یکسره ملتزم می شود و تقسیم بندی آن به ملتزم و غیر ملتزم بی مورد است. چون همیشه این الزام
ص: 75
دیده می شود. و این الزام همچون منشوری چندوجهی که در برابر رویکرد آفرینندگان آن چهره ای متغیر می یابد و گاهی در صورت گرایی، گاهی در مضمون گرایی و زمانی در التزام به استفاده ی اخلاقی، سیاسی، اجتماعی و ... نمود می یابد. اما مقاومت و پایداری با عنایت به حرکت و مکانیسم و محرک هر پدیده در ذات آن نهفته است.
صفت قرار دادن مقاومت برای ادبیات بی معنا ولی التزام نشان از خاستگاه و پایگاه آن اثر و آفریننده ی آن دارد. با این توصیف شاعر خود را ملتزم می کند که از مفاهیم اجتماعی یا سیاسی استفاده کند. به طوری که جریان ها یا واقعه های سیاسی یا اجتماعی در شعرش متبلور می شود. ریشه ها و زمینه های رشد و نمو این نوع ادبیات ابتدا در جنبش مارکسیست ها دیده شد و سپس «ژان پل سارتر» در سال 1947 م . در جمله ای دوران جدید این نوع را پی افکند و با صراحت گفت غرض از ادبیات تلاش و مبارزه است.
تلاش و مبارزه برای نیل به آگاهی، برای تحرّی حقیقت و آزادی انسان، او برای شعر تعهدی اجتماعی را قائل نیست بلکه تعهدی پیامبرانه را برای آن رقم می زند. او می گوید اگر حتی پای التزام و تعهد شاعر در میان باشد خواهم گفت که شاعر کسی است که ملتزم به شکست است و این شکست او لازمه ی سلوک و رسیدن به «خویشتن پر خلوص خویش» است.
این نظر در ایران موافقان و مخالفان بسیاری داشت و چون در کشور ما تجدد با سیاست همگام بود بیشتر نگاه ها به ادبیات سیاسی- اجتماعی معطوف بود. ادبیاتی که در شرایط خفقان و سانسور و دیکتاتوری به منظور ایجاد حق و عدالت و احقاق حقوق اجتماعی و سیاسی و حتی اقتصادی و کسب برابری اجتماعی به وجود می آید.
این نوع ادبیات از نظر زمانی محدوده ی خاصی ندارد و از زمانی که زور و جبر آغاز گردید و مظلوم توسط ظالم مورد تجاوز قرار گرفت و آدمی توانست در برابر قدرت حاکم بگوید نه . حیات خود را آغاز کرد. این ادبیات مخصوص ملت خاصی نیز نیست در هر کشوری که افراد مزه ی استبداد، نابرابری، زور و خفقان را چشیده باشند وجود دارد. و برای رسیدن به مقصود نهایی یعنی رسیدن به آرزوها پیش می رود و اساساً نظر نهایی آن مبارزه است.
شعر اجتماعی- سیاسی چون خاستگاهش مخالفت و روی سخنش با قدرت حاکم بر اجتماع است به چهار دسته تقسیم می شود که عبارتند از:
ص: 76
1- شعر اجتماعی (Social poetry)
2- شعر سیاسی (Political poetry)
3- شعر انقلابی (Revolutionary poetry)
4- شعر سلاح (Arms poetry)
« آلن بولد » شعر اجتماعی را شعری می داند که از صورت فردی درمی گذرد و رو به اجتماع و پدیده های اجتماعی و مسائل روزمره ی زندگی و ایده آل اجتماعی شاعر دارد، او شعر اجتماعی را شاخه ای از شعر نمی داند بلکه آن را سهمی از برداشت شعری و درون مایه نوشتارهای منظوم هنری تلقی می کند که از فرد رو به سوی جمع و پدیده های آن دارد. شعر اجتماعی در فرهنگ ما شعر تفکر، هشدار و آگاه کردن مردم نامیده شده است و شاعر توجهی به مسائل فردی و شخصی خود ندارد. شعر اجتماعی در ایران سابقه ای طولانی دارد و شاعر به سوی اجتماع می رود تا از واقعیات آن سخن گوید.کشوری که در هجوم قوای بیگانه، پادشاهان مستبد، شاهد تبعیضها، زورگوییها، هتک حرمت ها و بسیاری جنایات شنیع بوده است یقیناً ادبیات خصوصاً شعر آن از مفاهیم اجتماعی پر است مانند حافظ که زمانی سایه ی ظلم را می بیند و دردمندانه فریاد می کشد.
عقاب جور گشاده ست بال در همه شهر
کمان گوشه نشینی و تیر آهی نیست
یا ناصرخسرو که برای حفظ « قیمتی در لفظ دری» آن را به پای خوکان یعنی پادشاهان خودکامه نمی ریزد و می سراید:
من آنم که در پای خوکان نریزم
مر این قیمتی دُر لفظ دری را
با سیف فرغانی که زورگویی مغولان را به ریشخند می گیرد و به آن ها هشدار می دهد« گرد سمّ خران شما نیز بگذرد» و بسیاری کسان دیگر که در این نوشتار نام و یاد آن هانمی گنجد اما به هر حال تمایزی میان انواع شعر یاد شده در شعر سنتی نمی توان قائل شد.
ص: 77
ظهور مفاهیم اجتماعی در ادبیات با بسامد بالا از زمان مشروطه دیده شد. شعر نو اجتماعی با نیما آغاز شد و از سال 1310 ﻫ . ش در آثار مهدی اخوان ثالث( م . امید) و احمد شاملو متبلور شد و این گونه ای از شعر اجتماعی به نام سمبولیسم اجتماعی بود که بعدها یکی از جریان های مسلط سال های 1332 ﻫ . ش به بعد بود.
شعر سیاسی در سالهای اخیر منتقدان بسیاری را به خود جلب کرده است و در اکثر واژه نامه های ادبی نامی از آن برده نشده است. زیرا همه ی انواع شعر در یک تقسیم بندی ریزتر می تواند سیاسی نیز باشد دیگر اینکه موضوع شعر سیاسی متغیر است.
«هانس اشپربر» می گوید: «در سیاست، در هنر فقط ماده ی اولیه است نه مضمون آن». اما امروزه شاعران و منتقدان مدرن، شعر سیاسی را بنا به تعریف، شعر انتقاد و مخالفت می دانند و بر این عقیده اند که اگر ادبیات بخواهد پایدار بماند باید مخالف ، مهاجم و ضد نظم مستقر باشد.
در ایران شعر سیاسی تاریخ خاصی ندارد و مرز میان این شعر و شعر اجتماعی مشخص نیست ولی در غرب تاریخ مدونی دارد از ستایش قدرت تا مخالفت با نظم موجود پیش رفته و به مرحله ای رسیده که منتقدان آن را معارض با ماهیت شعر می دانند. هر شعر سیاسی می تواند یک شعر اجتماعی باشد ولی هر شعر اجتماعی سیاسی نیست. شعر سیاسی در ایران در دوره مشروطه نمود خاصی دارد. از آلمان دوستی « ادیب پیشاوری» یا « وحید دستگردی» تا غزلیات و قصاید و مستزادها و حتی تصنیف های بعضی از گویندگان این دوره که در تأیید یا انکار سیاست روز با هم معارضه می کردند. پس از شهریور 1320 و اتمام هجوم نظامی قوای سه گانه ی آمریکا، انگلیس و شوروی و آغاز هجوم فرهنگی آنان بسیاری از روشنفکران جذب گرایش های بهبودخواه می شوند و در نتیجه ادبیات چپ با درون مایه های خاصی حیات خود را آغاز می کنند، موضوع هایی چون طرفداری از حق و عدالت، هواخواهی از آزادی و دفع خرافات، پیکار با فاشیزم، صلح جهانی و ... همه شعارهای بشردوستانه ی شوروی بود به تبع این موضوع پس ازاین تاریخ جریان حاکم ادبی در شعر، سیاسی بود.
ص: 78
باری در فرهنگ ما شعر سیاسی، شعر اشارات پنهان به نیت برانگیختن مردم نامیده شده است و پس از شهریور 1320 در آثار کسانی چون: منوچهر آشتیانی، شاملو، سایه، کولی(سیاوش کسرایی) آینده تجلی بسیار داشت و پس ازآن به حیات خود ادامه داد.
هنگامی می توان یک اثر هنری را انقلابی خواند که با یاری تغییر شکل زیباشناختی نیروهای سرکش موجود در سرنوشت خاص افراد را نشان داده، واقعیت اجتماعی گنگ و متحجر را شکافته افق تغییر (آزادی) را بازگشوده باشد. هدف نهایی شعر انقلابی دگرگونی جامعه است. شعر انقلابی شعر تفکر، هشدار و آگاه کردن مردم یا اشارات پنهان به نیت برانگیختن آن ها نیست بلکه شعر اعتراض است. ادبیات ما مانند ادبیات غرب نیست که تاریخ پیدایش مدونی داشته باشد شعر انقلابی در بحبوحهی نهضت ملی به وسیلهی شاعرانی چون : شاهرودی ، ابتهاج و کسرایی حتی شاملو با چهرهی انقلابی تجلی یافت ولی پس از کودتای 28 مرداد 1332 هیجان های انقلابی فروکش کرد و دیگر نشانی از شعر انقلابی یافت نشد و به جای آن رمانتیک سیاه اروتنیکی همراه با سمبولیسم اجتماعی رواج یافت.
شعر سلاح شعری است که از شعر انقلابی منتج می شود اگر شعر انقلابی شعر اعتراض است شعر سلاح شعر هجوم و مبارزه است. این نوع شعر عملاً قصد انقلاب دارد و می خواهد خود وارد صحنه شود تا نیروها را بسیج کند و به هدف نهایی خود دست یابد.
بنابراین برانگیزاننده است. بسیاری این شعر را شعار می نامند. در پاسخ باید گفت وقتی شعر شکل کامل خود را پیدا کرد به شعار تبدیل می شود. در این نوع شعر قصد ضربه زدن است به همین خاطر صراحت و سادگی مشخصه ی اول آن است. در این نوع شعر چگونه گفتن ارزش ندارد چه گفتن ارزشمند است.این نوع شعر نتیجه ی طبیعی گذار از مراحل سه گانه ی شعر اجتماعی ، سیاسی و انقلابی است. در سال 1340 ﻫ . ش زمینه های رشد اولیه آن در ایران ظاهر می شود اما چهره ی اصلی این شعر در سال 1347 ﻫ . ش با انتشار دو کتاب « صدای میرای» سعید سلطان پور و «ساز دیگر» جعفر کوش آبادی رخ می نماید.
این نوع شعر در برابر دو سیاست سکون و پارلمانتاریسم قد علم کرد و ازجمله ی
ص: 79
زمینه های پیدایی آن مسائل و تحولات اجتماعی- سیاسی را می توان نام برد.
در پایان باید یادآور شد تمام این چهار جریان گوناگون شعر که مضمون آن ها رویارویی علیه سلطه، خفقان، ظلم و هدفشان رسیدن به آزادی و رفع ستم و ایجاد عدالت و نابودی ستم و ستمگران در زیرمجموعه ی ادب مقاومت جای می گیرد.(خطیبی، 1382: 26-10).
به دنبال براندازی رژیم استکباری طاغوت و شکل گیری نظام عدالت خواه جمهوری اسلامی ایران و مبارزه ی این نظام با هر نوع استبداد و استکبار داخلی و خارجی و تن ندادن به خواست ملت های مستکبر و سردادن شعار استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی، کشور قدرتمند آمریکا که منافع نامشروعش قطع شده بود و البته دیگر کشورهای منطقه به چاره اندیشی افتادند و بدین ترتیب این نظام نوپا، دچار تهدیدها و فشارهای داخلی و خارجی قرار گرفت، اما وقتی که هیچ یک از این تهدیدها کارساز نشد و حتی عملیات صحرای طبس و طرح کودتای نوژه با شکست روبه رو شد، سرانجام دولت آمریکا تصمیم به جنگ با ایران گرفت و برای این منظور، دیکتاتوری ظالم تر از صدام حسین، رئیس جمهوری عراق، سراغ نداشت که ادعای ژاندارمی منطقه را می کرد و لبریز از عقده های سرکوب شده بود.
صدام حسین نیز که همه ی شرایط از جمله توان نظامی ایران و نداشتن پشتوانه ی نظامی، شرایط منطقه و مناسبات بین الملل را به نفع خود می دید با شکستن یک جانبه ی عهدنامه ی
تنظیم شده در 22 ژوئن سال 1975 که مربوط به مرز دولتی و حسن هم جواری با ایران بود و در تاریخ 31 شهریورماه 1359 که مصادف با 23 سپتامبر 1981 بود، به قصد سرنگونی نظام جمهوری اسلامی ایران، به خاک این کشور تجاوز نمود و با حمله به فرودگاه های داخلی و بین المللی به تجاوز خویش وسعت بخشید و در پی آن ده شهر مهم و مرزی را که شامل: خرمشهر، سوسنگرد، مهران، دهلران، قصر شیرین، هویزه، نفت شهر، سومار و موسیان بود اشغال کرد و شهرهای دیگری چون آبادان، اهواز، دزفول، شوشتر، اندیمشک، اسلام آباد غرب و گیلان غرب را هدف توپ و تخریب قرار داد.
ص: 80
هر چند در این عملیات تهاجمی، عده ی زیادی از هم وطنان بی گناه ما از نظامی و غیرنظامی، شهید و مجروح گشتند، طولی نکشید که این مناطق یکی پس از دیگری از اشغال رژیم بعث، خارج گشت.
پیروزی جمهوری اسلامی ایران در مقابل رژیم بعثی عراق، امری ساده و طبیعی نبود، زیرا این معادله و مقابله کاملاً نابرابر بود، در یک طرف، کشور عراق که موردحمایت همه جانبه ی کشورهای شرق و غرب قرار داشت و در طرف دیگر، نظام جمهوری اسلامی نوپا که نه تنها هیچ مدافعی در خارج نداشت؛ بلکه مدام با تهدیدهای مزدوران داخلی روبه رو بود.
پیروزی نهایی این نظام با وجود چنین نابرابری، نشانگر این است که این بار نیز هم چون ماجرای طبس، امدادهای غیبی در کار بوده و بار دیگر ندای «یدالله فوقَ ایدیهِم» (دست قدرت خدا برتر از دست قدرت شماست) در گوش جهانیان، تکرار شده است.( سوره فتح: 10) هدف ملت سرافراز ایران از این دفاع، حفظ حریم اسلام و ارزش ها و باورها، امنیت مردم، حفظ خاک وطن و البته نشان دادن اقتدار اسلام بود که با رهبری الهی خمینی کبیر (رض) به موفقیت انجامید و این هدف عاشقانه و خالصانه کاملاً متفاوت است با اهداف جنگ های کشورهای مستکبر که چیزی جز سلطه طلبی و کشورگشایی را دنبال نمی کنند(خدری، 1371: 22-19).
شعر دفاع مقدس، همانند شعر دوره های دیگر، دارای ویژگی های منحصربه فردی است، زیرا همان گونه که می دانیم جامعه و حوادثی که در آن رخ می دهد بر شعر شاعران هر دوره تأثیر به سزا دارد و ازآنجاکه شاعر از دل جامعه و مردم برخاسته، همواره تحت تأثیر حوادث اجتماع می باشد، به طور مثال: شاعری که در طبیعتی سبز و خرم زندگی می کند همواره در شعرش از تصاویر طبیعی سبز الهام می گیرد و تصاویر شعری او به طور قطع با شاعری که در طبیعت کویر زندگی می کند، متفاوت است. حال چگونه می توان تأثیر جنگ تحمیلی هشت ساله ی عراق علیه ایران را بر شعر دوره ی دفاع مقدس و حتی شعر دوره های بعد، نادیده انگاشت.
شعر دفاع مقدس با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و شروع جانبازی ها و
ص: 81
دلاوری های ملت ایران، به خصوص، جوانان مشتاق شهادت، آغاز گشت و با زبانی ساده و دور از تصاویر شعری دشوار، ادامه یافت.
در شعر این دوره کمتر شاهد کنایه های دشوار و سمبل و تصنع و تکلف می باشیم، در حالی که جای آن را تشبیهات صریح و بر مبنای واقعیت به منظور شرح اخبار جنگ گرفت به عبارت دیگر، شروع ناگهانی این جنگ و عمق فاجعه ی آن به حدی بود که دیگر فرصت آرایهپردازی برای شاعران، باقی نماند و درنتیجه شعر این دوره دچار شعارزدگی و شتاب زدگی و کمبود عاطفه و تخیل گردید و تنها به عنوان زبان روایت و خبر مورداستفاده قرار گرفت.
مضمون شعر دفاع مقدس که در زمان دفاع، شامل مضامینی مانند ترغیب رزمندگان به نبرد، یاد مناطق جنگ زده، تطبیق حوادث جنگ با حوادث عاشورا و ... بود به مضامینی چون حسرت به حال شهیدان و یاد و خاطره آنان، تنهایی و غربت، شرم از شهیدان و ... تغییر یافت که در قسمت بررسی و تحلیل محتوای شعر دفاع مقدس به طور گسترده به آن خواهیم پرداخت(قاسمی، 1384: 71-67).
در سال های اولیه ی دفاع مقدس، شاهد زبانی ساده و بدون تعقید و آرایه های ادبی ملایم هستیم اما از حدود سال های 70-64 شاهد تصویرها و نمادهایی برگرفته از شعرهای بیدل و سپهری می باشیم که به دشواری اشعار انجامید. به عنوان مثال؛ مثنوی های احمد عزیزی که به داشتن ترکیب های بدیع در تصویرهای شعری معروف است و گاه این ترکیب ها، ترکیب های شاعران سبک هندی به خصوص بیدل دهلوی را خاطرنشان می کند، ترکیب هایی مانند؛ «جبرئیل آباد الهام» و «آب بازی های فطرت» در شعر زیر، ترکیب های بیدل وارند که به زیبایی در شعر فارسی نشسته اند:
این
زمین سرگشته نام شماست
جبرئیل
آباد الهام شماست...
دانه ای از
خوشه خرمن بچین
آب بازی های
فطرت را ببین
ص: 82
در این دوره تمام قالب های شعری اعم از نو و کهن، کاربرد دارد مثل؛ تمام دوران، غزل، سردمدار بوده و رباعی و دوبیتی نیز جایگاه ویژه ای دارند. استفاده از آرایه های ادبی، چندان
رایج نیست زیرا هدف این سروده ها پیام رسانی و ترغیب به نبرد و به تصویر کشیدن لحظه های شکوهمند جبهه و جنگ است و فرصت آرایه پردازی نیست.
از سال های 65-61 شاهد جریان ترکیب سازی هستیم و آغاز دهه ی هفتاد را باید اوج بهره گیری از افاعیل عروضی بلند و غیر متعارف در قالب غزل، دانست اما پس از سال های دفاع مقدس، استفاده از ردیف های بلند و عمدتاً اسمی و وزن های نرم و ملایم، فضایی دیگر به سروده های این دوران می بخشد.
آرایه های ادبی لفظی چون جناس و واج آوایی و تکرار و آرایه های ادبی معنوی چون ایهام، تشبیه، استعاره، تلمیح، تناسب، تشخیص و کنایه وارد میدان گشته و بی آنکه به تصنع و تکلف کشد به اشعار این دوران زیبایی قابل توجهی می بخشد از لحاظ محور عمودی نیز در بیشتر این اشعار، پیوستگی وجود دارد.
در مجموع، شعر این دوران با اندکی اغماض، رسا و روان و قابل قبول است.
از آغاز انقلاب اسلامی، شاهد پیوستگی عمیق مفاهیم اسلامی مخصوصاً عاشورا و جهاد در شعر این دوره هستیم از دیگر مضامین آن، دعوت به مبارزه، روح شهادت طلبی، ترغیب رزمندگان به نبرد، حسرت به حال رفتگان و ... است(سنگری، 1383 : 24-22).
ص: 83
«نماد» با فتح نون و سکون دال(بر وزن سواد)، از نمود( بر وزن ودود) است. «نمودن» یعنی «نشان دادن» در این صورت مفهوم متعددی دارد. هم چنین از ریشه «نُمود» به ضمّ نون، به معنی «ظاهر شدن و نمایان گردیدن، در برخی متن ها و فرهنگ های کهن به چشم می خورد. با این تلفظ ، مفهوم لازم را در بردارد که در معنی فاعلی نیز به کار رفته است؛ یعنی «ظاهر شونده و نمایان گردنده». (رامپوری، 1242: ذیل واژه نامه)
در صیغه مصدری (نماییدن) و با مفهوم متعددی (نمایان گردانیدن) نیز آمده است؛ نزدیک به همین معنی، کلمات «نمایه»، «نمودن» و گاه «نمونه» و مانند آن ها در اشعاری از منابع قدیم به چشم می خورد. نظر به همخوانی و قرابت با معانی اصطلاحی رایج امروز نماد در ادبیات و هنر، مناسب ترین و جامع ترین تعریف لغوی را صاحب آنندراج عرضه کرده است که نماد را در مفهوم متعددی و به معنای فاعلی آن، یعنی «ظاهرکننده» و «نشان دهنده» آورده و دهخدا نیز
در لغت نامه عیناً عبارت آنندراج را پذیرفته و شاهد مثال را نیز از همان مأخذ نقل کرده است.(دهخدا، 1377: ذیل واژه نامه)
رمز، معادل عربی نماد است که در زبان فارسی نیز به کار می رود این کلمه در اصل، مصدر ثلاثی مجرد «نَصَرَ یَنصُرُ» و «ضَربَ یَضرِبُ» است. معنی آن به
ص: 84
لب، چشم، ابرو، دهن، دست و یا به زبان اشاره کردن است. این کلمه هم چنان که در زبان عربی، در زبان فارسی نیز به معانی گوناگون به کار رفته است، از جمله: اشاره، راز، سرّ، ایما، دقیقه، نکته، معما، نشانه، علامت، اشاره کردن، اشاره کردن پنهان، نشانه مخصوصی که از آن مطلبی درک شود، چیز نهفته میان دو کس که دیگری بر آن آگاه نباشد و بیان مقصود یا نشانه ها و علائم قراردادی و معهود است.
سَمبُل (Symbol)معادل انگلیسی نماد است و در اصل یونانی از دو جزء Syn=Sym وballein ساخته شده است. جزء اول این کلمه به معنی «باء» ، « با هم» و جزء دوم به معنی «انداختن»، «ریختن»، «گذاشتن» و «جفت کردن» است. پس کلمه (Symballein)به معنی «با هم انداختن»، « با هم ریختن» ، « با هم گذاشتن»، «با هم جفت کردن» و نیز به معنی «شرکت کردن»، «سهم دادن»، «مقایسه کردن» است.
کلمه (Symbol)در یونانی از همان اصل است و به معنی «نشانه» یا «علامت» به کار می رود. به هر حال این کلمه در ایران، ابتدا از زبان فرانسه با تلفظ «سَمبُل» ترجمه شده بود، اکنون هم با همان تلفظ در زبان فارسی رایج است؛ به عنوان نمونه فرهنگ نفیسی«سمبل» را چنین تعریف کرده است: ( پورنامداریان، 1367: 1).
«نشانه، نشان، علامت، نماینده، نمونه، رمز، شبه، صورت». در فرهنگ فارسی معین نیز ذیل سمبل(Symbol)به فرانسه (Symbol)معانی نشانه، علامت، مظهر و هر نشانه فرادادی اختصاصی آمده است.
از آنجا که مفهوم این سه لغت، صرف نظر از پاره ای اختلافات جزئی، یکی است، در این پژوهش به جهت رعایت اختصار از کلمه «نماد» استفاده می شود.
«نماد» از اصطلاحاتی است که روانکاوان و روان شناسان، دین شناسان و محققان پدیدارشناسی دینی، پژوهشگران عرصه های عرفان و تصوف، اسطوره شناسان و هنرمندان مختلف تعریفی از آن ارائه کرده و از منظر خود به آن نگریسته اند.
همین فراگیری، ارائه تعریفی جامع ومانع را از نماد دشوار می کند. اگر چه همه افرادی که به تعریف نماد پرداخته اند به گنگ بودن و کامل نبودن تعاریف خود اعتراف کرده اند، اما در میان تعاریف ارائه شده، نقطه مشترکی وجود دارد و آن عبارت است
ص: 85
از این سمبل و نماد باید معنایی فراتر از معنای ظاهری داشته باشد.
سردرگمی و تشویش در تعریف نماد نشانگر این مطلب است که: نماد عنصری سرکش و غیر قابل تعریف است و تأمل و تلاش هر چه بیشتر برای تعریف نماد، فقط ناگشودگی، بی کرانگی و عروج بیشترش مدد می رساند.
یونگ می گوید: «سمبل دارای جنبه ناخودآگاه وسیع تری است که هرگز به طور کامل توضیح داده نشده و کسی هم امیدی به تعریف آن ندارد.»
اما در این پژوهش برای مشخص شدن چارچوب کار، ناچاریم نماد را به عنوان یک مقوله ادبی تعریف کنیم: نماد از منظر علوم بلاغی(که مبنای این پژوهش است) کلمه، عبارت و یا جمله ای است که علاوه بر معنای ظاهری، طیف معنایی گسترده ای به خواننده القا کند، عمل به کارگیری با شیوه بکار بردن، پردازش و تبدیل مفاهیم به نماد را «نمادپردازی» گویند؛ در واقع نمادپردازی، مجموعه مراحل و تبدلات فرآیند تکون یک ساختار نمادین است، با این توصیف نمادپردازی در برابر (Symbolization) قرار می گیرد(گوستاو، 24:1352)، (قبادی، 1388: 44).
نماد(رمز و سمبل) در بسیاری از موارد با واژه ها و اصطلاحات مشابهی همچون نشانه ها، تمثیل و استعاره در حوزه ی معنایی دچار تداخل و تلاقی می شود و به دلیل تساهل و تسامح اهل قلم و گاه به دلیل یکسان انگاری یا همسان پنداری این تعبیرات از سوی نویسندگان به جای یکدیگر به کار می روند؛ از این جهت نگاهی گذرا به دایره ی مفهومی هر یک از این عناصر هم پیوند، همراه با بیان تفاوت ها و اشتراکات احتمالی آن ها راهگشا خواهد بود.
صور خیال از اصطلاحات علوم ادبی است برخی محققان نوشته اند که نماد تا آنجا که بر معنایی غیر از معنای ظاهری دلالت می کند- یعنی معنای مجازی- به عنوان یکی از صور خیال و در ردیف استعاره قرار می گیرد و چون علاوه بر معنای مجازی اراده ی معنای حقیقی و وضعی آن هم امکان پذیر است باز به نوعی از صور خیال، یک کنایه است، اما نماد اصولاً از دایره ی صور خیال بیرون است آنچه نماد را از صور خیال جدا می سازد«اصالت» نماد است.
نمادها واجد اساسی روحانی هستند
ص: 86
و به قلمرو عقل شهودی و اشراقی تعلق دارند لذا می توان گفت که اساس سمبلیسم در مرتبه ی ادراک حقیقت شناخت بی واسطه(کشف و شهود) است و در مرحله ی بیان حقیقت، نیز زبان نماد کهن ترین و در عین حال غنی ترین زبان ها به شمار می رود، زبانی که ظرفیت آن پایانی ندارد.
مفهوم ساده و واحدی را می رساند؛ مثل علایم رانندگی یا پرچم. دریافت چنین پیام نشانه هایی نیاز به بسترسازی و متن خاصی ندارد؛ از این رو، نشانه از جهت انتقال پیام خودکفاست . حال آنکه دریافت پیام نماد و نوع آن پیام، بستگی به متن یا عوامل پیرامون آن دارد(داد، 1373: 449-500) .
نشانه ها عموماً حامل معنایی یک لایه، قراردادی، پرکاربرد و همه فهم هستند و کمتر از چارچوبه ی مفهومی که برای آن ها وضع شده، عدول می کنند؛ اما نمادها از قابلیت معنا پذیری بسیار برخوردار هستند و در موقعیت های گوناگون انعطاف لازم را برای پذیرش مفاهیم و تفاسیر متنوع دارند.
آن ها گاهی در فراسوی معنا جای می گیرند و جنبه هایی از تجربه های پیدا و پنهان زندگی و حقیقت را در سایه روشن خود بازتاب می دهند شاید بتوان این تشابه ظاهری برای نشانه و نماد قائل شد که هر دو علاوه بر پیام مستقیمی که به فراخور ماهیت خود القا می کنند بر چیزی غیر از خود دلالت دارند.
علامت ( نشانه) به شکل یا موجودی (طبیعی یا دست ساخته بشر) گفته می شود که دارای معنی و مفهومی واحد می باشد که آن معنای واحد بیشتر به واسطه ی شباهت نماینده ی آن شی انتخاب شده است ولی برعکس نماد(رمز و سمبل) شکل یا موجودی(طبیعی یا دست ساخته بشر) است که دارای معانی متعدد است که بیشتر به صورت تصادفی و قراردادی نماینده ی آن شی انتخاب شده است.
با توجه به دو تعریف ارائه شده عنصر مشترک میان همه ی این کاربردهای متداول، آشکار ساختن مفهوم چیزی دیگر با دلالت کردن بر آن چیز می باشد این آشکار ساختن مفهوم در نماد نه به دلیل شباهت دقیق میان دو چیز بلکه از طریق اشاره ی مبهم یا از طریق رابطه ی اتفاقی و قراردادی است در حالی که این نماینده بودن در نشانه و سایر موارد مشابه، شباهت دقیق و با وجود قرینه هایی در کلام صورت می گیرد.
ص: 87
اندیشمندان اروپایی نظریه هایی در این زمینه ارائه کرده اند که بیان این موارد ما را به شناخت هر چه بیشتر این موضوع کمک می کند.
بوهلر(1983(Buhlerسخن را در ارتباط با ذهن گوینده «Sympton» در ارتباط با معنی و محتوا، سمبل؛ و در ارتباط با شنونده «Signae» توصیف می کند.
ویلست چری(1975(Wilst Chrryاز کلمه ی نشانه (Sing) وسیله ای را اراده می کند که برای بیان هر واقعه ی طبیعی به منظور تبادل معلومات به کار می رود و سمیل را به سمبل های فرهنگی، دینی که تنها در زمینه های تاریخی ویژه قابل تغییر است از قبیل تاج، صلیب اختصاص می دهد.
علاوه بر این تعاریف، به صورت های تصویری این علائم و نمادها در کتاب های گوناگون از جمله «علائم و نمادها» « نوشته ی «رودلف مدلی» ترجمه ی یوسف کیوان شکوهی، جستاری درباره ی «مهر و ناهید» نوشته ی« محمد مقدم»، «اساطیر ایران باستان» نوشته ی«عصمت عرب گلپایگانی» می پردازیم تا بهتر بتوانیم تفاوت این دو را از همدیگر تشخیص بدهیم.
خاصه واقعیت یا تصویری است برای دادن علامتی مشخص از یک شخصیت، کلیت یا از یک وجود ذهنی، بدین ترتیب که وسیله ای خاص انتخاب می شود تا کاملاً نشان دهنده ی آن باشد. چندان که ترازو خاصه ی عدالت و بال خاصه ی نیروی هوایی است. (شوالیه و آلن گرابران، 1388 :25).
بنابراین خاصه تنها می تواند یک معنا داشته باشد و باید خالی از ابهام باشد در حالی که سرشت نماد، ابهام و چند معنا بودن آن است.
این دو عنصر ضمن قرابت و همبستگی معنایی، در ژرفا بخشیدن به گستره ی مفاهیم ادبی، همسان و همسو هستند، با این تفاوت که به قول توماس کارلایل در نماد، مفاهیمی عمیق و بی انتها با عناصر و عواملی ساده و مجرد در هم می آمیزد تا ملموس و عینی شود؛ حال آنکه به گفته ی کولریچ تمثیل فقط ترجمه ی مفاهیم مجرد به زبان تصویر است.
ص: 88
البته ممکن است که تمثیل با گسترش و بسط معنای رمزی جایگزین معنای تمثیلی گردد و این امر باعث دشواری تشخیص آن ها از یکدیگر شود. اما آنچه باعث تمایز تمثیل از نماد می شود این نکته است که در تثمیل، پدیده ها، ماجراها و صحنه ها به عنوان نمودهایی قراردادی و از پیش مشخص شده برای مفاهیمی که نویسنده یا شاعر در ذهن دارد، به کار می روند؛ از این رو تمثیل معنا و مفهومی معین و محدود دارد که این مفاهیم با اندکی اندیشه و درنگ برای خواننده روشن شود، حال آنکه نمادها، اغلب ناخودآگاه و به عنوان تنها وسیله ی تعبیر مقصود از سوی اهل هنر به کار گرفته می شوند.
بسیاری از استعاره ها، تصاویری هستند که از نظر شمول و بسامد به کارگیری در حوزه ی ادبیات و هنر، برجسته و قابل توجه نیستند و به همین دلیل وارد عرصه ی سمبل هانمی شوند. اما اگر تصویری هم از جنبه ی ظاهری و هم از نظر ارزش نموداری در موقعیت های مختلف پیوسته تکرار شود، از نظر هنری جایگاهی فراتر از استعاره می یابد و وارد دنیای شگفت انگیز سمبل هامی شود و در صورت برخوردار بودن از پس زمینه های غنی فرهنگی ممکن است به پاره ای از پیکره ی عظیم نظام سمبولیک یا اسطوره ای بدل گردد.
اگر چه تقارن و تشابهی میان این دو مقوله وجود دارد با این حال باید دانست که در استعاره قرینه ی صارفه ای وجود دارد که فقط باعث هدایت ذهن مخاطب به سوی مفهومی خاص می شود؛ ولی نماد به علت مقید نبودن به قرینه ای خاص از کمند محدودیت های معنایی می گریزد و پای در قلمرو ناپیدا کردن تعابیر تخیلی می نهد؛ از این رو می توان به فاصله گرفتن و دور شدن این دو عنصر از یکدیگر به روشنی پی برد. پس نماد ضمن تفاوت و تمایز چشم پوشی ناپذیر با استعاره، بسیار مهم تر و پیچیده تر از آن است، و این شاید بدان جهت باشد که برخلاف «استعاره» ، «سرچشمه ی بسیاری از نمادهای مرسوم ، اساطیر و اعتقادات ملت هاست که گاه در بین ملل و اقوام مختلف، مشترک می باشد؛ مانند زنده در آمدن از آتش که نماد پاکی و برائت است به این نوع نمادها «نمادهای اساطیری» میگویند.(میرصادقی، 1373 :281)
« اسطوره نشان گر تلاش انسان باستان در تفسیر کلامی هستی و پدیده های موجود در آن و ارتباط انسان با آن بوده است»(فاروق، 2002 :20) .
ص: 89
فرهنگ نویسان عرب «اسطوره» را واژه ای عربی دانسته اند. از ریشه (سطر) و معنای آنرا افسانه ها و سخنان بی بنیاد و شگفت آورآورده اند»(کزازی، 1385 :1-2). این واژه از اصل یونانی(Historia)، به معنی خبر و سخن راست، جستجوی راستی، آگاهی و داستان گرفته شده است»(آموزگار، 1374 :3).
اصل لاتین این واژه از Historyگرفته شده است و مصدر آن Historian به معنی شرح دادن و بررسی کردن است. در انگلیسی به دو صورت Storyبه معنی حکایت، داستان و قصه تاریخی و Historyبه معنی تاریخ و روایت به کار می رود. واژه غربی برابر با آن معادل Mythدر انگلیسی، Mythدر فرانسه و Mytheدر آلمانی از واژه یونانیMythos به معنای شرح ، خبر و قصه گرفته شده است. (زارع برمی، 1389 :34).
اسطوره ها برای انسان بدوی صورتی حقیقی دارند مالینوفسکی می گوید:« اسطوره به گونه ای که در یک جامعه ی غیر متمدن به شکل بدوی خود حضور دارد، تنها عبارت از داستانی نیست که روایت شود؛ بلکه واقعیتی است که زمانی حیات داشته است. انسان های ابتدایی بر این باور بودند که حوادث اسطوره ای در زمان ازلی رخ داده اند و از آن زمان تاکنون بر جهان و سرنوشت انسان تأثیرگذار بوده اند.
اسطوره ها بیهوده حیات ندارند؛ جعلی و یا حتی روایاتی حقیقی هم نیستند، بلکه در نزد بومیان توجیه یک واقعیت ازلی عظیم تر و نیکوتر است که زندگی، سرنوشت و اعمال کنونی انسان به واسطه آن معین می شود»(اسماعیل پور، 1382 :341).
اسطوره ها علت وجودی یک پدیده، منشأ آن، آیین و آداب و رسوم را تبیین می کنند. عناصر بازیگر در اساطیر چون، طبیعت، آسمان، زمین، ابر، دریا، سنگ، باد... زنده اند و تجسمی انسانی الهی می یابند. « اما این الهه ها موجوداتی گوشه گیر و منزوی نیستند؛ بلکه در بطن زندگانی بشر حضوری پویا دارند و با انسان همراه می شوند«(الأبویی، 1948 :95-94)
اسطوره به لحاظ مفهوم و پیام و نیز به لحاظ ساختار و قالب، بیشترین پیوند را با نماد دارد اسطوره در اصل یک پیام نمادین و نوعی دلالت رمزناک است.
اسطوره، گفتار برگزیده و نمادین تاریخ است نه زاییده ی طبیعت اشیا، نمادها،
ص: 90
رویدادهای اسطوره ای را از تک مخاطبی و شخصی شدن زمانی و مکانی نمودن دور می کنند و با تأثیر بر ناخودآگاه مخاطب، باعث می شوند که اسطوره از حالت مصداقی به مفهومی و از جزئی به کلی و از زمانی و مکانی به فرازمانی و فرامکانی تبدیل شود؛ از این روی بقای اسطوره ها در زبان نمادین آنهاست(قبادی، 1386 :116).
نماد و اسطوره هر دو ریشه در ناخودآگاهی دارند.«کاسیرر» بر این باور است که «در آغاز هیچ یک از نمادها به گونه ای مستقل و متمایز از دیگر نمادها پدیدار نمی شوند؛ بلکه هر یک از آن ها باید از زهدان مشترک اسطوره بیرون آید» (کاسیرر، 1367 :97).
اسطوره بیان نمی شود، مگر به زبانی نمادین؛ برای آشنایی با زبان اساطیر باید زبان نمادها را دانست.« آن چه درباره اسطوره صادق است، در مورد رمز نیز مصداق دارد . رمز مانند اسطوره به جوهر زندگانی روحانی تعلق دارد رمز مبین عمیق ترین ساحات واقعیت است و بنا به ضرورت به وجود آمده و کارکرد خاصی دارد که همانا آفتابی کردن سری ترین کیفیات وجود است(ستاری، 1381 :151).
هنگام مواجه شدن با نمادها و متون رمزی و سمبلیک، این سؤال به ذهن متبادر می شود که چرا انسان از زبان نمادین بهره می جوید؟
به این پرسش، جواب های گوناگونی داده اند:
1. انسان زمانی که به بیان دریافت های خود از جهان دیگر با جهان ماورای حس می پردازد، به همان اندازه که شناختنش به طریق علمی دشوار است، بیانش نیز دشوار می نماید؛ به همین دلیل در بیان معرفت خویش ناچار از زبان نمادین سود می برد(پورنامداریان، 1367: 35).
2. دلیل دوم؛ غیرقابل تعریف بودن برخی مفاهیم است. یونگ می نویسد: چون اشیای بی شماری ورای فهم انسانی قرار دارد، ما پیوسته اصطلاحات نمادین را به کار می بریم تا مفاهیمی را نمودار سازیم که نمی توانیم تعریف کنیم یا کاملاً بفهمیم، این یکی از دلایلی است که به موجب آن تمام ادیان، زبان و صور نمادین به کار می برند، اما این استعمال ناخودآگاه نمادها فقط یکی از جنبه های یک حقیقت مهم روان شناسی است انسان خودبه خود و به طور ناخودآگاه نیز نمادهایی به شکل رؤیا
ص: 91
می آفریند. (پورنامداریان، 1367: 36)
3. نماد باعث می شود که ما بر اثر کاوش ذهنی سعی کنیم آن را حدس بزنیم و این لذت کار را دو چندان می کند، لذا مالارمه اعتقاد داشت که: بردن نام شیء، سه چهارم لذت شعر را از بین می برد، لذتی را که از حدس زدن تدریجی آن شیء به انسان می دهد.
4. وفور معانی ای که شاعر و نویسنده را در خود گرفته، باعث می گردد شاعر به زبانی پناه ببرد که به نوعی حق همه مفاهیم و ذهنیاتش را ادا کند و بهترین طریق، همان نماد و زبان نمادین است.
5. زبان نمادین، تنها زبان جهانی است که بین همه انسان ها شایع است. با این اوصاف چندان بی وجه نیست اگر نماد در شعر فارسی جایگاه ویژه ای دارد و نیز، از ارکان مضمون ساز شعر معاصر به شمار می رود(براهنی، 667:1371).
می دانیم که در آثار ادبی رمزی، زبان به سبب برخورداری از خصلت نمادینگی و سمبولیک، کاربردی پذیرفته شده و عادی ندارد. عناصر و مؤلفه های زبانی در فضایی فراسوی وظیفه ی ارتباطی، تجربه شده و اندیشیده قرار می گیرند و لغات و تعبیرات فراتر از معانی روزمره، مرده آسا و کلاسیک خود، نقشی پویا، روان، منعطف و شکل پذیر می یابند و به سبب الهام و رهاشدگی از نظام قراردادی، بار معنایی گسترده ای را بر نمی تابند.
بدین جهت برخی از مفاهیم به گونه ای در ساخت و زنجیره ی کلام و بیان شاعرانه، پیچش و بافت هنری و رازورانه می یابند که بدون درک درست نمادها و فهم اصول و موازین مکتب رمزگرایی، دریافت آن ها نامیسر به نظر می رسد. در چنین مواردی است که لازم می آید برای ادراک مفهوم معرفت نمای نهفته در این آثار، نمادها در فرایافتی تیزبینانه، تفسیر و تأویل شوند و پیچ و تاب های رمزآلود آن ها توسط رمزخوانان و رازدانان گشوده شود؛ گرچه هیچ شارح و تأویل گری نباید مدعی دستیابی به همه ی لایه های تودرتو و معماوار اندیشه در اثری رمزی باشد، زیرا « در آثار رمزی کلمات به منزله ی رموز و طلسم هایی هستند که راه بردن به باطن و دست یافتن به راز و حقیقت
ص: 92
مکتوم آن ها جز از طریق گشودنشان میسر نیست»(پور نامداریان، 1376 :8).
پس ما در هنر و ادب نمادگرا با زمینه و متنی که سرشار از ابهامی گنگ و مه آلود است، سروکار داریم، جهانی را تجربه می کنیم که در آن، زبان صراحت ندارد و دلالت زبانی، دم دستی و روزمره نیست. بلکه همه چیز در پرده ای تاریک و روشن قرار دارد و وضوح و یکسویگی معنایی، جای خود را به پیچیدگی، رازناکی و چند پهلویگی اندیشمندانه می دهد و ویژگی هایی از این دست ایجاب می کند که این گونه متون از سوی روشنگران و رمزگشایان ، پذیرای تفسیرها و تأویل هایی اسرارآمیز فراوانی گردند . البته یکی از دلایل این معنا پذیری های متفاوت در آثار نمادین، برخوردار بودن آن ها از بن مایه ها و ریشه های اساطیری ژرفناکی است که تشکیل دهنده ی شالوده و زیرساخت بسیاری از این نمادپردازی ها هستند.
1. چون اشیای بی شماری در ورای فهم انسان قرار دارند، ما پیوسته اصطلاحات سمبلیک به کار می بریم تا مفاهیمی را نمودار سازیم که نمی توانیم تعریف کنیم یا کاملاً بفهمیم .
2. دوم اینکه انسان خودبه خود و به طور ناخودآگاه نیز سمبل هایی به شکل رویا می آفریند. انسان ابتدایی برای درون ناشناخته و بازناگفتنی، با زبانی رمزی سعی در تعریف رویدادهای جادویی بازیافت خود دارد و زبان سمبلیک را اختراع می کند زیرا سمبل دارای جنبه های ناخودآگاه وسیع تری است که هرگز به صورت دقیق و کامل تعریف یا توضیح داده نشده است. و کسی امید به تعریف آن ندارد. ذهن آدمی در کندوکاو سمبول به تصوراتی می رسد که خارج از محدوده ی استدلال معمولی هستند.
شاعران معمولاً نمادها را از زمینه های فرهنگی ای که در جامعه وجود دارد استخراج می کنند ازاین رو طبقاتی از مردم برای درک آن آمادگی بیشتری دارند. به هر حال در نماد معمولاً یک
قرینه فرهنگی مطرح است؛ مثلاً در این شعر نیما: «شب قورق باشد بیمارستان» ظاهراً بیمارستان نماد ایران و جامعه ایرانی عصر شاعر است.
بیمارستان در فرهنگ ما با سکوت، بدبختی و گرفتاری همراه است. گاهی زمینه نماد، سنن ادبی و تلمیحات است؛ مثلاً: گندم با توجه به تلمیح گندم خوردن آدم و
ص: 93
حوا می تواند نماد بلیه و بدبختی باشد و یا سلیمان که نماد هیبت است. اما به طور کلی نماد حد و حدودی ندارد و نویسنده به مناسبات بحث خود هر چیزی را می تواند تبدیل به نماد کند، چنان که مولانا کرده است و خواننده باید به قراین معنوی متوجه نمادهای او شود:
حرف قرآن را ضریران معدنند خر نبینند و به پالان بر زنند
خر که معمولاً نماد تن یا کندفهمی است، در اینجا نماد اصل و باطن است و پالان را نماد ظاهر و فرع قرار داده است(شمیسا، 1381: 213-214).
عمده ترین ویژگی های سخن نمادین عبارتند از: آشنایی زدایی، معنازایی، اثرگذاری در قوام فرهنگ ها و ایجاد وحدت ملی و هدایت جمعی و تحول ارتباط با پدیده ها و تقویت جنبه های تفسیرپذیری که ذیلاً به آن ها پرداخته می شود:
1- آشناییزایی (defamilarization)یا بیگانهسازی (different making)از جمله مباحث فرمالیست های روس، به خصوص شکلوفسکی است. از جمله معانی این اصطلاح در آثار وی عبارت است از: تمامی شگردها و فنونی که مؤلف آگاهانه از آن سود می جوید تا «جهان متن را به چشم مخاطبان بیگانه بنمایاند» نویسنده به جای مفاهیم آشنا، واژگان ، شیوه بیان و با نشانه های ناشناخته را به کار می گیرد (احمدی، 1370: 48).
با توجه به این مفهوم روی آوردن به نماد یکی از راه های آشنایی زدایی یا فراتر از آن، نهایت آشنایی زدایی است؛ یعنی آن گاه که شاعر به سخن نمادین رو می آورد و هاله ای از معانی ناآشنا را که در پشت کلام پنهان است، به کار می گیرد.
هنگامی که شاعر تحت تأثیر هیجان عاطفی شدید سخن می گوید، به معنی نمی اندیشد و معانی مختلفی که تحت تأثیر حالت عاطفی شدید در ذهن او خطور می کند، انگیخته ی حالتی است که شاعر با آن درگیر است. در این حال زبان برای بیان این حالت، باید ظرفیت تازه ای از طریق به کارگیری همه عناصر ممکن آشنایی زدایی پیدا کند، بنابراین آشنایی زدایی از زبان به گونه ای کاملاً آگاهانه برای افزایش ظرفیت انتقال عاطفه علاوه بر انتقال معنی صورت نمی گیرد، به
همین سبب صورت های
ص: 94
خیال که در علم بلاغت قدیم هیچ گاه نمی بایست چندان معنی را مبهم کند که مانع اصلی رسانگی معنی شود، در اینجا تبدیل به نماد می شود که معنی آن قابل تشخیص نیست و چون معنی در این حال در شعر مکتوم است یا بهتر بگوییم معانی متعدد در آن، وجود بالقوه دارد، کشف معانی به عهده خواننده و در گرو تأویل به اقتضای ذهن او می ماند(پورنامداریان، 1374:15).
چنانچه بیان شد، آشنایی زدایی حاصل از نماد، برخلاف نظر شکلوفسکی، آگاهانه نیست، بلکه به صورت ناآگاهانه روی می دهد، پس در بیشتر موارد «ناآگاهانه بودن» یکی از ویژگی های نماد است که یونگ هم بر آن بسیار تأکید کرده است.
1- نمادها از آنجا که دارای معانی ضمنی هستند، به لایه های معنایی فراتر از خود اشاره دارند و پیوسته در حال فربه شدن و معنازایی اند، چرا که نماد، زاده در هم فشردگی و جا به جایی و ترجمان ناخودآگاه روان آدمی است و این درهم فشردگی در عرصه زبان معناهای متعدد را القا می کند، همین کشف معانی متعدد است که لذت ادبی حاصل از نماد را مضاعف می نماید.(الیاده، 1362: 45)
2- نمادها رابطه ما را با جهان بیرون تحت تأثیر قرار می دهند، به همین دلیل ملت های دارای فرهنگ های ریشه دار، استوار و پرمایه، از نمادهای گسترده تر و عمیق تری برخوردارند، لذا فرهنگ این اقوام آسیب پذیرتر و پابرجاتر است.نمادها تصویری منفرد از مفاهیم نیستند، بلکه در جوهر و ذات معانی ضمنی و مدلول هایی که از آن ها برمی خیزند، سهیمند، مانند: نماد «کبوتر» که علاوه بر القای صلح و دوستی در ترسیم مدلول و تحقق و واقعیت صلح و سازگاری نیز می تواند مؤثر باشد و یا «پرچم» که علاوه بر نمایاندن استقلال و اقتدار ملی، در تحقق واقعیت و حقیقت آن نیز اثرگذار است. نمادها دارای هویت جمعی هستند و از آنجا که وحدت کلی دارند، از لازمه پذیرش جمعی نیز برخوردار شده اند. همه ی متفکرانی که به بحث درباره نظریه های ادبی پرداخته اند از ارسطو تا هگل و غیره، بر وحدت کلی نماد تأکید کرده اند
3- به دلیل اینکه نماد ماهیتاً مبهم و چند مدلولی است، بستر مساعد برای تولید معنی و تفسیر به شمار می آید. نمادها چگونگی ارتباط ما را با پیرامون، اشیا و فرآیندهای بیرونی متحول می سازند، چرا که فقط با قوه عقلانی و منطقی آدمی سروکار دارند، بلکه همه تارهای هستی او را به ارتعاش در می آورند، به طوری که پژواکش در سراسر
ص: 95
وجود آدمی تأثیر می گذارد. از این رو هر نمادی در فرهنگ و فضایی که به کار می رود، ارتباط و نسبتی خاص با پیرامون خود برقرار می کند و درک درست القائات و معناهای آن با تأمل و دقت در فضای اطراف آن ممکن می شود(قبادی، 1388: 48 و 47).
نخستین پیام آور این عصیان فکری «شارل بودلر» بود که از طرفداران هنر برای هنر شمرده می شد، ولی با راه تازه ای که پیش گرفت بنای مکتبی تازه به نام سمبلیک گذاشت و با انتشار دیوان خود به نام «گل های شر» دنیای شعر را تکان داد(سید حسینی،1351، ش: 8-6).
در ادبیات نمادگرایان سعی کردند پوسته ی زندگی را بشکافند و دنیای زیرین و نامحسوس را آشکار سازند و در واقع آن ها به نوعی کشف و شهود عرفانی معتقد بودند(فرزاد، 1381ش: 174).
از سردمداران این مکتب جدید می توان به «استفان مالارمیه»، «ادگار آلن پو»، «تی اس الیوت» و ... اشاره کرد(تنوجی،1995م: 24).
سمبولیسم«هنر بیان افکار و عواطف نه از راه شرح مستقیم، نه به وسیله ای تشبیه آشکار آن افکار و عواطف به تصویرهای عینی و ملموس بلکه از طریق اشاره به چگونگی آن ها و استفاده از نمادهایی بی توضیح برای ایجاد آن عواطف و افکار در ذهن خواننده است(چدویک، 1378ش: 11).
اساس تفکر اولیه ی این مکتب بر فلسفه استوار بود و ابتدا در شعر و سپس در رمان و نقد ادبی و پس از آن در موسیقی و نقاشی و دیگر هنرها تجلی یافت و با وجود آن که مکتب رمزگرایی یک مکتب تازه است اما ریشه های آن در ایام باستان یافت می شود و افلاطون اولین کسی است که به دوگانگی در حقیقت اشیاء اشاره کرد و تعبیری از هر چیزی را سایه ای از عالم مُثُل، عالمی ماورای این عالم می دانست. پس این تفکری کاملاً جدید و هنر نیست (تنوجی، 1995م:239 و 238).
رمزگرایی یک مکتب است که از تجانس غیر محسوس بین اشیاء و انسان ها رمز می سازد و به جای آن چیز از رمز شعری استفاده می کند(معلوف،1986م:240).
1- حالت اندوهبار و آن چه را که از طبیعت موجب ناامیدی و ترس است را بیان
ص: 96
می دارد.
2- به سمبل ها، اشکال و آهنگ هایی که احساسات، نه عقل و منطق آن را پذیرفت توجه دارد.
3- به یاری احساس و تخیل، حالت های روحی را در میان آزادی کامل با موسیقی کلمه ها و با آهنگ و رنگ و هیجان تصویر می کند.
4- می کوشد حالت های غیرعادی روانی و معرفت های نا به هنگامی را که در ضمیر انسان پیدا می شود و هم چنین حالت های مربوط به نیروی مغناطیسی را در آثارش بیان کند.
1- چون انسان دستخوش نیروهای ناشناسی است که سرنوشت او را تعیین می کند ازاین رو حالت وحشت آور این نیروها را در میان نوعی رؤیا و افسانه بیان می کند.
2- آثاری که از آنان به وجود آمده برای هر خواننده به نسبت میزان ادراک و وضع روحی او مفهوم است یعنی هر کس به نوعی آن را درمی یابد و می فهمد.
3- آنان تا حدی از واقعیت عینی دور شده اند و به واقعیت ذهنی پرداخته اند(امید 13/6/88).
کارل گوستاو یونگ روان شناس سوئیسی اولین کسی است که به کاربرد و تبیین رمز به معنای امروزی پرداخت و پس از پژوهش و بررسی های زیاد رمز را این گونه تعریف می کند « آن چه که ما سمبل می نامیم عبارت است از یک اصطلاح، یک نام و یا حتی تصویری که ممکن است نماینده چیز مأنوس در زندگی روزانه باشد و با این حال علاوه بر معنای آشکار و معمول خود معنای تلویحی به خصوصی نیز داشته است، سمبل معرف چیز مبهم، ناشناخته یا نهان از ما است. سمبل دارای جنبه ی خودآگاه وسیع تری است که هرگز به طور دقیق تعریف یا به طور کامل توضیح نگردیده است» (طهماسبی،1389ش:62).
عصر رمزگرایی عصری بعد از عصر رمانتیک در ادبیات است و در بررسی آن باید به قومیت و عصر و نوع ادبی توجه داشت، زیرا آن چه که مربوط به ادبیات فرانسه می شود همان حرکت 1995م- 1985م است که اصل و شالوده ی سمبولیسم است
ص: 97
اما عصر پس از آن بیشتر مورد توجه ادبا است نه اصل آن و هم چنین هر ادیبی بنا بر قومیت و ادبیات خود تصویری از سمبولیسم را ارائه می دهد. پس سمبولیسم یک اصل جهانی یا قومیاتی متفاوت بین ادبا است که بعضی به آن شاخه های هنری، سیاسی، فلسفی و ... اضافه می کند(بلکیان، 1995م:23).
تی اس الیوت در تعریف رمزگرایی می گوید:« تنها راه برای نمود عاطفه در شکل فنی همان ایجاد معادل موضوعی می باشد یعنی مجموعه ای از اشیاء یا جایگاه ها و با سلسله ای از حوادث که در نهایت معادلی برای این عاطفه و احساس شاعر می شود همان رمزگرایی است». پس شعر رمزی به ناچار نوعی غموض و ابهام را در وجود خویش دارد (تشادویک، 1992م: 41-40).
جیمز بیکر بین رمزگرایی رمانتیک و رمزگرایی جدید تفاوت قائل می شود و می گوید: رمز رمانتیک شاقول است و اگر ما نظام قدیم در سلسله ی وجود را در نظر بگیریم در این نظام عنصر«تحت» و «فوق» را داریم که یکی برای دیگری رمز می ساخت اما در رمزگرایی جدید «فوق» و «تحت» جایگاه خود را از دست داده است و رمزگرایی حالتی افقی به خود گرفته است. به طور کلی می توان گفت شعر جدید عنصر متعالی را در رمز از دست داده است و با
حالتی افقی در حرکت است و رمزها در جستجوی چیزی والاتر و برتر نیستند (پارت، 1992م 19).
به طور کلی می توان گفت که رمزگرایی، در هم شکستن ماورای واقع برای رسیدن به عالم افکار می باشد چه این افکار از عواطف و درون شاعر باشد چه افکاری با معنای افلاطونی در عالم مُثُل که انسان به آن اشتیاق فراوان دارد(تشادویک،1992م،46).
رمز با اشاره و علامت و تصویر به علت بودن بین محدود و نامحدود متفاوت است به طوری که هر دو رمز را با خود دارند اما هیچ کدام آن را در انحصار خود ندارند(کندی،2003 م : 53).
رمز با مجاز نیز متفاوت می باشد زیرا مجاز کلمه ای است که در غیر معنای خودش به کار می رود و همراه با علاقه و قرینه می باشد و معنایی مشخص دارد اما رمز خود معنایی وسیع دارد و نیازی به قرینه ای که ما را به معنا نزدیک سازد، ندارد و علاقه
ص: 98
ندارد، پس رمز از مجاز برتر است(شیرازی، 1370ش: 262).
در علم بیان رمز به عنوان یکی از انواع کنایه محسوب شده است و گفته اند:«رمز کنایه ای است که وسائط آن اندک باشد و معنی پنهان باشد و احتیاج به قدری تأمل داشته باشد» (پورنامداریان ،1364ش:4).
تفاوت رمز با تمثیل در آن است که رمز به صورت غیر مستقیم در متون تفسیر می آید در حالی که تمثیل زاده ی تفکر و عقل و مجموعه ای از تصاویر و هم چنین رمز به معنای نامحدود اشاره دارد، در حالی که تمثیل با صورت نمایش موضوعی مشخص و معنایی خاص دارد.
تفاوت رمز با استعاره در این است که استعاره در اصل (تشبیه) به دو چیز برمی گردد. و آن دو چیز را در خود حفظ می کند گرچه استعاره از تشبیه قوی تر است اما رمز به بیش از دو فکر یا معنا و احساس برمی گردد و تعبیری از چیزی می شود که تعبیر آن امکان ندارد. یعنی چیزی را الهام می کند بدون این که واضح و روشن سازد.
باید توجه داشت که اشاره جزئی از عالم ماده است در صورتی که رمز از عالم معنا است و اشاره همیشه به یک شیء خاص ارتباط دارد ولی رمز متحرک و متنوع است و می تواند به بیش از یک شیء تعلق داشته باشد(حمدان،1981 م: 27، 26).
رمز همان اغراق در استعاره و دور ساختن مدلول کنایه و استعانت از داده های توریه است(بکری،200 م: 258).
ایلیا حاوی در کتاب خود رمز را از تشبیه و استعاره و کنایه برتر می داند به نظر او در تشبیه که پایین ترین حد است طرفین بسیار واضح و روشن است. استعاره کمی از تشبیه بالاتر است ولی باز هم تولد یافته از آن است و در کنایه راهی برای شناختن معنای واقعی(قرینه) وجود دارد. پس هیچ کدام به صورت جزءجزء با رمز برابر نیستند(حاوی،1983م:115).
با همه ی این اسالیب گاهی شاعر در وجود خود احساسات و احوال خاصی دارد که نمی تواند در قالب استعاره و تشبیه و کنایه ابراز کند و همین امر سبب شده است که شاعر به رمز پناه ببرد زیرا رمز اسلوب تقریر و مقابله و انتخاب نیست و چیزی در آن به چیز دیگر تشبیه نمی شود و استعاره گرفته نمی شود و کنایه هم محسوب نمی گردد، بلکه در باطن و ژرفای یک چیز نفوذ می کند و حقایق نهفته را از قلب و وجود یک چیز گنگ و
ص: 99
مغموض بیرون می آورد و رمز حقیقت مبهم را با همان ابهام منتقل می کند و آن را روشن نمی سازد تا از ارزش حقیقت آن .
سمبولیسم در معنی اصطلاحی آن، نام یکی از مکاتب ادبی اروپایی است که در نیمهی دوم قرن نوزدهم پس از مکاتبی چون کلاسیسم، رمانتیسم، رئالیسم و ناتورالیسم در اروپا شکل گرفته و مانند همهی مکاتب ادبی اروپایی، بر روند تحولات و تطورات ادبی سایر ملل نیز تأثیراتی را بر جای گذاشته است. در این میان شعر و ادب معاصر فارسی نیز از حوزه نفوذ و تأثیر این مکاتب و از جمله مکتب سمبولیسم به دور نمانده است تا آنجا که از دیدگاه بسیاری از صاحب نظران یکی از خاستگاه ها و سرچشمه های مهم جریان شعری سمبولیسم اجتماعی فارسی مکتب سمبولیسم اروپایی قلمداد شده است.
ازاین رو پیش از این که به جریان سمبولیسم اجتماعی بپردازیم لازم می دانیم که توضیحی مختصر از مکتب سمبولیسم و اصول و ویژگی های آن به دست دهیم آنگاه شباهت ها و تفاوت های سمبولیسم شاعران معاصر فارسی را با سمبولیسم شاعران اروپایی بیان کنیم چالزچدویک در کتاب سمبولیسم این مکتب را چنین تعریف می کند.«سمبولیسم را می توان هنر بیان افکار و عواطف نه از راه شرح مستقیم بلکه از طریق اشاره به چگونگیآن ها و استفاده از نمادهایی بی توضیح برای ایجاد آن عواطف و افکار در ذهن خواننده دانست».
پس سمبولیسم یعنی هنر یاد کردن چیزی به صورت خرده خرده تا آنکه وصف حالی از آن برملا شود که برملا شدن این رمز از طریق یک سلسله رمزگشایی و تأویل انجام می پذیرد.
این تلقی از شعر، نخستین بار به طور مشخص در مجموعه ی شعر «گل های شر» اثر شارل بودلز فرانسوی مجال ظهور و بروز یافت کسی که او را پدر سمبولیسم لقب داده اند. دیگر پیروان این مکتب، مالارمه، پل ورلن، آرتوررمبو (همگی از فرانسه)
ص: 100
هستند.
سرانجام در سال 1886 ژان مورئاس با درج مقاله ای در روزنامهی فیگارو بیانیهی شعر سمبولیسم فرانسه را تدوین کرد و بدان رسمیت و هویت بخشید از آن پس این مکتب در سایر کشورهای اروپایی و آمریکایی نیز پیروان صاحب نامی چون: تی .اس.الیوت.جیمزجویس.موریس مترلینگ. الکساندر بلوک. ویلیام باتلریتز را به خود اختصاص داد.
اصول سمبولیسم به ترتیب اهمیت عبارتند از:
شعر سمبولیست ها الزاماً با نوعی گنگی ذاتی همراه است آنان از طریق به کارگیری نمادهای بی توضیح ، سعی در ابهام عمدی کلام دارند.
سمبولیست ها وزن و قافیه را در بیان افکار و عواطف انتزاعی و ذهنی، قیدوبند می پنداشتند و تا آنجا که ممکن بود از رعایت قوانین وزن و قافیه تن می زدند.
به نظر نمادگرایان، گرایش همه ی هنرها، رسیدن به وضعیت موسیقی است . شاعرانی چون رمبو، بودلر، ورلن یکی از اهدافشان این بود که عواطف و برداشت هایشان را نه توصیف که القا کنند. رمیو هیچ گاه ماهیت جهانی آرمانی خود را تحلیل نمی کند بلکه آن را به خواننده القا می کند.
مسأله ی جامعه گرایی که از ارکان جریان سمبولیسم اجتماعی است، چیزی نیست که مسبوق به هیچ سابقه ای نباشد و دفعتاً در شعر شاعران این جریان رخ نموده باشد. این مسئله در شعر فارسی پیشینه ای حدوداً صد ساله دارد و به اولین تلاش هایی که شاعران«عصر بیداری» چون نسیم شمال، عارف، فرخی یزدی، ادیب الممالک و دیگر شعرای عهد مشروطه در جهت پرداختن به مسائل اجتماعی و مفاهیمی از قبیل: آزادی
ص: 101
وطن، مردم، تعلیم و تربیت و ... داشته اند، بازمی گردد. اما چیزی که هست آن است که جامعه گرایی شاعران عهد مشروطه حالتی انقلابی و شعاری داشت و کمتر با اندیشه و روشن بینی ژرف همراه بود و مهم تر آنکه زبان و شیوه ی بیان این شاعران کمتر رنگ هنری، شعری و زیبایی شناختی داشت و غالباً به زبان نثر و تخاطب نزدیک بود
به سخن دیگر گرچه جامعه گرایی و توجه به دردها و آمال و آرمان های مردم از مشروطیت وارد شعر فارسی شده است، اما حلّ و هضم این مسائل در شعر و یافتن زبان و شیوه بیان و شکل و قالبی مناسب برای طرح آن ها و تبدیل کردن آن«شعارهای اجتماعی و سیاسی» به «شعر اجتماعی و سیاسی» کاری است که در جریان سمبولیسم اجتماعی و با نیما و پیروان راستین پس از او انجام می شود.
در واقع نیما با درانداختن طرحی نو با شعر ققنوس و سرودن اشعاری دیگر در همان زمینه و رنگ و بو، نوعی تعهد و التزام نسبت به مسائل اجتماعی و سیاسی را در کالبد شعر فارسی دمید که توانست ذهن و زبان شاعران برجسته ی پس از خود را درگیر این جنبه از شعر کند و به دنبال آن اشعاری سروده شد که روحیه ی جامعه گرایی با نوعی بینش فلسفی- سیاسی از بندبند آن هویدا بود.
خانه ام ابری است اما
یکسره روی زمین ابری ست با آن
از فراز گردنه خُرد و خراب و مست
باد می پیچد
یکسره دنیا خراب از اوست
و حواس من
(نیما یوشیج، 1389: 177)
و جای دیگر:
خشک آمد کشتگاه من
در جوار کشت همسایه...
پر بساطی که بساطی نیست
در درون کومه تاریک من که ذره ای با آن نشاطی نیست
و جدار دنده های نی به دیوار اتاقم دارد از خشکیش می ترکد
ص: 102
چون دل یاران که در هجران یاران
قاصد روزان ابری، داروگ!
کی می رسد باران؟
(نیما یوشیج، 1389: 224)
و در شعر شاملو:
در تمام شب چراغی نیست
در تمام دشت
نیست یک فریاد...
ای خداوندان ظلمت شاد!
جاودانه بی نصیبی باد
(شاملو، 156:1380)
اخوان می گوید:
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید نتواند
که ره تاریک و لغزان است...
(اخوان،97:1369)
همان گونه که بیان شد گرایش نیما و پیروان او به زبان سمبلیک بی تأثیر از آشنایی آنان با مکتب سمبولیسم اروپایی نبوده است، به ویژه که نیما به عنوان سردمدار این جریان خود با زبان و ادبیات فرانسه و مکاتب ادبی آن آشنایی داشت.
دکتر حمید زرین کوب می نویسد: این زبان و شکل تازه که نیما به خلق آن دست می یابد، ظاهراً با آگاهی او از زبان و فرهنگ و ادب فرانسوی و خاصه آشنایی او با شیوه های رمانتیسم و سمبولیسم بخصوص شعر رمبو، ورلن و استفان مالارمه بی ارتباط نیست و ظاهراً نیما با آشنایی و اطلاع از انقلابی که در شعر فرانسه رخ داده است به شعر فارسی که سنت و تکرار آن را فرسوده و بی حاصل کرده است، جان
ص: 103
تازه ای می دهد. (زرین کوب، 1358 : 124 - 12)
در واقع روی آوردن نیما به زبان سمبلیک و نمادین- که این گونه زبانی پس از او مورد توجه و تقلید شاعران جوان دیگر قرار می گیرد- حاصل تعامل و تزاحم چند مسئله است: از یک سو شاعران این جریان نسبت به مسائل سیاسی- اجتماعی در خود احساس تعهد می کنند و پرداختن به مردم و دردها و آرمان ها و آرزوهای آنان را رسالت خود می دانند و از سویی دیگر به دلیل وجود جوّ خفقان و ترس نمی توانند به تعهد و رسالت اجتماعی و سیاسی خود جامه عمل پوشند، ناچار باید به زبان و بیانی غیر مستقیم و تأویل بردار یعنی زبان رمز و اشاره روی آورند تا در عین پرداختن به مسائل اجتماعی و سیاسی از تبعات و آفات آن در امان مانند.« گذشته از این شاعران این جریان نیک آگاهند که بیان مستقیم و خام مسائل اجتماعی و سیاسی سروده های آنان را از عنصر«ادبیت» و «شعریت» تهی خواهد ساخت؛ پس باید به دنبال شیوه ای بود تا در عین جامعه گرایی و سیاسی سرایی از غنای ادبی و هنری شعر کاسته نشود و این شیوه، همان شیوه ی بیان سمبلیک است»(حسین پور، 203:1383).
از طرف دیگر چون این اشعار برخلاف بسیاری از اشعار سنتی، از یک نظام نشانه شناسی ساده و به تعبیر دیگر رابطه مستقیم دال و مدلولی پیروی نمی کند و «ظاهر متن صورت مجازی اجزای حقیقتی منتشر در اذهان است»( پور نامداریان، 208:1358و 207).
اشعار این دسته از شاعران- به ویژه اشعار نیما- تا حدودی زیاد مبهم و پیچیده جلوه می کند به گونه ای که این تصور که برای یک شعر بتوان معنای مشخص و مورد اتفاقی را ارائه داد، چندان درست نمی نماید (دلاویز، مسعود، 1390 : 20 و 19).
دهه های سی و چهل از قرن حاضر را می توان دهه های گسترش، تأیید و تثبیت«شعر معاصر فارسی» به شمار آورد. در این دو دهه گرایش ها و جریان های گوناگونی در شعر معاصر رخ نمود و در هر یک از این جریان ها، شاعران، آثار و اشعار برجسته ای را سرودند و منتشر کردند که برخی از آن ها در زمره ی ماندگارترین آثار در عرصه ی شعر نو فارسی هستند.
ص: 104
یکی از مهم ترین این جریان های ادبی شعر نو فارسی، جریانی است رمزگرا و جامعه گرا که از آن به عنوان «سمبولیسم اجتماعی» یا «شعر نوی حماسی و اجتماعی» تعبیر می شود. در این جریان با شاعران طراز اولی روبه رو هستیم که عمده ی توجه آن ها بیان مسائل سیاسی، اجتماعی و مشکلات و آرمان های مردم با نوعی پشتوانه فکری و فلسفی و دریافتی اندیشمندانه است.
اصطلاح «سمبولیسم اجتماعی» را دکتر شفیعی کدکنی در مورد شعر نیما و پیروان اصیل او چون اخوان ثالث، احمد شاملو و دیگر ادامه دهندگان راه او به کار می برد. او در بررسی شعر فارسی پس از شهریور 1320 می نویسد:« مترقی ترین صدا باز صدای نیماست که دیگر آن صبغه و جنبه رمانتیک را ندارد و کاملاً اجتماعی و سیاسی است و نوع حرکت بیشتر به سمت سمبولیسم اجتماع گراست» (شفیعی کدکنی، 55:1383).
البته دکتر حمید زرین کوب در کتاب «چشم انداز شعر نوی فارسی» با ذکر دلایل و قراین شعری این دسته از شاعران شعر معاصر، از این جریان با عنوان «شعر نوی حماسی و اجتماعی» یاد می کند و درباره آن می نویسد: «منظور از شعر نوی حماسی، نوعی شعر نیمایی است با محتوای اجتماعی و فلسفی و روشن بینانه با شعری که هدف آن بالا بردن ادراک و بینش هنری و اجتماعی است و غالباً پیامی اجتماعی و انسانی در آن بازگو می شود.
شعر نوی حماسی که در این جا در مقابل شعر تغزلی قرار گرفته است، برخلاف شعر تغزلی، خواننده را در لذت جویی های فردی با اندوه های ساختگی خود شریک نمی سازد: بلکه می خواهد خواننده را با رویدادهای عصر خود آشنا سازد... شعر نوی حماسی هم با احساس خواننده
سروکار دارد و هم با ادراک و اندیشه او در تماس است و می خواهد چشم و گوش خود را باز کند و همه چیز را ببیند و حس کند. از این رو مسئله ی فرد از میان می رود و هر چه هست اجتماع است. در این شعر عشق، که نوعی گرایش فردی است جنبه و روح اجتماعی پیدا می کند» (زرین کوب،124:1358، 123).
نکته قابل بیان درباره نام گذاری از طرف این دو نظریه پرداز شعر نوی فارسی این است که هردوی آن ها بر جامعه گرایی این جریان شعری معاصر تأکید دارند و هم نظر هستند؛ اما این که دکتر حمید زرین کوب در کتابش از واژه ی«حماسی» بهره می برد بیشتر ناظر است به آن حالت خشم و خروش نهادینه در شاهکارهای اخوان و به دنبال
ص: 105
او شفیعی کدکنی – به ویژه در مجموعه «شبخوانی»- و شاملو که عاطفه ی شعری او در صمیمیت عاشقانه ی اجتماعی با لحنی برنده و قاطعانه به ظهور می رسد.
از طرف دیگر دکتر شفیعی کدکنی با گزینش عنوان «سمبولیسم اجتماعی» جنبه ی رمزگرایی برای آن قائل می شود که یکی از شاخصه های اصلی و سبکی این جریان است.
استفاده از سمبل با زمینه اجتماعی در شعر معاصر به وسیله نیما و با سرودن شعر «ققنوس» در سال 1316 آغاز شد و پس از او پیروان جدی و توانمندی پیدا کرد که توانستند عرصه های این جریان ادبی- اجتماعی را گسترش دهند و در دل آن رگه های دیگری را که همه ی آن ها به سمبولیسم اجتماعی برمی گشت، پدید آوردند. نمادگرایی یا سمبولیسم در شعر یکی از شیوه های ارتباط و انتقال مفاهیم است که واژه ها علاوه بر معنی حقیقی خود، تداعی کننده ی معانی و تصاویر متعدد و حتی متناقضی هستند که موجب برانگیخته شدن واکنش های عاطفی و احساسی گوناگون در خواننده می شود.
یکی از ویژگی های مهم مکتب سمبولیسم آن است که هر خواننده ای، اثر ادبی را به نسبت درک و احساس خود می فهمد، به همین سبب سرودن شعر سمبولیک با توجه به گستردگی حوزه ی مفهومی نماد بسیار دشوار است و نیاز به پروردگی ذهن، تخیل عمیق، اندیشه ژرف شاعرانه و نیز تجربه ی کافی در این زمینه دارد. نمادگرایی در ادبیات فارسی سابقه دارد، اما با زمینه ی اجتماعی مقوله ای کاملاً جدید است که نیما یوشیج همراه دیگر نوآوری ها و تغییر و تحولات آن را نیز وارد حوزه ی شعر کرد هر چند نیما در این شیوه از سمبولیسم های فرانسه تأثیر پذیرفته و این نتیجه ی آشنایی او با ادبیات فرانسه است، اما تأثیرپذیری او از ادبیات کهن فارسی مخصوصاً شعر نمادگرای عرفانی و حکایت های تمثیلی را نباید نادیده گرفت (حمیدیان، 146:1383).
به سبب رنج هایی که بر مردم لبنان و سوریه در اثر شکست قانون اساسی سال 1908 م و مسائل جنگ جهانی اول وارد آمده بود ادبیات عرب رنگ رمانتیک به خود گرفت و به طور خاص از مکتب رمانتیک فرانسوی پیروی می کرد اما پس از چندی گرایش به رمانتیک از بین رفت و گرایش دیگری که نوعی عکس العمل در مقابل
ص: 106
رمانتیک و ادب مصنوع بود به وجود آمد که همان مکتب رمزگرایی است(فاخوری، 1378ش: 661).
شعر زبان جامعه و مردم است و از جوهره ی ملت ها و حقیقت زندگی و دردها و رؤیاهای مردم سخن می گوید. در زندگی انسان، بدبختی، غربت، آوارگی، اشک ها و نگرانی ها وجود دارد که منشأ همه ی این ها به خالی شدن جوامع انسانی و اسلامی از میراث و تمدنش و روش زندگی سالم در سایه سار اسلام و هم چنین روی آوردن جوامع اسلامی به جوامع غربی و تقلید از آن در هر عرصه ای برمی گردد که همه ی این ها به رها شدن و مهجور ماندن از ارزش های اسلامی می انجامد.
در همین فضا است که ذهن شاعران دچار نگرانی و حیرت می شود و آن ها برای احیای تمدن قدیمی خود در بازارگرمی غربی ها ناچارند که به رمز روی آورند و از روش های غیر مستقیم برای هوشیاری و بیداری جامعه استفاده کنند. هر شاعری نباید استعداد و ظرفیت و توانایی خود از رمز استفاده می کند به عنوان مثال رمزگرایی سعید عقل با رمزگرایی حسن الصیرفی و او نیز با رمزگرایی الیاس ابوشبکه متفاوت است پس هر شاعری با استفاده از اسلوب و تعبیر خاص خود از رمز استفاده می کند.
هیچ شاعر انگلیسی به اندازه ی الیوت در جهان عرب مشهور نشده مگر شکسپیر و به طور طبیعی همان بیان نقد گونه ای که الیوت نسبت به شاعران رمانتیک انگلیسی داشته بر شاعران عرب تأثیر گذاشته و آنان نیز بر آثار رمانتیک ها شوریدند.
در نتیجه بیشتر به استفاده از رمز و اشاره پرداختند که همه متأثر از روش الیوت بود و آزادی بیش از حد در شکل و وزن شعر را منجر شد(شفیعی کدکنی، 1380ش، 92 و 91).
به طور خلاصه کاربرد رمز و اسطوره در ادبیات عرب توسط شاعران بزرگ در قالب یکی از دلایل زیر می گنجد.
1- بیان اسطوره ها و رمزها تعبیری از نگرانی ها و اضطراب های روحی و مادی شاعر در عصر معاصر است.
2- اسطوره ها و رمزها بیان کننده ی خیزش و رستاخیزی دوباره هستند.
3- رمزها و اسطوره ها مظهر عذاب و رنج هایی هستند که انسان معاصر در زندگی و محیط اطراف خود با آن ها روبرو است(عباس ، 1978م، 131 و 130).
ویژگی های مکتب رمزگرایی در ادبیات رمزگرایان ابهام در متن را نوعی رسیدن
ص: 107
مخاطب به زیبایی می دانستند واضح گویی و ساده بودن متن را نوعی ادبی می شناختند و معتقد بودند که زبان به خودی خود دارای رمزهایی برای انسان و دنیای خارج است اما خیال شعری آن ها با دیگر شعرا متفاوت بود و حتماً می بایست که خیال شعری جدید ابتکار و تعبیری در خود شاعر باشد بیشتر به مسائل انسانی و اخلاقی بشر می پرداختند(فتوحی، 1995:63).
از ویژگی های ادبای رمزگرا می توان به به استفاده از طبیعت به عنوان واسطه ای بین ادراک ملموس و هدف پنهانشان اشاره کرد که آن ها عمداً لفظی را مبهم می آوردند با معنایی وسیع را در بر بگیرد از مهم ترین ویژگی های شعر رمزی عشق به موسیقی است که ادبا دوست دارند به نزدیک ترین نغمه های موسیقی در کلام برسند(بلیکان،1995 :245، 226).
رمز در ادبیات به کلمه یا عبارت یا تعبیر گفته می شود که از معانی مرتبط با هم تشکیل شده باشد و بتوان بین آن ها فصل و مرز گذاشت پس اگر بین آن ها مرز و جدایی افتاد آن ها رمز نیستند(کندی، 2003: 52)
ادبیات عرب چیزی از معنای رمز را در زمان گذشته می شناخته است و گاهی آن را ملاحن، الغاز و ... می نامیده است(بکری،2009م: 258).
شعر عربی مکتب رمزی فعلی را نمی شناخت مگر در دوره های اخیر اما در اشعار قدما مثل امرؤالقیس هم می توان پرتوهایی از رمز را مشاهده کرد و گاهی نیز در اشعار بشار و ابونواس و ... مشهود است.
در عصر عباسی رمز به معنای واقعی به ادبیات عرب راه یافت ولی مکتب رمزگرایی، پدیده ای نوین است که در اشعار بشر فارس، سعید عقل، یوسف غصوب و ... ملاحظه می شود(حاوی، 1983م: 145-144).
اساطیر که خود نوعی رمز برتر محسوب می شوند نیز در ادبیات جاهلی یافت می شود اسطوره های جاهلی به دلیل بیابان گردی اعراب و عدم ثبات آن ها در زندگی و نداشتن توجه خاص به امور معنوی حضوری محسوس نداشتند و نتوانستند مثل اسطوره های یونان و روم محور اصلی اسطوره پردازی جهانیان شوند، اما بازهم اساطیری
ص: 108
چون اجا، سلمی، عوجاء، سطیح کاهن، شق، جذام و زرقاء یمامه و ... را می توان یافت که خود سرمایه ای عظیم هستند گرچه در مقابل یونان و روم فقیر می نمایاند(ستاری،1384ش: 58-40).
رمز از لحاظ لغت آن است که کسی به فرد نزدیک خود با لب یا ابرو اشاره کند. از لحاظ اصطلاحی رمز، کنایه ای است که واسطه ی آن کم و پنهان است و سومین نوع از انواع کنایه به اعتبار واسطه ها و مفاهیم به شمار می رود(هاشمی،1427 : 36).
صاحب لسان العرب رمز را نوعی صدای آهسته یا حرکت لب ها بدون صوت، به صورت اشاره می داند و رمز را به طور کلی اشاره به هر چیز یا هر وسیله ای می داند(ابن منظور،1988 ق، 300).
بعضی از ادبای عرب رمز را به طور کلی به معنای ایماء و اشاره دانسته اند(بستانی، 1382 :801-800) ابن رشیق رمز را هر گونه کلام پنهانی می داند که دور از فهم بوده و به مرور زمان به اشاره تبدیل گشته است(ابن رشیق، 1996 : 483).
به طور کلی کلمه ی رمز با همه ی معانی لغوی اش به معنای عدم صراحت بر پوشیدگی در اشاره کردن می باشد در قرآن کریم نیز کلمه ی رمز یک بار آمده است(قال رب اجعل لی آیه قال آیتک الا تکلّم الناس ثلاثه ایام الاّ رمزاً)، (قرآن کریم، 3/21).
در این آیه رمز به معنای اشاره و صوت خفی می باشد(پورنامداریان،1364: 1).
کلمه ی رمز به عنوان اصطلاحی مشخص نیز به کار رفته است و قدامه بن جعفر از اولین کسانی است که از رمز به عنوان اصطلاحی سخن گفته است و آن را این گونه تعریف می کند: «در گویندگان آن گاه که می خواهند مقصود خود را از کافه ی مردم بپوشانند و فقط بعضی را از آن آگاه سازند در کلام خود رمز به کار می برند...» در آثار متصوفه نیز رمز اصطلاحی می باشد که در تعریف آن آمده است؛ «رمز عبارت است از معنای باطنی که پنهان است تحت کلام ظاهری».
ص: 109
ص: 110
ص: 111
قیصر امین پور در دوم اردیبهشت ماه 1338 در شهرستان گُتوند خوزستان متولد شد. دوران کودکی و تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش گذراند و برای ادامه تحصیل به دزفول رفت. وی در سال 1357 دیپلم تجربی گرفت و سپس تحصیلات دانشگاهی خود را از رشته ی دامپزشکی در دانشگاه تهران آغاز کرد.
امین پور در سال 1358 با انصراف از رشته ی دامپزشکی به جمع دانشجویان علوم اجتماعی پیوست. او مجدداً در سال 1363 تغییر رشته داد و تحصیلات خود را در رشته زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران دنبال کرد و در بهمن ماه سال 1376 با دریافت مدرک دکترای زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران فارغ التحصیل شد.
دکتر قیصر امین پور از زمره ی شاعرانی بود که از همان آغاز فعالیت های حوزه ی هنری به جمع گروه شعر آنجا پیوست و همگام با سایر شاعران فعال حوزه ی هنری در بسیاری از شب های شعر برگزار شده در جمعه های دفاع مقدس شرکت کرد و در مناطق مختلف عملیاتی به شعرخوانی پرداخت. او عضو شورای شعر و ادبیات حوزه بود و در تشکیل جلسات شعرخوانی و نقد و بررسی شعر و تشویق شاعران جوان نقش
ص: 112
مؤثر و ارزنده ای داشت.
سپس به جمع نویسندگان و شورای سردبیری مجله ی سروش نوجوان پیوست. یکی دیگر از فعالیت های دکتر امین پور تدریس در دانشگاه بود. وی در آخرین روزهای سال 1377 دچار سانحه ی تصادف در جاده کناره شمال گردید و به شدت مجروح شد. شدت جراحات وارده به
حدی بود که چندین بار تحت عمل جراحی قرار گرفت وی در سال 1367 از مؤسسه ی گسترش هند جایزه ویژه نیما یوشیج را دریافت کرد.
هم چنین از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به عنوان یکی از شاعران برتر دفاع مقدس در دهه های 60 و 70 برگزیده شد. سرانجام در آبان ماه 1386 درگذشت.
1- طوفان در پرانتز(نثر ادبی) 1365
2- منظومه های ظهر روز دهم (شعر نوجوان) 1365
3- مثل چشمه، مثل رود (شعر نوجوان)1368
4- بی بال پریدن (نثر ادبی) 1370
5- مجموعه ی شعر آینه های ناگهان 1372
6- به قول پرستو (شعر نوجوان) 1375
7- گزینه اشعار(مروارید) 1378
8- مجموعه شعر گل ها همه آفتابگردانند1380
9- دستور زبان عشق 1386
10- سنت و نوآوری در شعر معاصر
11- تنفس صبح 1363
هوشیاری و دقت امین پور از او شاعری مضمون و نکته پرداز ساخته است. مضمون یابی و نکته پردازی او از نوعی نیست که وی را از واقعیت ها دور ساخته و نازک اندیش های معماگونه به ذهن و زبانش راه دهد. (مانند شاعران سبک هندی) ویژگی زبان او در عین سادگی و روانی، از زیبایی چشمگیری برخوردار است.
ص: 113
یک تفکر سنتی در این مورد بر این باور است که هر چه بوده گذشتگان و دیگران سروده و نوشته اند. سپس آنچه سروده و نوشته می شود، تازگی و طراوت ندارد و دست کم تفسیری از آثار
آنان است. اما پاسخی دیگر است که می گوید، همه چیز را همگان دانند و همگان هنوز به خلق و کشف هنری باور دارند. قیصر یکی از شاعرانی است که در این زمینه تلاش خوبی را از سر گرفت.
امین پور در شعرهایش می کوشد از زبان امروزی در نهایت سلامت و روانی استفاده کند و رعایت کامل قوانین و به کار گرفتن فرهنگ کنایات به جمعیت زبان او کمک می کند او در شعر«بال های کودکی» بیش از هر شعری فرهنگ زبانی توده مردم را وادار کرده است.
موضوعات برگزیده او، عام و متعلق به نوجوانان و مردم است. تازگی و طراوت خوبی دارند و این فعالیت و حجم ذهنیت او را نشان می دهد.
یکی از راه های ارتباط با کودکان و نوجوانان در شعر استفاده از وزن ریتمیک و واژه های موزون و خوش آهنگ است و امین پور از این اوزان و نیز دیگر اوزان برای عام در شعرهایش به تنوع استفاده کرده است.
قیصر امین پور پیش از آنکه به عنوان شاعر کودک و نوجوان به حساب آید در جامعه ی ادبی امروز به خاطر ویژگی های شعری اش شناخته شده است و شعرهای عمومی اش بیشتر از شعرهای کودکانه و نوجوانانه اش بر سر زبان ها است.
از نیمه ی دوم شصت بود که قیصر امین پور به ثبات زبان و اندیشه در شعرش دست یافت. هر چند جامعه ی ادبی او را به عنوان یک ادیب آکادمیک و استاد دانشگاه می شناسد وی حوزه ی ادبیات کودک و نوجوان هنوز قیصر را از آن خود می داند. دو دفتر به نام «به قول پرستو» و «مثل چشمه مثل رود» از او آوازه خوبی دارند.
ص: 114
شاعر برای ارائه اثر خود نیازمند زمینه فکری است تا اندیشه ی خود را بر پایه ی آن به ظهور برساند. زمینه های فکری قیصر که در قالب موضوعات اشعار او جلوه گر است، عام و متعلق به همه ی طبقات مردم است.
یک تفکر سنتی بر این باور است که هر چه بوده، گذشتگان و دیگران سروده و نوشته اند. پس آنچه سروده و نوشته می شود، تازگی و طراوت ندارد و دست کم تفسیری از آثار آنان است. اما پاسخی دیگر هست که می گوید: همه چیز را همگان دانند و همگان هنوز به خلق و کشف مدام هنری باور دارند. قیصر یکی از شاعرانی است که در این زمینه تلاش خوبی را از سر گرفت.
شعر امین پور فاقد اندیشه نیست بلکه کاربرد فرهنگ و مفاهیم اسلامی و محتوای شعر او نشانگر آنست که او شاعری اندیشمند است قیصر در موضوعات گوناگونی به سرایش شعر پرداخته است و موضوعات اشعار او اغلب حول سه محور«عشق»، «عرفان» و «اجتماع» می گردد.
قیصر شاعری اجتماعی است که نه تنها به بیان و انعکاس دردهای مردم جامعه خود می پردازد بلکه دغدغه ی فکری او تمام جوامع بشری را در برمی گیرد. از سویی دیگر او با دریافت مفهوم اصیل عرفان، رو به سوی عرفان اسلامی دارد.
پس از اتمام جنگ، فرصت پرداختن به شعر و اندیشه های خاص فلسفی نیز برای قیصر فراهم می شود؛ او نگرش فلسفی خود را با ترکیبی از عرفان اسلامی هماهنگ می کند. قیصر واقع بینانه به مسائل اطراف می نگرد و به دور از هرگونه پوچ گرایی و یأس فلسفی در این مسیر گام بر می دارد و از واقعیت های زندگی و جامعه ی خود سخن می گوید. پس از پذیرش قطعنامه، ادبیات اعتراض گسترش یافت و او که نگران جامعه و مردم جامعه خویش بود، به نقد جامعه از منظر اجتماعی- سیاسی پرداخت . از سویی دیگر حضور پررنگ مضامین دینی به ویژه در سال های آغازین پیروزی انقلاب، از او شاعری آیینی- مذهبی ساخت.
امین پور در کسوت استادی دانشگاه با ادبیات نوین و معاصر به خوبی آشنا بود. اصلی ترین دغدغه ی او جمع و پیوند میان سنت و نوآوری با توجهی شایسته به گذشته از منظر فکری و فرهنگی و بهره گرفتن از امکانات شعر معاصر بود. از این رو شعر قیصر ، شعری منطبق بر ذهن و زبان امروزی و ریشه دار در پیشینه و پشتوانه ها، یعنی سری در سنت و سری در تجدد دارد و هنر او جمع متعادل میان این دو است.
امین پور، گاهی به اشعار توصیفی روی می آورد و یا به وصف حال خود می پردازد و گاهی نیز مرثیه می سراید و یا در قالب اشعار تغزلی از عشق و معشوق سخن می گوید.(Wiki Pedia.org)
شعر اجتماعی، شعری است که به اجتماع، پدیده های اجتماعی و مسائل روزمره ی
ص: 115
زندگی توجه دارد و بنابراین از صورت فردی و شخصی درمی گذرد.
شعر اجتماعی در ایران با مشروطه آغاز شد و به تدریج به اوج رسید؛ شعری در جستجوی آزادی، عدالت، بیدارگری مردم، مبارزه برای رهایی وطن، مبارزه با بیداد حاکم بر اجتماع و انتقادات اجتماعی از جمله چهره های شاخص در شعر اجتماعی این دوره می توان از «دهخدا» ، «ملک الشعرای بهار»، «ادیب نیشابوری»، «سیداشرف الدین گیلانی»، « میرزاده عشقی» ، « فرخی یزدی »، «عارف قزوینی»، « ادیب الممالک فراهانی» و ... نام برد. شعر معاصر ایران، فرزند خلف شعر مشروطه است و تعهد اجتماعی خود را از آن دوره به ارث می برد، به ویژه پس از دهه 1320 و سقوط رژیم ستمشاهی در ایران، نقش شاعران در زمینه حوزه سیاسی و اجتماعی کشور برجسته ترمی شود و وقوع جنگ تحمیلی و دفاع مقدس بر میزان تعهد اجتماعی شاعران می افزاید.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، شعر اجتماعی در ایران رنگ و بویی دیگر یافت. انقلاب، توجه مردم جامعه را به ارزش های انسانی جلب کرد و انگیزه ی توجه به مسائل انسانی و اجتماعی را در همه افراد جامعه به ویژه شاعران به عنوان وجدان های بیدارگر جامعه به وجود آورد؛ اکنون دیگر شاعر نمی تواند در برج عاج خویش بنشیند و به مضامین فردی و شخصی بیندیشد.
بدین ترتیب انقلاب اسلامی هم بر جهان بینی و نوع نگرش شاعران و هم بر ساختار شعر ایشان تأثیر ژرفی نهاد . این تغییر و تحول پس از انقلاب نیز تداوم یافت و شعر انقلاب همچنان متأثر از جریان ها و رویدادهای سیاسی و اجتماعی بود.
قیصر امین پور به عنوان یکی از شاعران انقلابی، در زمینه شعر اجتماعی حضوری فعال دارد در اشعار اجتماعی او که با نوعی رئالیسم اجتماعی مقرون است، الفاظ شعری غالباً نرم و تغزلی اند. به نظر می رسد تعهد اجتماعی قیصر به ویژه در آثار نخستین او «در کوچه آفتاب» و «تنفس صبح» تعهدی است که او نسبت به انقلاب، رزمندگان و شهیدان دارد؛ از این رو در روزگار جنگ به راوی جنگ بدل می شود و فضای جنگ و آرمان های دینی و انقلابی را مورد توجه قرار می دهد و اشعاری آمیخته با شعار و با صبغه ی حماسی در جهت تهییج و برانگیختن مخاطب می سراید. اشعاری با بیان روایی که بازتاب روح جمعی و انعکاسی از رخدادهای سیاسی – اجتماعی جامعه اوست.
ص: 116
قیصر پس از جنگ، نسبت به مسائل اجتماعی حساسیت بیشتری می یابد و با دیدی انتقادی بدان می نگرد. در این سال ها، روحیه ی مبارزه طلبی، لحنی اعتراضی و انتقادی به اشعار او
می بخشد، از این رو دنبال روشنگری و بیان حقایق است. امین پور با شناخت صحیح از جامعه، دردها و مسائل مربوط بدان، به مسائل سیاسی- اجتماعی جامعه خود می پردازد و علاوه بر آن به مسائل اجتماعی تمام جوامع بشری نیز نظر می افکند.
قیصر با طرح بسیاری از واقعیّات اجتماعی در اشعارش، خود را به عنوان شاعری اجتماعی مطرح نموده است؛ شاعری که سعی در نشان دادن مشکلات سیاسی و اجتماعی جامعه خود دارد و در عین حال اصلاح جامعه ی جهانی را نیز در سر می پروراند. او نگران انسان معاصر عصر خویش است که به تناسب شرایط از سویی به سویی دیگر متمایل می شود.
بدین ترتیب مسائل سیاسی- اجتماعی که از دیرباز در شعر فارسی مجال ظهور یافته است، در شعر امین پور گاه در پرده ای از رمز و گاه به صراحت دیده می شود؛ زیرا انقلاب اسلامی به عنوان پدیده ای ممتاز و شگفتی آفرین در جهان معاصر پیوند خاصی با مسائل سیاسی و اجتماعی دارد. قیصر، پس از جنگ با حفظ مؤلفه های اعتقادی خود به مضامینی می پردازد که در گذشته چندان بدان ها توجه نمی کرد.
اشعار اجتماعی امین پور، حکایتگر دیدگاه های او نسبت به اوضاع و احوال کشور و جامعه است و مشتمل بر انقلاب، جنگ و مسائل مربوط به آن هاست. از سال های پیروزی انقلاب تا پایان جنگ اشعار قیصر اغلب اندیشه های سیاسی و اجتماعی او را منعکس می کند و بدین وسیله شاعر به مسئولیت انسانی و هنری خویش می پردازد. از دوم خرداد سال 76 که فضای اجتماعی آزادتر و شرایط جامعه مساعدتر می شود، اشعار او از نظر محتوای اجتماعی وضوح بیشتری می یابد.
اندیشه های اجتماعی قیصر در مجموعه های نخستین شعری او به ویژه در دو دفتر «در کوچه آفتاب» و « تنفس صبح» که متأثر از فضای جنگ و انقلاب است عبارتند از: انقلاب، جنگ، تقدیس شهید، شهادت و شهادت طلبی، تکریم و ستایش رزمندگان، پاسداران و بسیجیان، امام خمینی، جهاد و دعوت به ستیز و مقاومت در راه آزادی، تکریم و یادبود مبارزان آزادیخواه و جان باختگان راه انقلاب، سرزنش واماندگان، سست گامان
ص: 117
و مسامحه کاران.
اندیشه های اجتماعی امین پور پس از جنگ به ویژه در مجموعه های«آینه های ناگهان»، « گلها همه آفتابگردانند» و «دستور زبان عشق» عبارتند از: سرزنش خویش و اظهار شرمساری در برابر شهیدان، صلح طلبی و نفی خشونت، همدردی و هم صدایی با نهضت های آزادیخواه جهان، آزادی، آرمان گرایی، نوستالژی، نکوهش زندگی شهری و ستایش پاکی و اصالت زندگی روستایی، نگاه نقادانه به مسائل جامعه(یاحقی، 1375 :19-17).
ص: 118
ص: 119
سید حسن حسینی شاعر، نویسنده، پژوهشگر معاصر ایرانی در روز نهم فروردین 1335 در تهران در محله ی سلسبیل به دنیا آمد. وی پس از دریافت دیپلم طبیعی در رشته ی تغذیه در دانشگاه مشهد به تحصیل پرداخت و فوق لیسانس و دکتری را در رشته ی ادبیات گذراند. سید حسن حسینی مسلط به زبان عربی و آشنا به زبان های ترکی و انگلیسی در حد استفاده از منابع و مآخذ و صبحت کردن و نوشتن.
از سال 1352 نوشتن و سرودن را در مطبوعات قبل از انقلاب علی الخصوص مجله فردوسی آغاز کرد. در سال 1358 حوزه اندیشه و هنر اسلامی را همراه با استاد محمدرضا حکیمی و دیگران راه اندازی کرد که مسؤولیت بخش ادبیات و شعر را به همراه قیصر امین پور بر عهده داشت در دوره آموزش سربازی بود که جنگ آغاز گردید در این زمان مسؤولیت رادیو ارتش را بر عهده گرفت. سپس به حوزه هنری بازگشت در سال 1366 به خاطر اختلافات با مدیر وقت به تدریس در دانشگاه الزهرا و دانشگاه آزاد روی آورد. وی از سال 1378 در واحد ویرایش رادیو تا زمان وفاتش حضور داشت.
حوزه فعالیت های دکتر حسینی شامل شعر، تحقیق، ترجمه و تألیف می باشد. او
ص: 120
سال های آخر عمر خود را به سبک شناسی قرآن و زبان شناسی حافظ مشغول بود و در نهم فروردین 1383 بر اثر سکته قلبی درگذشت.
1- هم صدا با حلق اسماعیل (شعر)، سال 1363، انتشارات سوره
1- براده ها(مجموعه ای از تأملات اجتماعی و ادبی)، سال 1365، سوره مهر
2- بیدل، سپهری و سبک هندی(پژوهشی در زمینه سبک شناسی) سال 1367
3- گنجشک و جبرئیل(شعر) سال 1370، نشر افق
4- مشت در نمای درشت(مقایسه ادبیات و سینما از طریق معانی و بیان)سال 1371
5- گزیده شعر جنگ و دفاع مقدس(شعر) انتشارات سوره مهر
6- نوش داروی طرح ژنریک (شعر طنز) انتشارات سوره مهر
7- طلسم سنگ، انتشارات سوره مهر
8- شقایق نامه
10-در ملکوت سکوت(شعر)، 1393، سوره مهر
11- از شرابه های روسری مادرم(شعر)،1387، انتشارات انجمن شاعران ایران
12- سفرنامه ی گردباد(شعر) انتشارات انجمن شاعران ایران
1. حمام روح(ترجمه گزیده ای از آثار جبران خلیل جبران)، سال 1364
2. نگاهی به خویش(مصاحبه با شاعران و نویسندگان معاصر عرب، همراه با موسی بیدج)
(Wiki Pedia.org).
- اشاره
هنوز زلال کلامش را یارای جریان و بارآوری بود، هنوز ذوق نقاشی و طبع طنازش مجال نو بودن و نو ماندن داشت و هنوز سخن دلپذیرش بیش از اینکه زینت بخش موزه خاطره ها و بزرگداشت ها شود می توانست مؤثر و کارآمد باشد... اما تقدیر چنین بود اهل دل بود و خلوتی داشت با دل و «بیدل» و از این رهگذار کلام او را لطفی و تأثیری که دلیل راه نوجویان عرصه ی شعر و شاعران جوان و جوان دل گردید.
اگرچه در هجوم آثاری بی مایه و غالباً تقلیدی که همچون لباسی از وصله های ناجور بر قامت رشید شعر امروز نشسته اند رغبتی به نشر رایحه ی ذوق سرشار و طبع لطیفش نداشت، اما همان آثار کم حجم و معدود شعری که از خود به یادگار گذاشت مکان و مرتبه ی شایسته ی او را در شعر معاصر به ویژه در شعر و ادب پایداری می نمایاند. آنچه در پیش روی دارید برگرفته از پژوهشی است در شعر زنده یاد «سید
ص: 121
حسن حسینی» که رویکرد اصلی آن دست یافتن به مختصات و ویژگی های شعر او و شیوه ی آن با توجه به بررسی پنج عنصر شعری« محتوا، تخیل،
شکل و قالب، زبان و موسیقی» در آثار شعری او است هر چند که ویژگی اصلی شعر او گرمی و لطف کلام دلنشین اوست که کلامش را گیرا کرده است.
با تحلیل و بررسی محتوا و درون مایه سرودهای او در دو مجموعه ی «هم صدا با حلق اسماعیل» و «گنجشک و جبرئیل» به نتایج زیر دست می یابیم.
1- در بخش شب سروده ها از مجموعه هم صدا با حلق اسماعیل، بیان شعری شاعر اغلب تمثیلی و نمادین است که برای پرداختن به مضامین حوزه ی مقاومت و پایداری، شیوه مناسب تری به نظر می رسد. به عنوان مثال می توان از دعای شب و روز (حسینی،1363: 100) و توصیف تولد و وفات «شهاب» و ... یاد کرد.
2- در سروده های سحرزاد نوع نگاه شاعر، کاملاً آرمانی، امیدوار و نویدبخش است و توصیفات او اغلب همراه با تقدیس و تعظیم است و شکایت در شعر او راه ندارد، مگر شکایت از خویشتن، در واقع در فضای شکوه آرمانی و روشنی که حاصل پیروزی انقلاب بود، جهت نگاه شاعر رو به اوج است، اما سال های بعد که سختی صخره های اغراض و خار طعنه ها و زخم دورنگی ها پای دل شاعر را آزرده می سازد، ناگزیر گاهی نگاه از قله برمی گیرد و به زیر پای خویش می افکند. از این روست که بعدها گاهی شرنگ ملامتگری را چاشنی کلام شیرین خود می سازد.
3- آمیختگی حماسه و تنزل؛ در شعر حسینی آمیختگی حماسه و تغزل که از شاخصه های شعر دفاع مقدس است به صورت آشکار خصوصاً در شعرهای سنتی نمود یافته است او غالباً توصیفات حماسی و واژه هایی چون شمشیر، خنجر، دشنه، خون و ... را با بیانی تغزلی و غنایی آمیخته است.
4- در مقایسه با شعرهای نو و سنتی سروده های سحرزاد، می توان به این نکته اشاره کرد که شعرهای سنتی این بخش نسبت به شعرهای نو و حتی شب سروده ها از عمق و ژرفای کمتری برخوردارند و گاهی ساده و سطحی به نظر می رسند. اما در شعرهای آزاد، نوع نگرش شاعر به مسائل پیرامون و موضوعات سیاسی داخلی و حتی فراملی، عمیق تر و دقیق تر است. نکته دیگر آنکه بیان شعری در این دسته از سروده ها
ص: 122
غالباً نمادین و غیرصریح است. مثلاً شاعر در مذمت کسانی که پس از انقلاب چشم امید به سویی دیگر دوخته اند چنین سروده است.
این خنده دار نیست؟ / هنگام فجر و رویش خورشید بی زوال
بوزینگان به کرم شب تاب/ دلخوشند.(حسینی،1363: 43).
در مجموعه ی گنجشک و جبرئیل مایه اصلی اغلب شعرها بر گرفته از فرهنگ عاشورا است و شاعر گاهی صریح و مستقیم و گاهی نیز با بیانی نمادین از واقعه ی کربلا، شجاعت ها،
1- دلیری ها و نیز از تأثیر آن بر حماسه سازی های رزمندگان و حماسه آفرینان دفاع مقدس سخن می گوید.
توجه به عنصر «خیال» خصوصیتی است که نه تنها در شعر، حتی در نثر حسینی نیز به چشم می خورد او خیال را «عمود خیمه ی هنر» می داند و حتی بر این عقیده است که «تزاحم خیال در شعر بهتر از بی خیالی است» به هر حال عنصر خیال در شعر او از جایگاه و پایگاه قابل توجهی برخوردار است هر چند که در برخی از اشعار دوره ی جوانی او این عنصر به کمال و پختگی لازم نرسیده است. اما با توجه به فضای کلی شعر او، بهره گیری مناسب از تخیل را می توان از نقاط قوت شعر وی به حساب آورد.
این خاصیت البته مرهون طبع لطیف و خیال نازک اوست که در مکتب شعر بیدل و انس با شعر سبک هندی خود را به کمال نزدیک کرده است و شعرهای سنتی او، همچون اکثر قالب های سنتی شعر امروز، فاقد این خصوصیت است.
تصویرگری و تصویرپردازی در ساختار عمودی شعر، تنها در شعرهای آزاد «حسینی» نمود یافته است و شعرهای سنتی او هم چون اکثر قالب های سنتی شعر امروز، فاقد این خصوصیت است.
«بسترش، قبر سکوت/ مادرش تاریکی/ تاب گهواره او دغدغه است/ شیشه شیرش
ص: 123
ظلمات/ دل من می سوزد/ طفل بیچاره شهاب! ... »
در شعر سید حسن حسینی تشبیه بیش از آنکه به طور گسترده و کامل دیده شود در شکل فشرده «اضافه تشبیهی» به کار رفته است و عنصر سازنده ی تشبیه غالباً طبیعت است.
آذرخش اضطراب/ (هم صدا با ... ص13)
شغالان نفاق/ (هم صدا با ... ص35)
گرگ فتنه/ (گنجشک و جبرئیل ص62)
در شعرهای دو مجموعه ی یاد شده استعاره ی مصرحه کاربرد زیادی ندارد مگر آن دسته از واژه ها که به علت کثرت کاربرد در شعر او تبدیل به نماد شده اند مثلاً در این شعرها خصوصاً در مجموعه ی «هم صدا با حلق اسماعیل» همواره از دشمن و منافق با عناوین کفتار، خفاش و شغال و ... یاد شده است.
برخلاف استعاره مصرحه این نوع از استعاره چه به صورت فشرده (اضافه استعاری) و چه به صورت گسترده (غیر اضافی) در شعر حسینی زیاد به کار رفته است و در واقع از پرکاربردترین آرایه های شعری او به ویژه در شعرهای آزاد و رباعیات است.
نکته قابل توجه این است که بهره گیری از این آرایه و به طور کلی عنصر خیال در مجموعه ی «گنجشک و جبرئیل» پیچیده تر و هنری تر است.
حلق ظلمت (حسینی، 1363: 11)
اندام سرنوشت (حسینی، 1370: 10)
آرواره ی آب (حسینی، 1370: 58)
در کتاب «هم صدا با حلق اسماعیل» که دربردارنده ی شعرهای در قالب های
ص: 124
مثنوی، غزل، رباعی، آزاد (نیمایی و سپید) است، اگر بخواهیم عمده ترین ها، قوی ترین و هنری ترین قالب شعری شاعر را برگزینیم، بی گمان چیزی جز رباعی نخواهد بود، چرا که عمده ی قالب های شعری و استعداد ادبی و هنری وی در این بخش از سروده ها ظهور یافته و در واقع بیشتر شهرت شاعری او را باید مرهون همین رباعیات دانست.
آنچه این رباعیات و به طور کلی رباعی پس از انقلاب را از غیر آن جدا می سازد و آن را در گروه پرکاربردترین قالب های شعری این دوره قرار می دهد عبارت است از بهره گیری از ترجمانی نو، تصاویری بدیع و نیز لطافت و صمیمیتی که به آن جلوه ای تازه بخشیده است.
رباعی زیر نمونه ای است که همه ی این خصوصیات را می توان در آن یافت:
از حنجره ات سپیده می نوشد آب
از جام دلت چو چشمه می جوشد آب
تا پاک شود همچو زلال سخنت
دیری است که مؤمنانه می کوشد آب
(حسینی، 1383: 118)
در میان قالب های دیگر این مجموعه قالب مثنوی نیز از لطف و خیال انگیزی بی بهره نیست، چنان که مثلاً در مثنوی شهیدان، شاعر با فضاسازی مناسب و بهره گیری از تصاویر به جا، ارتباط مناسبی میان صورت و محتوا ایجاد کرده است.
در توصیف ظلمت چنین می گوید:
خورشید
به زندان افق بود
شب در هجوم بال
خفاشان قرق بود
دیو
سیاهی مظهر تلواسه شب
می خورد مغز اختران
در کاسه شب
در باغ ها
جای صنوبر دار می رست
در باغ ها جای
صنوبر دار می رست...
(حسینی، 1383: 119).
ص: 125
جبرا ابراهیم جبرا ادیب فلسطینی (1994 م- 1920م ) در شهر بیت لحم مکان زندگی حضرت عیسی (ع) چشم به جهان گشود. خانواده ی او از شش تن تشکیل شده بود آن ها در تنگدستی زندگی می کردند و برادر جبرا ابراهیم جبرا مجبور شد که برای کمک به والدین خود تحصیل را رها کند.
هم چنین خانه ای که در آن زندگی می کردند بیشتر به کلبه ای شباهت داشت و آن کلبه هم بنا بر شرایط باید به طور مداوم عوض می شد، چون خانه از املاک شخصی آن ها نبود و به نوعی اجاره نشین بودند. در نزدیکی محل زندگی آن ها منطقه ی «وادی الجمل» قرار داشت که جبرا در اشعار خود از آن دیار یاد می کند که آن منطقه و دشتی زیبا بوده است و از شرق به «حقل الرعاه» متصل می شده است که هر دو مکان چون بهشتی دل انگیز و جذاب و زیبا با مناظری دلربا و درختانی انبوه در ذهن جبرا ابراهیم جبرا شکل گرفته بودند. (خلیل، 2001م : 9)
به دلیل این که والدین او مسیحی بودند در ابتدای امر او را به مدرسه ی «سریان
ص: 126
ارتودکس» فرستادند زیرا آن ها تعلیمات دینی را برتر از دیگر تعلیمات می دانستند و همین آوازهای کلیسا نقش مهمی را در پرورش استعداد موسیقی در جبرا ابراهیم جبرا ایفا کرد.
هم چنین در این مدرسه با زبان های سریانی و انگلیسی و عربی و سرودهای کلیسا آشنا شد. جبرا ابراهیم بر حسب ذات و فطرت و هوشیاری بالایش در نقاشی نیز دستی توانا داشت و این به سبب مداد رنگی های زیادی بود که برادرش یوسف برایش تهیه می کرد، او هم چنین در کلاس درس نیز از شاگردان ممتاز مدرسه بود.
یک روز یک بازرس انگلیسی به نام «فارل» از مدرسه ی او بازدید کرد و از دانش آموزان خواست که کلمه ی « Beautiful» را بر روی تخته سیاه بنویسند و جبرا تنها شاگردی بود که آن را به صورت صحیح نوشت و بخت با او یار شد و بازرس نام او را برای ادامه ی تحصیل در دانشکده ی «العربیه» قدس یادداشت کرد. در این دانشکده بود که مهم ترین سال های زندگی جبرا ابراهیم سپری شد.
اساس این دانشکده بر انتخاب دانش آموزان نخبه از سرتاسر فلسطین بود بیشترین تمرکز درسی در آن بر زبان انگلیسی بود و ادبیات.
نظم و نثر قرن هیجده میلادی در انگلیسی، زبان لاتین به تاریخ یونان و روم، فلسفه و منطق ارسطویی و شاعران دوره عباسی و ... در آن تدریس می گردید.
در این محیط بود که جبرا ابراهیم توانست قدرت تأمل والایی پیدا کند و فقط با گذشت یک سال به زبان انگلیسی هم شعر بگوید پس از آن که جبرا ابراهیم تحصیلات خود را در این دانشکده به پایان رسانید. سپس برای بورسیه ی تحصیلی به انگلستان فرستاده شد و استعدادهای ادبی او هم بیش از پیش شکوفا شد. وی علاوه بر سرودن شعر به زبان انگلیسی توانست قصه هایی هم به این زبان بنویسد و ترجمه هایی از این زبان به زبان عربی انجام دهد که این ترجمه ها در روزنامه ها انتشار می یافت.
او در ابتدا در دانشگاه «اکستر» تحصیل کرد و سپس بعد از چند ماه به دانشگاه «کمبریج» رفت و در سال 1943 به «بیت المقدس» بازگشت. به جایی که شاهد حوادث مصیبت بار در برابر اسرائیل بود و در این شرایط او به عنوان مدرس در دانشکده ی «الرشدیه» مشغول شد و اولین رمانش را به زبان انگلیسی به نام «صراخ فی لیل طویل» نوشت.
ص: 127
بحران در فلسطین شدیدتر شد و جبرا ابراهیم مجبور شد که به عنوان استاد به دانشکده ی بغداد برود و تابعیت عراقی گرفت و در بغداد ماند(جیوسی، 1997م، 16).
در سال 1952 بعد از آن که مسلمان شد در بغداد با خانم «لمیعه برقی عسکری» ازدواج کرد و صاحب دو فرزند به نام های «سدیر» و « یاسر» شد(شاکر، 2002م: 251).
او هم چنین به جایزه ی پژوهش در نقد ادبی در دانشگاه «هاروارد» ایالات متحده نائل آمد و در آن جا بود که با منتقدین و ادبای مشهور جهان آشنا شد و از تجربه ی آن ها بهره مند گشت.
در سال 1954 م برای بار دوم به بغداد آمد و در اداره ی روابط عمومی شرکت نفت مشغول گردید و هم چنین به تدریس در دانشکده ی ادبیات پرداخت. سپس به ایالات متحده بازگشت. در سال 1975 میلادی به عنوان استاد ناظر در دانشگاه برکلی در کالیفرنیا انتخاب شد و به عنوان مدرس ادبیات عربی معاصر در آنجا خدمت می کرد.
سرانجام این شاعر، ناقد، متفکر، موسیقیدان و رمان نویس مشهور جهان در سال 1994م دارفانی را در بغداد وداع گفت.(خلیل، 2001م: 12 ) (فاضلی، 1391 : 6 و 5)
در تحلیل شخصیت جبرا مهم ترین محورها هنر، عشق و صداقت است زیرا او هنرمندی است به تمام معنا و عاشقی است که هیچ گاه قلبش از عشق تهی نگشته و دوستی و صداقتی تمام با همه ی مردم از زن و مرد و عرب و غیر عرب دارد و به طورکلی به نوع بشر عشق می ورزد(شاکر، 2002م: 253- 252).
حکمت سال ها و پختگی فردی و روح کودکانه در ملازم و همراه همیشگی شخصیت جبرا به شمار می روند. محیط بیت لحم و سادگی آن و بازی های کودکانه و گردش در مزرعه ها و باغ ها شخصیت لطیف و روحیه ی بالای او را پرورش دادند و همین باعث شد که او هیچ گاه حتی در کشورهای بیگانه زیبایی و سادگی سرزمینش را از یاد نبرد.
خانواده و والدین او نیز در شکل گیری شخصیت هنری ادبی او سهیم بودند و با گفتن حکایت ها و قصه ها شخصیت اولیه ی او را تشکیل دادند. او با تحصیلات بالا توانست خود را به مرحله ی بزرگ ترین شاعران و رمان نویسان عرب برساند. هم چنین فرستاده شدن او به مدرسه ی قدس و فراگیری زبان های خارجه، خود شخصیتی جدید
ص: 128
در او پدید آورد و به سوی ادبیات انگلیسی متوجه شد و آثار آنان را مطالعه نمود و به طرز زیبا و دلنشینی از آن ها تأثیر پذیرفت و بسیاری از آن ها را ترجمه کرد(منیف، 1995م: 10).
رفتن او به مدرسه ی «سریان ارتودکس» باعث شد که در آنجا تمرینی برای شنیدن موسیقی و خواندن سرودها داشته باشد تا در آینده او را به عنوان بهترین نویسندگان در زمینه ی موسیقی بشناساند و در آن جا او را با زبان های دیگر چون زبان های؛ انگلیسی، سریانی، عربی و سروده های کلیسا آشنا سازد(ابراهیم خلیل، 2001م: 10).
او به علم و هنر عشق می ورزید و آن را نعمتی بزرگ از جانب خدا می دانست که انسان را از غفلت و بی خبری خارج می سازد و به او معرفتی نیکو می دهد تا خود و دنیای اطراف خود و
خدای خود را بهتر بشناسد و انسان است که با قدرتی عجیب کلمات را می آفریند و در کنار هم قرار می دهد تا فکر خود را به دیگران انتقال دهد.
اشخاص دیگری نیز در زندگی جبرا نقش داشتند. یکی از آن ها مادربزرگ او بود که با او بسیار مهربان بود و مشکلات خانواده را با تدبیرش حل می کرد و جبرا اولین قلم و دفتر را با پولی که مادربزرگ به او داد خرید. هم چنین استادانی چون ابراهیم طوفان، خلیل سکاکینی، اسعاف نشاشیبی و ... و معلمانی چون؛ معلم صموئیل، معلم جرجیس و ... در شخصیت جبرا تأثیر گذاشتند ولی معلم در زندگی جبرا شخصیتی بسیار سطحی داشت و معلم کسی بود که فقط با دانش آموزان رابطه داشت. دوستان نیز در زندگی او حضوری محسوس داشتند(همان: 30-29).
با توجه به گسترده بودن جوانب ادبی و هنری این ادیب بزرگ، تنها به موارد خاصی از آن ها اشاره می کنیم:
1- لیسانس در ادبیات انگلیسی (1924 م)
2- فوق لیسانس در ادبیات انگلیسی (1948 م)
3- تدریس ادبیات انگلیسی در دانشگاه ادبیات و علوم بغداد(1952 م و 1948 م)
4- تدریس ادبیات انگلیسی در دانشکده ی الرشیدیه (1948م – 1944م)
5- رویس »نادی الفنون» در قدس (1948م- 1944م)
ص: 129
6- تأسیس «جماعه الفن الحدیث» با کمک جواد سلیم در بغداد
7- رئیس تحریر مجله ی «فنون عربیه» در لندن
8- عضو «اتحاد الادباء و الکتاب» در عراق
9- رئیس انجمن «نقاد الفن» در عراق(1990م- 1982م)
10- رئیس اداره ی اعلام و نشر در شرکت نفت عراق(1972م- 1974م)
جوایز ادبی و هنری جبرا ابراهیم جبرا به صورت خلاصه به شرح زیر می باشد:
1. جایزه ی فرهنگی اروپا (1983م)
1. جایزه ی سلطان العویس (1990م)
2. مدال درجه یک لیاقت از تونس (1991م)
3. جایزه ی ادبی دانشگاه کلمبیا(1991 م)
4. مدال قدس برای آثار ادبی(1990 م)
5. جایزه ی مؤسسه ی کویت در پیشرفت علمی (1987م)
6. جایزه ی دولت در ادبیات (1988م) ، (بابطین،1995م، 10/782)
یکی از مهم ترین ویژگی آثار جبرا تأثیرپذیری آن ها از زندگی شخصی اوست و محیط، اشخاص و افکار او در تمامی صحنه ها حضور دارند(شاکر،2002م: 253).
ازآنجا که جبرا از ناقدین، شاعران، رمان نویسان، موسیقی دانان، نقاشان و مترجمان مشهور است و در همه ی زمینه های هنری دستی توانا دارد نمی توان همه آثار او را برشمرد در این مبحث فقط به برخی از آن ها اشاره می شود.
1- صراخ فی لیل طویل (1995 م)
2- صیادون فی الشارع ضیق (1960 م)
3- البحث عن ولید مسعود (1978م)
4- عالم بلاخرائط (با همکاری عبدالرحمان منیف)
5- الغرف الاخری(1986م) . (بابطین، 1995م، 1، 782)
ص: 130
1- حریه الطوفان(1960 م)
2- الرحله الثامنه (1967 م)
3- النار و الجواهر (1975 م)
4- بناییع الرویا (1979 م)
5- الفن و الحلم و الفعل (1985 م) و ... (شاکر، 2002م ، 186)
جبرا در شعر نیز چون دیگر هنرها صاحب نظر بود و اشعاری بسیار زیبا در بیان مسائل اجتماعی جهان عرب و فلسطین و مشکلات انسان معاصر دارد که استعداد شگرفش او را به حق، در عرصه ادبیات توانمند و بی همتا ساخته است.
این کتاب اولین دیوان شعری جبرا است که به نام «تموز فی المدینه» در سال 1951 م انتشار یافت. جبرا در این کتاب بسیار به رمز و اسطوره پرداخته است و از اسطوره ای تموز که در کتاب «الغصن الذهبی» اثر «جیمز فریزر» به آن اشاره شده است، بسیار تأثیر پذیرفته است(همان /185).
در این مجموعه اسطوره های قدیمی و اسطوره های رهایی بیشتر از هر کتابی به کار رفته است و انبوهی اساطیر و تأثیر الیوت بیش از هر کتاب دیگری در این نوشته مشهود است.
این مجموعه شامل 21 قصیده در قالب شعر سپید است که از وزن و قافیه رها است و محور اصلی این کتاب بر حول فلسطین و آوارگان و اسرائیل و هجوم آنان می چرخد و در آن جبرا به دنبال منجی می باشد تا سرزمین های عربی را از قیدها و بندها رها سازد.
دومین اثر شعری جبرا «المدار المغلق» می باشد که در سال 1964 انتشار یافت. در این کتاب از تراکم اساطیر و رموز کاسته می شود و تأثیر الیوت هم کمتر دیده می شود. این اثر نیز همچون «تموز فی المدینه» از قید وزن و قافیه رها است و شعری سپید است زیرا که این قالب شعری را برای بیان اهدافش مناسب می دید و این شیوه
ص: 131
را در دیگر اشعارش نیز ادامه داد.
او در این کتاب از نفاق و حماقت کشورهای عربی سخن می گوید و رهایی جامعه را در گرو دادن قربانی و فدایی می داند. هم چنین او به توصیف سرگردانی و غربت انسان معاصر و وضعیت شهرهای عربی می پردازد (منیف، 1995م : 51-50).
جبرا ابراهیم جبرا یکی از بزرگ ترین پیشگامان و رمان نویسان مشهور عرب است که توانسته است از آثار عربی به نحو موفقیت آمیزی استفاده کند و در آثار او فرهنگ ها و تمدن های ملت های مختلف، فنون موسیقی، نقاشی، سنگ تراشی، شعر، فلسفه ، اساطیر، ادیان و ... تجلی بارز و آشکاری دارد.
او در موسیقی عراقی نیز چیره دست بود و هیچ شاعر و کاتب و هنرمندی در دهه ی 50 و مابعد آن در عراق وجود نداشته است مگر این که برای استفاده از توصیه ها و صحبت های جبرا ابراهیم جبرا به سوی او شتافته باشد.
او با وجود این که قدس را ترک کرده بود و در بغداد و سایر شهرها می زیست هیچ گاه ریشه ها و وطن خود را فراموش نکرد و لرزش های احساسات او را در آثارش به وضوح می توان یافت.
او در واقع یک فلسطینی اصیل و ادیب است که غربت و اسارت و جنگ و کشتار در کشورش را بر نمی تابد و عشق عجیب و ارتباطی عمیق با وطنش دارد و همین خود رمز اشتهار و محبوبیت جهانی اوست و از اینجاست که او از پوسته ی فلسطین و هر کشور عربی دیگر بیرون آمده و بر سکوی جهان ایستاده است و آزادی و رهایی را فریاد می کند(فوژی حاج، 2005م: 21-11).
هم چنین وی در حیات فرهنگی عرب مخصوصاً عراق نقش مهمی را بر عهده داشت. او به دور از انگیزه های سیاسی و عصبیتی و اقلیمی در توسعهی فرهنگ جامعه و نهادینه ساختن آن بسیار تلاش نمود.
در جریان انقلاب شعر جدید عربی او نیز همراه دیگر شاعران در پیشرفت شعر جدید سهیم بود و او بود که از خلال روابط محکم و ترجمه های آثار جهانی و با اعمال نقدی ماهرانه و با نظر به تاریخ قدیم با همه ی رموز و اسطوره هایش و هم چنین با ذوق و استعداد شگرفش قوام و پایه های شعر جدید را تشکیل داد و آن را ادامه شعر عمودی
ص: 132
قدیم خواند و هرگونه گسستگی و پارگی را در ادبیات برنتافت و افق های تازه و جدید فرا روی شاعران جدید گشود و با وارد ساختن اساطیر دنیای کهن و رموز به شعر جدید، به آن ریشه، عرق و جذابیت داد(منیف، 1995م: 13-12).
اسطوره ها و رمزهای سرسبزی و حیات دوباره در ادبیات معاصر نقش مهمی را ایفا می کنند و بسیاری از شاعران معاصر عرب مانند؛ ادونیس، بدر شاکرالسیاب، یوسف الخال و ... به دلیل کاربرد فراوان اسطوره ای تموز(1)
او عناصری مانند: آب ، گیاه، زمین و ... که دلالت بر آن اسطوره دارند به « شاعران تموزی» مشهور هستند .
آنان به بازگشت گذشته ی شکوهمند قبل از واپس گرایی تأکید دارند. جبرا اولین کسی است که این نام را برای این شاعران برگزید که این نام نیز الهام گرفته از اسطوره ای تموز می باشد. وی از فعال ترین شاعران تموزی در دوره ی معاصر به شمار می رود(جبرا ابراهیم جبرا، 1982م: 40).
جبرا ابراهیم نزدیک به 30 کتاب قصه، نقد، نمایش و ... را به عربی ترجمه کرده است و از مترجمان و محققان و مقدمه نویسان بر نمایشنامه های شکسپیر می باشد که کتاب های شکسپیر را نیز ترجمه کرده است(شاکر، 2002م:186-185).
او هم چنین در بارورسازی افسانه ها و اسطوره های ادبی کهن سهم بزرگی داشت. او به اساطیر دنیای کهن مثل یونانی، رومی، بین النهرینی و حتی اسطوره های دینی و تاریخی هم نظر داشته است و در مقدمه ای که بر کتاب «ملکه ی بلقیس» نوشته است پرداختن به اسطوره ها را پرداختن به ریشه ها و هویت اولیه ی انسان ها می داند و راهی را برای ادیبان عصر جدید هموار می کند تا در افسانه ها نیز پژوهشی داشته باشند و از آن برای مداوای بیماری قرن و نابسامانی اوضاع اجتماعی بهره ببرند(حضرانی، 1994م، 90).
جبرا ابراهیم به نقش کاتب توانا در جامعه توجه زیادی دارد تا آن جا که ادبا و نقاد را در جامعه سرچشمه ی حرکت و انقلاب می داند که جامعه ی بشری بدون آن ها هرگز
ص: 133
پیشرفت نمی کند و آن ها در اصل رهبران جامعه به شمار می روند، پس آن ها نیز باید در سعادت و آسایش مردم از هیچ کوششی دریغ نکنند(حمود،1992م: 131).
جبرا ابراهیم کسی است که ادبیات انگلیسی را خوب می دانست و در نقد تخصص داشت. و مترجم کتاب «الغصن الذهبی» از «فریزر» بود و حساسیت شعری و قصه ای و رمانی را در کنار هنرهای تجسمی و موسیقی داشت و ادیبی با چنین توانایی از ادبا و نقادانی چون، ملکیش، ریتشار، جون بنسیت و ... بهره برد و در کنار آن توانست تجربه هایش را در وجود شاعران معاصر خود چون بدر شاکر، السیاب، نیاتی، حیدری، یوسف الخال، آدونیس و ... عمیق و ریشه دار سازد.
بدون تردید جبرا تأثیری عمیق و بزرگ بر شاعران و ادیبان مبدع عصر خود داشت و با آثار نقدی خود بسیاری از مفاهیم را به اذهان نزدیک ساخت و شاعران معاصر او را در آثار خود پرچم دار حرکت نوین شعری و نثر و هنرهای تجسمی می دانند(خلیل، 2003م: 21).
او در همه ی زمینه ها زیبایی طلب بود و بر شعر، قصه، داستان، نقد، رمان و ... کاملاً مسلط بود و همیشه به دنبال تجدید و احیای یک اثر و تفکر بود و ذهنی پویا و فعال داشت و ثبوت و ایستایی در ادبیات را ناپسند می دانست.
او از کسانی است که به جهان ادبا یادآور شد که چیزی محدود نیست و ادیب و نوع بشر به صورت کلی باید در جستجوی وسعت و رهایی از قیدوبندها باشد و افق دیدی بسیار بالا و ارزشمند را به جهانیان که تا سال های متمادی اثرات آن پابرجاست ارائه کرد(ابراهیم جبرا، 2000م: 19-13).
زندگی و هنر دو عنصری است که جبرا آن ها را برای نسل های بعدی به یادگار گذاشت و با همه ی نبوغ و استعداد زیادش و تیزبینی و تمرکز بی نظیرش از بهترین صیادان زیبایی در عصر معاصر به شمار می رود(منیف، 1995م:214).
جبرا در برخی از آثار خود اذعان می دارد که منبع اصلی آثار او ادبای شرق و غرب و هم چنین ادبای قدیم و جدید بوده اند که با مطالعه ی آثار آن ها خود را با آن ها همسان شناخته است و این یکی از راه های گشایش خیال، عقل، حدس و به شرط آن که بر روی آثار دیگران توجه زیادی داشته باشد(جبرا ابراهیم جبرا، 1992م: 6).
ص: 134
ادبای بزرگی چون؛ «تی اس الیوت» و «پاوند» در تغییر اشکال ادبی در نثر و نظم او مؤثر بوده اند که آن ها خود، ادبایی با قوه ی تفکر بالایی هستند. جبرا بر زبان های خارجی تسلط زیادی داشته است و به زبان عربی و انگلیسی شعر سروده است و آثار ادبای غربی را ترجمه کرده است و در عین حال او خود، اطلاعاتی وسیع و بی نظیر در مورد سیاست و اجتماع و مسائل گوناگون هنری داشته است(فوکنز،1983م: 8).
او خلاقیتی بی نظیر در رابطه برقرار کردن میان اجزای شعر و هم چنین قدرتی عظیم در برقراری بنای فنی داشت اما در آثار او رنگ و بوی جامعه ی شرق یا غرب تا فلسطین کمتر حس می شود و انسان بیشتر خود را در فضای نوشته های «آل برونتی» یا «چارلز دیکنز» در قصه های انگلیسی حس می کند(یاغی، بی تا، 522-521).
1- درون مایه ی اصلی شعر او فلسطین و مسائل آن است در حالی که به مسائل جهان عرب و سایر ملل هم می پردازد.
2- شعر او دارای تصاویر بسیار زیبا و در عین حال ساده می باشد.
3- در اشعار وی انبوهی از اساطیر و رموز وجود دارد که خود گویای علم و توجه او به ادبیات سایر ملل می باشد.
4- از آن جا که وی سرآمد شاعران تموزی می باشد در اشعارش همیشه متوجه آینده ای روشن و پر امید در سایه ی فداکاری و شهادت طلبی است.
5- اسلوب خطابی و مستقیم را چون دیگر رمزگرایان به کناری نهاده و به اسلوب غیر مستقیم و رمزگونه روی آورده است.
6- تناسب معنایی در شعر او به وضوح مشهود است و به عنوان مثال در یک قصیده انجیر، بادام، زیتون، پرتقال، شکوفه ها، باغ ها و ... را در کنار هم می نهد.
1- در اشعارش از الفاظ آشنا و مستعمل استفاده می کند چون؛ سنگ، قنباز(نوعی لباس بلند که خاص عرب هاست)، خاک، تپه و ...
2- او در آمیخته ساختن شخصیت خود و وضعیت کشور فلسطین استادی زبردست است که رنج ها و مسائل خود را با مسائل کشورش در هم می آمیزد و برای هر دو آینده ای روشن متصور می شود.
3- زبان شعری او زبانی ساده و آسان و روان است.
ص: 135
10- تکرار واژه ها که یکی از پدیده های شعر معاصر و مصری است در اشعار او دیده می شود که علاوه بر آهنگ و طنین لفظی بر مفهوم واژه ها نیز تأکید دارد.
11- صدق عاطفه و شفافیت احساس و وضوح معانی و نغمه و آهنگ زیبا در شعر وی مشهود است.
12- با توجه به آگاهی وسیع او از زبان های خارجی، کلمات خارجی و بیگانه هم در شعر او موجود است.
13-کاربرد بسیار زیاد درختان میوه در اشعارش و توجه به حاصلخیزی سرزمین فلسطین.
14-کاربرد زیاد حیوانات در شعر که اکثر آن ها نماد اسرائیل و دشمنان بیگانه و داخلی است.
15- قالب شعری او شعر سپید است که مرحله ی پیشرفته تری از شعر آزاد به شمار می رود.
16- عشق به میهن و وطن در سرتاسر شعر او موج می زند.
17- مکتب شعری او مکتب رمزگرایی با عباراتی ساده و کوتاه و کلمات و اسلوبی رمزگونه است.
18- کاربرد زیاد عناصر طبیعت در شعر که خود گویای روحیه ی بالا و سالم و ظریف او حتی در دوران اشغال می باشد.
تی اس الیوت (1965م- 1888م) شاعر، منتقد و نمایشنامه نویس انگلیسی در آمریکا متولد شد. او نه تنها از نویسندگان بزرگ میان دو جنگ جهانی بلکه بزرگ ترین شاعر انگلیسی زبان قرن بیستم می باشد.
او منظومه ی بلند “The Waste Land”را که همان «سرزمین خراب» است سرود و مضمون این شعر این است که در تمدن معاصر تمامی ارزش ها و معیارهای زیبایی و اعتدال و شرافت و ... در طمع به دست آوردن ثروت و تولید گم شده است(فرزاد،1381ش: 183) بیشتر ادبا و منتقدین معاصر عرب بر این باور هستند که کاربرد اسطوره و رمز در ادبیات نوین عرب متأثر از ادبیات انگلیسی است و در این میان تأثیر تی اس الیوت بسیار عمیق تر از دیگران بوده است.
ص: 136
جبرا در مورد تأثیر بیش از حد او بر ادبیات عرب این گونه می گوید:«دلیل این امر آن است که نویسندگان جوان و شاعران پیشروی نسل کنونی عرب در زمره ی بیشترین کسانی بوده اند که
آثار الیوت را خوانده اند، آن ها را به عربی ترجمه کرده اند و بر آن تفسیر نوشته اند از جمله: بدر شاکرالسیاب، یوسف الخال، ادونیس و ...(سلیمان،1376ش: 176).
به طور کلی می توان گفت که کاربرد اسطوره ی باروری توسط الیوت بسیار مورد توجه عرب ها قرار گرفت زیرا با شرایط بسیار بد سیاسی و اجتماعی و با از دست رفتن فلسطین و آوارگی و گرسنگی، بهترین مرهم و هم چنین بالاترین هدف برای پیروزی عرب.
مضمون شعر جبرا اکثراً مضامین والای انسانی و خیال است و به تعبیرات عصرش توجه عمیقی دارد و در آن واحد از فرد به جامعه و از جامعه به فرد می پردازد و راهی فرا روی انسان معاصر برای رهایی از مشکلات می گذارد تا او را در برابر مشکلات و رنج ها یاری دهد(منیف، 1995م: 213).
مفاهیم شعر او عمدتاً پیرامون دو محور می چرخد، اولاً: در شعر او به بحران انسان معاصر در قالب مفهوم «شهر» معاصر به خوبی پرداخته می شود. ثانیاً: او به وطن غصب شده توجه زیاد و عمیقی دارد و بحران وطن در شعر او در قالب تصویر ظلم و سنگدلی که بر مردم فلسطین وارد آمده و هم چنین در قالب عشق به وطن و یادآوری دوران کودکی در بیت لحم و قدس، علاوه بر تمجید از فداییان و مردان مقاومت فلسطین، تداعی می شود(خلیل، 2001م: 106).
محور اصلی اشعار جبرا سرزمین متلاطم فلسطین است و حزن و اندوه بر اشعار او سایه انداخته است و به طور کلی شعر او میان تضاد بین واقعیت موجود و خوش بینی به آینده ای روشن موج می زند.
به طور کلی ویژگی های اصلی شعر جبرا را می توان این گونه برشمرد:
1- بنای قصیده بر بنای عربی و غیر عروضی.
2- تمرکز شدید در شعر و ایجاز در برخی عبارات رایج که این خود، عادت متجددین در شعر آمریکایی و انگلیسی بود.
ص: 137
3- به کارگیری کلمات الهام شده صرف نظر از غریبه با مألوف و عامیانه بودن آن
4- اعتماد و تکیه بر موسیقی افکار یا موضوعات به جای موسیقی و وزن و آهنگ الفاظ .
5- استفاده از تصویرهای شعری به عنوان تنها وسیله ی تعبیر از معانی مجرد و آمیختگی آن با رمز.
6- اتصال قوی و توجه عمیق به اسطوره ها در اشعار (خلیل، 2001م: 107).
1. شعر سیاسی او در تعبیر از معانی به صورت محسوس و عینی سخن می گوید نه به صورت ذهنی.
2. شاعر در شعر وطنی خود از رموز جدید مثل: چلچله، صلیب، مسیح، سیزیف، ثمر و ... استفاده کرده است.
3. استفاده از تصاویر بسیار ساده و عادی روزانه به نحوی بسیار زیبا و ماهرانه .
4. تصویر خاصی از شهر عربی دارد که عشق در آن به کینه مبدل شده است و شهر لانه ای برای دشمنان بی رحم گشته است که شاعر در آن جایگاهی ندارد و او با کلماتش در فضای ابدی به پرواز درمی آید.
5. اسطوره در اشعار او بر دو پایه استوار است:
- الف) به صورت صریح از آن اسطوره نام می برد و از شخصیت های آن برای بیان هدف خود استفاده می کند.
- ب) به صورت غیر آشکار واشده ای به عناصر آن اسطوره می پردازد و مخاطب را تا آخر آن با خود همراه می کند.
6. جبرا در بنای قصیده به وحدت عضوی متکی بر ارتباط داخلی بدون تراکم معانی و افکار توجه دارد.
جبرا شعر را بهترین شکلی می داند که انسان می تواند با آن از درون و احساس خود در حالت های گوناگون سخن بگوید و می توان گفت که اولین حماسه ها نیز به شکل شعر بوده است.(ابراهیم جبرا، بی تا،150)
شعر در نزد جبرا کشف و ظاهر ساختن زیبایی های هستی است که انسان عادی
ص: 138
نمی تواند آن را هویدا سازد. انسان با شعر از غم ها و احزان زندگی و شادی های آن سخن می گوید و از میان تناقض های ظاهر و باطن است که سحر و جادوی شعر نمایان می گردد و خواننده آن را با فکر نمی یابد بلکه با حدس خود با شاعر ارتباط برقرار می کند و این فرد نوعی اتحاد و مشارکت بین شاعر و خواننده است که با ایماء و دور از صراحت گویی میسر می گردد(حمود، 1992م: 70).
اما شاعر در نظر جبرا صورتی از صورت های زمان معاصر است که جهان معاصر عرب باید به او توجه کند و کژی های خود را با تکیه بر او راست سازد و شاعر باید چون قهرمانی دلاور با کلام و قلم و تفکر خود جامعه را هدایت کند. اگر چه نقش او به صورت مستقیم در نظر دنیا شد.
او باید تلاش کند تا مردم را به سعادت ابدی رهنمون سازد و هم چنین قول و عملش با هم یکسان باشد تا الگویی نمونه و نیکو برای نسل آینده و کنونی به شمار رود (حمود، 1992م: 13 ).
او انسان و طبیعت را همواره در تماس با دو نیروی خیر و شر می داند که واکنش انسان در برابر آن ها متأثر از محیط اجتماعی و اعتقادی می باشد. او حادثه ی عاشورا را در نوع خود تموزی دوباره می پندارد که دو نیروی خیر و شر با هم روبرو می شوند و در حقیقت باطن، نیروی خیر با شهید و کشته شدن، خود را جاودانه می سازد و این وظیفه ی شاعر است که همواره در حوادث روزگار خود فدایی و قربانی شود تا جامعه ای رستگار گردند(عبدالواحد، 1982م: 15-7) (فاضلی، 1391 : 24 - 14).
ص: 139
در شبی از شب های ژانویه سال 1930 در یکی از روستاهای دورافتاده ی سوریه به نام (قصابین) بچه ای به دنیا می آید . نام شناسنامه ای او علی احمد سعید است اما خود بعدها نام مستعار آدونیس را برمی گزیند .
پدرش احمد،روستایی و کشاورزی ساده بود که جز خانه اش هیچ از جهان نداشت . اما با توجه و علاقه ای در خواندن کتاب از خود نشان می داد ، شناخت کاملی از زبان و شعر عربی به دست آورد . مادرش حسناءالریاحی زنی بی سواد بود . اما عشق و محبت و شفقت را به او آموخت .
آدونیس در چنین محیطی بزرگ شد علوم عربی را از پدرش آموخت و در خواندن و حفظ اشعار (متنبی)،(ابوتمام) و (شریف رضی) سرآمد بود هنوز دوازده ساله بود که اعراب را به خوبی یاد گرفته بود و اشعار کلاسیک عرب را به خوبی می خواند .
در مکتب های روستا که در زیر درختان و هوای آزاد برگزار می شد ،درس می خواند . اما از کتاب ها چیزی جز مسائل خط و نوشتن نیاموخت و همواره از چوب معلم یا
ص: 140
شیخ مکتب گریزان بود . به صحرا و باغ ها میگریخت و در تنهایی خود سیر میکرد . او تا سن سیزده سالگی هنوز اتومبیل و رادیو را ندیده بود .
از سال 1935 تا 1944 به مکتب خانهمی رفت و در این هنگام بود که یک رخداد مسیر زندگی اش را تغییر داد . در دمادم استقلال سوریه یا بگوییم 1944 بود که رئیس (شکری القتولی) از اعضای دولت در سفر به روستای القصابین با استعداد این نوجوان روبه رو شد . القتولی به او پیشنهاد داد که در حضور رئیس جمهور سوریه،شعر بخواند . که قرار بود چند روز دیگر به یکی از شهرهای مجاور القصابین سفر کند . در آن روز با پای پیاده با گذشتن از کوه ها و رودها خود را به آنجا می رساند و شعر می خواند . شعری که با این بیت شروع می شود:
اذا حٌذفت لام و یاء من اسمه بدت قوۀ لا یستطاع لهاردُّ
(اگر لام و یاء از اسم او حذف شود {که منظور اسم (القتولی) است که به صورت (قتل) در میآید} نیرویی که امکان ایستادن در برابرش نیست؛ مرگ است .
پس از آن در سال 1944 به یکی از مدارس فرانسوی (طرطوس) وارد می شود- با خرج دولت- و در سال 1945کارنامه ابتدایی خود را می گیرد . اما این مدرسه در سال 1946 با کسب استقلال سوریه و بیرون رفتن فرانسوی ها از خاک سوریه تعطیل می شود . او به یکی از مدارس دیگر همان ناحیه منتقل می شود و کارنامه متوسط خود را با معدل بالا در سال 1947 اخذ می کند .
در سال 1947 برای ادامه تحصیل به دبیرستانی در (لاذقیه) می رود . آنجاست که به شعرو سیاست میگراید و تمایلات سوسیالیستی پیدا میکند وارد حزب قومی اجتماعی سوریه می شودو در همان دوران دیپلم خود را در سال 1949 می گیرد.
اولین اشعار خود را در مجله (الارشاد) با امضای آدونیس منتشر می کند و بعد به سوی مجله (گیتار) می رود . این مجله را گروهی از نویسندگان ملی گرای سوری در سال 1946 مانند: کمال فوزی و مفید عرنوق و عبدالعزیز الارناووط و عیسی سلامه منتشر می کردند. این مجله، نخستین نشریه ای بود که به طور حرفه ای در سوریه به شعر می پرداخت. یا می توان گفت که بعد از مجله (آپولو 1933) که آن را زکی ابوشادی در مصر منتشر می کردمهم ترین مجله شعری آن دوران بود آدونیس با (آنتوان سعاده)
ص: 141
مؤسس و رهبر حزبملی گرای سوریه در سال های 1947 و 1949 ملاقات می کند.
در سال 1954 از دانشگاه دمشق در رشته ی فلسفه فارغ التحصیل می شود . او در این دوره در روزنامه (البناء) هم کار می کند و نامش کم کم در دمشق بر سر زبان هامی افتد . او مدافع افکار حزبملی گرای سوریه و مبلغ آن است . از سال 1951 اشعار خود را برای سید تقی الدین می فرستد ضمن اینکه در مجله (الاداب) لبنان کار می کند . در این دوره بیشتر اشعار او،
سیاسی است . از میان اشعار سیاسی او شعری درباره اعدام (آنتوان سعاده) در بیروت در سال 1949 از مشهورترین اشعار آن دوره اوست به نام (زمین چنین گفت) .
در سال 1954 به سربازی فراخوانده می شود که یک سال آن را بدون محاکمه در زندان می گذراند و هنگامی که در سال 1956 به جنگ فلسطین و اسرائیل اعزام می شود، سربازی بدون مهمات است که بیشتر وقت خود را به خواندن «ریلکه» ،«ماکس ژاکوب» ، «جیمز جویس» ، «آپولینر» و «رنه شار» می گذارند . در همین جبهه بود که اشعار «مجنون در میانه مرگ» ،«کهکشان»و بیشتر اشعار عاشقانه ای را که در کتاب دیوان «قصائد الاولی» است، می نویسد .
در سال 1956 با همسرش خالده سعید ( که منتقد است) به لبنان می رود . سالی که سرهنگ «عدنان المالکی» تور می شود و عرصه بر اعضای حزب ملی گرای سوریه تنگ می گردد . در لبنان نخستینمقالات خود را در «النهار» و سپس در « الجریده» و بعد در «لسان الحال» و «الکفاح العربی» می نویسد . او در شرایطی بسیار بحرانی با آینده ای نومیدکننده زندگی می کند و تصمیم می گیرد برای ادامه زندگی به آفریقا برود . اما این برنامه او عملی نمی شود و به کارهای پراکنده خود در لبنان ادامه می دهد تا اینکه شعر «مرثیه ایام حاضر» را می نویسد که در مجله «شعر» منتشر می شود . مجله ای که از مجلات معتبر شعر عرب در آن روزگار بود .
کار او با شعر «فراغ» در سال 1954 ابعاد تازه ایمی گیرد و با نشر دیوان«بعثت و خاکستر» در سال 1957 کم کم اشعارش پایه گذار مفاهیمی تازه درباره انسان و جهان می شوند . در همین سال هاست که انتشار کتاب شعر «ترانه های مهیار دمشقی» او را به یک شاعر حرفه ای در جهان عرب تبدیل می کند .
همکاری با شاعر سوری الاصل «یوسف الخال» در انتشار مجله «شعر» در سال
ص: 142
1957دیگر کار فرهنگی اوست، مجله ای که نقش مهمی در نوآوری و تجدد شعر عرب و تغییرات ساختاری آن در ادبیات عرب بازی می کند . با مجموعه ای از دوستان خود همچون «هشام شرابی» و «عیسی سلامه» و ... دکتر «عبدالله سعاده» را به رهبری حزب ملی گرای سوریه انتخاب می کنند و خود آدونیس ریاست تحریر مجله «البناء» را که ارگان این حزب است، عهده دارمی شود .
چند شماره بعد سرمقاله ی این مجله را با عنوان «چپ گرایی حزب ملی گرای سوریه» می نویسد که باعث اختلاف او با برخی اعضای حزب و جدایی اش از این تشکیلات سیاسی می شود .
در بیروت در اوج جریان های فکری و فرهنگی و ادبی زندگی می کند و به سهم خود در حیات فرهنگی آن نقش مهمی به عنوان شاعری منحصربه فرد و نویسنده ای جسور و استاد ادبیات عربی در دانشگاه لبنان بازی می کنند . همچنان که از بنیادگذاران «اتحادیه نویسندگان لبنانی» است . و زندگی فرهنگی او در لبنان باعث سرزندگی و رشدآرا و افکار او می شود .
بعد از توقیف مجله «موافق» را در سال 1968 منتشر می کند که 25 سال پیاپی (741 شماره) منتشر می شود.در سال 1974 کتاب «الثابت و المتحول» را درباره سنت و تجدد در فرهنگ عربی با طوفانی از مخالفت خوانی و نقد و اعتراض منتشر می کند .
در سال 1986 لبنان را ترک و به پاریس می رود . در پاریس به عنوان استاد در دانشگاه «سوربن» کار می کند و سپس به عنوان فرستاده یجامعه ی کشورهای عربی در یونسکو مشغول به کار می شود و شش سال در دانشگاه «ژنو» تدریس می کند . اشعار او به سیزده زبان دنیا ترجمه می شود؛ انگلیسی،فرانسوی،روسی،ایتالیایی،فارسی و ...
در همین دوره، جوایز معتبر شعری را از آن خود می کند. مانند جایزه ی دوستان کتاب در لبنان (973)؛ جایزه دولتی لبنان (1974)؛ جایزه انجمن جهانی شعر در ایالات متحده(1971)؛ جایزه بزرگ بین المللی (بلژیک 1986)؛ جایزه شعر ناظم حکمت (ترکیه 1995)؛ جایزه ی مدیترانه ای فرهنگی(1995)؛ جایزهی تاج طلایی(مقدونی1997)؛ جایزه ینونی نو ایتالیایی (1999)؛ و اکنون چند سالی است که به طور غیر رسمی نامزد «جایزه ی نوبل» است. آدونیس در دوم دسامبر 2005 (11 آذر 1384) به ایران سفر کرد(عامری، 1386 : 45 و 44).
ص: 143
1- اشعار نخستین (قصائد الاولی) 1957.
2- ترانه های مهیار دمشقی( آغانی مهیار الدمشقی) 1961
3- هجرت و دگرگونی ها در اقلیم روز و شب(التحولات و الهجره فی اقالیم النهار و اللیل) 1965.
4- این نام من است(هذا هو اسمی) 1980.
5- گرفتن چیزهای پیچیدهی آشکار (اختفاء بالاشیاء الغامضه الواضحه) 1988.
6- ابجدیهی دوم (ابجدیه الثانیه) 1994.
1- مقدمهای بر شعر عربی(مقدمه للشعر العربی) 1971.
2- زمان شعر(زمن الشعر) 1972.
3- ثابت و متحول(الثابت و المتحول) و فاتحه ای برای پایان قرن(فاتحه لنهایت القرن) 1980.
4- تصوف و رئالیسم(الصوفیه و السوریالیه) 1992.
5- تو ای زمان( ها انت ایّها الوقت) 1993.
1- گزیده هایی از شعر یوسف الخال (مختارات من شعر یوسف الخال)1962.
2- دیوان شعر عرب در سه جلد (دیوان الشعرا العربی) 1964 و 1968.
3- گزیده هایی از شعر السیاب (مختارات من الشعر السیّاب) 1982.
4- گزیده هایی از شعر شوقی(مختارات من شعر الشوقی) 1982.
5- گزیده هایی از شعر الدصافی (مختارات من شعر الدصافی) 1982. (یزدی، 1393: 59-54)
ادونیس نه تنها پیشاهنگ نوعی شعر خاص معاصر عرب است که در حوزه ی تحقیقی نیز محققی بزرگ و یگانه به شمار می آید که به نقطه ی تعادل میان ادبیات و
ص: 144
فلسفه راه یافته است و آثار محققانه ی وی چون شعرش از دیگر آثار تحقیقی جهان عرب متفاوت است. به عبارت دیگر، هم چنان که در حوزه ی شعر دارای سبک شخصی و منظری خاص است، در حوزه یپژوهش های ادبی و دینی نیز هم به دلیل برخورداری دیدگاه اکسیرمدار، پژوهش هایی که در حوزه های دینی و ادبی کهن انجام می دهد، از دیگر پژوهش ها سخت متمایز است و هواخواهان بی شماری دارد.
یکی از حوزه های تحقیقی وی، حوزه یمعرفت شناسی دینی است این همه از آن رو است که نگاه وی به شریعت و طریقت کاملاً با دیگران متفاوت است.
این تفاوت دیدگاه و منحصربه فرد بودن آن را در کتاب سترگ الثابت و المتحول شاهد هستیم، کتابی که در حوزه ی معرفت شناسی نقطه ی عطفی به شمار می رود. این دیدگاه در آثار دیگر وی مانند الصوفیه و السوربالیه و النظام و الکلام تداوم می یابد و هم چنین در کتاب متن قرآنی و افق های نگارش.
ادونیس از برجسته ترین شاعران امروز عرب و بی شکزبان آورترین و فرهیخته ترین نظریه پرداز شعر نو عربی است. می توان چهره ی او را از آغاز دوران شاعری تا به امروز چنین توصیف کرد؛ استادی موشکاف و وسواسی که پیوسته به بازنگری و حک و اصلاح شعرهای خود مشغول است، معمولاً آن ها را کوتاه تر و فشرده ترمی کند و همواره عبارت های صریح و انتقادهای سیاسی اجتماعی مستقیم را خط می زند.
آنچه در مقالهها و نوشتههای نظری ادونیس جلب توجه می کند انسجام منطقی و جدیت آن هاست. موضع گیری های نظری نقادانهی او به ویژه در زمینهی شعر و هنر، در گذر سه دههی
اخیر به طور کلی هماهنگ بوده است. تبار نامه ی شعر ادونیس به دو دنیای دور از هم میرسد. از یک سو، میراث شعر عربی کهن و آثار صوفیانی هم چون نفرّی و از سوی دیگر، بزرگان مدرنیته غرب هم چون هولدرلین، ریلکه و میشو.
در نوشتههای ادونیس تأثیر عمیق شعر و نقد مدرن فرانسه را به روشنی میتوان دید. نثر او پراحساس و درعین حال شفاف و فشرده است و از توان خوبی برای پرداختن عبارت های گزنده و تحریک آمیز، و به طور کلی، جدل برخوردار است.
او توانسته شجاعانه بر شیوه های زندگی و بیان ادبی پیش از خود حمله ببرد و سخنان و کلمات وی تبدیل به تندبادهایی شود که زندگی را به جنبش درمی آورد و بارانی شود که جان مخاطبان را با باران زلال و زیبای زبان خویش سیراب کند؛ بارانی که از
ص: 145
ابرهای پیکر او می بارد.
شعر از نگاه ادونیس نمی تواند جامعه را تغییر دهد، مگر اینکه ساختار جامعه یعنی خانواده، مدرسه و سیاست را تغییر دهید، این کار، کار هنر نیست. اما هنر می تواندرابطه ی اشیاء و کلمات را تغییر دهد و تصویری جدید از دنیا خلق کند. نظریه پردازی در مورد شعر مثل نظریه دادن در مورد عشق است. بعضی چیزها را نمی شود توضیح داد. دنیا برای درک شدن آفریده نشده، بلکه برای تفکر و پرستش خلق شده است.
شعر از دیدگاه ادونیس یک متن گشوده است که هم نثر است و هم قافیه دارد و هم موسیقی، این موسیقی به قوانین موسیقی کلاسیک عرب وفادار مانده است و به همه ی علوم از تاریخ و فلسفه و... نگاهی دارد. و این گونه است که ادونیس شعر را متن گشوده ایمی پندارد که همه چیزی می تواند وارد آن شود.
ادونیس معتقد است که کم اهمیت ترین عنصر شعر، محتواست. چون چیزی است که بین تمامی شاعران مشترک است. مضمون هایی مثل عشق و مرگ و ... را در شعر همه ی شاعران می توان یافت، اما مهم شیوه و روش آن است که با عشق و مرگ و ... بیان می شود و ساختاری که در نظر گرفته می شود تا با آن عشق و مرگ و ... را خلق نمایند. به عقیده ی او، تجربه ی شعری واقعی، دیگر شعر گفتن نیست، به این معنی که هر کسی تجربه ای داشته باشد و شعر بگوید، شعر به معنی شعر گفتن نیست، به معنی شعر خوب نوشتن است که چیزی فراتر از شعر نوشتن است.
در جهان مدرنیته، شعر یعنی خلق جهان کامل از شکل ها، احساس ها و ... و به همین دلیل است که شاعر باید بسان یک محصل، یک محقق و دانشجو مرتب در حال پژوهش، مطالعه و یادگیری باشد.
به گفته ی ادونیس شعر وسیله ای برای بیان افکار و باورهاست. شاعر آفریننده و شعر فرآیندی خلاقانه است، چیزی که با آن نسبت به دیگر قالب های ادبی خیلی راحت تر است. برای او هیچ قالب هنری مانند شعر وجود ندارد و خود اعتراف می کند که علاقه ی سفت و محکمی به خواندن رمان ندارد، چون به نظرش بسیار بلند است و به نویسندگان رمان علاقه ی زیادی نشان نمی دهد.
ادونیس می گوید، علی رغم آنکه خوانندگان رمان رو به فزونی است و به رغم اقبال نسبت به سینما و تلویزیون و ... نمی توانیم به فهم مسیرهای عمیق زندگی برسیم
ص: 146
مگر از دریچه ی شعر، و این چیزی است که بقای شعر را به حضوری متعالی رسانده است- هر چند که محدود باشد- اما شعر در نهایت نماینده یارزش های عمیق و هسته ی مرکزی فرهنگ و جوامع زنده است، به ویژه این که امروز فلسفه و نظریه های علمی و علم فضا و کهکشان به نوعی حدس شاعرانه نزدیک شده اند. معنای شعر گسترش یافته و تغییر کرده است و گمان می کنم، تا زمانی که مرگ وجود داشته باشد، شعر نمی میرد، و همین طور تا زمانی که عشق.
به باور ادونیس نثر بر گسترش پذیری و توالی اندیشه ها مبتنی است، ولی در شعر لزومی به این توالی وجود ندارد. در نثر، بیان ما تقریری و روشن است، اما در شعر خلاف این صدق می کند. شعر، بیان لحظه ای است که به زمان و مکان وابسته نباشد. ممکن است ما شعری که از گذشته به امروز رسیده را شعری نو بدانیم. باید توجه داشت الزاماً هر شعری که امروز نوشته می شود شعر نو نیست؛ چون امکان دارد حامل لحظه ای نو نباشد.
در مقابل، گاه در شعری از پیشینیان با تک مصرعی روبرو می شویم که ما را تکان می دهد وقوع این حس صرفاً به این دلیل نیست که اثر از گذشته ایپرعظمت به دست ما رسیده، بلکه به خاطر این است که لحظه ی عظیم انسانی ای را ترسیم می کند که برای تمامی زمان ها نوست و با گذر از مرز اعصار، می تواند انسان امروزی را هم تحت تأثیر قرار بدهد.
مهم ترین دغدغه برای ادونیس بنا بر گفته ی خودش نوشتن است. همیشه زندگی او همین بوده است و راهی است که همیشه هم می خواهد در آن بماند. البته نوشتن غیر روشمند و فی البداهه را می پسندد. در کافه و خیابان، کنار رودخانه، ایستگاه مترو و درآمد و شد عابرانی پیاده و زندگی معمول، بیش ترین لذت زندگی را از عاشق شدن می برد و به نظر او مهم ترین دلیل زنده بودن همین است. ادونیس می گوید: نوشتن و سفر کردن راه های او برای شناخت فرهنگ خودی و دیگران و کشف دنیای درون خود و دیگران هستند.
ادونیس در مورد احساسش به شعر چنین می نویسد: « احساس شخصی من این است که تابه حال شعری نگفته ام و اگر به اراده ی خودم بود بیش از نصف شعرهایی را که نوشته بودم، دور می انداختم. حس می کنم شعری را که باید بگویم روزی و در
ص: 147
جایی خواهم نوشت. این روز شاید فردا و شاید پس فردا و شاید روز دیگری باشد. اما نمی دانم ، در کجا و کی؟اما من منتظر این شعر هستم، در راه رفتنم بر روی مسیر طولانی جاده ی شعر می اندیشم که اگر معنایی و جهتی وجود داشته باشد، باید هرروز دوباره تعریف شود و دوباره کشف شود.
اگر درست تر بخواهم بگویم، باید بگویم که هیچ وقت به چنین روزی نخواهیم رسید. چون به قول ابن عربی همه چیز در جلو من است و همه چیز در پیشاوری انسان قرار دارد. این وضعیتی است که همواره می اندیشم به نفع من رقم می خورد، چون اگر به روزی برسم که همه چیز را بفهمم و بدانم که کی هستم و چه می خواهم آن روز، روز پایان من است.
پس چه بسا که ویژگی یک شاعر این است که هیچ چیز را به طور قاطع و قطعی نمی داند و همین باعث می شود که شاعر همواره در جهان و در خود غوطه ور باشد. دستیابی به حقیقت همان جنبه سقراطی است، یعنی کشنده بودن.»
ادونیس همه ی عناصر شعر را مهم می شمارد و در اختیار این عناصر وسواسی به غایت دارد. شاید کمتر شاعر معاصری در جهان عرب به مانند او دغدغه ی نوگرایی دائم، خاصه در زبان و تصویر و ساختار، داشته باشد. از نظر او، شعر حقیقی حتی رابطه ی میان اشیاء را به نماد تبدیل می کند. اما ادونیس مَظهر و مُظهر شعر را زبان می داند؛ با این تلقی که شعر از اندیشه جدا نیست، زیرا شعر نگرش به جهان است در شیوه ای از بیان.
اندیشه باید در شعر ذوب شود. شعر هم چون گل است که همه ی عناصر رشد را، از خاک و آب گرفته تا دما و نور و هوا، در خود دارد، اما در نهایت به عطر خود شناخته می شود و در اینجاست که زبان و بیان شعر اهمیت پیدا می کند.
شعر هوای جهان است و هوای جهان حدّ و مرز نمی شناسد و از فضاها و قلمروها و اقالیم درمی گذرد، نهاد ژرف هر شعر عظیم یگانه است و سرشت انسانی و متعالی دارد، اما رنگ و نمود زبانی را به خود می گیرد که به آن متجلی می شود.
شعر از نظر ادونیس نوعی ماجراجویی هستی شناسانه است که شاعر از خلال آن وارد جهانی با ابعاد متعدد می شود، ذات شاعر بیدار می شود تا هستی خود را به مثابه ی امتداد هستی انسانی تجربه نماید و به سان صیرورتی تاریخی کشف دوباره ی جهان را
ص: 148
از میان بیان روایی شاعرانه خود بازآفرینی کند. پس هویت به این معنی همواره از پیشاروی انسان می آید، انسان همان طور که آثار خود را ابداع می کند، هویت خود را هم کشف می نماید و این هویت نسل های آیندگانی را محصول زبان می داند.
زبانی که هستی زنده و پویایی است و با این معنا رابطه ی زبان را به تجدد چنین توضیح می دهد، زبان ملک مطلق شاعر نیست، پس واژه آنگاهواژه ای خودی می شود که شاعر بتواند آن
را از آثار غیر خود کاملاً تهی نماید، یعنی شاعر باید بتواند آن را غسل دهد و از مالکیت کسانی که پیش از او در گذشته مالکش بوده اند بیرون بکشد. تا چون آفرینش گری خلاق مداوم خود را در حال فرا روی و در توضیح رؤیای فردی خود تعریف کند. زبان همواره زمانی مشخص و ساختار اجتماعی مشخصی را یدک می کشد و همواره از گذشته می آید و اگر شاعر آن را همان طور که آمده به کار ببندد، نوشتنی ابداع نکرده بلکه نسخه برداری کرده است. زبان باید بتواند به روشی جدلی(دیالکتیکی) از درون تجربه ی شعری و از تجدد بیرون بیاید.
متن شعری امروز، از نگاه ادونیس ابعاد و خصوصیت های فراوانی دارد و درون آن ابعاد هستی ها و ابعاد دیگری وجود دارد و این ویژگی متن شعری امروز را می سازد، متنی که آن را متن گشوده می نامیم. یعنی شعر امروز ضرورتاً ساختاری گشوده و متعدد دارد.
هنگامی که شما حس می کنید متنی را نمی توانید بخوانید این به این معناست که متنی مرده است، بدین معنی که ما به عنوان خواننده، شعری را می خوانیم، بی آنکه احساس نیاز یا رغبتی به دوباره خوانی آن پیدا کنیم، این متنی بسته یا مرده است. اما برعکس ساختار شعری گشوده، شعری است که هر چه بیش ترمی خوانیم احساس نیاز بیشتری به خوانش آن و اعاده ی خوانش آن در خود حس می کنیم، این گونه متون یا اشعار، متون مشخص شعری با ویژگی های معاصر هستند. شعر از دیدگاه ادونیس، قابلیت توضیح کامل را ندارد، مثل منبعی نورانی است، با نیرویی عظیم، هر کس شعاعی از آن را درمی یابد و می فهمد و به همین خاطر توضیح مشخص و نهاییای ندارد.
به عقیدهی ادونیس، عرب ها نقش شعر را در پنجاه سال اخیر آزموده اند. شعر نزد آنها گاهی نقش انقلابی و مبارزی ضد استعماری داشته است و از آن برای ملی کردن کانال سوئز یا نبرد استقلال الجزایر یا در جدال با اسرائیل استفاده کرده اند.
ص: 149
در پنجاه سال گذشته ما با استفاده از ادبیات رئال سوسیالیستی شوروی و با تقلید از هنرمندان آن ها که به شعر نقشی سیاسی می دادند، سیاست زده شده ایم. امروز با پیگیری این نوع شعر بسیار کم ارزش و غیرفعال بوده است. نقش اول و آخر شاعر آن است که شعری عظیم و سترگ بسراید. و شعر بزرگ، شعری است که به طور غیرمستقیم و با روش خاص شعری به آرمان های بزرگ خدمت می کند.
هرگز شعر بد نمی تواند به آرمان های بزرگ خدمت کند، با نقبی بر شعر شوروی می توان به زندگی شاعری مایاکوفسکی نگاهی انداخت، شاعری که مجبور به انتحار شد، چون شعرش در خدمت کشور و انقلاب نبود و شعرش تنها از نظر زیباشناسی و اندیشه ی انقلابی، بزرگ بود و حاکمان آن را نمی فهمیدند.
دیگر شاعران روسی که شعر خود را در پای حاکمان و حکومت ریختند، امروزه از یادها رفته اند و فراموش شده اند، اما شاعری مانند مایاکوفسکی هنوز زنده و جاویدان است. نقش شعر این است که بزرگ و ماندنی باشد و نقش شاعر این است که شعری بزرگ بسراید بی آنکه در خدمت رژیمی با ایدئولوژی ای یا سیاسی باشد و برعکس اگر سیاستی بزرگ وجود داشته باشد، آن است که باید به خدمت شعر درآید و به هنر خدمت کند. به گفته ی ادونیس ، مصیبت عرب ها این است که فرهنگ جزئی از سیاست شده است همه چیزها جزئی ناچیز شده اند که سیاست نام دارد. سیاست باید به فرهنگ و هنر خدمت کند و نه برعکس(یزدی، 1393: 156).
مسالهی نوگرایی در شعر یا به تعبیر عرب ها «حداثت» از آغاز نهضت ادبی معاصر به خصوص از نیمهی دوم قرن بیستم یکی از جنجالی ترینمقوله های ادبی در جهان عرب به شمار می رود . در اینکه ادونیس در جناح نوگرایان قرار دارد چه به عنوان ناقد چه به عنوان شاعر پیشتاز آن هاست، هیچ بحثی نیست اما نظرات او در این زمینه منحصربه فرد و زوایای نگاه او به این مقوله گاه با دیدگاه های دیگر هم فکرانش در جناح به اصطلاح «حداثیین» (نوگرایان) متفاوت است. از نظر او، مفهوم تجدید یا نوگرایی در شعر یا در واقع همان توان تغییری است که شعر می باید نسبت به زمان پیش از خود اعمال کند و آینده را مدنظر داشته باشد. ادونیس از شاعران نوگرایی است که
ص: 150
مخالفت با عالم را راه نوآوری و افزایش دنیاهای نو می داند، ناسازگاری با جمع گرایی در برابر فردگرایی از همین دیدگاه او نشاَت می گیرد ؛ زیرا جماعت، زنجیری است که انسان را در خود اسیر می کند و تنها در صورتی می تواند قادر به نوآوری باشد که از حدود جمع خارج گردد . او در صف نخست شاعران نوپرداز (حداثیین) قرار دارد . هم نظریه پرداز است و هم مدیر مسئول یک مجله ی ادبی (مواقف، سال انتشار 1968) و هم مترجم چند مجموعه شعری از شاعران بزرگ غربی و هم استاد شعر و نقد ادبی. دیوان های شعرش نیز به زبان های مختلف مثل انگلیسی، فرانسه، اسپانیولی، آلمانی، روسی و ژاپنی ترجمه شد.
سنت شکنی و خروج بر تقلید از ویژگی های شعر اوست و به همین دلیل مورد هجوم بسیاری از هواداران قالب سنتی شعر قرار گرفت و با صفاتی همچون ویرانگر، شعوبی، مرتد و ... توصیف شد .
بسیاری از شعرای دهه های اخیر به رمزگرایی (سمبولیسم) توجه خاصی دارند و آدونیس از همان ابتدای شاعریش زبان و رمزهایش را در هم می آمیزد و شعرهای منحصربه فرد، غریب و زیبا می آفریند . این ساختارهای رمزگونه حالت های درونی شاعر را بیان می کند و میان حالت ها ارتباط برقرار می کند .
«لا النّهارَ یَعرِفُنی و لا اللیل
و فوقَ ترابِ بِلونِ النًیسان اترٌکٌ خٌطواتی تَنمٌو.»
ترجمه : نه روز مرا می شناسد و نه شب / روی خاکی به رنگ فراموشی، گام های رشد یافته ام را، رها می کنم.
شاعر در قصیده ی «هذا هو اسمی» با زبانی رمزآلود ملت عربی را چنین توصیف می کند :
«الاﻣ استراحت
فی عَسَل الرًباب و المِحراب
حَصَّنها الخالقُ مثل خندقِ
لا احدُ یَعرفُ أین الباب
لا أحد یسألُ أین الباب»
ترجمه : این ملت استراحت می کنند / در شیرینی ساز و عبادتگاه ( لهو و لعب و
ص: 151
اسلام ظاهری) / خداوند خالق، همچون خندق از آن ها محافظت می کند / هیچ کس نمی داند در کجاست / هیچ کسنمی پرسد در کجاست .
ملتی که همه چیزش را از دست داده است و در حصار مکانی- زمانی خود اسیر است و راه رهایی را نمی یابد، ملتی است که در امور مادی و روزمره و در صورت ظاهری اسلام غرق شده اند و فراتر از آن نمی اندیشند . آدونیس در قسمتی از قصیده ی «قبر من أجل نیویورک» جهان را سرشار از هیاهوی سیاه می داند و نغمه های دلنشین که انتظار و پیروزی را نوید می دهد .
البته این شیوه بیان ناشی از روح عصر است ، جایی که انسان در میان امور متضاد و متناقض خرد می شود :
« نَسکُنُ فی الصَخَب الأسوِد لتمتلیء رئاتنا بِهَواء التّاریخ،
نَطلَعُ فی العُیونِ السَّواداءِ المُسَیِّجَه کالمَقابِر لِنَغلَبُ الکُسوفُ ،
نُسافِرُ فِی الرأسِ الأسوَدِ لِنُواکبُ الشَّمسَ الأﺗﻴﺔ» .
ترجمه : در هیاهوی سیاه سکنا می گزینیم تا ریه هایمان از هوای تاریخ پر شود / در چشمان سیاه محصور، همچون گورها طلوع می کنیم تا بر خورشید گرفتگی چیره شویم / در سر سیاه مسافرت می کنیم تا بر خورشید آینده سوار شویم .
اوج سمبل پردازی آدونیس در « مفرد بصیغه الجمع» است . در ارتباط میان امور ملموس و ناملموس در مجموعه ی مذکور می گوید :
« و انکَسرت عُشبهُ طلعت من ساقها فراﺷﺔُ
طلعَ مِن رأسها بر عمُ بلونِ الشَّهوﺓ »
ترجمه : علفی شکست، از ساقه اش پروانه ایبرآمد/ از سرش شکوفه ای به رنگ شهوت سر برآورد.
در شعر فوق ادونیس در عبارت « بُر عَمُ بلُونِ الشَّهوه » بُر عم و شهوت را در رنگشان یکی می کند با اینکه رنگ بُر عم قابل رؤیت و رنگ شهوت در ناخودآگاه انسان موجود است.
و در جای دیگری می گوید:
« أاصل فیکَ الشّهوﺓ بطعمِ التُّراب
ص: 152
و الفرحُ بنکهَه المَوت
و ها هو جسدی
موشوماً ببقعِ الحسرﺓ
یَزحَفُ بین کلماتی»
ترجمه: در تو به خواسته ای با طعم خاک می رسم/ و با شادی ای با بوی مرگ/ و اینک او جسم من است/ که با لکه های حسرت خالکوبی شده است/ و در لابه لایواژه هایممی خزد.
ایجاد تناسب و ارتباط میان شهوﺓ ، طعم التراب، نکهه الموت، الجسد و بقع الحسرﺓ نتیجهی فعالیتی ذهنی و خیالی است که شاعر از این احساسات پیچیده ی درونی خود را به مخاطب انتقال می دهد. او با در کنار هم گذاشتن واژه هایی که در عالم واقع ارتباطی میان آن ها نیست آشفتگی و فضای غریب و نامأنوس ذهن را برای خواننده به تصویر می کشد و او را در این تجربه ی درونی با خود همراه می سازد.
ادونیس علاوه بر رمزگرایی متأثر از فرا واقعیت یا سورئالیسم می باشد. او در قسمتی از قصیده ی «أقالیم اللیل و النهار» در بیان وهم و رویای خود تا حدّ ابهام پیش می رود، او در این قسمت عقل را کنار می زند و در خلال این تصویر فراواقعی از ارتباط درونی خود با هستی و زندگی سخن می گوید:
« ثَدَی النَّمله یفرزُ حلیبهُ و یغسلُ الاسکندر
الفَرسُ جهاتُ أربعُ و رغیفُ واحدُ
و الطّریقُ کالبیضه لابدایهَ له »
ترجمه: پستان مورچه شیر می ریخت و اسکندر تن می شست/ اسب چهار جهت (در پیش دارد) و قرصی نان (مسیری طولانی و توشه ای اندک )/ و راه همچون تخم مرغ آغازی نداشت.
و در جای دیگری از همین مجموعه می گوید:
« و دخلتُ دائرهَ الرّغیف
رأیتُ قطعهُ فضَّهُ مدهونَه
سوداءُ تحملُ خنجراً، تدنو و تطعنُنُی و تهرُبُ فی الزقاق، و مُتُّ
ص: 153
لکنَّ قَمتُ فجأﺓ
وجدتُنی فی حضنِ امرﺓ »
ترجمه: به قرص نان وارد شدم/ قطعه ای نقره ای دیدم، روغنی/ سیاهی خنجری در دست داشت، جلو آمد و ضربه ای بر من نواخت و در کوچه فرار کرد و من مُردم/ ولی ناگهان برخاستم/ و خود را در آغوش زنی یافتم.
علی احمد سعید إسبر با ترسیم دو حالت متناقض در این شعر، یعنی احساس ترس از سیاهی که نزدیک می شود و او را می کشد و فرار می کند و بعد از آن احساس شادی که زنده است، در حقیقت خودش را که محل تقاطع دو عالم درونی و بیرونی است، برای مخاطب به تصویر می کشد. ادونیس در دیوان مفرد بصیغه الجمع اوج تأثیرش را از مکتب فرا واقعیت یا سورئالیسم به خواننده منتقل می کند.
به عنوان نمونه آنجا که می گوید: « جَسدک قَوسُ قُزح/ و أنا مُناخُ و التحوّل»
ترجمه: جسم تو رنگین کمان است/ و من آب و هوایی و دگرگونی
او در طی این قصیده جسم را وسیله ای برای رهایی می پندارد چرا که آن را به رنگین کمان تشبیه می کند و رنگین کمان رمز آزادی است، برای اینکه خداوند آن را نشانه ای برای نجات نوح قرار داد. ادونیس در این جسم که رمز عشق است راه نجاتش را از یأس همیشگی می یابد و آن را وسیله ای برای آزادی آدمی معرفی می کند.
البته یکی از مهم ترین ابداعات ادونیس قالب قصیده ی کلیه است که نمونه های فراوانی از عبارت هایفراواقعی در این قصیده ها به چشم می خورد. چنین قصیده ایآمیزه ای از مکاتب رمز گرایی و فرا واقعیت و تصوف است، به همین خاطر از پیچیده ترینقصیده هایی است که در تاریخ معاصر سروده شده است؛ سه اصلی که در هر یک از آن ها غموض و ابهامی ژرف وجود دارد و تکیه این نوع شعر بر تصوف و پیوند دو مکتب رمز گرایی و فرا واقعیت موجب ایجاد پیچیدگی شدید و خروج بر قواعد فنی شعر عربی و ارکان فکری و بیان آن و تحول بنیادی در مفهوم موسیقی شعری در این قصیده هامی شود. که البته این شیوه ی بیان، شعر ادونیس را پیچیده و گاه نامفهوم ساخته است.
از نظر ادونیس اساساً شعر در جامعه ی عرب به صورت اجتماعی نشو و نما یافت.
ص: 154
یعنی قالب شعری، زاده ی اشکال شعری کهن را حفظ کنند. حتی در صورتی که شاعری بخواهد مضامین نو و تازه ای بسراید باید در همان قالب و شکل قدیمی بسراید. بر اساس این دیدگاه حاکم، مسأله ی قالب و شکل شعری در سطح مسائل بزرگ قومی مطرح می شود. چه بر این مبنا، عرب، ابزار بیان و معرفی هویت قومی خود را در این شکل و قالب یافته است. بنابراین شکل قدیمی قصیده ی عربی تقریباً با تاریخ و فرهنگ و هویت قوم عرب آمیخته و یکی شده است و تغییر آن در واقع تغییر هویت شعر عربی در بردارد.
بر مبنای این باور، نوگرایی در شعر تنها باید شامل ایده ها و مضامین و موضوعات شود و نه اشکال و قالب ها، زیرا اشکال کهن شعر عربی می تواند افکار تازه را در خود بگنجاند و آن را هرچقدر هم نو و تازه باشد، بیان کند. البته در جهان عرب نیز واقعیت هایی وجود دارد که این باور را تقویت می کند. زیرا مقوله هایی که زاده و نتیجه ی یک تجربه ی اجتماعی هستند مثل قالب های شعری، در صورتی تغییر می کنند که آن تجربه ی اجتماعی یا فرهنگی و ارزش هایبرآمده از آن و نیز عقلانیت جامعه و نوع نگرش او به جهان تغییر کند و امروزه نمی توان گفت که جامعه عرب تجربه ی کهن اجتماعی و فرهنگی را به طور اصولی و ریشه ای پشت سرنهاده است. بلکه برعکس هنوز به طور کامل از مرحله ی شفاهی و خطابه و حافظه به مرحله ی نگارش و تکنیک نگارش منتقل نشده است. به عبارت دیگر می توان گفت در جامعه ی عربی هنوز وضعیتی حاکم نشده است که ضرورت تغییر قالب های شعری کهن را ایجاب کند.
آری، فرض بر این است که تحول یا تکامل یا تغییر شکل، باید وظیفه ای جدید را در عرصه ی ادب به وجود آورد و این وظیفه نیز تنها در جامعه ای به وجود می آید که بنیان های کهن و نوع روابطش با اشیاء دگرگون نشده باشد. همچنین مستلزم آزادی فرد، کسب حق آزادی انتخاب، آزادی رأی و آزادی بیان است و این مقوله ها در جوامع عربی وجود ندارد، اشکال و قالب های شعری در واقع تصاویر شعری هستند و هر چه تصاویر متنوع تر باشد، غنای رؤیا و تخیل و حتی بینش و نیز غنای دنیای موجود در پس آن ها بیشتر خواهد شد و برعکس، اندک بودن صور خیال و محدود شدن آن ها در ساختارها و قالب های مشخص، نشانه ی فقر آن ها و فقر جهان موجود در پس آن هاست.
البته امروزه بی شک استعدادهای بزرگی در میان شاعران و نویسندگان عرب وجود
ص: 155
دارند ولی با این حال فضای قلم و نوشتن تنگ و محدود است. و دلیل اصلی آن، تن دادن این استعدادها به فرهنگی محدودکننده است که به دلایل مختلف دنیا را محدود و تنگ می بیند. شاید اصلی ترین دلیل انتقاد عرب ها از تنوع یا تغییر قالب های شعری، این توهم باشد که ثبات قالب های شعری، تقویت کننده ی ثبات ریشه ها و بالنتیجه تثبیت کننده ی هویت آن هاست. به همین دلیل اگر نویسندگانی از این تغییر سخن بگویند یا آن را بستایند، متهم به خیانت و مزدوری و حتی
هواداری از صهیونیزم می شوند فقط به این دلیل که در شکل هایی شعر می گویند یا نثر می نویسند که با اصول ثابت و به نظر آن هاغیرقابل تغییر مطابق نیست.
این نوع فهم و برداشت از هویت که مبتنی بر یک سونگری است کاملاً سطحی و ساده است و دنیا را نیز سطحی می بیند و آن را از معنا و مضمون تهی می انگارد.
اتفاقاً خود ادونیس نیز از همین دسته شاعران و نویسندگان بود و به اتهامات فوق متهم شد و حتی ظاهراً به اتهام طرفداری از صهیونیزم(یعنی همان اتهامی که به گفته ی خودش چماق سرکوب مخالفان در جهان عرب است) از اتحادیه ی نویسندگان عرب اخراج شد. اما با این همه و با وجود محدودیت ها، در سطح ابداع فردی تغییرات و تحولاتی رخ داد، تغییراتی در پیوند و ارتباط شاعر با چیزها(چیزهای واقعی و موجود و چیزهای پنهانی و غیر موجود) و تغییراتی در نوع ارتباط شاعر باارزش ها و معیارهای مبتنی بر اصول سنتی و گذشته، و شعر در پی کشف زیبایی های ناشناخته برآمد و فردیت و درون گرایی به تدریج ارزش های خاص خود را در شعر کشف کرد و شاعر عرب نحوه ی کاربرد فرهنگ در انواع مختلف آن را تجربه کرد به خصوص فلسفه ی تأملی و فرهنگ تذوق صوفیانه را و این، درهای عوالم خیال و تخیل را بر روی شاعر گشود و مرغ اندیشه ی او را در فضای آزادی و مکاشفه به پرواز در آورد و در این راستا، زبان نیز به ناچار می بایست همراهی می کرد و این گونه شد که شاعر شروع به بهره جویی از تعبیرات مجازی کرد و آن را همچون موجی در دریای قصیده به جریان انداخت.
با توجه به این فرآیند، دیگر شکل شعر یک قالب نبود، بلکه مفهوم شعر و شکل دگرگون شد طوری که دیگر نمی توان گفت وجود قالب ( یا بحر یا وزن) آماده و پیش ساخته و مستقل در اختیار شاعر قرار دارد و او با توجه به قالب و فرم، مضمون می سازد. به این ترتیب می توان گفت که هر شعر یا قصیده ای مشخص، دارای فرم
ص: 156
خاص خود آن شعر است. نتیجه ی این سخن این است که همان طور که شعر نامحدود و بی پایان است، قالب های شعری نیز چنین است و ادونیس این تحول را از میان رفتن «مرجعیت معیار» می نامد.
به این ترتیب می بینیم که مفهوم شکل و قالب یا فرم نسبت به گذشته (مثل بحر و وزن...) تغییر کرده است. زیرا امروزه وقتی از شکل قصیده سخن گفته می شود منظور تنها ظاهر و تصویر واژه ها نیست بلکه اصطلاح، عمق و باطن و بخش پنهان قصیده را نیز در بر می گیرد.
این اصطلاح ، علاوه بر این که به معنای روابط و پیوندهای موجود میان کلمات و فاصله ها و نقطه ها و جاهای خالی میان سطور واژه ها و خطوط مرئی است ، شامل ابعاد و روابط نامرئی و پنهان نیز می شود که از تعبیرات مجازی(تخیل، استعاره، تصویرگری و ... ) حاصل می آیند.
سؤالی که اینجا مطرح می شود این است که این بخش نامرئی یا پنهان شعر را چگونه و با چه وسیله ایمی توان کشف کرد؟ ادونیس عقیده دارد این بخش نه با احساس دیده می شود نه با عقل، بلکه با چیزی قابل کشف است که خود آن را عین القلب(چشم دل) یا حدس و یا اشراق می نامند. یعنی بیننده یا کاوشگر با تجلی معرفتی که با باطن نامرئی تطابق دارد، باید بخش خارجی(حس و عقل) خود را محو کند تا باطنش را به خوبی ببیند و آن را باور کند.
زیرا به عقیده ی ادونیس، معرفت آن نیست که چیز قابل دیدن«مرئی» را ببینیم بلکه معرفت یعنی دیدن ماورای مرئیات، با توجه به این نکته، شاعر باید در تعبیر و بیان خود به مغز و هسته ی مرکزی و درونی اشیاء نفوذ کند و این تلاش را با انتخاب واژه ها و شکل و قالب مناسب و تصویرگری جذاب به ثمر رساند و به ثمر رسیدن این تلاش، مرهون غرق شدن شاعر در دریای جذبه و نشئه شاعرانه و صوفیانه است.
البته تصویرگری های صوفیانه و عارفانه و به قول برخی از ناقدان، غامض و پیچیده ی ادونیس نیز برخاسته از همین طرز تفکر اوست که طبعاً در عمق ذهن و روح او ریشه دارد، و به طور ناخودآگاه در شعرش بازتاب یافته است. او معتقد است که شعر باید ظاهر و باطن و چند لایه باشد تا هر مخاطبی به فراخور فهم و ذوق و احساس و اندیشه ی
ص: 157
خود از آن بهره ببرد. آری ، از دیدگاه ادونیس، هر متنی از جمله شعر، دو سطح و دو لایه دارد.
ظاهر مرئی و باطن نامرئی، و باید دانست که باطن، ظاهر را دیکته میکند، یعنی محتوی، شکل و فرم را تعیین مینماید و هر کس بگوید ظاهر یعنی شکل و قالب، باید باطن و محتوی را دیکته کند، در واقع، ابداع و پویایی ابداع را کشته است.
در دوران ادونیس شعر نو عربی آهنگی را می نواخت که تغییر، نغمهی مسلط آن بود. این نغمه در شعرهای ادونیس دست خوش فراز و فرود می شود ، حتی گاه به زحمت می توان آن را شنید اما هرگز خاموش نمی شود. می توان گفت که شعر نو عربی، به ویژه در دو سه دهه ی نخست عمر خود، به یک معنا، شعری سیاسی است. زیرا بر ضرورت تغییر جهان تأکید دارد.
در چنین حال و هوایی، شاعران پیشرو از هرگونه مرز، در هنر و سیاست و فرهنگ یا در زندگی روزانه، می گریزند. و ادونیس می خواهد« نقشه ی اشیاء» را تغییر دهد. برای او شعر، به تعبیر ریلکه «دگرگون کردن زمین» است. پس تعجبی ندارد که مدرنیسم دل مشغولی همیشگی او بوده است. ادونیس در پاسخ به پرسش نوگرایی چیست نوشته است: « ادعا نمی کنم که پاسخ به این سؤال کار آسانی است. نوگرایی در جامعه عربی مشکل پیچیده ای که تنها به روابط آن با غرب مربوط نمی شود، بلکه تاریخ خاص جامعه ی عربی را در بر می گیرد.حتی به نظر من می توان گفت که نوگرایی مشکل اصلی جامعه ی عربی است.
ادونیس پیش از هر چیز مایل است خاطرنشان سازد که نوگرایی شعری عربی را نمی توان ارزیابی کرد مگر بر پایه ی معیارهای برگرفته از مسأله ی کهنه و نو در میراث فرهنگی عربی، و از سیر تمدن عربی، و از عصر عربی حاضر و از مبارزه ی چند سطحی و چندجانبه ای که عرب ها امروزه درگیر آنند.
دوم، بدین سان او نوگرایی را به سه نوع تقسیم می کند: نوگرایی علمی، نوگرایی دگرگونی های انقلابی و اقتصادی و اجتماعی و سیاسی، و نوگرایی هنری.
نوگرایی در عالم علم، یعنی بازنگری بی وقفه در شناخت طبیعت برای سیطره بر آن و تعمیق و بهسازی پیوسته ی این شناخت. نوگرایی در عرصه ی انقلاب یعنی پیدایش جنبش ها و نظریه ها و اندیشه های تازه، و نیز نهادها و سازمان هایتازه ای که فروریختن
ص: 158
ساختارهای سختی و کهنه ی جامعه و برپایی ساختارهای نو بینجامد.
نوگرایی در هنر یعنی پرسشی ریشه ای که بتواند در زبان شعر به اکتشاف و کندوکاو بپردازد یعنی گشودن افق های تجربی تازه در عمل نوشتن، و خلق راه هایی در زبان که با این پرسش هم تراز باشند؛ و این همه مشروط به عزیمت از نگرشی شخصی و منحصربه فرد در مورد انسان و جهان است.
چنین برداشتی از نوگرایی رابطه ی میراث را با ساختار مدرن به مسأله ای بغرنج تبدیل می کند، زیرا چنین ساختاری بر پایه یداده های میراث بنا نمی شود بلکه آن را تنها در سه سطح متفاوت دیگر می توان بنیاد نهاد: بریدن از ارزش های گذشته برای اثبات توان نوآوری خود؛ حذف میراث از حافظه ی تاریخی، آنگاه که در عناصر آن نشانی از حیات نتوان یافت؛ گزینش نمادهای کارآمد از میراث، کاری که به مهارت خاصی نیاز دارد و جز در انگشت شماری از نوآوران پدید نمی آید. اما حتی این مهارت نیز، درنهایت، چیزی جز الفاظ و تلفیق نخواهد بود.
زیرا باید اندیشه ها و آثاری را با یکدیگر سازش دهد که نه از یک نگرش بلکه از نگرش های متفاوت و گاه متضاد سرچشمه گرفته اند. و در این میان سازش دهنده یا التقاط گر نقش خلاقی نخواهد داشت، درواقع کار او به نوعی تکرار یا بازیافت «الگوی کمال تحقق یافته» منحصر خواهد شد.
از نظر ادونیس مشکل تاریخ فرهنگی عرب و عدم عزیمت آن به سوی افق هایتازه ی خلاقیت در پای بندی جهان عرب به « فرهنگ مسلط» ریشه دارد. این فرهنگ مسلط که خود حاصل اندیشه ها و مفاهیم کهن است راه را بر شکل گیری ساختارهای نو می بندد، بنابراین « باید از آن نا خویشتنی که گذشته بر شخصیت ما تحمیل می کند رها شویم و به راستی خود باشیم. به عبارت دیگر باید کاری کنیم که زمان افق ما شود، تا دیگر اسیر گذشته نباشیم، بلکه برعکس،
گذشته اسیر ما شود، و حال ارباب ما نباشد» . مراد ادونیس رد مطلق گذشته نیست، دعوت او به جدایی از گذشته به منظور ساختن هویت تازه ای است که بتواند دگرگونی های دوران را به دور از سیطره اندیشه ها و باورهای بی رمق گذشته منعکس کند، «خواهان جدایی از میراثی هستم که تمام شده است و دیگر نیرویی در آن نمانده است تا به مشکلات عمیق امروز ما پاسخ دهد یا ما را در یافتن راهی به سوی آینده یاری کند. من خواهان جدایی از خاکسترم نه از آتش»
ص: 159
در اینجا احمد المهنا دو پرسش مهم را مطرح می کند؛ با کدام روش ها و معیارها می توان عناصر مرده ی گذشته را از عناصر زنده ی آن بازشناخت؟ شعر عربی بیش از هزار و چهارصد سال در زمان ریشه دوانده است و به استثنای تجربه ی محدود ادونیس تاکنون کسی این میراث را غربال نکرده است تا عناصر روشنگر آن را کشف کند و به شکلی خلاق به کار برد. وانگهی، آیا فهم ابعاد گوناگون میراث- چه رسد به جداسازی یا حذف آن از حافظه ی تاریخ در جریان آفرینش هنری- از عهده ی هر شاعری برمی آید؟ « میراث مرکز ما نیست، سرچشمه نیست، دایره ای نیست که ما را در میان گرفته باشد مرکز و سرچشمه، حضور انسانی ماست، و همه ی چیزهای دیگر، از جمله میراث، گرد آن می چرخد، آنچه در وهله ی نخست برای ما اهمیت دارد میراث نیست بلکه هستی شعری ما در این لحظه از تاریخ است، و ما به این هستی وفادار می مانیم.
تفاوت سرنوشت ساز ما با میراث گرایان در همین است. کار آن ها تنها رونوشتی از تصویر به دست می دهد، اما ما تصویر تازه ایمی آفرینیم(یزدی، 1393 : 161).
شعر ادونیس در میان خوانندگان عرب و حتی ناقدان، به عنوان شعر غامض و رازآلود معروف است. این پدیده غموض و یا به اصطلاح قدما تعقید معنوی در شعر او چنان مشهود است که گاه خشم ناقدان به خصوص ناقدان رئالیست را برمی انگیزد، آن هامی پرسند این شعر پیچیده برای چه کسی سروده شده است؟
برای خواننده ی عادی یا روشنفکر؟ وقتی خواننده ی روشنفکر به درکی مطلوب از این سمبل ها دست نمی یابد، دیگر حساب خواننده ی عادی روشن است، حتی صلاح عبدالصبور( که هم شاعر است و هم ناقد) ادونیس را متهم کرده است که شعر عرب را ویران و چهره ی آن را در اذهان نسل جدید مشوه و مسخ کرده است.
او عمداً خواننده را در تنگنا قرار می دهد و این کار را از طریق کاربرد واژه هایی انجام می دهد که در بردارندهی تناقض هایی حاد و شدید هستند با این القای ذهنی که در پشت این واژه ها،
مفاهیمی عمیق نهفته است. و بعد به عنوان نمونه می گوید: مثلاً من این شعر او را نمی فهمم یا حداقل هدفش را از این شعر درک نمی کنم:
« عائله من ورقِ الأشجارِ
ص: 160
تجلسُ قربَ النّبع
تجرحُ أرض الدّمع
تقرأ للماء کتابَ النّار»
ترجمه: خانواده ای از برگ درختان نزدیک چشمه می نشیند، سرزمین اشک را زخمی می کند و کتاب آتش را برای آب می خواند.
اما به باور بنده این غموض، غموضی شاعرانه و رمزآلود است که از تصویرگری های فراوان و نمادها و رمزهای شاعر برمی آید و ما که شاعر را و هر شاعری را در مواردی که توانسته باشد به خوبی از عهده ی این کار برآید تحسین و ستایش می کنیم تا این حد بر او خرده بگیریم.
در این سلسله از قصاید هم که عنوان اصلی همه یآن ها « شجره» است با مضاف الیه های مختلف، شاعر برای بیان افکار و ایده های خود به نماد روی آورده است.
شاعر در این سلسله از قصاید نمادین با تصویرهایی رؤیایی دور از ذهن و احیاناً پیچیده از آرزوهای خود سخن می گوید. در سروده ها باید ببینیم درخت سمبل و نماد چیست؟ اگر نمی دانیم باید بجوییم و بیابیم چنان که خود شاعر نیز از خواننده همین توقع را دارد. او سخن به رمز و اشاره می گوید و گرچه ممکن است در ذهن و فکر او این رمز و اشاره مفهومی خاص داشته باشد. اما آن را برای خواننده مشخص نمی کند و او را آزاد می گذارد تا متناسب با فهم و ذوق خود نکته یابی کند و همه ی اهل ذوق و ادب می دانند که یکی از دلایل و شاید مهم ترین دلیل ماندگاری و جاودانگی آثار بزرگ شعری از هر سرزمین و ملتی، همین رازآلود بودن آن است. مثلاً در ادب و شعر خودمان، از حافظ به عنوان یک نمونه برتر نام می بریم.
مگر هنوز با گذشت قرن ها محققان و نکته سنجان شعرشناس، در پی کشف نکته های ظریف یا کشف رازهای موجود در غزلیات این شاعر بزرگ نیستند اساساً رمز ماندگاری شعر خوب همین است اگر رمز و راز نبود و کلمات و واژه ها در شعر در مفاهیم و مصادیق همسان با مفاهیم عادی و معمولی به کار می رفتند، دیگر شعر جذابیت خود را از دست می داد.
عین همین سخن را می شوددرباره ی ضعف پیوندهای بیانی و استفاده اش از واژگان
ص: 161
ناآشنا و شگفت آور نیز گفت که برخی او را به نداشتن ایده ای روشن در این زمینه مهم کرده اند. البته ادونیس گاه تحت تأثیر سمبولیست های غربی که معمولاً به زبان تعبیری و روابط کلاسیک آن
اهمیت می دهند و به همین دلیل دچار تناقض هایی می شوند، به ورطه ی غموض نامطلوب می افتد که نمی توان آن را در دایره ی زیبای رازهای مطبوع شاعرانه جای داد.
در این نوع شعر، از جمله این بخش از شعرهای ادونیس تناقض هایی مربوط به صور بیانی زیاد هستند. مثلاً در این قطعه از قصیده ی صفر قریش در یک تشبیه اضافی، ریشه را به خاکستر اضافه می کند و این یک تشبیه نامفهوم و ناآشناست.
« أعطنی أن ألف حیاتی
ورقاً اَسیرُ فی شورش الرماد»
ترجمه: کمکم کن تا زندگی ام را در برگی بپیچم و در ریشه های خاکستر راه بپیمایم .
و یا در ادامهی همین ابیات می گوید:
«ساشق عروقی
نهراً یحمل الفضاء
سأدور الکوکب المغرب أو جمرﺓ »
ترجمه: رگ هایم را خواهم شکافت و از آن رودی بیرون خواهم آورد که فضا را حمل کند؛ گرد ستاره ی غروب کرده با آتش خواهم چرخید.
می بینیم که رود رگ های ادونیس، فضای هستی را با خود حمل می کند و یا در قصیده«تعبر نار زرقاء فی الجمجمه» (آتشی آبی رنگ از جمجمه می گذرد)، « ثدی النمله یفرز حلیبه و یغسل الاسکندر»
ترجمه: از پستان مورچه شیر فرومی ریزد تا اسکندر را بشوید.
به هر صورت در این قطعه و قطعه ی فوق، گرچه تغییرات ، شگفت و نامأنوس هستند اما نباید شاعر را به این دلیل مورد تاخت وتاز قرار داد. چرا که واژه ها، مأنوس و آشنا هستند. خوب هنر و معجزه ی شاعر هم همین است که از واژه های معمولی و آشنا، تعابیری رازآلود و گاه پیچیده بسازد و درک آن ها را به ذوق و فهم خوانندگان«لازمان و لامکان» ارجاع دهد، اتفاقاً یکی از ناقدان درباره ی غموض و پیچیدگی شعر ادونیس،
ص: 162
شبیه همین سخن را گفته است.
دکتر حسین مروه ، ضمن دفاع از شعر ادونیس، پدیده ی غموض در این شعر را به نمادگرایی و علاقه ی ادونیس به استفاده از زبان صوفیانه نسبت می دهد (یزدی، 1393 : 182 و 181).
ادونیس در شمار معدود ادیبانی قرار دارد که هم شاعر است و هم ناقد. و در هر زمینه فعال بوده و هست. دیوان های متعدد شعر او و نیز آثار مختلف منثور او شاهد سخن ما می باشد.
از آن جا که ادونیس یک شاعر است، ابداع شعری وی در نقد او نیز کاملاً نمایان است و زبان نقدش دقیق تر و پویاتر از دیگر ناقدان به نظر می رسد چرا که این زبان به تصویرگری و مجاز ملیح و شیرین متکی است و این می تواند سخن او را زیباتر و حتی شفاف تر به ذهن خواننده منتقل کند.
مثلاً او درباره ی متنبی می گوید:« هو اول شاعر عربی یکسر طوق الإکتفاء و القناعه و یحول المحدودیه الی افق لایحد... انه جمره الثوره فی شعرنا، إنه طوفان بشری من هدیر الأعماق و الموت هو اول شیء یموت فی هذا الطوفان...»
ترجمه: متنبی نخستین شاعر عرب است که طوق بسندگی و قناعت را شکسته و محدودیت را به افق نامحدود تبدیل کرده است. او اخگر انقلاب در شعر ماست. او توفانی بشری از اعماق است و مرگ نخستین چیزی است که در این توفان می میرد.
می بینیم که تعبیرات و زبان نقدی او نیز شبیه و در نقد زبانی تازه است که هر ناقدی از آن بهره مندنمی باشد. بنابراین زبان نقد و حتی ایده های نقدی او از تجربه یابداعی اش برگرفته شده است، برخلاف نظر یکی از ناقدان که می گوید: « ادونیس یکی از معدود مبدعان و نوآوران عرب است که کوشیده اند بدون پایبندی به آثار ابداعی خود، به تحقیقات روشمند نقدی بپردازند و یا به تعبیر دیگر از روش کاملاً آکادمیک استفاده کنند.
او همچنین در نقد از روش تطبیقی نیز استفاده می کند مثل مقایسه صوفیه و سورئالیزم در کتاب «الصوفیه و السورئالیه» ادونیس حتی در عنوان بندی اشعار خود نیز
ص: 163
از ابداع و نوآوری غافل نیست در این جا به چند نمونه از آن اشاره می کنیم . مثلاً او در آغاز دیوان مهیار دمشقی ابیاتی از هولد برلین شاعر آلمانی(ت.1843) را نقل می کند: ناگهان می آید، بر ما فرود می آید/ آن بیدارگر، آن بیگانه ی ناآشنا/ صدایی که مردمان می آفرینند.
این ابیات به موجودی آسمانی اشاره دارد که برای یافتن مردم و ساختن زمان حال به زمین می آید، موجودی پیچیده و رازآلود و ناآشنا که ابزار آفرینش او صوت و صدا نیز سمبل و نماد شعر است. ادونیس با این انتخاب، رسالت خود را در دیوان مهیار دمشقی از همان آغاز تلویحاً بیان می کند و این رسالت، آفرینش و روشن کردن راه انسان است چرا که به گفته هولد برلین: « آنچه بر زمین می ماند/ دستاوردهای شاعران است».
بنابراین، شاعران تا صف پیامبران و واسطه های میان خدایان و بشر بالا میروند و صدا، صدای شاعر و نیز صدای ترانه خوان است چرا که صدای شاعر به ترانههایی تبدیل میشود که مردم می خوانند و از این رو شاید بتوان گفت که عنوان « ترانه های مهیار دمشقی(اغانی مهیار الدمشقی) به ابزارهای تعبیری اشاره دارد که شاعر آفرینندهی آن هاست. به همین دلیل، این
ترانهها را به نام و شخصیتی نسبت می دهد که در تاریخ حضور داشته و شاعری توانا بود یعنی مهیار دیلمی که البته در شعر ادونیس به دمشقی تغییر می یابد و ماجراهای او در دیوان حکایت حال خود ادونیس است در همین عنوان« اغانی مهیار دمشقی» سه واژه وجود دارد که ما را به نحوی ابداعی به مقوله های فرهنگی و تاریخی وصل می کند.واژه ی أغانی که سرنخ شعری است. واژهی مهیار که مفهومی تاریخی دارد و دمشق که مربوط به زمان است. عنوان این دیوان در واقع به عناصر مؤثر در فرآیند تغییر و دگرگونی یک جامعه اشاره دارد که شاعر مباشر و انجام دهنده ی آن است و شهر دمشق، صحنهی انجام تغییرات و این نام تاریخی مهیار نیز نشانهی این است که روند تغییر نباید از گذشته بریده باشد.
می بینیم که ادونیس شاید تحت تأثیر تفکرات فلسفی خود حتی در انتخاب عنوان نیز گوشه چشمی به رسالت شاعری خود دارد و به صورتی ابداعی و در پوشش تاریخی به نقد فساد حاکم بر شهر دمشق می پردازد. عنوان بندی های داخلی دیوان نیز، نشانه ی ابداع و نوآوری اوست. فارس الکلمات الغربیه، ساحر الغبار، الزمن الصغیر،
ص: 164
الاله المیت، ارم ذات العماد، الموت المعاد، طرف العالم.
انتخاب هفت قصیده در این دیوان نیز، انتخابی ظریف و پرمعناست. چرا که عدد هفت در باورهای ملت های مختلف دارای بار و مفهومی اسطوره ای و گاه مذهبی است هفت آسمان، هفت رنگرنگین کمان، هفت روز هفته، هفت قرائت قرآن، هفت مقام موسیقی، هفت وادی(شهر) عشق در تصوف و ... مفاهیم این قصاید نیز پرمعنا و متناسب با مضامینی است که هدف شاعر، تفهیم آن به خوانندگان شعرش می باشد مثل فارس الکلمات الغربیه یعنی شهسوار یا چابک سوارواژه های شگفت که با واژه به میدان جنگ می آید که البته منظور خود شاعر است.
عناوین قصیده نیز از این قاعده مستثنی نیستند شاعر هر بخش را با یک مضموننثری آغاز می کند و پس از آن چند قصیده می آورد.
مزامیر بخش های داخلی بیشتر به ترتیل های مذهبی شبیهند یا به سرودهای اسطوره ای درباره موجودی خارق العاده که ادونیس با توسل به آن هامی خواهد خطوط و نشانه های مهیار دمشقی را به صورتی ابداعی به خواننده ارائه دهد. از این رو سیلی از تصاویر پیش روی خواننده می نهد و برای پررنگ کردن این تصاویر از تشبیهاتی فراوان سود می جوید طوری که انسان حس می کند گویی شاعر هر آن چه را به ذهنش خطور کرده بی درنگمی نگارد.
ابداعات او در کاربرد اصطلاحات نقدی یا به تعبیر عربی « المصطلح النقدی» نیز گاه تعجب برخی از ناقدان را برمی انگیزد؛ اصطلاحاتی همچون «زمن الجماعه» و « زمن الشاعر» که به نظر او زمان جماعت یا زمان گروه و همگان، خارجی و تاریخی است حال آن که زمان شاعر هم
داخلی و هم خارجی است و در عین حال تاریخ را پشت سر می نهد و یا اصطلاح «تفجیر اللغه» (انفجار زبان) که خاص خود اوست.
البته گاه از نوسانات کاربرد اصطلاحات نقدی توسط او انتقاد میکنند. مثلاً یکی از ناقدان در این زمینه می نویسد: او احیاناً در کاربرد اصطلاحات نقدی دچار لغزشهایی شده است. مثلاً در کتاب « سیاسه الشعر» تعبیر « جمالیه القراءه» ( زیباییگرایی مطالعه) به کار میبرد و بعد در کتاب «کلام البدایات» اصطلاح «شعرگرایی مطالعه» را.
حال آن که فاصله زمانی میان این دو کاربرد تقریباً چهار سال است و این نشان می دهد که ادونیس از اطلاعات غربیان در این زمینه بی اطلاع نبوده و حتی آن ها را پی
ص: 165
گیری می کرده است.
با وجود این گونه انتقادات می توان گفت بسیاری از نظریه های نقدی آدونیس از تجربیات ابداعی او سرچشمه می گیرد و فرقی میان این دو وجود ندارد زیرا پیوندی ظریف میان این دو وجود دارد و می تواند به نفع نقد و شعر به ویژه نظریه پردازی آدمی تمام شود (یزدی، 1393 : 184-182).
مقولهی صورت یا تصویرگری در میان ناقدان قدیم و جدید عرب تعریف های مختلفی داشته و دارد. تصویرگری شعری یعنی ارائه ی ایده و مضمون همراه تجسم بخشیدن به آن از طریق استفاده از ابزارهای تصویرسازی، ناقدان معاصر دربارهی ابزارهای تصویرسازی آرای مختلفی دارند. مثلاً دکتر عزالدین اسماعیل بیشتر به آرای روانشناسانهی فروید متکی است.
مصطفی ناصف اساساً موضوع تشبیه و استعاره را در مقوله ی تصویرگری مؤثر می داند و اصطلاح «نماد از خلال تشبیه» را برمی گزیند.
دکتر احسان عباس تصویرگری شعری را آفرینشی تازه از روابطی تازه با روشی تازه از بیان و تعبیر می داند که در فراگیرنده یا خواننده شعر تأثیر می گذارد چرا که هر تصویر جزیی، بخشی از تصویر کلی نمایاننده ایده ی قصیده را تشکیل می دهد.
دکتر محمد غنیمی هلال صورت یا تصویر شعری را عنصری مؤثر در کل تجربه ی شعری یا قصیده می داند که هر تصویری باید در درون تجربه ی کلی شعر وظیفه خود را انجام دهد. بنابراین تصاویر جزئی باید با ایده ی کلی یا احساس عام قصیده متناسب و همراه باشد( یزدی، 1393 : 256 و 255).
خود ادونیس که علاوه بر شاعریت، ناقدی مشهور و معتبر در ادبیات معاصر عربی به شمار می آید نیز دربارهی تصویرگری شعری به اظهارنظر پرداخته است. او صورت بلاغی را در مفهوم تصویرگری شعری چندان دخیل نمی داند. به باور او بسیاری از ناقدان تشبیه و تصویرگری شعری را در هم می آمیزند حال آنکه صورت ( یا تصویرگری) چیزی است و تشبیه چیز دیگر.
ص: 166
او می گوید: «تشبیه، دو چیز محسوس را گرد هم می آورد و در واقع پل موجود و کشیده شده میان اشیاء را حفظ می کند اما تصویرگری، این پل را ویران می سازد زیرا به اشیای مختلف وحدت می بخشد. تصویرگری ضمن این که فرصت ایجاد وحدت میان اشیای اطراف ما را فراهم می کند، البته گرچه اصطلاح تصویرگری، اصطلاحی تازه است که در نقد عربی تحت تأثیر نقد غربی و ترجمه ی آن، به کار گرفته می شود اما با توجه و اهتمام به مشکلات و مسائل مربوط به آن از قدیم وجود داشته است.
مثل همین نکته که نوع و چگونگی ایجاد پیوند میان واژه ها توسط شاعر در تصویرگری شعری از اهمیت فراوان و حتی درجه یک برخوردار است.ادونیس در رأس شاعران معاصری قرار دارد که کوشیده اند پیوندها و رابطه هایی تازه و ابداعی میان واژه های شعرشان برقرار سازند و اتفاقاً از این طریق به خلق تصاویر و صور خیال زیبا و الهام انگیز نیز دست یازیده اند. تنها به بررسی تصاویر مرگ و زندگی و نیز خاکستر و رستاخیز در چند قصیده بسنده می کنیم (یزدی، 1393 : 257و256).
ص: 167
ص: 168
ص: 169
ردیف
عنوان
عنصر تشکیل دهنده
معنای نمادین
نشانی شعر
1
آب
پدیده طبیعی
آب نماد
تزکیه و تطهیر، زندگی و حیات است.«معانی نمادین آب را می توان در سه مضمون اصلی
خلاصه کرد: چشمه ی حیات، وسیلهی تزکیه و تجدید حیات. در آسیا آب شکل جوهری
ظهور، اصل حیات و عنصر تولد دوبارهی جسمانی و روحانی است. آب نماد باروری،
حکمت، برکت و فضیلت است.»
(شوالیه، 1387، ج1: 4-2)
آب نماد
زندگی معنوی و ذات خداوندی است که توسط خداوند عطا می شود اما اغلب انسان ها آن
را رد می کنند.
ص: 170
آب به خودی خود فضیلتی تزکیه کننده در بر دارد، به همین دلیل مقدس شمرده می شود و از
این روست که برای غسل و طهارت به کار می رود؛ با این فضیلت است که آب آلودگی را
می زداید.
(همان، 12 و 11)
آب در اشعار امین پور نماد پاکی، روشنی و
شهیدان می باشد.
امین پور، 1391: 218
امین پور، 1391: 456
2
آبشار
"
آبشار در
مقابل صخره و کوه است برعکس این دو نماد، نماد فرو روندگی و حرکت می باشد. در
آیین بودا نماد تغییر پذیری، حرکت فعل آسمانی. تداوم قالب کلی حرکت مداوم است.
(شوالیه، 1377، ج1 : 39 و 38)
آبشار در اشعار امین پور نماد تواضع، پاکی و تسلیم است.
امین پور، 1391: 377
3
آسمان
"
آسمان یک نمادئاجتماعی است، با این توصیف نماد خالق جهان، باروری، عالم به غیب، صاحب خرد بی پایان، تنظیم کننده قوانین مذهبی، ماوراء، قدرت برتر بقا، قداست، غیرقابل دسترسی، بی نهایت بودن، خلقت معنوی، زوال ناپذیر، انقلاب، پدر خلقت معنوی، پدر شاهان و صاحبان زمین. مثلاً در چین امپراطور پسر آسمان است. نظم کیهان، ماوراء الهی، خاستگاه نور، پاسدار رازهای تقدیر، نیروی آسمانی، اقامتگاه خدایان، سلسله مراتب و مراحل معنوی، تخم جهان، اصل فعال مذکر، نیروی مولد، جانشین خداوند در مکاشفات، تجدید جهان، معماری مقدس، قلمرو ستارگان غول های اسکلت وار، ارواح برگزیدگان، مارهای آتشین، چهار باد، غبارها و خدایان، آگاهی مطلق آرزوهای بشری و روح جهان. (شوالیه، 1377، ج1 : 197-186)
در ادبیات نماد رهایی
و آزادی از تعلقات دنیوی و جایگاه قدرت، قداست و پاکی است.
(دوبوکور، 1376: 104)
آسمان در اشعار امین
پور نماد اوج، پاکی و معنویت است.
امین پور، 1391: 39
ص: 171
4
اسفند
"
اسفند(اسپنت، اسپند،
سفند، سپند، سپنج و اسپنج) اصلاً در پهلوی «افزونیک» به معنای برکت و بخشنده
آمده است و در اصطلاح بر مفاهیم مختلف دلالت می کند. با توجه به معانی گوناگون،
نماد دفع چشم زخم، رفع بیماری، زینت و زیبایی، سلامت و استواری، شادی، طراوات،
تحول و ... است.
(یاحقی، 1386 : 121 و
120)
اسفند در اشعار امین
پور نماد زندگی فردی و اجتماعی رفع بدی و سلامتی است.
امین پور، 1391: 39
امین پور،1391: 287
5
اقیانوس
"
اقیانوس به دلیل
گستردگی نماد بی مرزی نخستین است. نماد زایش و تولد خصوصاً تولد جزایر، نماد
پیدایش، شربت جاودانگی، نماد جوهر الهی در آیین بودا، دانته و متصوفهی اسلامی
است. در آیین دائو نماد عظمت و بزرگی، از نظر ابن مشیش نماد جلوت الهی و از نظر
بگین ها نماد شادی و جلال خداوندی است. در مکتب تنتره نماد ذات کل، در مهایانه
نماد بدن اشراق یافتهی بوداست. نماد خلاء، اشراق ، خشم عالم درون و خلقت
خدایان.
شوالیه، 1378، ج 1:
217- 215)
اقیانوس در اشعار
امین پور نماد مردم ایران و عالم ملکوت است.
امین پور، 1391: 318
امین پور، 1391: 146
6
آفتاب
"
آفتاب(خورشید) نماد
خورشید چندوجهی است نماد خود خداوند، مظهر الوهیت، باروری، چشم سحر، سوزاننده و
کشنده، زندگی، مرگ، راهنمایی، نور، گرما، باران، نابودکننده، موجد خشکسالی، مرکز
هستی، قربانی کردن، نماد مایاها در تصاویر کیهانی، تناوب مرگ و زندگی دوباره،
رستاخیز و جاودانگی به دلیل مدار روزانه و سالانه، درخت جهان، درخت زندگی، قلب
جهان، جایگاه برهما، ذات کل، هوش کیهانی، مرکز روحانی اولیه، نماد مسیح چون حضرت
مسیح خورشید عدالت خداوند می شود. نماد جهانی شهنشاه و قلب مملکت، نماد باروری و
شهنشاهی در نزد سلسلهی هان، نماد کشور ژاپن، دانش شهودی، گلها، فلزات، چشم
راست، غروب خورشید، مرگ، خدای بانوی آب، خدای باران، آب و کلمه، در بیشتر آیین
ها نماد جنس مؤنث و زایش،
ص: 172
در متن های غالیایی چشم، در اخترشناسی زندگی، گرما،
نور، اقتدار و جنس مذکر است. نماد نیروی خلاقه، منبع زنده نور و گرما، در آیین
های ستاره پرستی نماد پدر، در مباحث روانشناسی نماد گرایش های اجتماعی، تمدن و
اخلاق، خورشید ظهر نماد زندگی پیروزمندانه و بر طبق ادیان نماد منادی مرگ.
(شوالیه، 1378، ج 3 :
118 و 117)
خورشید در اشعار امین
پور نماد خداوند، حقیقت، روشنی، نیکی، شهید، درخشندگی، نور، معنویت و امام خمینی
است که باعث انقلاب درونی شاعر شده است.
امین پور، 1388: 31
امین پور، 1391 : 377 و 376
امین پور، 1388، غزل پنجره : 218
امین پور، 1391 : 430
7
باد
"
نماد باد چند وجه
دارد به دلیل انقلاب درونیش نماد بی ثباتی، ناپایداری و بی استحکامی است. از نظر
تیتان ها نماد خشونت است. چون مترادف با نفخه است نماد روح می باشد. جوهر روحی و
مبدأ الهی است. نماد پیک الهی از نظر قرآن و زبور. در نماد گرایی هندو شهنشاه
اقلیم، لهیب آتش، روح القدس و در چین نماد تفأل است. از نظر مانوها نماد نور، در
سنت اوستایی نماد پشتیبان جهان، تنظیم کننده توازن جهانی و اخلاقی. در سنت
اسلامی نماد موکل آب، نگاهبان، حمل کننده آب، در سنت تورانی نماد نفخهی خداوند
و قدرت الهی. در میان یونانیان نماد خدایان. بادهای دروئیدی نماد جادویی هستند.
از نظر عرفا نماد معنویت، نور، وسیلهی آگاهی، روح و نیروی پر قدرت . از نظر
رمانتیک ها نماد زندگی . (شوالیه، 1387، ج 2 : 11-6)
باد در اشعار امین
پور نماد ملکوت، دشمنان ایران، انسان های ناپایدار است.
امین پور، 1391 : 49
امین پور، 1391: 322
امین پور، 1391: 488
8
باغ
"
باغ: نماد بهشتی،
مرکز کیهان، بهشت آسمانی، مرحلهی معنوی، انعکاس جوهری جهان، بارداری و زایش،
تجملات و تزئینات، قدرت انسان بر طبیعت نیمه وحشی، کشت و زرع، امری فکری شده در
مقابل امری خودجوش، نظم، آگاهی، معنویت، شباهت، طراوت، زیبایی، حرکت، رویش، صفا
و الفت، عطر، رویایی جهانی، از نظر مولانا نماد روح و ازل، از نظر قرآن نماد
سعادت ابدی، از نظر لویی مایسنیون نماد عرفان،
ص: 173
ازدواج حکمت ایرانی با خرد تمثیلی
درخت، در تمدن سرخ پوستان نماد الگوی جهان، رویش و کشت پدیده های زنده و درونی،
تکامل جسمانی و عشق.
(شوالیه، 1387، ج2 : 50-41)
در اشعار امین پور
نماد کشور ایران و باغ گل نماد میدان جنگ و دشت کربلاست.
امین پور، 1391: 488
امین پور، 1391: 568
9
بال
"
بال نماد پرواز،سبکی،
خروج از جسمیت و آزادی، حال روح و مادهی روحانی، گذر بر جسم اثیری، قدرت، در
سنت مسیحی نماد نفخه و روح، در انجیل نماد معنویت، نماد جابجایی و رهایی از محل
سکونت و ارتقا به مرحلهی معنوی متناسب، نماد عروج، مسافر، رویای سفر، پویایی و
آزادی در نیروهای خلاق. (شوالیه، 1388، ج 2 : 61-57)
بال در اشعار امین
پور نماد آزادی و رهایی درونی می باشد.
امین پور، 1391: 17
امین پور، 1391: 187
10
برگ
"
برگ در نماد گرایی
کلی، در سلسلهی رستنی هاست. در خاور دور نماد خوشبختی و سعادت، دسته برگ نماد
جمعیت همفکر است.
(شوالیه، 1388، ج 2 :
77)
برگ در اشعار امین
پور نماد سرسبزی، طراوت، شادابی، وجود شاعر و شهیدان است.
امین پور، 1391: 243
امین پور، 1391 : 392
امین پور، 1391: 31
11
پر
"
در شمنی گری پر نماد
عروج آسمانی، دیده داری و غیب گویی است. در بسیاری از تمدن ها وابسته به
نمادگرایی قمری و نشانهی رشد گیاهان است. نزد ایروکوآها پر نماد نیایش برای
رویش است. در میان سرخپوستان نمادگرایی دوگانه دارد یکی نیروی عروج و دوم نیروی
رویش. در جشن های اعتدال ربیعی نماد نذر نیاکان است. نماد جلوگیری از دعواها،
تقویت، باروری، تولید، حفاظت در برابر ارواح خبیثه، در استرالیا نماد خود مرغ
است. نیروی جادویی، تزیین، قدرت، آزادی و استمرار حکومت در میان مصریان نماد
عدالت و از نگاه مفسران نماد قربانی.(شوالیه، 1387، ج 2 : 184-182) پر در اشعار
امین پور نماد آزادی و رهایی است.
امین پور، 1391: 46-28
ص: 174
12
پروانه
"
پروانه نماد سبکی،
ناپایداری، عشق در سوختن، در ژاپن نماد زن، دو پروانه نماد سعادت در زندگی
زناشویی است. به دلیل لطافتش نماد روح مسافر است. دیدن پروانه نماد دیدار با یک
آشنا یا مرگ یا قوم و خویش است. نماد زندگی دوباره، در جهان چینی- ویتنامی نماد
عمر طولانی، در ارتباط با گل داوودی نماد پاییز است. در ایرلند نماد روحی رها
شده از پوشش جسمانی که نیک سگال و بختیار شده است. نماد زیبایی، شادی و سلامتی
است. در میان
آزتک ها نماد روح یا نفخهی حیات، روح یک جنگجو به دلیل آتش خورشیدی و روزانه،
در مکزیک نماد خورشید سیاه و آتش اهریمنی پنهان، مرگ و زندگی، مرکز جهان، زندگی
دوباره و خروج روح از جسم .
(شوالیه، 1388، ج 2 :
213- 209)
پروانه در اشعار امین
پور نماد انسان آزاد و رها و شهیدان شیفته خداوند است.
امین پور، 1391 : 12
13
پولاد
پدیده طبیعی
آهنی است دارای زغال،
از چدن به دست می آورند، بسیار سخت و در عین حال شکننده که می تواند بر روی شیشه
خط بیندازد و آن را ببرد در حرارت زیاد قابل انعطاف است و زودتر از آهن گداخته
می شود. با این توصیف در ادبیات نماد سختی، در حالت طبیعی غیر قابل انعطاف،
مقاوم، برنده و نابودکننده.
(معین، 1386، ج 2 :
2586)
پولاد در اشعار امین
پور نماد سرسختی، مقاومت، خشکی، ارادهی قوی رزمندگان است.
امین پور، 1391: 395
14
جغد
"
جغد چون نور روز را
نمی بیند. نماد اندوه، ظلمت، انزوا و خلوتی مالیخولیایی است. در مصر جغد نماد
سرما، شب و مرگ است در چین جغد نماد یانگ افراطی است. با این توصیف نماد خشکسالی
است. جغد نماد همگانی شوم می باشد. برای سرخپوستان آمریکا نماد قدرت، کمک در شب
و حمایت در شب است. در مراسم سرسپاری انجمن های میده نماد راهنمایی و پیک مرگ
است. منیروا عقیده دارد جغد نماد شناخت عقلایی، دید باطنی است.
ص: 175
در میان آزتک ها نماد
خدای دوزخ، شب، باران و طوفان، قربانی، راهنمای ارواح، خدای مرگ، نگهبان
گورستان، ظلمت و زیبایی.
(شوالیه ، 1388، ج 2:
349- 343)
جغد در اشعار امین
پور نماد دشمنان ملت و کشور ایران است.
امین پور، 1391 : 49
15
جنگل
"
جنگل نماد رازآمیز
بودن، توحش، قدرت، زندگی و مرگ توأمان، جرم، برکت و خیر، ربط و پیوند، واسط میان
زمین و آسمان، مادر، اضطراب، آرامش، فشردگی قلب، پیوستگی خاطر، کوه، دریا، هوا،
ساکت، سبز، مخفی، پر سایه، اقیانوس و ناخودآگاه است.
(شوالیه، 1387، ج 2 :
456-452)
جنگل در اشعار امین
پور نماد مردم با عظمت و سرافراز ایران است.
امین پور، 1391 : 325
16
چاه
"
چاه در تمام سنت ها
نماد تقدس است. نماد ارتباط- رازداری، برکت، چشمهی زندگی، شراب زندگی، علم
لدنی، نور، در زُهَر وصلت زن و مرد، پوشیدگی، حقیقت، لجّه و دوزخ، بامبارها چاه
را نماد شناخت می دانند و دیوارهی آن نماد راز و عمق آن نماد سکوت، آگاهی، عالم
صغیر و انسان است.
(شوالیه، 1388، ج 2:
486-482)
چاه در اشعار امین
نماد گرفتاری، مشکل و اسارت است.
امین پور، 1391 : 213
17
خار
پدیده های طبیعی
خار نماد مانع،
مشکلات، دفاع خارجی و طبیعی گیاه، در هنگام واژگونی نماد همذات با شعاع نوری است
و نماد خورشید و اشعهی خورشید، تاج خار مسیح نماد مصایب، جشن ازدواج ارواح آسمان
و زمین بکر، حلقهی ازدواج، در چین نماد سلاح، در سنت سامی زمین کشت نشده، در
میان مکزیکی ها نماد چاقوی قربانی، در میان کاهنان نماد عامل ریاضت.
(شوالیه، 1385، ج 4 :
53 و 52)
خار در اشعار امین
پور نماد دشمنان ملت ایران و بی ارزشی است.
امین پور، 1391: 292
امین پور، 1391 395
ص: 176
18
خاکستر
نمادگرایی خاکستر قبل
از هر چیز بر این واقعیت مبتنی است که نهایتاً ارزش بازمانده و تفاله را دارد.
پس در رابطه با روح و جسم انسان نماد جسم است. در آیین مسیحیت نماد پوچی و بی
ارزشی و رمز چهارشنبه، نماد قطع علاقه از بی ثباتی های دنیایی و در چین نماد
خساست، مرگ، خاموشی شغل زندگی و بازگشت ابدی در میان مایا- کیشه نماد جوانه زدن،
بازگشت متناوب زندگی ظاهری. چورتی ها در مزرعهی ذرت برای مقابله با ارواح خبیث
صلیب خاکستر می سازند و یا خاکستر را با بذر ذرت مخلوط می کنند با این توصیف نماد
حفاظت و نابودی و ارزشمندی است. در بعضی از آیین های مسیحیت نماد تقدس است.
(شوالیه، 1388، ج 3 :
57-55)
خاکستر در اشعار امین
پور نماد پوچی، ناپایداری زندگی و آثار بر جای مانده است.
امین پور، 1391: 57
18
خاکستر
نمادگرایی خاکستر قبل
از هر چیز بر این واقعیت مبتنی است که نهایتاً ارزش بازمانده و تفاله را دارد.
پس در رابطه با روح و جسم انسان نماد جسم است. در آیین مسیحیت نماد پوچی و بی
ارزشی و رمز چهارشنبه، نماد قطع علاقه از بی ثباتی های دنیایی و در چین نماد
خساست، مرگ، خاموشی شغل زندگی و بازگشت ابدی در میان مایا- کیشه نماد جوانه زدن،
بازگشت متناوب زندگی ظاهری. چورتی ها در مزرعهی ذرت برای مقابله با ارواح خبیث
صلیب خاکستر می سازند و یا خاکستر را با بذر ذرت مخلوط می کنند با این توصیف نماد
حفاظت و نابودی و ارزشمندی است. در بعضی از آیین های مسیحیت نماد تقدس است.
(شوالیه، 1388، ج 3 :
57-55)
خاکستر در اشعار امین
پور نماد پوچی، ناپایداری زندگی و آثار بر جای مانده است.
امین پور، 1391: 57
19
خط خورشید
"
خط خورشید(شعاع
خورشید) نماد نوری است مرکزی که از خود خورشید می تابد و بر دیگر مخلوقات پرتو
می افکند. این شعاع ها از طبیعتی ناری برخاسته اند و نماد خود خورشید، گرمی،
باروری و یا بر عکس نماد خشکی و سترونی است.
(شوالیه، 1385، ج 4 :
65)
خط خورشید در اشعار
امین پور نماد اثر مبارزان راه آزادی و گاهی خود مبارزان است.
امین پور، 1391: 492
20
خفاش
"
خفاش بنا به فقه
موسوی حیوان نجسی است و نماد بت پرستی، ترس و وحشت. در خاور دور نماد خوشبختی،
از نگاه چینیان آزروها و عمر طولانی، پنج خوشبختی یعنی ثروت، عمر طولانی، آرامش،
تقوا، مرگ شیرین، معبری به سوی جایگاه جاودانه، معاشقه با نیروی زمینی، خدای
آتش، نابودگر زندگی، زایل کننده نور، جانشین بزرگ خدایان اهریمنی. در مکزیک خدای
مرگ، سرخ پوستان زونی آن را نماد بشارت دهنده باران می دانند. در آفریقا نماد
بصیرت و در مفهوم منفی نماد دشمن نور است. گوش های بزرگ آن نماد شنوایی، در
نمادگرایی شبانه نماد رشد زیاد از حد و بد شکل، در روز نماد وصلت، در
ص: 177
شمایل نگاری رنسانس نماد زن باردار، در آثار هندی ژرمن نماد هوس، حقد و حسد است. نماد
پرواز ناکامل، در کیهان شناسی بالداران خفاش نماد موجودی ملعون، کفر و زندقه
است. نماد موجودی روح از کف داده است.
(شوالیه، 1388، ج 3 :
111-111)
خفاش در اشعار امین
پور نماد دشمنی است که از نورگریزان است.
امین پور، 1391: 290
21
درخت
"
درخت از نظر مضامین
نمادین غنی است. از نماد تقدس می گذرد و شکلی کلی می گیرد و به یک وسیلهی آیینی
تبدیل می شود. نماد زندگی، قائمیت، مرگ و باززایی، ارتباط میان زمین و آسمان در
فرقه شیعه اسماعیلی نماد حقیقت یعنی وحدت اصیل.
در میان سرخپوستان
نماد عروج ارواح، درخت غار نماد جاودانگی، زنده شدن متناوب، دور مرگ و بازگشت به
زندگی، پویایی زندگی، بودا، درخت واژگونه نماد جهان است. جادو، قربانی- ظهور،
تفکر افراشته، عرضهی الهام، عالم معنی، نور، قدرت، محور جهان، معرفت، علم به
نیک و بد، باروری و زایش، ازدواج، منبع زندگی، نیرو، قدرت عظیم خورشید، مادر
بارور، اخته کردن، اسباب و اعقاب معرفت، رشد یک قوم و خانواده، قدرت فزایندهی
یک پادشاه، مرگ درختان بزرگ در مزامیر، دشمن و جاه طلبی از معانی نمادین درخت
هستند. برگ درخت نماد آگاهی است.
(شوالیه، 1388، ج 3 :
202- 187)
درخت در اشعار امین
پور نماد مردم مقاوم ایران است.
امین پور، 1391: 248
21
درخت
"
درخت از نظر مضامین
نمادین غنی است. از نماد تقدس می گذرد و شکلی کلی می گیرد و به یک وسیلهی آیینی
تبدیل می شود. نماد زندگی، قائمیت، مرگ و باززایی، ارتباط میان زمین و آسمان در
فرقه شیعه اسماعیلی نماد حقیقت یعنی وحدت اصیل.
در میان سرخپوستان
نماد عروج ارواح، درخت غار نماد جاودانگی، زنده شدن متناوب، دور مرگ و بازگشت به
زندگی، پویایی زندگی، بودا، درخت واژگونه نماد جهان است. جادو، قربانی- ظهور،
تفکر افراشته، عرضهی الهام، عالم معنی، نور، قدرت، محور جهان، معرفت، علم به
نیک و بد، باروری و زایش، ازدواج، منبع زندگی، نیرو، قدرت عظیم خورشید، مادر
بارور، اخته کردن، اسباب و اعقاب معرفت، رشد یک قوم و خانواده، قدرت فزایندهی
یک پادشاه، مرگ درختان بزرگ در مزامیر، دشمن و جاه طلبی از معانی نمادین درخت
هستند. برگ درخت نماد آگاهی است.
(شوالیه، 1388، ج 3 :
202- 187)
درخت در اشعار امین
پور نماد مردم مقاوم ایران است.
امین پور، 1391: 248
22
دست
"
دست، نماد فعالیت،
قدرت، استیلا، وسیلهی حکمرانی، عدالت، رحمت، برکت، تقدس، عمل حکیمانه، بی عملی
در حکمت، دست بسته نماد رازپوشی، رموز عرفانی، دست باز به سوی بالا نماد ترس و
نیایش است. سعادت و نیک بختی، حالت تمرکز، شهادت زمین، اشاره ، موعظه، بحث و
بیان، مناظره و گفتگو، آرامش، رسوخ در آگاهی، تمکین و تواضع، احترام، پذیرش و
خدای پنجم روز از معانی نمادین دست هستند. در هنر مکزیکی نماد مرگ، در تورات و
انجیل نماد تورات و انجیل،
ص: 178
چشم پوشی، انتقال نیرو، عمل ممتاز کردن، تملک.
(شوالیه، 1388، ج 3 :
229-220)
دست در اشعار امین
پور نماد صداقت، دوستی، ارتباط و صمیمیت است.
امین پور، 1391: 355
23
رودخانه
پدیده های طبیعی
رودخانه( رود) نماد
رود فراگیری و جریانی از شکل های گوناگون را در بر دارد. گاهی نماد حاصلخیزی،
مرگ و احیاست. جریان رود جریان زندگی و مرگ است. بالا رفتن آب نماد بازگشت به
چشمهی الهی و اصل است. عبور از آب نماد عبور از مانعی که دو محوطه را از هم جدا
می کند. رود برین در سنت یهود نماد برکت، رحمت و اثرات آسمانی است. رود گنگ نماد
آب های برین است و چون همه چیز را تصفیه می کند نماد آزادی است.
عبور از رود نماد
تزکیه ای است که باروری را آماده می کند. در میان یونانیان تقدس، باروری، خشم و
مکافات است. حرکت رودها نماد وجود بشری، جریان پی در پی امیال و احساسات، نیات و
انحرافات مختلف است. دخول یک رود در رود دیگر نماد داخل شدن روح در جسم می
باشد.(شوالیه، 1388، ج 3 : 387-384)
رودخانه در اشعار امین
پور نماد ملکوت و دشمنان کشور ایران است.
امین پور، 1391، نه گندم نه سیب : 267
24
ریشه
"
ریشه به عنوان هستهی
اصلی حیات یک درخت نماد حیات و زندگی، استحکام، مقاومت، تغذیه، وابستگی، اسارت،
ارتباط، تیکه گاه، تعلق، ارتباط زندگی معنوی و مادی، پاکی و خلوص، سرمنشأ ظهور،
باروری، قطع ریشه نماد مرگ و اخته کردن، سرانجام نماد کل وجود و هستی
درخت.(شوالیه، 1388، ج 3 : 203-187)
ریشه در اشعار امین
پور نماد برقراری ارتباط، حیات و تغذیه می باشد.
امین پور، 1391،
آینه های ناگهان : 293 و 292
امین پور، 1391 : 147
ص: 179
25
زرد
"
زرد رنگی شدید، سخت و
تیز، دارای دو وجه نمادین مثبت و منفی است. بنابر این نماد قدرت، نور، زندگی،
جوانی، ابدیت الهی، ارتباط میان انسان و خدا، جوهر الهی، زندگی جاودان، ایمان،
خلوص اصیل، راهنمای ارواح، زمین بارور، افول، پیری، مرگ، تجدید و احیای دوباره،
انحراف در ایمان، هوش، زندگی جاوید و فضیلت ها، غرور، تفرعن، فریب خورده، خیانت،
شکست، سنگدلی، پنهان کاری، دریدگی، عشق، هماهنگی، حسادت، بی وفایی و شرمساری. در
اسلام زرد طلایی نماد خرد و اندرزهای نیکو و زرد مات نماد خیانت و اغفال است.
(شوالیه، 1388، ج 3 :
452-448)
زرد در اشعار امین
پور نماد جدایی، انتقال از مادیت به معنویت است.
امین پور، 1391: 498
امین پور، 1391 : 429
امین پور، 1391: 492
26
زمین
"
زمین نماد مقابل
آسمان است. تمام موجودات از زمین زاده می شوند پس زمین نماد باروری و زایش است.
فضیلت های خاک زیاد است، پس خاک با توجه به این فضیلت ها نماد نرمی، انعطاف،
پایداری، صلح آمیزی، تواضع و دوام است. خاک نماد مادهی نخستین خلقت تمام
موجودات خصوصاً انسان است. نماد زهدان آفرینش، وظایف مادرانه و زندگی است. در
مذهب ودایی زمین نماد مادر، سرچشمهی وجود زندگی و پشتیبان در برابر قوای
نابودگر در برخی قبایل آفریقایی. انسان خاک را می خورد که خود نماد همذات پنداری
است. زمین نماد دایه است زیرا همهی جانوران را می پرورد.
زمین خاستگاه زندگی
تمام موجودات و مادر بزرگ است. برای آزتک ها زمین دو وجه متضاد نمادین دارد: 1-
مادر غذادهنده 2- نابودگر. زمین نماد مرکز دنیا و مرکز ازلی است. از نظر دیل پل
سطح زمین نماد موجودی آگاه و زیر زمین ناخودآگاه و قله های نزدیک آسمان نماد
فوق آگاهی. بدین ترتیب تمامی زمین نماد آگاهی و ستیز میان آن ها نماد امیان
زمینی، فساد و تباهی است.
(شوالیه، 1388، ج 3 :
467-461)
زمین در اشعار امین
پور زمین نماد وجود پاک که از وجود ناپاک دشمنان پاک شده است.
امین پور، 1391 : 119
امین پور، 1391: 496
امین پور، 1391: 508
امین پور، 1391: 498
ص: 180
27
زیتون
"
درختی سرشار از
نمادها اعم از صلح، تزکیه، نیرو، پیروزی و پاداش، درخت زیتون وقف آتناست و مانند
آتنا نماد باروری، عقل، حامی کودکان، الهام بخش هنرها وکارهای آرام بخش. در چین
نماد سرپرستی و حمایتگری به دلیل اینکه بعضی زهرها و سموم را خنثی می کند. در
ژاپن زیتون نماد مودت و ملاطفت، موفقیت در تحصیل، رهای مدنی ، نظامی و پیروزی
است. در سنت یهودی و مسیحی نماد صلح و در ادبیات قرون وسطی نماد طلا و عشق است.
در اسلام درخت مرکزی، ستون کیهانی، انسان جهانی و شخص حضرت رسول، در عرفان
اسماعیلی نماد امام است که محور و انسان جهانی، منبع نور و مهمان نوازی
است.(شوالیه، 1388، ج 3 : 500-449)
زیتون در اشعار امین
پور نماد صلح و دوستی است.
امین پور، 1391 : 378
27
زیتون
"
درختی سرشار از
نمادها اعم از صلح، تزکیه، نیرو، پیروزی و پاداش، درخت زیتون وقف آتناست و مانند
آتنا نماد باروری، عقل، حامی کودکان، الهام بخش هنرها وکارهای آرام بخش. در چین
نماد سرپرستی و حمایتگری به دلیل اینکه بعضی زهرها و سموم را خنثی می کند. در
ژاپن زیتون نماد مودت و ملاطفت، موفقیت در تحصیل، رهای مدنی ، نظامی و پیروزی
است. در سنت یهودی و مسیحی نماد صلح و در ادبیات قرون وسطی نماد طلا و عشق است.
در اسلام درخت مرکزی، ستون کیهانی، انسان جهانی و شخص حضرت رسول، در عرفان
اسماعیلی نماد امام است که محور و انسان جهانی، منبع نور و مهمان نوازی
است.(شوالیه، 1388، ج 3 : 500-449)
زیتون در اشعار امین
پور نماد صلح و دوستی است.
امین پور، 1391 : 378
28
ساحل
"
کنارهی دریا یا رود
را گویند که شامل خشکی های افقی دریاست. با این توصیف ساحل در آثار ادبی نماد
آرامش، سلامتی، عدم گزند و امنیت است. با توجه به گستردگی نمادین این واژه می
توان از نمادهای توقف، سکون و عدم تحرک نام برد.(شوالیه، 1388، ج 3 : 467-461)
ساحل در اشعار امین
پور نماد آرامش به کار رفته است.
امین پور، 1391: 34
29
ستاره
"
ستاره دارای دو وجه
نمادین مثبت و منفی است، نماد نور و ظلمت ستارهی مشتعل پنج پر نماد نور الهی،
مرکز عرفان، مرکز جهان گسترده است. ستارهی میان زمین و آسمان نماد انسان باز
آفریده است. ستاره مانند عدد پنج نماد کمال است. مرکز ستارهی مشتعل حرف Gقرار دارد و نماد
جوهر الهی در قلب رهرو است. ستارهی پنج پر نماد جهان اصغر و شش پر باد و مثلث
واژگون خود نماد به هم پیوستگی روح و ماده است.
در عهد عتیق در ستاره
نماد فرشته را می دیدند. دانیال نبی ستاره را نماد رهبران راه عدالت می داند.
ستاره نماد حضرت مسیح، ستاره نماد روز برای دست یافتن به آسمان و عالم بالاست.
ستاره سرخ نماد اصل زندگی و بازگشت ابدی است. ستاره صبح نماد قهرمان تمدن ساز،
ستاره قطبی در نمادگرایی جهان نماد مرکز اصلی است.
ص: 181
در بسیاری از مناطق آسیا و
اروپا نماد میخ، زردهی تخم کیهان، ناف، مرکز بدن، دروازهی آسمان و ... است.
ستارهی قطبی نماد راز تولد دوباره، جایگاه خدایان و نهایتاً عرش خداست. بر طبق
سنت ترک- تاتار ستاره قطبی نماد میخ آسمان، مرکز آسمان و در سنت اسلامی ستاره
نماد خداوند در شب ایمان است. در آیین های ازدواج و دایی ستارهی قطبی نماد مرکز
جهان و شوهر است. در مانی نقش شهاب ثاقب نماد زن تازه مزدوجی است که خانهی پدری
را ترک کرده است. ستاره درخشان بزرگ نماد جاودانگی است.(شوالیه، 1388، ج 3 : 549-536)
ستاره در اشعار امین
پور نماد مردم ایران و مبارزان راه آزادی است.
امین پور، 1391 : 377
امین پور، 1391: 492
30
سپیده
"
سپیده در تمام تمدن
ها نماد شادی آفرین و بیداری در نور بازتابیده است. جوانی، طراوت، بی مرگی،
اعلام آغاز رویش کشت، آغاز، تمام امکانات و میثاق ها و موعود از دیگر معانی
نمادین سپیده است. در لغت یهود نماد قدرت خداوند آسمان ها، پیروزی بر سایه و در
اشعار عرفانی اسلام نماد مرحلهی جذبه معنوی است. در قطب شمال نماد جلوهی جهان
است که زندگی دیگری را پس از مرگ نوید می دهد. از نظر اسکیموها نماد چوگان
مردگان است.(شوالیه، 1388، ج 3 : 536-534)
سپیده دم در اشعار
امین پور نماد روشنی، پاکی و طراوت است.
امین پور، 1391 377
31
سراب
"
در تابستان هوای
نزدیک زمین رقیق است وقتی نور خورشید به این فضا برخورد می کند منعکس می شود و
به نظر می رسد آب است همان حالتی که برای سطح آب پیش می آید. با این توصیف سراب
نماد روشنی، نور، حیله و نیرنگ، عدم حقیقت و واقعیت، پوچی، ناامیدی و مرگ است.
(معین، 13867، ج 2 :
1849)
سراب در اشعار امین
پور نماد یأس ، افسردگی، پوچی و مجازمی باشد.
امین پور، 1391: 145
امین پور، 1391: 217
ص: 182
32
سرخ
"
سرخ به خاطر نیرو،
قدرت و درخشش خود در سراسر جهان به عنوان نماد اصل زندگی است. مانند آتش و خون
دارای دو وجه مثبت و منفی است. صورت مثبت آن یعنی سرخ روشن نماد تندی، تیزی،
زیبایی، قدرت، مولد حرکت، بخشندگی، جوانی، سلامتی، ثروت ، عروس آزاد و فاتح،
رویش عشق و محرک قوای جنسی، قدرت برتر و صورت منفی یعنی سرخ تیره نماد عشق
سوزان، قدرت دنیایی، دلاوری و خشم، بدی، سنگدلی، مرگ و آدمکشی، رفتارهای انسانی،
زودرنجی و قهر، گرما، شدت، هوس، سرکوب، تحلیل، قوام، زایش، باز زایش انسان و عمل
کیمیایی است.
در نزد اعراب نماد
انسان جهانی است. در نزد چینیان نماد جاودانگی است. سرخ تیره نماد تقدس،
رازآمیزی، هستی پنهان، روح، علم، دل، معرفت عرفانی، ممنوعیت، علوم پنهانی و در
نظر سالکان مسلک باطنی نماد مرگ و زندگی است. پنهان بودن آن نماد زندگی و آشکار
شدن آن نماد مرگ است.
در خاور نماد خشکسالی
و در ژاپن نماد صمیمیت، خوشبختی و وفاداری است. در مکاتبات شینتویی نماد هماهنگی
و گستردگی است.
(شوالیه، 1388، ج 3 :
573-566)
سرخ در اشعار امین
پور نماد شهید و شهادت است.
امین پور، 1391: 429
امین پور، 1391: 219
امین پور، 1391: 381
33
سنگ
"
سنگ چون انسان نماد
صعود و نزول است . سنگ تراشیده نماد غیر قدوسی و ظلمت و سنگ نتراشیده نماد
قدوسی، روشنی و آزادی است. در مسیحیت سنگ مخروطی نماد معنویت و خدا می باشد. در
آیین اسلام نماز بر روی سنگ خوانده می شود که در محراب است و نماد معنویت می
باشد. تصاویر شهیدان، امامان قدسیان در محراب نگهداری می شوند که خود دلیلی بر
معنویت سنگ در محراب است. پیام آوری، تثبیت کمیاب زمین، مادر، ابزار باز آفرینش،
نجاست، رفعت، دانش و معرفت از دیگر معانی نمادین سنگ است. در یونان و چین نماد
زایش و تولد است. در نمادگرایی ماسونی سنگ مکعب نما د ثبات، توازن و به پایان
رساندن است. در مسیحیت نماد مسیح است. زندگی دوباره، زندگی ایستا،
ص: 183
بقا و
پایداری، فلسفهی الوهیت، صاعقه، جایگاه نیاکان، ثروت و سعادت، نگاهبان، زایش و
باروری، معالجه، نزول باران، حاصلخیزی، قدرت نادیدنی از دیگر معانی نمادین سنگ
می باشد.
در میان سرخ پوستان
نماد صاعقه و قدرت است. در میان جماعت دراویدی نماد آرامش ارواح نیک و بد، سنگ
سوراخ دار نماد تولد و زایش، در باور پتول ها سنگ مسطح نماد علم، شناخت جهان و
راه ارتباط زندگان و مردگان، تل سنگ نماد امام زاده و مقبرهی اولیا، قربانی
برای خدایان، فرشتگان یا ارواح مردگان، وحدت مؤمن با ذات یا خداوند، نفرین و
لعنت، تبدیل ظلمت به نور و ناقص به کامل، محبوبیت، مصونیت سلامتی، پیشگویی،
پرهیزگاری، حفاظت، حکمت و فرزانگی به دلیل تغییرناپذیری و عدم تلون، رطوبت لمس
پذیری و نیروی آتشین، فضیلت، ثبات ایمان و وفاداری.
(شوالیه، 1388، ج 3 :
648-631)
سنگ در اشعار امین
پور نماد سرسختی، صبوری، افسردگی و عدم عشق و علاقه می باشد.
امین پور، 1391: 308
امین پور، 1391: 214
33
سنگ
"
سنگ چون انسان نماد
صعود و نزول است . سنگ تراشیده نماد غیر قدوسی و ظلمت و سنگ نتراشیده نماد
قدوسی، روشنی و آزادی است. در مسیحیت سنگ مخروطی نماد معنویت و خدا می باشد. در
آیین اسلام نماز بر روی سنگ خوانده می شود که در محراب است و نماد معنویت می
باشد. تصاویر شهیدان، امامان قدسیان در محراب نگهداری می شوند که خود دلیلی بر
معنویت سنگ در محراب است. پیام آوری، تثبیت کمیاب زمین، مادر، ابزار باز آفرینش،
نجاست، رفعت، دانش و معرفت از دیگر معانی نمادین سنگ است. در یونان و چین نماد
زایش و تولد است. در نمادگرایی ماسونی سنگ مکعب نما د ثبات، توازن و به پایان
رساندن است. در مسیحیت نماد مسیح است. زندگی دوباره، زندگی ایستا، بقا و
پایداری، فلسفهی الوهیت، صاعقه، جایگاه نیاکان، ثروت و سعادت، نگاهبان، زایش و
باروری، معالجه، نزول باران، حاصلخیزی، قدرت نادیدنی از دیگر معانی نمادین سنگ
می باشد.
در میان سرخ پوستان
نماد صاعقه و قدرت است. در میان جماعت دراویدی نماد آرامش ارواح نیک و بد، سنگ
سوراخ دار نماد تولد و زایش، در باور پتول ها سنگ مسطح نماد علم، شناخت جهان و
راه ارتباط زندگان و مردگان، تل سنگ نماد امام زاده و مقبرهی اولیا، قربانی
برای خدایان، فرشتگان یا ارواح مردگان، وحدت مؤمن با ذات یا خداوند، نفرین و
لعنت، تبدیل ظلمت به نور و ناقص به کامل، محبوبیت، مصونیت سلامتی، پیشگویی،
پرهیزگاری، حفاظت، حکمت و فرزانگی به دلیل تغییرناپذیری و عدم تلون، رطوبت لمس
پذیری و نیروی آتشین، فضیلت، ثبات ایمان و وفاداری.
(شوالیه، 1388، ج 3 :
648-631)
سنگ در اشعار امین
پور نماد سرسختی، صبوری، افسردگی و عدم عشق و علاقه می باشد.
امین پور، 1391: 308
امین پور، 1391: 214
34
سرو
"
سرو نماد سرسبزی،
درخت زندگی، عمر طولانی. در میان یونانیان و رومیان نماد دوزخ، جاودانگی، زندگی
دوباره و مقاومت. اویگنس سرو را نماد فضایل معنوی و تقدس می داند زیرا سرو عطری
دل انگیز دارد . در ژاپن نماد فسادناپذیری و پاکی است.
(شوالیه، 1388، ج 3 :
579-580)
سرو در اشعار امین
پور نماد شهیدان است.
امین پور، 1388: 359
امین پور، 1388: 37 و 31
35
شاخه
"
در زبان ایرلندی نماد
موسیقی کیهانی، افلاک و در مسیحیت نماد جاودانگی، پیروزی، رستگاری، عفو، صلح،
پیروزی زندگی و عشق شاخصهی عقل، پارسایی، زندگی دوبارهی بهاری، شاخهی زرین
مانند شاخهی سبز نماد کلی و جهانی نوآفریدگی و جاودانگی است. نیروی جادویی،
نور، نیرو، حکمت و آگاهی از دیگر نمادهای شاخه می باشد.
(شوالیه، 1385، ج 3 :
12-8)
شاخه در اشعار امین
پور نماد شهیدان، مبارزان و مجروحین است.
امین پور، 1391 : 405
امین پور، 1391: 307
ص: 184
36
شب
"
شب نماد خواب و مرگ،
رویا، نگرانی، نوازش، فریب، سلتی ها شب را نماد ابدیت می دانند. دورهی لقاح،
جوانه زدن و فساد از دیگر معانی نمادین شب می باشند. شب مانند سایر نمادها دو
جنبه نمادین دارد، جنبهی تاریک که نماد کون و فساد است و جنبهی آماده سازی
برای روز نماد نور زندگی است. در یزدان شناسی عرفانی شب نماد غیبت کامل آگاهی معین،
خلوص در هوش و خرد، خلوص در امیال و عواطف حسی و آرزوهای برتر است.
(شوالیه، 1385، ج 3 :
30-29)
شب در اشعار امین پور
نماد دشمنان متجاوز و حکومت پهلوی است.
امین پور، 1391: 457
امین پور، 1388: 492
امین پور، 1391 : 385
37
شهاب
"
شهاب، شعلهی آتش،
ستارهی روشن، شهاب ثاقب(تیر شهاب) شعله ای که مانند تیر هنگام شب در آسمان دیده
می شود و آن به صورت گلوله ای مشتعل به سرعت از سویی به سوی دیگر می رود. مبدأ
آنها کیهانی است و با سرعت به سوی زمین حرکت می کنند.
تولید روشنایی به علت
اصطکاک اجسام موجود در جو است یعنی به وسیلهی تصادف مولکول هاست با این توصیف
شهاب نماد روشنایی، معنویت، ویرانی، سوزندگی، نور، سرعت، آتش و تولید نور است.
(معین، 1386، ج 2 :
2094)
شهاب در اشعار امین
پور نماد مبارزانی است که علیه ستم و ظلم مبارزه می کنند.
امین پور، 1388: 449
امین پور، 1391 : 385
37
شهاب
"
شهاب، شعلهی آتش،
ستارهی روشن، شهاب ثاقب(تیر شهاب) شعله ای که مانند تیر هنگام شب در آسمان دیده
می شود و آن به صورت گلوله ای مشتعل به سرعت از سویی به سوی دیگر می رود. مبدأ
آنها کیهانی است و با سرعت به سوی زمین حرکت می کنند.
تولید روشنایی به علت
اصطکاک اجسام موجود در جو است یعنی به وسیلهی تصادف مولکول هاست با این توصیف
شهاب نماد روشنایی، معنویت، ویرانی، سوزندگی، نور، سرعت، آتش و تولید نور است.
(معین، 1386، ج 2 :
2094)
شهاب در اشعار امین
پور نماد مبارزانی است که علیه ستم و ظلم مبارزه می کنند.
امین پور، 1388: 449
امین پور، 1391 : 385
38
صبح
"
صبح در کتاب مقدس
نماد بهره مندی و عدالت خداوند است. خلوص، پاکی، بیعت، ساعت زندگی بهشتی، اعتماد
به نفس و دیگران در زمان حیات از دیگر معانی نمادین صبح می باشد.
(شوالیه، 1385، ج 4 :
138 و 137)
صبح در اشعار امین
پور نماد امام خمینی پیام آور آزادی و عدالت است.
امین پور، 1388 : 449
ص: 185
39
طوفان
"
طوفان در کتاب مقدس
مداخلهی الهی خصوصاً خشم خداوند تعبیر شده است. بلا، قدرت خداوند، آواز خداوند،
مظهر الهی، خلقت، هرج و مرج، آغاز و پایان
دورههای تاریخی عظیم، خالق و ناظم کیهان، بارورکننده، بشارت دهنده، آخرالزمان،
آرزوهای انسان، زندگی پر تلاطم، عشق به طوفان، شدت و حدت در هستی، گریز از عادی
بودن و نفخهی خشم خداوند از معانی نمادین طوفان است.
(شوالیه، 1385، ج 4 :
230 - 227)
طوفان در اشعار امین
پور نماد حوادث و اتفاقاتی که برای نابودی انقلاب طرح ریزی شده است.
امین پور، 1387: 153
امین پور، 1391 : 400
40
غنچه
"
برآمدگی کوچکی که روی
شاخه های درختان پدید می آید، شکل گل قبل از شکفتن شرارهی آتش، اخگر، سفیدی
صبح، فلق، پیکان و نوک تیر، حباب آب، غوزه آب، گنبد، دهان معشوق، گلوله کرده،
تنگدل، دختر زیبا، غنده، اخمو، زشت روی، رند، بچهی لوند، معشوق، گرد شدن، تفکر
کردن با توجه به این معانی غنچه نماد معشوق، دهان معشوق، گرفتگی، گل، پارهی
آتش، گردی، سفیدی صبح، اخمو، تفکر و ... می باشد. (معین، 1386، ج2 : 2444)
غنچه در اشعار امین
پور نماد دانش آموزان شهید، شهیدان، عدم آگاهی و کم تجربگی است.
امین پور، 1391: 484
امین پور، 1391، به قول پرستو: 505
41
فروردین
"
فروردین یا فرودین
جمع تأنیث از فرورد (فروهر) در اصل از فرس هخامنشی باقی مانده اولین ماه و
نوزدهمین روز هر ماه شمسی به نام فروهرها به فروردین موسوم است صاحب فرهنگ جهانگیری
آن را نام فرشته ای دانسته که خازن بهشت است و تدبیر امور ماه فروردین به او
تعلق دارد. در کتیبهی بیستون یکی از هماوردان داریوش است. و نام دوازدهمین
پادشاه ماد نیز فرورتی بوده است در ادبیات فارسی نماد سرسبزی، زیبایی، رویش،
شادی، نیکبختی و دینداری آمده است. در ایران باستان نیز با توجه به آنچه در بالا
بیان شده است نماد شکوه، حفاظت، بزرگی و پادشاهی، تدبیر و بزرگ منشی آمده است.
(یاحقی، 1386 : 626)
در اشعار امین پور
نماد طراوت و سرسبزی آمده است.
امین پور، 1388: 40
41
فروردین
"
فروردین یا فرودین
جمع تأنیث از فرورد (فروهر) در اصل از فرس هخامنشی باقی مانده اولین ماه و
نوزدهمین روز هر ماه شمسی به نام فروهرها به فروردین موسوم است صاحب فرهنگ جهانگیری
آن را نام فرشته ای دانسته که خازن بهشت است و تدبیر امور ماه فروردین به او
تعلق دارد. در کتیبهی بیستون یکی از هماوردان داریوش است. و نام دوازدهمین
پادشاه ماد نیز فرورتی بوده است در ادبیات فارسی نماد سرسبزی، زیبایی، رویش،
شادی، نیکبختی و دینداری آمده است.
ص: 186
در ایران باستان نیز با توجه به آنچه در بالا
بیان شده است نماد شکوه، حفاظت، بزرگی و پادشاهی، تدبیر و بزرگ منشی آمده است.
(یاحقی، 1386 : 626)
در اشعار امین پور
نماد طراوت و سرسبزی آمده است.
امین پور، 1388: 40
42
فصل بهار
"
فصول به طرق گوناگون
در نقاشی ها عرضه شده اند بهار به وسیلهی یک بره، بزغاله، بوتهی گیاه و یک تاج
گل نماد زایش، رویش، پرورش و طراوت است و متعلق به هرمس نماد پیک خدایان، توالی
فصول نماد زندگی، مراحل حرکت، تولد، شکلگیری، پختگی، زوال، بازگشت ابدی و نماد
تناوب دورهی و شروع همیشگی .
(شوالیه، 1385، ج 4 :
393 - 392)
فصل بهار در اشعار
امین پور نماد دوران انقلاب اسلامی است.
امین پور، 1388: 488
43
فصل خزان
"
فصول به طرق گوناگون
در نقاشی ها عرضه شده اند پاییز به وسیلهی یک خرگوش، شاخهی مو، شاخ نعمتی پر
از میوه نماد نعمت، برکت و نتیجهی یک دورهی تلاش و سرزندگی است.
پاییز متعلق به
دیونوسوس خدای تاکستان هاست. توالی فصول نماد ضرباهنگ زندگی و مراحل حرکت و رشد
چون تولد، شکل گیری، پختگی، زوال، بازگشت ابدی و نماد دوره یی و شروع همیشگی
است.
(شوالیه، 1385، ج 4 :
393 - 392)
فصل خزان در اشعار امین
پور نماد دوران حکومت پهلوی است.
امین پور، 1388: 448
44
قفس
"
واژهی قفس در ادبیات
فارسی نماد دنیا، تن، جسم، وطن، جامعه و ... آمده است بیشترین استفاده آن در
اشعار سنتی نماد«دنیا و تن» می باشد و در اشعار معاصر «زندان و جامعه » می باشد.
مهرآوران و خدایی،
زندان جان، ، ج3 : 110-87)
واژهی قفس در اشعار
امین پور نماد اسارت، گرفتاری و سلطه حاکم است.
امین پور، 1388 : 504
امین پور، 1388: 32
ص: 187
45
قناری
"
قناری در ادبیات
فارسی نماد نغمه خوانی، لطافت، شادی، سرزندگی، نشاط و ... می باشد.
(یزدی، 1392، حیوانات
نماد رذائل و فضائل: 90)
قناری در اشعار امین
پور نماد شادمانی و آزادی می باشد.
امین پور، 1388 : 504
46
کبوتر
(کفتر)
"
کبوتر در افواه نماد
ساده لوحی است ولی در نگاه شاعرانه نماد عشق می باشد. نمادگرایی عشق را در جفت
کبوتر به وضوح می توان دید در چین باستان نماد بهار میباشد. در زیارتگاهها
نماد حامی و پیام آور صلح و دوستی است. اما از طرف دیگر کبوتر نماد شومی است و
بغبغوی آنها را نماد زاری و نالهی ارواح می دانند. در سراسر نماد گرایی مسیحی و
یهودی کبوتر نماد روح القدس است. نماد خلوص، سادگی و حتی زمانی که شاخهی زیتون
را در منقار دارد و به کشتی نوح می آورد نماد صلح، هماهنگی، امید- خوشبختی است.
در تصاویر حیوانات بالدار نماد غریزه متعالی یعنی عشق است. در باور یونان نماد
عمل عاشقانهی عاشق نسبت به معشوق می باشد. این مفاهیم باعث شده است که کبوتر
اغلب نماد زوال ناپذیری یعنی روح قرار گیرد.
(شوالیه، 1385، ج 4 :
526 و 525)
کبوتر در اشعار امین
پور نماد صلح، دوستی، مهر، آزادی و مردم آزادی خواه فلسطین است.
امین پور، 1388: 236
امین پور، 1388: 497
46
کبوتر
(کفتر)
"
کبوتر در افواه نماد
ساده لوحی است ولی در نگاه شاعرانه نماد عشق می باشد. نمادگرایی عشق را در جفت
کبوتر به وضوح می توان دید در چین باستان نماد بهار میباشد. در زیارتگاهها
نماد حامی و پیام آور صلح و دوستی است. اما از طرف دیگر کبوتر نماد شومی است و
بغبغوی آنها را نماد زاری و نالهی ارواح می دانند. در سراسر نماد گرایی مسیحی و
یهودی کبوتر نماد روح القدس است. نماد خلوص، سادگی و حتی زمانی که شاخهی زیتون
را در منقار دارد و به کشتی نوح می آورد نماد صلح، هماهنگی، امید- خوشبختی است.
در تصاویر حیوانات بالدار نماد غریزه متعالی یعنی عشق است. در باور یونان نماد
عمل عاشقانهی عاشق نسبت به معشوق می باشد. این مفاهیم باعث شده است که کبوتر
اغلب نماد زوال ناپذیری یعنی روح قرار گیرد.
(شوالیه، 1385، ج 4 :
526 و 525)
کبوتر در اشعار امین
پور نماد صلح، دوستی، مهر، آزادی و مردم آزادی خواه فلسطین است.
امین پور، 1388: 236
امین پور، 1388: 497
47
کرکس
"
در میان مایاها نماد
مرگ، باززاینده، تصفیه گر، تبدیل مرگ به زندگی، بارورکننده، در آفریقا و آمریکا
نماد باروری، فراوانی، ثروت، رشد و نمو، تولد و در نمادهای مصری نماد حلقهی مرگ
و زندگی و در یونان نماد پیشگویی است. تیز بینی، دورپروازی، طول عمر و صعود از
دیگر نمادهای کرکس است. (شوالیه، 1385، ج 4 : 544 - 541)
(یاحقی، 1389: 667 و
666)
کرکس در اشعار امین
پور نماد دشمنان اسرائیلی است.
امین پور، 1391: 497
ص: 188
48
کویر
"
کویر: زمین شوره زار
و بی حاصل را گویند که حاصلی جز نمک ندارد و اندک گیاهی در آن رشد می کند در
ادبیات نیز نماد بی حاصلی، خشکی، رنج و سختی و عدم طراوت و سرسبزی است.
(معین، 1386، ج 5 :
3139)
کویر در اشعار امین
پور نماد دنیای شاعر است که در آن سرگردان می باشد و هم چنین کشور ایران در
روزگار بی توجهی به ارزشهاست.
امین پور، 1388: 300
49
گدازه
"
به معنی تودهی
گداخته که از آتشفشان بیرون می آید و در ادبیات نماد سوزش، درد، لاغری، ذوب شدن،
لرزش، تپش و حرارت است.
(معین، 1386، ج 3 :
3200)
گدازه در اشعار امین
پور نماد درد، ناراحتی و خشم است.
امین پور، 1391: 393
50
گرگ
"
گرگ نماد نور، حیوان
خورشیدی، قهرمان، جنگجو، نیای اساطیری، گرگ آبی نماد قدرت نور اورمزدی، سرخ
پوستان گرگ را نماد جنگ می دانند. در چین گرگ آبی نماد نگهبان است. در ژاپن نماد
حامی، در نظر یاکوت های سیبری نماد دارو و مرهم، در اروپا نماد مرگ و ترس است.
در مصر، روم و اروپا نماد جادوگری است.
مرگ و زندگی، هدایت و
راهنمایی، درندگی، شب، غار، دوزخ، مراحل تجربه کیهانی، فجر، دشمن خدایان، هادی
ارواح، وحشت، میل جنسی و ممانعت از دیگر نمادهای جهانی گرگ است.
(شوالیه، 1385، ج 4 :
720 - 714)
(ابراهیمی و دیگران،
1389: 50)
گرگ در اشعار امین
پور نماد ظالم، نابودی ، خشم و کینه می باشد.
امین پور، 1391: 310
51
گل (لاله)
"
گلها اغلب به صورت
الگوی ازلی روح و یک مرکز روحی عرضه می شوند. مفهوم آن ها برحسب رنگ هایشان
گرایش های روانی را آشکار میسازند. زرد نمادگرایی خورشیدی، سرخ نمادگرایی
خونین، آبی نمادگرایی رویاهای غیر واقعی اما تفسیر این گرایشهای روانی بی نهایت
متغیر است.
ص: 189
گل در وجه کلی خود نماد
اصل انفعالی است. از نظر مسیحیت نماد فضایل روح و کمال است. هاینریش خون گل را
نماد عشق و هماهنگی می داند در آیین هندوها نماد اثیر است. در هنر ژاپنی نماد
پیشرفت در هنر است. هم چنین نماد مرحلهی نباتی حیات، ناپایداری حیات، آسمان،
انسان و زمین. تمایل به گل نماد ایمان به خداست.
از نظر بودا نماد
دورهی حیات و کمال است. در جهان سلتی نماد ناپایداری ذاتی مخلوقات.
در میان مایاها یکی
از انواع گل خرزهره نماد زنا است. از یک سو نماد باور به ازدواج و از سوی دیگر
نماد میمون، شرافت، مقام، عطر و اشربه بوده است. گاهی نماد روح، بهار جوانی،
سخن، پاییز و تقواست.
(شوالیه، 1385، ج 4 :
743 و 742)
گل در اشعار امین پور
نماد شهیدان، خانواده شهیدان، مرگ سرخ، تجربه و آگاهی است.
امین پور، 1391: 396
امین پور، 1391: 31
امین پور، 1391:
81و 77 و 31
امین پور، 1391:
488 و 56
امین پور، 1391: 506
51
گل (لاله)
"
گلها اغلب به صورت
الگوی ازلی روح و یک مرکز روحی عرضه می شوند. مفهوم آن ها برحسب رنگ هایشان
گرایش های روانی را آشکار میسازند. زرد نمادگرایی خورشیدی، سرخ نمادگرایی
خونین، آبی نمادگرایی رویاهای غیر واقعی اما تفسیر این گرایشهای روانی بی نهایت
متغیر است.
گل در وجه کلی خود نماد
اصل انفعالی است. از نظر مسیحیت نماد فضایل روح و کمال است. هاینریش خون گل را
نماد عشق و هماهنگی می داند در آیین هندوها نماد اثیر است. در هنر ژاپنی نماد
پیشرفت در هنر است. هم چنین نماد مرحلهی نباتی حیات، ناپایداری حیات، آسمان،
انسان و زمین. تمایل به گل نماد ایمان به خداست.
از نظر بودا نماد
دورهی حیات و کمال است. در جهان سلتی نماد ناپایداری ذاتی مخلوقات.
در میان مایاها یکی
از انواع گل خرزهره نماد زنا است. از یک سو نماد باور به ازدواج و از سوی دیگر
نماد میمون، شرافت، مقام، عطر و اشربه بوده است. گاهی نماد روح، بهار جوانی،
سخن، پاییز و تقواست.
(شوالیه، 1385، ج 4 :
743 و 742)
گل در اشعار امین پور
نماد شهیدان، خانواده شهیدان، مرگ سرخ، تجربه و آگاهی است.
امین پور، 1391: 396
امین پور، 1391: 31
امین پور، 1391:
81و 77 و 31
امین پور، 1391:
488 و 56
امین پور، 1391: 506
52
گیاه هرز
"
گیاهی است که از مواد
غذایی سایر درختان استفاده می کند و به آنها صدمه می زند. در ادبیات نماد
بیهودگی، بی حاصلی، ویرانی، بی نظمی، آسیب، تلف کردن، تبهکاری، فساد و تباهی،
بیکاری، عیاشی و ... است. گیاه هرز در اشعار امین پور نماد دشمنان انقلاب
اسلامی، کشور و ملت ایران خصوصاً منافقین و نیروهای بیگانه است.(شوالیه، 1385،
ج4: 796)
امین پور، 1391
53
لب
"
بخش خارجی دهان که
مرکب از دو قطعهی گوشتی و سرخ است. در ادبیات فارسی نماد شکفتگی، اعتراض،
آگاهی، سخن، رضایت، سکوت، خشم، ناراحتی، تمسخر، شرمساری و ...
(معین، 1386، ج 3 :
3552 و 3551)
لب در اشعار امین پور
نماد اعتراض، فریاد، عدم سکوت و مبارزه است.
امین پور، 1391: 307
ص: 190
54
مرداب
(باتلاق)
"
مرداب(باتلاق) در
اروپا نماد تنبلی و بی حرکتی است و در آسیا نماد هماهنگی، رضایت و سرچشمهی
سعادت است. در اساطیر سومری نماد پیکره ای بی شکل، منفعل و زنانه و در فرهنگ
چینی نماد مکان ماهیگیری است که قدرت آسمان در آن متجلی می شود و یکی از مراکز
معنوی است. در یونان نماد هزار دالان، در آیین بودایی نماد مرحله ای از آیین
است. در روز نماد اتحاد، آرامش و در شب که مارهای سمی از آن دفاع می کنند نماد
خودپرستی و خساست.
بر طبق نمادشناسی
نماد ناخودآگاه، مادر و جای جوانه های نامرئی و در عالم عرفان نماد سکون و عدم
تحرک است.
(شوالیه، 1388، ج 2 :
6 - 4)
مرداب در اشعار امین
پور نماد دشمنان متجاوز و سکون و آرامش برای رسیدن به مرحله ای از عرفان و
خداشناسی می باشد.
امین پور، 1391: 355
55
موج
"
خیزش آب را موج گویند
در ادبیات نماد ناآرامی، حرکت، خروش، اعتراض، بلندی، صعود و نزول ویرانی زندگی ،
مبارزه و ... است.
(معین، 1386، ج 4 :
4423 و 4422)
موج در اشعار امین
پور نماد نابودی، مرگ و حرکت می باشد.
امین پور، 1388: 473
55
موج
"
خیزش آب را موج گویند
در ادبیات نماد ناآرامی، حرکت، خروش، اعتراض، بلندی، صعود و نزول ویرانی زندگی ،
مبارزه و ... است.
(معین، 1386، ج 4 :
4423 و 4422)
موج در اشعار امین
پور نماد نابودی، مرگ و حرکت می باشد.
امین پور، 1388: 473
56
موریانه
"
از نگاه فعالیت او
نماد نابودسازی آهسته و پنهانی و بی رحمانه، در هند نماد حمایتگری و ارتباط است
و در میان کوهپایه نشینان ویتنام نماد ثروت. در فلسفه پیدایش و مذهب دو گون ها و
بامبارها لانهی موریانه نماد آلت زنانهی زمین در مقابل آسمان و ابزارهای
مردانگی زن است. قدرت مرموز، یگانه، یکتا و ...
(شوالیه، 1387، ج 5 :
333 و 331)
موریانه در اشعار
امین پور نماد دشمنان ضعیف و ناتوان داخلی است.
امین پور، 1391 290
57
نور
"
در سنت اسلام نماد
خداوند. در روانشناسی نماد سرخوشی و نشاط است. در مصر باستان نماد زندگی و مرگ
است. در آیین های ماسونی نماد عضویت است. برای دریافت بیشتر نماد نور آن را
مقابل ظلمت بررسی می کنیم.
ص: 191
در خاور دور نور را
نماد آگاهی و معرفت دانسته اند. در چین نماد خورشید و ماه است. بودائیان آن را
نماد اشراق دانسته اند. در اسلام نماد روح، خورشید معنوی قلب حقیقی جهان و آسمان
و برای صلتها نماد شفاعت خدایان آسمانی، شاعران غالیایی آن را نماد خورشید
اهورایی، قدرت الهی، خوف، رجاء، امید، رستگاری، روح القدس، باروری، عشق، حیات،
رحمت، خوشی، عدالت خداوند است.
از نظر کلیسا نماد
عالم علوی و ابدیت است.
(شوالیه،
1387، ج 5 : 469 - 454)
نور
در اشعار امین پور نماد انقلاب اسلامی است.
امین پور، 1391: 493
58
هوای مه آلود
"
هوا یکی از عناصر
اربعه نماد معنویت برخلاف خاک و آب که نماد مادیت هستند. نماد عالم لطیف میان
آسمان و زمین، حشر، حرکت، حیات،عالم غیب و تزکیه، در فلسفهی باطنی اسماعیلی
نماد باروری، روح کل، جایگاه نور، پرواز، عطر، رنگ و ارتعاشات میان ستاره ای،
راه ارتباط میان زمین و آسمان قسمت دوم این کلمه یعنی مه نماد نامعینی و گنگی،
مخلوطی از هوا، آب و آتش از دیگر معانی نمادین هوای مه آلود است. در نقاشی ژاپنی
نماد تیرگی است.
در متون ایرلندی نماد
بی تمایزی، مقدمهی ظهور حق با این توصیف هوای مه آلود نماد نامعینی، تیرگی، بی
تمایزی، نبود نور و روشنی است.
(شوالیه، 1387، ج 5 :
344 و 343 )
همان: 602-600)
هوای مه آلود در
اشعار امین پور نماد فضای پر از ظلم و ستم دوران حکومت پهلوی است.
امین پور، 1391: 492
ص: 192
59
آدم
دینی
و مذهبی
نخستین انسان که با
صفات و القاب خلیفه الله، صفی الله، ابوالوری و ... نام برده است. وجه تسمیه آن
را گروهی ادیم، برخی خاک وعده ای سرخی و گندم گونی دانسته اند.
رنج و گرفتاری او با
خوردن میوه ممنوعه و هبوط به دنیای مادی شروع شد. آدم به سراندیب هبوط کرد و حوا
به جدّه صد سال تنها بودند، پس از آن همدیگر را در عرفات دیدار کردند. آدم در
منی تمنای آمرزش کرد. جبرئیل به او نوشتن، زراعت، بافندگی، خانه سازی و ...
آموخت. وی در متون ادبی و دینی نماد جهالت، ندامت، رنج و سختی، گناه، جدایی و
... است و در متون غربی نماد پیدایش تبار خود، انسان انسان ها، آدم کدمون(خالص)
و نماد خداوند در وجود انسان است.
در تحلیل یونگ آدم
نماد انسان کیهانی و از نظر مسیحیت نماد حکیم پیر، از نظر تحلیل گران آدم نماد
پیشرفت در طریقت فردی، گمراهی در جمع و جدایی خود در شخصیت مجازی.
(یاحقی،
1386 : 36-28)
(شوالیه،
1388، ج 1 : 92 - 85)
آدم
در اشعار امین پور نماد شیفتگی و عاشق بودن می باشد.
امین پور، 1391: 264
60
اسماعیل
"
اسماعیل فرزند
ابراهیم خلیل است که نذر کرد اگر فرزندی داشته باشد او را در راه خداوند فدا
کند. ساره کنیز مصری خود یعنی هاجر را به او بخشید و اسماعیل از او متولد گردید.
ابراهیم خواب دید که به او می گویند فرزندت را ذبح کن. او نیز چنین کرد ولی هر
دفعه طرف پشت کارد می آمد. خداوند قوچی برای قربانی کردن به جای اسماعیل
فرستاد. زیرا در ادبیات فارسی به عنوان ذبیح و نماد پاکبازی که همهی وجود خویش
را در راه خداوند بر طبق اخلاص گذاشت.
(یاحقی، 1386 : 131)
اسماعیل در اشعار
امین پور نماد جانبازی و فرمانبرداری رزمندگان از حق و رهبری است.
امین پور، 1391: 392
ص: 193
61
حرم (معبد)
"
حرم به معنی محل
اسرار نماد دست نیافتنی، پوشیدگی، گنجینه، نور، قداست، ارتباط میان انسان و
الوهیت، عالم ملکوت، خرد و عشق، جهان مادی، جایگاه روح، مرکز دنیا، در دین
بودایی نماد انعکاس سعادت ازلی و آسمانی، بهشت، جهان اصغر و جهان اکبر، رحمت و
برکت، مذبح بخور، خساست کامل خداوندی، زمین، آسمان و ...
(شوالیه،
1387، ج 5 : 295 - 266)
(شوالیه،
1388، ج 3 : 11 و 10)
حرم در اشعار امین
پور نماد سرزمین فلسطین و تقدس می باشد.
امین پور، 1391: 497
62
حسین
(امام حسین)
"
ابن علی بن ابی طالب
سومین امام شیعیان، شهید کربلا، کسی که در برابر حکومت فاسد یزید بن معاویه قد
مردانگی علم نمود و در راه دفاع از اسلام و حقیقت خون خود و گروهی از خاندان
خویش را نثار کرد. در متون دینی و ادبی وی را نماد شجاعت، شهامت، فداکاری، ستیز
با ظلم و جور دانسته اند.
(حلبی، 1367: 462 -
461)
امام حسین در اشعار
امین پور نماد قیام علیه ظلم و انحراف، فداکاری ، فریاد و اعتراض و مرگ سرخ یعنی
شهادت است.
امین پور، 1391: 363
62
حسین
(امام حسین)
"
ابن علی بن ابی طالب
سومین امام شیعیان، شهید کربلا، کسی که در برابر حکومت فاسد یزید بن معاویه قد
مردانگی علم نمود و در راه دفاع از اسلام و حقیقت خون خود و گروهی از خاندان
خویش را نثار کرد. در متون دینی و ادبی وی را نماد شجاعت، شهامت، فداکاری، ستیز
با ظلم و جور دانسته اند.
(حلبی، 1367: 462 -
461)
امام حسین در اشعار
امین پور نماد قیام علیه ظلم و انحراف، فداکاری ، فریاد و اعتراض و مرگ سرخ یعنی
شهادت است.
امین پور، 1391: 363
63
حلاج
"
حسین بن منصور حلاج
عارف قرن سوم که اصل وی از بیضای فارس بود و در واسط بزرگ شد. در حدود سال 299
ﻫ.. ق طریقه و مذهب خاصی اظهار کرد و به نشر عقاید خود پرداخت سرانجام به دستور
مقتدر خلیفه عباسی زندان سپس به قتل رسید.
در ادبیات فارسی
خصوصاً متون عرفانی نماد عشق، ایثار، عدم تعلق به دنیا، آگاهی عرفانی، نور،
افشاگری، شجاعت، شهامت و ... آمده است.
(حلبی،
1367: 300 - 274)
حلاج در اشعار امین
پور نماد حق طلبی، حق گویی و شهید است.
امین پور، 1391: 190
ص: 194
64
مسیح
"
مسیح برای مسیحیت شاه
نمادهاست. نویسندگان در وجود مسیح ترکیب نمادهای بنیادین کائنات را دیده اند از
جملهی این نهادها می توان به آسمان، زمین، باد، طبیعت الهی و بشری، هوا، آتش
های انجیلی، محور و مرکز جهان، برهی قربانی، قادر متعال، صاحب کائنات، کوه جهان
در جلجتا، ترازوی رستگاری، تمام نمادهای قائمیت، نور، مرکز ، معماری کلیسا،
جماعت مذهبی درون کلیسا و ... و برعکس آن صورت شبانهی نماد با درد و عذاب و نزع
و تصلب مسیح ساخته می شود و چگونگی گناه، مصایب و خلل در طبیعت بشری را نشان می
دهد.
نمادهایی چون درد،
رنج، مرگ، اعلام، شکنجه از معانی گوناگون نمادین واژه مسیح هستند.(شوالیه، 1387،
ج 5 : 250 و 246)
مسیح در اشعار امین
پور نماد رأفت، مهربانی و پاکی درون است.
امین پور، 1391: 37
65
هابیل
"
هابیل (جلمیس) فرزند
آدم علیه السلام و برادر قابیل (تلمیس) که به بهانهی پذیرفته نشدن قربانی از
طرف خداوند به دست قابیل کشته شد. در متون دینی و ادبی هابیل نماد رأفت، صلح و
دوستی، فدا شدن، بی گناهی، مرگ، اولین شهید، صداقت، نیکی و مرگ او نماد مرگ
آدمیت و بروز نامردمی.(یاحقی، 1386: 861 - 859)
هابیل در اشعار امین
پور نماد شهید است.
امین پور، 1391: 264
66
یوسف
"
یوسف فرزند یعقوب و
راحیل، پیامبر خداست که نام سوره ای در قرآن به نام وی است. به خاطر حسادت
برادرانش به چاه افکنده شد سپس به بردگی عزیز مصر انتخاب گردید و سرانجام بعد از
مرگ عزیز مصر خود عزیز مصر گردید. در متون دینی و ادبی نماد زیبایی، رأفت،
صداقت، اسارت، بزرگی، اتهام، دانایی، نظم، توانایی، علم الهی، پاکدامنی، هجران،
مظلومیت و ... است.(یاحقی، 1386: 920 - 915)
یوسف در اشعار امین
پور نماد پاکی، آوارگی و تنهایی آمده است.
امین پور، 1391: 335
ص: 195
67
زلیخا
تاریخی
زلیخا نماد خواهش های
نفسانی و تبعیت از نفس اماره است.
(قبادی، 1375: 892 )
زلیخا در ادبیات
فارسی نماد عشق، دلدادگی، اسارت، ناامیدی، ملامت ، پرده دری، هوس، زیبایی، بت
پرستی و ... است
(یاحقی، 1386 : 826-822)
زلیخا در اشعار امین
پور نماد بند و اسارت است.
امین پور، 1391: 264
امین پور، 1391 : 231
68
نمرود
"
لقب عام ملوک
سریانی، پادشاه نبطیان را نمرود می گفته اند. و در اینجا منظور نمرود بن کنعان
که نام او نینوس است.
وی نماد پادشاهی،
خدایی، نابودی، مرگ، سرکشی و طغیان، ستم، شراب، قدرت در عین ضعف ، برافروزندهی
آتش و غرور است. (یاحقی، 1386: 822 - 826) نمرود در اشعار امین پور نماد دشمن
ملت ایران است.
امین پور، 1388: 374
69
سیمرغ
اساطیری
در ادبیات عرفانی
سیمرغ نمادی پر معنا است نماد پیام آوری و حفظ اسرار ، حمایتگری، حکیم شفابخش،
ذات حق، داروی شفابخش و در منطق الطیر نماد جستجوی نفس و ذات حق است.
(شوالیه، 1388، ج 3:
711 و 710)
سیمرغ در اشعار امین
پور نماد دست نیافتنی است.
امین پور، 1391: 211
70
آینه
سایر نمادها
واژهی آینه در زبان
انگلیسی (Speculum) ریشهی واژهی (Speculation) به معنی تاریک اندیشی است در اصل به معنی
رصد آسمان است. حرکت ستارگان به وسیله ی یک آینه صورت می گرفته است. پس آینه به
عنوان یک سطح بازتابنده پشتوانهی نماد گرایی پرباری در زمینهی شناخت و آگاهی
دارد. در آیین هندو نماد جادو و پیشگوست. ابزار اشراق و نماد فرزانگی و آگاهی
است.
در آیین بودا نماد
تعلیم اسرار الهی، اندیشهی الهی، خرد خلاق، انعکاس ماهیت، بازتابنده نور و
روشنایی، در نماد گرایی سیبری بازتاب آسمان و در سنت ودایی
ص: 196
نماد توالی شکل ها،
مدت محدود و همواره متغیر موجودات در چین نماد بی فعلی فرزانگان، شاهبانو،
هماهنگی در وصلت زناشویی.
آینهی شکسته نماد
جدایی، آینهی هشت پر در آماتراسو نماد هماهنگی در کمال.
در ژاپن نماد خلوص
کمال روح، ایزد بانوی خورشید، در نگاه برهمنان به دلیل شباهت آب و آینه، آینه
نماد جادو است. در عرفان اسلامی آینه نماد نمادگرایی هاست. پشت آینه نماد جسم و
روی آینه نماد روح می باشد. در اساطیر ایران جام جم یک آینه بوده و نماد قلب
سالک است.
در قدیم نماد قلب و
زرنگار آن نماد گناه و صیقل نماد تزکیه ی روح. در آیین عروسی نماد واقعیت ذاتی
هر شیء . در تصوف نماد امکاناتی که ذات حق را می تابانند. مبادلهی آگاهی، تفأل،
حفاظت تغییر و تحول، خلوص- صفوت، حقیقت، صمیمت و درون قلب از دیگر معانی نمادین
آینه می باشند.(شوالیه، 1388، ج 1: 333 - 323)
(قبادی، 1375 : 906)
آینه در اشعار امین
پور نماد پاکی ، صداقت، روشنایی، زیبایی، صمیمیت و یکرنگی است.
امین پور، 1391: 37
امین پور، 1391: 48
همان: 78
70
آینه
سایر نمادها
واژهی آینه در زبان
انگلیسی (Speculum) ریشهی واژهی (Speculation) به معنی تاریک اندیشی است در اصل به معنی
رصد آسمان است. حرکت ستارگان به وسیله ی یک آینه صورت می گرفته است. پس آینه به
عنوان یک سطح بازتابنده پشتوانهی نماد گرایی پرباری در زمینهی شناخت و آگاهی
دارد. در آیین هندو نماد جادو و پیشگوست. ابزار اشراق و نماد فرزانگی و آگاهی
است.
در آیین بودا نماد
تعلیم اسرار الهی، اندیشهی الهی، خرد خلاق، انعکاس ماهیت، بازتابنده نور و
روشنایی، در نماد گرایی سیبری بازتاب آسمان و در سنت ودایی نماد توالی شکل ها،
مدت محدود و همواره متغیر موجودات در چین نماد بی فعلی فرزانگان، شاهبانو،
هماهنگی در وصلت زناشویی.
آینهی شکسته نماد
جدایی، آینهی هشت پر در آماتراسو نماد هماهنگی در کمال.
در ژاپن نماد خلوص
کمال روح، ایزد بانوی خورشید، در نگاه برهمنان به دلیل شباهت آب و آینه، آینه
نماد جادو است. در عرفان اسلامی آینه نماد نمادگرایی هاست. پشت آینه نماد جسم و
روی آینه نماد روح می باشد. در اساطیر ایران جام جم یک آینه بوده و نماد قلب
سالک است.
در قدیم نماد قلب و
زرنگار آن نماد گناه و صیقل نماد تزکیه ی روح. در آیین عروسی نماد واقعیت ذاتی
هر شیء . در تصوف نماد امکاناتی که ذات حق را می تابانند. مبادلهی آگاهی، تفأل،
حفاظت تغییر و تحول، خلوص- صفوت، حقیقت، صمیمت و درون قلب از دیگر معانی نمادین
آینه می باشند.(شوالیه، 1388، ج 1: 333 - 323)
(قبادی، 1375 : 906)
آینه در اشعار امین
پور نماد پاکی ، صداقت، روشنایی، زیبایی، صمیمیت و یکرنگی است.
امین پور، 1391: 37
امین پور، 1391: 48
همان: 78
71
ایستگاه
"
ایستگاه حرکت نماد
ناخودآگاه ما است. ایستگاه عزیمت جایی است که نقطه ی حرکت برای تکامل معاملات
جدید مادی، روانی و روحی ماست. نماد مرکز رفت و آمد به همه ی جهات، نماد خود،
مرحله ای از عمر انسان و سرنوشت اوست.(شوالیه، 1388، ج 4: 440)
ایستگاه در اشعار
امین پور نماد هستی و جهان مادی است.
امین پور، 1391: 8
72
پاک کن
"
پاک کن ابزاری که
سیاهی ها را با آن پاک می کنند بیشتر نماد دو سویه دارد هم در وجه مثبت به کار
می رود و هم منفی در صورت مثبت نماد پاکی، روشنی، عدم آلودگی و سفیدی و صورت
منفی آن نابودگر حقیقت و واقعیت است که به صورت نوشتار بیان شده است.
(معین، 1386، ج 1:
671)
پاک کن در اشعار امین
پور نماد ظالم و ستمگر است.
امین پور، 1391: 492
ص: 197
73
پرواز
"
پرواز در اسطوره ها
و رویاها نماد میل به صعود، جستجوی هماهنگی درونی و فراگذشتن از برخوردها و
درگیری هاست خواب پرواز نماد نداشتن قدرت، گریز از خود، عروج به آسمان پس از
مرگ، حرکت به سوی تقدس ، در وجه ظلمانی آن نماد لذت حاصل از انزال، آزادی، رهایی
و پیوستن به ملکوت.
(شوالیه، 1388، ج 2:
208)
(شوالیه، 1385 ، ج 4
: 257 و 256 )
پرواز در اشعار امین
پور نماد آزادی، رهایی و جدا شدن از دنیا و پیوستن به ملکوت است.
امین پور، 1391: 29
امین پور، 1391: 162
74
پنجره
"
پنجره به عنوان
منفذی برای ورود نور و هوا نماد پذیرندگی است. پنجره گرد نماد پذیرندگی طبیعت،
چشم و آگاهی و پنجره ی مربع نماد پذیرش مادی و زمینی بر خلاف دریافت های آسمانی.
ارتباط، آزادی، رهایی
از محدودیت، تاریکی، خفقان و ... از دیگر معانی نمادین پنجره هستند.(شوالیه،
1388، ج 2: 256)
پنجره در اشعار امین
پور نماد آزادی صهیونیست ها و ارتباط است.
امین پور، 1391: 218
75
تبر
"
تبر با توجه به
خصوصیاتش یعنی ضربه زدن صدا دار بودن چون رعد و درخشان بودن چون برق همانند
صاعقه و باران نماد باروری است در میان مایاها، آمریکای معاصر، چینیان، دوگون
ها و بامبارهای مالی نیز نماد باروری است.
قدرت باران سازی، قطع
باران، قدرت، نابودی، نفوذ، رسوخ مادی و معنوی، وسیله ی رهایی، خشم، نابودی،
جدایی و وصل در ازدواج از دیگر معانی نمادین تبر می باشد . تبر دو دم نماد دو
طبیعت حضرت مسیح، مرکز یک ائتلاف، بیان یک تداوم، محور هستی، وسیله ی ورود به
اندرون، مرکز و رسیدن به معرفت.(شوالیه، 1388، ج 2: 317 -314)
تبر در اشعار امین
پور نماد دشمن نابودگر و از بین برنده است.
امین پور، 1391: 325
75
تبر
"
تبر با توجه به
خصوصیاتش یعنی ضربه زدن صدا دار بودن چون رعد و درخشان بودن چون برق همانند
صاعقه و باران نماد باروری است در میان مایاها، آمریکای معاصر، چینیان، دوگون
ها و بامبارهای مالی نیز نماد باروری است.
قدرت باران سازی، قطع
باران، قدرت، نابودی، نفوذ، رسوخ مادی و معنوی، وسیله ی رهایی، خشم، نابودی،
جدایی و وصل در ازدواج از دیگر معانی نمادین تبر می باشد . تبر دو دم نماد دو
طبیعت حضرت مسیح، مرکز یک ائتلاف، بیان یک تداوم، محور هستی، وسیله ی ورود به
اندرون، مرکز و رسیدن به معرفت.(شوالیه، 1388، ج 2: 317 -314)
تبر در اشعار امین
پور نماد دشمن نابودگر و از بین برنده است.
امین پور، 1391: 325
ص: 198
76
تیغ (شمشیر)
"
شمشیر بیش از هر چیز
نماد وضعیت نظامی است پس با این توصیف نماد قدرت دو سویه است. سویه منفی آن نماد
نابودگر و سویه مثبت آن در مورد بی عدالتی و خرابکاری است که عدالت و امنیت را
برقرار می کند. سلطنت، قدرت، جنگاوری، کلمه، جداکننده، نور، صاعقه، کسب آگاهی،
رهایی، نابودی جهل، ازدواج آب و آتش از دیگر معانی نمادین شمشیر می باشد.
در چین قدرت خاقان،
سلاح مرکز و در میان یستها نماد فعل و انفعال در سنت تورانی نماد قحطی، وبا،
هجوم، نگهبانی، نفوذ، دخول، تصمیم گیری، حل مشکل، قطع مشکل، عقل، اتصال،
خورشید، آتش تزکیه کننده و حقیقت منور است. در مسیحیت ایمان کاتولیک.
(شوالیه، 1385، ج 4: 90-
84)
تیغ در اشعار امین
پور نماد نابودی و مرگ است.
امین پور، 1391: 492
77
جاده
"
جاده نماد ارتباط،
اگر پشت سر باشد نماد گذشته و اگر پیش رو باشد نماد آینده. اگر به طرف آسمان
باشد نماد ارتباط یا ملکوت است. اگر به سمت دره باشد نماد سقوط و هلاکت است. اگر
مه گرفته باشد نماد ارتباط نادرست است و آینده ای نامعلوم را به ذهن می رساند.
(رضایی جمکرانی،
1378: 146)
جاده مه آلود در
اشعار امین پور نماد ارتباط نادرست، گمراهی، عدم نور و روشنایی و به طور کلی
نماد شرایط نامناسب برای راهنمایی است.
امین پور، 1391: 236
78
چراغ
"
نماد چراغ به تابش
نور بستگی دارد، چراغ حامی نور و نور جلوه ی چراغ است. چراغ از نظر تبتی ها نماد
عامل فرزانگی، خدا، نور و صفت خداوندی است که در امام متجلی است به عقیده هوی
ننگ نماد تعلیمات ذن، در آیین بودا نماد انتقال زندگی، زنجیره ی زندگیهای
متوالی و رهایی از زنجیر است در مغرب زمین نماد تقدس، زندگی شهودی تعبیر می شود.
ص: 199
در غرب نماد واقعی حضور خداوند است. در تفکر هندو تاوان دادن چراغ نماد دور کردن
تفکر کفرآمیز در میان بربرها نماد تولد است. روغن چراغ نماد اصل حیات است.
در میان مسیحیان نماد
قربانی، عشق و حضور است.
(شوالیه، 1388، ج 2:
495-492)
چراغ در اشعار امین
پور نماد روشنایی و راهنماست.
امین پور، 1391: 400
79
دیوار
"
دیوار یا بارو حصاری
است که جایی را محصور می کند پس با این توصیف دو وجه منفی و مثبت دارد از یک سو
نماد امنیت است و از دیگر سو نماد محدودیت. در هند نماد رفعت، دفاع و جدایی،
دیوار رویداد روانی دو گانه دارد. امنیت، کلافگی، نفس تنگی، دفاع، زندان و ...
(شوالیه، 1388، ج 3: 298-296)
دیوار در اشعار امین
پور نماد مانع ارتباط و انسانهای بی ایمان است.
امین پور، 1391: 338
امین پور، 1391: 16
ص: 200
ردیف
عنوان
عنصر
تشکیل دهنده
معنای
نمادین
نشانی
شعر
1
آب
پدیده طبیعی
آب نماد تزکیه و
تطهیر، زندگی و حیات است.«معانی نمادین آب را می توان در سه مضمون اصلی خلاصه
کرد: چشمه ی حیات، وسیلهی تزکیه و تجدید حیات. در آسیا آب شکل جوهری ظهور، اصل
حیات و عنصر تولد دوبارهی جسمانی و روحانی است. آب نماد باروری، حکمت، برکت و
فضیلت است.»
(شوالیه، 1387، ج1: 4-2)
آب نماد زندگی معنوی
و ذات خداوندی است که توسط خداوند عطا می شود اما اغلب انسان ها آن را رد می
کنند.
آب به خودی خود
فضیلتی تزکیه کننده در بر دارد به همین دلیل مقدس شمرده می شود و از این روست که
برای غسل و طهارت به کار می رود؛ با این فضیلت است که آب آلودگی را می زداید.
(همان، 12 و 11)
آب در اشعار سید حسن
حسینی نماد پاکی، روشنی و انعطاف پذیری که بیشتر جنبه دینی دارد..
حسینی،
1388: 35
همان:
60
همان:
81
2
آبی
"
رنگی معنوی است که مفهوم بی
انتهایی و وسعت را به یاد می آورد .«آبی یکی از ژرف ترین رنگ هاست. نگاه، بدون
اینکه به مانعی برخورد کند در آب فرو می رود و تا بی نهایت پیش می رود گویی در
مقابل حریم جاودانهی رنگ باشند، آبی غیر مادی ترین رنگهاست و هر آنچه به آن
بستگی دارد را غیر مادی می کند. آب راه بی نهایت است. جایی که واقعیت به تخیل
تغییر شکل می دهد. آبی مفهوم ابدیتی و متفرعن را القا می کند که ابر انسانی و
غیر انسانی است.
(شوالیه، 1378، ج 1 : 43-42)
آبی در اشعار حسینی نماد
قداست و معنویت است.
حسینی،
1391: 72
3
آتش
"
اغلب وجوه نمادگرایی
آتش در فلسفهی هندو خلاصه شده است یعنی جایی که آتش از اهمیت خاصی برخوردار
است. آگنی، ایندره و سورِیَه، آتش های عالم خاکی، برزخی و آسمانی هستند؛ یعنی
آتش معمولی، صاعقه و خورشید.
ص: 201
دریی چینگ آتش نماد
اشتیاق و نفسانیات مخصوصاً عشق و خشم که با قلب سروکار دارد، نماد روح که در ضمن
نفخه است و نماد معرفت شهودی که در گیتا از آن سخن رفته است.
(گیتا، 10 : 4 یا 27
: 4 )
آتش نماد الهی اصل
آیین مزدیسنا است. نماد تطهیرکننده و مولد، از غرب تا ژاپن گسترده بوده است. در
آیین مسیحیت نماد زندگی دوباره زیرا اجساد را با گذراندن از کوره آهنگری دوباره
زنده می کردند. در چین نماد جاودانگی. در آیین دائو نماد رهایی زیرا با وارد شدن
در آتش خود را از قیودات بشری رهایی می بخشیدند.
نماد جاودانگی، تطهیر
که نماد آن سمندر است . در سراسر جهان از جمله ایران باستان نماد اثبات بی گناهی
بوده است.
بودا آتش را نماد
رسوخ کننده و نابودکننده می داند زیرا از نگاه او آتش هم دانش رسوخ کننده و هم
اشراق و نابودی پوشش تن است.
در آیین عرفانی فوبله
نماد صعود برخلاف باران که نماد نزول است است. دروئیدها آتش را نماد محافظت در
برابر بیماری ها می دانستند در ایرلند نماد خورشید و عید پاک بت پرستان است. در
فرهنگ های زراعی آتش نماد زندگی و سرسبزی دوباره بیان شده است.
در آیین چورتی ها
نماد ذات الهی است آنان قلب پرندگان را نماد ذات الهی می دانند و آن را آتش می
زنند. در آیین سرخپوستان نماد زندگی دوباره است و در آیین سرسپردگی نماد مرگ و
باززایی است.
در میان بامباراها
آتش اهریمنی نماد عقل بشری است و آتش اهورایی نماد عقل رحمانی. در بعضی جسد سوزی
های آیینی نماد ناقل از دنیای زندگان به مردگان است. در سراسر جهان نماد عمل
جنسی است زیرا آتشی که از طریق مالش بدست می آید به عنوان ثمرهی یک وصلت جنسی
است.
میرچاالیاده آن را
نماد چندوجهی می داند هم نماد الهی و هم نماد شیطانی. باشلار آن را نماد عشق می
داند زیرا از نظر علمی عشق را عامل تولید آتش می دانند.
ص: 202
شعلههای آتش نماد
باروری، تطهیر و اشراق هستند مانند شعاع های خورشید. آتش همراه با دود نماد خفگی
، نابودی، سوزش و پاره کردن است مانند آتش هوس، آتش مجازات، آتش جنگ.
پل دیل آتش را نماد
خرد، آتش بالارونده نماد معنویت. شعلهی لرزان آتش از یک سو نماد عقل و از دیگر
سو نماد فراموش کننده روح (فراآگاهی)، آتش روشن کننده نماد تخیل و جنب و جوش است
نماد ناخودآگاه، حفرهی زیرزمینی، جهنم، تفکری عصیان زده و نماد تمامی شکل های
روانی سیر قهقرایی.
آتش نماد نور و حقیقت
است. زمانی که تطهیر از طریق فهم باشد بر خلاف آب که نماد تطهیر امیال است.
(شوالیه، ج 1 : 63- 59)
آتش در اشعار حسینی
اغلب وجهی منفی دارد مانند: نابودی، سوزندگی، مرگ، جنگ و نیستی است.
حسینی، 1388: 31
حسینی، 1391 : 71
4
آذرخش
"
آذرخش نیز مانند آتش
نماد نابودکنندگی است ولی در بیشتر مواقع این نابودی شامل نیروهای شر است. آذرخش
همچنین نماد«تنویر معنوی، تنویر افکار، وحی، نزول قدرت، درک ناگهانی حقیقت از ورای
زمان و مکان و نابودی جهل» است.(کوپر، 1392 ، ذیل واژهی آذرخش)
آذرخش نیز در اشعار
حسینی نماد نابودی ، سوزندگی و مرگ و نیستی می باشد.
5
آسمان
"
آسمان یک نماد جهانی
است، با این توصیف نماد خالق جهان، باروری، عالم به غیب، صاحب خرد بی پایان،
تنظیم کننده قوانین مذهبی، ماوراء، قدرت برتر بقا، قداست، غیرقابل دسترسی، بی
نهایت بودن، خلقت معنوی، زوال ناپذیر، انقلاب، پدر شاهان و صاحبان زمین. مثلاً
در چین امپراطور پسر آسمان است. نماد نظم کیهان، ماورایی الهی، خاستگاه نور،
پاسدار رازهای تقدیر، عظمت نفوذناپذیر، اقامتگاه خدایان، قدرت خداوندی ،
ص: 203
سلسله
مراتب مراحل معنوی، نیروی مولد، جانشین خداوند در مکاشفات، تجدید جهان، معماری
مقدس، قلمرو ستارگان غول های اسکلت وار، چهارصد پاسدار آسمان، ارواح برگزیدگان،
مارهای آتشین، چهار باد، غبارها و خدایان آسمان نماد آگاهی، مطلق آرزوهای بشری و
روح جهان است.(شوالیه، 1377، ج 1 : 197- 186)
آسمان در اشعار حسینی
آسمان نماد معنویت، قداست، پاکی و عالم برتر است.
حسینی، 1391 : 44
حسینی، 1391 :
38 و 37
حسینی، 1391 : 13
6
آفتاب
"
آفتاب در اشعار
حسینی نماد روشنایی، امید، معنویت و آگاهی است.
حسینی، 1391 :
85 و 84
7
آلاله(لاله)
"
در ادبیات خصوصاً
دفاع مقدس و اشعار حسینی نماد شهیدان، رزمندگان، بازماندگان و خانواده شهیدان
است.
نماد آفتاب(خورشید)
چندوجهی است. نماد خود خداوند، مظهر الوهیت، باروری، چشم سحر، سوزاننده و کشنده،
زندگی، مرگ، راهنمایی، نور، گرما، باران، نابود کننده، موجد خشک سالی، مرکز
هستی، قربانی کردن، نماد مایاها در تصاویر کیهانی، تناوب مرگ و زندگی دوباره،
رستاخیز و جاودانگی به دلیل مدار روزانه و سالانه، درخت جهان، درخت زندگی، قلب
جهان، جایگاه برهما، ذات کل.(شوالیه، 1378، ج3 : 118 و 117)
گل سرخ رنگ به شکل
جام است که در عربی شقایق النعمان نامیده می شود. در زبان فارسی گاهی آن را
آذریون یا آذرگون گفته اند. نُعمان در عربی به معنی خون است و لاله به مناسبت
رنگ سرخ خود «نعمان» خوانده شده است، یعنی لالهی خون رنگ. لالهی نعمانی به
دلیل شباهت به جام شراب جام می گفته شده است.(یاحقی، 1389 : 718-716)
حسینی، 1388: 45
حسینی، 1388: 18
ص: 204
8
اقیانوس
"
اقیانوس به دلیل
گستردگی نماد بی مرزی نخستین است. نماد زایش و تولد خصوصاً تولد جزایر، نماد
پیدایش، شربت جاودانگی، نماد جوهر الهی در آیین بودا، دانته و متصوفهی اسلامی
است. در آیین دائو نماد عظمت و بزرگی، از نظر ابن مشیش نماد حلوت الهی و از نظر
بگین ها نماد شادی و جلال خداوندی است. در مکتب تنتره نماد ذات کل، در مهایانه
نماد بدن اشراق یافتهی بوداست. نماد خلاء، اشراق ، خشم عالم درون و خلقت
خدایان.
شوالیه، 1378، ج 1:
217- 215)
اقیانوس در اشعار
حسینی، نماد عظمت، بی کرانگی، معنویت و ذات خداوندی است.
حسینی، 1393: 92
حسینی، 1393: 19
9
باد
"
نماد باد چند وجه
دارد به دلیل انقلاب درونیش نماد بی ثباتی، ناپایداری و بی استحکامی است. از نظر
تیتان ها نماد خشونت است. چون مترادف با نفخه است نماد روح ، جوهر روحی و مبدأ
الهی است. نماد پیک الهی از نظر قرآن و زبور. در نماد گرایی هندو شهنشاه اقلیم،
لهیب آتش، روح القدس و در چین نماد تفأل است. از نظر مانوها نماد نور، در سنت
اوستایی نماد پشتیبان جهان، تنظیم کننده توازن جهانی و اخلاقی. در سنت اسلامی
نماد موکل آب و نگاهبان، حمل کننده آب، در سنت تورانی نماد نفخهی خداوند و قدرت
الهی است. در میان یونانیان نماد خدایان. بادهای دروئیدی نماد جادویی هستند. از
نظر عرفا نماد معنویت، نور، وسیلهی آگاهی، روح و نیروی پر قدرت . نماد زندگی و
تازگی از نظر رمانتیک ها
(شوالیه، 1387، ج 2 :
11-6)
باد در اشعارحسینی
نماد رهایی و رمز آزادی، پیام آوری، شوکت و عظمت.
حسینی، 1393: 92
حسینی، 1393: 32
10
باران
"
باران، در سراسر جهان
نماد اثرات آسمانی بر روی زمین است. نماد باروری در عرفان اسلامی نماد فرشته های
آسمانی است.
نماد حاصلخیزی و
زندگی دوباره، رحمت، حکمت، جاودانگی، شکوفایی، نور، آسمان، طلا.
ص: 205
در سنت سرخ پوستان
آمریکا نماد تخم خدای توفان و رگبار، در تمدن های زراعی نماد باروری است. در
آیین اینکاها نماد پاکی است. در هند نماد آتش (برق آسمان) و رحمت الهی.
(شوالیه، 1387 ، ج 2
: 22-17)
باران در اشعار حسینی
نماد قداست، رحمت، پاکی، عظمت، معنویت اخلاقی دینی و استعاره ای نمادین از وجود
حضرت مهدی.
حسینی، 1388: 13
همان: 3
همان: 38
همان: 126
11
باغ
"
باغ: نماد بهشتی،
مرکز کیهان، بهشت آسمانی، مرحلهی معنوی، انعکاس جوهری جهان، بارداری و زایش،
تجملات و تزئینات، قدرت انسان بر طبیعت نیمه وحشی، کشت و زرع، امری فکری شده در
مقابل امری خودجوش، نظم، آگاهی، معنویت، شباهت، طراوت، زیبایی، حرکت، رویش، صفا
و الفت، عطر، رویایی جهانی، از نظر مولانا نماد روح و ازل، از نظر قرآن نماد
سعادت ابدی، از نظر لویی مایسنیون نماد عرفان، ازدواج حکمت ایرانی با خرد تمثیلی
درخت، در تمدن سرخ پوستان نماد الگوی جهان، رویش و کشت پدیده های زنده و درونی،
تکامل جسمانی و عشق.
(شوالیه، 1387، ج2 : 50-41)
باغ در اشعار حسینی
نماد آرمان و اندیشه های حق طلبانه و یا نمادی برای کشور ایران.
حسینی، 1388: 16
همان: 26
12
بال
"
نماد پرواز،سبکی،
خروج از جسمیت و آزادی، حال روح و مادهی روحانی، گذر بر جسم اثیری، قدرت، در
سنت مسیحی نماد نفخه و روح، در انجیل نماد معنویت، نماد جابجایی و رهایی از محل
سکونت و ارتقا به مرحلهی معنوی متناسب، نماد عروج، مسافر، رویای سفر، پویایی و
آزادی در نیروهای خلاق.
(شوالیه، 1388، ج 2
: 61-57)
بال در اشعار حسینی
نماد صعود، عروج، رسیدن به مرحلهی کمال و نماد مبارزه ، قدرت است و سکون است .
حسینی، 1388: 12
همان: 136
همان : 40
حسینی، 1392: 38
حسینی، 1388: 87
ص: 206
13
برف
"
برف در اشعار حسینی
نماد فضای خفقان آلود پیش از انقلاب است.
آب منجمد که به صورت
بلورهایی به شکل منشور مسدس القاعده متبلور می گردد و در فصل سرما از ابرها به
زمین فرو می ریزد. رنگ آن سفید است.
(معین، 1386، ج1 :
506)
حسینی، 1388: 87
14
بهار
"
فصول به طرق گوناگون
در نقاشی ها عرضه شده اند بهار به وسیلهی یک بره، بزغاله، بوتهی گیاه و یک تاج
گل نماد زایش، رویش، پرورش و طراوت است و متعلق به هرمس نماد پیک خدایان.
توالی فصول، نماد
زندگی، مراحل حرکت، تولد، شکلگیری، پختگی، زوال، بازگشت ابدی و نماد تناوب دورهیی
و شروع همیشگی.
(شوالیه، 1385 ، جلد4
: 393 و 392)
بهار در شعر مقاومت
بعد از انقلاب حسینی نماد آغازی دوباره، آمدن زیبایی و خوبی بعد از زشتی و پلیدی
و زندگی بعد از مرگ است. شروعی مجدد برای یک زندگی و به سوی کمال.
شاعر گاهی این واژه
را در نماد طراوت، شکوفایی و خرمی و بوی خوش به کار برده است.
حسینی، 1388: 11
حسینی، 1388: 37
حسینی، 388: 13
حسینی، 1388: 84
15
پاییز
(خزان)
"
فصول به طرق گوناگون
در نقاشیها عرضه شده اند. پاییز به وسیلهی یک خرگوش، شاخهی مو، شاخهی پر از میوه
نماد نعمت، برکت و نتیجهی یک دوره تلاش و سرزندگی است.
پاییز متعلق به
دیونوسوس خدای تاکستان ها توالی فصول نماد ضرباهنگ زندگی و مراحل حرکت و رشد چون
تولد، شکلگیری، پختگی،زوال، بازگشت ابدی و نماد تناوب دروه یی و شروع همیشگی
است.
(شوالیه، 1387، جلد 4
: 393 و 392)
پاییز در اشعار
حسینی، نماد مرگ، فقدان، معنویت، ناامیدی و دنیاست که شهیدان با سفری سرخ از آن
گذر می کنند.
حسینی، 1393: 53
همان : 25
حسینی، 1388: 16
ص: 207
16
پر
"
در شمنی گری پر نماد
عرج آسمانی، دیده داری و غیب گویی است در بسیاری از تمدن ها وابسته به نمادگرایی
قمری و نشانهی رشد گیاهان است. نزد ایروکوآها پر نماد نیایش برای رویش است. در
میان سرخپوستان نمادگرایی دوگانه دارد یکی نیروی عروج و دوم نیروی رویش. در جشنهای
اعتدال ربیعی نماد نذر نیاکان است. نماد جلوگیری از دعواها، تقویت، باروری،
تولید، حفاظت در برابر ارواح خبیثه، در استرالیا نماد خود مرغ است. نیروی
جادویی، تزیین، قدرت، آزادی و استمرار حکومت ، در میان مصریان نماد عدالت و از
نگاه مفسران نماد قربانی است.
(شوالیه، 1387، ج 2 :
184-182)
پر در اشعار حسینی
نماد پرواز، قدرت، آزادی، صعود و عروج به کار رفته است.
حسینی، 1388: 26
همان: 347
17
پروانه
"
پروانه نماد سبکی،
ناپایداری، عشق در سوختن، در ژاپن نماد زن، دو پروانه نماد سعادت در زندگی
زناشویی است. به دلیل لطافتش نماد روح مسافر است و دیدن پروانه نماد دیدار با یک
آشنا یا مرگ یا قوم و خویش است. نماد زندگی دوباره، در جهان چینی- ویتنامی نماد
عمر طولانی در ارتباط با گل داوودی نماد پاییز است. در ایرلند نماد روحی رها شده
از پوشش جسمانی که نیک سگال و بختیار شده است. نماد زیبایی، شادی، سلامتی. در
میان آزتک ها نماد روح یا نفخهی حیات، روح یک جنگجو به دلیل آتش خورشیدی و
روزانه در مکزیک نماد خورشید سیاه و آتش اهریمنی پنهان، مرگ و زندگی، مرکز جهان،
زندگی دوباره و خروج روح از جسم .
(شوالیه، 1388، ج 2 :
213- 209)
پروانه در اشعار
حسینی به خاطر طبعش نماد تولد مجدد با توجه به جثه سبکش نماد روح، شهادت ،
جانبازی و حرکت به سوی روشنایی و نور.
حسینی، 1388: 78
حسینی، 1388: 44
ص: 208
18
پولاد
"
پولاد آهنی سخت دارای
زغال، از چدن به دست می آید. بسیار سخت و شکننده، در حرارت زیاد قابل انعطاف است
و زودتر از آهن گداخته می شود.
پولاد، همانند طبیعتش
در اشعار حسینی نماد سختی، استحکام، پایداری و استقامت است.
(معین، 1386، ج 2:
2586)
حسینی، 1388: 116
همان : 119
همان: 146
19
جنگل
"
جنگل نماد رازآمیز
بودن، توحش، قدرت، زندگی و مرگ توأمان، جرم، برکت و خیر، ربط و پیوند، واسط میان
زمین و آسمان، مادر، اضطراب، آرامش، فشردگی قلب، پیوستگی خاطر، کوه، دریا، هوا،
ساکت، سبز، مخفی، پر سایه، اقیانوس ، ناخودآگاه.
(شوالیه، 1387، ج 2 :
456-452)
جنگل در اشعار حسینی
نماد خطر و مرگی نزدیک به وقوع است. او با آوردن این واژه حالتی رازآمیز را
بازگو و در عین حال، اتفاقی در شرف وقوع را به مخاطب گوشزد می کند.
حسینی، 1388: 150
20
چلچله
"
چلچله را پیک بهار
دانسته اند. در عهد باستان برای رفت و برگشت پرستو زمانی معین را مشخص کرده اند
روز بازگشت آن را اعتدال ربیعی مصادف با جشن های باروری دانسته اند و ارتباط با
افسانه هایی دارد که دختران با خوردن تخم پرستو بارور می شدند پسمی توان آن را
نماد پیک بهار، سفر و باروری دانست. نماد بازگشت ابدی و اعلام رستاخیز است. با
توجه به افسانه های سلتی نماد باروری، تناوب و بهار می باشد. برای بامبارهای
مالی پرستو نماد باروری ، خلوص و تزکیه است.
در اسلام پرستو نماد
چشم پوشی واگذاری و مصاحبت نیکو است برای ایرانیان چلچله ، پرستو نماد تنهایی،
هجرت و جدایی است.
(شوالیه، 1388: 191-189)
با توجه به طبیعتش
نماد هجرت و دوری است در ادبیات دفاع مقدس خصوصاً اشعار حسینی نماد رزمندگان و
اسیران جنگی است که پس از دوری و جدایی از خانه و کاشانه خود به وطن بازمی
گردند.
حسینی، 1393:
25و 24
ص: 209
21
چشمه
"
چشمه از نظر جهانی
نماد قداست است زیرا اولین مادهی کیهانی اساسی است که بدون آن باروری و رشد
امکان پذیر نیست. چشمه نماد مادری است. نماد پاکی و خلوص است نماد زندگی،
جاودانگی جوانی و دانش است. در میان غالیها چشمه نماد خدایانی است که شفا می
دهند و جنگجویان مرده را زنده می کنند. در میان ایرلندی ها نماد شفادهندگی است
زیرا زخمی های توآتاده دان را در چشمه می انداختند تا شفا یابند. دیانسخت خدای
پزشکی از تمام گیاهانی که در ایرلند می رویند قلمه ای در چشمه کاشته بود در این
حالت چشمه نماد احیا و تزکیه است.
در آیین سلتی نماد
دلیری و شجاعت است زیرا هر کس از آن بنوشد به گروه دلیران وارد می شود در فرهنگ
های سنتی نماد مبدأ زندگی، مبدأ تمام هستی، فرشته ، قدرت، برکت و تمام نیک بختی
ها، آگاهی، فراموشی در یونان باستان با نوشیدن آب لته یا چشمهی فراموشی تمامی
خاطرات قبلی زندگی خود را از یاد می بردند.
از نظر یونگ چشمه
نماد روح، مبدأ زندگی درونی و نیروی معنوی است. در میان ژرمن ها چشمه میمیر نماد
دانش است.
(شوالیه، 1388، ج 2 :
527 - 523)
چشمه در اشعار حسینی
نماد وجودی مبارک و پر برکت، پاکی و زندگی، به کار رفته است.
حسینی، 1388: 46
22
خاک
"
خاک نماد جوهره و ذات
آفرینش انسان، نماد تولد و باروری است نماد وظایف مادرانه، در مذهب ودایی نماد
مادر، سرچشمهی وجود و زندگی و پشتیبان در مقابل تمام قوای نابودگر. در برخی
قبایل آفریقایی رسم خوردن خاک رواج داشته که نماد همذات پنداری است، قربان کننده
خاک را می بیزد.
زن حامله خاک را می
بلعد که نماد تقدس بوده است. در خاکسپاری دینی خاک نماد شفا، تقویت و نوزایش
است. خاک خشک نماد زن بارور است.
ص: 210
نماد مادر ودایهی
تمام امت ها. از نظر پل دیل سطح زمین نماد انسانی به عنوان موجودی آگاه است و
زیر زمین نماد ناخوداگاه . تمام زمین نماد آگاهی.
(شوالیه، 1388 ، جلد
3 : 467-461)
خاک در اشعار حسینی
گاهی نماد فروتنی و گاهی نماد فرومایگی و پستی است.
حسینی، 1388: 146
23
خاکستر
نمادگرایی خاکستر قبل
از هر چیز بر این واقعیت مبتنی است که نهایتاً ارزش بازمانده و تفاله را دارد.
پس در رابطه با روح و جسم انسان نماد جسم است. در آیین مسیحیت نماد پوچی و بی
ارزشی و رمز چهارشنبه، نماد قطع علاقه از بی ثباتی های دنیایی، در سنت های چینی
خاکستر خیس به عقیده ی لیو- دسو نماد مرگ است.
نماد خاموشی مشغلهی
ذهنی است. خاکستر در صومعه های مسیحی نماد بازگشت ابدی بوده است زیرا مرده را
هنگام مرگ بر روی خاکستر می خواباندند. خاکستر در میان مایا- کیشه نماد فوق
طبیعی دارد و به جوانه زدن و بازگشت متناوب زندگی ظاهری تعبیر می شود. در میان
چورتی ها نماد زنده شدن و مقابله با ارواح خبیث مقابله با گندیدگی، زنگ زدگی و
هر خطر دیگر. در سنت مسیحی نماد تقدس است.
(شوالیه، 1388، ج 3 :
57-55)
خاکستر در اشعار
حسینی نماد نابودی و از بین رفتن است.
حسینی، 1388: 179
همان: 209
24
خروس
"
خروس نماد غرور است و
این را در رفتار آن می توان دید. در سراسر جهان نماد خورشید است زیرا بانگ خروس
طلوع خورشید را نوید می دهد. در نزد ژاپنی ها نماد شهامت است. رفتار خروس باعث
شده است که آن را نماد پنج فضیلت بدانند. فضیلت عرفی به خاطر تاجش که صفت عالی
جناب را به او می بخشد، فضیلت نظامی به خاطر سیخک پایش، فضیلت شهامت به خاطر
رفتارش در جنگ، فضیلت احسان، زیرا غذای خود را با مرغان تقسیم می کند، فضیلت
اعتماد به نفس، زیرا با اطمینان بر آمدن روز را نوید می دهد.
نماد نابودی اثرات
شوم چون رفتن شب و آمدن روشنایی را نوید می دهد.
ص: 211
در ویتنام پای خروس جوشانده در
آب نماد عالم صغیراست و برای تفأل به کار می رود. در آیین بودایی تبت نماد
بدیمنی است.
در مرکز چرخهی هستی
نماد هوس، بستگی، حرص و تشنگی است. در اروپا گاهی نماد خشم و انفجار است. در سنت
یونانی نماد زایش، نماد نور در حال تولد برای آسکلپیوس نماد خدای پزشکی، نماد
راهنمای ارواح از نظر سقراط نماد خدای خورشید، مرگ و زندگی دوباره در میان
خدایان شرقی در اروپای شمالی نماد مراقبت و بیدار باشی رزم آورانه است.
خروس به واسطهی بانک
پنجم که خورشید طلوع می کند نماد مرکزیت و ظهور است در آفریقا نماد رازهاست.
نمادگرایی خورشیدی خروس نور و رستاخیز است. در ایوب (36 : 39) خروس نماد هوش
خداوندی است.
خروس بر نوک معابد
تفوق روحانیت در زندگی بشری، اصل ملکوتی اشراق و رستگاری، بیداری رومی هوشیار
برای مشاهده در تاریکی ها، اولین روشنایی ذاتی که نمایان می شود و شب را پایان
می دهد. در مزدیسنا نماد خورشید، در اسلام آواز خروس نماد حضور فرشتگان ، نشانهی
معنویت زیرا زمان نماز را اعلام می کند در تحلیل رویاها نماد زمان است، مرحله ای
از تغییر درونی سرانجام به عنوان نمادی ماسونی علامت دیده وری و هوشیاری و تجلی
نور است.
(شوالیه، 1388، ج3 :
96-90)
خروس در اشعار حسینی
نماد فرا رسیدن امید و پیروزی است زیرا با صدای خود فرا رسیدن صبح و طلوع خورشید
را اعلام می کند.
حسینی، 1388: 107
25
خفاش
"
خفاش بنا بر فقه
موسوی حیوان نجسی است و نماد بت پرستی، ترس و وحشت. در خاور دور نماد خوشبختی،
از نگاه چینیان آزروها و عمر طولانی، پنج خوشبختی یعنی ثروت، عمر طولانی، آرامش،
تقوا، مرگ شیرین، معبری به سوی جایگاه جاودانه، معاشقه با نیروی زمینی، خدای
آتش، نابودگر زندگی، زایل کننده نور، جانشین بزرگ خدایان اهریمنی. در مکزیک خدای
مرگ،
ص: 212
سرخ پوستان زونی آن را نماد بشارت دهنده باران، در آفریقا نماد بصیرت و در
مفهوم منفی نماد دشمن نور است. گوش های بزرگ آن نماد شنوایی، در نمادگرایی شبانه
نماد رشد زیاد از حد و بد شکل، در روز نماد وصلت، در شمایل نگاری رنسانس نماد زن
باردار، در آثار هنری ژرمن نماد هوس، حقد و حسد است. نماد پرواز ناکامل، در
کیهانشناسی بالداران خفاش نماد موجودی ملعون، کفر و زندقه است. نماد موجودی روح
از کف داده است.
(شوالیه، 1388، ج 3 :
111-107)
خفاش در اشعار حسینی
نماد دشمنان و ستیزه گران با حق و حقیقت و گاهی نماد جهل و گمراهی در راه حقیقت
است.
حسینی، 1388: 38
همان : 41
همان : 26
همان : 152
همان: 103
26
خورشید
"
خورشید نمادگرایی
خورشید چند وجهی است. نماد خود خدا، مظهر الوهیت، باروری، چشم سعد، سوزاننده و
کشنده، زندگی، مرگ، راهنمایی، نور، گرما، باران، نابودکننده، موجد خشکسالی، مرکز
هستی، قربانی کردن، نماد مایا مادر اشکال و تصاویر کیهانی، تناوب مرگ و زندگی
دوباره، رستاخیز و جاودانگی به دلیل مدار روزانه و سالانه، درخت جهان، درخت
زندگی، قلب جهان، جایگاه برهما، ذات کل، هوش کیهانی، مرکز روحانی اولیه، نماد
مسیح چون حضرت مسیح خورشید عدالت خوانده می شود.
نماد جهانی شهنشاه و
قلب مملکت نماد باروری و شهنشاهی در نزد سلسلهی هان، نماد کشور ژاپن چون آفتاب
تابان نامیده شده است.
نماد دانش شهودی،
گلها، فلزات، چشم راست، غروب خورشید نماد مرگ خدای بانوی آب، خدای باران، نور،
آب و کلمه در اغلبآیین ها نماد جنس مؤنث و نشانهی باروری و زایش است. نماد چشم
در متن های غالیایی. در اخترشناسی نماد زندگی، گرما، نور، اقتدار و جنس مذکر
است. نماد نیروی خلاقه، منبع زندهی نور و گرما.
در آیین های ستاره
پرستی نماد پدر است در مباحث روان شناسی خورشید نماد گرایش های اجتماعی، تمدن و
اخلاق.
ص: 213
خورشید ظهر نماد
زندگی پیروزمند است بر طبق سنت ها و ادیان خورشید منادی مرگ است.
(شوالیه، 1378، ج 3 :
118– 117)
خورشید در اشعار
حسینی نماد روشنایی معنویت است که شب تاریک و خفقان آور استبداد را با پرتو خود
نابود می کند.
گاهی شاعر با توجه به
خاصیت روشنایی و هدایت گری خورشید آن را به عنوان استعاره ای نمادین برای امام
خمینی می داند.
حسینی، 1388ب: 42
همان : 48
همان : 47
همان : 137
همان : 38
27
دریا
"
دریا نماد پویایی
زندگی، تولد، استحاله، تولد دوباره، دریای متحرک نماد وضعیتی زودگذر میان
امکانات نامعلوم و واقعیات معلوم به خاطر همین نمادی از زندگی و مرگ است.
در کتاب مقدس نماد
قهر و غضب است. مفسران قدیم یهود دریا را خلقتی از خدواند می دانند که می تواند
آن را به تلاطم در آورد یا خشک سازد با این توصیف دریا گاهی نماد از خود خداوند
است.
در میان عرفا
گرگوریوس دریا را نماد دنیا و قلب بشر دانسته است که جایگاه هوس هاست.
(شوالیه، 1388 ، ج 3
: 219-216)
دریا نماد زیبایی،
خیر، برکت، عظمت، مسافت طولانی ، آرامش و رمزی برای دشمن است که طغیان کرده است.
(عظیمی نیا، 1390 :
270)
دریا در اشعار حسینی
نماد عظمت، بی انتهایی، پاکی و کمال است.
حسینی، 1388: 17
همان: 53
حسینی، 1388: 53
28
رود
"
نماد رود و جریان آب
گاه نماد فراگیری و نماد جریانی از شکل های گوناگون را در بر دارد. گاه نماد
حاصلخیزی، مرگ و احیاست. جریان زندگی و مرگ ، انباشتگی، بی تمایزی، دستیابی به
نیروانه، بازگشت به سرچشمهی الهی به دلیل فراز رفتن رود به سوی اقیانوس. عبور
رود نماد عبور از مانعی که دو محوطه را از هم جدا می کند. مانند جدا کردن جهان
پدیده از مرحلهی مطلقیت.
در سنت یهودی رود
برین نماد برکت، رحمت و اثرات آسمانی است.
ص: 214
رود گنگ در هند نماد تصفیه کننده ،
آزادی، سلطان آب ها. در چین عبور از رود نماد تزکیه، عبور فصول، باروری زمین است
. در یونان باستان رود نمائ نیمه خدایان است نماد بارورکننده، ناپدیدکننده و
طغیان، در ایرلند، انگلستان، فلسطین و ایتالیا که به نام های گوناگون خوانده می
شود نماد وجود بشری ، جریان پی در پی از امیال، احساسات، نیات و انحرافات. دخول
در رود نماد داخل شدن روح در جسم است.
(شوالیه، 1388، ج 3 :
387-384)
رود در اشعار حسینی
نماد قداست، پاکی ،جریان همیشگی و دائم، شرافت، کرامت، انسان سالک و گاهی رمزی
است برای شهیدان.
حسینی، 1388: 13
همان: 17
همان : 69
همان : 79
همان : 150
29
زرد
"
زرد، رنگی شدید، سخت
و تیز، دارای دو وجه نماد دین مثبت و منفی است. بنابر این نماد قدرت، نور،
زندگی، جوانی، ابدیت الهی، ارتباط میان انسان و خدا، جوهر الهی، زندگی جاودان،
ایمان، خلوص اصیل، راهنمای ارواح، زمین بارور، افول، پیری، مرگ، تجدید و احیای
دوباره، انحراف در ایمان، هوش، زندگی جاوید و فضیلت ها، غرور، تفرعن، فریب
خورده، خیانت، شکست، سنگدلی، پنهان کاری، دریدگی، عشق، هماهنگی، حسادت، بی وفایی
و شرمساری. در اسلام زرد طلایی نماد خرد و اندرزهای نیکو و زرد مات نماد خیانت و
اغفال است.
(شوالیه، 1388، ج 3 :
452-448)
حسینی از وجه منفی
رنگ زرد استفاده کرده آن را در مقابل رنگ سرخ و سبز که نماد طراوت، شادابی،
زندگی، امید، پیروزی، معنویت اصیل و جاودانگی هستند قرار داده و رنگ زرد را نماد
پژمردگی ، مرگ، ناامیدی، شکست، تیرگی، زنگارزدگی و وابستگی به مادیات می داند.
حسینی، 1388: 79
همان: 64
همان : 16
حسینی، 1391 : 21
30
زمستان
(فصل
زمستان)
"
فصول به طرق گوناگون
در نقاشی ها عرضه شده اند و هر کدام متعلق به چیزی میباشند زمستان به وسیلهی
یک سمندر، یک اردک وحشی، آتشی در اجاق و متعلق به هیفائیستوس خدای صنعت فلز و
آتش است.
ص: 215
توالی این فصول ضرباهنگ زندگی و مراحل مدار حرکت یعنی: تولد، شکل گیری،
پختگی زوال را تقطیع می کند. مراحل این مدار متناسب با نوع بشر و جوامع و تمدن
هاست.
توالی فصل در ضمن
اسطورهی بازگشت ابدی را تجسم می بخشد و نماد تناوب دوره یی و شروع همیشگی است
با این توصیف زمستان نماد زوال و مرگ می باشد و بهار نماد بازگشت و تولد.
در ادبیات فارسی
خصوصاً ادبیات معاصر زمستان را نماد ظلم و ستم و اختناق دانسته اند. آوردن واژهی
زمستان با برف تأکیدی بر شدت اختناق است.
(شوالیه، 1385 ، ج 4
: 393-392)
حسینی از نماد زمستان
بسیار کم استفاده کرده است . آن به صورت اشاره ای نمادگونه نماد فضای اختناق
آلود پیش از انقلاب دانسته است.
حسینی، 1388: 87
31
سبز
"
رنگ سبز معنای نمادین
دو وجهی دارد. همانند سرخ نماد دست نیافتنی، اطمینان بخش، تازگی و انسانی، امید،
باروری، سلطنت، بیداری، زندگی، نیرو، عمر طولانی، جاودانگی، مؤنث، آرامش، پزشکی،
سلامتی، بازگشت به محیط طبیعی، تازه کننده، در برگیرنده و آهنگین.
برای مسیحیان نماد
امید و تقوا بوده است. برای مسلمانان نماد سلام، سلامتی، ثروت مادی و معنوی،
میزان نظم بشری، آگاهی، سعد، نجابت، شادی، عشق و خود نعمت، ارزش های مسیحایی و
... و هم چنین نماد عقاید نیک شبانان، شناخت عمیق اشیاء، رستاخیز، زایش، رسوخ،
مرگ، بیماری، قدرت شوم.
در قدیم نماد استدلال
و فرزانگی. در قرون وسطی نماد بی منطقی، دیوانگی، شیطان، طبیعیت طبیعی، صلح،
عدالت و زبان نمادهاست.
(شوالیه، 1388 ، ج 3
: 530-517)
سبز در اشعار حسینی
نماد امید و زندگی است و همیشه در معنی مثبت به کار رفته است.
حسینی، 1388: 23
همان: 151
همان : 45
ص: 216
32
ستاره
"
ستاره دارای دو وجه
نمادین مثبت و منفی است، نماد نور و ظلمت ستارهی مشتعل پنج پر نماد نور الهی،
مرکز عرفان و مرکز جهان گسترده است. ستارهی میان زمین و آسمان نماد انسان باز
آفریده است. ستاره مانند عدد پنج نماد کمال است. مرکز ستارهی مشتعل حرف G قرار دارد
و نماد جوهر الهی در قلب رهرو است. ستارهی پنج پر نماد جهان اصغر و شش پر باد و
مثلث واژگون خود نماد به هم پیوستگی روح و ماده است.
در عهد عتیق در ستاره
نماد فرشته را می دیدند. دانیال نبی ستاره را نماد رهبران راه عدالت می
داند.نماد حضرت مسیح، روزنه ای برای دست یافتن به آسمان و عالم بالا در آیین
مسیحیت.
در گوآتمالا نماد روح
مرده و در پرو نماد ارواح درستکاران ، ستاره سرخ نماد اصل زندگی و بازگشت ابدی
است. ستاره صبح نماد قهرمان تمدن ساز، ستاره قطبی در نمادگرایی جهان نماد مرکز
اصلی است. در بسیاری از مناطق آسیا و اروپا نماد میخ، زردهی تخم کیهان، ناف،
مرکز بدن، دروازهی آسمان و ... است. ستارهی قطبی نماد راز تولد دوباره، جایگاه
خدایان و نهایتاً عرش خداست. بر طبق سنت ترک- تاتار ستاره قطبی نماد میخ آسمان،
مرکز آسمان و در سنت اسلامی ستاره نماد خداوند در شب ایمان است. در آیین های
ازدواج و دایی ستارهی قطبی نماد مرکز جهان و شوهر است. در مانی نقش شهاب ثاقب
نماد زن تاره مزدوجی است که خانهی پدری را ترک کرده است. ستاره درخشان بزرگ
نماد جاودانگی است.
(شوالیه، 1388، ج 3 :
549-536)
ستاره در اشعار حسینی
نماد شهید، پاکی، روشنایی و حقیقت است. شب نماد ظلم و ستم است و درخشش ستاره در
شب تار نماد مبارزه ی شهیدان برای غلبه بر ظلم و ستم است.
حسینی، 1388: 26
همان: 60
حسینی، 1393 : 20
ص: 217
33
سراب
"
در تابستان هوای
نزدیک زمین رقیق است وقتی نور خورشید به این فضا برخورد می کند منعکس می شود و
به نظر می رسد آب است همان حالتی که برای سطح آب پیش می آید. با این توصیف سراب
نماد روشنی، نور، حیله و نیرنگ، عدم حقیقت و واقعیت، پوچی، ناامیدی و مرگ است.
(معین، 1386، ج 2 :
1849)
سراب در اشعار حسینی
نماد فریب- حیله ، پوچی و تلاش بی ثمر است.
حسینی، 1388: 14
همان:
35 و 23
34
سرخ
"
سرخ به خاطر نیرو،
قدرت و درخشش خود در سراسر جهان به عنوان نماد اصل زندگی است. مانند آتش و خون
دارای دو وجه مثبت و منفی است. صورت مثبت آن یعنی سرخ روشن نماد تندی، زیبایی،
قدرت، مولد حرکت، بخشندگی، جوانی، سلامتی، ثروت و اروس آزاد و فاتح است، رویش
عشق و محرک قوای جنسی، قدرت برتر و صورت منفی یعنی سرخ تیره نماد عشق سوزان،
قدرت دنیایی، دلاوری و خشم، بدی، سنگدلی، مرگ و آدمکشی، رفتارهای انسانی، زود
رنجی و قهر، گرما، شدت، هوس، سرکوب، تحلیل، قوام، زایش، باز زایش انسان و عمل
کیمیایی است.
در نزد اعراب نماد
انسان جهانی است. در نزد چینیان نماد جاودانگی است. سرخ تیره نماد تقدس،
رازآمیزی، هستی پنهان، روح، علم، دل، معرفت عرفانی، ممنوعیت، علوم پنهانی و در
نظر سالکان مسلک باطنی نماد مرگ و زندگی است. نماد مراسم خاکسپاری ، پنهان بودن
آن نماد زندگی و پخش شدن آن نماد مرگ است.
در خاور نماد خشکسالی
و در ژاپن نماد صمیمیت، خوشبختی و وفاداری است. در مکاتبات شینتویی نماد هماهنگی
و گستردگی است.
(شوالیه، 1388، ج 3 :
573-566)
سرخ در اشعار حسینی
یکی از پربسامدترین رنگ ها است که نماد پایداری، استقامت و شهادت می باشد.
حسینی، 1388: 13
همان:
39 و 16
ص: 218
35
سنگ
"
سنگ چون انسان نماد
صعود و نزول است . سنگ تراشیده نماد غیر قدوسی و ظلمت و سنگ نتراشیده نماد
قدوسی، روشنی و آزادی است. در مسیحیت سنگ مخروطی نماد معنویت و خدا می باشد. در
آیین اسلام نماز بر روی سنگ خوانده می شود که در محراب است و نماد معنویت می
باشد. تصاویر شهیدان، امامان قدسیان در محراب نگهداری می شوند که خود دلیلی بر
معنویت سنگ در محراب است. پیام آوری، تثبیت کمیاب زمین، مادر، ابزار باز آفرینش،
نجاست، رفعت، دانش و معرفت از دیگر معانی نمادین سنگ است. در یونان و چین نماد
زایش، تولد است. در نمادگرایی ماسونی سنگ مکعب نماد ثبات، توازن و به پایان
رساندن است. در مسیحیت نماد مسیح است. زندگی دوباره، زندگی ایستا، بقا و
پایداری، فلسفهی الوهیت، صاعقه، جایگاه نیاکان، ثروت و سعادت، نگاهبان، زایش و
باروری، معالجه، نزول باران، حاصلخیزی، قدرت نادیدنی از دیگر معانی نمادین سنگ
می باشد.
در میان سرخ پوستان
نماد صاعقه و قدرت است. در میان جماعت دراویدی نماد آرامش ارواح نیک و بد، سنگ
سوراخ دار نماد تولد و زایش، در باور پتول ها سنگ مسطح نماد علم، شناخت جهان و
راه ارتباط زندگان و مردگان، تل سنگ نماد امام زاده و مقبرهی اولیا، قربانی
برای خدایان، فرشتگان یا ارواح مردگان، وحدت مؤمن با ذات یا خداوند، نفرین و
لعنت، تبدیل ظلمت به نور و ناقص به کامل، محبوبیت، مصونیت سلامتی، پیشگویی،
پرهیزگاری، حفاظت، حکمت و فرزانگی به دلیل تغییرناپذیری و عدم تلون، رطوبت لمس
پذیری و نیروی آتشین، فضیلت، ثبات ایمان و وفاداری.(شوالیه، 1388، ج 3 : 648-631)
سنگ در اشعار حسینی
نماد سختی و انعطاف ناپذیری است.
حسینی، 1388: 81
همان: 79
ص: 219
36
سیاه
"
سیاه از نظر
نمادگرایی اغلب به عنوان سرد، منفی، ضد زنگ تمام رنگ ها شناخته می شود. سیاه نیز
مانند دیگر رنگ ها دارای دو جه منفی و مثبت نمادین است. سفید خنثی نماد آغاز و
استحاله و سفید خلأ نماد تعالی مطلق است. از یک سو نماد مرگ کامل و سکون مطلق،
محکومیت ، تن در دادن به پوچی این دنیا و از سویی دیگر، نماد ایمان در مسیحیت
است.
در غرب نماد باروری،
نیروی حیات، در علم شناخت رموز و نشانه ها رنگ سیاه به معنای شن و ماسه است
نشان دهندهی قرابت آن با خاک سترون برای برخی جوامع سرخ پوست و تبتی ها و کلموک
ها نماد احتیاط، فرزانگی، غم مداوم و نکبت همیشگی است. در تفکر عرفانی نماد نور
الهی و روشنی است.
در سنت مردمی روس سیاه
نماد خشونت و قدرت جوانی است. سیاه نماد عدم ظهور، باکرگی، فروتنی، طلب عفو
گناهان، جذب، غم، درد، رنج، جهل و مرگ، حاصلخیزی، ظلمت ، بدبینی ، سنگینی، خاک،
گور، زنانگی زمین، غریزه و مادری است.(شوالیه، 1388، ج 3 : 695-685)
سیاه در اشعار
حسینی، نماد پلیدی، دهشت، ظلم و گناه است.
حسینی، 1388: 38
همان: 139
حسینی، 1386 : 78
37
شب
"
در ایرلند نماد ابدیت
است. شب نماد دورهی لقاح، جوانه زدن و فساد است که در روز بزرگ در هنگام
پیدایش زندگی منفجر خواهد شد. شب نماد ناخودآگاه است . مانند تمام نمادها دو
جنبهی نمادین دارد، 1- نماد نور و زندگی 2- کون و فساد. در یزدان شناسی عرفانی
شب نماد غیبت کامل آگاهی معین، خلوص در هوش و خرد، خلوص در امیال و عواطف حسی و
آرزوهای برتر و نماد خواب و رویا است.
(شوالیه، 1385، ج 3 :
31-29)
شب در اشعار حسینی
یکی از پربسامدترین نمادهای اشعار مقاومت اوست. این واژه پربسامد عموماً نماد
ظلم، ستم، تاریکی و دوران ستم و خفقان است.
حسینی، 1388:
28 و 14
حسینی، 1391 :
84 و 83
ص: 220
38
شعله
"
در تمام سنت ها شعله
نماد تزکیه، اشراق و عشق معنوی است. شعله تصویر روحیه و تعالی است، روح آتش، در
وجه منفی آن نماد نفاق، سوزندگی، شورش، عصیان،حرص و هوس، نابودگر شهوت و انفجار
مرگبار.
(شوالیه، 1385 ، ج 3
: 66-65)
شعله در اشعار حسینی
نماد تطهیر، اشراق و قدرت معنوی است مانند آذرخش از بین برنده بدی ها و زشتی ها
است.
حسینی، 1388ب: 17
همان:
128 و 57
39
شهاب
"
شهاب، شعلهی آتش،
ستارهی روشن، شهاب ثاقب(تیر شهاب) شعله ای که مانند تیر هنگام شب در آسمان دیده
می شود و آن به صورت گلوله ای مشتعل به سرعت از سویی به سوی دیگر می رود. مبدأ
آنها کیهانی است و با سرعت به سوی زمین حرکت می کنند.
تولید روشنایی به علت
اصطکاک اجسام موجود در جو است یعنی به وسیلهی تصادف مولکول هاست با این توصیف
شهاب نماد روشنایی، معنویت، ویرانی، سوزندگی، نور، سرعت، آتش و تولید نور است.
(معین، 1386، ج 2 : 2094)
شهاب در اشعار حسینی
نماد مبارزانی است که علیه ستم و ظلم مبارزه می کنند و همچنین نماد شهیدان راه
حق و آزادی به دلیل درخشندگی ناگهانی و خاموش شدن سریع می باشد.
حسینی، 1388: 57
همان:
99 و 52
40
صبح
(صبحدم)
"
صبح در کتاب مقدس
نماد بهره مندی و عدالت خداوند است. نماد خلوص، پاکی، بیعت است. نماد ساعت زندگی
بهشتی، اعتماد به نفس و دیگران در زمان حیات.
(شوالیه، 1385، ج 2 :
138 و 137)
صبح در اشعار حسینی
نماد دوران بعد از انقلاب اسلامی در مقابل شب نماد دوران قبل از انقلاب اسلامی
است.
حسینی، 1388: 38
همان: 139
حسینی، 1386 : 78
ص: 221
41
طوفان
"
در کتاب مقدس طوفان
مداخلهی الهی خصوصاً خشم خداوند تعبیر شده است. نماد بلا، انتقام ، قدرت
خداوند، آواز خداوند، مظهر الهی، خلقت، هرج و مرج، آغاز و پایان دوره های تاریخی
عظیم، خالق و ناظم کیهان، بارورکننده، بشارت دهندهی آخرالزمان ، آرزوهای انسان،
زندگی پر تلاطم. عشق به طوفان، نماد شدت و حدت در هستی، گریز از عادی بودن و
نفخهی خشم خداوند است.
(شوالیه، 1385، ج 4 :
230 - 227)
طوفان در اشعار حسینی
نماد نیروی ویرانگر، نابودی، شر و بدی ، اوضاع نابسامان و شرایط وخیم است.
حسینی، 1388: 39
همان: 19
حسینی، 1393 : 16
42
غنچه
"
برآمدگی کوچکی که روی
شاخه های درختان پدید می آید، شکل گل قبل از شکفتن را گویند دارای نمادینی چون:
شرارهی آتش، اخگر، سفیدی صبح، فلق، پیکان و نوک تیر، حباب آب، غوزه آب، گنبد،
دهان معشوق، گلوله، غوزهی آب، گنبد، دهان معشوق، گلوله، تنگدل، دختر زیبا،
غنده، اخمو، زشت روی، رند، بچهی لوند، معشوق، گرد شدن و تفکر است. با توجه به
این مفاهیم نمادین غنچه نماد معشوق – دهان معشوق ، گرفتگی، گل، پارهی آتش، گردی،
سفیدی صبح، اخمو، تفکر و ...است. (معین، 1386، ج 2 : 2445، 2444)
غنچه در اشعار حسینی
نماد رزمندگان و شهیدان جوان است.
حسینی، 1388ب: 167
همان: 78
43
قله
"
سر کوه، چکاد، تیغ،
ستیغ، رأس با این توصیف نماد رفعت، عظمت، صعود و نزدیکی آمده است.
(معین، 1386، ج2:
2724)
قله در اشعار حسینی
به معنی رفعت و بلندی است.
حسینی، 1388، ب: 31
همان: 146
ص: 222
44
کفتار
"
کفتار در آفریقا نماد
گرایی دو وجهی دارد: 1- الوهی 2- زمینی
با توجه به وجه الوهی
نماد دانایی و علم است و با توجه به وجه زمینی نماد سنگینی، زمختی، ساده لوحی،
حماقت، ترس و مسخرگی در نمادگرایی
انجمن های باطنی کشور کره نماد اسارت می باشد.
در ساختار جوامع
بامبارا نماد نگهبان است به همین جهت به مسئولان مراقبت از جنگل مقدس کفتار می
گویند.( شوالیه، 1385 ، ج4 : 574 )
کفتار در اشعار حسینی
نماد دشمنان و دنباله روان راه انسانهای پلید است.
حسینی، 1388: 29
همان: 72
45
کوه
"
نماد کوه چند وجهی
است از طریق ارتفاع و مرکز آن بررسی می شود. از جهت ارتفاع نماد ماوراء، آسمان و
غایت عروج بشر است و از جهت مرکز نماد محور دنیای مادی. از نظر تمامی کشورها
نماد تقدس است. جایگاه روح یا کاخ درون، استواری، عدم تغییر و خلوص. از نگاه
سومریان نماد تخم کیهان است.
از نظر گرافیکی نماد
جایگاه خدایان، صعود، وسیلهی دخول به جایگاه الوهیت ، مرکز و محور دنیا، بازگشت
به مبدأ، جایگاه فرود روحی الهی، درخواست از خداوند، دوری از مرحلهی اولیه، غیر
قابل دسترسی، معنویت، بهشت معنوی، شناخت معنوی و خداوند است. از نظر صوفیان نماد
حقیقت انسان، از نظر نمادگرایی مرکزی نماد نه مرحلهی عروج آسمانی چهار ستون
عالم، تکیه گاه آسمان، جایگاه جاودانگی، از نظر استادان الهی دایویی نماد اثیر،
نیرو، شاه ترک دنیا و ثبات است.
در نماد گرایی
اساطیری نماد امنیت، جایگاه آخرالزمان، خانهی خداوند. در دین یهود نماد حضور و
قرب خداوند است.
در کتاب مقدس نماد
عظمت و بلندپروازی است.
(شوالیه، 1388 ج4: 648-636)
در ادبیات نماد
استواری و پناهگاه امن آمده است.
(هوار، 1994 : 133)
در اشعار حسینی نماد
پایداری و صلابت آمده است.
حسینی، 1388ب: 116
همان: 123 و 64 و 147
ص: 223
46
کویر
"
کویر: زمین شوره زار
و بی حاصل را گویند که حاصلی جز نمک ندارد و هیچ گیاهی در آن رشد نمی کند. در
ادبیات نیز نماد بی حاصلی، خشکی، رنج و سختی و عدم طراوت و سرسبزی است.
(معین، 1386، ج 5 :
3139)
کویر در اشعار حسینی
نماد بی حاصلی و فقدان معنویت است.
حسینی، 1388: 60
حسینی، 1391 : 75
47
گراز
"
نماد گراز که از عهد
باستان وجود داشته بخش عظیمی از جهان هندو- اروپایی را در بر می گیرد و در برخی
موارد هم فراتر می رود. در سنت هوپر بورئوسی ها نماد قطب معنوی را دارد. در
مقابل گراز خرس قرار دارد که نماد قدرت دنیایی است. کشتن گراز از نظر غالیایی ها
و یونانی ها نماد بیرون کردن معنویت به وسیلهی مادیت است. در چین گراز نماد
میائو و دوره ای جانشین دوره ای دیگر است. در جهان هندو، دورهی معاصر، دورهی
گراز سفید نامیده شده است. در ژاپن گراز نماد شهامت و حتی جسارت است.
گراز در مرکز چرخهی
هستی بودایی نماد جهل و هوس و به شکل حیوانی سیاه است. نماد گراز همانند نماد
خوک همانقدر که نشانهی شرافت است نماد رذالت نیز هست. از نظر طبقهی غالیایی ها
گراز نماد طبقهی روحانی(دروئیدها) در مخالفت با جنگجویان است.
ماده گراز محاصره شده
در پای درخت سیب نماد جاودانگی است. در سنت مسیحی گراز نماد شیطان است به دلیل
فضله خواری، چربی، ویرانگری و سرکشی که یادآور هیجان و جنبش هوس است. (شوالیه،
1385 ، ج 4 : 695– 691)
گراز در اشعار حسینی
نماد دشمنان اسلام و مظهر پلیدی و ویرانگری است.
حسینی، 1388: 28
همان: 39
ص: 224
48
گرگ
"
گرگ نماد نور، حیوان
خورشیدی، قهرمان، جنگجو، نیای اساطیری، گرگ آبی نماد قدرت نور اورمزدی، سرخ
پوستان گرگ را نماد جنگ می دانند. در چین گرگ آبی نماد نگهبان است. در ژاپن نماد
حامی، در نظر یاکوت های سیبری نماد دارو و مرهم، در اروپا نماد مرگ و ترس است.
در مصر، روم و اروپا نماد جادوگری است.
مرگ و زندگی، هدایت و
راهنمایی، درندگی، شب، غار، دوزخ، مراحل تجربه کیهانی، فجر، دشمن خدایان، هادی
ارواح، وحشت، میل جنسی و ممانعت از دیگر نمادهای جهانی گرگ است.
(شوالیه، 1385، ج 4 :
720 - 714)
در ادبیات گرگ نماد درندگی
و نفرت می باشد.
(ابراهیمی و دیگران،
1389: 50)
گرگ در اشعار حسینی
نماد درنده خویی، حرص و بدی می باشد.
حسینی، 1391:
59-57
49
گل
"
گلها اغلب به صورت
الگوی ازلی روح و یک مرکز روحی عرضه می شوند. مفهوم آن ها برحسب رنگ هایشان
گرایش های روانی را آشکار میسازند. زرد نمادگرایی خورشیدی، سرخ نمادگرایی
خونین، آبی نمادگرایی رویاهای غیر واقعی اما تفسیر این گرایشهای روانی بی نهایت
است.
گل در وجه کلی خود
نماد اصل انفعالی است. از نظر مسیحیت نماد فضایل روح و کمال است. هاینریش خون گل
را نماد عشق و هماهنگی می داند در آیین هندوها نماد اثیر است. در هنر ژاپنی نماد
پیشرفت در هنر است. هم چنین نماد مرحلهی نباتی حیات، ناپایداری حیات، آسمان،
انسان و زمین. تمایل به گل نماد ایمان به خداست.
گل از نظر بودا نماد
دورهی حیات و کمال است. در جهان سلتی نماد ناپایداری ذاتی مخلوقات.
در میان مایاها یکی
از انواع گل خرزهره نماد زناست. از یک سو نماد باور به ازدواج و از سوی دیگر
نماد میمون، شرافت، مقام، عطر و اشربه بوده است. گاهی نماد روح، بهار جوانی،
سخن، پاییز و تقواست.
(شوالیه، 1385، ج 4 :
743 و 742)
گل در اشعارحسینی
نماد زیبایی، طراوت، زندگی، مرگ و اغلب نماد شهادت و شهیدان است.
حسینی، 1388: 45
حسینی، 1391: 59
حسینی، 1392 ب: 260
ص: 225
50
مار
"
نماد مار به شدت
وابسته به مفهوم زندگی است. پس الحی به معنی زندگی بخش است و مار نماد زندگی
بخشی است. در مورد بشر مار نماد دو گونهی روح و لببیدو است. نماد مرگ، خودباوری
دایم، زندگی، حرکت نامحدود، مار به عنوان خدای ابرها و باران بارور کننده نماد
باروری و رویش است.
در وودوی هائیتی نماد
نگهبانی و مراقبت است. در غرب نماد تکامل و تحول است. در باور باتاکهای مالزی
نماد نابودکننده جهان است. در باور هویت
چال ها نماد خلق کننده و نابودکننده جهان است.
مار در مصر باستان
نماد یک باز آفریننده و آغازگر است او خدای شکم جهان و دشمن خورشید یعنی دشمن
نور و نماد دشمن بخش روحانی انسان.
مار از نظر کاهنان
معبد اون اپپ شاهزادهی ظلمت است که با رع شاهزاده نور می جنگد در اینجا مار
نماد ظلمت، تاریکی و کینه است.
در اساطیر یونان
باستان مار نماد پزشک غیب گو، حیات بخش، الهام بخش سلطنت، شناخت زندگی و جوانی
الوهی ارتباط عقل و نیروهای طبیعت، علم و آگاهی و صلح و آشتی است. از نظر عارفان
قرن سوم میلادی مار نماد خالق است.
در سنت کری مار نماد
پزشک نیست بلکه نماد علم پزشکی است.
در نظر ملل شرق و
غرب: در غرب نماد دیالکتیک حیات، مبنای اسطوره ای ، قهرمان تمدن ساز، دُن خوان،
مولای زنان و پدر تمامی قهرمانان و پیامبران تاریخ و در شرق نماد زندگی دوبارهی
روح یک نیا یا والد فوت شده، باروری، در تمامی ملل و نحل مسیحی مار دو جنبهی
نمادین دارد که جنبهی منفی آن از بسامد بالایی برخوردار است. در متون مقدس مار
به صورت شعلهی آتش نماد نابودی و مرگ است و در جایی دیگر مار برنجین نماد زندگی
دوباره بیان شده است. در اساطیر غرب نماد نگهبان، دشمن کینه توز انسان، بدجنس و
خبیث، مغرور، حریص، هرزگی، دزد و روسپی گری است.
ص: 226
الیاده مار را در
آفریقا نماد تودهی افراد بشر می داند در چین نماد باروری است. مار در آفریقا
نماد هوش و دانایی است. در تمدن های بدوی مار نماد نو کنندهی نیروی حیات است.
مار را نماد آزردگی،
آلت رجولیت، افسردگی، انتقام ، بدجنسی، پیام رسانی، تن پروری، حیله گری، عقل،
قدرت مرگ، نسل، نوسازی، وسوسه و هوش پنداشته اند.
در روایات کهن پارسی
مار نماد شر و بدی است و در روایات دورهی اسلامی در آغاز مار نماد زیبایی و
ثروت بود ولی چون با شیطان همکاری کرد نماد وسوسه، سختی و بدی گردید.
(شوالیه، 1387، ج 5 :
97-58)
( یاحقی، 1389 : 738– 736)
مار در اشعار حسینی
در وجه منفی آن نماد نیروی مرموز و کشنده، دشمنان و مبارزان با حق و حقیقت است.
حسینی، 1388: 38
51
مرداب
"
مرداب(باتلاق) در
اروپا نماد تنبلی و بی حرکتی است و در آسیا نماد هماهنگی، رضایت و سرچشمهی
سعادت است. در اساطیر سومری نماد پیکره ای بی شکل، منفعل و زنانه و در فرهنگ
چینی نماد مکان ماهیگیری است که قدرت آسمان در آن متجلی می شود و یکی از مراکز
معنوی است. در یونان نماد هزار دالان، در آیین بودایی نماد مرحله ای از آیین
است. در روز نماد اتحاد، آرامش و در شب که مارهای سمی از آن دفاع می کنند نماد
خودپرستی و خساست.
بر طبق نمادشناسی
نماد ناخودآگاه، مادر و جای جوانه های نامرئی و در عالم عرفان نماد سکون و عدم
تحرک است.(شوالیه، 1388، ج 2 : 6 - 4)
مرداب در اشعار حسینی
نماد زندگی ساکن ، عدم پیشرفت، تعفن، گندیدگی و نقطهی مقابل شفافیت و درخشندگی
آب است.
حسینی، 1388: 15
همان: 38
همان: 72
ص: 227
52
مرغ(پرنده)
"
در نظر بانتوهای ساکن
دره های کنگو نماد هدایت ارواح است در سراسر آفریقا نماد ایجاد ارتباط با مردگان
است. در اروپا نماد رهروان نور است و در چین مرغ انجیر خوار نماد ازدواج، بهار،
شادی است و در زمان قدیم مرغ سقا نماد عشق پدرانه و در شمایل نگاری مسیحی نماد
مسیح است. در میان طبایع اربعه نماد طبیعت رطوبی و در آیین مسیحیت نماد قربانی
مسیح و رستاخیز اوست.
مرغ ماهیخوار در چین
نماد وفاداری، زیبایی، نجابت و ظرافت و سعادت و زناشویی است. (شوالیه، 1387، ج 5
: 214-210)
در اشعار حسینی مرغ
نماد روح و شهید با معانی معنوی است.
حسینی، 1388:
26 و 27 و 40 و 97 و 147
53
مگس
"
مگس در میان بامیلکه
و بامون ها (جنوب غربی کامرون) نماد همبستگی است. در میان یونانیان نماد تقدس. و
از نظر نمادشناسی جهانی به دلیل ویژگی ها رفتارش نماد حرکت، سماجت، آزار و اذیت
، کثرت باروری، آلودگی و بیماری است. از سوی دیگر نماد کارگری دروغین، جلد و
چابک، تبناک، بی مصرف و پرادعاست.
(شوالیه، 1387، ج 5 :
292)
مگس در اشعار حسینی
نماد اراده ضعیف، تن سپردن به خواری آمده است.
حسینی، 1388: 39
حسینی، 1392،: 26
54
نخل
"
نخل در کتاب مقدس
نماد عدالت و برکت است و در مصر نماد درخت زندگی و ستون و تکیه گاه جهان است.
برگ و شاخه های سبز نخل نماد فتح، عروج، بازآفریدگی و جاودانگی است .
برگ های نخل در آیین
مسیحیت نماد عروج مسیح پس از فاجعهی جلجتاست و هم چنین نماد شهدای
مسیحی.(شوالیه، 1387، ج 5 : 402 ، 401)
نخل در اشعار حسینی
نماد استقامت، وطن، مبارزان و شهیدان است.
حسینی، 1388: 19
حسینی، 1386،: 79
ص: 228
55
نور
"
در سنت اسلام نماد
خداوند. در روانشناسی نماد سرخوشی و نشاط است. در مصر باستان نماد زندگی و مرگ
است. در آیین های ماسونی نماد عضویت است. برای دریافت بیشتر نماد نور آن را
مقابل ظلمت بررسی می کنیم.
در خاور دور نور را
نماد آگاهی و معرفت دانسته اند. در چین نماد خورشید و ماه است. بودائیان آن را
نماد اشراق دانسته اند. در اسلام نماد روح، خورشید معنوی قلب حقیقی جهان و آسمان
و برای صلتها نماد شفاعت خدایان آسمانی، شاعران غالیایی آن را نماد خورشید
اهورایی و قدرت الهی می دانند. خوف، رجاء، امید، رستگاری، روح القدس، باروری،
عشق، حیات، رحمت، خوشی، عدالت خداوند است.
از نظر کلیسا نماد
عالم علوی و ابدیت از معانی نمادین نور هستند.
(شوالیه،
1387، ج 5 : 469 - 454)
در
اشعار حسینی نماد ضد تاریکی و شرارت است.
حسینی، 1388 :52
حسینی، 1388: 24
همان: 136
56
یخ
"
یخ دارای دو ویژگی
اساسی است نخست تغییری که بر اثر سرما می پذیرد، یعنی انجماد مفاهیم نمادین آن و
دوم خنثی شدن نیروهای بالقوهی آب. پس یخ خط فاصل قطعی خودآگاه و ناخودآگاست یخ
دارای دو وجه نمادین مثبت و منفی چون انجماد، پرطاقتی، سرد بودن و مقاومت در
برابر پستی هاست یخ چون آب نمادهای آن را داراست از جمله باروری، تسلیم در برابر
طبیعت، مرگ روح، طراوت و شادابی، زایش، پرورش پاکی، دفع آلودگی و ...
(خوان ادواردو سِرلو،
1389 : 832)
یخ نماد سردی،
شکنندگی، ناپایداری، سنگدلی، دلسردی، و نبود عشق است.
(کوپر، 1392: ذیل
واژه یخ)
یخ در اشعار حسینی
نماد ناپایداری، شکنندگی اوضاع و فضای سرد و خفقان آور قبل از انقلاب اسلامی
است.
حسینی، 1388:
88 و 87
ص: 229
57
ابراهیم
(حضرت
ابراهیم)
دینی
و مذهبی
ابراهیم ملقب به خلیل
الله جد اعلای بنی اسرائیل نام پدرش «شرح» (تارح یا تارخ) و از نسل حام بن نوح و
نام مادر آدنا بود قرآن نام پدر او را آزر ذکر کرده است. در روز عیدی که همه
بیرون شهر بودند تبر برداشت و تمام بتان را در هم شکست و تبر را بر گردن بت بزرگ
انداخت بدین سبب نماد بت شکن، مبارزهی با شرک و بت پرستی و راهنما معرفی گردید.
ابراهیم در عرفان مظهر تسلیم در برابر ارادهی حق، صفا و کمالات معرفی شده است.
ابراهیم در متون
عرفانی و ادبیات فارسی نماد عشق، مبارزه با شرک و بت پرستی، سلامتی، آزمون الهی،
وارسته، رهایی از قیود مادی و جسمانی، پاک باخته، حقیقت خداوندی، زندگی و حیات
بخشی و راهنمایی راه حقیقت آمده است.
باحقی، 1386 : 76- 71)
ابراهیم در اشعار
حسینی نماد عشق و بت شکنی است.
حسینی، 1388: 46
همان: 119
58
اسماعیل
"
اسماعیل پسر ابراهیم
خلیل الله و هاجر به دلیل لقب صادق الوعد نماد صداقت می باشد. به دلیل پذیرفتن
فرمان الهی برای ذبح نماد تسلیم در برابر امر خداوند و پاکبازی در برابر اوست.
عدم وابستگی به دنیا،
رضایت، وفاداری و تبعیت از معانی نمادین این واژه هستند.
(یاحقی، 1386 : 132-130)
اسماعیل در اشعار
حسینی نماد تسلیم، تبعیت، پاکبازی و فرمانبرداری از امر حق است.
حسینی، 1388: 141
59
حسین
(امام
حسین)
"
ابن علی بن ابی طالب
سومین امام شیعیان، شهید کربلا، وی در برابر حکومت فاسد یزید بن معاویه قد
مردانگی علم نمود و در راه دفاع از اسلام و حقیقت خون خود و گروهی از خاندان خود
را نثار نمود. متون دینی و ادبی وی را نماد شجاعت، شهامت، فداکاری، ستیز با ظلم
و جور می دانند.
(معین، 1386 : 462 و
461 )
امام حسین در اشعار
حسینی نماد مبارزه در راه عقیده، پایداری، استقامت، شجاعت و طرفداری از حق است.
حسینی، 1388: 11
همان: 130
همان: 24
ص: 230
60
حلاج
"
حسین بن منصور حلاج
عارف قرن سوم که اصل وی از بیضای فارس بود و در واسط بزرگ شد. در حدود سال 299 ﻫ
.ق طریقه و مذهب خاصی اظهار کرد و به نشر عقاید خود پرداخت. سرانجام به دستور
مقتدر خلیفهی عباسی زندانی سپس به قتل رسید. در ادبیات فارسی خصوصاً متون
عرفانی نماد عشق، ایثار، عدم تعلق به دنیا، آگاهی عرفانی، نور، افشاگری، شجاعت،
شهامت و ... آمده است.
(حلبی، 1376 : 300- 274)
(یاحقی، 1386 : 64)
حلاج در اشعار حسینی
نماد ایستادگی، شجاعت، از خودگذشتگی و دفاع از آرمان و عقیده آمده است.
حسینی، 1388: 144
همان: 40
61
خیبر
"
منطقه ای نزدیک مدینه
در زمان پیامبر ابتدا در دست یهود بود در سال هفتم هجرت به دست پیامبر گشوده شد
خیبر دارای هفت قلعهی استوار به نام های ناعم، قموص، شق، نطاه، طبح و سلالم
بود. جهود با دیدن لشکر اسلام درون قلعه ها رفتند و در را بستند. مسلمانان با
جهودان جنگیدند بعضی از قلعه ها را گشودند. قلعهی قهوصکه که از همه محکم تر بود
و هر روز یکی از سپاهیان اسلام قصد گشودن آن را داشت سرانجام بعد از شکست جهودان
به دست حضرت علی جهودان به درون آن رفتند و درب را بستند حضرت علی به نیروی الهی
آن درب را از جای کند و قلعه را فتح کرد.(حسینی دشتی، 1379 ، ج 5 : 306)
خیبر در اشعار حسینی
نماد فتح آشکار و خستگی ناپذیر است.
حسینی، 1388: 23
همان: 152
همان: 151
ص: 231
62
دوزخ
(جهنم)
"
جهنم (دوزخ) در فرهنگ
ها معادل سقر، مزعان، مرزغن، دمندان و جحیم است برخی آن را عبری از ریشهی
جهینون و بعضی فارسی و مأخوذ از واژهی گئثنام اوستایی می دانند که با کیهان و
گیتی هم ریشه است. در اندیشهی زردشتی به معنی جهان زشت و بد آمده است. در نظر
حکما و عرفا دوزخ نماد عذاب درون، غلبهی شهوات و حرمان از لقای حق است.
جایگاه مسخ، عبور مرگ
به زندگی و جوانه زدن از معانی نمادین دوزخ هستند. در سنت مسیحی زوج نور و ظلمت
نماد دو متضاد یعنی آسمان و دوزخ هستند. اگر نور همذات با هستی و خدا باشد، دوزخ
به معنی محروم شدن از خدا و هستی است.
همچنین نماد عدم حضور
خداوند، شکست کامل، قطعی و غیر قابل ترمیم یک موجود انسانی است.
(یاحقی، 1389 : 97-297)
(شوالیه، 1388 ، ج 3
: 276-274)
دوزخ در اشعار حسینی
نماد زجر دائم و همیشگی است که نصیب دشمنان می شود.
حسینی، 1388: 23
همان: 152
همان : 151
63
ذوالفقار
"
نام شمشیر معروف
متعلق به پیامبر است که حجاج بن علاط به پیامبر هدیه کرد که بعد از رحلت پیامبر
به حضرت علی رسید چونگره هایی مانند فقرات دارد به آن ذوالفقار می گفتند درازی
آن هفت وجب و پهنایش یک وجب بوده است.
(حسینی دشتی، 1379، ج
5 : 557)
ذوالفقار در اشعار
حسینی نماد ستیز علیه بیداد و از بین برنده ظلم و شرک است.
حسینی، 1391: 44
همان : 88
64
زینب
(حضرت
زینب)
"
دختر علی بن ابی طالب
مادر او فاطمه است. پسر عم وی عبدالله ابن جعفر او را به زنی گرفت. در واقعهی
کربلا حاضر بود و پس از آن با اسیران اهل بیت به کوفه و شام رفت. خطبه های او در
مجلس ابن زیاد و یزید معروف است. زینب در متون دینی نماد صبر، تحمل ، رنج،
رسواکننده دشمنان، شجاعت و شهامت است.
(معین، 1386 ، ج 5 :
665)
زینب در اشعار حسینی
نماد صبر، استقامت و شهامت است.
حسینی، 1388،ب: 149
حسینی، 1391 : 67
ص: 232
65
شیطان
"
شیطان نماد نقص،
پستی، پراکندگی و ناپایداری است. هم چنین نماد تمامی آرزوهای شهوت انگیز، هنرهای
جادویی و بی نظمی و کژروی است.
(خوان ادواردو سِرلو
، 1388 : 540 و 539 )
ابلیس از کلمهی
دیابلس یونانی است ولی عرب آن را از ریشهی ابلاس به معنی نومید کردن و کلمهی
اجنبی گرفته اند و القابی از جمله شیطان، عزازیل، خناس و ... دارد.
به دلیل تمرد در امر
خداوند نماد گستاخی و عدم سجده بر انسان نماد غرور و تکبر است. در داستان رانده
شدن انسان ابلیس نماد عقل است. قبل از اسلام شیطان نماد روح ناپاک آمده است.
در دورهی اسلامی
نماد طغیان، خودبینی و تفرعن آمده است. فرشته نماد عمارت، فرمانبرداری و شیطان
نماد فساد، خرابی، تمرد، تکبر است. اقبال لاهوری در جاویدنامه او را نماد ثبات
قدم و استواری در اعتقادش دانسته است.
(یاحقی، 1389 : 80- 77)
شیطان نماد تمام
نیروهای آزاردهنده، ظلمانی و ضعیف کنندهی آگاهی است، نماد شب در مقابل خداوند
که نماد روز و نور است.
نماد بدطینت خبیث در
لباس نیک، از یک سو نماد موفقیت در دنیا به هر
وسیلهای و از دیگر سو نماد نفاق و مانع رسیدن به هدف از نظر کارتاها نماد خدای
زمین و جهان مادی است. از نظر روان کاوی نماد بزرگی است.
(شوالیه، 1385 ، جلد
4 : 130- 121)
شیطان در اشعار حسینی
نماد دشمنان اسلام است.
حسینی، 1388ب: 47
همان : 54
همان: 57
ص: 233
66
عاشورا
"
عاشورا دهمین روز ماه
محرم است که حادثهی عظیم شهادت امام حسین و یارانش در آن روز اتفاق افتاد. در
سرزمین ما عاشورا منشأ ادبی پایداری، مقاومت، حماسهی جانبازی و ایثار است.
قیام امام حسین سر منشأ بسیاری از نیکی ها و فضایل و افتخارات است.
تأثیرگذارترین و ماندگارترین حادثه در تاریخ اسلام است. حادثهی عاشورا نماد
مقاومت، پایداری در برابر ظلم و ستم است. بسیاری از شاعران برای سرودن اشعار خود
در مضامین پایداری از عاشورا الهام گرفته اند.
(آخشن، 1390 : 20)
عاشورا در اشعار
حسینی، نماد غلبهی روشنایی بر تاریکی، عدالت بر ستم و حق بر ناحق است.
حسینی،
1388: 68
همان :75
67
علی
(حضرت
علی)
"
ابن ابی طالب مکنی به
ابوتراب و ملقب به امیرالمومنین امام اول شیعیان و خلیفهی چهارم مسلمانان مادرش
فاطمه دختر اسد او را «حیدر» نامید سپس پیامبر نام علی را به او داد. اولین مردی
بودکه ایمان آورد، پیامبر او را برادر خود نامید و دخترش را به او داد.
در غدیر پیامبر او را
به جای خود انتخاب کرد. دوران خلافتش بیشتر صرف جنگ های گوناگون شد.
سرانجام بعد از شکست
خوارج در جنگ نهروان به کوفه بازگشت و در محراب مسجد کوفه هنگام ادای نماز صبح
به دست ابن ملجم مرادی که یکی از خوارج بود در نوزدهم ماه رمضان ضربت خورد و در
بیست و یکم ماه رمضان به شهادت رسید.
معین، 1386، ج 5 :
1194 و 1193)
حضرت علی در اشعار
حسینی نماد عدالت، حق و حقیقت ، بخشش، زهد، تقوا، مهربانی، مدارا، استقامت و همهی
صفات انسانی است.
حسینی،
1388: 12
همان :
34
همان:124
68
علی
اصغر
"
فرزند حسین بن علی بن
ابی طالب، فرزند شیرخوار امام حسین که در حادثهی کربلا به وسیلهی ناوک(تیزی
تیر) به شهادت رسید.
(معین، 1386، ج 5 :
1201)
علی اصغر در اشعار
حسینی نماد حق طلبی که با وجود سن کم خود به حق لبیک گفت.
حسینی،
1388: 113
ص: 234
69
قابیل
"
قابیل (تلمیس) نام
پسر حوت آدم که برادرش هابیل را کشت. قابیل شغلش برزیگری بود و برای قربانی دسته
ای گندم آورد در نتیجه نذر او قبول نشد و دختر به هابیل داده شد از آن پس قابیل
نماد کینه توزی، تبعیض، حسادت و بدجنسی آمده است.
(یاحقی، 1386: 860)
قابیل در اشعار حسینی
نماد نادانی، مرگ، بدجنسی، کینه توزی، ظلم و ستم آمده است.
حسینی،
1388: 14
70
قرآن
"
کتاب آسمانی مسلمانان
که شامل یکصد و چهارده سوره است، هشتاد و دو سورهی آن در مکه نازل شده و سی و
دو سوره هم در مدینه که به آنها سوره های مکی و مدنی گفته می شود.
قرآن در متون عرفانی
و ادبی نماد استواری ایمان، زینت بخش معنوی، حافظ و نگاهبان، دانش و آگاهی ،
هدایت و راهنمایی، راندن شیطان و ...آورده شده است.
(بهشتی، 1365 : 789)
قرآن در اشعار حسینی
نماد هدایت و راهنمایی، معنویت، روشنی، دوری از تاریکی، پلیدی و فساد است.
حسینی،
1391: 66
حسینی،
1388: 11
71
کربلا
"
یکی از شهرهای کشور
عراق واقع در کنار رودخانهی فرات تا سال( 61 ﻫ . ق) بیابان بوده است از آن به
بعد بر اثر شهادت امام حسین(ع) در آن محل به تدریج مورد توجه شیعیان آل علی قرار
گرفت و پس از بنای مرقدهای شهدا تدریجاً مرکز جمعیت گردید و امروز یکی از شهرهای
زیارتی عراق می باشد که جمعیتی بالغ بر 65 هزار نفر دارد. واقعهی کربلا در دهم
محرم سال 61 ﻫ.ق در این شهر روی داد.
(معین، 1386 ، ج 6 :
1555 و 1554)
کربلا در اشعار حسینی
نماد جایگاه رویارویی خیر و شر و محل اظهار بندگی و در طبق اخلاص گذاشتن تمام
نعمت ها برای صاحب نعمت یعنی خداوند و مظلومیت آورده شده است.
حسینی،
1388: 40
همان :
33
همان :
73
همان :149
ص: 235
72
کوثر
"
کوثر از مادهی (کثر)
نام حوض، چشمه یا نهری در بهشت است؛ سرچشمهی آن سدره المنتهی و پاهایش در زیر
عرش قرار دارند؛ سنگریزه های آن مروارید و پهنای آن به اندازه شرق و غرب است؛
ساقی آن علی بن ابی طالب به اندازهی ستارگان آسمان قدح های سرخ اطراف آن گذاشته
اند. در متون عرفانی نماد کثرت امت و اشیاء، کثرت ذکر خدا، کثرت ذریه پیامبر و
حضرت فاطمه آمده است. در ادبیات نماد گوارایی، فراوانی بخشندگی است.
همه جهان را سیراب
داشتی به عطا
به روز محشر سیراب گردی از کوثر
(یاحقی، 1389 : 679 و
678)
کوثر در اشعار حسینی
نماد بخشندگی ، شادی، سرمستی و عشق به خداوند آمده است.
حسینی،
1388: 26 و 123
73
لا
"
خلاصهی لااِله
اِلاالله در معنی نفی خدا جز خدای یگانه نیروبخش نیرومند. کلمهی لا در متون
عرفانی به معنی نفی هستی و وجود واقعی برای هر چیزی جز خداوند است.
در نزد مجاهدان راه
حق کلمهی لا نشانهی نفی ما سوی الله و پشت پا زدن به علایق و وابسته های
دنیایی است. هم چنین نماد فنا و بقا را به همراه دارد.
(معین، 1386 ، ج 5 :
3517)
کلمهی لا در اشعار
حسینی نماد نفی هر چیز غیر از خداوند، فنا و بقا، هستی مطلق، ایمان و اعتقاد به
خداوند است.
حسینی،
1388: 40
همان :
43
همان :126
ص: 236
74
مسیح
"
مسیح برای مسیحیت شاه
نمادهاست. نویسندگان در وجود مسیح ترکیب نمادهای بنیادین کائنات را دیده اند از
جملهی این نهادها می توان به آسمان، زمین، باد، طبیعت الهی و بشری، هوا و آتش
با صعود و سقوط او در دوزخ ، قبر و عروج او، صلیب، کتاب نوبت های انجیلی، محور و
مرکز جهان ، برهی قربانی، قادر متعال، صاحب کائنات، کوه جهان در جلجتا، ترازوی رستگاری،
تمام نمادهای قائمیت، نور، مرکز ، معماری کلیسا، جماعت مذهبی درون کلیسا و ...
برعکس آن صورت شبانهی نماد با درد و عذاب و نزع و تصلیب مسیح ساخته می شود و
چگونگی گناه، مصایب و خلل در طبیعت بشری را نشان می دهد.
نمادهایی چون رنج،
مرگ، اعدام، شکنجه و ...از معانی نمادین مسیح هستند.
(شوالیه، 1387، ج 5 :
246 و 245)
مسیح در اشعار حسینی
نماد زندگی دوباره و پیام آور زندگی است.
حسینی،
1388: 118
همان :124
75
نماز
"
نماز یکی از فروع دین
اسلام است که روزانه در پنج نوبت خوانده می شود و یکی از فرایض دین اسلام محسوب
می شود. در متون عرفانی نماد پاکی، قداست، فرمانبرداری و معنویت است.
پرستش، نیاز، سجود،
بندگی، اطاعت از جملهی معانی نمادین نماز است.
(بهشتی، 1365 : 1111)
نماز در اشعار حسینی
نماد فرمانبرداری و اطاعت از خداوند است
76
وضو
"
دست و رو شستن برای
نماز(دست نماز) در این روش صورت و دست خود را به روش مقرر در شرع قبل از نماز می
شوییم.
در متون عرفانی و شرع
نماد پاکی، طهارت و آمادگی برای حالتی روحانی است.
(بهشتی، 1365 : 1146)
وضو در اشعار حسینی
نیز نماد پاکی و آمادگی برای حالتی روحانی است.
حسینی،
1388: 37
همان :
138
همان :87 و 88
ص: 237
77
یوسف
(حضرت
یوسف)
"
پسر یعقوب (ع) از
راحیل، برادر تنی بنیامین که از همهی برادران نیکو روی تر بود و گرامی تر، پس
از حادثهی در چاه افکندن به بردگی برده می شود. عزیز مصر او را خریده به همسرش
زلیخا هدیه می دهد زلیخا نیز به او دل می بندد، چون به خواسته هایش نمی رسد او
را به زندان می افکند پس از مرگ عزیز مصر، یوسف عزیز مصر می شود و با زلیخا
ازدواج می کند. یوسف در متون عرفانی و دینی و ادبی نماد زیبایی، مظلومیت، اسارت،
غربت، مورد ظلم و بی توجهی قرار گرفتن است.
(یاحقی، 1386: 920 - 915)
یوسف در اشعار حسینی
نماد پاکی، آوارگی و تنهایی آمده است.
78
تاتارها
"
نامی که سابقاً در
مغرب به قوم مغول داده می شده است و نام بعضی طوایف ساکن سیبری و روسیهی
اروپاست. از وحشی ترین قبایل زردپوست آسیای شمالی محسوب می شدند و غالباً
خراجگزار امپراطوران «کین» بودند. لباسشان از پوست سگ و موش و خوراکشان از گوشت
همین حیوانات فراهم می شده است.
پس از تسلط یافتن
چنگیز بر آن ها نام این گروه به همهی قوم مغول اطلاق شده است.
در متون ادبی و
تاریخی نماد ظلم، ستم، وحشی گری، مرگ، نادانی، طغیان و ... هستند.
(معین، 1386، ج 5 :
368)
تاتارها در اشعار
حسینی نماد دشمنان اسلام و انقلاب آمده است.
حسینی،
1388: 30
همان :78
ص: 238
79
سربداران
تاریخی
از جمله امرایی هستند
که پس از برافتادن مغول ها مدتی در خراسان امارت داشتند. قبل از تشکیل صفویه
برای علمداری شیعه علیه اهل سنت به مخالفت برخواستند وجه تسمیه آن ها این است که
می گفتند اگر فرصت یابد دفع ظلم می کنیم وگرنه سر خود را بردار ببینیم زیرا تحمل
ظلم را نداریم و برخی آن را سربدار(سربدال) بزن و بهادر معنی کرده اند. مؤسس آن
سلسله عبدالرزاق است که بر حکمران ظالم خراسانی شوریدند و نام خود را سربداران
نامیدند و مدتی بر آن ولایات حکمرانی می کردند. امیرتیمور گورکانی این سلسله را
برانداخت. در متون ادبی و تاریخی نماد قیام علیه ظلم و ستم، پاکبازی، ایثار،
شجاعت و ... است.
(معین، 1386، ج 5 :
745)
سربداران در اشعار
حسینی نماد رزمندگان و انقلابیون و مبارزان علیه ظلم و ستم است.
حسینی،
1388: 14
همان :
55
همان :51
80
خوارج
(نهروانیان)
"
نام فرقه ای است که
پس از جنگ صفین و کارشکنی شان در این جنگ و پذیرش مسألهی حکمیت بر ضد حضرت علی
وارد جنگ شده شکست خوردند تدریجاً برای خود مکتب خاصی تأسیس نمودند و در مسائل
اعتقادی نظر داشتند.
(حسینی دشتی، 1379، ج
5 : 244)
خوارج در اشعار حسینی
نماد انسان های سست ایمان و فریبکار است.
حسینی،
1388: 122
ص: 239
81
شارون
"
آریل ساموئل مردخای
شرایبر معروف به آریل شارون یازدهمین نخست وزیر اسرائیل از شخصیت های تأثیرگذار
در بحران سوئز، جنگ شش روزه و جنگ یوم کیپورد بود. وی پس از 8 سال که در کما بود
در یازدهم ژانویه 2014 (21 دی 1392) در هشتاد و پنج سالگی در بیمارستانی در تل
آویو درگذشت و در زمان تصدی وزارت دفاع بین 16-18 سپتامبر کشتار صبرا و شتیلا رخ
داد و او را قصاب صبرا و شتیلا نامیدند. شارون در متون ادبی نماد ظلم، بی رحمی،
سلطه و استبداد نامیده شده است.
(Wikipedia.org)
شارون در اشعار حسینی
نماد نابودی، مرگ، بی ارزشی، فنا، ظلم و ستم آمده است.
حسینی،
1388: 209
82
نمرود
"
لقب عام ملوک سریانی
است. قبطیان را فرعون و نبطیان را نمرودمی گفته اند. در اینجا منظور نمرود بن
کنعان که نام او را نینوس ذکر کرده اند. کاهنان خوابی تعبیر کرده اند که در این
سال کودکی متولد می شود و ملک تو بر دست او شود و مرگ تو بردست او باشد. نمرود
زنان حامله را می کشت اما ابراهیم خلیل به طرز معجزه آسایی متولد شد و هر چه
کوشش کرد تا نمرود را به راه راست هدایت کند نتوانست. سرانجام نمرود به دست پشه
ای ضعیف که مغز او رامی خورد از بین ر فت.
(یاحقی، 1386: 825-822)
نمرود در اشعار حسینی
نماد سرکشی، طغیان در برابر حق ظلم و فساد آمده است.
حسینی،
1388: 12
ص: 240
83
میرزا
کوچک خان
"
یونس استادسرایی
معروف به میرزاکوچک خان پسر میرزای بزرگ در خانواده ای متوسط از توابع فومنات
متولد شد. وی مردی سخت وطن پرست و آزادی خواه بود.
(سعیدیان، 1384، ج5 :
4238)
وی رهبر جنبش جنگل و
از مبارزانی بود که علیه روس ها قیام کرد و تا پای جان از عقیدهی خود دفاع کرد.
با این توصیف میرزا نماد رنج، درد کشیدگی و استقامت است.
(آخشن، 1390: 124)
میرزاکوچک خان در
اشعار حسینی نماد استقامت، شهامت، جنگاوری، پاکبازی، وطن پرستی و ... است.
حسینی،
1388 : 52
84
یزید
"
یزید فرزند معاویه
ابن ابی سفیان جوانی عاری از علم و فضیلت و شهرهی فسق و فجور مردم عراق به خاطر
نارضایتی از او برای بیعت با امام حسین بن علی وی را به عراق فراخواندند. ولی به
خاطر آمدن عبیدالله بن زیاد به کوفه از بیعت با او سرباز زدند و عبیدالله به فرمان
یزید به عامل خود عمربن سعد دستور جنگ با حسین و شهادت او را داد. سلطنت وی سه
سال طول کشید در سال اول امام حسین را به شهادت رساند در سال دوم مدینه را قتل
عام کرد و در سال سوم به مکه حمله کرد. وی در ادبیات شیعه نماد ظلم و ستم ناروا
و ناحق، نافرمانی، فساد، سلطه، ناآگاهی و ... است.
(معین، 1386، ج 6 :
2334 و 2333)
یزید در اشعار حسینی
نماد دشمنان اسلام و انقلاب است.
حسینی،
1388، ب: 11
همان :142
85
اژدها
"
اژدها در آثار چین
مقدس است و عامل ریزش باران و نماد خاقانی است و در سیستم دائوئیسم نیز نماد
دائو یا راه است که خود را می نمایاند و پنهان می شود. اژدهای سبز نماد شرق و
بهار و باران آفرین .
(آنتونی کریستی، 1384
: 68 و 65)
اژدها نماد نگهبانی
سخت گیر، شر و گرایش های شیطانی است در چین نماد شیطانی است که با مار همسان می
شود.
ص: 241
هوئی- ننگ، بطریق ذن
اژدها و مار را نماد نفرت و شر دانسته اند. نمادگرایی اژدها چندوجهی است این چند
وجهی گری در هنر قرون وسطا بخصوص علوم خفیهی اروپائیان و مسلمانان دیده می شود.
گروسه آن را نماد
قدرت الهی و جهش معنوی می داند اژدها نماد آسمانی و به طور کلی توان زندگی و
ظهور است. باروری، آب اولیه، تخم کیهان، نوشابهی جاودانگی، قدرت آسمانی، خلاق و
ناظم، امپراطور، وظایف شاهانه، ضرباهنگ زندگی، آب آسمانی، بارورکنندهی زمین به
جوانه زدن صاعقه، بهار، فعل و انفعالات فلکی، خشم و خشونت ، مرگ، نماد جیوه در
کیمیا، جنگ دو اژدها نماد دو مادهی «عمل بزرگ» است.
(شوالیه، 1388، ج 1 :
132-123)
اژدها در شعر حسینی
نماد پلیدی، ویرانگری و دشمنان است.
حسینی،
1386، ب: 79
86
دیو
"
واژهی دیو که در
اوستایی «دَئِوَ» و هندی باستان «دیوا» خوانده می شود اصلاً به معنای خدا و در
قدیم به گروهی از خدایان آریایی اطلاق می شد. ولی پس از ظهور زردشت و معرفی
«اهورامزدا» خدایان قدیم (دیوان) گمراه کنندگان و شیاطین خوانده شدند. پس با این
توصیف نماد دیو دو وجهی است هم نماد اهریمن است و هم نماد خدا وجه مثبت و منفی
دارد. در فرهنگ اسلامی در کتب حیوان شناسی عربی دیو نماد پستی و با کلمهی «عفریت»
یاد شده است.
در روایات کهن نماد
زشتی، سنگدلی، افسونگری، اهریمن، اندیشهی بد، شیطان، حرص، شهوت آمده است.
(شوالیه، 1378، ج 2 :
296)
(یاحقی، 1386 : 374-371)
در اشعار حسینی نیز
دیو نماد پستی، دشمنی، تاریکی و دشمنان اسلام و انقلاب آمده است.
حسینی،
1388: 38
همان :
130
همان :143
ص: 242
87
رستم
"
نام قهرمان ملی ایران
که در ادبیات رستخم و تستهم به معنی دارندهی بالای زورمند و با واژهی تهمتن هم
معنی است وی فرزند زال و رودابه دختر شاه کابل است که به یاری سیمرغ متولد می
شود. سراسر عمرش به آزادگی گذشت و فقط یاریگر ایران در روزهای سخت بود. فرزند
خود سهراب را پهلو بدرید اسفندیار را از بین برد و سرانجام به حیلهی برادر
ناتنی خود در چاه افتاد و از بین رفت.
رستم در متون ادبی
خصوصاً حماسی نماد مردانگی، جنگجو، آزادگی، نام و شهرت قهرمان ملی، کمال شجاعت،
توان رزمی، بی اعتنایی به مقام، ثروت، سلطنت و جاودانگی است.
(یاحقی، 1389: 396-393)
رستم در اشعار حسینی
نماد قهرمان ملی خصوصاً رزمندگانی که از وطن و سرزمین خود دفاع می کنند.
حسینی،
1388: 16
88
ضحاک
"
ضحاک(آژدهاک، آژدی
هاک، بیوراسپ) نام دیوی بسیار زورمند که اهریمن وی را با سه دهان و سه سر و شش
چشم برای تباهی جهان مادی آفرید . بر جمشید پادشاه اساطیری ایران غلبه یافت و او
را به دو نیم کرد و با خواهرانش ازدواج کرد. سرانجام به وسیلهی فریدون به بند
کشیده شده در کوه دماوند زندانی می شود. در روایات ایرانی نماد شر، آز، پلیدی،
سحر و جادو، دروغ و لاابالی گری، خودپسندی، الحاد و مستی است.
(یاحقی، 1389: 550-548)
ضحاک در اشعار حسینی
نماد بیداد و ستمگری، خصوصاً دشمنان انقلاب اسلامی و سرزمین ایران است.
حسینی،
1388: 133
همان :48
89
فرهاد
"
نام عاشق افسانه ای
شیرین و رقیب خسروپرویز است. در کتب تاریخی اشاره ای به او نشده فقط در بعضی از
کتاب های قدیم به عنوان فرهاد حکیم که مهندس بوده و کار ساختن بعضی نقوش در
بناهای عهد خسرو پرویز به او منسوب است. در متون ادبی خصوصاً متون غنایی نماد
رنج، ناامیدی، عشق سوزان، دوستی حقیقی، آوارگی ، فقر، توانایی، اراده، پشتکار و
... آورده شده است.
ص: 243
(یاحقی، 1389: 633-629)
فرهاد در اشعار حسینی
نماد عاشق دلسوخته ای است که برای رسیدن به عشق خود یعنی سرزمین و اعتقادات و
پیروزی بر دشمن ستمگر جان خود را با پایداری و تحمل رنج فدا می سازد.
حسینی،
1392: 25
90
کاوه
"
کاوه آهنگر مردی بود
که چون از بیداد ضحاک به ستوه آمد علیه او شورید و به کمک مردم فریدون را به جای
او نشاند چرم پارهی او نماد قدرت و شکوه مردم تهیدستی است که به همت خود به
حکومت ظلم پایان می دهد. داستان کاوه در اوستا و متون تاریخی وجود ندارد کاوه در
متون ادبی نماد انسان های حق طلبی است که برای دفاع از مظلوم علیه ظالم شوریده
اند.
(یاحقی، 1389: 661-659)
کاوه در اشعار حسینی
نماد مبارزان و رزمندگان و انسان های آزاده ای است که برای دفاع از سرزمین و حق
خود علیه ظلم و ستم پایداری کرده و به پیروزی رسیده اند.
حسینی،
1388: 48 و 49
91
آینه
سایر
نمادها
آیینه یا آینه از نظر
واژه شناسی از ادونک آمده که به معنی شکل، دیدار و یکی از نیروهای تشکیل دهندهی
انسان است. بنا بر اساطیر ایرانی، نخستین روز نوروز بود که انسان کیهانی بر اثر
آمیختن فکر و هرمینوی با نیروهای دیگر شکل گرفت از این رو آینه به عنوان نمادی
از آن در بالای سفرهی نوروزی نهاده می شود.
نهادن آینه در سفره
عقد نماد زایش است و جنبش تخم مرغ بر روی آینه نماد نوید و حرکت است . آینه نماد
سخت، دفع نیروهای شر، خوشبختی، سعادت در ازدواج. در نظر مردم عامه نماد سعادت،
روشنی و خوشبختی است.
در عرفان اسلامی آینه
نماد شفافیت، صداقت و صفاست.
(یاحقی، 1389: 61-65)
(شوالیه، 1388 ، ج 1
: 323- 333)
نماد نیروی تخیل،
مانند ماه نماد تابندگی و مانند آب نماد زلالی و پاکی و مادی زناشویی، دفع
تأثیرات شیطانی، جادو و ... است.
آینه در اشعار حسینی
نماد حقیقت، پاکی و خلوص است.
حسینی،
1386: 32
همان :
79
ص: 244
92
پنجره
"
پنجره به عنوان منفذی
به هوا و نور نماد پذیرندگی است. اگر مربع باشد، پذیرندگی مادی و زمینی و اگر
گرد باشد، پذیرندگی طبیعت، چشمه و آگاهی خواهد بود.
(شوالیه، 1388، ج 2 :
256)
پنجره در اشعار حسینی
نماد روشنایی، نور، آگاهی و ارتباط می باشد.
حسینی،
1393: 39
حسینی،
1386: 187
93
تبر
"
تبر ضربه می زند، می
تراشد مانند برق درخشان و صدادار چون رعد و گاه همراه با جرقه پس مانند صاعقه و
باران نماد باروری است. بامبارهای مالی صاعقه را تبری می دانند که خدای آب ها و
باروری از آسمان ها به روی زمین پرتاب کرده است. در میان کوه نشینان ویتنام
جنوبی تبر سلاح تندر و نماد قدرت بود.
تبر نماد وصلت زمین و
آسمان است. تبر نماد خشم و نابودی است. تبر نماد میانجی چون هنگام ازدواج در چین
حضور آن را لازم می دانستند
(شوالیه، 1388، ج 2 :
316-314)
تبر در اشعار حسینی
تبر نماد دشمنان انقلاب، وسیلهی نابودی دشمنان و از بین برنده است.
حسینی،
1386: 26
همان :
132
همان :117
94
چراغ
"
چراغ نماد راهنمایی،
روشنایی، هوش و روح است. چراغ ها با دوازده فتیله نماد چرخش منطقه البروج است.
خوان ادوارد و سِرلو،
1389: 301 نماد گرایی چراغ به تابش نور بستگی دارد . چراغ حامی نور است و نور
جلوی چراغ و از آنجا وصلت این دو پدید می آید که همانند وصلت تمرکز و فرزانگی
است.
نحلهی باطنی
اسماعیلیه می گویند « چراغ را به حرکت در می آورد پس چراغ هم خداست و هم نور،
نور صفت خداوندی است که در امام متجلی می شود پس چراغ نماد راهنمایی همانند امام
است».
چراغ در آیین بودا
نماد انتقال زندگی و زنجیرهی زندگی های متوالی است. در مغرب زمین، چراغ، گاه
نماد تقدس و زندگی شهودی است. در غرب، چراغ ، علامت حضور واقعی خداوند است.
(شوالیه، 1388 ، ج 2
: 495-492)
چراغ در اشعار حسینی
نماد حقیقت، هدایت و روشنگری است.
حسینی،
1388: 71
همان :36
ص: 245
95
خنجر
(شمشیر
تیغ- دشنه)
"
شمشیر در اصل متشکل
از یک تیغه و یک قبضه است بنابر این نماد اتحاد شمرده می شود. در میان سکاها
نماد خدای جنگ است. در اسکاتلند و روم نماد از بین برنده روح پلید است. برای
اسقف های شرقی، یک نماد مذهبی و معنای نمادین اصلی آن زخم، قدرت زخمی کردن است.
از این رو معنای آزادی و نیرومندی دارد. اشنایدر معتقد است که در دوران فرسنگی
نمادی زنانه و نماد استمرار زندگی است.
اشنایدر می گوید:«
شمشیر نمادی از اندام جسمانی و اراده روحی، روح و کلام خداوند نیز هست که معانی
نمادین متضاد دارد».
شمشیر همراه با آتش،
نمادی از پالایش است. در دانش کیمیاگری، شمشیر نمادی برای خالص کردن آتش است.
شمشیر با توجه به نابودی جسم، نمادی برای تکامل روح است. شمشیر آتشین نمادی است
از ترکیبی ضد و نقیض مانند آتش فشان و نمادی است از اسلحه ای که بهشت را از زمین
جدا می سازد، یعنی: عشق را از غم.
(خوان ادوارد و سرلو،
1389 : 53-52)
شمشیر نماد قدرت،
شجاعت، عدالت و رهبری است.
نماد شکل های عالی تر
سلحشوری و نمادی است که روح را از زمین جدا می کند. شمشیر مشتعل، بشر را از بهشت
جدا می کند. در اسلام نماد جنگ مقدس مؤمنان بر دشمنان است.
(کوپر، 1392 : ذیل
واژه شمشیر)
شمشیر در اشعار حسینی
نماد اعتراض، عدم سرسپردگی در مقابل دشمن، قدرت، توانایی، شجاعت، نابودی، مرگ،
لبیک به حق و حقیقت، مبارزه، قدرت از بین بردن دشمنان و نیروهای شر می داند.
حسینی،
1388: 18
همان:31
96
خواب
"
حالت آسایش در انسان
و حیوان که توأم با آرامش و از کار افتادن حواس ظاهری می باشد، به گونه ای که
هوشیاری از دست می رود.
(بهشتی، 1365: 422)
خواب در اشعار حسینی
نماد غفلت و ناآگاهی است.
حسینی،
1388: 13
همان :
35
همان:15
ص: 246
97
خون
"
خون نماد تمام ارزش
های وابسته به آتش، گرما و زندگی که با خورشید خویشی دارند. با نمادگرایی کلی
سرخ مشترک است. به عنوان محل زندگی است. پس نماد حیات، و هستی بخش است. پخش شدن
خون باعث حاصلخیزی می شود. پس نماد باروری و رویش و پرورش است.
خون نماد مرگ، جنگ و
از بین بردن است.
(شوالیه، 1388 ، ج 3
: 136و135)
خون در اشعار حسینی
نماد شهادت، جانبازی و پایداری است.
حسینی،
1388: 14
همان :
38
همان:144
98
دار
"
دار چوب بلندی که ته
آن را به زمین وصل کنند و بر سر آن حلقه و ریسمان آویخته و محکومین به اعدام را
به آن آویزند. دار با این توصیف نماد مرگ، نابودی، عدالت، مجازات، حاکم و داور و
... است.
(بهشتی، 1365 : 436)
دار در اشعار حسینی
نماد نابودی، مبارزه و مرگ آمده است.
حسینی،
1388: 43
همان :115و 136و 39
99
زنجیر
"
زنجیر دارای نمادی دو
گانه است. نخست؛ نماد عصای عطارد، در معنای جویبارهای دوگانهی کل هستی و دوم؛
نماد عام زنجیر یعنی قید و بند و ارتباطات.
در سطح کیهانی، نماد
ازدواج زمین و آسمان است همانند نمادهای دیگری چون فریاد ناشی از درد و در زمینهی
موجودات زمینی، نماد پیوند زناشویی، تکامل اجتماعی یا روانی، در مورد معنوی،
زنجیر، نماد دوستی، اسارت برای دوستی و نیاز و علاقهی وافر است.
(خوان ادوارد و سرلو،
1389 : 457 و 456)
نماد پیوند میان زمین
و آسمان است و پیوند میان دو نهایت یا دو موجود نماد اجرای عدالت، درخشش و
پایداری در استدلال، وسیلهی اتصال، هماهنگی، وحدت ازدواج، خانواده، شهر، ملت،
تمامی گروهها و کارهای اشتراکی، مقاومت و همدلی، در مفهوم روانی- اجتماعی نماد
لزوم انطباق با زندگی جمعی و استعداد همرنگی با گروه، مرحله ای از پیشرفت و یک
اتصال درونی و خودجوش.
(شوالیه، 1388، ج 3 :
475–35)
زنجیر در اشعار حسینی
نماد اسارت، بردگی و محدودیت است.
حسینی،
1388: 128
همان :77
ص: 247
100
سفره
"
سفره به معنی توشه،
طعام، توشه دان مسافر، پارچه ای که روی میز می گسترانند و خوردنی ها را در آن می
چینند، خوان در ادبیات فارسی نماد برکت، نعمت، لطف، روزی و عنایت خداوند است.
(بهشتی، 1365 : 549)
سفره در اشعار حسینی
نماد قلب لبریز از صمیمیت ، صفا، معنویت و عشق به خداوند است.
حسینی، 1388: 20
همان : 99
حسینی، 1399: 16
100
سفره
"
سفره به معنی توشه،
طعام، توشه دان مسافر، پارچه ای که روی میز می گسترانند و خوردنی ها را در آن می
چینند، خوان در ادبیات فارسی نماد برکت، نعمت، لطف، روزی و عنایت خداوند است.
(بهشتی، 1365 : 549)
سفره در اشعار حسینی
نماد قلب لبریز از صمیمیت ، صفا، معنویت و عشق به خداوند است.
حسینی، 1388: 20
همان : 99
حسینی، 1399: 16
101
قفس
"
صندوقچهی مشبک،
جایگاه چوبی یا فلزی که برای پرندگان یا حیوانات درنده درست می کنند. در ادبیات
نماد اسارت ، فضای خفقان آور و در مقابل روح نماد جسم است.
(بهشتی، 1365 : 797)
قفس در اشعار حسینی
نیز نماد اسارت ، بندگی و بردگی در مقابل بال که نماد آزادی است.
حسینی، 1392: 28
همان : 91
ص: 248
ردیف
عنوان
عنصر
تشکیل دهنده
معنای
نمادین
نشانی
شعر
1
آسمان
پدیده
طبیعی
آسمان
یک نماد جهانی است، با این توصیف نماد خالق جهان، باروری، عالم به غیب، صاحب خرد
بی پایان، تنظیم کننده قوانین مذهبی، ماوراء، قدرت برتر بقا، قداست، غیرقابل
دسترسی، بی نهایت بودن، خلقت معنوی، زوال ناپذیر، انقلاب، پدر شاهان و صاحبان
زمین. مثلاً در چین امپراطور پسر آسمان است. نظم کیهان، ماورای الهی، خاستگاه
نور، پاسدار رازهای تقدیر، عظمت نفوذناپذیر، اقامتگاه خدایان، قدرت خداوندی ،
سلسله مراتب مراحل معنوی، نیروی مولد، جانشین خداوند در مکاشفات، تجدید جهان،
معماری مقدس، قلمرو ستارگان غول های اسکلت وار، چهارصد پاسدار آسمان، ارواح
برگزیدگان، مارهای آتشین، چهار باد، غبارها و خدایان آسمان نماد آگاهی، مطلق
آرزوهای بشری و روح جهان.
(شوالیه،
1377، ج 1 : 197- 186)
آسمان
در اشعار جبرا نماد جایگاه مقدس ، مکان رستگاری و معراج انسان است.
ابراهیم
جبرا، 1981 : 17
همان:
73
2
افعی
"
افعی
در نقاشی های معبد باستان نماد همزاد زندگی خدایان است و کار آن استحاله و عبور
روح مردگان توسط این همزاد که روح تبرک می شود و برای زندگی جدیدش آماده می
گردد. مار نیز با این توصیف نماد تغییر شکل جسمانی به روحانی است افعی در رویا
نماد آگاهی که گرایش غریزی ادغام ناشده ای را در سلسله مراتب ارزش های آگاه فاش
می سازد.
(شوالیه،
1388، ج 1 : 213)
افعی
در اشعار جبرا نماد خشونت و بی رحمی است.
ابراهیم
جبرا، 1981: 12 و 11
3
انار
"
نمادگرایی
انار در ارتباط با نمادگرایی کلی تر میوه هایی با دانه های بسیار است. اول از
همه نماد باروری، اولاد و اعقاب بسیار است. در رم نماد تاج سر عروسان در یونان
باستان یکی از مختصات را و آفرودیته در آسیا تصویر انار شکسته نماد آرزو است در
گابون نماد باروری مادرانه،
ص: 249
عرفان مسیحی نماد گرایی انار را در زمینهی روحانی
می داند به همین خاطر یوحنا صلیبی را از دانه های انار نماد کمال الهی می داند .
گردی انار نماد ابدیت الهی و گوارایی آب انار نماد نشئهی روح مهربان و آگاه
است. آباء کلیسا انار را نماد خود کلیسا می دانند. چون کلیسا افرادی مختلف را با
اعتقادی واحد زیر سقف خود جمع می کند. دانه های انار در یونان باستان نماد خطا
است. دانهی اناری که نذر دوزخ می شد نماد شیرینی است. در شعر حماسی ایران انار
نماد سینه (پستان) است.
شوالیه،
1388، جلد 1: 253-250)
انار
در اشعار جبرا نماد زیبایی، ثروت، زایندگی و مخالف رکود و نابسامانی است.
ابراهیم
جبرا، 1981: 53
4
انجیر
"
انجیر
نیز مانند زیتون و تاک نماد برکت و فراوانی است. انجیر خشکیده نماد درخت بدی
است. در نماد گرایی مسیحی نمادکنیسه ای است که مسیح و بیعت جدید را شناسایی
نکرد. نماد علم دین است. در مصر باستان نماد تشرف به دین است . نماد پوشش و ستر
است. چون آدم و حوا خود را با برگ های انجیر پوشاندند.در کتاب پادشاهان نماد
سلطنت است.
در
عرفان اسلامی نماد دوگانگی طبایع است در آسیای شرقی نماد تقدس، درخت کیهانی،
بودا و در آسیای جنوب شرقی نماد قدرت و زندگی است. در میان سره ها نماد زاد و
ولد است و در میان رانگائوها و سرانگ ها نماد عمر طولانی، جاودانگی و فهم برتر
است. برای چینیان نماد جاودانگی لکن عمر طولانی نیست. زیرا برای آنها جاودانگی
از طریق درک و شناخت میسر است.
دراویدی
های هندو، کرتی های یونان باستان انجیر را نماد قداست و فضیلت می دانند. در
آفریقای شمالی انجیر نماد باروری پس از مرگ است.
(شوالیه،
1388، جلد سوم: 261-257)
انجیر
در اشعار جبرا نماد گذشتهی طلایی، قداست و پاکی کشور فلسطین است.
ابراهیم
جبرا، 1981: 65
همان:
62
ابراهیم
جبرا، 1981 : 65
ص: 250
5
بابونه
"
گیاهی
است خوشبو و پر برگ دارای شاخه های باریک سبز و برگهای ریز باریک و گل های سفید
که میان آنها زرد است. در طب استفاده می شود و مایهی آرامش است. در پختن بعضی
از غذاها استفاده می شود.
در
ادبیات فارسی با این توصیف نماد زیبایی، خوشبویی، ارزشمندی، طراوت و لطافت است.
(بهشتی،
1365 : 143)
بابونه
در اشعار جبرا نماد حیات دوباره و جاودانگی اوست و خیزشی برای جوانان فلسطینی.
ابراهیم
جبرا، 1981: 61
همان:
40
6
باد
"
باد
نماد چند وجهی دارد به دلیل انقلاب درونیش نماد بی ثباتی، ناپایداری و بی
استحکامی است. از نظر تیتان ها نماد خشونت است. چون مترادف با نفخه است نماد روح
می باشد. جوهر روحی و مبدأ الهی است. نماد پیک الهی از نظر قرآن و زبور. در نماد
گرایی هندو شهنشاه اقلیم، لهیب آتش، روح القدس و در چین نماد تفأل است. از نظر
مانوها نماد نور، در سنت اوستایی نماد پشتیبان جهان، تنظیم کننده توازن جهانی و
اخلاقی. در سنت اسلامی، نماد موکل آب، نگاهبان، حمل کننده آب، در سنت تورانی
نماد نسخه ی خداوند و قدرت الهی. در میان یونانیان نماد خدایان. بادهای دروئیدی
نماد جادویی هستند. از نظر عرفا نماد معنویت، نور، وسیلهی آگاهی، روح و نیروی
پر قدرت . از نظر رمانتیک ها نماد زندگی و تازگی است.
(شوالیه،
1387، ج 2 : 11-6)
باد
در اشعار جبرا نماد خیزش، قدرت و انقلاب در کشورهای عربی خصوصاً کشور فلسطین.
گاهی نماد آزادی و رهایی، زمانی نماد ترس از دشمنان و استعمارگران است.
ابراهیم
جبرا، 1981: 14
همان:
18
ابراهیم
جبرا، 1981: 56
7
باران
"
باران،
در سراسر جهان نماد اثرات آسمانی بر روی زمین است. نماد باروری و در عرفان
اسلامی نماد فرشته های آسمانی است.
نماد
حاصلخیزی و زندگی دوباره، رحمت، حکمت، جاودانگی، شکوفایی، نور، آسمان و طلاست.
ص: 251
در
سنت سرخ پوستان آمریکا، نماد تخم خدای توفان و رگبار، در تمدن های زراعی نماد
باروری است. در آیین اینکاها نماد پاکی است. در هند نماد آتش (برق آسمان) و رحمت
الهی است.
(شوالیه،
1387 ، ج 2 : 22-17)
باران
در اشعار جبرا نماد نویدبخش آزادی و سرسبزی، منشأ آرامش ، امنیت و خرمی فلسطین و
نماد خیر و نیکی و بیداری و انقلاب.
ابراهیم
جبرا، 1981: 57
7
باران
"
باران،
در سراسر جهان نماد اثرات آسمانی بر روی زمین است. نماد باروری و در عرفان
اسلامی نماد فرشته های آسمانی است.
نماد
حاصلخیزی و زندگی دوباره، رحمت، حکمت، جاودانگی، شکوفایی، نور، آسمان و طلاست.
در
سنت سرخ پوستان آمریکا، نماد تخم خدای توفان و رگبار، در تمدن های زراعی نماد
باروری است. در آیین اینکاها نماد پاکی است. در هند نماد آتش (برق آسمان) و رحمت
الهی است.
(شوالیه،
1387 ، ج 2 : 22-17)
باران
در اشعار جبرا نماد نویدبخش آزادی و سرسبزی، منشأ آرامش ، امنیت و خرمی فلسطین و
نماد خیر و نیکی و بیداری و انقلاب.
ابراهیم
جبرا، 1981: 57
8
باز
شکاری
"
باز مانند اغلب
پرندگان نوع خود با چنگال های خمیده اش نماد رباخواری ، زیاده خواهی و سلطه طلبی
است. باز ماده نماد زن سالاری است. نقش یک باز بر روی پشت دست، نماد اشرافیت و
برتری بوده است.
در چین باستان نماد
پاییز، فصل شکار و در عین حال فصل زندگی دور افتاده است. باز نماد آموزش و آگاهی
به جهت آموزش ساختن سد برای جلوگیری از طغیان به جوئن.
در مصر باستان نماد
خورشید، قدرت خورشید در یونان و روم نیز نماد خورشید بوده است.
(شوالیه، 1388، ج 2 :
23 و 22)
باز نوک شکسته در
اشعار جبرا نماد سرباز شکست خورده یهودی است.
ابراهیم
جبرا، 1981: 63
9
بهار
"
فصول به طرق گوناگون
در نقاشی ها عرضه شده اند بهار به وسیله ی یک بره، بزغاله، بوته ی گیاه و یک تاج
گل نماد زایش، رویش، پرورش و طراوت است و متعلق به هرمس نماد پیک خدایان.توالی
فصول، نماد زندگی، مراحل حرکت، تولد، شکل گیری، پختگی، زوال، بازگشت ابدی و نماد
تناوب
دوره یی و شروع همیشگی.
(شوالیه، 1385 ، جلد4
: 393 و 392)
بهار در اشعار جبرا
نماد شادابی، تازگی، شادی دوران کودکی و اگاهی نماد رنج و اندوه است.
ابراهیم
جبرا، 1981: 66
همان:
63
ابراهیم
جبرا، 1981: 22
ص: 252
10
پاییز
"
فصول
به طرق گوناگون در نقاشیها عرضه شده اند. پاییز به وسیله ی یک خرگوش، شاخه ی
مو، شاخ نعمتی پر از میوه نماد نعمت، برکت و نتیجه ی یک دوره تلاش و سرزندگی
است.
پاییز
متعلق به دیونوسوس خدای تاکستان هاست توالی فصول نماد ضرباهنگ زندگی و مراحل
حرکت و رشد چون تولد، شکل گیری، پختگی،زوال، بازگشت ابدی و نماد تناوب دروه یی و
شروع همیشگی است.
(شوالیه،
1385، جلد 4 : 392 و 393)
پاییز
در اشعار جبرا نماد ناامیدی، اندوه و آرزوهای برباد رفته است.
ابراهیم
جبرا، 1981: 40
11
پرتقال
"
پرتقال مانند تمام میوه هایی
که هسته هایی متعدد دارند، نماد باروری است. در ایام قدیم در ویتنام به زوج های
جوان پرتقال تقدیم می شده است .
(شوالیه، 1388، جلد 2 : 185 و
184)
پرتقال در اشعار جبرا نماد
آرامش روحی و فکری و نماد کشور و فرهنگ مردم فلسطین است.
ابراهیم
جبرا، 1981، الف: 62
12
جلجله
"
نام کوهی است که مسیح را در
آن به صلیب کشیدند در مسیحیت نماد پایداری، مظلومیت، ستمدیدگی و جایگاه عدالت و
عروج است.
(معین، 1386، ج 5 : 1223- 1222)
جلجله در اشعار جبرا نماد
خیزش و بیداری مردم فلسطین است.
ابراهیم
جبرا، 1981، ج: 32
13
خرما
(نخل)
"
خرما(نخل) درخت مقدس آشوری
بابلی است. خرما بن در کتاب مقدس نماد عدل و برکت الهی است . در مصر نماد درخت
زندگی ، تکیه گاه جهان است. برگ و شاخه های سبز خرما نماد فتح، عروج،
بازآفریدگی و جاودانگی است .
در آیین مسیحیت نماد عروج مسیح
است .نماد شهدای مسیحی، ایقان به جاودانگی روح و رستاخیز مردگان. از نظر روح،
خرما نماد روح می باشد.
(شوالیه، 1387، ج 5 : 402 ،
401)
نخل در اشعار جبرا نماد کشور
فلسطین است.
ابراهیم
جبرا، 1981، الف: 37
ص: 253
14
خورشید
"
نماد خورشید چند وجهی
است. نماد خود خدا، مظهر الوهیت، باروری، چشم سعد، سوزاننده و کشنده، زندگی،
مرگ، راهنمایی، نور، گرما، باران، نابودکننده، موجد خشکسالی، مرکز هستی، قربانی
کردن، نماد مایا مادر اشکال و تصاویر کیهانی، تناوب مرگ و زندگی دوباره، رستاخیز
و جاودانگی به دلیل مدار روزانه و سالانه، درخت جهان، درخت زندگی، قلب جهان،
جایگاه برهما، ذات کل، هوش کیهانی، مرکز روحانی اولیه، نماد مسیح چون حضرت مسیح
خورشید عدالت خوانده می شود.
نماد جهانی شهنشاه و
قلب مملکت نماد باروری و شهنشاهی در نزد سلسلهی هان، نماد کشور ژاپن چون آفتاب
تابان نامیده شده است.
نماد دانش شهودی،
گلها، فلزات، چشم راست، غروب خورشید نماد مرگ خدای بانوی آب، خدای باران، نور،
آب و کلمه در اغلب آیین ها نماد جنس مؤنث و نشانهی باروری و زایش است. نماد چشم
در متن های غالیایی. در اخترشناسی نماد زندگی، گرما، نور، اقتدار و جنس مذکر
است. نماد نیروی خلاقه، منبع زندهی نور و گرما. در آیین های ستاره پرستی نماد
پدر است در مباحث روان شناسی خورشید نماد گرایش های اجتماعی، تمدن و اخلاق.
خورشید ظهر نماد
زندگی پیروزمند است بر طبق سنت ها و ادیان خورشید منادی مرگ است.
(شوالیه، 1378، ج 3 :
118– 117)
خورشید در ادبیات
نماد حیات و سرچشمهی نیروی انسان و کیهان است.
(دوبوکور، 1376، ش :
8)
خورشید در اشعار جبرا
نماد روشنایی، زندگانی موجود و سرسبزی جهان هستی است.
ابراهیم
جبرا، 1981، الف: 15
همان :
16
همان :29
ص: 254
15
روباه
"
روباه نماد تضادهای
درونی طبیعت بشری چون مستقل اما از خود راضی . فعال و مبدع اما در عین حال
خرابکار. متهور اما در عین حال ترسو و نگران، حیله گر و در عین حال فرز و چابک.
در نظر سرخ پوستان کالیفرنیای مرکزی نماد قهرمان و خالق است. در سیبری نماد پیام
آور و حیله گر جهنم است. در سنت سلتی نماد راهنمایی ارواح، در ژاپن روباه نماد
حاصلخیزی ، برکت و وفور نعمت است.
در آیین ایناری نماد
نگهبانی و روح تغذیه است. در خرافات و باورهای عمومی علت صرع و جن زدگی و نماد
نحس و شومی است در سراسر دنیا به خاطر شهوت بارگی نماد باروری است .
در چین نماد باروری و
عمر دراز است. در باورهای عامیانه نماد افسونگری است. در نظر چینیان پیام آور
صبح و روشنایی است.
(شوالیه، 1388، جلد 3
: 368- 365)
روباه در اشعار جبرا
نماد مکر و حیله، دشمنان و استکبار می باشد.
ابراهیم
جبرا، 1981، الف: 35
16
زمرد
"
زمرد، سنگ نور سبز
است که این نور به آن معنایی عرفانی و قدرت جانبخشی می دهد. در میان سرخ پوستان
آمریکا نماد حاصلخیزی است. در میان آزتکها نماد نوبهار است. در آیین های دینی
نماد رفع نازایی است. در نظر کیمیاگران زمرد نماد پیک خدایان و راهنمای ارواح
است. در جواهر تراشی مسیحیت نماد طلسم مؤثر است.
در هند آن را نماد
آشکارکنندهی رازها می دانند. حافظ و نگهبان انسان از جادو، بر طبق نسخهی گوتیک
در آکسفورد نماد آزادی انسانها از زندان ، نماد احضار ارواح خبیث، شفابخش،
پیشگویی، حاصلخیزی، جاودانگی و بی مرگی ، قدرت اولیه، احیای دوره به دوره ،
بهار، زندگی نوشکفته، تغییر و تحول و درمانگر نیروهای اهریمنی، تجدیدحیات،
باروری، سرزندگی، آرامش و نیرو است.
(شوالیه، 1388، ج3 : 461-458)
زمرد در اشعار جبرا
نماد سرسبزی، شادابی و طراوت، تداوم حیات، نابودی دشمنان و کشور فلسطین است.
ابراهیم
جبرا، 1981، الف: 63
ابراهیم
جبرا، 1981،الف: 63
ص: 255
17
زمستان
"
فصول به طرق گوناگون
در نقاشی ها عرضه شده اند زمستان به وسیلهی یک سمندر، یک اردک وحشی، آتشی در
اجاق و متعلق به هیفائیستوس خدای صنعت فلز و آتش است. در توالی فصول بهار نماد
تولد و شکل گیری است.تابستان و پاییز نماد پختگی و تجربه و زمستان نیز نماد مرگ
و زوال است که در این توالی اسطورهی بازگشت ابدی تجسم می یابد نماد تناوب دوره
یی و شروع همیشگی است.
(شوالیه، 1385 ، ج 4
: 393 و392)
زمستان در اشعار جبرا
نماد ثبوت و دلمردگی عواطف انسانی و سردی روح است.
ابراهیم
جبرا، 1981،الف: 36
18
زیتون
"
درختی سرشار از
نمادها اعم از صلح، باروری، تزکیه، نیرو، پیروزی و پاداش درخت زیتون وقف آتناست
و مانند آتنا نماد باروری، عقل، حامی کودکان، الهام بخش هنرها و کارهای آرام بخش
در چین نماد سرپرستی و حمایتگری به دلیل اینکه بعضی زهرها و سموم را خنثی می کند.
در ژاپن زیتون نماد مودت و ملاطفت ، موفقیت در تحصیل کارهای مدنی و نظامی و
پیروزی.
در سنت یهودی و مسیحی
نماد صلح، در ادبیات قرون وسطی نماد طلا و عشق است.
در اسلام درخت مرکزی،
ستون کیهان، نماد انسان جهانی و شخص حضرت رسول است. زیتون نماد نور است و روغن
آن چراغ ها را روشن می کند.
در عرفان اسماعیلی
نماد امام است که هم محور است هم انسان جهانی و هم منبع نور و مهمان نوازی.
(شوالیه، 1388، ج 3: 500
و 490)
زیتون در اشعار جبرا
نماد سرسبزی، شادابی و طراوت، تداوم حیات نابودی دشمنان و کشور فلسطین است.
ابراهیم
جبرا، 1981، الف:
62 و
61
ص: 256
19
زرد
"
زرد رنگی شدید، سخت و تیز،
دارای دو وجه نماد دین مثبت و منفی است. بنابر این نماد قدرت، نور، زندگی،
جوانی، ابدیت الهی، ارتباط میان انسان و خدا، جوهر الهی، زندگی جاودان، ایمان،
خلوص اصیل، راهنمای ارواح، زمین بارور، افول، پیری، مرگ، تجدید و احیای دوباره،
انحراف در ایمان، هوش، زندگی جاوید و فضیلت ها، غرور، تفرعن، فریب خورده، خیانت،
شکست، سنگدلی، پنهان کاری، دریدگی، عشق، هماهنگی، حسادت، بی وفایی و شرمساری. در
اسلام زرد طلایی نماد خرد و اندرزهای نیکو و زرد مات نماد خیانت و اغفال است.
(شوالیه، 1388، ج 3 : 452-448)
زرد در اشعار جبرا نمادی دو
وجهی دارد گاهی نماد پژمردگی و رکورد و گاهی نماد ثبات و پایداری کشور فلسطین
است.
ابراهیم
جبرا، 1981،الف: 40
20
سبز
"
رنگ سبز معنای نمادین دو وجهی
دارد. همانند سرخ نماد دست نیافتنی، اطمینان بخش، تازگی و انسانی، امید، باروری،
سلطنت، بیداری، زندگی، نیرو، عمر طولانی، جاودانگی، مؤنث، آرامش، پزشکی، سلامتی،
بازگشت به محیط طبیعی، تازه کننده، در برگیرنده و آهنگین برای مسیحیان نماد امید
و تقوا بوده است.
برای مسلمانان نماد سلام،
سلامتی، ثروت مادی و معنوی، میزان نظم بشری، آگاهی، سعد، نجابت، شادی، عشق و خود
نعمت، ارزش های مسیحایی و ... و هم چنین نماد عقاید نیک شبانان، شناخت عمیق
اشیاء، رستاخیز، زایش، رسوخ، مرگ، بیماری، قدرت شوم.
در قدیم نماد استدلال و
فرزانگی. در قرون وسطی نماد بی منطقی، دیوانگی، شیطان، طبیعیت طبیعی، صلح، عدالت
و زبان نمادهاست.
(شوالیه، 1388 ، ج 3 : 530-517)
سبز در اشعار جبرا نماد
سرسبزی و حاصلخیزی کشور فلسطین و نماد آرامش، شادابی و امید به آینده ای روشن
برای سرزمین های عربی.
ابراهیم
جبرا، 1981،ج: 21
همان :
61
ص: 257
21
سپید(سفید)
"
سفید نیز مانند رنگ های دیگر
صورت نمادین دو وجهی دارد. نماد مرگ و زندگی، داوطلب، سوگواری و مرگ، اهریمن
مرحلهی مبارزه با مرگ، تسلیم و آمادگی چون در مراسم اعدام لباس سفید می پوشند،
باکرگی، انزوا و گوشه نشینی، نیروی حیات، نعمت و فجر، پذیرش مسؤولیت، قدرتمندی،
باززایی، تبرک، تقدس، مأمور مذهبی، خوشبختی، وحی، برکت، مظهر الله، سرّ درون، در
میان صوفیان نماد عقل، خورشید آگاهی روزانه، برای بامبارها نماد هوش و برای
مسیحیان واتیکان نماد سلطنت خداوند، نماد وضوح ، پاکی و صلح است.
(شوالیه، 1388، ج3 ، 588-
596)
سپید( سفید) در اشعار جبرا
نیز نماد روشنایی، نور، امید، صلح و صفا می باشد.
ابراهیم
جبرا، 1981،الف: 52
22
سگ
"
نماد پیچیدهی سگ در
نگاه اول مربوط به عناصر سه گانه خاک، آب و ماه است. اولین کاربرد نمادین سگ در
سراسرجهان نماد راهنمایی(راهنمایی ارواح و آدمیان خصوصاً در شب و مرگ) در اساطیر
ژرمن نماد پاسبانی، در نگاه مکزیکی های باستان و سرخ پوستان، نماد راهنمایی و
همراهی مردگان در عالم دیگر، مرگ، پایان عالم زیرین و آغاز و تجدید است.
نماد ارتباط هر دو جهان
و جادوگری است. در میان ایروکو آها نماد پیک و میانجی است. درد فرخ نماد نگهبانی
در اساطیر یونان نماد پزشکی، باروری، شهوت، قهرمان آتش ساز، آتش، قهرمان تمدن
ساز، نیای اسطوره ای، بقای نسل، فریبندگی، وسوسه گری، بی بند و باری، قوهی حیات،
شجرهی یک پیوند تا شروع.
سگ در جوامع اسلامی
نماد ولع و شکمبارگی، بیداری، صبوری، وفاداری، ناپاکی، پارس سگ نماد مرگ، گوشت
سگ نماد داروی رفع عقیمی، دفع جادو، برکت؛ دفع چشم زخم، در میان مسلمانان سوری
نماد شیطان، نجاست.
در خاور دور نماد
حفاظت، نجاست و پستی است. در تبت نماد میل شهوانی، روابط جنسی و حسادت است. در
ژاپن نماد وفاداری، یاوری، مراقبت و آرامش زنان در هنگام زایمان.
ص: 258
در چین نماد دشمن جغد
شیطانی، اعلان کننده جنگ، در میان چینیان نماد تصفیه گر بدی و شر، ماهیت
ناپایدار اشیای این جهان، در اسطورهی مرکزی هم نماد پاکی است و ناپاکی و لعن.
در میان تاتارها نماد
عدم وفاداری، مرگ و دفع ارواح خبیثه.
(شوالیه، 1388، ج 3 :
616- 601)
سگ در اشعار جبرا
نماد دشمنان درنده خو و پست می باشد.
ابراهیم
جبرا، 1981، 36
23
شب
"
در ایرلند نماد ابدیت است.شب
نماد دورهی لقاح، جوانه زدن و فساد است.که در روز بزرگ در هنگام پیدایش زندگی
منفجر خواهد شد. شب نماد ناخودآگاه است. مانند تمام نمادها شب دو جنبهی نمادین
دارد: نماد نور و زندگی و نماد کون و فساد. در یزدان شناسی عرفانی شب نماد غیبت
کامل آگاهی معین، خلوص در هوش و خرد، خلوص خاطره ، خلوص در امیال و عواطف حسی و
آرزوهای برتر و نماد خواب و رویاست.
(شوالیه، 1385، ج 4 : 31-29)
شب در اشعار جبرا نماد
استعمار و دشمنان است.
ابراهیم
جبرا، 1981، ج : 45
ابراهیم
جبرا، 1981، الف : 57
24
شقایق
"
شقایق قبل از هر چیز
نماد عمر کوتاه است. گل ادونیس است. نماد ناپایداری و سبکی، عشق، زیبایی، سادگی،
نماد روحی که به اثرات معنوی گرایش دارد، نماد لب های سرخ و از هم گشوده ، از
نگاه مفهوم شبانهی آن زیبایی ناپایدار، قوی اما شکننده ، نماد سرشاری و جمال
زندگی و ناپایداری آن.
(شوالیه، 1385، ج4 :
71 و 70)
شقایق در اشعار جبرا
نماد شهیدان همیشه عاشق که به سرزمین خود عشق می ورزند.
ابراهیم
جبرا، 1981، الف : 61
25
صبح
"
صبح در کتاب مقدس
نماد بهره مندی و عدالت خداوند است. نماد خلوص، پاکی، بیعت است. ساعت زندگی
بهشتی، اعتماد به نفس و دیگران در زمان حیات است.
(شوالیه، 1385، ج 4 :
138 و 137)
صبح در اشعار جبرا
نماد بشارت آزادی، شادابی و زندگی دوباره است.
ابراهیم
جبرا، 1981،ج : 47
ص: 259
26
صنوبر
"
نماد گرایی صنوبر
مبتنی بر تفاوت رنگ است در برگ هایش و نماد دوگانگی تمام موجودات می باشد. نماد
آب و آتش است چون در جای مرطوب می روید و از چوب آن برای ساختن کبریت استفاده می
شود. نماد دوزخ، درد و قربانی و اشک است.
نماد نیروهای قهقرایی
طبیعت، خاطره بیش از آرزو، گذشته بیش از آینده، باززایی و تولد دوباره است.
(شوالیه، 1388، ج 3 :
534 و 533)
صنوبر در ادبیات نماد
جاودانگی، نامیرایی و استواری است.
صنوبر در اشعار جبرا
نیز نماد جاودانگی و زیبایی سرزمین فلسطین است.
ابراهیم
جبرا، 1981،الف : 43
27
طلا
"
طلا به طور کلی نماد شناخت
است. این فلز ارزشمند همچنین نماد جاودانگی، بهار دوره ای طبیعت، راز پنهان
زمین، ارزشمندی، نور، تداوم ثروت مادی، اصل اولیه تشکیل کیهان، ثروت معنوی، در
نظر بامبارها نماد آتش تطهیرکننده و اشراق است. کاربرد شبانه طلا نماد شناخت
باطنی.
در سنت یونان طلا نماد یادآور
خورشید است و تمام نمادهای خورشیدی یعنی: حاصلخیزی، ثروت، استیلا، مرکز گرما،
عشق، نعمت، کانون نور، دانش، تشعشع و پشم زرین را داراست که پشم زرین نمادهای
حیوانی را به آن اضافه می کند مانند: قدرت زایش، مرید و مراد.
طلا نماد سلاحی از نور مخصوص
قربانی کردن برای خدایان اهورایی است.
در مصر تن خدایان مانند هرمس
از طلا بوده است و هرمس از یک سو نماد باطن دار، راهنمای ارواح، پیک الهی و خدای
تجارت از سوی دیگر خدای دزدان این نشانهی دو وجهی بودن طلا گرچه گفته اند:
خدای دزدان نماد راز آوری
است. طلا به خاطر همذاتی با نور خورشید یکی از نمادهای مسیح ، نور، خورشید و شرق
شد.
ص: 260
طلا نماد فساد و هیجانات
ناپاک و هوسباز است در این صورت می توان آن را نماد مادی شدن روح و جمال خداوندی
و تبدیل جاودانه به فانی دانست.(شوالیه، 1385، ج 4 : 222-216)
طلا در اشعار جبرا نماد
ارزشمندی سرزمینش یعنی فلسطین است.
ابراهیم