چهار رساله (رساله ارث، گناهان کبیره، محرم و نامحرم و احکام الغیبه)

مشخصات کتاب

سرشناسه:مجتهدی تهرانی، احمد، 1299 -

عنوان و نام پدیدآور:(چهار رساله) : رساله ارث، گناهان کبیره، محرم و نامحرم و احکام الغیبه/تالیف احمد مجتهدی.

مشخصات نشر:قم: در راه حق، 1385.

مشخصات ظاهری:224 ص.

شابک:15000 ریال:964-6425-87-9

یادداشت:سه رساله "محرم و نامحرم" "گناهان کبیره" "احکام الغیبه" قبلا به صورت مستقل نیز منتشر شده است.

یادداشت:عنوان دیگر: رساله ارث + سه رساله.

یادداشت:کتابنامه به صورت زیرنویس.

مندرجات:رساله ارث: ص 70 - 79. سه رساله محرم و نامحرم / گناهان کبیره / احکام الغیبه: ص [84] - 224.

عنوان دیگر:رساله ارث + سه رساله.

موضوع:ارث (فقه).

موضوع:محرم و نامحرم.

موضوع:گناهان کبیره.

موضوع:غیبت (اخلاق اسلامی).

رده بندی کنگره:BP183/5 1385 /م244چ9

رده بندی دیویی:297/34

شماره کتابشناسی ملی:1042383

ص :1

شناسنامه

ص:2

عنوان و نام پدید آورنده: چهار رساله

نویسنده: آیت الله احمد مجتهدی

مرکز پخش: قم - خیابان آیت الله مرعشی نجفی ( ارم) کوچه 20 - پلاک 10

تلفن: 37743221-025

شابک: 0-34-6425-964-978

کلیه حقوق برای مؤلف محفوظ می باشد.

ص:3

بسم الله الرحمن الرحیم

ص:4

بسمه تعالی

رساله ای که ملاحظه می فرمایید تألیف حضرت آیة الله مجتهدی است که حق عظیمی بر ما و حوزه های علمیه دارند. ایشان مایل بودند این رساله با نظارت اینجانب چاپ شود و بنده مناسب دیدم که یکی از مدرّسان حوزه علمیه قم ویراستاری آن را به عهده گیرد و این کار بخوبی انجام شد، امید است مورد قبول مولف، و استفاده خوانندگان گرامی باشد.

قم - رضا استادی

بهار 1385

ص:5

ص:6

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

اما بعد نظر به اینکه کتاب ارثی که همه مردم بتوانند از آن استفاده کنند در دسترس نبود و گاهی برای تقسیم ارث دچار اشکال می شوند و نمی دانند ارث را چگونه تقسیم کنند، حقیر رساله مختصری را به رشته تحریر در آوردم که همه مردم به راحتی با مسائل ارث آشنا شوند.

طبقه وارث ها

طبقه اول: اولاد و پدر و مادر، و با نبود اولاد، نوه و نتیجه هستند.

طبقه دوم: خواهر و برادر و اجداد (پدربزرگ ها) و جدّات (مادربزرگ ها)، و با نبود خواهر و برادر، خواهرزاده و برادرزاده هستند. و خواهر و برادر گاهی پدر - مادری (پدر - مادری) هستند و گاهی پدری و گاهی مادری، اگر

ص:7

همگی از یک قسم باشند تمام مال را می برند، در پدر - مادری، برادر دو سهم و خواهر یک سهم می برد اما خواهر و برادر مادری به طور مساوی ارث می برند.

اگر پدر - مادری، و پدری و مادری هر سه موجود باشند فقط پدر - مادری، و مادری ارث می برند، و پدر - مادری مانع از ارث بردن پدری است (یعنی خواهر و برادر پدر - مادری، حاجبند) ولی اگر پدر - مادری نباشد پدری ارث می برد، و خواهر و برادر مادری اگر یک نفر باشد یک ششم مال برای اوست و اگر متعدد باشند یک سوم مال برای آنها است که آن را به طور مساوی تقسیم می کنند.

طبقه سوم: عمه ها و عموها و خاله ها و دائی ها، و با نبود آنان اولادشان هستند.(1)

تذکر: زوج و زوجه یعنی زن و شوهر با وجود تمام طبقات ارث، از هم ارث می برند.

ص:8


1- (1) مسائل طبقه سوم در این رساله یاد نشده است.

حکم اولاد و نوه و نتیجه:

در مسائلی که پدر و مادر یا زوج و زوجه با اولاد ذکور و اناث در ارث بردن شرکت داشته باشند، اگر اولاد بی واسطه (چه ذکور و چه اناث) زنده نباشند اولادشان قائم مقام پدر و ماردشان هستند و در ارث با پدر و مادر، و زوج یا زوجه میت شرکت دارند به همان مقدار که پدر و مادرشان اولاد سهم داشتند.

توضیح آنکه اولاد پسر اگر چه دختر باشد ارث پدر خود را می برد، و بالعکس، اولاد دختر اگر چه پسر باشد ارث مادر خود را می برد و پس از این که اولاد اولاد مجموعاً سهم خود را از ارث برداشتند در تقسیم بین خودشان پسر دو برابر دختر می برد و این فتوای مشهور است، لکن قول دیگری وجود دارد که ارث اولاد دختر، به طور مساوی میان دختر و پسر تقسیم می شود که این قول مشهور نیست. (در این گونه مسائل اختلافی هر کس باید به مرجع تقلید خود مراجعه نماید).

ص:9

مسائل ارث (طبقه اول)

اکنون با توجه به طبقات ارث و اقسام وارث ها، مقداری از مسائل مربوط به وارث ها در این رساله یاد می شود:

مسئله 1

اگر پدر، تنها وارث باشد تمام ارث را می برد.

مسئله 2

اگر مادر، تنها وارث باشد تمام ارث را می برد.

مسئله 3

اگر شوهر، تنها وارث باشد تمام ارث را می برد.

ص:10

مسئله 4

اگر زوجه، تنها وارث شوهر باشد یک چهارم از کل ارث را می برد و زوجه های متعدده نیز همان یک چهارم را میان خود تقسیم می کنند و باقی متعلق به امام(علیه السلام) است.

البته زوجه از زمین ارث نمی برد و چون خصوصیات این مسئله مورد اختلاف است هرکس باید به مرجع تقلید خود رجوع کند.

مسئله 5

پسر تنها، تمام ارث را می برد.

مسئله 6

دختر تنها، نیز تمام ارث را می برد.

مسئله 7

اگر وارث، فقط چند پسر باشند تمام مال را به طور مساوی تقسیم می کنند.

مسئله 8

اگر وارث، فقط چند دختر باشند تمام مال را به طور مساوی تقسیم می کنند.

ص:11

مسئله 9

اگر وارث، چند پسر و چند دختر باشند پسرها دو سهم و دخترها یک سهم می برند.

مسئله 10

اگر وارث، پدر و مادر باشند تمام مال سه قسمت می شود: یک سوم سهم مادر است و بقیه سهم پدر است مگر اینکه برای مادر حاجب باشد (یعنی میت حداقل دو برادر یا چهار خواهر یا یک برادر و دو خواهر داشته باشد با شرائطی که در جای خود گفته شده است) که در این صورت تمام مال شش قسمت می شود: یک ششم سهم مادر و بقیه سهم پدر است.

مسئله 11

اگر وارث، پدر و یک دختر باشند، پدر یک قسمت از چهار قسمت را می برد و سه قسمت سهم دختر است.

زیرا پدر فرض اولش سُدس (یک ششم) است و دختر فرضش در قرآن نصف است. الباقی مال که دو ششم است

ص:12

چهار قسمت می شود یک قسمت سهم پدر و سه قسمت سهم دختر است. نتیجه این می شود که مال را چهار قسمت می کنند یک قسمت را پدر و سه قسمت را دختر می برد. مثلاً اگر مال شصت هزار تومان است پانزده هزار تومان را پدر، و چهل و پنج هزار تومان را دختر می برد.

مسئله 12

اگر وارث، پدر و چند دختر باشند تمام مال پنج قسمت می شود:

یک قسمت سهم پدر است و چهار قسمت را دخترها به طور مساوی تقسیم می کنند. مثلاً اگر مال شصت هزار تومان است دوازده هزار تومان را پدر می برد و بقیه را دخترها به طور مساوی تقسیم می کنند. زیرا حق پدر یک ششم است و حق دخترها دو سوم، بقیه مال که یک ششم است پنج قسمت می شود: یک قسمت را پدر و چهار قسمت را دخترها می برند. نتیجه این می شود که مال را پنج قسمت کنند یک قسمت برای پدر و چهار قسمت برای دخترها می باشد.

ص:13

مسئله 13

اگر وارث، پدر و یک پسر باشند، یک ششم مال برای پدر و بقیه برای پسر است.

مسئله 14

اگر وارث، پدر و چند پسر و چند دختر باشند پدر یک ششم مال را می برد و بقیه سهم پسرها و دخترهاست. پسرها دو سهم و دخترها یک سهم.

مسئله 15

اگر وارث، پدر باشد و شوهر، نصف مال برای شوهر و بقیه برای پدر است.

مسئله 16

اگر وارث، زوجه و پدر باشند، زوجه یک چهارم مال را می برد و بقیه برای پدر است.

مسئله 17

اگر وارث، مادر و یک دختر باشند، تمام مال چهار

ص:14

قسمت می شود: یک قسمت برای مادر و بقیه برای دختر است.

مسئله 18

اگر وارث، مادر و چند دختر باشند، تمام مال پنج قسمت می شودیک قسمت برای مادر و چهار قسمت برای دخترهاست که به طور مساوی میانشان تقسیم می شود.

مسئله 19

اگر وارث، مادر و چند پسر و دختر باشند، یک ششم مال برای مادر و بقیه آن مال پسرهاست.

مسئله 20

اگر وارث، مادر و چند پسر و دختر باشند، یک ششم مال برای مادر و بقیه آن مال پسرها و دخترهاست البته پسر دو سهم و دختر یک سهم دارد.

مسئله 21

اگر وارث، مادر و شوهر باشند، نصف مال سهم شوهر، و بقیه برای مادر است.

ص:15

مسئله 22

اگر وارث، مادر و زوجه باشند، زوجه یک چهارم را می برد و بقیه مال، برای مادر است.

مسئله 23

اگر وارث، پدر و مادر و یک دختر باشد، یک ششم مال برای پدر و یک ششم مال برای مادر و نصف کل مال برای دختر است و نسبت به یک ششم باقی مانده اگر مادر حاجب(1) ندارد: پنج قسمت می شود، یک قسمت برای پدر و یک قسمت برای مادر و سه قسمت برای دختر است و اگر حاجب دارد چهار قسمت می شود یک قسمت را پدر و سه قسمت را دختر می برد.

مسئله 24

اگر وارث، پدر و مادر و بیش از یک دختر باشد، پدر یک ششم مال و مادر نیز یک ششم مال را می برند، و مابقی که

ص:16


1- (1) در مسئله 10 معنی حاجب گفته شد.

دو ثلث مال است بین دخترها به طور مساوی تقسیم می شود.

مسئله 25

اگر وارث، پدر و مادر با اولاد ذکور و اناث باشد، یک ششم، مال پدر و یک ششم، مال مادر و بقیه، مال اولاد است. اگر یک پسر است تمام آن برای اوست و اگر چند پسرند به طور مساوی آن را تقسیم می کنند و اگر پسر و دخترند، پسر دوبرابر دختر می برد.

مسئله 26

اگر وارث، پدر و مادر و شوهر باشند، (و برای مادر حاجب نباشد) شوهر نصف مال، و پدر یک ششم و مادر دو ششم می برد و اگر برای مادر حاجب باشد شوهر نصف و پدر دو ششم و مادر یک ششم می برد.

مسئله 27

اگر وارث، پدر و مادر و زوجه باشد، زوجه یک چهارم از کل را می برد و اگر برای مادر حاجب نباشد یک سوم از

ص:17

کل را مادر می برد و اگر حاجب داشته باشد، مادر یک ششم می برد و بقیه مال، برای پدر است.

مسئله 28

اگر وارث، پدر و شوهر و یک دختر باشد، شوهر یک چهارم کل مال را می برد و پدر یک ششم از کل را می برد و دختر نصف مال را می برد و بقیه که یک دوازدهم( 1/12) است چهار قسمت می شود: یک قسمت مال پدر و بقیه مال دختر.

مسئله 29

اگر وارث، پدر و شوهر و بیش از یک دختر باشد، پدر یک ششم از کل و شوهر یک چهارم از کل را می برند و بقیه بین دخترها به طور مساوی تقسیم می شود (یعنی با اینکه سهم دخترها باید دو سوم باشد اما نقص بر آنها وارد می شود و کمتر به آنها می رسد)

ص:18

مسئله 30

اگر وارث، پدر و شوهر و اولاد ذکور یا اولاد ذکور و اناث باشد، پدر یک ششم از کل و شوهر یک چهارم از کل را می برند و بقیه، مال اولاد است، اگر یک پسر است تمام مال برای اوست و اگرچند پسرند به طور مساوی تقسیم می کنند و اگر پسر و دخترند، پسر دو سهم و دختر یک سهم می برد.

مسئله 31

اگر وارث، پدر و زوجه و یک دختر باشد پدر یک ششم از کل مال را می برد و زوجه یک هشتم از کل مال را می برد و اگر زوجه ها متعددند همان یک هشتم را بین خود تقسیم می کنند - نه این که هر زوجه یک هشتم ببرد - و دختر نصف از کل را می برد و بقیه مال که ( 5/24) است بین پدر و دختر چهار قسمت می شود، یک قسمت پدر و سه قسمت دختر.

توضیح آنکه بعد از اخراج یک هشتم سهم زوجه ها بقیه مال، چهار قسمت می شود: یک قسمت پدر و سه قسمت دختر.

ص:19

مسئله 32

اگر وارث، پدر و زوجه و زیادتر از یک دختر باشد، پدر یک ششم از کل را می برد و زوجه یک هشتم و دخترها دو ثلث از کل مال را می برند و به طور مساوی تقسیم می کنند. بقیه که یک بیست و چهارم( 1/24) است بین پدر و دخترها پنج قسمت می شود: یک قسم پدر و چهار قسم دخترها.

مسئله 33

اگر وارث، پدر و زوجه و اولاد ذکور یا اولاد ذکور و اناث باشد، پدر یک ششم از کل مال را می برد و زوجه یک هشتم می برد و بقیه مال اولاد است، اگر یک پسر است همه را می برد و اگرچند پسرند به طور مساوی تقسیم می کنند و اگر دو یا چند پسر و دخترند پسر دو سهم و دختر یک سهم می برد.

مسئله 34

اگر وارث، مادر و شوهر و یک دختر است، مادر یک

ص:20

ششم از کل و شوهر یک چهارم از کل را می برد و دختر نصف از کل را می برد. بقیه که یک دوازدهم( 1/12) است چهار قسمت می شود: یک قسمت مال مادر و سه قسمت مال دختر.

مسئله 35

اگر وارث، مادر و شوهر و بیش از یک دختر باشد، مادر یک ششم از کل مال را می برد و شوهر یک چهارم از آن و بقیه بین دخترها به طور مساوی تقسیم می شود. یعنی با اینکه باید سهم دخترها دو سوم باشد اما نقص به آنها وارد می شودو کمتر به آنها می رسد.

مسئله 36

اگر وارث، مادر و شوهر و اولاد ذکور یا اولاد ذکور و اناث باشد، مادر یک ششم( 1/6) از مال را می برد و شوهر یک چهارم، بقیه مال اولاد است اگر یک پسر است تمام مال برای اوست و اگر چند پسرند به طور مساوی تقسیم می کنند و اگر پسر و دختر باشند پسر دو سهم و دختر یک سهم.

ص:21

مسئله 37

اگر وارث، مادر و زوجه و یک دختر است، مادر یک ششم از مال را می برد و زوجه یک هشتم و دختر نصف از کل را، بقیه مال که پنج بیست و چهارم( 5/24) است چهار قسمت می شود: یک قسمت، مال مادر و سه قسمت، مال دختر.

نتیجه این می شود که بعد از اخراج یک هشتم سهم زوجه، مال، پنج قسمت می شود: یک قسمت سهم مادر و چهار قسمت سهم دخترها است.

مسئله 39

اگر وارث، مادر و زوجه و یک پسر یا چند پسر یا چند پسر و دختر باشد، یک ششم، مال مادر و یک هشتم مال زوجه و بقیه مال اولاد است. اگر یک پسر است همه مال برای اوست و اگر چند پسرند به طور مساوی تقسیم می کنند و اگر پسر و دخترند پسر دو سهم و دختر یک سهم.

ص:22

مسئله 40

اگر وارث، پدر و مادر و شوهر و یک دختر باشد، پدر و مادر هر کدام یک ششم مال را می برند و شوهر یک چهارم از کل مال را می برد و با اینکه سهم دختر باید نصف از کل باشد لکن به واسطه بودن شوهر، نقص به دختر وارد می شود. نتیجه این که مثلاً از شصت هزار تومان، ده هزار تومان را پدر و ده هزار تومان را مادر و پانزده هزار تومان را شوهر می برند. الباقی که بیست و پنج هزار تومان است مال دختر است. با آن که باید سهم دختر نصف مال و معادل سی هزار تومان باشد، اما پنج هزار تومان نقص به او وارد می شود.

مسئله 41

اگر وارث، پدر و مادر و شوهر و بیش از یک دختر باشد، پدر و مادر هر کدام یک ششم از کل مال را می برند و شوهر یک چهارم از کل مال را می برد و بقیه مال را دخترها به طور مساوی تقسیم می کنند. با این که دو ثلث از کل مال، باید سهم دخترها باشد اما حق پدر و مادر و شوهر بر دخترها مقدم است لذا نقص بر دخترها وارد

ص:23

می شود و فقط بقیه مال را به دخترها می دهند.

مسئله 42

اگر وارث، پدر و مادر و شوهر و اولاد ذکور یا اولاد ذکور و اناث باشد، پدر و مادر هر کدام یک ششم از مال را می برند و شوهر یک چهارم از کل مال را می برد و بقیه را اگرچند پسرند به طور مساوی تقسیم می کنند و اگر پسر و دخترند پسر دو سهم و دختر یک سهم.

مسئله 43

اگر وارث، پدر و مادر و زوجه و یک دختر باشد، پدر و مادر هر کدام یک ششم می برند و یک هشتم مال زوجه است و دختر نصف از کل را می برد و بقیه پنج قسمت می شود، یک قسمت پدر و یک قسمت مادر و سه قسمت دختر می برد اما اگر برای مادر حاجب باشد مادر یک قسم از پنج قسمت را نمی برد، بلکه بقیه مال چهار قسمت می شود یک قسمت سهم پدر و سه قسمت سهم دختر خواهد بود.

ص:24

مسئله 44

اگر وارث پدر و مادر و زوجه و بیش از یک دختر باشد، پدر و مادر هر کدام یک ششم از کل را می برند و زوجه یک هشتم از کل مال را می برد و بقیه را دخترها به طور مساوی تقسیم می کنند.

مسئله 45

اگر وارث، پدر و مادر و زوجه با اولاد ذکور یا اولاد ذکور و اناث باشد، به هر یک از پدر و مادر یک ششم داده می شودو زن یک هشتم می برد و پسر اگر یک نفر است تمام، مال را می برد و اگرچند پسرند بقیه مال را به طور مساوی تقسیم می کنند و اگر پسر و دخترند پسر دو سهم و دختر یک سهم از بقیه مال می برند.

مسئله 46

اگر وارث، شوهر و یک دختر است، شوهر یک چهارم از کل مال را می برد و بقیه برای دختر است.

ص:25

مسئله مسئله 47

اگر وارث، شوهر و بیش از یک دختر باشد، شوهر یک چهارم از کل مال را می برد و الباقی را که سه چهارم است به طور مساوی به دخترها می دهند.

مسئله 48

اگر وارث، شوهر با اولاد ذکور یا اولاد ذکور و اناث باشد، شوهر یک چهارم از کل مال را می بردو الباقی برای اولاد است. اگر یک پسر است همه را می برد و اگر چند پسرند به طور مساوی تقسیم می کنند و اگر پسر و دخترند پسر دو سهم و دختر یک سهم.

مسئله 49

اگر وارث، زوجه با یک دختر باشد، زوجه یک هشتم از کل را می برد و بقیه به دختر داده می شود.

مسئله 50

اگر وارث، زوجه و بیش از یک دختر باشد، زوجه یک

ص:26

هشتم از کل را می برد و بقیه برای دخترهاست که به طور مساوی تقسیم می کنند.

مسئله 51

اگر وارث زوجه، و اولاد ذکور یا اولاد ذکور و اناث باشد، زوجه یک هشتم را می برد و بقیه اگر یک پسر است همه مال اوست و اگر چند پسرند به طور مساوی تقسیم می کنند و اگر پسر و دخترند پسر دو برابر و دختر یک برابر.

مسئله 52

اگر کسی از دنیا برود در حالی که تمامی اولادش در زمان حیات او مرده اند و هیچ یک از آنها زنده نیست ولی نوه های پسری و دختری برای میت موجود است، این نوه ها اگر نوه پسری هستند سهم پدرشان را می برند گرچه دختر باشند، و نوه های دختری سهم مادرشان را می برند گرچه پسر باشند، و بین خودشان قسمت می کنند پسر دو برابر و دختر یک برابر.

ص:27

و تا اولاد باشد ولو یک نر، نوه ارث نمی برد و تا نوه هست نتیجه ارث نمی برد.

مسئله 53

نوه هم مثل اولاد، با پدر و مادر و زن و شوهر ارث می برند.

ص:28

مسائل ارث (طبقه دوم)

مسئله 54

طبقه دوم وارث، خواهر و برادر و جد و جده (پدربزرگ و مادربزرگ) است و با نبود برادر و خواهر برادرزاده و خواهرزاده ارث می برند.

مسئله 55

اگر وارث، یک نفر خواهر (پدرمادری) باشد یا با نبود خواهر پدرمادری، خواهر پدری باشد تمام ارث را می برد. (نصف را فرضاً و نصف دیگر را بالقرابه).

ص:29

مسئله 56

اگر وارث، چند خواهر پدرمادری باشد، تمام مال را می برند (دو ثلث را فرضاً و یک ثلث را بالقرابه) و به طور مساوی تقسیم می کنند.

مسئله 57

اگر وارث، برادر و خواهر پدرمادری باشد، برادر دو برابر و خواهر یک برابر ارث می برند.

مسئله 58

اگر وارث، برادر پدرمادری یا چند برادر پدرمادری باشد، اگریک برادر است تمام مال به او می رسد و اگر چند برادرند به طور مساوی تقسیم می کنند.

مسئله 59

اگر وارث، خواهرهای پدری به تنهایی باشد، تمام مال را می برند (دو سوم فرض آنهاست و یک سوم، بالقرابه به آنها داده می شود)

ص:30

مسئله 60

اگر وارث، برادر و خواهرهای پدری باشند، تمام مال بین آنها تقسیم می شود: برادر دو برابر و خواهر یک برابر.

مسئله 61

اگر وارث، برادرهای پدری باشند اگر یک نفر است تمام مال را می برد و اگرچند نفرند به طور مساوی تقسیم می کنند.

مسئله 62

اگر وارث، یک نفر برادر مادری یا خواهر مادری باشد، تمام مال را می برد (یک ششم فرض اوست و الباقی را بالقرابه می برد).

مسئله 63

اگر وارث، چند خواهر مادری یا چند برادر مادری باشد، و یا چند خواهر مادری و برادر مادری با هم باشند تمام مال را به طور مساوی تقسیم می کنند. زیرا در اینجا برادر

ص:31

و خواهر مساوی ارث می برند چون مادری هستند (یک سوم فرض آنهاست و دو سوم( 2/3) را بالقرابه می برند).

مسئله 64

اگر وارث، فقط چند برادر مادری باشد، تمام مال را به طور مساوی تقسیم می کنند، (یک سوم مال فرض آنهاست و دو سوم را بالقرابه می برند).

مسئله 65

اگر وارث فقط چند خواهر مادری باشد، تمام مال را به طور مساوی تقسیم می کنند. (ثلث فرض آنهاست و دو ثلث را بالقرابه می برند).

مسئله 66

اگر بازماندگان، خواهر و برادر پدری با خواهر و برادر پدرمادری باشند، خواهر و برادر پدری ارث نمی برند و ارث فقط بین خواهر و برادر پدرمادری تقسیم می شود: برادر دو برابر و خواهر یک برابر.

ص:32

مسئله 67

اگر بازماندگان، خواهر و برادر پدرمادری، و خواهر و برادر پدری، و خواهر و برادر مادری باشند، خواهر و برادر پدری از ارث محروم است اما خواهر و برادر مادری اگر یک نفر است یک ششم مال را می برد و اگر چند نفرند یک سوم مال را به طور مساوی تقسیم می کنند و بقیه مال، بین خواهر و برادر پدرمادری تقسیم می شود: برادر دو سهم و خواهر یک سهم.

مسئله 68

اگر وارث، خواهر و برادر پدرمادری، و خواهر و برادر مادری باشد، خواهر و برادر مادری اگر یک نفر است یک ششم می بردو اگر بیشترند یک سوم مال را به طور مساوی تقسیم می کنند. بقیه مال برای خواهر و برادر پدرمادری است. برادر دو برابر و خواهر یک برابر.

مسئله 69

اگر بازماندگان، خواهر و برادر پدری و خواهر و برادر پدر

ص:33

- مادری باشند، خواهر و برادر پدری از ارث محروم است اما خواهر و برادر پدرمادری اگر یک نفر است تمام مال را می برد و اگر چند نفرند برادر دو برابر و خواهر یک برابر.

مسئله 70

اگر وارث خواهر و برادر مادری با یک یا چند برادر پدرمادری باشد، خواهر و برادر مادری اگر یک نفر است یک ششم می برد واگر چند نفرند یک سوم مال را می برند و به طور مساوی تقسیم می کنند. بقیه مال به برادر یا برادران می رسد و به طور مساوی تقسیم می کنند.

مسئله 71

اگر وارث، یک خواهر مادری و یک خواهر پدری باشد، خواهر مادری یک ششم مال را می برد و مابقی را خواهر پدری می برد (نصف را فرضاً و بقیه را بالقرابة).

مسئله 72

اگر وارث، یک خواهر یا یک برادر مادری و برادران

ص:34

پدری باشد، خواهر و یا برادر مادری یک ششم از کل را می برد و بقیه را برادران پدری به طور مساوی تقسیم می کنند.

مسئله 73

اگر وارث، یک خواهر مادری و یک خواهر پدرمادری باشد، خواهر مادر یک ششم می برد و بقیه برای خواهر پدرمادری است (نصف فرض اوست و بقیه را بالقرابة می برد).

مسئله 74

اگر وارث، یک خواهر مادری و چند خواهر پدرمادری باشد، خواهر مادری یک ششم می برد و بقیه برای خواهرهای پدرمادری است (دو سوم فرض آنهاست و بقیه را بالقرابه می برند).

مسئله 75

اگر وارث، یک خواهر یا برادر مادری با برادران پدرمادری باشد، خواهر یا برادر مادری یک ششم می برد و بقیه را برادران پدرمادری به طور مساوی میان خود تقسیم می کنند.

ص:35

مسئله 76

اگر وارث، یک برادر و یا یک خواهر مادری و خواهران و برادران پدر - مادری باشد، خواهر و یا برادر مادری یک ششم از کل مال را می برد و بقیه برای خواهران و برادران پدرمادری است، برادر دو برابر و خواهر یک برابر.

مسئله 77

اگر وارث، چند خواهر و برادر مادری و یک خواهر پدری باشد، خواهرها و برادرهای مادری ثلث مال را میان خود به طور مساوی تقسیم می کنند، بقیه برای خواهر پدری است (نصف فرض اوست و بقیه را نیز بالقرابه به او می دهند).

مسئله 78

اگر وارث، چند خواهر و برادر مادری و چند خواهر پدری باشد، یک سوم مال میان خواهر و برادرهای مادری به طور مساوی تقسیم می شود و دو سوم دیگر، مال خواهرهای پدری است که به طور مساوی تقسیم می کنند.

ص:36

مسئله 79

اگر وارث، چند خواهر و برادر مادری با یک برادر یا چند برادر پدری باشد، خواهر و برادرهای مادری یک سوم مال را به طور مساوی تقسیم می کنند و بقیه مال برای برادر یا برادران پدری است، که به طور مساوی تقسیم می شود.

مسئله 80

اگر وارث، خواهران و برادران مادری با خواهران و برادران پدرمادری است، خواهران و برادران مادری یک سوم مال را می برند و به طور مساوی میان آنها تقسیم می شود و بقیه میان خواهران و برادران پدرمادری تقسیم می شود، برادر دو برابر و خواهر یک برابر.

مسئله 81

اگر وارث، چند خواهر و برادر مادری و یک نفر خواهر پدرمادری باشد، خواهرها و برادرهای مادری یک سوم از کل را می برند و به طور مساوی تقسیم می کنند و بقیه برای خواهر پدرمادری است (نصف از کل فرض اوست و بقیه را بالقرابة می برد).

ص:37

مسئله 82

اگر وارث، چند خواهر و برادر مادری با خواهران پدرمادری باشد، یک سوم از کل را به خواهر و برادرهای مادری می دهند که به طور مساوی تقسیم کنند و دو سوم دیگر را به طور مساوی به خواهران پدرمادری می دهند.

مسئله 83

اگر وارث چند خواهر و برادر مادری و یک یا چند برادر پدرمادری باشد، یک سوم را به خواهرها و برادرهای مادری می دهند که به طور مساوی تقسیم می نمایند و بقیه را اگر که یک برادر است همه را به او می دهند و اگر چند برادرند به طور مساوی تقسیم می کنند.

مسئله 84

اگر وارث، چند خواهر و برادر مادری، و خواهران و برادران پدرمادری باشد، یک سوم را به خواهران و برادران مادری می دهند تا به طور مساوی تقسیم کنند و

ص:38

بقیه را به خواهران و برادران پدرمادری می دهند، برادر دو برابر و خواهر یک برابر.

مسئله 85

اگر وارث، شوهر و یک خواهر پدری باشد، نصف از کل را به شوهر می دهند و نصف دیگر را به خواهر پدری می دهند.

مسئله 86

اگر وارث، شوهر و خواهرهای پدری باشد، شوهر نصف از کل را می برد و بقیه را خواهران به طور مساوی تقسیم می کنند. (با اینکه فرض خواهران دو سوم( 2/3) است، یک ششم نقص به آنها وارد می شود و زوج سهم خود را تمام می برد).

مسئله 87

اگر وارث، شوهر و برادر یا برادران پدری باشد، شوهر نصف از کل مال را می برد و بقیه را اگر یک برادر است به

ص:39

او می دهند و اگر چند برادرند به طور مساوی تقسیم می کنند.

مسئله 88

اگر وارث، شوهر و خواهران و برادران پدری باشد، شوهر نصف از کل را می برد و نصف دیگر بین خواهران و برادران تقسیم می شود. برادر دو برابر و خواهر یک برابر.

مسئله 89

اگر وارث، شوهر و یک نفر خواهر یا برادر مادری باشد، شوهر نصف از کل را می برد و بقیه را به خواهر یا برادر مادری می دهند (یک سدس فرضاً و دو سدس بالقرابة).

مسئله 90

اگر وارث، شوهر و چند خواهر و برادر مادری باشد، شوهر نصف از کل را می برد و بقیه را به خواهرها و برادرهای مادری می دهند تا به طور مساوی تقسیم کنند.

ص:40

مسئله 91

اگر وارث، شوهر و یک خواهر پدرمادری باشد، نصف از کل را شوهر می برد و نصف دیگر را خواهر پدر - مادری می برد.

مسئله 92

اگر وارث، شوهر و خواهران پدرمادری باشد، نصف از کل را شوهر و بقیه را خواهران می برند و به طور مساوی تقسیم می کنند. اگرچه باید سهم خواهران دو سوم باشد اما در اینجا یک ششم نقص برآنها وارد می شودو شوهر نصیب خود را کامل می برد.

مسئله 93

اگر وارث، شوهر و برادر یا برادران پدرمادری باشد، شوهر نصف از کل را می برد، و اگر یک برادر است تمام بقیه را می بردو اگر چند برادرند به طور مساوی تقسیم می کنند.

ص:41

مسئله 94

اگر وارث، شوهر و خواهران و برادران پدرمادری باشد، شوهر نصف مال را می برد و بقیه برای خواهران و برادران پدرمادری است. برادر دو برابر و خواهر یک برابر.

مسئله 95

اگر وارث، زوجه و یک خواهر پدری باشد، زوجه یک چهارم از کل را می بردو بقیه برای خواهر پدری است. (نصف مال فرض او است و بقیه را بالقرابه می برد).

مسئله 96

اگر وارث زوجه و خواهرهای پدری باشد، زن یک چهارم از کل را می برد و خواهرها بقیه مال را به طور مساوی تقسیم می کنند. (دو سوم از کل را فرضاً و بقیه را بالقرابه می برند).

مسئله 97

اگر وارث زوجه و برادر یا برادران پدری باشد، زوجه یک

ص:42

چهارم از کل را می برد و اگر یک برادر است تمام بقیه را می برد و اگر چند برادرند به طور مساوی تقسیم می کنند.

مسئله 98

اگر وارث، زوجه و خواهران و برادران پدری باشد، زن یک چهارم از کل را می برد و بقیه را خواهران و برادران پدری تقسیم می کنند. برادر دو برابر و خواهر یک برابر.

مسئله 99

اگر وارث، زوجه و یک برادر یا یک خواهر مادری باشد، زوجه یک چهارم از کل را می برد و برادر یا خواهر مادری بقیه را. (یک ششم را فرضاً و بقیه را بالقرابه).

مسئله 100

اگر وارث، زوجه و چند خواهر و برادر مادری باشد، زوجه یک چهارم از کل را می برد و خواهران و برادران مادری بقیه را (یک سوم از کل را فرضاً و بقیه را بالقرابة می برند).

ص:43

مسئله 101

اگر وارث، زوجه و یک خواهر پدرمادری باشد، زن یک چهارم از کل را می برد و بقیه را خواهر پدرمادری می برد (نصف را فرضاً و بقیه را بالقرابه).

مسئله 102

اگر وارث، زوجه و خواهران پدرمادری باشد، زوجه یک چهارم از کل را می برد و بقیه را خواهران پدرمادری به طور مساوی تقسیم می کنند (دو سوم فرضاً می برند و مابقی را بالقرابه).

مسئله 103

اگر وارث زوجه و خواهران و برادران پدرمادری باشد، زوجه یک چهارم از کل را می برد و بقیه را خواهران و برادران پدرمادری می برند، برادر دو برابر و خواهر یک برابر.

مسئله 104

اگر خواهران و برادران میت (چه پدرمادری، چه پدری و چه مادری) زنده نباشند، اولاد آنان که برادرزاده ها و

ص:44

خواهرزاده های میت محسوب می شوند همگی وارث هستند و هرکدام ارث پدر و مادر خود را - اگر زنده می بودند - می برند. مثلاً برادرزاده و خواهرزاده پدرمادری سهم برادر و خواهر پدرمادری میت را می برند و برادرزاده و خواهر زاده مادری، سهم برادر و خواهر مادری را می برند.

و با بودن برادر زاده و خواهر زاده پدر - مادری برادرزاده و خواهرزاده پدری ارث نمی برند. و اگر برادرزاده و خواهر زاده موجود نباشد، نوه برادر و نوه خواهر وارثند و اگر نوه برادر و نوه خواهر نیز موجود نباشد نتیجه برادر و نتیجه خواهر وارثند.

مسئله 105

در طبقه دوم وارث، علاوه بر خواهرها و برادرها، اجداد و جدّات میت نیز وارث اویند. اجداد مرتبه اول میت عبارتند از پدر و مادر پدر، و پدر و مادر مادر و وجود هر یک از اجداد مرتبه اول مانع ارث بردن اجداد مرتبه ثانی است.

ص:45

تذکر: برای اختصار از ذکر اجداد مرتبه دوم و سوم و چهارم خودداری می شود و اگر احتیاج باشد باید به رساله مرجع تقلیدتان مراجعه کنید.

مسئله 106

اگر وارث، فقط یک نفر جد یا جده پدری یا مادری باشد تمام مال را می برد.

مسئله 107

اگر وارث، جد یا جده شوهری باشد تمام مال میان آنها تقسیم می شود. جد دو رابر و جده یک برابر.

مسئله 108

اگر وارث، جد با جده مادری باشد تمام مال به طور مساوی میان آنها تقسیم می شود.

مسئله 109

اگر وارث، اجداد پدری و مادری باشد، دو سوم مال را

ص:46

اجداد پدری می برند و میان خودشان (جد دو برابر و جده یک برابر) تقسیم می کنند و اجداد مادری یک سوم را به طور مساوی تقسیم می کنند.

مسئله 110

اگر وارث، جد پدری و جد مادری باشد، جد پدری دو سوم و جد مادری یک سوم را می برند.

قول دوم در این مسئله این است که جد پدری پنج ششم و جد مادر یک ششم را می برند.

و در این مسئله و چهار مسئله بعدی باید به فتوای مرجع تقلیدتان رجوع کنید.

مسئله 111

اگر وارث، جد پدری و جده مادری باشد، جد پدری دو سوم از مال را می برد و یک سوم را جده مادری می برد. قول دوم این است که جد پدری پنج ششم و جده مادری یک ششم را می برند.

ص:47

مسئله 112

اگر وارث، جده پدری و جد مادری باشد، جده پدری دو سوم از مال را می برد و یک سوم دیگر را جد مادری می برد. قول دوم دراین مسئله این است که جده پدری پنج ششم وجد مادری یک ششم را می برند.

مسئله 113

اگر وارث، جده پدری و جده مادری باشد، جده پدری دو سوم از مال را می برد و جده مادری یک سوم را می برد. قول دوم در این مسئله این است که جده پدری سه چهارم و جده مادری یک چهارم را می برند.

مسئله 114

اگر وارث، اجداد پدری و یکی از جد یا جده مادری باشد، اجداد پدری دو سوم از کل مال را می برند (جد پدری دو برابر و جده پدری یک برابر) و یک سوم دیگر را جد یا جده مادری می برد. قول دوم در این مسئله این است که اجداد پدری پنج ششم از کل مال و جد یا جده مادری یک ششم از کل مال را می برند.

ص:48

مسئله 115

اگر وارث، اجداد مادری و جد یا جده پدری باشد، جد یا جده پدری دو سوم از کل مال را می برد و یک سوم را اجداد مادری به طور مساوی تقسیم می کنند.

مسئله 116

اگر وارث، اجداد پدری و یک نفر خواهر یا برادر پدرمادری یا پدری باشد، تمام مال میان اجدادو خواهر یا برادر تقسیم می شود: ذکور دو برابر اناث.

مسئله 117

اگر وارث، اجداد پدری و خواهران تنها یا خواهران و برادران با هم (پدرمادری، یا پدری) باشد، تمام مال بین ایشان تقسیم می شود (ذکور دو برابر اناث).

البته با بودن برادر و خواهر پدرمادری، پدری، ارث نمی برد و در صورتی که پدرمادری نباشد، پدری ارث می برد.

ص:49

مسئله 118

اگر وارث، اجداد پدری و یک خواهر یا برادر مادری یا خواهران و برادران مادری باشد، خواهر و یا برادر اگر یک نفر است یک ششم مال برای اوست و اگر چند نفرند یک سوم مال را به طور مساوی تقسیم می کنند و بقیه بین اجداد پدری (ذکور دو برابر اناث) تقسیم می شود.

مسئله 119

اگر وارث، اجداد و جدّات پدری و شوهر باشد، شوهر نصف از کل را می برد و نصف دیگر بین اجداد و جدات پدری«لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ» تقسیم می شود.

مسئله 120

اگر وارث، اجداد و جدّات پدری و زوجه باشد، زوجه یک چهارم از کل را می برد و الباقی بین اجداد و جدّات پدری«لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ» تقسیم می شود.

ص:50

مسئله 121

اگر وارث، اجداد مادری و شوهر باشد، شوهر نصف از کل را می برد و بقیه را اجداد مادری به طور مساوی تقسیم می کنند.

مسئله 122

اگر وارث، اجداد مادری و زوجه باشد، زوجه یک چهارم از کل را می برد و سه چهارم دیگر را اجداد مادری به طور مساوی تقسیم می کنند.

مسئله 123

اگر وارث، اجداد مادری و یک خواهر پدرمادری، یا با نبود او یک خواهر پدری باشد، اجداد مادری یک ثلث از کل مال را می برند و به طور مساوی تقسیم می کنند. و بقیه را خواهر پدر - مادری و با نبود او خواهر پدری می برد.

مسئله 124

اگر وارث، اجداد مادری و خواهران پدرمادری، یا با نبود آنان خواهران پدری باشد، اجداد مادری یک سوم از کل مال را می برند و به طور مساوی تقسیم می کنند و دو

ص:51

سوم دیگر را خواهران پدر - مادری و در نبود آنان خواهران پدری به طور مساوی تقسیم می کنند.

مسئله 125

اگر وارث، اجداد مادری و یک برادر یا چند برادر یا چند خواهر و برادر پدر - مادر یا پدری باشد، اجداد مادری یک سوم از کل را می برند و به طور مساوی تقسیم می کنند و دو سوم دیگر را اگر یک برادر است تمام می برد و اگر چند برادرند به طور مساوی تقسیم می کنند و اگر خواهر و برادرند«لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ» تقسیم می کنند و در صورت موجود بودن پدرمادری، پدری محروم است و اگر پدرمادری نباشد پدری قائم مقام اوست.

مسئله 126

اگر وارث، اجداد مادری و یک خواهر یا یک برادر یا چند خواهر و برادر مادری باشد، همه در یک مرتبه هستند و تمام مال بین آنها به طور مساوی تقسیم می شود.

ص:52

مسئله 127

اگر وارث، اجداد پدری و یک خواهر پدرمادری، یا پدری و یک کلاله مادری(یعنی خواهر و برادر مادری) باشد، آن یک نفر خواهر یا برادر مادری یک ششم مال را می برد و بقیه بین اجداد پدری و یک نفر خواهر پدرمادری یا پدری«لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ» تقسیم می شود.

مسئله 128

اگر وارث، اجداد پدری و خواهر و برادر پدرمادری، یا پدری و یک نفر خواهر یا برادر مادری باشد خواهر یا برادر مادری یک ششم از کل مال را می برد و بقیه بین اجداد پدری و خواهر و برادر پدرمادری، یا پدری«لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ» تقسیم می شود.

مسئله 129

اگر وارث، اجداد پدری و یک یا چند نفر خواهر و برادر پدرمادری یا پدری و خواهران یا برادران مادری باشد، خواهران و پرادران مادری یک سوم از کل را می برند و بین

ص:53

خودشان به طور مساوی تقسیم می کنند و دو سوم دیگر میان اجداد پدری و خواهر و برادر پدرمادری، و با نبود آنها پدری«لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ» تقسیم می شود.

مسئله 130

اگر وارث، اجداد مادری و یک یا چند نفر خواهر یا برادر مادری و یک خواهر یا خواهران و یا برادران و خواهران پدرمادری یا پدری باشد، اجداد مادری با یک یا چند نفر خواهر یا برادر مادری یک سوم از کل را می برند و به طور مساوی تقسیم می کنند اما خواهر پدری اگر یک نفر است دو سوم را می برد (نصف را فرضاً و بقیه را بالقرابة) و اگر چند خواهر باشند دو سوم دیگر را می برند و به طور مساوی تقسیم می کنند و اگر چند برادر و خواهر باشند دو سوم را می برند«لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ»

مسأله 131

اگر وارث، شوهر و یک نفر کلاله مادری (یعنی برادر یا خواهر مادری) با یک یا چند نفر خواهر پدر - مادری یا

ص:54

پدری، یا با یک یا چند برادر پدر - مادری یا پدری، یا خواهرها و برادرهای پدر - مادری یا پدری باشد شوهر نصف از کل را می برد و یک ششم برادر یا خواهر مادری می برد و بقیه را پدر - مادری ها و در نبود آنها پدری ها می برند و اگر یک نفر برادر یا خواهر باشد تمام بقیه را می برد و اگر چند برادر یا چند نفر خواهر باشند بقیه را به طور مساوی تقسیم می کنند و اگر چند خواهر و برادر باشند بقیه را«لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ» تقسیم می نمایند.

مسئله 132

اگر وارث، شوهر و خواهران و برادران مادری و یک یا چند نفر خواهر پدری، یا پدرمادری باشد، شوهر نصف از کل را می برد و یک سوم را برادران و خواهران مادری به طور مساوی تقسیم می کنند و بقیه را یک نفر خواهر پدری یا پدرمادری می برد. (در اینجا به فرض خواهر یک سوم نقص وارد شده است) و اگر چند خواهر باشند همان بقیه را می برند لکن به فرض ایشان سه ششم (نصف) از کل نقص وارد می شود. مثلاً از شصت هزار

ص:55

تومان سی هزار تومان به شوهر می دهند و بیست هزار تومان خواهران و برادران مادری می برند و به طور مساوی تقسیم می کنند و ده هزار تومان برای خواهران پدرمادری یا پدری، می ماند، با این که فرض خواهران دو سوم از کل است یعنی باید به خواهران چهل هزار تومان داده شود اما چون شوهر داخل در وارث ها شده نقص به خواهران پدری یا پدرمادری وارد می شود.

مسئله 133

اگر وارث، شوهر با خواهران و برادران مادری با یک یا چند نفر برادر یا خواهران و برادران پدرمادری یا پدری باشد، شوهر نصف از کل را می برد و یک سوم از کل را خواهران و برادران مادری می برد و به طور مساوی تقسیم می کنند و بقیه که یک ششم است اگر یک برادر است تمام را می برد و اگر چند برادرند به طور مساوی تقسیم می کنند و اگر برادر و خواهرند همان یک ششم را«لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ» تقسیم می کنند و اگر پدرمادری موجود نبود پدری، قائم مقام اوست.

ص:56

مسئله 134

اگر وارث، زوجه یا یک نفر خواهر یا برادر مادری با یک نفر خواهر پدرمادری یا پدری باشد، زوجه یک چهارم را می برد و یک ششم را خواهر یا برادر مادری می برد و بقیه را خواهر پدرمادری می برد. (نصف از کل را فرضاً و بقیه را بالقرابه می برد). و اگر خواهر مذکور پدری باشد نصف از کل را فرضاً و بقیه را بالقرابة می برد.

و در مسئله قول دیگری هم هست و در این قبیل مسائل که مورد اختلاف است باید به مرجع تقلیدتان رجوع کنید.

مسئله 135

اگر وارث، زوجه و یک نفر خواهر یا برادر مادری و خواهران پدری، یا پدرمادری باشد، زوجه یک چهارم از کل را می برد و یک ششم از کل را خواهر یا برادر مادری می برد و بقیه را خواهران پدرمادری می برند و اگر پدرمادری موجود نبود پدری قائل مقام اوست و با بودن پدرمادری، پدری محروم است. (در این مسئله هم

ص:57

نقص به خواهران وارد می شود، زیرا فرض خواهران دو سوم است).

مسئله 136

اگر وارث، زوجه و یک نفر خواهر یا برادر مادری و یک یا چند برادر یا چند خواهر و برادر پدری، یا پدرمادری، باشد، زوجه یک چهارم از کل را می برد و خواهر یا برادر مادری یک ششم را می برند و بقیه را اگر یک برادر است تمام می برد و اگرچند برادر به طور مساوی تقسیم می کنند. و اگر چند خواهر و برادر باشند«لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ» تقسیم می کنند و اگر پدرمادری نبود، پدری قائم مقام اوست.

مسئله 137

اگر وارث، زوجه و خواهر و برادر مادری و یک خواهر پدرمادری یا پدری باشد، زوجه یک چهارم از کل را می برد و یک سوم از کل سهم خواهر و برادر مادری است که به طور مساوی تقسیم می کنند. و بقیه را نیز خواهر پدر

ص:58

- مادری یا پدری می برد. (و با این که سهم خواهر نصف از کل است در اینجا نقص به او وارد می شود و کمتر از نصف نصیب او می شود).

مسئله 138

اگر وارث، زوجه و خواهران و برادران مادری و نیز خواهران پدرمادری، یا پدری باشد، زوجه یک چهارم می برد و یک سوم را خواهران و برادران مادری می برند و به طور مساوی تقسیم می کنند. بقیه را خواهران پدرمادری یا پدری، می برند و با این که سهم خواهران پدرمادری دو سوم از کل است اما در اینجا کمتر به او می رسد و نقص فقط به او وارد می شود نه به همه.

مسئله 139

اگر وارث، زوجه با خواهر و برادر مادری با یک یا چند برادر یا با چند خواهر و برادر پدرمادری باشد، زوجه یک چهارم از کل را می برد و یک سوم از کل را خواهر و برادر مادری می برند و به طور مساوی تقسیم می کنند و

ص:59

بقیه را اگر یک برادر است همه را می برد و اگر چند برادرند به طور مساوی تقسیم می کنند، و اگر چند خواهر و برادرند برادر دو برابر و خواهر یک برابر می برند و اگر پدرمادری، موجود نباشد پدری به جای او وارث است.

مسئله 140

اگر وارث، شوهر با اجداد مادری و اجداد پدری باشد، شوهر نصف از کل را می برد و اجداد مادری یک سوم را به طور مساوی تقسیم می کنند و بقیه که یک ششم است برای اجداد پدری است پدر پدر دو برابر و مادر پدر یک برابر.

مسئله 141

اگر وارث، زوجه و اجداد مادری و اجداد پدری باشد، زوجه یک چهارم از کل را بر می دارد و اگر وزجه متعدد باشد همان یک چهارم را بین خود تقسیم می کنند و یک سوم را اجداد مادری می برند و به طور مساوی تقسیم می کنند و بقیه سهم اجداد پدری است پدر پدرِ دو برابر و مادرِ پدر یک برابر.

ص:60

مسئله 142

اگر وارث، اجداد پدری و اجداد مادری و یک خواهر یا یک برادر مادری باشد، اجداد پدری دو سوم از کل را می برند و بین خودشان«لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ» تقسیم می کنند. یک سوم دیگر را اجداد مادری و یک نفر خواهر یا برادر مادری به طور مساوی تقسیم می کنند.

مسئله 143

اگر وارث، اجداد پدری و اجداد مادری با خواهران و برادران مادری باشد، اجداد پدری دو سوم از کل را می برند و تقسیم می کنند و یک سوم دیگر را اجداد مادری و برادران و خواهران مادری میان خود به طور مساوی تقسیم می کنند.

مسئله 144

اگر وارث، اجداد پدری و اجداد مادری و یک نفر خواهر پدرمادری یا پدری باشد، اجداد پدری و خواهر پدرمادری یا پدری دو سوم از کل را می برند و بین خودشان

ص:61

«لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ» تقسیم می نمایند و بقیه که یک سوم است را اجداد مادری می برند و به طور مساوی تقسیم می کنند.

مسئله 145

اگر وارث، اجداد پدری و اجداد مادری و خواهران پدرمادری یا پدری، باشد، اجداد پدری با خواهران پدرمادری یا پدری یا برادر منفرد پدرمادری یا پدری دو سوم از کل را می برند و بین خودشان«لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ» تقسیم می کنند و بقیه آن را که یک سوم است اجداد مادری بین خودشان به طور مساوی تقسیم می نمایند. و با بودن خواهر و برادر پدرمادری، خواهر و برادر پدری از ارث محرومند و با نبود پدرمادری، پدری قائم مقام او می شوند.

مسئله 146

اگر وارث، شوهر با اجداد پدری با یک نفر خواهر یا یک برادر یا خواهران وبرادران پدرمادری یا پدری باشد،

ص:62

شوهر نصف از کل را می برد و نصف دیگر بین اجداد پدری و یک نفر خواهر پدرمادری یا پدری، یا برادر تنها یا خواهران و برادران پدرمادری یا پدری«لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ» تقسیم می شود.

مسئله 147

اگر وارث، شوهر با یک نفر خواهر و برادر مادری با اجداد پدری باشد، شوهر نصف از کل را می برد و یک ششم را خواهر یا برادر مادری می برد و بقیه که یک سوم است را اجداد پدری میان خود«لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ» تقسیم می کنند.

مسئله 148

اگر وارث، شوهر با خواهر و برادر مادری و اجداد پدری باشد، شوهر نصف از کل را می برد و یک سوم را خواهر و برادر مادری به طور مساوی تقسیم می کنند و بقیه که یک ششم است را اجداد پدری«لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ» تقسیم می نمایند.

ص:63

مسئله 149

اگر وارث، زوجه با اجداد پدری با خواهر یا برادر یا خواهران یا خواهر و برادر پدرمادری یا پدری باشد، زوجه یک چهارم از کل را می برد و اگر متعددند همان یک چهارم را به طور مساوی تقسیم می کنند و بقیه که سه چهارم است میان اجداد پدری و یک خواهر یا برادر یا خواهران و برادران پدرمادری هرچند نفر که هستند«لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ» تقسیم می شود و اگر خواهر و برادر پدرمادری نباشد، پدری به جان آنها وارثند.

مسئله 150

اگر وارث، زوجه و اجداد پدری و یک نفر خواهر یا برادر مادری باشد، زوجه یک چهارم از کل را می برد و یک ششم از کل را خواهر یا برادر مادری و بقیه را اجداد پدری«لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ» می برند.

مسئله 151

اگر وارث، زوجه و اجداد پدری و چند خواهر و برادر

ص:64

مادری باشد، زوجه یک چهارم از کل را می برد و یک سوم از کل را خواهر و برادر مادری می برند و به طور مساوی تقسیم می کنند و بقیه را اجداد پدری می برند. «لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ» تقسیم می کنند.

مسئله 152

اگر وارث، شوهر و اجداد مادری و یک خواهر پدرمادری یا پدری باشد، شوهر نصف از کل را می برد و یک سوم از کل را اجداد مادری می برند و به طور مساوی تقسیم می کنند. و بقیه سهم یک نفر خواهر پدرمادری یا پدری است (که در اینجا یک سوم نقص به او وارد شده است).

مسئله 153

اگر وارث، شوهر و اجداد مادری و خواهران پدرمادری یا پدری باشد، شوهر نصف از کل را می برد و یک سوم از کل را اجداد مادری می برند و به طور مساوی تقسیم می کنند و بقیه که یک ششم است به خواهران پدر -

ص:65

مادری می رسد و به طور مساوی تقسیم می کنند (و در اینجا به سهم خواهران که دو سوم از کل یعنی چهار ششم است سه ششم نقص وارد می شود).

توضیح آن که سهم خواهران در قرآن در صورت تعدد دوسوم است یعنی دو سوم از کل مال. مثلاً از شصت هزار تومان، چهل هزار تومان سهم آنهاست اما در این مسئله و در این فرض بیش از ده هزار تومان به خواهران نمی رسد پس نصف از کل مال به خواهران نقص وارد شده است. و با نبود خواهران پدرمادری، پدری، قائم مقام آنها است.

مسئله 154

اگر وارث، شوهر و اجداد مادری و خواهر و برادر پدرمادری یا پدری باشد، شوهر نصف از کل را می برد و یک سوم از کل را اجداد مادری می برند و به طور مساوی تقسیم می کنند و بقیه را خواهر و برادر پدرمادری یا پدری«لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ» تقسیم می کنند و با موجود بودن پدرمادری، پدری محروم است.

ص:66

مسئله 155

اگر وارث، شوهر و اجداد مادری و یک یا چند خواهر و برادر مادری باشد، شوهر نصف از کل را می برد و نصف دیگر را یک یا چند خواهر و برادر مادری و اجداد مادری به طور مساوی - ذکور و اناث برابر - می برند.

مسئله 156

اگر وارث، زوجه و اجداد مادری و یک یا چند نفر خواهر پدرمادری یا پدری باشد، زوجه یک چهارم از کل را می برد و اجداد مادری یک سوم از کل را می برند و به طور مساوی تقسیم می کنند. بقیه اگر خواهر پدرمادری یا پدری منفرد است سهم اوست و به فرض او نقص وارد می شود زیرا فرض او نصف است و اگر چندین خواهرند همان بقیه را می برند و به فرض ایشان نقص وارد می شود زیرا فرض ایشان دو سوم است.

مسئله 157

اگر وارث، زوجه و اجداد مادری و یک یا چند برادر و یا

ص:67

خواهر و برادر پدرمادری یا پدری، باشد، زوجه یک چهارم از کل را می برد و یک سوم از کل را اجداد مادری به طور مساوی تقسیم می کنند و بقیه را اگر برادر منفرد است تمام می برد و اگر چند برادرند به طور مساوی تقسیم می کنند و اگر خواهر و برادرند«لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ» تقسیم می کنند.

مسئله 158

اگر وارث، زوجه و اجداد مادری و یک یاچند خواهر و برادر مادری باشد، زوجه یک چهارم از کل را فرضاً می برد و بقیه که سه چهارم است بین اجداد مادری و یک یا چند خواهر و برادر مادری به طور مساوی تقسیم می شود.

مسئله 159

اگر وارث، شوهر و اجداد پدری و اجداد مادری و یک خواهر پدرمادری یا پدری، باشد، شوهر نصف از کل را می برد و یک سوم از کل را اجداد مادری می برند و به طور

ص:68

مساوی تقسیم می کنند و بقیه که یک ششم است بین اجداد پدری و یک خواهر پدرمادری یا پدری به صورت«لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ» تقسیم می شود.

مسئله 160

اگر وارث، زوجه و اجداد مادری و اجداد پدری و یک نفر خواهر پدرمادری یا پدری باشد، زوجه یک چهارم از کل را می برد و یک سوم از کل را اجداد مادری می برند و به طور مساوی تقسیم می کنند و بقیه بین اجداد پدری و خواهر پدرمادری یا پدری«لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ» تقسیم می شود.

مسئله 161

اگر وارث، اجداد پدری و یک یا چند خواهر پدرمادری یا پدری و اجداد مادری با یک یا چند خواهر و برادر مادری باشد، اجداد پدری و یک یا چند خواهر پدرمادری یا پدری دو سوم از کل را می برند و بین خودشان «لِلذَکَرِ مِثلُ حَظّ الاُنثَیینِ» تقسیم می کنند و یک سوم دیگر

ص:69

بین اجداد مادری و یک یا چند خواهر و برادر مادری به طور مساوی تقسیم می شود.

مسئله 162

اگر وارث، اجداد پدری و خواهران و برادران پدرمادری، یا پدری و اجداد مادری و یک یا چند خواهر و برادر مادری باشد، اجداد پدری و خواهران و برادران پدرمادری یا پدری دو سوم از کل را بین خودشان «لِلذَکَرِ مِثلُ حَظّ الاُنثَیینِ» تقسیم می کنند و یک سوم دیگر بین اجداد مادری و خواهر و یا برادر مادری به طور مساوی تقسیم می شود و اگر خواهر و برادر پدرمادری نبودند، پدری قائم مقام آنها می گردد.

مسئله 163

اگر وارث، شوهر و اجداد پدری و یک یا چند خواهر یا خواهران و برادران پدرمادری یا پدری و اجداد مادری باشد، شوهر نصف از کل را می برد و یک ششم از کل را اجداد پدری و یک یا چند خواهر یا خواهران و برادران

ص:70

پدرمادری یا پدری می برند و بین خودشان«لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ» تقسیم می کنند و بقیه که یک ششم است سهم اجداد مادری است که به طور مساوی بین خود تقسیم می کنند.

مسئله 164

اگر وارث، شوهر و اجداد پدری واجداد مادری و یک یا چند خواهر یا برادر مادری باشد، شوهر نصف از کل را می برد و یک سوم از کل را اجداد پدری می برند و بین خودشان«لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ» تقسیم می کنند و بقیه که یک ششم است را اجداد مادری و یک یا چند خواهر و برادر مادری می برند و به طور مساوی تقسیم می کنند.

مسائل و فرض های دیگری نیز وجود دارد که اگر مورد احتیاج باشد باید به مرجع تقلیدتان رجوع کنید.

ص:71

بیان چند مسئله دیگر

مسئله 165

ارث زن در اسلام همه جا از مرد کمتر نیست مثلاً:

1 - ارث اولاد خواهر و برادر پدرمادری یا پدری، که سهم پسر دو برابر دختر است.

2 - ارث خواهر و برادر مادری که به طور مساوی بین آنها تقسیم می شود.

3 - ارث نوه پسری اگرچه دختر باشد همان سهم پدرش است و سهم نوه دختری اگرچه پسر باشد همان سهم مادرش است. بنابراین در این فرض دختر دو برابر پسر ارث می برد.

ص:72

مسئله 166

زن از شوهر از زمین مسکونی ارث نمی برد. از هوائی هم قیمت آن را ارث می برد و در زمین غیر مسکونی مانند باغ و دکان و کارخانه بهتر است مصالحه شد و یا به مرجع تقلیدتان مراجعه کنید.

مسئله 167

اگر میت وصیت ثلث دارد ورثه از ثلث مال میت ارث نمی برند و اگر وصیت نکرده تمام مال برای ورثه است و مخارج مراسم فاتحه و سوم و هفتم و چهلم و سال را ورثه کبیر اگر خواستند از مال خود می پردازند و از مال صغیر نمی توان خرج کرد و از مال ورثه کبیر هم اگر راضی نباشد نمی توان برداشت.

مسئله 168

اگر میت بی وصیت مرده باشد ثلث ندارد.

مسئله 169

قرض های میت و دیون او از اصل مال خارج می شود،

ص:73

مانند مهریه زوجه و وام های بانکی و بدهکاری های مردم و...

مسئله 170

در بعضی روستاها به دختر ارث نمی دهند و می گویند دختر که جهاز گرفته ارث نمی برد. این گفته ها درست نیست و دختر و پسر هر دو ارث می برند.

مسئله 171

انسان نمی تواند وصیت کند که فلان وارث من ارث ندهید. وصی هم نمی تواند به این وصیت عمل کند بله انسان می تواند تا به اندازه ثلث دارائی خود مشخص کند و هر مطلبی راجع به آن دارد به وصی خود بگوید و باقی علی کتاب الله و سنة رسوله بین وارث ها تقسیم شود.

مسئله 172

اگر کسی بمیرد و وارثی نداشته باشد ارثش به امام معصوم(علیه السلام) داده می شود و در زمان غیبت به مرجع تقلید مراجعه می گردد.

ص:74

مسئله 173

این که معروف است ارث خمس ندارد در صورتی است که میت در زمان حیات، سال خمسی داشته و خمس مالش را پرداخت می کرده است. در غیر این صورت باید قبل از تقسیم ارث به اندازه ای که خمس بدهکار است از ارث بپردازند و بقیه را تقسیم کنند.

مسئله 174

از مواردی که ارث، خمس دارد موردی است که به انسان از جائی که گمان نداشته است ارثی برسد. مثل این که عمویی در خارج از کشور فوت کند در حالی که این برادرزاده نمی دانسته که عموئی در خارج دارد و آن عمو هم اولاد نداشته باشد مالی از او به عنوان ارث به این شخص برسد. این ارث را ارث من حیث لایحتَسِب می گویند و باید خمس آن را بپردازد.

ص:75

ارث در قرآن

سهم هایی که در قرآن مجید مذکور است و از آنها تعبیر به فرائض می شود شش سهم است:

نصف - رُبع (یک چهارم) - ثُمن (یک هشتم) - سدس (یک ششم) - ثلث (یک سوم) - ثلثان (دو سوم).

که همه در آیه 11 و 12 و 176 سوره نساء است می توانید به قرآن های با ترجمه رجوع کنید.

اما نصف، نصیب سه طایفه است:

1 - یک دختر، به مقتضای آیه شریفه: وَ إِنْ کانَتْ واحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ ( 11)

2 - شوهر، در صورتی که اولاد و نوه برای زوجه نباشد به

ص:76

موجب آیه کریمه: وَ لَکُمْ نِصْفُ ما تَرَکَ أَزْواجُکُمْ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ ( 12)

3 - یک خواهر پدرمادری یا پدری، به مفاد آیه: إِنِ امْرُؤٌ هَلَکَ لَیْسَ لَهُ وَلَدٌ وَ لَهُ أُخْتٌ فَلَها نِصْفُ ما تَرَکَ ( 176)

اما ربع(یک چهارم)، نصیب دو طایفه است:

1 - شوهر، در صورتی که همسر متوفایش اولاد یا نوه داشته باشد اگرچه از غیر این شوهر باشند برحسب آیه مبارکه: فَإِنْ کانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَکُمُ الرُّبُعُ مِمّا تَرَکْنَ ( 4-12)

2 - زوجه، در صورتی که شوهر متوفایش اولاد یا نوه نداشته باشد اگرچه از غیر این زوجه به مقتضای آیه کریمه: وَ لَهُنَّ الرُّبُعُ مِمّا تَرَکْتُمْ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ وَلَدٌ ( 12)

اما ثمن (یک هشتم) نصیب یک طایفه است:

و آن زوجه است در صورتی که شوهر دارای فرزند باشد ولو از غیر این زن و چنانچه زوجه های متعدده باشند به طور مساوی میان آنان تقسیم می شود به مقتضای آیه شریفه: فَإِنْ کانَ لَکُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمّا تَرَکْتُمْ ( 12)

ص:77

اما سدس (یک ششم) نصیب سه طایفه است:

1 - پدر و مادر، هرگاه میت فرزند و یا نوه داشته باشد بنابر مفاد آیه کریمه: وَ لِأَبَوَیْهِ لِکُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمّا تَرَکَ إِنْ کانَ لَهُ وَلَدٌ ( 11)

2 - مادر، هرگاه میت فرزندی نداشته باشد ولی خواهران یا برادران میت زنده باشند (با شرائطی که سهم مادر را از یک سوم به یک ششم برمی گرداند) به موجب آیه کریمه: فَإِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلَدٌ وَ وَرِثَهُ أَبَواهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ فَإِنْ کانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ ( 4-11)

3 - یک نفر کلاله یعنی خواهر و یا برادر مادری به مقتضای آیه شریفه: وَ إِنْ کانَ رَجُلٌ یُورَثُ کَلالَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَ لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِکُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ ( 12)

اما ثلث (یک سوم) نصیب دو طایفه است:

1 - نصیب مادر میت هرگاه حاجب نداشته باشد به دلیل آیه مبارکه: فَإِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلَدٌ وَ وَرِثَهُ أَبَواهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ ( 11)

ص:78

2 - دو کلاله یا بیشتر از دو کلاله، یعنی خواهر و برادر مادری که ثلث به طور مساوی میان آنها تقسیم می شود بنابر مفاد آیه کریمه: فَإِنْ کانُوا أَکْثَرَ مِنْ ذلِکَ فَهُمْ شُرَکاءُ فِی الثُّلُثِ ( 12)

اما ثلثان (دو سوم) نصیب دو طایفه است:

1 - دو یا بیش از دو دختر، هرگاه میت پسری نداشته باشد به مقتضای آیه شریفه: فَإِنْ کُنَّ نِساءً فَوْقَ اثْنَتَیْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثا ما تَرَکَ ( 11)

2 - دو یا بیش از دو خواهر پدرمادری و یا در نبود پدرمادری، پدری، در صورتی که میت برادر پدرمادری، نداشته باشد به مقتضای آیه شریفه: فَإِنْ کانَتَا اثْنَتَیْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثانِ مِمّا تَرَکَ ( 176)

ص:79

ص:80

سه رساله محرم و نامحرم

اشاره

محرم و نامحرم / گناهان کبیره / احکام الغیبه

آیة الله حاج شیخ احمد مجتهدی تهرانی

ص:81

ص:82

رساله محرم و نامحرم

ص:83

بسمه تعالی

من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق سه رساله ای که از نظر شما می گذرد تالیف حضرت حجة الاسلام و المسلمین جناب آقای حاج شیخ احمد مجتهدی دامت برکاته است.

به پاس حقّی که ایشان بر این جانبان و بسیاری از طلاب و فضلا و اساتید حوزه های علمیه دارند به تصحیح و تجدید چاپ این رساله ها اقدام شد. البته این رساله ها قبلا با تیراژی وسیع منتشر و مورد استقبال قرار گرفته بود ولی چون این چاپ نسبت به چاپ های قبل، امتیاز دارد امیدواریم بیشتر مورد استفاده قرار گیرد.

قم مؤسسه در راه حق

سید محسن خرازی رضا استادی

ص:84

بسم اللّه الرحمن الرّحیم

الحمد لله ربّ العالمین و الصلاة و السلام علی محمد و آله الطّاهرین.

حمد خدای راست که از جهت مصالحی بعضی از زنان را بر بعضی مردان محرم و ازدواج با آنها را حرام و بعضی از زنان را نامحرم و ازدواج با آنها را حلال دانسته امّا بعد از حمد و ثنای پروردگار مدّتی بود مایل بودم جزوۀ مختصری راجع به زنهای محرم و نامحرم بنویسم بحمد اللّه توفیق نصیب شد که حدود سی مسئله در این رساله نوشته شود.

و قبل از مسائل محرم و نامحرم با ذکر چند حدیث رساله را شروع می کنم:

حدیث اول:

قال النبی صلی اللّه علیه و آله النظر سهم مسموم من سهام ابلیس فمن ترکها خوفا من اللّه اعطاه الله ایمانا یجد حلاوته فی قلبه(بحار الانوار جلد 104 صفحه 38 حدیث 34).

حضرت رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله فرمودند نگاه کردن (به نامحرم) تیری است از تیرهای مسموم شیطان پس کسی که نگاه (به نامحرم) نکند از جهت ترس خدا خداوند به او ایمانی عطا می کند که

ص:85

شیرینی اش را در قلبش می یابد.

حدیث دوم:

قال رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله من ملاء عینه من حرام ملاء اللّه عینه یوم القیمة من النار الا ان یتوب و یرجع.(بحار الانوار جلد 104 صفحه 32 حدیث 3) .

حضرت رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله فرمودند کسی که چشمش را از حرام پر کند خداوند در روز قیامت چشمش را از آتش پر می کند مگر اینکه توبه و بازگشت نماید.

حدیث سوّم:

قال رسول الله صلی اللّه علیه و آله من صافح امراة تحرم علیه فقد باء بسخط من اللّه و من التزم امراة حراما قرن فی سلسلة من نار مع الشیطان فیقذفان فی النار.(جلد 104 صفحه 32 بحار الانوار حدیث 4).

حضرت رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله فرمودند هرکس با زن نامحرمی مصافحه کند یعنی دست بدهد به غضب خداوند رجوع کرده و کسی که با زن نامحرمی ملازم شود یعنی با او ارتباطی بنا کند در سلسله از آتش با شیطان مقرون و نزدیک می شود پس هردو در آتش انداخته می شوند.

حدیث چهارم:

قال رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله کل عین باکیة یوم القیمة الا ثلاثة اعین عین بکت من خشیة اللّه و عین غضت عن محارم اللّه و عین باتت ساهرة فی سبیل اللّه.(خصال صدوق ج 1 ص 61 و بحار الانوار ج 104 ص 35 حدیث 18).

حضرت رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله فرمودند تمام چشمها در قیامت گریانند مگر سه چشم اول چشمی که از ترس خدا بگرید دوم

ص:86

چشمی که از حرامهای خدا بسته شود سوّم چشمی که شب را تا صبح در راه خدا بیدار باشد.

حدیث پنجم:

عن الصادق علیه السلام قال من نظر الی امراة فرفع بصره الی السماء او غمض بصره لم یرتد الیه بصره حتی یزوجه الله عز و جل من الحور العین.(بحار الانوار جلد 104 صفحه 37 حدیث 28).

از حضرت صادق علیه السلام روایت شده که آن حضرت فرمودند کسی که چشمش به زن نامحرمی بیفتد پس چشمش را به آسمان بالا ببرد و یا چشمش را ببندد چشمش برنمی گردد مگر اینکه خداوند با عزت و جلال از حور العین به او تزویج می فرماید.

حدیث ششم:

عن موسی بن جعفر عن آبائه علیهم السّلام قال علی علیه السلام استاذن اعمی فاطمة علیها السلام فحجبته فقال لها رسول الله صلی اللّه علیه و آله لم حجبته و هو لا یراک فقالت علیها سلام الله إن لم یکن یرانی فانا اراه و هو یشم الریح فقال رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله اشهد انک بضعة منی.(از بحار الانوار جلد 104 صفحه 38 حدیث 36).

روایت از حضرت موسی بن جعفر علیه السلام است از پدران بزرگوارش که فرمودند حضرت علی علیه السلام فرمودند شخص کوری از حضرت فاطمه زهرا اجازه خواست که وارد شود حضرت در پس پرده حجاب رفتند حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله فرمودند چرا در پس حجاب رفتی آن شخص کور که ترا نمی بیند عرض کرد اگر او مرا نمی بیند من او را می بینم و او بوی مرا استشمام می کند حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله فرمودند شهادت می دهم که تو پاره تن من هستی.

ص:87

حدیث هفتم:

قال علی علیه السلام یا رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله امّی استأذن علیها قال نعم قال و لم یا رسول اللّه قال أ یسرّک ان تراها عریانة. قال لا قال فاستأذن.(از بحار الانوار جلد 104 صفحه 38 حدیث 37).

مولای متقیان حضرت علی علیه السلام به حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله عرض کردند: یا رسول اللّه در وقت ورود بر مادرم اذن بگیرم؟ فرمودند: بلی عرض کرد چرا؟ (در حالی که مادر محرم است) فرمودند: خوشحال می شوی مادرت را عریان و بی لباس به بینی؟ عرض کرد: خیر پس حضرت فرمودند: پس اذن و اجازه بگیر.

حدیث هشتم:

قال النبی صلی اللّه علیه و آله اشتد غضب الله علی امراة ذات بعل ملات عینها من غیر زوجها.(بحار الانوار جلد 104 صفحه 39 حدیث 42).

حضرت رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله فرمودند شدید و سخت است غضب خداوند بر زنی که شوهر دارد مع ذلک چشمش را پر می کند از غیر شوهرش یعنی زیاد به غیر شوهرش چشم می دوزد.

حدیث نهم:

عن ابی عبد الله علیه السّلام قال النظر سهم من سهام ابلیس مسموم و کم من نظرة اورثت حسرة طویلة.(بحار الانوار جلد 104 صفحه 40 حدیث 46).

حضرت امام جعفر صادق علیه السلام فرمودند نظر کردن (به نامحرم) تیری است مسموم از تیرهای شیطان و چه بسیار نگاهی که وسیله حسرت و اندوه طولانی می شود. (در قیامت).

حدیث دهم:

کان امیر المؤمنین علیه السلام یسلّم علی النساء و کان یکره ان یسلّم علی الشابة منهن و قال اتخوف ان یعجبنی صوتها فیدخل

ص:88

من الاثم علی اکثر مما اطلب من الاجر.(بحار الانوار جلد 104 صفحه 37 حدیث 26) .

حضرت امیر المؤمنین علیه السلام به زنها هم سلام می کردند امّا کراهت داشتند به زنان جوان سلام کنند می فرمودند می ترسم صدای زنهای جوان مرا بشگفت درآورد و خوشم بیاید پس داخل شود بر من گناه، بیشتر از آنچه که از اجر و مزد سلام کردن (می خواهم و می طلبم).

ص:89

بسم الله الرحمن الرحیم

زنان به مردان از سه راه محرم می شوند اول از راه نسب، دوم از راه رضاع، سوم از راه ازدواج.

کسانی که از راه نسب به انسان محرمند 1 - پدر و مادر و هرچه بالا روند، مانند پدربزرگ و مادربزرگ. 2 - اولاد و هرچه پایین روند، مانند نوه و نتیجه. 3 - خواهر و برادر و هرچه پایین روند، مانند خواهرزاده و برادرزاده. 4 - عمو و عمه و هرچه بالا روند، مانند عمو و عمه پدر و مادر. 5 - دائی و خاله و هرچه بالا روند مانند دائی و خاله پدر یا مادر.

کسانی که از راه رضاع به انسان محرمند همان ها هستند که از راه نسب محرم هستند، مانند پدر و مادر و اولاد و خواهر و برادر و عمو و عمه و دائی و خاله رضاعی و نیز مادرزن رضاعی و دختر زن رضاعی. و زن پدر رضاعی و زن پسر رضاعی.

کسانی که از راه ازدواج به انسان محرم می شوند 1 - مادر زن و هرچه بالا روند مانند مادر مادرزن 2 - دختر زن و هرچه پایین رود، مانند دختر دختر زن. 3 - زن پدر یعنی نامادری و هرچه بالا رود، مانند زن اجداد 4 - زن پسر یعنی عروس و هرچه پایین رود مانند زن نوه و نتیجه.

کسانی هم هستند که به انسان محرم نیستند ولی ازدواج با آنها حرام است مانند دختر زنی که انسان (نعوذ بالله) با او زنا کرده است

ص:90

و خواهر و مادر و دختر پسری که (نعوذ بالله) انسان با او لواط کرده است.

تفصیل این مسائل در ضمن 30 مسئله بیان خواهد شد البته ممکن است برخی از مسائل مربوط به محرم و نامحرم از قلم بیفتد و یا برخی مسائل تکرار شود، دقت کنید:

مسألۀ 1 پدر و مادر و هرچه بالا روند، مانند پدربزرگ و مادربزرگ به انسان محرم هستند.

مسألۀ 2 اولاد و هرچه پایین روند، مانند نوه و نتیجه به انسان محرم هستند.

مسألۀ 3 خواهر و برادر به هم محرمند، و همچنین اولاد برادر به خواهر و اولاد خواهر به برادر محرمند.

توضیح: خواهر و برادری که به هم محرمند سه قسمند:

اول خواهر و برادر پدری و مادری که پدر و مادرشان یکی باشد.

دوم خواهر و برادر پدری که فقط پدرشان یکی باشد.

سوم خواهر و برادر مادری که فقط مادرشان یکی باشد.

اما اگر مردی از همسر خود اولاد پسر و دختر دارد و همسر جدیدی می گیرد که او هم از شوهر قبلی خود پسر و دختر دارد، این دختر و پسرهای همسر اول، به دختر و پسرهای همسر دوم، باهم محرم نیستند چون نه پدرشان یکی است و نه مادرشان.

بله اگر همسر دوم از این شوهر جدید اولاددار شود، اولاد او به اولاد قبلی شوهرش محرمند، زیرا پدرشان یکی است.

مسئله 4 عمّه و عمو به انسان محرمند چه عمّه و عموی خود انسان

ص:91

باشند چه عمه و عموی پدر انسان و چه عمه و عموی مادر انسان.

توضیح عمّه و عمو که به انسان محرمند بر سه قسمند:

اول عمو و عمه پدر و مادری که پدر و مادرشان با پدر و مادر پدر انسان یکی است.

دوم عمو و عمه پدری که فقط پدرشان با پدر پدر انسان یکی است.

سوم عمو و عمه مادری که فقط مادرشان با مادر پدر انسان یکی است.

امّا عمو و عمّه برادر و خواهر مادری انسان به انسان محرم نیستند زیرا عمو و عمه آنها عمو و عمه انسان نیستند یعنی برادر و خواهر پدر انسان نیستند.

توضیح: زنی که دو شوهر کرده و از هرکدام اولاد دارد عمو و عمّه اولاد شوهر اول با عمو و عمّه اولاد شوهر دوم یکی نیستند پس عمو و عمّه اولاد شوهر اوّل به اولاد شوهر دوم و به عکس محرم نیستند.

مسألۀ 5 دائی و خاله به انسان محرمند چه دائی و خاله خود انسان باشند و چه دائی و خاله پدر انسان و چه دائی و خاله مادر انسان.

توضیح دائی و خاله که به انسان محرمند سه قسمند:

دائی و خاله پدر و مادری که پدر و مادرشان با پدر و مادر مادر انسان یکی است.

دائی و خاله پدری که فقط پدرشان با پدر مادر انسان یکی

ص:92

است.

دائی و خاله مادری که فقط مادرشان با مادر مادر انسان یکی است.

اما دائی و خاله برادر و خواهر پدری انسان به انسان محرم نیستند، زیرا دائی و خاله آنها دائی و خاله انسان نیستند یعنی برادر و خواهر مادر انسان نیستند.

توضیح: مردی که دو زن گرفته و از هر کدام اولاد دارد دائی و خاله اولاد زن اول با دائی و خاله اولاد زن دوم یکی نیستند، پس دائی و خاله اولاد زن اوّل به اولاد زن دوّم و به عکس محرم نیستند.

مسئله 6 مسأله هایی که در مورد پدر و مادر، اولاد، خواهر و برادر، عمو و عمه، دائی و خاله گفته شد هم نسبی را شامل می شود و هم رضاعی را.

یعنی همان طورکه مادر و خواهر و عمّه و خاله نسبی به انسان محرم هستند، مادر و دختر و خواهر و عمّه و خاله رضاعی هم به انسان محرم هستند، و همان طورکه پدر و پسر و برادر و عمو و دائی نسبی به انسان محرم هستند، پدر و پسر و برادر و عمو و دائی رضاعی هم به انسان محرمند.

توضیح: برای تحقق رضاع شرائطی لازم است که در رساله های عملیه نوشته شده باید مراجعه شود.

مسئله 7 دختر عمو و دختر عمّه و دختر دائی و دختر خاله انسان به انسان محرم نیستند و همین طور پسر عمو و پسر عمّه و پسر دائی و پسر خاله انسان به انسان محرم نیستند.

ص:93

مسئله 8 زن عمو اگر خاله انسان باشد به انسان محرم است و زن دائی اگر عمّه انسان باشد به انسان محرم است وگرنه زن عمو و زن دائی و همین طور شوهر عمه و شوهر خاله به انسان محرم نیستند.

مسئله 9 زن عمو و زن دائی اگر مادر زن انسان باشند (یعنی انسان با دختر عمو یا دختر دائی خود ازدواج کرده باشد) به انسان محرمند.

مسئله 10 زن پدر خود انسان، و زن پدر پدر انسان، و زن پدر مادر انسان به انسان محرمند و ازدواج با آنها تا آخر عمر حرام است.

اما زن پدر زن انسان به انسان محرم نیست و حکم مادر زن را ندارد.

مسئله 11 عروس خود انسان یعنی همسر پسر انسان و عروس پسر انسان یعنی همسر نوه انسان و عروس دختر انسان یعنی همسر نوه دختری انسان به انسان محرمند.

اما عروس زن انسان یعنی همسر پسر زن انسان به انسان محرم نیست.

مسئله 12 از مسئله قبل حکم عکس آن هم معلوم شد یعنی پدر پدر شوهر انسان به انسان محرم است و همچنین پدر مادر شوهر انسان به انسان محرم است.

مسئله 13 داماد خود انسان یعنی شوهر دختر انسان و داماد پسر انسان یعنی شوهر دختر پسر انسان و داماد دختر انسان یعنی شوهر دختر دختر انسان به انسان محرمند.

اما داماد شوهر انسان یعنی شوهر دختر شوهر انسان به انسان

ص:94

محرم نیست.

مسئله 14 مادر زن انسان به انسان محرم است چه مادر نسبی زن باشد چه مادر رضاعی او، و همچنین است مادر مادر زن و هرچه بالا رود.

مسئله 15 اولاد شوهر انسان و نوه های پسری و دختری او به انسان محرم هستند.

مسئله 16 اولاد زن انسان (در صورتی که به او دخول کرده باشد) و نوه های پسری و دختری او به انسان محرمند، چه این اولاد از شوهر قبل باشد و چه از شوهر بعد.

اما قبل از اینکه به او دخول کرده باشد اولادش به او محرم نیستند.

مسئله 17 خواهر زن انسان به انسان محرم نیست اما در عین حال نمی تواند با او ازدواج کند مگر اینکه زن انسان فوت کند یا طلاق بگیرد در این صورت پس از تمام شدن عده او می تواند با خواهرش ازدواج کند.

مسئله 18 برادرزاده زن انسان و خواهرزاده او که زن انسان عمّه یا خاله او می شود به انسان محرم نیست اما ازدواج با این دو بدون اجازه زن انسان یعنی عمّه و خاله آنها جائز نیست.

مسئله 19 مادر پدر زن انسان به انسان محرم است زیرا انسان داماد پسر او می شود، و داماد پسر مانند داماد دختر و داماد خود انسان به انسان محرم هستند.

مسئله 20 همان طورکه عروس خود انسان به انسان محرم است

ص:95

عروس پسر و دختر و نوه های پسری و دختری همه به انسان محرم هستند.

بله عروس زن انسان به انسان محرم نیست، یعنی اگر زنی از شوهر دیگر پسری دارد و آن پسر عروسی می کند زنش به شوهر مادرش محرم نیست.

مسئله 21 یکی از زن هایی که به مرد محرم است ربیبه یعنی دختر زن انسان است که از شوهر دیگر باشد، چه از شوهر قبل باشد چه از شوهر بعد، یعنی اگر زن انسان طلاق بگیرد و شوهر جدید اختیار کند و از او دختردار شود، آن دختر هم ربیبه شوهر قبل حساب می شود و به او محرم است و همچنین اگر پسر زن انسان دختردار شود آن دختر هم ربیبه انسان حساب می شود و محرم است.

البته محرمیت ربیبه مشروط بر این است که انسان به مادر او دخول کرده باشد و قبل از دخول، ربیبه محرم نیست.

مسئله 22 خویشان زن انسان غیر مادرش و مادر مادرش و مادر پدرش و دختری که از شوهر دیگر است به انسان محرم نیستند، بنابراین خواهر زن، عمه زن، خاله زن، زن برادر زن، برادرزاده زن، خواهرزاده زن، و عمه زاده زن و عموزاده زن به انسان محرم نیستند. و زن پدر زن انسان به انسان محرم نیست یعنی زن پدر زن به جای مادر زن حساب نمی شود و زن پدر نمی تواند بگوید این شخص داماد من است زیرا داماد او نیست بلکه داماد شوهر او است.

و مسئله دیگر اینکه: مادر زن پدر انسان به انسان محرم نیست یعنی مادر زن جدید پدرمان به ما محرم نیست، اما زن پدر محرم است.

ص:96

مسئله 23 اگر زنی شیر دهد پسری یا دختری را (شیر کامل با شرائطی که در رساله های عملیه بیان شده) آن زن مادر رضاعی آن طفل و شوهرش پدر رضاعی آن طفل و اولادش خواهر و برادر رضاعی آن طفل، و خواهر و برادر آن زن خاله و دائی رضاعی آن طفل و خواهر و برادر شوهر آن زن عمّه و عموی رضاعی آن طفل می شوند و همه به او محرم هستند.

و خلاصه اینکه هرکه به انسان از راه نسب محرم است از راه رضاع محرم می شود مثلا پدر رضاعی مانند پدر نسبی، مادر رضاعی مانند مادر نسبی، خواهر و برادر رضاعی مانند خواهر و برادر نسبی، و همین طور سائرین.

البته رضاع محرمیت به وجود می آورد امّا موجب ارث بردن نمی شود یعنی مثلا اولاد رضاعی از پدر و مادر رضاعی ارث نمی برند و همچنین سائرین.

مسئله 24 گاهی شیر دادن سبب می شود که زن و شوهری به یکدیگر محرم و حرام ابد شوند و چاره ای ندارند جز اینکه از یکدیگر جدا شوند گرچه صاحب اولاد و عروس و داماد باشند، مثلا اگر کسی دختر کوچک شیرخواری را به اذن پدرش برای خود عقد کند این طفل تا در عقد اوست زن او می باشد حال اگر در این مدت زن بزرگ او به این زن کوچک شیر دهد (با شرائط آن) هردو زن ها به شوهر حرام ابد می شوند زیرا زن بزرگ او مادر زن رضاعی شده و مادر زن بر انسان محرم و حرام است و زن کوچک او دختر زن و ربیبه شده و ربیبه به انسان محرم و حرام است.

ص:97

مسئله 25 مورد دیگری که شیر دادن موجب حرام ابدی شدن زن و شوهر به یکدیگر می شود اینست که زنی بچه شیرخوار داماد خود را (چه آن بچه از دختر خودش باشد و یا از زن دیگر دامادش باشد) و یا بچه شیرخوار داماد شوهرش را (گرچه داماد خودش نباشد) شیر کامل دهد در این صورت دخترش به دامادش یا داماد شوهرش حرام ابد می شود زیرا در روایت وارد شده:

لا ینکح ابو المرتضع فی اولاد صاحب اللبن و لا فی اولاد المرضعة. یعنی پدر بچه شیرخوار نباید ازدواج کند با اولاد زن شیردهنده و نه با اولاد مردی که صاحب شیر زن شیردهنده است و در مسأله ای که ذکر شد زن داماد، یا از اولاد صاحب شیر است و یا از اولاد زن شیردهنده، و یا از اولاد هردو، پس ازدواجشان باطل می شود.

مسئله 26 اگر مردی بخواهد دختر غیر را که بزرگ می کند به او محرم باشد می تواند او را به زن برادرش یا خواهرش بدهد تا او را شیر دهد (با شرائطش) تا عموی رضاعی یا دائی رضاعی آن دختر شود و به او محرم گردد و همین طور اگر زنی بخواهد پسر غیر را که بزرگ می کند به او محرم باشد می تواند او را به زن برادر خود و یا خواهر خود بدهد تا او را شیر بدهد (با شرائطش) تا عمّه رضاعی یا خاله رضاعی آن پسر شود و به او محرم گردد.

مسئله 27 اگر کسی (نعوذ بالله) با زنی زنا کند نمی تواند با مادر و دختر آن زن ازدواج کند امّا با خود آن زن اگر شوهر نداشته ازدواج مانعی ندارد.

اما اگر با زنی ازدواج کرده بود و پس از ازدواج (نعوذ بالله) با

ص:98

مادر او یا دختر او زنا کرد آن زن به او حرام نمی شود.

مسئله 28 اگر کسی (نعوذ بالله) با زن شوهرداری زنا کند آن زن به او حرام ابد می شود یعنی اگر شوهر او بمیرد یا او را طلاق دهد این شخص زناکننده نمی تواند با او ازدواج کند.

مسئله 29 اگر کسی (نعوذ بالله) با پسری لواط کند نمی تواند با مادر و خواهر و دختر آن پسر ازدواج کند یعنی این زن ها به او حرام ابد می شوند امّا اگر با زنی ازدواج کرده باشد و پس از ازدواج با او با پسر او یا برادر او یا پدر او (نعوذ بالله) لواط کند آن زن به او حرام نمی شود.

مسئله 30 ازدواج با زنی که در عدّه است جایز نیست و اگر زن در عده باشد و مردی با او ازدواج کند چند صورت دارد:

1 - هردو عالم باشند به این که زن در عده است و عالم باشند به اینکه ازدواج با زنی که در عده است جایز نیست.

2 - یکی از آنها عالم باشند. در این دو صورت اگر با هم ازدواج کنند ازدواج باطل و به یکدیگر حرام ابد می شوند.

3 - هردو جاهل باشند به اینکه زن در عده است و ازدواج با زنی که در عده است جایز نیست، ولی پس از دخول بفهمند که زن در عده بوده، و ازدواج با او جایز نبوده است، در این صورت هم ازدواج باطل و به یکدیگر حرام ابدی می شوند.

4 - هردو جاهل باشند و قبل از دخول بفهمند، در این صورت به یکدیگر حرام ابدی نمی شوند، ولی عقدی که خوانده اند باطل است و باید صبر کنند تا عده تمام شود، و پس از تمام شدن عده اگر مایل

ص:99

بودند باهم ازدواج کنند.

و در این صورت چهارم فرقی نیست بین اینکه هم ندانند زن در عدّه است و هم ندانند ازدواج با زنی که در عده است جایز نیست، و بین اینکه یکی را بدانند و دیگری را ندانند مثلا بدانند که زن در عده است ولی ندانند که ازدواج با زنی که در عده است حرام می باشد، و یا بدانند ازدواج با زنی که در عده است حرام می باشد، اما ندانند که زن در عده است.

ص:100

رساله گناهان کبیره

اشاره

ص:101

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

الحمد لله رب العالمین و الصلاة و السلام علی محمد و آله الطاهرین

حمد و ستایش خدائی راست که پیغمبران را برای سعادت دنیا و آخرت بشر فرستاد، و به توسط آنها گناهان بزرگ را بیان فرمود، و به بجاآورنده آنها وعده آتش جهنم داد، تا مردم پیرامون گناه نگردند، و در نتیجه به سعادت ابدی نائل شوند، و درود بی پایان بر بهترین خلق خدا حضرت محمد بن عبد الله صلی اللّه علیه و آله و آل او باد.

اما بعد نظر به تقاضای یکی از مؤمنین این مختصر که در بیان گناهان بزرگ است در سال هزار و سیصد و هفتاد و چهار هجری قمری به رشته تحریر درآمد. امید است برادران ایمانی ما مطالعه فرمایند و اگر به یکی از گناهانی که در این کتاب نوشته شده آلوده هستند از خدای متعال توفیق ترک آن گناه را بخواهند تا ان شاء اللّه سعادتمند و رستگار شوند.

مطالب این کتاب در پنج فصل و یک خاتمه بیان می شود.

فصل اوّل در بیان آیات قرآن و ترجمه آن راجع به گناهان کبیره.

فصل دوّم در بیان تعداد گناهان کبیره در روایات و اخبار و

ص:102

بیانات فقها و مجتهدین رضوان اللّه علیهم اجمعین.

فصل سوم در بیان اینکه گناهان کبیره (بزرگ) را از چه راهی باید بشناسیم.

فصل چهارم در بیان نقل اقوال علماء و فقها که گناهان کبیره کدام است.

فصل پنجم در بیان اینکه کسی که گناه کبیره و همچنین صغیره (کوچک) بجا آورده باشد لیاقت جانشینی رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و امامت را ندارد و خلافت و امامت فقط حق کسی است که گناه کبیره و صغیره از او در مدّت عمر صادر نشده باشد و بیان اینکه این معنی منحصراً بعد از رسول اکرم حضرت محمد بن عبد اللّه صلی اللّه علیه و آله فقط در وجود مقدّس مولای متقیان حضرت امیر المؤمنین علیّ بن ابی طالب علیه السلام و ارواحنا له الفداء و یازده فرزند گرامیش صلوات اللّه علیهم اجمعین یافت می شد و بیان اینکه امام به عقیده شیعه باید از طرف خدا توسط پیغمبر اکرم صلوات اللّه علیه و آله معین شود نه از طرف مردم، چنانچه سنّی ها می گویند، زیرا مردم علم واقعی به معصوم بودن کسی و اینکه در مدّت عمر گناه کبیره و صغیره نکرده باشد ندارند.

خاتمه در بیان معنای عدالت و اینکه عادل کسی است که ملکه و قوه ای در اثر ایمان در او باشد که گناه کبیره از او صادر نشود و اصرار بر گناه صغیره هم نداشته باشد.

امّا ملحقات این رساله نیز شامل پنج فصل و یک خاتمه است.

فصل اوّل آثاری که از برای گناهان در روایات بیان شده است.

ص:103

فصل دوّم در مذمّت کسانی که با اهل گناه نشست و برخاست می نمایند.

فصل سوّم در مدح کسانی که به گناهانشان نزد خدا اعتراف دارند.

فصل چهارم در مدح توبه و شرائط آن.

فصل پنجم روایات راجع به استغفار از گناه و فایده آن.

خاتمه در ترجمۀ یک خطبه از نهج البلاغة راجع به گناه و توبه از آن.

ص:104

فصل اول: آیات قرآن و ترجمۀ آن راجع به گناهان کبیره

بدانکه در قرآن مجید آیاتی است که خدای متعال مدح می فرماید و بشارت می دهد کسانی را که اجتناب و دوری از گناهان کبیره کنند.

آیۀ اول: إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ نُدْخِلْکُمْ مُدْخَلاً کَرِیماً.1

ترجمه: اگر اجتناب و دوری کنید از گناهان بزرگی که از آنها نهی شده اید یعنی اگر حرام ها را بجا نیاورید می پوشانیم گناهان کوچک شما را و داخل می کنیم شما را در مکانی پاکیزه و بسیار خوب که هیچ نقصی در آن نباشد و آن مکان بهشت است.

بعضی از علماء که قائلند گناه صغیره نداریم این آیه را این طور معنی می کنند:

اگر دوری کردید از گناهان بزرگی که در این سوره یا سوره های دیگر بیان شده البته ما از گناهان گذشته شما می گذریم یعنی ترک کردن شما این گناهان را فعلا و در زمان آینده کفّاره گناهان گذشته شما است.

آیه دوم: فَما أُوتِیتُمْ مِنْ شَیْ ءٍ فَمَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ ما عِنْدَ اللّهِ خَیْرٌ وَ أَبْقی لِلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ وَ الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ وَ

ص:105

إِذا ما غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُونَ 1

ترجمه: چیزهائی که ما در دنیا به شما دادیم از قبیل زن و بچه و ثروت اینها همه مایه تعیش زندگانی شما است در این چند روزه دنیا، در موقع مردن همه از شما جدا می شوند اما نعمت های آخرت که در نزد خدا است از قبیل بهشت و چیزهای خوبی که در بهشت است بهتر است برای مردمان با ایمان و کسانی که فقط به خدای خود توکّل دارند و از گناهان بزرگ و کارهای زشت و بد دوری می کنند و از ظلم هایی که به آنها می شود گذشت می نمایند و در صدد تلافی برنمی آیند.

آیه سوم: وَ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ لِیَجْزِیَ الَّذِینَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا وَ یَجْزِیَ الَّذِینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَی اَلَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلاَّ اللَّمَمَ إِنَّ رَبَّکَ واسِعُ الْمَغْفِرَةِ هُوَ أَعْلَمُ بِکُمْ إِذْ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ إِذْ أَنْتُمْ أَجِنَّةٌ فِی بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ فَلا تُزَکُّوا أَنْفُسَکُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقی.2

ترجمۀ: از برای خدا است هر چیزی که در آسمانها و هر چیزی که در زمین است.

نظر به اینکه در آیه قبل از این آیه در سوره نجم خدای متعال وسعت علم خود را بیان فرمود در این آیه از اول لیجزی الذین تا آخر بواسطه لامی که در لیجزی می باشد بیان می فرماید که نتیجه وسعت

ص:106

علم او اینست که جزا می دهد کسانی را که بد کرده اند بسبب عملشان، یعنی آنها را به عذاب جهنّم گرفتار خواهد کرد و همچنین جزای خیر می دهد کسانی را که کار خوب کرده اند، و کسانی که کار خوب کرده اند عبارتند از کسانی که دوری می کنند از گناهان بزرگ و کارهای زشت و بد.

و نظر به اینکه نیکوکاران دارای مقام عصمت نیستند ممکن است گناه صغیره از آنها صادر شود نه بطور تکرار، زیرا تکرار گناه صغیره و اصرار بر آن، از گناهان کبیره است لذا خدای متعال گناهان صغیره را در این آیه استثناء کرده و فرموده مگر آنچه صغیر و یسیر باشد از گناه، چه گناه صغیره که به حدّ اصرار نرسیده باشد مغفور است و عقاب بر آن مترتّب نمی شود.

و نظر به اینکه اگر کسی گناه کبیره نکند گناه صغیرۀ او مورد عفو و بخشش آفریدگار است خدای کریم می فرماید: إِنَّ رَبَّکَ واسِعُ الْمَغْفِرَةِ بدرستی که پروردگارت مغفرت و آمرزشش وسعت دارد.

و برای اینکه بعضی از مردم همیشه تعریف و مدح خود می کنند و خود را پاکیزه از گناهان خیال می نمایند خدای عالم می فرماید: خدا داناتر است به شما در موقعی که شما را از زمین پدید آورد و در هنگامی که شما در رحم مادرانتان بودید پس تعریف و مدح خود نکنید زیرا او داناتر است به کسانی که پرهیزگارند و گناه کبیره نمی کنند.

مؤلّف گوید: اگر کسی مواظب باشد تعریف خود را نکند از ریا و خودنمائی در عبادت محفوظ می ماند به خلوص عبادت و خشوع و

ص:107

خضوع نزدیک تر می گردد و اگر کسی نزد خدا خوب باشد خدا خوبی های او را ظاهر می کند و محبّت او را در دل مردم می اندازد پس احتیاج نیست به اینکه انسان خود را تعریف کند.

مشک آنست که خود به ببوید نه آنکه عطّار بگوید

خداوند در قرآن می فرماید: إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا.1

به درستی که آن چنان کسانی که ایمان به یگانگی خدا و پیغمبری پیغمبران و معاد دارند و کارهاشان پسندیده و موافق رضای خداست البته پروردگار فیاض دوستی و محبّت آنها را در دلها اندازد.

ص:108

فصل دوم: در بیان تعداد گناهان کبیره در روایات و بیانات فقهاء

بدانکه در تعداد گناهان کبیره روایات و اقوال علما مختلف است بعضی علماء عدد گناهان کبیره را هفتاد و هفت، و بعضی هفتاد، و بعضی شصت، و بعضی چهل، و بعضی بیست، و بعضی هفت، بیان می کنند و، در بعضی از اخبار سی و دو، و در بعضی بیست و یک، و در بعضی هفت، و در بعضی پنج، بیان می شود.

امّا روایات:

روایت اول:

کتب الرضا علیه السلام الی المامون من محض الایمان اجتناب الکبائر و هی قتل النفس التی حرم الله، و الزنا، و السرقة، و شرب الخمر، و عقوق الوالدین، و الفرار من الزحف، و اکل مال الیتیم ظلما، و اکل المیتة، و الدم، و لحم الخنزیر، و ما اهلّ لغیر الله به من غیر ضرورة، و اکل الربا بعد البینة، و السحت، و المیسر و هو القمار، و البخس فی المکیال و المیزان، و قذف المحصنات، و اللواط، و شهادة الزور، و الیأس من روح الله، و الا من من مکر الله، و القنوط من رحمة الله، و معونة الظالمین و الرکون الیهم، و الیمین الغموس، و حبس الحقوق من غیر عسرة، و الکذب، و الکبر، و الاسراف و التبذیر، و الخیانة، و الاستخفاف بالحج، و المحاربة لاولیاء الله، و الاشتغال بالملاهی، و الاصرار علی الذنوب.(1)

ص:109


1- (1) مکاسب شیخ مرتضی انصاری ص 333-334.

ترجمه: روایت شده از حضرت رضا علیه السلام که آن حضرت برای مأمون الرّشید لعنة اللّه علیه نوشتند علامت خالص بودن ایمان آنست که مؤمن از گناهان بزرگ دوری کند بعد فرمودند: گناهان کبیره عبارت است از:

اوّل: آدم کشی است آن کشتنی که حرام باشد.

دوّم زنا کردن.

سوّم دزدی کردن.

چهارم شراب خواری و می گساری.

پنجم آزار کردن پدر و مادر یعنی کاری کند که پدر و مادر را از خود ناراضی نماید.

ششم فرار کردن از جنگ «جنگهای اسلامی».

هفتم خوردن مال یتیم ظلما یعنی بدون وجه شرعی.

هشتم خوردن حیوانات مرده.

نهم خوردن خون.

دهم خوردن گوشت خوک.

یازدهم خوردن حیوانی که در هنگام ذبح کردن اسم بت بر او ببرند و او را بکشند.

دوازدهم خوردن مال ربوی بعد از روشن شدن حرمت آن یعنی معاملات پولی که در بین مردم بی اطّلاع از احکام اسلام رایج است که هزار تومان می دهند مثلا یک ساله و ماهی بیست تومان بعنوان فرع و نزول دریافت می نمایند.

سیزدهم رشوه خواری یا بقول امروزی ها حق و حساب.

ص:110

چهاردهم قمار کردن بهر نحوی که برد و باخت در او باشد.

پانزدهم کم فروشی در پیمانه یا در ترازو.

شانزدهم نسبت زنا به زن های عفیفه دادن.

هفدهم لواط.

هیجدهم شهادة به ناحق دادن.

نوزدهم ناامیدی از راحتی عالم آخرت.

بیستم ایمن بودن از عذاب خدا.

بیست و یکم ناامیدی از رحمت خدا.

بیست و دوّم کمک کردن و پشتیبانی نمودن از ستمکاران و میل کردن به آنها.

بیست و سوّم قسم دروغ خوردن.

بیست و چهارم حبس کردن حقوق مردم یعنی ندادن بدهکاری ها با اینکه توانائی پرداخت آن را داشته باشد.

بیست و پنجم دروغ گفتن.

بیست و ششم تکبّر و افاده.

بیست و هفتم اسراف و تبذیر. یعنی مال را بیهوده یا در حرام صرف نمودن.

بیست و هشتم خیانت.

بیست و نهم استخفاف حج یعنی با اینکه مستطیع است مکّه نرود. و این فریضه الهی را کوچک بشمارد.

سی ام جنگ کردن با دوستان خدا.

سی و یکم مشغول شدن به کارهای لهو که شرعا پسندیده نیست.

ص:111

سی و دوّم اصرار بر گناهان کوچک، مثل اینکه انسان زیاد به زن نامحرم نگاه کند اگر نگاه به نامحرم گناه کوچک باشد.

روایت دوم:

عن ابی عبد الله علیه السلام قال وجدنا فی کتاب علی علیه السلام ان الکبائر خمس: الشرک بالله عز و جل، و عقوق الوالدین، و اکل الربا بعد البینة، و الفرار من الزحف، و التعرب بعد الهجرة.(1)

ترجمه: حضرت امام جعفر صادق علیه السلام می فرماید یافتیم ما در کتاب علیّ بن ابی طالب علیه السلام که گناهان بزرگ پنج عدد است:

اوّل شرک به خدای تعالی.

دوّم عقوق و الدین یعنی کاری کند که پدر و مادر از او ناراضی شوند.

سوّم خوردن ربا یعنی خوردن سود پول بعد از روشن شدن حرمت آن.

چهارم فرار از جنگهای اسلامی.

پنجم رفتن در مکانی که مطالب دینی در آنجا گفته نمی شود و مردمش بی بهره از علوم قران و سایر مطالب دینی هستند بعد از اینکه این شخص در شهر زندگی می کرد و وسائل از هر جهت برای یاد گرفتن احکام برای او فراهم بود.

مؤلف گوید: مطلب خیلی دقیق است بسیاری از مردمان متدین را سراغ دارم که سابقا در بعضی از محلاّت خوب تهران که مردمانش

ص:112


1- (1) خصال شیخ صدوق چاپ غفاری ص 273.

آشناتر به احکام اسلامند ساکن بودند فعلا در محلاتی رفته اند که نه مسجدی در اطراف منزلشان پیدا می شود و نه عالمی که از آن استفاده های دینی نمایند بلکه همسایه مسلمان هم ندارند بعضی از همسایه هایشان نصرانی و بعضی یهودی و بعضی لا مذهب که به صورت های مختلف خود را مذهبی وانمود کرده اند و لذا بعد از چندی پسر آنها نااهل و دختر آنها بی حجاب می شوند این نتیجه تغییر منزل و مراعات نکردن دستورات دین است.

همنشین تو از تو به باید تا تو را عقل و دین بیفزاید

خوانندگان محترم از مراجع تقلید سؤال کنید آیا «التعرب بعد الهجرة» که از گناهان کبیره است در مورد مسلمانی که از محلّه مسلمانان به محلّه غیر مسلمان برود با اینکه همان خطری که برای رفتن شخصی از شهر مذهبی به شهر غیر مذهبی هست برای این فرد هم هست صدق می کند یا نه و آیا گناهش همان است یا کمتر.

روایت سوّم:

عن عبید بن زیاد قال: قلت لابی عبد الله علیه السلام: اخبرنی عن الکبائر فقال: هن خمس و هی ما اوجب الله علیها النار، قال الله عز و جل إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامی ظُلْماً إِنَّما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیراً، و قال یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا زَحْفاً فَلا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبارَ الی آخر الآیة، و قوله یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ ذَرُوا ما بَقِیَ مِنَ الرِّبا الی آخر الآیة، و رمی المحصنات الغافلات، و قتل المؤمن متعمدا علی دینه.(1)

ص:113


1- (1) خصال شیخ صدوق ص 273.

ترجمه: راوی خبر می گوید که عرض کردم خدمت امام ششم علیه السلام خبر بدهید مرا از گناهان کبیره پس حضرت فرمودند گناهان کبیره پنج است و گناهان کبیره گناهانی است که خدای متعال آتش جهنّم را برای بجاآورنده آنها واجب کرده.

اوّل مال یتیم خوردن، خدای با عزّت و جلال فرموده به درستی که کسانی که می خورند مال های یتیمان را به طور ظلم و ستم این دسته اشخاص می خورند آتش را و زود است که کشیده می شوند در آتش جهنّم.

دوّم از گناهان کبیره فرار از جنگهای اسلامی است زیرا خدای تعالی می فرماید ای کسانی که ایمان آورده اید زمانی که کفّار را ملاقات کردید در میدان جنگ بسیار، از زیادی آنها پشت خود را به آنها نکنید یعنی فرار از جهاد ننمائید و البتّه کسانی که از جنگهای اسلامی فرار کنند جای آنها جهنّم است.

سوّم از گناهان بزرگ رباخواری است و لذا حضرت با بیان یک آیه اشاره به حرمت ربا فرمودند که ترجمه آیه اینست: ای کسانی که ایمان آورده اید یعنی زیر بیرق و پرچم اسلام آمده اید بپرهیزید از خدا یعنی گناهان را مرتکب نشوید و ربا نخورید و واگذارید بقیه ربا را که زیادیها باشد یعنی زیادی و منفعت پول را نگیرید اگر مؤمن هستید.

چهارم از گناهان کبیره نسبت زنا به زن های عفیفه دادن.

پنجم از گناهان کبیره کشتن مؤمن عمدا برای اینکه مؤمن است.

روایت چهارم:

عن ابی عبد الله علیه السلام قال ان الکبائر سبع فینا

ص:114

نزلت و منا استحلت، فاولها الشرک بالله العظیم، و قتل النفس التی حرم الله، و اکل مال الیتیم، و عقوق الوالدین، و قذف المحصنات، و الفرار من الزحف، و انکار حقنا اهل البیت، و اما الشرک بالله فقد انزل الله فینا ما انزل و قال رسول الله صلی الله علیه و آله فینا ما قال فکذبوا الله و کذبوا رسوله فاشرکوا بالله عز و جل، و اما قتل النفس التی حرم الله فقد قتلوا الحسین بن علی علیه السلام و اصحابه، و اما اکل مال الیتیم فقد ذهبوا بفیئنا الذی جعل الله لنا فاعطوه غیرنا، و اما عقوق الوالدین فقد انزل الله فی کتابه النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم و ازواجه امهاتهم فعقوا رسول الله فی ذریته و عقوا امهم خدیجة فی ذریاتها، و اما قذف المحصنة فقد قذفوا فاطمة علی منابرهم، و اما الفرار من الزحف فقد اعطوا امیر المؤمنین علیه السلام بیعتهم طائعین غیر مکرهین ففروا عنه و خذلوه، و اما انکار حقنا فهذا مما لا یتنازعون فیه(1)

ترجمه: حضرت امام جعفر صادق علیه السلام فرمودند گناهان بزرگ هفت است و دستور آنها درباره ما رسیده و از نظر مخالفت و هتک حرمت ما ناشی می شوند.

اوّل شرک به خدای متعال.

دوّم کشتن کسی که خدا او را محترم دانسته.

سوّم خوردن مال یتیم.

چهارم مراعات نکردن حقوق پدر و مادر.

پنجم تهمت زدن به زنان عفیفه.

ص:115


1- (1) خصال صدوق ص 364.

ششم گریختن از جبهه جهاد و جنگهای اسلامی.

هفتم انکار حق ما خاندان که از اهل بیت پیغمبر صلی اللّه علیه و آله هستیم.

اما شرک به خدا، خداوند درباره ما آیاتی فرستاده مانند قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی، و رسول خدا هم درباره ما سفارشاتی فرموده مانند روایت ثقلین، این مردم خدا و رسول را تکذیب کردند و حق ما را پایمال نمودند پس به خدای عزّ و جل مشرک شدند.

اما قتل نفس محترم حسین بن علی علیه السلام و یارانش را کشتند.

اما خوردن مال یتیم، سهم خمسی که خداوند برای ما قرار داده بود بردند و بدیگران دادند.

اما نافرمانی و حق ناشناسی پدر و مادر، خدا در قرآن خود فرموده پیغمبر به مردم از خودشان اولی به مراعات و اطاعت است و همسران پیغمبر مادران امّت محسوبند، پس رسول خدا را [ که پدر امت است] درباره فرزندانش نافرمانی و حق کشی کردند، و حضرت خدیجه علیها السلام را نسبت به فرزندانش نافرمانی و حق کشی نمودند.

اما تهمت به زنان عفیفه، همانا فاطمه زهرا سلام اللّه علیها را بر سر منبرهای خود قذف می کردند.

ظاهرا مقصود از اینکه بر منابر فاطمه زهرا علیها سلام را قذف می کردند اینست که می گفتند حسن و حسین علیهما السلام فرزندان رسول خدا صلی اللّه علیه و آله نیستند زیرا حسن و حسین نوه پسری نیستند و اینها نوه پسری را پسر می دانستند جهت گفتن آنها این

ص:116

مطالب را این بود که استحقاق امامت را از آنها سلب کنند.

این گونه تبلیغات بعد از شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام جزو برنامه حکومت بنی امیه گردید و در خطبه نماز جمعه و اعیاد اسلامی اداء می شد و این حرفها مستلزم قذف فاطمه زهرا علیها سلام است.

و اما اینکه کسی نسبت ناروائی بآن معصومه داده باشد منظور نیست زیرا طهارت و عفّت آن مخدّره به طوری است که دشمنان هم جز تصدیق به طهارتش عقیده ای نداشتند.

اما گریز و فرار از جبهه جهاد، با کمال رغبت بدون ترس و هراس دست بیعت به امیر المؤمنین علیه السلام دادند سپس از او گریختند و او را به خود واگذاردند.

اما انکار حق ما، پیش خود مردم امر مسلّمی است و در آن نزاعی ندارند.

روایت پنجم:

عبد العظیم الحسنی قال حدثنی ابو جعفر صلوات الله علیه قال: سمعت ابی یقول: سمعت ابی موسی بن جعفر علیه السلام یقول: دخل عمرو بن عبید علی ابی عبد الله علیه السلام فلما سلم و جلس تلا هذه الآیة: «وَ الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ» ثم امسک فقال له ابو عبد الله علیه السلام: ما امسکک قال: احب ان اعرف الکبائر من کتاب الله عز و جل فقال علیه السلام: یا عمرو اکبر الکبائر الاشراک بالله، یقول الله: «من یشرک بالله فقد حرم علیه الجنة» و بعده الیاس من روح الله لان الله تعالی یقول: «لا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکافِرُونَ» ثم الامن من مکر الله لان الله عز و جل یقول: «فَلا یَأْمَنُ مَکْرَ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ

ص:117

اَلْخاسِرُونَ» ومنها عقوق الوالدین لان الله تعالی جعل العاق جبارا شقیا و قتل النفس التی حرم الله الا بالحق لان الله تعالی یقول: «فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِیها الآیة» وقذف المحصنة لان الله تعالی یقول: «لُعِنُوا فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ» واکل مال الیتیم لان الله تعالی یقول: «إِنَّما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیراً» والفرار من الزحف لان الله تعالی یقول: «وَ مَنْ یُوَلِّهِمْ یَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلاّ مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ أَوْ مُتَحَیِّزاً إِلی فِئَةٍ فَقَدْ باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ» واکل الربوا لان الله تعالی یقول: «اَلَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبا لا یَقُومُونَ إِلاّ کَما یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطانُ مِنَ الْمَسِّ» والسحر لان الله عز و جل یقول:

«وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَراهُ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ» والزنا لان الله تعالی یقول: «وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ یَلْقَ أَثاماً یُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ یَخْلُدْ فِیهِ مُهاناً» والیمین الغموص الفاجرة لان الله تعالی یقول: «إِنَّ الَّذِینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللّهِ وَ أَیْمانِهِمْ ثَمَناً قَلِیلاً أُولئِکَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ» والغلول لان الله تعالی یقول: «وَ مَنْ یَغْلُلْ یَأْتِ بِما غَلَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ» ومنع الزکاة المفروضة لان الله عز و جل یقول: «فَتُکْوی بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ» وشهادة الزور و کتمان الشهادة لان الله عز و جل یقول: «وَ مَنْ یَکْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ» وشرب الخمر لان الله عز و جل نهی عنها کما نهی عن عبادة الاوثان، و ترک الصلاة متعمدا او شیئا مما فرضه الله لان رسول الله صلی الله علیه و آله قال: «و من ترک الصلاة متعمدا فقد برء من ذمة الله و ذمة رسول الله صلی اللّه علیه و آله» و نقض العهد و قطیعة الرحم لان الله عز و جل یقول: «أُولئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدّارِ قال:

فخرج عمرو و له صراخ من بکائه و هو یقول هلک من قال برأیه و نازعکم

ص:118

فی الفضل و العلم»(1)

ترجمه: حضرت عبد العظیم حسنی علیه السلام می فرماید حدیث کرد از برای من امام محمد تقی علیه السلام که شنیدم از پدرم که می فرمود شنیدم از پدرم موسی بن جعفر علیه السلام که می فرمود داخل شد عمرو بن عبید بر پدرم امام صادق علیه السلام پس سلام کرد و نشست و این آیه را خواند«وَ الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ وَ إِذا ما غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُونَ» یعنی کسانی که از گناهان بزرگ و کارهای زشت و بد دوری می کنند و از ظلم هایی که به آنها می شود گذشت می کنند و در صدد تلافی برنمی آیند و پس از قرائت ساکت شد حضرت فرمود: چه تو را خاموش کرد گفت می خواهم گناهان کبیره را از قرآن خدای عزّ و جل بشناسم امام علیه السلام فرمود ای عمرو

1 - بزرگترین گناهان کبیره شرک به خدا است خدا می فرماید.

هرکه به خدا شرک آورد خدا بهشت را بر او حرام کرده است.

(سوره مائده آیه 72).

2 - و پس از آن نومیدی از رحمت خدا است زیرا خدای عزّ و جل می فرماید:

بدرستی که نومید نشود از رحمت خدا جز مردمی کافر (سوره یوسف آیه 87).

3 - و سپس ایمنی از مکر و عقوبت خداوند زیرا خدای عزّ و جلّ می فرماید:

ص:119


1- (1) کافی شیخ کلینی 285/2 با سند صحیح.

ایمن نشوند از مکر خدا جز مردمی زیانکار. (سوره اعراف آیه 99).

4 - و از گناهان کبیره است عقوق و ناسپاسی حق پدر و مادر زیرا خدای سبحانه عاق را جبّار و شقی مقرر ساخته است.

اشاره است به قول خدای تعالی در حکایت از عیسی (علیه السلام) که می گوید: خدا نسبت به مادرم نیکوکارم کرده است و مرا جبّار و شقی نساخته است (سورۀ مریم آیه 32).

5 - و قتل نفسی که خدا او را محترم ساخته مگر کشتن بحق مانند قصاص زیرا خدای عزّ و جل می فرماید:

هرکسی بکشد مؤمنی را عمدا سزای او دوزخ است و در آن جاوید بماند و خدا بر او خشم کند و او را لعنت کند و برای او عذابی بزرگ فراهم سازد (سورۀ نساء آیه 93) و ظاهر آیه این است که تعمد در برابر خطا است که در آیه قبل حکم آن را بیان کرده است.

6 - متهم کردن زن پارسا بزنا زیرا خدای عز و جل می فرماید:

براستی آنها که نسبت دهند زنان عفیفه مؤمنه را بزنا لعنت شوند در دنیا و آخرت و برای آنها است عذاب بزرگی. (سوره نور آیه 23).

7 - و خوردن مال یتیم زیرا خدای عز و جل می فرماید:

آن کسانی که مال یتیمان را به ناحق و از ستم می خورند همانا شکمهای خود را پر از آتش می کنند و محققا به دوزخ داخل و آتش می گیرند و شعله ور می شوند. (سوره نساء آیه 10).

8 - دیگر از گناهان کبیره فرار از جبهه جهاد است زیرا خدای عزّ و جل می فرماید:

هرکه در روز نبرد پشت بدانها (یعنی دشمنان اسلام) کند مگر

ص:120

بقصد تغییر موضع جنگ باشد یا برای پیوستن به دسته دیگر از جنگجویان اسلامی و کمک به آنها باشد محققا بخشم خدا گرفتار شده و جای او جهنّم است و جهنّم چه بد سرانجامی است. (سوره انفال آیه 16)

9 - و خوردن ربا زیرا خدای عزّ و جل می فرماید:

آن کسانی که می خورند ربا را برنمی خیزند مگر مانند حرکت کسی که شیطان او را مسّ کرده و حالت جنون برای او پیدا شده یعنی آدم رباخوار مانند دیوانه ها از قبر بیرون می آید. (سوره بقره آیه 274).

این تشبیه طبق گمان آنها بوده که شیطان انسان را مخبّط سازد و او غش کند یا جن او را مسّ کند و دیوانه شود یعنی برخاستن رباخواران مانند از جای برخاستن دیوانه ها است که دستخوش شیطان شده اند نه از راه اختلال عقل آنها بلکه از برای اینکه رباخواری سبب ورم دل آنها شده و آنها را سنگین و بدحال کرده است و حاصلش اینست که برخی اصحاب گفته اند رباخواران هنگام رستاخیز برای سنگینی بار گناه رباخواری که بر دوش دارند مانند یک آدم خردمند و عاقل از جای برنخیزند بلکه چون دیوانگان باشند که تلوتلو خورند و بیفتند و برخیزند و بار دیگر نتوانند برخاست و آن ربا که خوردند در دلشان باد کرده و برای آنها بار سنگینی شده که نتوانند برخاست.(1)

در مجمع البیان(2) فرموده است برپانشوند در روز قیامت جز بمانند کسی که شیطان او را دیوانه کرده است و این نشانه رباخواران است در

ص:121


1- (1) تفسیر بیضاوی.
2- (2) مجمع البیان.

موقف قیامت از ابن عباس و جمعی چنین نقل شده.

و گفته شده که این موضوع بر سبیل تشبیه آمده است زیرا حقیقت این است که شیطان انسان را دیوانه نمی کند ولی کسی که مایه سودا بر او غلبه کرده است و ناتوان شده که بسا شیطان اموری هراسناک به او عرضه دارد و او را وسوسه کند و به دیوانگی و غش افتد از طرف خدا و نسبت آن به شیطان بر سبیل مجاز است از این نظر که تحقق این حالت به وسوسه او است.

10 - و سحر و جادو زیرا خدای عزّ و جل فرموده:

و پیروی کردند آنچه شیطان در ملک سلیمان تلاوت می کردند، سلیمان کفر نورزید ولی شیاطین کفر ورزیدند و به مردم سحر و جادو را آموختند و آنچه را که بر آن دو فرشته بنام هاروت و ماروت نازل شد به کسی نیاموختند تا به او گفتند همانا ما آزمایش هستیم مبادا کافر شوی و از آنها آموختند آنچه را که به وسیله آن میان مرد و همسرش جدائی می انداختند و آنها به احدی زیان رسان نبودند به وسیله آن جز باذن خدا و می آموختند آنچه را بدانها زیان می زد و سودشان نمی داد. و به حقیقت دانستند هرکس که خریدار سحر و جادو است در آخرت بهره ای ندارد. (سوره بقره آیه 102).

11 - زنا کردن است زیرا خدای عز و جل می فرماید:

و آن کسانی که نمی خوانند با خدا معبود دیگری را و نمی کشند کسی را که خدا حرام کرده جز بحق و زنا نمی کنند و هرکه این کار کند سزای گناه خود بیند عذابش در قیامت دوچندان باشد و به خواری در آن عذاب جاویدان بماند. (سوره فرقان آیه 69).

ص:122

12 - سوگند دروغ در راه نابکاری و تبهکاری.

(در کتاب نهایه آمده است که سوگند غموس خانه ها را ویران کند مقصود او آن قسم دروغ است که وسیله تبهکاری شود مانند سوگند برای خوردن مال مردم و آن را غموس گویند برای اینکه صاحب خود را در گناه برد و سپس در آتش دوزخ افکند)

زیرا خدای عزّ و جل فرماید:

آنها که بفروشند پیمان با خدا و سوگندهای خود را به بهای اندکی آنان را در سرای دیگر بهرۀ نیست. (سوره آل عمران آیه 77).

13 - غلول است یعنی دزدی کردن از غنیمت جهاد زیرا خدای عزّ و جل می فرماید:

هرکه از غنیمت دزدی کند روز قیامت او را با آنچه دزدیده به عرصه محشر آورند (سوره آل عمران آیه 161).

14 - منع زکات واجب زیرا خدای عز و جل می فرماید:

ای کسانی که گرویدید بدرستی که بسیاری از احبار (یهود) و رهبانان (نصاری) هرآینه می خورند مال مردم را بمفت و بازمی دارند مردم را از راه خدا و آن کسانی که گنج می کنند طلا و نقره را و در راه خدا آنها را خرج نمی کنند به آنها مژده عذابی دردناک بده روزی باشد که آنها را در آتش دوزخ تافته کنند، و با آنها پیشانی و پهلو و پشت آنان را داغ نمایند (و به آن ها گویند) اینست که برای خود گنج کردید پس بچشید عذابی را که خود برای خود گنج و آماده ساختید. (سوره توبه آیۀ 35).

15 و 16 گواهی به ناحق و کتمان گواهی بحق زیرا خدا می فرماید:

ص:123

هرکه کتمان کند آن گواهی را بدرستی که دلش گنهکار است. (سوره بقره آیه 282).

17 شرب خمر زیرا خداوند از آن نهی کرده چنانچه از پرستش بت شما را نهی کرده یعنی هردو را در یک آیه و بیک روش مورد نهی قرار داده و این دلیل است بر اینکه یک حکم دارند و یک عقاب دارند و از این جهت وارد است که می خوار چون بت پرست است.

18 و 19 ترک نماز عمدا یا ترک آنچه خدا فرض کرده است (برای نماز) زیرا رسول خدا صلی اللّه علیه و آله فرمود هرکه عمدا نماز را ترک کند از تعهّد خداوند و تعهّد رسول خدا بیزار شده است.

20 و 21 عهدشکنی و قطع رحم زیرا خدای عز و جل می فرماید:

آن کسانی که پیمان خدا را پس از بستن آن می شکنند و قطع می کنند آنچه خداوند بوصل آن فرمان داده است و در زمین فساد می کنند، آنانند که برای آن ها است لعنت و برای آنها است بدی خانه آخرت (سوره رعد آیه 25).

پس حضرت موسی بن جعفر علیه السلام فرمودند پس از بیانات پدرم، عمرو بن عبید از خانه امام علیه السلام بیرون آمد درحالی که با صدای بلند گریه می کرد و می گفت هلاک شد هرکه به رای خود فتوی داد و با شما اهل بیت رسالت در علم و فضل منازعة و طرفیت کرد.

مؤلف گوید: البته عمرو منظورش مخالفین امام علیه السلام بوده که احکام خدا را روی رأی و نظر خود به مردم تحمیل می کنند و از علم قرآن و اهل بیت عصمت و طهارت صلوات اللّه علیهم اجمعین

ص:124

بی خبرند البتّه بر اخباری ها مخفی نماند که مجتهدین ما غیر از مجتهدین اهل تسنّن می باشند یعنی علمای ما و مراجع تقلید ما از قرآن و احادیث و کلمات ائمۀ کرام علیهم السلام نظریات خود را استنباط می فرمایند و اینکه می فرمایند رأی و فتوی من این است برای این است که با زحمت زیاد حکم خدا را از روی آیات قرآن و احادیث معتبر و اقوال گذشتگان از فقها بدست می آورند و معنی «رأی من این است» که مجتهدین ما می فرمایند همان نتیجه زحمات است که باین صورت به مردم گفته می شود نه اینکه صرفا از خودشان با قطع نظر از آیات و روایات فتوی و رأی بدهند.

روایت ششم: عن محمد بن مسلم عن ابی عبد الله علیه السلام قال:

سمعته یقول: الکبائر سبع قتل المؤمن متعمدا، و قذف المحصنة، و الفرار من الزحف، و التعرب بعد الهجرة، و اکل مال الیتیم ظلما، و اکل الربا بعد البینة، و کل ما اوجب الله علیه النار(1)

ترجمه: محمد بن مسلم می گوید از امام صادق علیه السلام شنیدم می فرمود گناهان کبیره هفت اند:

1 - قتل مؤمن به عمد.

2 - متّهم کردن زن عفیفه به زنا.

3 - گریختن از جبهه جهاد.

4 - تعرّب بعد از هجرت یعنی پس از هجرت به بلد اسلامی، برگردد به بیابان و جائی که از احکام اسلام خبری نیست.

ص:125


1- (1) کافی 277/2.

5 - خوردن مال یتیم به ناحق.

6 - خوردن ربا بعد از علم به حرمت آن.

7 - هر گناه و کار خلافی که خدا آتش را بر آن واجب و مقرّر کرده است مانند شرک.

روایت هفتم:

عن عبیدة بن زرارة قال: سألت ابا عبد الله علیه السلام عن الکبائر فقال: هن فی کتاب علی علیه السلام سبع: الکفر بالله، و قتل النفس، و عقوق الوالدین، و اکل الربا بعد البینة، و اکل مال الیتیم ظلما، و الفرار من الزحف، و التعرب بعد الهجرة. قال: فقلت: فهذا اکبر المعاصی قال نعم قلت: فاکل درهم من مال الیتیم ظلما اکبر ام ترک الصلاة؟ قال: ترک الصلاة قلت: فما عددت ترک الصلاة فی الکبائر؟ فقال: ایّ شیء اول ما قلت لک قال قلت: الکفر قال فان تارک الصلاة کافر یعنی من غیر علة.(1)

ترجمه: عبیدة بن زرارة می گوید از امام صادق علیه السلام گناهان کبیره را پرسیدم در جواب فرمود آنها در کتاب علی علیه السلام هفتند.

1 - کفر به خدا.

2 - قتل نفس.

3 - عقوق والدین.

4 - خوردن ربا پس از علم به حرمتش.

5 - خوردن مال یتیم به ناحق.

ص:126


1- (1) کافی 278/3.

6 - گریز از جبهه جهاد.

7 - تعرّب پس از هجرت.

راوی گوید من گفتم اینها بزرگترین معاصی هستند! فرمود: آری من گفتم: خوردن یک درهم مال یتیم به ناحق بزرگ تر است یا ترک نماز؟ فرمود: ترک نماز گفتم: شما ترک نماز را از کبائر نشمردید؟ در پاسخ فرمودند: آنکه نخست برایت گفتم چه بود؟ گوید گفتم:

کفر بود فرمود: براستی تارک الصّلاة (بی نماز) کافر است یعنی اگر بدون سبب و عذری نماز را ترک کند.

مؤلّف گوید: اگر کسی منکر نماز باشد یعنی بگوید نماز واجب نیست مرتدّ است و نجس، و اگر منکر نباشد ولی معصیت می کند و نماز نمی خواند کافر و نجس نیست اگرچه روحش نجس است.

این بود هفت روایت از روایات گناهان کبیره.

و امّا بیانات فقها.

در کتاب ذخیرة العباد مرحوم آیة الله آقا سید ابو الحسن اصفهانی آمده:

سؤال: گناهانی که اجتناب از آن ها لازم است و از گناهان کبیره شمرده می شوند بیان فرمایند.

جواب: گناهان کبیره که علاّمه حلّی رحمة الله علیه در کتاب قواعد و تحریر فرموده اند این است که حق تعالی بر آن وعده آتش داده است. (تحریر علامه 208/2 و قواعد علامه 236/2)

و شیخ طبرسی در تفسیر مجمع البیان به اصحاب نسبت می دهد که گناهان، همه کبیره هستند بالنسبة به گناهان ما تحت خود، مثلا

ص:127

بوسیدن زن نامحرم، نسبت به زنای با او، صغیره است اما نسبت به نگاه کردن به او کبیره است.

اما آنچه بعضی از علماء به کبیره بودن آنها تصریح نموده اند، هفتاد و هفت گناه است، اگرچه در کبیره بودن بعضی از آنها تأمل و منع است:

1 - گمراه کردن مردم 2 - کذب 3 - افتراء به خدا 4 - کشتن کسی که کشتن او حرام است 5 - فساد در زمین [ مفسد فی الارض بودن] 6 - ظلم کردن 7 - بر ظالمین تکیه کردن 8 - کمک کردن به ستمکاران 9 - تکبر کردن 10 - نماز نخواندن 11 - زکاة ندادن 12 - به جهاد نرفتن 13 - منع کردن مردم را از رفتن به جهاد 14 - فرار کردن از جهاد 15 - خوردن مال یتیم 16 - ناامیدی از رحمت خدا 17 - ایمن بودن از غضب خدا 18 - حکم کردن به غیر حکم قرآن 19 - حج خانه خدا نکردن، برای مستطیع 20 - فتنه انگیزی 21 - میان مردم را به هم زدن 22 - شراب خوردن 23 - عقوق والدین [ یعنی اذیت کردن پدر و مادر ] 24 - کافر شدن به خدا مثل تکذیب قرآن 25 - شرک به خدا 26 - نفاق 27 - جحود آیات قرآن [ یعنی انکار آن] 28 - محادّه با خدا [ یعنی دشمنی با خدا] 29 - مشاقة الرسول [ یعنی مخالفت با پیامبر صلی اللّه علیه و آله] 30 - انکار معاد 31 - انکار حشر اجساد [ یعنی انکار معاد جسمانی] 32 - انکار ضروری دین 33 - اعراض کردن از ذکر خدا 34 - ملحد شدن در بیت الله [ یعنی ظلم و تجاوز کردن در مسجد الحرام و مکه] 35 - منع کردن مردم را از مساجد. 36 - به زن عفیفه

ص:128

نسبت زنا دادن 37 - نسبت لواط به کسی دادن 38 - استهزاء مؤمنین [یعنی مسخره کردن مؤمنان] 39 - فاحشه، (یعنی کارهای بد) را در بین مردم شهرت دادن 40 - شکستن عهد 41 - شکستن یمین [ قسم] 42 - زنا کردن 43 - لواط کردن 44 - غناء 45 - قمار کردن 46 - دفّ زدن 47 - مساحقه [ یعنی تماس گرفتن زن با زن، مانند تماس گرفتن مرد با زن. خصوصیات آن در کتابهای فقهی آمده است] 48 - قسم دروغ خوردن 49 - شهادت دروغ دادن 50 - هتک حرمت [ و احترام] کعبه [ خانه خدا] 51 - ترک احرام [ برای کسی که می خواهد وارد مکه شود] 52 - دزدی کردن 53 - رفتن به شهری که عالمی در آنجا نباشد که مسائل دین از او اخذ شود 54 - خوردن مردار 55 - خوردن گوشت خوک 56 - خوردن ذبیحه [ یعنی حیوانی که ذبح شده] که به غیر اسم خدا ذبح شده 57 - کسب مال حرام کردن 58 - کم دادن در کیل و وزن 59 - حبس حقوق مردم بدون عذر شرعی 60 - اسراف 61 - تبذیر 62 - خیانت کردن 63 - به لهو مشغول شدن 64 - به لعب مشغول شدن 65 - اصرار بر گناه صغیره 66 - قوّادی کردن [ یعنی زن و مردی که به هم حرامند به هم رسانیدن. 67 - دیوثی یعنی همسر خود را در اختیار دیگران گذاردن 69 - سخن چینی 70 - قطع رحم 71 - دروغ گفتن به خصوص بر پیغمبر 72 - زدن مسلمان به ناحق 73 - کتمان و پوشیدن شهادت [در جایی که باید شهادت بدهد] 74 - شکایت مسلمانان را نزد ظالم نمودن 75 - تاخیر حج بدون عذر شرعی 76 - ظهار کردن [ یعنی مرد به زن خود بگوید: [ظهرک علی کظهر امی] 77 - قطع طریق یعنی راهزنی.

ص:129

در کتاب مفتاح الهدایة و مشکاة الولایة از کتاب اصول دین مختصر مرحوم حاج میرزا حسین شهرستانی نقل شده که ایشان شصت گناه از گناهان بزرگ را ذکر کرده است. فهرستش این است:

1 - ترک نمازنماز نخواندن. 2 - زکات ندادن. 3 - خمس ندادن. 4 - ترک کردن حجّ که وارد شده در وقت مردن به او بگویند بمیر بر دین یهود یا نصاری. 5 - ترک روزه ماه مبارک رمضان. 6 - ظلم کردن ببندگان خدا و کمک کردن به مردمان ظالم و تواضع کردن به آنها. 7 - خوردن شراب و آب جو و هر چیزی که انسان را مست کند و عقل را از بین ببرد. 8 - کشتن آدمی که نباید کشته شود. 9 - لواط کردن که بسیار بسیار گناه بزرگی است و از زنا گناهش بیشتر می باشد زیرا حدّ آن قتل یا سوختن به آتش است. 10 - زنا کردن. 11 - رباخواری. 12 - غیبت کردن و غیبت شنیدن و جلوگیری نکردن. 13 - دروغ گفتن. 14 - گوش دادن به آوازهایی که غنا و طرب آور است و همچنین حرام است استعمال آلات لهو مثل نی و طنبور و دف و امثال اینها. 15 - کم فروشی. 16 - تراشیدن ریش که در خبر است که قومی بسبب ریش تراشی مسخ شدند و آن سیرت پادشاهان مجوس بود و حضرت خاتم انبیاء صلی اللّه علیه و آله از آن نهی فرموده اند. 17 - از گناهان بزرگ خوردن حیوانی است که خودش مرده یا بطریق شرعی او را ذبح نکرده اند و همچنین حرام است خوردن گوشت حیوان حرام گوشت مانند گوشت خوک که نجس العین هم هست و مانند گوشت خرگوش. 18 - عاقّ والدین

ص:130

شدن یعنی کاری کند که پدر و مادر از او ناراضی شوند. 19 - شهادت ناحق دادن. 20 - قماربازی کردن بانواع آن و همچنین بلیط بخت آزمائی(1) خریدن و شانس و اقبال را امتحان کردن. 21 - مخفی کردن شهادت یعنی در جائی که باید شهادت بدهم شهادت را مخفی کنم و شهادت ندهم 22 - قذف است یعنی نسبت زنا به زن عفیفه دادن. 23 - قسم دروغ خوردن که آن سبب قطع عمر و برچیده شدن خانمان است. 24 - خیانت کردن و به حیله مال مردم را خوردن مثل داخل کردن آب در شیر و سیب زمینی داخل روغن نمودن و سایر کارهائی که بین کسبه بی دین و بی بندوبار معمول است. 25 - تکبّر کردن به برادران دینی. 26 - اسراف نمودن. 27 - فرار کردن از جنگ یعنی فرار از جهاد. 28 - مأیوس شدن از رحمت خدای تعالی و همچنین ایمن شدن از عذاب او. 29 - پوشیدن مرد است لباس حریر یعنی ابریشم خالص مگر در میدان جنگ. 30 - لباس طلا و انگشتر طلا دست کردن برای مردان. 31 - استعمال ظرف طلا و نقره. 32 - نمّامی و سخن چینی نمودن تا در نتیجه بین مردم اختلاف و دودستگی ایجاد شود. 33 - مخالفت نذر و عهد و قسم کردن که کفّاره هم دارد. 34 - نزدیکی کردن با زوجه و زن خود در حال حیض و نفاس که کفاره هم دارد. 35 - ترک کردن زن، حقوق شوهر و ترک کردن شوهر، حقوق زن را. 36 - ریا کردن در عبادت یعنی عبادت کند بقصد اینکه مردم ببینند، و مثل آن است سمعه، یعنی به جهت شنیدن مردم عبادت کند که ریا و

ص:131


1- (1) قماری است که قبل از انقلاب در ایران هم معمول بود.

سمعه به منزله شرک است. 37 - مراء و مخاصمه در مباحثات علمی. 38 - پوشیدن زن لباس مرد را و همچنین پوشیدن مرد لباس زن را اگر چه در تعزیه خوانی حضرت سید الشهداء علیه السلام باشد. 39 - رشوه دادن و گرفتن آن برای حکم ناحق و از بین بردن حق. اما پول دادن به مأمورین دولت برای اینکه از ظلمی که آنها می خواهند بکنند فرار کنم عیبی ندارد مثل اینکه در گمرک جلوی زوّار حضرت سید الشهداء علیه السلام را می گیرند و ایراداتی نسبت به گذرنامه و سایر چیزها می کنند و زوّار برای فرار از چنگ آنها مقداری پول به آنها می دهند که در این صورت برای دهنده اشکالی ندارد اما برای گیرنده مطلقا یعنی در هر صورت حرام است. 40 - حکم کردن بر خلاف حکم قرآن. 41 - قطع رحم کردن که سبب کوتاهی عمر است. 42 - سحر کردن. 43 - تسخیر اجنّه و ارواح و کواکب و عمل شعبده. 44 - مجسمه سازی. 45 - با اجتماع شرائط، امر بمعروف و نهی از منکر نکردن. 46 - عوض کردن وصیت نامه کسی بدون اذن او. 47 - تغییر دادن وقف بدون مجوّز شرعی. 48 - نجس کردن مسجد و قرآن و تربت حضرت سید الشهداء علیه السلام 49 - نشستن جنب و حایض و نفساء در مسجد و عبور از مسجد الحرام و یا مسجد پیغمبر اسلام صلی اللّه علیه و آله. 50 - استعمال کردن و خوردن نجس و متنجّس قبل از تطهیر آن. 51 - وطی کردن با حیوانات. 52 - استمناء یعنی کاری کند که از خود منی خارج کند که کار بسیار بدی است و ضرر آن هم زیاد است. 53 - نبش کردن قبر مسلمان مگر در موارد معینی که در رساله مجتهدین و مراجع تقلید

ص:132

مذکور است. 54 - دست کشیدن روی قرآن در موقعی که انسان وضوء ندارد یا جنب است و یا زن در حال حیض و نفاس است. 55 - خواندن سوره هائی که سجده واجب دارد در حال جنابت و حیض و نفاس و آن چهار سوره است. 56 - باطل کردن نماز واجب بدون جهت. 57 - ردّ حکم مجتهد و آن در حدّ شرک به خدا است. 58 - خوردن شیر و تخم حیوان حرام گوشت و همچنین تخم گوسفند و هر حیوان حلال گوشتی. 59 - خوردن گل، مگر تربت مقدّس حضرت سید الشهداء علیه السلام برای استشفاء. 60 - نگاه کردن ببدن و موی زن نامحرم.

البتّه محرّمات شرعیه و گناهان بسیار است اگر بخواهیم همه آن ها را بیان کنیم طول می کشد در کتب مفصّله بیان تمام آنها شده است.

مرحوم ملا محمد باقر مجلسی رحمة اللّه علیه می فرماید پدرم مرحوم ملا محمد تقی مجلسی در برخی مؤلفات خود طبق استنباط از اخبار، گناهان کبیره را چنین آمار کرده است در دو قسمت.

قسمت اوّل کبائر قطعی به این شرح:

1 - شرک به خدا 2 - نومیدی از رحمت خدا 3 - ایمنی از مکر خدا 4 - قتل نفس 5 - عقوق والدین 6 - نسبت زنا بمؤمن و مؤمنه دادن 7 - خوردن مال یتیم به ناحق 8 - فرار از جبهه جهاد 9 - رباخواری 10 - سحر 11 - کاهنی کردن 12 - زنا 13 - لواط 14 - دزدی بخصوص از غنیمت 15 - قسم به دروغ 16 - ترک واجبات الهیه مانند نماز و روزه و زکات و تأخیر حجّ از سال استطاعت بدون عذر 17 - شهادت ناحقّ و کتمان شهادت حقّ 18 - شرب خمر

ص:133

می گساری 19 - نقض قرارداد 20 - نقض عهد با خدا و خلق 21 - قطع رحم 22 - تعرّب بعد الهجرة 23 - دروغ بستن بر خدا و رسول و ائمّة علیه السلام 24 - غیبت 25 - بهتان.

قسمت دوّم کبائر احتمالی:

26 - ترک همه مستحبّات 27 - منع آب زیادی از رهگذران تشنه با عدم حاجت خود 28 - بی احتیاطی از بول 29 - وسیله سازی برای دشنام به پدر و مادر 30 - اضرار در وصیت 31 - خشم از قضای الهی 32 - اعتراض بر مقدّرات الهیه 33 - تکبّر 34 - حسد بردن 35 - دشمنی با مؤمنین 36 - الحاد در حرم مکّة و مدینة 37 - سخن چینی 38 - بریدن عضوی از مؤمن به ناحق 39 - خوردن مردار و نجاسات دیگر 40 - جاکشی 41 - اصرار بر صغیرة 42 - امر به منکر و نهی از معروف 43 - دروغ و خلف وعده 44 - خیانت 45 - لعن بر مؤمن 46 - دشنام به مؤمن 47 - آزار کردن مؤمن 48 - زدن خدمتکار بیش از استحقاق 49 - منع آب مباح از ذی حق آن 50 - سدّ راه مردم 51 - تضییع عیال 52 - تعصّب 53 - ظلم 54 - دغلی 55 - دوروئی 56 - خوار شمردن مؤمن 57 - عیب جوئی از مؤمن 58 - سرزنش مؤمن 59 - افتراء بر مؤمن 60 - سبّ مؤمن 61 - بدگمانی به مؤمن 62 - ترسانیدن مؤمن 63 - کم دادن در پیمانه و ترازو 64 - ترک امر به معروف و نهی از منکر 65 - همنشینی با فاسقان خصوصا در مجلس می خواری 66 - بدعت در دین 67 - همنشینی با بدعت گذاران 68 - کوچک شمردن گناه 69 - قمار کردن 70 - حرام خوردن.

ص:134

شهید رحمة الله علیه فرموده است: هر گناهی که شرع در خصوص آن تهدید کرده و وعید عذاب داده کبیره باشد و بعضی از آنها را شمرده 1 - شرک به خدای متعال 2 - قتل به ناحق 3 - لواط 4 - زنا 5 - گریز از جبهه جهاد 6 - سحر 7 - رباخواری 8 - تهمت زنا به زنان پارسا 9 - خوردن مال یتیم 10 - غیبت به ناحق 11 - سوگند دروغ 12 - گواهی به ناحق 13 - می خواری 14 - بی احترامی به کعبه 15 - دزدی 16 - تخلّف از قرارداد 17 - تعرّب بعد از هجرت 18 - نومیدی از رحمت خدای تعالی 19 - ایمنی از مکر خدا 20 - عقوق والدین.

ص:135

فصل سوم: در بیان اینکه راه شناختن کبیره بودن گناه به چه نحو است

راه شناختن آن به طوری که مرحوم شیخ انصاری رضوان الله علیه در رساله عدالت مرقوم فرموده اند پنج راه است:

راه اول: روایت معتبر است که در آن تصریح شده باشد که فلان گناه از گناهان بزرگ است. در فصل دوم این کتاب قسمتی از آن روایات و ترجمه آنها بیان شد.

راه دوم: آیه یا روایت معتبری است که مثلا در مورد فلان گناه بگوید خدای متعال برای انجام دهنده این گناه آتش جهنم را واجب کرده است.

راه سوم: خدای متعال در قرآن مجید به خصوص تصریح کند که برای انجام دهنده فلان گناه عذاب مهیا شده. چنانکه در ذیل روایت صحیحه حضرت عبد العظیم که در فصل دوم یاد شد به این آیات اشاره گردید.

راه چهارم: شناختن گناهان کبیره آن است که عقل یا نقل دلالت کند بر اینکه فلان گناه از فلان گناه که کبیره بودنش ثابت شده بالاتر و شدیدتر است.

مثل اینکه بما می گویند «الغیبة اشدّ من الزّنا» بدگوئی کردن پشت سر مؤمنین از زنا کردن بالاتر است، ما می فهمیم که غیبت کردن و بدگوئی نمودن پشت سر مؤمنین هم از گناهان کبیره است

ص:136

اگرچه در هیچ روایتی تصریح نشده باشد که غیبت از گناهان کبیره است زیرا چون زنا کردن برای ما معلوم شده که از گناهان کبیره است تا در روایت دیدیم که غیبت کردن از زنا نمودن بالاتر و شدیدتر است یقین می کنیم که غیبت کردن هم از گناهان کبیره است.

و همچنین اگر مسلمانی جاسوسی کند و مطالبی را از مسلمانان به کفّار خبر دهد تا باعث شود که دشمنان بر مسلمین غلبه پیدا کنند یا خون مسلمان را بریزند، این موضوع اگرچه در روایات ما بعنوان گناه کبیره یافت نشود اما بعد از اینکه دیدیم در روایات فرمودند یکی از گناهان کبیره فرار از جنگ است برای ما به حکم عقل معلوم می شود که مسلما جاسوسی که ضررش به مراتب برای مسلمانها از فرار نمودن در جنگ بیشتر است از گناهان کبیره می باشد.

مؤلّف گوید چقدر پست است کسی که برای لقمه نانی و ریاست چند روزه دنیا از دشمنان ما پولی بگیرد و خبرهائی به آنها بدهد و به نفع آنها کارهائی در وطن خود انجام دهد نیست اینها همه مگر از نداشتن دین و ایمان و پاک نبودن نطفه آنها، پناه می بریم به خدا از اینکه خدای متعال در روز قیامت با این دسته از مردم چه معامله بنماید و چه عذابی از برای آنها معلوم فرماید.

راه پنجم از راههای شناختن گناهان کبیره این است که به ما بگویند فلان گناه اگر از کسی صادر شد شهادة او قبول نمی شود از این مطلب می فهمیم که آن گناه از گناهان کبیره است. یا مثلا وقتی بما گفتند که اگر کسی فلان گناه را کرد پشت سر او به

ص:137

جماعت نماز نخوانید برای ما معلوم می شود که آن گناه از گناهان بزرگ است.

مثل اینکه در روایت وارد شده که ما را نهی کرده اند از نماز خواندن پشت سر کسی که عاقّ والدین باشد البتّه از این نهی ما یقین می کنیم که عقوق والدین و اذیت به پدر و مادر از گناهان کبیره است اگرچه فرضا در هیچ روایتی نباشد که عقوق والدین از گناهان کبیره است.

ص:138

فصل چهارم: در بیان نقل اقوال علماء راجع به گناهان کبیره

بدانکه سعید بن جبیر و مجاهد می گویند: گناه کبیره هر گناهی است که خدای متعال وعده عذاب در آخرت برای بجاآورنده آن داده است و در دنیا هم حدّی و مجازاتی برای او مقرّر فرموده است.

قول دیگر قول ابن عباس و بعضی علماء شیعه است و آن این است که هر کاری را که خدای متعال نهی فرموده است کبیره می باشد. لکن بعضی از آنها بزرگترند نسبت به بعض دیگر، مثلا نگاه کردن به نامحرم از گناهان بزرگ است، اما نسبت به بوسیدن نامحرم کوچک است، و همچنین بوسیدن نامحرم گناه بزرگی است، اما نسبت به زنا کردن کوچک تر است، و همچنین زنا کردن با زن نامحرم گناه بزرگی است، اما گناه زنا با زن شوهردار به مراتب بیشتر است از زنای با زن بی شوهر، و لذا حدّش سنگسار است اما حدّ زنا با زن بی شوهر صد تازیانه است. نه اینکه بعضی از گناهان ذاتا کوچک باشند که بدون مانع انسان آنها را بجا آورد و حال آنکه در روایت وارد شده در موقع معصیت به کوچکی گناه نگاه مکن بلکه تأمل و فکر کن که گناه چه کسی را و چه خدائی را می کنی و از او شرم کن و در مقابل نعمتهای او شاکر باش.

خدایا ما را توفیق بده که معصیت و نافرمانی تو را نکنیم زیرا توئی

ص:139

توفیق دهنده، برای اینکه ما از عهده سؤال و پرسش مأمورین تو برنمی آییم و طاقت آتش جهنّم تو را هم نداریم خدایا بر بدن ضعیف ما ترحّم کن و ما را به آتش جهنّمت مسوزان.

شیخ بهائی رحمة اللّه علیه فرموده بزرگان را در تحقیق گناهان کبیره اختلاف است.

1 - هر گناهی که خدا در قرآن برای آن عقاب معین کرده است.

2 - هر گناهی که برای آن حدّ معین شده.

3 - هر گناهی که ارتکاب آن دلالت بر بی اعتنائی به دین دارد.

4 - هر گناهی که حرمتش به دلیل قطعی ثابت است.

5 - هرچه در قرآن و سنّت به شدّت مورد تهدید واقع شده است.

6 - ابن مسعود گفته که هرچه از اول سوره نساء تا آیه 31 از آن نهی شده است.

7 - همه گناهان، کبیره هستند چون خلاف دستور خدایند و بزرگی و خردی آنها نسبت به هم است مرحوم طبرسی این قول را در مجمع البیان به علمای شیعه نسبت داده است.

8 - جمعی از علماء کبائر را هفت شمرده اند.

9 - جمعی از علماء گناهان بزرگ را بیست گفته اند.

10 - بعضی از بزرگان چهل گناه را کبیره شمرده اند.

ص:140

فصل پنجم

در بیان اینست که خلیفه و جانشین پیغمبر اسلام صلی اللّه علیه و آله به عقیده شیعه کسی باید باشد که در تمام عمر گناه کبیره و یا صغیره از او سرنزده باشد و چون علم به این معنی را بشر نمی تواند پیدا کند و فقط خدا می داند که چه کسی گناه کبیره و صغیره از او سر نزده پس باید امام را خدا معین کند نه مردم چنانچه سنّی ها می گویند.

عقیده شیعه

امام را خدا باید معین کند مردم حق تعیین خلیفۀ و امام ندارند.

عقیده سنی

خلیفه را مردم باید معلوم نمایند زیرا پیغمبر جانشین برای خودشان معین نفرموده.

امّا حجّت و دلیل بودن اجماع مسلمین راجع به خلفاء ثلاثه که اهل تسنّن می گویند اصلی ندارد زیرا منشأ این اجماع فقط تبلیغات سوء بوده که علیه خاندان علی و اهل بیت رسول خدا صلی اللّه علیه و آله از حال احتصار رسول خدا صلی اللّه علیه و آله شروع و هنوز هم این تبلیغات در میان سنّی ها عملی می شود و اگر نبود این تبلیغات و مردم آزاد بودند در عقیده مسلماً به در خانه مولای متقیان علیّ بن

ص:141

ابی طالب علیه السلام می رفتند زیرا همه مردم می دانستند علی علیه السلام علمش بعد از رسول خدا صلی اللّه علیه و آله در درجه اوّل بود. همچنین در شجاعت و زهد و عبادت مثل حضرت کسی را نمی شناختند خلاصه در تمام صفات کمالیه حضرت را بالاتر می دانستند.

علاوه بر اینکه در غدیر خم و موارد دیگر حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله مولای متقیان را به مردم معرّفی نمودند مخصوصا در غدیر خم سه ساعت خطبۀ حضرت طول کشید و در ضمن خطبه فرمودند: من کنت مولاه فهذا علیّ مولاه یعنی هرکه من مولای اویم یعنی هرکه من صاحب اختیار او هستم پس علی علیه السلام هم مولای اوست سنّی ها بی انصافی می کنند مولا را در اینجا بمعنی دوست می گیرند می گویند حضرت سه ساعت مردم را معطّل کرده فقط می خواسته است بگوید هرکه من دوست او هستم علی هم دوست او است یعنی هرکه مرا دوست دارد علی علیه السلام را هم دوست داشته باشدشیعه به سنّی می گوید وظیفه مسلمان این است که مؤمن را خصوصا خاندان پیغمبرش را دوست داشته باشد معنی ندارد سه ساعت چند هزار جمعیت را در بیابانی به نام غدیر خم روی پا نگه دارند و سه ساعت راجع به یک مطلب ساده ای حرف بزنند پس باید مطلب بسیار مهمّ باشد مانند مسئله خلافت و جانشینی.

البته علمای بزرگ در توضیح حدیث غدیر مطالبی برای اثبات حقانیت شیعه، فرموده اند هرکه طالب است باید به کتب مفصّله مراجعه نماید.

ص:142

خلاصه، تبلیغات مسموم جلوی عقل و قضاوت مردم را گرفت تا به حدّی که می گفتند علی علیه السلام لیاقت ندارد خلیفه و جانشین پیغمبر اسلام صلی اللّه علیه و آله باشد زیرا مؤسسین این تبلیغات می دانستند که اگر علی علیه السلام خلیفه و جانشین رسول خدا صلی اللّه علیه و آله شود دیگر آنها نمی توانند از بیت المال مسلمین سوء استفاده کنند.

ص:143

ص:144

خاتمه در معنای عدالت

و اینکه عادل به چه کسی می گویند و عادل را از کجا بشناسیم.

اما معنای عدالت، میانه روی در هر کاری را عدالت گویند به عبارت دیگر اگر تمام قوای انسان مانند قوّۀ غضب و قوّۀ شهوت و قوّۀ وهم از عقل اطاعت کنند این چنین انسانی عادل است.

اما اینکه عادل به چه کسی گویند عادل کسی است که ملکه ای در اثر ایمان به خدا در او باشد که گناه کبیره از او صادر نشود و اصرار بر گناه صغیره هم نداشته باشد یعنی گناه کوچک را هم پی درپی بجا نیاورد.

اما اینکه عادل را از کجا باید شناخت به فتوای آیة الله بروجردی رحمة الله علیه چند راه دارد:

اوّل اینکه در اثر معاشرت با او بفهمیم که این آدم ملکۀ عدالت دارد.

دوّم اینکه دو نفر عادل به عدالت او شهادت دهند.

سوّم اینکه عدّه از مسلمانان بگویند که فلانی عادل است یا عملا عدالت او را ثابت کنند مثل اینکه پشت سر او نماز بخوانند به شرط اینکه به عمل یا گفتارشان اطمینان به عدالت حاصل شود.

ص:145

شرایط امام جماعت به نقل از توضیح المسائل.

امام جماعت باید بالغ و عاقل و شیعه دوازده امامی و عادل و حلال زاده باشد و نماز را به طور صحیح بخواند و نیز اگر مأموم مرد است امام او هم باید مرد باشد و اقتداء کردن بچه ممیز که خوب و بد را می فهمد به بچه ممیز دیگر مانعی ندارد.

امامی را که عادل می دانسته اگر شک کند به عدالت خود باقی است یا نه می تواند به او اقتدا نماید.

مرحوم نراقی در معراج السعادة فرموده: بدانکه عدالت افضل فضایل، و اشرف کمالات است زیرا دانستنی که عدالت مستلزم جمیع صفات کمالیه، بلکه عین آنها است، همچنان که جور که ضد آن است مستلزم جمیع رذایل، بلکه خود آنهاست، و چگونه چنین نباشد و حال آنکه شناختی که عدالت ملکه ای است حاصل در نفس انسان که به سبب آن قادر می شود بر تعدیل جمیع صفات و افعال، و نگاه داشتن در وسط و رفع مخالفت و نزاع فی مابین قوای مخالفه انسانیه، به نحوی که اتّحاد و مناسبت و یگانگی و الفت میان همه حاصل شود، پس جمیع اخلاق فاضله و صفات کامله مترتب بر عدالت می شود، و باین سبب افلاطون الهی گفته است: که چون از برای انسان صفت عدالت حاصل شد روشن و نورانی می شود بواسطه آن جمیع اجزای نفس او و هر جزوی از دیگری کسب ضیاء و تلألؤ می کند و دیده های نفس گشوده می شود و متوجّه می شود به بجا آوردن آنچه را از او خواسته اند بر نحو افضل پس سزاوار بساط قرب مبدأ کلّ جلّ شأنه می شود و غایت تقرّب در نزد ملک الملوک از برای او

ص:146

حاصل می گردد.

بدانکه عدالت بر سه قسم است:

اول آنکه میان بندگان و خالق ایشان می باشد، و بیان آن این است که دانستنی عدالت عبارت است از عمل به مساوات به قدر امکان و چون که حقّ سبحانه و تعالی بخشنده حیات و عطاکننده جمیع کمالات است هرچه هر زنده ای به آن محتاج بوده برای او آماده کرده، و خوان نعمت و روزی از برای هرکس نهاده، آنچه از نعمتهای بیکران او هر ساعتی می رسد زبان ها از تعداد آن عاجز، و آنچه از عطاهای بی پایانش هر لحظه حاصل می شود از حدّ و حصر متجاوز است، و آنچه از مراتب عالیه و درجات متعالیه و سرور و بهجت و عیش و راحت که در عالم آخرت مهیا نموده، به مراتب غیر متناهیه بالاتر و بهتر، نه چشمی مثل آن دیده، و نه گوشی شنیده، و نه به خاطری خطور کرده، پس البتّه حقی واجب از برای خدا بر بندگان ثابت است که باید به ازاء آن عدالت فی الجمله حاصل شود، زیرا که از هرکه فیضی و نعمتی به دیگری رسد و او در مقابل، نوع مکافاتی به عمل نیاورد البته ظالم و جائر خواهد بود و لیکن مکافات نسبت به اشخاص مختلف می شود و مکافات احسان پادشاه عادل دعای بقای دولت و نشر محامد و شکر نعمت او و سعی در خدمت او است، و دیگر مکافات به دادن مال و قضای حاجت او است، و ساحت کبریائی حضرت آفریدگار از احتیاج به اعانت و سعی ما منزه، و عرصه جلالش از ضرورت اعمال و افعال ما مقدّس است، و لیکن بر بندگان واجب است کسب معرفت و تحصیل محبّت او، و سعی در

ص:147

بجا آوردن فرمان و جدّ در اطاعت پیغمبران او و انقیاد احکام شریعت و امتثال آداب دین و ملّت هرچند که توفیق اینها نیز از نعمتهای او است.

از دست و زبان که برآید از عهده شکرش بدر آید

و لیکن چنانچه بنده آنچه را در آن مدخلیتی و اختیاری دارد از وظایف طاعات و دوری از معاصی و سیئات بجا آورد از جور مطلق خارج می شود اگرچه اصل اختیار و قدرت هم نعمت او بلکه وجود و حیوة از فیض موهبت او است.

دوم عدالتی که در میان مردم می باشد و از بعضی نسبت به بعضی دیگر حاصل می شود از اداء کردن حقوق، و ردّ امانات، و انصاف دادن در معاملات، و تعظیم بزرگان، و احترام پیران و فریادرسی مظلومان، و دستگیری ضعیفان و مقتضای این قسم از عدالت آن است که آدمی به حقّ خود راضی و ظلم به احدی روا نداشته و به قدر استطاعت و امکان، حقوق برادران دینی خود را بجا آورد و هرکس را از ابناء نوع به مرتبه ای که لایق او باشد بشناسد و بداند که هر کسی را از جانب آفریدگار حقّی لازم است و به ادای آن بشتابد.

در حدیث نبوی وارد است که از برای برادران مؤمن بر یکدیگر سی حقّ است.

اول اگر گناهی در حق او از برادر مؤمن سرزند یا تقصیری از او صادر شود از او بگذرد.

دوم اگر غریب باشد دلداری او کند و با او مهربانی نماید.

ص:148

سوم چنانچه بر عیبی از او واقف شود بپوشاند.

چهارم اگر لغزشی از او به وجود آید چشم از آن بپوشد.

پنجم اگر عذرخواهی نماید عذر او بپذیرد.

ششم اگر کسی غیبت برادر مؤمنی را کند او را منع نماید.

هفتم آنچه خیر او را بداند به او برساند و پند و نصیحت از او بازنگیرد.

هشتم دوستی او را محافظت کند و شرایط دوستی را بجا آورد.

نهم حقوق او را منظور داشته باشد.

دهم اگر مریض شود آن را عیادت کند.

یازدهم به جنازه او حاضر شود.

دوازدهم هر وقت او را بخواند اجابت کند.

سیزدهم اگر هدیه از برای او فرستد قبول کند.

چهاردهم اگر با او نیکی کند مکافات نماید.

پانزدهم اگر نعمتی از او به او برسد شکر آن را بجا آورد.

شانزدهم یاری او را نماید.

هفدهم ناموس و عرض او را در اهلش محافظت کند.

هجدهم حاجت او را برآورد.

نوزدهم آنچه از او سؤال نماید ردّ ننماید.

بیستم اگر عطسه کند تسمیت او نماید یعنی به او بگوید یرحمکم اللّه او هم در جواب گوید یغفر اللّه لکم.

بیست و یکم گمشده او را راه نماید.

بیست و دوم سلام او را جواب گوید.

ص:149

بیست و سیم با او به گفتار نیک تکلّم نماید.

بیست و چهارم نعمتهای او را نیکو شمارد.

بیست و پنجم قسمهای او را تصدیق کند.

بیست و ششم با او دوستی کند و از دشمنی با او احتراز نماید.

بیست و هفتم او را یاری کند خواه ظالم باشد یا مظلوم، و یاری او در وقت ظالم بودن این است که کاری کند تا او ظلم نکند مثل اینکه او را نصیحت نماید و مفاسد ظلم را برای او بیان نماید.

بیست و هشتم او را تسلیم دشمن نکند و خوار نگرداند او را به تنها گذاردنش.

بیست و نهم از برای او دوست داشته باشد آنچه را از برای خود دوست داشته از نیکی ها.

سی ام از برای او مکروه شمارد آنچه از برای خود مکروه می شمارد از بدیها.

سوّم از اقسام عدالت عدالتی است که میان زندگان و ذو الحقوق ایشان می باشد از اموات، مثل اینکه قروض مردگان خود را اداء کنند، و وصیتهای ایشان را بجا آورند، و ایشان را یاد کنند به تصدّق و دعا.

از آنچه مذکور شد معلوم می شود که نهایت کمال و غایت سعادت از برای هر شخصی اتّصاف او است به صفت عدالت و میانه روی در جمیع صفات و افعال باطنه و ظاهره، خواه از اموری باشد که مخصوص ذات او و متعلّق به خود او باشد، یا امری باشد که میان او و دیگری بوده باشد، و نجات در دنیا و آخرت حاصل

ص:150

نمی شود مگر به استقامت بر وسط و ثبات بر مرکز، پس ای جان برادر اگر طالب سعادتی سعی کن تا جامع جمیع کمالات باشی و در جمیع امور مختلفه وسط و میانه روی را شعار خود کنی، پس اوّل سعی کن که متوسط باشی میان علم و عمل و جامع این هردو مرتبه باشی به قدر استطاعت و امکان، و اکتفاء به یکی از این دو مکن که هرکه اکتفاء به یکی از این هردو نماید از شکنندگان پشت پیغمبر خواهد بود.

ص:151

ملحقات کبائر المعاصی

فصل اوّل: آثاری که در روایات و اخبار از برای گناهان بیان شده

1-عن ابی عبد الله علیه السلام قال: الذنوب التی تغیر النعم البغی، و الذنوب التی تورث الندم القتل، و التی تنزل النقم الظلم، و التی تهتک الستور شرب الخمر، و التی تحبس الرزق الزنا، و التی تعجل الفناء قطیعة الرحم، و التی ترد الدعاء و تظلم الهواء عقوق الوالدین.(1)

ترجمه: حضرت امام جعفر صادق علیه السلام فرمودند: گناهانی که نعمت را دیگرگون کنند شورش ناروا است، و گناهانی که موجب پشیمانیند قتل و آدم کشی است، و گناهانی که بلا نازل کند ستم است، و گناهانی که آبرو را می برد شراب خواری است و گناهانی که روزی را حبس و کم می کند زنا است و آنها که مرگ را زود رسانند قطع رحم است و آنها که دعا را برگردانند و فضا را تیره سازند اذیت پدر و مادر است.

2-عن ابی جعفر علیه السلام قال: وجدنا فی کتاب رسول الله صلی

ص:152


1- (1) کافی 447/2.

اللّه علیه و آله اذا ظهر الزنا من بعدی کثر موت الفجاة، و اذا طفف المکیال و المیزان اخذهم الله بالسنین و النقص، و اذا منعوا الزکاة منعت الارض برکتها من الزرع و الثمار و المعادن کلها، و اذا جاروا فی الاحکام تعاونوا علی الظلم و العدوان، و اذا نقضوا العهد سلط الله علیهم عدوهم، و اذا قطعوا الارحام جعلت الاموال فی ایدی الاشرار، و اذا لم یامروا بالمعروف و لم ینهوا عن المنکر و لم یتبعوا الاخیار من اهل بیتی سلط الله علیهم شرارهم فیدعوا خیارهم فلا یستجاب لهم.(1)

ترجمه: حضرت امام محمد باقر علیه السلام می فرمایند: در کتاب رسول خدا صلی اللّه علیه و آله یافتیم که هرگاه پس از من زنا پدیدار گردد مرگ ناگهانی فراوان شود، و هرگاه در کیل و وزن (پیمانه و ترازو) کم بدهند خدایشان به قحطی و کاستی مأخوذ دارد، و هرگاه از زکات دریغ کنند زمین از برکت خود نسبت به زراعت و میوه ها و همه معادن دریغ کند، و هرگاه حکم به ناحق کنند به ستم و عدوان کمک می کنند، و هرگاه پیمان شکنند خدا دشمنان را بر آنها چیره سازد، و هرگاه قطع رحم کنند خدا مال را بدست اشرار اندازد، و هرگاه امر به معروف و نهی از منکر نکنند و پیروی از نیکان خاندان من ننمایند خدا بدهای آنها را بر آنها مسلّط گرداند پس نیکان آنها دعا کنند ولی مستجاب نشود.

3-عن ابی عبد الله علیه السلام قال: کان ابی علیه السلام یقول:

ما من شیء افسد للقلب من خطیئة ان القلب لیواقع الخطیئة فما تزال به

ص:153


1- (1) کافی 374/2.

حتی تغلب علیه فیصیر اعلاه اسفله.(1)

ترجمه: امام صادق علیه السلام فرمودند چیزی تباه کن تر برای دل از گناه نیست، به درستی که دل هم آغوش گناه شود و پیوسته گناه بدان برآید تا بر آن چیره گردد و آن را سرنگون سازد.

4-عن ابی عبد الله علیه السلام قال: اما انه لیس من عرق یضرب و لا نکبة و لا صداع و لا مرض الا بذنب، و ذلک قول الله عز و جل فی کتابه و ما اصابکم من مصیبة فبما کسبت ایدیکم و یعفو عن کثیر ثم قال ما یعفو الله اکثر مما یؤاخذ به.(2)

ترجمه: امام صادق علیه السلام فرمودند هیچ رگی نلرزد و پائی برنخورد و سری درد نگیرد و بیماری نیابد جز به خاطر گناهی، و این است مقصود از گفتار خدای عزّ و جل در سوره شوری آیه 30: آنچه مصیبت به شماها می رسد در اثر کارهایی است که خودتان انجام داده اید و خدا بسیاری را هم گذشت می کندسپس حضرت فرمود:

آنچه خدا از آن گذشت می کند بیشتر است از آنچه مؤاخذه می کند.

5-عن ابی عبد الله علیه السلام قال کان امیر المؤمنین علیه السلام یقول لا تبدین عن واضحة و قد عملت الاعمال الفاضحة و لا یامن البیات من عمل السیئات(3)

ترجمه: امام صادق علیه السلام فرمودند که امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود مبادا دندان ز خنده نمایان کنی در حالی که

ص:154


1- (1) کافی 268/2.
2- (2) کافی 269/1.
3- (3) کافی 269/1.

کردارت تو را برسوائی کشانده و نباید از بلای شبگیر آسوده باشد آنکه بدکرداری کند.

6-عن ابی بصیر قال سمعت ابا عبد الله علیه السلام یقول اذا اذنب الرجل خرج فی قلبه نکتة سوداء فان تاب انمحت و ان زاد زادت حتی تغلب علی قلبه فلا تفلح بعدها ابدا.(1)

ترجمه: ابی بصیر می گوید از امام صادق علیه السّلام شنیدم می فرمود چون مرد گناه کند در دلش نقطه سیاهی برآید و اگر توبه کند نابود شود و اگر بر گناه افزاید بر آن سیاهی فزوده گردد تا سیاهی بر دلش چیره شود پس از آن هرگز رستگار نگردد.

ص:155


1- (1) کافی 271/1.
فصل دوم: روایات در بیان مذمّت همنشینی با گنهکاران

1-عن ابی عبد الله عن ابیه علیهما السلام قال قال لی علیّ بن الحسین صلوات الله علیهما: یا بنی انظر خمسة فلا تصاحبهم و لا تحادثهم - و لا ترا فقهم فی طریق فقلت: یا ابه من هم؟ قال: ایاک و مصاحبة الکذاب فانه بمنزلة السراب یقرب لک البعید و یباعد لک القریب، و ایاک و مصاحبة الفاسق فانه بائعک باکلة او اقل من ذلک، و ایاک و مصاحبة البخیل فانه یخذلک فی ماله احوج ما تکون الیه، و ایاک و مصاحبة الاحمق فانه یریدان ینفعک فیضرک، و ایاک و مصاحبة القاطع لرحمه فانی وجدته ملعونا فی کتاب الله عز و جل فی ثلاث مواضع. ..(1)

ترجمه: امام صادق علیه السّلام از حضرت امام محمد باقر علیه السّلام نقل می کند که فرمودند پدرم علیّ بن الحسین علیهما السّلام به من فرمود: پسر جانم پنج کس را در نظر دار و با آن ها همراه و هم سخن و رفیق راه مشو گفتم: پدر جان چه کسانند؟ فرمود بپرهیز از همراهی با کذّاب زیرا که او مانند سراب است نزدیک کند به تو دور را و دور کند از تو نزدیک را، و بپرهیز از همراهی فاسق و بدکار زیرا او تو را به یک خوراکی یا به کمتر از آن بفروشد، بپرهیز از اینکه با بخیل رفاقت کنی زیرا او مالش را از تو دریغ دارد به تو کمک

ص:156


1- (1) کافی 376/2.

مالی ندهد هنگامی که بی نهایت بدان نیازمندی، بپرهیز از اینکه با احمق رفاقت کنی زیرا او می خواهد به تو سود رساند از نفهمی به تو زیان رساند، بپرهیز از اینکه با کسی که قاطع رحم است رفاقت کنی زیرا من در سه موضع از قرآن یافتم که به او لعن شده 1 - آیۀ 23 سورۀ محمد (صلی الله علیه و آله) 2 - آیۀ 24 سورۀ رعد 3 - آیۀ 27 سورۀ بقره.

2-عن ابی عبد الله السلام قال من کان یؤمن بالله و الیوم الآخر فلا یجلس مجلسا ینتقص فیه امام او یعاب فیه مؤمن.(1)

ترجمه: امام صادق علیه السلام فرمودند هرکه ایمان به خدا و روز قیامت دارد در مجلسی که امام را کم شمارند و یا عیب مؤمنی گفته شود ننشیند.

3-عن ابی عبد الله علیه السلام قال لا ینبغی للمؤمن ان یجلس مجلسا یعصی الله فیه و لا یقدر علی تغییره.(2)

ترجمه: امام صادق علیه السلام فرمودند سزاوار نیست برای مؤمن در مجلسی نشیند که خدا در آن نافرمانی می شود و او هم نمی تواند آن را تغییر دهد.

4-عن ابی عبد الله علیه السلام انه قال لا تصحبوا اهل البدع و لا تجالسوهم فتصیروا عند الناس کواحد منهم. قال رسول الله صلی اللّه علیه و آله: المرء علی دین خلیله و قرینه.(3)

ص:157


1- (1) کافی 377/2.
2- (2) کافی 374/2.
3- (3) کافی 375/2.

ترجمه: امام صادق علیه السلام فرمودند با اهل بدعت (یعنی با کسانی که داخل کرده اند در دین چیزی را که در دین نبوده) هم صحبت نشوید و با آنها ننشینید تا در نظر مردم چون یکی از آنها محسوب شوید، رسول خدا صلی اللّه علیه و آله فرموده است: مرد هم کیش دوست و رفیق خود است.

ص:158

فصل سوم: در مدح اعتراف به گناه نزد خدا و پشیمانی از آن

1-عن ابی جعفر علیه السلام قال: و الله ما ینجو من الذنب الا من اقربه و قال: ایضا کفی بالندم توبة.(1)

ترجمه: امام محمّد باقر علیه السلام فرمودند: به خدا از گناه رها نشود جز کسی که بدان اعتراف کند و نیز فرمود: پشیمانی بس است برای توبه.

2-عن ابی جعفر علیه السلام قال: لا و الله ما اراد الله تعالی من الناس الا خصلتین ان یقروا له بالنعم فیزیدهم و بالذنوب فیغفرها لهم.(2)

ترجمه: امام محمّد باقر علیه السلام فرمودند: نه به خدا، خداوند تعالی از مردم نخواسته است جز دو خصلت، اعتراف به نعمتهای او تا نعمت را بر ایشان بیفزاید، و اعتراف بگناهان خود تا آنها را برایشان بیامرزد.

3-عن بعض اصحابه عن ابی عبد الله علیه السلام قال: سمعته یقول: ان الرجل لیذنب الذنب فیدخله الله به الجنة قلت: یدخله الله بالذنب الجنة؟ قال: نعم انه لیذنب فلا یزال منه خائفا ماقتاً لنفسه فیرحمه الله فیدخله الجنة.(3)

ص:159


1- (1) کافی 426/2.
2- (2) کافی 426/2.
3- (3) کافی 426/2.

ترجمه: یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام می گوید از حضرت شنیدم می فرمود بدرستی که مرد گناهی کند و خدا بوسیلۀ آن گناه او را به بهشت ببرد گفتم خدا به گناه او را به بهشت برد؟ فرمود:

آری سرّش این است که او گناهی می کند و پیوسته از آن گناه ترسان و بر خود خشمگین است و خدا به او ترحّم می کند و او را به بهشت می برد.

4-عن ابی عبد الله علیه السلام ان الله یحب العبد ان یطلب الیه فی الجرم العظیم و یبغض العبد ان یستخف بالجرم الیسیر.

ترجمه: امام صادق علیه السلام فرمودند خدا دوست دارد که بنده ای از جرم بزرگی طلب گذشت کند، و دشمن دارد بنده ای را که جرم اندک را خوار و بی اعتبار شمارد و در مقام توبه و تدارک آن نباشد.(1)

ص:160


1- (1) کافی 427/2.
فصل چهارم: در مدح توبه و شرائط آن

1 - از وهب نقل شده روزی شیطان برای حضرت یحیی علیه السلام آشکار شد اظهار داشت می خواهم ترا نصیحت کنم یحیی گفت من به نصیحت تو تمایل ندارم ولی از وضع و طبقات مردم مرا اطلاعی بده شیطان گفت بنی آدم از نظر ما به سه دسته تقسیم می شوند.

1 - عدۀ که مانند شما معصومند چون از آنها مأیوسیم از دستشان راحتیم می دانیم نیرنگ و حیله های ما در آنها تأثیر نمی کند.

2 - دسته ای هم برعکس در پیش ما شبیه توپی هستند که در دست بچه های شما است به هر طرف بخواهیم آنها را می بریم کاملا در اختیار ما هستند.

3 - طایفه سوّم رنج و ناراحتی برای ما از هردو دسته قبل بیشتر دارند یکی از ایشان را در نظر می گیریم جدّیت زیاد می کنیم تا او را فریب دهیم همین که فریب خورد و قدمی به میل ما برداشت یک مرتبه متذکّر می شود و از کرده خود پشیمان می گردد روی به توبه و استغفار می آورد هرچه رنج برای او کشیده ایم از بین می برد باز برای مرتبۀ دوّم در صدد اغواء و گمراهیش برمی آئیم این بار نیز پس از موفقیت که او را به گناه می کشیم فورا متوجّه شده توبه می کند نه از او مأیوسیم و نه می توانیم مراد خود را از چنین شخصی بگیریم پیوسته برای اغواء این دسته در رنجیم.

ص:161

2 - علامه حلی در منهاج الکرامة می نویسد که بُشر حافی به دست موسی بن جعفر علیه السّلام توبه نمود روزی آن حضرت در بغداد از کنار منزل بشر عبور می کرد صدای ساز و نواز از داخل منزل بگوش می رسید در این موقع کنیز بشر برای ریختن خاکروبه از خانه خارج شد آن جناب به کنیز فرمود: صاحب این خانه بنده است یا آزاد جواب داد حرّ و آزاد است.

حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام فرمود راست می گوئی اگر بنده می بود از مولای خود ترس داشت.

کنیز وارد منزل شد بشر بر سر سفره شراب نشسته بود علّت تأخیر کردن او را پرسید جواب داد شخصی ردّ می شد از من سؤال کرد صاحب این خانه عبد است یا حرّ پاسخ دادم حرّ است گفت آری اگر بنده بود از آقای خود می ترسید.

این سخن چنان در قلب بشر تأثیر کرد که سر از پا نشناخت با پاهای برهنه از منزل خارج شده خود را به موسی بن جعفر علیه السّلام رسانید به دست آن حضرت توبه کرد و از گذشته خود پوزش خواسته با چشم گریان بازگشت از آن روز اعمال زشت خود را ترک کرد و از جمله زهّاد بشمار رفت گویند چون با پای برهنه از پی موسی بن جعفر علیه السّلام دوید و با این حال توبه کرد او را حافی (پابرهنه) لقب داده اند.

3 - در نهج البلاغة نقل شده که شخصی در حضور امیر المؤمنین علیه السّلام گفت استغفر اللّه آن جناب فرمود: «ثکلتک امک» مادرت به سوگواریت بنشیند می دانی استغفار چیست؟

ص:162

استغفار درجۀ علیین است اسمی است که بر شش معنی گفته می شود.

اولها الندم علی ما مضی.

اول: پشیمانی از کردار ناپسندیده گذشته.

الثانی العزم علی ترک العود الیه ابدا.

دوم: تصمیم بر اینکه گناهان گذشته را هیچ وقت تکرار نکنی.

الثالث ان تؤدی الی المخلوقین حقوقهم حتی تلقی الله املس لیس علیک تبعة.

سوم: حقوقی که مردم بر تو دارند به آنها ردّ کنی تا خدای را ملاقات نمائی پاک و بر تو گناهی نباشد.

الرابع ان تعمد الی کل فریضة علیک ضیعتها فتؤدی حقها.

چهارم: هر واجبی که ترک کرده انجام بدهی و آن را جبران کنی.

الخامس ان تعمد الی اللحم الذی نبت علی السحت فتذیبه بالاحزان حتی تلصق الجلد بالعظم و ینشأ بینهما لحم جدید.

پنجم: با حزن و اندوه گوشتی که از حرام روئیده ذوب نمائی به طوری که پوست بدنت به استخوان بچسبد و بین آنها گوشت تازه بروید.

السادس ان تذیق النفس الم الطاعة کما اذقتها حلاوة المعصیة(1)

ششم: رنج عبادت و بندگی را به تن بچشانی چنانکه شیرینی

ص:163


1- (1) نهج البلاغة حکمت 409.

گناه را بآن چشانده ای.

فعند ذلک تقول استغفر اللّه.

پس آنگاه که این شرایط جمع گشت می گوئی استغفر اللّه یعنی این استغفار حقیقی و کامل است.

4-عن معاویة بن وهب قال: سمعت ابا عبد الله علیه السّلام یقول: اذا تاب العبد توبة نصوحا احبه الله فستر علیه فی الدنیا و الآخرة فقلت و کیف یستر علیه قال ینسی ملکیه ما کتبا علیه من الذنوب و یوحی الی جوارحه: اکتمی علیه ذنوبه و یوحی الی بقاع الارض: اکتمی ما کان یعمل علیک من الذنوب، فیلقی الله حین یلقاه و لیس شیء یشهد علیه بشیء من الذنوب.(1)

ترجمه: معاویة بن وهب می گوید از امام صادق علیه السّلام شنیدم می فرمود: چون بنده توبه نصوح کند خدا او را دوست دارد و در دنیا و آخرت بر او پرده پوشی کند من گفتم چگونه پرده پوشی کند از او؟ فرمود: هرچه از گناهان که دو فرشته موکّل بر او برایش نوشته اند از یادشان ببرد و به اعضای بدنش وحی کند که گناهان او را نهان دارند و بهر زمینی که در او گناه کرده وحی کند که آنچه گناه بروی تو کرده است پنهان ساز و در هنگام ملاقات او با خدا هیچ گواهی بر گناهانش اقامه نشود.

5-عن ابی عبیدة الحذاء قال سمعت ابا جعفر علیه السّلام یقول ان الله اشد فرحا بتوبة عبده من رجل اضل راحلته و زاده فی لیلة ظلماء

ص:164


1- (1) کافی 431/2.

فوجدها فالله اشد فرحا بتوبة عبده من ذلک الرجل براحلته حین وجدها.(1)

ترجمه: ابی عبیدة الحذّاء گوید شنیدم از امام محمّد باقر علیه السّلام که می فرمود بدرستی که خدای تعالی به توبه و بازگشت بنده خود شادتر باشد از مردی که در شب تار شتر و توشه خود را گم کرده باشد و آن را بدست آورد و بجوید خدا به توبه بنده خود از این کسی که راحله و زاد و توشه خود را پیدا کرده شاد و خوشحال تر است.

6-قال ابو عبد الله علیه السّلام ان الله یحب العبد المفتن التواب و من لم یکن ذلک منه کان افضل.(2)

ترجمه: امام صادق علیه السّلام فرمودند بدرستی که خدا بنده گول خورده و توبه کار را دوست می دارد و آنکه این گناه از او سر نزده از آنکه گناه کرده و توبه کرده برتر و بالاتر است.

ص:165


1- (1) کافی 435/3.
2- (2) کافی 435/2.
فصل پنجم: در بیان چند حدیث راجع باستغفار از گناه و فایده آن

1-عن ابی عبد الله علیه السّلام قال العبد المؤمن اذا اذنب ذنبا اجله الله سبع ساعات فان استغفر الله لم تکتب علیه شیء و ان مضت الساعات و لم یستغفر کتب علیه سیئة و ان المؤمن لیذکر ذنبه بعد عشرین سنة حتی یستغفر ربه فیغفر له و ان الکافر لینساه من ساعته.(1)

ترجمه: امام صادق علیه السّلام فرمودند چون بنده گناهی کند خدای تعالی هفت ساعت به او مهلت دهد و اگر از خدا آمرزش خواست چیزی بر او نوشته نشود و اگر این ساعتها گذشت و آمرزش نخواست یک گناه بر او نوشته شود بدرستی که مؤمن تا پس از بیست سال هم گناه خود را یادآور شود تا از آن بدرگاه پروردگار آمرزش جوید خدا او را بیامرزد اما کافر همان ساعت گناهش را فراموش کند.

2-عن علیّ بن رئاب قال سالت ابا عبد الله علیه السّلام عن قول الله عز و جل و ما اصابکم من مصیبة فبما کسبت ایدکم أ رأیت ما اصاب علیا و اهل بیته علیهم السلام من بعده هو بما کسبت ایدیهم و هم اهل بیت طهارة معصومون فقال ان رسول الله (صلی الله علیه و آله) یتوب الی الله و یستغفره فی کل یوم و لیلة مائة مرة من غیر ذنب ان الله یخص اولیاءه

ص:166


1- (1) کافی 437/2.

بالمصائب لیأجرهم علیها من غیر ذنب(1)

ترجمه: علیّ بن رئاب گوید از امام صادق علیه السّلام پرسیدم از تفسیر قول خدای عزّ و جل وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ یعنی آنچه بشما رسد در برابر آنچه است که خود کرده اید.

بفرمائید آنچه هم به علی علیه السّلام و خاندانش بعد از او رسید در برابر آنچه بود که خود آنها کرده بودند با اینکه آنان خاندان طهارت، و معصوم بودند.

امام علیه السلام در پاسخ فرمودند که رسول خدا صلی اللّه - علیه و آله در هر شبانه روزی گناه نکرده صد بار به درگاه خدا توبه و استغفار می کرد بدرستی که خدا دوستانش را مصیبت زده و گرفتار می کند تا بدانها اجر و ثواب دهد بی آنکه گناهی کرده باشند.

3-قال ابو عبد الله علیه السّلام: ان الله اذا اراد بعبد خیرا فاذنب ذنبا اتبعه بنقمة و یذکره الاستغفار، و اذا اراد بعبد شرا فاذنب ذنبا اتبعه بنعمة لینسیه الاستغفار و یتمادی بها، و هو قول الله عز و جل: سنستدرجهم من حیث لا یعلمون، بالنعم عند المعاصی.(2)

ترجمه: امام صادق علیه السّلام فرمودند بدرستی که خدا چون خیر بندۀ را خواهد و آن بنده گناهی کند خدا دنبالش او را کیفری دهد و به یاد او آورد استغفار را، و چون شرّ بنده ای را خواهد و آن بنده گناهی کند دنبالش به او نعمتی دهد تا استغفار را از یاد او ببرد و بآن گناه

ص:167


1- (1) کافی 450/2.
2- (2) کافی 452/2.

ادامه دهد و اینست معنی قول خدای عزّ و جلّ ( 182 - الاعراف) محقّقا آنها را از راهی که ندانند (یعنی بوسیلۀ نعمت دادن وقتی که مرتکب گناه شوند.) کم کم هلاک می کنیم.

خاتمه شامل ترجمه قسمتی از خطبه... نهج البلاغة(1) درباره گناهکاران و اندرز به شنوندگان.

گناهکاران که در راه ضلالت و گمراهی قدم نهاده اند از هیچ گونه نافرمانی پروا ندارند، تا اینکه خداوند کیفر گمراهیشان را به آنها نمایان ساخته، بخواهد آنان را از پشت پرده های غفلت و نافرمانیشان بیرون آورد، مرگ، ایشان را دریابد، آنگاه رو آورند به آخرت که به آنها پشت کرده، عذاب و بدبختی را بهرۀ آنان قرار داده، و پشت کنند بدنیا که به ایشان رو آورده، پس از آنچه می خواستند از لذّت و خوشی دنیا و بدست آورده بودند سود نبردند، زیرا نتوانستند همراه بیاورند، و از هوا و آرزوشان که بآن رسیده بودند بهره مند نگردیدند، زیرا با رفتن آنها آرزوها همه بر باد رفته است.

و من شما و خودم را از این پیشامد (گرفتاری و سرگردانی و عذاب و بیچارگی) برحذر می نمایم، تا از خواب غفلت بیدار شده بلذّتها و خوشی های ناپایدار دنیا دل نبندید، پس باید مرد از خود سود برد در بدبختی و زیان نماند، زیرا بینای واقعی کسی است که اندرز خدا و رسول و ائمّۀ اطهار را شنیده در آن تفکّر و اندیشه نماید، و بدنیا نگاه کرده و به بی وفائی آن آشنا گردد، و از عبرتها سودمند شود، آنگاه

ص:168


1- (1) نهج البلاغه فیض الاسلام ص 475.

در راه راست روشن سیر نماید بشرط آنکه در آن از افتادن در گودالها و درّه ها (خواهشهای نفس) و از گمراه شدن در اشتباه کاریهای شیطان دوری کند، و بر زیان خود اقدام نکرده گمراهان را یاری ننماید. به بیراهه رفتن در راه حق، یا تغییر در گفتار، یا برای گفتن سخن راست، ترس به خویشتن راه دادن.

پس ای شنونده از بی هوشی بهوش بیا، و از خواب غفلت و بی خبری خود بیدار شو، و از شتاب کردن آرام گیر، و در آنچه به تو وارد شده است بر زبان پیغمبر امّی صلی اللّه علیه و آله و چاره و گریزی از آن نیست، بدقّت اندیشه کن، و مخالفت و دوری نما کسی را که از اندیشه نمودن در فرمایشات پیغمبر صلی اللّه علیه و آله اعراض کرده، و بغیر آن توجّه نموده است، و واگذار او را به آنچه که بآن خوشنود است، و فخر و ناز و کبر و خودپسندی را از خویشتن دور کن، و گور خود را به یاد آور، که گذر تو از آنجا است، و همان طورکه بجا می آری جزا داده می شوی، و آنچه را می کاری درو می کنی، و آنچه را امروز از پیش فرستاده ای فردا در قیامت بر آن وارد می گردی، پس برای خود جائی آماده کن و اکنون که فرصت داری برای روز بازگشت خویش توشه ای بفرست، پس ای شنونده برحذر باش، و ای بی خبر کوشش نما، و از احوال قیامت کسی ترا مانند شخصی آگاه مانند پیغمبر و ائمّه اطهار علیهم السلام مطّلع نمی کند، از جمله احکام خدا در قرآن محکم و استوار، که تجاوز از آن نمی توان کرد و به پیرو آنها پاداش داده راضی و خوشنود می شود و برای مخالفت آنها کیفر مقرّر فرموده و بخشم می آید آنست که بنده ای که از دنیا می رود اگرچه با عبادت و

ص:169

بندگی به خود رنج داده. و عمل خویش را ظاهرا خالص نموده باشد سودی بدست نمی آورد درحالی که ملاقات کند پروردگارش را با یکی از این خصلتهای پنجگانه زیر که از آنها توبه و بازگشت نکرده باشد:

اول: شرک به خدا در آنچه بر او واجب گردانیده از عبادت و پرستش خود (دیگری را شریک او قرار دهد، خواه آشکار خواه پنهان، که عبارت است از ریاء و خودنمائی). قرآن می فرماید:

فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً (سوره کهف آیه 110).

یعنی کسی که امیدوار است رحمت پروردگارش شامل حال او گردد باید کار شایسته بجا آورد و در پرستش پروردگارش کسی را شریک قرار ندهد.

دوم: با هلاک کردن و از بین بردن دیگری خشم خویشتن را برطرف نماید. قرآن می فرماید:

وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِیها وَ غَضِبَ اللّهُ عَلَیْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظِیماً. (سوره نساء آیه 92).

یعنی هرکه مؤمنی را از روی قصد بکشد کیفر او دوزخ است که در آن جاوید می ماند و خداوند بر او غضب نموده او را از رحمت خویش دور و عذاب بزرگ برایش آماده فرماید.

سوم: بیان کردن کار زشتی را که دیگری بجا آورده، قرآن می فرماید:

إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ. (سوره نور آیه 19).

ص:170

یعنی آنان که دوست دارند کار ناشایسته و زشت دربارۀ کسانی که ایمان آورده اند فاش گردد برای ایشان در دنیا و آخرت عذاب دردناک است.

چهارم: به مردم روآوردن برای درخواست حاجتی به وسیله آشکار نمودن بدعتی در دین خود قرآن می فرماید:

وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَیْرِ هُدیً مِنَ اللّهِ (سوره قصص آیه 50).

یعنی کیست گمراه تر از کسی که آرزوی خود را پیروی کند بدون راهنمائی از جانب خدا.

پنجم: مردم را بنفاق و دوروئی ملاقات کردن و یا در میان ایشان بدو زبان رفتار نمودن یعنی در ظاهر خود را دوست و ثناگو نشان داده در پشت سر دشمن و بدگو باشد قرآن می فرماید:

إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النّارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِیراً (سوره نساء آیه 145).

یعنی مردم دورو در پائین ترین درجۀ آتش دوزخ قرار خواهند گرفت و هرگز برای ایشان یاوری نمی یابی که آنان را از آنجا بیرون آورد.

عظمت و بزرگی این مثل را که ذکر می شود بفهم و در آن اندیشه کن، زیرا مثل نشان دهنده است شبیه و مانند خود را، مقصود چهارپایان از جهت کمال قوّه شهویه شکمهاشان است، همیشه در بند آب وعلفند، و مقصود درندگان دشمنی و آزار رساندن به غیرشان است، و مقصود زنها آرایش زندگانی دنیا و فساد و تباه کاری نمودن در آن است، یعنی بایستی انسان خود را از عالم حواسّ ترقّی داده قوّه

ص:171

استعداد خویش را بکار انداخته، از صفات رذیله دوری نماید، پس اگر از قوّه شهویه و غضبیه پیروی نماید با چهار پایان و درندگان یکسان است، و اگر آرایش دنیا را شعار خویشتن قرار داده در فساد و تباه کاری بکوشد، در سلک زنان است، و اما صفاتی که باید پیروی نمود صفات مؤمنین است، که آنان در برابر خداوند سبحان فروتن و متواضع و به مردم پنددهنده و مهربان و از قهر خدا ترسناک اند.

اللهم وفقنا لما تحب و ترضی.

خدایا ما را توفیق بده به کارهائی که تو دوست داری و راضی می شوی.

اللهم ارزقنا توفیق الطاعة و بعد المعصیة و صدق النیة و عرفان الحرمة.

خدایا ما را توفیق طاعت و دوری از گناه روزی گردان و نیت با خلوص و حقیقت و معرفت به آنچه نزد تو محترم است عطا فرما و انا العبد العاصی احمد بن باقر المجتهدی التهرانی.

ص:172

رساله احکام الغیبة

اشاره

ص:173

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد للّه ربّ العالمین و صلی اللّه علیه محمّد و آله الطاهرین.

حمد و ستایش خدایی راست که احترام مؤمن را واجب کرده، و غیبت و بدگویی کردن و خوار کردن او را حرام، و به منزله خوردن گوشت مرده برادر دانسته است.

و درود بی پایان بر بهترین خلق خدا حضرت خاتم الانبیاء محمّد مصطفی صلی اللّه علیه و آله و بر آل او باد.

نظر به اینکه بعضی مردم از یکدیگر بدگویی می کنند و از بزرگی این گناه غافلند، قسمتی از آیات قرآن و اخباری که در مذمّت و حرمت غیبت و بدگویی کردن از مؤمن است در این کتاب جمع آوری شد، تا خوانندگان محترم مرتکب این گناه بزرگ نشده و از آن در حذر باشند و مرتکبین آن توبه نمایند.(1)

ص:174


1- (1) توبه از این گناه به این است که از کسی که از او بدگویی کرده اند طلب رضایت نمایند البته در صورتی که از گفتن به او و طلب رضایت کردن مفسده ای تولید نشود و چنانچه اظهار این مطلب به او مفسده ای داشته باشد نباید به او بگویند ولی باید از خدای متعال برای او تقاضای آمرزش نمایند. این نظریه مطابق با فتوای مرحوم آیة الله العظمی حاج آقا حسین طباطبائی بروجردی رضوان الله علیه است.

مطالب این کتاب در پنج فصل و یک خاتمه بیان می شود.

فصل اول: حقیقت و معنای غیبت.

فصل دوم: دلیل های حرام بودن غیبت.

فصل سوم: راه های معالجه مرض غیبت.

فصل چهارم: مواردی که غیبت حرام نیست و استثناء شده است.

فصل پنجم: توبه غیبت و سایر گناهان.

خاتمه: گناهان مربوط به زبان.

ص:175

فصل اول: در بیان حقیقت و معنای غیبت

بدانکه حقیقت و معنای غیبت آن طور که از روایات استفاده می شود آن است که چیزی دربارۀ شخصی که شیعه اثناعشری باشد نزد مردم بگویی که اگر به گوش او برسد بدش بیاید و دل تنگ شود و به آن راضی نباشد.

و فرق نمی کند که آن بدی در بدن او باشد مانند اینکه بگویی فلان کس کور است، یا کر، یا لنگ، یا کوتاه قد، یا بلند، یا سیاه، یا زرد، یا مثل خرس، یا مثل قلیان، یا مثل تریاکی ها و بنگی ها است.

یا در نسب او باشد مانند اینکه درباره کسی بگویی او پسر فلان فاسق، یا پسر فلان حمّال، یا پسر فلان نانجیب است و مانند این ها.

یا در صفات و افعال و اقوال او باشد مانند اینکه بگویی فلانی بداخلاق است، یا بخیل، یا متکبّر، یا جبّار و ظالم، یا ریاکار، یا ریاست طلب، یا دزد، یا کم فروش، یا پرگو، یا پرخور است، یا بی وقت به خانه مردم می رود و مانند این ها.

و یا در چیزی باشد که متعلّق به او است از لباس و یا خانه، مانند اینکه بگویی خانه فلان شخص مانند خانه یهودی ها است، و یا لباس او مانند لباس فقرا است، و یا کلاه او مثل کلاه شیطان است،

ص:176

و همچنین در سایر اموری که منسوب به او باشد و به بدی یاد شود که اگر بشنود بدش بیاید.

این معنی که برای غیبت گفته شد از روایات زیر استفاده می شود.

روایت اول:

قال رسول الله صلی اللّه علیه و آله: أ تدرون ما الغیبة؟ قالوا: الله و رسوله اعلم، قال: ذکرک اخاک بما یکرهه. قیل: یا رسول الله أ رأیت ان کان فی اخی ما اقول؟ قال: ان کان فیه ما تقول فقد اغتبته، و إن لم یکن فیه فقد بهتّه.(1)

ترجمه: رسول خدا صلی اللّه علیه و آله فرمود: آیا می دانید غیبت چیست؟ اصحاب عرض کردند: خدای تعالی و رسول او داناترند.

حضرت فرمود: غیبت آن است که یاد کنی برادر مؤمن خود را به چیزی که باعث کراهت خاطر او باشد.

شخصی عرض کرد ای رسول خدا اگر آنچه درباره او می گوییم در او موجود باشد باز غیبت است؟ حضرت فرمود: اگر آنچه در او موجود است بگویی او را غیبت کرده ای و اگر در او نباشد به او تهمت زده ای.

روایت دوم:

روزی نام مردی در خدمت حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله برده شد شخصی گفت: او عاجز است، حضرت فرمود: غیبت کردی.(2)

ص:177


1- (1) کشف الریبة شهید ثانی ص 52.
2- (2) کشف الریبة ص 52.

روایت سوم:

روزی نام زنی خدمت حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله برده شد عایشه گفت: کوتاه قد است، حضرت فرمود: غیبت کردی.(1)

و نام زن دیگری برده شد عایشه گفت: او دامن بلند است حضرت فرمود: بیفکن از دهان خود پس پاره گوشتی از دهان او افتاد.(2)

روایت چهارم:

روزی یکی از حاضرین در مجلس رسول خدا صلی اللّه علیه و آله به دیگری گفت: فلان شخص بسیار می خوابد، حضرت فرمود: گوشت مرده برادر خود را خوردی.(3)

روایت پنجم:

روزی زنی بر عایشه وارد شد چون بیرون رفت عایشه به دست خود اشاره کرد که این کوتاه قد است، حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله فرمود: او را غیبت کردی.(4)

مؤلّف گوید: بدگویی کردن و غیبت منحصر به زبان نیست بلکه انسان به هر وسیله ای عیب و نقصی از غیر را بفهماند در صورتی که آن شخص شیعه اثناعشری باشد غیبت است خواه به گفتن به زبان، خواه به اشاره و رمز، و یا به نوشتن باشد.

ص:178


1- (1) کشف الریبة ص 61.
2- (2) جامع السعادات 294/2.
3- (3) جامع السعادات نراقی 294/2.
4- (4) جامع السعادات 294/2.

و فرقی نیست در حرام بودن غیبت بین کنایه و تصریح، بلکه بسا باشد که کنایه بدتر است مانند اینکه کسی بگوید: الحمد لله که خدا ما را مبتلا به همنشینی با مردمان ظالم، یا به حبّ ریاست، یا سعی در جمع کردن مال نکرد، یا بگوید: نعوذ بالله از بی شرمی، یا خدا ما را محافظت کند از بی شرمی، و غرضش از گفتن این جمله ها کنایه زدن به شخص معینی باشد که مرتکب این اعمال است.

و بسا باشد که بعضی افراد وقتی می خواهند از کسی غیبت کنند اول از راه ریا و تشبّه به صلحا او را مدح و تعریف می کنند، و در ضمن تعریف عیبی از او را بیان می کنند، مانند اینکه می گویند فلانی چه شخص بسیار خوبی بوده اما روزگار او را مثل ما کرد و از دست شیطان خلاصی نیافت.

بعضی از غیبت کنندگان چون می خواهند غیبت کنند ابتدا از راه نفاق، غم و اندوه خود را بر حال آن شخص ظاهر می نمایند و حال آنکه در دل خود هیچ اندوهی ندارند، مثلا می گوید: آه چقدر برای او غصه خوردم و دلم سوخت که آبرویش ریخت و یا فلان عمل از او سرزد یا به او اهانت شد خدا امر او را اصلاح فرماید، در صورتی که اگر این منافق دوست او بود و برای او غم و غصّه داشت بایستی پشت سر او چیزی که او را ناراحت می کند نگوید و دعایی که در حق او می کند در خلوت بکند، پس این اظهار غصّه و دعا از خباثت باطن او است و شیطان لعین او را بازیچه خود قرار داده و امر را بر او مشتبه کرده و به ریش او می خندداگر ریش داشته باشدو حسنات او را به باد می دهد و او چنان خیال می کند که کار خوبی کرده

ص:179

و نمی داند که:

خرده بینان عالم دانش و بینش از احوال و اوضاع برون او احوال درونش را درک می کنند.

حمد گفتی کو نشان حامدون نی برونت را اثر، نی اندرون

رو ملاف از مشک، کان بوی پیاز از دم تو می کند مکشوف راز

تذکر:

بسیاری از مردم هنگامی که غیبت مسلمانی را می شنوند جلوگیری نمی کنند البته این ها هم در گناه با غیبت کننده شریک هستند این مطلب در ضمن حدیثی در فصل دوم بیان خواهد شد.

شنونده غیبت باید به طور کلی از غیبت و بدگوئی کردن پشت سر مؤمنان قلباً ناراضی باشد و از آن جلوگیری کند و اگر نمی تواند جلوگیری کند از آن مجلس خارج شود تا شریک گناه غیبت کننده نشود و اگر قدرت ندارد که از آن مجلس بیرون برود باید از این کار غیبت کننده غضبناک باشد و باید توجه داشت که اگر به زبان بگوید: ساکت شو غیبت مکن اما در دل مایل و طالب باشد این شخص از اهل نفاق است.

پس بر متدین لازم است که چنانچه غیبت مسلمانی را بشنود در مقام انکار برآید و آن را ردّ کند و از آن مؤمن غایب، دفاع و یاری کند تا خدا هم او را یاری فرماید.

ص:180

فصل دوم: دلائل حرام بودن غیبت

بدانکه غیبت مؤمن حرام است به ادلّه اربعه یعنی 1 - قرآن 2 - روایات 3 - اجماع علماء 4 - حکم عقل.

دلیل اول: آیات قرآن مجید.

از شش آیه حرمت غیبت استفاده می شود.

آیه اول: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسی أَنْ یَکُونُوا خَیْراً مِنْهُمْ وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسی أَنْ یَکُنَّ خَیْراً مِنْهُنَّ وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمانِ وَ مَنْ لَمْ یَتُبْ فَأُولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ.1

خدای متعال در این آیه از سه چیز نهی فرموده است:

اول: استهزاء و مسخره کردن را.

دوم: غیبت و بدگوئی کردن را.

سوم: مؤمنان را به لقب های زشت و بد صدا زدن.

ترجمه آیه: ای کسانی که ایمان آورده اید نباید مسخره کنند قومی، قومی را شاید که قوم مسخره شده بهتر از ایشان بوده باشند و نه زن ها مسخره کنند زن ها را شاید که مسخره شدگان بهتر از ایشان باشند. و عیب گیری نکنید از مؤمنان که آن ها به منزله خود شما

ص:181

هستند. و کسی را به لقب های زشت و بد صدا نزنید، زشت و بد است صدا زدن مؤمن را به لقبی که کافر به آن لقب صدا زده می شود (مانند اینکه به کسی که ایمان آورده بگویند ای یهودی یا ای نصرانی یا ای بهائی یا ای فاسق) و کسی که این گناهان را انجام دهد و توبه نکند در ردیف ستمکاران درآید و از آن ها شمرده شود (زیرا به خود ظلم و ستم کرده است).

اهل سنت روایت کنند که صفیه (دختر حیّ بن اخطب یهودی) که از همسران حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله بوده است گریه کنان آمد حضور پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و عرض کرد: عایشه به من گفته ای یهودی دختر دو یهودی، پیغمبر صلی اللّه علیه و آله به او فرمود چرا نگفتی پدرم هارون و عمویم موسی و شوهرم محمد است.(1)

به مناسبت اینکه در آیه مذکور از مسخره کردن نهی شده بود آیه ذیل ذکر می شود:

زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ یَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ اتَّقَوْا فَوْقَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ اللّهُ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ.2

ترجمه: جلوه نموده برای کسانی که کافر شدند زندگانی چند روزه دنیا، و مسخره می کنند آنان، کسانی را که ایمان آورده اند (چون فقیرند) و آن کسانی که اهل تقوی هستند روز قیامت برتر از ایشانند و

ص:182


1- (1) تفسیر کشاف 370/4 و مجمع البیان 136/5.

خدا هرکس را بخواهد بدون حساب روزی می دهد.

آیۀ دوم: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ تَوّابٌ رَحِیمٌ 1

در این آیه شریفه خدای متعال از سه چیز نهی کرده است:

اوّل: گمان بد بردن به مؤمنان.

دوم: تجسس و تفتیش کردن از کارهای مؤمنان.

سوم: غیبت کردن و بدگوئی پشت سر مؤمنان.

ترجمه: ای اهل ایمان اجتناب و دوری کنید از بسیاری از گمان ها (یعنی گمان بد و گمانی که بدی و خوبی آن معلوم نیست) زیرا بعضی از گمان ها معصیت و گناه است و آن ظنّ و گمان بد نسبت به برادر دینی خود است.

روایتی از پیغمبر صلی اللّه علیه و آله مروی است که همیشه به برادر مؤمن خود خوش گمان باشید.

و روایتی از حضرت صادق علیه السلام مروی است که به کار برادر مؤمن خود گمان بد مبر تا وقتی که به بدی آن یقین کنی(1)

بقیه ترجمه آیه: از عیب های برادر مؤمن خود پی جویی و از کارهایش تفتیش نکنید.

حضرت صادق علیه السلام می فرماید: رسول خدا صلی اللّه علیه

ص:183


1- (2) کافی 362/2.

و آله فرمود: پی جویی از لغزش های مؤمنان نکنید و کسی که از لغزش های برادر مؤمنش پی جویی کند خدا از لغزش های او پی جویی خواهد کرد و کسی که خدا از لغزش هایش پی جویی کند رسوایش خواهد کرد.(1)

بقیه ترجمه آیه: غیبت نکند بعضی از شما بعض دیگر را و کسی عیب کسی را نگوید و پشت سرش بد نگوید و عیبی که پنهان است فاش ننماید (این کار مانند خوردن گوشت مرده برادر است) آیا هیچ یک از شما دوست دارد که گوشت مرده برادر خود را بخورد البته از خوردن آن طبع شما متنفر است و عقلتان به زشتی آن حکم می کند پس از خدا بترسید و مرتکب چنین گناهی نشوید و اگر مرتکب شدید فورا توبه کنید که خدا توبه شما را می پذیرد و ترحم می نماید.

آیه سوم: لا یُحِبُّ اللّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاّ مَنْ ظُلِمَ وَ کانَ اللّهُ سَمِیعاً عَلِیماً2

ترجمه: خدا دوست ندارد بدگویی از کسی را مگر آنکه آن شخصی که بدگویی می کند مظلوم شده باشد و از ظالم خود شکایت کند و خدا سخن زشت شما را می شنود و اندازه عقوبت و استحقاق شما را می داند.

در روایت آمده است کسی در محضر پیغمبر صلی اللّه علیه و آله به ابی بکر بد گفت در مرتبه اول و دوم ابی بکر جواب نداد ولی بعد از

ص:184


1- (1) تفسیر نور الثقلین 92/5.

چند مرتبه جواب داد رسول خدا صلی اللّه علیه و آله حرکت کرد و تشریف برد از علت رفتن حضرت سؤال کردند فرمود تا موقعی که ابی بکر جواب نمی داد فرشته ای جواب فحش دهنده را می داد ولی وقتی ابی بکر جواب او را داد فرشته رفت و شیطان آمد نخواستم در جایی که شیطان است باشم.

آیه چهارم: وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ اَلَّذِی جَمَعَ مالاً وَ عَدَّدَهُ.1

ترجمه: وای بر کسانی که غیبت اهل ایمان یا خبرچینی و نمّامی میان مسلمانان می کنند.

بعضی از علما گفته اند «همزه» کسانی هستند که با اشاره سر و دست و چشم عیب دیگران را اظهار می کنند و «لمزه» کسانی هستند که عیب دیگران را به زبان می گویند البته عیب جویی و تنقید و انتقاد به دیگران برای غروری است که به واسطه جمع کردن اموال قابل یا ناقابل در این ها پیدا شده که به آن مال ها به خود می بالند و آن را ذخیره کرده و مایه افتخار و سربلندی خود می دانند.

در تفسیر این آیه گفته شده است: انّ الهمز الطعن فی الناس و اللمز اکل لحومهم.(1)

یعنی به درستی که همز طعن زدن به مردم و لمز خوردن گوشت ایشان یعنی غیبت کردن و بدگویی نمودن پشت سر مؤمنان است.

آیه پنجم: لا تُطِعْ کُلَّ حَلاّفٍ مَهِینٍ هَمّازٍ مَشّاءٍ بِنَمِیمٍ مَنّاعٍ لِلْخَیْرِ

ص:185


1- (2) مجمع البیان 538/5.

وَ لا تُطِعْ کُلَّ حَلاّفٍ مَهِینٍ 1

ترجمه: ای پیامبر موافقت مکن کسانی را که بسیار قسم می خورند برای هر حق یا باطلی، راست یا دروغی، و به واسطه دروغ گفتن نزد مردم خوارند و موافقت مکن با مردمی که غیبت می کنند و بسیار از مردم بدگویی می نمایند و سخن چینی می کنند و بخیل و ظالم و معصیت کارند

از این آیه شریفه استفاده می شود که کسی که غیبت می کند نباید با او موافقت کرد و بدگویی های او را گوش داد بلکه باید دفاع کرد به این طور که به غیبت کننده بگوید: شاید شما که غیبت می کنید اشتباه کرده اید و شاید مطلب غیر از این بوده است. حاصل آنکه برادر مؤمن خود را تا می تواند یاری کند و نگذارد از او غیبت کنند

قال النبی صلی الله علیه و آله: من اغتیب عنده أخوه المسلم فاستطاع ان ینصره فینصره نصره الله تعالی فی الدنیا و الآخرة و من خذله خذله الله تعالی فی الدنیا و الآخرة.(1)

ترجمه: رسول خدا صلی اللّه علیه و آله فرمود: اگر پیش کسی از برادر مسلمانش غیبت کنند و او بتواند غیبت شده را یاری کند پس یاری کند یعنی دفع کند از او بدگویی ها را، خدای متعال او را در دنیا و آخرت یاری می کند و اگر ترک کند یاری کردن او را خدا او را از یاری نمودن خود در دنیا و آخرت محروم می کند.

ص:186


1- (2) مستدرک الوسائل 108/2.

پس مؤمن باید همیشه یار مؤمنان باشد.

در روایت دیگر آمده است: المؤمن اخ المؤمن لا یخذله ای لا یترک نصرته و اعانته

یعنی مؤمن برادر مؤمن است یاری و کمک کردن به او را ترک نمی کند.

آیه ششم: إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ اللّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ.1

ترجمه: به تحقیق آنان که دوست دارند شیوع و انتشار نسبت کارهای زشت و بد را به مؤمنان، برای آن ها است عذاب دردناک در دنیا و آخرت (در دنیا رسوا می شوند و در آخرت به آتش می سوزند) و خدا به کارهای آشکار و پنهان، ظاهر و باطن بندگان کاملا مطلع است (و همه را مجازات می کند) و حال آنکه شما نمی دانید.

در تفسیر «نفحات الرحمن» تألیف مرحوم آقا شیخ محمد نهاوندی رحمة الله علیه دو روایت ذیل نقل شده است:

روایت اول:

قال النبیّ صلی اللّه علیه و آله انی لا عرف قوما یضربون صدورهم ضربا یسمعه اهل النار و هم الهمّازون اللمّازون الذین یلتمسون عورات المسلمین و یهتکون ستورهم و یشیعون فیهم من الفواحش ما لیس فیهم(1)

ترجمه: پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله فرمود:

ص:187


1- (2) تفسیر نفحات الرحمن.

مردمانی را می شناسم که چنان به سینه های آن ها می زنند که صدای آن را اهل جهنم می شنوند و آنان عیب جویان و پرده دران مسلمانانند و کسانی اند که قبایح و منکراتی را که مردم مرتکب نشده اند درباره آن ها منتشر می کنند.

روایت دوم:

قال النبی صلی اللّه علیه و آله: لا یستر عبد مؤمن عورة مؤمن الا ستره اللّه یوم القیامة(1)

ترجمه: پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله فرمود: هیچ بنده ای عیب بنده مؤمن را پنهان و مخفی نمی کند مگر آنکه خدای متعال عیب او را در روز قیامت از مردم می پوشاند.

دلیل دوم بر حرمت غیبت روایات اهل بیت عصمت صلوات الله علیهم اجمعین است

البته روایات درباره غیبت خیلی زیاد است ما بیست و چهارتای از آنها را که دلالت بر حرمت و مذمت غیبت دارد نقل می کنیم.

روایت اول:

قال رسول الله صلی اللّه علیه و آله: یاتی الرجل یوم القیامة و قد عمل الحسنات فلا یری فی صحیفته من حسناته شیئا فیقول:

این حسناتی التی عملتها فی دار الدنیا؟. فیقال له: ذهبت باغتیابک للناس و هی لهم عوض اغتیابهم.(2)

ترجمه: رسول خدا فرمودند: مرد، در روز قیامت می آید و حال آنکه بتحقیق اعمال نیکو کرده است پس در نامۀ عملش از نیکوئی هایش

ص:188


1- (1) تفسیر نفحات الرحمن.
2- (2) ارشاد القلوب دیلمی ص 157 چاپ مرکز نشر کتاب.

چیزی را نمی بیند لذا می گوید: نیکوئیهای من و خوبی هائی که در دنیا کردم کجا است؟ به او گفته می شود: از بین رفت بسبب غیبت کردن تو مردم را و حسنات و خوبیهای تو از برای آنها است عوض غیبت کردن از آنان.

روایت دوم:

قال النبی (صلی اللّه علیه و آله): یؤتی باحد یوم القیامة فیوقف بین یدی الرب عز و جل و یدفع الیه کتابه فلا یری حسناته فیه فیقول: الهی لیس هذا کتابی لا اری فیه حسناتی فیقال له: ان ربک لا یضل و لا ینسی ذهب عملک باغتیاب الناس ثم یؤتی باخر و یدفع الیه کتابه فیری فیه طاعات کثیرة فیقول: الهی ما هذا کتابی فانی ما عملت هذه الطاعات؟ فیقال له: ان فلانا اغتابک فدفع حسناته الیک.(1)

ترجمه: پیغمبر صلی اللّه علیه و آله فرمودند: آورده می شود یک نفری در روز قیامت پس می ایستد در مقابل خدای متعال و نامۀ عملش به او داده می شود و در آن کارهای خوب خود را نمی بیند پس می گوید:

خدایا این نامه عمل من نیست به او گفته می شود: بدرستی که ذرّه ای از کارهای خوب ترا پروردگارت از بین نبرده و فراموش نمی فرماید، اعمال تو بسبب غیبت کردن مردم از بین رفت. پس دیگری را می آورند و نامۀ عملش را به او می دهند؛ در آن طاعت و عبادت بسیار می بیند پس می گوید: خدایا این نامۀ عمل من نیست زیرا که من این طاعتها را بجا نیاورده ام آنگاه به او گفته می شود: بدرستی که فلان کس غیبت تو را کرد لذا حسنات او به تو داده شد.

ص:189


1- (1) مکاسب شیخ انصاری ص 40 چاپ طاهر خوش نویس.

روایت سوم:

قال النبی (صلی اللّه علیه و آله): ان الغیبة اشد من الزنا و ان الرجل یزنی فیتوب و یتوب الله علیه و ان صاحب الغیبة لا یغفر له حتی یغفر له صاحبه.(1)

ترجمه: پیغمبر صلی اللّه علیه و آله فرمودند: بدرستی که گناه بدگوئی نمودن بزرگتر است از زنا کردن به علّت اینکه شخص زنا می کند و پشیمان شده توبه می نماید؛ خدا هم توبۀ او را قبول می فرماید. امّا غیبت کننده آمرزیده نمی شود تا اینکه شخصی که غیبت او شده صرف نظر نموده و از او راضی شود.

روایت چهارم:

قال النبی صلی الله علیه و آله: ایاکم و الغیبة فانها اشد من الزنا لان الرجل یزنی فیتوب و یتوب الله علیه و ان صاحب الغیبة لا یغفر له الا اذا غفرها صاحبها.(2)

ترجمه: رسول خدا صلی اللّه علیه و آله فرمودند: شما از بدگوئی کردن عقب سر مؤمنین اجتناب کنید؛ زیرا که گناه غیبت و بدگوئی نمودن بزرگتر است از گناه زنا کردن به علت اینکه مرد زنا می نماید پس بعد از پشیمان شدن توبه می کند، خدا هم توبۀ او را قبول می فرماید امّا بدرستی که غیبت کننده آمرزیده نمی شود مگر اینکه راضی شود از او، غیبت کرده شده.

روایت پنجم:

روی عن النبی صلی اللّه علیه و آله: انه خطب یوما فذکر الربا و عظم شانه فقال: ان الدرهم یصیبه الرجل من الربا اعظم

ص:190


1- (1) مکاسب شیخ انصاری ص 40.
2- (2) ارشاد القلوب ص 157.

من ستة و ثلاثین زنیة و ان اربی الربا عرض الرجل المسلم(1)

ترجمه: از پیغمبر صلی اللّه علیه و آله روایت شده که روزی خطبه ای ایراد فرموده پس ربا را یاد کردند و بزرگی گناه آن را تذکّر داده و فرمودند: بدرستی که یک درهم از ربا که عاید شخص می شود بزرگتر از سی و شش زنا است و بدرستی که بدتر از گناه ربا؛ این است که شخصی آبروی کسی را بریزد.

روایت ششم:

قال النبی صلی اللّه علیه و آله: من اغتاب مسلماً او مسلمة لم یقبل الله صلاته و لا صیامه اربعین صباحا الا ان یغفر له صاحبه.(2)

ترجمه: پیغمبر صلی اللّه علیه و آله فرمودند: اگر شخصی غیبت مرد یا زن مسلمان را بنماید خدا نماز و روزۀ او را تا چهل روز قبول نمی کند مگر اینکه غیبت شده غیبت کننده را ببخشد و حلال نماید.

روایت هفتم:

قال النبی صلی اللّه علیه و آله: من اغتاب مؤمنا بما فیه لم یجمع الله بینهما فی الجنة و من اغتاب مؤمنا بما لیس فیه انقطعت العصمة بینهما و کان المغتاب خالدا فی النار و بئس المصیر.(3)

ترجمه: حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله فرمودند: کسی که غیبت و بدگوئی مؤمنی را به چیزی که در او باشد بنماید خدای متعال میان این دو نفر را در بهشت جمع نمی کند و اگر کسی بدگوئی مؤمنی را به چیزی که در او نیست بکند عصمت در میان این دو نفر قطع می شود و غیبت کننده همیشه در آتش جهنم خواهد بود و جهنّم

ص:191


1- (1) مکاسب شیخ انصاری ص 40.
2- (2) مکاسب ص 40.
3- (3) مکاسب ص 40.

جایگاه بدی است.

روایت هشتم:

قال النبی صلی اللّه علیه و آله: کذب من زعم انه ولد حلال و هو یاکل لحوم الناس بالغیبة فاجتنب الغیبة فانها ادام کلاب النار.(1)

ترجمه: حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله فرمودند: دروغ می گوید کسی که گمان می کند حلال زاده است درحالی که گوشتهای مردم را به بدگوئی کردن از آنها می خورد. پس از بدگوئی کردن پشت سر مردم بپرهیزید بدرستی که غیبت و بدگوئی نمودن، خورشت سگهای جهنّم است.

روایت نهم:

قال النبی صلی الله علیه و آله: من مشی فی غیبة اخیه و کشف عورته کانت اول خطوة خطاها وضعها فی جهنم.(2)

ترجمه: رسول خدا صلی اللّه علیه و آله فرمودند: کسی که برای بدگوئی کردن از برادر مؤمنش و ظاهر کردن عورت و گناهانی که او مخفی انجام می دهد برود؛ اوّلین قدمی که برمی دارد در جهنم است یعنی: «از قدم اوّل شروع در مخالفت خدای تعالی می کند».

روایت دهم:

قال النبی صلی الله علیه و آله: ان الغیبة حرام علی کل مسلم و ان الغیبة لتاکل الحسنات کما تاکل النار الحطب.(3)

ترجمه: پیغمبر صلی اللّه علیه و آله فرمودند: بدرستی که بدگوئی

ص:192


1- (1) مکاسب ص 40.
2- (2) مکاسب ص 40.
3- (3) مکاسب ص 40.

کردن پشت سر مردم، بر هر مسلمانی حرام است و بتحقیق هرآینه بدگوئی کردن می خورد نیکوئیها را همچنان که می خورد آتش هیزم را مرحوم شیخ مرتضی انصاری «ره» در بحث غیبت کتاب مکاسب در معنی «خوردن نیکی ها» می فرماید که: «یا بروجه إحباط می باشد «یعنی خوبیهای او را از بین می برد». یا مضمحل شدن خوبی ها است در جنب عقاب و یا چون نیکوئیها بسوی غیبت شده نقل می شود.

از این جهت است که حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله فرمودند که: بدگوئی کردن حسنات و خوبی ها را می خورد و از بین می برد.

روایت یازدهم:

قال النبی صلی الله علیه: ادنی الکفر ان یسمع الرجل من اخیه کلمة فیحفظها علیه یریدان یفضحه بها اولئک لا خلاق لهم.(1)

ترجمه: حضرت محمد بن عبد الله صلی اللّه علیه و آله فرمودند:

مرتبه اوّل کفر آنست که شخصی حرفی را از برادر ایمانی خود بشنود پس آن را حفظ کند تا اینکه بضرر او استفاده کرده و آبروی او را بسبب آن حرف بریزد؛ برای این دسته از اشخاص بهره و نصیبی در آخرت نیست.

روایت دوازدهم:

قال الصادق علیه السّلام: حدثنی ابی عن ابیه عن آبائه عن علی علیه السّلام انه من قال فی مؤمن ما رأته عیناه او سمعته اذناه مما یشینه و یهدم مروته فهو من الذین قال الله تعالی ان الذین

ص:193


1- (1) مکاسب شیخ انصاری ص 40.

یحبون ان تشیع الفاحشة فی الذین آمنوا لهم عذاب الیم.(1)

ترجمه: حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: حدیث کرد مرا پدرم از پدرش از پدرانش تا امیر المؤمنین علیهم السلام بدرستی که کسی که بگوید دربارۀ مؤمنی چیزی را که دیده است دو چشم او و شنیده است دو گوش او از چیزهائی که پست و کوچک می کند او را و از بین می برد جوانمردی او را پس او از کسانی است که خدای تعالی درباره او فرموده است: بتحقیق کسانی که دوست دارند اینکه مشهور کنند و شیوع بدهند فواحش «بدیها» را دربارۀ کسانی که ایمان آورده اند. از برای آنها عذاب دردناک است.

روایت سیزدهم:

اوحی الله تعالی الی موسی: من مات تائبا عن الغیبة فهو آخر من یدخل الجنة و من مات مصرا علیها فهو اول من یدخل النار.(2)

ترجمه: خدای تعالی به حضرت موسی علیه السّلام وحی فرمود کسی که بمیرد درحالی که توبه کرده است از بدگوئی کردن پشت سر مؤمنین پس او آخر کسی است که داخل بهشت می شود و کسی که بمیرد درحالی که اصرار دارد بر بدگوئی کردن پس او اوّل کسی است که داخل آتش می شود.

روایت چهاردهم: من

اغتیب غفرت ذنوبه.(3)

ص:194


1- (1) مکاسب ص 40.
2- (2) کشف الریبة شهید ثانی ص 58.
3- (3) مفتاح الهدایة و مشکاة الولایة تألیف علی اکبر یزدی حائری.

ترجمه: کسی که غیبت کرده شود گناهانش آمرزیده می شود.

روایت پانزدهم:

قال علی علیه السّلام: لا تحاسد و و لا تباغضوا و لا یغتب بعضکم بعضا و کونوا عباد الله اخوانا.(1)

ترجمه: حضرت علی علیه السّلام فرمودند: به یکدیگر حسد نورزید و غضب ننمائید و بدگوئی و غیبت نکنید بعضی از شما بعض دیگر را و شما بندگان خدا با یکدیگر برادر باشید.

روایت شانزدهم:

روی ان الرجل یعطی کتابه فیری فیه حسنات لم یکن یعرفها فیقال هذه بما اغتابک الناس.(2)

ترجمه: روایت شده وقتی که نامۀ عمل شخصی به دستش داده می شود در آن اعمال خوبی می بیند که نمی شناسد و هرچه فکر می کند نمی فهمد چه وقتی آنها را انجام داده پس به او گفته می شود:

اینها را به سبب غیبت کردن مردم از تو؛ به تو داده اند.

روایت هفدهم:

قال رسول الله صلی اللّه علیه و آله: من اغتاب مسلما فی شهر رمضان لم یؤجر علی صیامه.(3)

ترجمه: رسول خدا صلی اللّه علیه و آله فرمودند: کسی که در ماه رمضان مسلمانی را غیبت کند؛ به روزۀ او اجر داده نمی شود.

روایت هیجدهم:

قال رسول الله صلی اللّه علیه و آله: ما عمر مجلس بالغیبة الا خرب من الدین فنزهوا اسماعکم من استماع الغیبة فان القائل

ص:195


1- (1) مفتاح الهدایة
2- (2) مفتاح الهدایة
3- (3) مفتاح الهدایة

والمستمع لها شریکان فی الاثم.(1)

ترجمه: رسول خدا صلی اللّه علیه و آله فرموده: مجلسی به غیبت و بدگوئی کردن آباد نمی شود مگر اینکه خراب می شود از دین، پس گوشهای خود را از شنیدن غیبت پاک کنید بدرستی که گوینده و شنوندۀ غیبت هردو در گناه شریک هستند.

روایت نوزدهم:

قال رسول الله صلی اللّه علیه و آله عذاب القبر من النمیمة و الغیبة و الکذب.(2)

ترجمه: حضرت امیر المؤمنین علی علیه السّلام فرمودند: بدرستی که عذاب قبر از سه چیز است نمّامی کردن و غیبت نمودن و دروغ گفتن.

روایت بیستم:

قال النبی صلی اللّه علیه و آله فی خبر معاذ: الحفظة تصعد بعمل العبد و له نور کشعاع الشمس حتی اذا بلغ السماء الدنیا و الحفظة تستکثر عمله و تزکیه فاذا انتهی الی الباب قال الملک بالباب، اضربوا بهذا العمل وجه صاحبه انا صاحب الغیبة امرنی ربی ان لا ادع عمل من یغتاب الناس یتجاوزنی الی ربی.(3)

ترجمه: حضرت رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله فرمودند در خبر معاذ: بدرستی که ملک مستحفظ در موقعی که عمل بنده را بالا می برد؛ از برای آن عمل، نوری است مثل نور خورشید؛ تا اینکه این

ص:196


1- (1) مفتاح الهدایة.
2- (2) مستدرک الوسائل 106/2
3- (3) کشف الریبة ص 53.

نور به آسمان بدنیا می رسد و آن ملک این عمل را بسیار می داند و علاوه آن عمل را خالص می پندارد، وقتی به دریکه باید عمل از آنجا بگذرد می رسد دربان می گوید: این عمل را به صورت صاحبش بزنید من صاحب غیبت هستم؛ پروردگارم مرا أمر کرده است به اینکه نگذارم عمل غیبت کننده به آسمان رفته و تجاوز نماید یعنی: عمل غیبت کننده از پیش من به طرف پروردگار بالا نرود.

روایت بیست و یکم: عن انس قال رسول الله صلی اللّه علیه و آله:

مررت لیلة اسری بی علی قوم یخمشون وجوههم باظافیرهم، فقلت: یا جبرئیل من هؤلاء قال، هؤلاء الّذین یغتابون الناس و یقعون فی اعراضهم.(1)

ترجمه: انس می گوید: رسول خدا صلی اللّه علیه و آله فرمودند.

شبی که مرا به معراج بردند عبور کرده و گذشتم به قومی که صورت خود را با ناخن می خراشیدند، من به جبرئیل گفتم: اینها چه کسانی هستند؟ گفت: اینها کسانی هستند که غیبت مردم را می کنند و در آبروی مردم واقع می شوند (یعنی آبروی مردم را می برند).

روایت بیست و دوّم:

قال البراء خطبنا رسول الله صلی اللّه علیه و آله:

حتی اسمع العواتق فی بیوتها فقال: یا معشر من آمن بلسانه و لم یؤمن بقلبه لا تغتابوا المسلمین و لا تتبعوا عوراتهم فان من تتبع عورة اخیه تتبع الله عورته و من تتبع الله عورته یفضحه فی جوف بیته.(2)

ص:197


1- (1) کشف الریبة ص 53.
2- (2) کشف الریبة ص 53.

ترجمه: براء گفت که: رسول خدا صلی اللّه علیه و آله برای ما خطبه ای خواندند تا اینکه شنیدند زنهای جوان پس پرده یا دخترانی که در خانه ها شوهر نکرده بودند پس فرمودند: ای جماعتی که بزبان ایمان آورده و بدل ایمان نیاورده اید، بدگوئی مسلمانان را نکنید، و جستجو و عیب جوئی از عیبهای مؤمنین ننمائید پس بتحقیق کسی که از برادر مسلمانش عیب جوئی کند، خدای عالم از عیبهای او پی جوئی می نماید و کسی که خدا از عیب او پی جوئی نماید او را مفتضح نموده و آبرویش را می ریزد؛ و لو داخل خانۀ خود پنهان شود.

روایت بیست و سوّم:

قال سلیمان بن جابر: اتیت رسول الله صلی اللّه علیه و آله فقلت: علمنی خیرا ینفعنی الله به قال لا تحقرن من المعروف شیئا و لو ان تصب من دلوک فی اناء المستسقی و ان تلقی اخاک ببشر حسن و اذا ادبر فلا تغتابه.(1)

ترجمه: أنس می گوید: که: سلیمان بن جابر می گفت نزد رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله رفته عرض کردم: یاد بده بمن چیزی را که خوب باشد تا منفعتی از جانب خدای متعال نصیب من شود فرمودند:

اوّل اینکه کارهای خوب را کوچک مشمار (زیرا که رضایت پروردگار در کارهای خوب پنهان است) ؛ اگرچه کار خوب، عبارت باشد از ریختن آبی در ظرف کسی که از تو تقاضای آب کند.

دوّم اینکه با صورت گشاده و باز با برادران ایمانی ملاقات کنی (نه با صورت درهم و گرفته) .

ص:198


1- (1) کشف الریبة ص 54.

سوّم اینکه اگر رفیقت از نزد تو رفت، بدگوئی و غیبت او را ننمائی.

روایت بیست و چهارم:

قال رسول الله صلی اللّه علیه و آله: من حسنت صلاته و کثرت عیاله و قل ماله و لم یغتب المسلمین کان معی فی الجنة کهاتین و ما اقبح بالرجل المسلم ان یغفل عن عیوب نفسه و یتجسس عیوب اخوانه و یظهرها بین الناس فما باله یبصر القذی فی عین اخیه و لا یبصر الجذع فی عین نفسه.(1)

ترجمه: رسول خدا صلی اللّه علیه و آله فرمودند: کسی که نماز او درست باشد (یعنی: با شرایط و دستوراتی که از طرف شارع مقدّس رسیده بعمل آورد و توجّه و حضور قلب او کامل باشد) و نان خور و عیالات او زیاد و ثروت و مال او کم باشد و از مسلمانها غیبت و بدگوئی نکند، می باشد با من در بهشت (و پهلوی من) مثل این دو انگشت که پهلوی هم هستند و چقدر برای مسلمان زشت و بد است که از عیب خود غفلت نموده و از عیبهای برادران دینی خود جستجو کند و بدیهای آنها را بین مردم ظاهر نماید چه می شود او را (یعنی چرا) خار را در چشم برادران ایمانی می بیند. امّا شاخه را در چشم خود نمی بیند، کنایه از این است که عیبهای کوچک دیگران را توجّه می کند امّا از عیبهای بزرگ خود غفلت دارد.

مؤلّف گوید: به قدری مردم از عیب خود غافل شده و دائما عیب مردم را متوجّه هستند که گاهی یک آدمی که دارای عیوب زیادی

ص:199


1- (1) جامع السعادات نراقی 305/2.

است از مردم بدگوئی می کند حتّی شخصی که نماز نمی خواند و ریش خود را می تراشید و انگشتر طلا (که برای مردان حرام است) در دست کرده بود به بنده می گفت که: این مردم دین ندارند و کسی فکر خدا نیست و تا این مردم در بی دینی غوطه ورند؛ کار آنها همین طور است.

در کتاب درر السنیة کلامی از ابراهیم ابن ادهم ذکر شده که ذیلا نقل می گردد:(1)

قال ابراهیم ابن ادهم: ینزل عندی اضیاف فظننت انهم بدلاء فقلت لهم: اوصونی بوصیة بالغة حتی اخاف الله تعالی مثل خوفکم.

قالوا: نوصی بستة اشیاء:

اولها: من کثر کلامه فلا یطمع فی رقة قلبه.

و ثانیها: من کثر نومه فلا یطمع فی قیام اللیل.

و ثالثها: من کثر اختلاطه مع الناس فلا یطمع حلاوة العبادة.

و رابعها: من اختار الظالمین فلا یطمع فی استقامة الدین.

و خامسها: من کانت الغیبة و الکذب عادته فلا یطمع فی ان یخرج من الدنیا مع الایمان.

و سادسها: من طلب رضی الناس فلا یطمع فی رضی الله.

فتاملت هذه المواعظ فوجدت فیها علم الاوّلین و الآخرین.

ترجمه: ابراهیم بن ادهم می گوید: یک روز برای من چند نفر

ص:200


1- (1) ظاهرا الدرر السنیة فی المواعظ العددیة تألیف اشرف الواعظین حاج میرزا سید حسن یزدی منظور باشد. مصحح.

میهمان آمد از منظرۀ آنها ظاهر و هویدا بود که آنان از اولیاء و مردان خدا هستند، پس من وقت را غنیمت شمرده و به آنها گفتم: که مرا سفارش و نصیحتی بفرمائید که من هم مثل شما از خدای متعال ترسان باشم. گفتند: ما شما را به چند چیز سفارش می کنیم:

اول: اینکه کسی که زیاد حرف می زند طمع در رقت و نرمی قلب خود نداشته باشد (یعنی: کلام و سخن گفتنت را کم کن).

دوم: کسی که زیاد می خوابد طمع نداشته باشد از اینکه شبها بیدار شده و عبادت کند «یعنی: خوابت را کم کن».

سوم: کسی که زیاد با مردم آمیزش دارد طمع نکند شیرینی عبادت را «یعنی: رفقای خود را کم کن».

چهارم: کسی که با مردم ظالم رابطه دارد طمع در استقامت دین خود نداشته باشد «یعنی: با ظالم رفاقت مکن».

پنجم: کسی که غیبت و بدگوئی کردن از مردم، و دروغ گفتن عادت او است طمع نکند از اینکه با ایمان از دنیا برود «یعنی:

غیبت مکن و دروغ مگو».

ششم: کسی که رضایت مردم را طالب است، رضایت خدا را طمع نکند «یعنی: رضایت خدا را همیشه مقدم بدار».

ابراهیم بن ادهم می گوید: در این مواعظی که میهمانها بمن نمودند فکر کردم پس در آنها علم اوّلین و آخرین را یافتم.

مؤلف گوید: اگر کسی باین شش چیز عمل کند ترس از خدا در او پیدا می شود پس دیگر دور گناه و پیرامون آن نمی گردد.

اول: کم حرف زدن دوم: کم خوابیدن سوّم: معاشرت نکردن با

ص:201

مردمان فاسق. چهارم: با اشخاص ظالم سروکار نداشتن. پنجم:

غیبت نکردن و دروغ نگفتن ششم: رضایت خدا را بر رضایت مردم مقدّم داشتن.

دلیل سوّم: اجماع علماء

دلیل سوّم بر حرام بودن غیبت، إجماع و اتّفاق علماء است و تا بحال احدی از علمای اسلام فتوی بر جواز غیبت نداده و نفرموده که بدگوئی کردن جایز است، مگر در چند مورد استثناء شده که در فصل چهارم این رساله ذکر می شود.

دلیل چهارم: حکم عقل

أمّا دلیل عقلی بر حرام بودن غیبت، آن است که:

اوّلا عقل می گوید: همان طوری که راضی نیستی کسی غیبت ترا بکند تو هم غیبت دیگری را مکن.

ثانیا عقل می گوید: کاری را که باعث نفاق و جدائی است نباید آن را مرتکب شد.

ثالثا عقل می گوید: چیزی را که منفعت نداشته و ضرر دارد بجا نیاور ما می بینیم که غیبت کردن چند ضرر دارد:

اوّل: خوار و کوچک کردن مردم در نظرها.

دوّم: رفتن محبّت از دلهای مؤمنین نسبت به یکدیگر.

سوّم: تولید نفاق و دودستگی.

پس عقل حکم می نماید که انسان باید از این گناه بی لذّت دوری کند تا به عذاب ابدی گرفتار نشود.

و اینک چند شعر که مناسب با مطالب این کتاب است درج می گردد.

ص:202

سیر یک روز طعنه زد به پیاز که تو مسکین چقدر بدبوئی

گفت از عیب خویش بی خبری زان ره از خلق عیب می جوئی

گفتن از زشت روئی دگران نشود باعث نکوروئی

تو گمان می کنی که شاخ گلی بصف سرو و لاله می رویی

یا که هم بوی مشک تاتاری یا ز ازهار باغ مینوئی

خویشتن بی سبب بزرگ مکن تو هم از ساکنان این کوئی

در خود آن به که نیک تر نگری اوّل آن به که عیب خود گوئی

ص:203

فصل سوّم: (معالجۀ مرض غیبت و بدگوئی کردن)

بدانکه از برای مرض غیبت دو نوع معالجه است یکی بر سبیل اجمال و دیگری تفصیل.

معالجۀ اجمالی:

امّا معالجۀ اجمالی غیبت آنست که دیدۀ بصیرت گشوده و ساعتی در آیات قرآنیه و احادیث اهل بیت صلوات اللّه علیهم اجمعین که در موضوع غیبت است فکر کنی و غضب خدای متعال و عذاب روز جزا را یادآور شوی و بعد از آن مفاسد دنیویه غیبت را به نظر آوری زیرا بعضی از اوقات، ممکن است اصل غیبت به گوش آن شخص برسد و باعث بغض و کینه و دشمنی شود و در مقام اهانت و غیبت تو برآید سپس فکر کنی که اگر کسی غیبت ترا نزد دیگری بکند چگونه آزرده و خشمناک می شوی و مقتضای انسانیت آن است که راضی نباشی در حقّ غیر به آنچه از برای خود نمی پسندی و بعد از این همیشه متوجّه زبان خود باشی و مراقب آن شوی که آن را به غیبت نگشائی و هر سخنی که خواهی بگوئی ابتداء در آن تأمّل و فکر کنی تا اگر غیبت دربردارد ترک آن کلام نمائی تا تدریجا به ترک غیبت عادت کنی.

معالجه تفصیلی:

امّا معالجۀ تفصیلی غیبت آن است که: باعث و سبب غیبت

ص:204

کردن خود را پیدا نموده و در قطع آن سعی نمائی.

سبب هائی که موجب غیبت نمودن می شود در ذیل بیان می گردد:

اوّل: غضب است چه هرگاه از شخصی آزرده گشته و بر او خشم گرفتی و او حاضر نبود، در این وقت به مقتضای طبع، زبان به مذمّت او می گشائی تا بدین وسیله غیظ و غضب خود را خاموش کنی.

دوّم: عداوت و کینه است که با کسی دشمنی داشته باشی و از راه عداوت بدی او را ذکر کنی.

سوّم: حسد است چنانکه مردم کسی را تعظیم و تکریم و یا او را تعریف کنند و تو از راه حسد متحمّل آن نگشته و باین سبب از او مذمّت نموده و عیوب او را ظاهرسازی.

چهارم: محض مزاح و گذرانیدن وقت و خنده و لهو و لعب، مشغول نقل احوال و اقوال و افعال مردم شده بدون اینکه قصد اهانت و خوار کردن او را داشته باشی.

پنجم: قصد سخریه و استهزاء و اهانت کردن داشته باشی.

ششم: فخر و مباهات است یعنی اراده کنی بوسیلۀ پست کردن غیر، فضل و کمال خود را ظاهرسازی چنانکه می گوئی فلان کس چیزی نمی داند؛ یا رشدی ندارد، تا به خیال حاضرین اندازی که تو از او بهتر و بالاتری.

غیبت هایی که از جهت این شش صفت مذکور ناشی می شود راه معالجه اش به از بین بردن آن صفت ها است که خود آنها هریک

ص:205

مورد مذمّت است.

هفتم: اینکه امر قبیحی از کسی صادر شده باشد و تو خواهی از خود دفع کنی می گوئی من نکرده ام و فلان کس کرده و علاج آن این است که بدانی به غیبت آن شخص داخل غضب الهی می شوی پس اگر قول ترا قبول می کنند این عمل را از خود نفی کن چه کار به نسبت دادن به دیگری داری و اگر قول ترا قبول نمی کنند نسبت دادن به آن دیگری را هم نیز از تو نخواهند پذیرفت.

هشتم: آنکه ترا بامر قبیحی نسبت دهند و خواهی آن قبیح را از خود برطرف کنی از این جهت می گوئی: فلان شخص هم این امر را نیز مرتکب شده چنانکه اگر چیز حرامی خورده یا مال حرامی گرفته باشی می گوئی فلان کس هم نیز حرام خورده یا مال حرام را گرفته و او از من داناتر است چنانکه متعارف است که می گویند اگر من ربا گرفتم فلان شخص هم نیز گرفت و اگر من شراب خوردم فلان شخص هم نیز خورد و شکّی نیست که این عذر بدتر از گناه است چه علاوه بر اینکه فایده ای از برای رفع قبح گناه اوّل ندارد؛ مرتکب گناه دیگری که غیبت باشد شده و حمق و جهل خود را بر مردم ظاهر نمودۀ زیرا که هرگاه کسی داخل آتش شود و تو بتوانی که داخل نشوی البتّه با او موافقت نخواهی کرد و اگر موافقت کنی در کمال حماقت و سفاهت خواهی بود.

نهم: از اسباب غیبت موافقت و همزبانی با رفیقان است یعنی:

چون هم صحبتان خود را مشغول غیبت بینی می ترسی که اگر جلوگیری کنی از تو دل آزرده شوند لذا با آنها موافقت کرده و رضایت

ص:206

آنها را بر رضایت خدا مقدّم می داری و از غضب پروردگار عالم غافلی. اینها همه نیست مگر از نداشتن معرفت به خدا بطور کامل، و لذا رضایت چند نفر از اراذل را بر خوشنودی حق تعالی مقدّم می داری

دهم: آنکه چنان گمان کنی که شخصی در نزد دیگری زبان به مذمّت تو خواهد گشود یا شهادتی که از برای تو ضرر دارد خواهد داد بنابراین صلاح خود را در آن بینی که پیش دستی کرده و او را در نزد دیگران معیوب و یا دشمن خود وانمائی که بعد از این سخنان او در حقّ تو بی اثر بوده و کلام او از درجۀ اعتبار ساقط باشد اگر چنین کنی خود را در نزد پروردگار جبّار ضایع و بی اعتبار خواهی کرد زیرا به مجرد خیال یا گمان؛ بدگوئی کسی را کرده ای و خود را بعذاب یقینی مبتلا نموده ای پناه باید برد به خدا از بدیهای نفس.

یازدهم: ترحّم کردن بر کسی، گاهی می شود که شخصی چون دیگری را مبتلی به نقص یا عیبی بیند دلش بر او محزون شده و اظهار تألّم و حزن نماید و در آن اظهار صادق باشد چنان که شخصی در نزد بعضی پست و بی اعتبار شده باشد و تو باین جهت محزون شده ای آن عیب را در نزد دیگران اظهار نمائی.

دوازدهم: اینکه معصیتی را از کسی مطّلع شوی و از برای خدا بر او غضبناک گردی و به محض رضای خدای تعالی اظهار غضب خودنمائی و نام آن شخص و معصیت او را به دیگران بگوئی.

بسیاری از مردم از مفسدۀ این دو قسم غافلند و گمان می کنند که ترحّم و غضب اگر برای خدا باشد ذکر نام مردم ضرر ندارد و این

ص:207

خطا و غلط است زیرا همچنان که رحم و غضب اگر برای خدا باشد خوب است غیبتشان نیز حرام و بد است و مجرد ترحّم و غضب باعث رفع حرمت نمی گردد و بسا باشد که غضب و ترحّم برای خدا نیست این شخص آنها را به حساب دین گذارده و خیال می کند برای خدا است.

اگر اختیار زبان را در دست بگیریم؛ از این خطرات به امید خدای متعال محفوظ خواهیم بود و إلاّ این زبان ما را جهنّمی می کند که

زبان سرخ سرسبز می دهد بر باد.

ص:208

فصل چهارم: اشخاصی که غیبت آنان حرام نیست

باید دانست که در چند مورد غیبت و بدگوئی کردن حرام نبوده و جایز است، بلکه در بعضی از موارد «مثلا در مورد شهادت بحقّ نزد حاکم شرع» نیز واجب می شود.

مؤلّف گوید: در مواردی هم که جایز می باشد؛ بهتر این است که انسان خود را آلوده ننماید زیرا ممکن است عادت نموده، در مواردی هم که جایز نیست این گناه را مرتکب شود مگر اینکه واجب باشد مانند شهادت.

مواردی که غیبت کردن حرام نیست:

اوّل: اگر به شخصی ظلمی شده باشد؛ جایز است مظلوم «به کسی که می تواند حقّ او را از ظالم به او برگرداند و یا او را کمک نماید» شکایت نماید. بشرط اینکه مظلوم زبان خود را آزاد نگذارده و عیبهای دیگر ظالم را نگوید بلکه فقط به ظلمی که به خودش شده اکتفاء نماید. مثلا: اگر شخصی دیگری را کتک بزند، مضروب می تواند این ظلم ضارب را به کسی که جلوی او را بگیرد، شکایت نموده و بگوید که «فلانی مرا این طور مضروب نمود» و یا مثلا «تمام بدن مرا مجروح کرد» ولی چون غالبا مضروب در این حالت عصبانی است لذا عیبهای دیگر ظالم را هم می گوید، آنهم نه فقط به کسی که می تواند به فریاد او برسد بلکه به همه کس و نزد هر جمعیت، پناه

ص:209

می بریم به خداوند متعال، از شرّ شیطان رانده شده و نفس امّاره، که چرا ما تا این اندازه از احکام اسلام دور باشیم که به مجرد عصبانیت، گناهان بزرگی از ما سربزند.

دوّم: اگر از شخصی «در امر جایزی» راجع بدیگری مشورت شود آن شخص باید هر عیبی که راجع به آن موضوع سؤال کننده می داند بگوید. مثلا اگر کسی بپرسد: «دخترم را بفلان جوان بدهم؛ و یا اینکه با فلانی شرکت نمایم و یا معامله و رفاقت و مذاکرات علمی با فلانی بنمایم؟ جایز است آن شخص عیوبی را که مدخلیت در آن موضوع دارد بگوید؛ به شرطی که احتیاج بذکر آن عیب باشد امّا اگر احتیاج نباشد و به همین قدر گفتن که من این کار را برای تو صلاح نمی دانم و مانند آن اکتفا شود باید بهمین اندازه اکتفا کرده و تصریح به عیب آن شخص ننمود.

سوّم: راهنمائی و نصیحت مؤمنی که با فاسقی هم نشینی نماید و از احوال او مطّلع نباشد و ظنّ این رود که أعمال بد او به رفاقت در این مؤمن سرایت کند، در این صورت جایز است؛ عیوبی که در این مطلب، مدخلیتی دارد اظهار نماید.

چهارم: اظهار کردن عیب های مخفی مریض نزد طبیب برای معالجه.

پنجم: گفتن عیب شاهد یا راوی حدیث (بجهت اینکه شهادت و یا حدیث او قبول نشود) بدو شرط جایز می باشد.

1 - به قدری که جرح او شده و شهادت و حدیث او ردّ گردد کفایت شود.

ص:210

2 - عیب را بشخصی بگوید که می خواهد به شهادت و یا به حدیث او عمل نماید.

ششم نفی کمال: اگر شخصی خود را معروف نمود به اینکه مثلا من عالم هستم به کسی که حال او را سؤال می نماید به چهار شرط جایز است بگویم فلانی عالم نیست:

1 - در صورتی که حکم مخالفی از آن شخص صادر شده باشد.

2 - در صورتی که علم داشته باشیم به اینکه آن شخص عالم نیست.

3 - مردم در کارها به او مراجعه بنمایند.

4 - گوینده قصد کوچک نمودن او را نداشته باشد.

هفتم: اگر شخصی به لقبی مشهور باشد که دلالت بر عیبی از او نماید مثلا: «لنگ» و یا «کچل» و یا «کوتاه» و هکذا شناساندن او بآن لقب جایز است؛ بشرطی که شناساندن او بطرز و نوع دیگر ممکن نباشد و از شنیدن آن حرف بدش نیاید. امّا هرگاه خوشش نیاید و یا بطرز دیگری بدون ذکر آن لقب ممکن باشد این شخص را معرّفی نموده و شناسانید گفتن آن لقب جایز نیست.

هشتم: اگر کسی عیبش علنی و ظاهر باشد مثلا: در أنظار مردم شراب می خورد و یا مست در خیابان ها عبور می نماید و یا ریش خود را می تراشد غیبت این شخص نسبت بهمین معصیت جایز است.

نهم: شهادت دادن در جایی که باید شهادت داد نزد حاکم شرع چه در حقوق مردم، و چه در حقوق خدای متعال؛ در این مورد هم و لو طرف خوشش نمی آید که بر ضررش شهادت داده شده و عیبش گفته

ص:211

شود امّا چون مصلحت نوعی دارد لذا شارع مقدّس به دادن شهادت أمر فرموده و کتمان آن را نهی نموده است.

دهم: بیان کردن حالات کسانی که اهل بدعت و گمراهیند.

یازدهم: غیبت کفّار و کسانی که مخالف مذهب اثنی عشریه اند که اقوی جواز غیبت آنها است.

دوازدهم: کسی که خود را منسوب به دیگری معرّفی نماید؛ در صورتی که منسوب نباشد، ردّ کردن نسبت حرام نیست مثلا اگر کسی ادّعا نماید که من پسر فلان عالم یا سید هستم و من می دانم که دروغ می گوید؛ جایز است بگویم این شخص با فلانی منسوب نمی باشد.

سیزدهم: غیبت کسی را که هیچ کس او را نشناسد حرام نمی باشد مثلا اگر بگوئی: شخصی را دیدم با اینکه پسر عالم یا مرد متدینی است قمار می کرد یا مثلا گفته شود: امروز گرفتار شخص فاسق و یا احمقی شدم.

امّا اگر عیب شخصی را طوری بگوئی که بواسطۀ نشانه هائی او را بشناسند جایز نبوده و حرام می باشد.

در پایان این بحث به حدیث جالبی توجه کنید معصوم علیه السلام فرموده:

افضل الأعمال ثلاثة: انصافک من نفسک، و مواساة الأخ فی اللّه و ذکر اللّه فی کلّ حال.

گفت پیغمبر باصحاب عزیز بهترین اعمال می باشد سه چیز

اولا از نفس خود مقیاس تام گیر بهر مؤمنین از خاص و عام

ص:212

هرچه بر خود می پسندی ای شفیق می پسند آن را تو از بهر رفیق

در حدود شرع و امضاء رسول تا کند ایزد عباداتت قبول

ثانیاً می باش یار مؤمنان آنچه بتوانی تو در دار جهان

با مواسات و مؤاخات تمام با مسلمانان عمل بنما مدام

ثالثاً با یاد حیّ ذو الجلال هر زمان بردار از قلبت ملال

(مجرم) بیچاره را هم یاد کن روح محتاجش به حمدی شادکن

ص:213

فصل پنجم: توبه از غیبت

توبه از غیبت و سایر گناهان، تحت چند عنوان، بیان می شود:

توبه: توبه مفتاح تمام خیرات، و أصل همۀ نیکیها می باشد و آلودگان گناهان را غیر از توبه پاک کننده ای نیست. و هرکه از گناه توبه ننماید از زمرۀ ستمکاران است که قرآن فرموده: مَنْ لَمْ یَتُبْ فَأُولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ 1 و توبه و انابت از جمله فرایض مقرّره است به اجماع علماء، و آیات قرآنی و شواهد عقلیه بر وجوب توبه و فوریت آن بسیار است، و تائب محبوب خداست که قرآن فرموده: «إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ التَّوّابِینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ»2 و در حدیث آمده: التائب من الذنب کمن لا ذنب له،(1) و در اخبار رسول أکرم است که: التّائب حبیب اللّه(2) توبه کننده دوست خداست.

در کافی روایت شده که امام پنجم علیه السّلام فرمودند: خداوند متعال به توبۀ بندۀ خود بیش از آن خشنودتر است که مردی زاد و توشۀ خود را در شب تاریک گم کرده و پس از جستجو آن را پیدا نماید.(3)

ص:214


1- (3) جامع السعادات 65/3.
2- (4) جامع السعادات 65/3.
3- (5) کافی شیخ کلینی 435/2.

معنی توبه و آداب آن:

توبه برگشت از معصیت خدا به طاعت او است و آداب آن آن است که:

اولا: از کردۀ خود پشیمان شود.

ثانیا: ترک معصیت در حال نماید.

ثالثا: تصمیم بر عدم برگشت به گناه در آینده داشته باشد.

اسباب عمدۀ وصول به توبه:

دست کشیدن از رفقای نااهل است.

(کسانی که شخص را از خدا بازمی دارند) و معاشرت با مردمان صالح و خوب است تا اینکه مطلوب خود را که: فرار از گناه و روآوردن به طاعت و بندگی است تقویت نماید.

حاصل شدن توبه

اوّل: به «انتباه» است و آن حالیست که: او را از خواب غفلت بیدار نموده و به گمراهی خود، بینا گرداند.

دوّم: به «زجر» است و آن حالی است که: او را بر طلب راه راست برانگیزد پس بنده ای که رقّت قلب داشته باشد در او مؤثر می افتد و در بندۀ که به علت زیادی گناهان قساوت قلب پیدا شده مفید نمی افتد.

سوّم: به «هدایت» است و آن حالی است که: بر وجدان و یافتن راه راست دلالت کند.

مقارن و معاون توبه:

1 - اعمالش را با نظر استحسان نگاه نکرده بلکه آنها را معیوب به بیند.

2 - ظاهر و باطن خود را از قصد مخالفت و میل بآن حفظ نماید زیرا که هرگاه کسی از معصیتی توبه نماید امّا موقعی که متذکّر

ص:215

می شود لذّت ببرد، در حقیقت توبه نکرده است. و مرتکب شدن معصیت، گناه ظاهر بوده و لذّت بردن از ذکر آن بعد از ترک آن، گناه باطن است. و اگر بکلّی لذّت گناه از دلش نرود در دلش إنکار نماید و از خدا بدعا و تضرّع بخواهد که از خاطر او محو ساخته و او را بطاعات و أذکار مشغول سازد.

3 - حساب اعمال خود را داشته باشد که مرضیّ خدا بوده و از روی شهوت و هوی و ریا نباشد و بعد از عمل ملاحظه نماید اگر مرضیّ خداست شکر نماید و اگر معصیت باشد استغفار کند و در حدیث آمده که خداوند می فرماید: من بهترین شرکایم و هرکس در عمل، مرا با غیر شریک سازد من آن عمل را بشریک خود وامی گذارم.(1)

4 - خدا را بر أعمال خود ناظر و مطّلع به بیند تا از او شرم نموده و از ارتکاب به گناه احتراز نماید.

ارکان توبه:

بدون این پنج که در ذیل ذکر می شود توبه محال است:

1 - فرایضش را چه أمر و چه نهی در اوقات معینه اش انجام دهد و از جملۀ فرائض مهمّۀ تائب آن است که اگر به آنچه بر او واجب است جاهل باشد بتعلّم آن بپردازد.

2 - قضای أعمال گذشته خود را انجام دهد مگر آنچه را که قضا ندارد که مجرد پشیمانی و عزم بر فعل آن در آینده کافی است.

ص:216


1- (1) جامع السعادات 377/2.

3 - طلب حلال به تصفیه غذا و آشامیدنی و لباس نماید؛ که در باطن اثر کلی دارد و شریعت بر التزام آن إلزام فرموده.

4 - أداء نمودن حقّ مردم و راضی کردن آنها است که از أهمّ مهمّات است زیرا که جبران حقّ خدا پشیمانی و عدم عود است أمّا حق مردم بدون رضایت صاحبش جبران نمی شود و اگر عین مال موجود است بصاحبش و اگر فوت نموده به ورثه اش پس دهد و اگر عین مال تلف شده قیمتش را بدهد و اگر حقّ مردم چیز دیگری است برائت ذمّه حاصل نماید.

5 - مجاهده با نفس نماید که از آنچه توبه کرده متلذّذ نگردد و بر اداء أمرشده ها و ترک منهیات صابر و راضی باشد.

***

در اینجا فتوای مرحوم آیت اللّه العظمی آقای بروجردی رضوان اللّه علیه در موضوع غیبت از رساله «توضیح المسائل» برای اطّلاع خوانندگان محترم عیناً نقل می گردد:

«اگر انسان غیبت مسلمانی را کند، احتیاط واجب آن است که اگر مفسده ای پیدا نشود، از آن مسلمان خواهش کند که او را حلال نماید. و چنانچه ممکن نباشد، باید برای او از خدا طلب آمرزش کند و اگر بواسطۀ غیبتی که کرده توهینی از آن مسلمان شده، در صورتی که ممکن است، باید آن توهین را برطرف نماید».(1)

ص:217


1- (1) توضیح المسائل مسئله 2825 و امام خمینی دام ظله حاشیه ندارند یعنی فتوای ایشان با فتوای آیة الله بروجردی در این مسئله مطابق است.

در این مسئله مقلّد هرکدام از مراجع تقلید هستید به حاشیه توضیح المسائل مراجعه فرمائید.

مؤلّف گوید: چند مطلب به طرز سؤال و جواب ذیلا نقل می گردد:

سؤال: اگر کسی غیبت نموده و بگوید «غیبت هم می شود» یا «غیبتش نباشد» ولی مثلا بگوید فلانی آدم بخیل و یا متکبّری است آیا گفتن این ألفاظ حرمت را رفع می نماید و جایز است یا خیر؟

جواب: گفتن این ألفاظ رفع حرمت نکرده و جایز نیست.

سؤال: اگر کسی پشت سر مردۀ شیعۀ اثنی عشری بدگوئی نموده و بگوید: خاک برای او خبر نبرد؛ فلانی بسیار حریص یا دنیادوست بود؛ آیا جایز است بدگوئی مرده یا نه؟.

جواب: پشت سر مردۀ شیعۀ اثنی عشری غیبت جایز نیست مثل زنده «خاک خبر را ببرد یا نبرد» در هردو صورت غیبت فعل حرام است.

سؤال: اگر کسی بگوید مثلا: اصفهانیها یا قمّیها آدمهای بدی هستند و یا «کسبۀ کربلا یا مشهد مردم را اذیت می کنند» آیا جایز است یا نه؟

جواب: جایز نیست؛ چون کلّی گفته شده زیرا در هر جائی اشخاص خوب و بد هستند مسلّما مردم خوب آن شهر از این حرف راضی نیستند پس مؤمنین باید مراعات کنند که این گونه حرفها را نگویند و اگر گاهی خواستند إظهار دلتنگی از اهالی شهری یا دسته ای بنمایند بگویند مثلا: بعضی از مردم فلان شهر اشخاص

ص:218

خوبی نیستند؛ البتّه ما اشخاص خوب این شهر را ندیدیم یا به چند نفر آنها برخورد کردیم؛ آنها مردمی باوفا و مهمان دوست نبودند.

بلکه اگر کسی هم بطور کلّی گفت که مردم فلان شهر بد هستند شما کلمۀ «بعض» را به او تلقین کنید که در غیبت با آن شخص شریک نشوید.

خدایا؟ ما را متوجّه عیوب خود گردان تا وقت اینکه بدیهای دیگران را گفتگو نمائیم نداشته باشیم.

مخفی نماند: اینکه گناه غیبت از گناه زنا بالاتر است؛ علّتش زیادی ضرر غیبت نسبت به زنا است. زیرا ضرر زنا متوجّه خود شخص بوده امّا غیبت ضررش نوعی است؛ برای اینکه در اثر غیبت، مردم در نزد یکدیگر خوار و بی اعتبار گشته و روابط آنها نسبت به یکدیگر قطع می گردد و این برخلاف مقصود اصلی دین حنیف اسلام است؛ زیرا اسلام، دین اجتماعی بوده و می خواهد همه باهم برادر و به یکدیگر مهربان باشند و از دست و زبان آنان به کسی ضرری نرسد.

قابل توجّه:

باید توجّه داشت به اینکه حساب اشخاصی که مدّعی دینداری هستند و هر فسقی را مرتکب گشته و از هتک عرض برادر مؤمنشان به غیبت و سایر گناهان باکی ندارند؛ با حساب دین جداست و این در اثر محیط نامساعد و عدم تعلیم و تربیت صحیح است که بعضی اکتفاء به تظاهر به دین داری نموده و از هیچ گونه معصیتی روگردان نیستند و گاهی از عدم آشنائیشان به مبادی و احکام دین حنیف اسلام است که باعث شده اشخاصی ضعیف الایمان و ترسو و متکبّر و بداخلاق بار آمده اند لذا باید بوسیلۀ تشکیل و

ص:219

گسترش مجامع و مدارس اسلامی مردمی معتقد تربیت نمود و آنها را بسوی حقیقت دین و دینداری راهنمائی کرد تا اینکه جامعۀ ما از این فساد اخلاق خلاصی یافته و اصلاح گردد.

ص:220

خاتمه: گناهان مربوط به زبان

بدانکه گناهانی که مربوط بزبان می باشد بسیار است.

یکی از آنها مسئله غیبت و بدگویی پشت سر مؤمنین می باشد که گناهی است بی لذّت و کمتر کسی است که مبتلا به این معصیت نباشد البتّه باید مبتلایان هم خود را معالجه کنند و قدری فکر در عیوب خود نموده و آن قدر فکر در عیوب مردم نکنند. باید متوجّه بود کسی که غیبت دیگری را نزد شما می نماید همان طور نیز ممکن است غیبت شما را نزد دیگری بنماید لذا باید از اشخاصی که غیبت می کنند دوری گزید. به خدای متعال باید پناه برد از شرّ شیطان و نفس امّاره که تا چه مقدار برای انسان خطراتی هست.

دیگر از گناهان زبان دروغ گفتن است که کلید هر شرّی است و بعضی بقسمی مبتلا شده اند که می گویند اگر امروزه دروغ نگوئیم امورات ما نمی گذرد اینها همه از نداشتن ایمان است و إلاّ مؤمن هیچ وقت حاضر نمی شود برای اینکه کارش پیشرفت نماید دروغ بگوید.

دیگر از گناهان زبان کلمات کفرآور است مثل اینکه کسی بمقدّسات دین جسارت کند یا منکر خدا و پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و معاد گردد و یا منکر یکی از ضروریات دین شود با التفات به اینکه آن از ضروریات دین مقدّس اسلام است.

مؤلّف گوید: غیبت نکنید، دروغ نگوئید، تهمت و افتراء به اشخاص نزنید، شهادت به ناحق ندهید، سخنان و الفاظی که سبب

ص:221

کفر و ارتداد می شود أداء نکنید، حرف لغو و بیهوده نزنید، حرفهائی که دلها را آزرده می کند نگوئید و فحش ندهید.

بلکه با زبان خود که یکی از نعمت های بزرگ خداوند قادر متعال است ذکر خدا بگویید و حرفهای خداپسند بزنید و با کلمات گرم خود دل مسلمانان را شاد فرمائید تا شکر زبان را أداء نموده باشید. قرآن می فرماید:

لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ.1

از برای تیمّن و تبرّک رساله را به شرح یک خطبه از خطب نهج البلاغۀ مولای متّقیان حضرت أمیر المؤمنین علیه السّلام که در موضوع غیبت است ختم می نمایم.(1)

آن حضرت فرموده:

سزاوار است کسانی را که از معاصی دوری گزیده اند و خداوند نعمت پرهیز از گناهان را به آنها بخشیده به گناهکاران و کسانی که زیر بار فرمان خدا و رسول نمی روند مهربانی کنند (از ایشان غیبت نکرده و به آنها بهتان نزنند بلکه آنان را هدایت و براه راست إرشاد نمایند و عیبهای مردم را به خودشان، آنهم بعنوان أمر به معروف و نهی از منکر بگویند) و شایسته و سزاوار است که شکر و سپاسگزاری بر آنها مسلّط باشد و مانع گردد از اینکه از گناهکاران غیبت کنند.

پس چگونه است حال غیبت کننده ای که از برادر مؤمن هم

ص:222


1- (2) نهج البلاغة خطبه 140 چاپ صبحی صالح.

کیش خود غیبت کرده او را به گناهی که مرتکب شده سرزنش نماید آیا به یاد نمی آورد جایی را که گناهانش را خداوند پوشانیده و آن بزرگتر از گناهی است که برادر خود را بآن غیبت کرده و چگونه او را به گناهی سرزنش می نماید که خود مانند آن را مرتکب بوده پس اگر عین آن گناه را هم مرتکب نگشته طرز دیگری نافرمانی خدا نموده که بزرگتر از گناه برادرش می باشد و سوگند به خدا اگر گناه بزرگی مرتکب نشده باشد و با گناه کوچکی نافرمانی نموده باشد هرآینه جرأت و دلیری او بر عیب جوئی و بدگوئی مردم از گناه بزرگی که مرتکب نشده بزرگتر است.

ای بندۀ خدا در عیب جوئی و بدگوئی از هیچ کس بر اثر گناه او عجله و شتاب مکن که شاید او آمرزیده شده باشد، و بر نفس خود از گناه کوچک ایمن و آسوده مباش که شاید بر اثر آن معذّب و گرفتار باشی، و هرکه از شما عیب و بدی غیر خود را می داند از گفتن آن بدیگری باید خودداری نماید بجهت آنکه بعیب خود آشنا و دانا است و باید شکر از اجتناب گناهی که دیگری بآن مبتلا است او را مشغول سازد و سپاسگزاری از این نعمت به او مجال ندهد که عیب دیگری را بگوید.

تالیف کتاب احکام الغیبه در «مذمّت بدگوئی کردن پشت سر مؤمنین» در شب بیست و ششم ربیع الثانی سال یک هزار و سیصد و هفتاد و چهار هجری قمری باتمام رسید. و السّلام علی من اتبع الهدی و انا العبد العاصی احمد بن باقر المجتهدی التهرانی

ص:223

ای که هستی پیرو هشت و چهار حرمت مؤمن همی نیکو بدار

باش یار مؤمنان در هر زمان تا تو را یاری کند پروردگار

غیبت مؤمن بود دور از صواب بهر مغتاب است انواع عذاب

کرده ثابت حرمت این معصیت عقل و اجماع و روایات و کتاب

غیبت، انسان را کند بی آبرو نزد مردم، غیبت کس را مگو

راه شیطان است گفتن عیب خلق جز ره رحمان ره دیگر مپو

ص:224

فهرست مطالب

رساله ارث 5

طبقه وارث ها 7

حکم اولاد و نوه و نتیجه: 8

مسائل ارث (طبقه اول) 10

مسائل ارث (طبقه دوم) 25

بیان چند مسئله دیگر 60

ارث در قرآن 64

رساله محرم و نامحرم 69

رساله گناهان کبیره 89

فصل اول آیات قرآن و ترجمۀ آن راجع به گناهان کبیره 93

فصل دوم در بیان تعداد گناهان کبیره در روایات و بیانات فقهاء 98

فصل سوم در بیان اینکه راه شناختن کبیره بودن گناه به چه نحو است 130

فصل چهارم در بیان نقل اقوال علماء راجع به گناهان کبیره. 133

فصل پنجم 136

خاتمه در معنای عدالت 139

ملحقات کبائر المعاصی 147

رساله احکام الغیبة 171

فصل اول در بیان حقیقت و معنای غیبت 174

فصل دوم دلائل حرام بودن غیبت 181

فصل سوّم(معالجۀ مرض غیبت و بدگوئی کردن) 210

فصل چهارم اشخاصی که غیبت آنان حرام نیست. 216

فصل پنجم توبه از غیبت 221

قابل توجّه: 228

خاتمه: گناهان مربوط به زبان 229

ص:225

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109