شبهه شناسی قیام امام حسین علیه السلام

مشخصات کتاب

سرشناسه:بامری، جواد، 1360 -

عنوان و نام پدیدآور:شبهه شناسی قیام امام حسین علیه السلام [کتاب]: «پاسخ به شبهات وهابیت درباره ی قیام امام حسین علیه السلام»/مولف جواد بامری ؛ [به سفارش] مجمع جهانی شیعه شناسی ؛ ویراستار علیرضا ابراهیمی.

مشخصات نشر:قم: آشیانه مهر، 1392.

مشخصات ظاهری:200 ص.

فروست:مجمع جهانی شیعه شناسی؛ 159.

شابک:58000 ریال 978-600-6164-42-7 :

وضعیت فهرست نویسی:فاپا

یادداشت:کتابنامه: ص. [193] - 200 ؛ همچنین به صورت زیرنویس.

موضوع:واقعه کربلا، 61ق.

موضوع:واقعه کربلا، 61ق -- دیدگاه وهابیه

شناسه افزوده:ابراهیمی، علیرضا، 1344 -، ویراستار

شناسه افزوده:مجمع جهانی شیعه شناسی

رده بندی کنگره:BP41/5/ب165ش2 1392

رده بندی دیویی:297/9534

شماره کتابشناسی ملی:2990038

ص: 1

اشاره

شبهه شناسی قیام امام حسین (علیه السلام)

«پاسخ به شبهات وهابیت درباره ی قیام امام حسین (علیه السلام) »

مجمع جهانی شیعه شناسی

--------------------------------------------------------------

مؤلف: جواد بامری

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

فهرست مطالب

ص: 7

ص: 8

ص: 9

ص: 10

ص: 11

ص: 12

مقدمه استاد انصاری بویراحمدی

وهابیت فرقه ای است نوظهور و دارای عقاید و مواضع فکری غیر اصیل و انحرافی که احکام اسلام را به غیر از سرچشمه زلال معارف قرآن و عترت دریافت کرده است. آنان با اینکه بهره ای از اسلام ناب ندارند و فرهنگ الاهی این دین بزرگ را درک ننموده اند، خود را بر مسلمین تحمیل نموده و داعیه دار اسلام گردیده اند. آنان با عقاید تکفیری خویش مرتکب وحشیانه ترین تجاوزات و هجوم ها نسبت به مسلمین شده اند. با بی اعتنایی به اعتقادات دیگر فرقه های اسلامی و اهانت به مقدسات آنان، شیرازة وحدت امت اسلامی را متلاشی و ارتباط و همبستگی اسلامی را به خطر انداخته اند. آنان در مسائل اختلافی زبان منطقی و اخلاص نیت نداشته اند و بی توجه به ادله و برهان های طرف مقابل، اصول و بن مایه های اعتقادی دیگر مذاهب اسلامی را مورد تحقیر و تمسخر قرار می دهند. با ایجاد شبهات و نسبت های ناروا به حیثیت و عظمت اسلام و مسلمین لطمه می زنند. یکی از مسائل بسیار مهم و افتخارآفرینی که همة جهان اسلام و حتی پیروان دیگر ادیان نسبت به آن احترام نموده و آن را سمبل آزادگی، عدالت خواهی و مبارزه با ظلم و ستم می دانند، قیام و حماسة نورانی امام حسین (علیه السلام) در کربلاست. حماسه ای که باعث نجات و احیای مجدد اسلام و رسوایی اسلام نمایان گردید. قیامی که انواع جنایت ها و مصیبت ها بر امام حسین (علیه السلام) و یاران و اهل بیت با وفای او تحمیل گردید و قلوب مسلمین را برای همیشه ی تاریخ جریحه دار نمود.

«پرفسور براون» مستشرق معروف می نویسد: آیا قلبی پیدا می شود که وقتی دربارة کربلا

ص: 13

سخنی به گوش او می رسد، مالامال از حزن و اندوه نگردد؟ حتی غیر مسلمانان هم نمی توانند پاکی روحی را که این جنگ اسلامی در برداشت انکار کنند».((1))

آری حتی غیر مسلمانان و مستشرقان هم کتمان و انکار نمی کنند، امّا مسلمان نمایان وهابی انکار نموده و آن را بدعت می خوانند.

در حالی که عزاداری از دیدگاه قرآن، سیره و سنت رسول الله و هم از دیدگاه بزرگان اهل سنت جایز است و سیره مسلمین در قرن های متوالی عزاداری بر مصائب اهل بیت به ویژه امام حسین (علیه السلام) بوده است، امّا با کمال تعجب فرقه ضالة وهابیت هم نسبت به اصل قیام امام حسین (علیه السلام) و هم نسبت به عزاداری برای آن مصیبت و فاجعة دردناک، شبهه افکنی نموده و آن را زیر سؤال می برند.

بر خلاف ادعای وهابیان، منابع معتبر و اصیل اهل سنت به زیبایی به این موضوع پرداخته اند. احمد بن حنبل می نویسد: ام سلمه((2))

نقل می کند: امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) جلوی پیامبر در خانه من مشغول بازی بودند، جبرئیل نازل شد و گفت: «یا محمّد، ان امتک تقتل ابنک هذا من بعدک فأومأ بیده الی الحسین فبکی رسول الله (صلی الله علیه و آله) ووضعه الی صدره ثم قال رسول الله: ودیعة عندک هذه التربة دماً فاعلمی ان ابنی قد قتل»((3)).

ای محمّد، امت تو فرزندت حسین را شهید خواهند کرد. آنگاه رسول الله گریست، سپس امام حسین را در آغوش گرفت و به سینه چسبانید و فرمود: این تربت نزد تو امانت

ص: 14


1- ) رهبر آزادگان، ص53.
2- ) ام سلمه دختر عمة پیامبر و از همسران با فضیلت و وفادار اوست که آیة تطهیر نیز در منزل وی نازل شده است.
3- ) مسند احمد بن حنبل، ج3، ص265؛ مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج9، ص189؛ ذخائر العقبی، ص147.

باشد، خاک را بوییدند و فرمودند: ای ام سلمه! هرگاه این تربت رنگ خون به خود گرفت، بدان که فرزندم حسین (علیه السلام) به شهادت رسیده است.

با وجود دهها روایت صحیح و مستند از این دست، باز هم وهابیت شبهه افکنی نموده و در تلاش برای تحریف قیام امام حسین (علیه السلام) هستند. موضوع تحریف حقایق اسلامی و ایراد شبهه به آموزه های اسلامی و حماسه های مذهبی و دینی درصدر اسلام هم وجود داشته است. خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: {یَسمَعُونَ کَلامَ اللهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِن بَعدِ ما عَقَلُوهُ وَهُم یَعلَمُونَ}((1))؛ «برخی کلام الاهی را می شنوند، بعد از آنکه آن را شنیدند، در حالی که علم و عقل به صحت آن دارند، آن را وارونه جلوه می دهند و تحریفش می کنند».

عالم نمایان وهابی اینگونه عمل می کنند؛ یعنی سعی دارند انجام کار صحیحی را، به سبک دیگری غیر از واقعیت اصلی آن نشان دهند و از محتوای اصلی آن بکاهند.

تحریف اقسامی دارد، گاهی عمدی، گاهی غیرعمدی و گاهی هم از روی جهل و نادانی است. متأسفانه وهابیت از روی عمد نسبت به قیام و حماسه حسینی اقدام به تحریف می نمایند و مرتکب انواع تحریفات اعم از تحریف ظاهری، تحریف معنوی و تحریف موضوعی می شوند. قصد آنان هرچه باشد، عمل آنان نامشروع و دلالت بر عدم پایبندی آنان به اسلام اصیل دارد.

فلسفه قیام امام حسین (علیه السلام) ، اصلاح امت و جامعه اسلامی، انجام امر به معروف و نهی از منکر، حاکمیت اسلام صحیح و بدون انحراف، رهایی مسلمین از مظالم بنی امیه، تعالی و گسترش آموزه های الاهی اسلام بوده است. به همین دلیل حماسة حسینی دارای

ص: 15


1- ) بقره / 75.

جلوه ها و صحنه های ظریف و دقیقی است که عالم نمایان وهابی دسترسی و اشراف به ابعاد متعدد و حقایق مهمّ آن پیدا ننموده اند. البته آنان به دلیل اغراض فرقه ای و کینه های تعصبی، حتی به دنبال فهم و کشف حقایق هم نیستند. لذا بر عالمان و دانشمندان بزرگ اسلامی است که چنین مسائل مهمّ و باارزشی را به زیبایی تحقیق و تبیین نموده و با استفاده از آیات قرآن، سیره و سنت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) ، روایات رسیده از اهل بیت (علیهما السلام) و به دور از افراط و تفریط، چهرة اصلی حقیقت و واقعیت این مسأله بسیار حساس را به زیبایی ارائه نمایند.

در راستای انجام این مهم پژوهشگر و محقق توانمند «حضرت حجت الاسلام والمسلمین جناب آقای حاج شیخ جواد بامری» با قلمی ساده و روان، اثری علمی و ارزشمند پدید آورده اند که برای آحاد امت اسلامی به ویژه اهل تحقیق و بررسی دارای ارزش و اهمیت بسزایی است. ان شاء الله

کثر الله امثالهم، جزاه الله عن الاسلام اجراً، ادام الله ظله ودامت افاضاته والسّلام علیکم وعلی جمیع اخواننا المؤمنین بولایة علیّ بن أبی طالب (علیه السلام) فی اقطار العالم ورحمة الله وبرکاته.

مسئول مجمع جهانی شیعه شناسی

انصاری بویراحمدی

ص: 16

مقدمه

«واقعه ی کربلا و شهادت امام حسین (علیه السلام) از قضایای بسیار مهم تاریخ اسلام است که اندیشمندان و نویسندگان مسلمان به صورت گسترده به بیان این موضوع پرداخته اند. امروزه وهابیّت در غالب شیوه های جدید، به طرح شبهاتی می پردازند که به صورت گسترده در کتاب ها و مقالات و سخنرانی هایشان قیام امام حسین (علیه السلام) را مورد هجمه قرار داده اند و مسلمانان خصوصاً شیعیان را کافر می دانند و متأسفانه در بعضی موارد کار به کشتار انجامیده و هم اکنون نیز در برخی کشورها این قضایای رخ می دهد، اما علمای شیعه و سنّی بر این عقیده اند که حرکت امام حسین (علیه السلام) از نظر قرآن و سنّت مشروعیّت لازم را دارد؛ زیرا قیام امام حسین (علیه السلام) حرکتی منطبق با دلایل قرآن و سنّت است و لازم بود که امام در مقابل یزید قیام کند، همان طور که حضرت ابراهیم در برابر نمرود و حضرت موسی در مقابل فرعون و حضرت عیسی (علیه السلام) در مقابل دولت روم و نیز حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) در برابر بت پرستی قیام نمود.

ما در اینجا به نقد آرا و عقاید وهابیت پرداخته و تمام شبهات آنها را با کتاب های اهل تسنن پاسخ داده ایم. بنابراین آنچه در پیش رو دارید با رعایت ادب و متانت ارائه گردیده و در حدّ امکان هرگز کلام تندی نخواهد آمد.

ص: 17

ص: 18

فصل اوّل: قیام امام حسین (علیه السلام) از دیدگاه وهابیّت

اشاره

ص: 19

ص: 20

درآمد

از زمانی که واقعه ی جانسوز عاشورا اتفاق افتاد، دانشمندان و صاحب نظران زیادی از جهان اسلام، مطالبی دراین باره نوشته اند. متأسفانه در این برهه از زمان، وهابیّت به برداشت های تحریف آلود و وارونه از قیام کربلا دست یازیده اند و هجمه های سنگینی را در نقد قیام امام حسین (علیه السلام) ، با اینکه عاشورا یکی از شعائر بسیار مهم اسلام است، به کار می برند.

وهابیّت، به گمان اینکه امام حسین (علیه السلام) برای دستیابی به ریاست و حکومت دنیوی قیام کرده و در ارزیابی خود برای دست یافتن به چنین هدفی، دچار اشتباه شده است، حرکت حضرت را مورد تخطئه قرار داده اند که در این فصل به نقد و بررسی آراء آنان می پردازیم:

تخطئه ی قیام امام حسین (علیه السلام)

اشاره

وهابیّت و طرفداران آنها، عمده اشکالاتی را که مطرح می کنند، در واقع تخطئه ی قیام امام حسین (علیه السلام) است که به شرح ذیل می باشد:

1. خانه نشینی امام حسین (علیه السلام)

قاضی ابوبکربن عربی اندلسی مالکی (م 543 ه-) که امروزه از اهمیت زیادی نزد وهابیت برخوردار است، بر این باور است که امام حسین (علیه السلام) با قیام خود، وحدت امت

ص: 21

اسلامی را به هم زد و مردم به حکم فرمایش پیامبر (صلی الله علیه و آله) که فرمود:

فمن أراد أن یفرق أمر هذه الأمة وهی جمیع فاضربوه (بالسیف کائنًا من کان). فما خرج الناس إلا بهذا وأمثاله. ولو أن عظیمها وابن عظیمها وشریفها وابن شریفها الحسین وسعه بیته أو ضیعته أو إبله - ولو جاء الخلق یطلبونه لیقوم بالحق، وفی جملتهم ابن عباس وابن عمر - لم یلتفت إلیهم، وحضره ما أنذر به النبی (صلی الله علیه و آله) وما قال فی أخیه ورأی أنها خرجت عن أخیه ومعه جیوش الأرض وکبار الخلق یطلبونه، فکیف ترجع إلیه بأوباش الکوفة، وکبار الصحابة ینهونه وینأون عنه؟ ما أدری فی هذا إلا التسلیم لقضاء الله، والحزن علی ابن بنت رسول الله (صلی الله علیه و آله) بقیة الدهر... .

هرکس بخواهد امت متحد اسلام را به تفرقه بکشاند، باید کشته شود - هرکس که می خواهد باشد - هرچند که فرزند پیامبر (صلی الله علیه و آله) باشد. بنابراین، حسین (علیه السلام) موافق شریعت جدّش کشته شد! همچنین در این باره می گوید: اگر حسین بن علی (علیه السلام) ، که بزرگ این امت و پسر بزرگ این امت و شریف ترین شخص و پسر شریف ترین شخص امت بود، در خانه ی خود می نشست یا به زراعت یا دامداری می پرداخت، مقرون به صلاح و صرفه بود. و اگر مردم از او درخواست قیام به حق می کردند، از آنان نمی پذیرفت و توجه به هشدار رسول خدا (صلی الله علیه و آله) می کرد، که از فتنه بیم داده شده بود، و به خاطر می آورد که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از صلح حسن بن علی (علیه السلام) ستایش کرده و اگر او تنها به این نکته توجه می کرد که حسن بن علی (علیه السلام) با آن همه نیروی نظامی خود، حکومت و خلافت را از دست داد، چگونه او می تواند به کمک اوباش و اراذل کوفه، خلافت را به چنگ آورد؛ چنین حادثه ی تأسف باری هرگز رخ نمی داد.((1))

ص: 22


1- ) ابن عربی، ابوبکر، العواصم من القواصم، ص232.

وی از پایه و اساس، قیام امام حسین (علیه السلام) را رد می کند و معتقد است که اگر امام حسین (علیه السلام) در خانه می نشستند، بهتر بود.

2. مفاسد سوء اجتماعی آثار قیام امام حسین (علیه السلام)

ابن تیمیه (م 728 ه-)، نظریه ی جواز خروج حسین بن علی (علیه السلام) بر یزید را باطل می داند؛ لذا در این باره می نویسد:

لم یکن فی الخروج لامصلحة دین ولا مصلحة دنیا بل تمکن أولئک الظلمة الطغاة وکان فی خروجه وقتله من الفساد ما لم یکن حصل لو قعد فی بلده فإن ما قصده من تحصیل الخیر ودفع الشر لم یحصل منه شیء، بل زاد الشر بخروجه وقتله ونقص وصار ذلک سببا لشر عظیم وکان قتل الحسین مما أوجب الفتن.

مفسده ی چنین خروجی از مصلحتش بیشتر بوده و در خروج و قیام حسین (علیه السلام) هیچ گونه مصلحت دنیایی و دینی وجود نداشته است؛ چرا که حسین (علیه السلام) آنچه را که از کسب خیر و دفع شر در نتیجه قیامش به دنبال آن بود، به دست نیاورد و حتی با قیام و کشته شدنش خوبی کاهش یافت و بدی فزونی گرفت، بلکه قتل حسین (علیه السلام) از کارهایی بود که فتنه های زیادی را دامن زد.((1))

وی در جای دیگر، مقایسه ای میان قتل عثمان و شهادت امام حسین (علیه السلام) می کند و قیام امام حسین (علیه السلام) را بی اجر و پاداش معنوی معرفی می کند و می نویسد:

کما کان قتل عثمان مما أوجب الفتن وترک قتلاهم والخروج علیهم هو أصلح الأمور للعباد فی المعاش والمعاد وأن من خالف ذلک متعمدا أو مخطئا لم یحصل بفعله صلاح بل فساد.

ص: 23


1- ) ابن تیمیه، احمد، منهاج السنه، ج4، ص530.

بی تردید اجر و ثواب عثمان نزد خدا بیشتر و گناه قتلش بیشتر از گناه کشتن کسی است که حاکم و زمامدار مسلمانان نبوده، اما برای دستیابی به حکومت، خروج کرده است؛ چرا که عثمان از خود صبر پیشه کرد و برای حفظ جان خویش با قاتلانش نجنگید!... .((1))

ابن تیمیه تلاش دارد قیام امام حسین (علیه السلام) را دارای مفسده معرفی کند و آن را دارای بدی های فراوان جلوه دهد و در مقایسه ی بین عملکرد عثمان و قیام امام حسین (علیه السلام) ، عملکرد عثمان را دارای اجر و فضیلت معرفی می کند، ولی قیام امام حسین (علیه السلام) را فاقد هر اجر و فضیلتی می داند.

3. ریاست طلبی امام حسین (علیه السلام)

ابن کثیر (م 774 ه-) در کتاب «البدایهً والنهایهً» در فصلی با عنوان «قصة الحسین بن علی وسبب خروجه باهله من مکة الی العراق فی طلب الامارة وکیفیة مقتله»؛((2))

به جریان قیام کربلا پرداخته است. وی در این عنوان، هدف نهضت امام حسین (علیه السلام) را طلب حکومت و دستیابی به قدرت (طلب الاماره) بیان نموده است، یعنی انگیزه ی امام (علیه السلام) دنیوی بوده که دست به قیام زده است و با این سخن، به این قیام ماهیتی سیاسی و دنیوی داده است.((3))

ص: 24


1- ) همان، ج2، ص531.
2- ) ابن کثیر، ابوالفداء اسماعیل، البدایهً والنهایهً، ج 8، ص 160.
3- ) امام حسین (علیه السلام) اگر برای کسب قدرت و حکومت به کربلا تشریف بردند چرا وقتی جمعیت اندک یارانشان را در مقابل سپاهیان عظیم یزید دیدند حاضر به بیعت نشدند با اینکه عمر سعد دستور داشت که اگر امام بیعت نکردند با آن حضرت بجنگند. مسلم یک فردی که به دنبال کسب قدرت و حکومت است، وارد جنگی نمی شود که نتیجه آن کاملاً مشخص و معلوم است و آن جز کشته شدن نمی باشد یعنی نه تنها جاه و مقام و قدرتی به دست نمی آورد بلکه همان چیزهایی که دارد نیز از بین می رود. (محقق)

4. خوش گمانی امام حسین (علیه السلام)

شیخ محمد طنطاوی مصری (م 1277 ه-) درباره ی نهضت امام حسین (علیه السلام) این گونه می نویسد:

امام حسین (علیه السلام) از روی خوش گمانی به کسانی که گرد او جمع شده بودند و شدیداً او را برای قیام و قبضه کردن خلافت تحریک می کردند، اطمینان پیدا کرد. از این رو، قیام کرد، اما از طرفی قدرت و شوکت بنی امیه و شدت عمل دستگاه حاکم را به حساب نیاورد و از طرف دیگر، فریبکاری مردم عراق را که در گذشته پدر و برادرش را فریب داده بودند، از نظر دور داشت!((1))

متأسفانه وی امام (علیه السلام) را فردی خوش بین معرفی کرده است که تحت تأثیر اطرافیان قرار گرفت و دست به قیام زد.

5. فریب خوردن امام حسین (علیه السلام)

عبدالوهاب نجار (م 1360 ه-.ق)؛ استاد دانشگاه الازهر مصر، علت قیام امام حسین (علیه السلام) را خوش گمانی به مردم کوفه و خویشاوندی با رسول خدا (صلی الله علیه و آله) می داند، لذا در این باره می نویسد:

ظلم است که گفته شود، یزید، حسین بن علی را اجباراً به سوی عراق فرستاد؛ زیرا حسین (علیه السلام) با اختیار خود به عراق رفت. او به دو سبب فریب خورد: یکی آنکه، خیال کرد عراقیان که دعوتش کردند او

ص: 25


1- ) مجله رسالهً الاسلام، س 11، ش 1، ص 85.

را یاری خواهند داد و دیگر آنکه، تصوّر کرد خویشاوندی با رسول خدا (صلی الله علیه و آله) چنان مقام اجتماعی به او داده است که می تواند در این مبارزه پیروز شود.((1))

همچنین در کتاب «الدولهً الامویهً فی الشرق» می نویسد:

حقّانیت امام حسین (علیه السلام) به خلافت، اندیشه ای بود که بیشتر مردم، آن را در دل های خود قبول داشتند، لیک وقتی که این دل ها را شمشیرها تأیید نکردند چه ارزشی دارد؟ اما این حقانیّت، مقتضای قیام نیست؛ زیرا امامت مفضول با وجود افضل روا باشد. علی بن ابی طالب (علیه السلام) به رغم اینکه به حقانیّت خویش اعتقاد داشت، بر ضدّ هیچ کس قیام نکرد.((2))

وی

تلاش دارد دامن یزید را از این لکه ی ننگی که مرتکب شده تبرئه کند و علت قیام امام حسین (علیه السلام) را دعوت کوفیان و انتسابش به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) معرفی کند.

6. عدم توجه به ناصحان

محب الدین خطیب مصری (م 1389 ه-)، در حواشی خود بر کتاب «العواصم من القواصم»، پس از بیان نظر و کوشش های برخی از کسانی که می خواستند امام حسین (علیه السلام) را از سفر به عراق منصرف کنند، می نویسد:

این همه کوششی که افراد خیرخواه برای ممانعت از سفر حسین بن علی (علیه السلام) به کوفه کردند، بی نتیجه ماند. سفری که برای خود و اسلام و امت اسلامی تا امروز و تا روز قیامت نامیمون و زیان آور بوده و تمام این زیان ها به سبب جنایتی بود که شیعیانش مرتکب شدند؛ زیرا آنان

ص: 26


1- ) شیبانی، علی، الکامل فی التاریخ، ج 3، ص446.
2- ) نجار، محمد، الدولهً الامویهً فی الشرق، ص102.

بودند که از روی نادانی و غرور و حس فتنه انگیزی و ایجاد شر و اختلاف، حسین بن علی (علیه السلام) را برای قیام و سفر به عراق برانگیختند!((1))

یعنی امام حسین (علیه السلام) ، گوش به سخن بزرگان و صحابه نکرد و دست به قیام زد که خطرها و ضررهای فراوانی را برای اسلام به وجود آورد.

7. اختلاف امت، نتیجه ی قیام امام حسین (علیه السلام)

شیخ محمد خضری وهابی می نویسد:

در مجموع، حسین (علیه السلام) از اینکه خروج نمود، خطای بزرگی مرتکب گردید؛ زیرا امت اسلامی با شهادت وی دچار ضعف، افتراق و اختلاف گردید و سنگ بنای نزاعی گذاشته شد که تا امروز ادامه دارد((2)).

او با این سخن، امام حسین (علیه السلام) را فردی اختلاف برانگیز معرفی می کند.

8. تأسف بر عملکرد امام حسین (علیه السلام)

شبلی درباره ی کارهای امام حسین (علیه السلام) این گونه می نویسد:

اینک به سوی حسین (علیه السلام) می آییم تا با کمال تأسف اقرار کنیم که کارهای او در برخی از جهات این مسأله پذیرفته نیست؛ زیرا اولاً: پیشنهاد خیرخواهان، به ویژه پیشنهاد ابن عباس را نپذیرفت و به رأی خودش عمل کرد. ثانیاً: اخلاق مردم کوفه و رفتارشان با پدر و برادرش را فراموش کرد و یا نادیده گرفت. ثالثاً: فرزندان و کودکانش را به همراه برد که گویی به گردش و یا دیدار خویشاوندان می رود، و به رغم اینکه در بین راه از خیانت کوفیان آگاهی می یابد باز هم به

ص: 27


1- ) ابن عربی، ابوبکر، العواصم من القواصم، پاورقی ص 231.
2- ) خضری، محمد، تاریخ الامم الاسلامیه، ج 2، صص 129 - 130.

حرکتش به سوی آنها ادامه می دهد و از دیدگاه بنی عقیل پیروی می کند و با گروهی از کودکان و زنان و اندکی از مردان روانه می شود تا انتقام خون حضرت مسلم (علیه السلام) را بگیرد. خدای من! ممکن است حکومت یزید کار خطایی باشد، لیک آیا راه نبرد با خطا و بازگشت به صواب همین است؟((1))

آری حاکمان جور، شیوه و ابزار تبلیغات را با توجه به اوضاع اجتماعی و فرهنگی حاکم بر جوامع تحت سلطه ی خود انتخاب می کنند تا تبلیغات آنان علیه مخالفان مؤثر باشد. بنی امیه امام حسین (علیه السلام) را آشوبگر، عامل تفرقه و مخلّ امنیّت جامعه ی اسلامی معرفی می کند((2)). عمرو بن سعید، حاکم اموی مدینه بود؛ او پس از دریافت خبر کربلا، مردم را به مسجد فرا خواند و ضمن گزارش خبر برای مردم، با نهایت بی شرمی و پررویی گفت:

صدماتی که بر حسین (علیه السلام) وارد گشت، پیامد حملات خود او بود که همواره متوجه ما می نمود. با این حال، ما دوست داشتیم که او بماند و باز هم به ما ستم نماید و در عوض ما او را احترام نماییم، «ولکن کیف نصنع بمن سل سیفه یرید قتلنا الا ان ندفع عن انفسنا»((3)

اما چه کنیم که او این بار بر روی ما شمشیر کشید و خواست به ناحق ما را بکشد، از این رو ما ناچار شدیم که برای دفاع از خودمان او را بکشیم.

نقد و بررسی

اشاره

وهابیّت بر این باورند که امام حسین (علیه السلام) دست به قیامی زد که هیچ گونه مصلحتی

ص: 28


1- ) شبلی، احمد، التاریخ الاسلامی والحضارهً الاسلامیه، ج2، ص201.
2- ) طبری، محمد، تاریخ طبری، ج 4، ص 289.
3- ) خوارزمی، موفق، مقتل خوارزمی، ج 2، ص 77.

در آن وجود نداشت و او به دعوت کوفیان و نسبت خانوادگی اش به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) دلگرم بود والاّ قیام نمی کرد، با وجودی که اهل تسنن قیام را تحسین می کنند و حداقل یزید را رد می نمایند. در اینجا مواردی از هجمه های وهابیّت درباره ی قیام امام حسین مطرح شد که از جهات مختلفی قابل خدشه و نقد است:

1. اجبار امام حسین (علیه السلام) به قیام

وهابیّت به تجاوز حاکمان یزیدی و تحمیل بیعت اجباری به امام حسین (علیه السلام) توجه نکرده اند، در صورتی که عاملان یزید در هر فرصتی در پی قتل آن بزرگوار بودند؛ چه زمانی که حضرت در مدینه بود و به سبب نپذیرفتن بیعت اجباری، مجبور به کوچ شبانه و مخفیانه از مدینه شد و چه در ایام اقامت در مکه که به سبب احتمال ترور شدن و هتک حرم الهی، نتوانست اعمال حج را به پایان برساند و به سرعت از مکه خارج شد و این تهدید جانی هنگام خروج حضرت از مکه - که مورد تعقیب نظامیان مسلح حکومت قرار گرفت - آغاز شد و تا زمانی که سپاهیان عبیدالله بن زیاد تحت فرماندهی حُرّ برای محاصره و جلب امام (علیه السلام) آمدند و از حرکت ایشان به سوی کوفه یا بازگشت حضرت به حجاز ممانعت به عمل آوردند، همچنان ادامه داشت. سرانجام نیز، علی رغم میل باطنی امام (علیه السلام) ، وی را در بیابانی خشک و بی پناهگاه فرود آوردند. چنان که روز عاشورا هم هر چه حضرت برای جلوگیری از برخورد نظامی تلاش کردند، سودی نبخشید و سرانجام با آن تهاجم وحشیانه به امام (علیه السلام) و اهل بیت (علیهما السلام) و اصحاب حضرتش، آن فاجعه فوق العاده دلخراش تاریخ را آفریدند.

بنابراین، وهابیّت به تهاجمات حاکمان یزیدی علیه امام توجه نکرده اند، لذا

ص: 29

در درک و تحلیل ماهیّت قیام آن حضرت دچار اشتباه شده و نتوانسته یا نخواسته اند تشخیص دهند که عامل اصلی این فاجعه، حکومت یزید بوده است.

2. ادای وظیفه و مسؤولیت الهی

وهابیّت معتقدند که اساس قیام حسین بن علی (علیه السلام) برای به دست گرفتن حکومت بود و شکست آن هم مستند به سه چیز است:

1. اشتباه در ارزیابی نیروی کوفیان و میزان مساعدت آنان؛

2. عدم توجه به عمق دشمنی بنی امیه با بنی هاشم؛

3. غفلت از توان نظامی و قدرت تشکیلاتی سپاه یزید.

وهابیّت با نگاهی سطحی به نهضت عاشورا پرداخته و به این نتیجه رسیده است که اوضاع و شرایط برای قیام حسین بن علی (علیه السلام) مناسب نبود، لذا زبان به اعتراض گشوده، گاهی مردم کوفه را مقصّر قلمداد نموده اند که به امام (علیه السلام) وعده های فریبنده دادند اما به آن عمل نکردند و گاهی هم حرکت امام حسین (علیه السلام) را اشتباه پنداشته اند که به وعده های کوفیان، اعتماد کرد و از سوی دیگر، توان بالا و قدرت سهمگین سپاه یزید را نادیده گرفت.

چنین نگرشی به قدرت مادّی، که شامل امکانات و قوای زمینی است و با جسم انسان سر و کار دارد، اصل به حساب آورده شده، اما احساس وظیفه و تکلیف و دغدغه ی مصلحت دین، فرع و حتی نادیده انگاشته شده است. از این رو در مقوله ی نهضت کربلا، چون امکانات و قوای مادّی امام حسین (علیه السلام) را اندک می بینند و هدف حضرت را نیز دستیابی به قدرت و حکومت می پندارند، حرکت حضرت را حرکتی نسنجیده و عجولانه قلمداد نموده و بر این باورند که در صورتی قیام حضرت معقول بود که وی نیروی نظامی کافی و امکانات مادّی

ص: 30

فراوان در اختیار داشت! غافل از آن که، امام (علیه السلام) از قدرت مادّی و نظامی بنی امیه کاملاً آگاه بود و قساوت قلب و سوابق دشمنی این خاندان را با دودمان رسالت از یاد نبرده بود. همچنان که حضرت نه تنها آراء و نظریّات بزرگان و ناصحان را نیز رد نمی کرد، بلکه گاهی حتی به صراحت، نظر آنان را تأیید می نمود؛ چون می دانست آنان به خاطر علاقه و محبتی که نسبت به وی دارند، او را از سفر به عراق که زندگی و مصالح دنیوی وی را به خطر می انداخت، بازمی دارند، اما حسین بن علی (علیه السلام) مصلحت دین و جامعه ی اسلامی را بر مصالح دنیوی خویش ترجیح داد و مسؤولیت حفظ دین نزد وی، بسیار خطیر بود، از این رو، نمی توانست برای حفظ مصالح دنیوی خود و اهل بیت و یارانش، از مصالح دینی و اخروی چشم پوشی کند. به همین علت بود که نهضت امام حسین (علیه السلام) بعداً مورد تحسین همگان قرار گرفت.((1))

بنابراین، برداشت دنیایی از نهضت عاشورا، با تفکر حسینی - که اصل را، حتی با وجود خطر جانی، انجام تکلیف می داند - ناسازگاری و تضاد دارد.

3. عصمت امام حسین (علیه السلام)

آیا می توان پذیرفت که امام حسین (علیه السلام) برای طلب دنیا و ریاست طلبی قیام کرد، در حالی که آن بزرگوار طبق آیه ی شریفه ی {اِنّما یُرِیدُ اللهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ اَهلَ البَیتِ وَیُطَهِّرَکُم تَطهِیراً}((2))؛ «همانا خداوند می خواهد از شما خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) پلیدی را ببرد و به شما پاکی کامل ارزانی دارد»؛ مانند جد، پدر، مادر

ص: 31


1- ) ابن عماد حنبلی، عبدالحی، شذرات الذهب، ج 1، ص 277.
2- ) احزاب / 33.

و برادرش صلوات الله علیهم اجمعین، مبرّا از هرگونه پلیدی است.

این آیه به اعتقاد فریقین درباره ی اهل بیت (علیهما السلام) نازل شده است((1))

و بهترین دلیل بر عصمت این پنج تن از هرگونه پلیدی است که از مهمترین این پلیدی ها، دنیادوستی و ریاست طلبی است. افزون بر این، اگر انگیزه ی حضرت از قیام مسلحانه، دستیابی به حکومت چند روزه ی دنیا بود، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) یاری نمودن امام حسین (علیه السلام) را واجب نمی کرد، در حالی که روایاتی در کتب اهل تسنن وارد شده است که پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمان به یاری نمودن آن حضرت داده اند. از جمله انس بن حارث نقل می کند که پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند:

اِنَّ ابنِی هذا یَعنِی الحُسَینَ یُقتَلُ بِاَرضٍ مِنَ العِراقِ فَمَن اَدرَکَهُ مِنکُم فَلیَنصُرهُ.((2))

همانا فرزند من حسین (علیه السلام) ، در زمینی از عراق کشته می شود، پس هرکس از شما او را درک کرد، باید او را یاری کند.

4. آگاهی کامل امام (علیه السلام) از اوضاع و شرایط

تاریخ سیاست نشان داده که کمتر زمانی بوده کار سیاسی برای یک فرد انقلابی، بدون احتمال کسب موفقیت قطعی انجام شود و دسترسی به اهداف، بدون وجود هیچ خطری امکان پذیر باشد. کسانی که برای گرفتن قدرت با هدف خوب یا بد فعالیت می کنند، همیشه با احتمالات سر و کار دارند. در عالم سیاست حتی موفق ترین افراد و مردمی ترین آنها نیز همیشه در معرض احتمالات، دشواری ها و حتی از دست دادن همه چیز هستند؛ لذا تفکر وهابیّت ناشی از

ص: 32


1- ) برای اطلاعات بیشتر به کتاب اهل بیت (علیهما السلام) در اندیشه ابن تیمیه از همین مؤلف، مراجعه شود.
2- ) طبری، محب الدین احمد، ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، ص 146.

جهالت آنها در فعالیت های سیاسی است و نباید تصور کرد که امام (علیه السلام) می بایست صد در صد در مورد پیروزی این سفر، اطمینان داشته باشد. کسانی که رفتن امام (علیه السلام) را به صلاح نمی دانند، نباید به شواهدی بنگرند که احتمال شکست را مطرح می کند، و کسی که قبول دارد امام حسین (علیه السلام) به عراق تشریف برده اند، نباید گمان کند که این کار بدون احتمال هیچ شکستی انجام شده است. امام (علیه السلام) نمی خواست به هیچ وجه موافقتی با یزید و حاکمیت وی داشته باشد، حتی اگر این مخالفت منجر به شهادت او شود. خلاصه اینکه امام در پی چاره بود تا در صورت امکان، انقلابی را علیه یزید بر پا کند و خود، حاکمیت بر جامعه را آغاز نماید. عباس عقاد می نویسد:

همراه امام حسین (علیه السلام) جوانان شجاعی بودند که از هر جهت آمادگی مقابله را داشتند و یک نفر می توانست در مقابل چندین نفر از آنها مبارزه کند و ... اینها همه دلالت دارد که امام فرد شجاعی است و خودش را برای ملاقات مرگ آماده کرده بود.((1))

5. شواهدی از خطبه ها و نامه های امام حسین (علیه السلام)

اشاره

خطبه ها، نامه ها و سخنان امام (علیه السلام) ، قبل از قیام کربلا - در سال های آخر حکومت معاویه - ، در مکه و در جمع نخبگان و دانشمندان سایر شهرهای اسلامی، انگیزه های ریاست طلبانه و دنیاخواهانه از اقدامات و فعالیت های خویش علیه نظام حاکم اموی را رد می کند.

امام حسین (علیه السلام) بعد از شهادت امام مجتبی (علیه السلام) شروع به براندازی حکومت طاغوتی امویان می نماید و صریحاً در مقابل معاویه اعلام موضع می کند، همچنین اهداف قیامش را از مدینه تا کربلا برای عموم مردم بیان کرده است که به مواردی از آنها اشاره

ص: 33


1- ) عقاد، عباس، ابو الشهداء، ص 92 با اقتباس.

می کنیم تا ماهیّت قیام آن حضرت روشن گردد:

الف) خطبه امام حسین (علیه السلام) در منی
اشاره

اَللّهُمَّ اِنَّکَ تَعلَمُ انَّهُ لَم یَکُن ما کان مِنّا تَنافُسا فی سُلطان، ولا التماسا من فُضول الحُطام، ولکن لِنُرِیَ (لِنَرُدَّ) المَعالمَ من دینک، ونُظهِر الاصلاحَ فی بلادک، ویَأمَنَ المظلومونَ من عِبادک، ویُعمَلَ بِفَرائِضِکَ وسُنَنِک واَحکامِکَ.((1))

خدایا! تو می دانی آنچه از طرف ما انجام گرفته است (از سخنان و اقدامات علیه حاکمان اموی) به خاطر سبقت جویی در فرمانروایی و افزون خواهی در متاع ناچیز دنیا نبوده است، بلکه برای این است که نشانه های دینت را (به مردم) نشان دهیم (برپاکنیم) و اصلاح در شهرهایت را آشکار کنیم. می خواهیم بندگان ستمدیده ات در امان باشند و به دستورات و سنن و احکامت عمل شود.

اهداف امام در خطبه ی مزبور

1. احیای مظاهر و نشانه های اسلام اصیل و ناب محمدی (صلی الله علیه و آله) ؛

2. اصلاح و بهبودی در وضع شهروندان؛

3. مبارزه با ستمگران اموی جهت تأمین امنیت برای مردم ستمدیده؛

4. فراهم ساختن بستری مناسب برای عمل به احکام و واجبات الهی.

ب) وصیت نامه امام حسین (علیه السلام) به محمد بن حنفیه هنگام خروج از مدینه
اشاره

انِّی لَم اَخرُج اَشِراً وَلا بَطِراً ولا مُفسِداً وَلا ظالِماً، وَاِنَّما خَرَجتُ لِطَلَبِ الاصلاحِ فی اُمةِ جَدِّی محمد (صلی الله علیه و آله) اُریدُ اَن آمُرَ بِالمَعروفِ واَنهی عَنِ المُنکَرِ و اَسیرَ بِسیرةِ جَدِّی محمد (صلی الله علیه و آله) و اَبی عَلی بنِ اَبِی طالِبٍ (علیه السلام) .((2))

ص: 34


1- ) ابن شعبه حرانی، حسن، تحف العقول، ص 243.
2- ) مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج44، ص329؛ ابن اعثم، ابومحمد احمد، الفتوح، ج 5، ص 21؛ خوارزمی، ابوالمؤید موفق، مقتل الحسین (علیه السلام) ، ج 1، ص 273.

من از روی سرمستی و گستاخی و تبهکاری و ستمگری از مدینه خارج نشدم، بلکه برای طلب اصلاح در امت جدّم خارج شده ام و می خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و به سیره ی جدّم حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) و پدرم علی بن ابی طالب (علیه السلام) عمل کنم.

اهداف امام در وصیت نامه

1. طلب اصلاح در امور امت پیامبر (صلی الله علیه و آله) ؛

2. امر به معروف و نهی از منکر؛

3. عمل به سیره ی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و امیرالمؤمنین (علیه السلام) .

پ) خطبه امام حسین (علیه السلام) پس از برخورد با حر در محلی به نام بَیضَه
اشاره

اَیُّهَا الناس! اِنَّ رَسُولَ اللهِ قالَ: مَن رَأی سُلطانا جائِراً مُستَحِلاً لِحُرُمِ الله، ناکِثاً لِعَهدِ الله، مُخالِفاً لِسُنةِ رَسُولِ اللهِ (صلی الله علیه و آله) ، یَعمَلُ فی عِبادِاللهِ بِالاِثمِ وَالعُدوانِ، فَلَم یُغَیِّر عَلَیهِ بِفِعلٍ وَلاقَولٍ، کانَ حَقَّا عَلَی اللهِ اَن یُدخِلَهُ مُدخَلَهُ. اَلا وَاِنَّ هؤلاءِ قَد لَزِمُوا طاعَةَ الشَیطانِ وَتَرَکُوا طاعَةَ الرحمنِ وَاَظهَرُوا الفَسادَ وَعَطَّلُوا الحُدُودَ وَاستَأثَرُوا بِالفَی ءِ وَاَحَلُّوا حَرامَ اللهِ وَحَرَّمُوا حَلالَهُ وَاَنَا اَحَقُّ مَن غَیَّرَ.((1))

ای مردم! رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند: کسی که فرمانروای ستمگری را ببیند که حرام خدا را حلال کرده و پیمان الهی را شکسته و با سنّت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) مخالفت ورزیده و در میان بندگان خدا با گناه و تجاوزگری رفتار می کند، ولی در برابر او با کردار و گفتار خود برنخیزد، حق خداست که او را در جایگاه (پست و عذاب آور) آن ستمگر قرار دهد. هان (ای مردم!) بدانید که اینها تن به فرمانبری از شیطان داده و اطاعت از فرمان الهی را رها کرده و فساد را نمایان ساخته و حدود

ص: 35


1- ) طبری، محمدبن جریر، تاریخ الامم والملوک، ج6، ص229؛ ابن اثیر، علی، الکامل فی التاریخ، ج4، ص48؛ ابن اعثم، احمد، الفتوح، ج 5، ص 81. (بلاذری بخشی از این خطبه را در کتاب انساب الاشراف، ج3، ص171 نیز آورده است).

خدا را تعطیل نموده اند، درآمدهای عمومی (بیت المال) مسلمین را به خود اختصاص داده اند و حرام خدا را حلال و حلالش را حرام کرده اند و من شایسته ترین فرد برای تغییر دادن (سرنوشت و امور مسلمانان) هستم.

علل قیام امام در خطبه ی مذکور

1. یزید و یزیدیان فرمانبری خدا را رها کرده و به اطاعت از شیطان رو آورده اند؛

2. فساد را (در زمین) آشکار کرده اند؛

3. حدود الهی را تعطیل کرده اند؛

4. بیت المال را به خود اختصاص داده اند؛

5. حرام خدا را حلال و حلال الهی را حرام کرده اند.

ت) خطبه امام حسین (علیه السلام) خطاب به اصحابشان هنگام رویارویی با عمر سعد
اشاره

ذهبی در «سیر اعلام النبلاء» می نویسد:

امام حسین (علیه السلام) در سرزمین کربلا فرمودند:

اَلا تَرَونَ الحَق لایَعمَل بِهِ وَالبٰاطِل لا یَتَناهِی عَنه، لِیَرغَب المُؤمِن فی لِقٰاءَ الله،

ص: 36

فَاِنّی لا أریٰ المَوت اِلا السَّعٰادة وَالحَیٰاةَ مَعَ الظّالِمینَ إلا برما.((1))

آیا نمی بینید که به حق عمل نمی شود و از باطل دست برنمی دارند؟ به طوری که مؤمن حق دارد (با شهادتش) به دیدار خداوند مشتاق باشد، به راستی من چنین مرگی را جز سعادت و زندگی در کنار ستمکاران را جز ننگ و ملامت نمی بینم.

اهداف قیام امام (علیه السلام) در فرمایش بالا

1. عمل به حق؛

2. ترک باطل؛

3. لقاء پروردگار؛

4. مرگ با عزّت.

ث) نامه امام حسین (علیه السلام) به بزرگان بصره
اشاره

اَنَا اَدعُوکُم اِلی کِتابِ اللهِ وَ سُنَّةِ نَبِیِّهِ فَاِنَّ السُنَّةَ قَد اُمیتَت وَ اِنَّ البِدعَةَ قَد اُحیِیَت.((2))

من شما را به کتاب خدا و سنّت پیامبرش می خوانم، همانا سنّت پیامبر (صلی الله علیه و آله) از بین رفته و بدعت زنده شده است.

اهداف قیام امام در نامه به بزرگان بصره

1. دعوت و عمل به کتاب خدا و سنّت پیامبر (صلی الله علیه و آله) ؛

2. احیای سنّت پیامبر (صلی الله علیه و آله) که از بین رفته است و برپایی مظاهر حق و حقیقت؛

ص: 37


1- ) ذهبی، محمد، سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص310؛ ذهبی، محمد، تاریخ اسلام، ج 5، ص 12؛ طبرانی، سلیمان، معجم کبیر، ج 3، ص 115؛ هیثمی، علی، مجمع الزواید، ج 9، ص 23؛ ابن عساکر، علی، تاریخ مدینه دمشق، ج 14، ص 217.
2- ) طبری، محمدبن جریر، تاریخ الامم والملوک، ج6، ص200.

3. از بین بردن بدعت ها (که جایگزین احکام خدا و سنّت پیامبر (صلی الله علیه و آله) شده است).

ج) پاسخ امام (علیه السلام) به نامه های اشراف و بزرگان کوفه
اشاره

فَلَعَمرِی مَا الاِمامُ الاّ الحاکِمُ بِالکِتابِ، القائِمُ بِالقِسطِ، الدائِنُ بِدینِ الحَقِّ، الحابِسُ نَفسَهُ عَلَی ذاتِ اللهِ.((1))

به جانم سوگند! پیشوا فقط کسی است که به کتاب خدا حکم کند، عدل و داد را محقّق سازد، متدین و ملتزم به دین حق باشد و خود را وقف خدا نماید.

بیان اهداف امام در جواب نامه ی کوفیان

1. حکم براساس کتاب خدا؛

2. برپا نمودن عدالت در جامعه؛

3. تدین حاکم جامعه به دین خدا؛

4. وقف نمودن حاکم، خود را برای خدا.

همچنین ابن عساکر((2))

نقل می کند که امام حسین (علیه السلام) در لحظات آخر حیات خود چنین می فرمایند:

«هج-رت الخلق طرا فی هواکا وایتمت العیال لکی اراکا

ص: 38


1- ) ابن اثیر، علی، الکامل، ج3، ص386؛ طبری، محمد، تاریخ طبری، ج3، ص278.
2- ) ... ابوالقاسم علی بن حسن بن هبهً الله شافعی دمشقی مشهور به ابن عساکر «م 571 مؤلف کتاب مدینهً دمشق» که هشتاد جلد است منبع بسیار مهمی برای تاریخ اسلام است. یک مجلد مستقلی از آن درباره ی زندگی پیامبر و علی بن ابی طالب و امام حسین (علیه السلام) است، وی از بزرگ ترین راویان و حافظان حدیث مورّخان اسلامی است که شهرت چشمگیری در سرزمین های اسلامی به دست آورد.

ول--و ق-طعتنی فی الح-ب ارب-ا لما جن الفؤاد الی سواکا»((1))

ای خدا! از همه کس، از همه چیز در راه تو گذشتم و برای ملاقات تو از همه ی وابستگان چشم پوشیدم؛ ای خدا! اگر در راه محبت تو پاره پاره شوم، دل من به سوی غیر تو تمایل نخواهد کرد.

بنابراین، با وجود چنین تصریحات و روشن گویی هایی از جانب خود حضرت درباره ی فلسفه حرکت خویش، چگونه می توان ادّعاهای بی پایه و بی اساس وهابیّت را پذیرفت و نهضت امام (علیه السلام) را تخطئه کرد و زیر سؤال برد؟!

6. اطلاع امام حسین (علیه السلام) درباره ی حادثه کربلا از زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله)

اشاره

وهابیّت سعی می کنند که حسین (علیه السلام) را فردی که آگاهی به آینده و واقعه کربلا نداشت و به وعده های مردم کوفه دلگرم بود معرفی کنند، در حالی که اهل تسنن معتقدند که امام حسین (علیه السلام) از زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در مورد جزئیات واقعه ی کربلا خبر داشت، اینک به بیان اقوال ذکر شده در این مورد می پردازیم:

الف) اطلاع رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از شهادت امام حسین (علیه السلام)

دیلمی از معاذ روایت کرده که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود:

نعی الی الحسین (علیه السلام) واتیت بتربته، واخبرت بقاتله.

از شهادت حسین (علیه السلام) مطلع گردیدم و تربت او برایم آورده شد و از قاتل او با خبر شدم.((2))

ص: 39


1- ) ابن عساکر، علی، تاریخ مدینه دمشق، ج 6، ص 306.
2- ) هندی، علی، کنزالعمال، ج 6، ص 223، ح 3952.
ب) هشدار امام علی (علیه السلام) به عمرسعد

ابن عساکر از علی (علیه السلام) روایت نموده که آن حضرت به عمر بن سعد فرمودند:

کَیفَ أنتَ إذا اَقَمت مَقٰاماً تخیر فِیه بَینَ المَنِیة وَالنّار فَتَختٰار النّار.

چگونه ای تو وقتی که در مقامی بایستی که میان مرگ و آتش مختار شوی و تو آتش را اختیار کنی.((1))

پ) خبر دادن جبرئیل از محل شهادت امام حسین (علیه السلام)

اَخرُج ابن سَعد وَالطَّبرانی عَن عٰائِشة اَنَّ النَّبی (صلی الله علیه و آله) قٰال: اَخبِرنی جِبرِئیل ان اِبنِی الحُسَین (علیه السلام) یَقتُل بَعدی بِأرضِ الطَّف وَجٰاءَنی بِهٰذِهِ التربِِه فَاخبِرنی اَن فِیهٰا مَضجِعَه.((2))

به روایت ابن سعد و طبرانی از عایشه، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود:

جبرئیل به من خبر داد که پسرم حسین (علیه السلام) در سرزمین طف کشته خواهد شد و این خاک را برای من آورد و گفت که: قبر او در آن قرار خواهد گرفت.

ت) آوردن خاک سرخ محل شهادت امام حسین (علیه السلام) برای رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) توسط جبرئیل

اخرج ابو داود والحاکم عن ام الفضل بنت الحرث ان النبی (صلی الله علیه و آله) قال: اتانی جبرئیل فأخبرنی ان امتی تستقل ابنی هذا یعنی الحسین (علیه السلام) وأتانی بتربة من تربة حمراء.

ص: 40


1- ) همان، ج 7، ص 111، ح 960.
2- ) خوارزمی، موفق، معجم الکبیر، مقتل الحسین، ج1، ص159؛ ابن حجر هیثمی، احمد، الصواعق المحرقه، ص193؛ هندی، علی، کنزالعمال، ج 13، ص111؛ قندوزی حنفی، سلیمان، ینابیع المودهً، ص318.

به روایت ابوداود و حاکم از ام الفضل بنت الحرث، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: جبرئیل پیش من آمد و مرا آگاه ساخت که امت من این پسرم یعنی حسین (علیه السلام) را می کشند و خاکی از خاک سرخ رنگ را برای من آورد.

ث) خبر دادن محلّ شهادت امام حسین (علیه السلام) و خاک سرخ

الف) وَاخرُج اَحمَد لَقَد دَخَلَ عَلَی البَیتِ ملک لَم یَدخُل عَلیّ قَبلِها فَقٰال لی: ان اِبنک هَذا حُسینا مَقتُول وَاِن شِئتَ أریتُک مِن تُربَة الارضِ الَّتی یَقتُل بِها قٰالَ فَاخرَج بِتُربَة حَمراء.((1))

به روایت احمد، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: در این خاک ملکی بر من وارد شد که پیش از این بر من در اینجا وارد نشده بود. به من گفت: این پسرت حسین (علیه السلام) کشته خواهد شد، و اگر بخواهی خاک زمینی را که در آنجا او را می کشند به تو می نمایم، فرمود: خاکی سرخ رنگ را بیرون آورد.

ب) واخرج البغوی فی معجمه من حدیث انس ان النبی قال: استأذن ملک القطر ربه أن یرونی فاذن له، وکان فی یوم ام سلمة، فقال رسول الله (صلی الله علیه و آله) یا ام سلمة احفظنی علینا الباب لا یدخل احد فبینا هی علی الباب اذ دخل الحسین فاقتحم فوثب علی رسول الله فجعل رسول الله یلثمه ویقبله فقال له الملک: أتحبه؟ قال: نعم، قال: ان امتک ستقتله، وان شئت اریک المکان الذی یقتل به، فأراه فجاء بسهلة او تراب احمر فاخذته ام سلمه فجعلته فی ثوبها. قال ثابت کنا نقول انها کربلا واخرجه ایضا ابو حاتم فی صحیحه، روی احمد نحوه روی عبد بن حمید وابن احمد

ص: 41


1- ) شیبانی، احمد، مسند احمد، ج 6، ص294؛ ذهبی، محمد، تاریخ اسلام، ج3، ص10؛ابن کثیر، اسماعیل، البدایهً والنهایهً، ج 8، ص199؛ قندوزی حنفی، سلیمان، ینابیع المودهً، ص 319؛ ابن حجر هیثمی، احمد، الصواعق المحرقهً، ص 193.

نحوه ایضاً، لکن فیه: ان الملک جبرئیل، فان صح فهما واقعتان، وزاد الثانی ایضا: انه (صلی الله علیه و آله) شمها وقال: ریح کرب وبلا والسهله بکسر اوله رمل خشم لیس بالدقاق الناعم.((1))

وفی روایة الملا وابن احمد فی زیادة المسند، ثم ناولنی کفا من تراب احمر وقال: هذا من تربة الارض التی یقتل بها، فمتی صارد ما فاعلمی انه قد قتل قالت ام سلمة: فوضعته فی قارورة عندی وکنت اقول ان یوماً یتحول فیه دما لیوم عظیم. وفی روایة عنها فاصبته یوم قتل الحسین (علیه السلام) وقد صار دما.((2))

وفی اخری، ثم قال یعنی: جبرئیل، الا اریک تربة مقتله فجاءه. بحصیات فجعلهن رسول الله (صلی الله علیه و آله) فی قارورة، قالت ام سلمه: فلما کانت لیلة قتل الحسین سمعت قائلا یقول.

ایها

القائلون جهلا حسینا

قد لعنتم علی لسان ابن داود

قالت فبکیت وفتحت القارورة

اشروا

بالعذاب والتذلیل

وموسی وحامل انجیل

فاذا الحصیات قد جرت دما((3))

بغوی در معجم خود از حدیث انس آورده است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند: ملک قطر از پروردگار خویش اذن خواست که مرا زیارت کند، او را اذن فرمود، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: ای ام سلمه! مواظب درب خانه باش

ص: 42


1- ) شیبانی، احمد، مسند احمد، ج 4، ص242؛ بخاری، محمد، صحیح بخاری، ج4، ص 317؛ خوارزمی، موفق، مقتل الحسین، ج 1، ص160؛ ذهبی، تاریخ اسلام، ج3، ص10؛ ذهبی، محمد، سیر اعلام النبلاء، ج3، ص194؛ ابن کثیر، اسماعیل، البدایه والنهایه، ج6، ص229؛ هیثمی، علی، مجمع الزواید، ج 9، ص187؛ ابن حجر هیثمی، احمد، الصواعق المحرقه، ص 193.
2- ) شیبانی، احمد، مسند احمد، ج4، ص248؛ هیثمی، علی، مجمع الزواید، ج 9، ص188؛ ابن حجر هیثمی، احمد، الصواعق المحرقه، ص 193؛ قندوزی حنفی، سلیمان، ینابیع الموده، ص 319.
3- ) ابن حجر هیثمی، احمد، الصواعق المحرقه، ص 193؛ قندوزی حنفی، سلیمان، ینابیع الموده، ص 319.

که کسی داخل نشود، در این هنگام که ام سلمه مراقب درب خانه بود، ناگاه حسین (علیه السلام) تشریف آورد و داخل شد و خود را در آغوش رسول خدا (صلی الله علیه و آله) انداخت، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) او را می بوسید و نوازش می فرمود، آن ملک گفت: آیا او را دوست داری؟ فرمود: آری. گفت: امت تو پس از این او را خواهند کشت و اگر بخواهی جای کشته شدنش را به تو نشان می دهم و نشان داد و مقداری سهله یعنی ریگ یا خاک سرخ رنگ آورد. ام سلمه آن را در دامن خود ریخت. ثابت گفت: ما می گفتیم آنجا کربلاست.

این حدیث را ابوحاتم نیز در صحیح خود آورده و احمد هم همچون او روایت کرده است. و همچنین عبدبن حمید و ابن احمد نیز این را آورده اند ولی در این روایت ملک را جبرئیل ذکر کرده است، اگر درست باشد دو واقعه بوده است، در روایت دوم اضافه می کند: نیز رسول اشرف (صلی الله علیه و آله) آن خاک را می بویید و می فرمود: بوی کرب و بلا می دهد. و به روایت ملا و ابن احمد درباره مسند ام سلمه گفت: از آن پس رسول خدا (صلی الله علیه و آله) کفی از آن خاک سرخ رنگ را به من داد و فرمود: این از خاک سرزمینی است که حسین در آنجا کشته می شود، هرگاه این خاک به خون مبدّل گردید، بدانکه حسین (علیه السلام) به قتل رسیده است. ام سلمه گفت: آن خاک را در شیشه ای جای دادم، و من می گفتم: آن روز که این خاک به خون تبدیل شود، روزی بزرگ است. در روایتی از وی آمده که گفت: روز قتل حسین (علیه السلام) آن خاک را یافتم که خون گشته بود. و در روایت دیگر جبرئیل گفت: اینک خاک جای کشته شدن او را به تو بنمایم، مقداری خاک سنگریزه مانند آورد و آن را رسول الله (صلی الله علیه و آله) در قاروره ای جای داد. ام سلمه گفت: چون شب قتل حسین (علیه السلام) رسیدم شنیدم قائلی گفت:

ای بکشته حسین از ره جهل

از سلیمان و موسی لعن است

نوش بادت شکنجه و تذلیل

همره لعن حامل انجیل

ص: 43

من گریستم و قاروره را باز کردم، خرده سنگریزه های خون گشته جریان یافت.

ج) امام علی (علیه السلام) و کربلا

الف) واخرج ابن سعد عن الشعبی قال: مر علی (علیه السلام) بکربلا عند مسیره الی صفین وحاذی نینوا قریة علی الفرات، فوقف وسئل عن اسم هذه الارض فقیل کربلا فبکی حق بل الارض من دموعه. ثم قال: دخلت علی رسول الله (صلی الله علیه و آله) وهو یبکی فقلت ما یبکیک؟ قال: کان عندی جبرئیل انفا واخبرنی ان ولدی الحسین یقتل بشاطئ الفرات بموضع یقال له کربلا ثم قبض جبریل قبضته من تراب تلک الارض اشمنی ایاه، فلم املک عینی ان فاضتا. ورواه احمد مختصرا عن علی (علیه السلام) قال: دخلت علی النبی (صلی الله علیه و آله) - الحدیث - وروی الملا ان علیا (علیه السلام) مر بقبر الحسین (علیه السلام) فقال ههنا مناخ رکابهم وههنا موضع رحالهم وههنا مهراق دمائهم فتیة من آل محمد یقتلون بهذه العرصة یبکی علیهم السماء والارض.((1))

به روایت ابن سعد از شعبی، علی (علیه السلام) هنگامی که به صفین می رفت از کربلا عبور کرد، در برابر نینوا بر کنار فرات دهکده ای بود، آنجا توقف کرد و از نام آن سرزمین پرسید، گفتند: کربلا! علی (علیه السلام) سخت بگریست چنان که اشکش به زمین می ریخت، آن گاه فرمود: روزی به حضور رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) رسیدم دیدم آن حضرت گریه می کنند، عرض کردم: سبب گریه چیست؟ فرمود: لحظه ای پیش جبرئیل نزد من بود، و به من خبر

ص: 44


1- ) ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج 4، ص117؛ خوارزمی، موفق، مقتل الحسین، ج 1، ص170؛ ابن جوزی، یوسف، تذکرهً الخواص، ص 260؛ هندی، علی، کنزالعمال، ج 3، ص112؛ ابن حجر هیثمی، احمد، الصواعق المحرقه، ص 193؛ قندوزی حنفی، سلیمان، ینابیع الموده، ص 262.

داد که پسرم حسین (علیه السلام) در کنار فرات در موضعی که آن را کربلا می گویند کشته می شود. آن گاه جبرئیل مقداری خاک بداد و آن را به من بویانید من نتوانستم خودداری کنم و اشک از چشمانم روان گشت. احمد نیز این حدیث را به طور اختصار از علی روایت کرده است.

به روایت ملا، حضرت علی (علیه السلام) از جای قبر حسین (علیه السلام) عبور کرد و فرمود:

اینجا، جای خوابانیدن شتران آنهاست و اینجا منزلگاه آنهاست و اینجا، جای ریختن خون آنهاست، جوانانی از آل محمد، در این عرصه کشته می شوند که آسمان و زمین بر آنها می گرید.

ب) احمد بن حنبل از شخصی که با امیرالمؤمنین (علیه السلام) در صفین بوده چنین روایت می کند که وی می گوید: در راه بازگشت به کوفه وقتی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به کربلا رسید؛ «فنادی علی (علیه السلام) اصبر یا اباعبدالله! اصبر یا ابا عبدالله! بشط الفرات: قلت: وماذا؟ قال: دخلت علی النبی ذات یوم وعیناه تفیضان...»((1))

حضرت علی (علیه السلام) ، امام حسین (علیه السلام) را ندا می کند که: ای ابا عبدالله! صبر کن، ای ابا عبدالله! صبر کن در کنار شط فرات، راوی می گوید:

علت این سخن را پرسیدم، آن حضرت فرمود: روزی خدمت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شرفیاب شدم در حالی که چشمان آن حضرت از اشک پر بود، خبر شهادت حسین (علیه السلام) را در کربلا و شط فرات به من دادند.

خود سیدالشهدا (علیه السلام) نیز در جنگ صفین و در طول مسیر با پدر بزرگوارشان حضرت علی (علیه السلام) بودند.

ص: 45


1- ) شیبانی، احمد، مسند احمد، ج2، ص78.

حافظ ابوبکر هیثمی پس از نقل این روایت می گوید:

این روایت را احمد، ابویعلی، بزاز و طبرانی نقل کرده اند و راویان آن همگی راستگو هستند.((1))

ج) ابن ابی الحدید در «شرح نهج البلاغه» از امیرالمؤمنین (علیه السلام) نقل می کند:

آل امیه همیشه در وادی گمراهی شمشیر می زنند و در ماه حرام خون می ریزند، گویی هم اکنون جوان بسیار زیبایی از قریش را می بینم که در خون خود می غلطد و آن گاه که این جنایات از بنی امیه سر بزند دیگر عذری برایشان باقی نخواهد ماند و فرمانروایی آنان از بین خواهد رفت.((2))

از مجموعه روایاتی که نقل گردید، می توان نتیجه گرفت شبهاتی را که وهابیّت در مورد قیام امام حسین (علیه السلام) مطرح کردند، از دیدگاه بزرگان اهل تسنن پذیرفته نیست، چون فریقین معتقدند که امام حسین (علیه السلام)

آگاهانه دست به قیام زدند. اگر کمترین توجهی به ابعاد زندگی امام (علیه السلام) داشته باشیم متوجه می شویم که رسول خدا (صلی الله علیه و آله)

واقعه ی کربلا را برای امام پیشگویی کرده بودند، به حدّی که خواص هم در جریان بودند و خیرخواهانه امام را از سفر منع می کردند، لیکن امام تا نفس های آخرش، در مقابل طاغوت زمانش ایستاد و آن را وظیفه ی شرعی خود می دانست.

ص: 46


1- ) هیثمی، علی، مجمع الزواید، ، ج9، ص187.
2- ) شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 363.

بی انصافی های ابن تیمیه درباره امام حسین (علیه السلام) و بنی امیه و پاسخ آن ها

1. ابن تیمیه درباره ی امام حسین (علیه السلام) نهایت بی احترامی را روا می دارد و می گوید:

در حدیث صحیح نقل شده که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) همواره اسامهً بن زید را در کنار امام حسن (علیه السلام) قرار داده و در مورد آنان اظهار محبت می کرد و می گفت: خداوندا! من این دو نفر را دوست دارم و تو هم آنان را دوست داشته باش، ولی در مورد حسین (علیه السلام) هیچ گاه اظهار دوستی نمی کرد.

دلیل این مطلب، این است که پیامبرخدا (صلی الله علیه و آله) می دانست که امام حسن (علیه السلام) و اسامهً بن زید، طرفدار صلح و مخالف با جنگ خواهند بود، ولی حسین بن علی (علیه السلام) طرفدار جنگ و بر هم زننده ی آشتی و صلح می باشد.((1)) او هوای نفس را در قیام امام دخیل دانسته و می گوید: انسان چه می داند، گاهی آدم ها اعم از اولیای الهی و صلحا و اهل بیت، به اجتهادی مقرون به ظن دست می یابند که گاهی با هوای نفسانی خفی، همراه است. شاید این عامل در قیام حسین بن علی (علیه السلام) دخالت داشته است.

پاسخ

میزان علاقه ی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) به دو سیّد جوانان اهل بهشت، بین اهل تسنن نیز معروف است که به ذکر چند روایت از کلام رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در مورد امام حسن و امام حسین‘ بسنده می کنیم:

1. این دو، فرزند من و فرزندان دخترم می باشند. بار خدایا! من این دو

ص: 47


1- ) ابن تیمیه، احمد، منهاج السنهً، ج4، ص536.

را دوست دارم. پس تو آنها را و نیز دوستان آنها را دوست بدار.((1))

2. کسی که حسن و حسین‘ را دوست بدارد، مرا دوست داشته و کسی که آنها را دشمن بدارد، مرا دشمن داشته است.((2))

3. حسن و حسین (علیهما السلام) دو گل من از بوستان دنیا هستند.((3))

4. از انس بن مالک نقل شده که گفت: از رسول خدا (صلی الله علیه و آله)

پرسیدند: کدام یک از دو فرزندت را بیشتر دوست داری؟ فرمود: حسن و حسین‘، هر دو را.((4))

5. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به فاطمه (سلام الله علیها) می فرمود: دو فرزندم را به نزدم بیاور. آنگاه آنها را می بویید

و در آغوشش می گرفت.((5))

6. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: خداوندا! من او (حسین (علیه السلام) ) را دوست می دارم،

پس او را دوست بدار.((6))

2. ابن تیمیه در دفاع از جرائم امویان می گوید: جرم ها و اعمال بنی امیه از جرم های بنی اسرائیل بیشتر نبود؛

ان بنی امیة لیسوا باعظم جرماً من بنی اسرائیل: فمعاویة حین أمر بسُمّ

ص: 48


1- ) ابن اثیر، جامع الاصول، ج9، ص6556؛ ابن عساکر، علی، تاریخ تهذیب دمشق، ج1، ص7.
2- ) قزوینی، ابوعبدالله، سنن ابن ماجه، ج1، ص3، ح142؛ ابن عساکر، علی، تاریخ تهذیب دمشق، ج4، ص205؛ ابن کثیر، اسماعیل، البدایه والنهایه، ج8، ص25.
3- ) هیثمی، علی، مجمع الزواید، ج9، ص184؛ ابن کثیر، اسماعیل، البدایه والنهایه، ج8، ص207؛ ابن عساکر، علی، تاریخ تهذیب دمشق، ج4، ص207.
4- ) قزوینی، ابوعبدالله، سنن ترمذی، ح3785؛ ابن اثیر، جامع الاصول، ج9، ص6554.
5- ) قزوینی، ابوعبدالله، سنن ترمذی، ح3785؛ ابن اثیر، جامع الاصول، ج9، ص6554.
6- ) بخاری، محمد، صحیح بخاری، ج1، ص6؛ ابن عساکر، علی، تاریخ تهذیب دمشق، ج4، ص205؛ خطیب، علی، تاریخ بغداد مدینه اسلام، ج1، ص1239.

الحسن فهو من باب قتال بعضهم.((1))

گناه بنی امیه بیشتر از گناه بنی اسرائیل نیست، پس معاویه هنگامی که دستور مسموم کردن حسن (علیه السلام) را داد، این مانند جنگ بعضی از آنها بود.

همچنین در جای دیگر از کتاب «منهاج السنهً» می نویسد:

ویزید لیس باعظم جرماً من بنی اسرائیل، کان بنی اسرائیل یقتلون الانبیاء، وقتل الحسین (علیه السلام) لیس باعظم من قتل الأنبیاء.((2))

و گناه یزید بیش از بنی اسرائیل نیست، بنی اسرائیل پیغمبران را می کشتند، و کشتن حسین (علیه السلام) بزرگ تر از کشتن انبیاء نیست.

پاسخ

اولاً طبق روایاتی که در منابع اسلامی وجود دارد، چون عظمت امام حسین (علیه السلام) از همه پیامبران غیر از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بالاتر است، بنابراین گناه یزید از گناه بنی اسرائیل بزرگ تر است، ثانیاً به فرض که بپذیریم گناه یزید از گناه بنی اسرائیل بزرگ تر نیست، بنی اسرائیل به خاطر کارهای ناشایستشان در قرآن به صراحت لعن شده اند و وعده ی عذاب به آنها داده شده است که به ذکر چند آیه در این مورد می پردازیم:

1. {لُعِنَ الَّذینَ کَفَرُوا مِن بَنی إِسرائیلَ عَلی لِسانِ داوُودَ وَعیسَی ابنِ مَریَمَ ذلِکَ بِما عَصَوا وَکانُوا یَعتَدُونَ کانُوا * لایَتَناهَونَ عَن مُنکَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئسَ ما کانُوا یَفعَلُونَ}.((3))

افرادی از بنی اسرائیل که کافر شدند بر زبان داود و عیسی بن مریم لعنت شدند

ص: 49


1- ) ابن تیمیه، احمد، منهاج السنهً، ج 2، ص 225.
2- ) همان، ص 550.
3- ) مائده / 78 - 79.

آن به خاطر این بود که عصیان کردند و متجاوز بودند، آنها یکدیگر را از کارهای منکری که انجام می دادند نهی نمی نمودند، آنچه انجام می دادند واقعاً بد بود.

2. {وَضُرِبَت عَلَیهِمُ الذِّلَّةُ وَالمَسکَنَةُ وَباءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللهِ ذلِکَ بِأَنَّهُم کانُوا یَکفُرُونَ بِآیاتِ اللهِ وَیَقتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیرِ الحَقّ ِ ذلِکَ بِما عَصَوا وَکانُوا یَعتَدُونَ}.((1))

و بر آنها ذلت و فقر زده شد و گرفتار غضبی از جانب خدا شدند، آن به خاطر این بود که آنها بر نشانه های خدا کافر می شدند و پیامبران را به ناحق می کشتند و این به علت آن بود که عصیان کردند و متجاوز بودند.

3. {إِنَّ الَّذینَ یَکفُرُونَ بِآیاتِ اللهِ وَیَقتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیرِ حَقٍّ وَیَقتُلُونَ الَّذینَ یَأمُرُونَ بِالقِسطِ مِنَ النّاسِ فَبَشِّرهُم بِعَذابٍ ألیمٍ}.((2))

قطعاً کسانی که به نشانه های خدا کافر می شوند و پیامبران را به ناحق می کشند و کسانی از مردم را که امر به عدالت می کنند به قتل می رسانند، پس آنها را به عذاب دردناکی بشارت بده.

جمع بندی

در این فصل به هجمه های سنگین وهابیّت نسبت به قیام امام حسین (علیه السلام) پرداختیم. عقائد این فرقه برخاسته از محاسبات بشری است، و معتقدند که نهضت امام (علیه السلام) یک حرکت ابتدایی و نسنجیده در شرایط نامناسب زمانی صورت گرفته است؛ زیرا امام حسین (علیه السلام) در ارزیابی قدرت حکومت و سنجش توان و

ص: 50


1- ) بقره / 61.
2- ) آل عمران / 21.

جایگاه خویش توجه لازم را نکرده بود. همچنین، بر قیام امام (علیه السلام) خرده گرفتند و آن را موجب تفرقه بین مسلمانان و مصالح جامعه ی اسلامی پنداشتند. در این زمینه، برخی از آنان تا آنجا پیش رفته اند که حرکت امام را برای خود و اسلام و مسلمانان تا روز قیامت زیانبار دانسته اند. در حالی که حضرت، علت حرکت خویش را مبارزه با اموری همچون شیطان پرستی در عبادت، و ترک خدا در اطاعت، رواج بدعت ها، مخالفت با حلال و حرام الهی، نابودی سنّت پیامبر (صلی الله علیه و آله) ، ظلم، فساد، بی عدالتی و ناامنی در جامعه ی اسلامی، تعطیلی حدود الهی، در انحصار گرفتن بیت المال مسلمانان و... می داند. همچنین اباعبدالله (علیه السلام) ، جامعه ی اسلامی را به اموری از قبیل عمل به کتاب خدا و سنّت پیامبر (صلی الله علیه و آله) ، احیای مظاهر حق، اصلاح امور امت و بهبودی وضع آنان و مسائلی از این قبیل، فرا می خوانند، نه اینکه امام از وضعیت جامعه ی آن زمان خود، آگاه نبوده و بی هیچ تدبیری دست به قیام زده است، بلکه اطرافیان امام هم جو و شرایط خفقان امویان را می شناختند که به امام گوشزد می کردند. ما معتقدیم اگر اهل بیت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در مقابل طاغوت های زمانشان قیام نکنند و جامعه را از فساد و تباهی نجات ندهند، کسی نمی تواند ظلم و جور طاغوت ها را برملا کند، لذا امام (علیه السلام)

خروجشان را یک وظیفه ی شرعی دانسته و آگاهانه قیام نمودند.

وهابیّت در تمام عقایدشان، به کمونیست و مادی گرایی علاقه دارند و قیام امام را نیز با این زاویه نگاه می کنند، ولی عموم اهل تسنن قیام امام (علیه السلام) را تحسین می کنند و آن را لازم الاجرا می دانند.

ص: 51

ص: 52

فصل دوم: نقش معاویه در شهادت امام حسین (علیه السلام)

اشاره

ص: 53

ص: 54

ریشه یابی نهضت عاشورا در سقیفه

اگر با نگاهی عالمانه به نهضت کربلا بنگریم، پی می بریم

که افراد زیادی در به وجود آوردن آن نقش داشتند، حتی می توان شعبه هایی از آن را در سقیفه جست وجو کرد. یکی از نتایج سقیفه، روی کار آمدن و قدرت گرفتن معاویه و زمینه سازی جهت شهادت امام حسین (علیه السلام) بود، زیرا تشکیل سقیفه و توافقی که در آنجا صورت گرفت باعث شد که برای حزب ابوسفیان (بنی امیه) کارهای ریشه ای انجام شود که در واقع سقیفه بنیانگذار حکومت اموی باشد، زیرا:

1. بعدها که معاویه در سرزمین شام روی کار آمد، به عنوان والی تام الاختیار آزاد گذاشته شد که هر کاری دلش می خواهد انجام دهد.

2. بعد از روی کار آمدن عثمان که آن هم از نتایج سقیفه بود، تمام بیت المال و هزینه ی مسلمین در اختیار اموی ها قرار گرفت. بنابراین ردّپای افراد فراوانی در به وجود آوردن نهضت عاشورا دیده می شود.

پاسخ امام حسین (علیه السلام) به نامه معاویه

از تاریخ استفاده می شود که معاویه با امام حسین (علیه السلام) منازعاتی داشته که امام حسین (علیه السلام) در جواب وی به بیان جنایات او می پردازند:

ص: 55

نامه ی معاویه

معاویهً بن ابوسفیان، نامه ای را برای امام حسین (علیه السلام) می نویسد که متن نامه به این شرح است:

اما بعد فقد انتهت الیّ منک امور، لم اکن اظنک بها رغبة عنها... .

خبرهایی به من رسیده که فعالیت هایی داری و کارهایی انجام می دهی، شما اهل این کارها نیستی و نباید این اعمال را انجام بدهی... .

اما حضرت در پاسخ وی می نویسند: «اما بعد، نامه ی تو را دریافت کردم...».

آن گاه حضرت بخشی از جنایات معاویه را ذکر می کنند و در پایان او را نصیحت می نمایند و می فرمایند:

واعلم، ان لله کتابا لایغادر صغیرة ولا کبیرة إلا احصاها واعلم ان الله لیس بناس لک قتلک بالظنه واخذک بالتهمة وامارتک صبیا یشرب الشراب، ویلعب بالکلاب، ما اراک الا وقد أوبقت نفسک واهلکت دینک، وأضعت الرعیه.((1))

بدان ای معاویه! همانا برای خداوند متعال دیوانی است که گناهان بزرگ و کوچک را در آن ثبت می کند. بدان! مردم را با ظن و گمان و بدون علت به قتل رساندی و فرزندت را که شراب می خورد و با سگ بازی می کند، به امارت برگزیدی که در واقع دین خود را هلاک کردی و مردم را بدبخت نمودی.

امام (علیه السلام) در واقع به بیان جنایات او می پردازند و از انتخاب یزید به عنوان جانشین انتقاد می کنند.

ص: 56


1- ) دینوری، عبدالله، الامامهً والسیاسهً، ج 1، ص203.

بیعت گرفتن معاویه برای یزید

معاویه به مدینه می آید، اما با مخالفت بزرگان و صاحب نظران روبه رو می شود؛ لذا با تهدید و زورگویی خلافت یزید را مطرح می کند و در شام نیز مخالفت ها اوج می گیرد. در این باره اقوال زیادی وجود دارد که به نقل آنها بسنده می کنیم:

1. ابن عساکر در مورد چگونگی روی کارآمدن یزید این گونه می نویسد:

قدم معاویة المدینة - سنة ستة وخمسین - فکان بینه وبین الحسین وعبدالله بن عمر وعبدالرحمن بن ابی بکر وعبدالله بن الزبیر، ما کان من الکلام فی البیعة لیزید، وقال انی اتکلم بکلام فلا تردوا علی شیئاً فاقتلکم فخطب الناس واظهر انهم قد بایعوا وسکت القوم فلم یقروا ولم ینکروا خوفاً منه ورحل معاویة من المدینة علی هذا.((1))

هنگامی که معاویه به مدینه آمد - در سال 56 ه-.ق - راجع به جانشینی یزید، بحثی بین وی و امام حسین (علیه السلام) و عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر و عبدالرحمن بن ابی بکر درگرفت، سپس معاویه آنها را تهدید به قتل کرده و گفت: «من امروز بر فراز منبر مطلبی را خواهم گفت، شما حق ندارید چیزی از آن را به من رد کنید - یعنی حق اعتراض ندارید - که در غیر این صورت شما را خواهم کشت. آنان نیز در جلسه ی سخنرانی حضور به هم رسانیدند و از ترس، سکوت کردند و معاویه بیعت با یزید را بر فراز منبر بازگو کرد و سپس معاویه مدینه را به قصد شام ترک کرد.

معاویه برای جلوگیری از مخالفت بعضی صحابه، با فرستادن مبالغ هنگفتی

ص: 57


1- ) ابن عساکر، علی، تاریخ مدینه دمشق، ج 59، ص 120 و ج 62، ص 124.

هدایا از بیت المال، پروژه ی جانشینی را به سلامت از پیچ و خم ها و خطرات بیرون آورد و سلامت آن را تضمین کرد.((1))

2. ابن عبد ربه در نقلی این گونه می گوید:

هنگامی که در حضور معاویه - در شام - از مردم خواسته شد که با یزید بیعت کنند، مردی از جای برخاست و گفت: «اللهم انی اعوذ بک من شرّ معاویة»؛ خدایا از شرّ معاویه به تو پناه می برم.

معاویه ناراحت شد و گفت: از شرّ خودت به خدا پناه ببر و حتماً بیعت کن. او در پاسخ گفت: «انی ابایع وانا کاره للبیعة»؛ در حالی که از بیعت با یزید کراهت و نفرت دارم با او بیعت می کنم.((2))

3. ابن قتیبه دینوری معتقد است که معاویه حق نداشت جانشینی انتخاب کند، لذا در این زمینه می نویسد:

ولیس لمعاویة ان یعهد الی احد من بعده عهدا، بل یکون الامر من بعده شوری بین المسلمین.((3))

یعنی طبق قرارداد صلح، معاویه حق نداشته که خلافت را پس از خود به کسی واگذار کند، بلکه باید به شورا واگذار می کرد.

4. عایشه نیز از مخالفین معاویه بود و زمانی که معاویه به مدینه آمد تا مخالفین را وادار به بیعت با یزید کند، به عایشه گفت: من برای یزید از تمامی مسلمین بیعت گرفته ام، آیا تو اجازه می دهی که «ان یخلع الناس عهودهم»؛

ص: 58


1- ) ذهبی، محمد، سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 138.
2- ) ابن عبدربه، احمد، العقد الفرید، ج 4، ص 370.
3- ) ابن قتیبه دینوری، عبدالله، الامامهً والسیاسهً، ص 136؛ ابن اعثم، احمد، فتوح اعثم، ص 233؛ شبراوی، الاتحاف بحب الاشراف، ص 36.

مردم را از تعهدی که بسته اند رها کنم؟ عایشه گفت: «انی لااری ذلک ولکن علیک بالرفق والتأنی»؛ من چنین چیزی را روا نمی دانم، اما تو با مدارا و ملایمت با مردم برخورد کن.((1))

5. حسن بصری (21 - 110 ق) از دانشمندان و زهاد معروف اهل تسنن است که می گوید:

معاویه مرتکب چهار جنایت شد که اگر به جای وی کسی دیگر بود و یکی از آنها را انجام می داد، برای همیشه منفور و جنایتکار می گردید: نخست این که؛ خلافت را بدون تشکیل شورای مسلمانان و نظر آنان به دست گرفت. دوم؛ زیاد بن ابیه را برادر خود خواند. سوم؛ حجر بن عدی و یارانش را به قتل رساند. چهارم؛ فردی چون یزید را ولی عهد خویش قرار داد و زمام امور مسلمانان را به او سپرد.

وی در جای دیگر، قاتل امام حسین (علیه السلام) و کسانی را که بدان دستور داده یا رضایت داشته اند را لعن می کند.((2))

معاویه برای حکومت یزید، تمام تلاش خود را به کار می گیرد،

حتی جایی که نیاز باشد از تهدید و زورگویی استفاده می کند، با اینکه ابن زبیر و ابن عمر و شخصیت های صاحب نام، مخالفتشان را اعلام می کنند، اما معاویه از قدرت سرنیزه استفاده می کند.

ص: 59


1- ) ابن اعثم، احمد، الفتوح، ج4، ص237؛ ابن قتیبه دنیوری، عبدالله، الامامه والسیاسه، ج1، ص183.
2- ) طه، علی و فرزندانش، 242؛ ابن جوزی، یوسف، تذکرهً الخواص، ص286؛ ابن عماد حنبلی، عبدالحی، شذرات الذهب، ج 1، ص 68؛ ابن اثیر، علی، الکامل، ج 3، ص 337؛ ابن جوزی، عبدالرحمن، المنتظم، ج 4، ص 64؛ طبری، محمد، تاریخ الطبری، ج 4، ص 279؛ زمخشری، محمود، ربیع الابرار، ج 2، ص 482.

سید قطب مفسّر و متفکّر مقتول مصری در این زمینه می گوید: حکومت امویین خلافت اسلامی نبود، بلکه سلطنت استبدادی بود، و منطبق با وحی اسلام نبود، بلکه ناشی از وحی جاهلیّت بود که اشراق و تابش روح اسلامی را خاموش کرد.

برای این که بدانیم حکومت بنی امیه بر چه اساسی استوار شد، کافی است که طریقه ی بیعت گرفتن برای یزید را بررسی کنیم؛

معاویه گروه هایی از مردم را احضار کرد تا راجع به گرفتن بیعت برای یزید نظر بدهند، مردی که او را یزید بن مقفع گفته اند برخواست و گفت: امیرالمؤمنین این است و اشاره به معاویه کرد. سپس گفت: و اگر معاویه مُرد، امیرالمؤمنین این است و اشاره به یزید کرد. پس از آن گفت: هر کس این را نپذیرد، پس این است و اشاره به شمشیر کرد. معاویه گفت: بنشین تو سید خطبایی!

نویسنده پس از این داستان، بیعت گرفتن معاویه را برای یزید در مکه ذکر می کند که چگونه با زور و شمشیر و قدرت سرنیزه و خدعه و نیرنگ از مردم بیعت گرفت.((1))

همچنین بعد از قتل [امام] حسین[ (علیه السلام) ] و حصار خانه ی کعبه و رمی آن به سنگ و تخریب خانه و سوزاندن آن و واقعه ی حره، همه شهادت می دهند که هرچه درباره ی او گفته شده مبالغه و گزاف نیست.

[تا این که می گوید:] تعیین یزید برای خلافت، یک ضربت کاری به قلب اسلام و به نظام اسلام و هدف ها و مقاصد اسلام بود.((2))

ص: 60


1- ) سیدقطب، العدالهً الاجتماعیه فی الاسلام، ص 180.
2- ) همان، ص 181.

جبرگرایی در مکتب امویان

بنی امیه از خودشان ظاهر مذهبی ساخته بودند و با این شیوه حکومت می کردند، لذا افراد مخالف را با شعار و ابزاری که ظاهرشان دینی بود از صحنه خارج می کردند و مردم را این گونه فریب می دادند.

اما یکی از شیوه های عقیدتی یزید، مسأله ی جبرگرایی بود که آن را بین مردم مطرح می کرد، چنان که پیش از او نیز معاویه مبتکر جبر بود و آشکارا به جبرگرایی تظاهر می نمود.((1))

معاویه با معرفی یزید به عنوان جانشین، رهبری او را از مقدّرات و خواست الهی خواند.((2))

در حکومت یزید نیز، از مقدّرات الهی تبلیغ می شد و مکتب جبرگرایی به عنوان پشتوانه ی مذهبی به رسمیت شناخته شد که به نمونه هایی از آنها اشاره می کنیم:

الف) هنگامی که یزید سر مقدس امام حسین (علیه السلام) را مقابل خود دید گفت: می دانید چرا حسین (علیه السلام) به این روز افتاده است و حال آن که جد و مادر او از جد و مادر من بهتر بودند؟ این بدان جهت بود که حسین (علیه السلام) ، این آیه {قُلِ اللّهُمَّ مالِکَ المُلکِ تُؤتِی المُلکَ مَن تَشاءُ وَتَنزِعُ المُلکَ مِمَّن تَشاءُ وَتُعِزُّ مَن تَشاءُ وَتُذِلُّ مَن تَشاءُ...}؛ «بگو: بارالها! ای مالک حکومت! به هرکس بخواهی، حکومت می بخشی، و از هرکس بخواهی، حکومت را می گیری؛ هرکس را بخواهی، عزت می دهی؛ و هر که را بخواهی خوار می کنی» را نخوانده است.((3))

ص: 61


1- ) ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 340.
2- ) ابن قتیبه دینوری، عبدالله، الامامهً والسیاسهً، ج 1، ص 58.
3- ) طبری، محمد، تاریخ طبری، ج 4، ص 355؛ خوارزمی، موفق، مقتل خوارزمی، ج 2، ص 64.

ب) وقتی به عمر بن سعد در مورد شرکت در قتل امام (علیه السلام)

اعتراض شد گفت: این کار از جانب خداوند بود.((1))

ج) عبیدالله بن زیاد از امام سجاد (علیه السلام) پرسید: اسمت چیست؟ گفت: من علی بن حسین هستم، ابن زیاد گفت: مگر خداوند علی بن الحسین را نکشت؟ امام فرمود: برادری داشتم نام او هم علی بود که شما او را کشتید.((2))

بنابراین در حکومت امویان جبرگرایی یک شعار رسمی بود که با این اعتقاد اشتباهات خود را می پوشاندند و برای مردم توجیه شرعی درست می کردند تا مردم واکنش انجام ندهند.

خلاصه جبرگرایی برای آرام کردن فضای عمومی، شعار خوبی بود؛ زیرا با این عقیده امویان می توانستند عملکرد خودشان را برای مردم توجیه کنند که هر اتفاقی می افتد از ناحیه ی خداوند است، مردم نباید در مقابل آن اعتراضی بکنند.

جمع بندی:

معاویهً بن ابوسفیان که خودش را به عنوان خلیفه ی واجب الطاعه معرفی می کرد، از در مخالفت با اهل بیت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) وارد شد و جنگ های مختلفی را به راه انداخت و امام حسن مجتبی (علیه السلام) را که بعد از پدرش به عنوان خلیفه انتخاب گردید، با فشار کنار زد و خود را به قدرتی که تشنه ی آن بود رسانید. او به این مقدار نیز اکتفا نکرد، بلکه آن را به یک امر موروثی و سلطنتی تبدیل نمود و در زمان حیات خود، رجب سال 60 هجری، یزید را به عنوان خلیفه ی بعد از

ص: 62


1- ) ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج 5، ص 147.
2- ) ابن اعثم، احمد، الفتوح، ج 3، ص 143؛ ترجمه ی امام حسین (علیه السلام) ، ص188.

خودش معرفی نمود، با اینکه مخالفت های فراوانی با جانشینی یزید صورت گرفت، اما معاویه با قدرت تهدید و سرنیزه آنها را دفع کرد و کمترین توجهی به مخالفین ننمود. همچنین در صدد برآمد که مخالفین بیعت با یزید از جمله حسین بن علی (علیه السلام) را به بیعت وادار کند، اما نتوانست.

ص: 63

ص: 64

فصل سوم: عملکرد یزید در ترازوی نقد

اشاره

ص: 65

ص: 66

زندگی نامه ی یزید

1. شخصیت یزید

شخصیت یزید بن معاویه بر هیچ فرد مسلمان و حتی پژوهشگر غیر مسلمان پوشیده نیست، تاریخ اسلام با وجود کاستی های زیاد، از انعکاس بخشیدن اوصاف و خصوصیات روحی و اخلاقی فرزند معاویه، کوتاهی نکرده اند. در گستره ی تاریخ اسلام، حتی افراد بی سوادی که با خواندن و نوشتن و مطالعه هیچ سر و کاری ندارند، یزید را آن گونه که بوده می شناسند. شاید به این علت است که ترسیم چهره ی حقیقی ستمگران، برای همه ی نسل ها در همه ی زمان ها و مکان ها، سنّت الهی می باشد.

{وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللهِ تَبدیلاً}.((1))

برای سنت الاهی هیچ گونه تغییری نخواهی یافت.

ولی از آنجا که در سده های اخیر، فرقه ای به نام «وهابیّت» پدید آمده که برخلاف سیره و اندیشه ی عموم مسلمانان و نیز آزاد اندیشان جهان، از شخصیت یزید به دفاع برخاسته اند، بی مناسبت نیست که به پاره ای از ویژگی های اعتقادی، اخلاقی و تربیتی یزید اشاره شود.

ص: 67


1- ) احزاب / 62.

شخصیت یزید را می توان در دو دوره از زندگی وی به صورت مستقل بررسی کرد:

الف) دوران قبل از حکومت.

ب) دوران حکومت.

2. دوران کودکی و نوجوانی یزید

اشاره

شخصیت یزید در دوره های کودکی و نوجوانی متشکّل از دو کانون تربیتی است:

الف) بادیه نشینی

مادر یزید،((1))

دختر «بجدل کلبیه» بود که همیشه در بادیه زندگی می کرد. او زندگی با معاویه و شهرنشینی را دوست نداشت و در این باره اشعار معروفی دارد؛ همانا پوشیدن عبای خشن همراه با خوشی و روشنی چشمم را، از پوشیدن لباس های نازک بیشتر دوست دارم و خانه ای که بادهای تند در آن بوزد، نزد من از قصر مشرف با شکوه محبوب تر است و یکی از پسر عموهای فقیر و بدخویم برای من، از مردی تنومند و درشت خو بهتر است.

معاویه، ناچار شد این زن و فرزندش (یزید) را به بادیه بفرستد، لذا یزید با خلق و خوی بادیه نشینی و صحراگردی تربیت گردید.((2))

یزید براثر بادیه نشینی، زبانی فصیح داشت و با شاعران معاشرت می کرد و اشعار زیادی سرود، که متأسفانه جنبه مثبتی ندارند.

ص: 68


1- ) مادر یزید، میسون دختر بجدل کلبی است و به طور اختصار بنا به نقل تجارب السلف و الزام النواصب و زمخشری در ربیع الابرار و اشعار نسابه کلبی، نسب یزید مورد طعن و مردود است و مادرش را وقتی پیش معاویه بردند، به یزید از غلام پدرش حامله بود. قمقام، زخار، ص229.
2- ) العقاد، عباس محمود، ابو الشهداء، ص 39.

شعرهای یزید، بیانگر کفر اوست. مورخان، نمونه هایی از اشعار او را نقل کرده اند که ما به بعضی از آنها اشاره می کنیم:

یزید در یکی از سروده های خویش، مسجد و نماز را به طعن گرفته و شراب و شراب خواری را ستوده است.

دع المساجد للعبّاد تسکنها

ان الذی شربا فی سکره طربا

ما قال ربک ویل للذی شربا

واجلس علی دکة الخمار واسقینا

وللمصلین لا دنیا ولا دینا

لکنه قال ویل للمصلّینا...

مساجد را برای عابدان واگذار تا در آن سکنا گزینند و خود بر دُکان شراب فروش نشین و ما را شراب ده. آن کس که شراب نوشد در حالت خماری به طرب پردازد، در حالی که نمازگزاران نه دین دارند و نه دنیا. پروردگارت در قرآن، وای بر شراب خواران نگفته، ولی وای بر نمازگزاران گفته است.

او در سروده ی دیگر خویش به پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) کنایه زده است:

لما بدت تلک الرّووس واشرقت

صاح الغراب فقلت صح او لا تصح

تلک الشموس علی ربی جیرون

فلقد قضیت من النّبی دیونی((1))

چو آن سرها پیدا شد و آن خورشیدها به تپه های جیرون بتابید، کلاغ صدا کرد و من گفتم: چه صدا بکنی و چه نکنی من دِین های خود را از پیامبر وصول کردم.

او در قسمتی دیگر از سروده ی خویش چنین گفته است:

شمسیة کرم برجها قعردنّها

و مشرقها الساقی ومغربها فمی

ص: 69


1- ) ابن اثیر، الکامل، ج3، ص 317.

اذا نزلت من دنّها فی زجاجة

فان حرّمت یوماً علی دین احمد

حکت نقراً بین الحطیم و زمزم

فخذها علی دین المسیح بن مریم((1))

خورشید من که از انگور است، برج آن ته خمره ی شراب است و از مشرق دست ساقی طلوع کرده و به مغرب دهان من غروب می نماید و چون از سبو در جام ریخته شود، غلغل کردن و زیر و رو شدن و حباب ساختنش حکایت از حجاجی می کند که بین دیوار کعبه و چاه زمزم مشغول هروله هستند. پس اگر بر دین احمد حرام است تو آن را بر دین عیسی برگیر و سرکش.

یکی دیگر از خصوصیات یزید، علاقه ی مفرط او به نگهداری و تربیت حیوانات به ویژه «بوزینه» و «سگ» بود. او از این حیوانات برای بازی کردن و مسابقه استفاده می کرد.

بسیاری از مسابقات نظیر اسب دوانی و... در مکتب اسلام مجاز و بلکه ستایش شده و در فقه اسلامی باب جداگانه ای برای آن گشوده شده است، و این مسابقات بیشتر برای تحصیل کمالات انسانی برگزار می گردد.

اما آنچه که یزید به آن علاقه داشت، از این نوع مسابقات نبود. استفاده ی یزید از حیوانات، صرفاً در جنبه های منفی خلاصه می شد و جز لهو و سرگرمی از آن بهره ی دیگری نمی جست؛ به طور مثال؛ او «بوزینه ای» داشت که مدت ها به تربیت آن مشغول بود و کنیه ی «ابوالقیس» را برایش انتخاب کرده بود و لباس های حریر و ابریشم زربافت بر تنش می پوشانید. این بوزینه در مجلس شراب یزید که علاوه بر دوستانش بسیاری از سفیران کشورهای غیر اسلامی نیز

ص: 70


1- ) همان.

حضور داشتند، به بازی مشغول شده و حاضران را سرگرم می کرد.

همچنین به گفته ی محققان، یزید الاغ ماده ای داشت که چابک و تیزپا بود و گاهی «ابوالقیس» (میمون یزید) با اشاره ی وی بر آن سوار می شد و برای مسابقه با اسب ها وارد میدان می گردید. در میان مسابقه دهندگان، افراد درباری و چاپلوس، کم نبودند که به خاطر خشنودی یزید، الاغ ماده و راکب آن (میمون) را بر اسب های خویش، سبقت دهند.

یزید این شعر را به مناسبت همان مسابقه ها سروده است:

تمسّک اباقیس بفضل عنانها

الا من رأی القود الذی سبقت به

فلیس علیها ان سقطت ضمان

جیاد امیرالمؤمنین أتان((1))

ای اباقیس! زمام مرکب خویش را محکم بگیر که اگر از زین به زمین افتادی مرکبت ضامن نیست. هان چه کسی میمونی را که گورخری آن را بر اسب های امیرالمؤمنین (یزید) پیش انداخته، دیده است؟

پس در می یابیم که مسابقه ای را که یزید به آن از خود علاقه نشان می داد، از نوع مسابقه های معمولی نبود که در دین از آن ستایش شده است، بلکه از نوع مسابقه هایی بود که هیچ انسان عاقل و خردورزی، وقت خود را با آن نمی گذارند تا چه رسد از یک مسلمان، آن هم زمامدار کشور پهناور اسلامی.

اما یزید با این که در بادیه بزرگ شده بود، باز هم در شجاعت و تهوّر، از صفات بادیه نشینان، بی بهره مانده بود.

ص: 71


1- ) العقاد، محمود عباس، ابو الشهداء، ص 39.
ب) کانون های تربیتی مسیحیت

بیشتر مورّخان اسلامی بر این باورند که یزید عموماً عمر خود را در دیرهای نصارا که آن روزها حکم «ستون پنجم» را داشت به سر می برده و روزگار خویش را با لهو و لعب می گذارنید، و طبیعی است که از ارباب «دیرها» تعلیمات و دستوراتی را نیز می گرفت و عجیب این است که به گفته ی بسیاری از محققان، این مراکز عبادت و انزوا، سبب رواج فحشا و شراب در جهان اسلام بود. در دیرهای نصارای آن روز که یزید به آنجا پناه می برد، شراب و خلوت با یاران ممنوع نبود و حجاب نیز رواج نداشت و خواه ناخواه این مراکز عبادت، تبدیل به مراکز فساد و فحشا می گردید.

آمدن یزید در دیر «مرّان» در نزدیکی قریه ی «فرقدون» با زنی به نام ام ّکلثوم در سالی که پدرش معاویه او را همراه لشکری برای فتح قسطنطنیه فرستاده بود، سند زنده ی این حقیقت است.

ابن اثیر در حوادث سال 49 هجری و یا به گفته ی بعضی، در حوادث سال پنجاه می نویسد:

معاویهً ابن ابی سفیان، لشکر انبوهی برای جنگ با رومیان، به سمت کشور روم گسیل داشت و سفیان بن عوف را به فرماندهی آن لشکر، منصوب کرد و یزید پسر خود را نیز دستور داد که جنگجویان را همراهی کند. دشواری راه بر یزید سنگین آمد و بین راه مریض شد. پدرش دستور داد که او در «دیر مرّان» بماند و با لشکر نرود. اتفاقاً جنگجویان را پس از آن، گرسنگی و مرض شدید عارض شد و یزید چون آن احوال را شنید این اشعار را سرود:

ما ان ابالی بما لاقت جموعهم

اذا اتکأت علی الانماط فی غرف

بالغذقدونه من حمّی و من موم

بدیر «مرّان» عندی ام کلثوم((1))

ص: 72


1- ) بلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج4، ص3؛ حموی، یاقوت، معجم البلدان، ص534.

ما ان ابالی بما لاقت جموعهم

اذا اتکأت علی الانماط فی غرف

بالغذقدونه من حمّی و من موم

بدیر «مرّان» عندی ام کلثوم((1))

از اینکه سپاهیان را در «فرقدون»، گرسنگی و تب و درد ملاقات کرده است، من چه باک دارم، در حالی که بر بالش های مرتفع در دیر «مران» تکیه می زنم و ام کلثوم کنار من است.

ام کلثوم دختر عبدالله بن عامر بود که بعداً به همسری یزید درآمد. چون خبر اشعار یزید به پدرش رسید، سوگند خورد که او را به سفیان بن عوف در سرزمین روم ملحق کند. پس لشکر زیادی همراه او فرستاد تا او را به سرزمین روم برسانند.

یکی از قرائنی که دلالت دارد بر این که یزید تحت تأثیر افکار مسیحی بوده، شعر معروف وی است که در هنگام نوشیدن شراب گفته:

فان حرّمت علی دین احمد فخذها علی دین المسیح بن مریم

اگر شراب در دین احمد (پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) ) حرام است، تو آن را بر دین مسیح بگیر و بیاشام.

اُنس گرفتن یزید در دیرهای مسیحیت، در پرتو دو عامل است:

1. مادر یزید از قبیله ی «کلبیّه» و قبلاً مسیحی بوده است و خواه و ناخواه عقاید و افکار قدیمی، چندان زود از خاطره انسان محو نمی شود، به ویژه این که انسان، خود یک آدم لاابالی بوده و در صدد پیراستن عقاید باطله ی خود برنیاید.

2. معاویه علاقه مند بود برای یزید معلم مسیحی برگزیند.

این دو عامل، تصادفی بودن اُنس یزید با کانون های تربیتی مسیحیت را نفی می کند.

عبدالله علائلی در این باره می نویسد: شاید عجیب به نظر آید اگر تربیت یزید را تربیت مسیحی بدانیم، به طوری که از تربیت اسلامی و آشنایی با فرهنگ

ص: 73


1- ) بلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج4، ص3؛ حموی، یاقوت، معجم البلدان، ص534.

و تعلیمات اسلامی دور بوده باشد و شاید خواننده تا حدّ انکار از این معنا تعجب کند، ولی اگر بدانیم که یزید از طرف مادر از قبیله ی «بنی کلب» بود که پیش از اسلام دین مسیحی داشتند، تعجب نخواهیم کرد؛ زیرا از بدیهیّات علم الاجتهاد این است که ریشه کن ساختن عقاید یک ملت که اساس خوی ها و خصلت ها و ارزش های اجتماعی و سرچشمه افکار و عادات و فرهنگ عمومی آنهاست، نیازمند گذشت زمانی طولانی است.

تاریخ به ما می گوید: یزید تا دوران جوانی در این قبیله پرورش یافته بود و این به آن معناست که وی دوران تربیت پذیری و شکل گیری شخصیت خود را که مورد توّجه مربیان است، در چنین محیطی گذرانده بود و به این ترتیب، علاوه بر تأثیرپذیری از مسیحیت، خشونت بادیه و سختی طبیعت صحرا نیز با سرشت او در هم آمیخته بود.

به علاوه به نظر گروهی از مورّخان از آن جمله «لا منس» مسیحی در کتاب «معاویه» و کتاب «یزید»، بعضی از استادان یزید از مسیحیان شام بوده اند و آثار سوء چنین تربیتی در مورد کسی که می خواست زمامدار مسلمانان باشد، بر کسی پوشیده نیست.

آن گاه «علائلی» می گوید:

این که یزید «اخطل» شاعر مسیحی را وا داشت که انصار را هجو کند و نیز سپردن تربیت پسرش به یک نفر مسیحی که مورّخان، به اتفاق آن را نقل کرده اند، ریشه در همین تربیت مسیحی وی داشت.((1))

ص: 74


1- ) علائلی، عبدالله، سموالمعنی فی سمو الذات، ص58؛ مسعودی، علی، مروج الذهب، ج1، ص452.

در بسیاری از منابع معتبر، اکثریت قریب به اتفاق مورّخان بر این باورند که یزید برای مقابله با امام حسین (علیه السلام) ، عبیدالله بن زیاد را با رهنمون مستقیم «سرجون» رومی برگزید.

«سرجون» رومی و ابتدا غلام معاویه بود، ولی بعدها در اثر نشان دادن قابلیت، به دو سمت «رئیس خزانه داری» و «مشاورت» معاویه برگزیده شد.((1))

ابن اثیر در «الکامل»، ابوعلی مسکویه در «تجارب الامم»، شیخ مفید در «ارشاد»، طبرسی در «تاریخ امم و الملوک» و ابومخنف در مقتل الحسین (علیه السلام) ، جریان نظرخواهی یزید از سرجون در مقابله با امام حسین (علیه السلام) را با بیان زیر نقل کرده اند:

هنگامی که نامه های (پیروان یزید در کوفه) نزد یزید جمع شدند، وی سرجون رومی مشاور معاویه را طلبید. نامه ها را برایش خواند و از او نظر خواست که چه کسی را والی کوفه گرداند. یزید، آن روزها با عبیدالله بن زیاد مخالف (و بر او خشمگین) بود. سرجون به او گفت: بگو بدانم، اگر معاویه برایت دستوری داده باشد، رأی او را می پذیری؟ گفت: آری! سرجون، فرمان معاویه برای عبیدالله بن زیاد را جهت ولایت کوفه، بیرون آورد و گفت: این دستور معاویه است که اکنون مرده و توسط این نامه، فرمان خویش را برای والی کوفه صادر کرده است. پس یزید به آن نامه عمل کرد و ولایت کوفه و بصره را به عبیدالله واگذار کرد و نامه ای به عبیدالله نوشت و مسلم بن عمرو باهلی، پدر قتیبه را همراه نامه به سوی عبیدالله فرستاد و از او خواست که مسلم بن عقیل را دستگیر کند، سپس بکشد یا تبعید نماید.((2))

ص: 75


1- ) ابن اثیر، علی، الکامل، ج3، ص268.
2- ) طبری، محمد، تاریخ طبری، ج4، ص264.

به راستی، فرمان معاویه به عبیدالله مبنی بر ولایت کوفه، نزد سرجون مسیحی چه می کرده است؟ آیا آن فرمان، چون دیگر فرمان های معاویه نمی بایست نزد یزید نگهداری می شد؟ آیا ادّعای چنین فرمانی از سوی سرجون، خود نوعی نقشه ی ماهرانه از سوی مسیحیت نبوده است؟!

ایمان یزید

ابن عربی، یزید را این گونه معرفی می کند: یزید اهل عدالت، مراقبت و مواظبت بر نماز، و به دنبال کار خیر و پیوسته مجری و ملازم سنّت بود.((1))

نقد و بررسی اشعار کفرآلودی که یزید می سرود، حکایت از بی ایمانی او دارد که از وی این گونه نقل شده است:

معشر الندمان قوموا

واشربوا کأس مدام

شغلنی نغمة العیدان

وتعوضت عن الحور

واسمعوا صوت الاغانی

واترکوا ذکر المعانی

عن صوت الاذان

خمورا فی الدنان

یاران هم پیاله ی من! برخیزید و به نغمه های مطربان خوش آواز گوش دهید و پیاله های شراب را پی درپی سر بکشید و بحث و مذاکره های علمی و ادبی را کنار بگذارید. نغمه های «هوس انگیز» ساز و آواز، مرا از شنیدن «اذان» و ندای «الله اکبر» باز می دارد و من حاضرم حوریان بهشتی را (که نسیه است) با خم شراب (که نقد است) عوض کنم. (نقد مال ما و نسیه برای کسانی که به قیامت معتقدند).((2))

ص: 76


1- ) ابن عربی، العواصم، ص227.
2- ) ابن جوزی، یوسف، تذکرهً الخواص، ص 291.

یزید مقارن حکومت پدرش به مدینه آمد و پیش روی حسین بن علی (علیه السلام) و ابن عباس شراب خورد و در حال مستی اشعار مبتذل خواند. یزید، اولین خلیفه ای بود که علناً شراب خواری می کرد و بی مبالانه در پی آوازخوانی و میمون بازی و سگ بازی می رفت.((1))

عباس عقاد مصری در مورد وضعیت اخلاقی یزید می نویسد:

یزید جوان بدخویی بود که شب و روزش را در مِیگساری و سازنوازی می گذرانید و از مجلس خواننده ها و ندمای فحشاء مگر برای شکار برنمی خواست و هفته ها می گذشت که یزید در شکارگاه ها بود و از وضع کشور و ملت بی اطلاع و از رسیدگی به امور ملک و سیاست در غفلت بود.((2))

قاضی محمد ثناءالله عثمان مظهری حنفی در ذیل آیه ی 29 سوره ی ابراهیم می نویسد:

اما بنوامیه فمتعوا بالکفر حتی اسلم ابوسفیان و معاویه وعمروبن العاص وغیرهم ثم کفر یزید بن معاویه.

بنی امیه با کفر زندگی کردند تا این که ابوسفیان، معاویه و عمروالعاص و غیر آنان مسلمان شدند، سپس یزید و کسانی که همراه او بودند به نعمت الهی کفر ورزیدند و دشمنی با اهل بیت (علیهما السلام) را نصب العین خود قرار دادند، حتی حسین (علیه السلام) را مظلومانه به شهادت رساندند و به دین پیامبر اسلام کفر ورزیدند.

یزید پس از شهادت حضرت امام حسین (علیه السلام) ، کفر خودش را علنی نموده

ص: 77


1- ) الاصفهانی، الاغانی، ج15، ص282؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج4، ص1؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص127.
2- ) عقاد، عباس، ابو الشهداء، ص39.

و اشعاری را سرود که مفهومش این بود: کجایند بزرگان بنی امیه که ببینند از آل محمد و بنی هاشم انتقام کشته های بدر را گرفتم و اگر من از عملکرد محمد (صلی الله علیه و آله) انتقام نگیرم از قبیله ی جندب نیستم، امروز شراب را حلال می کنم، اگرچه روزی در دین محمد حرام شده بود، اما طبق آیین عیسی بن مریم آن را بنوش.

یزید کسی است که بر منابر، مرتب اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله) را دشنام می داد و بنی امیه هزار ماه بر این گمراهی خودشان ادامه دادند، ولی خداوند در دنیا هم از آنان انتقام گرفت که هیچ اثری از نسل آنان در روی زمین باقی نمانده است.((1))

همچنین یزید کمترین اعتقادی به دین الاهی نداشته است؛ زیرا علناً می گوید: مواظب باشید حکومت از دست شما خارج نگردد چرا که نه وحی آمده است و نه خبر خاص داریم و خاندان محمد (صلی الله علیه و آله) هم با حکومت بازی کرده اند.((2))

از کلام بزرگان اهل تسنن برمی آید که اسلام یزید نزد آنان پذیرفته نیست و از اشعار او و عملکردش در واقعه ی عاشورا و حره و... این مسأله به طور آشکارا به دست می آید که وی هیچ گونه اعتقادی به اسلام نداشته که این گونه مورد مذمّت اهل تسنن قرار گرفته است.

خلافت بر حق یزید از نظر وهابیت

اشاره

وهابیّت سعی کرده اند حرکت امام حسین (علیه السلام) را نوعی شورش، آشوب، فتنه انگیزی، ایجاد تفرقه در امت و تمرّد از خلافت معرفی کنند و در کشتن او، حق را به جانب یزید بدهند که یک شورش گر مخالف حکومت مرکزی را

ص: 78


1- ) قاضی مظهری، محمدثناء، تفسیرالمظهری، ج 5، ص 135.
2- ) مسعودی، مروج الذهب، ج1، ص440؛ ابن عساکر، تاریخ، ج6، ص407.

کشته است.((1))

در اینجا به بیان دیدگاه های وهابیّت می پردازیم:

1. امام حسین (علیه السلام) کشته ی شمشیر جدّش

ابن عربی مالکی((2)

نظریه ی خود را درباره ی سیدالشهدا (علیه السلام) چنین اظهار می کند:

لم یقتل الحسین الا بسیف جده.

حسین کشته نشد مگر به شمشیر جدش!

او بعد از سخنانی درباره ی لیاقت یزید در تصدی مقام خلافت، روایاتی را از صحیح بخاری مبنی بر بیعت عبدالله بن عمر با یزید آورده که در ادامه می گوید:

لم یقبل نصیحة اعلم اهل زمانه ابن عباس، وعدل عن رأی شیخ الصحابه ابن عمر وطلب الابتداء فی الانتهاء، والاستقامة فی الاعوجاج.

امام حسین (علیه السلام) به نصیحت دانشمندترین افراد زمانش یعنی عبدالله بن عباس گوش نداد و از رأی صحابی بزرگ؛ عبدالله بن عمر روی برگردانید و به دنبال زیاده خواهی بود و راستی را در پیمودن راه کج می طلبید.((3))

از این احادیث استفاده می شود که ابن عمر تابع خلافت یزید بوده و ولایت او را پذیرفته و با او بیعت کرده و به خلافت یزید به همان کیفیتی که مردم ملتزم

ص: 79


1- ) ابن حجر هیثمی مکی، احمد، الفتاوی الحدیثیه، ص 193؛ رساله ابن تیمیه، سؤال در رابطه با یزید بن معاویه، صص 15، 17؛ ابن عربی، ابوبکر، العواصم من القواصم، صص 232، 233؛ غزالی، احیاء علوم الدین، ج 3، ص 125؛ شبراوی، الاتحاف بحب الاشرف، صص 67 و 68؛ ابن حجر هیثمی، احمد، الصواعق المحرقه، ص 221.
2- ) ابن عربی مالکی (م 543) در کتاب العواصم هر چه با اهل بیت دشمنی و ناصبیت دارد ذکر کرده و در دشمنی او همین کافی است که ابن تیمیه مطالبش را از این شخص و کتاب او گرفته است.
3- ) ابن عربی، ابوبکر، العواصم، ص231.

بوده اند، ملتزم شده و با این بیعت در آنچه مسلمانان بر آن بودند داخل شده است. علاوه بر این، بر خود و فرزندان و یارانش، مخالفت با یزید را حرام نمود و بعد از آن، معاویه بالای منبر اعلام کرد: عبدالله بن عمر با یزید بیعت کرده و هر کس بگوید که معاویه دروغ گفته است و عبدالله بن عمر با یزید بیعت نکرده، خود او دروغگو است. بر این اساس، گویی نقطه ضعف امام (علیه السلام) آن بوده که به نظر عبدالله بن عمر توجهی نکرده است. او می گوید: پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود:

فمن اراد أن یفرق أمر هذه الامة وهی جمیع، فاضربوه بالسیف کائناً من کان.

اگر امت من متحد بودند و فردی موجب تفرقه بین امت شد، او را با شمشیر به قتل برسانید، هر کسی که می خواهد باشد.((1))

و این حدیث را بر سیدالشهدا (علیه السلام) تطبیق می کند و آن حضرت را مطابق این حدیث، واجب القتل می داند.

ابن عربی همچنین می نویسد:

بیعت با یزید شرعاً منعقد شده، زیرا یک نفر با او بیعت کرده است گرچه این یک نفر پدرش معاویه باشد.((2))

به نظر می رسد ابن عربی یادش رفته که امام حسین (علیه السلام) ، نوه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بوده است و تمام بزرگان مدینه برای وی احترام فوق العاده ای قائل بودند. حال ابن عربی این گونه گستاخی می کند با وجودی که تمام آزادی خواهان دنیا حتی در سده های اخیر، قیام امام حسین (علیه السلام) را مورد تحسین قرار داده اند.

ص: 80


1- ) همان، صص 214 و 234.
2- ) همان، ص222.

2. شورش گری امام حسین (علیه السلام)

محمد ابوالیسر عابدین، مفتی شام این گونه می نویسد:

بیعة یزید شرعیة، ومن خرج علیه کان باغیا.

بیعت با یزید از وجاهت شرعی برخوردار بوده و هر کس علیه او خروج نهاید، سرکشی و طغیان نموده است.((1))

3. بیعت شرعی یزید

مفتی اعظم عربستان، عبدالعزیز آل الشیخ، می گوید:

خلافة یزید شرعیة وخروج الحسین (علیه السلام) باطل.

بیعت با یزید مشروع بوده و خروج امام حسین (علیه السلام) باطل بوده است.((2))

4. یزید خلیفه ی ششم دولت اسلامی

وهابیّت از یزید به عنوان خلیفه ی ششم نام می برند و مناقب او را برمی شمرند و مهر تأیید بر بیعت او می زنند و حتی بدیهیّاتی مانند سوء سیاست و تدبیر او را به عکس جلوه می دهند.

ابن تیمیه این گونه از وی تمجید می کند:

... وهو سادس خلفاء الدولة الاسلامیة... وهو اول الخلفاء التابعین، جاءته الخلافة بیعة و وردت فیه و فی اهل - زمانه - و احوالهم مناقب صریحة فی السنة النبویة، وکان له فضل فی فریضة الجهاد والغزز... وله اخلاق مجیدة... وکان حسن الادارة فی اختیار الرجال وسیاسة الامة.((3))

ص: 81


1- ) عابدین، محمد، اغالیط المورخین، ص120.
2- ) www.Youtube.com/watchsv=ahwuehmrgdksfcaure-related.
3- ) سایت مؤسسه تحقیقاتی ولیعصر، زیرنظر دکتر حسینی قزوینی، نرم افزار ثارالله.

یزید ششمین خلیفه دولت اسلامی و اولین خلیفه تابعین بوده است. یزید با بیعت به خلافت رسید و درباره او و اهل زمانش و حالات آنها، مناقب صریح و آشکاری در سنت نبوی وجود دارد و برای یزید، فضیلتی در فریضه جهاد بوده و اخلاق نیکویی داشته است و مدیریت خوبی در انتخاب افراد و سیاست امت دارا بود.

5. واگذاری یزید به خدا

ابن قیم جوزیه از برجسته ترین شاگردان ابن تیمیه است، او می گوید:

ونعتقد حب آل محمد وازواجه وسائر اصحابه ونذکر محاسنهم وننشر فضائلهم ونجلّ ألسنتنا وقلوبنا عن التطلع فیما شجر بینهم، ونستغفر الله لهم ونتوسل الی الله تعالی باتباعهم ونری الجهاد والجماعة ماضیا الی یوم القیامة والسمع والطاعة لولاة الامر من المسلمین واجباً فی طاعة الله تعالی دون معصیته لایجوز الخروج علیهم ولاالمفارقة لهم ولانکفر احداً من المسلمین بذنب عمله ولو کبر، ولا ندع الصلاة علیهم، بل نحکم فیهم بحکم النبی ونترحم علی معاویة، ونکل سریرة یزید الی الله تعالی.((1))

ما به محبت خاندان رسول الله و همسران پیامبر و دیگر اصحاب او اعتقاد داریم و خوبی های آنها را بیان می کنیم و فضائل شان را منتشر می نماییم و زبان و قلب هایمان را از نقل کارهای ناشایستی که از آنها سر زده بازمی داریم و برای آنها طلب مغفرت می کنیم و پیروی از ایشان را وسیله توسّل به خدا قرار می دهیم و جهاد را تا روز قیامت ممنوع می دهیم و شنیدن و اطاعت از والیان امر را در جایی که اطاعت خدا نه معصیت او باشد،

ص: 82


1- ) ابن قیم، اجتماع الجیوش الاسلامیه، ج 1، ص14.

واجب می دانیم و کسی حق قیام بر علیه آنها را ندارد، و نباید از آنها جدا شود و هیچ یک از مسلمانان را به خاطر گناهش کافر نمی دانیم، گرچه از او گناه کبیره ای سر بزند، و برای معاویه طلب رحمت می کنیم و یزید را به خداوند متعال واگذار می کنیم (تا هرچه مقتضی ببیند در موردش عمل نماید).

6. بیعت عموم مردم با یزید

عبدالمغیث (متولد 583 ه-)، کتابی در فضائل و مناقب یزید بن معاویه تألیف کرده و می گوید:

ولایة یزید ثبتت یرضی الجمیع... .((1))

ولایت یزید با پذیرش همگان به اثبات رسید.

7. یزید از انبیاء است!

ابن تیمیه درباره ی یزید این گونه می نویسد:

قوم یعتقدون أنه کان من الصحابة أو من الخلفاء الراشدین المهدیین أو من الأنبیاء.

بعضی ادّعا کرده اند که یزید از صحابه و یا از خلفاء راشدین هدایت شده و یا از انبیاء بوده است!((2))

8. عدم جواز نقض بیعت با یزید

دکتر ابراهیم علی شعوط نیز در کتاب «برائهً یزیدبن معاویه من دم الحسین»، معتقد است که یزید شایسته برای خلافت اسلامی از لحاظ علمی و عملی بود.

ص: 83


1- ) ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن، الرد علی المتعصب العنید، ص 75.
2- ) ابن تیمیه، احمد، منهاج السنه، ج4، ص549؛ ابن تیمیه، احمد، الوصیهً الکبری، ص52.

او ضمن رد اتهام های شرب خمر و مفاسد یزید، او را خلیفه ی شرعی مسلمانان می داند و هرگونه قیام در برابرش را فتنه می نامد که هیچ احتمال پیروزی و مصلحتی بر آن مترتب نمی باشد، لذا می گوید:

1. یزید خلیفه ی مشروع مسلمانان بود.

2. بیعت با یزید الزام آور بود و نقض آن برای هیچ مسلمانی حتی امام حسین (علیه السلام) جایز نبود.

3. پذیرش دعوت کوفیان عاقلانه نبود و این حرکت امام حسین (علیه السلام) از قبل محکوم به شکست بوده و یزید اراده ی قتل حسین (علیه السلام) نکرد و مسؤولیتی درباره ی آن ندارد و او را نمی توان قاتل حسین (علیه السلام) قلمداد کرد.((1))

در واقع یزید را خلیفه ای معرفی می کند که دارای همه ی کمالات بشری است.

9. برترین جوان قریشی!

محب الدین خطیب، این سخن را در «العواصم» نقل کرده که:

یزید از بهترین جوانان قریش بوده است.((2))

10. توصیه به گوشه گیری امام حسین (علیه السلام)

ابن کثیر در این باره می نویسد:

هم چنان که عبدالله بن عمر گفته بود، حسین (علیه السلام) تا زنده بود می بایست از مدینه یا مکه خارج نمی شد و هرگز تحرک و یا خیزشی در برابر یزید نشان نمی داد و همانطور که مردم با یزید بیعت کرده بودند وی نیز

ص: 84


1- ) ابراهیم علی شعوط، اباطیل یجب ان تمجی من التاریخ، برائهً یزید بن معاویه من دم الحسین، ص 235.
2- ) ابن عربی، ابوبکر، العوصم، ص215.

بیعت می کرد، چرا که «ان الجماعة خیر». آن گاه در ادامه از زمان ابو سعید خدری چنین می نویسد: به حسین (علیه السلام) گفتم: از خدا بترس، از خانه ی خودت بیرون نیا و بر امام خود شورش نکن؛ و باز از زبان جابر بن عبدالله انصاری چنین نقل می کند که با امام حسین (علیه السلام) صحبت کردم و گفتم: از خدا بترس و مردم را به جان هم نینداز.((1))

نقد و بررسی

1. منشأ مشروعیت خلافت و حکومت

این مبنای کلامی مورد پذیرش شیعه نیست که با بیعت، خلافت و حکومت مشروعیت پیدا می شود. شیعه معتقد است که مشروعیت خلافت تنها از طریق نص حاصل می شود و معیارهای گفته شده از سوی اهل تسنن، قادر نخواهند بود تأمین کننده ی مشروعیت خلافت باشند.((2))

به بیان دیگر، در دیدگاه سیاسی شیعه، مشروعیت تنها از سوی خدا اعطا می گردد نه از ناحیه ی مردم و اکثریت، البته مقبولیّت در دست اکثریّت مردم است و آنان می توانند با بیعت خود، فعلیّت بخش یا زمینه ساز تحقق حکومت گردند. در این دیدگاه، خداوند، تنها منبع ذاتی و اصل مشروعیت سیاسی است؛ زیرا مبنای اعتقادی در اسلام، توحید در همه ی ابعاد آن، یعنی توحید ذاتی، صفاتی، افعالی، ربوبی، خالقی و عبادی را از آنِ خداوند دانسته و نیز حق

ص: 85


1- ) ابن کثیر، البدایهً والنهایهً، ج8، ص165.
2- ) موسوی، عبدالرحیم، فی رحاب اهل البیت، الامامهً والنص؛ قاسمی، محمدعلی، امام حسین و حکومت دینی، فصلنامه ی معرفت، شماره ی 68؛ سمو المعنی، ص58.

حاکمیت، تشریع و قانون گذاری را به تمام و کمال مختص آن ذات پاک و یگانه می داند و حق فرمانروایی و حاکمیت اجتماعی از سوی خداوند به افراد برگزیده اش یعنی پیامبر و امام و به توسط آنان به وارثان راستی رسالت و امامت، یعنی عالمان و فقیهان واجد شرایط رهبری واگذار شده است، که به صورت نصب عام و بدون تعیین مصداق است که مربوط به عصر غیبت می باشد.((1))

علاوه بر این، در اندیشه ی سیاسی اسلام، حکومت حاکمی مشروع است که پایگاه دینی داشته باشد. بر این اساس، حکومتی که پایبند به موازین شرعی و الهی باشد، حقانیت دارد.((2))

همچنین واگذاری حکومت الاهی در زمان پیامبران و ائمه، مخالف کتاب و سنّت است که در زیر بررسی می گردد:

الف) خدای تعالی درباره ی حضرت ابراهیم می فرماید:

{وَإِذِ ابتَلی إِبراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأتَمَّهُنَّ قالَ إِنّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ إِمامًا قالَ وَمِن ذُرِّیَّتی قالَ لایَنالُ عَهدِی الظّالِمینَ}.((3))

هنگامی که پروردگار ابراهیم، او را با دستوراتی آزمود؛ و او به طور کامل از عهده آنها بر آمد، خداوند به او فرمود: «من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم». ابراهیم گفت: «از دودمان من (نیز امامانی خواهد بود) خداوند فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی رسد».

ب) خدای تعالی درباره ی حضرت داود می فرماید:

{یا داوُودُ إِنّا جَعَلناکَ خَلیفَةً فِی الأَرضِ فَاحکُم بَینَ النّاسِ بِالحَقّ ِ وَلا

ص: 86


1- ) موسویان، ابوالفضل، مبانی مشروعیت حکومت، فصل نامه ی حکومت اسلامی، منشأ مشروعیت اندیشه ی سیاسی اسلام و امام خمینی، بهار 1379.
2- ) ترخان، قاسم، شخصیت و قیام امام حسین (علیه السلام) ، ص 378؛ چلچراغ قم، 1388 ه-.ش؛ فصل نامه کتاب نقد، شماره ی 7، ص 42، 44 و 124 - 116.
3- ) بقره / 124.

تَتَّبِعِ الهَوی فَیُضِلَّکَ عَن سَبیلِ اللهِ إِنَّ الَّذینَ یَضِلُّونَ عَن سَبیلِ اللهِ لَهُم عَذابٌ شَدیدٌ بِما نَسُوا یَومَ الحِسابِ}.((1))

ای داود! ما تو را خلیفه در زمین قرار دادیم؛ پس در میان مردم به حق داوری کن، و از هوای نفس پیروی مکن که تو را از راه خدا منحرف سازد؛ کسانی که از راه خدا گمراه شوند، عذاب شدیدی به خاطر فراموش کردن روز حساب دارند.

ج) حضرت موسی از خدا می خواهد که جانشین بعد از او را معین کند: {اجعَل لی وَزیرًا مِن أهلی}، در پاسخ وی فرمود:

{قال قَد اُوتیتَ سُؤلَکَ یا مُوسی}((2)).

گفت: ای موسی! خواسته ات به تو داده شد.

د) پیامبر (صلی الله علیه و آله) در پاسخ بنی عامر بن صعصعه که گفت: «ایکون لنا الامر من بعدک»؛ آیا امر حکومت پس از شما برای ما هست، فرمود: «الامر الی الله یضعه حیث یشاء»؛ حکومت به خداوند واگذار شده است پس در هر کجا بخواهد آن را قرار می دهد.((3))

ه-) هوذه پادشاه یمامه از رسول خدا درخواست بهره مندی از ریاست را داشت و ایشان فرمود:

حتی اگر ریاست بر یک قطعه زمین رها شده را بخواهد به وی نخواهم داد.((4))

ص: 87


1- ) ص / 26.
2- ) طه / 36.
3- ) ابن کثیر، البدایهً والنهایهً، ج3، ص171.
4- ) ابن سعد، طبقات، ج1، ص22.

بنابراین از بیشتر آیات استفاده می شود حکومتی مشروع است که با موازین اسلامی هماهنگ باشد و الا در دایره حکومت ستمکاران است و پیامبران نیز وقتی با خداوند بحث جانشینی را مطرح می کنند، خداوند شرائطی را برای جانشینان بیان می کند. حال یزید بن معاویه که مدعی جانشینی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است و مسائل ابتدایی شرعی را رعایت نمی کند می توان او را خلیفه مسلمین مطرح کرد و بیعت با او را محترم شمرد؟

2. عدم مشروعیت خلافت یزید

بر فرض پذیرش مبنای ارائه شده از سوی گروه هوادار بنی امیه، باید گفت: بزرگان صحابه و شخصیت های معروف آن زمان با ولایت یزید مخالف بودند،((1))

به همین جهت معاویه با مشکلات فراوانی روبه رو گردید و به روش های گوناگونی دست زد تا بتواند مخالفان خود را در برنامه ی جانشینی یزید سرکوب کند، بنابراین اهل تسنن نیز معتقدند خلافت یزید مشروعیت ندارد.

الف) سید قطب در مورد عدم صلاحیت خلافت یزید می نویسد:

احدی از مسلمانان گمان نمی کنند که یزید برای خلافت مسلمین صلاحیت داشته باشد؛ زیرا در میان آنان ده ها صحابه و تابعین بودند که صدها درجه بر او برتری داشتند، بلکه مسأله ی خلافت او، وراثت پادشاهی در خاندان اموی بوده است که این گرایش اموی در موروثی کردن خلافت نیز برنده بود که در قلب اسلام، نظام اسلامی و اعتقاد مسلمانان درباره ی خلافت فرو کردند.((2))

ص: 88


1- ) ابن عربی، ابوبکر، العواصم من القواصم، صص 213، 214.
2- ) سیدقطب، العدالهً الاجتماعیهً، ص155.

ب) ابن جوزی نیز در این باره می گوید:

هیچ کس شک نداشته و ندارد که امام حسین (علیه السلام) بر یزید برتری داشته، حتی زمانی که از جاهل ترین مردم سؤال می کردند که کدام یک از این دو نفر سزاوارتر به خلافت هستند، می گفتند: حسین بن علی (علیه السلام) .((1))

پ) علامه ابوالفرج، ابن جوزی «م 597 ق»؛ در ردّ خلافت یزید می نویسد:

عمر بن خطاب، حق خلافت را در شش نفر قرار داد و برای فرزندش، عبدالله، هیچ حقی در خلافت قرار نداد چرا که بقیه ی صحابه از او افضل اند، در حالی که عبدالله، هزاران هزار برابر از یزید بهتر و برتر بوده است.((2))

د) قاضی شوکانی نیز درباره ی یزید می نویسد:

لقد افرط بعض اهل العلم، فحکموا بان الحسین السبط باغ علی الخمیر السکیر، الهاتک لحرمة الشریعة المطهرة یزیدبن معاویة فیا للعجب من مقالات تقشعر منها الجلود.((3))

کسانی از اهل علم که به شورشی بودن حسین (علیه السلام) حکم کرده اند زیاده روی نموده اند؛ زیرا امام حسین (علیه السلام) بر شراب خوار و کسی که حرمت خانه ی الاهی را هتک نمود، یعنی یزید، قیام کرد، پس جای شگفتی از گفتارهایی است که بدن را به لرزه می اندازد.

ت) استاد شیخ عبدالله علائلی مصری و جرجی زیدان و ابن طباطبا نویسنده ی «الفخری»؛ مکرر با مدارک صحیح نوشته اند:

یزید شخص فاسق و فاجر و بدکار و هرزه بود.

ص: 89


1- ) ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن، الرد علی المتعصب المانع فی ذم یزید، ص 79.
2- ) بخاری، محمد، صحیح بخاری، ج 4، ص 206.
3- ) قاضی شوکانی، محمد، نیل الاوطار، ج 7، ص147.

ث) علامه سید قطب در مورد فجور یزید نوشته:

عبدالله پسر حنظله گفت: به خدا قسم! ما یزید را ملاقات نکردیم، مگر اینکه می ترسیدیم که از آسمان سنگ ببارد؛ زیرا یزید با محارم خود فجور می کرد.((1))

ج) شیخ محمد عبده یاری حکومت عدل و دین در برابر حکومت ظلم و جور را بر مسلمین واجب می شمارد، و قیام امام حسین (علیه السلام) را از باب خروج بر امام ظالم و طغیانگر می داند.((2))

چ) علامه تفتازانی در عظمت قیام امام حسین (علیه السلام) می گوید:

ستمی که «بنی امیه» بعد از صحابه بر اهل بیت (علیهما السلام) وارد کرده اند به قدری واضح و روشن است که جای هیچ گونه ابهام و تردیدی برای کسی نمی گذارد، بلکه تمام جمادات و حیوانات بر آن گواهی داده و هر چه در زمین و آسمان است بر آنان اشک می ریزند و از شدت آن مصائب، نزدیک است کوه ها و صخره ها متزلزل و متلاشی شود و آثار زشت و ناپسند این اعمال همواره بر تارک تاریخ باقی خواهد ماند. خداوند کسانی را که در پدید آوردن آن مباشر بوده و با مقدمات این عمل همکاری نموده اند و یا به آن راضی و خشنود شده اند لعنت نموده و از رحمت خود دور کند، به یقین عذاب آخرت آنان شدیدتر و پایدارتر خواهد بود.((3))

ح) قاضی عبد الجبار نیز معتقد است که بیعت اسلامی با شخص امام حسین (علیه السلام)

ص: 90


1- ) سید قطب، عدالت اجتماعی، سال 1387.
2- ) سایت موسسه تحقیقاتی ولیعصر، زیرنظر دکتر حسینی قزوینی، نر م افزار ثارالله.
3- ) تفتازانی، شرح المقاصد، ج 5، ص 311.

انجام گرفته بود و یزید در مقابل بیعت وی مخالفت کرد، لذا در این باره می نویسد:

اما امامت حسین (علیه السلام) به اعتقاد ما ثابت شده است، به دلیل اینکه او به درستی بر این کار صلاحیت داشت؛ بنا به آنچه که گذشت به تحقیق بیعت محقق شده بود، به راستی که مطلب در این باره آشکار است که همگان با او بیعت کردند و اهل علم و امانت از جمله کسانی بودند که با او بیعت کردند.((1))

3. بیعت عبدالله بن عمر و ارزش آن

اگرچه ابن عربی، به بیعت عبدالله بن عمر و قبول ولایت یزید استناد می کند، اما در نقد کلام او باید گفت که خود او می گوید:

عده ای از علما، بیعت عبدالله بن عمر با یزید را تکذیب نموده و این مطلب را تصدیق نکرده اند.((2))

لذا در بین خودشان درباره ی بیعت عبدالله بن عمر با یزید اختلاف نظر وجود دارد. ابن عربی، عبدالله بن عمر را به شیخ الصحابه معرفی می کند تا به اهداف و مقاصد خود برسد، اما حقیقت آن است که او مردی ضعیف و از جهت روحی، فردی سست بوده و از مقام و منزلتی در زمان خود برخوردار نبود، از این رو وقتی به عمر پیشنهاد داده شد برای پسرت، عبدالله، مقام و منصبی در نظر بگیر، او در جواب گفت: عبدالله نمی داند که چگونه همسرش را طلاق دهد،

ص: 91


1- ) اسد آبادی، عبد الجبار، المغنی، ص 149.
2- ) همان.

با این حال من چگونه به او مقام و سمتی واگذار کنم.((1))

ابن حجر می گوید: عبدالله بن عمر، بعد از عثمان با امیرالمؤمنین (علیه السلام) بیعت نکرد! اما مبلغ یک صد هزار درهم اهدایی معاویه برای سکوت در امر جانشینی یزید را پذیرفت و سکوت کرد.

وی آن گاه که اهل مدینه علیه یزید قیام کردند و واقعه ی حره اتفاق افتاد با یزید بیعت کرد و بعد از یزید، آن زمان که حکومت به عبدالملک بن مروان رسید، گفت: من از پیامبر (صلی الله علیه و آله) شنیدم که فرمود: کسی که شب را روز کند و بیعت خلیفه ای بر عهده اش نباشد، مسلمان نیست. از این رو شبانه رفت و با والی آن زمان، حجاج بن یوسف ثقفی که از طرف عبدالملک بن مروان ولایت آن دیار را به عهده داشت بیعت نمود.

حجاج به او گفت: چه عجله ای در کار است که شبانه آمده ای، تا صبح صبر می کردی!... عبدالله در پاسخ گفت: ترسیدم که امشب از دنیا بروم و بیعت عبدالملک بن مروان برگردنم نباشد، بیعت نداشتن با خلیفه ی زمان مسؤولیت دارد و باید به وظیفه ام عمل کنم! حجاج گفت: من مشغول کاری هستم، آن گاه پایش را دراز کرد و گفت: با پایم بیعت کن.((2))

4. بهره برداری از احادیث جعلی

محور سخنان ابن عربی و امثال وی، بهره برداری از احادیث جعلی است و این سیاست به عنوان اساسی ترین محور، مورد توجه مخالفان امام حسین (علیه السلام) بوده است، البته استناد این حادثه به کلام پیامبر (صلی الله علیه و آله) آن قدر بی اساس بود که نتوانست حتی

ص: 92


1- ) ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج 3، ص 343.
2- ) ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ح 13، ص 242.

افرادی مانند ابن حجر مکی را قانع و مجاب نماید، اینک به شرح دیدگاه ها می پردازیم:

اوّل: ابن حجر با ضدّیتی که نسبت به شیعه دارد، ضمن توضیح سخن ابن عربی، به نقد گفتار او می پردازد:

وکابن العربی المالکی، فانه نقل عنه ما یقشعر منه الجلد. انه قال: لم یقتل یزید الحسین الا بسیف جده. أی بحسب اعتقاده الباطل انه الخلیفه والحسین باغ علیه والبیعة سبقت لیزید ویکفی فیها بعض اهل الحل والعقد، وبیعته کذلک لان کثیرین اقدموا علیها مختارین لها، هذا مع عدم النظر الی استخلاف ابیه له، اما مع النظر لذلک، فلا یشترط موافقة احد من اهل الحل والعقد علی ذلک.... .((1))

از ابن عربی مالکی مطلبی نقل شده که بدن انسان می لرزد، زیرا می گوید: یزید، حسین را نکشت مگر به وسیله شمشیر جدش! یعنی براساس عقیده باطلش یزید خلیفه است و حسین (علیه السلام) (نعوذ بالله) طغیان گر! و بیعت با یزید زودتر انجام گرفته است در حقانیت و شرعیت یک حکومت و خلافت، بیعت بعضی از اهل حل و عقد کافی است. از طرفی حاکمیت یزید با بیعت صورت گرفته، چرا که عده زیادی این بیعت را پذیرفته و انجام داده اند و در این عمل اختیار کامل داشته اند.

البته ما در موردی به بیعت اهل حل و عقد نیاز داریم که ولایت عهدی یزید و جانشینی او توسط معاویه صورت نگرفته باشد، اما با وجود این جانشینی که معاویه درباره ی یزید صورت داده، دیگر موافقت یک نفر از اهل حل و عقد شرط نیست، حتی اگر همه ی اهل حل و عقد هم مخالفت کنند،

ص: 93


1- ) ابن حجر، هیثمی، احمد، شرح قصیده همزیه، ص 271.

این تعیین جانشینی توسط معاویه و معرفی یزید به عنوان ولی عهد خود، برای شرعیت و خلافت یزید بن معاویه کافی است.

ابن حجر، گفتار ابن عربی مالکی را این گونه توضیح می دهد و در نقد گفتار او می گوید: «یقشعر منه الجلد»؛ از کلام او بدن انسان می لرزد.

دوم: مناوی نیز در ردّ کلام ابن عربی این گونه می گوید:

وقد غلب علی ابن العربی البغض من اهل البیت حتی قال: قتله بسیف جده.

دشمنی اهل بیت (علیهما السلام) بر ابن عربی غلبه پیدا کرده تا آنجا که می گوید: حسین (علیه السلام) با شمشیر جدّش کشته شده است.((1))

سوم: ابن خلدون، دانشمند معروف درباره ی اشتباه ابن عربی می نویسد:

قاضی ابوبکر بن عربی مالکی اشتباه کرده است که در کتاب خود «العواصم» گفته است: حسین موافق قانون شریعت جد خود کشته شد. آنچه گوینده را بدین گفتار غلط واداشته، غفلت وی از شرط فتوا دادن امام عادل برای نبرد با صاحبان عقاید فاسد و باطل است و در آن زمان چه کسی را عادل تر از امام حسین (علیه السلام) در امامت و عدالت می توان یافت.((2))

آری! ابن عربی خیال کرده شمشیر رسالت و نبوت، نستجیر بالله شمشیر یک ظالم بوده است که حسین (علیه السلام) با آن کشته شود.

همچنین ابن عربی((3))

می گوید: آن شمشیر ستمی که به دست بنی امیه بود،

ص: 94


1- ) مناوی، محمد بن عبدالله، فیض القدیر، شرح الجامع الصغیر، ج 1، ص 205.
2- ) ترجمه مقدمه ابن خلدون، ص 43.
3- ) ابن عربی مالکی غیر از ابن عربی صاحب کتاب فتوحات مکیه است.

شمشیر پیغمبر (صلی الله علیه و آله) بود و می گوید: آن شمشیری که معاویه با آن خون مسلمانان بی گناه و صحابه ی عالیقدر و تابعین را ریخت، شمشیر پیغمبر بود.

و نیز می گوید:

آن شمشیری که مردانی مانند عمار، اویس، خزیمه و ابن تیهان، و حجر بن عدی، و سایر شهدا مانند مرج راهط، رشید هجری و میثم تمار با آن کشته شدند، شمشیر پیغمبر بود.

آیا اهانتی از این بالاتر که کسی صریحاً یا کنایه آمیز بگوید که شمشیر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به دست این افراد بود، یعنی این افراد مظهر برنامه های سیاسی، نظامی اسلام بودند! نه! ای ابن عربی! حسین (علیه السلام) با شمشیر عتبه و شیبه و ولید، با شمشیر مشرکین که با اسلام مبارزه کردند، با شمشیر کفر و ارتجاع، با شمشیر ابوسفیان و پسرهایشان که در جنگ بدر و احد و احزاب بر روی اسلام کشیده شد، با شمشیری که حمزه (علیه السلام) را با آن کشتند، با شمشیر معاویه، عمروعاص و مروان کشته شد.

5. قیام امام حسین (علیه السلام) و وحدت اسلامی

وهابیّت مدّعی هستند که قیام امام حسین (علیه السلام) موجب گرفتاری و تفرقه ی امت پیامبر (صلی الله علیه و آله) شده و تا به امروز این اختلاف ادامه دارد. در حالی که هر اجتماعی به صرف اجتماع بودنش مورد رضایت شارع نیست، بلکه اجتماعی که بر محوریت قرآن و سنت صورت گرفته باشد، مقبول شارع است، همانطور که قرآن می فرماید:

{ وَتَعاوَنُوا عَلَی البِرِّ وَالتَّقوی وَلا تَعاوَنُوا عَلَی الاِثمِ وَالعُدوانِ}.((1))

ص: 95


1- ) مائده / 5.

بر نیکی و تقوی با یکدیگر همکاری کنید ولی بر گناه و دشمنی یکدیگر را یاری ندهید.

و آیاتی دیگر همچون {وَأکثَرُهُم لایَعقِلُونَ}((1)) و {وَلکِنَّ أکثَرَهُم لایَعلَمُونَ}((2)) و {وَأکثَرُهُم فاسِقُونَ}((3)) و... این آیات اجتماعی که همراه با شرع نباشد را مورد مذمّت قرار داده است.

بنی امیه با تبلیغات وسیع سعی کردند عنوان خلیفه از تقدس برخوردار باشد و مخالفت با خلیفه حتی اگر فاسق و فاجر باشد، حرام تلقی گردد که در کنار عنوان مقدس «خلیفه»، عنوان «وحدت» نیز اهمیت پیدا کرد و در وحدت، امتِ حول محور خلیفه اصل گردید، به طوری که سال صلح امام حسن (علیه السلام) با معاویه نقطه ی عطفی مهم به شمار می رفت که «عام الجماعهً» نام گرفت؛ زیرا به اعتقاد آنان، جامعه یکپارچگی خود را به دست آورد، هرکس که این وحدت را به هم بزند یا علیه خلیفه حرفی بزند یا اقدامی بکند، مرتکب بزرگ ترین گناه شده است و بر خلیفه ی خدا خروج کرده و قتل او واجب است، لذا مهم نبود که خلیفه چه کسی باشد. وقتی عبدالله بن عمر در مقابل پیشنهاد معاویه مبنی بر بیعت با یزید قرار گرفت، نگفت که یزید صلاحیت ندارد و خلیفه باید عادل، اسلام شناس و توانا باشد، بلکه در جواب گفت: من بعد از تو با هر کس که امت بر خلافت او اجماع کند بیعت می کنم، ولو این که بنده ای حبشی باشد.

متأسفانه همین ابن عمر، بیعت اجباری و با مکر و حیله و تطمیع و تهدید با

ص: 96


1- ) مائده / 103.
2- ) انفال / 24.
3- ) توبه / 8.

یزید را معتبر شمرد و کارش به جایی رسید که سالار شهیدان امام حسین (علیه السلام) را نصیحت کرد: ای ابا عبدالله! خدا تو را رحمت کند، از خدایی که بازگشت تو به سوی اوست، تقوا داشته باش! می دانی که این خانواده دشمن شما هستند و همیشه بر شما ظلم کرده اند و مردم این مرد را ولایت داده اند، و من ایمن نیستم که برای طلا و نقره به او بگرایند و تو را بکشند و افراد بسیاری در راه تو کشته شوند... پیشنهاد می کنم در این مصالحه ای که مردم با یزید کرده اند وارد شو و همچنان که در زمان معاویه صبر می کردی، الآن نیز صبر پیشه کن، شاید خداوند بین تو و این ستمگر حکم کند.((1))

این سخن در حالی گفته شد که هیچ گاه نخبگان مردم در شور و مشورت آزاد، یزید را صالح برای ولایت تشخیص نداده و با او بیعت نکرده اند، بلکه معاویه به تزویر، خود را دلسوز امت معرفی کرده و برای جلوگیری از اختلاف و شقاق بعد از خودش، یزید را ولی عهد ساخته و با زور، تطمیع، تهدید و حیله از عده ای برایش بیعت گرفته((2)) و بعد تلاش کرده به کمک عواملش به صورت های مختلف از مردم برای یزید بیعت بگیرد و به افرادی همچون امام حسین (علیه السلام) ، ابن زبیر، ابن عمر، ابن عباس، و عبدالرحمن بن ابی بکر می گوید: در بیعت وارد شوید و از شقاق و اختلاف افکنی بپرهیزید.((3))

ابن کثیر در این باره می گوید:

افراد معروفی همچون محمد بن حنفیه و عبدالله بن زبیر و عبدالرحمن و

ص: 97


1- ) مؤیدی، علی، فرهنگ سخنان امام حسین (علیه السلام) ، ص 305.
2- ) همان، ص 251.
3- ) مویدی، علی، فرهنگ سخنان امام حسین (علیه السلام) ، ص 259.

امام حسین (علیه السلام) در جامعه ی اسلامی بودند که به هیچ وجه حاضر به بیعت با یزید نبودند.((1))

بزرگانی که باید از ابتدا به آنان مراجعه شود و رأی و نظر آنان خواسته گردد، در مقابل امر واقع شده قرار می گیرند و چنان وانمود می شود که بیعت نکردن آنان یعنی مقابل خواست مردم ایستادن. این سیاستی بود که از سوی معاویه و طرفدارانش به شدت دنبال می شد.

بر این اساس، امام علی (علیه السلام) به عنوان اولین تفرقه افکن معرفی می شد و آن گاه که مروان به امام حسن (علیه السلام) می نویسد:

پدرت بین جماعت مردم تفرقه انداخت((2)).

و معاویه به امام حسین (علیه السلام) هشدار می دهد که: به فکر خودت و دینت و امت محمد باش و از این که وحدت این امت را بشکنی و آنان را به فتنه بیندازی، برحذر باش.((3))

ابن زیاد در کوفه برای بازداشتن مردم از یاری مسلم و امام حسین (علیه السلام) ،

چنین می گوید:

به طاعت خدا و طاعت امامان تان چنگ بزنید.((4))

عمر بن سعید، حاکم مکه، نیز وقتی خواست جلوی خارج شدن امام از مکه را بگیرد، به همین استدلال متمسّک شد: ای حسین (علیه السلام) ! آیا از خدا نمی ترسی، از جماعت

ص: 98


1- ) ابن کثیر، اسماعیل، البدایهً والنهایهً، ج8، ص 174.
2- ) ابن جوزی، یوسف، تذکرهً الخواص، ص 188؛ فرهنگ جامع سخنان امام حسین (علیه السلام) ، ص 212.
3- ) مؤیدی، علی، فرهنگ سخنان امام حسین (علیه السلام) ، ص 256.
4- ) طبری، محمد، تاریخ طبری، ج 4، ص 275.

خارج می شوی و بین امت اختلاف می اندازی؟ من تو را از اختلاف اندازی به خدا پناه می دهم!

عمربن حجاج زبیدی از فرماندهان سپاه کوفه، روز عاشورا برای تحریص سپاه ابن زیاد چنین موعظه کرد: ای اهل کوفه! از امیر خود اطاعت کنید و همراه جماعت باشید و در کشتن کسی که از دین خارج شده و با امام مخالفت کرده شکی به خود راه ندهید.((1))

تبلیغات علمای دربار ی چنان اثر کرده بود که گروهی جنگ با امام حسین (علیه السلام) را عین اطاعت از خدا می دانستند و بدان افتخار می کردند؛ زیرا اطاعت از خلیفه، امری بود که وحدت امت اسلامی را به دنبال داشت.

مسلم بن عقیل (علیه السلام) در کوفه از مسلم بن عمرو باهلی آب خواست و او از آب دادن خودداری کرد. مسلم به او گفت: تو کی هستی؟ او در جواب گفت: من آن کسی هستم که وقتی تو دست از حق برداشتی، احترام حق را نگه داشتم، موقعی که تو به امام خود خیانت کردی، من خیراندیش امت و امام بودم و هنگامی که تو بر امام خود عاصی شدی من اطاعت کردم.((2))

در سال 62، مردم مدینه به وسیله ی فرستادگان شان از احوال یزید و فسق و فجور علنی او آگاه شدند، و او را از خلافت خلع کردند و عاملش را از شهر اخراج نمودند، در این هنگام ابن عمر به مردم گفت: ما با این مرد (یزید) بر بیعت خدا و رسول بیعت کرده ایم و من از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شنیدم که فرمود: در قیامت برای پیمان شکن پرچمی نصب می شود و می گویند:

ص: 99


1- ) همان، ص 331.
2- ) همان، ص 281.

این پیمان شکن فلان کس است و بزرگ ترین پیمان شکنی این است که با کسی بر بیعت خدا و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بیعت کند و سپس نقض بیعت نماید، بنابراین هیچ کس از شما یزید را از خلافت خلع نکند و در این کار اسراف ننماید که در آن صورت بین من و او شمشیر خواهد بود؟((1))

البته درباره ی بیعت عبدالله بن عمر با یزید اختلاف فراوان است.

به هر حال امام حسین (علیه السلام) با این واقعیت تاریخی روبه رو بود و سیاست امام (علیه السلام) در مواجهه با این فکر، از سویی تدافعی بود و از سویی دیگر روشنگری؛ یعنی از سویی تلاش می کردند که به عنوان خارجی معرفی نشوند و از سویی دیگر با این فکر مبارزه کنند و مبانی این اندیشه را به چالش بکشند.

اشکال:

خضری اشکال می کند که چه طور ممکن است نهضتی بدون امکانات نظامی به پیروزی واقعی برسد و حکومت نیرومند دشمن را به وسیله ی شهادت و اسارت به نابودی بکشد؟ لذا می گوید: قدرت را باید با قدرت کوبید و سنگ انداز را باید با سنگ کیفر داد، بنابراین با فرض این که حسین (علیه السلام) سنگ و قدرت نداشت یا داشت و به هر دلیل از دست داد، اصلاً معقول نبود که با حکومت پرقدرت یزید مبارزه کند تا چه رسد به این که با شهادت پیروز گردد و حکومت اموی را به سراشیبی سقوط اندازد، بلکه برعکس، در صورتی که حسین به شهادت می رسید حکومت اموی نیرومندتر می گشت و با سرعت بیشتری مقاصد ضدّ اسلامی اش را دنبال می کرد... .((2))

ص: 100


1- ) صفایی حایری، عباس، تاریخ سیدالشهداء، ص 43.
2- ) خضری، المحاضرات الاسلامیه، ج 2، ص 67؛ امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج 3، ص 249.

همچنین او می گوید:

طرح موروثی کردن خلافت اسلامی در خاندان بنی امیه و نصب یزید به خلافت درست بود و مخالفت حسین با آن غلط بود... .

جواب:

دانشمند مصری، استاد محمدرضا، در کتاب «الحسن والحسین سبطا رسول الله» به خضری پاسخ داده است؛

خضری بیگ گمان کرده قیام امام حسین (علیه السلام) به منظور طلب سلطنت بوده و حاصل نشدن آن به علت ترک جزم و احتیاط و آماده نساختن و مسائل و اسباب بوده است، اما قیام امام حسین (علیه السلام) برای طلب حکومت نبوده و حضرت از عواقب آن اطلاع داشت، حتی دیگران هم مطلع بودند.

او بیعت با یزید را جایز نمی دانست و امتناع از آن را هر چند به قیمت خون پاکش تمام شود، واجب می دانست.

اگر امر به معروف و نهی از منکر واجب باشد، حسین (علیه السلام) اول کسی بود که باید به آن عمل کند و اول کسی است که باید برای پاک کردن محیط از منکرات و کفر و ظلم، اگرچه به بذل جان باشد اقدام نماید، اگر حسین (علیه السلام) در راه بقاء دین و دفاع از شرع، مجاهده و فداکاری نکند پس چه کسی جهاد کند؟

اشتباه کار خضری این است که قیام امام حسین (علیه السلام) را با قیام سیاستمداران و ریاست طلبان تاریخ مقایسه کرده است، در حالی که قیام امام حسین (علیه السلام) از هرگونه اغراض دنیایی مبرّا بود.

ابراهیم خلیل در حالی که نه قشونی داشت و نه شمشیر و اسلحه و نه همکاری و هم فکری، در برابر پادشاه جباری مانند نمرود قیام کرد و خدایان و مقدسات او و ملتش را خوار شمرد و بت هایشان را در هم شکست.

ص: 101

همچنین موسی کلیم الله، از فرعون مصر خواست که دست از دعوای خود بردارد و استعباد بندگان خدا را ترک کند و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) ، حضرت محمد، بی معین و یار و یاور و تنها و بی جمعیت و بی لشکر، پرچم دعوت گردن کشان متکبر عرب و عجم را به دوش گرفت.

یحیی پیغمبر، مردم را به سوی خدا خواند، پادشاه ستمکاری او را کشت و سرش را برای فاحشه ای به هدیه بردند.

حسین (علیه السلام) مردم را به حق و عدالت و دین جدّش دعوت کرد، او را کشتند و سرش را برای یزید هدیه بردند.

زکریا و سایر پیغمبرانی که کشته شدند، با اتکا به کدام اسباب ظاهری و وسایل مادّی قیام کردند، قیام این طبقه جز مأموریت دینی علتی نداشت و غلبه و شکست ظاهری برای آنها یکسان بود.

در عصر انبیا نیز کسانی بودند که دعوت ایشان را تندروی و بی احتیاطی و استقبال از مرگ و هرگونه خطر می شمردند، بلکه آنها را به باد استهزاء می گرفتند.

به نظر خضری بیگ، امام حسین (علیه السلام) وقتی قیام کرد، هنوز از یزید خطایی صادر نشده بود، خضری گمان کرده که امام حسین (علیه السلام) یزید را نمی شناخت یا مسلمان ها او را نمی شناختند، با این که یزید مشهور به فساد بود.

خلاصه

اگر قیام امام حسین (علیه السلام) را این گونه رد بکنیم، باید بسیاری از زحمات انبیاء را هم بیهوده فرض کنیم هم اگر قیام امام حسین (علیه السلام) را منجر به شکست معرفی کنیم، بسیاری از قیام ها و جنبش های پیامبران نیز با شکست ظاهری روبه رو شد. روح منطق خضری ها این است که: قدرت مادّی را که تجسّم امکانات زمینی است و با پیکر انسان ها سروکار دارد، اصل می گیرد. ریشه ی کج اندیشی آنها در تجزیه و تحلیل قیام حسین (علیه السلام) نیز همین است که قدرت حق را که بالاتر از همه ی

ص: 102

قدرت ها

و در واقع حاکم بر همه ی قدرت هاست نمی بیند، از این رو در مسأله ی جنگ، دو تفاوت اساسی با مردان حق پیدا می کنند: اول این که وسیله ی جنگ را مادّی می پندارد و دوم این که هدف جنگ را نیز مادّی می انگارند، بدین جهت جنگ را در صورتی معقول می خوانند که جنگ کننده اطمینان داشته باشد که نیروی مادّی بیشتری دارد و به پیروزی ظاهری می رسد.

منطق خضری ها؛ منطق زورمداری است که مردم را در برابر حکومت یزیدها، تحقیر و تحذیر می کند و ملت های ستم زده را روز به روز ضعیف تر و دولت های ستمکار را روز به روز قوی تر می کند.

منطق خضری ها؛ منطق کور مادّی است که شواهد جهان معاصر نیز آن را ریشخند می کند و کنار می زند.

در جهان معاصر نیز می بینیم که مبارزات فراوانی به خصوص در کشورهای ضعیف، مانند الجزایر، ویتنام، کوبا، آنگولا و... بر ضدّ قدرت های غول آسای استعماری به وقوع پیوسته و غالباً به پیروزی های درخشانی رسیده است، با این که در مقایسه با نیروی عظیم دشمن، نیروی بسیار کمی داشته و غالباً از سلاح ایمان خروشان و خون جوشان، البته توأم با آگاهی ها و شیوه های انقلابی، استفاده کرده است.

نمونه ای از این مبارزات در عصر ما، مبارزات مردم لبنان است، با این که در برابر دشمنان صهیونیست و پشتوانه های امپریالیست آنها امکانات ناچیزی داشتند و از هر طرف حتی از طرف بسیاری از زمامداران بی حمیّت عربی که سر در آخور فاحشه ها و جاسوس های اروپایی و آمریکایی دارند، مورد هجوم نظامی و سیاسی قرار گرفتند، الحمدلله به پیروزی رسیدند. از مجموع نظرات بر می آید که وهابیّت، یزید را خلیفه ای قدرتمند می دانند

و سالار شهیدان را فردی شورشگر معرفی می کنند و معتقدند که امام (علیه السلام) از قدرت

ص: 103

یزید خبر نداشت، در حالی که حتی اطرافیان امام (علیه السلام) می دانستند،

لیکن امام (علیه السلام) به اندازه ی بزرگان مکه و مدینه هم نمی داند، حتی به اندازه ابن عمر که وی تلاش دارد امام (علیه السلام) را از سفر منصرف کند، ظاهراً امام (علیه السلام) به اندازه ی وهابیت هم از جو حاکم زمانش (نستجیر بالله) آگاه نیست!

شیخ عبدالله علائلی (م 1996م) دانشمند و نویسنده ی اهل تسنن با تحلیل اوضاع زمان یزید، سکوت را بر هیچ دیندار و آزاده ای جایز نمی داند، اما در این میان، کسی که از همه بیشتر مسؤولیت داشت و در اعتراض به وضع ناهنجار آن عصر، از شایستگی بیشتری برخوردار بود، امام حسین (علیه السلام) بود. قیام امام حسین (علیه السلام) خواست همه مسلمانان بوده است. این قیام انعکاس و طنین گسترده ای به جای گذاشت و تا آنجا پیش رفت که تخت سلطنت امویان را به لرزه درآورد و سرانجام به نابودی کشاند.((1))

شراب خواری یزید

اشاره

ابن عربی در دفاع از یزید این گونه می نویسد:

اگر کسی بگوید یزید شارب الخمر بوده پس چگونه حاکمیت اسلامی را تصاحب نموده است؟ در جوابش می گوییم: بر شما جایز نیست که این حرف را بزنید و باید دو نفر شاهد عادل، شهادت دهند که ما دیدیم، چه کسی به شرابخواری یزید شهادت داده است؟! بلکه بر عکس انسان عادلی بود!((2))

ص: 104


1- ) برترین هدف در برترین نهاد، ترجمه: محمدمهدی جعفری، ص88.
2- ) ابن عربی، ابوبکر، العواصم من القواصم، ص227.

نقد و بررسی

بسیاری از اندیشمندان و بزرگان اهل تسنن، بر میگساری یزید اعتراف کرده و او را فردی شارب خمر و هوسران معرفی نموده اند که به شرح بعضی از دیدگاه ها می پردازیم:

1. زبیر بن بکار در کتاب «انساب قریش» در مورد شرابخواری یزید می گوید:

ان یزید بن معاویه کان صاحب طرب و جوارح وکلاب و قرود و فهود و مناذمة علی الشراب، وجلس ذات یوم علی شرابه وعن یمینه عبیدالله بن زیاد، وذلک بعد قتل الحسین... .((1))

یزید بن معاویه اهل خوشگذرانی و لهو و لعب، چاقوکشی و سگ بازی، میمون بازی و پلنگ بازی بود و با رفیقانش بر سر شراب می نشست. روزی بر سر بساط شرابش نشسته بود و طرف راستش عبیدالله بن زیاد قرار داشت، و آن چند روز بعد از شهادت حسین (علیه السلام) بود.

2. مسعودی، میگساری یزید را تأیید می کند و در این باره می گوید:

ولیزید وغیره اخبار عجیبه ومثالب کثیره من شرب الخمر وقتل ابن بنت الرسول ولعن الوصی، وهدم البیت واحراقه وسفک الدماء والفسق والفجور... .((2))

یزید و دیگران قصه های عجیب و مطاعن بسیاری از شرب خمر دارند. یزید کسی بود که فرزند پیامبر را به قتل رساند و وصی (علی (علیه السلام) ) را لعن نمود و خانه ی خدا را خراب کرده و آن را سوزاند و خون ها ریخت و فسق و فجور انجام داد... .

ص: 105


1- ) مسعودی، علی، مروج الذهب، ج1، ص 377.
2- ) همان، ص 379.

3. ذهبی، یزید را ناصبی و فردی میگسار معرفی

می کند، لذا در این زمینه می گوید:

کان ناصبا فظا، یتناول المسکر ویفعل المنکر.((1))

او مردی ناصبی و بداخلاق بود که شراب می خورد و کار بد انجام می داد.

4. ابوعلی مسکویه رازی در این مورد می گوید:

وظهر فی المدینة ان یزید بن معاویة یشرب الخمر حتی یترک الصلاة، وصح عندهم ذلک وصح غیره مما یشبهه، فجعلوا به یجتمعون لذلک حتی خلعوه وبایعوه عبدالله بن حنظة الغسیل.((2))

در مدینه معلوم شد که یزید بن معاویه شرب خمر می کند، به حدی که نمازش ترک می شود و این موضوع و شبیه آن به نقل صحیح نزد آنان ثابت شد و لذا مردم اجتماع کرده و او را از خلافت خلع نمودند و با عبیدالله بن حنظله، غسیل الملائکه، بیعت کردند.((3))

5. ابن اثیر و ابن کثیر، قضیه ای را مطرح می کنند که به شرابخواری یزید تصریح دارد و می گویند: منذر بن زبیر هنگامی که وارد مدینه شد گفت:

ان یزید قد اجازنی بمأته الف ولایمنعنی ما صنع بی ان اخبرکم خبره، والله انه لیشرب الخمر، والله انه لیسکر حتی یدع الصلاة... .((4))

همانا یزید مرا صدهزار جایزه داد و آنچه را با من کرد اگر به شما بگویم چیزی مانع نمی شود. به خدا سوگند! او شراب می خورد، به خدا سوگند! او به حدی شراب می نوشید که نمازش را ترک می نمود.

ص: 106


1- ) ابن عماد حنبلی، عبدالحی، شذرات الذهب، ج 1، ص 68.
2- ) مسکویه، ابوعلی رازی، تجارب الامم، ج 2، ص 76.
3- ) همان.
4- ) ابن اثیر، علی، الکامل، ج 4، ص 45؛ ابن کثیر، اسماعیل، تاریخ، ج8، ص 216.

6. ابن حجر به فاسق بودن یزید اعتراف می کند، لذا در اینجا می نویسد:

وعلی القول بانه مسلم فهو فاسق، شریر، سکیر، جائر، کما اخبر به النبی.((1))

بنابر قولی که او مسلمان است، او مردی فاسق، شرور، بسیار مست و ظالم بود، آن گونه که پیامبر (صلی الله علیه و آله) از آن خبر داده است.

7. عباس محمود عقاد، نویسنده ی مصری؛ علت مرگ یزید را میگساری وی می داند، لذا در این باره می نویسد:

الروایات لم تجمع علی شیء کاجماعها علی ادمائه الخمر وشغفه باللذات توانیه علی العظائم... و قد مات بذات الجنب وهو لما - یتجاوز السابعة والثلاثین ولعلها اصابة الکبد من ادمان الشرب و الافراط فی اللذات... .((2))

روایات بر چیزی همچون افراط در انجام گناهان کبیره اتفاق ندارد... او در سنین سی و هفت سالگی به درد «ذات الجنب» مرد، که گویا افراط در شرابخواری و لذت طلبی، کبد او را از کار انداخته بود... .

8. باعونی از قول فوطی نقل می کند که:

ان یزید کان یسقی قرده فضل کاسه و... و جاء یوماً سابقاً فطرحته الریح فمات، فحزن علیه حزنا شدیداً و امر بتکفیته ودفنه وامر اهل الشام ان یعزره فیه.((3))

یزید بر میمونش از ته مانده ی شرابش می نوشانید... او روزی مسابقه گذاشت و به سبب شدت باد بر زمین خورد و مرد. یزید از این واقعه

ص: 107


1- ) ابن حجر هیثمی، احمد، الصواعق المحرقه، ص 330.
2- ) عقاد، عباس محمود، ابو الشهداء الحسین بن علی (علیه السلام) ، ص 68.
3- ) باعونی، جواهرالمطالب، ج 2، ص 303.

بسیار محزون شد و لذا دستور داد تا او را کفن کرده و دفن نمایند و به اهل شام فرمان داد تا به او در این مصیبت تسلیت گویند.

9. ابن خلدون نیز در این باره می گوید که:

فسق و فجور یزید، مورد تأیید و اجماع همه ی مسلمانان است و بر این اساس، وی شایستگی امامت مسلمان ها را نداشت و به همین دلیل بود که امام حسین (علیه السلام) قیام بر علیه او را واجب و لازم می دانست.((1))

10. ابن جوزی حنبلی، مورخ مشهور اسلامی می گوید:

از شواهدی که بر کفر و زندقه ی یزید گواهی می دهد؛ اشعاری است که به خوبی از الحاد وی سخن می گوید، مطلع آن این است: ای علیه!((2)) نزد من بیا و به من شراب بده و نغمه بخوان؛ زیرا من مناجات با خدا را دوست نمی دارم! ای علیه! داستان جدّم ابوسفیان را که بلندمنزلت بود برای من بخوان، آن هنگامی که برای جنگ مسلمین به احد رفته بود و آن چنان در برابر محمد مقاومت نمود و از مسلمین کشت تا آن که گریه کنندگان و نوحه گرانی اقامه کرد که بر کشته گان مسلمانان گریه کنند. ای علیه! بیا نزد من و به من خمر بنوشان، خمری که تشنه گان آن را اختیار کنند، خمری که از انگورهای شام به دست آمده است.

ای علیه! هنگامی که به گذشتگان دوران جاهلیت نگاه می کنیم، می بینیم نوشیدن شراب پی درپی حلال بود، ای ام حیم! پس از مرگم، شوهر اختیار کن و آرزوهای ملاقات مرا در قیامت در دل مدار؛ زیرا

ص: 108


1- ) ابن خلدون، مقدمه، همان، ص 254.
2- ) علیه نام معشوقه ی اوست و ام حیم کنیه ی اوست.

آنچه درباره ی قیامت گفته اند سخنان تاریک و باطلی است که برای دل فراموشی می آورد. من باید به زیارت محمد بروم در حالی که خمر نوشیده باشم!((1))

وهابیت از شخصیتی که مورد مذمّت اهل تسنن است طرفداری می کنند؛ یزیدی که حتی بی سوادهای عالم از اسم او وحشت دارند، چگونه در قلب وهابیّت جا گرفته است؟! ما عقیده داریم میگسار بودن وی، برای کندن ردای خلافت از تن او بس است؛ فردی که شراب خواریش مورد اتفاق فریقین است. یزید به مسائل ابتدایی دین توجهی نداشته است، اما وهابیّت در دفاع از وی کتاب می نویسند.

دیدگاه وهابیّت درباره یزید

اشاره

وهابیّت سعی و تلاش فراوانی می کنند که یزید را در جریان واقعه ی عاشورا فردی بی خبر معرفی کنند و شهادت امام (علیه السلام) را به عهده ی دیگران بیندازند، اما تمام فرقه های مسلمان متفق القول اند که دستان یزید تا مرفق در خون امام حسین (علیه السلام)

آغشته شده است. اکنون به نقد و بررسی دیدگاه های وهابیّان می پردازیم:

1. ابن تیمیه در دفاع از یزید این گونه می نویسد:

ان یزیداً لم یأمر بقتل الحسین بأتفاق اهل النقل ولکن کتب الی ابن زیاد ان یمنعه عن ولایة العراق والحسین کان یظن ان اهل العراق ینصرونه... فقاتلوه حتی قتل شهیدا مظلوماً.((2))

همانا یزید به کشتن امام حسین (علیه السلام) امر نکرده و همه ی علماء بر این مطلب اتفاق نظر دارند. فقط یزید به ابن زیاد نامه ای نوشت که تو از برپایی

ص: 109


1- ) ابن جوزی، تذکرهً الخواص، ص 164.
2- ) ابن تیمیه، احمد، منهاج السنه، ج4، ص472.

حکومت حسین (علیه السلام) در عراق جلوگیری کن... و در جایی دیگر نیز می نویسد:

واما قتل الحسین (علیه السلام) فلم یأمر به ولم یرض به بل ظهر منه التألم لقتله وذم من قتله ولم یحمل الرأس إلیه وإنّما حمل الی ابن زیاد.((1))

یزید دستور کشتن امام حسین (علیه السلام) را نداده است و راضی به آن نبوده است، بلکه از کشته شدن او اظهار تأسف نمود و سر حسین (علیه السلام) به سوی او حمل نگردید؛ بلکه به سوی ابن زیاد حمل شد. همچنین می گوید: حرکت دادن سر امام حسین (علیه السلام) به شام مردود است((2))

و در جای دیگر به اسارت رفتن اهل بیت حسین (علیه السلام) را انکار کرده است.((3)) باز در این باره می گوید: یزید به کشتن حسین (علیه السلام) امر نکرد، سرها را نزد او نیاوردند و با چوب بر دندان های او نزد، بلکه عبیدالله بن زیاد بود که این کارها را انجام داد.((4))

2. ابن کثیر((5))

(م 774 ه-) پس از ابن تیمیه به میدان مبارزه و دشمنی با امام حسین (علیه السلام) برآمد و در توجیه اعمال یزید می نویسد:

الناس فی یزید بن معاویة اقسام: فمنهم من یحبّه ویتولاّه، وهم طائفة من اهل الشام من النواصب، واما الروافض فیشنعون علیه ویفترون علیه اشیاء کثیرة لیست فیه ویتهمه منهم بالزندقه، ولم یکن کذلک، وطائفة اخری

ص: 110


1- ) ابن تیمیه، احمد، مجموع الفتاوی، ج 4، ص 486؛ ابن تیمیه، احمد، رأس الحسین (علیه السلام) ، ص 207.
2- ) ابن تیمیه، احمد، رأس الحسین، ص 260.
3- ) ابن تیمیه، احمد، منهاج السنهً، ج 2، ص 226.
4- ) سؤال فی یزید بن معاویه، ص 16.
5- ) ابن کثیر دمشقی «م 774 ه- ق» مورخ مشهوری است که از تألیفات او «البدایهً والنهایهً» است. وی سلسله حوادث تاریخ اسلام را از ابتدا آغاز کرد و در چهارده جلد منظم ساخت. در هشتمین مجلد آن هنگام ذکر حوادث سال 60 هجری مبحث مفصل و مستقلی را به قیام امام حسین (علیه السلام) اختصاص داده است. وی از شاگردان ابن تیمیه است.

لایحبونه ولایسبونه لما یعلمون من انه لم یکن زندیقا کما تقوله الرافضة، ولما وقع فی زمانه من الحوادث الفظیمة، والامور المستنکرة البشعة الشنیعة، فمن انکرها قتل الحسین بن علی بکربلا، ولکن لم یکن ذلک من علم منه، ولعله لم یرض به ولم یسؤه، وذلک من الأمور المنکرة جدّا.

مردم درباره ی یزید بن معاویه، چند گروه هستند: گروهی از مردم شام که نواصب هستند، او را دوست دارند و از او پیروی می کنند، گروهی دیگر اتهام زیادی بر او وارد کرده و به او نسبت کفر و زندقه می دهند، اینان روافض (شیعیان) هستند و حال آن که این چنین نبوده است. و گروه دیگر نه او را دوست دارند و نه سبّ و نفرینش می کنند، چون می دانند، آن گونه که شیعه گفته است کافر و زندیق نیست، بلکه به جهت حوادث دردناک و کارهای بسیار زشتی که در زمان او اتفاق افتاد و زشت ترین آن ها کشتن حسین بن علی (علیه السلام) در کربلا بود، می باشد، ولی او از این حادثه آگاه نبود و شاید به چنین کاری راضی نبود، و آن جدا از کارهای بد و منکر بود.((1))

وی سعی دارد یزید را از قضیه ی کربلا بی خبر معرفی کند و روایاتی که در مذمّت یزید نقل شده آنها را ضعف می داند، لذا این گونه می نویسد:

وقد اورد ابن عساکر احادیث فی ذم یزید بن معاویة کلها موضوعة لایصح شیء منها. قلت: یزید بن معاویة اکثر ما نقم علیه فی عمله شرب الخمر، و اتیان بعض الفواحش، فأما قتل الحسین فانه کما قال جده ابوسفیان یوم احد له یأمر بذنب ولم یسؤه و قیل ان یزید فرح بقتل الحسین اول ما بلغه، ثم ندم علی ذلک فقال ابوعبیدة معمربن المثنی: ان

ص: 111


1- ) ابن کثیر، اسماعیل، البدایهً والنهایه، ج 6، ص 256.

یونس بن حبیب الجرمی حدثه: قال: لما قتل ابن زیاد الحسین ومن معه، بعث برؤوسهم الی یزید، فسر بقتله اولا، وحسنت بذلک منزلة ابن زید، عنده، ثم لم یلبث الا قلیلا حتی ندم: فکان یقول: وما کان علی لو احتملت الاذی وانزلته فی داری، وحکمته فیما یریده وان کان علی فی ذلک وکف ووهن فی سلطانی، حفظا لرسول الله (صلی الله علیه و آله) ، ورعایة لحقه وقرابته، ثم یقول: لعن الله ابن مرجانة، فانه اخرجه واضطره وقد کان سأله ان یخلّی سبیله او یأتینی أو یکون بثغر من ثغور المسلمین حتی یتوفاه الله فلم یفعل، بل ابی علیه وقتله فبغضنی بقتله الی المسلمین، وزرع لی فی قلوبهم العداوة، فابغضنی البر والفاجر بما استعظم الناس من قتلی حسینا، مالی ولابن مرجانة، قبحه الله وغضب علیه.

ابن عساکر روایات زیادی در مذمّت یزید آورده است که همه ی آن روایات ضعیف است، ولی من می گویم: بیشترین بدگویی درباره ی یزید، شرابخواری او و انجام بعضی از اعمال ناشایست است، اما قتل امام حسین به او ربطی نداشت؛ زیرا پس از کشته شدن حسین، همان سخنی را که جدّش ابوسفیان در روز احد گفت، او هم بر زبان جاری کرد که نه فرمان به این قتل داد و نه به او ربطی داشت. نقل شده است که یزید در ابتدای امر یعنی هنگامی که سرهای بریده ی شهدا را دید، خوشحال شد، اما پس از چندی پشیمان شد و اظهار ناراحتی کرد و گفت: اگر من بودم نمی گذاشتم فرزند مرجانه - عبیدالله ابن زیاد - حسین را بکشد، بلکه به احترام جدّش رسول خدا (صلی الله علیه و آله) اگرچه آسیبی به سلطنت من هم می رسید او را احترام می کردم، سپس گفت: خدا لعنت کند پسر مرجانه را که باعث اخراج حسین (علیه السلام) از مدینه شد و او را مجبور کرد، با این که حسین به او گفته بود تا او را آزاد بگذارد یا لااقل او را نزد من می آورد، یا به

ص: 112

شهرهای مسلمانان می رفت و تا پایان زندگی در همانجا می ماند، اما چنین نکرد و بر او سخت گرفت تا او را به شهادت رساند، و مرا با این کار نزد مسلمانان بد نام کرد تا دشمنم بدارند و بذر کینه و دشمنی مرا در دل ها کاشت تا آدم های خوب و بد، هر دو با من دشمنی کنند، خدا پسر مرجانه را زشت گرداند و بر او غضب نماید.((1))

ابن کثیر((2)

مدافع عملکرد یزید، می گوید:

فقد اشتهر عنه انه لما جاءه رأس الحسین جمع اهل الشام وجعل ینکت رأسه بالخیزران وینشد ابیات ابن الزبعری الشمهورة:

لیت

اشیاخی ببدر شهدوا

لاهلوا واستهلوا فرحا

قد قتلنا القوم من ساداتهم

لعبت هاشم بالملک فلا

لست من خندق ان لم انتقم

جزع الخزرج من وقع الاسل

ثم قالوا: یا یزید لاتشل

وعدلناه ببدر فاعتدل

خبر جاء ولا وحی نزل

من بنی احمد ما کان فعل

مشهور است که وقتی سر امام حسین (علیه السلام) را نزد او آوردند، شامی ها را جمع کرد و... ابیات مشهور ابن زبعری را خواند که: کاش بزرگانم در بدر می دیدند که چگونه خزرج از ضربه های نیزه بی تاب گشته اند آنها به شادی و شادمانی می شکفتند و می گفتند: یزید، دستت فلج مباد. ما بزرگ بزرگان را کشتیم و با بدر برابر کردیم و برابر شد بنی هاشم در مملکت بازی کردند؛ زیرا نه خبری آمده و نه وحیی نازل شده است من از خندق نیستم اگر از خاندان احمد، انتقام کارهایش را نگیرم.

ص: 113


1- ) ابن کثیر، اسماعیل، البدایه والنهایه، ج 8، ص 254.
2- ) ابن کثیر از شاگردان ابن تیمیه است.

یزید در این اشعار، حسین و فرزندان علی و فاطمه و مسلمانان واقعی را به سران کفر در جنگ های صدر اسلام تشبیه می کند و در حقیقت کفر خودش را ثابت می کند.

قال ابن کثیر بعد ایراد الابیات: فهذا ان قاله یزید بن معاویة لعنة الله علیه ولعنة الّاعنین، وان لم یکن قاله فلعنة الله علی من وضع علیه لیشنع به علیه.

ابن کثیر پس از نقل سخنان یزید و اشعارش می گوید: اگر این سخنان را یزید بن معاویه گفته است، لعنت خدا و لعنت همه ی لعنت کنندگان بر او باد. و اگر او نگفته است، لعنت خدا بر آنانی باد که با ساختن این داستان، قصد بد نام کردنش را داشته اند.((1))

این سخن ابن کثیر پس از دفاع او از یزید بن معاویه است که در حقیقت نوعی انکار این جنایت توسط یزید می باشد، چون او بیرق دفاع از یزید را به این جهت به دوش گرفته است که او دشمن خاندان پیامبر و قاتل حسین بن علی و خشنود از اسارت خاندان علی بود، و لذا سراسر آثار او مملو است از دفاع دشمنان اهل بیت و انکار زشتی های دشمنان آنان، و کوچک ترین دفاعی از خاندان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در آنها دیده نمی شود.

نقد و بررسی

اول: دیدگاه های اهل تسنن درباره ی یزید

1. ابن عماد حنبلی در کتاب «شذرات الذهب»، قاتلین امام حسین (علیه السلام) را

ص: 114


1- ) ابن کثیر، اسماعیل، البدایه والنهایه، ج 8، ص 209.

لعنت می کند و یزید را جزء قاتلین معرفی می نماید، لذا در این باره می نویسد:

قال التفتازانی فی شرح العقائد النسفیة اتفقوا علی جواز اللعن علی من قتل الحسین، أو أمر به، او اجازه، او رضی به، والحق ان رضا یزید بقتل الحسین و استبشاره بذلک واهانته اهل بیت رسول الله ما تواتر معناه وان کان تفصیله آحادا، فنحن لانتوقف فی شأنه بل فی کفره وایمانه، لعنة الله علیه وعلی انصاره واعوانه.((1))

تفتازانی در کتاب «شرح عقائد نسفیه» می گوید: بر جواز لعن کسی که حسین (علیه السلام) را کشت یا امر به آن کرد یا آن را اجازه داد یا به آن راضی شد اجماع کرده اند؛ و حق آن است که یزید به قتل حسین (علیه السلام) راضی بود و از کشتن او خوشحال شد و به اهل بیت رسول خدا (علیهما السلام) اهانت کرد و این مطلب متواتر معنوی است، اگرچه تفصیل آن از خبرهای واحد است، پس ما در مورد «لعن» او سکوت نمی کنیم، بلکه حتی در کفر یا مؤمن بودن او هم شک نمی کنیم. لعنت خدا بر او و بر طرفداران و یارانش و باد.

2. ذهبی((2)) در «تاریخ الاسلام»، یزید را عامل شهادت امام حسین (علیه السلام) می داند، لذا این گونه می نویسد:

قلت: ولما فعل یزید باهل المدینة ما فعل وقتل الحسین واخوته وآله، شرب یزید الخمر وارتکب أشیاء منکرة بغضه الناس، وخرج علیه غیر واحد، ولم یبارک الله فی عمره... .((3))

ص: 115


1- ) ابن عماد حنبلی، عبدالحی، شذرات الذهب، ج 1، ص 68.
2- ) ابوعبدالله محمد بن احمد شمس الدین ذهبی دمشقی متوفای سال 748 قمری یکی از مورّخان و محدّثان به نام شافعی دمشق است که «تاریخ الاسلام» او بسیار مشهور است. تألیف او در سی جلد به چاپ رسیده است.
3- ) ذهبی، ابوعبدالله محمد، تاریخ الاسلام، وفیات ج61 - 80، ص 30.

و چون یزید با مردم مدینه آنچه خواست انجام داد و حسین (علیه السلام) و برادران و بستگان او را کشت و شراب خورد و کارهای ناپسند انجام داد، مردم او را دشمن داشتند و بسیاری بر ضد او قیام کردند و خداوند به عمر او برکت نداد.

3. ابن اثیر در «الکامل» و یعقوبی در تاریخش و ابن قتیبه در «الامامهً والسیاسهً»، نامه ی یزید بن معاویه به مروان را آورده که یزید به مروان دستور داد:

أشدد یدک بالحسین، فلا یخرج حتی یبایع، فإن أبیٰ فاضرب عنقه.

بر حسین (علیه السلام) سخت بگیرید تا بیعت کند و اگر بیعت نکرد گردنش را بزنید.((1))

4. ابن اثیر در مورد قاتل امام حسین (علیه السلام) می نویسد که برخی از مردم عبیدالله بن زیاد را ملامت می کردند که چرا دستت را به خون فرزند پیامبر (صلی الله علیه و آله) آلوده

کردی؟ وی در جواب گفت:

اما قتلی الحسین، فأنه أشار الی یزید بقتله أو قتلی، فأختار قتله.((2))

قتل امام حسین (علیه السلام) به دستور یزید بود که به من گفت: یا حسین (علیه السلام) را بکش یا تو را می کشم! من هم برای این که کشته نشوم حسین (علیه السلام) را کشتم.

5. شبراوی در «الاتحاف بحب الاشراف»، یزید را عامل شهادت امام حسین (علیه السلام) می داند و می گوید:

لایشک عاقل أن یزید بن معاویة هو قاتل الحسین (علیه السلام) ، انه هو الذی ندب عبیدالله بن زیاد لقتل الحسین.((3))

ص: 116


1- ) ابن اثیر، علی، الکامل، ج 4، ص 15؛ یعقوبی، احمد، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 241؛ ابن قتیبه دینوری، عبدالله، الامامهً والسیاسهً، ص 15.
2- ) ابن اثیر، علی، الکامل، ج 4، ص 140.
3- ) شبراوی، الاتحاف بحب الاشراف، ص 62.

هیچ عاقلی شک ندارد که یزید بن معاویه قاتل امام حسین (علیه السلام) است و او بود که عبیدالله بن زیاد را واداشت تا امام حسین (علیه السلام) را بکشد.

6. ابن سعد در «الطبقات الکبری» از هتک حرمت یزید به امام حسین (علیه السلام) می نویسد:

یزید با چوب خیزران به دو لب امام حسین (علیه السلام) می زد و این شعر را می خواند:

یفلقن هاما من رجال أعزه

علینا وهم کانوا أعق وأظلما

سری که اکنون در برابر من گرفته و دندان های براقی دارد، از مردانی است که از ما و دیگران عزیزتر است، لیکن تأسف ما در این است که او وسیله ی بی اعتباری خویش را فراهم آورد و از همه ستمکارتر گشت.

مردی از انصار در آن مجلس بود، او به یزید رو کرد و گفت:

ارفع قضیبک هذا، فانی رأیت رسول الله (صلی الله علیه و آله) یقبل الموضع الذی وضعته علیه.((1))

چوب را کنار بگذار، همانا دیدم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آن موضعی را که تو با چوب می زنی می بوسید.

همچنین ابن سعد از اسارت اهل بیت در مقابل یزید خبر می دهد، لذا در این زمینه می نویسد:

ثم اتی یزید بن معاویة بقتل الحسین (علیه السلام) ومن بقی من اهله ونسائه، فادخلوا علیه قد قرنوا فی الجبال فوقفوا بین یدیه.((2))

ص: 117


1- ) ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج1، ص 482.
2- ) همان، ص 483.

اسیران (از باقیمانده اهل امام حسین (علیه السلام) و زنانش) در حالی که با طناب دست هایشان را بسته بودند، در مقابل یزید ایستادند.

7. ابن عساکر از ابن عمر روایت نموده که پیغمبر (صلی الله علیه و آله)

فرمود:

لا بارک الله فی یزید الطعان اللعان اما انّه نعی الی جیبی وسخیلی حسین (علیه السلام) اتیت بتربته، ورأیت قاتله اما انه لایقتل بین ظهرانی قوم فلا ینصروه الا عمهم الله بعقاب.

خدا از برکت، یزید طعان لعان را محروم کند! آگاه باش که خبر داده شدم به مرگ حبیبم و فرزندم، حسین (علیه السلام) ، و تربتش برایم آورده شد و کشنده ی او را دیدم. آگاه باش که حسین (علیه السلام) کشته نشود در میان مردمی که او را یاری نکنند مگر آن که خداوند همه ی آن ها را عقاب کند.((1))

8. جلال الدین سیوطی چنین می نویسد:

زمانی که حسین (علیه السلام) و فرزندان پدرش - یعنی برادرانش - کشته شدند و ابن زیاد سر آنان را برای یزید فرستاد، یزید در آغاز به شادی و اظهار سرور می پرداخت، سپس از این کشتار مسلمانان پشیمان شد و اظهار ندامت کرد چرا که مردم از او بیزاری جستند و این حق مردم بود که از یزید خشمگین شوند.((2))

9. شهاب الدین آلوسی که در حدود دویست سال بعد از واقعه ی کربلا زندگی می کرد، در این باره می نویسد:

اسیران را نزد یزید آوردند، او در حالی اطفال و بانوان خاندان امیرالمؤمنین و امام حسین (علیه السلام) را می دید که سرهای به نیزه زده شده

ص: 118


1- ) هندی، علی، کنزالعمال، ج6، ص 223، ح 3949.
2- ) سیوطی، عبدالرحمن، تاریخ الخلفاء، ص 208.

در کنار آنان بود. کلاغی در آنجا سر و صدا کرد، یزید این اشعار را در آن حال سرود:

لما

بدت تلک الحمول وأشرقت

نعب الغراب فقلت: نح او لا تنح

تلک الشموس علی ربی

جیرون

فلقد قضیت من النبی دیونی((1))

هنگامی که محمل های اسرای آل محمد ظاهر شد، کلاغی صدا زد؛ گفتم: ای کلاغ! بخوانی یا نخوانی، من طلب خود را از پیغمبر گرفتم.

آنان تصریح می کنند که با ورود اسیران اهل بیت (علیهما السلام) و سرهای شهیدان کربلا، یزید اظهار سرور و شادمانی کرد و به همین مناسبت مجلس شراب برپا نمود.

10. قاضی ثناء الله عثمانی در ذیل تفسیر آیه ی 29، سوره ی ابراهیم می نویسد: بنی امیه از کفر خود استفاده کردند تا این که ابوسفیان، معاویه، عمر بن العاص و تعداد دیگری از آنان در فتح مکه مسلمان شدند، ولی یزید و کسانی که همراه او بودند به نعمت الهی کفر ورزیده و دشمنی با اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله) را نصب العین خود قرار دادند و حضرت حسین (علیه السلام) را مظلومانه به شهادت رسانده و به دین و پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) کفر ورزیدند. یزید بعد از شهادت حضرت حسین (علیه السلام) ، کفر خودش را علنی نموده و اشعاری را سرود که مفهومش این بود؛ کجایند بزرگان بنی امیه که ببینند چگونه از آل محمد و بنی هاشم انتقام کشته های بدر را گرفتم.((2))

11. علامه شاه ولی الله در این باره می گوید: یزید یکی از دعوت کنندگان به ضلالت و گمراهی در شام بوده است و او در اثر کشتن امام حسین (علیه السلام) ، از توفیق سعادت محروم و

ص: 119


1- ) آلوسی، محمود، روح المعانی، ج26، ص72.
2- ) قاضی مطهری، محمدثناء، تفسیرالمظهری، ج 5، ص 135.

در زمره ی فاسقین داخل شده است.((1))

12. علامه ابراهیم جوینی (م 730 ق) در مورد یزید بن معاویه می نویسد:

هنگامی که حسین بن علی (علیه السلام) به قتل رسید، رأس آن حضرت به سوی یزید بن معاویه علیه اللعنهً والسخط فرستاده شد... .((2))

13. شبث بن ربعی که یکی از فرماندهان سپاه ابن زیاد بود، چند سالی پس از حادثه ی کربلا، از فاجعه ی عاشورا یاد کرده و با اندوه و پشیمانی می گفت: آیا شما تعجب نمی کنید که ما پنج سال در رکاب علی و حسن بن علی با خاندان بنی امیه به نبرد برخاستیم، آن گاه به فرمان پسر معاویه و ابن زیاد، پسر آن زن زناکار، با حسین بن علی (علیه السلام) که بهترین مردم روی زمین بود، جنگیدیم و او را کشتیم؟ وه! که این چه گمراهی بزرگی است.

ثم عدونا علی ابنه وهو خیر اهل الارض نقاتله مع آل معاویه و ابن سمیة الزانیة ضلال یا لک من ضلال.((3))

دوم: اعتراف برخی از مورّخین بر قاتل بودن یزید

از تاریخ این گونه استفاده می شود که یزید راضی و خشنود از کشته شدن امام حسین (علیه السلام) بود، لذا مطابق روایات، هر کس بر عمل قومی راضی باشد از جمله ی آنان خواهد بود. اینک به شواهدی بر این مطلب اشاره می کنیم:

1. یزید به نعمان بن بشیر گفت: ستایش خدا را که حسین (علیه السلام) را کشت.((4))

ص: 120


1- ) دهلوی، شاه ولی الله، حجهً الله البالغه، ج 2، ص 213.
2- ) جوینی، ابراهیم بن محمد، فوائد السمطین، ج 2، ص 166.
3- ) طبری، محمد، تاریخ الطبری، ج 4، ص 332
4- ) خوارزمی، موفق، مقتل الحسین (علیه السلام) ، ج 2، ص 59.

2. یعقوبی در این باره می نویسد: زمانی که خبر کشته شدن امام حسین (علیه السلام) به یزید رسید، او در باغ خضرای خود بود، در آن هنگام تکبیر بلندی گفت... .((1))

3. چون اسیران را به شام آوردند، یزید بزرگان اهل شام را دعوت کرد تا بر او وارد شده و به او به جهت این پیروزی تبریک بگویند.((2))

4. مقریزی و دیگران نقل کرده اند که چون سر امام حسین (علیه السلام) را نزد یزید گذاردند، شروع به کوبیدن با قصیب به دندان های حضرت نمود و شعر خواند... آن گاه دستور داد تا سر شریف آن حضرت را در قصر تا سه روز به دار آویختند.((3))

و مطابق روایت دیگر، تا سه روز در دمشق سر را بر دار زد و سپس آن را در خزینه ی اسلحه ی خود قرار داد.((4))

5. طبری ماجرای کربلا را این گونه بیان می کند:

اسیرانی را که شامل زنان و کودکان بودند در حالی که وضع بسیار نامناسب داشتند در نزد یزید حاضر کردند. فاطمه بنت علی‘ گفت: زمانی که ما در مجلس یزید بودیم، او در حق ما دلسوزی نمود و امر کرد که به ما چیزی بدهند و لطفی در حق ما کرد. سپس مردی از اهل شام برخاست و به نزد یزید رفت و به من اشاره کرد و گفت: ای امیرالمؤمنین! این زن را به من ببخش و هدیه کن! چنان بدن من به لرزه افتاد و ترس تمام وجودم را فرا گرفت که از نگرانی لباس

ص: 121


1- ) یعقوبی، احمد، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 222.
2- ) ابن کثیر، اسماعیل، البدایهً والنهایه، ج 8، ص 197؛ ذهبی، محمد، سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 309.
3- ) مقریزی، احمد، الخلطط، ج 2، ص 289؛ ذهبی، محمد، سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 319.
4- ) ابن کثیر، اسماعیل، البدایه والنهایه، ج 8، ص 222.

خواهرم زینب را که از من بزرگ تر بود گرفتم. خواهرم زینب به آن مرد گفت: «کذبت والله ولؤمت، ما ذلک لک وله»؛ چنین حقی نه برای تو و نه برای یزید وجود دارد. یزید از این سخن ناراحت شد و گفت: دروغ گفتی، به خدا سوگند اینها اسیر و مملوک من هستند.

حضرت زینب (سلام الله علیها) فرمود:

کلاّ والله ما جعل الله ذلک لک الا أن تخرج من ملّتنا وتدین بغیر دیننا.

هرگز به خدا سوگند! خداوند برای تو چنین حقی قرار نداده است مگر از دین و آیین ما خارج شوی و به دین غیر ما درآیی.

یزید با ناراحتی پاسخ داد: همانا تو، پدر و برادر تو از دین خدا خارج شده اید. خواهرم گفت:

بدین الله ودین أبی ودین أخی، وجدی اهتدیت انت وابوک وجدّک.

تو و پدرت (معاویه) و پدر بزرگت (ابوسفیان) به وسیله ی دین خدا که همان دین پدرم، برادر و جدم بود، از گمراهی به هدایت راهنمایی شدید.

یزید گفت: ای دشمن خدا! دروغ می گویی! زینب پاسخ داد:

انت امیر مسلط، تشتم ظالما وتقهر بسلطانک.((1))

هم اکنون تو بر ما سلطه داری و ما زیر دست تو هستیم.

6. ابن خلدون می نویسد:

نمی توان گفت یزید هم در کشتن امام حسین (علیه السلام) اجتهاد کرد، پس بی تقصیر است، چون صحابه ای که با امام حسین (علیه السلام) در قیام شرکت نکرده بودند،

ص: 122


1- ) طبری، محمد، تاریخ طبری، ج5، ص461؛ ابن کثیر، اسماعیل، البدایهً والنهایهً، ج8، ص194؛ ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن، الرد علی المتعصب العنید، ص 60.

قهراً اجازه ی قتل حضرت را نداده بودند، این یزید بود که با امام حسین (علیه السلام) جنگید. این عمل یزید، نشانه ی فسق اوست و امام حسین (علیه السلام) در شهادت مأجور است، در حالی که یزید از عدالت به دور بوده و امام حسین (علیه السلام) علیه یک حاکم ظالم قیام کرده است.((1))

سوم: ارسال جوایز یزید برای ابن زیاد

عزیز شدن ابن زیاد نزد یزید بعد از کشتن امام حسین (علیه السلام) ، دلالت بر رضایت یزید دارد. در این باره اقوال فراوان است که به نقل چند مورد بسنده می کنیم:

1. مسعودی، ابن زیاد را صاحب اسرار یزید معرفی کرده و در این باره می نویسد:

وکان یزید صاحب طرب وجوارح وکلاب وقرود وفهود ومناوعة علی الشراب، وجلس ذات یوم علی شرابه و عن یمینه ابن زیاد وذلک بعد قتل الحسین (علیه السلام) فاقبل علی ساقیه فقال:

استفنی شربة تروی

مشاشی

صاحب السرّ والامانة عندی

ثم مل فاسق مثلها ابن زیاد

ولتسدید مغنمی وجهادی((2))

یزید همیشه اهل طرب بود... روزی در مجلس شراب نشسته بود و در طرف راستش ابن زیاد قرار داشت و این بعد از کشتن حسین (علیه السلام) بود، آ ن گاه رو به ساقی کرد و گفت:

مرا شرابی ده که سراسر وجودم را سیراب کند. آن گاه برگرد و به مثل آن، ابن زیاد را سیراب کن.

او که صاحب سرّ و امانت نزد من است، به جهت تأیید غنیمت ها و جهاد من، چنین کن.

ص: 123


1- ) ابن خلدون، عبدالرحمن، مقدمه ابن خلدون، ص15، ترجمه گنابادی.
2- ) مسعودی، علی، مروج الذهب، ج 1، ص 377.

ناگفته نماند که وی بعد از جمله هایی که درباره ی بیدادگری ها و ستمگری های یزید می نویسد، می گوید:

او در میان امت اسلامی مانند فرعون در میان رعیت بود، همچنین در ادامه می نویسد:

یعنی نه چنین است، بلکه فرعون در میان رعیت خود از یزید عادل تر بود و در میان نزدیکان عامه ی مردم با انصاف تر بود.

2. سبط بن جوزی (654 ق)، در مورد جایگاه ابن زیاد نزد یزید این گونه می نویسد:

یزید، ابن زیاد را به سوی خود طلبید و اموال بسیار و تحفه های بزرگی به او اعطا نمود، و او را به خود نزدیک کرده و منزلش را رفیع گردانید. و نیز او را بر زنان خود داخل کرده و هم پیاله ی شرابش گردانید. آن گاه به آوازه خوان گفت: غنا بخوان. آن گاه خودش آن دو بیت را انشاء نمود.((1))

3. ابن اعثم نقل کرده که یزید به ابن زیاد یک میلیون درهم جایزه داد.((2))

4. ابن اثیر در این زمینه می نویسد:

چون سر امام حسین (علیه السلام) به یزید رسید، مقام و درجه ی ابن زیاد نزد یزید بالا رفته و هدایایی به او عطا نمود و به جهت آنچه انجام داده بود او را مسرور ساخت.((3))

5. طبری در نقلی از خشنود بودن یزید از شهادت امام حسین (علیه السلام) می گوید:

چون عبیدالله بن زیاد، حسین بن علی و فرزندان پدرش را به قتل رسانید، سرهای آنان را به سوی یزید بن معاویه فرستاد، در ابتدا یزید از این عمل خشنود شد، و عبیدالله منزلت و مقامی نزد یزید پیدا کرد.((4))

ص: 124


1- ) ابن جوزی، تذکرهً الخواص، ص 260.
2- ) ابن اعثم، احمد، کتاب الفتوح، ج 5، ص 252.
3- ) ابن اثیر، علی، الکامل، ج 3، ص 300.
4- ) طبری، محمد، تاریخ طبری، ج 4، ص 288؛ ابن اثیر، علی، الکامل، ج 3، ص 301.

6. دانشمند معروف اهل تسنن، دکتر طه حسین، در ردّ نظریه ی هواداران یزید می نویسد:

ابن زیاد به امر قاطع یزید، دست به قتل حسین (علیه السلام) زد و اگر یزید راضی به جنایت کربلا نبود، باید او را بدون هیچ درنگی جریمه می کرد و او را در مجلس شرب خمر خود راه نمی داد و همنشین نمی ساخت و هدایایی به سوی او نمی فرستاد. همه ی این امور بر رضایت یزید به قتل حسین (علیه السلام) دلالت می کند و این که او هرگز به خاطر کشتار تلخ و جنایت هولناک کربلا پشیمان نگردید.((1))

یحیی بن حکم، که خودش نیز از اموی ها بود و در دستگاه یزید هم پست حساسی داشت، هنگامی که کاروان سرهای به نیزه زده ی اهل بیت پیغمبر و زنان به زنجیر کشیده ی آنها را در مجلس یزید مشاهده کرد، با لحن بسیار تندی اموی های جنایتکار را سرزنش نمود و گفت: میان شما و پیغمبر، جدایی افتاد و من از این پس در هیچ کاری با شما موافقت نمی کنم.((2))

او شخص یزید را هم به باد نکوهش و تمسخر گرفت و گفت: پیوند شهدای اهل بیت پیغمبر، خیلی بیشتر از پیوند ابن زیاد ننگین شایسته ی اکرام بود.((3))

از تاریخ استفاده می شود که یزید، بعد از آن که ابن زیاد امام حسین (علیه السلام) را به شهادت رسانید، جوایز بسیاری برای او فرستاد و نزد او اجر و قرب خاصی پیدا کرد.

ص: 125


1- ) دکتر طه حسین، الفتنه الکبری، ج 2، ص 265.
2- ) طبری، محمد، تاریخ طبری، ج 4، ص 356؛ ابن اثیر، علی، تاریخ، ج3، ص 301.
3- ) همان، ج 4، ص 352؛ همان.
چهارم: جلوگیری یزید از توبیخ ابن زیاد

از نصوص تاریخی استفاده می شود که یزید نه تنها ابن زیاد را به جهت کشتن امام حسین (علیه السلام) توبیخ نکرد، بلکه از توبیخ او نیز جلوگیری نمود.

از طبری و دیگران نقل شده:

هنگامی که اسراء را بر یزید وارد کردند، یحیی بن حکم با خواندن دو بیت ابن زیاد را بر این عمل توبیخ و سرزنش کرد... ولی یزید مشت محکمی به سینه ی او زد و به او گفت: ساکت باش!((1))

دفاع سرسخت یزید از ابن زیاد، نه تنها دلیل بر رضایت یزید است، بلکه امضایی بر عمل او بوده و در حقیقت این جنایت به امر یزید بوده است.

پنجم: اعتراف فرزند یزید به قاتل بودن پدر

یکی از ادله ای که بر رضایت یزید از شهادت امام حسین (علیه السلام) وجود دارد؛ اعتراف فرزندش، معاویهً بن یزید، بعد از فوت یزید بود، در حالی که بالای منبر گریه می کرد و می گفت:

ان من اعظم الامور علینا علمنا بسوء مصرعه وبئس منقلبه، وقد قتل عترة رسول الله وأباح الخمر وخرّب الکعبه... فشأنکم أمرکم. والله لئن کانت الدنیا خیراً... ولئن کانت شرا فکفی ذریة أبی سفیان ما أصابوا منها.((2))

یزید عترت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را به قتل رساند، شرب خمر را مباح کرد و کعبه را تخریب نمود، او اهل جهنم است و بر ما بسیار دشوار است... .

حتی به خاطر جنایت هایش خصوصاً جنایت کربلایش به شدت تبرّی جست تا حدی که از

ص: 126


1- ) ابن کثیر، اسماعیل، البدایهً والنهایهً، ص 206؛ طبری، محمد، تاریخ طبری، ج 4، ص 252.
2- ) ابن حجر هیثمی، احمد، الصواعق المحرقهً، ص 134.

مقام خلافت او نیز استعفا نمود.((1))

بنابراین در این سخنرانی فرزند یزید به قاتل بودن پدرش اقرار کرده است.

ششم: فرمان یزید به قتل نماینده ی امام حسین (علیه السلام)

طبری مورّخ صاحب نام، متن سخنرانی نعمان بن بشیر که به تعبیر او آدمی صلح جو بود را نقل می کند که در بین سخنانش شخصی به نام عبدالله بن مسلم بن سعید حضرمی، از هم پیمانان بنی امیه و از هواداران آنان بلند می شود و او را ترسو و ضعیف توصیف می کند و از او می خواهد تا نسبت به فرستاده ی امام حسین (علیه السلام) سخت گیر باشد و او اولین کسی است که برای یزید، نامه نوشت و از او خواست تا فردی قدرتمند و سختگیر را به فرمانداری کوفه منصوب کند.

عبیدالله بن زیاد به دستور یزید فرماندار کوفه و بصره شد تا یکی از دو کار را انجام دهد، یا مسلم را دستگیر کند یا او را به قتل برساند.

وکتب (عبدالله بن مسلم سعید الخصرمی) الی یزید بن معاویه: اما بعد فان مسلم بن عقیل قد قدم الکوفه فبایعته الشیعه للحسین بن علی، فان کان لک بالکوفه حاجة فابعث الیها رجلا ینفذ امرک ویعمل مثل عملک فی عدوک فان النعمان بن بشیر رجل ضعیف او هو یتضعف، فکان اول من کتب الیه.

عبدالله بن مسلم سعید حضرمی نامه ای به یزید بن معاویه نوشت که: اما بعد! مسلم بن عقیل به کوفه وارد شده و شیعیان به خاطر حسین بن علی با او بیعت کرده اند، پس اگر کوفه را می خواهی، مردی به آنجا بفرست تا فرمان تو را اجرا کند و ما مثل خودت با دشمنت رفتار نماید، زیرا

ص: 127


1- ) طبری، محمد، تاریخ طبری، ج 4، ص 352؛ ابن اثیر، علی، الکامل، ج 3، ص 301.

نعمان بن بشیر، مردی ضعیف است. بنابراین عبدالله حضرمی اولین کسی بود که به یزید نامه نوشت.

پس افراد دیگری هم نامه نوشتند تا این که نامه ها به دست یزید رسید، پس از گذشت دو روز از رسیدن نامه ها، با سرجون مشورت کرد و از او خواست تا همفکری کند. سرجون گفت: پدرت معاویه شخصی را مأمور کوفه کرد که تو از او خشنود نیستی، نامه ی پدرش را نشانش داد که قبل از مرگ برای عبیدالله بن زیاد نوشته بود، با دیدن نامه تسلیم شد و فرمانداری بصره را هم به کوفه اضافه نمود و به ابن زیاد دستور داد تا مسلم بن عقیل را یا دستگیر کند و یا سرش را برایش بفرستد.

ثم کتب الیه عمارة بن عقبة بنحو من کتابه ثم کتب الیه عمر بن سعد بن ابی وقاص بمثل ذلک. قال هشام، قال عوانة: فلما اجتمعت الکتب عند یزید لیس بین کتبهم الا یومان، دعا یزید بن معاویة سرجون مولی معاویة، فقال: ما رأیک؟ قال: حسبنا قد توجه نحو الکوفه ومسلم بن عقیل بالکوفة یبایع للحسین وقد بلغنی عن النعمان ضعف وقول سیی واقرأه کتبهم فما تری، من استعمل علی الکوفة؟ وکان یزید عاتباً علی عبیدالله بن زیاد، فقال سرجون: أرأیت معاویة لو نشر لک أکنت أخذا برأیه؟ قال: نعم، فاخرج عهد عبیدالله علی الکوفة، فقال: هذا رأی معاویة ومات، وقد أمر بهذا الکتاب فأخذ برأیه، وضم المصرین الی عبیدالله وبعث إلیه بعهده علی الکوفة ثم دعا مسلم بن عمرو الباهلی وکان عنده فبعثه إلی عبیدالله بعهده إلی البصره، وکتب الیه معه: أما بعد کتب إلی شیعتی من أهل الکوفة یخبروننی إنّ إبن عقیل بالکوفة یجمع الجموع لشق عصا المسلمین فسرحین تقرأ کتابی هذا، حتی تأتی اهل الکوفة، فطلب

ص: 128

إبن عقیل کطلب خزره حتی تثقفه، فتوثقه او تقتله والسلام.((1))

عوانه گوید: وقتی نامه ها که فاصله آن بیش از دو روز نبود پیش یزید فراهم شد سرجون غلام معاویه را پیش خواند و گفت: حسین سوی کوفه حرکت کرده و مسلم بن عقیل در کوفه برای حسین (علیه السلام) بیعت می گیرد شنیده ام که نعمان بن بشیر ضعیف است و سخن ناباب می گوید: آن گاه نامه ها را به سرجون داد تا بخواند و گفت به نظر تو کی را به کار کوفه گمارم؟ گوید: و چنان بود که یزید از عبیدالله بن زیاد آزرده خاطر بود اما سرجون گفت: اگر معاویه زنده شود مطابق رأی او کار می کنی؟ گفت: بله، سرجون فرمان عبیدالله را دربارة ولایتداری کوفه درآورد و گفت: رأی معاویه چنین بوده و وقتی می مرد دستور این نامه را داد گوید: پس یزید به رأی وی عمل کرد و دو شهر را برای عبیدالله یکجا کرد و فرمان خویش را درباره کوفه برای وی فرستاد آنگاه مسلم بن عمرو باهلی را که به نزد وی بود پیش خواند و فرمان بصره را با وی برای عبیدالله فرستاد و با آن چنین نوشت:

اما بعد: دوستداران من از مردم کوفه به من نوشته اند و خبر داده اند که ابن عقیل در کوفه جماعت فراهم می کند تا میان مسلمانان اختلاف افکند و حتی این نامه را خواندی حرکت کن و پیش مردم کوفه رو و ابن عقیل را بجوی چنانکه مهره را می جویند تا وی را بیابی و به بند کنی یا بکشی یا تبعید کنی والسلام.

در سند ذیل ابن کثیر می نویسد:

کتب یزید الی ابن زیاد: اذا قدمت الکوفة فاطلب مسلم بن عقیل فإن قدرت علیه فاقتله او أنفه، وبعث الکتاب مع العهد مع مسلم بن

ص: 129


1- ) طبری، محمد، تاریخ طبری، ج 4، ص 264.

عمرو الباهلی فسار ابن زیاد من البصرة الی الکوفة، فما دخل دخلها متلثما بعمامة سوداء فجعل لا یمر بملأ من الناس الاّ قال: سلام علیکم. فیقولون: وعلیکم السلام مرحبا یابن رسول الله یظنون أنه الحسین، وقد کانوا ینتظرون قدومه وتکاثر الناس علیه، ودخلها فی سبعة عشر راکبا، فقال لهم مسلم بن عمرو من جهة یزید تأخروا، هذا الأمیر عبیدالله بن زیاد فلما عملوا ذلک علتهم کابة وحزن شد، فتحقق عبیدالله الخبر.

یزید به عبیدالله بن زیاد نامه نوشت زمانی که به کوفه رسیدی مسلم بن عقیل را پیدا کن اگر قدرت بر او پیدا کردی او را بکش یا به بند بکش و نامه را همراه با مسلم بن عمرو الباهلی فرستاد، ابن زیاد از بصره راهی کوفه شد و به صورت فردی ناشناس وارد شهر کوفه شد در حالی که عمامه سیاه خود را به سر و چهره پیمانده بود از هر کسی که عبور می کرد سلام علیک می کرد مردم در جواب خوش آمد می گفتند گمان می کردند او امام حسین (علیه السلام) است که منتظر آمدن امام بودند و دور بر امام جمع شدند. ابن زیاد با هفده سوار وارد شد که مسلم بن عمرو به آنها گفت وی فرستاده یزید است عقب بروید این امبیر عبیدالله بن زیاد است و مردم چون او را دیدند ناراحت شدند و از اطراف او پراکنده شدند.((1))

این اسناد تاریخی، فرمان مستقیم یزید بن معاویه در قتل امام حسین (علیه السلام) و کشتار همراهان آن حضرت را ثابت می کند.

ذهبی می نویسد:

خرج الحسین الی الکوفة، فکتب یزید الی والیه بالعراق عبیدالله بن زیاد: ان حسینا صائر الی الکوفة، وقد ابتلی به زمانک من بین الأزمان،

ص: 130


1- ) ابن کثیر، اسماعیل، البدایه والنهایه، ج 8، ص 164.

وبلدک من بین البلدان وانت من بین العمال وعندها تعتق او تعود عبدا فقتله ابن زیاد وبعث برأسه الیه.

حسین (علیه السلام) به سوی کوفه عزیمت نمود، از این رو یزید به والی و حاکم عراق عبیدالله بن زیاد نوشت: حسین (علیه السلام) به سوی کوفه عازم است و از میان زمان ها، زمان و دوران تو و از بین سرزمین ها، سرزمین تو گرفتار او شده است، تو از میان عمّال و کارگزاران برای این کار برگزیده شده ای، پس لازم است یا خود را آزاد سازی یا برگردی و به غلامی درآیی. از این رو بود که ابن زیاد حسین را کشت (علیه السلام) و سر او را برای یزید فرستاد.

هفتم: نامه های یزید

نامه های یزید، حکایت مستقیم از دستور به قتل امام حسین (علیه السلام) دارد:

طبرانی به سند خود روایت کرده که متن نامه به شرح ذیل می باشد:

یزید در نامه ای به ابن زیاد نوشت... اگر حسین (علیه السلام) را نکشی به نسب سابق خود برخواهی گشت. از این رو عبیدالله بن زیاد، حسین (علیه السلام) را به قتل رساند و سر مبارک آن جناب را برای یزید فرستاد. وقتی یزید سر آن حضرت را دید، آن اشعار کفرآمیز را خواند.((1))

هیثمی با تصریح به صحت سند، این نامه روایت می کند. ابن عساکر در تاریخ مدینه دمشق، ذهبی در سیر اعلام النبلاء، ابوالفرج ابن جوزی حنبلی در الردّ علی المتعصب العنید، همه و همه می نویسند:

یزید در نامه اش به ابن زیاد دستور داد که حسین (علیه السلام) را به قتل برسان.((2))

ص: 131


1- ) طبرانی، سلیمان، المعجم الکبیر، ج 3، ص115، حدیث 2846.
2- ) ابن حجر هیثمی، احمد، مجمع الزوائد، ج9، ص139؛ ابن عساکر، علی، تاریخ مدینه دمشق، شرح حال امام حسین، ح259؛ ذهبی، محمد، سیر اعلام النبلاء، ج 9، ص139؛ ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن، الرد علی المتعصب العنید، ص49؛ سیوطی، عبدالرحمن، تاریخ الخلفاء، ص 207.

و نیز سیوطی می نویسد:

فکتب یزید الی والیه بالعراق، عبیدالله بن زیاد بقتاله.

یزید به عبیدالله بن زیاد والی و فرماندار خود در عراق، نامه ای مبنی بر قتال و جنگیدن با حسین (علیه السلام) نوشت.((1))

در گزارش دیگر این گونه آمده است:

من عبدالله یزید امیرالمؤمنین الی الولید بن عتبه اما بعد، فإذا ورد علیک کتابی هذا فخذ البیعة ثانیاً علی اهل المدینة بتوکید منک علیهم، وذر عبدالله بن الزبیر فإنه لن یفوتنا ولن ینجو منا أبداً مادام حیا، ولیکن مع جوابک الی رأس الحسین بن علی، فان فعلت ذلک فقد جعلت لک اعنة الخیل، ولک عندی الجائزه والحظ الأوفر والنعمة واحدة والسلام.

یزید به ولید بن عتبه نوشت: با رسیدن نامه، مجدداً از مردم مدینه بیعت بگیر و به عبیدالله بن زبیر کاری نداشته باش و او را رها کن، چون او در دسترس است و تا زمانی که زنده است نمی تواند فرار نمی کند. جواب این نامه را همراه با سر حسین (علیه السلام) می خواهم اگر چنین کردی جایزه و پاداش خوبی نزد من داری.

ولید با خواندن نامه تعجب کرد و گفت: نه به خدا قسم! خدا مرا قاتل حسین (علیه السلام) قرار ندهد، اگر یزید تمام دنیا را به من بدهد، هرگز فرزند دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را نخواهم کشت.((2))

ص: 132


1- ) سیوطی، عبدالرحمن، تاریخ الخلفاء، ص 193.
2- ) ابن اعثم، احمد، الفتوح، ج 5، ص 18.

الولید بن عتبة بن ابی سفیان حاکم المدینه وامیرها من قبل یزید بن معاویه: ویحک - یا مروان - اتشیر علی قتل الحسین بن فاطمه بنت رسول الله والله ان الذی یحاسب بدم الحسین یوم القیامة لخفیف المیزان عندالله.((1))

ولید بن عتبه فرماندار یزید بن معاویه در مدینه، به مروان گفت: وای بر تو ای مروان! آیا به من پیشنهاد می کنی حسین (علیه السلام) پسر «فاطمه» دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را بکشم؟ به خدا قسم کسی که به خون حسین (علیه السلام) در روز قیامت بازخواست شود ترازویش سبک باشد.

این مدارک و گزارش های تاریخی صریحاً دلالت دارد که با فرمان مستقیم یزید و اطلاع و آگاهی او، حادثه ی خونین کربلا به وجود آمد.

هشتم: آگاهی امام حسین (علیه السلام) از نقشه ی سوء قصد به ایشان

امام حسین (علیه السلام) از طرق و راه های مختلف اطلاع پیدا نمود که افرادی از طرف یزید مأمورند که او را ترور نموده و به قتل برسانند که به دو مورد اشاره می کنیم:

الف) امام حسین (علیه السلام) در قبال پیشنهاد عبدالله بن زبیر فرمود:

به خدا قسم! [نمی خواهم حرمت خانه ی خدا با خون من شکسته شده و کوچک ترین اهانت و بی حرمتی به آن شود] اگر یک وجب دورتر از مکه کشته شوم برایم بهتر است از این که در داخل آن به قتل برسم. به خدا سوگند! اگر در لانه ی مرغی باشم اینها من را بیرون آورده و می کشند تا این که به اهداف خودشان برسند و به خدا سوگند! همان گونه که قوم یهود احترام روز شنبه را شکستند و تعدّی کردند، اینها هم احترام من را شکسته و من را به قتل خواهند رساند.((2))

ص: 133


1- ) دینوری، ابوحنیفه، الاخبار الطوال، ص 208.
2- ) طبری، محمد، تاریخ طبری، ج 4، ص 288.

ب) امام حسین (علیه السلام) در جواب فرزدق، شاعر معروف عرب، که عرض کرد:

یابن رسول الله! چه چیزی باعث شده که با این عجله از مکه پیش از انجام اعمال حج خارج شدید؟ فرمودند: اگر عجله نمی کردم و در موسم حج می ماندم، گرفتار شده و در کنار خانه ی خدا کشته می شدم و احترام مکه شکسته می شد و از جدّم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شنیدم که با خون گوسفندی حرمت خانه ی خدا شکسته می شود و من دوست ندارم که آن قوچ من باشم و حرمت خانه ی خدا به واسطه ی خون من شکسته شود.((1))

در نتیجه، امام حسین (علیه السلام) چاره ای جز خروج از مکه نداشتند، زیرا دستگاه یزید هرگز از ایشان دست بردار نبوده و آن حضرت هم برای حفظ حرمت مکه از آنجا خارج شدند.

نهم: خطبه ی امام سجاد (علیه السلام) شاهد جنایات یزید

ابواسحاق اسفراینی (م 418) از دانشمندان شافعی مذهب، پس از اشاره به خطبه ی امام سجاد (علیه السلام) در مسجد جامع دمشق و به نقل از امام صادق (علیه السلام) می گوید که: صدای گریه ی مردم در بین خطبه ی امام بلند شد، به گونه ای که یزید احساس خطر کرد و لذا به مردم حاضر گفت:

اتظنون انی قتلت الحسین؟ فلعن الله من قتله، انما قتله عبیدالله بن زیاد عاملی علی البصرة.((2))

شما گمان می کنید من حسین (علیه السلام) را کشتم، خدا قاتلش را لعنت کند! قاتل او ابن زیاد نماینده ی من در بصره است. پس دستور داد تا کسانی را که

ص: 134


1- ) همان، ص 289.
2- ) اسفراینی، نورالعین فی مشهد الحسین، ص 70.

همراه سرهای بریده آمده بودند را احضار کنند. به شبث بن ربعی گفت:

ویلک انا امرتک بقتل الحسین؟ فقال: لا، لعن الله قاتله.

وای بر تو آیا من حسین (علیه السلام) را کشتم؟ گفت: نه! خدا قاتلش را لعنت کند. پس از تک تک افراد پرسید، تا نوبت به حصین بن نمیر رسید، او در جواب گفت: آیا دوست داری تا قاتلش را معرفی کنم؟ گفت: آری! گفت: در امانم. گفت: آری در امانی. گفت: قاتل حسین تو هستی.

دهم: اقرار ابن زیاد

ابن زیاد در این باره اعتراف می کند:

واما قتلی الحسین، فانه اشار الی یزید بقتله او قتلی، فاخترت قتله... .

من بین دو امر مخیّر بودم که حسین را بکشم و یا خودم کشته شوم، پس من قتل او را برگزیدم.

یازدهم: نکوهش عملکرد یزید از دیدگاه شیعه
اشاره

((1))

شیعیان نیز یزید بن معاویه را قاتل امام حسین (علیه السلام) معرفی کرده اند و حتی یک نظریه ی مخالف هم در این مورد وجود ندارد و به مستنداتی استناد می کنند که در کتب اهل تسنن تصریح شده و به هیچ وجه قابل رد و انکار نیست، از جمله ی آن اعتراف ابن عباس است.

ماجرای ابن عباس و یزید

عبدالله بن زبیر از مخالفان سرسخت یزید است که از ابن عباس تقاضای بیعت کرد اما او نپذیرفت.

ص: 135


1- ) ابن اثیر، علی، الکامل فی التاریخ، ج4، ص140

یزید پس از آگاهی از موضوع، نامه ای به ابن عباس نوشت و او را دعوت به بیعت کرد. ابن عباس در جواب نامه اش، نامه ای نوشت که در واقع جز محاکمه ی یزید و رسوایی وی چیز دیگری نیست.

یعقوبی، مورّخ نامدار، متن این نامه را این چنین آورده است:

من عبدالله بن عباس الی یزید بن معاویه، اما بعد فقد بلغنی کتابک بذکر دعاء ابن الزبیر ایای الی نفسه وامتناعی علیه فی الذی دعانی الیه من بیعته. فان یک ذلک کما بلغک، فلست حمدک اردت، و لا ودک، ولکن الله بالذی انوی علیم. وزعمت انک لست بناس ودی فلعمری ما تؤتینا مما فی یدیک من حقنا الا القلیل، وانک لتجسس عنا منه العریض الطویل، وسألتنی ان احث الناس علیک وأخذلهم عن ابن الزبیر، فلا، ولا سرورا ولا حبورا، وانت قتلت الحسین بن علی، بفیک الکثکث ولک الاثلب، ... نسیت قتلک حسینا وفتیان بنی عبدالمطلب مصابیح الدجی، ونجوم الأعلام، غادرهم جنودک مصر عین فی صعید، مرملین بالتراب، مسلوبین بالعراء، لامکفنین، تسفی علیهم الریاح، وتعاورهم الذئاب، وتنشی بهم عرج الضباع، حتی أتاح الله لهم اقواماً لم یشترکوا فی دمائهم، فأجنوهم فی اکفانهم، وبی والله وبهم عززت وجلست مجلسک الذی جلست یا یزید... فلست بناس اطرادک الحسین بن علی من حرم رسول الله الی حرم الله ودسک إلیه الرجال تغتاله، فاشخصته من حرم الله الی الکوفة فخرج منها خائفا یترقب، وقد کان أعز اهل البطحاء بالبطحاء قدیما. وأعز أهلها بها حدیثا، وأطوع أهل الحرمین بالحرمین لو تبوأ بها مقاما واستحل بها قتالا ولکن کره أن یکون هو الذی یستحل حرمة البیت وحرمة رسول الله... .((1))

ص: 136


1- ) یعقوبی، احمد، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 247.

نامه ات را که در آن نوشته بودی من دعوت پسر زبیر را برای بیعت با او رد کرده ام خواندم، امتناع من نه به جهت خوش آمدن و دوستی با تو است، تو همان کسی هستی که حقوق ما را ضایع کرده ای و از من خواسته ای تا مردم را برای بیعت با تو ترغیب و تشویق کنم و از فرزند زبیر دوری نمایم، چنین کاری امکان ندارد؛ زیرا تو قاتل حسین بن علی هستی، دهانت پر از خاک باد! تو آمیخته به همه ی زشتی هایی!... آیا به قتل رساندن حسین و فرزندان عبدالمطلب را فراموش کرده ای، کسانی که چراغ های روشن و ستارگان هدایت بودند، سربازانت آنان را به خاک و خون کشیدند و بدن های آنان را بدون غسل و کفن رها کردند تا افرادی که در قتل آنان شرکت نداشتند آنان را دفن نمودند... ای یزید! فراموش نکرده ام که تو حسین را از حرم خدا به کوفه کشاندی و او هراسناک حرم خدا را ترک کرد، کسی که عزیزترین و بزرگوارترین اهل حرم بود و...

ابن عباس، در این نامه یزید را نه تنها به قتل امام حسین (علیه السلام) سرزنش می کند، بلکه نوعی محکمه ی تاریخی تشکیل می دهد و او را از نشستن بر مسند خلافت با وجود ارتکاب اعمال این چنینی مذّمت می نماید.

اشکال

در برابر سند و نقل تاریخی پیشین، عده ای سعی کرده اند تا نقل دیگری را جعل کنند تا اینگونه آبروی خود و یزید را حفظ کنند. لذا این گونه اشکال می کنند:

لما قدم ابن عباس وافدا علی معاویة امر معاویة ابنة یزید ان یأتیه... أی ان یأتی ابن عباس... فاتاه فی منزلته، فرحّب به ابن عباس وحدثه، فلما خرج قال ابن عباس، اذا ذهبه بنوحرب ذهب علماء الناس.((1))

ص: 137


1- ) ابن کثیر، اسماعیل، البدایهً والنهایه، ج 8، ص 228؛ ابن عساکر، علی، تاریخ دمشق، ج 65، ص 403.

ابن عباس به دیدن معاویه رفت، به پسرش یزید دستور داد تا از ابن عباس دیدن کند، یزید به محل سکونت ابن عباس رفت، ابن عباس یزید را احترام کرد، و با وی هم سخن شدند، پس از بیرون رفتن یزید گفت: وقتی که فرزندان حرب، جد معاویه، از بین رفتند، دانشمندان هم نابود خواهند شد.

کنایه از آن که اینان پاسداران علم و حامیان و صاحبان فکر و اندیشه هستند.

پاسخ:

تفسیر این سخن مذمّت یزید است؛ زیرا تصریح دارد به این که فرزندان «حرب» اساس دین و دیانت و دانش را تا وقتی که باقی باشند نابود خواهند کرد.

و از طرفی با حدیثی که ابن عباس از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نقل کرده است، منافات دارد؛

اخرج إبن أبی حاتم وإبن مردویه والبیهقی فی الدلائل وابن عساکر عن سعید بن المسیب، قال: رأی رسول الله (صلی الله علیه و آله) بنی أمیه علی المنابر، فساء ذلک.

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) دید که بنی امیه از منبرها بالا می روند و آن حضرت از دیدن این صحنه ناراحت شدند.((1))

فخر رازی در توضیح متن فوق می گوید:

وهذا قول ابن عباس فی رواته عطاء.

این سخن در روایت عطاء از قول ابن عباس می باشد.((2))

ص: 138


1- ) سیوطی، عبدالرحمن، الدر المنثور، ج 4، ص 191.
2- ) رازی، محمد، تفسیر فخر رازی، ج 10، ص 238.
دوازدهم: جواز لعن یزید از دیدگاه اهل تسنن
اشاره

برخلاف ابن تیمیه و ابن کثیر و وهابیّت که از یزید حمایت می کنند و فتاوای جدیدی که وهابیّت مثل هیئت افتای سعودی بیان می نمایند و اظهار می نمایند که:

لم یثبت فسقه الذی یقتضی اللعن.

فسق یزید به طوری که لعن او را جایز شمارد ثابت نشده است،((1))

اندیشمندان اهل تسنن نه تنها اعمال یزید را نکوهش می کنند و او را مورد مذمّت قرار می دهند،

بلکه خشنودی و رضایت او از شهادت امام حسین (علیه السلام) را موجب لعن و نفرین او دانسته اند. اینک به شرح دیدگاه ها در این مورد می پردازیم:

1. ابوالفرج اصفهانی (284 - 356 ق) در کتاب «مقاتل الطالبین» پس از نقل حادثه ی کربلا، یزید را به صراحت لعن می کند.((2))

2. قاضی ابویعلی حنبلی (380 - 458 ق)، کتابی درباره ی کسانی که مستحقّ لعن هستند تألیف کرده و در آن یزید را مستحق لعن دانسته و مخالفان لعن او را جاهل یا منافق شمرده است.((3))

3. اجهوری از استادش گزارش می کند:

اهل تسنن، همگان به کفر حجاج بن یوسف حکم کرده اند، در حالی که بی تردید جنایت های حجاج هرگز به پای جنایت های یزید نمی رسید و او خیلی کمتر از یزید ستم نموده است.((4))

ص: 139


1- ) فتاوی الجنه الدائمه للبحوث العلمیه والافتاء، ج3، ص297
2- ) ابو الفرج اصفهانی، علی، مقاتل الطالبین، ص 120.
3- ) شبراوی، الاتحاف بحب الاشراف، ص 65.
4- ) همان.

4. ابن حزم اندلسی درباره ی یزید می نویسد:

یزید فردی یاغی است.((1))

5. علما متفق گشته اند بر جایز بودن لعنت کسی که امام حسین (علیه السلام) را کشته، علامه تفتازانی در کتاب «شرح العقائد»، لعن را جایز می داند یا به آن راضی بوده است... .((2))

6. ابی عثمان عمرو بن جاحظ (150-252 ق)، در مورد یزید بن معاویه آشکارا لب به لعن و نفرین گشوده و در رساله ی «بنی امیه» می نویسد: منکرات و قبایحی که یزید بن معاویه با شهادت حسین بن علی مرتکب گردید، وحشت آور بود. او دختران رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را اسیر نمود و دندان های حسین (علیه السلام) را با چوب زد و اهل مدینه را به شدت وحشت زده کرد. خانه ی خدا را تخریب نمود... همه ی این امور بر قساوت قلبی و شدت عناد و ناصبیّت یزید گواهی می دهد و این که اصولاً نظر سوء، کینه، بغض، نفاق و حقد داشته است. او در واقع از ایمان خارج شده بود، پس او فاسق و ملعون بود و هر کسی از لعن و شتم ملعون خودداری ورزد، خود معلون است.((3))

7. مؤلف کتاب «شذرات» می نویسد:

در مورد لعن یزید، احمد بن حنبل دو قول دارد که در یکی تلویح و در دیگری تصریح به لعن او می کند. مالک و ابو حنیفه نیز هر کدام، هم تلویحاً و هم تصریحاً یزید را لعنت کرده اند.

ص: 140


1- ) ابن حزم اندلسی، المحلی، ج 11، ص 98.
2- ) ابن عماد حنبلی، عبدالحی، شذرات الذهب، ص 1.
3- ) رساله ی بنی امیه «خمیمه کتاب النزاع و لنحاصم»، صص3 - 1.

8. در تاریخ ابن وردی و کتاب «الوافی بالوفیات» این گونه آمده:

هنگامی که اسیران اهل بیت (علیهما السلام) را از عراق به نزد یزید بردند، او کودکان و زنانی از خاندان علی و حسین و سرهایی را که بر نیزه ها زده شده بود و در اطراف آنان حمل می شد را مشاهده کرد و از شدت خوشحالی اشعاری می سرود که حکایت از بی ایمانی او دارد.

سپس می گوید:

به عقیده ی من، یزید خبیثی است که اصلاً به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) ایمان نداشته و کارهایی که او درباره ی اهل مکه و حرم الهی، اهل مدینه و حرم نبوی و اهل بیت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) انجام داد، کمتر از انداختن یک برگ قرآن در میان نجاست نیست، در حالی که اگر کسی از روی عمد چنین کاری را انجام دهد همه ی علما به کفر او حکم نموده و فتوا می دهند و من گمان نمی کنم حالات و رفتارهای یزید بر بزرگان مسلمان مخفی و پوشیده باشد، ولی تنها علتی که بعضی از آنان بر علیه او مخالفت و قیام نکرده اند، اختناق، فشار و غلبه ی حکومت بر آنها بوده است.((1))

9. وقتی از عبدالمغیث حنبلی یکی از مدافعان یزید، حاکم و خلیفه ی عصرش سؤال کرد که چرا برای دفاع از یزید کتاب نوشتی؟ او جواب داد: من با این کار فقط خواستم لعن خلفا را از سر زبان ها قطع کنم و اگر برای لعن خلفا و حکام فتح باب شود، همچنین خلیفه ی زمان خودمان «خلیفه ناصر دمشقی» سزاوارتر به لعن است؛ زیرا او فلان و فلان کار خلاف را انجام داده است.((2))

ص: 141


1- ) آلوسی، محمود، تفسیر روح المعانی، ج 26، ص 73، در تفسیر محمد آیه ی 22.
2- ) ذهبی، محمد، سیر اعلام النبلاء، ج 21، ص 161.

10. عبدالرحمن جامی (817 - 889 ق) درباره ی موضع گیری معاویه در برابر حضرت علی (علیه السلام) می گوید: حق در آنجا به دست حیدر بود، جنگ با او خطا و منکر بود.

او اگرچه لعن اهل قبله را به سختی می پذیرد، اما درباره ی یزید توقف نکرده و نه تنها در حضور دیگران او را لعن می کند، بلکه منکر آن را نیز لعنت می کند.((1))

11. از ابن جوزی درباره ی لعن یزید سؤال شد، او گفت:

احمد لعن او را جایز دانسته است و ما می گوییم: یزید را دوست نداریم؛ به جهت آن کاری که با فرزند دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) انجام داد و آل رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را به اسیری به شام بر روی هودج های شتران فرستاد.((2))

12. سیوطی یزید را لعن علنی می کند و در این مورد می نویسد: خدا قاتل حسین (علیه السلام) را و ابن زیاد و با او یزید را لعنت کند.((3))

13. عمربن عبدالعزیز از خلفای اهل تسنن، یزید را چنان تقبیح می کند که نسبت دادن عنوان امیرالمؤمنین را به او جرم می داند. نقل است که در مجلس عمر بن عبدالعزیز فردی از یزید به عنوان امیرالمؤمنین یاد کرد، عمر بن عبدالعزیز برآشفت و گفت: تو یزید را امیرالمؤمنین می خوانی؟! لذا او را به بیست ضربه شلاق محکوم کرد.((4))

14. علامه سعدالدین تفتازانی (722 - 792 ق) در «شرح عقاید النسفیه»، اهانت

ص: 142


1- ) جامی، مثنوی هفت اورنگ، به کوشش مرتضی گیلانی، ص 178؛ نظامی باخزری، عبدالواسع، مقامات جامی، ص 166.
2- ) ابن سعد، ابومحمد، مرآهً النجاهً، ج 8، ص 496؛ ابن حجر هیثمی، احمد، صواعق المحرقه، ج 2، ص 634.
3- ) سیوطی، عبدالرحمن، تاریخ الخلفاء، ص 207.
4- ) همان، ص 209؛ ابن عماد حنبلی، عبدالحی، شذرات الذهب، ج 1، ص 69.

یزید به امام حسین (علیه السلام) را تواتر معنوی می داند و می گوید:

والحق ان رضا یزید بقتل الحسین، واستبشاره بذلک، واهانته اهل بیت الرسول مما تواتر معناه، لعنة الله علیه، وعلی انصاره واعوانه.((1))

حق این است که رضایت یزید به قتل و شهادت حسین (علیه السلام) و خوشحالی او پس از شنیدن خبر آن و توهینش به اهل بیت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) تواتر معنوی دارد و خبرش بسیار مشهور است، لعنت خدا بر او و یارانش باد.

15. یافعی، آمرین به قتل امام حسین (علیه السلام) را کافر

می داند و در این باره چنین می نویسد:

واما حکم من قتل الحسین، اوامر بقتله، ممن استحل ذلک فهو کافر.((2))

از جمله کسانی که کافر محسوب می شوند، کسی است که حکم و یا امر به قتل حسین (علیه السلام) نموده است.

16. ذهبی اعتراف به ناصبی بودن یزید می کند و در این زمینه می گوید:

کان (یزید) ناصبیاً فظا غلیطا، تناول المسکر ویفعل المنکر، افتتح دولته بقتل الحسین وختمها بوقعة الحره.((3))

یزید، ناصبی، خشن و تندخو بود، شراب می نوشید و اعمال زشت انجام می داد و حکومتش را با کشتن و به شهادت رساندن حسین (علیه السلام) آغاز کرد و با حادثه ی خونین حره پایان بخشید.

17. آلوسی در تفسیر خود درباره ی جمله ای از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) که در ذیل آورده می شود، می نویسد: منظور آن حضرت از این جمله، یزید و حکومت او بوده است.

ص: 143


1- ) مجله ترائنا، مؤسسه آل البیت، ج 5، ص 220، به نقل از شرح العقائد النسیفهً، ص 18.
2- ) ابن عماد حنبلی، عبدالحی، شذرات من الذهب، ج 1، ص 68.
3- ) ذهبی، محمد، سیراعلام النبلاء، ج4، ص38

اعوذبالله سبحانه من رأس الستین وامارة الصبیان، یشیر الی خلافة یزید الطرید لعنة الله تعالی علی رغم انف اولیائه لأنها کانت ستین من الهجرة.

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند: پناه می برم به خدای سبحان، از ابتدای سال شصت و حکومت بچه ها، این جمله اشاره دارد به خلافت یزید رانده شده که علی رغم محبت دوستدارانش، خداوند او را لعنت کند. چرا که او در ابتدای سال شصت هجری حکومت می نمود.((1))

و در جایی دیگر، مفسر اهل تسنن درباره ی یزید می نویسد:

وعلی هذا القول لاتوقف فی لعن یزید لکثرة اوصافه الخبیثة وارتکابه الکبائر فی جمیع ایام تکلیفه ویکفی ما فعله ایام استیلائه باهل المدینه ومکة فقد روی الطبرانی بسند حسن «اللهم من ظلم اهل المدینه واخافهم فاخفه وعلیه لعنة الله والملائکة والناس اجمعین لایقبل منه صرف ولا عدل»... وقد جزم بکفره وصرح بلعنه جماعة من العلماء منهم الحافظ ناصر السنة ابن الجوزی وسبقه القاضی ابویعلی، وقال القاضی ابویعلی، وقال العلامة التفتازانی: لا نتوقف فی شأنه بل فی ایمانه لعنة الله تعالی علیه وعلی انصاره واعوانه وممن صرح بلعنه الجلال السیوطی علیه الرحمة وفی تاریخ ابن الوردی... وهذا کفر صریح فاذا صح عنه فقد کفر به ومثله تمثله بقول عبدالله بن الزبعری قبل اسلامه. لیت اشیاخی الابیات...، وانا اقول: الذی یغلب علی ظنی ان الخبیث لم یکن مصدقا برسالة النبی (صلی الله علیه و آله) وان مجموع ما فعل مع اهل حرم الله تعالی واهل حرم نبیه علیه الصلاة والسلام وعترته الطیبین والطاهرین فی الحیاة وبعد الممات وما صدر منه من المخازی لیس بأضعف دلالة

ص: 144


1- ) آلوسی، سیدمحمود، تفسیر آلوسی، ج6، ص 192.

علی عدم نصدیقه من القاء ورقة من المصحف الشریف فی قذر، ولا اظن ان امره کان خافیا علی اجلة المسلمین... ولو سلم ان الخبیث کان مسلما فهو مسلم جمع من الکبائر ما لایحبط به نطاق البیان، وأنا أذهب إلی جواز لعن مثله علی التعیین ولو لم یتصور أن یکون له مثل من الفاسقین، والظاهر أنه لم یتب، واحتمال توبته أضعف من ایمانه ویلحق به ابن زیاد و ابن سعد و جماعة فلعنة الله عزوجل علیهم اجمعین، وعلی انصارهم واعوانهم وشیعتهم ومَن مال الیهم الی یوم الدین ما دمعت عین علی ابی عبدالله حسین... .

ولایخالف أحد فی جواز اللعن بهذه الألفاظ ونحوها سوی ابن العربی المار ذکره وموافقیه فإنهم علی ظاهر ما نقل عنهم لا یجوزون لعن من رضی بقتل الحسین رضی الله تعالی عنه. وذلک لعمری هو الضلال البعید الّذی یکاد یزید علی ضلال یزید.((1))

بنابراین قول، به خاطر کثرت اوصاف خبیثه و ارتکاب گناهان کبیره ای که در طول ایام تکلیفش از او سر زد، به خصوص آن چه در ایام استیلاء و تسلطش بر اهل مدینه و مکه مرتکب گردید، جای شک و تردیدی در لعن یزید باقی نمی ماند. طبرانی با سند حسن روایت می کند: خدایا! کسی را که به اهل مدینه ظلم کرد و آنها را ترساند، تو نیز او را بترسان و لعنت خود و تمام ملائکه و مردمانت را بر او فرو بفرست، لعنتی که هیچ دافع و مانعی از آن وجود نداشته باشد و گروهی از علما و از جمله حافظ ناصر السنهً ابن جوزی و قبل از او قاضی ابویعلی به کفر او و تصریح به لعن او جزم پیدا نموده بودند. علامه تفتازانی در این باره می گوید:

ص: 145


1- ) آلوسی، سیدمحمود، تفسیر آلوسی، ج 26، ص 74.

تکلیف یزید و ایمان او برای ما روشن است و هیچ شک و تردیدی در این باره نداریم، لعنت خداوند متعال بر یزید و بر انصار و اعوان او باد، و از کسانی که تصریح به لعن یزید نموده است؛ جلال الدین سیوطی است و در تاریخ ابن وردی آمده است... و این کفر صریحی برای یزید به حساب می آید و اگر این صحیح باشد در حقیقت او کافر است و مثل همین است تمثیل یزید به قول عبدالله بن زبعری که قبل از اسلام سروده است و یزید آن را تکرار کرد:

لیت اشیاخی ببدر شهدوا ... تا آخر ابیات

به اعتقاد و نظر من و آنچه بیشتر به ذهنم می رسد این است که یزید شخص خبیثی بوده که هرگز به رسالت نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) ایمان نداشته و آنچه که او بر اهل حرم خداوند تعالی و اهل حرم نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) و عترت طیبین و طاهرین او در زمان حیات و بعد از ممات و آنچه که از سیئات و معاصی از او سر زد، کمتر از این نیست که کسی ورقی از مصحف و قرآن را در نجاست بیندازد. و گمان نمی برم کارهایی که از یزید سر زده است بر هیچ یک از مسلمانان مخفی باشد... بر فرض هم که بپذیریم یزید خبیث، شخص مسلمانی بوده است، او مسلمانی بوده است که آن قدر گناه کبیره مرتکب شده که در بیان نمی گنجد، در نتیجه اعتقاد من به طور تعیّن جواز لعن اوست و تصور نمی کنم شخص دیگری مانند یزید با این همه فسق یافت شود، و ظاهر این است که او تا آخر عمر خود توبه نکرده و احتمال توبه ی او ضعیف تر از احتمال ایمان اوست و در این احکام، ابن زیاد و ابن سعد و جمعی دیگر، ملحق به یزید هستند. پس لعنت خداوند عزوجل بر همه ی آنها و انصار و اعوان و پیروان او و هر کسی که به آنها میل نموده، باد. و این لعنت تا روز قیامت و تا هر زمان که چشمی تا روز قیامت برای ابا عبدالله (علیه السلام) گریه می نماید بر یزید باد... .

ص: 146

و در جواز لعن با این الفاظ و مانند اینها هیچ کس مخالفت ننموده مگر ابن عربی که قبلاً از آن سخن گفته شد که او بعضی از موافقین او و لعن کسی را که راضی به قتل حسین (علیه السلام) باشد را جایز ندانسته است. و به جانم سوگند! این اعتقاد، همان ضلالت و گمراهی دور از مسیر حقی است که بیش از ضلال و گمراهی یزید است.

18. مذهب جمهور اهل تسنن و جماعت چنان که در کتاب های معتبر مثل «مفتاح الجنان» میرزا محمد بدخش، «مناقب السادات» قاضی شهاب الدین دولت آبادی، «شرح عقاید نسفی» علامه سعدالدین تفتازانی و «تکمیل الایمان» شیخ عبدالحق دهلوی و دیگر کتب لعن و نفرین بودند، مؤید این اثبات است.

علامه دهلوی در حاشیه ی کتاب «حسن العقیده» که در متن او بعد از اسم یزید «علیه ما یستحقه» آمده می نویسد:

این کلمه کنایه ای است از لعنت یزید؛ زیرا کنایه بلیغ تر و رساتر از صریح و صراحت است.

باز ایشان در جای دیگر می نویسد:

یزید مستحق بیش از لعن و نفرین است؛ زیرا لعنت فقط برای کسی است که یک مؤمن عادی را به ناحق به قتل رسانده باشد چه رسد به کسی که سبط محبوب و ریحانه ی رسول الله را به قتل رسانیده و هزاران نفر از صحابه و تابعین را در جریان حره به شهادت رسانده باشد. خداوند درباره ی قتل یک مؤمن می فرماید:

{وَمَن یَقتُل مُؤمِنًا مُتَعَمِّدًا فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِدًا فیها وَغَضِبَ اللهُ عَلَیهِ وَلَعَنَهُ وَأعَدَّ لَهُ عَذابًا عَظیمًا}.((1))

ص: 147


1- ) نساء / 93.

کسی که مؤمنی را عمدی بکشد، جزای او جهنم است که همیشه در آن خواهد بود و عذاب بزرگی برایش می باشد.

غضب و لعنت خداوند بر او باد و خداوند برای او عذاب بزرگی را آماده کرده است.((1))

19. گروهی از علمای اهل تسنن از جمله قاضی ابویعلی و حافظ ابن الجوزی و تفتازانی و سیوطی که در مورد کفر یزید نظر قطعی داده اند و با صداقت تمام لعن او را جایز شمرده اند، با علم و آگاهی لعن یزید را جایز دانسته اند. از جمله ی آنان احمد بن حنبل، خلال ابوبکر عبدالعزیز، قاضی ابو یعلی می باشند، و حتی ابوالفرج ابن جوزی کتاب مستقلی در این باره نوشته است.((2))

20. علی بن محمد مالکی مکی معروف به ابن صباغ (784 - 855 ق)، اثری با عنوان «الفصول المهمهً فی معرفهً الأئمهً» پدید آورده است که وی پس از گزارش شهادت جانسوز آن حضرت و یارانش به طور مکرر، دشمنان امام حسین (علیه السلام) را لعن می کند و در پایان، قسمتی از کارنامه ی یزید در مورد امام حسین (علیه السلام) و یاران آن حضرت، یزید را کافر می خواند. وی با آن که ندامت یزید درباره ی امام حسین (علیه السلام) از جمله منع اهل بیت (علیهما السلام) از دسترسی به آب و عطش اطفال امام حسین (علیه السلام) در روز عاشورا، غارت بردن خیمه ها، انتقال اسیران به صورت فجیع و دردناک و بستن آنان به زنجیر و سایر حوادث را مطرح می کند، ولی در واقع با پذیرش این امور یزید را کافر می شمارد.((3))

ص: 148


1- ) دهلوی، تحریر الشهادین، صص97 - 96.
2- ) ابن کثیر، اسماعیل، البدایه والنهایه، ج 8، ص 243.
3- ) ابن صباغ، علی، الفصول المهمه، صص 189 - 195.

فضل الله بن روزبهان حنجی «م 927 ق» می نویسد:

بار خدایا! درود و صلوات و سلام فرست بر امام حسین (علیه السلام) که لقب او شهید است و شهید کسی است که در میدان جنگ و معرکه ی کفار کشته می شود. آن حضرت برکشید شمشیر حمیّت را در دین بر هر جباری که عناد با حق داشته باشد و این اشارت است بدان که حضرت، به خلافت یزید - علیه اللعنهً والعذاب - راضی نشده و شمشیر حمیّت را در دین برکشیده، در مقابل او ایستاد و در دفع او سعی و اجتهاد فرمود.((1))

دفاع از یزید توسط وهابیت

ابن تیمیه کارنامه ی سیاه یزید را توجیه می کند که شاید حسنات یزید، اعمال بد او را پاک کند، لذا در این باره می نویسد:

فمن أین یعلم الانسان أن یزید أو غیره من الظلمة لم یتب من هذه؟ أو لم تکن له حسنات ماحیة تمحو ظلمة ولم یبتل بمسائل تکفر عنه و ان الله لایغفر له ذلک؟ مع قوله تعالی ان الله لایغفر أن یشرک به ویغفر ما دون ذلک لمن یشاء.((2))

از کجا معلوم که یزید یا غیر او از ظالمان، از این کارشان توبه نکرده باشند یا یزید کار نیکی نداشته است که این ظلم های او را از بین ببرد؟ و مصیبت هایی ندیده است که کفاره ی آن ظلم ها شود و خداوند او را نبخشد؟ با این که خداوند فرموده است: به درستی خداوند هرکسی را که به او شرک بورزد، نمی بخشد و پایین تر از این را برای هر کس که بخواهد می بخشاید!!!

ص: 149


1- ) فضل الله خنیمی، وسیلهً الخادم الی المخدوم در شرح صلوات چهارده معصوم، صص 24، 161 و 164.
2- ) ابن تیمیه، احمد، منهاج السنهً، ج 2، ص 252.
جواب:

شیخ عبدالحق دهلوی معتقد است که یزید با کفر از دنیا رفت، لذا در این باره می نویسد:

اصل محادت((1))

اهل تسنن، ترک سبّ و لعن است. حتی لعنت بر کافر را هم جایز نمی دانند؛ زیرا امکان دارد در آخر عمرش عاقبت به خیر شود. اما لعنت و نفرین بر کسی که یقیناً معلوم شود که در حال کفر از دنیا رفته است جایز است، مثل یزید دمشقی که بعد از انجام جنایاتی که بر کفر او دلالت می کند از دنیا رفته است و لذا علما مثل احمدبن حنبل و ابن جوزی که کمال شدت و عصبیّت در حفظ سنّت و شریعت را دارند، در کتاب خود او را لعنت نموده و جواز لعن او را از سلف صالح نقل نموده اند.((2))

سیزدهم: لعن در قرآن

وهابیت اشکال می کنند که لعن کردن کار شایسته ای نیست و خوب است که مسلمانان از لعن کردن بپرهیزند و حتی معتقدند یزید را نباید لعن کرد:

جواب:

لعن نوعی نفرین کردن و نشانه ی دور بودن از رحمت پروردگار است، لذا در قرآن در بیش از 25 آیه از زبان خداوند یا فرشتگان یا مؤمنین لعن آمده است که در زیر آورده می شود:

1. {إِنَّ اللهَ لَعَنَ الکافِرینَ وَأعَدَّ لَهُم سَعیرًا}.((3))

ص: 150


1- ) محادت به معنای ضرورت، عادت و مهم است.
2- ) دهلوی، عبدالحق، تکمیل الایمان، ص 71.
3- ) احزاب / 64.

خداوند کافران را از رحمت خود دور داشته و برای آنان آتش سوزنده ای آماده نموده است.

2. {فَنَرُدَّها عَلی أدبارِها أو نَلعَنَهُم کَما لَعَنّا أصحابَ السَّبتِ}.((1))

پس گروهی را به پشت سر باز گردانیم، یا آنها را از رحمت خود دور سازیم، همان گونه که اصحاب سبت را از رحمت خود دور ساختیم.

3. {فَبِما نَقضِهِم میثاقَهُم لَعَنّاهُم}.((2))

پس به خاطر پیمان شکنی آنها، از رحمت خویش دورشان ساختیم.

4. {وَغَضِبَ اللهُ عَلَیهِ وَلَعَنَهُ وَأعَدَّ لَهُ عَذابًا عَظیمًا}.((3))

و خداوند بر او غضب می کند؛ و او را از رحمتش دور می سازد؛ و مجازات بزرگی برای او آماده ساخته است.

5. {لَعَنَهُ اللهُ وَقالَ َلأتَّخِذَنَّ مِن عِبادِکَ نَصیبًا مَفرُوضًا}.((4))

خدا او را از رحمت خویش دور ساخت و او گفت: از بندگان تو سهم معینی خواهم گرفت.

6. {مَن لَعَنَهُ اللهُ وَغَضِبَ عَلَیهِ وَجَعَلَ مِنهُمُ القِرَدَةَ وَالخَنازیرَ وَعَبَدَ الطّاغُوتَ}.((5))

کسانی که خداوند آنها را از رحمت خود دور ساخته، و مورد خشم قرار داده، و بعضی از آنها را به صورت میمون و خوک ها قرار داده؛ و در بندگی طاغوت در آمده اند.

ص: 151


1- ) نساء / 48.
2- ) مائده / 13.
3- ) نساء / 93.
4- ) همان / 118.
5- ) مائده / 60.

7. {بَل لَعَنَهُمُ اللهُ بِکُفرِهِم}.((1))

خداوند آنها را به خاطر کفرشان، از رحمت خود دور ساخته است.

8. {اُولئِکَ الَّذینَ لَعَنَهُمُ اللهُ وَمَن یَلعَنِ اللهُ فَلَن تَجِدَ لَهُ نَصیرًا}.((2))

آنها کسانی هستند که خداوند، ایشان را از رحمت خود دور ساخته است؛ و هرکس را خدا از رحمتش دور سازد، هرگز یاوری برای او نخواهی یافت.

9. {وَلکِن لَعَنَهُمُ اللهُ بِکُفرِهِم}.((3))

ولی خداوند، آنها را به سبب کفرشان، از رحمت خود دور ساخته است.

10. {وَعَدَ اللهُ المُنافِقینَ وَالمُنافِقاتِ وَالکُفّارَ نارَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها هِیَ حَسبُهُم وَلَعَنَهُمُ اللهُ}.((4))

خداوند به مردان و زنان منافق و کفار، وعده آتش دوزخ داده؛ جاودانه در آن خواهند ماند. همان برای آنها کافی است و خدا آنها را از رحمت خود دور ساخته است.

11. {إِنَّ الَّذینَ یُؤذُونَ اللهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللهُ فی الدُّنیا وَالآخِرَةِ}.((5))

آنها که خدا و پیامبرش را آزار می دهند، خداوند آنان را از رحمت خود در دنیا و آخرت دور ساخته است.

12. {اُولئِکَ الَّذینَ لَعَنَهُمُ اللهُ فَأصَمَّهُم وَأعمی أبصارَهُم}.((6))

ص: 152


1- ) بقره / 88.
2- ) نساء / 52.
3- ) همان/ 46.
4- ) توبه / 68.
5- ) احزاب / 57.
6- ) محمد / 22.

آنها کسانی هستند که خداوند از رحمت خویش دورشان ساخته، گوشهایشان را کر و چشم هایشان را کور کرده است.

13. {وَیُعَذِّبَ المُنافِقینَ وَالمُنافِقاتِ... وَغَضِبَ اللهُ عَلَیهِم وَلَعَنَهُم وَأعَدَّ لَهُم جَهَنَّمَ وَساءَت مَصیرًا}.((1))

و زنان و مردان منافق را عذاب می کند... و خداوند بر آنان غضب کرده و از رحمت خود دورشان ساخته و جهنم را برای آنان آماده کرده و چه بد سرانجامی است.

14. {مَلعُونینَ أینَما ثُقِفُوا اُخِذُوا وَقُتِّلُوا تَقتیلاً}.((2))

ملعونین هرجا یافت شوند گرفته خواهند شد و به سختی به قتل خواهند رسید.

15. {اُولئِکَ یَلعَنُهُمُ اللهُ وَیَلعَنُهُمُ اللاّعِنُونَ}.((3))

خدا آنها را لعنت می کند، و همه لعنت کنندگان نیز، آنها را لعن می کنند.

16. {لُعِنَ الَّذینَ کَفَرُوا مِن بَنی إِسرائیلَ عَلی لِسانِ داوُودَ وَعیسَی ابنِ مَریَمَ}.((4))

کافران بنی اسرائیل، بر زبان داود و عیسی بن مریم، لعن شدند.

17. {وَقالَتِ الیَهُودُ یَدُ اللهِ مَغلُولَةٌ غُلَّت أیدیهِم وَلُعِنُوا بِما قالُوا}.((5))

و یهود گفتند: دست خدا بسته است، دست هایشان بسته باد! و بخاطر آنچه گفتند از رحمت الاهی دور شوند.

ص: 153


1- ) فتح / 6.
2- ) احزاب / 61.
3- ) بقره / 159.
4- ) مائده / 78.
5- ) همان / 64.

18. {إِنَّ الَّذینَ یَرمُونَ المُحصَناتِ الغافِلاتِ المُؤمِناتِ لُعِنُوا فی الدُّنیا وَالآخِرَةِ}.((1))

کسانی که زنان پاکدامن و بی خبر و مؤمن را متهم می سازند، در دنیا و آخرت از رحمت الاهی دور شدند.

19. {فَلَمّا جاءَهُم ما عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ فَلَعنَةُ اللهِ عَلَی الکافِرینَ}.((2))

پس هنگامی که نزد آنها، آنچه آن را می شناختند آمد، به آن کافر شدند پس لعنت خدا بر کافران باد.

20. {اُولئِکَ عَلَیهِم لَعنَةُ اللهِ وَالمَلائِکَةِ وَالنّاسِ أجمَعینَ}.((3))

لعنت خداوند و فرشتگان و همه مردم بر آنها خواهد بود.

21. {فَأذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَینَهُم أن لَعنَةُ اللهِ عَلَی الظّالِمینَ}.((4))

ندا دهنده ای در میان آنها ندا می دهد که: «لعنت خدا بر ستمکاران باد!».

22. {فَنَجعَل لَعنَتَ اللهِ عَلَی الکاذِبینَ}.((5))

لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.

23. {اُولئِکَ جَزاؤُهُم أنَّ عَلَیهِم لَعنَةَ اللهِ وَالمَلائِکَةِ وَالنّاسِ أجمَعینَ}. ((6))

کیفر آنها این است که لعن خداوند و فرشتگان و همگی مردم بر آنها است.

24. {ألا لَعنَةُ اللهِ عَلَی الظّالِمینَ}.((7))

ص: 154


1- ) نور / 23.
2- ) بقره / 89.
3- ) همان / 161.
4- ) اعراف / 44.
5- ) آل عمران / 61.
6- ) همان / 87.
7- ) هود / 18.

آگاه باشید که لعنت خدا بر ستمکاران باد!

25. {وَیُفسِدُونَ فی الأَرضِ اُولئِکَ لَهُمُ اللَّعنَةُ وَلَهُم سُوءُ الدّارِ}.((1))

و در زمین فساد می کنند آنها برایشان لعنت است و برای آنها بد خانه ای می باشد.

چهاردهم: نکوهش یزید توسط رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) در منابع اهل تسنن
1. تغییر سنّت پیامبر

از ابودرداء نقل شده که می گوید:

از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) شنیدم که می گفت: نخستین کسی که سنّت مرا تغییر می دهد، مردی از بنی امیه به نام یزید است.((2))

(البته ما طبق کتب اهل تسنن این روایات را نقل می کنیم

والا از نظر شیعه، سنّت قبلاً مخدوش شده بود).

2. رخنه در عدالت

اهل تسنن از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نقل کرده اند:

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: حکومت امت من همچنان بر عدالت استوار است تا این که مردی از بنی امیه به نام یزید در آن رخنه ایجاد می کند.((3))

(البته رخنه از قبل وارد شده بود).

ص: 155


1- ) رعد / 25.
2- ) هیثمی، احمد، صواعق المحرقه، ص221.
3- ) ابن کثیر، اسماعیل، البدایه والنهایه، ج8، ص234؛ سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص194؛ هیثمی، احمد، صواعق المحرقه، ص221.
پانزدهم: مقاتل اهل تسنن

دانشمندان اهل تسنن درباره فضایل امام حسین (علیه السلام) و مقتل او، کتاب های زیادی نگاشته اند که به ذکر چند نمونه از آن اکتفا می کنیم:

1. «مقتل الحسین»، مؤلف: ابوالمؤید اخطب خوارزم الموفق بن احمد المکی الخوارزمی الحنفی (متوفای 568 یا 569 ه- ق).

2. «مقتل الحسین» مؤلف: عبدالرزق الرسفنی (متوفای 611 ه- ق).

3. «درر السمطین فی فضائل السبطین»، مؤلف: جمال الدین محمد بن عزالدین یوسف الزرندی الحنفی (متوفای 750 ه- ق).

4. «روضهً الاحباب»، مؤلف: جمال الدین عطاء الله الشیرازی الشافعی، (متوفای 1000 ه- ق).

5. «ذخائر العقبی فی مودهً ذوی القربی»، مؤلف: محب الدین احمد بن عبدالله الطبری، (متوفای 694 ه- ق).

6. «ینابیع المودهً»، مؤلف: سلیمان بن ابراهیم القندوزی، (متوفای 1294ه-.ق).

7. «بذل الحیاء فی فضل آل العباء»، مؤلف یوسف بن محمد بن مسعود الحنبلی (متوفای 611 ه- ق).

8. «الأتحاف بحب الاشراف»، مؤلف: شیخ عبدالله بن محمد بن عامر الشبراوی.

9. «منتخب التاریخ فی فضائل علی والحسنین»، مؤلف: ابن کثیر شامی.

10. «سعادهً الکونین فی فضائل الحسین»، مؤلف: محمد اکرم الدین حنفی.

وهابیّت نیز در دفاع از یزید کتاب هایی نوشته اند.((1))

ص: 156


1- ) وهابیون کتاب هایی را در دفاع از بنی امیه نوشته اند. هرچند برخی به قلم شخصیت های وهابی نیست که برای آشنایی خوانندگان به ذکر آنها بسنده می کنیم: 1- «محاضرات عن الدولهً الامویهً» مؤلف: شیخ خضری بک، نویسنده در این کتاب یزید را ستایش کرده و امام حسین (علیه السلام) را نقد می کند. 2- «بنو امیه»، مؤلف: دکتر عبدالحلیم عویس، نویسنده این کتاب را در دفاع از بنی امیه و به قیمت قدرناشناسی از امام علی و امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) نگاشته است. 3- «حقائق عن امیرالمؤمنین یزید بن معاویه» مؤلف: هزاع شمری. 4- «تعلیقات الشیخ محب الدین الخطیب علی کتاب العواصم من القواصم» حواشی محب الدین، سرشار از ستایش یزید و تمامی خاندان بنی امیه و انتقاد از امام حسین (علیه السلام) است. 5- «العهد الاموی» نوشته ی مورّخ معاصر، محمود شاکر، وهابیان این نویسنده را ستوده اند. نویسنده در این کتاب به شدت از بنی امیه دفاع کرده است. 6- «خلافهً علی بن ابی طالب» نوشته ی دکتر وهابی عبدالحمید بن علی ناصر فقیهی، در این کتاب از شیوه ی بیعت امام علی (علیه السلام) انتقاد شده است و معتقد است بیعت امام علی (علیه السلام) پدیده ی سنجیده ای بود که عمر نسبت به آن هشدار داده بود. 7- «هند بنت عتبه» نوشته ی فردی به نام وهابی منیر محمد غضبان است، در این کتاب هند جگرخوار ستوده شده و از اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله) انتقاد شده است. 8- «الخلیفهً المفتری علیه» به قلم نویسنده ی وهابی محمدصادق عرجون است که در این کتاب مقام بنی امیه را بالا برده و به امام علی (علیه السلام) طعنه می زند. 9- «من سبّ الصحابه ومعاویه فأمه هاویهً» به قلم نویسنده ی وهابی، محمد بن عبدالرحمن مغربی است.

جمع بندی

بررسی جایگاه قیام امام حسین (علیه السلام) در میراث فرهنگی متنّوع اهل تسنن، طبیعتاً به بررسی تحصیل مشروعیت حکومت بستگی دارد و زمانی یک قیام یا یک خروج علیه حاکم، مشروع و قابل دفاع شرعی است که حکومت با بحران و خلل در مشروعیت مواجه باشد. بنابراین زمانی خروج امام حسین (علیه السلام) در این منظومه ی فکری مشروع به شمار می رود که خلافت یزید را نامشروع بدانیم

ص: 157

و وهابیّت تلاش فراوانی دارند که حکومت یزید را شرعی جلوه دهند و در حمایت از وی دست به هر توجیهی می زنند، با این که عموم اهل تسنن، یزید را مورد انتقاد فراوان قرار داده اند.

جای تعجب است که وهابیّت، خلافت یزیدی که مادرش (میسون) در خانواده ای مسیحی رشد کرده را شرعی می شمارند و حرکت امام حسین (علیه السلام) را خروج علیه خلیفه ی زمان می دانند و به مرور زمان در سراسر روسیاهی یزید، به فکر دفاع از او و چاره جویی برای تطهیر دامن آلوده اش از لوث بزرگ ترین جنایت و شرم آورترین فاجعه ی تاریخی برآمدند و با تمام تلاش تا آنجا پیش رفتند که حتی زبان جسارت به ساحت مقدس ریحانه ی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و محبوب آن حضرت گشوده و با صراحت نوشتند: یزید فرمان قتل حسین (علیه السلام) را صادر نکرد و اصلاً راضی به مرگ و قتل آن حضرت نبود.

اکثریت اهل تسنن و همگی پیروان اهل بیت (علیهما السلام) ، حادثه ی تلخ عاشورا را بزرگ ترین فاجعه در امت اسلامی می دانند و تمام شواهد بر این دلالت دارد که یزید، دستور مستقیم به قتل امام حسین (علیه السلام) داده و راضی به این عمل بوده است.

ص: 158

فصل چهارم: ملحقات و حواشی

اشاره

ص: 159

ص: 160

نقش اهل کوفه در شهادت امام حسین (علیه السلام)

اشاره

وهابیّت سعی دارند شهادت امام حسین (علیه السلام) را به گردن شیعه ها بیندازند، لذا در این باره می گویند: شیعیان عراق امام حسین (علیه السلام) را دعوت کردند، بعد او را به شهادت رساندند. متأسفانه انگشت اتهام را به سمت شیعیان نشانه می گیرند و امروزه هم در سایت ها و کتاب هایشان این شبهه را فراوان ذکر می کنند.

1. امام حسین (علیه السلام) درباره نفرین شیعیان

احمد الکاتب می گوید: امام حسین (علیه السلام)

درباره شیعیان چنین دعا کرد:

اللهم ان متعهتم الی حین ففرقهم فرقا، واجعلهم طرائق قددا ولاترض الولاة عنهم ابدا، فانهم دعونا لینصرونا، ثم عدوا علینا فقتلوه.

خدایا! این گروه را تا مدت معینی از دنیا برخوردار ساز و آنان را در فرقه ها و دسته جات متعدّد قرار بده و هیچ گاه والیان را از آنان خرسند مساز؛ زیرا اینان ما را دعوت کردند تا یاری کنند اما برخلاف انتظار با ما دشمنی کردند و ما را کشتند.((1))

2. جنایت شیعیان

اشاره

محب الدین خطیب مصری (م 1389 ه-) در حواشی خود بر کتاب «العواصم من القواصم

ص: 161


1- ) مفید، محمد، ارشاد، ج2، ص110.

ابن عربی»، بعد از بیان نظر و کوشش های برخی از کسانی که می خواستند امام حسین را از سفر به عراق منصرف کنند می نویسد:

این همه کوششی که افراد خیرخواه برای ممانعت از سفر حسین بن علی (علیه السلام) به کوفه کردند، بی نتیجه ماند. سفری که برای خود و اسلام و امت اسلامی تا امروز و تا روز قیامت نامیمون و زیان آور بوده و تمام این زیان ها به سبب جنایتی بود که شیعیان مرتکب شدند؛ زیرا آنان بودند که از روی نادانی و غرور و حس فتنه انگیزی و ایجاد شرّ و اختلاف، حسین بن علی را برای قیام و سفر به عراق برانگیختند.((1))

نقد و بررسی
1. جنگیدن با امام حسین (علیه السلام) منافات با شیعه بودن دارد
اشاره

شیعه به معنی تابع و پیرو است؛ لذا اقدام کوفیان در قتل امام حسین (علیه السلام) ، منافات با مفهوم شیعه دارد و حتی اگر ثابت شود قاتلین امام حسین (علیه السلام) روزی هم به ظاهر اظهار تشیّع می کردند، با این جنایت ثابت کرده اند که دشمنان اهل بیت (علیهما السلام) هستند نه پیروان آن ها.

سید امین در این زمینه می نویسد:

حاش لله أن یکون الذین قتلوه هم شیعته، بل الذین قتلوه بعضهم أهل طمع لا یرجع إلی دین، وبعضهم أجلاف أشرار، وبعضهم اتبعوا رؤساهم الذین قادهم حب الدنیا إلی قتاله، ولم یکن فیهم من شیعته ومحبیه أحد، أما شیعته المخلصون فکانوا له أنصاراً، وما برحوا حتی قتلوا دونه، ونصروه بکل ما فی جهدهم، إلی آخر ساعة من حیاتهم، وکثیر منهم لم

ص: 162


1- ) ابن عربی، ابوبکر، العواصم، ص231پاورقی.

یتمکن من نصرته، أو لم یکن عالماً بأن الأمر سینتهی إلی ما انتهی إلیه، وبعضهم خاطر بنفسه، وخرق الحصار الذی ضربه ابن زیاد علی الکوفة، وجاء لنصرته حتی قتل معه، أما ان أحداً من شیعته ومحبیه قاتله فذلک لم یکن، وهل یعتقد أحد إن شیعته الخلص کانت لهم کثرة مفرطة؟ کلا، فما زال أتباع الحق فی کل زمان أقل قلیل، ویعلم ذلک بالعیان، وبقوله تعالی: «وقلیل من عبادی الشکور».((1))

منزّه است خداوند از این که قاتلین امام حسین (علیه السلام) از شیعیان باشند؛ بلکه کسانی که ایشان را کشتند از اهل طمع بودند که دین نداشتند و بعضی از اشرار نااهل بودند و بعضی از ایشان به دنبال رؤسای خود رفتند؛ رؤسایی که دوستی دنیا ایشان را به جنگ حسین بن علی (علیه السلام) کشانده بود؛ و در بین ایشان کسی از شیعیان و دوست داران حضرت نبود؛ اما شیعیان مخلص آن حضرت همگی یاران او شدند و در این که در راه او کشته شوند درنگ ننمودند؛ و او را تا آخرین لحظات زندگانی با تمام نیرو یاری کردند؛ و بسیاری از ایشان نیز نتوانستند حضرت را یاری بنمایند یا نمی دانستند که کار حضرت به اینجا منتهی خواهد شد؛ بعضی نیز در این هنگام جان خود را به خطر انداخته و حصاری را که ابن زیاد دور کوفه کشیده بود شکستند و برای یاری حضرت آمدند تا این که در کربلا شهید شدند؛ اما این که ادّعا شود که یکی از شیعیان در جنگ با حضرت حضور داشته است این صحت ندارد؛ و آیا کسی می تواند اعتقاد داشته باشد که حتی یکی از شیعیان و دوست داران حضرت که چنین علاقه ای به حضرت

ص: 163


1- ) امین، سیدمحسن، أعیان الشیعهً، ج 1، ص 585.

داشته اند به جنگ ایشان برود؟ هرگز! همیشه چنین بوده است که طرفداران حق در هر زمانی اندک بوده اند و این همیشه دیده شده است و خداوند فرموده است: «و عده ی کمی از بندگان من شکرگزار هستند».

2. برخلاف هجمه هایی که بر علیه مردم کوفه از طرف افراد بی اطلاع یا کم اطلاع جامعه صورت می گیرد، مردم کوفه، محبّ اهل بیت بوده اند. بررسی شرایطی که یزید و ابن زیاد بر کوفه حاکم نموده بودند و دیگر واقعیت های تاریخی که بیان گردیده، ما را وادار می نماید که در مورد دید حاکم بر جامعه در مورد کوفه تجدیدنظر نماییم و بدون اطلاع آنها را مورد اتهام قرار ندهیم. قیام توابین و همچنین قیام مختار که توسط مردم کوفه در دفاع از اهل بیت و به خونخواهی امام حسین (علیه السلام) صورت گرفت، شاهد این مدعاست.

آیا شیعیان این گونه اند؟

الف) ابن جوزی نمونه ای از جنایات لشکر عمر سعد را این چنین نقل می کند:

کودکی در لحظات آخر عمر سیدالشهدا (علیه السلام) در دامنش نشست که آن کودک را نیز بی رحمانه به قتل رساندند.((1))

ب) سیر اعلام النبلاء، نمونه ای دیگر را بیان می کند:

وقتی آن مرد خبیث گوشواره ی فاطمه دختر سیدالشهدا (علیه السلام) را از گوش او می کشید، در همین حال گریه می کند! فاطمه به او می فرماید: چرا گریه می کنی؟! رهایم کن، آن خبیث در جواب می گوید: اگر من این کار را نکنم، فرد دیگری گوشواره را می برد.((2))

ص: 164


1- ) ابن جوزی، عبدالرحمن، المنتظم، ج5، ص340.
2- ) ذهبی، محمد، سیر اعلام النبلاء، ج3، ص204.

ج) ابن اثیر نیز به نقل واقعه ی جانسوز دیگری می پردازد

و این گونه می نویسد:

وخرجت امرأة الکلبی تمشی الی زوجها فجلست عند رأسه تمسح التراب عن وجهه وتقول: هنیئاً لک الجنة فأمر شمر غلاما اسمه رستم فضرب رأسها بالعمود فشدخه فماتت مکانه.((1))

زنی از قبیله ی کلب به سمت جنازه ی شوهر شهیدش رفت و در کنار سر او نشست و خاک را از روی او پاک کرد و گفت: بهشت بر تو گوارا باشد! در این هنگام شمر به غلامش که رستم نام داشت، دستور داد آن زن را بزند، ضربه ای بر سر آن بانوی ستمدیده و داغدیده وارد کرد که در دم جان داد.

د) بلاذری در مورد آتش سوزی خیمه ها و اهل حرم می نویسد:

... و بعد از آتش زدن خیمه ها، زن ها فریاد کشیدند و صدای شیون آنها بلند شد و از خیمه ها خارج شدند... .((2))

2. قاتلین امام حسین (علیه السلام) شیعه آل ابی سفیان بودند

امام حسین (علیه السلام) در بیاناتشان، در مورد قاتلین کربلا، لفظ شیعه را به کار برده اند و وهابیّت گمان می کنند که آنها شیعیان و دوستداران اهل بیت بوده اند، در حالی که ذیل عبارت را می آورند، ولی انتهای آن را حذف می کنند و منظور از شیعه را در اینجا روشن نمی کنند. همچنین اصل منبع را هم ذکر نمی کنند. در بسیاری از روایات آمده است که وقتی حضرت، دشمنان خویش را مورد خطاب قرار دادند، فرمودند: ای شیعیان و طرفداران خاندان أبی سفیان!

ص: 165


1- ) ابن اثیر، علی، الکامل فی التاریخ، ج4، صص69 - 70؛ طبری، محمد، تاریخ طبری، ج 4، ص333.
2- ) بلاذری، احمد، انساب الاشراف، صص808 - 809.

ویلکم یا شیعة آل أبی سفیان! إن لم یکن لکم دین، وکنتم لا تخافون یوم المعاد، فکونوا احراراً فی دنیاکم هذه، وارجعوا إلی احسابکم، إن کنتم عرباً کما تزعمون.((1))

وای بر شما ای طرفداران خاندان ابو سفیان! اگر دین ندارید و از روز قیامت نمی ترسید، در دنیای خودتان آزاده باشید؛ و به اصل خود بازگردید، اگر عرب هستید همان طور که گمان می کنید.

وهابیت این نکته را دستاویز قرار داده و با تحریف آن می خواهند چنین وانمود کنند که شیعیان - یعنی طرفداران امیر مؤمنان - امام حسین (علیه السلام) را به شهادت رسانده اند.

3. اهل تسنن تنها یاران امام حسین (علیه السلام) را شیعه ی ایشان می دانند

زهیر بن قین از یاوران امام حسین (علیه السلام) است؛ در کتاب «تاریخ طبری» در مورد وی می نویسد:

فقال له زهیر یا عزرة إن الله قد زکاها وهداها فاتق الله یا عزرة فإنی لک من الناصحین أنشدک الله یا عزرة أن تکون ممن یعین الضلال علی قتل النفوس الزکیة قال یا زهیر ما کنت عندنا من شیعة أهل هذا البیت إنما کنت عثمانیا.((2))

زهیر به عزره گفت: ای عزره! خداوند او را پاک گردانید و هدایت نمود؛ پس از خدا بترس که من از خیرخواهان توام؛ تو را به خدا قسم می دهم که مبادا از کسانی باشی که گمراهان را در کشتن جان های پاک یاری می کنی؛

ص: 166


1- ) امین، سیدمحسن، أعیان الشیعهً، ج1، ص 609؛ ابن اعثم، احمد، الفتوح، ج 5، ص117؛ ابن صباغ، علی، الفصول المهمه، ج 2، ص827.
2- ) طبری، محمد، تاریخ طبری، ج 4، ص 316.

وی پاسخ داد: ای زهیر! ما تو را از شیعیان این خاندان نمی دانستیم (ولی امروز تو را در صف شیعه ی او می بینیم) تو عثمانی (از طرفداران عثمان) بودی!!!

این عبارت به خوبی بیانگر آن است که دشمنان امام حسین (علیه السلام) ، مردم را در دو صف و دو جبهه قرار داده بودند:

الف) شیعیان امام حسین (علیه السلام) : کسانی که در صف یاوران امام حسین (علیه السلام)

بودند.

ب) غیر شیعه: کسانی که در طرف مقابل و بر علیه حضرت صف کشیده بودند.

4. شیعه در کوفه در اقلیّت بودند
اشاره

طبق آنچه در مصادر تاریخی آمده است، شیعیان در کوفه تنها عده ی کمی از جمعیت 15000 نفری کوفه را تشکیل می دادند که بسیاری از ایشان در زمان معاویه تبعید شده و یا به زندان افتاده و عده ی بسیاری نیز به شهادت رسیدند. عده ای از آنان نیز به علت مشکلات به شهرهای دیگر مانند موصل و خراسان و قم پناهنده شدند؛ عده ای هم مانند بنی غاضره می خواستند به یاری حضرت بشتابند که سربازان عبید الله بن زیاد مانع شدند.

در نتیجه این که کوفه شهر شیعیان بوده و آنها امام حسین (علیه السلام) را به شهادت رسانده اند، ادّعایی بدون دلیل است.

برای اثبات این که شیعیان در کوفه در اقلیّت بودند، مطالب زیر مورد بررسی قرار می گیرد:

الف) معاویه شیعیان را در کوفه از بین برد

کتب معاویة نسخة واحدة الی عماله بعد عام المجاعة أن برئت الذمة ممن روی شیئا من فضل ابی تراب واهل بیته فقام الخطباء فی کل کورة وعلی کل

ص: 167

منبر یلعنون علیا ویبرؤون منه ویقعون فیه وفی أهل بیته وکان أشدّ الناس بلاءا حینئذ أهل الکوفة؛ لکثرة من بها من شیعة علی (علیه السلام) ، فاستعمل علیهم زیاد بن سمیّة وضمّ إلیه البصرة فکان یتتبّع الشیعة وهو بهم عارف لأنّه کان منهم أیّام علی (علیه السلام) ، فقتلهم تحت کلّ حجر ومدر، وأخافهم، وقطع الأیدی والأرجل، وسمل العیون، وصلبهم علی جذوع النخل وطرفهم وشرّدهم عن العراق، فلم یبق بها معروف منهم.((1))

معاویه بعد از سالی که در آن خشکسالی اتفاق افتاد، نامه ای به یکی از کارگزاران خویش نوشت که هرکس چیزی از فضیلت های ابو تراب، امیر مؤمنان علی (علیه السلام) ، و خاندان او نقل کند، در مقابل او هیچ گونه مسؤولیتی شما را تهدید نمی کند (هرچه با وی کردید جایز است)؛ پس سخنرانان در هر منطقه و بر هر منبری علی را لعن کرده و از او بیزاری می جستند و به او و اهل بیت او دشنام می دادند؛ و بیچاره ترین مردمان در آن زمان، مردم کوفه بودند؛ زیرا شیعه ی علی (علیه السلام) در آن شهر زیاد بود؛ پس معاویه، زیاد بن سمیه را حاکم بر آنجا قرار داده و بصره را نیز تحت امر او قرار داد؛ او به دنبال شیعیان می گشت - او شیعیان را می شناخت، زیرا در زمان خلافت علی (علیه السلام) از طرفداران او بود - پس ایشان را حتی در زیر هر سنگ و کلوخی پیدا می کرد، می کشت و یا تهدید می کرد؛ و دست ها و پاها را جدا کرده و چشم ها را کور می نمود؛ و ایشان را بر تنه های درخت خرما به دار می کشید؛ و یا از عراق بیرون می کرد؛ تا جایی که کسی از شیعیان شناخته شده در عراق باقی نماند.

ص: 168


1- ) ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغهً، ج11، ص 44؛ محمد بن عقیل، النصایح الکافیهً، ص 72.
ب) اکثر کوفیان، طرفداران خلیفه ی دوم بودند

بسیاری از روایات و کلمات تاریخی را می بینیم که به خوبی دلالت می کند که اکثر کوفیان، طرفدار خلفای قبل از امیرمؤمنان علی (علیه السلام) بودند. از آن جمله می توان به ماجرای ذیل که - آن را بسیاری از مولفین کتب تاریخی روایت کرده اند - اشاره کرد: وقتی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) خلافت را در کوفه به دست گرفتند و خواستند یکی از بدعت های عمر (نماز تراویح) را ریشه کن نمایند؛ و به امام حسن (علیه السلام) دستور دادند که به مسجد رفته و مانع مردم شوند، تا حضرت با این عمل مخالفت نمودند، مردم صدا به اعتراض بلند کرده که «وای سنت عمر از دست رفت».((1))

این ماجرا به حدی گسترده بود که حضرت در ضمن خطبه ای مفصّل می فرمایند: من از شورش عمومی و نیز از بر هم خوردن پایه های حکومت اسلامی در کوفه ترسیدم!!! این خود بیانگر آن است که بیشتر مردم کوفه از طرفداران خلیفه ی دوم بودند و این با شیعه بودن منافات دارد.

علی بن إبراهیم، عن أبیه، عن حماد بن عیسی، عن إبراهیم بن عثمان، عن سلیم بن قیس الهلالی قال: خطب أمیرالمؤمنین (علیه السلام) فحمدالله وأثنی علیه ثم صلی علی النبی (صلی الله علیه و آله) ، ثم قال... قد عملت الولاة قبلی أعمالا خالفوا فیها رسول الله (صلی الله علیه و آله) متعمدین لخلافه، ناقضین لعهده مغیرین لسنته ولو حملت الناس علی ترکها وحولتها إلی مواضعها وإلی ما کانت فی عهد رسول الله (صلی الله علیه و آله) لتفرق عنی جندی حتی أبقی وحدی أو قلیل من شیعتی الذین

ص: 169


1- ) ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغهً، ج 12، ص 283؛ حر عاملی، وسائل الشیعهً (الإسلامیهً)، ج 5، ص 192، روایت شماره 2.

عرفوا فضلی وفرض إمامتی من کتاب الله عزّ وجل وسنة رسول الله (صلی الله علیه و آله) ... والله لقد أمرت الناس أن لایجتمعوا فی شهر رمضان إلا فی فریضة وأعلمتهم أن اجتماعهم فی النوافل بدعة فتنادی بعض أهل عسکری ممن یقاتل معی: یا أهل الاسلام غیرت سنة عمر نهانا عن الصلاة فی شهر رمضان تطوعا وقد خفت أن یثوروا فی ناحیة جانب عسکری ما لقیت من هذه الأمة من الفرقة وطاعة أئمة الضلالة والدعاة إلی النار.((1))

امیرمؤمنان (علیه السلام) خطبه ای خوانده و در آن خدا را حمد و ثناء گفته و سپس بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) درود فرستادند؛ سپس فرمودند: ...

خلفای قبل از من کارهایی انجام دادند که در آن با رسول خدا (صلی الله علیه و آله) مخالفت کردند و در آن بنای مخالفت با رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را از روی عمد داشتند. پیمان او را شکسته و سنّت او را تغییر دادند؛ و اگر مردم را بر ترک آنها وادار نمایم و آنها را به جایگاه خود و به آنچه در زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بود بازگردانم لشکر من از گرد من پراکنده شده تا آنجا که تنها باقی می مانم و یا عده ی کمی از شیعه ام که برتری من و وجوب امامت من از کتاب خدا و سنّت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را می دانند باقی می مانند.

... قسم به خدا که مردم را دستور دادم که در ماه رمضان غیر از نماز واجب را به جماعت نخوانند و ایشان را آگاه نمودم که خواندن نماز مستحبی به جماعت بدعت است؛ پس عده ای از لشکریان که همراه من جنگیده بودند، ندا دادند: ای اهل اسلام سنّت عمر تغییر کرد!!! ما را از نماز مستحبی در ماه رمضان باز می دارند!!!

و ترسیدم که بر من از سمت لشکرم بشورند آنچه که در این امت،

ص: 170


1- ) کلینی، محمد، الکافی، ج 8، ص 58 شماره 21.

از تفرقه و اطاعت از امامان گمراه و دعوت کنندگان به سوی آتش دیدم.

همان طور که در این روایت صحیح آمده است، حضرت حتی در زمان خویش، شیعیان را اقلیّت کوفه می دانند!!!

نمونه ای از شیعیان کوفه، مسیّب بن نجبه است که در شرح حال او می نویسند:

او شیعه بوده است، راوی می گوید:

جالست المسیب بن نجبه الفزاری فی هذا المسجد عشرین سنة وناس من الشیعة کثیر، فما سمعت احدا منهم یتکلم فی احد من اصحاب رسول الله الا بخیر، وما کان الکلام الا فی علی وعثمان.((1))

من بیست سال با مسیّب و شیعیان زیادی در همین مسجد همنشین بودم و ندیدم که شیعیان کوفه نسبت به صحابه ای از اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه و آله) جز خیر سخنی بگویند مگر درباره ی علی و عثمان.

ج) طرفداران عثمان در لشکر کوفه

به عنوان مثال وقتی در کربلا جلوی آب را گرفتند و بین امام حسین (علیه السلام) و رود فرات مانع شدند، بریر همدانی به ایشان گفت:

... وهذا ماء الفرات، تقع فیه خنازیر السواد وکلابه، قد حیل بینه وبین ابن رسول الله.

این آب فرات است که خوک های کثیف و سگ ها به آن دسترسی دارند، اما بین آن و بین فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله) مانع شده اند.

پس گفتند:

یا بریر قد اکثرت الکلام فاکفف، والله لیعطش الحسین کما عطش من

ص: 171


1- ) ابن عساکر، علی، تاریخ مدینه دمشق، ج 58، ص198.

کان قبله یقصد: عثمان بن عفّان.((1))

ای بریر! زیاد سخن گفتی؛ پس کلام را تمام کن؛ قسم به خدا! حسین (علیه السلام) باید تشنه باشد؛ همان طور که کسی که قبل از او بود - مقصودشان عثمان بود - تشنه ماند.

آیا این پاسخ یک شیعه (طبق اصطلاح کنونی) است؟

کلامی که از عزره در مورد زهیر بن قین نقل شد، به خوبی بیانگر این مطلب است.

د) سنّت کوفه یعنی سنّت ابوحنیفه

وقتی در کتب اسلامی و فقهی با این عبارت مواجه می شویم که: «هذا رأی کوفی»؛ این رأی کوفی است، یعنی این از نظرات اتباع ابوحنیفه است. این نشان می دهد که چند سال بعد از شهادت امام حسین (علیه السلام) ، کوفه مرکز احناف شده است و این با شیعه بودن اکثر مردم این شهر در گذشته منافات دارد.

تمامی این شواهد و مدارک جدای از قتل و کشتارهایی است که معاویه در مورد شیعیان امیرمؤمنان و امام حسن‘ انجام داد و بسیاری از ایشان را شهید کرده و عده ی بسیاری را تبعید نمود و یا به زندان انداخت؛ با این همه باز می بینیم که طبق مدارک تاریخی، همان عده ی اندک شیعه باقی مانده در کوفه نیز خواستند به یاری امام حسین (علیه السلام) بیایند، اما با نیروهای ابن زیاد مواجه شده و دستگیر شدند، و تنها عده ای انگشت شمار مانند حبیب بن مظاهر توانستند از این حصار عبور کنند و هم عده ای بعد از شهادت حضرت به کربلا رسیدند. لذا با

ص: 172


1- ) امین، سیدمحسن، أعیان الشیعهً، ج1، ص599.

این حساب، دیگر شیعه ای در کوفه باقی نمی ماند که بخواهد به جنگ حسین بن علی‘ بیاید.

5. نامه نوشتن کوفیان برای امام حسین (علیه السلام) دلیل بر تشیّع آنان نیست

این که در برخی از کتب تاریخی آمده که کوفیان برای حضرت نامه فرستاده اند، دلالت بر شیعه بودن ایشان ندارد؛ زیرا ایشان این عمل را تنها به این اعتبار انجام داده اند که حضرت از صحابه ی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و نوه ی ایشان می باشد؛ نه به این عنوان که حضرت، امام سوم و معصوم می باشد و این که لیاقت حضرت برای خلافت بدین جهت از دیگران بیشتر است؛

الف) شبث بن ربعی و حجار بن ابجر و قیس بن اشعث و یزید بن الحارث از زمره ی کسانی بودند که برای سیدالشهدا (علیه السلام) نامه فرستادند و حضرت را به کوفه دعوت کردند که حضرت امام حسین (علیه السلام) روز عاشورا فرمود:

الم تکتبوا الیّ.((1))

آیا شما برای من نامه ننوشتید.

ب) عمر بن سعد، عروهً بن قیس را احضار کرد و به او فرمان داد تا به نمایندگی پیامی را به امام حسین (علیه السلام) برساند.

وی در پاسخ گفت: من نامه نوشتم و امضا کردم و با این حال، توان دیدن و روبه رو شدن با او را ندارم.((2))

گروه هایی که امام حسین (علیه السلام) را به کوفه دعوت نمودند:

ص: 173


1- ) مفید، محمد، الارشاد، ج 2، ص98.
2- ) طبری، محمد، تاریخ طبری، ج5، ص412.

نویسندگان نامه ها سه گروهند: 1. شیعیان خالص که در اقلیّت بودند، 2.خوارجی که در کوفه زندگی می کردند، 3. عمّال و پیروان بنی امیه.

6. هیچ یک از سران سپاه یزید جزو شیعیان ذکر نشده است

وقتی که به کتب علمای رجال شیعه و سنّی رجوع می کنیم، حتی یک نفر از قاتلان امام حسین (علیه السلام) مانند عمربن سعد و شبث بن ربعی و حصین بن نمیر و شمر بن ذی الجوشن و... را پیدا نمی کنیم که در این کتاب ها جزو شیعیان و یا به اصطلاح اهل تسنن روافض ذکر شده باشند. با این که روایات در مورد این که اینها از عموم مسلمانان و طرفداران حکومت جور بوده اند فراوان است.

ناگفته نماند وهابیّت در سایت های اینترنتی و شبکه های ماهواره ای سعی فراوان می کنند که قاتلین امام حسین (علیه السلام) را شیعه معرفی کنند، در حالی که استاد ما آیهً الله میلانی در کتاب ناگفته های عاشورا در این باره می نویسد: ما در بررسی و تحقیق در شناسایی فرمانده هان سپاه عمر سعد، کسی را نیافتیم که شیعه باشد. کسانی که ادّعا دارند که قاتلان سیدالشهداء (علیه السلام) شیعیان هستند باید مشخص کنند و افرادی را نام ببرند که قائل به امامت امیرمؤمنان علی (علیه السلام) بوده اند و نام آنها جزء قاتلان سیدالشهداء ثبت شده است.((1))

اما این که ایشان مدت زمانی تحت امر امیرمؤمنان علی (علیه السلام) بوده اند، نمی تواند دلیل بر این باشد که آنها از شیعیان حضرت بوده اند. همان طور که اگر کسی پشت سر حضرت نماز خوانده باشد و یا در جنگی در کنار حضرت شمشیر زده باشد نیز دلالت بر شیعه بودن وی ندارد؛ زیرا آنها امام علی (علیه السلام) را خلیفه ی چهارم

ص: 174


1- ) میلانی، سیدعلی، ناگفته های عاشورا، ص247.

به حساب می آورده اند و اطاعت او را به این صورت واجب می دانسته اند، نه این که حضرت را خلیفه ی اول و معصوم دانسته و او را به این جهت لازم الاتباع و امام بدانند.

7. گفتار یزید در هویّت قاتلان امام حسین (علیه السلام)

یزید بن معاویه هنگامی که نوک پیکان اتهام را به سوی خود می دید، هرگز نگفت که شیعیان، امام حسین (علیه السلام) را به شهادت رساندند، بلکه آن را به عهده ی عبیدالله بن زیاد والی و فرماندار کوفه می اندازد.

8. تعابیر قاتلان امام حسین (علیه السلام) بویی از شیعه بودن ندارد

1. یا حسین، یا کذاب ابن الکذاب. (نستجیر بالله)

ای حسین ای دروغگو فرزند دروغگو.((1))

2. یا حسین ابشر بالنار. (نستجیر بالله)

ای حسین تو را بشارت باد به آتش دوزخ.((2))

3. انها لاتقبل منکم. (نستجیر بالله)

این نمازی که شما می خوانید مورد قبول خداوند واقع نمی شود.((3))

بنابراین می توان گفت که شیعیان در زمان امیرمؤمنان (علیه السلام) دو گروه بودند:

1. شیعه به معنی خاص: یعنی به دوست داشتن اهل بیت و جانشینی امیرالمؤمنین، علی (علیه السلام) ، بعد از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و همچنین امامت ائمه دیگر (علیهما السلام) اعتقاد داشتند و آنها در لشکر عمر سعد که با امام حسین (علیه السلام) جنگیدند حضور

ص: 175


1- ) ابن اثیر، علی، الکامل، ج4، ص67.
2- ) همان، ص66؛ ابن کثیر، اسماعیل، البدایه والنهایه، ج8، ص1838.
3- ) ابن کثیر، اسماعیل، البدایه والنهایه، ج8، ص158.

1. نداشتند؛ زیرا یا در کنار حضرت شهید شده و یا در زندان و یا تحت حصار بوده و یا بعد از شهادت حضرت به کربلا رسیده اند.

2. شیعه به معنی عام: یعنی به اهل بیت (علیهما السلام)

علاقه مند بودند، اما به دشمنی با دشمنان ایشان اعتقاد نداشتند و به خلافت شیخین معتقد بودند. ایشان همان گروهی هستند که امامت الهی اهل بیت را (علیهما السلام) و سایر شروط تشیّع را قبول نداشتند، این فرقه در قرن اول((1))

رایج بوده است.

اصلاح طلبی عمر سعد

اشاره

وهابیّت سعی می کنند عمر سعد را فردی اصلاح طلب معرفی کنند، لذا ابن کثیر و دیگران، عمر بن سعد را فردی مصلح، سازشکار و دوستدار حسین (علیه السلام) ترسیم و معرفی کرده اند، که در نامه هایی که به عبیدالله می نویسد سعی دارد مسأله را بدون درگیری پایان دهد. عمر بن سعد کسی است که مانع کشتن امام سجاد (علیه السلام) می شود و امام (علیه السلام) در حقّ او دعا می کنند که خداوند تو را جزای خیر دهد که مرا از شرّ آنان رها کردی!((2))

وهابیت عقیده دارند که عبیدالله بن زیاد به عمر سعد نامه می نویسد که من تو را نفرستادم که با امام حسین (علیه السلام) مدارا و نجوا کنی، کار آنان را یکسره کن، یا فرماندهی را به شمر واگذار کن.((3))

ص: 176


1- ) وهابیّت، امروزه دچار تناقض گویی شده اند، از طرفی می گویند که شیعه در دوران صفویه بوجود آمده است و از طرفی انتقاد می کنند که شیعیان دعوت کنندگان و قاتلین امام حسین (علیه السلام) هستند.
2- ) ابن کثیر، اسماعیل، البدایهً والنهایهً، ج14، ص137
3- ) ابن سعد، محمد، طبقات الکبری، ج8، مقتل حسین (علیه السلام) .

نقد و بررسی

روایاتی وجود دارد که نقطه ی مقابل اینهاست. وقتی عبیدالله، شمر را نزد عمرسعد فرستاد و پیغام داد که یا کار را یکسره کن و یا آن را به شمر بسپار، عمر سعد می گوید: هرگز چنین نمی کنم و کار حسین (علیه السلام) را خودم یکسره می سازم. اگر او فردی مردّد بود چرا در این اوضاع از این ننگ خود را رهایی نبخشید؟

عمر سعد بر اساس دستور عبیدالله، با قساوت هر چه تمام تر دستور می دهد تا لشکریان، آب را بر حسین (علیه السلام) ببندند و قسم می خورد که هرگز نخواهد گذاشت آنان قطره ای آب بنوشند و همان گونه که عبیدالله گفته بود برای شروع جنگ، او اولین کسی است که به طرف اردوگاه امام حسین (علیه السلام) تیر می اندازد؛ عمر سعد در بامداد عاشورا تیری به طرف یاران اردوگاه حسین (علیه السلام) پرتاب کرد و گفت: گواه باشید که نخستین تیر را من رها کردم.((1)) گویی می خواهد این افتخار را برای خود ثبت کند.

عمر بن سعد تنها به کار فرماندهی مشغول نبود، بلکه خود می جنگید و بسیاری از یاران امام حسین (علیه السلام) را به شهادت رسانید.

وقتی امام حسین (علیه السلام) فرزند خویش، علی اصغر، را در سینه ی خود گرفته بود، عمر بن سعد به حرمله دستور داد گلوی او را نشانه بگیرد، هنگامی که امام حسین تنها مانده و به جنگ مشغول بود، عمر بن سعد خود مستقیماً برای زودتر از پا درآوردن امام دستور می دهد و می گوید: همگی با هم بر او از هر طرف حمله برید که او فرزند شجاع ترین فرد عرب است. قطع سر مبارک حسین با اجازه ی او بود. پس از

ص: 177


1- ) ابن اعثم، احمد، الفتوح، ج 3، ص 112، طبری، محمد، تاریخ طبری، ج 5، ص 429؛ ابن اثیر، علی، الکامل، ج 4، ص 65؛ ابن کثیر، اسماعیل، البدایهً والنهایهً، ج 8، ص 181؛ خوارزمی، موفق، مقتل خوارزمی، ج 1، ص 8.

قتل امام حسین (علیه السلام) عمر سعد فریاد برآورد: آیا کسی هست که به وسیله ی اسب بر پشت و سینه ی حسین بتازد و بدن وی را زیر سمّ اسبان قرار دهد و ده نفر اعلام آمادگی کردند.((1))

وقتی غائله تمام شد؛ عمر سعد دستور داد که همه ی سرها را قطع کردند و بین افراد تقسیم کردند. قبیله ای که رئیس آنها قیس بن اشعث بود؛ سیزده سر، هوازن که رئیس آنها شمر بود دوازده سر، قبیله ی تمیم هفده سر، بنی اسد شانزده سر، طائفه ی مذج هفت سر و بقیه ی سرها را باقی مانده ی لشکر برداشتند.((2))

حال چرا از او با این همه جنایت و قساوت که بدون هیچ گونه تردید و ترحّمی مرتکب چنین جنایاتی شد، چهره ای مردّد، سازشکار با امام حسین و متمایل به صلح و... ترسیم می شود، سؤالی است که قطعاً وهابیت پاسخ صحیحی برای آن نخواهد داشت.

انکار حوادث و دگرگونی در عالم بر اثر شهادت امام حسین (علیه السلام)

اشاره

اگر وهابیت و دلدادگانشان، عناد و تعصب را کنار بگذارند جای هیچ شک و شبهه ای باقی نمی ماند ولی متأسفانه همانطور که منکر بسیاری از حقایق شنیده اند، منکر این حقیقت نیز می شوند.

ابن تیمیه و طرفدارانش می گویند: اینکه آسمان در شهادت امام حسین (علیه السلام) خون می بارید، دروغ محض است و آسمان برای مرگ کسی خون نمی بارد،

ص: 178


1- ) طبری، محمد، تاریخ طبری، ج 6، ص 161.
2- ) عمدهً القاری فی شرح البخاری از عین، ج7، ص 656.

هم چنین این که می گویند آسمان قرمزرنگ شد یا از سنگ ها خون جاری شد، تمام اینها دروغ آشکار است.((1))

نقد و بررسی

اشاره

سعی ما بر این است که معجزات و کرامات امام حسین (علیه السلام) را از معتبرترین کتاب ها و از قول برترین عالمان و دانشمندان اهل تسنن نقل کنیم تا حجّت و برهان بر همه ی حقیقت جویان کاملاً روشن شود.

الف) بیان حوادث بوجود آمده در عالم پس از شهادت امام حسین (علیه السلام) در منابع اهل تسنن
1. برخورد ستارگان آسمان با یکدیگر

عن عیسی بن الحارث الکندی، قال: لما قتل الحسین مکثنا سبعة أیام إذا صلینا فنظرنا إلی الشمس علی أطراف الحیطان کأنها الملاحف المعصفرة، ونظرنا إلی الکواکب یضرب بعضها بعضا.((2))

عیسی بن حارث کندی می گوید: هنگامی که حسین بن علی (علیه السلام) را شهید کردند، تا هفت روز، هر گاه که نماز عصر را می خواندیم، می دیدیم آفتابی که بر دیوارهای خانه ها می تابید به قدری قرمز بود که گویا چادر های سرخ است که بر آن کشیده اند، و می دیدیم که برخی از ستارگان همدیگر را می زدند (با یکدیگر برخورد می کردند).

ص: 179


1- ) ابن تیمیه، احمد، منهاج السنهً، ج 4، ص 560.
2- ) المزی، یوسف، تهذیب الکمال، ج 6، صص 432- 433؛ ذهبی، محمد، تاریخ الإسلام، ج 5، ص 15؛ ذهبی، محمد، سیر أعلام النبلاء، ج 3، ص 312؛ ابن عساکر، علی، تاریخ مدینة دمشق، ج 14، ص 227.
2. آسمان خون گریه کرد

عَن نَضرَةَ الأزدِیَّةِ قَالَت: لَمَّا أن قُتِلَ الحُسَینُ بن علی‘ مَطَرَتِ السَّمَاءُ دَماً فَأصبَحتُ وَکُلُّ شَی ءٍ لَنَا مَلآنُ دَما.((1))

نضره ازدیه می گوید: هنگامی که حسین بن علی‘ شهید شدند، آسمان خون بارید و ما همچنان می دیدیم که تمام اشیاء و اسباب ما مملو از خون است.

3. اشک ریختن آسمان

عن ابن سیرین قال لم تبک السماء علی أحد بعد یحیی بن زکریا إلا علی الحسین بن علی.((2))

ابن سیرین گفت: آسمان برای هیچ کسی جز یحیی بن زکریا و حسین بن علی (علیه السلام) گریه نکرده است.

4. تاریک شدن دنیا

حدثنا خلف بن خلیفة عن أبیه، قال: لما قتل الحسین اسودت السماء، وظهرت الکواکب نهارا حتی رأیت الجوزاء عند العصر وسقط التراب الأحمر.((3))

خلف بن خلیفه از پدرش نقل می کند که گفت: زمانی که امام حسین (علیه السلام) به شهادت رسید، آن قدر آسمان تاریک شد که هنگام ظهر ستاره های

ص: 180


1- ) مزی، یوسف، تهذیب الکمال، ج 6، ص 433؛ ذهبی، محمد، سیر أعلام النبلاء، ج 3، صص 312، 313؛ ابن حبان، الثقات، ج 5، ص 487؛ ابن عساکر، علی، تاریخ مدینة دمشق، ج 14، صص228 - 227.
2- ) ذهبی، محمد، سیر أعلام النبلاء، ج 3، ص 312، ابن عساکر، علی، تاریخ مدینة دمشق، ج 14، ص226-225.
3- ) مزی، یوسف، تهذیب الکمال، ج 6، ص432-431؛ ابن حجر عسقلانی، احمد، تهذیب التهذیب، ج 2، ص 305؛ ابن عساکر، علی، تاریخ مدینة دمشق، ج 14، ص 226.

آسمان ظاهر شدند؛ تا جایی که ستاره ی جوزا در عصر دیده شد و خاک سرخ از آسمان فرو ریخت.

وقال علی بن مسهر عن جدته: لما قتل الحسین کنت جاریة شابة، فمکثت السماء بضعة أیام بلیالیهن کأنها علقة.((1))

علی بن مسهر از جدّه اش نقل می کند که می گفت: هنگامی که امام حسین (علیه السلام) به شهادت رسید من دختری نوجوان بودم، آسمان چند شبانه روز درنگ نمود که گویا لخته خون بود.

5. سرخ شدن آسمان

الف) وقال علی بن محمد المدائنی، عن علی بن مدرک، عن جده الأسود بن قیس: احمرت آفاق السماء بعد قتل الحسین بستة أشهر، نری ذلک فی آفاق السماء کأنها الدم. قال: فحدثت بذلک شریکا، فقال لی: ما أنت من الأسود؟، قلت: هو جدی أبو أمی قال: أم والله إن کان لصدوق الحدیث، عظیم الأمانة، مکرما للضیف.((2))

علی بن مدرک از پدر بزرگش اسود بن قیس نقل می کند که گفت: پهنه ی آسمان پس از شهادت امام حسین (علیه السلام) به مدت شش ماه سرخ رنگ شده بود که ما آن را شبیه خون در آسمان مشاهده می کردیم، علی بن محمد مدائنی از وی سؤال کرد: چه نسبتی با اسود داری؟ گفت: او جدّ مادری من است. گفت: به خدا سوگند که او راستگو و امانتداری بزرگ و میهمان نواز بود.

ب) وقال عباس بن محمد الدوری، عن یحیی بن معین: حدثنا جریر، عن

ص: 181


1- ) مزی، یوسف، تهذیب الکمال، ج 6، ص 432؛ ابن عساکر، علی، تاریخ مدینة دمشق، ج 14، ص 226.
2- ) همان؛ ذهبی، محمد، تاریخ الإسلام، ج 5، ص 15؛ ذهبی، محمد، سیر أعلام النبلاء، ج 3، ص 312؛ ابن عساکر، علی، تاریخ مدینة دمشق، ج 14، ص 227.

یزید بن أبی زیاد، قال: قتل الحسین ولی أربع عشرة سنة، وصار الورس الذی کان فی عسکرهم رمادا واحمرت آفاق السماء ونحروا ناقة فی عسکرهم فکانوا یرون فی لحمها النیران.((1))

یزید بن ابی زیاد می گوید: من چهارده ساله بودم که حسین بن علی (علیه السلام) به شهادت رسید، گیاه ورس در بین لشکر به خاکستر تبدیل شد و پهنه ی آسمان قرمز رنگ شد، شتری را لشکریان ذبح کردند، آتش از گوشتش زبانه می کشید.

ج) عن هشام عن محمد، قال: تعلم هذه الحمرة فی الأفق مم هو فقال من یوم قتل الحسین بن علی.((2))

هشام از محمد نقل می کند که گفت: می دانی سرخی افق از چه زمانی بوده؟ از روزی که حسین بن علی به شهادت رسید، این سرخی در افق دیده شد.

د) ام حکیم می گوید:

قتل الحسین وانا یومئذ جویریه، فمکث السماء ایاما مثل العلقه.((3))

زمانی که حسین کشته شد من زن جوانی بودم، آسمان چند روز مثل لخته خون بود.

6. دیوار دارالإماره خون گریه کرد

حدثنی أبویحیی مهدی بن میمون قال: سمعت مروان مولی هند

ص: 182


1- ) مزی، یوسف، تهذیب الکمال، ج 6، صص 435 - 434؛ ابن حجرعسقلانی، احمد، تهذیب التهذیب، ج 2، ص 305؛ ذهبی، محمد، سیر أعلام النبلاء، ج 3، ص 313؛ ذهبی، محمد، تاریخ الإسلام، ج 5، ص 15؛ ابن عساکر، علی، تاریخ مدینة دمشق، ج 14، ص 230.
2- ) ذهبی، محمد، سیر أعلام النبلاء، ج 3، ص 312؛ ذهبی، محمد، تاریخ الإسلام، ج 5، ص 15؛ ابن عساکر، علی، تاریخ مدینهً دمشق، ج 14، ص 228.
3- ) هیثمی، علی، مجمع الزواید، ج 9، ص196.

بنت المهلب، قال: حدثنی بواب عبیدالله بن زیاد أنه لما جئ برأس الحسین فوضع بین یدیه، رأیت حیطان دار الامارة تسایل دما.((1))

هنگامی که سر مبارک امام حسین (علیه السلام) را در برابر ابن زیاد نهادند، دیدم که از دیوارهای دارالاماره خون جاری گشت.

7. گرفتن خورشید

عَن أبُوقَبِیلٍ لَمَّا قُتِلَ الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ (علیه السلام) کُسِفَتِ الشَّمسُ کَسفَةً بَدَتِ الکَوَاکِبُ نِصفَ النَّهَارِ حَتَّی ظَنَنَّا أنَّهَا هِی.((2))

هنگامی که امام حسین (علیه السلام) به شهادت رسید، خورشید گرفت و آنقدر تاریک شد که هنگام ظهر ستاره های آسمان ظاهر گردیدند. از این اتفاق چنین پنداشتم که قیامت برپا شده است!

8. جاری شدن خون تازه از زیر سنگ ها

الف) (وَقٰالَ) یَعقُوب بن سُفیان ثَنا سُلَیمان ابنِ حَرب ثَنٰا حِماد بن زِید عَن مُعَمَّر قٰالَ أوَّلُ مَا عُرِفَ الزُّهرِیُّ تَکَلَّمَ فِی مَجلِسِ الوَلِیدِ بنِ عَبدِالمَلِکِ فَقَالَ الوَلِیدُ أیُّکُم یَعلَمُ مَا فَعَلَت أحجَارُ بَیتِ المَقدِسِ یَومَ قُتِلَ الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ فَقَالَ الزُّهرِیُّ بَلَغَنِی أَنَّهُ لَم یُقلَب حجرا إِلَّا وَ تَحتَهُ دَمٌ عَبِیط.((3))

ولید بن عبد الملک از زهری پرسید سنگ های بیت المقدس در روز کشته شدن حسین بن علی (علیه السلام) چه حالتی به خود گرفتند، زهری گفت: به من

ص: 183


1- ) مزی، یوسف، تهذیب الکمال، ج 6، صص434-433؛ ابن عساکر، علی، تاریخ مدینة دمشق، ج 14، ص 229.
2- ) مزی، یوسف، تهذیب الکمال، ج 6، ص 433؛ ابن عساکر، علی، تاریخ مدینة دمشق، ج 14، ص 228؛ ابن حجرعسقلانی، احمد، تلخیص الحبیر، ج 5، ص 84؛ بیهقی، ابوبکر، السنن الکبری، ج 3، ص 337.
3- ) ابن حجرعسقلانی، احمد، تهذیب التهذیب، ج 2، ص 305؛ مزی، یوسف، تهذیب الکمال، ج 6، ص 434؛ ذهبی، محمد، سیر أعلام النبلاء، ج 3، ص 314؛ ذهبی، تاریخ الإسلام، ج 5، ص 16؛ ابن عساکر، علی، تاریخ مدینة دمشق، ج 14، ص 229.

خبر دادند که در روز شهادت حسین بن علی (علیه السلام) هر سنگی را که از زمین برمی داشتند در زیر او خون تازه می دیدند.

ب) عَن اُمِّ حَیَّانَ قَالَت یَومَ قُتِلَ الحُسَینُ أظلَمَت عَلَینَا ثَلَاثاً وَلَم یَمَسَّ أحَدٌ مِن زَعفَرَانِهِم شَیئاً فَجَعَلَهُ عَلَی وَجهِهِ إِلَّا احتَرَقَ وَلَم یُقَلَّب حَجَرٌ بِبَیتِ المَقدِسِ إِلَّا أصیب تَحتَهُ دَماً عَبِیطا.((1))

از ام حیان نقل است که گفت: روز شهادت حسین (علیه السلام) آسمان سه شبانه روز تاریک شد و هرکس دست به زعفران می زد و آن را به صورتش می کشید، صورتش می سوخت و زیر هر سنگی در بیت المقدس خون دیده می شد.

ج) مُحمَّد بن عُمَر بن عَلی عَن أبِیه قٰالَ أرسِل عَبدُالمَلِک إلی اِبن رَأس الجالُوت فَقٰال هَل کٰانَ فی قَتل الحُسَینِ عَلامَة قٰال اِبنِ رأس الجٰالُوت مٰا کشف یَومَئِذٍ حَجَر إلاّ وَجد تَحتَه دَم عَبِیط.((2))

عبد الملک شخصی را نزد پسر رأس الجالوت فرستاد تا از وی بپرسد که آیا نشانه ای از کشته شدن حسین (علیه السلام) در عالم دیده شده است یا نه؟ او در پاسخ گفت: هیچ سنگی از زمین برداشته نشد مگر این که خون تازه دیده می شد.

ص: 184


1- ) مزی، یوسف، تهذیب الکمال، ج 6، ص 434؛ ابن عساکر، علی، تاریخ مدینة دمشق، ج 14، ص 229 و... .
2- ) ذهبی، محمد، تاریخ الإسلام، ج 5، ص 16؛ ابن عساکر، علی، تاریخ مدینة دمشق، ج 14، ص230-229.
9. خاکستر شدن گیاه ورس

((1))

الف) (وَقٰالَ) اِبنِ مُعِین حَدِّثنا جَریر ثَنا یَزِید بن أبی زِیاد قٰالَ قُتِلَ الحُسَین وَلِی أربَع عَشَرة سنة وَصٰارَ الوِرسَ الَّذی فی عَسکَرِهِم رِمٰاداً.((2))

یزید بن ابی زیاد می گوید: من چهارده ساله بودم که حسین بن علی (علیه السلام) به شهادت رسید و گیاه ورس در بین لشکر به خاکستر تبدیل شد.

ب) (وَقٰالَ) الحَمِیدی عَن اِبنِ عَیینِة عَن جَدَّته اُمّ أبیه قٰالَت لَقَد رَأیتُ الوِرس عادَ رِمٰاداً وَلَقَد رَأیت اللَّحم کأن فِیه النّٰار حِین قُتِلَ الحُسَین.((3))

ابن عیینه از مادر بزرگ پدری اش نقل می کند که گفت: هنگام شهادت حسین (علیه السلام) گیاه ورس را دیدم که تبدیل به خاکستر شد و در گوشت ها گویی آتش می دیدم.

ج) وَقٰالَ مُحَمَّد بن المَنذَر البَغدادی، عَن سُفیان بن عَیینة: حَدِّثتَنی جَدَّتی اُمِّ عَیینة: أن حِمالاً کَأن یَحمِل وِرساً فَهَویٰ قُتِلَ الحُسَین، فَصٰارَ وِرسه رِماداً.((4))

ام عیینه می گوید: شخصی در حال حمل گیاه ورس بود به ذهنش افتاد که برای جنگ با حسین (علیه السلام) او هم شرکت کند که ناگهان گیاه تبدیل به خاکستر شد.

ص: 185


1- ) ورس: همان اسپرک است که گیاهی است شبیه به کنجد با برگ های سبزرنگ که از رنگ آن برای رنگ کردن لباس ها استفاده می شود و در یمن زیاد می روید و لباس ورسی، لباس سرخ رنگ را گویند.
2- ) ابن حجر عسقلانی، احمد، تهذیب التهذیب، ج 2، ص 305؛ مزی، یوسف، تهذیب الکمال، ج 6، صص 435 - 434؛ ذهبی، محمد، سیر أعلام النبلاء، ج 3، ص 313؛ ذهبی، محمد، تاریخ الإسلام، ج 5، ص 15؛ ابن عساکر، علی، تاریخ مدینة دمشق، ج 14، ص 230.
3- ) ابن حجر عسقلانی، احمد، تهذیب التهذیب، ج 2، ص 305؛ مزی، یوسف، تهذیب الکمال، ج 6، ص 435؛ ذهبی، محمد، سیر أعلام النبلاء، ج 3، ص 313؛ ذهبی، محمد، تاریخ الإسلام، ج 5، ص 16.
4- ) مزی، یوسف، تهذیب الکمال، ج 6، ص 435؛ ابن عساکر، علی، تاریخ مدینة دمشق، ج 14، ص 231.
10. تلخ شدن گوشت شتر غنیمت گرفته شده از امام

عَن جَمِیلِ بنِ مُرَّةَ قَالَ أصَابُوا إِبِلًا فِی عَسکَرِ الحُسَینِ (علیه السلام) یَومَ قُتِلَ فَنَحَرُوهَا وَ طَبَخُوهَا قَالَ فَصَارَت مِثلَ العَلقَمِ فَمَا استَطَاعُوا أن یُسِیغُوا مِنهَا شَیئا.((1))

جمیل بن مره گوید: شتری از لشکرگاه حسین بن علی (علیه السلام) را در روز شهادت او غارت گرفتند، و سپس او را نحر کرده و طبخ نمودند، راوی گوید: گوشت او آنچنان تلخ شد که آنان نتوانستند ذره ای از آن گوشت استفاده کنند.

11. دیده شدن آتش در گوشت شتر غنیمت گرفته شده

الف) وَقٰالَ مُحمَّد بن عَبدُ الله الحَضرَمی: حَدِّثنٰا أحمَد بن یَحییٰ الصُّوفی، قال: حَدِّثنٰا أبُو غَسّان، قٰال: حَدِّثنٰا، أبُونَمِیر عَم الحَسَن ابنِ شُعَیب، عَن أبی حَمِید الطَّحٰان، قٰالَ: کُنتَ فی خَزاعَة فَجٰاؤُوا بِشَیء مِن تَرکَةِ الحُسَین فَقِیلَ لَهُم: نَنحَر أو نَبِیع فَنَقسِم؟ قٰالُوا: اِنحَروا، قٰال: فَجَعَل عَلی جَفنَة فَلَمّا وُضِعَت فٰارَت نٰاراً.((2))

از حمید طحان روایت شده است که در قبیله ی خزاعه بودم، از جمله چیزهایی که از امام حسین (علیه السلام) چپاول شده بود و به آن قبیله آورده بودند، یک شتر بود. مردم آن قبیله گفتند: این شتر را نحر کنیم و یا معامله نماییم؟ کسی که شتر را آورده بود گفت: می خواهم آن را نحر کنید. حمید گفت: سپر را برای نحر کردن آن حیوان آماده ساختم، همین که

ص: 186


1- ) ابن حجر عسقلانی، احمد، تهذیب التهذیب، ج 2، ص 306؛ مزی، یوسف، تهذیب الکمال، ج 6، صص436 - 435؛ ذهبی، محمد، تاریخ الإسلام، ج 5، ص 16؛ ابن عساکر، علی، تاریخ مدینهً دمشق، ج 14، ص 231.
2- ) مزی، یوسف، تهذیب الکمال، ج 6، ص 435؛ ابن عساکر، علی، تاریخ مدینة دمشق، ج 14، ص 231.

شتر را خوابانیده و سپر را به زمین گذاشتم و آماده ی کشتن آن بودیم، ناگهان آتشی از آن سپر مانند آب فوران کرد!

ب) (وَقٰالَ) ابنِ مُعینِ حَدِّثنٰا جَرِیر ثَنٰا زَیدِ بنِ أبِی الزِّنَادِ قَالَ قُتِلَ الحُسَینُ وَلِی أربَعَ عَشرَةَ سَنَةً وَصَارَ الوَرسُ رَمَاداً الَّذِی کَانَ فی عَسکَرِهِم وَاحمَرَّت آفَاقُ السَّمَاءِ وَنَحَرُوا نَاقَةً فی عَسکَرِهِم فَکَانُوا یَرَونَ فی لَحمِهَا النِّیرَان.((1))

ابن معین از جریر از زید بن ابی زنّاد روایت می کند که او گفت: زمانی که امام حسین (علیه السلام) شهید شدند، من چهارده سال داشتم (و همان روزها شنیدم که آثاری در پی شهادت آن حضرت در لشکر مخالفان ظاهر گردیده، از جمله آن که): گیاهان ورس در لشکرگاه آنها خاکستر شد و آسمان سرخ گون گردید، و در لشکرگاه شتری را نحر کردند ولی مثل این بود که آتش در آن نهاده بودند!

ب) دیدگاه دانشمندان اهل تسنن درباره حوادث بوجود آمده پس از شهادت امام حسین (علیه السلام)
1. دیدگاه ابن عساکر

ابن عساکر پس از ختم ماجرای حسین (علیه السلام) و یارانش، به ذکر معجزاتی می پردازد که پس از شهادت امام حسین (علیه السلام) در روز عاشورا اتفاق افتاده است. وی 32 روایت از سلسله راویان خود نقل می کند و در آنها تغییرات و دگرگونی هایی را که در نظام هستی هنگام قتل امام حسین (علیه السلام) رخ داد، برمی شمرد از جمله اینکه:

ص: 187


1- ) ابن حجر عسقلانی، احمد، تهذیب التهذیب، ج 2، ص 305؛ مزی، یوسف، تهذیب الکمال، ج 6، صص 435 - 434؛ ذهبی، محمد، سیر أعلام النبلاء، ج 3، ص 313؛ ذهبی، محمد، تاریخ الإسلام، ج 5، ص 15؛ ابن عساکر، علی، تاریخ مدینة دمشق، ج 14، ص 230.

1. آسمان بر حسین (علیه السلام) همانند یحیی بن زکریا گریست.

2. از آسمان خاک های سرخی فرو ریخت.

3. ستارگان، هنگام روز پدیدار شدند.

4. هیچ سنگی از روی زمین برداشته نشد مگر آن که از زیر آن خون تازه بیرون آمد.

5. آسمان هفت روز در تاریکی به سر برد.

6. خورشید هر صبح و شام شعاع های خونینی بر دیوارها می تابانید.

7. در آسمان چیزی همانند خون دیده می شد.

8. ستارگان به یکدیگر برخورد می کردند.

9. فردی که مردم را به کشته شدن حسین (علیه السلام) بشارت می داد، کور شد.

10. از آسمان باران خون می بارید.

11. از دیوار دارالاماره خون سرازیر می شد.

12. دیوارهای بیت المقدس خونین شدند.

13. در روز حادثه، هر شتری در اردوگاه کشته می شد، میان گوشت آن آتش بود.((1))

کسانی چون هیثمی((2))

و ترمذی((3))

و ابن حنبل((4))

و ابن سعد((5))

و ابن عساکر((6))

و

ص: 188


1- ) ابن عساکر، علی، تاریخ، صص261 - 242.
2- ) هیثمی، علی، مجمع الزوائد، ج 9، ص196.
3- ) ترمذی، صحیح، حدیث 3778.
4- ) ابن حنبل، المسند، ج 1، ص283.
5- ) ابن سعد، طبقات الکبری، ج 8، ص 172.
6- ) ابن عساکر، علی، تاریخ، صص261-242.

ذهبی((1)) که از نخبگان و سرآمدان مورّخان و محدّثان متعصب اهل تسنن هستند این روایات را ذکر کرده اند.

2. دیدگاه ذهبی

ذهبی به تغییراتی که پس از شهادت امام حسین (علیه السلام) در نظام هستی پدید آمده می پردازد، که به چند مورد اکتفا می کنیم:

1. پس از قتل حسین (علیه السلام) به مدت شش ماه آسمان قرمز بود.

2. گیاهان صحرای کربلا که سبز بودند همگی در آن روز خاکستر شدند.

3. وقتی شتری را در اردوگاه کشتند گوشت آن مثل چوب شد.

4. ابن عباس در آن روز پیامبر را دید که شیشه ای از خون در دست داشت و به ابن عباس می گفت این خون حسین (علیه السلام) و اصحاب اوست.

5. ام سلمه گریه و نوحه سرایی جنّیان بر حسین (علیه السلام) را شنید.

6. تمامی مردم شنیدند که جنّیان در آن روز بر حسین (علیه السلام)

عزاداری می کنند و اشعاری در مصیبت قتل او می سرایند.((2))

جمع بندی

در این فصل بیان کردیم که وهابیّت تلاش داشتند شهادت امام حسین (علیه السلام) را بر عهده ی شیعیان بیندازند. ما در این زمینه گفتیم که شیعیان در کوفه بنابر عقیده ی فریقین جمعیّت حداقلی بودند، ولی کلمه ی شیعه عمومیت داشت و شامل افرادی می شد که معتقد بودند امیرالمؤمنین (علیه السلام) بعد از شیخین افضل است

ص: 189


1- ) ذهبی، محمد، تاریخ الاسلام، ج4، ص15.
2- ) ذهبی، محمد، تاریخ الاسلام، ج4، ص15.

نه این که شیعه ی دوازده امامی باشند و بنابر عملکرد مردم در شهادت امام حسین (علیه السلام) چگونه شیعه ای بوده که در مقابل امام شمشیر بکشد، بلکه اینان شیعیان ابوسفیانی بودند که در مقابل نوه ی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ایستادند و خیمه های او را به آتش کشیدند.

همچنین وهابیّت اتفاقاتی که در عالم هستی بعد از شهادت امام حسین (علیه السلام) به وجود آمده را انکار نموده اند، در حالی که این حقایق در کتاب های معتبر اهل تسنن نقل شده اند و ما آن ها را بیان نمودیم.

نتیجه گیری

یکی از مسائلی که وهابیّت بیش از هر موضوع دیگری به آن پرداخته اند، موضوع قیام امام حسین (علیه السلام) است. متأسفانه آنان از زاویه های گوناگون در نقد واقعه ی کربلا، به بیان سخنرانی و نوشتن کتاب ها و مقالات پرداخته اند و کوشیده اند قیام امام حسین (علیه السلام) را تخطئه نمایند، به حدی که آن را زیانبار و دارای مفاسد سوء اجتماعی معرفی کرده اند. از طرفی سعی کرده اند که از موضع بی گناهی یزید در برابر فاجعه ی خونبار کربلا دفاع کنند، در حالی که عموم اهل تسنن و شیعیان به دفاع از قیام امام حسین (علیه السلام) برخواسته اند وآن را مورد تحسین قرار داده اند. ما سعی کردیم از کتاب های معتبر اهل تسنن به بیان شبهات وهابیّت بپردازیم و ادله ای اقامه نمودیم که بیان کرد یزید کمترین اعتقادی به مسائل اسلامی نداشته و حتی به ظواهر آن توجه نمی کرده است.

فصل اول، به قیام امام حسین از دیدگاه وهابیت که تلاش دارند قیام امام حسین (علیه السلام) را تخطئه کنند، و یزید را فردی موجه و مبرای از هر بدی و خطایی معرفی کنند می پردازد، در حالی که فریقین اعتقاد دارند که خلافت و جانشینی رسول خدا (صلی الله علیه و آله)

ص: 190

از آنِ امام حسین (علیه السلام) بود. سؤالی که باید وهابیت جواب بدهند این است که: آیا یزید که او را جانشین رسول خدا (صلی الله علیه و آله) معرفی

می کنند باید اهل میگساری و تباهی و... باشد و مردم کوچک ترین اعتراضی به او نداشته باشند؟! بنابراین امر به معروف و نهی از منکر که از فرائض الاهی است در کجا استفاده می شود؟ آیا امت هایی که در انجام این فریضه ی الاهی کوتاهی کردند نابود نشدند؟

در فصل دوم نقش معاویه را در مورد شهادت امام حسین (علیه السلام) مورد بررسی قرار گرفته که او با روی کار آوردن یزید، حکومت موروثی را به جای جانشینی رسول خدا (علیه السلام) نهادینه کرد و بسیاری از افراد مثل عبدالله بن عمرو، عبدالله بن زبیر و ... اعتراض کردند، ولی با تهدید سر نیزه نتوانستند کاری پیش ببرند.

در فصل سوم به بررسی شخصیت و عملکرد یزید در مورد قضیه ی کربلا پرداخته شده که وهابیّت به دفاع از یزید برخاسته و سعی کرده اند او را در قضیه ی شهادت امام حسین (علیه السلام) بی گناه و نادم معرفی کنند، در حالی که همة مسلمان ها معتقدند که یزید، امام حسین (علیه السلام) را به شهادت رسانده است، حتی یزید را مورد لعن و سبّ قرار می دهند. اگرچه وهابیّت سعی دارند همه ی اتفاقات کربلا را به عهده ی عمر سعد و ابن زیاد و... بگذارند وقتی زمانی که حکومت در اختیار یزید بود و تمام قوا تحت فرمان وی بود، چگونه این فرد هیچ آگاهی از این موضوع نداشته است؟ حداقل می توانست بعد از شهادت امام حسین (علیه السلام) قاتلین کربلا را به مجازات برساند و این کار را هم نکرد، بلکه بعضی از آنها پاداش های هنگفتی دریافت کردند!

در فصل چهارم به تحلیل برخی نکات از جمله شبهاتی که پیرامون شیعیان کوفه در شهادت امام حسین (علیه السلام) بود پرداخته شده است. وهابیّت در این توهّم اند

ص: 191

که شیعیان امروزه همان شیعیان کوفی هستند در حالی که شیعیان کوفه خلفاء را قبول داشتند و به سنّت ابو حنیفه عمل می کردند. بنابراین شیعیانی که به عنوان دوستان اهل بیت (علیهما السلام) و معتقد به خلافت بلافصل حضرت علی (علیه السلام) بعد از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بودند اندک بودند و به جرأت می گوییم هیچ نقشی در شهادت امام حسین (علیه السلام) نداشتند، و تاریخ این مطلب را کاملاً بیان می کند.

وآخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین

جواد بامری - قم المقدّسه

ص: 192

کتابنامه

قرآن

نهج

البلاغه

1. ابراهیم، محمود، برأته یزید بن معاویهً من دم الحسین، کویت، انتشارات جامعهً الکویت، کلیهً الآداب.

2. ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغهً، محقق محمدابوالفضل ابراهیم، قم، مکتبه آیهً الله مرعشی نجفی، سال 1337 / 1341 ه- ش.

3. ابن اثیر جزری، عزالدین، الکامل فیٍ التاریخ، بیروت، انتشارات دار صادر، سال 1407 ه- ق.

4. ابن اعثم، احمد بن اعثم الکوفی، الفتوح، محقق علی شیری، بیروت، دارالاضوا، سال1411 ه-.

5. ابن الأثیر، أبو السعادات، جامع الاصول.

6. ابن العربی، ابوبکر، العواصم، بیروت، انتشارات دارالجبل، 1407 ق.

7. ابن تیمیه، احمد، المنتخب من التراث، شأن یزید بن معاویه، بیروت، ریاض، الرئیس، للکتب والنشر، سال 1997.

8. ابن تیمیه، احمد، منهاج السنهً، محقق محمد رشاد سالم، انتشارات جامعهً الإمام محمد بن سعود الإسلامیهً، چاپ اول، سال 1406 ه- -1986 م.

ص: 193

1. ابن جوزی، یوسف، الردالمتعصب العنید، محمدکاظم محمودی، تهران، چاپ اول، سال1403ق.

2. ابن جوزی، یوسف، تذکرهً الخواص، نجف، انتشارات منشورات المکتبهً الحیدریهً، سال 1383 ه- .

3. ابن حبان، محمد بن حبان، الثقات، محقق سید شرف الدین احمد، انتشارات دار الفکر، چاپ اول، سال 1395 - 1975.

4. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، بیروت، انتشارات دارالفکر، 1404 ه-.ق.

5. ابن حجر هیثمی مکی، احمد، الصواعق المحرقهً، محقق عبدالرحمن بن عبدالله الترکی وکامل محمد الخراط، نجف، انتشارات موسسه الرسالهً، چاپ اول، سال 1417 ه- ق.

6. ابن حجر هیثمی مکی، احمد، الصواعق المحرقهً، محقق عبدالوهاب عبدالطیف، قاهره، انتشارات شرکهً الطباعه الفنیه، چاپ دوم، سال1965.

7. ابن حجر هیثمی مکی، احمد، الفتاوی الحدیثیهً، مصر، چاپ مصر.

8. ابن حجر، هیثمی مکی، احمد، شرح قصیده همزیه، چاپ مصر.

9. ابن حزم اندلسی، أبو محمد علی بن أحمد، المحلی، مدینه، انتشارات دارالفکر.

10. ابن خلدون، ابو زید عبدالرحمن، تاریخ ابن خلدون، محقق خلیل شماده، بیروت، انتشارات دارالفکر، چاپ دوم، سال 1408 ه-.ق / 1998م.

11. ابن خلدون، ابوزید عبدالرحمن، مقدمه ی ابن خلدون، چاپ دارالکتب اللبنانی، سال 1956 م.

ص: 194

1. ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد بن خلدون، تاریخ ابن خلدون (المقدمه)، بیروت، انتشارات دارالمکتبهً، انتشارات 1413ه-.ق.

2. ابن سعد هاشمی، محمد، الطبقات الکبری، محقق محمد بن صامل السلمی، طائف، چاپ اول، انتشارات مکتبه الصدیق، سال1414 ه-.ق/ 1993م.

3. ابن سعد، ترجمه امام حسین، محقق السید عبدالعزیز طباطبائی.

4. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله بن محمد، الاستیعاب فی معرفهً الاصحاب، قاهره، مکتبه نهضت مصر.

5. ابن عربی، ابوبکر بن العربی، العواصم من القواصم، محقق محب الدین الخطیب، لبنان، انتشارات المکتبهً العلمیهً، سال 1406ه- / 1986م.

6. ابن عساکر، ترجمه امام حسین من تاریخ دمشق، محقق محمدباقر محمودی.

7. ابن عساکر، علی، تاریخ مدینهً دمشق، محقق محب الدین أبی سعید عمر بن غرامهً العمری، انتشارات دار الفکر، بیروت، سال 1995م.

8. ابن عساکر، ابوالقاسم علی بن الحسین بن هبهً الله، ترجمهً الامام الحسین من تاریخ دمشق، محقق محمدباقر محمودی، بیروت، انتشارات مؤسسهً المحمودی، سال1398.

9. ابن عماد حنبلی دمشقی، شهاب الدین ابو الفلاح عبدالحی بن احمد، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، محقق الا ناووط، دمشق، انتشارات دار ابن کثیر، چاپ اول، سال 1407 ه-.ق / 1986م.

10. ابن عماد حنبلی، عبدالحی، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، محقق محمود فاحوری، بیروت، انتشارات دارالکتب العلمیهً، سال 1399.

ابن کثیر دمشقی، ابوالفداء اسماعیل بن عمرو، البدایهً والنهایهً، بیروت،

ص: 195

1. انتشارات دارالفکر، سال 1407ه-.ق/1986م.

2. ابن کثیر، ابوالفداء اسماعیل، البدایهً و النهایهً، بیروت، انتشارات مکتب تحقیق التراث، مؤسسهً التاریخ العربی، بی تا.

3. ابن کثیر، ابوالفداء اسماعیل، البدایهً و النهایهً، دارالتراث العربی، سال1408ق.

4. ابن ماجه، محمد، سنن ابن ماجهً، محقق محمد فوادعبدالباقی، بیروت، انتشارات دار الکتب العلمیهً.

5. ابوالمؤید موفق بن احمد المکی (اخطب خوارزم)، مقتل الحسین (علیه السلام) ، محقق محمد السماوی، قم، انتشارات دارالانوار الهدی.

6. ابومخنف، لوط بن یحیی الازدی، مقتل الحسین (علیه السلام) ، محقق حسن غفاری، چاپ دوم، چاپ خانه ی علمیه، سال 1364 ه- ش.

7. اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، محقق سمیر جابر، بیروت، انتشارات دارالکتب العربیه، سال1412ق.

8. الاعقاد، عباس محمود، ابوالشهداء، انتشارات دارنهضهً مصر، چاپ دوم، سال1998.

9. آلوسی، محمود، روح المعانی، بیروت، انتشارات دار إحیاء التراث العربی.

10. بخاری، محمد، صحیح بخاری، محقق مصطفی ادیب نجار، دمشق.

11. برترین هدف در برترین نهاد، ترجمه محمدمهدی جعفری، تهران، انتشارات فرهنگ و ارشاد اسلامی، سال 1972م.

12. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، محقق سهیل زکّار و ریاض زرکلی، بیروت، انتشارات دارالفکر، سال 1417.

ص: 196

1. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، محقق محمودی، انتشارات دارالتعارف، چاپ یکم، سال 1379.

2. تحریر الشهادین، علیه خیالی گنج لکهو، چاپ اول، 1256 ق.

3. ترمذی، محمد، سنن ترمذی، محقق عزت عبید عباس، سوریه، انتشارات مکتبه دار الدعوهً.

4. جاحظ، ابی عثمان عمرو بن بحر، رساله ی بنی امیه، ضمیمه ی کتاب النزاع والتخاصم، مصر، انتشارات الاهرام، سال 1406 ق.

5. حرانی، ابومحمد حسن بن علی بن الحسین بن شعبهً الحرانی، تحف العقول عن آل الرسول (صلی الله علیه و آله) ، مصحح علی اکبر غفاری، تهران، انتشارات اسلامیه، سال 1384.

6. حموی، یاقوت، معجم البلدان، بیروت، انتشارات داراحیاءالتراث العربی، سال1399.

7. حنبلی، ابوالفلاح عبدالحی بن احمد بن محمد الحنبلی الدمشقی، شذرات الذهب، محقق عبدالقادر الارناؤوط و محمود الارناؤوط، دمشق، انتشارات دار ابن کثیر.

8. خضری، محمد، تاریخ الامم الاسلامیهً، بیروت، انتشارات دارالفکر العربی، سال 1405 ق.

9. خضری، محمد، محاضرات تاریخ الامم الاسلامیهً، قاهره، چاپ هشتم، سال 1382 ه- ق.

10. خطیب، احمد، تاریخ بغداد مدینه اسلام، بیروت، انتشارات دارالکتاب العربی.

11. خنجی اصفهانی، فضل الله، وسیلهً الخادم الی المخدوم، در شرح صلوات بر چهارده معصوم، به کوشش رسول جعفریان، قم، مکتبه آیهً الله مرعشی، سال 1372.

12. دهلوی، شاه ولی الله، حجهً الله البالغهً.

ص: 197

1. دهلوی، عبدالحق، تکمیل الایمان، دهلی، چاپ مجتبایی.

2. دینوری، ابوحنیفه، الاخبار الطوال، چاپ مصر.

3. دینوری، عبدالله بن مسلم بن قتیبه، الامامهً والسیاسهً، انتشارات شریف رضی، چاپ اول، سال 1413.

4. دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود الدینوری، الاخبار الطوال، محقق عبدالمنعم عام، قاهره، انتشارات دار احیاء الکتب العربیهً، سال 1960.

5. سخاوی، شمس الدین محمد بن عبدالرحمن، الصوء اللامع لاهل القرن التاسع، انتشارات دار مکتبهً الحیاهً.

6. سقوط، ابراهیم علی، اباطیل بحب ان تمجی من التاریخ، بیروت، انتشارات المکتب الاسلامی، سال1408.

7. سیوطی، عبدالرحمن، تاریخ الخلفاء، بیروت، چاپ دارالفکر، سال 1394ه-.

8. شیبانی، احمد بن حنبل، مسند احمد، بیروت، دارالفکر.

9. شیبانی، عزالدین ابوالحسن علی بن ابی الکرم الشیبانی، الکامل فی التاریخ، محقق ابوالفدا، عبدالله القاضی، بیروت، انتشارات دارالکتب العلمیه، چاپ دوم.

10. طبری، محمدبن جریر، تاریخ الامم والملوک، بیروت، انتشارات دارصادر.

11. طبری، محب الدین احمد بن عبدالله الطبری، ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، قاهره، انتشارات مکتبهً القدسی، سال 1356.

12. علائلی، عبدالله، سموالمعنی فی سمو الذات، بیروت، انتشارات مکتبهً دارالتربیهً، سال1998.

13. غزالی، ابو حامد، احیاء علوم الدین، بیروت، چاپ اول، انتشارات دار المعرفهً.

ص: 198

1. غزالی، ابوحامد، احیاء العلوم، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1406.

2. قاضی مظهری، محمدثناء، تفسیر المظهری، بیروت.

3. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، تهران، انتشارات مکتبه اسلامی، سال 1393ه-.ق.

4. مجله رسالهً الاسلام، قاهره.

5. مزی، یوسف، تهذیب الکمال، محقق بشار عواد معروف، بیروت، انتشارات مؤسسهً الرسالهً، چاپ اول، سال1400-1980.

6. مستوفی، حمد لله، تاریخ گزیده ی محقق عبدالحسین نوابی، تهران، انتشارات شوق، 1357.

7. مسعودی، علی، مروج الذهب، قم، انتشارات دارالهجره، سال1409ق.

8. مفید، ابوعبدالله محمدبن محمد بن النعمان (شیخ مفید)، الارشاد، محقق مؤسسهً آل البیت (علیهما السلام) ، قم، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث.

9. مناوی، محمد بن عبدالله، فیض القدیر، شرح الجامع الصغیر، محقق احمد عبدالسلام، بیروت، انتشارات دارالکتب العلمیهً، چاپ اول، سال 1415 ه-.ق.

10. موسوی، سید عبدالرحیم، فی رحاب اهل البیت، الامامهً والنص، چاپ دوم، مرکز الطباعهً والنشر للمجمع العالمی، لاهل البیت، سال 1426 ه- ق.

11. موسویان، ابوالفضل، مبانی مشروعیت حکومت، انتشارات مؤسسه نشر و تحقیقات ذکر، چاپ اول، سال 1381 ه- ش.

12. مؤیدی، علی، فرهنگ جامع سخنان امام حسین (علیه السلام) ، ترجمه ی موسوعه ی کلمات الامام الحسین، معروف، سال 1386 ه- ش.

13. نورالعین فی مشهد الحسین، ابو اسحاق اسفراینی.

ص: 199

یعقوبی، احمد بن یعقوبی، تاریخ یعقوبی،

دکتر محمد ابراهیم آیتی، انتشارات علمی و فرهنگی چاپ پنجم، سال 1366 ه- ش.

ص: 200

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109