سرشناسه : رفیعی، رفیع الدین سیدجعفر، 1349 -
عنوان و نام پدیدآور : اسرار فاطمیه «سر مستودع» [کتاب]/ مولف رفیع الدین سیدجعفر رفیعی.
مشخصات نشر : قم : خورشید هدایت، 1393.
مشخصات ظاهری : 224 ص.: نمونه؛ 21×14/5س م.
شابک : 77000ریال: 978-600-5316-73-5
وضعیت فهرست نویسی : فاپا
یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس.
موضوع : فاطمه زهرا (س)، 8؟ قبل از هجرت - 11ق. -- جنبه های قرآنی
موضوع : فاطمه زهرا (س)، 8؟ قبل از هجرت - 11ق. -- احادیث
رده بندی کنگره : BP104 /ف17 ر7 1393
رده بندی دیویی : 297/159
شماره کتابشناسی ملی : 3504014
ص: 1
بسم الله الرحمن الرحیم
ص: 2
رفیعی، رفیع الدین سید جعفر رفیعی، 1349-
اسرار فاطمیه/ مولف رفیع الدین سید جعفر رفیعی.
قم: خورشید هدایت، 1393.
224ص.
شابک: 978-600-5316-73-5
وضعیت فهرست نویسی: فیپا
فاطمه زهرا علیها السلام 8؟ قبل از هجرت - 11 ق،-- جنبه های قرآنی.
فاطمه زهرا علیها السلام 8؟ قبل از هجرت - 11 ق،-- احادیث
رده بندی کنگره: 1393 7ر17ف/ 3 /104 BP
رده بندی دیویی: 297/159
شماره کتابشناسی ملی: 3504014
اسرار فاطمیه
مولف: رفیع الدین سید جعفر رفیعی
صفحه آرا: داود عبادی فرد
ناشر: خورشید هدایت * نوبت چاپ: اول/1393
چاپ و صحافی: کوثر * تعداد صفحه: 224
شمارگان: 1000 * قطع: رقعی
شابک: 978-600-5316-73-5
______________________________________
مرکز پخش:
جمکران/مقابل درب 6/ مجتمع 15 شعبان/ طبقه همکف
نمایشگاه کتاب خورشید آل یاسین
فروش تلفنی: 09121535099
هزینه ارسال پستی رایگان به تمام نقاط کشور
ص: 3
اسرار فاطمیه
«سر مستودع»
رفیع الدین سید جعفر رفیعی
ص: 4
این نوشته را به مادر گرانمایه ام صدیقه ی کبری فاطمه ی زهرا علیها السلام اهداء می کنم، و امید رضا و خشنودی حضرتش را دارم که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم در مورد رضای آن بانو فرمود خدای تعالی غضب می کند به غضب فاطمه و راضی و خشنود می شود به رضا و خشنودی فاطمه. و امیدوارم آن بزرگ بانوی هستی این بضاعت مزجات را از این حقیر بپذیرد و در دنیا و آخرت مرا مشمول رضای خویش گرداند.
یا مولاتی یا فاطمه اغیثینی
هر که جوید رضای زهرا را
کرده راضی خدای زهرا را
گر رضای خدای می طلبی
رو طلب کن رضای زهرا را
«رفیع الدین سید جعفر رفیعی
فاطمة الزهرایی»
ص: 5
مقدمه 9
تأویل 15
فصل اول:
زندگی نامه حضرت فاطمه علیها السلام
مختصری از زندگی فاطمه زهرا علیها السلام 20
معرفت فاطمیّه علیها السلام 22
تبرّی از دشمنان فاطمه علیها السلام 25
فصل دوم:
فضیلت و سرّ سوره مبارکه قدر
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ... 36
فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ 39
حکایت 42
وَمَا أَدْرَاکَ مَا لَیْلَةُ الْقَدْرِ.... 43
لَیْلَةُ القَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ..... 52
اتحاد نوری فاطمه زهرا علیها السلام با دیگر ائمه معصومین علیهم السلام 77
تَنَزَّلُ المَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فِیها بِإِذنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أمر 80
سَلَامٌ هِیَ... 91
حَتّی مَطْلَعِ الفَجْرِ 107
فصل سوم:
سرّ آیاتی از سوره مبارکه دخان
سرّ آیاتی از سورۀ دخان 112
فصل چهارم:
سرّ سوره مبارکه کوثر
إِنّا أَعْطَیْناک 126
ص: 6
الکوثر 127
فَصَلِّ لِرَبِّک َ وَانْحَرْ 132
إِنَّ شانِئَک َ هُوَ الأَبْتَرُ 135
دعایی از حضرت فاطمۀ زهرا علیها السلام جهت حاجت 140
فصل پنجم:
مصحف و لوح فاطمه علیها السلام
مصحف فاطمه علیها السلام 144
لوح فاطمه 146
فصل ششم:
فضیلت و آثار حدیث کساء
مقݡدمه 152
فضیلت اوّل 154
خلقت نورانی آل کسا 154
فضیلت دوم 155
اصحاب کساء نخستین مخلوقاتند 155
فضیلت سوم 157
ولایت اصحاب کسا را بر اشیاء عرضه می دارند 157
فضیلت چهارم 158
اصحاب کسا پیش از هر کسی وارد بهشت می شوند 158
فضیلت پنجم 159
اصحاب کسا در حظیرۀ القدس جای دارند 159
فضیلت ششم 159
آل عبا در هر حالتی اجازۀ ورود به مسجد را دارند 159
فضیلت هفتم 159
آلِ عبا را بهشت مأواست 159
فضیلت هشتم 160
ص: 7
فاطمه علیها السلام تکیه گاه علی علیه السلام است 160
فضیلت نهم 160
نور حق بر فاطمه علیها السلام تابیده است 160
فضیلت دهم 161
اصحاب کسا بهترین مخلوقاتند 161
فضیلت یازدهم 162
خداوند فاطمه علیها السلام را بر دیگر بانوان مقدّم داشته است 162
فضیلت دوازدهم 162
فرمانبرداری از آنان بر کائنات فرض است 162
فضیلت سیزدهم 165
روز جزا فاطمه علیها السلام سواره به محشر قدم می نهد 165
فضیلت چهاردهم 166
فاطمه علیها السلام در شکم با مادر خود سخن می گوید 166
فضیلت پانزدهم 167
فاطمه علیها السلام در زیر عرش خداوندی است 167
فضیلت شانزدهم 167
سلام و درود بر فاطمه علیها السلام پاداشی مخصوص دارد 167
فضیلت هفدهم 168
حنوط و کافور فاطمه علیها السلام از بهشت فرود آمد 168
فضیلت هیجدهم 168
جنگ و صلح با اصحاب کسا جنگ و صلح با خداست 168
فضیلت نوزدهم 173
اصحاب کسا برترین مخلوقاتند 173
فضیلت بیستم 174
اصحاب کسا در بهشت در یک سرا جای دارند 174
فضیلت بیست و یکم 175
ص: 8
اصحاب کساء میزان اعمالند 175
فضیلت بیست و دوم 176
خمسۀ طیّبه در داستان کشتی نوح علیه السلام 176
فضیلت بیست و سوم 178
توسّل پیدا نمودن زکریّای پیامبر به خمسۀ طیّبه 178
فضیلت بیست و چهارم 179
خداوند درود خود را بر خمسۀ طیّبه همراه با سیبی فرو می فرستد 179
فضیلت بیست و پنجم 180
دوستی آلِ عبا بر مخلوقات عرضه می شود 180
فضیلت بیست و ششم 181
صلوات بر آل عبا 181
تتمه در فضیلت ها 185
منتخب طریحی و حدیث کساء 198
عروة الوثقی و حدیث کساء 199
سفارش آیت الله طبیب زاده رحمه الله به خواندن حدیث کساء 199
نظر آیت الله قزوینی درباره حدیث کساء 200
نظر عارف روشن ضمیر مولوی قندهاری 201
حدیث کساء و برکت کسب 201
توسل دیگر 202
حضور امام عصر علیه السلام در مجلس حدیث شریف کساء 202
شفای نواده مرحوم سید ابراهیم میلانی 203
شفای جوان مسیحی مبتلا به سرطان خون 204
شفای دختر هیجده ساله 205
مرقومۀ حضرت آیةالله سید شهاب الدین نجفی مرعشی رحمه الله 207
سند حدیث شریف کساء 208
*********
ص: 9
بسم الله الرحمن الرحیم
درباره شخصیّت و معرفت والای فاطمه زهرا علیها السلام سخن بسیار گفته اند و شخصیّت های گوناگون درباره آن گوهر الهی کتابها نوشته اند. امّا در مقام و شخصیّت ملکوتی آن حضرت حقایق بسیار و دُرهای بی شماری است که تنها از طریق کلام وحی یعنی قرآن و کلمات درربار عترت علیهم السلام می توان به آن رسید.
چنانکه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برای نجات امّت و گمراه نشدن آنها این دو منبع را معین نمود و فرمود:
«انّی تارک فیکم الثقلین کتاب اللّه وعترتی ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا».
با رجوع به کتاب و عترت در می یابیم که فاطمه زهرا علیها السلام رمز خلقت و سمبل آفرینش است که به برکت او خلقت افلاک و انجم صورت گرفته و به نظم درآمده اند و در سایه معرفت حضرتش نظام حیات معنوی و کمالات روحی به رشد و سعادت می انجامد و از این طریق ارزش و منزلت انسانها مشخص می گردد و همچنین از این طریق مقام و جایگاه ویژه آن بانوی دو جهان را می توان درک کرد چنانکه فرزند دلبندش حضرت امام جعفر صادق علیه السلام که فرد شاخص عترت است از قول رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم گوشه ای از شخصیّت ملکوتی آن حضرت را چنین بیان می کند:
خداوند نور فاطمه را قبل از خلقت آسمان و زمین آفرید.
عدّه ای سؤال کردند: پس فاطمه علیها السلام از سنخ انسان نیست؟
ص: 10
پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: حوریه ای در لباس انسانیّت است.
گفتند: چگونه چنین چیزی ممکن است؟!!
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: خداوند قبل از آنکه آدم را خلق کند، فاطمه را آفرید و در آن هنگام ارواح خلق شدند، چون خداوند آدم را خلق کرد ارواح را بر او عرضه داشت.
پرسیدند: در آن زمان فاطمه علیها السلام کجا بود؟!
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلمفرمود:
در جایگاه مخصوص خود در ساق عرش.
پرسیدند: غذایش چه بود؟
جواب فرمود: ذکر خدای تعالی (تقدیس و تهلیل و تحمید و تسبیح).
چون خداوند آدم را خلق کرد و دوست داشت که نسل من از فاطمه علیها السلام باشد، او را به سیب بهشتی تبدیل کرد. جبرئیل آن سیب را برای من آورد و گفت: سلام و رحمت خدا بر تو ای محمّد صلی الله علیه و آله و سلم، این سیب میوه ای از میوهای بهشت است که خداوند برای تو هدیه فرستاده است، پس آنرا گرفتم به سینه چسباندم.
جبرئیل گفت: آن را بخور، من آن را دو نیم کردم که ناگهان نور درخشان و گسترده ای از آن پرتوافشانی کرد جبرئیل گفت: ای محمّد صلی الله علیه و آله و سلم! چرا سیب را نمی خوری؟ تمام آن را بخور که این نور منصوره در آسمان و نور فاطمه در زمین است.
در روایت دیگری چنین آمده است که ای پیامبر! چرا نمی خوری آن را؟ بخور آن را و نترس که همانا آن نور:
«المنصورة فی السماء و هی فی الأرض فاطمة قلت: حبیبی جبرئیل و لم سمِّیت فی السماء المنصورة و فی الأرض فاطمة؟
ص: 11
قال: سمّیت فی الأرض فاطمة لأنّها فطمت شیعتها من النّار و فطم أعدائها عن حبّها و هی فی السمّاء المنصورة و ذلک قول الله عزّوجلّ و یومئذ یفرح المؤمنون بنصر الله ینصر من یشاء(1)
یعنی: نصر فاطمة علیها السلام لمحبیها.(2)
یعنی: این نور، منصوره است در آسمان و فاطمه است در زمین.
گفتم: ای حبیب من جبرئیل! چرا در آسمان منصوره نامیده شده و در زمین فاطمه؟
گفت: در زمین فاطمه نامیده شده برای اینکه خداوند جدا می کند شیعیانش را از آتش و جدا می کند دشمنانش را از محبّتش (و نمی توانند او را دوست داشته باشند) و او در آسمانها منصوره است به این جهت است که خدای تعالی می فرماید: «و یومئذ یفرح المؤمنون بنصر الله ینصر من یشاء» یعنی: در آن روز قیامت شاد می شوند اهل ایمان به یاری کردن. خدا یاری می کند هر کس را بخواهد. منظور یاری کردن فاطمه علیها السلام است دوستانش را.
لذا فاطمه ی زهرا، زهرایی است که از نور عظمت الهی خلق شده و آن چنان آسمان و زمین به نور وجودش روشنایی یافته که ملائکه به سجده افتادند و درباره عظمت آن، از حضرت حق پرسیدند....
به طور کلی درک مقام و منزلت اولیاء خدا برای ما به شناخت و معرفت اوصاف و مناقب و قرب معنوی آنها به حضرت حق حاصل می شود و هر چه میزان معرفت به اوصاف و مناقب آنها بیشتر باشد قدر و منزلت و شأن آن ولیّ خدا در انظار خلق عظیم تر خواهد بود و توجّه و اقتداء به او نیز بیشترمی گردد. ولی فاطمه زهرا علیها السلام که یکی از بزرگترین مقامات و مناقب اولیاء خدا را دارد به واسطه کثرت مقامات معنوی و اوصاف حسنه اش، بشر از معرفت به حقیقت آن بی بی عاجز مانده است چنان که در روایتی
ص: 12
وارد شده که: کسی به کنه معرفت فاطمه علیها السلام نمی رسد. و از طرفی معرفت و شناخت به مقامات ظاهری آن بزرگوار که در سطح فکر و در خور فهم و درک بشر باشد نیز به نحو تمام و کامل حاصل نشد چون افرادی که قلبشان از نفاق و دوروئی آکنده بود و برای دنیای خویش و اشباع غرائز خود حق را پوشانده بودند و مسیر امّت را از صراط مستقیم منحرف کرده بودند و خلافت را به نیرنگ و فریب از جایگاه اصلی اش منتقل نموده و خود بر کرسی خلافت تکیه زدند، با گردنکشان و مردمی که حقیقت اسلام را درک نکرده و از نام اسلام می خواستند دنیای خود را آباد کنند، سالیان درازی همدست شده و حکومت کردند،آنان در این راستا برای استحکام پایه های حکومت خویش چهره درخشان فرزندان معصوم پیامبر اسلام را پنهان کرده و از انتشار آن به مسلمانان جلوگیری به عمل آوردند. یکی از آن فرزندان معصوم و مظلوم پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم صدیقه کبری فاطمه زهرا علیها السلام بود که مقام و شخصیّت درخشان و ملکوتی آن حضرت را شدیداً از دیگران پنهان داشته و پس از آن بزرگ ترین جنایت تاریخ را مرتکب شدند و بزرگترین ولی خدا و محبوبه الهی را با فجیع ترین شکل از پای در آوردند و به شهادت رساندند و پس از آنها نیز اتباعشان از انتشار فضائل و مناقب بلند حضرتش به شدّت جلوگیری کردند تا جایی که در نزد بعضی از مسلمانان حضرتش به فراموشی سپرده شد. و پس از آن جنایتکاران جسور تاریخ، افرادی نیز که جمود فکری داشته و سرتاسر قلوبشان را تاریکی فرا گرفته و دنبال ریاست و امیال نفسانی خود بودند دنبال همان راه را گرفتند و در همان مسیر حرکت کردند و از اشاعه ی فضائل و کمالات آن بی بی بزرگوار جلوگیری به عمل آوردند. ولی شیعیان مخلص و علمای تلاشگر
ص: 13
ساکت ننشسته و با جهد و کوشش فراوان در مقام معرّفی آن بانوی بزرگ اسلام برآمدند و فضائل مقامات معنوی حضرتش را از لابلای مستندات تاریخ استخراج کردند و به دیگران رساندند که خداوند این جهد وکوشش و تلاششان را به بهترین وجه جزای خیر دهد.
ولی با این وجود نوشته ای که جامع و کامل در معرّفی مقامات و مناقب آن بی بی بزرگوار باشد کمتر به چشم می خورد که نشانه مظلومیت آن بزرگ بانوی هستی است.
چه مظلومیتی بالاتر از این که یک چنین شخصیّت بلامنازع و استثنایی تاریخ اسلام حتّی در میان دوستان خود نیز ناشناخته باقی بماند و آنچنان که باید به حقیقت مقام و منزلتش معرفت داشته باشند، ندارند؟ و حال آنکه با یک بررسی دقیق بر منابع روائی و تاریخی و آیات قرآنی گوشه هائی از فضائل بلند آن بانوی بزرگ اسلام منکشف می شود که نتیجه این انکشاف بر معرفت و محبّت به حضرتش در قلوب مسلمانان می افزاید و نهایتاً همه به حضرتش اقتدا کرده و آن بزرگ بانو را به عنوان الگوی تمام و کمال انتخاب می کنند. چون فاطمه علیها السلام در عین حالی که به ظاهر مُلکی، امام و جانشین پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم در امر خلافت نبود ولی حضرتش به عنوان رهبر و مقتدا و الگوی کامل از جانب حق معرفی شد و معرفت و اطاعت و محبّتش بر همه خلق واجب و مسلّم گردیده است، کوتاه سخن این که معرفت پُرشکوه فاطمه که در برگیرنده کمالات و مقامات معنوی تام الهی است جز از طریق قرآن و کلمات درربار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام به دست نمی آید.
چنانکه اگر اهل تحقیق و درایت با کمک روایات در آیات قرآن تأمل و
ص: 14
دقّت کنند، آیات فراوانی با معانی و مضامینی بلند در معرفت و شأن آن بی بی بزرگوار می یابند که در مورد حضرتش تأویل و تفسیر شده است که ما نیز در این نوشته تمامی همّ و تلاشمان را جمع کرده و سعی نمودیم صدیقه کبری فاطمه زهرا علیها السلام را از طریق آیات قرآن معرّفی نمائیم تا گوشه هایی از حجاب معرفت مکنون آن حضرت را کنار بزنیم.
کتاب فضل تو را آب بحر کافی نیست
که تر کنم سر انگشت و صفحه بشمارم
برای این کار دو سوره مبارکه «قدر و کوثر» را انتخاب نمودیم که در تفسیر و تأویل حضرتش وارد شده است.
من کجا و ثنای او که خدا
کرده مدح و ثنای زهرا را
منابع این نوشته و تفسیر از روایات شیعی و سنّی که در تأویل این دو سوره مبارکه است گرد آمده و تلاش شده است حتّی الامکان آیات و روایاتِ مورد نظر به گونه ای خاص منسجم و گزینشی تنظیم گردد و با افزودن پاره ای از توضیحات، خواننده را به پیامی که در مورد آن بزرگ بانوی جهان هستی است برساند، امیدوارم که عنایات کریمانه آن حضرت شامل این حقیر و این نوشته بشود به امید اینکه بیش از پیش به عظمت و معرفت بلند آن حضرت برسیم و با عمل و کردار صحیح خود، رضایت آن بی بی را که همان رضایت خدای تعالی است کسب کنیم تا از این طریق زمینه ظهور موفورالسرور آخرین فرزند معصومش یعنی حضرت بقیه اللّه (ارواحنا فداه) را فراهم سازیم انشاءاللّه تعالی.
یا مولاتی یا فاطمه أغیثینی فی الدنیا و الآخرة
قم - رفیع الدین سید جعفر رفیعی
ص: 15
در اینجا لازم می بینم قبل از ورود در تفسیر و تأویل این دو سوره مبارکه معنای «تاویل» را برای خوانندگان محترم بیان کنم:
مقدمتاً عرض می کنم قرآن به طور کلی دو معنا دارد، معنای ظاهری و معنای باطنی، ظاهر آن مربوط به معنای ظاهری الفاظ قرآن است ولی معنای باطنی آن همان تأویل است. و بعضی گفته اند: تأویل یعنی بیان حقیقت آیات و چون معانی حقیقی آیات را فقط خدای تعالی می داند چنانکه قرآن می فرماید: «وَما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاّ اللّهُ(1)،
لذا برای درک و رسیدن به تأویل و حقیقت آیات باید به منبع وحی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و عترت علیهم السلام هستند رجوع کنیم. بد نیست این مطلب را نیز بیان کنیم که مفسرین و علماء اهل سنّت اصلاً معانی دوم و تأویل قرآن را قبول ندارند و می گویند قرآن به جز ظواهر آن چیزی نیست. گرچه در تفاسیرشان در بعضی از موارد عملاً تأویل بعضی از آیات را ذکر کرده اند.
تأویل مصدر باب تفعیل از «أول» هست که در اصل به معنی «ابتدا» و رجوع به ابتدا، یعنی اصل است و به همین جهت به ابتدای هر کاری «اول» می گویند و افراد یک فامیل را که به یک ریشه و اصل و ابتدا برمی گردند «آل» می نامند.
البته باید این نکته را یادآور شویم که برگرداندن لفظ از معنای ظاهری
ص: 16
به یک معنای دیگر به جهت قرینه و دلیل قطعی دیگری است به عبارت دیگر اگر چه به ظاهر یک معنا برای یک آیه است ولی با دلیل خارجی (مثل روایات و آیات دیگر و شأن نزول) معنای دیگری ترسیم می شود، معنای اولی همان معنای «ظاهری» و معنای دوم را معنای «ثانوی و بطن یا تأویل» می گویند، چنانکه از حضرت امام محمّد باقر علیه السلام در این زمینه سؤال شد و آن حضرت فرمودند:
ظهره تنزیل و بطنه تأویل منه ما قد مضی و منه ما لم یکن یجری کما یجری الشمس والقمر(1)
یعنی: ظاهر قرآن تنزیل و باطن آن تأویل است و بعضی از تأویلهای قرآن گذشته و بعضی واقع نشده است و جاری می شود و می آید،چنانکه خورشید و ماه جریان دارد.
در قرآن کلمه «تأویل» در هفت سوره و هفده بار به کار رفته است و چند معنا دارد:
1. تأویل به معنای تفسیر و تعیین است چنانکه در آیه می فرماید:
«ما یعلم تاویله الا الله(2)»
یعنی: غیر از خدا کسی تأویل قرآن را نمی داند.
2. به معنای عاقبت و بازگشتگاه چیزی است، چنانکه در آیه:
«فان تنازعتم فی شی ءٍ فردّوه الی الله و الرسول ان کنتم تؤمنون بالله و الیوم الآخر ذلک خیر و احسن تأویلاً»(3)
یعنی: اگر در مورد چیزی تنازع کردید نزد خدا و رسول برگردانید اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید و این بهتر است و تأویل آن نیکوتر است.
ص: 17
3. به معنای وقوع چیزی که از آن خبر داده شده است مثل آیه:
«هل ینظرون الّا تأویله یوم یاتی تأویله»(1)
یعنی: آیا آنها غیر از تأویل آن را انتظار دارند در روزی که تأویل آن ظاهر می شود.
4.به معنای مصالح وانگیره ها نیز آمده است،چنانکه قرآن لفظ تأویل را در علل غایی و اسرار کارهای مرموز و فلسفه ی احکام به کار می برد؛ از باب نمونه:
همسفر موسی وقتی او را از اسرار کارهای مرموز و به ظاهر زننده ی خود (مانند سوراخ کردن کشتی، تعمیر دیوار خراب و کشتن جوان) آگاه ساخت، رو به موسی کرد واین جمله را گفت:
«ذلک تأویل ما لم تستطع علیه صبراً»
یعنی این (اسرار و نتایج) تأویل کارهایی است که برای آنها طاقت نیاوردی(2).
تفسیر به معنای بیان مراد متکلم است که از لفظ پرده برداری می کند و کلمه تأویل معنایی مخالف ظاهر لفظ است که گاهی با تفسیر مصداقاً یکی می شود، چون تفسیر امکان دارد در حدود بسط و شرح مدلول لفظ باشد یا با کمک از تاریخ و شأن نزولها معنای آیه ای را بسط و شرح دهد، چنانکه آیت الله خویی رحمه الله نیز در «البیان» می نویسند: تفسیر، روشن ساختن مفهوم آیات قرآن مجید و واضح کردن منظور پرودگار است.(3)
مثلاً امکان دارد کلمات آیه ای از آیات قرآن تک تک واضح و روشن باشد ولی مراد و مقصود از کل آیه ی شریفه معلوم نباشد اینجاست که احتیاج به بسط و شرح با رجوع به لغت و تاریخ و شأن نزول و روایات دارد.
ص: 18
اما تأویل، فقط و فقط منحصر به خداوند و راسخون فی العلم است چون معنای آن مخالف با ظاهر لفظ است که احتیاج به قرینه ای قطعی دارد که این همان معنایی است که خداوند و پیامبرش فرموده اند.
بر این اساس تأویل به معنای رجوع به معنای اصل یا واقعیّت حقیقی و اصلی و نه ظاهری، است که در این نوشته سعی شده است در معرفی حضرت فاطمه علیها السلام از آیات قرآن به آنها رجوع شود.
در خاتمه اقرار می کنم که فضائل و کمالات صدّیقه کبری علیها السلام بیش از آن است که در این نوشته ی محدود ذکر و حق معرفتش ادا شود.
چنانکه قرآن می فرماید:
«ما ادرئٰک ما لیلة القدر»
یعنی: تو نمی توانی به حقیقت لیله قدر (فاطمه) برسی.
روایات و آیاتی که در شأن و مقام و معرفت فاطمه علیها السلام آمده است از نظر کثرت به حدّ تواتر بلکه بیش از حدّ تواتر است که احصاء آنها خود مجلداتی را می طلبد که ما به جهت اختصار فقط دو سوره قدر و کوثر را مورد بررسی و تفسیر قرار دادیم. و در حدّ وسع و توان خویش پرده ای از معارف نهفته شده در این دو سوره مبارکه که تأویل به آن حضرت شده برداشته و فضائل و کمالات معنوی صدیقه کبری فاطمه زهرا علیها السلام را بیان نمودیم.
ص: 19
ص: 20
در سال پنجم بعثت روز بیستم جمادی الثانی فاطمه ی اطهر علیها السلام دخت گرانقدر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و خدیجه کبری علیها السلام دیده به جهان خاکی گشود.
کنیه های مبارکش ام ابیها، ام الائمة، ام الفضائل، ام العلوم، ام الکتاب و... القاب مقدسش که بسیار است و هر یک نشانه عظمت و مقام والای آن بزرگوار است و ما در اینجا بعضی از آنها را ذکر می کنیم که عبارتند از: بتول، طاهره، زهره، زهرا، محدثه، حکیمه، صدیقه، شهیده، سیدة النساء العالمین، سیدة النساء اهل الجنة.. آن بزرگوار در طول 18 سال زندگانی بابرکت خویش که پناه و مأوای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و امیر المؤمنین و امام حسن و امام حسین علیهم السلام بود، تمامی رفتار و گفتارش و به عبارت دیگر تمامی حرکات و سکناتش منطبق با علم و حکمت الهی بوده چنانکه در زیارتشان می خوانیم:
اشهد انکِ مضیت علی بینة من ربک.
یعنی: گواهی و شهادت می دهم که شما در طول زندگی خود به حجتی که از پروردگار خویش داشتی عمل کردی، و در فراز دیگری از زیارتشان آمده است:
ایتها المحدثة العلیمة.
یعنی: ای بانویی که به علوم الهی الهام شده و دانا هستی.
لذا با توجه به آیات و روایاتی که در شأن آن بزرگ بانوی هستی وارد شده- که گوشه هایی از آنها را در این کتاب می خوانید- در می یابیم که
ص: 21
تمامی اعمال و گفتار حضرتش بر اساس برنامه و دستور خاص الهی بوده و هر چه که فرموده اند و یا عمل کرده اند منطبق با خواست و مشیت پرودگار بوده است و به این جهت است که صلح و محبت به او صلح و آشتی با خدای تعالی قرار گرفته و جنگ و بغض به حضرتش همانند جنگ و بغض با خدای تعالی است.
آن بزرگوار برای تثبیت حقیقت اسلام و هدایت و سعادت بشریت از هیچ کوشش و جانفشانی دریغ نکردند تا اینکه در سال یازده هجری به دست بعضی از اصحاب اصطلاحی پیامبر اسلام به شهادت رسیدند و آنان نیز تا توانستند مقام و شخصیت الهی او را از دیگران پنهان نگاه داشتند تا جایی که از شدت اختتناق علیه آن بزرگ ولیّ خدا روز شهادت و محل دفنش مشتبه و مخفی گردید لذا نقل شده یا چهل و پنج روز یا هفتاد و پنج روز یا نود و پنج روز بعد از رحلت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم بیشتر طول نکشید که به شهادت رسید و همچنین محل دفن آن بانوی جهانیان به طور دقیق و روشن معلوم نگردید مگر برای بعضی از خواص، لذا بعضی آن را میان قبر رسول خدا و منبر او دانسته اند و برخی احتمال داده اند در بقیع و گروهی بر این عقیده اند که در خانه اش به خاک سپرده شده است. سلام و صلوات خداوند بر او باد.
ص: 22
شناخت و معرفت به فاطمه زهراء علیها السلام از والاترین و شیرین ترین معارف است که بر هر مسلمان و شیعه ای واجب است به آن علم پیدا نموده و معتقد شود تا ایمان و اسلامش کامل گردد.
چنانچه در مقدّمه بیان کردیم صدیقه کبری فاطمه زهرا علیها السلام در عین حالی که به ظاهرِ ملکی، امام و رهبر و جانشین پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم در امر خلافت نبود، ولی خدای تعالی معرفت و اطاعت و محبّت آن بزرگ بانوی جهان هستی را بر همه خلق، واجب و مسلّم گردانید.
چنانکه در روایات وارد شده است که قرون نخستین بر محور معرفت و اطاعت فاطمه زهرا علیها السلام سنجش و برگزیده می شدند.
(علی معرفتها دارت القرون الأولی) و هنگامی که سخنان و روایات رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را مورد مطالعه و بررسی قرار می دهیم می بینیم آن حضرت درباره گوهر وجود فاطمه علیها السلام توجّه شایانی داشته و به صورتهای مختلف در گفتار و عمل، گوشه هائی از مقام شامخ معنوی آن دختر پیامبر الهی را ظاهر می ساختند و با تأکید و توصیه فراوان از دیگران می خواستند که در مقام احترام و تجلیل حضرتش برآیند، تا از این طریق بتوانند به حقائق هستی دست یابند. پیامبراکرم در فرازهائی از کلمات حکیمانه شان که مکرر در مکرر بیان می فرمودند و فاطمه علیها السلام را معرّفی می نمودند هرگز به عنوان فرزند و دخت خویش اکتفا نکردند چون این امر بر کسی پنهان نبود
ص: 23
و انتساب فاطمه علیها السلام به رسول خدا بر همگان روشن و واضح بود، بلکه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم درصدد معرفی حقیقت و مقام معنوی فاطمه علیها السلام بودند، لذا در سخنان رسول اکرم نسبت به فاطمه جملاتی آمده است که انسان را وادار به تأمّل و دریافت پیام والای «معرفت فاطمیّه»، می کند.
لذا می گوئیم مسئله «معرفت فاطمیّه» خود موضوعی مستقل است که هر کس به آن دست یابد به تمامی معارف الهی دست یافته و معتقد شده و سعادت و نیک بختی را، پیدا کرده است و همچنین می گوئیم «معرفت فاطمیّه» سرّ رسیدن به تمام معارف و کمالات است. هر گاه شخصی به معرفت حقیقی و معنوی فاطمه علیها السلام دست یافت، به توحید و نبوّت و امامت و به طور کلی به اصول خمسه دست می یابد و به کمال عقائد حقه و معنویات می رسد. لذا به این جهت نیز است که حضرتش به عنوان اسوه و الگو برای بشریّت معرفی گردیده شدند.
چنانکه امام زمان علیه السلام برای توجّه دادن امّت به آن حضرت و برای بیدار کردن غافلین و توجّه دادن آنها به حقیقت «معرفت فاطمیّه» می فرمایند:
«انّ لی فی ابنة رسول اللّه اسوة حسنه».
یعنی: برای من (که امام زمان هستم) فاطمه دخت رسول خدا اسوه و الگوی نیکوئی است که به حضرتش اقتدا می کنم.
آری «معرفت فاطمیّه» باعث می شود بیش از پیش زنان و مردان به حضرتش اقتدا کنند و دست توسّل به ذیل عنایات و الطاف رحمانی حضرتش دراز کنند. تأثیر «معرفت فاطمیّه» آن چنان است که هر گاه علم به آن پیدا شود انسان را متحوّل می گرداند و در روحش ایجاد دگرگونی بزرگی می کند و به راه و رسم آن یگانه هستی کشیده می شود، لذا فاطمه
ص: 24
الگو است، الگوئی عالی از تقوا و کمال و علم برای انسان هایی که او را شناختند و به حضرتش اقتدا کردند. طبعاَ حصول چنین معرفتی بزرگ برای اُمت که به حقیقتی عظیم آشنا شوند و درس کمالات و معنویّات را بیاموزند نیاز به درک محضر معصوم علیه السلام دارد که مستقیماَ از منبع علم و وحی الهی گرفته شود چون فقط معصوم علیه السلام است که آن بی بی بزرگوار را شناخته و می تواند تعریف و توصیف کند.
لذا راهی و طریقی برای رسیدن به این معرفت بزرگ نیست جز با یاری معصومین و اقتباس از انوار کلمات مقام ولایت که می توان از این طریق روزنه ای به سوی شناخت صدیقه کبری باز کرد، لذا برای شناخت «معرفت فاطمیّه» حتماَ باید به این دو مأخذ «قرآن و عترت» مراجعه کرد.
بله! فاطمه زهرا در جهان آفرینش و در دنیای اسلام گرچه نبی و امام معرفی نشدند، ولی در حقیقت آفرینش و هستی محور به حساب می آیند که گردش بسیاری از پدیده ها و چرخش معنوی آنها به دور اوست، و معرفت و محبّت او تا روز قیامت محل تربیت انسانهای کامل و انبیاء الهی است.
لذا اگر فاطمه زهرا نبود جهان آفرینش نبود او محور اسلام و محور رسالت است، و محور امامت و محور اهلبیت است، و محور اصحاب کساء است و محل اسرار رب العالمین و ذخیره بزرگ الهی و ذخیره دار حجّت خداوند نیز هست.
ص: 25
طبیعی است که هر کس علاقه و محبّت و معرفت به رهبر الهی خویش داشته باشد، فراق او را نمی تواند تحمل کند و هر گاه او را از دست دهد ناراحت می شود. و این ناراحتی را بی اختیار ظاهر می سازد که نشانه آن غم و اندوه به وسیله اشک و آه است که از دیدگان سرازیر می شود و هر بیننده ای را دچار حیرت و شگفتی می کند. بنابراین عارف اگر چهره غمناک و اشک و آه در فراق محبوب دارد و اگر بیزاری و نفرت از بعضی ابراز می نماید، در حقیقت نسبت به کسانی است که مانع پیشرفت انسانها شده اند که چنین رهبر و مرادی را از آنها گرفتند و هر چه محبوب و مراد ارزش و مقام والای بیشتری داشته باشد طبعا تأثّر و ناله و فغان بیشتری باید نمود و نسبت به کسانی که با چنین وجود مقدّسی مخالفت ورزیدند و او را کشتند، بیشتر باید بیزاری جست و از آنها دوری نمود و بغض بیشتر از خود نشان داد که این خود نشان کمالِ عارف است. لذا پیامبر عظیم الشأن با دید الهی خود آنها را در ستم و جور بر بشریّت می دید و با لعن و بیزاری از آنها جهان اسلام را به مبارزه با آنها دعوت فرموده است:
إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُّهِینًا.(1)
یعنی: کسانی که خدا و رسولش را آزار دهند خداوند آنان را در دنیا و آخرت لعنت
ص: 26
می کند و برای آنها عذاب خوار کننده ای آماده کرده است.
و در صحیح بخاری در روایتی می فرماید:
من آذی فاطمة فقد آذانی و من آذانی فقد آذی الله و من آذی الله فقد کفر.
یعنی: کسی که فاطمه را آزار دهد مرا آزار داده و کسی که مرا آزار دهد خدا را آزار داده و کسی که به خدا آزار و بی حرمتی کند کافر است.
پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرمود:
یا فاطمة لو أنّ کلّ نبیّ بعثه الله و کلّ ملک قرّبه شفعوا فی کلّ مبغض لکِ غاصب لک ما أخرجه الله من النار أبداً.(1)
یعنی: ای فاطمه اگر تمام پیامبرانی که خدا برانگیخته و تمام فرشتگانی که مقرّب درگاه خود گردانده است، برای هر کینه توزی که حق تو را غصب نموده است شفاعت کنند، هرگز خدا او را از آتش (دوزخ) خارج نمی سازد.
باز پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم در روایت دیگری فرموده اند:
ملعون ملعون من یظلم بعدی فاطمة ابنتی و یغصبها حقها و یقتلها...(2)
یعنی: ملعون است ملعون است هر کس پس از من به فاطمه دخترم ستم و ظلم کند و حقش را غصب نماید و او را بکشد...
در روایت آمده است:
إنّ حبّها علیها السلام ایمان و بغضها نفاق.(3)
یعنی: همانا محبت به فاطمه علامت ایمان و بغض داشتن به او علامت نفاق است.
قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم:... الویل ثمّ الویل لمن شکّ فی فضل فاطمة(4)
یعنی: وای سپس وای بر کسی که شک در فضائل فاطمه کند.
ص: 27
و در حدیثی دیگر آمده است:
کفر من ابغض فاطمة علیها السلام.
یعنی: کافر است کسی که بغض فاطمه را به دل داشته باشد.
و در روایت دیگری آمده است:
من آمن بها فقد نجی و من لم یؤمن بها فقد هلک.
یعنی: هرکس به فاطمه علیها السلام ایمان بیاورد نجات و رستگار گردیده و هرکس به او ایمان نیاورد به تحقیق هلاک می گردد.
قالت فاطمة علیها السلام:
و من خالفنا فقد خالف الله و من خالف الله فقد استوجب من الله العذاب الألیم و العقاب الشدید فی الدنیا و الآخرة.(1)
یعنی: فاطمه علیها السلام فرمودند: هر کسی با ما مخالفت کند تحقیقاً با خدا مخالفت نموده و هر کسی با خدا مخالفت کند، مستحق می شود از جانب خداوند عذاب سخت و عقاب شدیدی را در دنیا و آخرت.
استاد بزرگوارم حضرت آیت الله وحید خراسانی این حدیث را در درس خواندند: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
الفوز العظیم لمن نصرکِ
الویل ثمّ الویل لمن ظلمکِ
یعنی: پیروزی بزرگ برای کسی است که تو را یاری کند.... وای سپس وای بر کسی که به تو ظلم کند.
(پر واضح است که هر کسی بر خلاف فرستاده الهی عمل کند و از دشمنان آنها بیرازی نجوید از دائره اسلام و مسلمانان خارج است و هدف مقدّس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را دنبال ننموده پس چگونه چنین شخصی می تواند
ص: 28
خود را مسلمان بخواند. بلکه آنان منافقانی بیش نیستند که به سران کفر و نفاق اقتدا کرده اند، سرانی که به ساحت مقدّس اسلام جسارت کردند و مقام و منزلت فرستاده الهی را کوچک شمردند و حضرتش را نارسا تلقّی کردند. و پس از رحلتش کینه ها و حقدها را ظاهر ساختند، چنانکه در روایتی از ام سلمه نقل شده که در هنگامی که فاطمه زهرا در بستر شهادت افتاده بود خدمت می رسد و می پرسد: چگونه شب را صبح کردی ای دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید:
اصبحت بین کمد و کرب فقد النّبی و ظلم الوصیّ، هتک و اللّه حجابه مَنْ اصبحت امامته مقتصّةً علی غیر ما شرع اللّه فی التنزیل و سنّها النّبی فی التأویل، ولکنها احقادٌ بدریةٌ و ترات اُحدیّة.
یعنی: صبح کردم در میان حزن شدید و غم و اندوه و از دست دادن پیامبر و ستم به وصیّ او. به خدا سوگند پرده وصایت دریده شد، کسی که امامتش برخلاف آنچه که خداوند در قرآن مقرّر فرموده و رسول خدا در تأویل قرآن بیان نموده بود، مغضوب واقع شده، ولیکن این کار از روی کینه های باقی مانده از جنگ بدر و خونخواهی از قاتلان جنگ اُحد بود.
و اصبغ بن نباته از امیرالمؤمنین علیه السلام سؤال کردند از علت دفن فاطمه علیها السلام دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در شب آن حضرت فرمودند:
إنّها کانت ساخطة علی قوم کرهت حضورهم جنازتها و حرام علی من یتولّاهم ان یصلّی علی احدٍ من ولدها.(1)
یعنی: همانا او (فاطمه) خشمگین و ناراضی بود از قومی که دوست نمی داشت حضورشان را بر جنازه اش، و حرام است بر کسی که آن قوم را دوست می دارد، نماز بخواند بر فرزندانش.
ص: 29
اینان هرگز روی سعادت را در دو جهان نخواهند دید. آنها نفاق و دوروئی و درندگی بر جانهایشان ریشه دوانده بود.
لذا معنویّت و حقیقت از وجود آنها رخت بربسته و به ذلّت و خواری نفس دچار گردیده بودند.
با بررسی و مطالعه تاریخ، در می یابید که در این راستا افرادی که باطن کثیف و زشتشان آنها را وادار به پیروی و اطاعت از آن منافقان کرده بود و از این طریق ظلمت و تاریکی را در جامعه حاکم می گرداندند. این دنیاپرستان برای اشباع غرائز خود گرد اولی و دوّمی جمع شدند و آنها را علَم نمودند و آنها نیز با تطمیع گروهی و با فریب و مکر و تهدید توانستند به نام اسلام و خلیفه ی مسلمین قدرت را به دست آورند و از انتشار و پخش «معرفت فاطمیّه» به شدّت جلوگیری کنند تا جائی که آن بانوی هستی ناشناخته ماند و در حالی که قدرش مجهول مانده از دنیا رحلت نمود و به شهادت رسید و به سوی پروردگار خویش بازگشت. آنان آن قدر با فاطمه زهرا (روحی فداها) عداوت داشتند که نه فقط از معارف و مقامات فاطمه علیها السلام جلوگیری می نمودند، بلکه هر چه از فاطمه علیها السلام بر جای مانده بود تصاحب نموده و از بین بردند، مانند فدک را که حق مسلّم فاطمه علیها السلام بود منکر شدند و تصاحب نمودند و اگر کیاست و درایت حضرت أمیرالمؤمنین علیه السلام نبود تا حتّی فرزندان و نسل آن حضرت را از بین می بردند، چنانکه آن شخص گفت: خانه ی فاطمه علیها السلام را با اهلش آتش می زنم.
دیگر نمونه ای از صدها عداوت آنها نسبت به صدیقه کبری که درباره گیاهی منسوب به فاطمه علیها السلام بوده و در روایتی نقل شده بیان می کنیم:
ص: 30
امام صادق علیه السلام فرمود:
لیس علی وجه الارض بقلة اشرف و لا انفع من الفرفخ و هو بقلة فاطمة علیها السلام ثم قال: لعن اللّه بنی امیّه هم سمّوها بقلة الحمقاء بغضا لنا و عداوة لفاطمة.
یعنی: نیست بر روی زمین سبزی ای اشرف و سودمند تر از خرفه و آن سبزی فاطمه علیها السلام است. سپس فرمود: خدا لعنت کند بنی امیه را آنها نامیدند آن را به سبزی احمقها به جهت بغضی که به ما و دشمنی ای که با فاطمه علیها السلام دارند.
لذا بر هر فرد مسلمان حقیقی و واقعی است که حقیقت را دریابد و به دیگران برساند و با کمال صراحت و جدیّت از دشمنان فاطمه علیها السلام تبرّی جوید. تا دست این شیّادان را کوتاه گرداند و در معرفی شخصیّت آن بزرگ بانوی وجود هستی گامی وسیع تر بردارد تا آن معارف و حقایقی که ازجهانیان پنهان مانده، آشکار گردد.
و پرواضح است که همیشه حق و باطل در اجتماع آن چنان جلوه گر می شوند که جای شبهه و تردیدی برای مردم حق بین و کسانی که گناه و انحراف، نفس آنها را خراب ننموده و دچار ورشکستگی عقلی نشده اند، باقی نمی ماند بلکه با اندک توجّهی حقیقت را درک می کنند و به آن متمسک می شوند و از باطل بیزاری و تبرّی می جویند.
قدر او را کس نداند جز خدا
معترف بر قدر او شد مصطفی
او لیله قدر است و هدف
هر چه می خواهی گو ز قدرش لاتخف
لیله قدر اولیاء، نور نهار اصفیا
صبح جمال او طلوع از افق اعلا کند
ص: 31
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ * وَمَا أَدْرَاکَ مَا لَیْلَةُ الْقَدْرِ*
لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ * تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَةُ وَالرُّوحُ *
فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن کُلِّ أَمْرٍ * سَلَامٌ هِیَ حَتَّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ
ص: 32
سوره ی مبارکه ی قدر از سوره های کوچک قرآن و از جهت معنا و محتوی بسیار بلند است و از جهتی عظیم ترین سوره قرآن نیز هست که بیان کننده نزول قرآن در شب قدر است و مقدّرات همه خلق در آن مشخص و تعیین می گردد و همچنین بشارتی است برای بندگان خدا که در این شب به کمال بندگی و عبودیّت قیام می کنند.
این سوره را سوره ی «قدر» می نامند زیرا این کلمه در این سوره در آیه اوّل و دوم آن 2 بار به کار رفته است و درباره شب قدر سخن می گوید و فضایل و عظمت آن شب و نزول قرآن در آن شب مبارک را برای ما بیان می کند و مباحث آن کلّاً به شب قدر اختصاص دارد بدین جهت با همین نام و عنوان نیز نامگذاری شده است تا هم از عظمت شب قدر حکایت کند و آن را تداعی و یادآوری نماید و هم پیام اصلی و محور بحث سوره را مشخص نماید.
این سوره دارای پنج آیه است و قبل از هجرت در مکه نازل شده و سه خصوصیت بزرگ دارد که آن را از دیگر سوره های قرآن متمایز و ممتاز می سازد:
اول اینکه: در مورد شب قدر که مقدّس ترین و مبارک ترین شبهاست سخن می گوید و عظمت و فضیلت و برکات و حدود آن را بیان می کند، بدین جهت خواندن مکرّر این سوره در شب قدر بسیار سفارش شده و مستحب است.
ص: 33
دوم اینکه: سوره قدر تاریخ نزول قرآن را مشخّص می کند که در شب قدر بوده است.
سوم اینکه: این سوره بصورت سرّ در تأویل و تفسیر فاطمه زهراء علیها السلام است.(1)
سوره قدر به جهت آثار و عظمتی که دارد برای تلاوت آن آثار و برکات بسیاری ذکر شده است.
از جمله اینکه پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
من قراها کان له یوم القیمة خیر البریّة رفیقا و صاحباً.
یعنی: هر کسی این سوره را تلاوت کند در روز قیامت بهترین مخلوقات (فاطمه و علی علیهما السلام) با او رفیق و همنشین خواهند بود.
این سوره مبارکه به جهت اینکه در تأویل و معنا به صدیقه کبری فاطمه ی زهرا علیها السلام تفسیر شده است. نسبت خاصی با عترت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلمیافته که ما در این نوشته در صدد بیان آن هستیم، لذا در اینجا روایاتی که این نسبت را نسبت سوره قدر با عترت علیهم السلام بیان می کند ذکر می کنیم:
حضرت امام صادق علیه السلام به نقل از امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
وقتی سوره قدر بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلمنازل شد، ایشان سوره را بر من تلاوت فرمود، سپس دست مبارکشان را بر کتف راستم گذاشت و فرمود:
ای برادر من، و ای وصی من، و ای والی امّت بعد از من، و ای خصم دشمنان من تا قیامت! این سوره برای تو است بعد از من و برای فرزندان
ص: 34
توست بعد از تو و این ادامه دارد تا طلوع فجر قائم علیه السلام.(1)
امام محمّد تقی علیه السلام می فرماید:
یا معشر الشّیعة خاصموا بسورة إناأنزلناه تفلحوا و إنها حجّة الله تبارک و تعالی علی الخلق بعد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و إنّها سیدة دینکم و إنّها لغایة علمنا.(2)
یعنی: ای گروه شیعه! با سوره ی «إنّا أنزلناه» با (مخالفین ما) مخاصمه و مباحثه کنید تا پیروز شوید. به درستی که آن سوره پس از پیامبر حجّت خدای تبارک و تعالی است بر مردم و آن سوره سرور دین شماست (بزرگترین دلیل مذهب شماست) و نهایت دانش ماست (زیرا کاشف از شب قدر است و در آن شب مکتوبات علمی برای ما هویدا می گردد)
و در حدیث دیگری آمده است:
انّ من صدّق بلیلة القدر لیعلم انّها لنا خاصة لقول رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم لعلی علیه السلام حین دنا موته هذا ولیکم من بعدی...
یعنی: کسی که شب قدر را درست درک نماید و آن را تصدیق کند هرآینه یقین دارد که این شب مخصوص ما ائمّه است، زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در موقع رحلتشان فرمود: علی ولی شما بعد از من است، اگر از او اطاعت کنید رشد پیدا می کنید، امّا کسی که به آنچه در شب قدر هست ایمان نیاورد منکر (امامت) است.(3)
و پیامبراسلام صلی الله علیه و آله و سلم در روایت دیگری فرمود: جبرئیل به من می گفت:
اقرأ«انّا انزلناه...» فانها نسبتک و نسبة اهل بیتک الی یوم القیامة.
یعنی: سوره قدر را بخوان، زیرا نسبت تو و نسبت اهل بیت تو تا قیامت است (نسبت یعنی ارتباط و اتصال بین دو خیر).
ص: 35
ابن نباته ازحضرت أمیرالمؤمنین علیه السلام روایت کرده که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به من فرمود: یا علی! آیا می دانی معنای شب قدر چیست؟ عرض کردم: نه ای رسول خدا! فرمود: همانا خدای تبارک و تعالی درشب قدر هر آنچه که باید به وجود بیاید تا روز قیامت تقدیرفرموده است، و در بین مقدرات خدای عزّوجلّ ولایت تو و ولایت ائمّه از فرزندان تو تا روز قیامت بود.
فضل بن عثمان گفت: در نزد امام صادق علیه السلام سخن درباره ی «إنّا أنزلناه فی لیلة القدر» پیش آمد، فرمود: چه می دانی و چقدر برتو آشکار است فضیلت آن بر سایر سوره های قرآن؟ عرض کردم برتری آن چه چیز است؟ فرمود: ولایت أمیرالمؤمنین علیه السلام در شب قدر نازل شده است. عرض کردم در شب قدری که آرزوی آن را در ماه رمضان داریم؟ فرمود: بله آن شب شبی است که در آن آسمانها و زمین و ولایت أمیرالمؤمنین علی علیه السلام در آن تقدیر شده.
این بود قسمتی از روایاتی که در ارتباط و نسبت سوره قدر با عترت علیهم السلام وارد شده بود و به زودی در این نوشته واضح و روشن می شود که ارتباط و نسبت این سوره مبارکه با عترت علیهم السلام از طریق فاطمه اطهر علیها السلام است که تأویل وتفسیر سوره قدر است.
لذا کسی که سوره قدر را بخواند و در عمق آن نظر کند و بر مبنای تعالیم بلند و تأویل راسخش حرکت نماید توجّهش و اتصالش به خدا از طریق فاطمه زهرا علیها السلام کامل می گردد و در وادی سلامت و حریم ولایت از تمامی امکانات و نعم الهی در سیر به سوی کمالات روحی و معنوی بهره مند می گردد، چنین انسانی به سرچشمه زلال وصل خواهد رسید و همواره در حال رشد و ترقی معنوی خواهد بود و به فضل و رحمت الهی می رسد و
ص: 36
امتیازی بس بزرگ نسبت به سایر انسانها دریافت خواهد کرد به حدّی که برتری این شخص نسبت به سایرین به مثل انسان که اشرف مخلوقات است نسبت به بهایم که در مرتبه اسفل قرار دارند، می گردد، چنانکه درتفسیر برهان ذیل سوره قدر در روایتی آمده است که حضرت امام محمّد باقر علیه السلام فرمودند:
فضل ایمان المؤمن بحمله اناانزلناه و تفسیرها، علی من لیس مثله فی الایمان بها کفضل الانسان علی البهایم.(1)
یعنی: فضیلت و برتری مؤمنی که معنا و تفسیر سوره انا انزلناه را حمل نموده و ایمان آورده است بر سایر انسانهائی که این تفسیر را نتوانسته اند هضم و حمل کنند و ایمان بیاورند مانند فضل و برتری انسان (که اشرف مخلوقات است) نسبت به سایر بهایم است. و در روایت دیگری فرمودند:
کسی که سوره ی قدر را جهراً (آشکارا) بخواند همچون کسی است که شمشیر کشیده است و در راه خدا مجاهده کرده است و اگر کسی آن را در سرّ (پنهان) بخواند همچون کسی است که در راه خدا مجاهده کرده و اکنون در خون خود می غلتد.(2)
قطعاَ ما قرآن را در شب قدر نازل نمودیم.
قال الامام جعفرالصادق علیه السلام: اللیله فاطمة علیها السلام و القدر اللّه (سبحانه و تعالی).
یعنی: حضرت امام جعفرصادق علیه السلام ذیل این آیه شریفه فرمود: منظور از «لیلة» فاطمه علیها السلام و منظور از «قدر» خدای تعالی است .
ص: 37
«نا» ضمیر جمع است در کلمه «إنّا» و «أنزلناه»، که در معنای عظمت و بزرگی «فاعل» نیز استفاده می شود و در اینجا دلالت بر نهایت بزرگی خداوند دارد و قهراً نشانه بزرگی آنچه که این انزال و فرو فرستادن به آن تعلق گرفته است، بعضی گفته اند ضمیر جمع در «إنّا أنزلناه» فقط به معنای عظمت و بزرگی نیست بلکه اشاره به وسائط نیز هست چون نزول قرآن و هر چیز دیگری از طرف پروردگار از طریق وسائط صورت می گیرد و در نزول قرآن پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم و أمیرالمؤمنین علیه السلام و یا ملائکه بر قلب فاطمه ی زهراء علیها السلام به عنوان وسائط نقشی داشته اند، بنابراین ضمیر جمع اشاره به واسطه ها دارد.
و اجمالاً عرض می کنیم منظور از ضمیر «ه» در جمله ی «انا انزلناه» قرآن مجید است که خداوند نزول آن را به خود نسبت داده است و این معنا را می توان هم از سیاق سوره ی قدر و هم از آیه 185 سوره ی بقره که می فرماید: شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ القُرآنُ، (ماه رمضان که قرآن در آن نازل شد) به دست آورد. به طور کلی قرآن دو مرتبه نازل شده است. 1. دفعی، 2. تدریجی.
دفعی وقتی بوده است که تمام حقایق قرآن دفعتاً بر قلب پاک پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نازل شده است. و نزول تدریجی، آن است که قرآن در طیّ 23 سال در دوران نبوّت رسول اکرم انجام گرفت و در موقعیتها و مناسبتهای خاصی نازل شد.
نزول حقائق قرآن به جهت شرف و عظمت قرآن در مکان وزمان بسیار خوب و مناسبی صورت گرفته که در «نزول دفعی» از حیث زمان شب قدر و از حیث مکان قلب مطّهر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بوده و در «نزول تدریجی» از جهت زمان شب 27 رجب المرجب 13 سال قبل از هجرت و از
ص: 38
حیث مکان وجود مقدس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بوده که حقائق قرآن در قالب الفاظ توسط جبرئیل تدریجاً بر حضرتش نازل شده و سپس به صورت مجموعه ای که در میان دو جلد جمع آوری به کتابت رسید و در دسترس مسلمانان قرار گرفت.
از شواهدی که دلالت بر نزول دفعی قرآن دارد این است که در سوره طه می فرماید:
«وَلا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضی إِلَیْکَ وَحْیُهُ».(1)
یعنی: ای پیامبر پیش از آنکه وحی دوباره قرآن بر تو نازل شود نسبت به آن عجله مکن.
و همچنین شاهد دیگر این آیه شریفه است که می فرماید:
«لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَک َ لِتَعْجَلَ بِهِ».
یعنی: زبان خود را برای عجله به قرآن حرکت مده.(2)
خلاصه اینکه: از مجموع آیات ذکر شده می توان چنین نتیجه گرفت که قرآن دارای دو نوع نزول بوده است.
اول: «نزول دفعی» که جمعا و یک جا از سوی خداوند بر قلب مبارک پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در ماه مبارک رمضان و شب قدر نازل گردیده
و دوم: «نزول تدریجی» که بر حسب شرائط و حوادث و نیازها در طی 23 سال نازل شده است این دو معنا یعنی نزول «دفعی» و «تدریجی» را نیز می توان از متون لغت استفاده کرد، چنانکه در لغت آمده است «تنزیل» معمولاً در مواردی گفته می شود که چیزی تدریجا نازل شود و به صورت پراکنده و تدریجی آید. امّا «انزال» مفهوم وسیعی دارد که هم نزول تدریجی
ص: 39
و هم نزول دفعی را شامل می شود. و جالب اینجاست که در سوره قدر که اشاره به نزول قرآن دارد تعبیر به «انزال» شده است که با معنای «نزول دفعی» هماهنگ است.
مطلب بسیار مهمی که در این قسمت باید یادآور شویم این است که نزول قرآن مراتب متعددی داشته... که یکی از آنها هنگام خلقت نوری پیامبر اکرم و ائمه ی معصومین علیهم السلام بوده است که حقائق قرآن در ابتدای خلقت انوار مقدسه معصومین علیهم السلام دفعتاً صورت گرفته است.
طبق روایات و کلمات درربار ائمه ی هدی علیهم السلام خداوند اولین چیزی که خلق کرد نور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و نور علی علیه السلام و نور فاطمه علیها السلام و انوار دیگر ائمه معصومین علیهم السلام بوده که توأم با خلقتشان خدای تعالی حقائق قرآن را بر قلبشان نازل نمود.
تمام مقدّرات بندگان را خدای تعالی در شب قدر تا سال آینده از قبیل مرگ و میر، خیر و شر، صحّت و سلامت، آسایش و نقمت و سایر مصالح عبّاد تعیین می کند به عبارت دیگر «لیله قدر» شب تقدیر و سرنوشت ساز آینده یک سال بنده است، لذا به این جهت که در آن شب مقدّرات بشر تعیین می شود «شب قدر» نامیده شده است و از اهمّیت خاصی برخوردار است و احیای آن و عبادتش چنان پرارزش است که برابری با عبادت هزار ماه بدون شب قدر می کند. که نشانه عنایت خاص پررودگار به امّت حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم است.
چنانکه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلمدر مورد اهمیّت شب قدر می فرمایند:
ص: 40
انّ اللّه وهب لامتی لیلة القدر لم یعطها من کان قبلهم.(1)
یعنی: خداوند به امّت من شب قدر را بخشید و احدی از امّت های پیشین از این موهبت برخوردار نبودند.
بنابر روایاتی که از ائمّه معصومین علیهم السلام در تفسیر و تأویل این سوره مبارکه وارد شده است فرموده اند: منظور از «لیلة» فاطمه علیها السلام و منظور از «قدر» خدای تعالی است و چون فاطمه زهرا علیها السلام با پدر بزرگوارشان حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از یک نور خلق شده اند و اختلافی در خلقت نوریّه ندارند حقائق قرآن همانگونه که بر قلب خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله و سلم دفعتا نازل شد بر قلب فاطمه زهرا علیها السلام نیز نازل شده است، لذا این تفسیر که از امام جعفر صادق علیه السلام وارد شده است همین معنا را می رساند که تمامی حقائق قرآن در وجود «لیله قدر» یعنی «فاطمه اطهر» علیها السلام نازل و قرار داده شده است.
مطلب دیگر با تأمل در آیه شریفه و روایات وارده که متعلّق به آن است چنین به دست می آید که شب قدر از نظر عظمت و ارزش بین شبهای سال منفرد است و هیچ شبی به اندازه آن و به قدر و منزلتش نمی رسد. به عبارت دیگر بزرگ شبهای سال، شب قدر است. و همچنین است فاطمه زهرا علیها السلام که بین زنان و مردان عالم منفرد است و هیچ بشری به مقام و منزلت حضرتش نمی رسد و اوست که سیّده و بزرگ زنان و مردان عالَم است و اگر حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام نبود هیچ کفوی و همسری برای حضرتش وجود نمی داشت.
آری حقیقت «لیلة القدر» وجود یگانه زهرای اطهر علیها السلامست که خدای تعالی تمامی حقایق علوم و معارف قرآنی را در وجود مقدّس و طاهره اش
ص: 41
قرار داد، لذا آن گوهر یگانه چنانکه محل و ظرف قرآن صامت گردید لیاقت محل و ظرف نزول یازده قرآن ناطق نیز می گردد.
چنانکه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلمبه خدیجه علیها السلام می فرماید:
ای خدیجه به زودی خداوند نسل مرا از او (فاطمه) قرار می دهد، و به زودی از نسل او امامانی قرار خواهد داد که بعد از انقطاع وحیش آنان را جانشینان روی زمین می گرداند.(1)
در اینجا نکته ای که باید به آن توجّه نمود و فراموش نکرد اضافه لیلة (فاطمه) به القدر (اللّه) است که اضافه تشریفیه می باشد مثل «یداللّه» و «بیت اللّه» و «آل اللّه» که اینگونه اضافه ها دلالت بر عظمت و شرافت مضاف دارد و در اینجا دلالت بر جامعیّت آن بانوی بزرگوار در تجلیّات و اتّصال به حق دارد، لذا می فرماید: «فاطمه ی خدا».
نکته دیگر که باید به آن توجّه نمود این است که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: خداوند به امّت من شب قدر را بخشید و احدی از امّت های پیشین از این موهبت برخوردار نبودند. و پر واضح است که خدای تعالی فاطمه اطهر علیها السلام را به امت خاتم الانبیاء عطا فرمود تا از طریق او سریعتر و آسانتر به کمال عبودیت نائل شوند. و این عنایت و فضل بسیار بزرگ خداونداست نسبت به امّت حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم، لذا بر امّت است که در شب قدر توجّه و توسّل به فاطمه زهرا علیها السلام داشته باشند تا از آثار و برکات بی شماری که خدای تعالی از طریق و به واسطه آن بانوی بزرگوار نازل می فرماید نصیب و بهره مند گردند.
ص: 42
در اینجا توجه شما را به حکایتی که در شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان در اثر توسل به فاطمه ی زهراء علیها السلام اتفاق افتاده جلب می کنم:
در مجلس شب قدری که مجلسی پرشور و حال برقرار بود و تمامی حضّار مجلس آماده ی مراسم احیاء شب قدر بودند و با حضور یکی از اولیای خدا چنان شور و هیجان مضاعفی ایجاد شده بود که همه ضجّه می زدند و فریاد می کشیدند در آن شب با کلمات و حرفهای آن ولیّ خدا ناخودآگاه اشک از چشمان سرازیر می شد و قلب و روح متوجه حقایق می گردید. در آن شب و در آن مجلس که شاید بیش از سیصد نفر از مؤمنین حضور داشتند با جرأت می توانم بگویم هیچ کسی بدون بهره و عنایت خارج نشد. تمام فضا را بوی عطر و نسیمی دل انگیز فرا گرفته بود. که همه استشمام می کردند و نوری که از نقطه ای با حرکتی آرام از انتهای مجلس تا ابتدای مجلس را منوّر می نمود، دو مرتبه اتّفاق افتاد.
در آن شب آن ولیّ خدا فرمود: شب قدر ارتباط خاصی با «فاطمه» علیها السلام دارد پس گوشه هایی از این ارتباط را فرمود و گفت: شب قدر در حقیقت توجّه به فاطمه علیها السلام است و کسب معرفت فاطمه است که امشب باید آن را در قلب خود ایجاد کنید و گفت هر چه معرفت به فاطمه بیشتر شود محبت بیشتر می شود و هرچه محبّت بیشتر شود، اطاعت بیشتر می شود و هر چه اطاعت بیشتر شود اُنس بیشتر می شود و هر گاه انس بیشتر شد ارتباط روحی بیشتر و محکم تری برقرار می گردد.
یادم هست یکی از وجوه ارتباط شب قدر را با فاطمه علیها السلام که بیان می کرد در لفّافه فرمود:
ص: 43
در شب های قدر حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام شهید شدند و در این شب بوده که علی علیه السلام به لیلة القدر ملحق گردید.
او می گفت: اگر چشم دل باز باشد ارتباط علی علیه السلام و لیلة القدر را خوب درک خواهید کرد، لذا علی علیه السلام در لیله قدر باید عروج کند و از دنیا به عالم ملکوت نزد فاطمه علیها السلام برود. او سعی نمود رمز و سرّ ارتباط علی علیه السلام را با لیلة القدر تا آنجا که فهم بعضی از حضّار گنجایش داشت بازگو کند و می گفت من نمی توانم بی پرده صحبت کنم چون می بینم برخی استعداد ندارند. در یک جمله می گویم: سرّ لیلة القدر فاطمه اطهر علیها السلام است. او سرّ ارتباط علی علیه السلام را با لیلة القدر فاطمه علیها السلام می دانست ومی فرمود حقیقت لیلة القدر فاطمه علیها السلام است، لذا دستور می داد که در شبهای قدر در خانه فاطمه علیها السلام بروید.
بعدها که راجع به لیلة القدر تحقیق و به روایات آن مراجعه کردم وجوه ارتباط «لیلة القدر» را با فاطمه ی زهرا علیها السلام مستنداً یافتم که حاصل آن این نوشته ای است که مطالعه می کنید.
و تو چه می دانی شب قدر چیست؟
قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم: من عرفها حق معرفتها ادرک لیلة القدر و انمّا سمّیت فاطمه لان الخلق فطموا عن کنه معرفتها.
یعنی: هرکس (فاطمه) را حقیقتاً شناخت شب قدر را درک نموده است، و این است و جز این نیست که نامیده شد «فاطمه» به جهت آنکه خلق قطع شده اند از شناختن حقیقت و کُنه فاطمه.
و در روایت دیگری همین مضامین از امام جعفرصادق علیه السلام نقل شده است:
ص: 44
... فمن عرف فاطمة حق معرفتها فقد ادرک لیلة القدر و انّما سمّیت فاطمة، لأنّ الخلق فطموا عن معرفتها.(1)
یعنی: هر کسی بشناسد فاطمه را به حق معرفتش تحقیقاً درک کرده است شب قدر را، و همانا نامیده شده فاطمه به جهت اینکه خلق قطع شده اند از شناخت و معرفتش.
«وَمَا أَدْرَاکَ مَا لَیْلَةُ الْقَدْرِ» این آیه شریفه کنایه از این مطلب دارد که می خواهد ارزش و عظمت «لیلة القدر» را ظاهر و آشکار سازد، لذا می فرماید: و تو چه می دانی شب قدر چیست؟! یعنی کسی حقیقت شب قدر را نمی تواند درک کند و بشناسد مگر افرادی اندک و خاص.
و همچنین است قدر و منزلت فاطمه زهرا علیها السلام که بر مردم، پنهان و پوشیده است به همان سان که عظمت شب قدر بر ایشان پنهان است، لذا معرفت حضرتش را همطراز ادراک «شب قدر» معرفی نموده اند و فرموده اند: هر کسی معرفت به فاطمه پیدا کند و حقیقت فاطمه را درک کند، «لیلة القدر» را درک نموده است و این است و جز این نیست که فاطمه نامیده شد، چون خلق از کنه معرفت و حقیقت فاطمه بریده و منقطع شده اند.
و در روایت دیگری در عظمت مقام والای فاطمه علیها السلام و فرزندان معصومش علیهم السلام) وارد شده است که:
فانّکم لاتبلغون کنه ما فینا و لا نهایته.(2)
یعنی: شما هرگز به ریشه و اصل و کنه فضائل و معرفت ما نمی رسید.
کسی حضرت فاطمه زهرا علیها السلام را می شناسد که در عرض او یا فوق او باشد، لذا پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: کسی فاطمه را نشناخت.
ص: 45
خلاصه اینکه چنانکه شب قدر برای مردم پنهان و مجهول است قدر و منزلت فاطمه علیها السلام برای مردم پنهان و مجهول است و کسی معرفت حقیقی فاطمه علیها السلام را درک نمی تواند کند مگر قلبش را خدای تعالی به ایمان امتحان کرده باشد که در این صورت به اندازه ظرف روحش معارفی از حقیقت فاطمه علیها السلام را درک می کند.
در اینجا به گوشه هایی از جلال و عظمت معرفت فاطمه علیها السلام که از طریق احادیث ائمّه معصومین علیهم السلام رسیده است، اشاره می کنیم تا به گوشه هایی از مقام بلند بی بی دو عالم پی ببریم و إلّا ما هرگز به «معرفت فاطمه» نخواهیم رسید.
از حضرت امام جعفرصادق علیه السلام سؤال نمودند که چرا به فاطمه علیها السلام زهرا می گویند در جواب فرمود:
لانّ اللّه عزوجل خلقها من نورِ عظمته.
یعنی: زیرا خداوند او را از نور عظمت خودش خلق نموده.
در روایتی که از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده که در آن مقام حجة اللّهی فاطمه علیها السلام ذکر شده است می فرماید:
انا و علی و فاطمه و الحسن و الحسین و تسعة من ولد الحسین علیه السلام حجج اللّه علی خلقه.(1)
یعنی: من و علی و فاطمه و حسن و حسین و نه نفر از فرزندان حسین علیه السلام حجتهای خدای تعالی بر خلقش هستیم.
و امام حسن عسکری علیه السلام در مورد این مقام شامخ مادرشان می فرمایند:
نحن حجّة الله علی الخلق و جدّتنا فاطمة حجّة الله علینا.
ص: 46
یعنی: ما حجت خداوند بر خلق هستیم و مادر ما حجت خدا بر ما می باشد.
پیامبراکرم در معرفی مقام شامخ فاطمه علیها السلام می فرماید:
فاطمة خیر اللّه.(1)
فاطمة صفوَة اللّه.(2)
و در سوره نور که گوشه ای از منزلت و مقام فاطمه زهرا علیها السلام بیان می شود حضرتش را مثل نور خدا معرفی می کند و می فرماید:
اللّهُ نُورُ السَّمواتِ وَالأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاةٍ.(3)
امام جعفرصادق علیه السلام ذیل این آیه شریفه می فرماید:
المشکاة فاطمة علیها السلام.
یعنی: منظور ازمشکات که مَثَل نور خداوند است فاطمه علیها السلام می باشد.
و در سوره مدثر که ولایت فاطمه علیها السلام را معرفی می کند می فرماید:
إِنَّها لاَءِحْدی الکُبَرِ * نَذِیراً لِلْبَشَرِ.(4)
امام محمدباقر علیه السلام می فرماید:
تأویل «لإحدی الکبر» ولایت فاطمه علیها السلام است.(5)
و در روایتی که به اجمال حضرت فاطمه علیها السلام را معرفی می کند می فرماید:
فاطمه کوکب درّی.(6)
یعنی: فاطمه علیها السلام اختری تابناک است.
و در زیارت آن حضرت آمده است:
ص: 47
«المعصومة من کل سوء».
یعنی: آن حضرت معصوم و منزه از هر بدی است و در فقره دیگر از زیارات آن حضرت وارد شده است:
«ارخیت دونها حجاب النبوة».
یعنی: آویختی در برابرش حجاب نبوّت را.
از این جمله چنین استفاده می شود که باید حجاب نبوّت را کنار زد تا توانست فاطمه علیها السلام را شناخت.
باز در روایت دیگری حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دختر گرامی شان را به صورت اجمال و سربسته معرفی می کنند و می فرمایند:
فاطمه حوریه ای است به صورت انسان، هر زمان که مشتاق رایحه بهشت شوم، دخترم فاطمه را می بویم.(1)
و همچنین جابر جعفی در روایت «لولاک» مقام بلند فاطمه علیها السلام را نزد خدای تعالی بیان می کند و از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل می نماید که خدای تعالی فرمود:
یا احمد لولاک لما خلقت الافلاک و لولا علی لما خلقتک و لولا فاطمه لما خلقتکما.
یعنی: ای احمد! اگر تو نبودی جهان و جهانیان را خلق نمی کردم و اگر علی نبود تو را نمی آفریدم و اگر فاطمه نبود تو و علی را خلق نمی کردم.
سپس جابر می گوید: این از اسراری است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم امر بنمود از نااهلان کتمان شود.(2)
ص: 48
لذا در حدیث بسیار معتبر کساء،(1) فاطمه زهرا علیها السلام محور قرار داده شده و در آن هنگام که جرئیل از حضرت حق سؤال می کند: چه کسی زیر کساء است؟! خدای تعالی در جواب او حضرت فاطمه زهرا علیها السلام را محور قرار می دهد و می فرماید:
فاطمه و پدر فاطمه، فاطمه و همسر فاطمه، فاطمه و فرزندان فاطمه.
در حدیث دیگری آمده است که نور فاطمه علیها السلام در مدینه چنان نورافشانی می کرد که بعضی از مردم که متوجّه آن نور می شدند، متعجّب و حیران و سرگردان خدمت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم شرفیاب شده و درباره آنچه دیده بودند می پرسیدند.
حضرت ایشان را به منزل فاطمه علیها السلام هدایت می کرد و وقتی آنها بر فاطمه علیها السلام وارد می شدند:
فیرونها قاعدة فی محرابها تصلی و النور یسطع من محرابها و من وجهها.
یعنی: می دیدند که حضرت فاطمه علیها السلام در عبادتگاهش نشسته، نماز می گزارد و نور جمالش از محراب ساطع است.
از اینجا پی می بردند نوری که دیده بودند از نور فاطمه علیها السلام بوده است.(2)
همچنین نقل شده:
متی قامت فی محرابها بین یدی ربها جل جلاله زهر نورها لملائکة السماء کما یزهروا الکوکب الدرّی لاهل الارض.(3)
یعنی: هنگامی که فاطمه علیها السلام در پیشگاه پروردگارش در محراب عبادتش می ایستاد نورش بر فرشتگان می درخشید همچنانکه ستارگان درخشان بر اهل
ص: 49
زمین می درخشند.
در روایتی از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده که خدای تعالی به ملائکه فرمود:
هذا نور أمتی فاطمة الزهراء، أنّ السّماوات و الأرضین بنورها ظهرت و هی ابنة نبیّی و زوجة وصیّی، وحجّتی علی خلقی، أٌشهدکم یا ملائکتی أنّی قد جعلت ثواب تسبیحکم لهذه المرأة و شیعتها إلی یوم القیامة.(1)
یعنی: این نور کنیز من فاطمه زهراء علیها السلام است، زیرا آسمانها و زمینها به سبب نور او آشکار شدند و آن دختر پیامبر من و همسر وصیّ من است، و حجّت من بر مخلوقاتم است من شما را گواه می گیرم ای فرشتگان من که قرار دادم ثواب تسبیح های شما و تقدیس های شما را برای این بانو و شیعیانش تا روز قیامت.
و همچنین در روایتی آمده است:
وکانت فاطمه اذا طلع هلال الشهر رمضان یغلب نورها الهلال و یخفی فإذا غاب عنه ظهر...(2)
یعنی: هنگامی که طالع می شد نور هلال ماه رمضان، نور فاطمه علیها السلام بر آن غلبه می کرد و پنهان می شد و هنگامی که حضرتش غائب می شد نور هلال آشکار می گردید.
در حدیثی از عایشه نقل شده که گفت:
کنّا نخیط و نغزل و ننظم الابرة باللیل فی ضوء وجه فاطمة(3)
یعنی: عایشه می گفت ما (زنها) خیاطی می کردیم و ریسندگی می نمودیم و سوزن با نظم می زدیم (در خیاطی) در نور و روشنایی صورت فاطمه علیها السلام.
در حدیثی آمده است که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام بر فاطمه زهرا علیها السلام وارد می شود که حضرت فاطمه علیها السلام می فرماید:
ص: 50
ادن لاحدثک بما کان و بما هو کائن و بما لم یکن الی یوم القیامة حتی تقوم الساعة.(1)
یعنی: نزدیک بیا تا به تو از حوادث و علوم گذشته و حال و آینده تا روز قیامت، آن هنگام که قیامت برپا می شود، خبر دهم.
در اینجا علی علیه السلام به صورت قهقرا به طرف پیامبر می رود و کلام فاطمه علیها السلام را برای حضرتش بیان می کند و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فاطمه علیها السلام را تصدیق می نماید و می فرماید: نور فاطمه از نور ماست، در این هنگام حضرت علی علیه السلام به سجده افتاد و خدای تعالی را شکر کرد [سپس فاطمه علیها السلام بعد از جملاتی] می فرماید: بدان! یا اباالحسن که خدای تعالی خلق کرد نور مرا و حال آنکه تسبیح می کرد خدای را، سپس خداوند او را امانت گذاشت در درختی از درختهای بهشت پس آن درخت نورافشانی نمود و چون پدرم داخل بهشت شد به امر پروردگار به او وحی و الهام نمود که این میوه را از آن درخت بچین و بخور، اینگونه خداوند مرا در صلب پدرم به ودیعت گذاشت تا آنکه به دنیا آمدم.
و انا من ذلک النور، اعلم ما کان و ما یکون و ما لم یکن، یا ابالحسن المؤمن ینظر بنور اللّه تعالی.
یعنی: و من از آن نور هستم، می دانم آنچه بوده و آنچه هست و آنچه نیست، یا ابالحسن! مؤمن نظر می کند به نور خدا.»
این عمل علی علیه السلام و شگفتی او از کلام فاطمه، برای توجّه دادن اصحابی که حضور داشتند، مثل عمار و...به مقام و عظمت فاطمه زهرا علیها السلام بوده.
همچنین از القابی که امیرالمؤمنین علیه السلام در روایتی به فاطمه زهرا علیها السلام داده اند، قدری پی به مقام بلند آن بانوی هستی می بریم آنجا که فاطمه علیها السلام مظلوم واقع شده و حقش غصب شده بود امیرالمؤمنین علی علیه السلام به خانه
ص: 51
می آید و آن حضرت را با القابی بلند می ستاید و از حضرتش تقاضا می کند که مردم مدینه را نفرین نکند:
یا بقیة النبوّه
و الشمس الرسالة
و معدن العصمة و الحکمة
انّ اباک کان رحمة للعالمین فلا تکونی علیهم نقمة اقسم علیک بالرؤف الرحیم...(1)
ای دارنده امتداد (مقام) نبوت...
و ای خورشید رسالت...
و ای معدن عصمت و حکمت...
همانا پدرت بر جهانیان رحمت بود، پس از شما تقاضا دارم نفرین نکن، تو را به خدا وند رئوف و رحیم قسم می دهم....
جان کلام اینکه با توجّه به روایاتی که در معرّفی مقام شامخ فاطمه زهرا علیها السلام وارد شده است، کسی به کنه معرفت فاطمه علیها السلام نمی رسد و تا حتی برای بعضی همین روایات ذکر شده قابل درک و هضم نیست، لذا در مقام ردّ و انکار این احادیث بر می آیند به این جهت بعضی از روایات جزء اسرار شمرده شده که نباید به دست هر کسی برسد.
چنانکه درحق آن بی بی بزرگوار فرموده اند:
مجهولة القدر و مخفیة القبر.
یعنی: قدر و منزلت او را کسی درک نکرد و قدرش مجهول ماند و قبرش نیز مخفی گردیده است.
لذا امام حسن مجتبی علیه السلام با کنایه و در لفافه اینگونه مادرشان را معرفی می کنند:
ص: 52
أمّی الزهراء بنت محمّد المصطفی، قلادة الصفوة و درّة صدف العصمة، و غرّة جمال العلم و الحکمة و هی نقطة دائرة المناقب و المفاخر، ولمعة من أنوار المحامد و المآثر، خمرت طینة وجودها من تفاحة من تفاحة الجنّة، و کتب الله فی صحیفتها عتق عصاة الأمّة، و هی أمّ السادة النجباء و سیّدة النّساء البتول العذراء فاطمة الزهراء علیها السلام.(1)
یعنی: مادر من دختر محمّد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم و گردنبند برگزیدگی و یکتا صدف عصمت و روشنی جمال علم و حکمت است و اوست مرکز دائره منقبت ها و فخرها و لمعه ای از نورهای محل ستایش و آثارها، سرشته شده طینت او از سیبی از سیبهای بهشت و نوشته است خدا در صحیفه ی او آزاد کردن گناهکاران امّت را، و اوست مادر سرورانی که برگزیده شدگانند به نجابت و خوبی و اوست سرور زنها بتول عذراء فاطمه زهراء سلام خدا بر او باد.
نهایتا برحسب روایاتی که «لیلة القدر» را به حضرت فاطمه زهرا علیها السلام تأویل و تفسیر نمود حضرتش همانند این آیه شریفه «وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَةُ القَدْرِ» است که کسی به حقیقت و کُنه معرفت حضرت فاطمه علیها السلام نمی رسد و درک نمی کند.
شب قدر بهتر از هزار ماه است.
خیر: کلمه «خیر» افعل تفضیل است و در اصطلاح معنای زیادی و افزون بودن را می دهد و به معنای بهتر، خوبتر، نیکوتر و برتری داده شده است.
شهر: به آنچه از ایّام و روزها ما بین دو هلال قرار می گیرد گویند و به فارسی «ماه» نام دارد.
ص: 53
حضرت امام جعفرصادق علیه السلام ذیل آیه شریفه می فرماید:
خیر من الف مؤمن و هی (فاطمه) ام المؤمنین.
یعنی: بهتر از هزار مؤمن است و آن فاطمه علیها السلام مادر مؤمنین است.
و در روایت دیگری می فرمایند:
و اما لیله القدر خیر من الف شهر یعنی فاطمه علیها السلام.(1)
یعنی: و امّا «لیلة القدر» که بهتر است از هزار ماه یعنی فاطمه علیها السلام.
یکی از فضائل بزرگ و بی همتای فاطمه علیها السلام این آیه شریفه است که می فرماید حضرتش از هزار ماه برتر و بالاتر است و وجه تسمیه «فاطمه» به لیله به طریق مجاز است و می تواند که علاقه مجاز و وجه شبه این باشد که آن حضرت مانند شب به حجاب عصمت، منور و مخفی است.
امام صادق علیه السلام در تفسیر و تأویل این آیه فرموده اند:
فاطمه از هزار مؤمن برتر است او (فاطمه) مادر مؤمنین است.
پرواضح است که حضرت فاطمه علیها السلام مادر ائمه معصومین علیهم السلام است که آنها افراد اکمل و مصادیق اشرف مؤمنین هستند.
لذا پیامبراسلام در برتری فاطمه علیها السلام می فرمایند:
هم الطیبون بعد امهم.(2)
یعنی: ایشان [ائمّه معصومین علیهم السلام] پاکان وپاکیزگان عالَم بعد از مادرشان (فاطمه) هستند و همچنین حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام و در روایتی دیگر حضرت اباعبداللّه الحسین علیه السلام می فرمایند:
امّی خیر منی.
یعنی: مادرم (فاطمه) بهتر از من است.
ص: 54
و در بعضی از زیارات آن کریمه بزرگوار آمده است:
خیر الخلق بعد رسول اللّه.
یعنی: (فاطمه) بهترین خلق بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بود.
و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در معرفی مقام و برتری فاطمه علیها السلام فرمود:
نور ابنتی فاطمة من نور الله و ابنتی فاطمة أفضل من السماوات و الأرض.(1)
یعنی: دخترم فاطمه از نور خداست و دخترم فاطمه برتر از زمین وآسمانها (و آنچه در آنها است) می باشد.
و در روایت دیگری برتری آن حضرت از آسمانها و زمین اینگونه نقل شده است:
فلق نور ابنتی فاطمة فخلق منه السماوات و الأرض، فنور السماوات و الأرض من نور ابنتی فاطمة و نور فاطمة من نور الله و فاطمة أفضل من السماوات و الأرض.(2)
یعنی: شکافت (خداوند) نور دخترم فاطمه را و آفرید از آن آسمانها و زمین را پس آسمانها و زمین از نور دختر من فاطمه است و نور دختر من فاطمه از نور خداوند است و دختر من فاطمه أفضل است از آسمانها و زمین.
در تفضیل و برتری فاطمه زهرا علیها السلام امام حسن عسکری علیه السلام می فرماید:
نحن حجج اللّه علی خلقه و جدتنا فاطمه حجه اللّه علینا.
یعنی: ما حجتهای الهی برخلق هستیم و مادرمان فاطمه حجت خداوند است بر ما.
فاطمه زهرا علیها السلام یگانه بانویی است که آخرین حجّت خدا امام زمان علیه السلام بر او اقتداء کرده و به روش او در همه امور عمل می کند و می فرماید:
و فی ابنة رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم لی اسوة حسنة.
یعنی: دختر پیامبر برای من الگو و نمونه ای است که به حضرتش اقتدا می کنم.
ص: 55
و در زیارت آن بی بی بزرگوار آمده است:
مبشرة الاولیاء.
یعنی: فاطمه علیها السلام منجی و بشارت دهنده به اولیاء خداست.
در اینجا بد نیست قدری بیشتر راجع به معنای «شهر» که در آیه شریفه آمده است تحقیق کنیم تا معنای آن بر همگان واضح گردد و در نتیجه برتری فاطمه زهرا علیها السلام روشن شود.
چنانکه قبلاً یادآور شدیم «شهر» در لغت عرب عبارت است از آنچه که بین دو هلال از ایّام واقع می شود که در فارسی آن را «ماه» گویند و به عربی «شهر» می نامند. با توجّه به معنای لغوی «شهر» و معنای «خیر» که برتر و افزون بودن و بهتر و نیکوتر بودن است،ظاهر عبارت این چنین می شود که «لیلةالقدر» به مراتب بهتر و برتر از «هزارماه» می باشد نه اینکه با هم مساوی باشند که ما به کمک روایات و کلمات ائمّه اطهار علیهم السلام برای پی بردن به حقیقت این آیه شریفه از سوره قدر معنا و تفسیر «شهر» را بیان می کنیم و آنها را به چهار دسته تقسیم می نمائیم.
با توجّه به تفسیر امام صادق علیه السلام که فرمود منظور از «لیلة القدر» حضرت فاطمه زهرا علیها السلام است معنا چنین می شود.
1. که فاطمه زهرا علیها السلام برتر و بهتر از «الف شهر» می باشند.
کلمه ی «خیر» افعل التفضیل است و در اصطلاح معنای زیادی و افزون بودن را می دهد و همچنین بعضی از مفسّرین فرموده اند مراد از کلمه «هزار» خصوص عدد هزار نیست بلکه کنایة از کثرت است چون در برخی موارد در عرف مراد از ذکر اعداد خاص، کثرت است نه خود عدد. شب قدر شب بسیار با فضیلتی است و حدّ این فضیلت و برتری هم معلوم
ص: 56
نیست آیا هزار برابر است؟! آیا چند میلیون برابر است؟! به طور دقیق معلوم نیست فقط کلمه ی"الف» کثرت را می رساند، لذا مجملاً می فرماید شب قدر بهتر و بالاتر است از هزار ماه یعنی فاطمه علیها السلام به تنهایی بهتر و بالاتر از همه ی آدمیان، بدون فاطمه است.
لذا هزار ماه می تواند بیانگر کثرت و مبیّن یک عمر و دوره باشد که معناً چنین می شود: یک شب عمر با محبت و معرفت فاطمه علیها السلام برای انسان به مراتب بهتر است از هزار ماه که بدون محبت و معرفت فاطمه علیها السلام باشد و اگر کسی در عمرش شب قدر نباشد و در قلبش محبت و ولایت فاطمه علیها السلام نباشد و زندگی اش را به آن روشن نکرده باشد هیچ ارزشی ندارد.
2. در بعضی از روایات و تفاسیر آمده است که تأویل «شهر» به حکومت بنی امیّه شده است یعنی یک شب قدر (بدون حکومت بنی امیّه) از هزار بار حکومت بنی امیّه برتر و بهتر است.
3. و در بعضی دیگر از روایات آمده است که یک شب حکومت آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم بهتر از هزار بار حکومت بنی امیّه است.
4. در بعضی از روایات «شهر» را به ائمّه معصومین علیهم السلام معنا کرده اند مثل روایت جابر جعفی که از حضرت امام باقر علیه السلام نقل می کند که فرمود:
منظور از و شهورها اثنا عشر شهرا امیرالمؤمنین علی علیه السلام و امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام و فرزندان امام حسین که جملگی دوازده امام هستند و همگی حجج خدا بر خلقش می باشند، است.
در روایت دیگری امام محمدباقر علیه السلام می فرمایند: منظور از «عدّة الشهور...» اینست که تمامی مردم از موافق و مخالف این «شهرها» را می دانند و معرفت دارند به آنها و آنها ائمه معصومین علیهم السلام هستند که بر
ص: 57
دین خدای تعالی عمل می کنند.
و در روایت لوح حضرت فاطمه علیها السلام از جابربن عبداللّه انصاری نقل شده که منظور از «الشهور» ائمّه معصومین علیهم السلام است.
و در روایت دیگری در معنای «شهور» جمع «شهر» حضرت امام محمدباقر علیه السلام می فرماید:
انّما هم الائمة القوامون بدین اللّه علیهم السلام.
یعنی: تحقیقاً (مراد ازشهور) ائمه ای که قیام کننده به دین خدا هستند است.(1)
این بود احادیث و روایاتی که » شهر» را معنا و تفسیر کرده بود. و ما بعد از ذکر احادیثی که در معنای «شهر» بود عرض می کنیم بر حسب قیاس و سنجش تقابلی باید «لیلة» با «لیلة» دیگری مقایسه و سنجش شود و یا اینکه «لیلة» را با «یوم» که در مقابل «لیلة» است مقایسه نموده و برتری و افضلیّتش بیان شود و مثلاً گفته شود که «لیله قدر» بهتر است از هزار «لیله دیگر» یا اینکه «لیله قدر» بهتر است از هزار «یوم»، ولی در این آیه شریفه «لیله قدر» را با «شهر» مقایسه نموده و سپس می فرماید: «لیلة القدر» خیر است از هزار «شهر» که خود در بردارنده معنائی بس عمیق است که با توجّه به معانی چهارگانه بعضی ازمعانی عمیق این برتری و افضلیّت روشن می شود که یکی از آنها این بود که «شهر» را به معنای «معصومین» تأویل نموده بودند که فاطمه برتر است از هزار پیامبر و معصوم.
ما در اینجا این مطلب را ثابت خواهیم کرد که حضرت فاطمه علیها السلام از فرزندانش تا حتی ائمه معصومین علیهم السلام در عالم مُلک برتر و افضل است چنانکه در کتاب فاطمة الزهراء علیها السلام (مجموعه سخنرانی های علامه شیخ عبدالحسین امینی رحمه الله صاحب کتاب ارزشمند الغدیر) از آن استاد
ص: 58
فرزانه نقل می کند که فرمود:
ما این مطلب را ثابت خواهیم کرد که حضرت زهرا علیها السلام از یازده امام دیگر افضل و برتر است. و اگر جز این یک منقبت، فضیلت دیگری در شأن او نبود برای اثبات مقام عظمی و والای آن بی بی، همین یک منقبت کافی بود و ما برای توضیح بیشتر و بیان افضلیّت و برتری فاطمه زهرا علیها السلام در عالم ملک بر معصومین علیهم السلام بعضی از روایات و احادیثی که این معنا را می رسانند بیان می کنیم.
سمیّت فاطمه علیها السلام بتولاً لانّها بتلت عن النظیر.
یعنی: همانا نامیده شده فاطمه به بتول چون مثل و نظیری ندارد.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در معرفی ائمه علیهم السلام می فرماید:
هم الطیبون بعد امهم.(1)
یعنی: آنان (ائمه علیهم السلام) پاکیزه و پاکند بعد از مادرشان (فاطمه).
حضرت اباعبداللّه الحسین علیه السلام می فرمایند:
امّی خیر منی.
یعنی: مادرم (فاطمه) از من بهتر و برتر هست.
امام حسن عسکری علیه السلام در فضیلت و برتری مادرشان فاطمه علیها السلام می فرماید:
نحن حجج اللّه علی خلقه و جدتنا فاطمه حجة اللّه علینا.(2)
یعنی: ما حجتهای الهی بر خلق هستیم ولی مادرمان فاطمه حجّت خداوند است بر ما.
در روایت دیگری وارد شده است که آن حضرت نظیر و مثل ندارد:
لانّها فطمت و تبلت عن النظیر.
یعنی: فاطمه از مثل و مانند خود جدا و منقطع گردیده است، به عبارت دیگر
ص: 59
یعنی در دنیا نظیر و مانند برای فاطمه وجود ندارد و این بود معنای دیگری از «خیر من الف شهر».
خلاصه اینکه حضرت فاطمه زهرا علیها السلام بر طبق مدارک روائی موجود بانوئی است که همانند خورشید بر تارک وجود می درخشد، بانوئی است که از تمامی انبیاء و اوصیاء برتر و افضل است چنانکه سوره قدر در شأن و مقام بلند حضرتش می فرماید: «لَیْلَةُ القَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ»، چنانکه در احادیث با صراحت کامل این معنا و مقام بیان شده و همچنین فرموده اند که خدای تعالی در شأن آن حضرت فرمود:
افضله علی جمیع الانبیاء.
یعنی: فاطمه را بر تمامی انبیاء برتر و فضیلت می دهم.
اصل روایت به نحو کامل چنین است که از امام علیه السلام سؤال شد:
لم سمّیت فاطمه الزهراء؟
فقال: لأن اللّه عزوجل خلقها من عظمته، فلمّا أشرقت، أضائت السماوات و الأرض بنورها و غشّت أبصار الملائکة و خرت الملائکة لله ساجدین و قالوا: الهنا و سیدنا! ما هذا النور؟ فاوحی اللّه الیهم: هذا من نوری و اسکنته فی سمائی، خلقته من عظمتی، اخرجه من صلب نبیٍ من انبیائی، أفضله علی جمیع الانبیاء، و اخرج من ذلک النور ائمة یقومون بأمری، یهدون الی حقی، و أجعلهم خلفائی من أرضی بعد انقضاء وحی.
یعنی: از امام علیه السلام سؤال شد چرا فاطمه علیها السلام را زهراء نامیدند؟ امام در جواب فرمود: چون خدای تعالی فاطمه علیها السلام را از نور عظمت خود خلق کرده است، وقتی نور وجود آن حضرت طلوع کرد، آسمانها و زمین روشن شد و چشم ملائکه را خیره کرد و ملائکه برای خدا به سجده افتادند و گفتند: پروردگارا! این نور چیست؟ خدای تعالی فرمود: این نوری است از نور من که او را در آسمان قرار داده ام و او را
ص: 60
از عظمت خود خلق کرده ام، او را از صلب پیامبری از پیامبرانم بیرون می آورم و او را برتر و افضل از جمیع انبیاء قرار می دهم و من از این نور، ائمه و پیشوایانی که بر انجام فرامینم قیام می کنند، خارج می نمایم، آنها مردم را به حقّ من هدایت می کنند و من آنها را خلفای خود در روی زمین بعد از قطع شدن وحی قرار می دهم.
لذا یکی از مقامات بلند فاطمه زهرا علیها السلام این است که بر تمامی موجودات عالَم تا حتی انبیاء واجب است که از آن حضرت اطاعت کنند چنانکه از امام محمدباقر علیه السلام نقل شده که فرمود:
و لقد کانت علیها السلام مفروضة الطاعة علی جمیع من خلق اللّه من الجن و الانس والطیر و الوحوش و الانبیاء و الملائکة.
یعنی: او (فاطمه علیها السلام پیروی و اطاعتش بر همه مخلوقات خدا از جن و انس و پرندگان و وحوش گرفته تا پیامبران و ملائکه مقرب واجب و ضرروی بوده است.
و همچنین هیچ پیامبری به نبوت نمی رسیده مگر اینکه به فضل و محبّت فاطمه اطهر امتحان می شده است.
چنانکه مرحوم سیدهاشم بحرانی در کتاب مدینه المعاجز در ضمن حدیثی نقل می فرماید:
ما تکاملت النبوة لنبی حتی اقّر بفضلها و محبتها.
یعنی: نبوت هیچ پیامبری به کمال نرسید و معبوث نشد مگر اینکه به فضل و محبت فاطمه اقرار کرده است.
اسحاق بن عمّار وابوبصیر می گویند: حضرت امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: خداوند تبارک و تعالی یک چهارم دنیا را مهریّه فاطمه علیها السلام قرار داد، لذا یک چهارم آن از آنِ فاطمه علیها السلام است و بهشت و جهنم را نیز مهریّه او قرار داد و دشمنانش را به جهنم و دوستانش را بهشت می برد.
ص: 61
روایت دیگری که بیانگر برتری فاطمه است می فرماید:
هی الصدیقة الکبری و علی معرفتها دارت القرون الاولی.
یعنی: او صدیقه کبری است وامتهای گذشته به معرفت و شناسائی حضرتش باقی بوده اند.
در اینجا برای واضح و روشن شدن معنای این حدیث عرض می کنیم «قرون الاولی» به معانی متعددی تفسیر می شود.
1. قرون و اعصار اولیه.
2. تمام زمین و زمان شامل قرون اولی می شود.
3. مراد از قرون تنها از آدم ابوالبشر علیه السلام تا خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله و سلم مراد است.
4. یا اینکه مراد از «قرون اولی» موجودات قبل از حضرت آدم علیه السلام نیز می باشد.
و مرحوم علّامه حلی می فرماید:
قرنهای اولیه اگر (منظور) قرنهای دنیوی باشد از زمان آدم ابوالبشر تا زمان امام صادق علیه السلام که حدود صد قرن یعنی صد تا صد سال گذشته است می شود، یعنی آدم و نوح و ابراهیم و... و یا آنکه مراد از قرون اولی «عوالم اولی» است که عالم ملکوت، عالم اشباح، عالم اظله است و عالم ذر است اینها «العوالم الاولی» هستند که در زیارت جامعه (به آن اشاره می کند و) می خوانیم (حجة الله علی أهل الدنیا و الآخرة و الأولی) (تمامی این) قرون اولیه بر مدار معرفت و شناسایی فاطمه زهراء علیها السلام چرخ می زده است، این مطلب بزرگی است قرنهای اولیه بر مدار و محور شناسایی فاطمه دور می زده است، می دانید یعنی چه؟! یعنی لازم بود بر آدم ابوالبشر که فاطمه را بشناسد، یعنی حقایق ولایتی ادوار گذشته و قرون اولی، وقتی جوهر می گرفتند و وقتی متجلّی می شدند که فاطمه علیها السلام را بشناسند.
بنابراین اولیاء وپیامبران سلف تا شناخت و معرفت به مقام فاطمه علیها السلام
ص: 62
پیدا نمی کردند چرخ نبوت و مأموریتشان به حرکت در نمی آمد، آری و علی معرفتها دارت القرون الاولی.
یعنی تمام انبیاء و پیامبران قبل ازاسلام و تمام امت های پیشین از آدم علیه السلام تا خاتم صلی الله علیه و آله و سلم، اولیاء و غیر اولیاء همه و همه تا معرفت و شناخت نسبت به مقام فاطمه علیها السلام پیدا نمی کردند و قبول ولایت آن سرور زنان و مردان دو جهان را نمی پذیرفتند کارشان به ثمر نمی رسید و به نتیجه مطلوبشان دست نمی یافتند.
و مرحوم محقق ابوالحسن النجفی در کتابشان بنام (ملتقی البحرین) در ذیل این حدیث می فرماید:
مراد از قرون، قرون جمیع انبیاء و اوصیاء و اممشان می باشند، از حضرت آدم و پس از آن تا حتی نفس خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله و سلم.
با توجّه به این روایت ذکر شده ملاحظه می کنیم منزلت و مقام حضرت فاطمه علیها السلام از تمامی انبیاء و رُسل بالاتر و والاتر بوده لذا انبیاء و اممشان به معرفت و محبّت فاطمه علیها السلام امتحان می شدند و این روایات که ذکر شد تا اندازه ای معنای «فاطمه خیر من الف شهر» را بیان می کنند.
فاطمه زهرا علیها السلام معصومه ای است که طینتش از اعلی علیین خلق شده، او طاهره و مطهره ای است که به هیچ پلیدی آلوده نگردید، البتّه آن حضرت در هیچ مقام و منزلتی غیر از منزلت رسالت و امامت ظاهری و مُلکی، از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و امیرالمؤمنین علیه السلام وائمّه معصومین علیهم السلام جدا نبوده و نخواهد بود و در تمام مقامات و کمالات ظاهری و معنوی با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلمو امیرالمؤمنین علیه السلام مساوی بوده است. لذا اگر چه مقام نبوت و خلافت ظاهری و مُلکی به فاطمه زهرا علیها السلام که منصب خاص مرد می باشد، داده نشده ولی تمام امتیازات و مقامات آن دو منصب (نبوت و
ص: 63
امامت) برای حضرتش بوده و خدای تعالی به آن وجود مبارک عطا نموده به عبارت دیگر فاطمه علیها السلام اگر چه به ظاهر نبی یا امام نبودند ولی اطاعت حضرتش به جمیع خلق واجب و فرض بوده مانند انبیاء علیهم السلام و ائمه علیهم السلام بدون هیچ فرقی و اختلافی.
لذا در روایاتی آمده است که:
فاطمه علیها السلام بحر النبوة.
یعنی: فاطمه علیها السلام اقیانوس نبوت است.
و یا در روایت دیگر می فرماید:
فاطمه علیها السلام حجة اللّه.
یعنی: فاطمه علیها السلام حجّت خدای تعالی است.
و در حدیثی آمده است:
فاطمة علیها السلام خیرة اللّه.
یعنی:فاطمه علیها السلام اختیارشده خاص خداوند است.
و امام جعفرصادق علیه السلام می فرماید:
برزخ بین بحری النبوة و الامامة.
یعنی: فاطمه جامع و دربردارنده اوصاف دو دریای نبوت و امامت است.
و امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:
(انّ فاطمه) بقیة النبوة.
یعنی: فاطمه بقیه و جاودانه نبوت و رسالت است و به تعبیر دیگری وجود فاطمه است که به رسالت و نبوت جاودانگی و پایندگی می بخشد.
لذا فاطمه تکمیل کننده نبوت و امامت است که اگر فاطمه نبود نبوت انبیاء و امامت اوصیاء به کمال نمی رسید.
ص: 64
چنانکه در حدیث جابربن یزید جعفی از جابربن عبداللّه انصاری از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آمده است که خدای تعالی فرمود:
یا احمد! لولاک لما خلقت الافلاک و لو لاعلی لما خقتک و لولا فاطمة لما خلقتکما.
یعنی: ای احمد! اگر تو نبودی جهان و جهانیان را خلق نمی کردم و اگر علی نبود تو را نمی آفریدم و اگر فاطمه نبود تو و علی را خلق نمی کردم.
(سپس جابر می گوید: این از اسراری است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم امر فرمود از نااهلان کتمان شود).
در روایت دیگری آمده است:
(فاطمه) مفروضة الطاعة علی جمیع من خلق اللّه.
یعنی: فاطمه علیها السلام پیروی و اطاعتش بر جمیع مخلوقات الهی فرض و واجب است.
لذا فاطمه از تمامی موجودات برتر و افضل است که جمیع موجودات به طفیل وجود حضرتش به وجود آمدند و رزق و روزی داده شدند.
چنانکه در روایتی آمده است که خدای تعالی فرمود: اگر فاطمه علیها السلام و پدر فاطمه علیها السلام و همسر فاطمه علیها السلام نبود هرگز دنیا و آخرت و بهشت و جهنم را نمی آفریدم.
و در روایت دیگر وارد شده است که هنگامی که حضرت آدم خلق شد به ساق عرش نگاه کرد و دید:
نامهای فاطمه علیها السلام و پدر فاطمه علیها السلام و همسر و فرزندان فاطمه علیها السلام نوشته شده است. آدم سؤال کرد: خداوندا! اینان کیانند؟
جواب رسید: اینها از تبار تو و بهتر از تو و بهتر از تمام مخلوقات من هستند اگر اینان نبودند نه تو را می آفریدم و نه بهشت و جهنم را و نه زمین
ص: 65
و آسمان را خلق می نمودم!
روایات دیگری که افضلیّت و برتری فاطمه را بر تمامی بشر اعم از زن و مرد می رساند این است که:
هی امراة بافضل رجال العالمین.
یعنی: (فاطمه) زنی است که از همه مردان دو عالَم برتر و افضل است و فرزند دلبندش حضرت امام جعفرصادق علیه السلام می فرماید:
إنّه لیس أحدٌ یسبقها الی الفضل.(1)
یعنی: قطعاً هیچ کسی جلوتر از فاطمه علیها السلام در فضل و برتری نیست.
با توجّه به این روایتی که ذکر شد معنای این حدیث روشن می شود که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
لولا علی لم یکن لفاطمه کفو.
یعنی: اگر علی نبود برای فاطمه کفو و همتایی نبود.(2)
و در روایت دیگری آمده است که تا وقتی فاطمه علیها السلام زنده و در قید حیات مُلکی بودند بر امیرالمؤمنین علی علیه السلام گرفتن همسر دیگر حرام بوده است.
و در حدیثی از امام علیه السلام سؤال کردند که چرا به فاطمه علیها السلام بتول گویند، در جواب فرمود:
سمیت بتولاً لأنقطاعها عن نساء زمانها فضلاً و دینا و حسبا.
یعنی: فاطمه علیها السلام بتول نامیده شد به جهت اینکه آن حضرت از جهت فضل و ایمان و حسب از زنهای زمانش جدا و منقطع بود) کنایه از اینکه هیچ زنی از جهت فضائل و ایمان و نسب به فاطمه علیها السلام نمی رسد).
و بعداً روایاتی نقل خواهیم نمود که حضرت فاطمه علیها السلام مثل و نظیر
ص: 66
ندارد مگر پدر و همسر گرانقدرش و با آنان اتحاد نوری دارد.(1)
در اینجا با کمک روایات دُرربار اهلبیت علیهم السلام گوشه های دیگری از افضلیّت و برتری فاطمه علیها السلام را بیان می کنیم:
تمام أنبیاء و أوصیاء إلهی از مجرای طبیعی و مُلکی برای هدایت بشر وارد دنیا شدند، لذا از صلبی به صلب دیگر و از رحمی به رحم دیگر انتقال یافتند جز حضرت عیسی علیها السلام که توسط فرشته ی مقرّب إلهی به جناب مریم دمیده شد ولی فاطمه زهراء علیها السلام با احترامات و تشریفات خاصّی مستقیماً در صلب أشرف أنبیاء قرار گرفته و سپس به رحم پاک خدیجه عذراء منتقل شد و پای به دنیای مُلکی گذاشت و آن تشریفات اینگونه بود که خدای تعالی خاتم پیامبرانش را به بهشت دعوت می کند و در آنجا با پذیرایی نمودن از وی با سیب بهشتی که بو و عطر و نور شگفت انگیزی داشته مستقیماً نور وجود فاطمه را وارد صلب پیامبر اسلام می نماید که معلوم می شود هیچ رحمی و صلبی جز اشرف أنبیاء و خدیجه عذراء که اشرف بانوان است لیاقت پذیرش نور وجود فاطمه علیها السلام را ندارد که این خود یکی از بزرگترین فضیلتهای فاطمه زهراء علیها السلام است.
باز در منقبت و فضیلت آن حضرت عرض می کنیم که بطور کلّی پر واضح است که معصوم علیه السلام هرگز در کلام و بیان حقائق غلوّ نمی کند بلکه حقیقت هر چیز و هر شیئی را آن گونه که هست بیان می کند، چنانکه قرآن در حق پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید:
«وَما یَنْطِقُ عَنِ الهَوی * إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْیٌ یُوحی * عَلَّمَهُ شَدِیدُ القُوی».(2)
یعنی: او از روی هوای نفس سخن نمی گوید آنچه می گوید چیزی جز وحی که بر
ص: 67
او نازل شده نیست تعلیم داده به او خدای عظیم.
لذا در حقیقت کلام معصومین علیهم السلام در حق فاطمه علیها السلام بیان کننده مقام واقعی و بی نظیر فاطمه زهرا علیها السلام است، که حضرتش را آن گونه که در نظام آفرینش است به جهانیان معرفی می کنند که ما در اینجا به گوشه هایی از این روایات اشاره کرده و می کنیم:
در روایتی وارد شده است: هرگاه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در مقابل فاطمه زهرا علیها السلام قرار می گرفت با کمال محبت و رأفت می فرمود:
فداک ابوک یا فاطمة!.(1)
یعنی: پدرت فدای تو باد! ای فاطمه!
در روایت دیگری حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید:
اعزّ البریّة علیّ فاطمه.(2)
یعنی: فاطمه عزیزترین خلق نزد من می باشد.
در روایت دیگری می فرمایند:
فاطمة اعزّ الناس علیّ.
یعنی: عزیزترین مردم در نزد من است.
و در روایت دیگری پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:
فاطمة بهجة قلبی.
یعنی: فاطمه مایه سرور و خرسندی من است.
در روایت دیگری از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم وارد شده است که فرمودند:
فاطمه حوراء انسیّه فکلّما اشتقت الی رائحة الجنة، شممت رائحة ابنتی فاطمه.(3)
یعنی: فاطمه حوریه ای بشرگونه است، لذا هر گاه مشتاق بوی بهشت می شوم
ص: 68
دخترم فاطمه را می بویم.
با تأمل در این روایات که از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل شد گوشه هائی از عظمت و فضائل بلند حضرت فاطمه اطهر علیها السلام روشن می شود و بر معرفت انسان نسبت به آن بانوی بزرگوار می افزاید.
در عرب مرسوم است که علاوه بر اسم و لقب از «کنیه» نیز برای تکریم و احترام به شخص استفاده می کنند و این کار بیشتر با اضافه نمودن «اب» یا «ام» به نام بزرگترین فرزند، درست می شود ولی در مورد فاطمه زهرا علیها السلام کُنیه ایشان «مادر پدر» است که نشان دهنده عظمت و نقش آن حضرت در بقاء و توسعه رسالت پدر بزرگوارشان است و همچنین نشانه شدت و محبت و رأفت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به حضرتش می باشد.
لذا حضرت امام جعفرصادق علیه السلام می فرمایند:
کانت کنیة فاطمة بنت رسول اللّه، ام ابیها.(1)
یعنی: کنیه فاطمه علیها السلام دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم «ام ابیها» بود.
و از عایشه نقل شده است که هرگاه فاطمه علیها السلام بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وارد می شد، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم او را در آغوش می گرفت و دستانش را می بوسید و او را به جای خود می نشانید.(2)
باز در صحیح ترمذی از کتابهای معتبر اهل سنت از عایشه نقل شده که:
و کانت (فاطمة) اذا دخلت علی النبی صلی الله علیه و آله و سلم قام الیها فقبلها و أجلسها فی مجلسه.(3)
یعنی: هرگاه فاطمه بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وارد می شد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به سوی او می رفت و او را می بوسید و در جای خود می نشانید.
ص: 69
و در حدیث کساء نقل شده که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هنگامی که در خود احساس ضعف می نمود به دختر گرانقدرش که لقب«ام ابیها» دارد پناه می برد.
ثوبان، غلام آزاد شده پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می گوید:
کان رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم اذا سافر کان آخر عهده بانسانٍ من اهله فاطمة و اول من یدخل علیه اذا قدم فاطمه علیها السلام.(1)
یعنی: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هرگاه مسافرت می رفت آخرین شخصی که از خانواده اش می دید و وداع می کرد فاطمه علیها السلام بود و آنگاه که برمی گشت بر اولین کسی که وارد می شد فاطمه بود.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و امیرالمؤمنین علیه السلام که خود در کمالات و مقامات ظاهری و معنوی سرآمد همه مخلوقات عالم هستند این چنین در مقابل فاطمه زهرا علیها السلام از حضرتش تجلیل و تکریم می کنند خود نشانه ای بر عظمت و منزلت روحی و معنوی فاطمه زهرا در جهان هستی است.
حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام که کفو و همتای فاطمه زهرا است و حضرتش کسی است که اگر خلق نمی شد برای فاطمه علیها السلام همسری و همتائی نبود در شأن و مقام فاطمه زهرا علیها السلام می فرماید هر گاه به او نگاه می کردم غصه ها و ناراحتی هایم برطرف می شد اصل روایت این چنین است که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
فوا اللّه ما اغضبتها و لاکرهتها علی امرٍ، حتی قبضها اللّه عزوجل ولا اغضبتنی و لاعصت لی امرا و لقد کنت انظر الیها فتنکشف عنّی الهموم و الاحزان.(2)
یعنی: به خدا قسم! تا گرفته شدن روح او (فاطمه) به وسیله خداوند عزوجل هرگز فاطمه علیها السلام را به غضب در نیاوردم و او مرا بر کاری مجبور نکرد و او نیز هرگز
ص: 70
مرا به غضب در نیاورد و در هیچ امری از من نافرمانی نکرد. و هرگاه به اونگاه می کردم غصه ها وناراحتی هایم برطرف می شد.
و در روایتی وارد شده است:
قال لها امیرالمؤمنین علیه السلام : یا سیّدتّی.
یعنی: حضرت امیرالمؤمنین به فاطمه زهرا می گفت: ای سرور و بزرگ من.
و در روایت دیگری وارد شده که هرگاه حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام چشمش به فاطمه علیها السلام می افتاد می فرمود:
بابی انت و امّی.(1)
یعنی: پدر و مادرم فدایت ای فاطمه.
و هنگامی که فاطمه علیها السلام در بستر شهادت افتاده بود أمیرالمؤمنین علیه السلام به او می فرمود:
کنت بکِ اتعزّی.
یعنی: به وسیله تو ای (فاطمه) تسلّی پیدا می کردم.
و در روایتی أمیرالمؤمنین علیه السلام به همسری فاطمه علیها السلام افتخار می کند و در شعری می فرماید:
و لی الفخر بفاطمة و أبیها ثمّ فخری برسول الله إذا زوّجنیها(2)
یعنی: من به فاطمه و پدرش فخر و مباهات می کنم و آنگاه به رسول خدا، و افتخار می کنم درآن هنگام که فاطمه را به همسری من درآورد.
و از ابان بن تغلب نقل شده که به حضرت امام جعفرصادق علیه السلام عرض کردم:
یابن رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم! چرا فاطمه علیها السلام زهرا نامیده شد؟ فرمود:
لانها تزهر لامیرالمؤمنین فی النهار ثلاث مرات بالنور.
ص: 71
یعنی: زیرا روزی سه بار برای امیرالمؤمنین علیه السلام نور افشانی می کرد.
و در روایت دیگر ابوهاشم می گوید از صاحب عسکر امام هادی علیه السلام سؤال کردم:
لم سمّیت فاطمة الزهراء؟
یعنی: چرا نام فاطمه را زهرا نهادند؟
فرمود:
کان وجهها یزهر لأمیرالمؤمنین من اوّل النهار کالشمس الضّاحیة و عند الزوال کالقمر المنیر و عند غروب الشمس کالکوب الدّری.
یعنی: زیرا سیمای او در آغاز روز چون خورشید فروزان و در میان روز چون ماه تابان و در پایان روز چون ستاره درخشان برای امیرالمؤمنین پرتو افشانی می کرد. گرچه فاطمه علیها السلام و علی علیه السلام هر دو برابر و همتای یکدیگر هستند و هر دو دریای بیکران فضائل و مناقب هستند ولی امیرالمؤمنین علیه السلام مأمور به معرفی فاطمه زهرا علیها السلام هستند، لذا در مقابل فاطمه علیها السلام اینگونه تجلیل نموده وحضرتش را معرفی می کردند و الاّ حضرت علی علیه السلام و فاطمه علیها السلام برابر و همسر هستند.
چنانکه از امام جعفر صادق علیه السلام نقل شده که فرمود:
علی و فاطمه بحران من العلم عمیقان لایبغی احدهما علی صاحبه.
یعنی: علی و فاطمه دو دریای عمیق علم هستند که یکی بر دیگری تعدّی نمی کند.
و از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده است که خدای تعالی فرمود:
انا ارسلت البحرین علی بن ابیطالب بحر العلم و فاطمه بحر النبوة یلتقیان.
یعنی: من فرستادم (در دنیا) دو بحر و دریا را تا با یکدیگر تلاقی کنند، علی بن ابیطالبی که بحر علم است و فاطمه که بحر نبوت است.
با توجّه به روایات ذکر شده، علی علیه السلام که همتا و برابر فاطمه علیها السلام و هم
ص: 72
طراز حضرتش می باشد چنین خشوع و احترامی نسبت به فاطمه علیها السلام از خود نشان می دهد که اشاره به مقام و منزلت بزرگ آن بی بی دو جهان دارد که باید به آن توجّه بیشتری شود.
فاطمه زهرا یگانه دهری که «خیرٌ من الف شهر» است یعنی تمام خوبی ها و زیبائی ها عالَم وجود را در بردارد، چنانکه حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید:
لو کان الحُسن شخصا لکان فاطمة الزهراء بل هی اعظم إنّ فاطمة إنسیّة خیر أهل الأرض عنصراً و شرفاً و کرماً(1)
یعنی: اگر خوبی و زیبائی های عالم (اعم از کمال و جلال) به صورت شخصی مجسّم شود هر آینه به صورت حضرت فاطمه علیها السلام ظاهر می شود بلکه آن حضرت بالاتر از آن است همانا فاطمه دختر من بهترین اهل زمین است از جهت تبار ریشه، شرافت و بزرگواری.
باز رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در معرفی فاطمه علیها السلام می فرماید:
ان ابنتی فاطمه ملأ اللّه قلبها و جوارحها ایماناً و یقیناً.(2)
یعنی: همانا خداوند پر نموده قلب و جوارح دخترم فاطمه را از ایمان و یقین.
و امام حسن مجتبی علیه السلام می فرماید:
ما کان فی الدنیا أعبد من فاطمة(3)
یعنی: عابدتر از فاطمه در دنیا نبوده.
و در قسمتی از گفتگوی امیرالمؤمنین علیه السلام با فاطمه ی اطهر در هنگامی که در بستر شهادت افتاده بود آمده است:
ص: 73
انتِ اعلم باللّه و أبر و أتقی و اکرم و أشدّ خوفاً من اللّه.
یعنی: تو ای فاطمه! عالم تر به خدا و نیکوتر و پرهیزکارتر و گرامی تر و خوف تو از خدا بیشتر است.
و در حدیث دیگری پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید:
انّ اللّه اعطی فاطمة بنت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم ما لاعین رأت و لا اذن سمعت.
یعنی: خداوند به فاطمه امتیازاتی داده است که هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی قدرت شنیدن آن را ندارد. و چنان فضیلتی دارد که در قیامت زنانی بزرگ همچون مادرش خدیجه کبری و مریم عذراء و آسیه همراه ملائکه دورش را گرفته و همانند حجاب که دیده نشود به سوی بهشت می برند:
إنّ آسیه بنت مزاحم و مریم بنت عمران و خدیجة یمشین أمام فاطمة علیها السلام کالحجاب لها الی الجنّة(1)
لذا محبت و معرفت فاطمه علیها السلام برای رستگاری و نجات در دنیا آخرت، ملاک و محور قرار گرفته که هر کس ایمان به ولایتش بیاورد و محبت به مقام نورانیش داشته باشد جزء رستگار شدگان است و الاّ جایگاهش دوزخ خواهد بود. چنانکه حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
یا سلمان من احب فاطمه ابنتی فهو فی الجنة معی و من ابغضها فهو فی النار.
یعنی: یا سلمان هر کسی دخترم فاطمه علیها السلام را دوست داشته باشد در بهشت با من خواهد بود و هر کس او را دوست نداشته باشد و بغض او را به دل داشته باشد در دوزخ خواهد بود.
و در روایت دیگری پیامبر مکرّم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید:
یا فاطمه لو ان کان کل نبی بعثه اللّه و کل ملک قربّه، استفغفروا فی کل مبغض لکِ، غاصب لکِ، ما اخرجه اللّه من النار ابدا.(2)
ص: 74
یعنی: ای فاطمه! اگر تمام انبیاء و پیامبرانی که خدا آنها را مبعوث کرده و تمام فرشتگانی که مقرّب درگاه خود گردانیده است برای هر مبغض و کینه توزی و کسی که حق تو را غصب نموده است شفاعت کنند، هرگز خدا او را از آتش جهنم خارج نمی سازد.
و در روایت دیگری آمده است:
من آمن بها فقد نجی و من لم یومن بها فقد هلک.
یعنی: هر کس به فاطمه علیها السلام ایمان بیاورد نجات و رستگار گردیده و هر کس به او ایمان نیاورد به تحقیق هلاک می گردد.
و در حدیثی آمده است:
کفر من ابغض فاطمه علیها السلام.
یعنی: کافر است کسی که بغض فاطمه را به دل داشته باشد.
از ابن عباس نقل شده که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم به علی علیه السلام فرمود:
یا علی انّ اللّه زوجک فاطمة، و جعل صداقها الأرض، فمن مشی علیها مبغضا لک مشی حراماً.
یعنی: ای علی! خداوند فاطمه را به همسری تو در آورد و زمین را مهریّه وی قرار داد، لذا هر کس با بغض و عناد تو بر زمین راه برود، به حرام راه رفته است.
در روایت دیگری آمده است: هر کس فاطمه علیها السلام را محزون کند مشرک می شود و تمامی اعمالش حبط گردیده و از بین می رود اصل روایت این است:
إن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم امر بقطع لصٍّ.
فقال اللّص: یا رسول الله! قدمته فی الإسلام و تأمره بالقطع؟!
فقال صلی الله علیه و آله و سلم : و لو کانت ابنتی فاطمة علیها السلام.
سمعت فاطمة علیها السلام فحزنت، فنزل جبرئیل بقوله:
ص: 75
لئن أشرکت لیحبطن عملک.(1)
فحزن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لو کان فیهما آلهة إلّا الله لفسدتا.(2)
فتعجب النبی صلی الله علیه و آله و سلم من ذلک فنزل جبرائیل و قال:
کانت فاطمة علیها السلام حزنت من قولک فهذه الآیات لموافقتها لترض(3)
یعنی: روزی پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم دستور داد دست دزدی را قطع کنند.
دزد گفت: ای رسول خدا! من این دست را در (راه) اسلام تقدیم کردم و شما دستور می دهید آن را ببرند؟
پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: اگر دخترم فاطمه (نیز به جای تو بود این دستور را می دادم)
حضرت فاطمه زهراء علیها السلام این سخن را شنید و غمگین شد پس جبرئیل فرود آمد و این آیه شریفه را آورد:
«لئن أشرکت لیحبطنّ عملک».
یعنی: اگر مشرک شوی حتماً تمامی اعمال تو از بین می رود و بی ارزش می شود.
سپس رسول خدا غمگین شد در همین هنگام این آیه نازل شد:
«لو کان فیهما آلهة إلّا الله لفسدتا»
یعنی: اگر خدایانی در آسمان و زمین غیر از خدا وجود داشت تباه و فاسد می شدند.
رسول خدا از نزول این آیه تعجب کرد سپس جبرئیل نازل شد و گفت: فاطمه از سخن تو غمگین شده و این آیات برای همراهی با او نازل شده تا خشنود گردد.
در شرح و توضیح این روایت شریفه عرض می کنم: پر واضح است که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم قصد اذیت و آزار صدیقه ی کبری علیها السلام را ندارد بلکه هدف این است که اهمّیّت خطر آزردن و محزون نمودن فاطمه علیها السلام را به همگان گوشزد کند تا همه ی مردم بدانند وقتی خداوند به پیامبرش که اشرف
ص: 76
الأنبیاء است این چنین سخن می گوید، تکلیف دیگران روشن است.
و به تعبیر دیگر اینگونه سخن گفتن از قبیل ضرب المثل معروف عرب است که می گوید:
ایّاک أعنی و اسمعی یا جاره.
یعنی: منظورم توئی، ولی ای همسایه تو بشنو، ظاهر خطاب به شما است ولی منظور و مقصود همسایه می باشد.
همین معنی در حدیثی از امام رضا علیه السلام آمده است هنگامی که مأمون عباسی از اینگونه آیات سؤال کرد که چگونه خدای تعالی پیامبرش را عتاب می نماید؟
امام علیه السلامفرمود: منظور اینگونه آیات امّت هستند هر چند مخاطب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است.(1)
جان کلام اینکه خطاب در این روایت و آیه شریفه رسول خداست و سائر انبیاء که همگی امر شدند به ایمان و محبّت فاطمه علیها السلام و این امر مولوی و خطابی است حقیقی و تهدید و انذاری است واقعی، چون همانطور که قبلا هم یاد آور شدیم غرض این آیه شریفه اشاره به یک حقیقتی است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و انبیاء به آن امر شده اند، لذا انبیاء به هر تکلیفی که امر می کردند خودشان در درجه اول به آن تکلیف عمل نموده و به آن پابند بوده اند و عصمتشان مانع از تخلفشان است و اگر این آیه شریفه با این شدت و حدت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را مخاطب قرار می دهد به جهت این است که در واقع دیگران حساب کار خودشان را بکنند که آنها نیز اگر فاطمه علیها السلام را بیازارند و محزون کنند به طریق اولی دچار حبط اعمال شده و از زیانکاران خواهند بود.
ص: 77
این بود قسمتی بسیار اندک از روایاتی که خیر بودن و افضلیّت و برتری فاطمه را نسبت به مخلوقات بیان می کند.
جا دارد در این قسمت از این کتاب اتحاد نوری و تساوی کمالات روحی فاطمه زهرا علیها السلام با ائمه معصومین علیهم السلام شرح داده شود چون مطالبی که در شرح و تفسیر آیه «لیلة القدر خیر من الف شهر» ذکر شد، شاید این سؤال را ایجاد کند که مگر ائمه معصومین علیهم السلام در مرتبه ی نازلتری از فاطمه زهرا علیها السلام قرار دارند؟!
لذا مطلب را بسط می دهیم و عرض می کنیم هنگامی که فضائل و مناقب معصومین علیهم السلام مورد بررسی قرار می گیرد باید از دو جنبه به آنها نظر نمود:
1. جنبه ملکوتی 2. جنبه ملکی
جنبه ملکوتی همان خلقت روحی و نوری آن ذوات مقدسه است که همگی یکسان می باشند به عبارت دیگر در جنبه ملکوتی هیچ اختلاف و امتیازی بینشان نیست و با مراجعه به روایاتی که در خلقت ملکوتی فاطمه اطهر علیها السلام وارد شده، می یابیم که آن حضرت در تمامی مناقب و فضائل معنوی و روحی با پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم و امیرالمؤمنین علیه السلام و سایر ائمه معصومین علیهم السلام اشتراک داشته و همردیف یکدیگر و مساوی اند.
ما قسمتی از روایاتی که راجع به خلقت نوری و روحی ائمه اطهار علیهم السلام است که می فرماید: قبل از آفرینش موجودات آنها نور واحدی بودند که همردیف و یکنواخت تمام عوالم معنا را سیر می نمودند، نقل می کنیم.
در روایتی آمده است که حضرت حق به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
ص: 78
انی خلقتک و خلقت علیا و فاطمة و الحسن و الحسین من شبح نور.
یعنی: به تحقیق که من، تو و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را از یک شبح نوری خلق کردم.
جابر بن عبدالله از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کند که فرمود:
ان الله خلقنی و خلق علیا و فاطمة و الحسن و الحسین من نور واحد.
یعنی: به درستی که خدای تعالی من و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را از یک نور خلق نمود.
و در روایت دیگر آمده است:
لما خلق الله الجنه خلقها من نور وجهه ثمّ أخذ ذلک النور فقذفه أصابنی ثلث النور و أصاب فاطمة ثلث النور و أصاب علیا و اهل بیته ثلث النور.
یعنی: هنگامی که خدای تعالی بهشت را از نور جمالش آفرید آن نور را باز پس گرفت ثلث آن را بر وجود من افکند ثلث دیگر را بر فاطمه و ثلث آخرین را بر علی و اولاد علی علیهم السلام افکند.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند:
انا و فاطمه و علی و الحسن و الحسین فی مکان واحد یوم القیامة.
یعنی: روز قیامت من و فاطمه و علی و حسن و حسین دارای مقام و منزلت واحدی هستیم.
و در روایت دیگری آمده پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم وارد خانه فاطمه زهرا علیها السلام شدند و امیرالمؤمنین علیه السلام را در حال استراحت مشاهده کردند، خطاب به فاطمه علیها السلام فرمودند:
إنی وایاکِ و هذین الحسنین و هذا الراقد (یعنی النائم) یوم القیامة فی مکان واحد.
ص: 79
یعنی: همانا من و تو (ای فاطمه) و حسن و حسین و این شخصی که در اینجا خوابیده است (علی) ، روز قیامت در یک مقام و یک جا خواهیم بود.
و در زیارت جامعه می خوانیم:
إن ارواحکم و نورکم و طینتکم واحده.
یعنی: به درستی که ارواح و نور و طینت شما (چهارده نور الهی) یکی است.
و در روایت دیگ=ری آمده است:
نورنا واحد، روحنا واحد اولنا محمد اوسطنا محمد و آخرنا محمد و کلنا محمد علیهم السلام.
یعنی: نور ما (چهارده حجّت الهی) یکی و روحمان یکی است، اول ما محمّد، و وسط ما محمّد و آخرمان محمّد است و همگی ما محمّد می باشیم (درود و صلوات خداوند بر تمامی آن انوار الهی باد).
با توجه به روایات ذکر شده ائمه ی اطهار علیهم السلام از جهت خلقت ملکوتی در تمامی مناقب و فضائل همردیف و همدرجه و یکسانند و به عبارت دیگر آنها در مقامات معنوی و صفات و مکارم اخلاقی بلکه در جمیع شئون با هم برابرند.
اما از جهت خلقت ملکی (دنیای خاکی) دارای مراتب و امتیازات اعتباری هستند که بر حسب این مراتب و امتیازات اعتباری، بر یکدیگر فضیلت داشته و از جهت مقامات ملکی بر یکدیگر امتیازاتی داشته اند مثل تقدم و تأخر در دنیا یعنی یکی از آن چهارده نور پاک مقدم و امام است بر آن یکی که مؤخر است و یا اینکه یکی پدر یا مادر بوده و دیگر فرزند است، یا یکی مصائب بزرگ دیده دیگر مصائب کمتر که تمام این امتیازات اعتباری است نه حقیقی، لذا بر حسب این امتیازات اعتباری در مراتب و مدارج مُلکی با هم اختلاف داشته و بر یکدیگر فضیلت و
ص: 80
برتری دارند. مثلاً از امام زین العابدین علیه السلام به بعد روایت وارد شده است که «تاسعهم أفضلهم» یعنی: «نهمین آنها بر آنها برتری دارد»، لذا به همین جهت است که در دید اول در راه و روش زندگی آن انوار مطهره اختلاف مشاهده می کنیم و آن به این جهت بوده که همگی آنها بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هر یک امام و رهبر بشریت بوده اند که بر حسب نیاز روز و ظرفیت افراد سخن می گفتند و مردم را هدایت می نمودند مثل صلح امام حسن علیه السلام و قیام امام حسین علیه السلام که هر یک به نیاز روز و ظرفیت افراد عمل کردند و اگر جایشان عوض می شد باز همان کار را می کردند که امام قبلی انجام داده بود، لذا در دید و نگاه اول در راه و روش ائمه علیهم السلام اختلاف به نظر می آید که اعتباری بوده و به مقتضیات زمان صورت گرفته و الا به حقیقت امر هیچ اختلاف و فرقی بین آن ذوات مقدسه نیست، لذا ائمه اطهار علیهم السلام به طور مکرر در گفتار و عمل ضمن برشمردن فضائل فاطمه زهرا علیها السلام در عالم ملک و تشریع شئون ولایتی آن حضرت، و فضیلت دادن آن بی بی را بر خود می خواستند حق مطلب را به خوبی ادا کنند که معرفت و ولایت فاطمه علیها السلام را ابلاغ نمایند.
ملائکه و روح به اذن پروردگارشان برای هر کاری نازل می شوند.
امام جعفرصادق علیه السلام می فرماید:
«تنزل الملائکة و الروح فیها» الملائکة المؤمنون الذین یملکون علم آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم و الروح روح القدس هی فاطمه علیها السلام.(1)
ص: 81
یعنی: منظور از «تنزل الملائکة والروح فیها» فرشتگان ایمان آورنده که مالک علم آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم هستند است و منظور از «الروح» روح مقدّس و آن فاطمه علیها السلام است.
و همچنین در روایت دیگری با مختصر اختلاف در عبارت از امام جعفر صادق علیه السلام نقل شده که فرمود:
و قوله «تنزل الملائکة و الروح فیها» الملائکه فی هذا الموضع المؤمنون الذین یملکون علم آل محمّد صلی الله علیه و آله و سلم. و الروح روح القدس و هو فی فاطمه علیها السلام.(1)
یعنی: منظور از «تنزل الملائکة والروح فیها» فرشتگان در این موضع مؤمنانی هستند که حمل می کنند دانش آل محمّد صلی الله علیه و آله و سلم را و «الروح» منظور روح مقدّس و آن در فاطمه علیها السلام است.
ابی بصیر از امام صادق علیه السلام نقل می کند که:
تنزل الملائکة، نازل می شوند ملائکه (در این شب) بر محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم بر هر امری که سلام است.(2)
در شب قدر ملائکه همراه با روح به امر پروردگار نازل می شوند و تمامی مقدّرات بندگان خدای تعالی را تا سال آینده از قبیل مرگ و میر، خیر و شر و جمیع مصالح عباد تعیین کرده و تسلیم امام زمان علیه السلام می کنند. چنانکه در زیارت امام حسین علیه السلام آمده است:
إرادة الرّب فی مقادیر اموره تهبط الیکم و تصدر من بیوتکم.
یعنی: اراده خدای تعالی در تقدیر امور (همه مخلوقات) به شما فرود می آید و از خانه های شما (و از طرف شما به همگان و جهانیان) صادر می شود.
و چون این شب از منزلت بسیار بلندی برخوردار است افضل از هزار ماه می باشد، در آن برنامه های عبادی خاصی از قبیل احیاء و قرآن خواندن
ص: 82
و دعا خواندن و توسل جستن به اولیاء خدا وارد شده است بالاخص توسّل به وجود مقدس صدیقه ی کبری فاطمه زهرا علیها السلام که توسّل به حضرتش از آثار و امتیاز خاصی برخوردار است.
ابن عباس از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در یک حدیث طولانی نقل کرده که فرمود:
شب قدر خداوند جبرئیل را امر می کند با گروهی از ملائکه به همراه پرچمی سبز رنگ به زمین فرود آیند، پرچم را بر فراز کعبه می نهند که دارای ششصد جناح است که دو جناح آن جز در شب قدر گشوده نمی شود، گسترش آن دو جناح به قدر تمام شرق و غرب است. جبرئیل و ملائکه را می فرستد در میان امت و سلام می کنند بر هر کسی که نشسته و شب زنده دار است، یا در حال قیام و نماز می خواند یا در حال ذکر است. با آنها مصافحه می کنند و دعای ایشان را تا طلوع فجر آمین می گویند.(1)
روح القدس به معنای طهارت و پاکی است و اضافه «روح» به «قدس» به منظور اختصاص می باشد یعنی روحی که از قذارتهای مادی و معنوی طاهر و از هر خطا و غلطی منزّه و پاک است که با توجّه به روایاتی که ذکر شد منظور از «روح» و «روح القدس» حضرت فاطمه زهرا علیها السلام می باشد، در اینجا همانطور که ذکر شد در شب قدر خدای تعالی طبق تشریفات خاصی ملائکه را بر امام زمان علیه السلام نازل می کند و آنها مقدرات و مصالح جدید خلق را تسلیم امام زمان علیه السلام می کنند، ولی طبق روایاتی که ذکر نمودیم این عمل یعنی تشریفات نزول، نزول ملائکه همراه روح مقدّس فاطمه زهرا علیها السلام صورت می گیرد و مقدرات و مصالح جدید به حجّت زمان ابلاغ می گردد و این عمل جای هیچ گونه اشکال و استغرابی نیست چون خدای تعالی قدرت دارد که در شب قدر به جای «فرشته ای» برای
ص: 83
نزول مقدرات و مصالح از «روح مقدّس فاطمه زهرا علیها السلام» استفاده کند و حضرتش را واسطه فیض و رحمت خویش در شب قدر قرار دهد.
به بعضی دیگر از روایات که در معرّفی روح آمده است و در آنها تفسیر و تأویل روح به حضرت فاطمه علیها السلام بسیار نزدیک است می پردازیم:
ابی بصیر از امام صادق علیه السلام نقل می کند که از حضرتش سؤال کردم از این آیه شریفه: «وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی»(1)
که روح چیست؟
امام علیه السلام فرمود:
خلق اعظم من جبرئیل و میکائیل کان مع رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم و هو مع الائمة و هو من الملکوت.(2)
یعنی: روح موجودی است اعظم از جبرئیل و میکائیل، و او با رسول خدا بوده و با ائمه علیهم السلام نیز همراه و از عالم ملکوت است.
و همچنین در روایتی شخصی از امام جعفر صادق علیه السلام سؤال کرد: آیا روح همان جبرئیل است؟ امام علیه السلام پاسخ فرمود:
جبرئیل من الملائکة و الروح هی اعظم من الملائکة، الیس انّ اللّه عزوجل یقول تنزل الملئکة و الروح؟
یعنی: جبرئیل از ملائکه است و روح اعظم از ملائکه است مگر خداوند متعال نمی فرماید: ملائکة و روح نازل می شوند (یعنی به قرینه مقابله، این دو با هم متفاوتند).
و در روایت دیگری، از ابابصیر نقل شده که می گوید از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام شنیدم که در مورد «وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی» فرمود:
خلق و اللّه اعظم من جبرئیل و میکائیل لم یکن مع احد ممن مضی غیر محمّد صلی الله علیه و آله و سلم و هو مع الائمة و یوفقهم و یسددهم.
ص: 84
یعنی: به خداوند سوگند روح، اعظم و بزرگتر از جبرئیل و میکائیل است و با هیچ کسی از گذشتگان نبوده غیر از حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و این روح همواره با ائمه علیهم السلام است و کارش تشدید و تأیید آن حضرات است.
طبق احادیث ذکر شده روح القدس بعد از رحلت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم با ائمّه اطهار علیهم السلام بوده و اکنون در این زمان قرین و همراه حضرت بقیه اللّه علیه السلام است که در هر شب قدر طیّ تشریفات خاصی و به همراهی و مشایعت ملائکه بر آن حضرت نازل می شود و علوم جدید از مقدّرات مخلوقات را بر امام زمان علیه السلام عرضه می کند.
سعد الاسکاف می گوید:
أتی رجل امیرالمؤمنین یسئله عن الروح، الیس هو جبرئیل؟
فقال له امیرالمؤمنین علیه السلام: جبرئیل من الملائکة و الروح غیر جبرئیل یکرر ذلک علی الرجل. قال الرجل: لقد قلت عظیماً من القول ما احد یزعم ان الروح غیر جبرئیل، فقال له امیرالمؤمنین علیه السلام: انک ضال تروی عن اهل الضلال یقول اللّه عزوجل لنبیه اتی امراللّه و لاتستعجلوه، سبحانه و تعالی عما یشرکون، ینزل الملائکه بالروح، و الروح غیر الملائکة.
یعنی: سعد اسکاف گوید: مردی خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام رسید و درباره روح پرسید که آیا همان جبرئیل است؟ امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: جبرئیل از ملائکه است و روح غیر جبرئیل است و این سخن را تکرار فرمود.
آن مرد عرض کرد: سخن بزرگی گفتی! هیچکس عقیده ندارد که روح غیر از جبرئیل است. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: تو خود گمراهی و از اهل گمراهان روایت می کنی خدای تعالی به پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: فرمان خدا آمدنی است، آن را با عجله نخواهید خداوند منزه و برتر است از آنچه مشرکان با وی شریک قرار
ص: 85
می دهند ملائکه را با روح فرود می آورد پس روح غیر از ملائکه است.
جابر جعفی از امام محمد باقر علیه السلام نقل می کند که حضرتش راجع به آیه «وَما أُوتِیتُمْ مِنَ العِلْمِ إِلاّ قَلِیلاً» فرمود:
تفسیرها فی الباطن أنها لم یؤت العلم الا اناس یسیر.
یعنی: تقسیر این آیه در باطن این است که علم «روح» به کسی داده نشده مگر به انسانهای کم.
در روایتی آمده است هنگامی که خدای تعالی آدم را خلق نمود فرمود:
إِنِّی خَالِقٌ بَشَرًا مِن طِینٍ فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ.(1)
در این هنگام جبرئیل همراه ملائکه، برای روح سجده کردند (سپس امام علیه السلام می فرماید) خدای تعالی پرتویی از انوار ما را در وجود آدم تابش داد پس از آن امر شد به فرشتگان که از جهت آن انوار بر آدم سجده کنند.(2)
این روایت مؤید حدیثی است که می فرماید روح القدس فاطمه علیها السلام است، چون فاطمه علیها السلام محور انوار ائمه علیهم السلام است و در آیه شریفه به روح تعبیر شده است.
حسن بن جهم از حضرت امام رضا علیه السلام روایت کرده که آن حضرت فرمود:
انّ اللّه عزوجل ایّدنا بروح منه مقدسةٍ مطهرةٍ لیست بملک لم تکن مع احدٍ ممّن مضی الاّ مع رسول اللّه و هی مع الائمة منّا لتسدهم و توفقهم و هو عمود من نور بیننا و بین رسول اللّه عزوجل.(3)
یعنی: همانا خداوند عزوجل ما را به روحی مقدس و مطّهر از جانب خودش تأیید
ص: 86
فرموده که فرشته نیست و از ملائکه نیست و با احدی از گذشتگان به جز رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نبوده است. با ما اهل بیت است و تأیید کننده و ارشاد کننده ما است و آن همانند عمودی از نور بین ما و خداوند عزوجل است.
با توجّه به روایات ذکر شده و بالأخص روایت اخیر، شواهدی هستند که تفسیر آیه شریفه را تأیید می کنند و آن این است که اولاً این روایات می فرمایند: فرشته و مَلک نیست ثانیا: با هیچ یک از انبیاء و اوصیاء قبل نبوده (چون فاطمه همراه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و امیرالمؤمنین علیه السلام بوده. ثالثا: پیامبر و ائمّه معصومین علیهم السلام را یاری و تایید می کند (چنانکه در روایات وارد شده است، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و امیرالمؤمنین علیه السلام و سایر ائمه علیهم السلام در شدائد به فاطمه علیها السلام پناه می بردند. رابعا: دو صفت «مقدسة» و «مطهرة» دو لقب فاطمه زهرا علیها السلام می باشد.
خامسا: در روایت اخیر صفات روح با ضمایر و کلمات تأنیثی آورده شده مثل «هی» و«مقدسة» و«مطهرة» که به فاطمه علیها السلام که یک زن بوده بسیار نزدیک است.
کوتاه سخن اینکه با ملاحظه روایات گذشته تفسیر آیه مورد بحث منظور از روح وجود مقدس فاطمه ی اطهر علیها السلام می باشد و چنانچه تفسیر فرات کوفی در یکی از معانی روح القدس فرمود: روح القدس فاطمه ی زهرا علیها السلام است.(1)
و این مطلب را تذکر می دهیم که برای اهل تحقیق واضح است که «روح» در معانی مختلف و متعدد دیگری نیز آمده است و ما به جهت رعایت اختصار و خروج از بحث کتاب، از ذکر آنها صرف نظر نمودیم و
ص: 87
فقط بر حسب روایت ذکر شده ذیل آیه شریفه «تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَةُ وَ الرُّوحُ...» که امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: روح القدس فاطمه علیها السلام است، سعی نمودیم روایاتی که این معنا را با قرائن و اماراتی تأیید می کنند بیاوریم.
جان کلام اینکه با توجّه به روایاتی که در شأن و مقام فاطمه علیها السلام وارد شده که فرمود روح فاطمه است و او پناهگاه و تأیید کننده پیامبر وامیرالمؤمنین و ائمّه علیهم السلام بوده با معنای روایات ذکر شده در معنای روح بسیار نزدیک است و در اینجا بد نیست در ارتباط با نزول ملائکه (چنانکه در سوره قدرآمده) متذکّر این مقام و مرتبه فاطمه زهرا علیها السلام نیز شویم که ملائکه ای را خداوند گماشته که در حیات ملکی فاطمه علیها السلام بر حضرتش نازل می شدند و با او سخن می گفتند و یا اینکه همچنان که ذکر شد در شب قدر آن بانوی بزرگوار را همراهی می کنند، در عوالم دیگر وجود نیز حضرتش را همراهی می نمایند، ما در این قسمت از این نوشته بعضی از روایاتی را که این معنا را بیان می کنند ذکر می کنیم.
ابن عباس از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کند که فرمود:
دخترم فاطمه سیّده و سرور زنان عالَم از اولین وآخرین است و هنگامی که در محراب عبادت به نماز می ایستد هفتاد هزار فرشته از ملائکه مقربین بر او فرود می آیند و سلام و درود می فرستند.(1)
اسحاق بن جعفر می گوید: از امام جعفر صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود:
فاطمه علیها السلام از آن سبب محدّثه نامیده شده است که ملائکه از آسمان نازل شده و همچنان که مریم دختر عمران را ندا می کردند، او را ندا می نمودند.(2)
حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید:
ص: 88
هنگامی که روز قیامت فرا می رسد منادی از باطن عرش ندا می کند:
ای اهل محشر سرهای خود را به زیر افکنید و چشمان خود بر هم نهید تا فاطمه علیها السلام از صراط بگذرد، در این هنگام فاطمه علیها السلام با هفتاد هزار فرشته از حورالعین عبور می کند.(1)
جابر بن عبداللّه انصاری در عظمت مقام فاطمه و نزول ملائکه بر حضرتش نقل نموده که: پیرمردی از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تقاضا نمود که احتیاج وی را رفع نماید. حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: من نزد خود چیزی برای تو نمی یابم ولی هر که بر خیری راهنمایی کند مثل انجام دهنده آن است، برو به سوی منزل کسی که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسول هم او را دوست دارند، کسی که خدا را بر خود مقدّم داشته، برو بر در خانه فاطمه علیها السلام.
سپس پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: آیا بیشتر از فضائل فاطمه برایتان نگویم؟! خداوند گروهی از ملائکه را گماشته است تا وی را از چهار جهت حفظ کنند و آنان در حال حیات و در قبر و هنگام پس از مرگ با او هستند که بر او و پدر و شوهر و فرزندانش بسیار درود می فرستند.(2)
و در روایت دیگری حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به همین مضمون آمده است که می فرماید: خداوند گروهی از ملائکه راگماشته است تا فاطمه را از چهار جهت حفظ کنند و آنان در حال حیات و در ممات و در نزد قبر با او هستند و بر او و پدر و شوهر و فرزندانش بسیار درود می فرستند.
حضرت امام صادق علیه السلام می فرماید:
فاطمه بنت رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم کانت محدثّه لم تکن نبیّه، انّما سمّیت فاطمه
ص: 89
محدّثه لانّ الملائکة کانت تهبط من السّماء فتنادیها کما تنادی مریم بنت عمران، یا فاطمة ان اللّه اصطفاک و طهّرک و اصطفاک علی نساء العالمین یا فاطمة اقنتی لربک واسجدی وارکعی مع الراکعین.
یعنی: فاطمه دخت پیامبراسلام صلی الله علیه و آله و سلم «محدثه» بود و نبی و پیامبر نبود و به این جهت به فاطمه «محدثه» گفته شده که ملائکه از آسمان بر حضرتش فرود می آمدند کما اینکه بر مریم بنت عمران فرود می آمدند و همانطور که با مریم صحبت و تکلم می کردند با فاطمه علیها السلام نیز تکلم می کردند و عرض می کردند:
ای فاطمه! البتّه که خداوند تو را برگزید و پاک ساخت و بر زنان جهانیان برگزید، ای فاطمه! برای خدایت قنوت گیر و سجده کن و با رکوع کنندگان رکوع کن.(1)
و در روایت دیگرامام جعفرصادق علیه السلام می فرماید:
و ان فاطمه علیها السلام مکثت بعد رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم خمسة و سبعین یوما و کان دخلها حزن شدید علی ابیها و کان یأتیها جبرئیل فیحسّن عزاها علی ابیها و یطیب نفسها و یخبرها عن ابیها و مکانه و یخبرها بما یکون بعدها فی ذریّتها و کان علی علیه السلام یکتب ذلک.
یعنی: حضرت فاطمه علیها السلام بعداز پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هفتاد و پنج روز زنده بود و از رحلت پدرش اندوهی سخت او را گرفته بود، جبرئیل نزدش می آمد و او را در فقدان پدرش نیکو تعزیت می گفت و دلش را خوش می ساخت و از حال پدرش و مقام او و آنچه بعد از او برای ذریّه اش پیش می آید گزارش می داد و علی علیه السلام آنها را می نوشت.
و در عدّه ای دیگر از روایات وارد شده است که جبرئیل بر حضرت فاطمه علیها السلام نازل می شد و علوم و معارفی را از آینده به حضرتش خبر می داد
ص: 90
که حضرت علی علیه السلام آنها را می نوشت و به مصحف فاطمه شهرت یافت.
این بود قسمتی از روایات بسیار زیادی که در مقام والای فاطمه زهرا علیها السلام و نزول ملائکه بر حضرتش وارد شده است.
در اینجا بد نیست این نکته را متذکّر شویم که چنانچه گذشت امام جعفر صادق علیه السلام فرموده و در آیه شریفه «تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَةُ وَالرُّوحُ» منظور از روح، روح القدس و آن فاطمه علیها السلام است، همچنین در روایت دیگری در علل الشرایع در بیان علت احتیاج به امام علیه السلام و همچنین در بیان خصائص امام علیه السلام از امام محمد باقر علیه السلام نقل می کند که فرمود:
هم المعصومون المطهرون لایذنبون و لا یعصون هم المؤیدون... و لاتفارقهم روح القدس و لایفارقونه و...
یعنی: (ائمه) معصوم و پاکند و گناه ومعصیت نمی کنند، آنها تأیید شد گانند که روح القدس از آنها جدا نمی شود و آنان از روح القدس جدا نمی گردند.(1)
و همچنین در روایات دیگری وارد شده است خداوند انبیاء و ائمه علیهم السلام را به روح القدس تأیید و یاری می کند.
بنابر تفسیر روح به فاطمه علیها السلام این همیاری روح القدس با ائمّه معصومین علیهم السلام از باب تشریفات و ارج نهادن به مقام مقدس فاطمه زهرا علیها السلام است و الاّ نه اینکه ائمه معصومین نقص داشته باشند که بخواهند از این طریق نقصشان را برطرف نماید خلاصه اینکه با توجّه به روایاتی که می فرماید منظور از روح در آیه «تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَةُ وَالرُّوحُ» جناب صدیقه کبری فاطمه زهرا علیها السلام است مقام بسیار بلند و با عظمت فاطمه علیها السلام به دست می آید که خدای تعالی به محبوبه اش فاطمه علیها السلام داده که تمام امور خلایق در دست با کفایت اوست و اوست که با ملائکه در شب قدر بر امام
ص: 91
زمان علیه السلام نازل می شود و مقدّرات را تسلیم می کند.
آن شب، شب سلامتی است.
باید دانست که «سلام» اشاره به یکی از اسماء حسنی الهی است، همچنانکه در سوره ی حشر می فرماید:
هُوَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ...
یعنی خدا که هیچ معبودی جز او نیست منزه است سلام و ایمنی ده است.
در تفسیرالمیزان آورده است که سلام به معنای کسی است که با سلام و عافیت به تو برخورد کند نه با جنگ و ستیز و یا شر و ضرر.
راغب نیز گوید: علت توصیف خداوند به سلام آن است که عیوب و آفات به حضرتش راه ندارد، چنانکه به امر خلایق می رسد در این صورت سلام به معنی سالم است. و طبق تفسیر و تأویل «سلام» یعنی فاطمه ی زهرا علیها السلام چنانکه روایات اسلامی این تفسیر و حقیقت را بیان می کند.
از امام جعفرصادق علیه السلام در تعریف و تفسیر اسماء الحسنی وارد شده است که فرمود:
نحن واللّه الاسماء الحسنی.
یعنی: قسم به خداوند! ما اسماء نیکوی پروردگار هستیم.(1)
برای روشن شدن مطلب عرض می کنیم «هی» مبتداء و «سلام» خبر است که مقدم شده بر مبتداء یعنی آن «لیله» تا طلوع فجر سلام است.
شب قدر شبی سراسر نور، رحمت، خیر و برکت و سعادت و بی نظیر از هر جهت است لذا یکی از معانی «سلام» این است که ملائکه از هر امری
ص: 92
به اذن پروردگارشان در حالی که سلام می گویند برای امام زمان می آورند. تا فجر طلوع کند.
امّا معنای دیگری که از سیاق آیات سوره ی قدر فهمیده می شود و همچنین با کمک روایاتی که در ذیل این آیات مبارکه است چنین به دست می آید که فاطمه علیها السلام سلام است برای متمسکین به حضرتش تا طلوع فجر و قیام فرزند دلبندش قائم آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم.
برای توضیح بیشتر عرض می کنیم اهل معرفت عقیده دارند هرموجودی به اندازه بهره وجودی اش از ویژگی های کمال، جلوه ای از اسماء و صفات بی نهایت کامل الهی را متجلّی و نمایان می سازد و تنها فردی می تواند مظهر نور اسماء و صفات الهی (یعنی فاطمه ی زهرا علیها السلام شود که با زدودن رذائل و اوصاف ناپسند به سوی نور جمال و جلال فاطمه علیها السلام اوج گیرد و آینه تمام نمای نور فاطمه علیها السلام گردد و خود فاطمه علیها السلام چون آینه دار تامّ اسماء و صفات پروردگار است حضرتش محور کمال و جلال صفات پروردگار قرار گرفته است. که یکی از آنها صفت «سلام» است. و چون فاطمه زهرا و ائمّه معصومین علیهم السلام مظهر جمیع اسماء و صفات الهی هستند، چنانکه فرموده اند: «نحن اسماء اللّه» و همچنانکه پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم به فاطمه علیها السلام فرمودند:
شق الله لک یا فاطمه اسماً من اسمائه(1)
یعنی: خداوند جدا نموده برای تو اسمی از اسمهای خودش را.
لذا فاطمه علیها السلام مظهر کلّ اسماء الهی است، فاطمه تجلیگاه علم و قدرت و عظمت و رحمت پروردگار است که یکی از آن اسماء و صفات
ص: 93
«سلام» است، لذا این صفت پروردگار به شهادت سیاق آیات سوره قدر که «لیله» تأویل و تفسیر به فاطمه علیها السلام شده است و ضمیر «هی» به «لیلة» برمی گردد، فاطمه علیها السلام است.
فاطمه علیها السلام سلام است و مظهر نور تام رحمت و رأفت و عطوفت و مغفرت الهی گردیده است، چنانچه خدای تعالی فرموده «هذا (فاطمه) نور من نوری»، هنگامی که خدای تعالی نور فاطمه علیها السلام را خلق نمود ملائکه آسمانها از عظمت این نور به سجده افتادند و متحیّر شدند و پرسیدند: ای پروردگارا! این چه نوری است؟
خطاب شد:
هذا نور من نوری و اسکنته فی سمائی، خلقته من عظمتی اخرجه من صلب نبیّ من انبیائی و أفضله علی جمیع الانبیاء.(1)
یعنی: این نوری از نور من است که او را در آسمان قرار دادم و او را از عظمت خود خلق کردم، او را از صلب پیامبری از پیامبرانم بیرون می آورم و او را بر جمیع انبیاء افضل و برتر قرار می دهم.
چنانکه گفتیم «سلام» یکی از صفات خدای تعالی است که هر کس را بخواهد از این صفت بهره مند می سازد، چنانکه در روایتی وارد شده است خدای تعالی به وسیله جبرئیل «سلام» خود را به فاطمه علیها السلام می رساند و فاطمه علیها السلام در جواب می فرماید:
ان اللّه هو السلام و منه السلام و الیه یعود السلام.(2)
یعنی: خداوند خود سلام است، و سلام از او است و به سوی او است سلام.
در این جملات اگر خوب دقّت شود این معنا روشن می شود که
ص: 94
حضرتش فانی در سلام خاص خدای تعالی بوده تا جائی که خود مظهر تام سلام خدای تعالی می گردد.
فاطمه تجلی علم و حکمت خدا است
فاطمه مظهر صبر و حلم خداست
فاطمه تجلی عظمت و قدرت خداست
فاطمه مظهر جمال و جلال خداست
مجمع البیان از قتادة نقل می کند که «سَلَامٌ هِیَ» یعنی این «لیلة» تا آخرش سلامتی از شرور و بلایا و آفات شیطان است.
و از عطاء و کلبی نقل می کند: «سَلَامٌ هِیَ» یعنی سلام بر اولیاء خدا و اهل طاعت او، و هر وقت که ملائکه در این شب آنها را ببینند از طرف خدا بر ایشان سلام می کنند. مفردات نوشته:
«سلام» و «سلامت» به معنای عاری بودن از آفات ظاهری و باطنی است، لذا جمله «سَلَامٌ هِیَ» این چنین می شود که «لیلة القدر» سلامت است و شامل همه آن بندگانی می شود که به سوی او روی می آورند، لذا آن شب برای آنان سلامت را به ارمغان می آورد.
و چنانکه عرض کردیم ضمیر «سَلَامٌ هِیَ» به «لیلة» که تأویل و تفسیر به فاطمه علیها السلام شده بود بر می گردد، پس فاطمه زهرا علیها السلام نیز سلام است به این معنا که ایشان خیر و برکت و سلامت هستند برای افرادی که به معرفتش قائل شوند و ولایتش را بپذیرند تا زمان ظهور مطلع الفجر، چون اگر بخواهید که به حقیقت «سلام» برسید و آن معنی را که خداوند در این اسم مبارک قرار داده است در یابید باید ابتدا خود را سالم بدارید و نفس خود را سالم کنید تا برکت سلامت نفس شامل خودتان و دیگران شود و برای سالم
ص: 95
داشتن نفس خود فقط و فقط باید دین خود را سالم نگاه داشت و سالم نگاه داشتن دین و عمل، جز اقتدا به فاطمه علیها السلام و دیگر معصومین علیهم السلام هرگز امکان ندارد، چنانکه زیارت جامعه همین معنا را می فرماید:
وما خصّنا به من ولایتکم طیبا لخلقنا و طهارة لانفسنا و تزکیة لنا و کفّارة لذنوبنا.
یعنی: و آنچه (خدای تعالی) اختصاص داده به ما از ولایتتان برای نیکویی خلقت ما و طهارت نفسمان و تزکیّه ی ما و کفّاره گناهان ما است.
و بدین جهت نیز است که خدای تعالی در هر اذان و اقامه ای مسلمانان را دعوت نموده که با صدای بلند یکدیگر را به سوی «خیرالعمل» یعنی «اقتدا به فاطمه» دعوت کنند، چنانکه ازحضرت امام جعفرصادق علیه السلام سؤال شد: چیست معنای «حیّ علی خیرالعمل» بشتابید به سوی بهترین عملها؟ فرمود:
خیر العمل برّ فاطمة و وُلدها.
یعنی: خیرالعمل نیکی و اقتدا نمودن به فاطمه و فرزندان فاطمه است.(1)
و هر گاه کسی خطا و اشتباهی مرتکب شده و سپس توبه نموده و به سوی آن حضرت پناه برده باشد «سلام» شامل این شخص نیز می شود چنانکه قرآن می فرماید:
انه من عمل منکم سوء بجهالة ثم تاب من بعده و اصلح فانه غفور رحیم.
یعنی: هر آینه کسی از شما به سبب نادانی مرتکب عمل زشتی گردد و سپس توبه کرده و نفس خود را اصلاح کند، خداوند آمرزنده و مهربان است.
به عبارت دیگر این آیه شریفه می فرماید: باید قابلیّت «سلام» را در خود ایجاد کنیم تا به حقیقت «سلام الهی» برسیم.
خلاصه کلام اینکه مؤمنین باید اقتدا به این اسم خدا (فاطمه) نمایند و آن وجود مقدّس را برای خود در سراسر زندگی الگو قرار دهند تا بر اثر این
ص: 96
پیروی و اقتدا خود مظهر برخی از اسماء خدا به نحو موجبه جزئیه گردند.
نکته ای که در اینجا باید تذکر دهیم اینست که حضرت فاطمه علیها السلام که خود «سلام» هستند به این معنا است که ایشان تمام خیر و برکت و سلامت هستند و سالم بودن آن حضرت امان دادن است از تمام شرور زمانه و اینکه از ایشان شرّی نمی رسد. چون وجود مقدّس فاطمه علیها السلام و دیگر معصومین علیهم السلام خیر محض هستند و ابدا شائبه شرّی در آنها متصوّر نیست تا آنکه لازم باشد از خود به دیگران امان دهند، آن وجود مبارک در ذات و صفات و افعالشان هیچ نقص ندارند و از هر عیبی منزه و مبرّی می باشند چنانکه در روایت آمده است:
انّما سمیت فاطمه بنت محمد"طاهرة» لطهارتها من کل دنس.
یعنی: به این جهت فاطمه علیها السلام دختر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم «طاهرة» نامیده شده که خداوند او را از جمیع پلیدیها و آلودگیها پاک و منزه گردانیده است.
و در روایت دیگر در وجه تسمیه آن حضرت به «فاطمه» فرموده اند:
فطمت من الشّر(1)
یعنی از هر شر و بدی بریده شده (و در امان و سلامت است) و به همین معنا سوره ی احزاب آیه 33 اشاره دارد که می فرماید:
إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا.
یعنی: همانا خداوند اراده نموده که دفع کند از شما اهل بیت پلیدی را و طاهر و پاک گرداند به پاکی کاملی.
لذا آن بی بی «سلام» هستند و تمام حرکات و سکنات و اقوال و افعال و احوال آن بی بی بزرگوار خیر محض است و برای هیچ مفسده و شرّی در
ص: 97
آن وجود مبارک راهی نیست و محض خیر و برکت و دعا می باشند تا حتی در آن ایام مصیبت باری که به دَر خانه اش هجوم آوردند و همسر بزرگوارش را به طرز فجیعی از خانه بردند و حضرتش را مجروح و مضروب کردند، در آن لحظات غم بار و پر تلاطم از مردم بی گناه غافل نبود و به جهت حفظ و آسیب ندیدن آنها نفرین نفرمود، چنانکه حضرت امام محمد باقر علیه السلام می فرماید:
ان فاطمة علیها السلام لمّا أن کان من امرهم ما کان اخذت بتلابیب عمر فجذبته الیها ثم قالت علیها السلام:
اما و اللّه یا ابن الخطاب لو لا انی اکره ان یصیب البلاءِ من لا ذنب له، لعلمت انی سأقسم علی اللّه ثم اجده سریع الاجابة.
یعنی: چون آن مردم کردند آنچه کردند (کنایه از آتش زدن خانه و مجروح و مضروب کردن آن بی بی و بردن علی علیه السلام را به مسجد) فاطمه علیها السلام گریبان عمر را گرفت و او را کشید و فرمود: همانا به خدا قسم ای پسر خطاب! اگر من از رسیدن بلا به بی گناهان کراهت نداشتم می فهمیدی که خدا را سوگند می دادم و او را زود اجابت کننده می یافتم (یعنی من نفرین می کردم و به زودی بلا نازل می شد و همگان را مقصران و بی تقصیران را شامل می گشت ولی نمی خواهم بی گناهان به آتش تو بسوزند).
لذا هر کس به سوی حضرتش پناه برد مشمول سلام آن حضرت می گردد، چنانکه قرآن در این آیه شریفه که یکی از مصادیق آن فاطمه زهرا علیها السلام است می فرماید:
«وَ إِذا جاءَکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیاتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ»
یعنی: وقتی کسانی که به آیات ما ایمان دارند به نزد تو آمدند به آنها بگو سلام
ص: 98
بر شما باد.
باید این حقیقت را نیز بیان کنیم که گروهی از افراد بشر استعداد دریافت اسم «سلام» را ندارند و مورد لعن و نفرین الهی قرار می گیرند چنانکه سوره ی احزاب می فرماید:
مَلْعُونِینَ أَیْنَمَا ثُقِفُوا أُخِذُوا وَقُتِّلُوا تَقْتِیلًا.(1)
یعنی: از همه جا وارد می شوند و هر جا یافت شوند گرفته خواهند شد و به سختی کشته خواهند شد.
حاصل کلام بنابر اینکه «سلام» رحمت خاص الهی است و تنها کسانی که با اختیار خویش گریزانند از این نعمت «سلام» محروم و در جهنم لعنت الهی گرفتار و معذب خواهند بود و اینان کسانی هستند که از ولایت فاطمه علیها السلام روی گردانیده اند و اطاعتش نکرده اند چنانکه خود فاطمه علیها السلام فرموده اند:
و من خالفنا فقد خالف الله و من خالف الله فقد استوجب من الله العذاب الالیم و العقاب الشدید فی الدنیا و الآخرة(2)
یعنی: و هر کس با ما مخالفت کند تحقیقاً که با خدا مخالفت کرده و هر کس با خدا مخالفت کند از جانب خداوند مستحق عذاب سخت و عقاب شدید در دنیا وآخرت می گردد.
در اینجا توجّه شما را به روایاتی که خبر از نجات و رسیدن به حقیقت سلام برای شیعیان و دوستداران حضرت فاطمه علیها السلام می دهد، جلب می کنم:
چنانکه اسماء بنت عمیس می گوید: در لحظه های آخر عمر فاطمه علیها السلام متوجه آن بانوی بزرگ بودم، ابتدا غسل کرد و لباسها را عوض کرد و در خانه
ص: 99
مشغول راز و نیاز با خدای متعال شد. جلو رفتم، فاطمه علیها السلام را دیدم که رو به قبله نشسته و دستها را به سوی آسمان بلند کرده و چنین دعا می خواند:
الهی و سیدی اسئلک بالذین اصطفیتهم و ببکاء وُلدی فی مفارقتی ان تغفر لعصاة شیعتی و شیعة ذریتی.
یعنی: پروردگارا! بزرگوارا! به حق کسانی که برگزیدی و به گریه های فرزندانم که در فراق من اشک می ریزند، از تو می خواهم گنهکاران شیعیان من و شیعیان فرزندان مرا ببخشائی.
مطلب حائز اهمّیّتی که از این روایت در معنای «سلام» بودن آن حضرت به دست می آید اینست که حضرت فاطمه زهراء علیها السلام خدا را به اشک چشمان فرزندانش اعم از فرزندان معصوم و غیرمعصومش که شامل سادات نیز می شود قسم داده اند، آن حضرت به اشک چشم فرزندانش که برای فقدان حضرتش و ظلمهایی که به آن مادر شده است اشک می ریزند، قسم یاد نموده که خداوند شیعیان گنهکارش را بیامرزد از این روایت ارزش این نوع گریه و اشک ریختن نیز منکشف می شود.
لذا جای دارد مؤمنین به مجالسی که به نام نامی فاطمه علیها السلام اقامه می شود بیشتر توجّه کنند، چون حقیقتاً دعای فاطمه علیها السلام در آن مجالس مستجاب است، زیرا حضرت بدین وسیله گنهکاران از شیعیانش را شفاعت نموده تا خداوند از گناهانشان درگذرد و آنان را بیامرزد، این دعای آن حضرت سبب پاک شدن و استجابت دعای مؤمنین نیز می گردد که نمونه ای دیگر از معنای «سلام» بودن آن حضرت می باشد.
در روایت دیگر آمده است: در روز محشر که خلایق جمع گردیده و همه در اضطراب و هراس هستند حضرت فاطمه علیها السلام به پیشگاه خدای تعالی
ص: 100
ندا می دهد:
الهی و سیدی ذریتی و شیعتی و شیعة ذریتی و محبّی و محبّی ذرّیتی.
یعنی: ای معبود و مولای من! نجات فرزندان و شیعیان و نجات شیعیان فرزندانم و دوستداران خود و فرزندانم را خواهانم.
در اینجا به برکت فاطمه زهرا علیها السلام شیعیان و دوستان فاطمه علیها السلام از پل صراط مانند برق عبور می کنند و نجات می یابند.
در روایت دیگر خدای تعالی به فاطمه علیها السلام می فرماید:
فمن اعتصم بک نعمه معکِ فی الجنة فعند ذلک یودّ الخلایق انهم کانوا فاطمیین.(1)
یعنی: هر کسی به ولایت تو چنگ زند در بهشت با تو در نعمت و همراه تو خواهد بود. اینجا است که همه خلایق آرزو می کنند ای کاش «فاطمی» بودند.
حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم خبر از ورود تمامی شیعیانِ فاطمه در دارالسلام دنیا و آخرت که همان دارالنعیم است، می دهند و می فرمایند:
فتدخل فاطمه ابنتی الجنة و ذریتها و شیعتها و ذلک قوله تعالی «لایحزنهم الفزع الاکبر، و هم فی ما اشتهت انفسهم خالدون» هی واللّه فاطمة و ذریتها و شیعتها.
یعنی: سپس دخترم فاطمه و فرزندانش و شیعیانش وارد بهشت می شوند چنانکه خدای تعالی فرموده: به هراس در نمی آورد ترس بزرگ (روز قیامت) و آنها در آنچه میل دارند متنعم و جاودانند، قسم به خداوند آنها فاطمه و فرزندان فاطمه و شیعیان فاطمه هستند
حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در روایت دیگری می فرماید:
ان اللّه عزوجل فطم ابنتی فاطمه و ولدها و من احبهم من النار فلذلک
ص: 101
سمّیت فاطمة.
یعنی: همانا خداوند متعال قطع نموده دخترم فاطمه را و فرزندانش را و هر کس دوست بدارد آنها را از آتش، بدین جهت است که (دخترم) نامیده شده به فاطمه.
و در روایتی وارد شده است که فاطمه علیها السلام از خداوند نجات دوستانش را خواسته و فرمود:
الهی انت المنی و فوق المنی، اسئلک ان لاتعذب محبی و محبی عترتی بالنار.(1)
خدایا! تو امید من، بلکه بالاتر از امید من هستی، از تو می خواهم که دوستان من و دوستان فرزندانم را به آتش عذاب نکنی.
و حضرت امام محمد باقر علیه السلام می فرماید: خدای عزّوجلّ در روز قیامت می فرماید: ای فاطمه! من نام تو را فاطمه گذاشتم و به واسطه ی تو هر کس را که تو را دوست بدارد و به تو متصل گردد و ذریّه ی تو را دوست بدارد و به آنان متصل شود او را از آتش جهنم حفظ می کنم و وعده ی من حق است و تو را شفیع قرار دادم.(2)
نمونه ای از «سلام» بودن فاطمه علیها السلام که خاص فرزندانش می باشد سلامی است که در وصیتّشان به تمامی ذراری و فرزندانش تا روز قیامت نموده:
و اقرء ولدی السلام الی یوم القیامة.
یعنی: (علی جان!) تا روز قیامت سلام مرا به فرزندانم برسان
در اینجا این حقیقت را یادآور می شویم که به صریح روایت حضرت امام محمدباقر علیه السلام خداوند به برکت فاطمه ی زهرا علیها السلام سادات را در دنیا و آخرت نجات می دهد، البته اگر خودشان بخواهند و توبه نمایند هرچند گنهکار باشند و نباید مأیوس از رحمت خداوند گردند چنانچه آن حضرت
ص: 102
در تفسیر آیه 53 سوره زمر در شأن فرزندان فاطمه زهرا علیها السلام فرمودند:
.... و فی ولد فاطمه علیها السلام انزل الله هذه الآیه خاصه:
یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَی أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ.(1)
یعنی: و در مورد فرزندان فاطمه مخصوصاً این آیه نازل شده:
ای بندگانم که بر خود ظلم نموده واسراف کرده اید از رحمت خداوند مأیوس نشوید که همانا خداوند می آمرزد همه گناهان را و اوست بسیار آمرزنده و مهربان.
حضرت رسول به دختر گرامی شان این بشارت را می دهد و می فرماید:
یا فاطمه! من صلی علیک غفر اللّه تعالی له و الحقه بی حیث کنت فی الجنة.(2)
یعنی: ای فاطمه! هر کسی بر تو درود و صلوات فرستد، خداوند بزرگ او را می آمرزد و در هر جای بهشت که باشم او را به من ملحق می سازد.
ابن عباس از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم در مورد نجات شیعیان فاطمه علیها السلام نقل می کند که فرمود:
اشهدکم انی قد امنت شیعتها من النار.(3)
یعنی: شما را شاهد می گیرم که شیعیان و پیروان فاطمه علیها السلام را از آتش دوزخ نجات داده و امنیّت بخشیده ام.
خلاصه اینکه صدیقه کبری فاطمه ی زهرا مظهر اسماء و صفات پروردگار می باشد که یکی از آن اسماء و صفات «سلام» است.
و همچنین می توان معنای سلام بودن آن بانوی بزرگوار را از این روایت بدست آورد که فرزند دلبندش حضرت امام جعفر صادق علیه السلام می فرماید:
ص: 103
نحن اصل کل خیر و من فروعنا کل برٍ من البّر التوحید، و الصلاة و الصیام، وکظم الغیظ، و العفو عن المسیئ و رحمه الفقیر، و تعاهد الجار و الاقرار بالفضل لاهله.
یعنی: ما اصل تمام خیرها و خوبی ها هستیم و تمام نیکی ها از فروع ما است که از جمله این نیکی ها: توحید، نماز، روزه، فرو بردن خشم، عفو از گناهکار، مهربانی به فقیران رسیدگی به همسایگان و اقرار به فضل و برتری صاحب فضل است.
در اینجا توجه شما را به روایت زنان یهود جلب می کنم که در آن آمده است: زنان یهود هنگامی که جلوه ای ازجمال و جلال فاطمه علیها السلام را دیدند در برابرش زانو زده و او را سجده کردند و زمین را می بوسیدند و از خود بیخود شده بودند و اشک می ریختند، در این هنگام «سلام الهی» شامل حالشان می شود و فاطمه علیها السلام تک تک آنها را نوازش نمود و از زمین بلند می کرد و به دست مبارکش ایمان آورده و در پناه اسلام قرار گرفتند. اصل روایت اینگونه است:
طایفه ای از یهود عروسی داشتند نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمدند و گفتند: برای ماست حق همسایگی،خواهش می کنیم که فاطمه را به خانه ما بفرستید تا زیاد شود رونق عروسی ما و به آن حضرت بسیار خواهش و اصرار نمودند، در جواب فرمود: او همسر علی بن ابیطالب علیه السلام است و او در حکم و فرمان اوست. پس خواهش کردند آن حضرت نزد علی بن ابیطالب علیه السلام شفاعت کند تا حضرتش بپذیرد. جماعت یهود جمع کردند لباسها و کمربند های عتیقه ی خود را و زینتها و زیورهایی که داشتند و گمان می کردند که فاطمه زینت نکرده می آید و می خواستند او را خفّت و خواری دهند پس جبرئیل نازل شد با جامه ها و زینت و زیورهای بهشتی که مانند آنها را ندیده بودند، و فاطمه علیها السلام آنها را پوشید و به آنها زینت کرد
ص: 104
به نحوی که تعجب کردند، مردمان از زینت او و رنگها و بوهای خوش آنها، چون فاطمه با آن زینت ها وارد خانه یهود شد، زنهای ایشان به او سجده کردند و در برابر او زمین را می بوسیدند. و به این سبب خلق بسیاری از زنان یهود مسلمان شدند.(1)
پر واضح است که زنان یهود به جهت لباس و زینتهای فاطمه علیها السلام منقلب نشده بودند و سجده نمی کردند بلکه به جهت لیاقتی که داشتند گوشه ای از عظمت و جلال و جمال الهی فاطمه علیها السلام را دیدند، لذا از خود بیخود شده بودند و به زمین به حالت سجده افتاده بودند و نهایتاً مشرف به دین اسلام گردیدند و اینگونه اسلام به خانه های یهود نفوذ کرد و «سلام الهی» شامل حال آنها گردید.
اهل معرفت اسماء و صفات خداوند را بر دو دسته تقسیم می کنند: «جمالیّه» و «جلالیّه».
اسماء و صفاتی که در بردارنده مفاهیمی چون محبّت و لطافت و رأفت و عطوفت و رحمت باشد به صفات جمالیّه تعبیر می شود که یکی از آنها «سلام» است و آن دسته اسماء و صفاتی که در بردارنده مفاهیمی چون صلابت غضب، عقوبت و قهّاریّت و جبّاریّت می باشند، جزء صفات جلالیه قرار می دهند. و همه ی اسمائی که برای خدای تعالی در قرآن ذکر شده در این دو قسم داخلند و همانطوری که عرض کردیم «سلام» یکی از آن اسمائی است که در قسم صفات جمالیه داخل است و بر طبق روایات بسیاری منظور از «اسم» و «اسماء» خدای تعالی که در قرآن آمده چهارده نور پاک محمّد و آل محمّد علیهم السلام می باشند. که فاطمه زهراء علیها السلام یکی از
ص: 105
آن انوار پاک است و با جرأت می توان گفت فاطمه علیها السلام مظهر کل اسماء جلال و جمال الهی است تا جائی که رضایت و خشنودی حضرتش یا خشم و غضبش معیار رضایت و خشنودی خدای تعالی و خشم و غضب حضرت حق گردیده.
لذا در روایات آمده است:
انّ اللّه لیغضب لغضب فاطمة ویرضی لرضاها.(1)
یعنی: خداوند با خشم فاطمه خشمگین و با رضایتش راضی می گردد.
پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم خطاب به دخت گرانقدرشان می فرمایند:
یا فاطمة انّ اللّه لیغضب لغضبک و یرضی لرضاک.(2)
یعنی: ای فاطمه! همانا خداوند با خشم تو به خشم می آید و با رضایت تو راضی می گردد.
ابن عباس از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کند که فرمود:
انّ فاطمه شجنة منی یؤذینی ما آذاها و یسّرنی ما سرّها و انّ اللّه تبارک و تعالی لیغضب لغضب فاطمة و یرضی لرضاها.(3)
یعنی: همانا فاطمه شاخه و پاره ای از من است هر که او را اذیّت کند مرا اذیت کرده و هر کس مسرور کند او را، مرا مسرور کرده و همانا خداوند متعال غضب می کند به غضب فاطمه و خشنود می شود به خشنودی فاطمه.
آری فاطمه همان بانویی است که مظهر اسماء و صفات پروردگارست، لذا قهرش معیار قهر خداوند و خوشنودی اش ملاک خوشنودی خداوند قرار گرفته است.
ص: 106
چگونه می توان به سلام و خشنودی فاطمه زهرا علیها السلام رسید؟
در جواب این سؤال توجّه شما را به این دستورالعمل که از حضرت فاطمه زهرا علیها السلام نقل شده است، جلب می کنیم:
در تفسیر امام حسن عسکری علیه السلام آمده است که روزی مردی به همسرش گفت: نزد فاطمه علیها السلام دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برو و سؤال کن آیا من از شیعیان حضرتش هستم یا خیر؟
آن زن خدمت حضرت فاطمه علیها السلام رسید و سؤال کرد.
حضرت فاطمه علیها السلام فرمود: به شوهرت بگو:
ان کنت تعمل بما امرناک و تنها عمّا زجرناک عنه فانت من شیعتنا و الاّ فلا.
یعنی: اگر به دستورات ما عمل می کنی و از منهیّات ما می پرهیزی از شیعیان ما هستی و گرنه شیعه ما نیستی.
آن زن بازگشت و پاسخ را به شوهرش رساند. مرد گفت: وای بر من کیست که هیچ گناهی نکند و از خطا دوری کند! بنابراین من در آتش جهنم جاودانه خواهم بود زیرا کسی که شیعه آنان نباشد همیشه در آتش است. آن زن برگشت و گفتار شوهرش را به حضرت فاطمه علیها السلام رساند.
حضرت فاطمه فرمودند: به او بگو شیعیان ما از برجستگان اهل بهشت هستند. و هر یک از محبین ما و محبین محبین ما و دشمنان دشمنان ما و هر کس که به قلب و زبان تسلیم ما باشد ولی اوامر و نواهی ما را در اموری که آنان را به هلاکت (وسوء عاقبت) مبتلا می کند، مخالفت نماید باز آنها وارد بهشت می شوند، امّا بعد از آنکه از گناهانشان طاهر و پاک شوند تا اینکه ما به محبّت خود آنان را از جهنّم نجات دهیم و به نزد خود می بریم.(1)
ص: 107
در این دستورالعمل حضرت فاطمه علیها السلام می فرمایند هرکس بخواهد به سلام و بهشت برسد باید به آنچه که ما امر می کنیم عمل کند و اطاعت نماید و از آنچه که ما نهی می کنیم خود را نگه دارد تا در زمره شیعیان شان قرار گیرد. و به طور کلی چنین نتیجه گرفته می شود که کسانی که به معرفت این «لیلة القدر» یعنی فاطمه علیها السلام دست یابند و در حریم معرفت و محبت و اطاعت او قرار گیرند و در میان تاریکی ها و آشفته بازار غیبت امام زمان علیه السلام ، زمینه های اتصال را در خود فراهم نموده باشند به وادی «سلام» رسیده اند و در حریم محبت رأفت و نعمتهای الهی چه مادی و چه معنوی وارد می شوند و از هر بدی و پلیدی و ناخوشی در امان قرار می گیرند.
تا وقتی که فجر طالع شود.
قاسم بن عبید از امام جعفرصادق علیه السلام نقل می کند که فرمود:
سَلَامٌ هِیَ حَتَّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ یعنی بخروج القائم علیه السلام.(1)
و در روایت دیگری که از زراره نقل می کند می گوید: امام جعفرصادق علیه السلام فرمود:
حتی مطلع الفجر یعنی حتی یقوم القائم علیه السلام.(2)
یعنی: «حتّی مطلع فجر» یعنی تا زمانی که حضرت قائم علیه السلام قیام می کند.
سلام و برکت و خیر در «لیلة القدر» امتداد دارد تا وقت طلوع فجر و حتّی در یک آن هم قطع نمی شود بلکه در تمامی مدّت آن شب ادامه خواهد داشت.
از امام جعفر صادق علیه السلام نقل شده که فرمود منظور از «حَتَّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ»
ص: 108
زمان ظهور موفورالسرور حضرت بقیة اللّه (ارواحنافداه) است و با توجّه به روایات قبلی که فرمود: تأویل «لیلة القدر» فاطمه زهرا علیها السلام است معنای این آیه چنین می شود که حضرت فاطمه سلام و خیر است برای افرادی که در شب تاریک غیبت معرفتش را درک نموده و به حضرتش اقتدا کنند و به ذیل عنایت کریمانه اش متوسل شوند و در صدد تقرّب روحی و معنوی با آن بی بی بزرگوار برآیند، و این امر امتداد دارد تا فرزند دلبندش حضرت بقیة اللّه (ارواحنا فداه) ظهور کند. و بر جمیع مردم فضلشان روشن و آشکار گردد.
در اینجا این نکته را تذکر دهم که کلمه ی «حتی» دلالت بر «انتهای» شب و نقطه ی پایان شرایط نامساعد غیبت دارد که در این زمان و شرایط نامساعد فاطمه علیها السلام برای مؤمنین و متوسلینش «سلام» است و مسلّم است که بعد از طلوع فجر و ظهورقائم علیه السلام باز فاطمه علیها السلام «سلام» است به عبارت دیگر در ایام تاریک غیبت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف فاطمه علیها السلام برای گروه خاصی از مؤمنین «سلام» است و بعد از تجّلی و ظهور دولت حق که تمام عالم از تاریکیهای جهل و ظلم ها رهایی بخشیده می شوند و به ایمان کامل می رسند، فاطمه علیها السلام برای همه افراد «سلام» هستند.
در حقیقت این مطلب بشارت و پیامی است برای مسلمانانی که ولایت فاطمه علیها السلام را پذیرفته اند و محبّت به آن وجود مطهّر دارند. که در این دوران ناامید نباشند و با ایمان راسخ و محکم در زمان تاریک غیبت با اصلاح نفس خود و با عمل به دستورات اسلام و توسل به آن بانوی دو سرای هستی خود را به «سلام» و جلوه نمای صفات الهی یعنی فاطمه علیها السلام و جنة النعیم برسانند. و مسلّم است که بعد از «حتیّ» که زمان ظهور است همه از الطاف خاص و «سلام» حضرت فاطمه علیها السلام توسط یگانه فرزندش بقیّةالله (ارواحنا فداه)
ص: 109
بهره مند می گردند، به این معنا که مسلّم است که بعد از طلوع فجر و ظهور قائم علیه السلام باز مؤمنین و اهل معرفت در «سلام» هستند و در الطاف و عنایات خاصّه ی فاطمه علیها السلام و فرزند برومندش بقیة اللّه (ارواحنافداه) قرار دارند و در حقیقت در بهشت دنیای خاکی به کمال لذائذ معنوی و مادی می رسند.چون با ظهور حضرت بقیةالله علیه السلام تمامی تاریکی ها و ظلم ها و بی حرمتی ها از بین می رود و نقطه ی پایان شرایط نامساعد خواهد بود که پس از آن همه ی مردم و خلق در نعمت واقعی و در «سلام» همیشگی قرار می گیرند.
ص: 110
ص: 111
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
حم * وَالْکِتَابِ الْمُبِینِ *
إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةٍ مُّبَارَکَةٍ إِنَّا کُنَّا مُنذِرِینَ*
فِیهَا یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ.(1)
ص: 112
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ حم * وَالْکِتَابِ الْمُبِینِ * إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةٍ مُّبَارَکَةٍ إِنَّا کُنَّا مُنذِرِینَ* فِیهَا یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ.
یعنی: حم، سوگند هبه این کتاب روشن، همانا ما آن را در شب مبارک نازل کردیم، همانا ما انذارکننده بوده ایم، در آن شب هر امری براساس حکمت تدبیر و جدا می گردد.
عن ابی الحسن موسی بن جعفر علیه السلام قال: (فی لیلة المبارکة) و امّا اللیلة ففاطمة علیها السلام.
در این قسمت از این کتاب آیات سوره «حم دخان» به مناست اینکه در آن «اللیلة» به «فاطمه» تأویل و تفسیر شده است، آورده شد، که خود تأیید و تشدید تفسیر سوره قدر نیز می باشد. قسمتی از اصل روایت این چنین است:
جعفربن ابراهیم قال: کنت عند ابی الحسن موسی بن جعفر علیه السلام اذا أتاه رجل نصرانی (فسأله عن مسائل، فکان فیها مسأله الی ان قال له) أخبرنی عن «حم و الکتاب المبین انا انزلناه فی لیلة مبارکة انّا کنا منذرین، فیها یفرق کل امر حکیم» ما تفسیرها فی الباطن؟
فقال علیه السلام: اما «حمّ» فهو محمد صلی الله علیه و آله و سلم و هو فی کتاب هود الذی انزل علیه و هو منقوص الحروف و امّا «الکتاب المبین» فهو امیرالمؤمنین علیه السلام و اما «اللیلة» ففاطمه علیها السلام و امّا قوله «فیها یفرق کل امرٍ حکیم»، یخرج منها خیر کثیر فرجل
ص: 113
حکیم و رجل حکیم و رجل حکیم.(1)
جعفر بن ابراهیم می گوید: خدمت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام بودم که مردی نصرانی وارد شد و گفت: من سؤال دارم. حضرت فرمود: بپرس. گفت: خبر دهید به من از معنای باطن «حم» و «کتاب مبین» و «انا انزلناه فی لیلة المبارکه انا کنا منذرین، فیها یفرق کل امرحکیم». حضرت فرمودند: حم حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم است و این نام در کتاب هود است که بعضی از حروف آن ذکر نشده و اما «کتاب مبین» امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام است و «لیله» فاطمه است و اما «فیها یفرق کل امر حکیم» یعنی از او (فاطمه علیها السلام) ناشی می شود خیر کثیر و شخصیّت های برجسته و حکیم یکی پس از دیگری.
بنابر روایت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام که ذیل این آیه شریفه وارد شده است فرموده اند:
منظور از «لیله مبارکه» صدیقه کبری فاطمه زهرا علیها السلام است که قرآن در آن نازل شده که در اینصورت معنای «انّا انزلناه فی لیلة مبارکة» این چنین می شود که ما حقیقت قرآن را در ظرف وجودی حضرت فاطمه نازل کردیم.
لذا با توجّه به روایات گذشته که راجع به مقامات و معرفت فاطمه علیها السلام بود و در آنها از سعه علم فاطمه بیان شده بود، این تفسیر و تأویل که فرموده «لیلة القدر»، «فاطمه» است و قرآن در قلب مطهر آن حضرت نیز نازل شده و عالم به علم الهی بودند چنانکه حضرتش به امیرالمؤمنین فرمود:
ادن لاحدثک بما کان و بما هو کائن و بما لم یکن الی یوم القیامة حتی تقوم الساعة.
یعنی: نزدیک بیا تا به تو از حوادث گذشته و حال و آینده تا روز قیامت، آن هنگام که قیامت بر پا می شود خبر دهم.(2)
ص: 114
و با توجّه به روایتی که می فرماید هنگامی که حضرتش متولّد می شود، بلافاصله شهادت به توحید و رسالت و امامت می دهد و می فرماید:
اشهد ان لا اله الا اللّه و انّ ابی رسول اللّه سید الانبیاء و انّ بعلی سیّد الاوصیاء.
یعنی: شهادت می دهم که معبودی جز خدا نیست و پدرم رسول خدا و سیّد و سرور پیامبران است و شوهرم سرور اوصیاء و فرزندانم سادات و سروران اسباط و نوادگان هستند.
و با توجّه به این که «مبارکه» یکی از القاب حضرت فاطمه علیها السلام نیز هست که از ماده «برکت» به معنی سودمند و جاویدان و پر دوام است. معنای آیه شریفه این چنین می شود که: فاطمه زهرا علیها السلام تأویل و تفسیر «لیله مبارکه» است و حضرتش میزان جداسازی حق و باطل است (فیها یفرق کلّ أمر حکیم) همان شبی که ظرف نزول حقیقت قرآن و همچنین ظرف نزول یازده قرآن ناطق نیز است.
علامه مجلسی رحمه الله در توضیح و وجه این تأویل می فرماید:
تشبیه حضرت فاطمه علیها السلام به «لیلة» یا برای ستر و عفاف ایشان و یا برای ظلم و جورهایی که فاطمه علیها السلام را دربر گرفته است، می باشد.(1)
و همچنین عالم جلیل محقق و عارف بزرگ مرحوم قطب الدین محمد شرین لاهیجی که از معاصرین مرحوم علامه مجلسی و محدث فیض کاشانی است در جلد چهارم تفسیر خود پس از نقل روایت می نویسد:
وجه تسمیه ی سیدة نساء العالمین به «لیلة» به طریق مجاز است و می تواند که علاقه ی مجاز این باشد که آن حضرت مانند شب به حجاب عصمت، مستور و مخفی است یا آنکه چون غالب اوقات زوج در شب
ص: 115
پیش زوجه جا می گیرد، از این جهت تعبیر آن حضرت به «لیلة» شده است و ضمیر"انزلناه» راجع است به امیرالمؤمنین علیه السلام و ظاهراً حاصل معنی آیات این باشد که: قسم به محمّد صلی الله علیه و آله و سلم و وصی او امیر المؤمنین علیه السلام که تزویج کردیم، امیرالمؤمنین علیه السلام را به فاطمه ی زهرا علیها السلام و به تحقیق ما عباد را در باب امامانی که از سیدة نساءالعالمین علیهم السلام عرصه جهان را منوّر می سازند، انذار کننده ایم زیرا که هر که قبول ولایت ایشان نکند، به عذاب ابد معذب خواهد گشت و در فاطمه ی زهرا علیها السلام هر امام حکیم دانا جدا کرده می شود، یعنی از بطن او ائمه معصومین علیهم السلام از امام حسن مجتبی تا قائم آل محمد علیهم السلام بیرون می آیند.
لذا فاطمه زهرا علیها السلام باطن و تأویل لیلة القدر است همان شبی که «مبارکه» است و همان شبی که حاجات بندگان در آن بر آورده می شود و دعایشان به هدف اجابت می رسد و نهایتا آن بی بی بزرگوار سرچشمه بیکران علم و حکمت و رحمت و برکت و خیر می باشند.
در خاتمه تأویل و تفسیر آیه «انّا انزلناه فی لیلة مبارکة» روایت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام را که ذیل این آیه شریفه وارد شده بود، جهت استفاده بیشتر از مضامین بلند آن به صورت کامل نقل می شود:
اصل روایت یعقوب بن جعفر بن ابراهیم چنین است که می گوید: خدمت موسی بن جعفر علیه السلام بودم که مردی نصرانی نزد آن حضرت آمد، و ما در عریض (وادی مدینه) بودیم، نصرانی عرض کرد: من از شهری دور و سفری پر مشقّت نزد شما آمده ام و 30 سال است که از پروردگارم درخواست می کنم که مرا به بهترین دینها و به سوی بهترین و داناترین بندگان خود هدایت کند، تا آنکه شخصی در خواب من آمد و مردی را که
ص: 116
در علیاء دمشق است به من معرفی کرد.
من نزدش رفتم و با او سخن گفتم، او گفت: من از تمام همکیشان خود داناترم ولی از من داناتر هم هست. من گفتم: مرا به کسی که از تو داناتر است رهبری کن، زیرا مسافرت برای من دشوار و سنگین نیست من تمام انجیل و مزامیر داوود و چهار سفر از تورات و ظاهر تمام قرآن را خوانده ام.
دانشمند به من گفت: اگر علم نصرانیت را می خواهی، من از تمام عرب و عجم به آن داناترم و اگر علم یهودیت خواهی باطی بن شرحبیل سامری، در این زمان داناترین مردم است. و اگر علم اسلام و تورات و انجیل و زبور و کتاب هود و هر کتابی که بر هر پیغمبری در زمان تو و زمانهای دیگر نازل شده و هر خبری که از آسمان نازل شده که در آن باشد بیان هر چیز و شفاء برای جهانیان و رحمت است برای جویندگان رحمت، و مایه بصیرت کسی که خدا خیر او را خواهد، و انس با حق گرفته باشد، اگر چنین شخصی را می خواهی تو را به سویش رهبری می کنم، اگر توانی با پایت نزدش برو و اگر نتوانی با سر زانو و اگر نتوانی با کشیدن نشیمنگاه و اگر نتوانی با چهره و صورت خود به زمین کشیدن برو.
گفتم: نه، بلکه من با تن و مال خود توانائی مسافرت دارم.
گفت: فوری برو به یثرب. گفتم: یثرب را نمی شناسم. گفت: برو تا برسی به مدینه پیغمبری که در عرب مبعوث شده و او همان پیغمبر عربی هاشمی است، چون وارد مدینه شدی قبیله بنی غنم بن مالک بن نجار را بپرس که نزدیک در مسجد مدینه است و خود را به هیئت و زیور نصرانیت در آور، زیرا والی مدینه بر آنها (موسی بن جعفر و شیعیانش که تو را نزدشان می فرستم) سختگیر است و خلیفه نیز سختگیرتر است. آنگاه نشانی بنی
ص: 117
عمروبن مبذول را که در بقیع زیبر است بگیر، و پس از آن بپرس موسی بن جعفر علیه السلام کیست و منزلش کجاست و آیا به سفر رفته یا حاضر است. اگر به سفر رفته بود نزدش برو که مسافرت او از راهی که (اکنون) به سویش می روی نزدیک تر است، آنگاه به او خبر ده که (مطران علیای غوطه دمشق) مرا به سوی شما رهبری کرده و او سلام بسیارت می رساند و می گوید: من با پروردگار خود بسیار مناجات می کنم و از او می خواهم که مرا به دست شما مسلمان کند.
مرد نصرانی ایستاده و به عصای خود تکیه کرده، این داستان را (که در خواب دیده بود) بیان کرد سپس گفت: آقای من اگر به من اجازه دهی تکفیر(1) کنم و بنشینم. فرمود: اجازه می دهم که بنشینی ولی اجازه نمی دهم که تکفیر کنی، پس بنشست و کلاه نصرانیت از سر بگرفت. آنگاه عرض کرد: قربانت شوم. به من اجازه سخن می دهی؟ فرمود: آری، تو فقط برای آن آمده ای.
نصرانی گفت: جواب سلام رفیقم (مطران) را بده، مگر شما جواب سلام نمی دهی؟ امام فرمود: جواب رفیقت اینست که خدا هدایتش کند، و اما سلام زمانی است که به دین ما در آید.
نصرانی گفت: اصلحک اللّه، من اکنون از شما سؤال می کنم.
فرمود: بپرس. گفت: به من خبر ده از کتاب خدای تعالی که آن را بر محمد نازل کرده و بدان سخن گفته و آن را به آنچه باید معرفی کرده و فرمود: «حم سوگند به کتاب روشن که آن را در شبی مبارک نازل کرده ایم
ص: 118
که ما بیم دهنده ایم. در آن شب هر امر محکمی را فیصل دهند(1)» تفسیر باطنی این آیات چیست؟
فرمود: امّا حم محمّد صلی الله علیه و آله و سلم است و آن در کتابی است که بر هود نازل گشته و از حروفش کاسته شده (یعنی در کتاب هود از محمّد به حم تعبیر شده و دو حرف «م، د» آن، از نظر تخفیف یا جهت دیگری افتاده است) و اما کتاب روشن امیرالمؤمنین علی علیه السلام است، و اما شب مبارک فاطمه علیها السلام است و اما اینکه می فرماید: «در آن شب هر امر محکمی را فیصل دهند» یعنی از آن فاطمه خیر بسیار زیادی متولد شود و آن مردی حکیم و مردی حکیم و مردی حکیم است (یعنی امام حسن و امام حسین و امام زین العابدین علیهم السلام اند و امامان دیگر هم به اینها عطف می شوند).
مرد نصرانی گفت: اولین و آخرین این مردان را معرفی کن، فرمود: اوصافشان به یکدیگر شباهت دارد «و ممکن نیست شخصی را با بیان اوصافش کاملاً مشخص و ممتاز ساخت) ولی من سومی آن قوم (یعنی امام حسین علیه السلام را برای تو معرفی می کنم که چه کسی از نسل او ظاهر می شود. (مقصود حضرت قائم علیه السلام است» و اوصاف او در کتابهائی که بر شما نازل شده هست، اگر تغییرش نداده و تحریفش نکنید و کفر نورزید ولی از قدیم این کار را کرده اید. نصرانی گفت: من آنچه را می دانم از شما پنهان نکنم و به شما دورغ نگویم [شما را تکذیب نکنم] و شما راست و دروغ گفتار مرا می دانید. به خدا سوگند که خدا از فضل و نعمت خود به شما بخشی عطا کرده که به خاطر هیچکس خطور نکند و کسی نتواند پنهانش کند. و هر کسی هر چند دروغگو هم باشد نسبت به آن دروغ نتواند
ص: 119
گفت، هر چه من در این باره گویم حق است و درست و چنانست که بیان فرمودی. [آنچه فرمودی درست است و مطابق واقع].
امام موسی بن جعفر علیه السلام فرمود: هم اکنون به تو خبری دهم که آن را جز اندکی از خوانندگان کتب (آسمانی) ندانند: به من بگو اسم مادر مریم چه بود؟ و در چه روزی (روح عیسی) در شکم او دمیده شد؟ و در چه ساعتی از روز بود؟ و در چه روزی مریم عیسی علیه السلام را زائید؟ و در چه ساعت از روز بود؟ نصرانی گفت: نمی دانم.
حضرت موسی بن جعفر علیه السلام فرمود: امّا مادر مریم نامش «مرثا» بود که در لغت عربی «وهیبة» است و امّا روزی که مریم باردار گشت روز جمعه هنگام ظهر بود و آن روزی بود که جبرئیل از آسمان فرود آمد، و برای مسلمین عیدی مهمتر از آن نیست. خدای تبارک و تعالی و محمد صلی الله علیه و آله و سلم آن روز را بزرگ دانسته و دستور داده که عیدش قرار دهند و آن روزجمعه است و اما روزی که مریم زائید سه شنبه بود، در چهار ساعت و نیم از روز بر آمده. سپس فرمود: نهری را که مریم عیسی را در کنار آن زائید می دانی کدام نهر بود؟ گفت: نه، فرمود: آن نهر فرات است که درختان انگور و خرما در کنار آن است و هیچ نهری از لحاظ درختان انگور و خرما با فرات برابر نیست. و اما روزی که زبان مریم بسته شد و قیدوس (پادشاه یهود آن زمان) فرزندان و پیروان خود را طلبید تا او را یاری کنند و آل عمران را بیرون برد تا به مریم بنگرند، و آنها آنچه را خدا در کتاب تو (انجیل) و کتاب ما (قرآن) بیان کرده، گفتند آیا آنچه گفتند فهمیده ای؟ گفت: آری، همین امروز خوانده ام. فرمود: بنابراین از این مجلس برنخیزی تا خدا تورا هدایت کند.
نصرانی گفت: اسم مادر من به لغت سریانی و عربی چیست؟
ص: 120
حضرت فرمود: اسم مادر تو به لغت سریانی"عنقالیة» است و اسم مادر پدرت"عنقورة» بوده است. و اما اسم مادرت به لغت عربی «هومیة» است و نام پدرت «عبدالمسیح «است و به لغت عربی «عبداللّه» می شود، زیرا مسیح را عبدی نیست، عرض کرد: راست گفتی و احسان کردی (که آنچه را هم نپرسیدم جواب گفتی).
باز پرسید اسم جدّم چیست؟ فرمود: اسم جدت «جبرئیل» بود و من او را در این مجلس عبد الرحمن نامیدم. نصرانی گفت: ولی او مسلمان بود، حضرت موسی بن جعفر علیه السلام فرمود: آری و شهید هم گردید، زیرا لشکری از اهل شام ناگهان به منزلش ریختند و او را کشتند. نصرانی گفت: نام من پیش از آنکه کنیه ی خود تعیین کنم چه بوده؟ فرمود: نام تو «عبدالصلیب» بود، عرض کرد: شما چه نامی به من می دهی؟
فرمود: من تو را «عبداللّه» نام می گذارم. نصرانی گفت: من هم ایمان به خدای بزرگ آوردم و گواهی می دهم که شایسته پرستش جز خدای یگانه بی شریک نیست و او یکتا و مورد نیاز مخلوق است، او نه چنان است که نصاری وصفش کنند (که مسیح را پسر یا شریک یا متحد با او دانند) و نه چنان است که یهود معرفی اش نمایند (که جسمش دانند و عزیر را پسرش خوانند) و هیچگونه شرکی نسبت به وی راه ندارد و گواهی دهم که محمّد صلی الله علیه و آله و سلم بنده و فرستاده اوست، که او را به حق فرستاده است و او حق را برای اهلش آشکار ساخت و اهل باطل در کوری و گمراهی بماندند، و او فرستاده خدا بود به سوی تمام مردم از سرخ پوست و سیاه پوست و همه نسبت به او یکسان بودند، گروهی بینا شدند و هدایت یافتند و اهل باطل در کوری بماندند و آنچه ادعا می کردند از دست بدادند و گواهی
ص: 121
دهم که ولی و جانشین او حکمت وی را بیان کرد و پیغمبران پیش از او به حکمت کامل و رسا، گویا بودند و در فرمانبری خدا تشریک مساعی کردند و از باطل و اهل باطل و پلیدی و اهل پلیدی دوری گزیدند و گمراهی را کنار گذاشتند و خدا هم ایشان را به فرمانبرداری خود یاری کرد و از گناه بازشان داشت. ایشان اولیاء خدا و یاران دین بودند، مردم را به کار خیر ترغیب نموده و امر می فرمودند، من به خردسال و بزرگسالشان و به هر کس از آنها که یاد کردم و یاد نکردم ایمان آوردم و به خدای تبارک و تعالی که پروردگار جهانیان است ایمان آوردم. سپس زنار و صلیب طلائی را که به گردن داشت برید و بشکست و گفت: بفرمائید زکاتم را به چه مصرفی برسانم؟ فرمود: در اینجا برادری داری که هم کیش تو و از قوم خودت از قبیل «قیس بن ثعلبه» است، و او همانند تو در نعمت (اسلام) است، با یکدیگر مواسات و همسایگی کنید و من از حق اسلامی شما دریغ نخواهم کرد. او گفت: اصطلحک اللّه به خدا که من ثروتمندم و در محل خود 300 اسب نر و ماده و هزار شتر دارم و حق شما در مال من بیش از حق من است به گردن شما.
امام علیه السلام فرمود: تو آزاده شده خدا و رسولش هستی و نسب و نژادت به حال خود باقی است. سپس او مسلمانی نیکو شد و از قبیله «بنی فهر» زنی گرفت و امام کاظم علیه السلام از صدقه علی بن ابیطالب علیه السلام 50 دینار مهرش داد و برای او نوکر گرفت و منزلش داد و در آنجا بود تا امام کاظم علیه السلام را از مدینه بیرون بردند و او 28 شب پس از بیرون بردن حضرت در گذشت.
در فضیلت این آیات سوره ی دخان و سوره ی قدر روایتی از امام محمد جواد علیه السلام نقل شده که فرمود:
ص: 122
یا معشر الشیعه! خاصموا بسورة انا انزلنا، تفلحوا،و انّها لحجة الله تبارک و تعالی علی الخلق بعد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و انها سیدة دینکم و انّها لغایة علمنا.
یا معشر الشیعه! خاصموا ب «حم و الکتاب المبین انا انزلناه فی لیلة مبارکة انّا کنّا منزلین» فانها لولاة الأمر خاصّة بعد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم.
یا معشر الشیعة! یقول الله تبارک و تعالی: و إن من أمة إلّا خلا فیها نذر..
یعنی: ای گروه شیعه! با سورة «انا انزلناه» با (مخالفین ما) مخاصمه و مباحثه کنید تا پیروز شوید. به خدا که آن سوره پس از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم حجت خدای تبارک و تعالی است بر مردم و آن سوره سرور دین شماست (بزرگترین دلیل مذهب شماست) و نهایت دانش ماست. (زیرا کاشف از شب قدر است و در آن شب مکنونات علمی برای ما هویدا می گردد.)
ای گروه شیعه! به وسیله آیات «حم و الکتاب المبین، انا انزلناه فی لیلة مبارکه انا کنا منذرین» با دشمنان مخاصمه کنید، زیرا این آیات مخصوص والیان امر امت بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است.
ای گروه شیعه! خدای تبارک وتعالی می فرماید: هیچ امتی نیست مگر آنکه بیم رسانی در میان آنها بوده است.
شخصی گفت: ای ابا جعفر! بیم دهنده امت ما محمّد شما است فرمود: درست گفتی ولی آیا پیامبر در زمان حیاتش چاره ای از فرستادن نمایندگان خود در اطراف زمین داشت؟ (یعنی می توانست آنها را نفرستد؟)
آن شخص گفت: نه
امام علیه السلام فرمود: به من بگو مگر فرستاده پیامبر بیم رسان او نیست چنانکه خود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرستاده خدای عزّوجلّ و بیم رسان او بود؟
ص: 123
گفت: چرا؟ (همینطور است)
فرمود: پس همچنین پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای پس از مرگ خود هم فرستاده و بیم دهنده دارد، اگر بگویی ندارد، لازم آید که پیامبر آنهایی را که در صلب مردان امتش بودند، ضایع کرده (و بدون رهبر و امام گذاشته) باشد.
آن مرد گفت: مگر قرآن برای آنها کافی نیست؟
فرمود: چرا در صورتیکه مفسری برای قرآن داشته باشید.
گفت: مگر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم قرآن را تفسیر نفرموده است؟
فرمود: چرا تنها برای یک مرد تفسیر کرده و شأن آن مرد را که علی بن ابیطالب علیه السلام است به امت خود گفت.
قال السائل: یا اباجعفر! کان هذا امر خاص لا یحتمله العامّه.
مرد سائل گفت: ای ابا جعفر! این مطلبی است خصوصی که عامه از مردم زیر بار آن نروند.
فرمود: خدا حتماً می خواهد که در نهان پرستش شود تا برسد هنگام و زمانی که دینش آشکار شود، همچنانکه (سالهای اول بعثت) پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با خدیجه در نهان پرستش خدا کردند تا زمانی که مأمور به اعلان گشت.
مرد سائل گفت: آیا صاحب این دین باید آن را پنهان کند؟
فرمود: مگر علی بن ابیطالب علیه السلام از روزی که با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم اسلام آورد آن را پنهان نکرد تا زمانی که امرش ظاهر گشت؟ کار ما نیز همچنین است تا نوشته ی خدا، مدّتش برسد (هنگام ظهور امام زمان علیه السلام و آشکار شدن دین فرا رسد).(1)
ص: 124
ص: 125
بسم اللّه الرحمٰن الرحیٖم
إِنّا أَعْطَیْناک َ الکَوْثَرَ * فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَرْ*
إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ
ص: 126
بسم اللّه الرحمٰن الرحیٖم * إِنّا أَعْطَیْناک َ الکَوْثَرَ.
قطعا ما به تو (کوثر) عطا کردیم.
پس برای پروردگارت نماز بخوان و شتر قربانی کن.
اعطیناک، - از ماده «اعطاء» گرفته شده به معنای تملیک و بخشیدن است.
کوثر- بر وزن «فوعل» به معنای کثرت و زیادی است و کتاب قاموس قرآن در معنای کوثر می نویسد: کوثر مبالغه در کثرت است.
این آیه مبارک با کلمه «انّا» شروع شده که دلالت بر عظمت و جلالت آن شی ء عطا شده دارد چون این سوره مبارکه در مقام احترام نهادن است با سیاق متکلم مع الغیر آمده و می فرماید: «ما عطا کردیم» که در آن یک نوع عظمت و جلالت برای عطاکننده، و آن شی ء عطا شده نهاده شده است و چون در مقام مسرور نمودن و خوشحال نمودن رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بوده مطلب را با واژه «اعطاء» بیان داشته و فرموده «ما به توعطا کردیم» یعنی به تو منّت گذاشته و«بخشیدیم و عطا کردیم» و نفرموده «اتیناک» یعنی«به تو دادیم» و فرق این دو کلمه بسیار زیاد است چون اولی یک نوع بخشش همراه منّت را می رساند تا ارزش آن چیزی که عطا شده روشن شود ولی اگر می فرمود «اتیناک» یعنی به تو دادیم، معنای ارزش و قدر فاطمه علیها السلام آنطوری که باید روشن نمی شد، لذا فرموده «انّا اعطیناک».
ص: 127
حائز اهمیّت است که این صیغه «اعطینا» فقط یک بار در قرآن آمده و همچنین کلمه «کوثر» و «فصّل» و «وانحر» و«شانئک» نیز فقط یک بار در قرآن آمده است چون فاطمه ی زهرا علیها السلام دُرّ یگانه عالَم هستی و وجود است، لذا در بعضی از روایات از آن حضرت به «التحفة» تعبیر شده چنانکه در زیارت آن بی بی بزرگوار می خواینم:
و التحفة خصصت بها وصیّه.
یعنی: تحفه ای که اختصاص دادی او را به جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم.
کوثر بر وزن «فَوْعَلْ» وصفی از کلمه «کثرت» و به معنای «خیر و برکت فراوان» است و مفسرین شیعه و سنّی برای آن معانی و مصادیق متعددی نقل کرده اند که از جمله آن مصادیق است:
قرآن، حکمت، علم به حقایق اشیاء، مقام شفاعت، کثرت معرفت توحید و کثرت نعمت های دنیوی و اخروی و نهایتاَ کثرت نسل و ذریّه. امّا با وجود شواهد متعدد از همین آیات شریفه ی سوره کوثر و روایات وارده، تأویل و تفسیر «کوثر» فقط حضرت فاطمه اطهر علیها السلام است که یکی از این شواهد سیاق آیات شریفه است که خطاب به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید ما به تو کوثر را عطا کردیم و بر این نعمت نماز گزار و نحر کن و به تحقیق که آن شخص که به تو «ابتر» می گوید خودش مقطوع النّسل می باشد. با توجّه به این سیاق آیات اگر معنای کثرت نسل پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم) منظور نباشد تأکید و تقریر کلام سابق با آیه «إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الأَبْتَرُ» بی فایده بود. و قرآن منزه است از عبث و بی فایده بودن. از جمله شواهد دیگر، شأن نزول سوره ی مبارکه ی
ص: 128
کوثر است که با توجّه به شأن نزول چنین به دست می آید که منظور از «کوثر» فراوانی ذریّه و ماندگاری نسل پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم است که از طریق وجود پر برکت فاطمه ی زهرا علیها السلام تحقق یافته است. چون مشرکان منتظر رحلت و فوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بودند و می گفتند چون آن حضرت از دنیا برود شریعتش نیز از بین خواهد رفت، لذا خداوند در مقام تسلّی دادن به آن حضرت وعده می دهد که دین تو و نسل تو و آوازه تو پیوسته در گسترش و تزاید خواهد بود و هرگز مقطوع النّسل و بی دنباله و مقطوع الذکر نخواهی بود بلکه این دشمنت است که مقطوع النّسل و بی دنباله است.
بی تردید این فراوانی ذریه و باقی ماندن نسل پیامبر اکرم از نسل یکتا دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فاطمه زهرا علیها السلام نشأت گرفته و تداوم نسل و ذریّه با برکت آن حضرت از طریق ایشان است. و از وجود پربرکت آن بی بی دو عالم یازده امام معصوم علیهم السلام پدید آمده که آثار و برکات آنان شرق و غرب عالم را فرا گرفته است و حقائق قرآن و معرفت حقیقی پروردگار از آنان به خلق رسیده است. و گسترش نسل آن حضرت توسط حضرت فاطمه علیها السلام از عجائب عالم است که قطع نظر از اینکه هر یک از ائمّه معصومین علیهم السلام از نسل فاطمه اطهر علیها السلام هستند خود مصداقی از کوثر می باشند که در عرض چهارده قرن مردم را از کوثر قرآن سیراب می کنند، فرزندان رسول خدا زمین را پر کرده اند که با توجّه به این کثرت نسل واقعا معنای حقیقی «کوثر» فاطمه ی اطهر علیها السلام می باشند.
لذا فاطمه علیها السلام منبع همه خوبی ها و خیرات در عالم هستی است که خداوند آن وجود مقدّس را به پیامبرش عطا کرده است. و با توجّه به معنای حقیقی این سوره ی مبارکه است که بعضی از علما و محدثین یکی
ص: 129
از نام های مقدّس فاطمه علیها السلام را «کوثر» گفته اند. چنانکه مرحوم طریحی در مجمع البحرین می فرماید: کوثر یکی از القاب شریفه حضرت فاطمه ی اطهر علیها السلام بوده و در حقیقت فاطمه علیها السلام آن کوثر و نهری است که همه اَنهار علوم و معارف از آن کوثر جاری گشته است چنانکه گفته شده کوثر جویی است همانند منبع که جوی های بهشت از آن جاری می گردد.
علامه طباطبائی در ذیل این سوره شریفه پس از ذکر قول زیادی درباره معنای کوثر، چنین می نگارد: در هر صورت آخر سوره (انّ شانئک هوالابتر) که ظاهر کلمه ابتر به معنای کسی است که نسلش منقطع شده است و ظاهر جمله از باب قصر قلب است، بیانگر آن است که مراد از «کوثر» که به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اعطا شده تنها و تنها کثرت ذریه آن حضرت است و یا مراد از آن هم خیرکثیر است و هم کثرت ذریّه، و اگر جز این بود تأکید و تقریر کلام سابق با جمله «ان شانئک هو الابتر» بی فایده بود.
تا آنجا که می فرماید: و این جمله «ان شانئک هو الابتر»اشاره دارد بر اینکه فرزندان فاطمه علیها السلام ذریه و نسل رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هستند این خود از پیشگوئی های قرآن کریم است، زیرا خداوند متعال بعد از رحلت ایشان آن چنان نسلش را زیاد کرد که هیچ نسلی در کثرت بدان نمی رسد، با آن مصائبی که بر آنان نازل شد و کشتارهای فجیعی که گروههای بسیاری از آنان را از بین بردند.(1)
خلاصه اینکه با توجّه به مطالب مذکور کاملاً روشن می شود که این سوره مبارکه مخصوص بوده به حضرت فاطمه زهرا علیها السلام و در شأن آن حضرت است. و برای تأیید این معنا و تأویل آن، اقوال و گفتار بعضی از
ص: 130
مفسرین شیعه و سنّی را نقل می کنیم،
آیت اللّه سیدصادق شیرازی می نویسد:
منهم البیضاوی فی تفسیره عند تفسیر کلمة «الکوثر» قال: و قیل: «اولاده».(1)
یعنی: از جمله مفسرین بیضاوی است که در تفسیرش در کلمه «کوثر» می گوید: گفته شده که معنای آن فرزندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است.
و منهم الفخر الرازی فی تفسیره الکبیر قال: الکوثر اولاده صلی الله علیه و آله و سلم لأنّ هذه السوره انّما نزلت ردّا علی من عابه صلی الله علیه و آله و سلم بعدم الاولاد فالمعنی: انّه یعطیه نسلاً یبقون علی مرّ الزمان، فانظرکم قتل من اهل البیت ثم العالم ممتلئ منهم، و لم یبق من بنی امیّه فی الدنیا احد یعبأ به.(2)
یعنی: و همچنین فخررازی در تفسیر کبیر می گوید:
«کوثر» اولاد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می باشد چون این سوره نازل شده در ردّ کسی که بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم عدم فرزند را عیب می گرفت پس معنا چنین می شود که خداوند به او (پیامبر) نسلی می دهد که به مرور زمان باقی می مانند. و ببین چه بسیار از فرزندان اهلبیت را که کشتند ولی دنیا از آنها پر است و از فرزندان بنی امیه احدی باقی نمانده است که به آنها نسبت داده شود.
و منهم شیخ زاده فی حاشیته علی تفسیر البیضاوی عند تفسیر سورة الکوثر:
ان المفسرین ذکروا فی تفسیر الکوثر اقوالاً کثیرة (منها) انّ المراد بالکوثر اولاده صلی الله علیه و آله و سلم و یدلّ علیه ان هذه السورة نزلت ردّاً علی من قال فی حقه صلی الله علیه و آله و سلم: انه ابتر لیس له من یقوم مقامه.(3)
یعنی: از جمله شیخ زاده در حاشیه اش بر تفسیر بیضاوی است که در تفسیر"کوثر»
ص: 131
می گوید مفسرین در تفسیر کلمه ی «کوثر» اقوال زیادی دارند که بعضی از آنها گفته اند مراد از «کوثر» اولاد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می باشد و دلالت می کند بر آن اینکه، این سوره در ردّ کسی نازل شد که در حق پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گفت ابتر است و فرزندی ندارد که جانشین او باشد.
و منهم شهاب الدین فی حاشیته علی تفسیر البیضاوی المسماة بعنایة القاضی.(1)
یعنی: از جمله شهاب الدین در حاشیه اش بر تفسیر بیضاوی، به نام عنایة القاضی است (که کوثر را به معنای فرزند، تفسیر نموده)
و منهم عثمان بن حسن المشتهر ب (کوسة زاده) فی کتاب له فی تفسیر بعض آیات القرآن المسماة بالمجالس.(2)
و همچنین عثمان بن حسن، مشهور به کوسه زاده در کتاب خود که در تفسیر بعضی ازآیات قرآن است به نام المجالس (همین تفسیر را نموده)
و منهم: العلامة ابوبکر الحضرمی فی کتابه (القول الفصل).(3)
و همچنین:علامه ابوبکرالحضرمی در کتاب القول الفصل (نیز همین تفسیر را نموده)
این بود بعضی از اقوال علماء و مفسرین اهل سنت که قائل شده اند، کوثر به کثرت فرزندان و ذریّه که همه از نسل دختر پیامبر بزرگ اسلام یعنی حضرت فاطمه زهرا علیها السلام به وجود آمده اند، تفسیر شده است و علماء و مفسرین شیعه قریب به اتفاق این تفسیر را در کتب خود نقل کرده اند. بنابراین ممکن است تأویل «حوض کوثر» نیز وجود مقدس فاطمه علیها السلام
ص: 132
باشد، زیرا آن چنانکه «حوض کوثر» در روز قیامت حیاتبخش و مفید است که جگر تشنگان قیامت را تشفی می بخشد و سپس لیاقت ورود به بهشت به آنها داده می شود، همچنین از ناحیه وجود پاک و معصوم فاطمه علیها السلام از حیات ولایت کلیّه که همان معارف و کمالات روحی و معنوی و حقایق قرآن است از طریق ائمّه اطهار علیهم السلام در عالم گسترش پیدا می کند و بالاخص در آخر زمان که گسترش علم حقائق با دست با عظمت ترین و رشیدترین فرزندانش یعنی حضرت بقیة اللّه علیه السلام در عالم گسترش می یابد و تشنگان معارف را سیراب می سازد و به کمال می رساند.
خلاصه اینکه کوثر یا خوبی زیاد، که به تمامی افراد می رسد بالاتر از این معنا چیزی دیگر نمی تواند باشد لذا فاطمه علیها السلام ولیّ خداست و وجودش منشأ خیر بسیار و هرچه خوبی است می باشد. و اوست کوثر قرآن.
پس برای پروردگارت نماز بخوان و شتر قربانی کن.
فصلّ: از ماده «صلّ» و به معنای نماز گزاردن است
وانحر: ازماده «نحر» یعنی گلوگاه و زیرگردن است.
از ظاهر سیاق این آیه شریفه و ظاهر اینکه حرف «فاء» که بر سر این جمله و آیه در آمده استفاده می شود که امر نماز و نحر شتر که متفرع بر جمله «انّا اعطیناک الکوثر» شده از باب شکر نعمت است و چنین معنا می دهد که: حال که ما بر تو منت نهادیم و خیر کثیر (فاطمه) را به تو عطا کردیم بر این نعمت بزرگ با «نماز و نحر» شکر گزاری کن و چون پر واضح است که هر نعمتی شکرانه ای را می طلبد هر چند که مخلوق نمی تواند حق نعمت
ص: 133
را به وسیله شکر کردن خویش ادا کند چون خود شکر باز نعمت دیگر الهی است، به هرحال پس از این خبر و بشارت به پیامبر خداوند از حضرتش می خواهد که این گونه شکرگزاری کند که: «فَصَلِّ لِرَبِّک وَانْحَرْ» یعنی برای پروردگارت نماز بخوان و شتر قربانی کن.
از امام صادق علیه السلام سؤال شد که:
لم صارت المغرب ثلاث رکعات و اربعا بعدها لیس فیها تقصیر فی حضرٍ و لاسفر؟
یعنی: چرا نماز مغرب سه رکعت است و نافله آن چهار رکعت است که در سفر و حضر تقصیری در آن (نماز مغرب و نافله هایش) نیست؟ (پر واضح است که نماز مغرب و نافله هایش در سفر قصر نمی شود) (1) آن حضرت فرمودند:
انّ اللّه عزوجل انزل علی نبیه صلی الله علیه و آله و سلم لکل صلاة رکعتین فی الحضر فاضاف الیها رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم لکل صلاة رکعتین فی الحضر و قصر فیها فی السفر الا المغرب و الغداة فلما صلی المغرب بلغه مولد فاطمه علیها السلام فاضاف الیها رکعة شکرا لله عزوجل و فلّما ان ولد الحسن علیه السلام اضاف الیها رکعتین شکرا لله عزّو جلّ فلمّا ان ولد الحسین علیه السلام اضاف الیها رکعتین شکرا لله عزوجل. فقال للذکر مثل خظ الانثیین فترکها علی حالها فی الحضر و السفر.
یعنی: خداوند تبارک و تعالی همه نمازها را بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به صورت دو رکعتی نازل کرد. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم (به امر پروردگار) به همه نمازها به جز نماز مغرب و نمازصبح، دو رکعت اضافه نمود که در حضر به صورت تمام و در سفر به طور قصر خوانده شوند. هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مشغول برپائی نماز مغرب بودند، حضرت فاطمه علیها السلام به دنیا آمد، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به شکرانه این نعمت (و به امر
ص: 134
پروردگار) یک رکعت به نماز مغرب اضافه فرمودند، پس چون امام حسن علیه السلام به دنیا آمد دو رکعت دیگر (به عنوان نافله) به آن سه رکعت اضافه نمود و زمانی که امام حسین علیه السلام به دنیا آمد به نافله مغرب دو رکعت دیگر اضافه فرمود و اینها را شکرانه تولد آن حضرات قرار دادند. سپس فرمودند: برای فرزند مذکر به مثل دو بهره مؤنث می باشد. و این اضافه ها را در حضر و سفر به حال خود باقی گذاشتند.
در معنای «وانحر» چند نوع تفسیر نقل شده است:
1. «و انحر» از ماده «نحر» و به معنای گلوگاه و گردن می باشد، لذا «و انحر» را در این آیه شریفه به معنای نحر و قربانی کردن شتر تفسیر نموده اند و آیه را چنین معنا کرده اند که: ای پیامبر! برای این نعمت بزرگ شتر قربانی کن.
2. «و انحر» به معنای رو به قبله ایستادن و نماز برپا کردن است و در لسان عرب این کلمه را برای مقابله با چیزی بکار می برند وشخصی که به نماز می ایستد در واقع با تمام وجود خویش رو به قبله ایستاده است. و در لغت در معنای «نحر» آمده است:
منازلنا تتناحر.
یعنی: منزلهای ما در مقابل یکدیگر است.
3.منظور از «و انحر» بلند کردن دستها به هنگام تکبیر و آوردن دو دست است تا به گلوگاه و صورت.
و در حدیثی نیز از حضرت امام جعفرصادق علیه السلام نقل شده که در تفسیر این آیه شریفه می فرماید: منظور این است که دستها را این گونه در آغاز نماز بلند کنی و به طوری که کف آنها رو به قبله باشد.(1)
هر یک از این سه معنی که ذکر شد به جهت شکر نعمت بسیار بزرگ
ص: 135
الهی است که باید خداوند را به جهت آن سپاس گفت و از این طریق شکر و سپاس را ظاهر ساخت.
قطعاَ دشمن تو اوست که نسلش قطع خواهد شد.
شانئک: از ماده «شأن» در اینجا به معنای دشمن کینه توز است.
الابتر: به معنای منقطع و بدون نسل و عقب می باشد. قریش که از مقابله و ستیز پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم مأیوس شده بودند و به ظاهر تظاهر اسلام می کردند انتظار رحلت و فوت آن حضرت را می کشیدند تا با رحلت حضرتش بساط اسلام برچیده شود، چون آنها می گفتند: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرزند ندارد که از آئین او حفاظت کند و دنباله رو آئین او باشد. لذا ین سوره مبارک نازل شد:
......إِنَّ شانِئَک َ هُوَ الأَبْتَرُ.
«به درستی که دشمن تو قطعاً بریده نسل و بی عقب است».
در بعضی از تفاسیرآمده است که «شأن»ازماده «شنئآن» است بر وزن «ضربان» به معنای عداوت و کینه ورزی و بدخلقی کردن است، و «شانئ» کسی است که دارای این وصف باشد.(1)
«ابتر» در اصل به حیوانی گفته می شود که دُم آن حیوان بریده شده باشد و دشمنان از روی عمد و عداوت این کلمه سبک را برای اهانت و هتک حرمت پیامبراسلام صلی الله علیه و آله و سلم به کار می بردند.
لذا قرآن می فرماید: این لقب از آنِ افرادی است که این نسبت زشت را
ص: 136
به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می دهند.
در تفسیر علی بن ابراهیم نقل شده است که:
روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم وارد مسجد شد، عمروبن عاص و حکم بن ابی العاص حاضر بودند. عمرو بن عاص خطاب به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گفت: یا ابا الابتر! یعنی: ای پدری که مقطوع النّسل هستی، چون در جاهلیّت رسم بود اگر کسی فرزند پسر نداشت او را «ابتر» یعنی «مقطوع النّسل» می نامیدند. عمروبن عاص گفت: من دشمن محمّدم و بغض او را به دل دارم بعد از آن خداوند این سوره مبارکه را در ارتباط با همین برخورد نازل کرد:
إِنّا أَعْطَیْناکَ الکَوْثَرَ * فَصَلِّ لِرَبِّک َ وَانْحَرْ * إِنَّ شانِئَک َ هُوَ الأَبْتَرُ.
و در تفسیر درالمنثور از ابن عباس نقل می کند:
بزرگترین فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم قاسم بود و بعد زینب و سپس عبداللّه و ام کلثوم و پس از آنها جناب فاطمه علیها السلام قاسم که اولین فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بود از دنیا رفت و بعد عبداللّه از دنیا رفت، عمرو عاص بن وائل سلمی گفت: دیگر نسلش قطع شد و او ابتر و بدون عقب است خداوند این آیه را نازل فرمود:
«إِنَّ شانِئَک َ هُوَ الأَبْتَرُ».(1)
و همچنین ذیل این آیه شریفه آمده است که: حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام در یک محاوره و مناظره به عمرو عاص فرمود: تو دشمن عیب جو و ابتری، تو یک سگ هستی، اولین نکبتت این است که مادرت زنی زناکار بود و تو را در بستری که گروهی مدعی پدری ات بودند زائید، در مورد تعیین پدرت کار به محاکمه کشیده شد، زیرا گروهی از قریش این
ص: 137
ادّعا را داشتند از قیبل ابوسفیان، ولید بن مغیرة، عثمان بن حارث، نضربن حارث بن کلده و عاص بن وائل. از میان این جمع عاص بن وائل حاکم شد که از همه پست تر و رذل تر و زناکارتر بود. آن وقت تو بپا می خیزی و در جمع سخنرانی می کنی و می گوئی من عیبجوی محمّدم؟! و عاص بن وائل پدر زناکارت نیز گفت: محمّد صلی الله علیه و آله و سلم مردی است که نسل و نژادی ندارد، زیرا فرزند پسر برایش نمانده، به محض مردنش یاد و نامش از میان خواهد رفت و خداوند این آیه را در مورد او نازل فرمود:
إِنَّ شانِئَک َ هُوَ الأَبْتَرُ.(1)
و فخررازی که یکی از علماء اهل سنّت است درتفسیر خود در ذیل سوره کوثر برای آن معانی و تفسیرهای مختلفی نقل می کند که یکی از آنها این است که می نویسد: این سوره به عنوان ردّ بر کسانی نازل شده که عدم وجود اولاد را بر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم خرده می گرفتند بنابراین معنی این سوره چنین است که خداوند به او نسلی می دهد که در طول زمان باقی می ماند، ببین چه اندازه از اهل بیت را شهید کردند و در عین حال جهان مملوّ از آنها است، این در حالی است که از بنی امیّه (که دشمنان اسلام بودند) شخصی قابل ذکری در دنیا باقی نماند، پس بنگر و ببین چقدر از علماء بزرگ در میان آنها است مانند باقر و صادق و رضا و نفس زکیه.(2)
پرواضح است که بزرگ ترین و روشن ترین مصداق این سوره ی مبارکه و این آیه ی شریفه وجود مبارک فاطمه ی زهرا علیها السلام است، چون بر حسب روایاتِ شأن نزول که دشمنان پیامبر اسلام او را متهم به مقطوع النّسل می کردند و می گفتند بلاعقب است این سوره ی مبارکه نازل شد، پس خیر
ص: 138
کثیر همان فاطمه ی اطهر علیها السلام است که نسل و ذریّه پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم به وسیله آن بانوی بزرگ در جهان انتشار یافت که تمامی آنها یادآور پیامبر اسلام و آئین او بوده و هستند و تا حتّی در ترویج و حفظ اسلام از هر کوششی دریغ نمی کردند. نه تنها ائمّه معصومین علیهم السلام از نسل آن حضرت بودند که همگی حافظ شریعت اسلام بودند بلکه فرزندان غیر معصوم آن حضرت نیز در سراسر جهان پخش شدند که در میان آنها علماء بزرگ و فقها و محدثیّن و مفسرین و نویسندگان والامقام و فرماندهان بزرگ که هر یک با ایثار و فداکاری و جان فشانی از آئین جدّ خود حفاظت کرده و آن را گسترش دادند.
خلاصه اینکه این سوره ی مبارکه این دلالت را دارد که فرزندان فاطمه زهرا علیها السلام ذریّه ی رسول خدایند و این خود یکی از خبرهای غیبی قرآن کریم است که خداوند چنان نسل رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم را زیاد نمود که هیچ نژادی در عالم چنین کثرتی را ندارند با این که دچار حوادث و ناملایمات بسیار بزرگی شدند و چگونه آنها را در جنگ ها به فنا و نابودی کشاندند و گروه گروه آنها را از بین بردند و هر کجا سیّدی می دیدند می کشتند تا جائی که دعای ندبه به آن اشاره می کند و می فرماید:
و الامة مصّرة علی مقته مجتمعة علی قطیعة رحمه و اقصاء ولده.
یعنی: مسلمانان بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اصرار بر دشمنی با علی علیه السلام و قطع نژاد و نسل او داشتند و فرزندانش را دربدر کردند.
و با مراجعه به تاریخ در می یابیم که بنی امیّه هشتاد سال اولاد حضرت فاطمه علیها السلام را کشتند و بنی عباس پانصد سال مرتکب جنایت و قتل سادات شدند. و دیگر دشمنان در طول تاریخ تا توانستند فرزندان آن بانوی
ص: 139
بزرگ اسلام را از بین بردند، با وجود این همه جنایت و قتل خدای تعالی نسل آنها را حفظ کرده و در سراسر جهان نشر داده و در قرآن از آن خبر داده است. همه آیات این سوره ی مبارکه دلالت بر این دارد که خداوند نسل آخرین پیامبرش را در ذریّه ی دختر والا گوهرش حضرت فاطمه ی زهرا علیها السلام قرار داده است و به این مضمون روایات متواتری نیز نقل شده است که به جهت اختصار چندی از آن روایات را نقل می کنیم.
مجمع الفوائد از اهل سنّت نقل می کند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
کل بنی آدم ینتمون الی عصبته الا ولد فاطمه فأنا ولیهم و انا عصبتهم.
یعنی: هر فرزند آدمی نسبتی با پدرش دارد، مگر فرزندان فاطمه که من سرپرست و پدر ایشانم و آنان به من نسبت می رسانند.
و در روایت دیگری آمده است:
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
کل بنی آدم ینعتون الی عصبته الاّ ولد فاطمة.
یعنی: هر ابنای بشری موصوف به فرزند پدری است مگر فرزندان فاطمه.(1)
طبقات الکبری که از کُتب اهل سنّت است نقل می کند:
عمر بن الخطاب از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کند که آن حضرت فرمودند:
به روز جزا هر نسب و سببی قطع و گسسته می شود مگر نسب و حسب من، برای هر فرزندی هم پدری است که نسبت به او می رساند، جز فرزندان فاطمه که من پدرشان هستم و آنان نسبت به من می رسانند.(2)
مناقب ابن شهر آشوب از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام نقل می کند
ص: 140
که فرمود: روزی رسول خدا بر حضرت خدیجه علیها السلام وارد شد، شنید که حضرت خدیجه با کسی سخن می گوید پرسید: ای خدیجه علیها السلام! با چه کسی سخن می گفتی؟ جناب خدیجه علیها السلام فرمود:
الجنین الذی فی بطنی یحدثنی و یونسنی.
یعنی: با جنینی که در رحم من است با من سخن می گوید و مونس تنهائی من شده است.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
یا خدیجة! هذا جبرئیل یبشرنی انّها ابنتی و انّها النسلة الطاهرة المیمونة و ان اللّه تعالی سیجعل نسلی منها.
یعنی: ای خدیجه! این جبرئیل است که مرا بشارت می دهد و خبر می دهد که این طفل دختر است که اصل و ریشه ی پاک و پاکیزه ی من است و خداوند تبارک و تعالی نسل مرا از او قرار خواهد داد.
سپس فرمود:
و سیجعل من نسلها ائمه و یجعلهم خلفاء فی ارضه بعد انقضاء وحیه.
یعنی: و از سلسله اولاد او پیشوایانی مقرر فرموده که بعد از اتمام وحی (و انقضاء و ارتباط مستقیم با پیامبر) آنها را جانشینان خود در زمین قرار خواهد داد.(1)
حضرت امام حسین علیه السلام ظهر عاشورا خون آلود به خیمه ی امام زین العابدین علیه السلام آمدند و او را در بغل گرفتند و فرمودند: ای پسرم! از من دعائی را حفظ کن که آن را مادرم فاطمه ی زهرا علیها السلام به من تعلیم نمود جهت قضاء
ص: 141
حاجت و رفع بلاهای سخت و امور شدید:
بِحَقِ یس و الْقرآنِ الْحَکِیْمِ وَ بِحَقِّ طه وَ الْقُرآنِ الْعظیمِ یا مَنْ یَقْدِرُ عَلی حَوائِجِ السّائِلین یا مَنْ یَعْلَم ُ ما فی الضَّمیرِ یا مُنَفَّسَ عَنْ الْمَکْرُوبِینَ یا مُفَّرِجَ عَنْ الْمَغْمُوِمینَ یا راحِمَ الشَّیخِ الْکَبیرِ یا رازِقَ الطّفْل الصَّغیِر یا مَنْ لایَحْتاجُ الی التَفْسیرِ، صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمّدٍ.
سپس حاجت خود را طلب کن.
*********
الهی بحق فاطمة و أبیها و بعلها و بنیها و السرّ المستودع فیها (تقبّل منّا)
یا فاطمة الزهراء یا بنت محمّد یا قرّة عین الرّسول یا سیّدتنا ومولاتنا إنّا توجّهنا واستشفعنا وتوسّلنا بکِ إلی الله و قدّمناکِ بین یدی حاجاتنا، یا وجیهةً عند الله إشفعی لنا عند الله.
یا مولاتی یا فاطمة أغیثینی، یا مولاتی إشفعی لی فی الجنّة فی الدّنیا و الآخرة.
*********
ما گوشه نشینان غم فاطمه ایم
محتاج عطا و کرم فاطمه ایم
یک عمر چو شمع گر بسوزیم کم است
دلسوختۀ عمر کم فاطمه ایم
ص: 142
ص: 143
ص: 144
کلینی رحمه الله راجع به مصحف فاطمه علیها السلام نقل می کند که امام صادق علیه السلام فرمود: ...جبرائیل نزد آن حضرت می آمد و او را در مرگ پدرش به نیکی تسلیت می گفت و خوشدل می ساخت و از حال پدر و مقام او و آنچه که بعد از وی برای فرزندانش پیش می آید گزارش می داد، و حضرت علی علیه السلام آنها را می نوشت.(1)
طبری از ابی بصیر نقل کرده است که گفت: از امام محمد باقر علیه السلام پیرامون مصحف فاطمه و اوصافش پرسیدم فرمود: پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مصحف بر آن حضرت علیها السلام نازل شد....
گفتم: فدایت شوم در آن چه بود؟ فرمود: خبر آنچه که تاکنون بوده است و آنچه که تا روز قیامت می آید، خبر آسمان، و عدد آنچه که در آسمانها است از فرشتگان و غیر آنها....
امام محمدباقر علیه السلام فرمود:
چون خداوند متعال اراده فرمود مصحف را بر فاطمه علیها السلام نازل کند، جبراییل و میکاییل و اسرافیل آن را حمل نموده و در ثُلث دوم شب جمعه بر آن حضرت فرود آوردند، و آن بانو به نماز ایستاده بود؛ چون نمازش تمام شد فرشتگان بر او سلام کردند و گفتند: «السَّلامُ یُقرِئُکِ السّلامَ» خدایِ سلام به تو سلام می رساند، و مصحف را در دامان آن حضرت نهادند. حضرت
ص: 145
فاطمه علیها السلام گفت: از برای خدا است سلام، و از اوست سلام، و به سوی اوست سلام، و بر شما ای فرستادگان خدا سلام باد؛ سپس فرشتگان به سوی آسمان عروج کردند. حضرت زهرا علیها السلام این صحیفه را بعد از نماز صبح تا زوال شمس پی درپی می خواند، تا به پایان رسید.
در ادامه این حدیث امام محمد باقر علیه السلام می فرماید: اطاعت آن حضرت بر همه خلق خدا - از جن، انس، پرنده، وحوش، انبیاء و ملائکه - واجب بود.(1)
ابوبصیر گوید: فدایت شوم بعد از وفات فاطمه علیها السلام این مصحف چه شد؟ امام علیه السلام فرمود: حضرت فاطمه علیها السلام آن را به امیرالمؤمنین علیه السلام داد، و چون حضرت علی علیه السلام از دنیا رفت به امام حسن علیه السلام سپس به امام حسین علیه السلام سپرد، سپس نزد أهلش [ائمه معصومین علیهم السلام] باقی است تا [سرانجام ] آن را به صاحب این امر (امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف) بسپرند.(2)
در برخی از روایات به آنچه که فاطمه زهرا علیها السلام بعد از وفات رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم از جبراییل شنیده و املاء می کرده و حضرت علی علیه السلام می نوشته است «مصحف فاطمه» گفته شده است و در این مصحف از حلال و حرام سخن به میان نیامده است بلکه از آنچه در آینده واقع خواهد شد ذکر شده است.(3)
ص: 146
لوح فاطمه لوحی است که خداوند عزوجل برای رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم فرستاد تا به حضرت فاطمه علیها السلام دهد، سپس حضرت فاطمه آن را به جابربن عبداللّه انصاری داد، او خواند و نسخه ای از آن نوشت. در این لوح نام دوازده وصیّ رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم آمده است.
کلینی با سند خود از ابوبصیر نقل کرده است که امام صادق علیه السلام فرمود: پدرم از جابربن عبداللّه انصاری خواست که در خلوت او را ببیند، و در آن مجلس به او فرمود: ای جابر مرا خبر ده از لوحی که در دست مادرم فاطمه دختر رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم دیدی و از آنچه مادرم به تو خبر داد که در این لوح نوشته شده است. جابر گفت: خدا را گواه می گیرم که من در زمان زندگی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نزد مادرت فاطمه علیها السلام رفتم تا ولادت امام حسین علیه السلام(1)را
تبریک گویم. دیدم که در دست او لوحی سبز رنگ با خطی نورانی است. گفتم: پدر و مادرم فدایت باد ای دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم این لوح چیست؟ فرمود: این لوحی است که خدای عزّوجلّ به پیامبرش هدیه فرمود که در آن نام پدرم و شوهرم و دو فرزندم و نام های اوصیای از فرزندانم وجود دارد. و آن را پدرم به من داد تا مرا خشنود کند. سپس جابر ادامه داد و گفت: و مادرت فاطمه آن را به من داد، خواندم و از آن نسخه ای نوشتم. پدرم امام
ص: 147
محمدباقر علیه السلام به او فرمود: ای جابر! آیا ممکن است آن را به من نشان دهی؟ جابر گفت: آری. و پدرم با جابر به راه افتادند تا به منزل جابر رسیدند، او برای پدرم صحیفه ای که از پوست بود آورد. امام باقر علیه السلام فرمود: ای جابر تو به نوشته ی خود نگاه کن تا من آن را برای تو بخوانم. جابر نگاه کرد و پدرم خواند، به خدا سوگند حرفی با حرفی مخالف نبود. جابر گفت: خدا را گواه می گیرم که دیدم در لوح اینگونه نوشته است:
این کتابی است از طرف خداوند عزیز حکیم برای محمد نور او، سفیر او، حجاب او و دلیل او؛ روح الامین آن را از نزد پروردگار جهانیان فرود آورد. ای محمد! اسماء مرا بزرگ دار، و نعمت های مرا سپاس گوی و آنها را انکار مکن، به درستی که من «اللّه» هستم که هیچ معبودِ به حقّی جز من نیست، من درهم کوبنده ی جبّاران و نابودکننده ی متکبّران و خوارکننده ی ستمگران و داور روز جزا هستم.
من «اللّه» هستم که هیچ معبود به حقّی جز من نیست، پس هر کس به غیر فضل من امیدوار باشد یا از غیر عدل من هراس داشته باشد او را عذابی خواهم کرد که احدی را آن چنان عذاب نکنم. فقط مرا عبادت کن و فقط بر من توکل نما، من پیامبری را نفرستادم و روزگارش را به پایان نرساندم مگر آن که برای او وصیّ [و جانشین] قرار دادم.
من تو را بر پیامبران برتری دادم و وصیّ تو را بر اوصیا فضیلت بخشیدم و تو را پس از او با [وصایت] دو شیربچه که دو فرزند دخترت،حسن و حسین باشند، گرامی داشتم.
حسن را معدن علم خود پس از وفات پدرش قرار دادم.
و حسین را نگهبان وحی خود قرار دادم، و او را با شهادت گرامی داشتم
ص: 148
و مُهر سعادت بر او زدم، پس او برترین شهید راه خداست، و در بالاترین درجه ی شهیدان است. کلمه ی تامه ی خود را با او قرار دادم و حجّت بالغه را نزد او نهادم و به [پیروی از] فرزندان او ثواب می دهم [و به مخالفت آنان] عقاب می کنم که اولین ایشان علی، سرور عابدان و زینت اولیای پیشین من است و فرزند او همنام جدش محمود، محمدباقر که شکافنده ی علم من معدن حکمت و دانش من است، زود باشد آنها که در جعفر شک کنند هلاک شوند، هر که او را رَد کند همانند آن است که مرا رَد کرده است. محقق گردیده که منزلت جعفر را گرامی می دارم، و او را با کثرت اولیا و پیروان و یارانش شادمان می کنم.
و بعد از موسی فتنه ی کور ظلمانی رخ خواهد داد، زیرا رشته ی واجب من [وصایت] قطع نمی شود و حجت من مخفی نمی ماند، و هرگز اولیای من از هم جدا نخواهند شد. آگاه باش هر کس یکی از آنها را انکار کند نعمت مرا انکار کرده است. و هر کس آیه ای از کتاب مرا تغییر دهد بر من افترا بسته است، و وای بر کسانی که پس از وفات بنده ام و حبیبم و برگزیده ام موسی افترا زنند و انکار کنند، آگاه باشید تکذیب کنندگان [وصی] هشتم تکذیب کننده ی همه اولیای من هستند، و علی، ولی و یاری کننده ی من است. و او کسی است که بارهای سنگین نبوت را بر دوش او نهم و او را با تحمل آن بیازمایم، و مرد بسیار پست و خود بزرگ بینی اورا خواهد کشت، و در شهری که بنده ی صالح ذوالقرنین بنا نموده، در کنار بدترین مردم دفن خواهد شد. سخن من محقّق گردیده که چشم او را با محمد فرزند و جانشین او روشن کنم، پس او وارث علم من و معدن حکمت من و جایگاه سِرّ من و حجّت من بر خلایق خواهد بود، بهشت را جایگاه او قرار دهم و او را برای هفتاد نفر از خاندانش - که مستوجب
ص: 149
آتشند - شفیع کنم.
و بر فرزندش علی مُهر سعادت زنم که ولی و یاری کننده ی من و شاهد در خلق و امین بر وحی ما است. از نسل او حسن را بیرون آورم که دعوت کننده به راه من و نگهبان علم من است. سپس وصایت را با فرزند او که رحمت عالمیان است تمام کنم، او دارای کمال موسی و زیبایی و درخشش عیسی و صبر ایوب است. در زمان [غیبت] او اولیای من خوار شوند، و سر آنها را همچون سرهای ترک و دیلم به ارمغان فرستند، پس کشته شوند و سوزانده شوند و در خوف و ترس به سر برند، زمین از خون آنها رنگین شود، و وای و شیون از زنانشان برخیزد. آنها به حق، اولیای من هستند، و با ایشان هر فتنه و تاریکی را دفع کنم و اضطراب و فتنه ها را برطرف سازم، و از ایشان سختی ها و زنجیرها را بردارم، درودها و رحمت ها از پروردگارشان بر آنان باد و ایشان هدایت شد گانند.(1)
بخشی از اسرار و مناقب و فضائل فاطمه زهراء علیها السلام را در این نوشته خواندید. والحمدلله رب العالمین
کتاب فضل تو را آب بحر کافی نیست
که تر کنم سر انگشت و صفحه بشمارم
گر چه بسیار در این باب بگفتند سخن
ولی اندکی بیش نگفتند هنوز سخن
ص: 150
روزی در حسینیه جمکران در محضر استاد عزیزم سخنرانی نمودم و در فضائل و معارف بزرگ بانوی هستی حضرت صدیقه کبری فاطمه زهرا (جانم فدای خاک پایش) مطالبی ایراد نمودم، وقتی سخنرانی ام تمام شد، استاد تمام قد بلند شدند و مرا در آغوش گرفتند و با لبخند فرمودند: انت فاطمة الزهرایی، یعنی تو «فاطمه زهرایی» هستی. و من این لقب را از آن تاریخ برای خود حفظ نمودم و بدان افتخار می کنم.
«رفیع الدین سید جعفر رفیعی (فاطمة الزهرایی)»
اللهم صلّ علی فاطمة و آل فاطمة
والسّلام علیٰ من احب فاطمه
ربنّا تقبل منّا
زهرا که وجودش سبب خلقت ماست
صد شکر که نور مهر او قسمت ماست
فرمود امام عسکری علیه السلام در وصفش
ما حجت خلق و فاطمه حجت ماست
ص: 151
ص: 152
اجتماع خمسۀ طیبه علیهم السلام در زیر کساء و نزول آیۀ تعظیم در شأن آن بزرگواران امری است مسلّم که هیچ یک از فرقه های اسلامی نمی تواند آن را منکر شود و در رابطه با احیای این واقعه ی بسیار بزرگ جهان اسلام حدیثی بسیار نفیس و مبارک از صدیقه ی کبریٰ فاطمۀ زهرا علیها السلام صادر شد که خواندن آن به اضافه بر اینکه فضیلت بی نظیر خمسه ی طیبه احیاء می شود، آثار و برکاتی برای خواننده و مستمعین آن دارد چنانکه در فقراتی از آن حدیث شریف آمده است:
یا عَلِیُّ وَالَّذی بَعَثَنی بِالْحَقِّ نَبِیّاً وَاصْطَفانی بِالرِّسالَةِ نَجِیّاً ما ذُکِرَ خَبَرُنا هذا فی مَحْفِلٍ مِنْ مَحافِلِ اَهْلِ الاَْرْضِ وَفیهِ جَمْعٌ مِنْ شیعَتِنا وَمُحِبّینا وَفیهِمْ مَهْمُومٌ اِلاّ وَفَرَّجَ اللَّهُ هَمَّهُ وَلا مَغْمُومٌ اِلاّ وَکَشَفَ اللَّهُ غَمَّهُ وَلا طالِبُ حاجَةٍ اِلاّ وَقَضَی اللّهُ حاجَتَهُ.
یعنی: ای علی! سوگند به آن کسی که مرا بر حق به پیامبری فرستاد و مرا به رسالت برگزید و نجات دهنده بشریت ساخت. این خبر ما یعنی (داستان اصحاب کساء) در مجلسی از مجالس اهل زمین یاد نشود که در آن مجلس جمعی از شیعیان و دوستداران ما بوده باشند و در میان آن جمع صاحب غمی و همی حضور داشته باشد جز آنکه خداوند متعال همّ و غم او را برطرف گرداند و هیچ حاجتمندی در آن مجلس نباشد مگر اینکه خداوند حاجب او را (به برکت این حدیث) برآورده سازد.
ولی بعضی که به تعبیر قرآن «فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیغٌ فَیتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ» (آل عمران - 7)
این افراد به دنبال تشکیک در سند حدیث کسای معروف، خود از قرائت آن محروم گشتند و دیگران را نیز به شک و شبهه انداختند. این حرکت آنان باعث شد که بسیاری از زنان و مردان مؤمن به جوش و
ص: 153
خروش درآیند و به دنبال حقیقت بگردند و از علماء و دانشمندان توضیح بخواهند؛ اولین سؤال آنان این است که «حدیث کساء معروف» که در مجالس قرائت می شود چه ایراد علمی و اعتقادی در متن آن وجود دارد؛ که نباید آن را خواند؟!
ثانیاً بر فرض ضعف سند مگر قاعده تسامح در ادلۀ سنن در مورد قرائت این حدیث شیرین جاری نمی شود.
ثالثاً سند این حدیث شریف در کتابهای روایی به چند طریق آورده شده است.
رابعاً چه لزومی دارد پرداختن به موضوعاتی که ضرری به اصل عقائد حقه ندارد و برعکس در تحکیم آن مفید و مؤثر است مثل حدیث شریف کساء.
خامساً: ردّ و انکار حدیث شریف معروف کساء چه امتیازی دارد و چه ضرری را از دامنه اسلام و عقائد صحیحه دفع می کند.
دامنه بحث و ایراد به «حدیث شریف و معروف کساء» به اصل خود حدیث کساء کشیده شده است که اصل واقعه اتفاق افتاده یا نه؟
سعی کردیم در این نوشته در ابتدا، روایاتی که در اصل حقیقت «حدیث کساء» وارد شده است و سپس سند «حدیث کساء معروف» را بیاوریم تا خوانندگان این حدیث شریف با کمال اطمینان خاطر روی به خمسۀ طیبه علیهم السلام آورده و با توسل به وسیلۀ این حدیث شریف رفع همّ و غم و اندوه بنمایند و حوایج خود را طلب کنند، و این حقیر و والدینم را از دعای خیر فراموش نفرمایند.
رفیع الدین سید جعفر رفیعی
چون فاطمه دختری نیامد والله
این هدیه بود به مصطفی از الله
چون دید پدر جمال او را گفتا
لا حول و لا قوة الا باللّه
ص: 154
1. از پیامبر خدا روایت شده است:
آنگاه که خداوند آدم ابوالبشر را از خاک بیآفرید و در او روح دمید، آدم علیه السلام - به یمین عرش خداوندی نظر نمود و پنج نور را مشاهده کرد که سرگرم عبادت و تسبیح حضرت حقّ بودند. او از خداوند باری تعالی پرسش نمود که: پروردگار من! آیا من نخستین مخلوق تو از خاکم، یا پیش از من کسی را از تیرۀ تُراب آفریده ای؟ از جانب خدا ندا آمد: خیر، ای آدم! آدم گفت: پس این پنج شبح که به هیئت و صورت من هستند و من آنها را نظاره گرم کیانند؟
قال: هؤلاء خمسة من ولدک، لو لاهم ما خلقتک، هؤلاء خمسة شققت لهم خمسة اسماءٍ من أسمائی، لو لاهم ما خلقت الجنّة، و لا النار، و لا العرش، و لا الکرسیّ، و لا السماء، و لا الأرض، و لا الملائکة، و لا الإنس، و لا الجنَّ، فأنا المحمود و هذا محمَّد، و أنا العالی و هذا علیُّ، و أنا الفاطر و هذه فاطمة، و أنا الإحسان و هذا الحسن، و أنا المحسن و هذا الحسین؛ آلیت بعزَّتی أنَّه لا یأتینی أحد بمثقال ذرَّة من خردل من بغض أحدهم إلّا أدخلته ناری و لا أبالی.
یا آدم، هؤلاء صفوتی من خلقی، بهم اُنجیهم و بهم اُهلکهم؛ فإذا کان لک إلیَّ حاجة فبهؤلاءِ توسَّل. فقال النبیُّ صلی الله علیه و آله و سلم: نحن سفینة النجاة، من تعلَّق بها نجا، و من حاد عنها هلک. فمن کان له إلی الله حاجة فلیسأل بنا أهل البیت.(1)
ص: 155
ندا آمد: اینان، پنج تن از اولاد تو هستند که خلق تو به یُمن وجود این پنج نفر است. اینان پنج نفری هستند که پنج نام از اسماء خودم را جدا نموده و بر آنها نهادم. اگر فیض وجودی آنان نمی بود هر آینه بهشت، جهنّم، عرش، کرسی، آسمان، زمین، ملائکه، انس و جنّ را نمی آفریدم. من محمودم و این شبح را محمّد نام است. من عالی ام و این علیست. من فاطر و شکافنده ام و این فاطمه است. من احسانم و این حسن است و من محسنم و این حسین است. به عزّت و بزرگی ام سوگند، اگر کسی به مقدار دانۀ خردل نسبت به اینان بغض و کینه داشته باشد او را مخلّد در آتش می کنم؛ بی آنکه شفاعت شافعی را بپذیرم.
‑ای آدم، اینان برگزیدگان از مخلوقاتم هستند که به سبب ایشان نجات داده و یا هلاک می کنم. پس اگر حاجتی در مدّ نظر داشتی برای برآورده شدن آن به ایشان متوسّل شو. پیامبر اکرم فرمودند: ما کشتی نجات هستیم، هر که به آن درآویزد نجات یافته و هر که از آن روی گرداند به ورطۀ هلاکت در غلتیده، پس اگر حاجتی از درگاه قادر متعال خواستار باشید اهل بیت را بخوانید و به ما متوسّل شوید.
2. از پیامبر اکرم روایت شده که فرمودند:
إنّ الله خلقنی و خلق علیّاً و فاطمة و الحسن و الحسین قبل أن یخلق آدم علیه السلام، حین لاسماء مبنیَّة، و لا أرض مدحیّة، و لا ظلمة و لا نور، و لا شمس و لا قمر، و لا جنّة و لا نار.
خداوند من و علی و فاطمه و حسن و حسین را پیش از خلقت آدم بیآفرید، آنگاه که نه آسمانی برافراشته بود و نه زمینی گسترانیده. نه تاریکی بود و نه نور، نه خورشید و نه ماه، نه بهشت و نه جهنّم.
ص: 156
عبّاس گفت: ای رسول خدا! آغاز خلقت شما چگونه بود؟
قال: یا عمَّ: لمّا أراد الله أن یخلقنا تکلَّم بکلمة خلق منها نوراً، ثمَّ تکلَّم بکلمة اُخری فخلق منها روحاً، ثمَّ مزج النور بالروح فخلقنی من خلق علیّاً و فاطمة و الحسن و الحسین، فکنّا نسبِّحه حین لا تسبیح، و نقدِّسه حین لا تقدیس.
فلمّا أراد الله تعالی أن ینشیء خلقه فتق نوری فخلق منه العرش، فالعرش من نوری، و نوری من نور الله، و نوری أفضل من العرش. ثمّ فتق نور أخی علیٍّ فخلق منه الملائکة، فالملائکة من نور علیٍّ، و نور علیٍّ من نور الله، و علیٍّ أفضل من الملائکة. ثمَّ فتق نور ابنتی فخلق منه السماوات و الأرض، فالسموات و الأرض من نور ابنتی فاطمة، و نور ابنتی فاطمة من نور الله، و ابنتی فاطمة أفضل من السماوات و الأرض. ثمَّ فتق نور ولدی الحسن فخلق منه الشمس و القمر، فالشمس و القمر من نور ولدی الحسن، و نور الحسن من نور الله، و الحسن أفضل من الشمس و القمر. ثمَّ فتق نور ولدی الحسین فخلق منه الجنّة و الحور العین، فالجنّة و الحور العین من نور ولدی الحسین، و نور ولدی الحسین من نور الله، و ولدی الحسین أفضل من الجنّة و الحور العین.(1)
حضرت پاسخ داد: ای عمو! هنگامی که مشیّت خداوند بر آفرینش ما تعلّق گرفت، تکلّم به کلامی نمود و از آن نور آفریده شد. پس از آن به کلمه ای دیگر تکلّم نمود و روح پدید آمد. پس آنگاه، روح و نور را با هم درآمیخت و ما پنج تن را بیآفرید. ما او را تسبیح می نمودیم پیش از آنکه تسبیحی موجود باشد، و او را تقدیس می کردیم قبل از آنکه تقدیسی به زیور وجود آراسته گردد.
چون خداوند خواست که خلقتش را تداوم بخشد از شکافتن نور من عرش را پدید آورد؛ پس عرش از نور من و نور من از نور خدا است. از این رو، نور من برتر از عرش است. پس از آن، از شکافتن نور برادرم علی ملائکه را بیآفرید، پس ملائکه
ص: 157
از نور علی و نور علی از نور خدا است. از این رو، علی برتر از ملائکه است. پس از آن نوبت به دخترم فاطمه رسید و از شکافتن نور او آسمانها و زمین را ایجاد نمود؛ پس آسمانها و زمین از نور فاطمه و نور فاطمه از نور خداست. از این رو، فاطمه برتر از آسمانها و زمین است. پس از آن، نور فرزندم حسن را شکافت و از آن خورشید و ماه را خلق نمود؛ پس خورشید و ماه از نور حسن و نور حسن از نور خداست. از این رو، حسن برتر از خورشید و ماه است. در آخر، نور فرزندم حسین را شکافته و بهشت و حورالعین را ایجاد نمود؛ پس بهشت و حورالعین از نور حسین و نور حسین از نور خداست. از این رو، حسین بالاتر از بهشت و حورالعین است.
3. در حدیث اسراء آمده است:
یا محمّد! إنّی خلقتک و خلقت علیّاً و فاطمة و الحسن و الحسین و الأئمَّة من ولد الحسین من نوری، و عرضت ولایتکم علی أهل السماوات و الأرض، فمن قبلها کان عندی من المؤمنین، و من جحدها کان عندی من الضالّین (الظالمین خ ل). یا محمّد! لو أنَّ عبداً من عبیدی عبدنی حتّی ینقطع، أو یصیر کالشنَّ البالی، ثمَّ أتانی جاحداً لولایتکم ما غفرت له حتّی یقرّ بولایتکم.
یا محمّد: أتحبُّ أن تراهم؟ قلت: نعم، یا ربِّ! قال: التفت، فالتفتُّ عن یمین العرش، فاذا أنا باسمی و باسم علیٍّ و فاطمة و الحسن و الحسین و علیّ و محمّد و موسی و علیّ و محمّد و علیّ و الحسن، و المهدیٌّ فی وسطهم کأنّه کوکب درّیٍّ: فقال: یا محمّد! هؤلاء، حججی علی خلقی، و هذا القائم من ولدک بالسیف، و المنتقم من أعدائک...(1)
ص: 158
ای محمّد! همانا من، تو و علی و فاطمه و حسن و حسین و ائمّۀ از صلب حسین را از نورم آفریدم و ولایت و محبّت و دوستی شما را بر اهل آسمان و زمین عرضه داشتم. پس اگر کسی آن را بپذیرد و در عداد مؤمنان است، و الّا از گمراهان خواهد بود.
ای محمّد! اگر بنده ای از بندگان من آن مقدار بندگی و عبادت مرا بکند تا رشتۀ حیات او قطع گردد و مرگ او را فرا گیرد و یا بسان مشکی خشکیده درآید و پس از آن به نزدم آید در حالی که منکر ولایت شما باشد او را نیامرزم تا اقرار به ولایت شما کند.
ای محمّد! آیا می خواهی ذریّه ات را نظاره کنی؟ گفتم: بلی، ای پروردگار من، خداوند فرمود: نگاه کن! پس متوجّه یمین عرش گردیدم و نام خود، علی، فاطمه، حسن، حسین، علی، محمّد، جعفر، موسی، علی، محمّد، علی، حسن و مهدی را دیدم، که نام مهدی در میان آنها درخششی چون ماه تابان در میان ستارگان داشت. آنگاه خداوند فرمود: ای محمّد! اینان حجّت های من بر خلایقند و این قائم از اولاد توست، که قیام به شمشیر می کند و از دشمنان تو و خاندانت انتقام به شمشیر می کشد.
4. از علی علیه السلام، از پیامبر خدا روایت شده است که:
إنَّ أوَّل من یدخل الجنّة أنا و أنت و فاطمة و الحسن و الحسین. قال علیٍّ: فمحبٍّونا؟ قال: من ورائکم.(1)
همانا من و تو و فاطمه و حسن و حسین نخستین کسانی هستیم که داخل بهشت می شویم. علی علیه السلام فرمود: ما چطور؟ پیامبر پاسخ دادند: آنها هم به دنبال شما.
ص: 159
اصحاب کسا در حظیرۀ(1) القدس جای دارند
5. از پیامبر خدا روایت شده است که فرمودند:
إنَّ فاطمة و علیّاً و الحسن و الحسین فی حظیرة القدس فی قبَّة بیضاء، سقفها عرش الرحمن.(2)
فاطمه و علی و حسن و حسین در حظیرۀ القدس، به زیر گنبد سفیدی که سقف آن عرش الهی است، جای دارند.
6. پیامبر خدا فرمودند:
ألا لا یحلُّ هذا المسجد لجنب و لا حائض إلّا لرسول الله و علیّ و فاطمة و الحسن و الحسین علیهم السلام.(3)
آگاه باشید! داخل شدن در این مسجد ]مسجد النّبی[ بر جنب و حائض جایز نمی باشد؛ مگر بر رسول خدا، علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام.
7. پیامبر اکرم فرمودند:
در بهشت مقامی وجود دارد که آن را «وسیله» خوانند؛ پس اگر از خدا خواستید
ص: 160
از من در مورد وسیله بپرسید. گفته شد: ای رسول خدا! چه کسانی با تو در آنجا زندگی می کنند؟ فرمود: علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام(1).
8. از پیامبر اکرم روایت شده است که حضرتش به علی علیه السلام فرمودند:
سلام بر تو ای پدر ریاحینم! آگاه باش! پس از اندک مدّتی یکی از تکیه گاههای تو از دنیا رخت برمی بندد. قسم به خدا، جانشینی و وصایت من از آن توست. چون رسول خدا به سرای باقی شتافتند علی[ علیه السلام] فرمودند: این یکی از دو تکیه گاهی بود که از دست دادم. و چون همسرش فاطمه را - که خداوند از او خشنود باشد - از دست دادند؛ فرمودند: و این هم دومین تکیه گاه.
گردآورنده گوید: سزاوار است که دقّت نظری در معنای رکنیّت شود؛ زیرا هر معنایی که در رکن بودن رسول خدا برای علی نهفته است در رکن بودن فاطمه برای علی جاری و ساری می باشد. این مقام رتبه ای است شامخ و بلند و هر کسی را توانایی نائل شدن به این رتبت بلند نیست؛ مگر فاطمه علیها السلام و این فضیلت از مختصّات حضرتش می باشد.(2)
9. از پیامبر خدا روایت گردیده که حضرتش فرمودند:
لمّا خلق الله الجنّة خلقها من نور وجهه، ثمَّ أخذ ذلک النور فقذفه فأصابنی
ص: 161
ثلث النور، و أصاب فاطمة ثلث النور، و أصاب علیّاً و أهل بیته ثلث النور. فمن أصابه من ذلک النور اهتدی إلی ولایة آل محمّد، و من لم یصبه من ذلک النور ضلّ عن ولایة آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم.(1)
آنگاه که خداوند بهشت را از نور خود بیآفرید، آن نور را گرفته و یک سومش را به من و ثلث دومش را به فاطمه و ثلث آخرش را به علی و اهل بیتش داد. پس هر کس این نور بر او بتابد به ولایت آل محمّد هدایت می شود و هر کس که از تابیدن محروم ماند گمراه گردد.
گردآورنده گوید: دقّت و تدبّر در این روایت جلالت قدر و علوّ شأن حضرت فاطمة زهرا علیها السلام را روشن می سازد؛ زیرا خداوند تبارک و تعالی او را در نورانیّت قسیم و هم عرض پدر و شوهر و فرزندانش قرار داده است. به جانم سوگند، حصول این رتبه برای هر کس میسّر نیست و دریایی است که ژرفای آن از دیدۀ ادراک غوّاصان بحر معارف و حِکَم پنهان است.
10. از پیامبر خدا حدیث بلند بالایی روایت شده که حضرت در فرازی از آن می فرمایند:
علی ساق العرش مکتوب: لا اِلهَ اِلَّا اللهُ، مُحَمّدٌ رَسوُلُ اللهِ وَ عَلِیٌّ وَ فاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَینُ خَیْرُ خَلقِ اللهِ.(2)
بر پایه های عرش خداوندی مکتوب است: معبودی جز خدا نیست، محمّد فرستاده اوست و علی و فاطمه و حسن و حسین بهترین آفریدگان اویند.
ص: 162
11. رسول خدا به علی علیه السلام فرمود:
إنَّ الله عزَّوجلَّ أشرف علی الدنیا فاختارنی منها علی رجال العالمین، ثمَّ اطَّلع الثانیة فاختارک علی رجال العالمین، ثمَّ اطّلع الثالثة فاختار الائمَّة من ولدک علی رجال العالمین، ثمَّ اطَّلع الرابعة فاختار فاطمة علی نساء العالمین.(1)
همانا خداوند باشکوه و جلال بر جهان هستی نظر افکنده و من را بر مردان جهانیان اختیار نمود. آنگاه در نگاه دوم تو را بر مردان جهانیان اختیار نمود و در نظر سوم پیشوایان از فرزندان تو را بر مردان جهانیان اختیار نمود و در نگاه چهارم فاطمه را بر زنان جهانیان برگزید.
12. رسول خدا فرمودند:
لیلة عرج بی إلی السماء رأیت علی باب الجنَّة مکتوباً: لا اِلهَ إلَّا اللهُ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ، عَلِیٌّ حَبِیبُ الله وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ صَفْوَةُ اللهِ، فاطِمَةُ خِیَرَةُ اللهِ، عَلی باغِضِهِمْ لَعْنَةُ اللهِ.(2)
در شبی که به آسمان عروج کرده و بالا رفتم بر درب بهشت مشاهده نمودم که نوشته شده است: معبودی جز خدا نیست، محمّد فرستادۀ او، علی دوست و یاورش، حسن و حسین برگزیدگان او، فاطمه بهترین ها در نزد اوست که نفرین خداوندی بر دشمنان آنان باد.
13. در فرازی از روایت بلندی که از امام باقر علیه السلام نقل شده آمده است:
ص: 163
و لقد کانت علیها السلام مفروضة الطاعة علی جمیع من خلق الله من الجنِّ و الإنس و الطیر و الوحش و الأنبیاء و الملائکة...(1)
به یقین فرمانبرداری از فاطمه علیها السلام بر تمامی مخلوقات از جنّ و انس و پرنده و درّنده و انبیاء و ملائکه واجب است.
14. از محمّد بن سنان روایت شده است که گفت: در خدمت امام باقر علیه السلام بودیم، سخن به اختلاف عقیده در میان شیعیان رسید حضرت فرمودند:
یا محمّد، إنَّ الله تبارک و تعالی لم یزل منفرِّداً بوحدانیَّة، ثمَّ خلق محمَّداً و علیّاً و فاطمة، فمکثوا ألف دهر، ثمَّ خلق جمیع الأشیاء فأشهدهم خلقها، و أجری طاعتهم علیها، و فوّض أمورها، إلیهم، فهم یحلُّون ما یشاؤون، و یحرّمون ما یشاؤون، ولن یشاؤووا إلّا یشاء الله تبارک و تعالی. ثمَّ قال: یا محمّد، هذه الدیانة الَّتی من تقدَّمها موق، و من تخلّف عنها محق، و من لزمها لحق. خذها إلیک یا محمّد.(2)
ای محمّد، به راستی که خدا به وحدانیّتش متفرّد و بی بدیل بود. آنگاه محمّد و علی و فاطمه را بیافرید و پس از آن یکهزار سال از آفرینش دست شست؛ چون یکهزار سال به سر آمد کلیّۀ اشیاء را آفرید و این سه نور پاک را بر این آفرینش شاهد گرفت و فرمانبرداری از آنان را در تمامی اشیاء جاری نمود و جریان تدبیر امور را به آنان واگذار نمود.
آنان حلال و حرام را وضع نمودند، که کردۀ آنان جز به مشیّت خدا نبود. آنگاه حضرت در ادامۀ گفتار خود فرمودند: ای محمّد! هر کس در این دیانت از این باورها پا به پیش نهد مُبدع (= بدعت گذار و نوآور) در دین بوده و هر کس سرباز زند به وادی ضلالت در غلتیده و هر کس پای بند به آن باشد به حقّ پیوسته است. ای محمّد! این مطلب را را به گوش جان سپار و بر این باور باش.
ص: 164
علّامه مجلسی در شرح این حدیث گوید: «فاشهدهم خلقها» یعنی آفرینش اشیائ را در نزد آنان انجام داد و آنها بر چگونگی و اسرار خلقت اشیاء آگاه بودند. «و اجرای طاعتهم علیها» یعنی فرمانبرداری از آنان را بر تمامی اشیاء، حتّی جمادات و اجرام سماوی و ارضی واجب و فرض نمود. «و فوّض امورها الیهم» یعنی حرام کردن و حلال نمودن و انجام دادن و انجام ندادن را بر دوش آنان نهاد؛ هر چند که ظاهر عبارت و حال می رساند که تدبیر نظام این عالم را از حرکات و سکنات و روزی و... بر عهدۀ آنها گذارد.(1)
15. از ابوسعید خُدری روایت شده است که:
ما نزد پیامبر خدا نشسته بودیم که شخصی به خدمت حضرتش شرفیاب شد و گفت: ای فرستادۀ خدا، مرا از سخن خداوند که به ابلیس فرمود: «آیا تکبر و نخوت کردی، یا از بلندرتبگان بودی؟» آگاه کن و برایم معلوم دار که اینان چه کسانی هستند؟
فقال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: أنا و علیٌّ و فاطمة و الحسن و الحسین، کنّا فی سرادق العرش نسبِّح الله فسبَّحت الملائکة بتسبیحنا قبل أن یخلق الله عزَّوجلَّ آدم بألفی عام، فلمّا خلق الله عزَّوجلَّ آدم أمر الملائکة أن یسجدوا له، و لم یؤمروا بالسُّجود إلّا لأجلنا، فسجدت الملائکه کلّهم أجمعون إلّا إبلیس أبی أن یسجد، فقال الله تبارک وتعالی: «یا إبلیس ما منعک أن تسجد لما خلقت بیدیَّ أستکبرت أم کنت من العالین» أی من هؤلاء الخمسة المکتوبة أسماؤهم فی سرادق العرش، فنحن باب الله الذی یؤتی منه، وبنا یهتدی المهتدون، فمن أحبنا أحبه الله وأسکنه جنته، ومن أبغضنا أبغضه الله وأسکنه ناره، ولا یحبُّنا إلّا من طاب مولده.(2)
حضرت پاسخ داد: مراد از آنها من، علی، فاطمه، حسن و حسین هستیم. ما در
ص: 165
سراپردۀ عرش خداوندی به تسبیح او مشغول بودیم، که ملائکه به تبسیح ما، خدا را تسبیح می نمودند آن هم دو هزار سال پیش از آفرینش آدم. پس آنگاه که خدا آدم را بیآفرید ملائکه را فرمان به سجده داد، که منشأ این حکم نبود مگر به وجود ما. تمامی فرشتگان امر حق تعالی را امتثال کرده سجده نمودند؛ جز ابلیس که سر باز زد. خداوند ابلیس را مخاطب قرار داد و فرمود: «ای ابلیس! چه تو را از سجده کردن - و کرنش در مقابل آنچه که خود با دستانم بیآفریدم باز داشت؟ آیا کبر می ورزی و خود را برتر می شماری؟»، یعنی خود را از این پنج نفری که نامهایشان را بر سراپردۀ عرش نوشته ام بالاتر و والاتر می شمری؟
ما دربهای خداوندی هستیم که باید از آن داخل ]دژ خداوندی[ شد، به وجود ما هدایت صورت می گیرد. هر کس ما را دوست بدارد خدا را دوست داشته و در بهشت سُکنایش دهند و هر کس ما را دشمن بدارد خدا را دشمن داشته و مأوایش را آتش قرار می دهند. ما را دوست نمی دارد مگر کسی که از دامنی پاک زاده شده باشد.
16. از پیامبر اکرم روایت شده است که:
یبعث الله الأنبیاء یوم القیامة علی الدوابَّ، و یبعث صالحاً علی ناقته کیما یوافی بالمؤمنین من أصحابه المحشر، و تبعث فاطمة و الحسن و الحسین علیهم السلام علی ناقتین من نوق الجنَّة، و علیّ بن أبی طالب علی ناقتی، و أنا علی البراق، و یبعث بلالاً علی ناقته فینادی بالأذان - الحدیث.(1)
خداوند پیامبران را در روز حشر در حالی که سوار بر چارپایانند برمی انگیزد و صالح
ص: 166
پیغمبر سوار بر شترش برانگیخته می شود، تا به یاران خود در صحرای قیامت ملحق گردد. فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام وارد صحرا می شوند در حالیکه بر دو شتر از شتران بهشت سوار هستند. علی بر شتر من و من بر بُراق سوار هستم. بلال هم برانگیخته می شود در حالیکه بر شترش سوار است و صدایش را به اذان بلند کرده است...
17. به نقل از برخی راویان گرامی آمده است:
روزی از روزها خدیجۀ کبری - که خدایش از او خشنود باشد - از حضرت ختمی مرتبت تقاضای میوه نمود. جبرئیل از بهشت برای آقای دوسرا دو عدد سیب آورد و گفت: ای محمّد! آن که برای هر چیز مقداری معیّن نموده است تو را می گوید: یکی از این دو سیب را خود تناول کن و دیگری را به خدیجه بخوران؛ زیرا که من در سر قصد آفرینش فاطمه از صلب شما را دارم. احمد مختار هم انجام داد آنچه را که جبرئیل امین بدان امر و اشارت نموده بود.
چون کفّار از پیامبر درخواست شکافتن ماه را نمودند، آن هم در زمانی که حامل بودن خدیجه آشکار گردیده بود، خدیجه گفت: «رشتۀ امیدش گسسته باد هر که محمّد را تکذیب کند، در حالیکه او بهترین نبیّ و فرستاده است»! در این هنگام فاطمه از درون شکم مادر ندا داد:
یا اُمّاه لا تحزنی و لا ترهبی فإنّ الله مع أبی - الخبر.
«ای ماد! غمگین مباش و ترس به خود راه مده، همانا خداوند پشتیبان پدرم می باشد»...(1)
ص: 167
18. رسول خدا فرمود:
أنا و علیٌّ و فاطمة و الحسن و الحسین یوم القیامة فی قبَّة تحت العرش.(1)
من و علی و فاطمه و حسن و حسین در روز حشر به زیر عرش خداوندی جای داریم.
19. از یزید بن عبدالملک نوفلی، از پدرش، از جدّش روایت شده است:
بر فاطمه دختر رسول خدا وارد شدم و ابتدای به سلام نمودم؛ آنگاه فاطمه علیها السلام فرمودند: پدرم - که در زمان بیان آن حضرت ختمی مرتبت در قید حیات بودند - گوید:
من سلَّم علیَّ و علیک ثلاثة أیّام فله الجنَّة. قلت لها: ذا فی حیاته و حیاتک أو بعد موته و موتک؟ قالت: فی حیاتنا و بعد وفاتنا.(2)
هر کس بر من و بر تو سه روز سلام کند بهشت از آنِ اوست. راوی گوید به حضرت عرضه داشتم: در زمان حیات پیامبر و شما، و یا پس از وفاتتان؟ حضرت فرمودند: چه در حیات، و چه در ممات ما.
20. ابن عبّاس گوید: چون فاطمه گرامی دخت پیامبر پا به گیتی نهاد،
ص: 168
پیامبر او را «منصوره» نام نهادند؛ آنگاه جبرئیل فرود آمده گفت که «ای محمّد! خداوند بر تو و بر تازه مولودت سلام می رساند.(1)»
21. به سند مرفوع از ابن سنان نقل شده است که: بنابر سنّت وزن کافور سیزده درهم و یک سوم است، که جبرئیل بر پیامبر خدا فرود آمد و چهل درهم کافور از بهشت برای حضرت آورد. پس حضرت رسول آن را به سه قسمت تقسیم نمود، یک قسمت برای خودش، قسمت دوم برای علی و آخرین قسمت برای فاطمه علیها السلام.(2)
22. از ابی حازم و او از ابوهریره نقل می کند که: پیامبر اکرم به علی و فاطمه و حسن و حسین نظر کرده فرمودند:
أنا حرب لمن حاربکم، و سلم لمن سالمکم.(3)
با کسی که با شما در جنگ باشد در جنگم و با کسی که با شما در صلح باشد در صلحم.
آزار و اذیّت فاطمه علیها السلام اذیّت خدا و رسولش می باشد
گردآورنده گوید: چون سخن ما بدینجا انجامید بایسته است تا قسمتی
ص: 169
از اخباری را که در این زمینه وارد شده است متذکّر شویم تا فائده بحث دو چندان گردد؛ آنگاه به بحث اصلی بازگشته آن را ادامه می دهیم.
الف) علی بن ابراهیم قمی در ذیل آیۀ (إنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللهُ فِی الدُّنْیَا وَ الْأَخِرَۀِ وَ أَعَدَّلَهُمْ عَذَاباً مُّهِیناً)(1)
می گوید:
این آیه در مورد کسانی که حقوق امیر مؤمنان را غصب کردند و حقّ فاطمه را به ستم از او ستاندند و او را مورد آزار و اذیّت خویش قرار دادند نازل شده است؛ زیرا پیامبر خدا فرمود:
من آذاها فی حیاتی کمن آذاها بعد موتی، و من آذاها بعد موتی کمن آذاها فی حیاتی، و من آذاها فقد آذانی، و من آذانی فقد اَذی الله، و هو قول الله : (إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللهَ وَ رَسُولَهُ - الآیة)(2)
هر کس فاطمه را در زمان حیاتم آزار دهد گویا او را در پس مرگم آزرده و هر که او را در پس مرگم بیازارد گویا او را در زمان حیاتم آزرده است. هر کس او را بیازارد مرا آزارده و هر کس مرا بیازارد خدا را آزرده است؛ چرا که این گفتار خداوندی است که می فرماید: «هر کس خدا و رسولش را بیازارد ...».
ب) مجاهد گوید:
خرج النبیُّ صلی الله علیه و آله و سلم - و هو أخذٌ بید فاطمة فقال: من عرف هذه فقد عرفها، و من لم یعرفها فهی فاطمة بنت محمَّد، و هی بضعة منّی، و هی قلبی، و هی روحی الَّتی بین جنبیَّ، من آذاها فقد آذانی، و من آذانی فقد آذی الله.
پیامبر خدا از منزل خارج شد در حالیکه دست در دستان فاطمه علیها السلام داشت و می فرمود: هر کس او را می شناسد که می شناسد، و هر کس که او را نمی شناسد
ص: 170
بداند او فاطمه دختر محمّد است، او پارۀ تن و قلب و روح من است. هر که او را بیازارد مرا آزرده و هر که مرا آزارد خدای را آزرده است.
ج) امام صادق علیه السلام از پیامبر روایت می فرمایند که حضرت فرمودند:
إنّما فاطمة حذیةٌ منِّی، یقبضنی ما یقبضها.(1)
همانا فاطمه پاره ای از گوشت من است؛ مرا به خشم آورده هر که او را خشمگین کند.
د) از جابر بن عبدالله انصاری روایت شده است که پیامبر خدا فرمودند:
إنَّ فاطمة شعرة منِّی، فمن آذی شعرة منِّی فقد آذانی، و من آذانی فقد آذی الله، و من آذی الله لعنة الله مِلْءَ السماوات و الأرض.(2)
همانا فاطمه تار موی من است. پس، هر که تار موی مرا بیازارد مرا آزرده است و آزردن من آزردن خداوند است، و هر کس خدا را بیازارد خداوند او را به گستردگی آسمانها و زمین لعنت و نفرین کند.
ه-) از ابن عبّاس نقل شده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:
یا علیُّ إنَّ فاطمة بضعة منِّی، هی نور عینی و ثمرة فؤادی، یسوءنی ماساءها، و یسرُّنی ما سرَّها، و إنَّها أوَّل من یلحقنی من أهل بیتی، فأحسن إلیها من بعدی، و الحسن و الحسین فهما ابنای و ریحانتای، و هما سیِّدا شباب أهل الجنَّة، فلیکونا علیک کسمعک و بصرک. ثمَّ رفع صلی الله علیه و آله و سلم یدیه إلی السماء فقال: اللهُمَّ إنِّی اُشهدک أنّی محبٌّ لمن أحبَّهم، مبغض لمن أبغضهم، سلم لمن سالمهم، حرب لمن حاربهم، عدوٌّ لمن عاداهم، ولیٌّ لمن والاهم.(3)
ای علی! به راستی که فاطمه پارۀ تن من است، او نور دیدگانم و میوۀ قلبم می باشد. هر چه او را بیازارد مرا آزرده می سازد، و هر چه او را خوشحال کند مرا
ص: 171
خوشحال می کند. به راستی که او نخستین فرد از اهل بیت من است که پس از مرگم به من ملحق می گردد، پس بعد از من به او نیکی روا دار، و دو فرزندش حسن و حسین نوگلان منند. اینان آقای جوانان اهل بهشتند و آنها برای تو به منزلۀ چشم و گوش هستند.
پس از آن حضرت دستان خود را به سوی آسمان بلند کردند و گفتند:
خدایا! تو را شاهد می گیرم که من دوستدار دوستان او و دشمن دشمنان اویم. در صلحم با کسی که با آنان در صلح باشد، و در ستیزم با کسی که با آنان در ستیز باشد، دشمنم با کسی که با آنان دشمنی کند، و دوستم با کسی که با آنان دوستی ورزد.
و) رسول خدا فرمودند:
إنَّما فاطمة بضعة منِّی، یسوءُنی ماساءَها.(1)
به راستی فاطمه پارۀ تن من است؛ آنچه او را آزار دهد مرا آزار می دهد.
ز) از علی علیه السلام روایت شده است که حضرت فرمودند:
إنَّ الله عزَّوجلَّ لیغضب لغضب فاطمة، و یرضی لرضاها.(2)
خداوند به خشم فاطمه خشمگین و به خشنودی اش خشنود است.
ح) از علی علیه السلام:
یا فاطمة إنَّ الله لیغضب لغضبک، و یرضی لرضاک.(3)
ای فاطمه! خداوند به خشم تو خشمناک و به خشنودی ات خشنود می گردد.
ط) رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:
ص: 172
فاطمة بضعة منِّی، فمن أغضبها أغضبنی.(1)
فاطمه پاره تن من است، هر که او را به خشم آورد مرا به خشم آورده است.
ی) رسول خدا فرمودند:
إنَّما فاطمة بضعة منِّی، یؤذینی ما آذاها.(2)
فاطمه پارۀ تن من است، آزار می دهد مرا هر چه که او را بیازارد.
یا) رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:
فإنَّما ابنتی بضعة منِّی، یریبنی ما رابها، و یؤذینی ما آذاها.(3)
همانا فاطمه پارۀ تن من است، تکذیب او تکذیب من و آزار او آزار من است.
یب) رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:
إنَّ فاطمة بنت محمَّد مضغة منِّی.(4)
همانا فاطمه دخت محمّد مُضْغۀ(5) من است.
یج) رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:
إنّما فاطمة بضعة منِّی، یؤذینی ما آذاها، و ینصبنی ما أنصبها.(6)
فاطمه پارۀ تن من است، آزرده است مرا هر که او را بیازارد و اندوهگینم نموده هر که او را اندوهگین کند.
ید) رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:
ص: 173
إنَّما فاطمة مضغة منِّی، فمن آذاها فقد آذانی.(1)
همانا فاطمه مضغۀ من است، هر که او را بیازارد مرا آزرده است.
یه) رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:
فاطمة بضغة منِّی، یسعفنی ما أسعفها.(2)
فاطمه پارۀ تن من است، هر که او را کمک کند مرا کمک کرده است.
یو) رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:
فاطمة شجنة منّی، یبسطنی ما یبسطها، و یقبضنی ما یبقضها.(3)
فاطمه جزیی از تن من است، مرا شاد نموده هر که او را شاد نماید و مرا به خشم آورده هر که او را خشمگین کند.
یز) رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:
فاطمة مضغة منّی، یسرُّنی ما یسرُّها.(4)
فاطمه مضغۀ من است، مرا مسرور کرده هر که او را مسرور کند.
23. رسول خدا فرمودند:
لو علم الله تعالی أنّ فی الأرض عباداً اکرم من علیّ و فاطمة و الحسن و الحسین لأمرنی أن أباهل بهم، و لکن أمرنی بالمباهلة مع هؤلاء و هم أفضل الخلق، فغلبت بهم النصاری.(5)
ص: 174
اگر خداوند می دانست که در روی کرۀ خاک بندگانی بهتر از علی و فاطمه و حسن و حسین یافت می شوند، همانا مرا امر می نمود تا در معیّت آنها به مباهله برخیزم؛ لیکن خداوند مرا امر به مباهله به وسیلۀ اینان نمود، چرا که برترین مخلوقاتند از این رو، در مقام مباهله بر نصاری پیروزی از آنِ من شد.
24. امام باقر علیه السلام فرمودند:
سئل رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم عن قوله تعالی: (الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَی لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ)(1)
فقال: هی شجرة فی الجنَّة أصلها فی داری و فرعها فی الجنَّة، فقیل له: یارسول الله سألناک عنها فقلت: هی شجرةٌ فی الجنَّة أصلها فی دار علیّ و فاطمة، و فرعها علی أهل الجنَّة فقال: إنَّ داری و دار علیٍّ و فاطمة غداً فی مکان واحد - الحدیث.(2)
رسول خدا را از معنای این گفتار خداوندی که می فرماید: «زندگی خوش و بازگشتگاه از آنِ کسانی است که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند». پرسش نمودند، حضرت در پاسخ فرمودند: آن درختی است در بهشت که ریشه اش در خانۀ من و شاخ و برگش در بهشت است. پس به حضرت عرض شد: ای رسول خدا! ما شما را از آن سئوال نمودیم. آنگاه شما فرمودید: آن درختی است در بهشت، که ریشه اش در خانۀ علی و
ص: 175
فاطمه و شاخ و برگش سایه گستر بر ساکنان بهشت است. پس پاسخ دادند: همانا سرای من و سرای علی و فاطمه در آینده در مکانی واحد است...
25. از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده است که فرمودند:
فی الجنّة درجةٌ تدعی الوسیلة، فإذا سألتم الله تعالی فاسألوا الوسیلة.(1)
در بهشت درجه و مقامی وجود دارد که آن را وسیله خوانند، پس هرگاه از خداوند درخواست نمودید وسیله را درخواست کنید. پرسیدند: ای فرستادۀ خدا! چه کسانی در آن با شما سکونت دارند؟ فرمود: علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام.
26. از پیامبر اکرم روایت شده که فرمودند:
أنا شجرةٌ، و فاطمة حملها، و علیٌّ لقاحها و الحسن و الحسین ثمارها، و محبُّونا أهل البیت ورقها، و کلُّنا فی الجنَّة.(2)
من درخت هستم و فاطمه حملش و علی لقاحش و حسن و حسین میوه هایش و دوستداران خاندانم برگهایش. تمامی ما را بهشت مأوا است.
27. رسول خدا فرمودند:
أنا و فاطمة و حسن و حسین مجتمعون.(3)
من و فاطمه و حسن و حسین در یک مکان ]در بهشت[ در کنار هم هستیم.
28. رسول خدا فرمود:
أنا میزان العلم، و علیٌّ کفّتاه، و الحسن و الحسین خیوه، و فاطمة علاقته،
ص: 176
و الأئمَّة من اُمّتی عموده، یوزن فیلها أعمال المحبّین لنا و المبغضین لنا.(1)
من ترازوی علم هستم، علی دو کفّه آن، فاطمه شاهین (یا میزان) آن، حسن و حسین بندهای آن و ائمّه از امّت من دستگیرۀ آن هستند، که به وسیلۀ آن کردار دوستان و دشمنان ما سنجیده می شود.
29. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:
چون خداوند عزّوجلّ ارادۀ نابودی قوم نوح علیه السلام را نمود، به فرستاده اش وحی نمود تا چوب درختان ساج را به صورت لوحه هایی درآورد. آنگه نوح علیه السلام چنین کرد؛ امّا از نحوۀ ساختن و بهم آمیختن آنها آگاهی نداشت. پس، جبرئیل فرود آمد و شکل و هیئت کشتی را به او نشان داد. به همراه جبرئیل، فرود آمد و شکل و هیئت کشتی را به او نشان داد. به همراه جبرئیل، تابوت و یکصد و بیست و نه هزار عدد میخ بود. نوح علیه السلام کار ساختن کشتی را آغاز کرد و تمامی میخ ها جز پنج عدد را در ساختن کشتی به کار برد. او دستی به میخهای باقیمانده کشید که میخها به درخشش درآمدند و نورافشانی نمودند، همچون پرتوافشانی ستاره ای درخشنده در آسمان شب. نوح علیه السلام از این واقعه متعجّب گردید. آنگاه میخ به قدرت باهرۀ الهی به زبانی فصیح گویا شد و گفت: من به نام بهترین انبیائ محمّد بن عبدالله هستم. بار دیگر جبرئیل از عرش بالا فرود آمد. نوح جبرئیل را مخاطب ساخته پرسید: ای جبرئیل! این میخ که هرگز
ص: 177
مانند او را ندیده ام چیست؟ جبرئیل علیه السلام گفت: این میخ به نام بهترین از اوّلین و آخرین محمّد بن عبدالله صلی الله علیه و آله و سلم است. جبرئیل در دنبالۀ سخنان خود نوح را بفرمود تا آن میخ را بر دماغۀ کشتی در سمت راست بکوبد. نوح علیه السلام میخ دوم را به دست گرفت و با دست دیگر بر آن زد، این میخ هم پرتوافشان شد. او از جبرئیل دربارۀ میخ دوم پرسش نمود. جبرئیل گفت: این میخ به اسم برادر و پسرعموی محمّد بن عبدالله صلی الله علیه و آله و سلم علیّ بن ابی طالب علیه السلام است.
نوح علیه السلام آن را به فرمان جبرئیل امین در سمت چپ دماغۀ کشتی کوبید. آنگاه نوح علیه السلام میخ سوم را با دستی گرفت و با دیگر دست بر آن ضربتی نواخت میخ نورانی و پرتوافشان شد. جبرئیل به او گفت: این میخ به نام فاطمه علیها السلام است، آن را در جانب میخ پدرش بکوب. نوح میخ چهارم را با دستی گرفت و با دستی دیگر بر آن ضربتی وارد آورد، میخ نورانی و پرتوافشان شد. جبرئیل در پاسخ نوح از حقیقت میخ گفت: این میخ به نام حسن علیه السلام است. او را در جانب پدرش، علی بن ابی طالب علیه السلام بکوب. آنگاه نوح علیه السلام میخ پنجم را به دست گرفت و با دیگر دست ضربتی بدو وارد نمود؛ میخ نورانی و پرتوافشان گردید و گریان شد، بگونه ای که سرشک غم فرو بارید. نوح علیه السلام از جبرئیل از خیسی میخ پرسید. جبرئیل در پاسخ گفت: این میخ به نام حسین علیه السلام است، که قافله سالار خیل شهیدان است، آن را در سمت میخ برادرش حسن علیه السلام بکوب.
آنگاه پیامبر خدا در ادامۀ گفتارشان فرمودند: مراد خداوند در این آیه از قرآن که می فرماید: «او را بر آن کشتی، که دارای الواح و میخها بود نشاندیم» از «الواح» تخته های کشتی و از «دُسُر» ما خاندان هستیم. اگر ما نبودیم
ص: 178
کشتی با سرنشینانش توان سیر کردن را نداشت.(1)
30. از مولا و آقای ما حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در جواب سعد بن عبدالله در حدیثی طولانی و بلند بالا آمده است که فرمودند:
زکریّا از خداوند خواستار آگاهی از اسامی پنجگانه شد. جبرئیل امین بر او نازل شد و به او آن نامها را آموزش داد. پس هرگاه زکریّا نامهای محمّد، علی، فاطمه و حسن را یاد می نمود غم و اندوه از او زایل می شد و سختیهایش آسان می گردید؛ ولی چون نام حسین را بر زبان می آورد گریه گلوگیرش می شد تا آنجا که از نفس می افتاد. پس روزی زکریّا علیه السلام خداوند را گفت: پروردگار من! مرا چه می شود هنگامی که یادی از محمّد و علی و فاطمه و حسن می کنم غمهایم به کناری می رود؛ ولی یاد حسین دیدگانم را اشکبار کرده و نفسم را به شماره می افکند؟ خداوند او را از داستان و سبب این امر آگاه نموده و فرمود: «کَهیعَصَ»(2)
پس «کاف» کربلا، «هاء» هلاک گردیدن عترت، «یاء» یزید که ستم کننده بر حسین است، «عین» عطش حسین و «صاد» صبر و پایداری اوست.
چون زکریّا علیه السلام از حقیقت امر آگاه شد، سه شبانه روز در عبادتگاه خود به خلوت نشست و مردم را از دخول به خلوت خویش بازداشت و گریه و فغان سر داد. بی تابی و شیون او از این رو بود که می گفت: پروردگار من! آیا بهترین خلایقت را به سبب فرزندش سوگوار می کنی؟ آیا به سبب فنای
ص: 179
حسین و این مصیبت بزرگ آشوب و بلوا نازل می کنی؟ پروردگارا! آیا بر علی و فاطمه روا می داری که به این حادثه لباس عزا دربرکنند؟ پروردگارا! آیا سزاست که به این مصیبت، دلگیری و اندوه، ساخت آنان را فرا گیرد؟ آنگاه زکریّا علیه السلام فرمود: پروردگارا! در این روزگار کهولت چشمانم را به وجود فرزندی روشن کن و او را وارث و جانشین من قرار ده و نسبت او را به من چون نسبت حسین با پدرش قرار ده. پس اگر او را روزی من قرار دادی مرا مفتون محبّتش کن و پس از آن او را سبب اندوه و غم من قرار ده، آنچنان که محمّد را به سبب فرزندش اندوهگین نمودی. خداوند تبارک و تعالی او را حاجت روا نمود و به او یحیی را ارزانی داشت و او را مایۀ اندوه و حزنش قرار داد. مدّت حمل یحیی همچون حسین علیه السلام شش ماه بود.(1)
31. از ابن عبّاس منقول است که می گفت: در حضور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم همراه با علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام نشسته بودیم، که جبرئیل در حالیکه سیبی به همراه خود داشت از آسمان فرود آمد و آن را به عنوان تحفه به پیامبر تقدیم نمود. پیامبر در ضمن قبول آن، سیب را به علی علیه السلام پیشکش نمود و علی آن را بوسیده به رسول خدا بازگرداند. پس از آن به حسن و حسین و فاطمه علیها السلام داده شد و آنان با بوسیدن آن را ردّ کردند. آنگاه برای مرتبۀ دیگر سیب به دستان علی علیه السلام رسید. علی علیه السلام پس از سلام آن را بوسید و به پیامبر خدا بازگرداند. امّا همین که خواستند سیب
ص: 180
را به دستان پیامبر خدا بدهند از میان انگشتان به زمین افتاد و به دو نیم شد. ناگاه از درون سیب نوری ساطع گردید و همچنان ادامه داشت تا همه جا را فرا گرفت. در این هنگام مشاهده کردیم که دو سطر بر سیب نگاشته شده است.
بسم الله الرحمن الرحیم، تحیّة من الله تعالی إلی محمد المصطفی، و علیّ المرتضی، و فاطمة الزهراء، و الحسن و الحسین سبطی رسول الله، و أمان لمحبّیهم یوم القیامة من النار.
به نام خداوند بخشنده مهربان، درود خدا بر محمّد مصطفی و علی مرتضی و فاطمة زهرا و حسن و حسین دو فرزند رسول خدا، و امان از آتش در روز جزا برای دوستداران ایشان.(1)
32. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:
إنَّ الله له الحمد عرض حبّ علیّ و فاطمة و ذرّیّتها علی البریّة، فمن بادر منهم بالإجابة جعل منهم الرسل، و من أجاب بعد ذلک جعل منهم الشیعة، و إنّ الله جمعهم فی الجنّة.(2)
خداوندی که سپاس مخصوص درگاه اوست، دوستی علی و فاطمه و فرزندانشان را بر مخلوقات عرضه داشت. پس نخستین کسی که آن را اجابت نمود او را از رُسُل قرار داد و کسی که پس از آن ندای خداوندی را لبّیک گفت در زمرۀ شیعیان درآمد. به راستی که خداوند آنان را در بهشت در کنار یکدیگر گرد آورد.
ص: 181
33. از کعب بن عجره نقل شده است که گفت: هنگامی که آیۀ (إِنَّ اللَّهَ وَمَلاَئِکَتَهُ یصَلُّونَ عَلَی النَّبِی یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلَّوا عَلَیهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیماً)(1)
نازل شد رسول خدا را گفتم: ای رسول خدا! ما چگونگی سلام بر تو را می دانیم؛ لیکن بر شما [به صیغۀ جمع] چگونه درود بفرستیم؟ حضرت در پاسخ فرمودند: بگویید: اللّهم صلِّ علی محمّد و علی آل محمّد...
در روایتی که حاکم نیشابوری آن را متعرّض گردیده است آمده: پس ما گفتیم: ای رسول خدا! چگونه بر شما و اهل بیت شما درود فرستیم؟ فرمود: بگویید: اللّهم صلِّ علی محمّد و آل محمّد...
همچنین روایت شده است که صلوات را ابتر نفرستید. پرسیده شد: صلوات ابتر چگونه است؟ فرمودند: می گویند: اللّهم صلِّ علی محمّد و ساکت می شوند؛ حال آنکه باید بگویند: اللّهم صلِّ علی محمّد و آل محمّد.(2)
... پرسیده شد: ای رسول خدا! اهل شما کیانند؟ فرمودند: علی و فاطمه و حسن و حسین.(3)
علّامه محقّق مولا احمد اردبیلی - مشهور به مقدّس اردبیلی - چنین گوید:
بدان، همانا تصنیف کنندۀ کتاب ]آیۀ الله علی الاطلاق، علّامه حلّی[ در کتاب المنتهی فرموده است که: علمای امامیّه هم بر وجوب صلوات بر محمّد و آل محمّد علیهم السلام اجماع دارند و آنچه که بر این مطلب دلالت دارد
ص: 182
روایتی است که اهل سنّت از طریق کعب الاحبار نقل کرده اند. کعب الاحبار روایت می کند که از پیامبر کیفیّت صلوات بر او را جویا شدند و به حضرتش فرمودند: ما سلام بر شما را می دانیم؛ امّا چگونه است صلوات بر شما؟ حضرت فرمودند: «اللّهم صلِّ علی محمّد و آل محمّد»، عجیب آن است که اهل سنّت «آل محمّد» را حذف کرده اند و ترک عمل به روایت نموده اند؛ حتّی در آغاز این خبر چنین آمده است: قال صلّی الله علیه و سلّم. این مطلب را برخی از آقایان که سیّد حسین سفطی باشد، که رحمت خداوندی شاملشان باد متذکّر شده اند.
به علاوه، روایت دیگری بر «آل محمّد» پس از صلوات بر محمّدْ دلالت می کند و ظاهراً آنچه که از «آل» اراده می شود ائمّۀ معصومین به نحو مطلب و فاطمه علیها السلام به نحو حقیقی، و نه تغلیبی است و بر این امر وضع کلمه «آل»، چه از نظر لغت و چه از نظر عرف و چه از دید اخبار دلالت دارد. روایاتی که در سبب نزول آیۀ تطهیر آمده است اختصاصی به علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام نداشته و تمامی پیشوایان معصوم را شامل می شود؛ چرا که اهل بیت در عصر ما هم موجودند و حصر در اینجا حصری اضافه می باشد. کما اینکه پیامبر اسلام به برخی از همسرانشان می فرمودند: عاقبت شما به خیر باد و بدین برهان، اصحاب ما این آیه را دلیل بر عصمت ائمّه دانسته اند و قائل شدن به قول محقّق ثانی و شهید ثانی سزاوار نیست.(1)
علّامه امینی، که رحمت خداوندی شاملش باد، گوید: دیلمی روایت نموده که پیامبر فرمودند: دعا بالا نمی رود مگر آنکه بر محمّد و آلش صلوات فرستاده شود، که ابن حجر در کتاب الصواعق المحرقة فی رد علی اهل
ص: 183
البدع و الزندقة (ص 88) این حدیث را روایت نموده است. طبرانی در کتاب الاوسط از امیرمؤمنان علیه السلام نقل نموده است که حضرتش فرمودند: هر دعایی که همراه با صلوات و سلام بر پیامبر و آلش نباشد محجوب است، که هیثمی در مجمع الزوائد (ج 10، ص 160) می گوید: رجال سند این حدیث، جملگی ثقه می باشند و بیهقی و ابن عساکر و دیگران از علی علیه السلام مضمون حدیثی را به نحو مرفوع نقل می کنند که حضرت فرمودند: دعا و نماز میان اسمان و زمین معلّق است و بالا نمی رود، تا اینکه صلوات بر محمّد و آل محمّد فرستاده شود، که این نقل را خفاجی در شرح الشّفا (ج 3، ص 506) ذکر کرده است.(1)
فخر رازی در تفسیر کبیرش چنین گوید: آل محمّد صلی الله علیه و آله و سلم کسانی هستند که امرشان بازگشت به پیامبر دارد و کسانی که بازگشتگاه امرشان به نحو اشد و اکمل پیامبر خدا باشد جز آل پیامبر نمی باشند، و شکّ و شبهه ای نیست که همانا علی و فاطمه و حسن و حسین شدیدترین تعلّقات خود را معطوف رسول خدا نموده بودند، که این مطلب به نقلهای متواتر به اثبات رسیده است، لذا ایجاب می نماید که اینان خاندان پیامبر اسلام باشند.(2)
و همچنین گوید: اهل بیت پیامبر خدا در پنج امر با حضرتش اشتراک دارند: در سلام، به دلیل السّلام علیک ایها النبی و (سَلامٌ عَلی آل یَاسِینَ).(3)
در صلوات، به دلیل صلوات بر محمّد و آل محمّد در تشهّد نماز. در طهارت، به دلیل (طَه)،(4) یعنی یا طاهر! و (یُطَهِّرَکمْ تَطْهِیراً).(5)
ص: 184
در حرام بودن صدقه به آنان و در محبّت و دوستی ایشان، به دلیل (فَاتَّبِعُونِی یحْبِبْکمُ اللَّهُ)(1)
و (قُل لاَ أَسْأَلُکمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی)(2)و(3)
ابن حجر گوید: از کعب بن عجره است که: چون آیۀ (یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلَّوا عَلَیهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیماً) نازل شد، پیامبر خدا را گفتیم: ای رسول خدا ما از چگونگی سلام بر تو آگاهیم؛ لیکن صلوات بر شما را نمی دانیم؟ حضرت فرمود: بگویید: اللّهم صلِّ علی محمّد و آل محمّد - تا آخر حدیث. سئوال اینان از پیامبر و پاسخ پیامبر دلیلی آشکار بر این است که مراد آیه همانا بیان نمودن صلوات بر اهل بیت پیامبر و بقیۀ آل او بوده است. در غیر اینصورت، سئوال از کیفیت صلوات بر پیامبر پس از نزول این آیه مفهومی نمی یابد. پس سئوال آنان و پاسخ پیامبر هر کدام به تنهایی مؤیّدی است بر اینکه صلوات بر خاندان عترت مأمورُ به آیۀ شریفه بوده است و صلوات بر خاندان می رساند که حضرت ختمی مرتبت آنان را همچون نفس خود دانسته اند؛ زیرا قصد از ادای صلوات چیزی جز مزید در تکریم و تعظیم نمی باشد و همین دید است که حضرت در حالی که اهل بیت خود را در میان عبای خود گرفته عرضه می دارد: خداوندا! اینان از من و من از ایشانم، پس صلوات و رحمت و مغفرت و رضوان خود را بر من و آنها قرار ده؛ که خداوند این دعای پیامبرش را به هدف اجابت زده و بر او و خاندانش صلوات فرستاده و از مؤمنین هم خواستار فرستادن صلوات و درود بر پیامبر و خاندانش گردیده است.(4)
ص: 185
1. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
خلق الله ملکاً تحت العرش فأوحی الله الیه أن طِرْ، فطار ثلاثین ألف سنة، ثمّ أوحی الله الیه أن طِرْ، فطار ثلاثین ألف سنة اُخری، ثمّ أوحی الله الیه أن طِرْ، فطار ثلاثین ألف سنةٍ ثالثة، فأوحی الیه: لوطرت حتّی ینفخ فی الصور کذلک لم تبلغ الی الطرف الثانی من العرش...
خداوند فرشته ای را در زیر عرش آفرید و به او فرمان داد که پرواز کن، وی سی هزار سال پرواز کرد. سپس خداوند به او فرمان داد بار دیگر پرواز کن، وی سی هزار سال دیگر پرواز کرد، مجدداً به او فرمان داد و او هم سی هزار سال دیگر پرواز کرد، خداوند به او وحی کرد که اگر تا هنگام نفخِ صور (شروع قیامت) پرواز کنی به طرف دیگر عرش نخواهی رسید.
و از حضرت صادق علیه السلام روایت شده است که فرمود:
حملة العرش - و العرش العلم - ثمانیةٌ: أربعةٌ منّا، و أربعةٌ ممّا شاء الله.
حاملان عرش (مقصود از عرش، علم است) هشت نفر می باشند چهار تای آنها از مایند و چهار تای دیگر از کسانی که خداوند بخواهد.
در برخی از احادیث این چهار نفر به امیرالمؤمنین و حضرت زهرا و حسنین علیهم السلام تفسیر شده است.(1)
2. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: نور حضرت زهرا پیش از آن که زمین و آسمان آفریده شود خلق شده بود، شخصی پرسید: ای پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم بنابر این، او انسیّه «از جنس انسان» نیست؛ حضرت پاسخ دادند که فاطمه حوریّه ای انسانی است.
ص: 186
گفت: ای پیامبر خدا، چگونه او حوریّه ای انسانی است؟ فرمود:
خلقها الله عزّوجلّ من نوره قبل أن یخلق آدم اذ کانت الأرواح، فلمّا خلق الله عزّوجلّ آدم عرضت علی آدم. قیل: یا نبیّ الله، و أین کانت فاطمة؟ قال: کانت فی حقّة تحت ساق العرش. قالوا: یا نبیّ الله، فما کان طعامها؟ قال: التسبیح و التهلیل و التحمید، فلمّا خلق الله عزّوجلّ آدم و أخرجنی من صلبه أحبّ الله عزّوجلّ أن یُخرجها من صلبی جعلها تفّاحة فی الجنّة و أتانی بها جبرئیل علیه السلام فقال لی:
السّلام علیک و رحمة الله و برکاته یا محمّد، قلت: و علیک السلام و رحمة الله حبیبی جبرئیل! فقال: یا محمّد، انّ ربَّک یقرئک السّلام، قلت: منه السّلام و الیه یعود السلام. قال: یا محمّد، انّ هذه تفّاحة أهداها الله عزّوجلّ الیک من الجنّة؛ فأخذتها و ضممتها الی صدری، قال: یا محمّد یقول الله جلّ جلاله: کُلها. فقلقتها فرأیت نوراً ساطعاً ففزعت منه، فقال: یا محمّد، ما لک لا تأکل؟ کُلها و لا تخفف، فانّ ذلک النور المنصورة فی السّماء و هی فی الأرض فاطمة. قلت: حبیبی جبرئیل! لِمَ سُمِّیت فی السّماء المنصورة، و فی الأرض فاطمة؟ قال: سمِّیت فی الأرض فاطمة لأنّها فطمت شیعتها من النار، و فطم أعداءَها عن حُبّها، و هی فی السماء المنصورة، و ذلک قول الله عزّوجلّ: «وَ یوْمَئِذٍ یفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ بِنَصْرِ اللَّهِ ینصُرُ مَن یشَاءُ» (الروم، 3 و 4) یعنی نصر فاطمة لمحبّیها.
خداوند عزّوجل او را از نور خودش پیش از آن که آدم را بیافریند و در آن هنگام که ارواح بودند آفرید، پس از آن که آدم علیه السلام را آفرید او را بر آدم عرضه کرد.
گفته شد: ای پیامبر خدا، فاطمه در کجا بود؟ فرمود: در بسته ای زیر ساق عرش.
گفتند: غذایش چه بود؟ فرمود: تسبیح و تهلیل و تحمید (سبحان الله، لا اله الا
ص: 187
الله، الحمدلله)، هنگامی که خداوند متعال آدم را آفرید و مرا از صلب او بیرون آورد، خداوند دوست می داشت او را از صلب من خارج سازد، او را در سیبی در بهشت قرار داد و جبرئیل آن را برایم آورد و به من گفت: السلام علیک و رحمۀ الله و برکاته یا محمّد، گفتم: و علیک السلام و رحمۀ الله ای دوستم، ای جبرئیل. گفت: ای محمّد، پروردگارت سلام می رساند، گفتم: سلام از او است و به او برمی گردد. گفت: ای محمّد، این سیبی است که خداوند عزّوجل از بهشت برای تو فرستاده است، آن را گرفته و به سینه چسبانیدم، گفت: ای محمّد خداوند متعال می فرماید، آن را بخور. آن را شکافتم، نوری از او درخشید، از آن ترسیدم، گفت: ای محمّد، چرا نمی خوری؟ بخور و نترس، نام این نور در آسمان «منصوره» و در زمین «فاطمه» است، گفتم: حبیبم، جبرئیل، چرا او را در آسمان «منصوره» و در زمین «فاطمه» نامیده اند؟ گفت: از آن جهت در زمین «فاطمه» نامیده شد که شیعیانش را از آتش جدا می سازد و دشمنانش از محبّتش محروم گفشته اند و بدان جهت در آسمان «منصوره» است که خداوند متعال فرمود: (یفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ بِنَصْرِ اللَّهِ ینصُرُ مَن یشَاءُ)(1)
یعنی یاری کردن فاطمه و دوستانش را.(2)
3. حضرت صادق علیه السلام فرمود: خداوند تبارک و تعالی فرموده است:
ای محمّد! من، تو و علی را به صورت نور آفریدم، یعنی روح بدون بدن، پیش از آنکه آسمانها و زمین و عرش و دریایم را بیافرینم، آن روح پیوسته مرا تهلیل و تمجید می گفت، بعد آن را به دو نیم تقسیم کردم و آن دو نیم را نیز به دو نیم کردم. چهار تا شد؛ یکی محمّد است، یکی علی است و حسن و حسین دو تای دیگر می شوند. بعد خداوند فاطمه را از نوری که آن را به صورت روح بدون بدن آفریده بود خلق کرد، سپس با دست خود بر ما کشید و نورش را در بین ما پخش نمود.(3)
ص: 188
4. حضرت صادق علیه السلام فرمود:
انّ الله خلقنا من علّیّین و خلق أرواحنا من فوق ذلک، و خلق أرواح شیعتنا من علّیّین و خلق أجسادهم من دون ذلک، فمن أجل ذلک القرابة بیننا و بینهم، و قلوبهم تحنّ الینا.
خداوند ما را از علّیین خلق کرد و ارواح ما را از چیزی برتر از آن آفرید، و ارواح شیعیان ما را از علّیین و اجسادشان را از چیزی پایین تر از آن آفرید. نزدیکی بین ما و آنان به خاطر این است و دلهای آنان به سوی ما کشش دارد.(1)
5. مفضّل گوید: به حضرت صادق علیه السلام عرض کردم در آن هنگام که شما در عالم «اظلّه» قرار داشتید، چگونه بودید؟ فرمود: ای مفضّل، ما در پیشگاه پروردگارمان در حالی که نزد او غیر از ما هیچ کس نبود در سایبانی سبز رنگ بودیم؛ او را تسبیح و تقدیس و تهلیل و تمجید می کردیم. هیچ فرشته ای مقرّب و دارای روح غیر از ما نبود تا این که خداوند تصمیم گرفت اشیا را بیافریند. آن گاه هر آنچه را که خواست، به هر کیفیّتی که خواست از فرشتگان و دیگر اشیا آفرید. سپس علم آنها را به ما داد.(2)
6. محمّد بن مسلم گوید: از امام باقر علیه السلام شنیدم که می فرمود: برای فاطمه جایگاهی است بر باب جهنّم، پس زمانی که قیامت برپا شود میان دو چشم هر فردی نوشته شده است: مؤمن یا کافر. پس محبّی که فراوانی گناهش او را به سوی آتش می برد، میان دو چشمش می خواند: محبّ. آنگاه حضرت می فرماید: إلهی و سیّدی سمّیتنی فاطمۀ، و فطمت بی من تولّانی و تولّی ذرّیّتی من النّار، و وعدک الحقُّ، و أنت لا تخلف المیعاد: بار الها! مرا فاطمه نام نهادی و باز داشتی دوستان مرا و دوستان فرزندان مرا از آتش دوزخ و هرگز پیمان تو نشکند و در وعده تخلّف نکنی.
ص: 189
فیقول الله عزّوجلّ: صدقت یا فاطمة إنّی سمّیتک فاطمة، و فطمت بک من أحبّک و تولّاک و أحبُ ذرّیّتک و تولّاهم من النار، و وعدی الحقُّ و أنا لا اُخلف المیعاد، و إنّما أمرت بعبدی هذا إلی النار لتشفعی فیه، فاُشفّعک، لتبیّن لملائکتی و أنبیائی و رسلی و أهل الموقف موقفک منّی و مکانتک عندی، فمن قرأت بین عینیه مؤمناً فجذبت بیده و أدخلته الجنّة.
پس خداوند عزّوجلّ می گوید: ای فاطمه! راست گفتی، من تو را فاطمه نام نهادم و از آتش دوزخ باز گرفتم تو را و آنان را که دوستدار تو و دوستدار فرزندان تواند وعدۀ من حق است و من از وعده ام تخلّف نمی کنم و اینکه این بندۀ گناهکار را فرمان به دخول در نار دادم از بهر آن بود که تو از در شفاعت وارد شوی و من خواهش تو را پذیرا شوم تا فرشتگان و پیامبران و بندگان من که حاضر در صحرای محشرند، مکان و منزلت تو را در نزد من دریابند. از این پس در میان دو چشم هر کس، - کلمه مؤمن را نظاره کردی، بی پرسش دست او را گرفته به بهشت، آن سرای جاویدان رهنمون دار.(1)
7. از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده است که: همانا خداوند تعالی زمانی که افریدگان را برمی انگیزد از نخستینان تا به آخرین، منادی از زیر عرش او ندا در می دهد:
یا معشر الخلاق غضُّوا أبصارکم لتجوز فاطمة بنت محمّد سیّدة نساء العالمین علی الصراط، فتغضُّ الخلائق کلّهم أبصارهم، فتجوز فاطمة علی الصراط، لا یبقی أحد فی القیامة إلّا غضّ بصره عنها إلّا محمّد و علیّ و الحسن و الحسین و الطاهرین من أولادهم، فإنّهم أولادها، فإذا دخلت الجنّة بقی مرطها ممدوداً علی الصراط، طرفه منه بیدها و هی فی الجنة، و طرف فی عرصات القیامة،
ص: 190
فینادی منادی ربّنا: یا أیُّها المحبُّون لفاطمة تعلّقوا بأهداب مرط فاطمة سیّدة نساء العالمین. فلا یبقی محبٌّ لفاطمة إلّا تعلّق بهدبة من أهداب مرطها حتّی یتعلّق بها أکثر من ألف فئام و ألف فئام. قالوا: کم فئام واحد؟ قال: ألف ألف، ینجون بها من النار.
ای گروه آفریدگان، چشم ها بر هم نهید تا فاطمه از صراط عبور نماید. پس آفریدگان چشم بر هم می گذارند و فاطمه بر صراط عبور می کند که در آن حال احدی در صحنۀ محشر باقی نمی ماند مگر آنکه چشم بر هم می نهد مگر محمّد، علی، حسن و حسین و اولاد طاهرینشان چون اولاد آنان، اولاد فاطمه هم می باشند. پس چون داخل در بهشت می گردد عبای پشمینۀ حضرتش بر روی صراط باقی می ماند که یک سمت آن به دست حضرتش است که در بهشت جای دارد و سمت دیگرش در عرصه قیامت می باشد، پس منادی پروردگارمان ندا می دهد: ای دوستداران فاطمه! به این طرّۀ از عبا درآویزید که با این فرمان بیش از هزار فئام و هزار فئام به آن می آویزند. راوی عرض کرد: «فئام» چه مقدار است؟ حضرت فرمودند: هر «فئام» هزار هزار است. که به وسیلۀ آن حضرت از آتش نجات می یابند.(1)
8. امام جعفر صادق علیه السلام می فرماید: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: زمانی که قیامت برپا شود برای فاطمه علیها السلام قبّه ای از نور نصب می گردد، آنگاه حضرت حسین علیه السلام بیاید و سر مبارک خود را در دست داشته باشد چون چشم فاطمه بر او افتد نعره ای بزند که در محشر ملک مقرّبی و پیامبر مرسلی و بندۀ مؤمنی نمی ماند مگر آنکه همه گریان می شوند.(2)
9. جابر بن عبدالله انصاری گوید: به حضرت باقر علیه السلام عرض کردم:
ص: 191
ای پسر رسول خدا! فدایت شوم، برای من حدیثی در فضیلت جدّه ات، فاطمۀ زهرا علیها السلام بگو تا هنگامی که برای شیعیان بیان می کنم از شنیدن آن مسرور گردند. آنگاه حضرت باقر فرمودند: پدرم و او از جدّم، از رسول خدا نقل می فرمودند که: در روز قیامت برای انبیاء و رسل منبرهائی از نور برپا می شود و منبر من در روز جزا از تمامی منبرها بلندتر است، آنگاه خدای عزّوجلّ می فرماید: خطبه بخوان، پس خطبه ای بخوانم که احدی از انبیاء و رسل مانند آن را نشنیده باشد، سپس برای اوصیا نیز منبرهائی از نور برافراشته می شود و در میان آن منبرها منبری برای وصیّ من علیّ بن ابی طالب نصب می گردد که از همه آن منابر بلندتر است، پس پروردگار به وی فرماید: یا علی! خطبه بخوان، پس خطبه ای می خواند که احدی از اوصیاء آن را نشنیده باشد. سپس برای فرزندان انبیا و رسل منبرهائی از نور نصب می گردد، پس برای دو فرزند و نوه و ریحانۀ ایام حیاتم، حسن و حسین علیهما السلام، منبری برپا می شود و به آنان گفته می شود خطبه بخوانید و آن دو خطبه هایی می خوانند که هیچ یک از فرزندان انبیاء و رسل مانند آنها را نشنیده اند.
آنگاه منادی که کسی جز جبریل امین نیست ندا در می دهد: پس فاطمه دختر محمّد کجاست؟ خدیجه بنت خویلد کجاست؟ مریم بنت عمران کجاست؟ آسیه بنت مزاحم کجاست؟ امّ کلثوم مادر یحیی بن زکریّا کجاست؟ پس فاطمۀ زهرا به پا می خیزد، خدای تبارک و تعالی می فرماید: ای اهل جمع و محشر کرامت و بزرگواری امروز از آنِ کیست؟
محمّد و علی و حسن و حسین علیهم السلام عرض می کنند: برای خدای واحد قهّار... آن گاه خدای تعالی فرماید: ای اهل جمع و صحرای محشر! من
ص: 192
امروز کرامت و بزرگی را بر محمّد و علی و فاطمه و حسن و حسین قرار دادم. ای اهل جمع و محشر! سرها را پایین افکنده و چشم ها را ببندید، این فاطمه است که به سوی بهشت روان است. آنگاه جبرئیل شتری از شتران بهشت می آورد در حالیکه دو طرفش را دیباج آویزان کرده اند و مهار آن از لؤلؤ تازه و آبدار است، آنگاه پیش پای حضرتش زانو می زند و حضرت صدیقه طاهره علیها السلام بر آن سوار می شوند و خدای تعالی صد هزار فرشته در طرف راست و صد هزار فرشته در سمت چپ وی می فرستد، و صد هزار فرشته را مأمور می فرماید تا حضرت فاطمۀ زهرا را بر روی بالهای خود سوار کنند و حمل نمایند تا ایشان را به در بهشت برسانند.
وقتی به درِ بهشت می رسند حضرتش می ایستد، خدای تعالی می فرماید: ای دخت حبیب من! چرا توقّف کردی؟ و حال آنکه من تو را امر کرده بودم به بهشت من درآئی؟
حضرت صدّیقه عرض می کند: پروردگارا! دوست می دارم که ارزش و قدر و قیمت من در مثل چنین روزی شناخته گردد. پروردگار می فرماید: ای دختر حبیب من! بازگرد و بنگر، هر که در قلبش محبّت تو و یا محبّت یکی از فرزندان تو باشد دستش را بگیر و او را داخل بهشت نما.
آنگاه حضرت باقر علیه السلام فرمود: والله ای جابر! در آن روز، حضرت شیعیان و دوستانش را برمی گزیند و انتخاب می کند همانگونه که پرنده دانه نیکو را از دانه بد جدا می کند. وقتی که شیعیان مخدّره بانوان دو عالم با آن بزرگوار بر درِ بهشت می آیند خدای تعالی در قلب آنان چنین می افکند که در آنجا بایستند، وقتی می ایستند خدای تعالی فرماید: ای دوستان من! توقّف شما برای چیست و حال آنکه فاطمه دخت حبیب من شفاعت
ص: 193
شما را نموده است؟ پاسخ دهند: پروردگارا! ما دوست داریم که در چنین روزی ارزش و منزلتمان شناخته گردد. خدای تعالی فرماید: ای دوستان من بازگردید و ببینید چه کسی شما را دوست می داشت به خاطر آنکه شما فاطمه را دوست می داشتید؟ چه کسی به خاطر دوستی فاطمه به شما غذا داد/ چه کسی به شما به خاطر دوستی فاطمه لباس پوشاند؟ چه کسی به خاطر دوستی با فاطمه به شما شربتی نوشانید؟ چه کسی به خاطر فاطمه و دوستی فاطمه غیبتِ غیبت کننده ای را از شما ردّ کرد، پس دستش را بگیرید و او را وارد بهشت نمایید.(1)
حضرت باقر علیه السلام فرمود: به خدا سوگند در بین مردم کسی جز شکّاک، یا کافر و یا منافق باقی نمی ماند. اینان هنگامی که در طبقات جهنّم قرار گرفتند، به بیان الهی فریاد می زنند: (فَمَا لَنَا مِن شَافِعِینَ وَ لا صَدیقٍ حَمیمٍ)(2).
و عرضه می دارند: (فَلَوْ أَنَّ لَنَا کرَّةً فَنَکونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ)(3).
حضرت باقر علیه السلام اضافه فرمود: هیهات، هیهات، از آنچه که می خواهند، ممنوع و بازداشته می شوند، (وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَإِنَّهُمْ لَکاذِبُون).(4)(5)
10. از ابن عباس روایت شده است که از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام شنیدم که می فرمود: روزی رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم وارد بر فاطمۀ زهرا علیها السلام گردیدند و ایشان را اندوهناک یافتند فرمودند: چرا اندوهگینی؟ پاسخ دادند: پدر جان! به یاد محشر افتادم که همۀ مردم در آن صحنه عریان ایستاده اند.
ص: 194
پیامبر فرمودند: آری، دختر جان، روز قیامت روز بزرگی است ولی جبرئیل از سوی خدای متعال به من خبر داده که نخستین کسی هستم که زمین برایش شکافته شده و در روز قیامت بیرون می آید و بعد از من شوهرت علی بن ابی طالب است. آنگاه خدای تعالی جبرئیل را با هفتاد هزار فرشته به سوی تو گسیل می دارد، در آن هنگام بر قبر تو هفت قبّه (=حباب) نور استوار می دارند، سپس اسرافیل به سوی تو می آید در حالیکه سه جامۀ نور به همراه دارد بر بالای سر تو می ایستد و تو را ندا می دهد: ای فاطمه دخت محمّد! برخیز و به سوی محشر بیا.
تو بلند می شوی در حالیکه از ترس قیامت کاملاً در امن و امان هستی و بدنت سراسر پوشیده است و اسرافیل پوشش ها را به تو می دهد و تو بر تن می کنی، سپس روفائیل به سویت می آید در حالیکه شتری از نور به همراه اوست که زمام آن شتر از مروارید آبدار است و بر روی آن شتر هودجی است پوشیده از طلا که تو سوار بر آن می شوی و روفائیل زمام آن را در دست می گیرد و پیش روی تو هفتاد هزار فرشته وجود دارند که در دستشان پرچمهای تسبیح است. وقتی که حرکت تو سریع می گردد هفتاد هزار ملک به استقبال تو می شتابند و با دیدن تو اظهار مسرّت می کنند که در دست هر کدام از آنها مجمره ای از نور است که از آنها بوی خوش عود بدون آنکه آتشی در کار باشد متصاعد است و بر سر آنان افسرهائیست از گوهر که به وسیلۀ زبرجد سبز مرصّع گردیده اند. و فوراً پس از استقبال از تو در سمت راست تو قرار می گیرند.
پس هنگامی که از قبرت به در می آئی مریم دختر عمران در میان حوریانی مانند حوریانی که با تو هستند به استقبالت آمده و بر تو سلام
ص: 195
می کند و در سمت چپ تو با حوریانی که همراه دارد در راه می شود. پس از آن مادرت خدیجه دختر خویلد به استقبالت می آید که نخستین از زنان مؤمن بود که به خدا و رسولش ایمان آورد و در رکاب او هفتاد هزار فرشته هستند که در دست هر یک از این فرشتگان پرچم تکبیر است. چون به نزدیکی جمع رسیدی حوا با هفتاد هزار حوریّه که یکی از آنان آسیه دختر مزاحم است به استقبالت آمده، آنگاه آن دو و همراهانشان در رکاب تو درمی آیند. هنگامی که به وسط جمع و جمعیت می رسی - و آن همان است که خداوند خلائق را در یک سرزمین واحد گرد آورده و در یک خط به صف ایستاده اند - منادی از تحت عرش ندا درمی دهد که تمامی مخلوقات می شنوند: چشم بر هم نهید و کسی به او نظر نیفکند مگر ابراهیم خلیل الرّحمن و علیّ بن ابی طالب. آنگاه آدم، حوّا را طلب می کند که او را با مادرت خدیجه می یابد.
سپس منبری از نور برایت نصب می کنند که دارای هفت پله است و میان هر دو پله صفوفی از ملائکه ایستاده اند که پرچم هائی از نور به دست دارند و حورالعین از سمت چپ و سمت راست منبر به صف ایستاده اند نزدیکترین زنان از سمت چپ به تو، حوا و آسیه اند. پس چون بر فراز منبر می روی، جبرئیل به نزدت می آید و می گوید: ای فاطمه! حاجتت را بخواه، پس می گوئی: پروردگار من! حسن و حسین را به من نشان ده، پس آورده می شود به نزدت حسین در حالی که از شاهرگ گردن او خون به بیرون می ریزد و در این حال می گوید: ای پروردگارم! در این روز حقّم را از آنان که به من ستم نمودند بستان. در این هنگام پروردگار جلیل به خشم می آید و جهنّم و ملائکه همگی به خشم می آیند و آتش دوزخ به
ص: 196
صدا درمی آید. سپس مقداری از آتش، از جهنّم خارج شده کشندگان حسین را دربرمی گیرد و بدانها اکتفا نمی کند بلکه فرزندان آنها و فرزندان فرزندان آنها را هم به کام خود می گیرد، در این حال آنان [فرزندان و فرزندانِ فرزندان قاتلان حضرت حسین] می گویند: ای پروردگار! ما در قتل حسین حاضر نبودیم. خداوند به لهیب آتش می گوید: ایشان را از روی سیمایشان بشناسید و بگیرید که چشمانی آبی و صورتی سیاه دارند و پیشانی آنها را گرفته به درک اسفل درافکنید؛ چون ایشان بر دوستداران حسین سختگیرتر بودند از پدرانشان که با حسین جنگیدند و او را کشتند، پس صیحه و فریاد آنان از دوزخ به گوش می رسد.
آنگاه، بار دیگر جبرئیل می گوید: ای فاطمه! حاجت خود را از خدا بخواه، پس تو می گوئی: ای پروردگار! شیعیانم؛ خدا می گوید: پس ایشان را آمرزیدم، پس می گوئی: پروردگارا! شیعیان فرزندانم، خدا می گوید: رها کنید هر که را که به او چنگ زده است تا به بهشت درآید. در این هنگام خلایق آرزو می کنند که از زمرۀ فاطمیین باشند. سپس سیر داده می شوید تو و همراهانت که از شیعیان تو و شیعیان فرزندانت و شیعیان امیرالمؤمنین هستند در حالیکه زیبایی شان محفوظ و عورتهایشان پوشیده است و شدائد از آنها زدوده شده و موارد برایشان سهل و آسان گردیده است. مردم می ترسند لیکن آنان ترسی به دل ندارند و مردم تشنه اند و آنان سیراب. چون به درب بهشت می رسید دوازده هزار حوریه که احدی قبل و بعد تو آنها را ملاقات ننموده به دیدارت می شتابند که به دستانشان سر نیزه هائی از نور است و آنان بر مرکب های راهواری از نور سوارند که جلالشان از طلای زرد و یاقوت است و بندهایشان از مروارید آبدار است و بر هر مرکب پوستی
ص: 197
از دیبا قرار دارد. پس زمانی که داخل بهشت می گردی اهل بهشت تو را بشارت می دهند و برای شیعیانت سفره هائی از گوهر بر ستونهایی از نور گسترانده اند که آنان از درون این سفره ها غذا تناول می کنند در حالی که مردم هنوز در حساب و کتاب قیامتند و ایشان در آنچه نفسشان بدان مایل است جاودانه اند...(1)
ملا احمد رحمانی همدانی گوید: اخباری که گذشت دلالت بر مقام و منزلت و مکان حضرت علیها السلام در نزد خدای تبارک و تعالی دارد. همانا آن حضرت دوستان و شیعیانش را پیدا کرده و از آتش دور می دارد همچنانی که مرغ دانه های خوب را از دانه های نامرغوب جدا می سازد. حال تو را به نکته ای لطیف هدیه می دهم و آن اینکه دوستی حضرتش فی حدّ ذاته ایمان و حسنه است و دشمنی و بغض او کفر و سیّئه می باشد و دوستی سایر ائمه معصومین همچون او می باشد، کما اینکه روایت شده است، همانا دوستی او ایمان و دشمنی اش نفاق است.(2)
و در خبری که از حضرت صادق علیه السلام رسیده است، حضرت در تفسیر «حیَّ عَلی خیر العمل» فرمودند: بهترین اعمال «ولایت» است. و در خبر دیگر از همو آمد: بهترین عمل، نیکی به حضرت زهرا و فرزندانش علیهم السلام می باشد.(3)
سلمان گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:
یا سلمان من أحبُّ فاطمة ابنتی فهو فی الجنّة معی، و من أبغضها فهو فی النار. یا سلمان حبُّ فاطمة ینفع فی مائة من المواطن، أیسر ذلک المواطن الموت و القبر و المیزان و المحشر و الصراط و المحاسبة...
ص: 198
ای سلمان! هر کس دخترم فاطمه را دوست بدارد به همراه من در بهشت است و هر کس کینۀ او را به دل داشته باشد در آتش است. ای سلمان! دوستی فاطمه در یکصد جایگاه فایده می رساند که ساده ترین آنها: مرگ، قبر، میزان، محشر، صراط و محاسبه و... است.(1)
و فی حدیث طویل: بسم الله الرحمن الرحیم، تحیّة من الله تعالی إلی محمّد المصطفی و علیّ المرتضی و فاطمة الزهراء و الحسن و الحسین سبطی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و أمان لمحبّیهم یوم القیامة من النار.
در فرازی از یک حدیث بلند چنین آمده است: به نام خداوند بخشندۀ مهربان، تحیّت و سلام از جانب خداوند متعال بر محمّد مصطفی و علی مرتضی و فاطمۀ زهرا و حسن و حسین دو نوادۀ رسول خدا و امان برای محبّین ایشان در روز قیامت از آتش.(2)
و همچنین امثال این موارد... که بسیار فراوان است.(3)
کتاب دیگری که متن حدیث کساء را نقل و آن را از حضرت فاطمه زهرا علیها السلام روایت کرده منتخب طریحی است.(4)
فخرالدین محمد طریحی (979 - 1085 ه-.ق) از علمای قرن یازدهم و هم عصر علامۀ مجلسی و نویسندۀ کتابهای چندی از جمله مجمع البحرین، تفسیر غریب القرآن و ضوابط الاسماء و الرجال و... است. علامۀ مجلسی و علامۀ بحرانی از کتاب منتخب طریحی نقل حدیث کرده اند.(5)
آیت الله العظمی مرعشی نجفی نیز
ص: 199
او را بزرگ داشته و چنین ستوده اند: علامۀ جلیل القدر ثقه و ثبت، فخرالدین محمد علی الطریحی الاسدی النجفی، صاحب مجمع البحرین....(1)
صاحب عروه در مورد اعتبار حدیث کساء می نویسد:
اصل قضیۀ کساء فی الجمله از معلومات است. چنانکه از اخبار کثیره از آنچه در خصوص آیه تطهیر وارد شده است، مستفاد می شود که از جمله آنها خبر منتخب [طریحی] است اما حدیث کساء به شکل خاصی که طریحی نقل کرده است، در عدد آن اخباری است که بسیاری از آنها قوی است و ارسال آن مضر نیست.(2)
آیت الله حاج میرزا محمد طبیب زاده رحمه الله(3) برای برآورده شدن حاجات، به خواندن حدیث کساء سفارش می کردند. حتی افرادی که با
ص: 200
مشکلی بسیار بزرگ روبه رو می شدند، یا حاجت مهمی پیدا می کردند، نزد ایشان می رفتند و خواهش می کردند که ایشان حدیث کساء را به نیابت از آنان بخوانند. تأثیر حدیث کساء خواندن ایشان در رفع مشکلات و برآورده شدن حاجات، زبانزد مردم اصفهان بود.
آیت الله سید محمد کاظم قزوینی در ارتباط با آثار و برکات حدیث شریف کساء می نویسند:
خواندن حدیث شریف کساء در محافل و مجالس، به منظور طلب خیر و برکت و با هدف به اجابت رسیدن دعاها و نزول مهر و رحمت خدا، همواره در طول قرون و اعصار در میان پیروان مذهب خاندان وحی و رسالت جریان داشته است؛ تا آنجا که جلب رحمت الهی به وسیلۀ خواندن آن در میان شیعه به صورت یک سیرۀ شایسته درآمده و آثار شگفت انگیزی نیز چون شفا یافتن بیماران، برآمدن خواسته ها و رفع سختی ها و ناگواری ها به برکت تلاوت آن، در میان آنان ظاهر شده است.(1)
جناب محمد جواد یزدی شیبانی نیز در مقدمۀ کتاب خود می نویسد: چون ذکر حدیث کساء جهت رفع بلیات و قضای حاجات و کسب معنویات و فیوضات از جملۀ مجربات است و تمام این آثار به برکت واسطه های فیض الهی برای جلسات حدیث کساء وجود دارد، سزاوار است که افراد علاقمند به شرکت در جلسات حدیث کساء، به نحوی در این مجالس شرکت کنند که گویا آن بزرگواران را در جلسه حاضر و ناظر می بینند.
ص: 201
مرحوم محمد حسن مولوی قندهاری که از عارفان و دل باختگان به ساحت مقدس اهل بیت علیهم السلام بودند اعتقاد راسخ به حدیث کساء داشتند و شبهای جمعه مجلس وعظ و خطابه داشتند سخنان خویش را با خواندن حدیث کساء شروع می نمودند و به همه شاگردانشان سفارش می کردند: در تنگناهای زندگی روی به حدیث کساء آورند و می فرمودند من خودم آثار شگفتی از مداومت بر خواندن حدیث کساء، دیده ام.
دوستی داشتم که در ابتدای جوانی با مشکلات بسیاری روبرو بود، از جمله بی برکتی در کسب و کار، نداشتن همسر مشگل نظام وظیفه و... مرحوم مولوی قندهاری وی را سفارش به خواندن حدیث کساء نمود بخصوص در محل کسب و کار و فرمودند به پدر و مادرت نیز بگو آنان برای گشایش کارهایت مداومت بر خواندن حدیث کساء کنند، صبح ها که به درس می رفتم این دوست مرا صدا می زد و در مغازه اش در بازار سرشور مشهد مرحوم شیخ جعفر طوسی که از وعاظ و منبریهای معروف مشهد بودند می آمد شب از حفظ حدیث کساء را می خواند و مختصری ذکر مصائب ما می خواند.
چیزی نگذشت که مشکل نظام وظیفه اش حل شد و چنان کسبش برکت یافت که ازدواج نمود و منزل خرید و در بازار سرشور مغازه ای خریداری نمود.
ص: 202
در کتاب حدیث شریف کساء به قلم سیّد جمال الدین استرآبادی می نویسد:
از دیگر طریق توسل به آن حضرت مداومت و تکرار این فراز است که مرحوم سیّد بن طاووس و دیگران نقل نموده اند که چنین می گوئی:
اَللّهُمَ اِنّی اَسْالُکَ بِحَقِ فَاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلَها وَ بَنیها وَ سِرَّ الْمُسْتَودِعَ فیها اَنْ تُصَلّیَ عَلَی مُحَمُدٍ َو آلِ مُحَمَّدٍ وَ اَنْ تَفْعَل بِی مَا اَنْتَ اَهْلَهُ وَ لا تَفْعَل بِی مَا اَنَا اَهْلَهُ.
پروردگارا! من تو را می خوانم به حق فاطمه و پدرش و همسرش و فرزندانش و رازی که در او امانت نهاده ای، اینکه درود بفرستی بر محمد و آل محمد و اینکه آنچه تو اهل آنی با من عمل کنی و به جا آوری و به جا نیاوری با من آنچه را که من اهل آنم.(1)
و همچنین مرحوم آیة اللّه مرعشی نجفی در وصیت نامه شان توصیه فرموده اند بر قرائت و مداوت این دعا در قنوت نمازهای یومیه.
جناب آقای حاج شیخ علی فلسفی می فرماید: در کتابی که به نام کتاب دعا می باشد و خطی است به خط خودم در صفحه 171 آن کتاب حدود سیصد مدرک از بزرگان شیعه و سنی برای صحت سند حدیث کساء بیان کرده ام و در آخر دلایل متذکر گشته ام که حجه الاسلام حاج شیخ محمد جواد یزدی خراسانی در کتاب «شعشعة الحسین علیه السلام» صفحه اول نگارش
ص: 203
فرموده که در بعضی از کتب روایت گردیده که در هر مجلسی ذکر این حدیث شریف کساء بشود «حضرت صاحب الامر عجل الله تعالی فرجه الشریف» در آن مجلس حاضر می گردد و سزاوار است که مؤدب و با وضو و رو به قبله مستمعین بنشینند به نوعی که مجلسی بود می نشستند به حال مؤدب و ساکت و توجّه کامل در موقع خواندن حدیث شریف کساء.
همچنین از آیةالله سیّد علی قاضی رحمه الله استاد عرفان و اخلاق حوزه نجف اشرف نقل شده که ایشان به حدیث شریف کساء بسیار معتقد بود و دیگران را با رعایت ادب خاص سفارش به خواندن آن می نمود و می فرمود: در جلسات حدیث کساء چوب عود آتش بزنید.
آقای سید احمد ...، نوادۀ مرحوم سید ابراهیم میلانی، در تبریز به بیماری سختی دچار می شود. دختر یکی از مراجع تقلید، پدر خود را در خواب می بیند که به او می گویند: سید احمد مریض است؛ فردا شب (سوم جمادی الاخری)، شب شهادت فاطمۀ زهرا علیها السلام است و حدیث کساء از آن حضرت است. فردا شب در اتاق مخصوص من گرد هم آیید و برای شفای او حدیث کساء بخوانید. فردا شب اهل خانه بنا بر سخن پدر، در اتاق مخصوص ایشان گرد هم آمدند و حدیث کساء خواندند و آقا سید احمد از برکت توسل به حضرت زهرا علیها السلام و خواندن حدیث کساء بهبود یافت.(1)
ص: 204
از طرف مرحوم آیت الله العظمی حاج سید محمد شیرازی رحمه الله حسینیه ای در ایالت واشنگتن آمریکا به نام حسینیۀ «الرسول الاعظم صلی الله علیه و آله و سلم» تأسیس شده است. دهۀ فاطمیه در این حسینیه مراسم عزاداری برای حضرت زهرا علیها السلام برپا و در شبهای جمعه، مراسم دعا و توسل و قرائت حدیث شریف کساء برقرار است. یکی از روحانیان بزرگواری که از سوی بیت آیت الله العظمی شیرازی در آن مرکز بزرگ دینی انجام وظیفه می کند، نقل کرده است: روزی در یکی از خیابانهای واشنگتن، پشت چراغ قرمز، منتظر آزاد شدن راه بودم. در این هنگام یک خانم بی حجاب، با گریۀ شدید، به طرف اتومبیل من آمد و گفت: حاج آقا! شما ایرانی هستید؟ گفتم: بله. گفت: التماس دعا دارم؛ من یک جوان نوزده ساله دارم که به سرطان خون مبتلا و در بیمارستان بستری است، حالش هم بسیار بد است. در جواب آن خانم گفتم: شب جمعه به حسینیۀ رسول اعظم بیایید و در مجلس حدیث کساء شرکت کنید تا به برکت توسل به حضرت زهرا علیها السلام مشکل شما مرتفع شود. آن خانم شب جمعه به حسینیه آمد و دعا کرد. از قندهایی که برای تبرّک در جلسۀ حدیث کساء به حاضران داده می شد و قدری شُله زرد نذری به آن خانم دادم و گفتم: از اینها قدری به جوان سرطانی خود بدهید. وی در جواب من گفت: پسرم نمی تواند چیزی بخورد. از او خواستم که حتی اگر شده یک ذره از این شله زرد را در دهان او بگذارد.
دو روز بعد دیدم که آن خانم گریه کنان به حسینیه آمد. اوّل خیال کردم که جوانش فوت کرده؛ خواستم به او تسلیت بگویم، ولی او هنگامی که
ص: 205
نزدیک شد رو به من کرد و پس از سلام گفت: حاج آقا! وقتی مقداری از آن شله زرد را در دهان جوانم گذاشتم، فوراً چشمش را باز کرد و حالش خوب شد. پس از آن پزشکان بیمارستان برای بررسی حال او جلسۀ مشورتی تشکیل دادند و در نهایت اظهار داشتند که حضرت مسیح علیه السلام او را شفا داده است؛ ولی من به آنها گفتم که به یقین، او شفایافتۀ امام حسین علیه السلام، حضرت زهرا علیها السلام و حدیث کساء است.
آن خانم در نوبتهای بعد با حجاب اسلامی در جلسۀ حدیث کساء شرکت می کرد و جریان زندگی خود و شفا یافتن فرزندش را برای حاضران تعریف می کرد و می گفت: من مسیحی بودم؛ بیست سال قبل به هنگام حاملگی در ایران حضور داشتم، شوهرم را از دست دادم و پس از آن به آمریکا آمدم. در ایران، تبلیغات هیچ یک از علمای بزرگ نتوانست مرا مسلمان کند؛ ولی امروز به برکت امام حسین علیه السلام و حضرت زهرا علیها السلام و حدیث کساء مسلمان شده ام. وی مرتب بر این جمله تأکید می کرد که حدیث کساء و حضرت زهرا علیها السلام مرا به سوی اسلام هدایت کرده است.
یکی از دلباختگان حضرت زهرا علیها السلام که خود ذرّیه آن بزرگوار است و در راه اهل بیت علیهم السلام و حضرت بقیةالله - روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء - توفیقاتی دارد، چنین نقل کرده است: در سال 1370 شمسی به مدّت دو ماه، در مدینه منوّره، در خدمت زائران رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و حضرت زهرا علیها السلام بودم. در یکی از شبها به هنگام ورود زائران جدید، صدای نالۀ جان سوز بانویی را شنیدم که مرتب می گفت: «مادر! دخترم را به من برگردان».
ص: 206
صبح روز بعد، هنگام خوردن صبحانه باز همان صدا و با همان حالت شنیده شد. از یکی از زائران سؤال کردم که این خانم کیست؟ و چرا این طور ناله می کند؟ او در پاسخ به من گفت: او دختر هیجده ساله ای دارد که مبتلا به سرطان شده و دکترها جواب ردّ به او داده اند و گفته اند که دخترش بیش از پنج روز دیگر زنده نمی ماند. با وجود این وضعیت، وی مردد بوده که چه کند، آیا از سفر مکّه و مدینه منصرف شود یا...، ولی در نهایت تصمیم می گیرد که به قصد شفای دخترش عازم زیارت شود. در هنگامی که می خواسته حرکت کند، به کنار بستر دخترش می رود. آن دختر که توان سخن گفتن نداشته، چادر مادرش را می گیرد و با ریختن اشک به او می فهماند با این حالی که من دارم کجا می روی؟ مادر به دختر خود، که آخرین روزهای عمرش را سپری می کرد می گوید: برای شفای تو به زیارت مادرم حضرت فاطمه زهرا علیها السلام می روم. حال که آن زن به مدینه رسیده و منظرۀ قبرستان بقیع را دیده با یک چشم برای غربت و مظلومیت مادرش حضرت زهرا علیها السلام گریه می کند و با چشم دیگر برای دخترش که با آن حال، با او خداحافظی کرده است، اشک می ریزد.
شب جمعه فرا رسید. همگی برای خواندن دعای کمیل به کنار حرم باصفای بقیع مشرف شدیم. آن زن، روضه خوان جلسه بود و با ناله های جان سوز خود، همه را منقلب می کرد. پس از پایان دعا، نزد او رفتم و او را دلداری دادم و گفتم: شما سر سفرۀ کرم حضرت زهرا علیها السلام آمده اید و ان شاءالله دخترتان خوب خواهد شد و... .
ده روز از آن تاریخ گذشت. شب، هنگام شام خوردن، مسئول هتل مرا صدا زد و گفت که از ایران تلفن دارید. گوشی را برداشتم. همان خانمی بود
ص: 207
که چند روز قبل در مدینه آن همه ناله می کرد. آن خانم به من گفت: امشب به زیارت بقیع برو و از مادرمان حضرت زهرا علیها السلام تشکر و سپاسگزاری کن، زیرا ایشان دخترم را شفا دادند.
گفتم قضیه چیست؟ گفت: در مراجعت از مکه، وقتی به فرودگاه رسیدم، دخترم را دیدم که به استقبال من آمده است و در یک دست، دسته گلی و در دست دیگر، عکسها و برگه های آزمایشهای پزشکی را گرفته بود و می گفت: مادر کجا رفتی؟ و چه کردی؟... برگه های آزمایش را نگاه کن، هیچ اثری از سرطان در وجود من نیست. از او پرسیدم چه اتفاقی افتاد؟ او در پاسخ گفت: شبی در عالم خواب دیدم عدّه ای زن سیاه پوش وارد اطاقم شدند. بانویی از آن جمع با محبّت با من سخن گفتند و با دست مبارکشان بر روی بدنم کشیدند و به من بشارت دادند و فرمودند: من از خداوند متعال شفایت را درخواست نمودم و او اجابت فرموده است. هنگامی که بیدار شدم، احساس کردم شفا یافته ام و هم اکنون در حالت سلامت کامل به سر می برم.(1)
بسم الله الرحمن الرحیم
حدیث کساء معروف را با عبارات مشهوره جماعتی ذکر نموده اند، از جمله شیخ بزرگوار دیلمی صاحب ارشاد القلوب در کتاب «درر و غرر» خود و ایضاً شیخ بزرگوار شیخ فخرالدین طریحی نجفی اسدی صاحب کتاب «مجمع البحرین» در کتاب منتخب خود که مشهور است به «بیاض
ص: 208
فخره» ذکر فرموده اند و ایضاً شیخ جلیل و محدّث بنیل شیخ عبدالله بن نورالله البحرانی که از اجلّاءِ تلامیذ علامۀ مجلسی و از معاونین ایشان در جمع «بحارالانوار» بوده، ایشان در حاشیه کتاب شریف «عوالم العلوم و الانوار» که قریب یکصد مجلد است این حدیث را به تمام ذکر فرموده اند با سند متصل از خود تا بی بی دو عالم شفیعۀ روز جزاء حضرت صدیقۀ طاهره علیها السلام و ما حدیث را از روی نسخۀ عوالم نقل می نماییم...
قبل از ذکر حدیث شریف کساء جهت سند این حدیث شریف عرض می کنم: جناب مستطاب آقای سیّد علی موحد ابطحی تحقیقات پرارزشی پیرامون سند این حدیث شریف نموده اند که هر گونه شک و شبهه ای را پیرامون سند این حدیث شریف دفع می کند لذا ما جهت قدردانی از زحمات این محقق والا مقام عین تحقیقاتشان را جهت استفاده عموم مؤمنین ذکر می کنیم:
تاکنون در تحقیقات انجام شده درباره سند حدیث شریف کساء، چند سند به دست آمده که در ذیل بدان اشاره می شود:
قدیمی ترین کتابی که تاکنون به دست آمده و دربردارنده بخشی از حدیث شریف کساء به شکل فعلی است، کتاب غُرَرالاخبار و دُرَر الآثار دیلمی است که محیی الدین غریفی، در کتاب خود حدیث کساء را به نقل از آن آورده و گفته که این نسخه را در کتابخانه شیرمحمد همدانی دیده است.
گفتنی است مؤسسه تحقیقاتی «مکتبة العلامة المجلسی» نسخه
ص: 209
خطی این کتاب را یافته و در دست تحقیق دارد و به زودی به طبع خواهد رساند. اختلافات میان این متن و متن حدیث کساء که منتخب طریحی آن را نقل کرده و حدیث کساء کنونی که از آن اخذ شده است، نشان دهنده وجود طرق مختلف برای حدیث کساء است.
کتاب دیگری که تاریخ کتابت آن سال 1033 ه ق است، در بردارنده متن و ترجمه حدیث شریف کساء است. نسخه خطی این کتاب در کتابخانه آیةالله العظمی مرعشی نجفی به شماره 8954 موجود و از آن نگهداری می شود.
کتاب دیگری که متن حدیث کساء را نقل و آن را از حضرت فاطمه زهرا علیها السلام روایت کرده منتخب طریحی است. فخرالدین محمد طریحی (979 - 1085 ه ق) از علمای قرن یازدهم و هم عصر علامه مجلسی و نویسنده کتابهای چندی از جمله مجمع البحرین، تفسیر غریب القرآن و ضوابط الاسماء و الرجال و... است علامه مجلسی و علامه بحرانی از کتاب منتخب طریحی نقل حدیث کرده اند. آیةالله العظمی مرعشی نجفی نیز او را بزرگ داشته و چنین ستوده اند: علامه جلیل القدر ثقة و ثبت، فخرالدین محمدعلی الطریحی الاسدی النجفی، صاحب مجمع البحرین...
یکی دیگر از سندهای حدیث کساء مربوط به علامه شیخ عبداللّه بحرانی صاحب کتاب عوالم العلوم است. ایشان در حاشیه کتاب عوالم (نسخه میرزا سلیمان یزد) سند حدیث شریف کساء را چنین نقل کرده است:
رأیت بخطّ الشیخ الجلیل السیّد هاشم، عن شیخه السیّد ماجد البحرانی عن الحسن بن زین الدین الشهید الثای، عن شیخه المقدّس الاردبیلی، عن شیخه علیِّ بن عبدالعالی الکرکی، عن الشیخ علی بن هلال الجزائری،
ص: 210
عن الشیخ احمد بن فهد الحلّی، عن الشیخ علیّ بن الخازن الحائری، عن الشیخ ضیاءالدین علی بن الشیهد الاوّل عن ابیه، عن فخرالمحققین، عن شیخه العلاّمة الحلّی، عن شیخه ا لمحقق عن شیخه ابن نما الحلّی، عن شیخه محمد بن ادریس الحلی عن ابن حمزة الطوسی صاحب ثاقب المناقب عن الشیخ الجلیل محمد بن شهر آشوب عن الطبرسی صاحب الاحتجاج عن شیخه الجلیل الحسن بن محمد بن الحسن الطوسی، عن ابیه، شیخ الطائفه، عن شیخه المفید، عن شیخه ابن قولویه القمی عن شیخه الکلینی عن علی بن ابراهیم عن هاشم، عن ابیه، عن احمد بن محمد بن ابی نصر البزنطی عن قاسم بن یحیی الجلاء الکوفی، عن ابی بصیر، عن ابان بن تغلب البکری، عن جابر بن یزید الجعفی عن جابر بن عبداللّه الانصاری عن فاطمة الزهراء علیها السلام بنت رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم.
در این سند، بزرگانی همچون سیّد هاشم بحرانی (صاحب تفسیر برهان)، شیخ حسن بن زید (شهید ثانی)، مقدّس اردبیلی، شیخ عبدالعالی کرکی، علاّمه حلّی و شیخ طوسی (صاحب دو کتاب از کتابهای چهارگانه شیعه یعنی الاستبصار و تهذیب الاحکام)، شیخ مفید، ابن قولویه و شیخ کلینی (صاحب یکی از کتب اربعه شیعه یعنی الکافی که حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در توقیعی درباره آن فرموده اند: الکافیُ کافٍ لشیعتنا) قرار دارند و سند به جابر بن عبداللّه انصاری ختم می شود که او نیز این حدیث شریف را از حضرت فاطمه علیها السلام نقل می کند.
هر چند این سند از حیث علمی جای بررسی دارد و حضرت آیةالله حاج سیّدمحمدباقر موحد ابطحی تحقیقات مفصلی در این ارتباط انجام داده اند، اما به هر روی این سند مورد توجّه برخی علما و بزرگان بوده
ص: 211
است. برای مثال آیةالله العظمی مرعشی نجفی در اهمّیّت این سند بارها می فرمودند: «خدا عنایت بفرماید، حدیث کساء را در عوالم طبع شده زیارت کنیم».
کتاب دیگری که در آن از حدیث شریف کساء به شکل کنونی آن یاد شده، نهج الحجة فی فضائل الائمة، نوشته علی نقی احسائی، از علمای قرن دوازدهم هجری است. وی به هنگام نقل این حدیث می نویسد: «و روی حدیث الکساء من طرقنا مبسوطاً مشتملاً علی فضل شیعة آل محمد» و این بیان نشان دهنده آن است که راه های سندی متعددی برای این حدیث وجود داشته است؛ به خصوص با توجّه به اینکه عبارتهای آن با عبارت حدیث کساء ترجمه شده و عبارت نسخه «عوالم العلوم» تفاوتهایی دارد.
تعدد منابع موجود در قرن دوازدهم نشان می دهد که حدیث شریف کساء در آن زمان، حدیثی شناخته شده بوده است.
آیةالله العظمی حاج سیّد صادق شیرازی نیز حدیث کساء را به این طریق از جابر بن عبداللّه انصاری نقل می کنند:
عن والدی، عن الشیخ عباس القمی، عن المیرزا حسین النوری، عن الشیخ مرتضی الانصاری، عن المولی احمد النراقی، عن السید بحر العلوم، عن الوحید البهبهاین، عن ابیه الشیخ محمد اکمل، عن المولی محمدباقر المجلسی، عن ابیه المولی محمدتقی المجلسی، عن الشیخ البهائی، عن ابیه الشیخ حسین عبدالصمد، عن الشهید الثانی، عن احمد بن محمد بن خاتون، عن الشیخ عبدالعالی الکرکی، عن علی بن هلال الجزائری، عن الشیخ علی بن خازن الحائری، عن احمد بن فهد الحلیّ، عن ضیاءالدین
ص: 212
علی بن الشهید الاول، عن ابیه محمد بن مکی العاملی، عن فخرالمحققین عن ابیه العلامه الحلی، عن خاله المحقق الحلیّ، عن ابن نما، عن محمد بن ادریس الحلّی، عن ابن حمزه الطوسی، عن محمد بن شهر آشوب، عن الطبرسی صاحب الاحتجاج، عن الحسن بن محمد بن الحسن الطوسی، عن ابیه شیخ الطائفه عن الشیخ المفید، عن لاشیخ الصدوق، عن ابیه عن علی بن ابراهیم (حیلولة) و عن ابن قولویه، عن الشیخ الکلینی، عن علی بن ابراهیم، عن ابیه ابراهیم بن هاشم،
عن احمد بن محمد بن ابی نصر البزنطی، عن القاسم بن یحیی الحذاء الکوفی، عن ابی بصیر، عن ابان بن تغلب، عن جابر بن یزید الجعفی، عن جابر بن عبداللّه انصاری رضوان اللّه تعالی علیهم جمیعاً عن سیّدتنا و مولاتنا الصدیقة الکبری فاطمة الزهراء علیهاالسلام بنت رسول اللّه صلی الله علیه و آله أنها قالت دخل علیّ ابی رسول اللّه صلی الله علیه و آله فی بعض الایام، الی آخر الحدیث الشریف.
سپس می افزاید: از دیگر کتابهایی که حدیث کساء در آنها نقل شده است، می توان به رساله آیةالله بافقی رحمه الله، کتاب ملحقات احقاق الحق، اثر حضرت آیةالله العظمی مرعشی نجفی رحمه الله، کتاب آیة التطهیر فی احادیث الفریقین، اثر نگارنده، کتاب من فقه الزهراء علیها السلام، اثر آیةالله العظمی سیدمحمد شیرازی رحمه الله و کتاب حسین علوی دمشقی(1)... اشاره کرد که این امر نشان از اعتبار این حدیث نزد نویسندگان آن کتابها دارد.(2)
ص: 213
بسندٍ صحیح عن جابر بن عبدالله الانصاری عَنْ فاطِمَةَ الزَّهْراَّءِ عَلَیْهَا السَّلامُ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ قالَ سَمِعْتُ فاطِمَةَ اَنَّها قالَتْ دَخَلَ عَلَیَّ اَبی رَسُولُ اللَّهِ فی بَعْضِ الاَْیّامِ فَقالَ السَّلامُ عَلَیْکِ یا فاطِمَةُ فَقُلْتُ عَلَیْکَ السَّلامُ قالَ اِنّی اَجِدُ فی بَدَنی ضُعْفاً فَقُلْتُ لَهُ اُعیذُکَ بِاللَّهِ یا اَبَتاهُ مِنَ الضُّعْفِ فَقَالَ یا فاطِمَةُ ایتینی بِالْکِساَّءِ الْیَمانی فَغَطّینی بِهِ فَاَتَیْتُهُ بِالْکِساَّءِ الْیَمانی فَغَطَّیْتُهُ بِهِ وَصِرْتُ اَنْظُرُ اِلَیْهِ وَاِذا وَجْهُهُ یَتَلاَْلَؤ کَاَنَّهُ الْبَدْرُ فی لَیْلَةِ تَمامِهِ وَکَمالِهِ فَما کانَتْ اِلاّ ساعَةً وَاِذا بِوَلَدِیَ الْحَسَنِ قَدْ اَقْبَلَ وَقالَ السَّلامُ عَلَیْکِ یا اُمّاهُ فَقُلْتُ وَعَلَیْکَ السَّلامُ یاقُرَّةَ عَیْنی وَثَمَرَةَ فُؤدی فَقالَ یا اُمّاهُ اِنّی اَشَمُّ عِنْدَکِ راَّئِحَةً طَیِّبَةً کَاَنَّها راَّئِحَةُ جَدّی رَسُولِ اللَّهِ فَقُلْتُ نَعَمْ اِنَّ جَدَّکَ تَحْتَ الْکِساَّءِ فَاَقْبَلَ الْحَسَنُ نَحْوَ الْکِساَّءِ وَقالَ السَّلامُ عَلَیْکَ یا جَدّاهُ یا
ص: 214
رَسُولَ اللَّهِ اَتَاْذَنُ لی اَنْ اَدْخُلَ مَعَکَ تَحْتَ الْکِساَّءِ فَقالَ وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا وَلَدی وَیا صاحِبَ حَوْضی قَدْ اَذِنْتُ لَکَ فَدَخَلَ مَعَهُ تَحْتَ الْکِساَّءِ فَما کانَتْ اِلاّ ساعَةً وَاِذا بِوَلَدِیَ الْحُسَیْنِ قَدْ اَقْبَلَ وَقالَ السَّلامُ عَلَیْکِ یا اُمّاهُ فَقُلْتُ وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا وَلَدی وَیا قُرَّةَ عَیْنی وَثَمَرَةَ فُؤادی فَقالَ لی یا اُمّاهُ اِنّیَّ اَشَمُّ عِنْدَکِ راَّئِحَةً طَیِّبَةً کَاَنَّها راَّئِحَةُ جَدّی رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ فَقُلْتُ نَعَمْ اِنَّ جَدَّکَ وَاَخاکَ تَحْتَ الْکِساَّءِ فَدَنَی الْحُسَیْنُ نَحْوَ الْکِساَّءِ وَقالَ السَّلامُ عَلَیْکَ یا جَدّاهُ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مَنِ اخْتارَهُ اللَّهُ اَتَاْذَنُ لی اَنْ اَکُونَ مَعَکُما تَحْتَ الْکِساَّءِ فَقالَ وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا وَلَدی وَیا شافِعَ اُمَّتی قَدْ اَذِنْتُ لَکَ فَدَخَلَ مَعَهُما تَحْتَ الْکِساَّءِ فَاَقْبَلَ عِنْدَ ذلِکَ اَبُوالْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ اَبی طالِبٍ وَقالَ السَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ فَقُلْتُ وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا اَبَا ابا الْحَسَنِ وَ یا اَمیرَ
ص: 215
الْمُؤمِنینَ فَقالَ یا فاطِمَةُ اِنّی اَشَمُّ عِنْدَکِ رائِحَةً طَیِّبَةً کَاَنَّها راَّئِحَةُ اَخی وَابْنِ عَمّی رَسُولِ اللَّهِ فَقُلْتُ نَعَمْ ها هُوَ مَعَ وَلَدَیْکَ تَحْتَ الْکِساَّءِ فَاَقْبَلَ عَلِیُّ نَحْوَ الْکِساَّءِ وَقالَ السَّلامُ عَلَیْکَ یا رَسُولَ اللَّهِ اَتَاْذَنُ لی اَنْ اَکُونَ مَعَکُمْ تَحْتَ الْکِساَّءِ قالَ لَهُ وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا اَخی یا وَصِیّی وَخَلیفَتی وَصاحِبَ لِواَّئی قَدْ اَذِنْتُ لَکَ فَدَخَلَ عَلِیُّ تَحْتَ الْکِساَّءِ ثُمَّ اَتَیْتُ نَحْوَ الْکِساَّءِ وَقُلْتُ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبَتاهُ یا رَسُولَ اللَّهِ اَتَاْذَنُ لی اَن اَکُونَ مَعَکُمْ تَحْتَ الْکِساَّءِ قالَ وَعَلَیْکِ السَّلامُ یا بِنْتی وَیا بِضْعَتی قَدْ اَذِنْتُ لَکِ فَدَخَلْتُ تَحْتَ الْکِساَّءِ فَلَمَّا اکْتَمَلْنا جَمیعاً تَحْتَ الْکِساَّءِ اَخَذَ اَبی رَسُولُ اللَّهِ بِطَرَفَیِ الْکِساَّءِ وَاَوْمَئَ بِیَدِهِ الْیُمْنی اِلَی السَّماَّءِ وَقالَ اَللّهُمَّ اِنَّ هؤلاَّءِ اَهْلُ بَیْتی وَخآصَّتی وَحآمَّتی لَحْمُهُمْ لَحْمی وَدَمُهُمْ دَمی یُؤلِمُنی ما یُؤلِمُهُمْ وَیَحْزُنُنی ما یَحْزُنُهُمْ اَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَهُمْ وَسِلْمٌ
ص: 216
لِمَنْ سالَمَهُمْ وَعَدُوُّ لِمَنْ عاداهُمْ وَمُحِبُّ لِمَنْ اَحَبَّهُمْ اِنَّهُمْ مِنّی وَاَ نَا مِنْهُمْ فَاجْعَلْ صَلَواتِکَ وَبَرَکاتِکَ وَرَحْمَتَکَ وَغُفْرانَکَ وَرِضْوانَکَ عَلَیَّ وَعَلَیْهِمْ وَاَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَطَهِّرْهُمْ تَطْهیراً فَقالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ یا مَلاَّئِکَتی وَیا سُکّانَ سَمواتی اِنّی ما خَلَقْتُ سَماَّءً مَبْنِیَّةً وَلا اَرْضاً مَدْحِیَّةً وَلا قَمَراً مُنیراً وَلا شَمْساً مُضِیَّئَةً وَلا فَلَکَاً یَدُورُ وَلا بَحْراً یَجْری وَلا فُلْکاً یَسْری اِلاّ فی مَحَبَّةِ هؤلاَّءِ الْخَمْسَةِ الَّذینَ هُمْ تَحْتَ الْکِساَّءِ فَقالَ الاَْمینُ جِبْراَّئیلُ یا رَبِّ وَمَنْ تَحْتَ الْکِساَّءِ فَقالَ عَزَّوَجَلَّ هُمْ اَهْلُ بَیْتِ النُّبُوَّةِ وَمَعْدِنُ الرِّسالَةِ هُمْ فاطِمَةُ وَاَبُوها وَبَعْلُها وَبَنُوها فَقالَ جِبْراَّئیلُ یا رَبِّ اَتَاْذَنُ لی اَنْ اَهْبِطَ اِلَی الاَْرْضِ لاَِکُونَ مَعَهُمْ سادِساً فَقالَ اللَّهُ نَعَمْ قَدْ اَذِنْتُ لَکَ فَهَبَطَ الاَْمینُ جِبْراَّئیلُ وَقالَ السَّلامُ عَلَیْکَ یا رَسُولَ اللَّهِ الْعَلِیُّ الاَْعْلی یُقْرِئُکَ السَّلامَ وَیَخُصُّکَ بِالتَّحِیَّةِ وَالاِْکْرامِ
ص: 217
وَیَقُولُ لَکَ وَعِزَّتی وَجَلالی اِنّی ما خَلَقْتُ سَماَّءً مَبْنِیَّةً وَلا اَرْضاً مَدْحِیَّةً وَلا قَمَراً مُنیراً وَلا شَمْساً مُضَّیئَةً وَلا فَلَکاً یَدُورُ وَلا بَحْراً یَجْری وَلا فُلْکاً یَسْری اِلاّ لاَِجْلِکُمْ وَمَحَبَّتِکُمْ وَقَدْ اَذِنَ لی اَنْ اَدْخُلَ مَعَکُمْ فَهَلْ تَاْذَنُ لی یا رَسُولَ اللَّهِ فَقالَ رَسُولُ اللَّهِ وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا اَمینَ وَحْیِ اللَّهِ اِنَّهُ نَعَمْ قَدْ اَذِنْتُ لَکَ فَدَخَلَ جِبْراَّئیلُ مَعَنا تَحْتَ الْکِساَّءِ فَقالَ لاَِبی اِنَّ اللَّهَ قَدْ اَوْحی اِلَیْکُمْ یَقُولُ اِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً فَقالَ عَلِیُّ لاَِبی یا رَسُولَ اللَّهِ اَخْبِرْنی ما لِجُلُوسِنا هذا تَحْتَ الْکِساَّءِ مِنَ الْفَضْلِ عِنْدَ اللَّهِ فَقالَ النَّبِیُّ وَالَّذی بَعَثَنی بِالْحَقِّ نَبِیّاً وَاصْطَفانی بِالرِّسالَةِ نَجِیّاً ما ذُکِرَ خَبَرُنا هذا فی مَحْفِلٍ مِنْ مَحافِلِ اَهْلِ الاَْرْضِ وَفیهِ جَمْعٌ مِنْ شَیعَتِنا وَمُحِبّینا اِلاّ وَنَزَلَتْ عَلَیْهِمُ الرَّحْمَةُ وَحَفَّتْ بِهِمُ الْمَلاَّئِکَةُ وَاسْتَغْفَرَتْ لَهُمْ اِلی اَنْ یَتَفَرَّقُوا فَقالَ عَلِیُّ اِذاً
ص: 218
وَاللَّهِ فُزْنا وَفازَ شیعَتُنا وَرَبِّ الْکَعْبَةِ فَقالَ النَّبِیُّ ثانِیاً یا عَلِیُّ وَالَّذی بَعَثَنی بِالْحَقِّ نَبِیّاً وَاصْطَفانی بِالرِّسالَةِ نَجِیّاً ما ذُکِرَ خَبَرُنا هذا فی مَحْفِلٍ مِنْ مَحافِلِ اَهْلِ الاَْرْضِ وَفیهِ جَمْعٌ مِنْ شیعَتِنا وَمُحِبّینا وَفیهِمْ مَهْمُومٌ اِلاّ وَفَرَّجَ اللَّهُ هَمَّهُ وَلا مَغْمُومٌ اِلاّ وَکَشَفَ اللَّهُ غَمَّهُ وَلا طالِبُ حاجَةٍ اِلاّ وَقَضَی اللّهُ حاجَتَهُ فَقالَ عَلِیُّ اِذاً وَاللَّهِ فُزْنا وَسُعِدْنا وَکَذلِکَ شیعَتُنا فازُوا وَسُعِدُوا فِی الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ وَرَبِّ الْکَعْبَةِ.
از فاطمه زهرا علیها السلام دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، جابر گوید شنیدم از فاطمه زهرا علیها السلام که فرمود: وارد شد بر من پدرم رسول خدا در بعضی از روزها و فرمود: سلام بر تو ای فاطمه در پاسخش گفتم: بر تو باد سلام فرمود: من در بدنم سستی و ضعفی درک می کنم گفتم: پناه می دهم تو را به خدا ای پدرجان از سستی و ضعف فرمود: ای فاطمه بیاور برایم کساء یمانی را و مرا بدان بپوشان من کساء یمانی را برایش آوردم و او را بدان پوشاندم و هم چنان بدو می نگریستم و در آن حال چهره اش می درخشید همانند ماه شب چهارده پس ساعتی نگذشت که دیدم فرزندم حسن وارد شد و گفت سلام بر تو ای مادر گفتم : بر تو باد سلام ای نور دیده ام و میوه دلم گفت: مادر جان من در نزد تو بوی خوشی استشمام می کنم گویا بوی جدم رسول خدا است گفتم : آری همانا جد تو در زیر کساء است پس حسن
ص: 219
بطرف کساء رفت و گفت : سلام بر تو ای جد بزرگوار ای رسول خدا آیا به من اذن می دهی که وارد شوم با تو در زیر کساء؟ فرمود: بر تو باد سلام ای فرزندم و ای صاحب حوض من اذنت دادم پس حسن با آن جناب بزیر کساء رفت ساعتی نگذشت که فرزندم حسین وارد شد و گفت : سلام بر تو ای مادر گفتم : بر تو باد سلام ای فرزند من و ای نور دیده ام و میوه دلم فرمود: مادر جان من در نزد تو بوی خوشی استشمام می کنم گویا بوی جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است گفتم آری همانا جد تو و برادرت در زیر کساء هستند حسین نزدیک کساء رفته گفت : سلام بر تو ای جد بزرگوار، سلام بر تو ای کسی که خدا او را برگزید آیا به من اذن می دهی که داخل شوم با شما در زیر کساء فرمود: و بر تو باد سلام ای فرزندم و ای شفاعت کننده امتم به تو اذن دادم پس او نیز با آن دو در زیر کساء وارد شد در این هنگام ابوالحسن علی بن ابیطالب وارد شد و فرمود سلام بر تو ای دختر رسول خدا گفتم : و بر تو باد سلام ای ابا الحسن و ای امیر مؤنان فرمود: ای فاطمه من بوی خوشی نزد تو استشمام می کنم گویا بوی برادرم و پسر عمویم رسول خدا است ؟ گفتم : آری این او است که با دو فرزندت در زیر کساء هستند پس علی نیز بطرف کساء رفت و گفت سلام بر تو ای رسول خدا آیا اذن می دهی که من نیز با شما در زیر کساء باشم رسول خدا به او فرمود: و بر تو باد سلام ای برادر من و ای وصی و خلیفه و پرچمدار من به تو اذن دادم پس علی نیز وارد در زیر کساء شد، در این هنگام من نیز بطرف کساء رفتم و عرض کردم سلام بر تو ای پدرجان ای رسول خدا آیا به من هم اذن می دهی که با شما در زیر کساء باشم ؟ فرمود: و بر تو باد سلام ای دخترم و ای پاره تنم به تو هم اذن دادم ، پس من نیز به زیر کساء رفتم ، و چون همگی در زیر کساء جمع شدیم پدرم رسول خدا دو طرف کساء را گرفت
ص: 220
و با دست راست بسوی آسمان اشاره کرد و فرمود: خدایا اینانند خاندان من و خواص و نزدیکانم گوشتشان گوشت من و خونشان خون من است می آزارد مرا هرچه ایشان را بیازارد وبه اندوه می اندازد مرا هرچه ایشان را به اندوه در آورد من در جنگم با هر که با ایشان بجنگد و در صلحم با هر که با ایشان در صلح است و دشمنم با هرکس که با ایشان دشمنی کند و دوستم با هر کس که ایشان را دوست دارد اینان از منند و من از ایشانم پس بفرست درودهای خود و برکتهایت و مهرت و آمرزشت و خوشنودیت را بر من و بر ایشان و دور کن از ایشان پلیدی را و پاکیزه شان کن بخوبی پس خدای عزوجل فرمود: ای فرشتگان من و ای ساکنان آسمانهایم براستی که من نیافریدم آسمان بنا شده و نه زمین گسترده و نه ماه تابان و نه مهر درخشان و نه فلک چرخان و نه دریای روان و نه کشتی در جریان را مگر بخاطر دوستی این پنج تن اینان که در زیر کسایند پس جبرئیل امین عرض کرد: پروردگارا کیانند در زیر کساء؟ خدای عزوجل فرمود: آنان خاندان نبوت و معدن رسالتند: آنان، فاطمه است و پدرش و شوهر و دو فرزندش جبرئیل عرض کرد: پروردگارا آیا به من هم اذن می دهی که به زمین فرود آیم تا ششمین آنها باشم خدا فرمود: آری به تو اذن دادم پس جبرئیل امین به زمین آمد و گفت : سلام بر تو ای رسول خدا، (پروردگار) علیّ اعلی سلامت می رساند و تو را به تحیت و اکرام مخصوص داشته و می فرماید: به عزت و جلالم سوگند که من نیافریدم آسمان بنا شده و نه زمین گسترده و نه ماه تابان و نه مهر درخشان و نه فلک چرخان و نه دریای روان و نه کشتی در جریان را مگر برای خاطر شما و محبت و دوستی شما و به من نیز اذن داده است که با شما در زیر کساء باشم پس آیا تو هم ای رسول خدا اذنم می دهی ؟ رسول خدا فرمود و بر تو باد سلام ای
ص: 221
امین وحی خدا آری به تو هم اذن دادم پس جبرئیل با ما وارد در زیر کساء شد و به پدرم گفت : همانا خداوند بسوی شما وحی کرده و می فرماید: «حقیقت این است که خدا می خواهد پلیدی (و ناپاکی) را از شما خاندان ببرد و پاکیزه کند شما را پاکیزگی کامل » علی علیه السلام به پدرم گفت : ای رسول خدا به من بگو این جلوس (و نشستن ) ما در زیر کساء چه فضیلتی (و چه شرافتی ) نزد خدا دارد؟ پیغمبر فرمود: سوگند بدان خدائی که مرا به حق به پیامبری برانگیخت و به رسالت و نجات دادن (خلق ) برگزید که ذکر نشود این خبر (و سرگذشت ) ما در انجمن و محفلی از محافل مردم زمین که در آن گروهی از شیعیان و دوستان ما باشند جز آنکه نازل شود بر ایشان رحمت (حق ) و فرا گیرند ایشان را فرشتگان و برای آنها آمرزش خواهند تا آنگاه که از دور هم پراکنده شوند، علی فرمود: با این ترتیب به خدا سوگند ما رستگار شدیم و سوگند به پروردگار کعبه که شیعیان ما نیز رستگار شدند، دوباره پیغمبر فرمود: ای علی سوگند بدانکه مرا بحق به نبوت برانگیخت و به رسالت و نجات دادن (خلق ) برگزید ذکر نشود این خبر (و سرگذشت) ما در انجمن و محفلی از محافل مردم زمین که در آن گروهی از شیعیان و دوستان ما باشند و در میان آنها اندوهناکی باشد جز آنکه خدا اندوهش را برطرف کند و نه غمناکی جز آنکه خدا غمش را بگشاید و نه حاجت خواهی باشد جز آنکه خدا حاجتش را برآورد، علی گفت: بدین ترتیب به خدا سوگند ما کامیاب و سعادتمند شدیم و هم چنین شیعیان ما کامیاب و سعادتمند شدند در دنیا و آخرت به پروردگار کعبه سوگند.
ص: 222
ص: 223
ص: 224