عنوان و نام پدیدآور : شرح أمثله/ میر سید شریف علی جرجانی
مشخصات نشر : دیجیتالی،مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) اصفهان،1398.
زبان : فارسی.
مشخصات ظاهری : 52 صفحه.
موضوع : زبان عربی -- صرف
توضیح : کتاب «شرح الامثله» ، تألیف میر سید شریف جرجانی ، شرح مختصری بر کتاب «الأمثله» تألیف خود مؤلف می باشد.نویسنده در این اثر، پس از تعریف واژه های کتاب، برای آن ها مثال زده و سپس، قاعده ساختن هر کدام از افعال را به صورت کامل و همراه با ترجمه، بیان نموده است.موضوع آن بخشی از علم صرف است که در نهایت اخت_صار، مشت_قاتِ مصدر، یعنی صیغه های ماضی، مضارع، اس_م فاعل، اس_م مفعول، امر، نهی، جحد، نفی و استفهام را بیان کرده است.
نسخه حاضر از این کتاب در ضمن مجموعه «جامع المقدمات» با تعلیقات و حواشی مرحوم علّامه مدرس افغانی می باشد.
ص :1
بدان که هر آوازی که بوده باشد آن را عرب صوت خواند ؛ و هرچه از دهن بیرون آید و معتمد بر مخرج (1)فم بوده باشد آن را لفظ (2)خوانند. و لفظ بر دو قسم است مُهْمَل(3) و مُسْتَعْمَل ؛ مهمل آن است که آن را معنی نباشد چون لفظ دَیْز ، ( مقلوبَ زَیْد ) و مستعمل آن است که آن را معنی باشد چون زَیْد و ضَرَبَ و سَوْفَ. و لفظ مستعمل را کلمه گویند و کلمه بر سه قسم است : اسم است و فعل است و حرف. و اسم بر دو قسم است : مصدر و غیر مصدر ، مصدر آن است که در آخر
ص: 2
وی به فارسی تا و نون ، یا دال و نون باشد چون : اَلْقَتْل ( کشتن ) وَالضَّرْب ( زدن ).
و بدان که مصدر اصل(1) کلام است(2) و از وی نُه وجه باز می گردد(3) : ماضی ، مستقبل ، اسم فاعل ، اسم مفعول ، امر ، نهی ، جحد ، نفی و استفهام.(4)
مَصْدَر در لغت «بازگشتنگاهِ اِبِل و غَنَم» را گویند. و در اصْطِلاح
«اَلْمَصْدَرُ ما یَصْدُرُ عَنْهُ الْفِعْلُ أو شِبْهُهُ» یعنی : مصدر چیزی است که صادر گردیده شود از او فعل چون : ضَرَبَ وَیَضْرِبُ و نَحْوهُمَا ، یا شبه فعل چون : ضارِبٌ ومَضْرُوبٌ و نحوهما.
اصل ، در لغت بیخ چیزی را گویند ؛ و در اصطلاح «اَلْأصْلُ ما یُبْنَی عَلیْهِ شَیءٌ غَیْرُهُ» یعنی : اصل چیزی است که بنا نهاده می شود بر او چیزی غیر آن ، چون پایه دیوار که بنا می شود بر او دیوار.
ص: 3
کَلام در لغت ، سخن گفتن را گویند. و در اصْطِلاح «الْکَلامُ مَا أفادَ الْمُسْتَمِعَ فائِدَةً تَامَّةً یَصِحُّ السُکُوتُ عَلَیْها» یعنی : کلام چیزی است که فایده بدهد شنونده را فائده تامّی که صحیح باشد سکوت بر او چون : زَیْدٌ قَائِمٌ ، یعنی زید ایستاده است.
ماضی در لغت ، گذشته را گویند. و در اصطلاح «اَلْماضِی مَا مَضَی وَقْتُهُ وَلَزِمَ أجَلُهُ» یعنی : ماضی چیزی است که گذشته باشد وقت او و بسر آمده باشد اَجَل او مثل : ضَرَبَ ، یعنی بزد یک مرد.
مُسْتَقْبِل(1) در لغت ، آینده را گویند. و در اصطلاح «الْمُسْتَقْبِلُ ما یُنْتَظَرُ وُقُوعُهُ وَلَمْ یَقَعْ» یعنی : مستقبل در اصطلاح چیزی است که انتظار کشیده شود واقع شدن آن و هنوز واقع نشده باشد مثل : یضرب ، یعنی می زند یک مرد.
اِسْمِ فاعِل (2)در لغت ، کننده را گویند ، و در اصطلاح الْفَاعِلُ مَا صَدَرَ عَنْهُ الْفِعْلُ» یعنی : فاعل چیزی است که صادر شود از او فعل(3)
چون ضَارِبٌ (4)، یعنی اوست
ص: 4
یک مرد زننده.
اِسْمِ مَفْعُول(1) در لغت ، کرده شده را گویند ، و در اصطلاح «اَلْمَفْعُولُ مَا وَقَعَ عَلَیْهِ الْفِعْلُ» یعنی : مفعول چیزی است که واقع بشود بر او فعل ، چون : مَضْرُوبٌ (2)، یعنی یک مرد زده شده.
اَمْر در لغت ، فرمودن را گویند. و در اصطلاح «اَلْأمْرُ طَلَبُ الْفِعْلِ مِمَّنْ هُوَ دُونَهُ (3)عَلی سَبیلِ الاسْتِعْلاءِ» یعنی : امر طلب نمودن فعل است از کسی که پست تر است از او بر سبیل طلب بلندی ، چون : اِضْرِبْ ، یعنی بزن تو یک مرد حاضر.
نَهی در لغت ، بازداشتن را گویند. و در اصْطِلاح «اَلنَهْیُ طَلَبُ تَرْکِ الْفِعلِ مِمَّنْ هُوَ دُونَهُ عَلی سَبیلِ الْاسْتِعْلاءِ» یعنی : نهی طلب نمودنِ ترکِ فعل است از کسی که پست تر است از او بر سبیل طلب بلندی ، چون : لَا یَضْرِبْ ، یعنی باید نزند آن یک مرد غایب.
جَحْد(4) در لغت ، انکار کردن را گویند. و در اصطلاح «اَلْجَحْدُ هُوَ الْاِخْبَارُ بِعَدَمِ وُقُوعِ الْفِعْلِ فِی الزَمانِ الْمَاضِی بِلَفْظِ الْمُسْتَقْبِل» یعنی : جحد خبر دادنِ بواقع نشدن فعل است در زمان ماضی بلفظ مستقبِل ، چون : لَمْ یَضْرِبْ ، یعنی نزده
ص: 5
است یک مرد غایب.
نفی در لغت ، برطرف کردن و نیست کردن را گویند. و در اصطلاح «النَفْیُ هُوَ الْإخْبَارُ بعَدَمِ وُقُوع الْفِعْلِ فِی الزَمانِ الْمُسْتَقْبِل(1) بِلَفْظِ الْمُسْتَقْبِلِ» یعنی نفی خبر دادن بواقع نشدن فعل است در زمان مستقبل بلفظ مستقبل ، چون : لَا یَضْرِبُ یعنی نمی زند او.
إسْتِفْهام در لغت ، طلب فهم کردن را گویند. و در إِصْطِلاح «اَلْاسْتِفْهَامُ هُوَ طَلَبُ الْمُتَکَلِّمِ مِنْ الْمُخَاطَبِ فَهْمَ الْفِعْلِ» یعنی : استفهام ، طلب کردن متکلم است از مخاطب ، فهمیدنِ فعل را چون : هَلْ یَضْرِبُ ، یعنی آیا می زند او ؟
است از فعل ماضی صحیح(1) و ثُلاثی و مُجَرَّد و معلوم.
ضَرَبَ در اصل الضَّرْب بود ( مصدر بود ) خواستیم که فعل بنا کنیم ، الف و لام مصدری را از اولش انداختیم و راء و باء را فتحه دادیم ضَرَبَ شد بر وزن فَعَلَ. ضاد ، فاء الفعل ، راء ، عین الفعل ، باء ، لام الفعل. ضمیر هو در او مستتر است به استتار جایزی(2) ، محلّاً مرفوع است تا فاعلش بوده باشد.
ضَرَبَا : یعنی بزدند ایشان دو مرد غایب در زمان گذشته. صیغه تثنیه مذکّر غایب است از فعل ماضی صحیح و ثلاثی و مجرّد و معلوم.
ضَرَبَا در اصل ضَرَبَ بود ( مفرد بود ) خواستیم تثنیه بنا کنیم ، چون به تثنیه رسیدیم دو بار
ص: 7
می بایست گفت ضَرَبَ ضَرَبَ ، زاید بر یکی را حذف نمودیم عوض از محذوف ، الف که علامت تثنیه بود در آخرش درآوردیم ، ضَرَبَا شد بر وزن فَعَلَا. ضاد فاء الفعل ، راء عین الفعل ، باء لام الفعل ، الف ، علامتِ تثنیه و هم ضمیر فاعل ، و ضمیر منفصلش ، هُمَاست.
ضَرَبُوا : یعنی بزدند ایشان گروه مردان غایب در زمان گذشته. صیغه جمع مذکّر مغایب است از فعل ماضی صحیح و ثلاثی و مجرّد و معلوم.
ضَرَبُوا در اصل ضَرَبَ بود ( واحد بود ) خواستیم جمع بنا کنیم ؛ چون به جمع رسیدیم سه بار یا بیشتر می بایست گفت ضَرَبَ ضَرَبَ ضَرَبَ ، زاید بر یکی را حذف کردیم ، عوض از محذوف ، واو که علامت جمع بود در آخرش درآوردیم ضَرَبَوا شد ، فتحه لام الفعل را به مناسبت واو بَدَلَ به ضَمَّه نمودیم ضَرَبُوا شد بر وزن فَعَلُوا. ضاد فاء الفعل ، راء عین الفعل ، باء لام الفعل ، واو علامت جمع مذکّر وهَمْ ضمیر فاعل است و ضمیر منفصلش ، هُمْ است.
* * *
و آن سه که مؤنّث را بود : ضَرَبَتْ ، ضَرَبَتَا ، ضَرَبْنَ.
ضَرَبَتْ : یعنی بزد او یک زن غائبة در زمان گذشته. صیغه واحده غائبه مؤنّث است از فعل ماضی صحیح و ثلاثی و مجرد ومعلوم.
ضَرَبَتْ در اصل ضَرَبَ بود ( مفرد مذکّر غایب بود ) خواستیم مفرده مغایبه مؤنّث بنا کنیم ، تای ساکنه که علامت مؤنّث بود در آخرش درآوردیم ضَرَبَتْ شد بر وزن فَعَلَتْ. ضاد فاء الفعل ، راء عین الفعل ، باء لام الفعل ، تای ساکنه علامت واحده مؤنّث ، و ضمیر هِیَ در او مستتر است به استتار جایزی ، محلّاً مرفوع است تا فاعلش بوده باشد.
ص: 8
ضَرَبَتَا(1) : یعنی بزدند ایشان دو زنان غائبه در زمان گذشته. صیغه تثنیه مؤنّث غایبه است از فعل ماضی ، صحیح و ثلاثی و مجرّد و معلوم.
ضَرَبَتَا ، در اصل ضَرَبَتْ بود ( مفرد بود ) خواستیم که تثنیه بنا کنیم چون به تثنیه رسیدیم دو بار می بایست گفت ضَرَبَتْ ضَرَبَتْ ، زاید بر یکی را حذف کردیم ، عوض از محذوف ، الف که علامت تثنیه بود در آخرش درآوردیم ضَرَبَتَا شد بر وزن فَعَلَتا. ضاد فاء الفعل ، راء عین الفعل ، باء لام الفعل ، الف ، علامت تثنیه و هَم ضمیر فاعل است و ضمیر منفصلش ، هُمَاست.
ضَرَبْنَ : یعنی بزدند ایشان گروه زنان غائبه در زمان گذشته. صیغه جمع مؤنّث غایبه است از فعل ماضی صحیح و ثلاثی و مجرّد و معلوم.
ضَرَبْنَ در اصل
ص: 9
ضَرَبَتْ بود ( مفرد بود ) خواستیم جمع بنا کنیم ، چون به جمع رسیدیم دیدیم سه بار می بایست گفت ضَرَبَتْ ضَرَبَتْ ضَرَبَتْ ، زاید بر یکی را حذف کردیم ، عوض از محذوف ، نون که علامت جمع مؤنّث بود در آخرش درآوردیم ضَرَبَتْنَ شد ، تاء دلالت می کرد بر تأنیث ، نون دلالت می کرد هم بر جمع و هم بر تأنیث ، با وجود نون از تاء مستغنی شدیم و تاء را حذف کردیم ضَرَبَنَ شد ، توالیِ اربع حرکات شد و آن در کلام عرب سنگین بود لهذا باء را ساکن کردیم ضَرَبْنَ شد بر وزن فَعَلْنَ. ضاد فاء الفعل ، راء عین الفعل ، باء لام الفعل ، نون علامت جمع مؤنّث و هم ضمیر فاعل و ضمیر منفصلش ، هُنَّ است.
* * *
و آن شش که مخاطب(1) را بود : سه مذکّر را بود و سه مؤنّث را.
آن سه که مذکّر را بود : ضَرَبْتَ ، ضَرَبْتُما ، ضَرَبْتُمْ.
ضَرَبْتَ : یعنی بزدی تو یک مرد حاضر در زمان گذشته ، صیغه مفرد مذکّر حاضر است از فعل ماضی صحیح و ثلاثی و مجرد و معلوم.
ضَرَبْتَ در اصل ضَرَبَ بود ( مفرد مذکّر مغایب بود ) خواستیم مفرد مخاطب مذکّر بنا کنیم ، تایِ مفتوحه که علامت مفرد مخاطب بود به او مُلْحَق ساختیم و لام الفعل را ساکن(2) کردیم ، ضَرَبْتَ شد بر وزن فَعَلْتَ. ضاد فاء الفعل ، راء عین الفعل ، باء لام الفعل ، و تاء علامت مفرد مذکّر مخاطب و هم ضمیر فاعل و ضمیر منفصلش ، اَنْتَ است.
ضَرَبْتُما : یعنی بزدید شما دو مردان حاضر در زمان گذشته. صیغه تثنیه مذکّر
ص: 10
حاضر است از فعل ماضی صحیح و ثلاثی و مجرد و معلوم.
ضَرَبْتُمَا در اصل ضَرَبْتَ بود ، ( واحد بود ) خواستیم که تثنیه بنا کنیم ، چون به تثنیه رسیدیم دو بار می بایست گفت ضَرَبْتَ ضَرَبْتَ ، زاید بر یکی را حذف کردیم ، عوض از محذوف(1) ، الف که علامت تثنیه بود در آخرش درآوردیم ضَرَبْتَا شد. الف تثنیه مشتبه شد به الف إشْباع در آنجا که شاعر شِئْتَ را شئتا خوانده مثل :
تَحَکَّمْ یا إِلهی کَیْفَ شِئْتَا***فَإنّی قَدْ رَضِیتُ بِمَا رَضِیتَا (2)
یعنی : حکم بفرما ای پروردگار من به هر قسمی که اراده و خواهش تو است به سبب اینکه به تحقیق راضیم به آنچه که رضای تو است.
از برای رفع اشتباه ، میمی(3) فیما بین الف و تاء درآوردیم و ما قبل میم را به جهت مناسبتِ میم ضمّه دادیم ، ضَرَبْتُمَا شد بر وزن فَعَلْتُمَا. ضاد فاء الفعل ، راء عین الفعل ، باء لام الفعل ، وتُمَا علامتِ تثنیه مخاطب مذکّر و هَم ضمیر فاعل ، و ضمیر منفصلش ، اَنْتُماست.
ص: 11
ضَرَبْتُمْ : یعنی بزدید شما گروه مردان حاضر در زمان گذشته. صیغه جمع مخاطب مذکّر است از فعل ماضی صحیح و ثلاثی و مجرد و معلوم.
ضَرَبْتُمْ در اصل ضَرَبْتَ بود ( مفرد بود ) خواستیم جمع بنا کنیم ، چون به جمع رسیدیم سه بار یا بیشتر می بایست گفت ضَرَبْتَ ضَرَبْتَ ضَرَبْتَ ، زاید بر یکی را حذف کردیم عوض از محذوف ، واو که علامت جمع بود به او ملحق کردیم ضَرَبْتَوا شد ، و ماقبل واو(1) را به جهت مناسبت با واو ضمّه دادیم ضَرَبْتُوا شد. واو جمع مشتبه شد به واو اِشباع ، در آنجا که شاعر در شعر خود دَنَوْتُ را دَنَوتُو خوانده مثل :
یَا قَوْمِ قَدْ حَوْقَلْتُ أوْ دَنَوتُو***وَبَعْدَ حِیْقَالِ الرِّجَالِ مَوتُوا (2)
ص: 12
یعنی : ای قوم من ، به تحقیق که پیر شدم یا نزدیک است که پیر شوم و بعد از پیر شدن مردمان مرگ است.
لهذا از برای رفع اشتباه ، میمی را به او ملحق کردیم ضَرَبْتُوْم شد. التقایِ ساکنَیْن شد میان واو ومیم ، خواستیم که واو را حذف کنیم ، علامت جمع بود ، خواستیم که میم را حذف کنیم ، خلاف مقصود حاصل می شد. چون مایَدُلُّ علی الواو که ضمّه باشد در کلام بود ، لهذا واو را حذف کردیم ، ضَرَبْتُمْ شد بر وزن فَعَلْتُمْ ، ضاد فاء الفعل ، راء عین الفعل ، باء لام الفعل ، و تاء و میم علامت جمع مذکّر مخاطب و هم ضمیر فاعل است. و ضمیر منفصلش ، اَنْتُمْ است.
* * *
وآن سه که مؤنّث را بود : ضَرَبْتِ ، ضَرَبْتُما ، ضَرَبْتُنَّ.
ضَرَبْتِ : یعنی زدی تو یک زن حاضره در زمان گذشته. صیغه مفرده مؤنّث حاضره
ص: 13
است از فعل ماضی ، صحیح و ثلاثی و مجرد و معلوم.
ضَرَبْتِ در اصل ضَرَبَ بود ( مفرد مذکّر غایب بود ) خواستیم مفرده مؤنّث حاضره بنا کنیم ، تایِ مکسوره را که علامت مفرده حاضره مؤنّث بود در آخرش درآوردیم و ماقبل تاء را به جهت شدّتِ اِتّصال ضمیر به فعل ، ساکن کردیم ضَرَبْتِ شد بر وزن فَعَلْتِ. ضاد فاء الفعل ، راء عین الفعل ، باء لام الفعل و تایِ مکسوره علامت مفرده مخاطبه مؤنّث و هم ضمیر فاعل است و ضمیر منفصلش اَنْتِ است.
ضَرَبْتُما : یعنی بزدید شما دو زنان حاضره در زمان گذشته. صیغه تثنیه مؤنث حاضره است از فعل ماضی صحیح و ثلاثی و مجرد و معلوم.
ضَرَبْتُما در اصل ضَرَبْتِ بود ( مفرد بود ) خواستیم تثنیه بنا کنیم ،چون به تثنیه رسیدیم دو بار می بایست گفت ضَرَبْتِ ضَرَبْتِ ، زاید بر یکی را حذف کردیم و عوض از محذوف ، الف که علامت تثنیه بود در آخرش درآوردیم و ماقبل الف را فتحه دادیم ضَرَبْتا شد ، الف تثنیه مشتبه شد به الف اشباع ، در آنجا که شاعر در شعر خود شِئْتَ را شِئْتا خوانده مثل :
تَحَکَّمْ یا اِلهی کَیْفَ شِئْتا***فاِنّی قَدْ رَضیتُ بِما رَضیتا
از برای رفع اشتباه میمی فیما بین تاء و الف درآوردیم و ماقبل میم را ضمّه دادیم ضَرَبْتُما شد بر وزن فَعَلْتُما. ضاد فاء الفعل ، راء عین الفعل ، باء لام الفعل ، وتُما نشانه تثنیه مخاطبه مؤنّث است و هم ضمیر فاعل و ضمیر منفصلش اَنْتُماست.
ضَرَبْتُنَّ (1): یعنی بزدید شما گروه زنان حاضره در زمان گذشته. صیغه جمع
ص: 14
مخاطبه مؤنّث است از فعل ماضی صحیح و ثلاثی و مجرد و معلوم.
ضَرَبْتُنَّ در اصل ضَرَبْتِ بود ( مفرد بود ) خواستیم جمع بنا کنیم چون به جمع رسیدیم سه بار یا زیادتر می بایست گفت ضَرَبْتِ ضَرَبْتِ ضَرَبْتِ ، زاید بر یکی را حذف کردیم عوض از محذوف ، نون که علامت جمع مخاطبه مؤنّث بود در آخرش درآوردیم ضَرَبْتِنَ شد. چون در جمع مذکّر مخاطب که اصل بود میم در آوردیم در این جمع مؤنّث که فرع است نیز میم درآوردیم تا فرع مطابق اصل گردد ضَرَبْتِمْنَ شد. ماقبل میم را از برای مناسبت میم ضمه دادیم ضَرَبْتُمْنَ شد. میم و نون قریب المَخْرَج بودند ، میم را قلب به نون و نون را در نون ادغام کردیم ضَرَبْتُنَّ شد بر وزن فَعَلْتُنَّ. ضاد فاء الفعل ، راء عین الفعل ، باء لام الفعل وتُنَّ علامت جمع مخاطبه مؤنّث و هم ضمیر فاعل است و ضمیر منفصلش اَنْتُنَّ است.
* * *
و آن دو که حکایت نفس متکلّم را بود : ضَرَبْتُ ، ضَرَبْنا.
ضَرَبْتُ : یعنی بزدم من یک مرد یا یک زن در زمان گذشته. صیغه متکلّم وحده است از فعل ماضی صحیح و ثلاثی و مجرد و معلوم.
ضَرَبْتُ در اصل ضَرَبَ بود ( مفرد مذکّر غایب بود ) خواستیم متکلّم وحده بنا کنیم ، تاء مضمومه که علامت متکلّم وحده بود در آخرش درآوردیم و لام الفعل را از برای شدّت اتّصال ضمیر به فعل ، ساکن کردیم ضَرَبْتُ شد بر وزن فَعَلْتُ. ضاد فاء الفعل ، راء عین الفعل ، باء لام الفعل ، و تای مضمومه علامت متکلّم وحده و هم ضمیر فاعل است و ضمیر منفصلش ، اَنَا است.
ضَرَبْنَا : یعنی بزدیم ما دو مردان یا دو زنان یا گروه مردان یا گروه زنان در زمان
ص: 15
گذشته. صیغه متکلّم مع الغیر است از فعل ماضی صحیح و ثلاثی و مجرد و معلوم.
ضَرَبْنَا در اصل ضَرَبَ بود ( مفرد مغایب مذکّر بود ) خواستیم متکلّم مع الغیر بنا کنیم «نا» که علامت متکلّم مع الغیر و هم ضمیر فاعل بود ، در آخرش در آوردیم و لام الفعل را از برای شدّت اِتّصال ضمیر به فعل ، ساکن کردیم ضَرَبْنَا شد بر وزن فَعَلْنَا ، ضاد فاء الفعل ، راء عین الفعل ، باء لام الفعل ، نَا علامت متکلّم مع الغیر و هم ضمیر فاعل است و ضمیر منفصلش ، نَحْنُ است.
و از مستقبل نیز چهارده وجه باز می گردد : شش مغایب را بود و شش مخاطب را و دو حکایت نفس متکلّم را.
آن شش که مغایب را بود : سه مذکّر را بود و سه مؤنّث را.
آن سه که مذکّر را بود : یَضْرِبُ ، یَضْرِبَانِ ، یَضْرِبُونَ.
یَضْرِبُ : یعنی می زند او یک مرد غایب در زمان آینده. صیغه مفرد مذکّر غایب است از فعل مستقبل صحیح و ثلاثی و مجرد و معلوم.
یَضْرِبُ در اصل ضَرَبَ بود ( مفرد مذکّر غایب بود از فعل ماضی ) خواستیم مفرد مذکّر غایب بنا نمائیم از فعل مضارع ، یاء که علامت و حرف استقبال بود در اولش درآوردیم ، فاء الفعل را ساکن(1) و عین الفعل را مکسور و لام الفعل را مضموم کردیم یَضْرِبُ شد بر وزن یَفْعِلُ. ضاد فاء الفعل ، راء عین الفعل ، باء لام الفعل و یاء علامت غیبت و حرف استقبال است و ضمیر هُوَ در او مستتر است به استتار جایزی ، محلّاً مرفوع است تا فاعلش بوده باشد.
ص: 16
یَضْرِبَانِ : یعنی می زنند ایشان دو مردان غایب در زمان آینده ، صیغه تثنیه مذکّر غایب است از فعل مضارع ، صحیح و ثلاثی و مجرد و معلوم.
یَضْرِبَانِ در اصل یَضْرِبُ بود ( مفرد بود ) خواستیم تثنیه بنا کنیم ، الف که علامت تثنیه و ضمیر فاعل بود با نون عوض رفع در آخرش در آوردیم ، یَضْرِبَانِ شد بر وزن یَفْعِلانِ. یاء ، حرف استقبال ، ضاد فاء الفعل ، راء عین الفعل ، باء لام الفعل ، و الف علامت تثنیه و هم ضمیر فاعل و ضمیر منفصلش ، هُماست ، و نون عوض رفعی است که در واحد بوده.
یَضْرِبُونَ : یعنی می زنند ایشان گروه مردان غایب در زمان آینده. صیغه جمع مذکّر غایب است از فعل مستقبل ، صحیح و ثلاثی و مجرد و معلوم.
یَضْرِبُونَ در اصل یَضْرِبُ بود ( مفرد بود ) خواستیم که جمع مذکّر غایب بنا کنیم ، واو که علامت جمع مذکّر و هم ضمیر فاعل بود با نون عوض رفع در آخرش درآوردیم ، یَضْرِبُونَ شد بر وزن یَفْعِلُونَ. یاء ، حرف استقبال ، ضاد فاء الفعل ، راء عین الفعل ، باء لام الفعل ، واو علامت جمع مذکّر و هم ضمیر فاعل است و ضمیر منفصلش ، هُمْ است ، و نون عوض رفعی است که در واحد بوده.
* * *
و آن سه که مؤنّث را بود : تَضْرِبُ ، تَضْرِبَان ، یَضْرِبْنَ.
تَضْرِبُ : یعنی می زند او یک زن غایبه در زمان آینده. صیغه مفرده غایبه مؤنّث است از فعل مضارع ، صحیح و ثلاثی و مجرد و معلوم.
تَضْرِبُ در اصل ضَرَبَ بود ( مفرد مذکّر بود از فعل ماضی ) خواستیم مفرده مؤنّث بنا کنیم از فعل مضارع ، تاء که علامت استقبال بود در اولش درآوردیم ، و فاء الفعل را ساکن و عین الفعل را
ص: 17
مکسور ولام الفعل را مضموم کردیم ، تَضْرِبُ شد بر وزن تَفْعِلُ. ضاد فاء الفعل ، راء عین الفعل ، باء لام الفعل ، وضمیر هِیَ در وَیْ مُسْتَتِر است به استتار جایزی ، محلّاً مرفوع است تا فاعلش بوده باشد.
تَضْرِبَانِ : یعنی می زنند ایشان دو زنان غایبه در زمان آینده. صیغه تثنیه مؤنّث غایبه است از فعل مضارع ، صحیح و ثلاثی و مجرد و معلوم.
تَضْرِبَانِ در اصل تَضْرِبُ بود ( واحده مغایبه مؤنّث بود ) خواستیم تثنیه بنا کنیم ، الف که علامت تثنیه و هم ضمیر فاعل بود با نون عوض رفع در آخرش درآوردیم تَضْرِبَانِ شد بر وزن تَفْعِلَانِ. ضاد فاء الفعل ، راء عین الفعل ، باء لام الفعل ، و الف علامت تثنیه و هم ضمیر فاعل و نون عوض رفعی است که در واحد بوده. و ضمیر منفصلش ، هُماست.
یَضْرِبْنَ : یعنی می زنند ایشان گروه زنان غایبه در زمان آینده. صیغه جمع مؤنّث غایبه است از فعل مستقبل ، صحیح و ثلاثی و مجرد و معلوم.
یَضْرِبْنَ در اصل تَضْرِبُ بود ( مفرد بود ) خواستیم که جمع مغایبه مؤنّث بنا کنیم ، نون که علامت جمع مؤنّث و هم ضمیر فاعل بود در آخرش درآوردیم و لام الفعل را ساکن کردیم تَضْرِبْنَ شد ، مشتبه شد به جمع مخاطبه مؤنّث ، از جهت رفع اشتباه و مناسبت یاء با غایب ، تاء را بدل کردیم بیاء یَضْرِبْنَ شد بر وزن یَفْعِلْنَ. ضاد فاء الفعل ، راء عین الفعل ، باء لام الفعل ، نون ، علامت جمع مؤنّث و هم ضمیر فاعل و ضمیر منفصلش ، هُنَّ است.
* * *
و آن شش که مخاطب را بود : سه مذکّر را بود و سه مؤنّث را. آن سه که مذکّر را بود : تَضْرِبُ ، تَضْرِبَانِ ، تَضْرِبُونَ.
ص: 18
تَضْرِبُ : یعنی می زنی تو یک مرد حاضر در زمان آینده. صیغه واحد مذکّر مخاطب است از فعل مضارع ، صحیح و ثلاثی و مجرد و معلوم.
تَضْرِبُ در اصل ضَرَبَ بود ( مفرد مذکّر مغایب بود از فعل ماضی ) خواستیم مفرد مذکّر مخاطب بنا کنیم از فعل مستقبل ، تاء که علامت استقبال بود در اولش درآوردیم ، و فاء الفعل را ساکن و عین الفعل را مکسور و لام الفعل را مضموم کردیم تَضْرِبُ شد بر وزن تَفْعِلُ. ضاد فاء الفعل ، راء عین الفعل ، باء لام الفعل ، و ضمیر منفصلش اَنْتَ است که در وی مستتر است به استتار واجبی ، محلّاً مرفوع است تا فاعلش بوده باشد.
تَضْرِبَانِ : یعنی می زنید شما دو مردان حاضر در زمان آینده. صیغه تثنیه مذکّر حاضر است از فعل مضارع صحیح و ثلاثی و مجرد و معلوم.
تَضْرِبَانِ در اصل تَضْرِبُ بود ( مفرد بود ) خواستیم تثنیه بنا کنیم ، الف که علامت تثنیه و هم ضمیر فاعل بود با نون عوض رفع در آخرش درآوردیم تَضْرِبانِ شد بر وزن تَفْعِلانِ ، ضاد فاء الفعل ، راء عین الفعل ، باء لام الفعل ، و الف علامت تثنیه و هَم ضمیر فاعل و نون عوض رفعی است که در واحد بوده ، و ضمیر منفصلش اَنْتُماست.
تَضْرِبُونَ : یعنی می زنید شما گروه مردان حاضر در زمان آینده. صیغه جمع مذکّر مخاطب است از فعل مضارع ، صحیح و ثلاثی و مجرد و معلوم.
تَضْرِبُونَ در اصل تَضْرِبُ بود ( واحد بود ) خواستیم که جمع بنا کنیم واو که علامت جمع مذکّر و ضمیر فاعل بود با نون عوض رفع در آخرش درآوردیم تَضْرِبُونَ شد بر وزن تَفْعِلُونَ. ضاد فاء الفعل ، راء عین الفعل ، باء لام الفعل ، واو علامت جمع و هم ضمیر فاعل ، و نون عوض رفعی است که در واحد بوده. و ضمیر منفصلش ، اَنْتُمْ است.
* * *
ص: 19
وآن سه که مؤنّث را بود : تَضْرِبِینَ ، تَضْرِبَانِ ، تَضْرِبْنَ.
تَضْرِبِینَ : یعنی می زنی تو یک زن حاضره در زمان آینده ، صیغه واحده مخاطبه مؤنّث است از فعل مضارع ، صحیح و ثلاثی و مجرد و معلوم.
تَضْرِبِینَ در اصل تَضْرِبُ بود ( واحد مذکّر مخاطب بود ) خواستیم مفرده مخاطبه مؤنّث بنا کنیم ، یای ساکنه که علامت واحده مخاطبه مؤنّث بود با نون عوض رفع در آخرش درآوردیم و ماقبل یاء را از برای مناسبت یاء ، کسره دادیم تَضْرِبِینَ شد بر وزن تَفْعِلِینَ ، ضاد فاء الفعل ، راء عین الفعل ، باء لام الفعل و یای ساکنه علامت مخاطبه مؤنّث و هم ضمیر فاعل ، و نون ، عوض رفع واحد ، و ضمیر منفصلش ، اَنْتِ است.
تَضْرِبَانِ : یعنی می زنید شما دو زن حاضره در زمان آینده. صیغه تثنیه مخاطبه مؤنّث است از فعل مضارع ، صحیح و ثلاثی و مجرد و معلوم.
تَضْرِبَانِ در اصل تَضْرِبِینَ بود ( مفرد بود ) خواستیم تثنیه بنا کنیم ،الف که علامت تثنیه و ضمیر فاعل است ، قبل از یاء درآوردیم ، التقای ساکنین شد میان یاء والف ، یاء به التقای ساکنین بیفتاد تَضْرِبَانَ شد ، فتحه نون را بدل به کسره کردیم تَضْرِبَانِ شد بر وزن تَفْعِلانِ. ضاد فاء الفعل ، راء عین الفعل ، باء لام الفعل ، و ضمیر منفصلش اَنْتُماست.
تَضْرِبْنَ : یعنی می زنید شما گروه زنان حاضره در زمان آینده. صیغه جمع مؤنّث حاضره است از فعل مضارع ، صحیح و ثلاثی و مجرد و معلوم.
تَضْرِبْنَ در اصل تَضْرِبِینَ بود ( واحد بود ) خواستیم جمع بنا کنیم ، نون که علامت جمع مؤنّث و
ص: 20
ضمیر فاعل بود در آخرش درآوردیم تَضْرِبینَنَ شد ، اجتماع نُونَیْن شد نون اوّل ، نون اعراب و نون ثانی ، نون بنا ، اجتماع اعراب و بنا در کلمه واحده جایز نبود ، لهذا نون اعرابی را حذف کردیم تَضْرِبِینَ شد ، مشتبه شد به مفرد خودش از برای رفع اشتباه ، یاء را حذف کردیم و لام الفعل را ساکن کردیم تَضْرِبْنَ شد بر وزن تَفْعِلْنَ ، ضاد فاء الفعل ، راء عین الفعل ، باء لام الفعل. نون علامت جمع مؤنّث و هَم ضمیر فاعل است ، و ضمیر منفصلش ، اَنْتُنَّ است.
* * *
و آن دو که حکایت نفس متکلّم را بود : اَضْرِبُ ، نَضْرِبُ.
أضْرِبُ : یعنی می زنم من یک مرد یا یک زن در زمان آینده. صیغه متکلّم وحده است از فعل مضارع ، صحیح و ثلاثی و مجرّد و معلوم.
اَضْرِبُ در اصل ضَرَبَ بود ( مفرد مذکّر غایب بود از فعل ماضی ) خواستیم متکلّم وحده بنا کنیم از فعل مستقبل ، همزه مفتوحه که حرف استقبال و علامت متکلّم وحده بود در اولش درآوردیم و فاء الفعل را ساکن وعین الفعل را مکسور و لام الفعل را مضموم کردیم ، اَضْرِبُ شد بر وزن اَفْعِلُ ضاد فاء الفعل ، راء عین الفعل ، باء لام الفعل ، و ضمیر منفصلش ، اَنَا است که در وی مستتر است به استتار واجبی ، محلّاً مرفوع است تا فاعلش بوده باشد.
نَضْرِبُ : یعنی می زنیم ما دو مردان یا دو زنان یا گروه مردان یا گروه زنان در زمان آینده. صیغه متکلّم مع الغیر است از فعل مضارع ، صحیح و ثلاثی و مجرّد و معلوم.
نَضْرِبُ در اصل ضَرَبَ بود ( مفرد مذکّر غایب بود از فعل ماضی ) خواستیم که متکلّم مع الغیر بنا کنیم از فعل مضارع ، نون که علامت استقبال و متکلّم مع الغیر بود در اولش درآوردیم و فاء الفعل را ساکن و عین الفعل را کسره
ص: 21
ولام الفعل را ضمه دادیم نَضْرِبُ شد بر وزن نَفْعِلُ. نون ، حرف استقبال و علامت متکلّم مع الغیر و ضاد ، فاء الفعل راء ، عین الفعل باء ، لام الفعل و نَحْنُ در او مستتر است به استتار واجبی ، محلّاً مرفوع است تا فاعلش بوده باشد.
و از اسم فاعل شش وجه بازمی گردد : سه مذکّر را بود و سه مؤنّث را.
آن سه که مذکّر را بود : ضَارِبٌ ، ضَارِبانِ ، ضَارِبُونَ.
ضارِبٌ : یعنی یک مرد زننده. صیغه مفرد مذکّر است از اسم فاعل.
ضارِبٌ در اصل یَضْرِبُ بود ( مفرد مذکّر غایب بود از فعل مضارع ) خواستیم مفرد مذکّر بنا کنیم از اسم فاعل ، یاء که حرف استقبال بود از اولش انداختیم و الف که علامت اسم فاعل بود در میانه فاء الفعل و عین الفعل درآوردیم و تنوین که از خواصِّ اسم بود به او ملحق نمودیم ، ضارِبٌ شد. و آن [ ضاربٌ ] یک لفظ است بجای سه معنی(1) چنان که گویی : هُوَ ضارِبٌ یعنی اوست یک مرد زننده ، و اَنَا ضارِبٌ یعنی منم یک مرد زننده ، و اَنْتَ ضارِبٌ یعنی تویی یک مرد زننده.
وضارِبٌ بر وزن فاعِلٌ ، ضاد فاء الفعل ، الف علامت اسم فاعل ، راء عین الفعل ، باء لام الفعل
ص: 22
و تنوین علامت اسم فاعل ، ضمیر هُوَ یا اَنَا یا اَنْتَ در او مستتر است به استتار جایزی ، محلّاً مرفوع است تا فاعلش بوده باشد.
ضَارِبَانِ : یعنی دو مردان زننده. صیغه تثنیه مذکّر است از اسم فاعل.
در اصل ضارِبٌ بود ( مفرد بود ) خواستیم که تثنیه بنا کنیم ، چون به تثنیه رسیدیم دو بار می بایست گفت ضارِبٌ ضارِبٌ ، زاید بر یکی را حذف کردیم وعوض از محذوف ، الف(1) که علامت تثنیه بود با نون عوض تنوین در آخرش درآوردیم ضارِبانِ شد بر وزن فاعِلانِ. ضاد فاء الفعل ، راء عین الفعل ، باء لام الفعل ، الفِ اوّل علامت اسم فاعل ، الفِ دوم علامت تثنیه ، نون ، عوض تنوین ، ضمیر هُما یا اَنْتُما یا نَحْنُ در او مستتر است به استتار جایزی ، محلّاً مرفوع است تا فاعلش بوده باشد.
واو [ ضاربان ] یک لفظ است به جای سه معنی ، چنانکه گویی : هُما ضارِبانِ یعنی ایشانند دو مردان زننده ، و اَنْتُمَا ضَارِبَانِ یعنی شمایید دو مردانِ زننده ، ونَحْنُ ضارِبانِ یعنی ماییم دو مردانِ زننده.
ص: 23
ضَارِبُونَ : یعنی گروه مردان زننده. صیغه جمع مذکّر است از اسم فاعل ، صحیح و مجرّد و معلوم.
ضارِبُونَ در اصل ضارب بود ( مفرد بود ) خواستیم که جمع بنا کنیم چون به جمع رسیدیم دیدیم سه بار یا زیادتر می بایست گفت ضَارِبٌ ضَارِبٌ ضَارِبٌ ، زاید بر یکی را حذف کردیم و عوض از محذوف ، واو که علامت جمع بود با نون عوض تنوین در آخرش درآوردیم ضَارِبُونَ شد بر وزن فَاعِلُونَ. ضاد فاء الفعل ، الف علامت اسم فاعل ، راء عین الفعل ، باء لام الفعل ، واو علامت جمع ، نون عوض تنوین.
و ضارِبُونَ نیز یک لفظ است از برای سه معنی چنانکه گویی : هُمْ ضَارِبُونَ یعنی ایشانند گروه مردانِ زننده ، و اَنْتُمْ ضَارِبُونَ یعنی شمایید گروه مردان زننده ، و نَحْنُ ضارِبُونَ یعنی ماییم گروه مردان زننده.
* * *
و آن سه که مؤنّث را بود : ضارِبَةٌ ، ضارِبَتانِ ، ضارِباتٌ.
ضارِبَةٌ : یعنی یک زن زننده.
صیغه مفرده مؤنّث است از اسم فاعل ، صحیح و مجرّد و معلوم.
ضارِبَةٌ در اصل ضارِبٌ بود ، واحد مذکّر بود خواستیم واحده مؤنّث بنا کنیم ، تاء مُنَوَّنه که علامت واحده مؤنّث بود در آخرش درآوردیم و ماقبل تاء را فتحه دادیم ضارِبَةٌ شد بر وزن فاعِلَةٌ ، ضاد فاء الفعل ، الف علامت اسم فاعل ، راء عین الفعل ، باء لام الفعل ، تاء منوّنه از جمله خواصّ اسم.
و ضارِبَةٌ نیز یک لفظ است به جای سه معنی چنانکه گویی : هِیَ ضارِبَةٌ یعنی اوست یک زن زننده. و اَنْتِ ضارِبَةٌ یعنی تویی یک زن زننده ، و اَنَا ضارِبَةٌ یعنی منم یک زن زننده.
ضارِبَتانِ : یعنی دو زنان زننده. صیغه تثنیه مؤنّث است از اسم فاعل ، صحیح و مجرد و معلوم.
ضارِبَتانِ در اصل ضارِبَةٌ بود ( مفرد بود ) خواستیم تثنیه بنا کنیم
ص: 24
الف که علامت تثنیه بود با نون عوض تنوین در آخرش در آوردیم ضارِبَتانِ شد بر وزن فاعِلَتانِ. ضاد فاء الفعل ، الف علامت اسم فاعل ، راء عین الفعل ، باء لام الفعل ، الف ثانی علامت تثنیه ، نون عوض تنوین که در واحده بوده.
و ضارِبَتانِ یک لفظ است به جای سه معنی چنانکه گویی : هُما ضارِبَتانِ یعنی ایشانند دو زنان زننده ، و اَنْتُما ضارِبَتانِ یعنی شمایید دو زنان زننده ، و نَحْنُ ضارِبَتانِ یعنی ماییم دو زنان زننده.
ضَارِباتٌ : یعنی گروه زنان زننده. صیغه جمع مؤنّث است از اسم فاعل ، صحیح و مجرّد و معلوم.
ضارِباتٌ در اصل ضارِبَةٌ بود ( مفرد بود ) خواستیم جمع بنا کنیم ، الف و تاء که علامت جمع مؤنّث بود در آخرش درآوردیم ضارِبَتات شد. تایِ اوّل ، دلالت می کرد بر تأنیث و الف و تایِ دوم دلالت می کرد هم بر جمع و هم بر تأنیث ، با وجود الف و تایِ ثانی از تای اوّل مستغنی شده و او را حذف کردیم ضارِبات شد بر وزن فاعِلات. ضاد فاء الفعل ، الف اوّلی علامت اسم فاعل ، و راء عین الفعل ، باء لام الفعل الف ثانی و تاء علامت جمع مؤنث است.
و آن [ ضاربات ] نیز یک لفظ است به جای سه معنی چنانکه گویی : هُنَّ ضارِبات ، و اَنْتُنّ ضارِبات ، و نَحْنُ ضارِبات. یعنی ایشانند گروه زنان زننده ، و شمایید گروه زنان زننده ، و ماییم گروه زنان زننده.
و از اسم مفعول نیز شش وجه باز می گردد : سه مذکّر و سه مؤنّث.
آن سه که مذکّر را بود : مَضْرُوبٌ ، مَضْروبَانِ ، مَضْرُوبُونَ.
مَضْرُوبٌ : یعنی یک مرد زده شده. صیغه مفرد مذکّر است از اسم مفعول.
مَضْرُوبٌ در اصل یُضْرَبُ یا تُضْرَبُ یا اُضْرَبُ بود ( عَلَی اَیِّ تقدیر ) حرف استقبال را از اولش انداختیم و به جای او میم مضموم ، درآوردیم و تنوین که از
ص: 25
جمله خواصّ اسم بود به او ملحق نمودیم مُضْرَبٌ شد ، مشتبه شد به اسم مفعول باب اِفْعال بر وزن مُکْرَمٌ ، از برای رفع اشتباه ضمّه میم را بدل کردیم به فتحه ، مَضْرَبٌ شد ، اشتباه شد بر اسم زمان و مکان بر وزن مَقْتَل ، حَذَراً مِنَ الْاِشْتِباه فتحه عین الفعل را بدل کردیم به ضمّه ، مَضْرُبٌ شد بر وزن مَفْعُلٌ ، و آن در کلام عرب بدون واو و تاء یافت نمی شد(1) بنابراین ضمّه را اشباع کردیم ، واو از اشباع ضمّه تولّد یافت مَضْرُوبٌ شد بر وزن مَفْعُولٌ.
و آن [ مضروبٌ ] یک لفظ است به جای سه معنی چنانکه گویی : هُوَ مَضْرُوبٌ یعنی اوست یک مرد زده شده ، و اَنْتَ مَضْرُوبٌ یعنی تویی یک مرد زده شده ، و اَنَا مَضْرُوبٌ یعنی منم یک مرد زده شده.
مَضْرُوبانِ : یعنی دو مرد زده شده.
اصلش مَضْرُوبٌ بود ( واحد بود ) خواستیم که
ص: 26
تثنیه بنا کنیم الف که علامت تثنیه بود با نون عوض تنوین در آخرش درآوردیم مَضْرُوبانِ شد.
و آن [ مضروبان ] یک لفظ است به جای سه معنی چنانکه گویی هُما مَضْرُوبانِ ، واَنْتُما مَضْرُوبانِ ، ونَحْنُ مَضْرُوبانِ ، یعنی ایشانند دو مردان زده شده ، وشمایید دو مردان زده شده ، وماییم دو مردان زده شده.
مَضْرُوبُونَ : یعنی گروه مردان زده شده.
اصلش مَضْرُوبٌ بود ، خواستیم که جمع بنا کنیم واو که علامت جمع مذکّر بود با نون عوض تنوین در آخرش درآوردیم مَضْرُوبُونَ شد.
و آن [ مضروبون ] نیز یک لفظ است به جای سه معنی چنانکه گویی : هُمْ مَضْرُوبُونَ و اَنْتُمْ مَضْروبُونَ ، و نَحْنُ مَضْرُوبُونَ یعنی ایشان و شمایید گروه مردان زده شده ، و ماییم گروه مردان زده شده.
* * *
و آن سه که مؤنّث را بود : مَضْرُوبَةٌ ، مَضْرُوبَتانِ ، مَضْرُوبات.
مَضْرُوبَةٌ : یعنی یک زن زده شده.
در اصل مَضْرُوبٌ بود ( مفرد مذکّر بود ) خواستیم مفرده مؤنّث بنا کنیم تاء منوّنه که علامت تأنیث اسم بود در آخرش درآوردیم و ماقبل تاء را فتحه دادیم مَضْرُوبَةٌ شد.
و آن [ مضروبةٌ ] یک لفظ است به جای سه معنی چنانکه گویی : هِیَ مَضْرُوبَةٌ ، و اَنْتِ مَضْرُوبَةٌ ، و اَنَا مَضْرُوبَةٌ ، یعنی اوست یک زن زده شده ، و تویی یک زن زده شده ، و منم یک زن زده شده.
مَضْرُوبَتانِ : یعنی دو زن زده شده. صیغه تثنیه مؤنّث است از اسم مفعول.
اصلش مَضْرُوبَة بود ، ( مفرد بود ) خواستیم تثنیه بنا کنیم ، الف که علامت تثنیه بود با نون عوض تنوین در آخرش درآوردیم مَضْرُوبَتانِ شد.
و آن [ مضروبتان ] یک لفظ است به جای سه معنی چنانکه گویی : هُما مَضْرُوبَتانِ ، و اَنْتُما مَضْرُوبَتانِ ، و نَحْنُ مَضْرُوبَتانِ ، یعنی ایشانند دو زنان زده شده ، و شمایید دو زنان زده شده ، و
ص: 27
ماییم دو زنان زده شده.
مَضْرُوبات : یعنی گروه زنان زده شده.
در اصل مَضْرُوبَة بود ( مفرد بود ) خواستیم جمع بنا کنیم ، الف و تاء که علامت جمع مؤنّث بود در آخرش درآوردیم مَضْرُوبَتات شد. تایِ اوّل دلالت می کرد بر تأنیث و تایِ ثانی هم دلالت می کرد بر جمع و هم بر تأنیث ، بنابراین از تایِ اوّل مستغنی شده و آن را حذف کردیم مَضْرُوبات شد.
وآن [ مضروبات ] یک لفظ است به جای سه معنی ، چنانکه گویی : هُنَّ مضروبات ، یعنی ایشانند گروه زنان زده شده ، و اَنْتُنَّ مَضْرُوبات یعنی شمایید گروه زنان زده شده ، و نَحْنُ مَضْرُوبات یعنی ماییم گروه زنان زده شده.
و از امر نیز چهارده وجه باز می گردد : شش مغایب ، و شش مخاطب ، و دو حکایت نفس متکلّم را. آن شش که مغایب را بود سه مذکّر را بود و سه مؤنّث را.
آن سه که مذکّر را بود : لِیَضْرِبْ ، لِیَضْرِبا ، لِیَضْرِبُوا.
لِیَضْرِبْ : یعنی باید بزند او یک مرد غایب در زمان حال یا زمان آینده. صیغه مفرد مذکّر غایب است از فعل امر ، صحیح و مجرّد و معلوم.
لِیَضْرِبْ در اصل یَضْرِبُ بود ، لام امر در سرش درآوردیم(1) و آخرش را وقف کردیم لِیَضْرِبْ (2)شد بر وزن لِیَفْعِلْ. لام ، لام امر ، یاء ، حرف استقبال ، ضاد فاء الفعل ، راء عین الفعل ،
ص: 28
باء لام الفعل ، لام امر غایب در سرش دو عمل کرد : لفظاً و مَعنًی ، لفظاً حرکت آخرش را به جزمی ساقط کرده ، و معنًی خبر را بدل به انشاء کرد.
لِیَضْرِبا : یعنی باید بزنند ایشان دو مردان غایب در زمان حال یا زمان آینده. صیغه تثنیه مغایب مذکّر است از فعل امر ، صحیح و مجرّد و معلوم. لِیَضْرِبا بر وزن لِیَفْعِلا. لام ، لام امر غایب ، یاء ، حرف استقبال ، ضاد فاء الفعل ، راء عین الفعل ، باء لام الفعل ، الف علامت تثنیه و هَم ضمیر فاعل.
لِیَضْرِبا در اصل یَضْرِبانِ بود ( تثنیه مذکّر غایب بود از فعل مضارع ) خواستیم تثنیه مذکّر غایب بنا کنیم از فعل امر غایب ، لام امر غایب را در سرش درآوردیم ، دو عمل کرد : لفظاً و معنًی ، لفظاً نون اعرابی را به جزمی ساقط کرد ، و معنًی خبر را بدل به انشاء کرد لِیَضْرِبا شد.
لِیَضْرِبُوا : یعنی باید بزنند ایشان گروه مردان غایب در زمان حال یا زمان آینده.
صیغه جمع مذکّر غایب است از فعل امر ، صحیح و مجرّد و معلوم. لِیَضْرِبُوا بر وزن لِیَفْعِلُوا. لام ، لام امر غایب ، یاء ، حرف استقبال ، ضاد فاء الفعل ، راء عین الفعل ، باء لام الفعل ، و واو علامت جمع مذکّر و ضمیر فاعل.
[ لِیَضْرِبُوا ] در اصل یَضْرِبُونَ بود ( مستقبل بود ) خواستیم امر غایب بنا کنیم لام امر بر سرش درآوردیم ، دو عمل کرد : لفظاً ومعنًی ، لفظاً نون اعرابی را به جزمی ساقط کرد ، ومعنًی خبر را بدل به انشاء نمود لِیَضْرِبُوا شد.
* * *
و آن سه که مؤنّث را بود : لِتَضْرِبْ ، لِتَضْرِبا ، لِیَضْرِبْنَ.
لِتَضْرِبْ : یعنی باید بزند او یک زن غایبه در زمان حال یا زمان آینده. صیغه مفرده مؤنّث غایبه است از فعل امر غایب ، صحیح و مجرّد و معلوم بر وزن لِتَفْعِلْ.
ص: 29
لام ، لام امر غایب ، تاء ، علامت استقبال ، ضاد فاء الفعل ، راء عین الفعل ، باء لام الفعل.
لِتَضْرِبْ در اصل تَضْرِبُ بود ( واحده مؤنّث غایبه بود از فعل مضارع ) خواستیم مفرده مؤنّث بنا کنیم از فعل امر غایب ، لام امر بر سرش درآوردیم ، دو عمل کرد : لفظاً ومعنًی ، لفظاً حرکت آخر را به جزمی ساقط کرد ، ومعنًی خبر را بدل به انشاء کرد لِتَضْرِبْ شد.
لِتَضْرِبا : یعنی باید بزنند ایشان دو زنان غایبه در زمان حال یا زمان آینده. صیغه تثنیه مؤنّث غایبه است از فعل امر غایب ، صحیح و مجرّد و معلوم بر وزن لِتَفْعِلا. لام ، لام امر غایب ، تاء علامت استقبال ، ضاد فاء الفعل ، راء عین الفعل ، باء لام الفعل ، الف علامت تثنیه.
[ لتضربا ] در اصل تَضْرِبانِ بود ( تثنیه مؤنّث غایبه بود از فعل مضارع ) خواستیم تثنیه مؤنّث بنا کنیم از فعل امر غایب لام امر در سرش درآوردیم ، دو عمل کرد : لفظاً و معنًی ، لفظاً عمل کرد نون عوض رفع را به جزمی ساقط کرد ، ومعنًی عمل کرد خبر را بدل به انشاء کرد لِتَضْرِبا شد.
لِیَضْرِبْنَ : یعنی باید بزنند ایشان گروه زنان غایبه در زمان حال یا زمان آینده. صیغه جمع مؤنّث غایبه است از فعل امر غایب ، صحیح و مجرد و معلوم. لِیَضْرِبْنَ بر وزن لِیَفْعِلْنَ. لام ، لام امر غایب ، یاء ،
حرف استقبال ، ضاد فاء الفعل ، راء عین الفعل ، باء لام الفعل ، نون علامت جمع مؤنّث و ضمیر فاعل.
[ لیضربن ] در اصل یَضْرِبْنَ بود ( جمع مؤنّث غایبه بود از فعل مضارع ) خواستیم جمع مغایبه مؤنّث بنا کنیم از فعل امر غایب ، لام امر غایب بر سرش درآوردیم ، لفظاً عمل نکرد زیرا که نون علامت جمع است نه عوض رفع ، ومعنًی عمل نموده وخبر را بدل به انشاء کرده لِیَضْرِبْنَ شد.
* * *
و از امر حاضر نیز شش وجه بازمی گردد : سه مذکّر را بود ، و سه مؤنّث را.
ص: 30
آن سه که مذکّر را بود : اِضْرِبْ ، اِضْرِبا ، اِضْرِبُوا.
اِضْرِبْ : یعنی بزن تو یک مرد حاضر در زمان حال یا در زمان آینده. صیغه مفرد مذکّر حاضر است از فعل امر حاضر ، صحیح و مجرّد و معلوم. اِضْرِبْ بر وزن اِفْعِلْ. همزه علامت امر حاضر ، ضاد فاء الفعل ، راء عین الفعل ، باء لام الفعل.
اِضْرِبْ امر است از تَضْرِبُ (1)، تاء که حرف مضارع بود از اوّلش انداختیم (2)، ما بعد تاء ساکن و ابتداء بساکن محال بود محتاج بهمزه وصل شدیم ، نظر کردیم به عین الفعلش مکسور بود ، همزه وصل مکسور بر سرش درآوردیم وآخرش را وقف کردیم ، حرکت آخر به وقفی بیفتاد اِضْرِبْ شد.
اِضْرِبا : یعنی بزنید شما دو مردان حاضر در زمان حال یا زمان آینده. صیغه تثنیه مذکّر است از فعل امر حاضر ، صحیح و مجرّد و معلوم. اِضْرِبا بر وزن اِفْعِلا. همزه ، علامت امر حاضر ، ضاد فاء الفعل ، راء عین الفعل ، باء لام الفعل ، الف ، علامت تثنیه و ضمیر فاعل است.
اِضْرِبا امر است از تَضْرِبانِ ، تاء که حرف مضارع بود از اولش انداختیم ما بعد حرف مضارع ساکن و ابتداء بساکن محال بود محتاج شدیم به همزه وصل ، به عین الفعلش نظر کردیم مکسور بود ، همزه وصل مکسوره در اولش درآوردیم و آخرش را وقف کردیم ، نون اعرابی به وقفی بیفتاد اِضْرِبا شد.
اِضْرِبُوا : یعنی بزنید شما گروه مردان حاضر در زمان حال یا زمان آینده. صیغه
ص: 31
جمع مذکّر است از فعل امر حاضر ، صحیح و مجرّد و معلوم. اِضْرِبُوا بر وزن اِفْعِلُوا ، همزه ، علامت امر حاضر ، ضاد فاء الفعل ، راء عین الفعل ، باء لام الفعل ، واو ، علامت جمع مذکّر و هَم ضمیر فاعل.
اِضْرِبُوا امر است از تَضْرِبُونَ ، تاء که حرف مضارع بود از اولش برداشتیم مابعد تاء ، ساکن و ابتداء بساکن محال بود محتاج شدیم به همزه وصل و نظر به عین الفعل او کردیم مکسور بود ، همزه وصل مکسوره در سرش درآوردیم و آخرش را وقف کردیم ، نون اعرابی به وقفی بیفتاد اِضْرِبُوا شد.
* * *
و آن سه که مؤنّث را بود : اِضْرِبی ، اِضْرِبا ، اِضْرِبْنَ.
اِضْرِبی : یعنی بزن تو یک زن حاضره در این زمان یا زمان آینده. صیغه مفرده مؤنّث است از فعل امر حاضر ، صحیح و مجرّد و معلوم.
اِضْرِبی بر وزن اِفْعِلی ، همزه ، علامت امر حاضر ، ضاد فاء الفعل ، راء عین الفعل ، باء لام الفعل ، یاء ، علامت مخاطبه مؤنّث و هَم ضمیر فاعل است.
اِضْرِبی امر است از تَضْرِبِینَ ، تاء که حرف استقبال است از اولش انداختیم ما بعد تاء ، ساکن ، ابتداء بساکن محال بود محتاج شدیم به همزه وصل ، نظر به عین الفعل او کردیم مکسور بود ، همزه وصل مکسوره در اولش درآوردیم و آخر را وقف نمودیم ، نون اعرابی به وقفی بیفتاد اِضْرِبی شد.
اِضْرِبا : یعنی بزنید شما دو زنان حاضره در زمان حال یا زمان آینده. صیغه تثنیه مخاطبه مؤنّث است از فعل امر حاضر ، صحیح و مجرّد و معلوم.
اِضْرِبا بر وزن اِفْعِلا ، همزه ، علامت امر حاضر ، ضاد فاء الفعل ، راء عین الفعل ، باء لام الفعل ، الف علامت تثنیه و ضمیر فاعل.
اِضْرِبا امر است از تَضْرِبانِ ، تاء که حرف استقبال بود از اولش برداشتیم ، ما بعد حرف مضارع ساکن ، ابتداء بساکن محال بود
ص: 32
محتاج شدیم به همزه وصل ، نظر به عین الفعل او کردیم مکسور بود همزه وصل مکسوره در اولش درآوردیم وآخرش را وقف کردیم ، نون اعرابی به وقفی بیفتاد اِضْرِبا شد.
* * *
اِضْرِبْنَ : یعنی بزنید شما گروه زنان حاضر در زمان حال یا زمان آینده. صیغه جمع مؤنّث حاضره است از فعل امر ، صحیح و مجرّد و معلوم.
اِضْرِبْنَ بر وزن اِفْعِلْنَ ، همزه علامت امر حاضر ، ضاد فاء الفعل ، راء عین الفعل ، باء لام الفعل ، نون ، علامت جمع مؤنّث و هَم ضمیر فاعل است.
اِضْرِبْنَ در اصل تَضْرِبْنَ بود ، ( جمع مؤنّث بود از فعل مضارع ) خواستیم که جمع مؤنّث بنا کنیم از فعل امر حاضر ، تاء که حرف استقبال بود از اولش برداشتیم ما بعد آن ساکن بود ، ابتداء بساکن محال بود همزه وصل مکسور در اولش درآوردیم وآخرش را وقف نکردیم ونون را بر حال خود گذاشتیم زیرا که نون علامت جمع است نه عوض رفع ( وَالْعَلامَةُ لا تُغَیَّرُ وَلا تُحْذَفُ ، یعنی : علامت ، تغییر داده و حذف کرده نمی شود ) اِضْرِبْنَ شد.
* * *
و آن دو که حکایت نفس متکلّم را بود : لِاَضْرِبْ ، لِنَضْرِبْ.
لِأضْرِبْ : یعنی باید بزنم من یک مرد یا یک زن در زمان حال یا زمان آینده. صیغه متکلّم وحده است از فعل امر ، صحیح و مجرّد و معلوم.
لِاَضْرِبْ بر وزن لِاَفْعِلْ ، لام ، لام امر غایب ، همزه ، علامت متکلّم وحده ، ضاد فاء الفعل ، راء عین الفعل ، باء لام الفعل.
لِاَضْرِبْ در اصل اَضْرِبُ بود ( متکلّم وحده بود از فعل مضارع ) خواستیم متکلّم وحده بنا کنیم از فعل امر ، لام امر غائب را بر سرش درآوردیم ، دو عمل کرد : لفظاً و معنًی ، لفظاً عمل کرد حرکت آخر را به جزمی ساقط کرد ، و معنًی عمل کرد خبر را بدل به انشاء کرد لِاَضْرِبْ شد.
ص: 33
لِنَضْرِبْ : یعنی باید بزنیم ما دو مردان یا دو زنان یا گروه مردان یا گروه زنان در زمان حال یا زمان آینده. صیغه متکلّم مع الغیر است از فعل امر ، صحیح و مجرد و معلوم. لِنَضْرِبْ بر وزن لِنَفْعِلْ ، لام ، لام امر غایب و نون ، علامت متکلم مع الغیر ، ضاد فاء الفعل ، راء عین الفعل ، باء لام الفعل.
لِنَضْرِبْ در اصل نَضْرِبُ بود ، متکلّم مع الغیر بود از فعل مضارع خواستیم متکلّم مع الغیر بنا نماییم از فعل امر لام امر غایب بر سرش درآوردیم دو عمل کرد : لفظاً و معنًی ، لفظاً عمل کرد حرکت آخر را به جزمی ساقط کرد ، و معنًی عمل کرد خبر را بدل به انشاء کرد لِنَضْرِبْ شد.
و از نهی نیز چهارده وجه باز می گردد : شش مغایب را بود و شش مخاطب را و دو حکایت نفس متکلّم را. آن شش که مغایب را بود سه مذکّر را بود ، و سه مؤنّث را.
آن سه که مذکّر را بود : لا یَضْرِبْ ، لا یَضْرِبا ، لا یَضْرِبُوا.
لا یَضْرِبْ : یعنی باید نزند او یک مرد غایب در زمان حال یا زمان آینده.
صیغه واحد مذکّر غایب است از فعل نهی ، صحیح و مجرّد و معلوم.
لا یَضْربْ در اصل یَضْربُ بود ، واحد مذکّر مغایب بود از فعل مضارع خواستیم واحد مذکّر غایب بنا کنیم از فعل نهی ، لای ناهیه(1) بر سرش درآوردیم دو عمل کرد : لفظاً و معنی ، لفظاً عمل کرد حرکت آخر را به جزمی ساقط کرد ، و معنی عمل کرد خبر را بدل به انشاء نمود لا یَضْربْ شد.
ص: 34
لا یَضْرِبا : یعنی باید نزنند ایشان دو مردان غایب در این زمان یا در زمان آینده.
صیغه تثنیه مذکّر غایب است از فعل نهی ، صحیح و مجرّد و معلوم.
لا یَضْرِبا در اصل یَضْرِبانِ بود ( تثنیه مذکّر مغایب بود از فعل مضارع ) خواستیم تثنیه مذکر مغایب بنا کنیم از فعل نهی ، لایِ ناهیه بر سرش درآوردیم دو عمل کرد : لفظاً و معنًی ، لفظاً عمل کرد نون عوض رفع را به جزمی ساقط کرد ، معنًی عمل کرد خبر را بدل به انشاء کرد لا یَضْرِبا شد.
لا یَضْرِبُوا : یعنی باید نزنند ایشان گروه مردان غایب در زمان حال یا زمان آینده. صیغه جمع مذکّر غایب است از فعل نهی ، صحیح و مجرد و معلوم.
لا یَضْرِبُوا در اصل یَضْرِبُونَ بود (جمع مذکّر غایب بود از فعل مضارع) خواستیم جمع مذکّر غایب بنا کنیم از فعل نهی ، لایِ ناهیه بر سرش درآوردیم دو عمل کرد : لفظاً و معنًی ، لفظاً عمل کرد نون عوض رفع را به جزمی ساقط کرد ، و معنًی عمل کرد خبر را بدل به انشاء نمود لا یَضْرِبُوا شد.
* * *
وآن سه که مؤنّث را بود : لا تَضْرِبْ ، لا تَضْرِبا ، لا یَضْرِبْنَ.
لا تَضْرِبْ : یعنی باید نزند او یک زن غایبه در زمان حال یا زمان آینده. صیغه واحده مؤنّث غایبه است از فعل نهی ، صحیح و مجرد و معلوم.
لا تَضْرِبْ در اصل تَضْرِبُ بود ( مفرده مؤنّث غایبه بود از فعل مضارع ) خواستیم مفرده مؤنّث مغایبه بنا کنیم از فعل نهی ، لایِ ناهیه بر سرش آوردیم دو عمل کرد : لفظاً و معنًی ، لفظاً حرکت آخر را به جزمی ساقط کرد ، و معنًی عمل کرد خبر را بدل به انشاء کرد لا تَضْرِبْ شد.
ص: 35
لا تَضْرِبا : یعنی باید نزنند ایشان دو زنان غایبه در این زمان یا زمان آینده. صیغه تثنیه مؤنّث غایبه است از فعل نهی ، صحیح و مجرد و معلوم.
لا تَضْرِبا در اصل تَضْرِبانِ بود ( تثنیه مؤنّث غایبه بود از فعل مضارع ) خواستیم تثنیه مؤنّث غایبه بنا کنیم از فعل نهی ، لایِ ناهیه بر سرش درآوردیم دو عمل کرد : لفظاً و معنًی ، لفظاً عمل کرد نون اعرابی را به جزمی ساقط کرد ، معنی عمل کرد خبر را بدل به انشاء کرد لا تَضْرِبا شد.
لا یَضْرِبْنَ : یعنی باید نزنند ایشان گروه زنان غایبه در زمان حال یا آینده. صیغه جمع مؤنّث غایبه است از فعل نهی ، صحیح و مجرد و معلوم.
لا یَضْرِبْنَ در اصل یَضْرِبْنَ بود ( جمع مؤنّث غایبه بود از فعل مضارع ) خواستیم جمع مؤنّث غایبه بنا کنیم از فعل نهی ، لایِ ناهیه بر سرش درآوردیم ، لفظاً عمل نکرد زیرا که نون علامت جمع است نه عوض رفع ، و لکن معنًی عمل کرد خبر را بدل کرد به انشاء ، لا یَضْرِبْنَ شد.
* * *
وآن شش که مخاطب را بود سه مذکّر را و سه مؤنّث را بود.
آن سه که مذکّر را بود : لا تَضْرِبْ ، لا تَضْرِبا ، لا تَضْرِبُوا بود.
لا تَضْرِبْ : یعنی باید نزنی تو یک مرد حاضر در زمان حال یا زمان آینده. صیغه مفرد مذکّر مخاطب است از فعل نهی ، صحیح و مجرد و معلوم.
لا تَضْرِبْ در اصل تَضْرِبُ بود ( مفرد مذکّر حاضر بود از فعل مضارع ) خواستیم مفرد مذکّر حاضر بنا کنیم از فعل نهی ، لایِ ناهیه بر سرش درآوردیم دو عمل کرد : لفظاً و معنًی ، لفظاً عمل کرد حرکت آخر را به جزمی ساقط کرد و معنیً عمل کرد خبر را بدل به انشاء نمود لا تَضْرِبْ شد.
ص: 36
لا تَضْرِبا : یعنی باید نزنید شما دو مردان حاضر در زمان حال یا آینده. صیغه تثنیه مذکّر حاضر است از فعل نهی ، صحیح و مجرد و معلوم.
لا تَضْرِبا در اصل تَضْرِبانِ بود ( تثنیه مذکّر مخاطب بود از فعل مضارع ) خواستیم تثنیه مخاطب مذکّر بنا کنیم از فعل نهی ، لایِ ناهیه در سرش درآوردیم دو عمل کرد : لفظاً و معنیً ، لفظاً عمل کرد نون اعرابی را به جزمی ساقط کرد ، و معنًی عمل کرد خبر را بدل به انشاء کرد لا تَضْرِبا شد.
لا تَضْرِبُوا : یعنی باید نزنید شما گروه مردان حاضر در زمان حال یا زمان آینده. صیغه جمع مذکّر حاضر است از فعل نهی ، صحیح و مجرد و معلوم.
لا تَضْرِبُوا در اصل تَضْرِبُونَ بود ( جمع مذکر مخاطب بود از فعل مضارع ) خواستیم جمع مذکّر حاضر بنا کنیم از فعل نهی ، لایِ ناهیه بر سرش درآوردیم دو عمل کرد : لفظاً و معنیً لفظاً عمل کرد نون اعرابی را به جزمی ساقط کرد ، و معنیً عمل کرد خبر را بدل به انشاء کرد لا تَضْرِبُوا شد.
* * *
و آن سه که مؤنّث را بود : لا تَضْرِبی ، لا تَضْرِبا ، لا تَضْرِبْنَ.
لا تَضْرِبی : یعنی باید نزنی تو یک زن حاضره در این زمان یا زمان آینده. صیغه مفرده مؤنّث مخاطبه است از فعل نهی ، صحیح و مجرد و معلوم.
لا تَضْرِبی در اصل تَضْرِبینَ بود ( مفرد مخاطبه مؤنّث بود از فعل مستقبل ) خواستیم مفرده مخاطبه مؤنّث بنا نمائیم از فعل نهی ، لایِ ناهیه بر سرش درآوردیم دو عمل کرد : لفظاً ومعنًی ، لفظاً عمل کرد نون اعرابی را به جزمی ساقط کرد ، و معنیً عمل کرد خبر را بدل به انشاء کرد لا تَضْرِبِی شد.
ص: 37
لا تَضْرِبا : یعنی باید نزنید شما دو زنان حاضره در زمان حال یا زمان آینده. صیغه تثنیه مؤنّث حاضره است از فعل نهی ، صحیح و مجرد و معلوم.
لا تَضْرِبا در اصل تَضْرِبانِ بود ( تثنیه حاضره مؤنّث بود از فعل مضارع ) خواستیم تثنیه حاضره مؤنّث بنا کنیم از فعل نهی ، لایِ ناهیه بر سرش درآوردیم دو عمل کرد : لفظاً و معنًی ، لفظاً عمل کرد نون اعرابی را به جزمی ساقط کرد ، و معنیً عمل کرد خبر را بدل کرد به انشاء لا تَضْرِبا شد.
لا تَضْرِبْنَ : یعنی باید نزنید شما گروه زنان حاضره در زمان حال یا زمان آینده. صیغه جمع مؤنّث حاضره است از فعل نهی ، صحیح و مجرد ومعلوم.
لا تَضْرِبْنَ در اصل تَضْرِبْنَ بود ( جمع مخاطبه مؤنّث بود از فعل مضارع ) خواستیم جمع مخاطبه مؤنّث بنا کنیم از فعل نهی ، لایِ ناهیه بر سرش درآوردیم ، لفظاً عمل نکرد زیرا که نون علامت جمع است نه عوض رفع ، و معنیً عمل کرد خبر را بدل به انشاء نمود لا تَضْرِبْنَ شد.
* * *
وآن دو که حکایت نفس متکلّم را بود : لا اَضْرِبْ ، لا نَضْرِبْ.
لا أضْرِبْ : یعنی باید نزنم من یک مرد یا یک زن در این زمان یا زمان آینده. صیغه متکلّم وحده است از فعل نهی ، صحیح و مجرد و معلوم.
لا اَضْرِبْ در اصل اَضْرِبُ بود ( متکلّم وحده بود از فعل مضارع ) خواستیم متکلّم وحده بنا کنیم از فعل نهی ، لایِ ناهیه بر سرش درآوردیم دو عمل کرد : لفظاً و معنیً ، لفظاً عمل کرد حرکت آخر را به جزمی ساقط کرد ، و معنیً عمل کرد خبر را بدل به انشاء کرد لا اَضْرِبْ شد.
ص: 38
لا نَضْرِبْ : یعنی باید نزنیم ما دو مردان و یا دو زنان و یا گروه مردان و یا گروه زنان در این زمان و یا زمان آینده. صیغه متکلّم مع الغیر است از فعل نهی ، صحیح و مجرد و معلوم.
لا نَضْرِبْ در اصل نَضْرِبُ بود ( متکلّم مع الغیر بود از فعل مضارع ) خواستیم متکلّم مع الغیر بنا کنیم از فعل نهی ، لایِ ناهیه بر سرش درآوردیم دو عمل کرد : لفظاً و معنیً ، لفظاً عمل کرد حرکت آخر را به جزمی ساقط کرد ، و معنیً عمل کرد خبر را بدل کرد به انشاء لا نَضْربْ شد.
واز جحد نیز چهارده وجه باز می گردد : شش مغایب را و شش مخاطب را و دو حکایت نفس متکلّم را. و آن شش که مغایب را بود سه مذکّر را بود و سه مؤنّث را.
آن سه که مذکّر را بود : لَمْ یَضْرِبْ ، لَمْ یَضْرِبا ، لَمْ یَضْرِبُوا.
لَمْ یَضْرِبْ : یعنی نزده است او یک مرد غایب در زمان گذشته. صیغه مفرد مذکّر غایب است از فعل جحد ، صحیح و مجرد و معلوم.
لَمْ یَضْرِبْ در اصل یَضْرِبُ بود ( واحد مذکّر غایب بود از فعل مضارع ) خواستیم مفرد مذکّر غایب بنا کنیم از فعل جحد ، لم جازمه بر سرش درآوردیم دو عمل کرد : لفظاً و معنیً ، لفظاً حرکت آخر را به جزمی ساقط کرد ، و معنیً نقل نمود معنای مضارع را بسوی ماضی و نفی در ماضی کرد لَمْ یَضْرِبْ شد.(1)
لَمْ یَضْرِبا : یعنی نزدند ایشان دو مردان غایب در زمان گذشته. صیغه تثنیه مذکّر غایب است از فعل جحد ، صحیح و مجرد و معلوم.
لَمْ یَضْرِبا در اصل یَضْرِبَانِ بود ( تثنیه مذکّر غایب بود از فعل مضارع ) خواستیم تثنیه مذکّر غایب بنا کنیم از
ص: 39
فعل جحد ، لم جازمه در سرش درآوردیم دو عمل کرد : لفظاً و معنیً ، لفظاً نون عوض رفع را به جزمی ساقط کرد ، و معنیً نقل کرد معنی مضارع را بسوی ماضی و نفی در ماضی کرد لَمْ یَضْرِبا شد.
لَمْ یَضْرِبُوا : یعنی نزده اند ایشان گروه مردان غایب در زمان گذشته. صیغه جمع مذکّر غایب است از فعل جحد ، صحیح و مجرد و معلوم.
لَمْ یَضْرِبُوا در اصل یَضْرِبُونَ بود ( جمع مذکّر غایب بود از فعل مضارع ) خواستیم جمع مذکّر غایب بنا کنیم از فعل جحد ، لم جازمه بر سرش درآوردیم دو عمل کرد : لفظاً و معنیً ، لفظاً نون عوض رفع را به جزمی ساقط کرد ، و معنیً نقل کرد معنای مضارع را بسوی ماضی و نفی در ماضی نمود لَمْ یَضْرِبُوا شد.
* * *
وآن سه که مؤنّث را بود : لَمْ تَضْرِبْ ، لَمْ تَضْرِبا ، لَمْ یَضْرِبْنَ.
لَمْ تَضْرِبْ : یعنی نزده است او یک زن غایبه در زمان گذشته. صیغه مفرده مؤنّث غایبه است از فعل جحد ، صحیح و مجرد و معلوم.
لَمْ تَضْرِبْ در اصل تَضْرِبُ بود ( مفرده مؤنّث غایبه بود از فعل مضارع ) خواستیم واحده مؤنّث غایبه بنا کنیم از فعل جحد ، لم جازمه بر سرش درآوردیم دو عمل کرد : لفظاً و معنیً ، لفظاً حرکت آخر را به جزمی ساقط گردانید ، و معنیً نقل کرد معنای مضارع را بسوی ماضی و نفی در ماضی کرد لَمْ تَضْرِبْ شد.
لَمْ تَضْرِبا : یعنی نزده اند ایشان دو زنان غائبه در زمان گذشته. تثنیه مؤنّث غایبه است از فعل جحد ، صحیح و مجرد و معلوم.
لَمْ تَضْرِبا در اصل تَضْرِبان بود ، ( تثنیه مؤنّث غایبه بود از فعل مضارع ) خواستیم تثنیه مؤنّث غایبه بنا کنیم از فعل جحد لم جازمه بر سرش درآوردیم دو عمل کرد لفظاً و معنیً، لفظاً نون اِعْرَابی را
ص: 40
به جزمی ساقط کرد و معنیً نقل کرد معنای مضارع را بسوی ماضی و در ماضی نفی کرد لَمْ تَضْرِبا شد.
لَمْ یَضْرِبْنَ : یعنی نزده اند ایشان گروه زنان غایبه در زمان گذشته. صیغه جمع مؤنّث غایبه است از فعل جحد ، صحیح و مجرد و معلوم.
لَمْ یَضْرِبْنَ در اصل یَضْرِبْنَ بود ( جمع مؤنّث غایبه بود ، از فعل مستقبل ) خواستیم جمع مؤنّث غایبه بنا کنیم از فعل جحد ، لم جازمه بر سرش درآوردیم ، لفظاً عمل نکرد زیرا که نون علامت جمع مؤنّث است نه عوض رفع ( وَالْعَلامَةُ لا تُغَیَّرُ وَلا تُحْذَفُ ) و لکن معنیً عمل کرد معنای مضارع را نقل بسوی ماضی و نفی در ماضی نمود لَمْ یَضْرِبْنَ شد.
* * *
وآن شش که مخاطب را بود سه مذکّر را بود و سه مؤنّث را.
آن سه که مذکّر را بود : لَمْ تَضْرِبْ ، لَمْ تَضْرِبا ، لَمْ تَضْرِبُوا.
لَمْ تَضْرِبْ : یعنی نزدی تو یک مرد حاضر در زمان گذشته. صیغه مفرد مذکّر حاضر است از فعل جحد ، صحیح و مجرد و معلوم.
لَمْ تَضْرِبْ در اصل تَضْرِبُ بود ( مفرد مذکّر مخاطب بود از فعل مضارع ) خواستیم مفرد مذکّر حاضر بنا کنیم از فعل جحد ، لم جازمه بر سرش درآوردیم دو عمل کرد : لفظاً و معنیً ، لفظاً عمل کرد حرکت آخر را به جزمی ساقط کرد ، معنیً عمل کرد نقل کرد معنای مضارع را بسوی ماضی و در ماضی نفی کرد لَمْ تَضْرِبْ شد.
لَمْ تَضْرِبا : یعنی نزده اید شما دو مردان حاضر در زمان گذشته. صیغه تثنیه مذکّر حاضر است از فعل جحد صحیح و مجرد و معلوم.
لَمْ تَضْرِبا در اصل تَضْرِبانِ بود ( تثنیه مذکّر مخاطب بود از فعل مضارع ) خواستیم تثنیه مذکّر حاضر بنا کنیم
ص: 41
از فعل جحد ، لم جازمه بر سرش درآوردیم دو عمل کرد : لفظاً و معنیً ، لفظاً نون اعرابی را به جزمی ساقط کرد ، و معنیً نقل کرد معنای مضارع را بسوی ماضی و نفی در ماضی کرد لَمْ تَضْرِبا شد.
لَمْ تَضْرِبُوا : یعنی نزده اید شما گروه مردان حاضر در زمان گذشته. صیغه جمع مذکّر حاضر است از فعل جحد ، صحیح و مجرد و معلوم.
لَمْ تَضْرِبُوا در اصل تَضْرِبُونَ بود ( جمع مذکّر حاضر بود از فعل مستقبل ) خواستیم جمع مذکّر حاضر بنا کنیم از فعل جحد لم جازمه بر سرش درآوردیم دو عمل کرد : لفظاً و معنیً ، لفظاً نون اعرابی را به جزمی ساقط گردانید. و معنیً نقل کرد معنای مضارع را بسوی ماضی و نفی در ماضی کرد لَمْ تَضْرِبُوا شد.
* * *
آن سه که مؤنّث را بود : لَمْ تَضْرِبی ، لَمْ تَضْرِبا ، لَمْ تَضْرِبْنَ.
لَمْ تَضْرِبی : یعنی نزده ای تو یک زن حاضره در زمان گذشته. صیغه مفرده مؤنّث حاضره است از فعل جحد ، صحیح و مجرد و معلوم.
لَمْ تَضْرِبی در اصل تَضْرِبینَ بود ( مفرده مؤنّث حاضره بود از فعل مضارع ) خواستیم مفرده مؤنّث حاضره بنا کنیم از فعل جحد ، لم جازمه بر سرش درآوردیم دو عمل کرد : لفظاً و معنیً ، لفظاً نون اعرابی را به جزمی ساقط کرد. و معنیً نقل کرد معنای مضارع را بسوی ماضی و نفی در ماضی کرد لَمْ تَضْرِبِی شد.
لَمْ تَضْرِبا : یعنی نزده اید شما دو زنان حاضره در زمان گذشته. صیغه تثنیه مؤنّث حاضره است از فعل جحد ، صحیح و مجرد و معلوم.
لَمْ تَضْرِبا در اصل تَضْرِبانِ بود ( تثنیه مؤنّث مخاطبه بود از فعل مضارع ) خواستیم تثنیه مؤنّث حاضره بنا کنیم از فعل جحد ، لم جازمه بر سرش درآوردیم دو عمل کرد : لفظاً و معنیً ،لفظاً
ص: 42
نون اعرابی را به جزمی ساقط نمود ، و معنیً نقل کرد معنای مضارع را بسوی ماضی و نفی در ماضی کرد لَمْ تَضْرِبا شد.
لَمْ تَضْرِبْنَ : یعنی نزده اید شما گروه زنان حاضره در زمان گذشته. صیغه جمع مؤنّث حاضره است از فعل جحد صحیح و مجرد و معلوم.
لَمْ تَضْرِبْنَ در اصل تَضْرِبْنَ بود ( جمع مؤنّث مخاطبه بود از فعل مضارع ) خواستیم جمع مؤنّث حاضره بنا کنیم از فعل جحد ، لم جازمه در سرش درآوردیم ، لفظاً عمل نکرد زیرا نون علامت جمع مؤنّث است نه عوض رفع ، و معنیً عمل کرد نقل نمود معنای مضارع را بسوی ماضی و نفی در ماضی کرد لَمْ تَضْرِبْنَ شد.
* * *
و آن دو که حکایت نفس متکلّم را بود : لَمْ اَضْرِبْ ، لَمْ نَضْرِبْ.
لَمْ أضْرِبْ : یعنی نزده ام من یک مرد یا یک زن در زمان گذشته. صیغه متکلّم وحده است از فعل جحد صحیح و مجرد و معلوم.
لَمْ اَضْرِبْ در اصل اَضْرِبُ بود ، ( متکلّم وحده بود از فعل مضارع ) خواستیم متکلّم وحده بنا نمائیم از فعل جحد ، لم جازمه بر سرش درآوردیم دو عمل کرد : لفظاً و معنیً ، لفظاً حرکت آخر را به جزمی ساقط کرد ، و معنیً نقل کرد معنای مضارع را بسوی ماضی و در ماضی نفی کرد لَمْ اَضْرِبْ شد.
لَمْ نَضْرِبْ : یعنی نزده ایم ما دو مردان یا دو زنان یا گروه مردان یا گروه زنان در زمان گذشته. صیغه متکلّم مع الغیر است از فعل جحد ، صحیح و مجرد و معلوم.
لَمْ نَضْرِبْ در اصل نَضْرِبُ بود (متکلّم مع الغیر بود از فعل مضارع) خواستیم متکلّم مع الغیر بنا کنیم از فعل جحد ، لم جازمه بر سرش درآوردیم دو عمل کرد : لفظاً و معنیً ، لفظاً حرکت آخر را به جزمی ساقط نمود ، و معنیً نقل کرد معنای
ص: 43
مضارع را بسوی ماضی و نفی در ماضی کرد لَمْ نَضْرِبْ شد.
واز نفی(1) نیز چهارده وجه باز می گردد : شش مغایب را بود و شش مخاطب را و دو حکایت نفس متکلّم را. و آن شش که مغایب را بود سه مذکّر را بود و سه مؤنّث را.
آن سه که مذکّر را بود : لا یَضْرِبُ ، لا یَضْرِبانِ ، لا یَضْرِبُونَ.
لا یَضْرِبُ : یعنی نمی زند او یک مرد غایب در زمان آینده. صیغه واحد مذکّر غایب است از فعل نفی ، صحیح و مجرد و معلوم.
لا یَضْرِبُ در اصل یَضْرِبُ بود ( مفرد مذکّر غایب بود از فعل مضارع ) خواستیم مفرد مذکّر غایب بنا کنیم از فعل نفی لاء نافیه بر سرش درآوردیم مضارع مثبت را منفیّ کرد لا یَضْرِبُ شد.
لا یَضْرِبانِ : یعنی نمی زنند ایشان دو مردان غایب در زمان آینده. صیغه تثنیه مذکّر غایب است از فعل نفی ، صحیح و مجرد و معلوم.
لا یَضْرِبانِ در اصل یَضْرِبانِ بود (تثنیه مذکّر غایب بود از فعل مضارع ) خواستیم تثنیه مذکّر غایب بنا نمائیم از فعل نفی ، لاء نافیه بر سرش درآوردیم مضارع مثبت را منفی کرد لا یَضرِبانِ شد.
ص: 44
لا یَضْرِبُونَ : یعنی نمی زنند ایشان گروه مردان غایب در زمان آینده. صیغه جمع مذکّر غایب است از فعل نفی ، صحیح و مجرد و معلوم.
لا یَضْرِبُونَ در اصل یَضْرِبُونَ بود ( جمع مذکّر غایب بود از فعل مضارع ) خواستیم که جمع مذکّر غایب بنا کنیم از فعل نفی ، لاء نافیه بر سرش درآوردیم مضارع مثبت را منفی کرد لا یَضْرِبُونَ شد.
* * *
و آن سه که مؤنّث را بود : لا تَضْرِبُ ، لا تَضْرِبانِ ، لا یَضْرِبْنَ.
لا تَضْرِبُ : یعنی نمی زند او یک زن غایبه در زمان آینده. صیغه مفرده مؤنّث غایبه است از فعل نفی ، صحیح و مجرد و معلوم.
لا تَضْرِبُ در اصل تَضْرِبُ بود ، ( مفرده مؤنّث غایبه بود از فعل مضارع ) خواستیم مفرده مؤنّث غایبه بنا نمائیم از فعل نفی ، لاء نافیه بر سرش درآوردیم مضارع مثبت را منفی کرد لا تَضْرِبُ شد.
لا تَضْرِبانِ : یعنی نمی زنند ایشان دو زنان غایبه در زمان آینده. صیغه تثنیه مؤنّث غایبه است از فعل نفی ، صحیح و مجرد و معلوم.
لا تَضْرِبانِ در اصل تَضْرِبْانِ بود ( تثنیه مؤنّث غایبه بود از فعل مضارع ) خواستیم تثنیه مؤنّث غایبه بنا نمائیم از فعل نفی ، لاء نافیه بر سرش درآوردیم مضارع مثبت را منفی کرد لا تَضْرِبانِ شد.
لا یَضْرِبْنَ : یعنی نمی زنند ایشان گروه زنان غایبه در زمان آینده. صیغه جمع مؤنّث غایبه است از فعل نفی ، صحیح و مجرد و معلوم.
لا یَضْرِبْنَ در اصل یَضْرِبْنَ بود ( جمع مؤنّث غایبه بود از فعل مضارع ) خواستیم جمع مؤنّث مغایبه بنا نمائیم از فعل نفی ، لاء نافیه بر سرش درآوردیم مضارع مثبت را منفی کرد
ص: 45
لا یَضْرِبْنَ شد.
* * *
و آن شش که مخاطب را بود : سه مذکّر را بود و سه مؤنّث را.
آن سه که مذکّر را بود : لا تَضْرِبُ ، لا تَضْرِبانِ ، لا تَضْرِبُونَ.
لا تَضْرِبُ : یعنی نمی زنی تو یک مرد حاضر در زمان آینده. صیغه مفرد مذکّر حاضر است از فعل نفی ، صحیح و مجرد و معلوم.
لا تَضْرِبُ در اصل تَضْرِبُ بود ( مفرد مذکّر حاضر بود از فعل مضارع )
خواستیم مفرد مذکّر حاضر بنا کنیم از فعل نفی ، لاء نافیه بر سرش درآوردیم مضارع مثبت را منفی کرد لا تَضْرِبُ شد.
لا تَضْرِبانِ : یعنی نمی زنید شما دو مردان حاضر در زمان آینده. صیغه تثنیه مذکّر مخاطب است از فعل نفی ، صحیح و مجرد و معلوم.
لا تَضْرِبانِ اصلش تَضْرِبانِ بود ( تثنیه مذکّر حاضر بود از فعل مضارع ) خواستیم تثنیه مذکّر مخاطب بنا کنیم از فعل نفی ، لاء نافیه بر سرش درآوردیم مضارع مثبت را منفی کرد لا تَضْرِبانِ شد.
لا تَضْرِبُونَ : یعنی نمی زنید شما گروه مردان حاضر در زمان آینده. صیغه جمع مذکّر حاضر است از فعل نفی ، صحیح و مجرد و معلوم.
لا تَضْرِبُونَ اصلش تَضْرِبُونَ بود ( جمع مذکّر مخاطب بود از فعل مضارع ) خواستیم جمع مذکّر مخاطب بنا نمائیم از فعل نفی ، لاء نافیه بر سرش درآوردیم مضارع مثبت را منفی کرد لا تَضْرِبُونَ شد.
* * *
و آن سه که مؤنّث را بود : لا تَضْرِبینَ ، لا تَضْرِبانِ ، لا تَضْرِبْنَ.
لا تَضْرِبینَ : یعنی نمی زنی تو یک زن حاضره در زمان آینده. صیغه واحده مؤنّث
ص: 46
حاضره است از فعل نفی ، صحیح و مجرد و معلوم.
لا تَضْرِبینَ در اصل تَضْرِبینَ بود ( واحده مؤنّث حاضره بود از فعل مضارع ) خواستیم که واحده مؤنّث حاضره بنا کنیم از فعل نفی ، لاء نافیه بر سرش درآوردیم مضارع مثبت را منفی کرد لا تَضْرِبینَ شد.
* * *
لا تَضْرِبانِ : یعنی نمی زنید شما دو زنان حاضره در زمان آینده. صیغه تثنیه مؤنّث حاضره است از فعل نفی ، صحیح و مجرد و معلوم.
لا تَضْرِبانِ اصلش تَضْرِبانِ بود ( تثنیه مؤنّث مخاطبه بود از فعل مستقبل ) خواستیم تثنیه مؤنّث حاضره بنا کنیم از فعل نفی ، لاء نافیه بر سرش درآوردیم مضارع مثبت را منفی کرد لا تَضْرِبانِ شد.
لا تَضْرِبْنَ : یعنی نمی زنید شما گروه زنان حاضر در زمان آینده. صیغه جمع مؤنّث حاضره است از فعل نفی ، صحیح و مجرد و معلوم.
لا تَضْرِبْنَ اصلش تَضْرِبْنَ بود ( جمع مؤنّث حاضره بود از فعل مضارع ) خواستیم جمع مؤنّث حاضره بنا نمائیم از فعل نفی ، لاء نافیه بر سرش درآوردیم مضارع مثبت را منفی کرد لا تَضْرِبْنَ شد.
* * *
و آن دو که حکایت نفس متکلّم را بود : لا اَضْرِبُ ، لا نَضْرِبُ.
لا أضْرِبُ : یعنی نمی زنم من یک مرد یا یک زن در زمان آینده. صیغه متکلّم وحده است از فعل نفی ، صحیح و مجرد و معلوم.
لا اَضْرِبُ در اصل اَضْرِبُ بود ( متکلّم وحده بود از فعل مضارع ) خواستیم متکلّم وحده بنا کنیم از فعل نفی ، لاء نافیه بر سرش درآوردیم مضارع مثبت را منفی کرد لا اَضْرِبُ شد.
ص: 47
لا نَضْرِبُ : یعنی نمی زنیم ما دو مردان یا دو زنان یا گروه مردان یا گروه زنان در زمان آینده. صیغه متکلّم مع الغیر است از فعل نفی ،صحیح و مجرد و معلوم.
لا نَضْرِبُ اصلش نَضْرِبُ بود ( متکلّم مع الغیر بود از فعل مضارع ) خواستیم متکلّم مع الغیر بنا نمائیم از فعل نفی ، لاء نافیه بر سرش درآوردیم مضارع مثبت را منفی کرد لا نَضْرِبُ شد.
و از استفهام نیز چهارده وجه باز می گردد : شش مغایب را بود و شش مخاطب را و دو حکایت نفس متکلّم را. و آن شش که مغایب را بود : سه مذکّر را بود و سه مؤنّث را.
آن سه که مذکّر را بود : هَلْ یَضْرِبُ ، هَلْ یَضْرِبانِ ، هَلْ یَضْرِبُونَ.
هَلْ یَضْرِبُ : یعنی آیا می زند او یک مرد غایب در زمان آینده ، صیغه واحد مذکر غایب است از فعل استفهام ، صحیح و مجرد و معلوم.
هَلْ یَضْرِبُ در اصل یَضْرِبُ بود ( مفرد مذکّر غایب بود از فعل مستقبل ) خواستیم مفرد مذکّر غایب بنا کنیم از فعل استفهام ، هل استفهامیّه بر سرش درآوردیم خبر را بدل به انشاء کرد(1) هَلْ یَضْرِبُ شد.
هَلْ یَضْرِبانِ : یعنی آیا می زنند ایشان دو مردان غایب در زمان آینده. صیغه تثنیه مذکّر غایب است از فعل استفهام ، صحیح و مجرد و معلوم.
هَلْ یَضْرِبانِ در اصل یَضْرِبانِ بود ( تثنیه مذکّر غایب بود از فعل مضارع ) خواستیم تثنیه مذکّر غایب بنا کنیم از فعل استفهام ، هل استفهامیّه بر سرش درآوردیم خبر را بدل به انشاء کرد
ص: 48
هَلْ یَضْرِبانِ شد.
هَلْ یَضْرِبُونَ : یعنی آیا می زنند ایشان گروه مردان غایب در زمان آینده. صیغه جمع مذکّر غایب است از فعل استفهام ، صحیح و مجرد و معلوم.
هَلْ یَضْرِبُونَ در اصل یَضْرِبُونَ بود ( جمع مذکّر مغایب بود از فعل مضارع ) خواستیم جمع مذکّر غایب بنا کنیم از فعل استفهام ، هل استفهامیّه بر سرش درآوردیم خبر را بدل به انشاء نمود هَلْ یَضْرِبُونَ شد.
* * *
و آن سه که مؤنّث را بود : هَلْ تَضْرِبُ ، هَلْ تَضْرِبانِ ، هَلْ یَضْرِبْنَ.
هَلْ تَضْرِبُ : یعنی آیا می زند او یک زن غایبه در زمان آینده. صیغه مفرده مؤنّث غایبه است از فعل استفهام ، صحیح و مجرد و معلوم.
هَلْ تَضْرِبُ ، در اصل تَضْرِبُ بود ( مفرده مؤنّث غایبه بود از فعل مضارع ) خواستیم که مفرده مؤنّث غایبه بنا کنیم از فعل استفهام هل استفهامیّه بر سرش درآوردیم خبر را بدل به انشاء کرد هَلْ تَضْرِبُ شد.
هَلْ تَضْرِبانِ : یعنی آیا می زنند ایشان دو زنان غایبه در زمان آینده. صیغه تثنیه مؤنّث غایبه است از فعل استفهام ، صحیح و مجرد و معلوم.
هَلْ تَضْرِبانِ در اصل تَضْرِبانِ بود ( تثنیه مؤنّث غایبه بود از فعل مستقبل ) خواستیم تثنیه مؤنّث غایبه بنا نمائیم از فعل استفهام ، هل استفهامیّه بر سرش درآوردیم خبر را بدل به انشاء کرد هَلْ تَضْربانِ شد.
هَلْ یَضْرِبْنَ : یعنی آیا می زنند ایشان گروه زنان غایبه در زمان آینده. صیغه جمع مؤنّث غایبه است از فعل استفهام ، صحیح و مجرد و معلوم.
هَلْ یَضْرِبْنَ اصلش
ص: 49
یَضْرِبْنَ بود ( جمع مؤنّث غایبه بود از فعل مضارع ) خواستیم جمع مؤنّث غایبه بنا کنیم از فعل استفهام ، هل استفهامیّه بر سرش درآوردیم خبر را بدل به انشاء کرد هَلْ یَضْرِبْنَ شد.
* * *
و آن شش که مخاطب را بود : سه مذکّر را بود و سه مؤنّث را.
آن سه که مذکّر را بود : هَلْ تَضْرِبُ ، هَلْ تَضْرِبانِ ، هَلْ تَضْرِبُونَ.
هَلْ تَضْرِبُ : یعنی آیا می زنی تو یک مرد حاضر در زمان آینده. صیغه مفرد مذکّر حاضر است از فعل استفهام ، صحیح و مجرد ومعلوم.
هَلْ تَضْرِبُ در اصل تَضْرِبُ بود (مفرد مذکّر مخاطب بود از فعل مستقبل) خواستیم مفرد مذکّر حاضر بنا کنیم از فعل استفهام ، هل استفهامیّه بر سرش درآوردیم خبر را بدل به انشاء کرد هَلْ تَضْرِبُ شد.
هَلْ تَضْرِبانِ : یعنی آیا می زنید شما دو مردان حاضر در زمان آینده. صیغه تثنیه مذکّر مخاطب است از فعل استفهام ، صحیح ومجرد و معلوم.
هَلْ تَضْرِبانِ در اصل تَضْرِبانِ بود (تثنیه مذکّر حاضر بود از فعل مضارع) خواستیم تثنیه مذکّر مخاطب بنا کنیم از فعل استفهام ، هل استفهامیّه بر سرش درآوردیم خبر را بدل به انشاء کرد هَلْ تَضْرِبانِ شد.
* * *
هَلْ تَضْرِبُونَ : یعنی آیا می زنید شما گروه مردان حاضر در زمان آینده. صیغه جمع مذکّر مخاطب است از فعل استفهام ، صحیح و مجرد و معلوم.
هَلْ تَضْرِبُونَ در اصل تَضْرِبُونَ بود ( جمع مذکّر حاضر بود از فعل مضارع ) خواستیم جمع مذکّر حاضر بنا نمائیم از فعل استفهام ، هل استفهامیّه بر سرش درآوردیم خبر را بدل به انشاء کرد هَلْ تَضْرِبُونَ شد.
* * *
ص: 50
وآن سه که مؤنّث را بود : هَلْ تَضْرِبینَ ، هَلْ تَضْرِبانِ ، هَلْ تَضْرِبْنَ.
هَلْ تَضْرِبینَ : یعنی آیا می زنی تو یک زن حاضره در زمان آینده. صیغه واحده مخاطبه مؤنّث است از فعل استفهام ، صحیح و مجرد و معلوم.
هَلْ تَضْرِبینَ در اصل تَضْرِبینَ بود ( مفرده مؤنّث حاضره بود از فعل مضارع ) خواستیم مفرده مؤنّث حاضره بنا نمائیم از فعل استفهام هل استفهامیّه بر سرش درآوردیم خبر را بدل کرد به انشاء هَلْ تَضْرِبینَ شد.
هَلْ تَضْرِبانِ : یعنی آیا می زنید شما دو زنان حاضره در زمان آینده ، صیغه تثنیه مخاطبه مؤنّث است از فعل استفهام ، صحیح و مجرد و معلوم.
هَلْ تَضْرِبانِ در اصل تَضْرِبانِ بود ( تثنیه مؤنّث مخاطبه بود از فعل مضارع ) خواستیم تثنیه مؤنّث مخاطبه بنا کنیم از فعل استفهام ، هل استفهامیّه بر سرش درآوردیم خبر را بدل به انشاء کرد هَلْ تَضْرِبانِ شد.
هَلْ تَضْرِبْنَ : یعنی آیا می زنید شما گروه زنان حاضره در زمان آینده. صیغه جمع مؤنّث مخاطبه است از فعل استفهام ، صحیح و مجرد و معلوم.
هَلْ تَضْرِبْنَ در اصل تَضْرِبْنَ بود ( جمع مؤنّث مخاطبه بود از فعل مضارع ) خواستیم جمع مؤنّث حاضره بنا کنیم از فعل استفهام ، هل استفهامیّه بر سرش درآوردیم خبر را بدل به انشاء کرد هَلْ تَضْرِبْنَ شد.
* * *
و آن دو که حکایت نفس متکلّم را بود : هَلْ اَضْرِبُ ، هَلْ نَضْرِبُ.
هَلْ أضْرِبُ : یعنی آیا می زنم من یک مرد یا یک زن در زمان آینده. صیغه متکلّم وحده است از فعل استفهام ، صحیح و مجرد و معلوم.
هَلْ اَضْرِبُ در اصل اَضْرِبُ بود ،
ص: 51
( متکلّم وحده بود از فعل مضارع ) خواستیم متکلّم وحده بنا کنیم از فعل استفهام ، هل استفهامیّه بر سرش درآوردیم خبر را بدل به انشاء کرد هَلْ اَضْرِبُ شد.
هَلْ نَضْرِبُ : یعنی آیا می زنیم ما دو مردان ، یا دو زنان ، یا گروه مردان ، یا گروه زنان در زمان آینده. صیغه متکلّم مع الغیر است از فعل استفهام ، صحیح و مجرد و معلوم.
هَلْ نَضْرِبُ در اصل نَضْرِبُ بود ( متکلّم مع الغیر از فعل مضارع ) خواستیم متکلّم مع الغیر بنا نمائیم از فعل استفهام ، هل استفهامیّه بر سرش درآوردیم خبر را بدل به انشاء کرد هَلْ نَضْرِبُ شد. هل حرف استفهام و نون علامت متکلّم مع الغیر ، ضاد فاء الفعل ، راء عین الفعل ، باء لام الفعل.
ص: 52