سرشناسه : حسینی بهارانچی، محمد، - 1323
عنوان و نام پدیدآور : رساله حلال و حرام/ نویسنده محمدحسین بهارانچی
مشخصات نشر : قم : عطر عترت ، 1398.
مشخصات ظاهری : ص 206
موضوع : حلال و حرام
موضوع : اسلام -- عقاید
موضوع : اخلاق اسلامی
رده بندی کنگره : BP194/ح5م3 1385
رده بندی دیویی : 297/374
ص: 1
بسم الله الرحمن الرحیم
ص:2
رساله حلال و حرام
سیّدمحمّد (سیّد قاسم) حسینی بهارانچی
ص:3
انگیزه تالیف 6
خطبه الکتاب 8
آداب تجارت 9
کوچک شمردن حرام و گنا ه 13
تقوای حلال و حرام 16
با حلال و حرام آزموده می شوید 18
تجارت حلال و تجارت حرام 21
برکات مال حلال 27
پرهیز از شبهات ما لی و غیر مالی 28
قانع بودن به حلال 30
آسیب های حرام 32
پاداش پرهیز از حرام 36
نیّت گناه و حرام 39
حبط اعمال با خوردن مال حرام 42
مال اما نت خداوند است 46
معنای اسراف و تبذیر و تقتیر 47
برکات قناعت 49
جمع مال و حسرت و عذ ا ب 50
دوری رسول خدا صلی الله علیه وآله از حرام 51
حلال زاده و حرام زاده 54
احکا م ولد الزنا 55
نطفه حرام و دشمنی با امیر المؤمنین و فرزندان او علیهم السلام 57
ص:4
تحلیل خمس برای پاک شدن نطفه شیعیان 61
آثار نطفه پاک و حلال 63
مستضعف در ولایت ا هل البیت )علیهمالسلام( 65
حلال وحرام خداوند هرگز تغییر نمی کند 66
در آخر الزمان حرامها حلال و حلالها حرام می شود 68
اضطرار به خوردن حرام 73
» فی حلا لها حساب و فی حرا مها عقاب « معنای 76
بی اعتباری دنیا 78
حلال بیّن و حرام بیّن و شبهات 79
حلال مخلوط به حرام 80
با مال خود بهشت را خریداری کرد 82
با نجات دادن بد هکار، در قبر نجات یافت 84
با مال حلال در بهشت خانه ای خریداری نمود 85
ضمانت بهشت با ردّ مال حرام 86
انفا ق از ما ل حرا م 89
» إ نّما یُحلّل الکلام و یُحرّم الکلام « معنای 92
مفلّس وورشکسته کیست ؟ 95
محاسبه حق الناس در قیامت 97
فرار بدهکاران در قیا مت 101
اشرافیگری و اسراف در مصرف ما ل 104
کوچک شمردن حرام وگناه 108
حرام و گنا ه قلب را سیا ه می کند 109
معا لجه گنا ه وحرام 112
آثار گناه وحرام 113
حلال خد ا را بر خود حرام نمود 120
ماه های حرام 124
حرام بودن صدقات بر بنی هاشم 127
زنها یی که ازدواج با آنان حرام است 131
محرمات احرام 134
حج با مال حلال وحج بامال حرام 139
حرامهای مو قّت و منسوخ 139
هجرت های حرام 142
ص:5
ارتبا طهای حرا م 145
به ظالم اعتماد نکنید 152
حفظ حرمتها و شعا ئر اسلامی 156
حرمت قرآن 159
احترام و تعظیم امیرالمؤمنین)علیهالسلام( 167
حرمت فا طمه زهرا )علیهاالسلام( 172
احترام به ائمه طاهرین )علیهمالسلام( 176
ا حترام به شهداء 179
احترام به شیعیان و دوستان امیرالمؤمنین )علیهالسلام( 184
احترام به پدر و مادر 187
مؤمن عادل کیست ؟ 189
احترام به مسجد 196
بهترین ها 200
بدترین ها 203
ص:6
تردیدی نیست که جامعه امروز، همان گونه که در روایات اشاره شده ، جامعه آخرالزمان ، و آلوده به انواع حرام ها و فساد ها و گناهان می باشد و ما می بینیم که حرام های آشکاری انجام می شود و کسی از آن ها جلوگیری نمی کند و اگر احیاناً کسی نسبت به آن ها نهی از منکر بکند، مورد تحقیر و توهین و آزار قرار می گیرد ، بلکه برخی از محرّمات اسلام حلال شمرده می شود و به قدری شایع و دائر است که امیدی به جلوگیری از آن ها نیست، حتی به اندازة جلوگیری از تخلّفات رانندگی از آن ها جلوگیری نمی شود ، و این وضعیّت بسیار خطرناکی است ، و ما می دانیم که خداوند به خاطر برخی از گناهانی که امروز بین ما شایع است امّت های پیشین را هلاک نموده ، و مع الاسف احساس خطر نمی کنیم ، برای مثال :
در زمان ما خوردن ربا و رشوه و حرام های مالی دیگر که نباید نام آن ها برده شود، فراوان است و خداوند با انجام این گناهان باز به ما مهلت داده و به هر دلیلی ما را مؤاخذه نکرده است، گر چه آثار دیگر حرام مانند این که حرام روح انسان را تاریک، و قلب ها را سیاه و راه رستگاری را برای گنهکاران می بندد محسوس است ، و همین عقوبت بزرگی است که به آن استدراج گفته می شود و صاحب گناه نمی فهمد که از خیر و سعادت دور شده است ، چرا که با حرام خواری کسی توفیق طرفداری از حق و علاقه به عبادت و عمل خیر، پیدا نمی کند، و مردم حقوق همدیگر را پایمال می کنند، و عوا طف می میرد، و ظلم فراوان می شود، و کسی از ضعیف حمایت نمی کند، و تمام همّت مردم ، دنیای آنان می گردد ، و مرگ و قیامت و حساب و
ص:7
بهشت و جهنم فراموش می شود ، تا چه رسد کسی از جان و مال خود در راه خدا بگذرد، و با دشمنان دین مبارزه کند، و این وضع اکثر مردم زمان ما می باشد.
واینجانب- مع الاسف- هر چه فکر کردم ، حرامی را نیافتم که مردم مرتکب آن نشوند وآن را حلال ندانند، از این رو، احساس وظیفه نمودم که رساله ای درباره حلال و حرام بنویسم و سخنان معصومین(علیهم السلام) را در اختیار دوستان شان قرار بدهم ، به امید آن که - ان شاءالله - در برخی از مردم تاثیرگذار باشد ، چرا که آن بزرگواران فرموده اند: « و لو علم الناس محاسن کلامنا لاتبّعونا» یعنی اگر مردم کلام زیبا و نورانی ما را بدانند از ما پیروی خواهند نمود ، از سویی نوشتار نیز نوعی از امر به معروف و نهی از منکر است ، و اگر تاثیری در این نوشتار نباشد ، جز اتمام حجّت ، ما به وظیفه خود عمل کرده ایم ، ان شاء الله ،چنان که قرآن می فرماید: «وَ إِذْ قالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللَّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِیداً قالُوا مَعْذِرَةً إِلی رَبِّکُمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ»(1)
و یا می فرماید: «فَلَمَّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ أَنْجَیْنَا الَّذِینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَ أَخَذْنَا الَّذِینَ ظَلَمُوا بِعَذابٍ بَئِیسٍ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ»(2)
و این دو آیه مربوط به اصحاب سبت است و قصّه آنان در قرآن معروف است، و اکنون می گوییم: خدایا، دین ما را در آخرالزمان از فسادها و فتنه ها محافظت فرما، و لا تجعل الدنیا اکبر همّنا و لا تجعل مصیبتنا فی دیننا و اختم عاقبة أمرنا بالخیر إنّک أنت الرؤف الرحیم .
10ماه مبارک رمضان 1438 پانزده خرداد 1396
خادم اهل البیت علیهم السلام سیّد قاسم (سیّدمحمّد) حسینی بهارانچی
ص:8
الحمدلله الذی أحلّ لنا الطیبات و حرّم علینا الخبائث و وضع عنّا الآصار و الاغلال، و فتح لنا باب البیع و التجارة عن تراض، و حرّم علینا الرّبا و أکل الباطل و الحرام، فقال جلّ اسمه «لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ إِلاَّ أَنْ تَکُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ»(1) و قال عزّوجلّ: «أَحَلَّ اللَّهُ الْبَیْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا»(2) و محق تبارک و تعالی البرکة و الخیر من الربا و الحرام، و ذمّ أقواماً قالوا: «إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا»(3)
و قال سبحانه: «الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبا لا یَقُومُونَ إِلاَّ کَما یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطانُ مِنَ الْمَسِّ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا وَ أَحَلَّ اللَّهُ الْبَیْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا فَمَنْ جاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهی فَلَهُ ما سَلَفَ وَ أَمْرُهُ إِلَی اللَّهِ وَ مَنْ عادَ فَأُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُون»(4)
و قال سبحانه: «یَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا وَ یُرْبِی الصَّدَقاتِ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ کَفَّارٍ أَثِیمِ»(5) و أمرنا بالانفاق من الطیّبات التی أخرج لنا من الأرض و أنعم بها علینا و قال سبحانه : «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَیِّباتِ ما کَسَبْتُمْ وَ مِمَّا أَخْرَجْنا لَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ»(6)
ثمّ نهی عباده من أن یخلطوا الخبیث بالطیّب و ینفقونها فی سبیل الله، فقال سبحانه:
ص:9
«وَ لا تَیَمَّمُوا الْخَبِیثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ وَ لَسْتُمْ بِآخِذِیهِ إِلاَّ أَنْ تُغْمِضُوا فِیهِ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ»(1)
ثمّ قال: «الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشاءِ وَ اللَّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلاً وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ»(2)
و المعنی : یعدکم الشیطان الفقر، لأن لاتنفقوا أموالکم فی سبیل الله و الله یعدکم مغفرة منه و فضلاً و الله رؤوف بعباده و یرید آن یرحمکم و الشیطان عدّوکم و هو یرید أن یضلّکم ضلالاً بعیدا . وقال النبیّ صلی الله علیه وآله: العبادة سبعون جزأ افضلها طلب الحلال .
وقال الامام الرضا علیه السلام: (العبادة عشرة اجزاء تسعة منها فی طلب الحلال).
و صلّی الله علی «النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»(3) و قال صلّی الله علیه و آله لهم :«لا أَجِدُ فِی ما أُوحِیَ إِلَیَّ مُحَرَّماً عَلی طاعِمٍ یَطْعَمُهُ إِلاَّ أَنْ یَکُونَ مَیْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزِیرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَإِنَّ رَبَّکَ غَفُورٌ رَحِیمٌ»(4)
و علی آله و اهل بیته ألذین قال الله فیهم : «انّمایُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً»(5)
و لعنة الله علی اعدائهم و مخالفیهم و منکری فضائلهم و مناقبهم إلی یوم الدین.
مؤ لّف گوید : قبل از هر چیز لازم است آداب تجارت و خرید وفروش را بیان کنیم ، تا نیاز به رعایت حلال وحرام روشن شود .
ص:10
مرحوم شیخ طوسی در کتاب نهایه در باب آداب تجارت گوید: سزاوار است انسان هنگام وارد شدن در بازار وتجارت، حلال و حرام تجارت را بشناسد، تا راه اکتساب ]حلال[ و تمیز بین عقود صحیح و غیر صحیح را بفهمد واز ربا و حرام های دیگر مصون بماند، و ندانسته مرتکب گناه و حرام نشود .
امیرالمومنین(علیه السلام) فرمود :
کسی که بدون آگاهی از حلال و حرام وارد تجارت شود، سخت گرفتار ربا می شود، و بیرون آمدن از آن هیهات است. و نیز فرمود :
تاجر فاجر است، و فاجر در آتش است، جز کسی که حق بگیرد و حق بدهد. و همواره می فرمود : «معاشر التجّار الفقه ثمّ المتجر، الفقه ثمّ المتجر...» یعنی ای جماعت تجّار، اوّل حلال و حرام تجارت را یاد بگیرید و سپس مشغول تجارت بشوید، به خدا سوگند ربا در این امّت پوشیده تر از راه رفتن مورچه در شب تاریک بر روی سنگ صاف است .
از این رو عادت امیرالمومنین(علیه السلام) در کوفه این بود، که صبح هر روزی وارد بازارهای کوفه می شد، و یکایک بازارها را سر می زد، در حالی که تازیانه ای بر دوش داشت و در هر بازاری با صدای بلند می فرمود : «یا معشر التجّار اتّقواالله عزّوجلّ» و چون مردم صدای مبارک او را می شنیدند ، هر چه در دست داشتند زمین می گذاردند ، و گوش دل فرا می دادند و آن حضرت می فرمود: «از خدا طلب خیر و برکت کنید و با سهولت و آسان گرفتن بر مردم برکت را دریابید ، و با مشتریان خود انس بگیرید، و خود را به وسیله حلم و بردباری زینت دهید ، و از دروغ وظلم پرهیز کنید ، و با مظلومین و ستم دیده ها انصاف داشته باشید، و نزدیک به ربا نشوید ، و کیل و میزان را تمام بدهید، و به اموال مردم خسارت وارد نکنید، و کم فروشی ننمایید، و روی زمین فساد نکنید» و در همه بازارها گردش می کرد ] و مردم را نصیحت می نمود[ و سپس باز می گشت و مشغول قضاوت می شد .
واز امام صادق (علیه السلام) نقل شده که فرمود : کسی که از مسائل حلال و حرام دین آگاهی نداشته باشد و تجارت کند، در شبهات فرو می رود]و گرفتار حرام می شود[.
ص:11
سپس مرحوم شیخ طوسی گوید : سزاوار است انسان در تجارت و معاملات خود از پنج چیز پرهیز نماید: 1- فروشنده از متاع خود ستایش نکند، 2- مشتری از مالی که می خواهد بخرد مذمّت نکند، 3- فروشنده عیب متاع خود را کتمان نکند، 4- فروشنده و خریدار، از سوگند و قسم خوردن پرهیز نمایند، 5- فروشنده از ربای معاملی دوری نماید.
تا این که گوید: فروشنده و خریدار باید از غِشّ ]و خیانت[ اجتناب نمایند، و با هر کس معامله می کنند از او خیر خواهی نمایند، و اگر کسی به تاجر بگوید : فلان متاع را برای من خریداری کن تاجر نباید متاع خود را به او بفروشد، گرچه متاع او بهتر از متاع دیگران باشد ، جز آن که به مشتری اطلاع بدهد، و باید از فروختن لباس در جای تاریک که عیب لباس دیده نمی شود، پرهیز کند، و بین خریدارها فرقی نگذارد و قیمت را یکسان قرار بدهد، و برای او صبیّ و کبیر و ساکت و مماکس ]یعنی کسی که اصرار بر کم کردن قیمت دارد[ و اهل حیا و کسی که دقیق النظر در معامله است یکسان باشد ، و احدی را بر دیگری برتری ندهد ، و اگر به کسی بگوید: «از من خریداری کن، من به تو احسان خواهم نمود» از او سودی نگیرد، و نیز اگر مؤمن شیعه ای با او معامله کرد، بکوشد تا از او سودی نگیرد ، مگر در صورت اضطرار.
و سزاوار است که اگر مشتری درخواست اقاله دارد ، با او اقاله کند و معامله را فسخ نماید ، و کراهت دارد که بین طلوع فجر و طلوع آفتاب معامله کند، و زودتر از دیگران وارد بازار بشود، و چون وارد بازار می شود برای خود و اهل بازار از خداوند طلب خیر نماید، و به خدا پناه ببرد از شرّ بازار و اهل آن، و چون چیزی را خریداری می کند شهادتین و الله اکبر بگوید تا برکت آن چیز بیشتر گردد، و از خداوند در خرید و فروش خود برکت و خیر طلب کند، و از معامله و معاشرت با افراد پست و ذوی العاهات و ... پرهیز نماید، و سزاوار است که هنگام فروختن ، بیشتر بدهد، و هنگام خریدن ،کمتر بگیرد، و حرام است که آب را داخل شیر کند و بفروشد و ... و اگر تجارتی برای او سخت و دشوار آمد، نوع دیگری را انتخاب نماید... و جایز
ص:12
نیست که احدی وارد معامله برادر خود شود، و به فروشنده بگوید من به قیمت بیشتری می خرم ، و حرام است خوراک عمومی مردم را احتکار کند، و...(1).
ص:13
مؤلّف گوید: با توجه به رحمت واسعه الهی که خداوند کوهی را به کاهی می بخشد، و وعده های فراوان رحمت و آمرزش ، و سبقت رحمت خداوند بر غضب او، و وعده صریح «انّ الله یغفر الذنوب جمیعاً» و عفو و مغفرت او در قیامت به اندازه ای که شیطان طمع در آمرزش و عفو او می کند ، و این که خداوند یکصد درجه رحمت دارد و یک درجه آن را بین مخلوق خود تقسیم نموده و به وسیله آن یک درجه پدران و مادران به فرزندان خود ترحّم می کنند، و حیوانات نیز به فرزندان خود محبّت دارند و در قیامت خداوند این یک درجه رحمت را با نود و نه درجه دیگر جمع می کند و با یکصد درجه رحمت ، به بندگان خود ترحّم خواهد نمود، و با توجه به این که امید به رحمت و عفو خداوند خود از اسباب رحمت است بلکه اگر کسی در دنیا به خدای خود گمان عفو و رحمت داشته باشد، خداوند در قیامت او را مورد عفو و رحمت خود قرار خواهد داد ، و اگر کسی در این دنیا اهل گذشت از مردم بوده، خداوند نیز در قیامت از او گذشت خواهد نمود، و با توجه به حرمت یأس و نا امیدی از رحمت خداوند و استحباب امید به رحمت او و این که اگر گناه جنّ و انس را انجام داده باشی باید امید عفو داشته باشی. و با توجّه به آیات و روایات فراوانی که دربارة شفاعت انبیاء و اوصیاء و مؤمنین وارد شده و معصومین ما(علیهم السلام) فرموده اند: هنگامی که شفاعت در اختیار ما قرار بگیرد، شما شیعیان گنهکار سزاوارتر به شفاعت ما هستید، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرموده است: من شفاعت خود را در قیامت برای اهل کبائر از امّت خود ذخیره نموده ام. و خداوند نیز فرموده است :
«إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ نُدْخِلْکُمْ مُدْخَلاً کَرِیماً»(1) و یا فرموده است : «وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً عَسَی اللَّهُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ»(2)
و آیات فراوان دیگری که در آن ها وعده های رحمت و مغفرت و آمرزش وجود دارد ، باید گفت : باوجود همه آنچه گذشت نمی توان از آیه شریفه «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ»(3)
غافل ماند ، چرا که هیچ عمل خوب و بدی طبق آیه «ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغِیرَةً
ص:14
وَ لا کَبِیرَةً إِلاَّ أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً»(1)
و آیه «إِذْ یَتَلَقَّی الْمُتَلَقِّیانِ عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعِیدٌ ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ»(2) نادیده گرفته نمی شود، بلکه از آیات و روایات استفاده می شود که اعمال مردم در قیامت صورت تجسّمی پیدا می کند و مردم اعمال خوب و بد خود را به صورت های مختلفی می بینند، بنابراین نباید ما به خاطر وعده های رحمت ، از حرام ها و مظالم و گناهان دیگر گرچه به نظر کوچک می آید غافل شویم، چرا که کوچک شمردن گناه، گناه را بزرگ می کند و گنهکار از گناه خود پشیمان نمی شود و توبه نمی کند و گناه او بخشوده نخواهد شد، از این رو در روایات آمده که از گناهانی که کوچک شمرده می شود، بترسید چنان که امام صادق(علیه السلام) می فرماید: «اتّقوا المحقّرات من الذنوب فانّها لا تغفر قلت: و ما المحقّرات؟ قال: الرجل یذنب الذنب فیقول: طوبی لی لو لم یکن لی غیر ذلک»(3).
یعنی از گناهانی که کوچک شمرده می شود بترسید چرا که آن ها بخشوده نخواهد شد. زید شحّام گوید: گفتم: گناهانی که کوچک شمرده می شود کدام است؟ فرمود: این است که کسی گناهی را انجام می دهد و ]چون او را نهی می کنند[ می گوید خوشا به حال من اگر گناهم همین باشد.
و یا امام باقر(علیه السلام) می فرماید: «اتقّوا المحقرات من الذنوب فإنّ لها طالباً یقول أحدکم: أذنب و أستغفر، انّ الله عزّوجلّ یقول: «وَ نَکْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ وَ کُلَّ شَیْ ءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ»(4)
و می فرماید: «إِنَّها إِنْ تَکُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ فِی صَخْرَةٍ أَوْ فِی السَّماواتِ أَوْ فِی الْأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ»(5)،(6).
یعنی از گناهانی که کوچک شمرده می شود بترسید، چرا که آن ها را طالبی است، و نباید یکی از شما بگوید: گناه می کنم و استغفار می نمایم، به خاطر این که خداوند می فرماید: ما آنچه مردم از پیش انجام
ص:15
داده اند و آثارشان را می نویسیم و هر چیزی را در امام مبین جمع آوری و احصا کرده ایم] و امام از همه اعمال مردم آگاه است [و در آیه دیگری خداوند می فرماید: اگر مثقال حبّه ی از خردلی از اعمال مردم در صخره ها و آسمان ها و زمین ها باشد خداوند آن را ]در قیامت[ حاضر خواهد نمود، چرا که او لطیف و خبیر است.
و در تفسیر عیّاشی ذیل آیه «إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً» آمده که امام صادق(علیه السلام) می فرماید: از گوش نسبت به آنچه شنیده، و از چشم نسبت به آنچه دیده، و از دل نسبت به آنچه باور کرده سؤال خواهد نمود.
سپس از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که مردی به آن حضرت گفت : پدر و مادرم فدای شما باد، من داخل مستراح می شوم و صدای زن های آوازه خوان و آلات لهو را از خانه همسایه می شنوم و بسا نشستن خود را طولانی می کنم تا آن صدا ها را بشنوم. امام(علیه السلام) فرمود: «چنین مکن» آن مرد گفت: به خدا سوگند من در جلسه آنان شرکت نمی کنم، و تنها با گوش خود صدای آنان را می شنوم. و امام(علیه السلام) به او فرمود: مگر تو سخن خدا را نشنیده ای که می فرماید: «إنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ...» او گفت مثل این که من تاکنون این آیه را نشنیده ام و اکنون استغفار می کنم. امام(علیه السلام) فرمود: اکنون غسل ]توبه[ کن و هر چه می توانی نماز بخوان، چرا که تو، به گناه بزرگی مشغول بوده ای، و چه بد بود حال تو اگر با این حال می مردی...(1).
ص:16
مؤلّف گوید: از سخنان معصومین(علیهم السلام) استفاده می شود که مهم ترین تقوا، تقوای درحلال و حرام است و مهم تر از آن تقوای در شبهات و حرام های مشکوک است، و در اعضای بدن مهم ترین تقوا مربوط به قلب و نیت و دوستی و دشمنی است، و پس از آن ها مهم ترین تقوا مربوط به زبان و شکم و حیا وعفت است، و تقوای زبان مهم تر از تقوای شکم و عفت است، و معنای تقوا، ترس از مخالفت خداوند است، نه ترس از ذات مقدس او چرا که او کریم و رحیم و رؤوف و مهربان است، و ترس از ذات مقدّس او دلیل عدم معرفت است، آری ترس از این که او با عدل خود با ما معامله کند صحیح است، جز این که او به مقتضای رحمت واسعه و سبقت رحمت او بر غضب و این که او از هر پدر و مادر مهربانی به بندة خود مهربان تر است، تا بندة او زمینه رحمت داشته باشد به او ترحّم می نماید، و او را می آمرزد، به شرط آن که بنده نیز اهل ترحّم و گذشت باشد، و گر نه خداوند همانند او با او معامله می کند چنا نکه فرموده است:
«وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ»(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: ابوذرّ می فرمود: یا مبتغی العلم قدّم لمقامک بین یدی الله عزّوجلّ فإنّک مثاب بعملک و کما تدین تدان...» یعنی ای طالب علم برای روزی که باید در محضر خداوند قرار بگیری کاری بکن، چرا که تو را به اندازه عملت پاداش می دهند و همان گونه که با مردم کرده ای با تو خواهد شد(2)!
از این رو زرنگی در کثرت عبادت نیست بلکه در خالص کردن عبادت است و خلوص در عبادت خشیةالله و نیّت صادق است، و عبادت با پرهیز از حرام پذیرفته می شود، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «گروهی از مردم هنگامی که در قیامت حاضر می شوند، حسنات و اعمال خوب آنها مانند کوه ها می باشد و خداوند آن ها را نابود می کند و مانند غبارهای پراکنده می شود، و ملائکه صاحبان اعمال را به دوزخ می برند» پس سلمان تعجّب نمود و گفت : یا رسول الله آنان کیانند؟ رسول خدا(صلی الله علیه
ص:17
و آله و سلّم) فرمود : آنان اهل نماز و روزه و عبادت شبانه بوده اند ، و لکن چون مال حرامی بر آنان عرضه می شده با سرعت به طرف آن می رفته اند(1).
امام سجاد(علیه السلام) در رساله حقوق خود می فرماید: و اما حق شکم تو این است که آن را ظرف حرام قرار ندهی، چه کم باشد و چه زیاد، و از حلال نیز به اندازة نیاز و میانه روی اکتفا کنی و به مقدار تامین نیاز و تقویت بدن در آن غذا بریزی، نه به اندازه ای که سبب پستی و دنائت و از بین رفتن مروّت تو شود، و هنگامی که ندای گرسنگی و تشنگی او بلند می شود ، آن را کنترل کنی و به اندازة نیاز ]وتأمین نیروی بدن خود [به او پاسخ بدهی، چرا که سیری و پرخوری سبب تُخَمَه (سنگین شدن) و کسالت و محرومیّت از هر عمل خیر و نیکوکاری خواهد شد، و نیز از نوشابه ای که سبب سُکر و مستی می شود پرهیز کن چرا که آن انسان را به سخافت و پستی و جهالت می کشاند و مروّت و جوانمردی را از او سلب می کند(2).
مع الاسف بعضی از مردم تقوای دینی خود را منحصر به رعایت احتیاط در طهارت و نجاست نمود ه اند و به خاطر آن گرفتار احتیاط هایی هستند که همراه با انواع حرام های مالی و اسراف و ایذای به دیگران و هدر دادن وقت و محرومیّت از اعمال خیر و ضایع شدن عمر و از دست دادن موفقیّت های فراوان دیگر می شود در حالی که احتیاط در پاکی و نجسی مذموم و نکوهیده است و اثر خیری بر آن مترتب نیست و احتیاط ممدوح احتیاط در اموال و اعراض و حقوق دیگران است، از خداوند برای افرادی که گرفتار وسواس و احتیاط در پاکی و نجسی و امثال آن هستند، درخواست شفا و نجات می کنیم، البته وسواس اختصاص به پاکی و نجسی ندارد و ممکن است کسی در نیّت و نماز و وضو و غسل و قرائت و لباس و
ص:18
انتخاب لوازم زندگی و انتخاب خانه و مرکب سواری و امثال این ها نیز گرفتار وسواس باشد و در نتیجه مبتلای به انواع اسراف ها و آزارها و تضییع عمر خود شده باشد.
در کتاب کافی از عبدالله بن سنان نقل شده که گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: مردی مبتلای به وضو و نماز است ]یعنی وسواس در نیّت وضو و نماز و افعال و شرایط می باشد[ سپس گفتم: او مرد عاقلی است، امام(علیه السلام) فرمود: چگونه او عاقل است در حالی که از شیطان اطاعت می کند؟ گفتم: چگونه او مطیع شیطان است؟ فرمود: از او دربارة کارهایی که می کند سؤال کن و بگو: برای چه این کارها را می کنی؟ و او به تو خواهد گفت : این کارها از ناحیه شیطان است . ]و او مرا به این کارها وا می دارد[(1).
وچه خوب است که مؤمن در این زمان ها در شبهه های مالی و عرضی و حقوقی احتیاط کند تا گرفتار حرام و ربا و تضییع حقوق نشود، چرا که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود : کسی که از شبهات پرهیز کند از حرام ها نجات پیدا می کند(2).
داشتن مال دنیا و نداشتن آن امتحان خداوند است، چرا که خداوند اغنیاء را با مال و فقرا را با فقر و ناداری می آزماید و آنچه مذموم و نکوهیده است، علاقه به مال و مال دوستی است که انسان را به انواع گرفتاری های دنیا و عذاب آخرت مبتلا می کند ، از این رو رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «حبّ الدنیا رأس کلّ خطیئة» و گر نه مال از نعمت های الهی است و با آن می توان اسباب نجات و سعادت انسان را فراهم نمود و همان گونه که خواهد آمد، با مال دنیا عده ای بهشت را خریداری کردند و اولیای دین ما فرموده اند: «نعم المال الصالح للرجل الصالح» یعنی چه خوب وسیله ای است مال پاک اگر در دست انسان مؤمن و صالحی باشد ، تا بهترین استفاده را از آن ببرد ، بنابراین از مال دنیا نباید مذمّت شود ، بلکه
ص:19
مذمّت و نکوهش باید از حبّ دنیا برای دنیا باشد چنان که از دنیا نیز نباید مذمّت بشود چرا که دنیا وسیله به دست آوردن اهداف صحیح و رسیدن به درجات بهشت است ، از این رو اولیای خدا فرموده اند : «الدنیا مزرعة الآخرة» و یا «الدنیا متجر أولیاء الله» بلکه دنیا مدرسه تعلیم عبرت ها و پندها و آموزه های فراوان دیگر است، و آنچه سبب خطا و هلاکت است ، حبّ دنیا برای دنیا می باشد .
و در روایتی آمده که شخصی به امام حسن(علیه السلام) گفت : «من هلاک شدم. فرمود: برای چه؟ او گفت: به خاطر این که مال دنیا را دوست می دارم. فرمود : مال دنیا را برای چه می خواهی؟ او گفت: می خواهم صرف مخارج اهل و عیال و صله به خویشان و ... بنمایم امام(علیه السلام) فرمود: هراس مکن اگر این گونه باشد که می گویی این حبّ دنیا نیست و تو هلاک نشده ای. البته معلوم است که مؤمن زاهد، مقدّرات خود را به دست خدا می بیند و خداوند را کریم و رحیم و حکیم می داند از این رو به اندازة انجام وظیفه و هدفمند به دنبال کسب مال می رود ، و از به دست آمدن و به دست نیامدن مال ، شادی و اندوهی پیدا نمی کند ، همان گونه که خداوند می فرماید:
«لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلی ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ»(1)
تا چه رسد به اولیای خدا که آنچه خدا دوست می دارد را آنان دوست می دارند و فقر و غنا و بلا و عافیت برای آنان یکسان است، چنان که جبرئیل کلیدهای خزائن دنیا را برای رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) آورد و گفت: «اگر می خواهی بگیر و چیزی از نبوّت و منزلت تو نزد خداوند کم نمی شود» و رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود : «أفلا أکون عبداً شکوراً» سپس فرمود: من می خواهم روزی گرسنه باشم و از خداوند طلب روزی بکنم و روزی سیر باشم و شاکر خداوند باشم . در حالی که آن حضرت می توانست به اذن خدا وند ریگ ها را برای خود تبدیل به طلا و نقره نماید و چنین کاری را نکرد.
یونس بن ظبیان و مفضّل بن عمر و ابی سلمه سرّاج و حسین بن ثویر گویند: ما نزد امام صادق(علیه السلام) بودیم که آن حضرت فرمود : خزائن زمین و کلیدها [وگنج های] آن نزد ماست و اگر من بخواهم می توانم با پای خود به زمین اشاره کنم و بگویم: آنچه از طلا در زیر تو نهفته است را خارج کن و زمین چنین خواهد کرد. سپس با پای خود خطّی روی زمین کشید، و ناگهان زمین باز شد، و آن حضرت با دست
ص:20
خود اشاره نمود و فرمود: خوب بنگرید. پس ما دیدیم که آن حضرت شمشی از طلا را به اندازة یک وجب از زمین بیرون آورد، و ما دیدیم شمش های طلای زیادی روی هم انباشته بود، و نور و زیبائی از آن ها مشاهده می شد، پس یکی از ما گفت: فدای شما شوم به شما چنین عطایی شده و شیعیانتان محتاج اند؟ پس امام(علیه السلام) فرمود: خداوند برای ما و شیعیان ما خیر دنیا و آخرت را جمع خواهد نمود ، او شیعیان ما را داخل بهشت خواهد کرد ، و دشمنان ما را به دوزخ خواهد فرستاد(1).
روایت شده که فضّه خاتون چون به خانه فاطمه(علیهاالسلام) آمد در آن خانه جز یک شمشیر و یک زره و یک سنگ آسیاب ندید در حالی که او دختر پادشاه هند بود، و نزد او اکسیری از کیمیا بود ، پس قطعه ای از مس را گرفت و آن را نرم کرد و به شکل شمش طلا درآورد و دارویی که داشت بر آن ریخت و آن را تبدیل به طلا نمود، و چون امیرالمؤمنین(علیه السلام) وارد خانه شد آن را مقابل آن حضرت گذارد، امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: «أحسنتِ یا فضّة» و سپس فرمود : لکن اگر تو بدن خود را [در عبادت خدا] ذوب می کردی زیباتر و ارزشمندتر بود. پس فضّه گفت: ای مولای من آیا شما از این علم آگاهی دارید؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: آری و سپس به فرزند خود امام حسین(علیه السلام) اشاره نمود و فرمود : این طفل نیز این علم را داراست. پس امام حسین(علیه السلام) نیز همان سخن پدر خود را به فضّه فرمود . و سپس امیرالمؤمنین(علیه السلام) به فضّه فرمود: ما بالاتر و بزرگتر از این را می دانیم و با دست مبارک خود به زمین اشاره نمود ، ناگهان فضّه دید رشته ای از طلا و گنج های زمین در حرکت است و امیرالمؤمنین(علیه السلام) به او فرمود : ای فضّه طلای خود را کنار آن ها قرار ده و چون فضّه طلای خود را در کنار آن ها قرار داد طلای او نیز با آن ها حرکت نمود(2).
ص:21
امیرالمومنین(علیه السلام) از روح بلندی که داشت نسبت به غصب خلافت که بزرگترین ظلمی بود که به او روا داشته بودند فرمود : و اما استبدادی که نسبت به مقام خلافت بر ما شد - گر چه ما از نظر نسب و اتصال به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) سزاوارتر به این مقام بودیم - ولکن این قضیه ای بود که گروهی آن را به خود اختصاص دادند و گروهی از آن گذشتند و حاکم خداوند است و محل احقاق حق قیامت است و ما در این ماجرا مانند کسی هستیم که همه چیز او را غارت کرده باشند(1).
خداوند ارزاق مردم را حلال تقسیم نمود ه و کسی که صبر کند خداوند روزی حلال را از راه بی گمان به او می رساند، و کسی که صبر نکند و حرام را انتخاب کند از روزی حلال محروم می شود و حرام قسمت او می گردد و حساب قیامت و عقاب و عذاب آخرت برای او باقی می ماند و برکت از مال و زندگی و کسب و کار او گرفته می شود و با خوردن حرام ، روح عبادت و لذّت مناجات خدا نیز از او سلب خواهد شد، برای نمونه به دو قصّه توجّه فرمایید :
ص:22
1- در کتب فقه و حدیث از عروة بن جُعد بارقی نقل شده که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) یک دینار به او داد تا یک گوسفند برای آن حضرت خریداری کند و او با آن یک دینار در بازار آزاد دو گوسفند خریداری نمود و یکی از دو گوسفند را به یک دینار فروخت و با یک دینار و یک گوسفند نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) بازگشت و چون قصّه خود را به آن حضرت گزارش نمود رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) به او فرمود: «بارک الله فی صفقة یمینک» یعنی خدا به دست معامله گر تو برکت بدهد(1).
2- همین عمل را یکی از اصحاب امام صادق(علیه السلام) انجام داد و لکن چون همراه با خیانت و ایجاد بازار سیاه بود ، امام(علیه السلام) نپذیرفت و اصل سرمایه را گرفت و سود آن را که به اندازة سرمایه بود رد نمود. و این قصّه در کتاب کافی از ابی جعفر فزاری نقل شده که گوید: امام صادق(علیه السلام) به یکی از موالی و دوستان خود - به نام مصادف - یکهزار دینار داد و فرمود: عیالات من زیاد شده اند و تو با این مال متاعی خریداری کن و با تجّار به مصر سفر کن [تا سودی عائد شود و ما آن را خرج عیالات خود بکنیم] پس مصادف متاعی خریداری کرد و با تجّار دیگر به طرف مصر حرکت کردند و چون نزدیک شهر مصر شدند قافله ای را دیدند که از مصر خارج می شد و از آنان نسبت به وضعیّت متاع خود سؤال کردند - و چون متاع آنان مورد نیاز عامّه ی مردم بود - اهل قافله گفتند: «متاع شما در شهر مصر یافت نمی شود» پس مصادف با تجّار دیگر پیمان بستند و سوگند یاد نمودند که متاع خود را به دو برابر بفروشند و به همین گونه فروختند و به مدینه بازگشتند و مصادف نزد امام صادق(علیه السلام) آمد در حالی که دو کیسه با خود آورده بود و در هر کدام یکهزار دینار بود و به امام(علیه السلام) گفت: «فدای شما شوم این کیسه رأس المال شماست و این کیسه ی دیگر به همان اندازه سود آن است» امام(علیه السلام) فرمود: این سود زیادی است مگر تو با سرمایه چه کرده ای؟ و چون مصادف قصّه ی خود با تجّار دیگر را بیان نمود، امام(علیه السلام) فرمود: سبحان الله آیا سوگند یاد کرده اید که بر مسلمانان فشار بیاورید و اموال خود را به
ص:23
دو برابر به آنان بفروشید؟! و سپس یکی از دو کیسه را گرفت و فرمود: این رأس المال من است و ما را حاجتی به این سود و درآمد نیست و سپس به مصادف فرمود: ای مصادف مقابل شمشیر قرار گرفتن ، آسان تر از طلب روزی حلال است(1).
شارحین حدیث فوق گویند: کراهت امام(علیه السلام) مربوط به سوگند تجّار نیست گرچه سوگند در معامله کراهت دارد بلکه کراهت آن حضرت مربوط به اتفاق آنان است که همگی یک دینار را به دو دینار بفروشند [و بازار سیاه ایجاد نمایند] و به مسلمانان فشار بیاورند.
مولف گوید: کاری که مصادف انجام داده در بازارهای ما فراوان انجام می شود بلکه بالاتر از آن نیز انجام می شود چرا که خرید و فروش ها نوعا همراه با دروغ و خیانت و پوشاندن عیوب و سوگندهای دروغ و مارک های غیر واقعی و کم فروشی و رعایت نکردن احکام معامله و نپذیرفتن جنس معیوب و عدم توجّه به خیار فسخ مشتری و مالی را به چند برابر قیمت فروختن و تأخیر ثمن بدون عذر و معاملات ربوی و قرض های ربوی و خریدن مال سرقت شده و فروختن آن به دیگران با اطلاع از سرقتی بودن مال و دیرکرد گرفتن برای تأخیر در پرداخت و ... می باشد از این رو روایات زیادی از معصومین(علیهم السلام) نقل شده که فرموده اند : رعایت حلال و حرام بزرگترین عبادت است و از امیرالمؤمنین(علیه السلام) روایت شده که فرمود: خداوند در معراج به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «یا احمد إنّ العبادة عشرة أجزاءٍ تسعة منها طلب الحلال فإذا طیّبت مطعمک و مشربک فأنت فی حفظی و کنفی ...(2). یعنی
ص:24
عبادت ده جزء است ونه جزء آن در به دست آوردن حلال است ،واگرتو خوراک ونوشیدن خود را پاک قرار بدهی درحفظ وپناه من خواهی بود .
و از آن حضرت نیز نقل شده که فرمود: العبادة سبعون جزاً أفضلها طلب الحلال(1).
و فرمود: العبادة عشرة أجزاءٍ تسعة منها فی الصمت و العاشر کسب الید من الحلال(2).
درآمد های طیّب و خبیث
قال الله سبحانه: «یا أَیُّهَا النَّاسُ کُلُوا مِمَّا فِی الْأَرْضِ حَلالاً طَیِّباً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ»(3)
وقال سبحانه: «الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»(4)
و قال سبحانه: «یا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً إِنِّی بِما تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ»(5)
و قال سبحانه: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَیِّباتِ ما کَسَبْتُمْ وَ مِمَّا أَخْرَجْنا لَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ لا تَیَمَّمُوا الْخَبِیثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ وَ لَسْتُمْ بِآخِذِیهِ إِلاَّ أَنْ تُغْمِضُوا فِیهِ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ»(6)
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه «وَ لا تَیَمَّمُوا الْخَبِیثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ» می فرماید: هنگامی که مردم اسلام آوردند، درآمدهایی از ربا و اموال خبیثه وحرام نزد آنان بود، و این اموال خبیثه را صدقه دادند و خداوند آنان را نهی نمود و فرمود: صدقه باید از درآمد پاک و حلال باشد(7).
ص:25
امام صادق(علیه السلام) نیز در ذیل آیه «وَ لا تَیَمَّمُوا الْخَبِیثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ» می فرماید : هنگامی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) دستور داد مردم زکات خرماهای خود را بدهند ، گروهی از مردم پست ترین خرمای خود را که به آنها «جعرور و معافاره» می گفتند - و هسته های بزرگ و گوشت کمی داشت - به جای خرمای جیّد و خوب به عنوان زکات آوردند و رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) از آنان نپذیرفت و آیه فوق نازل شد(1).
شخصی به امام حسین(علیه السلام) گفت: «مردی از بنی امیّه صدقة زیادی داد؟». امام(علیه السلام) فرمود: مَثَل او مَثَل کسی است که از حجّاج مالی را سرقت کند و آن را صدقه بدهد. سپس فرمود: صدقه باید از مالی باشد که با عرق جبین و صورت گردآلود به دست آمده باشد، مانند صدقات علی(علیه السلام) و صدقات کسانی که همانند او صدقه دادند(2).
امام سجاد(علیه السلام) در دعای خود در صحیفه سجادیه چندین مرتبه از خداوند رزق واسع و حلال و طیّب طلب می نماید و می فرماید: «أسألک أن تصلّی علی محمّد و آل محمّد و أن ترزقنی رزقاً حلالاً طیبّاً واسعاً، یکون لی غنیً عن خلقک، و یکون لک المنّ علیّ فیه خالصاً، و اجعلنی فیه لک من الشاکرین ...»(3)
یعنی ، خدایا درود خود را بر محمد و آل محمد بفرست، و مرا روزی حلال و پاک و فروان قسمت کن، تا از خلق تو بی نیاز باشم و آن تفضّلی از تو بر من خواهد بود و مرا از شاکرین قرار ده.
معاویه بن عمّار گوید : از امام صادق(علیه السلام) درخواست کردم که به من دعایی برای رزق تعلیم نماید و آن حضرت دعایی به من تعلیم نمود که از هر چیزی برای روزی مؤثّرتر بود ، و فرمود: بگو: «اللّهمّ
ص:26
ارزقنی من فضلک الواسع الحلال الطیّب، رزقاً واسعاً حلالاً طیبّاً بلاغاً للدنیا و الآخره صبّاً صبّاً [یعنی کثیراً کثیراً] هنیئاً مریئاً، من غیر کدٍّ و لا منٍّ من أحد خلقک إلّا سعةً من فضلک الواسع فإنّک قلت: «وَا سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ»(1)
فمن فضلک أسأل، و من عطیّتک أسأل، و من یدک الملاء أسأل»(2).
اسحاق بن عمّار گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود: «خداوند عزّوجلّ مردم را خلق نمود و ارزاق آنان را نیز از حلال طیّب با آنان خلق کرد، و کسی که رزق خود را از حرام انتخاب کند به همان اندازه از رزق حلال او کم می شود» [و حساب قیامت برای او می ماند](3).
مؤلف گوید: ظاهر این است که تنها پیامبران و اوصیاء و عباد خلّص(علیهم السلام) رزق طیّب می خورده اند و دیگران هیهات است که به رزق حلال طیّب دست پیدا کنند، مخصوصاً در آخرالزمان که حلال آن به سختی پیدا می شود تا چه رسد به حلال طیّب ، و نهایت چیزی که در آخرالزمان می توان به دست آورد حلال ظاهری است که سبب عقوبت و عذاب آخرت نشود ، و این نیز مشروط به آن است که از شبهات و درآمدهای مشکوک پرهیز شود ، و اگر کسی از شبهات پرهیز نکند ، گرفتار حرام می شود و نمی فهمد، همان گونه که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «الأمور ثلاثه : حلال بیّن و حرام بیّن و شبهات بین ذلک فمن ترک الشبهات نجی من المحرمات و من أخذ بالشبهات ارتکب المحرّمات و هلک من حیث لا یعلم»(4).
مرحوم شیخ طوسی در کتاب امالی از عدّه ای از شیعیان نقل نموده که گویند : ما خدمت امام صادق(علیه السلام) بودیم و یکی از ما گفت: «اللّهمّ إنّی أسألک رزقاً طیّباً» و امام(علیه السلام) به او فرمود: هیهات هیهات ، رزق طیّب قوت پیامبران است، و تو از خدا بخواه که رزقی به تو بدهد که در قیامت به
ص:27
خاطر آن عذاب نشوی. سپس فرمود: هیهات که مردم به روزی طیّب دست پیدا کنند ، چرا که آن مخصوص پیامبران است ، از این رو خداوند می فرماید: «یا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً»(1).
1- رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود : کسی که حلال بخورد، ملکی از ملائکه بالای سر او می ایستد و برای او استغفار می نماید تا از غذای خود فارغ گردد(2).
2- و فرمود: ردّ دانقی از حرام [به صاحب خود] نزد خداوند معادل هفتاد هزار حج مقبول است(3).
3- و فرمود: کسی که چهل روز حلال بخورد خداوند قلب او را نورانی خواهد نمود(4).
4- رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: کسی که زبان و شکم و عفّت خود را از حرام حفظ کند داخل بهشت می شود(5).
5- امام صادق(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود : «فرزند آدم ظرفی را پر نکرد که خطرناکتر از شکم او باشد.» سپس فرمود: مخور مگر هنگام گرسنگی و از مال حلال بخور و نام خدا را از یاد مبر ...(6).
ص:28
6- ابوبصیر گوید: شخصی به امام باقر(علیه السلام) گفت: من ضعیف العمل و قلیل الصیام هستم و لکن می کوشم و امیدوارم که جز حلال نخورم» امام باقر(علیه السلام) به او فرمود: چه اجتهادی بهتر از اجتهاد در حفظ شکم و عفّت می باشد(1)؟!
امام صادق(علیه السلام) فرمود: با تقواترین مردم کسی است که هنگام شبهه توقف کند، و عابدترین مردم کسی است که واجبات را به خوبی انجام بدهد، و زاهدترین مردم کسی است که از حرام پرهیز کند، و کوشاترین مردم کسی است که از گناه پرهیز نماید(2).
مؤلف گوید: قصّه مرحوم ملا کاظم ساروقی و پرهیز او از خوردن مالی که زکات آن داده نشده بود در زمان ما واقع شده و در اثر این عمل خداوند به او عنایت نمود و حافظ کلّ قرآن با قرائت صحیح و تفسیر آیات با بیان اهل البیت(علیهم السلام) شد.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید: از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) شنیدم که می فرمود: هر پادشاهی خطوط قرمزی دارد، و خطوط قرمز خداوند حلال و حرام اوست، و مشتبهات بین حلال و حرام است [و شما باید از مشتبهات پرهیز کنید مبادا گرفتار حرام شوید] چنان که اگر چوپانی به طرف خطوط قرمز برود چیزی نمی گذرد که گوسفندان او در وسط خطوط قرمز قرار می گیرند، پس شما از مشتبهات پرهیز کنید [تا گرفتار حرام نشوید](3).
ص:29
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: در قلب من القا شده که اگر کسی نزدیک حرامی قرار بگیرد و برای خدا از آن دوری کند گناهان او بخشوده خواهد شد(1).
حمزة بن حمران گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود: کسی که به هر سوالی پاسخ می دهد دیوانه است[چرا که از خطر پاسخ غیر صحیح نمی ترسد](2).
امیرالمؤمنین(علیه السلام) به کمیل بن زیاد فرمود: «أخوک دینک فاحتط لدینک بما شئت» یعنی دین تو به منزله برادر توست پس به خاطر دین خود آنگونه که دوست می داری احتیاط کن(3).
امام حسین(علیه السلام) می فرماید: پدرم امیرالمومنین(علیه السلام) هنگام مرگ به من وصیّت نمود و فرمود: من تو را به نماز اوّل وقت، و پرداخت زکات، و سکوت در هنگام شبهه ، سفارش می کنم و از شتاب در عمل و سخن ، باز می دارم، و تو را به سکوت امر می کنم تا سالم بمانی(4).
زراره گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: حق خدا بر مردم چیست؟ فرمود: حق خدا بر مردم این است که آنچه می دانند را بگویند، و از گفتن چیزی که نمی دانند خودداری کنند، و اگر چنین کنند به خدا سوگند حق خدا را ادا کرده اند(5).
ص:30
جابر گوید: امام باقر(علیه السلام) اصحاب خود را وصیّت نمود و فرمود: هنگامی که چیزی بر شما مشتبه می شود توقّف کنید و به ما مراجعه نمایید تا ما برای شما شرح بدهیم آنگونه که برای ما شرح داده شده است، و اگر شما به این وصیّت عمل کنید و قبل از قیام قائم ما از دنیا بروید شهید خواهید بود ...(1).
امام باقر(علیه السلام) در تفسیرآیه «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالاً الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً»(2)
فرمود: مقصود از این آیه علمای نصاری و عبّاد آنان و اهل شبهات و آراء باطل از اهل قبله و حروریّه و اهل بدعت هستند(3).
مؤلف گوید: حروریّه: خوارج اند، و اهل شبهات و آرای باطل از اهل قبله : صاحبان مسلک های باطل و بی مدرک می باشند.
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) در حجة الوداع به مردم فرمود: جبرئیل امین در قلب من وارد کرده که هرگز کسی نمی میرد تا رزق خود را به طور کامل خورده باشد پس شما از خدا بترسید و زیبا و نیکو رزق خود را به دست آورید، و نباید کندی روزی [که امتحانی است برای شما] سبب شود که شما از راه معصیت [وحرام] روزی خود را به دست آورید، چرا که خداوند متعال ارزاق را از راه حلال بین مردم تقسیم نموده و از راه حرام تقسیم نکرده است، پس کسی که از خدا بترسد و صبور باشد، خداوند رزق او را از راه حلال می رساند، و کسی که پردة حیا را پاره کند و از
ص:31
خدای خود حیا ننماید و رزق خود را از راه غیر حلال به دست آورد، رزق حلال او گرفته می شود و گرفتار حساب قیامت نیز خواهد شد(1).
و در دعاهای طواف از معصومین(علیهم السلام) نقل شده که فرمود: «اللّهمّ قنّعنی بما رزقتنی و بارک فیما آتیتنی»(2) یعنی خدایا مرا به روزی خود قانع کن و درآنچه به من داده ای برکت قرار ده.
امام صادق(علیه السلام) نیز می فرماید: کسی که قلب خود را از غفلت و نفس خود را از شهوات و عقل خود را از جهل، دور نماید نام او در دفتر آگاهان ثبت می شود، و کسی که علم خود را از هوا، و دین خود را از بدعت و مال خود را از حرام مصون نماید، از جمله صالحین خواهد بود(3).
مرحوم صدوق در کتاب فقه الرضا(علیه السلام) ذیل عنوان «باب القناعه» از حضرت رضا(علیه السلام) نقل نمود که فرمود: کسی می خواهد بی نیازترین مردم باشد باید به وعده های خداوند اطمینان داشته باشد.
و فرمود: باید اطمینان او به وعده های خداوند بیش از اطمینان او به مردم باشد.
و فرمود: خداوند می فرماید: به آنچه من به تو دادم راضی باش تا بی نیازترین مردم باشی(4).
حضرت جواد(علیه السلام) می فرماید: الثقة بالله ثمن لکلّ غالٍ و سُلّم إلی کلّ عالٍ. یعنی اطمینان به وعده های الهی سرمایه ای است که به وسیله آن می توان هر چیز گرانبهایی را خریداری نمود، و نردبانی است که به وسیله آن می توان به هر محل بلندی دسترسی پیدا کرد(5).
ص:32
مؤلف گوید: آسیب های حرام فراوان است وما آنچه از زبان معصومین علیهم السلام بما رسیده است را بیان می کنیم :
شخصی به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) گفت: من دوست دارم که دعایم مستجاب شود؟رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) به او فرمود: محل درآمد خود را [از حرام] پاک کن، و مال حرام داخل شکم خود مکن دعای تو مستجاب گردد(1).
احمد بن فهد حلّی در کتاب «عدّة الداعی» گوید: در حدیث قدسی آمده که خداوند می فرماید: دعای هیچ دعا کننده ای از درگاه من محجوب نمی شود، جز دعای حرامخوار که مستجاب نخواهد شد(2).
و در حدیث مناهی آمده که رسول خد ا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود : کسی که در دنیادر امانتی خیانت کند و آن را به صاحبش بازنگرداند و از دنیا برود، مرگ او با ملّت اسلامی نخواهد بود، و هنگامی که خدا را ملاقات می کند خداوند بر او خشم خواهد داشت.
و فرمود کسی که دانسته مال دزدی و خیانتی را خریداری کند مانند همان دزد و خائن خواهد بود(3).
امام صادق(علیه السلام) فرمود: پرهیز از یک لقمه حرام نزد خداوند محبوب تر از دو هزار رکعت نماز مستحبّی می باشد(4).
و فرمود: ردّ یک دانق حرام به صاحب آن نزد خداوند معادل هفتاد حج مقبول است. [ودانق درهم است و قیراط سه حبه جو می باشد](5).
و از معصومین(علیهم السلام) نقل شده که فرموده اند : خداوند عیسی(علیه السلام) را موعظه نمود و فرمود: به ستمکاران بنی اسرائیل بگو: آیا صورت های خود را می شویید و قلب های شما چرکین است؟ آیا
ص:33
به من مغرور شده اید؟ و بر من جرأت پیدا کرده اید، آیا خود را برای مردم دنیا معطّر و خوشبو می کنید؟ در حالی که باطن های شما مانند مردار متعفن است؟ شما مانند مرده های گندیده اید! ای عیسی به آنان بگو: ناخن های خود را از کسب حرام کوتاه کنید ... ای عیسی به ظالمان بنی اسرائیل بگو: تا وقتی حرام زیر قدم های شماست مرا نخوانید ... چرا که اجابت من لعنت به آنان است تا متفرق شوند(1).
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید: خداوند به عیسی فرمود: به بنی اسرائیل بگو: داخل خانه های من نشوید مگر با ابصار خاشعه و قلوب طاهره و دست های نقیة و به آنان بگو: من دعای احدی از آنان را اگر مظلمه ای به گردن او باشد، مستجاب نخواهم کرد(2).
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: کسی که یک لقمه از حرام بخورد تا چهل شبانه روز نماز او قبول نمی شود، و تا چهل شبانه روز نیز دعای او مستجاب نمی گردد ، و هر گوشتی که از حرام پرورش پیدا کند آتش به آن سزاوارتر است، و از یک لقمه نیز گوشت در بدن انسان روئیده می شود(3).
و فرمود: کسی که مال حلالی را بخورد مَلَکی بالای سر او می ایستد و برای او استغفار می کند تا از غذای خود فارغ شود، و هنگامی که لقمه حرام در شکم کسی وارد می شود هر ملکی که در آسمان ها ودر زمین هست به او لعنت می کند، و تا وقتی آن لقمه در شکم او باقیست خداوند نظر رحمت به او نمی افکند، و کسی که یک لقمه حرام بخورد مورد غضب و خشم خدا خواهد بود و اگر توبه کند [و حرام را جبران نماید] خداوند توبه او را می پذیرد، و اگر بدون توبه بمیرد سزاوار آتش است(4).
ص:34
و فرمود: بیشتر چیزی که سبب دخول در آتش می شود، از ناحیه شکم و فرج است(1).
امام صادق(علیه السلام) فرمود: چیزی نزد خداوند بهتر از عفّت شکم و فرج نیست(2).
امام صادق(علیه السلام) از پدران خود از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) نقل فرموده که فرمود: هنگامی که غذا چهار خصلت داشته باشد ، غذای حلال و کاملی خواهد بود: 1- از حلال باشد، 2- دست های زیادی به طرف آن دراز شود، 3- در ابتدای آن بسم الله گفته شود، 4- در پایان آن الحمدلله گفته شود(3).
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: خداوند بهشت را بر بدنی که از حرام پرورش یافته باشد حرام نموده است(4).
و فرمود: عبادت با خوردن مال حرام مانند ساختمانی است که بر روی رمل «و یا روی آب» بنا شده باشد(5).
و فرمود: کسی که از راه حرام مالی را به دست بیاورد، حج و عمره وصله رحم او قبول نمی شود تا جایی که به واسطه حرام زناشویی او نیز حرام می شود(6).
امیرالمؤمنین(علیه السلام) چند دانه از خرمای دقل را همراه آب خورد و دستی بر شکم خود زد و فرمود: هر کس آتش را در شکم خود داخل کند، خداوند او را از رحمت خود دور فرماید(7).
ص:35
امیرالمومنین(علیه السلام) می فرماید: اگر علاقه به مکارم اخلاق داری ، باید از حرام ها دوری کنی(1).
و فرمود: افضل مکارم و خصلت های خوب پرهیز از محرّمات است(2).
مفضّل بن عمر گوید: ما خدمت امام صادق(علیه السلام) بودیم و سخن از اعمال به میان آمد پس من گفتم: چه قدر عمل من ضعیف و ناچیز است؟! امام(علیه السلام) فرمود: چنین مگو و استغفار کن و سپس فرمود: عمل کم اگر همراه با تقوا باشد بهتر از عمل زیادی است که بدون تقوا باشد پس من گفتم: عمل زیاد بدون تقوا چگونه است؟ فرمود: آری مانند این است که کسی به مردم اطعام کند و به همسایگان خود ارفاق نماید و مردم در خانه او رفت و آمد کنند و لکن هنگامی که راهی از حرام برای او باز شود ، وارد حرام گردد و این معنای عمل بدون تقوا می باشد، و دیگری چنین کارهایی را نمی کند و لکن هنگامی که راهی از حرام برای او باز می شود داخل آن نمی گردد(3).
در کتاب خصال از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود: خداوند تبارک و تعالی بر ذات خود سوگند یاد نموده که هیچ خائنی را در جوار رحمت خود راه ندهد. راوی گوید: گفتم: خائن کیست؟ فرمود: کسی است که درهمی و یا چیزی از امور دنیا را از مؤمن حبس و ذخیره نماید و به او ندهد. پس من گفتم: پناه به خدا می برم از غضب الهی(4).
ص:36
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: هیچ زهدی مانند زهد از حرام نیست(1).
و فرمود: ترک یک لقمه حرام نزد خداوند بهتر از دو هزار رکعت نماز مستحبی می باشد(2).
امام صادق(علیه السلام) فرمود: دوست امیرالمومنین(علیه السلام) جز حلال نمی خورد، چرا که امام او چنین بوده است، و دوست عثمان باکی ندارد که آنچه می خورد حلال است و یا حرام ، چرا که امام او عثمان چنین بوده است(3).
علی(علیه السلام) چند دانه از خرمای دَقَل را همراه آب میل نمود و دستی بر شکم خود زد و فرمود: هر کس آتش را داخل شکم خود کند خداوند او را از رحمت خود دور نماید(4).
ابن عباس گوید: هنگامی که آیه «یا أَیُّهَا النَّاسُ کُلُوا مِمَّا فِی الْأَرْضِ حَلالاً طَیِّباً» نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) قرائت شد سعدبن ابی وقّاص برخاست و گفت: «یا رسول الله از خدا بخواهید تا مرا مستجاب الدعوة قرار بدهد.» رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) به او فرمود: غذا و طعام خود را حلال و پاک قرار بده تا مستجاب الدعوه باشی. سپس فرمود: سوگند به پروردگاری که جان محمّد(ص) به دست اوست، کسی که یک لقمه از حرام را داخل شکم خود کند تا چهل روز دعای او مستجاب نمی شود، و هر بنده ای که گوشت او از حرام و ربا روئیده شود آتش به او سزاوارتر است(5).
ص:37
از حضرت زین العابدین و فرزند او امام باقر(علیهماالسلام) نقل شده که فرموده اند: امیرالمومنین(علیه السلام) هنگام رحلت از دنیا وصیّت نمود و در بخشی از وصیّت خود فرمود: کسی که حرام خورده است در قیامت وارد بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) نمی شود. تا این که فرمود: و نیز کسی که سیر بوده و همسایه مؤمن او گرسنه بوده است در قیامت وارد بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) نمی شود(1).
مؤلف گوید: روایت فوق از دعائم الاسلام نقل شده و صاحب کتاب، وصیّت نامه امیرالمومنین(علیه السلام) را به طور کامل نقل نموده است و عبارت مورد نظر چنین است: «و لا یرد علی رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلّم) من أکل مالاً حراماً، لا والله، لا والله، لا والله، و لا یشرب من حوضه، و لا تناله شفاعته، و لا و الله، و لا من أدمن شیئاً من هذه الاشربة المسکرة و ... »(2)
یعنی فردای قیامت کسی که مال حرامی را خورده باشد وارد بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) نمی شود، لا والله، لا والله، لا والله و از حوض او نیز سیراب نمی گردد، و به شفاعت او نیز نمی رسد، لا والله، و نیز کسی که عادت به خوردن نوشیدنی های مست کننده دارد در قیامت وارد بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) نمی شود [و از کوثر او نمی نوشد].
محمدبن فضیل گوید: حضرت رضا(علیه السلام) در تفسیر آیه «إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ نُدْخِلْکُمْ مُدْخَلاً کَرِیماً»(3)
فرمود: کسی که مومن باشد و از گناهانی که خداوند وعدة عذاب بر آن ها داده است پرهیز کند، خداوند از کارهای بد او می گذرد(4).
ص:38
ابوبصیر گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که فرمود: خداوند عزّوجلّ به حضرت داوود(علیه السلام) وحی نمود: ای داوود، بندة مؤمن من اگر گناه بکند و از من حیا کند و سپس توبه نماید و از گناه خود بازگردد، من او را می آمرزم و آن گناه را از یاد حفظه می برم و به جای آن برای او حسنه می نویسم و باکی ندارم چرا که من أرحم الراحمین هستم(1).
مؤلف گوید: حرام ها فراوان است و خداوند به طور کلی فرموده «اگر شما از گناهان کبیره(2)
پرهیز نمایید ما گناهان غیر کبیره را بر شما می بخشیم.»
حضرت رضا(علیه السلام) می فرماید: روز قیامت خداوند عزّوجلّ اعمال بندة مومن خود را بر او عرضه می کند و چون او نخست در نامه عمل خود گناهان خویش را می بیند، رنگ او تغییر می کند و بدن او به لزره در می آید، تا این که کارهای نیک او بر او عرضه می شود، و شاد می گردد، و خداوند به ملائکه می فرماید: گناهان او را تبدیل به حسنات کنید و نشان مردم بدهید، و مردم می گویند: آیا این بندگان خدا یک گناه در دنیا نکرده بوده اند؟! سپس فرمود: این است معنای آیه «یبدّل الله سیّئاتهم حسنات»(3).
عبدالله بن سنان گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه «ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنا حِسابَهُمْ»(4) فرمود: روز قیامت خداوند حساب شیعیان ما را به ما واگذار می کند پس آنچه از گناهان او مربوط به خداوند باشد ما از خداوند می خواهیم تا به خاطر ما از آنان بگذرد، و آنچه مربوط به ما باشد، ما از آنان می گذریم(5).
ص:39
و در روایت دیگری از امام صادق(علیه السلام) آمده که فرمود: روز قیامت که می شود خداوند در حساب شیعیان ما مناقشه نمی کند و ما می گوییم: خدایا این ها شیعیان ما هستند و خداوند می فرماید: ما شما را شفیع آنان قرار دادیم و گناهکارانشان را بخشیدیم شما آنان را وارد بهشت کنید(1).
قال الله سبحانه: «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ»(2).
و قال سبحانه: «وَ إِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفی»(3)
و قال سبحانه: «قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذِی یَعْلَمُ السِّرَّ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ کانَ غَفُوراً رَحِیماً»(4)
و قال سبحانه: «أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَری»(5)
و قال سبحانه: «قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلی شاکِلَتِهِ فَرَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدی سَبِیلاً»(6)
مؤلف گوید : قبل از هر چیز باید توجه نمود که خداوند به نیّت ها و اسرار و آنچه در باطن ما می گذرد آگاه است و حتی آنچه به طور سریع به ذهن ما خطور می کند و می گذرد را او می داند و آن را سرّ سرّ و یا سرّ اخفی گویند و این معنا از آیات و روایات به صورت روشن معلوم است و باید برای ما از هر چیز دیگری بازدارنده تر باشد، از این رو خداوند به صورت استفهام تقریری می فرماید: «أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَری؟» یعنی آیا این انسان [غافل] نمی داند که در محضر خداوند است و او از همه چیز او آگاه است؟!
ص:40
بلکه همه عالم در محضر اوست و هیچ چیزی بر او پوشیده نیست ، و فکر گناه باید سبب شرمساری انسان شود و از آن پرهیز نماید ، تا چه رسد به انجام گناه و حرام رو بیاورد ، و چه خوب است که نیّت ها و آنچه در باطن می گذرد ، با مرضات الهی مطابق شود و این کار بسیار سخت و ریاضت بسیار بزرگی می باشد ، از این رو امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید : «تصفیه العمل أشدّ من العمل، و تخلیص النیّه عن الفساد أشد علی العالمین من طول الجهاد» یعنی پاک کردن عمل سخت تر از عمل است، وخالص کردن نیّت از فساد بر عمل کنندگان سخت تر از طولانی شدن جهاد است(1).
و به همین خاطر فرموده اند : « نیّة المؤمن خیر من عمله، و نیّة الکافر شرّ من عمله» بلکه فرموده اند: «ألا و إنّ النیّة هی العمل، و انّما الأعمال بالنیّات» یعنی نیت مؤمن بهتر از عمل اوست [چرا که ریا در آن راه ندارد] و نیت کافر نیز بدتر از عمل اوست، و در حقیقت عمل همان نیّت است ، و اعمال با نیّت ها ارزش گذاری می شود(2).
لقمان نیز به فرزند خود فرمود: «أخلص العمل فإنّ الناقد بصیر». یعنی عمل را خالص کن ، چرا که آن کسی که ارزش گذاری می کند بصیر و بیناست و از او چیزی پنهان نیست(3).
و خداوند می فرماید: «قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلی شاکِلَتِهِ فَرَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدی سَبِیلاً»(4) و شاکله به معنای نیّت است یعنی بگو : هر کسی بر اساس نیّت خود عمل می کند [و پاداش داده می شود] از این رو تنها خدا از اعمال مردم آگاه است و او می داند چه کسی راه بهتری را رفته است.
امام صادق(علیه السلام) فرمود: به این خاطر اهل بهشت و دوزخ برای همیشه در بهشت و دوزخ می مانند که نیّت های اهل بهشت در دنیا این بوده که اگر در دنیا مخلّد باشند خدا را عبادت کنند، و نیّت های
ص:41
اهل دوزخ نیز این بوده که اگر در دنیا مخلّد باشند معصیت خدا را بکنند. سپس فرمود: «فبالنیّات خلّد هؤلاء و هؤلاء» و سپس آیه «قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلی شاکِلَتِهِ» را تلاوت نمود و فرمود: شاکله به معنای نیّت است(1).
بنابراین سزاوار است انسان مواظب باطن و نیّت های خود باشد ، گرچه در این امّت برای نیّت گناه ، گناه نوشته نمی شود و لکن نیّت های گناه ، و بدخواهی سبب خبث سریره و خرابی باطن می شود و نیّت گناه انسان را به گناه نزدیک می کند .
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: کسی که قصد انجام کار خوبی را بکند ، و آن را انجام ندهد خداوند به خاطر نیّت خوب او یک حسنه برای او می نویسد ، و اگر آن کار خوب را انجام بدهد خداوند ده حسنه برای او می نویسد ، و اگر کسی قصد گناه بکند و آن گناه را انجام ندهد ، چیزی برای او نوشته نمی شود ، و اگر آن گناه را انجام بدهد هفت ساعت [و یا نه ساعت] به او مهلت داده می شود و ملک مربوط به حسنات به ملک مربوط به سیّئات می گوید: در نوشتن گناه او شتاب مکن شاید او کار خیری انجام بدهد و گناه او محو شود، چرا که خداوند می فرماید: «إنّ الحسنات یذهبن السیئات» و یا استغفار نماید و بگوید: «أستغفر الله الذی لا إله إلّا هو، عالم الغیب و الشهادة العزیز الحکیم، الغفور الرحیم، ذوالجلال و الاکرام و أتوب إلیه» و اگر این گونه استغفار کند چیزی بر او نوشته نمی شود، و اگر در آن هفت ساعت [و یا نه ساعت] عمل نیکی انجام ندهد ، و استغفار هم نکند ، ملک حسنات به ملک سیّئات می گوید: گناه این شقیّ محروم را بنویس(2).
ص:42
مؤلّف گوید: آنچه گذشت مربوط به حق الله است و درباره حق الناس از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده که فرمود: کسی که از مردم قرضی بگیرد و نیّت پرداخت آن را نداشته باشد سارق محسوب می شود(1).
و فرمود: کسی که با زنی ازدواج کند ، و مهری برای او تعیین نماید ، و نیّت او این باشد که مهر او را ندهد ، زانی محسوب می شود(2).
در تفسیر آیه «یَوْمَ یَرَوْنَ الْمَلائِکَةَ لا بُشْری یَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِینَ وَ یَقُولُونَ حِجْراً مَحْجُوراً وَ قَدِمْنا إِلی ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً»(3).
از حضرت رضا(علیه السلام) نقل شده که فرمود: هنگامی که قیامت بر پا می شود خداوند اعمال قومی را - که سفید و نورانی است - آماده می کند ، و به صاحبان آن ها می فرماید : «اعمال خود را دریافت کنید» و چون آن ها به اعمال خود نزدیک می شوند ، خداوند امر می کند تا آن اعمال نابود شوند ، وآن اعمال ، همانند غبار، پراکنده می شوند.
سپس حضرت رضا(علیه السلام) فرمود : به خدا سوگند آنان اهل نماز و روزه بوده اند ، و لکن هنگامی که حرامی برای آنان آماده می شده ، آن را می گرفته و باکی نداشته اند(4).
ص:43
سلیمان بن خالد گوید : امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه «وَ قَدِمْنا إِلی ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً» فرمود : به خدا سوگند اگر اعمال آنان از قباطی [یعنی پارچه های سفید مصری] سفیدتر باشد ، خداوند از آنان نمی پذیرد ، چرا که اگر حرامی بر آنان عرضه می شده ، آن را رها نمی کرده اند(1).
مرحوم علّامه مجلسی پس از نقل روایت فوق می فرماید: حدیث فوق دلالت دارد که عبادات و طاعات انسان به واسطه گناهان حبط و نابود می شود ، و پاداشی نخواهد داشت .
سلیمان بن خالد نیز گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود : اعمال مردم در هر روز پنجشنبه بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) عرضه می شود ... پس من به امام صادق(علیه السلام) گفتم: فدای شما شوم ، مقصود شما ، اعمال چه کسانی است؟ فرمود: مقصود : اعمال دشمنان ما و دشمنان شیعیان ما می باشد(2).
مؤلف گوید: حرامخواری، لشگر عمربن سعد - لعنة الله علیه - را آمادة کشتن فرزندان رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) نمود، و طلحه و زبیر نیز که مال های حرامی از عثمان گرفته بودند را، به نقض بیعت و جنگ با امیرالمؤمنین(علیه السلام) واداشت و سبب گمراهی و هلاکت آنان شد!!
مورّخین و سیره نویسان گویند : هنگامی که لشگر عمرسعد [لعنه الله] امام حسین(علیه السلام) را احاطه نمود ند و او را در میان حلقه ای قرار دادند ، آن حضرت بیرون آمد و آنان را نصیحت نمود و چون مردم گوش به سخن او ندادند فرمود : وای بر شما برای چه به سخن من گوش فرا نمی دهید؟ در حالی که من شما را به خیر و سعادت دعوت می کنم ، و هر کس از من اطاعت کند رستگار می شود و هر کس از من
ص:44
اطاعت نکند هلاک خواهد شد ، و همه شما از هالکین هستید و گوش به حرف من نخواهید داد، چرا که شکم های شما از حرام پر شده ، و بر قلب های شما مهر زده شده است(1).
فقها در کتاب غصب گویند : غصب سلطه و استیلای ظالمانه بر مال و یا حق مردم می باشد، و حرمت ظلم، و غصبِ مال مردم از قرآن و روایات و اجماع مسلمین و دلیل عقل ثابت و مسلّم است.
و در روایتی از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده که فرمود : کسی که یک وجب از زمین مردم را غصب کند خداوند آن را از هفت طبقه زمین در قیامت به گردن او طوق می کند ، مگر آن که توبه کند و آن را به صاحبش باز گرداند .
و در روایت دیگری آمده که فرمود : کسی که زمینی را بدون حق ، از کسی بگیرد ، خداوند او را تکلیف می کند تا خاک آن زمین را به دوش بگیرد و به محشر بیاورد .
و از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده که فرمود : اگر در ساختار خانه ای یک قطعة سنگ غصبی قرار بگیرد آن قطعه سنگ سبب خراب شدن آن خانه خواهد شد(2).
و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده که فرمود : هنگامی که لقمه حرام وارد شکم بنده ای می شود ، همه ملائکه آسمان ها و زمین او را لعنت می کنند ، و تا وقتی آن لقمه در شکم او باقیست
ص:45
خداوند نظر رحمت به او نمی کند ، و مورد خشم و غضب الهی می باشد ، و اگر با این حال بمیرد آتش سزاوار او خواهد بود ، و اگر توبه کند [و رضایت صاحب آن را فراهم کند] خداوند توبه او را می پذیرد(1).
و در روایتی آمده که یک لقمه حرام تا چهل روز مانع دعا و قبول عبادات می شود(2).
و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده که در خطبه خود فرمود : کسی که قدرت بر زنای با زن آزاد و یا کنیزی پیدا کند و از ترس خدای عزّوجلّ به طرف گناه و حرام نرود خداوند آتش دوزخ را بر او حرام خواهد نمود و از وحشت بزرگ قیامت ایمن خواهد شد و خداوند او را داخل بهشت خواهد نمود، و اگر [غافل شود و] به طرف گناه برود خداوند بهشت را بر او حرام می کند ، و اگر کسی مالی را از راه حرام به دست آورد ، خداوند صدقه و اعمال خیر او را نمی پذیرد ، و اگر بنده ای را در راه خدا آزاد کند ، و یا به حج و عمره برود ، از او پذیرفته نمی شود ، و به عدد ثواب های این اعمال برای او گناه می نویسند ، و اگر بمیرد و چیزی از مال حرام از او باقی بماند ، توشه او برای دخول در آتش خواهد بود ، و کسی که قدرت بر حرام پیدا کند و از ترس خداوند آن را رها نماید ، مشمول محبّت و رحمت خداوند می شود، و خداوند امر می کند تا او را به بهشت ببرند(3).
و فرمود : کسی که مال مؤمنی را بدون حق غصب کند ، خداوند همواره نظر رحمت خود را از او بر می گرداند ، و نسبت به اعمال خیر او خشم می کند ، و اعمال نیک او را در نامه اش نمی نویسد ، تا زمانی که توبه کند و مال مردم را به صاحبش برگرداند(4).
ص:46
مؤلف گوید: علامه مجلسی(رحمه الله) در کتاب شریف بحارالانوار(1)
روایات فراونی را دربارة خوردن مال حرام نقل نموده است ، طالبین می توانند مراجعه نمایند.
و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده که فرمود : خداوند را ملکی است که هر شب بر بالای بیت المقدس ندا می کند : هرکس مال حرامی را بخورد خداوند هیچ عمل مستحب و واجبی را از او نمی پذیرد .
و فرمود: عبادت، با خوردن مال حرام ، مانند ساختن خانه بر روی رمل [و یا روی آب] است(2).
عیسی بن موسی گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود: ای عیسی مال هایی که در دست مردم است، مال خداوند عزّوجلّ می باشد، و خداوند آن ها را در دست مردم امانت سپرده و به آنان امر کرده تا از آن ها به اندازه بخورند ، و به اندازه بنوشند ، و به اندازه بپوشند ، و به اندازه ازدواج کنند ، و به اندازه مرکب سواری تهیه نمایند ، و بقیّه را صرف فقرای مؤمنین نمایند [و غبار فقر را از آنان برطرف کنند] بنابراین اگر کسی بیش از اندازه و نیاز مصرف کند ، آنچه می خورد و می آشامد، و می پوشد، و صرف ازدواج و مرکب سواری تهیه می نماید، بر او حرام خواهد بود(3).
مؤلف گوید: اگر ما مسلمانان به این روایت عمل کنیم فقیری بین ما نخواهد بود .
ص:47
در ذیل روایت فوق به نقل عیّاشی آمده که امام صادق(علیه السلام) فرمود: شما اسراف و زیاده روی نکنید چرا که خداوند مسرفین را دوست نمی دارد. سپس فرمود: آیا تو فکر می کنی خداوند مالی را به امانت به دست کسی بدهد، و به او اجازه دهد که اسبی را به ده هزار درهم خریداری کند، در حالی که یک اسب بیست درهمی او را کفایت می کند؟ و یا کنیزی را به هزار دینار خریداری کند، در حالی که کنیز بیست دیناری او را کفایت می نماید؟ سپس فرمود: اسراف نکنید چرا که خداوند مسرفین را دوست نمی دارد.
مؤلف گوید: برای روشن شدن آیه «وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ»(1)
باید معنای اسراف را از زبان معصومین(علیهم السلام) بشنویم و بخشی از آیات وروایات اسراف و تبذیر و تقتیر را نیز بیان نماییم .
خداوند می فرماید: «کُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا»(2)
و می فرماید: «وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذِیراً * إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کانُوا إِخْوانَ الشَّیاطِینِ وَ کانَ الشَّیْطانُ لِرَبِّهِ کَفُوراً - إلی قوله تعالی : «وَ لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلی عُنُقِکَ وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً»(3) و می فرماید: «وَ الَّذِینَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کانَ بَیْنَ ذلِکَ قَواماً»(4)
مرحوم علامه مجلسی پس از ذکر آیات فوق روایاتی را در معنای اسراف و تبذیر نقل نموده و ما به برخی از آن ها اشاره می کنیم:
عبدالرحمان بن حجّاج گوید: امام صادق (علیه السلام) در تفسیر آیه «وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذِیراً» فرمود: کسی که مالی را در غیر طاعت خداوند صرف کند تبذیر کرده است ، و اگر آن مال را در راه خیر صرف کند مقتصد و میانه رو می باشد(5).
ص:48
ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذِیراً» فرمود: مقصود این است که انسان هر چه دارد را در راه خدا بدهد و تهی دست بماند، و این تبذیر مال در راه حلال است(1).
علی بن جذاعه گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود: از خدا بترس و نه اسراف کن و نه به خود سخت گیری کن ، بلکه میانه رو باش ، چرا که تبذیر نیز از اسراف است و خداوند می فرماید: «وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذِیراً» سپس فرمود: خداوند کسی را به خاطر میانه روی و اقتصاد عذاب نمی کند(2).
عامر بن جذاعه گوید: مردی نزد امام صادق(علیه السلام) آمد و گفت: «قرضی به من بدهید تا هنگام توانایی به شما بازگردانم» امام(علیه السلام) به او فرمود: آیا تا وقتی که گندم خود را جمع کنی؟ او گفت: نه به خدا من گندمی ندارم . فرمود : آیا تا وقتی که از تجارت خود سودی ببری؟ او گفت: نه به خدا من تجارتی ندارم فرمود : آیا تا وقتی که مال خود را بفروشی؟ او گفت: نه به خدا من مالی ندارم که بفروشم . امام صادق(علیه السلام) فرمود : پس تو از کسانی هستی که خداوند در مال ما حقی برای تو قرار داده است و سپس دستور داد تا کیسه ای که دارای درهم بود آوردند و مشتی از آن درهم ها را به او داد و فرمود: از خدا بترس و اسراف مکن و به خود نیز سخت مگیر و میانه رو و مقتصد باش(3).
اسحاق بن عمّار گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود: کمترین اسراف ریختن آب باقی مانده ته ظرف، و پوشیدن لباس آبرو برای کار، و پرتاب نمودن هسته خرما می باشد(4).
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: لقمان به فرزند خود فرمود : علامت مسرف سه چیز است 1- چیزی که شأن او نیست را می خَرَد، 2- لباسی که شأن او نیست را می پوشد، 3- غذایی که شأن او نیست را می خورد(5).
ص:49
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) از سه چیز نهی نمود: 1- قیل و قال و گفتگوهای بیهوده 2- سؤال زیاد، 3- ضایع نمودن مال .
سپس علامه مجلسی(رحمه الله) گوید: گفته شده که ضایع نمودن مال به دو چیز است: 1- صرف کردن مال در معصیت خدا، و آن اساس تضییع مال است ، چه کم باشد و چه زیاد، و این همان اسرافی است که خداوند از آن مذمّت نموده است 2- دادن مال یتیم به دست یتیم، قبل از بلوغ و رشد او ، در حالی که خداوند می فرماید: «وَ ابْتَلُوا الْیَتامی حَتَّی إِذا بَلَغُوا النِّکاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُم»(1) و مقصود از رشد، عقل است(2).
مؤلف گوید : قناعت خصلت بسیار خوبی است و دارای برکات و آثاری می باشد که بهترین آن ها رضایت به تقدیرات خداوند است ، و در روایات معصومین(علیهم السلام) آمده که قناعت به منزله ی سرمایه ای است که هرگز تمام نشود .
امیرالمومنین(علیه السلام) می فرماید: «القناعة مال لا ینفد»(3).
و فرمود : کفی بالقناعه ملکاً و بحسن الخلق نعیماً(4).
و در تفسیر آیه «فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَة»(5)
فرمود: مقصود از حیات طیبه، قناعت است(6).
ص:50
و فرمود: من رضی برزق الله لم یحزن علی ما فاته(1).
یعنی کسی که به رزق خداوند راضی باشد از این که چیزی از دست او برود [و یا به دست او نیاید] اندوهی پیدا نمی کند.
از امیرالمومنین(علیه السلام) سؤال شد: بهترین قناعت چیست؟ فرمود: قناعت کسی که به عطای خداوند راضی و قانع است(2).
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) به جبرئیل فرمود : «ما تفسیر القناعه؟» یعنی قناعت چیست؟ جبرئیل گفت: این که قانع باشی به آنچه از دنیا به دست می آوری [یعنی] بر قلیل آن قانع و بر زیاد آن شاکر باشی(3).
قال الله سبحانه: «الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا یُنْفِقُونَها فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِیمٍ * یَوْمَ یُحْمی عَلَیْها فِی نارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوی بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ هذا ما کَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ فَذُوقُوا ما کُنْتُمْ تَکْنِزُونَ»(4).
امیرالمؤمنین(علیه السلام) به یکی از اصحاب خود فرمود: بکوش تا طلا و نقره و مالی را گنج نکنی تا آیه فوق شامل تو نشود [و تا می توانی به ارحام فقیر خود و فقرای دیگر کمک کن] و اگر شیرینی و یا اضافه طعامی داری به آنان انفاق کن و آن را کوچک مشمار چرا که به همین اندازه می توانی شکم های گرسنه را سیر کنی و غضب الهی را از خود برطرف نمایی ...
امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز می فرماید: من از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) شنیدم که به اصحاب خود می فرمود : «ایمان به خدا و قیامت نیاورده کسی که سیر بخوابد و همسایه او گرسنه باشد»
ص:51
پس ما به آن حضرت گفتیم: یا رسول الله با این سخن ، ما هلاک خواهیم شد؟ فرمود: از اضافه غذا و اضافه خرما و آنچه می خورید و از لباس کهنه خود به فقیر بدهید، و آتش خشم خدا را خاموش کنید(1).
خداوند به داوود(علیه السلام) وحی نمود: تا به بنی اسرائیل بگوید: از راه حرام مال جمع نکنند، و اگر چنین کنند، من نمازشان را قبول نمی کنم ...(2).
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: هر مالی که زکات آن پرداخت شود گنج محسوب نمی شود گرچه زیر هفت طبقه زمین باشد و هر مالی که زکات آن داده نشود گنج محسوب می شود گرچه روی زمین باشد(3).
مرحوم ابن شهرآشوب در مناقب گوید : رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) هفت سال داشت که یهودیان گفتند : «ما در کتاب های خود یافته ایم که خدا محمّد(صلی الله علیه و آله و سلّم) را از حرام و شبهه دور می کند» پس او را امتحان کردند و مرغ مسمومی را برای ابوطالب آوردند ، و چون آن را مقابل قریش گذاردند ، قریش از آن خوردند و لکن دست رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) به طرف آن نمی رفت، پس یهود گفتند: این غذا حلال است و ما آن را به تو خواهیم خورانید . رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: اگر می توانید چنین کنید، و آنان هر چه کردند نتوانستند چنین کاری را بکنند چرا که دست های آنان به طرف غذا نمی رفت، پس مرغ دیگری را بدون اجازه مالک آن گرفتند و آوردند تا بعداً پول آن را بپردازند وچون رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلّم) لقمه ای از آن را برداشت ، از دست
ص:52
او افتاد و فرمود : این مال شبهه ناک است و خداوند مرا از خوردن آن مصون قرار داد. یهود گفتند: ما آن را در دهان تو می گذاریم و چون لقمه ای از آن گرفتند، بر روی دست آنان سنگین شد و چون نتوانستند در دهان آن حضرت بگذارند گفتند : حقاً که این منزلت و شأن عظیمی است ...(1).
مرحوم علامه مجلسی گوید : حدیث فوق با عبارات مختلفی نقل شده است و مضمون آن ها یک معناست(2).
مؤلف گوید: تردیدی نیست که جمع مال و پرهیزنکردن از حرام به خاطر حبّ دنیا ، سبب حسرت خواهد شد ، بلکه اگر از راه حلال نیز جمع شده باشد و به خاطر حب دنیا صرف در راه خیر نشده باشد باز مایه حسرت خواهد بود ، چرا که آن مال صرف راه های خیر نمی شود ، و صاحب مال از دنیا می رود و خیری از مال خود نمی برد، و اگر از راه حرام باشد، اولا برکت ندارد و ثانیا حساب سخت قیامت برای صاحب آن باقی خواهد ماند و بدتر از همه این ها این است که مال را از راه حرام به دست آورده باشد و در راه حرام نیز صرف کند، از این رو در معنای آیه :«یَقُولُ أَهْلَکْتُ مالاً لُبَداً»(3)
درتفسیر قمی آمده ، که «لُبَد» به معنای مجتمع است، و از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود: مقصود از این آیه عمروبن عبدِودّ است هنگامی که علی بن ابی طالب(علیه السلام) - در جنگ خندق - اسلام را بر او عرضه نمود، و او در حال مردن گفت : چه شد مال های زیادی که من برای جلوگیری از اسلام خرج کردم؟ آری او مال زیادی را
ص:53
برای جلوگیری از اسلام و راه خدا صرف کرده بود و علی(علیه السلام) او را به قتل رسانید [و با حسرت از دنیا رفت و گرفتار عذاب شد](1).
تاکنون نیز دشمنان اسلام و گروه وهّابی در کشورهای زیادی مانند عربستان و قطر و کویت و ... اموال زیادی را برای از بین بردن شیعیان صرف کرده اند، و همانگونه که قرآن می فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ لِیَصُدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ فَسَیُنْفِقُونَها ثُمَّ تَکُونُ عَلَیْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ یُغْلَبُونَ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلی جَهَنَّمَ یُحْشَرُونَ»(2)
یعنی کافران اموال خود را برای بستن راه خدا خرج می کنند و در نهایت مغلوب می شوند و سبب حسرت آنان می شود و به طرف دوزخ خواهند رفت.
آنان بیت المال مسلمین را صرف مکتب فاسد وهّابی گری و از بین بردن شیعه می کنند و تاکنون به اهداف خود نرسیده و نخواهند رسید و جز حسرت چیزی به دست نخواهند آورد.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) درباره جمع مال وانفاق نکردن در راه خداوند می فرماید:
«فقد رأیت من کان قبلک ممّن جمع المال و حذر الإقلال و أمن العواقب، طول أمل و استبعاد أجل کیف نزل به الموت فأزعجه عن وطنه، وأخذه من مأمنه، محمولاً علی أعواد المنایا، یتعاطی به الرجال الرجال حملاً علی المناکب و إمساکاً بالأنامل ... یعنی تو قبل از خود کسانی را دیدی که ، اموالی را جمع کردند و از فقر هراس داشتند، و از عاقبت کار خود غافل بودند و آرزوهای طولانی داشتند و مرگ را از خود دور می دانستند، چگونه مرگ آمد و آنان را مانند درختی از ریشه کند، و از بستر امن خود جدا کرد و تو یکباره آنان را سوار بر چوبه مرگ دیدی، و مردم تابوتشان را بر روی دست ها و شانه ها بلند کرده بودند، و خانه هایشان مبدّل به قبرستان شد و آنچه از مال دنیا جمع کرده بودند سبب هلاکت آنان گردید، و اموالشان به وارث ها منتقل
ص:54
شد، و همسرانشان با دیگران ازدواج کردند، وآنان نه با مال خود به کارهای خیر موفّق شدند، و نه از خطاهای خود توبه کردند ...(1)
فرق است بین «ولدالزنا» و «ولدالحرام» چرا که ولدالزنا به کسی گویند که نطفه او از راه غیرمشروع یعنی زنا منعقد شده باشد و «ولدالحرام» اعم است و شامل نطفه با مال حرام و زناشویی با همسر حلال در حال حیض و نفاس و امثال آن نیز می شود، و به همة این ها ولد حرام زاده گفته می شود، از این رو اگر کسی به همسر خود بگوید : تو ولد حرامی و یا ولد حیض هستی و یا من تو را باکره نیافتم ، نسبت زنا به او نداده است، و حد قذف انجام نمی گیرد ، ولکن او را تعزیر و تأدیب می کنند، به خاطر توهینی که به همسر خود نموده است، بنابراین حرام زاده همیشه به معنای زنازاده نیست و حلال زاده نیز شامل زناشویی از راه حلال و انعقاد نطفه با مال حلال و زمان حلال می شود و منحصر به زناشویی با همسر حلال نیست. گرچه مرحوم ابن ادریس می گوید: عرفاً ولدالحرام مساوی با ولدالزنا می باشد، بنابراین اگر کسی به فرزندی بگوید: تو ولدالحرام هستی مادر و پدر او را قذف نموده، یعنی به آنان نسبت زنا داده است و باید حدّ قذف بر او جاری شود.
مرحوم امام خمینی در تحریرالوسیله می فرماید: هر توهین و فحشی که در عرف قذف [و نسبت زنا] محسوب نشود، مانند این که بگوید: دیّوث و ولدحرام و ولد حیض و یا به همسر خود بگوید: من تو را باکره نیافتم قذف نمی باشد، و تنها باید گوینده را تعزیر و تأدیب نمایند، و این نیز در صورتی است که مخاطب مستحق چنین نسبت هایی نباشد، و گرنه اثری نخواهد داشت(2).
ص:55
1- مرحوم صدوق در کتاب المقنع می فرماید: ولد الزنا نمی تواند امام جماعت شود(1).
2- امام صادق(علیه السلام) فرمود : شیرِ زن یهودی و نصرانی و مجوسی نزد من بهتر از شیر ولدالزنا می باشد(2).
3- دیه ولدالزنا مانند دیه عبد، هشتصد درهم است قاله ابوجعفر الباقر(علیه السلام)(3).
4- ولد الزنا اگر عبد باشد، برای کفاره نمی توان او را آزاد نمود(4).
مرحوم سیدمرتضی می فرماید: دلیل ما برای این مسئله - بعد از اجماع طائفه - آیه شریفه قرآن است که می فرماید: «وَ لا تَیَمَّمُوا الْخَبِیثَ مِنْهُ تُنْفِقُون»(5)
و به ولدالزنا خبیث گفته می شود و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) نقل نموده اند که فرمود: لا خیر فی ولدالزنا لا فی لحمه و لا فی دمه و لا فی جلده و لا فی عظمه و لا فی شعره و لا فی بشره و لا فی شیء منه(6).
5- سیدمرتضی(رحمه الله) می فرماید: از فتاوای خاصّ امامیّه این است که شهادت ولدالزنا قبول نمی شود، گرچه در ظاهر عادل محسوب شود(7).
6- ولدالزنا نجیب و مرضیّ خداوند نیست ، و داخل بهشت نخواهد شد ، چرا که او اگرچه مختار است، و لکن خیر و صلاح را انتخاب نخواهد نمود، گرچه در ظاهر عادل محسوب شود(8).
ص:56
مرحوم سیّد مرتضی در کتاب رسائل خود گوید: از ابن عباس (وغیر او) نقل شده که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمودة است: «ما أحبّ علیّاً إلّا رجل طاهر الولاده، و لا ابغضه رجل إلّا و شارک أباه الشیطان فی أمّه و هو ولدالزنا إلی یوم القیامه»(1).
7- آیا عبادات ولدالزنا با توصیفی که از او شده پذیرفته است؟ مرحوم سیّد مرتضی در پاسخ این سؤال می فرماید: آنچه از ولدالزنا دیده می شود ظاهر امر اوست و باطن او همان چیزی است که در روایات آمده است(2).
8- شیخ طوسی(رحمه الله) در کتاب نهایه گوید: ولدالزنا وارث کسی نمی شود ، جز فرزند و همسر خود، و کسی نیز از او ارث نمی برد، مگر فرزند و یا همسر او، و اگر بمیرد و فرزند و همسری نداشته باشد وارث او امام(علیه السلام) است، و پدر و مادر و خویشان دیگر از او ارث نمی برند(3).
ص:57
9- ولدالزنا پس از مرگ غسل و تکفین و نماز دارد و در مقابر مسلمانان دفن می گردد و این فتوای همه فقها می باشد(1).
10- روایت شده که «ولدالزنا شرّ الثلاثه» است یعنی بدتر از زانی و زانیه است(2).
جابر گوید: ابوایّوب انصاری می گفت: محبّت علیّ (علیه السلام) را بر فرزندان خود عرضه کنید، و هر کدام علی(علیه السلام) را دوست می دارند ، از شما هستند، و گر نه از مادر او سؤال کنید این فرزند را از کجا آورده ای؟ چرا که من از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) شنیدم که به علی(علیه السلام) می فرمود: تو را دوست نمی دارد مگر مؤمن، و تو را دشمن نمی دارد مگر منافق، و یا زنازاده، و یا فرزندی که نطفه او در حال حیض بسته شده باشد(3).
جابر گوید ما در منا خدمت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) بودیم ناگهان شخصی را دیدیم که درحال سجده و رکوع و تضرّع به خداوند است، از این رو به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) گفتیم : چقدر نماز او زیبا و نیکوست؟ و رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «او همان کسی است که پدر شما را از بهشت بیرون کرد!» پس علی(علیه السلام) به او حمله نمود و چنان او را فشار داد که استخوان های او درهم فرورفت و فرمود : «به خدا سوگند اگر خدا بخواهد تو را خواهم کشت» ابلیس گفت: هرگز تو قدرت بر چنین کاری را نداری ، چرا که مرا اجل معلومی است نزد خداوند و تو برای چه
ص:58
می خواهی مرا بکشی؟ سپس گفت: به خدا سوگند کسی با تو دشمنی نمی کند مگر آن که من نطفه خود را قبل از پدر او در رحم مادرش ریخته ام ، ومن در اموال وفرزندان دشمنان تو شریک هستم، چنان که خداوند می فرماید: «وَ شارِکْهُمْ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ» پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) به علی(علیه السلام) فرمود: او راست می گوید، چرا که از قریش کسی تو را دشمن نمی دارد مگر زنازاده، و از انصار کسی تو را دشمن نمی دارد مگر یهودی، و از عرب کسی تو را دشمن نمی دارد مگر زنازاده، و از سایر مردم کسی تو را دشمن نمی دارد مگر شقیّ، و از زن ها کسی تو را دشمن نمی دارد مگر سلقلقیّه و او زنی است که از عقب حیض می شود».
سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) سر مبارک به زیر آورد و باز سر خویش را بالا نمود و فرمود: ای جماعت انصار فرزندان خود را نسبت به محبّت علی(علیه السلام) بیازمائید، پس اگر به او اظهار محبّت کردند، از شما خواهند بود وگرنه از شما نخواهند بود.
جابر گوید: پس از این سخن، ما محبّت علی(علیه السلام) را بر فرزندان خود عرضه می نماییم و هر کدام او را دوست می دارند می دانیم که او فرزند ما می باشد، و هر کدام به او اظهار دشمنی می کنند، او را از خود دور می نماییم(1).
امام صادق(علیه السلام) فرمود : کسی که شیرینی محبّت ما را در قلب خود می یابد، باید به مادر خود فراوان دعا کند، چرا که او به همسرش خیانت نکرده است(2).
ص:59
مرحوم صدوق در کتاب علل روایات فراوانی در این معنا نقل نموده مراجعه شود.
مؤلف گوید: اگر در حالات دشمنان اهل البیت(علیهم السلام) و قاتلین آنان و شیعیانشان بررسی شود ظاهر می گردد ، که همه آنان از نطفه های حرام به وجود آمده اند و برخی از آنان با چند واسطه و چند مرتبه زنازاده و حرامزاده اند، بلکه همان گونه که در روایت خواهد آمد همه مخالفین شیعه - چون حق خمس آل محمّد(صلی الله علیه و آله و سلّم) را نمی پردازند - از نطفه حرام به وجود آمده اند و به همین علّت دشمن اهل البیت(علیهم السلام) و دشمن شیعیان آنان هستند، و ریختن خون آن ها را حلال می دانند و می گویند: «ما با کشتن شیعه به بهشت می رویم و ...»
در احوالات حجّاج بن یوسف ثقفی نقل شده که او بارها می گفت: ای کاش من در لشگر عمربن سعد می بودم و با فرزندان پیامبر(ص) و اصحاب امام حسین(علیه السلام) می جنگیدم. وچند نفر از علما وبزرگان برای نویسنده نقل کردندکه : یکی از علمای اهل سنّت که امام حرم و امام جمعه مدینه بوده به مرحوم آقای لواسانی نماینده مرحوم آیت الله بروجردی گفته بود : من تمام روایات مربوط به ولایت و محبّت علی بن ابی طالب(علیه السلام) را دیده ام و یقین دارم که احدی بدون ولایت و محبّت او اهل نجات نخواهد بود و من هر چه جستجو کردم محبّت او را در وجود خود نیافتم، از این رو روزه گرفتن برای من فاید ه ای ندارد، و من اهل دوزخ خواهم بود. مرحوم آقای لواسانی به او گفته بود: پس چگونه شما اهل نماز و امام حرم هستی؟ او گفته بود : این به خاطر معاش من است، و گرنه چیزی به من نمی دهند!
مرحوم صدوق در کتاب علل الشرایع گوید: علّت دشمنی با اهل البیت (علیهم السلام) خبث الولاده و ناپاکی و حرام بودن نطفه است و سپس روایاتی را در این باب ایراد نموده که به برخی از آن ها اشاره می شود :
1- ابوزبیر مکی گوید: جابر انصاری را دیدم که بر عصای خود تکیه نموده بود و در کوچه و بازار ومجالس انصارحرکت می کرد و می گفت: «علیّ خیر البشر فمن أبی فقد کفر» یعنی علی(علیه السلام)
ص:60
بهترین انسان ها است و منکر آن کافر می باشد. سپس می گفت: ای جماعت انصار فرزندان خود را با محبّت علی(علیه السلام) تربیت کنید و اگر محبّت او را نپذیرفتند ببینید مادر آنان چه کرده است(1).
2- ابراهیم قرشی گوید: ما نزد امّ سلمه همسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) بودیم و او به ما گفت : من از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) شنیدم که به علیّ (علیه السلام) [وفرزندان او] می فرمود: شما را دشمن نمی دارد مگر سه نفر : 1- ولدالزنا، 2- منافق، 3- فرزندی که مادر او در حال حیض باردار به او شده است(2).
سلمان فارسی گوید : ابلیس برخورد کرد به گروهی که از علی(علیه السلام) بدگویی می کردند، پس مقابل آنان ایستاد و سخنی نگفت تا این که به او گفتند : تو کیستی که مقابل ما ایستاده ای؟ ابلیس گفت: «من ابومَرَّه هستم» آنان گفتند: ای ابومَرَّه مگر سخن ما را نشنیدی؟ ابلیس گفت: زشت باد روی شما آیا از مولای خود علیّ بن ابی طالب بدگویی می کنید؟! گفتند تو از کجا دانستی که او مولای ما می باشد؟ ابلیس گفت: از سخن پیامبرتان که فرمود : «من کنت مولاه فعلی مولاه، اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه، وانصر من نصره، واخذل من خذله».گفتند : آیا تو از دوستان وشیعیان او هستی؟ ابلیس گفت: من از دوستان و شیعیان او نیستم و لکن او را دوست می دارم، و احدی او را دشمن نمی دارد مگر آن که من در مال او و فرزندان او شریک می باشم» پس به او گفتند: آیا درباره علی چیزی نمی گویی؟ ابلیس گفت: آری اکنون به سخن من گوش فرا دهید ای جماعت ناکثین و قاسطین و مارقین و بدانید که من در بین قبیله جانّ دوازده هزار سال خدا را عبادت کردم و چون خداوند گروه جانّ را هلاک نمود و من از تنهایی به خدا شکوه نمودم، خداوند مرا به آسمان دنیا برد و در آنجا نیز بین ملائکه دوازده هزار سال خدا را عبادت نمودم و
ص:61
در هنگامی که ما خدا را تسبیح و تقدیس می کردیم ناگهان نور تابانی به ما برخورد نمود و ملائکه در مقابل آن سجده کردند و گقتند: سبّوح قدّوس این نور ملک مقرب و یا پیامبر مرسلی است؟!
پس از ناحیه خداوند متعال ندا رسید : این نور ملک مقرّب و نبیّ مرسل نیست ، بلکه این نور طینت علیّ بن ابی طالب(علیه السلام) است(1)
مؤلف گوید: از برخی روایات تحلیل خمس ظاهر می شود که علّت تحلیل در زمان غیبت پاک شدن اموال و فروج است ، تا فرزندان شیعیان حلال زاده و پاک طینت باشند ، از این رو شیخ اعظم انصاری در «کتاب الخمس» گوید:
از روایات استفاده می شود که ائمّه(علیهم السلام) اذن تصرّف در اموال خود را به شیعیان خویش داده اند و این معنا در اخبار زیادی از آنان نقل شده است و یکی از آن روایات، روایتی است که درکتاب «عوالی اللئالی» نقل شده که از امام صادق(علیه السلام) سؤال شد :
ای فرزند رسول خدا وظیفه شیعیان شما نسبت به اموال شما در زمان غیبت قائم شما چیست؟ وامام صادق (علیه السلام) فرمود: ما با آنان با انصاف عمل نکرده ایم و آنان را دوست نداشته ایم اگر بخواهیم آنان را مؤاخذه کنیم و حق خویش را از آنان بگیریم، بلکه ما مساکن را برای آنان مباح می کنیم، تا عبادات آنان
ص:62
صحیح باشد، و مناکح آنان را نیز مباح می کنیم، تا فرزندان آنان پاک و حلال زاده باشند، و متاجر را نیز برای آنان مباح می کنیم تا اموال آنان پاک شود(1).
و درروایت فضیل نیزآمده که امام صادق(علیه السلام) می فرماید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) به فاطمه(علیهاالسلام) فرمود: سهم خود را از فییء برای شیعیان حلال کن تا اموال و فرزندان آنان از حرام پاک شود(2).
و در تفسیر منسوب به امام عسگری(علیه السلام) نقل شده که امیرالمؤمنین(علیه السلام) به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: یا رسول الله ... بعد از شما ملک و سلطنت و استبداد سختی خواهد بود و غاصبین خلافت مستولی بر خمس من نسبت به اسرا و غنائم می شوند و آن ها را می فروشند و برای خریدارها حلال نخواهد بود ، چرا که نصیب من بین آن هاست و من سهم خود را برای شیعیان مان حلال نمودم تا درآمدهای آنان حلال باشد، و فرزندانشان پاک باشند» پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: هیچ صدقه ای بهتر از صدقه تو به شیعیانت نیست و من نیز مانند تو حق خویش را برای شیعیان مان حلال نمودم و لکن ، نه من و نه تو حق خویش را برای غیر شیعیان مان حلال نمی کنیم(3).
و در روایت ابوحمزه ثمالی از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود: «خدای متعال برای ما اهل البیت سه سهم از جمیع فیئ و درآمد را قرار داده است و می فرماید: «وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ» و اصحاب خمس و فیئ ما هستیم و ما حق خود را برهمه مردم جز شیعیان حرام کردیم» سپس فرمود: به خدا سوگند ای اباحمزه هر زمینی که فتح شود و هر
ص:63
مالی که خمس آن گرفته شود برای همه مردم حرام است خواه کنیز و غلام باشد و خواه مال دیگری باشد [جز برای شیعیان ما](1)
.
و در روایت ضریس کناسی آمده که امام صادق(علیه السلام) به او فرمود: آیا می دانی این مردم چگونه حرامزاده شده اند؟ ضریس گوید: گفتم : نمی دانم. فرمود: به خاطر خمس ما اهل البیت، که برای آنان حرام است، مگر شیعیان ما که برای آنان حلال می باشد، تا از حرام نخورند و فرزندان شان حلال زاده باشند(2).
سپس مرحوم شیخ انصاری می فرماید: روایات فوق ظاهر در خمس غیر مکاسب است.
مؤلف گوید: مخفی نماند که مکاسب نیز در ضمن روایات گذشته آمده بود، والله العالم.
از روایات معصومین(علیهم السلام) ظاهر می شود که نطفه هر چه پاکتر باشد فرزند نورانی تر خواهد شد و هرچه نطفه ناپاک تر باشد فرزند خبیث تر و ظلمانی تر خواهد شد ، نطفه اگر با خوردن مال حلال و ذکر خدا منعقد شود، فرزند، صالح و مؤمن می شود، و اگر اضافه بر این، با ریاضت و تعبّد همراه باشد، فرزند نورانی تر و خالص تر خواهد بود ، چنان که نطفه حضرت عیسی(علیه السلام) با دمیدن روح الهی در مریم انجام گرفت و عیسی(علیه السلام) پاک ترین افراد زمان خود شد و روح الله نامیده شد. و نطفه حضرت زهرا(علیهاالسلام) نیز با ریاضت و با غذای بهشتی منعقد شد و حضرت زهرا(علیهاالسلام) حورای انسیّه و سیّده ی زنان عالمین گردید، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) او را می بوسید و می فرمود: من از فاطمه بوی بهشت را استشمام می کنم و می فرمود: ابوها فداها و...
ونطفه هایی که از راه حرام و غذای حرام و یا از زنا منعقد شد، فرزندانی از آن ها به وجود آمد که اهل فساد و قتل و خونریزی و جنایات فراوانی بودند.
ص:64
امام صادق(علیه السلام) از پدران خود از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) نقل نموده که فرمود: هر کس ما اهل بیت را دوست می دارد، باید خدا را بر نخستین نعمت های او حمد و ستایش نماید. گفته شد: نخستین نعمت خداوند چیست؟ فرمود: طیب الولاده و پاکی نطفه، چرا که ما را دوست نمی دارد مگر مؤمن پاکی که از نطفه پاک به دنیا آمده باشد(1).
ابن عباس گوید: [رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود:] ای مردم بدانید که خداوند تبارک و تعالی مخلوقی آفریده که از ذریّه آدم نیستند، و کار آنان لعنت به دشمنان امیرالمؤمنین(علیه السلام) است، گفته شد: آن مخلوق کیانند؟ فرمود: آنان قنابراند که در وقت سحر می گویند : اللّهمّ أبغض من أبغضه و أحبّ من أحبّه»(2).
ص:65
مؤلف گوید : نطفه اگر پاک باشد ، گرچه فرزندی که از آن به دنیا می آید مستضعف باشد ، بدعاقبت نخواهد بود ، چرا که او دشمن امیرالمومنین و فرزندان او(علیهم السلام) نمی شود.
مرحوم ابن ادریس گوید: مؤمن در عرف شرع کسی است که ایمان به خدا و رسول او و آنچه بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) نازل شده، داشته باشد، و مستضعف کسی است که آگاهی از اختلاف مذاهب و آراء نداشته باشد، و اهل حق را نیز دشمن ندارد چنان که خداوند می فرماید: «مُذَبْذَبِینَ بَیْنَ ذلِکَ لا إِلی هؤُلاءِ وَ لا إِلی هؤُلاءِ»(1)
و هر کس اهل حق را به خاطر اعتقاد آنان دشمن بدارد او مستضعف نیست بلکه او دشمن اهل حق و اهل ایمان است.
مرحوم صدوق در کتاب معانی الاخبار روایاتی دربارة مستضعف نقل نمود ه که به برخی از آن ها اشاره می شود:
1- امام صادق(علیه السلام) می فرماید: مستضعفین اقسامی دارند و کسی که مسلمان و از اهل قبله باشد و ناصبی و دشمن اهل البیت(علیهم السلام) نباشد مستضعف می باشد(2).
2- و نیز می فرماید: کسی که از اختلافات آگاهی داشته باشد مستضعف نیست(3).
ص:66
3- زراره گوید: از امام باقر(علیه السلام) در معنای آیه «إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ»(1)
سؤال کردم و آن حضرت فرمود: مستضعف کسی است که نه کفر را می شناسد و نه ایمان را و نیز بچّه ها و کسانی که عقول آنان همانند بچّه ها می باشد مستضعف و مرفوع القلم هستند(2).
امام صادق(علیه السلام) نیز در تفسیر آیه فوق فرمود : مستضعفین کسانی هستند که فهم معنای ناصبی و اهل حق را ندارند تا گرایش به آن ها پیدا کنند، و این گروه با اعمال نیک خود و پرهیز از محرمات الهی به بهشت می روند ولکن به منازل و مقامات ابرار و نیکان نمی رسند(3).
و در سخن دیگری با فزع و اضطراب فرمود : آیا شما کسی را [در این زمان] مستضعف می دانید؟ به خدا سوگند ولایت ما به گوش سقّاها و دختران داخل حجله های مدینه رسیده است(4)!!
تردیدی نیست که اسلام یک مکتب کامل و جامعی است و جمیع مکاتب پیامبران(علیهم السلام) در آن جمع شده به اضافه ارزش ها و دستورات خاصّی که خداوند بر پیامبر اسلام و امّت او منّت نهاده وبه او عطا فرموده است، وپیامبر این آیین، صلی الله علیه آله پیامبر رحمت و امّت او امّت مرحومه نامیده شده است، و این آیین به فرموده قرآن منحصر به یک منطقه و یک شهر، و یا یک روستا نیست بلکه برای همه انسان
ص:67
های روی زمین وهمه اجنّه و همه مناطق عالم است ، بلکه پیامبر این آیین ، پیامبر همه پیامبران و همه امّت ها و همه انسان های روی زمین - از جن وانس- می باشد همان گونه که فرمود: «کنت نبیّاً و آدم بین الماء و الطین» و با عمل به این آیین ، انسان ها می توانند به اقصی مرتبه کمال خود برسند ، و این از بدیهیات اسلام است.
بنابراین اوّلاً - اسلام یک شریعت و مکتب کامل و عامّ برای همة انسان ها می باشد ، چنان که خداوند می فرماید: «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ کَافَّةً لِلنَّاس»(1)
و یا می فرماید: «قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعاً»(2)
و ثانیاً - اختصاص به یک زمان ندارد، چنان که امام صادق(علیه السلام) می فرماید: «حلال محمّدٍ(صلی الله علیه و آله و سلّم) حلال أبداً إلی یوم القیامه ، و حرامه حرام أبدا إلی یوم القیامه ، ولا یکون غیره ، و لا یجئ غیره»(3)
و ثالثاً - قوانین اسلام کامل است و برای هر رخداد بزرگ و کوچکی قانونی دارد و هیچ ماجرایی را بدون قانون نگذارده است ، چنان که امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
«إنّ الله تبارک و تعالی لم یدع شیئاً تحتاج إلیه الأمه إلّا أنزله فی کتابه ، و بیّنه لرسوله (صلی الله علیه و آله و سلّم) و جعل لکلّ شیءٍ حدّاً، و جعل علیه دلیلاً یدلّ علیه ، و جعل علی من تعدّی ذلک الحدّ حدّاً.»(4)
و قال النبیّ(صلی الله علیه و آله و سلّم) : «ایّها الناس إنّی لم أدع شیئاً یقرّبکم إلی الجنه و یباعدکم من النار إلّا و قد نبأتکم به ...» یعنی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) [در حجة الوداع] فرمود: ای مردم من آنچه سبب نزدیک شدن شما به بهشت و دور شدن شما از آتش دوزخ بود را به شما خبر دادم.(5)
بنا بر این حلال وحرام خداوندتغییر پذیز نیست وتا قیامت ادامه خواهد داشت ، چنان که معصومین علیهم السلام فرموده اند: حلال محمد حلال الی یوم القیامة وحرامه حرام الی یوم القیامة.
ص:68
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) (به سلمان ) فرمود : چگونه خواهید بود زمانی که زن های شما فاسد ، و جوانان شما فاسق شوند، و شما امر به معروف و نهی ازمنکر را ترک کنید؟ گفته شد: یا رسول الله آیا چنین چیزی خواهد شد؟ فرمود: آری و بدتر از آن نیز خواهد شد، سپس فرمود: چگونه خواهید بود زمانی که امربه منکر کنید و نهی از معروف نمایید؟ گفته شد: یا رسول الله آیا چنین خواهد شد؟ فرمود: آری و بدتر از آن نیز خواهد شد، تا این که فرمود: چگونه خواهید بود زمانی که معروف را منکر بدانید و منکر را معروف بدانید(1)؟!
و در روایت مفصّلی در ذیل آیه «فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ السَّاعَةَ أَنْ تَأْتِیَهُمْ بَغْتَةً فَقَدْ جاءَ أَشْراطُها»(2)
در تفسیر مرحوم علی بن ابراهیم قمی از عبدالله بن عباس نقل شده که گوید: ما در سال حجة الوداع با رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) حج بجا آوردیم و آن حضرت حلقه ی درب کعبه را گرفت و به ما فرمود : آیا نشانه های قیامت را به شما خبر بدهم؟ و در آن وقت سلمان (رضی الله عنه)- که به آن حضرت نزدیک تر بود - گفت: آری یا رسول الله. پس رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: یکی از اشراط ساعت قیامت این است که مردم نماز را ضایع می کنند، و به دنبال شهوات و هوسرانی ها و احترام و تعظیم به سرمایه داران و فروختن دین خود به دنیا هستند ، و با چنین وضعی قلب مؤمن در آن زمان به درد می آید و ذوب می شود مانند این که نمک در آب ذوب می شود ، چرا که منکرات و گناهان را می بیند و قدرت تغییر و جلوگیری از آن ها را ندارد . سلمان عرض کرد : یا رسول الله آیا چنین خواهد شد؟ فرمود : سوگند به خدایی که جان من در دست اوست چنین خواهد شد ، ای سلمان در آن زمان فرمان روایان اهل جور و ظلم هستند و وزراء اهل گناه و فسق اند ، و عرفا ستمگرند ، و امنا خیانتکارند .
ص:69
سلمان عرض کرد: یا رسول الله آیا چنین خواهد شد؟ فرمود : سوگند به خدایی که جان من در دست اوست ، چنین خواهد شد . تا ایکه فرمود: ای سلمان در آن زمان منکر و گناه معروف و پسندیده می شود ، و کارنیک و پسندیده منکر و خلاف نامیده می شود ، و خائن امین دانسته می شود ، و امین خیانت می کند ، و دروغگو تصدیق می شود ، و راستگو تکذیب می گردد .
سلمان عرض کرد : یا رسول الله آیا چنین خواهد شد؟ فرمود : سوگند به خدایی که جان من در دست اوست آری. سپس فرمود : در آن زمان زن ها به امارت و ریاست می رسند ، و با آنان مشورت می شود و بچّه ها بالای منبرها می روند ، و دروغ را ظرافت و زکات را خسارت و خوردن بیت المال را درآمد می دانند ، و فرزند به پدر خود جفا می کند، و به دوست خود احسان می نماید، و ستارة دنباله دار طلوع می کند.
سلمان عرض کرد : یا رسول الله آیا چنین خواهد شد؟ فرمود : به خدایی که جان من در دست اوست چنین خواهد شد ، و در آن زمان زن با مرد خود در تجارت شریک خواهد بود ، و باران کم می بارد ، و افراد مؤمن و شایسته از این وضعیّت غیض می خورند، و افراد گرفتار و بیچاره تحقیر می شوند، و بازارها به همدیگر نزدیک می شوند، و اهل بازار همواره از وضع کار خود شکوه می کنند : یکی می گوید: من چیزی نفروختم ، و دیگری می گوید : من سودی به دست نیاوردم ، و هر که را می بینی از خدا گلایه می کند .
سلمان عرض کرد : یا رسول الله آیا چنین خواهد شد؟ فرمود : سوگند به خدایی که جان من در دست اوست چنین خواهد شد، ای سلمان در آن زمان کسانی بر مردم حکومت می کنند که اگر مردم از آنان گلایه ای بکنند ، آنان را می کشند ، و اگر سکوت کنند اموالشان را تصاحب می کنند ، و آبرویشان را می برند و خونشان را می ریزند ، و قلوب آنان پر از وحشت می شود ، و همواره در ترس و هراس خواهند بود .
سلمان عرض کرد : یا رسول الله آیا چنین خواهد شد؟ فرمود : سوگند به خدایی که جان من در دست اوست آری چنین خواهد شد ، ای سلمان در آن زمان چیزهایی از مشرق و مغرب می آورند و اخلاق مردم را فاسد می کنند و در چنین زمانی وای بر ضعفای امّت من از مفاسد آنان ، و وای بر آنان که نه به صغیر رحم می کنند و نه حرمت بزرگتر را رعایت می نمایند ، و نه از خطای کسی می گذرند ، اخبارشان خیانت و جثّه هایشان جثّه آدم است و قلوب آنان قلوب شیاطین است .
ص:70
سلمان عرض کرد : یا رسول الله آیا چنین خواهد شد؟ فرمود : به خدایی که جان من در دست اوست آری . سپس فرمود: ای سلمان در آن زمان [ازدواج انجام نمی شود و] مردها با مردها و زن ها با زن ها بسنده می کنند، و بر سر جوان نورس درگیر می شوند همانند این که بر سر کنیزان درگیر می شوند، و مردها خود را شبیه زن ها می کنند و زن ها خود را شبیه مردان می نمایند ، و زن ها بر بالای زین ها سوار می شوند [و رانندگی می کنند] لعنت خداوند بر آنان باد .
سلمان عرض کرد : چنین چیزی خواهد شد؟ فرمود : به خدایی که جان من در دست اوست آری . سپس فرمود : در آن زمان مساجد را مانند معبدهای یهود و نصارا زینت می کنند ، و قرآن ها را زیبا چاپ می نمایند ، و مناره های مساجد را بلند می کنند ، و صفوف نماز زیاد می شود و قلب ها با همدیگر دشمنی دارند ، و زبان ها مختلف و دوگانه است .
سلمان عرض کرد : آیا چنین خواهد شد؟ فرمود: به خدایی که جان من در دست قدرت اوست آری. سپس فرمود : در آن زمان مردها خود را با طلا زینت می کنند ، و لباس حریر و دیباج می پوشند و از پوست ببر استفاده می کنند .
سلمان عرض کرد : آیا چنین خواهد شد؟ فرمود : به خدایی که جانم به دست اوست چنین خواهد شد. سپس فرمود : در آن زمان ربا آشکار می شود ، و مردم با غیبت و رشوه معامله می کنند، و دین کنار گذاشته می شود ، و دنیا مورد توجّه مردم خواهد بود .
سلمان عرض کرد : آیا چنین خواهد شد؟ فرمود : به خدایی که جانم در دست اوست آری . سپس فرمود : در آن زمان طلاق فراوان می شود ، و حدود الهی رعایت نمی شود ، و آنان هرگز نمی توانند به خداوند آسیبی برسانند!
سلمان عرض کرد : آیا چنین چیزی خواهد شد؟ فرمود: سوگند به خدایی که جانم به دست اوست چنین خواهد شد. سپس فرمود : ای سلمان در آن زمان زن های آوازه خوان، و آلات لهو آشکار می شود، و اشرار امّت من آن ها را به کار می گیرند [و بر مردم قدرت پیدا می کنند].
ص:71
سلمان عرض کرد : آیا چنین خواهد شد؟ فرمود: سوگند به خدایی که جانم به دست اوست آری. سپس فرمود : در آن زمان اغنیا و ثروتمندان برای تفریح به حج می روند، و افراد متوسط برای تجارت و افراد فقیر برای خودنمایی به حج می روند، و در آن زمان گروهی قرآن را برای غیر خدا یاد می گیرند، و اولاد زنا فراوان می شود، و با قرآن غنا خوانی می کنند، و بر دنیا طلبی از همدیگر سبقت می گیرند.
سلمان عرض کرد : یا رسول الله آیا چنین خواهد شد؟ فرمود: سوگند به خدایی که جان من به دست اوست آری. سپس فرمود: اینها در زمانی رخ می دهد که محارم و احکام الهی مورد هتک و بی احترامی قرار می گیرد و مردم از راه گناه کاسبی می کنند ، و اشرار بر اخیار سلطه پیدا می کنند ، و کذب و دروغ و لجاجت آشکار می شود ، و مردم به وسیله لباس به همدیگر مباهات می کنند، و باران در غیر فصل خود می بارد، و مردم به دنبال گردک[یعنی توپ] و آلات بازی و لهویات می روند و آن ها را نیکو می دانند، و امر به معروف و نهی ازمنکر را انکار می کنند، و آن را ناپسند می پندارند، تا جایی که مؤمن در آن زمان ذلیل تر از برده و کنیز است ، و بدگویی و ملامت در بین علما و قرّاء و عبّاد ظاهر می شود، و چنین مردمی در ملکوت آسمان ها پلید و نجس خوانده می شوند .
سلمان عرض کرد: آیا چنین خواهد شد؟ فرمود : به خدایی که جانم به دست اوست آری. سپس فرمود : ای سلمان در آن زمان «رُوَیْبِضَه» سخن می گوید، گفتم: یا رسول الله «رُوَیْبِضَه» چیست؟ فرمود: او کسی است که دربارة عامّه مردم سخن می گوید که تاکنون سخن نمی گفته است ، و پس از آن چیزی نخواهد گذشت که زمین لرزه ای پیدا می کند، و مردم هر منطقه ای گمان می کنند که این لرزش در ناحیه آنان بوده است ، و از آن مدتی می گذرد که جز خدا نمی داند ، و سپس زمین تکانی می خورد و طلا و نقره های خود را بیرون می ریزد . سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) اشاره به ستون ها نمود و فرمود : ودر آن زمان طلا و نقره برای کسی سودی ندارد ، و این است معنای آیه «فقد جاء اشراطها»(1).
ص:72
ص:73
تردیدی نیست که تصرّف در مال دیگران بدون اذن و یا رضایت صاحب مال حرام است و همان گونه که گذشت خداوند می فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ إِلاَّ أَنْ تَکُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ مِنْکُم ...»(1)
و رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) نیز فرمود: «لا یحلّ مال امرءٍ إلّا بطیب نفسه»(2)
و ادلّه فراوان دیگری که دلالت بر حرمت تصرف و تملّک و خوردن مال مردم و یا مال حرام می کند، خواه از اموال شخصی افراد باشد و خواه اموال عمومی مانند بیت المال و اموال فقرا و سادات مانند زکات و خمس و کفّارات و دیات و ....
و لکن اگر کسی مضطر بود با شرایطی که فقها بیان نموده اند تصرّف در مال دیگران برای او به اندازه ضرورت جایز می باشد چرا که خداوند می فرماید : «فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ»(3)
و یا می فرماید: «فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَةٍ غَیْرَ مُتَجانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ»(4)
و یا می فرماید: «وَ قَدْ فَصَّلَ لَکُمْ ما حَرَّمَ عَلَیْکُمْ إِلاَّ مَا اضْطُرِرْتُمْ إِلَیْه ...»(5)
و یا می فرماید: «وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ»(6)
ص:74
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) نیز می فرماید: رفع عن امّتی تسعه : الخطأ، و النسیان، و ما أکرهوا علیه ، و ما لا یعلمون، و ما لا یطیقون، و ما اضطرّوا إلیه، والحسد، والطیرة ، و التفکر فی الوسوسة فی الخلق ما لم ینطق بشفةٍ(1).
یعنی خداوند مؤاخذة نه چیز را از امّت من برداشته است: 1- خطا 2- فراموشی 3- کاری که بر آن اکراه و اجبار شده باشند، 4- کاری که حکم آن را ندانسته باشند، 5- کاری که طاقت آن را نداشته باشند، 6- کاری که مضطرّ و ناچار به انجام آن بوده باشند، 7- حسد [اگر آزاری به محسود نرسانده باشند]، 8- فال بد زدن به دیگری، 9- وسوسه و فکر باطل درباره خلقت [که اگر همه چیز را خداوند خلق نموده پس خدا را چه کسی خلق کرده است؟] به شرط آن که چیزی به زبان نیاورده باشد.
از این رو فقها می فرمایند: خوردن حرام برای مضطر جایز است، بلا خلاف فیه فی الجمله و بعضی ادعای اجماع کرده اند و همان گونه که گذشت کتاب و سنّت و اجماع شاهد بر این معناست.
و آیات در این مسئله گذشت، و امّا روایات در این معنا فراوان است که به برخی از آن ها گذشت وبه برخی دیگر اشاره می شود :
1- روایاتی که دلالت بر نفی عسر و حرج می کند، چرا که اگر مضطر از حرام نخورد کار بر او سخت می شود و یا جان خود را از دست می دهد.
2- ادلّه نفی ضرر و ضرار، مانند روایت معروف نبوی(صلی الله علیه و آله و سلّم) که فرمود: «لا ضرر و لا ضرار فی الاسلام»(2)
3- حدیث رفع قلم از مضطرّ که در وسائل باب 6 از جهادالنفس نقل شده است.
4- قاعده «ما غلب الله علیه فهو أولی بالعذر» که در رسائل باب 3 از ابواب «قضاء الصلاة» و در وافی نیز باب صلاة المریض و الهرم نقل شده است.
ص:75
5- روایت مفضّل از امام صادق(علیه السلام) که درباره خوردن مضطرّ از شراب و مردار و گوشت خوک و خون و... فرمود : خداوند می دانسته که بدن های مردم نیاز دارد ، از این رو در حال اضطرار و ناچاری خوردن حرام را برای آنان مجاز نموده است(1)
...
6- مرسله صدوق که امام صادق(علیه السلام) می فرماید: «من اضطر إلی المیتة و الدم و لحم الخنزیر فلم یأکل شیئاً من ذلک حتّی یموت فهو کافر»(2).
یعنی کسی که ناچار و مضطرّ به خوردن مردار و خون و گوشت خوک باشد و از آن ها نخورد تا بمیرد کافر خواهد بود.
7- روایتی که از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده که فرمود : مضطرّ می تواند از هر حرامی بخورد تا اضطرار او برطرف شود. (مستدرک الوسائل باب 40- من ابواب الاطعمه المحرّمه ح4)
مؤلف گوید: برخی از موارد گذشته مخدوش به نظر می رسد، والله العالم .
مشهور بین فقها این است که فرقی بین محرّمات مورد اضطرار نیست، و لکن برخی خوردن شراب را هنگام اضطرارجایز ندانسته اند و اخبار زیادی دلیل بر عدم جواز خوردن آن است، و به نظر می رسد که اگر مورد اضطرار بیماری باشد خوردن شراب جایز نباشد چنان که در روایتی از امام صادق(علیه السلام) این گونه نقل شده است و لکن اگر مورد اضطرار خطر مرگ باشد به اندازه نجات از مرگ باید بخورد و اگر نخورد و بمیرد کافر مرده است. والله العالم.
مرحوم علامه مجلسی گوید: آیات [و روایات] دلالت می کند که هنگام ضرورت، خوردن و آشامیدن از حرام جایز است، اگر صاحب ضرورت عادی و باغی نباشد.
و از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود: باغی کسی است که با امام خود می جنگد، و عادی قاطع طریق و راهزن است که بر این دو نفر خوردن مردار جایز نیست گرچه مضطر باشند، و معنای «غیر متجانف لإثم» این است که مایل به گناه و خوردن بیش از نیاز نباشد و برای لذّت نخورد. سپس گوید: آیا
ص:76
خوردن از حرام برای تداوی و درمان بیماری جایز است؟ برخی از فقها فرموده اند: مطلقاً جایز نیست، و بعضی تداوی با شراب و سایر مسکرات را جایز ندانسته اند، و بعضی تداوی با هر حرامی را جایز دانسته اند(1).
مؤلف گوید: با بودن وجه جمع بین روایات ، قول اخیر دور از احتیاط است. والله العالم.
عبارت فوق ضمن سخنان معصومین(علیهم السلام) دیده می شود و مقصود از جمله «فی حلالها حساب» این نیست که خداوند از نعمت هایی که به بندگان خود روزی نموده و به طور حلال و دور از اسراف و تبذیر و با رعایت اقتصاد مصرف نموده اند، سؤال نماید ، آری اگر در کیفیّت مصرف زیاده روی و تبذیر و اسراف کرده باشند، مورد سؤال و مؤاخذه واقع خواهند شد، امّا سؤال و حساب از این که چه مقدار خورده اند و یا چه نوع غذایی را انتخاب کرده اند، از روایات چنین چیزی استفاده نمی شود بلکه فرموده اند چنین سؤالاتی در قیامت نخواهد شد.
ص:77
در تفسیر آیه«ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ»(1)
در تفسیر عیّاشی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که به ابوحنیفه فرمود : مقصود از «النعیم» به نظر تو چیست؟ ابوحنیفه گفت: «قوت از طعام و آب خنک» امام(علیه السلام) فرمود: اگر خداوند روز قیامت نسبت به این چیزها از تو سؤال کند ، حساب تو بسیار طولانی خواهد شد. ابوحنیفه گفت : فدای شما شوم پس مقصود از نعیم چیست؟ فرمود : ما اهل البیت آن نعیمی هستیم که خداوند بر بندگان خود انعام نموده است ، و به وسیله ما خانواده ، مردم الفت و برادری پیدا کردند، و خداوند آنان را برادر همدیگر قرار داد، بعد از آن که دشمن همدیگر بودند، و به وسیله ما آنان را به اسلام هدایت نمود، و این نعمتی است که قطع نخواهد شد، و خداوند از مردم نسبت به این نعمت سؤال خواهد نمود، بنا بر این مقصود از این نعمت ، اهل بیت پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) و عترت او(علیهم السلام) هستند(2).
و در تفسیر قمی نیز این معنا از امام صادق(علیه السلام) نقل شده، چنان که در احتجاج از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز نقل شده است(3).
مرحوم صدوق در کتاب خصال با سند خود از اسحاق بن موسی از پدر خود از امیرالمؤمنین از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) نقل نموده که فرمود : در قیامت به کسی مهلت داده نمی شود تا از چهار چیز از او سؤال شود : 1- از عمر او، که در چه راهی تباه کرده است؟ 2- از جوانی او، که در چه راهی
ص:78
کهنه نموده است؟ 3- از مال او، که از چه راهی به دست آورده و در چه راهی مصرف نموده است؟ 4- و از محبّت [و ولایت] ما خانواده(1).
مرحوم سید رضی در نهج البلاغه از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل نموده که آن حضرت در توصیف دنیا فرمود: چگونه توصیف کنم خانه دنیا را ، که ابتدای آن رنج و مشقت است و انتهای آن فنا و نابودی است، و در حلال آن حساب است و در حرام آن عقاب و عذاب است، و غنیّ و بی نیاز آن مورد فتنه و امتحان است و نیازمند و فقیر آن محزون و غمگین است و کسی که برای رسیدن به آن بکوشد به خواسته خود نمی رسد، و کسی که در طلب و به دست آوردن آن نکوشد، دنیا به طرف او می آید، و کسی که به چشم عبرت به آن نگاه کند ، او را بینا و هوشیار می نماید، و کسی که به چشم طمع به آن نگاه کند ، او را کور می کند [و از حق دور می شود] .
سپس سیّدرضی(رحمه الله ) می گوید: اگر کسی با تامّل و دقّت به دو جملة آخر این کلام بنگرد و در معنای «من أبصر بها بصّرته، و من أبصر إلیها أعمته» غور نماید فرق این دو جمله را به خوبی می فهمد و به ظرافت آن پی می برد(2).
در کتاب تحف العقول نیز همین مضمون از آن حضرت نقل شده که در مذمّت دنیا فرمود : ابتدای دنیا [برای انسانها] عناء و سختی و مشقّت است، و انتهای آن فنا و نابودی است، و در حلال آن حساب ، و در حرام آن عقاب و عذاب است ، و کسی که در آن صحّت و سلامتی داشته باشد خود را ایمن از عذاب می پندارد و کسی که بیمار باشد از آمدن به دنیا پشیمان می شود، و کسی که غنی و بی نیاز باشد مورد فتنه و امتحان است ، و کسی که نیازمند باشد غمگین و محزون است ، و کسی که برای به دست آوردن دنیا
ص:79
بکوشد ، به خواسته خود نمی رسد ، و کسی که کوشای در به دست آوردن آن نباشد دنیا به طرف او می آید و کسی که به آن نگاه عبرت داشته باشد ، او را بینا می کند ، و کسی که به آن نگاه طمع داشته باشد ، او را کور می کند(1).
مؤلّف گوید: گرچه از سخنان امام صادق(علیه السلام) استفاده شد که بهره مندی مؤمن از حلال دنیا بدون اسراف و تبذیر و... مورد سؤال واقع نمی شود، و خداوند نیز فرموده است: «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللَّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ...»(2) و لکن در روایات دیگر ی آمده که به هر اندازه مؤمن از دنیا بهرة بیشتری برده باشد، باید عبادت بیشتری نیز انجام داده باشد.
و در روایتی آمده که فرموده اند : «المؤمن کثیر المعونة و قلیل المؤنؤ» از این رو سیرة اولیای خدا این بوده که از لذّت های دنیا کمتر استفاده می کرده اند ، تا بیشتر به لذّت های آخرت برسند ، گرچه آن لذّت ها برای آنان مباح بوده است ، لذا رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) هنگامی که دید فاطمه(علیهاالسلام) با دست خود آسیاب می کند ، فرمود : به دنبال این سختی ها لذّت های آخرت خواهد بود ، و مرارة الدنیا حلاوة الآخرة و حلاوة الدنیا مرارة الآخرة.
نویسنده گوید: ما از خدای خود شرمنده ایم چراکه بهره های حلال دنیا را بردیم و تلخی عبادت او را تحمّل نکردیم، و لا حول ولا قوّة إلّا بالله العلیّ العظیم.
عبارت فوق در ضمن چند روایت آمده و در برخی آمده : «وشبهاتٌ بین ذلک فمن ترک الشبهات نجا من المحرّمات» و اصل روایت، مقبوله عمربن حنظله است که از امام صادق(علیه السلام) - دربارة منازعه دو نفر دربارة دین و میراث - سؤال شده و در نهایت امام(علیه السلام) می فرماید: « إنّما الأمور ثلاثه: أمر بیّن رشده فَیُتَّبَع، و أمرٌ بیّن غَیُّه فَیُجْتَنَب، و أمرٌ مشکل یُردّ علمه إلی الله و إلی رسوله» تا این که می فرماید: «قال
ص:80
رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلّم): حلال بیّن و حرام بیّن و شبهات بین ذلک، فمن ترک الشبهات نجا من المحرمات، و من أخذ بالشبهات ارتکب المحرّمات و هلک من حیث لا یعلم» ...(1).
وعمربن حنظله را مرحوم شهید اول(رحمه الله) در کتاب درایه توثیق نموده است، و روایت فوق معروف شده به مقبوله ی عمربن حنظله ، چرا که مضمون آن اجمالاً مورد قبول علما می باشد. مرحوم صدوق نیز روایت فوق را در کتاب من لا یحضره الفقیه ذکر نموده و در پایان آن آمده که امام صادق(علیه السلام) در صورت مشتبه بودن امر - به ابن حنظله می فرماید: «إذا کان کذلک فأرجه (یعنی توقّف) حتی تلقی إمامک فإنّ الوقوف عند الشبهات خیر من الإقتحام فی الهلکات» یعنی هنگامی که حکمی برای تو مشتبه شد و راهی برای به دست آوردن آن پیدا نکردی توقّف کن تا امام خود را ملاقات کنی و حکم خدا را از او دریافت نمایی.
مؤلف گوید: روایت فوق ظهور در شبهة حکمیّه دارد ، گرچه شبهه موضوعیّه نیز همین گونه است چرا که امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: «من اتّجر بغیر فقهٍ فقد ارتطم فی الربّا» یعنی کسی که بدون اطلاع از احکام حلال و حرام ، تجارت کند ، در ورطه ربا گرفتار می شود و راهی برای خلاصی و نجات ندارد(2).
روایت فوق در احتجاج طبرسی ج2/107 – و عدة الداعی ابن فهد حلّی ص128- و عوالی اللئالی ج1/89- و بحار الانوار ج2/221- و ج101 ص262، و زیادی از کتب اهل سنّت نیز نقل شده است، و ظاهر این است که احتیاط به طور کلّی در شبهات حکمیّه و موضوعیّه لازم و طریق نجات است.
حلال مخلوط به حرام اقسامی دارد و تنها در یک قسم آن فقها فتوا داده اند که با پرداخت خمس، همه مال حلال می شود و دلیل آنان روایتی است که مرحوم کلینی در کافی و مرحوم احمد بن محمّد بن
ص:81
خالد برقی در محاسن و مرحوم شیخ طوسی در تهذیب از کافی از امام صادق(علیه السلام) از امیرالمؤمنین(علیهمالسلام) نقل نموده اند و سند روایت بین آنان مورد قبول قرار گرفته است و متن روایت چنین است :
مرحوم کلینی از علی بن ابراهیم قمی از پدر خود از نوفلی از سکونی از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود: مردی نزد امیرالمؤمنین(علیه السلام) آمد و گفت : من مالی را به دست آورده ام و چشم خود را از حلال و حرام آن بسته ام و اکنون می خواهم توبه کنم و مقدار حلال و حرام آن را نمی دانم و حلال و حرام آن مخلوط شده و قابل تشخیص نیست ، چه باید بکنم؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود : خمس مال خود را پرداخت کن تا بقیّه مال برای تو حلال شود ، چرا که خداوند - جلّ اسمه - با پرداخت خمس راضی می شود(1).
این روایت را فقها مخصوص به جایی می دانند که مقدار حرام و مالک آن معلوم نباشد، و اگر مالک و مقدار مال حرام معلوم باشد ، باید کل مقدار حرام به مالک پرداخت شود ، و اگر مالک را بشناسد و مقدار مال حرام را نداند ، باید با مالک مصالحه کند، و اگر تنها مقدار حرام را بداند، باید آن را از طرف مالک به فقیری صدقه بدهد گرچه بیش از مقدار خمس باشد(2).
مرحوم امام خمینی نیز در کتاب تحریرالوسیله مسأله را به همین کیفیّت بیان نموده است جز این که می فرماید: اگر مالک مقدار حرام در بین عدد محدودی باشد احتیاط واجب مصالحه است و اگر امکان مصالحه نباشد اقوی مراجعه به قرعه است، و اگر مالک مقدار حرام در بین عدد غیرمحصوری باشد از طرف او باید به فقیر صدقه داده شود، و احتیاط واجب این است که با اذن حاکم شرع باشد. سپس می فرماید: مصرف خمس مال مختلط به حرام مانند مصرف خمس مال های دیگر است(3).
ص:82
محمدبن ابی نصرگوید : از حضرت رضا(علیه السلام) شنیدم که در تفسیر سورة «والیل إذا یغشی» فرمود : در خانه یکی از انصار مدینه درخت خرمایی بود از مردی [به نام سمرة بن جندب] و صاحب درخت خرما [بدون اطلاع مرد انصاری] سرزده سراغ درخت خود می آمد و خانوادة مرد انصاری آزار می دیدند از این رو مرد انصاری به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) شکایت نمود و آن حضرت به صاحب درخت فرمود : «درخت خود را در مقابل درختی در بهشت به من بده» و او نپذیرفت ، ورسول خدا صلی الله علیه وآله به او فرمود : «درخت خود را،در مقابل باغی در بهشت به من بده» وباز او نپذیرفت ، ویکی از انصار به نام ابوالدحداح این صحنه را مشاهده کرد و نزد صاحب درخت رفت و گفت : درخت خود را در مقابل باغی که از من می دانی به من بفروش و درخت او را در مقابل باغ خود خریداری کرد و نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) آمد و گفت : «من درخت فلانی را خریدم و باغ خود را به او دادم آیا شما آن معامله را با من انجام می دهید؟» رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود : آری باغ ها وباغ هایی در بهشت برای تو باشد . و خداوند این سوره را دربارة او نازل نمود(1).
و در تفسیر قمی آمده که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) به صاحب درخت فرمود : درخت خود را در مقابل درختی در بهشت به من بفروش و او گفت: نمی فروشم و ابوالدحداح آن درخت را در مقابل باغ خود خریداری کرد و به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) گفت: درخت را از من بگیرید و آنچه به او می خواستید بدهید را به من بدهید. و رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: برای تو در
ص:83
بهشت باغ هایی و باغ هایی باشد و سپس این سوره نازل شد، و مقصود از «الأشقی» صاحب درخت و مقصود از «ألاتقی» ابوالدحداح است(1).
مؤلف گوید: مضمون قصّه فوق در کافی(2)و فقیه(3)
و بحار، نیز نقل شده است.
ص:84
مرحوم مجلسی همان گونه که از حاشیه زادالمعاد نقل شده و برخی از بزرگان برای نویسنده نقل کردند - با شاگرد خود مرحوم استرآبادی اختلاف نظر داشت و مرحوم استرآبادی به استاد خود می گفت: شما باید همانند امیرالمؤمنین(علیه السلام) زندگی بکنید و لباس و خانه و مرکب و خوراک و ... شما همانند او باشد، و علامه می فرمود : آنچه تو می گویی مربوط به زمان حکومت امیرالمؤمنین(علیه السلام) است - که باید حاکم ، زندگی خود را با ضعیف ترین مردم تطبیق بدهد، و امروز حکومت به دست ما نیست [از این رو ائمه ما نیز در زمان حکومت غاصبین مانند جدّشان زندگی نمی کردند.] و این نزاع بین استاد و شاگرد ادامه داشت تا مرحوم علامه مجلسی از دنیا رفت ، و مرحوم استرآبادی او را در خواب دید و به استاد گفت: مرگ شما چگونه بود؟
مرحوم علامه فرمود : هنگامی که من از دنیا رفتم و بدن مرا در قبر گذاردند، و قبر را پوشاندند، مرا وحشت فرا گرفت و در تنگنا قرار گرفتم و ندائی رسید ، و گوینده ای گفت : «محمدباقر چه آورده ای؟» پس من به یاد عبادات و اعمال خود افتادم و اثری نکرد ، تا این که باز گوینده ای گفت: «محمدباقر چه آورده ای؟» و من به یاد کتاب هایی که نوشته بودم افتادم و باز اثری نکرد ، تا این که برای مرتبه سوم آن گوینده گفت: «محمدباقر چه آورده ای؟» پس من به یاد آوردم که روزی در بازار اصفهان دیدم مردم گرد یک نفر جمع شده اند و بر سر او فریاد می زنند و یک نفر از آنان را دیدم که کفش خود را بر سر او می زد و می گفت : «می دانم نداری که مال مرا بدهی و لکن برای آرامش وتشفّی قلب خود این کفش را بر سر تو می کوبم» پس من با خود گفتم : مجلسی رها کن این تعیّنات و آداب را و به فریاد این بیچاره برس ، پس نزد طلبکارها رفتم و گفتم : شما هر چه طلب دارید بیا ییداز من بگیرید و او را رها کنید و سپس او را به خانه خود بردم و از او دلجویی کردم و مالی نیز در اختیار او قرار دادم و چون این قصّه را به یاد آوردم ، قبر من باز شد و آسوده شدم و اگر من تمکّن مالی نداشتم از کجا می توانستم آن بیچاره را نجات بدهم؟ و مرحوم استرآبادی جواب خود را گرفت و قانع شد.
ص:85
هشام بن حکم گوید : یکی از پادشاهان اهل جبل برای رفتن به حج ، اوّل به مدینه می آمد و امام صادق(علیه السلام) او را در یکی از خانه های خود در مدینه اسکان می داد و چون این کار چندین سال ادامه یافت آن پادشاه ده هزار درهم در اختیار امام (علیه السلام) گذارد تا با آن برای او در مدینه خانه ای خریداری کند و سپس به حج رفت و چون از حج بازگشت به امام (علیه السلام) گفت: فدای شما شوم آیا آن خانه را برای من خریداری نمودید؟ امام صادق(علیه السلام) فرمود : آری. و سپس قباله ای را که تنظیم نموده بود به او تحویل داد و در آن قباله نوشته شده بود :
«بسم الله الرحمن الرحیم، این خانه ای است که جعفربن محمد برای فلان بن فلان جبلی در بهشت خریداری نموده و حدّ اوّل آن به خانه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) متصّل است، و حدّ دوم آن به خانه امیرالمؤمنین(علیه السلام)، وحدّ سوم آن به خانه امام حسن(علیه السلام) و حدّ چهارم آن به خانه امام حسین(علیه السلام) متصل می باشد» و چون آن مرد جبلی قباله را قرائت نمود گفت : فدای شما شوم پذیرفتم و راضی شدم. و امام صادق (علیه السلام) به او فرمود: من مال تو را گرفتم و در بین فرزندان امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) پخش نمودم، و امیدوارم که خداوند از تو قبول فرماید، و پاداش تو را بهشت قرار بدهد .
هشام بن حکم گوید: آن مرد قباله را گرفت و مرخّص شد، و چیزی نگذشت که مریض شد و چون مرگ او فرا رسید ، خویشان خود را جمع نمود و به آنان سوگند داد ، تا آن قباله را با او دفن کنند ، و خویشان او نیز پذیرفتند و قباله را با او دفن کردند و چون روز بعد بر سر مزار او رفتند قباله را روی قبر او یافتند و در آن نوشته شده بود: «وَفی ولیّ الله جعفربن محمّد(علیه السلام)» یعنی ولیّ خدا جعفربن محمّد(علیه السلام) به وعدة خود وفا نمود(1).
ص:86
أقول : و فی هذا یقول الشاعر:
من یشتری قبّة ثابتة فی ظلّ طوبی رفیعاتٍ مبانیها
دلّالها المصطفی و الله بایعها ممّن أراد و جبرئیل منادیها
مرحوم کلینی در کتاب کافی از علی بن ابی حمزه نقل کرده که گوید : من دوست جوانی داشتم که کارمند بنی امیه بود و به من گفت: «از امام صادق(علیه السلام) برای من اجازه ملاقات بگیر» پس من از آن حضرت برای او اجازه گرفتم و چون خدمت امام(علیه السلام) رسید و سلام کرد و نشست و گفت : فدای شما شوم من مدّت هاست که در دیوان بنی امیه هستم و مال فراوانی از این راه به دست آورده ام و چشم خود را از حلال و حرام آن ها بسته ام؟
امام صادق(علیه السلام) فرمود : اگر بنی امیه کسانی را نمی یافتند که کاتب دفاتر آنان باشند، و اموالی را به عنوان خراج و مالیات برای آنان جمع آوری کنند ، و با دشمنان آنان به جنگ برخیزند ، و در جماعت آنان شرکت نمایند ، حق ما را نمی گرفتند ، چرا که اگر آنان را رها می کردند و حمایتی از آنان نمی نمودند، مالی برای آنان جمع نمی شد ، تا قدرت پیدا کنند و حاکم بر مردم شوند!!
علی بن ابی حمزه گوید: آن جوان گفت : فدای شما شوم ، آیا راه توبه و نجاتی برای من هست؟ امام(علیه السلام) فرمود : اگر من راه نجات تو را بگویم به آن عمل خواهی کرد ؟ آن جوان گفت : آری عمل خواهم نمود . امام(علیه السلام) فرمود: «باید از جمیع اموالی که از این راه به دست آورده ای خارج شوی و هر کس از صاحبان این اموال را می شناسی مال او را به او بدهی و کسانی را که نمی شناسی از طرف آنان مالشان را صدقه بدهی ، واگر چنین کنی من برای تو بهشت را نزد خداوند ضمانت می نمایم» پس آن جوان مدّتی سر خود را به زیر انداخت و سپس گفت :
«فدای شماشوم چنین خواهم کرد» علی ا بن ابی حمزه گوید : آن جوان از خدمت امام(علیه السلام) مرخّص شد و با ما به کوفه آمد و هر چه داشت
ص:87
حتی لباسی که در تن او بود را به صاحبش ردّ کرد ، تا این که چیزی برای او نماند و من از رفقای خود مالی را جمع آوری کردم و لباس و نفقه ای برای او تهیّه نمودیم و چند ماهی از این قصّه نگذشت که آن جوان مریض شد و ما به عیادت او می رفتیم ، تا این که روزی من نزد او رفتم و او در حال جان دادن بود ، پس چشم خود را باز کرد و گفت: ای علی بن ابی حمزه ، به خدا سوگند امام تو به وعدة خویش وفا نمود و سپس از دنیا رفت و ما او را دفن کردیم و سپس من خدمت امام صادق(علیه السلام) رفتم و چون آن حضرت مرا دید فرمود : «به خدا سوگند ما به وعدة خود برای رفیق تو وفا کردیم» پس من گفتم : فدای شما شوم ، به خدا سوگند او نیز هنگام مرگ چنین گفت(1).
مؤلف گوید: روایت فوق در زیادی از کتب فقه و حدیث نقل شده که به برخی از آن ها اشاره می شود: نهایة الاحکام، ج2، ص471، مجمع الفائده، ج8/69، الحدائق الناضرة، ج8/125، تهذیب الاحکام شیخ طوسی، ج6/331، وسائل الشیعه، ج17/199، بحارالانوار، ج47/383.
در کتاب کافی نیز از ابوبصیر نقل شده که گوید: من همسایه ای داشتم که در دستگاه طاغوت (یعنی منصور دوانیقی) کار می کرد و اموال فراوانی را جمع کرده بود، و بزم عیش برگذار می کرد و زن های آوازه خوان را گرد خود جمع می نمود و شراب می خورد و همواره مرا آزار می داد و من بارها او را از این کارها نهی می کردم و او به حرف من گوش نمی داد و چون روزی در این باره به او اصرار نمودم و گفتم : دست از این کارها بردار، او گفت: «ای ابابصیر من مبتلای به این کارها شده ام و تو گرفتار این گناهان نیستی، ای کاش وضع حال مرا به امام خود می گفتی تا بلکه به واسطه او من از این کارها دست بردارم»
ص:88
پس حرف او در قلب من اثر گذارد و چون خدمت امام صادق (علیه السلام) رسیدم ووضع حال او را به آن حضرت گفتم و امام (علیه السلام) به من فرمود : «هنگامی که به کوفه بازگشتی او به دیدن تو خواهد آمد و تو به او بگو : جعفربن محمّد گفت : دست از این کارها بردار [و اموالی که جمع کرده ای را به صاحبانش بازگردان] و اگر چنین کنی من برای تو بهشت را ضمانت می کنم».
پس من به کوفه بازگشتم، و او نیز مانند مردم دیگر به دیدن من آمد، و من به او گفتم : بنشین و چون خلوت شد، به او گفتم : من سخن تو را به امام صادق(علیه السلام) عرضه داشتم و آن حضرت به من فرمود : او در بازگشت به دیدن تو خواهد آمد ، و تو به او بگو : جعفربن محمّد می گوید: دست از این کارها بردار، و من بهشت را برای تو ضمانت می کنم». ابوبصیر می گوید: چون او این سخنان را شنید گریان شد، و به من گفت: تو را به خدا سوگند ، آیا امام صادق(علیه السلام) چنین سخنی را فرمود؟! پس من برای او سوگند یاد کردم که آن حضرت چنین فرمود و او پذیرفت و رفت و پس از چند روزی مرا خواست و چون به درب خانه او رفتم فهمیدم که او همه اموال خود را ردّ کرده و حتی غذا و لباسی ندارد و به من گفت :
ای ابابصیر به خدا سوگند چیزی در منزل من نبود ه مگر آن که ردّ کرده ام و همین گونه که می بینی چیزی در اختیار من نیست» پس من نزد دوستان خود رفتم و لباس [و غذایی] برای او جمع آوری نمودم و چند روزی نگذشت که او باز مرا خواست وگفت: «من علیل و بیمار شده ام» پس من همواره به عیادت او می رفتم و او را معالجه می کردم تا این که لحظات مرگ او را فرا رسید و من نزد او نشسته بودم و او در حال جان دادن بود ، پس لحظه ای بیهوش شد و چون به هوش آمد گفت : «ای ابابصیر امام تو به وعدة خود عمل کرد. و سپس از دنیا رفت - رحمة الله علیه - پس من در سال بعد به حج رفتم و چون در مدینه خدمت امام (علیه السلام) رسیدم آن حضرت قبل از داخل شدن من به اطاق، فرمود : ای ابوبصیر ما به وعدة خود برای رفیق تو وفا کردیم(1).
ص:89
مرحوم صدوق در کتاب معانی الأخبار از امام عسگری از پدرش از امیرالمؤمنین(علیهم السلام) نقل نموده که آن حضرت در تفسیر «اهدنا الصراط المستقیم» می فرماید: یعنی أدم لنا توفیقک الذی به أطعناک فی ماضی أیّامنا حتی نطیعک کذلک فی مستقبل أعمارنا» یعنی خدایا همانگونه که در گذشته به ما توفیق اطاعت از خود را عطا نمودی، در آیندة عمر ما نیز توفیق به ما عطا کن تا از تو اطاعت نماییم.
سپس مرحوم صدوق گوید : امام صادق(علیه السلام) نیز در تفسیر «اهدنا الصراط المستقیم» می فرماید: یعنی خدایا ما را به صراط مستقیم و ملازمت از طریقی که به محبّت تو منتهی می شود ارشاد فرما، و ما را به راه دیانت خود راهنمایی بفرما و از پیروی هواهای نفسانی که سبب هلاکت ما می شود دور فرما، چرا که هر کس از هوای نفسانی خود پیروی کند و عجب و خودبینی پیدا نماید هلاک می شود، مانند کسی که من شنیده بودم : افراد نادانی او را احترام می کنند [و او به خود مغرور شده بود] و من خواستم که او را ملاقات کنم بگونه ای که مرا نشناسد، تا مقدار و منزلت او را بیابم پس روزی دیدم که مردم زیادی از عوام گرد او جمع بودند و من صورت خود را پوشاندم و در کناری به او و مردم اطراف او نگاه کردم و دیدم او مردم را فریب داده است ، تا این که مردم از گرد او متفرق شدند و او حرکت نمود و من نیز به دنبال او حرکت کردم، تا این که دیدم به دکان نانوایی برخورد کرد و او را غافل نمود و دو قرص نان از دکان او برداشت و پنهان کرد و من تعجّب کردم و پیش خود گفتم:
ص:90
شاید معامله ای بین او و صاحب دکّان بوده است، سپس گذشت تا به دکّان انار فروشی رسید و باز او را غافل نمود و دو دانه انار از او برداشت و پنهان کرد و من از کار اوتعجّب نمودم، و باز با خود گفتم: شاید معامله ای بین او و صاحب انار بوده است، سپس با خود گفتم: چه نیازی به پنهان کاری و دزدی کردن داشته؟! تا این که همراه او رفتم تا به مریضی برخورد نمود و آن دو قرص نان و دو انار را نزد او گذارد و گذشت و من همراه او رفتم تا به صحرایی رسید ، پس به او گفتم : ای بندة خدا من وصف تو را شنیده بودم و دوست داشتم تو را ملاقات کنم ، تا این که اکنون تو را ملاقات نمودم ، و لکن از تو چیزی را دیدم که قلب مرا مشغول نمود و من می خواهم علت آن را از تو سؤال کنم تا فکرم آسوده شود، پس او گفت: مگر از من چه دیدی؟ گفتم: تو از آن خبّاز دو قرص نان و سپس از صاحب انار دو عدد انار سرقت نمودی و این سبب شگفتی من شد؟! پس او به من گفت : قبل از هر چیز خود را معرّفی کن؟ گفتم : من از فرزندان آدم و از امّت محمد(صلی الله علیه و آله و سلّم) هستم. او گفت: کاملاً خود را معرفی کن؟ گفتم :
من از اهل بیت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) هستم، او گفت: از کدام شهری؟گفتم: اهل مدینه هستم ، او گفت: آیا تو جعفربن محمّد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب(صلوات الله علیهم)نیستی ؟ گفتم: آری. پس گفت: شرافت نسب برای تو سودی ندارد در حالی که نسبت به علم جد و پدر خود نادان هستی و عملی که قابل ستایش است را انکار می کنی؟ گفتم: آن چیزی که من به آن نادان و جاهل هستم چیست؟ او گفت: آن قرآن و کتاب خداست. گفتم: به کدام آیه از قرآن من جاهل هستم؟ گفت: به سخن خداوند که می فرماید: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلا یُجْزی إِلاَّ مِثْلَها»(1)
و من چون دو عدد نان و دو عدد انار سرقت نمودم چهار گناه انجام دادم و چون آن ها را صدقه دادم چهل حسنه به دست آوردم و اگر آن چهار گناه را از آن کم کنی برای من سی و شش حسنه باقی می ماند.
پس من به او گفتم: مادر به عزایت بنشیند! تو جاهل به کتاب خدا هستی ، مگر نشنیده ای که خداوند می فرماید: «إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ»(2)
و تو با سرقت دو قرص نان و دو عدد انار ، چهار گناه انجام دادی، و
ص:91
چون آن ها را به غیر صاحبش دادی چهار گناه دیگر انجام دادی و هرگز حسنه ای انجام ندادی! پس نگاهی به من کرد. و من از او جدا شدم.
امام صادق علیه السلام سپس فرمود : [علمای اهل تسنّن] با این تأویل های زشت و قبیح، خود و دیگران را گمراه کردند و این تأویل نظیر تأویل معاویه[لعنه الله] است که چون عمّار یاسر - رحمه الله - در جنگ صفّین به دست لشگریان معاویه کشته شد و زیادی از طرفداران معاویه بیاد سخن رسول خدا(ص) افتادند که فرموده بود : «عمّار را گروه ستمگر و سرکش خواهند کشت» و به این خاطر به لرزه درآمدند و وحشت کردند، و عمروبن عاص نزد معاویه آمد و گفت: یا امیرالمؤمنین مردم مضطرب شده اند معاویه - لعنه الله - گفت: برای چه؟ عمروبن عاص گفت: به خاطر کشته شدن عمّار و سخن رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) که فرمود : عمّار را گروه ستمگرخواهند کشت ! پس معاویه - لعنه الله - گفت: «عمّار را ما نکشته ایم بلکه علی بن ابی طالب که او را مقابل شمشیرها و نیزه های ما قرار داده کشته است» و چون این سخن به گوش امیرالمؤمنین(علیه السلام) رسید فرمود: پس باید گفته شود : حضرت حمزه را در جنگ احد نیز رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) کشته است چرا که او حمزه را مقابل نیزه های مشرکین قرار داده است ! سپس امام صادق(علیه السلام) فرمود: چه نیکوست اعتقاد کسانی که به سخن رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) که فرمود:« علوم الهیّه تنها نزد امامانی است که از تحریف اهل غلوّ و ادّعاهای اهل باطل و تأویل های جاهلان جلوگیری می کنند» توجه دارند(1).
ص:92
مرحوم شیخ انصاری در کتاب مکاسب گوید : توضیح عبارت فوق نیاز به نقل کل روایت دارد، و این روایت را مرحوم کلینی در کافی در باب «بیع ما لیس عنده» و شیخ طوسی در باب «نقد ونسیه» از خالدبن حجّاج نقل کرده اند که گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: شخصی به من گفت: این لباس را برای من خریداری کن و من فلان مقدار را به تو سود می دهم؟ امام(علیه السلام) فرمود: آیا او مختار هست که اگر بخواهد بپذیرد و اگر نخواهد نپذیرد؟ گفتم: آری. فرمود: باکی نیست، إنّما یحلل الکلام و یحرّم الکلام.
یعنی این مواعده و قول و قرار اگر الزام آور نباشد مشکلی ندارد چرا که سبب فروختن چیزی که هنوز نخریده است نمی شود یعنی«بیع ما لم یجب» نخواهد بود سپس گوید: عبارت فوق با قطع نظر از صدر روایت چند احتمال دارد:
ص:93
1- آن که مراد از کلام در دو جمله، لفظ باشد که دلالت بر تحریم چیزی و یا تحلیل چیزی می کند و در این صورت برای تحریم و تحلیل لفظ لازم خواهد بود و با قصد ، انجام نمی گیرد گرچه با قرائن باشد.
2- مراد از کلام لفظ با معنای آن باشد نه لفظ تنها و در این صورت مفاد عبارت این است که مطلب واحد به اعتبار معنا حکم مختلفی پیدا می کند از جهت حلیّت و حرمت برای مثال کلمات ملکت بضعی إیّاک و یا سلطتک علیه و یا آجرتک نفسی موجب تحلیل بضع و حلال شدن زن نمی شود و لکن اگر بگوید: متّعتک نفسی و یا زوّجتک نفسی فی المدّة المعلومة و المهر المعلوم ، موجب حلیّت بضع و ازدواج حلال می شود و به این معنا روایاتی در کتاب مزارعه آمده است.
3- آن که مراد از کلام در دو جمله نفس وجود کلام و عدم وجود آن باشد و تحریم و تحلیل به اعتبار وجود کلام و عدم وجود آن باشد، و یا کلام در محلّی محلّل ودر محلی محرّم است و در محلّی محرّم و محلّل نیست، و در روایات مزارعه این معنا نیز دیده می شود.
4- این که مراد از کلام محلّل صرف مقاوله و گفتگو و مواعده باشد، و مقصود از کلام محرّم اجرای صیغه صحیح بیع و یا معاوضه دیگر باشد.
سپس گوید: معنای اول که اسباب تحریم و تحلیل در شرع مقدس با لفظ باشد قابل قبول نیست چرا که اولاً موجب تخصیص اکثر می شود و ثانیاً این معنا با مفاد حدیث یاد شده که این دو جمله در ذیل آن آمده سازگار نیست چرا که امام(علیه السلام) می فرماید: جمله اشتر لی ثوباً أربحک کذا و کذا به این خاطر صحیح نیست که مبیع معلوم نیست و آن شخص هنوز مالک ثوب نشده است نه به خاطر این که نطق و کلام تأثیری دارد و یا ندارد، کما این که معنای دوم هم صحیح نیست چرا که ما مطلب واحدی نداریم که با عبارت و مضمونی حلال شود و با عبارت و مضمونی حرام گردد بنابراین تنها معنای سوم صحیح است و آن این بود که مراد از تحلیل و تحریم کلام، در دو جمله، وجود و عدم وجود کلام باشد و وجود کلام محلّل باشد و عدم وجود آن محرّم باشد و بالعکس و یا به اعتبار محلّ ، محلّل و یا محرّم باشد یعنی اگر کلام در محلّ خود واقع شود محلّل باشد و اگر در غیر محلّ خود واقع شود محرّم باشد، و روایات مزارعه
ص:94
ظاهر در همین معناست بنابراین حاصل روایت فوق این است که سبب تحریم و تحلیل در معامله منحصر در کلام است وجوداً و عدماً(1).
مؤلف گوید: این سخن نیز با جواز بیع معاطاتی سازگار نیست والله العالم. و از جمله إنّما یحلّل الکلام و یحرّم الکلام چیزهای فراوان دیگری نیز استفاده می شود مانند این که شهادتین محلّل چیزهای فراوانی است و انکار آن و یا انکار یکی از ضروریات اسلام محرّم وسبب خروج از دین و ارتداد است و یا صیغه طلاق و ظهار محرّم است و صیغه ازدواج محلّل است و ...
و در این جا مناسب است که قصه حضرت جواد(علیه السلام) را با یحیی بن اکثم قاضی القضاة مأمون الرشید ملعون بیان کنیم تا معنا و مصداق «یحلّل الکلام ویحرّم الکلام» روشن شود .
در کتاب مناقب اهل البیت و کتاب ینابیع المودّة آمده که حضرت جواد(علیه السلام) در مجلس مأمون به یحیی بن اکثم فرمود: نظر تو دربارة زنی که اول روز برای مردی حرام است و چون خورشید بالا می آید حلال می شود، و چون ظهر می شود حرام می شود، و هنگام عصر حلال می شود، و هنگام مغرب حرام می شود و هنگام عشاء حلال می شود، و چون نصف شب می شود حرام می شود و چون صبح می شود حلال می شود، چیست؟ یحیی گفت نمی دانم. امام جواد(علیه السلام) فرمود: این کنیزی است که مرد نامحرمی به او نگاه کرده و نگاه او حرام بوده، سپس او را خریداری نموده و حلال شده، و چون ظهر شده او را آزاد نموده و بر او حرام شده، و هنگام عصر با او ازدواج نموده و حلال شده، و سپس با او ظهار کرده و بر او حرام شده، و چون کفّاره ظهار را داده حلال شده، و چون او را طلاق داده بر او حرام شده، و چون در طلاق خود رجوع نموده حلال شده است(2).
از امام باقر و امام صادق(علیهماالسلام) نقل شده که فرموده اند : «یا مبتغی العلم إنّ هذا اللسان مفتاح کلّ خیر و مفتاح کلّ شرٍّ فاختم علی فیک ... » یعنی ای طالب علم بدان که این زبان کلید هر خیر وکلید هر شرّی می باشد ، پس بر زبان خود مهر به زن [و هر سخنی را مگو](3).
ص:95
حقّاً مفلّس وورشکسته و بیچاره کسی است که به مردم بدهکار باشد و یا مظالمی بین او و مردم باشد و در قیامت اعمال خوب او به جای بدهکاری ها تحویل طلبکارها شود و اعمال بد وگناهان طلبکاران را به دوش او قرار بدهند و راهی جهنّم شود، و مهم تر این که در قیامت از ذرّةالمثقال نیز سؤال می شود و احدی در آن روز به کسی گذشت نمی کند، حتی پدر و مادر نسبت به فرزندان و فرزندان نسبت به پدر و مادر خود ترحّم نمی کنند ،از این رو عاقلانه نیست که انسان بی مبالاتی بکند و خود را مدیون مردم قرار بدهد و سال ها در قیامت گرفتار طلبکارها باشد و راه چاره ای نداشته باشد.
و در برخی از روایات آمده که بیچاره کسی است که در دنیا از مال خود چیزی را در راه خدا نداده باشد تا در قیامت سرمایه و وسیله نجات او باشد، چرا که خداوند صدقه مؤمن را تربیت می کند و او در قیامت صدقه خود را مانند کوهی می بیند، وچه خوب است که مؤمن از گناه ومظالم ،پرهیز نماید تا گرفتار ورشکستگی وعذاب نشود ، ولاحول ولا قوّة الاّ بالله العلیّ العظیم.
روزی رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) به اصحاب خود فرمود : آیا می دانید که مفلّس و ورشکسته و بیچاره کیست؟ گفته شد : او کسی است که مال و درهم و دیناری ندارد . رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود : مفلّس از امّت من کسی است که روز قیامت با نماز و روزه و زکات و.... می آید و لکن به کسی دشنام داده، و دیگری را نسبت زنا داده، و مال دیگری را خورده، و خون کسی را ریخته و ضربه ای بر کسی وارد کرده ، و در آن روز از حسنات و اعمال نیک او گرفته می شود و به طلبکارها داده می شود، و اگر حسنات او تمام شود گناهان طلبکاران را به دوش او می گذارند و او را در آتش می افکنند(1).
ص:96
و نیز از آن حضرت نقل شده که به مردم فرمود: صعلوک بین شما کیست؟ مردم گفتند: او کسی است که مالی ندارد. فرمود : صعلوک حقیقی کسی است که برای آخرت خود چیزی نفرستاده است(1).
روایت فوق از امام صادق(علیه السلام) نیز نقل شده است(2).
و عجیب این است که با توجّه به روایات مظالم و حق الناس ، اکثر ما مردم غافل هستیم چرا که نه از حق الناس و مظالم پرهیز می کنیم و نه برای آخرت خود چیزی را ذخیره می کنیم، تا در قیامت وسیله نجات ما باشد و نه از گناهان و معاصی بزرگ دوری می کنیم تا خداوند با پرهیز از کبائر ، از گناهان صغیره ما بگذرد و ما را ببخشد و کلّاً به فکر قیامت و وسیله نجات خود نیستیم در حالی که خداوند در قرآن فراوان این مسأله را به ما گوشزد نموده و می فرماید: «فمن یعمل مثقال ذرّةخیرا یره ومن یعمل مثقال ذرة شرا یره» ویا می فرماید : «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ وَ جاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»(3)
و وسیله به معنای عام هر عمل نیکو و خالصی است که انسان به وسیله آن تقرّب به خداوند پیدا می کند و به معنای خاصّ تقرّب به امام(علیه السلام) است و نیز وسیله، درجه رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) در بهشت است .
ابوسعید خدری گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) همواره می فرمود: هنگامی که از خداوند درخواست می کنید، برای من از او مقام وسیله را درخواست کنید ...(4).
ص:97
و آن حضرت نیز فرمود : امامان از فرزندان حسین(علیه السلام) وسیله هستند و هر کس از آنان اطاعت کند از خداوند اطاعت نموده و هر کس از آنان نافرمانی کند نافرمانی خدا را کرده است و آنان دستگیره محکم و وسیله نجات مؤمنین به درگاه خداوند هستند(1).
مرحوم کلینی در روضه کافی با سند خود از ثویربن ابی فاخته نقل نموده که گوید: من از امام سجاد(علیه السلام) در مسجدالنبی(صلی الله علیه و آله و سلّم) شنیدم که می فرمود : پدرم از پدر خود امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل نمود که آن حضرت به مردم فرمود : روز قیامت خداوند - تبارک و تعالی - مردم را از قبرها خارج می کند در حالی که لباس در بدن آنان نیست و محاسنی به صورت ندارند و نور، آنان را حرکت می دهد و ظلمت و تاریکی آنان را فرا گرفته است ، تا به عقبه محشر می رسند و از ازدحام بر روی هم قرار می گیرند و از حرکت ممنوع می شوند و نفس ها در سینه ها بسته می شود و از گرما ، عرق آنان را فرا می گیرد و کار بر آنان سخت می شود و صدای ناله و ضجّه آنان بلند می شود و این اوّلین سختی و وحشت آنان است.
تا این که خداوند ملکی را امر می کند و او با صدای بلند به آنان می گوید : «ای اهل محشر سکوت کنید و به منادی خدای جبّار گوش فرا دهید» پس همگی گوش فرا می دهند و صدای آنان قطع می شود و چشم ها فرو می افتد و بدن ها به لرزه در می آید و قلب ها تهی می شود و سرها به طرف ندا کننده بالا می رود و گردن ها کشیده می شود ، و در این هنگام کافر خواهد گفت : «این روز، روز سختی است» (هذا یَومٌ عَسِر)(2)
و در این هنگام خدای جبّار و حاکم عدل می فرماید: «أنا الله لا إله إلّا أنا الحکم العدل الذی لا یجور ...» یعنی من خدای حاکم عدل هستم ،که به کسی ستم نمی کنم ، و امروز با عدل خود بین شما حکم خواهم نمود و احدی امروز مظلوم نخواهد شد و من حق ضعیف را از قوی و حق مظلوم را از ظالم خواهم
ص:98
گرفت و با حسنات و سیّئات حقوق را پرداخت خواهم کرد ، جز مظلمه ای که صاحب آن از ظالم بگذرد و من او را پاداش بدهم ، پس ای خلائق برخیزید و مظالم خود را از کسی که در دنیا به شما ظلم نموده بگیرید ، و من شاهد شما خواهم بود و شهادت من برای شما کافیست.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود : پس از شنیدن این سخنان ، طلبکارها بدهکاران خود را شناسایی می کنند و گلاویز آنان می شوند و هر صاحب حق و مظلمه ای ملازم ظالم خود می شود و این ملازمه به طول می انجامد و کار بر آنان سخت می گردد و از گرمی هوا غرق در عرق می شوند و اندوه آنان فراوان و صدای ناله و ضجّه آنان بالا می رود ، تا این که طلبکارها آرزو می کنند که از حق خود بگذرند و نجات پیدا کنند و خداوند که از سختی آنان آگاه است دستور می دهد که منادی از طرف او ندا کند :
ای اهل محشر گوش فرا دهید و سخن منادی خدای تبارک و تعالی را بشنوید همانا خداوند می فرماید : «من بسیار بخشنده ام ، اگر شما دوست می دارید که از بدهکاران خود بگذرید مانعی نیست وگرنه من حق شما را می گیرم» پس آنان به خاطر مشقّت و سختی قیامت خشنود می شوند و برخی از آنان از حق خود می گذرند ، تا نجات پیدا کنند و برخی می گویند : «خدایا حق ما بزرگ است و ما از حق خود نمی گذریم» پس منادی خداوند از ناحیه عرش می گوید : «رضوان خازن بهشت کجاست؟ و خداوند به او امر می کند تا قصری از بهشت فردوس را با تمام بناها و خدمه آن نشان اهل محشر بدهد و منادی خداوند ندا می کند : «ای اهل محشر سرهای خود را بالا کنید و این قصر را ببینید» و چون سرهای خود را بالا می کنند و آن قصر را می بینند همگی آرزوی آن را می کنند و منادی خداوند ندا می کند: «ای اهل محشر این قصر برای هر کسی است که از مؤمنی بگذرد» پس همه از حق خود می گذرند جز کمی از آنان، سپس خداوند می فرماید: امروز هیچ ظالمی راه به بهشت من پیدا نمی کند و به دوزخ نیز نمی رود اگر مظلمه ای از مسلمانی به عهدة او باشد تا این که از او حسابرسی بشود . سپس خطاب می شود : «أیّها الخلائق استعدّوا للحساب» یعنی ای مردم آمادة حساب شوید ، و آنان برای حساب به طرف عقبه قیامت می روند و همدیگر را تحت فشار قرار می دهند ، تا به عرصه قیامت می رسند و در آنجا نامه های مردم گشوده و موازین نصب شده
ص:99
است و پیامبران و شهدا یعنی أئمّه (علیهم السلام) حاضر شده اند و هر امامی شاهد بر مردم زمانی خواهد بود ، که به امر الهی بین آنان می زیسته و آنان را به راه خداوند دعوت می نموده است.
پس مردی از قریش به امام سجاد(علیه السلام) گفت : ای فرزند رسول خدا اگر مرد مؤمنی بر گردن مرد کافری مظلمه و حقّی داشته باشد از کافر چه چیزی را دریافت می کند در حالی که او اهل آتش است؟ امام سجّاد (علیه السلام) فرمود : از گناهان مؤمن به اندازه طلب او بر می دارند و به گردن کافر می اندازند و کافر عذاب بیشتری را باید تحمّل کند. مرد قرشی گفت : اگر مسلمانی بر مسلمان دیگری حقی داشته باشد ، چگونه دریافت می کند؟ فرمود : از حسنات آن مؤمن بدهکار می گیرند و در نامه عمل طلبکار قرار می دهند . مرد قرشی گفت : اگر ظالم حسناتی ندارد که به مظلوم بدهد چه خواهد شد؟ فرمود : اگر ظالم حسناتی نداشته باشد ، از گناهان مظلوم برمی دارند و به گناهان ظالم می افزایند(1).
ص:100
مؤلف گوید : در روایت دیگری آمده که اگر مظلوم گناهی نداشته باشد که به گردن ظالم بگذارند و ظالم نیز ثوابی نداشته باشد که به نامه عمل مظلوم منتقل شود - مانند انبیاء و اوصیاء و ائمه معصومین(علیهم السلام) - در این صورت گناه شیعیان و دوستان آنان را به نامه عمل ظالمان منتقل می کنند تا عدالت برقرار بشود.
و در روایتی آمده که امیرالمؤمنین(علیه السلام) به یکی از شیعیان خود فرمو د : یا عبدالله ، الحمدلله الذی جعل تمحیص ذنوب شیعتنا فی الدنیا بمحنهم لتسلم لهم طاعاتهم و یستحقّوا علیها ثوابها».
عبدالله بن یحیی گفت : یا امیرالمؤمنین! إنّا لا نجازی بذنوبنا إلّا فی الدنیا؟ قال: نعم أما سمعت قول رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلّم) : الدنیا سجن المومن، و جنّة الکافر؟ یطهّر الله شیعتنا من ذنوبهم فی الدنیا بما یبتلیهم [به] من المحن و بما یغفره لهم فإنّ الله تعالی یقول : «وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ»(1)
حتّی إذا وردوا القیامه توفّرت علیهم طاعاتهم و عباداتهم. یعنی، آیا ما در دنیا فقط به خاطر گناهان مان مجازات می شویم؟ فرمود : آری مگر سخن رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) را نشنیده ای که فرمود : دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است؟ آری شیعیان ما به واسطه بلاهای دنیا از گناهان خود پاک می شوند و زیادی از گناهانشان را نیز خداوند می بخشد ، چنان که می فرماید: «وَ ما أصابَکُمْ ... » و چون وارد قیامت می شوند طاعات و عباداتشان برای آنان سالم مانده است(2).
ص:101
و ضمن روایت مفصّلی از امام باقر(علیه السلام) - که در آخر کتاب علل الشرایع - نقل شده که آن حضرت به ابی اسحاق لیثی می فرماید : روز قیامت که می شود طینت ناصبی و طینت مؤمن به اصل خود باز می گردد و گناهان مؤمن به نامة ناصبی یعنی دشمن اهل البیت (علیهم السلام) منتقل می شود، و عبادات ناصبی و حسنات و اعمال خیر او نیز به نامه عمل مؤمن منتقل می شود ، و این ظلم نیست و عدل محض است و «لا یسأل عمّا یفعل و هم یسئلون» و این قضاوت حقی است ای ابراهیم لیثی و تو تردیدی در آن پیدا مکن ....
و در ذیل روایت قبل گذشت که امام باقر(علیه السلام) به ابراهیم لیثی فرمود : آیا دوست می داری که بیش از این برای تو بگویم؟ ابراهیم گوید : آری ای فرزند رسول خدا. فرمود : مقصود از آیه «فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً»(1) تبدیل سیئات شیعیان ما به حسنات و تبدیل حسنات دشمنان ما به سیئات است .
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر «لِیَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ کامِلَةً یَوْمَ الْقِیامَةِ»(2)
می فرماید: مقصود از أوزار، گناهان است و آیه می فرماید : کسانی که حق امیرالمؤمنین(علیه السلام) را غصب نمودند ، گناهان همه شیعیان آن حضرت را به دوش خواهند گرفت(3).
در تفسیر آیه «فَإِذا جاءَتِ الصَّاخَّة* یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ * وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ * وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ * لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ»(4)
ص:102
امیرالمومنین(علیه السلام) فرمود : روز قیامت قابیل از برادر خود هابیل فرار می کند، و موسی(علیه السلام) از مادر خود فرار می کند و ابراهیم(علیه السلام) از پدر خود فرار می کند ، و لوط(علیه السلام) از همسر خود فرار می کند و نوح (علیه السلام ) از فرزند خود کنعان فرار می کند(1).
مرحوم صدوق گوید : موسی(علیه السلام) از ترس این که دربارة مادر خود کوتاهی کرده باشد از او فرار می کند ، و حضرت ابراهیم(علیه السلام) نیز از عموی خود آذر فرار می کند ، نه از پدر اصلی خود تارخ(2).
امام سجاد(علیه السلام) در دعای خود می فرماید : «الهی الأمان الأمان الأمان ، یوم یفرّ المرء من أخیه و أمّه وأبیه و صاحبته و بنیه لکلّ امری منهم یومئذٍ شأن یغنیه»(3).
امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز در مناجات خود می فرماید : «و أسألک الأمان یوم یفرّ المرء من أخیه و أمّه وأبیه و صاحبته و بنیه لکلّ امری منهم یومئذٍ شأن یغنیه»(4).
و در سخن دیگری می فرماید : روز قیامت خداوند مردم را در موقفی قرار می دهد که از سختی و وحشت و از صعوبت و شدّت بزرگی بلای قیامت ، از همدیگر فرار می کنند و همان گونه که خداوند می فرماید در آن روز مردم از برادر و مادر و پدر و همسر و فرزندان خود فرار می کند ...(5).
در تفسیر فرات کوفی ازرسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده که در تفسیر آیه فوق فرمود : روزقیامت اهل ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام)ازهمدیگرفرارنمی کنند، چرا که دوست امیرالمؤمنین(علیه
ص:103
السلام) از دوست آن حضرت فرار نمی کند. و با او دشمن نخواهد بود و دشمن آن حضرت را نیز دوست نخواهد داشت(1).
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق می فرماید : کسانی در قیامت از همدیگر فرار می کنند ،که در دنیا اهل ظلم و عدوان بوده اند و همدیگر را بر ظلم و عدوان کمک می کرده اند(2).
ودر روایتی آمده که از یکی از ائمّه (علیهم السلام) سؤال شد: برای چه مردم از همدیگر در قیامت فرار می کنند؟ و امام(علیه السلام)فرمود : فرار آنان از ترس این است که صاحب حق [و مظلومی] برسد و از خداوند درخواست حکم کند و بگوید : خدایا بین من و کسی که به من ظلم نموده حکم کن.
و در تفسیر تبیان آمده : «نفر من هؤلاء ، حذراً من مظلمةٍ تکون علیه»(3).
و در تفسیر جامع البیان طبری آمده که علت فرار، ترس از مطالبه افراد یاد شده است [چنان که امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود : کسانی در قیامت [ازخویشان خود] فرار می کنند ، که اهل ظلم و عدوان و تعاون بر اثم بوده اند]
و تعبیر طبری این است که می گوید : «حذراً من مطالبتهم ایّاه بما بینه و بینهم من التبعات و المظالم»(4).
صاحب مجمع البحرین در ذیل لغت «فَرَرَ» گوید : «یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیه ...» یعنی انسان روز قیامت از نزدیک ترین خویشان خود فرار می کند ، چرا که مشغول به احوال خود می باشد ، و یا فرار او از ترس مطالبه آن دیونی است که از آنان به عهدة اوست ، و برادر به برادر خود می گوید : تو رعایت برادری با من را نکردی، وپدر و مادر او می گویند : تو در احسان به ما کوتاهی نمودی ، و همسر او می گوید : تو از
ص:104
حرام، مرا سیر کردی و حق من را ضایع نمودی ، و فرزندان او می گویند : تو ما را هدایت و ارشاد نکردی و معالم دین را به ما یاد ندادی(1).
قطب راوند در کتاب «لبّ اللباب» از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) نقل نموده که فرمود : از مصرف های بی فایده و اضافی فرار کنید ، همان گونه که از حرام فرار می کنید ، و دنیا را ناچیز بدانید همان گونه که مردار را ناچیز می دانید ، و از گناهان و مصرف های فضول و تشریفاتی توبه کنید ، تا از عذاب شدید و سخت قیامت نجات یابید(2).
و فرمود : کسی به سعادت آخرت نمی رسد، مگر با ترک دنیا و دوری از [تشریفات] دنیا ، و من شما را وصیّت می کنم که دوست بدارید آنچه را خدا دوست می دارد و دشمن بدارید آنچه را خدا دشمنمی دارد .
امیرالمومنین(علیه السلام) در نامه خود به عثمان بن حنیف نوشت : آگاه باش که هر مأمومی را امامی است که باید به او اقتدا کند ، و از نور دانش او بهره مند شود ، و تو باید بدانی که امام شما از دنیا به دو قطعه لباس کهنه اکتفا نمود ، و از طعام و غذای آن به دو قرص نان قانع شد ، و البته شما طاقت آن را ندارید ، و لکن باید در ورع و تقوا و کوشش در عبادت و عفّت و سداد و درستی ، به من کمک بدهید(3).
و در خطبه دیگری فرمود : تو باید به پیامبر اطهر و اطیب خود (صلی الله علیه و آله و سلّم) اقتدا کنی و به او تأسّی نمایی ، چرا که اخلاق و سیرة او اُسوه و مقتدای تو و هر مسلمانی است ، و محبوب ترین مردم نزد خداوند کسانی هستند که به پیامبر خود اقتدا کنند و به دنبال او حرکت نمایند ... تا این که فرمود : دنیا بر پیامبرخدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) عرضه شد و او نپذیرفت و چون او دانست که خداوند سبحان
ص:105
چیزی را حقیر و مبغوض می دارد ، او نیز آن چیز را مبغوض دانست، و چون دانست او چیزی را صغیر و کوچک می داند او نیز آن را صغیر و کوچک دانست، و اگر ما را عیبی نباشد جز این که آنچه را خداوند مبغوض می دارد ، ما آن را دوست می داریم، و آنچه را او کوچک می شمارد ما آن را بزرگ می شماریم، همین برای جدایی و ستیز ما با امر خداوند کافی خواهد بود.
سپس فرمود : رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) روی زمین می نشست و روی زمین غذا می خورد، و نشستن او مانند غلامان در مقابل مولای خود بود ، و با دست خود کفش خویش را پینه می زد، و لباس خویش را وصله می نمود ، او بر الاغی عاری سوار می شد و یک نفر را نیز با خود سوار می کرد، و اگر بر پردة اتاق او تصویری بود ، به همسر خود می فرمود:
«آن را از چشم من بپوشان ، چرا که من با نگاه به آن به یاد دنیا و زینت های آن می افتم» سپس فرمود : او قلب خود را از دنیا منصرف نموده بود ... تا این که فرمود : کسی که چیزی را مبغوض می دارد ، نگاه به آن را نیز دوست نمی دارد و حتی نمی خواهد نام آن را کسی نزد او ببرد ، به راستی در اخلاق و سیرة رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) چیزهایی وجود داشت که پستی دنیا و عیوب آن را به تو نشان می داد ، بسا او و عزیزانش در دنیا گرسنه می ماندند و از زخارف و زینت های دنیا دور بودند ، در حالی که مقام او نزد خداوند عظیم و بزرگ بود و به خدای خود نزدیکتر و مقرّب تر بود .
بنابراین، بیننده باید با عقل خود بیابد و با خود اندیشه کند که آیا خداوند پیامبر خود(صلی الله علیه و آله و سلّم) را با این وضعیّت گرامی داشته و یا به او توهین و تحقیر نموده است !؟ اگر بگوید به او اهانت کرده سوگند به خدای عظیم دروغ گفته [و افترا بسته] است، و اگر بگوید: او را گرامی داشته پس باید بداند که به دیگران - که دنیا را در اختیارشان قرار داده - اهانت نموده است، پس هر کسی باید به پیامبر خود تأسّی و اقتدا کند، و به دنبال او حرکت نماید، و در آنچه او وارد می شود وارد شود و گرنه ایمن از هلاکت نخواهد بود ، چرا که خداوند پیامبر خود (صلی الله علیه و آله و سلّم) را نشانه حق و یاد قیامت [و وعده های خود] و مبشّر به جنّت و بهشت ، و منذر به عقوبت و عذاب قیامت قرار داده است، و او از دنیا
ص:106
با شکم گرسنه خارج شد، و با سلامت دین قدم به آخرت گذارد، او برای دنیا سنگی را روی سنگی قرار نداد تا راه خود را طی کرد و به خدا پیوست و دعوت پروردگار خود را اجابت نمود ...(1).
ص:107
مؤلف گوید: روایات دربارة زهد در دنیا و پرهیز از تشریفات، فراوان است و به برخی از آن ها اشاره می شود.
در کتاب کافی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود: هنگامی که خداوند به بندة خود ارادة خیر و خوبی می کند، او را در دنیا زاهد، و در دین خود دانا و فقیه و نسبت به عیوب خود بصیر و بینا قرار می دهد، و به هر کس چنین نعمت هایی داده شود، خیر دنیا و آخرت به او داده شده است.
و فرمود: احدی حق را ، بهتر از راه زهد در دنیا ، به دست نیاورده، و زهد خلاف آن چیزی است که دشمنان حق به دست آورده اند.
عبدالله بن قاسم گوید : گفتم : فدای شما شوم از چه راهی دشمنان حق به دنبال مطلوب خود رفتند؟ فرمود : از راه رغبت و میل به دنیا. سپس فرمود : آیا صبّار کریمی یافت نمی شود که دنیا را مطلوب خود قرار ندهد ؟ در حالی که دنیا چند روزی بیش نیست، سپس فرمود : آگاه باشید که بر شما حرام است طعم ایمان را بچشید، تا وقتی که زاهدانه در دنیا زندگی کنید. و فرمود : هنگامی که مؤمن از حبّ دنیا خالی می شود ، رشد پیدا می کند و شیرینی محبّت خدا را می چشد، در حالی که مؤمنین ، نزد اهل دنیا دیوانه نامیده می شوند و آنان دیوانه نیستند ، بلکه حبّ الله آنان را مشغول نموده است(1).
ص:108
عبدالله بن مسعود گوید : رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود : شیطان از این که در سرزمین عرب مردم، بت ها را پرستش کنند، ناامید است، و لکن از شما به گناهانی که کوچک می شمارید راضی می شود، چرا که این گناهان در قیامت سبب هلاکت شما خواهد شد، پس تا می توانید از مظالم پرهیز کنید ، و بسا بنده ای در قیامت با حسنات و اعمال نیک می آید و گمان می کند که اعمال نیک او سبب نجات او خواهد شد ولکن پیاپی بنده ای برمی خیزد و می گوید : خدایا بندة تو فلان ظلم را به من روا داشت ، و خداوند می فرماید: «از حسنات او کم کنید». و این وضعیّت ادامه پیدا می کند و حسنات او تمام می شود [و او چنین چیزی را باور نداشته است](1).
سماعة گوید : از امام کاظم(علیه السلام) شنیدم که فرمود : کارهای خیر فراوان خود را زیاد نشمارید، و گناهان کم خود را ناچیز ندانید ، چرا که گناهان تدریجا جمع می شود ، تا این که فراوان می گردد، و از خدای خود در آشکار و پنهان بترسید تا نسبت به خود، به انصاف برسید ، [و فریب نخورید و مغرور نشوید](2).
امام صادق(علیه السلام) فرمود : از گناهانی که کوچک شمرده می شود بترسید ، چرا که آن ها آمرزیده نمی شود. زید شحّام گوید : گفتم : گناهانی که کوچک شمرده می شود کدام است؟ فرمود : آن ها مربوط به کسی است که گناهی را انجام می دهد و [چون او را نهی می کنند] می گوید : خوشا به حال من اگر گناه من تنها همین باشد(3).
ص:109
امام صادق(علیه السلام) می فرماید : رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) با اصحاب خود به سرزمین بدون درخت و گیاهی وارد شدند و آن حضرت به اصحاب خود فرمود : هیزم بیاورید. اصحاب گفتند: یا رسول الله ما در سرزمین بدون درخت و گیاهی هستیم و هیزمی در آن یافت نمی شود. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود : هر کسی به اندازه ای که می تواند بیاورد، پس اصحاب به جستجوی هیزم رفتند و هر کدام مقداری به دست آوردند و مقابل آن حضرت ریختند ، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود : اینگونه گناهان جمع می شود [و شما فکر می کنید که گناهی ندارید]. سپس فرمود: از گناهانی که ناچیز شمرده می شود پرهیز کنید ، چرا که هر عملی را طالبی هست و طالب عمل(و دریافت کننده آن) ، اعمال گذشتة مردم و آثار اعمال آنان را می نویسد ، و خداوند می فرماید: «وَ کُلَّ شَیْ ءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ»(1)،(2).
یعنی، نزد امام معصوم اعمال شما احصا می شود ، و او بیان می کند .
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود : به خدا سوگند امام مبین من هستم و من حق و باطل را بیان می کنم ...(3).
زراره گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود: هیچ بنده ای نیست مگر آن که قلب او دارای صفحه سفید و نورانی است، و هنگامی که گناه می کند نقطه سیاهی بر روی آن قرار می گیرد و اگر توبه کند آن نقطة سیاه برطرف می شود، و اگر به گناه ادامه بدهد و توبه نکند آن سیاهی زیاد می شود تا این که همه صفحه قلب را
ص:110
می پوشاند و چون صفحه قلب کلاً سیاه و تیره می شود ،صاحب آن هرگز به خیر و صلاح باز نمی گردد، چنان که خداوند می فرماید: «کَلاَّ بَلْ رانَ عَلی قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ»(1)،(2).
یعنی آنان [کم فروشان] هرگز به خیر و خوبی باز نمی گردند ، چرا که به واسطه اعمال زشت و گناهانشان، قلوب آنان زنگار پیدا کرده [همانند صفحه آئینه که اگر کدورت و سیاهی همة آن را فرا بگیرد چیزی در آن منعکس نمی شود].
ابوبصیر نیز گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود: هنگامی که کسی گناه می کند، نقطه سیاهی بر قلب او زده می شود و اگر توبه کند آن نقطه سیاه برطرف می شود و اگر بر گناه خود بیفزاید [و توبه نکند] آن نقطه سیاه بیشتر می شود تا قلب او را فرا می گیرد، و پس از آن هرگز به رستگاری و فلاح نمی رسد(3).
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: پدرم همواره می فرمود: هیچ چیزی برای فاسد شدن قلب بدتر از گناه و حرام نیست، چرا که قلب با گناه درگیر می شود و [چون گناه ادامه پیدا می کند] درگیری شدیدتر می شود تا این که گناه و حرام بر قلب غالب میگردد و آن را زیرورو می کنند و قلب وارونه می شود [و پس از آن صاحب قلب به خوبی و رستگاری باز نمی رسد](4).
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید: هیچ بیماری ، سخت تر از بیماری قلوب (به خاطر گناهان) نیست ...(5).
ص:111
امام صادق(علیه السلام) فرمود: کسی که بدون عذر سه هفته نماز جمعه نخواند، خداوند بر قلب او مهر نفاق [و فساد] می زند(1).
در تفسیر آیه «أُولئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ»(2) که در چند آیه آمده ابوبصیر از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که فرمود: رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) همواره اصحاب خود را دعوت به دیانت و خیر می نمود و هر که را خداوند نظر خیر به او داشت [و لایق بود] گوش به حرف آن حضرت می داد و سخن او را می فهمید، و هر که را لایق نمی دانست و اراده خیری به او نداشت [و از منافقین بود] قلب او را مهر می زد و او به سخن رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) گوش فرا نمی داد و تعقّل نمی کرد و نمی فهمید، از این رو خداوند دربارة چنین افرادی فرمود:
«وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ حَتَّی إِذا خَرَجُوا مِنْ عِنْدِکَ قالُوا لِلَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ ما ذا قالَ آنِفاً»(3)
مرحوم علی بن ابراهیم قمی گوید: این آیه دربارة منافقین از اصحاب پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) نازل شده و آنان هر چه از آن حضرت می شنیدند ایمان به آن پیدا نمی کردند و سخن آن حضرت وارد قلب های آنان نمی شد و چون از نزد او خارج می شدند به مؤمنین می گفتند: او در این جلسه چه گفت؟ .
و در تفسیر مجمع البیان از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده که فرمود: ما خدمت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) بودیم و وحی الهی را از آن حضرت می شنیدیم و من و برخی از دیگران آن را حفظ می کردیم و چون از نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) خارج می شدیم منافقین که در آن جلسه حاضر بودند می گفتند: او در این جلسه چه گفت؟ و آن ها کسانی بودند که خداوند بر قلب های آنان مهر [نفاق] زده بود و به دنبال هواهای نفسانی خود بودند(4).
از این آیات ظاهر می شود که نفاق و پیروی از هواهای نفسانی نیز قلب ها را فاسد و سیاه می کند و صاحبان این قلب ها حقایق را دریافت نمی کنند و نمی فهمند، چرا که قلوب آنان تاریک شده است و لکن
ص:112
مؤمنین وهدایت یافتگان ، با شنیدن آیات الهی بر هدایت و ایمانشان افزوده می شود و خداوند روح تقوا را به آنان عطا می فرماید و هر دو گروه را خداوند در سورة محمّد(ص) معرّفی نموده و می فرماید:
«وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ حَتَّی إِذا خَرَجُوا مِنْ عِنْدِکَ قالُوا لِلَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ ما ذا قالَ آنِفاً أُولئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ * وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدیً وَ آتاهُمْ تَقْواهُمْ»(1) یعنی ای رسول من! برخی از این مردم [منافق و هواپرست] سخنان تو را می شنوند و چون از نزد تو خارج می شوند به مومنان و کسانی که دارای علم هستند می گویند: او اکنون چه گفت؟ و این ها کسانی هستند که خداوند بر قلب هایشان مهر زده و از هواهای نفسانی خود
پیروی می کنند و [لکن] کسانی که هدایت یافته اند ، با شنیدن سخنان تو، خداوند بر ایمان و هدایت شان می افزاید و به آنان روح تقوا عطا می کند.
مؤلف گوید: آیه فوق به ما یادآوری می کند که مؤمن اهل نفاق و هواپرستی نیست و این دو خصلت قلب ها را فاسد می کند و صاحبان این قلب ها چون بر قلوبشان مهر زده شده حقایق را نمی فهمند و درک نمی کنند، چنان که دوری از انوار قرآن و معصومین(علیهم السلام) نیز قلوب را تاریک می نماید، ولا حول و لا قوّة الّا بالله العلیّ العظیم.
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: آیا من درد شما و دوای درد شما را بگویم؟ اصحاب گفتند: آری بفرمایید. فرمود : درد شما گناهان شماست، و داروی درد ، شما استغفار شماست(2).
و فرمود: از گناهان خود توبه کنید، و من در هر روزی یکصد مرتبه توبه می کنم(3).
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید: گناه نکردن آسان تر از گناه کردن و توبه کردن است(4).
ص:113
مؤلف گوید: افزون بر این، همیشه توبه امکان پذیر نیست، و توفیق برای توبه پیدا نمی شود، چرا که برخی از گناهان موجب سلب توفیق می شود و برخی را خداوند نمی آمرزد ، بنابراین انجام گناه و خوردن حرام به امید توبه ، عاقلانه نخواهد بود ، ازاین رو امام صادق(علیه السلام) می فرماید: کسی که گناهی برای او آماده می شود ، نباید آن گناه را انجام بدهد ، چرا که بسا بنده ای گناهی را انجام می دهد و چون خداوند او را می بیند می فرماید: به عزّت و جلالم سوگند هرگز تو را نخواهم آمرزید(1).
و از آن حضرت نیز نقل شده که فرمود : کسی که قصد عمل خیری را می کند ، باید در انجام آن عجله کند و آن را تأخیر نیندازد، چرا که بسا بنده ای عمل نیکی را انجام می دهد و خداوند تبارک و تعالی می فرماید : من تو را بخشیدم وبعد ازاین هرگز گناهی برای تو نمی نویسم» و کسی که قصد گناهی را می کند ، نباید دست به آن گناه بزند ، چرا که بسا بنده ای گناهی را انجام می دهد و چون خداوند سبحان او را می بیند می فرماید: به عزّت و جلالم سوگند هرگز بعد از این تو را نخواهم بخشید [هر چه می خواهی بکن](2).
از این رو ما باید از هر گناهی بترسیم شاید این گناه همان گناهی باشد که خداوند سوگند یاد نموده که پس از آن ، بندة خود را هرگز نبخشد! ازسویی باید به آثار گناه نیز توجّه کنیم و ازخداوند عصمت طلب نماییم تا گرفتار گناه نشویم، و لا حول و لا قوّة الّا بالله العلیّ العظیم.
مؤلف گوید : برخی از آثار گناه در بخش قبل گذشت واکنون آثار دیگر گناه و حرام را از زبان معصومین(علیهم السلام) می شنویم، وبالله التوفیق.
1- امام صادق(علیه السلام) فرمود : آگاه باشید که هیچ رگی قطع نمی شود ، و هیچ کسی به زمین نمی خورد و هیچ گرفتاری و بیماری پیدا نمی شود، مگر آنکه به خاطر گناهان شما ست ، چنان که خداوند می فرماید:
ص:114
«وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ»(1)
یعنی هر مصیبتی به شما می رسد به خاطر اعمالی است که انجام داده اید، و خداوند از بسیاری از آن ها می گذرد. سپس فرمود : آنچه را خدا می بخشد بیش از آنی است که مؤاخذه می کند(2).
2- امیرالمؤمنین(علیه السلام) همواره می فرمود : با اعمال زشتی که انجام داده ای ، دم از خرابی ها و نابسامانی های خود مزن ، چرا که با ظلم و خیانت و انجام گناه کسی آرامش شب نخواهد داشت(3).
3- امام صادق(علیه السلام) فرمود : به خدا پناه ببرید از انتقام ها و سطوات خداوند در شب و روز، ابواسامه گوید: گفتم : سطوات خداوند چیست؟ فرمود: انتقام اوست به خاطر گناهان و معاصی(4).
4- زراره گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود : همة گناهان سخت و خطرناک است، و سخت تر از همه آنها حرام ها و گناهانی است که به وسیله آن خون و گوشت بر بدن گنهکار روییده شده باشد، به خاطر این که اهل حرام و گناه ، یا مرحوم هستند و یا معذّب اند ، و در بهشت فقط افراد پاک وارد می شوند(5).
5- امام باقر(علیه السلام) فرمود : بسا بندة خدایی گناهی می کند و رزق او بسته می شود. [تا به خود بیاید و از گناه دوری کند و این خود لطفی است از خداوند ، چرا که خدا وند کسانی را که دوست نمی دارد بعد از گناه نعمت های خود را بر آنان می افزاید، تا غافل بمانند و کسانی را که دوست می دارد پس از گناه ، آنان را مبتلا می کند تا توبه کنند](6).
ص:115
6- محمدبن مسلم می گوید : امام باقر(علیه السلام) فرمود : بسا بندة خدا ، حاجت خود را از خداوند سؤال می کند و مانعی از اجابت او نیست جز این که گناهی را انجام می دهد و خدای تبارک و تعالی به ملکی که مأمور اجابت دعای اوست می فرماید : حاجت او را برآورده مکن و او را محروم نما ، چرا که او متعرض سخط من شد وخود را محروم نمود(1).
7- ابوحمزه ثمالی گوید: از امام باقر(علیه السلام) شنیدم که فرمود: باران درهیچ سالی کم نمی شود، جزبه خاطر آنکه مردم معصیت می کنند، و خداوند باران را به جای دیگری می فرستد، و مردم از بارانی که برای آنان مقدّر بوده محروم می شوند و باران به بیابان ها و دریاها و کوه ها ریخته می شود ، و خداوند حیوان جُعل[یعنی سوک سیاه] را نیز به خاطر بی آبی عذاب می کند چرا که راه بیرون رفتن از سرزمین اهل معصیت را برای او باز گذارده است ! سپس فرمود: «فاعتبروا یا أولی الابصار»(2)!!
8- امام صادق(علیه السلام) فرمود : بسا مؤمنی گناه می کند و از نماز شب محروم می شود. سپس فرمود: اثر گناه و عمل حرام در اهل گناه بیش از اثر کاردی است که در گوشت فرو می رود(3).
9- حضرت کاظم (علیه السلام) فرمود : خداوند بر خود حق و لازم نموده که در هیچ خانه ای معصیت نشود مگر آن که آن خانه خراب شود و آفتاب بر زمین آن بتابد تا پاک گردد(4).
ص:116
10- امام صادق(علیه السلام) می فرماید : بسا بنده ای برای یکی از گناهان خود یکصد سال در قیامت حبس می شود و در این مدت به همسران خود می نگرد که در بهشت متنعّم هستند(1).
11- امام صادق(علیه السلام) می فرماید: پدرم می فرمود : خداوند حکم حتم نموده که هیچ نعمتی را از بندة خود سلب نکند مگر آن که او گناهی انجام بدهد و مستحق سلب نعمت خداوند شود. [چنان که می فرمای :
«إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِم»(2)،(3).
12- امام صادق(علیه السلام) درتفسیر آیه «فَقالُوا رَبَّنا باعِدْ بَیْنَ أَسْفارِنا وَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُم ...»(4) فرمود: آنان مردمی بودند که شهرهایشان متصل به همدیگر بود و دارای نهرهای جاری و اموال آشکاری بودند و لکن نعمت های خداوند عزّوجلّ را کفران نمودند و خداوند نعمت های خود را از آنان گرفت، چرا که خداوند نعمت خود را از هیچ قومی نمی گیرد تا این که خود سبب سلب آن نعمت بشوند ، از این رو خداوند سیل را بر آنان وارد نمود و شهرها و خانه های آنان خراب شد ، و اموالشان از بین رفت، و خداوند به جای آن ها دو باغ به آنان داد که میوة ناچیزی داشت ، و این به خاطر گناهان و کفران نعمت آنان بود چنان که می فرماید :
«ذلِکَ جَزَیْناهُمْ بِما کَفَرُوا وَ هَلْ نُجازِی إِلاَّ الْکَفُورَ»(5)،(6).
ص:117
13- امام صادق (علیه السلام) فرمود : خدای عزّوجلّ پیامبری از پیامبران خود را بر قومی مبعوث نمود و به آن پیامبر فرمود : به قوم خود بگو : «اهل هر شهری اگر نعمت های خدا بر آنان ارزانی شود و از اطاعت خدا به معصیت خدا روی آورند، خداوند نعمت های خود را از آنان می گیرد، و اهل هر شهر و هر خانواده ای اگر اهل معصیت بوده اند و گرفتار بلا و مصیبت شده اند، اگر دست از گناه و معصیت خود بردارند، ما نیز بلا و مصیبت را از آنان برطرف خواهیم نمود» سپس فرمود :
و به آنان بگو : رحمت من سابق بر غضب من می باشد، و شما از رحمت من ناامید نباشید، چرا که برای من بخشش و آمرزش سخت و بزرگ نیست ، و به آنان بگو : متعرّض سخط من نشوند، و به اولیای من توهین و استخفاف نکنند، چرا که مرا هنگام غضب انتقام هایی است که هیچ مخلوقی طاقت آن را ندارد(1).
14- حضرت رضا(علیه السلام) می فرماید: خداوند به یکی از پیامبران خود وحی نمود : هنگامی که تو از من اطاعت کنی من خشنود می شوم ، و چون خشنود شوم برکت به تو می دهم و برکت من نهایتی ندارد، و هنگامی که تو معصیت بکنی من غضب می کنم، و چون غضب کنم تو را لعنت می کنم، و لعنت من به طبقه هفتم عالم می رسد(2).
15- امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود : هیچ دردی برای قلوب مردم، سخت تر از گناه نیست، و هیچ ترسی سخت تر از ترس از مرگ نیست ، و برای [اصلاح] اعمال گذشته فکر کافیست، و برای موعظه و پند گرفتن مرگ کافیست(3).
ص:118
16- حضرت رضا(علیه السلام) فرمود: هر چه مردم گناهان جدیدی - که نمی کرده اند را - بکنند، خداوند نیز بلاهایی که نمی شناخته اند را برای آنان ایجاد می کند(1).
17- امام صادق(علیه السلام) فرمود : خدای عزّوجلّ می فرماید : هنگامی که اهل معرفت از من نافرمانی کنند، من کسانی را بر آنان مسلّط می کنم که مرا نمی شناسند(2).
18- حضرت کاظم(علیه السلام) فرمود : خداوند عزّوجلّ را در هر شب و روزی منادی هست که ندا می کند : ای بندگان خدا کمتر به طرف معصیت خدا بروید ، چرا که اگر چهارپایان علف خوار، و بچه های شیرخوار، و پیرمردان قد خمیده ، نبودند عذاب خداوند با شدّت بر شما فرود می آمد و شما را نابود می کرد(3).
19- رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود : گناه بر غیر فاعل [نیز] شرّ است، چرا که غیر فاعل اگر مبتلای به غیبت شود گناه کرده است، و اگر به آن گناه راضی شود شریک عامل خواهد بود(4).
20- حضرت رضا(علیه السلام) فرمود : اگر والیان امور دروغ بگویند ، باران حبس می شود، و اگر سلطان ستم کند ، دولت او سست می شود، و اگر زکات داده نشود ، گوسفندان و حیوانات حلال گوشت می میرند(5).
21- امام صادق(علیه السلام) فرمود: گناهی که نعمت را تغییر می دهد تجاوز به حق دیگران است ، و گناهی که سبب پشیمانی می شود ، آدم کشی می باشد ، و گناهی که نقمت و نکبت و بلا می آورد ، ظلم است ، و
ص:119
گناهی که آبروی انسان را می برد ، شرابخواری است ، و گناهی که مانع رزق می شود ، زنا می باشد، و گناهی که عمر انسان را کوتاه می کند ، قطع رحم است ، و گناهی که مانع استجابت دعا می شود و عالم را بر انسان تاریک می کند ، عقوق والدین است(1).
22- امام سجاد(علیه السلام) می فرماید : گناهانی که مانع استجابت دعا می شود چند چیز است : 1- سوء نیّت، 2- خبث باطن و سریره، 3- نفاق با برادران دینی، 4- عدم اعتقاد به اجابت دعا، 5- تأخیر نمازهای واجب تا وقت آن ها بگذرد، 6- عدم تقرّب به خدا با احسان و صدقه، 7- ا زنا وفحش دادن(2).
23- امام سجاد(علیه السلام) نیز فرمود : گناهانی که از باران جلوگیری می کند چند چیز است: 1- ظلم حکّام در قضاوت، 2- شهادت دروغ ، 3- کتمان شهادت.(3)
24- رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود : عقوبت سه گناه از دنیا شروع می شود : 1- عقوق والدین، 2- ظلم و تجاوز به حق مردم، 3- کفران احسان دیگران(4).
25- امام باقر(علیه السلام) فرمود : اثر چهار گناه سریع به صاحبش باز می گردد : 1- کسی که پاداش خوبی را به بدی بدهد، 2- کسی که تو، به او ظلم نکرده باشی ، و او به تو ظلم کند، 3- کسی که تو، به پیمان خود با او وفا کنی،و او به تو خیانت کند، 4- کسی که با خویشان خود صله کند و آنان با او قطع رحم نمایند(5).
ص:120
26- امیرالمؤمنین(علیه السلام) در نامه خود [به برخی از شیعیان] نوشت : سه خصلت است که صاحب آن ها نمی میرد تا وبال آن ها را ببیند : 1- تجاوز به حق دیگران، 2- قطع رحم، 3- قسم دروغ.(1)
27- از امیرالمؤمنین(علیه السلام) سؤال شد: عقوبت چه گناهی سریع به انسان می رسد؟ فرمود: سه گناه : 1- ظلم به کسی که جز خدا ، یاوری ندارد، 2- نعمت ها را با گناه پاسخ دادن، 3- بزرگی و ظلم غنّی به فقیر.(2)
28- امام صادق (علیه السلام) فرمود : هر گاه چهار گناه آشکار شد چهار نکبت نیز آشکار می شود : 1- هر گاه زنا آشکار شود، زلزله نیز آشکار می شود، 2- هر گاه حکم جور آشکار شود ، باران حبس می شود، 3- هر گاه اهل شرک به ذمّه و قرارداد خود با مسلمین عمل نکنند، مغلوب خواهند شد، 4- هنگامی که زکات پرداخت نشود ، فقر و نیاز آشکار می شود.(3)
قال الله سبحانه: «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ تَبْتَغِی مَرْضاتَ أَزْواجِکَ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ * قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَکُمْ تَحِلَّةَ أَیْمانِکُمْ وَ اللَّهُ مَوْلاکُمْ وَ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ»(4)
مرحوم کلینی گوید: مرحوم علی بن ابراهیم با سند خود از محمدبن قیس نقل نموده که گوید: امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود: خداوند به رسول خود (صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ای پیامبر ! برای چه چیزی را که خداوند برتو حلال نمود ، بر خود حرام کردی؟ ...(5).
ص:121
و در تفسیر قمی از ابن سیّار از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که در تفسیر آیه فوق فرمود: عایشه وحفصه دختران عمر و ابوبکر اطلاع پیدا کردند که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) با همسر خود ماریه قبطیّه مادر ابراهیم مقاربت نموده است [از این رو او را ملامت کردند] و رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) [سوگند یاد نمود و] فرمود: «از این پس من با ماریه همبستر نخواهم شد» و خداوند به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم)فرمود: سوگند خود را با کفّاره از دوش خویش بردار.
سپس مرحوم علی بن ابراهیم می فرماید: علت نزول این آیات این بود ه که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) هرگاه در اطاق یکی از همسران خود بود، همسر دیگر او ماریه قبطیّه در کنار آن حضرت خدمت می کرد، تا این که روزی در اطاق حفصه بود و حفصه برای کاری خارج شد و رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) با ماریه همبستر گردید و چون حفصه از این عمل اطلاع یافت خشم نمود و به آن حضرت گفت: یا رسول الله آیا این عمل را در روز [نوبت] من و در اطاق من و بر روی فراش من انجام دادید؟! و رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) حیا نمود و سوگند یاد کرد و فرمود: «از این کار دم مزن ، همانا من تا ابد با ماریه همبستر نخواهم شد، و من سرّی را به تو می گویم واگر آن را فاش کنی لعنت خدا و ملائکه و همه مردم بر تو خواهد بود» حفصه گفت: آنرا فاش نخواهم نمود آن سرّ چیست؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «بعد از من ابوبکر و عمر خلافت را به دست خواهند گرفت» پس حفصه در همان روز گفتة آن حضرت را به عایشه خبر داد و عایشه به پدر خود ابوبکر خبر داد و ابوبکر به عمرگفت: «عایشه از قول حفصه خبری به من داد و من اطمینان پیدا نکردم و تو خود از حفصه سؤال کن» پس عمر نزد دختر خود حفصه آمد و گفت: این چیست که عایشه از قول تو به پدر خود گفته است؟ و حفصه انکار کرد و گفت: «من چیزی به او نگفته ام» عمر گفت: «اگر چیزی بوده مرا از آن باخبر کن تا ما کار خود را شروع کنیم» حفصه گفت: چنین خواهم کرد و سپس سخن رسول خدا(صلی الله علیه و آله و
ص:122
سلّم) را به پدر خود بازگو نمود و آنان بنا گذاردند که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) را مسموم نمایند، از این رو جبرئیل این سوره را بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) نازل نمود ...
سپس مرحوم علی بن ابراهیم در تفسیر «وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَیْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْرِیلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنِین»(1)
می فرماید: مقصود از «صالح المؤمنین» امیرالمؤمنین(علیه السلام) است و ملائکه یاور او خواهند بود(2).
از سویی در کتب اهل سنّت به صورت متواتر آمده که ابن عباس به عمر گفت: آن دو نفری که متظاهر بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) بوده اند و به او آزار می داده اند [و خداوند دربارة آنان می فرماید: «وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَیْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْرِیلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنِین» کیانند؟ و عمر گفت: آن دو نفر عایشه و حفصه هستند(3).
ص:123
و در روایات فریقین نیز به طور اتفاق آمده که مقصود از صالح المؤمنین در آیه فوق علی بن ابیطالب(علیه السلام) می باشد.
محمدبن سلیمان کوفی در کتاب مناقب امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل نموده که عون بن عبیدالله از پدر خود از جدّ خود روایت کرده که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) در روز آخر عمر شریف خود بود که من قدم های او را بوسیدم و گفتم: یا رسول الله بعد از شما ولیّ [وامام] ما کیست؟ پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) سر مبارک خود را بالا نمود و فرمود: بعد از من خدا و وصیّ من صالح المؤمنین ولیّ و امام شما می باشند(1).
در امالی طوسی از زیدبن ارقم نقل شده که گوید: به خدا سوگند من از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) شنیدم که دربارة حسین(علیه السلام) فرمود: «خدایا من این فرزند خود را نزد تو و صالح المؤمنین می سپارم» سپس زیدبن ارقم به مردمی که در جلسه یزید بودند - و سر امام حسین(علیه السلام) نزد اوبود و با چوب خود بر لب و دندان او می زد - گفت: شما چگونه امانت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) را حفظ کردید(2)؟!
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) در آخر عمر خود به بنی هاشم و بنی عبدالمطلب فرمود: با علی دشمنی نکنید و از امر او تخلّف ننمایید که گمراه می شوید ... تا این که فرمود: یا علی مرا بخوابان و چون من او را خواباندم فرمود: ای بلال فرزندانم حسن و حسین را بیاور و چون بلال آنان را آورد رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم)حسن و حسین را روی سینه خود قرار داد
ص:124
و آنان را بوئید. امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید : من گمان کردم حسن و حسین سبب زحمت و اندوه آن حضرت شدند ، پس من رفتم تا آنان را برگیرم و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود : بگذار یا علی آنان مرا ببویند و از من توشه بگیرند و من نیز آنان را ببویم و از آنان توشه بگیرم ، چرا که آنان بعد از من سختی هایی را خواهند دید، وخدا لعنت کند کسانی را که سبب هراس آنان می شوند، سپس فرمود : خدایا من این دو فرزند خود را به تو و به صالح المؤمنین [یعنی علی بن ابیطالب] می سپارم(1).
قال الله سبحانه: «إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً فِی کِتابِ اللَّهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ فَلا تَظْلِمُوا فِیهِنَّ أَنْفُسَکُمْ وَ قاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّةً کَما یُقاتِلُونَکُمْ کَافَّةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ»(2)
و قال سبحانه: «یَسْئَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فِیهِ قُلْ قِتالٌ فِیهِ کَبِیرٌ وَ صَدٌّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ کُفْرٌ بِهِ»(3)
و قال سبحانه: «فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ»آدرس........
مؤلف گوید : چهار ماه حرام : رجب و ذوالقعده و ذوالحجه و ماه محرم است، و حرمت جنگ و قتال با کفّار دراین ماه ها، از آیات و روایات ثابت می شود و مورد اتفاق و اجماع فریقین یعنی شیعه و اهل تسنن می باشد، آری اگر کفار در یکی از این ماه ها شروع به جنگ بکنند مسلمانان می توانند [به عنوان دفاع] با آنان به جنگ برخیزند چنان که قرآن می فرماید:
ص:125
«الشَّهْرُ الْحَرامُ بِالشَّهْرِ الْحَرامِ وَ الْحُرُماتُ قِصاصٌ فَمَنِ اعْتَدی عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدی عَلَیْکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ»(1)
و مشهور از فقها می فرمایند: کسانی که برای ماه های حرام حرمتی قائل نیستند، جنگ ابتدایی با آنان در این ماه ها جایز است. و نیز جنگ با طائفه باغی و سرکش از مسلمانان که با طائفه غیر باغی از آنان به جنگ برخاسته اند و حاضر به اصلاح و میانجی گری دیگران نیستند و بر ظلم و قتال خود ادامه می دهند جایز می باشد، چرا که قرآن می فرماید:
«وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَی الْأُخْری فَقاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّی تَفِی ءَ إِلی أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ»(2)
و نیز جنگ و قتال در حرم امن الهی حرام است جز آن که کفّار در حرم شروع به قتال کرده باشند که در این صورت نیز جنگ با آنان در حرم جایز خواهد بود چنان که قرآن می فرماید:
«وَ لا تُقاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ حَتَّی یُقاتِلُوکُمْ فِیهِ فَإِنْ قاتَلُوکُمْ فَاقْتُلُوهُم»(3)
از سویی شروع به قتال کفار باید پس از دعوت آنان به اسلام باشد و اگر قبول نکردند باید با آنان قتال شود و در قتال ابتدایی با کفار باید عدد مسلمانان مقاتل کمتر از نصف کفار نباشد ، چرا که اگر مسلمانان صابر باشند خداوند فرموده است : مسلمانان اگر یکصد نفر باشند با دویست نفر از کفار می توانند مقابله کنند و غالب شوند، و اگر هزار نفر باشند می توانند با دو هزار نفر از آنان مقابله کنند و غالب شوند، چرا که خداوند با صابران است و خداوند می فرماید:
«یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَی الْقِتالِ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ یَغْلِبُوا أَلْفاً مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ * الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْکُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فِیکُمْ ضَعْفاً فَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ صابِرَةٌ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ أَلْفٌ یَغْلِبُوا أَلْفَیْنِ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ»(4)
ص:126
و در روایت مسعدة بن صدقه از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود: خداوند عزّوجلّ برمؤمن واجب نموده که در مقابل ده نفر از دشمن ها مقابله کند و خداوند او را پیروز خواهد نمود ... و سپس به آنان تخفیف داده و می فرماید: اگر یکصد نفر باشند با دویست نفر مقابله خواهند نمود(1).
فقهای ما فرموده اند: کیفر جنایت در ماه های حرام بیش از ماه های دیگر است و مرحوم شیخ مفید درکتاب مقنعه می فرماید: اگر کسی در حرم جنایتی انجام بدهد، در حرم نیز از او قصاص می شود و اگر در غیر حرم جنایتی انجام بدهد و به حرم پناهنده شود او را نباید بکشند و لکن از طعام و آب او را منع می کنند و کسی با او سخن نمی گوید و معامله و مشورت نمی کند تا از حرم خارج شود و حد الهی بر او جاری گردد، و کسی که جنایتی انجام بدهد که عقوبت و مجازاتی دارد، و به یکی از حرم های ائمه(علیهم السلام) پناهنده شود مانند آن است که به حرم امن الهی پناهنده شده باشد، و اگر آن جنایت را در یکی از این حرم ها انجام داده باشد در همان حرم حد الهی بر او جاری می شود چرا که حرمت حرم را شکسته و حق آن را نشناخته است(2).
مرحوم شیخ مفید سپس می فرماید: کسی که در حرم امن الهی کشته شود دیه او بر قاتل یک دیه کامل و ثلث دیه است به خاطر این که حرمت حرم را شکسته است و نیز کسی که در ماه های حرام یعنی رجب و
ص:127
ذوالقعده و ذوالحجه و محرم کشته شود بر قاتل او یک دیه کامل و ثلث دیه است به خاطر حرمت ماه حرام(1).
مرحوم قاضی ابن برّاج در کتاب مهذّب گوید: کسی که می خواهد در مکه بنایی را برقرار کند نباید بنای خود را از کعبه بالاتر ببرد و نیز کسی حق ندارد حجاج را از سکونت در خانه های مکه منع نماید چرا که خداوند می فرماید: «سَواءً الْعاکِفُ فِیهِ وَ الْباد»(2)،(3).
و اما حرمت صید در حرم و حرمت قطع شجر حرم، در بحث محرّمات احرام خواهد آمد ان شاء الله.
و اما حدّ حرم از ناحیه مدینه، سه میل یعنی نه فرسخ است و از ناحیه یمن هفت میل است، و از ناحیه عراق هفت میل است، و از ناحیه جدّه ده میل است، و از ناحیه طائف به طرف عرفه یازده میل است(4).
اولاد هاشم منحصر در اولاد ابوطالب و اولاد جعفر و عقیل است، و اولاد عباس و حارث و ابولهب اولاد عبدالمطلب هستند و عباس و عبدالمطلب اولاد هاشم اند و علی و حمزه نیز از اولاد عبدالمطلب واز فرزند هاشم هستند و فرزندان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) و علی(علیه السلام) و فرزندان آنان همه از اولاد هاشم می باشند و تردیدی نیست که صدقات واجب مانند زکات مال و زکات فطره بر آنان حرام است، اما صدقات واجب از راه نذر و کفّارات، مورد اختلاف است و اکثر فقها این گونه صدقات و کفّارات را برای سادات جایز می دانند و می فرمایند : بهتر آن است که از گرفتن آن ها خودداری کنند، چرا
ص:128
که برخی از روایات تصریح دارد که حرمت مربوط به زکات واجب است مانند صحیحه جعفربن ابراهیم هاشمی و روایت اسماعیل بن فضل هاشمی و روایت شحّام و ...
امّا صدقات مستحبی برای سادات جایز است و در منتهی و مدارک ادّعای اجماع بر جواز آن شده است و علامه در تذکره این را نظر مشهور دانسته است ، بنابراین اشکالی در جواز نیست چرا که اجماع و اخبار مستفضیه که اشاره شد دلالت بر آن دارد.
و لکن علامه در تذکره فرموده است : پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) و ائمه(علیهم السلام) نباید از صدقات مستحبی استفاده کنند ، چرا که منافات با شرافت و منزلت آنان دارد، و صاحب مسالک نیز از او پیروی کرده است و لکن مشهور قائل به جواز هستند و عبارت معتبر این است که می فرماید : «و هل تحرم المندوبه علی النبّی(صلی الله علیه و آله و سلّم)؟ قال علماؤنا: لا تحرم و علی ذلک اکثر اهل العلم»(1).
مرحوم علامه مجلسی در کتاب شریف بحارالانوار گوید : یکی از چیزهایی که بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) [و فرزندان او] حرام بوده زکات واجب است ، چرا که زکات به صورت ترحّم ، و ذلّت گیرنده داده می شود و با مقام عالی و منصب والای آن حضرت [و عزّت فرزندان او] سازگارنیست و خداوند به جای آن برای آن حضرت فییء یعنی غنائم جنگی را که از روی عزّت و غلبه گرفته می شود قرار داده است، و خویشان و ذوی القربای آن حضرت نیز مانند او هستند از این رو فرمود : «إنّا أهل بیتٍ لا تحلّ لنا الصدقه».
ص:129
سپس مرحوم علامه گوید : صدقه مستحبی نیز بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) حرام بوده است(1).
مرحوم علامه نوری در کتاب مستدرک الوسائل «باب تحریم الزکاة الواجبه علی بنی هاشم» روایاتی را نقل نموده و ما به برخی از آن ها اکتفا می کنیم.
1- مرحوم صدوق در امالی و عیون از حضرت رضا(علیه السلام) نقل نموده که آن حضرت در مجلس مأمون دربارة فضائل عترت مقابل علمای عراق و خراسان چون قصه صدقه بر بنی هاشم به میان آمد فرمود :
«إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساکِینِ وَ الْعامِلِینَ عَلَیْها وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِی الرِّقابِ وَ الْغارِمِینَ وَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ فَرِیضَةً مِنَ اللَّه»(2)
و سپس فرمود : رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم)خود و اهل بیت خود را منزّه از گرفتن صدقات نمود بلکه فرمود : صدقات بر ما حرام است چرا که صدقات چرک اموال مردم است و برای محمّد و آل او(علیهم السلام) حرام است، به خاطر این که آنان از هر آلودگی پاک هستند و خداوند آنان را پاک نمود و برگزیده خود قرار داد و آنچه برای خود راضی شد برای آنان نیز راضی شد و آنچه برای خود مکروه داشت برای آنان نیز مکروه داشت(3).
ص:130
2- امام حسن(علیه السلام) می فرماید : من فرزند خردسالی بودم و رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) دست مرا گرفته بود و چون من دانه های خرما را از روی زمین برداشتم و در دهان خود گذاردم رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) از دهان من بیرون آورد و دور انداخت ، چرا که از خرمای زکات و صدقات بود و فرمود : «إنّا اهل البیت لا تحلّ لنا الصدقة» یعنی ما اهل بیتی هستیم که صدقه بر ما حلال نیست(1).
3-امام صادق(علیه السلام) فرمود: صدقه بر پیامبران گذشته و اولاد آنان حلال بوده است ، چنان که برادران یوسف گفتند: «وَ تَصَدَّقْ عَلَیْنا إِنَّ اللَّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ» و لکن غنائم جنگی بر آنان حرام بوده، و صدقه بر ما حرام است چون اوساخ اموال مردم است و خداوند می فرماید:
«خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ»(2)،(3).
4- امام صادق(علیه السلام) از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) نقل نموده که فرمود: صدقه برای من و اهل بیت من حلال نیست، چرا که صدقه چرک اموال مردم است و زکات هایی که مردم می پردازند چرک اموال آنان می باشد(4).
ص:131
5- حضرت زینب(علیها السلام) نیز هنگامی که - در سفر اسارت - دید زنان اهل کوفه به فرزندان امام حسین(علیه السلام) نان و خرما می دهند، نان و خرماها را از دست بچه ها گرفت و به طرف اهل کوفه پرتاب کرد و فرمود: صدقه بر ما اهل بیت حرام است، و چون دید آنان به حال فرزندان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) گریه می کنند فرمود: مگر مردان شما در کربلا فرزندان پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) را به شهادت نرساندند ...(1)؟!
قال الله سبحانه: «وَ لا تَنْکِحُوا ما نَکَحَ آباؤُکُمْ مِنَ النِّساءِ إِلاَّ ما قَدْ سَلَفَ إِنَّهُ کانَ فاحِشَةً وَ مَقْتاً وَ ساءَ سَبِیلاً * حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهاتُکُمْ وَ بَناتُکُمْ وَ أَخَواتُکُمْ وَ عَمَّاتُکُمْ وَ خالاتُکُمْ وَ بَناتُ الْأَخِ وَ بَناتُ الْأُخْتِ وَ أُمَّهاتُکُمُ اللاَّتِی أَرْضَعْنَکُمْ وَ أَخَواتُکُمْ مِنَ الرَّضاعَةِ وَ أُمَّهاتُ نِسائِکُمْ وَ رَبائِبُکُمُ اللاَّتِی فِی حُجُورِکُمْ مِنْ نِسائِکُمُ اللاَّتِی دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَإِنْ لَمْ تَکُونُوا دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَلا جُناحَ عَلَیْکُمْ وَ حَلائِلُ أَبْنائِکُمُ الَّذِینَ مِنْ أَصْلابِکُمْ وَ أَنْ تَجْمَعُوا بَیْنَ الْأُخْتَیْنِ إِلاَّ ما قَدْ سَلَفَ إِنَّ اللَّهَ کانَ غَفُوراً رَحِیماً * وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ إِلاَّ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ کِتابَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ أُحِلَّ لَکُمْ ما وَراءَ ذلِکُمْ أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوالِکُمْ مُحْصِنِینَ غَیْرَ مُسافِحِینَ فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِیضَةً وَ لا جُناحَ عَلَیْکُمْ فِیما تَراضَیْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَرِیضَةِ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیماً حَکِیماً * وَ مَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ مِنْکُمْ طَوْلاً أَنْ یَنْکِحَ الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ فَمِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ مِنْ فَتَیاتِکُمُ الْمُؤْمِناتِ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِیمانِکُمْ بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ فَانْکِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَ آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَناتٍ غَیْرَ مُسافِحاتٍ وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ فَإِذا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَیْنَ بِفاحِشَةٍ فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَی الْمُحْصَناتِ مِنَ الْعَذابِ ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ الْعَنَتَ مِنْکُمْ وَ أَنْ تَصْبِرُوا خَیْرٌ لَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ»(2).
ص:132
مرحوم علی بن ابراهیم قمی در تفسیر «وَ لا تَنْکِحُوا ما نَکَحَ آباؤُکُمْ» گوید: عادت اعراب قبل از اسلام این بوده که با زن پدرهای خود بعد از مرگ پدر ازدواج می کرده اند، و اگر چند فرزند می بودند بر سر زن پدر خود نزاع می کردند و خداوند این عمل را حرام نمود و آن را مبغوض و زشت و فاحشه نامید،
سپس خداوند می فرماید: ازدواج با مادران و دختران و خواهران و عمّه ها و خاله ها و دختران برادران و دختران خواهران و مادران و خواهران و دختران و خواهران رضاعی حرام است، و نیز ازدواج با عمّه ها و خاله ها حرام است، و لکن ازدواج با دختر عمّه و دختر خاله حلال است، و ازدواج با مادرزن حرام است و لکن ازدواج با دختر او حلال است به شرط آن که دختر دیگر او که همسر این مرد بوده از دنیا رفته باشد و یا او را طلاق داده باشد.
و امّا ازدواج با دختران همسر که از شوهر قبلی داشته است اگر این مرد با مادر آنان همبستر نشده باشد برای او حلال است و اگر با مادر آنان همبستر شده باشد ازدواج با آنان برای او حرام خواهد بود، خواه آنان را در دامن خود تربیت کرده باشد و یا تربیت نکرده باشد.
و خوارج فکر کرده اند که اگر آنان را در دامن خود تربیت نموده باشد، ازدواج با آن ها حرام است و گرنه حرام نخواهد بود [در حالی که قید«فی حجورکم» قید غالبی است و معیار، همبستر شدن با مادر آنان و همبستر نشدن با او می باشد، چرا که امام صادق(علیه السلام) فرمود: اگر آنان را در دامن خود تربیت نکرده باشد و با مادرشان همبستر شده باشد نیز ازدواج با آنان حرام است [و اگر آنان را در دامن خود تربیت کرده باشد و با مادرشان همبستر نشده باشد ازدواج با آنان برای او جایز خواهد بود]
سپس خداوند می فرماید: ازدواج با همسران فرزندان و ازدواج با زن هایی که دارای همسر هستند حرام است، و ازدواج با کنیز دیگری جایز است، و اگر مولایی کنیز خود را به غلام خود تزویج کند می تواند بین آن دو با یک حیض و یا دو حیض فاصله ایجاد کند و سپس با کنیز خود همبستر شود.
مرحوم علی بن ابراهیم سپس گوید: «کتاب الله علیکم» یعنی حجة الله علیکم فیما یقول، و معنای «وَ أُحِلَّ لَکُمْ ما وَراءَ ذلِکُمْ أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوالِکُمْ مُحْصِنِینَ غَیْرَ مُسافِحِینَ» این است که ازدواج با زن های دیگر با قرارداد ازدواج و تعیین مهریه جایز است و به صورت غیر ازدواج، زنا و حرام خواهد بود،
ص:133
سپس گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ إلی أجلٍ مسمّیً فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِیضَةً» فرمود: این آیه دلیل جواز متعه و عقد موقّت می باشد(1).
امام باقر(علیه السلام) فرمود: از آیه «وَ حَلائِلُ أَبْنائِکُمُ الَّذِینَ مِنْ أَصْلابِکُمْ» ظاهر می شود که امام حسن و امام حسین(علیهماالسلام) فرزندان رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم)می باشند چرا که آن حضرت با همسران آنان نمی تواند ازدواج کند. [چنان که از آیه « وَ وَهَبْنا لَهُ - یعنی لإبراهیم - إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ کُلاًّ هَدَیْنا وَ نُوحاً هَدَیْنا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ وَ أَیُّوبَ وَ یُوسُفَ وَ مُوسی وَ هارُونَ وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ * وَ زَکَرِیَّا وَ یَحْیی وَ عِیسی وَ إِلْیاسَ کُلٌّ مِنَ الصَّالِحِینَ»(2)
نیز همین معنا استفاده می شود چرا که حضرت عیسی(علیه السلام) از ناحیه مادر به ابراهیم منتسب شده و ذریّه نامیده شده است. و از آیه «فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ»(3)
نیز همین معنا استفاده می شود] از این رو امام باقر(علیه السلام) به ابوجارود فرمود: تو از مخالفین [که می گویند حسن وحسین فرزندان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) نیستند] سؤال کن آیا رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) می توانسته با همسران حسن و حسین ازدواج کند؟ پس اگر بگویند: «آری» به خدا سوگند دروغ گفته اند و فاجر شده اند، و اگر بگویند: «نه» به خدا
ص:134
سوگند معلوم می شود به خاطر این است که حسن و حسین فرزندان صلبی رسول خدا صلی الله علیه و آله هستند(1).
مؤلف گوید: برای هر عبادتی شرائط صحّت و شرائط قبولی و شرائط کمالی وجود دارد و یکی از شرائط صحّت حجّ پرهیز از محرمات احرام است، همان گونه که از شرائط صحّت روزه پرهیز از مفطرات روزه است و از شرائط صحّت اعتکاف نیز خودداری از بوی خوش و لذّت از ریاحین و خودداری از جدال و خرید و فروش و ... می باشد، و این پرهیزها برای حجّاج و روزه دارها و معتکفین تمرین تقوا و پرهیز از همه محرمات الهی می باشد چنان که خداوند دربارة قربانی می فرماید: «لَنْ یَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لکِنْ یَنالُهُ التَّقْوی مِنْکُمْ»(2)
یعنی از قربانی کردن شما چیزی عائد خدا نمی شود مگر تقوای شما که سبب پذیرفته شدن اعمال شما نزد خداوند می باشد، و درباره روزه نیز می فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ»(3)
یعنی ای کسانی که ایمان [به خدا و قیامت] آورده
ص:135
اید روزه بر شما واجب شد همان گونه که بر امّت های پیشین واجب شد تا شاید [با رعایت شرائط صحّت و قبولی] برای شما روح تقوا حاصل شود.
مرحوم شیخ الطائفه معروف به شیخ طوسی(رضوان الله تعالی علیه) در کتاب مبسوط گوید: حاجی بدون لبّیک و یا اشعار شتر و یا تقلید گوسفند [به قصد احرام] محرم نمی شود و چون احرام خود را با یکی از این سه چیز بست22 چیزبر او حرام می شود:
1- پوشیدن لباس دوخته، 2- همبستر شدن با زن ها و لذّت بردن از آنان [گرچه همسران او باشند] 3- اجرای عقد نکاح برای خود و یا دیگران، و اگر برای خود و دیگری عقد نکاهی انجام بدهد باطل خواهد بود، ونیز حرام است که شاهد اجرای عقد دیگران بشود و لکن با شاهد شدن او آن عقد باطل نمی شود، چرا که صحّت عقد نکاح نیاز به شاهد ندارد و حضور شهود هنگام عقد مستحب است، و لکن با شهادت او نکاح ثابت نمی شود و بر محرم کراهت دارد که در حال احرام برای ازدواج خواستگاری کند، و اگر کسی در حال احرام با همسر خود همبستر شود حجّ او باطل می شود اگر قبل از وقوف به عرفات و مشعر باشد، و اگر کسی در حال احرام با زنی ازدواج کند باید از او جدا شود، و اگر علم به حرمت بوده، آن زن برای او حرمت ابدی پیدا می کند، و اگر عالم نبوده عقد او باطل است و لکن بعد از احرام می تواند با او ازدواج کند، 4- استعمال انواع بوهای خوش مانند عطرها و مشک و عنبر و زعفران و عود که برای محرم حرام است و اما خلوق کعبه مانعی ندارد و اما استعمال و بوئیدن گل های خوشبو مکروه است، 5- صید حیوانات وحشی زمینی و خوردن از آن ها بر محرم حرام است و اگر صیدی را ذبح کند حکم مردار خواهد داشت، 6- لباس احرام باید دارای شرائط نمازگزار باشد و هر لباسی که نماز در آن صحیح باشد احرام با آن نیز صحیح است، و سزاوار است که در لباس پاک و نظیف محرم شود و با همان لباس طواف کند گرچه بعد از احرام کثیف شده باشد، 7- جماع و همبستر شدن با زن ها برای محرم حرام است [چنان که گذشت]، 8- فسق یعنی دروغ و جدال بر محرم حرام است و مقصود از جدال سوگند با نام خداوند است مانند این که بگوید: «لاو الله، وبلی والله»، 9- کشتن حیوانات بدن مانند شپش و کک و ... بر محرم حرام است و نباید آن ها را از بدن خود دور کند، 10- زینت به طلا و غیرآن حتی اگر انگشتر را برای
ص:136
زینت در دست کند جایز نیست و اگر به خاطر ثواب و عمل به سنّت باشد مانعی ندارد، 11- مردها نباید چکمه ای که روی پا را می پوشاند بپوشند آری می توانند نعلین عربی که روی پاها را نمی پوشاند بپوشند، 12- برای زن ها شلوار و لباس دوخته مانعی ندارد، 13- زن ها باید صورت های خود را به اندازه ای که برای وضو می شویند بازبگذارند، و اگر صورت های خود را بپوشند باید یک گوسفند کفّاره بدهند، 14- نگاه در آئینه در حال احرام بر مرد و زن حرام است، 15- محرم نباید حجامت کند مگر هنگام ضرورت، 16- محرم اگر مرد باشد نباید در حال احرام سر خود را بپوشاند، 17- محرم نباید[در حال حرکت] برای خود سایبان قرار بدهد، 18- محرم نباید بدن خود را خون بیندازد، 19- محرم نباید موی سر و یا بدن خود را ازاله کند، 20- اگر محرم در حال احرام بمیرد او را غسل می دهند و کفن به او می پوشانند و لکن کافور را به او نزدیک نمی کنند، 21- محرم نباید سلاح همراه خود بردارد مگر در حال ضرورت، و لکن می تواند غلام و یا خادم خود را تأدیب کند و نباید بیش از ده تازیانه به آنان بزند، 22- محرم همان گونه که گذشت اگر مرد باشد نباید لباس دوخته بپوشد و لکن کمربند و همیان مانعی ندارد گرچه دوخته باشد(1)...
ص:137
ص:138
مؤلف گوید: محرّمات احرام در کتب مناسک حج به طور منظّم تری بیان شده است و هدف ما بیان نظر شیخ الطائفه(رحمه الله) بود.
ص:139
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: [اگر حاجی با مال حلال به حج برود] خداوند عزّوجلّ حاجی و اهل بیت و فامیل او و کسانی که حاجی در ماه ذی حجّه و محرّم و صفر و ربیع الاول و ده روز از ربیع الثانی برای آنان استغفار نموده است را می آمرزد(1).
و نیز می فرماید: هنگامی که شخصی با مال حرام به حجّ برود چون لبّیک می گوید: و می خواهد محرم شود به او خطاب می شود: «لا لبّیک و لا سعدیک» یعنی لبّیک تو پذیرفته نیست، و اگر با مال حلال به حج رفته باشد چون می گوید: «لبّیک» خطاب می آید: «لبّیک و سعدیک» یعنی لبیک تو پذیرفته شد(2).
قال الله سبحانه: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ناجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقَةً ذلِکَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ أَطْهَرُ فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ * أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقاتٍ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ تابَ اللَّهُ عَلَیْکُمْ فَأَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ اللَّهُ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ»(3).
مرحوم علی بن ابراهی قمی در معنای آیه فوق گوید: یعنی، هنگامی که خواستید از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) چیزی را سؤال کنید ، باید قبل از آن صدقه بدهید تا حاجت شما زودتر برآورده شود. سپس گوید: احدی به این دستور عمل نکرد مگر امیرالمؤمنین(علیه السلام) که دیناری را تصدّق نمود و ده سؤال از آن حضرت کرد(4).
ص:140
ابوبصیر گوید: از امام صادق(علیه السلام) دربارة آیه فوق سؤال کردم و آن حضرت فرمود: امیرالمؤمنین(علیه السلام) [فقط] به این آیه عمل نمود و سپس خداوند آن را با آیه «أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقات...» نسخ نمود(1).
از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز نقل شده که فرمود: در کتاب خداوند آیه ای هست که احدی قبل از من به آن عمل نکرده و بعد از من نیز به آن عمل نخواهد نمود و آن آیة نجوی می باشد، و من یک دینار داشتم و آن را به ده درهم فروختم و با هر درهم از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) یک سؤال کردم، و سپس خداوند آن آیه را به وسیله آیه «أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقاتٍ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ تابَ اللَّهُ عَلَیْکُمْ فَأَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ اللَّهُ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ»(2)
نسخ نمود(3).
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: « برای من هفتاد منقبت و فضیلت است که احدی با من در آن ها شریک نمی باشد» راوی گوید: گفتم: یا امیرالمؤمنین(علیه السلام) مرا از آن ها آگاه کن؟ فرمود: إنّ اوّل منقبة ... و سپس آن هفتاد منقبت را بیان کرد تا این که فرمود: منقبت بیست و چهارم این است که خداوند در آیه نجوی به مردم فرمود:
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ناجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقَةً ...» و من دیناری داشتم و آن را به ده درهم فروختم و با هر درهم یک سؤال از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) کردم ...(4).
ص:141
مؤلف گوید: حرام های موقّت بسیار نادر و کمیاب است و آنچه هست ضمن آیات منسوخه مانند آیات فوق می باشد و در این کتاب مجال بیان آن آیات نیست البتّه علمای پیشین کتاب هایی به نام «آیات المنسوخه» و یا «الناسخ و المنسوخ» نوشته اند،
برای نمونه در تفسیر آیه «أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَةَ الصِّیامِ الرَّفَثُ إِلی نِسائِکُمْ هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَکُمْ فَتابَ عَلَیْکُمْ وَ عَفا عَنْکُمْ فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَ ابْتَغُوا ما کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ الْأَبْیَضُ مِنَ الْخَیْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّیامَ إِلَی اللَّیْلِ وَ لا تُبَاشِرُوهُنَّ وَ أَنْتُمْ عاکِفُونَ فِی الْمَساجِدِ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَقْرَبُوها کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ آیاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ»(1)
-یعنی ، در شبهای روزه، همخوابگی با زنانتان بر شما حلال گردید، آنان برای شما لباسی هستند و شما برای آنان لباسی هستید. خدا می دانست که شما با خودتان ناراستی می کردید، پس توبه شما را پذیرفت و از شما درگذشت. پس اکنون [در شبهای ماه رمضان می توانید] با آنان همخوابگی کنید. و آنچه را خدا برای شما مقرر داشته طلب کنید. و بخورید و بیاشامید تا رشته سپید بامداد از رشته سیاه [شب] بر شما نمودار شود؛ سپس روزه را تا [فرا رسیدن] شب به اتمام رسانید. و در حالی که در مساجد معتکف هستید [با زنان] درنیامیزید. این است حدود احکام الهی؛ [زنهار به قصد گناه] بدان نزدیک نشوید. اینگونه خدواند آیات خود را برای مردم بیان می کند، باشد که پروا پیشه کنند-
آمده که همبسترشدن مرد با همسر خود ، در شب های ماه رمضان حرام بوده است .
ودر مجمع البیان نقل شده که عمر به رسول خدا صلی الله علیه وآله گفت: «یا رسول الله من معذرت می خواهم که در شب ماه رمضان با همسر خود همبستر شدم.» و پس از او گروه دیگری نیز به این عمل اعتراف نمودند و سپس آیه فوق نازل شد(2).
ص:142
قال الله سبحانه: «إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ قالُوا فِیمَ کُنْتُمْ قالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِیها فَأُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصِیراً * إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبِیلاً * فَأُولئِکَ عَسَی اللَّهُ أَنْ یَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ کانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُوراً * وَ مَنْ یُهاجِرْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ یَجِدْ فِی الْأَرْضِ مُراغَماً کَثِیراً وَ سَعَةً وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَی اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی اللَّهِ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً»(1)
از آیات فوق استفاده می شود که هجرت از سرزمین کفر و شرک ، که مسلمان نمی تواند شعائر اسلامی خود را در آن سرزمین اظهار کند، واجب و لازم است، و اگر هجرت نکند به خود ظلم کرده و هنگام مرگ به او گفته می شود: مگر زمین خدا وسیع نبود، که تو از سرزمین کفر به مناطق دیگر هجرت نمائی، و به دستورات دین خود عمل کنی؟ و در نهایت او را به دوزخ می برند، و اهل آتش خواهد بود، جز کسانی که راه فرار و مهاجرت برای آنان نبوده ، و یا از آن آگاهی نداشته اند و برای این گونه افراد امید عفو و نجات وجود دارد، و کسی که به خاطر خداوند و دستیابی به معارف دین از مکان و محل زندگی خود مهاجرت کند خداوند برای او گشایش و وسعت قرار می دهد و کار او به سامان می رسد، و اگر در این راه مرگ او را فرا برسد پاداش او بر خداوند خواهد بود وخداوند بخشنده و مهربان است.
و مهاجرتی که گفته شد مورد اجماع و تصریح قرآن و روایات است و تردیدی در آن نیست چنان که خداوند بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) و مؤمنین واجب نمود که از مکه که سرزمین کفر و شرک بود به مدینه مهاجرت کنند و کسانی که مهاجرت نکردند از دیانت ساقط شدند و چیزی از آنان پذیرفته نشد تا بعضاً مهاجرت کردند، و این وظیفه اختصاص به آن زمان نداشته و در همه زمان ها جاری و ساری است، و معنای «لا هجرة بعد الفتح» این است که بعد از فتح مکه کسی وظیفه هجرت از مکه را ندارد ، چرا که مشرکین قدرت آزار به مسلمانان را نداشته اند.
ص:143
از این رو رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) می فرماید: لا تنقطع الهجرة حتّی تنقطع التوبة و لا تنقطع التوبه حتّی تطلع الشمس من مغربها» یعنی القیامة(1).
و در آیات این بخش اشارة به ثواب مهاجرت نیز شده است و خداوند می فرماید:
«وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَی اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی اللَّه»(2)
و نیز می فرماید:
«وَ الَّذِینَ هاجَرُوا فِی اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ أَکْبَرُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ»(3)
و نیز می فرماید:
«وَ الَّذِینَ هاجَرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ ماتُوا لَیَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقاً حَسَناً وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ»(4)
مرحوم مقدس اردبیلی گوید: ظاهر این است که هر کس به خاطر تحصیل رضای خدا از جایی به جای دیگری مهاجرت کند ، مهاجر فی سبیل الله محسوب می شود، و برخی از روایات به این معنا دلالت دارد و این هجرت مخصوص به جهاد و هجرت از بلاد شرک نیست بلکه شامل سفر برای طلب علم نیز می شود بلکه این سفر افضل از مهاجرت معروف است، و نیز سفر برای زیارت ائمه(علیهم السلام) بلکه برای صله رحم و زیارت برادران دینی نیز هجرت إلی الله است(5).
از این رو خداوند به کسانی که ترک هجرت می کنند، می فرماید:
ص:144
«یا عِبادِیَ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِی واسِعَةٌ فَإِیَّایَ فَاعْبُدُونِ»(1)
و ازرسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده که فرمود: «من فرّ بدینه من أرضٍ إلی أرضٍ و إن کان شبراً من الأرض، استوجبت له الجنّه و کان رفیق ابراهیم(علیه السلام)»(2) یعنی کسی که به خاطر دین خود از محلی به محل دیگری فرار کند ولو به اندازة یک وجب باشد من بهشت را برای او واجب می کنم و در بهشت رفیق حضرت ابراهیم (علیه السلام) و حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلّم) خواهد بود.
مؤلف گوید: خوب است در اینجا سخنی از استحباب مرابطه نیز به میان بیاید.
مرحوم مقدس اردبیلی در کتاب مجمع الفائده گوید: «یستحبّ المرابطه بنفسه و بفرسه و غلامه و إن کان الإمام غائباً» سپس گوید: حدّ مرابطه سه روز تا چهل روز است و اگر بیشتر شود ثواب جهاد دارد و این استحباب ادامه دارد تا خداوند امام زمان(علیه السلام) را ظاهر کند ...
سپس گوید: مرابطه این است که انسان برای حفظ و امنیت مسلمانان، از مرزهای کشور اسلامی مراقبت کند، و اصل لغت مرابطه از «رباط الخیل» است، چرا که هر قومی از مسلمانان اسب های خود را برای جنگ کنار همدیگر قرار می داده اند، از این رو اقامت بر سر مرزها را رباط و مرابطه گفته اند ، گرچه اسبی در آن نباشد و فضیلت مرابطه فراوان و مورد اتفاق است، چنان که سلمان (رضی الله عنه) گوید: از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) شنیدم که فرمود: رباط یک شبانه روز بهتر از یک ماه روزه و عبادت شبانه است واگر مرابط در این راه بمیرد ثواب اعمالی که انجام می داده برای او ادامه دارد، و رزق او نیز جاری است و از فتنه های قبر در امان می ماند(3).
ص:145
سپس گوید: مرابطه در زمان غیبت مستحبّ است. و در زمان ظهور آکد است(1).
قال الله سبحانه: «وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللَّهِ یُکْفَرُ بِها وَ یُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّی یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ إِنَّکُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ إِنَّ اللَّهَ جامِعُ الْمُنافِقِینَ وَ الْکافِرِینَ فِی جَهَنَّمَ جَمِیعاً»(2)
مفاد آیه فوق این است که مسلمانان نباید در مجلسی که به آیات الهی و اولیا و پیشوایان دین توهین و استهزاء می شود، شرکت کنند و یا در چنین مجلسی بمانند مگر آن که این عمل ترک شود، و به گفتگوی دیگری بپردازند، و اگر بی تفاوت بودند و در آن مجلس نشستند، همانند آنان یعنی کفار خواهند بود، و منافق محسوب می شوند، و منافق بدتر از کافر است، و خداوند آنان را با کفّار در جهنم جمع خواهد نمود، البته آیه دلیل بر جواز همنشینی با کفّار و معاندین و مستهزئین نیست، چرا که ممنوعیت مجالست با آنان مخصوص به وقت استهزاء و تکفیر آنان نمی باشد، بلکه ممنوعیت کلّی است و لکن اگر مسلمانان در شرائطی واقع شوند که آنان مشغول به توهین و استهزا هستند، باید بکوشند تا این وضعیّت را تغییر بدهند، و اگر در این حال در کنار آنان بنشینند همانند آنان خواهند بود، بنابراین آیه فوق صریح در تحریم مجالست با آنان است، تا مادامی که اهل کفر و استهزا باشند، و بعید نیست که بگوییم آیه دلالت بر تحریم مجالست با هر فاسقی می کند که مشغول به فسق باشد، مشروط به آن که مسلمان قدرت ترک این مجالست را داشته باشد، و از ترک این مجالست ضرر و آسیبی به او نرسد.
صاحب تفسیر مجمع البیان گوید: اگر مسلمانانی که با کفّار می نشینند، راضی به کفر آنان باشند، کافر محسوب خواهند شد، بنابراین آیه دلالت بر وجوب انکار منکر می کند، با شرائط آن، و جماعتی از
ص:146
مفسرین گویند: اگر یک نفر در مجلسی دروغی بگوید و اهل مجلس بخندند خداوند بر آنان غضب خواهد نمود، وحضرت رضا(علیه السلام) می فرماید: «إذا سمعت الرجل یجحد الحقّ و یکذّب به و یقع فی أهله، فقم عنه و لا تقاعده»(1)
یعنی هنگامی که شنیدی کسی حق و آئین الهی را انکار و تکذیب می کند و به اهل آن توهین می نماید، از کنار او برخیز و با او ننشین.
جز این که نشستن با آنان برای جلوگیری از کفر و استهزای آنان باشد و حضور مسلمانان مانع از سخنان کفرآمیز و استهزای آنان بشود و یا مسلمان بخواهد با کفرشان مقابله کند و آنان را با استدلال صحیح محکوم نماید و این نهی ازمنکر بزرگی خواهد بود، بلکه جهاد در راه خداوند محسوب می شود، و هر مسلمانی باید خود را برای آن مسلح نموده باشد.
خداونددر آیه68 سوره انعام می فرماید: «وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّی یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ وَ إِمَّا یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْری مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ» یعنی اگر فراموش کردی و شیطان تو را غافل نمود و با آنان نشستی، هنگامی که به خود آمدی و یادآور شدی، ازآنان دور شو و با آنان ننشین» البته این خطاب از باب «إیاک أعنی فاسمعی یا جاره» است یعنی در ظاهر خطاب خداوند به پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) است و لکن در باطن خطاب به امّت اوست.
محمدبن فضیل گوید حضرت رضا(علیه السلام) در تفسیر آیه «وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللَّهِ یُکْفَرُ بِها وَ یُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّی یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ إِنَّکُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ إِنَّ اللَّهَ جامِعُ الْمُنافِقِینَ وَ الْکافِرِینَ فِی جَهَنَّمَ جَمِیعاً»(2)
فرمود: اگر از کسی شنیدی که دین خدا را تکذیب و انکار می کند، و به اهل آن توهین می نماید، از نزد او برخیز و با او ننشین(3).
ص:147
امام صادق(علیه السلام) نیز می فرماید: خداوند ایمان را بر اعضای بدن انسان تقسیم کرده است، و بر گوش او واجب نموده که از حرام پرهیز کند و به آن چیزی که خدا حرام نموده گوش ندهد، چنان که می فرماید: «وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ ...» و سپس محل نسیان و فراموشی را استثنا نمود ه و می فرماید : «وَ إِمَّا یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْری مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِین» و نیز می فرماید: «فَبَشِّرْ عِبادِ * الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ»(1)
و نیز می فرماید: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ * وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ»(2) و می فرماید: «وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ»(3) و می فرماید: «وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً»(4) سپس فرمود: و این ایمانی است که خداوند بر گوش واجب نموده است و گوش نباید به چیزی که بر او حلال نیست توجّه کند(5).
عامرشعبی گوید: عمربن خطاب نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) آمد و با او صحیفه ای بود و در آن به عربی از تورات چیزهایی را نوشته بود و چون بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) خواند آن حضرت غضب نمود - به حدّی که غضب در صورت او ظاهر شد، و عمر گفت: «پناه به خدا می برم از غضب او و غضب رسول او(صلی الله علیه و آله و سلّم) سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) بالای منبر رفت و فرمود: ای مردم از یهود چیزی سؤال نکنید، آنان هرگز شما را هدایت نمی کنند، در حالی که خود را گمراه کردند، و بسا آنان باطلی را به شما می گویند، و شما آن را تصدیق می کنید، و یا حقی را
ص:148
می گویند و شما آن را تکذیب می کنید. سپس فرمود: اگر موسی(علیه السلام) الآن بین شما می بود چاره ای جز پیروی از من نداشت(1).
مرحوم علی بن ابراهیم با سند خود از لقمان نقل نمود ه که به فرزند خود فرمود : ای فرزند عزیزم، با دقت به مجالس بنگر، و اگر دیدی اهل آن ها به یاد خدا [و اهل تقوا] هستند با آنان بنشین تا اگر عالم باشی، علم تو برای تو نافع باشد، و اگر جاهل باشی، از علم آنان استفاده کنی و شاید خداوند سایه رحمت خود را بر آنان بیفکند و شامل حال تو نیز بشود، و اگر در آن مجالس مردمی را دیدی که یاد خدا نیستند، با آنان ننشین چرا که اگر عالم باشی علم تو برای تو سودی ندارد و اگر جاهل باشی آنان بر جهل تو می افزایند و شاید خداوند بر آنان عقوبتی بفرستد وشامل حال تو نیز بشود(2).
امام جواد(علیه السلام) فرمود : «إیّاک و مصاحبة الشریر فإنّه کالسیف المسلول یحسن منظره و یقبح آثاره[أثره]. یعنی از همنشینی با انسان شرور پرهیز کن چرا که مَثَل او مَثَل شمشیر زهرآلود است که ظاهر آن زیباست و آثار آن قبیح و خطرناک است(3).
حاصل این که هم نشینی با افراد فاسد و دور از خدا ، انسان را به فساد و گناه و انحراف می کشد چنان که فرزند نوح با هم نشینی با افراد فاسد از ایمان به خدا و اعتقاد به نبوّت پدر خود محروم شد و چون حضرت نوح هنگام غرق شدن او گفت : خدایا این فرزند از خانوادة من است [و تو وعده دادی که اهل مرا از عذاب نجات بدهی] خداوند فرمود: «إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِح»(4)
و علت جدا شدن فرزند
ص:149
از پدر این بود که فرزند نوح از پدر اطاعت نکرد و به دنبال دشمنان او رفت و از آنان اطاعت نمود و به این خاطر خداوند به نوح(علیه السلام) فرمود: «إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ» و اهلیّت او را از پدر سلب نمود و این مسأله ی بسیار مهمی است، و ما نیز اگر از امامان خود پیروی نکنیم اهلیّت و ارتباط ما از آنان قطع خواهد شد، و لا حول و لا قوة إلّا بالله العلیّ العظیم.
از این رو خداوند می فرماید:
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ»(1)
و شرط ایمان و تقوا را ارتباط تنگاتنگ با ائمه(علیهم السلام) قرار داده است، و در زیارت جامعه نیز امام هادی(علیه السلام) می فرماید: مقابل قبر هر امامی بگویید: «فمعکم معکم لا مع غیرکم ... و برئت إلی الله عزّوجلّ من اعدائکم و من الجبت و الطاغوت و الشیاطین و حزبهم الظالمین لکم الجاحدین لحقّکم و المارقین من ولایتکم ...»
بنابراین ارتباط با دشمنان - به معنای اظهار محبّت و دوستی با آنان - و اعتماد به وعده هایشان بلکه ارتباط با مخالفین و اهل شرک و بدعت و اهل گناه و فسق ،امضای کفر و شرک و انحراف از اهل البیت(علیهم السلام) خواهد بود و ارتباط ما با آنان قطع خواهد شد، از این رو اهل البیت(علیهم السلام) فرموده اند: «رفتن در دستگاه ظلمه و طاغوت ها و ارتباط دوستی با آنان - در غیر موارد تقیّه و ضرورت - ارتباط شما را با اولیای دین و خاندان نبوت قطع می کند» و ما باید تنها با اولیای خدا ارتباط داشته باشیم و از دشمنانشان بیزار باشیم لذا امام صادق(علیه السلام) به شخصی که خدمت آن حضرت می آمد و با طاغوت زمان نیز رفت و آمد داشت فرمود: یا اینجا بیا و یا آنجا برو و دوگانه مباش» .
آری منحرف شدند کسانی که با بودن امیرالمؤمنین(علیه السلام) اطراف معاویه رفتند و با بودن ائمه(علیهم السلام) - به خاطر دنیا - اطراف دشمنانشان رفتند و در نهایت در لشگر بنی امیّه و بنی مروان و بنی عباس سر در آوردند و به جنگ با امامان خود برخاستند، امروز نیز ما باید ولایت فقها و جانشینان امام زمان(علیه السلام) را بپذیریم و از آنان پیروی کنیم و از دشمنان اسلام هر که باشد بیزار باشیم و با آنان
ص:150
ارتباط دوستی برقرار نکنیم و گرنه ولایت ما از خداوند قطع خواهد شد و خداوند به ما کمک نخواهد نمود و مغلوب خواهیم شد و ... أعاذنا الله من مضلّات الفتن.
مؤلف گوید: در این زمان ها مؤمن با تقوا - برای حفظ دین خود- باید از چیزهای فراوانی پرهیز نماید، چرا که دام های شیاطین فراوان است بلکه باید - طبق آنچه در روایات آخرالزمان آمده - مانند آهو از این کوه به آن کوه و از این درّه به آن درّه فرار کند، تا گرفتار انحراف و گناه و صیّادان ودزدان دین نشود، چرا که در روایتی آمده که در آخرالزمان شخصی اّول روز ایمان دارد و آخر آن ایمان ندارد، و یا اول شب ایمان دارد و چون صبح می شود ایمان ندارد(1)
و در روایتی آمده که در آخرالزمان چیزهایی از مغرب زمین می آید و دین و اعتقاد مسلمانان را دگرگون می کند، و در روایتی آمده که عافیت وسلامت دین ده جزء است و نه جزء آن در کناره گیری از مردم است و یک جزء دیگر آن در صمت و خاموشی می باشد(2).
و در روایت دیگری آمده که در آخرالزمان حفظ زبان و نشستن در خانه، حصن خوبی است برای حفظ دین مؤمن(3).
و در روایت دیگری آمده که هنگام خروج از خانه وضو بگیر [تا در حال عبادت باشی] چرا که معلوم نیست به خانه ی خود بازگردی.
و در روایت دیگری آمده که مؤمن در آن زمان غریب است و کسی رعایت حرمت او را نمی کند، و همواره دل او از دیدن معاصی و گناهان ذوب می شود، چرا که قدرت جلوگیری از آن ها را ندارد(4).
ص:151
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید: گروهی از مردم راغب و طالب دنیا هستند، و باکی ندارند که آنچه به دست می آورند از راه حلال باشد و یا از راه حرام، و علامت مؤمن در آن زمان این است که با دقّت می نگرد [چه چیزی را خداوند بر او واجب نموده؟و] چه حقّی به گردن اوست؟ تا به وظیفه خود عمل کند، و نیز می نگرد تا مخالف حق را بشناسد و از او بیزاری بجوید، گرچه خویش و نزدیک او باشد ...(1).
مؤلف گوید: برخی ازخطرهای آخرالزمان مانند انحراف جوانان از دین و ترک واجبات و انجام محرّمات، به خاطر عدم توجّه پدر و مادرها به تربیت فرزندان خود می باشد ، چرا که آنان فرزندان خود را از کودکی به نماز و حجاب و آداب دینی تربیت نمی کنند، بلکه آنان را به دست خود وارد به گناه و کارهای خلاف دین می نمایند، از این رو رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: وای بر فرزندان آخرالزمان، از پدرانشان. گفته شد: یا رسول الله، پدران مشرک و کافر آنان را می فرمایید؟ فرمود: پدران مؤمن آنان را می گویم، که واجبات دین را به آنان یاد نمی دهند و اگر فرزندانشان بخواهند به مراکز دینی مراجعه کنند، از آنان جلوگیری می نمایند و تنها می خواهند از آنان بهرة دنیایی داشته باشند، سپس فرمود: من از چنین پدر و مادرهایی بیزارم، و آنان نیز از من بیزار می باشند(2).
ص:152
از موضوعاتی که قرآن به شدت از آن نهی نموده و بر ترک آن وعده عذاب داده و انجام آن را یک گناه کبیره دانسته است ، اعتماد و رکون به کفار و ظالمین و ستمکاران است چنان که می فرماید: «وَ لا تَرْکَنُوا إِلَی الَّذینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیاءَ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ»(1)
یعنی، بر ستمکاران تکیه ننمایید، که آتش شما را فرا می گیرد؛ و در آن حال، هیچ ولیّ و سرپرستی جز خدا نخواهید داشت؛ و(از هیچ راهی) یاری نمی شوید.
قرآن حتی ارتباط و دوستی با کافران را ممنوع نموده و می فرماید:
«یا ایها الذین آمنوالاتتخذوا عدوی وعدوکم اولیاء تلقون الیهم بالمودة وقد کفروا بما جاءکم من الحق یخرجون الرسول وایاکم ان تؤمنوا بالله ربکم انکنتم خرجتم جهادا فی سبیلی وابتغاء مرضاتی تسرون الیهم بالمودة وانا اعلم بما اخفیتم وما اعلنتم ومن یفعله منکم فقد ضل سواء السبیل»(سوره ممتحنة /1)
ویا می فرماید :
«أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَکُوا وَ لَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ وَ لَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لاَ الْمُؤْمِنینَ وَلیجَةً وَ اللَّهُ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ»(2)
یعنی، آیا چنین پنداشتید که به حال خود رها می شوید در حالی که خداوند هنوز کسانی را که از شما جهاد کردند، و غیر از خدا و پیامبرش و مؤمنان را محرم اسرار خویش انتخاب ننمودند، از دیگران مشخّص نساخته است؟! باید آزمایش شوید؛ تا مؤمنان واقعی شناخته شوند؛ و خداوند به آنچه عمل می کنید، آگاه است.
از دو آیه فوق استفاده می شود که خداوند آزمونی برای مسلمانان قرار داده، تا جهادگران در راه خدا، و کفرستیزان را، آشکار سازد و کسانی که با غیر خدا و رسول او و مؤمنان ارتباط پنهانی برقرار می کنند شناخته شوند، و چون این ارتباط سرّی و پنهانی است می فرماید: «و الله خبیر بما تعملون».
و از آیه بعد از آیه دوم که می فرماید:
ص:153
«ما کانَ لِلْمُشْرِکینَ أَنْ یَعْمُرُوا مَساجِدَ اللَّهِ شاهِدینَ عَلی أَنْفُسِهِمْ بِالْکُفْرِ أُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ وَ فِی النَّارِ هُمْ خالِدُونَ»(1)
ترجمه: مشرکان حق ندارند مساجد خدا را آباد کنند در حالی که بر کفر خویش گواهند! آنها اعمالشان نابود و بی ارزش شده؛ و در آتش دوزخ، جاودانه خواهند بود.
استفاده می شود که مسلمانان نباید اجازه بدهند ، کفّار و مشرکین حتی مساجد آنان را بنا کنند، وگرنه اعمال نیک آنان باطل و نابود می شود، و در دوزخ مخلّد و جاودان خواهند بود.
از سویی از آیات و روایات فراوانی استفاده می شود که شرط ایمان هر مؤمنی بیزاری از کفار و مشرکین و ستمکاران است و مسلمانان باید دشمن ظالم و حامی و پشتیبان مظلوم و ستمدیده باشند، و هر چه می توانند خود را در مقابل دشمنان اسلام تجهیز و مسلّح نمایند ، تا دشمن از آنان هراس کند و طمعی به آنان نداشته باشد، بلکه اگر خطری از دشمن احساس نمودند، باید آماده نبرد با آنان باشند،
چرا که کید کافران ضعیف و مانند تار عنکبوت می باشد و اگر مسلمانان به خدای خود اعتماد کنند خداوند به آنان کمک خواهد نمود و پیروز خواهند بود، گرچه عدد آنان کم باشد، چرا که پیروزی از ناحیه خداوند است، و آیات در این بخش فراوان است به برخی از آن ها اشاره می شود.
خداوند در سوره انفال می فرماید:
«وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ وَ آخَرینَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ یَعْلَمُهُمْ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْ ءٍ فی سَبیلِ اللَّهِ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ»(2)
یعنی، برای مقابله با آن ها [ یعنی دشمنان]، هر چه در توان دارید از نیرو و از اسبهای ورزیده آماده سازید، تا به وسیله آن، دشمن خدا و دشمن شناخته شده خویش را بترسانید! و دشمنان دیگری غیر از اینها، که شما آنها را به علت نفاقشان نمی شناسید و خدا آنها را می شناسدبه ترسانید . و هر چه در راه خدا و تقویت اسلام انفاق کنید، بی کم و کاست به شما بازگردانده می شود، و به شما ستم نخواهد شد.
ص:154
و از برخی از آیات استفاده می شود که، به خدا و قیامت ایمان ندارند کسانی که با دشمنان خدا و رسول او ارتباط دوستی برقرار می کنند، گرچه دشمنان خدا و رسول او، پدران و فرزندان و برادران و قوم و قبیله آنان باشند.
و اما کسانی که با دشمنان خدا و رسول او ارتباط دوستی برقرار نمی کنند، دارای ایمان محکم و راسخی هستند، و خداوند از آنان خشنود و راضی خواهد بود، و مورد تأیید خداوند هستند، و در بهشت مخلّد و جاوید می باشند، و آنان حزب الله هستند، و حزب الله رستگار و پیروز هستند چنان که خداوند در سوره مجادله به پیامیر خود (صلی الله علیه و آله و سلّم) می فرماید:
«لا تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ کانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشیرَتَهُمْ أُولئِکَ کَتَبَ فی قُلُوبِهِمُ الْإیمانَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ یُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أُولئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»(1)
یعنی، هیچ قومی را نمی یابی که ایمان به خدا و روز رستاخیز داشته باشند وبا دشمنان خدا و پیامبرش دوستی کنند، هر چند پدران یا پسران یا برادران یا خویشاوندانشان باشند؛ آنان کسانی هستند که خدا ایمان را بر صفحه دل هایشان نوشته و با روحی از ناحیه خودش آنها را تأیید فرموده، و آنها را در باغ های بهشتی وارد می کند که نهرها از پای درختانش جاری است، وجاودانه در آن می مانند؛ وخدا از آنها خشنود است، و آنان نیز از او خشنودند؛ آنها «حزب اللّه»اند؛ و بدانیدکه «حزب اللّه» پیروز و رستگارند.
اساساً اهل ایمان، با کفّار سازش ناپذیر اند، و با آنان دشمنی سختی دارند، همان گونه که با هم کیشان خود از مؤمنان دیگر اهل رحمت می باشند، و این اقتضای ایمان آنان است و جز این نمی توانند باشند، همان گونه که منافقین در باطن با هم کیشان خود ارتباط دوستی و محبّت دارند چنان که خداوند دربارة منافقین می فرماید:
ص:155
«هُمُ الَّذینَ یَقُولُونَ لا تُنْفِقُوا عَلی مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّی یَنْفَضُّوا وَ لِلَّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنَّ الْمُنافِقینَ لا یَفْقَهُونَ * یَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنا إِلَی الْمَدینَةِ لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنینَ وَ لکِنَّ الْمُنافِقینَ لا یَعْلَمُونَ»(1)
یعنی، آنها کسانی هستند که می گویند: «به افرادی که نزد پیامبر خدا هستند انفاق نکنید تا پراکنده شوند.» غافل از این که خزاین آسمانها و زمین از آنِ خداست، ولی منافقان نمی فهمند. آنها می گویند: «اگر به مدینه باز گردیم، عزیزان، ذلیلان را بیرون می کنند!» در حالی که عزّت مخصوص خدا و پیامبر او و مؤمنان است؛ ولی منافقان نمی دانند.
و دربارة مؤمنین می فرماید:
«مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً سیماهُمْ فی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ مَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوی عَلی سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظیماً»(2)
یعنی، محمد فرستاده خداست؛ و کسانی که با او هستند در برابر کفّار سرسخت و شدید، و در میان خود مهربانند؛ پیوسته تو آنها را در حال رکوع و سجود می بینی در حالی که همواره فضل و رضای خدا را می طلبند؛ و نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمایان است؛ این توصیف آنان در تورات است و توصیف آنان در انجیل، همانند زراعتی است که جوانه اش را خارج ساخته، و سپس به تقویت آن پرداخته تا محکم شده و بر پای خود ایستاده است و به قدری نموّ و رشد کرده که زارعان را به شگفتی وا می دارد؛ این برای آن است که کافران را به خشم آورد! و کسانی از آنها که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اندرا ، خداوند وعده آمرزش و پاداش عظیمی داده است.
ص:156
روایات در این بخش فراوان است و زیباترین آن ها سخن امیرالمؤمنین(علیه السلام) است که در ضمن وصیّت نامه خود - پس از ضربت ابن ملجم ملعون - به فرزندان خود امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام)و خانواده و همه کسانی که این وصیّت نامه به دست آنان می رسد فرمود:
« ... کونا للظالم خصماً و للمظلوم عونا و ... »
یعنی، شما باید دشمن ظالم و یاور ستمدیده باشید ...
و چه باید کرد که امروز در کشور جمهوری اسلامی گروهی به این موضوع توجّه نکرده اند و خواهان ارتباط با دشمنان اسلام و مسلمین هستند و می گویند: «ما باید با همه کشورها تعامل داشته باشیم
و شعار مرگ بر طاغوت ها و ستمگران و مستکبرین مانند آمریکا و اسرائیل و امثال آنان باید ترک شود» با آن که می دانند یکی از فروع دین بلکه به نظر نویسنده از اصول دین ما، تولّی و تبرّی می باشد و آیات قرآن و سخنان معصومین (علیهم السلام) صریح در این معناست، چنانکه گذشت ،أعاذنا الله من مضلّات الفتن.
قال الله سبحانه: «ذلِکَ وَ مَنْ یُعَظِّمْ حُرُماتِ اللَّهِ فَهُوَ خَیْرٌ لَهُ عِنْدَ رَبِّهِ ...ِ»(1)
و قال سبحانه: «ذلِکَ وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَی الْقُلُوبِ»(2)
و قال سبحانه: «قُلْ لِلَّذِینَ آمَنُوا یَغْفِرُوا لِلَّذِینَ لا یَرْجُونَ أَیَّامَ اللَّهِ لِیَجْزِیَ قَوْماً بِما کانُوا یَکْسِبُونَ»(3)
مرحوم طریحی در مجمع البحرین گوید: حرمات جمع حرمت است و حرمت های خداوند ، ترک واجبات و فعل محرّمات می باشد، و تعظیم حرمت ها به این است که مؤمن واجبات خدا را انجام بدهد، و محرّمات او را ترک کند، و این برای او نزد خداوند بهتر از هر چیز دیگر است.
سپس گوید: و به همین معناست آیه «وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَی الْقُلُوبِ» یعنی کسی که شعائر و نشانه های الهی - که همان واجبات و محرمات است - را احترام و تعظیم نماید، چنین کسی دارای تقوای قلب خواهد بود. تا این که گوید:
ص:157
بعضی گفته اند: تعظیم حرمات و شعائر دینی، به معنای این است که انسان مؤمن باید اعتقاد حکمت دربارة آن ها داشته باشد، و بداند که آن ها حق و مطابق حکمت می باشد و به همین خاطر این تعظیم به قلوب نسبت داده شده است و باچنین اعتقادی انسان شدیداً خود را از هتک حرمت دور می نماید و هرگز واجبی را ترک و یا حرامی را مرتکب نمی شود(1).
و در جای دیگر گوید: کلمه «ذلک» در دو آیه بالا و جاهای دیگر قرآن ابتدای کلام است و تقدیر آن «الأمر ذلک» است و برخی از مفسرین گفته اند: بهتر این است که بگوییم: این جمله به معنای خلاصه سخن و فصل خطاب است، مانند آیه «هذا وَ إِنَّ لِلطَّاغِینَ لَشَرَّ مَآب» یعنی نهایت سخن این است که افراد طغیانگر در قیامت بازگشت بسیار بدی خواهند داشت(2).
مرحوم فیض در تفسیر صافی ذیل آیه «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللَّه»(3) گوید: شعائر جمع شعیرة است و آن ها علامت ها و چیزهایی است که خداوند آن ها را شعار دین خود قرار داده است، مانند برخی از اعمال حج ، و مقصود از «لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللَّه» این است که حرمت های دین خدا را سبک نشمارید و به آن ها بی احترامی نکنید(4).
ص:158
مرحوم آیت الله خوئی در تفسیر «البیان» ذیل آیه «وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَی الْقُلُوبِ» گوید: زیارت قبر پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) و قبور اولیاءالهی و احترام به آن ها تعظیم شعائرالله است و روایات زیادی نیز دلالت بر استحباب زیارت قبور آنان دارد(1).
مرحوم آیت الله طباطبایی در تفسیر المیزان گوید: شعائر در این آیات به معنای علامات و نشانه های دین است و شامل جمیع احکام و حدود الهی می شود و مقیّد به صفا و مروه نیست بنابراین هر چیزی که از نشانه های دین الهی و آیات و علامات آن باشد، تعظیم آن لازم و نشانه تقوای قلب است سپس گوید:
آری برای هیچ صاحب عقلی پوشیده نیست که احترام به شعائر الهی و نشانه های حق [مانند احترام به اولیای خداوند، در زمان حیاتشان و زیارت قبور آنان و توسّل به آن ها پس از رحلت آنان از دنیا از شعائر است ولکن] به معنای پرستش آنان نیست [بلکه به معنای وساطت و شفاعت آنان از بنده ، نزد خداوند است] و هرگز به معنای استقلال آنان در نفع و یا ضرر و یا موت و یا حیات نیست و گر نه از شعائر بودن خارج می شود و داخل در الوهیّت و شرک به خدای عظیم خواهد بود، والعیاذ بالله تعالی(2).
مؤلف گوید: این سخنان پاسخ به تهمت های وهابیّت به شیعیان است که می گویند: «زیارت قبور پیامبران و ائمه(علیهم السلام) و توسل به آنان برای قضای حوائج ، شرک و حرام و بدعت است».
ص:159
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه «وَ مَنْ یُعَظِّمْ حُرُماتِ اللَّهِ فَهُوَ خَیْرٌ لَهُ عِنْدَ رَبِّهِ» می فرماید: مقصود از «حرمات» سه حرمت است، که تعظیم آن ها واجب می باشد، و کسی که یکی از این حرمت ها را قطع کند، مشرک به خدا خواهد شد:
1- شکستن حرمت خدا وند نسبت به کعبه و خانه خدا.
2- تعطیل کتاب خدا - یعنی قرآن- و عمل کردن به غیر آن.
3- منع کردن از آنچه خداوند - نسبت به محبت و اطاعت از ما - بر مردم واجب نموده است(1).
امیرالمؤمنین(علیه السلام) دربارة قرآن می فرماید: بدانید که قرآن ناصح و خیرخواهی است ، که خیانت نمی کند، و راهنمایی است که کسی را گمراه نمی کند، و سخنگویی است که دروغ نمی گوید، و کسی با قرآن مجالست نمی کند مگر آن که یا بر هدایت او افزوده می شود، و یا از گمراهی او کاسته می گردد .
تا این که می فرماید: احدی با داشتن قرآن نیاز به چیزدیگری پیدا نمی کند، و احدی بدون قرآن بی نیاز نمی شود، پس شما باید دردهای خود را با قرآن معالجه کنید، و برای نجات از سختی های خود از قرآن کمک بگیرید، چرا که داروی شفای بزرگترین دردها ، در قرآن است، و بزرگترین دردها ، کفر و نفاق و گمراهی و ضلالت است، پس بوسیله قرآن از خداوند آنچه را- از سعادت دنیا و آخرت- دوست می دارید بخواهید، و با محبّت ، به طرف قرآن بروید، و به جای این که به مردم التماس دعا بکنید، قرآن را به درگاه خداوند شفیع قرار بدهید، چرا که هیچ شفیعی بهتر از قرآن نیست، و بدانید که قرآن شفاعت کننده وگوینده ای است که سخن او ردّ نمی شود، و هر کس قرآن- در قیامت- شفیع او باشد، به حاجت خود می رسد، و هر کس قرآن- در قیامت- شاکی از او باشد راه نجاتی ندارد ...(2).
ص:160
برخی از شارحین نهج البلاغه گویند: شفاعت قرآن نطق آیات قرآن است، به مطابقت عمل عامل با آیات قرآن.
مرحوم کلینی در کتاب کافی ذیل عنوان «کتاب فضل القرآن» روایات فراوان و مفصّلی را نقل نموده و ما بخشی از آن ها را برای تبرّک و اعتبار و توجّه به قرآن نقل می کنیم به امید ارتباط بیشتر ما با قرآن.
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) [به اصحاب خود] فرمود: ای مردم امروز شما در صلح و امنیّت هستید، و لکن سفری در پیش دارید، که به منزلة مرکب شماست و شما بر پشت آن سوارید، و او شما را به سرعت به مقصد می رساند، چرا که شما می بینید، شب و روز، و خورشید و ماه، هر تازه ای را کهنه، و هر دوری را نزدیک ، و هر موعودی را برای شما آماده می کنند، پس برای این سفر طولانی، توشه خود را آماده کنید.
در این هنگام مقدادبن اسود برخاست و گفت: یا رسول الله دار هُدنه و صلح چیست؟ فرمود: مقصود من خانه دنیاست که دار بلاغ [و اتمام حجّت] و دار جدایی و انقطاع است، پس به هوش باشید و چون فتنه های کور، مانند شب تیره شما را متحیّر نمود، بر شما باد به قرآن، چرا که قرآن شفاعت کننده ای است که شفاعت او پذیرفته می شود، و شکایت کننده ای است که شکایت او رد نمی شود، و کسی که قرآن را جلودار و راهنمای خود قرار بدهد، قرآن او را به بهشت می برد، و کسی که قرآن را پشت سر خود قرار بدهد، قرآن او را به دوزخ سوق می دهد، و قرآن دلیل و راهنمای خوبی است، و کتابی است که در آن تفصیل و بیان و راه رسیدن به حق آماده شده است و حق و باطل را از همدیگر جدا می کند، و سخن بیهوده ای در آن نیست، و او را ظاهری و باطنی است، ظاهر آن حکم الهی است، و باطن آن دانش
ص:161
[دیگری] است، ظاهر آن شیرین و مسرّت بخش است، و باطن آن عمیق و دارای اسرار است، او دارای نجوم و نشانه هایی است و نشانه های آن دارای اسرار و نشانه های دیگری است، و عجائب آن تمام نمی شود، و غرائب آن کهنه نمی گردد، او دارای چراغ های هدایت، و منار حکمت، و دلیل و راهنمای معرفت است ، برای کسی که راه معرفت را شناخته باشد ...(1).
امام باقر(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: من نخستین کسی هستم که در قیامت بر خدای جبّار وارد می شوم، و سپس کتاب خدا و اهل بیت من وارد می شوند، و پس از آن امّت من وارد می شوند، و من از آنان سؤال خواهم نمود که با کتاب خدا و اهل بیت من چه کردید(2)؟
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: این قرآن منار هدایت و چراغ روشن [حق] است، پس باید قاری قرآن چشم باز کند، و نظر خویش را برای بهره برداری از آن بگشاید، چرا که تفکّر، مایه حیات قلب بصیر است، و همان گونه که انسان در تاریکی با نور حرکت می کند، انسانی که به دنبال حقیقت است نیز باید با چراغ تفکّر، حقیقت را بیابد(3).
مؤلف گوید: عظمت قرآن به قدری است که خداوند برای آن سوگند یاد نموده و آن را عظیم شمرده و می فرماید
ص:162
«فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ * وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِیمٌ * إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ * فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ * لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ * تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ»(1)
یعنی « سوگند به جایگاه ستارگان (در جوّ وسیع) و به زمان غروب و سقوط آنها، و به اوقات نزول اجزای قرآن، و البته اگر بدانید این سوگندی است بزرگ (زیرا او اولا از ادلّه توحید و قدرت حق در تکوین است و ثانیا از ادلّه حکمت و رحمت او در تشریع است)، و به یقین این قرآن صاحب کرامت (و ستوده و نفیس، و گرامی در نزد فرستنده آن ، و پذیرندگانش) میباشد، ودر نوشته ای مستور (و لوحی محفوظ از تغییر و تبدیل) نگاشته شده است، وآن (لوح نوشته) را لمس نکنند، جز فرشتگان پاکیزه شده (از کدورت تجسّم و معاصی)، و خطوط این قرآن را لمس نکنند ، جز پاکان از حدث، و معارف آن را ندانند، جز پاکیزگان از رذایل اخلاقی، و حقایق عرفانی آن را درک ننمایند، جز پاکان از تعلّق دل به غیر معبود، وآن فرستاده ی پروردگار جهانیان است (به لوح، و از آن به جبرئیل و از وی به قلب پیامبر، و از آنجا به متن جامعه).
امیرالمؤمنین(علیه السلام)پس از آن که قرآن را جمع آوری کرد، و عمر گفت: آن را به ما بده . فرمود: «قرآنی که نزد من است را جز پاکان و اوصیای از فرزندان من نباید لمس کنند، و با آن تماس بگیرند» عمر گفت: آیا وقت معیّنی برای اظهار قرآن شما هست؟ فرمود: آری، هنگامی که قائم از فرزندان من قیام کند، او این قرآن را ظاهر خواهد نمود و مردم را بر عمل به آن وادار خواهد کرد، و به واسطه قرآن سنّت ها جاری و برقرار می شود(2).
ص:163
امام کاظم(علیه السلام) می فرماید: جز افراد با وضو و یا غسل ،کسی نباید با قرآن تماس پیدا کند، چرا که خداوند می فرماید: «لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ»(1)
امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه «الَّذِینَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِین»(2)
می فرماید: مقصود از عضین قریش هستند. و مرحوم طبرسی گوید: «الَّذِینَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِین» یعنی فرّقوه و جعلوه أعضاء(3).
و در تفسیر آیه «وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً»(4)
حضرت رضا(علیه السلام) فرمود: مردم مأمور شدند که در نماز قرآن بخوانند، تا قرآن مهجور و ضایع نشود و محفوظ و مدروس باشد، و علت این که نماز با سورة حمد شروع می شود این است که در سورة حمد جمیع خیر و حکمت جمع شده است ...(5).
حرمت و تعظیم پیا مبرخدا (صلی الله علیه و آله و سلّم)
حرمت وتعظیم پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) در چند چیز است:
1- باید مردم او را پیامبر و فرستادة خدا بدانند، و احترام به او را احترام به خداوند، و اطاعت از او را اطاعت از خداوند بدانند، و اگر او دستوری و حکمی را ایراد نمود، از حکم او تخلّف نکنند و گرنه به او ایمان نیاورده اند، و اگر امر جامع و مصلحت عامّه ای رخ دهد، باید آمادة دستور او باشند، و بدون اجازه از گرد او متفرق نشوند، چنان که خداوند می فرماید:
«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِذا کانُوا مَعَهُ عَلی أَمْرٍ جامِعٍ لَمْ یَذْهَبُوا حَتَّی یَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ أُولئِکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوکَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ
ص:164
اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ»(1)
یعنی«جز این نیست که مؤمنان (واقعی) کسانی هستند که به خدا و فرستاده او ایمان آورده اند و چون در کار مهم اجتماعی (مانند امر مشورتی، جنگ، جمعه و عید) با او باشند از نزد او نر وند تا از او اجازه بگیرند، و کسانی که از تو اجازه می خواهند آنهایند که به خدا و فرستاده او ایمان دارند، پس اگر برای برخی از کارهایشان از تو اجازه طلبند به هر کس از آنها که بخواهی اجازه ده و برای آنها از خدا طلب آمرزش کن، که خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است.»
و می فرماید: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِیماً»(2)
یعنی«و ما هیچ رسولی را نفرستادیم مگر آنکه - به اذن خدا - از وی اطاعت شود. و اگر آنان هنگامی که به خویشتن ستم کردند نزد تو می آمدند، واز خداوند آمرزش می خواستند و رسول خدا نیز برای آنها طلب آمرزش می کرد بی تردید خدا را بسیار توبه پذیر و مهربان می یافتند.»
و می فرماید: «فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّی یُحَکِّمُوکَ فِیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً»(3)
یعنی « چنین نیست (که آنها ایمان داشته باشند)، سوگند به پروردگارت که آنان ایمان نمی آورند تا آنگاه که تو را در آنچه میان خود اختلاف دارند داور سازند، سپس در نفس خویش هیچ تنگی و ناراحتی نسبت به آنچه تو حکم داده ای نیابند و کاملا تسلیم تو گردند.» همانگونه که میفرماید :
«فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِیبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ یُصِیبَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ»(4)
یعنی« کسانی که از فرمان او سرمی پیچند باید بر حذر باشند از این که گرفتاریی (در دنیا) یا عذابی دردناک (در آخرت) به آنها برسد.»
2- هرگز بر خدا و رسول او - در حکم و قضاوت - پیشی نگیرند، چنان که خداوند می فرماید:
ص:165
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ»(1)
یعنی «ای کسانی که ایمان آورده اید، بر خدا و فرستاده او، تقدّم نجویید و پیش از آنان رأی ندهید و حکم نکنید ، و از خدا پروا کنید، که خدا شنوا و داناست.»
3- صدای خود را بر صدای پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) بالا نبرند، و با درشتی با او سخن نگویند، چرا که با این عمل عبادت آنان حبط و بی ارزش می شود، چنان که خداوند می فرماید:
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ»(2)
یعنی «ای کسانی که ایمان آورده اید، (به خاطر رعایت ادب و مقام پیامبر) صدای خود را (هنگام صحبت) بلندتر از صدای پیامبر نکنید، و با او بلند سخن نگویید ، همانند آنکه با یکدیگر بلند سخن می گویید، مبادا عمل هایتان حبط و تباه گردد و خود ندانید.» (زیرا ایذاء پیامبرپاداش اعمال را تباه میکند).
بلکه باید صداهای خود را مقابل رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) پایین بیاورید تا خداوند روح تقوا به شما بدهد و برای شما آمرزش و پاداش بزرگی باشد. چنان که خداوند می فرماید:
«إِنَّ الَّذِینَ یَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوی لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِیمٌ»(3)
یعنی « کسانی که صداهای خود را نزد رسول خدا پایین می آورند کسانی اند که خداوند دل هایشان را برای پرهیزکاری آزموده (و آماده ساخته) است و آنان را آمرزش و پاداشی بزرگ است.»
4- چون به درب خانه پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) می رسند با فریاد او را صدا نزنند و ادب را رعایت کنند تا او از خانه خارج شود و سخن خود را با او مطرح نمایند، چنان که خداوند می فرماید:
«إِنَّ الَّذِینَ یُنادُونَکَ مِنْ وَراءِ الْحُجُراتِ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ * وَ لَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتَّی تَخْرُجَ إِلَیْهِمْ لَکانَ خَیْراً لَهُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ»(4)
ص:166
یعنی « کسانی که تو را از پشت اتاق هایت صدا می زنند بیشتر آنها نمی فهمند (که حرمت تو را نگاه نمی دارند). و اگر آنها صبر می کردند تا به سوی آنها بیرون آیی حتما برای آنها بهتر بود و خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است.»
5- با سخنان و کارهای خود پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) را به خشم نیاورند، چرا که خشم او خشم خداوند است و خشم خداوند موجب عذاب و عقاب شدید خواهد بود چنان که خداوند می فرماید:
«ذلِکَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَنْ یُشاقِقِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ»(1)
یعنی «این (کیفر) به خاطر آن است که آنها با خدا و رسول او ستیزه و دشمنی نمودند، و هر کس با خدا و رسولش ستیزه و دشمنی کند (باید بداند که) خداوند سخت کیفر است».
6- انتظار نداشته باشند که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) از آنان اطاعت کند، چرا که اطاعت آن حضرت از آنان نظام دیانت و وحی و حقوق مسلمانان را برهم می زند و خداوند می فرماید:
«وَ اعْلَمُوا أَنَّ فِیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یُطِیعُکُمْ فِی کَثِیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ»(2)
یعنی « بدانید که رسول خدا در میان شماست (پس شما باید گوش به فرمان او باشید و)، اگر او در بسیاری از کارها از شما اطاعت کند مسلّما در سختی و هلاکت می افتید، و لکن خدا ایمان را محبوب شما نمود و آن را در دل هایتان بیاراست، و کفر و نافرمانی و گناه را در نظرتان مبغوض کرد (تا از هلاکت نجات یابید) چنین کسانی ره یافته اند.»
7- بر پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) به خاطر ایمانشان منّت نگذارند، چرا که خداوند بر آنان منّت دارد ، که پیامبری بر ایشان فرستاده و آنان را دعوت به ایمان نموده و توفیق قبول ایمان به آنان داده است، همان گونه که می فرماید:
ص:167
«لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ»(1)
یعنی « به یقین خداوند بر مؤمنان منّت نهاد آن گاه که در میان آنها فرستاده ای از خودشان (نه از فرشته و نه از جن) برانگیخت که آیات او را بر آنها بخواند و پاکشان گرداند و کتاب (آسمانی) و احکام شریعت و معارف دین را به آنها بیا موزد، و حقا آنان پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند.»همانگونه که می فرماید:
«یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَکُمْ بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَداکُمْ لِلْإِیمانِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ»(2)
یعنی «آنها بر تو منّت می نهند که اسلام آورده اند، بگو: اسلامتان را بر من منّت ننهید، بلکه اگر (در ادعای اسلام) راستگویید، این خداست که بر شما منّت دارد ، واوست که شما را به ایمان راه نمایی نموده است.»
خداوند امیر المؤمنین علیه السلام را در قرآن فراوان تعظیم نموده ، و رسول خدا وائمه طاهرین علیهم السلام نیز فرامان اورا تعظیم نموده اند، ،بلکه دوست ودشمن اعتراف به فضائل اوکرده اند، وفضائل او قابل شماره نیست، ولکن هدف ما در این کتاب تنها وجوب احترام وتعظیم اوست وما در (کتاب آیات الفضائل) بخشی از فضائل او را بیان نموده ایم، ودراینجا فقط به محبوبیّت او نزد خداوند اشاره میکنیم واز خداوند میخواهیم که قلوب ما را مالامال محبّت اوگرداند.
گفتند: حوائج تو از مولا چیست؟-- گفتم : همه حوائجم عشق به اوست
یکی از علمای یهود- از فرزندان حضرت داوود علیه السلام- سؤالاتی از امیرالمؤمنین(علیه السلام) کرد و در بین سؤالات خود گفت: نخستین سخنی که خداوند در معراج باپیامبر شما گفت چه بود؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: «نخستین سخن خداوند با او آیه «آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ» بود» مرد یهودی گفت: «مقصود من این نبود» امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: «وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّه».
ص:168
مرد یهودی گفت: این نیز مقصود من نبود» امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: از چیز مستور و پوشیده سؤال مکن» مرد یهودی گفت: یا باید پاسخ مرا بدهی و یا تو وصیّ این پیامبر نیستی. امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: حال که اصرار می کنی به تو می گویم:
هنگامی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) از مقام قرب الهی بازگشت و حجابها برای او کنار رفته بود، قبل از آن که به محل جبرئیل برسد، ملکی به او خطاب کرد: «یا احمد!» و رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: لبّیک. پس آن ملک گفت: خدای متعال تو را سلام می فرستد و می فرماید: سلام ما را به سیّد ولیّ برسان. رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: سیّد ولیّ کیست؟ پس آن ملک گفت: سیّد ولیّ علی بن ابیطالب است. مرد یهودی گفت: به خدا سوگند راست گفتی، من این را در کتاب پدرم (داود علیه السلام) یافته ام(1).
ص:169
مؤلف گوید: آیا حرمتی بالاتر از این هست که خداوند در معراج به پیامبر خود (صلی الله علیه و آله و سلّم) بفرماید: «سلام ما را به سیّد ولیّ برسان؟» و این به خاطر این است که امیرالمؤمنین(علیه السلام) نفس پیامبرخدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) است و هر دو از یک شجره هستند، و عجیب تر این است که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) چون از معراج بازگشت و خواست سرگذشت خود را - در معراج - برای امیرالمؤمنین(علیه السلام) بیان کند، امیرالمؤمنین(علیه السلام) شروع کرد و کل آنچه در معراج بین خداوند و پیامبر او(صلی الله علیه و آله و سلّم) گذشته بود را بیان نمود، و معلوم شد که خداوند همه پرده ها وفاصله ها را از مقابل چشم امیرالمؤمنین(علیه السلام) برداشته بوده و او نیز در کنار رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) حضور داشته است، از این رو در قصّه جنگ با مشرکین یمن چون خالدبن ولید و بریدة، امیرالمؤمنین(علیه السلام) را متهم نمودند که او کنیزی را از غنائم بیش از حق خود برداشته است، رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) خشمگین شد و فرمود: «از علی بدگویی نکنید، او از من است و من از او هستم، و او بعد از من ولیّ شما خواهد بود». و این قصّه را اهل سنّت نیز با عبارات مختلفی نقل کرده اند