سرشناسه:طوسی، محمدبن حسن، 385-460ق.
عنوان قراردادی:امالی . فارسی - عربی
عنوان و نام پدیدآور:امالی شیخ طوسی/ مترجم صادق حسن زاده.
مشخصات نشر:قم: اندیشه هادی
مشخصات ظاهری:2ج.
شابک:180000 ریال: دوره 978-964-8850-18-5 : ؛ ج. 1 978-964-8850-16-1 : ؛ ج. 2 978-964-8850-17-8 :
یادداشت:فارسی - عربی.
یادداشت:فهرست نویسی بر اساس جلد دوم، 1388.
یادداشت:ج. 1 (چاپ اول: 1388).
یادداشت:عنوان روی جلد: ترجمه امالی شیخ طوسی.
عنوان روی جلد:ترجمه امالی شیخ طوسی.
موضوع:احادیث شیعه -- قرن 4ق.
شناسه افزوده:حسن زاده، صادق، 1342 -، مترجم
رده بندی کنگره:BP129/ط9الف8 1300ی
رده بندی دیویی:297/212
شماره کتابشناسی ملی:2048488
ص :1
ص :2
بسم الله الرحمن الرحیم
ص :3
امالی شیخ طوسی
مترجم صادق حسن زاده
ص :4
ابو جعفر محمد بن حسن طوسی معروف به«شیخ طوسی»و«شیخ الطائفه»و«رئیس المجتهدین»در سال 385 ه.ق در شهر پرآوازۀ طوس پا به جا نهاد و به سال 460 ه.ق در شهر دین و دانش،نجف اشرف دیده از جهان فرو بست و در همان شهر مقدّس در جوار مولی الموحّدین حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام به خاک سپرده شد.
شیخ طوسی از فرزانگان نامی مکتب تشیّع بلکه جهان اسلام است و آثار ارزنده و ماندگار او بهترین گواه بر این ادّعاست.شیخ طوسی مفسّری بزرگ و محدّثی سترگ و اندیشه شناسی کم نظیر و موقعیّت شناسی کم مانند است.او اندیشه های عصر خود را به خوبی می شناخت و از موقعیّت ویژه ای که برای شیعیان بوجودآمده بود استفاده کامل را برد و قدرتمندانه در برابر مخالفان ایستاد و از مبانی تشیّع دفاع نمود.شیخ طوسی در راستای تلاش های گسترده شیخ صدوق و شیخ مفید و سید مرتضی،گام های بزرگی برداشت آن سان که دشمنان تشیّع درمانده شدند و از پاسخ دادن منطقی به او بازماندند و در بغداد کتابخانۀ ایشان را به آتش کشیدند.
شهید آیت اللّه مطهری رحمه اللّه دربارۀ او می فرماید:«...شیخ طوسی یکی از مجتهدان و فقهای طراز اوّل اسلام است و بحق،شیعه امامیّه او را بزرگ خود(شیخ الطائفه)نامیده است.
شیخ الطائفه فقیه است ولی نه یک فقیه عادی،بلکه فقیهی که تحوّلی شگرف در فقه به وجود آورد.فقه اسلامی،چه در نحلۀ شیعی و چه در نحلۀ سنّی،مانند هر علم زنده دیگر دوران های تحوّل و تکامل را طی کرده است و در برخی مراحل مانند هر موجود زندۀ متحوّل و متکامل،جهش هایی و دگرگونی هایی پیداکرده و تغییرات کمّی منتهی به تغییری کیفی شده است.یکی از این جهش ها و دگرگونی ها در فقه نحلۀ شیعی امامی،به دست این مرد بزرگوار صورت گرفته است.
سراسر وجود شیخ طوسی از ایمان اسلامی و شور اسلامی و علاقه به خدمت به اسلام موج می زند.او یک دلباختۀ سر از پا نشناخته است.ولی این شور و ایمان و دلباختگی
ص:5
هرگز او را به سوی جمود و تقشّر سوق نداده است.او با جامدان و قشریان نبرد کرده است.او اسلام را آنچنان که شایسته است شناخته است و لهذا حق عقل را محترم شمرده است.
شیخ طوسی با آنکه محدّثی عظیم الشأن است و کتاب تهذیب الاحکام و کتاب استبصار او بهترین دلیل بر مدّعاست،مسائل اصول دین را حق طلق عقل می داند،به این معنی که تعبّد و تقلید را در این مسائل جائز نمی شمرد.شیخ تنها در یک رشته از رشته های علوم اسلامی کار نکرده و متخصّص نشده است بلکه در رشته های گوناگونی زحمت کشیده و متخصّص شده و کتاب تحنیف و تألیف کرده است و در همه آن رشته ها از طراز اوّل است.او هم فقیه است،هم محدّث،هم متکلّم،هم مفسّر،هم رجالی و هم ادیب...». (1)
مرحوم استاد علی دوانی نیز چنین می نگارد:«در میان انبوه دانشمندان شیعه کمتر دانشمندی را می توان یافت که با همۀ احاطه و تسلّط در علوم و فنون گوناگون و آثار ارزنده فکری و قلمی کلیۀ تصانیف و آثار آنها،مانند تألیفات و آثار قلمی شیخ الطائفه، همگی مورد توجه کلیۀ طبقات دانشمندان واقع شده باشد.تا زمانی شیخ،دانشمندی در میان شیعه برنخاست که صاحب آثاری در تمام رشته ها به پختگی،متانت و جامعیت آثار شیخ الطائفه باشد.مثلا شیخ صدوق و شیخ مفید و سید مرتضی و سید رضی همگی آثار بسیار و قابل ملاحظه حتی در بسیاری از علوم داشته اند که جزو کتب پر ارج جامعۀ شیعه است ولی جامعیت آثار شیخ را نداشته است.بعد از شیخ نیز،محقق اوّل و علامۀ حلّی و خواجه نصیر الدین طوسی و دیگران در بسیاری از علوم و فنون،آثار شکوفایی از خود به یادگار گذارده اند.ولی با این فرق که آنها در یک فن یا در چند رشتۀ علمی کتابهای پر ارج نوشته اند مانند کتب فقه و اصول محقق و علامه و کتب فلسفی و کلامی خواجه،ولی اهمیت شیخ الطائفه در این است که با همۀ تقدّم زمانی که نسبت به آنان دارد،در کلیۀ علوم اسلامی و متداول عصر،فقه،اصول،کلام،تفسیر،حدیث،رجال و فهرست، عبادات و حتی تاریخ،آن چنان آثار پرمغز و برجسته ای دارد که در تمام دوران تاریخ هزارسالۀ شیعه،همواره مورد استفادۀ فقها و مجتهدین و دانشمندان و متکلمین شیعه
ص:6
بوده و حتی امروز بعد از گذشت ده قرن نیز همگی زنده و جالب و در شمار بهترین کتب مشابه خود است». (1)
امالی،عنوانی است برای برخی کتاب ها که در آن سخنان شنیده شده از استاد گردآوری می شود و معمولا موضوع های بسیار متنوّع را فرا می گیرد که از آن میان داستان های معتبر و مهم تاریخی،معنی اخبار،تفسیر و تأویل آیات قرآنی،نکته های ادبی و جز اینها را می توان نام برد.این گونه سخنان را استاد یا شیخ در مجلس های جداگانه از بر می گوید و املا می کند و شاگردان می نویسند و سپس نوشته را بر شیخ عرضه می دارند و اجازۀ روایت آن را می گیرند.از این رو،آن را مجالس یا عرض المجالس نیز می خوانند.
این گونه کتابها از نظر صحت و اعتبار مانند کتاب های روایی مکتوب و مسند است.
البته بدان شرط که به قدرت حفظ و نگهداری و دقت و امانت استاد،اطمینان کافی حاصل باشد. (2)
چند نمونه از امالی های معروف که علمای شیعه نوشته اند عبارتند از:
1-امالی شیخ صدوق که چاپ های گوناگون و ترجمه های مختلف دارد.
2-امالی شیخ مفید که چاپ های گوناگون و یک ترجمه دارد.
3-امالی سید مرتضی که چاپ های مختلف دارد ولی تاکنون ترجمه نشده است.
4-امالی شیخ طوسی که چاپ های گوناگون دارد و برای اولین بار اینجانب آن را ترجمه کرده است.
1-برای اوّلین بار همۀ احادیث این کتاب اعراب گذاری شده است.
2-ترجمۀ آن روبروی متن عربی قرارگرفته که بیش تر مورد پسند اهل مطالعه باشد.
3-در ترجمۀ آن از نثر امروزین استفاده شده تا آنجایی که امکان داشته برای کلمات و
ص:7
اصطلاحات عربی،معادل یابی و معادل سازی انجام گرفته است.
4-برای احادیث شمارۀ مسلسل گذارده ایم تا در حدیث یابی مشکلی پیش نیاید.
در خاتمه،بر خود لازم می دانم از مدیر مسئول محترم انتشارات هادی اندیشه،جناب آقای مهندس هادی جعفری کمال تشکّر را داشته باشم که با علاقۀ خاصی پیگیر ترجمه و چاپ این اثر نفیس شیخ طوسی بودند و این افتخار بزرگ نصیبشان شد که یکی از آثار ارزندۀ مکتب تشیّع به دست ایشان و با همّت و دقت و حسن سلیقۀ او به زیور طبع آراسته شد.
امیدواریم کوششی که در راه فراهم آوردن یک ترجمۀ قابل قبول انجام گرفته است، مقبول اهل منقول و معقول باشد و در پیشگاه حضرت حقّ پذیرفته آید و خوانندگان گرامی از رهنمودهای پیشوایان بزرگوار شیعیان بهره مند گردند.از درگاه پروردگار خواستارم که برکات و اثرات سازندۀ این کتاب را نصیب همگان سازد و در دنیا و آخرت از دستاوردهای معنوی آن برخوردار نماید.
همچنین بر خود لازم می دانم از حجت الاسلام آقای حسین حسن زاده که ترجمۀ قسمتی از کتاب را بر عهده گرفتند و از حجت الاسلام آقای مهدی حسن زاده که ویراستاری کتاب را پذیرفتند تشکّر نمایم و از فضلای محترم آقای علی خلیلی و آقای محمد صادقی هم ممنونم که همکاری خوبی در ترجمۀ قسمتی از کتاب با ما داشتند و از تمام دست اندرکاران کتاب:حروف نگار،نمونه خوان و طرّاح و ناظر چاپ سپاسگزارم و از خداوند فرازمند سرفرازی آنان را خواستارم.
زمستان 1386
حوزۀ علمیۀ امیر المؤمنین علیه السّلام
صادق حسن زاده-حسین حسن زاده
ص:8
خداوند متعال را سپاسگزاریم که این توفیق بزرگ را به ما ارزانی داشت تا بتوانیم یکی از آثار ارزنده و ماندگار شیخ الطائفه ابو جعفر محمد طوسی را به زیور طبع بیاراییم و آرزوی شیفتگان آثار ائمۀ اطهار علیهم السّلام را که سالهای سال منتظر ترجمۀ فارسی این کتاب بودند،برآورده سازیم،آن هم به دست مترجم توانا حضرت حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ صادق حسن زاده و حجت الاسلام آقای حسین حسن زاده.
آنچه باید دربارۀ کتاب ارزندۀ امالی شیخ طوسی و شرح حال آن محدّث گرانقدر گفته شود در پیشگفتار مترجمان محترم آمده و حق مطلب ادا شده است.
اینجانب به عنوان ناشر از همۀ دوستان و همکاران عزیز که در تولید و نشر این کتاب ما را یاری نمودند،به ویژه استاد محترم جناب آقای حسن زاده سپاسگزاری می نمایم، همچنین ثواب این اثر بزرگ را به روح پدر گرامی و بزرگوارم مرحوم حضرت آیت اللّه حاج شیخ وهاب جعفری(تبریزی)هدیه می نمایم که در زمان حیاتشان از تشویق و حمایت های معنوی و مادی خود دریغ نفرمودند.
در خاتمه،از همۀ خوانندگان و فرزانگان گرامی تقاضا دارم،هرگونه خطایی در این کتاب مشاهده نمودند صمیمانه آن را تذکر دهند تا بتوانیم نواقص احتمالی آن را برطرف نماییم.
هادی جعفری
ص:9
[1] المجلس الأول
فیه أحادیث الشیخ المفید محمّد بن محمّد بن النّعمان، روایه أبی جعفر محمّد بن الحسن الطّوسی عنه.
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ 1-1- أملی علینا المفید عن الحسین بن علیّ بن محمّد التّمّار عن محمّد بن أحمد عن جدّه عن علیّ بن حفص عن إبراهیم بن الحارث،عن عبد اللّه بن دینار، عن ابن عمر،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لا تکثروا الکلام بغیر ذکر اللّه فإنّ کثره الکلام بغیر ذکر اللّه قسوه القلب،إنّ أبعد النّاس من اللّه القلب القاسی.
2-2- قال و حدّثنا الحسین بن علیّ بن محمّد التّمّار عن علیّ بن ماهان عن عمّه عن محمّد بن عمر عن ثور بن یزید،عن مکحول،قال:لمّا کان یوم خیبر خرج رجل من الیهود یقال له مرحب،و کان طویل القامه عظیم الهامه،و کانت الیهود تقدّمه لشجاعته و یساره.قال:فخرج فی ذلک الیوم إلی أصحاب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فما واقفه قرن إلاّ قال أنا مرحب؛ثمّ حمل علیه فلم یثبت له.قال:و کانت له ظئر،
ص:10
جلسه اوّل
و در آن احادیثی است که شیخ طوسی از شیخ مفید روایت کرده است.
به نام خداوند رحمتگر مهربان
[1]1-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:جز ذکر خدا،سخن فراوان مگویید.به درستی که سخن فراوان به غیر از ذکر[و یاد]خدا موجب سنگ دلی است و دورترین مردم از خدا[انسان] سنگ دل می باشد.
[2]2-مکحول می گوید:هنگامی که روز جنگ خیبر فرارسید مردی از میان یهودیان خارج گشت که به او مرحب گفته می شد.او مردی بلند قامت و درشت جثّه بود و یهودیان او را به خاطر دلاوری و توانگری اش بر خود مقدّم می داشتند.راوی می گوید:در آن روز مرحب به سوی یاران پیامبر رفت و هیچ کس با او هماورد نشد مگر آنکه می گفت:«من مرحب هستم»آنگاه بر او حمله ور می شد و هیچ یک تاب مقاومت در برابر او را نداشتند.
ص:11
و کانت کاهنه،و کانت تعجب بشبابه و عظم خلقته،و کانت تقول له:قاتل کلّ من قاتلک و غالب کلّ من غالبک إلاّ من تسمّی علیک بحیدره،فإنّک إن وقفت له هلکت.قال:فلمّا کثر مناوشته،جزع النّاس بمقاومته شکوا ذلک إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سألوه أن یخرج إلیه علیّا علیه السّلام،فدعا النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله علیّا علیه السّلام و قال له:یا علیّ اکفنی مرحبا؛فخرج إلیه أمیر المؤمنین علیه السّلام،فلمّا بصر به مرحب أسرع إلیه فلم یره یعبأ به،فأنکر ذلک و أحجم عنه،ثمّ أقدم و هو یقول:
أنا الّذی سمّتنی أمّی مرحبا.
فأقبل علیّ علیه السّلام بالسّیف،و هو یقول:
أنا الّذی سمّتنی أمّی حیدره.
فلمّا سمعها منه مرحب هرب و لم یقف خوفا ممّا حذّرته منه ظئره،فتمثّل له إبلیس فی صوره حبر من أحبار الیهود،فقال:إلی أین یا مرحب؟فقال:قد تسمّی علیّ هذا القرن بحیدره.فقال له إبلیس:فما حیدره؟فقال:إنّ فلانه ظئری کانت تحذّرنی من مبارزه رجل اسمه حیدره،و تقول:إنّه قاتلک.فقال له إبلیس:شوها لک،لو لم یکن حیدره إلاّ هذا وحده لما کان مثلک یرجع عن مثله،تأخذ بقول النّساء و هنّ یخطئن أکثر ممّا یصبن،و حیدره فی الدّنیا کثیر،فارجع فلعلّک تقتله، فإن قتلته سدت قومک و أنا فی ظهرک أستصرخ الیهود لک.فردّه فو اللّه ما کان إلاّ کفواق ناقه حتّی ضربه علیّ علیه السّلام ضربه سقط منها لوجهه و انهزم الیهود و هم یقولون:
ص:12
راوی گوید:مرحب دایه ای منجّم[و پیشگوی]داشت که از جوانی و درشت هیکلی مرحب خوشش می آمد و به او می گفت:با هر هماوردی بجنگ و با هرکس که با تو ستیزه کرد بستیز جز کسی که نامش حیدر است.که اگر در مقابلش بایستی کشته خواهی شد.راوی گوید:
هنگامی که جنگ آوری مرحب فزونی یافت و مردم از جایگاه او[و توانایی او در جنگ] متحیّر گشتند و نزد پیامبر شکایت کردند و از ایشان خواستند که علی علیه السّلام را به سوی مرحب بفرستد.پیامبر علی علیه السّلام را نزد خود خواند و به او فرمود:ای علی،مرحب را کفایت کن[و او را به تنهایی از بین ببر].امیر المؤمنین علیه السّلام به سوی مرحب رفت.هنگامی که مرحب امام را دید به سویش شتافت و زمانی که مشاهده کرد حضرت او را بزرگ و با اهمّیّت برنمی شمرد ناراحت شد و بر او بسیار سنگین آمد.سپس جلو آمد در حالی که می گفت:من کسی هستم که مادرم مرا مرحب نام نهاد.علی علیه السّلام قدم پیش نهاد و فرمود:من کسی هستم که مادرم مرا حیدر نامید.
هنگامی که مرحب این سخن را شنید،گریخت و از بیم آنچه دایه اش او را از آن بر حذر داشته بود توقّف نکرد.پس ابلیس در چهرۀ دانشمندی از دانشمندان یهود بر او مجسّم شد و گفت:
مرحب کجا می روی؟مرحب گفت:این هماورده خود را حیدر می خواند!ابلیس پرسید:مگر حیدر کیست؟مرحب گفت:دایه ام مرا از رزم با مردی به نام حیدر بیم می داد و می گفت:او تو را خواهد کشت.ابلیس به او گفت:ننگ بر تو.اگر حیدر جز این یک نفر نبود هرگز مانند تویی از نزد چون اویی باز نمی گشت[و فرار نمی کرد].تو سخن زنان را می پذیری در حالی که آنان بیش از آنچه درست بگویند به خطا می روند.حیدر در جهان فراوان است.اینک بازگرد شاید تو او را از بین ببری.پس اگر او را کشتی بر قومت سروری و آقایی می یابی و من پشتیبان تو می باشم.[بازگرد که]یهودیان به تو پناه می جویند.پس ابلیس او را بازگرداند و به خدا قسم اندکی نگذشت[به مقدار زمان میان دوشیدن شیر از شتر]که علی علیه السّلام ضربتی به او زد و او با صورت به زمین افتاد و یهودیان در حالی که می گفتند:مرحب کشته شد،مرحب کشته شد،
ص:13
قتل مرحب،قتل مرحب.
قال:و فی ذلک یقول الکمیت بن یزید الأسدیّ رحمه اللّه فی مدحه لعلیّ علیه السّلام شعرا:
سقی جرع الموت ابن عثمان بعد ما تعاورها منه ولید و مرحب
فالولید هو ابن عتبه خال معاویه بن أبی سفیان،و عثمان بن طلحه من قریش، و مرحب من الیهود.
3-3- قال و حدّثنا التّمّار عن أحمد بن محمّد عن أبی عثمان عن العتبیّ،قال:
سمعت أعرابیّا یدعو و یقول:«اللّهمّ ارزقنی عمل الخائفین و خوف العاملین حتّی أتنعّم بترک النّعیم،رغبه فیما وعدت،و خوفا ممّا أوعدت».قال:و سمعت آخر یدعو فیقول فی دعائه:«اللّهمّ إنّ لک علیّ حقوقا فتصدّق علیّ بها،و للنّاس علیّ تبعات فتحمّلها عنّی،و قد أوجبت لکلّ ضیف قری،و أنا ضیفک،فاجعل قرای اللّیله الجنّه».
4-4- قال و حدّثنا الحسین بن علیّ التّمّار عن محمّد بن القاسم الأنباریّ عن أبیه عن علیّ بن الحسن الأعرابیّ عن علیّ بن عمروس،عن هشام بن السّائب، عن أبیه،قال:خطب النّاس یوما معاویه بمسجد دمشق و فی الجامع یومئذ من الوفود علماء قریش و خطباء ربیعه و مدارهما و صنادید الیمن و ملوکها،فقال معاویه:إنّ اللّه(تعالی)أکرم خلفاءه فأوجب لهم الجنّه فأنقذهم من النّار،ثمّ جعلنی منهم و جعل أنصاری أهل الشّام الذّابّین عن حرم اللّه،المؤیّدین بظفر اللّه،
ص:14
شکست خوردند.
راوی گوید:کمیت بن زید اسدی-که رحمت خدا بر او باد-دراین باره در مدح و ستایش علی علیه السّلام می گوید:«علی علیه السّلام جرعۀ مرگ را به فرزند عثمان چشاند پس از آن که ولید و مرحب مرگ را درمیان خود دست به دست گرداندند».
ولید بن عتبه که عتبه دایی معاویه بن ابی سفیان می باشد و عثمان بن طلحه فردی از قریش و مرحب از یهودیان است.
[3]3-عتبی می گوید:شنیدم عربی صحرانشین دعا می کند و این گونه می گوید:
«پروردگارا!عمل و کردار اهل ترس از خدا و ترس اهل عمل[به دستورات خدا]را روزی ام فرما تا به وسیلۀ رهایی[جانم]از نعمت های دنیا و در جهت میل به آنچه وعده دادی و ترس از آنچه بر آن بیم دادی[از نعمت های آخرتت]بهره مند گردم».راوی گوید:شنیدم که شخصی دیگر در دعایش می گفت:«پروردگارا!تو بر من حقوقی داری پس آن ها را چون صدقه ای بر من ببخشای و مردم[در اثر رفتارم]حقوقی بر من دارند که تو به جای من آن را بپرداز.تو برای هر میهمانی،پذیرایی قرار دادی،پس پذیرایی مرا در این شب،بهشت قرار ده».
[4]4-هشام بن سائب از پدرش روایت می کند که روزی معاویه در مسجد دمشق برای مردم خطبه می خواند.در آن هنگام در مسجد گروه هایی از دانشمندان قریش و سخنوران و فرمانروایان قبیلۀ ربیعه و بزرگان و پادشاهان یمن حاضر بودند.معاویه گفت:همانا خداوند بلندمرتبه جانشینان خود را بزرگ داشت و بهشت را بر آنان واجب کرد و آنان را از دوزخ رهایی بخشید،سپس مرا از زمرۀ آنان قرار داد و یاران مرا مردم شام قرار داد که از حریم خدا دفاع می نمایند و با پیروزی[از جانب]خدا تأیید شده اند و برای مبارزه با دشمنان خدا یاری گشته اند.
ص:15
المنصورین علی أعداء اللّه،قال:و فی الجامع من أهل العراق الأحنف بن قیس و صعصعه بن صوحان،فقال الأحنف لصعصعه:أتکفینی أم أقوم أنا إلیه؟فقال صعصعه:بل أکفیکه أنا؛ثمّ قام صعصعه فقال:یابن أبی سفیان،تکلّمت فأبلغت و لم تقصر دون ما أردت،و کیف یکون ما تقول و قد غلبتنا قسرا و ملکتنا تجبّرا و دنتنا بغیر الحقّ،و استولیت بأسباب الفضل علینا؟فأمّا إطراؤک لأهل الشّام فما رأیت أطوع لمخلوق و أعصی لخالق منهم،قوم ابتعت منهم دینهم و أبدانهم بالمال، فإن أعطیتهم حاموا عنک و نصروک،و إن منعتهم قعدوا عنک و رفضوک،فقال معاویه:اسکت یابن صوحان،فو اللّه لو لا أنّی لم أتجرّع غصّه غیظ قطّ أفضل من حلم و أحمد من کرم سیّما فی الکفّ عن مثلک و الاحتمال لذویک لما عدت إلی مثل مقالتک.فقعد صعصعه فأنشأ معاویه یقول:
قبلت جاهلهم حلما و تکرمه و الحلم عن قدره فضل من الکرم
5-5- قال و حدّثنا التّمّار عن أحمد بن محمّد عن محمّد بن عبد اللّه بن أیّوب عن یحیی بن عنبسه عن حمید الطّویل،عن أنس بن مالک،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:ما فتح لأحد باب دعاء إلاّ فتح اللّه له فیه باب إجابه،فإذا فتح لأحدکم باب دعاء فلیجهد،فإنّ اللّه(عزّ و جلّ)لا یملّ حتّی تملّوا.قال أبو الطّیّب:الملل من الإنسان الضّجر و السّامه،و من اللّه(تعالی)علی جهه التّرک للفعل،و إنّما وصف نفسه بالملل للمقابله بملل الإنسان،کما قال نَسُوا اللّهَ فَنَسِیَهُمْ [التوبه(9):67]أی ترکوا
ص:16
راوی گوید:در مسجد جامع،از اهل عراق احنف بن قیس و صعصعه بن صوحان حاضر بودند.احنف به صعصعه گفت:آیا تو مرا کفایت می کنی[و به جای من برای صحبت کردن برمی خیزی]یا من بلند شوم؟صعصعه گفت:بلکه تو را کفایت می کنم.پس برخاست و گفت:
ای پسر ابو سفیان!سخنی گفتی و کلام خود را به پایان رساندی و هرچه خواستی به زبان آوردی و[در کلام]کوتاهی نکردی.چگونه این سخنان را می گویی درحالی که به زور و اکراه بر ما غلبه کردی و به اجبار فرمانروای ما شدی و بدون هیچ حقّی ما را به اطاعت خود واداشتی و با وسایل برتری بر ما چیره شدی؟و اما این که اهل شام در برابر تو فروتنند:من گروهی را چنین فرمان بردار نسبت به آفریدگان و عصیان گر نسبت به آفریدگار،سراغ ندارم.
آنها گروهی هستند که تو با پول،دین و جسم آنان را خریده ای،اگر به آنها عطا کنی از تو حمایت می کنند و یاریت می نمایند و اگر اموال خود را از آنان بازداری برجای خود می نشینند و تو را نمی پذیرند.معاویه گفت:ساکت شو ای فرزند صوحان!اگر چنین نبود که من هرگز ناراحتی و خشم به خود راه نداده ام و[شیوه ام]بهتر از بردباری و ستوده تر از بزرگواری در بخشش و در گذشتن از امثال تو و تحمّل[انسان هایی]جز تو نیست،تو دیگر چنین سخنانی را تکرار نمی کردی.صعصعه نشست و معاویه از شعری سرود:از روی بردباری و بزرگواری نادان این گروه را پذیرفتم-و بردباری در هنگام قدرت احسانی از روی بزرگواری است.
[5]5-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:برای هیچ کس در دعا و نیایش گشوده نگشت جز آن که خداوند برای او در اجابت را گشود.پس هنگامی که در دعا برای یکی از شما باز شد تلاش و کوشش کند.به درستی که خداوند بلندمرتبه تا زمانی که شما خسته شوید،خسته نمی گردد.ابو طبیب [در تفسیر این سخن]می گوید:خستگی در انسان،تنگی سینه و ناراحتی،و در خداوند بلند مرتبه انجام ندادن کار است و خداوند خود را به خستگی توصیف نمود تا[این لفظ]در مقابل خستگی انسان قرار بگیرد.همان گونه که فرمود:«خدا را فراموش کردند و خدا نیز آنان را فراموش کرد».یعنی بندگی خدا را رها نمودند و خدا نیز پاداش آنان را وا رهانید.
ص:17
طاعته فترکهم من ثوابه.
6-6- قال و حدّثنا التّمّار عن محمّد بن القاسم الأنباریّ عن أبیه عن العنزیّ،قال أبو بکر:قد سمعت هذا الحدیث من العنزیّ،و قرأته علیه؛عن إبراهیم بن مسلم، عن عبد المجید بن عبد العزیز عن مروان بن سالم عن الأعمش،عن أبی وائل و زید بن وهب،عن حذیفه بن الیمان،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:تارکوا التّرک ما ترکوکم،فإنّ أوّل من یسلب أمّتی ملکها و ما خوّلها اللّه لبنو قنطور بن کرکره،و هم التّرک.
7-7- قال و حدّثنا التّمّار عن محمّد بن القاسم الأنباریّ عن محمّد بن علیّ بن عمر عن داود بن رشید عن الولید بن مسلم،عن عبد اللّه بن لهیعه،عن المشرح بن هامان،عن عقبه بن عامر،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:لا یعذّب اللّه قلبا وعی القرآن.
8-8- و حدّثنا المفید فی شهر رمضان سنه تسع و أربعمائه عن عمر بن محمّد بن علیّ الصّیرفیّ عن محمّد بن همّام الإسکافیّ عن جعفر بن محمّد بن مالک عن أحمد بن سلامه الغنویّ عن محمّد بن الحسن العامریّ عن معمر عن أبی بکر بن عیّاش،عن الفجیع العقیلیّ،قال:حدّثنی الحسن بن علیّ بن أبی طالب علیهم السّلام قال:
لمّا حضرت والدی الوفاه أقبل یوصی،فقال:هذا ما أوصی به علیّ بن أبی طالب أخو محمّد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و ابن عمّه و صاحبه،أوّل وصیّتی أنّی أشهد أن لا إله إلاّ اللّه و أنّ محمّدا رسوله و خیرته اختاره بعلمه و ارتضاه لخیرته،و إنّ اللّه باعث من
ص:18
[6]6-پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:از ترک ها تا زمانی که شما را رها نموده اند[و کاری با شما ندارند]دوری کنید.به درستی که اولین گروهی که امت من،سرزمین و هر آنچه خدا به ایشان عطا کرده است،از آنان می گیرد فرزندان قنطور بن کرکره هستند که از نژاد ترک می باشند.[این مسأله از پیشگویی پیامبر اسلام است که تحقّق یافت]
[7]7-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:خداوند قلبی که قرآن را در بر خود جای دهد،عذاب نمی کند.
[8]8-حسن بن علی علیه السّلام می گوید:هنگامی که زمان رحلت پدرم فرارسید رو به ما کرد و این چنین وصیّت نمود:این هر آنچه است که علی بن ابی طالب برادر و پسر عمو و هم نشین محمد فرستادۀ خدا به آن وصیت می کند:اولین وصیّت من آن است که گواهی می دهم هیچ معبودی جز خدا نیست و محمّد فرستاده و برگزیدۀ اوست که خداوند او را با علمش انتخاب نمود و با اختیارش برگزید و گواهی می دهم که خداوند هر آن کس که در قبرهاست برمی انگیزد
ص:19
فی القبور،وسائل النّاس عن أعمالهم عالم بما فی الصّدور.ثمّ إنّی أوصیک-یا حسن-و کفی بک وصیّا بما أوصانی به رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله،فإذا کان ذلک یا بنیّ الزم بیتک،و ابک علی خطیئتک،و لا تکن الدّنیا أکبر همّک،و أوصیک یا بنیّ بالصّلاه عند وقتها،و الزّکاه فی أهلها عند محلّها،و الصّمت عند الشّبهه و الاقتصاد،و العدل فی الرّضا و الغضب،و حسن الجوار،و إکرام الضّیف،و رحمه المجهود و أصحاب البلاء،و صله الرّحم،و حبّ المساکین و مجالستهم،و التّواضع فإنّه من أفضل العباده،و قصّر الأمل،و اذکر الموت،و ازهد فی الدّنیا،فإنّک رهین موت،و غرض بلاء،و طریح سقم،و أوصیک بخشیه اللّه فی سرّ أمرک و علانیتک،و أنهاک عن التّسرّع بالقول و الفعل،و إذا عرض شیء من أمر الآخره فابدأ به،و إذا عرض شیء من أمر الدّنیا فتأنّه حتّی تصیب رشدک فیه،و إیّاک و مواطن التّهمه و المجلس المظنون به السّوء فإنّ قرین السّوء یغرّ جلیسه و کن للّه یا بنیّ عاملا،و عن الخنا زجورا،و بالمعروف آمرا،و عن المنکر ناهیا،و واخ الإخوان فی اللّه،و أحبّ الصّالح لصلاحه،و دار الفاسق عن دینک،و أبغضه بقلبک،و زایله بأعمالک،لئلاّ تکون مثله،و إیّاک و الجلوس فی الطّرقات،ودع المماراه و مجاراه من لا عقل له و لا علم.و اقتصد یا بنیّ فی معیشتک،و اقتصد فی عبادتک،و علیک فیها بالأمر الدّائم الّذی تطیقه،و الزم الصّمت تسلم،و قدّم لنفسک تغنم،و تعلّم الخیر تعلم، و کن للّه ذاکرا علی کلّ حال،و ارحم من أهلک الصّغیر،و وقّر منهم الکبیر،و لا
ص:20
و از کردار مردم پرسش می کند و از آنچه در سینه هاست آگاه است.پس ای حسن!به تو وصیّت می کنم و تو برای عمل به هر آنچه پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله به آن سفارش کرده است کفایت می کند!پس فرزندم!اگر این چنین است در خانه ات بمان و بر اشتباهات خود گریه کن.دنیا بزرگ ترین خواسته و تلاش تو نباشد.فرزندم تو را به نماز اوّل وقت و[پرداخت]زکات به کسانی که مستحق آن هستند در مواردی که زکات به آن تعلّق می گیرد و خاموشی هنگام شبهات و میانه روی و عدالت در هنگام خشنودی و خشمناکی و خوش همسایگی و بزرگ داشتن میهمان و بخشش و مهربانی با مستمندان و بلازدگان و صلۀ رحم و دوستی و هم نشینی با بیچارگان و فروتنی که با فضیلت ترین عبادات است و کوتاه کردن آرزوها، سفارش می کنم.به یاد مرگ باش و در دنیا زهد پیشه کن.به درستی که تو در گرو مرگ و در معرض بلاها و مشکلات و ناتوان زمین گیر[در مقابل]بیماری ها هستی.تو را به ترس از خدا در کارهای پنهان و آشکارت سفارش می کنم و از سرعت گرفتن در سخن و عمل باز می دارم.
هنگامی که به چیزی از امور آخرت برخوردی،شروع به آن کن و اگر با چیزی از امور دنیا روبرو شدی صبر پیشه کن تا در آن مسأله هدایت یابی.
از جایگاه تهمت و مجالسی که گمان بد به آن می رود دوری کن.همانا هم نشین[بد]به اطرافیان خود ضرر می رساند.فرزندم برای[رضایت]خدا رفتار کن و از بدزبانی دوری نما.
به نیکی دستور ده و از بدی باز دار و در راه خدا با برادرانت،دوستی کن و انسان نیک را برای نیکی اش دوست بدار و با انسان گناهکار به ظاهر مدارا کن و با قلبت او را دشمن دار.و با کردار خود از او دوری کن تا مانند او نباشی.از نشستن در سر راه ها دوری کن و جدال را رها نما و از هم نشینی با کسی که عقل و دانش ندارد بپرهیز.فرزندم!در زندگی و عبادتت میانه رو باش و دربندگی خدا به روش دائمی و پیوسته که توانایی انجام آن را داری عمل کن.سکوت را پیشۀ خود ساز تا سالم بمانی.و از پیش،برای خود[نیکی و ثواب]بفرست تا [در آخرت]بهره مند گردی.و نیکی را بیاموز تا یاد بگیری.و در همه حال به یاد خدا باش و بر کودکان خانواده ات ببخشای و با بزرگان آنان به متانت رفتار کن
ص:21
تأکلنّ طعاما حتّی تتصدّق منه قبل أکله،و علیک بالصّوم فإنّه زکاه البدن و جنّه لأهله،و جاهد نفسک،و احذر جلیسک،و اجتنب عدوّک،و علیک بمجالس الذّکر، و أکثر من الدّعاء فإنّی لم آلک یا بنیّ نصحا،و هذا فراق بینی و بینک.و أوصیک بأخیک محمّد خیرا،فإنّه شقیقک و ابن أبیک،و قد تعلم حبّی له،فأمّا أخوک الحسین فهو ابن أمّک،و لا أزید الوصاه بذلک،و اللّه الخلیفه علیکم،و إیّاه أسأل أن یصلحکم،و أن یکفّ الطّغاه البغاه عنکم،و الصّبر الصّبر حتّی ینزل اللّه الأمر،و لا حول و لا قوّه إلاّ باللّه العلیّ العظیم.
9-9- حدّثنا المفید،عن علیّ بن محمّد الکاتب،عن الحسن بن علیّ الزّعفرانیّ،عن إبراهیم بن محمّد الثّقفیّ،عن المسعودیّ،عن محمّد بن کثیر،عن یحیی بن حمّاد القطّان،عن أبی محمّد الحضرمیّ،عن أبی علیّ الهمدانیّ،أنّ عبد الرّحمن بن أبی لیلی قام إلی أمیر المؤمنین علیه السّلام فقال:یا أمیر المؤمنین،إنّی سائلک لآخذ عنک،و قد انتظرنا أن تقول من أمرک شیئا فلم تقله،ألا تحدّثنا عن أمرک هذا،کان بعهد من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله أو شیء رأیته؟فإنّا قد أکثرنا فیک الأقاویل، و أوثقه عندنا ما قلناه عنک و سمعناه من فیک،إنّا کنّا نقول:لو رجعت إلیکم بعد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لم ینازعکم فیها أحد،و اللّه ما أدری إذا سئلت ما أقول،أأزعم أنّ القوم کانوا أولی بما کانوا فیه منک،فإن قلت ذلک،فعلام نصبک رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله بعد حجّه الوداع،فقال:«أیّها النّاس من کنت مولاه فعلیّ مولاه»و إن کنت أولی منهم
ص:22
و هیچ غذایی را نخور تا مقداری از آن را پیش از خوردن صدقه دهی.روزه بگیر پس به درستی که روزه موجب پاکی بدن و نگهدارندۀ روزه گیران[از آتش دوزخ]است.با نفس خود بستیز و از هم نشین خود بر حذر باش و از دشمنت دوری کن.به مجالس ذکر و یاد خدا برو و فراوان دعا نما.فرزندم!همانا من نصیحتی را برای تو فروگذار نکردم.و این جدایی میان من و توست.و تو را نسبت به برادرت محمد به نیکی سفارش می کنم.همانا او برادر و فرزند پدر توست و تو از علاقۀ من به او آگاهی.و اما برادرت حسین فرزند مادر توست و من تو را بیش از این سفارش نمی کنم.خداوند خلیفۀ بر شماست[پس از خود،شما را به خدا می سپارم]و از او می خواهم که شما را اصلاح کند و سرکشان طغیانگر را از شما باز دارد.
صبر کنید،صبر کنید تا فرمان خداوند فرود آید و هیچ نیرو و توانایی جز به یاری خداوند بلند مرتبه ممکن نیست.
[9]9-ابو علی همدانی می گوید:عبد الرحمن بن ابی لیلی نزد امیر المؤمنین علیه السّلام رفت و عرضه داشت:ای امیر مؤمنان!من چیزی از تو می پرسم تا پاسخی از تو دریافت دارم و منتظر بودیم که از امر[خلافت]خود چیزی بگویی ولی سخنی به زبان نیاوردی.آیا از امر خود سخنی به ما نمی گویی؟آیا[کناره گیری از خلافت]پیمانی از سوی پیامبر خدا بود یا چیزی مشاهده کردی[که خلافت را رها نمودی؟]همانا ما سخنان فراوانی دربارۀ تو گفته ایم:
محکم ترین آنها سخنانی است که از جانب تو بیان داشته ایم و از تو شنیده ایم.ما می گوییم:
اگر پس از پیامبر خدا خلافت به شما واگذار شود هیچ کس در آن با شما به ستیزه بر نمی خیزد.
به خدا قسم نمی دانم اگر دربارۀ این مسأله از من سؤال شود چه پاسخ گویم.آیا گمان کنم که آن جماعت از تو به خلافت سزاوارتر بودند؟اگر این چنین می گویی پس فرستادۀ خدا تو را پس از حجه الوداع به چه چیزی منصوب کرد،و گفت:«ای مردم! هرکه من مولای اویم علی مولای اوست».و اگر بگویی که تو از آنان بر خلافت
ص:23
بما کانوا فیه فعلام تتولاّهم؟فقال أمیر المؤمنین علیه السّلام:یا عبد الرّحمن،إنّ اللّه تعالی قبض نبیّه صلّی اللّه علیه و اله و أنا یوم قبضه أولی بالنّاس منّی بقمیصی هذا،و قد کان من نبیّ اللّه إلیّ عهد لو خزمتمونی بأنفی لأقررت سمعا للّه و طاعه،و إنّ أوّل ما انتقصنا بعده إبطال حقّنا فی الخمس،فلمّا دقّ أمرنا طمعت رعیان قریش فینا،و قد کان لی علی النّاس حقّ لو ردّوه إلیّ عفوا قبلته و قمت به،و کان إلی أجل معلوم،و کنت کرجل له علی النّاس حقّ إلی أجل،فإن عجّلوا له ماله أخذه و حمدهم علیه،و إن أخّروه أخذه غیر محمودین،و کنت کرجل یأخذ السّهوله و هو عند النّاس محزون،و إنّما یعرف الهدی بقلّه من یأخذه من النّاس،فإذا سکت فاعفونی،فإنّه لو جاء أمر تحتاجون فیه إلی الجواب أجبتکم،فکفّوا عنّی ما کففت عنکم.فقال عبد الرّحمن:یا أمیر المؤمنین،فأنت لعمرک کما قال الأوّل:
لعمری لقد أیقظت من کان نائما و أسمعت من کانت له أذنان
10-10- حدّثنا المفید عن ابن قولویه عن محمّد الحمیریّ عن أبیه عن هارون عن ابن زیاد،قال:سمعت جعفر بن محمّد علیهما السّلام و قد سئل عن قوله تعالی قُلْ فَلِلّهِ الْحُجَّهُ الْبالِغَهُ [الانعام(6):149]فقال:إنّ اللّه تعالی یقول للعبد یوم القیامه:عبدی أ کنت عالما؟فإن قال:نعم؛قال له:أفلا عملت بما علمت؟و إن قال:کنت جاهلا؛ قال له:أفلا تعلّمت حتّی تعمل؟فیخصمه،فتلک الحجّه البالغه.
11-11- حدّثنا المفید عن المراغیّ عن القاسم بن محمّد بن حمّاد عن عبید بن
ص:24
سزاوارتر بودی پس چرا ولایت آنان را بپذیریم؟امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود:ای عبد الرحمن! همانا خداوند بلندمرتبه پیامبرش را از دنیا برد در حالی که در آن روز به مردم از این پیراهنم سزاوارتر بودم.و من با پیامبر خدا پیمانی داشتم که اگر مرا خوار ساختید[و همراهی ام نکردید]به درگاه خدا به بندگی اقرار نمایم[و سخنی بر زبان نیاورم تا دین خدا حفظ شود].
همانا اولین چیزی که پس از رحلت پیامبر از ما گرفته شد باطل ساختن حقّ ما در خمس بود.
پس هنگامی که امر ما کوچک شمرده شد بزرگان قریش در ما طمع کردند و من بر مردم حقّی داشتم که اگر آن را به من بازپس می دادند و از آن در می گذشتند آن را می پذیرفتم و آن را به انجام می رساندم و آن تا زمانی مشخّص بود و مانند مردی بودم که تا زمانی معیّن بر مردم حقی دارد پس اگر مال او را به موقع به او بدهند آن را بازپس می گیرد و بر آن مال ایشان را سپاس می گوید و اگر پرداخت آن را به تأخیر بیندازند بدون شکرگزاری آن را دریافت می دارد و مانند مردی بودم که آسان گیر است در حالی که نزد مردم شخصی سختگیر به شمار می آید.همانا هدایت به کمی مردمی که به آن می گروند شناخته می شود.پس اگر خاموش ماندم بر من ببخشایید.همانا اگر مسأله ای برایتان پیش آمد که به پاسخ نیاز داشتید به شما پاسخ می گویم.پس تا زمانی که با شما کاری ندارم مرا فرو گذارید و شما نیز با من کاری نداشته باشید.
پس عبد الرحمن گفت:ای امیر مؤمنان-به جانت سوگند-تو همان گونه ای که شاعر گفته است.به جانم سوگند هرکس را که در خواب بوده است بیدار کردی-و به هرکس که دو گوش دارد[حقیقت را]شنواندی.
[10]10-مسعده بن زیاد می گوید:از امام صادق علیه السّلام شنیدم که در پاسخ پرسش گری دربارۀ این سخن خداوند که می فرماید:«دلایل رسا خاصّ خداست»[انعام(6):آیۀ 149]پرسید، حضرت فرمودند:خدای متعال در روز قیامت از بنده می پرسد آیا عالم بودی(می دانستی)؟ اگر پاسخ دهد:آری،به او خواهد فرمود:پس چرا به دانسته ات عمل نکردی؟و اگر بگوید:
نادان بودم،به او خواهد فرمود:چرا نیاموختی تا به آن عمل کنی؟پس[در احتجاج]بر او چیره می شود و آن همان دلایل رسا[ی الهی]است.
ص:25
قیس عن یونس بن بکیر عن یحیی بن أبی حیّه أبی الحبّاب عن أبی العالیه عن أبی أمامه یقول:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:ستّ من عمل بواحده منهنّ جادلت عنه یوم القیامه حتّی تدخله الجنّه،تقول:أی ربّ قد کان یعمل بی فی الدّنیا:الصّلاه، و الزّکاه،و الحجّ،و الصّیام،و أداء الأمانه،و صله الرّحم.
12-12- و أخبرنا المفید عن ابن قولویه عن علیّ بن بابویه عن علیّ بن إبراهیم عن ابن عیسی عن النّهدیّ عن یزید بن إسحاق،عن الحسن بن عطیّه عن أبی عبد اللّه،قال:المکارم عشر،فإن استطعت أن تکون فیک فلتکن،فإنّها تکون فی الرّجل و لا تکون فی ولده،و تکون فی الابن و لا تکون فی أبیه،و تکون فی العبد و لا تکون فی الحرّ.قیل:ما هنّ،یابن رسول اللّه؟قال صدق البأس و صدق اللّسان و أداء الأمانه،و صله الرّحم،و إقراء الضّیف،و إطعام السّائل،و المکافاه علی الصّنائع،و التّذمّم للجارّ،و التّذمّم للصّاحب،و رأسهنّ الحیاء.
13-13- أملی علینا المفید عن التّمّار عن محمّد بن الحسین عن أبی نعیم،عن صالح بن عبد اللّه عن هشام عن أبی مخنف،عن الأعمش،عن أبی إسحاق السّبیعیّ،عن الأصبغ بن نباته رحمه اللّه،قال:إنّ أمیر المؤمنین علیه السّلام خطب ذات یوم، فحمد اللّه و أثنی علیه،و صلّی علی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله ثمّ قال:أیّها النّاس اسمعوا مقالتی وعوا کلامی،إنّ الخیلاء من التّجبّر،و النّخوه من التّکبّر،و إنّ الشّیطان عدوّ حاضر یعدکم الباطل،ألا إنّ المسلم أخو المسلم،فلا تنابزوا،و لا تخاذلوا،فإنّ شرائع
ص:26
[11]11-ابو امامه می گوید:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:شش عمل است که هرکس یکی از آن ها را به جا آورد آن عمل در روز قیامت به نفع آن شخص احتجاج می کند تا او را در بهشت داخل سازند و می گویند:پروردگارا،او در دنیا ما را به جا می آورد:نماز و زکات و حجّ و روزه و پرداخت امانت و صلۀ رحم.
[12]12-امام صادق علیه السّلام می فرماید:نیکی ها ده دسته اند.پس اگر توانستی آن ها را در خود داشته باش.چه بسا آن ها در شخصی می باشد و در فرزندش نیست و در فرزندی می باشد و در پدرش وجود ندارد و دربنده می باشد و در انسان آزاد وجود ندارد.گفته شد:ای پسر فرستادۀ خدا،آن ها چه هستند؟امام فرمود:راستی در سختی ها و شداید،راستگویی، پرداخت امانت،صلۀ رحم،گرامی داشتن میهمان،غذا دادن به درخواست کننده،پاداش دادن در مقابل اعمال،رعایت و خوش رفتاری با همسایه،خوش رفتاری با هم نشین و سرآمد آنها، حیا می باشد.
[13]13-أصبغ بن نباته می گوید:روزی امیر مؤمنان علیه السّلام خطبه خواند و سپاس خدا را به جا آورد و ستایش او گفت و بر پیامبر درود فرستاد و فرمود:ای مردم!سخنم را بشنوید و کلامم را بفهمید.به درستی که خودفریفتگی ریشه در خودپسندی و خود بزرگ بینی ریشه در تکبّر دارد و شیطان دشمنی آماده است که شما را به باطل وعده می دهد.آگاه باشید که مسلمان برادر مسلمان است؛پس با لقب های زشت یکدیگر را نخوانید و یکدیگر را خوار نسازید
ص:27
الدّین واحده،و سبله قاصده،من أخذ بها لحق،و من ترکها مرق،و من فارقها محق،لیس المسلم بالخائن إذا ائتمن،و لا بالمخلف إذا وعد،و لا بالکذوب إذا نطق،نحن أهل بیت الرّحمه،و قولنا الحقّ،و فعلنا القسط،و منّا خاتم النّبیّین،و فینا قاده الإسلام و أمناء الکتاب،ندعوکم إلی اللّه و رسوله،و إلی جهاد عدوّه،و الشّدّه فی أمره،و ابتغاء رضوانه،و إلی إقامه الصّلاه و إیتاء الزّکاه،و حجّ البیت،و صیام شهر رمضان،و توفیر الفیء لأهله.ألا و إنّ[من]أعجب العجب أنّ معاویه بن أبی سفیان الأمویّ و عمرو بن عاص السّهمیّ،یحرّضان النّاس علی طلب الدّین بزعمهما،و إنّی و اللّه لم أخالف رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله قطّ،و لم أعصه فی أمر قطّ أقیه بنفسی فی المواطن الّتی تنکص فیها الأبطال،و ترعد فیها الفرائص،بقوّه أکرمنی اللّه بها،فله الحمد.و لقد قبض النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و إنّ رأسه فی حجری،و لقد ولّیت غسله بیدی،تقلّبه الملائکه المقرّبون معی،و ایم اللّه ما اختلفت أمّه بعد نبیّها إلاّ ظهر باطلها علی حقّها،إلاّ ما شاء اللّه.قال:فقام عمّار بن یاسر رحمه اللّه فقال:أمّا أمیر المؤمنین فقد أعلمکم أنّ الأمّه لم تستقم علیه،فتفرّق النّاس و قد نفذت بصائرهم.
14-14- حدّثنا المفید عن المراغیّ عن زید بن الحسن الکوفیّ عن جعفر بن نجیح عن جندل بن والق عن محمّد بن محمّد بن عمر عن زید الأنصاریّ،عن سعید بن بشیر،عن قتاده،عن سعید بن المسیّب،قال:سمعت رجلا یسأل ابن عبّاس عن علیّ بن أبی طالب علیه السّلام،فقال له ابن عبّاس:إنّ علیّ بن أبی طالب علیه السّلام
ص:28
همانا مسیرهای[ره سپاری در]دین یکسان و راه های آن آسان است.هرکس آن را در پیش گیرد بر حق است و هرکس آن را رها کند از دین خارج می گردد و هرکس از آن دوری گزیند نابود می شود.انسان مسلمان هنگامی که بر کاری امین قرارداده شود خیانت نمی کند و هنگامی که وعده ای دهد خلف وعده نمی نماید و هنگامی که سخن می گوید دروغ پردازی نمی کند.ما اهل بیت رحمت هستیم سخن ما حق و کردار ما عدل و داد است.خاتم پیامبران از ماست و رهبران اسلام و امینان و متولّیان قرآن در میان ماست.شما را به خدا و پیامبرش،و جنگ آوری با دشمنش و استواری در امر خدا و طلبیدن رضایت او و بر پا داشتن نماز و پرداخت زکات و حجّ خانۀ او و روزۀ ماه رمضان و پرداخت فیء به مستحقّ آن،فرا می خوانم.
آگاه باشید که شگفت آورترین عجایب آن است که معاویه بن ابی سفیان اموی و عمرو بن عاص سهمی،به گمان خویش مردم را به طلب دین تشویق می کنند در حالی که من هرگز با فرستادۀ خدا به مخالفت برنخاسته ام.و در هیچ امری از او سرپیچی ننموده ام.در مواقعی که شجاعان در آن عقب نشینی می کردند و بدن ها[از ترس]به خود می لرزید با جان خود و با نیرویی که خدا مرا بدان کرامت بخشید از او مراقبت کردم؛پس ستایش مخصوص اوست و خداوند پیامبرش را از دنیا برد در حالی که سرش روی سینه ام بود و من با دستان خود او را غسل دادم و فرشتگان مقرّب همراه من،پیامبر را از این رو به آن رو می کردند.و به خدا سوگند!امّت پیامبر پس از او با یکدیگر اختلاف نکردند جز آن که باطلشان بر حقّشان غلبه یافت.و هرچه خدا بخواهد همان خواهد شد.
راوی گوید:عمار بن یاسر-که رحمت خدا بر او باد-از جا برخاست و[خطاب به حاضران] گفت:امّا در مورد امیر مؤمنان،آگاهتان می کنم که امّت پیامبر براین امر ایستادگی نکردند پس مردم متفرّق شدند در حالی که سلاح هایشان را در پشت سر رها می کردند.
ص:29
صلّی القبلتین،و بایع البیعتین،و لم یعبد صنما و لا وثنا،و لم یضرب علی رأسه بزلم و لا بقدح،ولد علی الفطره،و لم یشرک باللّه طرفه عین.فقال الرّجل:إنّی لم أسألک عن هذا،إنّما أسألک عن حمله سیفه علی عاتقه یختال به حتّی أتی البصره فقتل بها أربعین ألفا،ثمّ صار إلی الشّام فلقی حواجب العرب فضرب بعضهم ببعض حتّی قتلهم،ثمّ أتی النّهروان و هم مسلمون فقتلهم عن آخرهم.فقال له ابن عبّاس:أعلیّ أعلم عندک أم أنا؟فقال:لو کان علیّ أعلم عندی منک لما سألتک؟ قال فغضب ابن عبّاس حتّی اشتدّ غضبه،ثمّ قال:ثکلتک أمّک،علیّ علیه السّلام علّمنی، و کان علمه من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و رسول اللّه علّمه اللّه من فوق عرشه،فعلم النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله من اللّه،و علم علیّ من النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله،و علمی من علم علیّ علیه السّلام،و علم أصحاب محمّد صلّی اللّه علیه و اله کلّهم فی علم علیّ کالقطره الواحده فی سبعه أبحر.
15-15- حدّثنا المفید عن الصّدوق عن ابن الولید عن الصّفّار عن ابن أبی الخطّاب عن ابن أسباط عن البطائنیّ عن أبی بصیر عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:أوحی اللّه إلی عیسی ابن مریم علیه السّلام:یا عیسی،هب لی من عینیک الدّموع،و من قلبک الخشوع،و اکحل عینیک بمیل الحزن إذا ضحک البطّالون،و قم علی قبور الأموات فنادهم بالصّوت الرّفیع لعلّک تأخذ موعظتک منهم،و قل:إنّی لاحق فی اللاّحقین.
16-16- حدّثنا المفید عن علیّ بن مالک النّحویّ عن محمّد بن عبد الواحد الزّاهد عن أحمد بن عبد الجبّار عن یونس بن بکیر عن عبد الحمید بن بهرام عن
ص:30
[14]14-سعید بن مسیّب می گوید:شنیدم مردی از ابن عباس دربارۀ علی بن ابی طالب علیه السّلام می پرسد.پس ابن عباس به او گفت:همانا علی بن ابی طالب به دو قبله نماز خواند و دوبار بیعت کرد و هیچ گاه بت نپرستید.و از تیرهای قرعه(که نوعی قمار بود)بهره نبرد و شراب ننوشید.بر فطرت مسلمانی ولادت یافت و حتی یک چشم بر هم زدنی به خدا شرک نورزید.
پس مرد گفت:من در این باره از تو نپرسیدم.از آن می پرسم که شمشیرش را با تکبّر بر دوش گرفت و با قبایل حاشیه نشین عرب روبرو شد و با آنان به جنگ پرداخت تا همگی را به قتل رساند.سپس به نهروان آمد و در حالی که همه مسلمان بودند آن ها را تا به آخر به قتل رساند.
پس ابن عباس به او گفت:در نظر تو علم علی بالاتر است یا علم من؟مرد گفت:اگر در نظر من علم علی بالاتر بود از تو نمی پرسیدم.راوی گوید:ابن عباس خشمگین شد و خشمش فزونی یافت.سپس گفت:مادرت به عزایت بنشیند!علی علیه السّلام به من[دانش]آموخت و دانشش از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله بود و خدا فرستاده اش را از بالای عرش بیاموخت پس دانش پیامبر از سوی خداست و دانش علی از سوی پیامبر و دانش من از دانش علی است.و دانش تمامی یاران محمّد در برابر دانش علی مانند قطره ای در برابر هفت دریاست.
[15]15-امام صادق علیه السّلام فرمود:خداوند متعال به عیسی بن مریم علیه السّلام وحی کرد:ای عیسی از چشمانت اشک و از قلبت خشوع به من ببخشای و چشمانت را با میل حزن و اندوه در هنگامی که اهل غفلت می خندند،سرمه بکش و بر قبرهای مردگان بایست و با آوایی بلند آنان را صدا بزن شاید که اندرز خود را از آنان دریافت داری و بگو:همانا من در گروه ملحق شوندگان،[به شما]می پیوندم.
ص:31
شهر بن حوشب،عن أبی سعید الخدریّ،أنّه قال:بینما رجل من أسلم فی غنیمه له یهشّ علیها ببیداء ذی الحلیفه،إذ عدا علیه الذّئب،فانتزع شاه من غنمه، فهجهج به الرّجل و رماه بالحجاره حتّی استنقذ منه شاته.قال:فأقبل الذّئب حتّی أقعی مستثفرا بذنبه مقابلا للرّجل،ثمّ قال له:أما اتّقیت اللّه(عزّ و جلّ)،حلت بینی و بین شاه رزقنیها اللّه؟فقال الرّجل:تاللّه ما سمعت کالیوم قطّ.فقال الذّئب:ممّ تعجب؟فقال أعجب من مخاطبتک إیّای.فقال الذّئب:أعجب من ذلک رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله بین الحرّتین فی النّخلات یحدّث النّاس بما خلا،و یحدّثهم بما هو آت، و أنت هاهنا تتبع غنمک.فلمّا سمع الرّجل قول الذّئب ساق غنمه یحوزها حتّی إذا أدخلها قباء قریه الأنصار-سأل عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فصادفه فی بیت أبی أیّوب، فأخبره خبر الذّئب،فقال له رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:صدقت احضر العشیّه،فإذا رأیت النّاس قد اجتمعوا فأخبرهم ذلک.فلمّا صلّی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله.الظّهر و اجتمع النّاس إلیه أخبرهم الأسلمیّ خبر الذّئب،فقال لهم رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله.صدق صدق صدق، فتلک الأعاجیب بین یدی السّاعه،أما و الّذی نفس محمّد بیده لیوشک الرّجل أن یغیب عن أهله الرّوحه أو الغدوه فیخبره سوطه أو عصاه أو نعله بما أحدث أهله من بعده.
17-17- حدّثنا المفید عن عمر بن محمّد الزّیّات عن عبد اللّه بن جعفر عن مسعر بن یحیی عن شریک بن عبید اللّه عن أبی إسحاق الهمدانیّ،عن أبیه،عن
ص:32
[16]16-ابو سعید خدری می گوید:هنگامی که مردی از قبیلۀ اسلم گوسفندانش را در وادی ذو الحلیفه می چراند و برایشان از درختان برگ می ریخت ناگهان گرگی به گله اش زد و گوسفندی ربود.گله دار بر گرگ بانگ زد و سنگی به سویش پرتاب نمود تا گوسفندش را نجات داد.راوی گوید:پس گرگ جلو آمد و در حالی که دمش را میان دو پایش قرار داده بود در مقابل مرد ایستاد.سپس به او گفت:از خدا نمی ترسی که میان من و گوسفندان که خدا روزیم ساخته بود حایل شدی؟پس مرد گفت:به خدا قسم مانند[سخن]امروز را هرگز نشنیده بودم.گرگ گفت:از چه در شگفتی؟مرد گفت:از اینکه با من سخن می گویی در شگفتم.گرگ گفت:شگفت تر از این،آن است که فرستادۀ خدا در میان سرزمین های پر سنگلاخ و در نخلستان ها برای مردم از گذشته و آینده سخن می گوید و تو این جا به دنبال گوسفندانت می گردی.هنگامی که مرد سخن گرگ را شنید گوسفندان خود را به میدان گاه روستای انصار برد.آنگاه به دنبال رسول خدا گشت و ایشان را در خانۀ ابو ایوب انصاری یافت و داستان گرگ را برای حضرت نقل کرد.پس رسول خدا به او گفت:راست گفتی، شبانگاه[نزد ما]حاضر شو و هنگامی که مشاهده کردی مردم جمع شده اند ایشان را به این سخن آگاه گردان.پس هنگامی که رسول خدا نماز ظهر را به جا آورد و مردم در اطراف حضرت جمع شدند مرد اسلمی داستان گرگ را برایشان بیان نمود.پس رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به ایشان فرمود:راست گفت،آن از شگفتی های این زمانه است.سوگند به کسی که جان محمّد در دست اوست،چه بسا شخصی صبحگاه و شبانگاه از نزد خانواده اش خارج شود و تازیانه و عصا و کفشش او را به آنچه خانواده اش پس از خروجش انجام داده اند،خبر دهند.
ص:33
أمیر المؤمنین علیه السّلام،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله ثلاثه من الذّنوب تعجّل عقوبتها و لا تؤخّر إلی الآخره:عقوق الوالدین،و البغی علی النّاس،و کفر الإحسان.
18-18- عن المفید عن أحمد بن الحسین بن أسامه عن عبید اللّه بن محمّد الواسطیّ عن أبی جعفر محمّد بن یحیی عن هارون بن مسلم عن مسعده بن صدقه عن جعفر عن أبیه علیه السّلام أنّه قال:أرسل النّجاشیّ ملک الحبشه إلی جعفر بن أبی طالب رضی اللّه عنه و أصحابه،فدخلوا علیه و هو فی بیت له جالس علی التّراب و علیه خلقان الثّیاب قال:فقال جعفر بن أبی طالب رضی اللّه عنه:فأشفقنا منه حین رأیناه علی تلک الحال،فلمّا رأی ما بنا و تغیّر وجوهنا قال:الحمد للّه الّذی نصر محمّدا و أقرّ عینی به،ألا أبشّرکم؟فقلت:بلی أیّها الملک.فقال:إنّه جاءنی السّاعه من نحو أرضکم عین من عیونی هناک،و أخبرنی أنّ اللّه قد نصر نبیّه محمّدا صلّی اللّه علیه و اله و أهلک عدوّه،و أسر فلان و فلان و فلان.و قتل فلان و فلان و فلان،التقوا بواد یقال له «بدر»،کأنّی أنظر إلیه حیث کنت أرعی لسیّدی هناک و هو رجل من بنی ضمره.
فقال له جعفر:أیّها الملک الصّالح،ما لی أراک جالسا علی التّراب و علیک هذه الخلقان؟فقال:یا جعفر،إنّا نجد فیما أنزل علی عیسی(صلّی اللّه علیه)أنّ من حقّ اللّه علی عباده أن یحدثوا للّه تواضعا عند ما یحدث لهم من نعمه،فلمّا أحدث اللّه تعالی لی نعمه بنبیّه محمّد صلّی اللّه علیه و اله أحدثت للّه هذا التّواضع.قال فلمّا بلغ النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله ذلک قال لأصحابه:إنّ الصّدقه تزید صاحبها کثره فتصدّقوا یرحمکم اللّه،و إنّ
ص:34
[17]17-پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:سه گناه است که کیفر آن به سرعت فرا می رسد و به آخرت واگذار نمی شود:عاق والدین(نفرین پدر و مادر)،ستم بر مردم،ناسپاسی و نادیده گرفتن نیکی دیگران.
[18]18-امام باقر علیه السّلام فرمود:نجاشی پادشاه حبشه به دنبال جعفر بن ابی طالب و یارانش فرستاد.پس جعفر و یارانش درحالی به حضور نجاشی رسیدند که در خانه اش بر روی زمین نشسته بود و لباسی ژنده و کهنه بر تن داشت.راوی گوید:جعفر بن ابی طالب می گوید:
هنگامی که او را بر آن حال دیدیم بر او ترحّم کردیم و برایش دلسوزی نمودیم.پس هنگامی که حالت ما و دگرگون شدن چهره های ما را دید گفت:ستایش از آن خدایی است که محمّد را یاری نمود و چشمم را به جمالش روشن ساخت.آیا بشارتی به شما بدهم؟پس گفت:بله،ای فرمانروا!نجاشی گفت:هم اکنون یکی از جاسوسان من از سرزمین شما آمده و به من خبر داده است که خداوند پیامبرش را یاری کرد و دشمنانش را نابود ساخت و فلانی و فلانی و فلانی اسیر گشتند و فلانی و فلانی و فلانی هلاک شدند.[سپاهیان اسلام و کفر]در وادی به نام بدر در مقابل هم قرار گرفتند.گویا می بینم هنگامی را که برای آقای خود در آن منطقه چوپانی می کردم و او مردی از بنی حمزه بود.پس جعفر به او گفت:ای پادشاه نیکوکار!چه شده است که می بینم بر خاک نشسته ای و این جامۀ کهنه را بر تن داری؟پس گفت:ای جعفر! ما در کتابی که خداوند بر عیسی فروفرستاد می یابیم که از حقوق خداوند بر بندگانش این است که هرگاه نعمتی برایشان فراهم آید برای خدا فروتنی کنند.پس هنگامی که خداوند برای من نعمت پیامبرش محمّد را ارزانی داشت من نیز برای خدا این گونه فروتنی کردم.
راوی گوید:هنگامی که این داستان به پیامبر رسید به اصحابشان فرمودند:همانا صدقه،به عطاکنندۀ آن فزونی می بخشد پس صدقه دهید تا خداوند بر شما ببخشاید و تواضع و فروتنی،مقام و مرتبت انسان فروتن را فزونی می بخشد پس فروتن باشید تا خدا مقامتان را بالا ببرد.و گذشت و چشم پوشی،عزّت انسان اهل گذشت را فزونی می بخشد.پس[از دیگران]درگذرید تا خداوند به شما عزّت بخشد.
ص:35
التّواضع یزید صاحبه رفعه فتواضعوا یرفعکم اللّه،و إنّ العفو یزید صاحبه عزّا فاعفوا یعزّکم اللّه.
19-19- حدّثنا المفید عن أحمد بن الولید عن أبیه عن الصّفّار عن ابن عیسی عن هارون عن ابن صدقه قال سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام أن یعلّمنی دعاء أدعو به فی المهمّات،فأخرج إلیّ أوراقا من صحیفه عتیقه،فقال:انتسخ ما فیها فهو دعاء جدّی علیّ بن الحسین زین العابدین علیه السّلام للمهمّات،فکتبت ذلک علی وجهه،فما کربنی شیء قطّ و أهمّنی إلاّ دعوت به ففرّج اللّه همّی و کشف کربی و أعطانی سؤلی،و هو:«اللّهمّ هدیتنی فلهوت،و وعظت فقسوت،و أبلیت الجمیل فعصیت، و عرّفت فأصررت ثمّ عرّفت،فاستغفرت فأقلت،فعدت فسترت،فلک الحمد إلهی،تقحّمت أودیه هلاکی،و تحلّلت شعاب تلفی،تعرّضت فیها لسطواتک، و بحلولها لعقوباتک،و وسیلتی إلیک التّوحید،و ذریعتی أنّی لم أشرک بک شیئا،و لم أتّخذ معک إلها،و قد فررت إلیک من نفسی،و إلیک یفرّ المسیء و أنت مفزع المضیع حظّ نفسه.فلک الحمد إلهی،فکم من عدوّ انتضی علیّ سیف عداوته،و شحذ لی ظبات مدیته،و أرهف لی شبا حدّه،و داف لی قواتل سمومه،و سدّد نحوی صوائب سهامه،و لم تنم عنّی عین حراسته،و أظمر أن یسیمنی المکروه، و یجرّعنی ذعاف مرارته.فنظرت یا إلهی إلی ضعفی عن احتمال الفوادح، و عجزی عن الانتصار ممّن قصدنی بمحاربته،و وحدتی فی کثیر عدد من ناوانی،
ص:36
[19]19-مسعده بن صدقه می گوید:از امام صادق علیه السّلام درخواست کردم که دعایی به من بیاموزد تا در مسائل مهم با آن دعا خدا را بخوانم.پس برای من چند برگ از صحیفه ای قدیمی خارج نمود و فرمود:هرچه در آن است نسخه برداری کن که آن دعای جدّم علی بن الحسین زین العابدین علیه السّلام برای امور مهم است.پس آن را در مقابل حضرت نگاشتم و هرگز دچار گرفتاری نشدم و امر مهمی مرا به خود وانگذاشت جز آنکه خدا را به این دعا خواندم پس خداوند ناراحتی ام را برطرف کرد و در گرفتاری ام گشایش پدید آورد و خواسته ام را به من عطا فرمود و آن دعا این است:
«پروردگارا مرا هدایت کردی پس من[زندگی ام را]به بازی گرفتم و مرا پند دادی من سنگ دلی پیشه کردم و به زیبایی مرا آزمودی نافرمانی کردم و مرا شناساندی[بر گناه] پافشاری کردم،بازشناساندی پس طلب بخشش نمودم و تو از من درگذشتی باز من آن گناه را تکرار کردم پس تو[گناهانم را]پوشاندی.پس معبود من!ستایش از آن توست.در وادی های نابودی خود داخل شدم و شاخه های هلاکتم را مباح شمردم و خود را در معرض غضب تو قرار دادم و با قدم نهادن در آن وادی در طریق عقوبت تو قرار گرفتم و چارۀ من در پیشگاه تو [اقرار به]وحدانیّت توست و وسیله ام این است که من هیچ گاه به تو شرک نورزیدم و معبودی جز تو برنگزیدم.من از[شرّ]نفس خود به سوی تو گریختم و انسان گنهکار به سوی تو می گریزد و تو پناهگاه کسی هستی که بهرۀ نفس خود را تباه ساخته است.پس معبود من!ستایش مخصوص توست.
چه بسیار دشمنی که شمشیر دشمنی از نیام برکشید و تیغۀ شمشیرش را برایم برنده نمود و اطراف آن را برایم تیز کرد و زهرهای کشنده اش را به سویم روانه کرد و تیرهای خود را که بر هدف می نشیند به سویم روانه ساخت و چشم نگاهبانیش از من غفلت نکرد و قصد آزار رساندن مرا نمود و خواست که سمّ کشنده و تلخ خود را به من بچشاند.
پس پروردگارا،به ناتوانی خود از تحمّل مصیبت ها و ضعف خود از پیروزی بر کسانی که نیّت دشمنی و جنگاوری با من را دارند نظری انداختم و تنهایی ام در برابر جمعیت فراوان
ص:37
و أرصد لی البلاء فیما لم أعمل فیه فکری،فابتدأتنی بنصرتک،و شددت أزری بقوّتک،ثمّ فللت لی حدّه،و صیّرته من بعد جمع وحده،و أعلیت کعبی،و جعلت ما سدّده مردودا علیه،فرددته لم یشف غلیله،و لم تبرد حراره غیظه،قد عضّ علیّ شواه،و أدبر مولّیا قد أخلف سرایاه.و کم من باغ بغانی بمکایده،و نصب لی أشراک مصایده،و وکّل بی تفقّد رعایته،و أضبأ إلیّ إضباء السّبع لطریدته،و انتظارا لانتهاز الّفرّصه لفریسته.فنادیتک یا إلهی مستغیثا بک،واثقا بسرعه إجابتک، عالما أنّه لن یضطهد من أوی إلی ظلّ کنفک،و لن یفزع من لجأ إلی معاقل انتصارک،فحصّنتنی من بأسه بقدرتک،و کم من سحائب مکروه قد جلّیتها و غواشی کربات کشفتها،لا تسأل عمّا تفعل،و قد سئلت فأعطیت،و لم تسأل فابتدأت،و استمیح فضلک فما أکدیت،أبیت إلاّ إحسانا،و أبیت إلاّ تقحّم حرماتک، و تعدّی حدودک،و الغفله عن وعیدک.فلک الحمد إلهی من مقتدر لا یغلب،و ذی أناه لا یعجل،هذا مقام من اعترف لک بالتّقصیر،و شهد علی نفسه بالتّضییع.اللّهمّ إنّی أتقرّب إلیک بالمحمّدیّه الرّفیعه،و أتوجّه إلیک بالعلویّه البیضاء،فأعذنی من شرّ ما خلقت،و شرّ من یریدنی سوءا،فإنّ ذلک لا یضیق علیک فی وجدک،و لا یتکأّدک فی قدرتک و أنت علی کلّ شیء قدیر.اللّهمّ ارحمنی بترک المعاصی ما أبقیتنی،و ارحمنی بترک تکلّف ما لا یعنینی،و ارزقنی حسن النّظر فیما یرضیک عنّی،و ألزم قلبی حفظ کتابک کما علّمتنی،و اجلعنی أتلوه علی ما یرضیک به عنّی،
ص:38
دشمنانم و بلا و گرفتاری چنان مرا در برگرفت و فکر مرا به خود مشغول ساخت در این هنگام یاری خود را بر من آغاز نمودی و با توانایی خود مرا نیرومند ساختی و سپس برّندگی شمشیر او را بر من کند و بی اثر نمودی و اجتماعشان را به تنهایی تبدیل نمودی.و مرا بر آنان پیروز گرداندی و هر آنچه به سویم پرتاب نمودند به خودشان بازگرداندی و او را درحالی که سوزش سینه و آتش خشمناکی اش خاموش نشده بود[ناکام]بازگرداندی.درحالی که اعضای بدنش که در آتش درون خود می گداخت و درحالی که سپاهیانش به جا مانده بودند عقب نشینی نمود.و چه بسیار ستمگری که با نیرنگ خود قصد ستم به مرا داشت و دام هایش را برایم گسترد و به دقت،نظرش را بر من گماشت و مرا زیر نظر گرفت و همچون درنده ای که بر طعمۀ خود فرود می آید و بر آن نظر می نماید و در کمینگاه در انتظار فرصتی باشد که طعمۀ خود را بدرد.پس ای معبود من!تو را صدا زدم درحالی که به تو پناه می جستم و به پاسخ سریعت اطمینان داشتم و می دانستم که هرکس به سایۀ حمایت تو پناه آورد درمانده نخواهد شد و هرکس به پناهگاه پیروزی ات پناهنده شود نمی هراسد پس مرا از ترس او با توانایی خود حفظ نمودی.و چه بسیار ابرهای تیره ای که تو آن را روشن ساختی و بلاها و گرفتاری هایی که تو آن را برطرف نمودی.از آنچه عمل می کنی پرسیده نمی شوی.من از تو درخواست نمودم پس عطا کردی و درخواست ننمودم پس خود[به نعمت]آغاز نمودی و از احسانت خواسته شد پس تو بخل نورزیدی.تو جز نیکی انجام ندادی و من جز داخل شدن در گناهانت و زیر پا گذاردن حدودت و غفلت و بی توجهی از وعده عذابت کاری انجام ندادم.پس ستایش از آن توست و تو صاحب اقتداری هستی که مغلوب نمی شوی و توانمندی هستی که[در کارهایت]شتاب نمی کنی.این جایگاه کسی است که به کوتاهی در پیشگاه تو معترف است و بر خود به تباه ساختن حق تو گواهی می دهد.پروردگارا،به پیامبر والامقام به تو نزدیکی می جویم و به امیر المؤمنین روسپید به تو روی می آورم؛پس مرا از بدی هر آنچه آفریدی و هر آن که به بدی مرا می طلبد،پناه ده.به درستی که آن کار از گشایش تو نمی کاهد و بر توانایی تو دشوار نیست و تو بر هر کار توانایی.پروردگارا،با دوری از گناهان تا زمانی که مرا زنده داشته ای بر من رحم کن و با ترک دخالت در آنچه به من ربطی
ص:39
و نوّر به بصری،و أوعه سمعی،و اشرح به صدری،و فرّج به عن قلبی،و أطلق به لسانی،و استعمل به بدنی،و اجعل فیّ من الحول و القوّه ما یسهّل ذلک علیّ،فإنّه لا حول و لا قوّه إلاّ بک.اللّهمّ اجعل لیلی و نهاری و دنیای و آخرتی و منقلبی و مثوای عافیه منک و معافاه و برکه منک.اللّهمّ أنت ربّی و مولای،و سیّدی و أملی و إلهی،و غیاثی و سندی،و خالقی و ناصری،و ثقتی و رجائی،لک محیای و مماتی،و لک سمعی و بصری،و بیدک رزقی،و إلیک أمری فی الدّنیا و الآخره، ملکتنی بقدرتک و قدّرت علیّ بسلطانک،لک القدره فی أمری،و ناصیتی بیدک،لا یحول أحد دون رضاک،برأفتک أرجو رحمتک،و برحمتک أرجو رضوانک،لا أرجو ذلک بعملی،فقد عجز عنّی عملی،فکیف أرجو ما قد عجز عنّی؟أشکو إلیک فاقتی و ضعف قوّتی،و إفراطی فی أمری،و کلّ ذلک من عندی،و ما أنت أعلم به منّی،فاکفنی ذلک کلّه.اللّهمّ اجعلنی من رفقاء محمّد حبیبک و إبراهیم خلیلک، و یوم الفزع الأکبر من الآمنین،فآمنّی و ببشارتک فبشّرنی،و بأظلالک فأظلّنی، و بمفازه من النّار فنجّنی،و لا تسمنی السّوء و لا تخزنی،و من الدّنیا فسلّمنی، و حجّتی یوم القیامه فلقّنّی،و بذکرک فذکّرنی،و للیسری فیسّرنی،و للعسری فجنّبنی،و الصّلاه و الزّکاه ما دمت حیّا فألهمنی،و لعبادتک فوفّقنی،و فی الفقه و مرضاتک فاستعملنی،و من فضلک فارزقنی،و یوم القیامه فبیّض وجهی، و حسابا یسیرا فحاسبنی،و بقبیح عملی فلا تفضحنی،و بهداک فاهدنی،و بالقول
ص:40
ندارد بر من ببخشای.و نیکونظری در آنچه تو را از من خشنود می سازد روزی ام ساز و دلم را در نگهداری از کتابت همانگونه که به من آموختی ملازم بدار.و مرا به گونه ای قرار ده تا قرآن را همانگونه که تو را از من خشنود می سازد تلاوت کنم و دیدگانم را به آن نورانی کن و شنوائیم را به آن مأنوس گردان.و سینه ام را به وسیله آن وسعت ده و دلم را بگشا و زبانم را گویا گردان و بدنم را بر عمل به آن بدار و نیرو و توانایی در من آن گونه قرار ده که این کارها بر من آسان گردد؛پس به درستی که نیرو و توانایی جز به کمک تو ممکن نیست.پروردگارا، شب وروز و دنیا و آخرت و محل بازگشت و جایگاه مرا در آسایش و برکت و سلامتی از جانب خود قرار ده.
خدایا،تو پروردگار و مولا و آقا و آرزو و معبود من و فریادرس و تکیه گاه من و آفریننده و یاریگر من و مورد اطمینان و امید من هستی.زندگی و مرگ من و شنوایی و بینایی من در اختیار توست.روزی ام در دست توست و کارهایم در دنیا و آخرت به تو باز می گردد.با توانایی ات مالک من شدی و با سلطه ات بر من قدرت یافتی.توانایی در امورات من در اختیار توست و اختیارم در دست توست و هیچ کس در مقابل خواستۀ تو مانع نشود.با مهربانی ات امید به رحمت دارم و با رحمتت امید به رضوانت دارم و به خاطر کردارم امیدی به آن ندارم؛ زیرا کردارم در مقابل[هوای نفس]من ضعیف است پس چگونه به چیزی که در مقابل من ناتوان است امید داشته باشم.به تو از نداری و ناتوانی ام و زیاده روی ام در کارها شکایت می کنم.همه آنها از جانب من است و نیز آنچه که تو به آنها از من آگاه تری به تو شکایت می کنم؛پس مرا در تمامی آنها کفایت کن.پروردگارا،مرا از هم صحبتان و هم نشینان حبیبت محمّد صلّی اللّه علیه و اله و خلیلت ابراهیم علیه السّلام قرار ده و در روز قیامت مرا از اهل امان قرار ده پس مرا ایمن دار و به مژدۀ خود مرا بشارت ده و با سایه ات مرا به سایۀ حمایتت درآر و با رهایی از آتش مرا نجات بخش و بدی را به من مرسان و خوارم نساز و از دنیا مرا سالم بدار و در روز قیامت دلایلم را بر من تلقین نما و با یاد خودت مرا آگاه گردان و راحتی و آسانی را به آسانی و راحتی در اختیارم قرار ده و مرا از سختی دور نما و[توجّه به]نماز و زکات را تا زمانی که زنده ام به من الهام کن و توفیق بندگی ات را به من عطا فرما و مرا در فهم و خشنودی خود به کارگیر
ص:41
الثّابت فی الحیاه الدّنیا و فی الآخره فثبّتنی،و ما أحببت فحبّبه إلیّ،و ما کرهت فبغّضه إلیّ،و ما أهمّنی من الدّنیا و الآخره فاکفنی،و فی صلاتی و صیامی و دعائی و نسکی و شکری و دنیای و آخرتی فبارک لی،و المقام المحمود فابعثنی، و سلطانا نصیرا فاجعل لی،و ظلمی و جرمی و إسرافی فی أمری فتجاوز عنّی، و من فتنه المحیا و الممات فخلّصنی،و من الفواحش ما ظهر منها و ما بطن فنجّنی، و من أولیائک یوم القیامه فاجعلنی،و أدم لی صالح الّذی آتیتنی،و بالحلال عن الحرام فأغننی،و بالطّیّب عن الخبیث فاکفنی،أقبل بوجهک الکریم إلیّ و لا تصرفه عنّی،و إلی صراطک المستقیم فاهدنی،و لما تحبّ و ترضی فوفّقنی.اللّهمّ إنّی أعوذ بک من الرّیاء و السّمعه،و الکبریاء و التّعظّم،و الخیلاء و الفخر و البذخ و الأشر و البطر و الإعجاب بنفسی و الجبریّه ربّ فنجّنی،ربّ و أعوذ بک من البخل و العجز و الشّحّ و الحسد و الحرص و المنافسه و الغشّ،و أعوذ بک من الطّمع و الطّبع و الهلع الجزع و الزّیغ و القمع،و أعوذ بک من البغی و الظّلم و الاعتداء و الفساد و الفجور و الفسوق،و أعوذ بک من الخیانه و العدوان و الطّغیان،ربّ و أعوذ بک من المعصیه و القطیعه و السّیّئه و الفواحش و الذّنوب،و أعوذ بک من الإثم و المأثم و الحرام و المحرّم و الخبث و کلّ ما لا تحبّ،ربّ و أعوذ بک من الشّیطان و بغیه و ظلمه و عدوانه و شرکه و زبانیته جنده،و أعوذ بک من شرّ ما یَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما یَعْرُجُ فِیها [الحدید(57):4]و أعوذ بک من شرّ ما خلقت من
ص:42
و از احسان خود به من روزی کن و در روز قیامت مرا روسپید گردان و به آسانی مرا حساب رسی کن و به خاطر کردار زشتم مرا رسوا مساز و با هدایت خود مرا هدایت نما و مرا با سخنی استوار در زندگی دنیا و آخرت ثابت قدم و پایدار بدار و هر آنچه را که می پسندی برایم دوست داشتنی گردان و هرچه را که نمی پسندی در چشم من ناخوشایند کن و مرا از تمام امور مهم دنیا و آخرت کفایت کن و در نماز و روزه و دعا و عبادت و سپاسگزاری و دنیا و آخرتم برکت قرار ده و مرا در مقام محمود و شایسته برانگیز و تسلطی یاری بخش برایم قرار ده و از ستم و بدی و زیاده روی در امورم درگذر و از آزمون و آشوب زندگی و مرگ مرا سرافراز بیرون بیاور و از شدت های آشکار و پنهان رهایی بخش و مرا در روز قیامت از دوستانت قرار ده و اعمال نیکی را که بر من عطا فرموده ای استمرار بخش و با حلال مرا از حرام بی نیاز گردان و مرا با نیکو از زشت و ناگوار کفایت کن و با چهرۀ کریمانه ات به من روی نما و روی از من نگردان و مرا به راه راستت هدایت نما و به آنچه می پسندی و خشنود می شوی توفیق عطا فرما.پروردگارا، من از ریا و شهرت دوستی و تکبّر و خود بزرگ بینی و عجب و فخر فروشی و گردن فرازی و خودشیفتگی و زورگویی به تو پناه می برم.پروردگارا،پس مرا نجات بخش و باز به تو پناه می برم از بخل و ناتوانی و خسّت و حسادت و چشم تنگی و چشم هم چشمی و نیرنگ و به تو پناه می برم از طمع و آلودگی و بی قراری و ناله در هنگام گرفتاری و انحراف از میانه روی و از ذلّت و ستم و ظلم و تجاوز و فساد و تبهکاری و بدکاری و خیانت و دشمنی و سرکشی و گناه و داخل شدن در آن و گناهان کوچک و زشتی و گناهان بزرگ و نافرمانی و ترک نیکی و احسان و حرام و حرام شده و ناگواری و هر آن چه نمی پسندی،به تو پناه می برم.پروردگارا،به تو پناه می برم از شیطان و ظلم و ستم و دشمنی و شرک ورزیدن و از سربازان و سپاهیانش و از بدی هر آنچه از آسمان فرود آید یا به سوی آن
ص:43
دابّه و هامّه أو جنّ أو إنس ممّا یتحرّک،و أعوذ بک من شرّ ما یَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما یَعْرُجُ فِیها [الحدید(57):4]و من شرّ ما ذرئی فی الأرض و ما یخرج منها،و أعوذ بک من شرّ کلّ کاهن و ساحر و زاکن و نافث وراق،و أعوذ بک من شرّ کلّ حاسد طاغ و باغ و نافس و ظالم و معتد و جائر،و أعوذ بک من العمی و الصّمم و البکم و البرص و الجذام و الشّکّ و الرّیب،و أعوذ بک من الکسل و الفشل و العجز و التّفریط و العجله و التّضییع و التّقصیر و الإبطاء،و أعوذ بک من شرّ ما خلقت فی السّماوات و الأرض وَ ما بَیْنَهُما وَ ما تَحْتَ الثَّری [طه(20):6]،ربّ و أعوذ بک من الفقر و الحاجه و المسکنه و الضّیقه و العائله،و أعوذ بک من العیله و الذّلّه، و أعوذ بک من الضّیق و الشدّه و القید و الحبس و الوثاق و السّجون و البلاء و کلّ مصیبه لا صبر لی علیها،آمین ربّ العالمین.«اللّهمّ أعطنا کلّ الّذی سألناک و زدنا من فضلک علی قدر جلالک و عظمتک بحقّ لا إله إلاّ أنت العزیز الحکیم».
20-20- أخبرنا المفید عن عبد اللّه بن محمّد الأبهریّ عن علیّ بن أحمد بن الصّبّاح عن إبراهیم بن عبد اللّه ابن أخی عبد الرّزّاق عن عمّه عبد الرّزّاق عن أبیه همّام بن نافع عن مینا مولی عبد الرّحمن بن عوف قال:قال لی عبد الرّحمن:یا مینا،ألا أحدّثک بحدیث سمعته من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله؟قلت:بلی.قال:سمعته یقول:
أنا شجره و فاطمه فرعها،و علیّ لقاحها،و الحسن و الحسین ثمرها،و محبّوهم من أمّتی ورقها.
ص:44
بالا رود و از بدی هر جنبنده و گزنده و جن و انسی که حرکت می کند و باز به تو پناه می برم از آنچه آفریده ای.
و به تو پناه می برم از بدی هرآنچه از آسمان فرود آید یا به سوی آن بالا رود و از بدی هر آنچه در زمین آفریده شده و هر آنچه از آن خارج می شود و از بدی هر کاهن و جادوگر و تیزبین و هر آن کس که در گره ها می دمد و طلسم می کند و به تو پناه می برم از هر رشک برنده و سرکش و چشم بد زن و ستم پیشه و تجاوزگر و ستمکار.و از کوری و کری و لالی و پیسی و خوره و شکّ و تردید و از تنبلی و شکست و ناتوانی و کوتاهی و عجله و تباه ساختن[حقوق]و کوتاهی و کندی و از بدی هر آنچه در آسمان ها و زمین و میان آن دو و زیر زمین آفریدی و از فقر و نیازمندی و درماندگی و تنگی[در زندگی]و روزی خوردن[فراوان]و عایله مندی و ذلّت و از تنگی و سختی و دربند بودن و زندان رفتن و دست و پا بسته شدن و بلا و هر مصیبتی که توان آن را ندارم به تو پناه می برم.اجابت فرما ای پروردگار جهانیان.
پروردگارا،هر آنچه از تو خواستیم به ما عطا فرما و از احسان خود به اندازۀ عظمت و بزرگی ات بر ما بیفزای،به حق اینکه هیچ معبودی جز تو نیست و تو شکست ناپذیر و فرزانه ای».
[20]20-مینا غلام عبد الرحمن بن عوف می گوید:عبد الرحمن به من گفت:ای مینا آیا روایتی را که از فرستادۀ خدا شنیدم برایت بازگو کنم؟گفتم:بله،او گفت:شنیدم که می فرماید:من همچون درختم و فاطمه شاخۀ آن درخت و علی مایۀ ثمربخشی آن و حسن و حسین میوۀ آن درخت هستند و دوستداران آنان از امّت من،برگ های درخت می باشند.
ص:45
21-21- حدّثنا المفید عن الجعابیّ عن علیّ بن إبراهیم عن محمّد بن أبی العنبر عن علیّ بن حسین بن واقد،عن أبیه،عن أبی عمرو بن العلاء عن عبد اللّه بن بریده،عن بشیر بن کعب،عن شدّاد بن أوس،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:«لا إله إلاّ اللّه»نصف المیزان«و الحمد للّه»یملأه.
22-22- أخبرنا المفید عن عبد اللّه بن أبی شیخ إجازه عن محمّد بن أحمد الحکمیّ عن عبد الرّحمن بن عبد اللّه البصریّ عن وهب بن جریر عن أبیه عن محمّد بن إسحاق بن بشّار عن سعید بن مینا،عن غیر واحد من أصحابه:أنّ نفرا من قریش اعترضوا الرّسول صلّی اللّه علیه و اله منهم عتبه بن ربیعه،و أمیّه بن خلف،و الولید بن المغیره،و العاص بن سعید،فقال:یا محمّد،هلمّ فلتعبد ما نعبد فنعبد ما تعبد فنشرک نحن و أنت فی الأمر،فإن یکن الّذی نحن علیه الحقّ فقد أخذت بحظّک منه،و إن یکن الّذی أنت علیه الحقّ فقد أخذنا بحظّنا منه،فأنزل اللّه تبارک و تعالی:
قُلْ یا أَیُّهَا الْکافِرُونَ* لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ* وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ [الکافرون (109):1-3]إلی آخر السّوره.ثمّ مشی أبیّ بن خلف بعظم رمیم ففتّه فی یده ثمّ نفخه،و قال:أتزعم أنّ ربّک یحیی هذا بعد ما تری؟فأنزل اللّه تعالی: وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ* قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّهٍ وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ [یس(36):78-79]إلی آخر السّوره.
23-23- أخبرنا المفید عن الصّدوق عن أبیه عن محمّد بن القاسم ماجیلویه،
ص:46
[21]21-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرموده:کلمۀ«لا اله الاّ اللّه»نیمی از میزان است[نیمی از آن را پر می کند]و«الحمد للّه»گفتن میزان الهی را[کاملا]پر می سازد.
[22]22-سعید بن میناء از بعضی از صحابه نقل می کند که:گروهی از قریش که از آنان عتبه بن ربیعه،أمیه بن خلف،ولید بن مغیره و عاص بن سعید بودند نزد پیامبر شکایت کردند و گفتند:
ای محمد،بیا و هر آنچه ما می پرستیم بپرست ما نیز آنچه تو می پرستی بپرستیم پس ما و تو در این امر یکسان شویم پس اگر آن راهی که ما بر آن هستیم بر حق بود تو نیز بهرۀ خود را از آن خواهی برد.و اگر آن راهی که تو بر آن هستی حق بود ما نیز بهرۀ خود را از آن خواهیم برد.
پس خداوند این آیات را فروفرستاد:(پیامبر ما بگو ای کافران،آنچه شما می پرستید نمی پرستم و شما نیز آنچه من می پرستم نخواهید پرستید)[کافرون(109)]تا آخر سوره.
سپس ابیّ بن خلف استخوانی پوسیده را در دست گرفت و آن را در دستش فشرد[تا به پودر تبدیل شد]و سپس بر آن دمید و گفت:آیا گمان می کنی که پروردگار تو این استخوان را پس از آن چه دیدی زنده می سازد؟پس خداوند فرازمند این آیات را نازل کرد:(درحالی که آفرینش خود را از یاد برده است برای ما مثل می زند و می گوید:چه کسی این استخوان های پوسیده را زنده می کند؟همان کسی که در آغاز آن را آفرید زنده اش می کند و او بر هر آفرینشی دانا است)[یس(36):آیۀ 78 و 79]تا آخر سوره.
ص:47
عن محمّد بن علیّ الصّیرفیّ،عن نصر بن مزاحم،عن عمر بن سعد،عن فضیل بن خدیج،عن کمیل بن زیاد النّخعیّ،قال:کنت مع أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السّلام فی مسجد الکوفه و قد صلّینا العشاء الآخره،فأخذ بیدی حتّی خرجنا من المسجد،فمشی حتّی خرج إلی ظهر الکوفه لا یکلّمنی بکلمه،فلمّا أصحر تنفّس،ثمّ قال:یا کمیل،إنّ هذه القلوب أوعیه فخیرها أوعاها،احفظ عنّی ما أقول؛النّاس ثلاثه:عالم ربّانیّ،و متعلّم علی سبیل نجاه،و همج رعاع،أتباع کلّ ناعق،یمیلون مع کلّ ریح،لم یستضیئوا بنور العلم،و لم یلجئوا إلی رکن وثیق.یا کمیل،العلم خیر من المال،العلم یحرسک،و أنت تحرس المال،و المال تنقصه النّفقه،و العلم یزکو علی الإنفاق.یا کمیل،صحبه العالم دین یدان اللّه به،تکسبه الطّاعه فی حیاته،و جمیل الأحدوثه بعد وفاته.یا کمیل،منفعه المال تزول بزواله.یا کمیل،مات خزّان المال و العلماء باقون ما بقی الدّهر،أعیانهم مفقوده، و أمثالهم فی القلوب موجوده،هاه هاه إنّ هاهنا-و أشار بیده إلی صدره-لعلما جمّا لو أصبت له حمله،بلی أصبت له لقنا غیر مأمون،یستعمل آله الدّین فی طلب الدّنیا،و یستظهر بحجج اللّه علی خلقه،و بنعمه علی عباده،لیتّخذه الضّعفاء ولیجه دون ولیّ الحقّ،أو منقادا للحکمه لا بصیره له فی أحنائه،یقدح الشّکّ فی قلبه بأوّل عارض لشبهه ألا لا ذا و لا ذاک،او منهوما باللّذّات،سلس القیاد بالشّهوات،أو مغری بالجمع و الإدّخار،لیس من رعاه الدّین،أقرب شبها بهؤلاء
ص:48
[23]23-کمیل بن زیاد نخعی می گوید:در مسجد کوفه همراه امیر مؤمنان علیه السّلام بودیم و نماز عشا را به جا آوردیم.حضرت دست مرا گرفت تا از مسجد خارج شدیم.پس حرکت کرد تا به بلندی های خارج کوفه رسیدیم درحالی که کلمه ای بر زبان نمی آورد.پس هنگامی که به بیابان رسیدیم آهی کشید و سپس فرمود:ای کمیل،این قلب ها همچون ظرف هایند و بهترین آن ها نگهدارنده ترین آنان است،هرچه می گویم به خاطر بسپار،مردم سه دسته اند:دانشمند الهی،آموزنده ای که در راه رستگاری گام برمی دارد و(فرومایگانی که مانند)پشه ها دستخوش باد می شوند و همیشه سرگردانند و از پی هر بانگی می روند و با وزش هر بادی تغییر جهت می دهند.از فروغ دانش بهره ور نشده اند و به ستونی استوار پناه نیاورده اند تا نجات یابند.
ای کمیل،علم بهتر است از ثروت؛علم تو را پاسداری کند و تو باید ثروت را پاسداری نمایی.
مال و ثروت در اثر خرج و هزینه کردن رو به کاهش می گذارد و حال آن که،علم و دانش با پخش و بخشش رو به افزایش می گذارد.ای کمیل،هم نشینی با عالم،وظیفه ای است که خداوند سفارش فرموده و باید به آن گردن نهاد و در سایۀ آن است که آدمی در زندگیش بندگی و پس از مرگش یاد نیک را به دست آورد.
ای کمیل،سود مال با نابودی اصل مال از بین می رود.مال اندوزان با آن که به ظاهر زنده اند ولی مرده اند،دانش ورزان چندان که روزگار پاید،پاینده اند.وجود جسمانی آنها از بین می رود ولی آثار[علمی و معنوی]آنان در دلها می ماند.هان!به راستی در اینجا-اشاره به سینۀ خود فرمود-دانش سرشاری است که دانش اندوزانی برای آن نیافتم.آری،یکی را یافتم که نیکو در می یافت ولی قابل اعتماد نبود؛زیرا ابزار دین را وسیلۀ دست یافتن به دنیا قرار می دهد و از حجّت های خدا به ضرر دوستان او کمک می گیرد.از نعمت های خدا علیه بندگان او یاری می جوید تا بتواند از ناتوانان وسیله ای در غیر مسیر ولیّ حق استفاده نماید.یا کسی که سر سپردۀ حکمت است امّا بینش و تیزهوشی لازم را ندارد تا رمز و راز علم را دریابد.
نخستین شبهه ای که به دل او راه یابد،شک و تردید در دل او شعله ور گردد.
ص:49
الأنعام السّائمه،کذلک یموت العلم بموت حاملیه،اللّهمّ بلی لا تخلو الأرض من قائم بحجّه،ظاهرا مشهورا؛أو مستترا مغمورا،لئلاّ تبطل حجج اللّه و بیّناته،و أین أولئک؟و اللّه الأقلّون عددا الأعظمون خطرا،بهم یحفظ اللّه حججه حتّی یودعوها نظراءهم و یزرعوها فی قلوب أشباههم،هجم بهم العلم علی حقائق الأمور، فباشروا ارواح الیقین،و استلانوا ما استوعره المترفون،و أنسوا بما استوحش منه الجاهلون،صحبوا الدّنیا بأبدان أرواحها متعلّقه بالمحلّ الأعلی،أولئک خلفاء اللّه فی أرضه و الدّعاه إلی دینه.آه آه شوقا إلی رؤیتهم،و أستغفر اللّه لی و لکم.ثمّ نزع یده من یدی و قال:انصرف إذا شئت.
24-24- حدّثنا المفید عن الجعابیّ عن علیّ بن إسحاق عن عثمان بن عبد اللّه عن أبی لهیعه،عن أبی زرعه الحضرمیّ،عن عمر بن علیّ بن أبی طالب علیه السّلام،عن أبیه علیه السّلام قال:قال لی النّبیّ صلّی اللّه علیه و آله:یا علیّ بنا یختم اللّه الدّین کما بنا فتحه،و بنا یؤلّف اللّه بین قلوبکم بعد العداوه و البغضاء.
25-25- أخبرنا المفید عن أحمد بن الولید عن أبیه عن الصّفّار عن ابن عیسی، عن محمّد بن مروان،عن محمّد بن عجلان،عن أبی عبد اللّه جعفر بن محمّد علیهما السّلام قال:طوبی لمن لم یبدّل نعمه اللّه کفرا،طوبی للمتحابّین فی اللّه.
26-26- أخبرنا المفید عن أبی بکر محمّد بن عمر الجعابیّ،عن عبد الکریم بن محمّد عن سهل بن زنجله الرّازیّ عن ابن أبی أویس عن أبیه عن حمید بن قیس،
ص:50
هان!نه این سزاوار است و نه آن.یا کسی که شیفته لذّت و اسیر شهوت است و یا آنکه آزمند و فریفتۀ انباشتن و اندوختن است.اینان هیچ یک پاسدار دین نیستند و بینایی و بینش لازم را ندارند و بیشتر به چهارپایان چرنده مانند.این چنین است که علم با مرگ دارندگانش می میرد! آری!زمین هیچ گاه از امامی قائم به حجت خالی نمی ماند.خواه آشکار مشهور باشد یا ترسان و پنهان از دیده ها؛تا حجّت های خدا باطل نشود و نشانه هایش از میان نرود و کجایند آنان؟! آنان در شمار اندک و در نزد خدا قدر و منزلتشان بس بزرگ است.خداوند به وسیلۀ اینان، حجّت های خود را حفظ کند تا به همتایانشان سپارد و این بذر را در دل های همانندهای ایشان بکارد.پس علم آنان برای درک حقایق امور یورش آورده و با روح یقین در آمیخته اند و آنچه را نازپروردگان،انس گرفته اند،به تن همنشین دنیایند ولی جانشان به ملأ اعلی پیوسته است.
ای کمیل،آنان جانشینان خدا در زمینش و دعوتگران او به سوی دینش هستند.آه!آه!چه مشتاق دیدارشان هستم.از خداوند برای خودم و تو آمرزش طلبم.پس آنگاه دست خود را از دست من بیرون کشید و فرمود:اگر خواستی بازگرد.
[24]24-امیر مؤمنان علی علیه السّلام می گوید:پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله به من فرمود:ای علی!خداوند دین را به ما پایان می بخشد همان گونه که به ما آغاز نمود و به وسیله ما پس از دشمنی و کینه،میان دل های شما انس و الفت ایجاد می نماید.
[25]25-امام صادق علیه السّلام فرمود:خوشا به حال کسی که به نعمت های پروردگار کفر نورزید.
خوشا به حال کسانی که در راه[خشنودی]پروردگار یکدیگر را دوست بدارند.
ص:51
عن عطاء،عن ابن عبّاس،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یا بنی عبد المطّلب،إنّی سألت اللّه لکم أنّ یعلّم جاهلکم،و أن یثبّت قائمکم،و أن یهدی ضالّکم،و أن یجعلکم نجداء جوداء رحماء،اما و اللّه لو أنّ رجلا صفّ قدمیه بین الرّکن و المقام مصلّیا فلقی اللّه ببغضکم أهل البیت دخل النّار.
27-27- أخبرنا المفید عن الحسین بن حمزه العلویّ عن محمّد الحمیریّ عن أبیه عن ابن عیسی عن مروک بن عبید عن محمّد بن یزید الطّبریّ،قال:کنت قائما علی رأس الرّضا علیّ بن موسی علیهما السّلام بخراسان و عنده جماعه من بنی هاشم منهم إسحاق بن العبّاس بن موسی،فقال له:یا إسحاق،بلغنی أنّکم تقولون:إنّ النّاس عبید لنا؛لا و قرابتی من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله ما قلته قطّ،و لا سمعته من أحد من آبائی، و لا بلغنی عن أحد منهم قاله،لکنّا نقول:النّاس عبید لنا فی الطّاعه،موال لنا فی الدّین،فلیبلّغ الشّاهد الغائب.
28-28- و بهذا الإسناد،قال:سمعت الرّضا علیه السّلام یتکلّم فی توحید اللّه فقال:أوّل عباده اللّه معرفته،و أصل معرفه اللّه(جلّ اسمه)توحیده،و نظام توحیده نفی التّحدید عنه،لشهاده العقول أنّ کلّ محدود مخلوق،و شهاده کلّ مخلوق أنّ له خالقا لیس بمخلوق،و الممتنع من الحدث هو القدیم فی الأزل.فلیس اللّه عبد من نعت ذاته،و لا إیّاه وحّد من اکتنهه،و لا حقیقته أصاب من مثّله،و لا به صدّق من نهّاه،و لا صمد صمده من أشار إلیه بشیء من الحوّاس،و لا إیّاه عنی من شبّهه،و لا
ص:52
[26]26-پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و اله فرمود:ای فرزندان عبد المطّلب!من از خداوند دربارۀ شما خواستم که نادانان شما را بیاموزد و برپاخیزندۀ شما را قرار بخشد و گمراه شما را هدایت کند و شما را دلاور و بخشنده و مهربان قرار دهد.به خدا قسم!اگر کسی در[مکه]میان رکن و مقام به نماز بایستد و[در آن حال]با دشمنی شما اهل بیت،خدا را ملاقات کند داخل در دوزخ خواهد شد.
[27]27-محمّد بن زید طبری می گوید:در خراسان نزد علی بن موسی الرضا علیهما السّلام ایستاده بودم و گروهی از بنی هاشم نیز در نزد حضرت بودند و در میان آنان اسحاق بن عباس بن موسی حاضر بود.پس امام علیه السّلام به او فرمود:ای اسحاق!به من خبر رسیده که شما می گویید:
مردم بندگان ما اهل بیت می باشند.به خویشاوندی و نزدیکی ام به پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله سوگند هرگز چنین سخنی نگفته ام و آن را از هیچ یک از پدرانم نشنیده ام و از هیچ کس به من خبر نرسیده است که آنان این چنین گفته اند.و لکن ما می گوییم:مردم بندگان ما در اطاعت از خدا و دوستداران ما[در امور مربوط به]دین هستند؛پس کسانی که حاضر هستند[این سخن را] به غایبان برسانند.
[28]28-همان راوی می گوید:شنیدم که امام رضا علیه السّلام دربارۀ یگانگی خداوند سخن می گوید:
پس فرمود:آغاز بندگی خدا شناخت اوست و حقیقت شناخت خدا-که نامش پر عظمت باد- یگانگی اوست و قوام توحید دور نمودن هر حد و مرز و اندازه ای از اوست؛زیرا هر عقلی گواهی می دهد که هرچیز که مقداری دارد آفریده است و هر آفریده ای گواهی می دهد که آفریننده ای دارد که خود آفریده نیست.و آن که حادث نیست[و از عدم به وجود نیامده است]از ازل وجود داشته است و قدیم است؛پس هر آن کس که ذات پروردگار را وصف نموده[و آن را در خصوصی مشخّص و محدود کرده]او را نپرستیده است و هر آن کس که [در گمانش]به درک حقیقتش رسیده است او را به یگانگی برنشمرده است و هر آن کس که او را به چیزی مثال زده است به حقیقتش دست نیافته است و هر آن کس که[در گمانش]به او رسیده است او را باور نداشته است و هرکس با یکی از حواس ظاهری اش به او اشاره کرده است به سوی حقیقت صمدیّت او قصد ننموده است و هرکس او را به چیزی تشبیه کرده او را مدنظر نداشته است.
ص:53
له عرف من بعّضه،و لا إیّاه أراد من توهّمه،کلّ معروف بنفسه مصنوع،و کلّ قائم فی سواه معلول،بصنع اللّه یستدلّ علیه،و بالعقول تعتقد معرفته،و بالفطر تثبت حجّته.خلق اللّه(تعالی)الخلق حجاب بینه و بینهم،و مباینته إیّاهم مفارقته إنّیّتهم، و ابتداؤه لهم دلیلهم علی أن لا ابتداء له،لعجز کلّ مبتدئ منهم عن ابتداء مثله، فأسماؤه(تعالی)تعبیر،و أفعاله(سبحانه)تفهیم.قد جهل اللّه من حدّه،و قد تعدّاه من اشتمله،و قد أخطأه من اکتنهه،و من قال:کیف هو فقد شبّهه،و من قال فیه:
«لم»فقد علّله،و من قال:«متی»فقد وقّته،و من قال:«فیم»فقد ضمّنه،و من قال:
إمام فقد نهّاه،و من قال:«حتّام»فقد غیّاه،و من غیّاه فقد جزّأه،و من جزّأه فقد ألحد فیه.لا یتغیّر اللّه بتغیّر المخلوقات،و لا یتحدّد بتحدّد المحدود،واحد لا بتأویل عدد،ظاهر لا بتأویل المباشره،متجلّ لا باستهلال رؤیه،باطن لا بمزایله، مباین لا بمسافه،قریب لا بمداناه،لطیف لا بتجسّم،موجود لا عن عدم،فاعل لا باضطرار،مقدّر لا بفکره،مدبّر لا بحرکه،مرید لا بعزیمه،شاء لا بهمّه،مدرک لا بحاسّه،سمیع لا بآله،بصیر لا باداه،لا تصحبه الأوقات،و لا تضمّه الأماکن،و لا تأخذه السّنات،و لا تحدّه الصّفات،و لا تقیّده الأدوات.سبق الأوقات کونه، و العدم وجوده،و الابتداء أزله،بخلقه الأشباه علم أنّه لا شبه له،و بمضادّته بین الأشیاء علم أن لا ضدّ له،و بمقارنته بین الأمور عرف أن لا قرین له.ضادّ النّور بالظّلمه،و الصّرّ بالحرّ،مؤلّف بین متعاقباتها،مفرّق بین متدانیاتها،بتفریقها دلّ
ص:54
و هرکس او را به اجزاء تقسیم کند او را نشناخته است و هرکس شکل او در توهّم و خاطر خود بیاورد او را قصد نکرده است.هرچه به ذات شناخته باشد ساخته شده است و هرچه به خود برپا نباشد دیگری اش پرداخته است.به وسیلۀ مخلوقات خدا بر او دلیل آورده می شود و به وسیلۀ عقل ها به شناختنش اعتقاد حاصل می گردد و به وسیلۀ فطرت ها[ی الهی]دلایل پروردگار ثابت می شوند.آفرینش آفریدگان توسط خدا حجابی بین او و آفریدگان است و فاصله او از آفریدگان جدایی او از إنّیّت آنان است.
و این که آفرینش آنان را آغاز نموده دلیل بر این است که خود آغازی ندارد.زیرا هر آفریده ای از آنان از خلق چون خود ناتوان است پس نام هایش تعبیری از[حقیقتش]و کردارش فهماندن آن[حقیقت]است.به درستی هرکس برای خدا حدّ مشخص کرده است به او جهل ورزیده و هرکس که[در گمانش]بر او احاطه یافته است بر او تعدّی و زیاده روی نموده است و هرکس که[در گمانش]به حقیقت وجود او دست یافته دربارۀ او به خطا رفته است و هرکس که بگوید«برای چه؟»برایش به دنبال علت گشته است و هرکس بگوید«چه هنگام؟» برایش زمان مشخص کرده است و هرکس بگوید:«در چه؟»برایش مکان درنظر گرفته است و هرکس بگوید:«تا کجا؟»برایش نهایت و پایانی درنظر داشته است.و هرکس بگوید:«تا چه مقدار؟»برایش نهایت و غایتی معین ساخته و هرکس برایش نهایتی در نظر بگیرد او را به اجزایی تقسیم نموده و هرکس او را تجزیه کند به او شرک ورزیده است.
خداوند با تغییر و گونه گون شدن آفریدگان تغییر نمی یابد و با اندازه یابی موجودات محدود، محدود نمی شود.یگانه ای است که تعدد نمی پذیرد،آشکاری است که همراهی ندارد، رخ نمایی است که چهره نمی گشاید،پنهانی است که[از ما]جدایی پذیر نیست.بی طی هیچ مسافتی از همه جداست.و بی هیچ نزدیک گرداندنی به همه نزدیک است و لطیفی است که جسم ندارد و موجودی است که از عدم وجود نیافته است و عمل کننده ای است که[انگیزۀ عملش]درماندگی و احتیاج نیست.بدون هیچ تأمّل و اندیشه ای تقدیر می نماید و بدون هیچ حرکتی[امور جهانیان را]تدبیر می کند.بدون هیچ قصدی اراده می کند و بدون هیچ تلاشی، مشیّت و خواسته خود را جاری می سازد.بدون هیچ حواس ظاهری درک می کند و بدون هیچ وسیله ای می شنود و می بیند،زمان او را همراهی نمی کند و مکان ها او را احاطه نمی نماید
ص:55
علی مفرّقها،و بتألیفها دلّ علی مؤلّفها،قال اللّه(تعالی): وَ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ خَلَقْنا زَوْجَیْنِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ [الذاریات(51):49].له معنی الرّبوبیّه إذ لا مربوب، و حقیقه الإلهیّه إذ لا مألوه،و معنی العالم و لا معلوم،لیس منذ خلق استحقّ معنی الخالق،و لا من حیث أحدث استفاد معنی المحدث،لا یغیبه منذ،و لا یدنیه قد، و لا یحجبه لعلّ،و لا یوقّته متی،و لا یشتمله حین،و لا یقارنه مع،کلّ ما فی الخلق من أثر غیر موجود فی خالقه،و کلّ ما أمکن فیه ممتنع من صانعه،لا تجری علیه الحرکه و السّکون،کیف یجری علیه ما هو أجراه،أو یعود فیه ما هو ابتدأه؟إذن لتفاوتت دلالته،و لا متنع من الأزل معناه،و لمّا کان للبارئ معنی غیر المبرأ.لو حدّ له وراء لحدّ له أمام،و لو التمس له التّمام للزمه النّقصان،کیف یستحقّ الأزل من لا یمتنع من الحدث،و کیف ینشئ الأشیاء من لا یمتنع من الإنشاء؟لو تعلّقت به المعانی لقامت فیه آیه المصنوع،و لتحوّل عن کونه دالاّ إلی کونه مدلولا علیه، لیس فی مجال القول حجّه،و لا فی المسأله عنه جواب،لا إله إلاّ اللّه العلیّ العظیم.
29-29- أخبرنا المفید عن أبی غالب أحمد بن محمّد عن ابن أبی الخطّاب عن ابن محبوب عن جمیل بن صالح عن برید العجلیّ عن أبی جعفر علیه السّلام عن آبائه علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:یقول اللّه(تعالی):المعروف هدیّه منّی إلی عبدی المؤمن، فإن قبلها منّی فبرحمتی و منّی،و إن ردّها فبذنبه حرمها و منه لا منّی،و أیّما عبد خلقته فهدیته إلی الإیمان،و حسّنت خلقه،و لم أبتله بالبخل،فإنّی أرید به خیرا.
ص:56
و سال ها او را در بر نمی گیرد و صفات او را محدود نمی نماید و وسایل او را مقیّد و دست بسته نمی کند،بودنش پیش از زمان ها و وجودش پیش از عدم و ازلی بودنش پیش از شروع آفرینش بوده است.زمانی که همانندان را آفرید دانسته شد که هیچ همانندی ندارد و با ضدّیت آفرینی میان اشیاء دانسته شد که ضدّی ندارد و با هم نشین کردن میان امور دانسته شد که هیچ هم نشینی ندارد.نور و ظلمت و سرما و گرما را در کنار هم قرار داد.میان پی درپی آمدگان انس برقرار کرد و میان نزدیکان جدایی انداخت.
با جدایی انداختنش بر جدایی اندازنده و با انس برقرار کردنش بر برقرار کنندۀ آن راهنمایی نمود.خداوند فرازمند فرمود:«و از هرچیز دو زوج آفریدیم شاید شما متذکر شوید» [ذاریات(51):49].مفهوم ربوبیت از آن اوست هنگامی که هیچ تربیت شونده ای وجود ندارد و حقیقت الهیّت از آن اوست هنگامی که هیچ پرستنده ای نیست و او معنای دانا است زمانی که هیچ دانسته شده ای وجود ندارد.از زمانی که آفرید مستحقّ معنای آفرینش نشد [بلکه از ازل این صفت را داشت]و از زمانی که به وجود آورد مستوجب صفت به وجود آورنده نشد.«منذ»او را وامگذارد و«قد»به او نزدیک نگردد و«لعلّ»او را در برنگیرد و«متی» او را زمانمند نسازد و«حین»او را احاطه نکند و«مع»با او همراهی نمی نماید.هر نشانه ای که در آفریدگان باشد در آفریدگار راه ندارد و هر آنچه در آفریدگان ممکن باشد در آفریدگار آن ممتنع است.حرکت و سکون بر او جریان پیدا نمی کند.
چگونه بر او جریان پیدا کند چیزی که خود آن را به جریان آورده است یا چگونه به او باز گردد چیزی که خود آن را آغاز نموده است.بنابراین براهینش گوناگون گردند و مفهوم ازلی اش ممتنع می شود و خالق مفهومی جز آفریده پیدا نمی کند.اگر در ماوراءش مرزی مشخّص گردد برابرش نیز باید مرز پذیرد و اگر اندک اشتباهی بر او راه یابد کاستی اش لازم می آید.
چگونه سزاوار ازل می شود موجودی که از حدوث[و وجود بعد از عدم]خالی نیست و چگونه اشیاء را می آفریند آن که خود از آفرینش رهایی ندارد اگر مفاهیم بر او متعلّق گردند نشانه آفریدگان در او تجلّی می کند و از دلالت کننده به دلالت شده تغییر می یابد و در مجال سخن حجّتی نیست و در درخواست از او پاسخی وجود ندارد.هیچ معبودی جز خداوند بلند مرتبۀ بزرگ وجود ندارد.
ص:57
30-30- عن المفید عن المراغیّ عن الحسن بن علیّ الکوفیّ عن جعفر بن محمّد بن مروان عن أبیه عن عبد اللّه بن الحسن الأحمسیّ،عن خالد بن عبد اللّه عن یزید بن أبی زیاد عن عبد اللّه بن الحارث عن سعد بن مالک-یعنی ابن أبی وقّاص-یقول:سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول:فاطمه بضعه منّی،من سرّها فقد سرّنی،و من ساءها فقد ساءنی،فاطمه أعزّ البریّه علیّ.
31-31- حدّثنا المفید عن علیّ بن محمّد بن حبیش الکاتب عن الحسن بن علیّ الزّعفرانیّ عن إبراهیم بن محمّد الثّقفیّ عن عبد اللّه بن محمّد بن عثمان عن علیّ بن محمّد بن أبی سعید،عن فضیل بن الجعد،عن أبی إسحاق الهمدانیّ،قال:
لمّا ولّی أمیر المؤمنین علیه السّلام محمّد بن أبی بکر مصر و أعمالها کتب له کتابا،و أمره أن یقرأه علی أهل مصر،و لیعمل بما وصّاه به فیه،و کان الکتاب بسم اللّه الرّحمن الرّحیم من عبد اللّه أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب إلی أهل مصر و محمّد بن أبی بکر.سلام علیکم،فإنّی أحمد إلیکم اللّه الّذی لا إله إلاّ هو.أمّا بعد:فإنّی أوصیکم بتقوی اللّه فیما أنتم عنه مسئوولون و إلیه تصیرون،فإنّ اللّه تعالی یقول: کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهِینَهٌ [المدثر(74):38]و یقول: وَ یُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَی اللّهِ الْمَصِیرُ [آل عمران(3):38]و یقول: فَوَ رَبِّکَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ* عَمّا کانُوا یَعْمَلُونَ [الحجر(15):92 و 93]فاعلموا عباد اللّه أنّ اللّه عزّ و جلّ سائلکم عن الصّغیر من عملکم و الکبیر فإن یعذّب فنحن أظلم،و إن یعف فهو أرحم الرّاحمین.یا عباد
ص:58
[29]29-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:خداوند فرازمند می گوید:کار نیک هدیه ای از جانب من به بندۀ مؤمن است پس اگر آن را از من بپذیرد به واسطۀ رحمتم و از جانب من است و اگر آن را رد نماید به واسطۀ نافرمانی اش آن را تباه ساخته و از جانب خود اوست نه از جانب من و هر بنده ای که او را آفریدم و به ایمان راهنمایی اش کردم و اخلاقش را نیکو ساختم و او را به بخل مبتلا نکردم پس خیر او را می طلبم.
[30]30-ابن ابی وقّاص می گوید:شنیدم که فرستادۀ خدا می فرمود:فاطمه پارۀ تن من است.
هرکس او را خوشحال کند مرا خوشحال کرده است و هرکس او را بیازارد مرا آزرده است و فاطمه عزیزترین آفریدگان در نزد من است.
[31]31-ابو اسحاق همدانی می گوید:هنگامی که امیر مؤمنان علی بن ابی طالب،محمد بن ابو بکر را فرمانروای مصر نمود و امورات آن را به او واگذار کرد به او نامه ای نگاشت و به او دستور داد که آن نامه را برای مصریان بخواند و به آنچه به او سفارش نموده است عمل نماید و نامه این بود:به نام خداوند بخشندۀ مهربان.از بندۀ خدا امیر مؤمنان علی بن ابی طالب به اهل مصر و محمد بن ابی بکر.سلام بر شما.همانا من خداوندی را ستایش می کنم که هیچ معبودی جز او نیست.اما بعد:من شما را به تقوای پروردگار در آنچه شما از آن پرسیده خواهید شد و به آن باز می گردید سفارش می کنم.همانا خداوند فرازمند می فرماید:«هرکس در گرو اعمال خویش است»و می گوید:«خدا شما را از خودش بیم می دهد که بازگشت به سوی اوست» و می گوید:«به پروردگارت سوگند که از کردار همه خواهیم پرسید»ای بندگان خدا بدانید که پروردگار بلندمرتبه از کردار کوچک و بزرگ شما خواهد پرسید پس اگر عذاب کند ما ستم کارتریم و اگر ببخشاید او مهربان ترین مهربانان است.
ص:59
اللّه،إنّ أقرب ما یکون العبد إلی المغفره و الرّحمه حین یعمل للّه بطاعته و ینصحه بالتّوبه،علیکم بتقوی اللّه،فإنّها تجمع الخیر و لا خیر غیرها،و یدرک بها من الخیر ما لا یدرک بغیرها من خیر الدّنیا و خیر الآخره،قال اللّه(عزّ و جلّ): وَ قِیلَ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا ما ذا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ قالُوا خَیْراً لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا فِی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَهٌ وَ لَدارُ الْآخِرَهِ خَیْرٌ وَ لَنِعْمَ دارُ الْمُتَّقِینَ [النحل(16):30]اعلموا یا عباد اللّه إنّ المؤمن یعمل لثلاث من الثّواب:أمّا لخیر[الدّنیا]فإنّ اللّه یثیبه بعمله فی دنیاه،قال اللّه (سبحانه)لإبراهیم: وَ آتَیْناهُ أَجْرَهُ فِی الدُّنْیا وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَهِ لَمِنَ الصّالِحِینَ [العنکبوت(29):27]فمن عمل للّه تعالی أعطاه أجره فی الدّنیا و الآخره و کفاه المهمّ فیهما،و قد قال اللّه(تعالی): یا عِبادِ الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا رَبَّکُمْ لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا فِی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَهٌ وَ أَرْضُ اللّهِ واسِعَهٌ إِنَّما یُوَفَّی الصّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ [الزمر(39):10]فما أعطاهم اللّه فی الدّنیا لم یحاسبهم به فی الآخره،قال اللّه تعالی:
لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنی وَ زِیادَهٌ [یونس(10):26]و الحسنی هی الجنّه و الزّیاده هی الدّنیا[و أمّا لخیر الآخره]فإنّ اللّه تعالی یکفّر بکلّ حسنه سیئّه،قال اللّه عزّ و جلّ:
إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ ذلِکَ ذِکْری لِلذّاکِرِینَ [هود(11):114]حتّی إذا کان یوم القیامه حسبت لهم حسناتهم،ثمّ أعطاهم بکل واحده عشر أمثالها إلی سبعمائه ضعف،قال اللّه عزّ و جلّ: جَزاءً مِنْ رَبِّکَ عَطاءً حِساباً [انبیاء(78):36] و قال: فَأُولئِکَ لَهُمْ جَزاءُ الضِّعْفِ بِما عَمِلُوا وَ هُمْ فِی الْغُرُفاتِ آمِنُونَ [سبا(34):
ص:60
ای بندگان خدا،همانا نزدیک ترین حالت بنده به بخشش و رحمت پروردگار زمانی است که با بندگی خدا برای او عمل می کند و با توبه طلب خیر می نماید.تقوا پیشه باشید که تقوا همه نیکی ها را در خود جمع می کند و نیک جز آن نیست و به وسیلۀ آن نیکی از نیکی های دنیا و آخرت به دست می آید که به جز آن حاصل نمی شود.خداوند عزّتمند می فرماید:«به پرهیزگاران گفته می شود:پروردگارتان چه نازل کرده است؟گویند«خوبی».برای نیکوکاران در این دنیا خیر است و سرای آخرت بهتر است و چه نیکوست سرای تقواپیشگان.»بندگان خدا بدانید که انسان مؤمن برای سه نیکویی رفتار می کند:یا برای نیکی دنیا که پروردگار به خاطر کردارش در دنیایش به او پاداش می دهد.خداوند بلند مرتبه دربارۀ ابراهیم علیه السّلام فرمود:
«در دنیا پاداشش را عطا کردیم و در آخرت از صالحان است.»پس هرکس برای خداوند بلندمرتبه رفتار کند خداوند پاداش او را در دنیا و آخرت به او عطا می نماید.و او را در امور مهم دنیا و آخرت کفایت می کند.خداوند بلندمرتبه می فرماید:«ای بندگان مؤمن از پروردگارتان بترسید.برای نیکوکاران در این دنیا پاداش نیکوست و زمین خدا پهناور است فقط پاداش شکیبایان است که بدون حساب داده می شود.»پس خداوند به خاطر آنچه در دنیا به ایشان عطا فرموده است در آخرت آنان را مورد حساب خود قرار نمی دهد.خداوند بلند مرتبه می فرماید:«نیکوکاران را پاداش نیکویی است و زیادتی»و پاداش نیکو بهشت و زیادت دنیا است.و برای نیکی آخرت که خداوند بلندمرتبه در مقابل هرنیکی یک بدی را می زداید.
خداوند بلند مرتبه می فرماید:«همانا نیکی ها بدی ها را می زدایند،این برای پند پذیران تذکری است.»تا هنگامی که قیامت برپا شود نیکی هایشان محاسبه می شود،سپس خداوند در مقابل هرنیکی ده برابر تا هفتصد برابر عطا می کند.خداوند بلند مرتبه می گوید:«پاداشی از سوی پروردگار تو و عطایی محاسبه شده است.»و می فرماید:«و آنان پاداشی چند برابر آنچه عمل کرده بودند دریافت می دارند و آنان در جایگاهشان در ایمنی به سر می برند.»
ص:61
37]فارغبوا فی هذا رحمکم اللّه و اعملوا له و تحاضّوا علیه.و اعلموا یا عباد اللّه أنّ المتّقین حازوا عاجل الخیر و آجله،شارکوا أهل الدّنیا فی دنیاهم،و لم یشارکهم أهل الدّنیا فی آخرتهم،أباحهم اللّه من الدنیا ما کفاهم به و أغناهم،قال اللّه عزّ و جلّ: قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَهَ اللّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا خالِصَهً یَوْمَ الْقِیامَهِ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ [الاعراف(7):32]سکنوا الدّنیا بأفضل ما سکنت،و أکلوها بأفضل ما أکلت،شارکوا أهل الدّنیا فی دنیاهم فأکلوا معهم من طیّبات ما یأکلون،و شربوا من طیّبات ما یشربون،و لبسوا من أفضل ما یلبسون،و سکنوا من أفضل ما یسکنون،و تزوّجوا من أفضل ما یتزوّجون،و رکبوا من أفضل ما یرکبون،أصابوا لذّه الدّنیا مع أهل الدّنیا،و هم غدا جیران اللّه تعالی،یتمنّون علیه فیعطیهم ما یتمنّون،لا تردّ لهم دعوه،و لا ینقص لهم نصیب من اللّذّه،فإلی هذا یا عباد اللّه یشتاق إلیه من کان له عقل و یعمل له بتقوی اللّه،و لا حول و لا قوّه إلاّ باللّه.یا عباد اللّه،إن اتّقیتم و حفظتم نبیّکم فی أهل بیته،فقد عبدتموه بأفضل ما عبد،و ذکرتموه بأفضل ما ذکر،و شکرتموه بأفضل ما شکر،و أخذتم بأفضل الصّبر و الشّکر، و اجتهدتم أفضل الاجتهاد،و إن کان غیرکم أطول منکم صلاه و أکثر منکم صیاما فأنتم أتقی للّه منه،و أنصح لأولی الأمر.احذروا یا عباد اللّه الموت و سکرته، فأعدّوا له عدّته،فإنّه یفجؤکم بأمر عظیم بخیر لا یکون معه شرّ أبدا،أو بشرّ لا
ص:62
خدای رحمتتان کند در این امر رغبت کنید و یکدیگر را بر آن امر ترغیب نمایید.ای بندگان خدا!بدانید که تقوا پیشگان نیکی دنیا گذرا و آخرت پایدار را به دست آوردند و با اهل دنیا در دنیایشان شریک گشتند و اهل دنیا در امور اخروی آنان شریک نشدند.خداوند از دنیا به آن مقدار که ایشان را کفایت کند و بی نیازشان سازد بر آنان مباح ساخت.خداوند شکوهمند می گوید:«بگو چه کسی زینت های خداوند را که برای بندگانش خارج ساخته است و روزی های نیکو را حرام ساخته است.بگو آن نعمت در روز قیامت برای کسانی است که در زندگی دنیا ایمان آوردند و اخلاص داشته اند.این چنین،نشانه هایمان را برای گروهی که می دانند شرح می دهیم.»
در دنیا به بهترین شیوه زندگی کردند و از بهترین خوردنی ها استفاده نمودند و با دنیاپیشگان در دنیایشان همراهی نمودند و با ایشان از نیکوترین خوردنی ها بهره بردند و از نیکوترین آشامیدنی ها،استفاده کردند و از بهترین لباس ها پوشیدند و در بهترین مساکن،سکونت گزیدند و با بهترین همسران ازدواج نمودند و بر بهترین مرکب ها سوار شدند.با دنیاپیشگان از لذت های دنیا بهره بردند و آنان فردا[ی قیامت]همسایگان خداوند فرازمند هستند هر آنچه از خدا تمنا می کنند به ایشان عطا می نماید و خواستۀ آنان رد نمی شود و بهره ای از لذت آنان کاسته نمی شود.پس ای بندگان خدا!هرکس عقل داشته باشد و با تقوای الهی رفتار نماید به این[شیوۀ زندگی]رغبت نشان می دهد و هیچ نیرو و توانایی جز با کمک خداوند ممکن نیست.ای بندگان خدا!اگر پرهیزگار باشید و مراعات خاندان پیامبرتان را نمائید او را به بهترین شیوه پرستیده اید و با بهترین یاد،یاد نموده اید و با بهترین شکر سپاس گزاری کرده اید و بهترین شکر و شکیبایی را به کار بسته اید و با بهترین تلاش و سعی عمل نموده اید،هرچند دیگران نماز را طولانی تر از شما بخوانند و بیشتر روزه بگیرند،زیرا شما بیشتر از آنان رعایت تقوای الهی را کرده اید و برای صاحبان امر(امامان علیهم السّلام)خود خیرخواه ترید.ای بندگان خدا!از مرگ و سکرات آن برحذر باشید و توشه اش را آماده نمایید.همانا مرگ با امری عظیم ناگهان شما را در بر می گیرد با چیزی که هرگز بدی در آن راه ندارد یا بدی که هرگز نیکی و خیری در آن نیست.
ص:63
یکون معه خیر أبدا،فمن أقرب إلی الجنّه من عاملها،و من أقرب إلی النّار من عاملها؟إنّه لیس أحد من النّاس تفارق روحه جسده حتّی یعلم إلی أیّ المنزلین یصیر:إلی الجنّه أم النّار،أعدوّ هو للّه أم ولیّ؟فإن کان ولیّا للّه فتحت له أبواب الجنّه،و شرعت له طرقها،و رأی ما أعدّ اللّه له فیها،ففزع من کلّ شغل،و وضع عنه کلّ ثقل،و إن کان عدوّا للّه فتحت له أبواب النّار،و شرّع له طرقها،و نظر إلی ما أعدّ اللّه له فیها،فاستقبل کلّ مکروه و ترک کلّ سرور،کلّ هذا یکون عند الموت، و عنده یکون الیقین،قال اللّه تعالی: اَلَّذِینَ تَتَوَفّاهُمُ الْمَلائِکَهُ طَیِّبِینَ یَقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْکُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّهَ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ [النحل(16):32]و یقول: اَلَّذِینَ تَتَوَفّاهُمُ الْمَلائِکَهُ ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ ما کُنّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ بَلی إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ* فَادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها فَلَبِئْسَ مَثْوَی الْمُتَکَبِّرِینَ [النحل(16):28-29]یا عباد اللّه،إنّ الموت لیس منه فوت،فاحذروه قبل وقوعه، و أعدّوا له عدّته،فإنّکم طرد الموت،إن أقمتم له أخذکم،و إن فررتم منه أدرککم، و هو ألزم لکم من ظلّکم،الموت معقود بنواصیکم و الدّنیا تطوی خلفکم،فأکثروا ذکر الموت عند ما تنازعکم إلیه أنفسکم من الشّهوات،و کفی بالموت واعظا؛ و کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله کثیرا ما یوصی أصحابه بذکر الموت،فیقول:أکثروا ذکر الموت،فإنّه هادم اللّذّات،حائل بینکم و بین الشّهوات.یا عباد اللّه،ما بعد الموت لمن لم یغفر له أشدّ من الموت:القبر،فاحذروا ضیقه و ضنکه و ظلمته و غربته،إنّ
ص:64
پس چه کسی به بهشت از عمل کنندۀ[برای بهشت]و چه کسی در جهنّم از عمل کنندۀ[برای جهنّم]نزدیک تر است؟روح هیچ کس از مردم از کالبدش مفارقت نمی کند تا بداند که به سوی کدامیک از دو منزل حرکت می کند:به سوی بهشت یا دوزخ؟دشمن خداست یا دوست او؟اگر دوست خدا باشد درهای بهشت برایش باز می گردد و راه های آن برایش هموار می شود و آنچه را خداوند در بهشت برایش فراهم ساخته است مشاهده می کند.پس از هر مکروه و بدی استقبال می کند و هر شادی را رها می کند و تمامی این ها هنگام مرگ می باشد و یقین نیز در آن هنگام است.خداوند فرازمند می فرماید:«همان هایی که فرشتگان مرگ روحشان را می گیرند درحالی که پاک و پاکیزه اند به آن ها می گویند:سلام بر شما وارد بهشت شوید به خاطر اعمالی که انجام می دادید»و می فرماید:«همان ها که فرشتگان مرگ روحشان را می گیرند درحالی که به خود ظلم کرده بودند.در این موقع آن ها تسلیم می شوند[و به دروغ می گویند:]ما کار بدی انجام نمی دادیم.آری خداوند به آنچه انجام می دادید عالم است.[به آنها گفته می شود:]اکنون از درهای جهنّم وارد شوید درحالی که جاودانه در آن خواهید بود چه جای بدی است جایگاه مستکبران.»ای بندگان خدا!از مرگ گریزی نیست.پس پیش از فرارسیدنش از آن برحذر باشید و توشه ای را فراهم سازید.همانا شما گرفتار در دام مرگ هستید.اگر در مقابلش بایستید شما را در بر می گیرد و اگر از او بگریزید شما را در می یابد.و او چون سایه ای همراه شما است.مرگ به پیشانی[و سرنوشت شما]گره خورده است.و دنیا گذشته شما را درهم می پیچد پس هنگامی که نفستان در گرداب شهوات با شما به جدال برمی خیزد فراوان به یاد مرگ باشید.پنددهندگی مرگ[برای شما] کفایت می کند و فرستادۀ خدا یارانش را فراوان سفارش به یاد مرگ می نمود و می فرمود:
فراوان به یاد مرگ باشید که درهم شکنندۀ لذت هااست و میان شما و شهوات مانع می شود».
ای بندگان خدا!پیامدهای پس از مرگ برای کسانی که آمرزیده نشده اند سخت تر از مرگ است.قبر!از تنگی و سختی و تاریکی و تنهایی آن برحذر باشید.
ص:65
القبر یقول کلّ یوم:أنا بیت التّراب،أنا بیت الغربه،أنا بیت الوحشه،أنا بیت الدّود و الهوامّ؛و القبر روضه من ریاض الجنّه،أو حفره من حفر النّیران،إنّ العبد المؤمن إذا دفن قالت له الأرض:مرحبا و أهلا،قد کنت ممّن أحبّ أن یمشی علی ظهری، فإذا ولیتک فستعلم کیف صنعی بک؛فتتّسع له مدّ البصر.و إنّ الکافر إذا دفن قالت له الأرض:لا مرحبا و لا أهلا،لقد کنت من أبغض من یمشی علی ظهری،فإذا ولیتک فستعلم کیف صنعی بک؛فتضمّه حتّی تلتقی أضلاعه.و إنّ المعیشه الضّنک الّتی حذّر اللّه منها عدوّه عذاب القبر،إنّه یسلّط علی الکافر فی قبره تسعه و تسعین تنّینا،فینهشن لحمه،و یکسرن عظمه،یتردّدن علیه کذلک إلی یوم یبعث،لو أنّ تنّینا منها نفخ فی الأرض لم تنبت زرعا أبدا.اعلموا یا عباد اللّه إنّ أنفسکم الضّعیفه و أجسادکم النّاعمه الرّقیقه الّتی یکفیها الیسیر تضعف عن هذا،فإن استطعتم أن تجزعوا لأجسادکم و أنفسکم ممّا لا طاقه لکم به و لا صبر لکم علیه، فاعملوا بما أحبّ اللّه و اترکوا ما کره اللّه.یا عباد اللّه،إنّ بعد البعث ما هو أشدّ من القبر،یوم یشیب فیه الصّغیر،و یسکر منه الکبیر،و یسقط فیه الجنین،و تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَهٍ عَمّا أَرْضَعَتْ [الحج(22):2]یوم عبوس قمطریر یوم کان شرّه مستطیرا.
إنّ فزع ذلک الیوم لیرهب الملائکه الّذین لا ذنب لهم،و ترعد منه السّبع الشّداد، و الجبال الأوتاد،و الأرض المهاد،و تنشقّ السّماء فهی یومئذ واهیه،و تتغیّر فکأنّها ورده کالدّهان،و تکون الجبال کثیبا مهیلا بعد ما کانت صمّا صلابا،و ینفخ
ص:66
به درستی که قبر هر روز ندا در می دهد:من خانۀ تنهایی و خاکی هستم،من خانۀ وحشتم،من خانۀ کرم ها و گزندگانم.و قبر باغی از باغ های بهشت یا گودالی از گودال های جهنّم است.
هنگامی که بندۀ مؤمن در خاک نهاده می شود زمین به او می گوید:خوش آمدی!تو از کسانی بودی که دوست دارم بر روی من قدم بردارند پس هنگامی که تو را در بر گرفتم خواهی دانست که چگونه با تو رفتار خواهم کرد.پس زمین تا چشم کار می کند برای او وسعت می یابد.و هنگامی که انسان کافر دفن می شود،زمین به او خواهد گفت:آمدنت نکوهیده و ناپسند باد.تو مبغوض ترین کسانی بودی که بر من گام می نهند.و زمانی که تو را در بر گرفتم خواهی دانست که با تو چگونه رفتار می کنم.پس او را در بر می گیرد و فشار می دهد تا استخوان هایش درهم می شکند.زندگی در تنگی و فشار که خداوند دشمنانش را از آن بر حذر داشته است عذاب قبر است.همانا خداوند بر کافر در قبرش نود و نه مار بزرگ مسلّط می سازد تا گوشت بدنش را بگزند و استخوان هایش را خرد کنند و این چنین در نزد او رفت و آمد دارند تا روزی که برانگیخته شود و اگر یکی از آن مارها در زمین بدمد هیچ گاه گیاهی بر زمین نخواهد رویید.ای بندگان خدا!بدانید که نفس های شما ناتوان و بدن هایتان نحیف و نرم است که امور آسان آن را کفایت می کند و در مقابل آن امور نیز ناتوان است.پس اگر خواستید که برای بدن ها و جاهایتان از چیزهایی که طاقتش را ندارید و بر آن نمی توانید بی تابی کنید پس به هر آنچه خدا دوست دارد عمل کنید و هرچه را مورد کراهت اوست ترک نمایید.ای بندگان خدا!همانا روز قیامت،شدیدتر از قبر است.روزی که کودکان در آن پیر می شوند و بزرگان در آن چون مستان می گردند[و عقل خود را از دست می دهند]و جنین ها در آن سقط می شوند و«هر مادری آن را که شیر داده است فراموش می کند،»روزی درهم فرورفته و گرفته و سخت،روزی که بدی اش گسترده است.ترس آن روز فرشتگانی را که هیچ گناهی ندارند می ترساند و هفت فرشته پر ابهّت که گماشتگان بر جهنم اند لرزه بر اندامشان می افتد و کوه های میخکوب شده بر زمین و زمین هموار،به لرزه درآیند.آسمان از هم جدا می شود و در آن روز فرو می ریزد و رنگش تغییر می یابد گویی روغن مذاب گلگون است و کوه ها که با صلابت و سخت هستند همچون سراب گردند.
ص:67
فی الصّور فیفزع من فی السّماوات و من فی الأرض إلاّ من شاء اللّه،فکیف من عصی بالسّمع و البصر و اللّسان و الید و الرّجل و الفرج و البطن،إن لم یغفر اللّه له یرحمه من ذلک الیوم؟لأنّه یقضی و یصیر إلی غیره،إلی نار قعرها بعید،و حرّها شدید،و شرابها صدید،و عذابها جدید،و مقامعها حدید،لا یفتر عذابها و لا یموت ساکنها،دار لیس فیها رحمه،و لا یسمع لأهلها دعوه.و اعلموا یا عباد اللّه أنّ مع هذا رحمه اللّه الّتی لا تعجز العباد،جنّه عرضها کعرض السّماوات و الأرض أعدّت للمتّقین،لا یکون معها شرّ أبدا،لذّاتها لا تملّ،و مجتمعها لا یتفرّق، و سکّانها قد جاوروا الرّحمن،و قام بین أیدیهم الغلمان،بصحاف من الذّهب فیها الفاکهه و الرّیحان.ثمّ اعلم یا محمّد بن أبی بکر إنّی قد ولّیتک أعظم أجنادی فی نفسی،أهل مصر،فإذا ولّیتک ما ولّیتک من أمر النّاس فأنت حقیق أن تخاف منه علی نفسک و أن تحذر منه علی دینک،فإن استطعت أن لا تسخط ربّک برضا أحد من خلقه فافعل،فإنّ فی اللّه عزّ و جلّ خلفا من غیره،و لیس فی شیء سواه خلف منه،اشتدّ علی الظّالم و خذ علیه،و لن لأهل الخیر و قرّبهم،و اجعلهم بطانتک و أقرانک،و انظر إلی صلاتک کیف هی،فإنّک إمام لقومک[ینبغی لک]أن تتمّها و لا تخفّفها،فلیس من إمام یصلّی بقوم یکون فی صلاتهم نقصان إلاّ کان علیه،لا ینقص من صلاتهم شیء،و تمّمها و تحفّظ فیها،یکن لک مثل أجورهم،و لا ینقص ذلک من أجرهم شیئا.و انظر إلی الوضوء،فإنّه من تمام الصّلاه،تمضمض ثلاث
ص:68
و صور دمیده شود و هرکس در آسمان ها و زمین است جز آنکه خدا بخواهد،از صدای آن می هراسد،پس کسی که با گوش و چشم و زبان و دست و پا و شرمگاه و شکم به نافرمانی خدا پرداخته است.اگر خداوند در آن روز بر او نبخشاید و او را نیامرزد چگونه خواهد بود؟!زیرا حکم بر او جاری می شود و به سوی غیر خود حرکت می کند.به سوی دوزخی ژرف که حرارتی سخت و فراوان دارد و نوشاک آن چرک و خونابه و عذابش تازه و با گرزهای آهنین بر سرشان کوفته می شود.عذابش باز نمی ایستد و ساکنینش نمی میرند.خانه ای است که بخشایش در آن راه ندارد و خواستۀ اهل آن شنیده نمی شود.ای بندگان خدا!بدانید که با این وجود،رحمت الهی که بندگان را پشت سر خود رها نمی سازد و[تنها نمی گذارد]بهشتی است عرض آن همچون عرض آسمان ها و زمین است که برای پرهیزگاران آماده شده است، همراه آن هرگز بدی وجود ندارد.لذت های آن خستگی نمی آورد و اجتماعاتش پراکنده نمی شوند و ساکنین آن در همسایگی و مجاورت خداوند رحمانند و غلامان بهشتی به همراه ظرف هایی از طلا که در آن میوه و گل های خوشبو وجود دارد در کنارشان حاضرند.سپس بدان ای محمد بن ابی بکر که من تو را فرمانروای بزرگ ترین سپاهیانم قرار دادم و آنان اهل مصر می باشند.هنگامی که تو را فرمانروا قرار دادم تو را فرمانروای بر امورات[شخصی] مردم ننمودم[تا بخواهی به هر طریق که دوست داری در آن رفتار کنی!]پس تو سزاوار هستی که از آن برخودت بهراسی و از آنان بر دین خود برحذر باشی.پس اگر توانستی که به خاطر رضایت هیچ کس از آفریدگان،پروردگارت را به خشم در نیاوری پس آن گونه باش.
همانا در خداوند عزّتمند جانشینی از غیر اوست[یعنی اگر با رضایت خالق موجب غضب مخلوق شدی دیگری از آفریدگان هست که جای او را بگیرد]و در هیچ چیز جز او جانشینی از او وجود ندارد.[پس اگر برای رضایت مخلوق موجب خشم خالق شوی هیچ چیز جای آن را پر نمی کند].بر ستمگران سخت بگیر و آنان را[از ستمگری]باز دار.با نیکوکاران نرم رفتار باش و آنان را[به خود]نزدیک ساز.و آنان را از نزدیکان و هم نشینان خود قرار ده.و به نمازت بنگر که چگونه است؟همانا تو پیشوای قومت می باشی پس سزاوار است که نمازت را کامل به پا داری و آن را سبک مشماری.پس هیچ امامی نیست که با گروه خود نماز
ص:69
مرّات،و استنشق ثلاثا،و اغسل وجهک ثمّ یدک الیمنی ثمّ الیسری ثمّ امسح رأسک و رجلیک،فإنّی رأیت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یصنع ذلک،و اعلم أنّ الوضوء نصف الإیمان.ثمّ ارتقب وقت الصّلاه،فصلّها لوقتها،و لا تعجل بها قبله لفراغ،و لا تؤخّرها عنه لشغل،فإنّ رجلا سأل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله عن أوقات الصّلاه،فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله أتانی جبرئیل علیه السّلام فأرانی وقت الصّلاه حین زالت الشّمس،فکانت علی حاجبه الأیمن،ثمّ أرانی وقت العصر فکان ظلّ کلّ شیء مثله،ثمّ صلّی المغرب حین غربت الشّمس،ثمّ صلّی العشاء الآخره حین غاب الشّفق،ثمّ صلّی الصّبح فأغلس بها و النّجوم مشتبکه،فصلّ لهذه الأوقات،و الزم السّنّه المعروفه و الطّریق الواضحه،ثمّ انظر رکوعک و سجودک،فإنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله کان أتمّ النّاس صلاه، و أحقّهم عملا بها.و اعلم أنّ کلّ شیء من عملک تبع لصلاتک،فمن ضیّع الصّلاه فإنّه لغیرها أضیع.أسأل اللّه الّذی یری و لا یری،و هو بالمنظر الأعلی أن یجعلنا و إیّاک ممّن یحبّ و یرضی حتّی یعیننا و إیّاک علی شکره و ذکره،و حسن عبادته، و أداء حقّه و علی کلّ شیء اختار لنا فی دنیانا و دیننا و آخرتنا،و أنتم یا أهل مصر، فلیصدّق قولکم فعلکم،و سرّکم علانیتکم،و لا تخالف ألسنتکم قلوبکم.و اعلموا أنّه لا یستوی إمام الهدی و إمام الرّدی،و وصیّ النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و عدوّه،إنّی لا أخاف علیکم مؤمنا و لا مشرکا؛أمّا المؤمن فیمنعه اللّه بإیمانه،و أمّا المشرک فیحجزه اللّه عنکم بشرکه،و لکنّی أخاف علیکم المنافق،یقول ما تعرفون و یعمل بما تنکرون.
ص:70
می گزارد و در نماز آن گروه کاستی وجود دارد جز آن که آن کاستی بر عهدۀ اوست.از نمازشان چیزی کم مگذار و آنان را کامل بپا دار و بر آن مراقبت کن که برای تو همانند پاداش آنان خواهد بود و این رفتار تو چیزی از پاداش آنان نمی کاهد.و به وضو بنگر که مایۀ کامل بودن نماز است.
سه بار آب در دهانت بگردان و سه بار آب داخل بینی کن و صورتت را بشوی و سپس دست راست و دست چپ را بشوی و سر و دو پایت را مسح کن.همانا من رسول خدا را دیدم که این گونه عمل می کرد.و بدان که وضو نیمی از ایمان است.سپس مراقب زمان نمازها باش و در وقتش نماز را بپا دار و به خاطر آسودگی ات پیش از وقت آن نماز مگزار و برای کاری که پیش آمده است آن را از زمانش به تأخیر میانداز.همانا مردی از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله درباره اوقات نماز پرسید،پس پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:جبرئیل نزد من آمد و وقت نماز را هنگام زوال خورشید به من نشان داد و خورشید برابروی طرف راست او بود.سپس زمان نماز عصر را به من نشان داد که سایۀ هرچیزی هم اندازۀ خود او بود.سپس هنگامی که خورشید غروب کرد نماز مغرب را خواند و سپس هنگامی که سرخی مغرب از میان رفت نماز عشا را به جا آورد سپس نماز صبح را در هنگامی که سرخی مغرب از میان رفت نماز عشا را به جا آورد سپس نماز صبح را در هنگامی که ظلمت شب و سپیدی درهم آمیخته بود به جا آورد در حالی که ستارگان درهم تنیده بودند.پس در این اوقات نماز به پادار و سنّت شناخته شده و راه روشن را همراهی نما.سپس به رکوع و سجده ات بنگر همانا رسول خدا از همه کامل تر نماز می خواند و از همه به عمل به نماز سزاوارتر بود و بدان که هر عمل تو از نمازت پیروی می کند پس هرکس نماز را تباه سازد غیر آن را بیش تر تباه می کند.از خدایی که می بیند و دیده نمی شود و خود در نظرگاه بلندش قرار دارد می خواهم که ما و تو را از کسانی که[آنان را] دوست دارد و[از آنان]خشنود می شود قرار دهد تا ما و شما را بر شکرگزاری و پاداش و بندگی نیکو و ادای حقّش و بر هر چیزی که در دنیا و آخرت ما برگزیده است یاری کند.و شما ای اهل مصر باید کردار شما،سخنتان را و باطن شما،ظاهرتان را تصدیق کند و راست بر شمارد و قلب های شما نمی بایست با آنچه بر زبان می آورید مخالفت کند.و بدانید که پیشوای هدایت و پیشوای نابودی و جانشین پیامبر و دشمن او یکسان نمی باشند.
ص:71
یا محمّد بن أبی بکر،اعلم أنّ أفضل الفقه الورع فی دین اللّه،و العمل بطاعته،و إنّی أوصیک بتقوی اللّه فی سرّ أمرک و علانیتک و علی أیّ حال کنت علیها،الدّنیا دار بلاء و دار فناء،و الآخره دار الجزاء و دار البقاء،فاعمل لما یبقی و اعدل عمّا یفنی، و لا تنس نصیبک من الدّنیا،أوصیک بسبع هنّ من جوامع الإسلام:تخشی اللّه عزّ و جلّ و لا تخش النّاس فی اللّه،و خیر القول ما صدّقه العمل،و لا تقض فی أمر واحد بقضاءین مختلفین فیختلف أمرک و تزیغ عن الحقّ،و أحبّ لعامّه رعیّتک ما تحبّ لنفسک و أهل بیتک،و اکره لهم ما تکره لنفسک و أهل بیتک،فإنّ ذلک أوجب للحجّه و أصلح للرّعیّه،و خض الغمرات إلی الحقّ،و لا تخف فی اللّه لومه لائم، و انصح المرء إذا استشارک،و اجعل نفسک أسوه لقریب المؤمنین و بعیدهم.جعل اللّه مودّتنا فی الدّین،و خلّتنا و إیّاکم خلّه المتّقین،أبقی لکم طاعتکم،حتّی یجعلنا و إیّاکم بها إِخْواناً عَلی سُرُرٍ مُتَقابِلِینَ [الحجر(15):47]أحسنوا أهل مصر موازره محمّد أمیرکم،و اثبتوا علی طاعتکم،تردوا حوض نبیّکم صلّی اللّه علیه و اله أعاننا اللّه و إیّاکم علی ما یرضیه،و السّلام علیکم و رحمه اللّه و برکاته.
تم المجلس الأوّل،و یتلوه المجلس الثانی من أمالی الشیخ السعید أبی جعفر محمّد بن الحسن بن علی الطّوسی رحمه اللّه.
ص:72
همانا من برشما از اهل ایمان و مشرکان هراسی ندارم.اما خداوند،مؤمن را به وسیلۀ ایمانش باز می دارد و مشرک را به وسیلۀ شرک ورزی اش از[ضرر رساندن به]شما مانع می شود.و لیکن بر شما از منافق در هراسم که به آنچه می دانید و می پسندید سخن می گوید و به آنچه دوست نمی دارید رفتار می کند.
ای محمد بن ابی بکر!بدان که با فضیلت ترین آگاهی و دانش،پرهیزگاری در دین خدا و عمل به بندگی اوست.من تو را به تقوای الهی در امور پنهان و آشکارت و بر هر حالی که هستی سفارش می کنم.دنیا سرای بلا و نابودی و آخرت سرای پاداش و پایندگی است،پس برای هر آنچه باقی می ماند عمل کن و از هرچه نابود می شود روی گردان و بهرۀ خود را از دنیا فراموش مکن.تو را به هفت چیز سفارش می کنم که از مسائل پراهمیت در اسلام است:از خداوند شکوهمند بترس و از مردم دربارۀ امور خدایی نهراس و بهترین سخن آن است که رفتار انسان آن را تأیید کند و در یک مسأله به دو گونه متفاوت قضاوت مکن که امرت دگرگون شود و از حق منحرف می گردی و برای عموم زیردستانت هر آنچه برای خود و خانواده ات می پسندی،دوست بدار و هر آنچه برای خود و خانواده ات دوست نداری برای آنان نیز مپسند.همانا این نحوۀ رفتار حجت و دلیل انسان را الزام آورتر می کند.امور زیردستان را بیشتر اصلاح می نماید و به سوی حق در سختی ها داخل شو و در راه خدا از ملامت ملامتگران نهراس و هنگامی که کسی از تو مشورت طلبید برایش خیرخواهی کن و خود را الگویی برای مؤمنان نزدیک و دور از خود قرار ده.خداوند دوستی ما را در دین قرار داد و دوستی ما و شما دوستی پرهیزگاران است و بندگیتان را برایتان باقی گذارد تا ما و شما را به واسطۀ آن دوستی،برادرانی بر تخت هایی در مقابل هم[در بهشت]قرار دهد.ای اهل مصر!به نیکی با فرمان روایتان محمد همکاری کنید و بر بندگی تان ثابت قدم باشید تا در حوض پیامبرتان وارد شوید.خداوند ما و شما را بر آنچه او را خشنود می سازد یاری کند و سلام و رحمت و برکات خدا بر شما باد.
مجلس اول به پایان رسید و مجلس دوم از امالی شیخ سعید ابو جعفر محمد بن حسن بن علی طوسی رحمه اللّه به دنبال آن خواهد آمد.
ص:73
[2] المجلس الثانی فیه بقیّه أحادیث الشیخ المفید محمّد بن محمّد بن النعمان
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ 32-1- أخبرنا الشّیخ أبو عبد اللّه محمّد بن محمّد بن النّعمان(رحمه اللّه)،قال:
أخبرنی أبو بکر محمّد بن عمر الجعابیّ،قال:حدّثنا أبو نصر محمّد بن عمر النّیشابوریّ،قال:حدّثنا محمّد بن السّریّ،قال:حدّثنا أبی،قال:حدّثنا حفص بن غیاث،عن برد بن سنان،عن مکحول،عن واثله بن الأصقع،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:لا تظهر الشّماته لأخیک فیعافه اللّه و یبتلیک.
33-2- أخبرنا المفید عن ابن قولویه عن أبیه عن سعد عن ابن عیسی عن یونس عن کلیب الأسدیّ عن الصّادق علیه السّلام یقول:أما و اللّه إنّکم لعلی دین اللّه و ملائکته،فأعینونا علی ذلک بورع و اجتهاد،علیکم بالصّلاه و العباده،علیکم بالورع.
34-3- أخبرنا المفید عن علیّ بن خالد المراغیّ عن علیّ بن الحسن الکوفیّ
ص:74
جلسه دوم
در آن ادامۀ روایات شیخ مفید محمد بن محمد بن نعمان آمده است.
«به نام خداوند رحمتگر مهربان»
[32]1-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:از گرفتاری که برای برادرت پیش آمده است اظهار خشنودی مکن که خدا او را عافیت و رهایی می بخشد و تو را گرفتار می سازد.
[33]2-کلیب بن معاویۀ اسدی می گوید:شنیدم که امام صادق علیه السّلام می فرمود:به خدا سوگند که شما بر دین خدا و فرشتگان هستید.پس با پرهیزگاری و سخت کوشی ما را بر این دین یاری نمایید.بر شما باد به نماز و بندگی و پرهیزگاری.
ص:75
عن جعفر بن محمّد بن مروان،عن أبیه عن شیخ بن محمّد عن أبی علیّ بن عمر الخراسانیّ،عن إسحاق بن إبراهیم،عن أبی إسحاق السّبیعیّ،قال:دخلنا علی مسروق الأجدع،فإذا عنده ضیف له لا نعرفه و هما یطعمان من طعام لهما،فقال الضّیف:کنت مع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله بحنین؛فلمّا قالها عرفنا أنّه کانت له صحبه مع النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله قال فجاءت صفیّه بنت حییّ ابن أخطب إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فقالت:یا رسول اللّه،إنّی لست کأحد من نسائک قتلت الأب و الأخ و العمّ،فإن حدث بک شیء فإلی من؟فقال لها رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:إلی هذا-و أشار إلی علیّ بن أبی طالب علیه السّلام ثمّ قال:ألا أحدّثکم بما حدّثنی به الحارث الأعور:قال:قلنا:بلی.قال:دخلت علی علیّ بن أبی طالب علیه السّلام فقال:ما جاء بک یا أعور؟قال:قلت:حبّک،یا أمیر المؤمنین.قال:اللّه؛قلت:اللّه؛فناشدنی ثلاثا،ثمّ قال:أما إنّه لیس عبد من عباد اللّه ممّن امتحن اللّه قلبه للایمان إلاّ و هو یجد مودّتنا علی قلبه فهو یحبّنا، و لیس عبد من عباد اللّه ممّن سخط اللّه علیه إلاّ و هو یجد بغضنا علی قلبه فهو یبغضنا،فأصبح محبّنا ینتظر الرّحمه،و کان أبواب الرّحمه قد فتحت له،و أصبح مبغضنا عَلی شَفا جُرُفٍ هارٍ فَانْهارَ بِهِ فِی نارِ جَهَنَّمَ [التوبه(9):109]فهنیئا لأهل الرّحمه رحمتهم،و تعسا لأهل النّار مثواهم.
35-4- حدّثنا المفید عن الحسن بن علیّ بن الفضل الرّازیّ عن علیّ بن أحمد العسکریّ عن محمّد بن هارون الهاشمیّ عن إبراهیم بن مهدیّ الأبلّیّ عن
ص:76
[34]3-ابو اسحاق سبیعی می گوید:به نزد مسروق اجدع رفتیم درحالی که میهمانی داشت که او را نمی شناختیم و آن دو از غذایی که نزدشان بود تناول می کردند.پس میهمان گفت:در حنین به همراه فرستادۀ خدا صلّی اللّه علیه و اله بودم.[راوی گوید:]هنگامی که این سخن را گفت فهمیدیم از یاران و هم نشینان پیامبر صلّی اللّه علیه و اله است.او ادامه داد:پس صفیّه دختر حییّ بن أخطب به سوی پیامبر صلّی اللّه علیه و اله آمد و عرضه داشت:ای رسول خدا!من همچون یکی از زنانت نیستم.پدر و برادر و عموی مرا کشته ای.پس اگر اتفاقی برایم بیافتد به چه کسی پناه برم؟پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:
به این-و به علی بن ابی طالب اشاره کرد-سپس آن مرد ادامه داد:آیا آن چه را که حارث اعور برایم روایت کرده است به شما بازگو نکنم؟گفتیم:چرا بگو.او گفت:بر علی بن ابی طالب علیه السّلام وارد شدم،به من فرمود:چه چیز تو را اینجا آورده است؟حارث می گوید:عرضه داشتم:
محبت تو ای امیر مؤمنان!حضرت فرمود:اللّه[به خدا راست می گویی].عرضه داشتم:اللّه[به خدا راست می گویم]پس سه بار مرا قسم داد و سپس فرمود:به درستی که هیچ بنده ای از بندگان خدا که خداوند قلبش را برای ایمان آزموده است وجود ندارد جز آنکه دوستی ما را در قلبش می یابد و ما را دوست دارد.و هیچ بنده ای از بندگان خدا که خداوند بر او غضب کرده است وجود ندارد جز آنکه کینۀ ما را در قلبش می یابد و ما را دشمن می دارد.پس دوستدار ما در انتظار بخشایش الهی است و گویا درهای رحمت برای او بازگشته است و دشمن ما بر دهانۀ گودال آتشین قرار دارد که در حال فرو ریختن است.و با او در آتش دوزخ فرو ریخته می شود و نابود می شوند.پس رحمت الهی بر اهل بخشش گوارا باد و هلاک خداوند بر دوزخیان و جایگاه آنان.
ص:77
إسحاق بن سلیمان الهاشمیّ،عن أبیه عن هارون الرّشید،عن أبیه المهدیّ عن الدّوانیقیّ عن أبیه محمّد بن علیّ عن أبیه علیّ بن عبد اللّه بن عبّاس عن أبیه قال:
سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول:یا أیّها النّاس،نحن فی القیامه رکبان أربعه لیس غیرنا.فقال له قائل:بأبی أنت و أمّی-یا رسول اللّه-من الرّکبان؟قال:أنا علی البراق،و أخی صالح علی ناقه اللّه الّتی عقرها قومه،و ابنتی فاطمه علی ناقتی العضباء،و علیّ بن أبی طالب علی ناقه من نوق الجنّه،خطمها من اللّؤلؤ الرّطب، و عیناها من یاقوتتین حمراوین،و بطنها من زبرجد أخضر،علیها قبّه من لؤلؤه بیضاء،یری ظاهرها من باطنها،و باطنها من ظاهرها،ظاهرها من رحمه اللّه و باطنها من عفو اللّه،إذا أقبلت زفّت،و إذا أدبرت زفّت،و هو أمامی علی رأسه تاج من نور یضیء لأهل الجمع،ذلک التّاج له سبعون رکنا،کلّ رکن یضیء کالکوکب الدّرّیّ فی أفق السّماء،بیده لواء الحمد،و هو ینادی فی القیامه:«لا إله إلاّ اللّه محمّد رسول اللّه فلا یمرّ بملإ من الملائکه إلاّ قالوا:نبیّ مرسل و لا بنبیّ إلاّ یقول:
ملک مقرّب،فینادی مناد من بطنان العرش:یا أیّها النّاس،لیس هذا ملکا مقرّبا، و لا نبیّا مرسلا،و لا حامل عرش،هذا علیّ ابن أبی طالب.و یجیء شیعته من بعده فینادی مناد لشیعته:من أنتم؟فیقولون:نحن العلویّون.فیأتیهم النّداء:أیّها العلویّون،أنتم آمنون،ادخلوا الجنّه مع من کنتم توالون.
36-5- أخبرنا المفید عن أحمد بن الولید عن أبیه عن الصّفّار عن ابن عیسی
ص:78
[35]4-عبد اللّه بن عباس بن عبد المطلب می گوید:شنیدم که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله می فرمود:ای مردم!ما چهار نفر در روز قیامت سواره ایم و جز ما کسی سواره نیست.پس شخصی عرضه داشت:پدر و مادرم فدایت ای رسول خدا.چه کسانی سواره اند؟پیامبر فرمود:من بر(براق) سوارم و برادرم صالح بر ناقه ای سوار است که قومش آن را پی کردند و دخترم فاطمه بر ناقه ام (عضباء)سوار است و علی بن ابی طالب بر ناقه ای از ناقه های بهشت سوار است که افسارش از مروارید درخشان و دو چشمش از دو یاقوت سرخ و شکمش از زبرجد سبز است و بر آن محملی از مرواریدی سفید قرار دارد.ظاهرش از درونش و درونش از ظاهرش دیده می شود.ظاهرش از رحمت خدا و باطنش از بخشایش اوست.به سرعت جلو می آید و عقب می رود و او در مقابل من است.بر سرش تاجی از نور است که همۀ جمعیت را نورانی می کند.
آن تاج هفتاد پایه دارد و هر پایه ای چونان ستاره ای درخشان در افق آسمان می درخشد و در دستش پرچم حمد است و در قیامت ندا در می دهد:«هیچ معبودی جز خدا نیست و محمّد فرستادۀ اوست»و بر هیچ گروهی از فرشتگان نمی گذرد جز آنکه می گویند:او پیامبری فرستاده شده است و بر هیچ گروهی از پیامبران نمی گذرد جز آنکه می گویند:او فرشته ای مقرّب است.پس منادی از درون عرش ندا در می دهد:ای مردم!این شخص فرشتۀ مقرب و پیامبر فرستاده شده و حمل کنندۀ عرش نیست،او علی بن ابی طالب است!و پس از او شیعیانش وارد می شوند.و منادی بر شیعیان ندا می کند:شما چه کسانی هستید؟پس می گویند:ما علوی ها هستیم.پس صدا می آید:ای علوی ها شما ایمن هستید و به همراه هر کس که از او پیروی می کردید در بهشت داخل شوید.
ص:79
عن الرّیّان قال:سمعت الرّضا علیه السّلام یدعو بکلمات،فحفظتها عنه،فما دعوت بها فی شدّه إلاّ فرّج اللّه عنّی و هی:«اللّهمّ أنت ثقتی فی کلّ کرب،و أنت رجائی فی کلّ شدّه،و أنت لی فی کلّ أمر نزل بی ثقه و عدّه.کم من کرب یضعف فیه الفؤاد،و تقلّ فیه الحیله،و تعی فیه الأمور،و یخذل فیه البعید و القریب و الصّدیق،و یشمت فیه العدوّ،أنزلته بک و شکوته إلیک،راغبا إلیک فیه عمّن سواک،ففرّجته و کشفته و کفیتنیه،فأنت ولیّ کلّ نعمه،و صاحب کلّ حاجه،و منتهی کلّ رغبه،فلک الحمد کثیرا،و لک المنّ فاضلا،بنعمتک تتمّ الصّالحات،یا معروفا بالمعروف معروف،یا من هو بالمعروف موصوف،أنلنی من معروفک معروفا تغنینی به عن معروف من سواک،برحمتک یا أرحم الرّاحمین».
37-6- أخبرنا المفید عن المراغیّ عن علیّ بن الحسن،عن جعفر بن محمّد بن مروان،عن أبیه،عن أحمد بن عیسی،عن محمّد بن جعفر،عن أبیه جعفر بن محمّد،عن آبائه علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله خلّتان لا تجتمعان فی منافق:فقه فی الإسلام،و حسن سمت فی الوجه.
38-7- أخبرنا المفید عن أحمد بن الولید عن أبیه عن الصّفّار عن القاشانیّ عن المنقریّ عن حفص قال قال أبو عبد اللّه علیه السّلام إذا أراد أحدکم لا یسأل اللّه شیئا إلاّ أعطاه فلییأس من النّاس کلّهم،و لا یکون له رجاء إلاّ من عند اللّه(عزّ و جلّ)،فإذا علم اللّه عزّ و جلّ ذلک من قلبه لم یسأل اللّه شیئا إلاّ أعطاه،ألا فحاسبوا أنفسکم
ص:80
[36]5-ریّان بن صلت می گوید:شنیدم که امام رضا علیه السّلام با کلماتی دعا می کند پس آن کلمات را حفظ کردم و در هر شدّت و گرفتاری به وسیلۀ آن ها دعا ننمودم جز آن که خداوند در کارم گشایشی به وجود آورد و آن کلمات این بود:پروردگارا تو در هر مشکلی مورد اطمینان من هستی و در هرسختی به تو امید دارم و تو در هر امری که بر من فرود آید مورد اطمینان و یاریگر من هستی.چه بسیار مشکلاتی که قلب در مقابلش توانایی ندارد و چاره ای یافت نمی شود و امور در آن دگرگون می گردد و دور و نزدیک و دوست،انسان را خوار می سازد و دشمن از آن خواری ابراز خرسندی می کند که تو آن را بر من فرو فرستادی و من به سوی تو از آن شکایت کردم و از هرچه غیر توست به سوی تو رو نمودم.پس تو در آن گشایشی حاصل کردی و آن را برطرف نمودی و مرا در آن کفایت کردی.پس تو سرپرست هر نعمت و صاحب هر خواسته ای هستی.پس ستایش فراوان و بسیار از آن توست.به وسیلۀ نعمت تو اعمال نیک کامل می شود.ای نیکویی که به نیکی شناخته شده ای و ای کسی که به نیک وصف شده ای.از نیکی خود بر من مرحمت فرما تا مرا از نیکی غیر از خود بی نیاز سازی.به رحمتت ای مهربان ترین مهربانان.
[37]6-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:دو خصوصیّت است که در انسان منافق جمع نمی شود:
قدرت فهم عمیق اسلام و خوش چهرگی.
[38]7-امام صادق علیه السّلام فرمود:هرگاه یکی از شما بخواهد که هرچه از خدا طلب می کند به او عطا نماید می بایست از تمامی مردم مأیوس باشد و هیچ امید جز به خداوند بلندمرتبه نداشته باشد پس هنگامی که خدا این حالت را در قلبش ببیند آن بنده چیزی از خدا طلب نمی کند جز آنکه به او عطا نماید.آگاه باشید که پیش از آنکه مورد حساب قرار گیرید.
ص:81
قبل أن تحاسبوا،فإنّ للقیامه خمسین موقفا،کلّ موقف مثل ألف سنه ممّا تعدّون؛ ثمّ تلا هذه الآیه: فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَهٍ [المعارج(70):4].
39-8- أخبرنا المفید عن الجعابیّ عن الحسین بن علیّ المالکیّ عن أبی الصّلت الهرویّ عن الرّضا علیّ بن موسی،عن أبیه موسی بن جعفر،عن أبیه جعفر بن محمّد،عن أبیه محمّد بن علیّ،عن أبیه علیّ بن الحسین عن أبیه الحسین بن علیّ الشّهید،عن أبیه أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیهم قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:الإیمان قول مقول،و عمل معمول و عرفان العقول.قال أبو الصّلت:
فحدّثت بهذا الحدیث فی مجلس أحمد بن حنبل،فقال لی أحمد:یا أبا الصّلت،لو قرئ بهذا الإسناد علی المجانین لأفاقوا.
40-9- أخبرنا محمّد بن محمّد بن النّعمان،قال:أخبرنا أبو عبید اللّه محمّد بن عمران المرزبانیّ،قال:حدّثنی أحمد بن سلیمان الطّوسیّ،عن الزّبیر بن بکّار، قال:حدّثنی عبد اللّه بن وهب،عن السّدّیّ،عن عبد خیر،عن قبیصه بن جابر الأسدیّ،قال:قام رجل إلی أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السّلام فسأله عن الإیمان،فقام علیه السّلام خطیبا فقال:الحمد للّه الّذی شرع الإسلام فسهّل شرائعه لمن ورده،و أعزّ أرکانه علی من حاربه،و جعله عزّا لمن والاه،و سلما لمن دخله، و هدی لمن ائتمّ به،و زینه لمن تحلّی به،و عصمه لمن اعتصم به،و حبلا لمن تمسّک به،برهانا لمن تکلّم به،و نورا لمن استضاء به،و شاهدا لمن خاصم به،
ص:82
خود را در معرض محاسبه قرار دهید.پس همانا در قیامت پنجاه توقفگاه است و هر توقفگاه مانند هزار سال از سال هایی که به شمار می آورید است پس آنگاه این آیه را تلاوت فرمود:
«در روزی که مقدارش پنجاه هزار سال است.»[معارج(70):آیۀ 4]
[39]8-پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله فرمود:ایمان سخنی گفته شده و کرداری عمل شده و شناخت عقل هاست.ابو الصلت می گوید:در مجلس احمد بن حنبل این حدیث را روایت کردم،پس احمد به من گفت:ای ابا الصلت اگر این حدیث با این سند بر دیوانگان خوانده شود شفا می یابند.
[40]9-قبیصه بن جابر اسدی می گوید:مردی به نزد امیر مؤمنان علی علیه السّلام رفت و از ایمان پرسید.امام ایستاد و شروع به صحبت نمود و فرمود:ستایش از آن خداوندی است که اسلام را پایه نهاد و راه هایش را برای کسی که می خواهد به آن درآید هموار ساخت و پایه هایش را در برابر ستیزه جویان استوار ساخت و آن را مایۀ عزّت برای دوستان و همراهان و صلح و آشتی برای داخل شوندگان[در دین]و هدایت برای اقتدارکنندگان به اسلام و زینت برای زینت کنندگان به آن و حفاظ برای چنگ زنندگان[به ریسمان اسلام]و ریسمانی برای متمسّکان و دلیلی برای سخن گویان به اسلام و نوری برای روشنایی طلبان و گواهی برای جدال کنندگان
ص:83
و فلجا لمن حاجّ به،و علما لمن وعاه،و حدیثا لمن رواه،و حکما لمن قضی به، و حلما لمن جرّب،و لبّا لمن تدبّر،و فهما لمن فطن،و یقینا لمن عقل،و تبصره لمن عزم،و آیه لمن توسّم،و عبره لمن اتّعظ،و نجاه لمن صدّق،و مودّه من اللّه لمن أصلح،و زلفی لمن ارتقب،و ثقه لمن توکّل،و راحه لمن فوّض،و جنّه لمن صبر.
الحقّ سبیله،و الهدی صفته،و الحسنی مأثرته،فهو أبلج المنهاج،مشرق المنار، مضیء المصابیح،رفیع الغایه،یسیر المضمار،جامع الحلبه،متنافس السّبقه، کریم الفرسان،التّصدیق منهاجه،و الصّالحات مناره،و الفقه مصابیحه،و الموت غایته،و الدّنیا مضماره،و القیامه حلبته،و الجنّه سبقته و النّار نقمته،و التّقوی عدّته،و المحسنون فرسانه.فبالإیمان یستدلّ علی الصّالحات،و بالصّالحات یعمر الفقه،و بالفقه یرهب الموت،و بالموت تختم الدّنیا،و بالقیامه تزلف الجنّه للمتّقین،و تبرز الجحیم للغاوین.و الإیمان علی أربع دعائم:الصّبر و الیقین و العدل،و الجهاد.فالصّبر علی أربع شعب:الشّوق،و الشّفق،و الزّهاده،و التّرقّب؛ ألا من اشتاق إلی الجنّه سلا عن الشّهوات،و من أشفق من النّار رجع عن المحرّمات،و من زهّد فی الدّنیا هانت علیه المصیبات،و من ارتقب الموت سارع إلی الخیرات.و الیقین علی أربع شعب:علی تبصره الفطنه،و تأوّل الحکمه، و موعظه العبره،و سنّه الأوّلین؛فمن تبصّر فی الفطنه تبیّن الحکمه،و من تبیّن الحکمه عرف العبره،و من عرف العبره عرف السّنّه،و من عرف السّنّه فکأنّما کان
ص:84
و غلبه و پیروزی برای احتجاج کنندگان و دانشی برای پذیرندگان و حدیثی برای راویان و حکمتی برای قضاوت کنندگان و بردباری برای تجربه گران و عقل ناب برای اهل اندیشه و فهمی برای هشیاران و یقینی برای عاقلان و شناخت و بینشی برای تلاش گران و نشانه ای برای نشانه جویان و عبرتی برای پندگیرندگان و نجاتی برای راستگویان و دوستی از جانب خدا برای اصلاحگران و نزدیکی برای رفعت جویان و راستی برای متوکّلان و آسایشی برای اهل تفویض[و واگذاری امور]و محافظی برای صابران،قرار داد.حق راه آن و هدایت صفتش و نیکی خصلت و طبیعتش است.پس[اسلام]روشن ترین روش،دارای جایگاه های نورانی و چراغ هایی روشن،هدفی بلند،محل مسابقه ای آسان و آماده و جمع کننده مسابقه دهندگان و محل رقابت آنان با سوارانی بزرگوار می باشد.تصدیق روش آن و اعمال نیک روشنی بخش آن و فهم و درک دین،چراغ هایش و مرگ نهایتش و دنیا میدان مسابقه اش و قیامت جمع کنندۀ مسابقه دهندگانش و بهشت جایزۀ آنان و دوزخ جزای عقب ماندگان آن و تقوا و پرهیزگاری توشه و یاریگر آنان و نیکوکاران سوارکاران آن هستند؛ پس به وسیلۀ ایمان بر اعمال نیک استدلال می شود و به وسیلۀ اعمال نیک می توان فهم دین را رواج داد و فهم دین،ترس از مرگ درپی دارد و با مرگ دنیا به پایان می رسد و با قیامت بهشت به نیکوکاران نزدیک می گردد و دوزخ برای گمراهان آشکار می گردد و ایمان بر چهار ستون استوار است:صبر و یقین و عدل و جهاد.
و یقین بر چهار دسته است:شناخت آگاهانه و دریافت حکیمانه و اندرز عبرت آموز و توجه به شیوۀ پیشینیان.پس هرکس در آگاهی و هشیاری بصیرت داشته باشد حکمت را بیان می کند و هرکس به بیان حکمت بپردازد عبرت و پند را می شناسد و هرکس عبرت شناس باشد سنت و شیوۀ پیشینیان را می شناسد و هرکس سنت و راه و روش زندگی پیشینیان را بشناسد گویی خود از پیشینیان است.
ص:85
فی الأوّلین.و العدل علی أربع شعب:علی غامض الفهم،و عماره العلم،و زهره الحکم،و روضه الحلم؛فمن فهم نشر جمیل العلم،و من علم عرف شرائع الحکم، و من عرف شرائع الحکم لم یضلّ،و من حلم لم یفرّط[فی]أمره،و عاش فی النّاس حمیدا.و الجهاد علی أربع شعب:علی الأمر بالمعروف،و النّهی عن المنکر،و الصّدق فی المواطن،و شنآن الفاسقین،فمن أمر بالمعروف،شدّ ظهر المؤمن،و من نهی عن المنکر أرغم أنف الکافر،و من صدق فی المواطن قضی ما علیه،و من شنأ الفاسقین غضب للّه،و من غضب للّه تعالی فهو مؤمن حقّا؛فهذه صفه الإیمان و دعائمه.فقال له السّائل:لقد هدیت یا أمیر المؤمنین و أرشدت، فجزاک اللّه عن الدّین خیرا.
41-10- حدّثنا المفید عن أحمد بن الولید عن أبیه عن محمّد العطّار عن الخشّاب عن علیّ بن النّعمان،عن بشیر الدّهّان،قال:قلت لأبی جعفر علیه السّلام جعلت فداک،أیّ الفصوص أفضل أرکبه علی خاتمی؟فقال علیه السّلام:یا بشیر،أین أنت عن العقیق الأحمر و العقیق الأصفر و العقیق الأبیض،فإنّها ثلاثه جبال فی الجنّه:فأمّا الأحمر فمطلّ علی دار رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله،و أمّا الأصفر فمطلّ علی دار فاطمه علیها السّلام و أمّا الأبیض فمطلّ علی دار أمیر المؤمنین علیه السّلام،و الدّور کلّها واحده یخرج منها ثلاثه أنهار،من تحت کلّ جبل نهر أشدّ بردا من الثّلج،و أحلی من العسل،و أشدّ بیاضا من اللّبن،لا یشرب منها إلاّ محمّد و آله علیهم السّلام و شیعتهم،و مصبّها کلّها واحد
ص:86
و عدل بر چهار گروه تقسیم می شود:بر فهم و درک دشوار و پیچیده،بنای علم و شکوفایی حکمت و گلستان بردباری.پس هرکس پراکنده شدن زیبایی های دانش را بفهمد راه های حکمت را می داند و هرکس راه های حکمت را بداند گمراه نمی شود.و هرکس بردباری بورزد در امورش زیاده روی نمی کند و در میان مردم ستوده زندگی می کند.
و جهاد بر چهار گروه تقسیم می شود:امر به معروف و نهی از منکر و راستی در موقعیت های گوناگون و کینه ورزی با تبهکاران.پس هرکس امر به معروف کند از مؤمن پشتیبانی می نماید و هرکس نهی از منکر کند پوزۀ کافران را به خاک مالیده است و هرکس راستی پیشه کند هر آنچه بر او وارد می شود را پشت سر می گذارد[غلبه می کند]و هرکس به بدکاران کینه بورزد به خاطر خدا خشمناک شده است و هرکس برای خدا خشمناک شود مؤمن حقیقی است.پس این صفت ایمان و ستون هایش است پس سؤال کننده به امام علیه السّلام عرضه داشت:ای امیر مؤمنان، به درستی که هدایت شدم و ره یافتم.پس خداوند از دین به تو پاداش نیک عطا فرماید.
[41]10-بشیر دهّان می گوید:به امام باقر علیه السّلام عرضه داشتم:فدایت شوم.چه نگین هایی با فضیلت تر است تا بر انگشترم بنشانم؟امام فرمود:ای بشیر!چرا تو از عقیق سرخ و عقیق زرد و عقیق سفید استفاده نمی کنی؟همانا این ها سه کوه در بهشت هستند:اما عقیق سرخ مشرف بر خانۀ رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله است و عقیق زرد مشرف بر خانۀ فاطمه علیها السّلام و عقیق سفید مشرف بر خانۀ امیر مؤمنان علیه السّلام است و تمامی خانه ها یکی است که از آن سه نهر خارج می شود و از زیر کوهی،نهری جاری است که از برف سردتر و از عسل شیرین تر و از شیر سفیدتر است که جز محمد و خاندان او و شیعیانش کسی از آن نمی نوشد و آبریز همگی آنها یکی است
ص:87
و مخرجها من الکوثر،و إنّ هذه الجبال تسبّح اللّه و تقدّسه و تمجّده،و تستغفر لمحبّی آل محمّد علیهم السّلام،فمن تختّم بشیء منها من شیعه آل محمّد علیهم السّلام لم یر إلاّ الخیر و الحسنی و السّعه فی رزقه،و السّلامه من جمیع أنواع البلاء،و هو أمان من السّلطان الجائر،و من کلّ ما یخافه الإنسان و یحذره.
42-11- حدّثنا المفید عن الجعابیّ عن ابن عقده عن أحمد بن یحیی بن زکریّا عن أسید بن زید عن محمّد بن مروان،عن الصّادق علیهم السّلام قال:إیّاک و صحبه الأحمق،فإنّه أقرب ما یکون منه أقرب ما یکون إلی مساءتک.
43-12- حدّثنا المفید عن الجعابیّ عن الفضل بن حباب عن عبد الواحد بن سلمان عن أبیه عن الأجلح عن نافع،عن ابن عمر،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:إنّ اللّه یحبّ الحییّ المتعفّف،و یبغض البذیّ السّائل الملحف.
44-13- أخبرنا المفید عن محمّد بن الحسین عن الحسین بن محمّد الأسدیّ عن جعفر بن عبد اللّه بن جعفر العلویّ المعمدیّ،عن یحیی بن هاشم الغسّانیّ،عن محمّد بن مروان،عن جویبر بن سعید عن الضّحّاک بن مزاحم،قال:سمعت علیّ بن أبی طالب علیه السّلام یقول:أتانی أبو بکر و عمر فقالا:لو أتیت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فذکرت له فاطمه؛قال:فأتیته،فلمّا رآنی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله ضحک،ثمّ قال:ما جاء بک یا أبا الحسن و ما؟حاجتک،قال فذکرت له قرابتی و قدمی فی الإسلام و نصرتی له و جهادی،فقال:یا علیّ صدقت،فأنت أفضل ممّا تذکر.فقلت:یا رسول اللّه،
ص:88
و محل خروج آن از حوض کوثر است و این کوه ها تسبیح خدای را می گویند و او را پاک و بزرگ بر می شمارند و برای دوستداران اهل بیت محمد صلّی اللّه علیه و اله طلب بخشش می نمایند.پس هرکس از شیعیان آل محمد از آنان انگشتری به دست کند جز نیکی و خوبی و زیادی در روزی و آسایش از هر نوع بلا مشاهده نمی کند و او از سلطان ستمگر و هر آنچه انسان از آن می هراسد و در حذر است در امان خواهد بود.
[42]11-امام صادق علیه السّلام فرمود:از هم صحبتی با انسان احمق بپرهیز که هرچه به او نزدیک تر باشی به ناراحتی نزدیک تر خواهی بود.
[43]12-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:خداوند انسان با حیا و عفیف را دوست دارد و انسان بد اخلاق و درخواست کننده از دیگران را[که بار خود را بر دوش دیگران می اندازد]و در درخواست خود پافشاری می کند دشمن می دارد.
[44]13-ضحاک بن مزاحم می گوید:شنیدم که علی بن ابی طالب می فرمود:ابو بکر و عمر نزد من آمدند و گفتند:[چه خوب بود]اگر به نزد رسول خدا می رفتی و[ازدواج با]فاطمه را به او یادآوری می کردی.امام می فرماید:پس به نزد پیامبر آمدم و هنگامی که فرستادۀ خدا مرا دید خندید و سپس فرمود:ای ابا الحسن،چه چیز تو را به این جا کشانده است و خواستۀ تو چیست؟امام می فرماید:پس خویشاوندی و پیشتازی ام در اسلام و جهاد و یاری کردنم را به او خاطر نشان ساختم.پیامبر فرمود:ای علی!راست گفتی.تو با فضیلت ترین کسی هستی که ذکر نمودی.پس عرضه داشتم:ای رسول خدا!
ص:89
فاطمه تزوّجنیها؟فقال:یا علیّ،إنّه قد ذکرها قبلک رجال،فذکرت ذلک لها، فرأیت الکراهه فی وجهها،و لکن علی رسلک حتّی أخرج إلیک؛فدخل علیها فقامت إلیه،فأخذت رداءه و نزعت نعلیه،و أتته بالوضوء،فوضّأته بیدها و غسلت رجلیه،ثمّ قعدت،فقال لها:یا فاطمه.فقالت:لبّیک،حاجتک یا رسول اللّه؟قال:
إنّ علیّ بن أبی طالب من قد عرفت قرابته و فضله و إسلامه،و إنّی قد سألت ربّی أن یزوّجک خیر خلقه و أحبّهم إلیه،و قد ذکر من أمرک شیئا فما ترین؟فسکتت و لم تولّ وجهها و لم یر فیه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله کراهه،فقام و هو یقول:اللّه أکبر،سکوتها إقرارها؛فأتاه جبرئیل علیه السّلام فقال:یا محمّد،زوّجها علیّ بن أبی طالب،فإنّ اللّه قد رضیها له و رضیه لها.قال علیّ:فزوّجنی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله ثمّ أتانی فأخذ بیدی فقال:قم بسم اللّه و قل:«علی برکه اللّه و ما شاء اللّه،لا قوّه إلاّ باللّه،توکّلت علی اللّه»ثمّ جاءنی حین أقعدنی عندها علیها السّلام ثمّ قال:«اللّهمّ إنّهما أحبّ خلقک إلیّ فأحبّهما،و بارک فی ذرّیّتهما و اجعل علیهما منک حافظا،و إنّی أعیذهما و ذرّیّتهما بک من الشّیطان الرّجیم».
45-14- حدّثنی جماعه عن أبی غالب أحمد بن محمّد الزّراریّ،عن خاله، عن الأشعریّ،عن البرقیّ عن ابن أسباط،عن داود،عن یعقوب بن شعیب،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:لمّا زوّج رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فاطمه علیّا علیهما السّلام دخل علیها و هی تبکی،فقال لها:ما یبکیک؟فو اللّه لو کان فی أهل بیتی خیر منه زوّجتک،و ما أنا
ص:90
آیا فاطمه را به ازدواج من در می آوری؟پیامبر فرمود:ای علی!همانا پیش از تو مردانی از او خواستگاری کرده اند و من نیز خواستگاری ایشان را بر فاطمه عرضه داشتم و کراهت و ناراحتی را در چهره اش مشاهده نمودم.اما تو عجله مکن تا به سوی تو بیایم.پس پیامبر به نزد فاطمه رفت و فاطمه در مقابل ایشان تمام قد بلند شد و عبای پیامبر را گرفت و کفش هایش را از پا درآورد و برایش آب وضو فراهم ساخت و با دست خود در وضو به پیامبر کمک کرد آنگاه نشست.پس پیامبر به فاطمه فرمود:ای فاطمه.فاطمه عرضه داشت:بله،چه خواسته ای داری ای فرستادۀ خدا؟پیامبر فرمود:همانا علی بن ابی طالب کسی است که نزدیکی او به من و برتری و اسلام او را می دانی.من از پروردگارم درخواست نمودم که بهترین آفریدگانش و محبوب ترین آنان را به ازدواج تو درآورد و او از تو خواستگاری کرده است اینک تو در این باره چه نظری داری؟پس فاطمه خاموش شد و رو برنگرداند و پیامبر خدا در چهره او ناراحتی مشاهده نکرد.پس پیامبر ایستاد درحالی که می گفت:خدا بزرگ تر[از هر توصیف] است،خاموشی او نشانه رضایت اوست.پس جبرئیل به نزد پیامبر آمد و عرضه داشت:ای محمد،فاطمه را به ازدواج علی بن ابی طالب درآور.همانا خداوند به فاطمه برای[همسری] علی و علی برای[همسری]فاطمه خشنود شده است.امام علی علیه السّلام فرمود:پیامبر صلّی اللّه علیه و اله مرا به همسری فاطمه درآورد و سپس به نزد من آمد و دستم را گرفت و فرمود:با نام خدا بلند شو و بگو:به برکت خدا[زندگی می کنم]هر آنچه خدا بخواهد[همان می شود]هیچ نیرو و توانایی جز به کمک خدا ممکن نیست،بر خدا توکل کردم.سپس هنگامی که مرا در نزد فاطمه نشاند پیش من آمد و سپس فرمود:«پروردگارا همانا این دو محبوب ترین آفریدگان تو نزد من هستند پس آنان را دوست بدار و در فرزندانشان برکت قرار ده و از سوی خود بر آنان نگاهبانی قرار ده.همانا من این دو و فرزندانشان را از شیطان رانده شده به تو پناه می دهم».
[45]14-امام صادق علیه السّلام فرمود:هنگامی که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله،فاطمه علیها السّلام را به ازدواج علی علیه السّلام در آورد به نزد آن دو رفت درحالی که فاطمه می گریست،پیامبر به فاطمه علیها السّلام فرمود:چه چیز تو را به گریه واداشته است.به خدا قسم اگر درمیان خانواده ام بهتر از او وجود داشت تو را به ازدواج او در می آوردم.
ص:91
زوّجتک و لکنّ اللّه زوّجک،و أصدق عنک الخمس ما دامت السّماوات و الأرض.
قال علیّ علیه السّلام:ثمّ قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله قم فبع الدّرع؛فقمت فبعته و أخذت الثّمن و دخلت علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فسکبت الدّراهم فی حجره،فلم یسألنی کم هی و لا أنا أخبرته،ثمّ قبض قبضه و دعا بلالا فأعطاه و قال:ابتع لفاطمه طیبا.ثمّ قبض رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله من الدّراهم بکلتا یدیه فأعطاها أبا بکر و قال:ابتع لفاطمه ما یصلحها من ثیاب و أثاث البیت،و أردفه بعمّار بن یاسر و بعدّه من أصحابه، فحضروا السّوق فکانوا یعرضون الشّیء ممّا یصلح فلا یشترونه حتّی یعرضوه علی أبی بکر فإن استصلحه اشتروه،فکان ممّا اشتروه قمیص بسبعه دراهم، و خمار بأربعه دراهم،و قطیفه سوداء خیبریّه،و سریر مزمّل بشریط،و فراشان من جنس مصر،حشو أحدهما لیف،و حشو الآخر من جزّ الغنم،و أربع مرافق من أدم الطّائف حشوها إذخر،و ستر من صوف،و حصیر هجریّ،و رحا الید و مخضب من نحاس،و سقی من أدم،و قعب للّبن،و شیء للماء،و مطهره مزفّته،و جرّه خضراء،و کیزان خزف.حتّی إذا استکمل الشّراء حمل أبو بکر بعض المتاع و حمل أصحاب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله الّذین کانوا معه الباقی،فلمّا عرضوا المتاع علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله جعل یقلّبه بیده و یقول:بارک اللّه لأهل البیت.قال علیّ علیه السّلام:فأقمت بعد ذلک شهرا أصلّی مع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و أرجع إلی منزلی و لا أذکر شیئا من أمر فاطمه علیها السّلام،ثمّ قلن أزواج رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:ألا نطلب لک من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله دخول
ص:92
من تو را به ازدواج او در نیاوردم بلکه خدا تو را به ازدواج[علی]درآورد و خمس را تا زمانی که آسمان ها در زمین پا برجاست مهریه تو قرار داد.علی علیه السّلام می گوید:سپس رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:برخیز و زره ات را بفروش.پس برخاست و آن را فروختم و قیمتش را دریافت داشتم و به نزد پیامبر خدا رفتم و درهم ها را در دامنش ریختم.پس از من نپرسید که چند درهم است و من نیز به او چیزی نگفتم.سپس مشتی از درهم ها برداشت و بلال را فراخواند و آن ها را به بلال داد و فرمود:برای فاطمه عطر بخر،سپس پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله با دودستش از درهم ها برگرفت و آن را به ابا بکر داد و فرمود:برای فاطمه هر آنچه از لباس و وسایل منزل که به کارش می آید بخر و عمّار یاسر و گروهی از یارانش را نیز همراه ابو بکر فرستاد.پس در بازار حاضر شدند و هنگامی که به چیزهایی که[برای فاطمه]مناسب بوده دست می یافتند نمی خریدند تا آن را بر ابو بکر عرضه کنند پس اگر ابو بکر آن ها را نیکو بر می شمرد آن را می خریدند.از چیزهایی که خریدند پیراهنی به هفت درهم و روسری به چهار درهم و قطیفۀ سیاه رنگ خیبری و تختی که با ریسمان هایی پیچیده شده بود و دو رختخواب مصری که داخل یکی از شاخه های خرما و دیگری از پشم گوسفند بود و چهار بالش از پوست طائف که داخل آن از اذخر[گیاهی خوشبو]پر شده بود.و پرده ای از پشم و حصیری هجری و آسیاب دستی و ظرفی برای شستن لباس از جنس مس و مشکی از پوست و قدحی برای شیر و ظرفی برای آب و آفتابه ای قیراندود و کوزه ای سبز رنگ و دو کوزۀ سفالی.هنگامی که خرید به پایان رسید ابو بکر بعضی از وسایل را با خود حمل نمود و یاران پیامبر که با او بودند بقیّۀ وسایل را حمل کردند.هنگامی که وسایل را بر پیامبر خدا عرضه داشتند آن ها را با دست خود جابه جا می کرد و می فرمود:خداوند به اهل بیت برکت عطا نماید.علی علیه السّلام می گوید:پس از آن یک ماه با پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله نماز می خواندم و به خانه ام باز می گشتم و چیزی از فاطمه به زبان نمی آوردم سپس همسران رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله گفتند آیا از رسول خدا نخواهیم که فاطمه به نزد تو وارد شود.
ص:93
فاطمه علیک؟قلت،افعلن،فدخلن علیه فقالت أمّ أیمن:یا رسول اللّه،لو أنّ خدیجه باقیه لقرّت عینها بزفاف فاطمه،و إنّ علیّا یرید أهله،فقرّ عین فاطمه ببعلها،و اجمع شملهما،و قرّ عیوننا بذلک!فقال:فما بال علیّ لا یطلب منّی زوجته،فقد کنّا نتوقّع منه ذلک.قال علیّ فقلت:الحیاء یمنعنی یا رسول اللّه! فالتفت إلی النّساء فقال:من هاهنا؟فقالت أمّ سلمه:أنا أمّ سلمه،و هذه زینب، و هذه فلانه و فلانه.فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:هیّئوا لابنتی و ابن عمّی فی حجری بیتا.
فقالت أمّ سلمه:فی أیّ حجره،یا رسول اللّه قال:فی حجرتک.و أمر نساءه أن یزیّنّ و یصلحن من شأنها.فقالت أمّ سلمه:فسألت فاطمه هل عندک طیب ادّخرتیه لنفسک؟قالت:نعم؛فأتت بقاروره فسکبت منها فی راحتی،فشممت منها رائحه ما شممت مثلها قطّ،فقلت:ما هذا فقالت:کان دحیه الکلبیّ یدخل علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فیقول لی:یا فاطمه،هاتی الوساده فاطرحیها لعمّک،فأطرح له الوساده فیجلس علیها،فإذا نهض سقط من بین ثیابه شیء فیأمرنی بجمعه، فسأل علیّ علیه السّلام رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله عن ذلک فقال:هو عنبر یسقط من أجنحه جبرئیل علیه السّلام قال علیّ علیه السّلام:ثمّ قال لی رسول اللّه یا علیّ،اصنع لأهلک طعاما فاضلا.ثمّ قال من عندنا اللّحم و الخبز،و علیک التّمر و السّمن؛فاشتریت تمرا و سمنا،فحسر رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله عن ذراعه و جعل یشدخ التّمر فی السّمن حتّی اتّخذه خبیصا و بعث إلینا کبشا سمینا فذبح و خبز لنا خبزا کثیرا،ثمّ قال لی رسول
ص:94
گفتم:این کار را انجام دهید پس ایشان به نزد پیامبر رفتند و امّ ایمن گفت:ای رسول خدا!اگر خدیجه زنده بود چشمش به عروسی فاطمه روشن می شد.همانا علی همسرش را می خواهد پس چشم فاطمه را به شوهرش روشن کن و پراکندگی و جدایی آن دو را به وصال تبدیل نما و چشمان ما را به این وصلت روشن گردان.پیامبر فرمود:علی به چه می اندیشد که همسرش را از من طلب نمی کند و ما در انتظار این امر از جانب او بودیم.علی می گوید سپس گفتم:ای فرستادۀ خدا،حیا مرا[از این کار]باز می دارد.سپس پیامبر خدا به زنان رو کرد و فرمود:چه کسانی این جا هستند؟ام سلمه گفت:من امّ سلمه ام و این زینب[بنت جحش]و این فلانی و فلانی است.رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:برای دختر و پسر عمویم در منزل خودم اتاقی آماده کنید.
پس امّ سلمه گفت:ای رسول خدا،در کدام حجره؟حضرت فرمود:در حجرۀ خودت.و به زنان دستور داد که خوب زینت کنند و به طور مناسب و شأن خودشان،خود را بیارایند و اصلاح نمایند.امّ سلمه می گوید:از فاطمه علیها السّلام پرسیدم آیا نزد تو عطری هست که برای خود ذخیره کرده باشی؟گفت:بله پس با ظرفی آمد و از آن عطر در دست من ریخت.
پس،از آن عطر بویی به مشامم رسید که مانند آن را هرگز نبوییده بودم.پس گفتم:این از کجاست؟فرمود:دحیه کلبی به نزد رسول خدا می آمد پس پیامبر خدا به من می گفت:ای فاطمه زیراندازی بیاور و برای عمویت قرار ده،پس زیراندازی می آوردم و پهن می کردم و او بر آن می نشست پس هنگامی که برخاست از میان لباسش چیزی به پایین افتاد و به من دستور داد که آن را جمع کنم،پس علی از رسول خدا دربارۀ آن پرسید و پیامبر فرمود:آن عنبری است که از بال های جبرئیل فرو می ریزد.علی علیه السّلام می گوید:سپس رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به من فرمود:ای علی،برای خانواده ات غذایی نیکو فراهم ساز سپس فرمود:گوشت و نان از ما و خرما و روغن بر عهدۀ تو باشد.پس خرما و روغن خریدم.و رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله آستین بالا زد و شروع به کوبیدن و مخلوط کردن خرما در روغن کرد تا به صورت حلوا درآمد و قوچ بزرگی به سوی ما فرستاد که سر بریده شد و نان فراوانی برای ما پخت و سپس به من فرمود:
ص:95
اللّه صلّی اللّه علیه و اله:ادع من أحببت؛فأتیت المسجد و هو مشحن بالصّحابه،فاستحییت أن أشخص قوما و أدع قوما،ثمّ صعدت علی ربوه هناک،و نادیت:أجیبوا إلی ولیمه فاطمه؛فأقبل النّاس أرسالا،فاستحییت من کثره النّاس و قلّه الطّعام،فعلم رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله ما تداخلنی فقال:یا علیّ،إنّی سأدعو اللّه بالبرکه.قال علیّ علیه السّلام:و أکل القوم عن آخرهم طعامی،و شربوا شرابی،و دعوا لی بالبرکه،و صدروا و هم أکثر من أربعه آلاف رجل،و لم ینقص من الطّعام شیء،ثمّ دعا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله بالصّحاف فملئت،و وجّه بها إلی منازل أزواجه،ثمّ أخذ صحفه و جعل فیها طعاما،و قال:هذا لفاطمه و بعلها،حتّی إذا انصرفت الشّمس للغروب قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:یا أمّ سلمه،هلمّی فاطمه؛فانطلقت فأتت بها و هی تسحب أذیالها،و قد تصبّبت عرقا حیاء من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله،فعثرت فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:أقالک اللّه العثره فی الدّنیا و الآخره؛فلمّا وقفت بین یدیه کشف الرّداء عن وجهها حتّی رآها علیّ علیه السّلام،ثمّ أخذ یدها فوضعها فی ید علیّ علیه السّلام،فقال:بارک اللّه لک فی ابنه رسول اللّه؛یا علیّ نعم الزّوجه فاطمه؛و یا فاطمه،نعم البعل علیّ،انطلقا إلی منزلکما و لا تحدثا أمرا حتّی آتیکما.قال علیّ علیه السّلام:فأخذت بید فاطمه،و انطلقت بها حتّی جلست فی جانب الصّفّه،و جلست فی جانبها،و هی مطرقه إلی الأرض حیاء منّی،و أنا مطرق إلی الأرض حیاء منها،ثمّ جاء رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فقال:من هاهنا؟ فقلنا:ادخل یا رسول اللّه،مرحبا بک زائرا و داخلا؛فدخل فأجلس فاطمه علیها السّلام من
ص:96
هرکه را دوست داری دعوت کن.پس به مسجد آمدم درحالی که لبریز از یاران پیامبر بود پس حیا کردم که گروهی را جداکرده[و دعوت نمایم]و گروهی دیگر را واگذارم.سپس بر بلندی که در آنجا بود بالا رفتم و ندا در دادم:به ولیمۀ فاطمه بیایید.پس مردم فراوانی آمدند و از فراوانی مردم و کمی غذا شرمنده شدم.پس رسول خدا از آن چه در درونم می گذشت آگاه شد و فرمود:ای علی!من از خدا برکت را خواهم طلبید.علی علیه السّلام می گوید:آن جماعت تا نفر آخرشان از آن غذا خوردند و از نوشیدنی ها آشامیدند و برای من به برکت دعا کردند و خارج شدند درحالی که بیش از چهار هزار مرد بودند و از غذا چیزی کم نشد.سپس پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله قدح ها و ظرف ها را خواسته همه آنها را پر کرد و به خانه های همسرانش روانه ساخت آنگاه ظرفی برداشت و در آن غذا قرار داد و فرمود:این برای فاطمه و شوهرش است.و هنگامی که خورشید رو به غروب بود رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:ای امّ سلمه،فاطمه را بیاور.پس او رفت و فاطمه را همراه آورد درحالی که به آرامی حرکت می کرد و دامنش بر زمین کشیده می شد و به خاطر شرم از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله عرق از سر و روی او جاری بود.پس از شدّت خجالت پایش لغزید و رسول خدا به او فرمود:خداوند تو را از لغزش در دنیا و آخرت حفظ نماید.پس هنگامی که در مقابل رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله ایستاد،حضرت چادر را از چهره اش کنار زد و علی چهره اش را مشاهده نمود.آنگاه پیامبر دستش را گرفت و در دست علی گذاشت و فرمود:ای علی!خداوند به تو در دختر رسول خدا برکت عطا نماید،فاطمه همسری نیکو است و ای فاطمه!علی نیز همسری نیکو است.به سوی منزلتان بروید و کاری نکنید تا به نزد شما بیایم.
علی می گوید:پس دست فاطمه را گرفتم و آمد تا در کنار صفّه[مکانی در ورودی مسجد مدینه]نشست و من نیز در کنارش نشستم.و او به خاطر شرم از من سرش را پایین انداخته بود.و من نیز به خاطر شرم از او سرم را پایین انداخته بودم.سپس رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله آمد و فرمود:چه کسی این جا است؟عرضه داشتیم:داخل شو ای پیامبر خدا،چه نیکو دیدارکننده و میهمانی هستی،خوش آمدی.
ص:97
جانبه و علیّا علیه السّلام من جانبه.ثمّ قال:یا فاطمه،ایتینی بماء؛فقامت إلی قعب فی البیت فملأته ماء،ثمّ أتته به،فأخذ منه جرعه فتمضمض بها،ثمّ مجّها فی القعب، ثمّ صبّ منها علی رأسها،ثمّ قال:أقبلی؛فلمّا أقبلت نضح منه بین ثدییها،ثمّ قال:
أدبری؛فلمّا أدبرت نضح منه بین کتفیها،ثمّ قال:«اللّهمّ هذه ابنتی و أحبّ الخلق إلیّ،اللّهمّ و هذا أخی و أحبّ الخلق إلیّ،اللّهمّ لک ولیّا،و بک حفیّا،و بارک له فی أهله»ثمّ قال:یا علیّ،ادخل بأهلک،بارک اللّه لک،و رحمه اللّه و برکاته علیکم،إنّه حمید مجید.
46-15- حدّثنی جماعه،عن أبی غالب الزّراریّ،عن الکلینیّ عن عدّه من أصحابه،عن أحمد بن محمّد،عن الوشّاء،عن الخیبریّ،عن یونس بن ظبیان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام،قال:سمعته یقول:لو لا أنّ اللّه خلق أمیر المؤمنین لفاطمه علیهما السّلام ما کان لها کفو علی الأرض.
47-16- و روی أنّ أمیر المؤمنین علیه السّلام دخل بفاطمه علیها السّلام بعد وفاه أختها رقیّه زوجه عثمان بستّه عشر یوما،و ذلک بعد رجوعه من بدر،و ذلک لأیّام خلت من شوّال،و روی أنّه دخل بها یوم الثّلاثاء لستّ خلون من ذی الحجّه،و اللّه تعالی أعلم.
48-17- و حدّثنی جماعه،عن أبی غالب،عن خاله،عن الأشعریّ،عن أبی عبد اللّه،عن منصور بن العبّاس،عن إسماعیل بن سهل الکاتب،عن أبی طالب
ص:98
پس داخل شد و فاطمه را در کناری و علی را در طرف دیگر نشاند سپس فرمود:ای فاطمه آب بیاور.پس به سوی قدحی که در خانه بود رفت و آن را از آب پر نمود و آن را به نزد پیامبر آورد،پیامبر جرعه ای از آب را نوشید و در دهان گرداند سپس آن را به ظرف برگرداند.پس از آن آب بر سر فاطمه علیها السّلام ریخت سپس فرمود:رو کن.پس هنگامی که رو کرد از آن آب میان سینه هایش پاشید.سپس فرمود:برگرد.پس هنگامی که برگشت از آن آب میان شانه هایش پاشید سپس فرمود:پروردگارا،این دختر من و محبوب ترین بندگان در نزد من است.
پروردگارا،این برادرم و محبوب ترین بندگان در نزد من است.پروردگارا،تو سرپرست او هستی و به او آگاهی.به او در خانواده اش برکت عطا فرما.سپس فرمود:ای علی!به نزد همسرت داخل شو.خداوند تو را مبارک گرداند و رحمت و برکت خود را بر شما نازل کند، همانا او ستوده و با عظمت است.
[46]15-یونس بن ظبیان می گوید:شنیدم که امام صادق علیه السّلام می فرمود:اگر خداوند امیر مؤمنان را نمی آفرید برای فاطمه هیچ همتایی در زمین وجود نداشت.
[47]16-و روایت شده است که امیر مؤمنان هنگامی که با فاطمه علیها السّلام عروسی نمود شانزده روز از وفات رقیّه خواهر فاطمه و همسر عثمان گذشته بود و آن پس از بازگشت امیر مؤمنان از جنگ بدر بود و آن چند روز پس از شروع ماه شوّال بود.روایت شده است که حضرت در روز سه شنبه ششم ذی الحجّه با فاطمه ازدواج نمود.و خداوند بلند مرتبه داناتر است.
ص:99
الغنویّ،عن علیّ بن أبی حمزه،عن أبی بصیر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام،قال:حرّم اللّه (عزّ و جلّ)النّساء علی علیّ علیه السّلام ما دامت فاطمه علیها السّلام حیّه.قلت:فکیف؟قال:لأنّها طاهره لا تحیض.
49-18- أخبرنا المفید عن المراغیّ عن موسی بن الحسن بن سلمان عن أبی بکر بن الحارث الباغندیّ عن عیسی بن رعبه عن محمّد بن رئیس عن اللّیث بن سعد،عن یزید بن أبی حبیب،عن نافع،عن ابن عمر،قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله کان بالمدینه أقوام لهم عیوب،فسکتوا عن عیوب النّاس،فأسکت اللّه عن عیوبهم النّاس،فماتوا و لا عیوب لهم عند النّاس،و کان فی المدینه أقوام لا عیوب لهم فتکلّموا فی عیوب النّاس،فأظهر اللّه لهم عیوبا،لم یزالوا یعرفون بها إلی أن ماتوا.
50-19- أخبرنی أبو عبد اللّه محمّد بن محمّد بن النّعمان،عن أبی الحسن أحمد بن محمّد بن الحسن بن الولید،قال:حدّثنی أبی،قال:حدّثنی محمّد بن الحسن الصّفّار،قال:حدّثنی أحمد بن محمّد بن عیسی،عن محمّد بن أبی عمیر،عن عبد اللّه بن بکیر،عن زراره قال قال أبو جعفر علیه السّلام قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله بنی الإسلام علی عشره أسهم علی شهاده أن لا إله إلاّ اللّه و هی الملّه،و الصّلاه و هی الفریضه،و الصّوم و هی الجنّه،و الزّکاه و هی المطهّره،و الحجّ و هو الشّریعه، و الجهاد و هو العزّ،و الأمر بالمعروف و هو الوفاء و النّهی عن المنکر و هو الحجّه، و الجماعه و هی الألفه،و العصمه و هی الطّاعه.
ص:100
[48]17-ابو بصیر می گوید:امام صادق علیه السّلام فرمود:خداوند فرازمند تا زمانی که فاطمه زنده بود تمامی زنان را بر علی علیه السّلام حرام ساخت.عرضه داشتم:چگونه؟حضرت فرمود:چون او پاکیزه ای بود که خون حیض نمی دید.
[49]18-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:در مدینه گروه هایی بودند که خودشان عیب هایی داشتند و از بیان عیوب مردم خودداری می کردند پس خداوند نیز مردم را از بیان عیب هایشان باز داشت پس مردند درحالی که در نزد مردم هیچ عیبی نداشتند.و در مدینه گروه هایی نیز بودند که عیبی نداشتند ولی دربارۀ عیب های مردم سخن می گفتند پس خداوند برایشان عیب هایی آشکار ساخت و هم چنان به آن عیب ها شناخته می شدند تا از دنیا رفتند.
[50]19-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:اسلام بر ده پایه بنا نهاده شده است:بر گواهی به اینکه هیچ معبودی جز خدا نیست که آن[حقیقت]دین است و بر نماز که واجب است و بر روزه که سپر از[آتش]است و بر زکات که مایۀ پاکیزگی[اموال]است و بر حج که شریعت است و بر جهاد که مایۀ عزّت و شکست ناپذیری است و بر امر به معروف که موجب دفاع است و نهی از منکر که حجّت الهی است و جماعت که موجب انس است و دوری از گناه که بندگی خداست.
ص:101
51-20- أخبرنا المفید عن ابن قولویه عن أبیه عن سعد عن ابن عیسی عن ابن محبوب،عن أبی ولاّد الحنّاط،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:أربع من کنّ فیه کمل إیمانه و إن کان من قرنه إلی قدمه ذنوب لم ینقصه ذلک،و هی:الصّدق و أداء الأمانه،و الحیاء و حسن الخلق.
52-21- أخبرنا محمّد بن محمّد،قال:أخبرنا أبو القاسم جعفر بن محمّد (رحمه اللّه)،قال:حدّثنی محمّد بن الحسن بن متّ الجوهریّ،عن محمّد بن أحمد بن یحیی بن عمران الأشعریّ،عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر البزنطیّ، عن أبان بن عثمان،عن کثیر النّوّاء،عن أبی عبد اللّه جعفر بن محمّد علیهما السّلام،قال:إنّ نوحا علیه السّلام رکب السّفینه فی أوّل یوم من رجب،فأمر من معه أن یصوموا ذلک الیوم، و قال:من صام ذلک الیوم تباعدت عنه النّار مسیره سنه،و من صام سبعه أیّام منه غلّقت عنه أبواب النار السّبعه،و من صام ثمانیه أیّام فتحت له أبواب الجنان الثّمانیه،و من صام خمسه عشر یوما أعطی مسألته،و من زاد علی ذلک زاده اللّه.
قال:و فی الیوم السّابع و العشرین منه نزلت النّبوّه فیه علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله،و من صام هذا الیوم کان ثوابه ثواب من صام ستّین شهرا.
53-22- أخبرنی المفید عن الحسین بن أحمد بن المغیره عن حیدر بن محمّد السّمرقندیّ عن محمّد بن عمر الکشّیّ عن العیّاشیّ عن جعفر بن معروف عن ابن یزید عن ابن عذافر،عن عمر بن یزید،قال:قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:یا ابن یزید،أنت
ص:102
[51]20-امام صادق علیه السّلام فرمود:چهار چیز است که در هرکس باشد ایمانش کامل است و اگر چه سر تا پایش گناه باشد موجب نقصان او نمی شود و آنها:راستی و ادای امانت و حیا و خوش اخلاقی است.
[52]21-امام صادق علیه السّلام فرمود:همانا نوح در روز اول ماه رجب بر کشتی سوار شد و همراهانش را در آن روز به روزه فرمان داد و گفت:هرکس در آن روز روزه بگیرد به اندازه یک سال از دوزخ دور می شود و هرکس هفت روز از ماه رجب را روزه بگیرد درهای هفت گانۀ دوزخ بر او بسته می شود و هرکه هشت روز از رجب را روزه بگیرد درهای هشت گانۀ بهشت بر او باز می شود و هرکس پانزده روز روزه بگیرد خواسته اش به او عطا می گردد و هرکس بر آن بیفزاید خدا نیز در پاداش آن می افزاید.و می فرمود:در روز 27 از ماه رجب مقام پیامبری بر رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرو فرستاده شد و هرکس در این روز،روزه بگیرد پاداش کسی را دارد که شصت ماه روزه گرفته است.
[53]22-عمر بن یزید می گوید:امام صادق علیه السّلام فرمود:ای پسر یزید،
ص:103
و اللّه منّا أهل البیت.قلت:جعلت فداک،من آل محمّد؟قال:إی و اللّه من أنفسهم.
قلت:من أنفسهم،جعلت فداک؟قال:إی و اللّه من أنفسهم؛یا عمر،أما تقرأ کتاب اللّه عزّ و جلّ إِنَّ أَوْلَی النّاسِ بِإِبْراهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِیُّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ اللّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ [آل عمران(3):68]أ و ما تقرأ قول اللّه(عزّ اسمه): فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی وَ مَنْ عَصانِی فَإِنَّکَ غَفُورٌ رَحِیمٌ [ابراهیم(14):36].
54-23- أخبرنی المفید عن الحسین بن أحمد بن المغیره عن حیدر بن محمّد بن نعیم عن محمّد بن عمر عن محمّد بن مسعود عن محمّد بن أحمد النّهدیّ عن معاویه بن حکیم عن التّفلیسیّ عن حمّاد السّمندریّ قال قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام إنّی أدخل بلاد الشّرک و إنّ من عندنا یقول إن متّ ثمّ حشرت معهم قال فقال لی یا حمّاد إذا کنت ثمّ تذکر أمرنا و تدعو إلیه قال قلت نعم قال فإذا کنت فی هذه المدن مدن الإسلام تذکر أمرنا و تدعو إلیه قال قلت لا فقال لی إنّک إن متّ ثمّ حشرت أمّه وحدک و سعی نورک بین یدیک.
55-24- أخبرنا محمّد بن محمّد،قال:أخبرنی أبو الحسن أحمد بن محمّد بن الحسن بن الولید،قال:حدّثنی أبی،قال:حدّثنی محمّد بن الحسن الصّفّار،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن علیّ بن سعید،عن هشام بن الحکم،قال:سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام بمنی عن خمسمائه حرف من الکلام.قال:فأقبلت أقول:یقولون کذا قال:فیقول یقال لهم کذا.فقلت:هذا الحلال و الحرام و القرآن أعلم أنّک
ص:104
به خدا قسم تو از ما اهل بیت هستی.عرضه داشتم:فدایت شوم از خاندان محمد؟فرمود:بله، به خدا قسم از خودشان هستی.گفتم:فدایت شوم از خودشان؟فرمود:بله به خدا قسم از خودشان.ای عمر!آیا کتاب خداوند عزّتمند را نمی خوانی که می فرماید:«همانا سزاوارترین مردم به ابراهیم کسانی هستند که از او پیروی نمودند و این پیامبر و کسانی که ایمان آوردند و خداوند سرپرست مؤمنان است»[آل عمران(3):آیۀ 68]و آیا سخن خداوند عزّتمند را نمی خوانی که فرمود:«هرکس از من پیروی کند از من است و هرکس از من نافرمانی کند پس به درستی که تو بسیار بخشنده و مهربانی.»[ابراهیم(14):آیۀ 36]
[54]23-حماد سمندری می گوید:به امام صادق علیه السّلام عرضه داشتم:من در سرزمین های اهل شرک وارد می شوم و کسانی از نزد ما هستند که[به من]می گویند:اگر آنجا از دنیا بروی با آنان محشور خواهی شد.پس امام به من فرمود:ای حماد!هنگامی که در آن جا هستی امر ما را به خاطر می آوری و به آن دعوت می کنی؟گفتم:بله.امام فرمود:پس هنگامی که در این سرزمین ها(سرزمین های اسلام)هستی،امر ما را به یاد می آوری و به آن دعوت می کنی؟ عرضه داشتم:نه.امام فرمود:همانا اگر تو در آنجا از دنیا بروی به تنهایی همچون یک امّت بر انگیخته خواهی شد و نورت در مقابلت حرکت می کند.
[55]24-هشام بن حکم می گوید:در منی از امام صادق علیه السّلام از پانصد حرف[و نکته]از[علم] کلام پرسیدم.پس می گفتم:آنان این چنین می گویند و امام می فرمود:این چنین به آنان پاسخ گفته می شود.پس عرضه داشتم:می دانم که این حلال و حرام است
ص:105
صاحبه و أعلم النّاس به فی هذا الکلام.قال:قال لی:و تشکّ یا هشام،یحتج اللّه (تعالی)علی خلقه بحجّه لا یکون عالما بکلّ ما یحتاج الناس إلیه!
56-25- أخبرنی المفید عن الحسین بن أحمد عن حیدر بن محمّد بن نعیم،عن محمّد بن عمر،عن محمّد بن مسعود،عن جعفر بن معروف،عن العمرکیّ،عن الحسن بن أبی لبابه،عن أبی هاشم،الجعفریّ قال:قلت لأبی جعفر محمّد بن علیّ الثّانی علیه السّلام:ما تقول جعلت فداک فی هشام بن الحکم؟فقال:رحمه اللّه ما کان أذبّه عن هذه النّاحیه.
57-26- أخبرنی المفید عن ابن قولویه عن محمّد الحمیریّ عن أبیه عن البرقیّ عن شریف بن سابق عن الفضل بن عبد الملک عن أبی عبد اللّه عن آبائه علیه السّلام قال:
قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:أوّل عنوان صحیفه المؤمن بعد موته ما یقول النّاس فیه،إن خیرا فخیر،و إن شرّا فشرّ،و أوّل تحفه المؤمن أن یغفر له و لمن تبع جنازته.ثمّ قال:یا فضل،لا یأتی المسجد من کلّ قبیله إلاّ وافدها،و من کلّ أهل بیت إلاّ نجیبها.یا فضل إنّه لا یرجع صاحب المسجد بأقلّ من إحدی ثلاث:إمّا دعاء یدعو به یدخل اللّه به الجنّه،و إمّا دعاء یدعو به لیصرف اللّه به عنه بلاء الدّنیا،و إمّا أخ یستفیده فی اللّه(عزّ و جلّ)قال:ثمّ قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:ما استفاد امرؤ مسلم فائده بعد فائده الإسلام مثل أخ یستفیده فی اللّه(عزّ و جلّ)ثمّ قال:یا فضل لا تزهدوا فی فقراء شیعتنا،فإنّ الفقیر منهم لیشفع یوم القیامه فی مثل ربیعه و مضر.
ص:106
و قرآنی است که شما همراه آن هستید و از تمامی مردم به آن در این کلام آگاه تری.امام به من فرمود:ای هشام آیا در این سخن شک داری؟خداوند بر آفریدگانش به حجّتی احتجاج می کند که به تمامی آنچه آفریدگان به آن نیاز دارند آگاه نیست.
[56]25-ابو هاشم داود بن قاسم جعفری می گوید به امام باقر علیه السّلام عرضه داشتم:فدایت شوم، دربارۀ هشام بن حکم چه نظری داری؟امام علیه السّلام فرمود:خدا رحمتش کند،چه بسیار از این ناحیه(مذهب،اهل بیت،ولایت)دفاع می کرد.
[57]26-فضل بن عبد الملک می گوید:پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:ابتدای عنوان نامۀ اعمال انسان مؤمن پس از مرگش سخنانی است که مردم دربارۀ او می گویند،اگر نیکی ذکر شود پس [سرنوشت او]به نیکی است و اگر بدی ذکر شود پس[سرنوشت او]به بدی است.نخستین هدیۀ انسان مؤمن این است که خود و هر آن کس که جنازه اش را تشییع می کنند آمرزیده شوند.سپس فرمود:ای فضل!از هر قبیله ای جز پیشتازان آن و از هر خانواده ای جز انسان های نجیب به مسجد نمی آیند.ای فضل،به مسجدروندگان با کمتر از سه خصوصیّت از مسجد باز نمی گردند؛یا به دعایی که با آن خدا را می خوانند و خدا به خاطر آن ایشان را در بهشت داخل می سازد و یا دعایی که با آن خدا را می خوانند تا خدا به وسیلۀ آن آفات دنیا را از ایشان دور نماید و یا برادری که در راه[رضایت و قرب]خداوند از او بهره می برند؛سپس فرمود:انسان مسلمان پس از بهرۀ اسلام از هیچ چیز،چون برادری که در راه خدا از او بهره می برد استفاده نکرده است.سپس فرمود:ای فضل!شیعیان فقیر ما را کوچک مشمارید.همانا شیعیان فقیر ما در روز قیامت در همچون ربیعه و مضر شفاعت می کنند.
ص:107
ثمّ قال:یا فضل،إنّما سمّی المؤمن مؤمنا لأنّه یؤمن علی اللّه فیجیز اللّه أمانه.ثمّ قال:أما سمعت اللّه تعالی یقول فی أعدائکم إذا رأوا شفاعه الرّجل منکم لصدیقه یوم القیامه: فَما لَنا مِنْ شافِعِینَ* وَ لا صَدِیقٍ حَمِیمٍ [الشعراء(26):100-101].
58-27- أخبرنا المفید عن أحمد بن محمّد عن أبیه و المفید عن ابن قولویه عن أبیه جمیعا عن سعد عن القاسم بن محمّد عن المنقریّ عن حفص قال قال أبو عبد اللّه علیه السّلام من تعلّم للّه(عزّ و جلّ)و عمل للّه و علّم للّه،دعی فی ملکوت السّماوات عظیما،و قیل:تعلّم للّه و عمل للّه و علّم للّه.
59-28- أخبرنا أبو عبد اللّه،قال:حدّثنا أبو القاسم جعفر بن محمّد،قال:حدّثنی محمّد بن عبد اللّه بن جعفر الحمیریّ،عن أبیه،عمّن رواه،عن داود الرّقّیّ،قال:
قال الباقر محمّد بن علیّ بن الحسین علیهما السّلام من زار الحسین علیه السّلام فی لیله النّصف من شعبان غفرت له ذنوبه،و لم تکتب علیه سیّئه فی سنّته حتّی تحوّل علیه السّنه، فإن زاره فی السّنه المستقبله غفرت له ذنوبه.
60-29- أخبرنا المفید عن محمّد بن أحمد الثّقفیّ عن الحسین بن علیّ بن الحجّاج عن أبی عبد الرّحمن عن عبد اللّه بن علیّ بن إبراهیم عن علیّ بن حرب الطّائیّ عن محمّد بن الفضل،عن یزید بن أبی زیاد،عن عبد اللّه بن الحارث،عن العبّاس بن عبد المطّلب رحمه اللّه قال:قلت:یا رسول اللّه،ما لنا و لقریش إذا تلاقوا تلاقوا بوجوه مستبشره،و إذا لقونا لقونا بغیر ذلک؟فغضب النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله ثمّ قال:
ص:108
سپس فرمود:ای فضل!همانا مؤمن به این نام نامیده شد چون خدا را امان خود قرار می دهد و خداوند امان او را می پذیرد؛سپس فرمود:آیا نشنیده ای که خداوند بلندمرتبه دربارۀ دشمنان شما هنگامی که شفاعت یکی از شما برای دوستش را در روز قیامت می بینند،می گوید:«پس برای ما شفاعت کننده و دوستی نزدیک وجود ندارد.»[شعراء(26):آیۀ 100-101]
[58]27-امام صادق علیه السّلام فرمود:هرکس برای خداوند بلند مرتبه علم بیاموزد و عمل کند و برای خدا به دیگران یاد دهد،در ملکوت آسمان ها بزرگ خوانده می شود و گفته می شود که او برای خدا آموخت و برای خدا به کار بست و برای خدا به دیگران آموزش داد.
[59]28-امام باقر علیه السّلام فرمود:هرکس در شب نیمۀ شعبان حسین علیه السّلام را زیارت کند گناهانش آمرزیده می شود و در آن سال تا پایان سال که سپری می شود هیچ گناهی بر او نوشته نمی گردد پس اگر او را در سال آینده نیز زیارت کند باز گناهانش آمرزیده می شود.
[60]29-عباس بن عبد المطلب-که خدا از او خشنود باشد-می گوید:به پیامبر خدا عرضه داشتم:بین ما و قریش چه می گذرد که یکدیگر را با چهره هایی شادمان ملاقات می کنند و هنگامی که ما را ملاقات می نمایند غیر از این می باشند؟پس پیامبر خشمناک شد و فرمود:
ص:109
و الّذی نفسی بیده،لا یدخل قلب رجل الإیمان حتّی یحبّکم للّه و لرسوله.
61-30- أخبرنا المفید عن المراغیّ عن محمّد بن صالح السّبیعیّ عن صالح بن أحمد عن عیسی بن عبد الرّحمن عن الحسن بن الحسین العرنیّ عن یحیی بن علیّ،عن أبان بن تغلب،عن أبی داود الأنصاریّ،عن الحارث الهمدانیّ،قال:
دخلت علی أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السّلام فقال:ما جاء بک؟فقلت:حبّی لک یا أمیر المؤمنین.فقال:یا حارث أتحبّنی؟قلت:نعم و اللّه،یا أمیر المؤمنین.
قال:أما لو بلغت نفسک الحلقوم رأیتنی حیث تحبّ،و لو رأیتنی و أنا أذود الرّجال عن الحوض ذود غریبه الإبل لرأیتنی حیث تحبّ،و لو رأیتنی و أنا مارّ علی الصّراط بلواء الحمد بین یدی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لرأیتنی حیث تحبّ.
62-31- أخبرنا المفید عن الحسن بن علیّ النّحویّ عن محمّد بن القاسم الأنباریّ عن محمّد بن أحمد الطّائیّ عن علیّ بن محمّد الصّیمریّ قال:تزوّجت ابنه جعفر بن محمود الکاتب و أحببتها حبّا لم یحبّ أحد مثله،و أبطأ علیّ الولد، فصرت إلی أبی الحسن علیّ بن محمّد بن الرّضا علیه السّلام فذکرت ذلک له،فتبسّم و قال:
اتّخذ خاتما فصّه فیروزج،و اکتب علیه رَبِّ لا تَذَرْنِی فَرْداً وَ أَنْتَ خَیْرُ الْوارِثِینَ [الانبیاء(21):89]قال:ففعلت ذلک،فما أتی علیّ حول حتّی رزقت منها ولدا ذکرا.
63-32- أخبرنا أبو عبد اللّه محمّد بن محمّد(رحمه اللّه)،قال:أخبرنا أبو عبید اللّه محمّد بن عمران المرزبانیّ،قال:حدّثنی عبید اللّه بن الحسن،قال:
ص:110
قسم به کسی که جانم در دست اوست ایمان در قلب کسی داخل نمی شود تا شما را برای [رضایت]خدا و رسولش دوست داشته باشد.
[61]30-حارث همدانی می گوید:به محضر امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السّلام وارد شدم.امام فرمود:چه چیز تو را به اینجا کشانده است؟عرضه داشتم:دوستی تو ای امیر مؤمنان.پس فرمود:ای حارث،آیا مرا دوست می داری؟پس گفتم:به خدا سوگند!بله ای امیر مؤمنان.امام فرمود:آگاه باش اگر جانت به گلویت برسد مرا هرگونه که دوست می داری مشاهده خواهی کرد و اگر مرا مشاهده کردی درحالی که انسان ها را از حوض[کوثر]همچون شتران تشنه و غریب سیراب می کنم،مرا هرگونه که دوست می داری مشاهده خواهی کرد و اگر مرا مشاهده کردی درحالی که بر پل صراط با پرچم حمد در مقابل رسول خدا می گذرم مرا هرگونه که دوست می داری مشاهده می کنی.
[62]31-علی بن محمد صیمری می گوید:با دختر جعفر بن محمود کاتب ازدواج نمودم و او را به گونه ای دوست داشتم که هیچ کس را چون او دوست نداشتم.مدّتی گذشت و فرزندی نیاورد.پس به سوی علی بن موسی الرضا علیه السّلام رفتم و مسأله را برایشان ذکر کردم.امام لبخندی زد و فرمود:انگشتری تهیه کن که نگینش فیروزه باشد و بر آن بنویس:«پروردگارا مرا تنها رها مکن و تو بهترین ارث برندگان هستی»[انبیاء(21):آیۀ 89]راوی می گوید:چنین کردم پس یک سال نگذشت که از او صاحب فرزند پسری شدم.
ص:111
حدّثنی أبو سعید محمّد بن رشید،قال:آخر شعر قاله السّیّد بن محمّد(رحمه اللّه) قبل وفاته بساعه،و ذلک أنّه أغمی علیه و اسودّ لونه،ثمّ أفاق و قد ابیضّ وجهه، و هو یقول:
أحبّ الّذی من مات من أهل ودّه تلقّاه بالبشری لدی الموت یضحک
و من مات یهوی غیره من عدوّه فلیس له إلاّ إلی النّار مسلک
أبا حسن تفدیک نفسی و أسرتی و مالی و ما أصبحت فی الأرض أملک
أبا حسن إنّی بفضلک عارف و إنّی بحبل من هواک لممسک
و أنت وصیّ المصطفی و ابن عمّه و إنّا نعادی مبغضیک و نترک
موالیک ناج مؤمن بین الهدی و قالیک معروف الضّلاله مشرک
و لاح لحانی فی علیّ و حزبه و قلت لحاک اللّه إنّک أعفک
-معنی أعفک:أحمق-.
64-33- أخبرنا المفید عن عمر بن محمّد الصّیرفیّ عن علیّ بن مهرویه عن داود بن سلیمان عن الرّضا عن آبائه عن أمیر المؤمنین علیه السّلام قال:کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله إذا أتاه أمر یسرّه قال:«الحمد للّه الّذی بنعمته تتمّ الصّالحات»و إذا أتاه أمر یکرهه قال:«الحمد للّه علی کلّ حال».
65-34- أخبرنا المفید عن محمّد بن عمران المرزبانیّ عن أحمد بن محمّد بن عیسی المکّیّ عن عبد اللّه بن أحمد بن حنبل عن یحیی بن عیسی الرّملیّ،عن
ص:112
[63]32-ابو سعید محمد بن رشید می گوید:آخرین شعری که سیّد بن محمد ساعتی قبل از وفاتش سرود،این شعر بود.درحالی که بیهوش شده بود و رنگش سیاه گشته بود سپس به هوش آمد و چهره اش سپید شد درحالی که می سرود:
کسی را دوست دارم که هرکس از دوستدارانش بمیرد/او را در هنگام مرگ با چهره ای شادمان و خندان مشاهده می کند.
و هرکس بمیرد درحالی که غیر او از دشمنانش را دوست دارد/جز در آتش داخل نمی شود.
ای ابا الحسن!خود و خانواده ام و اموالم و هر آنچه در زمین مالکش هستم فدای تو باد.
ای ابا الحسن!من به برتری تو آشنایم/من به ریسمانی از دوستی تو چنگ می اندازم.
تو جانشین پیامبر و پسر عموی او هستی/ما دشمنان تو را دشمن می شمریم و آنان را ترک می کنیم.
دوستان تو اهل نجات و ایمان و دارای هدایتی روشن هستند/دشمنان تو گمراهی آشکار دارند،[به خدا]شرک می ورزند.
انسان ملامتگری مرا دربارۀ علی و شیعیانش ملامت کرد/و گفتم خداوند تو را لعنت کند همانا تو احمق هستی.
[64]33-علی بن ابی طالب علیه السّلام می گوید:هنگامی که برای رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله امری گوارا و نیکو پیش می آمد می فرمود:«ستایش از آن خدایی است که به وسیلۀ نعمتش اعمال نیک را کامل می سازد»و هنگامی که برایش امری ناگوار پیش می آمد می فرمود:«ستایش در همه حال از آن خداست».
ص:113
الأعمش،عن عبایه الأسدیّ،عن عبد اللّه بن العبّاس بن عبد المطّلب قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لأمّ سلمه یا أمّ سلمه علیّ منّی،و أنا من علیّ،لحمه لحمی،و دمه دمی،و هو منّی بمنزله هارون من موسی؛یا أمّ سلمه،اسمعی و اشهدی،هذا علیّ سیّد المسلمین.
66-35- أخبرنا المفید عن ابن قولویه عن محمّد بن همّام عن أحمد بن موسی النّوفلیّ،عن محمّد بن عبد اللّه بن مهران،عن معاویه بن حکیم،عن عبد اللّه بن سلیمان التّمیمیّ،قال:لمّا قتل محمّد و إبراهیم ابنا عبد اللّه بن الحسن بن الحسن علیه السّلام صار إلی المدینه رجل یقال له:«شیبه بن عقال»ولاّه المنصور علی أهلها،فلمّا قدمها و حضرت الجمعه صار إلی مسجد النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فرقا المنبر و حمد اللّه و أثنی علیه،ثمّ قال:أمّا بعد،إنّ علیّ بن أبی طالب شقّ عصا المسلمین، حارب المؤمنین،و أراد الأمر لنفسه،و منعه من أهله،فحرّمه اللّه أمنیّته و أماته بغصّته،و هؤلاء ولده یتّبعون أثره فی الفساد و طلب الأمر بغیر استحقاق له،فهم فی نواحی الأرض مقتولون و بالدّماء مضرّجون.قال:فعظم هذا الکلام منه علی النّاس،و لم یجسر أحد منهم أن ینطق بحرف،فقام إلیه رجل علیه إزار قومسیّ سحق فقال:فنحن نحمد اللّه و نصلّی علی محمّد خاتم النّبیّین و سیّد المرسلین، و علی رسل اللّه و أنبیائه أجمعین،أمّا ما قلت من خیر،فنحن أهله،و ما قلت من سوء فأنت و صاحبک به أولی و أحری،یا من رکب غیر راحلته،و أکل غیر زاده
ص:114
[65]34-پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله به امّ سلمه فرمود:ای امّ سلمه!علی از من است و من از علی هستم.
گوشتش گوشت من و خون او خون من است و او نسبت به من در جایگاه هارون نسبت به موسی است.ای امّ سلمه!بشنو و گواه باش.این علی آقا و سرور مسلمانان است.
[66]35-عبد اللّه بن سلیمان تمیمی می گوید:هنگامی که محمد و ابراهیم دو فرزند عبد اللّه بن حسن بن حسن کشته شدند مردی به نام شیبه بن عقال به مدینه آمد که منصور او را فرمانروای مدینه قرار داده بود پس هنگامی که به مدینه آمد و روز جمعه فرارسید به مسجد النبی صلّی اللّه علیه و اله رفت و از منبر بالا رفت و خدا را سپاس گفت و او را ستایش کرد سپس گفت:اما بعد!همانا علی بن ابی طالب با جماعت مسلمانان مخالفت ورزید و با مؤمنان به جنگ پرداخت و امر [خلافت]را به نفع خود طلبید و آن را از اهل خود بازداشت پس خداوند آرزویش را بر او حرام ساخت و او را با غصّه و اندوه آن از دنیا برد.و این فرزندان علی در فساد و طلب امر [خلافت]بدون سزاواری آن از علی پیروی می کنند پس آنان در جای جای زمین کشته شده اند و در خون خود تپیده اند.راوی گوید:این سخن او بر مردم بزرگ و سخت آمد و هیچ کس از آنان جرأت نکرد که کلامی به زبان بیاورد.پس مردی که دستار قومسی کهنه ای بر تن داشت برخاست و گفت:پس ما خدا را ستایش می گوییم و بر محمد خاتم پیامبران و سرور فرستاده شدگان و فرستادگان الهی و تمامی پیامبران درود می فرستیم.امّا آنچه از نیکی بیان داشتی ما سزاوار آن هستیم و آنچه از بدی گفتی تو و همراهانت به آن سزاوارتر و شایسته تر هستید،ای کسی که به غیر مرکب خود سوار شده است و غیر توشۀ خود را خورده است،
ص:115
ارجع مأزورا؛ثمّ أقبل علی النّاس فقال:ألا أنبّئکم بأخفّ النّاس یوم القیامه میزانا،و أبینهم خسرانا؟من باع آخرته بدنیا غیره و هو هذا الفاسق.فأسکت النّاس،و خرج الوالی من المسجد لم ینطق بحرف،فسألت عن الرّجل فقیل لی، هذا جعفر بن محمّد بن علیّ بن الحسین بن علیّ بن أبی طالب علیه السّلام.
67-36- حدّثنا المفید عن الکاتب عن الزّعفرانیّ عن الثّقفیّ عن إبراهیم بن میمون عن مصعب بن سلاّم،عن ابن طریف عن ابن نباته،قال:کان أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السّلام یصلّی عند الأسطوانه السّابعه من باب الفیل،ممّا یلی الصّحن إذ أقبل رجل علیه بردان أخضران و له عقیصتان سوداوان،أبیض اللّحیه، فلمّا سلّم أمیر المؤمنین علیه السّلام من صلاته أکبّ علیه،فقبّل رأسه،ثمّ أخذ بیده فأخرجه من باب کنده.قال:فخرجنا مسرعین خلفهما و لم نأمن علیه، فاستقبلنا علیه السّلام فی جاز سوج کنده،قد أقبل راجعا،فقال:ما لکم؟فقلنا:لم نأمن علیک هذا الفارس.فقال:هذا أخی الخضر،ألم تروا حیث أکبّ علیّ.قلنا:بلی.
فقال:إنّه قد قال لی:إنّک فی مدره لا یریدها جبّار بسوء إلاّ قصمه اللّه،و احذر النّاس،فخرجت معه لأشیّعه لأنّه أراد الظّهر.
68-37- أخبرنا المفید عن الکاتب عن الزّعفرانیّ عن الثّقفیّ عن الفضل بن دکین عن قیس بن مسلم عن طارق بن شهاب یقول:لمّا نزل علیّ علیه السّلام بالرّبذه سألت عن قدومه إلینا،فقیل:خالف علیه طلحه و الزّبیر و عائشه،و صاروا إلی
ص:116
اینک پشت کرده بازگرد،سپس رو به مردم کرد و گفت:آیا از کم توشه ترین و کم عمل ترین مردم در روز قیامت و زیانکارترین آنان به شما خبر ندهم؟کسی که آخرت خود را به دنیای دیگران بفروشد و او این فاسق است.پس مردم را خاموش کرد و فرماندار از مسجد خارج شد و سخنی بر زبان نیاورد.پس از آن مرد پرسیدم و گفتند:این سخنران،جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیهم السّلام است.
[67]36-اصبغ بن نباته می گوید:امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السّلام نزد استوانۀ هفتم از باب الفیل نماز می گزارد که مردی که دو برد سبز رنگ بر تن و دو گیسوی سیاه و ریشی سپید داشت به نزد او آمد.پس هنگامی که امیر مؤمنان سلام نمازش را گفت به نزدش رفت و سرش را بوسید سپس دست حضرت را گرفت و او را از باب کنده خارج کرد.راوی گوید:ما به سرعت پشت سر آن دو خارج شدیم درحالی که بر آن مرد ایمن نبودیم پس در منطقۀ کنده با حضرت روبرو شدیم که باز می گشت.امام فرمود:شما را چه شده است؟عرضه داشتیم:از این سوارکار بر تو ایمن نبودیم.امام فرمود:این برادرم خضر بود.آیا ندیدید هنگامی که نزد من آمد؟گفتیم:بله.امام فرمود:او به من گفت:همانا تو در شهری هستی که هیچ ستمگری نیّت بدی به آن نمی کند جز آنکه خداوند او را درهم می شکند و از مردم برحذر باش.پس با او خارج شدم تا بدرقه اش کنم چون می خواست نماز ظهر بخواند.
[68]37-قیس بن مسلم می گوید:شنیدم که طارق بن شهاب می گفت:هنگامی که علی علیه السّلام به ربذه آمد از آمدن او به آنجا پرسیدم.گفتند که طلحه و زبیر و عایشه با او به مخالفت برخاسته اند
ص:117
البصره،فخرج یریدهم،فصرت إلیه،فجلست حتّی صلّی الظّهر و العصر،فلمّا فرغ من صلاته قام إلیه ابنه الحسن بن علیّ علیهما السّلام فجلس بین یدیه،ثمّ بکی،و قال:
یا أمیر المؤمنین،إنّی لا أستطیع أن أکلّمک و بکی فقال له أمیر المؤمنین علیه السّلام،لا تبک یا بنیّ و تکلّم و لا تحنّ حنین الجاریه.فقال:یا أمیر المؤمنین،إنّ القوم حصروا عثمان یطلبونه،بما یطلبونه إمّا ظالمون أو مظلمون،فسألتک أن تعتزل النّاس و تلحق بمکّه حتّی تؤوب العرب و تعود إلیها أحلامها،و تأتیک وفودها،فو اللّه لو کنت فی جحر ضبّ لضربت إلیک العرب آباط الإبل حتّی تستخرجک منه،ثمّ خالفک طلحه و الزّبیر فسألتک أن لا تتبعهما و تدعهما،فإن اجتمعت الأمّه فذاک، و إن اختلفت رضیت بما قضی اللّه،و أنا الیوم أسألک ألاّ تقدم العراق و أذکرک باللّه أن لا تقتل بمضیعه.فقال أمیر المؤمنین علیه السّلام:أمّا قولک:إنّ عثمان حصر؛فما ذاک و ما علیّ منه و قد کنت بمعزل عن حصره؟و أمّا قولک:ائت مکّه؛فو اللّه ما کنت لأکون الرّجل الّذی تستحلّ به مکّه،و أمّا قولک:اعتزل العراق ودع طلحه و الزّبیر؛فو اللّه ما کنت لأکون کالضّبع تنتظر حتّی یدخل علیها طالبها،فیضع الحبل فی رجلها حتّی یقطع عرقوبها،ثمّ یخرجها فیمزّقها إربا إربا،و لکنّ أباک یا بنیّ یضرب بالمقبل إلی الحقّ المدبر عنه،و بالسّامع المطیع العاصی المخالف أبدا حتّی یأتی علیّ یومی،فو اللّه ما زال أبوک مدفوعا عن حقّه مستأثرا علیه منذ قبض اللّه نبیّه صلّی اللّه علیه و اله حتّی یوم النّاس هذا فکان طارق بن شهاب أیّ وقت حدّث بهذا الحدیث بکی.
ص:118
و به سوی بصره رفته و علی به قصد آنان خارج شده است.پس به سوی علی رفتم و نشستم تا نماز ظهر و عصر را اقامه کرد پس هنگامی که از نمازش فارغ شد حسن بن علی علیه السّلام به نزد او رفت و در مقابلش نشست سپس شروع به گریه نمود و گفت:ای امیر مؤمنان!من توان سخن گفتن با تو را ندارم و گریست.پس امیر مؤمنان به او فرمود:فرزندم!گریه مکن و سخن بگو و مانند کنیزان ناله مکن.امام حسن علیه السّلام فرمود:ای امیر مؤمنان!همانا این جماعت عثمان را محاصره کردند و از او آنچه را می خواستند می طلبیدند آنان یا ستمگرند و یا ستم دیده.از تو خواستم که از مردم گوشه گیری کنی و به مکه بپیوندی تا جماعت عرب از کردار خود توبه کنند و عقلشان به ایشان بازگردد و گروه هایشان[برای عذرخواهی]نزد تو آیند؛پس به خدا قسم اگر در لانۀ سوسمار بودی عرب مکان تو را شناسایی می کرد تا تو را از آن لانه خارج سازد.سپس طلحه و زبیر به مخالفت با تو برخاستند پس،از تو خواستم که از آن دو پیروی ننمایی و آن دو را به حال خود رها سازی پس اگر امت پیامبر وحدت پیشه می کردند که هدف حاصل است و اگر به اختلاف می گرویدند به حکم الهی گردن می نهادی و من امروز از تو می خواهم که به عراق رو نیاوری و به خدا برای تو یادآوری می کنم که خون خود را هدر ندهی و بی جهت کشته نشوی.پس امیر مؤمنان فرمود:اما سخن تو که عثمان محاصره شده بود.آن چه ربطی به علی دارد؟درحالی که من از[امر]محاصرۀ او دور و بر کنار بودم[و دخالتی در آن نداشتم]و اما سخن تو که می گویی به مکه بیا.پس به خدا قسم من مردی نبودم که به مکه فرود آیم.امّا سخن تو که می گویی:از عراق دوری گزین و طلحه و زبیر را رها کن پس به خدا قسم همچون کفتاری نبودم که در انتظار می ماند تا صیّاد بر او وارد شود و ریسمان در پایش بیندازد تا زانوهایش را قطع کند و سپس او را از لانه اش خارج سازد و پاره پاره اش کند.اما پسرم،پدرت با حرکت به سوی حق با پشت کردگان به حق جدال می کند و با انسان های شنوا و مطیع،سرکشان و مخالفان را از سر راه برمی دارد تا روز من فرا رسد.پس به خدا قسم!پدرت همچنان از زمانی که پیامبر رحلت فرمود تا این روز از حقش باز مانده است و به آن نرسیده است.پس طارق بن شهاب هرگاه این حدیث را روایت می کرد می گریست.
ص:119
69-38- حدّثنا المفید عن عمر بن محمّد عن الحسین بن إسماعیل عن عبد اللّه بن شبیب عن أبی العینا عن محمّد بن مسعر،قال:کنت عند سفیان بن عیینه، فجاءه رجل فقال له:روی عن النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله أنّه قال:إنّ العبد إذا أذنب ذنبا،ثمّ علم أنّ اللّه(عزّ و جلّ)یطّلع علیه،غفر[غفر]له فقال ابن عیینه:هذا کتاب اللّه(عزّ و جلّ) قال اللّه(تعالی): وَ ما کُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ یَشْهَدَ عَلَیْکُمْ سَمْعُکُمْ وَ لا أَبْصارُکُمْ وَ لا جُلُودُکُمْ وَ لکِنْ ظَنَنْتُمْ أَنَّ اللّهَ لا یَعْلَمُ کَثِیراً مِمّا تَعْمَلُونَ [فصلت(41):22]و ذلکم ظنّکم الّذی ظننتم بربّکم أرداکم فإذا کان الظّنّ هو المردی کان ضدّه هو المنجی.
70-39- حدّثنا محمّد بن محمّد،قال:حدّثنا أبو الطّیّب الحسین بن علیّ بن محمّد التّمّار،قال:حدّثنا عبد اللّه بن محمّد،قال حدّثنا أبو نصر البزّاز،قال:حدّثنا حمّاد بن سلمه،عن علیّ بن زید،عن ابن أبی الدّرداء،عن أبیه،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:ما أقلّت الغبراء و لا أظلّت الخضراء علی ذی لهجه أصدق من أبی ذرّ.
71-40- حدّثنا المفید عن الحسین بن علیّ التّمّار عن محمّد بن زید عن الزّبیر بن بکّار عن عبد اللّه بن نافع،عن ابن أبی ذئب،عن ابن أخی جابر،عن عمّه جابر بن عبد اللّه،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:المجالس بالأمانه إلاّ ثلاثه مجالس مجلس سفک فیه دم حرام،و مجلس استحلّ فیه فرج حرام،و مجلس استحلّ فیه مال حرام بغیر حقّه.
72-41- حدّثنا المفید عن الحسین بن علیّ بن محمّد بن علیّ بن ماهان عن
ص:120
[69]38-محمد مسعر می گوید:نزد سفیان بن عیینه بودم که مردی به سوی او آمد و به او گفت:از پیامبر صلّی اللّه علیه و اله روایت شده است که فرمود:اگر بنده ای مرتکب گناهی شود آنگاه بفهمد که خداوند بر او آگاه است گناهش آمرزیده می شود.پس ابن عیینه گفت:این کتاب خداوند عزّتمند است.خداوند می فرماید:«و شما از اینکه مبادا گوش و دیدگان و پوستتان بر ضد شما گواهی دهند[گناهانتان را]پوشیده نمی داشتید لیکن گمان داشتید که خدا بسیاری از آنچه را که می کنید نمی داند و همین بود گمانتان که دربارۀ پروردگارتان بردید شما را هلاک کرد و از زیانکاران شدید.»[فصّلت(41):آیۀ 22-23]پس هنگامی که گمان،هلاک کننده باشد ضد آن،نجات بخش است.
[70]39-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:زمین کسی را راستگوتر از ابو ذر بر دوش خود حمل نکرد و آسمان بر راستگوتر از او سایه نیفکند.
[71]40-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:مجالس جز سه مجلس در امانت به شمار می آیند:مجلسی که خون حرام در آن ریخته شود و مجلسی که فرجی حرام در آن حلال شمرده شود[روابط نامشروع جنسی در آن برقرار شود]و مجلسی که در آن مالی حرام و به غیر حق،حلال شمرده شود.
ص:121
نصر بن اللّیث،عن مخوّل عن یحیی بن سالم،عن أبی الجارود عن أبی الزّبیر المکّیّ عن جابر الأنصاریّ قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:حقّ علیّ علی هذه الأمّه کحقّ الوالد علی الولد.
73-42- حدّثنا المفید عن أحمد بن الولید عن أبیه عن الصّفّار عن ابن عیسی عن ابن أبی عمیر،عن الحسین بن أبی فاخته،قال:کنت أنا و أبو سلمه السّرّاج و یونس بن یعقوب و الفضیل بن یسار عند أبی عبد اللّه جعفر بن محمّد علیهما السّلام فقلت له:جعلت فداک،إنّی أحضر مجالس هؤلاء القوم،فأذکرکم فی نفسی،فأیّ شیء أقول؟فقال:یا حسین،إذا حضرت مجالسهم فقل:«اللّهمّ أرنا الرّخاء و السّرور» فإنّک تأتی علی ما ترید.قال:فقلت:جعلت فداک،إنّی أذکر الحسین بن علیّ علیهما السّلام فأیّ شیء أقول إذا ذکرته؟فقال:قل:«صلّی اللّه علیک یا با عبد اللّه»تکرّرها ثلاثا.
ثمّ أقبل علینا و قال:إنّ أبا عبد اللّه الحسین علیه السّلام لمّا قتل بکت علیه السّماوات السّبع و الأرضون السّبع،و ما فیهنّ و ما بینهنّ،و من یتقلّب فی الجنّه و النّار،و ما یری و ما لا یری،إلاّ ثلاثه أشیاء،فإنّها لم تبک علیه،فقلت:جعلت فداک و ما هذه الثّلاثه الأشیاء الّتی لم تبک علیه؟فقال:البصره،و دمشق،و آل الحکم بن أبی العاص.
74-43- أخبرنا المفید عن الحسین بن محمّد النّحویّ عن أحمد بن مازن عن القاسم بن سلیمان عن بکر بن هشام عن إسماعیل بن مهران عن الأصمّ عن محمّد بن مسلم قال:سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:إنّ الحسین بن علیّ علیهما السّلام عند ربّه
ص:122
[72]41-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:حق علی علیه السّلام براین امت چون حق پدر بر فرزند است.
[73]42-حسین بن ابی فاخته می گوید:من و ابو سلمۀ سرّاج و یونس بن یعقوب و فضیل بن یسار نزد امام صادق علیه السّلام بودیم.پس من به ایشان عرض کردم:فدایت شوم!من در مجالس این جماعت حاضر می شوم و شما را در درون خود یاد می کنم.پس چه چیزی بر زبان بیاورم؟ امام فرمود:ای حسین!هنگامی که در مجالس ایشان حاضر می شوی.بگوی:«پروردگارا! آسایش و شادی را به ما نشان بده».پس من به ایشان عرض کردم:فدایت شوم!من حسین بن علی علیه السّلام را به یاد می آورم.پس هنگامی که او را یاد کردم چه بر زبان آورم؟امام فرمود سه بار بگو:«ای ابا عبد اللّه خداوند بر تو درود فرستد»سپس امام به ما رو کرد و فرمود:همانا هنگامی که ابا عبد اللّه الحسین علیه السّلام کشته شد آسمان ها و زمین های هفت گانه و آنچه درون و درمیان آن هاست و هرکس که در بهشت و دوزخ حرکت می کند و هر آنچه دیده می شود و دیده نمی شود جز سه چیز بر او گریستند.پس آن سه بر او نگریستند.عرضه داشتم:فدایت شوم این سه چیز که بر حسین نگریستند چه بودند؟امام فرمود:بصره و دمشق و خاندان حکم بن ابی العاص.
[74]43-محمد بن مسلم می گوید:شنیدم که امام صادق علیه السّلام می فرماید:
ص:123
(عزّ و جلّ)ینظر إلی موضع معسکره و من حلّه من الشّهداء معه،و ینظر إلی زوّاره و هو أعرف بحالهم و بأسمائهم و أسماء آبائهم،و بدرجاتهم و منزلتهم عند اللّه (عزّ و جلّ)من أحدکم بولده،و إنّه لیری من یبکیه فیستغفر له و یسأل آباءه علیهم السّلام أن یستغفروا له،و یقول:لو یعلم زائری ما أعدّ اللّه له لکان فرحه أکثر من جزعه،و إنّ زائره لینقلب و ما علیه من ذنب.
75-44- أخبرنا المفید عن محمّد بن أحمد الشّافعیّ عن الحسین بن إسماعیل عن عبد اللّه بن شبیب عن أبی طاهر أحمد بن عیسی عن الحسن بن علیّ بن الحسین عن أبیه،عن جدّه،قال:کان یقال:لا یحلّ لعین مؤمنه تری اللّه یعصی فتطرف حتّی تغیّره.
76-45- أخبرنا أبو عبد اللّه محمّد بن محمّد،قال:حدّثنا أبو الطّیّب الحسین بن علیّ التّمّار،قال:حدّثنا علیّ بن ماهان،قال:حدّثنا عمّی،قال:حدّثنا صهیب بن عبّاد بن صهیب،عن جعفر بن محمّد علیهما السّلام قال:مرّ أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السّلام بالمقبره و یروی بالمقابر فسلّم ثمّ قال:«السّلام علیکم یا أهل المقبره و التّربه،و اعلموا أنّ المنازل بعدکم قد سکنت،و أنّ الأموال بعدکم قد قسمت،و أنّ الأزواج بعدکم قد نکحت،فهذا خبر ما عندنا،فما خبر ما عندکم؟».
فأجابه هاتف من المقابر یسمع صوته و لا یری شخصه:علیک السّلام یا أمیر المؤمنین و رحمه اللّه و برکاته،أمّا خبر ما عندنا فقد وجدنا ما عملنا،و ربحنا ما
ص:124
همانا حسین بن علی علیه السّلام در نزد پروردگارش به محل لشکرگاهش و شهدایی که همراه او[به مقام قرب الهی]فرود آمدند و به زائرینش می نگرد و او به حال و نام و نام پدرانشان و به درجات و جایگاه هریک در نزد خداوند شکوهمند از یکی از شما نسبت به فرزندش آگاه تر است و او هرکس را که برایش بگرید مشاهده می کند و از خدا می خواهد که بر او ببخشاید و از پدرانش علیهم السّلام می طلبد که برایش طلب بخشش نمایند و می فرماید:اگر زیارت کننده من می دانست که خداوند چه چیزهایی برایش فراهم ساخته است هرآینه شادمانی اش بیش از بی تابی اش بود و همانا زائر حسین[از سفرش]باز می گردد درحالی که هیچ گناهی بر او نوشته نشده است.
[75]44-امام سجاد علیه السّلام از جدش روایت می کند که فرمود:سزاوار نیست که چشم با ایمانی مشاهده کند که نافرمانی خدا می شود و برهم نهاده شود تا آن گناه[به پایان برسد]و تغییر یابد.
[76]45-امام صادق علیه السّلام می فرماید:امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السّلام از کنار گورستان می گذشت.پس بر ایشان سلام کرد سپس فرمود:سلام بر شما ای اهل قبر و خاک.بدانید که در خانه هایتان پس از شما سکنی گزیدند و ثروت هایتان پس از شما تقسیم شد و همسران پس از شما به ازدواج[دیگران]درآمدند.این خبرهای نزد ماست،شما چه خبری دارید؟پس ندا دهنده ای از سوی قبرها که صدایش شنیده می شد و خود دیده نمی شد،ندا در داد:سلام و رحمت و برکت خدا بر تو ای امیر مؤمنان،امّا خبری که نزد ماست اینکه آنچه را عمل نموده بودیم یافتیم و به خاطر آنچه از پیش فرستاده بودیم سود بردیم.
ص:125
قدّمنا،و خسرنا ما خلّفنا،فالتفت إلی أصحابه فقال:أسمعتم؟قالوا:نعم یا أمیر المؤمنین.قال:فتزوّدوا فَإِنَّ خَیْرَ الزّادِ التَّقْوی [البقره(2):197].
77-46- قال:و أخبرنا محمّد بن عمران عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن عبد اللّه بن أحمد بن حنبل عن أبیه عن عبد الملک بن عمر قال سمعت أبا رجاء یقول:لا تسبّوا علیّا و لا أهل هذا البیت،فإنّ جارا لنا من النّجیر قدم الکوفه بعد قتل هشام بن عبد الملک زید بن علیّ علیه السّلام ورآه مصلوبا فقال:ألا ترون إلی هذا الفاسق،کیف قتله اللّه تعالی قال:فرماه اللّه بقرحتین فی عینیه،فطمس اللّه بهما بصره،فاحذروا أن تتعرّضوا لأهل هذا البیت إلاّ بخیر.
78-47- المفید عن أبی حفص عمر بن محمّد،عن علیّ بن مهرویه،عن داود بن سلیمان الغازی،عن الرّضا عن آبائه عن الحسین علیه السّلام قال:سمعت أمیر المؤمنین علیه السّلام یقول:الملوک حکّام علی النّاس،و العلم حاکم علیهم،و حسبک من العلم أن تخشی اللّه،و حسبک من الجهل أن تعجب بعلمک.
79-48- المفید رحمه اللّه عن أبی حفص عمر بن محمّد عن ابن مهرویه عن داود بن سلیمان قال:سمعت الرّضا علیه السّلام یقول:ما استودع اللّه عبدا عقلا إلاّ استنقذه به یوما.
80-49- أخبرنا المفید عن محمّد بن الحسین البزوفریّ رحمه اللّه عن أبیه عن الحسن بن إبراهیم عن علیّ بن داود عن آدم العسقلانی،عن أبی عمر الصّنعانیّ عن العلاء
ص:126
به خاطر آنچه باقی گذاردیم زیانکار شدیم.پس امام رو به یارانش کرد و فرمود:آیا شنیدید؟ عرضه داشتند:بلی،ای امیر مؤمنان.امام فرمود:پس توشه برگیرید که بهترین توشه ها تقوا و پرهیزگاری است.[بقره،آیۀ 197]
[77]46-عبد الملک بن عمر می گوید:شنیدم که ابو رجاء می گوید:به علی و این اهل بیت دشنام ندهید همانا یکی از همسایگان ما پس از اینکه هشام بن عبد الملک،زید بن علی را به قتل رساند از نجیر به کوفه آمد و دید زید را به صلیب کشیده شده دید پس گفت:آیا نمی بینید که چگونه خداوند این فاسق را به قتل رساند.راوی گوید:پس خداوند جراحتی در چشمانش به وجود آورد و به وسیلۀ آن جراحت خداوند نور بینایی اش را برگرفت.پس،از اینکه جز خوبی و نیکی به این اهل بیت به چیز دیگری دست یازید برحذر باشید.
[78]47-حسین بن علی علیه السّلام می گوید:شنیدم که امیر مؤمنان علیه السّلام می فرمود:پادشاهان فرمانروایان بر مردم هستند و علم بر آنان حکمفرما است و ترس از خدا تو را از علم کفایت می کند و خودفریفتگی به علمت برای نادانی تو کافی است.
[79]48-راوی گوید:شنیدم امام رضا علیه السّلام می فرماید:خداوند عقل را در وجود کسی به ودیعه ننهاد جز آنکه روزی به وسیلۀ آن،او را نجات بخشید.
ص:127
بن عبد الرّحمن عن أبی هریره،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:ما تواضع أحد إلاّ رفعه اللّه.
81-50- أخبرنا المفید عن علیّ بن محمّد بن ریاح عن أبی علیّ الحسن بن محمّد عن ابن محبوب،عن ابن رئاب،عن أبی بصیر،عن أبی جعفر محمّد بن علیّ بن الحسین علیهم السّلام قال:إنّ أبا ذرّ و سلمان خرجا فی طلب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فقیل لهما:إنّه توجّه إلی ناحیه قبا،فاتّبعاه فوجداه ساجدا تحت شجره،فجلسا ینتظرانه حتّی ظنّا أنّه نائم،فأهویا لیوقظاه،فرفع رأسه إلیهما،ثمّ قال:قد رأیت مکانکما،و سمعت مقالکما،و لم أکن راقدا،إنّ اللّه بعث کلّ نبیّ کان قبلی إلی أمّته بلسان قومه،و بعثنی إلی کلّ أسود و أحمر بالعربیّه،و أعطانی فی أمّتی خمس خصال،لم یعطها نبیّا کان قبلی:نصرنی بالرّعب،یسمع بی القوم بینی و بینهم مسیره شهر،فیؤمنون بی؛و أحلّ لی المغنم؛و جعل لی الأرض مسجدا و طهورا، أینما کنت منها أتیمّم من تربتها و أصلّی علیها؛و جعل لکلّ نبیّ مسأله فسألوه إیّاها فأعطاهم ذلک فی الدّنیا،و أعطانی مسأله،فأخّرت مسألتی لشفاعه المؤمنین من أمّتی إلی یوم القیامه ففعل ذلک؛و أعطانی جوامع العلم و مفاتیح الکلام و لم یعط ما أعطانی نبیّا قبلی،فمسألتی بالغه إلی یوم القیامه لمن لقی اللّه لا یشرک به شیئا، مؤمنا بی،موالیا لوصیّی،محبّا لأهل بیتی.
82-51- أخبرنا المفید عن علیّ بن إبراهیم الکاتب،عن محمّد بن أبی الثّلج،
ص:128
[80]49-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:هیچ کس فروتنی پیشه نکرد جز آنکه خداوند[مقام]او را بالا برد.
[81]50-امام باقر علیه السّلام فرمود:ابو ذر و سلمان در طلب رسول خدا خارج شدند.به آن دو گفته شد:پیامبر به ناحیۀ«قبا»رفته است.پس به دنبالش رفتند و او را زیر درختی در حال سجده یافتند پس در انتظار او نشستند تا جایی که گمان کردند پیامبر خوابیده است.پس به یکدیگر اشاره کردند تا ایشان را بیدار سازند.پس پیامبر سربلند کرد و فرمود:جایگاه شما را دیدم و سخنتان را شنیدم.من خواب نبودم.همانا خداوند تمامی پیامبران پیش از من را به زبان قومش به سوی آنان برانگیخت و مرا برای هر سیاه و سرخی به زبان عربی مبعوث کرد و به من دربارۀ امّتم پنج ویژگی عطا فرمود که به هیچ پیامبری پیش از من عطا نفرموده بود:مرا با هراس دیگران از ابهّتم یاری نمود این قوم سخنم را می شنیدند درحالی که میان من و آنان به اندازه مسیر یک ماه فاصله بود و به من ایمان می آوردند؛و غنیمت را برایم حلال ساخت؛و تمامی زمین را برایم سجده گاه و پاک قرار داد که در هرکجای آن باشم از خاکش تیمّم می کنم و بر آن نماز می گزارم؛و برای هر پیامبری خواسته ای قرار داد پس ایشان آن خواسته را طلبیدند و خداوند آن را در دنیا به ایشان عطا فرمود و خواسته ای به من عطا فرمود و خواسته ام را برای شفاعت مؤمنان امتم تا روز قیامت به تأخیر انداختم پس او چنین کرد؛و تمامی علوم و کلیدهای سخن را به من عطا فرمود و آنچه به من عطا کرده است را به پیامبری پیش از من عطا نکرد.پس خواستۀ من تا روز قیامت برای هرکس که خدا را ملاقات کند و بر او شرک نورزد و به من ایمان داشته باشد و جانشین مرا به سرپرستی بشناسد و اهل بیت مرا دوست بدارد خواهد رسید.
ص:129
عن عیسی بن مهران،عن محمّد بن زکریّا،و المفید عن الجعابیّ عن أحمد بن سعید الهمدانیّ عن العبّاس بن بکر عن محمّد بن زکریّا عن کثیر بن طارق،قال:
سألت زید بن علیّ بن الحسین علیهم السّلام عن قول اللّه تعالی لا تَدْعُوا الْیَوْمَ ثُبُوراً واحِداً وَ ادْعُوا ثُبُوراً کَثِیراً فقال یا کثیر إنّک رجل صالح،و لست بمتّهم،و إنّی أخاف علیک أن تهلک،إنّ کلّ إمام جائر فإنّ أتباعه إذا أمر بهم إلی النّار نادوا باسمه،فقالوا:یا فلان،یا من أهلکنا،هلمّ فخلّصنا ممّا نحن فیه؛ثمّ یدعون بالویل و الثّبور،فعندها یقال لهم: لا تَدْعُوا الْیَوْمَ ثُبُوراً واحِداً وَ ادْعُوا ثُبُوراً کَثِیراً [الفرقان(25):14]ثمّ قال زید بن علیّ رحمه اللّه حدّثنی أبی علیّ بن الحسین،عن أبیه الحسین بن علیّ علیهم السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لعلیّ علیه السّلام:یا علیّ أنت و أصحابک فی الجنّه،أنت و أتباعک یا علیّ فی الجنّه.
83-52- أخبرنا المفید عن محمّد بن الحسین البصیر عن محمّد بن إسماعیل الحاسب،عن سلیمان بن أحمد الواسطیّ،عن أحمد بن إدریس،عن نصر بن نصیر البحرانیّ،عن أبیه،عن جابر بن عبد اللّه الأنصاریّ،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:
یا أیّها النّاس،اتّقوا اللّه و اسمعوا.قالوا:لمن السّمع و الطّاعه بعدک یا رسول اللّه؟ قال:لأخی و ابن عمّی و وصیّی علیّ بن أبی طالب.قال جابر بن عبد اللّه:فعصوه و اللّه،و خالفوا أمره،و حملوا علیه السّیوف.
84-53- أخبرنا المفید عن الحسین بن علیّ بن محمّد عن أحمد بن محمّد
ص:130
[82]51-کثیر بن طارق می گوید:از زید بن علی بن حسین علیهم السّلام دربارۀ سخن خداوند بلند مرتبه که می گوید:«امروز یک بار واویلا نمی گویید بلکه باید بسیار واویلا سر دهید»[فرقان (25):آیۀ 14]پرسیدم.او گفت:ای کثیر!تو مرد نیکوکاری هستی و مورد اتهام نیستی و من می ترسم که هلاک گردی.به درستی،هنگامی که پیروان هر امام ستمگری به سوی دوزخ حرکت داده می شوند به نام آن امام خوانده می شوند؛پس می گویند:ای فلان!ای کسی که ما را هلاک ساختی؛پیش بیا و ما را از آنچه در آن هستیم رهایی بخش.سپس شروع به واویلا و شیون می کنند.پس در این هنگام به آنان گفته می شود:«امروز یک بار واویلا نمی گویید بلکه باید بسیار واویلا سر دهید»سپس زید بن علی-که رحمت خدا بر او باد-گفت:پدرم علی بن حسین از پدرش روایت کرده است که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به علی علیه السّلام فرمود:ای علی!تو و یارانت در بهشت هستید.تو و پیروانت اهل بهشت هستید.
[83]52-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:ای مردم!پرهیزگار باشید و[سخن مرا]بشنوید.گفتند:ای رسول خدا!پس از تو سخن چه کسی را بشنویم و از چه کسی اطاعت کنیم؟فرمود:از برادر و پسر عمو و جانشینم علی بن ابی طالب.جابر بن عبد اللّه انصاری می گوید:به خدا قسم!از او سرپیچی کردند و نافرمانی اش نمودند و بر او شمشیر کشیدند.
ص:131
المقری عن یعقوب بن إسحاق عن عمرو بن عاصم عن معمّر بن سلیمان،عن أبیه،عن أبی عثمان النّهدیّ،عن جندب الغفاریّ:أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله قال إنّ رجلا قال یوما و اللّه لا یغفر اللّه لفلان قال اللّه(عزّ و جلّ):«من ذا الّذی تألّی علیّ أن لا أغفر لفلان،فإنّی قد غفرت لفلان،و أحبطت عمل المتألّی بقوله:لا یغفر اللّه لفلان».
85-54- حدّثنا المفید عن الصّدوق عن أبیه عن محمّد العطّار عن البرقیّ عن أبیه عن خلف بن حمّاد عن أبی الحسن العبدیّ،عن الأعمش،عن عبایه بن ربعیّ،قال:کان علیّ أمیر المؤمنین علیه السّلام کثیرا ما یقول:سلونی قبل أن تفقدونی،فو اللّه ما من أرض مخصبه و لا مجدبه،و لا فئه تضلّ مائه أو تهدی مائه إلاّ و أنا أعلم قائدها و سائقها و ناعقها إلی یوم القیامه.
86-55- حدّثنا المفید عن علیّ بن محمّد الکاتب عن الحسن بن علیّ الزّعفرانیّ عن إبراهیم بن محمّد الثّقفیّ عن محمّد بن علیّ عن العبّاس بن عبد اللّه العنبریّ عن عبد الرّحمن بن الأسود الیشکریّ،عن عون بن عبید اللّه،عن أبیه، عن جدّه أبی رافع،قال:دخلت علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یوما و هو نائم،و حیّه فی جانب البیت،فکرهت أن أقتلها فأوقظ النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و فظننت أنّه یوحی إلیه، فاضطجعت بینه و بین الحیّه،فقلت:إن کان منها سوء کان إلیّ دونه؛فمکثت هنیئه فاستیقظ النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و هو یقرأ: إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا [المائده(5):
55]حتّی أتی علی آخر الآیه،ثمّ:قال الحمد للّه الّذی أتمّ لعلیّ نعمته،و هنیئا له
ص:132
[84]53-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:روزی مردی گفت:به خدا قسم!خدا فلانی را نمی بخشد.
خداوند عزّتمند فرمود:چه کسی قسم خورد که فلانی را نمی آمرزم من او را بخشیدم و اعمال [نیک]قسم خورنده را به خاطر این که گفت:«خدا فلانی را نمی بخشد»نابود ساختم.
[85]54-عبایه بن ربعی می گوید:علی امیر مؤمنان علیه السّلام فراوان می فرمود:پیش از آن که مرا از دست دهید از من بپرسید،به خدا قسم!هیچ زمین سرسبز و خشکیده و هیچ گروه گمراه یا اهل هدایتی نیست جز آنکه من رهبر و راهبر و هدایتگرش را تا روز قیامت می شناسم.
[86]55-ابو رافع می گوید:روزی بر رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله داخل شدم درحالی که خوابیده بود و ماری در کنار خانه بود.پس نخواستم که آن مار را بکشم و پیامبر را بیدار سازم گمان کردم که آن مار به پیامبر ابلاغ وحی می کند پس درمیان آن مار و پیامبر خوابیدم و گفتم:اگر آسیبی از جانب مار باشد به من برسد.پس آن مار برجای خود توقّف کرد پس پیامبر بیدار گشت در حالی که می خواند:«فقط خدا و رسولش و مؤمنان سرپرست و یاور شما هستند»[مائده(5):
آیۀ 55]و تا آخر آیه را تلاوت فرمود.سپس فرمود:ستایش از آن خدایی است که نعمتش را برای علی علیه السّلام تمام ساخت،
ص:133
بفضل اللّه الّذی آتاه.ثمّ قال لی:ما لک هاهنا؟فأخبرته خبر الحیّه،فقال لی:
اقتلها؛ففعلت ثمّ قال:یا أبا رافع،کیف أنت و قوم یقاتلون علیّا،و هو علی الحقّ و هم علی الباطل،جهادهم حقّ للّه(عزّ اسمه)فمن لم یستطع فبقلبه لیس وراءه شیء؟فقلت:یا رسول اللّه،ادع اللّه لی إن أدرکتهم أن یقوّینی علی قتالهم.قال:
فدعا النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و قال:إنّ لکلّ نبیّ أمینا،و إنّ أمینی أبو رافع.قال:فلمّا بایع النّاس علیّا علیه السّلام بعد عثمان،و سار طلحه و الزّبیر ذکرت قول النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فبعت داری بالمدینه و أرضا لی بخیبر،و خرجت بنفسی و ولدی مع أمیر المؤمنین علیه السّلام لأستشهد بین یدیه،فلم ازل معه حتّی عاد من البصره،و خرجت معه إلی صفّین، فقاتلت بین یدیه بها،و بالنّهروان،و لم أزل معه حتّی استشهد،فرجعت إلی المدینه و لیس لی بها دار و لا أرض،فأقطعنی الحسن بن علیّ علیهما السّلام أرضا بینبع،و قسم لی شطر دار أمیر المؤمنین علیه السّلام،فنزلتها و عیالی.
87-56- أخبرنا المفید عن ابن قولویه عن أبیه عن سعد عن ابن عیسی عن ابن محبوب عن العقرقوفیّ،قال:سمعت أبا عبد اللّه علیهما السّلام یقول لأصحابه و أنا حاضر:
اتّقوا اللّه،و کونوا إخوه برره متحابّین فی اللّه،متواصلین متراحمین،تزاوروا و تلاقوا و تذاکروا و أحیوا أمرنا.
88-57- و أخبرنا محمّد بن محمّد،قال:أخبرنی أبو الحسن علیّ بن محمّد الکاتب،قال:أخبرنی الحسن بن علیّ بن عبد الکریم،قال:حدّثنا أبو إسحاق
ص:134
احسانی که خدا به او عطا کرده است گوارایش باد.سپس به من فرمود:اینجا چه می خواهی؟ داستان مار را به حضرت عرضه داشتم به من فرمود:او را بکش.پس این کار را کردم.سپس فرمود:ای ابا رافع!شما و این جماعت چگونه با علی به جنگ برمی خیزید درحالی که او بر حق است و آنان بر باطلند،جهاد با آنان حقی برای خداوند است و هرکس که توانایی نداشته باشد با قلبش[باید امام را یاری کند]و گناهی بر او نیست.عرضه داشتم:ای رسول خدا!برایم دعا کن که اگر آنان را درک کردم مرا بر جنگ با آنان نیرومند سازد.پس پیامبر دعا نمود و فرمود:هر پیامبری امینی دارد و امین من ابو رافع است.راوی گوید:پس هنگامی که مردم پس از عثمان با علی بیعت کردند و طلحه و زبیر[به جنگ با علی]حرکت کردند من پیامبر را به یاد آوردم پس خانه ام را در مدینه و زمینی را که در خیبر داشتم فروختم و خود و فرزندانم از مدینه خارج شدیم تا در پیشگاه امیر مؤمنان شهید شوم.پس همچنان با او بودم تا از بصره بازگشت و با او به صفّین رفتم پس در سپاه حضرت در صفّین و نهروان جنگیدم و همچنان با او بودم تا اینکه علی علیه السّلام به شهادت رسید پس به مدینه بازگشتم درحالی که آنجا خانه و زمینی نداشتم.پس حسن بن علی علیه السّلام زمینی در ینبع به من واگذار کرد و نیمی از خانۀ امیر مؤمنان را جدا نمود پس من و خانواده ام در آن ساکن شدیم.
[87]56-عقرقوفی می گوید:در مجلسی حاضر بودم که شنیدم امام صادق علیه السّلام به یارانش می فرماید:از خدا بترسید و برادرانی نیکو باشید که برای خدا به یکدیگر محبت می نمایند و با یکدیگر در ارتباطند و به هم رحم می کنند.به دیدار یکدیگر بروید و با یکدیگر ملاقات کنید و هم رأیی نمایید و امر ما را زنده سازید.
ص:135
إبراهیم ابن محمّد الثّقفیّ،قال:أخبرنی عبّاد بن یعقوب،قال:حدّثنا الحکم بن ظهیر،عن أبی إسحاق،عن رافع مولی أبی ذرّ،قال:رأیت أبا ذرّ رحمه اللّه آخذا بحلقه باب الکعبه،مستقبل النّاس بوجهه،و هو یقول:من عرفنی فأنا جندب الغفاریّ، و من لم یعرفنی فأنا أبو ذرّ الغفاریّ،سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول:من قاتلنی فی الأولی و قاتل أهل بیتی فی الثّانیه حشره اللّه(تعالی)فی الثّالثه مع الدّجّال؛إنّما مثل أهل بیتی فیکم کمثل سفینه نوح،من رکبها نجا،و من تخلّف عنها غرق، و مثل باب حطّه من دخله نجا و من لم یدخله هلک.
89-58- أخبرنا المفید عن أحمد بن الولید عن أبیه عن الصّفّار عن ابن عیسی عن ابن محبوب عن العلاء عن محمّد قال:سئل أبو جعفر علیه السّلام عن لیله القدر؟ فقال:تنزّل فیها الملائکه و الکتبه إلی سماء الدّنیا،فیکتبون ما هو کائن فی أمر السّنه و ما یصیب العباد فیها.قال:و أمر موقوف للّه(تعالی)فیه المشیئه،یقدّم منه ما یشاء،و یؤخّر ما یشاء،و هو قوله(تعالی): یَمْحُوا اللّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ [الرعد(13):39].
90-59- أخبرنا المفید عن الجعابیّ عن ابن عقده عن محمّد بن هارون بن عبد الرّحمن عن أبیه عن عیسی بن أبی الورد،عن أحمد بن عبد العزیز،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:قال أمیر المؤمنین علیه السّلام:لا یقلّ مع التّقوی عمل؛و کیف یقلّ ما یتقبّل.
91-60- أخبرنا المفید عن محمّد بن الحسین المقری عن علیّ بن محمّد عن
ص:136
[88]57-رافع غلام آزاد شدۀ ابو ذر می گوید:دیدم که ابو ذر حلقۀ در کعبه را در دست گرفته است و رو به مردم کرده است و می گوید:هرکس مرا می شناسد پس من جندب غفاری هستم و هرکس مرا نمی شناسد پس بداند که من ابو ذر غفاری هستم.شنیدم که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:هرکس در[سالیان]اول[پس از اسلام]با من پیامبر و در سال های پس از آن با خانواده ام بجنگد خداوند در قیامت او را با دجّال محشور می سازد.همانا مثل اهل بیت من در میان شما همچون کشتی نوح است.هرکس بر آن سوار شود نجات می یابد و هرکس از آن دوری کند غرق می شود و آنان مانند باب حطّه می باشند که هرکس در آن داخل شود نجات می یابد و هرکس در آن داخل نشود نابود می گردد.
[89]58-محمد بن مسلم می گوید:از امام باقر علیه السّلام از شب قدر پرسیده شد.امام فرمود:
فرشتگان و نویسندگان اعمال در آن شب به آسمان دنیا فرود می آیند و آنچه از امر یک سال و آنچه به بندگان در آن می رسد می نویسند و فرمود:و امری است که موقوف به خدا است و در آن مشیّت الهی جاری است و هر آنچه از آن بخواهد مقدم می سازد و به تأخیر می اندازد و آن سخن اوست که می فرماید:«خداوند آنچه را بخواهد محو یا اثبات می کند و کتاب اصلی (امّ الکتاب)نزد اوست.»[رعد(13):آیۀ 39].
[90]59-امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السّلام فرمود:هیچ عملی به همراه پرهیزگاری اندک نیست چگونه اندک باشد عملی که مورد قبول قرار می گیرد.
ص:137
أبی العبّاس الأحوص عن محمّد بن الحسین بن عیسی عن سماعه عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:إنّ من الیقین أن لا ترضوا النّاس بسخط اللّه،و لا تکرهوهم علی ما لم یؤتکم اللّه من فضله،فإنّ الرّزق لا یسوقه حرص حریص و لا یردّه کره کاره،و لو أنّ أحدکم فرّ من رزقه کما یفرّ من الموت لأدرکه کما یدرکه الموت.
تمّ المجلس الثانی بحمد اللّه تعالی،و یتلوه المجلس الثالث من الأمالی للشیخ السعید الفقیه أبی جعفر محمّد بن الحسن بن علیّ الطوسی رضی اللّه عنه و أرضاه،بمحمّد و آله الطاهرین.
ص:138
[91]60-امام صادق علیه السّلام فرمود:از[مراتب]یقین آن است که مردم را با به خشم آوردن خداوند خشنود نسازید و بر آنچه خداوند از احسانش به شما عطا نفرموده است آنان را نیازارید.همانا حرص انسان آزمند روزی را[به سوی انسان]هدایت نمی کند و بد داشتن انسان بد دل او را باز نمی گرداند.و اگر یکی از شما همانگونه که از مرگ فرار می کند از روزی اش فرار نماید او را در می یابد همانگونه که مرگ او را در می یابد.
مجلس دوم به پایان رسید و مجلس سوم به دنبال آن خواهد آمد.
ص:139
[3] المجلس الثالث فیه بقیه أحادیث الشیخ المفید محمّد بن محمّد بن النعمان
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ 92-1- أخبرنا المفید عن أحمد بن الولید عن أبیه عن سعد عن أیّوب عن صفوان عن أبان عن أبی عبد اللّه جعفر بن محمّد علیهما السّلام قال:إذا کان یوم القیامه نادی مناد من بطنان العرش:أین خلیفه اللّه فی أرضه،فیقوم داود النّبیّ علیه السّلام فیأتی النّداء من عند اللّه(عزّ و جلّ)لسنا إیّاک أردنا،و إن کنت للّه تعالی خلیفه.ثمّ ینادی ثانیا أین خلیفه اللّه فی أرضه؟فیقوم أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السّلام،فیأتی النّداء من قبل اللّه(عزّ و جلّ):یا معشر الخلائق،هذا علیّ بن أبی طالب،خلیفه اللّه فی أرضه،و حجّته علی عباده،فمن تعلّق بحبله فی دار الدّنیا فلیتعلّق بحبله فی هذا الیوم،یستضیء بنوره،و لیتّبعه إلی الدّرجات العلا من الجنان.قال:فیقوم النّاس الّذین قد تعلّقوا بحبله فی الدّنیا فیتّبعونه إلی الجنّه.ثمّ یأتی النّداء من عند اللّه (عزّ و جلّ)ألا من تعلّق بإمام فی دار الدّنیا فلیتّبعه إلی حیث یذهب به،فحینئذ
ص:140
جلسه سوم
در آن ادامه احادیث شیخ مفید محمد بن محمد بن نعمان نگاشته شده است.
به نام خداوند رحمتگر مهربان
[92]1-امام صادق علیه السّلام فرمود:هنگامی که قیامت برپا شود منادی از درون عرش ندا در می دهد:جانشین خدا در زمین کجاست؟پس داود پیامبر صلّی اللّه علیه و اله برمی خیزد.پس ندایی از سوی خدا برمی آید:تو را اراده نکردیم اگرچه خلیفۀ پروردگار بودی.سپس منادی برای بار دوم ندا در می دهد:جانشین و خلیفۀ خدا در زمین کجاست؟پس امیر مؤمنان علی بن ابی طالب بر می خیزد.پس ندایی از سوی خدا برمی آید:ای گروه آفریدگان!این علی بن ابی طالب علیه السّلام جانشین خدا در زمین و حجّت او بر آفریدگانش است.پس هرکس که در دنیا به ریسمان [ولایتش]تمسّک نموده است در این روز نیز به ریسمان[ولایت]او چنگ می زند و از نور او بهره برد و به سوی درجات بالای بهشت از او پیروی می نماید.پس مردمی که در دنیا به ریسمان[ولایت]او چنگ زده بودند از جای خود بر می خیزند و به دنبال علی علیه السّلام به سوی بهشت رهسپار می شوند.سپس ندایی از سوی خداوند شکوهمند می آید که:آگاه باشید هرکس در دنیا از پیشوایی پیروی نموده است باید[در این جا نیز]از او پیروی کند و هر جا که او می رود به دنبالش برود.
ص:141
تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا وَ رَأَوُا الْعَذابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ وَ قالَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنا کَرَّهً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ کَما تَبَرَّؤُا مِنّا کَذلِکَ یُرِیهِمُ اللّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَیْهِمْ وَ ما هُمْ بِخارِجِینَ مِنَ النّارِ [البقره(2):166-167].
93-2- أخبرنا المفید عن المظفّر بن أحمد البلخیّ عن محمّد بن أحمد بن أبی الثّلج،عن جعفر بن محمّد بن الحسین،عن عیسی بن مهران،عن حفص بن عمر الفرّاء،عن أبو معاذ الخزّاز،عن یونس بن عبد الوارث،عن أبیه قال:بینا ابن عبّاس رحمه اللّه یخطب عندنا علی منبر البصره،إذ أقبل علی النّاس بوجهه،ثمّ قال أیّتها الأمّه المتحیّره فی دینها،أما و اللّه لو قدّمتم من قدّم اللّه،و أخّرتم من أخّر اللّه، و جعلتم الوراثه و الولایه حیث جعلها اللّه،ما عال سهم من فرائض اللّه،و لا عال ولیّ اللّه،و لا اختلف اثنان فی حکم اللّه فذوقوا و بال ما فرّطتم فیه بما قدّمت أیدیکم: وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ [الشعراء(26):227].
94-3- أخبرنا المفید عن الجعابیّ عن ابن عقده عن عبید بن حمدون عن الحسن بن طریف،قال:سمعت أبا عبد اللّه جعفر بن محمّد علیه السّلام یقول:لا تجد علیّا علیه السّلام یقضی بقضاء إلاّ وجدت له أصلا فی السّنّه.قال:و کان علیّ علیه السّلام یقول:لو اختصم إلیّ رجلان فقضیت بینهما،ثمّ مکثا أحوالا کثیره،ثمّ أتیانی فی ذلک الأمر،لقضیت بینهما قضاء واحدا،لأنّ القضاء لا یحول و لا یزول.
95-4- أخبرنا المفید عن محمّد بن الحسین عن علیّ بن محمّد عن علیّ بن
ص:142
پس در این هنگام«پیروی شدگان از پیروی کنندگان بیزاری می جویند و عذاب الهی را مشاهده می کنند و ناتوان می گردند و گروندگان می گویند:ای کاش بازگشتی داشتیم تا همانگونه که آنان از ما بیزاری جستند ما نیز از آنان بیزاری می جستیم.این چنین خداوند کردارشان را به آنان نشان می دهد و آن موجب حسرت آنان است و از دوزخ رهایی نمی یابند.»[بقره(2):آیۀ 166-167]
[93]2-یونس بن عبد الوارث از پدرش روایت می کند که گفت:هنگامی که ابن عباس-که رحمت خدا بر او باد-در نزد ما بر منبر بصره سخن می گفت رو به مردم کرد و سپس فرمود:
ای امّتی که در دینش سرگردان است.به خدا قسم!اگر آن را که خدا مقدّم ساخت،مقدّم می ساختید و آنکه را که خدا به عقب انداخت،به عقب می انداختید و جانشینی و ولایت را همان جایی قرار می دادید که خدا قرار داد واجبات خداوند از مسیر خود منحرف نمی شد و ولیّ خدا گرفتار نمی شد و هیچ دو نفری در حکم خدا اختلاف نمی کردند.پس سرنوشت ناگوار کوتاهی های خود را در آنچه از پیش فرستادید بچشید.«به زودی ستمکاران خواهند دانست که بازگشتشان به کجاست.»[شعراء(26):آیۀ 227].
[94]3-حسن بن طریف می گوید:شنیدم که امام صادق علیه السّلام می فرماید:علی علیه السّلام را در حال قضاوتی نمی یابی جز آنکه برایش اصلی در سنّت می یابی.امام فرمود:علی علیه السّلام می فرمود:اگر دو مرد قضاوت خود را به نزد من بیاورند و میانشان قضاوت کنم سپس مدّتی طولانی صبر کنند و در آن امر به نزد من بازگردند در میانشان به یک نحو قضاوت می کنم زیرا قضاوت تغییر نمی یابد و متفاوت نمی گردد.
ص:143
الحسین عن الحسن بن علیّ بن یوسف عن زکریّا المؤمن،عن سعید بن یسار، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله حضر شابّا عند وفاته،فقال له:قل:لا إله إلاّ اللّه.قال:فاعتقل لسانه مرارا،فقال لامرأه عند رأسه:هل لهذا أمّ؟قالت:نعم،أنا أمّه.قال:أفساخطه أنت علیه؟قالت:نعم،ما کلّمته منذ ستّ حجج.قال لها:
ارضی عنه.قالت:رضی اللّه عنه یا رسول اللّه برضاک عنه.فقال له رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:
قل:لا إله إلاّ اللّه.قال:فقالها.فقال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله:ما تری؟فقال:أری رجلا أسود، قبیح المنظر،و سخ الثّیاب،منتن الرّیح،قد ولینی السّاعه فأخذ بکظمی فقال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله قل:«یا من یقبل الیسیر،و یعفو عن الکثیر،اقبل منّی الیسیر،و اعف عنّی الکثیر،إنّک أنت الغفور الرّحیم»فقالها الشّابّ،فقال له النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله:انظر ما تری؟ قال:أری رجلا أبیض اللّون،حسن الوجه،طیّب الرّیح،حسن الثّیاب،قد ولینی، و أری الأسود و قد ولّی عنّی.قال:أعد،فأعاد.قال:ما تری؟قال لست أری الأسود،و أری الأبیض قد ولینی،ثمّ طفا علی تلک الحال.
96-5- أخبرنا المفید عن علیّ بن بلال عن أحمد بن الحسن البغدادیّ عن الحسین بن عمر عن علیّ بن الأزهر،عن علیّ بن صالح المکّیّ،عن محمّد بن عمر بن علیّ،عن أبیه،عن جدّه علیه السّلام قال:لمّا نزلت علی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله إِذا جاءَ نَصْرُ اللّهِ وَ الْفَتْحُ [النصر(110):1]فقال لی:یا علیّ،لقد جاءَ نَصْرُ اللّهِ وَ الْفَتْحُ فإذا رَأَیْتَ النّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللّهِ أَفْواجاً فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کانَ
ص:144
[95]4-سعید بن یسار می گوید:شنیدم که امام صادق علیه السّلام می فرمود:همانا رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در هنگام فوت جوانی بر بالینش حاضر شد.پس به او فرمود:بگو:هیچ معبودی جز خدا نیست.
راوی گوید:پس زبانش از کلام بازماند[و نتوانست لا اله الا اللّه بگوید]پس به زنی که در کنار جوان بود فرمود:آیا این جوان مادر دارد؟عرضه داشت:بله.من مادرش هستم.پیامبر پرسید:
آیا از او ناراحتی؟زن گفت:بله از شش سال پیش تاکنون با او سخن نگفته ام.پیامبر فرمود:از او درگذر.زن گفت:ای رسول خدا!خداوند به وسیلۀ خشنودی شما از او خشنود گردد.پس پیامبر خدا به جوان فرمود:بگو هیچ معبودی جز خدا نیست.پس جوان آن رای گفت.پس پیامبر فرمود:چه می بینی؟جوان گفت:مردی سیاه چهره و زشت روی با لباسی آلوده و بویی متعفّن رای می بینم که اینک به نزد من آمده است و راه نفس مرا گرفته است.پیامبر فرمود:بگو:
ای کسی که اعمال اندک رای می پذیرد و از گناهان فراوانم درمی گذرد اعمال اندکم رای بپذیر و از گناهان فراوانم درگذر همانا تو بسیار بخشنده و مهربانی.پس جوان آن کلمات رای بر زبان آورد.پس پیامبر به او فرمود:نگاه کن چه می بینی؟جوان گفت:مردی سپیدچهره،نیکوروی، خوش بوی و خوش لباس رای می بینم که نزد من آمده است و می بینم که آن مرد سیاه چهره از من روی گردان شده است.پیامبر فرمود:آن ذکر رای تکرار کن و جوان آن رای تکرار کرد و پیامبر فرمود:چه می بینی؟جوان گفت:آن مرد سیاه چهره رای نمی بینم و می بینم که آن مرد سپیدروی نزد من آمده است سپس بر آن حال از دنیا رفت.
[96]5-محمد بن عمر بن علی از جدش علی بن ابی طالب علیه السّلام روایت می کند که فرمود:
هنگامی که این آیه بر پیامبر نازل شد:«هنگامی که یاری خداوند و پیروزی فرارسید»[نصر (110):آیۀ 1]پیامبر به من فرمود:ای علی،«یاری خداوند و پیروزی فرارسیده است»پس «هنگامی که دیدی مردم گروه گروه در دین خدا داخل می شوند تسبیح پروردگارت رای بگو و از او بخشش طلب نما،به درستی که بسیار توبه پذیر است.»
ص:145
تَوّاباً یا علیّ،إنّ اللّه(تعالی)قد کتب علی المؤمنین الجهاد فی الفتنه من بعدی، کما کتب علیهم جهاد المشرکین معی،فقلت:یا رسول اللّه،و ما الفتنه الّتی کتب علینا فیها الجهاد؟قال:فتنه قوم یشهدون أن لا إله إلاّ اللّه و أنّی رسول اللّه،و هم مخالفون لسنّتی و طاعنون فی دینی.فقلت:فعلی من نقاتلهم یا رسول اللّه،و هم یشهدون أن لا إله إلاّ اللّه و أنّک رسول اللّه؟فقال:علی إحداثهم فی دینهم،و فراقهم لأمری،و استحلالهم دماء عترتی.قال:فقلت:یا رسول اللّه،إنّک کنت وعدتنی الشّهاده فسل اللّه تعجیلها لی.فقال:أجل قد کنت وعدتک الشّهاده،فکیف صبرک إذا خضبت هذه من هذا-و أومی إلی رأسی و لحیتی-فقلت:یا رسول اللّه،أمّا إذا بیّنت لی ما بیّنت فلیس هذا بموطن صبر،لکنّه موطن بشری و شکر.فقال:أجل فأعدّ للخصومه فإنّک تخاصم أمّتی.قلت:یا رسول اللّه،أرشدنی الفلج قال:إذا رأیت قومک قد عدلوا عن الهدی إلی الضّلال فخاصمهم،فإنّ الهدی من اللّه و الضّلال من الشّیطان؛یا علیّ،إنّ الهدی هو اتّباع أمر اللّه دون الهوی و الرّأی، و کأنّک بقوم قد تأوّلوا القرآن و أخذوا بالشّبهات فاستحلّوا الخمر و النّبیذ و البخس بالزّکاه و السّحت بالهدیّه.فقلت:فما هم إذا فعلوا ذلک أهم أهل فتنه أو أهل ردّه؟ فقال:هم أهل فتنه یعمهون فیها إلی أن یدرکهم العدل.فقلت:یا رسول اللّه،العدل منّا أم من غیرنا؟فقال:بل منّا،بنا فتح اللّه و بنا یختم،و بنا ألّف اللّه بین القلوب بعد الشّرک،و بنا یؤلّف بین القلوب بعد الفتنه.فقلت:الحمد للّه علی ما وهب لنا من
ص:146
ای علی،همانا خداوند بلندمرتبه در فتنۀ پس از من جهاد را بر مؤمنان واجب ساخت همانگونه که جنگ با مشرکان را به همراه من بر آنان واجب کرده بود.پس عرضه داشتم:ای رسول خدا!آن فتنه ای که جهاد در آن بر ما واجب شده است چیست؟پیامبر فرمود:فتنۀ گروهی که گواهی می دهند هیچ معبودی جز خدا نیست و من فرستادۀ اویم درحالی که با شیوه و سنّت من مخالفت می کنند و در دین من خلل و ایراد وارد می کنند.پس عرضه داشتم:
ای رسول خدا!پس ما به خاطر چه چیزی با آنان می جنگیم درحالی که گواهی می دهند هیچ معبودی جز خدا نیست و تو فرستادۀ او هستی؟پیامبر صلّی اللّه علیه و اله فرمود:به خاطر بدعت هایی که در دینشان وارد می کنند و از امر من فاصله می گیرند و خون اهل بیت مرا حلال می شمرند.
عرضه داشتم:ای رسول خدا!تو به من وعدۀ شهادت داده ای.پس از خدا بخواه که آن را برای من نزدیک گرداند.پیامبر فرمود:بله،من به تو وعدۀ شهادت داده ام،پس صبر تو چگونه است هنگامی که این از این خضاب شود و به سر و ریشم اشاره کرد.عرضه داشتم:ای رسول خدا! امّا هنگامی که این گونه می فرمایید پس جایگاه صبر نیست بلکه جایگاه سرور و شکرگزاری است.پیامبر فرمود:بله،پس برای دشمنی آماده باش همانا تو با امّت من به نزاع بر می خیزی.
عرضه داشتم:ای رسول خدا!مرا به دلایل و براهین نیکو راهنمایی کن.پیامبر فرمود:هنگامی که مشاهده کردی قومت از هدایت به گمراهی رویگردان شدند با آنان بجنگ.همانا هدایت از جانب خدا و گمراهی از جانب شیطان است.ای علی!همانا هدایت پیروی امر خدا بدون هوای نفس و خودرأیی است و گویا می بینم که در مقابل گروهی ایستاده ای که قرآن را تأویل کرده اند و شبهات را اخذ نموده اند پس شراب و آبجو را حلال شمردند و از زکات کم گذاشتند و رشوه را به نام هدیه عطا کردند.پس عرضه داشتم:پس کسانی که این چنین کردند چگونه اند؟آیا اهل فتنه اند یا اهل ارتداد؟پیامبر فرمود:آنان اهل فتنه اند،در آن فتنه سرگردانند تا عدالت آنان را دریابد.پس عرضه داشتم:ای رسول خدا،عدالت از جانب ماست یا دیگری؟پیامبر فرمود:بلکه از جانب ماست.خدا به ما آغاز نمود و به وسیله ما به پایان می رساند و به وسیلۀ ما میان دل ها پس از شرک انس برقرار نمود و به وسیلۀ ما پس از فتنه میان قلوب انس برقرار می نماید.پس عرضه داشتم:ستایش از آن خداست بر آنچه از احسان خویش به ما بخشیده است.
ص:147
فضله.
97-6- أخبرنی المفید عن ابن قولویه عن محمّد بن الحسین بن محمّد بن عامر، عن المعلّی بن محمّد عن محمّد بن جمهور عن ابن محبوب عن أبی محمّد الوابشیّ عن أبی الورد قال:سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول إذا کان یوم القیامه جمع اللّه النّاس فی صعید واحد من الأوّلین و الآخرین عراه حفاه،فیوقفون علی طریق المحشر حتّی یعرقوا عرقا شدیدا و تشتدّ أنفاسهم،فیمکثون بذلک ما شاء اللّه، و ذلک قوله تعالی فَلا تَسْمَعُ إِلاّ هَمْساً [طه(20):108]ثمّ قال:ینادی مناد من تلقاء العرش:أین النّبیّ الأمّیّ؟قال:فیقول النّاس قد أسمعت کلاّ فسمّ باسمه فقال:فینادی أین نبیّ الرّحمه محمّد بن عبد اللّه؟قال:فیقوم رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فیتقدّم أمام النّاس کلّهم حتّی ینتهی إلی حوض طوله ما بین أبلّه و صنعاء،فیقف علیه،ثمّ ینادی بصاحبکم،فیقوم أمام النّاس فیقف معه،ثمّ یؤذن للنّاس فیمرّون.قال أبو جعفر علیه السّلام:فبین وارد یومئذ و بین مصروف،و إذا رأی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله من یصرف عنه من محبّینا أهل البیت بکی،و قال:یا ربّ شیعه علیّ،یا ربّ شیعه علیّ.قال:
فیبعث اللّه إلیه ملکا فیقول له:ما یبکیک،یا محمّد؟قال:فیقول:و کیف لا أبکی لأناس من شیعه أخی علیّ بن أبی طالب،أراهم قد صرفوا تلقاء أصحاب النّار، و منعوا من ورود حوضی.قال:فیقول اللّه(عزّ و جلّ):یا محمّد،قد وهبتهم لک، و صفحت لک عن ذنوبهم،و ألحقتهم بک و بمن کانوا یتولّون من ذرّیّتک،و جعلتهم
ص:148
[97]6-ابو الورد می گوید:شنیدم که امام باقر علیه السّلام می فرماید:هنگامی که قیامت برپا شود خداوند همه مردم از پیشینیان و آیندگان را عریان و پابرهنه در یک مکان جمع می کند پس بر راه محشر می ایستند تا جایی که به شدّت عرق می کنند و نفس هایشان به شماره می افتد.و در آن حالت تا جایی که خدا بخواهد متوقّف می شوند و آن سخن خداوند است که می فرماید:
«جز صدای آهسته نخواهی شنید»[طه(20):آیۀ 108]سپس فرمود:منادی از درون عرش ندا در می دهد:پیامبر امّی کجاست؟امام می گوید:پس مردم می گویند:سخن خود را به همه شنواندی.پس او را به اسمش نام ببر.پس ندا می آید:پیامبر رحمت محمّد بن عبد اللّه کجاست؟پس رسول خدا برمی خیزد و در مقابل تمامی مردم حرکت می کند و به حوضی می رسد که طول آن به اندازۀ فاصلۀ میان ایله و صنعاء است،پس بر آن می ایستد پس دوست و همراه شما[علی بن ابی طالب]را فرا می خواند پس در مقابل مردم بلند می شود و به همراه پیامبر می ایستد.آنگاه به مردم اجازه عبور داده می شود.امام باقر علیه السّلام می فرماید:در این میان که شخصی واردشده و دیگری عبور می کند هنگامی که رسول خدا می بیند از دوستان ما اهل بیت[به سوی دوزخ]رهسپار می شوند،می گرید و می فرماید:پروردگارا،او شیعۀ علی است،او شیعۀ علی است.پس خداوند فرشته ای را به سویش می فرستد و عرضه می دارد:ای محمد!چه چیز تو را به گریه واداشته است؟می گوید:چگونه برای مردم از شیعیان برادرم علی بن ابی طالب نگریم درحالی که می بینم به سوی دوزخیان رهسپارند و از وارد شدن به حوضم منع شده اند!
پس خداوند می فرماید:ای محمد!آنان را به تو بخشیدم و از گناهانشان درگذشتم و آنان را به تو و کسانی از فرزندانت که ولایت تو را پذیرفته اند ملحق ساختم
ص:149
فی زمرتک،و أوردتهم حوضک،و قبلت شفاعتک فیهم و أکرمتک بذلک،ثمّ قال أبو جعفر محمّد بن علیّ بن الحسین علیه السّلام:فکم من باک یومئذ و باکیه ینادون:یا محمّداه؛إذا رأوا ذلک.قال:فلا یبقی أحد یومئذ کان یتولانا و یحبّنا إلاّ کان فی حزبنا و معنا و ورد حوضنا.
98-7- أخبرنا المفید عن ابن قولویه عن محمّد بن همّام عن عبد اللّه بن العلاء عن ابی سعید الآدمی عن عمر بن عبد العزیز عن جمیل عن أبی عبد اللّه علیه السّلام:قال خیارکم سمحاؤکم،و شرارکم بخلاؤکم،و من صالح الأعمال البرّ بالإخوان، و السّعی فی حوائجهم،و فی ذلک مرغمه للشّیطان،و تزحزح عن النّیران،و دخول الجنان.یا جمیل،أخبر بهذا الحدیث غرر أصحابک.قلت:من غرر أصحابی؟ قال:هم البارّون بالإخوان فی العسر و الیسر.ثمّ قال:أما إنّ صاحب الکثیر یهون علیه ذلک.و قد مدح اللّه صاحب القلیل فقال وَ یُؤْثِرُونَ عَلی أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَهٌ وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ [الحشر(59):9].
99-8- أخبرنی المفید عن ابن قولویه عن ابن عامر عن الأصفهانیّ عن المنقریّ عن حمّاد بن عیسی عن أبی عبد اللّه علیه السّلام،قال:کان فیما وعظ لقمان ابنه أن قال له:
یا بنیّ،اجعل فی أیّامک و لیالیک و ساعاتک نصیبا لک فی طلب العلم،فإنّک لن تجد لک تضییعا مثل ترکه.
100-9- أخبرنا المفید عن الحسن بن عبد اللّه القطّان عن عثمان بن أحمد عن
ص:150
و آنان را در گروه تو وارد کردم و بر حوض تو داخل ساختم و شفاعت تو را در مورد ایشان پذیرفتم،و تو را این چنین گرامی داشتم.پس امام باقر علیه السّلام فرمود:چه بسیار گریه کنندگانی در آن روز هنگامی که این چنین می بینند که می گویند:ای محمد!امام در ادامه می فرماید:پس در آن روز کسی باقی نمی ماند که ما را دوست داشته باشد و ولایت ما را پذیرفته باشد جز آن که در گروه ماست و در حوض ما داخل می شود.
[98]7-امام صادق علیه السّلام فرمود:بهترین شما بخشنده ترین شماست و بدترین شما بخیل ترین شماست و از جمله اعمال صالح،نیکی به برادران[دینی]و تلاش در برآورده ساختن حاجات آنان است و در این کار پوزۀ شیطان به خاک مالیده می شود و دوری از دوزخ و داخل شدن در بهشت به دست می آید.ای جمیل!این حدیث را برای نیکان یارانت روایت کن.
عرضه داشتم:نیکان یارانم چه کسانی هستند؟فرمود:آنان کسانی هستند که در تنگدستی و آسایش به برادران[دینی]خود نیکی می کنند.سپس فرمود:اما برای ثروتمند،نیکی و احسان آسان است و خداوند[احسان]تنگدستان را ستوده است و فرموده:«و دیگران را بر خود مقدم می دارند هرچند خود فقیر باشند،کسانی که از بخل خویش بر کنار مانده باشند رستگارند.»[حشر(59):آیۀ 9]
[99]8-امام صادق علیه السّلام فرمود:از پندهایی که لقمان به فرزندش بیان می داشت این بود که به او گفت:فرزندم!در روزها و شب ها و ساعات زندگی ات بهره ای را در طلب دانش قرار ده که هرگز تباهی مانند ترک دانش نخواهی یافت.
ص:151
أحمد بن محمّد بن صالح عن محمّد بن مسلم الرّازیّ،عن عبد اللّه بن رجاء،عن إسرائیل،عن أبی إسحاق،عن حبشیّ بن جناده،قال:کنت جالسا عند أبی بکر، فأتاه رجل فقال:یا خلیفه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله،إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله وعدنی أن یحثو لی ثلاث حثیات من تمر.فقال أبو بکر:ادعوا لی علیّا.فجاءه علیّ علیه السّلام فقال أبو بکر:
یا أبا الحسن،إنّ هذا یذکر أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله وعده أن یحثو له ثلاث حثیات من تمر،فاحثها له؛فحثا له ثلاث حثیات من تمر،فقال أبو بکر:عدوّها؛فوجدوا فی کلّ حثیه ستّین تمره،فقال أبو بکر:صدق رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله سمعته لیله الهجره و نحن خارجون من مکّه إلی المدینه یقول:یا أبا بکر،کفّی و کفّ علیّ فی العدل سواء.
101-10- أخبرنی المفید عن الحسن بن عبید اللّه القطّان عن عثمان بن أحمد عن أحمد بن الحسین،عن إبراهیم بن محمّد بن بسّام،عن علیّ بن الحکم،عن اللّیث بن سعد،عن أبی سعید الخدریّ،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:أحبّوا علیّا،فإنّ لحمه لحمی و دمه دمی،لعن اللّه أقواما من أمّتی ضیّعوا فیه عهدی،و نسوا فیه وصیّتی،ما لهم عند اللّه من خلاق.
102-11- أخبرنا المفید عن محمّد بن إسماعیل عن محمّد بن الصّلت عن أبی کدیبه،عن عطاء،عن سعید بن جبیر،عن عبد اللّه بن عبّاس،قال لمّا نزلت علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله إِنّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ [الکوثر(108):1]قال له علیّ بن أبی طالب:ما هو الکوثر،یا رسول اللّه؟قال:نهر أکرمنی اللّه به.قال علیّ علیه السّلام:إنّ هذا لنهر
ص:152
[100]9-حبشی بن جناده می گوید:در نزد ابو بکر نشسته بودم که مردی به نزد او آمد و گفت:
ای خلیفه رسول خدا،همانا رسول خدا به من وعده داده است که سه شاخۀ خرما به من بدهد.
ابو بکر گفت:علی را نزد من بیاور.پس علی علیه السّلام به نزد او آمد.ابو بکر گفت:ای ابا الحسن،این مرد می گوید که رسول خدا به او قول داده است که سه شاخه خرما به او بدهد.پس آن ها را به او بده.پس حضرت سه شاخۀ خرما به او عطا فرمود.ابو بکر گفت:آنها را بشمارید.پس در هر شاخه 60 دانه خرما یافتند.پس ابو بکر گفت:فرستادۀ خدا صلّی اللّه علیه و اله راست گفت.در آن شب که پیامبر هجرت می نمود و ما از مکه به سوی مدینه خارج می شدیم شنیدم که می فرمود:ای ابا بکر!دست من و علی در عدالت یکسان[و مانند هم]است.
[101]10-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:علی علیه السّلام را دوست بدارید.همانا گوشت او گوشت من و خون او خون من است.خداوند جماعتی از امت مرا که پیمان مرا دربارۀ علی تباه ساختند و سفارش مرا فراموش کردند،لعنت کند آنان در نزد خدا هیچ بهره ای ندارند.
[102]11-عبد اللّه بن عباس می گوید:هنگامی که بر پیامبر این آیه فروفرستاده شد:«ما خیر فراوان به تو عطا کردیم»[کوثر(108):آیۀ 1]علی بن ابی طالب به پیامبر عرضه داشت:
ص:153
شریف،فانعته لنا یا رسول اللّه.قال:نعم یا علیّ،الکوثر نهر یجری تحت عرش اللّه (تعالی)ماؤه أشدّ بیاضا من اللّبن،و أحلی من العسل،و ألین من الزّبد،و حصاه الزّبرجد و الیاقوت و المرجان،حشیشه الزّعفران،ترابه المسک الأذفر قواعده تحت عرش اللّه(عزّ و جلّ)ثمّ ضرب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یده فی جنب علیّ أمیر المؤمنین علیه السّلام و قال:یا علیّ،إنّ هذا النّهر لی و لک و لمحبّیک من بعدی.
103-12- أخبرنا المفید عن الکاتب عن الزّعفرانیّ عن الثّقفیّ عن إسماعیل بن أبان،عن عمرو بن شمر،قال:سمعت جابر بن یزید الجعفیّ یقول:سمعت أبا جعفر محمّد بن علیّ علیه السّلام یقول:حدّثنی أبی،عن جدّی قال:لمّا توجّه أمیر المؤمنین علیه السّلام من المدینه إلی النّاکثین بالبصره نزل بالرّبذه،فلمّا ارتحل منها لقیه عبد اللّه بن خلیفه الطّائیّ،و قد نزل بمنزل یقال له قائد فقرّبه أمیر المؤمنین علیه السّلام فقال له عبد اللّه:الحمد للّه الّذی ردّ الحقّ إلی أهله،و وضعه،فی موضعه کره ذلک قوم أو استبشروا به،فقد و اللّه کرهوا محمّدا صلّی اللّه علیه و اله و نابذوه و قاتلوه فردّ اللّه کیدهم فی نحورهم،و جعل دائره السّوء علیهم،و اللّه لنجاهدنّ معک فی کلّ موطن حفظا لرسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فرحّب به أمیر المؤمنین علیه السّلام و أجلسه إلی جنبه،و کان له حبیبا و ولیّا،یسائله عن النّاس،إلی أن سأله عن أبی موسی الأشعریّ،فقال:و اللّه ما أنا واثق به،و ما آمن علیک خلافه إن وجد مساعدا علی ذلک.فقال:أمیر المؤمنین علیه السّلام ما کان عندی مؤتمنا و لا ناصحا،و لقد کان الّذین تقدّمونی استولوا علی
ص:154
ای رسول خدا!کوثر چیست؟پیامبر فرمود:نهری است که خداوند به وسیلۀ آن مرا گرامی داشت.علی علیه السّلام عرضه داشت:ای رسول خدا،همانا این نهری شریف است پس آن را برای ما توصیف کن پیامبر فرمود:بله،ای علی،کوثر نهری است که زیر عرش پروردگار جریان دارد آبش از شیر سپیدتر و شیرین تر از عسل و نرم تر از کره است.سنگریزه هایش زبرجد و یاقوت و مرجان و علفش زعفران و خاکش مشکی خوشبو،و پایه های آن زیر عرش خداوند شکوهمند است.سپس رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله با دستش به پهلوی امیر مؤمنان زد و فرمود:ای علی! این نهر برای من و تو و دوستداران تو پس از من می باشد.
[103]12-امام سجاد علیه السّلام از پدرش علیه السّلام روایت می کند:هنگامی که امیر مؤمنان از مدینه به سوی ناکثین در بصره روانه شد در ربذه فرود آمد.پس هنگامی که از ربذه خارج شد عبد اللّه بن خلیفۀ طائی ایشان را مشاهده کرد.درحالی که حضرت در توقّفگاهی به نام فائد[که کوهی در مکه است]فرود آمده بود.پس حضرت او را به خود نزدیک ساخت.عبد اللّه به حضرت عرضه داشت:ستایش از آن خدایی است که حق را به اهلش بازگرداند و آن را در جایگاه خود قرار داد.خواه این جماعت ناخشنود گردند یا به آن خوشحال شوند.به خدا قسم!اینان محمد را دشمن داشتند و با او به ستیزه برخاستند و جنگیدند.پس خداوند نیرنگشان را به سینه هایشان بازگرداند و بدی را بر آنان احاطه کرد.به خدا قسم!ما با تو در هر جایگاهی که باشی برای حفظ[عظمت]رسول خدا می جنگیم.پس امیر مؤمنان بر او آفرین گفت و او را در کنار خود نشاند و همواره با او دوست و یاور بود و از احوال مردم از او سؤال می کرد.تا اینکه از او دربارۀ ابو موسی اشعری پرسید.او گفت:به خدا قسم!به او اطمینان ندارم و از اینکه اگر همراهی پیدا کند با تو به مخالفت برخیزد.امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود:او در نزد من ایمن و خیرخواه نبود و کسانی که پیش از من بودند
ص:155
مودّته و ولّوه و سلّطوه بالإمره علی النّاس،و لقد أردت عزله،فسألنی الأشتر فیه و أن أقرّه فأقررته علی کره منّی له،و عملت علی صرفه من بعد.قال:فهو مع عبد اللّه فی هذا و نحوه إذ أقبل سواد کثیر من قبل جبال طیّء فقال أمیر المؤمنین علیه السّلام:
انظروا ما هذا؟و ذهبت الخیل ترکض،فلم تلبث أن رجعت فقیل له هذه طیّء قد جاءتک تسوق الغنم و الإبل و الخیل،فمنهم من جاءک بهدایاه و کرامته،و منهم من یرید النّفور معک إلی عدوّک.فقال أمیر المؤمنین علیه السّلام:جزی اللّه طیّا خیرا وَ فَضَّلَ اللّهُ الْمُجاهِدِینَ عَلَی الْقاعِدِینَ أَجْراً عَظِیماً فلمّا انتهوا إلیه سلّموا علیه،قال عبد اللّه بن خلیفه:فسرّنی و اللّه ما رأیت من جماعتهم و حسن هیئتهم،و تکلّموا فأقرّوا و اللّه عینی،ما رأیت خطیبا أبلغ من خطیبهم،و قام عدیّ بن حاتم الطّائیّ،فحمد اللّه و أثنی علیه،ثمّ قال:أمّا بعد،فإنّی کنت أسلمت علی عهد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و أدّیت الزّکاه علی عهده،و قاتلت أهل الرّدّه من بعده،أردت بذلک ما عند اللّه، و علی اللّه ثواب من أحسن و اتّقی،و قد بلغنا أنّ رجالا من أهل مکّه نکثوا بیعتک، و خالفوا علیک ظالمین،فأتینا لنصرک بالحقّ،فنحن بین یدیک،فمرنا بما أحببت ثمّ أنشأ یقول:
بحقّ نصرنا اللّه من قبل ذاکم و أنت بحقّ جئتنا فستنصر
سنکفیک دون النّاس طرّا بنصرنا و أنت به من سائر النّاس أجدر
فقال أمیر المؤمنین علیه السّلام:جزاکم اللّه من حیّ عن الإسلام و عن أهله خیرا،فقد
ص:156
دوستی خود با او را ظاهر ساختند و او را بر کار گماشتند و او را بر امور مردم مسلط کردند و من می خواستم او را عزل نمایم که مالک اشتر از من خواست که اندیشه ام را دربارۀ او بیان کنم.و من کراهت و ناخرسندی خود را از او بیان داشتم و پس از آن در راه دور ساختن او از خود بودم،راوی گوید:امام با عبد اللّه در این روش بود تا روزی جمعیّت فراوانی از سوی کوه های طیّی روی[به سوی امام]آورد امام فرمود:بنگرید اینان چه کسانی هستند؟اسب سواران به تاخت رفتند و چیزی نگذشت که بازگشتند پس گفته شد:این قبیلۀ طی است که گوسفند و شتر و اسب می رانند و به سوی تو می آیند.گروهی از آنان با هدایت و بخشش های خود به سوی تو رهسپارند و گروهی از ایشان می خواهند به همراه تو سوی دشمنان حرکت کنند[و بجنگند].پس امیر مؤمنان علی علیه السّلام فرمود:خداوند به قبیلۀ طی پاداش نیک بدهد.
«خداوند مجاهدان را بر خانه نشینان به پاداش بزرگ تری بخشیده است.»[نساء(4):آیۀ 95] پس هنگامی که به امام رسیدند به ایشان سلام کردند عبد اللّه بن خلیفه می گوید:به خدا قسم! آنچه از جماعت آنان و سیمای زیبایشان دیدم مرا خشنود ساخت و سخنانی گفتند-به خدا قسم-چشمم را روشن ساختند.هیچ سخنوری شیواتر از سخنور آنان ندیدم و عدی بن حاتم طائی برخاست پس ستایش خدا را گفت و سپاس او را به جا آورد.سپس گفت:امّا بعد؛ همانا من در زمان رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله اسلام آوردم و زکات پرداخت نمودم و پس از او با اهل بدعت جنگیدم و با آن جهاد آنچه را که در نزد خداست طلب نمودم و پاداش نیکوکاران و پرهیزگاران بر عهدۀ خداست.به ما خبر رسیده است که گروهی از اهل مدینه پیمان تو را نقض کردند و با ستمکاری بر تو به مخالفت برخاستند پس ما برای یاری تو به حق آمده ایم و در مقابلت[گوش به فرمان تو]ایستاده ایم.پس ما را به آنچه دوست داری فرمان ده.سپس این شعر را سرود:
خداوند پیش از این ما را به حق یاری نمود/و تو نیز به حق نزد ما آمدی پس یاری خواهی شد
با یاری مان بدون حضور تمام مردم تو را کفایت می کنیم/و تو به این امر از تمامی مردم سزاوارتری
ص:157
أسلمتم طائعین،و قتلتم المرتدّین،و نویتم نصر المسلمین.و قام سعید بن عبید البختریّ من بنی بختر،فقال:یا أمیر المؤمنین،إنّ من النّاس من یقدر أن یعبّر بلسانه عمّا فی قلبه،و منهم من لا یقدر أن یبیّن ما یجد فی نفسه بلسانه،فإن تکلّف ذلک شقّ علیه،و إن سکت عمّا فی قلبه برح به الهمّ و البرم،و إنّی و اللّه ما کلّ ما فی نفسی أقدر أن أؤدّیه إلیک بلسانی،و لکن و اللّه لأجهدنّ علی أن أبیّن لک، و اللّه ولیّ التّوفیق.أمّا أنا،فإنّی ناصح لک فی السّرّ و العلانیه،و مقاتل معک الأعداء فی کلّ موطن،و أری لک من الحقّ ما لم أکن أراه لمن کان قبلک،و لا لأحد الیوم من أهل زمانک،لفضیلتک فی الإسلام،و قرابتک من الرّسول صلّی اللّه علیه و اله و لن أفارقک أبدا حتّی تظفر أو أموت بین یدیک.فقال له أمیر المؤمنین علیه السّلام:یرحمک اللّه،فقد أدّی لسانک ما یکنّ ضمیرک لنا،و نسأل اللّه أن یرزقک العافیه و یثیبک الجنّه.و تکلّم نفر منهم،فما حفظت غیر کلام هذین الرّجلین،ثمّ ارتحل أمیر المؤمنین علیه السّلام و اتّبعه منهم ستّمائه رجل حتّی نزل ذا قار،فنزلها ألف و ثلاثمائه رجل.
104-13- أخبرنا المفید عن محمّد بن الحسین عن عمر بن محمّد الورّاق عن علیّ بن العبّاس عن حمید بن زیاد،عن محمّد بن تسنیم عن الفضل بن دکین،عن مقاتل بن سلیمان،عن الضّحّاک عن ابن عبّاس،قال:سألت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله عن قول اللّه(عزّ و جلّ): وَ السّابِقُونَ السّابِقُونَ أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ فِی جَنّاتِ النَّعِیمِ [الواقعه(56):10-12]فقال:قال لی جبرئیل:ذاک علیّ و شیعته،هم السّابقون إلی
ص:158
پس امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود:خداوند به شما از اسلام و مسلمانان پاداش نیک بدهد با رضایت اسلام آوردید و از دین خارج شدگان را کشتید و قصد یاری مسلمانان را نمودید.و سعید بن عبید بختری از قبیلۀ بختر برخاست و عرضه داشت:ای امیر مؤمنان،گروهی از مردم می توانند با زبانشان آنچه را که در قلبشان می گذرد بیان دارند و بعضی از آنان توانایی ندارد که آنچه در خود می یابد با زبانش بیان کند پس اگر به بیان[حقیقت]تکلیف شود بر او سخت خواهد بود و اگر از بیان آنچه در دلش می گذرد خاموش ماند غصه و ناراحتی او را آزار می دهد.به خدا قسم!من نمی توانم هر آنچه در درونم می گذرد با زبانم بیان دارم.
اما به خدا قسم!تلاش می کنم که آن را به زبان آورم و هر توفیقی از جانب خداست.امّا من در پنهان و آشکار خیرخواه توام و با دشمنانت در هر سرزمین می جنگم و برای تو حقی می بینم که پس از این و در این زمان از معاصران خودت برای هیچ کس ندیده بودم و آن برای برتری تو در اسلام و نزدیکی تو با پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله و هرگز از تو جدا نمی شوم تا پیروز شوی یا در پیشگاه تو کشته شوم.پس حضرت به او فرمود:خدا تو را ببخشاید.همانا زبانت آنچه را که در درونت پنهان بود آشکار ساخت.از خدا می خواهم که عافیت و سلامتی را روزی تو سازد و پاداش تو را بهشت قرار دهد.و یک نفر دیگر از آنان نیز سخن گفت ولی من جز سخن این دو را حفظ نکردم.سپس امیر مؤمنان از آن مکان حرکت کردند و ششصد مرد به همراه ایشان رفتند تا به منزل ذی قار رسید و در آن منزل و توقّفگاه هزار و سیصد مرد فرود آمدند.
[104]13-ابن عبّاس می گوید:از پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله از سخن خدا که می فرماید:«پیشگامان پیشگامند،آنها مقربانند،در باغ های پر نعمت بهشت[جایی دارند]»[واقعه(56):آیۀ 10- 12]پرسیدم.پس فرمود:جبرئیل به من عرضه داشت:آنان علی و شیعیانش هستند.آنان پیشگامان به سوی بهشت و به سبب کرامت خداوند به آنان،از مقرّبان پروردگارند.
ص:159
الجنّه،المقرّبون من اللّه بکرامته لهم.
105-14- أخبرنا المفید عن أبی غالب أحمد بن محمّد الزّراریّ،عن عمّه علیّ بن سلیمان عن الطّیالسیّ عن العلاء عن محمّد قال سألت أبا جعفر علیه السّلام عن قول اللّه(عزّ و جلّ): فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ کانَ اللّهُ غَفُوراً رَحِیماً [الفرقان(25):70]فقال علیه السّلام:یؤتی بالمؤمن المذنب یوم القیامه حتّی یقام بموقف الحساب،فیکون اللّه(تعالی)هو الّذی یتولّی حسابه،لا یطّلع علی حسابه أحدا من النّاس،فیعرّفه ذنوبه حتّی إذا أقرّ بسیّئاته قال اللّه(عزّ و جلّ)للملائکه:بدّلوها حسنات و أظهروها للنّاس.فیقول النّاس حینئذ:ما کان لهذا العبد سیّئه واحده،ثمّ یأمر اللّه به إلی الجنّه،فهذا تأویل الآیه،و هی فی المذنبین من شیعتنا خاصّه.
106-15- أخبرنا المفید عن أحمد بن الولید عن أبیه عن الصّفّار عن ابن عیسی،عن محمّد بن عبد الجبّار،عن الحسن بن محبوب،عن أبی أیّوب الخزّاز، عن أبی حمزه الثّمالیّ،عن أبی جعفر محمّد بن علیّ علیه السّلام قال:کان أبی علیّ بن الحسین علیه السّلام یقول:أربع من کنّ فیه کمل إیمانه،و محّصت عنه ذنوبه،و لقی ربّه و هو عنه راض:من وفی للّه بما جعل علی نفسه للنّاس،و صدق لسانه مع النّاس، و استحیا من کلّ قبیح عند اللّه و عند النّاس،و حسن خلقه مع أهله.
107-16- أخبرنا المفید عن ابن قولویه عن محمّد بن همّام،عن عبد اللّه بن العلاء،عن ابن شمّون،عن حمّاد بن عیسی،عن إسماعیل بن خالد،عن أبی عبد
ص:160
[105]14-محمد بن مسلم ثقفی می گوید:از امام باقر علیه السّلام از سخن خداوند که می فرماید:
«خداوند بدی هایشان را به نیکی ها مبدل می کند و خداوند آمرزنده و مهربان است» پرسیدم.پس فرمود:مؤمن گنهکار در روز قیامت آورده می شود تا در جایگاه حساب قرار گیرد پس خداوند بلندمرتبه حساب او را بر عهده می گیرد و هیچ یک از مردم را بر حساب او آگاه نمی سازد پس گناهانش را به او می شناساند تا به بدی هایش اعتراف کند سپس به فرشتگان می فرماید:بدی ها را به نیکی تبدیل کنید و[آن گونه]بر مردم آشکار سازید.پس در این هنگام مردم می گویند:این بنده یک گناه هم ندارد.سپس خداوند به او فرمان می دهد به بهشت رهسپار شود.پس این تفسیر آیه است و مخصوص شیعیان گناهکار ماست.
[106]15-امام باقر علیه السّلام می فرماید:پدرم امام سجاد علیه السّلام می فرمود:چهار چیز است که در هرکس باشد ایمانش کامل می گردد و از گناهانش پاک می گردد و درحالی به دیدار پروردگارش می رود که از او راضی است:هرکس به خاطر خدا به آنچه بر خود برای[آسایش]مردم قرار داده است وفادار و پایبند باشد و با مردم راستگو باشد و از هر زشتی در نزد خدا و مردم شرم کند و با خانواده اش خوش اخلاق باشد.
ص:161
اللّه علیه السّلام یقول:جمعنا أبو جعفر علیه السّلام فقال:یا بنیّ إیّاکم و التّعرّض للحقوق،و اصبروا علی النّوائب،و إن دعاکم بعض قومکم إلی أمر ضرره علیکم أکثر من نفعه لکم فلا تجیبوه.
108-17- أخبرنا المفید عن الجعابیّ،عن محمّد بن یحیی بن سلیمان المروزیّ،عن عبید اللّه بن محمّد العبسیّ،عن حمّاد بن سلمه،عن أیّوب،عن أبی قلابه،عن أبی هریره،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:هذا شهر رمضان شهر مبارک، افترض اللّه صیامه،تفتّح فیه أبواب الجنان،و تصفّد فیه الشّیاطین،و فیه لیله خیر من ألف شهر،فمن حرمها فقد حرم-یردّد ذلک صلّی اللّه علیه و اله ثلاث مرّات-.
109-18- أخبرنا المفید عن الجعابیّ،عن ابن عقده عن جعفر بن عبد اللّه عن سعدان بن سعید عن سفیان بن إبراهیم قال:سمعت جعفر بن محمّد علیه السّلام یقول:بنا یبدأ البلاء ثمّ بکم،و بنا یبدأ الرّخاء ثمّ بکم،و الّذی یحلف به لینتصرنّ اللّه بکم کما انتصر بالحجاره.
110-19- أخبرنا المفید عن علیّ بن بلال عن النّعمان،بن أحمد عن إبراهیم بن عرفه عن أحمد بن رشید بن خیثم عن عمّه سعید عن مسلم الغلابیّ قال:جاء أعرابیّ إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فقال:و اللّه یا رسول اللّه،لقد أتیناک و ما لنا بعیر یئطّ،و لا غنم تغطّ،ثمّ أنشأ یقول:
أتیناک یا خیر البریّه کلّها لترحمنا ممّا لقینا من الإزل.
ص:162
[107]16-اسماعیل بن خالد می گوید:شنیدم امام صادق علیه السّلام می فرماید:امام باقر علیه السّلام ما را جمع نمود و فرمود:فرزندانم،از تجاوز به حقوق دیگران برحذر باشید و بر سختی ها و مصیبت ها صبر کنید و اگر بعضی از اطرافیان،شما را به امری فراخواندند که ضررش بر شما بیش از فایدۀ آن بود به آن[دعوت]پاسخ مگوئید.
[108]17-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:این ماه رمضان ماهی پربرکت است.خداوند روزه اش را واجب ساخت،در آن درهای بهشت باز می گردد و شیاطین دربند می شوند و در آن شبی است که از هزار ماه بهتر می باشد.
پس سه بار تکرار کرد:هرکس از آن محروم گردد[حقیقتا]محروم شده است.
[109]18-سفیان بن ابراهیم می گوید:شنیدم که امام صادق علیه السّلام فرمود:خداوند به وسیلۀ ما و آنگاه به وسیلۀ خودتان بلا و محنت و هم چنین آسایش را بر ما سپس بر شما آغاز می نماید و قسم به کسی که به او سوگند زده می شود،[دین]خداوند به وسیلۀ شما پیروز می گردد همان گونه که با سنگ به پیروزی رسید.
[110]19-مسلم غلابی می گوید:عربی بادیه نشین نزد پیامبر صلّی اللّه علیه و اله آمد و عرضه داشت:ای رسول خدا!به خدا قسم به نزد تو آمده ایم درحالی که شتر و گوسفندی نداریم که صدایی از آنها به گوش رسد.سپس این شعر را سرود:
ای بهترین آفریدگان به نزد تو آمدیم تا از قحطی و خشکسالی که به ما روی آورده است بر ما ببخشایی/
ص:163
أتیناک و العذراء یدمی لبانها و قد شغلت أمّ البنین عن الطّفل
و ألقی بکفّیه الفتی استکانه من الجوع ضعفا لا یمرّ و لا یحلی
و لا شیء ممّا یأکل النّاس عندنا سوی الحنظل العامیّ و العلهز الفسل
و لیس لنا إلاّ إلیک فرارنا و أین فرار النّاس إلاّ إلی الرّسل
فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله للصّحابه:إنّ هذا الأعرابیّ یشکو قلّه المطر و قحطا شدیدا.ثمّ قام یجرّ رداءه حتّی صعد المنبر،فحمد اللّه و أثنی علیه،و کان فیما حمده به أن قال:الحمد للّه الّذی علا فی السّماء و کان عالیا،و فی الأرض قریبا دانیا أقرب إلینا من حبل الورید؛و رفع یدیه إلی السّماء و قال:اللّهمّ اسقنا غیثا مغیثا،مریئا،مریعا، غدقا،طبقا،عاجلا غیر رائث،نافعا غیر ضارّ،تملأ به الزّرع،و تنبت الزّرع، و تحیی به الأرض بعد موتها.فما ردّ یده إلی نحره حتّی أحدق السّحاب بالمدینه کالإکلیل،و ألقتت السّماء بأرواقها،و جاء أهل البطاح یضجّون یا رسول اللّه،الغرق الغرق،فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:اللّهمّ حوالینا و لا علینا،فانجاب السّحاب عن السّماء، فضحک رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و قال:للّه درّ أبی طالب لو کان حیّا لقرّت عیناه،من ینشدنا قوله؟فقام عمر بن الخطّاب،فقال:عسی أردت،یا رسول اللّه:
و ما حملت من ناقه فوق ظهرها أبرّ و أوفی ذمّه من محمّد
فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:لیس هذا من قول أبی طالب،هذا من قول حسّان بن ثابت.
فقام علیّ بن أبی طالب علیه السّلام فقال:کأنّک أردت،یا رسول اللّه:
ص:164
به نزد تو آمدیم درحالی که از سینۀ دختران[به جای شیر]خون می چکد و مادران فرزندان از کودکان خود روی گردان شده اند/و جوانان به خاطر ضعف و ناتوانی از گرسنگی بر زمین افتاده اند و هیچ فایده و ضرری از آنان حاصل نمی شود[و قدرت کار از آنان سلب شده است]/چیزی در نزد ما نیست که مردم از آن بخورند جز حنظل خشک و علهز[نام گیاهی است]پست/و ما جز به سوی تو راه فرار و چاره ای نداریم و مردم جز به سوی پیامبر به کجا فرار کنند؟
پس پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله به یارانش فرمود:همانا این عرب بادیه نشین از کمی باران و خشکسالی فراوان شکایت می کند.پس پیامبر برخاست درحالی که عبایش بر زمین کشیده می شد تا از منبر بالا رفت پس سپاس خدا را به جا آورد و ستایش او را گفت و از کلماتی که با آن ستایش خدا را به جای آورد این بود:ستایش از آن خداوندی است که در آسمان بالا رفت پس بلند مرتبه بود و در زمین پایین آمد و نزدیک تر از رگ گردن گردید.و پیامبر دستانش را به سوی آسمان بلند کرد و فرمود:پروردگارا،با بارانی فراگیر و نیکو و طراوت بخش و گوارا و پوشاننده و به سرعت و نه کند،و سودبخش و نه ضرربخش[زمین های]ما را آبیاری کن تا مزرعه ها را از آن سرشار سازی و گیاهان را برویانی و زمین را پس از مرگش زنده کنی.پس هنوز دستش را پایین نیاورده بود که ابرها،مدینه را چون تاج در برگرفت و آسمان هر آنچه باران داشت بر زمین ریخت و ساکنین دشت ها می آمدند و فریاد می زدند:ای رسول خدا [خطر]غرق شدن[وجود دارد]پس پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله خندید و فرمود:خداوند ابو طالب را خیر دهد،اگر زنده بود چشم هایش روشن می شد.چه کسی سخن او را برایم می سراید.پس عمر بن خطّاب برخاست و گفت:ای رسول خدا!چه بسا این شعر را اراده کرده ای که:
«هیچ شتری بر دوشش نیکوتر و با وفاتر از محمد حمل نکرد».
پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:این سخن ابو طالب نیست بلکه سخن حسّان بن ثابت است.پس علی بن ابی طالب علیه السّلام برخاست و عرضه داشت:ای پیامبر خدا!شاید این شعر را اراده کرده ای:
ص:165
و أبیض یستسقی الغمام بوجهه ربیع الیتامی عصمه للأرامل
تلوذ به الهلاّک من آل هاشم فهم عنده فی نعمه و فواضل
کذبتم و بیت اللّه یبزی محمّد و لمّا نماصع دونه و نقاتل
و نسلمه حتّی نصرع حوله و نذهل عن أبنائنا و الحلائل
فقال رسول اللّه أجل.فقام رجل من بنی کنانه،فقال:
لک الحمد و الحمد ممّن شکر سقینا بوجه النّبیّ المطر.
دعا اللّه خالقه دعوه و أشخص منه إلیه البصر
فلم یک إلاّ کالقاء الرّداء و أسرع حتّی أتانا الدّرر
دفاق العزالی جمّ البعاق أغاث به اللّه علیا مضر
فکان کما قاله عمّه أبو طالب ذا رواء غزّر
به اللّه یسقی صیوب الغمام فهذا العیان و ذاک الخبر
فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یا کنانیّ بوّأک اللّه بکلّ بیت قلته بیتا فی الجنّه.
111-20- أخبرنا المفید عن الکاتب،عن الزّعفرانیّ،عن الثّقفیّ،عن جعفر بن محمّد الورّاق عن عبد اللّه بن الأزرق عن أبی الجحّاف،عن معاویه بن ثعلبه،قال:
لمّا استوسق الأمر لمعاویه بن أبی سفیان أنفذ بسر بن أرطاه إلی الحجاز فی طلب شیعه أمیر المؤمنین علیه السّلام،و کان علی مکّه عبید اللّه بن العبّاس بن عبد المطّلب، فطلبه فلم یقدر علیه،فأخبر أنّ له ولدین صبیّین فبحث عنهما فوجدهما
ص:166
سپید چهره ای که ابرها از چهره اش طلب سیراب شدن می نمایند،بهار یتیمان و حفظکنندۀ زنان شوهر از دست داده است/هلاک شوندگان بنی هاشم به او پناه می برند و آنان در نزد او در نعمت و احسان هستند/به خانه خدا سوگند!دروغ گفتید که محمد رها می شود و تسلیم می گردد درحالی که هنوز در رکاب او می جنگیم و جهاد می کنیم/از او حفاظت می کنیم تا[دشمنان]در اطراف او را بر زمین بیفکنیم و فرزندان و همسران خود را فراموش می کنیم.
پس پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:بله.پس مردی از بنی کنانه برخاست و گفت:ستایش از آن توست و ستایش از سوی کسی است که سپاس گزاری نمود،
به خاطر گل روی پیامبر از باران سیراب شدیم/آفریدگار خود را بسیار خواند و امیدوار به سوی او چشم دوخت/پس همانند کسی بود که عبا از دوش افکنده است و به سرعت می رود تا باران بارید/ بارش فراوان باران و فراوانی ابرها به گونه ای بود که خدا به وسیلۀ آن قسمت های بالای سرزمین مضر را نیز سیراب کرد/پس همان گونه که عمویش ابو طالب گفته بود بارانی با طراوت و فراوان بود/ خداوند به وسیلۀ باران ابرها[همه را]سیراب می سازد و این چیز آشکاری است و آن روایتی است که به ما رسیده است.
پس رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:ای کنانی!خداوند در مقابل هر بیت شعری که سرودی،خانه ای در بهشت برایت فراهم سازد.
[111]20-معاویه بن ثعلبه می گوید:هنگامی که امر[خلافت]برای معاویه بن ابی سفیان قرار یافت بسر بن أرطاه را در جستجوی شیعیان امیر مؤمنان علیه السّلام به سوی حجاز روانه کرد درحالی که عبید اللّه بن عباس بن عبد المطلب در مکه بود.پس او را طلبید ولی بر او دست نیافت.به بسر خبر داده شد که عبد اللّه دو فرزند نوجوان دارد پس به جستجوی آن دو پرداخت و آنان را پیدا نمود و دستگیر کرد.
ص:167
و أخذهما،فأخرجهما من الموضع الّذی کانا فیه،و لهما ذؤابتان،فأمر بذبحهما فذبحا،و بلغ أمّهما الخبر،فکادت نفسها تخرج،ثمّ أنشأت تقول:.
ها من أحسّ بنییّ اللّذین هما کالدّرّتین تشظّی عنهما الصّدف
ها من أحسّ بنییّ اللّذین هما سمعی و عینی فقلبی الیوم یختطف
نبّئت بسرا و ما صدّقت ما زعموا من قولهم و من الإفک الّذی اقترفوا
أحنی علی ودجی طفلی مرهّفه مشحوذه و کذلک الظّلم و السّرف
من دلّ والهه عبری مفجعه علی صبیّین فاتا إذ مضی السّلف
قال ثمّ اجتمع عبید اللّه بن عبّاس من بعد ببسر بن أرطاه عند معاویه،فقال معاویه لعبید اللّه:أتعرف هذا الشّیخ قاتل الصّبیّین؟قال بسر:نعم أنا قاتلهما فمه؟فقال عبید اللّه:لو أنّ لی سیفا قال بسر:فهاک سیفی و أومأ إلی سیفه،فزبره معاویه و انتهره،و قال أنّی لک من شیخ،ما أحمقک!تعمد إلی رجل قد قتلت ابنیه فتعطیه سیفک،کأنّک لا تعرف أکباد بنی هاشم،و اللّه لو دفعته إلیه لبدأ بک و ثنّی بی.فقال عبید اللّه:بل و اللّه کنت أبدأ بک ثمّ أثنّی به.
112-21- أخبرنا المفید عن الجعابیّ،عن ابن عقده،عن جعفر بن محمّد بن مروان،عن أبیه عن إبراهیم بن الحکم،عن الحارث بن حصیره،عن عمران بن الحصین،قال:کنت أنا و عمر بن الخطّاب جالسین عند النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و علیّ علیه السّلام جالس إلی جنبه،إذ قرأ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ
ص:168
و از جایگاهی که در آن بودند خارجشان ساخت.گیسوان آن دو نوجوان از دو سوی رخسارشان رها شده بود.پس دستور داد آنان را سر ببرند پس سر بریده شدند و خبر به مادرشان رسید که نزدیک بود جان از بدنش خارج شود آنگاه مادرشان این شعر را سرود:
چه کسی دو فرزندم را که مانند دو مروارید بودند که از آن صدف جدا می گردد می شناسد/چه کسی دو فرزندم را که گوش و چشم من بودند می شناسند پس امروز قلبم گرفته می شود/از بسر خبر دار شدم و آنچه آنان گمان نمودند و سخنانشان و تهمت هایی روا می دارند را باور نکردم/بر کشته شدن دو فرزندم با ناتوانی و ضعف سوگواری می کنم و مرثیه می خوانم و ستم و زیادروی این گونه است/ چه کسی مادری شیدا و گریان و مصیبت زده را به سوی دو کودکش در نبود سلف(پدر)از دست رفته اند راهنمایی می کند.
راوی گوید:سپس عبید اللّه بن عباس پس از آن واقعه با بسر بن ارطاه نزد معاویه[در مجلسی] با هم بودند،معاویه به عبید اللّه گفت:آیا این شیخ را که دو کودکت را کشته است می شناسی؟ بسر گفت:بله،من قاتل آن دو هستم،چه می گویی؟عبید اللّه گفت:[چه خوب بود]اگر شمشیری داشتم.بسر گفت:شمشیرم را بردار.و به شمشیرش اشاره کرد.پس معاویه او را نهی نمود و از آن کار بازداشت.و گفت:ای شیخ!تو را چه شده است.چقدر تو نادانی به مردی که دو فرزندش را کشته ای اعتماد می کنی و شمشیرت را به او می دهی.گویا تو بزرگان بنی هاشم را نمی شناسی.به خدا قسم اگر شمشیرت را به او می دادی از تو آغاز می کرد و سپس به سراغ من می آمد.عبید اللّه گفت:به خدا قسم!از تو آغاز می کردم و سپس به سراغ او می رفتم.
[112]21-عمران بن حصین می گوید:من و عمر بن خطاب نزد پیامبر نشسته بودیم و علی نیز در کنار پیامبر نشسته بود که پیامبر این آیه را تلاوت فرمود:«آیا آن که دعای درمانده ای را اجابت می کند و گرفتاری ها را برطرف می سازد و شما را وارثان این زمین می نماید معبودی دیگری است؟چه مقدار اندک پند می گیرید»[نمل(27):آیۀ 62]راوی می گوید:
ص:169
اَلسُّوءَ وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ أَ إِلهٌ مَعَ اللّهِ قَلِیلاً ما تَذَکَّرُونَ [النمل(27):62] قال:فانتفض علیّ علیه السّلام کانتفاض العصفور،فقال له النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله:ما شأنک تجزع؟ فقال:و ما لی لا أجزع و اللّه یقول:إنّه یجعلنا خلفاء الأرض.فقال له النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله لا تجزع،فو اللّه لا یحبّک إلاّ مؤمن،و لا یبغضک إلاّ منافق.
113-22- أخبرنا المفید عن الجعابیّ،عن جعفر بن محمّد بن سلیمان عن داود بن رشید عن محمّد بن إسحاق الثّعلبیّ قال:سمعت جعفر بن محمّد علیهما السّلام یقول:
نحن خیره اللّه من خلقه،و شیعتنا خیره اللّه من أمّه نبیّه.
114-23- أخبرنا المفید عن أبی غالب الزّراریّ رحمه اللّه عن عمّه علیّ بن سلیمان، عن الطّیالسیّ،عن العلاء عن محمّد عن أبی جعفر علیه السّلام یقول:لا دین لمن دان بطاعه من عصی اللّه،و لا دین لمن دان بفریه باطل علی اللّه،و لا دین لمن دان بجحود شیء من آیات اللّه.
115-24- أخبرنا المفید عن عمر بن محمّد المعروف بابن الزّیّات عن ابن مهرویه عن داود بن سلیمان عن الرّضا عن آبائه علیه السّلام قال:قال أمیر المؤمنین علیه السّلام، لو رأی العبد أجله و سرعته إلیه،لأبغض الأمل،و ترک طلب الدّنیا.
116-25- أخبرنا المفید عن المظفّر الورّاق،عن محمّد بن همّام الإسکافیّ عن الحمیریّ،عن أبی عیسی،عن ابن محبوب،عن الثّمالیّ،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:
لا یزال المؤمن فی صلاه ما کان فی ذکر اللّه قائما کان أو جالسا أو مضطجعا،إنّ اللّه
ص:170
پس علی علیه السّلام همچون یک گنجشک به خود لرزید.پس پیامبر صلّی اللّه علیه و اله به او فرمود:تو را چه شده است که بی تابی می کنی؟امام عرضه داشت:چگونه بی تابی نکنم درحالی که خداوند می فرماید:او ما را وارثان زمین قرار می دهد.پیامبر صلّی اللّه علیه و اله فرمود:بی تابی مکن پس به خدا قسم تو را جز مؤمن دوست ندارد و جز منافق دشمن نمی دارد.
[113]22-محمد بن اسحاق ثعلبی می گوید:شنیدم که امام صادق علیه السّلام می فرمود:ما برگزیدگان خدا از میان بندگانش هستیم و شیعیان ما برگزیدگان خدا از میان امّت پیامبرش هستند.
[114]23-محمد بن مسلم ثقفی می گوید:امام باقر علیه السّلام می فرماید:کسی که به اطاعت گناهکار گردن نهد،دین ندارد و کسی که به دروغ باطل بر خدا گردن نهد،دین ندارد و کسی که به انکار یکی از نشانه های خدا گردن نهد،دین ندارد.
[115]24-امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود:اگر بنده مرگ خود را که شتابان به سوی او پیش می رود مشاهده کند آرزوهای دور و دراز را دشمن می دارد و دنیاطلبی را رها می کند.
[116]25-امام باقر علیه السّلام فرمود:انسان مؤمن تا زمانی که ایستاده یا نشسته یا خوابیده در یاد خدا باشد در نماز است همانا خداوند فرازمند می فرماید:
ص:171
(تعالی)یقول: اَلَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلی جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النّارِ [آل عمران(3):191].
117-26- أخبرنا المفید عن ابن قولویه،عن أبیه،عن سعد عن ابن عیسی،عن الحسین بن سعید،عن یاسر،عن أبی الحسن الرّضا علیه السّلام قال:إذا کذب الولاه حبس المطر،و إذا جار السّلطان هانت الدّوله،و إذا حبست الزّکاه ماتت المواشی.
118-27- أخبرنا المفید قال حدّثنا أبو بکر محمّد بن عمر الجعابیّ،قال حدّثنا أبو عبد اللّه جعفر بن محمّد الحسنیّ،قال:حدّثنا أحمد بن عبد المنعم،قال:حدّثنا عبد اللّه بن محمّد الفزاریّ،عن جعفر بن محمّد،عن أبیه علیهما السّلام،عن جابر.قال:
و حدّثنی جعفر بن محمّد الحسنیّ،قال:حدّثنا أحمد بن عبد المنعم،قال:حدّثنا عمرو بن شمر،عن جابر،عن أبی جعفر محمّد بن علیّ علیهما السّلام،عن جابر بن عبد اللّه الأنصاریّ،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لعلیّ بن أبی طالب علیه السّلام:ألا أبشّرک،ألا أمنحک؟قال بلی یا رسول اللّه.قال:فإنّی خلقت أنا و أنت من طینه واحده، ففضلت منها فضله فخلق منها شیعتنا،فإذا کان یوم القیامه دعی النّاس بأمّهاتهم إلاّ شیعتک فإنّهم یدعون بأسماء آبائهم لطیب مولدهم.
119-28- أخبرنا المفید عن الجعابیّ عن محمّد بن عبید اللّه بن أبی أیّوب عن جعفر بن هارون عن خالد بن یزید عن أبی الصّیرفیّ قال:سمعت أبا جعفر علیه السّلام
ص:172
«آنان که ایستاده و نشسته و به پهلو خفته خدا را یاد می کنند و در آفرینش آسمان ها و زمین می اندیشند[و می گویند:]پروردگارا!این جهان را بیهوده نیافریده ای،تو منزّهی،ما را از عذاب آتش حفظ کن.»[آل عمران(3):آیۀ 191]
[117]26-امام رضا علیه السّلام فرمود:هنگامی که فرمانروایان دروغ بگویند،باران نمی بارد و هنگامی که پادشاهان ستم کنند،دولت خوار می شود و هنگامی که زکات پرداخت نگردد،چهارپایان می میرند.
[118]27-جابر بن عبد اللّه انصاری می گوید:پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله به علی بن ابی طالب علیه السّلام فرمود:آیا بشارتی به تو بدهم،آیا چیزی به تو ببخشایم؟عرضه داشت:بله،ای فرستادۀ خدا.پیامبر صلّی اللّه علیه و اله فرمود:همانا من و تو از یک گل آفریده شده ایم.پس از آن گل مقداری باقی ماند و شیعیان ما از آن آفریده شدند پس هنگامی که قیامت فرا رسد مردم به نام مادرانشان فراخوانده می شوند مگر شیعیان تو که به خاطر حلال زادگی و نسل پاکشان به نام پدرانشان خوانده می شوند.
ص:173
یقول:برئ اللّه ممّن تبرأ منّا،لعن اللّه من لعننا،أهلک اللّه من عادانا،اللّهمّ إنّک تعلم أنّا سبب الهدی لهم،و إنّما یعادوننا لک،فکن أنت المتفرّد بعداوتهم.
120-29- أخبرنا المفید عن علیّ بن بلال المهلّبیّ عن عبد الواحد بن عبد اللّه بن یونس عن الحسین بن محمّد بن عامر،عن المعلّی عن العمّیّ عن جعفر بن بشیر عن سلیمان بن سماعه،عن عبد اللّه بن القاسم،عن عبد اللّه بن سنان،عن أبی عبد اللّه جعفر بن محمّد علیه السّلام،عن أبیه،عن جدّه علیهم السّلام قال:لمّا قصد أبرهه بن الصّبّاح ملک الحبشه لهدم البیت،تسرّعت الحبشه فأغاروا علیها و أخذوا سرحا لعبد المطّلب بن هاشم،فجاء عبد المطّلب إلی الملک فاستأذن علیه،فأذن له و هو فی قبّه دیباج علی سریر له،فسلّم علیه فردّ أبرهه السّلام،فجعل ینظر فی وجهه، فراقه حسنه و جماله و هیبته.فقال له:هل کان فی آبائک مثل هذا النّور الّذی أراه لک و الجمال؟قال:نعم أیّها الملک،کلّ آبائی کان لهم هذا الجمال و النّور و البهاء.
فقال له أبرهه:لقد فقتم الملوک فخرا و شرفا،و یحقّ لک أن تکون سیّد قومک.ثمّ أجلسه معه علی سریره،و قال لسائس فیله الأعظم-و کان فیلا أبیض عظیم الخلق،له نابان مرصّعان بأنواع الدّرر و الجواهر،و کان الملک یباهی به ملوک الأرض-:ایتنی به؛فجاء به سائسه،و قد زیّن بکلّ زینه حسنه،فحین قابل وجه عبد المطّلب سجد له،و لم یکن یسجد لملکه،و أطلق اللّه لسانه بالعربیّه فسلّم علی عبد المطّلب،و لمّا رأی الملک ذلک ارتاع له و ظنّه سحرا،فقال:ردّوا الفیل
ص:174
[119]28-امام باقر علیه السّلام فرمود:خداوند از کسانی که از ما بیزاری جستند بیزاری بجوید و کسانی را که بر ما نفرین کردند نفرین کند و کسانی را که با ما به دشمنی پرداختند نابود سازد.
پروردگارا!تو می دانی که ما سبب راهنمایی و هدایت آنان بودیم و به خاطر تو آنان با ما دشمنی می کنند پس خود به تنهایی با آنان به دشمنی برخیز.
[120]29-امام باقر علیه السّلام از پدرش امام سجّاد علیه السّلام روایت می کند که فرمود:هنگامی که ابرهه بن صبّاح پادشاه حبشه قصد ویرانی خانۀ کعبه را نمود به سرعت از حبشه خارج گردید و به سرعت با سواران حبشه را پشت سر گذاردند.و چهارپایی از عبد المطّلب بن هاشم گرفتند[و با خود بردند].عبد المطّلب به نزد پادشاه آمد و از او اجازه خواست.پادشاه به او اذن داد در حالی که بر تختی در خیمه ای از حریر قرار داشت،پس به ابرهه سلام کرد و ابرهه سلامش را پاسخ داد و به چهرۀ عبد المطّلب می نگریست پس زیبایی و خوش چهرگی و هیئت او،ابرهه را به شگفتی واداشت.پس گفت:آیا پدران تو نیز مانند این نور و زیبایی را که در تو می بینم داشته اند؟عبد المطّلب گفت:بله،ای پادشاه!تمامی پدران من این زیبایی و نور و خوش چهرگی را داشته اند.پس ابرهه به او گفت:شما از فخر و شرف بر پادشاهان برتری یافته اید و سزاوار است که تو آقای قومت باشی.سپس او را،با خود بر تختش نشاند و به فیلبان فیل بزرگش-که فیلی سفید و عظیم الجثّه بود و دو عاج زینت شده به انواع مروارید و جواهر داشت و پادشاه به آن فیل به پادشاهان زمین مباهات می کرد-گفت:آن فیل را بیاور.
پس فیلبان آن را آورد درحالی که با هر زینت نیکویی آراسته شده بود پس هنگامی که فیل در مقابل عبد المطلب قرار گرفت بر او سجده کرد درحالی که برای پادشاه سجده نمی نمود.
سپس با زبان عربی شروع به سخن کرد و بر عبد المطّلب سلام نمود!هنگامی که پادشاه این صحنه را دید بر خود لرزید و آن را جادو به حساب آورد و گفت:فیل را به مکانش باز گردانید.
ص:175
إلی مکانه.ثمّ قال لعبد المطّلب:فیم جئت؟فقد بلغنی سخاؤک و کرمک و فضلک، و رأیت من هیبتک و جمالک و جلالک ما یقتضی أن أنظر فی حاجتک فسلنی ما شئت؛و هو یری أنّه یسأله فی الرّجوع من مکّه،فقال له عبد المطّلب:إنّ أصحابک غدوا علی سرح لی فذهبوا به فمرهم بردّه علیّ.قال:فتغیّظ الحبشیّ من ذلک و قال لعبد المطّلب:لقد سقطت من عینی،جئتنی تسألنی فی سرحک و أنا قد جئت لهدم شرفک و شرف قومک.و مکرمتکم الّتی تتمیّزون بها من کلّ جیل،و هو البیت الّذی یحجّ إلیه من کلّ صقع فی الأرض،فترکت مسألتی فی ذلک و سألتنی فی سرحک!فقال له عبد المطّلب:لست بربّ البیت الّذی قصدت لهدمه،و أنا ربّ سرحی الّذی أخذه أصحابک،فجئت أسألک فیما أنا ربّه،و للبیت ربّ هو أمنع له من الخلق کلّهم،و أولی به منهم.فقال الملک:ردّوا إلیه سرحه؛و انصرف إلی مکّه، و أتبعه الملک بالفیل الأعظم مع الجیش لهدم البیت،فکانوا إذا حملوه علی دخول الحرم أناخ،و إذا ترکوه رجع مهرولا.فقال عبد المطّلب لغلمانه:ادعوا إلیّ ابنی؛ فجیء بالعبّاس،فقال:لیس هذا أرید،ادعوا إلیّ ابنی؛فجیء بأبی طالب،فقال:
لیس هذا أرید،ادعوا لی ابنی؛فجیء بعبد اللّه أبی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله،فلمّا أقبل إلیه قال:
اذهب یا بنیّ حتّی تصعد أبا قبیس،ثمّ اضرب ببصرک ناحیه البحر،فانظر أیّ شیء یجیء من هناک و خبّرنی به.قال:فصعد عبد اللّه أبا قبیس،فما لبث أن جاء طیر أبابیل مثل السّیل و اللّیل،فسقط علی أبی قبیس،ثمّ صار إلی البیت فطاف
ص:176
سپس به عبد المطّلب گفت:برای چه کاری آمدی؟[خبر]بخشش و کرم و احسان تو به گوش من رسیده است و آنچه از ابّهت و زیبایی و عظمتت دیده ام اقتضا می کند که در خواسته ات نظر کنم.پس هرچه می خواهی بطلب و او گمان می کرد که عبد المطلب بازگشت آنان از مکه را می طلبد.پس عبد المطلب به او گفت:یارانت صبحدم یکی از چهارپایانم را برده اند؛به آنان دستور ده که چهارپایم را به من بازگردانند.راوی گوید:پس[پادشاه]حبشی از آن سخن خشمگین شد و به عبد المطلب گفت:از چشمم افتادی،به نزد من آمده ای و چهارپایت را می طلبی درحالی که من برای نابودی شرف تو و قومت و مایۀ کرامتتان که به وسیلۀ آن از هر نسلی متمایز می گردید آمده ام و آن خانه ای است که از هر ناحیه ای در زمین به سوی آن قصد می شود و تو خواسته ات را دربارۀ آن رها کردی و دربارۀ چهارپایت سخن می گویی!؟پس عبد المطلب به او گفت:من صاحب خانه ای که قصد نابودی آن را داری نیستم.من صاحب چهارپایی هستم که یارانت از من گرفته اند پس به نزد تو آمدم تا دربارۀ چیزی که من صاحبش هستم از تو درخواستی نمایم.خانۀ کعبه نیز صاحب و پروردگار دارد و از تمامی آفریدگان باز دارنده تر و از آنان سزاوارتر است.پادشاه گفت:چهارپایش را به او بازگردانید.
عبد المطلب به سوی مکه روانه شد.و پادشاه با فیل بزرگ و به همراه لشکرش برای نابودی کعبه به دنبال عبد المطلب حرکت کرد.پس هنگامی که آن فیل را به داخل شدن در حرم وادار می کردند ناله سر می داد و هنگامی که او را رها می کردند دوان دوان باز می گشت.پس عبد المطلب به غلامانش گفت:فرزندم را به نزد من بخوانید.پس عباس را آوردند.گفت:او را نمی خواستم.فرزندم را نزد من بخوانید.پس ابو طالب را آوردند.گفت:او را نمی خواهم، فرزندم را نزد من بیاورید.پس عبد اللّه پدر پیامبر صلّی اللّه علیه و اله را آوردند.پس هنگامی که جلو آمد عبد المطلب گفت:فرزندم!برو برفراز کوه ابو قبیس بایست و به سوی دریا بنگر.و ببین که چه چیز از آن جا می آید و مرا از آن آگاه کن.راوی گوید:پس عبد اللّه از کوه ابو قبیس بالا رفت و چیزی نگذشت که پرندگان ابابیل همچون سیل و تاریکی شب فرارسیدند.پس پرندگان از کوه ابو قبیس پایین آمدند سپس به سوی کعبه رفتند و هفت بار طواف نمودند.
ص:177
سبعا،ثمّ صار إلی الصّفا و المروه فطاف بهما سبعا،فجاء عبد اللّه إلی أبیه فأخبره، الخبر فقال:انظر یا بنیّ ما یکون من أمرها بعد فأخبرنی به؛فنظرها فإذا هی قد أخذت نحو عسکر الحبشه،فأخبر عبد المطّلب بذلک،فخرج عبد المطّلب و هو یقول:یا أهل مکّه اخرجوا إلی العسکر فخذوا غنائمکم.قال:فأتوا العسکر،و هم أمثال الخشب النّخره،و لیس من الطّیر إلاّ ما معه ثلاثه أحجار فی منقاره و رجلیه، یقتل بکلّ حصاه منها واحدا من القوم،فلمّا أتوا علی جمیعهم انصرف الطّیر،و لم یر قبل ذلک و لا بعده،فلمّا هلک القوم بأجمعهم جاء عبد المطّلب إلی البیت فتعلّق بأستاره و قال:.
یا حابس الفیل بذی المغمّس حبسته کأنّه مکوّس.
فی محبس تزهق فیه الأنفس.
فانصرف و هو یقول فی فرار قریش و جزعهم من الحبشه:.
طارت قریش إذ رأت خمیسا فظلّت فردا لا أری أنیسا.
و لا أحسّ منهم حسیسا إلاّ أخا لی ماجدا نفیسا.
مسودّا فی أهله رئیسا.
121-30- أخبرنا المفید عن الکاتب عن الزّعفرانیّ عن الثّقفیّ عن أبی الولید الضّبّیّ عن أبی بکر الهذلی،عن محمّد بن سیرین قال:سمعت غیر واحد من مشیخه أهل البصره یقولون:لمّا فرغ علیّ بن أبی طالب علیه السّلام من الجمل،عرض له
ص:178
آنگاه به سوی صفا و مروه رفتند و هفت بار میان آن دو کوه رفت وآمد نمودند.پس عبد اللّه نزد پدرش آمد و او را از موضوع آگاه نمود.عبد المطلب گفت:فرزندم بنگر که پس از این چه اتفاقی می افتد و مرا آگاه کن.پس نگریست و مشاهده کرد که به سوی لشگر حبشه حرکت کردند.پس عبد المطلب را از آن آگاه کرد.پس عبد المطلب خارج شد درحالی که می گفت:ای اهل مکه!به سوی لشگر حرکت کنید و غنیمت های خود را دریافت دارید.راوی گوید:پس به سوی لشگر آمدند درحالی که همچون چوب هایی خشک شده بودند و هیچ پرنده ای نبود مگر آنکه همراهش سه سنگ در منقار و دو پایش بود و با هر سنگریزه ای یک نفر را به هلاکت می رساند پس هنگامی که تمامی لشگر به هلاکت رسید عبد المطلب به سوی خانۀ کعبه آمد و پردۀ آن را در دست گرفت و گفت:
ای نگهدارندۀ فیل در ذی المغمّس(منطقه ای در راه طائف)که آن را نگهداشتی گویا در زندانی که نفس ها در آن از میان می رود و ناتوان است.
پس عبد المطّلب بازگشت درحالی که دربارۀ فرار قریش و بی تابی آنان دربارۀ سپاه حبشه می گفت:
قریش پا به فرار نهاد هنگامی که لشگر مهاجم را مشاهده کرد پس تنها و بدون مؤمنی ماندم/از آنان چیزی[که برجای نمانده باشد]جز برادر با عظمت ارزشمندم که درمیان خانوادۀ خود سرور و آقاست.
[121]30-محمّد بن سیرین می گوید:از تعدادی از بزرگان بصره شنیدم که می گفتند:هنگامی که علی بن ابی طالب از جنگ جمل فارغ گردید دچار بیماری شد.
ص:179
مرض،و حضرت الجمعه،فتأخّر عنها،و قال لابنه الحسن علیه السّلام انطلق یا بنیّ فجمع بالنّاس.فأقبل الحسن إلی المسجد،فلمّا استقلّ علی المنبر حمد اللّه و أثنی علیه و تشهّد و صلّی علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله،ثمّ و قال:أیّها النّاس،إنّ اللّه اختارنا لنبوّه.
و اصطفانا علی خلقه،و أنزل علینا کتابه و وحیه،و ایم اللّه لا ینتقصنا أحد من حقّنا شیئا إلاّ تنقصه اللّه فی عاجل دنیاه و آجل آخرته،و لا یکون علینا دوله إلاّ کانت لنا العاقبه وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِینٍ [ص(38):88]ثمّ جمع بالنّاس،و بلغ أباه کلامه، فلمّا انصرف إلی أبیه علیه السّلام نظر إلیه و ما ملک عبرته أن سالت علی خدّیه،ثمّ استدناه إلیه فقبّل بین عینیه،و قال:بأبی أنت و أمّی ذُرِّیَّهً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ [آل عمران(3):34].
122-31- أخبرنا المفید عن المراغیّ عن ثوابه بن یزید عن أحمد بن علیّ بن المثنّی عن شبابه بن سوّار عن المبارک بن سعید،عن خلید الفرّاء،عن أبی المحبّر،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله أربع مفسده للقلوب:الخلوّه بالنّساء،و الاستماع منهنّ،و الأخذ برأیهنّ،و مجالسه الموتی.فقیل:یا رسول اللّه،و ما مجالسه الموتی؟قال:مجالسه کلّ ضالّ عن الإیمان،و جائر عن الأحکام.
123-32- أخبرنا المفید عن الجعابیّ عن ابن عقده عن عبد اللّه بن جریش عن أحمد بن برد عن محمّد بن جعفر،عن أبیه جعفر بن محمّد،عن أبیه محمّد بن علیّ،عن أبی لبابه بن عبد المنذر:أنّه جاء یتقاضی أبا الیسر دینا له علیه،فسمعه
ص:180
و هنگامی که جمعه فرارسید از رفتن به نماز جمعه تأخیر کرد و به فرزندش حسن علیه السّلام فرمود:
فرزندم حرکت کن و با مردم نماز جمعه بگزار.پس حسن به سوی مسجد رفت و هنگامی که بر فراز منبر رفت خدا را سپاس گفت و ستایش او را به جای آورد و[بر یگانگی خداوند] گواهی داد و بر پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله درود فرستاد و فرمود:ای مردم!همانا خداوند ما را به پیامبری اختیار نمود و بر آفریدگانش برگزید و کتاب و وحیش را بر ما فرستاد و به خدا قسم!هیچ کس از حق ما چیزی نمی کاهد جز آنکه خداوند در زندگی دنیا و حیات آخرتش از او خواهد کاست و بر ما برتری و حکومتی نخواهد داشت مگر آنکه سرانجام آن از آن ما باشد.«بعد از این از خبر آن آگاه خواهی شد»[ص(38):آیۀ 88]سپس به همراه مردم نماز جمعه گزارد و سخن خود را به پدرش رساند.پس هنگامی که به سوی پدرش رفت.علی علیه السّلام به او نگریست و نتوانست از اشک هایش جلوگیری نماید تا بر گونه هایش روان نگردد،سپس حسن علیه السّلام را به خود نزدیک گرداند و میان دو چشمش را بوسید و فرمود:پدر و مادرم به فدایت«دودمانی که برخی از آن ها از نسل بعضی دگرند و خداوند شنوای داناست.»[آل عمران(3):آیۀ 34]
[122]31-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:چهار چیز موجب تباهی قلب است:خلوت نمودن با زنان و حرف شنوی از آنان و عمل به نظر آنان و هم نشینی با مردگان.گفته شد:ای رسول خدا! هم نشینی با مردگان چیست؟فرمود:هم نشینی با هرکسی که از[مسیر]ایمان گمراه است و بر احکام الهی ستم می کند[و آن ها را به جا نمی آورد].
[123]32-محمد بن علی از ابو لبابه بن عبد المنذر روایت می کند:که او به نزد ابو یسر می آمد تا قرضی را که از او طلب دارد دریافت دارد.پس شنید که می گوید:
ص:181
یقول:قولوا له لیس هو هاهنا،فصاح أبو لبابه:یا أبا الیسر،اخرج إلیّ؛فخرج إلیه، فقال:ما حملک علی هذا؟فقال:العسر،یا أبا لبابه.قال:اللّه.قال:اللّه.فقال أبو لبابه:سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول:من أحبّ أن یستظلّ من فور جهنّم؟فقلنا:کلّنا نحبّ ذلک.قال:فلینظر غریما أو لیدع لمعسر.
124-33- أخبرنا المفید عن عمر بن محمّد الزّیّات،عن علیّ بن مهرویه عن داود بن سلیمان عن الرّضا علیه السّلام یقول:من استفاد أخا فی اللّه،فقد استفاد بیتا فی الجنّه.
125-34- أخبرنی المفید عن علیّ بن خالد عن أحمد بن إسماعیل بن ماهان عن زکریّا بن یحیی عن بندار بن عبد الرّحمن عن سفیان،عن سهل بن الجرّاح، عن عطاء بن یزید عن تمیم الرّازیّ،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله الدّین نصیحه.قیل:
لمن یا رسول اللّه؟قال:للّه و لرسوله و لکتابه،و للأئمّه فی الدّین،و لجماعه المسلمین.
126-35- أخبرنا المفید عن محمّد بن الحسین عن أحمد بن نصر بن سعید عن إبراهیم بن إسحاق النّهاوندیّ عن عبد اللّه بن حمّاد عن عمرو بن شمر عن جابر عن أبی جعفر عن آبائه علیه السّلام قال:لمّا قضی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله مناسکه من حجّه الوداع، رکب راحلته و أنشأ یقول:لا یدخل الجنّه إلاّ من کان مسلما.فقام إلیه أبو ذر الغفاریّ رحمه اللّه فقال:یا رسول اللّه،و ما الإسلام؟فقال صلّی اللّه علیه و اله الإسلام عریان لباسه
ص:182
به او بگوئید که ابو یسر اینجا نیست.پس ابو لبابه فریاد کشید ای ابو یسر،به سوی من خارج شو.پس ابو یسر از خانه خارج گردید.ابو لبابه گفت:چه چیز تو را به این سخن واداشت،او گفت:تنگدستی.ابو لبابه گفت:[به]خدا!ابو یسر گفت:[به]خدا.آنگاه ابو لبابه گفت:از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله شنیدم که می فرمود:چه کسی دوست دارد از آتش جهنم برکنار باشد؟همه گفتیم:همۀ ما دوست داریم از آن برکنار باشیم.آنگاه پیامبر صلّی اللّه علیه و اله فرمود:[هرکس که می خواهد]باید به بدهکار فرصت دهد و یا تنگدست را رها نماید[و طلب خود را از او درخواست ننماید.پس من نیز چنین می کنم].
[124]33-داود بن سلیمان می گوید:شنیدم که امام رضا علیه السّلام می فرمود:هرکس برادری در راه خدا به دست آورد خانه ای در بهشت را به دست آورده است.
[125]34-پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:دین،خیرخواهی است.گفتند:ای رسول خدا،برای چه کسی؟فرمود:خیرخواهی برای خدا و فرستادۀ خدا و کتابش و برای امامان در دین و گروه مسلمانان.
[126]35-امام سجاد علیه السّلام از جدش روایت می کند که فرمود:هنگامی که پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله مناسک حجه الوداع را به پایان رساند بر مرکب خود سوار شد درحالی که می گفت:جز مسلمان در بهشت وارد نمی شود.پس ابو ذر غفاری(که رحمت خدا بر او باد)برخاست و عرضه داشت:
ای رسول خدا!اسلام چیست؟پیامبر فرمود:
ص:183
التّقوی،و زینته الحیاء،و ملاکه الورع،و جماله الدّین،و ثمره العمل الصالح،و لکلّ شیء أساس،و أساس الإسلام حبّنا أهل البیت.
127-36- أخبرنا المفید عن الجعابیّ عن عمر بن سعید السّجستانیّ عن محمّد بن یزید عن إسرائیل،عن میسره بن حبیب،عن المنهال بن عمرو عن زرّ ابن حبیش،عن حذیفه بن الیمان،قال:سمعت النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله یقول:أتانی ملک لم یهبط إلی الأرض قبل وقته،فعرّفنی أنّه استأذن اللّه(عزّ و جلّ)فی السّلام علیّ،فأذن له فسلّم علیّ،و بشّرنی أنّ ابنتی فاطمه سیّده نساء أهل الجنّه،و أنّ الحسن و الحسین علیه السّلام سیّدا شباب أهل الجنّه.
128-37- أخبرنا المفید عن عمر بن محمّد عن أحمد بن إسماعیل بن ماهان، عن أبیه عن مسلم،عن عروه بن خالد،عن سلیمان التّمیمیّ،عن أبی مجلز،عن قیس بن سعد بن عباده،قال:سمعت علیّ بن أبی طالب علیه السّلام یقول:أنا أوّل من یجثو بین یدی اللّه(عزّ و جلّ)یوم القیامه للخصومه.
129-38- أخبرنا المفید عن المراغیّ عن عبد اللّه بن مسلم عن سعید بن عبد الرّحمن،عن إسماعیل بن صبیح،عن صبّاح المزنیّ،عن حکیم ابن جبیر،عن عقبه الهجریّ،عن عمّه،قال:سمعت علیّا علیه السّلام علی المنبر و هو یقول:لأقولنّ الیوم قولا لم یقله أحد قبلی،و لا یقوله أحد بعدی إلاّ کاذب،أنا عبد اللّه و أخو رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و نکحت سیّده نساء الأمّه.
ص:184
اسلام برهنه ای است که لباسش تقوا و زینتش حیا و ملاکش پرهیزگاری و زیبائیش دینداری و میوه اش کردار نیک است و هرچیزی پایه ای دارد و پایۀ اسلام دوستی با اهل بیت است.
[127]36-حذیفه بن یمان می گوید:شنیدم که پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و اله می فرمود:فرشته ای به سوی من آمد که پیش از آن زمان بر زمین فرود نیامده بود پس مرا آگاه کرد که از خداوند عزّتمند اجازه خواسته است که بر من سلام دهد و خداوند نیز به او اذن داده است،پس بر من سلام کرد.او به من بشارت داد که فاطمه بانوی زنان اهل بهشت است و حسن و حسین دو سرور و آقای جوانان اهل بهشتند.
[128]37-قیس بن سعد بن عباده می گوید:شنیدم که علی علیه السّلام می فرمود:من اوّلین کسی هستم که در روز قیامت در مقابل پروردگار بلندمرتبه برای خصومت و داوری بپا می خیزد.
[129]38-عقبۀ هجری از عمویش روایت می کند که گفت:شنیدم که علی علیه السّلام بر منبر است و می فرماید:امروز سخنی می گویم که پیش از این کسی بر زبان نیاورده است و پس از من نیز کسی جز انسان دروغگو نمی تواند چنین ادّعایی بکند.من بندۀ خدا و برادر رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله هستم و(فاطمه)بانوی زنان امت را به ازدواج خویش درآوردم.
ص:185
130-39- أخبرنا المفید عن محمّد بن عمران عن محمّد بن أحمد بن محمّد المکّیّ،عن عبد اللّه بن أحمد بن حنبل،عن أبیه عن یحیی بن أبی بکر عن إسرائیل،عن أبی إسحاق،عن أبی عبد اللّه الجدلیّ،قال:دخلت علی أمّ سلمه زوجه النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فقالت:أیسبّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فیکم؟فقلت:معاذ اللّه فقالت:
سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول:من سبّ علیّا فقد سبّنی.
131-40- أخبرنا المفید عن ابن قولویه،عن أبی علیّ محمّد بن همّام الإسکافیّ،عن الحمیریّ،عن ابن عیسی،عن الحسین بن سعید عن ابن حدید عن بن عمیره عن مدرک بن الهزهاز قال:قال أبو عبد اللّه جعفر بن محمّد علیه السّلام یا مدرک،إنّ أمرنا لیس بقبوله فقط،و لکن بصیانته و کتمانه عن غیر أهله،أقرأ أصحابنا السّلام و رحمه اللّه و برکاته و قل لهم:رحم اللّه امرأ اجترّ مودّه النّاس إلینا؛ فحدّثهم بما یعرفون و ترک ما ینکرون.
132-41- أخبرنا المفید عن الجعابیّ عن ابن عقده عن خالد بن یزید عن أبی خالد،عن حنان بن سدیر،عن أبی إسحاق،عن ربیعه السّعدیّ،قال:أتیت حذیفه بن الیمان،فقلت له:حدّثنی بما سمعت من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و رأیته یعمل به.فقال:
علیک بالقرآن.فقلت له:قد قرأت القرآن،و إنّما جئتک لتحدّثنی بما لم أره و لم أسمعه من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله اللّهمّ إنّی أشهدک علی حذیفه أنّی أتیته لیحدّثنی فإنّه قد سمع و کتم.قال:فقال حذیفه،قد أبلغت فی الشّدّه،فقال لی:خذها قصیره من
ص:186
[130]39-ابو عبد اللّه جدلی می گوید:نزد ام سلمه همسر پیامبر رفتم پس گفت:آیا از شما کسی به رسول خدا دشنام می دهد؟گفتم:به خدا پناه می بریم.او گفت:شنیدم که پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله می فرمود:هرکس به علی دشنام دهد به من دشنام داده است.
[131]40-مدرک بن هزهاز می گوید:امام صادق علیه السّلام فرمود:ای مدرک!همانا امر[امامت]ما فقط به پذیرفتن آن نیست بلکه به نگهداری و مخفی داشتن آن از غیر اهلش نیز می باشد.به یاران ما سلام و رحمت خدا و برکات او را برسان و به ایشان بگو:خداوند کسی را که دوستی مردم را به سوی ما بکشاند و با آنان دربارۀ[عمل]به آنچه می دانند و دوری از هر آنچه منکر می شمارند سخن گوید،رحمت کند.
[132]41-ربیعۀ سعدی می گوید به نزد حذیفه بن یمان می آمدم و به او گفتم:از آنچه از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله شنیده ای و دیده ای که به آن عمل می کند برایم سخن بگو.او گفت:به قرآن روی آور.
به او گفتم:من قرآن خوانده ام و به نزد تو آمده ام تا در مورد چیزهایی که ندیده ام و از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله نشنیده ام برایم سخن بگویی،پروردگارا من تو را بر حذیفه گواه می گیرم که به نزد او آمدم تا برایم سخن بگوید پس او شنید و مخفی داشت.راوی گوید:پس حذیفه گفت:آن را در سختی بیان داشتم.
ص:187
طویله،و جامعه لکلّ أمرک،إنّ آیه الجنّه فی هذه الأمّه لتأکل الطّعام و تمشی فی الأسواق.فقلت له فبیّن لی آیه الجنّه فأتّبعها،و آیه النّار فأتّقیها،فقال لی:و الّذی نفس حذیفه بیده،إنّ آیه الجنّه و الهداه إلیها إلی یوم القیامه لأئمّه آل محمّد علیهم السّلام و إنّ آیه النّار و الدّعاه إلیها إلی یوم القیامه لأعداؤهم.
133-42- أخبرنا المفید عن الکاتب عن الزّعفرانیّ عن الثّقفیّ عن عبید اللّه بن أبی هاشم عن عمرو بن ثابت،عن جبله بن سحیم،قال:لمّا بویع أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السّلام بلغه أنّ معاویه قد توقّف عن إظهار البیعه له،و قال:إن أقرّنی علی الشّام و أعمالی الّتی ولاّنیها عثمان بایعته؛فجاء المغیره إلی أمیر المؤمنین علیه السّلام فقال له:یا أمیر المؤمنین،إنّ معاویه من قد عرفت،و قد ولاّه الشّام من قد کان قبلک،فولّه أنت کیما تتّسق عری الأمور ثمّ اعزله إن بدا لک.فقال أمیر المؤمنین علیه السّلام أتضمن لی عمری یا مغیره فیما بین تولیته إلی خلعه؟قال:لا قال:لا یسألنی اللّه(عزّ و جلّ)عن تولیته علی رجلین من المسلمین لیله سوداء أبدا وَ ما کُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً [الکهف(18):51]لکن أبعث إلیه و أدعوه إلی ما فی یدی من الحقّ،فإن أجاب فرجل من المسلمین له ما لهم و علیه ما علیهم،و إن أبی حاکمته إلی اللّه؛فولّی المغیره و هو یقول:فحاکمه إذن و أنشأ یقول:
نصحت علیّا فی ابن حرب نصیحه فردّ فما منّی له الدّهر ثانیه
و لم یقبل النّصح الّذی جئته به و کانت له تلک النّصیحه کافیه
ص:188
پس به من گفت:این سخن کوتاه را از[مفاهیمی]بلند و جامع همه خواسته ها و امورت دریافت دار،همانا نشانۀ بهشت در این امت براین است که غذا بخوری و در بازارها راه بروی [و در امور عادی چون مردم باشی].پس به او گفتم:نشانۀ بهشت را برایم بیان کن تا از آن پیروی کنم و نشانۀ دوزخ را بازگو تا از آن برکنار باشم.پس گفت:قسم به کسی که جان حذیفه در دست اوست همانا نشانۀ بهشت و هدایتگران بسوی آن تا روز قیامت امامان از آل محمد صلّی اللّه علیه و اله هستند و نشانۀ دوزخ و دعوت کنندگان به سوی آن تا روز قیامت دشمنان ایشان می باشند.
[133]42-جبله بن سحیم از پدرش روایت می کند:هنگامی که با امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السّلام بیعت شد به او خبر رسید که معاویه از بیعت با او سر باز زده است و گفته است:اگر مرا بر شام و اختیاراتی که عثمان مرا بر آن فرمانروا و مسلّط ساخته است مسلّط سازد با او بیعت می کنم.پس مغیره به نزد امیر مؤمنان علیه السّلام آمد و گفت:ای امیر مؤمنان!همانا معاویه کسی است که او را می شناسی.و کسی که پیش از تو بوده است او را فرمانروای شام قرار داده است پس تو نیز او را فرمانروا قرارداده تا کارهای نابسامان سامان یابد آنگاه اگر[عدم صلاحیت او]برایت آشکار شد او را از کار برکنار کن.پس امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود:ای مغیره!آیا در فاصلۀ میان اینکه او را فرمانروا قرار دهم تا او را برکنار سازم عمر مرا ضمانت می کنی؟ عرضه داشت:نه.امام فرمود:خداوند هرگز از اینکه او را فرمانروای دو نفر از مسلمانان در شبی تاریک قرار دادم نمی پرسد«و من گمراه کنندگان را دستیار خود قرار نمی دهم»[کهف (18):آیۀ 51]اما[نامه ای]به سوی او می فرستم و او را به حقی که در دستان من است فرا می خوانم پس اگر پاسخ گفت مردی از مسلمانان است،هر آنچه به سود مسلمانان است به سود او نیز هست و هر آنچه به ضرر آنان است به ضرر او نیز خواهد بود.و اگر امتناع نمود با او در پیشگاه خدا به ستیزه و دشمنی بر می خیزم.پس مغیره بازگشت درحالی که می گفت:
بنابراین با او به ستیزه برخیز.و این شعر را سرود:
علی را دربارۀ ابن حزب(معاویه)نصیحت کردم و او نپذیرفت و[مادر]جهان توانایی ندارد که برای دومین بار چون اویی را بیافریند/و نصیحتی را که به سودش آورده بودم نپذیرفت و آن نصیحت برایش کافی بود/
ص:189
و قالوا له ما أخلص النّصح کلّه فقلت له إنّ النّصیحه غالیه
فقام قیس بن سعد رحمه اللّه فقال:یا أمیر المؤمنین،إنّ المغیره أشار علیک بأمر لم یرد اللّه به،فقدّم فیه رجلا و أخّر فیه أخری،فإن کان لک الغلبه تقرّب إلیک بالنّصیحه،و إن کانت لمعاویه تقرّب إلیه بالمشوره،ثمّ أنشأ یقول:
کاد و من أرسی ثبیرا مکانه مغیره أن یقوّی علیک معاویه
و کنت بحمد اللّه فینا موفّقا و تلک الّتی آراکها غیر کافیه
فسبحان من علاّ السّماء مکانها و أرضا دحاها فاستقرّت کما هیه
134-43- أخبرنا المفید عن محمّد بن الحسین المقری،عن عبد اللّه بن محمّد البصریّ،عن عبد العزیز بن یحیی،عن موسی بن زکریّا،عن أبی خالد،عن العینیّ،عن الشّعبیّ یقول:سمعت علیّ بن أبی طالب علیه السّلام یقول:العجب ممّن یقنط و معه الممحاه.فقیل له:و ما الممحاه؟قال:الاستغفار.
135-44- أخبرنا المفید عن الحسن بن حمزه العلویّ عن أحمد بن عبد اللّه عن جدّه البرقیّ،عن أبیه،عن ابن یزید،عن ابن أبی عمیر،عن هشام بن سالم،عن أبی عبیده الحذّاء عن أبی عبد اللّه جعفر بن محمّد علیهما السّلام،قال:قال:ألا أخبرکم بأشدّ ما افترض اللّه علی خلقه؟إنصاف النّاس من أنفسهم،و مواساه الإخوان فی اللّه (عزّ و جلّ)،و ذکر اللّه علی کلّ حال،فإن عرضت له طاعه للّه عمل بها،و إن عرضت له معصیه ترکها.
ص:190
و به او گفتند تمامی نصیحت ها چه خالصانه است پس به او گفتم که نصیحت و خیرخواهی بسیار ارزشمند است.
پس قیس بن سعد(که رحمت خدا بر او باد)برخاست و عرضه داشت:ای امیر مؤمنان!همانا مغیره به مسأله ای اشاره نمود که خدا آن را اراده نکرده بود[و مورد رضایت پروردگار نیست] پس کژدار و مریز و مداراآمیز رفتار کن[و اوضاع را بسنج]پس اگر پیروزی با تو بود او با خیرخواهی به تو نزدیکی می جوید و اگر پیروزی با معاویه بود تو با مشورت و هم رأیی به او نزدیک شو.سپس این شعر را سرود:سوگند به کسی که هلاکت را در جایگاهش استوار ساخت.
نزدیک بود که مغیره،معاویه را بر تو نیرومند گرداند/و به حمد خدا،تو درمیان ما موفق و پیروز بودی،و آنچه مغیره به تو نشان داد[برای فریب تو]کافی نبود/پس منزّه است خداوندی که آسمان را در جایگاهش بلند گرداند و زمین را گسترد و این گونه استوار و برپا ساخت.
[134]43-شعبی می گوید:شنیدم که علی بن ابی طالب علیه السّلام می فرمود:در عجبم از کسی که ناامید می گردد و پاک کننده به همراه دارد.گفته شد:پاک کننده چیست؟امام فرمود:استغفار.
[135]44-امام صادق علیه السّلام فرمود:آیا از شدیدترین و مهم ترین چیزی که خدا بر آفریدگانش واجب ساخت به شما خبر ندهم؟رعایت انصاف با مردم و احسان با برادران در راه خداوند عزتمند و یاد خدا در هرحال؛پس اگر اطاعت و بندگی خدا پیش آید به آن عمل می کند و اگر گناهی پیش آید آن را ترک می نماید.
ص:191
136-45- حدّثنا المفید عن الجعابیّ عن محمّد بن صالح القاضی،عن مسروق ابن المرزبان،عن حفص،عن عاصم،بن أبی عثمان،عن أبی هریره،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله إنّ أعجز النّاس من عجز عن الدّعاء،و إنّ أبخل النّاس من بخل بالسّلام.
137-46- أخبرنا المفید عن الجعابیّ عن الحسین بن الهاد بن حمزه أبو علیّ من أصل کتابه،عن الحسن بن عبد الرّحمن بن أبی لیلی،عن محمّد بن سلیمان الأصفهانیّ،عن عبد الرّحمن الأصفهانیّ،عن عبد الرّحمن بن أبی لیلی،عن علیّ بن أبی طالب علیه السّلام قال:دعانی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و أنا أرمد العین،فتفل فی عینی و شدّ العمامه علی رأسی،و قال:اللّهمّ أذهب عنه الحرّ و البرد،فما وجدت بعدها حرّا و لا بردا.
138-47- حدّثنا المفید عن الجعابیّ عن أحمد بن عیسی بن أبی موسی عن عبدوس بن محمّد الحضرمیّ،عن محمّد بن فرات،عن أبی إسحاق،عن الحارث،عن علیّ علیه السّلام،قال:کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یأتینا کلّ غداه فیقول:الصّلاه رحمکم اللّه الصّلاه إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً [الاحزاب(33):33].
139-48- حدّثنا المرزبانیّ عن أحمد بن محمّد عن الحسین بن علیل عن عبد الکریم بن محمّد،عن علیّ بن سلمه،عن محمّد بن فخّار عن عبد اللّه بن عامر،
ص:192
[136]45-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:همانا،ناتوان ترین مردم کسی است که از دعا کردن ناتوان باشد و بخیل ترین مردم کسی است که به سلام کردن بخل بورزد.
[137]46-امام علی علیه السّلام می فرماید:پیامبر صلّی اللّه علیه و اله مرا به سوی خود فراخواند درحالی که در چشمم دردی احساس می کردم پس از آب دهان مبارکش بر چشمم نهاد و دستاری بر سرم بست و فرمود:پروردگارا،گرما و سرما را از او دور ساز.پس بعد از آن گرما و سرمایی در خود احساس نکردم.
[138]47-علی علیه السّلام می فرماید:پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله هر روز صبح به نزد ما می آمد و می فرمود:نماز [را بزرگ دارید]،خدا بر شما ببخشاید.نماز[را برپا دارید]«خداوند می خواهد پلیدی را از شما اهل بیت دور کند و چنانکه باید و شاید شما را پاک سازد.»[احزاب(33):آیۀ 33]
ص:193
قال:لمّا أتی نعی الحسین علیه السّلام إلی المدینه خرجت أسماء بنت عقیل بن أبی طالب (رضی اللّه عنهما)فی جماعه من نسائها حتّی انتهت إلی قبر رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فلاذت به و شهقت عنده،ثمّ التفتت إلی المهاجرین و الأنصار،و هی تقول:
ما ذا تقولون إن قال النّبیّ لکم یوم الحساب و صدق القول مسموع
خذلتم عترتی أو کنتم غیّبا و الحقّ عند ولیّ الأمر مجموع
أسلمتموهم بأیدی الظّالمین فما منکم له الیوم عند اللّه مشفوع
ما کان عند غداه الطّفّ إذ حضروا تلک المنایا و لا عنهنّ مدفوع
قال:فما رأینا باکیا و لا باکیه أکثر ممّا رأینا ذلک الیوم.
140-49- أخبرنا المفید عن محمّد بن عمران عن أحمد بن محمّد الجوهریّ عن الحسن بن علیل العنزیّ عن عبد الکریم بن محمّد عن حمزه بن القاسم العلویّ عن عبد العظیم بن عبد اللّه العلویّ عن الحسن بن الحسین العربیّ عن غیاث بن إبراهیم عن الصّادق جعفر بن محمّد علیه السّلام قال أصبحت یوما أمّ سلمه (رضی اللّه عنها)تبکی،فقیل لها:ممّ بکاؤک؟فقالت:لقد قتل ابنی الحسین اللّیله، و ذلک أنّنی ما رأیت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله منذ مضی إلاّ اللّیله،فرأیته شاحبا کئیبا،فقالت:
قلت:ما لی أراک یا رسول اللّه شاحبا کئیبا؟قال:ما زلت اللّیله أحفر القبور للحسین و أصحابه(علیه و علیهم السّلام).
141-50- أخبرنا المفید عن عمر بن محمّد عن علیّ بن العبّاس عن عبد
ص:194
[139]48-عبد اللّه بن عامر می گوید:هنگامی که خبر شهادت حسین علیه السّلام به مدینه رسید اسماء بنت عقیل بن ابی طالب در گروهی از زنانشان خارج شد تا به قبر رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله رسیدند پس به کنار قبر پناه برد و ناله ای در کنار قبر سر داد.سپس رو به مهاجرین و انصار نمود درحالی که می گفت:
چه می گوئید اگر پیامبر در روز قیامت به شما بگوید-درحالی که سخن راست پذیرفتنی است-که خانواده ام را تنها گذاشتید یا اینکه نبودید[بدانید که]حق و حقیقت نزد ولیّ امر(خدا)محفوظ و انباشت است/آنان را به دست ستمگران سپردید و امروز نزد خدا هیچ شفاعت گری ندارید/آن هنگام که در سرزمین طف با اجل(مرگ)روبه رو بودند از آنان رانده نشد(کسی به یاری آنان نشتافت).
راوی گوید:پس زن و مرد گریان به بسیاری آن روز ندیده بودیم.
[140]49-امام صادق علیه السّلام فرمود:روزی امّ سلمه شروع به گریستن کرد به او گفته شد:گریه ات برای چیست؟گفت:امشب فرزندم حسین کشته شد.و آن به این دلیل است که از زمان وفات رسول خدا جز امشب رسول خدا را ندیده بودم.پس امشب او را رنگ پریده و اندوهگین مشاهده کردم.پس به پیامبر عرضه داشتم:ای رسول خدا چه شده است که شما را رنگ پریده و اندوهگین می بینم؟پیامبر فرمود:امشب مشغول کندن قبر حسین و یارانش بودم!
ص:195
الکریم بن محمّد،عن سلیمان بن مقیل مقبل الحارثیّ،عن المحفوظ بن المنذر، قال:حدّثنی شیخ من بنی تمیم،کان یسکن الرّابیه قال:سمعت أبی یقول:ما شعرنا بقتل الحسین علیه السّلام حتّی کان مساء لیله عاشوراء،فإنّی جالس بالرّابیه و معی رجل من الحیّ فسمعنا هاتفا یقول:
و اللّه ما جئتکم حتّی بصرت به بالطّفّ منعفر الخدّین منحورا
و حوله فتیه تدمی نحورهم مثل المصابیح یطفون الدّجی نورا
و قد حثثت قلوصی کی أصادفهم من قبل أن تتلاقی الخرّد الحورا
فعاقنی قدر و اللّه بالغه و کان أمرا قضاه اللّه مقدورا
کان الحسین سراجا یستضاء به اللّه یعلم أنّی لم أقل زورا
صلّی الإله علی جسم تضمّنه قبر الحسین حلیف الخیر مقبورا
مجاورا لرسول اللّه فی غرف و للوصیّ و للطّیّار مسرورا
فقلت له:من أنت یرحمک اللّه؟قال:أنا و أبی من جنّ نصیبین،أردنا مؤازره الحسین علیه السّلام و مواساته بأنفسنا،فانصرفنا من الحجّ فأصبناه قتیلا.
142-51- أخبرنا المفید عن محمّد بن عمران عن أحمد بن محمّد الجوهریّ، عن محمّد بن مهران،عن موسی بن عبد الرّحمن عن عمر بن عبد الواحد،عن إسماعیل بن راشد،عن حذلم بن ستیر،قال:قدمت الکوفه فی المحرّم من سنه إحدی و ستّین،عند منصرف علیّ بن الحسین علیه السّلام بالنّسوه من کربلاء و معهم
ص:196
[141]50-پیرمردی از بنی تمیم که در رابیه سکونت داشت می گوید:از پدرم شنیدم که می گفت:تا بعد از ظهر روز عاشورا از کشته شدن حسین علیه السّلام آگاه نگشتیم.پس من به همراه مردی از قبیلۀ حیّ در رابیه نشسته بودیم که شنیدیم هاتفی ندا در می دهد و می گوید:
به خدا قسم!به نزد شما نیامدم تا که او را در کربلا با گونه هایی خاک آلود و نحرشده مشاهده کردم/و در اطراف او جوانانی بودند که از گلویشان خون می ریخت مانند چراغ هایی بودند که از تابش رخسار تاریکی را می زدودند/و شتر جوانم را نهیب زدم که پیش از آنکه با حوران با کرۀ بهشتی ملاقات کنند به ملاقاتشان نائل شوم/و به خدا قسم تقدیر رسای پروردگار مرا بازداشت و امری بود که خداوند آن را مقدّر ساخته بود/حسین همچون چراغی بود که از نور او بهره برده می شد و خداوند می داند که دروغ نگفتم/معبود ما بر جسمی درود فرستاد که قبر حسین علیه السّلام آن را در برگرفت،دفن شده ای که با نیکی ها هم پیمان است/و در همسایگی پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله و علی علیه السّلام و جعفر طیّار خوشحال و شادمان در خانه های[بهشتی]به سر می برد.
پس گفتم:خدای تو را رحمت کند چه کسی هستی؟گفت:من و پدرم از جن های نصیبین هستیم.می خواستیم با جان خود به یاری و کمک حسین بشتابیم.پس از حج بازگشتیم و او را کشته یافتیم.
[142]51-حذلم بن ستیر می گوید:در محرم سال 61 هجری به کوفه آمدم درحالی که علی بن حسین علیهما السّلام همراه زنان از کربلا باز می گشت.
ص:197
الأجناد یحیطون بهم،و قد خرج النّاس للنّظر إلیهم،فلمّا أقبل بهم علی الجمال بغیر وطاء جعل نساء الکوفه یبکین،و یلتدمن،فسمعت علیّ بن الحسین علیه السّلام،هو یقول بصوت ضئیل،و قد نهکته العلّه،و فی عنقه الجامعه،و یده مغلوله إلی عنقه:، إنّ هؤلاء النّسوه یبکین،فمن قتلنا؟!قال:و رأیت زینب بنت علیّ علیه السّلام و لم أر خفره قطّ أنطق منها،کأنّها تفرغ عن لسان أمیر المؤمنین علیه السّلام قال:و قد أو مأت إلی النّاس أن اسکتوا،فارتدّت الأنفاس،و سکنت الأصوات،فقالت:الحمد للّه، و الصّلاه علی أبی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله أمّا بعد:یا أهل الکوفه،و یا أهل الختل و الخذل، فلا رقأت العبره و لا هدأت الرّنّه،فإنّما مثلکم کمثل کَالَّتِی نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّهٍ أَنْکاثاً تَتَّخِذُونَ أَیْمانَکُمْ دَخَلاً بَیْنَکُمْ [النحل(16):92]ألا و هل فیکم إلاّ الصّلف الظّلف و الضّرم الشّرف خوّارون فی اللّقاء،عاجزون عن الأعداء،ناکثون للبیعه،مضیّعون للذّمّه،فبئس ما قدّمت لکم أنفسکم أن سخط اللّه علیکم و فی العذاب أنتم خالدون أتبکون!إی و اللّه فابکوا کثیرا و اضحکوا قلیلا،و لقد فزتم بعارها و شنارها،و لن تغسلوا دنسها عنکم أبدا.فسلیل خاتم الرّساله،و سیّد شباب أهل الجنّه،و ملاذ خیرتکم،و مفزع نازلتکم،و أماره محجّتکم،و مدرجه حجّتکم خذلتم و له قتلتم!ألا ساء ما تزرون فتعسا و نکسا،و لقد خاب السّعی، و تبّت الأیدی،و خسرت الصّفقه،و بؤتم بغضب من اللّه وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّهُ وَ الْمَسْکَنَهُ [البقره(2):61]ویلکم!أتدرون أیّ کبد لمحمّد فریتم،و أیّ دم له
ص:198
و لشگریان[یزید]آنان را در برگرفته بودند و مردم برای مشاهدۀ آنان از خانه خارج شده بودند پس هنگامی که زنان کوفه آنان را مشاهده کردند که بر شتران بی جهاز سوار گشته اند شروع به گریه نمودند و به سر و سینه زدند.پس شنیدم که امام سجّاد علیه السّلام با صدایی ضعیف و آرام درحالی که بیماری او را ناتوان ساخته بود و بر گردنش غل و زنجیر بود و دستش بر گردنش زنجیر شده بود می فرمود:این زنان گریه می کنند،پس چه کسی ما را به قتل رساند؟ راوی گوید:و زینب دختر علی علیه السّلام را مشاهده کردم و هرگز زنی باحیا و پرده نشین ندیدم که گویاتر از او سخن گوید گویی از زبان امیر مؤمنان علیه السّلام سخن می گوید.راوی گوید:به مردم اشاره کرد که خاموش شوند.پس نفس ها به شماره افتاد و صداها آرام شد.پس گفت:ستایش از آن خداست و درود بر پدرم فرستادۀ خدا صلّی اللّه علیه و اله،امّا بعد:ای اهل کوفه و ای اهل فریب و فروگذاشتن.اشک هایتان خشک مباد و ناله هایتان خاموش مباد.مثل شما مثل آن زن که آیا [سبک مغزی]پشم های تابیدۀ خود را،پس از استحکام،وا می تابد،و پیمان و سوگندهای خود را وسیلۀ خیانت و فساد قرار می دهید.وجود[نحل(16):آیۀ 92]درمیان شما جز خود پسند و پرمدّعا و سنگدل و آتش افروز و خود بزرگ بین[و یا کینه جو]دارد؟در برخوردهایتان ناتوان و در مقابله با دشمنان ضعیف هستید.پیمان شکنید و ذمه و پناه را تباه می سازید پس بد چیزی را برای خود از پیش فرستادید و غضب پروردگار بر شماست و در عذاب جاودانه اید.آیا می نگرید؟به خدا قسم!بگریید که سزاوار گریستن هستید،فراوان بگریید و اندک بخندید.همانا به ننگ و عیب این عمل نایل گشتید و آلودگی این کردار هرگز از شما پاک نخواهد شد.پس فرزند خاتم پیامبران و سرور و آقای جوانان اهل بهشت و پناهگاه خوبانتان و محلی که در هنگام بی تابی از بلاها به آن پناه می بردید و نشانه راه راست و طریق و مسیر حجّتتان را خوار ساختید و به قتل رساندید.آگاه باشید که چه بدباری بر دوش خواهید داشت.هلاک و سرنگونی بر شما باد و تلاشتان در زیانکاری و دستانتان قطع و معامله تان در خسران باد.غضب پروردگار را برای خود خریدید.«مهر ذلّت و نیاز بر پیشانی آنان زده شد.»[بقره(2):آیۀ 6]وای بر شما!
ص:199
سفکتم،و أیّ کریمه له أصبتم لَقَدْ جِئْتُمْ شَیْئاً إِدًّا* تَکادُ السَّماواتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ وَ تَخِرُّ الْجِبالُ هَدًّا [مریم(19):89-90]و لقد أتیتم بها خرقاء شوهاء بلاغ الأرض و السّماء،أفعجبتم أن قطرت السّماء دما، وَ لَعَذابُ الْآخِرَهِ أَخْزی [فصلت(41):16]فلا یستخفّنّکم المهل،فإنّه لا یحفزه البدار،و لا یخاف علیه فوت الثّأر،کلاّ إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ [الفجر(89):14]قال:ثمّ سکتت،فرأیت النّاس حیاری،قد ردّوا أیدیهم فی أفواههم،و رأیت شیخا و قد بکی حتّی اخضلّت لحیته،و هو یقول:
کهولهم خیر الکهول و نسلکم إذا عدّ نسل لا یخیب و لا یخزی
143-52- أخبرنا محمّد بن محمّد،قال:أخبرنا أبو عبید اللّه محمّد بن عمران، قال:حدّثنا محمّد بن إبراهیم بن خالد،قال:حدّثنا عبد اللّه بن أبی سعید الورّاق، قال:حدّثنی مسعود بن عمرو الجحدریّ،قال:حدّثنی إبراهیم بن داحه،قال:
أوّل شعر رثی به الحسین بن علیّ علیه السّلام قول عقبه بن عمرو السّهمیّ،من بنی سهم بن عوف بن غالب:.
إذا العین قرّت فی الحیاه و أنتم تخافون فی الدّنیا فأظلم نورها
مررت علی قبر الحسین بکربلاء ففاض علیه من دموعی غزیرها
فما زلت أرثیه و أبکی لشجوه و یسعد عینی دمعها و زفیرها
و بکیت من بعد الحسین عصائبا أطافت به من جانبیه قبورها
ص:200
آیا می دانید که جگرگوشۀ محمّد را پاره پاره کردید و خون او را بر زمین ریختید و با دختر او برخورد نمودید و او را اسیر خود ساختید«راستی کار زشت و زننده ای انجام دادید.نزدیک است به خاطر این عمل آسمان ها از هم متلاشی گردد و زمین شکافته شود و کوه ها به شدت فرو ریزد.»[مریم(19):آیۀ 89-90]و دخترش را دست بسته و با وضع دلخراش در مقابل زمین و آسمان به همراه آوردید.آیا در شگفتید که از آسمان خون ببارد و عذاب آخرت خوار کننده تر است.پس مهلت پروردگار شما را چیره نسازد همانا او عجله و شتاب نمی کند و ترس فوت انتقام از آن نمی رود هرگز!«همانا پروردگار تو در کمینگاه است.»[فجر(89):آیۀ 14]راوی گوید:آنگاه زینب علیها السّلام خاموش گشت.پس مردم را حیران و سرگشته دیدم که[از تعجّب]دست بر دهان برده بودند[و دستها به دندان می گزیدند]و پیرمردی را دیدم که گریست تا جایی که ریشش[از اشک چشمش]تر شد درحالی که می گفت:
پیران شما بهترین پیرانند و نسل شما هنگامی که نسل ها به شمارش درآیند زیانکار به شمار نیایند و خوار نمی گردند.
[143]52-ابراهیم بن داحه می گوید:اولین شعری که در رثای حسین بن علی علیهما السّلام سروده شد سخن عقبه بن عمرو سهمی از قبیلۀ بنی سهم بن عوف بن غالب است که گفت:
هنگامی که زندگی چشم روشنی یافت درحالی که شما در دنیا درهراسید،نور دنیا رو به تاریکی گذارد/در کربلا از کنار قبر حسین گذشتم پس اشک هایم به شدت بر آن قبر چو باران بارید/پس همچنان رثای او را می گویم و در اندوه او می گریم و اشک و آه آن چشمم را یاری می کند/پس از حسین بر یاران دلاور او گریستم که قبرشان از دو سوی،اطراف قبر حسین علیه السّلام را احاطه کرده اند/
ص:201
سلام علی أهل القبور بکربلاء و قلّ لها منّی سلام یزورها
سلام بآصال العشیّ و بالضّحی تؤدّیه نکباء الرّیاح و مورها
و لا برح الوفاد زوّار قبره یفوح علیهم مسکها و عبیرها
144-53- أخبرنا المفید عن ابن قولویه عن جعفر بن محمّد بن مسعود عن أبیه عن محمّد بن خالد عن محمّد بن معاذ،عن زکریّا بن عدیّ،عن عبید اللّه بن عمر، عن عبد اللّه بن محمّد بن عقیل،عن حمزه بن أبی سعید الخدریّ،عن أبیه،قال:
سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول علی المنبر:ما بال أقوام یقولون:إنّ رحم رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لا تشفّع[لا ینفع]یوم القیامه؟بلی و اللّه،إنّ رحمی لموصله فی الدّنیا و الآخره،و إنّی أیّها النّاس فرطکم یوم القیامه علی الحوض،فإذا جئتم قال الرّجل:یا رسول اللّه،أنا فلان بن فلان؛فأقول:أمّا النّسب فقد عرفته،لکنّکم أخذتم بعدی ذلک الشّمال و ارتددتم علی أعقابکم القهقری.
145-54- أخبرنا المفید عن الحسن بن حمزه العلویّ عن علیّ بن الفضیل عن عبید اللّه بن موسی،عن عبد العظیم الحسنیّ،عن أبی جعفر الثّانی علیه السّلام یقول:
ملاقاه الإخوان نشره تلقیح للعقل و إن کان نزرا قلیلا.
146-55- أخبرنا المفید عن المظفّر بن محمّد الورّاق،عن محمّد بن همّام،عن الحسن بن زکریّا البصریّ عن عمر بن المختار،عن أبی محمّد البرسیّ،عن النّضر عن ابن مسکان،عن الباقر علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:کیف بک یا علیّ إذا وقفت
ص:202
سلام بر اهل قبرهای کربلا و این سلام اندکی از جانب من است که این قبرها را زیارت می کند/سلام بر او شب هنگام و بامدادان که باد صبا و غبار آن،آن سلام را به او می رساند/همچنان بر زائرین و رهسپاران قبر او مشک و عبیر آن قبر خواهد وزید.
[144]53-حمزه بن ابی سعید خدری از پدرش روایت می کند که می گوید:شنیدم رسول خدا بر فراز منبر می فرمود:گروهی که می گویند:بستگان رسول خدا در قیامت شفاعت نمی کنند چه در سر دارند؟به خدا قسم!بله،پیوند خویشاوندی من در دنیا و آخرت ناگسستنی است.
ای مردم!همانا من در روز قیامت در کنار حوض کوثر در انتظار شمایم پس هنگامی که آمدید کسی می گوید:ای رسول خدا!من فلانی فرزند فلانی هستم پس می گویم:نسبت را شناختم اما شما پس از من به چپ و راست منحرف شدید و به گذشته خود بازپس رفتید و بازگشتید.
[145]54-عبد العظیم حسنی می گوید:شنیدم امام جواد علیه السّلام می فرمود:دیدار برادران دوای به بار رسیدن عقل است اگرچه کم و اندک باشد.
ص:203
علی شفیر جهنّم و قد مدّ الصّراط و قیل للنّاس:جوزوا و قلت لجهنّم:هذا لی و هذا لک؟فقال علیّ علیه السّلام یا رسول اللّه،و من أولئک؟فقال:أولئک شیعتک معک حیث کنت.
تمّ المجلس الثالث،و الحمد للّه ربّ العالمین و الصلاه علی محمّد و آله الطاهرین،و یتلوه المجلس الرابع من أمالی الشیخ أبی جعفر محمّد بن الحسن الطوسی رحمه اللّه.
ص:204
[146]55-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:ای علی!در چه حالی خواهی بود هنگامی که بر دهانۀ جهنّم ایستاده ای و پل صراط کشیده شده است و به مردم گفته می شود که عبور کنید و تو به جهنّم می گویی:این برای من و این برای تو؟[و گروهی را در دهانۀ دوزخ جدا می سازی]پس علی عرضه داشت:ای رسول خدا!آنان چه کسانی هستند؟پیامبر فرمود:آنان شیعیان تواند که در هرکجا باشی با تو هستند.
مجلس سوم به پایان رسید و درود بر محمد و خاندان طاهرینش باد،و مجلس چهارم از امالی شیخ ابو جعفر محمد بن حسن طوسی رحمه اللّه به دنبال آن خواهد آمد.
ص:205
[4] المجلس الرابع فیه أحادیث أحمد بن محمّد بن الصلت الأهوازی، و بقیه أحادیث الشیخ المفید محمّد بن محمّد بن النعمان
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ 147-1- أخبرنا ابن الصّلت عن ابن عقده عن جعفر بن عبد اللّه عن عمر بن خالد عن محمّد بن یحیی المزنیّ عن الصّادق علیه السّلام یقول:من کان فی حاجه أخیه المومن المسلم،کان اللّه فی حاجته ما کان فی حاجه أخیه.
148-2- أخبرنا ابن الصّلت عن ابن عقده،عن عاصم بن عمرو،عن محمّد بن مسلم،قال:أتانی رجل من أهل الجبل،فدخلت معه علی أبی عبد اللّه علیه السّلام،فقال له عند الوداع:أوصنی.فقال:أوصیک بتقوی اللّه و برّ أخیک المسلم،و أحبّ له ما تحبّ لنفسک،و اکره له ما تکره لنفسک،و إن سألک فأعطه،و إن کفّ عنک فاعرض علیه و لا تملّه خیرا فإنّه لا یملّک،و کن له عضدا فإنّه لک عضد،إن وجد علیک فلا تفارقه حتّی تسلّ سخیمته و إن غاب فاحفظه فی غیبته،و إن شهد فاکنفه و اعضده
ص:206
جلسه چهارم
و در آن احادیث احمد بن محمد بن صلت اهوازی و ادامه احادیث شیخ مفید
محمد بن محمد بن نعمان روایت شده است.
به نام خداوند رحمتگر مهربان
[147]1-محمد بن یحیی مزنی می گوید:شنیدم که امام صادق علیه السّلام می فرمود:هرکس نیاز برادر مؤمن و مسلمان خویش را برآورد،تا زمانی که در حال برآورده ساختن نیاز برادرش است، خدا نیز خواسته های او را برآورده می سازد.
[148]2-محمد بن مسلم می گوید:مردی از اهل جبل نزد من آمد.پس با او به نزد امام صادق علیه السّلام داخل شدم در هنگام خداحافظی به امام علیه السّلام عرضه داشت:به من سفارشی کن.امام فرمود:تو را به تقوای الهی و نیکی به برادر مسلمانت سفارش می کنم.هر آنچه برای خود می پسندی برای او نیز بپسند و هر آنچه بر خود نمی پسندی بر او نیز روا مدار.و اگر حاجتی نزد تو آورد به او عطا کن و اگر[نیکی خود را]از تو بازداشت تو[نیکی خود را]بر او آشکار ساز و از نیکی بر او ملول و خسته مشو تا او نیز از نیکی به تو ملول نگردد و یاور او باش که یاور توست.اگر او خشمناک شد از او جدا نگرد تا ناراحتی و کینه درونش را تسلّی بخشی و اگر نزد تو نبود در غیبتش از[مال و آبروی]او حفاظت نما و اگر نزد تو بود
ص:207
و وازره و أکرمه و لاطفه،فإنّه منک و أنت منه.
149-3- و بهذا الإسناد،عن ابن عقده،قال:حدّثنی أحمد بن الحسن،قال:
حدّثنا الهیثم بن محمّد،عن محمّد بن الفیض،عن المعلّی بن خنیس،قال:قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:ما حقّ المؤمن علی المؤمن؟قال:سبع حقوق واجبات،ما منها حقّ إلاّ واجب علیه،إن خالفه خرج من ولایه اللّه،و ترک طاعته،و لم یکن للّه (عزّ و جلّ)فیه نصیب.قال:قلت حدّثنی ما هنّ؟فقال:ویحک یا معلّی،إنّی علیک شفیق،أخشی أن تضیّع و لا تحفظ،و أن تعلم و لا تعمل.قال:قلت لا حول و لا قوّه إلاّ باللّه العلیّ العظیم.قال علیه السّلام:أیسر حقّ منها أن تحبّ له ما تحبّ لنفسک،و تکره له ما تکره لنفسک؛و الحقّ الثّانی أن تمشی فی حاجته و تتبع رضاه و لا تخالف قوله؛ و الحقّ الثّالث أن تصله بنفسک و مالک و یدیک و رجلیک و لسانک؛و الحقّ الرّابع أن تکون عینه و دلیله و مرآته و قمیصه،و الحقّ الخامس أن لا تشبع و یجوع و لا تلبس و یعری و لا تروی و یظمأ؛و الحقّ السّادس أن تکون لک امرأه و خادم و لیس لأخیک امرأه و خادم فتبعث بخادمک فتغسل ثیابه،و تصنع طعامه،و تمهّد فراشه، فإنّ ذلک کلّه لما جعل بینک و بینه؛و الحقّ السّابع أن تبرّ قسمه،و تجیب دعوته، و تشهد جنازته،تعود مریضه،و تشخص ببدنک فی قضاء حوائجه،و لا تلجئه إلی أن یسألک،فإذا حفظت ذلک منه فقد وصلت ولایتک بولایته و ولایته بولایه اللّه (عزّ و جلّ).
ص:208
از او حمایت کن و یاری و پشتیبانی نما و گرامی بدار و با او مهربانی نما.همانا او از توست و تو از او می باشی.
[149]3-معلّی بن خنیس می گوید:به امام صادق علیه السّلام عرضه داشتم:حق مؤمن بر مؤمن چیست؟امام فرمود:هفت حق واجب است و هیچ یک از آنها نیست جز آنکه بر انسان مؤمن واجب است و اگر با آن به مخالفت برخیزد از ولایت خدا خارج می شود و بندگی او را رها می کند و خدا در او بهره ای نخواهد داشت.راوی گوید:به امام عرضه داشتم:به من بفرمائید که آنها چه حقوقی هستند؟امام فرمود:وای بر تو ای معلّی!به درستی که من بر تو در هراسم و می ترسم که آن حقوق را رعایت ننمایی و تباه سازی و بدانی و به آن عمل نکنی.راوی گوید:
عرضه داشتم:هیچ نیرو و توانایی جز به وسیله خداوند بلند مرتبۀ بزرگ ممکن نیست.امام فرمود:آسانترین از آن حقوق این است که هر آنچه برای خود می پسندی برای او نیز بپسندی و هر آنچه برای خود نمی پسندی برای او نپسندی.و حق دوم آن است که در راه برآورده ساختن نیازش قدم برداری و به دنبال خشنودی او باشی و با سخنش مخالفت ننمایی و حق سوم آن است که با جان و مال و دست و پا و زبانت به یاری او بشتابی و حق چهارم آن است که چشم و راهنما و آئینه و پیراهن او باشی و حق پنجم این است که سیر نگردی درحالی که گرسنه است و پوشیده نباشی درحالی که عریان است و سیراب نگردی درحالی که تشنه است.و حق ششم آنکه تو همسر و خدمتکار داشته باشی و برادرت همسر و خدمتکاری نداشته باشد پس خدمتکارت را بفرستی که لباسش را بشوید و برایش غذا فراهم سازد و بسترش را مهیا کند.پس همانا تمامی اینها چیزی است که میان تو و او قرار دارد.و حق هفتم این است که سوگند او را راست شماری و دعوتش را پاسخ گویی و در تشییع جنازه اش حاضر شوی و در بیماری اش به عیادتش روی و جسم خود را برای برآورده ساختن نیازهایش اختصاص دهی و او را وامگذاری تا از تو چیزی طلب کند.پس هنگامی که این امور را درباره او به انجام رساندی ولایت خود را به ولایت او و ولایت او را به ولایت خداوند فرازمند پیوند داده ای.
ص:209
150-4- و بهذا الإسناد،ابن الصّلت عن ابن عقده،عن محمّد بن الفضل بن إبراهیم عن أبیه عن ابن أبی یعفور عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال إنّه من عظّم دینه عظّم إخوانه،و من استخفّ بدینه استخفّ بإخوانه؛یا محمّد،اخصص بمالک و طعامک من تحبّه فی اللّه(جلّ و علا).
151-5- و بهذا الإسناد ابن الصّلت عن ابن عقده عن المفضّل بن قیس،عن أیّوب بن محمّد المسلیّ،عن أبان بن تغلب،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:من کان وصل لأخیه بشفاعه فی دفع مغرم أو جرّ مغنم،ثبّت اللّه(عزّ و جلّ)قدمیه یوم تزلّ فیه الأقدام.
152-6- و بهذا الإسناد ابن الصّلت عن ابن عقده،عن أحمد بن یحیی المنذر، عن الحسین بن محمّد،عن أبیه،عن إسماعیل بن أبی خلف عن صفوان بن مهران،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال أیّما رجل مسلم أتاه رجل مسلم فی حاجه،و هو یقدر علی قضائها،فمنعه إیّاها،عیّره اللّه یوم القیامه تعییرا شدیدا،و قال له:أتاک أخوک فی حاجه قد جعلت قضاؤها فی یدک،فمنعته إیّاها زهدا منک فی ثوابها، و عزّتی لا أنظر إلیک الیوم فی حاجه معذّبا کنت أو مغفورا لک.
153-7- أخبرنا المفید عن الصّدوق عن أبیه عن سعد عن أیّوب عن صفوان عن أبان عن أبی عبد اللّه جعفر بن محمّد علیهما السّلام قال:إذا کان یوم القیامه نادی مناد من بطنان العرش:أین خلیفه اللّه فی أرضه؟فیقوم داود النّبیّ علیه السّلام،فیأتی النّداء من
ص:210
[150]4-ابن ابی یعفور می گوید:امام صادق علیه السّلام فرمود:به درستی که هرکس دین خدا را بزرگ بشمارد برادرانش را بزرگ داشته است و هرکس دین خود را خوار شمارد برادرانش را خوار شمرده است.ای محمّد!هرکس را در راه خدا دوست میداری به مال و غذای خود اختصاص ده[و بر آنان از آنها ببخشای].
[151]5-امام صادق علیه السّلام فرمود:هرکس با شفاعت در پرداخت بدهکاری یا کشاندن بهره و فایده[به سوی او]برادرش را یاری کند خداوند در روزی که قدم ها در آن می لغزد قدمش را استوار می سازد.
[152]6-امام صادق علیه السّلام فرمود:هر مسلمانی که برای نیازی به نزد مسلمان دیگری بیاید و آن دیگری درحالی که توانایی برطرف ساختن نیاز او را دارد او را واگذارد خداوند در روز قیامت به شدت او را خوار می سازد و به او می فرماید:برادرت برای نیازی به سوی تو آمد و من برطرف ساختن آن را در دست تو قرار دادم و تو از روی بی رغبتی به پاداش آن،او را واگذاشتی،به شکست ناپذیریم سوگند!امروز در هیچ یک از نیازهایت نمی نگرم؛چه عذاب شده باشی یا بخشیده شده.
[153]7-امام صادق علیه السّلام فرمود:در روز قیامت منادی از درون عرش ندا در می دهد:جانشین خدا در زمین کجاست؟پس داود پیامبر صلّی اللّه علیه و اله برمی خیزد.پس از جانب خداوند بلندمرتبه ندا می آید:
ص:211
عند اللّه(عزّ و جلّ)لسنا إیّاک أردنا و إن کنت للّه تعالی خلیفه.ثمّ ینادی ثانیه:أین خلیفه اللّه فی أرضه؟فیقوم أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السّلام،فیأتی النّداء من قبل اللّه(عزّ و جلّ)یا معشر الخلائق،هذا علیّ بن أبی طالب،خلیفه اللّه فی أرضه و حجّته علی عباده،فمن تعلّق بحبله فی دار الدّنیا،فلیتعلّق بحبله فی هذا الیوم، لیستضیء بنوره،و لیتّبعه إلی الدّرجات العلی من الجنان.قال:فیقوم أناس قد تعلّقوا بحبله فی الدّنیا فیتّبعونه إلی الجنّه.ثمّ یأتی النّداء من عند اللّه(جلّ جلاله) ألا من ائتمّ بإمام فی دار الدّنیا فلیتّبعه إلی حیث یذهب به،فحینئذ یتبرّأ اَلَّذِینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا وَ رَأَوُا الْعَذابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ وَ قالَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنا کَرَّهً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ کَما تَبَرَّؤُا مِنّا کَذلِکَ یُرِیهِمُ اللّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَیْهِمْ وَ ما هُمْ بِخارِجِینَ مِنَ النّارِ [البقره(2):166-167].
154-8- أخبرنا المفید عن المظفّر بن أحمد البلخیّ،عن محمّد بن أحمد بن أبی الثّلج،عن جعفر بن محمّد بن الحسین عن عیسی بن مهران،عن حفص بن عمر الفرّاء،عن أبو معاذ الخزّاز،عن یونس بن عبد الوارث،عن أبیه،قال:بینا ابن عبّاس رحمه اللّه یخطب عندنا علی منبر البصره إذ أقبل علی النّاس بوجهه،ثمّ قال:أیّتها الأمّه المتحیّره فی دینها،أما و اللّه لو قدّمتم من قدّم اللّه،و أخّرتم من أخّر اللّه، و جعلتم الوراثه و الولایه حیث جعلها اللّه،ما عال سهم من فرائض اللّه،و لا عال ولیّ اللّه،و لا اختلف اثنان فی حکم اللّه،فذوقوا و بال ما فرّطتم فیه بما قدّمت
ص:212
تو را اراده نکردیم هرچند که جانشین خدا بودی.سپس برای دومین بار ندا در می دهد:
جانشین خدا در زمین کجاست؟پس امیر مؤمنان علیه السّلام برمی خیزد و ندایی از جانب خداوند شکوهمند می آید که:ای گروه آفریدگان!این علی بن ابی طالب است.جانشین خدا در زمین و حجت او بر بندگانش می باشد.پس هرکس در دنیا به ریسمان[ولایت]او چنگ زده است در این روز نیز به ریسمان او چنگ زند و از نور او بهره گیرد و به همراه او به درجات بالای بهشت قدم گذارد.راوی گوید:پس مردمانی که در دنیا به ریسمان[ولایت او]چنگ زده اند برمی خیزند به همراه او به سوی بهشت می روند.آنگاه ندایی از جانب خداوند عزّتمند می آید:آگاه باشید!هرکس در دنیا به امامی اقتدا کند باید هرکجا که می رود به دنبال او باشد.
پس در این هنگام«رهبران از پیروان خود بیزاری جویند و پیوندها گسسته شود،پیروان خواهند گفت:کاش بار دیگر به دنیا بر می گشتیم و از پیشوایان گمراه بیزاری می جستیم- همان طور که آنها از ما بیزاری می جویند-خداوند بدین گونه اعمالشان را همچون مایه حسرت پیش چشمانشان می آورد و هرگز از آتش رهایی نخواهند داشت.»[بقره(2):آیۀ 166-167]
[154]8-یونس بن عبد الوارث از پدرش روایت می کند:هنگامی که ابن عباس بر منبر بصره خطبه می خواند روبه مردم کرد و سپس گفت:ای امتی که در دینش سرگردان است به خدا قسم اگر هر آنچه خداوند مقدم می ساخت مقدّم می نمودید و هر آنچه خداوند به تأخیر انداخت به تأخیر می انداختید و جانشینی و ولایت را در جایی که خداوند قرار داده بود می نهادید هیچ یک از واجبات خدا کاستی نمی پذیرفت و ولیّ خدا محتاج نمی گشت و هیچ دو نفری در حکم خدا با یکدیگر اختلاف نمی کردند پس جزای کوتاهی تان و اعمالی که از پیش فرستادید را بچشید.«به زودی ستمکاران خواهند دانست که بازگشتشان به کجاست.»[شعراء(26):آیۀ 227]
ص:213
أیدیکم وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ [الشعراء(26):227].
155-9- أخبرنا المفید عن التّمّار،عن أبی عبد اللّه بن محمّد،عن سوید،عن الحکم بن سیّار عن سدوس صاحب السّابریّ،عن أنس بن مالک قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله إذا جمع اللّه الخلائق یوم القیامه فدخل أهل الجنّه الجنّه،و أهل النّار النّار نادی مناد تحت العرش:تتارکوا المظالم بینکم،فعلیّ ثوابکم.
156-10- أخبرنا المفید و الحسن بن إسماعیل،معا عن محمّد بن عمران المرزبانیّ،عن عبد اللّه بن یحیی العسکریّ،عن أحمد بن زید بن أحمد عن محمّد بن یحیی بن أکثم عن أبیه قال:أقدم المأمون دعبل بن علیّ الخزاعیّ رحمه اللّه و آمنه علی نفسه،فلمّا مثل بین یدیه-و کنت جالسا بین یدی المأمون-فقال له:أنشدنی قصیدتک؛فجحدها دعبل،و أنکر معرفتها.فقال له:لک الأمان علیها کما آمنتک علی نفسک،فأنشده:
تأسّفت جارتی لمّا رأت زوری و عدّت الحلم ذنبا غیر مغتفر
ترجو الصّبا بعد ما شابت ذوائبها و قد جرت طلقا فی حلبه الکبر
أجارتی إنّ شیب الرّأس یعلمنی ذکر المعاد و إرضائی عن القدر
لو کنت أرکن للدّنیا و زینتها إذا بکیت علی الماضین من نفر
أخنی الزّمان علی أهلی فصدّعهم تصدّع القعب لاقی صدمه الحجر
بعض أقام و بعض قد أهاب به داعی المنیّه و الباقی علی الأثر
ص:214
[155]9-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:هنگامی که خداوند تمامی آفریدگان را در روز قیامت جمع نمود پس اهل بهشت در بهشت و دوزخیان در دوزخ داخل شدند منادی از زیر عرش ندا در می دهد:از ستم هایی که درمیان خود روا داشته اید درگذرید که پاداش شما بر من است.
[156]10-یحیی بن اکثم می گوید:مأمون،دعبل بن علی خزاعی(رحمه اللّه علیه)را به نزد خود فراخواند و او را از خود پناه داد.پس هنگامی که در مقابل مأمون ایستاد درحالی که من نزد مأمون نشسته بودم به او گفت:قصیده خود را برای من بسرا پس دعبل آن سخن را انکار کرد و نپذیرفت.پس مأمون به او گفت:تو براین شعر در امان هستی همان گونه که تو را بر جانت امان دادم.پس دعبل سرود:
هنگامی که همسرم ستمی را که بر من روا شد مشاهده کرد تأسّف خورد و بردباری را گناهی نابخشودنی دانست/پس از اینکه موی سرش سپید گشته است امید به جوانی دارد درحالی که در میدان مسابقه پیری رها شده است/ای همسرم!سپیدی موی،معاد را به یاد من می آورد و مرا از تقدیرات خداوند خشنود می سازد/اگر به دنیا و زینت آن اعتماد می کردم پس می بایست بر کسانی که از گذشتگان کوچ کردند بگریم/گذشت زمان خانواده ام را از میان برد و آنان را چونان ظرفی که با سنگ برخورد کرده است درهم شکست/ندادهنده مرگ بعضی از آنان را در برگرفت و بعضی دیگر را به خود می خواند و دیگران به دنبال هم می آیند/
ص:215
أمّا المقیم فأخشی أن یفارقنی و لست أوبه من ولّی بمنتظر
أصبحت أخبر عن أهلی و عن ولدی کحالم قصّ رؤیا بعد مدّکر
لو لا تشاغل عینی بالأولی سلفوا من أهل بیت رسول اللّه لم أقر
و فی موالیک للمحزون مشغله من أن یبیت لمفقود علی أثر
کم من ذراع لهم بالطّفّ بائنه و عارض بصعید التّرب منعفر
أمسی الحسین و مسراهم لمقتله و هم یقولون هذا سیّد البشر
یا أمّه السّوء ما جازیت أحمد فی حسن البلاء علی التّنزیل و السّور
خلّفتموه علی الأبناء حین مضی خلافه الذّئب فی أبقار ذی بقر
قال یحیی بن أکثم:و أنفذنی المأمون فی حاجه،فقمت فعدت إلیه،و قد انتهی إلی قوله:
لم یبق حیّ من الأحیاء نعلمه من ذی یمان و لا بکر و لا مضر
إلاّ و هم شرکاء فی دمائهم کما تشارک أیسار علی جزر
قتلا و أسرا و تحریقا و منهبه فعل الغزاه بأهل الرّوم و الخزر
أری أمیّه معذورین إن قتلوا و لا أری لبنی العبّاس من عذر
قوم قتلتم علی الإسلام أوّلهم حتّی إذا استمکنوا جازوا علی الکفر
أبناء حرب و مروان و أسرتهم بنو معیط أولاه الحقد و الوغر
اربع بطوس علی قبر الزّکیّ بها إن کنت تربع من دین علی وطر
ص:216
و اما کسی که باقی مانده است در هراسم که از من جدا گردند و من از جایگاه کسی که در موضع انتظار است باز نمی گردم/من از خانواده و فرزندانم خبر می دهم مانند خواب دیده ای که رؤیایش را پس از یادآوری تعریف می کند/اگر نبود که چشمانم مشغول به نعمت های گذشته پروردگار است،که آن اهل بیت پیامبر خدا چیزی نخوانده ام/و در دوستان تو افراد اندوهگینی هستند که شب را به دنبال گم شده ای به صبح می رسانند/چه بسیار دست هایی از آنان که در صحرای کربلا قطع شدند و چه بسیار چهره هایی که خاک آلود بر زمین افتاد/حسین و حرکت دادن او از قتلگاه را فراموش می کنم درحالی که می گفتند او سرور و آقای انسان هاست/ای امت بدکردار،به محمد در رفتار نیکویش با شما و قرآن و سوره هایی که برای شما آورد پاداش نیکویی ندادید/پس از او با فرزندانش همچو گرگی رفتار کردید که شخصی را میدرد و او را پاره پاره می کند.
یحیی بن اکثم می گوید:مأمون مرا به دنبال کاری فرستاد پس برخاستم و پس از اینکه بازگشتم دعبل به نهایت شعر خود رسیده بود که می گفت:
هیچ قبیله ای که می شناختیم از قبایل ذی یمان و بکر و مضر باقی نمانده است/مگر آنانی که در خون اهل بیت شریک هستند همانگونه که قماربازان بر قربانی خود مشارکت می کنند/کشتن و به اسارت درآوردن و سوزاندن و غارت کردن عمل جنگجویان در جنگ با روم و خزر است/اگر بنی امیه خاندان پیامبر صلّی اللّه علیه و اله را کشتند معذور هستند ولی برای بنی عباس عذری نمی بینم/گروهی را که اولین اسلام آورندگان بودند کشتید و اگر می توانستند آنان از کفر نیز عبور می کردند/همان فرزندان حرب و مروان و خانواده هایشان و فرزندان معیط که سر تا پا کینه و دشمنی بودند/در طوس بر قبر امام پاکی بایست اگر از دین خواسته ای داری
ص:217
هیهات کلّ امرئ رهن بما کسبت له یداه فخذ ما شئت أو فذر
قال:فضرب المأمون بعمامته الأرض و قال:صدقت و اللّه یا دعبل.
157-11- أخبرنا المفید عن ابن قولویه عن أبیه عن سعد عن ابن عیسی،عن ابن محبوب عن عبد اللّه بن سنان،عن معروف بن خرّبوذ،عن أبی جعفر الباقر علیه السّلام قال:صلّی أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السّلام بالنّاس الصّبح بالعراق،فلمّا انصرف وعظهم،فبکی و أبکاهم من خوف اللّه(تعالی)،ثمّ قال:أما و اللّه لقد عهدت أقواما علی عهد خلیلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و إنّهم لیصبحون و یمسون شعثاء غبراء خمصاء بین أعینهم کرکب المعزی،یبیتون لربّهم سجّدا و قیاما،یراوحون بین أقدامهم و جباههم،یناجون ربّهم و یسألونه فکاک رقابهم من النّار،و اللّه لقد رأیتهم مع ذلک و هم جمیع مشفقون منه خائفون.
158-12- أخبرنا المفید عن أحمد بن الولید عن أبیه عن الصّفّار عن ابن عیسی عن ابن أبی عمیر،عن صبّاح الحذّاء،عن أبی حمزه الثّمالیّ،عن أبی جعفر محمّد بن علیّ الباقر عن آبائه علیهم السّلام،عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله،قال:إذا کان یوم القیامه جمع اللّه الخلائق فی صعید واحد،و ینادی مناد من عند اللّه،یسمع آخرهم کما یسمع أوّلهم،یقول:أین أهل الصّبر؟فیقوم عنق من النّاس،فتستقبلهم زمره من الملائکه فیقولون لهم:ما کان صبرکم هذا الّذی صبرتم؟فیقولون:صبّرنا أنفسنا علی طاعه اللّه،و صبّرناها عن معصیته اللّه.قال:فینادی مناد من عند اللّه:صدق عبادی،خلّوا
ص:218
هیهات،که هرکس در گرو اعمال خود است و خود دو دست دارد[که با آن عمل می کند]پس هرچه می خواهی بگیر یا رها کن و واگذار.
راوی گوید:پس مأمون عمامه خود را بر زمین زد و گفت:ای دعبل به خدا قسم راست گفتی!
[157]11-امام باقر علیه السّلام فرمود:امیر المؤمنین علیه السّلام در عراق نماز صبح را با مردم خواند پس هنگامی که نمازش به پایان رسید مردم را پند داد.پس آنگاه از ترس خدا گریست و مردم را گریاند.سپس فرمود:به خدا قسم!در زمان دوستم فرستاده خدا با گروه هایی دمساز بودم و آنان شب را به صبح می رساندند و ژولیده و با لباس های کهنه و لاغراندام قدم برمی داشتند در حالی که میان چشمانشان همچون زانوان بز پینه بسته بود.شب را برای پروردگارشان در سجده و قیام،به صبح می رساندند.دائما در حال رکوع و سجود بودند و با پروردگارشان مناجات می کردند و از او رهایی از آتش در دوزخ را می طلبیدند.به خدا قسم!با همه این خصوصیات آنان را درحالی می دیدم که هراسناک و ترسان بودند.
[158]12-امام باقر علیه السّلام از پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و اله روایت می کند که ایشان فرمودند:هنگامی که قیامت برپا شود خداوند آفریدگان را در یک مکان جمع می کند و منادی از جانب خدا ندایی در می دهد و آن ندا را به گوش آخرین اهل محشر همچون اولین ایشان می رساند و می گوید:
اهل صبر کجا هستند؟پس گروهی از مردم برمی خیزند و گروهی از فرشتگان به استقبال آنان می روند و ایشان می گویند:این صبری که شما به آن رفتار نموده اید چه صبری است؟پس پاسخ می گویند:جانهای خویشتن را بر بندگی خدا واداشتیم و از نافرمانی خدا بازداشتیم.
راوی گوید:پس منادی از جانب خدا ندا در می دهد:بندگان من راست گفتند.
ص:219
سبیلهم لیدخلوا الجنّه بغیر حساب.قال:ثمّ ینادی مناد آخر،یسمع آخرهم کما یسمع أوّلهم،فیقول:أین أهل الفضل.فیقوم عنق من النّاس،فتستقبلهم زمره من الملائکه،فیقولون:ما فضلکم هذا الّذی نودیتم به؟فیقولون:کنّا یجهل علینا فی الدّنیا فنحتمل و یساء إلینا فنعفو.قال:فینادی مناد من عند اللّه(تعالی)صدق عبادی،خلّوا سبیلهم لیدخلوا الجنّه بغیر حساب.قال:ثمّ ینادی مناد عند اللّه(عزّ و جلّ)،یسمع آخرهم کما یسمع أوّلهم،فیقول:أین جیران اللّه(جلّ جلاله)فی داره؟فیقوم عنق من النّاس،فتستقبلهم زمره من الملائکه،فیقولون لهم:ماذا کان عملکم فی دار الدّنیا فصرتم به الیوم جیران اللّه(تعالی)فی داره؟فیقولون:کنّا نتحابّ فی اللّه(عزّ و جلّ)و نتباذل فی اللّه،و نتوازر فی اللّه،فینادی مناد من عند اللّه تعالی:صدق عبادی خلّوا سبیلهم لینطلقوا إلی جوار اللّه فی الجنّه بغیر حساب.
قال:فینطلقون إلی الجنّه بغیر حساب.ثمّ قال أبو جعفر علیه السّلام:فهؤلاء جیران اللّه فی داره،یخاف النّاس و لا یخافون،و یحاسب النّاس و لا یحاسبون.
159-13- أخبرنی المفید عن الکاتب عن الزّعفرانیّ،عن الثّقفیّ عن أبی الولید الضّبّیّ عن الهذلیّ،عن محمّد بن سیرین،قال:سمعت غیر واحد من مشیخه أهل البصره یقول:لمّا فرغ علیّ بن أبی طالب علیه السّلام من حرب أصحاب الجمل لحقه مرض و حضرت الجمعه،فقال لابنه الحسن علیه السّلام:انطلق یا بنیّ فجمع بالنّاس.
فأقبل الحسن علیه السّلام إلی المسجد،فلمّا استقلّ علی المنبر حمد اللّه و أثنی علیه
ص:220
راهشان را باز کنید تا بدون حساب در بهشت داخل گردند.راوی گوید:پس منادی دیگری ندا در می دهد و آن ندا را به گوش آخرین اهل محشر همچون اولین ایشان می رساند و می گوید:اهل برتری کجا هستند؟پس گروهی از مردم برمی خیزند و گروهی از فرشتگان به استقبال آنان می روند پس می گویند:این برتری که شما به آن خوانده شدید چه برتری است؟ پس می گویند:در دنیا با ما به نادانی رفتار می شد پس تحمّل می کردیم و به ما بدی می شد پس ما درمی گذشتیم.راوی گوید:پس منادی از جانب خداوند فرازمند ندا در می دهد بندگانم راست گفتند.راهشان را باز کنید تا بدون حساب در بهشت داخل گردند.راوی گوید:سپس منادی از جانب خدا ندا در می دهد که آن ندا را به گوش آخرین اهل محشر همچون اولین ایشان می رساند.پس می گوید:همسایگان خدا در درگاهش کجا هستند؟پس گروهی از مردم برمی خیزند و گروهی از فرشتگان به استقبال آنان می روند پس به ایشان می گویند:
رفتار شما در دنیا چه بود که امروز به وسیله آن همسایگان خدا در درگاهش گشته اید؟پس می گویند:ما در راه خدا یکدیگر را دوست می داشتیم و به یکدیگر بخشش می نمودیم و یکدیگر را یاری می نمودیم.پس منادی از جانب خداوند ندا درمیدهد:بندگانم راست گفتند.راهشان را باز کنید تا بدون حساب به همسایگی خداوند در بهشت رهسپار گردند.
راوی گوید:پس بدون حساب به سوی بهشت رهسپار می گردند.پس امام باقر علیه السّلام فرمود:
ایشان همسایگان خدا در خانه اش هستند مردم می هراسند و هراسی به آنان نمی رسد و مردم مورد حساب قرار می گیرند و ایشان محاسبه نمی شوند.
[159]13-محمد بن سیرین از تعدادی از بزرگان بصره روایت می کند که می گفتند:هنگامی که امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السّلام از جنگ جمل فراغت یافت بیمار گشت و روز جمعه فرا رسید پس به فرزندش حسن علیه السّلام فرمود:فرزندم حرکت کن و با مردم نماز جمعه به پا دار.پس امام حسن علیه السّلام به سوی مسجد آمد و هنگامی که بر فراز منبر قرار گرفت ستایش خدا را گفت و سپاس او را به جای آورد
ص:221
و تشهّد و صلّی علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله،ثمّ قال:أیّها النّاس،إنّ اللّه اختارنا لنبوّته، و اصطفانا علی خلقه و بریّته،و أنزل علینا کتابه و وحیه،و ایم اللّه لا ینتقصنا أحد من حقّنا شیئا إلاّ انتقصه اللّه فی عاجل دنیاه و آجل آخرته،و لا یکون علینا دوله إلاّ کانت لنا العاقبه وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِینٍ [ص(38):88].ثمّ جمع بالنّاس،و بلغ أباه کلامه،فلمّا انصرف إلی أبیه علیه السّلام نظر إلیه فما ملک عبرته أن سالت علی خدّیه، ثمّ استدناه فقبّل بین عینیه،و قال:بأبی أنت و أمّی ذُرِّیَّهً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ [آل عمران(3):34].
160-14- أخبرنا المفید عن ابن قولویه عن أبیه عن سعد عن ابن عیسی عن ابن معروف،عن محمّد بن سنان،عن طلحه بن زید،عن جعفر بن محمّد،عن أبیه،عن جدّه علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:ما قبض اللّه نبیّا حتّی أمره أن یوصی إلی أفضل عشیرته من عصبته،و أمرنی أن أوصی.فقلت:إلی من یا ربّ؟فقال:
أوص یا محمّد إلی ابن عمّک علیّ بن أبی طالب،فإنّی قد أثبتّه فی الکتب السّالفه، و کتبت فیها أنّه وصیّک،و علی ذلک أخذت میثاق الخلائق و مواثیق أنبیائی و رسلی،أخذت مواثیقهم لی بالرّبوبیّه،و لک یا محمّد بالنّبوّه،و لعلیّ بالولایه.
161-15- أخبرنا المفید عن أحمد بن الولید عن سعید بن عبد اللّه بن موسی عن محمّد بن عبد الرّحمن العرزمیّ،عن المعلّی بن هلال،عن الکلبیّ،عن أبی صالح،عن ابن عبّاس،قال:سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول:أعطانی اللّه(تبارک
ص:222
و بر وحدانیت خدا گواهی داد و بر فرستاده خدا درود فرستاد پس فرمود:ای مردم!به درستی که خداوند از ما برای پیامبری خود اختیار نمود و ما را بر آفریدگان و مخلوقاتش برگزید و کتاب و وصیش را بر ما فرو فرستاد و به خدا سوگند هیچ کس حقی از حقوق ما را نمی کاهد مگر آنکه خداوند در دنیا و آخرت از[بهره]او خواهد کاست و هیچ غلبه و تسلطی بر ما نیست مگر آنکه سرانجام از آن ماست«و هرآینه خبر آن را به زودی خواهید دانست»[ص، (38):آیۀ 88]پس با مردم نماز جمعه گزارد و سخنش به پدرش رسید پس هنگامی که به سوی پدرش بازگشت علی علیه السّلام به او نگریست و نتوانست که اشک خود را نگه دارد تا بر گونه اش روان نگردد سپس حسن علیه السّلام را به خود نزدیک کرد میان دو چشمش را بوسید و فرمود:پدر و مادرم به فدایت«دودمانی که بعضی از بعضی دیگر هستند و خداوند شنوا و داناست.»[آل عمران(3):آیۀ 34]
[160]14-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:خداوند هیچ پیامبری را قبض روح نکرد تا اینکه به او فرمان داد به بهترین خاندان و نزدیکانش وصیت کند و به من نیز امر کرد که وصیت کنم.پس عرضه داشتم:پروردگارا،به چه کسی وصیت کنم؟پس فرمود:ای محمد به پسر عمویت علی بن ابی طالب وصیت کن پس همانا من او را در کتب پیشین پا برجا ساخته ام و در آن ها نگاشته ام که او جانشین توست و بر آن،پیمان از آفریدگان و پیامبران و فرستادگانم گرفتم.و پیمان آنان برای من به پروردگاری و برای تو ای محمد به پیامبری و برای علی به ولایت است.
[161]15-عبد اللّه بن عباس می گوید:شنیدم که فرستاده خدا صلّی اللّه علیه و اله می فرماید:
ص:223
و تعالی)خمسا،و أعطی علیّا خمسا:أعطانی جوامع الکلم،و أعطی علیّا جوامع العلم؛و جعلنی نبیّا و جعله وصیّا؛و أعطانی الکوثر،و أعطاه السّلسبیل؛و أعطانی الوحی،و أعطاه الإلهام؛و أسری بی إلیه،و فتح له أبواب السّماء و الحجب حتّی نظر إلیّ فنظرت إلیه.قال:ثمّ بکی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله،فقلت له:ما یبکیک فداک أمّی و أبی؟فقال یا بن عبّاس،إنّ أوّل ما کلّمنی به أن قال:یا محمّد انظر تحتک؛فنظرت إلی الحجب قد انخرقت،و إلی أبواب السّماء قد فتحت،و نظرت إلی علیّ و هو رافع رأسه إلیّ،فکلّمنی و کلّمته،و کلّمنی ربّی(عزّ و جلّ)فقلت:یا رسول اللّه،بم کلّمک ربّک؟قال:قال لی:یا محمّد،إنّی جعلت علیّا وصیّک و وزیرک و خلیفتک من بعدک فأعلمه،فها هو یسمع کلامک؛فأعلمته و أنا بین یدی ربّی(عزّ و جلّ) فقال لی:قد قبلت و أطعت.فأمر اللّه الملائکه أن تسلّم علیه،ففعلت،فردّ علیهم السّلام، و رأیت الملائکه یتباشرون به،و ما مررت بملائکه من ملائکه السّماء إلاّ هنّئونی و قالوا:یا محمّد،و الّذی بعثک بالحقّ،لقد دخل السّرور علی جمیع الملائکه باستخلاف اللّه(عزّ و جلّ)لک ابن عمّک،و رأیت حمله العرش قد نکسوا رءوسهم إلی الأرض،فقلت:یا جبرئیل،لم نکس حمله العرش رءوسهم؟فقال:یا محمّد، ما من ملک من الملائکه إلاّ و قد نظر إلی وجه علیّ بن أبی طالب استبشارا به ما خلا حمله العرش،فإنّهم استأذنوا اللّه(عزّ و جلّ)فی هذه السّاعه،فأذن لهم أن ینظروا إلی علیّ بن أبی طالب فنظروا إلیه،فلمّا هبطت جعلت أخبره بذلک و هو
ص:224
خداوند به من پنج چیز و به علی نیز پنج چیز ارزانی فرمود:به من سخنی جامع و به علی دانشی جامع ارزانی نمود.مرا پیامبر و علی را جانشین قرار داد.به من کوثر[خیر کثیر یا فاطمه زهرا علیها السّلام یا نهری در بهشت منظور می باشد]و به علی سلسبیل عطا فرمود.به من وحی و به علی الهام بخشید.مرا به سوی خود بالا برد و درهای آسمان و حجابها را بر او گشود تا به من نگریست و من نیز به او نگریستم.راوی گوید:سپس پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله گریست!پس عرضه داشتم:پدر و مادرم فدایت گردند!چه چیز تو را به گریه وا داشته است؟پیامبر فرمود:ای ابن عباس!همانا اولین سخنی که خدا به من گفت این بود که فرمود:ای محمد!به زیر[پای]خود بنگر،و من به حجابها نگریستم که شکافته شده بود و دروازه های آسمان که گشوده شده بود و به علی نگریستم که سر به سوی من فرازکرده،با من سخن گفت و من با او سخن گفتم و نیز خدای عزّ و جلّ با من سخن گفت.گفتم:ای رسول خدا،چه سخنی با تو گفت؟فرمود:خدا به من فرمود:ای محمد همانا من علی را جانشین و وزیر و خلیفه پس از تو قرار دادم پس به او ابلاغ کن.او سخن تو را می شنود.پس کلام خداوند را به او رساندم.درحالی که در پیشگاه پروردگارم قرار داشتم.پس خداوند به من فرمود:همانا پذیرفتی و اطاعت کردی.پس خداوند به فرشتگان فرمان داد که بر او سلام کنند پس این چنین کردند و علی علیه السّلام سلام ایشان را پاسخ گفت و دیدم که فرشتگان به او بشارت می دهند و بر هیچ فرشته ای از فرشتگان آسمان نگذشتم جز آنکه به من تهنیت گفتند و عرضه داشتند:ای محمد!سوگند به کسی که به حق تو را برانگیخت،به خاطر اینکه خداوند پسر عمویت را جانشین تو ساخت شادی بر تمامی فرشتگان فرود آمد.و مشاهده کردم که حاملان عرش سرهایشان را به سوی زمین پائین آورده اند.پس گفتم:ای جبرئیل!چرا حاملان عرش سرهایشان را پائین آورده اند؟پس گفت:ای محمد!هیچ فرشته ای از فرشتگان نبود مگر آنکه برای شادی و سرور به چهره علی بن ابی طالب نگریست جز حاملان عرش که در این ساعت از خداوند کسب اجازه نموده اند و خداوند به ایشان اجازه داده است که به علی بن ابی طالب بنگرند و پس به او نگریستند.پس هنگامی که به زمین پائین آمدم او را از آنچه گذشت با خبر کردم
ص:225
یخبرنی به،فعلمت أنّی لم أطأ موطئا إلاّ و قد کشف لعلیّ عنه حتّی نظر إلیه.قال ابن عبّاس:قلت:یا رسول اللّه،أوصنی.فقال:علیک بمودّه علیّ بن أبی طالب و الّذی بعثنی بالحقّ نبیّا لا یقبل اللّه من عبد حسنه حتّی یسأله عن حبّ علیّ بن أبی طالب علیه السّلام و هو تعالی أعلم،فإن جاء بولایته قبل عمله علی ما کان منه،و إن لم یأت بولایته لم یسأله عن شیء،ثمّ أمر به إلی النّار.یابن عبّاس،و الّذی بعثنی بالحقّ نبیّا،إنّ النّار لأشدّ غضبا علی مبغض علیّ منها علی من زعم أنّ للّه ولدا.یا بن عبّاس،لو أنّ الملائکه المقرّبین و الأنبیاء المرسلین اجتمعوا علی بغض علیّ.
و لن یفعلوا،لعذّبهم اللّه بالنّار.قلت:یا رسول اللّه،و هل یبغضه أحد؟قال:یا بن عبّاس نعم یبغضه قوم یذکرون أنّهم من أمّتی،لم یجعل اللّه لهم فی الإسلام نصیبا.
یا بن عبّاس،إنّ من علامه بغضهم تفضیلهم من هو دونه علیه،و الّذی بعثنی بالحقّ نبیّا ما بعث اللّه نبیّا أکرم علیه منّی،و لا وصیّا أکرم علیه من وصیّی علیّ.قال ابن عبّاس:فلم أزل له کما أمرنی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و وصّانی بمودّته،و إنّه لأکبر عملی عندی.قال ابن عبّاس:فلمّا مضی من الزّمان ما مضی،و حضرت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله الوفاه حضرته،فقلت له:فداک أبی و أمّی یا رسول اللّه،قد دنا أجلک،فما تأمرنی؟ فقال:یا بن عبّاس خالف من خالف علیّا،و لا تکوننّ لهم ظهیرا،و لا ولیّا.قلت:یا رسول اللّه،فلم لا تأمر النّاس بترک مخالفته؟قال:فبکی صلّی اللّه علیه و اله حتّی أغمی علیه،ثمّ قال:یابن عبّاس،قد سبق فیهم علم ربّی،و الّذی بعثنی بالحقّ نبیّا لا یخرج أحد
ص:226
درحالی که او نیز مرا به آنچه مشاهده کردم خبر می داد پس دانستم که بر هیچ محلی قدم نگذاشتم مگر آنکه آن جایگاه برای علی روشن و آشکار گردید تا به آنجا نگرد[و از آنچه می گذرد باخبر شود]ابن عباس می گوید:پس عرضه داشتم:ای فرستاده خدا!مرا سفارشی کن.پس فرمود:بر تو باد به دوستی علی بن ابی طالب،سوگند به کسی که به حق مرا به پیامبری برانگیخت خداوند از هیچ بنده ای نیکی را نمی پذیرد تا از دوستی علی بن ابی طالب علیه السّلام از او سؤال کند درحالی که خداوند بلندمرتبه داناتر است.پس اگر ولایت و دوستی علی را با خود بیاورد کردارش بر آن گونه که بوده است مورد پذیرش واقع می شود و اگر ولایت او را همراه نیاورد چیز دیگری از او پرسیده نمی شود.آنگاه دستور داده می شود که به سوی دوزخ حرکت کند.ای ابن عباس!سوگند به کسی که بر حق مرا به پیامبری مبعوث داشت آتش بر دشمن علی خشمناک تر از آتش بر کسی است که گمان دارد خداوند فرزندی دارد.ای ابن عباس!اگر فرشتگان مقرّب و پیامبر فرستاده شده بر دشمنی علی جمع می شدند-درحالی که هرگز این چنین نخواهد شد-خداوند همگی را با آتش عذاب می نمود.عرضه داشتم:ای رسول خدا!آیا کسی با او دشمنی می کند؟پیامبر فرمود:بله،ای ابن عباس گروهی که می گویند آنان از امت من هستند با او دشمنی می کنند.خداوند برای آنان هیچ بهره ای از اسلام قرار نداده است.ای ابن عباس!همانا از نشانه های دشمنی ایشان این است که کسی را که از او پائین تر است بر او برتری می بخشند،سوگند به کسی که به حق مرا به پیامبری برانگیخت خداوند هیچ پیامبری را گرامی تر از من و هیچ جانشینی را گرامی تر از جانشین من علی قرار نداده.ابن عباس می گوید:پس هم چنان همان گونه که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به من فرمان داد و مرا به دوستی او سفارش کرد عمل می نمودم و آن بزرگترین عمل من در نزد خودم بود.ابن عباس می گوید:پس هنگامی که برهه ای از زمان گذشت و هنگام وفات رسول خدا فرارسید به نزد ایشان حاضر شدم پس به ایشان عرضه داشتم:پدر و مادرم فدای تو ای رسول خدا پایان عمر تو نزدیک است پس چه دستور می دهید؟پیامبر فرمود:ای ابن عباس!با هرکس که با علی به مخالفت برخاست مخالفت کن و هرگز پشتیبان و دوستدار او مباش.عرضه داشتم:ای رسول خدا،پس چرا مردم را به ترک مخالفت با علی دستور نمی دهی؟راوی گوید:
ص:227
ممّن خالفه من الدّنیا و أنکر حقّه حتّی یغیّر اللّه تعالی ما به من نعمه.یا بن عبّاس، إذا أردت أن تلقی اللّه و هو عنک راض،فاسلک طریقه علیّ بن أبی طالب،و مل معه حیث مال،و ارض به إماما،و عاد من عاداه،و وال من والاه،یا بن عبّاس، احذر أن یدخلک شکّ فیه،فإنّ الشّکّ فی علیّ کفر باللّه(تعالی).
162-16- أخبرنی المفید عن الحسین بن محمّد التّمّار،عن محمّد بن القاسم الأنباریّ،عن أبیه،عن الحسین بن سلیمان الزّاهد،قال:سمعت أبا جعفر الطّائیّ الواعظ یقول:سمعت وهب بن منبّه،یقول:قرأت فی زبور داود أسطرا،منها ما حفظت و منها ما نسیت،فما حفظت قوله:یا داود،اسمع منّی ما أقول،و الحقّ أقول،من أتانی و هو یحبّنی أدخلته الجنّه.یا داود اسمع منّی ما أقول،و الحقّ أقول،من أتانی و هو مستحی من المعاصی الّتی عصانی بها،غفرتها له و أنسیتها حافظیه.یا داود،اسمع منّی ما أقول و الحقّ أقول،من أتانی بحسنه واحده أدخلته الجنّه.قال داود:یا ربّ،و ما هذه الحسنه؟قال:من فرّج عن عبد مسلم.فقال داود علیه السّلام:إلهی کذلک لا ینبغی لمن عرفک أن یقطع رجاءه منک.
163-17- أخبرنا المفید عن أبی غالب الزّراریّ،عن جدّه محمّد بن سلیمان، عن محمّد بن خالد،عن ابن حمید عن ابن قیس عن أبی جعفر علیه السّلام یقول قال:
رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله إنّ أسرع الخیر ثوابا البرّ،و أسرع الشّرّ عقابا البغی،و کفی بالمرء عیبا أن یبصر من النّاس ما یعمی عنه من نفسه،و أن یعیّر النّاس بما لا یستطیع
ص:228
پیامبر گریست تا از هوش رفت.سپس[بعد از اینکه به هوش آمد]فرمود:ای ابن عباس! دانش پروردگار من درباره آنان پیشی گرفته است.سوگند به کسی که به حق مرا به پیامبری برانگیخت هیچ کس از کسانی که با او به مخالفت برخاسته اند و حقش را انکار نموده اند از دنیا خارج نمی شود تا خداوند نعمت های او را تغییر دهد[و از او بازپس ستاند]ای ابن عباس!اگر خواستی خدا را درحالی ملاقات کنی که از تو خشنود است پس در مسیر علی بن ابی طالب حرکت کن و به هر جایی که متمایل شد تو نیز به همان سو متمایل شو و او را به عنوان امام خود بپذیر و با دشمنان او دشمنی کن و دوستان او را گرامی بدار.ای ابن عباس!بر حذر باش که درباره او شکی بر تو راه یابد.پس به درستی که شک در علی کفر ورزیدن به خدای فرازمند است.
[162]16-وهب بن منبّه می گوید:در زبور داود علیه السّلام سطرهایی را خواندم که بعضی از آن را به یاد دارم و برخی را فراموش کردم.پس آنچه در یاد دارم این است که فرمود:ای داود!هر آنچه می گویم بشنو،و حق آن است که می گویم؛هرکس به نزد من بیاید درحالی که مرا دوست می دارد،[به یقین]او را وارد بهشت خواهم کرد.ای داود،آنچه که می گویم،بشنو که به حق می گویم،هرکس درحالی نزد من بیاید که از گناهانی که با آنها نافرمانی مرا کرده شرم دارد از او درمی گذرم و آنچه به یاد دارد را از خاطرش پاک می سازم.ای داود!هر آنچه می گویم بشنو و حق آن است که می گویم.هرکس با یک نیکی به درگاه من بیاید او را در بهشت داخل می سازم.داود گفت:پروردگارا!این نیکی چیست؟خداوند فرمود:هرکس برای مشکل بنده مسلمانی گشایشی به وجود آورد.پس داود علیه السّلام عرضه داشت:معبود من!برای همین است کسی که تو را می شناسد سزاوار نیست که امیدش را از تو قطع کند.
[163]17-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:همانا سریع ترین خوبیها از نظر پاداش نیکی به دیگران و سریع ترین بدی ها از نظر کیفر بدکاری[و تجاوز به حدود الهی]است و این عیب برای انسان کافی است که آن عیبی را در مردم ببیند که از دیدن آن عیب در خود ناتوان است و چیزی را برای مردم بد برشمرد که خود توانایی ترک آن را ندارد و این که همنشین خود را در آنچه به او ربطی ندارد آزار دهد.
ص:229
ترکه،و أن یؤذی جلیسه بما لا یعنیه.
164-18- أخبرنا المفید عن عمر بن محمّد المعروف بابن الزّیّات عن محمّد بن همّام عن الحمیریّ عن عبد اللّه بن محمّد بن عیسی،عن أبیه عن ابن المغیره، عن ابن مسکان،عن عمّار بن یزید،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:لمّا نزل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله بطن قدید قال لعلیّ بن أبی طالب علیه السّلام:یا علیّ إنّی سألت اللّه(عزّ و جلّ)أن یوالی بینی و بینک ففعل،و سألته أن یواخی بینی و بینک ففعل،و سألته أن یجعلک وصیّی ففعل.فقال رجل من القوم:و اللّه لصاع من تمر فی شنّ بال خیر ممّا سأل محمّد ربّه،هلاّ سأله ملکا یعضده علی عدوّه،أو کنزا یستعین به علی فاقته؟ فأنزل اللّه(تعالی) فَلَعَلَّکَ تارِکٌ بَعْضَ ما یُوحی إِلَیْکَ وَ ضائِقٌ بِهِ صَدْرُکَ أَنْ یَقُولُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ کَنْزٌ أَوْ جاءَ مَعَهُ مَلَکٌ إِنَّما أَنْتَ نَذِیرٌ وَ اللّهُ عَلی کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ [هود(11):12].
165-19- أخبرنا المفید عن الصّدوق عن ابن المتوکّل عن السّعد آبادیّ عن البرقیّ عن أبیه عن ابن أبی عمیر،عن غیر واحد من أصحابه،عن أبی حمزه الثّمالیّ،قال حدّثنی من حضر عبد الملک بن مروان و هو یخطب النّاس بمکّه، فلمّا صار إلی موضع العظه من خطبته،قام إلیه رجل فقال:له مهلا مهلا،إنّکم تأمرون،و لا تأتمرون،و تنهون و لا تنتهون،و تعظون و لا تتّعظون،أفاقتداء بسیرتکم،أو طاعه لأمرکم؟فإن:قلتم اقتداء بسیرتنا،فکیف یقتدی بسیره
ص:230
[164]18-امام صادق علیه السّلام می فرماید:هنگامی که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در بطن قدید[موضعی در نزدیکی مکه]فرود آمد به علی بن ابی طالب علیه السّلام فرمود:ای علی!من از خدا خواستم که میان من و تو دوستی برقرار کند و خدا این چنین کرد.و از او خواستم که میان من و تو برادری برقرار کند و این چنین کرد و از او خواستم که تو را جانشین من قرار دهد و این چنین کرد.
پس مردی از آن جماعت گفت:به خدا قسم!یک پیمانه از خرما در مشکی کهنه و پوسیده بهتر از آن چیزی است که محمد از پروردگارش درخواست نمود.چرا فرشته ای را درخواست نکرده است که او را بر دشمنش یاری دهد و یا گنجی نطلبیده است که برای فقر و بیچارگی خود از او کمک گیرد؟
پس خداوند بلندمرتبه این آیه را فرستاد«مبادا از بیم آن که بگویند چرا گنجی بر او نازل نمی شود و یا فرشته ای همراه او نیامده است بخشی از آنچه را که به تو وحی شده فروگذاری و دل تنگ شوی.تو فقط هشدار دهنده ای و را مراقب هرچیزی است.»[هود(11):آیۀ 12]
[165]19-ابو حمزه ثمالی می گوید:شخصی که در هنگام سخنرانی عبد الملک بن مروان در مکه در نزد او حاضر بود برای من نقل کرد:آنگاه که عبد الملک بن مروان به جایگاه موعظه و اندرز از سخن خود رسید مردی برخاست و گفت:آهسته،آهسته،[صبرکن]به درستی که شما فرمان می دهید و فرمان نمی برید و باز می دارید و بازداشته نمی شوید و پند می دهید و پند نمی گیرید.آیا می بایست به عملکرد شما اقتدا کنیم یا از فرمان شما پیروی کنیم؟پس اگر گفتید که به رفتار و کردار شما اقتدا کنیم،چگونه به کردار ستمکاران اقتدا می شود و چه حجتی در پیروی از ستمکارانی است که اموال پروردگار را درمیان خود دست به دست می کنند و بندگان خدا را بندگان و خدمتگزاران خود ساخته اند.
ص:231
الظّالمین،و ما الحجّه فی اتّباع المجرمین الّذین اتّخذوا مال اللّه دولا و جعلوا عباد اللّه خولا؟و إن قلتم:أطیعوا أمرنا و اقبلوا نصحنا،فکیف ینصح غیره من لم ینصح نفسه،أم کیف تجب طاعه من لم تثبت له عداله؟!و إن قلتم:خذوا الحکمه من حیث وجدتموها،و اقبلوا العظه ممّن سمعتموها،فلعلّ فینا من هو أفصح بصنوف العظات،و أعرف بوجوه اللّغات منکم،فتزحزحوا عنها،و أطلقوا أقفالها،و خلّوا سبیلها،ینتدب لها الّذین شرّدتم فی البلاد،و نقلتموهم عن مستقرّهم إلی کلّ واد، فو اللّه ما قلّدناکم أزمّه أمورنا،و حکّمناکم فی أبداننا و أموالنا و أدیاننا لتسیروا فینا بسیره الجبّارین،غیر أنّا نصبر أنفسنا لاستیفاء المدّه و بلوغ الغایه و تمام المحنه، و لکلّ قائم منکم یوم لا یعدوه،و کتاب لا بدّ أن یتلوه لا یُغادِرُ صَغِیرَهً وَ لا کَبِیرَهً إِلاّ أَحْصاها [الکهف(18):49] وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ [الشعراء (26):227]قال:فقام إلیه بعض أصحاب المشایخ فقبض علیه،و کان ذلک آخر عهدنا به،و لا ندری ما کانت حاله.
166-20- أخبرنا المفید عن الصّدوق عن أبیه عن أحمد بن إدریس،عن محمّد بن عبد الجبّار،عن القاسم بن محمّد الرّازیّ،عن علیّ بن محمّد الهرمزدانیّ،عن علیّ بن الحسین عن أبیه الحسین علیهما السّلام قال لمّا مرضت فاطمه بنت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله وصّت إلی علیّ بن أبی طالب علیه السّلام أن یکتم أمرها،و یخفی خبرها،و لا یؤذن أحدا بمرضها،ففعل ذلک،و کان یمرّضها بنفسه،و تعینه علی ذلک أسماء بنت عمیس
ص:232
و اگر گفتید که فرمان ما را گردن نهید و اندرز و خیرخواهی ما را بپذیرید پس چگونه کسی که برای خود خیرخواهی ننموده است برای دیگری خیرخواهی می کند یا چگونه پذیرفتن سخن کسی که عدالت او ثابت نیست واجب می باشد.و اگر گفتید که حکمت را از هرکجا که یافتید دریافت دارید و موعظه و نصیحت را از هرکس که شنیدید بپذیرید پس چه بسا که در میان ما کسی باشد که انواع اندرزها و موعظه ها در نزد او آشکارتر باشد و خصوصیات کلمات را بهتر از شما بشناسد.پس از[جایگاه]موعظه و اندرز دور شوید و قفل هایش را [که در مقابل دیگران قرار داده اید و راهشان را بسته اید]برگشائید و راه موعظه را[برای دیگران]باز کنید تا کسانی که آنان را در سرزمینهای دیگر تبعید کرده اید و از وطن و جایگاهشان به هر سرزمینی انتقالشان دادید به سوی آن سرعت بگیرند.پس به خدا قسم!ما زمام امورمان را به شما واگذار ننمودیم و شما را بر جان و مال و دین خود مسلط نساختیم که بخواهید درمیان ما به شیوه ستمگران رفتار کنید جز آنکه ما خود را برای طلب بقاء مدت[به پایان رسیدن بقاء سختی ها]و رسیدن به نهایت کار و پایان سختی ها به صبر وعده می دهیم.و برای هر برپا ایستاده ای[حاکم و فرمانروایی]از شما روزی است که از آن تجاوز نمی کند و نامه عملی است که ناگزیر است آن را بخواند«هیچ عمل کوچک و بزرگی را از قلم نینداخته است و آن را به حساب آورده است»[کهف(18):آیۀ 49]،«و به زودی ستمکاران خواهند دانست که بازگشتشان به کجاست.»[شعراء(26):آیۀ 227]راوی گوید:پس گروهی از یاران عبد الملک به سوی او برخاستند و دستگیرش نمودند و آن آخرین باری بود که آن شخص را مشاهده کردیم و نمی دانیم که وضعیتش به کجا انجامید.
[166]20-امام حسین علیه السّلام می فرماید:هنگامی که فاطمه دختر محمد فرستاده خدا بیمار گشت به علی بن ابی طالب سفارش نمود که امر[بیماری]او را پنهان دارد و خبر[وخامت حال]او را مخفی سازد و هیچ کس را بر بیماری او آگاه نگرداند.پس علی علیه السّلام این چنین کرد و خود از او پرستاری می نمود و بر آن امر اسماء بنت عمیس او را یاری می نمود و بر این شیوه استمرار داشت همان گونه که فاطمه علیها السّلام به او سفارش کرده بود.
ص:233
(رحمها اللّه)علی استمرار بذلک،کما وصّت به،فلمّا حضرتها الوفاه وصّت أمیر المؤمنین علیه السّلام أن یتولّی أمرها و یدفنها لیلا و یعفّی قبرها،فتولّی ذلک أمیر المؤمنین علیه السّلام و دفنها و عفّی موضع قبرها،فلمّا نفض یده من تراب القبر هاج به الحزن،و أرسل دموعه علی خدّیه،و حوّل وجهه إلی قبر رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فقال:
السّلام علیک یا رسول اللّه،عنّی و عن ابنتک و حبیبتک،و قرّه عینک و زائرتک، و الثّابته فی الثّری ببقعتک المختار اللّه لها سرعه اللّحاق بک،قلّ یا رسول اللّه عن صفیّتک صبری،و ضعف عن سیّده النّساء تجلّدی،إلاّ أنّ فی التّأسّی لی بسنّتک و الحزن الّذی حلّ بی لفراقک لموضع التّعزّی،و لقد وسّدتک فی ملحود قبرک بعد أن فاضت نفسک علی صدری،و غمّضتک بیدی،و تولّیت أمرک بنفسی،نعم و فی کتاب اللّه نعم القبول، إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ [البقره(2):156]قد استرجعت الودیعه،و أخذت الرّهینه،و اختلست الزّهراء،فما أقبح الخضراء و الغبراء،یا رسول اللّه!أمّا حزنی فسرمد،و أمّا لیلی فمسهّد،لا یبرح الحزن من قلبی أو یختار اللّه لی دارک الّتی فیها أنت مقیم،کمد مقیّح،و همّ مهیّج،سرعان ما فرّق بیننا و إلی اللّه أشکو،و ستنبّئک ابنتک بتظاهر أمّتک علیّ و علی هضمها حقّها،فاستخبرها الحال،فکم من غلیل معتلج بصدرها لم تجد إلی بثّه سبیلا،و ستقول و یحکم اللّه بیننا و هو خیر الحاکمین،سلام علیک یا رسول اللّه،سلام مودّع لا سئم و لا قال، فإن أنصرف فلا عن ملاله،و إن أقم فلا عن سوء ظنّ بما وعد اللّه الصّابرین،الصّبر
ص:234
پس هنگامی که زمان وفات فاطمه علیها السّلام فرارسید به امیر مؤمنان سفارش نمود که امر[کفن و دفن]او را بر عهده بگیرد و او را شبانه به خاک سپارد و مزارش را پنهان سازد.پس امیر مؤمنان این امور را بر عهده گرفت و فاطمه را به خاک سپرد و مکان قبر او را مخفی ساخت پس هنگامی که دستانش را از خاک قبر زهرا پاک کرد اندوه در وجودش برانگیخته و اشکهایش را بر چهره اش روان گرداند و رو به سوی قبر پیامبر صلّی اللّه علیه و اله کرده و گفت:سلام بر تو ای فرستاده خدا [سلامی]از جانب من و دختر محبوب تو و روشنی چشمانت و ملاقات کننده تو[در این شب]که در خاک و در بارگاه تو آرمیده است.[دختری که]خداوند اختیار کرده است که به سرعت به تو بپیوندد.ای فرستاده خدا پس از دختر تو،مرا توان بردباری اندک است و پس از [درگذشت]بانوی زنان جهان،خویشتنداری من به سستی و ناتوانی گرائیده است،اما من که پیرو راه و روش تو هستم و سختی جدایی تو را دیده ام و اندوهگین گشته ام[اینک]شکیبایی ممکن است.به درستی که این من بودم که تو را درمیان قبر نهادم پس از آن که جان گرامی ات بر روی سینه من از بدن خارج شد.و با دستان خود چشمانت را برهم نهادم و خود،امر[کفن و دفن]تو را بر عهده گرفتم.آری و در کتاب خدا پذیرش نیکویی[از این اعمال است]پس «همه ما از خدائیم و به سوی او باز می گردیم.»[بقره(2):آیۀ 156]همانا امانتی که به من سپرده بودی به سوی تو بازگردانده شد.و به صاحبش رسید و زهرا از من گرفته شد.پس آسمان و زمین چه زشت و نازیبا است.ای فرستاده خدا!از این پس اندوه من جاودانه و شبهایم به شب زنده داری می گذرد و اندوه همچنان در قلب من به سر می برد تا آن روز که خداوند خانه ای را که تو در آن ساکنی برایم برگزیند.اندوهی شدید مرا فرا گرفته است که چون زخمی بر جانم نشسته و غمی است که درونم را برمی انگیزد.چه سریع میان ما جدایی انداخت و من شکایت خود را به سوی خدا می برم و به زودی دخترت تو را آگاه خواهد ساخت که امت تو چگونه بر ستمکاری بر من و بر علیه حق او،در کنار هم جمع شدند پس احوال ما را از فاطمه خبر گیر.پس چه بسیار حرارت و بغض پرتلاطمی که در سینه اش وجود داشت و راهی برای بیان و بازگو کردن آن نیافت و به تو خواهد گفت و خداوند میان ما حکم می کند که او بهترین حکم کنندگان است.سلام بر تو ای فرستاده خدا سلام وداع کننده ای که از روی ناخشنودی و یا خسته دلی سلام نمی کند.پس اگر[به سوی خانه ام]روی گردانم از
ص:235
أیمن و أجمل،و لو لا غلبه المستولین علینا لجعلت المقام عند قبرک لزاما، و التّلبّث عنده معکوفا،و لأعولت إعوال الثّکلی علی جلیل الرّزیّه،فبعین اللّه تدفن بنتک سرّا،و یهتضم حقّها قهرا،و یمنع إرثها جهرا،و لم یطل العهد،و لم یخلق منک الذّکر،فإلی اللّه یا رسول اللّه المشتکی،و فیک أجمل العزاء،فصلوات اللّه علیها و علیک و رحمه اللّه و برکاته.
167-21- أخبرنا المفید عن الصّدوق عن ماجیلویه،عن عمّه عن البرقیّ عن أبیه و محمّد بن سنان،معا عن محمّد بن عطیّه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله الموت کفّاره لذنوب المؤمنین.
168-22- أخبرنا المفید عن علیّ بن محمّد الکاتب عن أبی القاسم زکریّا بن یحیی عن داود بن القاسم الجعفریّ عن الرّضا علیه السّلام یقول:أنّ أمیر المؤمنین علیه السّلام قال لکمیل بن زیاد فیما قال:یا کمیل،أخوک دینک،فاحتط لدینک بما شئت.
169-23- أخبرنا المفید عن أحمد بن الولید عن أبیه عن الصّفّار عن القاسانیّ عن المنقریّ عن حفص قال:قال أبو عبد اللّه علیه السّلام یقول:إذا أراد أحدکم أن لا یسأل اللّه شیئا إلاّ أعطاه،فلییأس عن النّاس کلّهم،و لا یکون له رجاء إلاّ من اللّه (عزّ و جلّ)فانّه إذا علم اللّه(عزّ و جلّ)ذلک من قلبه لم یسأل اللّه شیئا إلاّ أعطاه،ألا فحاسبوا أنفسکم قبل أن تحاسبوا،فإنّ فی القیامه خمسین موقفا،کلّ موقف مقام ألف سنه،ثمّ تلا هذه الآیه: فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَهٍ [المعارج(70):4].
ص:236
خستگی و ملالت نیست و اگر باقی بمانم از سوء ظن و گمان بد به آنچه خداوند به اهل صبر وعده داده است نمی باشد.
بردباری خوش یمن تر و زیباتر است و اگر توانمندی و غلبه فرمان روایان بر ما نبود جاودانه در کنار قبرت باقی می ماندم و همچون معتکفان در کنار مزارت درنگ می نمودم و همچون زن فرزند مرده بر عظمت این مصیبت ناله و زاری سر می دادم.پس در محضر پروردگار دخترت مخفیانه به خاک سپرده می شود و حقش به زور از او گرفته می شود و آشکارا از ارث محروم می گردد درحالی که پیمان[تو با این مردمان]طولانی نگشته است و یاد تو به کهنگی نگراییده است.پس ای رسول خدا شکایت به درگاه خدا می برم و زیباترین عزاداری را درباره تو به جا می آورم پس درود و رحمت و برکات خدا بر تو و دخترت باد.
[167]21-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:مرگ کفاره گناهان مؤمنان است.
[168]22-امام رضا علیه السّلام می فرماید:که امیر المؤمنین علیه السّلام در کلماتی که به کمیل بن زیاد فرمود این چنین گفت:ای کمیل!دین تو برادر تو است.پس برای دینت هر آنگونه که می خواهی احتیاط کن.
[169]23-امام صادق علیه السّلام می فرمود:هرگاه کسی از شما بخواهد که هرآنچه از خدا می طلبد به او عطا نماید می بایست از تمامی مردم ناامید گردد و هیچ امیدی جز به خدا نداشته باشد پس به درستی که هنگامی که خداوند آن مطالب را از قلب او دریابد هیچ چیزی از خدا طلب نمی کند جز آنکه به او عطا می نماید.آگاه باشید که از خود حساب رسی کنید پیش از آنکه به حسابتان رسیدگی شود.به درستی که در قیامت پنجاه توقفگاه است و هر توقفگاهی به مقدار هزار سال به طول می انجامد.سپس این آیه را تلاوت فرمودند:«در روزی که به درازای پنجاه هزار سال است.»[معارج(70):آیۀ 4]
ص:237
170-24- أخبرنا المفید عن الکاتب عن الزّعفرانیّ عن الثّقفیّ،عن حبیب بن بصیر عن أحمد بن بشیر عن هشام بن محمّد،عن أبیه محمّد بن السّائب،عن إبراهیم بن محمّد الیمانیّ،عن عکرمه،قال:سمعت عبد اللّه بن العبّاس یقول لابنه علیّ بن عبد اللّه:لیکن کنزک الّذی تدّخره العلم،کن به أشدّ اغتباطا منک بکنز الذّهب الأحمر،فإنّی مودّعک کلاما إن أنت وعیته اجتمع لک به خیر أمر الدّنیا و الآخره،لا تکن ممّن یرجو الآخره بغیر عمل،و یؤخّر التّوبه لطول الأمل،و یقول فی الدّنیا قول الزّاهدین،و یعمل فیها عمل الرّاغبین،إن أعطی منها لم یشبع،و إن منع منها لم یقنع،یعجز عن شکر ما یؤتی،و یبتغی الزّیاده فیما بقی،و یأمر بما لا یأتی.یحبّ الصّالحین و لا یعمل عملهم،و یبغض الفجّار و هو أحدهم،و یقول:لم أعمل فأتعنّی،ألا أجلس فأتمنّی،فهو یتمنّی المغفره و قد دأب فی المعصیه،قد عمّر ما یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَنْ تَذَکَّرَ [الفاطر(35):37]یقول فیما ذهب:لو کنت عملت و نصبت کان ذخرا لی،و یعصی ربّه(تعالی)فیما بقی غیر مکترث،إن سقم ندم علی العمل،و إن صحّ أمن و اغترّ و أخّر العمل،معجب بنفسه ما عوفی،و قانط إذا ابتلی،إن رغب أشر،و إن بسط له هلک،تغلبه نفسه علی ما یظنّ،و لا یغلبها علی ما یستیقن،لا یثق من الرّزق بما قد ضمن له،و لا یقنع بما قسم له،لم یرغب قبل أن ینصب،و لا ینصب فیما یرغب،إن استغنی بطر،و إن افتقر قنط،فهو ینبغی الزّیاده و إن لم یشکر،و یضیّع من نفسه ما هو أکثر یکره الموت لإساءته،و لا یدع الإساءه
ص:238
[170]24-عکرمه می گوید:شنیدم عبد اللّه بن عباس به پسرش علی بن عبد اللّه می گفت:
می بایست گنجی که آن را ذخیره می کنی علم و دانش باشد و به علم بیشتر از گنج طلای سرخ رغبت و اشتیاق داشته باش.پس همانا من سخنی را در نزد تو به ودیعه و امانت می گذارم که اگر آن را فرا بگیری به وسیله آن نیکی امر دنیا و آخرت برای تو جمع می گردد از کسانی مباش که بدون کردار[نیک]امید به آخرت دارند و توبه و بازگشت به سوی خدا را به خاطر آرزوهای دراز به عقب می اندازند.در دنیا سخن دل برگرفتگان را به زبان می آورند و چون دلبستگان رفتار می کنند.اگر از دنیا به آنها عطا شود سیر نمی گردند و اگر از آن باز داشته شود قناعت نمی کنند.از سپاس آنچه به آنان عطا شده است ناتوانند اما در آنچه باقی مانده است زیادت می طلبند و به آنچه خود عمل نمی کنند فرمان می دهند.نیکوکار دوست می دارد ولی به کردار آنان عمل نمی کند و بدکاران را دشمن می دارد ولی خود نیز از آنان است.و می گوید:
عمل نمی کنم تا به سختی و مشقت بیفتم و می نشینم و آرزو می کنم.پس او بخشش را آرزو می کند درحالی که در گناه و نافرمانی می کوشد.در طول زندگی با یادآوریها و تذکرات عمری را به سر آورده.درباره آنچه گذشته است می گوید:اگر[این گونه]رفتار می کردم و به پا می داشتم ذخیره و توشه ای برای من بود.و در آنچه باقی مانده است بدون ناراحتی و نگرانی نافرمانی پروردگارش را می کند.اگر بیمار گردد از کردار خود پشیمان می شود و اگر بهبودی یابد ایمن می شود و فریفته می گردد و عمل[نیک]را به تأخیر می اندازد.تا زمانی که در عافیت و سلامت به سر می برد خود فریفته است و هنگامی که مبتلا می شود ناامید می گردد.اگر چیزی را طلب کند از خود بی خود می شود و کبر می ورزد و اگر به او میدان داده شود هلاک می گردد.نفسش او را بر آنچه گمان می کند هدایت می کند نه بر آنچه که یقین و باور دارد.از روزی به آنچه برایش ضمانت شده است اطمینان ندارد و به آنچه برایش تقسیم شده است قانع نیست.پیش از آنکه خود را خسته و ناتوان سازد چیزی را طلب نمی کند و در آنچه می طلبد خسته نمی گردد[در طلب هرچیز افراط و تفریط می کند و خود را خسته می سازد].
اگر بی نیاز گردد سرکشی می کند و اگر محتاج شود ناامید می گردد.پس او زیادت می طلبد هر چند سپاسگزار نباشد و از جانب خود هر آنچه فزونتر است تباه می سازد مرگ را ناگوار
ص:239
فی حیاته إن عرضت شهوته،واقع الخطیئه ثمّ تمنّی التّوبه،و إن عرض له عمل الآخره دافع،یبلغ فی الرّغبه حین یسأل،و یقصّر فی العمل حین یعمل،فهو بالطّول مدلّ،و فی العمل مقلّ،یتبادر فی الدّنیا یعبأ لمرض،فإذا أفاق واقع الخطایا و لم یعرض،یخشی الموت،و لا یخاف الفوت،یخاف علی غیره بأقلّ من ذنبه،و یرجو لنفسه بدون عمله،و هو علی النّاس طاعن،و لنفسه مداهن،یرجو الأمانه ما رضی،و یری الخیانه إن سخط،إن عوفی ظنّ أنّه قد تاب،و إن ابتلی طمع فی العافیه و عاد،لا یبیت قائما،و لا یصبح صائما یصبح و همّه الغذاء، و یمسی و نیّته العشاء،و هو مفطر،یتعوّذ باللّه منه من هو فوقه،و لا ینجو بالعوذ منه من هو دونه،یهلک فی بغضه إذا أبغض،و لا یقصّر فی حبّه إذا أحبّ،یغضب فی الیسیر،و یغضی علی الکثیر،فهو یطاع و یعصی وَ اللّهُ الْمُسْتَعانُ [یوسف(12):18].
171-25- حدّثنا أبو عبد اللّه محمّد بن محمّد،قال:حدّثنا أبو بکر محمّد بن عمر الجعابیّ،قال:حدّثنا محمّد بن محمّد بن سلیمان الباغندیّ،قال:حدّثنی هارون بن حاتم.قال:حدّثنا إسماعیل بن توبه و مصعب بن سلاّم،عن أبی إسحاق،عن ربیعه السّعدیّ،قال:أتیت حذیفه بن الیمان فقلت له:حدّثنی بما سمعت من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله أو رأیته لأعمل به،قال فقال لی:علیک بالقرآن.فقلت له:قد قرأت القرآن،و إنّما جئتک لتحدّثنی،اللّهمّ إنّی أشهدک علی حذیفه أنّی أتیته لیحدّثنی بما لم أسمعه و لم أره من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و أنّه قد منعنیه و کتمنیه.فقال حذیفه:یا
ص:240
می داند چون موجب ناراحتی اوست و خود در هنگام جلوه گری شهوتش از ناراحت ساختن دیگران ابایی ندارد.
اشتباه و نافرمانی می کند و توبه را آرزو می کند و اگر عملی مربوط به آخرت بر او عرضه شود به آن رفتار نمی کند.در هنگام درخواست در طلب زیاده روی می کند و در هنگام عمل در کردار خود کوتاهی می کند.پس او به احسان آشنا است ولی در کردار اهل تفریط و کوتاهی می باشد.از خستگی و ناتوانی بیماری در دنیا سرعت می ورزد و هنگامی که بهبود می یابد اشتباهات را مرتکب می شود و[از آنها]روی گردان نمی شود.از مرگ می هراسد و از دست رفتن[فرصت ها]نمی ترسد.بر دیگری به کمتر از گناه خود در هراس است و برای خود بدون هیچ عملی امید[نجات]دارد.درحالی که بر مردم طعنه زننده و بر خود آسان گیر است.
تا زمانی که خشنود است امید به ایمنی و امانت دارد و اگر ناراضی گردد[هرچیز را]خیانت می بیند.اگر در سلامتی به سر برد گمان می کند که او توبه کرده است[و این سلامت ثمره توبه اوست]و اگر مبتلا گردد در سلامت طمع می کند و باز می گردد.شب را در نماز به سر نمی برد و روز را به روزه داری سپری نمی کند.شب را به صبح می رساند درحالی که همّ و غم او غذا است و روز را به شب می رساند درحالی که نیت او خوردن شام است درحالی که روزه دار نیست.کسی که بر فراز اوست از او به خدا پناه می برد و کسی که پائین دست اوست از پناه بردن از[شرّ]او نجات نمی یابد.هنگامی که کینه می ورزد در کینه خود هلاک می شود و هنگامی که دوست می دارد در دوستی اش کوتاهی نمی کند.به آسانی خشمناک می گردد و بر [ستم]فراوان ساکت می ماند.پس او مورد اطاعت قرار می گیرد و خود نافرمانی می کند و خداوند یاری ده است.
[171]25-ربیعه سعدی می گوید به نزد حذیفه بن یمان آمدم و به او گفتم:به آنچه از پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله شنیده ای یا دیده ای برایم سخن بگو تا به آن رفتار کنم.راوی گوید:پس حذیفه به من گفت:بر تو باد به قرآن.پس به او گفتم:به درستی که من قرآن خوانده ام.و به نزد تو آمده ام که برایم سخنی[غیر از آنچه می دانم]بگویی.پروردگارا من تو را بر حذیفه گواه می گیرم که به نزدش آمدم تا برایم به آنچه از رسول خدا نشنیدم و ندیدم سخن بگوید و او مرا از آن بازداشت و آن[مسائل]را از من پنهان داشت.
ص:241
هذا،قد أبلغت فی الشّدّه.ثمّ قال لی:خذها قصیره من طویله و جامعه لکلّ أمرک، إنّ آیه الجنّه فی هذه الأمّه لبیّنه،إنّه لیأکل الطّعام و یمشی فی الأسواق.فقلت له:
بیّن لی آیه الجنّه أتّبعها،و بیّن لی آیه النّار فأتّقیها.فقال لی:و الّذی نفسی بیده،إنّ آیه الجنّه الهداه إلیها إلی یوم القیامه و آیه الحقّ إلی یوم القیامه لآل محمّد علیهم السّلام،و إنّ آیه النّار و آیه الکفر و الدّعاه إلی النّار إلی یوم القیامه لغیرهم.
172-26- أخبرنا المفید عن علیّ بن خالد المراغیّ عن القاسم بن محمّد الدّلاّل،عن سبره بن زیاد،عن الحکم بن عیینه،عن حنش بن المعتمر،قال:
دخلت علی أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السّلام فقلت:السّلام علیک یا أمیر المؤمنین و رحمه اللّه و برکاته،کیف أمسیت؟قال:أمسیت محبّا لمحبّنا،و مبغضا لمبغضنا،و أمسی محبّنا مغتبطا برحمه من اللّه کان ینتظرها،و أمسی عدوّنا یؤسّس بنیانه علی شفا جرف هار،و کأنّ ذلک الشّفا قد انهار به فی نار جهنّم،و کأنّ أبواب الرّحمه قد فتحت لأهلها،فهنیئا لأهل الرّحمه رحمتهم،و التّعس لأهل النّار، و النّار لهم.یا حنش،من سرّه أن یعلم أمحبّ لنا أم مبغض فلیمتحن قلبه،فإن کان یحبّ ولیّا لنا فلیس بمبغض لنا،و إن کان یبغض ولیّنا فلیس بمحبّ لنا،إنّ اللّه (تعالی)أخذ المیثاق لمحبّنا بمودّتنا،و کتب فی الذّکر اسم مبغضنا،نحن النّجباء و أفراطنا أفراط الأنبیاء.
173-27- أخبرنا المفید عن الجعابیّ،عن ابن عقده عن أبی عوانه موسی بن
ص:242
پس حذیفه گفت:ای فلانی!در سختی[مراد و مقصود خود را]رساندی[بسیار شدید و تند سخن گفتی]سپس به من گفت:از سخنان طولانی[حکمت های]کوتاه را دریافت کن و آن را [حکمتی]جامع برای تمامی امورت بدان.همانا نشانه بهشت در این امت آشکار است.به درستی که پیامبر غذا می خورد و در بازار ما قدم می زند.راوی گوید پس به حذیفه گفتم:
نشانه بهشت را برایم بیان نما تا از آن پیروی کنم و نشانه دوزخ را نیز برایم بیان کن تا از آن برحذر باشم.پس حذیفه به من گفت:سوگند به کسی که جانم در دست اوست همانا نشانه بهشت و راهنمایان به سوی آن تا روز قیامت نشانه حق تا روز قیامت،خاندان محمد صلّی اللّه علیه و اله هستند و نشانه دوزخ و کفر و راهنمایان به سوی دوزخ تا روز قیامت،غیر از ایشان می باشند.
[172]26-حبیش بن معتمر می گوید:به محضر امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السّلام شرفیاب شدم و عرضه داشتم:سلام و رحمت و برکات خدا بر تو ای امیر مؤمنان.روز را چگونه به شب رساندید؟حضرت فرمود:روز را به شب رساندم درحالی که دوستداران خود را دوست می داریم و دشمنان خود را دشمن می داریم و دوستان ما روز را به شب می رسانند در حالی که سرخوش و شادمان از رحمتی هستند که از جانب خداوند در انتظار آنان است و دشمنان ما روز را به شب می رسانند درحالی که اساس و پایه خود را بر دهانه ریزان دوزخ بنا نهاده اند و گویا آن دهانه دوزخ آن را درون آتش جهنم فروخواهد ریخت و گویا درهای رحمت برای اهلش باز شده است پس رحمت گوارای اهل رحمت و نابودی و آتش بر دوزخیان باد.ای حبیش هرکس دوست دارد بداند که آیا دوست ما است یا دشمن،قلب خود را بیازماید.پس اگر دوستدار ما را دوست می دارد دشمن ما نیست و اگر دوستدار ما را دشمن می دارد دوست ما نیست.به درستی که خداوند فرازمند از دوستداران ما به دوستی پیمان گرفت و در ذکر(لوح محفوظ)نام دشمنان ما را نگاشت.ما نجیبیان[آفریدگان]هستیم و فرزندان ما که پیش از ما از دنیا می روند[همچون]فرزندان پیامبرانند.
ص:243
یوسف عن عبد السّلام بن عاصم،عن إسحاق بن إسماعیل عن عمرو بن أبی قیس عن میسره بن حبیب،عن المنهال بن عمرو قال:أخبرنی رجل من تمیم، قال:کنّا مع علیّ بن أبی طالب علیه السّلام بذی قار و نحن نری أنّا سنختطف فی یومنا، فسمعته یقول:و اللّه لنظهرنّ علی هذه الفرقه،و لنقتلنّ هذین الرّجلین-یعنی طلحه و الزّبیر-و لنستبیحنّ عسکرهما.قال التّمیمیّ:فأتیت إلی عبد اللّه بن العبّاس فقلت:أما تری إلی ابن عمّک و ما یقول؟فقال:لا تعجل حتّی تنظر ما یکون،فلمّا کان من أمر البصره ما کان أتیته فقلت:لا أری ابن عمّک إلاّ قد صدق.فقال:
ویحک!إنّا کنّا نتحدّث أصحاب محمّد أنّ النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله عهد إلیه ثمانین عهدا لم یعهد شیئا منها إلی أحد غیره،فلعلّ هذا ممّا عهد إلیه.
174-28- أخبرنا المفید عن الصّدوق عن أبیه عن محمّد بن أبی القاسم عن البرقیّ،عن أبیه،قال:حدّثنی من سمع حنان بن سدیر یقول:سمعت أبی سدیر الصّیرفیّ یقول:رأیت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فیما یری النّائم و بین یدیه طبق مغطّی بمندیل،فدنوت منه و سلّمت علیه،فردّ السّلام،و کشف المندیل عن الطّبق،فإذا فیه رطب،فجعل یأکل منه،فدنوت منه فقلت:یا رسول اللّه،ناولنی رطبه، فناولنی واحده،فأکلتها،ثمّ قلت:یا رسول اللّه،ناولنی أخری،فناولنیها فأکلتها، و جعلت کلّما أکلت واحده سألته أخری حتّی أعطانی ثمانی رطبات فأکلتها،ثمّ طلبت منه أخری،فقال لی:حسبک.قال:فانتبهت من منامی،فلمّا کان من الغد
ص:244
[173]27-منهال بن عمرو می گوید:مردی از بنی تمیم برایم روایت نمود که در ذی قار به همراه علی بن ابی طالب علیه السّلام بودیم درحالی که به روشنی می دیدیم در این روز زبون خواهم شد[کنایه از کشته شدن به سرعت در جنگ است]پس شنیدم که علی علیه السّلام می فرمود:به خدا قسم!هرآینه بر این گروه[اصحاب جمل]پیروز می شویم و این دو مرد-طلحه و زبیر-را خواهیم کشت و[خون]لشکر این دو را مباح خواهیم ساخت.تمیمی می گوید:به نزد عبد اللّه بن عباس آمدم و گفتم:آیا نمی بینی پسر عمویت چه می گوید؟او گفت:شتاب مکن تا آنچه را واقع خواهد شد مشاهده کنی.پس هنگامی که ماجرای بصره آن شد که من در آن حاضر بودم [و با چشمان خود حادثه جمل را مشاهده نمودم]گفتم:پسر عمویت را جز به آنکه راست گفت و حقیقت را بیان کرد مشاهده نمی کنم.پس ابن عباس گفت:وای بر تو!همانا ما با یاران محمد سخن می گفتیم که پیامبر صلّی اللّه علیه و اله هشتاد پیمان را به او بیان نمود که هیچ عهدی از آن هشتاد پیمان را با کسی جز او مطرح ننمود.پس چه بسا این سخن نیز از آن پیمان ها باشد.
[174]28-سدیر صیرفی می گوید:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله را در خواب مشاهده کردم درحالی که در مقابلش طبقی بود که با دستمالی پوشیده شده بود.پس به ایشان نزدیک شدم و سلام کردم.
حضرت سلامم را پاسخ گفت و دستمال را از روی طبق برداشت.در آن مقداری خرما بود و حضرت شروع به خوردن از آن نمود.پس به ایشان نزدیک شدم و عرضه داشتم:ای فرستاده خدا،خرمای دیگری به من بده.پس خرمای دیگری به من داد و من آن را خوردم.پس هرگاه خرمایی می خوردم یک خرمای دیگر از حضرت طلب می نمودم تا اینکه پیامبر هشت خرما به من عطا کردند و من آن هشت خرما را خوردم آنگاه از پیامبر خرمای دیگری طلب کردم.
پس به من فرمودند:برای تو کافی است.
ص:245
دخلت علی جعفر بن محمّد الصّادق علیهما السّلام و بین یدیه طبق مغطّی بمندیل،کأنّه الّذی رأیته فی المنام بین یدی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله،فسلّمت علیه،فردّ علیّ السّلام،ثمّ کشف عن الطّبق،فإذا فیه رطب،فجعل یأکل منه،فعجبت لذلک،و قلت:جعلت فداک ناولنی رطبه،فناولنی فأکلتها،ثمّ طلبت أخری فناولنی فأکلتها،و طلبت أخری حتّی أکلت ثمانی رطبات،ثمّ طلبت منه أخری فقال لی:لو زادک جدّی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لزدتک،فأخبرته الخبر فتبسّم تبسّم عارف بما کان.
175-29- أخبرنا المفید عن الجعابیّ،قال:حدّثنی الشّیخ الصّالح عبد اللّه بن محمّد بن عبد اللّه بن یاسین،قال:سمعت العبد الصّالح علیّ بن محمّد بن علیّ الرّضا علیه السّلام بسرّ من رأی،یذکر عن آبائه علیهم السّلام قال:قال أمیر المؤمنین علیه السّلام:العلم وراثه کریمه،و الآداب حلل حسان،و الفکره مرآه صافیه،و الاعتذار منذر ناصح، و کفی بک أدبا ترکک ما کرهته من غیرک.
176-30- أخبرنا المفید عن أحمد بن الولید،عن أبیه عن سعد عن ابن عیسی، عن ابن محبوب،عن الثّمالیّ:قال قال کان علیّ بن الحسین علیه السّلام یقول:ابن آدم،لا تزال بخیر ما کان لک واعظ من نفسک،و ما کانت المحاسبه من همّک،و ما کان الخوف لک شعارا،و الحزن لک دثارا؛ابن آدم،إنّک میّت و مبعوث و موقوف بین یدی اللّه(عزّ و جلّ)مسئول،فأعدّ جوابا.
177-31- أخبرنا المفید عن أحمد بن محمّد الجرجرائیّ عن إسحاق بن
ص:246
سدیر می گوید:پس،از خواب برخاستم و فردای آن روز به نزد جعفر بن محمد صادق علیه السّلام رفتم،درحالی که در مقابلش طبقی بود که با دستمالی پوشیده شده بود.همانند آنچه در خواب در مقابل رسول خدا دیده بودم.پس بر امام سلام کردم و سلام مرا پاسخ گفت و دستمال را از روی طبق برداشت.در ظرف،خرما بود و حضرت شروع به خوردن از آن کرد.
پس مرا حیرت فراگرفت و عرضه داشتم:فدایت گردم!یک خرما به من بده.پس حضرت خرمای دیگری به من داد پس آن را خوردم.آنگاه خرمای دیگری طلب کردم و حضرت خرمای دیگری به من داد و من آن را خوردم.و خرمای دیگری طلب نمودم تا هشت خرما را تناول کردم.آنگاه خرمای دیگری طلبیدم.پس امام به من فرمود:اگر جدم رسول خدا بیشتر از این به تو می داد من نیز بیشتر می دادم.پس[از خوابی که دیده بودم]او را آگاه کردم و او چون کسی که از حقیقت باخبر است بر من تبسّم نمود.
[175]29-امیر مؤمنان علی علیه السّلام فرمود:دانش میراثی گرانبهاست و آداب و اخلاق[همچون] پارچه های ابریشمی نیکو است و اندیشه آئینه ای صاف و درخشان است.و عذرخواهی [هنگام اشتباهات همچون]بیم دهنده ای خیرخواه است و این ادب برای تو کافی است که هر آن چه از دیگران نمی پسندی خود نیز انجام ندهی.
[176]30-ابو حمزه ثمالی می گوید:امام سجاد علیه السّلام می فرمود:فرزند آدم!تا زمانی که پند دهنده ای از جان خود داشته باشی و محاسبه رفتار و کردارت از اندیشه دائمی تو باشد و ترس از پروردگار شعار تو و اندوه پیراهن تو باشد بر مسیر خیر و نیکی هستی.فرزند آدم،به درستی که تو خواهی مرد و برانگیخته خواهی شد و در برابر پروردگار بلندمرتبه می ایستی و مورد بازخواست قرار می گیری.پس پاسخی آماده کن.
ص:247
عبدون عن محمّد بن عبد اللّه بن سلمان عن محمّد بن إسماعیل الأحمسیّ،عن المحاربیّ،عن ابن أبی لیلی عن الحکم بن عیینه،عن ابن أبی الدّرداء،عن أبیه، قال:نال رجل من عرض رجل عند النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله،فردّ رجل من القوم علیه،فقال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله:من ردّ عن عرض أخیه کان له حجابا من نار.
178-32- أخبرنا المفید عن ابن قولویه،عن أبیه،عن سعد عن البرقیّ،عن سلیمان بن مسلم الکندیّ،عن ابن غزوان،عن عیسی بن أبی منصور،عن أبان بن تغلب،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:نفس المهموم لظلمنا تسبیح،و همّه لنا عباده، و کتمان سرّنا جهاد فی سبیل اللّه.ثمّ قال أبو عبد اللّه علیه السّلام یجب أن یکتب هذا الحدیث بالذّهب.
179-33- أخبرنا المفید عن الجعابیّ،عن ابن عقده عن أبی عوانه موسی القطّان،عن محمّد بن یحیی الأودیّ،عن إسماعیل بن أبان،عن علیّ بن هاشم بن البرید،عن أبیه،عن عبد الرّحمن بن قیس الرّحبیّ،قال:کنت جالسا مع أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السّلام علی باب القصر حتّی ألجأته الشّمس إلی حائط القصر،فوثب لیدخل،فقام رجل من همدان فتعلّق بثوبه،و قال:یا أمیر المؤمنین، حدّثنی حدیثا جامعا ینفعنی اللّه به قال:أولم یکن فی حدیث کثیر؟قال:بلی، و لکن حدّثنی حدیثا ینفعنی اللّه به.قال:حدّثنی خلیلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله أنّی أرد أنا و شیعتی الحوض رواء مرویّین مبیضّه وجوههم،و یرد عدوّنا ظماء مظمئین
ص:248
[177]31-ابن ابی الدرداء از پدرش روایت می کند که می گفت:مردی در نزد پیامبر به آبروی دیگری دست یازید[سخن می گفت و آبروی دیگری را می برد]پس مردی از آن جماعت پاسخ او را گفت[و آبروی آن مرد را حفظ کرد]پس پیامبر فرمود:هرکس آبروی برادر خود را حفظ کند حفاظی او را از آتش محفوظ دارد.
[178]32-امام صادق علیه السّلام فرمود:آه کشیدن کسی که برای مظلومیت ما غمگین باشد تسبیح به شمار می آید و اندوه او عبادت و پنهان داشتن اسرار ما،جهاد در راه خدا است.سپس امام فرمود:سزاوار است که این حدیث با[آب]طلا نگاشته شود.
[179]33-عبد الرحمن بن قیس رحبی می گوید:به همراه امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السّلام بر در قصر نشسته بودم پس[گرمای سوزان]خورشید امام را وادار کرد که به دیوار قصر پناه ببرد پس برخاست تا داخل شود.پس مردی از همدان برخاست و به لباس علی علیه السّلام درآویخت و عرضه داشت:ای امیر مؤمنان!حدیثی جامع برای ما روایت کن که خداوند به وسیله آن مرا سود بخشد.امام فرمود:آیا در این احادیث فراوان[که تاکنون گفته ام]آنچه می خواستی نبود؟مرد عرضه داشت:بله،اما حدیثی برایم روایت کن که خداوند به وسیله آن مرا سود بخشد.امام فرمود:دوستم فرستاده خدا صلّی اللّه علیه و اله به من فرمود:«به درستی که من و شیعیانم سیراب و با چهره های درخشان بر حوض کوثر وارد می شویم و دشمنان ما تشنه و با چهره هایی سیاه بر حوض کوثر وارد می شوند».
ص:249
مسودّه وجوههم،خذها إلیک قصیره من طویله أنت مع من أحببت،و لک ما اکتسبت،أرسلنی یا أخا همدان؛ثمّ دخل القصر.
180-34- أخبرنا المفید عن علیّ بن محمّد الکاتب عن الحسن بن علیّ الزّعفرانیّ،عن إبراهیم بن محمّد الثّقفیّ،عن یوسف بن کلیب،عن معاویه بن هشام،عن الصّبّاح بن یحیی المزنیّ،عن الحارث بن حصیره،قال:حدّثنی جماعه من أصحاب أمیر المؤمنین علیه السّلام أنّه قال یوما:ادعوا غنیّا و باهله و حیّا آخر، و قد سمّاها،فلیأخذوا أعطیّاتهم،فو الّذی فلق الحبّه و برأ النّسمه ما لهم فی الإسلام نصیب،و أنا شاهد فی منزلی عند الحوض و عند المقام المحمود أنّهم أعداء لی فی الدّنیا و الآخره،لآخذنّ غنیّا أخذه تضرط باهله و لئن ثبتت قدمای لأردّنّ قبائل إلی قبائل و قبائل إلی قبائل و لأبهرجنّ ستّین قبیله ما لها فی الإسلام نصیب.
181-35- أخبرنا المفید عن أبی عمرو عثمان الدّقّاق عن جعفر بن محمّد بن مالک،عن أحمد بن یحیی الأودیّ،عن مخوّل بن إبراهیم عن الرّبیع بن المنذر، عن أبیه،عن الحسین بن علیّ علیهما السّلام قال ما من عبد قطرت عیناه فینا قطره أو دمعت عیناه فینا دمعه إلاّ بوّأه اللّه بها فی الجنّه حقبا.قال أحمد بن یحیی الأودیّ:فرأیت الحسین بن علیّ علیه السّلام فی المنام فقلت:حدّثنی مخوّل بن إبراهیم،عن الرّبیع بن المنذر،عن أبیه،عنک،أنّک قلت:ما من عبد قطرت عیناه فینا قطره،أو دمعت
ص:250
این[حکمت]کوچک را از[روایات]طولانی و فراوان دریافت کن که:[در قیامت]تو با هر آن کسی هستی که دوستش داری و برای تو همان است که با اعمال خود به دست آوری.
[اینک]مرا رها کن ای برادر همدانی!سپس امام داخل قصر شد.
[180]34-حارث بن حصیره می گوید:گروهی از یاران امیر مؤمنان علیه السّلام برایم روایت نمودند که حضرت روزی فرمودند:قبیله«غنیّ»و«باهله»و قبیله دیگری را[که امام آن را نام بردند]فرا بخوانید.پس هر آنچه را به آنان عطا شده است بازپس بگیرید.پس قسم به کسی که دانه را شکافت و موجودات را آفرید آنان هیچ بهره ای در اسلام ندارند.و من در جایگاهم در نزد حوض کوثر و مقام محمود گواهم که آنان دشمنان من در دنیا و آخرت می باشند.آن چنان قبیله«غنیّ»را مجازات می کنم که«باهله»[از شدت ترس]خود را خراب کند!و اگر قدم های من استوار گردد بر قبائل[کافر]وارد می شوم[و آنان را مجازات می کنم]و خون شصت قبیله ای را که هیچ بهره ای در اسلام ندارند مباح می سازم.
[181]35-امام حسین علیه السّلام فرمود:هیچ بنده ای نیست که از چشمانش در[مصیبت]ما قطره ای اشک خارج شود و ذره ای بگرید جز آن که خداوند به وسیله آن قطره او را مدتی بی پایان در بهشت جای می دهد.احمد بن یحیی أودی می گوید:پس امام حسین علیه السّلام را در خواب دیدم و عرضه داشتم:مخوّل بن ابراهیم از ربیع بن منذر از پدرش از شما روایت کرده است که فرمودید:هیچ بنده ای نیست که از دیدگانش در[مصیبت]ما قطره ای اشک خارج شود و ذره ای بگرید جز آنکه خداوند به وسیله آن قطره او را مدتی بی پایان در بهشت جای دهد.
ص:251
عیناه فینا دمعه إلاّ بوّأه اللّه بها فی الجنّه حقبا.قال:نعم.قلت:سقط الإسناد بینی و بینک.
182-36- أخبرنا المفید عن أبی نصر محمّد بن الحسین عن علیّ بن أحمد بن سیابه عن عمر بن عبد الجبّار عن أبیه عن علیّ بن جعفر،عن أخیه موسی عن آبائه علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله ذات یوم لأصحابه:ألا إنّه قد دبّ إلیکم داء الأمم من قبلکم،و هو الحسد،لیس بحالق الشّعر لکنّه حالق الدّین،و ینجّی منه أن یکفّ الإنسان یده،و یخزن لسانه،و لا یکون ذا غمز علی أخیه المؤمن.
183-37- أخبرنا المفید عن الجعابیّ عن محمّد بن الولید عن عنبر بن محمّد عن شعبه،عن سلمه بن جمیل،عن أبی الطّفیل عامر بن واثله الکنانیّ رحمه اللّه قال:
سمعت أمیر المؤمنین علیه السّلام یقول:إنّ أخوف ما أخاف علیکم طول الأمل و اتّباع الهوی،فأمّا طول الأمل فینسی الآخره و أمّا اتّباع الهوی فیصدّ عن الحقّ،ألا و إنّ الدّنیا قد تولّت مدبره و الآخره قد أقبلت مقبله،و لکلّ واحده منهما بنون،فکونوا من أبناء الآخره و لا تکونوا من أبناء الدّنیا،فإنّ الیوم عمل و لا حساب،و الآخره حساب و لا عمل.
184-38- أخبرنا المفید عن الحسین بن محمّد التّمّار،عن ابن أبی أویس،عن أبیه،عن حمید بن قیس،عن عطا،عن ابن عبّاس قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یا بنی عبد المطّلب،إنّی سألت اللّه لکم أنّ یعلّم جاهلکم،و أن یثبّت قائمکم،و أن یهدی
ص:252
امام فرمود:بله،پس عرضه داشتم:سلسله سند میان من و شما ساقط شد[و من پس از این،این روایت را مستقیما از خود شما نقل می کنم].
[182]36-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله روزی به یارانش فرمود:آگاه باشید که بیماری امتهای پیش از شما به شما نیز سرایت کرده است و آن حسد است که مو را ریشه کن نمی کند ولی دین را ریشه کن می سازد و اینکه انسان دستانش را[از هر کاری]باز دارد و زبانش را حفظ کند و بر برادر مؤمنش عیب جویی نکند و طعنه نزند،او را از حسد حفظ می کند.
[183]37-ابو طفیل می گوید:شنیدم که امیر مؤمنان علیه السّلام می گوید:همانا بیشترین چیزی که من از آن بر شما در هراسم آرزوهای طولانی و پیروی از هوای نفس است.اما آرزوی طولانی، آخرت را از یاد می برد و پیروی از هوای نفس،انسان را از حق باز می دارد و منحرف می کند.
آگاه باشید که دنیا پشت کرده است و آخرت به شما روی آورده است و هریک از دنیا و آخرت فرزندانی دارد.پس شما از فرزندان آخرت باشید و از فرزندان دنیا نباشید پس همانا امروز، روز عمل است نه روز حساب و آخرت روز حساب است نه عمل.
[184]38-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:ای فرزندان عبد المطلب!من از خداوند درخواست نمودم که نادانان شما را بیامرزد و برپا خاستگان شما را ثابت قدم و استوار گرداند.و گمراهان شما را هدایت کند و شما را والا و کریم و بخشنده بگرداند.
ص:253
ضالّکم،و أن یجعلکم نجداء جوداء رحماء،و لو أنّ رجلا صلّی وصفّ قدمیه بین الرّکن و المقام،و لقی اللّه ببغضکم أهل البیت،دخل النّار.
185-39- أخبرنا المفید عن الجعابیّ،عن عبد اللّه بن محمّد بن سعید عن أحمد بن عیسی بن الحسن الجرمیّ،عن نصر بن حمّاد،عن عمرو بن شمر،عن جابر الجعفیّ،عن أبی جعفر محمّد بن علیّ الباقر علیه السّلام عن جابر بن عبد اللّه الأنصاریّ، قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله إنّ جبرئیل نزل علیّ و قال:إنّ اللّه یأمرک أن تقوم بتفضیل علیّ بن أبی طالب خطیبا علی أصحابک لیبلّغوا من بعدهم ذلک عنک،و یأمر جمیع الملائکه أن تسمع ما تذکره،و اللّه یوحی إلیک یا محمّد أنّ من خالفک فی أمره دخل النّار،و من أطاعک فله الجنّه.فأمر النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله منادیا فنادی بالصّلاه جامعه،فاجتمع النّاس و خرج حتّی رقی المنبر،کان أوّل ما تکلّم به:أعوذ باللّه من الشّیطان الرّجیم،بسم اللّه الرّحمن الرّحیم ثمّ قال:أیّها النّاس،أنا البشیر،و أنا النّذیر،و أنا النّبیّ الأمّیّ،إنّی مبلّغکم عن اللّه(عزّ و جلّ)فی أمر رجل لحمه من لحمی،و دمه من دمی،و هو عیبه العلم،و هو الّذی انتجبه اللّه من هذه الأمّه و اصطفاه و هداه و تولاّه،و خلقنی و إیّاه،و فضّلنی بالرّساله،و فضّله بالتّبلیغ عنّی، و جعلنی مدینه العلم و جعله الباب،و جعله خازن العلم و المقتبس منه الأحکام، و خصّه بالوصیّه،و أبان أمره،و خوّف من عداوته،و أزلف من والاه،و غفر لشیعته، و أمر النّاس جمیعا بطاعته.و إنّه(عزّ و جلّ)یقول:من عاداه عادانی،و من والاه
ص:254
اگر کسی درمیان شما رکن و مقام[در مکّه]نماز بگزارد و[به عبادت]پاهای خود را در کنار هم قرار دهد و با کینه شما اهل بیت خدا را ملاقات کند،در دوزخ داخل می شود.
[185]39-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:به درستی که جبرئیل بر من فرود آمد و عرضه داشت:همانا خداوند به تو فرمان می دهد که برتری علی بن ابی طالب علیه السّلام را بر یارانت اعلام داری تا آنان نیز پس از خود این سخن را[برتری علی بن ابی طالب را]از جانب تو به دیگران اعلام دارند و به تمامی فرشتگان نیز فرمان می دهد که آنچه تو بیان می داری را بشنوند و ای محمد!خداوند به تو وحی می کند که همانا هرکس که در امر پروردگار با تو به مخالفت برخیزد اهل دوزخ خواهد شد و هرکس از تو پیروی کند بهشت از آن اوست.پیامبر صلّی اللّه علیه و اله به منادی فرمان داد و او به نماز جماعت ندا در داد.پس مردم جمع شدند و پیامبر از منزل خارج گشت و بر فراز منبر قرار گرفت و اولین سخنی که به زبان راند این بود:از شر شیطان رانده شده به خدا پناه می برم.
به نام خداوند بخشاینده مهربان.سپس فرمود:ای مردم!من بشارت دهنده و بیم دهنده و پیامبر درس نخوانده هستم.به درستی که من از جانب خداوند عزتمند درباره مردی پیام آورده ام که گوشت او گوشت من و خون او خون ماست.او ظرف علم خدا است و او کسی است که خداوند او را از این امت برگزید و انتخاب کرد و هدایت نمود و یاریش داد.خداوند، من و او را آفرید.مرا به پیامبری و او را به تبلیغ و پیام رسانی از جانب من،برتری بخشید.مرا شهر علم و او را در آن شهر قرار داد.و او را نگهبان دانش و کسی که احکام الهی از او دریافت می شود قرار داد.او را به جانشینی مخصوص گردانید و امرش را آشکار ساخت و هرکس با او دشمنی نمود ترساند و هرکس که او را گرامی داشت به خود نزدیک گرداند و شیعیانش را آمرزید و تمامی مردم را به پیروی از او فرمان داد.و به درستی که خداوند شکوهمند می فرماید:هرکس که با او دشمنی کند با من دشمنی نمود و هرکس او را دوست بدارد مرا دوست داشته است.
ص:255
و الانی،و من ناصبه ناصبنی.و من خالفه خالفنی،و من عصاه عصانی،و من آذاه آذانی،و من أبغضه أبغضنی،و من أحبّه أحبّنی،و من أرداه أردانی،و من کاده کادنی،و من نصره نصرنی.یا أیّها النّاس،اسمعوا ما آمرکم به و أطیعوه،فإنّی أخوّفکم عقاب اللّه یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَها وَ بَیْنَهُ أَمَداً بَعِیداً وَ یُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَ اللّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ [آل عمران(3):30]ثمّ أخذ بید علیّ أمیر المؤمنین علیه السّلام فقال:معاشر النّاس،هذا مولی المؤمنین،و حجّه اللّه علی خلقه أجمعین،و المجاهد للکافرین.اللّهمّ إنّی قد بلّغت،و هم عبادک و أنت القادر علی صلاحهم فأصلحهم،برحمتک یا أرحم الرّاحمین،أستغفر اللّه لی و لکم.ثمّ نزل عن المنبر فأتاه جبرئیل علیه السّلام فقال:
یا محمّد،إنّ اللّه(عزّ و جلّ)یقرئک السّلام و یقول لک:جزاک اللّه عن تبلیغک خیرا، قد بلّغت رسالات ربّک،و نصحت لأمّتک،و أرضیت المؤمنین،و أرغمت الکافرین؛یا محمّد،إنّ ابن عمّک مبتلی و مبتلی به؛یا محمّد،قل فی کلّ أوقاتک:
«الحمد للّه ربّ العالمین» وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ [الشعراء (26):227].
186-40- أخبرنا المفید عن محمّد بن عمر عن علیّ بن عبد الرّحیم السّجستانیّ،عن أبیه،عن الحسن بن إبراهیم،عن عبد اللّه بن عاصم،عن محمّد بن بشر،قال:لمّا سیّر ابن الزّبیر ابن عبّاس رحمه اللّه إلی الطّائف،کتب إلیه محمّد بن
ص:256
هرکس دشمنی خود را با او آشکارسازد،دشمنی اش را با من آشکار کرده است و هرکس با او به مخالفت برخیزد با من مخالفت کرده است و هرکس از او سرپیچی نموده است.هرکس او را بیازرد مرا آزرده است و هرکس کینه او را در دل داشته باشد کینه مرا در دل داشته است.هر کس او را دوست بدارد مرا دوست داشته است و هرکس او را خوار شمارد مرا خوار شمرده است و هرکس او را[از حق خود]باز دارد مرا بازداشته است و هرکس او را یاری کند مرا یاری کرده است.ای مردم!آنچه به شما فرمان می دهم را بشنوید و از آن پیروی کنید.پس همانا من شما را از کیفر خداوند برحذر می دارم«روزی که هرکس کارهای نیک و بد خود را در برابر خود حاضر می بیند،آرزو کند که،ای کاش میان او و کردار بدش فاصله فراوان بود»[آل عمران(3):آیۀ 28]آنگاه دست علی بن ابی طالب را در دست گرفت و فرمود:ای گروه مردم!این شخص مولای مؤمنان و حجت خدا بر تمامی آفریدگان و جهادکننده با کافران است.پروردگارا به درستی که من[آنچه را خواسته بودی]ابلاغ کردم و آنان بندگان تو هستند و تو بر خیر آنان توانایی پس[امر]آنان را اصلاح فرما.به رحمت تو[چشم دوخته ایم]ای مهربان ترین مهربانان و من بر خود و شما از خداوند طلب بخشایش می نمایم.
آنگاه از منبر پایین آمد.پس جبرئیل به نزد پیامبر آمد و عرضه داشت:ای محمد!به درستی که خداوند عزتمند به تو سلام می رساند و می فرماید:خداوند به تو از این تبلیغ و رساندن امر الهی پاداش نیکو عطا فرماید.به درستی که رسالت پروردگارت را ابلاغ کرده و برای امتت خیرخواهی نمودی و مؤمنان را خشنود گردانیدی و پوزه کافران را به خاک مالیدی.ای محمد!همانا پسر عمویت مورد امتحان الهی قرار می گیرد و مردمان نیز به واسطه او مورد امتحان قرار می گیرند.ای محمد!در تمامی زمانها و لحظه ها بگو:ستایش از آن خداوندی است که پروردگار جهانیان است و به زودی ستمکاران خواهند دانست به چه مکانی باز می گردند.
ص:257
الحنفیّه رحمه اللّه أمّا بعد،فقد بلغنی أنّ ابن الجاهلیّه سیّرک إلی الطّائف،فرفع اللّه(عزّ اسمه)بذلک لک ذکرا،و أعظم لک أجرا،و حطّ به عنک وزرا؛یا ابن عمّ،إنّما یبتلی الصّالحون،و إنّما تهدی الکرامه للأبرار،و لو لم تؤجر إلاّ فیما تحبّ إذا قلّ أجرک قال اللّه تعالی وَ عَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ [البقره(2):216]و هذا ما لست أشکّ أنّه خیر لک عند بارئک،عزم اللّه لک علی الصّبر فی البلوی،و الشّکر فی النّعماء،إنّه علی کلّ شیء قدیر.فلمّا وصل الکتاب إلی ابن عبّاس أجاب عنه، و فقال:«أمّا بعد،فقد أتانی کتابک تعزّینی فیه علی تسییری،و تسأل ربّک(جلّ اسمه)أن یرفع به ذکری،و هو تعالی قادر علی تضعیف الأجر،و العائده بالفضل، و الزّیاده من الإحسان،و أما أحبّ أنّ الّذی رکب منّی ابن الزّبیر کان رکبه منّی أعداء خلق اللّه لی احتسابا و لذلک فی حسناتی،و لما أرجو أن أنال به رضوان ربّی؛یا أخی،الدّنیا قد ولّت،و إنّ الآخره قد أظلّت،فاعمل صالحا،جعلنا اللّه و إیّاک ممّن یخافه بالغیب،و یعمل لرضوانه فی السّرّ و العلانیه،إنّه علی کلّ شیء قدیر».
187-41- أخبرنا المفید عن المظفّر بن محمّد البلخیّ،عن محمّد بن همّام عن حمید بن زیاد عن إبراهیم بن عبید اللّه بن حنّان،عن الرّبیع بن سلیمان عن السّکونیّ،عن الصّادق جعفر بن محمّد،عن أبیه علیه السّلام،عن جدّه علیه السّلام قال:سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول:اعمل بفرائض اللّه تکن من أتقی النّاس،و ارض بقسم اللّه
ص:258
[186]40-محمد بن بشر می گوید:هنگامی که ابن زبیر،ابن عباس را به طائف تبعید کرد، محمد بن حنفیّه نامه ای به ابن عباس نگاشت و در آن نامه این چنین گفت:اما بعد خبر رسید که فرزندان جاهلیت تو را به طائف تبعید نموده اند.پس خداوند به سبب آن یاد و نام تو را والا گرداند و پاداش فراوان به تو دهد و گناهان تو را ببخشاید.ای پسر عمو!همانا انسان های نیکوکار مورد امتحان واقع می شوند و کرامت و بزرگی به نیکان هدیه می شود و اگر فقط در آنچه می پسندی پاداش بگیری هرآینه پاداشت اندک می شود درحالی که خداوند بلندمرتبه می فرماید:«و چه بسا چیزی را ناخوش بدارید و در آن خبر شما باشد.»[بقره(2):آیۀ 216] و من شک ندارم که این تبعید برای تو در نزد پروردگار و خالق تو نیکوتر است.خداوند به تو بر صبر در امتحانات و شکرگزاری در نعمتها نیرو و توانایی عطا فرماید.به درستی که او بر هر کاری توانا است.پس هنگامی که نامه به ابن عباس رسید از آن پاسخ گفت.پس گفت:اما بعد.پس همانا نامه ات را دریافت کردم که در آن مرا به خاطر تبعید شدنم به صبر واداشته بودی و از پروردگارت خواسته بودی که نام و یاد مرا والا و بلند گرداند و او بر مضاعف نمودن پاداش و بازگرداندن فضل و احسان و زیادت آن توانا است و آنچه می پسندم این است که عملی که ابن زبیر درباره من انجام داد و دشمنان آفریدگان خدا را بر من غلبه و تسلط داد در زمره حسنات و نیکی های من محسوب گردد و امیدوارم که به وسیله آن به رضایت و خشنودی پروردگارم دست یابم.برادرم!دنیا پشت کرده است و آخرت روی آورده است.
پس نیکو رفتار کن.خداوند ما و شما را از کسانی قرار دهد که از[عذاب]او در هراسند هر چند که او را به چشم نمی بینند و برای خشنودی او در پنهان و آشکار عمل می کنند.به درستی که او بر هر کاری توانا است.
ص:259
تکن من أغنی النّاس،و کفّ عن محارم اللّه تکن أورع النّاس،و أحسن مجاوره من جاورک تکن مؤمنا،و أحسن مصاحبه من صاحبک تکن مسلما.
تمّ المجلس الرابع،و یتلوه المجلس الخامس من الأمالی،للشیخ السعید الفقیه أبی جعفر محمّد بن الحسن بن علیّ الطوسی رضی اللّه عنه بحمد اللّه تعالی و حسن توفیقه،و الصلاه علی النبی و آله الطاهرین.
ص:260
[187]41-امام صادق علیه السّلام از پدرش و ایشان از جدش علیه السّلام روایت می کند شنیدم که پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله می فرماید:به واجبات خدا عمل کن تا از پرهیزگارترین مردم باشی و به قسمت خدا خشنود باش تا از بی نیازترین مردم باشی و از حرام های خداوند دست نگه دار تا از با تقواترین مردم باشی و با همسایگانت خوش همسایگی کن تا مؤمن باشی و با همراهان و هم نشینانت خوش رفتار کن تا مسلمان به شمار آیی.
مجلس چهارم به پایان رسید و پس از آن مجلس پنجم از امالی شیخ فقیه ابو جعفر محمد بن حسن بن علی طوسی رحمه اللّه خواهد آمد و درود بر پیامبر و خاندان پاکش.
ص:261
[5] المجلس الخامس فیه بقیّه أحادیث الشیخ المفید محمّد بن محمّد بن النعمان
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ 188-1- أخبرنا المفید عن إسماعیل بن محمّد الأنباریّ عن إبراهیم بن محمّد الأزدیّ،عن شعیب بن أیّوب،عن معاویه بن هشام،عن سفیان،عن هشام بن حسّان،قال:سمعت أبا محمّد الحسن بن علیّ علیهما السّلام یخطب النّاس بعد البیعه له بالأمر،فقال:نحن حزب اللّه الغالبون،و عتره رسوله الأقربون،و أهل بیته الطّیّبون الطّاهرون،و أحد الثّقلین اللّذین خلّفهما رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فی أمّته،و التّالی کتاب اللّه، فیه تفصیل کلّ شیء، لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ [فصلت(41):42] فالمعوّل علینا فی تفسیره لا نتظنّی تأویله بل نتیقّن حقائقه،فأطیعونا فإنّ طاعتنا مفروضه إذ کانت بطاعه اللّه(عزّ و جلّ)و رسوله مقرونه،قال اللّه(عزّ و جلّ): یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَ الرَّسُولِ [النساء(4):59] وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَ إِلی أُولِی
ص:262
جلسه پنجم
و در آن ادامه روآیات شیخ مفید محمد بن محمد بن نعمان وجود دارد.
به نام خداوند رحمتگر مهربان
[188]1-هشام بن حسّان می گوید:شنیدم امام حسن بن علی علیهما السّلام پس از اینکه در امر خلافت با او بیعت شد برای مردم سخن می گفت پس فرمود:ما گروه پیروز خداوند و خاندان نزدیک فرستاده او و اهل بیت پاک و پاکیزه او و یکی از دو چیز گرانبهایی هستیم که فرستاده خدا صلّی اللّه علیه و اله درمیان امتش به جا گذارد.یکی از آن دو قرآن است که در آن هرچیز به تفصیل بیان شده است و باطل از هیچ سو بدان راه ندارد و در تفسیر آن بر ما اعتماد و اتّکا می شود.ما تفسیر آن رای به گمان و و هم نمی دانیم بلکه به حقائق آن یقین و باور داریم.پس از ما پیروی کنید به درستی که پیروی از ما واجب است چون همراه و همسان نیروی از خداوند والا و فرستاده اوست.
خداوند بلندمرتبه می فرماید:«ای مؤمنان،خدا و پیامبر رای اطاعت کنید و از اولوا الامر فرمان برید و چون در امری اختلاف کردید آن رای به خدا و پیامبر ارجاع دهید.»[نساء(4):آیۀ 59] «و اگر آن رای به پیامبر و پیشوایان ارجاع می دادند از حقیقت امر آگاه می شدند.»[نساء(4):
آیۀ 83]
ص:263
اَلْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ [النساء(4):83]و أحذّرکم الإصغاء لهتاف الشّیطان،فإنّه لکم عدوّ مبین،فتکونوا کأولیاءه الّذین قال لهم: لا غالِبَ لَکُمُ الْیَوْمَ مِنَ النّاسِ وَ إِنِّی جارٌ لَکُمْ فَلَمّا تَراءَتِ الْفِئَتانِ نَکَصَ عَلی عَقِبَیْهِ وَ قالَ إِنِّی بَرِیءٌ مِنْکُمْ إِنِّی أَری ما لا تَرَوْنَ [الانفال(8):48]فتلقون إلی الرّماح وزرا، و إلی السّیوف جزرا،و للعمد حطما،و للسّهام غرضا،ثمّ لا یَنْفَعُ نَفْساً إِیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمانِها خَیْراً [الانعام(6):158].
189-2- أخبرنی المفید عن ابن قولویه عن ابیه عن سعد عن ابن عیسی،عن ابن أسباط،عن عمّه عن أبی الحسن العبدیّ،عن الصّادق علیه السّلام قال:ما کان عبد لیحبس نفسه علی اللّه إلاّ أدخله الجنّه.
190-3- أخبرنا المفید عن محمّد بن عمران المرزبانیّ،عن أحمد بن محمّد الجوهریّ،عن الحسن بن علیل عن عبد الکریم بن محمّد،عن محمّد بن علیّ، عن محمّد بن منقر،عن زیاد بن المنذر،قال:حدّثنا شرحبیل،عن أمّ الفضل بن العبّاس،قالت:لمّا ثقل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فی مرضه الّذی توفّی فیه أفاق إفاقه و نحن نبکی،فقال:ما الّذی یبکیکم؟قلنا:یا رسول اللّه،نبکی لغیر خصله،نبکی لفراقک إیّانا،و لانقطاع خبر السّماء عنّا،و نبکی الأمّه من بعدک.فقال صلّی اللّه علیه و اله أما إنّکم المقهورون و المستضعفون من بعدی.
191-4- أخبرنا المفید عن محمّد بن عمر الجعابیّ،عن ابن عقده عن موسی بن
ص:264
و شما را از گوش سپردن به سخن شیطان برحذر می دارد به درستی که او برای شما دشمنی آشکار است پس[اگر به کلام شیطان گوش فرادهید]همچون دوستان او می شوید که شیطان به آنان گفت:«امروز هیچ کس بر شما پیروز نخواهد شد و من شما را پناه خواهم داد ولی وقتی دوگروه رودررو شدند به عقب بازگشت و گفت:من از شما بیزارم من چیزی را می بینم که شما نمی بینید»[انفال(8):آیۀ 48]پس نیزه ها را کند و سنگین و شمشیرها را تکه تکه شده و عمودها را درهم شکسته و تیرها را سست و پوسیده خواهید یافت[هیچ کاری از دستش بر نخواهد آمد]آنگاه«ایمان آوردن افرادی که قبلا ایمان نیاورده اند یا در هنگام ایمان کار نیکی انجام نداده است سودی به حال آنان نخواهد داشت.»[انعام(6):آیۀ 158]
[189]2-امام صادق علیه السّلام فرمود:هیچ بنده ای نیست که از هوای نفس خود برای خداوند جلوگیری کند مگر آنکه خداوند او را به بهشت راه می دهد.
[190]3-امّ الفضل دختر عبّاس می گوید:هنگامی که بیماری رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله که در آن بیماری وفات یافت شدت پیدا کرد[و از هوش رفت]لحظه ای به هوش آمد درحالی که ما می گریستیم.پس فرمود:چه چیز شما را به گریه درآورده است؟عرضه داشتیم:ای فرستاده خدا!گریستن ما علتهای گوناگونی دارد.ما برای دوری تو از خود و برای قطع شدن اخبار آسمان از خود و برای این امت پس از تو می گرییم.پس پیامبر فرمود:همانا شما پس از من مورد ستم و غلبه[دشمنان]قرار می گیرید و ناتوان نگه داشته می شوید.
ص:265
یوسف القطّان عن محمّد بن سلیمان المقری عن عبد الصّمد بن علیّ النّوفلیّ، عن أبی إسحاق السّبیعیّ،عن الأصبغ بن نباته.قال:لمّا ضرب ابن ملجم(لعنه اللّه) أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السّلام عدونا نفر من أصحابنا،أنا و الحارث و سوید بن غفله و جماعه معنا،فقعدنا علی الباب فسمعنا البکاء فبکینا،فخرج إلینا الحسن بن علیّ علیهما السّلام فقال:یقول لکم أمیر المؤمنین علیه السّلام:انصرفوا إلی منازلکم؛ فانصرف القوم غیری،فاشتدّ البکاء من منزله،فبکیت و خرج الحسن علیه السّلام و قال:أ لم أقل لکم انصرفوا فقلت:لا و اللّه یا ابن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله،ما تتابعنی نفسی،و لا تحملنی رجلی أنصرف حتّی أری أمیر المؤمنین علیه السّلام قال:فبکیت،فدخل فلم یلبث أن خرج فقال لی:ادخل؛فدخلت علی أمیر المؤمنین علیه السّلام فإذا هو مستند، معصوب الرّأس بعمامه صفراء،قد نزف و اصفرّ وجهه،ما أدری وجهه أصفر أو العمامه،فأکببت علیه فقبّلته و بکیت،فقال لی:لا تبک یا أصبغ،فإنّها و اللّه الجنّه.
فقلت له:جعلت فداک،إنّی أعلم و اللّه أنّک تصیر إلی الجنّه،و إنّما أبکی لفقدانی إیّاک،یا أمیر المؤمنین،جعلت فداک،حدّثنی بحدیث سمعته من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فإنّی أراک لا أسمع منک حدیثا بعد یومی هذا أبدا.قال:نعم یا أصبغ،دعانی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یوما فقال لی:یا علیّ،انطلق حتّی تأتی مسجدی،ثمّ تصعد منبری،ثمّ تدعو النّاس إلیک فتحمد اللّه تعالی،و تثنی علیه و تصلّی علیّ صلاه کثیره،ثمّ تقول:أیّها النّاس،إنّی رسول رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله إلیکم،و هو یقول لکم:إنّ لعنه اللّه
ص:266
[191]4-أصبغ بن نباته سعدی می گوید:هنگامی که ابن ملجم،علی بن ابی طالب علیه السّلام را ضربتی از شمشیر زد صبحدم گروهی از یارانمان-من و حارث و سوید بن غفله و گروهی که همراه ما بودند-به سوی خانه علی رفتیم و کنار در نشستیم.پس صدای گریه شنیدیم و ما نیز گریستیم.حسن بن علی علیه السّلام از خانه خارج شد و فرمود:امیر مؤمنان علیه السّلام به شما می گوید که به سوی خانه هایتان بازگردید.پس تمامی جماعت جز من بازگشتند پس صدای گریه از خانه علی شدت یافت پس من نیز گریستم.امام حسن علیه السّلام خارج شد و فرمود:آیا به شما نگفتم که به خانه هایتان بازگردید؟پس عرضه داشتم:نه به خدا سوگند ای فرزند رسول خدا!جانم مرا همراهی نمی کند و پایم مرا بر خود حمل نمی کند که بازگردم تا زمانی که امیر مؤمنان علیه السّلام را ببینم.راوی گوید:و گریستم.امام حسن علیه السّلام داخل شد و اندکی نگذشت که خارج گشت و به من فرمود:داخل شو.پس به نزد امیر مؤمنان داخل شدم درحالی که امام علی علیه السّلام تکیه زده بود و سرش را با دستاری زرد رنگ بسته بود.خون از چهره او جاری بود و رنگش به زردی گراییده بود که من ندانستم که آیا چهره اش زردتر است یا دستاری که به سر بسته است!پس خم شدم و او را بوسیدم و گریستم پس به من فرمود:ای اصبغ!گریه نکن به خدا سوگند که این بهشت است.پس عرضه داشتم:فدایت گردم!به خدا سوگند من می دانم که تو به سوی بهشت رهسپاری،من برای از دست دادن شما می گریم.ای امیر مؤمنان!فدایت گردم.روایتی که از رسول خدا شنیده ای را برایم بازگو.پس به درستی که تو را به گونه ای می بینم که پس از این روز هرگز از تو روایتی نخواهم شنید.امام فرمود:بله،ای اصبغ.روزی رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله مرا به نزد خود فراخواند و فرمود:ای علی!حرکت کن تا به مسجد من برسی آنگاه از منبرم بالا برو و مردم را به سوی خود فرا بخوان پس سپاس خداوند بلندمرتبه را بگو و ستایش او را به جا آور و بر من درود فراوان بفرست،سپس بگو:ای مردم!همانا من فرستادۀ فرستاده خدا به سوی شما هستم و او به شما می گوید:به درستی که لعنت خدا و فرشتگان مقرب او و پیامبران فرستاده شده او و نفرین من بر کسی است که به غیر پدر خود نسبت داده شود(یا خود را به غیر پدرش نسبت دهد)و یا به غیر مولای خود مربوط بداند و یا درباره اجرت کسی او را اجیر کرده است ستم روا دارد.پس به مسجد پیامبر صلّی اللّه علیه و اله آمدم و بر فراز منبرش رفتم.پس هنگامی که قریش و کسانی که در مسجد بودند مرا دیدند به سویم رو کردند.
ص:267
و لعنه ملائکته المقرّبین و أنبیائه المرسلین و لعنتی علی من انتمی إلی غیر أبیه أو ادّعی إلی غیر موالیه،أو ظلم أجیرا أجره.فأتیت مسجده صلّی اللّه علیه و اله و صعدت منبره،فلمّا رأتنی قریش و من کان فی المسجد أقبلوا نحوی،فحمدت اللّه و أثنیت علیه و صلّیت علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله صلاه کثیره،ثمّ قلت:أیّها النّاس،إنّی رسول رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله إلیکم،و هو یقول لکم:ألا إنّ لعنه اللّه و لعنه ملائکته المقرّبین و أنبیائه المرسلین،و لعنتی علی من انتمی إلی غیر أبیه،أو ادّعی إلی غیر موالیه،أو ظلم أجیرا أجره.قال:فلم یتکلّم أحد من القوم إلاّ عمر بن الخطّاب،فإنّه قال:قد أبلغت یا أبا الحسن،و لکنّک جئت بکلام غیر مفسّر.فقلت:أبلغ ذلک رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فرجعت إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فأخبرته الخبر،فقال:ارجع إلی مسجدی حتّی تصعد منبری فاحمد اللّه و أثن علیه،و صلّ علیّ،ثمّ قل:یا أیّها النّاس،ما کنّا لنجیئکم بشیء إلاّ و عندنا تأویله و تفسیره،ألا و إنّی أنا أبوکم،ألا و إنّی أنا مولاکم، ألا و إنّی أنا أجیرکم.
192-5- أخبرنا المفید عن ابن قولویه عن أبیه عن سعد عن ابن عیسی،عن ابن محبوب،عن الثّمالیّ،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:بنی الإسلام علی خمس دعائم:
إقام الصّلاه،و إیتاء الزّکاه،و صوم شهر رمضان،و حجّ البیت،و الولایه لنا أهل البیت.
193-6- و بهذا الإسناد،قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لا تزول قدم عبد مومن یوم
ص:268
پس سپاس خدا را گفتم و ستایش خدا را به جا آوردم و بر فرستاده خدا درود فراوان فرستادم، آنگاه گفتم:ای مردم!همانا من فرستادۀ فرستاده خدا صلّی اللّه علیه و اله به سوی شما هستم و او به شما می فرماید:
به درستی که لعنت خدا و فرشتگان مقرب او و پیامبران فرستاده شده او و نفرین من،بر کسی است که خود را به غیر پدرش نسبت دهد و یا خود را به غیر مولای خود مربوط بداند یا درباره اجر کسی که او را اجیر خود کرده است ستم روا بدارد.امام علیه السّلام فرمود:پس هیچ کس از آن جماعت جز عمر بن خطاب سخنی نگفت.پس عمر گفت:ای ابا الحسن،[سخن پیامبر را] ابلاغ کردی اما سخنی بدون تفسیر را برای ما آوردی.پس گفتم:سخنت را به رسول خدا می رسانم پس به نزد پیامبر صلّی اللّه علیه و اله بازگشتم و خبر[آنچه در مسجد گذشت]را به ایشان رساندم.
پیامبر فرمود:به مسجد بازگردم تا از منبرم بالا روی پس ستایش خدا را به جا آور و سپاس او را بگو و بر من درود بفرست آنگاه بگو:ای مردم!ما چیزی را برای شما نمی آوریم جز آنکه تأویل و تفسیر آن نیز در نزد ما است.آگاه باشید که همانا من پدر شما و مولای شما و اجیر شما هستم.
[192]5-امام محمد باقر علیه السّلام فرمود:اسلام بر پنج ستون استوار است:برپا داشتن نماز و پرداخت زکات و انجام روزه ماه رمضان و حج خانه خدا و ولایت ما اهل بیت.
ص:269
القیامه من بین یدی اللّه(عزّ و جلّ)حتّی یسأله عن أربع خصال:عمرک فیما أفنیته، و جسدک فیما أبلیته،و مالک من أین اکتسبته و أین وضعته،و عن حبّنا أهل البیت.
فقال رجل من القوم:و ما علامه حبّکم،یا رسول اللّه؟فقال:محبّه هذا،و وضع یده علی رأس علیّ بن أبی طالب علیه السّلام.
194-7- أخبرنا المفید عن المراغیّ،عن القاسم بن محمّد الدّلاّل،عن إسماعیل بن محمّد المزنیّ،عن عثمان بن سعید،عن علیّ بن غراب،عن موسی بن قیس الحضرمی،عن سلمه بن کهیل،عن عیاض،عن أبیه قال:مرّ علیّ بن أبی طالب علیه السّلام بملإ فیه سلمان رحمه اللّه فقال لهم سلمان:قوموا فخذوا بحجزه هذا،فو اللّه لا یخبرکم بسرّ نبیّکم صلّی اللّه علیه و اله أحد غیره.
195-8- أخبرنا المفید عن المظفّر بن أحمد البلخیّ،عن محمّد بن همّام الإسکافیّ،عن أحمد بن مابنداد:بن منصور عن الحسن بن علیّ الخزّاز،عن علیّ بن عقبه،عن سالم بن أبی حفصه،قال:لمّا هلک أبو جعفر محمّد بن علیّ الباقر علیه السّلام قلت لأصحابی:انتظرونی حتّی أدخل علی أبی عبد اللّه جعفر بن محمّد علیهما السّلام فأعزّیه به،فدخلت علیه فعزّیته،ثمّ قلت: إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ [البقره(2):156]ذهب و اللّه من کان یقول:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فلا یسأل عمّن بینه و بین رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و اللّه لا یری مثله أبدا.قال فسکت أبو عبد اللّه علیه السّلام ساعه،ثمّ قال:قال اللّه(تبارک و تعالی)إنّ من عبادی من یتصدّق بشقّ تمره فأربّیها له کما
ص:270
[193]6-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:بنده مؤمن در روز قیامت در مقابل خداوند شکوهمند قدم از قدم برندارد تا خداوند از چهار چیز او سؤال کند:عمرت را در چه چیز سپری کردی و جسمت را در چه کار پیر و خسته نمودی و ثروتت را از کجا به دست آوردی و در کجا قرار دادی و از محبت و دوستی ما اهل بیت سؤال خواهد شد.پس مردی از آن جماعت پرسید:ای رسول خدا!نشانه دوستی شما چیست؟پیامبر فرمود:دوستی این مرد و دستش را بر سر علی بن ابی طالب علیه السّلام قرار داد.
[194]7-عیاض از پدرش روایت می کند که علی بن ابی طالب بر جماعتی گذشت که سلمان رحمه اللّه درمیان آنها بود.پس سلمان به آن گروه گفت:برخیزید و به این مرد پناه برید.پس به خدا سوگند هیچ کس جز او شما را از اسرار پیامبرتان آگاه نمی گرداند.
[195]8-سالم بن ابی حفصه می گوید:هنگامی که امام باقر علیه السّلام به شهادت رسید به یارانم گفتم در انتظار من باشید تا بر امام صادق علیه السّلام وارد شوم و به خاطر وفات پدرش به او تعزیت بگویم.
پس داخل شدم و به او تسلیت گفتم سپس گفتم:«ما از خدائیم و به سوی او باز می گردیم»[بقره(2):آیۀ 156]به خدا سوگند رفت آن کسی که می گفت«رسول خدا فرمود»و از راویانی که میان او و رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله بود سؤال نمی شد[همه اسناد حدیث از جانب او از رسول خدا را می پذیرفتند]به خدا سوگند مانند او هرگز دیده نمی شود.راوی گوید:پس امام صادق علیه السّلام ساعتی خاموش شد.سپس فرمود:خداوند والا و بلندمرتبه می فرماید:به درستی که از بندگان من کسانی هستند که به شاخه خرمای صدقه می دهند پس من آن را پرورش می دهم همان گونه که یکی از شما کرّه اسب خود را پرورش می دهد تا آن صدقه را به مقدار کوه احد قرار دهم.
ص:271
یربّی أحدکم فلوّه حتّی أجعلها له مثل جبل أحد؛فخرجت إلی أصحابی فقلت:ما رأیت أعجب من هذا،کنّا نستعظم قول أبی جعفر علیه السّلام قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله بلا واسطه،فقال لی أبو عبد اللّه علیه السّلام قال اللّه تعالی بلا واسطه.
196-9- أخبرنا المفید عن ابن قولویه عن أبیه عن سعد عن ابن عیسی،عن علیّ بن الحکم،عن أبی سعید القمّاط،عن المفضّل قال:سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:لا یکمل إیمان العبد حتّی تکون فیه أربع خصال:یحسّن خلقه،و تسخو نفسه،و یمسک الفضل من قوله،و یخرج الفضل من ماله.
197-10- و حدّثنا المفید عن عمر بن محمّد المعروف بابن الزّیّات عن علیّ بن مهرویه القزوینیّ،عن داود بن سلیمان عن الرّضا عن آبائه علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول اللّه تبارک و تعالی یا بن آدم،ما تنصفنی،أتحبّب إلیک بالنّعم و تتمقّت إلیّ بالمعاصی،خیری إلیک منزول و شرّک إلیّ صاعد،و لا یزال ملک کریم یأتینی عنک فی کلّ یوم بعمل غیر صالح!یا بن آدم،لو سمعت وصفک من غیرک و أنت لا تدری من الموصوف لسارعت إلی مقته.
198-11- حدّثنا المفید عن علیّ بن خالد المراغیّ،عن الحسن بن علیّ بن عمرو الکوفیّ،عن القاسم بن محمّد بن حمّاد الدّلاّل،عن عبید بن یعیش،عن مصعب بن سلاّم،عن أبی سعید،عن عکرمه عن ابن عبّاس،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله تناصحوا فی العلم،فإنّ خیانه أحدکم فی علمه أشدّ من خیانته فی ماله،
ص:272
راوی گوید:پس به نزد یاران خود آمدم و گفتم:شگفت تر از این مشاهده نکرده ام.ما سخن امام باقر علیه السّلام را که بدون واسطه می گفت:«رسول خدا فرمود»را بزرگ می داشتیم اما امام صادق علیه السّلام بدون واسطه به من گفت«خداوند فرمود».
[196]9-مفضّل بن عمر جعفی می گوید:شنیدم که امام صادق علیه السّلام می فرمود:ایمان بنده کامل نمی گردد تا در او چهار ویژگی باشد:اخلاقش نیکوگردد و نفسش سخی و بخشاینده شود و از زیادی سخن دست بردارد و زیادی مالش را از اموالش خارج کند[و به فقراء عطا نماید].
[197]10-پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:خداوند عزتمند و والا می فرماید:ای فرزند آدم!چگونه با من به انصاف رفتار می کنی.با نعمت های خود به تو محبت می کنم و تو با گناهان با من بدرفتاری می کنی.نیکی من به سوی تو نازل و جاری است و بدی تو به سوی من بالا می آید.
و همچنان فرشته با کرامت هر روز از جانب تو با کرداری ناشایست به نزد من می آید.ای فرزند آدم!اگر صفات خود را از غیر خود می شنیدی و نمی دانستی که این صفات از آن کیست به سرعت او را دشمن می داشتی.
[198]11-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:در دانش خیرخواه یکدیگر باشید.به درستی که خیانت یکی از شما در علمش سخت تر از خیانت او در مالش می باشد و همانا خداوند در روز قیامت از شما درباره آن خواهد پرسید.
ص:273
و إنّ اللّه سائلکم یوم القیامه.
199-12- قال:و أخبرنی الجعابیّ عن ابن عقده عن علیّ بن الحسین بن عبد اللّه عن أبیه عن معاویه بن سفیان عن محمّد بن إسماعیل بن الحکم،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:کان فی بنی إسرائیل قاض و کان یقضی بینهم.قال:فلمّا حضره الموت قال لامرأته:إذا متّ فاغسلینی و کفّنینی،و ضعینی علی سریری و غطّی وجهی،فإنّک لا ترین سوءا.قال:فلمّا أن مات فعلت به ذلک،ثمّ مکثت حینا، و کشفت عن وجهه لتنظر إلیه،فإذا هی بدوده تعترض منخره،ففزعت لذلک،فلمّا کان اللّیل أتاها فی منامها،فقال لها:أفزعک ما رأیت؟فقالت:أجل لقد فزعت.
فقال:أما إنّک إن کنت فزعت فما کان ما رأیت إلاّ فی أخیک فلان،أتانی و معه خصم له فلمّا جلسا إلیّ قلت:اللّهمّ اجعل الحقّ له،و وجّه القضاء له،علی صاحبه؛فلمّا اختصما إلیّ کان الحقّ له،و رأیت ذلک بیّنا فی القضاء،فوجّهت القضاء له علی صاحبه،فأصابنی ما رأیت لموضع هوای کان معه و إن وافقه الحقّ.
200-13- أخبرنا المفید عن عمر بن محمّد الصّیرفیّ،عن الحسین بن إسماعیل الضّبّیّ،عن عبد اللّه بن شبیب عن هارون بن یحیی عن عبد الرّحمن بن حاطب بن أبی بلتعه،عن زکریّا بن إسماعیل من ولد زید بن ثابت عن أبیه عن عمّه سلیمان بن زید بن ثابت،عن زید بن ثابت،قال:خرجنا جماعه من الصّحابه فی غزاه من الغزوات مع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله حتّی وقفنا فی مجمع طرق،
ص:274
[199]12-امام باقر علیه السّلام فرمود:در بنی اسرائیل قاضی ای بود که درمیان آنان قضاوت می کرد.
پس هنگامی که زمان مرگش فرارسید به همسرش گفت:هنگامی که مردم مرا غسل ده و کفن کن و بر تختم قرار ده و چهره ام را بپوشان پس به درستی که بدی نخواهی دید.پس هنگامی که او مرد آن چنان کرد آن گاه لحظه ای درنگ نمود و پوشش چهره اش را کنار زد تا به او بنگرد.
پس ناگهان کرمی را دید که در بینی اش داخل می شود.پس،از آن امر ترسید.شب هنگام قاضی به خواب همسرش آمد پس به او گفت:آنچه دیدی تو را ترساند؟همسرش گفت:بله ترسیدم.قاضی گفت:اما تو اگر از آنچه که مشاهده کردی ترسیدی بدان که آن امر به سبب این مسأله است که روزی برادرت به همراه طرف دیگر دعوا به نزد من آمدند.پس هنگامی که نزد من نشستند با خود گفتم:پروردگارا!حق را برای او[برادر همسرم]قرار ده و قضاوت را به نفع او و به ضرر همراهش متوجه کن.پس هنگامی که داوری را به سوی من آوردند دیدم که حق به نفع اوست و در قضاوت آشکارا حقّ برای او می باشد.پس قضاوت را به نفع او و به ضرر همراهش متوجه ساختم.پس آنچه دیدی به خاطر اینکه در دل محبت به او داشتم بر سرم آمد هرچند[در حقیقت نیز]حق با او بود.
[200]13-زید بن ثابت می گوید:ما گروهی از یاران پیامبر در جنگی از جنگ ها به همراه فرستاده خدا صلّی اللّه علیه و اله خارج شدیم تا در محلی که راه ها به هم می پیوندند ایستادیم.
ص:275
فطلع أعرابیّ بخطام بعیر حتّی وقف علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و قال:السّلام علیک یا رسول اللّه و رحمه اللّه و برکاته.فقال له رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و علیک السّلام قال:کیف أصبحت،بأبی أنت و أمّی،یا رسول اللّه؟قال له:أحمد اللّه إلیک کیف أصبحت.قال:
و کان وراء البعیر الّذی یقوده الأعرابیّ رجل فقال:یا رسول اللّه إنّ هذا الأعرابیّ سرق البعیر،فرغا البعیر ساعه،فأنصت له رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یسمع رغاءه.قال:ثمّ أقبل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله علی الرّجل فقال:انصرف عنه،فإنّ البعیر یشهد علیک أنّک کاذب.قال:فانصرف الرّجل،و أقبل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله علی الأعرابیّ فقال:أیّ شیء قلت حین جئتنی؟قال:قلت:اللّهمّ صلّ علی محمّد حتّی لا تبقی صلاه،اللّهمّ بارک علی محمّد حتّی لا تبقی برکه،اللّهمّ سلّم علی محمّد حتّی لا یبقی سلام، اللّهمّ ارحم محمّدا حتّی لا تبقی رحمه.فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله إنّی أقول:ما لی أری البعیر ینطق بعذره،و أری الملائکه قد سدّوا الأفق؟
201-14- حدّثنا المفید عن الحسین بن محمّد التّمّار،عن محمّد بن إشکاب، عن مصعب بن المقدام بن شریح،عن أبیه عن عائشه:أنّ النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله کان إذا رأی ناشئا ترک کلّ شیء،و إن کان فی صلاه،و قال:اللّهمّ إنّی أعوذ بک من شرّ ما فیه، فإن ذهب حمد اللّه،و إن أمطر قال:اللّهمّ ناشئا نافعا.النّاشئ:السّحاب،و المخیّله أیضا:السّحابه.و یروی أنّ عبید بن الأبرص الأسدیّ قال للمنذر بن ماء السّماء حین خیّره و أراد قتله:إن شئت من الأکحل،و إن شئت من الأبجل،و إن شئت من
ص:276
پس عربی بادیه نشین در حالی که افسار شترش را در دست داشت ظاهر شد تا در مقابل پیامبر ایستاد و عرضه داشت:سلام و رحمت و برکات خدا بر تو ای فرستاده خدا.پس پیامبر اکرم به او فرمود:و سلام بر تو.عرب بادیه نشین گفت:ای فرستاده خدا!پدر و مادرم به فدایت شب را چگونه به صبح رساندی؟پیامبر فرمود:ستایش خدا را به جای می آورم.تو شب را چگونه به صبح رساندی؟راوی گوید،و پشت شتری که عرب صحرانشین آن را هدایت می کرد مردی بود.پس مرد گفت:ای فرستاده خدا همانا این مرد عرب شتر را دزدیده است.
پس شتر ساعتی آواز سر داد و رسول خدا خاموش بود و آوای او را می شنید.راوی گوید:
آنگاه رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله رو به مرد کرد و گفت:از او دست بردار همانا شتر گواهی می دهد که تو دروغگو هستی.راوی گوید:پس مرد بازگشت و رسول خدا رو به اعرابی کرد و فرمود:
هنگامی که به نزد من آمدی چه چیزی گفتی؟عرب گفت:گفتم:پروردگارا بر محمد به حدی درود فرست که درودی باقی نماند.پروردگارا برکت خود را بر محمد فروفرست تا حدی که برکتی باقی نماند.پروردگارا بر محمد سلام بفرست،تا حدی که سلامی باقی نماند.
پروردگارا بر محمد ببخشای تا بخششی باقی نماند.پس رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:همانا من[با خود]می گویم:مرا چه شده است که می بینم شتر با لجام دار خود سخن می گوید و می بینم که فرشتگان افق را پر کرده اند.
[201]14-عایشه می گوید:پیامبر صلّی اللّه علیه و اله هرگاه ابری می دید همه چیز را رها می کرد هرچند در نماز بود و می فرمود:خداوندا من به تو از بدی هر آن چه در آن است پناه می برم.پس اگر گذر می کرد سپس خدا را می گفت و اگر می بارید می فرمود:خداوندا ابری سودمند بود.و روایت شده است که عبید بن ابرص اسدی هنگامی که قصد کشتن منذر بن ماء السّماء را داشت او را مخیّر کرد و گفت:اگر بخواهی رگ وسط ساعد تو را قطع کنم و اگر خواستی رگ دیگر ذارعت(رگ ابجل)و اگر خواستی سرخ رگ تو را قطع کنم.
ص:277
الورید.فقال:أبیت اللعن،ثلاث خصال کسحائب عاد،و لا خیر فیها لمرتاد.
202-15- أخبرنا المفید عن الجعابیّ،عن ابن عقده عن أحمد بن سلمه عن إبراهیم بن محمّد،عن الحسن بن حذیفه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:مرض رجل من أصحاب سلمان رحمه اللّه فافتقده فقال:أین صاحبکم؟قالوا:مریض.قال:امشوا بنا نعوده؛فقاموا معه،فلمّا دخلوا علی الرّجل إذا هو یجود بنفسه،فقال سلمان:یا ملک الموت،ارفق بولیّ اللّه.فقال ملک الموت بکلام یسمعه من حضر:یا أبا عبد اللّه،إنّی أرفق بالمؤمنین و لو ظهرت لأحد لظهرت لک.
203-16- حدّثنا المفید عن الحسین بن محمّد التّمّار،عن محمّد بن القاسم عن موسی بن محمّد الخیّاط،عن إسحاق بن إبراهیم الخراسانیّ عن شریک عن عبد اللّه بن عمر،عن أبی سلمه،عن أبی هریره،قال:أصابنا عطش فی الحدیبیه، فجهشنا إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فبسط یدیه بالدّعاء،فتألّفّ السّحاب،و جاء الغیث،فروینا منه.
قال أبو الطّیّب:قال الأصمعیّ:الجهش:أن یفزع الإنسان إلی الإنسان؛قال أبو عبیده:هی مع فزعه،کأنّه یرید البکاء.فی لغه أخری:أجهشت إجهاشا فأنا مجهش،و منه قول لبید:
قالت تشکّی إلیّ النّفس مجهشه و قد حملتک سبعا بعد سبعینا
فإن تزادی ثلاثا تبلغی أملا و فی الثّلاث وفاء للثّمانینا
ص:278
پس منذر گفت:شب را با نفرین تو به سر می برم.مرا در سه حالت مخیّر کردی که مانند ابرهای قوم عاد می باشند[که برای عذاب آنها را فراگرفت]و برای طلب کننده این سه امر هیچ خیری وجود ندارد.
[202]15-امام صادق علیه السّلام فرمود:مردی از یاران سلمان رحمه اللّه بیمار گشت.پس سلمان از او پی جویی کرد و گفت:همراه شما کجاست؟گفتند:بیمار است.سلمان گفت:برویم و از او عیادت کنیم.پس با او برخاستند پس هنگامی که بر او داخل شدند دیدند که در بستر مرگ افتاده است.پس سلمان گفت:ای فرستاده مرگ با دوست خدا مدارا کن!فرشته ای با کلامی که حاضرین می شنیدند فرمود:ابا عبد اللّه!همانا من با مؤمنان مدارا می کنم و اگر من برای کسی که آشکار گردم هرآینه برای تو آشکار می شوم.[ابا عبد اللّه کنیۀ سلمان بود].
[203]16-ابو هریره می گوید:در حدیبیّه تشنگی ما را فراگرفت پس به نزد رسول خدا پناه بردیم.پیامبر دست به دعا گشود.پس ابرها درهم آمیخت و باران فرو بارید و از آن سیراب گشتیم.ابو طیّب می گوید:و آن به همراه درماندگی و ترس است گویا می خواهد بگرید.و از آن قول لبید است که می گوید:نفس در حالت ناتوانی به من شکایت می کند که تو را هفتاد و هفت سال بر خود حمل کردم.پس اگر سه سال دیگر را اضافه کنی به هشتاد سالگی خواهی رسید.
ص:279
204-17- حدّثنا محمّد بن محمّد،قال:حدّثنا أبو الطّیّب الحسین بن محمّد التّمّار،قال:حدّثنا أحمد بن عبد اللّه بن محمّد،قال:حدّثنا أبو الفضل الرّبعیّ،قال:
حدّثنا جمیل المکّیّ،قال:حدّثنی الأصمعیّ،قال:حدّثنا جابر بن عون،قال:
دخل أسماء بن خارجه الفزاریّ علی عمر بن عبد العزیز یوم بویع له،فأنشأ یقول:
إنّ أولی الأنام بالحقّ قدما هو أولی بأن یکون خلیقا
بالأمر و النّهی اللاّتی یأبی بغیره أن یلیقا
من أبوه عبد العزیز بن مروان و من کان جدّه فاروقا
فقال عمر:لو أمسکت عن هذا لکان أحبّ لی.
205-18- حدّثنا أبو عبد اللّه محمّد بن محمّد،قال حدّثنا أبو حفص عمر بن محمّد الصّیرفیّ،قال:حدّثنا القاضی أبو عبد اللّه الحسین بن إسماعیل،قال:حدّثنا أبو سعید عبد اللّه بن شبیب،قال:حدّثنی ابن أبی أویس،قال:حدّثنی أبی عن سلیمان بن بلال،عن محمّد بن یوسف،عن السّائب بن یزید:أنّ عمر بن الخطّاب بینما هو یمشی فی أزقّه المدینه إذا هو بأصوات فی بیت،فاطّلع علیهم فإذا هم علی شراب،فقالوا له حین رأوه:ما هذا یا ابن الخطّاب،ألیس اللّه(تعالی)یقول وَ لا تَجَسَّسُوا [الحجرات(49):12].قال فأعرض عمر عنهم و انصرف مبادرا.
206-19- أخبرنا المفید عن الحسن بن عبد اللّه المرزبانیّ،عن أبی درید،عن إسحاق بن عبد اللّه الطّلحیّ،قال:قال الأصمعیّ:ولّی عمر بن الخطّاب کعب بن
ص:280
[204]17-جابر بن عون:اسماء بن خارجه فزاری در روزی که با عمر بن عبد العزیز بیعت می شد و بر او وارد شد.پس عمر گفت:اگر این کلام را به زبان نمی آوردیم دوست داشتنی بود.
[عمر بن عبد العزیز در سال 99.ق به خلافت رسید و اسماء بن خارجه در سال 66.ق رحلت کرده بود.بنا به تحقیق،این اشعار از ابن شماس می باشد].
[205]18-سائب بن یزید می گوید:عمر بن خطاب در کوچه های مدینه می گذشت و صداهایی را از خانه ای شنید پس بر خانه سرکشید و آنان را در حال نوشیدن شراب دید.اهل خانه هنگامی که او را دیدند گفتند:ای پسر خطاب این چه رفتاری است.آیا خداوند نمی گوید:«در کار پنهانی دیگران کنجکاوی نکنید»[حجرات(49):آیۀ 12]راوی گوید:
پس عمر از آنان روی گردانید و بازگشت.
[206]19-اصمعی می گوید:عمر بن خطاب،کعب بن سور را به منصب قضاوت بصره منصوب کرد و سببش این بود که روزی در مجلس عمر حاضر بود پس زنی پیش آمد و گفت:
ص:281
سور قضاء البصره،و کان سبب ذلک أن حضر مجلس عمر فجاءت امرأه فقالت:یا أمیر المؤمنین،إنّ زوجی صوّام قوّام.فقال عمر:إنّ هذا الرّجل صالح،لیتنی کنت کذا؛فردّت علیه الکلام،فقال عمر کما قال.فقال کعب بن سور الأزدیّ:یا أمیر المؤمنین،إنّها تشکو زوجها،تخبر إنّها لا حظّ لها منه قال علیّ بزوجها،فأتی به، فقال له:ما بالها تشکوک،و ما رأیت أکرم شکوی منها؟قال له:یا أمیر المؤمنین، إنّی امرؤ أفزعنی ما قد نزل فی الحجر و النّحل و فی السّبع الطّوال.فقال له کعب:
إنّ لها علیک حقّا،فابعل و أوفها الحقّ،فصم ثمّ وصلّ.فقال عمر لکعب:اقض بینهما قال:نعم،أحلّ اللّه للرّجال أربعا،فأوجب لکلّ واحده لیله،فلها من کلّ أربع لیال لیله،و یصنع بنفسه فی الثّلاثه ما شاء،فألزمه ذلک.
و قال لکعب:اخرج قاضیا علی البصره،فلم یزل علیها حتّی قتل عثمان،فلمّا کان یوم الجمل خرج مع أهل البصره و فی عنقه مصحف،فقتل هو یومئذ و ثلاثه أخوه له أو أربعه،فجاءت أمّهم فوجدتهم فی القتلی فحملتهم،و جعلت تقول:
أیا عین أبکی بدمع سرب علی فتیه من خیار العرب
فما ضرّهم غیر حین النّفو س أیّ امیری قریش غلب
207-20- أخبرنا المفید عن علیّ بن خالد عن الحسن بن علیّ الکوفیّ،عن القاسم بن محمّد الدّلاّل،عن یحیی بن إسماعیل المزنیّ،عن جعفر بن علیّ،عن علیّ بن هاشم،عن بکیر بن عبد اللّه الطّویل و عمّار بن أبی معاویه،قالا حدّثنا أبو
ص:282
ای امیر مؤمنان همسر من دائما در حال روزه و نماز به سر می برد.پس عمر گفت:همانا او مردی نیکوکار است،ای کاش من هم آن چنان بودم.پس زن سخن خود را تکرار کرد و عمر نیز همان گونه سخن گفت.پس کعب بن سور ازدی گفت:ای امیر مؤمنان همانا این زن از همسرش شکایت می کند و خبر می دهد که او هیچ بهره ای از همسرش ندارد.عمر گفت:
همسرش را به نزد من بیاورید.پس او را آوردند.عمر گفت:چه شده است که همسرت از تو شکایت می کند و من تاکنون گرامی تر از این نوع شکایت ندیده ام.مرد گفت:ای امیر مؤمنان، کسی هستم که آیات نازل شده در سوره های(حجر)،(نحل)و هفت سوره طولانی(بقره تا اعراف)هراسناکم ساخته است.پس کعب به مرد گفت:همانا این زن بر تو حقّی دارد پس با او همسری نما و حق او را وفا نما پس روزه آنگاه نماز بگذار پس عمر به کعب گفت:میان آن دو قضاوت کن.کعب گفت:بله،خداوند برای مردان چهار همسر را حلال گرداند و برای هر کدام یک شب را واجب گرداند پس هر زنی از هر چهار شب،یک شب را در اختیار دارد و در سه شب دیگر مرد هر کار که خود بخواهد انجام می دهد.پس عمر آن مرد را به همین حکم (که از هر چهار شب،یک شب را به همسرش اختصاص دهد)وادار کرد و عمر به کعب گفت:
برای قضاوت در بصره خارج شو.پس او هم چنان قاضی بصره بود تا عثمان به قتل رسید پس هنگامی که روز جنگ جمل فرارسید با اهل بصره همراه شد درحالی که در گردنش قرآنی آویخته بود.پس در آن روز او و سه یا چهار برادرش کشته شدند پس مادرش سر رسید و آنان را درمیان کشتگان یافت پس حملشان نمود درحالی که می سرود:
ای چشم با اشک هایی روان گریه کن بر جوانانی که از بهترین مردمان عرب بودند.پس چیزی جز مرگ جان ها[در معرکه ای که می پرسیدند]کدام فرمان روای قریش پیروز می شود به آنها آسیب نرساند.
ص:283
عثمان البجلیّ،مؤذّن بنی قصیّ،قال بکیر:أذّن لنا أربعین سنه.قال:سمعت علیّا علیه السّلام یقول یوم الجمل: وَ إِنْ نَکَثُوا أَیْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُوا فِی دِینِکُمْ فَقاتِلُوا أَئِمَّهَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَیْمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنْتَهُونَ [التوبه(9):12]ثمّ حلف حین قرأها أنّه ما قوتل أهلها منذ نزلت حتّی الیوم.قال بکیر:فسألت عنها أبا جعفر علیه السّلام، فقال:صدق الشّیخ،هکذا قال علیّ علیه السّلام و هکذا کان.
208-21- أخبرنا المفید عن محمّد بن عمران عن الحسن بن علیّ عن أحمد بن سعید،عن الزّبیر بن بکّار،عن علیّ بن محمّد،قال:کان عمرو بن العاص یقول:إنّ فی علیّ دعابه.فبلغ ذلک أمیر المؤمنین علیه السّلام فقال:زعم ابن النّابغه أنّی تلعابه،مزّاحه ذو دعابه،أعافس و أمارس،هیهات یمنع من العفاس و المراس ذکر الموت و خوف البعث و الحساب؛و من کان له قلب،ففی هذا عن هذا له واعظ و زاجر،أما و شرّ القول الکذب،إنّه لیحدّث فیکذب و یعد فیخلف،فإذا کان یوم البأس فأیّ زاجر و آمر هو!ما لم یأخذ السّیوف هام الرّجال،فإذا کان ذلک فأعظم مکیدته فی نفسه أن یمنح القوم استه.
209-22- حدّثنا المفید عن الجعابیّ عن عبد اللّه[بن]أحمد بن مستورد عن عبد اللّه بن یحیی،عن علیّ بن عاصم،عن أبی حمزه الثّمالیّ،قال:قال لنا علیّ بن الحسین زین العابدین علیهما السّلام أیّ البقاع أفضل؟فقلت:اللّه و رسوله و ابن رسوله أعلم.
فقال:إنّ أفضل البقاع ما بین الرّکن و المقام،و لو أنّ رجلا عمّر ما عمّر نوح فی
ص:284
[207]20-ابو عثمان بجلی اذان گوی بنی افصی روایت می کند که شنیدم علی علیه السّلام روز جنگ جمل می گوید:«و اگر بعد از پیمان سوگند خود را شکستند و آئین شما را مورد طعن قرار دادند با پیشوایان کفر پیکار کنید زیرا آنها به عهدشان وفا نکردند،باشد که از کردار خود دست بردارند».آنگاه زمانی که این آیه را تلاوت فرمود سوگند خورد که با اهل آن آیه از زمانی که نازل شده است تا امروز جهاد نکرده است بکیر می گوید:این روایت را از امام باقر علیه السّلام سؤال کردم و امام فرمود:شیخ راست گفت.علی این چنین فرمود و حقیقت این گونه بود.
[208]21-علی بن محمد می گوید:عمرو بن عاص می گفت:علی اهل مزاح است.این سخن به امیر مؤمنان رسید پس فرمود:فرزند نابغه گمان می کند که فراوان بازی و شوخی می کنم و اهل مزاح هستم و وقت خود را با زنان به عیش ونوش و خوشی می گذرانم.چه دور است این سخن.یاد مرگ و ترس از برانگیخته شدن و حساب روز قیامت ما را از خوشگذرانی و هم نشینی با زنان باز می دارد.و هرکس که قلب[آگاه و روشن]داشته باشد در این سخنان پند دهنده و باز دارنده ای می یابد.اما بدترین سخن دروغ است.به درستی که او سخن می گوید و دروغ بر زبان می آورد و وعده می دهد و خلف وعده می کند.پس در روز جنگ او چه بد بازدارنده و فرماندهی است.تا زمانی که شمشیر برنیامده اند متحیر است و پراکنده گویی می کند پس هنگامی که این چنین شود بزرگترین حیله او با خود این است که پشت خود را به جماعت ببخشاید[عقب نشینی کند و پا به فرار بگذارد و شاید کنایه است از عریان شدن عمرو عاص در مواجهه با حضرت علی علیه السّلام در جنگ صفین].
[209]22-ابو حمزه ثمالی می گوید:امام سجاد علیه السّلام به ما فرمود:کدام عبادت گاه با فضیلت تر است؟عرضه داشتم:خداوند و فرستاده اش و فرزند فرستاده اش آگاه ترند.پس فرمود:همانا با فضیلت ترین عبادت گاه ها ما بین رکن و مقام است و اگر کسی همانند نوح علیه السّلام درمیان قوم
ص:285
قومه ألف سنه إلاّ خمسین عاما،یصوم النّهار و یقوم اللّیل فی ذلک الموضع،ثمّ لقی اللّه بغیر ولایتنا،لم ینفعه ذلک شیئا.
210-23- أخبرنا محمّد بن محمّد،قال:أخبرنا أبو القاسم جعفر بن محمّد بن قولویه،قال حدّثنی أبی،قال:حدّثنی سعد بن عبد اللّه،قال:حدّثنا أحمد بن محمّد ابن عیسی،عن عبد اللّه بن مسکان،عن بکر بن محمّد،قال:سمعت أبا عبد اللّه جعفر بن محمّد علیهما السّلام یقول:کم من نعمه للّه علی عبده فی غیر أمله،و کم من مؤمّل أملا الخیار فی غیره،و کم من ساع الی حتفه و هو مبطئ عن حظّه.
211-24- أخبرنا المفید عن محمّد بن المظفّر،عن محمّد بن عبد ربّه،عن عصام بن یوسف،عن أبی بکر بن عیّاش،عن عبد اللّه بن سعید،عن أبیه،عن أبی هریره،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله اللّهمّ من أحبّنی فارزقه الکفاف و العفاف،و من أبغضنی فأکثر ماله و ولده.
212-25- حدّثنا المفید عن الجعابیّ،عن ابن عقده عن أبی حاتم عن محمّد بن الفرات،عن حنان بن سدیر،عن أبی جعفر علیه السّلام قال ما ثبّت اللّه حبّ علیّ علیه السّلام فی قلب أحد فزلّت له قدم إلاّ ثبتت له قدم أخری.
213-26- أخبرنی المفید عن علیّ بن خالد المراغیّ،عن علیّ بن العبّاس عن جعفر بن محمّد بن الحسین عن موسی بن زیاد،عن یحیی بن یعلی،عن أبی الخالد الواسطیّ،عن أبی هاشم الخولانیّ،عن زاذان،قال سمعت سلمان رحمه اللّه
ص:286
خود نهصد و پنجاه سال عمر کند و در آن جایگاه روزها را به روزه و شبها را به نماز به سر آورد آنگاه خداوند را درحالی که ملاقات کند که ولایت ما را به همراه نداشته باشد آن عبادات برای او سودی نخواهند داشت.
[210]23-بکر بن محمد می گوید:شنیدم که امام صادق علیه السّلام می فرمود:چه بسیار نعمتی از سوی خداوند بر بنده اش که به آن امیدی ندارد و چه بسیار امیدواران به آرزویی که خیر و نیکی در غیر آن آرزو می باشد و چه بسیار تلاش کننده در راه نابودی خود درحالی که برای رسیدن به بهره و نصیب خود،کند و کم کار است.
[211]24-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:خداوندا،هرکس مرا دوست دارد روزی کافی و پاکدامنی به او ارزانی فرما و هرکس مرا دشمن دارد ثروت و فرزندانش را فراوان گردان!؟
[212]25-امام باقر علیه السّلام فرمود:خداوند متعال محبت علی علیه السّلام را در قلب کسی پایدار نساخت مگر آنکه[اگر]قدمی از او لغزید قدم دیگر او استوار می ماند.
[213]26-زاذان می گوید شنیدم که سلمان رحمه اللّه می گفت:پیوسته علی علیه السّلام را دوست می دارم.
ص:287
یقول:لا أزال أحبّ علیّا علیه السّلام فإنّی رأیت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یضرب فخذه و یقول:
محبّک لی محبّ،و محبّی للّه محبّ،و مبغضک لی مبغض،و مبغضی للّه(تعالی) مبغض.
214-27- حدّثنا المفید عن ابن قولویه رحمه اللّه عن أبیه عن محمّد بن یحیی و أحمد بن إدریس جمیعا،عن علیّ بن محمّد بن علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن سالم بن أبی سلمه عن أبیه عن الحسن بن علیّ الوشّاء،عن محمّد بن یوسف،عن منصور بزرج،قال:قلت لأبی عبد اللّه الصّادق علیه السّلام:ما أکثر ما أسمع منک یا سیّدی ذکر سلمان الفارسیّ!فقال:لا تقل الفارسیّ،و لکن قل سلمان المحمّدیّ،أ تدری ما کثره ذکری له؟قلت:لا قال:لثلاث خلال:إحداها:إیثاره هوی أمیر المؤمنین علیه السّلام علی هوی نفسه،و الثّانیه:حبّه للفقراء و اختیاره إیّاهم علی أهل الثّروه و العدد، و الثّالثه:حبّه للعلم و العلماء.إنّ سلمان کان عبدا صالحا حنیفا مسلما و ما کان من المشرکین.
215-28- أخبرنا المفید عن الکاتب،عن الزّعفرانیّ،عن الثّقفیّ،عن عثمان بن سعید،عن منصور بن مهاجر،عن علیّ بن عبد الأعلی،عن زرّ بن حبیش،قال:
کانت عصابه من قریش فی مسجد النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فذکروا علیّ بن أبی طالب علیه السّلام و انتهکوا منه،و رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله قائل فی بیت بعض نسائه،فأتی بقولهم فثار من نومه فی إزار لیس علیه غیره،فقصد نحوهم و رأوا الغضب فی وجهه،فقالوا:نعوذ
ص:288
به درستی که دیدم رسول خدا بر روی ران خود می زد و می فرمود:دوستدار تو دوستدار من و دوستدار من دوستدار خداوند است و دشمن تو دشمن من و دشمن من دشمن خداوند است.
[214]27-منصور بزرج می گوید:به امام صادق علیه السّلام عرضه داشتم:آقای من چه بسیار از شما یاد سلمان فارسی را می شنوم.امام فرمود:نگو سلمان فارسی بلکه بگو سلمان محمدی.آیا می دانی چرا بسیار او را یاد می کنم؟عرضه داشتم:نه،امام فرمود:به خاطر سه ویژگی.اول اینکه خواست امیر مؤمنان علیه السّلام را بر خواست خود مقدم می داشت.دوم:بیچارگان را دوست می داشت و آنان را بر ثروتمندان و توانگران برمی گزید.و سوم اینکه دانش و دانشمندان را دوست می داشت.همانا سلمان بنده ای بود نیکوکار،موحّد و مسلمان و هرگز از شرک ورزان نبود.
[215]28-زرّ بن جبیش می گوید:گروهی از قریش در مسجد پیامبر صلّی اللّه علیه و اله بودند پس علی بن ابی طالب علیه السّلام را یاد کردند و از او بدگویی نمودند.رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در خانه یکی از همسرانش در خواب قیلوله به سر می بردند.پس سخن قریش به پیامبر رسید پس با لنگی که جز آن چیز دیگری بر تن نداشت به سرعت از جا برخاست.و به سوی آنان رفت.قریش خشمناکی را در چهره پیامبر مشاهده کرد پس گفتند از خشمناکی خداوند و پیامبرش به خدا پناه می بریم.
ص:289
باللّه من غضب اللّه و غضب رسوله.فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله ما لکم و علی!أما تدعون علیّا،ألا إنّ علیّا منّی و أنا منه،من آذی علیّا فقد آذانی،من آذی علیّا فقد آذانی.
216-29- أخبرنا المفید عن علیّ بن محمّد الکاتب عن الحسن بن علیّ الزّعفرانیّ،عن إبراهیم بن محمّد الثّقفیّ،عن أبی الولید الضّبّیّ،عن أبی بکر الهذلیّ،قال:دخل الحارث بن حوط اللّیثیّ علی أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السّلام فقال یا أمیر المؤمنین،ما أری طلحه و الزّبیر و عائشه احتجّوا إلاّ علی حقّ؟فقال:یا حارث،إنّک إن نظرت تحتک و لم تنظر فوقک جزت عن الحقّ،إنّ الحقّ و الباطل لا یعرفان بالنّاس،و لکن اعرف الحقّ باتّباع من اتّبعه،و الباطل باجتناب من اجتنبه.قال:فهلاّ أکون کعبد اللّه بن عمر و سعد بن مالک؟فقال أمیر المؤمنین علیه السّلام إنّ عبد اللّه بن عمر و سعد أخذلا الحقّ و لم ینصرا الباطل،متی کانا إمامین فی الخیر فیتّبعان.
217-30- أخبرنا المفید عن محمّد بن عمران عن محمّد بن إسحاق عن الولید بن محمّد بن إسحاق عن أبیه،قال:استأذن عمرو بن العاص علی معاویه بن أبی سفیان،فلمّا دخل علیه استضحک معاویه،فقال له عمرو:ما أضحکک یا أمیر المؤمنین،أدام اللّه سرورک؟قال:ذکرت ابن أبی طالب و قد غشیک بسیفه فاتّقیته و ولّیت.فقال:أتشمت بی یا معاویه،و أعجب من هذا یوم دعاک إلی البراز فالتمع لونک،و أطّت أضلاعک،و انتفخ منخرک،و اللّه لو بارزته لأوجع قذالک و أیتم
ص:290
پس رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:شما با علی چه کار دارید؟آیا علی را رها نمی کنید؟آگاه باشید که علی از من و من از او هستم.هرکس علی را بیازارد مرا آزرده است و هرکس علی را بیازارد مرا آزرده است.[دوبار این جمله را تکرار کرد].
[216]29-ابو بکر هذلی می گوید:حارث بن حوط لیثی بر امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السّلام وارد شد پس عرضه داشت:ای امیر مؤمنان!گمان نمی کنم که طلحه و زبیر و عایشه جز بر حق احتجاج کنند.پس امام فرمود:ای حارث همانا اگر تو به پائین پای خود بنگری و به بالای سرت نگاه نکنی از حق منصرف می شوی[مسائل را جزئی بفهمی]همانا حق و باطل را با اجتناب کسانی که از آن دوری می کنند بشناس.پس امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود:همانا عبد اللّه بن عمر و سعد بن مالک حق را خوار ساختند و باطل را نیز یاری نکردند پس چه زمانی این دو پیشوای در خیر باشند که بشود از آنان پیروی کرد.
[217]30-ولید بن محمد بن اسحاق حضرمی از پدرش روایت می کند که عمرو عاص از معاویه بن ابی سفیان اجازه ورود خواست پس هنگامی که وارد شد معاویه شروع به خنده کرد پس عمرو گفت:ای امیر مؤمنان!چه چیز تو را به خنده واداشته است.خداوند شادی تو را پایدار گرداند.معاویه گفت:به یاد فرزند ابو طالب افتادم که با شمشیرش تو را در برگرفته بود پس تو ترسیدی و به او پشت کردی.عمرو عاص گفت:ای معاویه.آیا مرا سرزنش می کنی و عجیب تر از آن،روزی است که تو را به جنگ فراخواند پس رنگ چهره ات تغییر کرد و استخوان هایت به صدا درآمد و بینی ات باد کرد به خدا سوگند اگر با او جدال می کردی گوش تا گوش تو را از هم می درید و زن و فرزندانت را یتیم و بی سرپرست می کرد و سلطنت تو را نابود می ساخت.و عمرو این چنین سرود:
ص:291
عیالک،و بزّک سلطانک،و أنشأ عمرو یقول.
معاوی لا تشمت بفارس بهمه لقی فارسا لا تعتلیه الفوارس
معاوی لو أبصرت فی الحرب مقبلا أبا حسن تهوی دهتک الوساوس
و أیقنت أنّ الموت حقّ و أنّه لنفسک إن لم تمعن الرّکض خالس
دعاک فصمّت دونه الأذن إذ رعا و نفسک قد ضاقت علیها الأمالس
أتشمت بی اذ نالنی حدّ رمحه و عضّضنی ناب من الحرب ناهس
فأیّ امرئ لاقاه لم یلق شلوه بمعترک تسفی علیه الرّوامس
أبی اللّه إلاّ أنّه لیث غابه أبو أشبل تهدی إلیه الفرائس
فإن کنت فی شکّ فأرهج عجاجه و إلاّ فتلک التّرّهات البسابس
فقال معاویه:مهلا یا أبا عبد اللّه،و لا کلّ هذا.قال:أنت استدعیته.
218-31- أخبرنا المفید عن ابن قولویه عن أبیه عن سعد عن ابن عیسی،عن أحمد بن إسحاق،عن بکر بن محمّد،عن أبی عبد اللّه جعفر بن محمّد علیه السّلام قال:
سمعته یقول لخیثمه:یا خیثمه أقرئ موالینا السّلام،و أوصهم بتقوی اللّه العظیم، و أن یشهد أحیاؤهم جنائز موتاهم،و أن یتلاقوا فی بیوتهم،فإنّ لقیّاهم حیاه أمرنا.
قال:ثمّ رفع یده علیه السّلام فقال:رحم اللّه من أحیا أمرنا.
219-32- و بهذا الاسناد،قال:قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:إنّ الدّعاء لیردّ القضاء،و إنّ المؤمن لیذنب فیحرم بذنبه الرّزق.
ص:292
ای معاویه در جنگ با جنگاوری که از شدت توانایی اش دانسته نمی شود که از کدام سوی هجوم آورد کسی را که با چنین جنگاوری جنگیده است که هیچ کس بر او برتری نمی یابد،سرزنش نکن* ای معاویه اگر در جنگ روی می آوردی و چشم باز می کردی و می دیدی که ابو الحسن چگونه حمله می کند وسوسه ها تو را فرا می گرفت*و یقین می کردی که مرگ حق است و اگر به سرعت ندوی به زودی تو را در می یابد*تو را فرا می خواند پس تمامی گوشها توانایی شنیدن را از دست می دهند و تمامی دشت ها و بیابان ها بر جان تو تنگ می گردد*آیا مرا سرزنش می کنی هنگامی که نیزه اش مرا دریابد و دندان های درنده در جنگ مرا به شدت بگزند*پس چه کسی است که با او نبرد کند و بدن او به جایگاهی نرسد که بادهای دفن کننده که خاک را از جایی به جای دیگر می برند بر او عبور نماید [کنایه از اینکه هرکس با علی بجنگد سرانجام کشته خواهد شد وزیر خاک هایی که بادهای صحرا به این سوی و آن سوی می برند مدفون خواهد شد]*از خدا ابا می کنم[که بیش از این بگویم]جز آنکه او شیر جنگل و پدر شیران است که شکارها به او تقدیم می شود*پس اگر شک داری گرد و غبار او را برانگیز[با او به نبرد برخیز]و گرنه پس آن[سخنان تو]کلامی باطل و بیهوده است.
[218]31-بکر بن محمد می گوید شنیدم امام صادق علیه السّلام به خیثممه می گوید:ای خیثممه به دوستان ما سلام برسان و آنان را به تقوای خداوند سفارش کن و اینکه زندگان از ایشان برای تشییع جنازه مردگانشان حاضر شوند و به دیدار یکدیگر در خانه هایشان بروند که دیدار آنان موجب حیات و زنده ساختن امر ماست.راوی گوید:آنگاه امام دستانش را بلند کرد و فرمود:خداوند هر آن کس که امر ما را زنده بدارد مورد رحمت قرار دهد.
[219]32-امام صادق علیه السّلام فرمود:همانا دعا،قضای حتمی پروردگار را باز می گرداند و همانا مؤمن نافرمانی می کند پس به خاطر نافرمانی اش از روزی محروم می گردد.
ص:293
220-33- أخبرنا المفید عن المراغیّ،عن محمّد بن الفیض عن أبیه عن عبد العظیم الحسنیّ رضی اللّه عنه عن أبی جعفر الثّانی عن آبائه عن أمیر المؤمنین علیه السّلام قال:
بعثنی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله علی الیمن فقال و هو یوصینی:یا علیّ،ما حار من استخار و لا ندم من استشار؛یا علیّ،علیک بالدّلجه فإنّ الأرض تطوی باللّیل ما لا تطوی بالنّهار؛یا علیّ،اغد علی اسم اللّه،فإنّ اللّه تعالی بارک لأمّتی فی بکورها.
221-34- أخبرنا المفید عن محمّد بن عمران المرزبانیّ،عن أحمد بن محمّد بن عیسی المکّیّ،عن عبد اللّه بن أحمد بن حنبل،عن أبیه عن هوذه بن خلیفه، عن عوف بن عطیّه عن أبیه،عن أمّ سلمه رضی اللّه عنه قالت:بینا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فی بیتی إذ قالت الخادم:یا رسول اللّه،إنّ علیّا و فاطمه علیهما السّلام فی السّدّه فقال:قومی فتنحّی عن أهل بیتی.قالت:فقمت فتنحّیت فی البیت قریبا،فدخل علیّ و فاطمه و الحسن و الحسین علیهم السّلام و هما صبیّان صغیران،فوضعهما النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فی حجره و قبّلهما، و اعتنق علیّا بإحدی یدیه و فاطمه بالید الأخری،و قبّل فاطمه علیها السّلام و قال:اللّهمّ إلیک أنا و أهل بیتی لا إلی النّار.فقلت:یا رسول اللّه و أنا معکم؟فقال:و أنت.
222-35- أخبرنا محمّد بن محمّد،قال أخبرنا الشّریف أبو محمّد الحسن بن محمّد بن یحیی،قال:حدّثنی جدّی،قال:حدّثنا إبراهیم بن علیّ و الحسن بن یحیی،جمیعا،قالا:حدّثنا نصر بن مزاحم،عن أبی خالد الواسطی،عن زید بن علیّ بن الحسین،عن آبائه،عن علیّ علیه السّلام قال:کان لی من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله عشر لم
ص:294
[220]33-امیر مؤمنان علیه السّلام می فرماید:پیامبر خدا مرا به سوی یمن گسیل داشت پس این چنین سفارش نمود:ای علی!هرکس طلب خیر نمود حیران و سرگشته نشد و هرکس مشورت طلبید،پشیمان نگشت.ای علی!در اول شب حرکت کن.همانا زمین در شب به گونه ای پشت سرگذاشته می شود که در روز این چنین نیست[حرکت در شب سریع تر از حرکت در روز است]ای علی!روز را با نام خداوند آغاز کن همانا خداوند والا،برای امت من در سحرگاهان [و سحرخیزی]برکت و خیر وانهاده است.
[221]34-امّ سلمه(رضوان اللّه تعالی علیها)می گوید:هنگامی که رسول خدا در خانه ام بود خدمتکار گفت:ای رسول خدا!همانا علی و فاطمه در کنار در خانه ایستاده اند.پیامبر فرمود:
مرا با اهل بیتم تنها بگذار در گوشه ای از خانه درحالی که نزدیک ایشان بودم جای گرفتم پس علی و فاطمه و حسن و حسین علیه السّلام داخل شدند درحالی که آنها دو کودک کوچک بودند.پس پیامبر آن دو را در دامن خود نشاند و بوسید و علی را با یک دست و فاطمه را با دست دیگر در آغوش گرفت و فاطمه را بوسید و فرمود:پروردگارا!من و اهل بیتم به سوی تو و نه به سوی دوزخ در حرکتیم[یا میل داریم]امّ سلمه می گوید:عرضه داشتم ای رسول خدا آیا من نیز با شما هستم پس پیامبر فرمود و تو نیز[با ما هستی].
[222]35-امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود:برای من از جانب رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله ده موهبت بود
ص:295
یعطهنّ أحد قبلی،و لا یعطاهنّ أحد بعدی.قال لی:أنت یا علیّ أخی فی الدّنیا و أخی فی الآخره،و أنت أقرب النّاس منّی موقفا یوم القیامه و منزلی و منزلک فی الجنّه متواجهان کمنزل الأخوین،و أنت الوصیّ،و أنت الولیّ،و أنت الوزیر، عدوّک و عدوّی،و عدوّی عدوّ اللّه،و ولیّک ولیّی،و ولیّی ولیّ اللّه.
223-36- أخبرنا المفید عن علیّ بن محمّد الکاتب،عن الحسن بن علیّ الزّعفرانیّ،عن الثّقفیّ،عن إبراهیم بن عمر قال:حدّثنی أبی،عن أخیه،عن بکر بن عیسی،قال:لمّا اصطفّت النّاس للحرب بالبصره خرج طلحه و الزّبیر فی صفّ أصحابهما،فنادی أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السّلام الزّبیر بن العوّام فقال له:یا أبا عبد اللّه،ادن منّی لأفضی إلیک بسرّ عندی،فدنا منه حتّی اختلفت أعناق فرسیهما،فقال له أمیر المؤمنین علیه السّلام نشدتک اللّه إن ذکّرتک شیئا فذکرته،أما تعترف به؟فقال:نعم.فقال:أما تذکر یوما کنت مقبلا علیّ بالمدینه تحدّثنی إذ خرج رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فرآک معی و أنت تبسّم إلیّ،فقال لک:یا زبیر،أتحبّ علیّا؟فقلت:
و کیف لا أحبّه و بینی و بینه من النّسب و المودّه فی اللّه ما لیس لغیره!فقال:إنّک ستقاتله و أنت له ظالم.فقلت:أعوذ باللّه من ذلک؟فنکس الزّبیر رأسه ثمّ قال:إنّی أنسیت هذا المقام.فقال له أمیر المؤمنین علیه السّلام:دع هذا،أفلست بایعتنی طائعا؟ قال:بلی.قال:فوجدت منّی حدثا یوجب مفارقتی؟فسکت ثمّ قال لا جرم و اللّه لا قاتلتک،و رجع متوجّها نحو البصره،فقال له طلحه:مالک یا زبیر!تنصرف عنّا،
ص:296
که پیش از من به هیچ کس عطا نشده بود و پس از من نیز به کسی عطا نگردید.پیامبر به من فرمود:ای علی تو برادر من در دنیا و آخرت هستی و در روز قیامت جایگاه تو نزدیک ترین جایگاه به من است و منزل من و تو در بهشت همانند منزل دو برادر روبروی هم است و تو جانشین و سرپرست و وزیر[من]هستی.دشمن تو دشمن من و دشمن من دشمن خدااست و سرپرست تو دوست من و دوست من دوست خدااست.
[223]36-بکر بن عیسی می گوید:هنگامی که مردم برای جنگ در بصره به صف ایستادند طلحه و زبیر همراه یارانشان خارج گشتند.پس امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السّلام،زبیر بن عوام را ندا در داد پس به او گفت:ای ابا عبد اللّه،به من نزدیک شو تا تو را از رازی که نزد من است آگاه گردانم.پس زبیر نزدیک گشت تا گردن اسب هایشان در کنار هم قرار گرفت.پس امیر مؤمنان به او فرمود:تو را به خدا سوگند می دهم اگر چیزی را به یاد آوردم و تو آن را به یاد آوردی به آن اعتراف می کنی؟گفت:بله.امام فرمود:آیا روزی را به یاد می آوری که به همراه هم در مدینه حرکت می کردیم و با من سخن می گفتی که ناگهان رسول خدا تو را با من دید در حالی که تو به من لبخند می زدی.پس به تو گفت:ای زبیر،آیا علی را دوست می داری؟پس گفتی:چگونه او را دوست نداشته باشم درحالی که میان من و او خویشاوندی و محبتی در راه خدا است که برای هیچ کس همچون او نمی باشد.پس پیامبر فرمود:همانا تو با او خواهی جنگید درحالی که بر او ستم روا می داری.پس گفتی:از آن به خدا پناه می برم؟پس زبیر سر به زیر انداخت سپس گفت:همانا من این واقعه را فراموش کرده بودم.پس امیر مؤمنان علیه السّلام به او فرمود:این[سخن]را رها کن.آیا تو با من از روی اختیار بیعت ننمودی؟گفت:بله.امام فرمود:آیا از من چیزی مشاهده کرده ای که موجب جدایی از من باشد؟پس زبیر ساکت شد.
آنگاه گفت:چاره ای نیست.به خدا سوگند با تو نمی جنگم.پس به سوی بصره بازگشت.پس طلحه به او گفت:زبیر تو را چه شده است که از ما روی برمی گردانی.
ص:297
سحرک ابن أبی طالب؟فقال:لا و لکن ذکّرنی ما کان أنسانیه الدّهر،و احتجّ علیّ ببیعتی له:فقال له طلحه:لا و لکن جبنت،و انتفخ سحرک.فقال الزّبیر:لم أجبن و لکن أذکرت فذکرت.فقال له عبد اللّه:یا أبه،جئت بهذین العسکرین العظیمین حتّی إذا اصطفّا للحرب قلت:أترکهما و أنصرف،فما تقول قریش غدا بالمدینه؟ اللّه اللّه یا أبه لا تشمت الأعداء،و لا تشین نفسک بالهزیمه قبل القتال.قال:یا بنیّ ما أصنع و قد حلفت له باللّه الاّ أقاتله؟قال له:فکفّر عن یمینک و لا تفسد أمرنا.فقال الزّبیر:عبدی مکحول حرّ لوجه اللّه کفّاره یمینی.ثمّ عاد معهم للقتال.فقال همّام الثّقفیّ فی فعل الزّبیر و ما فعل و عتقه عبده فی قتال علیّ علیه السّلام.
أ یعتق مکحولا و یعصی نبیّه لقد تاه عن قصد الهدی ثمّ عوّق
أ ینوی بهذا الصّدق و البرّ و التّقی سیعلم یوما من یبرّ و یصدق
لشتّان ما بین الضّلاله و الهدی و شتّان من یعصی النّبیّ و یعتق
و من هو فی ذات الإله مشمّر یکبّر برّا ربّه و یصدق
أ فی الحقّ أن یعصی النّبیّ سفاهه و یعتق من عصیانه و یطلّق
کدافق ماء للسّراب یؤمّه ألا فی ضلال ما یصبّ و یدفق
224-37- أخبرنا المفید عن الجعابیّ،عن أبی عقده عن العبّاس بن بکر عن محمّد بن زکریّا،عن کثیر بن طارق،قال:سألت زید بن علیّ بن الحسین علیهما السّلام عن قوله تعالی لا تَدْعُوا الْیَوْمَ ثُبُوراً واحِداً وَ ادْعُوا ثُبُوراً کَثِیراً [فرقان(25):14]فقال
ص:298
فرزند ابی طالب تو را جادو کرده است؟زبیر گفت:نه.اما چیزی را به یاد من آورد که زمانه آن را از یاد من برده بود و به بیعت من با او بر من احتجاج کرد.طلحه گفت:نه[این چنین نیست]بلکه ترسیده ای و ریه ات باد کرده است[کنایه از ترس]پس زبیر گفت:نترسیده ام اما یادآوری شدم پس به یاد آوردم.پس عبد اللّه به او گفت:ای پدر این دو لشگر بزرگ را به همراه آورده ای و اینک که برای جنگ به صف ایستاده اند می گویی آن دو را رها می کنم و باز می گردم.پس قریش فردا در مدینه چه خواهد گفت؟خدا را،خدا را ای پدر که کاری نکن که موجب سرزنش دشمنان شویم و خود را با فرار پیش از نبرد خوار نساز.زبیر گفت:فرزندم، چه کنم که به خدا سوگند خورده ام با علی نجنگم؟عبد اللّه گفت:به خاطر قسمت کفاره ای بده و امر ما را تباه نساز.پس زبیر گفت:بنده ام مکحول به عنوان کفاره قسمم در راه خدا آزاد است.آنگاه با ایشان به جنگ بازگشت.پس همّام ثقفی درباره رفتار زبیر و آزاد کردن بنده اش در جنگ با علی این گونه سرود:
آیا مکحول را آزاد می سازد و نافرمانی پیامبرش را می کند،همانا از راه هدایت،گمراه شده و بازداشته شده است*آیا با این عمل راستی و نیکی و پرهیزگاری را قصد می کند؟روزی خواهد دانست که چه کسی نیکی می کند و راست می گوید*میان گمراهی و هدایت و میان کسی که از پیامبر نافرمانی می کند و کسی که بنده آزاد می کند تفاوت عمیقی است*و کسی که در[مسیر]ذات معبودش به پا خاسته است و از روی نیکی پروردگارش را بزرگ برمی شمرد و راست می گوید*آیا در راه حق است که از روی نادانی از پیامبر سرپیچی شود و به خاطر نافرمانی اش بنده آزاد و رها نماید*مانند کسی که آب می ریزد ولی حقیقتا در سراب به سر می برد آگاه باشید که آنچه فرو می ریزد در گمراهی است.*
[224]37-کثیر بن طارق می گوید:از زید بن علی بن حسین علیه السّلام درباره سخن خداوند که می فرماید:«امروز یک بار واویلا نمی گوئید بلکه باید بسیار واویلا سر دهید»[فرقان(25):
آیۀ 14]
ص:299
زید:یا کثیر،إنّک رجل صالح،و لست بمتّهم،و إنّی خائف علیک أن تهلک،إنّه إذا کان یوم القیامه أمر اللّه بأتباع کلّ إمام جائر إلی النّار،فیدعون بالویل و الثّبور، و یقولون لإمامهم:یا من أهلکنا هلمّ الآن فخلّصنا ممّا نحن فیه،فعندها یقال لهم:
لا تَدْعُوا الْیَوْمَ ثُبُوراً واحِداً وَ ادْعُوا ثُبُوراً کَثِیراً ثمّ قال زید بن علی علیه السّلام حدّثنی أبی،عن أبیه الحسین علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لعلیّ بن أبی طالب علیه السّلام أنت یا علیّ و أصحابک فی الجنّه،أنت یا علیّ و اتباعک فی الجنّه.
225-38- أخبرنا المفید عن ابن قولویه عن أبیه عن سعد عن ابن عیسی،عن ابن محبوب،عن سعدان بن مسلم،عن أبی بصیر،قال:سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام:ما الإیمان؟فجمع لی الجواب فی کلمتین فقال:الإیمان باللّه أن لا تعصی اللّه.قلت:
فما الإسلام؟فجمعه فی کلمتین فقال:من شهد شهادتنا،و نسک نسکنا،و ذبح ذبیحتنا.
226-39- أخبرنا المفید عن الحسین بن علیّ التّمّار،عن أحمد بن محمّد عن العنزیّ،عن علیّ بن الصّبّاح عن أبی المنذر،عن أبی صالح،عن أبی هریره قال:
قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:المساجد سوق من أسواق الآخره،قراها المغفره،و تحفتها الجنّه.
227-40- أخبرنا المفید عن الجعابیّ،عن ابن عقده عن محمّد بن أحمد بن الحسین عن عبد اللّه بن محمّد بن علیّ بن عبد اللّه بن جعفر عن أبیه عن جعفر بن
ص:300
سؤال کردم.پس زید گفت:ای کثیر تو مرد نیکوکاری هستی و در معرض اتّهام قرار نداری ولی من بر نابودی تو هراسانم.هنگامی که روز قیامت فرارسد خداوند به پیروان هر امام ستمگری دستور می دهد که به سوی دوزخ روانه شوند.پس واویلا سر می دهند و به امامشان می گویند:ای کسی که ما را به نابودی افکندی بیا و ما را از آنچه در آن هستیم نجات بخش.
پس در این هنگام به آنان گفته می شود«امروز یک بار واویلا نمی گوئید بلکه باید بسیار واویلا سر دهید»آنگاه زید بن علی گفت:پدرم از پدرش حسین بن علی علیه السّلام روایت نمود که فرمود:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به علی بن ابی طالب علیه السّلام فرمود:ای علی!تو و یارانت در بهشت هستید.
ای علی!تو و پیروانت در بهشت هستید.
[225]38-ابو بصیر می گوید از امام صادق علیه السّلام پرسیدم:ایمان چیست؟پس امام پاسخ را در دو کلمه برایم جمع نمود فرمود:ایمان به خدا این است که از او نافرمانی نکنی.عرضه داشتم:
پس اسلام چیست؟پس پاسخ را در دو کلمه جمع فرمود و گفت:هرکس که گواهی دهد [همچون]گواهی ما و پارسایی ما و نذر[همچون]پارسایی ما و قربانی کند[همچون] قربانی ما.
[226]39-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:مساجد بازاری از بازارهای آخرت هستند پذیرایی آن آمرزش و هدیه آن بهشت است.
ص:301
محمّد عن أبیه عن جدّه علیهم السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:أکمل المؤمنین إیمانا أحسنهم خلقا.
228-41- أخبرنا المفید عن الجعابیّ،عن ابن عقده عن سلیمان بن محمّد عن محمّد بن عمران عن محمّد بن عیسی الکندیّ عن جعفر بن محمّد علیه السّلام قال جاء أعرابیّ إلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فقال:یا محمّد،أخبرنی بعمل یحبّنی اللّه علیه.قال:یا أعرابیّ ازهد فی الدّنیا یحبّک اللّه(عزّ و جلّ)و ازهد فی ما فی أیدی النّاس یحبّک النّاس.قال:قال جعفر بن محمّد علیهما السّلام:من أخرجه اللّه(تعالی)من ذلّ المعصیه إلی عزّ التّقوی أغناه اللّه بلا مال،و أعزّه بلا عشیره،و آنسه بلا بشر،و من خاف اللّه (عزّ و جلّ)أخاف اللّه منه کلّ شیء و من لم یخف اللّه(عزّ و جلّ)أخافه اللّه من کلّ شیء.
229-42- أخبرنا المفید عن علیّ بن خالد المراغیّ،عن الحسن بن علیّ الکوفیّ عن إسماعیل بن محمّد المزنیّ،عن سلاّم بن أبی عمره عن سعد بن سعید،عن یونس بن عبد الجبّار عن علیّ بن الحسین علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله ما بال أقوام إذا ذکر عندهم آل إبراهیم علیه السّلام فرحوا و استبشروا،و إذا ذکر عندهم آل محمّد علیهم السّلام اشمأزّت قلوبهم؟!و الّذی نفس محمّد بیده لو أنّ عبدا جاء یوم القیامه بعمل سبعین نبیّا ما قبل اللّه ذلک منه حتّی یلقاه بولایتی و ولایه أهل بیتی.
230-43- أخبرنا المفید عن محمّد بن عمران المرزبانیّ،عن علیّ بن سلیمان،
ص:302
[227]40-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:با ایمان ترین مردم خوش خلق ترین آنان است.
[228]41-امام صادق علیه السّلام فرمود:عربی صحرانشین به نزد پیامبر صلّی اللّه علیه و اله آمد و عرضه داشت:ای محمد!
مرا از عملی آگاه کن که خداوند به سبب آن مرا دوست داشته باشد.پیامبر فرمود:ای عرب صحرانشین!از دنیا دل بر گیر تا خداوند دوستت دارد و از آنچه در دستان مردم است دل بر گیر تا مردم دوستت دارند.راوی گوید:امام صادق علیه السّلام فرمود:هرکس خداوند او را از خواری گناه به عزت پرهیزگاری خارج سازد.خداوند بدون ثروت او را بی نیاز ساخته و بدون خانواده عزیز و شکست ناپذیر قرارداده و بدون انسان،مونس و هم نشین او گشته است و هرکس از خداوند نهراسد خداوند او را از همه چیز می ترساند.
[229]42-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:گروه هایی که هنگامی که در نزدشان خاندان ابراهیم علیه السّلام یاد می شود خوش می گردند و شادمان می شوند و هنگامی که در نزدشان خاندان محمد یاد می گردد در دل هایشان کراهت پیدا می شود چه در سر دارند؟سوگند به کسی که جان محمد در دست اوست اگر بنده ای در روز قیامت با کردار هفتاد پیامبر بیاید خداوند آن را از او نمی پذیرد تا آن هنگام که خداوند را با ولایت من و ولایت اهل بیت من ملاقات کند.
ص:303
عن محمّد بن حمید،عن محمّد بن إسحاق عن محمّد بن فلیح،عن موسی بن عقبه،عن محمّد بن شهاب الزّهریّ،قال:لمّا قدم جعفر بن أبی طالب علیه السّلام من بلاد الحبشه،بعثه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله إلی مؤته،و استعمل علی الجیش معه زید بن حارثه و عبد اللّه بن رواحه،فمضی النّاس معهم حتّی کانوا بتخوم البلقاء،فلقیهم جموع هرقل من الرّوم و العرب،فانحاز المسلمون إلی قریه یقال لها مؤته،فالتقی النّاس عندها و اقتتلوا قتالا شدیدا،و کان اللّواء یومئذ مع زید بن حارثه،فقاتل به حتّی شاط فی رماح القوم،ثمّ أخذه جعفر فقاتل به قتالا شدیدا،ثمّ اقتحم عن فرس له شقراء فعقرها و قاتل حتّی قتل.قال:و کان جعفر أوّل رجل من المسلمین عقر فرسه فی الإسلام،ثمّ أخذ اللّواء عبد اللّه بن رواحه فقاتل حتّی قتل،فأعطی المسلمون اللّواء بعدهم خالد بن الولید،فناوش القوم و راوغهم حتّی انحاز بالمسلمین منهزما،و نجا بهم من الرّوم،و أنفذ رجلا من المسلمین یقال له عبد الرّحمن بن سمره إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله بالخبر.فقال عبد الرّحمن:فصرت إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فلمّا وصلت إلی المسجد قال لی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله علی رسلک یا عبد الرّحمن.ثمّ قال صلّی اللّه علیه و اله:أخذ اللّواء زید فقاتل به فقتل،رحم اللّه زیدا،ثمّ أخذ اللّواء جعفر و قاتل و قتل،رحم اللّه جعفرا،ثمّ أخذ اللّواء عبد اللّه بن رواحه و قاتل و قتل،فرحم اللّه عبد اللّه.قال:فبکی أصحاب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و هم حوله،فقال لهم النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و ما یبکیکم؟فقالوا:و ما لنا لا نبکی و قد ذهب خیارنا و أشرافنا،و أهل الفضل منّا!
ص:304
[230]43-محمد بن شهاب زهری می گوید:هنگامی که جعفر بن ابی طالب از سرزمین های حبشه بازگشت رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله او را به سوی(مؤته)گسیل داشت و به همراه او زید بن حارثه و عبد اللّه بن رواحه را هم در کنار لشگر فرستاد.پس مردم با آنان حرکت کردند تا به نهایت وادی بلقاء رسیدند.پس لشگریان پادشاه از رومیان و اعراب با آنان مواجه شدند.مسلمانان به دهی که به آن موته گفته می شد عقب نشینی کردند.پس دو لشگر در آن ده با یکدیگر روبرو شدند و جنگی سخت انجام دادند.و پرچم در آن روز در دست زید بن حارثه بود.پس با آن پرچم جنگید تا به وسیله نیزه های آن جماعت،کشته شد.آنگاه جعفر پرچم را در اختیار گرفت و به سختی جنگید سپس خود را از اسب خود(شقراء)به پائین انداخت پس آن را پی کرد و جنگید تا کشته شد.راوی گوید:جعفر اولین مرد از مسلمانان بود که اسب خود را در راه اسلام پی نمود.آنگاه عبد اللّه بن رواحه پرچم را گرفت،جنگید تا کشته شد.پس مسلمانان بعد از این سه نفر پرچم را به خالد بن ولید سپردند پس با آن جماعت جنگید و آنان را فریب داد تا مسلمانان شکست خورده را موفق به عقب نشینی کرد و آنان را از دست رومیان نجات داد و مردی از مسلمانان به نام عبد الرحمن بن سمره را برای خبررسانی به سوی پیامبر فرستاد عبد الرحمن می گوید:به سوی پیامبر رفتم پس هنگامی که به مسجد رسیدم پیامبر به من فرمود:ای عبد الرحمن آرام باش.آنگاه پیامبر فرمود:زید پرچم را گرفت و جنگید و کشته شد.خدا زید را ببخشاید.سپس جعفر پرچم را گرفت و جنگید و کشته شد.خدا جعفر را ببخشاید.آنگاه پرچم را عبد اللّه بن رواحه گرفت و جنگید و کشته شد پس خداوند عبد اللّه را ببخشاید راوی گوید:یاران فرستاده خدا صلّی اللّه علیه و اله درحالی که آن حضرت را احاطه کرده بودند گریستند.پس پیامبر فرمود:چه چیز شما را به گریه واداشته است.پس گفتید:چرا نگرییم در حالی که بهترین و شریف ترین افراد ما و اهل برتری از ما از میان ما رفته اند.
ص:305
فقال لهم علیه السّلام:لا تبکوا،فإنّما مثل أمّتی مثل حدیقه قام علیها صاحبها،فأصلح رواکبها،و بنی مساکنها،و حلق سعفها،فأطعمت عاما فوجا،ثمّ عاما فوجا،ثمّ عاما فوجا،فلعلّ آخرها طعما أن یکون أجودها قنوانا،و أطولها شمراخا،امّا و الّذی بعثنی بالحقّ نبیّا،لیجدنّ عیسی ابن مریم فی أمّتی خلفا من حواریّه.
قال:و قال کعب بن مالک یرثی جعفر بن أبی طالب(رضی اللّه عنه و عن المستشهدین معه).
هدّت العیون و دمع عینک یهمل سحا کما و کفّ الضّباب المخضل
و کان ما بین الجوانح و الحشا ممّا تأوّبنی شهاب مدخل
وجدا علی النّفر الّذین تتابعوا یوما بمؤته أسندوا لم یقفلوا
فتغیّر القمر المنیر لفقدهم و الشّمس قد کسفت و کادت تأفل
قوم علا بنیانهم من هاشم فرع أشمّ و سؤدد ما ینقل
قوم بهم نصر الإله عباده و علیهم نزل الکتاب المنزل
و بهداهم رضی الإله لخلقه و بجدّهم نصر النّبیّ المرسل
بیّض الوجوه تری بطون أکفّهم تندّی إذا أغبر الزّمان الممحل
231-44- أخبرنا المفید عن محمّد بن المظفّر البزّاز،عن أحمد بن عبید العطاردیّ،عن أبی بشر بن بکیر،عن زیاد بن المنذر،عن أبی عبد اللّه مولی بنی هاشم،عن أبی سعید الخدریّ،قال:لمّا کان یوم أحد شجّ النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فی وجهه،
ص:306
پس پیامبر فرمود:نگریید.همانا امت من همچون باغی است که صاحبش بر[آبادی]آن قیام کرده است و بلندای نخل های آن را اصلاح و خانه هایش را آباد و برگ های نخل را حرس نموده است،پس در سالی گروهی را سیر می گرداند آنگاه در سالی[دیگر]گروهی[دیگر]را سیر می گرداند آنگاه[در سال بعد]گروهی[دیگر]را سیر می گرداند پس چه بسا آخرین نخل های این باغ خوشه هایی نیکوتر و ساقه هایی طولانی داشته باشد.اما اما سوگند به کسی که به حق مرا به پیامبری برانگیخت هرآینه عیسی بن مریم گروهی از حواریون خود را در میان امت من خواهد یافت.راوی گوید:و کعب بن مالک در رثای جعفر بن ابی طالب و کسانی که با او شهید شدند این گونه سرود:
چشم ها آرام شد و اشک چشم تو به شدت فرو می ریزد همان گونه که ابرهای مرطوب[از آسمان] فرو می ریزند*و گویا درمیان اعضای بدن و جوارح من چیزی همانند شهابی که[در آسمان]داخل می شود حرکت می کند*از شوق کوچ کسانی که روزی در(موته)و در کنار هم کوشیدند و تلاش کردند و بازنگشتند*پس رنگ ماه درخشان برای از دست دادن آنان تغییر کرد و خورشید گرفته شد و نزدیک بود که غروب کند*گروهی که بنیان و پایه آنان از هاشم بر فراز رفت،نسلی سربلند که سروری [ایشان]منتقل نگردید*گروهی که معبود به وسیله آنان بندگانش را یاری نمود و کتاب نازل شده را بر آنان فروفرستاد*و با هدایت یافتن آنان پروردگار از بندگانش خشنود گشت و با تلاش آنان پیامبر فرستاده شده یاری شد*روسپیدانی که دست هایشان دیده می شود که می بخشاید و عطا می کند هنگامی که زمان قحطی،غبار خود را در همه جا پراکنده می کند.
[231]44-ابو سعید خدری می گوید:در روز جنگ احد صورت پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله مجروح شد
ص:307
و کسرت رباعیته،فقام علیه السّلام رافعا یدیه یقول:إنّ اللّه اشتدّ غضبه علی یهود أن قالوا:
العزیز بن اللّه،و اشتدّ غضبه علی النّصاری أن قالوا:المسیح بن اللّه؛و إنّ اللّه اشتدّ غضبه علی من أراق دمی و آذانی فی عترتی.
232-45- أخبرنا المفید عن علیّ بن مالک النّحویّ،عن أحمد بن عبد الجبّار، عن.
بشر بن بکر عن محمّد بن إسحاق،عن مشیخته،قال:لمّا رجع علیّ بن أبی طالب علیه السّلام من أحد ناول فاطمه علیها السّلام سیفه و قال:
أ فاطم هاک السّیف غیر ذمیم فلست برعدید و لا بلئیم
لعمری لقد أعذرت فی نصر أحمد و مرضاه ربّ للعباد رحیم
قال:و سمع یوم أحد،و قد هاجت ریح عاصف،کلام هاتف یهتف،و هو یقول:
لا سیف إلاّ ذو الفقار و لا فتی إلاّ علیّ فإذا ندبتم هالکا فابکوا الوفیّ أخا الوفیّ
233-46- أخبرنا المفید عن الکاتب عن الزّعفرانیّ،عن الثّقفیّ،عن محمّد بن عثمان،عن أبی عبد اللّه الأسلمیّ،عن موسی بن عبد اللّه الأسدیّ،قال:لمّا انهزم أهل البصره أمر علیّ بن أبی طالب أمیر المؤمنین علیه السّلام أن تنزل عائشه قصر أبی خلف،فلمّا نزلت جاءها عمّار بن یاسر(رضی اللّه عنه)فقال لها:یا أمّت کیف رأیت ضرب بنیک دون دینهم بالسّیف؟فقالت:استبصرت یا عمّار من اجل أنّک غلبت.فقال:أنا أشدّ استبصارا من ذلک،أما و اللّه لو ضربتمونا حتّی تبلغونا
ص:308
و دندان هایش شکست پس پیامبر برخاست و درحالی که دستانش را برافراشته بود می فرمود:همانا خشم خداوند بر یهود شدید گشت به خاطر این که گفتند عزیر فرزند خداست و خشم او بر مسیحیان شدت گرفت از اینکه گفتند مسیح فرزند خداست و خشم خداوند بر کسی که خون مرا به زمین ریخت و مرا در رابطه با خانواده ام آزار داد شدت گرفت.
[232]45-محمد بن اسحاق از بزرگان خود نقل می کند:هنگامی که علی بن ابی طالب علیه السّلام از جنگ احد بازگشت شمشیر خود را به فاطمه علیها السّلام سپرد و فرمود:ای فاطمه،این شمشیر را بگیر بدون اینکه مذمّت و ملامتم کنی چرا که ترسو و پست نیستم*به جان خود سوگند در یاری محمد صلّی اللّه علیه و اله و رضایت پروردگاری که به بندگان مهربان است تلاش نمودم.
راوی گوید:در روز جنگ احد درحالی که باد شدیدی می وزید سخن ندا دهنده ای شنیده شد که ندا در داد:
هیچ شمشیری جز ذو الفقار و هیچ جوانمردی جز علی وجود ندارد*پس هنگامی که خواستید برای کشته شده ای زاری کنید بر وفادار بگریید[کنایه از علی علیه السّلام است].
[233]46-موسی به عبد اللّه اسدی می گوید:هنگامی که اهل بصره[در جنگ جمل]شکست خوردند علی بن ابی طالب علیه السّلام فرمان داد که عایشه در قصر ابی خلف فرود آید.پس هنگامی که عایشه در آن جا فرود آمد،عمار بن یاسر(که خداوند از او خشنود باد)به نزد او رفت و به او گفت:ای مادر!ضربه شمشیر فرزندت را چگونه یافتی؟عایشه پاسخ داد:چون تو پیروز گشتی حقیقت امر برایت آشکار گردید[در حقیقت طعنه ای است به عمار که چون شما پیروز شدید فکر می کنی حق با شماست]عمار گفت:بصیرت من بیش از آن است.
ص:309
سعفات هجر لعلمنا أنّا علی الحقّ و أنّکم علی الباطل،فقالت له عائشه:هکذا یخیّل إلیک،اتّق اللّه یا عمّار،فإنّ سنّک قد کبرت،و دقّ عظمک،و فنی أجلک، و أذهبت دینک لابن أبی طالب.فقال عمّار(رحمه اللّه)إنّی و اللّه اخترت لنفسی فی أصحاب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فرأیت علیّا أقرأهم لکتاب اللّه(عزّ و جلّ)و أعلمهم بتأویله،و أشدّهم تعظیما لحرمته،و أعرفهم بالسّنّه،مع قرابته من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و عظم عنائه و بلائه فی الإسلام؛فسکتت.
234-47- أخبرنا محمّد بن محمّد،قال:أخبرنی أبو الحسن أحمد بن محمّد ابن الحسن بن الولید(رحمه اللّه)،قال:حدّثنی أبی،قال:حدّثنا محمّد بن الحسن الصّفّار،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن الحسن بن علیّ بن أبی حمزه،عن عبد اللّه بن الولید،قال:دخلنا علی أبی عبد اللّه علیه السّلام فی زمن بنی مروان،فقال:ممّن أنتم؟قلنا:من أهل الکوفه.قال:ما من البلدان أکثر محبّا لنا من أهل الکوفه،لا سیّما هذه العصابه،إنّ اللّه هداکم لأمر جهله النّاس،فأحببتمونا و أبغضنا النّاس، و بایعتمونا و خالفنا النّاس،و صدّقتمونا و کذّبنا النّاس،فأحیاکم اللّه محیانا، و أماتکم مماتنا،فأشهد علی أبی کان یقول:ما بین أحدکم و بین أن یری ما تقرّبه عینه أو یغتبط إلاّ أن تبلغ نفسه هکذا-و أهوی بیده إلی حلقه-و قد قال اللّه(عزّ و جلّ)فی کتابه وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلاً مِنْ قَبْلِکَ وَ جَعَلْنا لَهُمْ أَزْواجاً وَ ذُرِّیَّهً [الرعد (13):38]فنحن ذرّیّه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله.
ص:310
به خدا سوگند اگر آن چنان بر ما برتری یافته و ما را شکست می دادید که ما را بر شاخه های نخل(هجر)آویزان می نمودید هرآینه می دانستیم که ما بر حقیم و شما بر باطل.پس عایشه به او گفت:این گونه گمان می کنی،از خدا بترس ای عمار،همانا سن تو بسیار شده و استخوان هایت سست و پایان عمرت نزدیک گشته است تو دین خود را برای فرزند ابی طالب از بین بردی.پس عمار[که خدایش او را رحمت کند]گفت:به خدا سوگند من برای خود درمیان یاران رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله کسی را انتخاب نمودم و دیدم که علی علیه السّلام بیش از همه کتاب خداوند عزّتمند و شکوهمند را می خواند و به تفسیر آن آگاه تر است و بیش از دیگران احترام آن را بزرگ می دارد و به سنت[نبوی]آشناتر است اضافه بر اینکه با رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله خویشاوند است و سختی ها و امتحانات او در اسلام،بزرگ و فراوان بوده است.پس عایشه خاموش شد.
[234]47-عبد اللّه بن ولید می گوید:در زمان بنی مروان بر امام صادق علیه السّلام وارد شدیم.امام فرمود:
شما از چه کسانی هستید؟عرضه داشتم:از اهل کوفه.امام فرمود:[مردم]هیچ سرزمینی بیشتر از اهل کوفه دوستدار ما نیستند خصوصا این گروه!همانا خداوند شما را به امری هدایت نمود که مردم به آن نادانند پس شما ما را دوست داشتید و مردم ما را دشمن می دارند، شما با ما بیعت نمودید و مردم با ما به مخالفت برخاستند شما سخن ما را راست شمردید و مردم سخن ما را دروغ انگاشتند پس خداوند شما را چون ما زنده بدارد و چون ما بمیراند.
پس بر پدرم گواهم که می فرمود:میان هریک از شما و این که چیزی ببیند که موجب چشم روشنی اش گردد یا خشنود شود[این مقدار فاصله است که]جانش به این جا برسد-و با دستش به گلوی خود اشاره کرد-و خداوند عزّتمند و شکوهمند در کتابش فرموده است:
«پیش از تو رسولانی فرستادیم و همسران و فرزندانی برای آنها قرار دادیم»[رعد(13):آیۀ 38]پس ما فرزندان رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله هستیم.
ص:311
235-48- أخبرنا المفید عن ابن قولویه عن سعد عن ابن عیسی،عن محمّد ابن سنان،عن المفضّل بن عمر،قال:سمعت أبا عبد اللّه جعفر بن محمّد علیه السّلام یقول:
إنّ فی السّماء الرّابعه ملائکه یقولون فی تسبیحهم«سبحان من دلّ هذا الخلق القلیل من هذا الخلق الکثیر علی هذا الدّین العزیز».
236-49- أخبرنا المفید عن الجعابیّ،عن ابن عقده عن عبید بن حمدون،عن محمّد بن حسّان بن سهیل،عن عامر بن الفضل،عن بشر بن سالم البجلی، و محمّد بن عمران الذّهلیّ،عن جعفر بن محمّد علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:من نسی الصّلاه علیّ أخطأ طریق الجنّه.
237-50- أخبرنا المفید عن ابن قولویه عن أبیه عن سعد عن ابن عیسی،عن ابن محبوب،عن ابن عمیره،عن جابر الجعفیّ،عن أبی جعفر عن آبائه علیه السّلام قال:
قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لجبریل علیه السّلام:أیّ البقاع أحبّ إلی اللّه(تبارک و تعالی)قال:
المساجد و أحبّ أهلها إلی اللّه أوّلهم دخولا إلیها و آخرهم خروجا منها.قال:فأیّ البقاع أبغض إلی اللّه تعالی؟قال:الأسواق،و أبغض أهلها إلیه أوّلهم دخولا إلیها، و آخرهم خروجا منها.
238-51- أخبرنا المفید عن الجعابیّ،عن أبی عقده عن عبد اللّه بن أحمد بن مستورد،عن عبد اللّه بن یحیی،عن محمّد بن عثمان بن زید ابن بکّار بن الولید الجهنیّ،قال:سمعت أبا عبد اللّه جعفر بن محمّد علیه السّلام یقول:من دخل سوقا:«فقال
ص:312
[235]48-مفضّل بن عمر می گوید:شنیدم که امام صادق علیه السّلام می فرمود:همانا در آسمان چهارم فرشتگانی هستند که در تسبیحشان می گویند:(منزه است کسی که این آفریدگان اندک را از میان این آفریدگان فراوان بر این دین شکست ناپذیر و عزیز راهنمایی کند.
[236]49-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:هرکس درود و صلوات بر من را فراموش کند راه بهشت را به خطا رفته است.
[237]50-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به جبرئیل فرمود:چه مکانی در نزد خدا محبوب تر است؟جبرئیل گفت:مساجد.و محبوبترین اهل مسجد در نزد خدا کسی است که پیش از همه در آن داخل شود و پس از همه از آن خارج گردد.پیامبر فرمود:و چه مکانی در نزد پروردگار مغبوض تر است؟جبرئیل گفت:بازارها.و مغبوض ترین اهل بازار در نزد خدا کسی است که پیش از همه در آن داخل شود و پس از همه از آن خارج گردد.
[238]51-محمد بن عثمان می گوید:شنیدم که امام صادق علیه السّلام می فرمود:هرکس در بازارهای داخل شد و گفت:
ص:313
أشهد أن لا إله إلاّ اللّه و أنّ محمّدا عبده و رسوله،اللّهمّ إنّی أعوذ بک من الظّلم و المأثم و المغرم»کتب اللّه له من الحسنات عدد من فیها من فصیح و أعجم.
239-52- أخبرنا المفید عن الجعابیّ،عن ابن عقده عن أحمد بن یوسف الجعفیّ،عن محمّد بن حسّان،عن حفص بن راشد الهلالیّ،عن محمّد بن عبّاد عن بن سریع البارقیّ،قال:سمعت جعفر بن محمّد علیهما السّلام یقول:لمّا ولد النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله ولد لیلا،فأتی رجل من أهل الکتاب إلی الملإ من قریش و هم مجتمعون:هشام بن المغیره،و الولید بن المغیره،و عتبه،و شیبه،فقال:أ ولد فیکم اللّیله مولود؟ قالوا:لا و ما ذاک؟قال:لقد ولد فیکم اللّیله أو بفلسطین مولود اسمه أحمد،به شامه،یکون هلاک أهل الکتاب علی یدیه.فسألوا فأخبروا،فطلبوه فقالوا:لقد ولد فینا غلام.فقال:قبل أن آتیکم أو بعد؟قالوا:قبل.قال:فانطلقوا معی أنظر إلیه، فأتوا أمّه و هو معهم،فأخبرتهم کیف سقط،و ما رأت من النّور،قال الیهودیّ:
فأخرجیه،فنظر إلیه و نظر إلی الشّامه فخرّ مغشیّا علیه،فأدخلته أمّه،فلمّا أفاق قالوا له:ویلک ما لک؟قال ذهبت نبوّه بنی إسرائیل إلی یوم القیامه،هذا و اللّه مبیرهم،ففرحت قریش بذلک،فلمّا رأی فرحهم قال:و اللّه لیسطونّ بکم سطوه یتحدّث بها أهل المشرق و أهل المغرب.
240-53- أخبرنا المفید عن الحسین بن محمّد التّمّار،عن محمّد بن قاسم الأنباریّ،عن أحمد بن عبید،عن عبد الرّحیم بن قیس الهلالیّ،عن العمریّ عن
ص:314
«گواهی می دهم که هیچ معبودی جز خداوند نیست و محمد بنده و فرستاده اوست.
پروردگارا من به تو از ستم و گناه و خسران پناه می برم»خداوند به تعداد کسانی که از عرب و عجم در بازار هستند برای او نیکی می نویسد.
[239]52-محمد بن عبّاد می گوید:شنیدم که امام صادق علیه السّلام می فرمود:هنگامی که پیامبر به دنیا آمد شب هنگام بود پس مردی از اهل کتاب به نزد گروهی از قریش آمد درحالی که هشام بن مغیره،ولید بن مغیره و عتبه و شیبه گرد هم جمع آمده بودند پس آن مرد گفت:آیا در این شب فرزندی از شما به دنیا آمده است.گفتند:نه.مگر چه شده است؟مرد گفت:امشب درمیان شما یا در فلسطین فرزندی به دنیا آمده است که نامش احمد است و علامتی در بدن دارد.و نابودی اهل کتاب به دست اوست.پس از احوال او جویا شدند و با خبر گردیدند.پس آن مرد را طلبیدند و گفتند:درمیان ما فرزندی به دنیا آمده است؟مرد گفت:پیش از آنکه به نزد شما بیایم یا پس از آن؟گفتند:پیش از آن.مرد گفت:پس با من حرکت کنید تا به او بنگرم.پس به نزد مادرش آمدند درحالی که آن مرد با آنان بود.پس مادر کودک به آنان خبر داد که چگونه به دنیا آمده است و نوری را که مشاهده کرده است بیان نمود.یهودی گفت:کودک را به من نشان بده.پس به آن نگریست و به علامت در بدن کودک نگاه کرد پس نعره ای برآورد و بیهوش شد.
پس مادر،کودک را به درون برد.هنگامی که آن مرد به هوش آمد به او گفتند:وای بر تو،تو را چه شده است؟مرد گفت:پیامبری بنی اسرائیل تا روز قیامت از میان رفت به خدا سوگند این کودک نابودکننده آنان است.پس قریش برای این امر مسرور شدند.پس هنگامی که مرد شادی آنان را دید گفت:به خدا سوگند او به وسیله شما غلبه و برتری[بر جهانیان]می یابد که اهل شرق و غرب درباره آن سخن می گویند.
ص:315
أبی حمزه السّعدیّ،عن أبیه،قال أوصی أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السّلام إلی الحسن بن علیّ علیه السّلام فقال فیما أوصی به إلیه:یا بنیّ،لا فقر أشدّ من الجهل،و لا عدم اعدم من العقل،و لا وحده اوحش من العجب،و لا حسب کحسن الخلق، و لا ورع کالکفّ عن محارم اللّه،و لا عباده کالتّفکّر فی صنعه اللّه(عزّ و جلّ)یا بنیّ،العقل خلیل المرء،و الحلم وزیره،و الرّفق والده،و الصّبر من خیر جنوده.یا بنیّ،إنّه لا بدّ للعاقل من أن ینظر فی شأنه،فلیحفظ لسانه،و لیعرف أهل زمانه.یا بنیّ،إنّ من البلاء الفاقه،و أشدّ من ذلک مرض البدن،و أشدّ من ذلک مرض القلب، و إنّ من النّعم سعه المال،و أفضل من ذلک صحّه البدن،و أفضل من ذلک تقوی القلوب.یا بنیّ،للمؤمن ثلاث ساعات:ساعه یناجی فیها ربّه،و ساعه یحاسب فیها نفسه،و ساعه یخلو فیها بین نفسه و لذّتها فیما یحلّ و یجمل؛و لیس للمؤمن بدّ من أن یکون شاخصا فی ثلاث:مرمّه لمعاش،أو خطوه لمعاد،أو لذّه فی غیر محرّم.
241-54- أخبرنا المفید عن ابن قولویه رحمه اللّه عن الکلینیّ رحمه اللّه عن علیّ بن إبراهیم عن الیقطینیّ عن حنان بن سدیر عن أبیه،عن أبی جعفر محمّد بن علیّ الباقر علیه السّلام قال جلس جماعه من أصحاب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله ینتسبون و یفتخرون؛و فیهم سلمان رحمه اللّه فقال له عمر:ما نسبک أنت یا سلمان؟و ما أصلک؟فقال أنا سلمان بن عبد اللّه،کنت ضالاّ فهدانی اللّه بمحمّد علیه السّلام و کنت عائلا فأغنانی اللّه بمحمّد صلّی اللّه علیه و اله
ص:316
[240]53-امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السّلام به فرزندش حسن بن علی علیه السّلام وصیّتی نمود.از جمله آن سفارش ها این بود که فرمود:فرزندم!هیچ نداری شدیدتر از نادانی نیست و نبود هیچ چیز سخت تر از نبود عقل نیست و هیچ تنهایی هراسناک تر از خودبینی و هیچ نسب و خویشاوندی[پر فایده تر]از خوش اخلاقی نیست و هیچ پرهیزگاری چون چشم پوشی و دست کشیدن از حرام های خداوند نیست و هیچ عبادتی چون اندیشه در آفریدگان خداوند شکوهمند نیست.فرزندم عقل دوست انسان و بردباری وزیر او و مدارا پدرش و صبر از بهتریان لشگریانش است.فرزندم!عاقل می بایست که در شأن و رتبه خود بنگرد و زبان خود را حفظ کند و مردم زمان خود را بشناسد.فرزندم!همانا تنگ دستی از امتحانات الهی است و سخت تر از آن بیماری بدن است و از آن دشوارتر بیماری قلب[و روح]است و از نعمت های خداوندی گستردگی مال و برتر از آن سلامتی بدن و برتر از آن تقوای دل است.
فرزندم!برای مؤمن سه ساعت است:ساعتی که در آن با پروردگار خود مناجات می کند و ساعتی که در آن نفس خود را محاسبه می کند و ساعتی که درمیان نفسش و لذت های حلال و نیکوی نفس خلوتی حاصل کند.مؤمن می بایست به یکی از سه امر مشغول باشد:سامان بخشیدن به امور زندگی یا قدمی در راه آخرت و یا لذتی در غیر حرام.
[241]54-امام باقر علیه السّلام فرمودند:گروهی از یاران پیامبر در محلی نشسته بودند و نسب یکدیگر را به رخ هم می کشیدند و به آن افتخار می کردند و درمیان آنان سلمان که خدایش او را رحمت کند بود.پس عمر به سلمان گفت:ای سلمان اصل و نسب تو چیست؟سلمان گفت:
من سلمان فرزند بنده خدا هستم.گمراهی بودم که خداوند به وسیله محمد صلّی اللّه علیه و اله مرا هدایت کرد و نیازمندی بودم که خداوند به وسیله محمد صلّی اللّه علیه و اله مرا بی نیاز کرد
ص:317
و کنت مملوکا فأعتقنی اللّه بمحمّد صلّی اللّه علیه و اله فهذا حسبی و نسبی یا عمر.ثمّ خرج رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فذکر له سلمان ما قال عمر،و ما أجابه،فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یا معشر قریش،إنّ حسب المرء دینه و مروّته خلقه،و أصله عقله،قال اللّه(تعالی): یا أَیُّهَا النّاسُ إِنّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثی وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاکُمْ [الحجرات(49):13]ثمّ أقبل علی سلمان رحمه اللّه فقال له:یا سلمان،إنّه لیس لأحد من هؤلاء علیک فضل إلاّ بتقوی اللّه،فمن کنت أتقی منه فأنت أفضل منه.
242-55- أخبرنا المفید عن الجعابیّ،عن ابن عقده عن أبی عوانه موسی بن یوسف عن محمّد بن یحیی الأودیّ،عن إسماعیل بن أبان،عن فضیل بن الزّبیر، عن أبی عبد اللّه مولی بنی هاشم،عن أبی سخیله[سخیله]قال حججت:أنا و سلمان الفارسیّ رحمه اللّه فمررنا بالرّبذه،و جلسنا إلی أبی ذرّ الغفاریّ رحمه اللّه فقال لنا:إنّه ستکون بعدی فتنه،و لا بدّ منها،فعلیکم بکتاب اللّه و الشّیخ علیّ بن أبی طالب فالزموهما،فأشهد علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله أنّی سمعته و هو یقول:علیّ أوّل من آمن بی،و أوّل من صدّقنی،و أوّل من یصافحنی یوم القیامه،و هو الصّدّیق الأکبر،و هو فاروق هذه الأمّه یفرّق بین الحقّ و الباطل،و هو یعسوب المؤمنین،و المال یعسوب المنافقین.
243-56- أخبرنا المفید عن ابن قولویه عن أبیه عن سعد بن عبد اللّه،عن ابن
ص:318
و بنده ای بودم که خداوند به وسیله محمد صلّی اللّه علیه و اله مرا آزاد گرداند،آری ای عمر!این اصل و نسب من است.آنگاه رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله خارج گشت پس سلمان آنچه عمر گفته بود و پاسخی را که داده بود برای حضرت بیان داشت.پس رسول خدا فرمود:ای گروه قریش!همانا حسب انسان دین او و مروت او اخلاق او و اصل او عقل اوست.خداوند والا و بلندمرتبه فرمود:
«ای مردم!ما شما را از مرد و زنی آفریدیم و شما را دسته ها و قبیله ها کردیم تا یکدیگر را بشناسید ولی گرامی ترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست»[حجرات(49):آیۀ 13] آنگاه رو به سلمان کرد و به او فرمود:ای سلمان!همانا برای هیچ کس از اینان هیچ برتری بر تو به تقوای خداوند نیست پس تو از هرکس که پرهیزگارتر بوده از او برتری.
[242]55-ابی سحیله می گوید:من و سلمان فارسی با هم حج گذاردیم پس از ربذه عبور نمودیم و در نزد ابو ذر غفاری نشستیم.پس به ما گفت:همانا پس از من فتنه ای است که از آن گریزی نیست پس بر شما باد به کتاب خدا و اسوۀ ما علی بن ابی طالب،پس ملازم و همراه این دو باشید.بر رسول خدا گواهی می دهم که شنیدم می فرمود:علی اولین کسی است که به من ایمان آورد و اولین کسی است که مرا تصدیق نمود و اولین کسی است که در روز قیامت دست در دست من خواهد نهاد و او راستگوی بزرگ و او جداکننده این امت است که میان حق و باطل جدایی می افکند.او پیشوای مؤمنان و ثروت پیشوای منافقان است.
ص:319
عیسی،عن صفوان بن یحیی،عن یعقوب بن شعیب،عن صالح بن میثم التّمّار رحمه اللّه قال:وجدت فی کتاب میثم رضی اللّه عنه یقول:تمسّینا لیله عند أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السّلام فقال لنا:لیس من عبد امتحن اللّه قلبه بالإیمان إلاّ أصبح یجد مودّتنا علی قلبه و لا أصبح عبد ممن سخط اللّه علیه إلاّ یجد بغضنا علی قلبه،فأصبحنا نفرح بحبّ المؤمن لنا،و نعرف بغض المبغض لنا و أصبح محبّنا مغتبطا بحبّنا برحمه من اللّه ینتظرها کلّ یوم،و أصبح مبغضنا یؤسّس بنیانه علی شفا جرف هار،فکأنّ ذلک الشّفا قد انهار به فی نار جهنّم،و کأنّ أبواب الرّحمه قد فتحت لأصحاب الرّحمه،فهنیئا لأصحاب الرّحمه رحمتهم،و تعسا لأهل النّار مثواهم، إنّ عبدا لن یقصر فی حبّنا لخیر جعله اللّه فی قلبه،و لن یحبّنا من یحبّ مبغضنا،إنّ ذلک لا یجتمع فی قلب واحد ما جَعَلَ اللّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ [الاحزاب (33):4]یحبّ بهذا قوما،و یحبّ بالآخر عدوّهم و الّذی یحبّنا فهو یخلص حبّنا کما یخلص الذّهب لا غشّ فیه.نحن النّجباء و أفراطنا أفراط الأنبیاء،و أنا وصیّ الأوصیاء،و أنا حزب اللّه و رسوله علیه السّلام،و الفئه الباغیه حزب الشّیطان،فمن أحبّ أن یعلم حاله فی حبّنا فلیمتحن قلبه،فإن وجد فیه حبّ من ألّب علینا فلیعلم أنّ اللّه عدوّه و جبرئیل و میکائیل،و اللّه عدوّ للکافرین.
244-57- أخبرنا المفید عن ابن قولویه عن أبیه عن سعد عن ابن عیسی،عن محمّد البرقیّ عن فضاله،عن أبی بصیر،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:إنّا و شیعتنا خلقنا
ص:320
[243]56-صالح بن میثم تمّار می گوید:در کتاب میثم-که خداوند از او خشنود باشد-یافتم که نوشته بود:شبی را در نزد امیر مؤمنان علی بن ابی طالب به سر آوردیم.پس به ما فرمود:هیچ بنده ای نیست که خداوند قلبش را به ایمان آزموده است مگر آنکه دوستی و محبت ما را در قلب خود می یابد و هیچ بنده ای نیست که از کسانی باشد که خداوند بر ایشان غضب کرده است مگر اینکه کینۀ ما را در قلب خود می جوید.پس ما از محبت مؤمنان به خود شادمان می گردیم و کینۀ دشمنان خود را درک می کنیم و دوستدار ما به برکت محبت ما با رحمتی از سوی خدا که هر روز در انتظار آن به سر می برد شادمان می گردد و دشمن ما بنیان خود را بر دهانۀ در حال ریزش جهنم برپا می کند.پس گویا آن دهانۀ ریزان او را با خود در آتش دوزخ فرو خواهد ریخت و گویا درهای رحمت برای اصحاب رحمت بازگشته است.پس بخشایش بر اصحاب بخشایش گوارا باد و هلاکت باد بر کسانی که جایگاه آنان دوزخ است.
همانا بنده ای که در محبت ما کوتاهی نخواهد کرد به خاطر نیکی و خیری است که خداوند در قلب او نهاده است و کسی که دشمن ما را دوست می دارد هرگز ما را دوست نخواهد داشت.
همانا این دو در یک قلب نمی گنجد و«خداوند دو قلب در درون هیچ کس قرار نداده است»[احزاب(33):آیۀ 4]که با یکی گروهی را دوست بدارد و با دیگری به دشمنانشان مهر بورزد و کسی که ما را دوست می دارد دوستی ما را خالص می گرداند همان گونه که طلا خالص می شود و هیچ ناخالصی در آن یافت نمی شود.ما نجیبان[این خلق]هستیم و فرزندان ما چون فرزندان انبیاء هستند و من جانشین جانشینان و حزب خدا و فرستاده او هستم و گروه طغیانگر حزب شیطان است.پس هرکس دوست دارد که حال خود را درباره محبت ما بداند پس قلب خود را بیازماید اگر در آن محبت کسی را که بر ضد ما تشویق و ترغیب می کند یافت بداند که خداوند و جبرئیل و میکائیل دشمنان او هستند و خداوند دشمن کافران است.
ص:321
من طینه من علّیّین،و خلق عدوّنا من طینه خبال من حمإ مسنون.
245-58- أخبرنا المفید عن محمّد بن عمر الجعابیّ،عن ابن عقده عن محمّد بن یوسف عن محمّد بن زیاد عن أبی أیّوب الخزّاز،عن محمّد بن عبده النّیشابوریّ،قال:قلت لأبی عبد اللّه جعفر بن محمّد علیهما السّلام إنّ النّاس یروون عن النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله أنّ فی اللّیل ساعه لا یدعو فیها عبد مؤمن بدعوه إلاّ استجیب له؟قال، نعم.قلت:متی هی،جعلت فداک؟قال:ما بین نصف اللّیل إلی الثّلث الباقی منه.
قلت له:أهی لیله من اللّیالی معلومه،أو کلّ لیله؟قال:بل کلّ لیله.
246-59- أخبرنا المفید عن الجعابیّ،عن محمّد بن یحیی بن سلیمان المروزیّ،عن عبید اللّه بن محمّد العبسیّ،عن حمّاد بن سلمه،عن أیّوب،عن أبی قلابه،عن أبی هریره،انّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله قال:هذا شهر رمضان،و هو شهر مبارک، افترض اللّه(تعالی)صیامه،تفتّح فیه أبواب الجنان،و تصفّد فیه الشّیاطین،و فیه لیله خیر من ألف شهر،فمن حرمها حرم؛یردّد ذلک ثلاث مرّات.
247-60- أخبرنا المفید عن الجعابیّ،عن محمّد بن یحیی بن سلیمان المروزیّ عن عبید اللّه بن محمّد العبسیّ عن حمّاد بن سلمه،عن محمّد بن عمر عن أبی سلمه،عن أبی هریره قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله من صام شهر رمضان إیمانا و احتسابا،غفر اللّه له ما تقدّم من ذنبه،و من صلّی لیله القدر إیمانا و احتسابا،غفر اللّه له ما تقدّم من ذنبه.
ص:322
[244]57-امام باقر علیه السّلام فرمود:همانا ما و شیعیان ما از گلی از علیین آفریده شدیم و دشمنان ما از گل آلوده که از حمأ مسنون است(گل سیاه بدبوی پخته شده است)آفریده شدند.
[245]58-محمد بن عبده نیشابوری می گوید:به امام صادق علیه السّلام عرضه داشتم:همانا مردم از پیامبر روایت می کنند که در شب ساعتی است که هیچ بنده مؤمنی در آن دعایی نمی کند مگر آنکه برایش اجابت می شود.امام فرمود:بله.عرضه داشتم:فدایت گردم آن چه ساعتی است؟ فرمود:ما بین نیمه شب و یک سوم باقی مانده از آن.عرضه داشتم:آیا آن شبی از شبهای معین است یا هر شب؟امام فرمود:بلکه هر شب است.
[246]59-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:این ماه رمضان است و آن ماه مبارکی است که خدا روزه آن را واجب ساخت.در این ماه درهای بهشت باز می گردد و شیاطین به بند کشیده می شوند.در آن شبی است که از هزار ماه برتر است.هرکس در این ماه[از رحمت خدا]محروم شود محروم و بدبخت گشته است و این سخن را سه بار تکرار نمود.
[247]60-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:هرکس در ماه رمضان از روی ایمان و ذخیره گشتن عمل در درگاه خدا روزه بگیرد خداوند گناهان پیشین او را می آمرزد و هرکس در شب قدر از روی ایمان و ذخیره گشتن عمل در درگاه خدا نماز بگزارد خداوند گناهان پیشین او را می آمرزد.
ص:323
248-61- أخبرنا المفید عن الجعابیّ عن ابن عقده عن علیّ بن الحسن بن فضّال،عن الحسن بن علیّ بن یوسف،عن زکریّا المؤمن،عن ابن مسکان،عن سلیمان بن خالد،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:أربعه لا تردّ لهم دعوه:الإمام العادل لرعیّته،و الأخ لأخیه بظهر الغیب یوکّل اللّه به ملکا یقول له:و لک مثل ما دعوت لأخیک،و الوالد لولده،و المظلوم یقول الرّبّ(عزّ و جلّ)و عزّتی و جلالی لأنتقمنّ لک و لو بعد حین.
تمّ المجلس الخامس،و یتلوه المجلس السادس من أمالی الشیخ الجلیل أبی جعفر الطوسی رحمه اللّه.
ص:324
[248]61-امام صادق علیه السّلام فرمود:چهار شخص است که دعایشان باز نمی گردد[و حتما مستجاب می شود]پیشوای عادلی که برای زیردستان خود دعا کند و برادری که برای برادر [دینی]خود در غیاب و پشت سر او دعا کند که خداوند فرشته ای را موکل او می کند که به او می گوید:برای تو همانند آن چیزی است که برای برادرت درخواست کردی.و[دعای]پدر برای فرزندش و دعای مظلوم،که پروردگار می فرماید:به شکست ناپذیری و عظمتم سوگند به نفع تو انتقام خواهم گرفت هرچند مدّتی بگذرد.
مجلس پنجم به پایان رسید و پس از آن مجلس ششم از امالی شیخ بزرگوار ابو جعفر طوسی خواهد آمد.
ص:325
[6] المجلس السادس فیه بقیّه أحادیث الشیخ المفید محمّد بن محمّد بن النعمان
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ 249-1- حدّثنا المفید عن عمر بن محمّد عن الحسین بن إسماعیل،عن عبد اللّه بن شبیب،عن محمّد بن محمّد بن عبد العزیز،قال:وجدت فی کتاب أبی،عن الزّهریّ،عن عبید اللّه بن عبد اللّه،عن ابن عبّاس،قال:وجدت حفصه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله مع أمّ إبراهیم فی یوم عائشه،فقالت:لأخبرنّها،فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:اکتمی ذلک و هی علیّ حرام،فأخبرت حفصه عائشه بذلک،فأعلم اللّه نبیّه صلّی اللّه علیه و اله،فعرّف حفصه أنّها أفشت سرّه فقالت له:من أنبأک؟هذا قال:نبّأنی العلیم الخبیر،فآلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله من نسائه شهرا،فأنزل اللّه(عزّ اسمه) إِنْ تَتُوبا إِلَی اللّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُما [التحریم(66):4]قال ابن عبّاس:فسألت عمر بن الخطّاب من اللّتان تظاهرتا علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فقال:حفصه و عائشه.
250-2- حدّثنا المفید عن محمّد بن الحسین البصیر،عن العبّاس بن السّریّ
ص:326
جلسه ششم
و در آن بقیه روایات شیخ مفید محمد بن محمّد نعمان آمده است.
به نام خداوند رحمتگر مهربان
[249]1-ابن عباس گفت:حفصه،رسول خدا را در روزی که مخصوص عایشه بود به همراه أمّ ابراهیم یافت پس گفت:حتما عایشه را آگاه خواهم کرد.رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله[به حفصه]فرمود:
این امر را پنهان بدار،[چون]اینک عایشه بر من حرام است[گویا عایشه در ایام عادت ماهیانه به سر می برد]حفصه عایشه را بر آن امر آگاه نمود و خداوند نیز پیامبرش را آگاه گرداند و پیامبر دانست که حفصه راز او را برملا ساخته است؛پس حفصه به پیامبر عرضه داشت:چه کسی تو را آگاه گرداند؟پیامبر فرمود:خداوند دانا و آگاه به من خبر داد.آنگاه رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله یک ماه از زنان خود کناره گرفت.و خداوند این آیه را فروفرستاد:«اگر شما دو نفر به درگاه خدا توبه کنید مسلما دلهایتان به او میل کند»[تحریم(66):آیۀ 4]ابن عباس می گوید:از عمر بن خطاب درباره دو زنی پرسیدم که با هم رسول خدا را آزار دادند.عمر گفت:حفصه و عایشه بودند.
ص:327
عن شدّاد بن عبد اللّه المخزومیّ،عن عامر بن حفص،قال قدم عروه بن الزّبیر علی الولید بن عبد الملک و معه محمّد بن عروه،فدخل محمّد دار الدّوابّ، فضربته دابّه فخرّ میّتا،و وقعت فی رجل عروه الآکله و لم تدع ورکه تلک اللّیله، فقال له الولید:اقطعها؛فقال:لا؛فترقّت إلی ساقه فقال له:اقطعها و إلاّ أفسدت علیک جسدک؛فقطعها بالمنشار و هو شیخ کبیر لم یمسکه أحد،و قال:لقد لقینا من سفرنا هذا نصبا.و قدم علی الولید فی تلک السّنه قوم من بنی عبس فیهم رجل ضریر،فسأله الولید عن عینه و سبب ذهابها،فقال:یا أمیر المؤمنین،بتّ لیله من بطن واد،و لا أعلم عبسیّا تزید حاله علی حالی،فطرقنا سیل،فذهب ما کان لی من أهل و ولد و ما غیر بعیر و صبیّ مولود،و کان البعیر صغیرا صعبا فندّ فوضعت الصّبیّ،و اتّبعت البعیر،فلم أجاوز إلاّ قلیلا حتّی سمعت صیحه ابنی،فرجعت إلیه و رأس الذّئب فی بطنه یأکله،و لحقت البعیر لأحتبسه فنفحنی برجله فی وجهی فحطمه و ذهب بعینی،فأصبحت لا مال لی و لا أهل و لا ولد و لا بصر.فقال الولید:
انطلقوا به إلی عروه لیعلم أنّ فی النّاس من هو أعظم منه بلاء.و شخص عروه إلی المدینه فأتته قریش و الأنصار،فقال له عیسی بن طلحه بن عبید اللّه:أبشر یا أبا عبد اللّه،فقد صنع اللّه بک خیرا،و اللّه ما بک حاجه إلی المشی.فقال:ما أحسن ما صنع اللّه بی!وهب لی سبعه بنین فمتّعنی بهم ما شاء،ثمّ أخذ واحدا و ترک ستّه، و وهب لی ستّه جوارح متّعنی بهنّ ما شاء ثمّ أخذ واحده و ترک خمسا:یدین،
ص:328
[250]2-عامر بن حفص می گوید:عروه بن زبیر به همراه محمد بن عروه به نزد ولید بن عبد الملک رفتند.محمد به طویله ای رفت و چهارپایی به او ضربه ای زد و محمد[به خاطر آن ضربه]مرد و به زمین افتاد.در پای عروه نیز خوره افتاد و در آن شب آرام نگشت.ولید به او گفت:پایت را قطع کن.او گفت:نه.پس خوره تا ساق پای او بالا رفت.ولید به عروه گفت:
پایت را قطع کن و گر نه بدنت را فاسد می کند.پس پایش را با ارّه قطع نمود و او را که پیرمرد مسنّی بود هیچ کس نگاه نداشت.عروه گفت:در این سفر خود،سختی کشیدیم در آن سال گروهی از بنی عبس به نزد ولید آمدند و میانشان مردی بود که ضرر فراوانی به او وارد شده بود.ولید از چشم او و سبب آسیب آن را پرسید.پس گفت:ای امیر مؤمنان!شبی در دل صحرا ماندم.و هیچ شخصی از بنی عبس را نمی شناسم که حالش از حال من بدتر باشد.سیل ما را در برگرفت و هر آنچه از خانواده و فرزندان و ثروت که داشتم شتری و فرزندش که تازه به دنیا آمده بود از بین رفتند شتر که کم سال و چموش بود پا به فرار گذاشت.پس کودک را بر زمین نهادم و به دنبال شتر رفتم.و هنوز اندکی دور نشده بودم که صدای فریاد فرزندم را شنیدم.
پس به سوی او بازگشتم درحالی که سر گرگ در شکم فرزندم بود و او را می خورد.و به دنبال شتر رفتم تا او را به دام اندازم که با پایش لگدی به صورتم زد و چشمم را نابود کرد و بینایی مرا از بین برد.پس شب را به صبح رساندم درحالی که نه ثروت و نه خانواده و نه فرزند و نه بینایی داشتم.پس ولید گفت:او را به نزد عروه ببرید تا بداند که درمیان مردم کسی هست که امتحانش از او عظیم تر باشد.و عروه به مدینه بازگشت و قریش و انصار به نزد او آمدند.پس عیسی بن طلحه بن عبید اللّه به او گفت:بشارت بر تو ای ابا عبد اللّه که خداوند با تو به نیکی رفتار کرده است.به خدا سوگند تو به نیازی به راه رفتن نداری پس عروه گفت:چه نیکوست آنچه خداوند با من رفتار نمود به من هفت پسر عطا فرمود و مرا با آنان به هر مقدار که خواست بهره مند نمود آنگاه یکی از آنان را از من گرفت و شش فرزند را برایم باقی گذارد.
ص:329
و رجلا و سمعا و بصرا.ثمّ قال:إلهی لئن کنت أخذت لقد أبقیت،و إن کنت ابتلیت لقد عافیت.
251-3- أخبرنا محمّد بن محمّد،قال:أخبرنا أبو بکر محمّد بن عمر الجعابیّ، قال حدّثنا أبو العبّاس أحمد بن محمّد بن سعید،قال:حدّثنا أحمد بن یوسف الجعفی عن الحسین بن محمّد،عن أبیه عن آدم بن عیینه بن أبی عمران الهلالیّ، قال سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:کم من صبر ساعه قد أورث فرحا طویلا،و کم من لذّه ساعه قد أورثت حزنا طویلا.
252-4- أخبرنا المفید عن التّمّار،عن علیّ بن ماهان،عن الحارث بن محمّد بن داهر،عن داود بن المخبر،عن عبّاد بن کثیر،عن سهیل بن عبد اللّه،عن أبیه عن أبی هریره،قال:سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول:استرشدوا العاقل،و لا تعصوه فتندموا.
253-5- أخبرنا المفید عن الجعابیّ،عن ابن عقده عن الحسن بن جعفر،عن طاهر بن مدرار عن رزین بن أنس،قال:سمعت جعفر بن محمّد یقول:لا یکون المؤمن مؤمنا حتّی یکون کامل العقل،و لا یکون کامل العقل حتّی یکون فیه عشر خصال:الخیر منه مأمول،و الشّرّ منه مأمون،یستقلّ کثیر الخیر من نفسه، و یستکثر قلیل الخیر من غیره،و یستکثر قلیل الشّرّ من نفسه،و یستقلّ کثیر الشّرّ من غیره،لا یتبرّم بطلب الحوائج قبله،و لا یسأم من طلب العلم عمره،الذّلّ أحبّ
ص:330
و به من شش عضو عطا فرمود و تا زمانی که خواست مرا از آنان بهره مند کرد آنگاه یکی از آنان را گرفت و پنج عضو را باقی گذارد:دو دست و یک پا و گوش و چشم.سپس گفت:معبود من اگر[نعمتت]را از من گرفتی[بقیه نعمت هایت را]جاودانه کردی و اگر مرا امتحان نمودی [آنگاه]به من عافیت و سلامت دادی.
[251]3-آدم بن عیینه هلالی می گوید:شنیدم که امام صادق علیه السّلام می فرمود:چه بسیار که ساعتی بردباری،خوشحالی طولانی به دنبال آورد و چه بسیار که ساعتی لذّت،اندوه طولانی به دنبال آورد.
[252]4-ابو هریره می گوید:شنیدم که پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله می فرمود:از انسان عاقل هدایت طلبید از سخن او سرپیچی نکنید که پشیمان می شوید.
[253]5-رزین بن انس می گوید:شنیدم که امام صادق علیه السّلام می فرمود:هیچ مؤمنی[حقیقتا] مؤمن نمی شود تا آنکه عقلش کامل گردد،و عقلش کامل نمی شود مگر آنکه در او ده خصوصیت باشد:نیکی از او امید رود و از بدی او ایمنی حاصل گردد نیکی بسیار خود را اندک شمرد و نیکی اندکی را از دیگری فراوان بداند و بدی اندک خود را فراوان شمرد و بدی فراوان دیگری را اندک بداند و در طلب خواسته های خود ملول نگردد و از اینکه در تمام عمر به دنبال دانش باشد خسته نشود.
ص:331
إلیه من العزّ،و الفقر أحبّ إلیه من الغنی،حسبه من الدّنیا قوت،و العاشره و ما العاشره:لا یلقی أحدا إلاّ قال:هو خیر منّی و أتقی.إنّما النّاس رجلان:رجل خیر منه و أتقی،و آخر شرّ منه و أدنی،فإذا لقی الّذی هو خیر منه تواضع له لیلحق به، و إذا لقی الّذی هو شرّ منه و أدنی قال:لعلّ شرّ هذا ظاهر و خیره باطن،فإذا فعل ذلک علا و ساد أهل زمانه.
254-6- أخبرنا المفید عن الحسن بن حمزه العلویّ عن محمّد بن الفضل بن حاتم عن محمّد بن عبد الحمید عن داهر بن محمّد عن المنذر بن الزّبیر،عن أبی ذرّ رحمه اللّه قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لا تضادّوا بعلیّ أحدا فتکفروا،و لا تفضّلوا علیه أحدا فترتدّوا.
255-7- أخبرنا المفید عن زید بن محمّد السّلمیّ عن الحسین بن الحکم الکندیّ،عن إسماعیل بن صبیح عن خالد بن العلاء،عن المنهال بن عمرو،قال:
کنت جالسا مع محمّد بن علیّ الباقر علیهما السّلام إذ جاءه رجل فسلّم علیه فردّ علیه السّلام،قال الرّجل:کیف أنتم؟فقال له محمّد صلّی اللّه علیه و اله أو ما آن لکم أن تعلموا کیف نحن،إنّما مثلنا فی هذه الأمّه مثل بنی إسرائیل،کان یذبّح أبناؤهم و تستحیا نساؤهم،ألا و إنّ هؤلاء یذبّحون أبناءنا و یستحیون نساءنا،زعمت العرب أنّ لهم فضلا علی العجم، فقال العجم:و بما ذا؟قالوا:کان محمّد صلّی اللّه علیه و اله عربیّا.قالوا لهم:صدقتم؛و زعمت قریش أنّ لها فضلا علی غیرها من العرب،فقالت لهم العرب من غیرهم:و بما
ص:332
خواری در نزد او از عزت،و فقر در نزد او از بی نیازی محبوبتر باشد.از دنیا قوت روزانه برایش کافی باشد و رفتار با دیگران آن هم چه رفتاری![که]با هیچ کس ملاقات نمی کند جز آنکه می گوید او از من بهتر و پرهیزگارتر است.همانا مردم دو دسته هستند:گروهی که از او بهتر و پرهیزگارترند و دیگران که از او بدتر و پست ترند.پس اگر با کسی ملاقات کند که از او بهتر است در برابرش فروتنی می کند تا به او بپیوندد و هنگامی که با کسی ملاقات کند که از او بدتر و پست تر است می گوید:شاید بدی او آشکار و نیکی او پنهان است پس اگر چنین کند برتری می یابد و سرور اهل زمان خود می شود.
[254]6-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:هیچ یک از شما با علی مخالفت نورزید که کافر می شوید و هیچ کس را بر او برتری نبخشید که مرتد می گردید.
[255]7-منهال بن عمرو می گوید:در نزد امام باقر علیه السّلام نشسته بودم که مردی به نزد او آمد و بر او سلام کرد.امام سلام او را پاسخ داد.مرد گفت:چگونه اید؟امام باقر علیه السّلام فرمود:اینک زمان آن رسیده است که بدانید ما چگونه هستیم؟مثال ما اهل بیت در این امت همچون بنی اسرائیل است که پسرانش سر بریده می شدند و زنانشان را زنده نگاه داشته می شدند هان به درستی که ایشان پسران ما را سر می برند و زنان ما را زنده نگاه می دارند گمان کردند که بر عجم برتری دارند.پس عجم گفتند:چرا[شما برتری دارید]؟عرب گفتند:محمد صلّی اللّه علیه و اله عرب است.و عجم گفتند:راست گفتید.و قریش گمان کردند به سایر[طوایف]عرب برتری دارند.سایر [طوایف]عرب گفتند:چرا[شما برتری دارید]؟
ص:333
ذاک؟قالوا:کان محمّد صلّی اللّه علیه و اله قرشیّا.قالوا لهم:صدقتم؛فإن کان القوم صدقوا فلنا فضل علی النّاس؛لأنّا ذرّیّه محمّد صلّی اللّه علیه و اله و أهل بیته خاصّه و عترته،لا یشرکه فی ذلک غیرنا.فقال له الرّجل:و اللّه إنّی لأحبّکم أهل البیت.قال:فاتّخذ للبلاء جلبابا،فو اللّه إنّه لأسرع إلینا و إلی شیعتنا من السّیل فی الوادی،و بنا یبدأ البلاء ثمّ بکم،و بنا یبدأ الرّخاء ثمّ بکم.
256-8- أخبرنا المفید عن إسماعیل بن یحیی العبسیّ،عن محمّد بن جریر الطّبریّ،عن محمّد بن إسماعیل عن عبد السّلام الهرویّ،عن الحسین الأشقر، عن قیس بن الرّبیع،عن الأعمش،عن عبایه بن ربعیّ عن أبی أیّوب الأنصاریّ، قال:مرض رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله مرضه،فأتته فاطمه علیها السّلام تعوده فلمّا رأت ما برسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله من المرض و الجهد استعبرت،و بکت حتّی سالت دموعها علی خدّیها، فقال لها النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله یا فاطمه إنّی لکرامه اللّه إیّاک زوّجتک أقدمهم سلما،و أکثرهم علما،و أعظمهم حلما،إنّ اللّه تعالی اطّلع إلی أهل الأرض إطّلاعه فاختارنی منها فبعثنی نبیّا،و اطّلع إلیها ثانیه فاختار بعلک فجعله وصیّا.فسرّت فاطمه علیها السّلام فاستبشرت،فأراد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله أن یزیدها مزید الخیر،فقال:یا فاطمه،إنّا أهل بیت أعطینا سبعا لم یعطها أحد قبلنا و لا یعطاها أحد بعدنا نبیّنا أفضل الأنبیاء و هو أبوک،و وصیّنا أفضل الأوصیاء و هو بعلک،و شهیدنا أفضل الشّهداء و هو عمّک، و منّا من جعل اللّه له جناحین یطیر بهما مع الملائکه و هو ابن عمّک،و منّا سبطا
ص:334
گفتند:محمد صلّی اللّه علیه و اله از قریش بود.پس به ایشان گفتند:راست گفتید.اگر آن جماعت راست گفتند پس برای ما برتری نسبت به مردم وجود دارد.چون ما فرزندان محمد صلّی اللّه علیه و اله و اهل بیت و خانواده او هستیم که در آن امر غیر ما با ما شریک نیست.آن مرد به امام عرضه داشت،به خدا سوگند من شما اهل بیت را دوست دارم.امام فرمود:پس خود را برای امتحان آماده کن.به خدا سوگند امتحان و بلای خداوند به ما و شیعیان ما از سیل در وادی و صحرا،سریع تر نزدیک می شود.و سختی و گرفتاری از ما آغاز می شود سپس به شما می رسد و خوشی و آسایش هم از ما شروع شده آنگاه به شما می رسد.
[256]8-ابو ایّوب انصاری می گوید:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله بیمار گشت پس فاطمه علیها السّلام برای عیادتش آمد پس هنگامی که بیماری و سختی آن بر رسول خدا را مشاهده کرد اشک از چشمانش جاری شد و گریست تا جایی که اشک هایش بر گونه اش روان شد.پس پیامبر به او فرمود:ای فاطمه علیها السّلام همانا من به خاطر اینکه خداوند تو را بزرگ می دارد کسی را به ازدواج تو درآوردم که پیش از همه مسلمان شد و از همه داناتر و بردبارتر است.همانا خداوند والا بر اهل زمین نگریست و مرا برگزید پس او را جانشین[من]قرار داد.پس فاطمه علیها السّلام مسرور گشت و خوشحال شد.پس پیامبر خواست که شادی و خوشی او را افزون گرداند.پس فرمود:ای فاطمه!به ما اهل بیت هفت خصوصیت داده شد که به هیچ کس پیش از ما و پس از ما عطا نگشت:پیامبر ما برترین پیامبران است که او پدر توست و جانشین ما برترین جانشینان است و او شوهر توست و شهید ما برترین شهدا است و او عموی توست[یعنی حضرت حمزه]و از ما کسی است که خداوند برایش دو بال قرار داد تا با آن به همراه فرشتگان پرواز کند و او پسر عموی توست[جعفر طیّار]و دو نوه این امت از ما هستند و آن دو پسران تواند.سوگند به کسی که جان من در دست اوست این امت ناگزیر از مهدی است و او به خدا سوگند از فرزندان توست.
ص:335
هذه الأمّه و هما ابناک.و الّذی نفسی بیده لا بدّ لهذه الأمّه من مهدیّ،و هو و اللّه من ولدک.
257-9- أخبرنا المفید عن محمّد بن أحمد المنصوریّ عن محمود بن محمّد، عن أحمد بن محمّد بن یزید،عن إسماعیل بن أبان،عن الأعمش،عن المنهال عن زاذان،عن سلمان رضی اللّه عنه قال:بایعنا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله علی النّصح للمسلمین، و الائتمام بعلیّ بن أبی طالب علیه السّلام و الموالاه له.
258-10- أخبرنا المفید عن محمّد بن أحمد المنصوریّ،عن سلمان بن سهل عن عیسی بن إسحاق القرشیّ،عن حمدان بن علیّ الخفّاف،عن ابن حمید،عن الثّمالیّ،عن أبی جعفر الباقر عن أبیه علیهما السّلام عن محمّد بن عمّار بن یاسر،عن أبیه قال:لمّا مرضت فاطمه علیها السّلام بنت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله مرضها الّذی توفّیت فیه و ثقلت جاءها العبّاس بن عبد المطّلب رضی اللّه عنه عائدا فقیل له:إنّها ثقیله،و لیس یدخل علیها أحد؛فانصرف إلی داره،و فأرسل إلی علیّ علیه السّلام فقال لرسوله:قل له:یا بن أخ، عمّک یقرئک السّلام،و یقول لک:قد فجأنی من الغمّ بشکاه حبیبه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و قرّه عینه و عینیّ فاطمه ما هدّنی،و إنّی لأظنّها أوّلنا لحوقا برسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله،و اللّه یختار لها و یحبوها و یزلفها لدیه،فإن کان من أمرها ما لا بدّ منه،فاجمع أنا لک الفداء-المهاجرین و الأنصار حتّی یصیبوا الأجر فی حضورها و الصّلاه علیها، و فی ذلک جمال للدّین.فقال علیّ علیه السّلام لرسوله و أنا حاضر عنده:أبلغ عمّی السّلام،
ص:336
[257]9-سلمان-که خداوند از او خشنود باد-می گوید:پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله بر خیرخواهی برای مسلمانان و پیروی و دوستی علی بن ابی طالب علیه السّلام از ما پیمان گرفت.
[258]10-عمار-که خداوند از او خشنود باد-می گوید:هنگامی که فاطمه دختر رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به بیماری ای که در آن بیماری درگذشت دچار شد و بیماری اش شدت یافت عباس بن عبد المطّلب برای عیادت او آمد.پس به او گفته شد:فاطمه سخت بیمار است و هیچ کس اجازه ورود ندارد به خانه ات بازگرد.پس عباس شخصی را به سوی علی علیه السّلام فرستاد و به فرستاده خود گفت:فرزند برادر.عمویت به تو سلام می رساند و به تو می گوید:اندوهی از بیماری محبوب فرستاده خدا صلّی اللّه علیه و اله و نور چشم او و ما،فاطمه بر من وارد شده است که مرا رها نمی کند و آرام نمی گذارد.و من گمان می کنم اولین کسی باشد که از ما به فرستاده خدا می پیوندد و خداوند او را برگزیده و به او مهربانی کرده و به خود نزدیک می گرداند.پس اگر از امر[وفات]فاطمه گریزی نیست-فدایت شوم-مهاجرین و انصار را جمع نما تا پاداش حضور[در تشییع جنازه]فاطمه و نماز بر او را درک نمایند که آن موجب زیبایی دین است.
پس علی علیه السّلام به فرستاده او-درحالی که من ایستاده بودم-فرمود:به عمویم سلام برسان
ص:337
و قل:لا عدمت إشفاقک و تحنّنک،و قد عرفت مشورتک و لرأیک فضله،إنّ فاطمه بنت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لم تزل مظلومه من حقّها ممنوعه،و عن میراثها مدفوعه،لم تحفظ فیها وصیّه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله،و لا رعی فیها حقّه،و لا حقّ اللّه(عزّ و جلّ)،و کفی باللّه حاکما و من الظّالمین منتقما،و أنّی أسألک یا عمّ أن تسمح لی بترک ما أشرت به،فإنّها وصّتنی بستر أمرها قال:فلمّا أتی العبّاس رسوله بما قاله علیّ علیه السّلام قال:
یغفر اللّه لابن أخی،فإنّه لمغفور له،إنّ رأی ابن أخی لا یطعن فیه،إنّه لم یولد لعبد المطّلب مولود أعظم برکه من علیّ إلاّ النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله إنّ علیّا لم یزل أسبقهم إلی کلّ مکرمه،و أعلمهم بکلّ فضیله،و أشجعهم فی الکریهه،و أشدّهم جهادا للأعداء فی نصره الحنیفیّه،أوّل من آمن باللّه و رسوله صلّی اللّه علیه و اله.
259-11- أخبرنا المفید عن الجعابیّ،عن ابن عقده عن محمّد بن القاسم الحارثیّ،عن أحمد بن صبیح،عن محمّد بن إسماعیل الهمدانیّ،عن الحسین بن مصعب،قال:سمعت جعفر بن محمّد علیه السّلام یقول:من أحبّنا للّه،و أحبّ محبّنا لا لغرض دنیا یصیبها منه،و عادی عدوّنا لا لإحنه کانت بینه و بینه،ثمّ جاء یوم القیامه و علیه من الذّنوب مثل رمل عالج و زبد البحر،غفرها اللّه(تعالی)له.
260-12- أخبرنا المفید عن الجعابیّ،عن ابن عقده عن جعفر بن محمّد بن عبید،عن الحسن بن محمّد،عن أبیه عن محمّد بن المثنّی الأزدیّ:أنّه سمع أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:نحن السّبب بینکم و بین اللّه(عزّ و جلّ).
ص:338
و بگو:دلسوزی و الفت تو از بین نرود.مشورت تو را دریافتم و پیشنهاد تو،حسن خود را دارا است.همانا فاطمه دختر فرستاده خدا صلّی اللّه علیه و اله پیوسته مورد ستم بوده،از حقش بازداشته شده و ارثش از او گرفته شده است.سفارش رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله درباره او رعایت نشد و نه حق پیامبر و نه حق خدای شکوهمند و بلندمرتبه در موردش به پا داشته نشد و خدا برای حکمرانی و انتقام از ستمگران کفایت می کند.ای عمو من،از تو می خواهم که اجازه دهی آنچه را به من اشاره نمودی ترک کنم.چرا که فاطمه به من سفارش نموده است که امرش را مخفی دارم.راوی گوید:پس هنگامی که فرستاده عباس سخنان علی علیه السّلام را به نزد او رساند.
عباس گفت:خداوند برادرزاده ام را ببخشاید پس همانا او آمرزیده شده است.به درستی که در نظر و اندیشه برادرزاده ام خدشه ای وارد نیست.همانا برای عبد المطلب فرزندی پر برکت تر از علی جز پیامبر صلّی اللّه علیه و اله به دنیا نیامده است.همانا علی علیه السّلام همچنان پیش قدم ترین آنان است به هر بزرگواری و داناترین آنان است به هر موضوع و بی باک ترین آنان است در هر جنگ.او کسی است که از همه آنان در جهاد دشمنان برای یاری دین راستین سرسخت تر است و اولین کسی است که به خدا و رسول او ایمان آورده است.
[259]11-حسین بن مصعب می گوید:شنیدم که امام صادق علیه السّلام می فرمود:هرکس برای خدا ما را دوست بدارد و دوستدار ما را نه برای هدف دنیوی که به او می رسد[بلکه به خاطر ما] دوست بدارد و با دشمنان ما نه به خاطر کینه و دشمنی که میان او و آن شخص است،دشمنی کند آنگاه در روز قیامت اگرچه مقدار شن شنزار و کف دریاها بار گناه خود به صحرای محشر آورد خداوند بر او می بخشاید.
[260]12-محمد بن مثنّی ازدی گوید که شنیدم امام صادق علیه السّلام می فرمود:ما سبب[ارتباط] شما و خداوند والا هستیم.
ص:339
261-13- أخبرنا المفید عن الجعابیّ،عن ابن عقده عن أحمد بن یحیی عن أسید بن زید،عن محمّد بن مروان،عن الصّادق علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله بکّروا بالصّدقه،فإنّ البلاء لا یتخطّاها.
262-14- أخبرنا المفید عن محمّد بن المظفّر البزّاز،عن الحسن بن رجاء عن عبد اللّه بن سلیمان،عن محمّد بن علیّ العطّار،عن هارون بن أبی برده،عن عبید اللّه بن موسی،عن المبارک بن حسّان،عن عطیّه،عن ابن عبّاس قال:قیل یا رسول اللّه:أیّ الجلساء خیر؟قال:من ذکّرکم باللّه رؤیته،و زادکم فی علمکم منطقه،و ذکّرکم بالآخره عمله.
263-15- حدثنی المفید عن عمر بن محمّد الصّیرفیّ،عن علیّ بن مهرویه عن داود بن سلیمان عن الرّضا عن آبائه علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:ثلاثه أخافهنّ علی أمّتی:الضّلاله بعد المعرفه،و مضلاّت الفتن،و شهوه البطن و الفرج.
264-16- أخبرنی المفید عن الجعابیّ،عن محمّد بن محمّد بن سعید الهمدانیّ، عن الحسین بن عتبه عن أحمد بن النّضر عن محمّد بن الصّامت الجعفر،قال:کنّا عند أبی عبد اللّه علیه السّلام و عنده قوم من البصریّین،فحدّثهم بحدیث أبیه عن جابر آبن عبد اللّه فی الحجّ أملاه علیهم،فلمّا قاموا قال أبو عبد اللّه علیه السّلام إنّ النّاس أخذوا یمینا و شمالا،و إنّکم لزمتم صاحبکم،فإلی أین ترون یرید بکم؟إلی الجنّه؟و اللّه إلی الجنّه،و اللّه إلی الجنّه،و اللّه.
ص:340
[261]13-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:صبح را با صدقه آغاز کنید.همانا بلا از[سپر]صدقه عبور نمی کند.
[262]14-ابن عباس می گوید:گفته شد:ای رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله!کدام همنشینان بهترند؟پیامبر صلّی اللّه علیه و اله فرمود:کسی که دیدارش خدا را به یاد شما آورد و سخنش بر دانش شما بیفزاید و کردارش آخرت را به یاد شما بیندازد.
[263]15-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:سه چیز است که از آن بر امت خود در هراسم:گمراهی پس از شناخت و گمراهی های فتنه ها و شهوت شکم و فرج[زیر شکم].
[264]16-محمد بن صامت می گوید:در نزد امام صادق علیه السّلام بودیم و در نزد او گروهی از اهل بصره حضور داشتند پس امام صادق علیه السّلام حدیث پدرش از جابر بن عبد اللّه را که در مورد حج بود برایشان روایت نموده و املا فرمود.پس هنگامی که برخاستند امام صادق علیه السّلام فرمود:
همانا مردم به سمت راست و چپ منحرف شدند و شما با امام خود همراه شدید.پس فکر می کنید که[در روز قیامت]به کجا وارد می شوید؟به خدا سوگند به سوی بهشت،به خدا سوگند به سوی بهشت،به خدا سوگند به سوی بهشت.
ص:341
265-17- أخبرنا المفید عن عمر بن محمّد الصّیرفیّ،عن الحسین بن إسماعیل الضّبّیّ،عن عبد اللّه بن شبیب،عن إسماعیل بن أبی إدریس،عن إسحاق بن یحیی،عن أبی برده الأسلمیّ،عن أبیه،قال:کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله إذا صلّی الصّبح رفع صوته حتّی تسمع أصحابه یقول:«اللّهمّ أصلح لی دینی الّذی جعلته لی عصمه».ثلاث مرّات،«اللّهمّ أصلح لی دنیای الّتی جعلت فیها معاشی».ثلاث مرّات،«اللّهمّ أصلح لی آخرتی الّتی جعلت الیها مرجعی»ثلاث مرّات،«اللّهمّ إنّی أعوذ برضاک من سخطک،و أعوذ بعفوک من نقمتک»ثلاث مرّات،«اللّهمّ إنّی أعوذ بک منک لا مانع لما أعطیت،و لا معطی لما منعت،و لا ینفع ذا الجدّ منک الجدّ».
266-18- أخبرنی المفید عن الصّدوق عن ابن المتوکّل عن الأسدیّ عن النّخعیّ،عن النّوفلیّ،عن محمّد بن سنان،عن المفضّل قال قال أبو عبد اللّه علیه السّلام إنّ اللّه تعالی ضمن للمؤمن ضمانا.قال:قلت:ما هو؟قال:ضمن له إن أقرّ للّه بالرّبوبیّه،و لمحمّد صلّی اللّه علیه و اله بالنّبوّه،و لعلیّ علیه السّلام بالإمامه،و أدّی ما افترض علیه،أن یسکنه فی جواره.قال:فقلت:هذه و اللّه هی الکرامه الّتی لا یشبهها کرامه الآدمیّین.ثمّ قال أبو عبد اللّه علیه السّلام اعملوا قلیلا تنعّموا کثیرا.
267-19- حدّثنا المفید عن علیّ بن بلال عن مزاحم بن عبد الوارث بن عبّاد عن محمّد بن زکریّا الغلابیّ عن العبّاس بن بکّار عن أبی بکر الهلالیّ عن عکرمه
ص:342
[265]17-ابن بردۀ اسلمی از پدرش روایت می کند که هنگامی که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله نماز صبح می گزارد صدای خود را بالا می برد تا به گوش یارانشان برساند و سه بار می فرمود:«خداوندا، دین مرا که مایۀ حفظ من قرار دادی اصلاح کن»و سه بار می فرمود:«خداوندا،دنیای مرا که زندگی مرا در آن قرار دادی اصلاح کن»و سه بار می فرمود:«خداوندا،آخرت مرا که بازگشت مرا به سوی آن قرار دادی اصلاح کن»و سه بار می فرمود:«خداوندا،همانا من از غضبت و خشنودی تو و از عذاب تو به بخشش تو پناه می برم»و سه بار می فرمود:«خداوندا!خداوندا! همانا من از تو به تو پناه می برم.هیچ مانعی در برابر بخشش تو نیست و هیچ عطا کننده ای برای آنچه که تو بازداری وجود ندارد و تلاش هیچ تلاش کننده ای[بدون لطف تو]سودی نمی بخشد».
[266]18-امام صادق علیه السّلام فرمود:همانا خداوند فرازمند برای مؤمن چیزهایی را ضمانت کرده است.راوی گوید:به امام عرضه داشتم:آن چه ضمانتی است؟امام فرمود:برای مؤمن ضمانت کرده است که اگر به پروردگاری خداوند و پیامبری محمد صلّی اللّه علیه و اله و امامت امام علی علیه السّلام اقرارکرده و واجباتش را ادا کند،او را در همسایگی خود سکونت دهد.راوی گوید:عرض کردم:به خدا سوگند این پاداش بزرگوارانه ای است که پاداش بزرگوارانه آدمیان به آن شباهت ندارد.آنگاه امام صادق علیه السّلام فرمود:اندک عمل کنید و فراوان بهره ببرید.
ص:343
عن ابن عبّاس قال الغلابیّ:و حدّثنا أحمد بن محمّد الواسطیّ،عن عمر بن یونس عن الکلبیّ،عن أبی صالح،عن ابن عبّاس.قال:و حدّثنا عبید اللّه بن الفضل الطّائیّ،عن الحسین بن علیّ بن الحسین بن علیّ بن عمر بن علیّ بن الحسین بن علیّ بن أبی طالب علیهم السّلام عن محمّد بن سلاّم الکوفیّ،عن أحمد بن محمّد الواسطیّ،عن محمّد بن صالح و محمّد بن الصّلت،قالا:حدّثنا عمر بن یونس الیمامیّ،عن الکلبیّ،عن أبی صالح،عن ابن عبّاس قال:دخل الحسین بن علیّ علیهما السّلام علی أخیه الحسن بن علیّ علیهما السّلام فی مرضه الّذی توفّی فیه،فقال له:کیف تجدک یا أخی؟قال:أجدنی فی أوّل یوم من أیّام الآخره و آخر یوم من أیّام الدّنیا، و اعلم أنّی لا أسبق أجلی،و إنّی وارد علی أبی و جدّی علیهما السّلام علی کره منّی لفراقک و فراق إخوتک و فراق الأحبّه،و أستغفر اللّه من مقالتی هذه و أتوب إلیه،بل علی محبّه منّی للقاء رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السّلام و لقاء فاطمه و حمزه و جعفر علیهم السّلام و فی اللّه(عزّ و جلّ)خلف من کلّ هالک و عزاء من کلّ مصیبه، و درک من کلّ ما فات.رأیت یا أخی کبدی آنفا فی الطّست،و لقد عرفت من دهانی،و من أین أتیت،فما أنت صانع به یا أخی؟فقال الحسین علیه السّلام:أقتله و اللّه.
قال:فلا أخبرک به أبدا حتّی نلقی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله،و لکن اکتب:«هذا ما أوصی به الحسن بن علیّ إلی أخیه الحسین بن علیّ،أوصی أنّه یشهد أن لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له،و أنّه یعبده حقّ عبادته،لا شریک له فی الملک،و لا ولیّ له من الذّلّ،
ص:344
[267]19-ابن عباس می گوید:حسین بن علی علیه السّلام بر برادرش حسن بن علی علیه السّلام در بیماری ای که به شهادتش انجامید وارد شد.پس به او عرضه داشت:برادرم.[حال]خود را چگونه می یابی؟امام حسن علیه السّلام فرمود:خود را در اولین روز از روزهای حیات اخروی و آخرین روز از روزهای زندگی دنیوی می یابم و می دانم که از مدت معین شده ام در نمی گذرم و بر پدر و جدم وارد می شوم با اینکه دوری تو و برادرانت و دوستان را ناخوش می دارم و از این سخنم از خدا طلب بخشش می کنم[و به سوی او باز می گردم.بلکه به دیدار فرستاد]خدا صلّی اللّه علیه و اله و امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السّلام و فاطمه علیها السّلام و حمزه و جعفر علیهما السّلام شوق و علاقه دارم(و از سوی خداوند جانشینی است بر هر هلاک شونده ای و ماتمی بر هر مصیبتی و جبرانی بر هر از دست رفته ای است)[این سخنی است که در هر هنگام تسلیت و تعزیت به صاحب عزا گفته می شود]ای برادرم اندکی قبل جگرم را در طشت مشاهده کردم و دانستم که چه کسی بر من چنین مصیبت و سختی را روا داشته است و از کجا این چنین گشتم.پس ای برادرم تو با او[که با من چنین کرده است]چه می کنی؟امام حسین علیه السّلام فرمود:به خدا سوگند او را می کشم.امام حسن علیه السّلام فرمود:پس هرگز تو را به او آگاه نمی دارم تا با رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله ملاقات کنیم و اما بنویس:«این کلماتی است که حسن بن علی به برادرش حسین بن علی وصیّت می کند، وصیت می کنم که حسن بن علی گواهی می دهد هیچ معبودی جز خدا نیست و او یگانه ای است که همتایی ندارد و او خداوند را آن گونه که سزاست می پرستد خدایی که همتایی در فرمانروایش ندارد و هیچ یاری کننده ای از خواری ندارد[چون خوار نمی گردد]
ص:345
و أنّه خلق کلّ شیء فقدّره تقدیرا،و أنّه أولی من عبد و أحقّ من حمد،من أطاعه رشد،و من عصاه غوی،و من تاب إلیه اهتدی،فإنّی أوصیک یا حسین بمن خلّفت من أهلی و ولدی و أهل بیتک،أن تصفح عن مسیئهم،و تقبل من محسنهم،و تکون لهم خلفا و والدا،و إن تدفنّی مع جدی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فإنّی أحقّ به و ببیته ممّن أدخل بیته بغیر إذنه و لا کتاب جاءهم من بعده،قال اللّه فیما أنزله علی نبیّه صلّی اللّه علیه و اله فی کتابه: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلاّ أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ [الاحزاب(33):
53]فو اللّه ما أذن لهم فی الدّخول علیه فی حیاته بغیر إذنه،و لا جاءهم الإذن فی ذلک من بعد وفاته،و نحن مأذون لنا فی التّصرّف فیما ورثناه من بعده،فإن أبت علیک الامرأه فأنشدک بالقرابه الّتی قرب اللّه(عزّ و جلّ)منک،و الرّحم الماسّه من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله أن لا تهریق فیّ محجمه من دم حتّی نلقی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فنختصم إلیه،و نخبره بما کان من النّاس إلینا بعده،ثمّ قبض علیه السّلام قال ابن عبّاس:فدعانی الحسین علیه السّلام و عبد اللّه بن جعفر و علیّ بن عبد اللّه بن العبّاس فقال:اغسلوا ابن عمّکم،فغسّلناه و حنّطناه و ألبسناه أکفانه،ثمّ خرجنا به حتّی صلّینا علیه فی المسجد،و إنّ الحسین علیه السّلام أمر أن یفتح البیت،فحال دون ذلک مروان بن الحکم و آل أبی سفیان و من حضر هناک من ولد عثمان بن عفّان،و قالوا:أیدفن أمیر المؤمنین عثمان الشّهید القتیل ظلما بالبقیع بشرّ مکان و یدفن الحسن مع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله!و اللّه لا یکون ذلک أبدا حتّی تکسر السّیوف بیننا و تنقصف الرّماح و ینفد
ص:346
و او هرچیز را آفرید و برایش اندازه معینی قرار داد و او سزاوارترین کسی است که مورد بندگی قرار گرفت و شایسته ترین کس برای ستایش است.هرکس از او پیروی کند هدایت شود و هرکس او را نافرمانی کند گمراه گردد و هرکس به سوی او بازگردد راهنمایی یابد.پس ای حسین!در مورد خانواده و فرزندانم و اهل بیت تو که پس از خود باقی گذارده ام به تو سفارش می کنم که از خطاکارشان درگذری و از نیکوکارشان[نیکی اش را]بپذیری و برای آنان جانشین[من]و پدر باشی و مرا در کنار جدّم رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله دفن کنی که همانا من به او و خانه او از کسانی که بدون اجازه او در خانه اش داخل شدند درحالی که پس از او کتابی آسمانی بر آنان نازل نشده است سزاوارترم.خداوند در آنچه بر پیامبرش فروفرستاد در کتابش فرمود:«ای مؤمنان!به خانه های پیامبر داخل نشوید مگر آنکه شما را دعوت کند»[احزاب(33):آیۀ 53]پس به خدا سوگند!پیامبر صلّی اللّه علیه و اله بدون اذن خود به آنان اجازه وارد شدن نداد و پس از وفات پیامبر صلّی اللّه علیه و اله نیز به آنان اجازه داخل شدن داده نشد درحالی که ما در استفاده از آنچه از پیامبر صلّی اللّه علیه و اله به ارث برده ایم اذن داریم.پس اگر آن زن[عایشه]مخالفت نمود پس تو را به خویشاوندی ای که خداوند والا مرا به تو[به سبب آن خویشاوندی]نزدیک گردانده و نسبت نزدیکی که با رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله داری سوگند می دهم که به خاطر من و خونی به زمین ریخته نشود تا رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله را ملاقات کنیم و شکایت را به سوی او ببریم.و او را از رفتاری که مردم پس از او با ما نمود باخبر کنیم.آنگاه امام حسن علیه السّلام از دنیا رفت.ابن عباس می گوید:پس حسین علیه السّلام،من و عبد اللّه بن جعفر و علی بن عبد اللّه بن عباس را فراخواند و فرمود:پس عمویتان را غسل دهید.پس او را غسل دادیم و حنوط کردیم و کفن بر تنش نمودیم.آنگاه او را بیرون برده و در مسجد بر او نماز گزاردیم.و حسین علیه السّلام فرمان داد که خانه [پیامبر صلّی اللّه علیه و اله]گشوده شود.پس مروان بن حکم و خاندان بنی سفیان و فرزندان عثمان بن عفّان که آنجا حاضر بودند مانع شدند و گفتند:آیا امیر مؤمنان عثمان شهید،کشته شده از روی ستم در بدترین مکان در بقیع به خاک سپرده شود و حسن با رسول خدا دفن گردد.به خدا سوگند این امر واقع نشود تا آنکه شمشیرها درمیان ما شکسته شود و نیزه ها درهم شکند و تیرها پایان یابد.
ص:347
النّبل!فقال الحسین علیه السّلام:أما و اللّه الّذی حرّم مکّه للحسن بن علیّ و ابن فاطمه أحقّ برسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و ببیته ممّن أدخل بیته بغیر إذنه،و هو و اللّه أحقّ به من حمّال الخطایا،مسیّر أبی ذرّ رحمه اللّه الفاعل بعمّار ما فعل،و بعبد اللّه ما صنع،الحامی الحمی، المؤوی لطرید رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لکنّکم صرتم بعده الأمراء،و تابعکم علی ذلک الأعداء و أبناء الأعداء.قال:فحملناه فأتینا به قبر أمّه فاطمه علیها السّلام فدفنّاه إلی جنبها (رضی اللّه عنه و أرضاه)قال ابن عبّاس:و کنت أوّل من انصرف فسمعت اللّغط و خفت أن یعجّل الحسین علیه السّلام علی من قد أقبل،و رأیت شخصا علمت الشّرّ فیه، فأقبلت مبادرا فإذا أنا بعائشه فی أربعین راکبا علی بغل مرحّل تقدّمهم و تأمرهم بالقتال،فلمّا رأتنی قالت:إلیّ إلیّ یا بن عبّاس،لقد اجترأتم علیّ فی الدّنیا تؤذوننی مرّه بعد أخری،تریدون أن تدخلوا بیتی من لا أهوی و لا أحبّ.فقلت:وا سوأتاه!یوم علی بغل،و یوم علی جمل،تریدین أن تطفئی فیه نور اللّه،و تقاتلی أولیاء اللّه،و تحولی بین رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و بین حبیبه أن یدفن معه،ارجعی فقد کفی اللّه(عزّ و جلّ)المئونه،و دفن الحسن علیه السّلام إلی جنب أمّه،فلم یزدد من اللّه(تعالی) إلاّ قربا،و ما ازددتم منه و اللّه إلاّ بعدا،یا سوأتاه!انصرفی فقد رأیت ما سرّک.قال:
فقطبت فی وجهی،و نادت بأعلی صوتها:أما نسیتم الجمل یا بن عبّاس،إنّکم لذوو أحقاد.فقلت:أم و اللّه ما نسیه أهل السّماء،فکیف ینساه أهل الأرض؟ فانصرفت و هی تقول:
ص:348
حسین علیه السّلام فرمود:سوگند به کسی که مکه را حرمت بخشید حسن پسر علی علیه السّلام و پسر فاطمه علیها السّلام بر رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و خانه او سزاوارتر از کسانی است که بدون اجازه او در خانه اش داخل شدند.به خدا سوگند عثمان از بر دوش کشنده اشتباهات و تبعیدکننده ابو ذر و کسی که با عمار و عبد اللّه بن مسعود آنچنان رفتار کرد و حمایت کننده خویشاوندان و پناه دهنده رانده شدۀ رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله[عثمان]سزاوارتر است.اما شما پس از او حکومت یافتید و دشمنان و فرزندان دشمنان[رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله]بر آن با شما بیعت نمودند.راوی گوید:پس امام حسن علیه السّلام را حمل نمودیم و به نزدیک قبر مادرش فاطمه علیها السّلام آوردیم و در کنار مادرش علیها السّلام دفن کردیم (و خداوند از او خشنود گردد و خشنودش گرداند).ابن عباس می گوید:و من اولین کسی بودم که برگشتم پس سروصدایی شنیدم و ترسیدم که حسین علیه السّلام بر عقوبت کسانی که[قبر حسن علیه السّلام]روی آوردند،شتاب کند و شخصی را دیدم که شرّ را از او دریافتم پس بازگشتم و ناگهان عایشه را درمیان چهل سوار بر قاطری زین شده یافتم که در پیشاپیش آنان حرکت می کرد و آنان را به جنگ فرمان می داد.پس هنگامی که مرا مشاهده کرد گفت:هان ای ابن عباس!در دنیا بر من جرأت یافتید و مرا بار دیگر آزار می دهید و می خواهید کسی را که از او دل خوشی ندارم و دوستش نمی دارم در خانه ام وارد کنید.پس گفتم:چه شرم آور است! روزی بر قاطر و روزی بر شترسواری و می خواهی نور خداوند را خاموش گردانی و با دوستان خدا بجنگی و میان رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و دوست او مانع شوی تا از اینکه در کنارش دفن گردد.بازگرد که خداوند شکوهمند و بلندمرتبه هزینه[مقدمات امر]را کفایت نمود و حسن در کنار مادرش علیهما السّلام به خاک سپرده شد.پس چیزی جز نزدیکی به خداوند بر او افزوده نشد و به خدا سوگند بر شما نیز دوری از خدا چیزی افزوده نگردید.چه بدی و شرّی!بازگرد که آنچه تو را خشنود می نمود مشاهده کردی.راوی گوید:پس عایشه چهره درهم کشیده و با بلندترین صدایش ندا در داد:ای ابن عباس!آیا جنگ جمل را فراموش کرده اید؟همانا شما صاحبان کینه ها و نفرت ها هستید پس گفتم:به خدا سوگند اهل آسمان آن را فراموش نکردند پس زمینیان چگونه آن را فراموش کنند.پس عایشه بازگشت درحالی که این شعر را می خواند:
ص:349
فألقت عصاها و استقرّت بها النّوی کما قرّ عینا بالإیاب المسافر
268-20- حدّثنا المفید عن ابن قولویه رحمه اللّه عن أبیه عن سعد عن ابن عیسی،عن ابن محبوب عن أبی محمّد الأنصاریّ،عن معاویه بن وهب قال:کنت جالسا عند جعفر بن محمّد علیهما السّلام إذ جاء شیخ قد انحنی من الکبر،فقال:السّلام علیک رحمه اللّه و برکاته.فقال له أبو عبد اللّه!و علیک السّلام و رحمه اللّه و برکاته یا شیخ ادن منّی؛ فدنا منه فقبّل یده فبکی،فقال له أبو عبد اللّه علیه السّلام:و ما یبکیک یا شیخ؟قال له:یابن رسول اللّه،أنا مقیم علی رجاء منکم منذ نحو من مائه سنه،أقول هذه السّنه و هذا الشّهر و هذا الیوم،و لا أراه فیکم،فتلومنی أن أبکی!قال:فبکی أبو عبد اللّه علیه السّلام ثمّ قال:یا شیخ،إن أخّرت منیّتک کنت معنا،و إن عجّلت کنت یوم القیامه مع ثقل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله.فقال الشّیخ:ما أبالی ما فاتنی بعد هذا یا بن رسول اللّه.فقال له أبو عبد اللّه علیه السّلام یا شیخ،إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله قال:إنّی تارک فیکم الثّقلین ما إن تمسّکتم بهما لن تضلّوا:کتاب اللّه المنزل،و عترتی أهل بیتی؛تجیء و أنت معنا یوم القیامه.
قال:یا شیخ،ما أحسبک من أهل الکوفه.قال:لا.قال:فمن أین أنت؟قال:من سوادها جعلت فداک.قال:أین أنت من قبر جدّی المظلوم الحسین علیه السّلام؟قال:إنّی لقریب منه.قال:کیف إتیانک له؟قال:إنّی لآتیه و أکثر.قال:یا شیخ،ذاک دم یطلب اللّه تعالی به،ما أصیب ولد فاطمه و لا یصابون بمثل الحسین علیه السّلام و لقد قتل علیه السّلام فی سبعه عشر من أهل بیته،نصحوا للّه و صبروا فی جنب اللّه،فجزاهم أحسن جزاء
ص:350
پس آن زن قصد اقامت گزید و سفر را رها نمود همان گونه که با آمدن مسافر چشم روشن می گردد.
[268]20-معاویه بن وهب می گوید:در نزد امام صادق علیه السّلام نشسته بودم که پیرمردی به نزد او آمد که از شدت پیری قدش خمیده شده بود.پس گفت:سلام و رحمت و برکت خدا بر تو باد.
امام صادق علیه السّلام به او فرمود:و سلام و رحمت و برکت خدا بر تو باد.ای پیرمرد!به نزدیک من آی.پیرمرد نزدیک شد و دست امام را بوسید پس گریست.امام صادق علیه السّلام به او فرمود:ای پیرمرد!چه چیزی تو را به گریه وا داشته است؟پیرمرد گفت:ای پسر رسول خدا!من از صد سال پیش بر امیدی از سوی شما پایدارم.می گویم که این سال و این ماه و این روز به آن دست می یابم و[امروز]آن را در شما مشاهده نمی کنم.پس از اینکه می گریم مرا سرزنش می کنی؟ راوی گوید:امام صادق علیه السّلام گریست سپس فرمود:ای پیرمرد اگر مرگ تو به تأخیر افتاد که تو با ما هستی و اگر پیش افتاد تو در روز قیامت با خاندان رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله هستی.پس مرد گفت:ای فرزند رسول خدا،از هر آنچه پس از این از دست دهم هیچ ابایی ندارم.پس امام صادق علیه السّلام فرمود:ای پیرمرد!همانا رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:من درمیان شما دو چیز گرانبها باقی می گذارم که تا زمانی که به آن چنگ زنید هرگز گمراه نگردید:کتاب فرو فرستاده شده خداوند و عترت و خاندان من.ای پیرمرد تو می آیی درحالی که در روز قیامت با ما هستی.[آنگاه]امام فرمود:
ای پیرمرد گمان نمی کنم که از اهل کوفه باشی؟پیرمرد گفت:نه.امام فرمود:پس از کجا هستی؟او گفت:فدایت گردم از روستانشینان کوفه هستم.امام فرمود:با قبر جدّ مظلومم حسین علیه السّلام چه مقدار فاصله داری؟مرد گفت:همانا به آن نزدیک هستم.امام فرمود:چقدر به آنجا می روی؟مرد گفت:من فراوان به آنجا می روم.امام فرمود:ای پیرمرد.آن خونی است که خداوند والا[انتقام]فرزندان فاطمه به مانند مصیبت حسین علیه السّلام وارد نشده و نخواهد شد.
حسین علیه السّلام درمیان هفده نفر از خانواده اش به شهادت رسید و آنان برای خود خیرخواهی نمودند و در پیشگاه الهی بردباری ورزیدند.
ص:351
الصّابرین،إنّه إذا کان یوم القیامه أقبل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و معه الحسین علیه السّلام و یده علی رأسه یقطر دما فیقول:یا ربّ،سل أمّتی فیم قتلوا ولدی.و قال علیه السّلام کلّ الجزع و البکاء مکروه سوی الجزع و البکاء علی الحسین علیه السّلام.
269-21- أخبرنا المفید عن المراغیّ،عن علیّ بن الحسین بن سفیان عن محمّد بن عبد اللّه بن سلیمان عن عبّاد بن یعقوب،عن الولید بن أبی ثور،عن محمّد بن سلیمان،عن عمّه،قال:لمّا خفنا أیّام الحجّاج،خرج نفر منّا من الکوفه مستترین،و خرجت معهم فصرنا إلی کربلاء،و لیس بها موضع نسکنه،فبنینا کوخا علی شاطئ الفرات و قلنا نأوی إلیه،فبینا نحن فیه إذ جاءنا رجل غریب فقال:أصیر معکم فی هذا الکوخ اللّیله فانی عابر سبیل؛فأجبناه و قلنا غریب منقطع به.فلمّا غربت الشّمس و أظلم اللّیل أشعلنا،فکنّا نشعل بالنّفط ثمّ جلسنا نتذاکر أمر الحسین بن علیّ علیه السّلام و مصیبته و قتله و من تولاّه،فقلنا:ما بقی أحد من قتله الحسین إلاّ رماه اللّه ببلیّه فی بدنه.فقال ذلک الرّجل:فأنا قد کنت فیمن قتله، و اللّه ما أصابنی سوء،و إنّکم یا قوم تکذبون؛فأمسکنا عنه،و قلّ ضوء النّفط،فقام ذلک الرّجل لیصلح الفتیله بإصبعه،فأخذت النّار کفّه،فخرج و نادی حتّی ألقی نفسه فی الفرات یتغوّص به،فو اللّه لقد رأیناه یدخل رأسه فی الماء و النّار علی وجه الماء،فإذا أخرج رأسه سرت النّار إلیه فیغوصه إلی الماء،ثمّ یخرجه فتعود إلیه،فلم یزل ذلک دأبه حتّی هلک.
ص:352
پس خداوند والا پاداش دهد به آنان،نیکوترین پاداش بردباران را همانا هنگامی که قیامت بر پا شود رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به همراه حسین علیه السّلام رو به محشر می آورند درحالی که دست رسول خدا بر سر حسین علیه السّلام است و از آن خون می چکد پس می فرماید:پروردگارا از امتم بپرس که چرا فرزند مرا به شهادت رساندند؟امام صادق علیه السّلام فرمود:هر بی تابی و گریستنی جز بی تابی و گریه بر حسین مکروه و ناخوشایند است.
[269]21-محمد بن سلیمان از عمویش روایت می کند که می گفت:هنگامی که در زمان حجاج تر ترس[از خونریزی حجاج]ما را فراگرفت گروهی از ما پنهان از کوفه خارج گشتند و من نیز با آنان خارج شدم و به سوی کربلا حرکت کردیم در آنجا جایگاهی که در آن سکنی گزینیم نداشتیم پس کلبه ای بر ساحل فرات بنا کردیم که در آن پناه بگیریم.پس هنگامی که در آن به سر می بردیم مردی ناآشنا به نزد ما آمد و گفت:امشب من نیز با شما در این کلبه خواهم بود همانا من از این راه می گذرم درخواست او را اجابت کرده و با خود گفتیم ناآشنایی است که در راه مانده است.هنگامی که خورشید غروب کرد و شب همه جا را فراگرفت چراغ روشن کردیم.و ما چراغ را با نفت روشن می نمودیم.آنگاه نشسته و یاد حسین بن علی علیه السّلام و مصیبت او و شهادتش و کسانی که او را دوست می داشتند یادآوری می نمودیم پس گفتیم:
هیچ یک از کسانی که حسین علیه السّلام را کشته اند زنده نمانده است جز آنکه خداوند او را به آفتی در بدنش دچار نموده است.پس آن مرد گفت:من نیز از کسانی بودم که حسین را به قتل رساندند.به خدا سوگند هیچ بدی به من نرسیده است و همانا شما گروهی هستید که دروغ می گویید.پس او را[از سخن بازداشتیم]،[در این هنگام]نور[چراغ]نفتی کاهش یافت.آن مرد برخاست تا فتیله را با انگشتش درست کند که آتش کف دست او را گرفت پس از خانه خارج شد و فریادی برآورد تا خود را در فرات انداخت و در آب فرورفت پس به خدا سوگند او را دیدیم که سرش را در آب فرو می کند درحالی که آتش به روی آب ایستاده است پس هنگامی که سرش را از آب خارج می نمود آتش به آن سرایت می کرد پس سرش را در آب فرو می برد.آنگاه سرش را از آب خارج می نمود.پس آتش به سوی سرش باز می گشت و پیوسته این چنین کرد تا هلاک شد.
ص:353
270-22- حدّثنا المفید عن ابن قولویه عن أبیه عن سعد عن ابن عیسی،عن ابن محبوب،عن منصور بزرج،عن أبی بصیر،عن أبی عبد اللّه جعفر بن محمّد علیهما السّلام فی قول اللّه(عزّ و جلّ): وَ عَلاماتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ [النحل(16):
16]قال:النّجم رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و العلامات الأئمّه من بعده علیهم السّلام.
271-23- أخبرنا محمّد بن محمّد،قال:أخبرنا أبو الحسن أحمد بن محمّد ابن الحسن بن الولید،عن أبیه،عن أحمد بن محمّد بن خالد البرقیّ،عن صالح بن حمزه،عن الحسین بن عبد اللّه،عن سعد بن طریف،عن الأصبغ بن نباته:أنّ أمیر المؤمنین علیه السّلام قال لأصحابه:اعلموا یقینا أنّ اللّه(تعالی)لم یجعل للعبد-و إن عظمت حیلته،و اشتدّ طلبه،و قویت مکایده-أکثر ممّا سمّی له فی الذّکر الحکیم، فالعارف بهذا العاقل له أعظم النّاس راحه فی منفعته،و التّارک له أعظم النّاس شغلا فی مضرّته،و الحمد للّه ربّ العالمین.و ربّ منعم علیه مستدرج،و ربّ مبتلی عند النّاس مصنوع له،فأبق أیّها المستمع من سعیک،و قصّر من عجلتک، و اذکر قبرک و معادک،فإنّ إلی اللّه مصیرک،و کما تدین تدان.
272-24- أخبرنا المفید عن عمر بن محمّد عن علیّ بن مهرویه عن داود بن سلیمان عن الرّضا عن آبائه عن أمیر المؤمنین علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله حرّمت الجنّه علی من ظلم أهل بیتی و قاتلهم و علی المتعرّض علیهم و السّابّ لهم، أُولئِکَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِی الْآخِرَهِ وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ وَ لا
ص:354
[270]22-امام صادق علیه السّلام درباره پروردگار که می فرماید:«و نشانه ها نهاد و به ستارگان راه می یابند»[نحل(16):آیۀ 16]پرسیدم.امام فرمود:ستاره رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و نشانه ها امامان پس از او می باشند.
[271]23-اصبغ بن نباته می گوید:امیر مؤمنان به یارانش فرمود:بدانید که خداوند فرازمند برای بنده خود-هرچند ترفندی شگرف و همتی بلند و نیرنگ هایی نیرومند داشته باشد- بیشتر از آنچه در قرآن حکیم برایش نشان کرده،قرار نداده است.پس کسی که این امر را بداند و آن را بفهمد بیش از سایر مردم در راه سود خود آسایش می یابد و کسی که این حقیقت را رها کند بیش از هر انسانی در راه[زدن به]کسی خود مشغول می شود و ستایش از آن پروردگار جهانیان است چه بسا کسی که بر او نعمت ارزانی می گردد ولی بلای استدراج شاملش گشته است[خداوند به او مهلت می دهد تا در قیامت او را مجازات کند]و چه بسیار انسان هایی که در نزد مردم مورد ابتلا و امتحانی قرار گرفته اند که برای او[از جانب خدا و برای ارتقای رتبه او]به وجود آمده است پس ای شنونده[این سخن]تلاش خود را پایدار بدار و از شتاب خود بکاه و قبر و بازگشت خود را یاد کن پس همانا بازگشت شما به سوی خدا است و هرگونه رفتار کنی با تو رفتار می شود.
[272]24-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:بهشت بر کسی که بر اهل بیت من ستم کرده و با آنان بجنگد و به[حکم و عمل]ایشان اعتراض کرده و به آنان دشنام دهد،حرام است«آنان بهره ای در آخرت نخواهند داشت و خداوند با آنان سخن نمی گوید و در قیامت به آنها نظر نخواهد داشت و پاکشان نمی دارد و برای آنها عذابی دردناک است.»[آل عمران(3):آیۀ 77]
ص:355
یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ. [آل عمران(3):77].
273-25- أخبرنا المفید عن ابن قولویه،عن محمّد بن همّام،عن علیّ بن محمّد بن مسعده،عن جدّه مسعده بن صدقه،قال:سمعت أبا عبد اللّه جعفر بن محمّد علیهما السّلام یقول:و اللّه لا یهلک هالک علی علیه السّلام حبّ علیّ علیه السّلام إلاّ رآه فی أحبّ المواطن إلیه،و اللّه لا یهلک هالک علی بغض علیّ علیه السّلام إلاّ رآه فی أبغض المواطن إلیه.
274-26- أخبرنا المفید عن علیّ بن الحسین البصریّ عن أحمد بن علیّ بن مهدیّ عن أبیه عن الرّضا عن آبائه علیه السّلام،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله حبّنا أهل البیت یکفّر الذّنوب،و یضاعف الحسنات،و إنّ اللّه(تعالی)لیتحمّل عن محبّینا أهل البیت ما علیهم من مظالم العباد،إلاّ ما کان منهم فیها علی إصرار و ظلم للمؤمنین، فیقول للسّیّئات:کونی حسنات.
275-27- أخبرنی المفید عن المظفّر بن محمّد الخراسانیّ عن محمّد بن جعفر العلویّ عن الحسن بن محمّد بن جمهور العمّیّ،عن أبیه عن ابن أبی عمیر،عن جمیل بن درّاج،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال أوحی اللّه إلی موسی بن عمران علیه السّلام أ تدری یا موسی،لم انتجبتک من خلقی،و اصطفیتک لکلامی؟فقال:لا یا ربّ؛ فأوحی اللّه إلیه:إنّی اطّلعت إلی الأرض فلم أجد علیها أشدّ تواضعا لی منک؛فخرّ موسی ساجدا و عفّر خدّیه فی التّراب تذلّلا منه لربّه(عزّ و جلّ)فأوحی اللّه إلیه:
ص:356
[273]25-مسعده بن صدقه می گوید:شنیدم که امام صادق علیه السّلام می فرمود:به خدا سوگند از بین رونده ای بر محبت علی علیه السّلام از میان نمی رود مگر آن که[اثر]آن محبت را در محبوب ترین جایگاه ها مشاهده می کند و به خدا سوگند هلاک شونده ای بر کینه علی علیه السّلام از میان نمی رود مگر آنکه[اثر]آن کینه را در ناپسندترین جایگاه ها مشاهده می کند.
[274]26-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:محبت ما اهل بیت گناهان را از بین می برد و نیکی ها را چند برابر می کند و به درستی که خداوند بلندمرتبه از جانب دوستداران ما اهل بیت ستم هایی را که بر بندگان نموده اند جبران می کند مگر آن که ستم ها با پافشاری و ستم[فراوان]به مؤمنین صورت گرفته باشد که خداوند به گناهان می فرماید:نیکی باشید[تبدیل به نیکی شوید].
[275]27-امام صادق علیه السّلام فرمود:خداوند به موسی بن عمران علیه السّلام وحی کرد:ای موسی آیا می دانی چرا از میان آفریدگانم تو را انتخاب کردم و تو را برای سخن با خود برگزیدم؟ حضرت موسی عرضه داشت:پروردگارا نمی دانم،خداوند به او وحی کرد:همانا من به زمین نگریستم و بر آن متواضع تر از تو نسبت به خود نیافتم پس موسی به سجده افتاد و از روی خواری و کرنش برای پروردگارش گونه هایش را بر خاک نهاد.پس خداوند به او وحی نمود:
ص:357
ارفع رأسک یا موسی،و أمرّ یدک فی موضع سجودک،و امسح بها وجهک و ما نالته من بدنک،فإنّه أمان من کلّ سقم دواء و آفه و عاهه.
276-28- أخبرنا المفید عن الجعابیّ،عن ابن عقده عن محمّد بن یوسف بن إبراهیم عن أبیه عن وهیب بن حفص،عن أبی حسّان العجلیّ،قال:لقیت أمه اللّه بنت راشد الهجریّ فقلت لها:أخبرینی بما سمعت من أبیک.قالت:سمعته یقول:
قال لی حبیبی أمیر المؤمنین علیه السّلام یا رشید کیف صبرک إذا أرسل إلیک دعیّ بنی أمیّه فقطع یدیک و رجلیک و لسانک؟فقلت:یا أمیر المؤمنین،أ یکون آخر ذلک إلی الجنّه؟قال:نعم یا رشید و أنت معی فی الدّنیا و الآخره.قالت:فو اللّه ما ذهبت الأیّام حتّی أرسل إلیه الدّعیّ عبید اللّه بن زیاد،فدعاه إلی البراءه من امیر المؤمنین علیه السّلام فابی ان یتبرّأ منه،فقال له ابن زیاد:فبأیّ میته قال لک صاحبک تموت؟قال:خبّرنی خلیلی صلوات اللّه علیه أنّک تدعونی إلی البراءه منه فلا أتبرّأ،فتقدّمنی فتقطع یدیّ و رجلیّ و لسانی.فقال:و اللّه لأکذّبنّ صاحبک،قدّموه فاقطعوا یده و رجله و اترکوا لسانه؛فقطعوه ثمّ حملوه إلی منزلنا فقلت له:یا أبه جعلت فداک،هل تجد لما أصابک ألما؟قال:و اللّه لا یا بنیّه إلاّ کالزّحام بین النّاس.
ثمّ دخل علیه جیرانه و معارفه یتوجّعون له فقال:إئتونی بصحیفه و دواه أذکر لکم ما یکون ممّا أعلمنیه مولای أمیر المؤمنین علیه السّلام؛فأتوه بصحیفه و دواه،فجعل یذکر و یملی علیهم أخبار الملاحم و الکائنات و یسندها إلی أمیر المؤمنین علیه السّلام فبلغ
ص:358
ای موسی!سرت را بلند و دستت را بر جایگاه سجده ات بکش و با آن چهره و اعضای بدنت را مسح کن که آن ایمنی از هر بیماری و درد و عیب و نقص است.
[276]28-حسّان عجلی می گوید:امه اللّه دختر راشد[رشید]هجری را مشاهده کردم.پس به او گفتم:به آنچه از پدرت شنیده ای مرا آگاه کن.گفت:شنیدم که پدرم می گفت:محبوبم امیر مؤمنان علیه السّلام به من فرمود:بردباری تو چگونه است هنگامی که حرامزاده بنی امیه[گروهی را]به سوی تو بفرستد که دو دست و دو پا و زبان تو را قطع کنند؟پس عرضه داشتم:ای امیر مؤمنان،آیا سرانجام آن به بهشت می انجامد؟فرمود:بله،ای راشد.و تو در دنیا و آخرت با من هستی.امه اللّه می گوید:پس به خدا سوگند مدت زیادی نگذشت که آن حرامزاده[عده ای را]به سوی او فرستاد و او را به بیزاری جستن از امیر مؤمنان فراخواند.پس او از اینکه بیزاری بجوید سر باز زد.پس ابن زیاد گفت:مولای تو[حضرت علی علیه السّلام]به تو گفته است که به چه صورت از دنیا می روی؟راشد گفت:دوست صمیمی ام که درود خدا بر او باد به من خبر داد که تو مرا به بیزاری جستن از او فرا می خوانی و من بیزاری نمی جویم پس تو دو دست و دو پا و زبانم را قطع می کنی.عبید اللّه گفت:به خدا سوگند مولای تو دروغ گفت،او را بیاورید و دست و پایش را قطع کنید و زبانش را رها کنید.پس دست و پایش را قطع کردند و او را به منزل ما آوردند.پس به او گفتم:ای پدر،فدایت گردم،آیا از آنچه بر تو وارد شده است دردی حس می کنی؟گفت:به خدا سوگند دخترم[دردی نیست]مگر چون فشاری که از فراوانی جمعیت مردم باشد آنگاه همسایگان و آشنایانش بر او داخل شده و برایش سوگواری کرده و همدردی می نمودند.پس گفت:کاغذ و دواتی بیاورید تا از آنچه امیر مؤمنان علیه السّلام مرا به آن آگاه گرداند برایتان بیان کنم.پس کاغذ و دواتی آوردند و او شروع به سخن کرد و از خبرهایی از جنگ های خونین و جهان هستی به آنان املاء می نمود و آن را به امیر مؤمنان علیه السّلام مستند می کرد.
ص:359
ذلک ابن زیاد فأرسل إلیه الحجّام حتّی قطع لسانه،فمات من لیلته تلک رحمه اللّه و کان أمیر المؤمنین علیه السّلام یسمّیه رشید المبتلی،و کان قد ألقی علیه السّلام إلیه علم البلایا و المنایا، فکان یلقی الرّجل فیقول له:یا فلان بن فلان تموت میته کذا و أنت یا فلان تقتل قتله کذا؛فیکون الأمر کما قاله رشید رحمه اللّه.
277-29- حدّثنا المفید عن الحسین بن علیّ التّمّار عن محمّد بن یحیی بن سلیمان،عن داود عن جعفر بن إسماعیل،عن عمرو بن أبی عمرو عن المقبریّ، عن أبی هریره،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله ربّ صائم حظّه من صیامه الجوع و العطش،و ربّ قائم حظّه من قیامه السّهر.
278-30- حدّثنا المفید عن عمر بن محمّد عن علیّ بن مهرویه عن داود بن سلیمان عن الرّضا عن آبائه عن علیّ بن أبی طالب أمیر المؤمنین علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله قال اللّه(عزّ و جلّ)یابن آدم،کلّکم ضالّ إلاّ من هدیت،و کلّکم عائل إلاّ من أغنیت،و کلّکم هالک إلاّ من أنجیت،فاسألونی أکفکم و أهدکم سبیل رشدکم،فإنّ من عبادی المؤمنین من لا یصلحه إلاّ الفاقه و لو أغنیته لأفسده ذلک و إنّ من عبادی من لا یصلحه إلاّ الصّحّه و لو أمرضته لأفسده ذلک،و إنّ من عبادی من لا یصلحه إلاّ المرض و لو أصححت جسمه لأفسده ذلک،و إنّ من عبادی لمن یجتهد فی عبادتی و قیام اللّیل لی،فألقی علیه النّعاس نظرا منّی له،فیرقد حتّی یصبح و یقوم حین یقوم و هو ماقت لنفسه زار علیها،و لو خلّیت بینه و بین ما یرید
ص:360
پس خبر به ابن زیاد رسید و او رگزن را فرستاد تا زبان او را قطع کند و او در آن شب از دنیا رفت خدایش او را ببخشاید و امیر مؤمنان علیه السّلام او را رشید مورد ابتلا و امتحان می نامید و علی علیه السّلام دانش بلاها و مرگ ها را به او آموخته بود.پس[گاهی]مردی را می دید و می گفت:ای فلان فرزند فلان تو این گونه می میری و تو ای فلان این گونه کشته می شوی و حقیقت امر همان گونه بود که رشید می گفت.
[277]29-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:چه بسیار روزه داری که بهره اش از روزه جز گرسنگی و تشنگی نباشد و چه بسیار شب زنده داری که بهره اش از نمازهای شبانه جز بی خوابی نباشد.
[278]30-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله می فرماید:خداوند شکوهمند و بلندمرتبه فرمود:ای فرزند آدم! تمامی شما گمراهید جز آنکه من هدایتش کردم و تمامی شما نیازمندید جز آنکه من بی نیازش نمودم و تمامی شما نابودید جز آنکه من او را نجات بخشیدم پس از من بخواهید تا شما را کفایت کنم و به راه هدایت راهنمایی نمایم.همانا از بندگان مؤمن من کسی است که چیزی جز نداری،[دین]او را بهبود نبخشد و اگر او را بی نیاز کنم بی نیازی او را فاسد می گرداند و همانا از بندگان من کسی است که جز سلامتی برای[دین]او کارساز نباشد و اگر بیمار کنم،بیماری اش او را تباه می کند.و همانا از بندگان من کسی است که جز بیماری برایش نیکو نمی باشد و اگر او را سالم گردانم سلامتی اش او را فاسد می کند و همانا از بندگان من کسی است که در راه بندگی من و نماز شب تلاش می کند ولی به خاطر لطف من نسبت به او چرت را بر او می افکنم پس می خوابد تا صبح و هنگامی که برمی خیزد از دست خود به شدت ناراحت است و خود را سرزنش می کند.
ص:361
لدخله العجب بعمله،ثمّ کان هلاکه فی عجبه و رضاه من نفسه،فیظنّ أنّه قد فاق العابدین و جاز باجتهاده حدّ المقصّرین فیتباعد بذلک منّی،و هو یظنّ أنّه یتقرّب إلیّ،فلا یتّکل العاملون علی أعمالهم و إن حسنت،و لا ییأس المذنبون من مغفرتی لذنوبهم و إن کثرت،لکن برحمتی فلیثقوا،و لفضلی فلیرجوا،و إلی حسن نظری فلیطمئنّوا،و ذلک أنّی أدبّر عبادی بما یصلحهم،و أنا بهم لطیف خبیر.
279-31- أخبرنا المفید عن محمّد بن الحسین البزوفریّ رحمه اللّه عن أبیه عن عبد اللّه بن زیدان البجلیّ،عن الحسن بن أبی عاصم،عن عیسی بن عبد اللّه،عن أبیه، عن جدّه،عن أمیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:من سلّم علیّ فی شیء من الأرض أبلغته،و من سلّم علیّ عند القبر سمعته.
280-32- أخبرنا المفید عن ابن قولویه عن أبیه جمیعا عن سعد عن القاسم بن محمّد عن المنقریّ،عن حفص قال:قال أبو عبد اللّه جعفر بن محمّد علیه السّلام من تعلّم للّه،و عمل للّه،و علّم للّه،دعی فی ملکوت السّماوات عظیما؛فقیل:تعلّم للّه،و عمل للّه و علّم للّه.
281-33- أخبرنا المفید عن عمر بن محمّد الزّیّات عن الحسین بن یحیی بن عیّاش عن الحسن بن عبید اللّه عن یزید بن هارون،عن حمّاد بن سلمه،عن علیّ بن زید،عن أبی عثمان،قال:کنّا مع سلمان الفارسیّ رحمه اللّه تحت شجره،فأخذ غصنا منها،فنفضه فتساقط ورقه،فقال:ألا تسألونّی عمّا صنعت؟فقلنا:خبرنا؛فقال کنّا
ص:362
و اگر من میان او و آنچه می خواهد مانعی ایجاد نمی کردم عجب و خودشیفتگی از عملش در قلبش نفوذ می کرد آنگاه نابودی اش در خودشیفتگی و خشنودی از خود می بود.پس گمان می کرد که بر عبادتگران برتری یافته است و با تلاشش از مرز اهل کوتاهی[و تفریط در عمل]عبور نموده است پس به این گونه از من دور می شد درحالی که گمان میکرد به من نزدیک شده است.پس بایستی اهل عمل بر کردار خویش تکیه نکنند هرچند نیکو باشد و گنهکاران از بخشش گناهانشان ناامید نگردند هرچند فراوان باشد.بلکه باید به رحمت من اعتماد کنند و به احسان من امید داشته باشند و به لطف ویژه من اطمینان داشته باشند و آن به این دلیل است که من بندگان خود را به آنچه که موجب خیر و نیکی برای آنان است تدبیر می کنم و من به آنان مهربان و آگاهم.
[279]31-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:هرکس در هرکجای زمین بر من سلام کند آن سلام را دریافت می دارم و هرکس در کنار قبرم به من سلام کند آن را می شنوم.
[280]32-هرکس برای خدا بیاموزد و[عملش را]به کار بندد و[به دیگری]آموزش دهد در ملکوت آسمان ها[به نام]بزرگ خوانده می شود پس گفته می شود او برای خدا آموخت و [عملش را]به کار بست و آموزش داد.
[281]33-ابو عثمان می گوید:با سلمان فارسی-خدایش رحمت کند-زیر درختی بودیم.پس شاخه ای از آن را برگرفت و آن را تکان داد پس برگ هایش به زمین ریخت.پس گفت:آیا از کاری که کردم از من نمی پرسی؟گفتم:مرا آگاه کن.سلمان گفت:
ص:363
مع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فی ظلّ شجره فأخذ غصنا منها،فنفضه فتساقط ورقه،فقال:ألا تسألونّی عمّا صنعت؟فقلنا:أخبرنا،یا رسول اللّه قال إنّ العبد المسلم إذا قام إلی الصّلاه تحاتّت عنه خطایاه،کما تحاتّ ورق هذه الشّجره.
282-34- أخبرنا المفید عن ابن قولویه عن الکلینیّ عن علیّ بن إبراهیم عن الطّیالسیّ،عن صفوان بن یحیی،عن ابن مسکان،عن أبی بصیر،قال:سمعت أبا عبد اللّه جعفر بن محمّد علیهما السّلام یقول:لم یزل اللّه(جلّ اسمه)عالما بذاته و لا معلوم، و لم یزل قادرا بذاته و لا مقدور،قلت له:جعلت فداک،فلم یزل متکلّما؟فقال:
الکلام محدث،کان اللّه(عزّ و جلّ)و لیس بمتکلّم،ثمّ أحدث الکلام.
283-35- أخبرنا المفید عن الکاتب عن الزّعفرانیّ،عن الثّقفیّ،عن إسماعیل بن صبیح،عن یحیی بن مساور،عن علیّ بن حزوّر،عن الهیثم بن عوف،عن خالد بن عرعره،قال:سمعت علیّا علیه السّلام یقول:إنّ بالکوفه مساجد مبارکه، و مساجد ملعونه؛فأمّا المبارکه فمنها مسجد غنی و هو مسجد مبارک،و اللّه إنّ قبلته لقاسطه،و لقد أسّسه رجل مؤمن،و إنّه لفی سرّه الأرض،و إنّ بقعته لطیّبه، و لا تذهب اللّیالی و الأیّام حتّی تنفجر فیه عیون،و یکون علی جنبه جنّتان،و إنّ أهله ملعونون و هو مسلوب منهم.و مسجد جعفیّ مسجّد مبارک،و ربّما اجتمع فیه ناس من العرب من أولیائنا فیصلّون فیه.و مسجد بنی ظفر مسجد مبارک،و اللّه إنّ فیه لصخره خضراء،و ما بعث اللّه من نبیّ إلاّ فیها تمثال وجهه،و هو مسجد السّهله
ص:364
با رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در زیر سایه درختی بودیم پس شاخه ای از درخت را برگرفت و آن را تکان داد پس برگ هایش به زمین ریخت.پس فرمود:آیا از کاری که کردم از من نمی پرسی؟پس عرضه داشتم:ای رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله ما را آگاه کن.پیامبر فرمود:همانا بنده مسلمان هنگامی که به نماز بر می خیزد گناهانش از او فرو می ریزد و همان گونه که برگهای این درخت فروریخت.
[282]34-ابو بصیر می گوید:شنیدم که امام صادق علیه السّلام می فرمود:خداوند والا همیشه به ذات خود آگاه است ولی در محدوده دانش[دیگران]در نیاید و همیشه به ذات خود توانا است ولی تحت قدرت[دیگران]قرار نمی گیرد پس عرضه داشتم:فدایت شوم.آیا خداوند پیوسته متکلم است.امام فرمود:سخن نوبنیاد است.خداوند[از ازل]بود ولی سخن وجود نداشت سپس سخن را به وجود آورد.
[283]35-خالد بن عرعره می گوید:شنیدم که امام علی علیه السّلام می فرمود:همانا در کوفه مساجدی پرخیر و برکت و مساجدی نفرین شده وجود دارد.و اما از مساجد پربرکت مسجد«غنی» است که مسجدی پرخیر و برکت است.به خدا سوگند قبله آن راست و مستقیم بوده و آن را مردی باایمان بنا نهاده است و آن در بهترین مکان زمین قرار داشته و زمین آن پاک است.و شب ها و روزها نمی گذرد مگر آنکه در آن مسجد چشمه هایی روان می گردد.و در کنار آن دو باغ قرار دارد و همانا اهل آن(قبیله غنی)نفرین شده اند و آن مسجد از آنان گرفته شده است.و مسجد جعفی مسجدی مبارک است.و چه بسیار شود که گروهی از دوستان ما از عرب در آن جمع می شوند و نماز می گزارند و مسجد بنی ظفر مسجد مبارکی است و به خدا سوگند در آن صخره ای سبز رنگ است که خداوند هیچ پیامبری را برنیانگیخت مگر آنکه در آن صخره تصویر چهره او وجود دارد و آن مسجد سهله است.
ص:365
و مسجد الحمراء و هو مسجد یونس بن متی علیه السّلام و لینفجرنّ فیه عین تظهر علی السّبخه و ما حولها.و أمّا المساجد الملعونه فمسجد الأشعث بن قیس،و مسجد جریر بن عبد اللّه البجلیّ،و مسجد ثقیف،و مسجد سماک،و مسجد بالحمراء بنی علی قبر فرعون من الفراعنه.
284-36- أخبرنا المفید عن الکاتب عن الزّعفرانیّ عن الثّقفیّ،عن عبید اللّه بن إسحاق الضّبّیّ،عن حمزه بن نصر،عن إسماعیل بن رجاء الزّبیدیّ،قال:لمّا رجعت رسل أمیر المؤمنین علیه السّلام من عند طلحه و الزّبیر و عائشه،یؤذنونه بالحرب، قام فحمد اللّه و أثنی علیه،و صلّی علی محمّد و آله صلّی اللّه علیه و اله ثمّ قال:یا أیّها النّاس،إنّی قد راقبت هؤلاء القوم کیما یرعووا أو یرجعوا،و قد وبّختهم بنکثهم و عرّفتهم بغیهم،فلیسوا یستجیبون،ألا و قد بعثوا إلیّ أن أبرز للطّعان،و أصبر للجلاد،فإنّما منّتک نفسک من أبنائنا الأباطیل؛هبلتهم الهبول قد کنت و ما أهدّد بالحرب و لا أرهب بالضّرب،و أنا علی ما وعدنی ربّی من النّصر و التّأیید و الظّفر،و إنّی لعلی یقین من ربّی،و فی غیر شبهه من أمری.أیّها النّاس،إنّ الموت لا یفوته المقیم،و لا یعجزه الهارب،لیس عن الموت محیص،من لم یمت یقتل،إنّ أفضل الموت القتل،و الّذی نفس ابن أبی طالب بیده لألف ضربه بالسّیف أهون علیّ من موت علی فراش.یا عجبا لطلحه،ألّب علی ابن عفّان حتّی إذا قتل أعطانی صفقه یمینه طائعا،ثمّ نکث بیعتی،و طفق ینعی ابن عفّان ظالما،و جاء یطلبنی یزعم بدمه،
ص:366
و مسجد حمراء که مسجد یونس بن متی علیه السّلام است و در آن چشمه ای خواهد جوشید که بر زمین های نمکزار و زمین های اطراف آن روان گردد و اما مساجد نفرین شده مسجد أشعث بن قیس و مسجد جریر بن عبد اللّه بجلی ثقیف و مسجد سماک و مسجدی که در حمراء بر قبر یکی از فراعنه مصر بنا شده است.
[284]36-اسماعیل بن رجاء زبیدی می گوید:هنگامی که فرستادگان امیر مؤمنان علیه السّلام از نزد طلحه و زبیر بازگشتند درحالی که آنان به او اعلام جنگ کرده بودند.امام برخاست پس خدا را ستود و ستایش او را به جای آورد و بر محمد صلّی اللّه علیه و اله و خاندان او درود فرستاد آنگاه گفت:ای مردم!همانا من مراعات این گروه را نمودم تا دست نگه دارند یا بازگردند و به خاطر پیمان شکنی شان آنان را سرزنش کردم و سرکشی آنان را به ایشان شناساندم پاسخ نگفتند هان و اینک فرستاده ای به سوی من گسیل داشته اند که برای جنگ آماده شوم.و برای رزم بردباری بورزم و می گویند:که وجود تو پوچی و بیهودگی را برای فرزندان ما به ارمغان آورده است.
مادران فرزند مرده بر آنان بگریند.[خدا مرگشان دهد]من نه به جنگ تهدید می شوم و نه از جنگاوری می ترسم.من به امید یاری و تأیید و پیروزی ایی هستم که خداوند به من وعده داده است.و همانا من بر باور استواری از جانب پروردگارم[پا برجا]هستم و در کار خود شکی ندارم.ای مردم همانا هیچ برجا مانده ای آن را باز نمی دارد و هیچ گریزانی آن را ناتوان نمی سازد.هیچ چاره ای از مرگ نیست.هرکس[در جنگ]کشته نشود[در بستر]می میرد.
همانا برترین مرگها کشته شدن[در راه خدا]است.سوگند به کسی که جان فرزند ابی طالب در دست اوست هزار ضربه شمشیر بر من آسان تر از مرگ در بستر است.از طلحه در حیرتم مردم را بر عثمان بن عفان تحریک کرد تا هنگامی که کشته شد پس با اختیار به من دست یاری داد.آنگاه بیعتم را شکست و برای فرزند عفان از روی ستم به نوحه سرایی پرداخت و خبر مرگ عثمان را پراکنده ساخت و به نزد من آمد به گمان اینکه از من خونخواهی عثمان نماید.
ص:367
و اللّه ما صنع فی أمر عثمان واحده من ثلاث:لئن کان ابن عفّان ظالما،کما کان یزعم حین حصره و ألّب علیه،إنّه لینبغی أن یؤازر قاتلیه و أن ینابذ ناصریه،و إن کان فی تلک الحال مظلوما،إنّه لینبغی أن یکون معه،و إن کان فی شکّ من الخصلتین،لقد کان ینبغی أن یعتزله و یلزم بیته و یدع النّاس جانبا؛فما فعل من هذه الخصال واحده،و ها هو ذا قد أعطانی صفقه یمینه غیر مرّه ثمّ نکث بیعته، اللّهمّ فخذه و لا تمهله.ألا و إنّ الزّبیر قطع رحمی و قرابتی،و نکث بیعتی،و نصب لی الحرب،و هو یعلم أنّه ظالم لی،اللّهمّ فاکفنیه بم شئت.
285-37- أخبرنا المفید عن علیّ بن مالک النّحویّ عن الحسین بن عطّار عن محمّد بن سعید البصریّ عن أبی عبد الرّحمن الإصباعیّ،عن عطاء بن مسلم،عن الحسن بن أبی الحسن البصریّ،قال:کنت غازیا زمن معاویه بخراسان،و کان علینا رجل من التّابعین فصلّی بنا یوما الظّهر،ثمّ صعد المنبر فحمد اللّه و أثنی علیه،و قال:أیّها النّاس،إنّه قد حدث فی الإسلام حدث عظیم،لم یکن منذ قبض اللّه نبیّه صلّی اللّه علیه و اله مثله،بلغنی أنّ معاویه قتل حجرا و أصحابه،فإن یک عند المسلمین غیر فسبیل ذلک،و إن لم یکن عندهم غیر فأسأل اللّه أن یقبضنی إلیه،و أن یعجّل ذلک،قال الحسن بن أبی الحسن:فلا و اللّه صلّی بنا صلاه غیرها حتّی سمعنا علیه الصّیاح.
286-38- أخبرنا المفید عن الجعابیّ،عن ابن عقده عن محمّد بن الحسن عن
ص:368
به خدا سوگند آنچه در کار عثمان انجام داد از یکی از سه حال خارج نیست.اگر فرزند عفان ستمکار بود همان گونه که در زمان دستگیری و تحریک بر ضدّ او این چنین گمان می کرد پس سزاوار بود که قاتلان او را کمک و همراهی کند و با یارانش آشکارا بجنگد و اگر عثمان در آن زمان ستم دیده بود پس سزاوار بود که با او باشد و اگر در یکی از این دو امر[ستم کاری و ستم دیدگی عثمان]شک داشت سزاوار بود که کناره گیری کند و در خانه بنشیند و مردم را به حال خود رها کند پس او هیچ یک از این سه کار را انجام نداد.او کسی است که چندین بار دست یاری به من داد آنگاه پیمان شکنی نمود.پروردگارا او را[به شدت و غضب خود]برگیر و به امان نده.آگاه باشید که زبیر رحم و خویشاوندی مرا قطع نمود و پیمان شکنی کرد و مرا به جنگ واداشت درحالی که می داند به من ستم روا می دارد.خداوندا هرگونه که می خواهی مرا از[شرّ]او کفایت کن.
[285]37-حسن بن ابو الحسن بصری می گوید:در زمان معاویه در خراسان می جنگیدم و فرمانده ما مردی از تابعین بود[مراد خواجه ربیع است]پس با ما نماز ظهر خواند آنگاه بر فراز منبر رفت پس خدا را سپاس گفت و ستایش او را به جای آورد و گفت:ای مردم!به درستی که در اسلام حادثه ای بزرگ رخ داده است که از زمان وفات پیامبر صلّی اللّه علیه و اله مانند آن به وقوع نپیوسته است.به من خبر رسیده است که معاویه،حجر و یارانش را کشته است.پس اگر در نزد مسلمانان راهی برای تغییر این وضعیت وجود دارد پس راه همان است و اگر در نزد آنان راه تغییری نیست از خدا می خواهم که مرا به سوی خود ببرد[جانم را بگیرد]و در آن تعجیل کند.حسن بن ابی الحسن می گوید:پس به خدا سوگند بر ما نمازی جز آن نماز نگزارد تا صدای زاری[خانواده اش در مرگ او را]شنیدم.
ص:369
علیّ بن إبراهیم بن یعلی عن علیّ بن سیف بن عمیره،عن أبیه عن الثّمالیّ،عن أبی جعفر محمّد بن علیّ بن الحسین علیهم السّلام،قال:قال أمیر المؤمنین علیّ بن ابی طالب علیه السّلام:ما نزلت آیه إلاّ و أنا عالم متی نزلت،و فی من أنزلت،و لو سألتمونی عمّا بین اللّوحین لحدّثتکم.
287-39- أخبرنا المفید عن علیّ بن مالک النّحویّ عن أحمد بن علیّ المعدّل عن عثمان بن سعید،عن محمّد بن سلیمان الأصفهانیّ،عن عمر بن قیس المکّیّ، عن عکرمه صاحب ابن عبّاس،قال:لمّا حجّ معاویه نزل المدینه فاستؤذن لسعد بن أبی وقّاص علیه،فقال لجلسائه:إذا أذنت لسعد و جلس فخذوا من علیّ بن أبی طالب؛فأذن له،و جلس معه علی السّریر.قال:و شتم القوم أمیر المؤمنین (صلوات اللّه علیه)،فانسکبت عینا سعد بالبکاء،فقال له معاویه:ما یبکیک یا سعد؟أتبکی أن یشتم قاتل أخیک عثمان بن عفّان؟قال:و اللّه ما أملک البکاء، خرجنا من مکّه مهاجرین حتّی نزل هذا المسجد-یعنی مسجد الرّسول صلّی اللّه علیه و اله- فکان فیه مبیتنا و مقیلنا،إذ أخرجنا منه و ترک علیّ بن أبی طالب علیه السّلام فیه،فاشتدّ ذلک علینا و هبنا نبیّ اللّه صلّی اللّه علیه و اله أن نذکر ذلک له،فأتتنا عائشه فقلنا:یا أمّ المؤمنین،إنّ لنا صحبه مثل صحبه علیّ،و هجره مثل هجرته،و إنّا قد أخرجنا من المسجد و ترک فیه،فلا ندری من سخط من اللّه،أو من غضب من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله؟فاذکری له ذلک فإنّا نهابه؛فذکرت ذلک لرسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فقال لها:یا عائشه،لا و اللّه ما أنا
ص:370
[286]38-امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السّلام فرمود:هیچ آیه ای فروفرستاده نشده مگر آن که می دانم چه هنگام و درباره چه کسی فروفرستاده شد.و اگر از من درباره آنچه میان دو لوح محفوظ و لوح محو و اثبات بپرسید برایتان بازگو می کنم.
[287]39-عکرمه از یاران ابن عباس می گوید:هنگامی که معاویه حج گزارد در مدینه فرود آمد پس برای سعد بن ابی وقّاص اجازه گرفته شد[تا داخل گردد].پس معاویه به همنشینانش گفت:هنگامی که به سعد اجازه ورود دادم و نشست و گفت:از علی بن ابی طالب سخن بگوئید[از او بدگویی کنید]پس به او اجازه داد و با او بر تخت نشست.راوی گوید:پس آن جماعت به امیر مؤمنان علیه السّلام دشنام دادند.پس اشک از چشمان سعد فرو ریخت.پس معاویه به او گفت:ای سعد چه چیز تو را به گریه واداشته است؟آیا می گریی که به قاتل برادرت عثمان بن عفان دشنام داده شد؟سعد گفت:به خدا سوگند نمی توانم نگریم[به یاد می آورم که]از مکه برای هجرت خارج گشتم تا در این مسجد فرود آمدیم-مسجد پیامبر را قصد نمود-و آن را محل خواب و استراحت خود قرار دادیم.ولی همه ما بیرون شدیم و علی بن ابی طالب علیه السّلام در آن جا باقی گذارده شد این واقعه بر ما سخت آمد و به نزد پیامبر صلّی اللّه علیه و اله آمدیم تا آن امر را به او یادآوری کنیم پس بر عایشه واردشده و گفتیم:ای امّ المؤمنین!ما نیز چون علی همراهی پیامبر کرده و مانند او هجرت نمودیم.ولی ما از مسجد بیرون شدیم و او باقی گذارده شد.پس نمی دانیم این عذابی از جانب خداست یا خشمناکی ای از جانب پیامبر صلّی اللّه علیه و اله است.پس این سخن را برایش بازگو نما همانا ما در انتظاریم.عایشه آن سخن را برای رسول خدا بیان نمود.پس پیامبر فرمود:ای عایشه،به خدا سوگند نه من آنان را از مسجد خارج
ص:371
أخرجتهم،و لا أنا أسکنته،بل اللّه أخرجهم و أسکنه.و غزونا خیبر فانهزم عنها من انهزم فقال نبیّ اللّه صلّی اللّه علیه و اله:لأعطینّ الرّایه الیوم رجلا یحبّ اللّه و رسوله،و یحبّه اللّه و رسوله،فدعاه و هو أرمد فتفل فی عینه و أعطاه الرّایه ففتح اللّه له.و غزونا تبوک مع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فودّع علیّ النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله علی ثنیّه الوداع و بکی،فقال له النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله:
ما یبکیک؟فقال:کیف لا أبکی و لم أتخلّف عنک فی غزاه منذ بعثک اللّه(تعالی)، فما بالک تخلفنی فی هذه الغزاه؟فقال له النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله:أما ترضی یا علی أن تکون منّی بمنزله هارون من موسی إلاّ أنّه لا نبیّ بعدی؟فقال علیّ علیه السّلام بل رضیت.
288-40- أخبرنا المفید عن الجعابیّ عن ابن عقده عن الحسن بن القاسم عن علیّ بن إبراهیم بن یعلی عن علیّ بن سیف بن عمیره،عن أبیه،عن أبان بن عثمان،عن ابن سیابه عن حمران عن أبی حرب بن أبی الأسود الدؤلیّ،عن أبیه، قال:سمعت أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السّلام یقول:و اللّه لأذودنّ بیدی هاتین القصیرتین عن حوض رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله أعداءنا،و لأوردنه أحباؤنا.
289-41- أخبرنا المفید عن الجعابیّ عن ابن عقده عن أحمد بن محمّد،عن یحیی بن زکریّا عن الحسین بن سفیان،عن أبیه عن محمّد بن المشمعلّ عن الثّمالیّ،عن أبی جعفر محمّد بن علی بن الحسین علیه السّلام قال:من دعا اللّه بنا أفلح، و من دعاه بغیرنا هلک و استهلک.
290-42- أخبرنا المفید عن ابن قولویه عن أبیه،عن سعد عن ابن عیسی،عن
ص:372
نمودم و نه من علی را در مسجد سکنی دادم بلکه خداوند آنان را در خارج ساخت و او را سکنی داد.به خیبر یورش بردیم پس شکست خوردگان،شکست خوردند[مراد ابو بکر و عمر است]پس پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:امروز پرچم به مردی می بخشم که خدا و رسولش را دوست می دارد و خداوند و پیامبرش نیز او را دوست می دارند.پس علی را فراخواند در حالی که چشم درد داشت پس از آب دهان خود در چشمش نهاد و پرچم را به او سپرد و خداوند خیبر را به وسیله او فتح کرد.و به همراه رسول خدا در غزوه تبوک بودیم.پس علی با پیامبر(ثنیّه الوداع)[تپه ای مشرف به مدینه]وداع نموده گریست.پس پیامبر صلّی اللّه علیه و اله فرمود:چه چیز تو را به گریه واداشته است؟علی علیه السّلام گفت:چگونه نگریم درحالی که از زمانی که خداوند تو را برانگیخته است در هیچ غزوه ای تو را تنها نگذاشته ام.پس چه در ذهن توست که مرا در این جنگ باقی می گذاری؟پس پیامبر صلّی اللّه علیه و اله به او فرمود:ای علی!آیا خشنود نمی گردی که جایگاه تو نسبت به من همچون هارون نسبت به موسی باشد مگر آنکه هیچ پیامبری پس از من نیست.پس علی علیه السّلام فرمود:بلکه خشنود گردیدم.
[288]40-ابو الأسود دوئلی می گوید:شنیدم که امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السّلام فرمود:به خدا سوگند با همین دو دست کوتاهم دشمنان را از حوض پیامبر صلّی اللّه علیه و اله دور می سازم و دوستانمان را بر آن وارد می کنم.
[289]41-امام باقر علیه السّلام فرمود:هرکس خدا را به ما بخواند رستگار می گردد و هرکس خدا را به غیر ما بخواند نابود می گردد و نابود می گرداند.
ص:373
ابن،محبوب عن أبان بن عثمان عن أبی عبد اللّه جعفر بن محمّد علیه السّلام قال:إذا دعا أحدکم فلیبدأ بالصّلاه علی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله،فإنّ الصّلاه علی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله مقبوله،و لم یکن اللّه لیقبل بعض الدعاء و یردّ بعضا.
291-43- حدّثنا المفید عن أحمد بن الولید عن أبیه عن الصّفّار،عن ابن عیسی عن ابن محبوب،عن أبان بن عثمان،عن بحر السّقّاء عن أبی عبد اللّه علیه السّلام یقول:إنّ من روح اللّه(تعالی)ثلاثه:التّهجّد باللّیل،و إفطار الصّائم،و لقاء الإخوان.
292-44- أخبرنا المفید عن الجعابیّ عن ابن عقده عن أحمد بن عبد الحمید عن محمّد بن عمرو بن عتبه عن الحسن بن مبارک عن العبّاس بن عامر،عن مالک الأحمسیّ،عن سعد بن طریف،عن الأصبغ ابن نباته،قال:کنت أرکع عند باب أمیر المؤمنین علیه السّلام و أنا أدعو اللّه،إذ خرج أمیر المؤمنین علیه السّلام و قال:یا أصبغ.
فقلت:لبّیک.قال أیّ شیء کنت تصنع؟قلت:رکعت و أنا أدعو.قال:أفلا أعلّمک دعاء سمعته من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله قلت بلی.قال:قل:«الحمد للّه علی ما کان و الحمد للّه علی کلّ حال»ثمّ ضرب بیده الیمنی علی منکبی الأیسر،و قال:یا أصبغ،لئن ثبتت قدمک،و تمّت ولایتک،و انبسطت یدک،فاللّه أرحم بک من نفسک.
293-45- أخبرنی المفید عن الکاتب عن الزّعفرانیّ عن الثّقفیّ،عن محمّد بن إسماعیل،عن زید بن المعدّل،عن یحیی بن صالح الطّیالسیّ،عن إسماعیل بن زیاد،عن ربیعه بن ناجد،قال:لمّا وجّه معاویه بن أبی سفیان بن عوف الغامدیّ
ص:374
[290]42-امام صادق علیه السّلام فرمود:هنگامی که یکی از شما خدا را می خواند،دعا را با درود بر پیامبر آغاز کند پس به درستی که صلوات و درود بر پیامبر پذیرفته شده است این چنین نیست که خداوند قسمتی از دعا را بپذیرد و قسمت دیگر آن را رد کند.
[291]43-بحر سقّا می گوید:شنیدم که امام صادق علیه السّلام می فرمود:همانا سه چیز از رحمت خداوند بلندمرتبه است:شب زنده داری و افطاری دادن به روزه دار و دیدار برادران[دینی].
[292]44-اصبغ بن نباته می گوید:نزدیک در خانه امیر مؤمنان علیه السّلام بر زمین افتاده بودم و خدا را می خواندم.امیر مؤمنان علیه السّلام از خانه خارج گشت و فرمود:ای اصبغ!پس عرضه داشتم:لبیک.
امام فرمود:چه کار می کردی؟گفتم:خم شده و دعا می نمودم.امام فرمود:آیا دعایی به تو نیاموزم که از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله شنیدم؟عرضه داشتم:بله.امام فرمود:بگو:(ستایش از آن خداست بر هرچه بود و ستایش از آن خداست بر هر حال)آنگاه با دست راست بر شانه چپ من زد و فرمود:ای اصبغ.اگر قدمت استوار گردد ولایتت کامل باشد و دست و دلباز باشی [اهل بخشش باشی]پس خداوند از خودت به تو بخشاینده تر و مهربان تر است.
ص:375
إلی الأنبار إلی الغاره،بعثه فی ستّه آلاف فارس،فأغار علی«هیت»و«الأنبار»، و قتل المسلمین،و سبی الحریم،و عرض النّاس علی البراءه من أمیر المؤمنین علیه السّلام،استنفر أمیر المؤمنین علیه السّلام النّاس،و قد کانوا تقاعدوا عنه،و اجتمعوا علی خذلانه،و أمر منادیه فی النّاس فاجتمعوا،فقام خطیبا،فحمد اللّه و أثنی علیه و صلّی علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله ثمّ قال:أمّا بعد:أیّها النّاس،فو اللّه لأهل مصرکم فی الأمصار أکثر فی العرب من الأنصار،و ما کانوا یوم عاهدوا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله أن یمنعوه و من معه من المهاجرین،حتّی یبلّغ رسالات اللّه إلاّ قبیلتین،صغیر مولدهما،ما هما بأقدم العرب میلادا،و لا بأکثره عددا،فلمّا آووا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و أصحابه،و نصروا اللّه و دینه،رمتهم العرب عن قوس واحده،و تحالفت علیهم الیهود،و غزتهم القبائل قبیله بعد قبیله.فتجرّدوا للدّین،و قطعوا ما بینهم و بین العرب من الحبائل،و ما بینهم و بین الیهود من العهود،و نصبوا لأهل نجد تهامه و أهل مکّه و الیمامه و أهل الحزن و أهل السّهل،قناه الدّین،و تصبّروا تحت حماس الجلاد،حتّی دانت لرسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله العرب،فرأی فیهم قرّه العین قبل أن یقبضه اللّه إلیه،فأنتم فی النّاس أکثر من أولئک فی أهل ذلک الزّمان من العرب.فقال إلیه رجل آدم طوال فقال:ما أنت کمحمّد،و لا نحن کأولئک الّذین ذکرت،فلا تکلّفنا ما لا طاقه لنا به.فقال أمیر المؤمنین علیه السّلام أحسن مسمعا تحسن إجابه،ثکلتکم الثّواکل ما تزیدوننی إلاّ غمّا،هل أخبرتکم أنّی مثل محمّد صلّی اللّه علیه و اله و أنّکم مثل أنصاره،
ص:376
[293]45-ربیعه بن ناجد می گوید:هنگامی که معاویه بن ابی سفیان،سفیان بن عوف غامدی را به سوی(انبار)برای هجوم به دشمنان گسیل داشت او را درمیان شش هزار سوارکار روانه کرد.پس بر(هیت)و(انبار)حمله کرد و مسلمانان را به قتل رساند و خانواده شان را اسیر کرد و مردم را به بیزاری جستن از امیر مؤمنان علیه السّلام واداشت.امیر مؤمنان علیه السّلام مردم را برای جهاد با دشمنان کوچ داد.درحالی که به جنگ توجهی نداشتند و برای خواری امیر مؤمنان علیه السّلام با هم اجتماع کرده بودند.و منادی امام درمیان مردم ندا درداد پس جمع شدند.امام ایستاد و آغاز به سخن کرد.پس ستایش خدا را به جا آورد و سپاس او را گفت و بر فرستاده خدا صلّی اللّه علیه و اله درود فرستاد آنگاه فرمود:اما بعد ای مردم!به خدا سوگند اهل سرزمین شما درمیان سرزمین ها بیشتر از گروه انصار درمیان عرب هاست.آن روزی که انصار با پیامبر صلّی اللّه علیه و اله پیمان بستند که از او و هجرت کنندگان به همراه او دفاع کنند تا رسالات الهی را تبلیغ کند دو طایفه نوبنیاد بودند و از قبائل کهن و پرتعداد هم به شمار نمی رفتند پس هنگامی که انصار رسول خدا و یارانش را پناه داده و خدا و دینش را یاری کردند،عرب آن دو قبیله را چون تیری از کمان یکپارچگی خود بیرون راندند و یهود بر علیه آنان هم پیمان شده و قبایل عرب یکی پس از دیگری با آنان جنگیدند.پس انصار برای[یاری]دین تنها ماندند و ریسمان های دوستی میان خود و سایر قبائل را قطع نموده و پیمان های میان خود و یهود را درهم شکستند[و در سایه جنگ و جهاد]ستون دین را برای اهل نجد و تهامه و مکه و یمامه و حزن و سهل برپا کردند.تا اینکه عرب به سوی رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله نزدیک گشت و پیامبر پیش از آنکه خداوند او را به سوی خود ببرد روشنی چشم خود را در آنان دید.پس شما درمیان مردم[این زمان]بیشتر و پر تعدادتر از انصار درمیان اعراب آن زمان هستید.پس مردی گندم گون و درازقامت به امام گفت:تو مانند محمد صلّی اللّه علیه و اله نیستی.و ما نیز همانند آنان که بیان کردی نیستیم.پس ما را به آنچه بر آن توانایی نداریم مکلف نکن.پس امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود:خاموش باش تا پاسخت را نکو بگیری.زنان فرزند مرده بر شما بگریند که جز اندوه بر من نمی افزایید.آیا به شما خبر دادم که من مانند محمد و شما مانند یاران او هستید؟
ص:377
و إنّما ضربت لکم مثلا،و أنا أرجو أن تأسّوا بهم.ثمّ قام رجل آخر فقال:ما أحوج أمیر المؤمنین و من معه إلی أصحاب النّهروان!ثمّ تکلّم النّاس من کلّ ناحیه و لغطوا.فقام رجل فقال بأعلی صوته:استبان فقد الأشتر علی أهل العراق،لو کان حیّا لقلّ اللّغط،و لعلم کلّ امرئ ما یقول.فقال لهم أمیر المؤمنین(صلوات اللّه علیه)هبلتکم الهوابل،لأنا أوجب علیکم حقّا من الأشتر،و هل للأشتر علیکم من الحقّ إلاّ حقّ المسلم علی المسلم؟و غضب فنزل.فقام حجر بن عدیّ و سعید بن قیس،فقالا:لا یسوءک اللّه یا أمیر المؤمنین،مرنا بأمرک نتّبعه،فو اللّه العظیم ما یعظم جزعنا علی أموالنا أن تفرّق،و لا علی عشائرنا أن تقتل فی طاعتک؛فقال لهم:تجهّزوا للسّیر إلی عدوّنا.ثمّ دخل منزله علیه السّلام،و دخل علیه وجوه أصحابه، فقال لهم:أشیروا علیّ برجل صلیب ناصح یحشر النّاس من السّواد؛فقال سعید بن قیس:علیک یا أمیر المؤمنین بالنّاصح الأریب الشّجاع الصّلیب معقل بن قیس التّمیمیّ؛قال:نعم؛ثمّ دعاه فوجّهه و سار،و لم یعد حتّی أصیب أمیر المؤمنین علیه السّلام.
294-46- أخبرنا المفید عن ابن قولویه عن أبیه عن سعد عن ابن عیسی،عن العبّاس بن عامر عن أبان عن برید عن الصّادق علیه السّلام یقول لمّا توفّیت خدیجه (رضی اللّه عنها)جعلت فاطمه علیها السّلام تلوذ برسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و تدور حوله،و تقول أبه أین أمّی؟قال:فنزل جبرئیل علیه السّلام فقال له:ربّک یأمرک أن تقرئ فاطمه السّلام، و تقول لها:إنّ أمّک فی بیت من قصب،کعابه من ذهب،و عمده یاقوت أحمر،بین
ص:378
فقط برایتان مثالی زدم به این امید که به آنان اقتدا کنید.آنگاه مرد دیگری برخاست و گفت:
چقدر امروز امیر مؤمنان و یارانش به یاران نهروان محتاجند.سپس مردم از هر سمتی شروع به سخن کرده و هیاهوی به راه انداختند.پس مردی برخاست و با بلندترین صدایش گفت:[اثر]نبود مالک اشتر بر مردم عراق آشکار گشت.اگر زنده بود سروصدا[های اعتراض آمیز]کم می گشت و هرکس می دانست که چه می گوید.پس امیر مؤمنان فرمود:
مادران داغ دیده بر شما بگریند.حق من بر شما از مالک اشتر واجب است.آیا برای مالک اشتر حقی جز حق مسلمان بر مسلمان وجود دارد؟و خشمناک شد و از منبر فرود آمد.پس حجر بن عدی و سعد بن قیس برخاسته و عرضه داشتند:ای امیر مؤمنان خداوند تو را به بدی دچار نکند.ما را به دستور خود امر کن تا از آن پیروی کنیم.پس به خداوند بزرگ اگر اموالمان پراکنده شود و خانواده و بستگانمان در راه اطاعت از تو کشته شوند بی تابی فراوان نمی کنیم.
پس امام فرمود:برای حرکت به سوی دشمنان آماده شوید.آنگاه امام علیه السّلام به اقامتگاهش وارد شد و سران یارانش درپی او داخل گشتند.پس امام به آنان فرمود:مردی استوار و خیرخواه که جمعیت مردم را جمع و رهبری کند به من معرفی کنید.پس سعد بن قیس گفت:ای امیر مؤمنان!بر تو باد به مرد خیرخواه و عاقل بی باک و با استقامت معقل بن قیس تمیمی.امام فرمود:بله.آنگاه او را فراخواند و روانه میدان جنگ نمود و او نیز حرکت کرده بازگشت تا امیر مؤمنان علیه السّلام به شهادت رسید.
[294]46-برید عجلی می گوید:شنیدم که امام صادق علیه السّلام می فرمود:هنگامی که خدیجه که خدا از او خشنود باد وفات یافت فاطمه علیها السّلام به پیامبر خدا پناه برده و دور او می گشت.و می گفت:
ای پدرم،مادرم کجاست؟راوی گوید:پس جبرئیل فرود آمد و به پیامبر عرضه داشت:
پروردگارت به تو فرمان می دهد که به فاطمه سلام رسانده و به او بگویی:همانا مادرت در خانه ای از نی است که اتاقهایش از طلا و ستونهایش از یاقوت سرخ می باشد و درمیان آن
ص:379
آسیه و مریم بنت عمران؛فقالت فاطمه علیها السّلام إنّ اللّه هو السّلام،و منه السّلام و إلیه السّلام.
295-47- أخبرنا المفید عن الجعابیّ عن الفضل بن الحباب الجمحیّ عن الحسین بن عبد اللّه الأبلّیّ عن أبی خالد الأسدیّ عن أبی بکر بن عیّاش عن صدقه بن سعید الحنفیّ،عن جمیع بن عمیر،قال:سمعت عبد اللّه بن عمر بن الخطّاب یقول:انتهی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله إلی العقبه فقال:لا یجاوزها أحد؛فعوّج الحکم بن أبی العاص فمه مستهزئا به صلّی اللّه علیه و اله و قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله من اشتری شاه مصرّاه فهو بالخیار؛فعوّج الحکم فمه،فبصر به النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فدعا علیه فصرع شهرین ثمّ أفاق،فأخرجه النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله عن المدینه طریدا و نفاه عنها.
296-48- أخبرنا المفید،عن المراغیّ،عن العبّاس بن الولید،عن الحسین بن سعید،عن أبیه،عن هارون بن سعید،قال:صلّی بنا الولید بن عقبه بالکوفه صلاه الغداه-و کان سکرانا-فتغنّی فی الثّانیه منها،و زادنا رکعه أخری،و نام فی آخرها،فأخذ رجل من بکر بن وائل خاتمه من یده،فقال فیه علباء السّدوسیّ:
تکلّم فی الصّلاه و زاد فیها مجاهره و عالن بالنّفاق
و فاح الخمر عن سنن المصلّی و نادی و الجمیع إلی افتراق
أزیدکم علی أن تحمدونی فما لکم و ما لی من خلاق
297-49- أخبرنا المفید عن محمّد بن الحسن المقری عن الحسن بن علیّ بن
ص:380
آسیه و مریم دختر عمران به سر می برد.پس فاطمه علیها السّلام فرمود:همانا خدا[منشأ]آسودگی است و آسایش و امنیت از او و به سوی اوست.
[295]47-عبد اللّه عمر بن خطاب می گوید:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به گردنه ای رسید و فرمود:هیچ کس از آن عبور نکند.پس حکم ابن ابی العاص دهانش را برای مسخره کردن پیامبر صلّی اللّه علیه و اله کج کرد و رسول صلّی اللّه علیه و اله فرمود:هرکس گوسفندی که شیر در پستان هایش جمع شده است را بخرد حق فسخ دارد.پس حکم دهنش را کج کرد.پیامبر صلّی اللّه علیه و اله او را دید و نفرینش کرد.پس دو ماه بیهوش شد و آنگاه به هوش آمد.پس پیامبر صلّی اللّه علیه و اله او را از مدینه بیرون راند و از آنجا تبعیدش نمود.
[296]48-هارون بن سعید می گوید:ولید بن عقبه در کوفه با حالت مستی برای ما نماز صبح خواند.پس در رکعت دوم نماز آواز خواند و رکعت دیگری بر نماز افزود و در پایان نماز خوابید.پس مردی از بکر بن وائل انگشتر[فرمانروایی]اش را از او دزدید.پس علباء سدوسی درباره او چنین سرود:
در نماز سخن گفت:آشکارا و بر آن افزود و نفاق خود را آشکار نمود*و خمر را از مستحبات نماز گزار برشمرد و ندا درداد درحالی که همه پراکنده می شدند/[و گفت]:بر اینکه مرا ستایش کنید بر [رکعات نماز]شما می افزایم.پس من و شما هیچ بهره ای[از نیکی و خیر]نداریم/
ص:381
عبد اللّه البغدادیّ عن عیسی بن مهران،عن نعیم بن دکین،عن موسی بن قیس، عن الحسین بن أسباط العبدیّ،قال:سمعت عمّار بن یاسر رحمه اللّه یقول عند توجّهه إلی صفّین:اللّهمّ لو أعلم أنّه أرضی لک أن أرمی بنفسی من فوق هذا الجبل لرمیت بها،و لو أعلم أنّه أرضی لک أن أوقد لنفسی نارا فأوقع فیها لفعلت،و إنّی لا أقاتل أهل الشّام إلاّ و أنا أرید بذلک وجهک،و أنا أرجو أن لا تخیّبنی و أنا أرید وجهک الکریم.
298-50- أخبرنا المفید عن أبی عبد اللّه بن أبی رافع عن جعفر بن محمّد بن جعفر الحسینیّ،عن عیسی بن مهران،عن یحیی بن الحسن بن فرات عن ثعلبه بن زید الأنصاریّ،قال:سمعت جابر بن عبد اللّه الأنصاریّ رحمه اللّه یقول:تمثّل إبلیس لعنه اللّه فی أربع صور:تمثّل یوم بدر فی صوره سراقه بن جعشم المدلجیّ فقال لقریش: لا غالِبَ لَکُمُ الْیَوْمَ مِنَ النّاسِ وَ إِنِّی جارٌ لَکُمْ فَلَمّا تَراءَتِ الْفِئَتانِ نَکَصَ عَلی عَقِبَیْهِ وَ قالَ إِنِّی بَرِیءٌ مِنْکُمْ [الانفال(8):48]و تصوّر یوم العقبه فی صوره منبّه بن الحجّاج فنادی:إنّ محمّدا و الصّباه معه عند العقبه فأدرکوهم؛فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله للأنصار:لا تخافوا فإنّ صوته لن یعدوهم.و تصوّر یوم اجتماع قریش فی دار النّدوه فی صوره شیخ من أهل نجد،و أشار علیهم فی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله بما أشار، فأنزل اللّه(تعالی) وَ إِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ وَ یَمْکُرُونَ وَ یَمْکُرُ اللّهُ وَ اللّهُ خَیْرُ الْماکِرِینَ [الانفال(8):30]و تصوّر یوم قبض
ص:382
[297]49-حسین بن أسباط عبدی می گوید:شنیدم که عمار بن یاسر هنگام حرکت به سوی صفین می گفت:خداوندا.اگر می دانستم که در نزد تو پسندیده تر است که خود را از بالای این کوه به پائین اندازم خود را پرت می کردم و اگر می دانستم خواهان آنی که برای خود آتشی بیفروزم و خود را درون آن اندازم این چنین می کردم.و من با اهل شام نمی جنگم جز آنکه از این نبرد،رسیدن به رضای تو را می طلبم.و امیدوارم که مرا ناامید نگردانی که من خواهان [دیدار]ذات بزرگوارت هستم.[عمار در همین جنگ به شهادت رسید].
[298]50-ثعلبه بن زید انصاری می گوید:شنیدم که جابر بن عبد اللّه انصاری می گوید:ابلیس- که نفرین خدا بر او باد-در چهار صورت ظاهر گشت:در روز جنگ بدر در چهره سراقه بن جعشم مدلجی ظاهر شد.پس به قریش گفت:امروز هیچ کس بر شما پیروز نخواهد شد و من شما را پناه خواهم داد ولی وقتی دوگروه رودررو شدند از تصمیم خود منصرف شد و گفت:
من از شما بیزارم[انفال(8):آیۀ 48]و در روز عقبه در چهره منبّه بن حجاج ظاهر شد پس ندا درداد:همانا محمد و جوانان همراه او در عقبه هستند،آنان را دریابید.پس رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به انصار گفت:نهراسید.همانا صدایش به آنان نخواهد رسید.و در روز گردهمای قریش در دار النّدوه،در چهره پیرمردی از اهل نجد آشکار شد و درباره[چگونگی قتل]آنها،مشورت داد.پس خداوند این آیه را فروفرستاد«آنگاه که کافران بدخیالی می کردند که تو را به زندان بیندازند یا بکشند و یا بیرونت کنند آنان مکر ورزیدند و خدا هم مکر ورزید و خدا بهترین چاره اندیشان است.»[انفال(8):آیۀ 30]
ص:383
النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فی صوره المغیره بن شعبه فقال:أیّها النّاس،لا تجعلوها کسروانیّه و لا قیصرانیّه،وسّعوها تتّسع،فلا تردّوها فی بنی هاشم،فینتظر بها الحبالی.
تمّ المجلس السادس،و یتلوه المجلس السابع من أمالی الشیخ أبی جعفر الطّوسی رحمه اللّه
ص:384
و روزی که پیامبر وفات نمود شیطان در چهره مغیره بن شعبه ظاهر شد و گفت:ای مردم.
خلافت را همچون حکومت کسری و قیصر قرار ندهید و آن را گسترش دهید تا گسترش داده شود.و آن را به بنی هاشم بازنگردانید تا انتظار[به دنیا آمدن خلیفه توسط]زنان حامله کشیده شود.
مجلس ششم به پایان رسید و مجلس هفتم امالی شیخ طوسی به دنبال خواهد آمد.
ص:385
[7] المجلس السابع فیه بقیّه أحادیث الشیخ المفید محمّد بن محمّد بن النعمان
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ 299-1- أخبرنا المفید عن أحمد بن الولید عن أبیه،عن الصّفّار،عن ابن عیسی،عن ابن محبوب،عن أبان بن عثمان،عن إسماعیل الجعفیّ قال:دخل رجل علی أبی جعفر محمّد بن علیّ علیهما السّلام و معه صحیفه مسائل شبه الخصومه.
فقال له أبو جعفر علیه السّلام هذه صحیفه تخاصم علی الدّین الّذی یقبل اللّه فیه العمل؟ فقال:رحمک اللّه،هذا الّذی أرید.فقال أبو جعفر علیه السّلام اشهد أن لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له،و أنّ محمّدا عبده و رسوله،و تقرّ بما جاء من عند اللّه،و الولایه لنا أهل البیت،و البراءه من عدوّنا،و التّسلیم لنا،و التّواضع و الطّمأنینه،و انتظار أمرنا،فإنّ لنا دوله إن شاء اللّه(تعالی)جاء بها.
300-2- أخبرنا المفید عن الجعابیّ،عن ابن عقده عن جعفر بن محمّد بن هشام،عن محمّد بن إسماعیل البزّاز،عن إلیاس بن عامر عن أبان بن عثمان،عن
ص:386
جلسه هفتم
و در آن بقیه روایات شیخ مفید محمد بن محمد بن نعمان آمده است.
به نام خداوند رحمتگر مهربان
[299]1-اسماعیل جعفی می گوید:مردی بر امام باقر علیه السّلام داخل شد درحالی که با او نوشته ای بود که مسائلی مانند ادّعای طرفین دعوا را در برداشت.پس امام باقر علیه السّلام فرمود:این نوشته ای است برای ستیزه کردن با دینی که خداوند در[فرض ایمان به]آن دین عمل را می پذیرد.مرد گفت:خداوند تو را رحمت کند.این همان چیزی است که اراده کرده ام.پس امام باقر علیه السّلام فرمود:گواهی ده که هیچ معبودی جز خداوند نیست و او یگانه است که همتایی ندارد و محمد بنده و فرستاده اوست.و به آنچه از نزد خداوند آمده و ولایت ما اهل بیت و بیزاری از دشمنان ما و سر فرود آوردن در مقابل ما و فروتنی و اطمینان قلبی و انتظار امر[فرج]ما اقرار کن.همانا برای ما روزگاری است که اگر خداوند بخواهد آن را می آورد[و مستقر می سازد].
ص:387
أبی بصیر،قال:سمعت أبا جعفر محمّد بن علیّ علیهما السّلام یقول:إذا دخل أهل الجنّه الجنّه بأعمالهم،فأین عتقاء اللّه من النّار؟إنّ للّه عتقاء من النّار.
301-3- أخبرنا المفید عن الجعابیّ،عن ابن عقده عن أبی عوانه موسی بن یوسف عن علیّ بن الحکیم الأزدیّ،عن عمرو بن ثابت،عن فضیل بن غزوان، عن الشّعبیّ،عن الحارث،عن علیّ بن أبی طالب علیه السّلام قال:من أحبّنی رآنی یوم القیامه حیث یحبّ،و من أبغضنی رآنی یوم القیامه حیث یکره.
302-4- أخبرنی جماعه،عن محمّد بن عمران المرزبانیّ،عن محمّد بن موسی عن محمّد بن سهل،عن هشام،عن أبی مخنف،عن ابن حصیره،عن أبی صادق،عن جندب بن عبد اللّه الأزدیّ،قال:قام علیّ بن أبی طالب علیه السّلام فی النّاس لیستنفرهم إلی أهل الشّام،و ذلک بعد انقضاء المدّه الّتی کانت بینه و بینهم،و قد شنّ معاویه علی بلاد المسلمین الغارات،فاستنفرهم بالرّغبه فی الجهاد و الرّهبه فلم ینفروا،فأضجره ذلک،فقال:یا أیّها النّاس المجتمعه أبدانهم،المختلفه أهواؤهم،ما عزّت دعوه من دعاکم،و لا استراح قلب من قاساکم،کلامکم یوهن الصّمّ الصّلاب تثاقلکم عن طاعتی یطمع فیکم عدوّکم،إذا أمرتکم قلتم:«کیت و کیت و لیت و عسی»؛أعالیل أباطیل،و تسألونّی التّأخیر،دفاع ذی الدّین المطول، هیهات هیهات،لا یدفع الضّیم الذّلیل،و لا یدرک الحقّ إلاّ بالجدّ و الصّبر.أیّ دار بعد دارکم تمنعون،و مع أیّ إمام بعدی تقاتلون؟!المغرور و اللّه من غررتموه،و من
ص:388
[300]2-ابو بصیر می گوید:شنیدم که امام باقر علیه السّلام می فرمود:اگر چنین باشد که اهل بهشت به خاطر کردار خود وارد بهشت می شوند پس آزادشدگان خدا از دوزخ کجا هستند؟همانا برای خدا آزادشدگانی از دوزخ است.
[301]3-علی بن ابی طالب علیه السّلام فرمود:هرکس مرا دوست بدارد در روز قیامت مرا آنچنان ببیند که دوست دارد و هرکس که مرا دشمن دارد در روز قیامت مرا آنچنان ببیند که ناخوش دارد.
[302]4-جندب بن عبد اللّه أزدی می گوید:علی بن ابی طالب علیه السّلام درمیان مردم برخاست تا آنان را برای جنگ به سوی اهل شام گسیل دارد.و آن پس از پایان یافتن مدتی بود که میان علی و اهل شام مقرّر شده بود.و معاویه جنگجویانش را بر سرزمین های مسلمانان پراکنده کرده بود.پس علی علیه السّلام با سخن از میل در جهاد و ترساندن آنان را گسیل داشت خواست که با ایجاد انگیزه و ترس،آنان را به میدان نبرد راهی کند ولی حرکت نکرد.پس امیر مؤمنان از ایشان ملول گشت و فرمود:
ای مردمی که بدنهای شما در کنار هم امّا افکار و خواسته های شما پراکنده است خواسته آن کس که از شما یاری خواهد اجابت نخواهد شد.و قلب آن کس که شما را تحمّل کند آسایش نخواهد یافت سخنان شما جنگاوران سرسخت را سست می کند و سنگینی شما در پیروی از من دشمنانتان را در شما به طمع می اندازد.هنگامی که به شما فرمان می دهم می گویید:فلان و ای کاش و شاید.[امروز و فردا می کنید]و بهانه های نابخردانه می آورید و همچون بدهکاران از من مهلت می طلبید.هیهات هیهات.[بدانید که]افراد ناتوان هرگز نمی توانند ظلم و ستم را دور کنند و حق جز با تلاش و بردباری به دست نمی آید.پس از[دفاع نکردن]خانه خود از کدامین خانه دفاع خواهید کرد و با کدام امام پس از من به مبارزه خواهید رفت؟به خدا سوگند!فریب خورده است آن کس که به گفتار شما بفریبد و مغرور شود و هر آن کس که به امید شما به سوی پیروزی رود با کندترین پیکان به میدان آمده است.
ص:389
فاز بکم فاز بالسّهم الأخیب،أصبحت لا أطمع فی نصرتکم،و لا أصدّق قولکم، فرّق اللّه بینی و بینکم،و أعقبنی بکم من هو خیر لی منکم.أما إنّکم ستلقون بعدی ذلاّ شاملا،و سیفا قاطعا،و أثره یتّخذها الظّالمون فیکم سنّه،تفرّق جماعتکم، و تبکی عیونکم،و تمنّون عمّا قلیل أنّکم رأیتمونی فنصرتمونی،و ستعرفون ما أقول لکم عمّا قلیل،و لا یبعّد اللّه إلاّ من ظلم.قال:فکان جندب لا یذکر هذا الحدیث إلاّ بکی،و قال:صدق و اللّه أمیر المؤمنین علیه السّلام،قد شملنا الذّلّ،و رأینا الأثره،و لا یبعّد اللّه إلاّ من ظلم.
303-5- أخبرنا المفید عن علیّ بن خالد عن محمّد بن صالح،عن عبد الأعلی بن واصل عن مخوّل بن إبراهیم،عن علیّ بن حزوّر،عن الأصبغ بن نباته،عن عمّار بن یاسر؛قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لعلیّ علیه السّلام یا علیّ؛إنّ اللّه قد زیّنک بزینه لم یزیّن العباد بزینه أحبّ إلی اللّه منها،زیّنک بالزّهد فی الدّنیا،و جعلک لا ترزأ منها شیئا،و لا ترزأ منک شیئا،و وهب لک حبّ المساکین،فجعلک ترضی بهم أتباعا، و یرضون بک إماما،فطوبی لمن أحبّک و صدق فیک،و ویل لمن أبغضک و کذب علیک،فأمّا من أحبّک و صدق فیک فأولئک جیرانک فی دارک،و شرکاؤک فی جنّتک،و أمّا من أبغضک و کذب علیک فحقّ علی اللّه أن یوقفه موقف الکذّابین.
304-6- أخبرنا المفید عن علیّ بن مالک النّحویّ عن جعفر بن محمّد الحسنیّ عن عیسی بن مهران عن یحیی بن عبد الحمید عن شریک عن عمران بن طفیل،
ص:390
به خدا سوگند!صبح کردم درحالی که گفتار شما را باور ندارم به یاری شما امید نداشته و خداوند میان من و شما جدایی بیفکند و پس از شما کسانی را برای من درپی آورد که از شما برای من بهتر باشد.هان به درستی که شما پس از من خواری فراگیر و شمشیری برّنده و ستم و خیانتی را که ستمگران درباره شما چون یک سنّت و روش دائمی انجام دهند،مشاهده خواهید کرد.اجتماعتان از بین رفته و چشمتان اشک بار خواهد شد و زودا که آرزو کنید.[ای کاش]مرا می دیدید و یاریم می نمودید و به زودی آنچه را که به شما می گویم خواهید دانست و خداوند جز ستمگران را[از خود]دور نمی سازد.راوی گوید:پس جندب هرگاه این حدیث را به یاد می آورد می گریست و می گفت:به خدا سوگند!امیر مؤمنان راست گفت، خواری ما را فراگرفت و ستم ستمکاران را مشاهده کردیم و خداوند جز ستمگران را[از خود]دور نمی سازد.
[303]5-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به علی علیه السّلام فرمود:ای علی!خداوند تو را به زیوری آراست که بندگان به زینتی محبوب تر از آن در نزد خدا آراسته نشده اند.تو را به دل برگرفتن از دنیا آراست و تو را به گونه ای قرار داد که از دنیا چیزی برنگیری و دنیا نیز چیزی از تو برنگیرد و به تو دوستی بیچارگان بخشید و تو را به پیروی آنان از تو خشنود ساخت و آنان نیز از این که تو امامشان هستی خشنودند.پس خوشا به حال کسی که دوستت داشته و درباره[امامت و خلافت]تو راست گوید و وای بر کسی که با تو کینه توزی کرده و بر تو دروغ ببندد.و امّا کسانی که دوستت دارند و[امامت]تو را تصدیق می کنند همسایگان تو در خانه[اخروی]و شریکانت در[جایگاه]بهشتی ات هستند و کسانی که تو را دشمن می دارند و بر تو دروغ می بندند پس بر خداوند است که آنان را در جایگاه دروغ گویان نگه دارد.
ص:391
عن أبی نجبه قال:سمعت عمّار بن یاسر رحمه اللّه یعاتب أبا موسی الأشعریّ،و یوبّخه علی تأخّره عن علیّ بن أبی طالب علیه السّلام و قعوده عن الدّخول فی بیعته،و یقول له:یا أبا موسی،ما الّذی أخّرک عن أمیر المؤمنین علیه السّلام؟فو اللّه لئن شککت فیه لتخرجنّ عن الإسلام.و أبو موسی یقول له:لا تفعل ودع عتابک لی،فإنّما أنا أخوک.فقال له عمّار:ما أنا لک بأخ،سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یلعنک لیله العقبه و قد هممت.مع القوم بما هممت فقال له أبو موسی:أفلیس قد استغفر لی؟قال عمّار:قد سمعت اللّعن و لم أسمع الاستغفار.
305-7- أخبرنا المفید عن إسماعیل بن محمّد الکاتب عن عبد الصّمد بن علیّ،عن محمّد بن هارون بن عیسی،عن أبی طلحه الخزاعیّ،عن عمر بن عبّاد عن أبی فرات قال قرأت فی کتاب لوهب بن منبّه فإذا مکتوب فی صدر الکتاب:
هذا ما وضعت الحکماء فی کتبها:الاجتهاد فی عباده اللّه أربح تجاره،و لا مال أعود من العقل،و لا فقر أشدّ من الجهل،و أدب تستفیده خیر من میراث،و حسن الخلق خیر رفیق،و التّوفیق خیر قائد،و لا ظهر أوثق من المشاوره،و لا وحشه أوحش من العجب،و لا یطمعنّ صاحب الکبر فی حسن الثّناء علیه.
306-8- أخبرنا المفید عن محمّد بن الحسین الحلاّل عن الحسن بن الحسین الأنصاریّ،عن زفر بن سلیمان،عن أشرس الخراسانیّ،عن أیّوب السّجستانیّ عن أبی قلابه،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله من أسرّ ما یرضی اللّه(عزّ و جلّ)أظهر اللّه له
ص:392
[304]6-ابو نجبه می گوید:شنیدم که عمّار بن یاسر-که خدایش رحمت کند-ابو موسی اشعری را ملامت کرده و او را به سبب کندی در امر[خلافت]علی بن ابی طالب علیه السّلام و سستی در بیعتش با آن حضرت توبیخ می کند.و به او می گوید:ای ابو موسی!چه چیز تو را[از اقرار به ولایت علی علیه السّلام و تثبیت أمراو]بازداشت؟پس به خدا سوگند!اگر در[حقانیّت]علی علیه السّلام شک کرده ای از اسلام خارج شده ای.و ابو موسی گفت:این چنین مکن و سرزنش مرا رها کن.من برادر تو هستم.پس عمار به او گفت:[ولی]من برادر تو نیستم.شنیدم که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در شب بیعت عقبه تو را نفرین می کرد و تو با آن جماعت آن گونه قصد و همّت نمودید[که همه ما مشاهده کردیم]پس ابو موسی به عمار گفت:آیا پیامبر برای من طلب بخشش نکرد.عمار گفت:نفرین را شنیدم ولی استغفار را نه.
[305]7-ابو فرات می گوید:کتاب وهب بن منبّه را می خواندم که در ابتدای آن نوشته بود:این سخنی است که حکیمان و دانشمندان در کتب خود آورده اند:تلاش در راه بندگی خدا سود بخش ترین تجارت است.و هیچ ثروتی برگشت پذیرتر از عقل و هیچ نداری ای سخت تر از نادانی نیست.تربیت نیکویی که از آن بهره بری بهتر از ارث است و خوش رفتاری بهترین دوست و توفیق یافتن بر امور بهترین راهبر است.و هیچ پشتیبانی مطمئن تر از نظرخواهی و هیچ وحشتی هراسناک تر از خودشیفتگی نیست و انسان بزرگ منش ستایش شدن[از سوی دیگران]را در سر نمی پروراند.
[306]8-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:هرکس آنچه خدا را خشنود می سازد پنهان دارد خداوند آنچه
ص:393
ما یسرّه،و من أسرّ ما یسخط اللّه(عزّ و جلّ)أظهر اللّه ما یحزنه،و من کسب مالا من غیر حلّه أفقره اللّه(عزّ و جلّ)من تواضع للّه رفعه اللّه،و من سعی فی رضوان اللّه أرضاه اللّه و من أذلّ مؤمنا أذلّه اللّه و من عاد مریضا فإنّه یخوض فی-الرّحمه و أومأ رسول اللّه(صلوات اللّه علیه و آله)إلی حقویه-و إذا جلس عند المریض غمرته الرّحمه،و من خرج من بیته یطلب علما شیّعه سبعون ألف ملک یستغفرون له،و من کظم غیظا ملأ اللّه جوفه إیمانا،و من أعرض عن محرّم أبدله اللّه به عباده تسرّه،و من عفا عن مظلمه أبدله اللّه بها عزّا فی الدّنیا و الآخره و من بنی مسجدا و لو مفحص قطاه بنی اللّه له بیتا فی الجنّه،و من أعتق رقبه فهی فداء من النّار،کلّ عضو منها فداء عضو منه،و من أعطی درهما فی سبیل اللّه کتب اللّه له سبع مائه حسنه،و من أحاط عن طریق المسلمین ما یؤذیهم کتب اللّه له أجر قراءه أربع مائه آیه کلّ حرف منها بعشر حسنات،و من لقی عشره من المسلمین فسلّم علیهم کتب اللّه له عتق رقبه،و من أطعم مؤمنا لقمه أطعمه اللّه من ثمار الجنّه،و من سقاه شربه من ماء سقاه اللّه من الرّحیق المختوم،و من کساه ثوبا کساه اللّه من الإستبرق و الحریر و صلّی علیه الملائکه ما بقی فی ذلک الثّوب سلک.
307-9- أخبرنا المفید عن علیّ بن الحسن البصریّ عن أحمد بن إبراهیم القمّیّ عن محمّد بن علیّ الأحمر عن نصر بن علیّ عن حمید،عن أنس قال:سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول:کنت أنا و علیّ عن یمین العرش نسبّح اللّه قبل أن یخلق آدم
ص:394
که او را خشنود می سازد برایش آشکار می نماید.و هرکس آنچه را که موجب خشم خداوند است پنهان دارد خداوند آنچه موجب اندوه اوست آشکار می نماید.و هرکس ثروتی از غیر حلال به دست آورد خداوند او را محتاج می گرداند.و هرکس برای خدا فروتنی کند خدا او را والا می گرداند.و هرکس در راه خشنودی خداوند تلاش کند خداوند او را خشنود می سازد و هرکس مؤمنی را خوار سازد خداوند او را خوار می گرداند و هرکس از بیماری عیادت کند در رحمت پروردگار فرو می رود-و در این هنگام رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به کمرگاه خود اشاره کرد-و هنگامی که در کنار بیمار نشیند رحمت پروردگار او را در بر می گیرد و هرکس از خانه خود در طلب دانش خارج شود هفتاد هزار فرشته او را بدرقه کرده و برایش از خدا بخشش می طلبند.و هرکس خشم خود را فرو برد خداوند درونش را سرشار از ایمان می سازد و هرکس از حرامی روی گرداند خداوند عبادتی جایگزین آن می سازد که شادمانش نماید.و هرکس از ستمی که بر او شده است درگذرد خداوند در برابر آن سر بلندی ای در دنیا و آخرت به او ارزانی می دارد.و هرکس مسجدی اگرچه به مقدار حفره کبوتر بنیان نهد خداوند برایش خانه ای در بهشت بنا می کند و هرکس بنده ای را آزاد کند همان مایه آزادی او از دوزخ است که هر عضوی از بدن آن بنده فدیه و بهای عضوی از بدن اوست و هرکس درهمی در راه خدا ببخشد خداوند برایش هفتصد نیکی می نویسد و هرکس از سر راه مسلمانان آنچه را که سبب آزار ایشان است بردارد خداوند برایش پاداش قرائت چهارصد آیه را می نویسد که در مقابل هر حرف از آن ده نیکی به او عطا می کند.و هرکس با ده مسلمان دیدار کرده و بر آنان سلام نماید خداوند برای او[پاداش]آزاد کردن بنده ای را می نویسد.و هرکس به لقمه ای مؤمنی را طعام دهد خداوند از میوه های بهشتی به او می خوراند و هرکس جرعه ای از آب به مؤمنی بنوشاند خداوند از رحیق مختوم شراب ناب سر به مهر به او می نوشاند و هرکس به مؤمنی لباسی بپوشاند خداوند از استبرق و حریر بر تن او می پوشاند و فرشتگان آسمان به مقدار نخ هایی که در آن لباس به کار رفته بر او درود می فرستند.
[307]9-أنس بن مالک می گوید:شنیدم که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله می فرمود:من و علی در سمت راست عرش دو هزار سال پیش از آفرینش آدم تسبیح خداوند را به جا می آوردیم.
ص:395
بألفی عام،فلمّا خلق آدم جعلنا فی صلبه،ثمّ نقلنا من صلب إلی صلب فی أصلاب الطّاهرین و أرحام المطهّرات حتّی انتهینا إلی صلب عبد المطّلب،فقسمنا قسمین:فجعل فی عبد اللّه نصفا،و فی أبی طالب نصفا،و جعل النّبوّه،و الرّساله فیّ،و جعل الوصیّه و القضیّه فی علیّ،ثمّ اختار لنا اسمین اشتقّهما من أسمائه، فاللّه المحمود و أنا محمّد،و اللّه العلیّ و هذا علیّ،فأنا للنّبوّه و الرّساله و علیّ للوصیّه و القضیّه.
308-10- أخبرنا المفید عن محمّد بن عمران عن محمّد بن موسی،عن هشام، عن أبی مخنف عن عبد اللّه بن عاصم،عن جبر بن نوف،قال لمّا أراد أمیر المؤمنین علیه السّلام المسیر إلی الشّام،اجتمع إلیه وجوه أصحابه فقالوا:لو کتبت یا أمیر المؤمنین إلی معاویه و أصحابه قبل مسیرنا إلیهم کتابا تدعوهم إلی الحقّ، و تأمرهم بما لهم فیه الحظّ،کانت الحجّه تزداد علیهم قوّه.فقال أمیر المؤمنین علیه السّلام لعبید اللّه بن أبی رافع کاتبه:اکتب:بسم اللّه الرّحمن الرّحیم من عبد اللّه علیّ أمیر المؤمنین إلی معاویه بن أبی سفیان و من قبله من النّاس؛سلام علیکم،فإنّی أحمد إلیکم اللّه الّذی لا إله إلاّ هو.أمّا بعد،فإنّ للّه عبادا آمنوا بالتّنزیل،و عرفوا التّأویل، و فقّهوا فی الدّین و بیّن اللّه فضلهم فی القرآن الحکیم،و أنت یا معاویه و أبوک و أهلک فی ذلک الزّمان أعداء الرّسول،مکذّبون بالکتاب،مجتمعون علی حرب المسلمین،من لقیتهم منهم حبستموه أو عذّبتموه أو قتلتموه،حتّی إذا أراد اللّه
ص:396
پس هنگامی که خداوند آدم را آفرید ما را در صلب او قرار داد آنگاه ما را از پشتی به پشتی در صلب های مردان پرهیزکار و رحم های زنان پاکدامن منتقل نمود تا در صلب عبد المطلب نهاد.آن گاه ما را به دو نیم کرده،نیمی در صلب عبد اللّه و نیم دیگر را در صلب ابو طالب نهاد [بنابراین]پیامبری و رسالت را در من و جانشینی و قضاوت را در علی قرار داد.آنگاه برای ما دو نام برگزید که آن دو نام را از نام های خود مشتق ساخت.پس خداوند محمود است و من محمّدم و خداوند علی است و این هم علی است.پس من برای پیغمبری و رسالتم و علی برای جانشینی و قضاوت.
[308]10-جبر بن نوف می گوید:هنگامی که امیر مؤمنان علیه السّلام خواست که به سوی شام حرکت کند سران یارانش به دور او گردآمده و گفتند:ای امیر مؤمنان![چه خوب می شد]اگر پیش از حرکت ما به سوی آنان نامه ای به معاویه و یارانش می نگاشتی و آنان را به حق خوانده و به آنچه برایشان سودمند است فرمان می دادی تا به این وسیله حجّت بر آنان قوی و محکم گردد.پس امیر مؤمنان به عبید اللّه بن ابی رافع نویسنده خود فرمود:بنویس:به نام خداوند بخشنده مهربان.از بنده خدا علی امیر مؤمنان به معاویه بن ابی سفیان و مردمی که در جانب اویند سلام بر شما.به درستی که من خدایی را می ستایم که هیچ معبودی جز او نیست.امّا بعد:
پس همانا خداوند بندگانی دارد که به آنچه نازل شده ایمان آورده و تفسیر آن را شناختند و درباره دین بینش یافتند.خداوند برتری شان را در قرآن حکیم بیان نمود[ولی]تو ای معاویه و پدرت و خانواده ات در آن زمان دشمنان پیامبر بودید که قرآن را دروغ انگاشتید و بر جنگ با مسلمانان اجتماع نمودید.هرکس از مسلمانان را که مشاهده کردید زندانی نموده یا شکنجه کرده و یا کشتید تا آنکه خداوند اراده عزت بخشیدن به دینش و آشکار نمودن پیامبرش را نمود که اعراب گروه گروه به دین او گرویدند و این امت از روی اختیار و اکراه اسلام آوردند.
ص:397
(تعالی)إعزاز دینه و إظهار رسوله،دخلت العرب فی دینه أفواجا،و أسلمت هذه الأمّه طوعا و کرها،و کنتم ممّن دخل فی هذا الدّین إمّا رغبه و إمّا رهبه،فلیس ینبغی لکم أن تنازعوا أهل السّبق و من فاز بالفضل،فإنّه من نازعه منکم فبحوب و ظلم،فلا ینبغی لمن کان له قلب أن یجهل قدره،لا یعدو طوره،و لا یشفی نفسه بالتماس ما لیس له.إنّ أولی النّاس بهذا الأمر قدیما و حدیثا أقربهم برسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و أعلمهم بالکتاب،و أقدمهم فی الدّین،و أفضلهم جهادا،و أوّلهم إیمانا،و أشدّهم اضطلاعا،بما تجهله الرّعیّه من أمرها.فاتّقوا اللّه الّذی إلیه ترجعون وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ [البقره(2):42]لتدحضوا به الحقّ.و اعلموا أنّ خیار عباد اللّه الّذین یعملون،بما یعلمون و أنّ شرّهم الجهلاء الّذین ینازعون بالجهل أهل العلم،ألا و إنّی أدعوکم إلی کتاب اللّه و سنّه نبیّه صلّی اللّه علیه و اله و حقن دماء هذه الأمّه،فإن قبلتم أصبتم رشدکم و هدیتم لحظکم،[و إن أبیتم إلاّ الفرقه و شقّ عصا هذه الأمّه]لم تزدادوا من اللّه إلاّ بعدا،و لم یزدد علیکم إلاّ سخطا و السّلام.
قال فکتب إلیه معاویه أمّا بعد،إنّه.
لیس بینی و بین قیس عتاب غیر طعن الکلی و جزّ الرّقاب
فلمّا وقف أمیر المؤمنین علیه السّلام علی جوابه بذلک قال: إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ [القصص(28):56]إلی صراط مستقیم.
309-11- أخبرنا المفید عن محمّد بن الحسن المقری،عن محمّد بن سهل
ص:398
شما از کسانی بودید که[رسیدن به امیال دنیوی]و یا از ترس[جانتان]در این دین داخل شدید.پس برای شما سزاوار نیست که با پیشکسوتان در دین و کسانی که به برتری رستگار شده اند بجنگید.همانا هرکس از شما با این دین بجنگد از روی گناه و ستم بوده است پس برای کسی که قلب[عقل]دارد سزاوار نیست که قدر و اندازه خود را نداند[بلکه سزاوار است که]از مرز و حدّ عبور نکند و با طلب آنچه که سزاوارش نیست خود را بیچاره نسازد.
همانا سزاوارترین مردم به امر خلافت درگذشته و حال کسی است که به رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله نزدیک تر و به کتاب خدا آگاه تر و در دین پر سابقه تر و در جهاد برتر از هرکس بوده و اولین کسی باشد که ایمان آورده است و به اموری که زیردستان به آن آگاهی ندارند تواناتر باشد.
پس از خدایی که به سوی او باز می گردید بترسید و حق را برای بی اعتبار ساختن به باطل نپوشانید و بدانید که بهترین بندگان خدا کسانی هستند که به آنچه می دانند عمل می کنند و بدترین آنان نادانانی هستند که به سبب نادانی خود با اهل دانش ستیزه می کنند.آگاه باشید که من شما را به کتاب خدا و روش پیامبرش صلّی اللّه علیه و اله و جلوگیری از ریخته شدن خون این امت فرا می خوانم.پس اگر بپذیرید هدایت می یابید و به بهره و سود خود راهنمایی می شوید و اگر جز از جدایی و متفرق ساختن وحدت این امت سرباز زنید فقط از خدا دورتر می شوید.و [این کار]جز بر ناراحتی و رنج شما نخواهد افزود.و السلام.راوی گوید:پس معاویه به امام علیه السّلام چنین نگاشت:اما بعد.همانا میان من و قیس هیچ ملامت و سرزنشی جز ضربه های به پهلو و قطع شدن گردن ها وجود ندارد[راه ما فقط جنگ و خونریزی است].پس هنگامی که امیر مؤمنان بر جواب معاویه آگاه شد فرمود:همانا تو[نمی توانی]هرکسی را بخواهی هدایت کنی اما خداوند هرکس را که بخواهد به راه راست هدایت می کند.
ص:399
العطّار،عن أحمد بن عمر الدّهقان،عن محمّد بن کثیر عن عاصم بن کلیب،عن أبیه عن أبی هریره،قال:جاء رجل إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فشکا إلیه الجوع،فبعث رسول اللّه(صلوات اللّه علیه و آله)إلی بیوت أزواجه فقلن:ما عندنا إلاّ الماء.فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:من لهذا الرّجل اللّیله؟فقال علیّ بن أبی طالب علیه السّلام:أنا له یا رسول اللّه؛ و أتی فاطمه علیها السّلام فقال:ما عندک،یا ابنه رسول اللّه؟فقالت:ما عندنا إلاّ قوت الصّبیه لکنّا نؤثر ضیفنا.فقال علیّ علیه السّلام:یا ابنه محمّد،نوّمی الصّبیه،و أطفئی المصباح؛فلمّا أصبح علیّ علیه السّلام غدا علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فأخبره الخبر،فلم یبرح حتّی أنزل اللّه(عزّ و جلّ): وَ یُؤْثِرُونَ عَلی أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَهٌ وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ .[الحشر(59):9].
310-12- أخبرنا المفید عن ابن قولویه رحمه اللّه عن الکلینیّ عن عدّه من أصحابه، عن سهل عن محمّد بن سنان،عن حمّاد بن أبی طلحه،عن معاذ بن کثیر،قال:
نظرت إلی الموقف و النّاس فیه کثیر،فدنوت إلی أبی عبد اللّه علیه السّلام فقلت:إنّ أهل الموقف لکثیر؛قال:فصوب ببصره فأداره فیهم،ثمّ قال:ادن منّی یا أبا عبد اللّه، فدنوت منه فقال:غثاء یأتی به الموج من کلّ مکان،لا و اللّه ما الحجّ إلاّ لکم،و لا و اللّه ما یتقبّل اللّه إلاّ منکم.
311-13- أخبرنا المفید عن الحسن بن محمّد عن محمّد بن همّام عن حمزه بن أبی حمزه عن أبی الحارث شریح،عن الولید بن مسلم،عن عبد العزیز بن
ص:400
[309]11-ابو هریره می گوید:مردی به نزد پیامبر آمد و از گرسنگی شکایت کرد.پس پیامبر خدا[برای آوردن غذا شخصی را]به خانه های همسرانشان فرستاد.آنان گفتند:جز آب نداریم.پس پیامبر خدا فرمود:چه کسی[مسئولیت]این مرد را در این شب به عهده می گیرد.
پس علی بن ابی طالب علیه السّلام فرمود:ای رسول خدا من در[خدمت]از او خواهم بود.و به نزد فاطمه آمد و فرمود:ای دختر رسول خدا در نزد تو چیست؟او گفت:جز غذای فرزندانمان چیزی نداریم اما میهمانمان را بر خود ترجیح می دهیم.پس علی علیه السّلام فرمود:ای دختر محمد صلّی اللّه علیه و اله فرزندان را در خواب کن و چراغ را خاموش نما.پس چون علی علیه السّلام شب را به صبح آورد و به نزد رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله رفت و او را از این امر آگاه نمود و همچنان در آنجا بود که خداوند این آیه را فروفرستاد«و آنان را بر خود مقدم می دارند هرچند خود نیازمند باشند،کسانی که از بخل خویش برکنار مانده باشند رستگارند.»[حشر(59):آیۀ 9]
[310]12-معاذ بن کثیر می گوید:[در حج]به محل وقوف مردم نگریستم درحالی که عدّه فراوانی بودند پس به امام صادق علیه السّلام نزدیک گشته و عرضه داشتم:عدّه فراوانی به موقف آمده اند.راوی گوید:پس امام علیه السّلام نگاهش را به سوی مردم کرد و درمیان آنان چرخاند.آنگاه فرمود:ای ابا عبد اللّه به من نزدیک شو.نزدیک گشتم.پس فرمود:این خار و خاشاک و کفی است که موج از هر مکان می آورد.نه چنین است به خدا سوگند حج[واقعی]جز برای شما [دوستداران اهل بیت]نیست و نه چنین است به خدا سوگند خداوند[حج را]جز از شما نمی پذیرد.
ص:401
سلیمان،عن سلیمان بن حبیب،عن أبی أمامه الباهلیّ،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لتنقضنّ عری الإسلام عروه عروه،کلّما نقضت عروه تشبّث النّاس بالّتی تلیها، فأوّلهنّ نقض الحکم،و آخرهنّ الصّلاه.
312-14- أخبرنا المفید عن الکاتب عن أحمد بن جعفر المالکیّ،عن عبد اللّه بن أحمد بن حنبل عن أبیه عن یحیی بن سعید،عن سفیان،عن حبیب،عن میمون بن أبی شبیب،عن أبی ذرّ رحمه اللّه قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله اتّق اللّه حیث ما کنت، و خالق النّاس بخلق حسن،و إذا عملت سیّئه فاعمل حسنه تمحوها.
313-15- أخبرنا المفید عن علیّ بن خالد المراغیّ عن محمّد بن مدرک عن زکریّا بن الحکم،عن خلف بن تمیم،عن بکر بن حبیش عن أبی شیبه،عن عبد الملک بن عمیر عن أبی قرّه،عن سلمان الفارسیّ رحمه اللّه قال:قال لی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله یا سلمان،إذا أصبحت فقل:«اللّهمّ أنت ربّی لا شریک لک،أصبحنا و أصبح الملک للّه» قلها ثلاثا،و إذا أمسیت فقل مثل ذلک،فإنّهنّ یکفّرن ما بینهنّ من خطیئه.
314-16- أخبرنا المفید عن الجعابیّ،عن ابن عقده عن أبی عوانه موسی بن یوسف عن محمّد بن سلیمان عن الحسین الأشقر،عن قیس،عن لیث،عن أبی لیلی،عن الحسین بن علیّ علیهما السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله الزموا مودّتنا أهل البیت، فإنّه من لقی اللّه یوم القیامه و هو یودّنا دخل الجنّه بشفاعتنا،و الّذی نفسی بیده لا ینفع عبدا عمله إلاّ بمعرفه حقّنا.
ص:402
[311]13-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:ریسمان های اسلام یکی پس از دیگری از هم گسسته خواهد شد.و هرگاه ریسمانی پاره گردد مردم به ریسمان پس از آن چنگ می زنند.پس اولین ریسمان پاره شده[ریسمان]حکومت[ما اهل بیت]است و آخرین آنها نماز.
[312]14-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:هر جا که بودی از خدا بترس،و با مردم با رفتاری نیکو برخورد کن[رفتار کن]آن گاه که گناهی مرتکب شدی عملی نیکو انجام ده تا آن را پاک کند.
[313]15-سلمان فارسی-خدایش رحمت کند-می گوید:پیامبر صلّی اللّه علیه و اله به من فرمود:ای سلمان، هنگامی که صبح کردی سه بار بگو:«خداوند!تو پروردگار من هستی و هیچ شریکی نداری.
صبح کردیم درحالی که حکومت و پادشاهی جهان از آن خداست».و هنگامی که روز را به پایان رساندی همانند آن بگو.پس این سخنان اشتباهاتی که میانشان انجام داده ای می پوشاند.
[314]16-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:همواره دوستدار اهل بیت باشید.پس به درستی که هرکس در روز قیامت خدا را ملاقات کند درحالی که ما را دوست دارد با شفاعت ما داخل در بهشت می گردد.سوگند به کسی که جانم در دست اوست کردار هیچ بنده ای جز با شناخت حق ما به او سودی نمی بخشد.
ص:403
315-17- أخبرنا المفید عن محمّد بن عمران عن محمّد بن موسی عن محمّد بن أبی السّریّ،عن هشام عن أبی مخنف،عن عبد الرّحمن بن جندب،عن أبیه، قال:لمّا وقع الإتّفاق علی کتب القضیّه بین أمیر المؤمنین علیه السّلام و بین معاویه بن أبی سفیان،حضر عمرو بن العاص فی رجال من أهل الشّام،و عبد اللّه بن عبّاس فی رجال من أهل العراق،فقال أمیر المؤمنین علیه السّلام للکاتب:اکتب هذا ما تقاضی علیه أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب و معاویه بن أبی سفیان.فقال عمرو بن العاص:
اکتب اسمه و اسم أبیه،و لا تسمّه بإمره المؤمنین،فإنّما هو أمیر هؤلاء و لیس بأمیرنا.فقال الأحنف بن قیس:لا تمح هذا الاسم،فإنّی أتخوّف إن محوته لا یرجع إلیک أبدا.فامتنع أمیر المؤمنین علیه السّلام من محوه،فتراجع الخطاب فیه ملیّا من النّهار،فقال الأشعث بن قیس:امح هذا الاسم ترّحه اللّه.فقال أمیر المؤمنین علیه السّلام:
اللّه أکبر سنّه بسنّه،و مثل،بمثل و اللّه إنّی لکاتب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یوم الحدیبیه،و قد أملی علیّ:هذا ما قاضی علیه محمّد رسول اللّه سهیل بن عمرو.فقال له سهیل:
امح رسول اللّه،فإنّا لا نقرّ لک بذلک.و لا نشهد لک به،اکتب اسمک و اسم أبیک؛ فامتنعت من محوه فقال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله امحه یا علیّ،و ستدعی إلی مثلها فتجیب و أنت علی مضض.فقال عمرو بن العاص:سبحان اللّه!و مثل هذا یشبه بذلک،و نحن مؤمنون و أولئک کانوا کفّارا!فقال أمیر المؤمنین علیه السّلام یا ابن النّابغه،و متی لم تکن للفاسقین ولیّا،و للمسلمین عدوّا،و هل تشبه إلاّ أمّک الّتی دفعت بک؟فقال عمرو:
ص:404
[315]17-هنگامی که امر براین شد تا صلح نامه ای میان امیر مؤمنان و معاویه بن ابی سفیان نگاشته شود عمرو عاص درمیان مردانی از اهل شام و عبد اللّه بن عباس درمیان مردانی از اهل عراق حاضر شدند.پس امیر مؤمنان به کاتب گفت:بنویس،این صلح نامه ای است که امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السّلام و معاویه بن ابی سفیان بر آن توافق کرده اند.پس عمرو عاص گفت:نام او و نام پدرش را بنویس و از او به[عنوان]امیر مؤمنان نام مبر.او امیر این گروه است و فرمانروا و امیر ما نیست.پس احنف بن قیس گفت:این نام را از میان مبر همانا من می ترسم که اگر آن را حذف کنی به تو باز نگردد.پس امیر مؤمنان از محو کردن آن نام خودداری ورزید.پس سخن در آن مورد تا مدتی طولانی از روز میان آنان رد و بدل شد.
پس اشعث بن قیس گفت:این نام را پاک کن-خدا او[عمرو عاص]را اندوهگین سازد-پس امیر مؤمنان فرمود:اللّه اکبر.و روشی همچون روش[گذشتگان شما]و مثالی همچون نمونه ای[از رفتار گذشتگان شما مشاهده می کنم]به خدا سوگند من نویسنده رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در روز حدیبیه بودم.و او این چنین به من املاء نمود این صلح نامه ای است که محمد فرستاده خدا و سهیل بن عمرو بر[اساس]آن با یکدیگر صلح کرده اند.پس سهیل به او گفت:«ای رسول خدا»را حذف کن.پس همانا ما به این لقب برای تو اقرار نداریم و آن را برای تو گواهی نمی دهیم.نام خود و نام پدرت را بنگار.پس من از حذفش سرباز زدم پس پیامبر فرمود:آن را پاک کن و تو به مثل این امر خوانده می شوی و از روی بی میلی می پذیری.پس عمرو عاص گفت:خدا منزّه است.آیا این همچون آن است درحالی که ما اهل ایمانیم ولی آنها کافر بودند.
پس امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود:ای فرزند نابغه[زن بدکاره]تو چه هنگام دوست و یاور بدکاران و دشمن مسلمانان نبوده ای؟آیا تو جز شبیه مادرت هستی که تو را به دنیا آورده است؟
ص:405
لا جرم لا یجمع بینی و بینک مجلس أبدا.فقال أمیر المؤمنین علیه السّلام و اللّه إنّی لأرجو أن یطهّر اللّه مجلسی منک و من أشباهک؛ثمّ کتب الکتاب و انصرف النّاس.
316-18- أخبرنا المفید عن الصّدوق عن أبیه عن أحمد بن إدریس عن محمّد بن عبد الجبّار عن ابن أبی عمیر عن أبان بن عثمان عن أبان بن تغلب عن عکرمه، عن عبد اللّه بن العبّاس،قال:لمّا حضرت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله الوفاه بکی حتّی بلّت دموعه لحیته،فقیل له:یا رسول اللّه ما یبکیک؟فقال:أبکی لذرّیّتی،و ما تصنع بهم شرار أمّتی من بعدی،کأنّی بفاطمه بنتی و قد ظلمت بعدی و هی تنادی«یا أبتاه یا أبتاه»فلا یعینها أحد من أمّتی.فسمعت ذلک فاطمه علیها السّلام فبکت،فقال لها رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لا تبکینّ یا بنیّه.فقالت:لست أبکی لما یصنع بی من بعدک و لکن أبکی لفراقک،یا رسول اللّه فقال لها:أبشری یا بنت محمّد بسرعه اللّحاق بی،فإنّک أوّل من یلحق بی من أهل بیتی.
317-19- أخبرنا المفید عن أحمد بن الولید عن أبیه عن سعد عن عبد اللّه بن هارون،عن محمّد بن عبد الرّحمن العرزمیّ،عن المعلّی بن هلال عن الکلبیّ، عن أبی صالح،عن ابن عبّاس،قال:سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول:أعطانی اللّه خمسا،و أعطی علیّا خمسا:أعطانی جوامع الکلم،و أعطی علیّا جوامع العلم؛ و جعلنی نبیّا،و جعل علیّا وصیّا؛و أعطانی الکوثر و أعطی علیّا السّلسبیل؛ و أعطانی الوحی،و أعطی علیّا الإلهام؛و أسری بی إلیه،و فتحت له أبواب السّماء
ص:406
پس عمرو گفت:ناگزیر هیچ نشستی از این پس میان من و تو برگزار نخواهد شد.پس امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود:به خدا سوگند امید می ورزم که خداوند جلسه ام را از تو و همانند تو پاک سازد.آنگاه صلح نامه را نگاشت و مردم متفرق شدند.
[316]18-عبد اللّه بن عباس می گوید:هنگامی که وفات رسول خدا فرارسید گریست تا اشکش،محاسنش را تر کرد.پس به ایشان عرضه شد:ای رسول خدا!چه چیز شما را به گریه وا داشته است؟پیامبر فرمود:بر فرزندانم و آنچه بدکاران امّتم پس از من بر سر آنان می آورند می گریم.گویا دخترم فاطمه را می بینم که پس از من مورد ستم قرار گرفته و ندا در می دهد:
«ای پدر!ای پدر!»پس هیچ کس از امت من او را یاری نمی کند.پس فاطمه علیها السّلام آن سخن را شنیده و گریست.پس رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:دخترکم!گریه مکن.فاطمه علیها السّلام عرضه داشت:
ای رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله بر آنچه پس از تو بر سرم می آید نمی گریم بلکه بر دوری تو می گریم.پس پیامبر صلّی اللّه علیه و اله به او فرمود:ای دختر محمد!به تو بشارت باد که به زودی به من می پیوندی.پس همانا تو اولین شخص از خانواده ام هستی که به من می پیوندی.
[317]19-ابن عباس می گوید:شنیدم که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله می فرمود:خداوند پنج چیز به من و پنج چیز به علی عطا نمود:به من سخنی جامع و به علی علمی کامل عطا فرمود.من را پیامبر و علی را جانشین من قرار داد.به من کوثر و به علی سلسبیل عطا کرد.به من وحی را و به علی الهام را بخشید.مرا به سوی خود بالا برد و[در همان حال]درهای آسمان به روی علی گشوده شد تا آنجا که هرچه من دیدم او هم دید و به آنچه من نظر کردم نگریست.
ص:407
حتّی رأی ما رأیت و نظر إلی ما نظرت إلیه.ثمّ قال:یابن عبّاس،من خالف علیّا فلا تکوننّ ظهیرا له و لا ولیّا،فو الّذی بعثنی بالحقّ ما یخالفه أحد إلاّ غیّر اللّه ما به من نعمه و شوّه خلقه قبل إدخاله النّار.یابن عبّاس،لا تشکّ فی علیّ،فإنّ الشّکّ فیه یخرج عن الإیمان،و یوجب الخلود فی النّار.
318-20- أخبرنا محمّد بن محمّد،قزال أخبرنا أبو غالب أحمد بن محمّد الزّراریّ،قال حدّثنا محمّد بن عبد اللّه بن جعفر الحمیریّ،عن أبیه،قال حدّثنا أحمد بن أبی عبد اللّه البرقیّ،قال:حدّثنی محمّد بن عبد الرّحمن العرزمیّ،عن أبیه،عن أبی عبد اللّه الصّادق جعفر بن محمّد علیهما السّلام،قال:من زیّ الإیمان الفقه،و من زیّ الفقه الحلم،و من زیّ الحلم الرّفق،من زیّ الرّفق اللّیّن،و من زیّ اللّیّن السّهوله.
319-21- أخبرنا المفید عن أحمد بن الولید عن أبیه عن الصّفّار،عن ابن عیسی،عن ابن محبوب،عن أبی أیّوب عن الثّمالیّ رحمه اللّه عن أبی جعفر علیه السّلام قال:
سمعته یقول:أربع من کنّ فیه کمل إسلامه،و أعین علی إیمانه،و محّصت ذنوبه، و لقی ربّه و هو عنه راض،و لو کان فیما بین قرنه إلی قدمه ذنوب حطّها اللّه (تعالی)عنه،و هی:الوفاء بما یجعل اللّه علی نفسه،و صدق اللّسان مع النّاس، و الحیاء ممّا یقبح عند اللّه و عند النّاس،و حسن الخلق مع الأهل و النّاس.و أربع من کنّ فیه من المؤمنین أسکنه اللّه فی أعلی علّیّین،فی غرف فی محلّ الشّرف:
ص:408
آنگاه فرمود:ای ابن عباس!هرگز پشتیبان و دوست مخالفان علی مباش.سوگند به کسی مرا به حق برانگیخت هیچ کس با او به مخالفت برنمی خیزد مگر آن که خداوند تمامی نعمتهای او را تغییر داده و پیش از داخل کردنش در دوزخ او را زشت روی می گرداند ای ابن عباس در [حقانیت]علی شک مکن.پس به درستی که شک در او انسان را از[دایره]ایمان بیرون کرده و موجب جاودانگی در آتش می شود.
[318]20-امام صادق علیه السّلام فرمود:فهم دین لباس ایمان است و بردباری لباس فهم دین و مدارا لباس بردباری و نرمی لباس مدارا و آسانگیری لباس نرمی است.
[319]21-ابو حمزه ثمالی می گوید:شنیدم که امام باقر علیه السّلام می فرمود:چهار چیز است که در هر کس باشد اسلامش کامل می گردد و بر ایمانش یاری می شود و گناهانشان پاک می گردد و در حالی پروردگارش را ملاقات می کند که از او راضی است و اگر از سر تا پا غرق در گناه باشد خداوند والا گناهانش را فرو می ریزد و آن چهار چیز:وفاداری به آنچه خداوند بر عهده او نهاده است[انجام واجبات الهی]و راستگویی با مردم و خجالت کشیدن از[انجام]آنچه در نزد خدا و مردم ناخوشایند است و خوش رفتاری با خانواده و مردم.و چهار چیز است که در هرکس از مؤمنان باشد خداوند او را در اعلی علیّین درون اتاق هایی به جایگاهی سراسر شرف سکنی می دهد:
ص:409
کلّ الشّرف من آوی الیتیم،و نظر له فکان له أبا،و من رحم الضّعیف و أعانه و کفاه، و من أنفق علی والدیه و رفق بهما و برّهما و لم یحزنهما،و من لم یخرق لمملوکه، و أعانه علی ما یکلّفه،و لم یستسعه فیما لا یطیق.
320-22- أخبرنا المفید عن المرزبانیّ عن محمّد بن أحمد الحکیمیّ عن محمّد بن إسحاق،عن یحیی بن معین،عن عبد الرّزّاق،عن معمّر بن ثابت،عن أنس قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله ما کان الفحش فی شیء إلاّ شانه،و لا کان الحیاء فی شیء قطّ إلاّ زانه.
321-23- أخبرنا المفید عن محمّد بن الحسین المقری عن الحسین بن علیّ المرزبانیّ عن جعفر بن محمّد الحنفیّ،عن یحیی بن هاشم عن عمرو بن شمر، عن حمّاد عن أبی الزّبیر،عن جابر بن عبد اللّه بن حزام،قال:أتیت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فقلت:یا رسول اللّه،من وصیّک؟قال:فأمسک عنّی عشرا لا یجیبنی،ثمّ قال:یا جابر،ألا أخبرک عمّا سألتنی؟فقلت:بأبی أنت و أمّی،أما و اللّه لقد سکتّ عنّی حتّی ظننت أنّک وجدت علیّ.فقال:ما وجدت علیک یا جابر،و لکن کنت أنتظر ما یأتینی من السّماء،فأتانی جبرئیل علیه السّلام فقال:یا محمّد،ربّک یقول:إنّ علیّ بن أبی طالب وصیّک،و خلیفتک علی أهلک و أمّتک،و الذّائد عن حوضک،و هو صاحب لوائک یتقدّمک إلی الجنّه،فقلت:یا نبیّ اللّه،أرأیت من لا یؤمن بهذا أقتله؟ قال:نعم یا جابر،ما وضع هذا الموضع إلاّ لیبایع علیه،فمن بایعه کان معی غدا،
ص:410
هرکس یتیمی را پناه دهد و به او چون پدری[مهربانانه]بنگرد و کسی که بر ناتوان ببخشاید و او را یاری کرده و کفایتش نماید و کسی که بر پدر و مادرش انفاق کند و با آنان به نیکی و مهربانی رفتار کند و آنان را از خود ناراحت نسازد و آن کس که با زیردستان خود مدارا کرده و او را بر آنچه به عهده اش گذاشته یاری کند و او را در آنچه توانایی ندارد به زحمت نیندازد.
[320]22-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:هرگز پرده دری در چیزی قرار نگرفت مگر آنکه آن را خراب و معیوب نمود و هیچ وقت حیا در چیزی قرار نگرفت مگر آنکه آن را زینت بخشید.
[321]23-جابر بن عبد اللّه حزام می گوید:به نزد رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله آمده و عرضه داشتم:ای رسول خدا!جانشین تو کیست؟جابر می گوید:پس دقایقی سخن نگفت و پاسخ مرا نداد آنگاه فرمود:آیا تو را به آنچه از من پرسیدی آگاه نگردانم؟پس عرضه داشتم:پدر و مادرم به فدایت.به خدا سوگند خاموش ماندی و پاسخم را ندادی تا جایی که گمان کردم بر من خشمناک گشته ای.پیامبر فرمود:ای جابر بر تو خشمناک نگشتم بلکه در انتظار آن چه که از بالا به سویم می آید[وحی]بودم پس جبرئیل به نزد من آمد و گفت:ای محمد پروردگارت می فرماید:همانا علی بن ابی طالب جانشین و خلیفه تو بر خانواده و امت توست و او کسی است که از حوض تو دفاع می کند[و نمی گذارد دشمنانت از آن سیراب شوند]و او صاحب پرچم توست که در برابر تو به سوی بهشت حرکت می کند.پس عرضه داشتم:ای پیامبر خدا.
به من خبر ده که آیا با هر آن کس که به او ایمان نیاورد جهاد کنم.پیامبر فرمود:بله،ای جابر! این جایگاه[امامت]قرار داده نشد مگر برای اینکه از آن پیروی شود.پس هرکس از او پیروی کند فردا با من است و هرکس با مخالفت با او به مخالفت برخیزد هرگز در حوض کوثر بر من وارد نمی شود.
ص:411
و من خالفه لم یرد علیّ الحوض أبدا.
322-24- أخبرنا المفید عن الجعابیّ،عن ابن عقده عن عمر بن أسلم،عن سعید بن یوسف البصریّ،عن خالد بن عبد الرّحمن المدائنیّ،عن عبد الرّحمن بن أبی لیلی،عن أبی ذرّ الغفاریّ رحمه اللّه قال:رأیت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و قد ضرب کتف علیّ بن أبی طالب علیه السّلام بیده،و قال یا علیّ من أحبّنا فهو العربیّ،و من أبغضنا فهو العلج،شیعتنا أهل البیوتات و المعادن الشّرف،و من کان مولده صحیحا،و ما علی ملّه إبراهیم علیه السّلام إلاّ نحن و شیعتنا و سائر النّاس منها براء،إنّ للّه ملائکه یهدمون سیّئات شیعتنا کما یهدم القوم البنیان.
323-25- حدّثنا المفید عن الکاتب عن الزّعفرانیّ عن الثّقفیّ،عن محمّد بن علیّ،عن الحسین بن سفیان،عن أبیه،عن لوط بن یحیی،عن عبد الرّحمن بن جندب،عن أبیه،قال:لما بویع عثمان سمعت المقداد بن الأسود الکندیّ یقول لعبد الرّحمن بن عوف:و اللّه یا عبد الرّحمن،ما رأیت مثل ما أتی إلی أهل هذا البیت بعد نبیّهم.فقال له عبد الرّحمن:و ما أنت و ذاک یا مقداد؟قال:إنّی و اللّه أحبّهم لحبّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و یعترینی و اللّه وجد لا أبثّه بثّه،لتشرّف قریش علی النّاس بشرفهم،و اجتماعهم علی نزع سلطان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله من أیدیهم.فقال له عبد الرّحمن:ویحک و اللّه لقد أجهدت نفسی لکم.قال له المقداد:و اللّه لقد ترکت رجلا من الّذین یأمرون بالحقّ و به یعدلون،أما و اللّه لو أنّ لی علی قریش أعوانا لقاتلتهم
ص:412
[322]24-ابو ذر غفاری می گوید:دیدم که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله با دست به شانه علی بن ابی طالب علیه السّلام زد و فرمود:ای علی!هرکس ما را دوست بدارد عرب است و هرکس ما را دشمن بدارد کافر عجم است.شیعیان ما اهل خانه ها[ی پاک]و معادن[پاکیزگی]و شرافت بوده و حلال زاده اند و کسی جز ما و پیروان ما بر دین ابراهیم علیه السّلام نبوده و دیگر مردمان از آن برکنارند همانا برای خداوند فرشتگانی است که گناهان شیعیان ما را از میان می برند همان گونه که مردم خانه ها را ویران می سازند.
[323]25-عبد الرحمن بن جندب از پدرش روایت می کند آن هنگام که با عثمان بیعت شد شنیدم که مقداد بن اسود کندی به عبد الرحمن بن عوف می گوید:ای عبد الرحمن!به خدا سوگند همانند آنچه بر سر اهل این خانه پس از پیامبرشان آمده است تاکنون مشاهده نکرده ام.پس عبد الرحمن به او گفت:ای مقداد!تو را با آن ها چه کار؟مقداد گفت:به خدا سوگند من آنان را به خاطر علاقه ام به رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله دوست دارم.به خدا سوگند هنگامی که می بینم قریش از بزرگی ایشان بر مردم برتری یافت و اینک برای گرفتن ریاست رسول خدا از دست آنان در کنار هم جمع شده اند اندوهی بر من عارض می شود که آن را آشکار نمی سازم.پس عبد الرحمن گفت:وای بر تو.به خدا سوگند هر آن چه می توانستم برای شما انجام دادم[اما سودی نبخشید و اندیشه شما تغییر نیافت]پس مقداد گفت:به خدا سوگند مردی را از تبار آنان که به حق فرمان می دهند و آن را برپا می دارند رها کردی.به خدا سوگند اگر من در برابر قریش یاورانی داشتم
ص:413
قتالی إیّاهم یوم بدر و أحد.فقال له عبد الرّحمن:ثکلتک أمّک یا مقداد لا یسمعنّ هذا الکلام منک النّاس،أما و اللّه إنّی لخائف أن تکون صاحب فرقه و فتنه،قال جندب:فأتیته بعد ما انصرف من مقامه،فقلت له:یا مقداد أنا من أعوانک.فقال:
رحمک اللّه،إنّ الّذی نرید لا یغنی فیه الرّجلان و الثّلاثه،فخرجت من عنده و أتیت علیّ بن أبی طالب علیه السّلام فذکرت له ما قال و قلت،قال:فدعا لنا بخیر.
324-26- أخبرنا المفید عن محمّد بن عمران المرزبانیّ،عن محمّد بن أحمد الحکیمیّ عن إسماعیل بن إسحاق عن سعید بن یحیی عن یحیی بن سعید عن عبد الملک بن عمیر اللّخمیّ قال:قدم حارثه بن قدامه السّعدیّ علی معاویه،مع معاویه علی السّریر الأحنف بن قیس و الحباب المجاشعیّ،فقال له معاویه:من أنت؟قال:أنا حارثه بن قدامه.قال:و کان نبیلا فقال له معاویه:ما عسیت أن تکون هل أنت إلاّ نحله؟فقال:لا تفعل یا معاویه قد شبّهتنی بالنّحله،و هی و اللّه حامیه اللّسعه حلوه البصاق،و اللّه ما معاویه إلاّ کلبه تعاوی الکلاب،و لا أمیّه إلاّ تصغیر أمه.فقال معاویه:لا تفعل.قال:إنّک فعلت ففعلت.[قال له:فادن اجلس معی علی السّریر.فقال:لا أفعل.قال:و]لم؟قال:لأنّی رأیت هذین قد أماطاک عن مجلسک،فلم أکن لأشارکهما.قال له معاویه:ادن أسارّک،فدنا منه فقال:یا حارثه،إنّی اشتریت من هذین الرّجلین دینهما.قال:و منّی فاشتر یا معاویه.قال له:لا تجهر.
ص:414
همانند روز بدر و احد با آنان می جنگیدم.عبد الرحمن گفت:ای مقداد!مادرت به عزایت بشیند مبادا که مردم این سخن را از تو بشنوند به خدا سوگند من در هراسم که[تو درمیان این امت]جدایی و فتنه ایجاد کنی.راوی می گوید:پس از این که مقداد از آنجا بازگشت به نزدش آمده و گفتم:ای مقداد!من از یاران تو هستم.پس گفت:خدا تو را ببخشاید دو یا سه مرد ما را در آن چه می خواهیم بی نیاز نمی سازد سپس از نزد او خارج شده و به نزد علی بن ابی طالب علیه السّلام آمدم و سخنان مقداد و خودم را برایشان بیان نمودم.پس علی علیه السّلام برای ما به نیکی دعا نمود.
[324]26-عبد الملک بن عمیر لخمی می گوید:حارثه بن قدامه سعدی به نزد معاویه آمد در حالی که احنف بن قیس و حباب مجاشعی بر تخت کنار معاویه بودند.پس معاویه به او گفت:
تو که هستی؟گفت:من حارثه بن قدامه هستم.راوی گوید:حارثه مردی کوتاه قد و لاغر بود.
پس معاویه به او گفت:امید نداشتم که تو باشی.آیا تو جز زنبور عسل چیزی هستی؟حارثه گفت:ای معاویه[با من این گونه]رفتار مکن.تو مرا به زنبور عسل تشبیه کردی و حال آنکه به خدا سوگند نیشی سوزان و سخت و آب دهانی شیرین دارد.اما به خدا سوگند معاویه فقط سگی درمیان سگ ها است که عوعو می کند و[نام]امیّه نیز کوچک شده و مصغّر امه[کنیز] است.پس معاویه گفت:این گونه مگو.حارثه گفت:تو گفتی و من نیز گفتم.چرا؟گفت:همانا مشاهده کردم که این دو نفر[احنف و حباب]تو را از جایگاهت دور ساخته اند.پس نمی خواهم که با آنان شریک باشم.معاویه به او گفت:نزدیک شو تا تو را از رازی آگاه گردانم.
پس به او نزدیک گشت پس معاویه گفت:ای حارثه!من دین این دو را خریده ام.حارثه گفت:
ای معاویه!از من نیز بخر.معاویه گفت:این سخن را بلند نگو و[خاموش باش].
ص:415
325-27- أخبرنا المفید عن المرزبانیّ،عن محمّد بن أحمد الحکیمیّ،عن محمّد بن إسحاق،عن داود بن المحبّر،عن عنبسه بن عبد الرّحمن عن خالد بن یزید عن أنس قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله کفّاره الاغتیاب أن تستغفر لمن اغتبته.
326-28- أخبرنا المفید عن الجعابیّ،عن ابن عقده عن یحیی بن زکریّا عن محمّد بن مروان عن عمرو بن سیف عن أبی عبد اللّه علیه السّلام لا تدع طلب الرّزق من حلّه،فإنّه أعون لک علی دینک،و اعقل راحلتک و توکّل.
327-29- أخبرنا المفید عن الجعابیّ،عن ابن عقده عن محمّد بن عبد اللّه بن غالب،عن الحسین بن رباح عن ابن عمیره،عن محمّد بن مروان،عن ابن أبی یعفور،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:ثلاثه لا یقبل اللّه لهم صلاه:عبد أبق من موالیه حتّی یرجع إلیهم فیضع یده فی أیدیهم،و رجل أمّ قوما و هم له کارهون،و امرأه باتت و زوجها علیها ساخط.
328-30- أخبرنا المفید عن أحمد بن الولید عن أبیه عن سعد عن ابن عیسی، عن بکر بن صالح،عن الحسن بن علیّ،عن عبد اللّه بن إبراهیم عن الحسین بن زید،عن جعفر بن محمّد،عن أبیه،عن جدّه علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لمّا أسری بی إلی السّماء و انتهیت إلی سدره المنتهی،نودیت:یا محمّد استوص بعلیّ خیرا، فإنّه سیّد المسلمین،و إمام المتّقین و قائد الغرّ المحجّلین یوم القیامه.
329-31- أخبرنا المفید عن الکاتب عن الزّعفرانیّ،عن الثّقفیّ،عن عثمان بن
ص:416
[325]27-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:کفاره غیبت کردن این است که برای کسی که غیبتش را نموده ای از خداوند طلب بخشش نمایی.
[326]28-عمرو بن سیف ازدی می گوید:امام صادق علیه السّلام به من فرمود:طلب روزی از[راه] حلال را رها مکن که آن تو را بر دینت بهترین یاور است و بار سفر را بربند و بر خدا توکل کن.
[327]29-امام صادق علیه السّلام فرمود:سه گروه هستند که نمازشان پذیرفته نمی شود:بنده ای که از مولای خود گریخته است تا زمانی که بازگشته و دست در دست مولای خود قرار نهد و مردی که گروهی را رهبری[اجباری]کند درحالی که آن گروه رهبری او را ناخوش می دارند و زنی که شبی در بستر بیارامد درحالی که شوهرش بر او خشمناک است.
[328]30-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:هنگامی که[در شب معراج]به آسمان برده شدم و به«سدره المنتهی»رسیدم ندا بر آمد:ای محمد،بر علی خیرخواهی نما و به نیکی رفتار کن.همانا که او آقای مسلمانان و پیشوای پرهیزگاران و رهبر سپیدرویان شناخته شده[به نیکی]در روز قیامت است.
ص:417
أبی شیبه،عن عمرو بن میمون،عن جعفر بن محمّد عن أبیه،عن جدّه علیهم السّلام قال:
قال أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السّلام علی منبر الکوفه:أیّها النّاس،إنّه کان لی من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله عشر خصال،لهنّ أحبّ إلیّ ممّا طلعت علیه الشّمس:قال لی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یا علیّ،أنت أخی فی الدّنیا و الآخره،و أنت أقرب الخلائق إلیّ یوم القیامه فی الموقف بین یدی الجبّار،و منزلک فی الجنّه مواجه منزلی کما تتواجه منازل الإخوان فی اللّه(عزّ و جلّ)و أنت الوارث منّی و أنت الوصیّ من بعدی فی عداتی و أسرتی،و أنت الحافظ لی فی أهلی عند غیبتی،و أنت الإمام لأمّتی، و القائم بالقسط فی رعیّتی،و أنت ولیّی،و ولیّی ولیّ اللّه،و عدوّک،عدوّی و عدوّی عدوّ اللّه.
330-32- أخبرنا المفید عن الجعابیّ عن ابن عقده عن أحمد بن عبد الحمید عن محمّد بن عمرو بن عتبه،عن الحسین الأشقر،عن محمّد بن أبی عماره الکوفیّ،قال:سمعت جعفر بن محمّد علیهما السّلام یقول:من دمعت عینه دمعه لدم سفک لنا،أو حقّ لنا أنقصناه،أو عرض انتهک لنا،أو لأحد من شیعتنا،بوّأه اللّه(تعالی)بها فی الجنّه حقبا.
331-33- أخبرنا المفید عن علیّ بن بلال المهلّبیّ،عن علیّ بن عبد اللّه بن أسد عن إبراهیم بن محمّد الثّقفیّ،عن محمّد بن عبد اللّه بن عثمان،عن علیّ بن أبی سیف،عن علیّ بن حباب عن ربیعه و عماره أنّ طائفه من أصحاب أمیر المؤمنین
ص:418
[329]31-امیر مؤمنان علیه السّلام بر فراز منبر کوفه فرمود:ای مردم.برای من از جانب رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله ده خصوصیت بود که در نزد من از آنچه خورشید بر آن طلوع می کند محبوبتر و گرامی تر بودند.رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به من فرمود:ای علی!تو برادر من در دنیا و آخرت و نزدیک ترین آفریدگان به من در روز قیامت در برابر خداوند جبّار هستی.و منزل تو در بهشت روبه روی منزل من است همان گونه که خانه های برادران در راه خدا در برابر یکدیگر قرار می گیرد.و تو از من ارث برده و جانشین من درمیان بستگان و خانواده ام هستی.و در نبودم از خانواده ام حفاظت می کنی و امام و پیشوای امت من و برپا دارنده عدالت درمیان زیردستانم می باشی تو دوست من هستی و دوست من دوست خداست و دشمن تو دشمن من است و دشمن من دشمن خدا است.
[330]32-محمد بن ابی عماره کوفی می گوید:شنیدم امام صادق علیه السّلام می فرمود:هرکس برای خونی که از ما ریخته شود یا حقی که ما از آن محروم گردیم و حرمتی که از ما یا یکی از شیعیان هتک شود قطره اشکی بریزد خداوند بلندمرتبه مدتهای طولانی[و بی پایان]او را در بهشت سکنی دهد.
ص:419
علیّ بن أبی طالب علیه السّلام مشوا إلیه عند تفرّق النّاس عنه و فرار کثیرهم إلی معاویه طلبا لما فی یدیه من الدّنیا،فقالوا:یا أمیر المؤمنین،أعط هذه الأموال و فضّل هؤلاء الأشراف من العرب و قریش علی الموالی و العجم،و من تخاف علیه من النّاس فراره إلی معاویه.فقال لهم أمیر المؤمنین علیه السّلام أتأمرونّی أن أطلب النّصر بالجور،لا و اللّه لا أفعلنّ ما طلعت شمس و لاح فی السّماء نجم،و اللّه لو کان مالی لواسیت بینهم،و کیف و إنّما هو أموالهم؟!قال ثمّ أرمّ أمیر المؤمنین علیه السّلام طویلا ساکتا،ثمّ قال:من کان له مال فإیّاه و الفساد،فإنّ إعطاء المال فی غیر حقّه تبذیر و إسراف،و هو و إن کان ذکرا لصاحبه فی الدّنیا و الآخره فهو تضیعه عند اللّه (عزّ و جلّ)و لم یضع رجل ماله فی غیر حقّه و عند غیر أهله إلاّ حرمه اللّه شکرهم و کان لغیره ودّهم،فإن بقی معه من یودّه و یظهر له الشّکر،فإنّما هو ملق و کذب یرید التّقرّب به إلیه لینال منه مثل الّذی کان یأتی إلیه من قبل،فإن زلّت بصاحبه النّعل فاحتاج إلی معونته أو مکافاته فشرّ خلیل و ألأم خدین،و من ضیّع المعروف فیما أتاه فلیصل به القرابه و لیحسن فیه الضّیافه،و لیفکّ به العانی،و لیعن به الغارم، و ابن السّبیل،و الفقراء،و المجاهدین فی سبیل اللّه،و لیصبر نفسه علی النّوائب و الحقوق،فإنّ الفوز بهذه الخصال شرف مکارم الدّنیا و درک فضائل الآخره.
332-34- أخبرنا المفید عن الجعابیّ،عن ابن عقده عن علیّ بن الحسین،عن العبّاس بن عامر عن أحمد بن رزق عن إسحاق بن عمّار،قال:قال لی أبو عبد
ص:420
[331]33-ربیعه و عماره می گویند:گروهی از یاران امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السّلام به نزد حضرت آمدند به هنگام پراکنده شدن مردم از اطراف او و فرار عده فراوانی از آنان به سوی معاویه در طلب آنچه که از اموال دنیا در دست او بود.پس عرضه داشتند:ای امیر مؤمنان!این اموال را[برای جذب یاران خود]و این اشراف و ثروتمندان عرب و قریش و کسانی را که می ترسی به نزد معاویه بگریزند بر بندگان و فقرا و عجم برتری ده[تا به سوی تو گرایش پیدا کنند]پس امیر مؤمنان به آنان فرمود:آیا به من فرمان می دهید که با ستم درپی پیروزی باشم.
به خدا سوگند،تا زمانی که خورشید طلوع می کند و ستاره ای در آسمان می درخشد چنین نخواهم کرد.به خدا سوگند،اگر این اموال[که می بینید]ثروت شخصی خودم بود میان آنان به تساوی تقسیم می نمودم.حال که این اموال برای آنان[مسلمین]است چگونه این چنین کنم؟راوی گوید:سپس امیر مؤمنان مدت طولانی ساکت ماند.سپس فرمود:هرکس ثروتی دارد از فساد برحذر باشد.به درستی که بخشش مال در غیر مسیر حق بر باد دادن و تلف کردن آن است و این بخشش بی دلیل هرچند یاد شخص را در دنیا و آخرت برپا می دارد ولی او را در نزد خداوند فرازمند،تباه می سازد و هیچ کس ثروت خود را در غیر مسیر حقش و در نزد غیر اهلش قرار نداد جز آنکه خداوند او را از سپاسگزاری محروم ساخت و دوستی آنان را متوجه غیر او گرداند.پس اگر کسی با او باقی ماند که دوستش داشته و ابراز شکرگزاری می کند،او انسانی چاپلوس و دروغگوست که می خواهد به او نزدیک گردد تا از او همانند آنچه بیشتر دریافت می کرد بهره ببرد.پس اگر قدم آن انسان ثروتمند بلغزد[و در گرفتاری بیفتد]و نیاز به یاری همراهیش داشته باشد[مشخص می شود که او]بدترین دوست و سرزنش گرترین همراه است.و هرکس که[تاکنون]در آنچه خداوند به او داده است نیکی را تباه ساخته و از آن کوتاهی نموده است[پس اینک]با آن ثروت با نزدیکان پیوند برقرار کرده و با آنان به نیکی میهمان نوازی نماید و اسیران را آزاد سازد و بدهکاران و در راه ماندگان و بیچارگان و جهادگران در راه خدا را یاری کند و خود را بر سختی ها و حقوقی که می بایست آن ها را برآورده سازد بر بردباری تمرین دهد.پس به درستی که دستیابی به این خصوصیات [نیل به]بهترین صفات نیک در دنیا و رسیدن به فضیلت های آخرت است.
ص:421
اللّه علیه السّلام یا إسحاق،کیف تصنع بزکاه مالک إذا حضرت؟قال یأتونّی إلی المنزل فأعطیهم.فقال لی:ما أراک یا إسحاق إلاّ قد أذللت المؤمنین،فإیّاک إیّاک إنّ اللّه (تعالی)یقول:من أذلّ لی ولیّا فقد أرصد لی بالمحاربه.
333-35- أخبرنا المفید عن ابن قولویه عن أبیه عن سعد عن ابن عیسی،عن ابن محبوب،عن حنان بن سدیر،عن أبیه،قال:کنت عند أبی عبد اللّه علیه السّلام فذکر عنده المؤمن و ما یجب من حقّه،فالتفت إلیّ أبو عبد اللّه علیه السّلام فقال لی:یا أبا الفضل، ألا أحدّثک بحال المؤمن عند اللّه؟فقلت:بلی فحدّثنی جعلت فداک.فقال:إذا قبض اللّه روح المؤمن صعد ملکاه إلی السّماء فقالا:یا ربّ عبدک و نعم العبد،کان سریعا إلی طاعتک،بطیئا عن معصیتک،و قد قبضته إلیک،فما تأمرنا من بعده؟ فیقول الجلیل الجبّار:اهبطا إلی الدّنیا،و کونا عند قبر عبدی،و سبّحانی و مجّدانی و هلّلانی و کبّرانی و اکتبا ذلک لعبدی حتّی أبعثه من قبره.ثمّ قال لی:ألا أزیدک؟ قلت:بلی.فقال:إذا بعث اللّه المؤمن من قبره خرج معه مثال یقدمه أمامه،فکلّما رأی المؤمن هولا من أهوال یوم القیامه قال له المثال:لا تجزع و لا تحزن و أبشر بالسّرور و الکرامه من اللّه(عزّ و جلّ)قال:فما یزال یبشّره بالسّرور و الکرامه من اللّه(سبحانه)حتّی یقف بین یدی اللّه(عزّ و جلّ)و یحاسبه حسابا یسیرا،و یأمر به إلی الجنّه و المثال أمامه،فیقول له المؤمن:یرحمک اللّه،نعم الخارج معی من قبری،ما زلت تبشّرنی بالسّرور و الکرامه من اللّه(عزّ و جلّ)حتّی کان ذلک،فمن
ص:422
[332]34-اسحاق بن عمار می گوید:امام صادق علیه السّلام به من فرمود:ای اسحاق!هنگامی که زمان [پرداخت]زکات اموالت فرا می رسد چه می کنی؟عرضه داشتم:فقراء به منزلم می آیند و من زکات را به آنان می بخشم.امام علیه السّلام فرمود:ای اسحاق!می بینم که مؤمنان را خوار ساخته ای.
برحذر باش.به درستی که خداوند والا می فرماید:هرکس دوست مرا خوار سازد خود را برای جنگ با من آماده ساخته است.
[333]35-حنان بن سدیر از پدرش روایت می کند که نزد امام صادق علیه السّلام بودم.پس سخن مؤمن و حقوق واجب او به میان آمد.پس امام صادق علیه السّلام رو به من کرد و فرمود:ای ابا الفضل.آیا از حال مؤمن نزد خدا با تو سخن نگویم؟عرضه داشتم:بله-فدایت گردم-برایم سخن بگوئید.
امام فرمود:هنگامی که خداوند روح انسان مؤمن را از بدنش خارج می سازد دو فرشته [نویسنده اعمال او]به بالا رفته و عرضه می دارند:پروردگارا!او بنده توست و چه نیکو بنده ای در عطا و پیروی از[فرامین]تو شتابان و در حرکت به سوی نافرمانی تو کند قدم بود و اینک تو او را به سوی خود بالا آورده ای پس به ما چه فرمان می دهی؟پس خداوند عظیم و جبار می گوید:به دنیا فروآئید و در نزد قبر بنده من بوده و مرا تسبیح گوئید و ستایش کنید و به وحدانیّتم گواهی دهید و بزرگ برشمرید و[ثواب]آن را برای بنده ام بنویسید تا او را از قبرش برانگیزم.آنگاه امام به من فرمود:آیا بر تو بیفزایم؟عرضه داشتم:بله.امام فرمود:
هنگامی که خداوند مؤمن را از قبرش برانگیزد جسمی با او از قبر خارج می شود که در برابرش حرکت می کند پس هرگاه انسان مؤمن یکی از ترس های روز قیامت را مشاهده کرد آن فرد به او می گوید:نترس و ناراحت مباش و بر تو به شادی و کرامتی از سوی خداوند والا بشارت باد.راوی گوید:پس آن فرد همچنان انسان مؤمن را به شادی و کرامتی از جانب خدا بشارت می دهد تا در پیشگاه خداوند بلندمرتبه بایستد و خدا کردار او را به آسانی محاسبه کرده و او را به بهشت فرمان می دهد درحالی که آن شخص در مقابلش قرار دارد.پس انسان مؤمن به او می گوید:خداوند تو را ببخشاید.چه نیکو از قبرم مرا همراهی کردی و پیوسته مرا به سرور و کرامتی از سوی خدا بشارت دادی و آن چنان شد،تو کیستی؟
ص:423
أنت؟فیقول له المثال:أنا السّرور الّذی أدخلته علی أخیک فی الدّنیا خلقنی اللّه منه لأبشّرک.
334-36- أخبرنا المفید عن ابن قولویه عن أبیه عن سعد عن ابن عیسی،عن الحسین بن سعید،عن ابن أبی عمیر،عن محمّد الجعفیّ،عن أبیه،قال:کنت کثیرا ما أشتکی عینی،فشکوت ذلک إلی أبی عبد اللّه علیه السّلام فقال:ألا أعلّمک دعاء لدنیاک و آخرتک و تکفی به وجع عینک؟فقلت:بلی فقال:تقول فی دبر الفجر و دبر المغرب:«اللّهمّ إنّی أسألک بحقّ محمّد و آل محمّد علیک،أن تصلّی علی محمّد و آل محمّد،أن تجعل النّور فی بصری،و البصیره فی دینی،و الیقین فی قلبی، و الإخلاص فی عملی،و السّلامه فی نفسی،و السّعه فی رزقی،و الشّکر لک أبدا ما أبقیتنی».
335-37- أخبرنا المفید عن ابن قولویه عن الکلینیّ عن علیّ بن إبراهیم عن محمّد بن عیسی،عن یونس عن إسحاق بن عمّار،قال:سمعت أبو عبد اللّه علیه السّلام یقول:رأس طاعه اللّه الرّضا بما صنع اللّه فیما أحبّ العبد و فیما کره،و لم یصنع اللّه (تعالی)بعبد شیئا إلاّ و هو خیر له.
336-38- أخبرنا المفید عن محمّد بن محمّد بن طاهر عن ابن عقده عن أحمد بن الحسین بن سعید عن أبیه عن ظریف بن ناصح،عن محمّد بن عبد اللّه الأصمّ عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال سمعت أبی علیه السّلام یقول لجماعه من أصحابه.و اللّه لو أنّ علی
ص:424
پس آن شخص می گوید:من آن شادمانی هستم که بر برادرت در دنیا داخل کردی و خداوند مرا از آن آفرید تا به تو بشارت دهم.
[334]36-محمد جعفی از پدرش روایت می کند،چشم درد فراوانی داشتم.پس شکایت آن را به نزد امام صادق علیه السّلام بردم.امام فرمود:آیا دعایی برای دنیا و آخرتت به تو بیاموزم که درد چشمت را هم برطرف کند؟عرضه داشتم:بله.امام فرمود:در آخرین لحظات صبح دم و مغرب می گویی:«پروردگارا،همانا به حق محمد و خاندان او بر تو،از تو می خواهم که بر محمد و خاندان او درود فرستی و در دیدگانم نور و در دینم بصیرت و آگاهی در قلبم یقین و در کردارم بی ریایی و در جانم سلامتی و در روزیم گشایش و برایت شکرگزاری تا زمانی که زنده ام داشته ای قرار دهی».
[335]37-اسحاق بن عمّار می گوید:شنیدم که امام صادق علیه السّلام علیه السّلام می فرمود:سرآمد بندگی خدا خشنودی به آن چیزی است که خداوند در آنچه بنده اش دوست می دارد و یا ناخوش دارد انجام می دهد.و خداوند با بنده اش به چیزی رفتار ننماید جز آنکه آن چیز مایۀ خیر و نیکی او باشد.
[336]38-امام صادق علیه السّلام فرمود:شنیدم که پدرم علیه السّلام به گروهی از یارانش می فرماید:به خدا
ص:425
أفواهکم أوکیه لأخبرت کلّ رجل منکم ما لا یستوحش معه إلی شیء،و لکن قد سبقت فیکم الإذاعه إِنَّ اللّهَ بالِغُ أَمْرِهِ [الطلاق(65):3].
337-39- أخبرنا المفید عن علیّ بن بلال عن محمّد بن الحسین بن حمید اللّحمیّ،عن سلیمان بن الرّبیع عن نصر بن مزاحم قال علیّ بن بلال:و حدّثنی علیّ بن عبد اللّه بن أسد الأصفهانیّ،عن الثّقفیّ،عن محمّد بن علیّ عن نصر بن مزاحم،عن یحیی بن یعلی الأسلمیّ،عن علیّ بن الحزوّر،عن الأصبغ بن نباته، قال:جاء رجل إلی علیّ علیه السّلام فقال:یا أمیر المؤمنین هؤلاء القوم الّذین تقاتلهم، الدّعوه واحده،و الرّسول واحد،و الصّلاه واحده،و الحجّ واحد،فبم نسمّیهم؟قال:
سمّهم بما سمّاهم اللّه(تعالی)فی کتابه.فقال:ما کلّ ما فی کتاب اللّه أعلمه.قال:
أما سمعت اللّه(تعالی)یقول فی کتابه: تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ اللّهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ وَ آتَیْنا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّناتِ وَ أَیَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَ لَوْ شاءَ اللّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِینَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ وَ لکِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَ مِنْهُمْ مَنْ کَفَرَ [البقره(2):253]فلمّا وقع الاختلاف کنّا نحن أولی باللّه(عزّ و جلّ)و بالنّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و بالکتاب و بالحقّ،فنحن الّذین آمنوا و هم الّذین کفروا،و شاء اللّه قتالهم بمشیّته و إرادته.
338-40- أخبرنا المفید عن الشّریف محمّد بن طاهر،عن ابن عقده عن عبد اللّه بن أحمد بن المستورد،عن الکاهلیّ،عن محمّد بن عبید بن مدرک قال:
ص:426
سوگند اگر دهان شما ریسمانی داشت و دهن لق نبودید[که سخنان مرا هر جا مطرح کنید] هریک از شما را به چیزی آگاه می کردم که به آن از هیچ چیز دیگری هراس نیابید.اما از پیش مشاهده کرده ام که خبرها را به همه جا،پخش می کنید.«و خداوند امر خود را به سرانجام می رساند.»
[337]39-أصبغ بن نباته می گوید:مردی به نزد علی علیه السّلام آمد و عرضه داشت:ای امیر مؤمنان! این گروهی است که تو با آنان می جنگی[درحالی که]دعوت و فرستاده و نماز و حج ما یکی است.پس[اگر مسلمان نیستند]آنان را چه بنامیم؟امام فرمود:از آنان به آنچه خداوند والا در کتابش نامیده نام ببر.مرد گفت:من هر آنچه در کتاب خداست نمی دانم.امام فرمود:آیا نشنیده ای که خداوند والا در کتابش می فرماید:«ما برخی از این فرستادگان را بر بعضی دیگر برتری دادیم-درمیان آنها کسی بود که خدا با او سخن گفت و بعضی را در جایی برتری داد-به عیسی پسر مریم معجزه ها دادیم و او را به روح القدس یاری کردیم و اگر خدا می خواست کسانی که بعد از آنها بودند با وجود دلایل واضحی که به ایشان آمده بود با یکدیگر نبرد نمی کردند ولی آنان اختلاف کردند بعضی ایمان آوردند و برخی کافر شدند.»[بقره(2):آیۀ 253].
پس هنگامی که اختلاف واقع شد ما سزاوارترین اشخاص به خدا و پیامبر و کتاب و حق بودیم.پس ما کسانی هستیم که ایمان آوردیم و آنان کسانی هستند که کفر ورزیدند و خداوند با مشیت و اراده خود جنگ با آنان را طلبید.
ص:427
دخلت مع عمّی عامر بن مدرک علی أبی عبد اللّه علیه السّلام فسمعته:یقول من أعان علی مؤمن بشطر کلمه،لقی اللّه و بین عینیه مکتوب:آیس من رحمه اللّه.
339-41- أخبرنا المفید عن محمّد بن عمران المرزبانیّ،عن محمّد بن یحیی، عن جبله بن محمّد بن جبله عن أبیه قال:اجتمع عندنا السّیّد بن محمّد الحمیریّ و جعفر بن عفّان الطّائیّ،فقال له السّیّد:ویحک أتقول فی آل محمّد علیهم السّلام شرّا!:
ما بال بیتکم یخرّب سقفه و ثیابکم من أرذل الأثواب
فقال جعفر:ما أنکرت من ذلک؟فقال له السّیّد:إذا لم تحسن المدح فاسکت،أ یوصف آل محمّد صلّی اللّه علیه و اله بمثل هذا؟!و لکنّی أعذرک،هذا طبعک و علمک و منتهاک، و قد قلت أمحو عنهم عار مدحک:
أقسم باللّه و آلائه و المرء عمّا قال مسئول
إنّ علیّ بن أبی طالب علی التّقی و البرّ مجبول
و إنّه کان الإمام الّذی له علی الأمّه تفضیل
یقول بالحقّ و یعنی به و لا تلهیه الأباطیل
کان إذا الحرب مرتها القنا و أحجمت عنها البهالیل
یمشی إلی القرن و فی کفّه أبیض ماضی الحدّ مصقول
مشی العفرنی بین أشباله أبرزه للقنّص الغیل
ذاک الّذی سلّم فی لیله علیه میکال و جبریل
ص:428
[338]40-محمد بن عبید می گوید:با عمویم عامر بن مدرک بر امام صادق علیه السّلام وارد شدیم پس شنیدم که می فرمود:هرکس و لو با جزئی ترین کلمه[کسی را]بر علیه مؤمنی یاری دهد[و علیه مؤمن توطئه نماید]با خداوند دیدار می کند درحالی که درمیان دو چشمش [پیشانی اش]نوشته شده است:ناامید از رحمت پروردگار.
[339]41-جبله بن محمد بن جبله کوفی می گوید:پدرم برایم روایت نمود که سید بن محمد حمیری و جعفر بن عفان در نزد ما گردآمده بودند.پس سید به او گفت:وای بر تو.آیا درباره خاندان پیامبر صلّی اللّه علیه و اله بدگویی کرده و می گوئید:
خانه شما را چه شده است که سقف آن نزدیک است که خراب شود و لباس شما از پست ترین لباس هاست.پس جعفر گفت:چه چیز این سخن را انکار می کنی؟پس سید گفت:اگر مدح گفتن نمی دانی خاموش باش.آیا خاندان محمد صلّی اللّه علیه و اله این چنین توصیف می شود؟اما من عذر تو را می پذیرم.این طبع و دانش و نهایت فهم توست و من شعری سروده ام که مدح ننگین تو را از آنان پاک سازم:
به خداوند و نعمت هایش سوگند می خورم درحالی که انسان مسئول سخن خویش است/فطرت علی بن ابی طالب بر پرهیزگاری و نیکی سرشته شده است/و امامی است که بر تمامی امت برتری دارد/سخن بر حق می گوید:و حق را قصد می کند و پوچی ها او را به خود مشغول نمی دارد/در هنگامی که جنگ نیزه ها را با خود همراه کرده و بزرگان و نیکان از آن در می مانند/با شجاعت حرکت می کند درحالی که در دستش شمشیری سپید و برنده و صیقل داده شده قرار دارد/همچون شیری سخت و نیرومند درمیان فرزندان خود که از بیشه اش به شکارچیان حمله ور می شود/او کسی است که در یک شب میکائیل و جبرئیل بر او سلام کردند/
ص:429
میکال فی ألف و جبریل فی ألف و یتلوهم سرافیل
لیله بدر مددا أنزلوا کأنّهم طیر أبابیل
فسلّموا لمّا أتوا حذوه و ذاک إعظام و تبجیل
کذا یقال فیه یا جعفر،و شعرک یقال مثله لأهل الخصاصه و الضّعف؛فقبّل جعفر رأسه و قال:أنت و اللّه الرّأس یا أبا هاشم،و نحن الأذناب.
340-42- أخبرنا المفید عن علیّ بن بلال عن إسماعیل بن علیّ بن عبد الرّحمن عن أبیه عن عیسی بن حمید عن أبیه حمید بن قیس،عن علیّ بن الحسین بن علیّ بن الحسین عن أبیه قال سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول:إنّ أمیر المؤمنین علیه السّلام لمّا رجع من وقعه الخوارج اجتاز بالزّوراء،فقال للنّاس:إنّها الزّوراء فسیروا و جنّبوا عنها،فإنّ الخسف أسرع إلیها من الوتد فی النّخاله؛فلمّا أتی موضعا من أرضها قال:ما هذه الأرض؟قیل:أرض بحرا.فقال:أرض سباخ جنّبوا و یمّنوا.فلمّا أتی یمنه السّواد فإذا هو براهب فی صومعه له فقال له:یا راهب،أنزل هاهنا؟فقال له الرّاهب:لا تنزل هذه الأرض بجیشک.قال:و لم؟قال:
لأنّه لا ینزلها إلاّ نبیّ أو وصیّ نبیّ بجیشه،یقاتل فی سبیل اللّه(عزّ و جلّ)هکذا نجد فی کتبنا.فقال له أمیر المؤمنین علیه السّلام فأنا وصیّ سیّد الأنبیاء،و سیّد الأوصیاء.
فقال له الرّاهب:فأنت إذن أصلع قریش و وصیّ محمّد صلّی اللّه علیه و اله.قال له أمیر المؤمنین:
أنا ذلک.فنزل الرّاهب إلیه،فقال:خذ علیّ شرائع الإسلام،إنّی وجدت فی
ص:430
میکائیل و جبرائیل هریک درمیان هزار فرشته که درپی آنان اسرافیل حرکت می کرد/در شب جنگ بدر برای یاری او فروفرستاده شدند گویا آنان پرندگان ابابیل بودند/پس هنگامی که به نزدیک او رسیدند به او سلام کردند و این بزرگداشت و تکریمی برای او بود/
ای ابا جعفر این چنین درباره اهل بیت باید سرود و همانند شعر تو در شأن اهل خواری و ناتوانی است پس جعفر سر تکان داد.و گفت:ای ابا هاشم به خدا سوگند تو سرآمد هستی و ما دنباله رو توایم.
[340]42-امام باقر علیه السّلام می فرماید:هنگامی که امیر مؤمنان علیه السّلام از جنگ با خوارج بازمی گشت به «الزوراء»رسید.پس به مردم فرمود:این جا«الزوراء»است.پس حرکت کنید و از آن دور شوید همانا فرورفتن در آن از فرورفتن میخ در الک تندتر است.پس هنگامی که به منطقه ای از زمین آنجا رسید فرمود:این چه زمینی است؟گفته شد:زمین«بحرا».حضرت فرمود:
زمینی شوره زار است.از آن دور شوید و به سمت راست حرکت کنید.پس هنگامی که به «یمنه السّواد»رسید راهی را در صومعه ای مشاهده کرد پس به او فرمود:ای راهب!آیا در این جا فرود بیاییم؟پس راهب گفت:با سپاهیانت در این زمین فرود میا.امام فرمود:چرا؟راهب گفت:ما در کتابمان خوانده ایم که جز جانشین پیامبر که به همراه سپاهیانش در راه خدا می جنگند در این منطقه فرود نمی آید.پس امیر مؤمنان به او فرمود:من جانشین و سرور پیامبران هستم.من سرور جانشینان هستم.راهب گفت:پس تو[باید]همان کم موی ترین مرد قریش و جانشین محمد صلّی اللّه علیه و اله باشی!امیر مؤمنان علیه السّلام به او فرمود:من همانم.پس راهب به نزد او آمد و عرضه داشت:شریعت و آئین اسلام را بر من عرضه بدار.
ص:431
الإنجیل نعتک،و أنّک تنزل أرض براثا بیت مریم و أرض عیسی علیه السّلام فقال أمیر المؤمنین علیه السّلام:قف و لا تخبرنا بشیء؛ثمّ أتی موضعا فقال:الکزوا هذا فلکزه برجله علیه السّلام فانبجست عین خرّاره،فقال:هذه عین مریم الّتی أنبعقت لها؛ثمّ قال:
اکشفوا هاهنا علی سبعه عشر ذراعا؛فکشف فإذا بصخره بیضاء فقال علیه السّلام:علی هذه وضعت مریم عیسی من عاتقها و صلّت هاهنا؛فنصب أمیر المؤمنین علیه السّلام الصّخره و صلّی إلیها،و أقام هناک أربعه أیّام یتمّ الصّلاه،و جعل الحرم فی خیمه من الموضع علی دعوه،ثمّ قال:أرض براثا،هذا بیت مریم علیها السّلام،هذا الموضع المقدّس صلّی فیها الأنبیاء.قال أبو جعفر محمّد بن علیّ علیه السّلام:و لقد وجدنا أنّه صلّی فیه إبراهیم قبل عیسی علیه السّلام.
341-43- أخبرنا المفید عن ابن قولویه عن أبیه عن سعد عن أبی الجوزاء عن ابن علوان،عن عمرو بن خالد،عن زید بن علیّ،عن أبیه عن الحسین بن علیّ، عن أمیر المؤمنین علیهم السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:یا علیّ،إنّ اللّه(تعالی)أمرنی أن أتّخذک أخا و وصیّا،فأنت أخی و وصیّی،و خلیفتی علی أهلی فی حیاتی و بعد موتی،من تّبعک فقد تبعنی،و من تخلّف عنک فقد تخلّف عنّی،و من کفر بک فقد کفربی،و من ظلمک فقد ظلمنی.یا علیّ،أنت منّی و أنا منک.یا علیّ،لو لا أنت لما قوتل أهل النّهر.قال:فقلت یا رسول اللّه،و من أهل النّهر؟قال:قوم یمرقون من الإسلام کما یمرق السّهم من الرّمیّه.
ص:432
به درستی که در انجیل صفات تو را یافته ام و[اینکه]تو در زمین براثا خانه مریم علیه السّلام و زمین عیسی علیه السّلام فرود می آیی.پس امیر مؤمنان فرمود:بایست و ما را به چیزی خبر مده.سپس به مکانی رسید و فرمود:ضربه این چنین است!آنگاه با پای مبارکش ضربه هایی به آن محل زد و چشمه ای روان شروع به جوشش نمود.پس امام فرمود:این چشمه مریم است که بر او شکافته شد.سپس فرمود:این جا را به مقدار هفده ذراع بکنید.پس کنده شد و ناگهان صخره ای سپید نمایان گشت.پس علی علیه السّلام فرمود:این جا مریم علیه السّلام حضرت عیسی را از شانه اش به زمین گزارد و نماز خواند.پس امیر مؤمنان صخره را محکم ساخت و بر آن نماز گزارد و در آنجا چهار روز باقی ماند و نماز را کامل به پا داشت و خانواده خود را در خیمه ای [نزدیک]که صدایشان به حضرت می رسید جای داد سپس فرمود:این جا زمین براثا و خانه مریم علیه السّلام است و جایگاهی مقدس که پیامبران در آن نماز گزارده اند.امام باقر علیه السّلام[در ادامه] فرمود:و یافتیم که در آن مکان حضرت ابراهیم علیه السّلام پیش از عیسی علیه السّلام نماز گزارده است.
[341]43-حضرت علی علیه السّلام می فرماید:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:ای علی!خداوند فرازمند به من فرمان داد که تو را برادر و جانشین خود قرار دهم.پس تو برادر و جانشین و خلیفه من بر خانواده ام در زمان حیات و پس از مرگم هستی.هرکس از تو پیروی کند از من پیروی نموده است و هرکس از تو سرپیچی نماید از من سرپیچی نموده است و هرکس به تو کفر بورزد به من کفر ورزیده است و هرکس به تو ستم کند به من ستم کرده است.ای علی!تو از من و من از توام.ای علی!اگر تو نبودی با اهل نهر جنگ نمی شد.پس عرضه داشتم:اهل نهر چه کسانی هستند؟پیامبر فرمود:گروهی که از اسلام خارج می گردند همان گونه که تیر از چلّه کمان خارج می شود.
ص:433
342-44- أخبرنا المفید،قال حدّثنا أبو جعفر محمّد بن علیّ بن الحسین بن بابویه،قال حدّثنا أبی عن سعد عن ابن أبی الخطّاب عن ابن بزیع،عن صالح بن عقبه،عن بشیر الدّهّان،قال:قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام ربّما فاتنی الحجّ فأعرف عند قبر الحسین علیه السّلام؟قال:أحسنت یا بشیر،إنّه من أتی قبر الحسین بن علیّ علیهما السّلام عارفا بحقّه فی غیر یوم عید کتبت له عشرون حجّه و عشرون عمره مبرورات متقبّلات، و عشرون غزوه مع نبیّ مرسل أو إمام عادل،و من أتاه یوم عید عارفا بحقّه کتبت له مائه حجّه و مائه عمره مبرورات متقبّلات و مائه غزوه مع نبیّ مرسل أو إمام عادل،و من أتاه یوم عرفه عارفا بحقّه کتبت له ألف حجّه و ألف عمره مبرورات متقبّلات و ألف غزوه مع نبیّ مرسل أو إمام عادل.قال بشیر:فقلت له:کیف لی بمثل الموقفین؟قال فنظر إلیّ شبه المغضب ثمّ قال:یا بشیر،من أتی قبر الحسین علیه السّلام عارفا بحقّه فاغتسل فی الفرات و توجّه إلیه،کتبت له بکلّ خطوه حجّه بمناسکها.قال:و لا أعلم إلاّ قال:و غزوه.
343-45- أخبرنا المفید عن أحمد بن الولید عن أبیه عن الصّفّار،عن أیّوب بن نوح،عن صفوان عن إبراهیم بن زیاد،عن الصّادق علیه السّلام قال:إنّ اللّه(تعالی)إذا غضب علی أمّه ثمّ لم ینزل بها العذاب،أغلی أسعارها،و قصّر أعمارها،و لم تربح تجّارها،و لم تغزر أنهارها،و لم تزک ثمارها،و سلّط علیها شرارها،و حبس علیها أمطارها.
ص:434
[342]44-بشیر دهّان می گوید:به امام صادق علیه السّلام عرضه داشتم:چه بسا به حج نرفتم ولی به نزد قبر حسین علیه السّلام می آیم[این چگونه است؟]امام فرمود:ای بشیر.کار نیکویی انجام داده ای.
همانا هرکس در غیر روز عید با شناخت نسبت به حق حسین بن علی علیه السّلام به نزد قبرش بیاید برایش بیست حج و بیست عمره پذیرفته شده و صحیح و بیست جنگ به همراه پیامبر فرستاده شده یا امام عادل،نوشته می شود.و هرکس در روز عید درحالی که به حق او آگاه است به زیارت مزارش بیاید برایش صد هزار حج و صد هزار عمره پذیرفته شده و صحیح و صد جنگ با پیامبر فرستاده شده یا امام عادل،نوشته می شود و هرکس در روز عرفه درحالی که به حق امام آگاه است به کنار قبر حسین بیاید برایش هزار حج و هزار عمره پذیرفته شده و صحیح و هزار جنگ با پیامبر فرستاده شده یا امام عادل،نوشته می شود.بشیر می گوید:پس عرضه داشتم:پس اگر توانستم به هردو جایگاه[حج و کربلا]بروم چطور؟پس امام با خشم به من نگریست پس فرمود:ای بشیر هرکس درحالی که به حق امام آگاه است به زیارت قبر حسین بن علی علیه السّلام بیاید و در فرات غسل کند و به سوی او حرکت نماید در برابر هر قدمی که بر می دارد ثواب یک حج با تمام عباداتش نگاشته می شود.راوی گوید:و چیز دیگر به یاد ندارم جز آنکه فرمود:و جنگی[یعنی برای هر قدم ثواب یک جنگ به همراه پیامبر و یا امام برایش نوشته می شود].
[343]45-امام صادق علیه السّلام فرمود:هنگامی که خداوند بر امتی خشمناک شود آنگاه عذاب را بر آنان فرو نفرستد[در عوض]قیمت های[اجناس]آن امت را گران می سازد و عمرهایشان را کوتاه می گرداند.تاجران آن امت سود نمی کنند و چشمه هایشان نمی جوشد و میوه های درختانشان نیکو و گوارا نمی شود و بدان آن امت بر آنان مسلط می گردند و باران بر آنان نمی بارد.
ص:435
344-46- أخبرنا المفید عن محمّد بن محمّد بن طاهر عن ابن عقده عن أحمد بن محمّد بن سعید عن سلیمان بن محمّد عن محمّد بن عمران عن محمّد بن عیسی الکندیّ،عن جعفر بن محمّد علیه السّلام،قال:جاء أعرابیّ إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فقال:یا محمّد أخبرنی بعمل یحبّنی اللّه علیه.قال:یا أعرابیّ،ازهد فی الدّنیا یحبّک اللّه، و ازهد فیما فی أیدی النّاس یحبّک النّاس.قال:و قال جعفر بن محمّد علیهما السّلام من أخرجه اللّه من ذلّ المعصیه إلی عزّ التّقوی أغناه بلا مال،و أعزّه بلا عشیره،و آنسه بلا بشر،و من خاف اللّه أخاف اللّه منه کلّ شیء،و من لم یخف اللّه أخافه اللّه من کلّ شیء.
345-47- أخبرنا المفید عن محمّد بن محمّد بن طاهر عن ابن عقده عن أحمد بن یوسف عن الحسن بن محمّد عن أبیه عن عاصم بن عمر عن محمّد بن مسلم قال:سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:کتب إلی الحسن بن علیّ علیه السّلام قوم من أصحابه یعزّونه عن ابنه له.فکتب إلیهم:«أمّا بعد،فقد بلغنی کتابکم تعزّونّی بفلانه،فعند اللّه أحتسبها تسلیما لقضائه،و صبرا علی بلائه،فإن أوجعتنا المصائب،و فجعتنا النّوائب بالأحبّه المألوفه الّتی کانت بنا حفیّه،و الإخوان المحبّین الّذین کان یسرّ بهم النّاظرون،و تقرّ بهم العیون،أضحوا قد اخترمتهم الأیّام،و نزل بهم الحمام، فخلّفوا الخلوف،و أودت بهم الحتوف،فهم صرعی فی عساکر الموتی، متجاورون فی غیر محلّه التّجاور،و لا صلاه بینهم و لا تزاور،و لا یتلاقون عن
ص:436
[344]46-امام صادق علیه السّلام از پدرش روایت می کند که فرمود:عربی صحرانشین به نزد پیامبر آمد و عرضه داشت:ای محمد!مرا از عملی آگاه کن که خداوند به خاطر آن مرا دوست بدارد.
پیامبر فرمود:از دنیا دل برگیر تا خداوند دوستت بدارد و از آنچه در دست مردم است دل برگیر تا مردم دوستت بدارند.و امام صادق علیه السّلام فرمود:هرکس که خداوند او را از خواری گناه به عزت پرهیزگاری برساند بدون ثروت بی نیازش ساخته و بدون خانواده و اطرافیان سربلندش می سازد و بدون همدم انیسش می شود و هرکس از خدا بترسد خداوند هرچیز را از او می ترساند و هرکس از خدا نترسد خداوند او را از هرچیز در هراس می افکند.
[345]47-محمد بن مسلم می گوید:شنیدم که امام صادق علیه السّلام می فرمود:گروهی از یاران امام حسن مجتبی علیه السّلام در تسلیت دختر از دست رفته آن حضرت نامه ای نگاشتند.پس امام حسن علیه السّلام برایشان نوشت:اما بعد.نامه شما که برای ابراز همدردی با من نگاشته بودید به دستم رسید.پس من فوت آن دختر را در درگاه خداوند سر نهادن به قضای او و بردباری بر بلایش به حساب می آورم.هرچند مصیبت ها ما را به درد آورد و سختی از دست دادن دوستان همدم که به ما مهربان و پذیرا بودند و برادران دوستدار ما که ملاقات کنندگان[از دیدارشان]شادمان گشته و چشم به مشاهده شان روشنی می یافت ما را آزرد.روزها آنان را در ربود و مرگ بر آنان فرود آمد پس باقی گذاردنی ها را باقی گذاردند.هلاکت آنان را از میان برد و آنان در لشگرگاه مردگان به خاک افتادند[کنایه از قبرهای در کنار هم است].در محلی که جای همسایگی نیست با یکدیگر همسایه اند و هیچ رابطه و دیداری میان آنان وجود نداشته و با نزدیک ترین همسایگان خود نیز ملاقات نمی کنند.
ص:437
قرب جوارهم أجسامهم نائیه من أهلها،خالیه من أربابها،قد أجشعها إخوانها، فلم أر مثل دارها دارا،و لا مثل قرارها قرارا،فی بیوت موحشه،[و حلول مخضعه]،قد صارت فی تلک الدّیار الموحشه،و خرجت عن الدّار المونسه، ففارقتها من غیر قلی،فاستودعتها البلاء،و کانت أمه مملوکه،سلکت سبیلا مسلوکه،صار إلیها الأوّلون،و سیصیر إلیها الآخرون،و السّلام».
346-48- أخبرنا المفید عن الحسن بن حمزه العلویّ عن محمّد بن عبد اللّه بن جعفر،عن أبیه عن هارون عن ابن زیاد عن جعفر بن محمّد عن أبیه علیهما السّلام قال:فی حکمه آل داود:یابن آدم،کیف تتکلّم بالهدی و أنت لا تفیق عن الرّدی!یابن آدم،أصبح قلبک قاسیا و أنت لعظمه اللّه ناسیا،فلو کنت باللّه عالما،و بعظمته عارفا،لم تزل منه خائفا،و لوعده راجیا،ویحک کیف لا تذکر لحدک،و انفرادک فیه وحدک!
347-49- أخبرنا محمّد بن محمّد،قال:أخبرنا أبو القاسم جعفر بن محمّد،عن أبیه،عن سعد بن عبد اللّه،عن محمّد بن عیسی،عن صدقه الأحدب،عن داود الأبزاریّ،قال:سمعت موسی بن جعفر علیه السّلام یقول:کفی بالتّجارب تأدیبا،و بمرّ الأیّام عظه،و بأخلاق من عاشرت معرفه،و بذکر الموت حاجزا من الذّنوب و المعاصی،و العجب کلّ العجب للمحتّمین من الطّعام و الشّراب مخافه الدّاء أن ینزل بهم،کیف لا یحتّمون من الذّنوب مخافه النّار إذا اشتعلت فی أبدانهم!
ص:438
بدن هایشان از اهلشان دور افتاده و از جانشان خالی گشته است درحالی که برادرانشان بر [دیدار]آنها آزمندند.پس من همچون این خانه،خانه ای و همچون این آرامگاه،آرامگاهی ندیده ام.در خانه های هراس انگیز و سر قامت گاهی خوارکننده.دخترم به آن سرزمین خوف انگیز وارد گشته و از خانه انس خود خارج شد.پس من بدون اندوه و هجران از او جدا می گردم و او را به دست بلاهای پس از مرگ می سپارم.او کنیزی مملوک بود که به راهی پیموده شده قدم نهاد.پیشینیان به آن راه رفته و آیندگان نیز به سوی آن حرکت خواهند نمود و السلام.
[346]48-امام صادق علیه السّلام از پدرش روایت می کند که فرمود:در حکمت آل داود این چنین آمده است:ای فرزند آدم!چگونه از هدایت سخن می گویی درحالی که بر مرگ برتری نیافته ای.
[و از دست آن فراری نداری]ای فرزند آدم سنگ دل گشته ای و بزرگی خداوند را فراموش کرده ای.پس اگر خدا را می شناختی و عظمت او را می فهمیدی پیوسته از او ترسان بوده و به وعده هایش امید داشتی.وای بر تو چگونه لحد[کنایه از قبر]خود و تنهایی ات در آن را یاد نمی کنی.
[347]49-داود ابزاری می گوید:شنیدم که امام موسی بن جعفر علیه السّلام می فرمود:تجربه های زندگی برای ادب نمودن و تلخی روزگار برای پند و اندرز و رفتار کسانی که با آنان برخورداری برای شناخت آنان و یاد مرگ برای مانع شدن از گناه و نافرمانی کفایت می کند.و فراوان در شگفتم از کسانی که خود را از غذا و نوشیدنی باز می دارند تا بیماری بر آنان روی نیاورد چگونه خود را از گناهان حفظ نمی کنند تا آتش در بدن هایشان شعله ور نگردد.
ص:439
348-50- أخبرنا المفید عن الجعابیّ،عن ابن عقده عن عبد اللّه بن محمّد،عن زید بن علیّ،عن الحسین بن زید بن علیّ عن علیّ بن جعفر عن أخیه موسی بن جعفر،عن آبائه علیهم السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله أبلغونی حاجه من لا یستطیع إبلاغی حاجته،فإنّه من أبلغ سلطانا حاجه من لا یستطیع إبلاغها ثبّت اللّه قدمیه علی الصّراط یوم القیامه.
349-51- أخبرنا المفید عن الحسن بن حمزه العلویّ عن ابن البرقیّ،عن جدّه عن الحسن بن فضّال،عن الحسن بن الجهم،عن أبی الیقظان،عن عبید اللّه بن الولید الوصّافیّ،قال:سمعت أبا عبد اللّه جعفر بن محمّد علیهما السّلام یقول:ثلاث لا یضرّ معهنّ شیء:الدّعاء عند الکربات،و الاستغفار عند الذّنب،و الشّکر عند النّعمه.
350-52- هذا حدیث وجدته بخطّ بعض المشایخ(رحمهم اللّه)،ذکر أنّه وجده فی کتاب لأبی غانم المعلم الأعرج،و کان مسکنه بباب الشّعیر،وجد بخطّه علی ظهر کتاب له حین مات:و هو أنّ عائشه بنت طلحه دخلت علی فاطمه علیها السّلام فرأتها باکیه،فقالت لها:بأبی أنت و أمّی،ما الّذی یبکیک؟فقالت لها(صلوات اللّه علیها)أ سائلتی عن هنه حلّق بها الطّائر،و حفی بها السّائر،و رفع إلی السّماء أثرا،و رزئت فی الأرض خبرا،إنّ قحیف تیم و أحیوک عدیّ جاریا أبا الحسن فی السّباق، حتّی إذا تقرّبا بالخناق،أسرّا له الشّنآن،و طویاه الإعلان،فلمّا خبا نور الدّین، و قبض النّبیّ الأمین،نطقا بفورهما،و نفثا بسورهما،و أدلاّ بفدک،فیا لها لمن ملک،
ص:440
[348]50-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:نیاز کسی که توانایی بیان نیازش را به من ندارد به من بگوئید.
به درستی که هرکس نیاز کسی که توانایی بیان آن نیاز را ندارد به سلطان و فرمانروایی برساند خداوند گام هایش را بر صراط استوار می گرداند.
[349]51-عبید اللّه بن ولید وصّافی می گوید:شنیدم که امام صادق علیه السّلام می فرمود:سه چیز است که به همراه آن ها چیزی به انسان آسیب نمی رساند:دعا در هنگام سختی ها و طلب بخشش هنگام گناه و شکرگزاری در هنگام[دارا بودن از]نعمت.
[350]52-این حدیثی است که آن را به خط فردی از بزرگان-که خداوند بر آنان ببخشاید- یافتم و یادآوری کرده که آن را در کتابی از ابی غانم معلّم اعرج که خانه اش در باب شعیر بوده مشاهده کرده است و به خط او در پشت کتابش در هنگام مرگ او یافته که نوشته بود:عایشه دختر طلحه بر فاطمه علیها السّلام داخل شد پس مشاهده کرد که فاطمه می گرید.پس به ایشان عرضه داشت:پدر و مادرم به فدایت.چه چیز تو را به گریه واداشته است؟فاطمه علیها السّلام به او فرمود:از بدی و شری از من می پرسی که پرندگان به خاطر آن به اوج آسمان پرواز می کنند و راه روندگان با پای برهنه حرکت می نمایند.اثرش به سوی آسمانها بالا می رود و تمام زمین از خبرش آگاه می شود.همانا قحیف تیم و احیوک عدیّ[کنایه از ابو بکر و عمر است]با ابا الحسن در اسب تاختن همراهی نمودند تا به افسار اسب او نزدیک شدند.پس در آن هنگام کینه خود را بر او آشکار ساخته و آشکارا او را در بر گرفتند.پس هنگامی که نور دین خاموش شد و پیامبر امین صلّی اللّه علیه و اله از دنیا رفت آتش کینه آنان فوران کرد و در آتش خشم خود دمیدند.و در مورد فدک گستاخانه رفتار کردند پس چه[نیکو]زمینی بود
ص:441
تلک إنّها عطیّه الرّبّ الأعلی للنّجیّ الأوفی،و لقد نحلنیها للصّبیه السّواغب من نجله و نسلی،و إنّها لبعلم اللّه و شهاده أمینه،فإن انتزعا منّی البلغه،و منعانی اللّمظه، و أحتسبها یوم الحشر زلفه،و لیجدنّها آکلوها ساعره حمیم،فی لظی جحیم.
تمّ المجلس السابع،و یتلوه المجلس الثامن من أمالی الشیخ الطّوسی رحمه اللّه.
ص:442
برای کسی که به آن دست یابد.همانا که آن بخشش خداوند والا به پیامبر نجات بخش و وفادار بود که پیامبر آن را برای کمک به کودکان بی نوا و ناتوان از فرزند خود و نسل من،به من بخشید و این امر را خداوند می داند و امنیتش بر آن گواهی می دهد پس اگر مایه کفاف مرا از من گرفتند و مرا از این روزی اندک بازداشتند آن را در روز قیامت وسیله ای برای نزدیکی خود به خداوند حساب می آورم و هرآینه کسانی که فدک را[به ناحق]برگرفتند آن را بر افروزنده آتش در اعماق جهنم خواهند یافت.
مجلس هفتم به پایان رسید و به دنبال آن مجلس هشتم از امالی شیخ طوسی خواهد آمد.
ص:443
[8] المجلس الثامن فیه بقیّه أحادیث الشیخ المفید محمّد بن محمّد بن النعمان
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ 351-1- أخبرنا المفید عن أحمد بن الولید عن أبیه عن الصّفّار،عن البرقیّ،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن المفضّل عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:قال أمیر المؤمنین علیه السّلام أعطیت تسعا لم یعط أحد قبلی سوی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله:لقد فتحت لی السّبل،علمت المنایا،و البلایا،و الأنساب،و فصل الخطاب،و لقد نظرت فی الملکوت بإذن ربّی،فما غاب عنّی ما کان قبلی و لا ما یأتی بعدی،و إنّ بولایتی أکمل اللّه لهذه الأمّه دینهم،و أتمّ علیهم النّعم،و رضی لهم إسلامهم،إذ یقول یوم الولایه لمحمّد صلّی اللّه علیه و اله یا محمّد،أخبرهم أنّی أکملت لهم الیوم دینهم،و أتممت علیهم النّعم، و رضیت إسلامهم؛کلّ ذلک منّ اللّه به علیّ فله الحمد.
352-2- أخبرنا المفید عن الحسن بن حمزه،عن نصر بن الحسن الورامینیّ، عن سهل عن محمّد بن الولید الصّیرفیّ عن سعید الأعرج،قال:دخلت أنا
ص:444
جلسه هشتم
و در آن بقیه روایات شیخ مفید بن محمد بن نعمان وجود دارد.
به نام خداوند رحمتگر مهربان
[351]1-امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود:نه چیز به من عطا گردید که پیش از من به هیچ کس جز پیامبر عطا نشده بود:راه ها برایم گشاده شد و علم زمان های مرگ و بلاهای جهان و نسب شناسی اشخاص و قضاوت به من عطا گردید و با اذن پروردگارم در ملکوت آسمان ها و زمین نگریستم و هیچ چیز از آن چه پیش از من بود و پس از من خواهد آمد از نظرم دور نماند.و خداوند به ولایت من دین این امت را کامل کرد و نعمت را بر آنان تمام ساخت و اسلام را به عنوان دینشان پذیرفت.زیرا در روز عید غدیر خم به محمد صلّی اللّه علیه و اله فرمود:ای محمد!این جماعت را آگاه کن که من امروز دینشان را کامل کردم و نعمتم را بر ایشان تمام ساختم و از اسلامشان خشنود گردیدم.و تمامی اینها را خداوند بر من منت نهاد پس ستایش از آن اوست.
ص:445
و سلیمان بن خالد علی أبی عبد اللّه جعفر بن محمّد علیهما السّلام فابتدأنی،فقال:یا سلیمان،ما جاء عن أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السّلام یؤخذ به،و ما نهی عنه، ینتهی عنه جری له من الفضل ما جری لرسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و لرسوله الفضل علی جمیع من خلق اللّه،العائب علی أمیر المؤمنین فی شیء کالعائب علی اللّه و علی رسوله صلّی اللّه علیه و اله و الرّادّ علیه فی صغیر أو کبیر علی حدّ الشّرک باللّه.کان أمیر المؤمنین علیه السّلام باب اللّه لا یؤتی إلاّ منه،و سبیله الّذی من تمسّک بغیره هلک،کذلک جری حکم الأئمّه علیهم السّلام بعده واحد بعد واحد،جعلهم اللّه أرکان الأرض،و هم الحجّه البالغه علی من فوق الأرض و من تحت الثّری.أما علمت أنّ أمیر المؤمنین علیه السّلام کان یقول:أنا قسیم اللّه بین الجنّه و النّار،و أنا الفاروق الأکبر،و أنا صاحب العصا و المیسم،و لقد أقرّ لی جمیع الملائکه و الرّوح بمثل ما أقرّوا لمحمّد صلّی اللّه علیه و اله و لقد حملت مثل حموله محمّد،و هی حموله الرّبّ،و أنّ محمّدا صلّی اللّه علیه و اله یدعی فیکسی و فیستنطق فینطق،و أدعی فأکسی و أستنطق فأنطق،و لقد أعطیت خصالا لم یعطها أحد قبلی:علّمت البلایا،و القضایا،و فصل الخطاب؟
353-3- أخبرنا المفید عن الجعابیّ،عن علیّ بن العبّاس عن إبراهیم بن بشر عن منصور بن یعقوب،عن عمرو بن شمر،عن إبراهیم بن عبد الأعلی،عن سوید ابن غفله،قال:سمعت علیّا علیه السّلام یقول:و اللّه لو صببت الدّنیا علی المنافق صبّا ما أحبّنی،و لو ضربت بسیفی هذا خیشوم المؤمن لأحبّنی،و ذلک أنّی سمعت رسول
ص:446
[352]2-سعید اعرج می گوید:من و سلیمان بن خالد بر امام صادق علیه السّلام داخل شدیم.پس امام شروع به سخن کرد و فرمود:ای سلیمان!می بایست به هر آنچه از سوی امیر مؤمنان علی بن ابی طالب آمده است عمل شود.و از هر آنچه او نهی فرموده است دوری گردد.او هر برتری که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله دارد را دارا است و فرستاده او بر تمامی آفریدگان خدا برتری دارد.کسی که بر امیر مؤمنان در امری عیب بگیرد چون کسی است که بر خدا و فرستاده او عیب گرفته است و کسی که در امر کوچک و یا بزرگی بر او خرده گیرد چون کسی است که به خدا شرک ورزیده است.امیر مؤمنان در[شناخت]خداوند بود که جز از آن نمی توان وارد شد و راه او بود که هرکس به غیر او دست یازد نابود می شود و حکم امامان پس از او یکی پس از دیگری نیز همین است.خداوند آنان را ستون های زمین قرار داد.و آنان دلیل رسای خداوندند بر کسانی که بر روی زمین و یا زیر خاک باشند.آیا نمی دانی که امیر مؤمنان علیه السّلام می فرمود:من از سوی خدا قسمت کننده بهشت و دوزخ و جداکننده بزرگ[میان حق و باطل]و صاحب عصا و نشان[فرمانروایی]هستم،و تمامی فرشتگان و روح همانند آنچه برای محمد صلّی اللّه علیه و اله اقرار نموده اند بر من اقرار کرده اند و همچون وظیفه ای که بر دوش پیامبر نهاده شد بر دوش من نیز قرار گرفت و آن وظیفه ای است از سوی خدا و به درستی که محمد صلّی اللّه علیه و اله خوانده می شد پس [به جامه وحی]پوشانده می شد و به حرف طلبیده می شد پس سخن می گفت و من نیز خوانده شده و[به جامه الهام]پوشانده می شوم و به حرف خوانده می شوم پس سخن می گویم و خصوصیاتی به من عطا گردید که به هیچ کس پیش از من عطا نشده بود:دانش بلاها و رویدادهای آسمانی و زمینی و قضاوت به من عطا گشت.
[353]3-سوید بن غفله می گوید:شنیدم که امام علی علیه السّلام می فرمود:به خدا سوگند،اگر تمام دنیا را بر منافق فروبریزم و به او ببخشم مرا دوست نخواهد داشت و اگر با این شمشیر ضربه ای به بینی انسان مؤمن بزنم[و او را بیازارم]مرا دوست می دارد.و[علتش]آن چیزی است که از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله شنیدم که می فرمود:ای علی!جز مؤمن تو را دوست نمی دارد و جز منافق تو را دشمن نمی دارد.
ص:447
اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول:یا علیّ لا یحبّک إلاّ مؤمن،و لا یبغضک إلاّ منافق.
354-4- أخبرنا المفید عن الجعابیّ عن یوسف بن الحکم عن داود بن رشید عن سلمه بن صالح عن عبد الملک بن عبد الرّحمن،عن الأسعد بن طلیق،قال سمعت الحسین بن العربیّ یحدّث عن مرّه،عن عبد اللّه بن مسعود،قال:نعی إلینا حبیبنا و نبیّنا صلّی اللّه علیه و اله نفسه-فبأبی و أمّی و نفسی له الفداء-قبل موته بشهر،فلمّا دنا الفراق جمعنا فی بیت،فنظر إلینا،فدمعت عیناه،ثمّ قال:مرحبا بکم،حیّاکم اللّه، حفظکم اللّه،نصرکم اللّه،نفعکم اللّه،هداکم اللّه،وفّقکم اللّه،سلّمکم اللّه،قبلکم اللّه، رزقکم اللّه،رفعکم اللّه،أوصیکم بتقوی اللّه،و أوصی اللّه بکم،إنّی لکم نذیر مبین [ألاّ تعلوا علی اللّه فی عباده و بلاده]،فإنّ اللّه(تعالی)قال لی و لکم: تِلْکَ الدّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ [القصص(28):83]و قال سبحانه: أَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْویً لِلْمُتَکَبِّرِینَ [الزمر(39):60]قلنا:متی یا نبیّ اللّه أجلک؟قال:دنا الأجل و المنقلب إلی اللّه،و إلی سدره المنتهی،و جنّه المأوی،و العرش الأعلی،و الکأس الأوفی، و العیش المنتهی.قلنا:فمن یغسّلک؟قال:أخی و أهل بیتی الأدنی فالأدنی.
355-5- أخبرنا المفید عن محمّد بن محمّد بن طاهر،عن ابن عقده عن محمّد بن إسماعیل،عن الحسن بن زیاد عن محمّد بن إسحاق،عن جعفر بن محمّد عن أبیه،عن جدّه،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله صاحب الیمین أمیر علی صاحب الشّمال،
ص:448
[354]4-عبد اللّه بن مسعود می گوید:محبوب و پیامبر ما صلّی اللّه علیه و اله-که پدر و مادر و خودم فدایش گردم-یک ماه پیش از وفاتش ما را از مرگ خود با خبر کرد.پس هنگامی که زمان جدایی نزدیک شد ما را در خانه خود جمع نمود و به ما نگریست پس اشک از چشمانشان جاری گشت و فرمود:خوش آمدید.خداوند شما را زنده بدارد و حفظ کند و یاری نماید و سود بخشد و هدایت کند و توفیق دهد و سالم بدارد و بپذیرد و روزی بخشد و بلند دارد.شما را به تقوای پروردگار که سفارش خودم و خداوند است سفارش می کنم.همانا من برای شما بیم دهنده ای آشکارم که دربندگان و سرزمین های خدا بر او برتری نیابید خداوند والا به من و شما می فرماید:«سرای آخرت فقط برای کسانی است که در زمین برتری طلب نیستند و نمی خواهند فساد کنند و سرانجام نیک از آن پرهیزگاران است»[قصص(28):آیۀ 83]و خداوند منزه می فرماید:«مگر جهنم جایگاه متکبران نیست؟»[زمر(39):آیۀ 6]راوی گوید:
عرضه داشتیم:ای پیامبر خدا،اجل تو کی فرا می رسد؟پیامبر فرمود:اجل نزدیک است و بازگشتم به سوی خدا و سدره المنتهی بهشتی که جایگاه[پرهیزگاران]است و عرش فرازمند خداوند و جام های لبریز[از شراب های بهشتی]او را حتی فراهم شده می باشد.
عرضه داشتیم:پس چه کسی شما را غسل می دهد؟پیامبر فرمود:برادرم و خانواده ام (نزدیک تر و نزدیک تر)[هر آن کس که به من نزدیک تر است].
[355]5-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:فرشته ای که بر سمت راست انسان است بر فرشته سمت چپ فرمانروایی می کند.
ص:449
فإذا عمل العبد السّیّئه قال صاحب الیمین لصاحب الشّمال:لا تعجل و أنظره سبع ساعات؛فإن مضی سبع ساعات و لم یستغفر قال:اکتب،فما أقلّ حیاء هذا العبد!
356-6- أخبرنا المفید عن أحمد بن محمّد بن الحسین عن أبیه عن الصّفّار عن القاشانیّ عن الأصبهانیّ عن المنقریّ عن حفص قال:سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:قال عیسی ابن مریم لأصحابه:تعملون للدّنیا و أنتم ترزقون فیها بغیر عمل، و لا تعملون للآخره و أنتم لا ترزقون فیها إلاّ بعمل،ویلکم علماء السّوء،الأجره تأخذون و العمل لا تصنعون!یوشک ربّ العمل أن یطلب عمله،و یوشک أن یخرجوا من الدّنیا إلی ظلمه القبر،کیف یکون من أهل العلم من مصیره إلی آخرته و هو مقبل علی دنیاه،و ما یضرّه أشهی إلیه ممّا ینفعه؟
357-7- أخبرنا المفید عن الجعابیّ عن ابن عقده عن محمّد بن إسماعیل بن إبراهیم أبی علیّ قال:حدّثنی عمّ أبی الحسین بن موسی عن أبیه عن موسی،عن أبیه جعفر بن محمّد،عن أبیه محمّد بن علیّ،عن أبیه علیّ بن الحسین علیه السّلام قال:
قال أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السّلام إنّ المؤمن لا یصبح إلاّ خائفا و إن کان محسنا،و لا یمسی إلاّ خائفا و إن کان محسنا،لأنّه بین أمرین:بین وقت قد مضی لا یدری ما اللّه صانع به،و بین أجل قد اقترب لا یدری ما یصیبه من الهلکات،ألا و قولوا خیرا تعرفوا به،و اعملوا به تکونوا من أهله،صلوا أرحامکم و إن قطعوکم، و عودوا بالفضل علی من حرمکم،و أدّوا الأمانه إلی من ائتمنکم،و أوفوا بعهد من
ص:450
پس هنگامی که بنده گناهی را مرتکب می شود فرشته سمت راست به فرشته سمت چپ می گوید:شتاب مکن و او را هفت ساعت مهلت بده.پس هنگامی که هفت ساعت می گذرد و بنده از خداوند طلب بخشش نمی کند می گوید:بنویس.این بنده چقدر بی شرم است!
[356]6-حفص بن غیاث می گوید:شنیدم که امام صادق علیه السّلام فرمود:عیسی بن مریم به یارانش فرمود:
برای دنیا تلاش می کنید درحالی که بدون تلاش هم در آن روزی داده می شوید و برای آخرت تلاش نمی کنید درحالی که در آن بدون عمل هیچ روزی نخواهید داشت.وای بر شما که چه بد دانشمندانید!پاداش و اجرت[را در مقابل دانشتان]دریافت می دارید و به وظیفه عمل نمی کنید.چه نزدیک است که گذارنده وظیفه[بر دوش شما]،عملش را از شما طلب کند و چیزی نمانده است که شما از دنیا به سوی تاریکی قبر خارج شوید.دانشمندی[که به علم خود عمل نمی کند]چگونه به سوی آخرت حرکت می کند درحالی که به دنیا رو کرده است و آنچه به او آسیب می رساند در نزدش دوست داشتنی تر از آن چیز است که به او فایده می بخشد.
[357]7-امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود،مؤمن شب را به صبح نمی رساند مگر اینکه هراسان است هر چند نیکوکار باشد و روز را به شب نمی رساند جز آنکه هراسان است هرچند نیکوکار باشد.
چون او درمیان دو امر است:میان زمانی که سپری شد و نمی داند که خداوند به خاطر آن زمان با او چگونه رفتار می کند و اجلی که نزدیک است و نمی داند به چه خطراتی دچار خواهد شد.
آگاه باشید.به نیکی سخن بگوئید که به آن شناخته شوید و به نیکی رفتار کنید تا از نیکان باشید.با خویشان خود رفت وآمد کنید هرچند از شما دوری کنند و به هرکس که شما را[از نعمتی]محروم ساخت به بیش از آن بخشش کنید و امانت را به هرکس که شما را امین دانست بازگردانید و به پیمان کسی که با او پیمان بستید وفادار باشید و هنگامی که قضاوت نمودید عدالت ورزید.
ص:451
عاهدتم،و إذا حکمتم فاعدلوا.
358-8- أخبرنا المفید عن الجعابیّ،عن ابن عقده عن محمّد بن أحمد بن خاقان عن بن یزید،عن ابن أبی عمیر،عن محمّد بن أعین عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:
کان علیّ بن الحسین علیه السّلام یقول:ما أبالی إذا قلت هؤلاء الکلمات لو اجتمع علیّ الإنس و الجنّ:«بسم اللّه و باللّه،و من اللّه،و إلی اللّه،و فی سبیل اللّه،اللّهمّ إلیک أسلمت نفسی،و إلیک وجّهت وجهی،و إلیک فوّضت أمری،فاحفظنی بحفظ الإیمان،من بین یدیّ،و من خلفی،و عن یمینی،و عن شمالی،و من فوقی،و من تحتی،و ادفع عنّی بحولک و قوّتک،فإنّه لا حول و لا قوّه إلاّ باللّه العلیّ العظیم».
359-9- أخبرنا المفید عن أحمد بن محمّد الصّولیّ عن محمّد بن الحسین الطّائیّ عن محمّد بن الحسن بن جعفر الأصبغیّ عن أبیه عن جدّه عن یعقوب بن الفضل،عن شریک بن عبد الرّحمن عن أبیه قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:أعطیت فی علیّ تسعا،ثلاثا فی الدّنیا،و ثلاثا فی الآخره،و اثنتین أرجوهما له،و واحده أخافها علیه:فأمّا الثّلاثه الّتی فی الدّنیا:فساتر عورتی،و القائم بأمر أهلی، و وصیّی فیهم.و أمّا الثّلاثه الّتی فی الآخره.فإنّی أعطی یوم القیامه لواء الحمد فأرفعه إلی علیّ بن أبی طالب یحمله عنّی،و أعتمد علیه فی مقام الشّفاعه، و یعیننی علی حمل مفاتیح الجنّه.و أمّا اللّتان أرجوهما له:فإنّه لا یرجع من بعدی ضالاّ و لا کافرا و أمّا الّتی أخافها علیه:فغدر قریش به من بعدی.
ص:452
[358]8-امام صادق علیه السّلام می فرماید:امام سجاد علیه السّلام می فرمود:هنگامی که این کلمات را بر زبان می آورم اگرچه تمامی جن و انسان ها برضد من تجمع کنند باکی ندارم:به نام خدا و به کمک او و از سوی خدا و به سوی او و در راه او.خداوندا خود را تسلیم تو نموده و رو به سوی تو کردم و امرم را به تو واگذاردم پس مرا با حفاظت ایمان از مقابل و پشت سر و سمت راست و چپ و بالای سر و زیر پا حفظ کن و با نیرو و توانایی خود[بدی ها را]از من دور نما.به درستی که هیچ نیرو و توانایی جز به خداوند والای بزرگ ممکن نیست.
[359]9-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:درباره علی نه خصوصیت به من عطا گردید که سه خصوصیت در دنیا و سه خصوصیت در آخرت است.بر دو امر به او امید دارم و از یک امر بر او در هراسم.اما سه خصوصیت او در دنیا اینکه:عیب های[دین]مرا در کاستی های آن می پوشاند[و جبران می کند]و امر خانواده مرا به پا می دارد و جانشین من درمیان آنان است.
و اما سه خصوصیت در آخرت اینکه پرچم حمد در روز قیامت به دست من داده می شود پس آن را به علی بن ابی طالب علیه السّلام می سپارم و او آن را از جانب من بر دوش می گیرد و در مقام شفاعت بر او تکیه می کنم و بر حمل کلیدهای بهشت مرا یاری می کند.و اما دو امری که در آن دو به او امید دارم اینکه پس از من گمراه و کافر نمی گردد و اما امری که در آن بر او هراسانم خیانت قریش به او پس از من است.
ص:453
360-10- أخبرنا المفید عن عمر بن محمّد الصّیرفیّ،عن محمّد بن القاسم عن جعفر بن عبد اللّه المحمّدیّ،عن یحیی بن الحسن بن فرات عن المسعودیّ،عن الحارث بن حصیره،عن أبی محمّد العنزیّ،قال:حدّثنی ابن عمّی أبو عبد اللّه العنزیّ،قال:إنّا لجلوس مع علیّ بن أبی طالب علیه السّلام یوم الجمل إذ جاءه النّاس یهتفون به:یا أمیر المؤمنین،لقد نالنا النّبل و النّشّاب؛فسکت ثمّ جاء آخرون فذکروا مثل ذلک فقالوا:قد جرحنا،فقال علیّ علیه السّلام:یا قوم،من یعذرنی من قوم یأمرونی بالقتال و لم تنزل بعد الملائکه.فقال:إنّا لجلوس و ما نری ریحا و لا نحسّها إذ هبّت ریح طیّبه من خلفنا،و اللّه لوجدت بردها بین کتفیّ من تحت الدّرع و الثّیاب،قال:فلمّا هبّت صبّ أمیر المؤمنین درعه،ثمّ قام إلی القوم،فما رأیت فتحا کان أسرع منه.
361-11- أخبرنا المفید عن أحمد بن محمّد الصّولیّ،عن زکریّا بن یحیی السّاجیّ،عن إسماعیل بن موسی السّدّیّ،عن محمّد بن سعید،عن فضیل بن مرزوق،عن أبی سخیله،عن أبی ذرّ و سلمان(رضی اللّه عنهما)قالا:أخذ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله بید علیّ بن أبی طالب علیه السّلام فقال:هذا أوّل من آمن بی،و هو أوّل من یصافحنی یوم القیامه،و هو الصّدّیق الأکبر،و فاروق هذه الأمّه،و یعسوب المؤمنین.
362-12- أخبرنا المفید عن الجعابیّ،عن ابن عقده عن یحیی بن زکریّا عن
ص:454
[360]10-ابو عبد اللّه عنزی می گوید:در کنار علی بن ابی طالب علیه السّلام در جنگ جمل نشسته بودیم که گروهی از مردم به نزد او آمده فریاد می زدند:ای امیر مؤمنان!نیزه ها و عمودها بر ما وارد شده است پس امام خاموش شد.آنگاه گروه دیگری آمده و مانند آن سخن را بر زبان آورده و گفتند:ما مجروح شده ایم.پس علی علیه السّلام فرمود:ای جماعت!چه کسی عذر مرا می پذیرد از این که گروهی مرا به جنگ فرمان می دهند درحالی که فرشتگان هنوز بر من فرود نیامدند[و فرمان جنگ را از سوی خدا نیاوردند].راوی گوید:ما همچنان نشسته بودیم و هیچ بادی را احساس نمی کردیم که ناگهان بادی خوشایند و نیکو از پشت سر ما وزیدن گرفت که به خدا سوگند خنکی آن را میان دو کتف خود از زیر زره و لباس احساس کردم.پس هنگامی که آن باد وزید امیر مؤمنان زره بر تن کرد و به سوی آن جماعت برخاست و من هیچ پیروزی سریع تر از آن مشاهده نکرده بودم.
[361]11-ابو ذر و سلمان-که خداوند از آن دو خشنود گردد-می گویند:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله دست علی بن ابی طالب علیه السّلام را در دست گرفت و فرمود:این شخص اولین کسی است که به من ایمان آورده و اولین کسی است که در روز قیامت دست دردست من می نهد و اوست راستگوی بزرگ و جداکننده[حق و باطل از]این امت و پیشوای مؤمنان.
ص:455
بکیر بن مسلم عن محمّد بن میمون،عن جعفر بن محمّد،عن أبیه،عن جدّه علیه السّلام، قال:قال أمیر المؤمنین علیّ علیه السّلام ستدعون إلی سبّی فسبّونی،و تدعون إلی البراءه منّی فمدّوا الرّقاب فإنّی علی الفطره.
363-13- أخبرنا المفید عن أحمد بن الولید عن أبیه،عن الصّفّار،عن محمّد بن عیسی،عن ابن أبی عمیر،عن مالک بن عطیّه،عن الثّمالیّ،عن أبی جعفر علیه السّلام قال وجدت فی کتاب علیّ علیه السّلام:إذا ظهر الرّبا من بعدی ظهر موت الفجأه،و إذا طفّفت المکاییل أخذهم اللّه بالسّنین و النّقص،و إذا منعوا الزّکاه منعت الأرض برکاتها من الزّرع و الثّمار و المعادن کلّها،و إذا جاروا فی الحکم تعاونوا علی الإثم و العدوان،و إذا نقضوا العهد سلّط اللّه علیهم شرارهم،ثمّ یدعو خیارهم فلا یستجاب لهم.
364-14- أخبرنا المفید عن محمّد بن عثمان الصّیرفیّ عن محمّد بن عبد اللّه العلاّف عن محمّد بن یعقوب الدّینوریّ،عن عبد اللّه بن محمّد البلویّ،عن عماره بن زید،عن بکر بن حارثه الزّهریّ،عن عبد الرّحمن بن کعب بن مالک،عن جابر بن عبد اللّه قال:سمعت علیّا علیه السّلام ینشد،و رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یسمع:
أنا أخو المصطفی لا شکّ فی نسبی معه ربّیت و سبطاه هما ولدی
جدّی و جدّ رسول اللّه منفرد و فاطم زوجتی لا قول ذی فند
فالحمد للّه شکرا لا شریک له البرّ بالعبد و الباقی بلا أمد
ص:456
[362]12-امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود:زودا که به ناسزا گفتن به من خوانده شوید پس مرا دشنام دهید و به بیزاری جستن از من دعوت شوید پس گردن برکشید همانا که من[از ابتدای بلوغ] بر اسلام هستم[و هرگز بت نپرستیدم].
[363]13-ابو حمزه ثمالی می گوید:شنیدم که امام باقر علیه السّلام فرمود:در کتاب علی بن ابی طالب یافتم که:هنگامی که ربا آشکار شود مرگ ناگهانی ظاهر می گردد و هنگامی که از پیمانه ها کم گذاشته شود خداوند آنان را به قحطی و کمبود دچار می کند و هنگامی که زکات پرداخت نگردد زمین تمامی برکات خود اعم از کشت و میوه و معادن را باز میدارد و هنگامی که در حکم قضاوت ستم روا گردد بر گناه و دشمنی یکدیگر را یاری می نماید و هنگامی که پیمان [الهی]را زیر پا بگذارند خداوند بدانشان را بر آنان مسلط می گرداند و آنگاه خوبانشان هرچه خدا را بخوانند دعایشان اجابت نمی گردد.
[364]14-جابر بن عبد اللّه می گوید:شنیدم که علی علیه السّلام این شعر را می سرود و رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله آن را می شنید:
من برادر محمد مصطفی هستم و هیچ شکی در نسبت من با او نیست با او بزرگ شده ام و دو نوه او فرزندان من هستند*جدّ من و رسول خدا یکی است و فاطمه همسرم است و این سخن انسانی دروغگو نیست*پس ستایش و شکر از آن خدایی است که هیچ همتایی ندارد و به بنده خود[علی]و بر سایرین نیکی بی پایان ارزانی می کند*
راوی گوید:پس رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله لبخندی زد و فرمود:ای علی!راست گفتی.
ص:457
قال:فابتسم رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و قال:صدقت یا علیّ.
365-15- أخبرنا المفید عن أبی القاسم جعفر بن محمّد بن قولویه،عن محمّد بن یعقوب الکلینیّ،عن ابن إدریس،عن محمّد بن عبد الجبّار،عن صفوان بن یحیی،قال:قلت لأبی الحسن علیه السّلام أخبرنی عن الإراده من اللّه(عزّ و جلّ)و من الخلق؟فقال:الإراده من اللّه(عزّ و جلّ)إحداثه الفعل لا غیر ذلک،لأنّه(جلّ اسمه)لا یهمّ و لا یتفکّر.
366-16- أخبرنا المفید عن أحمد بن الولید،عن أبیه عن الصّفّار عن القاشانیّ عن الأصفهانیّ،عن المنقریّ،عن ابن عیینه،قال:سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:ما من عبد إلاّ و للّه علیه حجّه،إمّا فی ذنب اقترفه،و إمّا فی نعمه قصّر عن شکرها.
367-17- أخبرنا المفید عن ابن قولویه عن الکلینیّ عن محمّد،بن یحیی عن ابن عیسی،عن ابن محبوب،عن سعد بن أبی خلف،عن أبی الحسن علیه السّلام أنّه قال:
علیک بالجدّ،و لا تخرجنّ نفسک من حدّ التّقصیر فی عباده اللّه و طاعته،فإنّ اللّه (تعالی)لا یعبد حقّ عبادته.
368-18- أخبرنا المفید عن ابن قولویه عن الکلینیّ عن عدّه من أصحابه عن ابن عیسی عن ابن محبوب،عن داود بن کثیر،عن أبی عبیده الحذّاء،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله قال اللّه(عزّ و جلّ):لا یتّکل العاملون علی أعمالهم الّتی یعملون بها لثوابی،فإنّهم لو اجتهدوا و أتعبوا أنفسهم أعمارهم فی
ص:458
[365]15-صفوان بن یحیی می گوید:به ابو الحسن علیه السّلام عرضه داشتم:مرا از چگونگی اراده خداوند و آفریدگان آگاه کن؟امام فرمود:اراده از سوی خداوند به معنای به وجود آوردن فعل است نه غیر آن،چرا که او[برای کاری]دغدغه نداشته و نمی اندیشد.
[366]16-سفیان بن عیینه می گوید:شنیدم که امام صادق علیه السّلام می فرمود:هیچ بنده ای نیست مگر اینکه برای خداوند بر ضد او حجتی است یا به خاطر گناهی که مرتکب شده و یا به خاطر نعمتی که در شکرگزاری آن کوتاهی کرده است.
[367]17-ابو الحسن علیه السّلام فرمود:بر تو باد به تلاش و کوشش،و[اینکه به زعم باطلت]خود را از مرز کوتاهی در عبادت خدا و بندگی او خارج نسازی.پس به درستی که خداوند والا آن گونه که شایسته اش است بندگی نمی شود.
[368]18-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله می فرماید:خداوند والا و بلندمرتبه فرمود:نبایستی عمل کنندگان بر کارهایی که برای رسیدن به پاداش من انجام می دهند تکیه کنند.
ص:459
عبادتی،کانوا مقصّرین غیر بالغین فی عبادتهم کنه عبادتی،فیما یطلبون من کرامتی،و النّعیم فی جنّاتی،و رفیع الدّرجات فی جواری،و لکن برحمتی فلیثقوا،و فضلی فلیرجوا،و إلی حسن الظّنّ بی فلیطمئنّوا،فإنّ رحمتی عند ذلک تدرکهم،و بمنّی أبلّغهم رضوانی و ألبسهم عفوی،فإنّی أنا اللّه الرّحمن الرّحیم، بذلک تسمّیت.
369-19- أخبرنا المفید عن أحمد بن الولید عن أبیه عن الصّفّار،عن القاشانیّ عن الأصفهانیّ،عن المنقریّ،عن ابن عیینه،عن حمید بن زیاد،عن عطاء بن یسار،عن أمیر المؤمنین علیه السّلام قال:یوقف العبد بین یدی اللّه فیقول:قیسوا بین نعمی علیه و بین عمله؛فتستغرق النّعم العمل،فیقولون:قد استغرقت النّعم العمل؛ فیقول:هبوا له نعمی،و قیسوا بین الخیر و الشّرّ منه؛فإن استوی العملان أذهب اللّه الشّرّ بالخیر و أدخله الجنّه،فإن کان له فضل أعطاه اللّه بفضله،و إن کان علیه فضل، و هو من أهل التّقوی،لم یشرک باللّه،(تعالی)،و اتّقی الشّرک به،فهو من أهل المغفره،یغفر اللّه له برحمته إن شاء،و یتفضّل علیه بعفوه.
370-20- أخبرنا المفید عن علیّ بن مالک النّحویّ،عن محمّد بن القاسم الأنباریّ،عن أبیه،عن عبد الصّمد بن محمّد الهاشمیّ،عن الفضل بن سلیمان النّهدیّ،عن ابن الکلبیّ،عن شرقیّ[بن]القطامیّ،عن أبیه،قال:خاصم عمرو بن عثمان بن عفّان أسامه بن زید إلی معاویه بن أبی سفیان مقدمه المدینه،فی حائط
ص:460
پس همانا اگر آنان در تمام عمرشان تلاش کنند و خود را در راه بندگی من به هدف رسیدن به کرامتم و نعمت های بهشت و درجات والا در همسایگی ام خسته نمایند در عبادت من کوتاهی کرده و به حقیقت و ژرفای آن دست نیافته اند.اما به رحتم اعتماد کنند و به فضل و احسانم امیدوار باشند و به خوش گمانی به من اطمینان ورزند.پس در آن هنگام رحمتم آنان را در می یابد و به لطف خود خشنودی ام را شامل آنان می سازم و لباس بخشش بر تنشان می پوشانم.پس به درستی که من خداوند بخشاینده مهربانم و به همین نام خود را نامیده ام.
[369]19-امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود:بنده را در مقابل خداوند ایستانده.پس خداوند می فرماید:
میان نعمت بخشی من به او و کردارش مقایسه کنید.پس می گویند نعمت ها کردار او را در بر می گیرند.خداوند می فرماید:نعمت هایم را بر او ببخشایید و میان نیکی و بدی او مقایسه کنید.پس اگر نیکی و بدی او یکسان باشد خدا بدی او را با نیکی از میان می برد و او را در بهشت داخل می سازد پس اگر[نیکی بر بدی]برتری داشت خداوند به[مقدار]برتری اش به او عطا می کند و اگر[بدی بر نیکی]به ضرر او برتری داشت ولی از تقواپیشگانی بود که به خدا شرک نورزیده و از شرک به او دوری نموده بود،پس او از آمرزیده شدگان است که خداوند اگر بخواهد با رحمت خود بر او می بخشاید و با بخشش خود،به او برتری می بخشد.
[370]20-شرقی بن قطامی از پدرش روایت می کند که عمرو بن عثمان بن عفّان و اسامه بن زید اختلاف میان خود را که در مورد یکی از باغ های مدینه بود به نزد معاویه بن ابی سفیان هنگامی که به مدینه آمده بود بردند.
ص:461
من حیطان المدینه،فارتفع الکلام بینهما حتّی تلاحیا فقال عمرو،تلاحینی و أنت مولای؟فقال أسامه:و اللّه ما أنا بمولاک و لا یسرّنی أنّی فی نسبک،مولای رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فقال:ألا تسمعون ما یستقبلنی به هذا العبد؟ثمّ التفت إلیه عمرو فقال له:
یابن السّوداء،ما أطغاک!فقال:أنت أطغی منّی و لم تعیّرنی بأمّی؟و أمّی و اللّه خیر من أمّک،و هی أمّ أیمن مولاه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله بشّرها رسول اللّه فی غیر موطن بالجنّه،و أبی خیر من أبیک،زید بن حارثه صاحب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله،و حبّه و مولاه، قتل شهیدا بمؤته علی طاعه اللّه و طاعه رسول اللّه صلوات اللّه علیه و آله و قبض رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و أنا أمیر علی أبیک،و علی من هو خیر من أبیک،علی أبی بکر و عمر و أبی عبیده،و سروات المهاجرین و الأنصار،فأنّی تفاخرنی یابن عثمان!فقال عمرو:یا قوم أما تسمعون بما یجبهنی به هذا العبد؟فقام مروان بن الحکم فجلس إلی جنب عمرو بن عثمان،فقام الحسن بن علیّ علیه السّلام فجلس إلی جنب أسامه، فقام عتبه بن أبی سفیان فجلس إلی جنب عمرو،فقام عبد اللّه بن عبّاس فجلس إلی جنب أسامه،فقام سعید بن العاص فجلس إلی جنب عمرو،فقام عبد اللّه بن جعفر فجلس إلی جنب أسامه.فلمّا رآهم معاویه قد صاروا فریقین من بنی هاشم و بنی أمیّه،خشی أن یعظم البلاء،فقال:إنّ عندی من هذا الحائط لعلما.قالوا:فقل بعلمک فقد رضینا.فقال معاویه:أشهد أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله جعله لأسامه بن زید،قم یا أسامه فاقبض حائطک هنیئا مریئا؛فقام أسامه و الهاشمیّین و جزوا معاویه
ص:462
پس کلام میان آن دو بالا گرفت تا آنکه به یکدیگر فحش و ناسزا گفتند.پس عمرو گفت:به من پرخاش می کنی درحالی که تو بنده و عبد من هستی؟اسامه گفت:به خدا سوگند من بنده تو نیستم و این که به تو منسوب باشم مرا شادمان نمی کند.آقای من،رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله است.پس عمرو گفت:آیا نمی شنوید که این بنده در مقابل من چه بر زبان می آورد؟آنگاه عمر رو به او کرد و به او گفت:ای فرزند زن سیاه رو!چه چیز تو را به سرکشی واداشته است؟پس گفت:تو از من سرکش تری.مادرم را بد بر می شماری درحالی که به خدا سوگند مادرم نکوتر از مادر تو است و امّ ایمن کنیز رسول خدا است که رسول خدا چندین بار به او بهشت را وعده داده است و پدرم نکوتر از پدرت است و او زید بن حارثه همراه و دوست و بنده رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله است که در«موته»در راه فرمانبرداری خدا و فرستاده خدا صلّی اللّه علیه و اله شهید گشت و رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله از دنیا رفت درحالی که من فرمانروای پدرت و کسانی که بهتر از پدرت هستند همچون ابو بکر و عمر و ابو عبیده و مردان شریف از مهاجرین و انصار بودم.پس ای فرزند عثمان،تو به من فخر می فروشی؟پس عمرو گفت:ای جماعت!آیا نمی شنوید که این بنده چگونه مرا خوار می سازد؟پس مروان بن حکم برخاست و در کنار عمرو بن عثمان نشست و حسن بن علی علیه السّلام نیز برخاست و در کنار اسامه نشست پس عتبه بن ابی سفیان برخاست و در کنار عمرو نشست و عبد اللّه بن عباس برخاست و در کنار اسامه نشست همچنین سعید بن عاص برخاسته و کنار عمرو نشست و عبد اللّه بن جعفر نیز از جای خود بلندشده و کنار اسامه قرار گرفت.پس هنگامی که معاویه مشاهده کرد آنان دوگروه از بنی هاشم و بنی امیه گشته اند ترسید که مبادا بلایی بزرگ به وقوع بپیوندد.پس گفت:من از[حقیقت مالکیت]این باغ آگاهم.آن جماعت گفتند:براساس دانشت سخن بگو که ما به آن خشنودیم.پس معاویه گفت:
گواهی می دهم که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله این باغ را برای اسامه بن زید قرار داد.ای اسامه برخیز و باغ خود را با راحتی و آسایش برگیر.پس اسامه و بنی هاشم برخاستند و به معاویه پاداشی نیکو دادند.
ص:463
خیرا.فأقبل عمرو بن عثمان علی معاویه،فقال:لا جزاک اللّه عن الرّحم خیرا،ما زدت علی أن کذّبت قولنا،و فسخت حجّتنا،و أشمتّ بنا عدوّنا.فقال معاویه:
ویحک یا عمرو!إنّی لمّا رأیت هؤلاء الفتیه من بنی هاشم قد اعتزلوا،ذکرت أعینهم تدور إلیّ من تحت المغافر بصفّین فکاد یختلط علیّ عقلی،و ما یؤمنّی یا بن عثمان منهم و قد أحلّوا بأبیک ما أحلّوا،و نازعونی مهجه نفسی حتّی نجوت منهم بعد نبإ عظیم و خطب جسیم،فانصرف فنحن مخلفون لک خیرا من حائطک إن شاء اللّه(تعالی).
371-21- أخبرنا المفید عن الجعابیّ عن ابن عقده عن علیّ بن الحسن بن فضّال،عن أبیه،عن الحسن بن الجهم،عن عبد اللّه بن سنان،عن حمزه بن حمران،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:بینا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یمشی ذات یوم مع أصحابه إذ قال لهم:علی رسلکم حتّی أثنی علی ربّی.ثمّ قال:«اللّهمّ لا مانع لما أعطیت،و لا معطی لما منعت،و لا قابض لما بسطت،و لا باسط لما قبضت،و لا هادی لمن أضللت،و لا مضلّ لمن هدیت،اللّهمّ أنت الحلیم فلا تجهل،و أنت الجواد فلا تبخل،و أنت العزیز فلا تستذلّ،و أنت المنیع فلا ترام».
372-22- أخبرنا المفید عن ابن قولویه عن أبیه عن سعد عن ابن عیسی،عن ابن محبوب،عن ابن رئاب،عن محمّد بن مسلم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:ما خلق اللّه خلقا أکثر من الملائکه،و إنّه لینزل کلّ یوم سبعون ألف ملک،فیأتون
ص:464
پس عمرو بن عثمان بر معاویه رو کرد و گفت:خداوند از خویشاوندی میان ما به تو پاداش نیک ندهد تو برای ما کاری نکردی جز اینکه سخن ما را دروغ شمردی و دلیل ما را باطل کردی و دشمنان را بر ما دلشاد کردی.پس معاویه گفت:وای بر تو ای عمرو همانا وقتی این جوانان بنی هاشم را مشاهده کردم که از ما کناره گرفتند چشمانشان در جنگ صفین را به یاد آوردم که از زیر کلاه خود به سوی من می نگریستند پس نزدیک بود که عقلم واژگون شود و درهم بریزد.ای فرزند عثمان!من از آنان ایمن نیستم درحالی که بر سر پدرت آن آوردند که خود می دانی.آنان برای ریختن خون من با من به جنگ برخاستند تا آن که پس از دروغی بزرگ و حوادثی ناگوار از آنان نجات یافتم پس بازگرد که اگر خدا بخواهد ما برای تو بهتر از باغت را به جا خواهیم گذارد و به تو خواهیم بخشید.
[371]21-امام صادق علیه السّلام می فرماید:روزی رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله با یارانش حرکت می کرد پس به آنان فرمود:آرام باشید تا پروردگارم را بستایم.آنگاه فرمود:خداوندا!هیچ مانعی از آنچه عطا نموده و هیچ عطا کننده ای از آنچه بازداشتی و هیچ تنگ کننده ای بر آنچه گشادی و هیچ گشاینده ای بر آنچه تنگ کردی و هیچ راهنمایی برای آنکه گمراهش کردی و هیچ گمراه کننده ای برای آنکه هدایتش نمودی وجود ندارد.خداوندا تو بردباری هستی که نادانی نمی کنی و بخشنده ای هستی که بخل و خسّت نمی ورزی و شکست ناپذیری هستی که خوار نمی گردی و والایی هستی که دست یازیده نمی شوی.
ص:465
البیت المعمور فیطوفون به،فإذا هم طافوا به نزلوا فطافوا بالکعبه،فإذا طافوا بها أتوا قبر النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فسلّموا علیه،ثمّ أتوا قبر أمیر المؤمنین علیه السّلام فسلّموا علیه،ثمّ أتوا قبر الحسین علیه السّلام فسلّموا علیه،ثمّ عرجوا،و ینزل مثلهم أبدا إلی یوم القیامه.
و قال علیه السّلام:من زار أمیر المؤمنین عارفا بحقّه،غیر متجبّر،و لا متکبّر،کتب اللّه له أجر مائه ألف شهید،و غفر اللّه ما تقدّم من ذنبه و ما تأخّر،و بعث من الآمنین،و هوّن علیه الحساب،و استقبله الملائکه،فإذا انصرف شیّعته إلی منزله،فإن مرض عادوه،و إن مات تبعوه بالاستغفار إلی قبره.قال:و من زار الحسین علیه السّلام عارفا بحقّه کتب اللّه له ثواب ألف حجّه مقبوله و ألف عمره مقبوله،و غفر له ما تقدّم من ذنبه و ما تأخّر.
373-23- أخبرنا المفید عن ابن قولویه عن أبیه،عن سعد عن محمّد بن أحمد بن یحیی،عن محمّد بن الحسین،عن محمّد بن سلیمان عن الثّمالیّ،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:أوّل اثنین تصافحا علی وجه الأرض ذو القرنین و إبراهیم الخلیل علیه السّلام استقبله إبراهیم فصافحه،و أوّل شجره علی وجه الأرض النّخله.
374-24- أخبرنا المفید عن ابن قولویه عن أبیه،عن سعد عن محمّد بن أحمد بن یحیی،عن محمّد بن الحسین،عن ابن عمیره،عن عمرو بن شمر،عن جابر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله إذا تلاقیتم فتلاقوا بالتّسلیم و التّصافح، و إذا تفرّقتم فتفرّقوا بالاستغفار.
ص:466
[372]22-امام صادق علیه السّلام فرمود:خداوند هیچ آفریده ای را بیشتر از فرشتگان نیافرید.هر روز هفتاد هزار ملک فرود می آیند و به(بیت المعمور)می روند و آن را طواف می نمایند.پس هنگامی که به گرد آن طواف نمودند فرود می آیند و گرد کعبه طواف می کنند.پس هنگامی که بر گرد کعبه طواف کردند به نزد قبر پیامبر آمده و بر او سلام می کنند آنگاه به نزد قبر امیر مؤمنان علیه السّلام می آیند و بر او سلام می کنند آنگاه به نزد قبر حسین علیه السّلام می آیند و بر او سلام می کنند.آنگاه به بالا می روند و مانند این گروه همیشه و تا روز قیامت فرود می آیند[و این چنین می کنند]و امام صادق علیه السّلام فرمود:هرکس امیر مؤمنان علیه السّلام را درحالی که به حقش آگاه است و ستمگر و متکبّر نیست زیارت کند خداوند برایش پاداش صد هزار شهید را می نویسد و گناهان پیشین و پسین او را می بخشاید و در جمله ایمان آورندگان برانگیخته شده و حساب بر او آسان گرفته می شود و فرشتگان به استقبال او می روند و هنگامی که باز می گردد فرشتگان تا منزلش او را بدرقه می کنند.هنگامی که بیمار گردد از او عیادت می کنند و آنگاه که بمیرد تا قبرش به دنبالش رفته و برایش از خداوند طلب بخشش می نمایند و فرمود:
هرکس حسین علیه السّلام را درحالی که به حقش آگاهی دارد زیارت کند خداوند برایش پاداش هزار حج پذیرفته شده و هزار عمره پذیرفته شده را می نویسد و گناهان پیشین و پسین او را می آمرزد.
[373]23-امام باقر علیه السّلام فرمود:اولین کسانی که بر روی زمین با یکدیگر دست دادند ذو القرنین و ابراهیم خلیل اللّه علیه السّلام بودند که ابراهیم علیه السّلام به استقبال او رفته با او دست داد و اولین درخت بر روی زمین درخت خرما بود.
[374]24-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:هنگامی که یکدیگر را ملاقات کردید برهم سلام کرده و به هم دست دهید و هنگامی که از هم جدا گشتید برای یکدیگر طلب بخشش نمائید.
ص:467
375-25- أخبرنا المفید عن أحمد بن الولید،عن أبیه،عن الصّفّار،عن ابن عیسی،عن ابن أبی عمیر،عن ربعیّ،عن الفضیل،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:إنّ للّه علما لم یعلمه إلاّ هو،و علما أعلمه ملائکته و أنبیائه و رسله،و ما أعلمه ملائکته و أنبیاءه و رسله فنحن نعلمه.
376-26- أخبرنا المفید عن الجعابیّ،عن ابن عقده عن أحمد بن یحیی،عن أسید بن زید عن محمّد بن مروان،عن الصّادق علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:
صلاتکم علیّ إجابه لدعائکم،و زکاه لأعمالکم.
377-27- روی أنّ أمیر المؤمنین علیه السّلام خرج ذات لیله من المسجد،و کانت لیله قمراء،فأمّ الجبّانه،و لحقه جماعه یقفون أثره؛فوقف علیهم ثمّ قال:من أنتم؟ قالوا:شیعتک یا أمیر المؤمنین،فتفرّس فی وجوههم ثمّ قال:فما لی لا أری علیکم سیماء الشّیعه!قالوا:و ما سیماء الشّیعه،یا أمیر المؤمنین؟فقال:صفر الوجوه من السّهر،عمش العیون من البکاء،حدب الظّهور من القیام،خمص البطون من الصّیام،ذبل الشّفاه من الدّعاء علیهم غبره الخاشعین.
378-28- و قال أمیر المؤمنین علیه السّلام الموت طالب و مطلوب،لا یعجزه المقیم، و لا یفوته الهارب،فقدّموا و لا تتکلّموا،فإنّه لیس عن الموت محیص،إنّکم إن لم تقتلوا تموتوا،و الّذی نفس علیّ بیده لألف ضربه بالسّیف علی الرّأس أهون من موت علی فراش.
ص:468
[375]25-امام صادق علیه السّلام فرمود:همانا خداوند دانشی دارد که جز او کسی نمی داند و دانشی دارد که به فرشتگان و پیامبران و فرستادگانش آموخت و آنچه فرشتگان و پیامبران و فرستادگان خدا می دانند ما نیز می دانیم.
[376]26-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:درود بر شما بر من موجب پاسخ داده شدن به خواسته هایتان و پاکی کردارتان است.
[377]27-روایت شده است که شبی امیر مؤمنان از مسجد خارج شد و آن شب مهتابی بود.
پس به جانب بیابان روان شد.و گروهی نیز به دنبال حضرت حرکت کردند.پس حضرت ایستاد و فرمود:شما کیستید؟گفتند:ای امیر مؤمنان!ما شیعیان تو هستیم.پس حضرت در چهره هایشان خیره شد،آنگاه فرمود:پس مرا چه شده است که سیمای شیعیان را بر شما نمی بینم؟!عرضه داشتند:ای امیر مؤمنان!سیمای شیعیان چگونه است؟امام فرمود:چهره هایشان از شب بیداری زرد،چشمانشان از شدت گریستن کم سو گشته است،پشتشان از فراوانی نماز خمیده شده،شکم هایشان از روزه لاغر،لبانشان از کثرت دعا پژمرده شده است و بر آنان گرد و غبار انسان های فروتن نشسته است.
[378]28-و امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود:مرگ[انسان را]می طلبد و خود نیز طلبیده می شود.هیچ بر جای مانده ای آن را ناتوان نمی سازد و هیچ گریزانی از آن رهایی نمی یابد.پس اعمال نیک از پیش بفرستید و سخن[بیهوده]مگوئید که از مرگ چاره ای نیست به درستی که شما اگر[در میدان جنگ]کشته نشوید[در بستر]خواهید مرد.سوگند به کسی که جان علی در دست اوست هزار ضربه شمشیر بر سر برایم از مرگ در بستر آسان تر است.
ص:469
379-29- و من کلامه علیه السّلام أیّها النّاس أصبحتم أغراضا تنتضل فیکم المنایا، و أموالکم نهب المصائب،و ما طعمتم فی الدّنیا من طعام فلکم فیه غصص،و ما شربتموه من شراب فلکم فیه شرق.و أشهد باللّه ما تنالون من الدّنیا نعمه تفرحون بها إلاّ بفراق أخری تکرهونها أیّها النّاس،و إنّا خلقنا و إیّاکم للبقاء لا للفناء، و لکنّکم من دار إلی دار تنقلون،فتزوّدوا لما أنتم صائرون إلیه و خالدون فیه، و السّلام.
380-30- أخبرنا المفید عن أحمد بن الولید عن أبیه عن الصّفّار عن ابن عیسی عن ابن محبوب عن البطائنیّ،عن أبی بصیر،عن أبی جعفر علیه السّلام قال أفضل ما توسّل به المتوسّلون:الإیمان باللّه و رسوله،و الجهاد فی سبیل اللّه،و کلمه الإخلاص فإنّها الفطره،و إقامه الصّلاه فإنّها الملّه،و إیتاء الزّکاه فإنّها من فرائض اللّه،و صوم شهر رمضان فإنّه جنّه من عذاب اللّه،و حجّ البیت فإنّه میقات للدّین و مدحضه للذّنب،و صله الرّحم فإنّه مثراه للمال و منساه للأجل،و صدقه السّرّ فإنّها تذهب الخطیئه و تطفئ غضب الرّبّ،و صنائع المعروف فإنّها تدفع میته السّوء،و تقی مصارع الهوان،ألا فاصدقوا فإنّ اللّه مع من صدق،و جانبوا الکذب فإنّ الکذب مجانب الإیمان،ألا و إنّ الصّادق علی شفا منجاه و کرامه،ألا و إنّ الکاذب علی شفا مخزاه و هلکه،ألا و قولوا خیرا تعرفوا به،و اعملوا به تکونوا من أهله،و أدّوا الأمانه إلی من ائتمنکم،و صلوا من قطعکم،و عودوا بالفضل علیهم.
ص:470
[379]29-از سخنان علی علیه السّلام است که فرمود:ای مردم شب را به صبح رساندید درحالی که هدف هایی هستید که آماج تیرهای مرگ قرار گرفته اید و ثروتهای شما در معرض تاراج مصیبت هاست.در هر طعامی که در دنیا برگرفتید ناگواری و در هرنوشیدنی که آشامیدید اندوهی وجود داشت.خدا را گواه می گیرم که به هیچ نعمتی در دنیا شادمان نمی گردید مگر آنکه به خاطر از دست دادن نعمت دیگری ناخوش می شوید.ای مردم!به درستی که ما و شما برای پایندگی و نه نیستی آفریده شده ایم.اما شما از خانه ای به خانه دیگر منتقل می شوید.پس برای سرایی که به سوی آن روی آورده و درآن جاودانه اید توشه برگیرید.و السلام.
[380]30-امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود:برترین چیزی که توسل جویندگان به آن دست یازیدند:
ایمان به خدا و فرستاده او و جهاد در راه خدا و کلمه اخلاص[لا اله الاّ اللّه]که[براساس] فطرت است و برپا داشتن نماز که حقیقت دین است و پرداخت زکات که از واجبات الهی است و روزه ماه رمضان که سپری از کیفر خداوند است و حج خانه خدا که میعادگاه دین و فروریزنده گناهان است و رفت وآمد با خویشان که موجب افزایش مال و به تأخیر افتادن اجل است و صدقه پنهانی که گناهان و اشتباهات را از میان برداشته و خشم خدا را خاموش می سازد و کردار نیک که مرگ بد را دور کرده و از کشته شدن ذلّت بار باز می دارد.آگاه باشید.
پس راست بگوئید که خداوند با راستگویان است و از دروغ دوری کنید که دروغ ایمان را دور می سازد و همانا انسان راستگو بر آستانه نجات و کرامت و دروغگو بر آستانه خواری و نابودی است.به نیکی سخن بگوئید تا به آن شناخته شوید و به نیکی رفتار کنید تا از اهل آن باشید.و امانت را به کسی که شما را امین دانسته است بازگردانید و با کسانی که از شما دوری می کنند رفت وآمد کنید و با آنان به احسان رفتار نمائید.
ص:471
381-31- أخبرنا المفید عن الکاتب،عن الأجلح،عن حبیب بن أبی ثابت، عن ثعلبه بن یزید الحمّانیّ،قال:کتب أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السّلام إلی معاویه بن أبی سفیان:«أمّا بعد،فإنّ اللّه أنزل إلینا کتابه و لم یدعنا فی شبهه،و لا عذر لمن رکب ذنبا بجهاله،و التّوبه مبسوطه وَ لا تَزِرُ وازِرَهٌ وِزْرَ أُخْری [الانعام (6):164]و أنت ممّن شرع الخلاف متمادیا فی غرّه الأمل،مختلف السّرّ و العلانیه رغبه فی العاجل و تکذیبا بعد بالآجل،و کأنّک قد تذکّرت ما مضی منک فلم تجد إلی الرّجوع سبیلا».و کتب(صلوات اللّه علیه)إلی عمرو بن العاص:«من عبد اللّه علیّ أمیر المؤمنین إلی عمرو ابن العاص.أمّا بعد،فإنّ الّذی أعجبک ممّا[تلویت] من الدّنیا و وثقت به منها منقلب عنک،فلا تطمئنّ إلی الدّنیا فإنّها غرّاره،و لو اعتبرت بما مضی حذرت ما بقی و انتفعت منها بما وعظت به،و لکنّک تبعت هواک و آثرته،لو لا ذلک لم تؤثر علی ما دعوناک إلیه غیره لأنّا أعظم رجاء و أولی بالحجّه،و السّلام».و کتب علیه السّلام إلی أمراء الأجناد:«من عبد اللّه أمیر المؤمنین إلی أصحاب المسالح،أمّا بعد،فإنّ حقّا علی المولی أن لا یغیّره عن رعیّته فضل ناله، و لا مرتبه اختصّ بها،و أن یزیده ما قسم اللّه له دنوّا من عباده و عطفا علیهم،ألا و إنّ لکم عندی ألاّ أحجبنّ دونکم سرّا إلاّ فی حرب،و لا أطوی دونکم أمرا إلاّ فی حکم،و لا أؤخّر لکم حقّا عن محلّه،و أن تکونوا فی الحقّ عندی سواء،فإذا فعلت ذلک وجبت لی علیکم البیعه و لزمتکم الطّاعه،و أن لا تنکصوا عن دعوه،و لا
ص:472
[381]31-امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السّلام به معاویه بن أبی سفیان نگاشت و«امّا بعد!پس همانا خداوند فرازمند کتابش را بر ما فروفرستاد و ما را در شبهه ای رها نکرد و هیچ بهانه ای برای کسی که از روی نادانی مرتکب گناهی شود وجود ندارد درحالی که[سفره]توبه باز و گشوده است.«و هیچ گنهکاری بار گناه دیگری را بر دوش نمی گیرد»[انعام(6):آیۀ 164]و تو از کسانی هستی که در غفلت آرزوهای خود در پنهان و آشکار شروع به سرپیچی و سرکشی نموده ای چون به دنیا میل داری و آخرت را دروغ برمی شمری.و گویا رفتار گذشته ات را[در دوران جاهلیت]به یاد آورده ای و راهی برای بازگشت نیافته ای.»و امام علی-درود خدا بر او باد-به عمرو بن عاص نگاشت.«از بنده خدا امیر مؤمنان به عمرو بن عاص.اما بعد!پس[بدان]آنچه از دنیا که تو را از خود بی خود کرده به گونه ای که آن را در برگرفته و به آن اعتماد کرده ای از تو روی گردان می شود.پس به دنیا اطمینان مکن که بسیار فریبنده است و اگر از آنچه بر دنیا گذشته است پند می گرفتی از آنچه باقی مانده است برحذر بودی و از آن به مقدار آنچه که پند گرفته بودی بهره می بردی ولی تو از هوای نفست پیروی نمودی و به دنبال آن رفتی.اگر این چنین نبود غیر ما را بر آنچه ما تو را به سوی آن خواندیم برتری نمی دادی چون بر ما،امید بیشتری است[که بر حق باشیم]و به حجت پروردگار بودن سزاوارتریم.و السلام.»و امام علی علیه السّلام به سرداران سپاه نوشت:«از بنده خدا امیر مؤمنان به یاران سلاح و رزم.اما بعد پس بر مولا سزاوار است که برتری که زیردستش به آن دست یازیده و مرتبه ای را که به آن مخصوص گشته از او پنهان ندارد و واژگون نسازد.و بر آنچه که خداوند بر آنان ارزانی داشته است بیفزاید تا از میان بندگانش آنان را به خود نزدیک گرداند و بر آنان مهربانی کند.آگاه باشید که بر من لازم است که جز در جنگ رازی را از شما پنهان ندارم و جز در حکم دادن امری را در برابرتان مخفی نسازم و حقی از شما را از موعدش به تأخیر نیندازم و این که در[هریک از]حقوق نزد من یکسان باشید.پس اگر چنین کردم بر شما واجب است که با من بیعت کنید و از من پیروی نمائید و از فرمان من سرپیچی نکنید
ص:473
تفرّطوا فی صلاح،و أن تخوضوا الغمرات إلی الحقّ،فإن أنتم لم تسمعوا لی علی ذلک لم یکن أحد أهون علیّ ممّن خالفنی فیه،ثمّ أحلّ لکم فیه عقوبته،و لا تجدوا عندی فیها رخصه،فخذوا هذا من أمرائکم،و أعطوا من أنفسکم هذا یصلح أمرکم،و السّلام».
382-32- أخبرنا المفید عن علیّ بن خالد،عن العبّاس بن الولید،عن محمّد بن عمر الکندیّ،عن عبد الکریم بن إسحاق الرّازیّ،عن بندار عن سعید بن خالد،عن إسماعیل بن أبی إدریس،عن عبد الرّحمن بن قیس البصریّ،قال:
حدّثنا زاذان،عن سلمان الفارسیّ رحمه اللّه قال:لمّا قبض النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و تقلّد أبو بکر الأمر،قدم المدینه جماعه من النّصاری یتقدّمهم جاثلیق له سمت و معرفه بالکلام و وجوهه و حفظ التّوراه و الإنجیل و ما فیهما،فقصدوا أبا بکر،فقال له الجاثلیق:إنّا وجدنا فی الإنجیل رسولا یخرج بعد عیسی،و قد بلغنا خروج محمّد بن عبد اللّه یذکر أنّه ذلک الرّسول،ففزعنا إلی ملکنا فجمع وجوه قومنا، و أنفذنا فی التماس الحقّ فیما اتّصل بنا،و قد فاتنا نبیّکم محمّد،و فیما قرأناه من کتبنا أنّ الأنبیاء لا یخرجون من الدّنیا إلاّ بعد إقامه أوصیاء لهم یخلفونهم فی أممهم،یقتبس منهم الضّیاء فیما أشکل،فأنت أیّها الأمیر وصیّه لنسألک عمّا نحتاج إلیه؟فقال عمر:هذا خلیفه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فجثا الجاثلیق لرکبتیه،و قال له:
خبّرنا-أیّها الخلیفه-عن فضلکم علینا فی الدّین،فإنّا جئنا نسأل عن ذلک؟فقال
ص:474
و در امر صلاح[دین و امت]کوتاهی نکنید و در جنگ ها در راه حق داخل شوید پس اگر شما این سخن و فرمان مرا گوش نسپرید هیچ کس برای من بی ارزش تر از آن کسی که در این امر با من به مخالفت برخیزد نیست.آنگاه کیفر این مخالفت را بر شما وارد می کنم و در نزد من هیچ اجازه و بخششی نمی یابید.پس این سخن را از فرمانروایان خود دریافت دارید و به گوش جان بشنوانید تا امرتان اصلاح گردد.و السلام.»
[382]32-سلمان فارسی-خدایش از او خشنود باشد-می گوید:هنگامی که پیامبر از دنیا رفت و ابو بکر امر خلافت را بر گردن گرفت گروهی از مسیحیان که در برابر آن ها جاثلیق حرکت می کرد به مدینه آمدند.جاثلیق فردی متین بود که به کلام و انواع آن آشنا بود و تورات و انجیل را و آنچه در آن دو است را از بر داشت.پس به سوی ابو بکر رفتند پس جاثلیق به او گفت:
همانا ما در انجیل خوانده ایم که پیامبری بعد از عیسی خارج می شود و اکنون به ما خبر رسیده است که محمد بن عبد اللّه خارج شده است و گفته می شود که او همان پیامبر است پس به پادشاهمان پناه بردیم و از او یاری جستیم پس مردان قوم ما را جمع نمود و ما را در جستجوی حق آنچه به ما خبر رسیده است،فرستاد و اینک ما پیامبر شما محمد را از دست داده ایم و چون در کتاب هایمان خوانده ایم که پیامبران از دنیا نمی روند مگر این که جانشینی برایشان معین گردد که درمیان امتشان باقی مانند تا در آنچه[حکمش]مشکل می شود از نور آنان بهره برده شود.پس ای امیر آیا تو جانشین او هستی تا از آنچه بدان احتیاج داریم از تو بپرسیم؟ پس عمر گفت:این جانشین فرستاده خدا است.پس جاثلیق بر زانو نشست و به او گفت:ای خلیفه ما را از برتری دین شما بر ما آگاه کن.پس ما آمده ایم که از این امر از شما سؤال کنیم؟
ص:475
أبو بکر:نحن مؤمنون و أنتم کفّار،و المؤمن خیر من الکافر،و الإیمان خیر من الکفر.فقال الجاثلیق:هذه دعوی یحتاج إلی حجّه،فخبّرنی أنت مؤمن عند اللّه أم عند نفسک؟فقال أبو بکر:أنا مؤمن عند نفسی،و لا علم لی بما عند اللّه.قال:فهل أنا کافر عندک علی مثل ما أنت مؤمن،أم أنا کافر عند اللّه؟فقال:أنت عندی کافر، و لا علم لی بحالک عند اللّه.فقال الجاثلیق:فما أراک إلاّ شاکّا فی نفسک و فیّ، و لست علی یقین من دینک،فخبّرنی ألک عند اللّه منزله فی الجنّه بما أنت علیه فی الدّین تعرفها؟فقال:لی منزله فی الجنّه أعرفها بالوعد،و لا أعلم هل أصل إلیها أم لا.فقال له:فترجو أن تکون لی منزله فی الجنّه؟قال:أجل أرجو ذلک.فقال الجاثلیق:فما أراک إلاّ راجیا لی،و خائفا علی نفسک،فما فضلک علیّ فی العلم؟ ثمّ قال له:أخبرنی هل احتویت علی جمیع علم النّبیّ المبعوث إلیک؟قال:لا و لکن أعلم منه ما قضی لی علمه.قال:فکیف صرت خلیفه للنّبیّ،و أنت لا تحیط علما بما تحتاج إلیه أمّته من علمه،و کیف قدّمک قومک علی ذلک؟فقال له عمر:
کفّ-أیّها النّصرانیّ-عن هذا العنت و إلاّ أبحنا دمک.فقال الجاثلیق:ما هذا عدل علی من جاء مسترشدا طالبا.قال سلمان رحمه اللّه فکأنّما ألبسنا جلباب المذلّه، فنهضت حتّی أتیت علیّا علیه السّلام فأخبرته الخبر،فأقبل-بأبی و أمّی-حتّی جلس و النّصرانیّ یقول:دلّونی علی من أسأله عمّا أحتاج إلیه،فقال له أمیر المؤمنین علیه السّلام سل-یا نصرانیّ-فو الّذی فلق الحبّه و برأ النّسمه،لا تسألنی عمّا مضی و لا ما
ص:476
پس ابو بکر گفت:ما اهل ایمان و شما کافرید.و مؤمن بهتر از کافر و ایمان بهتر از کفر است.
پس جاثلیق گفت:این ادعایی است که نیاز به دلیل دارد.پس به من بگو که تو در نزد خداوند مؤمنی یا در پیش خودت؟پس ابو بکر گفت:من در نزد خودم مؤمنم و از آنچه در نزد خداست خبری ندارم!جاثلیق گفت:پس آیا من در نزد تو همان گونه که تو مؤمنی،کافرم یا من در نزد خدا کافرم؟ابو بکر گفت:تو در نزد من کافری و از حال تو در نزد پروردگار خبری ندارم!پس جاثلیق گفت:پس تو فقط درباره خود و من شک داری و در[صحّت]دین خود یقین و باور نداری.پس به من بگو که آیا تو در پیشگاه خداوند به خاطر دینی که برآنی جایگاهی در بهشت داری که آن را بشناسی؟ابو بکر گفت:من جایگاهی در بهشت دارم که با وعده پروردگار آن را می شناسم و نمی دانم آیا به آن می رسم یا نه؟پس جاثلیق گفت:پس امیدواری که من نیز جایگاهی در بهشت داشته باشم.ابو بکر گفت:بله به آن امید دارم.پس جاثلیق گفت:تو را این چنین می بینم که بر من امید داری و بر خود در هراسی.پس تو چه برتری در دانش بر من داری؟آنگاه به او گفت:به من بگو آیا تمامی دانش پیامبری که به سوی تو برانگیخته شد را دارا هستی؟ابو بکر گفت:نه اما آنچه را از دانش او به من رسیده است می دانم.جاثلیق گفت:پس چگونه جانشین پیامبر گشته ای و حال آنکه به دانشی که امت او به آن نیاز دارند احاطه نداری.و قوم تو چگونه تو را براین امر سزاوار دانست؟!پس عمر گفت:
ای مسیحی!از این مجادله دست بردار وگرنه[ریختن]خونت را مباح می سازیم.پس جاثلیق گفت:این چنین رفتاری در برابر کسی که در طلب هدایت است عادلانه[و شایسته]نیست.
پس سلمان-که رحمت خدا بر او باد-گوید:گویا که لباس خواری بر تنمان پوشانده باشند، برخاستم و به نزد علی علیه السّلام آمده و او را از این خبر آگاه کردم.پس علی-که پدر و مادرم به فدایش باد-آمد و نشست درحالی که آن مسیحی می گفت:مرا به کسی راهنمایی کنید که از آنچه نیاز دارم از او بپرسم.پس امیر مؤمنان علیه السّلام به او فرمود:ای مسیحی!بپرس.
ص:477
یکون إلاّ أخبرتک به عن نبیّ الهدی محمّد صلّی اللّه علیه و اله فقال النّصرانیّ:أسألک عمّا سألت عنه هذا الشّیخ،خبّرنی أمؤمن أنت عند اللّه،أم عند نفسک؟فقال أمیر المؤمنین علیه السّلام أنا مؤمن عند اللّه کما أنا مؤمن فی عقیدتی.فقال الجاثلیق:اللّه أکبر هذا کلام وثیق بدینه،متحقّق فیه بصحّه یقینه فخبّرنی الآن عن منزلتک فی الجنّه ما هی؟ فقال علیه السّلام منزلتی مع النّبیّ الأمّیّ فی الفردوس الأعلی،لا أرتاب بذلک،و لا أشکّ فی الوعد به من ربّی.قال النّصرانیّ:فبما ذا عرفت الوعد لک بالمنزله الّتی ذکرتها؟فقال أمیر المؤمنین علیه السّلام بالکتاب المنزل و صدق النّبیّ المرسل.قال:
فبما ذا علمت صدق نبیّک؟قال علیه السّلام:بالآیات الباهرات و المعجزات البیّنات.قال الجاثلیق:هذا طریق الحجّه لمن أراد الاحتجاج،فخبّرنی عن اللّه تعالی،أین هو الیوم،فقال علیه السّلام:یا نصرانیّ،إنّ اللّه تعالی یجلّ عن الأین،و یتعالی عن المکان،کان فیما لم یزل و لا مکان،و هو الیوم علی ذلک لم یتغیّر من حال إلی حال.فقال:أجل أحسنت أیّها العالم و أوجزت فی الجواب،فخبّرنی عنه تعالی أمدرک بالحواسّ عندک،فیسألک المسترشد فی طلبه استعمال الحواسّ،أم کیف طریق المعرفه به إن لم یکن الأمر کذلک،فقال أمیر المؤمنین علیه السّلام تعالی الملک الجبّار أن یوصف بمقدار،أو تدرکه الحواسّ،أو یقاس بالنّاس،و الطّریق إلی معرفته صنائعه الباهره للعقول،الدّالّه ذوی الاعتبار بما هو عنده مشهود و معقول.قال الجاثلیق:صدقت، هذا و اللّه هو الحقّ الّذی قد ضلّ عنه التّائهون فی الجهالات،فخبّرنی الآن عمّا قاله
ص:478
پس سوگند به کسی که دانه را شکافت و خلق را آفرید از هیچ چیز گذشته و آینده از من نمی پرسی مگر آنکه تو را از جانب پیامبر هدایت محمد صلّی اللّه علیه و اله آگاه می گردانم.پس مسیحی گفت:از تو همان را می پرسم که از این پیرمرد پرسیدم.مرا آگاه کن که آیا تو در نزد خدا مؤمنی یا در پیش خودت؟امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود:من در نزد خدا مؤمنم همان گونه که در نظر خود نیز مؤمنم.پس جاثلیق گفت:اللّه اکبر!این سخن کسی است که به دین خود اطمینان داشته و به صحّت باور خود یقین دارد.پس اینک به من بگو چه جایگاهی در بهشت داری؟حضرت فرمود:جایگاه من با پیامبر امی در بهشت برین است.هیچ تردیدی در آن ندارم و در وعده ای که پروردگارم به من داده است شکی به دل راه نمی دهم.پس مسیحی گفت:پس چگونه وعده را به جایگاهی که ذکر نمودی دانستی؟پس امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود:به وسیله کتاب فرو فرستاده شده و راستگویی پیامبر فرستاده شده.مسیحی گفت:پس از کجا به راستگویی پیامبرت پی بردی؟امام فرمود:به وسیله نشانه های آشکار و معجزات روشن.پس جاثلیق گفت:این روش دلیل آوردن برای کسی است که می خواهد با دیگری بحث کند.پس مرا از خدا آگاه کن که او امروز کجاست؟حضرت فرمود:ای مسیحی!همانا شأن خداوند والا برتر از آن است که در پاسخ به سؤال(کجاست)بگنجد و از هر مکانی والاتر است.او هم چنان از ازل و بدون مکان بوده و امروز هم این چنین است و از حالی به حال دیگر تغییر نمی کند.
جاثلیق گفت:درست است.نیکو گفتی ای عالم،پاسخی کوتاه و رسا بیان کردی.پس مرا از خداوند والا خبر ده که آیا به نظر شما او با حواس ظاهری درک می شود تا انسان حقیقت جو در طلب او با استفاده از حواس پنجگانه خود حرکت کند و اگر این چنین نیست راه شناخت او چگونه است؟پس امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود:خداوند فرمانروای توانا والاتر از آن است که به مقدار وصف شود یا حواس او را دریابند و یا با مردم مقایسه گردد.و راه شناخت او آفریدگانش هستند که عقل ها را به حیرت می افکند و اهل عبرت را به آنچه در نزد او دیده و فهمیده می شود راهنمایی می نماید.جاثلیق گفت:راست گفتی.به خدا سوگند این حقی است که گم شدگان در نادانی از آن بازمانده اند.پس اینک مرا از آنچه پیامبرتان درباره مسیح گفته است آگاه کن که فرموده است مسیح آفریده شده است.
ص:479
نبیّکم فی المسیح،و أنّه مخلوق،من أین أثبت له الخلق،و نفی عنه الإلهیّه، و أوجب فیه النّقص و قد عرفت ما یعتقد فیه کثیر من المتدیّنین.فقال أمیر المؤمنین علیه السّلام:أثبت له الخلق بالتّقدیر الّذی لزمه،و التّصویر و التّغیّر من حال إلی حال،و الزیاده الّتی لم ینفکّ منها و النّقصان،و لم أنف عنه النّبوّه،و لا أخرجته من العصمه و الکمال و التّأیید،و قد جاءنا عن اللّه تعالی بأنّه مثل آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ [آل عمران(3):59]فقال له الجاثلیق:هذا ما لا یطعن فیه الآن، [غیر أنّ الحجاج ممّا تشترک فیه الحجّه علی الخلق و المحجوج منهم]فبم نبت أیّها العالم من الرّعیّه النّاقصه عنک؟قال:بما أخبرتک به من علمی بما کان و ما یکون.قال الجاثلیق:فهلمّ شیئا من ذکر ذلک أتحقّق به دعواک.فقال أمیر المؤمنین علیه السّلام خرجت-أیّها النّصرانیّ-من مستقرّک مستفزّا لمن قصدت بسؤالک له،مضمرا خلاف ما أظهرت من الطّلب و الاسترشاد،فأریت فی منامک مقامی، و حدّثت فیه بکلامی،و حذّرت فیه من خلافی،و أمرت فیه باتّباعی.قال:
صدقت و اللّه الّذی بعث المسیح،و ما اطّلع علی ما أخبرتنی به إلاّ اللّه تعالی،و أنا أشهد أن لا إله إلاّ اللّه،و أنّ محمّدا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله،و أنّک وصیّ رسول اللّه،و أحقّ النّاس بمقامه.و أسلم الّذین کانوا معه کإسلامه و قالوا:نرجع إلی صاحبنا، [فنخبره بما وجدنا علیه هذا الأمر]و ندعوه إلی الحقّ.فقال له عمر:الحمد للّه الّذی هداک-أیّها الرّجل-إلی الحقّ و هدی من معک إلیه،غیر أنّه یجب أن تعلم أنّ
ص:480
چه دلیلی اثبات می کند که آفریده شده و معبود نیست و نقص در او راه دارد؟درحالی که بسیاری از متدینین[به دین مسیحیت]به آن اعتقاد دارند این را می دانی؟پس امیر مؤمنان فرمود:آفریدگی او از تقدیر و اندازه ای که لازمه وجود اوست و شکل[جسمیت]و تغییر او از حالی به حال دیگر و افزایش و کاستی که از او جدایی نمی پذیرد ثابت می شود من نبوت را از او نفی نکردم و او را از عصمت و کمال و تأیید از جانب خداوند خارج نساختم درحالی که از سوی خداوند والا به ما رسیده است که:«او همچون آدم علیه السّلام است که خداوند او را از خاک آفرید آنگاه به او فرمود:باش هماندم موجود شد»[آل عمران(3):آیۀ 59]پس جاثلیق به او گفت:این سخنی است که در آن خللی وارد نمی شود جز آنکه این چه دلیل آوری میان حجت خدا بر آفریدگان و کسانی که برایشان حجت آورده شده یکسان است[نشانگر علم والای تو نیست]پس ای عالم به چه چیز از زیردستانی که از تو پائین ترند ممتاز گشتی؟امام فرمود:آن چه از رویدادهای گذشته و آینده از روی دانشم به تو خبر می دهم جاثلیق گفت:پس چیزی از آن خبرها بیان کن تا حقیقت ادعایت را به وسیله آن دریابم.امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود:ای مسیحی!از جایگاه خود،به سوی کسی که از او پرسشی داشتی خارج شدی و برخلاف آنچه آشکار ساخته بودی که به دنبال هدایت و حقی قصد دیگری در سر داشتی.پس در خواب، مقام و جایگاه من به تو نشان داده شده و درباره من با تو سخن گفته شد از مخالفت با من برحذر داشته شده ای و به پیروی از من فرمان داده شدی.جاثلیق گفت:سوگند به خدایی که مسیح را برانگیخت راست گفتی.و از آنچه مرا بر آن آگاه گرداندی جز خداوند والا خبر نداشت و من گواهی می دهم که هیچ معبودی جز خدا نیست و محمد صلّی اللّه علیه و اله فرستاده اوست و تو جانشین فرستاده خدا و سزاوارترین مردم به مقام او هستی.و کسانی که با جاثلیق بودند همچون او اسلام آورده و گفتند:به سوی فرمانروای خود باز می گردیم و او را از آنچه این امر را یافته ایم آگاه می کنیم و او را به سوی حق فرا می خوانیم.پس عمر به او گفت:ای مردم ستایش از آن خداوندی است که تو را به سوی حق دعوت نمود و همراهان تو را به سوی خود راهنمایی کرد جز آن که واجب است بدانی.
ص:481
علم النّبوّه فی أهل بیت صاحبها،و الأمر من بعده لمن خاطبت أوّلا برضا الأمّه و اصطلاحها علیه،و تخبر صاحبک بذلک و تدعوه إلی طاعه الخلیفه.فقال:قد عرفت-أیّها الرّجل-و أنا علی یقین من أمری فیما أسررت و أعلنت.و انصرف النّاس و تقدّم عمر أن لا یذکر ذلک المقام من بعد،و توعّد علی من ذکره بالعقاب، و قال:أما و اللّه لو لا أنّنی أخاف أن یقول النّاس:قتل مسلما؛لقتلت هذا الشّیخ و من معه،فإنّی أظنّ أنّهم شیاطین أرادوا الإفساد علی هذه الأمّه و إیقاع الفرقه بینها.
فقال أمیر المؤمنین(صلوات اللّه علیه)لی:یا سلمان،أتری کیف یظهر اللّه الحجّه لأولیائه،و ما یزید بذلک قومنا عنّا إلاّ نفورا!
383-33- أخبرنا المفید عن علیّ بن خالد،عن العبّاس بن المغیره عن أحمد بن منصور عن عبد الرّزّاق،عن معمر،عن قتاده،عن نصر بن عاصم اللّیثیّ،عن خالد بن خالد الیشکریّ،قال:خرجت سنه فتح تستر حتّی قدمت الکوفه، فدخلت المسجد،فإذا أنا بحلقه فیها رجل جهم من الرّجال فقلت:من هذا؟فقال القوم:أما تعرفه؟قلت:لا.قالوا:هذا حذیفه بن الیمان صاحب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله قال:فقعدت إلیه فحدّث القوم،فقال:إنّ النّاس کانوا یسألون رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله عن الخیر،و کنت أسأله عن الشّرّ؛فأنکر ذلک القوم علیه،فقال:سأحدّثکم بما أنکرتم:
إنّه[جاء أمر الإسلام فجاء أمر لیس کأمر الجاهلیّه،و کنت أعطیت من القرآن فقها]،و کانوا یجیئون فیسألون النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فقلت أنا:یا رسول اللّه،أیکون بعد هذا
ص:482
که علم پیامبری درمیان اهل بیت صاحب نبوت است ولی امر خلافت پس از پیامبر برای کسی است که ابتدا با او سخن گفتی که[انتخاب]او با رضایت و هم رأیی مردم بوده است فرمانروای خود را به این امر آگاه کن و او را به پیروی از خلیفه فراخوان.پس جاثلیق گفت:ای مرد فهمیدم و من از امر خود در آنچه پنهان کرده و آشکار نمودم یقین دارم.مردم بازگشتند و عمر فرمان داد که این رویداد پس از آن یاد نگردد و تهدید کرد که هرکس آن را بر زبان آورد کیفر دهد.و گفت:به خدا سوگند اگر از سخن مردم که بگویند عمر مسلمانی را به قتل رساند نمی ترسیدم این شیخ و همراهیانش را به قتل می رساندم.پس همانا من گمان می کنم آنها شیاطینی بودند که می خواستند این امت را تباه گردانند و میانشان جدایی بیافکنند.پس امیر مؤمنان علیه السّلام به من فرمود:ای سلمان می بینی چگونه خداوند حجتش را بر دوستانش آشکار می گرداند و حال آنکه بر قوم ما به سبب آن جز نفرت از ما چیزی افزوده نمی شود.
[383]33-خالد بن خالد یشکری می گوید:در سال فتح(تستر)[از شهر خود]راهی شده تا به کوفه رسیدم پس در مسجدی داخل شده و گروهی از مردم را مشاهده کردم که در میانشان مردی زشت رو حضور داشت.پس گفتم:او کیست؟آن جماعت گفتند:آیا او را نمی شناسی؟ گفتم:نه.گفتند:او حذیفه بن یمان همنشین پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله است.راوی گوید:پس من نیز نشستم پس شروع به سخن کرده و گفت:همانا مردم از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله درباره نیکی می پرسیدند و من درباره بدی از او سؤال می کردم.راوی گوید:آن جماعت این کار حذیفه را ناخوش داشتند.پس گفت:در آنچه ناخوش داشتید برایتان سخنی خواهم گفت:به درستی که اسلام آمد امری که همچون امر جاهلیّت نبود و به من نیز فهمی از قرآن ارزانی شد.مردم می آمدند و از پیامبر صلّی اللّه علیه و اله سؤال می کردند.من نیز پرسیدم:ای رسول خدا!آیا پس از این
ص:483
الخیر شرّا؟قال:نعم.قلت:فما العصمه منه.قال:السّیف.قال:قلت:و هل بعد السّیف بقیّه؟قال:نعم،تکون أماره علی أقذاء و هدنه علی دخن.قال:قلت:ثمّ ما ذا؟قال:ثمّ تفشو دعاه الضّلاله،فإن رأیت یومئذ خلیفه عدل فالزمه،و إلاّ فمت عاضّا علی جذل شجره.
384-34- أخبرنا المفید عن الحسین بن أحمد بن أبی المغیره،عن حیدر بن محمّد،عن محمّد بن عمر الکشّیّ،عن جعفر بن أحمد،عن أیّوب بن نوح،عن نوح بن درّاج،عن إبراهیم المخارقیّ،قال:وصفت لأبی عبد اللّه جعفر بن محمّد علیهما السّلام،دینی فقلت:أشهد أن لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له،و أنّ محمّدا صلّی اللّه علیه و اله رسول اللّه،و أنّ علیّا إمام عدل بعده،ثمّ الحسن و الحسین،ثمّ علیّ بن الحسین،ثمّ محمّد بن علیّ،ثمّ أنت.فقال:رحمک اللّه.ثمّ قال:اتّقوا اللّه،اتّقوا اللّه،اتّقوا اللّه، علیکم بالورع و صدق الحدیث،و أداء الأمانه،و عفّه البطن و الفرج،تکونوا معنا فی الرّفیق الأعلی.
385-35- أخبرنا المفید عن الجعابیّ،عن ابن عقده عن یعقوب بن زیاد عن إسماعیل بن محمّد بن إسحاق بن جعفر عن أبیه عن جدّه إسحاق عن أخیه موسی بن جعفر،عن أبیه علیه السّلام قال أحسن من الصّدق قائله،و خیر من الخیر فاعله.
386-36- أخبرنا المفید عن الجعابیّ،عن علیّ بن سعید المنقریّ،عن عبد الرّحمن بن محمّد بن أبی هاشم،عن یحیی بن الحسین،عن ابن طریف،عن ابن
ص:484
خیر[ظهور اسلام]شرّی خواهد بود؟پیامبر فرمود:بله.گفتم:پس چگونه از آن بدی در امان باشیم؟پیامبر فرمود:با شمشیر.عرضه داشتم:و آیا پس از[شری که از بین می رود با] شمشیر شر دیگری خواهد بود؟پیامبر فرمود:بله،حکومتی[استوار]بر گرد و غبار و صلحی [استوار]بردود.عرضه داشتم:آنگاه چه می شود؟پیامبر صلّی اللّه علیه و اله فرمود:آنگاه رهبران گمراهی آشکار می گردند.پس اگر در آن روز جانشینی عادل دیدی همراه او باش و گر نه بمیر درحالی که بر ریشه درخت چنگ انداخته ای.
[384]34-ابراهیم مخارقی می گوید:بر امام صادق علیه السّلام دینم را عرضه داشته پس گفتم:گواهی می دهم که هیچ معبودی جز خداوند نیست و او یگانه است و محمد فرستاده اوست و علی امام عادل پس از اوست و آنگاه حسن و حسین و سپس علی بن حسین و سپس محمد بن علی و آنگاه تو امامان ما هستید.پس امام علیه السّلام فرمود:خداوند بر تو ببخشاید.آنگاه سه بار فرمود:از خدا بترسید.بر شما باد به پرهیزگاری و راستگویی و بازگرداندن امانت و پاکی شکم و زیر شکم تا با ما در جوار خداوند والا باشید.
[385]35-امام کاظم علیه السّلام می فرماید:شنیدم که پدرم امام صادق علیه السّلام می فرمود:نیکوتر از راستگویی،گوینده آن و بهتر از نیکی،انجام دهنده آن است.
ص:485
نباته،عن سلمان الفارسیّ قال:سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول:یا معشر المهاجرین و الأنصار،ألا أدلّکم علی ما إن تمسّکتم به لن تضلّوا بعدی أبدا؟قالوا:بلی،یا رسول اللّه.قال:هذا علیّ أخی و وزیری و وارثی و خلیفتی إمامکم،فأحبّوه لحبّی، و أکرموه لکرامتی،فإنّ جبرئیل أمرنی أن أقول لکم ما قلت.
387-37- أخبرنا المفید عن محمّد بن الحسین المنقریّ،عن علیّ بن العبّاس، عن الحسین بن بشر عن محمّد بن علیّ بن سلیمان،عن حنان بن سدیر عن أبیه عن الباقر علیه السّلام قال:کان النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله جالسا فی مسجده،فجاء علیّ علیه السّلام فسلّم و جلس،ثمّ جاء الحسن بن علیّ علیه السّلام فأخذه النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و أجلسه فی حجره و ضمّه إلیه و قبّله،ثمّ قال له:اذهب فاجلس مع أبیک؛ثمّ جاء الحسین علیه السّلام ففعل النّبیّ مثل ذلک و قال له اجلس مع أبیک إذ دخل رجل المسجد فسلّم علی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله خاصّه،و أعرض عن علیّ و الحسن و الحسین علیهم السّلام،فقال له النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله:ما منعک أن تسلّم علی علیّ و ولده فو الّذی بعثنی بالهدی و دین الحقّ،لقد رأیت الرّحمه تنزل علیه و علی ولدیه.
388-38- أخبرنا المفید عن ابن قولویه،عن أبیه،عن سعد عن ابن عیسی،عن یونس عن ابن محبوب،عن أبی محمّد الوابشیّ،عن أبی عبد اللّه جعفر بن محمّد علیهما السّلام قال:إذا أحسن العبد المؤمن ضاعف اللّه عمله بکلّ حسنه سبعمائه ضعف،و ذلک قوله(عزّ و جلّ): وَ اللّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ. [البقره(2):261].
ص:486
[386]36-سلمان فارسی می گوید:شنیدم که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله می فرمود:ای گروه مهاجرین و انصار.آیا شما را به امری راهنمایی نکنم که اگر به آن دست یازید پس از من هرگز گمراه نمی شوید؟گفتند:بله،ای رسول خدا!پیامبر فرمود:این علی برادر و وزیر و وارث و جانشین من،امام شماست پس برای دوستی من او را دوست بدارید و برای بزرگ داشت من او را بزرگ دارید.پس همانا جبرئیل به من فرمان داد که آنچه را گفتم به شما بگویم.
[387]37-امام باقر علیه السّلام می فرماید:پیامبر صلّی اللّه علیه و اله در مسجد نشسته بودند.پس علی علیه السّلام به نزد او آمده سلام کرد و نشست.آنگاه حسن بن علی علیه السّلام آمد.پس پیامبر او را در دامنش نشاند و در آغوش گرفت و بوسید سپس به او فرمود:برو و در کنار پدرت بنشین.آنگاه حسین علیه السّلام آمد و پیامبر مانند آن رفتار را انجام داد.و به او گفت:در کنار پدرت بنشین.پس مردی در مسجد داخل شد و فقط بر پیامبر سلام کرد و از علی و حسن و حسین علیه السّلام روی گرداند.پس پیامبر به او فرمود:
چه چیز تو را بازداشت که بر علی و دو فرزندش سلام نکنی؟!پس سوگند به کسی که مرا به هدایت و دین حق برانگیخت مشاهده کردم که رحمت پروردگار بر او و دو فرزندش فرود می آید.
[388]38-امام صادق علیه السّلام فرمود:هنگامی که بنده مؤمن عملی نیکو انجام می دهد خداوند عملش را چندین برابر کرده و در برابر هر نیکی هفتصد برابر پاداش می دهد و آن سخن خداوند است که می فرماید:«و خداوند اعمال هرکس را که بخواهد چند برابر می کند.»[بقره(2):آیۀ 261]
ص:487
389-39- أخبرنا المفید عن ابن قولویه عن أبیه،عن سعد بن عبد اللّه عن علیّ بن عمر العطّار،قال:دخلت علی أبی الحسن العسکریّ علیه السّلام یوم الثّلاثاء فقال:لم أرک أمس؟قلت:کرهت الحرکه فی یوم الإثنین.قال:یا علیّ،من أحبّ أن یقیه اللّه شرّ یوم الإثنین فلیقرأ فی أوّل رکعه من صلاه الغداه هَلْ أَتی عَلَی الْإِنْسانِ [الانسان(76):1]ثمّ قرأ أبو الحسن علیه السّلام فَوَقاهُمُ اللّهُ شَرَّ ذلِکَ الْیَوْمِ وَ لَقّاهُمْ نَضْرَهً وَ سُرُوراً. [الانسان(76):11].
390-40- أخبرنا المفید عن ابن قولویه عن القاسم بن محمّد،عن علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن جدّه،عن عبد اللّه بن حمّاد الأنصاریّ،عن جمیل بن درّاج عن معتّب مولی أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:سمعته یقول لداود بن سرحان:یا داود،أبلغ موالیّ عنّی السّلام،و أنّی أقول:رحم اللّه عبدا اجتمع مع آخر فتذاکرا أمرنا فإنّ ثالثهما ملک یستغفر لهما،و ما اجتمع اثنان علی ذکرنا إلاّ باهی اللّه(تعالی)بهما الملائکه،فإذا اجتمعتم فاشتغلوا بالذّکر،فإنّ فی اجتماعکم و مذاکرتکم إحیاءنا، و خیر النّاس من بعدنا من ذاکر بأمرنا و دعا إلی ذکرنا.
391-41- أخبرنا المفید عن حسن بن حمزه الحسنیّ رضی اللّه عن عن علیّ بن إبراهیم فی کتابه علی ید أبی نوح الکاتب،عن أبیه عن ابن بزیع،عن عبید اللّه بن عبد اللّه، عن أبی عبد اللّه جعفر بن محمّد الصّادق علیه السّلام أنّه قال لأصحابه:اسمعوا منّی کلاما هو خیر لکم من الدّهم الموقّفه؛لا یتکلّم أحدکم بما لا یعنیه،و لیدع کثیرا من
ص:488
برای ادامه مشاهده محتوای کتاب لطفا عبارت امنیتی زیر را وارد نمایید.
ص:
الکلام فیما یعنیه حتّی یجد له موضعا،فربّ متکلّم فی غیر موضعه جنی علی نفسه بکلامه،و لا یمارینّ أحدکم سفیها و لا حلیما،فإنّه من ماری حلیما أقصاه و من ماری سفیها أرداه و اذکروا أخاکم إذا غاب عنکم بأحسن ما تحبّون أن تذکروا به إذا غبتم عنه،و اعملوا عمل من یعلم أنّه مجازی بالإحسان مأخوذ بالاجرام.
392-42- أخبرنا المفید عن محمّد بن محمّد بن طاهر عن ابن عقده عن یحیی بن الحسن العلویّ عن إسحاق بن موسی،عن آبائه عن أمیر المؤمنین علیه السّلام قال:
قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:المتّقون ساده،و الفقهاء قاده،و الجلوس إلیهم عباده.
393-43- أخبرنا المفید عن محمّد بن طاهر عن ابن عقده عن محمّد بن إسماعیل بن إبراهیم بن موسی بن جعفر عن الحسن بن موسی عن أبیه عن آبائه علیهم السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:الدّنیا دول،فما کان لک منها أتاک علی ضعفک، و ما کان علیک لم تدفعه بقوّتک و من انقطع رجاؤه ممّا فات استراح بدنه،و من رضی بما رزقه اللّه قرّت عینه.
394-44- أخبرنا المفید عن محمّد بن أحمد العلویّ عن عبد اللّه بن أبیّ عن أبی عروبه،عن محمّد بن المثنّی،عن المعتمر بن سلیمان،عن أبیه،عن أبی مخلد عن عبد اللّه بن مسعود قال:رأیت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و کفّه فی کفّ علیّ بن أبی طالب علیه السّلام و هو یقبّله.فقلت:یا رسول اللّه،ما منزله علیّ منک؟فقال صلّی اللّه علیه و اله:کمنزلتی من اللّه.
ص:490
در آنچه به او مربوط است را نیز رها کند تا جایگاهی مناسب برایش بیابد.سپس چه بسیار سخن گویی که سخن نابجایش مرتکب گناه می گردد.و هیچ یک از شما با انسان کودن و انسان بردبار جرّ و بحث نکند.پس هرکس با انسان بردبار مجادله کند او را[از خود]دور می سازد و هرکس با انسان کودن جدال کند او را خوار و تباه می سازد و برادرتان را هنگامی که در نزد شما نیست به نیکوترین وجهی که دوست دارید در نبود شما او از شما چنان یاد نماید یاد کنید و همچون کسی عمل کنید که می داند به خاطر نیکی هایش پاداش داده می شود و به خاطر گناهانش مؤاخذه می گردد.
[392]42-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:پرهیزگاران،بزرگان[این امت]و فقها،رهبران[این امت] می باشند و نشستن نزد آنان عبادت است.
[393]43-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:دنیا دست به دست می گردد پس هر آنچه از دنیا به سود تو باشد در ناتوانی ات به تو رسیده است[و تو برای رسیدن به آن کاری نکرده ای]و آن چه از دنیا بر ضرر تو باشد با توانایی ات،قدرت برطرف کردنش را نداری.هرکس امیدش در آنچه از دست رفته است قطع گردد بدنش راحت و آرام می شود و هرکس به آنچه خدا به او روزی می دهد خشنود باشد چشمانش روشنی می یابد.
[394]44-عبد اللّه بن مسعود می گوید:دیدم که رسول خدا دست دردست علی بن ابی طالب گذاشته و آن را می بوسید.پس عرضه داشتم:ای رسول خدا!علی در نزد تو چه جایگاهی دارد.پس پیامبر صلّی اللّه علیه و اله فرمود:همان جایگاهی که من در نزد خدا دارم.
ص:491
395-45- أخبرنا المفید،عن ابن قولویه،عن علیّ بن حاتم،عن الحسن بن عبید اللّه،عن الحسن بن موسی،عن ابن أبی نجران،و محمّد بن عمر بن یزید معا، عن حمّاد بن عیسی،عن ربعیّ،عن الفضیل قال:قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام لمن کان الأمر حین قبض رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله؟قال:لنا أهل البیت.فقلت:فکیف صار فی تیم وعدیّ؟قال:إنّک سألت فافهم الجواب،إنّ اللّه تعالی لمّا کتب أن یفسد فی الأرض و تنکح الفروج الحرام،و یحکم بغیر ما أنزل اللّه،خلّی بین أعدائنا و بین مرادهم من الدّنیا حتّی دفعونا عن حقّنا،و جری الظّلم علی أیدیهم دوننا.
396-46- أخبرنا المفید عن ابن قولویه عن أبیه عن سعد عن ابن عیسی،عن عثمان بن عیسی،عن سماعه،قال:قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام أنزل اللّه(عزّ و جلّ):
مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النّاسَ جَمِیعاً وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النّاسَ جَمِیعاً [المائده(5):32]قال:من أخرجها من ضلال إلی هدی فقد أحیاها،و من أخرجها من هدی إلی ضلال فقد و اللّه قتلها.
397-47- أخبرنا المفید عن ابن قولویه عن أبیه و محمّد بن الحسن،عن سعد عن ابن عیسی،عن الحسین بن سعید،عن ابن أبی عمیر،عن کلیب بن معاویه الصّیداویّ،قال:قال أبو عبد اللّه جعفر بن محمّد علیهما السّلام:ما یمنعکم إذا کلّمکم النّاس أن تقولوا لهم:ذهبنا من حیث ذهب اللّه،و اخترنا من حیث اختار اللّه،إنّ اللّه(سبحانه) اختار محمّدا صلّی اللّه علیه و اله و اختار لنا آل محمّد،فنحن متمسّکون بالخیره من اللّه(عزّ و جلّ).
ص:492
[395]45-فضیل بن یسار می گوید:به امام صادق علیه السّلام عرضه داشتم:امر خلافت پس از رسول خدا بر عهده چه کسی است؟امام فرمود:بر عهده ما اهل بیت.پس عرضه داشتم:پس چه شد که به دست[قبایل]تیم و عدی افتاد.امام فرمود:حال که پرسیدی پس پاسخ را بفهم:آنگاه که خداوند والا مقدّر فرمود که:در زمین فساد شده و زنا رایج گشته و به غیر آنچه فروفرستاده است حکم شود،میان دشمنان ما و مقصودشان از دنیا مانعی ایجاد نکرد تا[با اختیار خود]ما را از حقمان باز دارند و ستم[مقدّر خداوند]به دست ایشان واقع شود نه به دست ما.
[396]46-سماعه می گوید:از امام صادق علیه السّلام از این آیه که خداوند فروفرستاده است پرسیدم:
«هرکس انسانی را جز به قصاص و یا فسادی که در زمین کرده است بکشد چنان است که همه مردم را کشته باشد و هرکس انسانی را از مرگ نجات دهد گویی مردمان را حیات بخشیده است.»[مائده(5):آیۀ 32]امام فرمود:هرکس انسانی را از گمراهی به سوی هدایت رهنمون شود او را زنده ساخته است و هرکس او را از هدایت به گمراهی بکشاند به خدا سوگند او را کشته است.
[397]47-امام صادق علیه السّلام فرمود:چه چیز را باز می دارد از اینکه در جواب سخن[و طعن و کنایه]مردم به آنان بگوئید:از همان راهی که خداوند رفته بود حرکت کردیم و از همان خاندانی که خداوند برگزیده بود برگزیدیم.خداوند پاک،محمد را برگزید و ما خاندان محمد را برگزیدیم پس ما به انتخابی از سوی خداوند چنگ زده ایم.
ص:493
398-48- أخبرنا المفید عن علیّ بن أحمد القلانسیّ عن عبد اللّه بن محمّد عن عبد الرّحمن بن صالح،عن موسی بن عمران عن أبی إسحاق السّبیعیّ،عن زید بن أرقم،قال:سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله بغدیر خمّ یقول:إنّ الصّدقه لا تحلّ لی و لا لأهل بیتی،لعن اللّه من ادّعی إلی غیر أبیه،لعن اللّه من تولّی غیر موالیه،الولد لصاحب الفراش و للعاهر الحجر،و لیس لوارث وصیّه،ألا و قد سمعتم منّی و رأیتمونی،ألا من کذب علیّ متعمّدا فلیتبوّأ مقعده من النّار،ألا و إنّی فرط لکم علی الحوض،و مکاثر بکم الأمم یوم القیامه،فلا تسوّدوا وجهی،ألا لأستنقذنّ رجالا من النّار،و لیستنقذنّ من یدی أقوام،إنّ اللّه مولای،و أنا مولی کلّ مؤمن و مؤمنه،ألا فمن کنت مولاه فهذا علیّ مولاه.
399-49- أخبرنا المفید عن محمّد بن الحسین عن محمّد بن یحیی،عن جدّه یحیی بن الحسین عن أبی مصعب،یحیی بن أحمد عن یوسف بن الماجشون،عن محمّد بن المنکدر،قال:سمعت سعید بن المسیّب یقول:سألت سعد بن أبی وقّاص،أسمعت من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول لعلیّ علیه السّلام:أنت منّی بمنزله هارون من موسی إلاّ أنّه لیس معی نبیّ؟قال:نعم.فقلت:أنت سمعته؟قال:فأدخل إصبعیه فی أذنیه و قال:نعم،و إلاّ فاستکتّا.
400-50- أخبرنا المفید عن علیّ بن محمّد الکاتب،عن الحسن بن علیّ الزّعفرانیّ،عن إبراهیم بن محمّد الثّقفیّ،عن أبی جعفر السّعدیّ،عن یحیی بن
ص:494
[398]48-زید بن ارقم می گوید:شنیدم که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در روز غدیر خم فرمود:صدقه بر من و اهل بیتم روا نیست.خداوند لعنت کند کسی را که خود را به غیر پدرش منسوب کند و سرپرستی غیر مولای خود را بپذیرد.فرزند برای صاحب بستر است و برای زناکار سنگ است[کنایه از اینکه هیچ بهره ای ندارد]و وارث وصیتی ندارد.آگاه باشید که شما سخن مرا شنیدید و مرا مشاهده کردید.هرکس از روی عمد بر من دروغ ببندد بررسی شود.آگاه باشید که من در کنار حوض کوثر چشم به راه شمایم و در روز قیامت به فراوانی شما امت مباهات می کنم.پس مرا روسیاه نکنید.آگاه باشید که من گروهی را از دوزخ رهایی می بخشم و گروه هایی نیز به دست من از آتش رهایی می یابند.همانا خداوند سرپرست من و من نیز صاحب اختیار هر مرد و زن باایمان هستم.آگاه باشید که هرکس من سرپرست و صاحب اختیار او هستم این علی سرپرست و صاحب اختیار اوست.
[399]49-محمد بن منکدر گوید:شنیدم که سعید بن مسیّب می گوید:از سعد بن ابی وقّاص پرسیدم:آیا از رسول خدا شنیدی که به علی علیه السّلام می فرمود:جایگاه تو نسبت به من همچون هارون نسبت به موسی است جز آنکه پس از من پیامبری نمی آید؟گفت:بله.راوی گوید:به سعید گفتم:آیا تو نیز شنیدی؟پس انگشتانش را درون گوشش کرد و گفت:بله و راوی گوید:
اگر این چنین نبود خاموش می ماندند.
ص:495
عبد الحمید الحمّانیّ،عن قیس بن الرّبیع،عن سعد بن طریف،عن الأصبغ بن نباته،عن أبی أیّوب الأنصاریّ:أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله سئل عن الحوض فقال:أمّا إذا سألتمونی عنه فأخبرکم أنّ الحوض أکرمنی اللّه به،و فضّلنی علی من کان قبلی من الأنبیاء،و هو ما بین أیله و صنعاء،فیه من الآنیه عدد نجوم السّماء،یسیل فیه خلیجان من الماء ماؤه أشدّ بیاضا من اللّبن،و أحلی من العسل،حصاه الزّمرّد و الیاقوت،بطحاؤه مسک أذفر،شرط مشروط من ربّی لا یرده أحد من أمّتی إلاّ النّقیّه قلوبهم،الصّحیحه نیّاتهم،المسلّمون للوصیّ من بعدی،الّذین یعطون ما علیهم فی یسر،و لا یأخذون ما علیهم فی عسر،یذود عنه یوم القیامه من لیس من شیعته کما یذود الرّجل البعیر الأجرب من إبله،من شرب منه لم یظمأ أبدا.
401-51- أخبرنا المفید عن أحمد بن محمّد بن الحسن بن الولید،عن أبیه،عن محمّد بن الحسن الصّفّار،عن یعقوب بن یزید،عن ابن أبی عمیر،عن عائذ الأحمسیّ،قال:دخلت علی سیّدی أبی عبد اللّه علیه السّلام فقلت:السّلام علیک،یابن رسول اللّه،فقال:و علیک السّلام،و اللّه إنّا لولده و ما نحن بذوی قرابته.ثمّ قال لی:
یا عائذ،إذا لقیت اللّه(عزّ و جلّ)بالصّلوات الخمس المفروضات لم یسألک اللّه عمّا سوی ذلک.قال:فقال له أصحابنا:أیّ شیء کانت مسألتک حتّی أجابک بهذا؟قال:
ما بدأت بسؤال،و لکنّی رجل لا یمکننی قیام اللّیل،و کنت خائفا أن أوخذ بذلک فأهلک،فابتدأنی علیه السّلام بجواب ما کنت أرید أن أسأله عنه.
ص:496
[400]50-ابو ایوب انصاری می گوید:از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله درباره حوض کوثر پرسیده شد.
پیامبر صلّی اللّه علیه و اله فرمود:اکنون پرسیده اید به شما خبر می دهم که آن حوضی است که خداوند به وسیله آن مرا گرامی داشت و بر انبیاء پیشین برتری بخشید و آن درمیان(أیله و صنعاء)است که در آن به تعداد ستارگان آسمان ظرف است و دو آبراه به آن سرازیر می شود.آب آن سپیدتر از شیر و شیرین تر از عسل است و سنگریزه های آن زمرد و یاقوت و مجرای آن از مشک خوشبو است.و شرطی از جانب پروردگارم قرار داده شد که جز کسانی که دلی پاک و نیّتی سالم دارند و بر جانشین پس از من سر تسلیم فرود می آورند و کسانی که در راحتی و آسایش هرآنچه دارند عطا می کنند و در سختی آن را پس نمی گیرند[و بر مشقت ها بردباری می ورزند]بر آن حوض وارد نشوند.در روز قیامت کسانی که از شیعیان وصّی من نیستند از آن حوض رانده می شوند همان گونه که شتری که بیماری جرب دارد از سایر شتران رانده می شود هرکس از آن بنوشد هرگز تشنه نمی گردد.
[401]51-عائذ أخمسی می گوید:بر آقای خود امام صادق علیه السّلام وارد شده و عرض کردم:سلام بر تو ای فرزند رسول خدا!امام فرمود:و سلام بر تو!به خدا سوگند ما اهل بیت،فرزندان پیامبر هستیم و نه فقط از نزدیکان او.آنگاه به من فرمود:ای عائذ.اگر با[به جا آوردن کامل] نمازهای واجب پنج گانه خدا را ملاقات کنی خداوند جز آن از تو چیزی نخواهد خواست.
راوی گوید:پس یکی از اصحاب از او پرسید:سؤال تو چه بود که امام این چنین به تو پاسخ داد.گفتم:من سؤالی نپرسیدم.اما من مردی هستم که نمی توانم نماز شب بخوانم.و می ترسیدم که به خاطر این امر مورد بازخواست قرار گیرم و هلاک شوم.پس امام[پیش از سؤال من]پاسخ آنچه را که می خواستم از او بپرسم به من بیان فرمود.
ص:497
402-52- أخبرنا المفید عن عبد اللّه بن علیّ الموصلیّ عن علیّ بن حاتم عن أحمد بن محمّد الموصلیّ العاصمیّ،عن علیّ بن الحسین،عن العبّاس بن علیّ الشّامیّ،قال:سمعت الرّضا علیه السّلام یقول:کلّما أحدث العباد من الذّنوب ما لم یکونوا یعلمون،أحدث لهم من البلاء ما لم یکونوا یعرفون.
403-53- أخبرنا المفید عن ابن قولویه،عن أبیه عن سعد عن ابن عیسی،عن بکر بن صالح،عن الحسین بن علیّ عن عبد اللّه بن إبراهیم،عن الحسن بن زید، عن جعفر بن محمّد،عن أبیه،عن جدّه علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:أقربکم غدا منّی فی الموقف أصدقکم للحدیث،و آداکم للأمانه،و أوفاکم بالعهد،و أحسنکم خلقا،و أقربکم من النّاس.
404-54- أخبرنا المفید عن ابن قولویه،عن الکلینیّ عن علیّ بن إبراهیم عن الیقطینیّ عن یونس عن محمّد بن زیاد،عن رفاعه قال:سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:أربع فی التّوراه،و إلی جنبهنّ أربع،من أصبح علی الدّنیا حزینا فقد أصبح علی ربّه ساخطا،و من أصبح یشکو مصیبه نزلت به فإنّما یشکو ربّه،و من أتی غنیّا فتضعضع له لیصیب من دنیاه ذهب ثلثا دینه،و من دخل النّار ممّن قرأ القرآن فإنّما هو ممّن کان یتّخذ آیات اللّه هزوا.و الأربع الّتی إلی جنبهنّ:کما تدین تدان، و من ملک استأثر،و من لم یستشر ندم،و الفقر هو الموت الأکبر.
405-55- أخبرنا المفید عن المرزبانیّ،قال:وجدت بخطّ محمّد بن القاسم بن
ص:498
[402]52-عباس بن علی شامی می گوید:شنیدم که امام رضا علیه السّلام می فرمود:هرگاه بندگان گناهی مرتکب شوند که پیش از آن انجام نمی دادند خداوند نیز بلایی ناشناخته بر آنان وارد می سازد.
[403]53-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:نزدیک ترین شما به من فردا[ی قیامت]در جایگاه [حساب]راستگوترین و امانت دارترین و وفادارترین و خوش رفتارترین و نزدیک ترین شما به مردم است.
[404]54-رفاعه می گوید:شنیدم که امام صادق علیه السّلام می فرمود:چهار جمله در تورات است که در کنار آن چهار امر آمده است:هرکس برای امر دنیا غمگین شود بر پروردگار خود خشمگین شده است و هرکس از مصیبتی که بر او وارد شده است شکایت کند از پروردگارش شکایت کرده است و هرکس به نزد توانگری بیاید و در برابرش فروتنی کند تا از دنیای او بهره مند شود دو سوم دینش از بین می رود و هرکس از قاریان قرآن در دوزخ وارد شود از کسانی بوده است که آیات خداوند را به بازی می گرفت و چهار جمله ای در کنار آن آمده است این است:همان گونه که رفتار کنی با تو رفتار می شود و هرکس چیزی را به تنهایی به دست آورد آن را به خود اختصاص می دهد[ملک شخصی او می شود]و هرکس مشورت نکند پشیمان می شود و فقر و نداری همان مرگ بزرگتر است.
ص:499
مهرویه،قال:حدّثنی الحمدونیّ الشّاعر،قال:سمعت الرّیاشیّ ینشد للسّیّد ابن محمّد الحمیریّ.
إنّ امرأ خصمه أبو حسن لعازب الرّأی داحض الحجج
لا یقبل اللّه منه معذره و لا یلقّیه حجّه الفلج
406-56- أخبرنا محمّد بن محمّد،قال أخبرنی المظفّر بن محمّد،قال:حدّثنا أبو بکر محمّد بن أبی الثّلج،عن أحمد بن محمّد بن موسی عن محمّد ابن حمّاد الشّاشیّ،عن الحسین بن راشد،عن علیّ بن إسماعیل المیثمیّ،عن ربعیّ،عن زراره،قال:قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام ما منع أمیر المؤمنین علیه السّلام أن یدعو النّاس إلی نفسه،و یجرّد فی عدوّه سیفه؟فقال:تخوف أن یرتدّوا و لا یشهدوا أنّ محمّدا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله.
407-57- أخبرنا المفید عن عمر بن محمّد الزّیّات،عن علیّ بن العبّاس عن أحمد بن منصور عن عبد الرّزّاق،عن ابن عیینه،عن عمّار الدّهنیّ،قال:سمعت أبا الطّفیل یقول:جاء المسیّب بن نجبه إلی أمیر المؤمنین علیه السّلام متلبّبا بعبد اللّه بن سبإ،فقال له أمیر المؤمنین علیه السّلام:ما شأنک؟فقال:یکذب علی اللّه و علی رسوله.فقال:
ما یقول؟قال:فلم أسمع مقاله المسیّب،و سمعت أمیر المؤمنین علیه السّلام یقول:هیهات هیهات الغضب!و لکن یأتیکم راکب الدّغیله[الذّ علبه]یشدّ حقوها بوضینها لم یقض تفثا من حجّ و لا عمره فیقتلونه؛یرید بذلک الحسین بن علیّ علیهما السّلام.
ص:500
[405]55-حمدونی شاعر می گوید:شنیدم که ریاشی برای سید بن محمد حمیری این گونه می سراید:کسی که دشمنش علی علیه السّلام باشد کسی است که نظری دور از حق و حجتی باطل دارد *و خداوند هیچ عذری از او نمی پذیرد و بر دشمنانش برتری نمی یابد.
[406]56-زراره می گوید:به امام صادق علیه السّلام عرضه داشتم:چه چیز امیر مؤمنان علیه السّلام را بازداشت از اینکه مردم را به سوی خود فراخواند و در برابر دشمنش شمشیر بکشد؟امام فرمود:ترس از اینکه آن جماعت از دین برگردند و بر پیامبری محمد صلّی اللّه علیه و اله نیز گواهی ندهند.[و اصل دین از دست برود].
[407]57-ابو طفیل می گوید:مسیّب بن نجبه نزد امیر مؤمنان علیه السّلام آمد درحالی که از عبد اللّه بن سبأ شکایت داشت و خشمگین بود.پس امیر مؤمنان به او فرمود:تو را چه شده است.گفت:
عبد اللّه بر خدا و رسولش دروغ می بندد.امام فرمود:چه می گوید؟راوی گوید:پس من سخن مسیّب را نشنیدم ولی شنیدم که امیر مؤمنان علیه السّلام می فرماید:خشمناکی دور باد[خشمگین مشو]!اما سواری بر شتری تندرو به نزد شما می آید درحالی که زین شتر را با ریسمانی محکم کرده و همه محرّمات حج و عمره را ترک نکرده است حج و عمره خود را ناتمام گذاشته است،شما او را به قتل می رسانید.و از آن سخن،حسین بن علی علیه السّلام را قصد می کرد.
ص:501
408-58- أخبرنا المفید عن جعفر بن محمّد بن قولویه عن أبیه عن سعد بن عبد اللّه،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن علیّ بن الحکم،عن أبی سعید القمّاط،عن المفضّل بن عمر،قال:سمعت أبا عبد اللّه جعفر بن محمّد علیهما السّلام یقول:لا یکمل إیمان العبد حتّی یکون فیه خصال أربع:یحسن خلقه،و تسخو نفسه، و یمسک الفضل من قوله،و یخرج الفضل من ماله.
تمّ المجلس الثّامن من کتاب الأمالیّ،و یتلوه المجلس التّاسع.
ص:502
[408]58-مفضل بن عمرو می گوید:شنیدم که امام صادق علیه السّلام می فرمود:ایمان هیچ کامل نمی شود تا در او چهار خصوصیت به وجود آید:اخلاقش نیکو گردد و اهل بخشش شود و سخن اضافه نگوید و افزون از ثروتش را از اموالش خارج کند[و به فقرا ببخشد.]
مجلس هشتم از کتاب امالی پایان یافت و مجلس نهم به دنبال می آید.
ص:503
[9] المجلس التاسع فیه بقیّه أحادیث الشّیخ السّعید أبی عبد اللّه محمّد بن محمّد بن النّعمان رحمه اللّه،و فیه بعض أحادیث أبی عمر عبد الواحد بن محمّد المعروف بابن مهدیّ،عن ابن عقده،روایه محمّد بن الحسن بن علیّ الطّوسیّ،عن ابن مهدیّ
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم 409-1- أخبرنا المفید عن أبی حفص عمر بن محمّد الصّیرفیّ،قال:حدّثنا محمّد بن مخلد بن حفص،قال:حدّثنا محمّد بن الولید،قال:حدّثنا غندر بن محمّد،قال:حدّثنا سعید،عن سلمه بن کهیل،عن أبی الطّفیل،قال:قال أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السّلام فی خطبه له:إنّ أخوف ما أخاف علیکم طول الأمل و اتّباع الهوی،فأمّا طول الأمل فینسی الآخره،و أمّا اتّباع الهوی فیضلّ عن الحقّ،ألا و إنّ الدّنیا قد تولّت مدبره و إنّ الآخره قد أقبلت مقبله،و لکلّ واحده منهما بنون،فکونوا من أبناء الآخره و لا تکونوا من أبناء الدّنیا،فإنّ الیوم عمل و لا
ص:504
جلسه نهم
و در آن بقیۀ روایات ابو عبد اللّه محمد بن محمد بن نعمان و برخی روایات
ابو عمر عبد الواحد بن محمد معروف به ابن مهدی از ابن عقده و روایت محمد
بن محمد بن حسن بن علی طوسی از ابن مهدی است.
به نام خداوند رحمتگر مهربان
[409]1-ابو طفیل می گوید:امیر مؤمنان علیه السّلام در خطبه ای فرمود:بیشترین چیزی که از آن بر شما در هراسم آرزوهای طولانی و پیروی از هوای نفس است.اما آرزوی طولانی آخرت را از یاد می برد و پیروی از هوای نفس انسان را از حق،منحرف می سازد.آگاه باشید که دنیا پشت کرده است و آخرت روی آورده است و هریک از این دو فرزندانی دارند پس شما از فرزندان آخرت باشید و از فرزندان دنیا نباشید.پس به درستی که امروز عمل است نه حساب و فردا روز حساب است نه عمل.
ص:505
حساب،و غدا حساب و لا عمل.
410-2- أخبرنا المفید عن ابن قولویه عن الکلینیّ عن علیّ عن أبیه عن الیقطینیّ عن یونس عن عمرو بن شمر،عن جابر،قال دخلنا علی أبی جعفر محمّد بن علیّ علیهما السّلام و نحن جماعه بعد ما قضینا نسکنا،فودّعناه و قلنا له:أوصنا یا بن رسول اللّه.فقال:لیعن قویّکم ضعیفکم،و لیعطف غنیّکم علی فقیرکم،و لینصح الرّجل أخاه کنصیحته لنفسه،و اکتموا أسرارنا و لا تحملوا النّاس علی أعناقنا، و انظروا أمرنا و ما جاءکم عنّا،فإن وجدتموه للقرآن موافقا فخذوا به،و إن لم تجدوه موافقا فردّوه،و إن اشتبه الأمر علیکم فیه فقفوا عنده و ردّوه إلینا حتّی نشرح لکم من ذلک ما شرح لنا،و إذا کنتم کما أوصیناکم،و لم تعدّوا إلی غیره، فمات منکم میّت قبل أن یخرج قائمنا-عجّل اللّه تعالی فرجه-کان شهیدا،و من أدرک منکم قائمنا-عجّل اللّه فرجه-فقتل معه کان له أجر شهیدین،و من قتل بین یدیه عدوّا لنا کان له أجر عشرین شهیدا.
411-3- أخبرنا المفید عن ابن قولویه عن أبی العیّاشیّ،عن أبیه عن القاسم بن محمّد عن محمّد بن إسماعیل،عن علیّ بن صالح،عن سفیان بیّاع الحریر،عن عبد المؤمن الأنصاریّ،عن أبیه،عن أنس بن مالک،قال:سألته من کان آثر النّاس عند رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فیما رأیت؟قال ما رأیت أحدا بمنزله علیّ بن أبی طالب علیه السّلام، کان یبعثه فی جوف اللّیل إلیه فیستخلی به حتّی یصبح،هذا کان له عنده حتّی
ص:506
[410]2-جابر می گوید:ما گروهی بودیم که پس از به پایان رسیدن مناسک حج بر امام باقر علیه السّلام وارد گشته و هنگام رفتن به ایشان عرضه داشتیم:ای فرزند رسول خدا!به ما سفارشی کن.
پس فرمود:باید که توانمندان شما ناتوانان را یاری کنند و بی نیازان شما بر نیازمندان مهربانی نمایند و انسان می بایست همان گونه که برای خود خیرخواهی می کند برای برادر[دینی اش] نیز خیرخواهی نماید.رازهای ما را پنهان دارید و مردم را بر گرده سوار نگردانید[آنان را بر ما مسلط نکنید]و در امر ما و آنچه از سوی ما برای شما آمده است بنگرید پس اگر آن را موافق قرآن یافتید پذیرفته و اگر موافق نیافتید نپذیرید و اگر امر به شما مشتبه شد بایستید و آن را به ما بازگردانید تا آنچه برای ما توضیح داده شده را برایتان توضیح دهیم.و اگر همانگونه بودید که به شما سفارش نمودیم و به[راهی]غیر آن حرکت ننمودید و آنگاه کسی از شما پیش از آنکه(قائم)ما ظهور کند بمیرد شهید به حساب می آید و هرکس از شما[زمان ظهور]قائم ما حضور داشته پس با او کشته شود پاداش دو شهید را دریافت می دارد و هر کس که در رکاب آن حضرت یکی از دشمنان ما را بکشد پاداش بیست شهید به او داده می شود.
[411]3-راوی از انس بن مالک روایت می کند که از او پرسیدم رسول خدا چه کسی را بر سایرین ترجیح می داد؟انس گفت:هیچ کس را به مرتبه علی بن ابی طالب مشاهده نکردم.در دل شب مرا به دنبال او می فرستاد و تا صبح با او خلوت می نمود و این جایگاه علی در نزد پیامبر بود تا پیامبر از دنیا رفت.
ص:507
فارق الدّنیا قال:و لقد سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و هو یقول:یا أنس،تحبّ علیّا؟قلت:
یا رسول اللّه،و اللّه إنّی لأحبّه لحبّک إیّاه.فقال:أما إنّک إن أحببته أحبّک اللّه،و إن أبغضته أبغضک اللّه،و إن أبغضک اللّه أولجک فی النّار.
412-4- أخبرنا المفید عن المظفّر بن محمّد عن محمّد بن أحمد بن أبی الثّلج، عن أحمد بن محمّد بن موسی الهاشمیّ،عن محمّد بن عبد اللّه[البداریّ]عن أبیه عن ابن محبوب،عن أبی زکریّا الموصلیّ،عن جابر عن أبی جعفر،عن أبیه،عن جدّه علیهم السّلام أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله قال لعلیّ علیه السّلام:أنت الّذی احتجّ اللّه بک فی ابتدائه الخلق حیث أقامهم أشباحا،فقال لهم ألست بربّکم؟قالوا بلی.قال:و محمّد رسولی؟ قالوا:بلی.قال:و علیّ أمیر المؤمنین وصیّی؟فأبی الخلق جمیعا إلاّ استکبارا و عتوّا من ولایتک إلاّ نفر قلیل،و هم أقلّ القلیل،و هم أصحاب الیمین.
413-5- أخبرنا المفید عن محمّد بن عمران عن ابن درید عن الرّواسیّ عن عمر بن بکیر،عن ابن الکلبیّ،عن أبی مخنف،عن کثیر بن الصّلت،قال:جمع زیاد النّاس برحبه الکوفه لیعرضهم علی البراءه من أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب(صلوات اللّه علیه)و النّاس من ذلک فی کرب عظیم،فأغفیت فإذا أنا بشخص قد سدّ ما بین السّماء و الأرض،فقلت له:من أنت؟فقال أنا النّقّاد ذو الرّقبه،أرسلت إلی صاحب القصر؛فانتبهت مذعورا،و إذا غلام لزیاد قد خرج إلی النّاس فقال:انصرفوا،فإنّ الأمیر عنکم مشغول.و سمعنا الصّیاح من داخل القصر،
ص:508
و شنیدم که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله می فرمود:ای انس!آیا علی علیه السّلام را دوست داری؟عرضه داشتم:ای رسول خدا!به خدا سوگند من او را دوست دارم چون تو او را دوست می داری.پس پیامبر فرمود:آگاه باش که اگر او را دوست داشته باشی خدا تو را دوست می دارد و اگر او را دشمن داری خدا تو را دشمن می دارد و اگر خداوند تو را دشمن دارد در دوزخ می افکندت.
[412]4-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به علی علیه السّلام فرمود:تو کسی هستی که خداوند در آغاز آفرینش آفریدگان و هنگامی که آنان را به صورت اشباحی برپا داشت به تو احتجاج کرد.پس خداوند به آفریدگان فرمود:آیا من پروردگار شما نیستم؟عرضه داشتند:بله،هستی.خدا فرمود:و محمد فرستاده من نیست؟گفتند:بله،هست.خدا فرمود:و علی بن ابی طالب جانشین من نیست؟پس جز گروهی اندک دیگر آفریدگان از روی نخوت و سرکشی از ولایت تو سرباز زدند و آن چند نفر که کم ترین افرادند و همان اصحاب یمین[اهل بهشت]می باشند.
[413]5-کثیر بن صلت می گوید:زیاد،مردم را در میدان شهر کوفه جمع نمود تا آنان را وادار به بیزاری جستن از امیر مؤمنان علی بن ابی طالب-درود خدا بر او باد-نماید و مردم از آن امر در مشکلی بزرگ افتاده بودند.پس از اندکی به خواب رفتم و در خواب شخصی را دیدم که[از بزرگی]میان آسمان و زمین را پر کرده بود.پس به او گفتم:تو کیستی؟گفت من نقّاد ذو الرقبه[گردن کلفت]هستم و به سوی صاحب این قصر(زیاد)فرستاده شده ام.پس با ترس از خواب برخاستم که دیدم غلام زیاد به سوی مردم خارج شد و گفت:بازگردید.که امیر از شما صرف نظر نمود و فریادی از درون قصر به گوشمان رسید.پس در این باره سرودم:
ص:509
فقلت فی ذلک:
ما کان منتهیا عمّا أراد بنا حتّی تناوله النّقّاد ذو الرّقبه
فأسقط الشّقّ منه ضربه ثبتت کما تناول ظلما صاحب الرّحبه
414-6- أخبرنا المفید عن محمّد عن جعفر بن محمّد عن محمّد بن همّام،عن حمید بن زیاد،عن إبراهیم بن عبد اللّه عن الرّبیع بن سلیمان،عن إسماعیل بن مسلم السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه جعفر بن محمّد علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله من ردّ عن عرض أخیه المسلم کتب من أهل الجنّه البتّه،و من أتی إلیه معروف فلیکافئ،فإن عجز فلیثن به،فإن لم یفعل فقد کفر النّعمه.
415-7- أخبرنا المفید،عن المظفّر بن محمّد البلخیّ،عن محمّد بن أحمد بن أبی الثّلج،عن عیسی بن مهران،عن الحسن بن الحسین،عن الحسن بن عبد الکریم،عن جعفر بن زیاد الأحمر،عن عبد الرّحمن بن جندب،عن أبیه جندب بن عبد اللّه،قال:دخلت علی أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السّلام و قد بویع لعثمان بن عفّان،فوجدته مطرقا کئیبا،فقلت له:ما أصابک-جعلت فداک-من قومک؟فقال:صبر جمیل.فقلت:سبحان اللّه!إنّک لصبور.قال:فأصنع ماذا؟قلت تقوم فی النّاس و تدعوهم إلی نفسک و تخبرهم أنّک أولی بالنّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و بالفضل و السّابقه،تسألهم النّصر علی هؤلاء المتظاهرین علیک،فإن أجابک عشره من مائه شدّدت بالعشره علی المائه،فإن دانوا لک کان ذلک ما أحببت،و إن أبوا
ص:510
از آنچه بر ما اراده داشت دست برنداشت تا نقادّ ذو الرقبه او را دریافت*پس همان گونه که با مردم در میدان از روی ستم رفتار می کرد،نقادّ گردن کلفت نیز با ضربتی،مشقّت و سختی او را از مردم برطرف نمود.
[414]6-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:هرکس از آبروی برادر مسلمان خویش دفاع کند نام او حتما از بهشتیان نوشته می شود و بایستی هرکس که به او نیکی شد جبران کند و اگر نتوانست از صاحب سپاسگزاری نماید پس اگر چنین نکرد کفران نعمت نموده است.
[415]7-جندب بن عبد اللّه می گوید:بر امیر مؤمنان علیه السّلام داخل شدم درحالی که با عثمان بن عفان بیعت شده بود.پس دیدم حضرت سرش را به پائین افکنده و بسیار اندوهگین است.پس عرضه داشتم:فدایت گردم.از قومت چه بر سرت آمد؟امام فرمود:[من مأمور به]بردباری نیکو[هستم]پس گفتم:خدا منزّه است.به درستی که بسیار بردبار هستی.امام علیه السّلام فرمود:
[بردباری نورزم]پس چه کنم؟گفتم:درمیان مردم برخیز و آنان را به خود فراخوان و ایشان را از اینکه به جانشینی پیامبر و برتری و پیشی گرفتن سزاوارتری آگاه کن و از آنان بخواه که تو را بر کسانی که علیه تو به پا خاسته اند یاری کنند.پس اگر ده درصد آنان به تو پاسخ گویند با ده درصد یاری شده ای.پس اگر به تو نزدیک گشتند آن چیزی است که تو می پسندی و اگر سرباز زدند با آنان بجنگ
ص:511
قاتلهم،فإن ظهرت علیهم فهو سلطان اللّه الّذی آتاه نبیّه صلّی اللّه علیه و اله و کنت أولی به منهم، و إن قتلت فی طلبه قتلت إن شاء اللّه شهیدا،و کنت أولی بالعذر عند اللّه،لأنّک أحقّ بمیراث رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله.فقال أمیر المؤمنین علیه السّلام أتراه-یا جندب-کان یبایعنی عشره من مائه؟فقلت:أرجو ذلک.فقال:لکنّی لا أرجو،و لا من کلّ مائه اثنان، و سأخبرک من أین ذلک،إنّما ینظر النّاس إلی قریش،و إنّ قریشا تقول:إنّ آل محمّد یرون لهم فضلا علی سائر قریش،و أنّهم أولیاء هذا الأمر دون غیرهم من قریش،و أنّهم إن ولّوه لم یخرج منهم هذا السّلطان إلی أحد أبدا،و متی کان فی غیرهم تداولوه بینهم،و لا و اللّه لا یدفع إلینا هذا السّلطان قریش أبدا طائعین.قال:
فقلت:أ فلا أرجع أخبر النّاس مقالتک هذه،و أدعوهم إلی نصرک؟فقال:یا جندب، لیس ذا زمان ذلک.قال جندب:فرجعت بعد ذلک إلی العراق،فکنت کلّما ذکرت من فضل أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السّلام شیئا زبرونی و نهرونی حتّی رفع ذلک من قولی إلی الولید بن عقبه،فبعث إلیّ فحبسنی حتّی کلّم فیّ فخلّی سبیلی.
416-8- أخبرنا المفید عن علیّ بن خالد المراغیّ،عن أحمد بن الصّلت،عن حاجب بن الولید،عن الوصّاف بن صالح،عن أبو إسحاق عن خالد بن طلیق، قال:سمعت أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السّلام یقول:ذمّتی بما أقول رهینه، و أنا به زعیم،إنّه لا یهیج علی التّقوی زرع قوم،و لا یظمأ علی التّقوی سنخ أصل، ألا إنّ الخیر کلّ الخیر فیمن عرف قدره،و کفی بالمرء جهلا أن لا یعرف قدره،إنّ
ص:512
پس چنان چه بر آنان پیروز شوی آن سلطه خداوندی است که بر پیامبرش صلّی اللّه علیه و اله بخشید و تو به آن سزاوارتری و اگر در طلب آن کشته شوی به خواست خدا شهید هستی.و عذر تو در نزد خداوند پذیرفته است چون تو سزاوارترین شخص به میراث رسول خدایی.پس امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود:ای جندب!آیا فکر می کنی ده درصد از ایشان با من بیعت می کنند؟عرضه داشتم:امید دارم.امام فرمود:اما من امید ندارم که از هر صد نفر دو نفر با من بیعت کنند.و تو را آگاه خواهم کرد که چرا چنین می گویم.همانا مردم به قریش می نگرند و قریش می گوید:
(خاندان محمد برای خود بر سایر قریش برتری می بینند و گمان می کنند که آنان مسئول امر خلافت هستند نه قریش!و خاندان محمد اگر خلافت را در دست گیرند این منصب هرگز به دست کسی غیر ایشان نخواهد افتاد و هم چنان درمیان خود آن را دست به دست کرده و در غیر خود قرار نمی دهند)به خدا سوگند قریش هیچ گاه از روی اختیار این برتری را به ما نمی بخشد.راوی گوید:پس عرضه داشتم:آیا بازگردم و مردم را از این سخنت با خبر کنم و آنان را به یاری فراخوانم؟امام فرمود:ای جندب!اینک زمان این کار نیست.جندب می گوید:
پس از آن به عراق بازگشتم پس هرگاه از برتری امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السّلام سخنی بر زبان می آوردم مرا باز می داشتند و بر من خشمگین می شدند تا سخنم به ولید بن عقبه رسید.
پس گروهی را به سوی من فرستاد و مرا زندانی کرد تا ضمانتم را نمودند پس مرا آزاد کرد.
[416]8-خالد بن طلیق می گوید:شنیدم که امیر مؤمنان علیه السّلام می فرمود:ذمّه من در گرو آنچه است که می گویم و من آن را بر عهده می گیرم.همانا با پرهیزگاری زراعت هیچ قومی خشک نمی گردد و ریشه درختی تشنه نمی ماند آگاه باشید که تمام خیر در کسی است که ارزش خود را بداند و در نادانی انسان همین بس که ارزش خود را نشناسد
ص:513
أبغض خلق اللّه إلی اللّه رجل قمش علما من أغمار غشوه و أوباش فتنه،فهو فی عمی عن الهدی الّذی أتی من عند ربّه،و ضالّ عن سنّه نبیّه صلّی اللّه علیه و اله یظنّ أنّ الحقّ فی صحفه،کلاّ و الّذی نفس ابن أبی طالب بیده،قد ضلّ و أضلّ من افتری،سمّاه رعاع النّاس عالما و لم یکن فی العلم یوما سالما،بکّر فاستکثر ممّا قلّ منه خیر ممّا کثر،حتّی إذا ارتوی من غیر حاصل،و استکثر من غیر طائل،جلس للنّاس مفتیا ضامنا لتخلیص ما اشتبه علیهم،فإن نزلت به إحدی المبهمات هیّأ لها حشوا من رأیه،ثمّ قطع علی الشّبهات،خبّاط جهالات رکّاب عشوات،و النّاس من علمه فی مثل غزل العنکبوت،لا یعتذر ممّا لا یعلم فیسلم،و لا یعضّ علی العلم بضرس قاطع فیغنم،تصرخ منه المواریث،و تبکی من قضائه الدّماء،و تستحلّ به الفروج الحرام،غیر ملیء و اللّه بإصدار ما ورد علیه،و لا نادم علی ما فرّط منه و أولئک الّذین حلّت علیهم النّیاحه و هم أحیاء.فقام رجل فقال:یا أمیر المؤمنین، فمن نسأل بعدک و علی ما نعتمد؟فقال:استفتحوا بکتاب اللّه،فإنّه إمام مشفق، و هاد مرشد،و واعظ ناصح،و دلیل یؤدّی إلی جنّه اللّه(عزّ و جلّ).
417-9- أخبرنا محمّد بن محمّد،قال اخبرنی أبو عبید اللّه محمّد بن عمران، قال:أخبرنی محمّد بن إبراهیم،قال حدّثنی عبد اللّه بن أبی سعید الورّاق،قال:
حدّثنی مسعود بن عمرو الجحدریّ،قال:حدّثنی إبراهیم بن داحه،قال:أوّل شعر رثی به الحسین بن علیّ(صلوات اللّه علیهما)قول عقبه بن عمرو السّهمیّ،
ص:514
همانا مغبوض ترین آفریدگان خدا نزد او کسی است که دانش خود را از کم تجربه گان دور مانده[از حقیقت]و فرومایگان گمراه به دست آورد.پس او هدایتی را که از سوی پروردگارش می آید مشاهده نکرده و از سنّت پیامبرش صلّی اللّه علیه و اله گمراه گشته است و گمان می کند که حقیقت آن چیزی است که در کتب او آمده است.هرگز،سوگند به کسی که جان علی بن ابی طالب در دست اوست هر آن کس که بر او دروغ ببندد گمراه است و گمراه می کند انسانهای نادان به او عالم می گویند درحالی که یک روز تمام نیز عمر خود را در دانش سپری نکرده است به سوی آنچه اندکش از فراوانش بهتر است سرعت می گیرد و آن را فراوان بر می شمرد و آنگاه که از آنچه فایده ای ندارد سیراب می گردد و کارهای بزرگ و فراوان به حساب می آورد[بر منصب]نشسته و برای مردم فتوا می دهد و پاک ساختن و تصحیح آنچه در آن به اشتباه افتاده اند را بر عهده می گیرد پس اگر یکی از امور پیچیده به نزد او آورده شود بر آن نظری زائد و بی ارزش آماده سازد و آنگاه در[راههای]شبهه ناک قدم نهاده،سرگردان در نادانی ها و سوار بر تیرگی ها می شود.پس مردم از دانش او همچون تار عنکبوت[بهره می برند]از آن چه نمی داند پوزش نمی طلبد تا سالم بماند و در هیچ علمی به یقین قاطع دست نمی یابد تا از آن بهره برد.از او ارثها[که بیهوده تقسیم گشته اند]فریاد می کشند و از قضاوتهای[اشتباه]او خونها[ی ناحق ریخته شده]می گریند و ازدواج های حرام حلال شمرده می شوند.به خدا سوگند به آنچه از او سر زده است اندوهگین نیست و از کوتاهی هایی که از سوی او بوده است پشیمان نمی باشد.آنان کسانی هستند که زنده اند اما می بایست [همچون مردگان]بر آنان گریست.پس مردی برخاست و گفت:ای امیر مؤمنان!پس از تو از چه کسی سؤال کنیم و به چه کسی اعتماد نمائیم؟امام فرمود:از کتاب خدا یاری بخواهید که آن امامی دلسوز و هدایتگری راهنما و پند دهنده ای خیرخواه و راهنمایی است که به سوی بهشت خدا هدایت می کند.
[417]9-ابراهیم بن داحه می گوید:اولین شعری که در رثای حسین بن علی علیه السّلام گفته شد سخن عقبه بن عمرو سهمی از قبیله بنی سهم بن عوف بود که غالب است که این چنین سرود:
ص:515
من بنی سهم بن عوف بن غالب.
إذا العین قرّت فی الحیاه و أنتم تخافون فی الدّنیا فأظلم نورها
مررت علی قبر الحسین بکربلاء ففاض علیه من دموعی غزیرها
فما زلت أرثیه و أبکی لشجوه و یسعد عینی دمعها و زفیرها
و بکیت من بعد الحسین عصابه أطافت به من جانبیه قبورها
سلام علی أهل القبور بکربلاء و قلّ لها منّی سلام یزورها
سلام بآصال العشیّ و بالضّحی تؤدّیه نکباء الرّیاح و مورها
و لا برح الوفاد زوّار قبره یفوح علیهم مسکها و عبیرها
418-10- أخبرنا المفید،عن علیّ بن خالد المراغیّ،عن محمّد بن أحمد البزّاز،عن أحمد بن الصّلت،عن صالح بن أبی النّجم،عن الهیثم بن عدیّ،عن عبد اللّه بن الیسع،عن الشّعبیّ،عن صعصعه بن صوحان العبدیّ رحمه اللّه،قال:
دخلت علی عثمان بن عفّان فی نفر من المصریّین،فقال عثمان:قدّموا رجلا منکم یکلّمنی؛فقدّمونی،فقال عثمان:هذا،و کأنّه استحدثنی.فقلت له:إنّ العلم لو کان بالسّنّ لم یکن لی و لا لک فیه سهم و لکنّه بالتّعلّم.فقال عثمان:هات.فقلت بسم اللّه الرّحمن الرّحیم اَلَّذِینَ إِنْ مَکَّنّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاهَ وَ آتَوُا الزَّکاهَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ لِلّهِ عاقِبَهُ الْأُمُورِ. [الحج(22):41]فقال عثمان:
فینا نزلت هذه الآیه؟فقلت له:فمر بالمعروف،و انه عن المنکر،فقال عثمان:دع
ص:516
هنگامی که در زندگی چشم روشن می گردد درحالی که شما در دنیا در هراسید پس نور دنیا را خاموش کردید*بر قبر حسین به کربلا گذر کردم و در آن سرزمین اشک به شدت از چشمانم جاری شد*پس هم چنان در رثای او می سرایم و در اندوه او می گریم و چشمم اشک و آه خود را جاری می کند*و پس از حسین گروه های که از دو سوی قبرش به دور آن طواف می کنند بر او می گریند* سلام بر مدفون شدگان در کربلا ولی این سلام که از سوی من آن قبرها را زیارت می کند بسیار اندک است*سلام در شب وروز[بر آن قبر]که باد صبا و بادهای شمال و وزش آن،سلام ما را بدرقه می کند*و همچنان زائران قبرش به سوی او می آیند و مشک و عنبر آن قبر بر آنان می وزد*
[418]10-صعصعه بن صوحان عبدی می گوید:به همراه گروهی از اهل مصر بر عثمان بن عفّان داخل شدیم پس عثمان گفت:یکی از شما پیش بیاید و با من سخن گوید.ایشان مرا پیش فرستادند.عثمان گفت:با این سخن بگویم.گویا مرا کوچک شمرده بود پس به او گفتم:دانش اگر به سن بود من و تو هیچ بهره ای از آن نداشتیم اما آن به آموختن است.پس عثمان گفت:
چیزی بگو.پس گفتم:«به نام خداوند بخشاینده مهربان آنها کسانی هستند که اگر در زمین به آنان قدرت بخشیدیم نماز برپا می دارد و زکات می دهند و امر به معروف و نهی از منکر می کنند و سرانجام کارها با خداست»[حج(22):آیۀ 41]پس عثمان گفت:این آیه درباره ما نازل شده است.به او گفتم:پس به نیکی فرمان ده و از بدی بازدار.عثمان گفت:این سخن را رها کن.
ص:517
هذا،و هات ما معک.فقلت له بسم اللّه الرّحمن الرّحیم اَلَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلاّ أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللّهُ... [الحج(22):40]إلی آخر الآیه.فقال عثمان:
و هذه أیضا نزلت فینا.فقلت له:فأعطنا بما أخذت من اللّه تعالی.فقال عثمان:یا أیّها النّاس،علیکم بالسّمع و الطّاعه،فإنّ ید اللّه علی الجماعه،و إنّ الشّیطان مع الفذّ،فلا تسمعوا إلی قول هذا،و إنّ هذا لا یدری من اللّه و لا أین اللّه.فقلت له:أمّا قولک:علیکم بالسّمع و الطّاعه؛فإنّک ترید منّا أن نقول غدا:ربّنا إنّا أطعنا سادتنا و کبراءنا فأضلّونا السّبیلا،و أمّا قولک:أنا لا أدری من اللّه؛فإنّ اللّه ربّنا و ربّ آبائنا الأوّلین،و أمّا قولک:إنّی لا أدری أین اللّه؛فإنّ اللّه(تعالی)بالمرصاد.قال:فغضب و أمر بصرفنا و غلّق الأبواب دوننا.
419-11- أخبرنا المفید عن ابن قولویه عن الکلینیّ عن علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی،عن یونس عن محمّد بن زیاد،عن أبی محمّد الوابشیّ،قال:
ذکر أبو عبد اللّه علیه السّلام أصحابنا فقال:کیف صنیعک بهم فقلت:و اللّه ما أتغدّی و لا أتعشّی إلاّ و معی منهم اثنان أو ثلاثه أو أقلّ أو أکثر.فقال:فضلهم علیک-یا أبا محمّد-أکثر من فضلک علیهم.فقلت:جعلت فداک و کیف ذلک،و أنا أطعمهم طعامی و أنفق علیهم مالی و أخدمهم خادمی؟فقال:إذا دخلوا دخلوا بالرّزق الکثیر،و إذا خرجوا خرجوا بالمغفره لک.
420-12- أخبرنا المفید عن أحمد بن الولید عن أبیه،عن الصّفّار،عن ابن
ص:518
و آنچه از حفظ داری را بگو.پس به او گفتم:به نام خداوند بخشنده مهربان«و آنهایی که به ناحق از خانه هایشان رانده شدند چرا گفتند خداوند پروردگار ماست»[حج(22):آیۀ 40] و تا آخر آیه را خواندم.پس عثمان گفت:این آیه نیز درباره ما نازل شده است.پس به او گفتم:
آنچه را که از خدا دریافت داشته ای به ما بده.پس عثمان گفت:ای مردم بشنوید و پیروی کنید.
به درستی که دست خدا با جماعت[مسلمین]است و شیطان با تنهایی و تکروی است پس سخن او را نشنوید.او نمی داند که خدا کیست و کجاست؟پس گفتم:اما این که می گوئید:
بشنوید و پیروی کنید گویا تو از ما می خواهی که فردا بگوئیم:پروردگارا!ما از بزرگان و سرورانمان پیروی کردیم پس ما را گمراه کردند و اما این که می گویی:من نمی دانم خدا چیست به درستی که خداوند پروردگار ما و پدران پیشین ماست.و اما این که می گویی:من نمی دانم خدا کجاست پس همانا خدا در کمین[ستمگران]است.در این هنگام عثمان خشمگین شد و فرمان داد که ما را بازگردانند و درها را به سوی ما بست.
[419]11-ابو محمد وابشی می گوید:امام صادق علیه السّلام یارانمان را یاد کرد و فرمود:رفتار تو با آنان چگونه است؟پس عرضه داشتم:به خدا سوگند ناهار و شام نمی خورم مگر آنکه دو یا سه نفر کمتر یا بیشتر از آنان همراه منند.امام فرمود:ای ابا محمد احسان آنان بر تو بیش از نیکی تو بر آنان است.عرضه داشتم:فدایت گردم چگونه این چنین است؟درحالی که من از غذای خود به آنان می دهم و از اموالم به آنان می بخشم و خدمتکار خود را به خدمت آنان گمارده ام.امام فرمود:هنگامی که داخل می شوند با روزی فراوان داخل می شوند و هنگامی که خارج می شوند با بخشش برای تو خارج می گردند.
ص:519
عیسی،عن یونس عن السّریّ بن عیسی،عن عبد الخالق بن عبد ربّه،قال:قال أبو عبد اللّه علیه السّلام خیر ما یخلّف الرّجل بعده ثلاثه:ولد بارّ یستغفر له،و سنّه خیر یقتدی به فیها و صدقه تجری من بعده.
421-13- أخبرنا المفید عن ابن قولویه،عن أبیه،عن سعد عن ابن عیسی،عن الحسین بن سعید،عن ابن محبوب،عن مالک بن عطیّه،عن داود بن فرقد،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:فیما أوحی اللّه(عزّ و جلّ)إلی موسی بن عمران:یا موسی،ما خلقت خلقا أحبّ إلیّ من عبدی المؤمن،و إنّی إنّما ابتلیته لما هو خیر له،و أعافیه لما هو خیر له،و أنا أعلم بما یصلح عبدی علیه،فلیصبر علی بلائی،و لیشکر نعمائی،و لیرض بقضائی،أکتبه فی الصّدّیقین عندی إذا عمل برضائی و أطاع أمری.
422-14- أخبرنا المفید عن علیّ بن خالد عن محمّد بن الحسین بن صالح عن محمّد بن تسنیم عن جعفر الخثعمیّ،عن إبراهیم بن عبد الحمید،عن رقبه بن مصقله بن عبد اللّه عن أبیه،عن جدّه قال:أتی عمر بن الخطّاب رجلان یسألان عن طلاق الأمه،فالتفت إلی خلفه فنظر إلی علیّ بن أبی طالب علیه السّلام فقال:یا أصلع، ما تری فی طلاق الأمه؟فقال له بإصبعه هکذا،و أشار بالسّبّابه و الّتی تلیها، فالتفت إلیهما عمر و قال:ثنتان.فقال:سبحان اللّه!جئناک و أنت أمیر المؤمنین، فسألناک فجئت إلی رجل سألته و اللّه ما کلّمک.فقال عمر:تدریان من هذا؟قالا:
ص:520
[420]12-امام صادق علیه السّلام فرمود:بهترین چیزی که انسان پس از خود باقی می گذارد سه چیز است:فرزند نیکوکاری که برایش طلب بخشش نماید و سنّتی نیکو که در آن به او اقتدا شود و صدقه ای که پس از او جریان داشته باشد.
[421]13-امام صادق علیه السّلام فرمود:در آنچه خداوند والا به موسی بن عمران وحی کرد این بود:
ای موسی هیچ آفریده ای را محبوبتر از بنده مؤمنم نیافریدم و من او را به آنچه نیکی اوست مبتلا می سازم و به آنچه خیر اوست سلامت می بخشم و من به آن چه خیر بنده من در آن است آگاه ترم پس می بایست بر امتحان من بردباری ورزد و نعمت هایم را شکرگذار باشد و به قضای من خشنود شود تا من نام او را هنگامی که به خشنودی من رفتار کرد و فرمانم را پیروی نمود نزد خود در زمره راستگویان بنگارم.
[422]14-رقبه بن مصقله از اجدادش روایت می کند که:دو مرد به نزد عمر بن خطاب آمدند و از او درباره طلاق کنیز پرسیدند.پس عمر به پشت سر نگریست و علی بن ابی طالب علیه السّلام را مشاهده کرد.پس گفت:ای مرد کم مو درباره طلاق کنیز چه نظری داری؟پس امام با انگشتان سبابه و انگشت کناری آن اشاره ای کرد.پس عمر به سوی آن دو برگشت و گفت:دوبار.پس گفتند:خدا منزّه است!سراغ تو آمدیم درحالی که امیر مؤمنان هستی و از تو سؤالی کردیم پس به نزد مردی رفتی و از او پرسیدی و به خدا سوگند او با تو سخن نگفت.پس عمر گفت:
آیا می دانید که او کیست؟گفتند:نه.گفت:او علی بن ابی طالب علیه السّلام است.شنیدم که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله می فرمود:اگر آسمان ها و زمین های هفت گانه در یک کفه و ایمان علی در کفه دیگر قرار داده شود،ایمان علی برتری می یابد.
ص:521
لا.قال:هذا علیّ بن أبی طالب،سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول:لو أنّ السّماوات السّبع و الأرضین السّبع وضعتا فی کفّه و وضع إیمان علیّ فی کفّه لرجح إیمان علیّ.
423-15- أخبرنا المفید عن المظفّر بن محمّد البلخیّ،عن محمّد بن همّام عن الحمیریّ عن داود بن عمر النّهدیّ،عن ابن محبوب،عن عبد اللّه بن یونس عن المنهال بن عمرو،قال:دخلت علی علیّ بن الحسین علیهما السّلام منصرفی من مکّه فقال لی:یا منهال،ما صنع حرمله بن کاهله الأسدیّ؟فقلت:ترکته حیّا بالکوفه؛قال:
فرفع یدیه جمیعا،فقال علیه السّلام:«اللّهمّ أذقه حرّ الحدید،اللّهمّ أذقه حرّ الحدید،اللّهمّ أذقه حرّ النّار»قال المنهال:فقدمت الکوفه،و قد ظهر المختار بن أبی عبید،و کان لی صدیقا،قال:فکنت فی منزلی أیّاما حتّی انقطع النّاس عنّی،و رکبت إلیه فلقیته خارجا من داره،فقال:یا منهال،لم تأتنا فی ولایتنا هذه،و لم تهنّنا بها،و لم تشرکنا فیها؟فأعلمته أنّی کنت بمکّه،و أنّی قد جئتک الآن؛و سایرته و نحن نتحدّث حتّی أتی الکناس،فوقف وقوفا کأنّه ینتظر شیئا و قد کان أخبر بمکان حرمله بن کاهله، فوجّه فی طلبه،فلم نلبث أن جاء قوم یرکضون و قوم یشتدّون حتّی قالوا:أیّها الأمیر،البشاره،قد أخذ حرمله بن کاهله؛فما لبثنا أن جیء به،فلمّا نظر إلیه المختار قال لحرمله:الحمد للّه الّذی مکّننی منک.ثمّ قال:الجزّار الجزّار؛فأتی بجزّار،فقال له:اقطع یدیه؛فقطعتا،ثمّ قال له:اقطع رجلیه؛فقطعتا ثمّ قال:النّار
ص:522
[423]15-منهال بن عمرو می گوید:در بازگشتم از مکه به دیدار علی بن حسین علیه السّلام رفتم.پس به من فرمود:ای منهال!حرمله بن کاهله چه می کرد؟پس عرضه داشتم:هنگامی که کوفه را ترک کردم زنده بود.پس امام دستانش را بلند کرد و فرمود:«خداوندا!حرارت آهن را به او بچشان،خداوندا!حرارت آهن را به او بچشان،خداوندا!حرارت آتش را به او بچشان)منهال می گوید:پس به کوفه آمدم درحالی که مختار بن ابی عبید قیام کرده بود و او دوست من بود.
پس چند روزی در خانه ام بود تا مردم مرا رها کردند پس به سوی مختار رفتم و او را بیرون خانه اش ملاقات کردم.پس گفت:ای منهال!چرا تحت رهبری ما نیامده و ما را یاری ننموده و در این امر با ما مشارکت نمی کنی؟پس او را آگاه نمودم که در مکه بودم و اینک به نزد تو آمده ام.و همراه او حرکت کرده و باهم سخن گفتیم تا به«کناس»رسیدیم پس ایستاد گویی که در انتظار چیزی بود و او از مکان حرمله بن کاهله آگاه شد و گروهی را به دنبال او فرستاده بود پس اندکی نگذشت که گروهی دوان دوان و گروهی به سرعت روان آمده و گفتند:ای امیر!بشارت ده که حرمله بن کاهله دستگیر شد.پس اندکی نگذشت که حرمله را آوردند.
هنگامی که مختار به او نگریست گفت:ستایش از آن خداوندی است که مرا بر تو مسلط کرد سپس گفت:جلاّد[را بیاورید]پس جلاّد را آوردند.گفت:دو دستش را قطع کن.پس این چنین کردند.سپس گفت:دو پایش را هم قطع کن.پس این چنین کردند.آنگاه گفت:آتش،
ص:523
النّار؛فأتی بنار و قصب فألقی علیه فاشتعلت فیه النّار.فقلت:سبحان اللّه!فقال لی:یا منهال،إنّ التّسبیح لحسن،ففیم سبّحت؟فقلت:أیّها الأمیر.دخلت فی سفرتی هذه منصرفی من مکّه علی علیّ بن الحسین علیهما السّلام فقال لی:یا منهال،ما فعل حرمله بن کاهله الأسدیّ؟فقلت:ترکته حیّا بالکوفه؛فرفع یدیه جمیعا فقال:«اللّهمّ أذقه حرّ الحدید،اللّهمّ أذقه حرّ الحدید،اللّهمّ أذقه حرّ النّار».فقال لی المختار:أسمعت علیّ بن الحسین علیهما السّلام یقول هذا؟فقلت:و اللّه لقد سمعته قال؛ فنزل عن دابّته و صلّی رکعتین فأطال السّجود،ثمّ قام فرکب،و قد احترق حرمله، و رکبت معه و سرنا،فحاذیت داری،فقلت:أیّها الأمیر،إن رأیت أن تشرّفنی و تکرمنی و تنزل عندی و تحرّم بطعامی.فقال:یا منهال،تعلمنی أنّ علیّ بن الحسین دعا بأربع دعوات فأجابه اللّه علی یدی ثمّ تأمرنی أن آکل!هذا یوم صوم شکرا للّه(عزّ و جلّ)علی ما فعلته بتوفیقه.حرمله:هو الّذی حمل رأس الحسین علیه السّلام.
424-16- أخبرنا المفید عن محمّد بن عمران المرزبانیّ،عن محمّد بن إبراهیم،عن الحارث بن أبی أسامه،قال:حدّثنا المدائنیّ،عن رجاله:أنّ المختار بن أبی عبید الثّقفیّ رحمه اللّه ظهر بالکوفه لیله الأربعاء لأربع عشره لیله بقیت من شهر ربیع الآخر سنه ستّ و ستّین،فبایعه النّاس علی کتاب اللّه و سنّه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و الطّلب بدم الحسین بن علیّ علیه السّلام و دماء أهل بیته رحمه اللّه علیهم و الدّفع عن
ص:524
آتش[بیاورید].پس آتش و هیزم آوردند و بر او ریختند و آتش برافروختند.پس گفتم:
خداوند منزّه است.مختار گفت:ای منهال!همانا تسبیح همواره نیکو است اما برای چه تسبیح گفتی؟جواب دادم:ای امیر،در این سفرم به مکه هنگام بازگشت بر امام سجاد علیه السّلام داخل شدم پس به من فرمود:ای منهال!حرمله بن کاهله اسدی چه می کند؟عرضه داشتم:
هنگامی که کوفه را ترک کردم زنده بود پس امام دستانش را بلند کرد و فرمود:خداوند گرمای آهن را به او بچشان،خداوندا گرمای آهن را به او بچشان خداوند گرمای آتش را به او بچشان.
پس مختار به من گفت:آیا خود شنیدی که امام سجاد علیه السّلام این گونه بگوید؟پس گفتم:به خدا سوگند شنیدم.پس مختار از اسبش فرود آمد و دو رکعت نماز گزارد و سجده را طولانی کرد پس برخاست و سوار اسب شد درحالی که حرمله سوخته بود.من نیز به همراه او سوار شدم و حرکت کردیم.به کنار خانه ام که رسیدم گفتم:ای امیر اگر مشرّف گردانید و مرا گرامی بدارید و به نزد من فرود آئید و از غذایم استفاده کنید[خوشحال می گردم].پس گفت:ای منهال!به من می گویی که امام سجاد علیه السّلام چهار دعا فرمود که خداوند به دست من آن را اجابت کرد آنگاه از من می خواهی که غذا بخورم.امروز روزی است که برای شکرگزاری آنچه به توفیق خدا انجام دادم باید روزه بدارم.حرمله کسی است که سر امام حسین علیه السّلام را حمل نمود.
[424]16-مدائنی از رجال خود روایت می کند که مختار بن ابی عبید ثقفی-که خدایش رحمت کند-شب چهارشنبه،چهارده شب از ماه ربیع الآخر سال شصت و شش باقی مانده بود به کوفه آمد و مردم بر کتاب خدا و سنت رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و طلب خون حسین بن علی علیه السّلام و خانواده اش و دفاع از ناتوان با او بیعت کردند.پس شاعر در این باره سرود:
ص:525
الضّعفاء فقال الشّاعر فی ذلک.
و لمّا دعا المختار جئنا لنصره علی الخیل تردی من کمیت و أشقرا
دعا یالثارات الحسین فأقبلت تعادی بفرسان الصّباح لتثأرا
و نهض المختار إلی عبد اللّه بن مطیع،و کان علی الکوفه من قبل ابن الزّبیر فأخرجه و أصحابه منها منهزمین،و أقام بالکوفه إلی المحرّم سنه سبع و ستّین،ثمّ عمد علی إنفاذ الجیوش إلی ابن زیاد و کان بأرض الجزیره،فصیّر علی شرطه أبا عبد اللّه الجدلیّ و أبا عمره کیسان مولی عرینه،و أمر إبراهیم بن الأشتر رحمه اللّه بالتّأهّب للمسیر إلی ابن زیاد(لعنه اللّه)و أمّره علی الأجناد،فخرج إبراهیم یوم السّبت لسبع خلون من المحرّم سنه سبع و ستّین فی ألفین من مذحج و أسد،و ألفین من تمیم و همدان،و ألف و خمسمائه من قبائل المدینه،و ألف و خمسمائه من کنده و ربیعه،و ألفین من الحمراء.و قال بعضهم:کان ابن الأشتر فی أربعه آلاف من القبائل،و ثمانیه آلاف من الحمراء،و شیّع المختار إبراهیم بن الأشتر رحمه اللّه ماشیا، فقال له إبراهیم:ارکب رحمک اللّه؛فقال:إنّی لأحتسب الأجر فی خطای معک، و أحبّ أن تغبرّ قدمای فی نصر آل محمد علیهم السّلام ثمّ ودّعه و انصرف.فسار ابن الأشتر حتّی أتی المدائن،ثمّ سار یرید ابن زیاد،فشخص المختار عن الکوفه لمّا أتاه أنّ ابن الأشتر قد ارتحل من المدائن،و أقبل حتّی نزل المدائن،فلمّا نزل ابن الأشتر نهر الخازر بالموصل أقبل ابن زیاد فی الجموع و نزل علی أربعه فراسخ من
ص:526
آنگاه که مختار ما را خواند سوار بر اسب های سیاه و سرخ و سفید که سم بر زمین می کوفتند برای یاریش آمدیم/پس ندا درداد:ای طلب کنندگان خون حسین!پس اسب ها صبحدم برای طلب خون او شروع به دویدن نمودند و باهم مسابقه دادند.
و مختار به سوی عبد اللّه بن مطیع که از سوی ابن زبیر حاکم کوفه بود حرکت کرد و او و یارانش را شکست خورده از کوفه بیرون کرد و خود تا محرّم سال شصت و هفت بر حکومت کوفه باقی ماند.آنگاه قصد کرد که سپاهیانی را به سوی ابن زیاد که در سرزمین«الجزیره»بود بفرستد.و پس ابو عبد اللّه جدلی و ابا عمره کیسان غلام عرینه را پیشقراولان سپاهش قرار داد و ابراهیم بن اشتر را برای آماده سازی سپاه در حرکت به سوی ابن زیاد-لعنت خدا بر او باد- فرمان داد و او را فرمانده سپاهیان گرداند.پس ابراهیم در روز شنبه هفتم محرم سال شصت و هفت هجری درمیان دو هزار نفر از قبایل(مذحج و اسد)و دو هزار نفر از«همدان و تمیم»و هزار و پانصد نفر از قبایل مدینه و هزار و پانصد نفر از«کنده و ربیعه»و دو هزار نفر از قبیله «حمراء»خارج شد.و برخی می گویند:این اشتر درمیان چهار هزار نفر از قبایل مختلف و هشت هزار نفر از«حمراء»حرکت کرد و مختار،ابراهیم بن اشتر را با پای پیاده بدرقه نمود.
پس ابراهیم گفت:سوار شو که خداوند بر تو ببخشاید.مختار گفت:من برای قدم برداشتن همراه تو گمان به پاداش دارم.و دوست دارم که پاهایم در راه یاری خاندان محمد غبارآلود گردد.آنگاه با او خداحافظی نمود و بازگشت.پس ابن اشتر حرکت کرد تا به مدائن رسید آنگاه به سوی ابن زیاد حرکت کرد وقتی به مختار خبر رسید که ابن اشتر از مدائن حرکت کرده است از کوفه خارج شده و آمد تا در مدائن اتراق کرد هنگامی که ابن اشتر در کنار نهر«خازر» در موصل فرود آمد،ابن زیاد با لشگریان حرکت کرده و در چهار فرسخی لشگر ابن اشتر فرود آمد.
ص:527
عسکر ابن الأشتر،ثمّ التقوا فحضّ ابن الأشتر أصحابه و قال:یا أهل الحقّ و أنصار الدّین،هذا ابن زیاد قاتل الحسین بن علیّ و أهل بیته علیهم السّلام قد أتاکم اللّه به و بحزبه حزب الشّیطان،فقاتلوهم بنیّه و صبر،لعلّ اللّه یقتله بأیدیکم،و یشفی صدورکم، و تزاحفوا و نادی أهل العراق:یا لثارات الحسین؛فجال أصحاب ابن الأشتر جوله،فناداهم:یا شرطه اللّه الصّبر الصّبر؛فتراجعوا فقال لهم عبد اللّه بن یسار بن أبی عقب الدّؤلیّ:حدّثنی خلیلی أنّا نلقی أهل الشّام علی نهر یقال له الخازر، فیکشفونا حتّی نقول:هی هی،ثمّ نکرّ علیهم فنقتل أمیرهم؛فأبشروا و اصبروا فإنّکم لهم قاهرون.ثمّ حمل ابن الأشتر رحمه اللّه عشیّا فخالط القلب،و کسرهم أهل العراق فرکبوهم یقتلونهم،فانجلت الغمّه و قد قتل عبید اللّه بن زیاد و حصین بن نمیر و شرحبیل بن ذی الکلاع و ابن حوشب غالب الباهلیّ و عبد اللّه بن أیاس السّلمیّ و أبو الأشرس الّذی کان علی خراسان و أعیان أصحابه(لعنهم اللّه).فقال ابن الأشتر:إنّی رأیت بعد ما انکشفت النّاس طائفه منهم قد صبرت تقاتل، فأقدمت علیهم،و أقبل رجل آخر فی کبکبه کأنّه بغل أقمر یفری النّاس،لا یدنو منه أحد إلاّ صرعه،فدنا منّی فضربت یده فأبنتها،و سقط علی شاطئ النّهر، فشرقت یداه و غربت رجلاه،فقتلته و وجدت منه ریح المسک،و أظنّه ابن زیاد فاطلبوه؛فجاء رجل فنزع خفّیه و تأمّله،فإذا هو ابن زیاد(لعنه اللّه)علی ما وصف ابن الأشتر،فاحتزّ رأسه،و استوقدوا عامّه اللّیل بجسده،فنظر إلیه مهران مولی
ص:528
سپس دو لشگر در برابر هم قرار گرفتند پس ابن اشتر یارانش را[به جنگ]تشویق کرد و گفت:ای اهل حق و یاران دین!این ابن زیاد قاتل حسین بن علی علیه السّلام و خانواده اش است.
خداوند شما را در برابر او و یارانش که یاران شیطانند قرار داده است پس با نیتی[خدایی]و بردباری با آنان بجنگید امید است که خداوند با دستان شما او را بکشد و[آتش]سینه هایتان را تسکین دهد و آرام سازد.پس[برای جنگ]به یکدیگر نزدیک گشتند و به سوی اهل عراق ندا درداد:ای انتقام گیرندگان خون حسین علیه السّلام!پس یاران ابن اشتر در میدان به حرکت آمدند.
پس به سوی آنان ندا درداد:ای نگهبانان دین خداوند بردباری ورزید،بردباری ورزید.پس بازگشتند[در همین حال]عبد اللّه بن یسار بن ابی عقب الدولی به ابن اشتر گفت:دوستم برایم گفته است که ما با شامیان در کنار نهری به نام خازر[برای جنگ]ملاقات می کنیم پس بر ما [ضربه]سختی وارد کرده[و به عقب می رانند]تا آنکه بگوئیم:آن همان است[همین قدر عقب نشینی بس است]پس بار دیگر به ایشان حمله کرده برایشان سخت می گیریم تا فرمانروایشان را از میان برداریم و پس بشارت دهید و بردباری نمائید به درستی که شما بر آنان برتری می یابید.آنگاه ابن اشتر-که خدایش رحمت کند-به هنگام عصر به دشمن هجوم آورد و به قلب سپاه زد.پس اهل عراق دشمن را درهم شکستند بر آنان برتری یافته و همگی را به قتل رساندند.پس تنگنا و اندوه[شکست]بر آنان آشکار شد درحالی که عبید اللّه بن زیاد و حصین بن نمیر و شرحبیل بن ذی الکلاع و ابن حوشب و غالب باهلی و عبد اللّه بن أباس سلمی و ابو الأشرس که فرمانروای خراسان بود و سران یارانش-که نفرین خدا بر آنان باد-از میان رفته بودند.پس ابن اشتر گفت:پس از اینکه آن لشگر شکست خورده مشاهده کردم که گروهی از آنان هم چنان پا برجا مانده و می جنگند پس به سویشان آمدم و مردی از آنان با کبکبه و هیاهو به طرف ما آمد که گویی قاطری سپید و سیاه است.مردم را وادار به فرار می کرد و هیچ کس به او نزدیک نمی گشت مگر آنکه او را بر زمین می افکند.پس به من نزدیک شد و من ضربه ای به دستش زدم و آن را جدا ساختم.پس بر ساحل نهر فروافتاد پس دو دستش از هم دریده شد و دو پایش سیاه گشت پس او را کشتم درحالی که از او بوی مشک به مشامم رسید و گمان کردم که او ابن زیاد است[فرمان دادم]که او را شناسایی کنید.پس مردی آمد و کفش هایش را درآورد و در او تأمّل نمود.پس او همان طور که ابن اشتر گمان کرده بود
ص:529
زیاد و کان یحبّه حبّا شدیدا،فحلف ألاّ یأکل شحما أبدا،و أصبح النّاس فحووا ما فی العسکر و هرب غلام لعبید اللّه إلی الشّام،فقال له عبد الملک بن مروان:متی عهدک بابن زیاد؟فقال:جال النّاس و تقدّم فقاتل،و قال:ایتنی بجرّه فیها ماء؛ فأتیته فاحتملها فشرب منها وصبّ الماء بین درعه و جسده،و صبّ علی ناصیه فرسه فصهل ثمّ أقحمه،فهذا آخر عهدی به.قال:و بعث ابن الأشتر برأس ابن زیاد إلی المختار و أعیان من کان معه،فقدم بالرّءوس و المختار یتغدّی،فألقیت بین یدیه،فقال:الحمد للّه ربّ العالمین،وضع رأس الحسین بن علیّ علیه السّلام بین یدی ابن زیاد(لعنه اللّه)و هو یتغدّی،و أتیت برأس ابن زیاد و أنا أتغدّی.قال:رأینا حیّه بیضاء تخلّل الرّءوس حتّی دخلت فی أنف ابن زیاد و خرجت من أذنه،و دخلت من أذنه و خرجت من أنفه،فلمّا فرغ المختار من الغداء قام فوطئ وجه ابن زیاد بنعله ثمّ رمی بها إلی مولی له و قال:اغسلها فإنّی وضعتها علی وجه نجس کافر.
و خرج المختار إلی الکوفه،و بعث برأس ابن زیاد و رأس حصین بن نمیر و رأس شرحبیل بن ذی الکلاع مع عبد الرّحمن بن أبی عمیر الثّقفیّ و عبد اللّه بن شدّاد الجشمیّ و السّائب بن مالک الأشعریّ إلی محمّد بن الحنفیّه بمکّه و علیّ بن الحسین علیه السّلام یومئذ بمکّه،و کتب إلیه معهم:«أمّا بعد،فإنّی بعثت أنصارک و شیعتک إلی عدوّک یطلبونه بدم أخیک المظلوم الشّهید،فخرجوا محتسبین محنقین أسفین،فلقوهم دون نصیبین فقتلهم ربّ العباد،و الحمد للّه ربّ العالمین الّذی
ص:530
همان ابن زیاد بود.پس سرش را جدا نمود و تمام شب با جسد او آتش برافروختند.وقتی مهران غلام زیاد به او نگریست-او را بسیار دوست می داشت-سوگند خورد که از آن پس هرگز چربی[کنایه از غذای چرب]نخورد و صبح که مردم آنچه در لشگرگاه بود را گردآوری می کردند[فهمیدند]غلام عبید اللّه به شام گریخته است.پس[در شام]عبد الملک بن مروان به او گفت:آخرین بار چه زمانی ابن زیاد را مشاهده کردی؟گفت:مردم هجوم آوردند و او نیز پیش آمد و جنگید آنگاه گفت:کوزه ای آب برایم بیاور.پس کوزه را آوردم آن را برگرفت و از آن آشامید و مقداری آب میان زره و بدن خود و قدری بر پیشانی اسبش ریخت پس شیهه ای کشید و آنگاه به سوی میدان جنگ روانه شد و این آخرین بار بود که او را مشاهده کردم.راوی گوید:ابن اشتر سر ابن زیاد و بزرگان همراهش را به سوی مختار فرستاد.پس سرها را آورده و درحالی که مختار غذا می خورد در مقابلش انداخته شد پس گفت:ستایش از آن خدایی است که پروردگار جهانیان است.سر حسین بن علی در مقابل ابن زیاد نهاده شد درحالی که او غذا می خورد و سر ابن زیاد به نزد من آورده شد در حالیکه غذا می خوردم.راوی گوید:و دیدیم ماری سپید درمیان سرها حرکت می کند تا در بینی ابن زیاد داخل شد و از گوشش خارج گشت و در گوشش داخل شد و از بینی اش خارج گشت.پس هنگامی که مختار از غذا فارغ شد برخاست و با کفش خود صورت ابن زیاد را له کرد آنگاه کفشهایش را به سوی غلامش انداخت و گفت:آنها را بشوی پس همانا من آن را بر صورت انسانی نجس و کافر قرار دادم.و مختار به سوی کوفه حرکت نمود و سر ابن زیاد و حصین بن نمیر و شرحبیل بن ذی الکلاع و عبد الرّحمن بن ابی عمیر ثقفی و عبد اللّه بن شدّاد جشمی و سائب بن مالک اشعری را به سوی محمد بن حنیفه در مکه فرستاد و امام زین العابدین علیه السّلام نیز آن زمان در مکه بود و به همراه سرها به محمد نگاشت:
اما بعد!پس من یاران و شیعیانت را به سوی دشمنانت گسیل داشتم تا[انتقام]خون برادر مظلوم و شهیدت را طلب کنند پس خشمگین و اندوهناک درحالی که اجر خود را از خدا طلب می کردند خارج شدند و با دشمنانتان بدون درنظر گرفتن هیچ بهره ای[از دنیا]رو در رو شدند.پس پروردگار بندگان،آنان را به قتل رساند و ستایش از آن پروردگار جهانیان است
ص:531
طلب لکم الثّأر،و أدرک لکم رؤساء أعدائکم،فقتلهم فی کلّ فجّ و غرّقهم فی کلّ بحر،فشفی بذلک صدور قوم مؤمنین،و أذهب غیظ قلوبهم».و قدموا بالکتاب و الرّءوس علیه،فبعث برأس ابن زیاد إلی علیّ بن الحسین علیهما السّلام فأدخل علیه و هو یتغدّی،فقال علیّ بن الحسین علیهما السّلام أدخلت علی ابن زیاد(لعنه اللّه)و هو یتغدّی و رأس أبی بین یدیه،فقلت:اللّهمّ لا تمتنی حتّی ترینی رأس ابن زیاد و أنا أتغدّی، فالحمد للّه الّذی أجاب دعوتی.ثمّ أمر فرمی به،فحمل إلی ابن الزّبیر،فوضعه ابن الزّبیر علی قصبه،فحرّکتها الرّیح فسقط،فخرجت حیّه من تحت السّتار فأخذت بأنفه،فأعادوا القصبه فحرّکتها الرّیح فسقط،فخرجت الحیّه فأزمت بأنفه،فعل ذلک ثلاث مرّات،فأمر ابن الزّبیر فألقی فی بعض شعاب مکّه.قال:و کان المختار رحمه اللّه قد سئل فی أمان عمر بن سعد بن أبی وقّاص،فآمنه علی أن لا یخرج من الکوفه فإن خرج منها فدمه هدر.قال:فأتی عمر بن سعد رجل فقال:إنّی سمعت المختار یحلف لیقتلنّ رجلا،و اللّه ما أحسبه غیرک.قال:فخرج عمر حتّی أتی الحمّام فقیل له:أتری هذا یخفی علی المختار،فرجع لیلا فدخل داره،فلمّا کان الغد غدوت فدخلت علی المختار،و جاء الهیثم بن الأسود فقعد،فجاء حفص ابن عمر بن سعد،فقال للمختار:یقول لک أبو حفص:أنزلنا بالّذی کان بیننا و بینک.قال:اجلس؛فدعا المختار أبا عمره،فجاء رجل قصیر یتخشخش فی الحدید فسارّه،و دعا برجلین فقال:اذهبا معه؛فذهب فو اللّه ما أحسبه بلغ دار
ص:532
که انتقام شما را طلبید و سر دشمنانتان را در برابرتان حاضر ساخت پس خداوند آنان را در هر راه و مسیری به قتل رساند و در هر دریایی غرق کرد و با آن سینه مؤمنان را آرام کرد و آتش خشم قلب هایشان را از میان برد.پس نامه و سرها را به نزد محمد بن حنیفه آوردند پس او سر ابن زیاد را به نزد امام سجاد علیه السّلام فرستاد.سر را به نزد امام آوردند درحالی که امام غذا می خورد.پس امام سجّاد علیه السّلام فرمود:به نزد ابن زیاد برده شدم درحالی که غذا می خورد و سر پدرم در مقابلش بود پس رو به خدا گفتم:خداوندا!مرا از دنیا مبر تا در هنگام غذا خوردن،سر ابن زیاد به من بنمائی؛پس ستایش از آن خدایی است که خواسته مرا پاسخ گفت.آنگاه امام فرمان[به بردن سر داد]و سر را از آنجا برده و به سوی ابن زبیر حمل کردند.پس ابن زبیر سر را بر شاخه ارزنی قرار داد که باد نیز آن را شاخه را حرکت داد سر از روی آن به پائین افتاد پس ماری از پشت بوته ای بیرون آمد و بینی او را گزید.بار دیگر نی را برگرداندند.باد آن را حرکت داد و سر به زمین افتاد پس مار خارج گشت و بینی اش را گزید و این امر سه بار تکرار شد پس ابن زبیر فرمان داد که سر را در یکی از درّه های مکه بیندازند.راوی گوید:و از مختار- که خدایش رحمت کند-خواسته شد که عمر بن سعد ابی وقّاص را امان دهد پس او را به این شرط امان داد که از کوفه خارج نگردد و اگر خارج شود خونش هدر است.پس مردی به نزد عمر سعد آمد و گفت:شنیدم که مختار سوگند می خورد که هرآینه مردی را خواهد کشت،به خدا سوگند گمان نمی کنم آن مرد جز تو باشد.راوی گوید:روزی عمر به قصد رفتن به گرمابه از خانه خارج شد.پس به او گفته شد:آیا گمان می کنی این کار تو بر مختار مخفی می ماند؟ پس شب هنگام بازگشت و وارد خانه اش شد.راوی گوید:صبح روز بعد بر مختار داخل شدم و هیثم بن اسود نیز آمد و نشست و سپس حفص ابن عمر بن سعد آمد و به مختار گفت:ابو حفص[مراد عمر سعد است]می گوید:ما را به آنچه میان ما و تو بود فرود آر[و هرچه می خواهی بر سرم بیاور]مختار گفت:بنشین آنگاه ابا عمره را طلبید.پس مردی کوتاه قد که از زرهش به هنگام برخورد با او صدایی برمی خاست آمد.مختار او را به سوی عمر سعد روان کرد و دو مرد را فراخوانده و گفت:به همراه او بروید پس به خدا سوگند رفت و من گمان نمی کردم که حتی به خانه عمر بن سعد رسیده باشند که با سر او بازگشتند.
ص:533
عمر بن سعد حتّی جاء برأسه،فقال المختار لحفص:أتعرف هذا؟فقال:إنّا للّه و إنّا إلیه راجعون،قال:نعم.یا أبا عمره ألحقه به؛فقتله.فقال المختار رحمه اللّه عمر بالحسین، و حفص بعلیّ بن الحسین،و لا سواء قال:و اشتدّ أمر المختار بعد قتل ابن زیاد و أخاف الوجوه و قال:لا یسوغ لی طعام و لا شراب حتّی أقتل قتله الحسین بن علیّ علیه السّلام و أهل بیته،و ما من دینی أترک أحدا منهم حیّا.و قال:أعلمونی من شرک فی دم الحسین و أهل بیته،فلم یکن یأتونه برجل فیقولون هذا من قتله الحسین أو ممّن أعان علیه إلاّ قتله،و بلغه أنّ شمر ابن ذی الجوشن(لعنه اللّه)أصاب مع الحسین إبلا فأخذها،فلمّا قدم الکوفه نحرها و قسّم لحومها،فقال المختار:
أحصوا لی کلّ دار دخل فیها شیء من ذلک اللّحم؛فأحصوها فأرسل إلی من کان أخذ منها شیئا فقتلهم و هدم دورا بالکوفه.و أتی المختار بعبد اللّه بن أسید الجهنیّ و مالک بن الهیثم البدّائیّ-من کنده و حمل بن مالک المحاربیّ،فقال:یا أعداء اللّه، أین الحسین بن علیّ؟قالوا:أکرهنا علی الخروج إلیه.قال:أفلا مننتم علیه و سقیتموه من الماء،و قال للبدّائیّ:أنت صاحب برنسه لعنک اللّه.قال:لا.قال:
بلی.ثمّ قال:اقطعوا یدیه و رجلیه،و دعوه یضطرب حتّی یموت؛فقطعوه،و أمر بالآخرین فضربت أعناقهما،و أتی بقراد بن مالک و عمر بن خالد و عبد الرّحمن البجلیّ و عبد اللّه بن قیس الخولانیّ فقال لهم:یا قتله الصّالحین،ألا ترون اللّه بریئا منکم،لقد جاءکم الورس بیوم نحس؛فأخرجهم إلی السّوق فقتلهم.و بعث
ص:534
پس مختار به حفص گفت:آیا این را می شناسی؟پاسخ داد:ما از خدائیم و به سوی او باز می گردیم.مختار گفت:ای ابا عمره او را به پدرش ملحق ساز.او نیز کشتش.پس مختار گفت:
عمر در مقابل حسین علیه السّلام و حفص در برابر علی بن حسین علیه السّلام کشته شد[و البته]هیچ برابری نیست.راوی گوید:حکومت مختار پس از کشتن ابن زیاد قدرت گرفت و سران کفر را به ترس انداخت.و می گوید:هیچ غذا و نوشیدنی بر من گوارا نیست تا کشندگان حسین بن علی علیه السّلام و خانواده اش را به قتل برسانم و شیوه من آن نیست که هیچ یک از آنان را زنده رها کنم.و گفت:مرا آگاه کنید که چه کسی در ریختن خون حسین و خانواده اش مشارکت نموده است و هیچ مردی را به نزد او نمی آوردند که بگوید او از قاتلان حسین یا از کسانی است که بر قتل او یاری کرده است مگر آنکه مختار او را به قتل می رساند.به او خبر رسید که شمر بن ذی الجوشن-که خداوند لعنتش کند-بر شتری از امام حسین علیه السّلام دست یافته و آن را گرفته و هنگامی که به کوفه آمده است شتر را پی کرده و گوشت هایش را تقسیم نموده است.پس مختار گفت:خانه هایی را که از آن گوشت در آن داخل شده است برایم برشمرید.پس آن خانه ها را برشمردند آنگاه مختار یاران خود را به سوی هرکس که چیزی از آن گوشت گرفته بود فرستاد و آنان را کشت و خانه هایشان را در کوفه ویران کرد.و عبد اللّه بن أسید جهنی و مالک بن هیثم بدّائی از(کنده)و حمل بن مالک محاربی نزد مختار آورده شدند.پس مختار گفت:ای دشمنان خدا!حسین بن علی کجاست؟گفتند:وادار شدیم که به سوی او خارج شویم[و به اکراه با او جنگیدم]مختار گفت:آیا بر او منت ننهاده و از آب سیرابش نکردید.و به بدّانی گفت:تو صاحب لباس حسین علیه السّلام هستی.[و پس از کشته شدن او پیراهنش را دزدیدی]خداوند تو را لعنت کند.گفت:نه.مختار گفت:بله سپس گفت:دو دست و دو پایش را قطع کنید و رهایش کنید تا بر خود بلرزد تا جان دهد.پس این چنین کردند در مورد دو نفر دیگر فرمان داد پس گردن هایشان زده شود.و قراد بن مالک و عمر بن خالد و عبد الرّحمن بجلی و عبد اللّه بن قیس خولانی به نزد او آورده شدند.پس به آنان گفت:ای کشندگان انسان های نیکوکار آیا نمی بینید که خداوند از شما بیزاری می جوید:ورس[گیاهی است که برای رنگرزی استفاده می شود]بر شما در روزی وارد آمده است[ضرب المثلی عربی است]پس آنان را به سوی بازار برد و به قتل رساند.
ص:535
المختار معاذ بن هانئ الکندیّ و أبا عمره کیسان إلی دار خولیّ بن یزید الأصبحیّ -و هو الّذی حمل رأس الحسین علیه السّلام إلی ابن زیاد-فأتوا داره فاستخفی فی المخرج،فدخلوا علیه فوجدوه قد أکّب علی نفسه قوصرّه،فأخذوه و خرجوا یریدون المختار،فتلقّاهم فی رکب،فردّوه إلی داره،و قتله عندها و أحرقه.و طلب المختار شمر بن ذی الجوشن فهرب إلی البادیه،فسعی به إلی أبی عمره،فخرج إلیه مع نفر من أصحابه فقاتلهم قتالا شدیدا فأثخنته الجراحه،فأخذه أبو عمره أسیرا و بعث به إلی المختار فضرب عنقه،و أغلی له دهنا فی قدر و قذفه فیها فتفسّخ،و وطئ مولی لآل حارثه بن مضرّب وجهه و رأسه،و لم یزل المختار یتتبّع قتله الحسین علیه السّلام و أهله حتّی قتل منهم خلقا کثیرا،و هرب الباقون فهدم دورهم، و قتلت العبید موالیهم الّذین قاتلوا الحسین علیه السّلام فأتوا المختار فأعتقهم.
425-17- أخبرنا المفید عن جعفر بن محمّد عن محمّد بن یعقوب،عن علیّ بن إبراهیم عن محمّد بن عیسی،عن یونس بن عبد الرّحمن عن أبی الولید،عن الحسین بن زیاد الصّیقل،قال:قال أبو عبد اللّه علیه السّلام من صدق لسانه زکا عمله،و من حسنت نیّته زید فی رزقه،و من حسن برّه بأهل بیته زید فی عمره.
426-18- أخبرنا المفید عن علیّ بن محمّد البزّاز،عن زکریّا بن یحیی الکشحیّ عن أبی هاشم الجعفریّ،قال:سمعت الرّضا علیه السّلام یقول:الأئمّه علماء حلماء صادقون مفهّمون محدّثون.
ص:536
و مختار،معاذ بن هانی کندی و ابو عمره کیسان را به خانه خولی بن یزید اصبحی که سر امام حسین علیه السّلام را به نزد ابن زیاد حمل کرد فرستاد.هنگامی که به خانه اش آمدند او در آستانه در مخفی شد پس داخل شده و درحالی که سبدی از نی بر روی خود انداخته بود او را یافتند پس او را گرفته و به سوی مختار بردند.وقتی مختار آنان را درحالی که سوار بر اسب بود مشاهده کرد[دستور داد]او را به خانه اش بازگرداندند و در کنار خانه اش به قتل رسانده و آتشش زدند.و مختار شمر بن ذی الجوشن را طلبید ولی او به بیابان ها گریخت و آنگاه مختار ابو عمره را درپی او فرستاد او به همراه گروهی از یارانش به سوی او حرکت کرده و به سختی با آنان جنگید پس زخمی کاری بر شمر فرود آمد و ابو عمره او را به اسارت گرفت و به سوی مختار فرستاد پس او نیز گردنش را زد و روغنی در دیگی جوشاند و او را در آن دیگ افکند پس بدنش در آن ذوب شد و غلامی از خاندان حارثه بن مضرّب سر و صورتش را زیر پا له کرد.هم چنان مختار به دنبال قاتلان حسین علیه السّلام و خانواده اش بود تا گروه فراوانی از آنان را به قتل رساند و بقیه گریختند و مختار خانه هایشان را ویران ساخت و پیوسته بندگان،اربابان خود را که با حسین علیه السّلام جنگیده بودند به قتل می رساندند و به نزد مختار می آمدند او هم آنان را آزاد می ساخت.
[425]17-امام صادق علیه السّلام فرمود:هرکس راستگو باشد کردارش پاک می گردد و هرکس نیّتش نیکوگردد روزی اش افزون شود و هرکس با خانواده اش به نیکی رفتار کند بر عمرش افزوده گردد.
[426]18-ابو هاشم داود بن قاسم بن اسحاق جعفری می گوید:شنیدم که امام رضا علیه السّلام می فرمود:امامان دانشمندان و بردباران و راستگویانی هستند که از جانب خدا به درک حقیقت جهان رسیده اند و با آنان سخن گفته می شود.
ص:537
427-19- و عنه علیه السّلام قال:سمعته یقول:لنا أعین لا تشبه أعین النّاس،و فیها نور لیس للشّیطان فیها نصیب.
428-20- أخبرنا المفید عن المظفّر بن محمّد البلخیّ،عن محمّد بن جبیر عن عیسی،عن مخوّل بن إبراهیم،عن عبد الرّحمن بن الأسود،عن محمّد بن عبید اللّه،عن عمر بن علیّ،عن أبی جعفر عن آبائه علیهم السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله إنّ اللّه عهد إلیّ عهدا فقلت:یا ربّ بیّنه لی؟قال:اسمع.قلت:سمعت.قال:یا محمّد، إنّ علیّا رایه الهدی بعدک،و إمام أولیائی،و نور من أطاعنی،و هو الکلمه الّتی ألزمها اللّه المتّقین،فمن أحبّه فقد أحبّنی،و من أبغضه فقد أبغضنی،فبشّره بذلک.
429-21- أخبرنا المفید عن المظفّر بن محمّد،عن محمّد بن أحمد بن أبی الثّلج،عن أبیه،عن داود بن أبی رشید،عن عطاء بن مسلم عن الولید بن بشّار عن عمران بن میثم،عن أبیه رحمه اللّه قال:سمعت علیّا أمیر المؤمنین علیه السّلام و هو یجود بنفسه یقول:یا حسن.فقال الحسن:لبّیک یا أبتاه.فقال:إنّ اللّه أخذ میثاق أبیک علی بغض کلّ منافق و فاسق،و أخذ میثاق کلّ منافق و فاسق علی بغض أبیک.
430-22- أخبرنا المفید عن عمر بن محمّد الزّیّات عن علیّ بن عبّاس،عن أحمد بن منصور الرّقادیّ،عن محمّد بن مصعب عن الأوزاعیّ،عن شدّاد أبی عمّار،عن واثله بن الأصقع،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله إنّ اللّه اصطفی إسماعیل من ولد إبراهیم،و اصطفی کنانه من بنی إسماعیل،و اصطفی قریشا من بنی کنانه،
ص:538
[427]19-و هم او می گوید:شنیدم که امام رضا علیه السّلام می فرمود:ما چشمانی داریم که به چشمان مردم شبیه نیست و برای آن نوری است که شیطان در آن بهره ای ندارد.
[428]20-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:خداوند با من پیمانی بست پس عرضه داشتم:پروردگارا!آن را برایم آشکار کن.فرمود:بشنو.عرضه داشتم:شنیدم.فرمود:ای محمد!همانا علی پس از تو پرچم هدایت است و پیشوای دوستان من و نور کسانی است که از من پیروی می نمایند و او کلمه ای است که خداوند پرهیزگاران را به همراهی او وادار ساخت پس هرکس او را دوست بدارد مرا دوست داشته است و هرکس او را دشمن بدارد مرا دشمن داشته است.پس او را به آن بشارت ده.
[429]21-میثم می گوید:شنیدم که امیر مؤمنان علی علیه السّلام در آخرین لحظات حیاتش می فرمود:
ای حسن!پس حسن عرضه داشت:گوش به فرمانم ای پدر.پس امام فرمود:همانا خداوند بر پدرت پیمان گرفت که هر منافق و بدکار را دشمن بدارد و بر هر منافق و بدکاری پیمان گرفت که پدرت را دشمن بدارد.
[430]22-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:همانا خداوند از میان فرزندان ابراهیم،اسماعیل را و از فرزندان اسماعیل کنانه را و از فرزندان کنانه قریش را و از قریش هاشم را برگزید و مرا از میان فرزندان هاشم انتخاب کرد.
ص:539
و اصطفی هاشما من قریش،و اصطفانی من هاشم.
431-23- أخبرنا المفید عن أحمد بن الولید،عن أبیه،عن الصّفّار،عن ابن عیسی،عن ابن محبوب،عن زید الشّحّام،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام أنّه قال:أحسنوا جوار النّعم،و احذروا أن تنتقل عنکم إلی غیرکم،أما إنّها لم تنتقل عن أحد قطّ فکادت أن ترجع إلیه.قال:و کان أمیر المؤمنین علیه السّلام یقول:قلّ ما أدبر شیء فأقبل.
إنتهت أخبار محمّد بن محمّد بن النّعمان.
432-24- أخبرنا أبو عمرو عن ابن عقده عن أحمد بن الحسین عن إسماعیل بن عامر عن کامل ابن العلاء،عن عامر بن السّمط،عن سلمه بن کهیل،عن أبی صادق،عن علیم،عن سلمان،قال:إنّ أوّل هذه الأمّه ورودا علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله أوّلها إسلاما علیّ بن أبی طالب علیه السّلام.
433-25- أخبرنا أبو عمرو عن ابن عقده عن أحمد بن یحیی بن زکریّا،عن علیّ بن قادم،عن إسرائیل،عن عبد اللّه بن شریک،عن سهم بن حصین الأسدیّ؛ قال:قدمت إلی مکّه أنا و عبد اللّه بن علقمه،و کان عبد اللّه بن علقمه سبّابه لعلیّ (صلوات اللّه علیه)دهرا.قال:فقلت له:هل لک فی هذا-یعنی أبا سعید الخدریّ- تحدث به عهدا؟قال:نعم؛فأتیناه فقال:هل سمعت لعلیّ منقبه؟قال:نعم إذا حدّثتک فسل عنها المهاجرین و قریشا،إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله قام یوم غدیر خمّ،فأبلغ ثمّ قال:أیّها النّاس،ألست أولی بالمؤمنین من أنفسهم؟قالوا:بلی.قالها ثلاث
ص:540
[431]23-امام صادق علیه السّلام فرمود:از همراهی نعمت ها به نیکی بهره گیرید و از اینکه از شما به غیر شما منتقل شود برحذر باشید آگاه باشید نعمت ها هرگز از کسی به دیگری منتقل نمی شود که بخواهد به او بازگردد.و امیر مؤمنان می فرمود:کم است که چیزی پشت کند و سپس روی آورد.
روایات محمد بن محمد بن نعمان به پایان رسید
[432]24-سلمان می گوید:همانا اولین کسی از این امت بر رسول خدا وارد می شود اولین کسی است که اسلام آورده است و او علی بن ابی طالب علیه السّلام است.
[433]25-سهم بن حصین أسدی می گوید:من و عبد اللّه بن علقمه به مکه آمدیم و عبد اللّه بن علقمه عمری به علی علیه السّلام دشنام داده بود.راوی گوید:پس به او گفتم:آیا می خواهی که با ابو سعید خدری دیداری تازه کنیم؟گفت:بله.پس به نزد او آمدیم آنگاه عبد اللّه گفت:آیا خصوصیتی نیکو دربارۀ علی شنیده ای؟گفت:بله.هنگامی که از آن با تو سخن گفتم،از مهاجرین و قریش نیز بپرس[تا حقیقت آن را دریابی].همانا رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در روز عید غدیر خم برخاست و[پیام پروردگار را]ابلاغ کرد آنگاه فرمود:ای مردم!آیا من نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر نیستم؟گفتند:بله.پیامبر این کلمات را سه بار بر زبان آورد
ص:541
مرّات،ثمّ قال:ادن یا علیّ؛فرفع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یدیه حتّی نظرت إلی بیاض آباطهما قال:من کنت مولاه فعلیّ مولاه؛ثلاث مرّات.قال:فقال عبد اللّه بن علقمه:أنت سمعت هذا من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله؟قال أبو سعید:نعم،و أشار إلی أذنیه و صدره،قال:سمعته أذنای و وعاه قلبی.قال عبد اللّه بن شریک:فقدم علینا عبد اللّه بن علقمه و سهم بن حصین،فلمّا صلّینا الهجیر قام عبد اللّه بن علقمه فقال:إنّی أتوب إلی اللّه و أستغفره من سبّ علیّ علیه السّلام ثلاث مرّات.
434-26- أخبرنا أبو عمر،قال حدّثنا أبو العبّاس،قال:حدّثنا یحیی بن زکریّا ابن شیبان الکندیّ،قال:حدّثنا إبراهیم بن الحکم بن ظهیر،قال:حدّثنی أبی،عن منصور بن سلم بن سابور،عن عبد اللّه بن عطاء،عن عبد اللّه بن یزید،عن أبیه، قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله علیّ بن أبی طالب مولی کلّ مؤمن مؤمنه،و هو ولیّکم من بعدی.
435-27- أبو عمرو عن ابن عقده عن عبد اللّه بن أحمد عن نصر بن مزاحم،عن عمرو بن شمر،عن جابر،عن تمیم،و عن أبی الطّفیل،عن بشر بن غالب،و عن سالم بن عبد اللّه،کلّهم ذکروا عن ابن عبّاس:أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله قال:یا بنی عبد المطّلب،إنّی سألت اللّه(عزّ و جلّ)ثلاثا أن یثبّت قائلکم،و أن یهدی ضالّکم،و أن یعلّم جاهلکم،و سألت اللّه(تعالی)أن یجعلکم جوداء نجباء رحماء،فلو أنّ امرأ صفّ بین الرّکن و المقام فصلّی و صام،ثمّ لقی اللّه(عزّ و جلّ)و هو لأهل بیت
ص:542
آنگاه فرمود:ای علی به من نزدیک شو.پس رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله دستان او را بلند کرد تا جایی که من به سفید زیر بغل آن دو نگریستم و سه بار فرمود:هرکه من صاحب اختیار اویم پس علی صاحب اختیار اوست.راوی گوید:پس عبد اللّه بن علقمه گفت:تو این سخن را از رسول خدا شنیده ای؟ابو سعید درحالی که به دو گوش و سینه اش اشاره می کرد گفت:دو گوشم آن را شنیده اند و قلبم آن را در برگرفته است.عبد اللّه بن شریک می گوید:پس عبد اللّه بن علقمه و سهم بن حصین به نزد من آمدند پس هنگامی که در«هجیر»نماز خواندیم عبد اللّه بن علقمه برخاست و سه بار گفت:من به سوی خدا توبه می کنم و از دشنام دادن به علی بن ابی طالب-که درود خدا بر او باد-از خدا طلب بخشش می نمایم.
[434]26-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:علی بن ابی طالب صاحب اختیار هر زن و مرد مؤمنی است و او سرپرست شما پس از من است.
[435]27-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:ای فرزندان عبد المطلب!همانا من سه بار از خداوند فرازمند خواستم که سخنگوی[بر حق]شما را استوار دارد و گمراهتان را هدایت بخشد و نادانان شما را بیاموزد و همچنین از خدا خواستم که شما را اهل بخشش و نجابت و مهربانی قرار دهد.پس اگر کسی درمیان رکن و مقام بایستد و نماز بگزارد و روزه بگیرد آنگاه خدا را در حالی ملاقات کند که به خاندان محمد دشمنی می ورزد در دوزخ داخل می شود.
ص:543
محمّد صلّی اللّه علیه و اله مبغض،دخل النّار.
436-28- أبو عمرو عن ابن عقده عن أبی الفضل بن یوسف عن محمّد بن عکّاشه،عن حمید بن المثنّی،عن یحیی بن طلحه عن أیّوب بن الحرّ عن أبی إسحاق السّبیعیّ،عن الحارث،عن علیّ علیه السّلام قال:إنّ فاطمه شکت إلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فقال:ألا ترضین أنّی زوّجتک أقدم أمّتی سلما،و أحلمهم حلما و أکثرهم علما،أما ترضین أن تکونی سیّده نساء أهل الجنّه،إلاّ ما جعل اللّه لمریم بنت عمران،و أنّ ابنیک سیّدا شباب أهل الجنّه.
437-29- أبو العبّاس،قال حدّثنا الحسن بن عتبه الکندیّ،قال:حدّثنا بکّار بن بشر،قال حدّثنا علیّ بن القاسم أبو الحسن الکندیّ،عن محمّد بن عبد اللّه،عن أبی عبیده،بن محمّد بن عمّار بن یاسر،عن أبیه عمّار بن یاسر،قال:سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول:أوصی من آمن بی و صدّقنی بالولایه لعلیّ،فإنّه من تولاّه تولاّنی،و من تولاّنی تولّی اللّه،و من أحبّه أحبّنی،و من أحبّنی أحبّ اللّه،و من أبغضه أبغضنی،و من أبغضنی فقد أبغض اللّه(عزّ و جلّ).
438-30- أبو عمرو عن ابن عقده عن یعقوب بن یوسف بن زیاد،عن محمّد بن إسحاق بن عمّار،عن هلال بن أیّوب عن عطیّه قال:سمعت عطیّه العوفیّ یذکر أنّه سأل أبا سعید الخدریّ عن قول اللّه: إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً [الاحزاب(33):33]قال نزلت فی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و علیّ
ص:544
[436]28-علی علیه السّلام می فرماید:فاطمه[از فراوانی در کارها و تنهایی در امور]به پیامبر شکایت نمود.پیامبر فرمود:آیا خشنود نمی گردی که من اوّلین امت خود را در اسلام آوردن و بردبارترین و داناترین آنان را به ازدواج تو درآورم؟آیا خشنود نمی گردی که بانوی زنان بهشتی باشی؟جز مریم دختر عمران که خداوند او را بانوی زنان زمان خود قرار داد[البته این موافق روایات اهل تسنن است و طبق روایات شیعه فاطمه بانوی زنان از ابتداء تا انتهای خلقت است]و دو فرزندت آقای جوانان بهشتی باشند.
[437]29-عمّار یاسر می گوید:شنیدم که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله می فرمود:هر آن کس را که به من ایمان آورده و سخن مرا راست برشمرد به ولایت علی سفارش می کنم.پس به درستی که هر کس ولایت او را بپذیرد و هرکس او را دوست بدارد مرا دوست داشته و هرکس مرا دوست بدارد خداوند را دوست داشته است و هرکس او را دشمن دارد مرا دشمن داشته و هرکس مرا دشمن دارد خدا را دشمن داشته است.
[438]30-ابو ایوب صیرفی می گوید:شنیدم که عطیّه عوفی یاد می کرد که از ابو سعید خدری درباره سخن خداوند که می فرماید«خداوند می خواهد پلیدی را از شما اهل بیت دور کند و چنانکه باید و شاید شما را پاک سازد»[احزاب(33):آیۀ 33]پرسیدم[پس مرا آگاه کرد]که آیه درباره رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و علی و فاطمه و حسن و حسین(که درود خدا بر آنان باد)فرو فرستاده شده است.
ص:545
و فاطمه و الحسن و الحسین علیهم السّلام.
439-31- أبو عمرو عن ابن عقده عن محمّد بن سلیمان عن نصر عن شریک عن إسماعیل المکّیّ،عن سلیمان الأحول،عن أبی رافع،قال:بعث النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله عمر ساعیا علی الصّدقه،فأتی العبّاس یطلب صدقه ماله،فأتی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و ذکر ذلک له،فقال له النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله:یا عمر،أما علمت أنّ عمّ الرّجل صنو أبیه،إنّ العبّاس أسلفنا صدقه للعام عام أوّل.
440-32- أبو عمرو عن ابن عقده عن محمّد بن أحمد القطوانیّ عن عبّاد بن ثابت،عن علیّ بن صالح،عن أبی إسحاق الشّیبانیّ،قال:و حدّثنی یحیی بن عبد الملک و عبّاد بن الرّبیع،و عبد اللّه بن أبی عتبه عن أبی إسحاق الشّیبانیّ،عن جمیع بن عمیر،قال:دخلت مع أمّی علی عائشه فذکرت لها علیّا علیه السّلام فقالت:ما رأیت رجلا کان أحبّ إلی رسول اللّه منه،و ما رأیت امرأه کانت أحبّ إلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله من امرأته.
441-33- أبو عمرو عن ابن عقده عن الحسن بن علیّ بن بزیع،عن عمرو بن إبراهیم،عن سوّار بن مصعب عن الحکم بن عتیبه،عن یحیی بن الجزّار،عن عبد اللّه بن مسعود،قال:سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول من زعم أنّه آمن بی و بما جئت به، و هو یبغض علیّا،فهو کاذب لیس بمؤمن.
442-34- أبو عمرو عن ابن عقده عن محمّد بن إسماعیل الرّاشدیّ،عن علیّ
ص:546
[439]31-پیامبر عمر را برای دریافت زکات گسیل داشت.پس به نزد عباس آمده و زکات مالش را طلبید.پس عباس به نزد پیامبر صلّی اللّه علیه و اله آمد و ایشان را از کار عمر آگاه کرد.پس پیامبر فرمود:ای عمر!آیا نمی دانی که عموی انسان مانند پدرش است.همانا عباس زکات سالش را، همان سال اول از پیش فرستاد.
[440]32-جمیع بن عمیر می گوید:به همراه مادرم بر عایشه وارد شدیم.پس مادرم علی علیه السّلام را نزد عایشه یاد کرد.پس عایشه گفت:هیچ مردی محبوب تر از علی و هیچ زنی محبوب تر از فاطمه در نزد رسول خدا مشاهده نکرده ام.
[441]33-عبد اللّه بن مسعود می گوید:شنیدم که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله می فرمود:هرکس گمان می کند که به من و آنچه آورده ام ایمان آورده است و علی را دشمن می دارد پس او دروغگو است و اهل ایمان نیست.
ص:547
بن ثابت العطّار،عن عبد اللّه بن میسره عن عدیّ بن ثابت عن البراء بن عازب قال:رأیت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله حامل الحسن علیه السّلام و هو یقول:اللّهمّ إنّی أحبّه فأحبّه.
443-35- أبو عمرو عن ابن عقده عن الحسن بن علیّ بن عفّان،عن حسین بن عطیّه-عن سعّاد،بن عبد اللّه بن عطاء،عن عبد اللّه بن بریده،عن أبیه،قال:بعث رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله علیّ بن أبی طالب علیه السّلام و خالد بن الولید کلّ واحد منهما وحده، و جمعهما فقال:إذا اجتمعتما فعلیکم علیّ قال:فأخذنا یمینا أو یسارا،قال:و أخذ علیّ فأبعد فأصاب سبیا فأخذ جاریه من الخمس قال بریده:و کنت أشدّ النّاس بغضا لعلیّ علیه السّلام و قد علم ذلک خالد بن الولید،فأتی رجل خالدا فأخبره أنّه أخذ جاریه من الخمس،فقال:ما هذا؟ثمّ جاء آخر،ثمّ أتی آخر،ثمّ تتابعت الأخبار علی ذلک،فدعانی خالد فقال:یا بریده،قد عرفت الّذی صنع،فانطلق بکتابی هذا إلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فأخبره؛و کتب إلیه،فانطلقت بکتابه حتّی دخلت علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و أخذ الکتاب فأمسکه بشماله،و کان کما قال اللّه(عزّ و جلّ)لا یکتب و لا یقرأ،و کنت رجلا إذا تکلّمت طأطأت رأسی حتّی أفرغ من حاجتی،فطأطأت أو تکلّمت،فوقعت فی علیّ حتّی فرغت،ثمّ رفعت رأسی فرأیت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله قد غضب غضبا شدیدا لم أره غضب مثله قطّ إلاّ یوم قریظه و النّضیر،فنظر إلیّ فقال:
یا بریده،إنّ علیّا ولیّکم بعدی،فأحبّ علیّا فإنّما یفعل ما یؤمر.قال:فقمت و ما أحد من النّاس أحبّ إلیّ منه.و قال عبد اللّه بن عطاء:حدّثت بذلک أبا حرب بن
ص:548
[442]34-براء بن عازب می گوید:دیدم که رسول خدا حسن را بر دوش گرفته و می فرمود:
خداوندا!به درستی که من او را دوست می دارم پس دوستش بدار.
[443]35-عبد اللّه بن بریده از پدرش روایت می کند که رسول خدا،علی بن ابی طالب علیه السّلام و خالد بن ولید را هرکدام به تنهایی[برای فرماندهی سپاه]برانگیخت و آن دو را فراخوانده فرمود:هنگامی که هردو کنار یکدیگر گرد آمدید علی بر شما برتری دارد[و او فرمانده است].راوی گوید:پس ما به راست و چپ حرکت کردیم[و پراکنده شدیم]لیکن علی در جنگ پافشاری کرده زنی را به اسیری گرفت و او را از ناحیه خمس[سهم امام]به عنوان کنیز مال خود کرد.بریده می گوید:من کینه فراوانی نسبت به علی علیه السّلام داشتم و خالد بن ولید این امر را می دانست.پس مردی به نزد خالد آمد و او را آگاه کرد که علی کنیزی از ناحیه خمس برگرفته است و گفت:این طور نیست آنگاه اشخاص یکی پس از دیگری آمدند و اخبار براین امر پی درپی به گوش رسید.پس خالد مرا به سوی خود فراخواند و گفت:ای بریده!از آنچه علی انجام داده است با خبر شدی.پس این نامه را به نزد رسول خدا ببر و او را از این امر آگاه کن و نامه ای به پیامبر نگاشت.پس با نامه رهسپار شدم تا بر رسول خدا داخل گشتم.پس پیامبر صلّی اللّه علیه و اله نامه را بدست چپ خود گرفته و نگه داشت و همان گونه که خداوند والا می فرماید:
که پیامبر صلّی اللّه علیه و اله نه می نویسد و نه می خواند و من عادت داشتم هنگامی که سخن می گفتم سرم را به پائین می انداختم تا از سخنم فارغ شوم.پس سر به زیر انداختم-یا سخن گفتم-و از علی علیه السّلام عیب جویی نمودم وقتی از سخن فارغ شدم،سرم را بلند کرده پس مشاهده کردم که پیامبر به شدت خشمگین شده است که مانند آن را جز در روز غزوه بنی قریظه و بنی نضیر هرگز مشاهده نکرده بودم.پس به من نگریست و فرمود:ای بریده!همانا علی پس از من سرپرست شماست.علی را دوست بدار که او به آنچه فرمان داده شده عمل می کن.راوی گوید:پس برخاستم درحالی که هیچ یک از مردم محبوبتر از علی علیه السّلام در نزد من نبود.
ص:549
سوید بن غفله،فقال:کتمک عبد اللّه بن بریده بعض الحدیث إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله قال له:أنا وفقت بعدی یا بریده.
444-36- أبو عمرو عن ابن عقده عن محمّد بن أحمد بن الحسن القطوانیّ،عن مخلّد بن شدّاد،عن محمّد بن عبید اللّه عن أبی عبد اللّه عن أبی سخیله،قال:
حججت أنا و سلمان فنزلنا بأبی ذرّ،فکنّا عنده ما شاء اللّه،فلمّا حان منّا خفوف قلت:یا أبا ذرّ،إنّی أری أمورا قد حدثت،و انا خائف أن یکون فی النّاس اختلاف، فإن کان ذلک،فما تأمرنی؟قال:الزم کتاب اللّه و علیّ بن أبی طالب علیه السّلام،و أشهد أنّی سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول:علیّ أوّل من آمن بی،و أوّل من یصافحنی یوم القیامه،و هو الصّدّیق الأکبر،و هو الفاروق یفرّق بین الحقّ و الباطل.
445-37- أخبرنا أبو عمرو،قال أخبرنا أبو العبّاس،قال:حدّثنا فضل بن یوسف،قال حدّثنا محمّد بن عکاشه،قال:حدّثنا أبو المغراء حمید بن المثّنی، عن منصور بن حازم،عن حبیب بن أبی ثابت،عن سعید بن جبیر،عن ابن عبّاس،قال:قال عمر:علیّ أقضانا.
446-38- أخبرنا أبو عمرو عن ابن عقده عن یحیی بن زکریّا بن شیبان،عن أرطاه بن حیدر عن أیّوب بن واقد،عن یونس بن خباب،عن أبی حازم،عن أبی هریره،قال:سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول من أحبّ الحسن و الحسین فقد أحبّنی، و من أبغضهما فقد أبغضنی.
ص:550
عبد اللّه بن عطاء می گوید:این حدیث را برای ابو حرب بن سوید بن غفله روایت کردم.پس گفت:عبد اللّه بن بریده بعضی از حدیث را بر تو مخفی داشته است که رسول خدا به او فرمود:
ای بریده پس از من نفاق می ورزی.
[444]36-ابو سخیله می گوید:من و سلمان باهم حج گزاردیم سپس به نزد ابو ذر فرود آمدیم.
پس هر آن قدر که خدا خواست در نزد او بودیم.پس هنگامی که زمان رفتن فرارسید گفتم:
ای ابا ذر!به درستی که من مشاهده می کنم اموری به وقوع پیوسته است و من در هراسم که در میان مردم اختلاف افتد.پس اگر این چنین شد مرا به چه فرمان می دهی؟گفت:همراه کتاب خدا و علی بن ابی طالب علیه السّلام باش.گواهی می دهم که شنیدم رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله می فرمود:علی اولین کسی است که به من ایمان آورد و اولی کسی است که در روز قیامت دست دردست من می نهد و او راستگوی بزرگ و جدا کننده ای است که میان حق و باطل جدایی می افکند.
[445]37-ابن عباس می گوید:عمر گفت:علی آشناترین ما به امر قضاوت است.
[446]38-ابو هریره می گوید:شنیدم که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله می فرمود:هرکس حسن و حسین را دوست بدارد مرا دوست داشته است و هرکس آن دو را دشمن دارد مرا دشمن داشته است.
ص:551
447-39- أخبرنا أبو عمرو عن ابن عقده عن الحسین بن عبد الرّحمن عن أبیه عن عبد النّور بن عبد اللّه بن سنان عن سلیمان بن قرم عن أبی الحجّاف و سالم بن أبی حفصه،عن نقیع بن أبی داود،عن أبی الحمراء،قال:شهدت النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله أربعین صباحا یجیء إلی باب علیّ و فاطمه علیهما السّلام فیأخذ بعضادتی الباب،ثمّ یقول:السّلام علیکم أهل البیت و رحمه اللّه و برکاته،الصّلاه یرحمکم اللّه إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً [الاحزاب(33):33].
448-40- أخبرنا أبو عمرو عن ابن عقده عن محمّد بن أحمد القطوانیّ،عن إبراهیم بن أنس عن إبراهیم بن جعفر عن أبی الزّبیر،عن جابر بن عبد اللّه،قال:کنّا عند النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فأقبل علیّ بن أبی طالب علیه السّلام فقال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله قد أتاکم أخی؛ثمّ التفت إلی الکعبه فضربها بیده،ثمّ قال:و الّذی نفسی بیده،إنّ هذا و شیعته لهم الفائزون یوم القیامه؛ثمّ قال:إنّه أوّلکم إیمانا معی،و أوفاکم بعهد اللّه،و أقومکم بأمر اللّه،و أعدلکم فی الرّعیّه،و أقسمکم بالسّویّه،و أعظمکم عند اللّه مزیّه،قال فنزلت إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّهِ [البینه(98):7] قال و کان أصحاب محمّد صلّی اللّه علیه و اله إذ أقبل علیّ علیه السّلام قالوا:قد جاء خیر البریّه.
449-41- أخبرنا أبو عمرو عن ابن عقده عن أحمد بن الحسین بن عبد الملک، عن إسماعیل بن عامر،عن الحکم بن محمّد بن القاسم قال حدّثنی أبی،عن أبیه:
أنّه حضر عبید اللّه بن زیاد حین أتی برأس الحسین علیه السّلام فجعل ینکت بقضیب
ص:552
[447]39-ابو الحمراء می گوید:مشاهده کردم که پیامبر صلّی اللّه علیه و اله چهل صبح به در خانه علی و فاطمه علیهما السّلام می آمد پس کناره های در را می گرفت و می فرمود:سلام و رحمت و برکات خدا بر شما ای خانواده من،نماز برپا دارید،خداوند شما را ببخشاید«خداوند می خواهد پلیدی را از شما اهل بیت دور کند و چنانکه باید و شاید شما را پاک سازد.»[احزاب(33):آیۀ 33]
[448]40-جابر بن عبد اللّه می گوید:نزد پیامبر بودیم که علی بن ابی طالب علیه السّلام پیش آمد.پس پیامبر فرمود:برادرم به نزد شما آمد آنگاه پیامبر رو به جانب کعبه کرد و با دست به دیوار آن زد آنگاه فرمود:سوگند به کسی که جانم در دست اوست،او و شیعیانش در روز قیامت رستگارانند.سپس فرمود:او اولین کسی است که با من ایمان آورد و وفادارترین شما به پیمان خدا و پایدارترین شما به امر اوست و او نسبت به زیردستان از همه شما عدالتمندتر و به هنگام تقسیم در[رعایت]مساوات و برابری دقیق تر است و در نزد خداوند بیش از تمامی شما برتری دارد.راوی گوید:پس این آیه فروفرستاده شد:«کسانی که ایمان آورده اند و کارهای شایسته کرده اند بهترین آفریدگانند»[بینه(98):آیۀ 7]و یاران پیامبر صلّی اللّه علیه و اله هرگاه که علی پیش می آمد می گفتند:بهترین آفریدگان آمده است.
[449]41-حکم بن محمد بن قاسم ثقفی از پدرانش روایت می کند:که هنگامی سر حسین علیه السّلام را به نزد عبید اللّه بن زیاد آورده بودند حاضر بودم پس عبد اللّه با شاخه خیزران به دندان های حسین علیه السّلام می کوبید و می گفت:
ص:553
ثنایاه و یقول:إنّه کان لحسن الثّغر.فقال له زید بن أرقم:ارفع قضیبک،فطال ما رأیت رسول اللّه یلثم موضعه.قال:إنّک شیخ قد خرفت.فقام زید یجرّ ثیابه،ثمّ عرضوا علیه،ثمّ أمر بضرب عنق علیّ بن الحسین فقال له علیّ إن کان بینک و بین هؤلاء النّساء رحم فأرسل معهنّ من یؤدّیهنّ،فقال تؤدّیهنّ أنت؛و کأنّه استحیا، و صرف اللّه(عزّ و جلّ)عن علیّ بن الحسین علیه السّلام القتل.قال:أبو القاسم بن محمّد.
ما رأیت منظرا قطّ أفزع من إلقاء رأس الحسین علیه السّلام بین یدیه و هو ینکته.
450-42- أخبرنا أبو عمرو عن ابن عقده،عن أحمد بن الحسین،بن عبد الملک عن إسماعیل بن عامر،عن الحکم بن محمّد عن أبی إسحاق السّبیعیّ أنّ زید بن أرقم خرج من عنده یومئذ و هو یقول:أما و اللّه لقد سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول:
اللّهمّ إنّی أستودعکه و صالح المؤمنین،فکیف حفظکم لودیعه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله.
451-43- أخبرنا أبو عمرو عن ابن عقده عن الحسین بن عبد الرّحمن الأزدیّ، عن أبیه عن عبد النّور بن عبد اللّه بن المغیره القرشیّ،عن إبراهیم بن عبد اللّه بن معبد،عن ابن عبّاس،قال:بات علیّ علیه السّلام لیله خرج رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله إلی المشرکین علی فراشه لیعمی علی قریش،و فیه نزلت هذه الآیه وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ. [البقره(2):207].
452-44- أخبرنا أبو عمرو عن ابن عقده عن أحمد بن یحیی بن زکریّا،عن إسماعیل بن أبان،عن أبی مریم،عن أبی إسحاق،عن حبشیّ بن جناده السّلولیّ،
ص:554
همانا او دندانهای نکویی دارد.پس زید بن ارقم گفت:چوب خیزرانت را کنار بگذار.من فراوان مشاهده کردم که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله آن جایگاه را می بوسد.عبید اللّه فرمان داد که امام سجاد علیه السّلام را گردن بزنند.امام فرمود:اگر میان تو این زنان رحمی به جاست پس کسی را بفرست که خبر را به آنان برساند.ابن زیاد گفت:خود خبر را به آنان برسان.و گویا از امام شرم نمود و خداوند کشته شدن را از امام سجاد علیه السّلام بازگرداند.قاسم بن محمد می گوید:هرگز منظره ای هراسناک تر از اینکه سر امام حسین علیه السّلام در مقابل ابن زیاد انداخته شد و او با چوب به سر و دندان او زد مشاهده نکرده ام.
[450]42-ابو اسحاق سبیعی می گوید:همان روز زید بن ارقم از نزد ابن زیاد بیرون آمد در حالی که می گفت:به خدا سوگند شنیدم که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله می فرمود:خداوندا،او و مؤمنان نیکوکار را نزد تو به امانت می سپارم.پس چگونه امانت رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله را حفظ کردید؟
[451]43-ابن عباس می گوید:شبی که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به سوی مشرکان خارج شد علی علیه السّلام در بسترش خوابید تا قریش را از کشتن پیامبر،منحرف سازد و دراین باره این آیه فروفرستاده شد«بعضی از مردم در طلب خشنودی خدا جان خود را می فروشند.»[بقره(2):آیۀ 207]
ص:555
قال:سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول لعلیّ علیه السّلام أنت منّی بمنزله هارون من موسی،إلاّ أنّه لا نبیّ بعدی.
453-45- أخبرنا أبو عمرو عن ابن عقده عن أحمد بن یحیی بن زکریّا عن إسماعیل عن أبی عبد اللّه المعلّی عن سماک عن جابر بن سمره،قال:سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول لعلیّ علیه السّلام أنت منّی بمنزله هارون من موسی إلاّ أنّه لا نبیّ بعدی.
454-46- أخبرنا أبو عمرو عن ابن عقده عن محمّد بن أحمد بن الحسن عن یوسف بن عدیّ،عن حمّاد بن المختار عن عبد الملک بن عمیر،عن أنس بن مالک،قال:أهدی لرسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله طائر،فوضع بین یدیه،فقال:اللّهمّ ائتنی بأحبّ خلقک إلیک یأکل معی؛فجاء علیّ علیه السّلام فدقّ الباب،فقلت:من ذا؟فقال:أنا علیّ.
فقلت:إنّ النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله علی حاجه؛حتّی فعل ذلک ثلاثا،فجاء الرّابعه فضرب الباب برجله فدخل،فقال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله ما حبسک؟قال قد جئت ثلاث مرّات.فقال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله ما حملک علی ذلک؟قال:قلت:کنت أحبّ أن یکون رجلا من قومی.
455-47- أخبرنا أبو عمرو عن ابن عقده عن الحسن بن عتبه عن بکّار بن بشیر عن حمزه الزّیّات،عن عبد اللّه بن شریک،عن بشر بن غالب عن الحسین بن علیّ علیه السّلام قال:من أحبّنا للّه وردنا نحن و هو علی نبیّنا صلّی اللّه علیه و اله هکذا-و ضمّ إصبعیه- و من أحبّنا للدّنیا فإنّ الدّنیا تسع البرّ و الفاجر.
ص:556
[452]44-حبشی بن جناده سلولی می گوید:شنیدم که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به علی علیه السّلام می فرمود:
جایگاه تو نسبت به من همچون هارون نسبت به موسی است جز آنکه پیامبری پس از من نیست.
[453]45-جابر بن سمره می گوید:شنیدم که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به علی علیه السّلام می فرمود:جایگاه تو نسبت به من همچون هارون نسبت به موسی است جز آنکه پیامبری پس از من نیست.
[454]46-انس بن مالک می گوید:پرنده ای[سرخ شده]به رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله هدیه گشت پس آن را در برابر خود نهاد،فرمود:خداوندا محبوبترین بندگانت را به اینجا بیاور تا به همراه من از این پرنده بخورد.پس علی بن ابی طالب علیه السّلام آمد و در را زد.پس گفتم:کیست؟گفت:من علی هستم.گفتم:پیامبر مشغول کاری است.پس این امر سه بار انجام شد.پس علی برای چهارمین بار آمد و با پا در را باز کرده داخل شد.پس پیامبر فرمود:چه چیز مانع ورود تو شده بود؟علی علیه السّلام عرضه داشت:سه بار آمدم!پس پیامبر به من فرمود:ای انس!چه چیز تو را بر این کار واداشت؟گفتم:دوست داشتم که مردی از قوم من[محبوبترین بندگان خدا]باشد.
ص:557
456-48- أخبرنا أبو عمرو عن ابن عقده عن الحسن بن جعفر بن مدرار،عن عمّه طاهر عن معاویه بن میسره عن الحکم بن عتیبه و سلمه بن کهیل عن حبیب الإسکاف عن زید بن أرقم یقول:خطبنا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یوم غدیر خمّ،فقال صلّی اللّه علیه و اله:
من کنت مولاه فهذا علیّ مولاه،اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه.
457-49- أخبرنا أبو عمرو عن ابن عقده عن یعقوب بن یوسف عن نصر بن مزاحم،عن محمّد بن مروان،عن الکلبیّ،عن أبی صالح،عن ابن عبّاس،قال:
بِفَضْلِ اللّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ [یونس(10):58]بفضل اللّه النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و برحمته علیّ علیه السّلام.
458-50- أخبرنا أبو عمرو عن ابن عقده عن یعقوب بن یوسف عن أحمد بن حمّاد عن فطر بن خلیفه و برید بن معاویه العجلیّ،عن إسماعیل بن رجاء،عن أبیه،عن أبی سعید الخدریّ،قال:خرج إلینا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و قد انقطع شسع نعله، فدفعها إلی علیّ علیه السّلام یصلحها،ثمّ جلس و جلسنا حوله کأنّما علی رءوسنا الطّیر، فقال:إنّ منکم من یقاتل علی تأویل القرآن،کما قاتلت النّاس علی تنزیله.فقال أبو بکر:أنا هو،یا رسول اللّه؟قال:لا.فقال عمر:أنا هو،یا رسول اللّه؟فقال:لا، و لکنّه خاصف،النّعل قال:فأتینا علیّا علیه السّلام نبشّره بذلک،فکأنّه لم یرفع به رأسا، و کأنّه قد سمعه قبل.قال إسماعیل بن رجاء:فحدّثنی أبی،عن جدّی أبی أمّی حزام بن زهیر:أنّه کان عند علیّ فی الرّحبه،فقام إلیه رجل فقال له:یا أمیر المؤمنین،هل کان فی النّعل حدیث؟فقال:اللّهمّ إنّک تعلم أنّه کان ممّا کان یسرّه
ص:558
[455]47-امام حسین علیه السّلام فرمود:هرکس ما را برای خدا دوست بدارد به همراه ما این چنین بر پیامبرمان وارد می شود-دو انگشتش را به هم چسباند-و هرکس ما را برای دنیا دوست بدارد پس به درستی که دنیا نیکوکار و بدکار را فرا می گیرد[و به هردو می رسد].
[456]48-زید بن ارقم می گفت:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در روز عید غدیر خم برایمان خطبه خواند و فرمود:هرکه من صاحب اختیار اویم پس این علی صاحب اختیار اوست خداوندا هرکس که او را یاری کند،کمک کارش باش و با هرکس که با آنان دشمنی کند دشمنی کن.
[457]49-ابن عباس درباره آیه«به فضل و رحمت خدا»[یونس(10):آیۀ 58]گفت:فضل خدا پیامبر صلّی اللّه علیه و اله و رحمت او علی علیه السّلام است.
[458]50-ابو سعید خدری می گوید:رسول خدا به سوی ما می آمد که بند کفشش پاره شد.پس آن را به علی علیه السّلام داد تا تعمیرش کند آنگاه نشست و ما نیز به آرامی در اطرافش نشستیم گویا که پرنده روی سرما نشسته بود[کنایه از شدت آرامی است]پس پیامبر فرمود:کسی از شما بر اساس باطن قرآن می جنگد همان گونه که من براساس ظاهر فرو فرستاده شده قرآن با مردم جنگیدم.پس ابو بکر گفت:ای رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله من آن شخص هستم؟پیامبر فرمود:نه.بلکه او همان تعمیرکننده کفش است.راوی گوید:پس به نزد علی علیه السّلام آمدیم تا او را به آن امر بشارت دهیم ولی او[پس از شنیدن این سخن]سر بلند نکرد گویا که پیش از این آن را شنیده بود.
اسماعیل بن رجاء از جدش که همان پدر مادرش خزام بن زهیر باشد روایت می کند که او در اجتماعی از مردم نزد علی علیه السّلام بود.پس مردی برخاست و به او گفت:ای امیر مؤمنان!آیا درباره کفش روایتی است؟پس حضرت فرمود:خداوندا!به درستی که تو می دانی که آن از سخنانی بود که رسول خدا مرا از آن آگاه می ساخت و به دو دستش اشاره نمود و آنها را بالا برد.
ص:559
إلیّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و أشار بیدیه و رفعهما.
459-51- أخبرنا أبو عمرو عن ابن عقده عن الحسن بن علیّ بن عفّان،عن عبد اللّه عن فطر،بن خلیفه عن أبی إسحاق،عن عمرو بن ذی مرّ،و سعید بن وهب،و عن زید بن نقیع،قالوا:سمعنا علیّا علیه السّلام یقول فی الرّحبه:أنشد اللّه من سمع النّبیّ یقول یوم غدیر خمّ ما قال إلاّ قام،فقام ثلاثه عشر،فشهدوا أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله قال:ألست أولی بالمؤمنین من أنفسهم؛قالوا:بلی یا رسول اللّه؛فأخذ بید علیّ فقال:من کنت مولاه فهذا علیّ مولاه،اللّهمّ وال من والاه،و عاد من عاداه، و أحبّ من أحبّه،و أبغض من أبغضه،و انصر من نصره،و اخذل من خذله،قال:
أبو إسحاق حین فرغ من الحدیث:یا أبا بکر،أیّ أشیاخ هم؟
460-52- أخبرنا أبو عمرو عن ابن عقده عن عبد اللّه بن أحمد عن إسماعیل بن صبیح،عن سفیان عن عبد المؤمن عن الحسن بن عطیّه عن أبیه،عن أبی سعید الخدریّ:أنّه سمع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول:إنّی تارک فیکم الثّقلین،إلاّ أنّ أحدهما أکبر من الآخر:کتاب اللّه حبل ممدود من السّماء إلی الأرض،و عترتی أهل بیتی، و إنّهما لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض و قال:ألا إنّ أهل بیتی عیبتی الّتی آوی إلیها،و إنّ الأنصار کرشی،فاعفوا عن مسیئهم،و أعینوا محسنهم.
461-53- أخبرنا أبو عمرو عن ابن عقده عن یعقوب بن یوسف عن حسن بن حمّاد عن أبیه،عن جابر،عن أبی جعفر علیه السّلام فی قوله:تعالی یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا
ص:560
[459]51-زید بن نقیع می گوید:شنیدم که علی علیه السّلام در اجتماعی از مردم می فرمود:شما را به خدا سوگند می دهم که هرکس در روز غدیر خم شنید که پیامبر چه فرمود بایستد.پس سیزده نفر ایستادند و گواهی دادند که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:آیا من به مؤمنان از خودشان سزاوارتر نیستم.گفتند:بله،ای رسول خدا.پس دست علی را گرفت و فرمود:هرکه من صاحب اختیار اویم این علی صاحب اختیار و مولای اوست.خداوندا حمایت کن هرکس که او را حمایت کند و دشمنی کند با هرکس که با او دشمنی کند و دوست بدار هرکس او را دوست بدارد و دشمن بدار هرکس او را دشمن بدارد و یاری کن هرکس که او را یاری کند و خوار ساز هر کس که او را خوار سازد.ابو اسحاق هنگامی که از حدیث فارغ شد گفت:ای ابا بکر!آن شیوخ چه کسانی بودند[که با علی بیعت کردند و بعد به مخالفت پرداختند]؟!
[460]52-ابو سعید خدری می گوید:شنیدم که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله می فرمود:من دو چیز گرانبها در میان شما به یادگار می گذارم.که یکی از آن دو بزرگتر از دیگری است.کتاب خدا که ریسمان کشیده ای از آسمان به سوی زمین است و خانواده ام که همان اهل بیت من هستند و این دو هرگز از یکدیگر جدا نمی شوند تا در حوض بر من وارد شوند و فرمود:آگاه باشید که خانواده ام جایگاه سرّ و امانت من هستند که به آنان[در کنار خود]مسکن داده ام و انصار همراهان من هستند پس از خطاکارشان درگذرید و نیکوکاران آنان را یاری کنید.
[461]53-امام باقر علیه السّلام درباره سخن خداوند که می فرماید:«ای مؤمنان از خدا بترسید و با راستگویان باشید»[توبه(9):آیۀ 119]فرمود:با علی بن ابی طالب علیه السّلام باشید.
ص:561
اِتَّقُوا اللّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصّادِقِینَ [التوبه(9):119]قال:مع علیّ بن أبی طالب علیه السّلام.
462-54- أخبرنا أبو عمرو عن ابن عقده عن الحسین بن عبد الرّحمن عن أبیه، و عثمان بن سعید معا عن عمرو بن ثابت،عن صبّاح المزنیّ،عن الحارث بن حصیره،عن أبی صادق،عن ربیعه بن ناجد،عن علیّ علیه السّلام قال:دعانی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فقال:یا علیّ،إنّ فیک شبها من عیسی ابن مریم،أحبّته النّصاری حتّی أنزلوه بمنزله لیس بها،و أبغضه الیهود حتّی بهتوا أمّه،قال:و قال علیّ علیه السّلام یهلک فیّ رجلان محبّ مفرط بما لیس فیّ،و مبغض یحمله شنآنی علی أن یبهتنی.
تم المجلس التاسع،و یتلوه المجلس العاشر من أمالی الشیخ السعید السدید الفاضل العالم أبی جعفر الطوسی رحمه اللّه
ص:562
[462]54-علی علیه السّلام فرمود:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله مرا فراخواند و فرمود:ای علی!تو شباهتی با عیسی بن مریم داری.مسیحیان او را دوست داشتند و او را تا جایگاهی بالا بردند که سزاوارش نبود و یهود او را دشمن داشتند تا جایی که به مادرش تهمت زدند.راوی گوید:و علی علیه السّلام فرمود:
دوگروه درباره من هلاک می گردند:دوستدار زیاده رو که در آنچه در من وجود ندارد[سخن می گوید]و دشمنی که دشمنی اش او را بر آن می دارد که بر من تهمت زند.
مجلس نهم به پایان رسید و مجلس دهم از امالی شیخ نیک یاد و نیک اندیش و فاضل ابو جعفر طوسی به دنبال خواهد آمد.
ص:563
[10] المجلس العاشر و فیه بقیّه أحادیث ابن مهدی،و بعض أحادیث أبی محمّد الفحّام السرّ من رآئی،روایه محمّد بن الحسن بن علیّ الطّوسی
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ 463-1- أخبرنا به أبو عمرو عبد الواحد بن محمّد بن عبد اللّه بن محمّد بن مهدیّ سنه عشر و أربع مائه فی منزله ببغداد فی درب الزّعفرانیّ،رحبه بن مهدیّ،عن ابن عقده عن الحسین عن حسن بن حسن عن عمرو بن ثابت،عن الحارث بن حصیره:مثله،و لم یذکر الصّبّاح.
464-2- أخبرنا أبو عمرو عن ابن عقده عن محمّد بن أحمد بن الحسن،عن موسی بن إبراهیم المروزیّ،عن موسی بن جعفر،عن أبیه،عن جدّه علیه السّلام،عن جابر بن عبد اللّه،قال:لمّا زوّج رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فاطمه من علیّ علیه السّلام أتاه أناس من قریش فقالوا:إنّک زوّجت علیّا بمهر خسیس؟فقال:ما أنا زوّجت علیّا و لکنّ اللّه (عزّ و جلّ)زوّجه،لیله أسری بی عند سدره المنتهی،أوحی اللّه إلی السّدره:أن
ص:564
جلسه دهم
و در این مجلس،ادامه روایات ابن مهدی و برخی روایات ابو محمد فحّام
سامرایی و روایت محمد بن حسن بن طوسی آمده است.
به نام خداوند رحمتگر مهربان
[463]1-ابو عمرو عبد الواحد بن محمد به سال چهار صد و ده هجری،در خانه اش در بغداد،از رحبه بن مهدی و او نیز از ابن عقده حافظ،او نیز از حسین،او نیز از حسن بن حسین او نیز از عمرو بن ثابت و او از حارث بن حصیره:همانند این روایت را نقل کرده است ولی صبّاح مزنی را در سند ذکر نکرده است.
[464]2-جابر بن عبد اللّه می گوید:هنگامی که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فاطمه و علی علیهما السّلام را به عقد یکدیگر درآورد گروهی از قریش به نزد پیامبر آمده و گفتند:به درستی که علی را با مهری اندک به ازدواج فاطمه درآوردی.پیامبر فرمود:من علی را به ازدواج[فاطمه]در نیاوردم بلکه خداوند چنین کرد.شبی که به سوی آسمان برده شدم در سدره المنتهی خداوند به سدره وحی کرد:
ص:565
انثری ما علیک؛و نثرت الدّرّ و الجوهر و المرجان،فابتدر الحور العین فالتقطن، فهنّ یتهادینه و یتفاخرن به و یقلن:هذا من نثار فاطمه بنت محمّد صلّی اللّه علیه و اله فلمّا کانت لیله الزّفاف أتی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله ببغلته الشّهباء،و ثنّی علیها قطیفه،و قال لفاطمه:ارکبی؛ و أمر سلمان أن یقودها و النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله یسوقها،فبینما هو فی بعض الطّریق إذ سمع النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله وجبه فإذا بجبرئیل علیه السّلام فی سبعین ألفا،و میکائیل فی سبعین ألفا فقال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله ما أهبطکم إلی الأرض؟قالوا:جئنا نزفّ فاطمه إلی زوجها علیّ بن أبی طالب علیه السّلام؛فکبّر جبرئیل و کبّر میکائیل،و کبّرت الملائکه،و کبّر محمّد صلّی اللّه علیه و اله فوقع التّکبیر علی العرائس من تلک اللّیله.
465-3- أخبرنا أبو عمرو عن ابن عقده عن أحمد بن محمّد بن یحیی الجعفیّ عن أبیه عن زیاد بن خیثمه و زهیر بن معاویه،معا عن الأعمش،عن عدیّ بن ثابت،عن زرّ بن حبیش،عن علیّ علیه السّلام،قال:إنّ فیما عهد إلیّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لا یحبّک إلاّ مؤمن،و لا یبغضک إلاّ منافق.
466-4- أخبرنا أبو عمرو عن ابن عقده عن محمّد بن أحمد بن الحسین عن خزیمه بن ماهان عن عیسی بن یونس،عن الأعمش عن سعید بن جبیر،عن ابن عبّاس،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یأتی علی النّاس یوم القیامه وقت ما فیه راکب إلاّ نحن أربعه.فقال له العبّاس بن عبد المطّلب عمّه:فداک أبی و أمّی،و من هؤلاء الأربعه قال:أنا علی البراق،و أخی صالح علی ناقه اللّه الّتی عقرها قومه،و عمّی
ص:566
هر آنچه داری فروریز و سدره مروارید و گوهر و مرجان فروریخت پس حور العین ها پیش آمدند و آن جواهرات را برگرفتند و آنها را بین خود رد و بدل کرده به خاطر آنها فخر فروشی می کردند و می گفتند:این ها از آن چیزی است که بر سر فاطمه دختر محمد ریخته می شود.
پس در شب زفاف فاطمه،پیامبر،قاطر خاکستری خود را آورد و پارچه ای بر روی آن انداخت و به فاطمه فرمود:سوار شو.و به سلمان فرمان داد که پیشاپیش فاطمه حرکت کند و خود نیز در پشت سر حرکت کرد.درمیان راه پیامبر صدایی شنید آنگاه جبرائیل را درمیان هفتاد هزار فرشته و میکائیل را درمیان هفتاد هزار فرشته مشاهده کرد.پس پیامبر فرمود:چه چیز شما را به سوی زمین پائین آورده است؟گفتند:آمده ایم فاطمه را به خانه همسرش علی بن ابی طالب علیه السّلام ببریم.پس جبرئیل و میکائیل و فرشتگان و محمد صلّی اللّه علیه و اله تکبیر گفتند و از آن شب بود که تکبیر در هنگام مراسم عروسی رسم گردید.
[465]3-علی علیه السّلام می فرماید:همانا از وعده هایی که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله با من درمیان گذاشت این بود که فرمود:جز مؤمن تو را دوست نداشته و جز منافق تو را دشمن نمی دارد.
[466]4-ابن عباس می گوید:رسول خدا فرمود:در روز قیامت زمانی بر مردم فرا می رسد که جز ما چهار نفر کسی سواره نخواهد بود.پس عباس بن عبد المطّلب عموی پیامبر عرضه داشت:پدر و مادرم به فدایت.این چهار نفر چه کسانی هستند:پیامبر فرمود:من که بر براق سوارم و برادرم صالح که سوار بر ماده شتری است که قومش آن را پی کردند
ص:567
حمزه أسد اللّه و أسد رسوله علی ناقتی العضباء،و أخی علیّ بن أبی طالب علی ناقه من نوق الجنّه،مدبّجه الجنبین،علیه حلّتان خضراوان من کسوه الرّحمن، علی رأسه تاج من نور،لذلک التّاج سبعون رکنا،علی کلّ رکن یاقوته حمراء تضیء للرّاکب مسیره ثلاثه أیّام،و بیده لواء الحمد ینادی:لا إله إلاّ اللّه محمّد رسول اللّه؛فیقول الخلائق:من هذا،ملک مقرّب،أو نبیّ مرسل،أو حامل عرش؟ فینادی مناد من بطن العرش:لیس بملک مقرّب،و لا نبیّ مرسل،و لا حامل عرش،هذا علیّ بن أبی طالب وصیّ رسول اللّه ربّ العالمین،و أمیر المؤمنین، و قائد الغرّ المحجّلین فی جنّات النّعیم.
467-5- أخبرنا أبو عمرو عن ابن عقده عن أحمد بن محمّد بن یحیی الجعفیّ، عن جابر بن الحرّ النّخعیّ،عن عبد الرّحمن بن میمون عن أبیه،قال:سمعت ابن عبّاس یقول:أوّل من آمن برسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله من الرّجال علیّ علیه السّلام،و من النّساء خدیجه علیها السّلام.
468-6- أخبرنا أبی عمرو عن ابن عقده عن الحسن بن علیّ بن بزیع،عن قاسم بن الضّحّاک،عن منیر بن حوشب أخو العوّام عن أبی سعید الهمدانیّ،عن أبی جعفر علیه السّلام إِلاّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً [مریم(19):60]قال:و اللّه لو أنّه تاب و آمن و عمل صالحا،و لم یهتد إلی ولایتنا و مودّتنا و معرفه فضلنا،ما أغنی عنه ذلک شیئا.
ص:568
و عمویم حمزه شیر خدا و شیر رسول او که بر ماده شتر غضباء من سوار است و برادرم علی بن ابی طالب که بر ماده شتری از ماده شتران بهشتی سوار است که دو سوی آن زینت شده و بر آن دو پارچه سبز از پارچه های خداوند رحمان قرار داد،بر سرش تاجی از نور است که هفتاد پایه دارد.بر هر پایه ای یاقوتی سرخ قرار دارد که برای سوارکار،مسیر حرکت سه روز را روشن می کند و پرچم حمد در دست اوست و ندا در می دهد:هیچ معبودی جز خدا نیست و محمد فرستاده اوست پس آفریدگان می گویند:او کیست؟فرشته ای مقرّب است یا پیامبری فرستاده شده و یا حمل کننده عرش خداوند؟پس منادی از درون عرش ندا در می دهد:او فرشته ای مقرّب و پیامبر فرستاده شده و حمل کننده عرش خدا نیست.او علی بن ابی طالب جانشین فرستاده پروردگار جهانیان و امیر مؤمنان و پیشوای سپیدرویان نامدار در بهشت های پرنعمت خداوند است.
[467]5-عبد الرحمان از پدرش روایت می کند:شنیدم که ابن عباس می گوید:اولین کسی که از مردان به رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله ایمان آورد علی علیه السّلام و از زنان خدیجه بود(که خدا از او خشنود باشد)
[468]6-امام باقر علیه السّلام درباره این آیه که می فرماید:«مگر آنان که توبه کنند و ایمان آورند و نیکوکار باشند»فرمود:به خدا سوگند.اگر توبه کننده ای توبه کند و ایمان بیاورد و کردار نیک انجام دهد ولی به ولایت و دوستی و شناخت برتری ما هدایت نیابد آن کردارش او را از چیزی بی نیاز نمی سازد.
ص:569
469-7- أخبرنا أبو عمرو عن ابن عقده عن محمّد بن أحمد بن الحسین عن أبیه عن هاشم بن المنذر،عن الحارث بن الحصین عن أبی صادق،عن ربیعه بن ناجد،عن علیّ علیه السّلام قال:خرج رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله حین خرج لمباهله النّصاری بی و بفاطمه و الحسن و الحسین(رضوان اللّه علیهم).
470-8- أخبرنا أبو عمرو عن ابن عقده عن الحسن بن علیّ بن بزیع،عن إسماعیل بن صبیح،عن خبّاب بن قسطاس،عن موسی بن عبیده،عن إیاس بن سلمه،عن أبیه،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله النّجوم أمان لأهل السّماء،و أهل بیتی أمان لأمّتی.
471-9- أخبرنا أبو عمرو عن ابن عقده عن أحمد بن یحیی الصّوفیّ،عن عبد الرّحمن بن شریک عن أبیه عن عبد اللّه بن عاصم بن عبد الرّحمن بن أبی عمره، عن أبیه قال:کنّا بإزاء الرّوم،فأصاب النّاس جوع،فجاءت الأنصار إلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فاستأذنوه فی نحر الإبل،فأرسل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله إلی عمر بن الخطّاب،فقال ما تری؟قال:الأنصار قد جاءوا یستأذنونیّ فی نحر الإبل.فقال:یا نبیّ اللّه،فکیف لنا إذا لقینا العدوّ غدا رجالا جیاعا.فقال:ما تری؟قال:مر أبا طلحه فلیناد فی النّاس بعزمه منک:لا یبقی أحد عنده طعام إلاّ جاء به؛و بسط الأنطاع فجعل الرّجل یجیء بالمدّ،و نصف المدّ و ثلث المدّ فنظرت إلی جمیع ما جاءوا به فقلت:سبع و عشرون صاعا أو ثمانیه و عشرون صاعا لا یجاوز الثّلاثین،و اجتمع النّاس
ص:570
[469]7-علی علیه السّلام می فرماید:هنگامی که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله برای مباهله با مسیحیان خارج شد من و فاطمه و حسن و حسین را همراه برد(رضوان خدا بر آنان باد)
[470]8-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:ستارگان موجب ایمنی آسمانیان و خانواده من موجب ایمنی امّتم می باشند.
[471]9-ابو عمرو از پدرش روایت می کند که در جنگ در برابر روم بودیم که گرسنگی به مردم روی آورد.پس انصار به نزد رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله آمدند و از او اجازه خواستند که شتری را پی کنند.پس رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به دنبال عمر بن خطاب فرستاد.پس عمر گفت:چه می بینید؟ [چه می فرمایید؟]پیامبر فرمود:انصار به نزد من آمده درباره پی کردن شتری اجازه می خواهند.عمر گفت:ای پیامبر خدا پس چگونه ما با مردانی گرسنه فردا با دشمنان نبرد کنیم؟پیامبر گفت:چه نظری داری؟عمر گفت:به ابا طلحه فرمان ده که درمیان مردم ندا دهد و از سوی شما تأکید کند که:هیچ کس نباشد که در نزد او غذایی است مگر آن که آن را بیاورد.و پارچه ای گشوده شد پس کسی می آمد و یک مد و یا نیم مد و یا یک سوم مدّ غذا در آن قرار می داد پس به تمام آنچه آورده بودند نگریستم و گفتم که آن بیست و هفت یا بیست و هشت صاع[پیمانه]است و از سی پیمانه نمی گذرد درحالی که تعداد لشگریانی که به دور پیامبر صلّی اللّه علیه و اله گرد آمده بودند چهار هزار نفر بود.
ص:571
یومئذ إلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و هم یومئذ أربعه آلاف رجل،فدعا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله بأکثر دعاء ما سمعته قطّ ثمّ أدخل یده فی الطّعام ثمّ قال للقوم:لا یبادرنّ أحدکم صاحبه،و لا یأخذنّ أحدکم حتّی یذکر اسم اللّه؛فقامت أوّل دفقه فقال:اذکروا اسم اللّه ثمّ خذوا؛فأخذوا فملئوا کلّ وعاء و کلّ شیء،ثمّ قام النّاس فأخذوا فملئوا کلّ وعاء و کلّ شیء،ثمّ بقی طعام کثیر،فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله أشهد أن لا إله إلاّ اللّه،و أنّ محمّدا عبده و رسوله،و الّذی نفسی بیده لا یقولها أحد إلاّ حرّمه اللّه علی النّار.
472-10- أخبرنا أبو عمرو عن ابن عقده عن أحمد بن یحیی بن زکریّا عن عبد الرّحمن عن أبیه عن الأجلح عن أبی الزّبیر،عن جابر،قال:ناجی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله علیّ بن أبی طالب علیه السّلام یوم الطّائف فأطال مناجاته،فرأی الکراهه فی وجوه رجال،فقالوا:قد أطال مناجاته منذ الیوم فقال:ما أنا انتجیته،و لکنّ اللّه(عزّ و جلّ) انتجاه.
473-11- أخبرنا أبو عمرو عن ابن عقده عن عبد الرّحمن عن أبیه عن جابر، عن عبد اللّه بن یحیی قال سمعت علیّ بن أبی طالب علیه السّلام یقول:صلّیت مع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله قبل أن یصلّی معه أحد من النّاس ثلاث سنین،و کان ممّا عهد إلیّ أن لا یبغضنی مؤمن،و لا یحبّنی کافر أو منافق،و اللّه ما کذبت و لا کذبت،و لا ضللت و لا ضلّ بی،و لا نسیت ما عهد إلیّ.
474-12- أخبرنا أبو عمرو قال أخبرنا أحمد،قال حدّثنا أحمد بن یحیی،قال:
ص:572
پس پیامبر دعایی خواندند که هرگز چنین دعای طولانی نشنیده بودم آنگاه دستش را در غذا کرد و سپس به آن جماعت فرمود:هیچ یک از شما از همراه خود جلو نیفتد و هیچ یک از شما غذا نگیرد مگر این که نام خدا را یاد کند.پس اولین گروه پیش آمدند و پیامبر فرمود:نام خدا بر زبان آرید آنگاه[سهم خود را]بگیرید.پس غذاها را گرفتند و هر ظرف و هر شیئی را پر[از غذا]کردند.آنگاه مردم برخاستند و هر ظرف و هرچیزی را که داشتند پر کردند و با این همه، غذای فراوانی باقی ماند!پس رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:گواهی می دهم که هیچ معبودی جز خداوند نیست و محمد بنده و فرستاده اوست.سوگند به کسی که جانم در دست اوست این سخن را کسی نمی گوید مگر آنکه خداوند او را بر آتش حرام می گرداند.
[472]10-جابر می گوید:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در روز طائف با علی بن ابی طالب علیه السّلام پنهان سخن می گفت و سخنش را طولانی کرد.پس ناخوشایندی را در چهره مردانی،مشاهده نمود.پس گفتند:پیامبر سخنش را از امروز طولانی ساخته است.پیامبر فرمود:من با او به پنهان سخن نگفتم بلکه خداوند والا با او سخن گفت.
[473]11-عبد اللّه بن یحیی می گوید:شنیدم که علی بن ابی طالب علیه السّلام می فرمود:با پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله سه سال پیش از آنکه کسی از مردم با او نماز گزارد،نماز خواندم و از آنچه با من در میان گذاشت این بود که مؤمن مرا دشمن نمی دارد و کافر یا منافق مرا دوست نمی دارد.به خدا سوگند دروغ نگفتم و به من دروغ گفته نشد و گمراه نشدم و کسی به خاطر من گمراه نگشت و آنچه را با من درمیان گذارد فراموش نکرده ام.
ص:573
حدّثنا عبد الرّحمن،قال:حدّثنا أبی،عن هشام بن عروه،عن أبیه،أنّه قال:کان رجل نمّاما فذکر له النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله حدیثا،فقال:لا تذکره لأحد،و کان النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله یحبّ أن یذکره،فلمّا أدبر قال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله الحرب خدعه؛فانطلق الرّجل فأفشاه،و کاد اللّه لنبیّه فی بنی قریظه.
475-13- أخبرنا أبو عمرو عن ابن عقده عن أحمد بن یحیی عن عبد الرّحمن، عن أبیه عن الأعمش،عن عطیّه عن أبی سعید الخدریّ،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لعلیّ بن أبی طالب علیه السّلام فی غزوه تبوک:اخلفنی فی أهلی.فقال علیّ علیه السّلام:یا رسول اللّه،إنّی أکره أن یقول العرب:خذل ابن عمّه،و تخلّف عنه؟فقال:أما ترضی أن تکون منّی بمنزله هارون من موسی؟!قال:بلی.قال:فاخلفنی.
476-14- أخبرنا أبو عمرو عن ابن عقده عن أحمد بن یحیی عن عبد الرّحمن، عن أبیه عن محمّد بن إسحاق،عن یحیی بن عبّاد،عن أبی الزّبیر،عن أبیه،عن صفیّه بنت عبد المطّلب،أنّها قالت:کنّا مع حسّان بن ثابت فی حصن فارع النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله بالخندق،فإذا یهودیّ یطوف بالحصن،فخفنا أن یدلّ علی عورتنا، فقلت لحسّان:لو نزلت إلی هذا الیهودیّ،فإنّی أخاف أن یدلّ علی عورتنا قال:یا بنت عبد المطّلب،لقد علمت ما أنا بصاحب هذا.قال:فتحزّمت ثمّ نزلت و أخذت عمودا فقتلته به،ثمّ قلت لحسّان:اخرج فاسلبه قال:لا حاجه لی فی سلبه.
477-15- أخبرنا أبو عمرو عن ابن عقده عن أحمد بن یحیی عن عبد الرّحمن
ص:574
[474]12-هشام بن عروه می گوید:مرد سخن چینی بود که روزی پیامبر صلّی اللّه علیه و اله سخنی برایش نقل کرد و فرمود:آن را نزد هیچ کس یاد نکن.و پیامبر صلّی اللّه علیه و اله دوست داشت که آن سخن را بر زبان آورد[چون به سود پیامبر بود]پس هنگامی که آن مرد رفت.پیامبر فرمود:جنگ،نیرنگ است[یعنی سرنوشت یک جنگ با یک نیرنگ مشخص می شود و من می خواستم سخنم در میان این جماعت پخش شود از روی عمد چنین به آن انسان سخن چین گفتم تا آن را منتشر سازد]پس آن مرد رفت و سخن را فاش ساخت و خداوند به سود پیامبرش در جنگ با بنی قریظه نیرنگ به کار برد.
[475]13-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در جنگ تبوک به علی بن ابی طالب علیه السّلام فرمود:جانشین من درمیان خانواده ام باش پس علی علیه السّلام عرضه داشت:ای رسول خدا!همانا من ناخوش دارم که عرب بگویند:پسر عموی پیامبر او را خوار ساخت و تنهایش گذاشت.پس پیامبر فرمود:آیا خشنود نمی گردی که جایگاه تو نسبت به من چون جایگاه هارون نسبت به موسی باشد.
عرضه داشت:بله،پیامبر فرمود:پس جانشین من باش.
[476]14-صفیّه دختر عبد المطلب می گوید:با حسّان بن ثابت در دژ فارع[در مدینه]بودیم و پیامبر صلّی اللّه علیه و اله در خندق بود که دیدیم شخصی یهودی در اطراف دژ می چرخد پس ترسیدیم که بر مخفیگاه ما راه یابد.پس به حسّان گفتم:کاش به سراغ این یهودی می رفتی به درستی که من در هراسم که بر مخفیگاه ما راه یابد.حسّان گفت:ای دختر عبد المطلب!می دانم که من یارای مقابله با این شخص را ندارم.صفیه گوید:آماده شدم سپس به بیرون آمده و نیزه ای برداشته و او را با آن نیزه کشتم.آنگاه به حسّان گفتم:خارج شو و غنایم او را برگیر.حسّان گفت:نیازی به غنایم او ندارم.
ص:575
عن أبیه عن محمّد بن إسحاق،عن محمّد بن مسلم ابن شهاب الزّهریّ،عن عروه بن الزّبیر،و مسور بن مخرمه:أنّ نبیّ اللّه صلّی اللّه علیه و اله لمّا افتتح خیبر و قسّمها علی ثمانیه عشر سهما،کانت الرّجال ألفا و أربعمائه رجل،و الخیل مائتی فرس،أربعمائه سهم للخیل،کلّ سهم من الثّمانیه عشر سهما مائه سهم،لکلّ مائه منهم رأس، فکان عمر بن الخطّاب رأسا،و علیّ رأسا،و طلحه راسا و الزّبیر رأسا،و عاصم بن عدیّ رأسا،و کان سهم النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله مع عاصم بن عدیّ.
478-16- أخبرنا أبو عمرو عن ابن عقده عن أحمد بن یحیی،عن عبد الرّحمن،عن أبیه عن أشعث بن سوّار،عن الحسن البصریّ،أنّه قال:الخمس للّه و للرّسول و لذی قرابه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لیس کلّه،و قد کان یقسم لمن سمّی اللّه (عزّ و جلّ)فأعطته الخلفاء بعد قرابتهم.قلت:کلّهم؟قال:نعم،کلّهم.
479-17- أخبرنا أبو عمرو عن ابن عقده عن أحمد بن یحیی عن عبد الرّحمن، عن أبیه عن لیث بن أبی سلیم،عن عطاء بن أبی رباح،عن جابر بن عبد اللّه،أنّه قال:هدیّه الأمراء غلول.
480-18- أخبرنا أبو عمرو عن ابن عقده عن أحمد بن یحیی عن عبد الرّحمن، عن أبیه عن إبراهیم بن مهاجر،عن إبراهیم،قال:ارتدّ الأشعث بن قیس و أناس من العرب لمّا مات نبیّ اللّه صلّی اللّه علیه و اله فقالوا:نصلّی و لا نؤدّی الزّکاه؛فأبی علیهم أبو بکر ذلک و قال:لا أحلّ عقده عقدها رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و لا أنقصکم شیئا ممّا أخذ منکم
ص:576
[477]15-مسور بن مخرمه می گوید:هنگامی که پیامبر صلّی اللّه علیه و اله خیبر را فتح نمود آن را بر هجده سهم تقسیم نمود و حال آنکه هزار و چهار صد نفر مرد[پیاده نظام]و دویست سوار حاضر بودند.[برای پیاده ها هزار و چهار صد سهم و]چهار صد سهم نیز برای سوارها قرار داده شد.هر سهمی از هجده سهم صد سهم بود[مجموعا هزار و هشتصد سهم]و برای هر صد نفر یک سردسته مشخص کرد پس عمر بن خطاب و علی و طلحه و زبیر و عاصم بن عدیّ سردسته ها بودند و سهم پیامبر نیز با عاصم بن عدیّ بود.
[478]16-حسن بصری می گوید:خمس برای خدا و فرستاده او و خویشاوندان رسول خدا می باشد اما نه تمام خمس و پیامبر صلّی اللّه علیه و اله آن را بر کسانی که خداوند آنان را مشخص نموده نیز تقسیم می کرد ولی خلفا آن را به خویشاوندان خود اختصاص دادند.راوی گوید:پرسیدم:
همۀ آنان؟گفت:بله،همۀ آنان[چنین کردند].
[479]17-جابر بن عبد اللّه می گوید:[پذیرفتن]هدیه فرمانروایان خیانت است.
[480]18-ابراهیم گوید:اشعث بن قیس و گروهی از عرب پس از وفات پیامبر صلّی اللّه علیه و اله از دین بازگشتند.زیرا گفتند:نماز می خوانیم ولی زکات نمی پردازیم.پس ابو بکر از این امر سرباززد و گفت:گروهی را که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله بسته است نمی گشایم و چیزی از آنچه پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله از شما دریافت می داشت نمی کاهم.
ص:577
نبیّ اللّه صلّی اللّه علیه و اله و لأجاهدنّکم،و لو منعتمونی عقالا ممّا أخذ منکم نبیّ اللّه صلّی اللّه علیه و اله لجاهدتکم علیه،ثمّ قرأ وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ [آل عمران (3):144]حتّی فرغ من الآیه،فتحصّن الأشعث بن قیس هو و أناس من قومه فی حصن و قال الأشعث:اجعلوا لسبعین منّا أمانا،فجعل لهم،و نزل بعد سبعین و لم یدخل نفسه فیهم.فقال له أبو بکر:إنّه لا أمان لک إنّا قاتلوک.قال:أفلا أدلّک علی خیر من ذلک،تستعین بی علی عدوّک،و تزوّجنی أختک؛ففعل.
481-19- أخبرنا أبو عمرو عن ابن عقده عن أحمد بن یحیی،عن عبد الرّحمن،عن أبیه عن محمّد بن إسحاق،بن عمرو بن شعیب،عن أبیه،عن جدّه عن النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله أنّه قال:أیّما حلف کان فی الجاهلیّه،فإنّ الإسلام لم یردّه إلاّ شدّه، و لا حلف فی الإسلام،المسلمون ید علی من سواهم،یجیر علیهم أدناهم فیردّ علیهم أقصاهم،تردّ سرایاهم علی قعّدهم،لا یقتل مؤمن بکافر،ودیه الکافر نصف دیه المؤمن،و لا جلب و لا جنب،و لا تؤخذ صدقاتهم إلاّ فی دورهم.قال:
رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله هذا الحدیث فی خطبه یوم الجمعه قال یا أیّها النّاس.
482-20- أخبرنا أبو عمرو عن ابن عقده عن أحمد بن یحیی،عن عبد الرّحمن،عن أبیه عن أبی إسحاق،عن عبد اللّه بن معین مولی أمّ سلمه عن أمّ سلمه زوج النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله أنّها قالت:نزلت هذه الآیه فی بیتها إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً [الاحزاب(33):33]أمرنی رسول
ص:578
و در برابر شما خواهم ایستاد و اگر مرا با ریسمانی بازدارید از آنچه پیامبر خدا از شما می گرفت بر آن امر با شما می جنگم.آنگاه این آیه را خواند:«محمد فرستاده خداست و پیش از او فرستادگان دیگری نیز بوده اند»[آل عمران(3):آیۀ 144]و تا آخر آیه را خواند.پس اشعث بن قیس و گروهی از قومش در دژی پناه گرفتند.اشعث گفت:برای هفتاد نفر از ما امان دهید.پس امان داده شد و اشعث خود پس از هفتاد نفر فرود آمد و خود را درمیان آنان داخل نکرد.پس ابو بکر به او گفت:به درستی که تو امان نداری و ما با تو می جنگیم.اشعث گفت:آیا تو را به نیکوتر از آن راهنمایی نکنم؟از من برضد دشمنانت یاری بجو و خواهرت را به همسری من درآور.پس ابو بکر هم چنین کرد.
[481]19-پیامبر صلّی اللّه علیه و اله فرمود:هر پیمانی که در زمان جاهلیت بود اسلام جز بر شدّت آن نیفزود.
و هیچ پیمانی در اسلام نیست[مراد پیمان هایی است که بر کشتار و غارت درمیان جاهلیت مرسوم بود و اسلام از آن نهی کرد]و مسلمانان برضدّ غیر خود یکپارچه اند.نزدیک ترین آنان پناه می جوید و دورترین آنان به او پاسخ می گوید و[سود]جنگ هایشان به نشستگانشان باز می گردد[آن را میان همه به صورت مساوی تقسیم می نمایند]انسان مؤمن به خاطر کشتن انسان کافر کشته نمی شود.خون بهای کافر نصف خون بهای مؤمن است.
جلب و جنب صحیح نیست[جلب به این معناست که زکات گیرنده به سوی اهل زکات رفته و در جایگاهی استقرار پیدا کند آنگاه مأمور گرفتن زکات را به سوی آنان بفرستد تا زکات را جمع کند و فرمان داده شده که صدقات و زکات در محل خود اهل زکات گرفته شود و جنب به این معناست که کارگزار در دورترین مواضع اهل زکات فرود آید و فرمان دهد که اموال به سوی او آورده شود.]و نبایستی صدقاتشان جز در خانه هایشان گرفته شود.رسول خدا این روایت را در خطبه اش در روز جمعه بیان فرمود و گفت:ای مردم...
[482]20-امّ سلمه همسر پیامبر صلّی اللّه علیه و اله می گوید:این آیه در خانه ام فروفرستاده شد:«خداوند می خواهد پلیدی را از شما اهل بیت دور کند و چنانکه باید و شاید شما را پاک سازد»[احزاب(33):آیۀ 33]
ص:579
اللّه صلّی اللّه علیه و اله أن أرسل إلی علیّ و فاطمه و الحسن و الحسین علیهم السّلام فلمّا أتوه اعتنق علیّا بیمینه،و الحسن بشماله،و الحسین علی بطنه،و فاطمه عند رجلیه فقال:«اللّهمّ هؤلاء أهلی و عترتی،فأذهب عنهم الرّجس و طهّرهم تطهیرا»قالها ثلاث مرّات.
قلت:فأنا،یا رسول اللّه.فقال إنّک علی خیر إن شاء اللّه.
483-21- أخبرنا أبو عمرو عن ابن عقده عن أحمد بن یحیی،عن عبد الرّحمن،عن أبیه عن الحسن بن الحکم،عن عدیّ بن ثابت،عن رجل من الأنصار،عن أبی هریره،عن النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله قال:من بدا جفا،و من تبع الصّید غفل، و من لزم السّلطان افتتن،و ما یزداد من السّلطان قربا إلاّ ازداد من اللّه(تعالی)بعدا.
484-22- أخبرنا أبو عمرو عن أحمد عن أحمد بن یحیی،عن عبد الرّحمن عن أبیه عن الأعمش،عن تمیم بن سلمه،عن أبی عبیده،عن عبد اللّه عن علیّ علیه السّلام قال:اقتصاد فی سنّه خیر من اجتهاد فی بدعه.قال عبد اللّه:تعلّموا ممّن علم فعمل.
485-23- أخبرنا أبو عمرو عن ابن عقده عن أحمد بن یحیی،عن عبد الرّحمن عن أبیه عن الوصّاف،عن أبی بریده،عن النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله قال:لا یؤمّر رجل علی عشره فما فوقهم إلاّ جیء به یوم القیامه مغلوله یده إلی عنقه،فإن کان محسنا فکّ عنه، و إن کان مسیئا زید غلاّ إلی غلّه.
486-24- أخبرنا أبو عمرو عن ابن عقده عن أحمد بن یحیی،عن عبد
ص:580
فرستاده خدا به من فرمان داد که به دنبال علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السّلام بفرستم.پس هنگامی که به نزد پیامبر آمدند علی را با دست راست و حسن را با دست چپ در برگرفت و حسین را بر سینه اش و فاطمه را برپایش نهاد و سه بار فرمود:خداوندا،اینها اهل خاندان و عترت من هستند پس پلیدی را از آنان دور ساز و به بهترین وجه پاکشان گردان.امّ سلمه می گوید:عرضه داشتم:ای رسول خدا!من نیز درمیان آنان هستم.پیامبر صلّی اللّه علیه و اله فرمود:اگر خدا بخواهد تو بر نیکی هستی.
[483]21-پیامبر صلّی اللّه علیه و اله فرمود:هرکس در صحرا زندگی کند[طبعش]خشن می گردد و هرکس درپی صیدی رود غافل می شود[و خود را به آن مشغول داشته است]و هرکس همراه سلطان باشد فریفته شده و هر چقدر که به سلطان نزدیک تر شود از خداوند والا دورتر می گردد.
[484]22-عبد اللّه می گوید:که علی علیه السّلام فرمود:میانه روی در یک سنت و روش دیرین،نیکوتر از تلاش برای رسیدن به یک روش جدید است و هم چنین می گوید:از کسی بیاموزید که آموخت و به آن عمل کرد.
[485]23-پیامبر صلّی اللّه علیه و اله فرمود:هیچ کس بر ده نفر به بالا فرمان نمی دهد[یا امیر و فرمانروا نمی گردد]مگر آنکه در روز قیامت درحالی آورده می شود که دستانش به گردنش با غل و زنجیر بسته شده پس اگر نیکوکار بود آزاد می گردد و اگر بدکار بود زنجیری بر زنجیرهایش افزوده می شود.
ص:581
الرّحمن،عن أبیه عن محمّد بن إسحاق،قال:حدّثنا ابن عقده عن محمّد بن عبید عن محمّد بن إسحاق،عن یزید بن أبی حبیب،عن مرثد بن عبد اللّه،عن أبی عبد الرّحمن الجهنیّ،قال:بینما نحن عند رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله إذ طلع راکبان،فلمّا رآهما نبیّ اللّه صلّی اللّه علیه و اله،قال:کندیّان مذحجیّان،فإذا رجلان من مذحج،فأتی أحدهما إلیه لیبایعه،فلمّا أخذ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله بیده لیبایعه،قال:یا رسول اللّه،أرأیت من رآک فآمن بک،و صدّقک و اتّبعک ما ذا له؟قال:طوبی له،قال:فمسح علی یده و انصرف.قال:و أقبل الآخر حتّی أخذ بیده لیبایعه قال:یا رسول اللّه.أرأیت من آمن بک.فصدّقک و اتّبعک و لم یرک،ما ذا له،قال:طوبی له ثمّ طوبی له،قال:ثمّ مسح علی یده،ثمّ انصرف.
487-25- أخبرنا أبو عمرو قال:حدّثنا أحمد،قال:حدّثنا أحمد بن یحیی، قال:حدّثنا عبد الرّحمن،قال:حدّثنا أبی،عن محمّد بن إسحاق،عن الزّهریّ، عن عبد الرّحمن بن زید بن حارثه،عن مجمّع بن حارثه،قال:سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول:یقتل الدّجّال دون باب اللّدّ بسبعه عشر ذراعا،و اللّدّ بالرّمله بأرض الشّام.
488-26- أخبرنا أبو عمرو قال حدّثنا أحمد،قال حدّثنا أحمد،قال حدّثنا عبد الرّحمن،قال حدّثنا أبی،عن محمّد بن إسحاق،عن محمّد بن إبراهیم،عن أبی سلمه بن عبد الرّحمن،عن أبی هریره،عن النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله قال:لیهبطنّ الدّجّال بجور
ص:582
[486]24-عبد الرحمن جهنی می گوید:در نزد رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله بودیم که به ناگاه دو سوار ظاهر شدند.پس زمانی که پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله آن دو را مشاهده کرد فرمود:این دو از بنی کنده و مذحج هستند.[از قضا]آن دو از(مذحج)بودند.پس یکی به سوی پیامبر آمد تا با پیامبر بیعت کند هنگامی که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله دست او را گرفت تا بیعت کند عرضه داشت:ای رسول خدا!کسی که تو را دیده و به تو ایمان آورد و سخنت را راست برشمرده از تو پیروی نموده چه پاداشی برایش است؟پیامبر فرمود:خوشا به سعادتش.راوی گوید:پس بر دست پیامبر دست کشید و بازگشت.و دیگری پیش آمد همین که پیامبر دست او را برای بیعت در دست گرفت عرضه داشت:ای رسول خدا!کسی که به تو ایمان آورد و سخنت را راست برشمرد و از تو پیروی نماید ولی تو را ندیده باشد برای او چه پاداشی است؟پیامبر فرمود:خوشا به سعادتش و باز هم خوشا به سعادتش.راوی گوید:سپس بر دست پیامبر دست کشید و بازگشت.
[487]25-مجمع بن جاریه می گوید:شنیدم که رسول خدا می فرمود:دجّال در کنار«باب اللّدّ» به فاصله هفده ذراع کشته می شود.ولّد دهی در سرزمین شام است[در نزدیکی بیت المقدس از نواحی فلسطین].
ص:583
و کرمان فی ثمانین ألفا،کأنّ وجوههم مجانّ مطرقه،یلبسون الطّیالسه،و ینتعلون الشّعر.
489-27- أخبرنا أبو عمرو عن ابن عقده عن أحمد بن یحیی،عن عبد الرّحمن،عن أبی إسحاق،عن العبّاس بن معبد بن العبّاس،عن بعض أهله،عن العبّاس بن عبد المطّلب،أنّه:قال لمّا حضرت أبا طالب الوفاه،قال له نبیّ اللّه صلّی اللّه علیه و اله یا عمّ،قل کلمه واحده أشفع لک بها یوم القیامه؛لا إله إلاّ اللّه فقال:لو لا أن یکون علیک و علی بنی أبیک غضاضه لأقررت بعینیک و لو سألتنی هذه فی الحیاه لفعلت.قال:و عنده جمیله بنت حرب حمّاله الحطب،و هی تقول له:یا أبا طالب متّ علی دین الأشیاخ.قال:فلمّا خفت صوته فلم یبق منه شیء،قال:حرّک شفتیه،فقال العبّاس:فأصغیت إلیه فقال قولا خفیفا:لا إله إلاّ اللّه.فقال العبّاس للنّبیّ صلّی اللّه علیه و اله:یا بن أخی،قد و اللّه قال أخی الّذی سألته.فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:لم أسمعه.
490-28- أخبرنا أبو عمرو عن ابن عقده عن أحمد بن یحیی،عن عبد الرّحمن،عن أبیه عن محمّد بن إسحاق،عن عبد اللّه بن أبی بکر بن عمرو بن حزم،عن أبیه،قال:عرض فی نفس عمر بن عبد العزیز شیء من فدک،فکتب إلی أبی بکر و هو علی المدینه:انظر ستّه آلاف دینار،فزد علیها غلّه فدک أربعه آلاف دینار،فاقسمها فی ولد فاطمه علیها السّلام من بنی هاشم.و کانت فدک للنّبیّ صلّی اللّه علیه و اله خاصّه،
ص:584
[488]26-پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله فرمود:دجّال درمیان هشتاد هزار نفر در جور[محله ای در نیشابور] و کرمان فرود می آید که چهره هایشان گویی سپرهایی کوبیده شده[و یا پوشیده شده]است.
طیالس بر تن کرده[و آن لباسی غیر عربی است که بدن را فرا می گیرد و هیچ تزئین و خیاطی خاصی در آن دیده نمی شود]و کفشی پشمین به پا می کند.
[489]27-عباس بن عبد المطلب می گوید:هنگامی که وفات ابو طالب فرارسید پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله به او فرمود:ای عمو!یک جمله بگو تا به سبب آن در روز قیامت شفاعت تو را کنم.بگو هیچ معبودی جز خدا نیست.پس گفت:اگر مایه خواری و کاستی تو و فرزندان پدرت نبود در مقابل چشمانت اقرار می کردم و اگر در زمان حیاتم این چنین می خواستی انجام می دادم.
راوی گوید:و در نزد او جمیله دختر حرب همان[بر دوش کشنده هیزم ها]بود و می گفت:
ای ابو طالب!بر دین پدران و بزرگان بمیر پس هنگامی که صدای ابو طالب به کاستی گرائید و قدرتی بر سخن گفتن در او باقی نماند دولب خود را تکان داد.عباس گوید:به او گوش سپردم پس به آرامی گفت:هیچ معبودی جز خدا نیست.پس عباس به پیامبر عرضه داشت:فرزند برادر،به خدا سوگند برادرم آنچه را خواسته بودی گفت.پس رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:نشنیدم.
[490]28-عمرو بن حزم از پدرش روایت می کند:که عمر بن عبد العزیز در مورد فدک به فکر فرورفت آنگاه به ابو بکر که[دست نشانده او]در مدینه بود نگاشت:شش هزار دینار برگیر و غلّه فدک را که چهار هزار دینار است بر آن بیافزا و آن را درمیان فرزندان فاطمه علیها السّلام از بنی هاشم تقسیم کن.راوی گوید:فدک مخصوص پیامبر بود
ص:585
فکانت ممّا لم یوجف علیها بخیل و لا رکاب.قال:و کانت للنّبیّ صلّی اللّه علیه و اله أموال سمّاها منها:العواف و یرقط و المیثب و الکلا و حیسیا و الصائفه و بیت أمّ إبراهیم،فأمّا العواف فهو سهم من بنی قریظه.
491-29- أخبرنا أبو عمرو عن ابن عقده عن أحمد بن یحیی عن عبد الرّحمن بن شریک عن أبیه عن أبی إسحاق،عن عبد اللّه بن أبی بکر بن عمرو عن أبیه،قال:
توفّی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فی شهر ربیع الأوّل،فی اثنتی عشره مضت من شهر ربیع الأوّل،یوم الإثنین،و دفن لیله الأربعاء.
492-30- أخبرنا أبو عمرو عن ابن عقده عن أحمد بن یحیی عن عبد الرّحمن عن أبیه عن أبی معشر،عن سعید،عن أبی هریره،عن النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله قال:تأخذون کما أخذت الأمم من قبلکم،ذراعا بذراع،و شبرا بشبر،و باعا بباع،حتّی لو أنّ أحدا من أولئک دخل جحر ضبّ لدخلتموه.قال:قال أبو هریره:و إن شئتم فاقرءوا القرآن کَالَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ کانُوا أَشَدَّ مِنْکُمْ قُوَّهً وَ أَکْثَرَ أَمْوالاً وَ أَوْلاداً فَاسْتَمْتَعُوا بِخَلاقِهِمْ قال أبو هریره:و الخلاق الدّین فَاسْتَمْتَعْتُمْ بِخَلاقِکُمْ کَمَا اسْتَمْتَعَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ بِخَلاقِهِمْ [التوبه(9):69]حتّی فرغ من الآیه.قالوا:یا نبیّ اللّه،فما صنعت الیهود و النّصاری؟قال:و ما النّاس إلاّ هم.
493-31- أخبرنا أبو عمرو عن ابن عقده عن أحمد بن یحیی،عن عبد الرّحمن،عن أبیه عن أبی إسحاق،عن هبیره ابن مریم،قال:سمعت علیّ بن أبی
ص:586
چرا که از زمین هایی بود که بدون جنگ و خونریزی بر آن دست یافته بود و پیامبر اموالی داشت که آنها را برای خود نشان کرده بود.از جمله آنها:عواف و یرقط و میثب و کلا و حیسیا صائفه و خانه امّ ابراهیم می باشد و عواف سهمی از[زمین های]بنی قریظه است.
[491]29-عمرو بن حزم از پدرش روایت می کند که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در دوازدهم ربیع الاول در روز دوشنبه وفات یافت و در شب چهارشنبه به خاک سپرده شد.
[492]30-پیامبر صلّی اللّه علیه و اله فرمود:همان گونه که امت های پیش از شما بهره خود را برگرفتند شما نیز بهره خود را خواهید برد.ذراع به ذراع،وجب به وجب و باع به باع[باع مسافت بین دو شانه در هنگامی است که دست ها به دو طرف باز گردد]حتی اگر یکی از آنان در سوراخ لانه بزمجه[آفتاب پرست]وارد شده باشد شما نیز همین کار را خواهید کرد.راوی گوید که ابو هریره افزود:اگر خواستید قرآن بخوانید که می فرماید:«مانند پیشینیانتان که از شما نیرومندتر بودند و اموال و فرزندانشان زیادتر بود به سهم خود بهره بردند»[ابو هریره گوید خلاق به معنای دین است]«و شما نیز از سهم خویش برخوردار شدید همان گونه که پیشینیان شما بهره بردند»[توبه(9):آیۀ 69]و تا آخر آیه را خواندند.عرضه داشتند:ای پیامبر خدا!پس یهود و نصاری چه کردند.فرمود:و مردم جز آنان نمی باشند.
ص:587
طالب علیه السّلام یقول و مسح لحیته:ما یحبس أشقاها أن یخضبها من أعلاها بدم.
494-32- أخبرنا أبو عمرو عن ابن عقده عن أحمد بن یحیی،عن عبد الرّحمن،عن أبیه عن حبیب بن أبی العالیه،عن مجاهد،عن نبیّ اللّه صلّی اللّه علیه و اله قال:من فارقنی فقد فارق اللّه،و من فارق علیّا فقد فارقنی.
495-33- أخبرنا أبو عمرو عن أحمد عن أحمد،بن یحیی عن عبد الرّحمن، عن أبیه عن الأعمش،عن عمرو بن مرّه،عن أبی عبیده عن عبد اللّه بن مسعود، أنّه قال:لمّا کان یوم بدر و أسرت الأسری،قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله ما ترون فی هؤلاء القوم؟فقال عمر بن الخطّاب:یا رسول اللّه،هم الّذین کذّبوک و أخرجوک فاقتلهم.
ثمّ قال أبو بکر:یا رسول اللّه،هم قومک و عشیرتک،و لعلّ اللّه یستنقذهم بک من النّار.ثمّ قال عبد اللّه بن رواحه:أنت بواد کثیر الحطب،فاجمع حطبا فانصب فیه نارا و ألقهم فیه.فقال العبّاس بن عبد المطّلب:قطعک رحمک.قال:ثمّ إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله قام فدخل،و أکثر النّاس فی قول أبی بکر و عمر،فقال بعضهم:القول ما قال أبو بکر،و قال بعضهم:القول ما قال عمر؛فخرج رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فقال:ما اختلافکم -یا أیّها النّاس-فی قول هذین الرّجلین،إنّما مثلهما مثل إخوه لهما ممّن کان قبلهما،نوح و إبراهیم و موسی و عیسی علیه السّلام،قال نوح: رَبِّ لا تَذَرْ عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرِینَ دَیّاراً [نوح(71):26]و قال إبراهیم فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی وَ مَنْ عَصانِی فَإِنَّکَ غَفُورٌ رَحِیمٌ [ابراهیم(14):36]و قال موسی رَبَّنَا اطْمِسْ عَلی أَمْوالِهِمْ وَ اشْدُدْ
ص:588
[493]31-هبیره ابن مریم می گوید:شنیدم که علی بن ابی طالب علیه السّلام درحالی که دست بر ریشش می کشد می فرماید:چه چیز بدبخت ترین افراد این امت رای باز می دارد که این ریش رای از خون سر خضاب کند؟
[494]32-پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:هرکس از من جدا گردد از خدا جدا شده است و هرکس از علی جدا شود از من جدا شده است.
[495]33-عبد اللّه بن مسعود می گوید:در روز جنگ بدر هنگامی که اسیران دربند شدند رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:درباره این جماعت چه نظری دارید؟پس عمر بن خطّاب گفت:ای رسول خدا!آنان کسانی هستند که سخنت رای دروغ شمردند و تو رای از وطنت بیرون کردند آنان رای بکش.آنگاه ابو بکر گفت:ای رسول خدا!آنان قوم و طائفه تو هستند و شاید که خدا آنان رای به خاطر تو از دوزخ نجات بخشد.آنگاه عبد اللّه بن رواحه گفت:تو در بیابانی هستی که هیزم در آن فراوان است هیزمی گرد هم آر و آتش برافروز و آنان رای در آتش بیافکن.پس عباس بن عبد المطلب گفت:خداوند خویشاوندی تو رای قطع کند.راوی گوید:سپس رسول خدا برخاست و به درون[خیمه]رفت و حال آنکه بیشتر مردم سخن ابو بکر و عمر را پذیرفته بودند.پس برخی گفتند:سخن[حق]سخن ابو بکر است و برخی می گفتند:سخن [حق]سخن عمر است پس رسول خدا به درآمد و فرمود:ای مردم اختلاف شما درباره سخن این دو مرد برای چیست.مثل این دو مانند برادران آنان از پیشینیان،نوح و ابراهیم و موسی و عیسی علیهم السّلام می باشد.نوح عرضه داشت«پروردگارا!احدی از کافران رای بر روی زمین باقی نگذار»[نوح(71):آیۀ 26]و ابراهیم گفت:«هرکس از من پیروی کند از من است و هرکس نافرمانی کند تو آمرزنده مهربانی»[ابراهیم(14):آیۀ 36]و موسی گفت:
ص:589
عَلی قُلُوبِهِمْ فَلا یُؤْمِنُوا حَتّی یَرَوُا الْعَذابَ الْأَلِیمَ [یونس(10):88]و قال عیسی إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبادُکَ وَ إِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ [المائده(5):118]ثمّ قال:یا أیّها النّاس إنّ بکم عیله،فلا ینفلتنّ منکم أحد إلاّ بفداء أو ضربه عنق.
فقلت:یا رسول اللّه،إلاّ سهیل بن بیضاء،و قد کنت سمعته یذکر الإسلام بمکّه.
قال:فسکت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فلم یحر.قال:فلقد جعلت أنظر إلی السّماء متی تقع علیّ الحجاره،فإنّی قدّمت بین یدی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله قال:ثمّ إنّ النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله قال:إلاّ سهیل بن بیضاء.قال:ففرحت فرحا ما فرحت مثله قطّ.قال الأعمش:فکان فداؤهم ستّین أوقیّه.
496-34- أخبرنا أبو عمرو عن ابن عقده عن أحمد بن یحیی عن عبد الرّحمن، عن أبیه عن عاصم بن أبی النّجود،عن أبی وائل،عن جریر بن عبد اللّه،عن النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله قال:المهاجرون و الأنصار بعضهم أولیاء بعض فی الدّنیا و الآخره، و الطّلقاء من قریش و العتقاء من ثقیف بعضهم أولیاء بعض فی الدّنیا و الآخره.
497-35- أخبرنا أبو عمرو،قال:أخبرنا أحمد،قال أخبرنا أحمد،قال:حدّثنا عبد الرّحمن،قال:حدّثنی أبی،قال:حدّثنا الأعمش،عن تمیم بن سلمه،عن عبد الرّحمن بن هلال العبسیّ،عن جریر بن عبد اللّه البجلیّ،عن النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله مثله.
498-36- أخبرنا أبو عمرو،عن ابن عقده،عن أحمد بن یحیی،عن عبد الرّحمن،عن أبیه،عن أحمد بن أبی العالیه،عن مجاهد،عن ابن عبّاس،عن علیّ
ص:590
«پروردگارا!اموالشان را نابود و دل هایشان را سخت کن که اینان تا عذاب دردناک را نبینند ایمان نمی آورند»[یونس(10):آیۀ 88]و عیسی عرضه داشت:«اگر آنها را عذاب کنی بندگان تو هستند و اگر آنها را بیامرزی تو شکست ناپذیر فرزانه ای»[المائده(5):آیۀ 118] سپس فرمود:ای مردم!شما فقیر و محتاجید.پس هیچ یک از این جماعت از دست شما رهایی نیابد تا از آنان فدیه بگیرید[و رهایشان سازید]و یا گردنش را بزنید.پس گفتم:ای رسول خدا!مگر سهیل بن بیضاء که شنیده بودم در مکه اسلام آورده است.پس رسول خدا خاموش شد و سخنی به نیکی بر زبان نیاورد.راوی می گوید:پس به آسمان نگریستم که چه زمانی سنگی بر سرم فرود می آید پس پیامبر فرمود:مگر سهیل بن بیضاء.پس به قدری خرسند شدم که هرگز آن گونه خوشحال نشده بودم.اعمش می گوید:و فدیه آنان شصت ظرف[سکّه]بود.
[496]34-پیامبر صلّی اللّه علیه و اله فرمود:مهاجرین و انصار در دنیا و آخرت برخی دوستان یکدیگرند و آزادشدگان از قریش و ثقیف نیز در دنیا و آخرت برخی دوستان برخی دیگرند.
[497]35-جریر بن عبد اللّه بجلی نیز همچون این حدیث را از پیامبر روایت کرده است.
ص:591
بن أبی طالب علیه السّلام،قال:إن شاء النّاس قمت لهم خلف مقام إبراهیم علیه السّلام فحلفت لهم باللّه،ما قتلت عثمان،و لا أمرت بقتله،و لقد نهیتهم فعصونی.
499-37- أخبرنا أبو عمرو عن ابن عقده عن أحمد بن یحیی عن عبد الرّحمن، عن أبیه عن عثمان بن أبی ذرعه،عن حمران،عن محمّد بن علیّ بن أبی طالب علیه السّلام أنّه قال:أنّ أعظم النّاس أجرا فی الآخره أعظمهم مصیبه فی الدّنیا،و إنّ أهل البیت أعظم النّاس مصیبه،مصیبتنا برسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله قبل،ثمّ یشرکنا فیه النّاس.
500-38- أخبرنا أبو عمرو عن ابن عقده عن أحمد بن یحیی عن عبد الرّحمن، عن أبیه عن عبد اللّه بن محمّد بن عقیل،عن حمزه بن أبی سعید الخدریّ،عن أبیه، عن النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله قال:أتزعمون أن رحم نبیّ اللّه لا ینفع قومه یوم القیامه؛بلی و اللّه إنّ رحمی لموصوله فی الدّنیا و الآخره.ثمّ قال:یا أیّها النّاس،أنا فرطکم علی الحوض،فإذا جئت و قام رجال یقولون:یا نبیّ اللّه،أنا فلان بن فلان،و قال آخر:
یا نبیّ اللّه،أنا فلان بن فلان،و قال آخر:یا نبیّ اللّه،أنا فلان بن فلان،فأقول:أمّا النّسب فقد عرفته،و لکنّکم أحدثتم بعدی،و ارتددتم القهقری.
501-39- أخبرنا أبو عمرو عن ابن عقده عن علیّ بن الحسین بن عبید عن إسماعیل بن أبان،عن سلاّم بن أبی عمره،عن معروف،عن أبی الطّفیل،قال:
خطب الحسن بن علیّ علیه السّلام بعد وفاه علیّ علیه السّلام و ذکر أمیر المؤمنین فقال:خاتم الوصیّین و وصیّ خاتم الأنبیاء،و أمیر الصّدّیقین و الشّهداء و الصّالحین.ثمّ قال:
ص:592
[498]36-علی بن ابی طالب علیه السّلام فرمود:اگر مردم می خواستند برمی خاستم و در پشت مقام ابراهیم به خدا سوگند می خوردم که من عثمان را نکشتم و به قتل او فرمان ندادم بلکه آنان را از این امر بازداشتم ولی از من نافرمانی کردند.
[499]37-محمد بن حنیفه می گوید:پراجرترین مردم در آخرت پربلاترین آنها در دنیاست.
و به درستی که اهل بیت فاجعه دیده ترین مردم هستند.مصیبت ما به رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله از پیش بود آنگاه مردم در آن مصیبت با ما شریک گشتند.
[500]38-پیامبر صلّی اللّه علیه و اله فرمود:آیا گمان می کنید که خویشاوندی پیامبر خدا در روز قیامت به قومش سود نمی بخشد؟بله به خدا سوگند خویشاوندی من در دنیا و آخرت برقرار است.
سپس فرمود:ای مردم.من در کنار حوض کوثر از پیش در انتظار شمایم.پس هنگامی که آمدم گروهی برمی خیزند و می گویند:ای پیامبر خدا من فلانی فرزند فلانی هستم.و دیگری می گوید:ای پیامبر خدا من فلانی فرزند فلانی هستم و دیگری می گوید:ای پیامبر خدا من فلانی فرزند فلانی هستم.پس من می گویم:نسبت شما را با خود فهمیدم.اما شما پس از من رفتاری[نادرست]انجام دادید و به گذشته خود بازگشتید.
[501]39-ابو طفیل می گوید:حسن بن علی علیه السّلام پس از وفات علی علیه السّلام خطبه خواند و امیر مؤمنان را یاد کرد و فرمود:او ختم کننده جانشینان،جانشین ختم کننده پیامبران و امیر راستگویان و شهدا و نیکوکاران بود.سپس فرمود:
ص:593
أیّها النّاس،لقد فارقکم رجل ما سبقه الأوّلون،و لا تدرکه الآخرون،لقد کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یعطیه الرّایه فیقاتل جبرئیل عن یمینه،و میکائیل عن یساره،فما یرجع حتّی یفتح اللّه علیه،ما ترک ذهبا و لا فضّه إلاّ شیء علی صبیّ له،و ما ترک فی بیت المال إلاّ سبعمائه درهم،فضلت من عطائه،أراد أن یشتری بها خادما لأمّ کلثوم.ثمّ قال:من عرفنی فقد عرفنی،و من لم یعرفنی فأنا الحسن بن محمّد النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله.ثمّ تلا هذه الآیه،قول یوسف: وَ اتَّبَعْتُ مِلَّهَ آبائِی إِبْراهِیمَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ [یوسف(12):38]أنا ابن البشیر،و أنا ابن النّذیر،و أنا ابن الدّاعی إلی اللّه، و أنا ابن السّراج المنیر،و أنا ابن الّذی أرسل رحمه للعالمین،و أنا من أهل البیت الّذین أذهب اللّه عنهم الرّجس و طهّرهم تطهیرا،و أنا من أهل البیت الّذین کان جبرئیل ینزل علیهم و منهم کان یعرج،و أنا من أهل البیت الّذین افترض اللّه مودّتهم و ولایتهم،فقال فیما أنزل علی محمّد صلّی اللّه علیه و اله قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبی وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَهً [الشوری(42):23]و اقتراف الحسنه:مودّتنا.
502-40- أخبرنا أبو عمرو عن ابن عقده عن إبراهیم بن محمّد بن إسحاق عن إسحاق بن برید الطّائی،عن سعد بن صارم،عن الحسن بن عمرو عن رشید،عن حبّه العرنیّ،قال:سمعت علیّا علیه السّلام یقول:نحن النّجباء،و أفراطنا أفراط الأنبیاء، حزبنا حزب اللّه،و الفئه الباغیه حزب الشّیطان،من ساوی بیننا و بین عدوّنا فلیس منّا.
ص:594
ای مردم!به درستی که مردی از شما جدا گردید که پیشینیان بر او برتری نیافتند و آیندگان به [جایگاه]او دست نیابند.رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله پرچم جهاد را به او می سپرد و جبرئیل از سمت راست و میکائیل از سوی چپش می جنگیدند و باز نمی گشت تا خداوند او را پیروز گرداند.
هیچ طلا و نقره ای به جا نگذاشت جز مقداری برای فرزندانش و در بیت المال نیز جز هفتصد درهم که از بخشش او افزون آمده بود چیزی باقی نگذاشت و می خواست با آن خدمتکاری برای امّ کلثوم تهیه نماید.سپس فرمود:هرکس مرا شناخت که شناخت و هرکس مرا نشناخت من حسن فرزند محمد پیامبرم.سپس این آیه را از قول حضرت یوسف علیه السّلام تلاوت نمود«من از کیش نیاکانم ابراهیم،اسحاق و یعقوب پیروی کرده ام»من فرزند بشارت دهنده و بیم دهنده و دعوت کننده به سوی خدا و چراغ روشنی بخش و فرزند کسی هستم که برای هدایت جهانیان فرستاده شد.من از اهل بیتی هستم که خداوند پلیدی را از آنان دور ساخت و به نیکی پاکشان گرداند.من از اهل بیتی هستم که جبرئیل بر آنان فرود آمده و از آنان عروج می یافت.من از اهل بیتی هستم که خداوند محبت و ولایتشان را واجب ساخت پس در آنچه بر محمد صلّی اللّه علیه و اله فروفرستاده فرمود:«بگو من در ازای رسالتم پاداشی جز محبت خویشاوندی از شما طلب نمی کنم و هرکس کار نیکی انجام دهد»و انجام کار نیک دوستی ما اهل بیت است.
[502]40-حبّه عرنی می گوید:شنیدم که علی علیه السّلام می فرمود:مردمان با نجابت ما هستیم که فرزندان ما فرزندان پیامبرانند،حزب ما حزب خداست و گروه سرکش گروه شیطانند.هر کس ما و دشمنان ما را یکسان بداند از ما نیست.
ص:595
503-41- أخبرنا أبو عمرو عن ابن عقده عن جعفر بن عبد اللّه المحمّدیّ،عن إسماعیل بن مرثد،عن جدّه،عن علیّ علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله حقّ علیّ علی النّاس حقّ الوالد علی ولده.
504-42- أخبرنا أبو عمرو عن ابن عقده عن علیّ بن الحسن بن عبید،عن إسماعیل بن أبان،عن إسحاق بن إبراهیم،عن أبی هارون،عن أبی سعید،قال:
قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله علیّ منّی و أنا منه فقال جبرئیل:یا محمّد،و أنا منکما.
505-43- أخبرنا أبو عمرو عن ابن عقده عن أحمد بن یحیی بن زکریّا،عن حسین بن علیّ الجعفیّ،عن زائده،عن هشام بن حسّان،عن الحسن عن جابر، قال:قیل:یا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله،أیّ الإسلام أفضل؟قال:من سلم المسلمون من لسانه یده.
506-44- أخبرنا أبو عمرو عبد الواحد بن محمّد بن مهدیّ عن ابن عقده عن الحسن بن جعفر بن مدرار عن عمّه طاهر عن الحسن بن عمّار،عن عمرو بن مرّه،عن عبد اللّه بن الحارث،عن علیّ علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله أنا سیّد ولد آدم یوم القیامه و لا فخر،و أنا أوّل من تنشقّ الأرض عنه و لا فخر و أنا أوّل شافع و أوّل مشفّع.
507-45- أخبرنا أبو عمرو عن ابن عقده عن أحمد بن یحیی عن یعقوب بن یوسف الضّبّیّ،عن محمّد بن إسحاق بن عمّار عن هلال بن أیّوب عن عبد الکریم
ص:596
[503]41-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:حق علی بر مردم بسان حق پدر بر فرزندش می باشد.
[504]42-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:علی از من است و من از اویم.پس جبرئیل گفت:ای محمد صلّی اللّه علیه و اله من نیز از شمایم.
[505]43-جابر می گوید:گفته شد:ای رسول خدا!کدام اسلام[مسلمان]برتر است؟پیامبر فرمود:کسی که مسلمانان از زبان و دستش در امان باشند.
[506]44-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:من سرور فرزندان آدم در روز قیامت هستم که به آن افتخار نمی کنم و من اولین کس هستم که زمین در برابرش شکافته می شود ولی به خود نمی بالم و من اولین شفاعتگر و اولین کسی هستم که شفاعتش پذیرفته می گردد.
ص:597
بن أبی أمیّه،عن مجاهد،قال:قلت لابن عبّاس:من الّذین أراد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله أن یباهل بهم؟قال:علیّ و فاطمه و الحسن و الحسین علیهم السّلام و الأنفس النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و علیّ علیه السّلام.
508-46- أخبرنا أبو عمرو عن ابن عقده عن أحمد بن یحیی عن عبید اللّه بن موسی،عن فطر،عن أنس،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله إنّ أخی و وزیری و وصیّی علیّ بن أبی طالب.
509-47- أخبرنا أبو عمرو،عن ابن عقده عن الحسن عن عبید اللّه بن موسی عن هانئ بن أیّوب،عن طلحه بن مصرّف،عن عمیره بن سعد أنّه سمع علیّا علیه السّلام فی الرّحبه ینشد النّاس:من سمع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول:من کنت مولاه فعلیّ مولاه، اللّهمّ وال من والاه،و عاد من عاداه؟فقام بضعه عشر فشهدوا.
510-48- أخبرنا أبو عمرو عن ابن عقده عن جعفر بن علیّ عن حسن بن حسین عن عمر بن راشد،عن جعفر بن محمّد علیهما السّلام فی قوله ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ [التکاثر(102):8]قال:نحن من النّعیم.و فی قوله: وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً [آل عمران(3):103]قال:نحن الحبل.
511-49- أخبرنا أبو عمرو عن ابن عقده عن یعقوب بن یوسف عن أبی غسّان، عن مسعود بن سعید عن جابر،عن أبی جعفر الباقر علیه السّلام فی قوله تعالی أَمْ یَحْسُدُونَ النّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ [النساء(4):54]قال نحن النّاس.
ص:598
[507]45-مجاهد می گوید:به ابن عباس گفتم:آنان که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله خواست بوسیلۀ آنان مباهله کند چه کسانی بودند؟گفت:علی و فاطمه و حسن و حسین-که درود خدا بر آنان باد- و انفس[تعبیر به خود،که در قرآن آمده است]،پیامبر و علی علیهما السّلام هستند.
[508]46-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:همانا برادر و وزیر و جانشین من،علی بن ابی طالب علیه السّلام است.
[509]47-عمیره بن سعد می گوید:شنیدم که علی علیه السّلام درمیان جمعیت،مردم را سوگند می دهد و می فرماید:چه کسی شنیده است که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله می فرمود:هرکه من مولا و صاحب اختیار اویم علی مولا و صاحب اختیار اوست.خداوندا!گرامی بدار هرکس او را گرامی دارد و دشمن دار هرکس که با او دشمنی کند؟پس چند ده نفری برخاستند و گواهی دادند.
[510]48-امام صادق علیه السّلام درباره آیه«در آن روز از نعمت هایی که داشتید بازخواست خواهید شد»[تکاثر(102):آیۀ 8]فرمود:ما آن نعمت ها هستیم.و درباره آیه«همگی به ریسمان الهی چنگ زنید»[آل عمران(3):آیۀ 103]فرمود:ما ریسمان هستیم.
[511]49-امام باقر علیه السّلام درباره آیه«یا به مردمی که خدا از کرمش بهره مندشان ساخته حسد می ورزند»فرمود:ما آن مردم هستیم.
ص:599
512-50- أخبرنا أبو عمرو عن ابن عقده عن أحمد بن موسی بن إسحاق، و محمّد بن عبد اللّه بن سلیمان،معا عن یحیی بن عبد الحمید،عن قیس،عن السّدّیّ،عن عطا عن ابن عبّاس أَمْ یَحْسُدُونَ النّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ [النساء(4):54]قال:نحن النّاس دون النّاس.
513-51- أخبرنا أبو عمرو عن ابن عقده عن الحسن بن علیّ بن عفّان،عن أبی حفص الصّائغ قال:صلّیت خلف جعفر بن محمّد علیه السّلام فجهر ببِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ.
514-52- أخبرنا أبو عمرو عن ابن عقده عن أحمد بن یحیی،عن أبی غسّان، عن جعفر بن حبیب النّهدیّ،عن أبی العبّاس:برذون بن شبیب عن الصّادق علیه السّلام یقول:احفظوا فینا ما حفظ العبد الصّالح فی الیتیمین، وَ کانَ أَبُوهُما صالِحاً. [الکهف(18):82].
515-53- أخبرنا أبو عمرو،قال:حدّثنا أحمد،عن جعفر بن محمّد بن هشام، قال:حدّثنا الحسین بن نصر،قال:حدّثنا أبی،قال:حدّثنا غضاض بن الصّلت الثّوریّ،عن الرّبیع بن المنذر،عن أبیه،قال:سمعت محمّد بن الحنفیّه یحدّث عن أبیه،قال:ما خلق اللّه(عزّ و جلّ)شیئا شرّا من الکلب،و النّاصب شرّ منه.
516-54- أخبرنا أبو عمرو،عن ابن عقده عن أحمد،بن یحیی عن جعفر بن عنبسه عن إسماعیل بن أبان عن مسعود بن سعد،عن جابر،عن أبی جعفر علیه السّلام
ص:600
[512]50-ابن عباس درباره آیه«یا به مردمی که خدا از کرمش بهره مندشان ساخته حسد می ورزند»گفت:ما آن مردم هستیم نه سایر مردم.
[513]51-ابو حفص صائغ می گوید:پشت سر امام صادق علیه السّلام نماز خواندم پس بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ را بلند تلاوت کرد.
[514]52-برذون بن شبیب می گوید:شنیدم امام صادق علیه السّلام می فرمود:درباره ما آنچه آن بنده صالح[خضر]درباره آن دو کودک یتیم حفظ کرد،حفظ کنید درحالی که پدر آن دو کودک انسانی نیکوکار بود[مراد تعمیر دیواری است که زیر آن گنجی برای دو کودک بود].
[515]53-محمد بن حنفیّه از پدرش علی بن ابی طالب علیه السّلام روایت می کند که فرمود:خداوند چیزی بدتر از سگ نیافرید و دشمنان اهل بیت(ناصبی ها)بدتر از سگ هستند.
[516]54-امام باقر علیه السّلام فرمود:شیعه ما کسی است که از خداوند والا فرمانبرداری کند.
ص:601
قال:إنّما شیعتنا من أطاع اللّه(عزّ و جلّ).
517-55- حدّثنا أبو عمرو عبد الواحد بن محمّد عن ابن عقده عن أحمد بن یحیی،قال سمعت أبا غسان یقول:ما رأیت فی جعفیّ أفضل من مسعود بن سعد، و هو أبن سعد الجعفیّ.
518-56- حدّثنا أبو عمرو عن أحمد بن یوسف الجعفیّ،عن محمّد بن إسحاق،عن الحسن بن محمّد اللّیثیّ،قال:حدّثنی أبو جعفر المنصور،عن أبیه، عن جدّه،عن ابن عبّاس،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:من آذی العبّاس فقد آذانی، إنّما عمّ الرّجل صنو أبیه.
519-57- حدّثنا أبو عمرو عن ابن عقده عن محمّد بن الفضل بن إبراهیم عن أبیه عن نصر بن قابوس عن جابر،عن محمّد بن علیّ بن عبد اللّه بن عبّاس،قال:
قال ابن عبّاس:ما وطئت الملائکه فرش أحد من النّاس الا فرشنا.
520-58- أخبرنا أبو عمرو،قال:حدّثنا أحمد بن یحیی بن المنذر الحجریّ، قال:حدّثنا عمرو بن خالد،قال:حدّثنا إسرائیل،عن جابر،عن عکرمه،عن ابن عبّاس،قال:دعا لی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله أن یؤتینی الله الحکمه.
521-59- أخبرنا أبو عمرو،قال:حدّثنا أحمد،قال:حدّثنا أحمد بن یحیی النّیسابوریّ،قال:حدّثنا بشر بن الحکم،قال:حدّثنا عمرو بن شبیب،عن عبد اللّه بن عیسی،عن شعیب بن یسار،عن عکرمه،عن ابن عبّاس،قال:دعا لی رسول
ص:602
[517]55-احمد بن یحیی می گوید:شنیدم که ابو عسّان می گفت:درمیان طائفه(جعفی)با فضیلت تر از مسعود بن سعد ندیدم و او همان ابن سعد جعفی است.
[518]56-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:هرکس عباس را بیازارد مرا آزرده است.همانا عموی انسان چون پدر اوست.
[519]57-ابن عباس می گوید:فرشتگان،خانه هیچ کس جز ما[خاندان پیامبر]را زیر پای خود قرار ندادند.[و بر آن حرکت نکردند]
[520]58-ابن عباس می گوید:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله برایم دعا فرمود که خدا حکمت و دانایی به من عطا کند.
[521]59-روایت دیگری همچون حدیث فوق است.
ص:603
اللّه صلّی اللّه علیه و اله أن یؤتینی اللّه الحکمه.
522-60- حدّثنا أبو عمرو،عن ابن عقده عن أحمد بن یحیی عن یحیی بن عبد الحمید،عن یحیی بن سلمه،عن أبیه،عن الباقر عن ابن عبّاس،قال:قال أبو موسی:علیّ أوّل من أسلم.
انتهت أحادیث أبی عمرو بن مهدی
523-61- أخبرنا أبو محمّد حسن بن محمّد بن یحیی الفحّام عن المنصوریّ، عن عمّ أبیه عن أبی الحسن العسکریّ عن آبائه علیه السّلام قال:جاء رجل إلی سیّدنا الصّادق جعفر بن محمّد علیهما السّلام فشکا إلیه رجلا یظلمه،قال له:أین أنت عن دعوه المظلوم علی الظالم الّتی علّمها النّبیّ علیه السّلام لأمیر المؤمنین علیه السّلام؟ما دعا بها مظلوم علی ظالمه إلاّ نصره اللّه تعالی علیه و کفاه إیّاه،و هو:«اللّهمّ طمّه بالبلاء طمّا، و عمّه بالبلاء عمّا،و قمّه بالأذی قمّا،و ارمه بیوم لا معاد له،و ساعه لا مردّ لها، و أبح حریمه،و صلّ علی محمّد و أهل بیته(علیه و علیهم السّلام)،و اکفنی أمره، و قنی شرّه،و اصرف عنّی کیده،و أجرح قلبه و سدّ فاه عنّی،و خشعت الأصوات للرّحمن فلا تسمع إلاّ همسا،و عنت الوجوه للحیّ القیّوم،و قد خاب من حمل ظلما،اخسؤا فیها و لا تکلّمون»صه صه؛سبع مرّات.
524-62- و بهذا الإسناد،عن الصّادق علیه السّلام فی قوله تعالی فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاهً طَیِّبَهً [النحل(16):97]قال:القنوع.
ص:604
[522]60-ابو موسی می گوید:علی علیه السّلام اولین کسی است که اسلام آورد.
«احادیث ابو عمرو بن مهدی به پایان رسید»
[523]61-امام کاظم علیه السّلام می فرماید:مردی نزد آقای ما امام صادق علیه السّلام آمد و از مردی که به او ستم می نمود شکایت نمود.امام فرمود:آیا دعایی را که ستمدیده برضدّ ستمکار انجام می دهد و پیامبر صلّی اللّه علیه و اله آن را به امیر مؤمنان آموخت نمی دانی؟آن دعایی است که آن را هیچ ستمدیده ای بر علیه ستمکاری نمی خواند جز آنکه خداوند او را یاری می کند و کفایتش می نماید و آن دعا این چنین است که هفت بار می گویی:«خداوندا،او را در بلا فروبرده و مصیبت را بر او فراگیر کن و با آزار و اذیت او را از میان بردار و او را به روزی بیفکن که هیچ بازگشتی ندارد و به ساعتی دچار کن که هیچ رهایی در آن نباشد و حریمش را مباح بر شمر.و بر محمد و خاندان او درود فرست و مرا از ستم او کفایت کن و از بدی او نگه دار و حیله و نیرنگ او را از من بازگردان.دلش را پاره پاره کن و دهانش را بر من ببند و تمامی صداها در برابر خداوند رحمان خاشع و آرامند پس جز صدایی آرام و پنهان نمی شنوی و چهره در برابر خداوند زنده و پاینده سر به زیر آورده اند و هر ستمگری در خسران است.پس در جهنم خوار و درمانده شوید و سخنی نگوئید)و آرام باش آرام باش.[و بر خدا توکل کن].
[524]62-امام صادق علیه السّلام درباره آیه«او را زندگی پاکیزه خواهیم داد»فرمود:آن صرفه جویی است.
ص:605
525-63- و بهذا الإسناد،عن الصّادق علیه السّلام قال إذا عرضت لأحدکم حاجه فلیستشر اللّه ربّه،فإن أشار علیه اتّبع،و إن لم یشر علیه توقّف.قال:فقلت یا سیّدی،و کیف أعلم ذلک؟قال:تسجد عقیب المکتوبه،و تقول:«اللّهمّ خر لی» مائه مرّه،ثمّ تتوسّل بنا.و تصلّی علینا،و تستشفع بنا،ثمّ تنظر ما یلهمک تفعله،فهو الّذی أشار علیک به.
526-64- و بالإسناد،قال:قال الصّادق علیه السّلام إنّ اللّه تعالی یحبّ الجمال و التّجمّل،و یکره البؤس و التّباؤس،فإنّ اللّه(عزّ و جلّ)إذا أنعم علی عبد نعمه أحبّ أن یری علیه أثرها.قیل:و کیف ذلک؟قال:ینظّف ثوبه،و یطیّب ریحه، و یجصص داره،و یکنس أفنیته،حتّی إنّ السّراج قبل مغیب الشّمس ینفی الفقر، و یزید فی الرّزق.
527-65- و بهذا الإسناد،عن الصّادق علیه السّلام عن آبائه علیه السّلام أنّ یهودیّا جاء إلی أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السّلام فقال:أخبرنی عمّا لیس للّه،و عمّا لیس عند اللّه، و عمّا لا یعلمه اللّه؟فقال:أمّا ما لا یعلمه اللّه،فلا یعلم أنّ له ولدا تکذیبا لکم حیث قلتم:عزیر ابن اللّه،و أمّا قولک:ما لیس للّه؛فلیس للّه شریک،و أمّا قولک:ما لیس عند اللّه؛فلیس عند اللّه ظلم للعباد.فقال الیهودیّ:أشهد أن لا إله إلاّ اللّه،و أشهد أنّ محمّدا عبده و رسوله،و أشهد أنّک الحقّ،و من أهل الحقّ،و قلت الحقّ،و أسلم علی یده.
ص:606
[525]63-امام صادق علیه السّلام فرمود:هنگامی که برای یکی از شما نیازی پدید آمد از پروردگارش نظرخواهی کند[پنهانی]چنانچه پیشنهادی فرمود بپذیرد و گر نه بازایستد.راوی گوید:
عرضه داشتم:چگونه آن پیام پنهانی را بفهمم.امام فرمود:پس از نماز واجب به سجده می روی و صدبار می گویی:خداوند برای من[نیکی]برگزین آن گاه به ما اهل بیت توسّل می جویی و بر ما درود می فرستی و ما را[به درگاه خدا]واسطه قرار می دهی آنگاه می نگری که چه به تو الهام می شود پس به آن عمل می کنی پس آن چیزی است که خدا به تو اشاره فرموده است.
[526]64-امام صادق علیه السّلام فرمود:همانا خداوند والا زیبایی و زینت را دوست دارد و فقر و فقر نمایی را ناخوش دارد.آنگاه که خداوند بر بنده ای نعمتی می دهد دوست دارد که اثر آن نعمت را بر او ببیند.عرضه داشتند:چگونه اثر آن را آشکار کند.امام فرمود:لباسش را تمیز می کند و خود را خوشبو می سازد و خانه اش را گچ کاری می کند و آن را جارو می زند حتی برافروختن چراغ پیش از غروب خورشید که فقر را دور می سازد و از بین می برد و بر روزی می افزاید.
[527]65-امام صادق علیه السّلام از جدّش روایت می کند که مردی یهودی به نزد امیر مؤمنان علیه السّلام آمد و گفت:مرا از آنچه برای خدا نیست و آنچه در نزد او نمی باشد و خدا آن را نمی داند آگاه کن.
امام فرمود:اما آنچه خدا نمی داند این است که برای خودش فرزندی نمی داند و سخن شما را دروغ برمی شمرد هنگامی که گفتید:عزیر فرزند خداست.اما این که از آنچه برای خدا نیست پرسیدی.خدا شریک ندارد و اما این که می گویی آنچه در نزد خدا نیست،در نزد خدا ستم به بندگان وجود ندارد.پس یهودی گفت:گواهی می دهم که هیچ معبودی جز خدا نیست و محمد بنده و فرستاده اوست و گواهی می دهم که تو حق و از اهل حق هستی و حق را بر زبان آوردی و به دست علی علیه السّلام اسلام آورد.
ص:607
528-66- الفحّام عن المنصوریّ،عن عمّ أبیه،قال:دخلت یوما علی المتوکّل و هو یشرب،فدعانی إلی الشّرب فقلت:یا سیّدی،ما شربته قطّ.فقال:أنت تشرب مع علیّ بن محمّد فقلت له:لیس تعرف من فی یدک إنّما یضرّک و لا یضرّه؛ و لم أعد ذلک علیه.قال:فلمّا کان یوما من الأیّام،قال لی الفتح بن خاقان:قد ذکر الرّجل-یعنی المتوکّل-خبر مال یجیء من قمّ،و قد أمرنی أن أرصده لأخبره به، فقل لی:من أیّ طریق یجیء حتّی أجتنبه؛فجئت إلی الإمام علیّ بن محمّد علیهما السّلام فصادفت عنده من أحتشمه فتبسّم و قال لی:لا یکون إلاّ خیرا یا أبا موسی،لم لم تعد الرّساله الأوّله؟فقلت:أجللتک یا سیّدی.فقال لی:المال یجیء اللّیله،و لیس یضلون إلیه،فبت عندی،فلمّا کان من اللّیل و قام إلی ورده قطع الرّکوع بالسّلام، و قال لی:قد جاء الرّجل و معه المال،و قد منعه الخادم الوصول إلیّ فاخرج و خذ ما معه،فخرجت فإذا معه الزنفیلجه فیها المال،فأخذته و دخلت به إلیه،فقال:قل له:هات المخنقه الّتی قالت لک القمّیّه:إنّها ذخیره جدّتها؛فخرجت إلیه فأعطانیها،فدخلت بها إلیه فقال لی:قل له:الجبّه الّتی أبدلتها منها ردّها إلینا، فخرجت إلیه،فقلت له ذلک،فقال:نعم.کانت ابنتی استحسنتها فأبدلتها بهذه الجبّه،و أنا أمضی فأجیء بها.فقال:اخرج فقل له:إنّ اللّه(تعالی)یحفظ ما لنا و علینا هاتها،من کتفک،فخرجت إلی الرّجل فأخرجتها من کتفه فغشی علیه، فخرج إلیه علیه السّلام فقال له:قد کنت شاکّا فتیقّنت.
ص:608
[528]66-منصوری از عموی پدرش روایت می کند:روزی بر متوکل داخل شدم و او شراب می نوشید پس مرا به نوشیدن فراخواند.گفتم:آقای من،هرگز شراب ننوشیده ام.پس گفت:
تو با علی بن محمد(امام هادی)شراب می نوشی.پس گفتم:کسانی را که در برابرت هستند نشناخته ای و این به زیان توست نه زیان او دیگربار چنین تهمتی به او نزن.راوی گوید:
روزی از روزها فتح بن خاقان به من گفت:متوکل خبردار شده که مالی از سوی قم[برای امام هادی]می آید و به من فرمان داده است که در کمین آن مال باشم تا او را باخبر سازم.پس به من بگو که آن مال از چه راهی می آید تا متوکل را از آن بازدارم.پس به نزد امام هادی علیه السّلام آمدم و نزد او یکی از کارگزاران را ملاقات کردم.پس امام لبخندی زد و فرمود:ای ابا موسی!جز خیر نمی باشد.چرا سخن متوکل را[که می گفت تو با من شراب می نوشی]برایم بازگو نکردی؟ عرضه داشتم:آقای من شما را بزرگتر از آن داشتم[که آن سخن را بر زبان آورم].پس امام به من فرمود:آن مال امشب می رسد و یاران متوکل بر آن دست نمی یابند.پس شب در نزد من بمان.شب هنگام که برای نماز شب برخاسته بود در حین رکوع،نماز را با سلام به پایان رساند و به من فرمود:آن مرد به همراه اموال آمد و خادم نگذاشت که به نزدم آید پس بیرون رو و هر آن چه با اوست برگیر.پس بدر آمده دیدم که زنبیلی همراه دارد که اموال درون آن است پس آن را گرفتم و بر امام وارد شدم.پس امام فرمود:به او بگو گردنبندی را که آن زن قمی گفت که از مادر بزرگش برای او مانده است به ما بدهد.پس به سوی او رفتم پس گردنبند را به من داد و آن را نزد امام آوردم.پس امام به من فرمود:به او بگو:روپوشی که به جای آن جایگزین کردی به ما بازگردان.پس به سوی او آمده و سخن امام را به او گفتم.پس گفت:بله.
دخترم از آن گردنبند خوشش آمد پس من این روپوش را جایگزینش کردم و به او دادم[تا دخترم به همان دلخوش باشد و گردنبند را طلب نکند]به خانه می روم و آن را بازپس می آورم پس امام فرمود:خارج شو و به او بگو:همانا خداوند والا آنچه برای ما و بر علیه ماست حفظ و نگهداری می کند،آن را از دوشت درآور و به ما بده.پس به سوی او رفتم پس روپوش را از دوشش درآورد و از هوش رفت.پس امام به سوی او خارج شد و پس آن مرد عرضه داشت:[در حقیقت امر شما]تردید داشتم و اکنون به باور و یقین رسیدم.
ص:609
529-67- الفحّام عن المنصوریّ،عن سهل بن یعقوب بن إسحاق،الملقّب بأبی نواس المؤدّب فی المسجد المعلّق فی صفّ شنیف بسرّ من رأی،قال المنصوریّ:و کان یلقّب بأبی نواس لأنّه کان یتخلّع و یتطیّب مع الناس و یظهر التّشیّع علی الطّیّبه فیأمن علی نفسه،فلمّا سمع الإمام علیه السّلام لقّبنی بأبی نواس،قال:
یا أبا السّریّ،أنت أبو نواس الحقّ،و من تقدّمک أبو نواس الباطل.قال:فقلت له ذات یوم:یا سیّدی،قد وقع لی اختیارات الأیّام عن سیّدنا الصّادق علیه السّلام ممّا حدّثنی به الحسن بن عبد اللّه بن مطهّر،عن محمّد بن سلیمان الدّیلمیّ،عن أبیه، عن سیّدنا الصّادق علیه السّلام فی کلّ شهر فأعرضه علیک فقال لی:افعل؛فلمّا عرضته علیه و صحّحته،قلت له:یا سیّدی،فی أکثر هذه الأیّام قواطع عن المقاصد لما ذکر فیها من النحس و المخاوف فتدلّنی علی الاحتراز من المخاوف،فیها فإنّما تدعونی الضّروره إلی التّوجّه فی الحوائج فیها،فقال لی:یا سهل،إنّ لشیعتنا بولایتنا عصمه لو سلکوا بها فی لجّه البحار الغامره و سباسب البیداء الغائره بین السّباع و الذّئاب و أعادی الجنّ و الإنس،لأمنوا من مخاوفهم بولایتهم لنا،فثق باللّه(عزّ و جلّ)و أخلص فی الولاء لأئمّتک الطّاهرین،و توجّه حیث شئت، و اقصد ما شئت یا سهل،إذا أصبحت و قلت ثلاثا:«أصبحت اللّهمّ معتصما بذمامک المنیع الّذی لا یطاول و لا یحاول،من شرّ کلّ طارق و غاشم من سائر من خلقت و ما خلقت من خلقک الصّامت و النّاطق،فی جنّه من کلّ مخوف بلباس
ص:610
[529]67-منصوری درباره ابو سری سهل بن یعقوب بن اسحاق ملقّب به ابو نواس اذان گوی مسجدی در«صفّ شنیف»به سامراء می گوید که:او به ابو نواس مشهور بود چون از مردم جدا بود و در قید و بند رفتار معمول با آنها نبود و به راحتی با آنان رفتار می کرد[و از نظر نوع سخن و رفتار هیچ مبالاتی نداشت]و به راحتی تشیّع خود را ابراز می داشت و بر خود ایمن بود[چون خود را به هزل و بی خیالی زده بود کسی کاری به کارش نداشت]ابو نواس می گوید:هنگامی که امام شنید که به من لقب ابی نواس داده اند فرمود:ای ابا سری.تو ابو نواس برحقی و ابو نواس پیش از تو ابو نواس باطل بود.راوی گوید:پس روزی به امام عرضه داشتم:آقای من!حسن بن عبد اللّه بن مطهر از محمد بن سلیمان دیلمی از پدرش از آقای ما امام صادق علیه السّلام برایم روایت کرده اند که در هر ماه روزهایی است که از شروع به کار در آن ایام باید برحذر بود.من آن روزها را بر شما عرضه می دارم[تا نظر شما را بدانم]امام به من فرمود:این چنین کن.پس هنگامی که روزها را بر امام عرضه کردم و امام نیز آن را درست برشمرد عرضه داشتم:آقای من در بیشتر این روزها موانعی است که ما را از رسیدن به هدف باز می دارد چون ذکر شده است در این ایام شومی و امور هراس انگیز وجود دارد.پس مرا بر [چگونگی]دوری از این امور در این روزها راهنمایی کن چون ضرورت مرا وادار می کند که در این روزها به دنبال نیاز خود حرکت کنم.پس امام به من فرمود:ای سهل.همانا شیعیان ما به سبب ولایت ما در امان هستند و چنانچه در ژرفای دریاهای عمیق و اعماق بیابانهای فرورفته میان درندگان و گرگها و گروه های جن و انس قرار بگیرند از هراس تمامی آنها به سبب پیروی ایشان از ما اهل بیت درامانند پس به خدا اطمینان داشته باش و ولایت خود را نسبت به امامان پاکت خالص گردان و به هرکجا خواستی رو کن و هرچه می خواهی انجام ده.
ای سهل!هنگامی که صبح دم سه بار گفتی:(خداوندا!صبح کردم درحالی که به رشته بلند و محکم(توحید)تو چنگ زدم که هیچ رشته از آن بلندتر و محکم تر نیست که از بدی هر نیرنگ باز و دست انداز از هرکه آفریدی و از بدی هرچه که آفریدی چه خموش و چه گویا در امان باشم در سپری که همان لباس برازنده دوستی خاندان پیغمبرت باشد
ص:611
سابغه،ولاء أهل بیت نبیّک،محتجزا من کلّ قاصد لی إلی أذیّه بجدار حصین، الإخلاص فی الاعتراف بحقّهم،و التّمسّک بحبلهم جمیعا،موقنا بأنّ الحقّ لهم و معهم و فیهم و بهم؛أوالی من والوا،و أجانب من جانبوا،فصلّ علی محمّد و آل محمّد،فأعذنی اللّهمّ بهم من شرّ کلّ ما أتّقیه،یا عظیم،حجزت الأعادی عنّی ببدیع السّماوات و الأرض إنّا جَعَلْنا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیْناهُمْ فَهُمْ لا یُبْصِرُونَ [یس(36):9]و قلتها عشیّا ثلاثا،حصلت فی حصن من مخاوفک،و أمن من محذورک.فإذا أردت التّوجّه فی یوم قد حذرت فیه،فقدّم أمام توجّهک الحمد للّه ربّ العالمین،و المعوّذتین،و آیه الکرسیّ،و سوره القدر، و آخر آیه من آل عمران،و قل:«اللّهمّ بک یصول الصّائل،و بقدرتک یطول الطّائل، و لا حول لکلّ ذی حول إلاّ بک،و لا قوّه یمتازها ذو قوّه إلاّ منک،بصفوتک من خلقک،و خیرتک من بریّتک،محمّد نبیّک،و عترته و سلالته(علیه و علیهم السّلام) صلّ علیهم،و اکفنی شرّ هذا الیوم و ضرره،و ارزقنی خیره و یمنه،و اقض لی فی متصرّفاتی بحسن العاقبه و بلوغ المحبّه،و الظّفر بالأمنیّه،و کفایه الطّاغیه الغویّه، و کلّ ذی قدره لی علی أذیّه،حتّی أکون فی جنّه و عصمه من کلّ بلاء و نقمه، و أبدلنی من المخاوف فیه أمنا،و من العوائق فیه یسرا،و حتّی لا یصدّنی صادّ عن المراد،و لا یحلّ بی طارق من أذی العباد،إنّک علی کلّ شیء قدیر و الأمور إلیک تصیر،یا من لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ [الشوری(42):11]
ص:612
هر امر هراسناکی قرار گرفته و از هرکس که قصد آزار مرا دارد به سنگر استوار اعتراف به حق آنان و دست یازیدن به رشته محبت ایشان پناه بگیرم درحالی که یقین دارم حق برای آنان و همراه ایشان و در[دست]آنها بوده و به سبب ایشان راه به حق توان یافت هرکس را دوست دارند دوست می دارم و از هرکس دوری کنند دوری می جویم پس بر محمد و خاندان او درود فرست و به وسیله آنان مرا از بدی هر آنچه از آن در هراسم پناه ده،ای بزرگ!دست دشمنان را به واسطه پدیدآورنده آسمان ها و زمین از خود کوتاه می کنم(همانا ما پیش رو و پشت سرشان دیواری کشیدیم و دیدگانشان را پوشاندیم که نبینند)و اگر شبانگاه نیز سه بار این کلمات را بر زبان آوری در پناهی از آنچه تو را به هراس می افکند و ایمنی در برابر آنچه از آن برحذر هستی.پس چنان چه بخواهی در روزی که از آن برحذر داشته شده ای به امری روی آوری پس پیش از اقدام به عمل بگو«ستایش از آن پروردگار جهانیان است»و دو سورۀ «فلق»و«ناس»و آیه الکرسی و سوره قدر و آیه آخر از سوره آل عمران را بخوان و بگو:
خداوندا!توانمندان به دست تو توانایی یافته و افزونمندان به قدرت تو افزونی می یابند و هیچ قدرتمندی جز به وسیله تو توان ندارد و هیچ نیرومندی جز از جانب تو نیرویی ندارد که بدان ممتاز گردد.به حق برگزیده آفریدگانت و انتخاب شده مخلوقاتت،محمد پیامبرت و خاندان و فرزندانش بر آنان درود فرست و بدی این روز و ضرر آن را از من بازدار.و نیکی و خیر آن را روزی ام ساز.و در کردارم خوش عاقبتی و رسیدن به محبت تو و دست یابی به آرزوها و کفایت در برابر سرکشان گمراه و هر توانمندی که قصد آزار مرا دارد قرار ده.تا در پناه و امنیتی از هر بلا و عقوبت باشم و برای من به جای هراس آن ایمنی و به جای گرفتاری جهان آسانی جایگزین فرما تا هیچ بازدارنده ای مرا از مردام بازندارد و هیچ آزاری از بندگان بر من وارد نشود.به درستی که تو بر هر کاری توانایی و امور به سوی تو باز می گردد ای کسی که«هیچ چیز همانند او نیست و او شنوای بیناست».
ص:613
530-68- الفحّام عن المنصوریّ،عن عمّ أبیه عن أبی الحسن الثّالث عن آبائه علیهم السّلام عن أمیر المؤمنین صلّی اللّه علیه و اله قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لی و إلاّ صمّتا،یا علیّ، محبّک محبّی،و مبغضک مبغضی.
531-69- و بهذا الإسناد،عن أمیر المؤمنین علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله أحبّوا اللّه بما یغذوکم به من نعمه،و أحبّونی لحبّ اللّه،و أحبّوا أهل بیتی لحبّی.
532-70- و بالإسناد،عن أمیر المؤمنین علیه السّلام،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:یقول اللّه عزّ و جلّ:یا بن آدم،ما تنصفنی،أتحبّب إلیک بالنّعم،و تتمقّت إلیّ بالمعاصی، خیری علیک نازل و شرّک إلیّ صاعد،و لا یزال ملک کریم یأتینی عنک فی کلّ یوم و لیله بعمل قبیح.یا بن آدم،لو سمعت وصفک من غیرک و أنت لا تعلم من الموصوف لسارعت إلی مقته.یا بن آدم،اذکرنی حین تغضب أذکرک حین أغضب،و لا أمحقک فیمن أمحق.
533-71- و بهذا الإسناد،عن الصّادق علیه السّلام قال إذا کان لک صدیق فولّی ولایه، فأصبته علی العشر ممّا کان لک علیه قبل ولایته،فلیس بصدیق سوء.
534-72- الفحّام،عن عمّه عن عبد اللّه بن أحمد عن أبیه أحمد بن عامر عن الرّضا عن آبائه:(صلوات اللّه علیهم)قال:قال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله من قال فی کلّ یوم مائه مرّه:«لا إله إلاّ اللّه الملک الحقّ المبین»استجلب به الغنی،و استدفع به الفقر،و سدّ عنه باب النّار،و استفتح به باب الجنّه.
ص:614
[530]68-امیر مؤمنان علی علیه السّلام می فرماید:پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله به من فرمود:ای علی!دوستدار تو دوستدار من است و دشمن تو دشمن من.
[531]69-پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله فرمود:خدا را به سبب نعمتهایی که به شما روزی کرده است دوست بدارید و مرا به خاطر دوستی خدا دوست بدارید و اهل بیت مرا به خاطر محبت من دوست بدارید.
[532]70-پیامبر صلّی اللّه علیه و اله می فرماید:خداوند والا می فرماید:ای فرزند آدم.با من به انصاف رفتار نمی کنید.با نعمتهای خود به تو محبت می کنم و تو با گناهان با من بدرفتاری می کنی.نیکی من به سوی تو نازل و جاری است و بدی تو به سوی من بالا می آید.پیوسته در هر شبانه روز فرشته بزرگواری،با کردار ناشایست تو به نزد من می آید.ای فرزند آدم اگر صفت خود را غیر از خود می شنیدی و نمی دانستی این صفات از آن کیست شتابان بر او خشمگین می شدی.ای فرزند آدم در هنگام خشمناکی ات مرا یاد کن تا در هنگام خشمناکی ام تو را یاد کنم و تو را در میان نابودشدگان هلاک نسازم.
[533]71-امام صادق علیه السّلام فرمود:اگر دوستی داشت که به فرمانروایی و حکومتی رسید و با این همه به ده درصد رفاقتی که پیش از حکمرانی اش داشتی،دست یافتی پس دوست بدی نیست.
[534]72-پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله فرمود:هرکس در هر روز صد بار بگوید:«هیچ معبودی جز خداوند فرمانروای حق آشکار نیست»با این کلمات بی نیازی را به سوی خود کشانده و فقر و نداری را از خود دور می سازد و در دوزخ بر خود بسته و در بهشت را بر روی خود می گشاید.
ص:615
535-73- و بهذا الإسناد،قال:قال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله أربعه أنا لهم شفیع یوم القیامه:
المحبّ لأهل بیتی،و الموالی لهم المعادی فیهم،و القاضی لهم حوائجهم و السّاعی لهم فیما ینوبهم من أمورهم.
536-74- و بهذا الإسناد،قال:قال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله یقول اللّه(عزّ و جلّ):«لا إله إلاّ اللّه حصنی،من دخله أمن من عذابی».
537-75- الفحّام،عن محمّد بن الحسن النّقّاش عن إبراهیم بن عبد اللّه عن الضّحّاک بن مخلد عن الصّادق علیه السّلام یقول:لیس من الإنصاف مطالبه الإخوان بالإنصاف.
538-76- الفحّام قال:حدّثنی المنصوریّ،قال:حدّثنی عمّ أبی،قال:قلت للإمام علیّ بن محمّد علیهما السّلام:علّمنی یا سیّدی دعاء أتقرّب إلی اللّه(عزّ و جلّ).فقال لی:هذا دعاء کثیرا مّا أدعوا اللّه به،و قد سألت اللّه(عزّ و جلّ)أن لا یخیّب من دعا به فی مشهدی بعدی و هو«یا عدّتی عند العدد،و یا رجائی و المعتمد،و یا کهفی و السّند،و یا واحد یا أحد،و یا قل هو اللّه أحد،أسألک اللّهمّ بحقّ من خلقته من خلقک، و لم تجعل فی خلقک مثلهم أحدا،و صلّ علی جماعتهم،و افعل بی کیت و کیت».
539-77- الفحّام عن المنصوریّ،عن عمّ أبیه عن الإمام علیّ بن محمّد،عن آبائه علیه السّلام عن الصّادق علیه السّلام قال:ما کان لا یکون إلی یوم القیامه رجل مؤمن إلاّ و له جار یؤذیه.
ص:616
[535]73-پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله فرمود:چهار گروه هستند که من در روز قیامت از آنان شفاعت می کنم.دوستداران اهل بیت من و کسانی که برای رضایت من اهل بیت من را دوست می دارند و درباره آنان[و برای رضایت ما]دشمنی می کنند و کسانی که نیازهای اهل بیت را برآورده می سازند و تلاش گرانی که در مورد امور مرتبط با اهل بیت تلاش می کنند.
[536]74-پیامبر صلّی اللّه علیه و اله فرمود:خداوند شکوهمند بلندمرتبه می فرماید:کلمه«لا اله الا اللّه»دژ استوار من است که هرکس در داخل آن شود از عذاب من در امان است.
[537]75-ضحّاک بن مخلد می گوید:شنیدم که امام صادق علیه السّلام می فرمود:از انصاف نیست که از برادر خود طلب انصافی نمایی[شاید منظور این است که خود انصاف نداشته باشی و انتظار داشته باشی که آنان انصاف را رعایت کنند].
[538]76-منصوری از عموی پدرش روایت می کند که به امام علی بن محمد عرضه داشتم:
آقای من دعایی به من بیاموز که به وسیله آن به خدا نزدیکی جویم.پس امام فرمود:این دعایی است که من خدا را بسیار به آن می خوانم و از خدا خواسته ام که هرکس را پس از من در مزارم با آن بخواندش،ناامید نگرداند و آن این چنین است:«ای یاور و همراه من درمیان یاوران و همراهان و ای امید و مورد اعتماد من و ای پناهگاه و تکیه گاه من و ای یگانه،یکتا و ای[که می گویی]بگو خدا یگانه است.خداوند به حق آفریدگانی که درمیان مخلوقاتت چون آنان کسی را نیافریدی بر تمامی آنان درود فرست و برایم چنین و چنان کن[و دعای خود را ذکر کن].
[539]77-امام صادق علیه السّلام فرمود:هیچ انسان مؤمنی نبوده تا روز قیامت هم نخواهد بود جز آنکه همسایه ای دارد که او را می آزارد.
ص:617
540-78- و بهذا الإسناد،قال:و قال الصّادق علیه السّلام من صفت له دنیاه،فاتّهمه فی دینه.
541-79- و بهذا الإسناد،قال:قال الصّادق علیه السّلام ثلاث دعوات لا یحجبن عن اللّه (تعالی)دعاء الوالد لولده إذا برّه،و دعوته علیه إذا عقّه؛و دعاء المظلوم علی ظالمه،و دعاؤه لمن انتصر له منه؛و رجل مؤمن دعا لأخ له مؤمن واساه فینا، و دعاؤه علیه إذا لم یواسه مع القدره علیه و اضطرار أخیه إلیه.
542-80- و بهذا الإسناد،عن الصّادق علیه السّلام قال ثلاثه أوقات لا یحجب فیها الدّعاء عن اللّه(تعالی)فی أثر المکتوبه،و عند نزول المطر،و ظهور آیه معجزه للّه فی أرضه.
543-81- و بهذا الإسناد،عن الصّادق علیه السّلام قال لیس منّا من لم یلزم التّقیّه، و یصوننا عن سفله الرّعیّه.
544-82- و بهذا الإسناد،علیه السّلام قال قال الصّادق علیه السّلام علیکم بالورع،فإنّه الدّین الّذی نلازمه و ندین اللّه به،و نریده ممّن یوالینا،لا تتعبونا بالشّفاعه.
545-83- الفحّام عن المنصوریّ،عن عمّ أبیه،قال:قال یوما الإمام علیّ بن محمّد علیهما السّلام یا أبا موسی،أخرجت إلی سرّ من رأی کرها،و لو أخرجت عنها خرجت کرها.قال:قلت:و لم یا سیّدی؟قال:لطیب هوائها و عذوبه مائها و قلّه دائها.ثمّ قال:تخرب سرّ من رأی حتّی یکون فیها خان،و بقّال للمارّه،و علامه
ص:618
[540]78-امام صادق علیه السّلام فرمود:هرکس را دنیایش سامان یافته و بی دردسر بود،در دینش متّهم کن[زیرا هرکس دین کامل داشته باشد در سختی و مصایب گرفتار خواهد بود].
[541]79-امام صادق علیه السّلام فرمود:سه دعا است که از خدا مخفی نمی ماند[و آن را اجابت می کند]:دعای پدر برای فرزندش هنگامی که به او نیکی می کند و نفرین پدر برای فرزندش آنگاه که پدر را[از حقش]باز می دارد و نفرین ستمدیده بر ستمگر و دعای ستمدیده در حق کسی که او را در برابر آن ستمگر یاری کند و دعای انسان مؤمن برای برادر مؤمنش که در راه اهل بیت او را یاری دهد و نفرین او هنگامی که با توانایی بر یاری،و ناچاری برادرش به آن کمک،او را یاری ندهد.
[542]80-امام صادق علیه السّلام فرمود:در سه زمان دعا از خدا مخفی نمی ماند[و اجابت می شود]:
پس از نماز واجب و هنگام فرود آمدن باران و زمان آشکار شدن نشانه ای شگفت برای خداوند در زمین.
[543]81-امام صادق علیه السّلام فرمود:کسی که تقیّه را مراعات نکند و ما را از مردم پست حفظ ننماید از ما نیست.
[544]82-امام صادق علیه السّلام فرمود:بر شما باد به پارسایی که آن،همان دینی است که ما همراه آن هستیم و با خدا بدان گونه رفتار می کنیم و آن را از دوستداران خود می طلبیم[پس با پارسایی سعادتمند شوید و]ما را با[درخواست]شفاعتتان خسته مکنید.
[545]83-روزی امام علی بن محمد علیه السّلام فرمود:ای ابا موسی!با ناراحتی به سوی سامرا خارج شدم و اگر[اینک]از آن بیرون شوم از سر بی میلی خارج می گردم.راوی گوید:عرضه داشتم:آقای من چرا؟امام فرمود:برای هوای نیکو و آب گوارا و کمی بیماری اش.سپس فرمود:سامرا ویران می گردد تا جایی که در آن فقط میهمان سرا و سبزی فروشی برای مسافران باقی می ماند و نشانه خرابی آن،پس از من،نوسازی و آبادانی محل شهادتم خواهد بود.
ص:619
تدارک خرابها تدارک العماره فی مشهدی من بعدی.
546-84- الفحّام عن المنصوریّ،عن عمّ أبیه عن علیّ بن محمّد العسکریّ عن آبائه عن موسی بن جعفر علیه السّلام قال:کنت عند سیّدنا الصّادق علیه السّلام إذ دخل علیه أشجع السّلمیّ یمدحه فوجده علیلا فجلس و أمسک،فقال له سیّدنا الصّادق علیه السّلام عد عن العلّه،و اذکر ما جئت له،فقال له.
ألبسک اللّه منه عافیه فی نومک المعتری و فی أرقک
یخرج من جسمک السّقام کما أخرج ذلّ السّؤال من عنقک
فقال:یا غلام،أیش معک؟قال:أربعمائه درهم.قال:أعطها للأشجع.قال:فأخذها و شکر و ولّی،فقال:ردّوه،فقال:یا سیّدی،سألت فأعطیت و أغنیت،فلم رددتنی؟ قال:حدّثنی أبی،عن آبائه،عن النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله قال:خیر العطاء ما أبقی نعمه باقیه،و إنّ الّذی أعطیتک لا یبقی لک نعمه باقیه،و هذا خاتمی فإن أعطیت به عشره آلاف درهم و إلاّ فعد إلیّ وقت کذا و کذا أوفک إیّاها.قال:یا سیّدی،قد أغنیتنی،و أنا کثیر الأسفار،و أحصل فی المواضع المفزعه،فتعلّمنی ما آمن به علی نفسی.قال:فإذا خفت أمرا فاترک یمینک علی أمّ رأسک و اقرأ برفیع صوتک أَ فَغَیْرَ دِینِ اللّهِ یَبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ [آل عمران(3):83] قال أشجع:فحصلت فی واد تعبث فیه الجنّ فسمعت قائلا یقول:خذوه؛فقرأتها فقال قائل:کیف نأخذه و قد احتجز بآیه طیّبه.
ص:620
[546]84-امام کاظم علیه السّلام می فرماید:نزد آقایمان امام صادق علیه السّلام بودیم که اشجع سلمی بر او داخل شد تا او را مدح کند ولی امام را بیمار یافت.پس نشست و سخنی نگفت.پس آقای من امام صادق علیه السّلام به او فرمود:بیماری را کنار بگذار و آنچه برای آن به اینجا آمدی را ذکر کن.
پس گفت:خداوند از سوی خود در خوابت که موجب دردمندی تو شده و شب بیداری ات سلامت را بر تنت بپوشاند و همان گونه که خواری نیازمندی را از گردنت برداشت بیماری را نیز از بدنت خارج سازد.پس امام فرمود:ای غلام!چه چیز همراه داری؟عرضه داشت:چهار صد درهم.امام فرمود:آن را به اشجع بده.راوی گوید:پس آن پول را گرفته،شکرگزاری نمود و بازگشت.پس امام فرمود:اشجع را بازگردانید.پس عرضه داشت:آقای من!از تو درخواست کردم پس عطا نمودی و مرا بی نیاز ساختی.پس چرا مرا بازگرداندی؟امام فرمود:
پدرم از پدرانش از پیامبر روایت کرده که فرمود:بهترین بخشش آن است که نعمتی جاودان باقی گذارد و آنچه به تو عطا کردم برایت نعمتی جاودان باقی نمی گذارد ولی این انگشتر مرا بگیر.پس اگر در مقابلش ده هزار درهم به تو پرداختند[که آن را بفروش]و گر نه به نزد من در فلان زمان بازگرد تا مبلغ آن را به طور کامل به تو پرداخت کنم.اشجع گفت:آقای من مرا بی نیاز ساختی.من فراوان سفر می کنم و در برخی مواقع امور هراسناکی بر من رخ می دهد.
پس چیزی به من بیاموز که با آن بر خود ایمن باشم.امام فرمود:هنگامی که از چیزی ترسیدی دست راست خود را بر سر بنه و با بلندترین صدایت بخوان:«آیا آن ها غیر آیین خدا می خواهند حال آن که آسمانیان و زمینیان خواه وناخواه در برابر او تسلیم هستند و به سوی او باز می گردند.»[آل عمران(3):آیۀ 83]اشجع گفت:پس به منطقه ای قدم گذاردم که جنّیان به آنجا رفت وآمد می کردند پس شنیدم کسی می گوید:او را بگیرید.پس آن آیه را خواندم.
پس کسی گفت:چگونه او را در بربگیریم درحالی که به آیه ای نیکو پناه جسته است.
ص:621
547-85- و بالإسناد،عن الصّادق،عن أبیه علیهما السّلام،عن جابر بن عبد اللّه،قال:
کنت عند النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله أنا من جانب و علیّ أمیر المؤمنین(صلوات اللّه علیه)من جانب،إذ أقبل عمر بن الخطّاب و معه رجل قد تلبّب به،فقال:ما باله قال:حکی عنک یا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله،أنّک قلت:من قال:«لا إله إلاّ اللّه محمّد رسول اللّه»دخل الجنّه،و هذا إذا سمعه النّاس فرّطوا فی الأعمال،أفأنت قلت ذلک،یا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله.قال:نعم،إذا تمسّک بمحبّه هذا و ولایته.
548-86- الفحّام عن عمّه عمر بن یحیی،عن محمّد بن سلیمان بن عاصم،عن أحمد بن محمّد العبدیّ،عن علیّ بن الحسن الأمویّ،عن محمّد بن جریر،عن عبد الجبّار بن العلاء عن یوسف بن عطیّه عن ثابت،عن أنس قال أمرنی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله أن أسرج بغلته الذلول و حماره الیعفور،ففعلت ما أمرنی به رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فاستوی علی بغلته و استوی علیّ علی حماره،و سارا و سرت معهما،فأتینا سفح جبل فنزلا و صعدا حتّی صارا إلی ذروه الجبل،ثمّ رأیت غمامه بیضاء کداره الکرسیّ و قد أظلّتهما،و رأیت النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و قد مدّ یده إلی شیء یأکل،و أطعم علیّا علیه السّلام حتّی توهّمت أنّهما قد شبعا،ثمّ رأیت النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و قد مدّ یده إلی شیء و قد شرب و سقی علیّا علیه السّلام حتّی قدّرت أنّهما قد شربا ربّهما،ثمّ رأیت الغمامه و قد ارتفعت،و نزلا فرکبا و سارا و سرت معهما،فالتفت النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فرأی فی وجهی تغیّرا،فقال:ما لی أری وجهک متغیّرا»فقلت:ذهلت ممّا رأیت.فقال:فرأیت ما
ص:622
[547]85-جابر بن عبد اللّه می گوید:در نزد پیامبر صلّی اللّه علیه و اله بودیم من در سویی و علی علیه السّلام در سوی دیگر که عمر بن خطاب پیش آمد درحالی که گریبان مردی را گرفته می کشید.پیامبر فرمود:
او را چه شده است؟عمر گفت:ای رسول خدا!او از تو حکایت می کند که فرموده ای هرکس بگوید هیچ معبودی جز خدا نیست و محمد فرستاده اوست در بهشت داخل می گردد.این سخنی است که اگر مردم بشنوند در اعمال خود کوتاهی می کنند.ای رسول خدا آیا تو چنین گفته ای؟پیامبر صلّی اللّه علیه و اله فرمود:بله.اگر به محبت و ولایت این شخص[علی علیه السّلام]تمسّک جوید.
[548]86-انس بن مالک می گوید:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به من فرمان داد که بر قاطرش«ذلول»و الاغش«یعفور»زین بنهم.پس آنچه به من فرمان داده بود را انجام دادم.آنگاه پیامبر صلّی اللّه علیه و اله بر قاطرش نشست و علی علیه السّلام نیز بر الاغ سوار شد.و حرکت کردند و من نیز با آنان حرکت نمودم.پس به دامنه کوهی رسیدیم.آن دو پیاده شدند و از کوه بالا رفتند تا به قله کوه رسیدند آنگاه ابری سفید دیدم که چون طرفین تخت[که آن را در بر می گیرد]آن دو را در برگرفت و دیدم که پیامبر صلّی اللّه علیه و اله به سوی چیزی دست دراز کرد و شروع به خوردن کرد و به علی علیه السّلام نیز خوراند تا گمان کردم که آن دو سیر گشتند آنگاه مشاهده کردم که پیامبر به سوی چیزی دست دراز کرد و از آن نوشید و به علی علیه السّلام نوشاند تاکه فکر کردم آن دو سیراب گشتند.آنگاه دیدم که ابر بالا رفت.و آن دو از کوه پایین آمدند و سوار مرکب شدند و حرکت کردند و من نیز با آن دو حرکت نمودم.پس پیامبر رو به من کرد و دگرگونی را در چهره ام مشاهده نمود پس فرمود:چه شده است که چهره ات را دگرگون می بینم؟عرضه داشتم:از آنچه دیدم به حیرت افتادم.پیامبر صلّی اللّه علیه و اله فرمود:آن چه را بود دیدی؟
ص:623
کان؟فقلت:نعم،فداک أبی و أمّی یا رسول اللّه.قال:یا أنس،و الّذی خلق ما یشاء، لقد أکل من تلک الغمامه ثلاثمائه و ثلاثه عشر نبیّا،و ثلاثمائه و ثلاثه عشر وصیّا، ما فیهم نبیّ أکرم علی اللّه منّی،و لا فیهم وصیّ أکرم علی اللّه من علیّ.
549-87- و بهذا الإسناد عن علیّ بن الحسن،عن جعفر الأمویّ،عن العبّاس بن عبد اللّه،عن ابن طریف،عن ابن نباته،عن أبی مریم،عن سلمان،قال:کنّا جلوسا عند النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله إذ أقبل علیّ بن أبی طالب علیه السّلام فناوله النبیّ صلّی اللّه علیه و اله حصاه،فما استقرّت الحصاه فی کفّ علیّ علیه السّلام حتّی نطقت،و هی تقول:«لا إله إلاّ اللّه؛محمّد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله،رضیت باللّه ربّا،و بمحمّد صلّی اللّه علیه و اله نبیّا،و بعلیّ بن أبی طالب علیه السّلام»ولیّا ثمّ قال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله من أصبح منکم راضیا باللّه و بولایه علیّ بن أبی طالب،فقد أمن خوف اللّه و عقابه.
550-88- الفحّام،عن المنصوریّ،عن عمّ أبیه عن أبی الحسن الثّالث عن آبائه عن الکاظم علیه السّلام،قال:من لم یغضب فی الجفوه لم یشکر فی النّعمه.
551-89- الفحّام عن المنصوریّ،عن عمّ أبیه عن أبی الحسن الثّالث عن آبائه علیه السّلام قال:قال أمیر المؤمنین سألت النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله عن الإیمان؟فقال:تصدیق بالقلب،و إقرار باللّسان،و عمل بالأرکان.
552-90- الفحّام عن المنصوریّ،عن عمّ أبیه عن أبی الحسن الثّالث عن آبائه علیه السّلام قال:قال الصّادق علیه السّلام أنّ من صفت له دنیاه،فاتّهمه فی دینه.
ص:624
گفتم:بله،ای رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله پدر و مادرم فدایت گردند.پیامبر فرمود:ای انس!سوگند به کسی که هر آنچه بخواهد می آفریند.از آن ابر سیصد و سیزده نفر از پیامبران و سیصد و سیزده نفر از جانشینانشان خورده اند که در میانشان هیچ پیامبری گرامی تر نزد خدا از من و جانشینی گرامی تر نزد خدا از علی نبوده است.
[549]87-سلمان می گوید:نزد پیامبر نشسته بودیم که علی بن ابی طالب پیش آمد.پیامبر صلّی اللّه علیه و اله سنگ ریزه ای در دست علی علیه السّلام قرار داد.و هنوز سنگ ریزه در دست علی علیه السّلام قرار نگرفته بود که شروع به سخن کرد و گفت:هیچ معبودی جز خدا نیست و محمد صلّی اللّه علیه و اله فرستاده اوست، خداوند را به پروردگاری و محمد صلّی اللّه علیه و اله را به پیامبری و علی علیه السّلام را به سرپرستی پذیرفتم.سپس پیامبر صلّی اللّه علیه و اله فرمود:هرکس از شما به خدا و ولایت علی بن ابی طالب علیه السّلام خشنود بگردد از ترس خدا و کیفر او در امان است.
[550]88-امام صادق علیه السّلام فرمود:هرکس در دوری و فراق خشمگین نگردد شکر نعمت [وصال]را به جا نخواهد آورد[شاید منظور این است که هرکس در فراق بی تاب نشود قدر وصال را نخواهد دانست].
[551]89-امیر مؤمنان علیه السّلام می فرماید:از پیامبر صلّی اللّه علیه و اله درباره[حقیقت]ایمان پرسیدم.پیامبر صلّی اللّه علیه و اله فرمود:راست شمردن با قلب و اقرار به زبان و عمل به اعضاء و جوارح بدن.
[552]90-امام کاظم علیه السّلام فرمود:هرکس را که دنیایش سامانه یافته و بی درد سر بود در دینش متّهم کن.
ص:625
553-91- و بالإسناد،عن الصّادق علیه السّلام قال من نالته علّه فلیقرأ فی جیبه الحمد سبع مرّات،فإن ذهبت العلّه و إلاّ فلیقرأ سبعین مرّه،و أنا الضّامن له العافیه.
تمّ المجلس العاشر،و یتلوه المجلس الحادی عشر،من أمالی الشیخ الفاضل العالم العامل أبی جعفر محمّد بن الحسن الطّوسی رحمه اللّه و نوّر ضریحه بمحمّد و آله الأطهار الأخیار الأبرار.
ص:626
[553]91-امام صادق علیه السّلام فرمود:هرکس بیمار شد در گریبان خود هفت بار سوره حمد را بخواند پس اگر بیماری برطرف شد[که نکوست]و گر نه هفتاد بار بخواند که من سلامتی او را ضمانت می کنم.
مجلس دهم به پایان رسید و مجلس یازدهم از امالی شیخ طوسی درپی خواهد آمد.
خداوند روحش را پاک و ضریح او را به حق محمد و خاندان پاک و برگزیده و نیکوکارش نورانی کند.
ص:627
[11] المجلس الحادی عشر و فیه بقیّه أحادیث أبی محمّد الفحام،و فیه أحادیث أبی قتاده، و فیه أیضا أحادیث عن الحسین بن عبید اللّه،و فیه أحادیث عن أحمد بن أبی الفوارس الحافظ،و فیه أحادیث عن أبی منصور السکّری،و فیه أحادیث عن محمّد بن علی بن خشیش الکوفی بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ 554-1- أخبرنا الفحّام عن المنصوریّ،عن عمّ أبیه عن أبی الحسن الثّالث عن آبائه عن أمیر المؤمنین(صلوات اللّه علیهم)قال:خمس تذهب ضیاعا:سراج تقده فی الشمس الدّهن یذهب و الضّوء لا ینتفع به،و مطر جود علی أرض سبخه المطر یضیع و الأرض لا ینتفع بها،و طعام یحکمه طاهیه یقدّم إلی شبعان فلا ینتفع به،و امرأه حسناء تزفّ إلی عنّین فلا ینتفع بها،و معروف تصطنعه إلی من لا یشکره.
555-2- الفحّام عن المنصوریّ،عن عمّ أبیه قال:قصدت الإمام علیه السّلام یوما فقلت:
ص:628
جلسه یازدهم
و در آن بقیه روایات ابو محمد فحّام و روایت های ابو قتاده و هم چنین روایات
حسین بن عبید اللّه و احمد بن ابی الفوارس حافظ و ابو منصور سکری و محمد بن
علی بن خشیش کوفی آمده است.
به نام خداوند رحمتگر مهربان
[554]1-امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود:پنج چیز است که تباه می گردد:چراغی که در روشنایی بر می افروزی که روغنش می سوزد ولی از نور آن بهره گرفته نمی شود و باران فراوانی که بر شوره زار ببارد که تباه می گردد و زمین از آن بهره نمی برد و غذایی که آشپزش به نیکی آن را می پزد و آن را در برابر انسان سیری می گذارد و او از آن غذا استفاده نمی کند و زنی نیکو که به ازدواج مردی ناتوان[از نظر جنسی]در می آید و از او بهره نمی برد و نیکی به کسی که شکر آن را به جا نمی آورد.
ص:629
یا سیّدی،إنّ هذا الرّجل قد أطرحنی و قطع رزقی و ملّنی،و ما أتّهم فی ذلک إلاّ علمه بملازمتی لک،فإذا سألته شیئا منه یلزمه القبول منک،فینبغی أن تتفضّل علیّ بمسألته.فقال:تکفی إن شاء اللّه.فلمّا کان فی اللّیل طرقنی رسل المتوکّل،رسول یتلو رسولا فجئت و الفتح علی الباب قائم فقال:یا رجل،ما تأوی فی منزلک باللّیل؟کدّ هذا الرّجل ممّا یطلبک؟فدخلت و إذا المتوکّل جالس فی فراشه، فقال:یا أبا موسی نشغل عنک و تنسینا نفسک،أیّ شیء لک عندی؟فقلت:الصّله الفلانیّه،و الرّزق الفلانیّ؛و ذکرت أشیاء،فأمر لی بها و بضعفها،فقلت للفتح:وافی علیّ بن محمّد إلی هاهنا؟فقال:لا فقلت:کتب رقعه؟فقال:لا.فولّیت منصرفا فتبعنی،فقال لی:لست أشکّ أنّک سألته دعاء لک،فالتمس لی منه دعاء،فلمّا دخلت إلیه علیه السّلام قال لی:یا أبا موسی،هذا وجه الرّضا فقلت:ببرکتک یا سیّدی، و لکن قالوا لی:إنّک ما مضیت إلیه و لا سألته.فقال:إنّ اللّه(تعالی)علم منّا أنّا لا نلجأ فی المهمّات إلاّ إلیه،و لا نتوکّل فی الملمّات إلاّ علیه،و عوّدنا إذا سألنا الإجابه،و نخاف أن نعدل فیعدل بنا.قلت:إنّ الفتح قال لی کیت و کیت.قال:إنّه یوالینا بظاهره،و یجانبنا بباطنه،الدّعاء لمن یدعو به إذا أخلصت فی طاعه اللّه، و اعترفت برسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و بحقّنا أهل البیت،و سألت اللّه(تبارک و تعالی)شیئا لم یحرمک.قلت:یا سیّدی فتعلّمنی دعاء أختصّ به من الأدعیه.قال:هذا الدّعاء کثیرا ما أدعوا اللّه به،و قد سألت اللّه أن لا یخیّب من دعا به فی مشهدی بعدی،
ص:630
[555]2-منصوری از عمویش روایت می کند که روزی به سوی امام رفته و عرضه داشتم:آقای من!این مرد[متوکل]مرا از خود دور ساخته و روزی ام را قطع نموده و مرا ملول کرده است.
و در این امر جز آن که او می داند من از همراهان توام به چیزی متّهم نیستم.پس هنگامی که چیزی[از حقم]را از او می طلبم موافقت تو او را وادار[به قبول]خواهد ساخت پس سزاوار است که خواسته او را بر من ببخشایی[و حق مرا از او بگیری]پس امام فرمود:اگر خدا بخواهد کفایت می شوی.شب هنگام فرستادگان متوکل یکی پس از دیگری به نزد من آمدند پس به در خانه که آمدم فتح را کنار در مشاهده کردم پس گفت:ای مرد!امشب در خانه ات چه آرمیده ای که این مرد[متوکل]در طلبت پافشاری می کند پس به نزد متوکل رفته و او را بر بسترش نشسته یافتم.پس گفت:ای ابو موسی!ما تو را از یاد برده ایم و تو خود نیز ما را به فراموشی وا داشته ای.چه طلبی از ما داری؟پس گفتم:فلان هدیه،فلان مقدار پول و چیزهایی را بیان کردم.پس فرمان داد که دو برابر آن اموال را به من بدهند.پس به فتح گفتم:
علی بن محمد به این جا آمد؟گفت:نه.پس گفتم:نامه ای نگاشت؟گفت:نه.پس بازگشتم و فتح به دنبال من آمد.پس به من گفت:شک ندارم که تو از او خواسته ای برایت دعایی کند.پس از او بخواه که برای من نیز دعایی کند.پس هنگامی که به نزد امام رفتم به من فرمود:ای ابا موسی!چهره ات چهره انسان های خشنود است.پس عرضه داشتم:ای آقای من!همه به برکت وجود شماست.اما به من گفتند که شما به آنجا نرفته ای و چیزی از او درخواست نکرده ای.پس امام فرمود:همانا خداوند والا می دانست که ما در امور مهم جز به او پناه نمی بریم و در سختی ها جز بر او توکل نمی کنیم و از این روی در،درخواست هایمان ما را به اجابت عادت داده است و[چون می دانست]از این که به کژی بگرائیم در هراسیم ما را استوار می دارد.عرضه داشتم:فتح به من چنین و چنان گفت[و از شما خواست که او را دعا کنید] امام فرمود:به درستی که او در ظاهر ما را دوست داشته و ولایت ما را می پذیرد ولی در باطن از ما دوری می کند دعا برای کسی که تو برایش دعا می کنی هنگامی که دربندگی خداوند خالص باشی و به[پیامبری]رسول خدا و حق ما اهل بیت اعتراف نمایی و چیزی از خدا بخواهی تو را محروم نمی سازد.عرضه داشتم:آقای من دعایی به من می آموزی که از میان دعاها برگزینم.امام فرمود:این دعایی است که فراوان به آن خدا را می خوانم و از خدا
ص:631
و هو:«یا عدّتی عند العدد،و یا رجائی و المعتمد،و یا کهفی و السّند،و یا واحد یا أحد،یا قل هو اللّه أحد،أسألک اللّهمّ بحقّ من خلقته من خلقک و لم تجعل فی خلقک مثلهم أحدا أن تصلّی علیهم،و تفعل بی کیت و کیت».
556-3- الفحّام عن أحمد بن محمّد بن بطّه عن خیر الکاتب،قال:حدّثنی شمیله الکاتب،و کان قد عمل أخبار سرّ من رأی،قال:کان المتوکّل رکب إلی الجامع،و معه عدد ممّن یصلح للخطابه،و کان فیهم رجل من ولد العبّاس بن محمّد یلقّب بهریسه،و کان المتوکّل یحقّره،فتقدّم إلیه أن یخطب یوما فخطب و أحسن،فتقدّم المتوکّل یصلّی،فسابقه من قبل أن ینزل من المنبر،فجاء فجذب منطقته من ورائه،و قال:یا أمیر المؤمنین،من خطب یصلّی.فقال المتوکّل:أردنا أن نخجله فأخجلنا.و کان أحد الأشرار،فقال یوما للمتوکّل:ما یعمل أحد بک أکثر ممّا تعمله بنفسک فی علیّ بن محمّد،فلا یبقی فی الدّار إلاّ من یخدمه،و لا یتعبونه بشیل ستر و لا فتح باب و لا شیء و هذا إذا علمه النّاس قالوا:لو لم یعلم استحقاقه للأمر ما فعل به هذا دعه إذا دخل یشیل السّتر لنفسه و یمشی کما یمشی غیره، فتمسّه بعض الجفوه؛فتقدّم أن لا یخدم و لا یشال بین یدیه ستر،و کان المتوکّل ما رئی أحد ممّن یهتمّ بالخبر مثله،قال:فکتب صاحب الخبر إلیه أنّ علیّ بن محمّد دخل الدّار،فلم یخدم و لم یشل أحد بین یدیه سترا،فهبّ هواء رفع السّتر له فدخل،فقال:%اعرفوا خبر خروجه؛فذکر صاحب الخبر أن هواء خالف ذلک
ص:632
خواسته ام که هرکس پس از من در مزارم خدا را به این دعا بخواند ناامید نگرداند.و آن این چنین است:ای یاور من درمیان یاوران و ای امید و مورد اطمینان من و ای پناهگاه و تکیه گاه من و ای یگانه یکتا و ای کسی که[می گوید]بگو خدا یگانه است.خداوندا،به حق آفریدگانی که خلق کردی و درمیان آفریدگانت بسان آنان قرار ندادی[مراد اهل بیت است]از تو می خواهم که بر آنان درود فرستی و با من چنین و چنان کنی[و آنگاه خواستۀ خود را بطلبد].
[556]3-سمیله کاتب که در کار نگارش وقایع سامرا بود می گوید:متوکل عباسی برای نماز جمعه حرکت کرد و با او تعدادی از کسانی بودند که برای خطابه و سخنرانی سزاوار بودند.و درمیان آنان مردی از فرزندان عباس بن محمد ملقب به هریسه نیز بود.و متوکل او را خوار بر می شمرد.پس روزی برای خواندن خطبه[های نماز جمعه]در حضور آن مرد پیش از آنکه متوکل از منبر فرود آید به سوی او پیشی گرفته کمربند او را از پشت سر کشید و گفت:ای امیر مؤمنان!هرکس خطبه بخواند هم او نماز می گزارد.پس متوکل گفت:خواستیم که او را شرمنده کنیم اما او ما را شرمنده کرد.راوی گوید:و او یکی از نابکاران بود.پس روزی به متوکل گفت:هیچ کس بیشتر از آنچه تو برای علی بن محمد کار انجام می دهی برای خود تو کاری نمی کند.پس در خانه کسی نمانده مگر این که خدمت او را می کند نه برای کنار زدن پرده،نه برای گشودن در و نه هیچ کار دیگری[به او زحمت نداده]و او را خسته نمی کنند و اگر مردم از این امر آگاه شوند می گویند:اگر متوکل شایستگی او بر امر خلافت را نمی دانست با او چنین رفتار نمی کرد.او را رها کن تا هنگامی که بر تو وارد می شود خود پرده را از مقابلش کنار زند و همانند دیگران راه برود.پس کمی به او سختی برسان و دستور ده که کسی خدمت او را نکند و پرده ای از مقابلش کنار زده نشود.متوکل از کسانی بود که دیده نشد کسی چون او به سخن[دیگران]اهتمام ورزد.راوی گوید:پس پیک متوکل به او نگاشت که علی بن محمد داخل خانه شد و هیچ کس به خدمتگزاری او برنخاست و پرده را از مقابلش کنار نزد.بلکه بادی وزید و پرده را کنار زد و او داخل شد پس متوکل گفت:از خبر خروج امام آگاه شوید[و ببینید هنگام بیرون رفتنش چه پیش می آید]پس آن پیک بیان داشت که بادی مخالف
ص:633
الهواء شال السّتر له حتّی خرج،فقال:لیس نرید هواء یشیل السّتر،شیلوا السّتر بین یدیه.
557-4- قال و دخل علیه السّلام یوما علی المتوکّل فقال:یا أبا الحسن،من أشعر النّاس؛ و کان قد سأل قبله ابن الجهم،فذکر شعراء الجاهلیّه و شعراء الإسلام،فلمّا سأل الإمام علیه السّلام قال فلان بن فلان العلویّ.قال ابن الفحّام:و احسبه الحمّانیّ.قال:
حیث یقول:
لقد فاخرتنا من قریش عصابه بمطّ خدود و امتداد أصابع
فلمّا تنازعنا القضاء قضی لنا علیهم بما نهوی نداء الصّوامع
قال:و ما نداء الصّوامع،یا أبا الحسن؟قال:أشهد أن لا إله إلاّ اللّه،و أنّ محمّدا رسول اللّه،جدّی أم جدّک؟فضحک المتوکّل،ثمّ قال:هو جدّک،لا ندفعک عنه.
558-5- الفحّام قال حدّثنی أبو الطّیّب،أحمد بن محمّد بن بطّه و کان لا یدخل المشهد و یزور من وراء الشّبّاک،فقال لی:جئت یوم عاشوراء نصف نهار ظهیر و الشّمس تغلی،و الطّریق خال من أحد،و أنا فزع من الزّعّار و من أهل البلد، أتخفّی إلی أن بلغت الحائط الّذی أمضی منه إلی الشّبّاک فمددت عینی،فإذا برجل جالس علی الباب ظهره إلیّ کأنّه ینظر فی دفتر،فقال لی:یا أبا الطّیّب،بصوت یشبه صوت حسین بن علیّ بن جعفر ابن الرّضا.فقلت:هذا حسین قد جاء یزور أخاه؟قلت:یا سیّدی،أمضی أزور من الشّبّاک و أجیئک فأقضی حقّک؟قال:و لم لا
ص:634
باد قبلی پرده را برای امام کنار زد تا امام خارج گشت.پس متوکل گفت:نمی خواهیم که باد پرده را کنار زند.خودتان پرده را از مقابل علی بن محمد کنار زنید.
[557]4-راوی گوید:روزی امام بر متوکل داخل شد.پس متوکل گفت:ای ابا الحسن!بهترین شاعران چه کسانی بودند؟و او پیش از امام از ابن جهم نیز پرسیده بود و او شاعران جاهلیت و اسلام را ذکر نموده بود.پس هنگامی که از امام پرسید:گفت:فلانی فرزند فلانی که علوی است.ابن فحّام گفت:گمان می کنم او(حمّانی)باشد.امام فرمود:[او علوی است]چون این چنین سرود:همانا گروهی از قریش بر ما فخر فروختند به خاطر برآمدگی گونه ها و بلندی انگشتان پس هنگامی که برای قضاوت میان ما و آنان به مخاصمه برخاستیم به نفع ما و به ضرر آنها حکم شد چون ما،ندای گل دسته ها را بر فراز می کنیم[یا دوست می داریم]متوکل گفت:
ای ابا الحسن!ندای گل دسته چیست؟گفت:گواهی می دهم که هیچ معبودی جز خدا نیست و محمد فرستاده اوست.ای متوکل او جدّ من است یا جدّ تو؟پس متوکل خندید و گفت:او جدّ توست.تو را از[انتساب به]او باز نمی داریم.
[558]5-ابو محمد فحّام می گوید:ابو طیّب برایم روایت کرد-او کسی بود که برای زیارت در کنار ضریح داخل نمی شد و از پشت پنجره زیارت می کرد-پس به من گفت:هنگام ظهر در روز عاشورا درحالی که خورشید[از شدت گرما]همه چیز را به جوش آورده و در راه نیز هیچ کس نبود به شهر وارد شدم.من از بدکاران و از اهل آن دیار در هراس بودم.پس پنهانی حرکت کردم تا به دیواری رسیدم که از آن جا به سوی پنجره[برای زیارت]حرکت می کردم.
پس چشم برگشودم و دیدم مردی در کنار در نشسته و پشت بر من کرده است گویا درون دفتری می نگرد.پس با صدایی که شبیه صدای حسین بن علی بن جعفر بن رضا بود به من گفت:ای ابا طیّب!من گفتم:آیا این حسین است که آمده است برادرش را زیارت کند؟گفتم:
آقای من.آمده ام تا از پشت پنجره زیارت کنم و آنگاه به سوی تو می آیم و حق تو را اداء می کنم.گفت:ای ابا طیّب!چرا داخل نمی شوی.
ص:635
تدخل،یا أبا الطّیّب؟فقلت له:الدّار لها مالک لا أدخلها من غیر إذنه.فقال:یا أبا الطّیّب؟تکون مولانا رقّا،و توالینا حقّا،و نمنعک تدخل الدّار!ادخل یا أبا الطّیّب.
فقلت:أمضی أسلّم علیه و لا أقبل منه.فجئت إلی الباب و لیس علیه أحد فیشعر بی،و بادرت إلی عند البصریّ خادم الموضع،ففتح لی الباب،و دخلت فکان یقول:ألیس کنت لا تدخل الدّار؟فقال:أمّا أنا فقد أذنوا لی بقیتم أنتم.
559-6- الفحّام قال حدّثنی المنصوریّ،عن عمّ أبیه،و حدّثنی عمّی،عن کافور الخادم بهذا الحدیث،قال:کان فی الموضع مجاور الإمام من أهل الصّنائع صنوف من النّاس،و کان الموضع کالقریه،و کان یونس النّقّاش یغشی سیّدنا الإمام علیه السّلام و یخدمه،فجاءه یوما یرعد،فقال له:یا سیّدی،أوصیک بأهلی خیرا.
قال:و ما الخبر؟قال:عزمت علی الرّحیل.قال:و لم یا یونس؟و هو متبسّم علیه السّلام قال:قال یونس:ابن بغا وجّه إلیّ بفصّ لیس له قیمه؟أقبلت أن أنقشه فکسرته باثنین و موعده غدا و هو موسی بن بغا،إمّا ألف سوط أو القتل.قال:امض إلی منزلک،إلی غد فرج،فما یکون إلاّ خیرا،فلمّا کان من الغد وافی بکره یرعد،فقال:
قد جاء الرّسول یلتمس الفصّ.قال:امض إلیه فما تری إلاّ خیرا.قال:و ما أقول له،یا سیّدی؟قال:فتبسّم،و قال:امض إلیه و اسمع ما یخبرک به.فلن یکون إلاّ خیر.قال:فمضی و عاد یضحک.قال:قال لی،یا سیّدی:الجواری اختصموا، فیمکنک أن تجعله فصّین حتّی نغنیک.فقال سیّدنا الإمام علیه السّلام:اللّهمّ لک الحمد إذ
ص:636
گفتم:خانه صاحبی دارد که بدون اجازه او داخل نمی شوم.پس گفت:ای ابا طیّب تو دوستدار ما باشی و حقیقتا از ما پیروی کنی و[آنگاه]تو را بازداریم که در خانه داخل شوی!ای ابا طیّب!داخل شو.پیش خود گفتم:حرکت می کنم و بر او سلام می نمایم و نمی پذیرم[که در خانه داخل شوم].پس به در خانه آمدم و هیچ کس آنجا نبود که مرا ببیند.ناگهان در مقابل دیدگانم خادم خانه را مشاهده کردم.پس در را بر من گشود و داخل شدم درحالی که می گفت:
آیا تو کسی نبودی که در خانه داخل نمی شدی؟پس گفتم:به من که اجازه دخول دادند و مانده اید شما.
[559]6-فحّام گوید:منصوری از عموی پدرش همچنین عمویم از کافور خادم روایت می کند که:در جایگاهی اطراف امام علیه السّلام گروهی از مردم با شغلهایی گوناگون زندگی می کردند و آن جایگاه چون روستایی بود و یونس نقّاش به نزد امام علیه السّلام می آمد و به او خدمت می کرد.پس روزی درحالی که می لرزید نزد امام آمد و عرضه داشت:آقای من!به شما وصیّت می کنم که با خانواده ام به نیکی رفتار کنید.امام فرمود:چه خبر است؟گفت:تصمیم بر کوچ گرفته ام و می خواهم از این جا بروم.امام درحالی که لبخند می زد فرمود:چرا ای یونس.یونس گفت:
«ابن بغا»نگینی به سوی من فرستاد که قیمتی برایش نبود[بسیار پرقیمت بود]و خواست که بر روی آن نقشی بیافرینم ولی آن را به دو قسمت شکستم و زمان تحویل نگین نیز فردا است و او«موسی بن بغا»است.یا هزار تازیانه به من می زند یا مرا می کشد.امام فرمود:به خانه ات برو.تا فردا گشایش حاصل می شود پس جز خیر نخواهد بود.فردا صبح یونس درحالی که می لرزید به نزد امام آمد و گفت:فرستاده ابن بغا آمده است و نگین را می طلبد.امام فرمود:به سوی او برو پس جز خیر مشاهده نخواهی کرد.یونس گفت:آقای من به او چه بگویم؟امام لبخند زد و فرمود:به سوی او برو و آن خبری را که برایت آورده است بشنو.پس هرگز جز نیکی نخواهد بود.راوی گوید:پس یونس حرکت کرد و لبخندزنان بازگشت و گفت:آقای من،فرستاده او به من گفت:دو شریک با یکدیگر به نزاع برخاسته اند پس اگر بتوانی آن را به دو نگین تقسیم کنی تو را بی نیاز خواهم ساخت.پس آقای ما امام علیه السّلام فرمود:
ص:637
جعلتنا ممّن یحمدک حقّا،فأیش قلت له؟قال:قلت:أمهلنی حتّی أتأمّل أمره کیف أعمله.فقال:أصبت.
560-7- الفحّام عن المنصوریّ،عن عمّ أبیه عن الإمام علیّ بن محمّد العسکریّ عن آبائه عن أمیر المؤمنین علیه السّلام قال سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول:من أدّی للّه مکتوبه فله فی أثرها دعوه مستجابه.قال ابن الفحّام:رأیت و اللّه أمیر المؤمنین علیه السّلام فی النّوم،فسألته عن الخبر،فقال:صحیح إذا فرغت من المکتوبه، فقل و أنت ساجد«اللّهمّ بحقّ من رواه و روی عنه صلّ علی جماعتهم و افعل بی کیت و کیت».
561-8- الفحّام عن عمّه عمرو بن یحیی عن إسحاق بن عبدوس عن محمّد بن بهار عن عیسی بن مهران،عن مخوّل بن إبراهیم،عن الفضیل بن الزّبیر،عن أبی داود السّبیعیّ،عن عمرو بن حصیب أخی بریده بن حصیب،قال:بینا أنا و أخی بریده عند النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله إذ دخل أبو بکر فسلّم علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله،فقال:انطلق فسلّم علی أمیر المؤمنین فقال:یا رسول اللّه،و من أمیر المؤمنین؟قال:علیّ بن أبی طالب.قال:عن أمر اللّه و أمر رسوله.قال:نعم.ثمّ دخل عمر فسلّم فقال:انطلق فسلّم علی أمیر المؤمنین،فقال:یا رسول اللّه،و من أمیر المؤمنین؟قال:علیّ بن أبی طالب.قال:عن أمر اللّه و أمر رسوله؟قال:نعم.ثمّ دخل عمر فسلّم فقال:
انطلق فسلّم علی أمیر المؤمنین.فقال:یا رسول اللّه،و من أمیر المؤمنین؟قال:
ص:638
خداوندا!ستایش از آن توست که ما را از کسانی قرار دادی که به حق تو را می ستایند.پس تو به او چه گفتی؟یونس گفت:گفتم:به من فرصت دهید تا فکر کنم چگونه نگین را به دو قسمت تقسیم نمایم.امام فرمود:زدی به هدف.
[560]7-امام علی علیه السّلام فرمود:شنیدم که پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله می فرمود:هرکس برای خدا نماز واجبی بخواند برایش پس از آن نماز خواسته برآورده شده ای است.ابن فحّام می گوید:به خدا سوگند که امیر مؤمنان علیه السّلام را در عالم رؤیا دیده و درباره این روایت از او پرسیدم.پس امام علیه السّلام فرمود:صحیح است.پس هنگامی که نماز واجبت را به پایان رساندی در حال سجده بگو:خداوندا!به حق کسانی که این حدیث را روایت کرده و از آنان روایت شده است بر همگی آنان درود فرست و با من چنین و چنان کن[و خواسته خود را ذکر کن].
[561]8-عمرو بن حصیب برادر بریده بن حصیب می گوید:هنگامی که من و برادرم نزد پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله بودیم ابو بکر داخل شد.پس بر رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله سلام کرد.پیامبر فرمود:برو و بر امیر مؤمنان نیز سلام کن.پس گفت:ای رسول خدا!امیر مؤمنان کیست؟پیامبر گفت:علی بن ابی طالب.ابو بکر گفت:آیا این امر به فرمان خدا و فرستاده اوست؟پیامبر فرمود:بله.آنگاه عمر داخل شد.پس سلام کرد.پیامبر فرمود:برو و به امیر مؤمنان هم سلام کن.پس گفت:ای رسول خدا!امیر مؤمنان کیست؟پیامبر فرمود:علی بن ابی طالب.گفت:آیا این امر به فرمان خدا و فرستاده اوست؟پیامبر فرمود:بله.
ص:639
علیّ بن أبی طالب.قال:عن أمر اللّه و أمر رسوله؟قال:نعم.
562-9- الفحّام عن عمّه عن إسحاق بن عبدوس،عن محمّد بن بهار بن عمّار، عن زکریّا بن یحیی،عن جابر،عن إسحاق بن عبد اللّه بن الحارث،عن أبیه عن أمیر المؤمنین علیه السّلام قال:أتیت النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و عنده أبو بکر و عمر،فجلست بینه و بین عائشه فقالت لی عائشه:ما وجدت إلاّ فخذی أو فخذ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فقال:مه یا عائشه،لا تؤذینی فی علیّ،فإنّه أخی فی الدّنیا و أخی فی الآخره،و هو أمیر المؤمنین یجلسه اللّه یوم القیامه علی الصّراط،فیدخل أولیاءه الجنّه،و أعداءه النّار.
563-10- الفحّام عن محمّد بن الفرحان عن محمّد بن علیّ بن فرات عن سفیان ابن وکیع،عن أبیه،عن الأعمش،عن ابن المتوکّل النّاجی،عن أبی سعید الخدریّ،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:یقول اللّه(تعالی)یوم القیامه لی و لعلیّ بن أبی طالب:أدخلا الجنّه من أحبّکما،و أدخلا النّار من أبغضکما؛و ذلک قوله أَلْقِیا فِی جَهَنَّمَ کُلَّ کَفّارٍ عَنِیدٍ. [ق(50):24].
564-11- الفحّام عن محمّد بن هاشم الهاشمیّ عن أبیه عن محمّد بن زکریّا الجوهریّ البصریّ،عن عبد اللّه بن المثنّی،عن تمامه بن عبد اللّه بن أنس بن مالک،عن أبیه،عن جدّه،عن النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله قال:إذا کان یوم القیامه و نصب الصّراط علی جهنّم لم یجز علیه إلاّ من معه جواز فیه ولایه علیّ بن أبی طالب علیه السّلام؛و ذلک
ص:640
[562]9-امیر مؤمنان علیه السّلام می فرماید:به نزد پیامبر آمدم و ابو بکر و عمر نیز نزد ایشان بودند.پس میان او و عایشه نشستم.پس عایشه به من گفت:جز ران من یا ران رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله جایی را نیافتی؟پیامبر فرمود:ای عایشه[از این سخن]دست بردار.مرا درباره علی آزار مده.به درستی که او در دنیا و آخرت برادر من است و امیر مؤمنان است که خداوند در روز قیامت او را بر صراط می نشاند و بدین روی،دوستان خدا را در بهشت و دشمنان او را در دوزخ داخل می سازد.
[563]10-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:خداوند در روز قیامت به من و علی بن ابی طالب می فرماید:
هرکس که شما را دوست داشت در بهشت و هرکس که شما را دشمن داشت در دوزخ داخل سازید و آن معنی سخن خداوند است که می فرماید:(ناسپاسان لجوج را به جهنم دراندازید.)[ق(50):آیۀ 24]
[564]11-پیامبر فرمود:در روز قیامت هنگامی که[پل]صراط بر جهنم قرار می گیرد هیچ کس بر آن نمی گذرد جز آنکه با او برگه عبوری است که در آن ولایت علی بن ابی طالب است و آن معنای سخن پروردگار است که می فرماید:(و آن ها را نگاهدارید که باید بازخواست شوند) مراد پرسش از ولایت علی بن ابی طالب است.
ص:641
قوله(تعالی): وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ [الصافات(37):24]یعنی عن ولایه علیّ بن أبی طالب علیه السّلام.
565-12- الفحّام عن عمّه عمرو بن یحیی عن الحسن بن المتوکّل عن عفّان بن مسلم،عن حمّاد بن سلمه،عن ابن طاوس،عن أبیه،عن ابن عمر،قال:سألنی عمر بن الخطّاب،فقال لی:یا بنیّ من أخیر النّاس بعد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله؟قال:قلت:
من أحلّ اللّه له ما حرّم علی النّاس.و حرّم علیه ما أحلّ للنّاس؟فقال و اللّه لقد قلت فصدقت حرّم علی علیّ بن أبی طالب علیه السّلام الصّدقه و أحلّت للنّاس و حرّم علیهم أن یدخلوا المسجد و هم جنب و أحلّه له و غلقت الأبواب و سدّت و لم یغلق لعلیّ باب و لم یسدّ.
566-13- الفحّام عن عمّه عن أحمد بن عبد اللّه بن علیّ الرّأس،عن عبد الرّحمن بن عبد اللّه العمریّ،عن أبو سلمه یحیی بن المغیره قال حدّثنی أخی محمّد بن المغیره،عن محمّد بن سنان،عن سیّدنا أبی عبد اللّه جعفر بن محمّد علیهما السّلام قال:قال أبی لجابر بن عبد اللّه:لی إلیک حاجه أرید أن أخلو بک فیها؛فلمّا خلا به فی بعض الأیّام،قال له:أخبرنی عن اللّوح الّذی رأیته فی ید أمّی فاطمه علیهما السّلام قال جابر:أشهد باللّه لقد دخلت علی فاطمه بنت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لأهنّئها بولدها الحسین علیه السّلام فإذا بیدها لوح أخضر من زبرجده خضراء،فیه کتاب أنور من الشّمس و أطیب من رائحه المسک الأذفر.فقلت:ما هذا،یا بنت رسول اللّه؟
ص:642
[565]12-ابن عمر می گوید:عمر بن خطاب از من پرسید:فرزندم چه کسی بهترین مردم پس از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله است؟گفتم:هرکس که خداوند آنچه را برای مردم حرام ساخته بر او حلال کرده باشد و آنچه را برای مردم حلال ساخته بر او حرام کرده باشد.پس عمر گفت:به خدا سوگند گفتی و راست گفتی خداوند بر علی بن ابی طالب صدقه را حرام ساخت درحالی که برای مردم حلال گشته بود همچنین بر آنان حرام ساخت که در حال جنابت در مسجد داخل شوند و آن را بر علی حلال ساخت پس درها[به روی دیگر صحابه]بسته شد ولی برای علی هیچ دری بسته نشد و مسدود نگردید.
[566]13-امام صادق علیه السّلام می فرماید:پدرم امام باقر علیه السّلام به جابر بن عبد اللّه فرمود:با تو کاری دارم که می خواهم در آن زمینه با تو خلوت کنم.پس در یکی از روزها که با جابر خلوت کرد به او فرمود:مرا از لوحی که در دست مادرم فاطمه علیها السّلام دیده ای آگاه کن.جابر گفت:خدا را گواه می گیرم که بر فاطمه دختر رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله داخل شدم تا به خاطر[تولّد]فرزندش حسین به او تبریک بگویم.پس لوحی از زبرجد سبز در دستش بود که در آن نوشته ای نورانی تر از خورشید و خوشبوتر از بوی مشک اذفر قرار داشت.پس عرضه داشتم:ای دختر رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله این چیست؟
ص:643
فقالت:هذا لوح أهداه اللّه(عزّ و جلّ)إلی أبی،فیه اسم أبی و اسم بعلی و اسم الأوصیاء بعده من ولدی،فسألتها أن تدفعه إلیّ لأنسخه ففعلت،فقال له:فهل لک أن تعارضنی به؟قال:نعم فمضی جابر إلی منزله و أتی بصحیفه من کاغذ فقال له:
انظر فی صحیفتک حتّی أقرأها علیک،و کان فی صحیفته مکتوب:بسم اللّه الرّحمن الرّحیم.هذا کتاب من اللّه العزیز العلیم،أنزله الرّوح الأمین علی محمّد خاتم النّبیّین.یا محمّد،عظّم أسمائی،و اشکر نعمائی،و لا تجحد آلائی،و لا ترج سوای،و لا تخش غیری،فإنّه من یرجو سوای و یخش غیری أعذّبه عذابا لا أعذّبه أحدا من العالمین،یا محمّد،إنّی اصطفیتک علی الأنبیاء،و فضّلت وصیّک علی الأوصیاء،و جعلت الحسن عیبه علمی من بعد انقضاء مدّه أبیه،و الحسین خیر أولاد الأوّلین و الآخرین،فیه تثبت الإمامه،و منه تعقب علیّ زین العابدین، و محمّد الباقر لعلمی و الدّاعی إلی سبیلی علی منهاج الحقّ،و جعفر الصّادق فی العقل و العمل تنشب من بعده فتنه صمّاء فالویل کلّ الویل للمکذّب بعبدی و خیرتی من خلقی موسی،و علیّ الرّضا یقتله عفریت کافر یدفن بالمدینه الّتی بناها العبد الصّالح إلی جنب شرّ خلق اللّه،و محمّد الهادی إلی سبیلی الذّابّ عن حریمی و القیّم فی رعیّته حسن أغرّ،یخرج منه ذو الاسمین علیّ[و الحسن]، و الخلف محمّد یخرج فی آخر الزّمان علی رأسه غمامه بیضاء تظلّه من الشّمس، ینادی بلسان فصیح یسمعه الثّقلین و الخافقین،و هو المهدیّ من آل محمّد،یملأ
ص:644
پس فرمود:«این لوحی است که خداوند والا و بلندمرتبه به پدرم هدیه کرده است در آن نام پدرم و شوهرم و جانشینان پس از او از فرزندان من قرار دارد.»پس از او خواستم که آن را به من[امانت]بدهد تا از روی آن بنویسم.پس چنین کرد.امام باقر علیه السّلام به او فرمود:آیا می توانی آن نوشته را بر من عرضه کنی؟عرضه داشت:بله.پس جابر به خانه اش رفت و نوشته ای بر کاغذ را به همراه آورد.پس امام به او فرمود:در نوشته ات بنگر تا آن را بر تو بخوانم و در نوشته آمده بود:به نام خداوند بخشنده مهربان.این نوشته ای از خداوند شکست ناپذیر داناست که آن را فرشته وحی[جبرئیل و روح الأمین]بر محمد ختم کننده پیامبران فرو فرستاد.ای محمد!نامهایم را بزرگ شمار و نعمت هایم را شکرگذار باش و بخشش هایم را انکار مکن و به غیر من امیدوار نباش و جز از من نترس.همانا هرکس را که به غیر من امید داشته باشد و از او بهراسد چنان کیفر کنم که هیچ یک از جهانیان را چنان کیفر نکرده باشم.ای محمد!همانا من تو را بر پیامبران خود برگزیدم و جانشینت را بر تمامی جانشینان برتری دادم و حسن را فراگیرنده علم خود پس از به پایان رسیدن زمان[امامت]پدرش قرار دادم و حسین را بهترین فرزندان پیشینیان و آیندگان قرار دادم که امامت در او استوار می گردد و از او علی زینت عبادتگران و محمد شکافنده علمم و دعوت کننده به راه من با روشی درست و جعفر راستگو در عقل و کردار که پس از او فتنه ای شدید به وجود می آید،درپی خواهند آمد.
پس تمامی نفرین ها بر کسی که بنده و بهترین آفریدگانم موسی را دروغ برشمرد و علی رضا را موجودی خبیث و کافر به قتل می رساند و در شهری که بنده ای نیکوکار آن را بنا نهاده است در کنار بدترین آفریدگان خدا به خاک سپرده می شود.و محمد که به راه من هدایت می کند و از حریم من دفاع می نماید و امور زیردستانش را بر عهده می گیرد و او نیکو و نامدار است که از او صاحب دو نام علی و حسن خارج می شود[مراد امام هادی و امام عسگری علیهما السّلام است]و جانشین ایشان محمد است که در آخر الزّمان خارج می شود درحالی که بر سرش ابری سپید است که در برابر خورشید بر او سایه می افکند.با زبانی عربی و واضح که جنّ و انس در شرق و غرب آن را می شنوند ندا در می دهد که او مهدی از خاندان محمد است که زمین را همان گونه که پر از ستم شده است از عدل پر می سازد.
ص:645
الأرض عدلا کما ملئت جورا.
567-14- الفحّام عن المنصوریّ عن سهل بن یعقوب بن إسحاق عن الحسن بن عبد اللّه بن مطهّر،عن محمّد بن سلیمان الدّیلمیّ،عن أبیه،قال:جاء رجل إلی سیّدنا الصّادق علیه السّلام فقال له:یا سیّدی،أشکو إلیک دینا رکبنی و سلطانا غشمنی، و أرید أن تعلّمنی دعاء أغتنم به غنیمه أقضی بها دینی و أکفی بها ظلم سلطانی.
فقال:إذا جنّک اللّیل،فصلّ رکعتین،اقرأ فی الأولی منهما الحمد و آیه الکرسیّ، و فی الرّکعه الثّانیه الحمد و آخر الحشر لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلی جَبَلٍ [الحشر (59):21]إلی خاتمه السّوره،ثمّ خذ المصحف فدعه علی رأسک و قل:«بهذا القرآن و بحقّ من أرسلته به،و بحقّ کلّ مؤمن مدحته فیه،و بحقّک علیهم فلا أحد أعرف بحقّک منک بک یا اللّه»عشر مرّات،ثمّ تقول:«یا محمّد»عشر مرّات«یا علیّ»عشر مرّات«یا فاطمه»عشر مرّات«یا حسن»عشر مرّات«یا حسین» عشر مرّات«یا علیّ بن الحسین»عشر مرّات«یا محمّد بن علیّ»عشر مرّات«یا جعفر بن محمّد»عشر مرّات«یا موسی بن جعفر»عشر مرّات«یا علیّ بن موسی»عشر مرّات«یا محمّد بن علیّ»عشر مرّات«یا علیّ بن محمّد»عشر مرّات«یا حسن بن علیّ»عشر مرّات«یا حجّه»عشر مرّات ثمّ تسأل اللّه(تعالی) حاجتک.قال:فمضی الرّجل و عاد إلیه بعد مدّه،قد قضی دینه،و صلح له سلطانه، و عظم یساره.
ص:646
[567]14-محمد بن سلیمان دیلمی از پدرش روایت می کند که مردی نزد آقایمان صادق علیه السّلام آمد پس عرضه داشت:آقای من!به تو از قرضی که بر دوش من قرار گرفته و سلطانی که بر من ستم روا می دارد شکایت می کنم و می خواهم که دعایی به من بیاموزی تا از آن بهره ای برده که قرض خود را با آن بپردازم و از ستم سلطانم ایمن گردم.پس امام علیه السّلام فرمود:هنگامی که شب تو را فراگرفت دو رکعت نماز بگزار.در رکعت اول از آن،حمد و آیه الکرسی و در رکعت دوم حمد و آیات آخر سوره حشر«اگر ما این قرآن را بر کوه نازل می کردیم...»[حشر(59):
آیۀ 21]تا آخر سوره را بخوان آنگاه قرآن را برگیر و بر سرت گذار و ده بار بگو:«به حق این قرآن و به حق کسی که قرآن را به وسیله او فروفرستادی و به حق هر مؤمنی که در قرآن او را ستودی و به حق تو بر آنان که هیچ کس داناتر از تو به حقت بر آنان نیست».پس ده بار می گویی«به ذات خودت ای خدا»سپس ده بار می گویی«ای محمد»و ده بار می گویی«ای علی»و ده بار می گویی«ای فاطمه»و ده بار می گویی«ای حسن»و ده بار می گویی«ای حسین» و ده بار می گویی«ای علی بن حسین»و ده بار می گویی«ای محمد بن علی»و ده بار می گویی «ای جعفر بن محمد»و ده بار می گویی«ای موسی بن جعفر»و ده بار می گویی«ای علی بن موسی»و ده بار می گویی«ای محمد بن علی»و ده بار می گویی«ای علی بن محمد»و ده بار می گویی«ای حسن بن علی»و ده بار می گویی«ای حجت»آنگاه نیاز خود را از خدا می طلبی.
پس مرد رفت و پس از مدتی بازگشت درحالی که قرضش را پرداخته بود و سلطانش با او نیکو شده بود و در کارهایش راحتی و آسایش فراوانی به وجود آمده بود.
ص:647
568-15- الفحّام عن محمّد بن أحمد الهاشمیّ عن عیسی بن أحمد المنصوریّ عن عمّ أبیه عن أبی الحسن العسکریّ علیه السّلام عن آبائه عن الصّادق علیه السّلام قال استخاره الباقر علیه السّلام:«اللّهمّ إنّ خیرتک تنیل الرّغائب،و تجزل المواهب،و تغنم المطالب، و تطیب المکاسب،و تهدی إلی اجمل العواقب،و تقی محذور النّوائب،اللّهمّ یا مالک الملوک أستخیرک فیما عزم رأیی علیه و قادنی یا مولای إلیه،فسهّل من ذلک ما توعّر،و یسّر منه ما تعسّر،و اکفنی فی استخارتی المهمّ،و ارفع عنّی کلّ ملمّ، و اجعل عاقبه أمری غنما،و محذوره سلما،و بعده قربا،و جدبه خصبا،أعطنی یا ربّ لواء الظّفر فیما استخرتک فیه،و فوز الإنعام فیما دعوتک له،و منّ علیّ بالإفضال فیما رجوتک،فإنّک تعلم و لا أعلم،و تقدر و لا أقدر،و أنت علاّم الغیوب».
569-16- و بهذا الإسناد،عن الصّادق علیه السّلام قال علیکم بالتّقیّه،فإنّه لیس منّا من لم یجعلها شعاره و دثاره مع من یأمنه لتکون سجیّته مع من یحذره.
570-17- و بهذا الإسناد،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:یا علیّ،إنّ اللّه(عزّ و جلّ) قد غفر لک و لشیعتک،و محبّی شیعتک،فأبشر فإنّک الأنزع البطین،منزوع من الشّرک،بطین من العلم.
571-18- و بهذا الإسناد،عن الصّادق علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله إنّما سمّیت ابنتی فاطمه لأنّ اللّه(عزّ و جلّ)فطمها و فطم من أحبّها من النّار.
ص:648
[568]15-امام صادق علیه السّلام فرمود:استخاره امام باقر علیه السّلام این چنین بود:«خداوندا همانا برگزیده تو،دستیابی به آرزوها را نزدیک می گرداند و موهبت هایت را فراوان می کند و[انسان را در راه رسیدن به]خواسته هایش رستگار و بهره مند می سازد و درآمدها را پاکیزه می سازد و به زیباترین سرنوشت ها راهنمایی می کند و از مصیبت های برحذر داشته شده حفظ می نماید.
خداوندا!ای فرمانروای فرمانروایان!در آنچه نظرم بر آن محکم و استوار گشته است از تو طلب خیر می کنم.مولای من مرا به سوی آن هدایت کن.پس شدت ها و سختی های آن را آسان گردان و مرا در این طلب خیر،از آنچه که مهم است کفایت کن و هر امر دردناکی را از من برطرف گردان.خداوندا پایان امورم را بهره مندی،و ناگواری و نامرادی آن را سلامتی و دوری اش را نزدیکی و خشکسالی اش را خرّمی قرار ده.پروردگارا پرچم پیروزی را در آنچه در آن از تو طلب خیر نمودم به من عطا فرما و دستیابی به بخشش خود را در آنچه تو را برای آن خواندم بر من ببخش و با احسانت در آنچه به تو امید دارم بر من منّت بگذار پس به درستی که تو می دانی و من نمی دانم،تو می توانی و من نمی توانم و تو بر امور پنهان،بسیار دانایی.
[569]16-امام صادق علیه السّلام فرمود:بر شما باد به تقیّه.پس به درستی که از ما نیست هرکس تقیّه را شعار و پوشش خود با کسانی که از[بدی آنها]در امان است[و خطری از سوی آنان او را تهدید نمی کند]قرار ندهد تا آنکه تقیه در مواجهه با کسانی که از[شرّ]آنها ترسان است جزئی از نهاد و طبیعت او باشد و جزء اخلاقش دربیاید.
[570]17-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:ای علی!همانا خداوند والا تو و شیعیانت و دوستداران شیعیانت را بخشید.پس بر تو بشارت باد که تو کناره گیر لبریز هستی[این تعبیری است که برخی منافقین از حضرت داشتند به معنای بی موی شکم بزرگ]از شرک برکنار شده ای و لبریز از دانشی.[در حقیقت پیامبر از تعبیری که برخی منافقان برای حضرت علی علیه السّلام استفاده می کردند بهره برد و معنای دیگری را از آن استفاده فرمود].
ص:649
572-19- و بهذا الإسناد،عن الصّادق علیه السّلام فی قوله تعالی إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ [هود(11):114]قال:صلاه اللّیل تذهب بذنوب النّهار.
573-20- و بالإسناد،فی قول اللّه(عزّ و جلّ)فی قول یعقوب: فَصَبْرٌ جَمِیلٌ [یوسف(12):18]قال:بلا شکوی.
574-21- و بإسناده،قال:قال الباقر علیه السّلام اتّقوا فراسه المؤمن،فإنّه ینظر بنور اللّه، ثمّ تلا هذه الآیه إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ. [الحجر(15):75].
575-22- و بإسناده،فی قوله تعالی فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثانِ وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ [الحج(22):30]قال:الرّجس الشّطرنج،و قول الزّور:الغناء.
576-23- و بإسناده،عن الصّادق علیه السّلام فی قوله وَ لَقَدْ وَصَّلْنا لَهُمُ الْقَوْلَ [القصص(28):51]قال إمام بعد إمام و فی قوله تعالی تَتَجافی جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ [السجده(32):16]قال:کانوا لا ینامون حتّی یصلّوا العتمه.
577-24- الفحّام عن المنصوریّ عن عمّ أبیه عن أبی الحسن الثّالث عن آبائه عن علیّ علیه السّلام قال:قال لی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله یا علیّ،خلقنی اللّه(تعالی)و أنت من نور اللّه حین خلق آدم،و أفرغ ذلک النّور فی صلبه،فأفضی به إلی عبد المطّلب،ثمّ افترقا من عبد المطّلب؛أنا فی عبد اللّه،و أنت فی أبی طالب،لا تصلح النّبوّه إلاّ لی،و لا تصلح الوصیّه إلاّ لک،فمن جحد وصیّتک جحد نبوّتی،و من جحد نبوّتی أکبّه اللّه علی منخریه فی النّار.
ص:650
[571]18-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:همانا دخترم،فاطمه نامیده شد زیرا خداوند فرازمند او و دوستدارانش را از دوزخ جدا گرداند.
[572]19-امام صادق علیه السّلام درباره سخن خداوند که می فرماید:«همانا نیکی ها بدی ها را از میان می برد»[هود(11):آیۀ 114]فرمود:نماز شب گناهان را از میان می برد.
[573]20-امام صادق علیه السّلام درباره سخن خداوند والا درباره یعقوب که می فرماید:«پس بردباری زیبا»[یوسف(12):آیۀ 18]فرمود:بردباری بدون شکایت.
[574]21-امام باقر علیه السّلام فرمود:از زیرکی انسان مؤمن برحذر باشید پس به درستی که او با نور خدائی مشاهده می کند آنگاه این آیه را تلاوت فرمود:«و در این نشانه هایی برای هوشیاران است.»[حجر(22):آیۀ 30]
[575]22-امام باقر علیه السّلام درباره سخن خداوند که می فرماید:«از بتهای پلید و گفتار دروغ دوری کنید»[حج(22):آیۀ 30]فرمود:پلیدی،شطرنج و گفتار دروغ،غنا و آواز است[احتمالا مراد امام بیان برخی مصادیق باشد].
[576]23-امام صادق علیه السّلام درباره سخن خداوند که می فرماید:«ما این گفتار را یکی بعد از دیگری به آنها رساندیم»[قصص(28):آیۀ 51]فرمود:مراد امامی پس از امام دیگر است.و درباره سخن خداوند که می فرماید:«پهلو از بستر خواب برگیرند»[سجده(32):آیۀ 16] فرمود:نمی خوابیدند تا نماز شب می خواندند.
[577]24-امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السّلام می فرماید:پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله به من فرمود:ای علی! خداوند والا من و تو را از نور خود هنگامی که آدم را خلق کرد و آن نور را در پشت آدم قرار داد و به عبد المطلب رساند آنگاه آن دو نور از عبد المطلب از هم جدا شدند من در عبد اللّه قرار داده شدم و تو در ابو طالب قرار گرفتی پیامبری جز برای من و جانشینی جز برای تو سزاوار نیست.پس هرکس جانشینی تو را انکار کند پیامبری مرا انکار کرده است و هرکس پیامبری مرا انکار کند خداوند او را با صورت در دوزخ می اندازد.
ص:651
578-25- قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لمّا أسری بی إلی السّماء کنت من ربّی کقاب قوسین أو أدنی،فأوحی إلیّ ربّی ما أوحی،ثمّ قال:یا محمّد،اقرأ علیّ بن أبی طالب علیه السّلام أمیر المؤمنین السّلام،فما سمّیت بها أحدا قبله،و لا أسمّی بهذا أحدا بعده.
579-26- و بالإسناد،عن جابر،قال:سمعت ابن مسعود یقول:قال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله حرمت النّار علی من آمن بی و أحبّ علیّا و تولاّه،و لعن اللّه من ماری علیّا و ناواه، علیّ منّی کجلده ما بین العین و الحاجب.
580-27- و بالإسناد،عن جابر بن عبد اللّه الأنصاریّ،قال:سمعت النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله یقول:من أحبّ أن یجاور الخلیل فی داره،و یأمن حرّ ناره،فلیتولّ علیّ بن أبی طالب.
581-28- و بالإسناد،قال:دخل سماعه بن مهران علی الصّادق علیه السّلام فقال له:یا سماعه،من شرّ النّاس؟قال:نحن یا بن رسول اللّه.قال:فغضب حتّی احمرّت و جنتاه،ثمّ استوی جالسا،و کان متّکئا،فقال:یا سماعه،من شرّ النّاس؟فقلت:
و اللّه ما کذبتک یا بن رسول اللّه،نحن شرّ النّاس عند النّاس،لأنّهم سمّونا کفّارا و رفضه،فنظر إلیّ ثمّ قال:کیف بکم إذا سیق بکم إلی الجنّه،و سیق بهم إلی النّار، فینظرون إلیکم فیقولون: ما لَنا لا نَری رِجالاً کُنّا نَعُدُّهُمْ مِنَ الْأَشْرارِ [ص(38):
62]یا سماعه ابن مهران،إنّه و اللّه من أساء منکم إساءه مشینا إلی اللّه یوم القیامه
ص:652
[578]25-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:هنگامی که[در شب معراج]به آسمان برده شدم از پروردگار خود به مقدار نزدیکی دو سوی کمان یا نزدیک تر فاصله داشتم.پس پروردگارم آنچه را می خواستم به من وحی فرمود آنگاه فرمود:ای محمد!به امیر مؤمنان علی بن ابی طالب سلام برسان که بر هیچ کس پیش از او این گونه نام را ننهادم و پس از او نیز بر هیچ کس این نام را نمی نهم.
[579]26-پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله فرمود:آتش بر هر آن کس که به من ایمان آورد و علی را دوست بدارد و سرپرستی او را نپذیرد حرام گردیده است و نفرین خدا بر هرکس که با علی جدال کند.و قصد[دشمنی با]او نماید.علی نسبت به من همچون پوست میان چشم و ابرو[پلک]است.
[580]27-جابر بن عبد اللّه انصاری می گوید:شنیدم که پیامبر صلّی اللّه علیه و اله می فرمود:هرکس دوست می دارد که با خداوند خلیل در خانه اش همسایگی کند و از گرمای دوزخش در امان باشد پس علی بن ابی طالب را دوست بدارد.
[581]28-سماعه بن مهران به[حضور]امام صادق علیه السّلام شرفیاب شد.پس امام علیه السّلام به او فرمود:
ای سماعه بدترین مردم کیست؟عرضه داشت:ما،ای فرزندان رسول خدا.راوی گوید:پس امام خشمناک شد تا گونه هایش سرخ گشت آنگاه راست نشست و پیش از آن تکیه داده بود.
پس فرمود:ای سماعه!بدترین مردم کیست؟پس گفتم:ای فرزند رسول خدا!به خدا سوگند به شما دروغ نگفتم.ما در نزد مردم بدترین مردم هستیم.زیرا آنان ما را بی دین و پیمان شکن نام می نهند.پس امام به من نگریست آنگاه فرمود:چگونه اید هنگامی که شما به سوی بهشت برده شوید و آنان به سوی دوزخ روان گردند پس به سوی شما می نگرند و می گویند:«چرا مردمانی را که از اشرار می شمردیم و مسخره شان می کردیم نمی بینیم؟»[ص(38):آیۀ 62] ای سماعه بن مهران!به خدا سوگند هرکس از شما گناهی مرتکب شود ما اهل بیت در روز قیامت به نزد خداوند آمده و او را شفاعت می نمائیم و شفاعتمان پذیرفته می گردد.
ص:653
بأقدامنا فنشفع،فیه فنشفّع و اللّه لا یدخل النّار منکم عشره رجال،و اللّه لا یدخل النّار منکم خمسه رجال،و اللّه لا یدخل النّار منکم ثلاثه رجال،و اللّه لا یدخل النّار منکم رجل واحد،فتنافسوا فی الدّرجات و أکمدوا عدوّکم بالورع.
582-29- الفحّام عن عمّه عن محمّد بن جعفر عن محمّد بن المثنّی،عن أبیه، عن عثمان بن زید،عن جابر بن یزید الجعفیّ،قال:خدمت سیّد الأنام أبا جعفر محمّد بن علیّ علیهما السّلام ثمانی عشره سنه،فلمّا أردت الخروج ودّعته،و قلت:أفدنی.
فقال:بعد ثمانی عشره سنه،یا جابر!قلت:نعم،إنّکم بحر لا ینزف و لا یبلغ قعره.
فقال:یا جابر،بلّغ شیعتی عنّی السّلام،و أعلمهم أنّه لا قرابه بیننا و بین اللّه (عزّ و جلّ)،و لا یتقرّب إلیه إلاّ بالطّاعه له،و یا جابر،من أطاع اللّه و أحبّنا فهو ولیّنا، و من عصی اللّه لم ینفعه حبّنا.یا جابر،من هذا الّذی یسأل اللّه فلم یعطه،أو توکّل علیه فلم یکفه،أو وثق به فلم ینجه!یا جابر،أنزل الدّنیا منک کمنزل نزلته ترید التّحوّل عنه و هل الدّنیا إلاّ دابّه رکبتها فی منامک فاستیقظت و أنت علی فراشک غیر راکب و لا آخذ بعنانها،أو کثوب لبسته أو کجاریه وطئتها،یا جابر،الدّنیا عند ذوی الألباب کفیء الظّلال،لا إله إلاّ اللّه إعزاز لأهل دعوته،الصّلاه تثبیت للإخلاص و تنزیه عن الکبر،و الزّکاه تزید فی الرّزق،و الصّیام و الحجّ تسکین القلوب،القصاص و الحدود حقن الدّماء،و حبّنا أهل البیت نظام الدّین،و جعلنا اللّه و إیّاکم من الّذین یخشون ربّهم بالغیب و هم من السّاعه مشفقون.
ص:654
به خدا سوگند از شما ده نفر در دوزخ داخل نمی گردد.به خدا سوگند از شما پنج نفر در دوزخ داخل نمی گردد.به خدا سوگند از شما سه نفر در دوزخ داخل نمی گردد به خدا سوگند از شما یک نفر هم در دوزخ داخل نمی گردد.پس به درجات الهی با یکدیگر رقابت کنید و دشمنانتان را با پرهیزگاری اندوهگین سازید.
[582]29-جابر بن یزید جعفی می گوید:هجده سال در خدمت امام باقر علیه السّلام بودم.پس هنگامی که خواستم از نزد ایشان خارج شوم با او وداع کردم و عرضه داشتم:مرحمتی نمائید[سخنی به من بفرمائید].امام فرمود:ای جابر!پس از هجده سال؟عرضه داشتم:بله.همانا شما دریایی هستید که پایان نمی پذیرد و به ژرفای آن رسیده نمی شود.پس امام فرمود:به شیعیانم از جانب من سلام برسان و آنان را آگاه کن که هیچ خویشاوندی میان ما و خداوند نیست و جز با فرمانبرداری از خداوند به او نزدیکی جسته نمی شود.ای جابر!هرکس از خدا پیروی کند و ما را دوست بدارد همو دوستدار ماست و هرکس نافرمانی خدا را نماید دوستی ما به او سودی نمی بخشد.ای جابر!چه کسی است که از خداوند چیزی طلبد و به او عطا ننماید یا بر او توکّل کند و خدا او را کفایت نکند یا به او اطمینان داشته باشد پس خدا او را نجات نبخشد؟ ای جابر در دنیا همچون منزلی که در آن فرود آمده ای و می خواهی از آن رهسپار جای دگر گردی،فرود آی.و آیا دنیا جز مرکبی است که در خواب بر آن سوار گشته ای پس آنگاه که بیدار شده ای خود را بر بسترت یافته ای که نه بر مرکبی سواری و نه افسار آن را به دست گرفته ای.یا جز لباسی است که پوشیده ای و کنیزی است که با او نزدیکی نموده ای.ای جابر! دنیا نزد صاحبان عقل چون سایه ای است.کلمه«لا اله الاّ اللّه»موجب شکست ناپذیری ایمان آورندگان به آن و نماز موجب استواری اخلاص و پاکی از خودپسندی است.زکات در روزی می افزاید،روزه و حج سبب آرامش دل ها و قصاص و اجرای حدود موجب جلوگیری از خون ریزی و دوستی ما اهل بیت موجب سامان یافتن دین می باشد.خداوند ما و شما را از کسانی قرار دهد که در پنهان از پروردگار خود در هراسند و از قیامت بیمناکند.
ص:655
583-30- الفحّام عن صفوان بن حمدون الهرویّ،عن أحمد بن محمّد بن السّریّ،عن أحمد بن محمّد بن عبد الرّحمن،عن الحسین بن عبد الرّحمن بن محمّد الأزدیّ،عن أبیه و عمّه عبد العزیز بن محمّد عن عمرو بن أبی المقدام،عن أبی یحیی،عن جعفر بن محمّد الصّادق علیه السّلام قال:سئل الباقر علیه السّلام عن فضل لیله النّصف من شعبان،فقال:هی أفضل لیله بعد لیله القدر،فیها یمنح اللّه(تعالی) العباد فضله،و یغفر لهم بمنّه،فاجتهدوا فی القربه إلی اللّه فیها،فإنّها لیله آلی اللّه تعالی علی نفسه ألاّ یردّ سائلا له فیها ما لم یسأل معصیه،و إنّها اللّیله الّتی جعلها اللّه لنا أهل البیت بإزاء ما جعل لیله القدر لنبیّنا صلّی اللّه علیه و اله فاجتهدوا فی الدّعاء و الثّناء علی اللّه تعالی(عزّ و جلّ)فإنّه من سبّح اللّه(تعالی)فیها مائه مرّه،و حمده مائه مرّه و کبّره مائه مرّه غفر اللّه(تعالی)له ما سلف من معاصیه،و قضی له حوائج الدّنیا و الآخره،ما التمسه منه،و ما علم حاجته إلیه و إن لم یلتمسه منه،کرما منه(تعالی) و تفضّلا علی عباده.قال أبو یحیی:فقلت لسیّدنا الصّادق علیه السّلام أیش الأدعیه فیها؟ فقال:إذا أنت صلّیت العشاء الآخره،فصلّ رکعتین؛اقرأ فی الأولی بالحمد و سوره الجحد و هی قُلْ یا أَیُّهَا الْکافِرُونَ و اقرأ فی الرّکعه الثّانیه بالحمد و سوره التّوحید و هی قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ فإذا سلّمت قلت«سبحان اللّه»ثلاثا و ثلاثین مرّه و«الحمد للّه»ثلاثا و ثلاثین مرّه و«اللّه أکبر»أربعا و ثلاثین مرّه،ثمّ قل«یا من إلیه ملجأ العباد فی المهمّات»الدّعاء إلی آخره،ذکرناه فی عمل السّنه،فإذا فرغ سجد
ص:656
[583]30-امام صادق علیه السّلام می فرماید:از امام باقر علیه السّلام از برتری شب نیمه شعبان پرسیده شد.امام فرمود:آن برترین شب پس از شب قدر است.در آن شب خداوند والا احسانش را به بندگان بی دریغ عطا می کند و آنان را با لطف خود می آمرزد.پس در آن شب برای نزدیکی به خدا تلاش کنید.پس به درستی که آن شبی است که خداوند به خود سوگند خورده است که هیچ درخواستگری را تا زمانی که گناهی را نطلبیده است بازنگرداند و آن شبی است که خداوند در برابر آن که شب قدر را برای پیامبرمان صلّی اللّه علیه و اله قرار داد آن را برای ما مقرّر فرمود.پس در دعا و ستایش خداوند والا کوشش کنید.به درستی که هرکس در آن صد بار خدا را تسبیح گوید و صد بار ستایش او را به جای آورد و صد بار او را بزرگ بدارد خداوند والا گناهان پیشین او را می بخشاید و خواسته های دنیا و آخرتش هر آنچه که از خدا می طلبد و آنچه را که خداوند والا او را بدان نیازمند می داند هرچند که آن را طلب نکرده باشد از روی بخشش و احسان بر بندگانش برآورده می سازد.ابو یحیی می گوید:پس به امام صادق علیه السّلام عرضه داشتم:چه دعایی در آن شب بخوانم؟امام فرمود:هنگامی که نماز عشا را خواندی دو رکعت نماز بگزار در رکعت اول حمد و سوره جحد که همان«قل یا ایها الکافرون»است بخوان و در رکعت دوم حمد و سوره توحید که همان«قل هو اللّه احد»است تلاوت کن.پس هنگامی که سلام گفتی سی و سه بار«سبحان اللّه»و سی و سه بار«الحمد للّه»و سی و چهاربار«اللّه اکبر»بگو و آنگاه بگو:«ای کسی که پناه بندگان در هنگام سختی ها و مشکلات به سوی اوست»و تا آخر دعا را بخوان[مؤلف گوید:]-ما آن دعا را در اعمال سال[در کتاب مصباح المتهجّد]بیان کرده ایم-
ص:657
و یقول«یا ربّ»عشرین مرّه«یا محمّد»سبع مرّات«لا حول و لا قوّه إلاّ باللّه» عشر مرّات«ما شاء اللّه»عشر مرّات«لا قوّه إلاّ باللّه»عشر مرّات،ثمّ تصلّی علی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و تسأل اللّه حاجتک،فو اللّه لو سألت بها بفضله بکرمه عدد القطر لبلغک اللّه إیّاها بکرمه و بفضله.
584-31- الفحّام عن المنصوریّ عن عمّ أبیه عن أبی الحسن الثّالث عن آبائه عن موسی بن جعفر علیهم السّلام قال:إنّ رجلا جاء إلی سیّدنا الصّادق علیه السّلام فشکا إلیه الفقر، فقال:لیس الأمر کما ذکرت و ما أعرفک فقیرا.قال:و اللّه یا سیّدی ما استبنت، و ذکر من الفقر قطعه و الصّادق علیه السّلام،یکذّبه إلی أن قال له:خبّرنی لو أعطیت بالبراءه منّا مائه دینار،کنت تأخذ؟قال:لا.إلی أن ذکر ألوف دنانیر و الرّجل یحلف أنّه لا یفعل،فقال له:من معه سلعه یعطی بها هذا المال لا یبیعها هو فقیر!
585-32- الفحّام عن المنصوریّ،عن عمّ أبیه،عن أبی الحسن الثّالث عن آبائه عن الباقر علیه السّلام عن جابر،قال:کنت أماشی أمیر المؤمنین علیه السّلام علی الفرات،إذ خرجت موجه عظیمه فغطّته حتّی استتر عنّی،ثمّ انحسرت عنه و لا رطوبه علیه، فوجمت لذلک و تعجّبت،و سألته عنه،فقال:و رأیت ذلک؟قال:قلت:نعم.قال:
إنّما الملک الموکّل بالماء خرج فسلّم علیّ و اعتنقنی؟
586-33- الفحّام عن المنصوریّ عن عمّ أبیه عن أبی الحسن العسکریّ عن آبائه علیه السّلام قال قال أمیر المؤمنین علیه السّلام سمعت النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله یقول:إذا حشر النّاس یوم
ص:658
پس هنگامی که فارغ گشتی به سجده برو و بیست بار بگو«ای پروردگار»و هفت بار بگو:«هر آنچه خدا بخواهد»و ده بار بگو(هیچ توانایی جز به کمک خداوند ممکن نیست)آنگاه بر پیامبر صلّی اللّه علیه و اله درود می فرستی و نیاز خود را از او می طلبی.پس به خدا سوگند چنان چه این گونه به تعداد قطرات باران از فضل و کرمش بخواهی خداوند با بزرگ منشی و احسانش آن را به تو می رساند.
[584]31-امام کاظم علیه السّلام فرمود:مردی به نزد آقای ما امام صادق علیه السّلام آمد و از نداری به او شکایت نمود.امام فرمود:امر آن گونه که می گویی نیست و من تو را ندار برنمی شمرم.مرد گفت:آقای من!به خدا سوگند امر بر تو آشکار نگشته است[و پیوسته]از نداری خود بیان می کرد و امام صادق علیه السّلام سخن او را صحیح نمی شمرد.تا این که امام به او فرمود:مرا آگاه کن که اگر برای بیزاری جستن از ما صد دینار به تو داده شود می پذیری؟عرضه داشت:نه.پس امام تا هزاران دینار پیش رفت ولی مرد قسم می خورد که چنین نمی کند[و در مقابل آن مقدار پول از امام بیزاری نمی جوید]پس امام به او فرمود:آیا کسی که چنین سرمایه و کالایی دارد که در برابرش این مقدار پول داده می شود و او آن کالا را نمی فروشد فقیر است!؟
[585]32-جابر می گوید:با امیر مؤمنان علیه السّلام در کنار فرات قدم می زدیم که ناگهان موجی بزرگ از فرات برخاست و حضرت را در برگرفت تا او را از دیدگان من پنهان ساخت آن گاه موج بازگشت درحالی که هیچ تری و رطوبتی بر امام نبود.از این امر زبانم بند آمد و شگفت زده شدم و از امام سبب را پرسیدم.امام فرمود:آن را مشاهده کردی؟عرضه داشتم:بله.امام فرمود:فرشته گماشته بر آب بیرون آمده و بر من سلام کرد و مرا در آغوش گرفت.
[586]33-امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السّلام فرمود:شنیدم که پیامبر صلّی اللّه علیه و اله می فرمود:هنگامی که مردم در روز قیامت برانگیخته شوند.
ص:659
القیامه نادی مناد:یا رسول اللّه،إنّ اللّه جلّ اسمه قد أمکنک من مجازاه محبّیک و محبّی أهل بیتک،الموالین لهم فیک،و المعادین لهم فیک،فکافئهم بما شئت؛ فأقول:یا ربّ الجنّه.فأنادی:فولّهم منها حیث شئت،فذلک المقام المحمود الّذی وعدت به.
587-34- الفحّام عن عمّه عمر بن یحیی عن کافور الخادم قال:قال لی الإمام علیّ بن محمّد علیه السّلام اترک السّطل الفلانیّ فی الموضع الفلانیّ،لأتطهّر منه للصّلاه؛ و أنفذنی فی حاجه،و قال:إذا عدت فافعل ذلک لیکون معدّا إذا تأهّبت للصّلاه؛ و استلقی علیه السّلام لینام،و أنسیت ما قال لی،و کانت لیله بارده،فحسست به و قد قام إلی الصّلاه،و ذکرت أنّنی لم أترک السّطل،فبعدت عن الموضع خوفا من لومه، و تألّمت له حیث یشقی بطلب الإناء،فنادانی نداء مغضب فقلت:إنّا للّه أیش عذری أن أقول نسیت مثل هذا؟و لم أجد بدّا من إجابته،فجئت مرعوبا فقال لی:
یا ویلک،أما عرفت رسمی،أنّنی لا أتطهّر إلاّ بماء بارد،فسخّنت لی ماء و ترکته فی السّطل؟قلت:و اللّه یا سیّدی ما ترکت السّطل و لا الماء.قال:الحمد للّه لا ترکنا رخصه و لا رددنا منحه،الحمد للّه الّذی جعلنا من أهل طاعته،و وفّقنا للعون علی عبادته،إنّ النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله کان یقول:إنّ اللّه یغضب علی من لا یقبل رخصه.
588-35- الفحّام عن عمّه عمر بن یحیی عن إبراهیم بن عبد اللّه الکنجیّ،عن أبی عاصم،عن الصّادق علیه السّلام قال:شیعتنا جزء منّا،خلقوا من فضل طینتنا،
ص:660
منادی ندا دردهد«ای فرستاده خدا!همانا خداوند-که نامش پرعظمت باد-به تو این توانایی را داده که دوستدارانت و دوستداران اهل بیتت را که به خاطر تو آنان را دوست می دارند و به خاطرت با[دشمنان]آنان دشمنی می کنند پاداش دهی.پس آن گونه که می خواهی به آنان جزا ده».پس من می گویم:ای پروردگار بهشت.آنگاه فراخوانده می شوم که آنان را در هر جا از بهشت که خواستی جای ده.و این همان مقام ستوده شده ای است که به آن وعده داده شدی.
[587]34-کافور خادم می گوید:امام علی بن محمد به من فرمود:«فلان سطل[آب]را در فلان مکان قرار ده تا از آب آن برای نماز وضو بسازم»و مرا به دنبال نیازی فرستاد و فرمود:
هنگامی که بازگشتی چنین کن تا زمانی که برای نماز آماده می شوم مهیّا باشد.و امام علیه السّلام به پشت دراز کشید تا بخوابد و من آنچه را که امام به من فرمود فراموش کردم و آن شب،شب سردی بود.پس احساس کردم که امام برای نماز برخاسته است و به یاد آوردم که من سطل را در مکانش قرار نداده ام.پس از ترس سرزنش امام از آن مکان دور شدم و از اینکه امام در طلب ظرف به سختی بیفتد اندوهگین و دردمند گشتم.پس امام با صدایی خشمگین مرا صدا زد.پس با خود گفتم:ما از خدائیم.چه عذری دارم تا نگویم این کار را فراموش کرده ام؟هیچ چاره ای از پاسخ امام نیافتم.پس هراسان به نزد ایشان رفتم.پس امام به من فرمود:وای بر تو.
آیا شیوه مرا نمی دانی که من جز با آب سرد وضو نمی سازم پس برایم آب گرم کرده ای و در سطل ریخته ای؟[امام علیه السّلام با این سخن،برای خادم بهانه ساخت تا شرمنده نشود]عرضه داشتم:آقای من به خدا سوگند من نه سطل و نه آب را در آن جا قرار ندادم.امام فرمود:ستایش از آن خداست.به خدا سوگند،هیچ اجازه و عذری را رد ننموده و از هیچ بخششی دریغ نکردیم.ستایش از آن خدایی است که بخشش را از اهل بندگی اش قرار داد و بر کمک بر عبادتش توفیق عطا نمود.همانا پیامبر صلّی اللّه علیه و اله می فرمود:به درستی که خداوند بر کسی که عذر دیگری را نمی پذیرد خشمگین است.
ص:661
یسوؤهم ما یسوؤنا،و یسرّهم ما یسرّنا،فإذا أرادنا أحد فلیقصدهم فإنّهم الذین یوصل منه إلینا.
589-36- الفحّام عن المنصوریّ،عن عمّ أبیه عن أبی الحسن الثّالث علیه السّلام عن آبائه علیه السّلام قال:قال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله لا تخیّب راجیک،فیمقتک اللّه و یعادیک.
590-37- الفحّام قال کان أبو الطّیّب أحمد بن محمّد بن بوطیر رجلا من أصحابنا،و کان جدّه بوطیر غلام الإمام أبی الحسن علیّ بن محمّد،و هو سمّاه بهذا الاسم،و کان ممّن لا یدخل المشهد،و یزور من وراء الشّبّاک،و یقول:للدّار صاحب حتّی أذن له،و کان متأدّبا یحضر الدّیوان،و کان إذا طلب من الإنسان حاجه،فإن أنجزها شکر و بشر،و إن وعده عاد إلیه ثانیه،فإن أنجزها و إلاّ عاد ثالثه،فإن أنجزها و إلاّ قام فی مجلسه،إن کان ممّن له مجلس،أو جمع النّاس فأنشد:
أ علی الصّراط ترید رعیه ذمّتی أم فی المعاد تجود بالإنعام
إنّی لدنیائی أریدک فانتبه یا سیّدی من رقده النّوّام
591-38- الفحّام عن محمّد بن عیسی عن هارون،عن أبی عبد الصّمد إبراهیم، عن أبیه،عن جدّه محمّد بن إبراهیم،قال:سمعت الصّادق جعفر بن محمّد علیهما السّلام یقول فی قوله(تعالی): اُدْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّهً [البقره(2):208]قال:فی ولایه أمیر المؤمنین علیّ علیه السّلام وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ [آل عمران(3):33]قال:لا
ص:662
[588]35-امام صادق علیه السّلام فرمود:شیعیان ما جزئی از ما هستند که از باقی مانده گل ما آفریده شدند.هر آنچه ما را اندوهگین کند آنان را اندوهگین می سازد و هر آنچه ما را شادمان سازد آنان را شادمان می گرداند.پس هرکس که ما را می طلبد می بایست آنان را قصد کند[و به آنان نیکی نماید]پس آنان کسانی هستند که از ایشان به ما می رسد.[و نیکی در حق شیعیان ما چون نیکی در حق ماست].
[589]36-پیامبر صلّی اللّه علیه و اله فرمود:امید دار به خودت را ناامید نگردان که خداوند بر تو خشم گرفته و با تو به دشمنی برمی خیزد.
[590]37-ابو محمد می گوید:ابو طیّب احمد بن محمد بن بوطیر مردی از یاران ما بود و جدّش بوطیر غلام ابو الحسن علی بن محمد هادی علیهما السّلام بود که امام خود،او را بدین اسم نام گذاری کرده بود.و او از کسانی بود که[برای زیارت]در حرم داخل نمی شد و از پشت پنجره زیارت می کرد و می گفت:خانه صاحبی دارد تا آنکه به او اجازه داده شد که داخل گردد[که شرح آن در احادیث گذشته آمده است]و او انسان شعر پیشه ای بود که در مجامع شعری حاضر می شد.و هنگامی که از کسی حاجتی می طلبید اگر آن را برایش به انجام می رساند شکرگذاری می نمود و شادمان می گشت و اگر به او وعده[آینده]می داد برای دومین بار باز می گشت پس اگر برایش به انجام می رساند[که شکرگذاری می نمود]و گر نه برای سومین بار باز می گشت پس اگر برایش به انجام می رساند[که شکرگذاری می نمود]و گر نه اگر مجلسی برقرار بود برمی خاست و در همانجا این اشعار را می خواند و اگر مجلسی فراهم نبود مردم را جمع می کرد و بر آنها این چنین می خواند:
آیا در این راه(یعنی دنیا)تو بر گردن من حقّی می خواهی بگذاری یا می خواهی در روز قیامت به من احسانی بنمایی؟همانا من به خاطر دنیای خود تو را می خواهم ای سرور من از خواب بیدار شو!
[591]38-محمد بن ابراهیم گوید از امام صادق علیه السّلام شنیدم که در خصوص این آیه«ای اهل ایمان همۀ شما باهم در مقام تسلیم درآیید»فرمودند:مراد از آن تسلیم در برابر ولایت حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام است و آیۀ«و از وسوسه های شیطان پیروی نکنید»یعنی فقط از علی علیه السّلام پیروی کنید و پیروی از غیر او پیروی از شیطان است.
ص:663
تتّبعوا غیره.
592-39- الفحّام،عن محمّد بن عیسی عن هارون،عن أبی عبد الصّمد إبراهیم،عن أبیه،عن جدّه،و هو إبراهیم بن عبد الصّمد قال سمعت جعفر بن محمّد علیه السّلام یقول:کان یقرأ إِنَّ اللّهَ اصْطَفی آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ [و آل محمّد] عَلَی الْعالَمِینَ [آل عمران(3):33]قال:هکذا نزلت.
593-40- الفحّام عن محمّد بن عیسی بن هارون،عن إبراهیم بن عبد الصّمد، عن أبیه،عن جدّه،قال:قال سیّدنا الصّادق علیه السّلام من اهتمّ لرزقه کتب علیه خطیئه، إنّ دانیال کان فی زمن ملک جبّار عات،أخذه فطرحه فی جبّ و طرح معه السّباع،فلم تدن منه،و لم تجرحه،فأوحی اللّه إلی نبیّ من أنبیائه:أن ائت دانیال بطعام قال:یا ربّ،و أین دانیال؟قال:تخرج من القریه فیستقبلک ضبع فاتّبعه فإنّه یدلّک علیه،فأتت به الضّبع إلی ذلک الجبّ،فإذا فیه دانیال،فأدلی إلیه الطّعام،فقال دانیال:الحمد للّه الّذی لا ینسی من ذکره،و الحمد للّه الّذی لا یخیّب من دعاه، الحمد للّه الّذی من توکّل علیه کفاه،الحمد للّه الّذی من وثق به لم یکله إلی غیره، الحمد للّه الّذی یجزی بالإحسان إحسانا و بالصّبر نجاه ثمّ قال الصّادق علیه السّلام إنّ اللّه أبی إلاّ أن یجعل أرزاق المتّقین من حیث لا یحتسبون،و ألاّ تقبل لأولیائه شهاده فی دوله الظّالمین.
انتهت أخبار أبی محمّد الفحام.
ص:664
[592]39-ابراهیم بن عبد الصمد گوید:از امام صادق علیه السّلام شنیدم که هنگام قرائت آیۀ«همانا خداوند برگزید آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را»می فرمود:«و آل محمد»را سپس ادامه آیه را می خواند:«بر جهانیان».گفت:این چنین نازل شده بود.[این حدیث قابل بررسی است.]
[593]40-ابراهیم بن عبد الصمد از پدرش و او هم پدرش نقل می کند که سرور ما امام صادق علیه السّلام فرمود:هرکس همّ و غم او رزق و روزی او باشد بر او گناهی نوشته می شود.
حضرت دانیال در روزگار پادشاهی ستمگر و عصیانگر زندگی می کرد.آن پادشاه او را گرفت و به چاهی انداخت و چند حیوان درنده نیز همراه او به چاه انداخت تا او را تکه و پاره نمایند ولی آن شیر و پلنگ به او نزدیک نشدند و او را مجروح نساختند.در این شرایط خداوند به یکی از پیامبرانش وحی کرد که به دانیال غذا و طعام ببر.آن پیامبر پرسید:دانیال کجاست؟ خداوند فرمود:از آن منطقه یک کفتاری بیرون می آید تو دنبال او را بگیر تا آن مکان را بیابی.
آن کفتار به سوی آن چاه آمد.آن پیامبر غذایی را که فراهم کرده بود به داخل چاه رساند.دانیال گفت:خدایی را حمد می گویم که آن کسی را که او را یاد می کند فراموش نمی نماید و درخواست او را برآورده می سازد.خدایی را سپاسگزارم که هرکه بر او توکّل نماید او را کفایت کند و حمد از آن خدایی است که هرکس به او اطمینان ورزد به غیر خود وا نمی نهد.
ستایش از آن خدایی است که نیکی را با نیکی و صبر و بردباری را با نجات پاداش می دهد آنگاه امام صادق علیه السّلام فرمود:به درستی که خداوند ابا کرد جز آن که روزی تقواپیشگان را از آنجا که به حساب نمی آورند قرار دهد و جز آنکه برای دوستان خود گواهی در دولت ستمگران نپذیرد[و آنان را یاری ننماید].
روایات ابو محمد فحّام به پایان رسید.
ص:665
594-41- أخبرنا الشّیخ أبو عبد اللّه الحسین بن عبید اللّه الغضائریّ،عن أبی محمّد هارون بن موسی التّلّعکبریّ،قال:حدّثنا محمّد بن همام،قال:حدّثنا علیّ بن الحسین الهمدانیّ،قال حدّثنا أبو عبد اللّه محمّد بن خالد البرقیّ،عن أبی قتاده القمی،قال:کنّا عند أبی عبد اللّه علیه السّلام إذ تذاکروا عنده الفتوّه،فقال:و ما الفتوّه، لعلّکم تظنّون أنّها بالفسوق و الفجور!کلاّ إنّما الفتوّه طعام موضوع،و نائل مبذول، و بشر مقبول،و عفاف معروف،و أذی مکفوف،و أمّا تلک فشطاره و فسوق.ثمّ قال:و ما المروّه؟فقلنا:لا نعلم.قال علیه السّلام:المروّه و اللّه أن یضع الرّجل خوانه بحسب غناه،فإنّ المروّه مروّتان:مروّه فی السّفر،و مروّه فی الحضر،فأمّا الّتی فی الحضر فتلاوه القرآن،و لزوم المساجد،و المشی مع الإخوان فی الحوائج،و النّعمه تری علی الخادم،فإنّها ممّا تسرّ الصّدیق،و تکبت العدوّ؛و أمّا الّتی فی السّفر فکثره الزّاد،و طیبه و بذله لمن یکون معک،و کتمانک علی القوم بعد مفارقتک إیّاهم.قال:
و الّذی بعث محمّدا صلّی اللّه علیه و اله بالحقّ نبیّا،إنّ اللّه(عزّ و جلّ)یرزق العبد علی قدر المروّه، و إنّ المعونه علی قدر المئونه،و إنّ الصّبر لینزل علی قدر شدّه البلاء علی المؤمن.
595-42- بإسناد أبی قتاده،قال:قال أبو عبد اللّه علیه السّلام لیس لحاقن رأی،و لا لملول صدیق،و لا لحسود غنی،و لیس بحازم من لم ینظر فی العواقب،و النّظر فی العواقب تلقیح للقلوب.
596-43- بالإسناد إلی أبی قتاده،قال:قال أبو عبد اللّه علیه السّلام لمعلّی بن خنیس:یا
ص:666
[594]41-ابو قتاده می گوید:نزد امام صادق علیه السّلام بودیم که از جوانمردی یاد شد.پس امام فرمود:جوانمردی چیست؟شاید شما گمان می کنید که جوانمردی با بدکاری و بدسگالی میسّر است.هرگز.همانا جوانمردی غذایی است نهاده شده و تحفه ای است بخشیده شده و نشاطی است پذیرفته شده و عفتی است نکو و آزاری است[که از دیگران]باز داشته شده است و اما آن[که دیگران انجام می دهند]موذی گری و بدکاری است.پس امام فرمود:و مروّت چیست؟عرضه داشتیم:نمی دانیم.امام فرمود:به خدا سوگند مروّت در این است که انسان سفره اش را به قدر توانگری اش قرار دهد.پس به درستی که مروّت بر دو قسم است:
مروّت در سفر و مروّت در وطن اما مروّت در وطن تلاوت قرآن است و بسیار رفتن به مسجد و سعی در برطرف ساختن نیاز برادران دینی و نعمتی که به خدمتگزار خود ارزانی می داری.پس این امور از کارهایی است که دوست را شادمان می گرداند و دشمن را خوار می سازد.و اما مروّت در سفر فراوانی توشه و نیکویی آن و بخشش آن به همراهانت و پوشاندن این امر از مردم پس از جدایی از ایشان است.سوگند به کسی که محمد صلّی اللّه علیه و اله را به حق به پیامبری برانگیخت همانا خداوند والا و بلندمرتبه بنده را به قدر مروّتش روزی می بخشد و یاری پروردگار[در رساندن رزق]به میزان هزینه است[که در راه صحیح انجام می دهد]و به درستی که بردباری به میزان سختی بلاء بر مؤمن فروفرستاده می شود.
[595]42-امام صادق علیه السّلام فرمود:نظر کسی که ادرار خود را جمع کرده و در فشار است[در چنین حالی نظریه می دهد]ارزش ندارد و انسان کسل و افسرده دوستی ندارد،حسود بی نیاز نمی گردد و کسی که به سرانجام کار ننگرد دوراندیش نیست و سرانجام نگری موجب آزمودگی دلهاست.
ص:667
معلّی،علیک بالسّخاء و حسن الخلق،فإنّهما یزیّنان الرّجل کما تزیّن الواسطه القلاده.
597-44- بإسناد أبی قتاده،القمّیّ قال:قال أبو عبد اللّه علیه السّلام لداود بن سرحان:یا داود،إنّ خصال المکارم بعضها مقیّد ببعض،یقسمها اللّه حیث یشاء،تکون فی الرّجل،و لا تکون فی ابنه،و تکون فی العبد،و لا تکون فی سیّده:صدق الحدیث، و صدق النّاس،و إعطاء السّائل،و المکافأه بالصّنائع،و أداء الأمانه،و صله الرّحم، و التّودّد إلی الجار و الصّاحب،و قری الضّیف،و رأسهنّ الحیاء.
598-45- بالإسناد،عن أبی قتاده،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام،قال:وصیّه ورقه بن نوفل لخدیجه بنت خویلد علیها السّلام إذا دخل علیها،یقول لها:یا بنت أخی،لا تماری جاهلا و لا عالما،فإنّک متی ماریت جاهلا أذلّک،و متی ماریت عالما منعک علمه، و إنّما یسعد بالعلماء من أطاعهم.أی بنیّه،إنّه لا فراق أبعد من الموت،و لا حزن أطول من النّساء،و تلقی من لا یجدی علیک الموت الأحمر.أی بنیّه،إیّاک و صحبه الأحمق الکذّاب،فإنّه یرید نفعک فیضرّک،و یقرّب منک البعید،و یبعّد منک القریب،إن ائتمنته خانک،و إن ائتمنک أهانک،و إن حدّثک کذبک،و إن حدّثته کذّبک،و أنت منه بمنزله السّراب الّذی یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً حَتّی إِذا جاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً [النور(24):36]و اعلمی أنّ الشّابّ الحسن الخلق مفتاح للخیر،مغلاق للشّرّ،و أنّ الشّابّ الشّحیح الخلق مغلاق للخیر مفتاح للشّرّ،و اعلمی أنّ الآجرّ إذا
ص:668
[596]43-امام صادق علیه السّلام به معلّی بن خنیس فرمود:ای معلّی!بر تو باد به گشاده دستی و نکو رفتاری که این دو موجب زینت انسان می گردند همان گونه که نگین گردنبند را زینت می بخشد.
[597]44-امام صادق علیه السّلام به داود بن سرحان فرمود:ای داود!همانا برخی از خصوصیّات نیک وابسته به برخی دیگر است و خداوند آنها را به هرکجا که بخواهد می پراکند[و چه بسا]در انسانی باشد ولی در فرزندش نباشد و در عبد باشد ولی در اربابش نباشد[و آنها عبارتند از:] راستگویی و صداقت با مردم و کمک به نیازمند و پاداش دهی به کردار نیک و پرداخت امانت و رفت وآمد خویشاوندان و دوستی با همسایه و همراه،و میهمانداری و سرآمد آنها هم حیاست.
[598]45-امام صادق علیه السّلام فرمود:سفارش ورقه بن نوفل به خدیجه دختر خویلد-که سلام خدا بر او باد-هنگامی که بر او داخل شد این چنین بود:ای دختر برادرم!با نادان و دانا ستیزه مکن پس همانا تو هرزمان که با نادان جدال کنی تو را می آزارد و هرگاه با دانا جدال کنی دانشش تو را[از رسیدن به مقصودت]باز می دارد.و همانا کسی به واسطه دانشمندان رستگار می شود که از آنان پیروی کند.دختر عزیزم همانا هیچ جدالی دورتر از مرگ و هیچ اندوهی طولانی تر از[گرفتار شدن به]زنان[نابکار]نیست.گاه با کسی ملاقات می کنی که مرگ سرخ[قتل]نیز برایت سودی نمی بخشد.دختر عزیزم!از هم صحبتی با کودن دروغ پرداز دوری کن پس او سود تو را می طلبد و به تو ضرر می رساند.دور را برایت نزدیک و نزدیک را برایت دور جلوه می دهد.اگر او را امین برشمری به تو خیانت می کند و اگر او تو را امین برشمرد تو را خوار می سازد.اگر با تو سخن بگوید دروغ می گوید و اگر تو با او سخن بگویی سخنت را دروغ و تو را نسبت به او همچون سرابی هستی«که تشنه به آن گمان آب می برد و زمانی که به آن می رسد چیزی نمی یابد»[نور(39):آیۀ 24]و بدان که جوان نیک رفتار کلید نیکی ها و قفل بدیهاست و جوان بداخلاق و بخیل قفل نیکی ها و کلید بدیهاست.و بدان که آجر اگر بشکند
ص:669
انکسر لم یشعب،و لم یعد طینا.
599-46- بالإسناد إلی أبی قتاده،عن الصّادق علیه السّلام قال:إنّ للّه(عزّ و جلّ) وجوها خلقهم من خلقه و أرضه لقضاء حوائج إخوانهم،یرون الحمد مجدا،و اللّه (عزّ و جلّ)یحبّ مکارم الأخلاق،و کان فیما خاطب اللّه(تعالی)به نبیّه صلّی اللّه علیه و اله أن قال له:یا محمّد إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ [القلم(68):4]قال:السّخاء و حسن الخلق.
600-47- بالإسناد،إلی أبی قتاده،عن داود بن سرحان،قال:کنّا عند أبی عبد اللّه علیه السّلام إذ دخل علیه سدیر الصّیرفیّ،فسلّم و جلس،فقال له:یا سدیر،ما کثر مال رجل قطّ إلاّ عظمت الحجّه للّه علیه،فإن قدرتم أن تدفعوها عن أنفسکم فافعلوا.
فقال له:یا بن رسول اللّه،بما ذا؟قال:بقضاء حوائج إخوانکم من أموالکم.ثمّ قال:
تلقّوا النّعم-یا سدیر-بحسن مجاورتها،و اشکروا من أنعم علیکم،و أنعموا علی من شکرکم،فإنّکم إذا کنتم کذلک استوجبتم من اللّه(تعالی)الزّیاده،و من إخوانکم المناصحه؛ثمّ تلا لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ [ابراهیم(14):7].
601-48- بالإسناد إلی أبی قتاده،عن داود قال:قال أبو عبد اللّه علیه السّلام ثلاث هنّ من السّعاده:الزّوجه المواتیه،و الولد البارّ،و الرجل یرزق معیشه یغدو علی إصلاحها و یروح إلی عیاله.
602-49- بالإسناد إلی أبی قتاده قال:کنت عند أبی عبد اللّه علیه السّلام فدخل علیه زیاد القندیّ،فقال له:یا زیاد،ولّیت لهؤلاء؟قال:نعم یا بن رسول اللّه،لی مروّه
ص:670
دوباره به هم نمی چسبد و گل به حساب نمی آید[کنایه از اینکه آب رفته را نمی توان به جوی بازگرداند و برخی اشتباهات قابل جبران نیست].
[599]46-امام صادق علیه السّلام فرمود:همانا خداوند متعال کسانی را دارد که آنان را از میان آفریدگان زمینی خود و برای برطرف ساختن نیاز برادرانشان آفریده است.آنان ستایش خداوند را مایه عظمت و بزرگی خود می بینند و خداوند متعال نیز خصلتهای بزرگوارانه اخلاقی را دوست می دارد.و در آن چه خداوند والا پیامبرش را به آن خطاب کرد این بود که فرمود:ای محمد! «تو اخلاقی شگرف داری»[قلم(68):آیۀ 4]امام صادق علیه السّلام فرمود:مراد گشاده دستی و خوش خلقی است.
[600]47-داود بن سرحان می گوید:نزد امام صادق علیه السّلام بودیم که سدیر صیرفی بر او داخل شد پس سلام کرد و نشست پس امام علیه السّلام به او فرمود:ای سدیر!هرگز مال و ثروت هیچ انسانی فراوان نمی گردد مگر آن که حجّت خدا بر او بزرگ و تمام می گردد پس اگر توانستید آن را از خود دور سازید پس چنین کنید.پس سدیر عرضه داشت:ای فرزند رسول خدا چگونه؟ نعمت های خداوند را با درست استفاده کردن از آن ها دریابید و از کسی که نعمتی بر شما ارزانی داشته سپاس گزار باشید و از نعمتهای خود بر کسی که از شما سپاس گزاری می کند ببخشایید.پس چنانچه شما چنین باشید شایسته فزونی[از جانب]خداوند و خیرخواهی برادرانتان خواهید شد آنگاه این آیه را تلاوت فرمود که:«اگر شاکر باشید افزونی به شما عطا خواهیم کرد.»[ابراهیم(14):آیۀ 7]
[601]48-امام صادق علیه السّلام فرمود:سه چیز از سعادت انسان است:همسری که از او تمکین نماید و فرزند حرمت گزار و مردی که کسب و کاری نصیبش شود که برای بهره وری در آن صبح زود از خانه بیرون رود و[درآمدی کسب کند]و[شب هنگام]در کنار خانواده اش بیارامد.
[602]49-ابو قتاده می گوید:نزد امام صادق علیه السّلام بودم که زیاد قندی بر او داخل شد.پس امام به او فرمود:ای زیاد!آیا این[ستمگران را]به عنوان دوست انتخاب کرده ای؟عرضه داشت:بله، ای فرزند رسول خدا!من مروّت و جوانمردی دارم
ص:671
و لیس وراء ظهری مال،و إنّما أواسی إخوانی من عمل السّلطان.فقال:یا زیاد،أمّا إذا کنت فاعلا ذلک،فإذا دعتک نفسک إلی ظلم النّاس عند القدره علی ذلک فاذکر قدره اللّه(عزّ و جلّ)علی عقوبتک،و ذهاب ما أتیت إلیهم عنهم،و بقاء ما أتیت إلی نفسک علیک؛و السّلام.
603-50- بالإسناد إلی أبی قتاده،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال ثلاث لم یسأل اللّه (عزّ و جلّ)بمثلهنّ؛أن تقول:اللّهمّ فقّهنی فی الدّین،و حبّبنی إلی المسلمین، وَ اجْعَلْ لِی لِسانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ [الشعراء(26):84].
604-51- بإسناد أبی قتاده،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام أنّه قال:لست أحبّ أن أری الشّابّ منکم إلاّ غادیا فی حالین:إمّا عالما أو متعلّما،فإن لم یفعل فرّط،فإن فرّط ضیّع،فإن ضیّع أثم،و إن أثم سکن النّار،و الّذی بعث محمّدا بالحقّ.
605-52- بالإسناد إلی أبی قتاده،قال:قال أبو عبد اللّه علیه السّلام یا ابا قتاده، أ تتهادون؟قال:نعم یا بن رسول اللّه.قال:فاستدیموا الهدایا بردّ المزید إلی أهلها.
606-53- بالإسناد أبی قتاده،قال:قال لی أبو عبد اللّه علیه السّلام لکلّ شیء حلیه، و حلیه الخوان البقل،و لا ینبغی للمؤمن أن یجلس إلاّ حیث ینتهی به الجلوس، فإنّ تخطّی أعناق الرّجال سخافه.
607-54- بالإسناد إلی أبی قتاده،عن الصّادق علیه السّلام قال إنّما الحقّ منیف فاعملوا به،و من سرّه طول العافیه فلیتّق اللّه.
ص:672
اما اندوخته مالی ندارم و من از طریق کار برای سلطان و درآمد حاصله از آن به برادرانم کمک و انفاق می کنم.پس امام فرمود:ای زیاد!اما اگر می خواهی چنین کنی پس هنگامی که نفست تو را به ستم بر مردم فراخواند و تو بر آن توانایی داشتی،توانایی خداوند والا بر مجازات تو و از بین رفتن آنچه بر سر آنان آورده ای و بجا ماندن آنچه بر سر خود آورده ای را به یاد آور و السلام.
[603]50-امام باقر علیه السّلام فرمود:سه دعا است که خداوند والا به مانند آنها خوانده نشده[مگر آنکه اجابت فرموده]است:اینکه بگویی:خداوندا به من فهم دین عطا کن و مرا دوستدار مسلمانان قرار ده و برایم زبانی گویا و راستگو درمیان آیندگان مقرّر فرما.[شعرا(26)84]
[604]51-امام صادق علیه السّلام فرمود:دوست ندارم که جوانان شما را جز در دو حال ببینم:دانشمند و یا دانش آموز پس اگر چنین نکند کوتاهی کرده است پس اگر کوتاهی کند[نعمت خود را] تباه ساخته است و اگر نعمت خود را تباه سازد گناه نموده است و اگر گناه کند سوگند به کسی که محمد صلّی اللّه علیه و اله را به حق برانگیخت،در دوزخ سکنی می گزیند.
[605]52-امام صادق علیه السّلام فرمود:ای قتاده!آیا به یکدیگر هدیه می دهید؟عرضه داشت:بله،ای فرزند رسول خدا!امام فرمود:پس هدیه دادن را با بازگردان زیادی آن به اهلش[و کسانی که به آن نیاز دارند]ادامه دهید و برپا دارید.
[606]53-امام صادق علیه السّلام فرمود:هرچیز زینتی دارد و زینت سفره سبزی است و برای انسان مؤمن سزاوار نیست که بنشیند مگر در مکانی که نشستن به او منتهی شود[یعنی در آخر مجلس بنشیند و یا وقتی همه نشستند بنشیند]پس به درستی که تجاوز به حقوق دیگران و جلو زدن از آنان،نشانه ضعف عقل است.
[607]54-امام صادق علیه السّلام فرمود:همانا حق والا و فرازمند است پس به آن عمل کنید و هرکس دوست دارد که عافیت و سلامتش طولانی باشد از خدا بترسد و تقوا داشته باشد.
ص:673
608-55- بالإسناد إلی أبی قتاده،عن صفوان الجمّال،قال:دخل المعلّی بن خنیس علی أبی عبد اللّه علیه السّلام یودّعه و قد أراد سفرا،فلمّا ودّعه،قال:یا معلّی،اعزز باللّه یعززک.قال:بما ذا،یا بن رسول اللّه؟قال:یا معلّی،خف اللّه(تعالی)یخف منک کلّ شیء.یا معلّی،تحبّب إلی إخوانک بصلتهم،فإنّ اللّه جعل العطاء محبّه و المنع مبغضه،فأنتم و اللّه إن تسألونی و أعطیکم فتحبّونی أحبّ إلیّ من ألاّ تسألونی فلا أعطیکم فتبغضونی،و مهما أجری اللّه(عزّ و جلّ)لکم من شیء علی یدی فالمحمود اللّه(تعالی)و لا تبعدون من شکر ما أجری اللّه لکم علی یدی.
609-56- بإسناد أبی قتاده،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام أنّه قال:حقوق شیعتنا علینا أوجب من حقوقنا علیهم.قیل له:و کیف ذلک.یا بن رسول اللّه؟فقال:لأنّهم یصابون فینا،و لا نصاب فیهم.
610-57- بالإسناد إلی أبی قتاده،قال:قال أبو عبد اللّه علیه السّلام أهل المعروف فی الدّنیا هم أهل المعروف فی الآخره،لأنّهم فی الآخره ترجّح لهم الحسنات فیجودون بها علی أهل المعاصی.
آخر أخبار أبی قتاده
أحادیث الغضائری
611-58- أخبرنا أبو عبد اللّه الحسین بن عبید اللّه الغضائریّ،عن التّلّعکبریّ عن محمّد بن همّام،عن محمّد بن علیّ بن الحسین الهمذانیّ عن محمّد بن خالد
ص:674
[608]55-صفوان جمّال می گوید:معلّی بن خنیس برای خداحافظی بر امام صادق علیه السّلام داخل شد چرا که قصد سفر داشت.پس هنگامی که با امام وداع نمود امام فرمود:ای معلّی!از خدا سرافرازی بجو تا تو را سربلند دارد.عرضه داشت:ای فرزند رسول خدا!به چه چیز؟امام فرمود:ای معلّی!از خداوند والا بترس تا هرچیز از تو در هراس باشد.ای معلّی!با برادرانت به وسیله رفت وآمد با آنان دوستی کن پس همانا خداوند بخشش را موجب محبت و باز داشتن را موجب کینه قرار داده است.به خدا سوگند اگر شما از من چیزی بخواهید و من عطا کنم پس مرا دوست بدارید در نزد من محبوبتر است که از من چیزی نطلبید پس به شما عطا نکنم و مرا دشمن دارید.پس هر زمانی که خداوند نعمتی را به دست من برای شما محقق سازد آن که ستوده می شود خداوند است و شما از شکرگذاری آنچه خداوند به دست من برای شما محقق ساخته است برکنار نباشید.
[609]56-امام صادق علیه السّلام فرمود:حقوق شیعیان ما بر ما واجب تر[و بزرگتر]از حقوق ما بر شیعیان است.گفته شد:ای فرزند رسول خدا!چطور چنین است؟امام پاسخ داد:چرا که آنان در[رعایت حق]ما گرفتار[سختی ها]می شوند ولی ما در[رعایت حق]آنها دچار [مشکلات]نمی شویم.
[610]57-امام صادق علیه السّلام فرمود:اهل نیکی در دنیا همان اهل نیکی در آخرتند زیرا آنگاه که در آخرت نیکی هایشان بر اشتباهاتشان فزونی می یابد از آن[نیکی ها]بر گنهکاران می بخشایند.
پایان روایات ابی قتاده
ص:675
البرقیّ،عن محمّد بن سنان،عن المفضّل عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:إنّ اللّه(تعالی) لم یجعل للمؤمن أجلا فی الموت،یبقیه ما أحبّ البقاء،فإذا علم منه أنّه سیأتی بما فیه بوار دینه قبضه إلیه مکرما.قال أبو علیّ:فذکرت هذا الحدیث لأحمد بن علیّ بن حمزه مولی الطّالبیّین-و کان روایه للحدیث-فحدّثنی عن الحسین بن أسد الطّفاویّ،عن محمّد بن القاسم بن الفضیل بن یسار،عن أبیه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام، أنّه قال:من یموت بالذّنوب أکثر ممّن یموت بالآجال،و من یعیش بالإحسان أکثر ممّن یعیش بالأعمار.
612-59- أخبرنا الغضائریّ قال أخبرنا أبو محمّد،قال حدّثنا محمّد بن همام، قال حدّثنا علیّ بن الحسین الهمدانیّ،قال حدّثنی محمّد بن خالد البرقیّ،قال حدّثنا محمّد بن سنان،عن مفضّل بن عمر،عن جعفر بن محمّد عن أبیه عن علیّ بن الحسین عن أبیه عن أمیر المؤمنین علیه السّلام قال:کان ذات یوم جالسا بالرّحبه و النّاس حوله مجتمعون،فقام إلیه رجل فقال:یا أمیر المؤمنین،إنّک بالمکان الّذی أنزلک اللّه به،و أبوک یعذّب بالنّار!فقال له:مه فضّ اللّه فاک،و الّذی بعث محمّدا بالحقّ نبیّا،لو شفع أبی فی کلّ مذنب علی وجه الأرض لشفّعه اللّه(تعالی) فیهم،أبی یعذّب بالنّار و ابنه قسیم النّار!ثمّ قال:و الّذی بعث محمّدا بالحقّ نبیّا،إنّ نور أبی طالب یوم القیامه لیطفئ أنوار الخلق إلاّ خمسه أنوار:نور محمّد صلّی اللّه علیه و اله و نوری،و نور فاطمه،و نوری الحسن و الحسین و من ولده من الأئمّه،لأنّ نوره
ص:676
احادیث غضائری
[611]58-امام صادق علیه السّلام فرمود:همانا خداوند بلندمرتبه برای انسان مؤمن مدت معیّنی برای مرگ قرار نداده است.تا زمانی که او[در دنیا]ماندن را دوست بدارد زنده اش می دارد و هنگامی که بداند به زودی از او عملی سر خواهد زد که تباهی دینش در آن است او را گرامی و ارجمند به سود خود بالا می برد[و با احترام جانش را می گیرد].ابو علی می گوید:این روایت را برای احمد بن علی بن حمزه مولی الطالبین-که راوی حدیث بود-نقل کردم پس از او حسین بن اسد طفاوی از محمد بن قاسم بن فضیل بن یسار از پدرش از امام صادق علیه السّلام برایم روایت نمود که فرمود:کسانی که به وسیله گناهان خود می میرند بیش از کسانی هستند که با اجل های معیّن از دنیا می روند و کسانی که با نیکی های خود زندگی می کنند بیش از کسانی هستند که با عمر[طبیعی]خود زندگی می نمایند.
[612]59-امام صادق از پدرانش علیهم السّلام روایت می کند که روزی امیر مؤمنان علیه السّلام در میدان شهر نشسته بود و مردم در اطرافش جمع شده بودند.پس مردی برخاست و عرضه داشت:ای امیر مؤمنان!تو در مکان و جایگاهی هستی که خداوند تو را در آن فروفرستاده است درحالی که پدرت با آتش عذاب می شود[چون گمان می کردند ابو طالب کافر بوده است].پس علی علیه السّلام به او فرمود:ساکت باش که خداوند دهانت را ببندد.سوگند به کسی که محمد صلّی اللّه علیه و اله را به حق به پیامبری برانگیخت اگر پدرم برای هرگنهکار روی زمین شفاعت کند خداوند شفاعت او را درباره آنان می پذیرد.
آیا پدرم با آتش عذاب شود درحالی که پسرش قسمت کننده آتش[و بهشت]است.آنگاه فرمود:سوگند به کسی که محمد صلّی اللّه علیه و اله را به حق به پیامبری برانگیخت نور ابو طالب در روز قیامت،نور همه آفریدگان را جز پنج نور خاموش می سازد:نور محمد صلّی اللّه علیه و اله و نور من و دو نور حسن و حسین و امامان از فرزندان حسین.زیرا نور او از نور ماست که خداوند دو هزار سال پیش از خلقت آدم آن را آفریده است.
ص:677
من نورنا الذی خلقه اللّه(عزّ و جلّ)من قبل خلق آدم بألفی عام.
613-60- أخبرنا الغضائریّ عن هارون بن موسی عن محمّد بن همّام عن الحسین بن أحمد المالکیّ،عن الیقطینیّ عن یحیی بن زکریّا،عن داود بن کثیر بن أبی خالد الرّقّیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:قال اللّه عزّ و جلّ:لو لا أنّی أستحیی من عبدی المؤمن،ما ترکت علیه خرقه یتواری بها،و إذا کملت له الإیمان ابتلیته بضعف فی قوّته و قلّه فی رزقه،فإن هو جزع أعدت علیه،و إن صبر باهیت به ملائکتی،ألا و قد جعلت علیّا علما للنّاس،فمن تبعه کان هادیا، و من ترکه کان ضالاّ،لا یحبّه إلاّ مؤمن و لا یبغضه إلاّ منافق.
614-61- أخبرنا الغضائریّ عن التّلّعکبریّ عن محمّد بن همّام عن الحسین بن أحمد المالکیّ،عن الیقطینیّ عن یحیی بن زکریّا بن بشر عن داود الرّقّیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله إنّ اللّه(عزّ و جلّ)خلق المؤمن من عظمه جلاله و قدرته،فمن طعن علیه،أو ردّ علیه قوله،فقد ردّ علی اللّه(عزّ و جلّ).
أحادیث محمّد بن أحمد بن أبی الفوارس
615-62- حدّثنا محمّد بن أحمد بن أبی الفوارس الحافظ إملاء،فی مسجد الرصافه جانب الشّرقیّ ببغداد،فی ذی القعده سنه إحدی عشره و أربعمائه،عن أحمد بن جعفر عن الحسن بن عنبر عن محمّد بن الزّریق عن محمّد بن معدان العبدیّ،عن ثویر بن یزید،عن خالد بن معدان،عن معاذ بن جبل،قال:قال
ص:678
[613]60-پیامبر صلّی اللّه علیه و اله فرمود:خداوند بلندمرتبه و والا می فرماید:اگر نبود که از بنده مؤمن حیا می کنم و شرمسارم بر او تکّه لباسی باقی نمی گذارم که به وسیله آن خود را بپوشاند و هنگامی که ایمان او کامل گردد او را به سستی توانش و کاستی در روزی اش دچار می سازم پس اگر بی تابی کند نعمت و توانایی را به او باز می گردانم و اگر بردباری بورزد به او بر فرشتگانم مباهات می کنم.آگاه باشید که علی علیه السّلام را نشانه ای برای مردم قرار داده ام پس هرکس از او پیروی کند هدایت یافته و هرکه او را رها کند گمراه گشته است جز مؤمن او را دوست نمی دارد و جز منافق او را دشمن نمی دارد.
[614]61-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:همانا خداوند والا انسان مؤمن را از عظمت جلال و توانایی اش آفریده است پس هرکس از او عیب جویی کند یا سخنش را نپذیرفته و رد نماید [سخن]خدا را رد کرده است.
روایات محمد بن احمد بن أبی الفوارس
ص:679
رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله ما عظمت نعمه اللّه علی عبد إلاّ عظمت مئونه النّاس علیه،فمن لم یحتمل تلک المئونه فقد عرض تلک النّعمه للزّوال.
616-63- حدّثنا محمّد بن أحمد بن أبی الفوارس،عن أحمد بن محمّد الصّائغ، عن محمّد بن إسحاق السّرّاج،عن قتیبه بن سعید،عن حاتم عن بکیر بن یسار عن عامر بن سعد،عن أبیه،قال:سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول لعلیّ علیه السّلام ثلاثا فلأن یکون لی واحده منهنّ أحبّ إلیّ من حمر النّعم؛سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول لعلیّ، و خلّفه فی بعض مغازیه،فقال:یا رسول اللّه،تخلّفنی مع النّساء و الصّبیان؟فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله أما ترضی أن تکون منّی بمنزله هارون من موسی إلاّ أنّه لا نبیّ بعدی؟و سمعته یقول یوم خیبر:لأعطینّ الرّایه رجلا یحبّ اللّه و رسوله،و یحبّه اللّه و رسوله،قال:فتطاولنا لها،قال:ادعوا لی علیّا؛فأتی علیّ أرمد العینین،فبصق فی عینیه،و دفع إلیه الرّایه ففتح علیه،و لمّا نزلت هذه الآیه نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ دعا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله علیّا و فاطمه و حسنا و حسینا علیهم السّلام و قال:اللّهمّ هؤلاء أهلی.
أحادیث أبی منصور السکّری
617-64- حدّثنا أبو منصور السّکّریّ،عن جدّه علیّ بن عمر،عن عبد اللّه بن أحمد بن العبّاس،عن مهدیّ بن یحیی،عن عبد الرّزّاق،عن أبیه،عن مینا عن ابن مسعود،قال:لیله الجنّ قال لی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یا بن مسعود،نعیت إلیّ نفسی.
فقلت:استخلف،یا رسول اللّه.قال:من؟قلت أبا بکر:فأعرض عنّی.ثمّ قال:یا بن
ص:680
[615]62-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:هیچ گاه نعمت خدا بر بنده ای فراوان نگردد مگر آنکه [مسئولیّت]خرج زندگی مردم نیز بر او فزونی می یابد.پس هرکس آن مسئولیّت را نپذیرد نعمتش را در پیشگاه نابودی و فنا قرار داده است.
[616]63-عامر بن سعد از پدرش روایت می کند:شنیدم که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به علی علیه السّلام سه خصوصیت ذکر کرد که اگر یکی از آنها برای من بود از شتران سرخ مو در نزد من محبوبتر بود.درحالی که پیامبر صلّی اللّه علیه و اله علی علیه السّلام را در یکی از جنگ هایش[در مدینه]جانشین خود ساخته بود شنیدم که علی علیه السّلام عرضه داشت:ای رسول خدا!مرا درمیان زنان و کودکان باقی می گذاری؟پس رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:آیا خشنود نمی گردی که جایگاه تو نسبت به من همچون جایگاه هارون نسبت به موسی باشد جز آنکه هیچ پیامبری پس از من نیست.و همچنین شنیدم که پیامبر صلّی اللّه علیه و اله در روز جنگ خیبر فرمود:پرچم را فردا به کسی می سپارم که خدا و رسولش را دوست می دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست می دارند.پس ما گردن بر می افراشتیم تا رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله پرچم را به ما بدهد.ولی پیامبر صلّی اللّه علیه و اله فرمود:علی را نزد من فرا بخوانید.پس علی آمد در حالیکه چشمانش را از شدت درد بسته بود.آنگاه پیامبر از آب دهان خود بر دو چشمش گذارد و پرچم را به او سپرد و به وسیله او بر دشمن پیروز شد.و دیگربار هنگامی بود که این آیه فرو فرستاده شد«بیائید فرزندان خود را به مباهله فرا بخوانیم»[آل عمران(3):آیۀ 61]که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السّلام را فراخواند و فرمود:خداوندا اینها خانواده منند.
روایات ابو منصور سکّری
[617]64-ابن مسعود می گوید:در شبی تاریک رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به من فرمود:ای ابن مسعود.به [گوش]جانم،خبر مرگم خوانده شد.پس گفتم:ای رسول خدا جانشینی قرار ده.فرمود:چه کسی؟گفتم:ابا بکر.پس از من روی گرداند دگرباره فرمود:ای ابن مسعود،
ص:681
مسعود،نعیت إلیّ نفسی.قلت:استخلف.قال:من؟قلت عمر:فأعرض عنّی،ثمّ قال:یا بن مسعود،نعیت إلیّ نفسی.قلت:استخلف.قال:من؟قلت علیّا.قال:أمّا إنهم إن أطاعوه دخلوا الجنّه أجمعون أکتعون.
618-65- حدّثنا أبو منصور السّکّریّ،عن جدّه علیّ بن عمر عن عیسی بن سلیمان عن محمّد بن حمید،عن زافر بن سلیمان،عن المسلم بن سعید،عن الحکم بن أبان،عن عکرمه،عن ابن عبّاس،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله ما ولد بارّ نظر فی کلّ یوم إلی أبویه برحمه إلاّ کان له بکلّ نظره حجّه مبروره.فقالوا:یا رسول اللّه،و إن نظر فی کلّ یوم مائه نظره؟قال:نعم اللّه أکثر و أطیب.
619-66- حدّثنا أبو منصور السّکّریّ،عن جدّه علیّ بن عمر عن العبّاس بن یوسف السّککیّ عن عبید اللّه بن هشام عن محمّد بن مصعب عن الهیثم بن حمّاد، عن یزید الرّقاشیّ عن أنس بن مالک قال:رجعنا مع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله قافلین من تبوک،فقال لی فی بعض الطّریق:ألقوا لی الأحلاس و الأقتاب،ففعلوا فصعد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فخطب،فحمد اللّه و أثنی علیه بما هو أهله،ثمّ قال:معاشر النّاس، ما لی إذا ذکر آل إبراهیم علیه السّلام تهلّلت وجوهکم،و إذا ذکر آل محمّد صلّی اللّه علیه و اله کأنّما یفقأ فی وجوهکم حبّ الرّمّان،فو الّذی بعثنی بالحقّ نبیّا،لو جاء أحدکم یوم القیامه بأعمال کأمثال الجبال و لم یجئ بولایه علیّ بن أبی طالب علیه السّلام لأکبّه اللّه(عزّ و جلّ) فی النّار.
ص:682
به[گوش]جانم،خبر مرگم داده شد.گفتم:جانشینی برگزین فرمود:که را؟گفتم:عمر را.پس بار دیگر از من روی گرداند.آنگاه فرمود:ای ابن مسعود.به[گوش]دلم،خبر از وفاتم داده شد.گفتم:جانشینی قرار ده.فرمود:چه کسی؟گفتم:علی.
فرمود:آگاه باش چنان چه آنان از او پیروی کنند همگی در بهشت داخل می گردند.
[618]65-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:هیچ فرزند نیکوکار نیست که در هر روز با مهربانی به پدر و مادرش بنگرد مگر آنکه در برابر هر نگاهی حجّی پذیرفته شده برایش نوشته می شود.گفتند:
ای رسول خدا!هرچند در هر روز صد بار نگاه کند؟پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود:بله،نعمتهای خداوند بیشتر و نکوتر از اینهاست.
[619]66-انس بن مالک می گوید:با رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله از تبوک باز می گشتیم که در میانه راه به من فرمود:برایم زین ها و رحلهای شتران را بر روی هم گرد آورید.پس چنین کردند آنگاه رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله بر فراز آنها رفت و خطبه خواند پس ستایش خداوند را به جا آورد و سپاس او را چنان چه سزاوارش است به زبان آورد آنگاه فرمود:ای گروه مردم.مرا چه شده است[که می بینم]هنگامی که خاندان ابراهیم یاد می شود چهره هایتان می درخشد و هنگامی که خاندان محمد صلّی اللّه علیه و اله یاد می شود گویا در چهره هایتان دانه انار فشرده اند.سوگند به کسی که مرا به حق به پیامبری برانگیخت اگر یکی از شما در روز قیامت با کرداری هم چون کوهها[به عرصه قیامت]قدم بگذارد و ولایت علی بن ابی طالب را همراه نیاورد خداوند او را به صورت در آتش می اندازد.
ص:683
620-67- حدّثنا أبو منصور السّکّریّ،عن جدّه علیّ بن عمر،عن إسحاق بن مروان القطّان،عن أبیه عن عبید بن مهران العطّار،عن یحیی بن عبد اللّه بن الحسن،عن أبیه،و عن جعفر بن محمّد علیهما السّلام عن أبیهما،عن جدّهما،قالا:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله إنّ فی الفردوس لعینا أحلی من الشّهد،و ألین من الزّبد،و أبرد من الثّلج،و أطیب من المسک،فیها طینه خلقنا اللّه(عزّ و جلّ)منها،و خلق منها شیعتنا،فمن لم یکن من تلک الطّینه فلیس منّا،و لا من شیعتنا،و هی المیثاق الّذی أخذ اللّه(عزّ و جلّ)علیه ولایه علیّ بن أبی طالب علیه السّلام قال عبید:فذکرت لمحمّد بن علیّ بن الحسین بن علیّ علیه السّلام هذا الحدیث،فقال:صدقک یحیی بن عبد اللّه، هکذا أخبرنی أبی عن جدّی عن النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله.
621-68- حدّثنا أبو منصور السّکّریّ،عن جدّه علیّ بن عمر،عن محمّد بن محمّد الباغندیّ،عن هاشم بن ناجیه،عن عطاء بن مسلم عن الولید بن یسار عن عمران بن میثم،عن أبیه قال:شهدت أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السّلام هو یجود بنفسه،فسمعته یقول:یا حسن،قال الحسن علیه السّلام لبّیک یا أبتاه.قال:إنّ اللّه (تعالی)أخذ میثاق أبیک-و ربّما قال:أعطی میثاقی و میثاق کلّ مؤمن-علی بغض کلّ منافق و فاسق،و أخذ میثاق کلّ منافق و فاسق علی بغض أبیک.
622-69- حدّثنا أبو منصور السّکّریّ،عن جدّه علیّ بن عمر،عن إسحاق بن مروان،عن أبیه عن حمّاد بن کثیر عن أبی خالد،عن ابن طریف،عن ابن نباته،
ص:684
[620]67-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:همانا در بهشت چشمه ای است شیرین تر از عسل و نرمتر و روانتر از کره و خنک تر از برف و خوشبوتر از مشک که در آن گلی است که خداوند والا ما و شیعیانمان را از آن آفرید.پس هرکس که از آن گل نباشد از ما و شیعیان ما نیست و آن پیمانی است که خداوند والا از آن گل برگرفت که همان ولایت علی بن ابی طالب علیه السّلام باشد.عبید می گوید:این روایت را برای محمد بن علی بن حسین بن علی صلّی اللّه علیه و اله ذکر نمودم پس فرمود:
یحیی بن عبد اللّه به تو راست گفت،پدرم از جدّم پیامبر چنین روایت کرده است.
[621]68-میثم می گوید:در لحظات آخر عمر امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السّلام که او در حال احتضار بود به نزد حضرت رفتم پس شنیدم که فرمود:ای حسن!امام حسن علیه السّلام عرضه داشت:گوش به فرمانم:ای پدر!حضرت فرمود:همانا خداوند والا پیمان پدرت را براین برگرفت-و شاید فرمود:خداوند پیمان من و هر مؤمنی را براین برگرفت-که هر منافق و بدکاری را دشمن بدارم و پیمان هر منافق و بدکاری را بر کینه و دشمنی پدرت برگرفت.
ص:685
عن علیّ علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله أنا مدینه الجنّه و أنت بابها یا علیّ،کذب من زعم أنّه یدخلها من غیر بابها.
623-70- حدّثنا أبو منصور السّکّریّ،عن جدّه علیّ بن عمر،عن أحمد بن الأزهر عن عبد الرّزّاق،عن معمر،عن الزّهریّ،عن عبید اللّه بن عبد اللّه،عن ابن عبّاس،قال:قال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله لعلیّ علیه السّلام:یا علیّ أنت سیّد فی الدّنیا سیّد فی الآخره، من أحبّک فقد أحبّنی،و من أحبّنی فقد أحبّ اللّه،و من أبغضک فقد أبغضنی،و من أبغضنی فقد أبغض اللّه(عزّ و جلّ).
أحادیث ابن خشیش
624-71- حدّثنا محمّد بن علیّ بن حشیش عن محمّد بن أحمد بن علیّ إملاء،فی المسجد الحرام،فی ذی الحجّه من سنه ثمان و سبعین و ثلاثمائه،عن المنذر بن محمّد عن یوسف بن موسی عن الحسن بن علیّ عن عبد الرّزّاق،عن مالک،بن أبی زیاد عن الأعرج،عن أبی هریره قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله إذا کان یوم عرفه غفر اللّه(تعالی)للحاج الخلّص،و إذا کان لیله المزدلفه غفر اللّه(تعالی) للتّجّار،و إذا کان یوم منی غفر اللّه للجمّالین،و إذا کان عند جمره العقبه غفر اللّه للسّؤّال،فلا یشهد خلق ذلک الموقف ممّن قال«لا إله إلاّ اللّه»إلاّ غفر اللّه له.
625-72- حدّثنا محمّد بن علیّ بن حشیش،عن محمّد بن أحمد بن عبد الوهّاب عن محمّد بن علیّ بن خلف عن الحسن بن العلاء عن مکّیّ بن إبراهیم،
ص:686
[622]69-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:من شهر بهشت هستم و ای علی تو درب آن هستی.دروغ می گوید هر آن کس که گمان کند از راهی جز درش در آن شهر داخل می گردد.
[623]70-پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله به علی علیه السّلام فرمود:ای علی!تو در دنیا و آخرت سروری.هرکس تو را دوست بدارد مرا دوست داشته است و هرکس مرا دوست بدارد خدا را دوست داشته است و هرکس تو را دشمن بدارد مرا دشمن داشته است و هرکس مرا دشمن بدارد خدا را دشمن داشته است.
احادیث ابن حشیش
[624]71-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:هنگامی که روز عرفه فرا می رسد خداوند حاجیان راستین را می بخشاید و در شب مزدلفه خداوند والا تاجران را می آمرزد و در روز منی خداوند شترداران را می بخشد و در هنگام جمره عقبه خداوند خواهشگران را می بخشاید پس هیچ آفریده ای از کسانی که«لا اله الاّ اللّه»می گویند درآن جایگاه حاضر نمی شوند مگر آنکه خداوند او را می آمرزد.
ص:687
عن ابن جریج،عن عطاء،عن ابن عبّاس،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لیس من مات فاستراح بمیّت،إنّما المیّت میّت الأحیاء.
626-73- حدّثنا محمّد بن علیّ بن حشیش،عن محمّد بن أحمد بن علیّ بن عبد الوهّاب عن محمّد بن علیّ بن الحسین عن علیّ بن عبید اللّه عن محمّد بن إسحاق الضّبّیّ،عن نصر بن حمّاد،عن شعبه،عن السّدّیّ،عن مقسّم،عن ابن عبّاس،قال:وقف رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله علی قتلی بدر فقال:جزاکم اللّه من عصابه شرّا لقد کذّبتمونی صادقا و خوّنتم أمینا،ثمّ التفت إلی أبی جهل بن هشام،فقال:إنّ هذا أعتی علی اللّه من فرعون إنّ فرعون لمّا أیقن بالهلاک وحّد اللّه،و إنّ هذا لمّا أیقن بالهلاک دعا باللاّت و العزّی.
627-74- حدّثنا ابن خشیش عن إبراهیم بن محمّد بن أحمد عن عبد اللّه بن محمّد بن عبد العزیز عن یحیی بن عبد الحمید عن إسحاق بن سعید،عن أبیه عن ابن عبّاس،قال:أتی رجل إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فقال:ما عمل إن عملت به دخلت الجنّه؟ قال:اشتر سقاء جدیدا،ثمّ اسق فیه حتّی تخرقه،فإنّک لا تخرقه حتّی تبلغ به عمل الجنّه.
628-75- حدّثنا ابن خشیش،عن محمّد بن عبد الغنیّ بن سعید عن عثمان بن محمّد السّمرقندیّ،عن محمّد بن حمّاد الطّهرانیّ،عن عبد الرّزّاق،عن سفیان الثّوریّ،عن أبی معشر،عن سعید المقبریّ،عن أبی هریره،عن النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله أنّه قال:
ص:688
[625]72-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:کسی که بمیرد و درپی آن آسایش و راحتی بیابد مرده [حقیقی]نیست.مرده[واقعی]مرده زندگان است[مقصود کسی است که حیات معنوی ندارد].
[626]73-ابن عباس می گوید:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله بر کشته شدگان بدر ایستاد و فرمود:خداوند از این گروه به شما کیفر شرّ و ناگوار چشاند[سخنان]مرا که راستگو بودم دروغ برشمردید و به من که امانتکار بودم خیانت کردید آنگاه رو به سوی ابو جهل بن هشام کرد و فرمود:او بر خدا از فرعون سرکش تر است.همانا فرعون هنگامی که به هلاکتش یقین کرد خدا را یگانه بر شمرد و او هنگامی که به هلاکتش یقین نمود لات و عزّی را فراخواند.
[627]74-ابن عباس می گوید:مردی به نزد پیامبر صلّی اللّه علیه و اله آمد و عرضه داشت:چه عملی انجام دهم که با آن به بهشت رهنمون گردم.پیامبر فرمود:مشکی نو بخر آنگاه با آن مردم را سیراب کن تا [از کثرت استفاده از آن]آن را پاره کنی.پس به درستی که تو آن را پاره نمی کنی مگر آنکه به وسیله آن به کرداری شایسته بهشت رسیده باشی.
ص:689
دعوه المظلوم مستجابه و إن کانت من فاجر مخوف علی نفسه.قال عبد الرّزّاق:
ثمّ لقیت أبا معشر فحدّثنی به.
629-76- حدّثنا ابن حشیش عن أحمد عن سلیمان بن أحمد الطّبرانیّ عن عمرو بن ثور عن محمّد بن یوسف عن سفیان الثّوریّ،عن عبد الرّحمن بن القاسم،عن أبیه،عن عائشه،قالت:ما شبع آل محمّد علیهم السّلام ثلاثه أیّام تباعا حتّی لحق باللّه(عزّ و جلّ).
630-77- حدّثنا محمّد بن علیّ بن خنیس عن أحمد عن الحسن بن أبی الحسن العسکریّ عن الحسین بن حمید عن زهیر بن عبّاد عن أبی بکر بن شعیب،عن مالک بن أنس،عن الزّهریّ،عن عمرو بن أبی الشّریک،عن فاطمه علیها السّلام قالت:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله من تختّم بالعقیق لم یزل یری خیرا.
631-78- حدّثنا ابن حشیش عن محمّد بن أحمد الأسفراینیّ عن عبد الرّحمن بن محمّد بن عبد اللّه،عن عبد اللّه بن محمود،عن صخر بن محمّد عن اللّیث بن سعد،عن الزّهریّ،عن أنس قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله بجّلوا المشایخ،فإنّ من إجلال اللّه تبجیل المشایخ.
632-79- حدّثنا محمّد بن علیّ بن حشیش عن إبراهیم بن أحمد الدّینوریّ عن عبد اللّه بن حمدان عن أبی سعید الأشجّ،عن عقبه بن خالد،عن موسی بن محمّد بن إبراهیم التّمیمیّ،عن أبیه،عن أنس بن مالک قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله إذا
ص:690
[628]75-پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله فرمود:دعای ستمدیده پذیرفته شده است هرچند از بدکاری باشد که بر خود هراسان است عبد الرزّاق می گوید:آنگاه ابا معشر را ملاقات کردم پس این حدیث را برایم روایت نمود.
[629]76-عایشه می گوید:خاندان محمد صلّی اللّه علیه و اله سه روز پشت سرهم سیر نگشتند تا به خدا پیوستند[و از دنیا رفتند].
[630]77-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:هرکس انگشتر عقیق به دست کند همیشه نیکی می بیند.
[631]78-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:پیران را بزرگ دارید[و احترام کنید]پس همانا از [مصادیق]بزرگ داشتن خداوند بزرگداشت پیران است.
ص:691
أکلتم فاخلعوا نعالکم،فإنّه أروح لأقدامکم.
633-80- حدّثنا محمّد بن علیّ بن حشیش،قال حدّثنا أبو ذرّ،قال:حدّثنا عبد اللّه،قال:حدّثنی الأحمسیّ،قال:حدّثنی ابن أبی حمّاد،قال:حدّثنا یحیی بن سلمه،عن أبیه،عن أبی صادق،عن علیم،قال:سمعت سلمان یقول:إنّ أوّل هذه الأمّه ورودا علی نبیّها أوّلها إسلاما علیّ بن أبی طالب علیه السّلام،و إنّ خراب هذا البیت علی ید رجل من آل فلان.
634-81- حدّثنا ابن حشیش،عن أبی ذرّ،عن عبد اللّه عن فضل بن یوسف، عن مخوّل،عن منصور-بن أبی الأسود-عن أبیه،عن الشّعبیّ،عن الحارث،عن علیّ علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله الحسن و الحسین سیّدا شباب أهل الجنّه.
635-82- حدّثنا ابن حشیش،عن یحیی ابن الحسین عن أحمد بن عمر عن یونس بن عبد الأعلی عن سفیان بن عیینه،عن الزّهریّ،عن أنس بن مالک:أنّ رجلا سأل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله عن السّاعه،فقال:ما أعددت لها؟قال:حبّ اللّه و رسوله.قال:أنت مع من أحببت.
636-83- حدّثنا محمّد بن علیّ بن حشیش،عن محمّد بن أحمد بن عبد الوهّاب عن محمّد بن محمّد بن یحیی عن الحسن بن علیّ،عن اللّؤلؤیّ،عن شعبه،عن توبه العنبریّ،عن أنس بن مالک،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:علیکم بالوجوه الملاح و الحدق السّود،فإنّ اللّه یستحیی أن یعذّب الوجه الملیح بالنّار.
ص:692
[632]79-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:هنگامی که غذا می خورید کفش هایتان را درآورید که این برای پاهایتان آسوده تر است.
[633]80-علیم می گوید:شنیدم که سلمان می گفت:همانا اولین کسی که از این امت بر پیامبرش وارد می شود اولین کسی است که اسلام آورده و او علی بن ابی طالب علیه السّلام است و ویرانی این خانه به دست مردی از خاندان فلان است.
[634]81-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:حسن و حسین دو سرور جوانان اهل بهشتند.
[635]82-انس بن مالک می گوید:مردی از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله درباره قیامت پرسید.پیامبر فرمود:
برایش چه فراهم آورده ای؟گفت:محبت خدا و فرستاده او.فرمود:تو با کسانی هستی که دوستشان داری.
[636]83-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:بر شما باد به نمکین چهره گان و چشم سیاهان.پس همانا خداوند حیا می کند که چهره نمکین را در آتش عذاب کند.
ص:693
637-84- حدّثنا ابن حشیش عن علیّ بن القاسم بن یعقوب عن محمّد بن الحسین بن مطاع عن أحمد بن حسن القوّاس عن محمّد بن سلمه الواسطیّ،عن یزید بن هارون،عن حمّاد بن سلمه،عن ثابت عن أنس بن مالک،قال:رکب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله ذات یوم بغلته،فانطلق إلی جبل آل فلان،و قال:یا أنس،خذ البغله و انطلق إلی موضع کذا و کذا،تجد علیّا جالسا یسبّح بالحصی،فأقرئه منّی السّلام و احمله علی البغله و آت به إلیّ.قال أنس:فذهبت فوجدت علیّا علیه السّلام کما قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فحملته علی البغله فأتیت به إلیه،فلمّا أن بصر به رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله قال:السّلام علیک یا رسول اللّه.قال:و علیک السّلام یا أبا الحسن،فإنّ هذا موضع قد جلس فیه سبعون نبیّا مرسلا،ما جلس فیه من الأنبیاء أحد إلاّ و أنا خیر منه، و قد جلس فی موضع کلّ نبیّ أخ له ما جلس من الإخوه أحد إلاّ و أنت خیر منه.
قال أنس:فنظرت إلی سحابه قد أظلّتهما و دنت من رءوسهما،فمدّ النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله یده إلی السّحابه،فتناول عنقود عنب فجعله بینه و بین علیّ،و قال:کل یا أخی،فهذه هدیّه من اللّه(تعالی)إلیّ ثمّ إلیک.قال أنس:فقلت:یا رسول اللّه،علیّ أخوک؟ قال:نعم.علیّ أخی.فقلت:یا رسول اللّه،صف لی کیف علیّ أخوک؟قال:إنّ اللّه (عزّ و جلّ)خلق ماء تحت العرش قبل أن یخلق آدم بثلاثه آلاف عام،و أسکنه فی لؤلؤه خضراء فی غامض علمه إلی أن خلق آدم،فلمّا أن خلق آدم نقل ذلک الماء من اللّؤلؤه فأجراه فی صلب آدم إلی أن قبضه اللّه،ثمّ نقله إلی صلب شیث،
ص:694
[637]84-انس بن مالک می گوید:روزی رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله بر قاطرش سوار شده و به سوی کوه خاندان فلان رهسپار شد و فرمود:ای انس!قاطر را بگیر و به فلان محلّ و فلان جایگاه برو.
علی را می بینی که نشسته است و بر روی سنگریزه ها تسبیح می گوید.سلام مرا به او برسان و او را بر قاطر سوار کن و به اینجا بیاور.انس می گوید:پس رفتم و علی را همان گونه که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرموده بود یافتم پس او را بر قاطر سوار نموده و به سوی پیامبر آوردم.پس هنگامی که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله را مشاهده کرد عرضه داشت:سلام بر تو ای فرستاده خدا!پیامبر فرمود:و سلام بر تو ای ابا الحسن.همانا این جایگاهی است که هفتاد پیامبر فرستاده شده بر آن نشسته اند.و هیچ پیامبری بر آن ننشسته است مگر آنکه من از او برترم.و در جایگاه هر پیامبری برادری برای او نشسته است و هیچ برادری بر آن ننشسته مگر آنکه تو از او برتری.
انس می گوید:پس ابری را مشاهده کردم که بر آنان سایه افکند و به سرهایشان نزدیک گشت.
پس پیامبر به سوی آن ابر دست گشود و خوشه ای انگور برگرفت و میان خود و علی قرار داد.
و فرمود:برادرم بخور.پس این هدیه ای از سوی خداوند والا به من و آنگاه به تو است.انس می گوید:پس عرضه داشتم:ای فرستاده خدا صلّی اللّه علیه و اله علی برادر توست؟پیامبر صلّی اللّه علیه و اله فرمود:همانا خداوند والا سه هزار سال پیش از آنکه آدم را بیافریند آبی زیر عرش خود آفرید و آن را در مرواریدی سبز در دانش پیچیده خود قرار داد تا اینکه آدم را آفرید.پس هنگامی که آدم را آفرید آن آب را از مروارید منتقل کرد و در پشت آدم جاری ساخت تا او از دنیا رفت آنگاه آن آب را به پشت(شیث)منتقل نمود.
ص:695
فلم یزل ذلک الماء ینتقل من ظهر إلی ظهر حتّی صار فی صلب عبد المطّلب،ثمّ شقّه اللّه(عزّ و جلّ)بنصفین،فصار نصفه فی أبی عبد اللّه بن عبد المطّلب،و نصف فی أبی طالب،فأنا من نصف الماء و علیّ من النّصف الآخر،فعلیّ أخی فی الدّنیا و الآخره،ثمّ قرأ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً وَ کانَ رَبُّکَ قَدِیراً [الفرقان(25):54].
638-85- أخبرنا ابن حشیش،عن أبی المفضّل الشّیبانیّ،عن محمّد بن علیّ بن معمر عن ابن أبی الخطّاب،عن ابن أبی عمیر و محمّد بن سنان،عن هارون بن خارجه،عن أبی بصیر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:سمعته یقول:بینا الحسین عند رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله إذ أتاه جبرئیل علیه السّلام فقال:یا محمّد،أتحبّه؟قال:نعم.قال:أما إنّ أمّتک ستقتله؛فحزن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لذلک حزنا شدیدا،فقال جبرئیل علیه السّلام أیسرّک أن أریک التّربه الّتی یقتل فیها؟قال:نعم.قال:فخسف جبرئیل علیه السّلام ما بین مجلس رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله إلی کربلاء حتّی التقت القطعتان هکذا-و جمع بین السّبّابتین- فتناول بجناحیه من التّربه فناولها لرسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله ثمّ دحا الأرض من طرف العین، فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله طوبی لک من تربه،و طوبی لمن یقتل فیک.
639-86- أخبرنا ابن حشیش،عن أبی المفضّل عن ابن عقده عن إبراهیم بن عبد اللّه النّحویّ عن محمّد بن مسلمه عن یونس بن أرقم،عن الأعمش،عن سالم بن أبی الجعد،عن أنس بن مالک:أنّ عظیما من عظماء الملائکه استأذن ربّه
ص:696
پس هم چنان آن آب از پشتی به پشت دیگر منتقل می گشت تا در صلب عبد المطّلب قرار گرفت.آنگاه خداوند آن را به دو نیم کرد.پس نیمی از آن در پدرم عبد اللّه بن عبد المطّلب و نیمی دیگر در ابو طالب قرار گرفت.پس من از نیم آن آب و علی از نیم دیگر است.بنابراین علی در دنیا و آخرت برادر من است.آنگاه رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله این آیه را تلاوت فرمود:«اوست که بشر را از آب آفرید و برای او نسب و سبب قرار داد و پروردگار تو تواناست.»[فرقان (25):آیۀ 54]
[638]85-ابو بصیر می گوید:شنیدم که امام صادق علیه السّلام می فرمود:آن هنگام که حسین علیه السّلام نزد رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله بود جبرئیل به نزد حضرت آمد پس عرضه داشت:ای محمد!آیا او را دوست می داری؟فرمود:بله.جبرئیل عرضه داشت:اگر خاکی که در آن کشته می شود را به تو نشان دهم شادمان می گردی؟فرمود:بله.راوی گوید:پس جبرئیل ما بین محلّ نشستن رسول خدا تا کربلا را درهم کشید تا این دو قطعه[کربلا و مجلس پیامبر]این چنین به هم نزدیک گشتند- و دو انگشت سبّابه خود را جمع کرد-پس با دو بال خود از خاک کربلا برداشت.و به رسول خدا داد آنگاه زمین را در چشم برهم زدنی گستراند.پس رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله[به امام حسین علیه السّلام] فرمود:چه خاک نیکویی داری و خوشا به حال کسی که در[راه]تو کشته می شود.
[639]86-انس بن مالک گوید:یکی از بزرگان فرشتگان برای زیارت پیامبر صلّی اللّه علیه و اله رخصت طلبید.پس به او اجازه داده شد.
ص:697
(عزّ و جلّ)فی زیاره النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فأذن له،فبینما هو عنده إذ دخل علیه الحسین علیه السّلام فقبّله النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و أجلسه فی حجره،فقال له الملک:أتحبّه؟قال:أجل أشدّ الحبّ، إنّه ابنی،قال له:إنّ أمّتک ستقتله.قال:أمّتی تقتل إبنی هذا؟ولدی قال:نعم،و إن شئت أریتک من التّربه الّتی یقتل علیها.قال:نعم؛فأراه تربه حمراء طیّبه الرّیح، فقال:إذا صارت هذه التّربه دما عبیطا فهو علامه قتل ابنک هذا.قال سالم بن أبی الجعد:أخبرت أنّ الملک کان میکائیل علیه السّلام.
640-87- أخبرنا ابن حشیش،عن أبی المفضّل الشّیبانیّ عن علیّ بن محمّد بن مخلد عن محمّد بن سالم بن عبد الرّحمن عن عون بن مبارک الخثعمیّ،عن عمرو بن ثابت،عن أبیه أبی المقدام،عن ابن جبیر،عن بن عبّاس،قال:بینا أنا راقد فی منزلی إذ سمعت صراخا عظیما عالیا من بیت أمّ سلمه زوج النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فخرجت یتوجّه بی قائدی إلی منزلها،و أقبل أهل المدینه إلیها الرّجال و النّساء، فلمّا انتهیت إلیها قلت:یا أمّ المؤمنین،ما بالک تصرخین و تغوثین؟فلم تجبنی، و أقبلت علی النّسوه الهاشمیّات و قالت:یا بنات عبد المطّلب أسعدینی و ابکین معی،فقد و الله قتل سیّدکنّ و سیّد شباب أهل الجنّه،قد و اللّه قتل سبط رسول اللّه و ریحانته الحسین.فقیل:یا أمّ المؤمنین،و من أین علمت ذلک؟قالت:رأیت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فی المنام السّاعه شعثا مذعورا،فسألته عن شأنه ذلک،فقال:قتل ابنی الحسین علیه السّلام و أهل بیته الیوم فدفنتهم،و السّاعه فرغت من دفنهم.قالت:
ص:698
هنگامی که او در نزد پیامبر صلّی اللّه علیه و اله بود حسین علیه السّلام بر حضرت وارد شد پس پیامبر او را بوسید و در دامنش نشاند.پس فرشته به پیامبر عرضه داشت:آیا دوستش داری؟پیامبر فرمود:بله بسیار.چرا که او فرزند من است.فرشته گفت:همانا امت تو او را خواهد کشت.فرمود:امت من او را خواهند کشت؟عرضه داشت:بله،اگر بخواهی خاکی را که در آن کشته می شود به تو نشان می دهم.فرمود:بله.پس خاکی سرخ گون و خوشبو به پیامبر نشان داد و عرضه داشت:
هنگامی که این خاک به خونی تازه تبدیل شود آن نشانه کشته شدن این فرزندت می باشد.
سالم بن ابی جعد می گوید:آگاه شدم که آن فرشته میکائیل بود.
[640]87-عبد اللّه بن عبّاس می گوید:هنگامی که در خانه ام خوابیده بودم ناگهان فریادی بلند و عظیم از خانه،امّ سلمه همسر پیامبر صلّی اللّه علیه و اله شنیدم.از خانه خارج شدم درحالی که حسّی مرا به سوی منزل او می کشاند و اهل مدینه از مرد و زن به سوی او آمده بودند.پس هنگامی که به او رسیدم گفتم:ای ام المؤمنین!تو را چه شده است که فریاد میزنی و یاری می طلبی؟پس پاسخم را نداد.و به سوی زنان هاشمی رو کرد و گفت:ای دختران عبد المطّلب مرا یاری کنید.
و با من بگریید.به خدا سوگند آقای شما و سرور جوانان اهل بهشت کشته شد.به خدا سوگند نوه رسول خدا و گل خوشبوی او حسین کشته شد.
پس گفته شد:ای ام المؤمنین!این امر را از کجا دانستی؟گفت:هم اینک رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله را دگرگون و هراسان در خواب دیدم از او علت این حالت را پرسیدم پس فرمود:فرزندم حسین و خانواده اش امروز کشته شدند پس آنان را به خاک سپردم و اینک از دفن آنان فارغ گشتم.
ص:699
فقمت حتّی دخلت البیت و أنا لا أکاد أن أعقل،فنظرت فإذا بتربه الحسین الّتی أتی بها جبرئیل من کربلاء،فقال:إذا صارت هذه التّربه دما فقد قتل ابنک؛و أعطانیها النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فقال:اجعلی هذه التّربه فی زجاجه-أو قال:فی قاروره-و لتکن عندک،فإذا صارت دما عبیطا فقد قتل الحسین؛فرأیت القاروره الآن و قد صارت دما عبیطا تفور.قال:و أخذت أمّ سلمه من ذلک الدّم فلطّخت به وجهها،و جعلت ذلک الیوم مأتما و مناحه علی الحسین علیه السّلام،فجاءت الرّکبان بخبره،و أنّه قد قتل فی ذلک الیوم.قال عمرو بن ثابت:قال أبی:و دخلت علی أبی جعفر محمّد بن علیّ علیهما منزله فسألته عن هذا الحدیث،و ذکرت له روایه سعید بن جبیر هذا الحدیث عن عبد اللّه بن عبّاس،فقال أبو جعفر علیه السّلام حدّثنیه عمر بن أبی سلمه،عن أمّه أمّ سلمه.قال:ابن عبّاس:فی روایه سعید بن جبیر عنه قال:فلمّا کانت اللّیله رأیت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فی منامی أغبر أشعث،فذکرت له ذلک و سألته عن شأنه، فقال لی:ألم تعلم أنّی فرغت من دفن الحسین و أصحابه.قال عمرو بن أبی المقدام:فحدّثنی سدیر،عن أبی جعفر علیه السّلام أنّ جبرئیل جاء إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله بالتّربه الّتی یقتل علیها الحسین علیه السّلام قال أبو جعفر علیه السّلام:فهی عندنا.
641-88- أخبرنا ابن حشیش عن أبی المفضّل عن هاشم بن نقیّه الموصلیّ عن جعفر بن محمّد بن جعفر المدائنیّ عن زیاد بن عبد اللّه المکاری عن لیث بن أبی سلیم،عن حدیر-أو حدمر-بن عبد اللّه المازنیّ،عن زید مولی زینب بنت
ص:700
پس برخاستم و به[این]اتاق داخل گشتم و تا آن زمان چیزی نمی فهمیدم.[به اطرافم] می نگریستم که چشمم افتاد به تربت حسین که جبرئیل آن را از کربلا آورده و به پیامبر گفته بود:هنگامی که این خاک به خون تبدیل شود فرزندت کشته شده است و پیامبر نیز آن را به من سپرده و فرمود:این خاک را در شیشه ای-یا گفت در ظرفی-قرار ده و پیش تو باشد پس هنگامی که تبدیل به خون تازه شد حسین کشته شده است.پس اینک به این ظرف نگریستم و آن خاک تبدیل به خون تازه ای شده بود که فوران می کرد.راوی گوید:و ام سلمه از آن خون برگرفت و چهره اش را با آن خونین کرد و آن روز را روز ماتم و نوحه سرایی بر حسین علیه السّلام قرار داد.پس سواران خبر شهادت حسین علیه السّلام را آوردند و[گفتند]که او در آن روز کشته شده است.عمرو بن ثابت از پدرش روایت می کند که بر امام باقر علیه السّلام در منزلش وارد شدم و از این روایت از او پرسیدم و روایت حدیث توسط سعید بن جبیر از عبد اللّه بن عباس را برایش ذکر کردم پس امام باقر علیه السّلام فرمود:عمر بن ابی سلمه از مادرش ام سلمه این حدیث را برایم روایت کرده است.ابن عباس در روایت سعید بن جبیر می گوید:شب هنگام رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله را غبار آلود و دگرگون در خواب دیدم.پس آن امر را بر حضرت بیان کردم و از علّت آن حالت پرسیدم.پس به من فرمود:آیا نمی دانی که از خاک سپاری حسین و یارانش فارغ گشته ام؟ عمرو بن ابی مقدام می گوید:سدیر از امام باقر علیه السّلام روایت می کند که جبرئیل خاکی را که حسین علیه السّلام در آن کشته می شود به نزد پیامبر آورد آنگاه امام باقر علیه السّلام فرمود:آن خاک در نزد ماست.
ص:701
جحش،قالت:کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله ذات یوم عندی نائما فجاء الحسین علیه السّلام فجعلت أعلّله مخافه أن یوقظ النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فغفلت عنه،فدخل و اتّبعته،فوجدته و قد قعد علی بطن النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فوضع زبیته فی سرّه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فجعل یبول علیه،فأردت أن آخذه عنه،فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله دعی ابنی یا زینب حتّی یفرغ من بوله؛فلمّا فرغ توضّأ النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و قام یصلّی،فلمّا سجد ارتحله الحسین علیه السّلام فلبث النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله بحاله حتّی نزل فلمّا قام عاد الحسین فحمله حتّی فرغ من صلاته،فبسط النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله یده و جعل یقول:أرنی أرنی،یا جبرئیل.فقلت:یا رسول اللّه لقد رأیتک الیوم صنعت شیئا ما رأیتک صنعته قطّ.قال:نعم،جاءنی جبرئیل علیه السّلام فعزّانی فی ابنی الحسین،و أخبرنی أنّ أمّتی تقتله،و أتانی بتربه حمراء.قال زیاد بن عبد اللّه.
أنا شککت فی اسم الشّیخ حدیر أو حدمر بن عبد اللّه،و قد أثنی علیه لیث خیرا، و ذکر من فضله.
642-89- أخبرنا ابن حشیش،عن أبی المفضّل عن العبّاس بن خلیل عن محمّد بن هاشم عن سوید بن عبد العزیز،عن داود بن عیسی الکوفیّ،عن عماره بن عریّه،عن محمّد بن إبراهیم التّیمیّ،عن أبی سلمه،عن عائشه:أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله أجلس حسینا علی فخذه فجعل یقبّله،فقال جبرئیل:أتحبّ ابنک هذا؟ قال:نعم.قال:فإنّ أمّتک ستقتله بعدک؛فدمعت عینا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فقال له:إن شئت أریتک من تربته الّتی یقتل علیها؟قال:نعم،فأراه جبرئیل علیه السّلام ترابا من تراب
ص:702
[641]88-زینب بنت جحش می گوید:رسول خدا روزی در نزد من خوابیده بود.پس حسین علیه السّلام آمد و من او را از بیم اینکه پیامبر صلّی اللّه علیه و اله را بیدار سازد مشغول ساخته بودم[لحظه ای] از او غافل شدم و او داخل[اتاق]شد.به دنبالش رفتم و دیدم که بر شکم پیامبر نشسته است پس آلتش را در ناف رسول خدا قرار داد و شروع به ادرار کرد.خواستم که او را از پیامبر برگیرم.رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:ای زینب!فرزندم را رها کن تا از ادرارش فارغ شود.هنگامی که از ادرار فارغ شد پیامبر خود را شستشو داد و وضوگرفت و برای نماز برخاست.به سجده که رفت حسین بر دوش او قرارگرفت و پیامبر به همان حالت درنگ نمود تا حسین فرود آمد.پس هنگامی که برخاست حسین علیه السّلام بازگشت پس او را برگرفت تا از نمازش فارغ شد.
آنگاه پیامبر دست برگشود و می فرمود:ای جبرئیل به من نشان بده!به من نشان بده.پس عرضه داشتم:ای رسول خدا!امروز کاری کردید که هرگز ندیده بودم چنین کنید.فرمود:بله.
جبرئیل به نزد من آمد و درباره فرزندم حسین به من تسلیت گفت و مرا آگاه کرد که امتم او را خواهند کشت و خاکی سرخ رنگ برایم آورد-زیاد بن عبد اللّه گوید:در اسم راوی که حدیر است یا حدمر شک دارم ولی هرچه که باشد،جناب لیث از او به نیکی ستایش کرده و از خصوصیات اش یاد کرده است-
[642]89-عایشه می گوید:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله حسین را بر ران خود نشاند و شروع به بوسیدنش کرد.پس جبرئیل گفت:آیا این فرزندت را دوست می داری؟فرمود:بله.گفت:همانا امّت پس از تو او را خواهند کشت.پس اشک از چشمان پیامبر جاری شد جبرئیل عرضه داشت:اگر بخواهی از خاکی که در آن کشته می شود به تو نشان می دهم.فرمود:بله.پس جبرئیل اندکی خاک از زمینی را که حسین علیه السّلام در آن کشته می شود به ایشان نشان داد و گفت:این زمین به «طفّ»نامیده شده است.
ص:703
الأرض الّتی یقتل علیها و قال:تدعی الطّفّ.
643-90- أخبرنا ابن حشیش،عن محمّد بن عبد اللّه،عن محمّد بن القاسم بن زکریّا عن الحسن بن عبد الواحد عن یوسف بن کلیب عن عامر بن کثیر،عن أبی الجارود،قال:حفر عند قبر الحسین علیه السّلام عند رأسه و عند رجلیه أوّل ما حفر فأخرج مسک أذفر لم یشکّوا فیه.
644-91- أخبرنا ابن حشیش،عن أبی المفضّل الشّیبانیّ عن محمّد بن محمّد بن معقل القرمیسینیّ عن محمّد بن أبی الصّهبان عن البزنطیّ عن کرّام بن عمرو عن محمّد بن مسلم،قال:سمعت أبا جعفر و جعفر بن محمّد علیهما السّلام یقولان:إنّ اللّه (تعالی)عوّض الحسین علیه السّلام من قتله أن جعل الإمامه فی ذرّیّته،و الشّفاء فی تربته،و إجابه الدّعاء عند قبره،و لا تعدّ أیّام زائریه جائیا و راجعا من عمره.قال محمّد بن مسلم:فقلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام هذا الجلال ینال بالحسین علیه السّلام فما له فی نفسه؟قال:إنّ اللّه(تعالی)ألحقه بالنّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فکان معه فی درجته و منزلته،ثمّ تلا أبو عبد اللّه علیه السّلام وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُمْ بِإِیمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ [الطور (52):21]الآیه.
645-92- أخبرنا ابن حشیش عن أبی المفضّل عن حمید بن زیاد الدّهقان عن عبد اللّه بن أحمد بن نهیک عن سعید بن صالح،عن الحسن بن علیّ بن أبی المغیره،عن الحارث بن المغیره قال:قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام إنّی رجل کثیر العلل
ص:704
[643]90-ابی جارود می گوید:وقتی برای اولین بار قبری برای امام حسین علیه السّلام کنده شد،در بالا سر و پایین پاهای آن حضرت گودالی کنده شد و مقداری مشک اذفر[که مشکی بسیار خوشبو است]پیدا شد ولی در آن هیچ شکّی نکردند.
[644]91-محمد بن مسلم می گوید:شنیدم که امام صادق و امام باقر علیهما السّلام می فرمودند:همانا خداوند والا به حسین علیه السّلام در برابر کشته شدنش پاداش داد به اینکه امامت در فرزندانش و شفا در خاکش و اجابت دعا را در نزد قبرش باشد و اینکه روزهایی که زائرینش[برای زیارت] می آیند و می روند از عمرشان محسوب نمی گردد.محمد بن مسلم می گوید:پس به امام صادق علیه السّلام عرضه داشتم:این همه بزرگی و احترام به واسطه[بزرگداشت]حسین علیه السّلام به دست می آید ولی به خودش چه خواهد رسید؟فرمود:همانا خداوند او را به پیامبر صلّی اللّه علیه و اله ملحق می گرداند و پیوسته با او در درجه و جایگاه او همراه خواهد بود.آنگاه امام صادق علیه السّلام این آیه را تلاوت فرمود:«و مؤمنان و فرزندانشان را که به پیروی از آنها ایمان آورده اند به هم ملحق می نمائیم»[طور(52):آیۀ 21]تا آخر آیه.
[645]92-حارث بن مغیره نصری می گوید:به امام صادق علیه السّلام عرضه داشتم:من مردی هستم که فراوان بیمار می شوم
ص:705
و الأمراض،و ما ترکت دواء إلاّ تداویت به فما انتفعت بشیء منه.فقال لی:أین أنت عن طین قبر الحسین بن علیّ علیه السّلام فإنّ فیه شفاء من کلّ داء،و أمنا من کلّ خوف،فإذا أخذته فقل هذا الکلام:«اللّهمّ إنّی أسألک بحقّ هذه الطّینه،و بحقّ الملک الّذی أخذها،و بحقّ النّبیّ الّذی قبضها،و بحقّ الوصیّ الّذی حلّ فیها،صلّ علی محمّد و أهل بیته،و افعل بی کذا و کذا»قال:ثمّ قال لی أبو عبد اللّه علیه السّلام أمّا الملک الّذی قبضها فهو جبرئیل علیه السّلام و أراها النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فقال:هذه تربه ابنک الحسین،تقتله أمّتک من بعدک،و الّذی قبضها فهو محمّد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و أمّا الوصیّ الّذی حلّ فیها فهو الحسین علیه السّلام و الشّهداء(رضی اللّه عنهم)قلت:قد عرفت -جعلت فداک-الشّفاء من کلّ داء،فکیف الأمن من کلّ خوف؟فقال:إذا خفت سلطانا أو غیر سلطان فلا تخرجنّ من منزلک إلاّ و معک من طین قبر الحسین علیه السّلام فتقول:«اللّهمّ إنّی أخذته من قبر ولیّک و ابن ولیّک،فاجعله لی أمنا و حرزا لما أخاف و ما لا أخاف»فإنّه قد یردّ ما لا یخاف.قال الحارث بن المغیره:فأخذت کما أمرنی،و قلت ما قال لی فصحّ جسمی،و کان لی أمانا من کلّ ما خفت و ما لم أخف،کما قال أبو عبد اللّه علیه السّلام فما رأیت مع ذلک بحمد اللّه مکروها و لا محذورا.
646-93- أخبرنا ابن حشیش،عن أبی المفضّل عن محمّد بن محمّد عن النّهاوندیّ عن عبد اللّه بن حمّاد عن زید أبی أسامه،قال:کنت فی جماعه من عصابتنا بحضره سیّدنا الصّادق علیه السّلام فأقبل علینا أبو عبد اللّه علیه السّلام فقال:إنّ اللّه(تعالی)
ص:706
و هیچ دوایی را رها ننمودم جز آنکه خود را با آن مداوا کردم ولی از هیچ یک از آنها بهره ای نبردم.پس امام به من فرمود:چرا از گل قبر حسین بن علی علیه السّلام استفاده نمی کنی.به درستی که در آن شفا از هر بیماری و ایمنی از هر ترسی است.پس هنگامی که از آن گل برداشتی این سخن را بگو:«خداوندا!من به حق این گل و به حق فرشته ای که آن را برگرفت و به حق پیامبری که آن را در مشت گرفت و به حق جانشینی که در آن فرود آمد از تو می خواهم که بر محمد و خاندانش درود فرستی و برایم چنین و چنان کنی[و دعاهای خود را بطلبد].راوی گوید:آنگاه امام صادق علیه السّلام به من فرمود:اما فرشته ای که آن را برگرفت جبرئیل است که آن را به پیامبر نشان داد و عرضه داشت:این خاک[مزار]فرزندت حسین است که امتت پس از تو او را خواهند کشت و کسی که آن را در مشت گرفت محمد فرستاده خداست صلّی اللّه علیه و اله و جانشینی که در آن فرود آمد حسین علیه السّلام و شهدا[ی همراه او]هستند-که خداوند از آنان خشنود باشد- عرضه داشتم:فدایت گردم بهبودی از هر بیماری را فهمیدم.ایمنی از هر ترسی چگونه است؟پس فرمود:هنگامی که از سلطان یا غیر سلطانی ترسیدی از منزلت خارج مشو مگر آنکه از گل قبر حسین علیه السّلام همراهت باشد.پس می گویی:«خداوندا!من آن را از قبر دوست تو و فرزند دوستت برداشتم.پس آن را برای من مایه ایمنی و مانعی از آنچه می ترسم و نمی ترسم قرار ده».چرا که گاهی آنچه که موجب هراس نیست را هم برطرف می سازد.
حارث بن مغیره می گوید:پس همان گونه که امام فرموده بود از آن گل برداشتم و هر آنچه امام فرموده بود را بر زبان آوردم پس بدنم سالم گشت و برای من ایمنی از هر آنچه می ترسیدم و نمی ترسیدم بود همان گونه که امام صادق علیه السّلام فرمود.پس با آن-با سپاس از خدا-هیچ امر ناخوشایند و ترسناکی را مشاهده نکردم.
[646]93-زید بن اسامه می گوید:درمیان گروهی از مردم در محضر آقایمان امام صادق علیه السّلام بودیم که امام به ما رو کرد و فرمود:
ص:707
تجعل تربه جدی الحسین علیه السّلام شفاء من کلّ داء و أمانا من کلّ خوف،فإذا تناولها أحدکم فلیقبّلها و لیضعها علی عینیه،و لیمرّها علی سائر جسده،و لیقل:«اللّهمّ بحقّ هذه التّربه،و بحقّ من حلّ بها و ثوی فیها،و بحقّ أبیه و أمّه و أخیه و الأئمّه من ولده،و بحقّ الملائکه الحافّین به إلاّ جعلتها شفاء من کلّ داء،و برءا من کلّ مرض، و نجاه من کلّ آفه،و حرزا ممّا أخاف أحذر»ثمّ یستعملها قال أبو أسامه:فإنّی أستعملها من دهری الأطول،کما قال و وصف أبو عبد اللّه علیه السّلام،فما رأیت بحمد اللّه مکروها.
647-94- أخبرنا ابن حشیش،عن أبی المفضّل عن ابن عقده عن علیّ بن الحسن بن فضّال،عن جعفر بن إبراهیم بن ناجیه،عن سعد بن سعید،قال سألته علیه السّلام عن الطّین الّذی یؤکل یأکله النّاس.فقال:کلّ طین حرام کالمیته و الدّم و ما أهلّ لغیر اللّه به ما خلا طین قبر الحسین علیه السّلام فإنّه شفاء من کلّ داء.
648-95- أخبرنا محمّد بن علیّ بن حشیش عن أبی المفضّل عن عمر بن الحسین بن علیّ عن المنذر بن محمّد القابوسیّ،عن الحسین بن محمّد الأزدیّ عن أبیه قال صلّیت فی جامع المدینه و إلی جانبی رجلان علی أحدهما ثیاب السّفر،فقال أحدهما لصاحبه:یا فلان،أما علمت أنّ طین قبر الحسین علیه السّلام شفاء من کلّ داء،و ذلک أنّه کان بی وجع الجوف فتعالجت بکلّ دواء فلم أجد فیه عافیه، و خفت علی نفسی و أیست منها،و کانت عندنا امرأه من أهل الکوفه عجوز کبیره،
ص:708
همانا خداوند والا خاک قبر جدّم حسین را بهبودی از هر بیماری و ایمنی از هر ترس قرار داده است.پس هنگامی که یکی از شما[مقداری از]آن را برگرفت آن را ببوسد و بر چشم نهد و بر بقیه بدنش بکشد و بگوید:(خداوندا!به حق این خاک و به حق کسی که در آن فرود آمد و اقامت نمود و به حق پدر و مادر و برادر و امامان از فرزندانش و به حق فرشتگانی که او را دربر گرفته اند[هیچ نمی خواهم مگر اینکه]آن را شفای از هر دردی و بهبودی از هر بیماری و رهایی از هر آفت و پناهی از هر آنچه می ترسم و از آن برحذرم،قرار دهی»آنگاه از آن استفاده کند.ابو اسامه می گوید:پس من در تمام دوران طولانی زندگیم همان گونه که امام صادق علیه السّلام فرموده بود و توصیف نموده بود از آن استفاده کردم و به شکر خدا هیچ ناخوشایندی مشاهده نکردم.
[647]94-سعد بن سعید اشعری می گوید:از گلی که خورده می شود و مردم از آن استفاده می کنند پرسیدم.فرمود:هر گلی همچون لاشه مرده و خون و آنچه بدون ذکر نام خدا سر بریده شده حرام است مگر گل قبر حسین علیه السّلام که آن شفای هر بیماری است.
[648]95-حسین بن محمد ابو عبد اللّه ازدی از پدرش روایت می کند که:در مسجد جامع مدینه نماز می گزاردم و در دو سوی من دو مرد بود که یکی لباس سفر به تن داشت.پس یکی از آن دو به همراهش گفت:فلانی آیا می دانی که گل قبر حسین علیه السّلام شفای هر بیماری است؟و آن به این دلیل است که خود درد شکم داشتم و با هردوایی که معالجه می کردم بهبودی نمی یافتم.پس بر خود هراسان شدم و از خود ناامید گشتم و در نزد ما زنی پر سن و سال از اهل کوفه بود که بر من گذشت درحالی که من در شدیدترین حالت بیماریی ام بودم.
ص:709
فدخلت علیّ و أنا فی أشدّ ما بی من العلّه،فقالت لی:یا سالم ما أری علّتک کلّ یوم زائده؟فقلت لها:نعم.قالت:فهل لک أن أعالجک فتبرأ بإذن اللّه(عزّ و جلّ) فقلت لها:ما أنا إلی شیء أحوج منّی إلی هذا؛فسقتنی ماء فی قدح،فسکتت عنّی العلّه،و برئت حتّی کأن لم تکن بی علّه قطّ.فلمّا کان بعد أشهر دخلت علیّ العجوز فقلت لها:باللّه علیک یا سلمه-و کان اسمها سلمه-بماذا داویتنی؟فقالت:
بواحده ممّا فی هذه السّبحه-من سبحه کانت فی یدها-فقلت:و ما هذه السّبحه؟ فقالت:إنّها من طین قبر الحسین علیه السّلام.فقلت لها:یا رافضیّه داویتنی بطین قبر الحسین علیه السّلام؟فخرجت من عندی مغضبه و رجعت و اللّه علّتی کأشدّ ما کانت و أنا أقاسی منها الجهد و البلاء،و قد و اللّه خشیت علی نفسی،ثمّ أذّن المؤذّن فقاما یصلّیان و غابا عنّی.
649-96- أخبرنا ابن حشیش عن أبی المفضّل عن الفضل بن محمّد بن أبی طاهر عن محمّد بن موسی الشّریعیّ عن أبیه موسی بن عبد العزیز قال:لقینی یوحنّا بن سراقیون النّصرانیّ المتطبّب فی شارع أبی أحمد فاستوقفنی،و قال لی:
بحقّ نبیّک و دینک،من هذا الّذی یزور قبره قوم منکم بناحیه قصر ابن هبیره،من هو من أصحاب نبیّکم؟قلت:لیس هو من أصحابه هو ابن بنته،فما دعاک إلی المسأله عنه؟فقال له:عندی حدیث طریف.فقلت:حدّثنی به.فقال:وجّه إلیّ سابور الکبیر الخادم الرّشیدیّ فی اللّیل،فصرت إلیه فقال لی:تعال معی؛فمضی
ص:710
پس به من گفت:ای سالم می بینم که بیماریت روزبه روز فزونی می یابد؟به او گفتم:بله.
گفت:می خواهی که تو را مداوا کنم و به اذن خداوند والا بهبودی یابی؟به او گفتم:من هیچ چیز چون این امر نیازمند نمی باشم.پس مقداری آب از یک ظرف را به من نوشاند و بیماری ام برطرف شد و بهبود یافتم گویا هرگز بیمار نبوده ام.پس از چند ماه که پیرزن به سراغم آمد به او گفتم:ای سلمه-اسم آن زن سلمه بود-تو را به خدا سوگند می دهم چگونه مرا مداوا کردی؟پس گفت:با یکی از دانه های این تسبیح-از تسبیحی که در دست داشت- گفتم:این تسبیح از چیست؟پس گفت:همانا این تسبیح از گل قبر حسین علیه السّلام است.پس به او گفتم:ای از دین،برگشته[لقبی برای شیعه در نزد اهل سنت]!مرا با گل قبر حسین مداوا کردی.پس خشمگین از نزد من خارج شد.به خدا سوگند از آن لحظه بیماری ام به شدیدترین صورت خود بازگشت.و من از آن روز بیماری ام را با تلاش و سختی معالجه می کنم.به خدا سوگند[از آن بیماری]بر خود هراسانم.آنگاه اذان گو اذان گفت پس آن دو مرد برخاسته و نماز گزاردند و از مقابل چشمانم دور شدند.
[649]96-ابو موسی بن عبد العزیز می گوید:یوحنّا بن سراقیون مسیحی دانشجوی پزشکی مرا در خیابان ابو احمد ملاقات کرد پس نگهم داشت و به من گفت:به حق پیامبرت و دینت [به من بگو]:این کیست که گروهی از شما هر روز او را در حوالی قصر ابن هبیره زیارت می کنید؟او از کدام یاران پیامبرتان است؟گفتم:او از یاران پیامبر نیست بلکه فرزند دختر اوست.پس چه چیز تو را واداشت که از او بپرسی؟پس گفت:در نزد من درباره او روایتی نیکو و نادر است.پس گفتم:آن را برایم روایت کن.پس گفت:شب هنگام سابور بزرگ(خادم رشیدی)به دنبال من فرستاد.به نزدش رفتم.پس به من گفت:با من بیا.
ص:711
و أنا معه حتّی دخلنا علی موسی بن عیسی الهاشمیّ،فوجدناه زائل العقل متّکئا علی وساده،و إذا بین یدیه طست فیها حشو جوفه،و کان الرّشید استحضره من الکوفه،فأقبل سابور علی خادم کان من خاصّه موسی،فقال له:ویحک ما خبره؟ فقال له:أخبرک أنّه کان من ساعته جالسا و حوله ندماؤه،و هو من أصحّ النّاس جسما و أطیبهم نفسا،إذ جری ذکر الحسین بن علیّ علیه السّلام قال یوحنّا:هذا الّذی سألتک عنه.فقال موسی:إنّ الرّافضه لتغلو فیه حتّی إنّهم فیما عرفت یجعلون تربته دواء یتداوون به فقال له رجل من بنی هاشم کان حاضرا:قد کانت بی علّه غلیظه فتعالجت لها بکلّ علاج،فما نفعنی،حتّی وصف لی کاتبی أن آخذ من هذه التّربه،فأخذتها فنفعنی اللّه بها،و زال عنّی ما کنت أجده.قال:فبقی عندک منها شیء؟قال:نعم.فوجّه فجاءه منها بقطعه فناولها موسی بن عیسی فأخذها موسی فاستدخلها دبره استهزاء بمن تداوی بها و احتقارا و تصغیرا لهذا الرّجل الّذی هذه تربته-یعنی الحسین علیه السّلام-فما هو إلاّ أن استدخلها دبره حتّی صاح:النّار النّار الطّست الطّست؛فجئناه بالطّست فأخرج فیها ما تری؛فانصرف النّدماء و صار المجلس مأتما،فأقبل علیّ سابور فقال:انظر هل لک فیه حیله؟فدعوت بشمعه، فنظرت فإذا کبده و طحاله و ریته و فؤاده خرج منه فی الطّست،فنظرت إلی أمر عظیم فقلت:ما لأحد فی هذا صنع إلاّ أن یکون لعیسی الّذی کان یحیی الموتی.
فقال لی سابور:صدقت و لکن کن هاهنا فی الدّار إلی أن یتبیّن ما یکون من أمره؛
ص:712
او به راه افتاد و من نیز همراه او روان شدم تا اینکه به موسی بن عیسی هاشمی رسیدیم و دیدیم که عقلش از میان رفته و بر بالشی تکیه داده و در مقابلش طشتی است که دل و روده اش در آن ریخته است و این درحالی بود که رشید او را از کوفه فرا خوانده بود.پس سابور رو به خادمی که از نزدیکان موسی بود کرد و گفت:وای بر تو!او را چه شده است.پس جواب داد:
تو را آگاه می کنم که ساعتی پیش نشسته بود و خدمتگزاران و هم صحبتانش در اطرافش بودند و او از سالم ترین و نیک حال ترین مردم بود که ناگاه یاد حسین بن علی علیه السّلام به میان آمد.
یوحنّا گفت:این چیزی است که از تو درباره آن پرسیدم.[پس خادم گفت]پس موسی گفت:
شیعیان درباره حسین زیاده روی می کنند و تا آنجا که می دانم آنان خاک مزار او را داروی خود قرار می دهند و خود را با آن مداوا می کنند.پس مردی از بنی هاشم که در جمع حاضر بود به او گفت:من به سختی بیمار بودم و به هر درمانی متوسّل گشتم ولی مرا سود نبخشید تا اینکه نگارنده[نامه هایی]بیان داشت که از این تربت برگیرم پس،از آن برگرفتم[و استفاده کردم] و خدا این چنین به وسیله آن مرا سود بخشید و بیماری را که در خود می یافتم از من برطرف نمود.موسی گفت:از آن تربت چیزی نزد تو باقی مانده است؟گفت:بله پس به دنبال آن فرستاد و تکه ای از آن تربت را برایش آوردند پس موسی به عیسی آن را برگرفت و برای مسخره کردن کسی که به وسیله آن خاک بیماری خود را مداوا کرده بود و خوار ساختن و کوچک نمودن کسی که این خاک مزار اوست-یعنی حسین علیه السّلام-آن خاک را در مقعد خود داخل ساخت پس هنوز آن خاک را در پشت خود داخل نساخته بود که فریاد کشید:آتش آتش!طشت طشت!پس برایش طشتی آوردیم و آنچه می بینی را درمیان آن بالا آورد.پس هم صحبتان بازگشتند و مجلس ماتم سرا شد.پس سابور رو به من کرد و گفت:نگاه کن!آیا چاره ای می بینی.پس شمعی خواستم و در طشت نگریستم و دیدم که کبد و طحال و ریه و قلب او در طشت ریخته شده است.امری بس بزرگ را مشاهده کردم.پس گفتم:از هیچ کس جز عیسی که مردگان را زنده می کرد کاری برنمی آید.سابور به من گفت:راست گفتی اما این جا در خانه اش باش تا امر او بر ما واضح گردد.
ص:713
فبتّ عندهم و هو بتلک الحال ما رفع رأسه،فمات فی وقت السّحر.قال محمّد بن موسی:قال لی موسی بن سریع:کان یوحنّا یزور قبر الحسین و هو علی دینه،ثمّ أسلم بعد هذا و حسن إسلامه.
650-97- أخبرنا ابن حشیش،عن محمّد بن عبد اللّه،عن علیّ بن محمّد بن مخلد عن أحمد بن میثم عن یحیی بن عبد الحمید الحمّانیّ أملا علیّ فی منزله، قال:خرجت أیّام ولایه موسی بن عیسی الهاشمیّ فی الکوفه من منزلی فلقینی أبو بکر بن عیّاش،فقال لی:امض بنا یا یحیی إلی هذا،فلم أدر من یعنی،و کنت أجلّ أبا بکر عن مراجعته،و کان راکبا حمارا له،فجعل یسیر علیه و أنا أمشی مع رکابه،فلمّا صرنا عند الدّار المعروفه بدار عبد اللّه بن حازم التفت إلیّ فقال یا ابن الحمّانیّ إنّما جررتک معی و جشّمتک معی أن تمشی خلفی لأسمعک ما أقول لهذه الطّاغیه.قال:فقلت:من هو یا أبا بکر؟قال:هذا الفاجر الکافر موسی بن عیسی؛ فسکّت عنه،و مضی و أنا أتبعه حتّی إذا صرنا إلی باب موسی بن عیسی و بصر به الحاجب و تبیّنه،و کان النّاس ینزلون عند الرّحبه،فلم ینزل أبو بکر هناک،و کان علیه یومئذ قمیص و إزار و هو محلول الإزار.قال:فدخل علی حماره و نادانی:
تعال یا بن الحمّانیّ؛فمنعنی الحاجب فزجره أبو بکر،و قال له:أتمنعه یا فاعل و هو معی؟فترکنی،فما زال یسیر علی حماره حتّی دخل الإیوان،فبصر بنا موسی و هو قاعد فی صدر الإیوان علی سریره و بجنبی السّریر رجال متسلّحون
ص:714
پس شب را در آنجا ماندم و او در آن حال بود و سر خود را بلند نکرد و صبحدم از دنیا رفت.
محمد بن موسی می گوید:موسی بن سریع به من گفت:یوحنّا درحالی که بر دین خود بود قبر حسین علیه السّلام را زیارت می کرد سپس اسلام آورد و اسلامش بس نکو بود.
[650]97-احمد بن میثم بن ابی نعیم می گوید:این روایت را یحیی بن عبد الحمید حمّانی در منزلش بر من املا کرد و گفت:در ایّام حکمرانی موسی بن عیسی هاشمی در کوفه از منزل خارج شدم پس ابو بکر بن عیّاش مرا مشاهده کرد و به من گفت:ای یحیی با ما به سوی او بیا.
پس ندانستم که چه کسی را درنظر دارد و من بیش از اینها ابو بکر را احترام می کردم که نخواهم او را همراهی کنم و او سوار بر الاغش بود و حرکت نمود و من نیز در رکابش پیاده حرکت می کردم پس هنگامی که به خانه های معروف به خانه عبد اللّه بن حازم رسیدیم رو به من کرد و گفت:ای ابن حمّانی.همانا تو را با خود به اینجا کشانده و وادار کردم که پشت سر من حرکت کنی تا آن چه را به این ستمگر می گویم به تو بشنوانم.پس گفتم:ای ابو بکر.او کیست؟گفت:این بدکار کافر موسی بن عیسی است.پس خاموش شده و به دنبالش رفتم تا به در خانه موسی بن عیسی رسیدیم.پس دربان او را دید و شناخت.و مردم[در آن زمان]در میدان گاهی فرود می آمدند.پس ابو بکر در آنجا فرود نیامد و در آن روز پیراهن و لنگی بر تن داشت و او لنگ را برگشود.پس سوار بر الاغش داخل شد و به من ندا داد:ای ابن حمّانی به دنبالم بیا.پس دربان مرا بازداشت ولی ابو بکر او را منع نمود و به او گفت:آیا او را باز می داری درحالی که او به همراه من است؟پس دربان مرا رها کرد.او هم چنان بر الاغش حرکت می کرد تا به ایوان قصر رسید.پس موسی ما را مشاهده کرد درحالی که در جلوی ایوان بر تختش نشسته بود و در دو سوی تخت مردان مسلّح قرار داشتند
ص:715
و کذلک کانوا یصنعون،فلمّا أن رآه موسی،رحّب به و قرّبه و أقعده علی سریره، و منعت أنا حین وصلت إلی الإیوان أن أتجاوزه،فلمّا استقرّ أبو بکر علی السّریر التفت فرآنی حیث أنا واقف،فنادانی:تعال ویحک؛فصرت إلیه و نعلی فی رجلی، و علیّ قمیص و إزار،فأجلسنی بین یدیه،فالتفت إلیه موسی فقال:هذا رجل تکلّمنا فیه؟قال:لا و لکنّی جئت به شاهدا علیک.قال:فیما ذا؟قال:إنّی رأیتک و ما صنعت بهذا القبر.قال:أیّ قبر؟قال:قبر الحسین بن علیّ بن فاطمه بنت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و کان موسی قد وجّه إلیه من کربه و کرب جمیع أرض الحائر و حرثها و زرع الزّرع فیها،فانتفخ موسی حتّی کاد أن ینقدّ،ثمّ قال:و ما أنت و ذا؟ قال:اسمع حتّی أخبرک،اعلم أنّی رأیت فی منامی کأنّی خرجت إلی قومی بنی غاضره،فلمّا صرت بقنطره الکوفه اعترضنی خنازیر عشره تریدنی،فأغاثنی اللّه برجل کنت أعرفه من بنی أسد فدفعها عنّی،فمضیت لوجهی،فلمّا صرت إلی شاهی ضللت الطّریق،فرأیت هناک عجوزا فقالت لی:أین ترید،أیّها الشّیخ؟ قلت:أرید الغاضریّه قالت لی:تبطن هذا الوادی،فإنّک إذا أتیت إلی آخره اتّضح لک الطّریق.فمضیت ففعلت ذلک فلمّا صرت إلی نینوی إذا أنا بشیخ کبیر جالس هناک،فقلت:من أین أنت أیّها الشّیخ؟فقال لی:أنا من أهل هذه القریه.فقلت:کم تعدّ من السّنین؟فقال:ما أحفظ ما مضی من سنّی و عمری،و لکن أبعد ذکری أنّی رأیت الحسین بن علیّ علیهما السّلام و من کان معه من أهله و من تبعه یمنعون الماء الّذی
ص:716
و آنان نیز چنین می کردند.پس هنگامی که موسی او را دید به او خیر مقدم گفت و به خود نزدیک گرداند و بر تخت خود نشاند.ولی من که به ایوان رسیدم.از عبور بازداشتند پس وقتی ابو بکر بر تخت قرار گرفت روی گرداند و مرا دید که ایستاده ام.پس ندا درداد:وای بر تو پیش آی.پس به سوی او رفتم درحالی که کفشهایم در پایم بود و پیراهن و لنگی بر تن داشتم پس مرا در مقابلش نشاند.پس موسی روبه او کرد و گفت:این مردی است که درباره اش با ما سخن می گویی؟گفتم:نه امّا او را برای گواهی بر تو آورده ام.موسی گفت:در چه چیزی؟ گفت:همانا تو و آن چه را با این قبر کردی مشاهده نمودم.گفت:کدام قبر؟گفتم:قبر حسین بن علی علیه السّلام فرزند فاطمه دختر رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله.و موسی در آن زمان کسانی را فرستاده بود که آن قبر و تمامی زمینهای حرم حسینی را شخم زده و آن را برای کشت آماده نمایند و در آن زراعت و کشاورزی کنند.پس موسی خشمگین شد تا جایی که نزدیک بود از هم دریده گردد.آنگاه گفت:آن امر به تو چه ربطی دارد؟ابو بکر گفت:بشنو تا تو را آگاه کنم.بدان که من در خواب دیدم که گویا به سوی قومم،بنی غاضره حرکت می کنم.پس هنگامی که به پل کوفه رسیدم ده خوک مرا دنبال کردند و قصد مرا داشتند.پس خداوند به وسیله مردی از بنی اسد که او را می شناختم مرا یاری نمود و آنان را از من بازداشت.پس به راه خود ادامه دادم پس هنگامی که به شاهی[مکانی نزدیک قادسیّه]رسیدم راه را گم کردم.پس پیرزنی را در آن جا مشاهده کردم که به من گفت:ای پیرمرد.به کجا می خواهی بروی؟گفتم:می خواهم به غاضریه بروم.به من گفت:از میان این وادی برو آنگاه که به نهایتش برسی راه بر تو روشن می گردد.پس حرکت نمودم و آن چنان کردم پس هنگامی که به نینوا رسیدم پیرمردی مسن را مشاهده کردم که آنجا نشسته بود.پس گفتم:ای پیرمرد تو از کجا هستی؟گفت:از اهل این ده هستم.گفتم:چند سال داری؟گفت:آنچه از سن و عمرم گذشته است را در یاد ندارم امّا دورترین چیزی که در یاد دارم این است که دیدم حسین بن علی علیه السّلام و پیروان و همراهان و خانواده اش از این آب که می بینی باز داشته شدند
ص:717
تراه و لا یمنع الکلاب و لا الوحوش شربه؛فاستفظعت ذلک و قلت له:ویحک أنت رأیت هذا؟قال:إی و الّذی سمک السّماء،لقد رأیت هذا أیّها الشّیخ و عاینته،و إنّک و أصحابک الّذین یعینون علی ما قد رأینا ممّا أقرح عیون المسلمین،إن کان فی الدّنیا مسلم.فقلت:ویحک و ما هو؟قال:حیث لم تنکروا ما أجری سلطانکم إلیه.
قلت:ما أجری إلیه؟قال:أیکرب قبر ابن النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و تحرث أرضه؟قلت:و أین القبر؟قال:ها هو ذا أنت واقف فی أرضه،فأمّا القبر فقد عمی عن أن یعرف موضعه.قال أبو بکر بن عیّاش:و ما کنت رأیت القبر قبل ذلک الوقت قطّ و لا أتیته فی طول عمری،فقلت:من لی بمعرفته؟فمضی معی الشّیخ حتّی وقف بی علی حیر له باب و آذن،و إذا جماعه کثیره علی الباب فقلت للآذن:أرید الدّخول علی ابن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فقال:لا تقدر علی الوصول فی هذا الوقت قلت:و لم؟قال:هذا وقت زیاره إبراهیم خلیل اللّه و محمّد رسول اللّه و معهما جبرئیل و میکائیل فی رعیل من الملائکه کثیر.قال أبو بکر بن عیّاش:فانتبهت و قد دخلنی روع شدید و حزن و کآبه و مضت بی الأیّام حتّی کدت أن أنسی المنام،ثمّ اضطررت إلی الخروج إلی بنی غاضره لدین کان لی علی رجل منهم،فخرجت و أنا لا أذکر الحدیث حتّی إذ صرت بقنطره الکوفه لقینی عشره من اللّصوص،فحین رأیتهم ذکرت الحدیث و رعبت من خشیتی لهم،فقالوا لی:ألق ما معک و انج بنفسک؛ و کانت معی نفیقه،فقلت:و یحکم أنا أبو بکر بن عیّاش،و إنّما خرجت فی طلب
ص:718
درحالی که سگان و درندگان از نوشیدن آن بازداشته نمی شوند.پس آن امر را بزرگ پنداشته و دهشت زده شده و به او گفتم:وای بر تو.این صحنه را مشاهده کرده ای؟گفت:بله،ای پیرمرد سوگند به کسی که آسمان را برافراشت این امر را دیدم و با چشمان خود مشاهده کردم.و همانا تو و یارانت کسانی هستید که بر آنچه ما دیده ایم[و مصیبت آن]چشمان مسلمانان را زخمی ساخته است[کنایه از قتل حسین بن علی علیه السّلام و یارانش[ستمگران را] یاری می کنند هرچند در دنیا[به ظاهر]مسلمان هستید.پس گفتم:وای بر تو مردات چیست؟گفت:زیرا آنچه سلطانتان با حسین علیه السّلام کرده است را بد نمی شمارید و ردّ نمی کنید.
گفتم:با او چه کرده است؟گفتم:آیا قبر فرزند پیامبر شخم زده شده و در زمینش کشاورزی می شود؟گفت:قبر کجاست؟گفتم:تو اینک در زمین آن قبر ایستاده ای.امّا از اینکه جایگاهش شناخته شود به دور مانده است.ابو بکر بن عیاش گفت:من هرگز پیش از آن زمان قبر را ندیده بودم و در تمام عمرم به نزد آن نیامده بودم پس گفتم:چگونه آن قبر را بشناسم؟ پس آن پیرمرد با من حرکت کرد تا مرا در کنار صحنی متوقّف کرد که در و دربانی داشت و گروه فراوانی پشت در بودند.پس به دربان گفتم:می خواهم[به کنار قبر]فرزند رسول خدا بروم.گفت:در این زمان نمی توانی داخل شوی؟گفتم:چرا؟گفت:اینک زمان زیارت ابراهیم دوست خدا و محمد فرستاده اوست صلّی اللّه علیه و اله و همراه آن دو جبرئیل و میکائیل درمیان تعداد فراوانی از بزرگان فرشتگان حاضر هستند ابو بکر بن عیاش گفت:پس از خواب بیدار شدم هراسناک و اندوهگین و ناراحت.و چند روز گذشت تا جایی که نزدیک بود خوابم را فراموش کنم.آنگاه مجبور شدم به خاطر طلبی که از کسی داشتم به سوی بنی غاضره خارج شوم.پس از خانه خارج شدم درحالی که آنچه را در خواب دیده بودم به یاد نمی آوردم تا به پل کوفه رسیدم و ده دزد مرا مشاهده کردند.پس هنگامی که آنان را دیدم خواب را به یاد آوردم و از ترس آنان وحشت مرا فراگرفت.پس به من گفتند:هرچه داری بر زمین بیافکن و خود را نجات ده.و همراه من مقداری پول و توشه سفر بود.پس گفتم وای بر شما من ابو بکر عیاش هستم و به دنبال طلبم از خانه خارج شده ام.
ص:719
دین لی،و اللّه اللّه لا تقطعونی عن طلب دینی و تضرّوا بی فی نفقتی،فإنّی شدید الإضافه،فنادی رجل منهم،مولای و ربّ الکعبه لا یعرّض له.ثمّ قال لبعض فتیانهم:کن معه حتّی تصیر به إلی الطّریق الأیمن.قال أبو بکر:فجعلت أتذکّر ما رأیته فی المنام،و أتعجّب من تأویل الخنازیر حتّی صرت إلی نینوی،فرأیت و اللّه الّذی لا إله إلاّ هو الشّیخ الّذی کنت رأیته فی منامی بصورته و هیئته،رأیته فی الیقظه کما رأیته فی المنام سواء،فحین رأیته ذکرت الأمر و الرّؤیا،فقلت:لا إله إلاّ اللّه ما کان هذا إلاّ وحیا،ثمّ سألته کمسألتی إیّاه فی المنام فأجابنی ثمّ قال لی:
امض بنا؛فمضیت فوقفت معه علی الموضع و هو مکروب،فلم یفتنی شیء فی منامی إلاّ الآذن و الحیر فإنّی لم أر حیرا و لم أر آذنا فاتّق اللّه أیّها الرّجل،فإنّی قد آلیت علی نفسی ألاّ أدع إذاعه هذا الحدیث،و لا زیاره ذلک الموضع و قصده و إعظامه،فإنّ موضعا یأتیه إبراهیم و محمّد و جبرئیل و میکائیل علیهم السّلام لحقیق بأن یرغب فی إتیانه و زیارته،فإنّ أبا حصین حدّثنی أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله قال:من رآنی فی المنام فإیّای رأی،فإنّ الشّیطان لا یتشبّه بی.فقال له موسی:إنّما أمسکت عن إجابه کلامک لأستوفی هذه الحمقه الّتی ظهرت منک،و باللّه لئن بلغنی بعد هذا الوقت أنّک تحدّث بهذا لأضربنّ عنقک و عنق هذا الّذی جئت به شاهدا علیّ.
فقال أبو بکر:إذا یمنعنی اللّه و إیّاه منک،فإنّی إنّما أردت اللّه بما کلّمتک به.فقال له:أ تراجعنی یا عاصّ؛و شتمه،فقال له:اسکت أخزاک اللّه و قطع لسانک،فارعد
ص:720
شما را به خدا سوگند می دهم که مرا از طلب قرضم باز ندارید و به اموال و ره توشه ام آسیبی نرسانید.همانا من بسیار تنگدستم پس مردی از میان آنان ندا درداد:به پروردگار کعبه سوگند می دهم کسی به او کاری نداشته باشد.
سپس به یکی از جوانانشان گفت:با او باش تا او را به راهی ایمن برسانی.ابو بکر گفت:پس آنچه را در خواب دیده بودم به یاد می آوردم و از تعبیر شدن خوک ها[یی که در خواب دیده بودم]در شگفت بودم تا به نینوا رسیدم.به خدایی که هیچ معبودی جز او نیست پیرمردی را که در خواب دیده بودم با همان چهره و ظاهر مشاهده کردم.آنچه از او در خواب دیده بودم با آنچه در بیداری می دیدم یکسان بود.پس هنگامی که او را در خواب دیدم خواب را[به طور کامل]به یاد آوردم.پس گفتم:هیچ معبودی جز خدا نیست.آن خواب چیزی جز وحی نبود.
آنگاه همان گونه که در خواب از او پرسیده بودم سؤال کردم و او به من پاسخ گفت.سپس به من گفت:باهم برویم.پس حرکت کردم و با او بر جایگاهی ایستادم درحالی که او اندوهگین بود.پس هیچ قسمتی از خواب از من فوت نشد[و همه آن را]جز صحن و سرا و دربان [مشاهده کردم]ولی هیچ صحن و دربانی مشاهده نکردم.پس ای مرد از خدا بترس.به درستی که من خود را قسم داده ام که پخش خبر این خواب را[درمیان مردم]رها نکنم و زیارت آن جایگاه و حرکت به سوی آن و بزرگداشت آن را ترک ننمایم.سزاوار است در آمدن و زیارت جایگاهی که ابراهیم و محمد و جبرئیل و میکائیل علیهم السّلام بدانجا می آیند.همانا ابو حصین برایم روایت نموده است که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:هرکس مرا در خواب دید [گویا]مرا[در بیداری]دیده است چون شیطان خود را شبیه من نمی سازد.پس موسی به او گفت:همانا از پاسخ سخنت دست نگاه داشتم تا این حماقتی را که از تو پدید آمده است به طور کامل دریابم.به خدا سوگند اگر پس از این به من خبر رسد که تو این سخن را بر زبان آورده ای هرآینه گردن تو و این مرد را که به عنوان گواه بر من آورده ای خواهم زد.پس ابو بکر گفت:بنابراین خدا من و او را از[شرّ]تو باز می دارد.پس همانا من در آنچه با تو سخن گفتم [رضایت]خدا را طلبیدم.پس موسی گفت:ای سرکش با من مجادله می کنی-و به او دشنام داد-پس ابو بکر گفت:خاموش باش.خدا تو را خوار سازد و زبانت را قطع کند.
ص:721
موسی علی سریره،ثمّ قال:خذوه؛فأخذ الشّیخ عن السّریر و أخذت أنا،فو اللّه لقد مرّ بنا من السّحب و الجرّ و الضّرب ما ظننت أنّنا لا نکثر الأحیاء أبدا،و کان أشدّ ما مرّ بی من ذلک أنّ رأسی کان یجرّ علی الصّخر،و کان بعض موالیه یأتینی فینتف لحیتی،و موسی یقول:اقتلوهما بنی کذا و کذا؛بالزّانی لا یکنّی،و أبو بکر یقول له:أمسک قطع اللّه لسانک و انتقم منک،اللّهمّ إیّاک أردنا،و لولد ولیّک غضبنا و علیک توکّلنا.فصیّر بنا جمیعا إلی الحبس،فما لبثنا فی الحبس إلاّ قلیلا،فالتفت إلیّ أبو بکر و رأی ثیابی قد خرّقت و سالت دمائی،فقال:یا حمّانیّ قد قضینا للّه حقّا،و اکتسبنا فی یومنا هذا أجرا،و لن یضیع ذلک عند اللّه و لا عند رسوله؛فما لبثنا إلاّ مقدار غدائه و نومه حتّی جاءنا رسوله فأخرجنا إلیه،و طلب حمار أبی بکر فلم یوجد،فدخلنا علیه فإذا هو فی سرداب له یشبه الدّور سعه و کبرا،فتعبنا فی المشی إلیه تعبا شدیدا،و کان أبو بکر إذا تعب فی مشیه جلس یسیرا ثمّ یقول:
اللّهمّ إنّ هذا فیک فلا تنسه؛فلمّا دخلنا علی موسی،و إذا هو علی سریر له،فحین بصربنا،قال:لا حیّ اللّه و لا قرّب من جاهل أحمق یتعرّض لما یکره،ویلک یا دعیّ ما دخولک فیما بیننا معشر بنی هاشم.فقال له أبو بکر:قد سمعت کلامک و اللّه حسبک.فقال له:اخرج قبّحک اللّه،و اللّه لئن بلغنی أنّ هذا الحدیث شاع أو ذکر عنک لأضربنّ عنقک.ثمّ التفت إلیّ و قال:یا کلب؛و شتمنی،و قال:إیّاک ثمّ إیّاک أن تظهر هذا،فإنّه إنّما خیّل لهذا الشّیخ الأحمق شیطان یلعب به فی منامه،اخرجا
ص:722
پس موسی بر تخت خود لرزید آنگاه گفت:او را بگیرید.پس شیخ و من را روی تخت دستگیر کردند.به خدا سوگند آنچه که از کشیدن و زدن بر ما گذشت چنان بود که هرگز گمان نمی کردم بیش از این زنده بمانیم.و سخت ترین چیزی که بر من گذشت این بود که سرم بر تخته سنگی کشیده می شد و بعضی از اطرافیان او نیز به نزد من آمده و ریش مرا می کندند و موسی می گفت:این دو فرزند کذا و کذا را بکشید-نه اینکه-با کنایه به ما نسبت زنا دهد[بلکه با الفاظی صریح و واضح به ما دشنام می داد]و ابو بکر به او می گفت:خاموش شو.خداوند زبانت را قطع سازد و از تو انتقام بگیرد.خداوندا ما[رضایت]تو را طلبیدیم و برای فرزند دوست تو خشمگین شدیم و بر تو توکّل نمودیم.آن ظالم ما را به زندان انداخت ولی جز اندکی در زندان نماندیم.پس ابو بکر رو به من کرد و دید که لباسم پاره شده و خون جاری گشته است.پس گفت:ای حمّانی!برای خدا حقّی را به انجام رساندیم و در این روز پاداشی [عظیم]به دست آوردیم و این کار ما هرگز در نزد خدا و فرستاده اش ضایع نمی گردد.پس جز به مقدار یک روزوشب در زندان باقی نماندیم تا فرستاده اش به نزد ما آمد و ما را به سوی موسی برد و فرستاده موسی در جستجوی الاغ ابو بکر رفت ولی آن را نیافت.بنابراین با پای پیاده برای دیدن موسی به راه افتادیم.او در سردابی بود که از نظر وسعت و بزرگی همچون شهر بود.پس آن قدر پیش رفتیم که به سختی خسته شدیم.و ابو بکر هنگامی که از راه رفتن خسته می شد اندکی می نشست و می گفت:خداوندا!همه این[سختی]ها به خاطر توست پس آن را فراموش مکن.پس هنگامی که بر موسی داخل شدیم او بر تختش نشسته بود.
زمانی که ما را دید گفت:خداوندا هیچ نادان احمقی را که آنچه ناخوش می دارد انجام می دهد زنده ندارد و[به ما]نزدیک نگرداند.وای بر تو ای زنازاده.چه شده است که در کار ما جماعت بنی هاشم دخالت می کنی؟پس ابو بکر گفت:سخنت را شنیدم و خدا تو را کفایت می کند.پس موسی گفت:خارج شو.خداوند تو را زشت[رو]گرداند به خدا سوگند اگر به من خبر رسد که این سخن در[میان مردم]رواج یافته است یا از تو یاد شود گردنت را خواهم زد.آنگاه روبه من کرد و گفت:ای سگ-و به من دشنام داد و گفت-برحذر باش و باز هم بر حذر باش که از او پشتیبانی کنی همانا شیطان براین شیخ احمق مشتبه شده و او را در خوابش بازی داده است.خارج شوید.
ص:723
علیکما لعنه اللّه و غضبه؛فخرجنا و قد یئسنا من الحیاه،فلمّا وصلنا إلی منزل الشّیخ أبی بکر و هو یمشی و قد ذهب حماره،فلمّا أراد أن یدخل منزله التفت إلیّ و قال:احفظ هذا الحدیث و أثبته عندک،و لا تحدّثنّ هؤلاء الرّعاع،و لکن حدّث به أهل العقول و الدّین.
651-98- أخبرنا ابن حشیش،عن أبی المفضّل عن محمّد بن علیّ بن هاشم الأبلّیّ،عن الحسن بن أحمد بن النّعمان الجوزجانیّ عن یحیی بن المغیره الرّازیّ،قال:کنت عند جریر بن عبد الحمید إذ جاءه رجل من أهل العراق،فسأله جریر عن خبر النّاس،فقال:ترکت الرّشید و قد کرب قبر الحسین علیه السّلام و أمر أن تقطع السّدره الّتی فیه فقطعت.قال:فرفع جریر یده و قال:اللّه أکبر،جاءنا فیه حدیث عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله أنّه قال:لعن اللّه قاطع السّدره؛ثلاثا،فلم نقف علی معناه حتّی الآن،لأنّ القصد بقطعه تغییر مصرع الحسین علیه السّلام حتّی لا یقف النّاس علی قبره.
652-99- عنه عن أبی المفضّل عن محمّد بن جعفر بن محمّد بن فرج الرّخّجیّ،قال حدّثنی أبی،عن عمّه عمر بن فرج قال:أنفذنی المتوکّل فی تخریب قبر الحسین علیه السّلام فصرت إلی النّاحیه،فأمرت بالبقر فمرّ بها علی القبور، کلّها،فلمّا بلغت قبر الحسین علیه السّلام لم تمرّ علیه.قال عمّی عمر بن فرج:فأخذت العصا بیدی،فما زلت أضربها حتّی تکسّرت العصا فی یدی،فو اللّه ما جازت
ص:724
نفرین و خشم خدا بر شما باد.پس خارج گشتیم درحالی که از زندگی ناامید بودیم پس هنگامی که به منزل شیخ ابا بکر رسیدیم-و او پیاده حرکت می کرد چون الاغش رفته بود- خواست در خانه اش داخل شود که رو به من کرد و گفت:این خواب را در یاد نگه دار و در نزد خود باقی گذار و برای این نادانان روایت مکن اما برای دانایان و دینداران روایت نما.
[651]98-یحیی بن مغیره رازی می گوید:نزد جریر بن عبد الحمید بودم که مردی از اهل عراق به نزد او آمد پس جریر از اخبار مردم از او پرسید.پس گفت:رشید[هارون عبّاسی]را در حالی ترک کردم که قبر حسین علیه السّلام را شخم زده و فرمان داده بود که درخت سدر که در آن بود قطع شود و پس آن را قطع نمودند.راوی گوید:پس جریر دستانش را بلند کرد و گفت:خدا بزرگتر[از آن]است[که به وصف درآید].درباره او روایتی از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به ما رسیده است که ایشان سه بار فرمود:خداوند قطع کننده درخت سدر را نفرین کند.پس تاکنون مفهوم آن را نفهمیده بودیم.زیرا قصد او از قطع آن درخت تغییر محلّ قتلگاه حسین علیه السّلام است تا مردم بر محل قبر او آگاه نگردند.
[652]99-عمر بن فرج می گوید:متوکّل مرا برای ویران نمودن قبر حسین علیه السّلام فرستاد پس به آن ناحیه آمده و دستور دادم که گاوها را بر قبرها عبور دهند[و آنها را شخم بزنند]پس آنها بر روی تمامی قبرها حرکت کردند ولی به قبر حسین علیه السّلام که رسیدند از حرکت بازایستادند عمویم عمر بن فرج می گوید:پس عصا به دست گرفته و آن قدر آنها را زدم که عصا در دست من شکست اما به خدا سوگند از قبر حسین علیه السّلام عبور نکرده و گامی به سوی آن برنداشتند.
ص:725
علی قبره و لا تخطّته،قال لنا محمّد بن جعفر:کان عمر بن فرج شدید الإنحراف عن آل محمّد صلّی اللّه علیه و اله فأنا أبرأ إلی اللّه منه و کان جدّی أخوه محمّد بن فرج شدید المودّه لهم(رحمه اللّه و رضی عنه)،فأنا أتولاّه لذلک و أفرح بولادته.
653-100- أخبرنا ابن حشیش،عن أبی المفضّل الشّیبانیّ عن أحمد بن عبد اللّه الثّقفیّ عن علیّ بن محمّد بن سلیمان عن الحسین بن محمّد بن مسلمه عن إبراهیم الدّیزج،قال:بعثنی المتوکّل إلی کربلاء لتغییر قبر الحسین علیه السّلام و کتب معی إلی جعفر بن محمّد بن عمّار القاضی:أعلمک أنّی قد بعثت إبراهیم الدّیزج إلی کربلاء لنبش قبر الحسین،فإذا قرأت کتابی فقف علی الأمر حتّی تعرف فعل أو لم یفعل.قال الدّیزج:فعرّفنی جعفر بن محمّد بن عمّار ما کتب به إلیه،ففعلت ما أمرنی به جعفر بن محمّد بن عمّار ثمّ أتیته فقال لی:ما صنعت؟فقلت:قد فعلت ما أمرت به،فلم أر شیئا و لم أجد شیئا.فقال لی:أ فلا عمّقته قلت:قد فعلت و ما رأیت؛فکتب إلی السّلطان:أنّ إبراهیم الدّیزج قد نبش فلم یجد شیئا و أمرته فمخره بالماء و کربه بالبقر.قال أبو علیّ العمّاریّ:فحدّثنی إبراهیم الدّیزج، و سألته عن صوره الأمر،فقال لی:أتیت فی خاصّه غلمانی فقط،و إنّی نبشت فوجدت باریه جدیده و علیها بدن الحسین بن علیّ و وجدت منه رائحه المسک، فترکت الباریه علی حالها و بدن الحسین علی الباریه،و أمرت بطرح التّراب علیه، و أطلقت علیه الماء،و أمرت بالبقر لتمخره و تحرثه فلم تطأه البقر،و کانت إذا
ص:726
راوی گوید:محمد بن جعفر به ما گفت که عمر بن فرج از[طریق]خاندان محمد صلّی اللّه علیه و اله بسیار انحراف داشت پس من از او به سوی خدا بیزاری می جویم ولی جدّم که برادر او بود همان محمد بن فرج،اهل بیت محمد صلّی اللّه علیه و اله را بسیار دوست می داشت-خداوند بر او ببخشاید و از او خشنود گردد-پس من به همین خاطر او را دوست می دارم و به خاطر اینکه از نسل او هستم خشنودم.
[653]100-ابراهیم دیزج می گوید:متوکّل مرا برای تغییر محل قبر حسین علیه السّلام به کربلا گسیل داشت و به همراه من به جعفر بن محمد بن عمّار قاضی نگاشت:تو را آگاه می کنم که ابراهیم دیزج را برای شکافتن قبر حسین به کربلا گسیل داشتم.پس هنگامی که نامه ام را خواندی بر این امر آگاه باش تا بدانی او چنین کرد یا نه.دیزج می گوید:پس جعفر بن محمد بن عمّار از آنچه بدو نگاشته شده بود مرا شناخت و من نیز آنچه جعفر بن محمد بن عمار به من فرمان داد انجام دادم.آنگاه به نزد او آمدم.پس به من گفت:
چه کردی؟گفتم:آنچه به من فرمان دادی اما چیزی نیافتم و قبری مشاهده نکردم.پس به من گفت:آیا عمیق کندی؟گفتم:این چنین کردم و چیزی ندیدم.پس به سلطان نگاشت،همانا ابراهیم دیزج قبر را شکافت و چیزی نیافت و به او فرمان دادم که بر آن آب بگشاید و با گاو شخم زند.ابو علی عمّاری می گوید:ابراهیم دیزج برایم روایت نمود و من نیز از چگونگی آن امر از او پرسیدم.پس به من گفت:فقط با زیردستان مخصوص خود به آنجا آمدم و قبر حسین علیه السّلام را شکافتم حصیری نو یافتم که بدن حسین بن علی علیه السّلام بر آن قرار داشت و بوی مشک از آن به مشام می رسید.پس حصیر را درحالی که بدن حسین بر آن قرار داشت به حال خود رها کردم.و فرمان دادم که بر آن خاک بریزند آنگاه آب بر آن گشودم و فرمان دادم که با گاو آن را شخم زنند و بر آن زراعت شود ولی گاو آن قبر را زیر پا نگذاشت
ص:727
جاءت إلی الموضع رجعت عنه،فحلفت لغلمانی باللّه و بالأیمان المغلّظه لئن ذکر أحد هذا لأقتلنّه.
654-101- عنه عن أبی المفضّل عن محمّد بن إبراهیم بن أبی السّلاسل عن أبی عبد اللّه الباقطانیّ قال ضمّنی عبید اللّه بن یحیی بن خاقان إلی هارون المعرّیّ، و کان قائدا من قوّاد السّلطان،أکتب له،و کان بدنه کلّه أبیض شدید البیاض حتّی یدیه و رجلیه کانا کذلک،و کان وجهه أسود شدید السّواد کأنّه القیر،و کان یتفقّأ مع ذلک مدّه منتنه.قال:فلمّا آنس بی سألته عن سواد وجهه فأبی أن یخبرنی،ثمّ إنّه مرض مرضه الّذی مات فیه،فقعدت فسألته،فرأیته کأنّه یحبّ أن یکتم علیه، فضمنت له الکتمان فحدّثنی،قال:وجّهنی المتوکّل أنا و الدّیزج لنبش قبر الحسین و إجراء الماء علیه،فلمّا عزمت علی الخروج و المسیر إلی النّاحیه رأیت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فی المنام،فقال:لا تخرج مع الدّیزج و لا تفعل ما أمرتم به فی قبر الحسین.فلمّا أصبحنا جاءوا یستحثّوننی فی المسیر،فسرت معهم حتّی وافینا کربلاء،و فعلنا ما أمرنا به المتوکّل،فرأیت النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فی المنام فقال:ألم آمرک ألاّ تخرج معهم و لا تفعل فعلهم،فلم تقبل حتّی فعلت ما فعلوا؟ثمّ لطمنی و تفل فی وجهی،فصار وجهی مسودّا کما تری،و جسمی علی حالته الأولی.
655-102- عنه عن أبی المفضّل عن سعید بن أحمد أبی القاسم الفقیه عن الفضل بن محمّد بن الحمید قال:دخلت علی إبراهیم الدّیزج،و کنت جاره،أعوده
ص:728
و هرگاه که به آن مکان می رسید باز می گشت پس غلامان خود را به خدا و سوگندهای شدید قسم دادم که اگر یکی از آنها این امر را یاد کند او را خواهم کشت.
[654]101-ابو عبد اللّه باقطانی می گوید:عبید اللّه بن یحیی بن خاقان مرا به عنوان کاتب هارون معرّی که یکی از سران[سپاه]سلطان بود منصوب کرد.بدن هارون بسیار سفید بود حتی دستها و پاهایش هم اما صورتش سیاه بود آن هم بسیار سیاه که گویا که قیر بود و از آن جراحتی متعفّن شکافته سرگشوده بود.
راوی گوید:پس از مدتی که با من أنس گرفت از سیاهی چهره اش پرسیدم و او از پاسخ به من سر باز زد.بعدها او به بیماری مبتلا شد که در همان بیماری از دنیا رفت.پس در کنارش نشستم و از آن امر از او پرسیدم.پس مشاهده کردم که گویا مایل است رازش نهفته بماند.پس به او ضمانت دادم که رازش را پوشیده بدارم پس به من این چنین حکایت گفت:متوکّل،من و دیزج را برای شکافتن قبر حسین علیه السّلام و آب گشودن به روی آن گسیل داشت پس هنگامی که تصمیم به خروج و حرکت به آن ناحیه را نمودم رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله را در خواب مشاهده کردم.
پس فرمود:با دیزج خارج شو و آنچه درباره قبر حسین علیه السّلام به شما دستور داده شده انجام مده.
پس هنگامی که صبح کردیم گروهی نزد من آمدند و مرا به حرکت ترغیب و تشویق نمودند پس با آنان حرکت کردم تا به کربلا رسیدیم.و آن چه را متوکل به ما فرمان داده بود انجام دادیم.پس پیامبر را در خواب دیدم که فرمود:آیا به تو فرمان ندادم که با آنان خارج مشو و کردارشان را انجام مده ولی قبول نکردی و آنچه انجام دادند،انجام دادی؟آنگاه پیامبر در خواب سیلی محکمی بر من نواخت و در صورتم آب دهان افکند پس چهره ام همان گونه که می بینی سیاه گشت و بدنم به حالت اولش باقی ماند.
[655]102-فضل بن محمد بن عبد الحمید می گوید:بر ابراهیم دیزج داخل شدم-و من همسایه اش بودم و در بیماری که به مرگش انجامید از او عیادت می کردم-
ص:729
فی مرضه الّذی مات فیه،فوجدته بحال سوء،و إذا هو کالمدهوش و عنده الطّبیب،فسألته عن حاله،و کانت بینی و بینه خلطه و أنس توجب الثّقه بی و الانبساط إلیّ،فکاتمنی حاله،و أشار إلی الطّبیب،فشعر الطّبیب بإشارته،و لم یعرف من حاله ما یصف له من الدّواء ما یستعمله،فقام فخرج و خلا الموضع، فسألته عن حاله فقال:أخبرک و اللّه و أستغفر اللّه إنّ المتوکّل أمرنی بالخروج إلی نینوی إلی قبر الحسین علیه السّلام،فأمرنا أن نکربه و نطمس أثر القبر،فوافیت النّاحیه مساء و معنا الفعله و الرّوز کاریّون معهم المساحی و المرور،فتقدّمت إلی غلمانی و أصحابی أن یأخذوا الفعله بخراب القبر و حرث أرضه،فطرحت نفسی لما نالنی من تعب السّفر و نمت،فذهب بی النّوم فإذا ضوضاء شدیده و أصوات عالیه، و جعل الغلمان ینبّهوننی،فقمت و أنا ذعر فقلت للغلمان:ما شأنکم؟قالوا:أعجب شأن.قلت:و ما ذاک؟قالوا:إنّ بموضع القبر قوما قد حالوا بیننا و بین القبر،و هم یرموننا مع ذلک بالنّشّاب؛فقمت معهم لأتبیّن الأمر،فوجدته کما وصفوا،و کان ذلک فی أوّل اللّیل من لیالی البیض فقلت:ارموهم،فرموا فعادت سهامنا إلینا،فما سقط سهم منها إلاّ فی صاحبه الّذی رمی به فقتله،فاستوحشت لذلک و جزعت و أخذتنی الحمّی و القشعریره،و رحلت عن القبر لوقتی و وطّنت نفسی علی أن یقتلنی المتوکّل لما لم أبلغ فی القبر جمیع ما تقدّم إلیّ به.قال أبو برزه:فقلت له:
قد کفیت ما تحذر من المتوکّل،قد قتل بارحه الأولی و أعان علیه فی قتله
ص:730
پس او را در بدحالی یافتم.او بیهوش بود و پزشک بر بالینش بود.پس از حالش پرسیدم و میان من و او همنشینی و انسی بود که موجب می شد به من اطمینان کند و با من راحت باشد.
پس حالش را از من پنهان ساخت و به من درباره پزشک اشاره ای کرد.پس پزشک اشاره او را فهمید و از حالش چیزی به دست نیاورد و ندانست که چه دوایی بنویسد تا او استفاده نماید.
پس برخاست و خارج شد و اتاق خالی گشت.پس از حال دیزج پرسیدم.او گفت:به خدا سوگند تو را آگاه می نمایم و از خدا طلب بخشش می نمایم همانا متوکل به من فرمان داد که به سوی نینوا به جانب قبر حسین علیه السّلام خارج بشویم و آن را شخم زده و آثار قبر او را محو و نابود بگردانیم.پس هنگام عصر به آن ناحیه رسیدیم و همراه ما کارگران و بنّاهایی بودند که با خود بیل و کلنگ داشتند.پس به نزد غلامان و یارانم آمدم تا کارگران را به ویرانی قبر و شخم زمین بگمارند و خود را از خستگی سفر بر زمین انداختم تا بخوابم و مرا خواب در ربوده بود که ناگهان سروصدایی شدید و بلند به گوش رسید و غلامان مرا بیدار کردند.پس هراسان برخاستم و به غلامان گفتم:شما را چه شده است؟گفتند:شگفت ترین امر است؟گفتم:آن چیست؟گفتند:در محلّ قبر گروهی میان ما و قبر مانع شده اند و به طرف ما قیر پرتاب می کنند پس برخاستم تا[حقیقت]آن امر را روشن نمایم که آن را همانگونه که وصف کردند یافتم و آن حادثه در اولین شب از شبهای بیض[یعنی سیزدهم ماه]بود.پس گفتم:شما نیز به سویشان تیراندازی کنید.اینان تیراندازی کردند و تیرهایمان به سویمان بازگشت.پس هیچ تیری از آنها جز بر کسی که آن را پرتاب کرده بود فرود نیامد و او را کشت.از این امر هراسان و ترسان شدم و تب ولرز مرا فراگرفت.همان وقت از جانب قبر بازگشتم و خود را آماده ساختم که متوکل مرا به قتل برساند چون درباره قبر حسین علیه السّلام تمام آن چه را از پیش به من گفته بود به انجام نرساندم.ابو برزه می گوید:به او گفتم:از آنچه از متوکل برحذری کفایت شدی.متوکل اوایل دیشب کشته شد
ص:731
المنتصر؛فقال لی:قد سمعت بذلک و قد نالنی فی جسمی ما لا أرجو معه البقاء.
قال أبو برزه:کان هذا فی أوّل النّهار،فما أمسی الدّیزج حتّی مات.قال ابن حشیش:قال أبو المفضّل إنّ المنتصر سمع أباه یشتم فاطمه علیها السّلام فسأل رجلا من النّاس عن ذلک،فقال له:قد وجب علیه القتل،إلاّ أنّه من قتل أباه لم یطل له عمر.
قال:ما أبالی إذا أطعت اللّه بقتله أن لا یطول لی عمر؛فقتله و عاش بعده سبعه أشهر.
656-103- عنه عن أبی المفضّل عن علیّ بن عبد المنعم بن هارون الخدیجیّ الکبیر من شاطئ النّیل،قال:حدّثنی جدّی القاسم بن أحمد بن معمر الأسدیّ الکوفیّ،و کان له علم بالسّیره و أیّام النّاس،قال:بلغ المتوکّل جعفر بن المعتصم أنّ أهل السّواد یجتمعون بأرض نینوی لزیاره قبر الحسین علیه السّلام فیصیر إلی قبره منهم خلق کثیر،فأنفذ قائدا من قوّاده،و ضمّ إلیه کتفا من الجند کثیرا لیشعث قبر الحسین علیه السّلام و یمنع النّاس من زیارته و الاجتماع إلی قبره.فخرج القائد إلی الطّفّ، و عمل بما أمر،و ذلک فی سنه سبع و ثلاثین و مائتین،فثار أهل السّواد به و اجتمعوا علیه و قالوا:لو قتلنا عن آخرنا لما أمسک من بقی منّا عن زیارته؛و رأوا من الدّلائل ما حملهم علی ما صنعوا،فکتب بالأمر إلی الحضره،فورد کتاب المتوکّل إلی القائد بالکفّ عنهم و المسیر إلی الکوفه مظهرا أنّ مسیره إلیها فی مصالح أهلها و الإنکفاء إلی المصر.فمضی الأمر علی ذلک حتّی کانت سنه سبع و أربعین،فبلغ
ص:732
و منتصر قاتلان او را در کشتنش یاری نمود.پس به من گفت:این خبر را شنیده ام ولی به بدنم چیزی رسیده است که با آن امیدی به زنده ماندن ندارم.ابو برزه گوید:این امر در اول روز بود و دیزج روز را به شب نرسانده از دنیا رفت.ابن حشیش می گوید:ابو المفضّل گوید:همانا منتصر شنید که پدرش به فاطمه علیها السّلام ناسزا می گوید:پس از یکی از مردم[از کلم]این امر پرسید.پس به او گفت:کشتن او واجب شده است جز آنکه هرکس پدرش را به قتل رساند عمر طولانی نخواهد داشت.منتصر گفت:پروایی ندارم چنان چه با کشتن او،از خدا فرمانبرداری نمایم و عمرم طولانی نگردد پس او را به قتل رساند و پس از او هفت ماه زندگی کرد.
[656]103-علی بن عبد المنعم بن هارون از جدّش قاسم بن احمد بن معمر اسدی کوفی که به سیره و روزهای مردم آگاهی داشت روایت می کند که:به متوکل جعفر بن معتصم خبر رسید که روستانشینان فراوانی در زمین نینوی برای زیارت قبر حسین علیه السّلام گرد هم می آیند و از آنان جمعیت بسیاری در اطراف قبر او تشکیل می گردد پس یکی از امیران خود را به آنجا فرستاد و به همراه او جمعیت فراوانی از سپاهیانش را گسیل داشت تا قبر حسین علیه السّلام را بشکافند و مردم را از زیارت و اجتماع در کنار قبر او بازدارند.پس آن امیر به سوی کربلا خارج شد و به آن چه فرمان داده شده بود عمل کرد و آن در سال دویست و سی و هفت هجری بود.پس روستانشینان به پا خاستند و برضدّ او اجتماع کرده و گفتند:اگر تا آخرین نفر کشته شویم کسانی که از ما باقی مانده اند از زیارت حسین علیه السّلام دست برنمی دارند-و دلیل این پای بندی- کرامات فراوانی بود که آنان را بر این گونه رفتار وادار می کرد پس امیر[حقیقت]امر را به خلیفه نوشت.پس نامه متوکل به امیر رسید[که در آن]به دست نگاهداشتن از آن مردم حرکت به سوی کوفه فرمان داده بود و اظهار داشته بود که حرکت به سوی کوفه به مصلحت اهل کوفه و بازگشت به آن سرزمین است.پس امر بدین منوال گذشت تا سال دویست و چهل و هفت فرارسید.
ص:733
المتوکّل أیضا مصیر النّاس من أهل السّواد و الکوفه إلی کربلاء لزیاره قبر الحسین علیه السّلام و أنّه قد کثر جمعهم لذلک،و صار لهم سوق کبیر،فأنفذ قائدا فی جمع کثیر من الجند،و أمر منادیا ینادی ببراءه الذّمّه ممّن زار قبره و نبش القبر و حرث أرضه،و انقطع النّاس عن الزّیاره،و عمل علی تتبّع آل أبی طالب علیهم السّلام و الشّیعه فقتل و لم یتمّ له ما قدّر.
657-104- عنه عن أبی المفضّل عن عبد الرّزّاق بن سلیمان بن غالب الأزدیّ قال:حدّثنی عبد اللّه بن رابیه الطّوریّ،قال:حججت سنه سبع و أربعین و مائتین، فلمّا صدرت من الحجّ صرت إلی العراق فزرت أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السّلام علی حال خیفه من السّلطان،وزرته ثمّ توجّهت إلی زیاره الحسین علیه السّلام، فإذا هو قد حرثت أرضه و مخر فیها الماء،و أرسلت الثّیران العوامل فی الأرض، فبعینی و بصری کنت أری الثّیران تساق فی الأرض فتنساق لهم حتّی إذا حاذت مکان القبر حادت عنه یمینا و شمالا،فتضرب بالعصی الضّرب الشّدید فلا ینفع ذلک فیها،و لا تطأ القبر بوجه و لا سبب،فما أمکننی الزّیاره،فتوجّهت إلی بغداد، و أنا أقول فی ذلک:
تاللّه إن کانت أمیّه قد أتت قتل ابن بنت نبیّها مظلوما
فلقد أتاه بنو أبیه بمثلها هذا لعمرک قبره مهدوما
أسفوا علی أن لا یکونوا شایعوا فی قتله فتتّبعوه رمیما
ص:734
پس به متوکل خبر رسید که مردم از روستانشینان و اهل کوفه به سوی کربلا برای زیارت قبر حسین علیه السّلام حرکت می کنند و جمعیت آنان به این وسیله فزونی یافته است و آن مکان برایشان همچون بازاری بزرگ گشته است.پس امیری را درمیان تعداد فراوانی از سپاهیان فرستاد و فرمان داد که جارچی به بری شدن ذمه کسانی که قبر حسین علیه السّلام را زیارت می کنند ندا دردهد [کنایه از اینکه حجت براین گروه تمام است و هرکس پس از این زیارت کند خونش هدر است]و قبر حسین علیه السّلام را شکافت و زمینش را شخم زد.و مردم نتوانستند به زیارت بروند و شروع به تعقیب و پی جویی خاندان ابی طالب و شیعیان نمود تا این که کشته شد ولی آنچه را درنظر داشت و مقرّر ساخته بود نتوانست به پایان برساند.
[657]104-عبد اللّه بن رابیه طوری می گوید:در سال دویست و چهل و هفت حج گذاردم پس هنگامی که از حج بازگشتم به عراق رفتم و با هراس از سلطان به زیارت امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السّلام نایل شده و او را زیارت کردم آنگاه برای زیارت حسین علیه السّلام حرکت کردم و دیدم که زمین قبر او را شخم زده اند و در آن آب بسته اند و گاوهای شخم زن در آن رها شده اند.و به چشم خود دیدم که گاوها در زمین رانده شده و حرکت می کنند و آنگاه که به مقابل قبر می رسند از قبر رانده می شوند و به سمت راست و چپ منحرف می شوند.پس با عصا به شدّت بر آنان کوفته می شود ولی سودی نمی بخشد و قبر را به هیچ وجه زیر پا قرار نمی دهند.
پس نتوانستم زیارت کنم و به سوی بغداد حرکت کردم درحالی که در این باره می سرودم:
به خدا سوگند اگر بنی امیه فرزند دختر پیامبرش را با مظلومیت به قتل رساند/فرزندان پدرش[بنی العباس]به مانند آن رفتار کرده و به جان تو سوگند که قبر او را ویران ساختند/از این در تأسف بودند که نتوانستند آنان را در قتل حسین یاری دهند پس به دنبال جنگ و دشمنی با پیکر بی جان او هستند/
ص:735
فلمّا قدمت بغداد سمعت الهائعه،فقلت:ما الخبر؟قالوا:سقط الطّائر بقتل جعفر المتوکّل،فعجبت لذلک و قلت:إلهی لیله بلیله.
658-105- عنه عن الحسین بن الحسن بن عامر،عن محمّد بن دلیل بن بشر عن علیّ بن سهل،عن مؤمّل،عن عماره بن زاذان،عن ثابت،عن أنس أنّ ملک المطر استأذن أن یأتی رسول اللّه فقال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله لأمّ سلمه:املکی علینا الباب لا یدخل علینا أحد؛فجاء الحسین علیه السّلام لیدخل فمنعته،فوثب حتّی دخل،فجعل یثب علی منکبی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و یقعد علیهما.فقال له الملک:أتحبّه؟قال:نعم.
قال:فإنّ أمّتک ستقتله،و إن شئت أریتک المکان الّذی یقتل به،فمدّ یده فإذا طینه حمراء،فأخذتها أمّ سلمه فصیّرتها إلی طرف خمارها،قال ثابت:فبلغنی أنّه المکان الّذی قتل به بکربلاء.
659-106- أخبرنا ابن حشیش،عن الحسین بن الحسن،عن محمّد بن دلیل، عن علیّ بن سهل،عن مؤمّل،عن حمّاد بن سلمه،عن عمّار بن أبی عمّار،قال:
أمطرت السّماء یوم قتل الحسین علیه السّلام دما عبیطا.
660-107- أخبرنا ابن حشیش،عن یزید بن جناح عن عبد اللّه بن زید عن عبّاد بن یعقوب،عن یوسف بن کهیل عن هارون بن الحسن،عن أبی سلام مولی قیس،قال:خرجت مع مولای قیس إلی المدائن،قال:سمعت سعد بن حذیفه یقول:سمعت أبی حذیفه یقول:سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول:ما من عبد و لا أمه
ص:736
پس هنگامی که به بغداد وارد شدم صدای هراس انگیزی شنیدم و گفتم:چه خبر است؟گفتند:
بخت و اقبال این چنین فرود آمد که جعفر متوکل به قتل رسید.پس از این امر در شگفت شدم و گفتم:خداوندا شبی در برابر شبی[کنایه از این که هر کردار ناشایست پاسخی ناگوار دارد].
[658]105-انس بن مالک می گوید:فرشته باران اجازه خواست که به نزد رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله بیاید.
پس پیامبر به امّ سلمه فرمود:در را ببند تا هیچ کس بر ما داخل نگردد.پس حسین علیه السّلام آمد تا داخل شود ام سلمه او را بازداشت ولی او پرید و داخل شد و شروع به پریدن بر شانه های رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله کرد و بر دوش حضرت نشست.پس فرشته به حضرت عرضه داشت:آیا او را دوست می داری؟پیامبر فرمود:بله.فرشته گفت:همانا امت تو او را خواهند کشت پس اگر بخواهی مکانی را که در آن کشته می شود به تو نشان می دهم.پس دست برکشید و گلی سرخ آورد.پس ام سلمه آن را بگرفت و در کنار روسری اش نهاد.ثابت می گوید:به من خبر رسید که آن[گل از]مکانی بود که حسین علیه السّلام در کربلا در آن مکان کشته شد.
[659]106-عمّار بن ابی عمّار می گوید:از آسمان در روزی که حسین علیه السّلام کشته شد خون تازه بارید.
ص:737
یموت و فی قلبه مثقال حبّه خردل من حبّ علیّ بن أبی طالب علیه السّلام إلاّ أدخله اللّه الجنّه.
تمّ المجلس الحادی عشر،و یتلوه المجلس الثانی عشر،من أمالی الشیخ السعید السدید الفقیه الحبر البحر محمّد بن الحسن بن علی أبی جعفر الطوسی تغمّده اللّه بغفرانه.
ص:738
[660]107-ابو حذیفه می گوید:شنیدم که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله می فرمود:هیچ بنده و کنیزی[کنایه از هیچ زن و مردی است]نمی میرد درحالی که قلبش به مقدار دانه ای خردل از محبت علی علیه السّلام باشد مگر آنکه خداوند او را در بهشت داخل می سازد.
مجلس یازدهم به پایان رسید و مجلس دوازدهم از امالی شیخ محمد بن حسن بن علی ابو جعفر طوسی-که خداوند او را با بخشش خود در برگیرد-از پی خواهد آمد.
ص:739
[12] المجلس الثانی عشر فیه أحادیث أحمد بن محمّد بن الصلت الأهوازی، و فیه بعض أحادیث أبی الفتح هلال بن محمّد الحفّار.
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ 661-1- أخبرنا أبو الحسن أحمد بن محمّد بن هارون بن الصّلت سماعا منه فی مسجده بشارع دار الرّقیق ببغداد،فی سلخ شهر ربیع الأوّل من سنه تسع و أربعمائه،عن ابن عقده عن عبد اللّه بن أحمد بن المستورد،عن یوسف بن کلیب، عن یحیی بن سالم،عن صبّاح المزنیّ،عن علاء بن المسیّب،عن أبی داود،عن بریده،قال:أمرنا النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله أن نسلّم علی علیّ علیه السّلام بإمره المؤمنین.
662-2- أخبرنا ابن الصّلت،عن ابن عقده عن أحمد بن یحیی بن زکریّا،عن إسماعیل بن أبان،عن عبد اللّه بن مسلم الملاّئیّ،عن الأجلح،عن أبی الزّبیر،عن جابر:أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله دعا علیّا علیه السّلام و هو محاصر الطّائف،فکان القوم استشرفوا لذلک و قالوا:لقد طال نجواک له منذ الیوم.فقال ما أنا انتجیته،و لکنّ اللّه انتجاه.
ص:740
جلسه دوازدهم
و در آن روایات احمد بن محمد بن صلت اهوازی و برخی روایات ابو الفتح هلال
بن محمد حفّار می باشد.
به نام خداوند رحمتگر مهربان
[661]1-از ابو الحسن احمد بن محمد بن هارون معروف به ابن الصّلت در مسجدش که در خیابان دار الرقیق بغداد بود،در آخر ماه ربیع الاول سال 409 هجری قمری شنیدم که از ابن عقده،از عبد اللّه بن احمد،از یوسف بن کلیب،از یحیی بن سالم،از صبّاح مزنی،از علاء بن مسیّب،از ابی داود،از بریده روایت کرد که:پیامبر صلّی اللّه علیه و اله به ما امر فرمود که بر علی علیه السّلام به نام امیر مؤمنان سلام کنیم.
[662]2-جابر می گوید:پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله درحالی که طائف را محاصره کرده بود علی علیه السّلام را فراخواند و جماعتی به این امر نگریسته و گفتند:از امروز نجوایت یا علی فزونی یافته است.
پیامبر صلّی اللّه علیه و اله فرمود:من با او نجوا نکردم بلکه خداوند با او نجوا فرمود.
ص:741
663-3- أخبرنا ابن الصّلت عن ابن عقده عن یعقوب بن یوسف عن عبید اللّه بن موسی،عن جعفر الأحمریّ،عن جمیع بن عمیر قال:قالت عمّتی لعائشه و أنا أسمع له أنت مسیرک إلی علیّ علیه السّلام ما کان؟قالت:دعینا منک إنّه ما کان من الرّجال أحبّ إلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله من علیّ علیه السّلام و لا من النّساء أحبّ إلیه من فاطمه علیها السّلام.
664-4- أخبرنا ابن الصّلت عن ابن عقده عن أحمد بن یحیی،عن علیّ بن ثابت،عن منصور بن الأسود،عن مسلم الملائیّ،عن أنس بن مالک،أنّه سمع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول یوم غدیر خمّ:أنا أولی بالمؤمنین من أنفسهم،و أخذ بید علیّ علیه السّلام فقال:من کنت مولاه،فعلیّ مولاه اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه.
665-5- أخبرنا ابن الصّلت عن ابن عقده عن محمّد بن سلیمان عن إسماعیل بن أبان،عن عبد اللّه بن مسلم الملائیّ،عن أبیه،عن إبراهیم بن علقمه بن الأسود، عن عائشه،قالت:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لمّا حضره الموت:ادعوا لی حبیبی.فقلت لهم:ادعوا له ابن أبی طالب،فو اللّه ما یرید غیره فلمّا جاءه فرّج الثّوب الّذی کان علیه ثمّ أدخله فیه،فلم یزل یحتضنه حتّی قبض و یده علیه.
666-6- أخبرنا ابن الصّلت عن ابن عقده عن الحسن بن علیّ بن عفّان،عن عبد العزیز بن الخطّاب،عن ناصح عن زکریّا،عن أنس،قال:اتّکأ النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله علی علیّ علیه السّلام فقال:یا علیّ،أما ترضی أن تکون أخی و أکون أخاک،و تکون ولیّی و وصیّی و وارثی؟تدخل رابع أربعه الجنّه:أنا و أنت و الحسن و الحسین و ذرّیّتنا
ص:742
[663]3-جمیع بن عمیر می گوید:می شنیدم که عمّه ام به عایشه می گفت:تو بودی که آن سان به سوی علی علیه السّلام قدم برداشتی؟عایشه گفت:ما را رها کن!هیچ مردی در نزد رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله محبوبتر از علی علیه السّلام و هیچ زنی محبوب تر از فاطمه علیها السّلام نبود.
[664]4-انس بن مالک می گوید:شنیدم که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در روز عید غدیر خم می فرمود:من از مؤمنان به خودشان سزاوارترم و دست علی را گرفت و فرمود:هرکه من صاحب اختیار اویم علی صاحب اختیار اوست،خداوندا بزرگ دار کسی که او را بزرگ می دارد و دشمنی کن با کسی که با او دشمنی کند.
[665]5-عایشه می گوید:هنگامی که زمان وفات رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرارسید فرمود:دوستم را نزد من بخوانید.پس به اطرافیان حضرت گفتم:فرزند ابو طالب را فراخوانید به خدا سوگند جز او را نمی طلبد.پس هنگامی که علی علیه السّلام به نزد پیامبر آمد پارچه ای را که بر خود بود بر گشود و علی علیه السّلام را در آن داخل ساخت پس هم چنان علی علیه السّلام را در آغوش داشت تا از دنیا رفت درحالی که دست او بر[تن]علی علیه السّلام بود.
[666]6-انس می گوید:پیامبر صلّی اللّه علیه و اله بر علی علیه السّلام تکیه داد و فرمود:آیا خشنود نمی گردی که برادرم باشی و من نیز برادرت باشم و سرپرست و جانشین و وارث[پس از من]باشی؟و جزء چهار نفری باشی که در بهشت داخل می شوند:من و تو و حسن و حسین و فرزندان ما که از پس ما
ص:743
خلف ظهورنا،و من تبعنا من أمّتنا عن أیمانهم و شمائلهم؟قال:بلی یا رسول اللّه.
667-7- أخبرنا ابن الصّلت،عن ابن عقده،عن علیّ بن محمّد الکندیّ،عن حسن بن حسین،عن أبی غیلان سعد بن طالب،عن أبی إسحاق،عن أبی الطّفیل، قال:کنت فی البیت یوم الشّوری و سمعت علیّا علیه السّلام یقول:أنشدکم باللّه جمیعا أ فیکم أحد صلّی القبلتین مع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله،غیری.قالوا:اللّهمّ لا.قال:أنشدکم باللّه جمیعا هل فیکم أحد وحّد اللّه قبلی؟قالوا:اللّهمّ لا.قال:فأنشدکم باللّه جمیعا هل فیکم أحد هو أخو رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله،غیری؟قالوا:اللّهمّ لا.قال أنشدکم باللّه؟ هل فیکم أحد له زوجه مثل زوجتی فاطمه سیّده نساء أهل الجنّه؟قالوا:اللّهمّ لا.
قال:فأنشدکم باللّه هل فیکم أحد له سبطان مثل سبطیّ الحسن و الحسین ابنی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله سیّدی شباب أهل الجنّه؟قالوا:اللّهمّ لا.قال:فأنشدکم باللّه هل فیکم أحد ناجاه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فقدّم بین یدی نجواه صدقه،غیری؟قالوا:اللّهمّ لا.
قال:فأنشدکم باللّه هل فیکم أحد قال له رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله«من کنت مولاه فعلیّ مولاه،اللّهمّ وال من والاه،و عاد من عاداه»،غیری؟قالوا:اللّهمّ لا.قال:فأنشدکم باللّه هل فیکم أحد قال له رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:«أنت منّی بمنزله هارون من موسی»، غیری؟قالوا:اللّهمّ لا.قال:أنشدکم باللّه هل فیکم أحد أتی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله بطیر،فقال:
«اللّهمّ ایتنی بأحبّ خلقک إلیک یأکل معی من هذا الطّائر»،فدخلت علیه،فقال:
«اللّهمّ و إلیّ»فلم یأکل معه أحد،غیری؟قالوا:اللّهمّ لا.قال:اللّهمّ اشهد.
ص:744
خواهند آمد و هرکس از امت ما که در چپ و راست خود[و در تمامی موارد]از ما پیروی کند؟عرضه داشت:بله،ای فرستاده خدا!
[667]7-ابو طفیل می گوید:در روز عاشورا[سقیفه بنی ساعده]در خانه بودم و شنیدم که علی علیه السّلام می فرمود:تمامی شما را به خدا سوگند می دهم آیا درمیان شما جز من کسی هست که با پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله به دو قبله نماز گزارده باشد.گفتند:نه.فرمود:تمامی شما را به خدا سوگند می دهم آیا درمیان شما کسی هست که پیش از من خدا را یگانه برشمرده باشد؟گفتند:نه.
فرمود:تمامی شما را به خدا سوگند می دهم آیا درمیان شما کسی جز من برادر رسول خدا می باشد؟گفتند:نه.فرمود:شما را به خدا سوگند می دهم آیا درمیان شما کسی هست که همسری همچون همسرم فاطمه،بانوی زنان اهل بهشت داشته باشد؟گفتند:نه.فرمود:شما را به خدا سوگند می دهم آیا درمیان شما کسی دو فرزند چون حسن و حسین دو فرزند فرستاده خدا صلّی اللّه علیه و اله و سرور جوانان اهل بهشت دارد؟گفتند:نه.فرمود:شما را به خدا سوگند می دهم آیا درمیان شما جز من کسی هست که با رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله نجوا کند و برای نجوایش صدقه بپردازد؟گفتند:نه.فرمود:شما را به خدا سوگند می دهم آیا درمیان شما جز من کسی هست که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله درباره او گفته باشد:هرکه من مولا و صاحب اختیار اویم علی نیز مولا و صاحب اختیار اوست.خداوندا گرامی بدار هرکه او را گرامی بدارد و دشمن دار هرکه او را دشمن دارد؟گفتند:نه.فرمود:شما را به خدا سوگند می دهم آیا درمیان شما جز من کسی هست که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به او گفته باشد:جایگاه تو نسبت به من همچون جایگاه هارون نسبت به موسی است؟گفتند:نه.فرمود:شما را به خدا سوگند می دهم آیا درمیان شما کسی جز من هست آنگاه که پرنده ای[سرخ شده]برای پیامبر صلّی اللّه علیه و اله آوردند پس پیامبر صلّی اللّه علیه و اله فرمود:
خداوندا محبوبترین آفریدگانت را به اینجا بیاور تا با من از این پرنده بخورد پس من داخل شدم و پیامبر فرمود:و[محبوبترین آفریدگان تو]در نزد من[نیز هست]پس هیچ کس جز من از آن پرنده نخورد؟گفتند:نه.حضرت فرمود:خداوندا گواه باش.
ص:745
668-8- أخبرنا ابن الصّلت عن ابن عقده عن أحمد بن یحیی عن إسماعیل بن أبان،عن نصیر بن زیاد،عن جابر عن أبی جعفر علیه السّلام أنّه قال:إنّا ولد فاطمه مغفور لنا.
669-9- حدّثنا ابن الصّلت عن ابن عقده عن یعقوب بن یوسف الضّبّیّ،عن عبید اللّه بن موسی،عن جعفر الأحمریّ عن الشّیبانیّ عن جمیع بن عمیر عن عبید اللّه بن موسی عن زکریّا عن فراس،عن مسروق،عن عائشه،قالت:أقبلت فاطمه علیها السّلام تمشی،لا و اللّه الّذی لا إله إلاّ هو ما مشیتها تخرم من مشیه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فلمّا رآها قال:مرحبا بابنتی؛مرّتین؛قالت فاطمه علیها السّلام فقال لی:أما ترضین أن تأتی یوم القیامه سیّده نساء المؤمنین أو سیّده نساء هذه الأمّه؟
670-10- أخبرنا ابن الصّلت عن ابن عقده عن أحمد بن یحیی عن یعقوب بن یوسف الضّبّیّ،عن محمّد بن إسحاق بن عمّار عن هلال بن أیّوب عن عبد الکریم عن أبی أمیّه،عن مجاهد،قال:قلت لابن عبّاس رضی اللّه عنه من الّذین أراد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله أن یباهل بهم؟قال:علیّ و فاطمه و الحسن و الحسین و الأنفس النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و علیّ علیه السّلام.
671-11- أخبرنا ابن الصّلت عن ابن عقده عن أحمد بن یحیی عن عبید اللّه بن موسی،عن فطر،عن أنس،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:إنّ أخی و وزیری و وصیّی فی أهلی علیّ بن أبی طالب.
672-12- أخبرنا ابن الصّلت عن ابن عقده عن الحسن بن علیّ بن عفّان،عن
ص:746
[668]8-امام باقر علیه السّلام فرمود:ما فرزندان فاطمه علیها السّلام[از سوی خدا]بخشیده شده ایم[شاید اشاره به مقام عصمت ائمه باشد].
[669]9-عایشه می گوید:فاطمه علیها السّلام راه می رفت و سوگند به خدایی که هیچ معبودی جز او نیست راه رفتن او هیچ کاستی از راه رفتن رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله نداشت پس هنگامی که پیامبر صلّی اللّه علیه و اله فاطمه را دید دوبار فرمود:دخترم خوش آمدی.فاطمه علیها السّلام فرمود:پیامبر صلّی اللّه علیه و اله به من فرمود:آیا خشنود نمی گردی که در روز قیامت بانوی زنان مؤمن و بانوی زنان این امت باشی؟
[670]10-مجاهد می گوید:به ابن عباس گفتم:پیامبر صلّی اللّه علیه و اله همراه چه کسانی می خواست[با مسیحیان نجران]مباهله کند؟گفت:علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السّلام و مراد از انفس [خودمان]پیامبر صلّی اللّه علیه و اله و علی علیه السّلام بودند.
[671]11-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:همانا برادر و وزیر و جانشین من درمیان خانواده ام،علی بن ابی طالب است.
ص:747
عبد اللّه عن فطر بن خلیفه عن أبی إسحاق عن عمرو بن ذی مرّ و سعید بن وهب و عن زید بن نقیع عن الحسن عن عبید اللّه بن موسی عن هانئ بن أیّوب،عن طلحه بن مصرّف،عن عمیره بن سعد؛أنّه سمع علیّا علیه السّلام فی الرّحبه و هو ینشد النّاس:من سمع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول:«من کنت مولاه،فعلیّ مولاه،اللّهمّ وال من والاه،و عاد من عاداه»فقام بضعه عشر فشهدوا.
673-13- أخبرنا ابن الصّلت عن ابن عقده عن جعفر بن محمّد المحمّدیّ،عن إسماعیل بن مزید عن عیسی بن عبد اللّه،عن أبیه،عن جدّه،عن علیّ علیه السّلام قال:
قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله حقّ علیّ علی المسلمین کحقّ الوالد علی ولده.
674-14- حدّثنا ابن الصّلت،عن ابن عقده عن علیّ بن الحسن بن عبید،عن إسماعیل بن أبان،عن إسحاق بن إبراهیم،عن أبی هارون،عن أبی سعید،قال:
قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله علیّ منّی و أنا منه.فقال جبرئیل:یا محمّد،و أنا منکما.
675-15- أخبرنا ابن الصّلت عن ابن عقده عن الحسن بن علیّ بن بزیع عن إسماعیل بن أبان،عن صبّاح بن یحیی،عن جابر،عن عبد اللّه بن یحیی عن علیّ علیه السّلام قال:إنّ ابنی فاطمه یشترک فی حبّهما البرّ و الفاجر،و إنّی کتب لی أن یحبّنی کلّ مؤمن،و یبغضنی کلّ منافق.
676-16- أخبرنا ابن الصّلت عن ابن عقده عن محمّد بن إسماعیل،عن عمر التّمّار،عن عبد الرّحمن بن هلقام،عن شعبه،عن الأعمش و عبید بن إبراهیم،عن
ص:748
[672]12-عمیره بن سعد می گوید:شنیدم که علی صلّی اللّه علیه و اله در میدان گاه شهر مردم را سوگند می دهد و می فرماید:چه کسی شنید که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:هرکه من مولای اویم علی مولای اوست،خداوندا گرامی بدار هرکه او را گرامی بدارد و دشمن دار هرکه او را دشمن بدارد.پس چند ده نفر برخاستند و گواهی دادند.
[673]13-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:حق علی بر مسلمانان چون حق پدر بر فرزندانش است.
[674]14-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:علی از من و من از اویم.پس جبرئیل گفت:ای محمد صلّی اللّه علیه و اله و من نیز از شمایم.
[675]15-علی علیه السّلام فرمود:همانا نیکوکار و بدکار در محبت دو فرزند فاطمه[حسن و حسین] مشترکند ولی برای من نگاشته شده است که هر مؤمن مرا دوست بدارد و هر منافقی با من دشمنی کند.
ص:749
عطیّه العوفیّ،قال:سألت جابر بن عبد اللّه عن علیّ بن أبی طالب علیه السّلام؟فقال:ذاک خیر البشر.
677-17- أخبرنا ابن الصّلت،عن ابن عقده عن محمّد بن الفضل بن إبراهیم عن أبیه عن نصر بن قابوس عن جابر،عن محمّد بن علیّ بن عبد اللّه بن عبّاس قال:قال ابن عبّاس:ما وطئت الملائکه فرش أحد من النّاس غیر فرشنا.
678-18- أخبرنا ابن الصّلت،عن ابن عقده عن محمّد بن إسماعیل بن إبراهیم بن موسی عن عمّ أبیه عبد اللّه بن موسی،عن أبیه،عن جدّه،عن علیّ بن الحسین، عن أبیه علیه السّلام قال:قال عمر بن الخطّاب:عیاده بنی هاشم سنّه،و زیارتهم نافله.
679-19- أخبرنا ابن الصّلت،عن ابن عقده عن یعقوب بن یوسف عن أحمد بن حمدان عن مختار التّمّار،عن أبی حیّان،عن أبیه،عن علیّ علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله من تولّی علیّا فقد تولاّنی،و من تولاّنی فقد تولّی اللّه(عزّ و جلّ).
680-20- أخبرنا ابن الصّلت عن ابن عقده عن إبراهیم بن محمّد بن إسحاق عن محمّد بن إسحاق عن صبّاح،عن السّدّیّ،عن صبیح،عن زید بن أرقم،قال:
خرج رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فإذا علیّ و فاطمه و الحسن و الحسین علیه السّلام فقال:أنا حرب لمن حاربکم،و سلم لمن سالمکم.
681-21- أخبرنا عن ابن الصّلت،عن ابن عقده عن علیّ بن محمّد بن علیّ الحسنیّ عن جعفر بن محمّد بن عیسی،عن عبد اللّه بن علیّ عن الرّضا علیه السّلام عن
ص:750
[676]16-عطیه کوفی می گوید:از جابر بن عبد اللّه دربارۀ علی بن ابی طالب علیه السّلام پرسیدم.پس گفت:او بهترین انسان هاست.
[677]17-ابن عباس می گوید:فرشتگان در زمین خانه کسی از مردم جز خانه ما قدم نگذاردند.
[678]18-امام حسین علیه السّلام می فرماید:عمر بن خطاب گفت:عیادت از بنی هاشم رسم است و زیارت و دیدار با آنان مستحب.
[679]19-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:هرکس ولایت و سرپرستی علی را بپذیرد سرپرستی مرا پذیرفته است و هرکس سرپرستی مرا بر خودش بپذیرد خداوند والا را به سرپرستی خود برگزیده است.
[680]20-زید بن ارقم می گوید:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله از خانه خارج شد و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السّلام را مشاهده کرد پس فرمود:من با هرکس که با شما بجنگد می جنگم و با هرکس که با شما از در آشتی درآید،با صلح و آشتی رفتار می کنم.
ص:751
آبائه،عن أمیر المؤمنین علیه السّلام قال:کلّ ما ألهی عن ذکر اللّه فهو من المیسر.
682-22- أخبرنا ابن الصّلت،قال:أخبرنا ابن عقده،قال:حدّثنا علیّ بن محمّد،قال:حدّثنا داود،قال:حدّثنی علیّ بن موسی،عن أبیه،عن جعفر بن محمّد،عن أبیه،عن علیّ بن الحسین،عن أبیه،عن علیّ علیهم السّلام،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله إذا کان یوم القیامه یقول اللّه(عزّ و جلّ)لملک الموت:و عزّتی و جلالی و ارتفاعی فی علوّ مکانی لأذیقنّک طعم الموت کما أذقت عبادی.
683-23- أخبرنا ابن الصّلت عن ابن عقده،عن الحسن بن القاسم،عن ثبیر بن إبراهیم عن سلیمان بن بلال،عن الرّضا علیه السّلام عن آبائه علیهم السّلام قال دخل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یوم فتح مکّه و الأصنام حول الکعبه و کانت ثلاثمائه و ستّین صنما،فجعل یطفها بمخصره فی یده،و یقول: جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً [الاسراء (17):81] جاءَ الْحَقُّ وَ ما یُبْدِئُ الْباطِلُ وَ ما یُعِیدُ [سبا(34):49]فجعلت تکبّ لوجوهها.
684-24- أخبرنا ابن الصّلت،عن ابن عقده،عن علیّ بن محمّد،عن داود بن سلیمان،عن الرّضا علیه السّلام عن آبائه عن أمیر المؤمنین علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله هل تدرون ما تفسیر هذه الآیه کَلاّ إِذا دُکَّتِ الْأَرْضُ دَکًّا دَکًّا [فجر(89):21]قال:إذا کان یوم القیامه تقاد جهنّم بسبعین ألف زمام بید سبعین ألف ملک،فتشرد شرده لو لا أنّ اللّه(تعالی)حبسها لأحرقت السّماوات و الأرض.
ص:752
[681]21-علی علیه السّلام فرمود:هرچه انسان را از یاد خدا باز دارد رد از مصادیق قمار است.
[682]22-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:هنگامی که روز قیامت فرارسد خداوند والا به فرشته مرگ می فرماید:به شکست ناپذیری و شکوه و فرازمندی در بلند مرتبگی ام سوگند،طعم مرگ را به تو می چشانم همان گونه که آن را به بندگانم چشاندی.
[683]23-امام رضا علیه السّلام از پدرانش روایت می کند که:در روز فتح مکه رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله[در شهر]داخل شد درحالی که سیصد و شصت بت در اطراف کعبه بود پس با چوبدستی که در دست داشت آنان را از زمین بلند می کرد[و بر زمین می کوفت]درحالی که می فرمود:«حق آمد و باطل نابود شد به درستی که باطل نابودشدنی است»[اسراء(17):آیۀ 81]«حق آمد و باطل آشکار نمی شود و باز نمی گردد»[سبا(34):آیۀ 49]و بت ها با صورت به زمین می افتادند.
[684]24-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:آیا می دانید تفسیر آیه«اما چنین نیست هنگامی که زمین به سختی درهم کوبیده شود»[فجر(89):آیۀ 21]چیست؟فرمود:هنگامی که روز قیامت فرا رسد دوزخ با هفتاد هزار افسار که در دست هفتاد هزار فرشته است لگام زده می شود پس چنان[آن بندها و افسارها را]از خود دور می سازد که اگر خداوند والا او را باز ندارد آسمان ها و زمین را خواهد سوزاند.
ص:753
685-25- أخبرنا ابن الصّلت،عن ابن عقده،عن المنذر بن محمّد عن أحمد بن یحیی الضّبّیّ،عن موسی بن القاسم،عن أبی الصّلت،عن الرّضا علیه السّلام عن آبائه علیهم السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لا قول إلاّ بعمل،و لا قول و لا عمل إلاّ بنیّه،و لا قول و لا عمل و نیّه إلاّ بإصابه السّنّه.
686-26- أخبرنا ابن الصّلت،عن ابن عقده،عن محمّد بن عبد الملک،عن هارون بن عیسی،عن جعفر بن محمّد عن أبیه قال أخبرنی علیّ بن موسی،عن أبیه،عن أبی عبد اللّه:عن أبیه علیه السّلام عن جابر بن عبد اللّه،أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله قال فی خطبته:إنّ أحسن الحدیث کتاب اللّه،و خیر الهدی هدی محمّد،و شرّ الأمور محدثاتها،و کلّ محدثه بدعه،و کلّ بدعه ضلاله و کان إذا خطب قال فی خطبته:
أمّا بعد.فإذا ذکر السّاعه اشتدّ صوته و احمرّت و جنتاه،ثمّ یقول:صبّحتکم السّاعه أو مسّتکم؛ثمّ یقول:بعثت أنا و السّاعه کهذه من-هذه و یشیر بإصبعیه-.
687-27- أخبرنا ابن الصّلت،عن ابن عقده،عن موسی بن القاسم،عن إسماعیل بن همّام،عن الرّضا عن آبائه علیه السّلام أنّ علیّا علیه السّلام قال:یا رسول اللّه،إنّک تبعثنی فی الأمر،أفأکون فیها کالسّکّه المحماه أم الشّاهد یری ما لا یری الغائب؟ قال:بل الشّاهد یری ما لا یری الغائب.
688-28- أخبرنا ابن الصّلت،عن أحمد بن محمّد بن سعید ابن عقده عن أبی عبد اللّه بن علیّ عن جدّه عبید اللّه،عن أبیه عن الرّضا عن آبائه عن علیّ علیهم السّلام قال:
ص:754
[685]25-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:هیچ سخنی جز با عمل،کامل نمی گردد و هیچ سخن و کرداری جز با نیّت[سالم]،تمام نمی شود و هیچ سخن و کردار و نیتی جز براساس سنت [من]،سودی نمی بخشد.
[686]26-جابر بن عبد اللّه می گوید:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در خطبه اش فرمود:همانا نیکوترین سخن،کتاب خداوند و بهترین هدایت،هدایت محمد و بدترین امور،جدیدترین آنان است و هر امر جدیدی که با قرآن و سنت سازگار نباشد بدعت است و هر بدعتی گمراهی است.و در خطبه[نماز جمعه]اش می فرمود:اما بعد...پس هنگامی که از قیامت یاد می کرد صدایش بالا می رفت و گونه هایش سرخ می شد آنگاه می فرمود:قیامت صبح یا شب به شما می رسد و بر شما فرود می آید.آنگاه می فرمود:من و قیامت مانند این-و به دو انگشتش اشاره می فرمود -برانگیخته شدیم.
[687]27-امام کاظم علیه السّلام از جدّش روایت می کند که علی علیه السّلام عرضه داشت:ای رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله! شما مرا بر امری گسیل می دارید آیا من در آن امر چون آهنی گداخته ام؟[که برای کشاورزان استفاده می شود و هنگامی که با آتش گداخته شود سریع تر در زمین فرو می رود]یا اینکه حاضر آنچه را که غایب نمی بیند مشاهده می کند؟پیامبر فرمود:بلکه حاضر و شاهد آنچه را غایب نمی بیند مشاهده می کند[در باب این روایت بحث های فراوان و تفسیرهای گوناگون ارائه شده است و شاید بهترین آنها این باشد که علی علیه السّلام پرسیدند:آیا شما مرا به خاطر قدرت و توانایی ظاهری و بدنی ام برای مأموریت ها گسیل می دارید یا علت دیگری دارد که شما بر آن داناترید و پیامبر فرض دوم را پذیرفتند.برای توضیح بیشتر به امالی سید مرتضی ج 1 صفحه 77 مراجعه شود].
ص:755
لمّا صرفت القبله أتی رجل قوما فی صلاه،فقال:إنّ القبله قد صرفت؛تحوّلوا و هم رکوع.
689-29- حدّثنا ابن الصّلت،عن ابن عقده،عن علیّ بن محمّد الحسنیّ عن جعفر بن محمّد بن عیسی،عن عبید اللّه بن علیّ،عن الرّضا عن آبائه عن علیّ علیه السّلام قال:رؤیا الأنبیاء وحی.
690-30- أخبرنا ابن الصّلت،عن ابن عقده،عن جعفر بن عنبسه بن عمر، و عن سلیمان بن یزید،عن الرّضا عن آبائه عن علیّ علیه السّلام قال:الذّبیح إسماعیل.
691-31- أخبرنا ابن الصّلت،عن ابن عقده،عن علیّ بن محمّد الحسینیّ،عن جعفر بن محمّد بن عیسی،عن عبید اللّه بن علیّ،عن الرّضا عن آبائه،عن علیّ علیه السّلام قال:کان إبراهیم أوّل من أضاف الضّیف،و أوّل من شاب،فقال:ما هذا؟ قیل:و قار فی الدّنیا و نور فی الآخره.
692-32- أخبرنا ابن الصّلت،عن ابن عقده،عن الحسن بن القاسم،عن ثبیر بن إبراهیم،عن سلیمان بن بلال المدنیّ،عن الرّضا عن أبیه،عن جعفر بن محمّد عن آبائه علیهم السّلام أنّ إبلیس کان یأتی الأنبیاء علیهم السّلام من لدن آدم علیه السّلام إلی أن بعث اللّه المسیح علیه السّلام یتحدّث عندهم و یسائلهم،و لم یکن بأحد منهم أشدّ أنسا منه بیحیی بن زکریّا علیه السّلام،فقال له یحیی:یا أبا مرّه إنّ لی إلیک حاجه.فقال له:أنت أعظم قدرا من أن أردّک بمسأله فسلنی ما شئت،فإنّی غیر مخالفک فی أمر تریده.فقال یحیی:
ص:756
[688]28-امام علی علیه السّلام فرمود:هنگامی که قبله از جهت اولش تغییر یافت مردی به نزد گروهی آمد که نماز می گزارند پس گفت:همانا قبله تغییر یافته است.پس آن گروه در حال رکوع سوی قبله خود را تغییر دادند.
[689]29-امام علی علیه السّلام فرمود:خواب پیامبران،وحی است.
[690]30-امام علی علیه السّلام فرمود:آن کس که آماده شد برای سر بریده شدن،اسماعیل است.
[691]31-امام علی علیه السّلام فرمود:ابراهیم اولین کسی است که از میهمان پذیرایی نمود و اولین کسی است که موی سرش سپید گشت.پس ابراهیم گفت:این[سپیدی موی]چیست؟گفته شد:موجب متانت در دنیا و نورانیت در آخرت است.
[692]32-امام صادق علیه السّلام از پدرانش روایت می کند که:ابلیس از زمان آدم تا هنگامی که خداوند مسیح را برانگیخت به نزد پیامبران می آمد و سخن می گفت و از آنان سئوال می پرسید و با هیچ یک از آنان چون یحیی بن زکریا علیه السّلام انس و هم نشینی نداشت.پس یحیی علیه السّلام به او فرمود:ای ابا مرّه[کنیه ابلیس است]از تو چیزی می طلبم؟ابلیس گفت:منزلت تو بزرگتر از آن است که خواسته تو را رد کنم.پس هرچه می خواهی بپرس.که من در امری که می طلبی با تو مخالفت نمی کنم.پس یحیی فرمود:
ص:757
یا أبا مرّه،أحبّ أن تعرض علیّ مصائدک و فخوخک الّتی تصطاد بها بنی آدم.فقال له إبلیس:حبّا و کرامه؛و واعده لغد.فلمّا أصبح یحیی علیه السّلام قعد فی بیته ینتظر الموعد و أجاف علیه الباب إغلاقا،فما شعر حتّی ساواه من خوخه کانت فی بیته، فإذا وجهه صوره وجه القرد،و جسده علی صوره الخنزیر،و إذا عیناه مشقوقتان طولا،و إذا أسنانه و فمه عظما واحدا بلا ذقن و لا لحیه و له أربعه أید:یدان فی صدره و یدان فی منکبه،و إذا عراقیبه قوادمه و أصابعه خلفه،و علیه قباء و قد شدّ وسطه بمنطقه،فیها خیوط معلّقه بین أحمر و أصفر و أخضر و جمیع الألوان،و إذا بیده جرس عظیم،و علی رأسه بیضه،و إذا فی البیضه حدیده معلّقه شبیهه بالکلاّب.فلمّا تأمّله یحیی علیه السّلام قال له:ما هذه المنطقه الّتی فی وسطک؟فقال:هذه المجوسیّه أنا الّذی سننتها و زیّنتها لهم.فقال له:فما هذه الخیوط الألوان؟قال له:
هذه جمیع أصباغ النّساء،لا تزال المرأه تصبغ الصّبغ حتّی یقع مع لونها فأفتتن النّاس بها.فقال له:فما هذا الجرس الّذی بیدک؟قال:هذا مجمع کلّ لذّه من طنبور و بربط و معزفه و طبل و نای و صرنای،و إنّ القوم لیجلسون علی شرابهم فلا یستلذّونه فأحرّک الجرس فیما بینهم،فإذا سمعوه استخفّهم الطّرب،فمن بین من یرقص،و من بین من یفرقع أصابعه،و من بین من یشقّ ثیابه.فقال له:و أیّ الأشیاء أقرّ لعینک؟قال:النّساء هنّ فخوخی و مصائدی،فإنّی إذا اجتمعت علیّ دعوات الصّالحین و لعناتهم صرت إلی النّساء فطابت نفسی بهنّ.فقال له یحیی علیه السّلام فما
ص:758
ای ابا مرّه!دوست دارم،فریبها و دام هایی که فرزندان آدم را به وسیله آن به دام می اندازی بر من عرضه کنی.ابلیس گفت:با محبت و بزرگواری چنین می کنم و به او وعده فردا داد.پس هنگامی که یحیی علیه السّلام صبح کرد در خانه اش و در انتظار وعده شیطان نشست و در را محکم بست.پس چیزی احساس نکرد تا شیطان از شکاف کوچکی که در خانه اش بود[و نور از آن به داخل می آمد]بر او مجسم شد.پس چهره اش همچون میمون و بدنش همانند خوک بود و چشمانش از کثرت فاصله دو سوی آن از هم دریده بود و دندان ها و دهانش یک استخوان و بدون چانه و ریش بود و چهار دست داشت:دو دست در سینه و دو دست در شانه.عضلات پشتش در مقابل و انگشتانش در پشت او قرار گرفته بودند.قبایی بر تن داشت و میان آن را با کمربندی بسته بود در آن نخ هایی به رنگ های سرخ و زرد و سبز و رنگهای دیگر آویزان بود و در دستش زنگی بزرگ و بر سرش کلاه خودی بود و در آن آهنی آویزان بود شبیه قلاّب.
پس هنگامی که یحیی در او تأمّلی کرد به او گفت:این کمربند که درمیان بسته ای چیست؟این همان آتش پرستی است که من آن را بنیان نهادم و برایشان زینت بخشیدم.پس یحیی گفت:
این نخ های رنگین چیست؟گفت:این تمامی رنگهایی است که زنان استفاده می کنند از این رنگها[برای خود و لباس هایشان]به کار می برند تا آنکه رنگ[لباسهایشان]با این رنگ هماهنگ می شود همرنگ شوند پس مردم را با آن می فریبند پس یحیی به او گفت:این زنگ در دست تو چیست؟گفت:این گردآورنده هر لذتی از سنتور و بربط[سازه ای رشته ای با کاسه صوتی]و دف و طبل و نی و نی لبک است و همانا این جماعت بر شرابخواری می نشینند و آن را گوارا و خوش طعم نمی یابند پس این زنگ را در میانشان تکان می دهم با شنیدن صدای زنگ خوشی و طرب آنان را سبک می سازد پس برخی می رقصند و برخی بشکن می زنند و برخی نیز لباس بر خود می درند.پس یحیی گفت:
ص:759
هذه البیضه الّتی علی رأسک؟قال:بها أتوقّی دعوه المؤمنین.قال:فما هذه الحدیده الّتی أراها فیها؟قال:بهذه أقلّب الصّالحین.قال یحیی علیه السّلام فهل ظفرت بی ساعه قطّ؟قال:لا و لکن فیک خصله تعجبنی.قال یحیی:فما هی؟ قال:أنت رجل أکول،فإذا أفطرت أکلت و بشمت فیمنعک ذلک من بعض صلاتک و قیامک باللّیل.قال یحیی علیه السّلام:فإنّی أعطی اللّه عهدا أنّی أشبع من الطّعام حتّی ألقاه.قال له إبلیس:و أنا أعطی اللّه عهدا أنّی لا أنصح مسلما حتّی ألقاه؛ثمّ خرج فما عاد إلیه بعد ذلک.
693-33- أخبرنا ابن الصّلت،عن ابن عقده،عن محمّد بن المنذر عن أحمد بن یحیی عن موسی بن القاسم،عن علیّ بن جعفر،عن أخیه موسی عن آبائه علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله إنّ اللّه أخرجنی و رجلا معی من ظهر إلی ظهر،من صلب آدم حتّی خرجنا من صلب أبینا،فسبقته بفضل هذه-علی هذه و ضمّ بین السّبّابه و الوسطی-و هو النّبوّه.فقیل له:و من هو،یا رسول اللّه؟قال:علیّ بن أبی طالب.
694-34- أخبرنا ابن الصّلت،عن ابن عقده،عن علیّ بن محمّد العلویّ،عن جعفر بن محمّد بن عیسی،عن عبید اللّه بن علیّ عن الرّضا عن آبائه،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله کلّ نسب و صهر منقطع یوم القیامه إلاّ نسبی و سببی.
695-35- أخبرنا ابن الصّلت،عن ابن عقده،عن أحمد بن محمّد بن عبد الرّحمن قراءه،عن محمّد بن عیسی العبدیّ،قال:حدّثنا مولی علیّ بن موسی،
ص:760
چه چیز بیش از همه چشم تو را روشن می کند؟گفت:زنان.آنها دام های منند.هنگامی که نفرین و لعن نیکوکاران بر من جمع گردید به نزد زنان رفتم و با آنان آسایش و راحتی یافتم.
پس یحیی به او گفت:پس این کلاه خود که بر سرت نهاده ای چیست؟گفت:با این از نفرین مؤمنان در امان می مانم.یحیی گفت:این آهنی که در آن می بینم چیست؟گفت:با این دل نیکوکاران را دگرگون می سازم.یحیی گفت:آیا هرگز لحظه ای بوده که بر من چیره گردی؟ گفت:نه.اما در تو خصوصیتی است که مرا به شگفتی واداشته است.یحیی گفت:آن چیست؟ گفت:تو مردی هستی که بسیار می خوری پس هنگامی که افطار می کنی[آنقدر]غذا می خوری که سنگین می شوی و آن تو را از برخی نمازها و شب زنده داری هایت باز می دارد.
یحیی گفت:من با خداوند پیمان می بندم که تا زمانی که او را ملاقات کنم از غذا سیر نگردم پس ابلیس به او گفت:من نیز با خداوند پیمان می بندم که تا زمانی که با او ملاقات کنم برای هیچ مسلمانی خیرخواهی ننمایم آنگاه خارج شد و پس از آن دیگر به نزد او بازنگشت.
[693]33-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:همانا خداوند من و مردی همراه من را از پشتی به پشت دیگر از صلب آدم خارج ساخت تا از صلب پدرمان خارج گشتیم و من بر او به مقدار برتری این براین پیشی گرفتم-و انگشت سبابه و وسط دستش را به هم چسباند-و آن برتری نبوت است.پس گفته شد:ای رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله!او کیست؟گفت:علی بن ابی طالب.
[694]34-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:هر خویشاوندی نسبی و سببی در روز قیامت جز خویشی من چه از نسب و چه از سبب(ازدواج)بریده خواهد شد.
ص:761
عن علیّ بن موسی،عن أبیه موسی بن جعفر،عن أبیه،عن جدّه،عن علیّ علیهم السّلام أنّهم قالوا:یا علیّ،صف لنا نبیّنا صلّی اللّه علیه و اله کأنّنا نراه،فإنّا مشتاقون إلیه.قال:کان نبیّ اللّه صلّی اللّه علیه و اله أبیض اللّون مشربا حمره،أدعج العین،سبط الشّعر،کثّ اللّحیه،ذا وفره، دقیق المسربه،کأنّما عنقه إبریق فضّه،یجری فی تراقیه الذّهب،له شعر من لبّته إلی سرّته کقضیب خیط إلی السّرّه،و لیس فی بطنه و لا صدره شعر غیره،شثن الکفّین و القدمین،شثن الکعبین،إذا مشی کأنّما ینقلع من صخر،إذا أقبل کأنّما ینحدر من صبب،إذا التفت التفت جمیعا بأجمعه کلّه،لیس بالقصیر المتردّد و لا بالطّویل الممّغط،و کان فی وجهه تداویر،إذا کان فی النّاس غمرهم،کأنّما عرقه فی وجهه اللّؤلؤ،عرقه أطیب من ریح المسک،لیس بالعاجز و لا باللّئیم،أکرم النّاس عشره،و ألینهم عریکه،و أجودهم کفّا،من خالطه بمعرفه أحبّه،و من رآه بدیهه هابه،عزّه بین عینیه،یقول ناعته:لم أر قبله و لا بعده مثله صلّی اللّه علیه و اله و سلّم تسلیما.
696-36- أخبرنا ابن الصّلت،عن ابن عقده،عن علیّ بن محمّد بن علیّ الحسینیّ،عن جعفر بن محمّد بن عیسی،عن عبید اللّه بن علیّ،عن الرّضا عن آبائه علیه السّلام،عن النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله قال:إنّی لأعرف حجرا کان یسلّم علیّ بمکّه قبل أن أبعث،إنّی لأعرفه الآن.
697-37- ابن الصّلت عن ابن عقده عن علیّ بن محمّد بن علیّ الحسینیّ عن جعفر بن محمّد بن عیسی عن عبید اللّه بن علیّ عن الرّضا عن آبائه،عن علیّ علیه السّلام
ص:762
[695]35-امام باقر علیه السّلام از اجدادش از علی علیه السّلام روایت می کند که به علی علیه السّلام عرضه داشتند:ای علی!پیامبرتان را به گونه ای برایمان وصف نما که گویا او را مشاهده می کنیم.پس به درستی که ما به او اشتیاق و رغبت داریم.علی علیه السّلام فرمود:پیامبر[پوستی]سپید رنگ داشت که به سرخی درآمیخته بود.چشمانی سیاه و موهایی بلند داشت که تا روی گوشش آمده بود.
ریشش تنک بود و موهای میان سینه اش نازک بود.گردنش گویا جامی نقره ای بود که در لوله های آن طلا جریان دارد.از جناق سینه تا نافش مو همچون رشته نخی کشیده شده بود و در شکم و سینه اش جز آن مویی نبود کف دستها و پاها زانوانش بزرگ و مردانه بود.هنگامی که راه می رفت گویا از میان تخته سنگی بیرون می آید و هنگامی که پیش می آمد گویا از سراشیبی فرو می افتد.هنگامی که به سویی برمی گشت با تمام بدنش چنین می کرد.[از نظر جثه]نه کوتاه قد و نه بسیار دراز بود و در چهره اش خالهایی بود که هنگامی که درمیان مردم بود آنها را می پوشاند.گویا عرق چهره اش مروارید بود.عرقش از بوی مشک خوشبوتر بود.
ناتوان و پست نبود و از تمامی مردم زندگی گرامی تر و کریمانه تر داشت و از همه آسان گیرتر و نرم رفتارتر و بخشاینده تر بود.هرکس را که با شناخت با او انس می گرفت دوست می داشت و هرکس را که برای اولین بار می دید بزرگ و گرامی می داشت.سپیدی ای میان دو چشمش بود که ستاینده او می گفت:پیش از او و پس از او مانند آن ندیده ام(خداوندا بر او و خانواده اش درود و سلام فرست).
[696]36-پیامبر صلّی اللّه علیه و اله فرمود:همانا من سنگی را می شناسم که پیش از آنکه برانگیخته شوم در مکه به من سلام می کرد.و اینک نیز آن را می شناسم.
ص:763
قال:انشقّ القمر بمکّه فلقتین،فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله اشهدوا اشهدوا بهذا.
698-38- ابن الصّلت عن ابن عقده عن علیّ بن محمّد بن علیّ بن الحسین عن جعفر بن محمّد بن علیّ الحسینیّ عن جعفر بن محمّد بن عیسی عن عبید اللّه بن علیّ عن الرّضا عن آبائه علیهم السّلام أنّ النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله قال یوم بدر:لا تأسروا أحدا من بنی عبد المطّلب؛فإنّما أخرجوا کرها.
699-39- أخبرنا ابن الصّلت،عن ابن عقده،عن الحسن بن القاسم،عن إبراهیم بن شیبان،عن سلیمان بن بلال،عن علیّ بن موسی،بن الحسن عن أبیه عن جعفر بن محمّد عن أبیه،عن آبائه علیهم السّلام أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله دفع خیبر إلی أهلها بالشّطر،فلمّا کان عند الصّرام بعث عبد اللّه بن رواحه فخرصها علیهم،ثمّ قال:إن شئتم أخذتم بخرصنا،و إن شئتم أخذنا و احتسبنا لکم.فقالوا:هذا الحقّ،بهذا قامت السّماوات و الأرض.
700-40- أخبرنا ابن الصّلت،عن ابن عقده،عن عبد اللّه بن علیّ قال:هذا کتاب جدّی عبید اللّه بن علیّ،فقرأت فیه:أخبرنی علیّ بن موسی أبو الحسن عن أبیه،عن جدّه جعفر بن محمّد،عن آبائه علیهم السّلام عن علی علیه السّلام أنّ النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله قضی بابنه حمزه لخالتها و قال:الخاله والده.
701-41- أخبرنا ابن الصّلت،عن ابن عقده عن عبد الملک الطّحّان عن هارون بن عیسی،عن عبد اللّه،بن إبراهیم،عن الرّضا عن آبائه عن علیّ علیهم السّلام أنّ رسول
ص:764
[697]37-علی علیه السّلام فرمود:ماه در مکه به دو نیم شد(شقّ القمر)و از هم شکافت پس رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:گواه باشید،براین امر گواه باشید.
[698]38-پیامبر صلّی اللّه علیه و اله در روز جنگ بدر فرمود:هیچ کس از فرزندان عبد المطّلب را به اسیری نگیرید.آنان با اجبار و بی میلی[به سوی این جنگ]خارج شدند.
[699]39-امام صادق علیه السّلام از پدرانش روایت می کند که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله نیمی از خیبر را به اهلش بازگرداند پس هنگامی که زمان میوه چینی فرارسید عبد اللّه بن رواحه را بدانجا گسیل داشت و او مقدار[محصولی را باید به مسلمانان می پرداختند]را براساس حدس معین ساخت.
سپس گفت:اگر خواستید تخمین ما را بپذیرید و چنانچه خواستید[میوه ها چیده شود] می پذیریم و آنگاه سهم شما را به حساب می آوریم.پس گفتند:این است حق که آسمانها و زمین بر آن استوار گردیده اند.
[700]40-علی علیه السّلام می فرماید:پیامبر صلّی اللّه علیه و اله امر فرمود که دختر حمزه را به خاله اش بسپارند و فرمود:خاله[همچون]مادر است.
ص:765
اللّه صلّی اللّه علیه و اله سار إلی بدر فی شهر رمضان،و افتتح مکّه فی شهر رمضان.
702-42- أخبرنا ابن الصّلت،عن ابن عقده،عن علیّ بن محمّد بن علیّ عن جعفر بن محمّد بن عیسی،عن عبد اللّه بن علیّ عن علیّ بن موسی،عن أبیه،عن جدّه،عن آبائه،عن علیّ علیه السّلام قال:خلّف رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله علیّا علیه السّلام فی غزوه تبوک، فقال:یا رسول اللّه،تخلّفنی بعدک؟قال:ألا ترضی أن تکون منّی بمنزله هارون من موسی إلاّ أنّه لا نبیّ بعدی.
703-43- أخبرنا ابن الصّلت،عن ابن عقده،عن عبید اللّه بن علیّ،قال:هذا کتاب جدّی عبید اللّه بن علیّ،فقرأت فیه:اخبرنی علیّ بن موسی أبو الحسن،عن أبیه،عن جدّه جعفر بن محمّد،عن آبائه علیهم السّلام أنّ علیّا أوّل من أسلم.
704-44- أخبرنا ابن الصّلت،عن ابن عقده،عن علیّ بن محمّد،عن داود بن سلیمان،عن الرّضا عن آبائه علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله من کنت مولاه فعلیّ مولاه،اللّهمّ وال من والاه،و عاد من عاداه،و اخذل من خذله،و انصر من نصره.
705-45- أخبرنا ابن الصّلت،عن ابن عقده،عن محمّد بن هارون الهاشمیّ عن محمّد بن مالک بن الأبرر[الأبرد]النّخعیّ،عن محمّد بن فضیل بن غزوان الضّبّیّ،عن مالک الجهنیّ،عن أبی جعفر محمّد بن علیّ بن الحسین،عن أبیه،عن جدّه،علیّ بن أبی طالب علیهم السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لمّا أسری بی إلی السّماء،ثمّ من السّماء إلی السّماء،ثمّ إلی سدره المنتهی،أوقفت بین یدی ربّی(عزّ و جلّ)
ص:766
[701]41-علی علیه السّلام می فرماید:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در ماه رمضان به سوی جنگ بدر رفت و در ماه رمضان مکه را فتح نمود.
[702]42-علی بن موسی الرضا علیه السّلام از اجداد خود روایت می کند:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله علی علیه السّلام را در جنگ تبوک جانشین خود ساخت.پس عرضه داشت ای رسول خدا.پس از خود مرا به جای می گذاری؟[و با خود به جنگ نمی بری؟]فرمود:آیا خشنود نمی گردی که جایگاه تو نسبت به من چون جایگاه هارون نسبت به موسی باشد جز آنکه پیامبری پس از من نیست.
[703]43-امام صادق علیه السّلام از پدرانش روایت می کند که علی علیه السّلام اولین کسی بود که اسلام آورد.
[704]44-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:هرکه من مولای اویم علی مولای اوست.خداوندا گرامی دار هرکس که او را گرامی دارد و دشمن دار کسی که با او دشمنی کند و خوار ساز هرکس که او را خوار نماید و یاری کن هرکس که او را یاری کند.
[705]45-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:هنگامی که[در شب معراج]به آسمانها برده شدم از آسمانی به آسمان دیگر رفتم تا به سدره المنتهی رسیدم و در برابر پروردگارم ایستادم
ص:767
فقال:یا محمّد.فقلت:لبّیک ربّی و سعدیک.قال:قد بلوت خلقی،فأیّهم وجدت أطوع لک؟قال:قلت:ربّ علیّا.قال:صدقت یا محمّد،فهل اتّخذت لنفسک خلیفه یؤدّی عنک،و یعلّم عبادی من کتابی ما لا یعلمون؟قال:قلت:اخترلی، فإنّ خیرتک خیر لی.قال:قد اخترت لک علیّا،فاتّخذه لنفسک خلیفه و وصیّا، فانی قد نحتله علمی و حلمی و هو أمیر المؤمنین حقّا،لم یقلها أحد قبله و لا أحد بعده،یا محمّد،علیّ رایه الهدی،و إمام من أطاعنی،و نور أولیائی،و هو الکلمه الّتی ألزمتها المتّقین،من أحبّه فقد أحبّنی،و من أبغضه فقد أبغضنی،فبشّره بذلک یا محمّد.فقال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله ربّ فقد بشّرته.فقال علیّ:أنا عبد اللّه و فی قبضته إن یعذّبنی فبذنوبی،لم یظلمنی شیئا،و إن یتمّ لی ما وعدنی فاللّه أولی بی.فقال:اللّهمّ أجلّ قلبه و اجعل ربیعه الإیمان بک.قال:قد فعلت ذلک به یا محمّد،غیر أنّی مختصّه بشیء من البلاء لم أختصّ به أحدا من أولیائی.قال:قلت:ربّ أخی و صاحبی.قال:إنّه قد سبق فی علمی أنّه مبتلی و مبتلی به.و لو لا علیّ لم یعرف حزبی و لا أولیائی و لا أولیاء رسلی.
706-46- قال محمّد بن مالک:فلقیت نصر بن مزاحم المنقریّ،فحدّثنی عن غالب الجهنیّ،عن أبی جعفر محمّد بن علیّ بن الحسین،عن أبیه،عن جدّه،عن علیّ علیهم السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:لمّا أسری بی إلی السّماء...و ذکر مثله سواء.
707-47- قال محمّد بن مالک:فلقیت علیّ بن موسی بن جعفر علیه السّلام،فذکرت له
ص:768
پس خداوند به من فرمود:ای محمد!عرضه داشتم:پروردگارا گوش به فرمانم و[از پاسخ به تو سعادتمندم]فرمود:همانا آفریدگان مرا آزمودی.پس کدام یک[بیش از دیگران]از تو فرمان پذیرفتند؟گفتم:پروردگارا!علی.فرمود:ای محمد راست گفتی.پس آیا برای خود جانشینی برگزیده ای که پس از تو امور تو را به انجام رساند.و به بندگانم از کتابم آنچه را که نمی دانند بیاموزد.حضرت می فرماید:عرضه داشتم:تو خود برایم برگزین.پس همانا انتخاب تو برایم نکوتر است.خداوند فرمود:علی را برایت برگزیدم پس او را جانشین و خلیفه خود قرار ده.پس به درستی که من دانش و بردباری خود را به او بخشیده ام و او به حق امیر مؤمنان است و هیچ کس پیش از او و پس از او به این نام نامیده نشده است.ای محمد علی پرچم هدایت و امام کسانی است که از من پیروی می کنند.او نور دوستان من و همان کلمه ای است که پرهیزگاران را به همراهی آن واداشتم.هرکس او را دوست بدارد مرا دوست داشته است و هرکس او را دشمن دارد مرا دشمن داشته است.پس ای محمد او را براین امر بشارت ده.پس پیامبر صلّی اللّه علیه و اله فرمود:پروردگارا به او بشارت دادم و علی در جواب گفت:من بنده خدا و در اختیار او هستم.اگر مرا عذاب کند که به سبب گناهانم بوده و بر من ستم روا نداشته است و اگر آن چه به من وعده داده است بر من تمام سازد پس خداوند به من سزاوارتر است پس پیامبر صلّی اللّه علیه و اله فرمود:خداوندا قلبش را روشنی بخش و بهار دل او را ایمان به خود قرار ده.
خداوند فرمود:ای محمد با او چنین کردم جز آنکه او را به بلایی مخصوص گردانم که هیچ یک از دوستانم را به چنین بلایی مخصوص نگردانیده ام.گفتم:پروردگارا او برادر و همراه من است.فرمود:همانا در دانش من از پیش بوده است که او مورد امتحان قرار می گیرد و مردم نیز درباره او در معرض امتحان قرار می گیرند.اگر علی نبود گروه من و دوستانم و دوستان فرستاده ام شناخته نمی شدند.
[706]46-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:هنگامی که به آسمان برده شدم...و دقیقا مانند حدیث فوق را روایت کرده است.
ص:769
هذا الحدیث،فقال:حدّثنی به أبی موسی بن جعفر،عن أبیه جعفر،عن أبیه،عن جدّه،عن الحسین بن علیّ،عن علیّ علیهم السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لمّا أسری بی إلی السّماء،ثمّ من السّماء إلی السّماء،ثمّ إلی سدره المنتهی...و ذکر الحدیث بطوله.
708-48- أخبرنا ابن الصّلت:عن ابن عقده،عن علیّ بن محمّد القزوینیّ،عن داود بن سلیمان عن الرّضا عن آبائه علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لعلیّ علیه السّلام:یا علیّ إنّک أعطیت ثلاثه ما لم أعط قلت:یا رسول اللّه،ما أعطیت فقال:أعطیت صهرا مثلی و لم أعط،و أعطیت زوجتک فاطمه و لم أعط،و أعطیت الحسن و الحسین و لم أعط.
709-49- أخبرنا ابن الصّلت،عن ابن عقده،عن علیّ بن محمّد بن علیّ الحسینیّ،عن جعفر بن محمّد بن عیسی،عن عبید اللّه بن علیّ،عن الرّضا عن آبائه عن علیّ علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یا علیّ إنّ فیک مثلا من عیسی ابن، مریم أحبّه قوم فأفرطوا فی حبّه فهلکوا فیه،و أبغضه قوم فأفرطوا فی بغضه فهلکوا فیه،و اقتصد فیه قوم فنجوا.
710-50- أخبرنا ابن الصّلت،قال:أخبرنا ابن عقده،قال:حدّثنی علیّ بن محمّد القزوینیّ،قال:حدّثنی داود بن سلیمان الغازیّ،عن الرّضا عن آبائه علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یا علیّ،إنّک سیّد المسلمین،و إمام المتّقین،و قائد الغرّ
ص:770
[707]47-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:هنگامی که به آسمانها برده شدم،از آسمانی به آسمان دیگر می رفتم تا به سدره المنتهی رسیدم...تمامی حدیث را روایت نموده است.
[708]48-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:ای علی علیه السّلام!سه چیز به تو عطا گشت که به من عطا نگردید.
عرضه داشتم:ای رسول خدا به من چه عطا گشته است.فرمود:دامادی کسی همچون من به تو عطا گردید که به من عطا نشد و همسرت فاطمه به تو عطا شد که به من عطا نگردید و فرزندانی چون حسن و حسین به تو داده شد که به من عطا نگشت.
[709]49-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:ای علی!همانا تو همچون عیسی بن مریم هستی.گروهی او را دوست داشتند و در محبت او زیاده روی کردند پس نابود شدند و گروهی او را دشمن داشتند و در دشمنی با او زیاده روی کردند و نابود گشتند و گروهی درباره او میانه روی کردند پس نجات یافتند.
[710]50-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:ای علی!همانا تو آقا و سرور مسلمانان و امام پرهیزگاران و پیشوای سپیدرویان نامدار و رهبر مؤمنان هستی.
ص:771
المحجّلین،و یعسوب المؤمنین.
711-51- أخبرنا ابن الصّلت،عن ابن عقده،عن علیّ بن محمّد عن داود بن سلیمان عن الرّضا عن آبائه عن علیّ علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لیس فی القیامه راکب غیرنا و نحن أربعه.قال:فقام إلیه رجل من الأنصار،فقال:فداک أبی و أمّی، أنت و من؟قال:أنا علی دابّه اللّه البراق،و أخی صالح علی ناقه اللّه الّتی عقرت، و عمّی حمزه علی ناقتی العضباء،و أخی علیّ بن أبی طالب علی ناقه من نوق الجنّه،و بیده لواء الحمد،واقف بین یدی العرش ینادی:«لا إله إلاّ اللّه،محمّد رسول اللّه».قال:فیقول الآدمیّون ما هذا إلاّ ملک مقرّب أو نبیّ مرسل أو حامل عرش ربّ العالمین؟قال:فیجیبهم ملک من تحت بطنان العرش:معاشر الآدمیّین، ما هذا ملکا مقرّبا،و لا نبیّا مرسلا،و لا حامل عرش،هذا الصّدّیق الأکبر،هذا علیّ بن أبی طالب.
712-52- قال ابن عقده اخبرنی عبد اللّه بن أحمد بن عامر فی کتابه،قال:
حدّثنی أبی،قال:حدّثنی علیّ بن موسی بهذا.
713-53- أخبرنا ابن الصّلت،عن ابن عقده،عن القاسم بن جعفر المعروف بابن الشّامیّ عن عبّاد بن أحمد القزوینیّ عن عمّه عن أبیه،عن جابر،عن الشّعبیّ،عن أبی رافع،عن حذیفه بن الیمان،عن النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله عن أهل یأجوج و مأجوج،قال:إنّ القوم لینقرون بمعاولهم دائبین،فإذا کان اللّیل قالوا:غدا نفرغ؛
ص:772
[711]51-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:در قیامت جز ما چهار نفر کسی سواره نیست.پس مردی از انصار برخاست و عرضه داشت:پدر و مادرم به فدایت.تو و چه کسانی؟فرمود:من بر مرکب خدا،براق و برادرم صالح بر شتر خدا که آنرا پی کردند و عمویم حمزه بر شترم عضباء و برادرم علی بن ابی طالب بر شتری از شتران بهشت سوار است.درحالی که پرچم حمد را در دست دارد در مقابل عرش می ایستد و ندا در می دهد:هیچ معبودی جز خدا نیست و محمد فرستاده اوست.راوی گوید:پس انسانها می گویند او جز فرشته ای مقرّب یا پیامبری فرستاده شده و یا حمل کننده عرش پروردگار جهانیان نیست.پس فرشته ای از درون عرش به آنان پاسخ می دهد:ای گروه انسانها او فرشته ای مقرّب یا پیامبری فرستاده شده و یا حمل کننده عرش نیست او راستگوی بزرگ،علی بن ابی طالب است.
[712]52-روایت فوق توسط علی بن موسی نیز نقل گردیده است.
[713]53-حذیفه بن یمان گوید:پیامبر صلّی اللّه علیه و اله درباره اهل سرزمین یاجوج و ماجوج فرمود:همانا آن گروه با جدّیت و بدون سستی با کلنگ هایشان سنگ را می شکستند پس هنگامی که شب می گشت می گفتند:فردا کار را به پایان می رسانیم[و ان شاء اللّه نمی گفتند]
ص:773
فیصبحون و هو أقوی منه بالأمس،حتّی یسلم منهم رجل حین یرید اللّه أن یبلغ أمره،فیقول المؤمن:غدا نفتحه إن شاء اللّه؛فیصبحون ثمّ یغدون علیه فیفتحه اللّه، فو الّذی نفسی بیده لیمرّنّ الرّجل منهم علی شاطئ الوادی الّذی بکوفان و قد شربوه حتّی نزحوه،فیقول:و اللّه لقد رأیت هذا الوادی مرّه،و إنّ الماء لیجری فی عرضه.قیل:یا رسول اللّه،و متی هذا؟قال:حین لا یبقی من الدّنیا إلاّ مثل صبابه الإناء.
714-54- أخبرنا ابن الصّلت،عن ابن عقده،عن عبّاد،عن عمّه،عن أبیه،عن أبی المخالد،عن زید بن وهب،عن أبی المنذر الجهنیّ،قال:قلت:یا نبیّ اللّه، علّمنی أفضل الکلام.قال:«لا إله إلاّ اللّه،وحده لا شریک له،له الملک،و له الحمد، یحیی و یمیت،بیده الخیر،و هو علی کلّ شیء قدیر»مائه مرّه فی کلّ یوم،فأنت یومئذ أفضل النّاس عملا إلاّ من قال مثل ما قلت و أکثر من«سبحان اللّه،و الحمد للّه،و لا إله إلاّ اللّه،و اللّه أکبر،و لا حول و لا قوّه إلاّ باللّه»و لا تنسینّ الاستغفار فی صلاتک،فإنّها ممحاه للخطایا برحمه اللّه.
715-55- ابن الصّلت عن ابن عقده،عن عبّاد،عن عمّه،عن أبیه،عن موسی الجهنیّ،عن زید بن وهب،عن عقبه بن عامر عن سلمان الفارسیّ عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول:إنّ أکثر النّاس شبعا فی الدّنیا أکثرهم جوعا فی الآخره.یا سلمان، إنّما الدّنیا سجن المؤمن،و جنّه الکافر.
ص:774
پس صبح می کردند درحالی که آن سنگها از دیروز سخت تر شده بود.تا اینکه مردی از آنان [در مقابل اراده پروردگار]تسلیم می شود و آن در زمانی است که خدا می خواهد امرش را به انجام برساند.پس آن انسان مؤمن می گوید:فردا اگر خدا بخواهد آنرا می گشائیم.پس صبح زود شروع به کار می کنند پس خدا آن را می گشاید.سوگند به کسی که جانم در دست اوست یکی از آنان بر ساحل برکه ای که در کوفه بوده و از آن به قدری آشامیده بودند که آبش تمام گشته بود گذر کرده و می گوید:به خدا سوگند یک بار این برکه را دیده بودم که در آن آب جریان داشت.گفته شد:ای رسول خدا!آن امر چه هنگامی است.فرمود:زمانی که از دنیا جز به مقدار اندکی از[محتویات]ظرفی باقی نمانده است.
[714]54-ابی منذر جهنی می گوید:عرضه داشتم:ای پیامبر خدا،برترین سخن را به من بیاموز.فرمود:هر روز صد بار بگو:«هیچ معبودی جز خدا نیست و او یگانه ای است که هیچ همتایی ندارد.فرمانروایی و ستایش از آن اوست.اوست که زنده می دارد و می میراند.همه نیکی ها به دست اوست و او بر هر کاری توانا است.»که تو در آن روز پر فضیلت ترین کردار را درمیان مردم انجام داده ای جز آن که کسی چون آنچه گفته ای بر زبان آورد.و ذکر(خدا منزه است و ستایش از آن اوست و هیچ معبودی جز خدا نیست و هیچ نیرو و توانایی جز به وسیله او ممکن نیست)را فراوان بگو و طلب بخشش در نمازت را فراموش مکن که آن اشتباهات را با[کمک]رحمت خدا پاک می سازد.
[715]55-عقبه بن عامر جهنی می گوید:شنیدم که سلمان می گفت:همانا شنیدم که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله می فرمود:به درستی که سیرترین مردم در دنیا گرسنه ترین آنان در آخرت است.ای سلمان!دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است.
ص:775
716-56- ابن الصّلت،عن ابن عقده عن عبّاد بن أحمد القزوینیّ عن أبیه،عن جابر عن الشّعبیّ،عن جابر بن عبد اللّه البجلیّ،قال:سمعت سلمان الفارسیّ رضی اللّه عنه یقول لی و للأشعث بن قیس:إنّ لی عندکما ودیعه.فقلنا:ما نعلمها إلاّ أنّ قوما قالوا لنا:أقرءوا سلمان عنّا السّلام.قال:فأیّ شیء أفضل من السّلام و هی تحیّه أهل الجنّه؟
717-57- ابن الصّلت عن ابن عقده،عن عبّاد بن أحمد القزوینیّ عن عمّه،عن أبیه،عن مطرّف،عن الشّعبیّ،عن صعصعه بن صوحان،قال:عادنی أمیر المؤمنین علیه السّلام فی مرض،ثمّ قال:انظر فلا تجعلنّ عیادتی إیّاک فخرا علی قومک، فإذا رأیتهم فی أمر فلا تخرج منه،فإنّه لیس بالرّجل غناء عن قومه،إذا خلع منهم یدا واحده یخلعون منه أیدی کثیره،فإذا رأیتهم فی خیر فأعنهم علیه،و إذا رأیتهم فی شرّ فلا تخذلنّهم،و لیکن تعاونکم علی طاعه اللّه،فإنّکم لن تزالوا بخیر ما تعاونتم علی طاعه اللّه تعالی و تناهیتم عن معاصیه.
718-58- ابن الصّلت،عن ابن عقده عن القاسم بن جعفر بن أحمد عن عبّاد بن أحمد عن عمّه،عن أبیه،عن جابر،عن إبراهیم بن عبد الأعلی،عن سوید بن غفله،عن عمر بن الخطّاب و عن أبی بکر و عن علیّ علیه السّلام و عن عبد اللّه بن عبّاس، قال:کلّهم.قالوا:إذا کنت مسافرا ثمّ مررت ببلده ترید أن تقیم بها عشرا فأتمّ الصّلاه،و إن کنت إنّما ترید أن تقیم بها أقلّ من عشره فقصّر،فإن قدمت و أنت
ص:776
[716]56-جریر بن عبد اللّه بجلی می گوید:شنیدم که سلمان فارسی به من و اشعث بن قیس می گفت:من در نزد شما امانتی دارم.پس گفتیم:چیزی به یاد نداریم جز آنکه گروهی به ما گفتند:به سلمان از جانب ما سلام برسانید.سلمان گفت:پس چه چیز با ارزش تر از سلام است درحالی که آن تبریک و شادباش بهشتیان است؟
[717]57-صعصعه بن صوحان می گوید:در بیماری ام،امیر مؤمنان علی علیه السّلام از من عیادت نمود آنگاه فرمود:[اینک]بنگر و عیادت مرا از خود موجب فخرفروشی بر قومت قرار مده.آنگاه که ایشان را مشغول به امری مشاهده کردی خود را از آن کنار مکش همانا هیچ انسانی از اطرافیان و نزدیکان خود بی نیاز نیست و هنگامی که یک دست از آنان برکشد آنان چندین دست از[یاری]او برخواهند کشید.پس هنگامی که آنان را در بدی مشاهده کردی خوارشان مساز و باید یاری شما در راه بندگی خدا باشد چرا که شما تا زمانی که یکدیگر را در راه بندگی خدا یاری کنید و یکدیگر را از نافرمانی او بازدارید،در خیر و نیکی هستید.
[718]58-راوی از عمر و ابو بکر و علی علیه السّلام و ابن عباس روایت می کند که همگی آنها گفتند:
هنگامی که در سفر بوده و از سرزمینی عبور می کنی که می خواهی ده روز در آن اقامت کنی نماز را کامل به جا آور و اگر می خواهی کمتر از ده روز در آنجا بمانی نماز را کامل نخوان.پس اگر به مکانی رسیدی درحالی که با خود می گویی
ص:777
تقول:أسیر غدا أو بعد غد،حتّی تتمّ علی شهر،فأکمل الصّلاه و لا تقصّر فی أقلّ من ثلاث.و قال:سألتهم عن صاحب السّفینه،أیقصّر الصّلاه کلّها؟قال:نعم،إذا کنت فی سفر ممعن،و إن سافرت فی رمضان فصم إن شئت.و کلّهم قال:إذا صلّیت فی السّفینه فأوجب الصّلاه إلی القبله،فاذا استدارت فاثبت حیث أوجبت.و کلّهم صلّی العصر و الفجاج مسفره،فإنّها کانت صلاه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و کلّهم قنت فی الفجر،و عثمان أیضا قنت فی الفجر.
719-59- و بهذا الإسناد،عن عبّاد،عن عمّه،عن أبیه،عن جابر،عن إبراهیم بن عبد الأعلی،عن سوید بن غفله:ذکر أنّ علیّ بن أبی طالب علیه السّلام و عبد اللّه بن عبّاس ذکرا أنّ ابن آدم إذا کان فی آخر یوم من الدّنیا،و أوّل یوم من الآخره،مثّل له ماله و ولده و عمله،فیلتفت إلی ماله فیقول:و اللّه إنّی کنت علیک لحریصا شحیحا،فما عندک؟فیقول:خذ منّی کفنک.فیقبل إلی ولده فیقول:و اللّه إنّی کنت لکم لمحبّا،فما لی عندکم؟فیقولون:أن نؤدّیک إلی حفرتک فنواریک فیها.فیقبل إلی عمله فیقول:و اللّه إنّی کنت فیک لزاهدا،و إنّک کنت علیّ لثقیلا،فما عندک؟ فیقول:أنا قرینک فی قبرک و یوم نشرک حتّی أعرض أنا و أنت علی ربّک.فإن کان للّه ولیّا أتاه أطیب خلق اللّه ریحا،و أحسنه منطقا،و أحسنه ریاشا،فیقول:أبشر بروح و ریحان و جنّه نعیم.فیقول:من أنت؟قال:أنا عملک الصّالح ارتحل من الدّنیا إلی الجنّه،فإنّه لیعرف غاسله و یناشد حامله أن یعجّله،فإذا دخل قبره أتاه
ص:778
فردا یا پس فردا حرکت می کنم[و آنقدر به این حالت باقی بمانی]تا یک ماه کامل گردد پس از یک ماه نماز را کامل به جا آور و در سفر کمتر از سه[شبانه روز]نماز را شکسته نخوان.
راوی گوید:از آنان درباره کسی پرسیدم که با کشتی مسافرت می کند آیا نماز را بشکند یا کامل بخواند؟گفت:بله.اگر در سفری دوردست هستی و چنان چه در رمضان مسافرت کردی اگر خواستی روزه بگیر و تمامی آنها گفتند:هنگامی که با کشتی مسافرت می کنی واجب است به سوی قبله نمازگزاری پس هنگامی که درمیان نماز کشتی دور زد به همان سو که نماز می گزاردی باقی بمان.و تمامی آنها نماز عصر وقتی به پا داشتند زیر نور خورشید واضح و مشخص بود و آن به شیوه نماز رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله بود و تمامی آنان در نماز صبح قنوت گرفتند و عثمان چنین کرد[این روایت از طریق اهل سنت نقل شده و احکام فقهی اهل سنت را در بر دارد و موافقت علی علیه السّلام با مواردی همچون«شکسته نخواندن نماز در سفر کمتر از سه روز و اینکه در سفر ماه رمضان اگر خواستی روزه بگیر یا اینکه قنوت گرفتن را ویژه نماز صبح دانسته است اگر نگوییم دروغ بستن به حضرت باشد،بر تقیه حمل می شود].
و فرزندان و کردارش بر او ظاهر می شوند]
[719]59-سوید بن غفله می گوید:علی بن ابی طالب علیه السّلام و عبد اللّه بن عباس گفتند:هنگامی که فرزند آدم در آخرین روز از دنیا و اولین روز از آخرت قرار می گیرد[شب اول قبر]ثروت و فرزندان و کردارش بر او ظاهر می شود پس رو به ثروتش می کند و می گوید:به خدا سوگند من بر تو آزمند و بخیل بودم.پس چه چیز در نزد توست؟پس می گوید:کفنت را از من بگیر.
پس رو به سوی فرزندانش می کند پس می گوید:اینکه تو را تا قبرت بدرقه کنیم و در آن به خاک سپاریم.پس رو به کردارش می کند و می گوید:به خدا سوگند من به تو دلبستگی و رغبتی نداشتم و تو بر من سنگین بودی پس چه در نزد توست؟می گوید:من در قبرت و در روزی که برانگیخته می شوی همراه توام تا آنگاه که من و تو برپروردگارت عرضه گردیم.
پس اگر از دوستان خدا باشد خوشبوترین و خوش سخن ترین و خوش لباس ترین آفریدگان خدا به نزد او می آید و می گوید:روح و ریحان و بهشت پر نعمت خداوند بر تو بشارت باد.
پس می گوید:تو کیستی؟می گوید:من کردار نیک توام که از دنیا به سوی بهشت کوچ کرده ام.
پس[مرده]شوینده خود را می شناسد و از حمل کنندگان خود می طلبد که در بردن او شتاب کنند.پس هنگامی که در قبر داخل می شود دو[فرشته]به نزدش می آیند.
ص:779
اثنان:یقال لأحدهما منکر،و للآخر نکیر،یجرّان أشعارهما،و یحکّان بأنیابهما، أصواتهما کالرّعد العاصف،و أبصارهما کالبرق الخاطف،ثمّ یقولان:یا هذا من ربّک،و ما دینک،و من نبیّک؟فیقول:اللّه ربّی و دینی الإسلام و نبیّی محمّد.
فیقولان:ثبّتک اللّه لما تحبّ و ترضی،فهو قول اللّه(تعالی) یُثَبِّتُ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثّابِتِ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَهِ [ابراهیم(14):27].ثمّ یقولان:نم ولیّ اللّه قریر العین نومه الآمن الشّابّ النّاعم،فأنت لقول اللّه(عزّ و جلّ) أَصْحابُ الْجَنَّهِ یَوْمَئِذٍ خَیْرٌ مُسْتَقَرًّا وَ أَحْسَنُ مَقِیلاً. و أمّا عدوّ اللّه فإنّه یأتیه أقبح خلق اللّه وجها،و أخبثه ثیابا،و أنتنه ریحا،فیقول له:أبشر بنزل من حمیم و تصلیه جحیم قدمت شرّ مقدم.فیقول:من أنت؟فیقول أنا عملک الخبیث،فإنّه لیعرف غاسله و یناشد حامله أن یحبسه،فإذا دخل فی قبره أتاه ممتحنا القبر،فألقیا أکفانه فی حفرته،ثمّ قالا:من ربّک،و ما دینک،و من نبیّک؟فیقول:لا أدری.فیقولان:لا دریت و لا هدیت،فیضربان یأفوخه بمرزبه ضربه ما خلق اللّه من دابّه إلاّ تذعر لها ما خلا الثّقلین،ثمّ یفتحان له بابا إلی النّار و یقولان له:نم علی شرّ الحال؛فإنّه لمن الضّیق لفی مثل قبّه القناه من الزّجّ،حتّی إنّ دماغه لیخرج من بین أظفاره و لحمه،و یسلّط اللّه علیه حیّات الأرض و عقاربها و هوامّها و شیاطینها فتتناهشه حتّی یبعثه اللّه،و إنّه لیتمنّی قیام السّاعه ممّا هو فیه من الشّرّ.
720-60- ابن الصّلت،عن أحمد بن محمّد بن عقده،عن القاسم بن جعفر بن
ص:780
که به یکی منکر و به دیگری نکیر گفته می شود موهایشان به زمین کشیده می شود و دندان هایشان را برهم می سایند.صدایشان چون رعدی شدید و مهیب و دیدگانشان چون برقی رباینده است.آنگاه می گویند:فلانی پروردگارت و دینت و پیامبرت کیست؟پس می گوید:
خداوند پروردگارم و اسلام دینم و محمد پیامبرم است.پس می گویند:خداوند تو را بر آنچه دوست داری و می پسندی پا برجا بدارد و آن سخن خداوند والا است که می فرماید:
«خداوند مؤمنان را با گفتار ثابت در زندگی دنیا و آخرت پایدار می دارد»[ابراهیم(14):آیۀ 27]آنگاه آن دو فرشته می گویند:ای دوست خدا با چشمان آرام و همچون جوانی آسوده و ایمن بخواب.پس تو مصداق سخن پروردگار هستی که می فرماید:«در آن روز قرارگاه بهشتیان از همه بهتر و آسایششان نیکوتر است»[فرقان(25):آیۀ 24]و اما زشت روترین و بد لباس ترین و بدبوترین آفریدگان خدا به نزد دشمن خدا می آید.پس به او می گوید:وارد شدن در آتش گداخته شده و داخل شدن در دوزخ بر تو بشارت باد.به بد قدمگاه قدم گذاشتی.پس می گوید:تو کیستی؟پاسخ می دهد:من کردار ناپسند توام.پس او شوینده خود را می شناسد و از حمل کنندگانش می طلبد که او را نگه دارند[و به سوی قبر نبرند]پس هنگامی که در قبر داخل می شود دو فرشته سئوال کننده داخل می شوند و کفن هایش را در قبر می اندازند آنگاه می گویند:پروردگار و دین و پیامبر تو کیست؟پاسخ می دهد:نمی دانم.پس آن دو فرشته می گویند:ندانستی و هدایت نگشتی.آنگاه با گرزی آهنی چنان ضربه ای بر سرش می زنند که هیچ آفریده ای از خدا جز جن و انس نمی ماند مگر آنکه از آن ضربه هراسان می شود.آنگاه دری از دوزخ به رویش می گشایند و به او می گویند:با بدترین حالت بخواب.
پس آن قبر از نظر تنگی هم چون سر آهنی نیزه ای است[و این فشار به حدی است]که مغز سر او از میان ناخن و گوشتش بیرون می زند و خداوند مارها و عقربها و گزندگان و شیاطین زمین را بر او مسلط می گرداند تا روزی که او را برانگیزد.و او از شدت بدی و شرّی که در آن به سر می برد آرزو می کند قیامت برپا شود.
ص:781
أحمد عن عبّاد،بن أحمد القزوینیّ،عن أبیه،عن عبد الرّحمن بن ثابت عن حسّان بن عطیّه،عن عمرو بن میمون الأزدیّ قال:کنت مع معاذ بالشّام،فلمّا قبض أتیت عبد اللّه بن مسعود بالکوفه و کنت معه،فأبکر بعض الوقت فی زمانه فقلت له:یا أبا عبد الرّحمن،کیف تری فی الصّلاه معهم؟فقال:صلّ الصّلاه لوقتها، و اجعل صلاتک معهم سبحه.فقلت:أبا عبد الرّحمن-یرحمک اللّه ندع-الصّلاه فی الجماعه؟فقال:ویحک یا بن میمون إنّ جمهور النّاس الأعظم قد فارقوا الجماعه،إنّ الجماعه من کان علی الحقّ و إن کنت وحدک.فقلت:أبا عبد الرّحمن،و کیف أکون جماعه و أنا وحدی؟فقال:إنّ معک من ملائکه اللّه و جنوده المطیعین للّه أکثر من بنی آدم أوّلهم و آخرهم.
انتهت أحادیث ابن الصلت 721-61- أخبرنا هلال بن محمّد بن جعفر عن علیّ بن محمّد البزّاز،عن إبراهیم بن إسحاق عن محمّد بن الحسن السّکونیّ عن صالح بن أبی الأسود،عن أبان بن تغلب،عن حبیش بن المعتمر،عن أبی ذرّ عن النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله قال:إنّما مثل أهل بیتی فیکم کمثل سفینه نوح علیه السّلام من دخلها نجا،و من تخلّف عنها غرق.
722-62- أخبرنا الحفّار،عن عیسی بن موسی الهاشمیّ عن أبی بکر بن المرزبان،عن محمّد بن موسی القرشیّ،عن إبراهیم بن سعید الجعفیّ،عن عبد اللّه البجلیّ،عن شعبه،عن قتاده،عن حمید بن عبد الرّحمن،عن أبی سعید
ص:782
[720]60-عمرو بن میمون ازدی می گوید:به همراه معاذ در شام بودم پس هنگامی که از دنیا رفت به نزد عبد اللّه بن مسعود در کوفه رفتم و با او همنشین شدم گاهی بعضی از نمازها را زودتر از جماعت و در اول وقت به جا می آورد.پس به او گفتم:ای ابا عبد الرحمن!نماز با آنان را چگونه می بینی؟[و درباره آن چه نظری داری؟]گفت:نماز[واجبت]را در زمانش[به فردای]به جای آور و نماز خود با آنان را مستحبی قرار ده.پس گفتم:ای ابا عبد الرحمن- خداوند تو را ببخشاید-نماز درمیان جماعت مسلمانان را رها کنیم.پس گفت:وای بر تو ای ابن میمون!همانا توده انبوهی از مردم جماعت را رها نموده اند.همانا جماعت،کسانی هستند که بر حق باشند هرچند که تو یک نفر به تنهایی[بر حق]باشی پس گفتم:ای ابا عبد الرحمن.چگونه من به تنهایی یک جماعت باشم؟گفت:همانا فرشتگان خدا و سپاهیانش فرمانبر او که از پیشینیان و آیندگان فرزندان آدم بیشترند به همراه تو هستند.
روایات ابن صلت به پایان رسید
[721]61-پیامبر صلّی اللّه علیه و اله فرمود:مثل اهل بیت من درمیان شما همچون کشتی نوح علیه السّلام است هر کس در آن داخل شود نجات می یابد و هرکس از آن سر باز زند غرق می شود.
ص:783
الخدریّ،عن عمران ابن حصین،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:النّظر إلی وجه علیّ بن أبی طالب عباده.
723-63- أخبرنا هلال بن محمّد أبو الفضل عیسی بن المتوکّل علی اللّه،قال اخبرنی أبو عبد اللّه بن نصیر عن محمّد بن عیسی المقری،عن سعید بن أحمد البزّاز،عن المنذر بن محمّد بن محمّد:عن أبیه،عن الرّضا عن آبائه،عن علیّ علیهم السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:ما من هدهد إلاّ و فی جناحه مکتوب بالسّریانیّه«آل محمّد خیر البریّه».
724-64- أخبرنا الحفّار،عن عیسی بن موسی عن علیّ بن عبید،عن محمّد بن سهل عن أبی عبد اللّه بن محمّد البلویّ عن إبراهیم بن عبید اللّه بن العلا،عن أبیه عن زید ابن علیّ عن أبیه،عن جدّه،عن علیّ علیه السّلام قال:ما زلت مظلوما مذ کنت،أن کان عقیل لیرمد فیقول:لا تذرّونی حتّی تذرّوا أخی علیّا؛فأضجع فأذرّ و ما بی رمد.
725-65- أخبرنا الحفّار،قال:حدّثنی أبو الفضل،قال:حدّثنا علیّ بن عبید، قال:حدّثنا محمّد بن سهل،قال:حدّثنا عبد اللّه بن محمّد البلویّ،قال:حدّثنی إبراهیم بن عبید اللّه بن العلاء،عن أبیه،عن زید بن علیّ،عن أبیه،عن جدّه،عن علیّ ابن أبی طالب علیهم السّلام،عن النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله،قال الحسن و الحسین یوم القیامه عن جنبی عرش الرّحمن بمنزله الشّنفین من الوجه.
ص:784
[722]62-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:نگاه به چهره علی بن ابی طالب،عبادت است.
[723]63-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:هیچ هدهدی نیست مگر آن که در بالش به زبان سریانی نوشته است:خاندان محمد بهترین آفریدگانند.
[724]64-علی علیه السّلام فرمود:از زمانی که به دنیا آمدم تاکنون مظلوم و ستمدیده بوده ام.اگر عقیل چشم درد می گرفت می گفت:پیش از اینکه در چشم برادرم علی دوا بگذارید در چشمم دوا نهید.[و اجازه دوا گذاشتن نمی داد].پس مرا خوابانده و در چشمم دوا گذاشته می شد در حالی که چشم دردی نداشتم.
[725]65-پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله فرمود:در روز قیامت حسن و حسین در دو طرف عرش خداوند رحمان همچون دو گوشواره یک چهره اند.
ص:785
726-66- أخبرنا الحفّار،عن الجعابیّ عن علیّ بن موسی الخزّاز عن الحسن بن علیّ الهاشمیّ عن إسماعیل عن عثمان بن أحمد عن أبی قلابه عن بشر بن عمر عن مالک بن أنس عن زید بن أسلم عن إسماعیل بن أبان،عن أبی مریم،عن ثویر بن أبی فاخته،عن عبد الرّحمن بن أبی لیلی،قال:قال أبی دفع:النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله الرّایه یوم خیبر إلی علیّ بن أبی طالب علیه السّلام ففتح اللّه علیه،و أوقفه یوم غدیر خمّ، فأعلم النّاس أنّه مولی کلّ مؤمن و مؤمنه،و قال له:«أنت منّی،و أنا منک».قال له:
«تقاتل علی التّأویل کما قاتلت علی التّنزیل».و قال له:«أنت منّی بمنزله هارون من موسی».و قال له:«أنا سلم لمن سالمت،و حرب لمن حاربت».و قال له:
«أنت العروه الوثقی».و قال له:«أنت تبیّن لهم ما اشتبه علیهم بعدی».و قال له:
«أنت إمام کلّ مؤمن و مؤمنه،و ولیّ کلّ مؤمن و مؤمنه بعدی»و قال له:أنت الّذی أنزل اللّه فیه: وَ أَذانٌ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَی النّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الْأَکْبَرِ [التوبه(9):3] و قال له:«أنت الآخذ بسنّتی و الذّابّ عن ملّتی».و قال له:«أنا أوّل من تنشقّ الأرض عنه و أنت معی».و قال له:«أنا عند الحوض،و أنت معی».و قال له:«أنا أوّل من یدخل الجنّه و أنت بعدی تدخلها و الحسن و الحسین و فاطمه علیهم السّلام».و قال له:«إنّ اللّه أوحی إلیّ بأن أقوم بفضلک فقمت به فی النّاس و بلّغتهم ما أمرنی اللّه بتبلیغه».و قال له:«اتّق الضّغائن الّتی لک فی صدور من لا یظهرها إلاّ بعد موتی، أولئک یلعنهم اللّه و یلعنهم اللاّعنون».ثمّ بکی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فقیل:ممّ بکاؤک یا رسول
ص:786
[726]66-ابو لیلی می گوید:پیامبر صلّی اللّه علیه و اله در روز جنگ خیبر پرچم را به علی بن ابی طالب علیه السّلام سپرد و خداوند به وسیلۀ او مسلمانان را پیروز ساخت و پیامبر او را در روز غدیر خم ایستاند و مردم را آگاه کرد که او مولای هر زن و مرد مؤمنی است.و به او فرمود:تو از منی و من از توأم.و به او فرمود:براساس باطن قرآن می جنگی همان گونه که من براساس ظاهر فرو فرستاده شدۀ قرآن جنگیدم.و به او فرمود:جایگاه تو نسبت به من همچون جایگاه هارون نسبت به موسی است و به او فرمود:من با هرکس که صلح کنی صلح می کنم و با هرکس بجنگی می جنگم.و به او فرمود:تو ریسمان محکم الهی هستی.و به او فرمود:توئی که هر آنچه پس از من بر آنان اشتباه گردد را بیان می کنی و به او فرمود:تو پس از من پیشوا و سرپرست هر زن و مرد مؤمنی هستی.و به او فرمود:تو کسی هستی که خداوند دربارۀ او این آیه را فروفرستاد:«در روز حجّ اکبر خدا و رسولش به مردم اعلام می کنند...»[توبه(9):
آیۀ 3]و به او فرمود:تو سنت و شیوۀ مرا پیاده می کنی و از ملت من حمایت و دفاع می کنی.و به او فرمود:من اولین کسی هستم که در بهشت داخل می شوم و تو و حسن و حسین و فاطمه پس از من در بهشت داخل می گردید.و به او فرمود:خداوند به من وحی فرمود که برتری تو را بیان دارم پس برتری ات را درمیان مردم بیان داشتم و آن چه را که خداوند ابلاغ و رساندن آن را به من فرمان داده بود ابلاغ کردم.و به او فرمود:خداوند به من وحی فرمود که برتری تو را بیان دارم پس برتری ات را درمیان مردم بیان داشتم و آنچه را که خداوند ابلاغ و رساندن آن را به من فرمان داده بود ابلاغ کردم.و به او فرمود:از کینه هایی که در سینه های کسانی است که آن را جز پس از مرگ من آشکار نمی سازند برحذر باش.ایشان کسانی هستند که خداوند و نفرین کنندگان آنان را نفرین می کنند.آنگاه پیامبر صلّی اللّه علیه و اله گریست.پس گفته شد:ای رسول خدا! چرا می گریی؟
ص:787
اللّه؟قال:أخبرنی جبرئیل علیه السّلام أنّهم یظلمونه و یمنعونه حقّه،و یقاتلونه و یقتلون ولده،و یظلمونهم بعده،و أخبرنی جبرئیل علیه السّلام عن ربّه(عزّ و جلّ)أنّ ذلک یزول إذا قام قائمهم،و علت کلمتهم،و أجمعت الأمّه علی محبّتهم،و کان الشّانئ لهم قلیلا، و الکاره لهم ذلیلا،و کثر المادح لهم،و ذلک حین تغیّر البلاد،و ضعف العباد، و الإیاس من الفرج،و عند ذلک یظهر القائم منهم.فقیل له:ما اسمه؟قال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله اسمه کاسمی،و اسم أبیه کاسم أبی،هو من ولد ابنتی،یظهر اللّه الحقّ بهم،و یخمد الباطل بأسیافهم،و یتبعهم النّاس بین راغب إلیهم و خائف منهم.قال:و سکن البکاء عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فقال:معاشر المؤمنین،أبشروا بالفرج،فإنّ وعد اللّه لا یخلف،و قضاءه لا یردّ،و هو الحکیم الخبیر،فإنّ فتح اللّه قریب.اللّهمّ إنّهم أهلی فأذهب عنهم الرّجس و طهّرهم تطهیرا،اللّهمّ اکلأهم وارعهم و کن لهم و انصرهم و أعنهم و أعزّهم،و لا تذلّهم،و اخلفنی فیهم،إنّک علی کلّ شیء قدیر.
727-67- أخبرنا الحفّار،عن الجعابیّ،عن سعید بن عبد اللّه بن عجب الأنصاریّ،عن خلف بن درست،عن القاسم بن هارون،عن سهل بن سفیان،عن همّام عن قتاده،عن أنس،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:لمّا عرج بی إلی السّماء دنوت من ربّی(عزّ و جلّ)حتّی کان بینی و بینه قاب قوسین أو أدنی،فقال:یا محمّد،من تحبّ من الخلق علیه السّلام قلت:یا ربّ علیّا.قال:التفت یا محمّد؛فالتفتّ عن یساری، فإذا علیّ بن أبی طالب علیه السّلام.
ص:788
فرمود:جبرئیل به من خبر داد که آنان به او ستم روا داشته و او را از حقّش باز می دارند و با او می جنگند و فرزندانش را به شهادت می رسانند و پس از او به آنان ستم می کنند.و جبرئیل از جانب خدا به من خبر داد که آن[مصیبت و سختی]زمانی برطرف می شود که قائم این امت بر خیزد و حکم و خواسته شان والایی یابد و این امت بر محبت آنان اجتماع کند و دشمنان آنان اندک و ناخوش دارندگانشان خوار گردند و ستایندگانشان فراوان گردند و آن در زمانی است که سرزمین ها تغییر یابد و بندگان ناتوان شوند و از گشایش ناامید گردند و در آن هنگام است که قائمشان پدیدار می شود.پس گفته شد:اسمش چیست؟پیامبر فرمود:نام او چون نام من و پدرش چون نام پدرم است او از فرزندان دخترم می باشد که خداوند به وسیلۀ آنان حق را آشکار می سازد و با شمشیرهایشان باطل را خاموش می نماید و مردم از ایشان پیروی می کنند گروهی به سوی آنان میل دارند و گروهی از آنان در هراسند.راوی گوید:و گریستن رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله متوقّف شد پس فرمود:ای گروه مؤمنان بر شما به گشایش بشارت باد.به درستی که وعدۀ خداوند تخلّف نمی پذیرد و قضای[حتمی]او باز نمی گردد و او حکیم آگاه است پس همانا پیروزی خداوند نزدیک است.خداوندا همانا ایشان خاندان نزدیک من هستند پس پلیدی را از آنان دور بدار و به بهترین شکل پاکشان کن.خداوندا آنان را حفظ و از آنان مراقبت نما و برایشان[یار و یاور]باش و یاری شان نما و گرامی شان بدار و خوارشان نساز و از میان آنان برایم جانشین قرار ده به درستی که تو بر هر کاری توانایی.
[727]67-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:هنگامی که به سوی آسمان بالا برده شدم به پروردگارم نزدیک شدم تا جایی که میان من و او به مقدار نزدیکی دو سر کمان یا نزدیک تر فاصله بود.
پس خداوند فرمود:ای محمّد!از میان آفریدگانم چه کسی را دوست می داری؟عرضه داشتم:
پروردگارا!علی را دوست می دارم.فرمود:ای محمّد روی گردان پس به سمت چپ خود برگشتم و علی ابن ابی طالب علیه السّلام را مشاهده کردم.
ص:789
728-68- أخبرنا الحفّار،عن الجعابیّ،عن محمّد بن أحمد الکاتب،عن أحمد بن یحیی الأودیّ،عن حسن بن حسین الأنصاریّ،عن یحیی بن یعلی عن عبد اللّه بن موسی عن أبی هاشم الرّمّانیّ،عن أبی البختریّ،عن زاذان قال قال لی سلمان یا زاذان،أحبّ علیّا،فإنّی رأیت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله ضرب فخذه،و قال:محبّک محبّی و محبّی محبّ للّه،و مبغضک مبغضی و مبغضی مبغض للّه(عزّ و جلّ).
729-69- أخبرنا الحفّار،عن عبد اللّه بن محمّد بن عثمان عن محمّد بن علیّ بن معمر عن أحمد بن المعافا عن علیّ بن موسی الرّضا عن آبائه عن أمیر المؤمنین علیه السّلام،عن النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله،عن جبرئیل،عن میکائیل،عن إسرافیل،عن القلم، عن اللّوح،عن اللّه تعالی علیّ حصنی،من دخله أمن ناری.
730-70- أخبرنا الحفّار،عن عبد اللّه بن محمّد،بن عثمان عن محمّد بن علیّ بن معمر عن علیّ بن یونس اللّؤلؤیّ عن جدّه هشام بن یونس،عن حسین بن سلیمان،عن عبد الملک بن عمیره،عن أنس،قال:نظر النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله إلی علیّ علیه السّلام فقال:کذب من زعم أنّه یبغضک و یحبّنی.
731-71- أخبرنا الحفّار،عن عبد اللّه بن محمّد عن عبد اللّه بن زاذان عن عبّاد بن یعقوب،عن یحیی بن یسار عن محمّد بن إسماعیل عن أبی إسحاق،عن عاصم بن ضمره،عن علیّ علیه السّلام و عن الحارث،عن علیّ علیه السّلام،عن النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله أنّه قال:مثلی مثل شجره أنا أصلها،و علیّ فرعها،و الحسن و الحسین ثمرتها،
ص:790
[728]68-زاذان می گوید:سلمان به من گفت:ای زاذان!علی را دوست بدار.پس همانا من مشاهده کردم که رسول خدا بر روی ران علی زد و فرمود:دوستدار تو دوستدار من است و دوستدار من دوستدار خداست و دشمنت دشمن من و دشمن من دشمن خدای والاست.
[729]69-امیر مؤمنان علیه السّلام از پیامبر صلّی اللّه علیه و اله و او از جبرئیل و او از جبرئیل و او از میکائیل و او نیز از اسرافیل و او از قلم و او از لوح و او از خدای والا روایت می کند که فرمود:علی دژ استوار من است که هرکس در آن داخل گردد از آتش من در امان است.
[730]70-انس می گوید:پیامبر صلّی اللّه علیه و اله به علی علیه السّلام نگریست پس فرمود:دروغ می گوید کسی که گمان می کند با وجود دشمنی با تو مرا دوست می دارد.
[731]71-پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله فرمود:مثل من چون درختی است که من تنۀ آن و علی شاخۀ آن و حسن و حسین میوۀ آن و شیعیان برگ های آنند.از نیکو فقط حاصل و نتیجۀ نیکو به دست می آید.
ص:791
و الشّیعه ورقها،فأبی أن یخرج من الطّیّب إلاّ الطّیّب.
732-72- أخبرنا الحفّار،عن عبد اللّه بن محمّد عن محمّد بن أبی بکر عن أحمد بن محمّد بن یزید،عن حسین بن حسن،عن قیس بن الرّبیع،عن أبی هاشم الرّمّانیّ،عن مجاهد،عن ابن عبّاس،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله علیّ منّی بمنزله رأسی من بدنی.
733-73- أخبرنا هلال بن محمّد بن جعفر عن محمّد بن عمر عن محمّد بن هارون الهاشمیّ،عن محمّد بن زیاد النّخعیّ عن محمّد بن فضیل بن غزوان،عن غالب الجهنیّ،عن أبی جعفر محمّد بن علیّ،عن أبیه،عن جدّه علیه السّلام قال:قال علیّ علیه السّلام قال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله لمّا أسری بی إلی السّماء،ثمّ من السّماء إلی سدره المنتهی، وقفت بین یدی ربّی(عزّ و جلّ)فقال لی:یا محمّد.قلت:لبّیک و سعدیک.فقال:قد بلوت خلقی فأیّهم وجدت أطوع لک؟قال:قلت:ربّ علیّا.قال:صدقت یا محمّد،فهل اتّخذت لنفسک خلیفه یؤدّی عنک،و یعلّم عبادی من کتابی ما لا یعلمون؟قال:قلت:اختر لی،فإنّ خیرتک خیرتی.قال:قد اخترت لک علیّا، فاتّخذه لنفسک خلیفه و وصیّا و نحلته علمی و حلمی،و هو أمیر المؤمنین حقّا،لم ینلها أحد قبله و لیست لأحد بعده.یا محمّد،علیّ رایه الهدی و إمام من أطاعنی و نور أولیائی،و هو الکلمه الّتی ألزمتها المتّقین،من أحبّه فقد أحبّنی،و من أبغضه فقد أبغضنی،فبشّره بذلک یا محمّد.فقال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله قلت:ربّی فقد بشّرته.فقال
ص:792
[732]72-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:جایگاه علی نسبت به من همچون جایگاه سرم نسبت به بدنم می باشد.
[733]73-هنگامی که[در شب معراج]به آسمان ها برده شدم از آسمانی به آسمان دیگر رفتم تا به سدره المنتهی رسیدم و در مقابل پروردگارم ایستادم پس خداوند به من فرمود:ای محمّد!عرضه داشتم:پروردگارا!گوش به فرمانت هستم از پاسخ گویی به تو سعادتمندم.
فرمود:همانا تو آفریدگان مرا آزمودی.پس کدامیک از تو فرمان پذیرترند؟گفتم:پروردگارا! علی.فرمود:ای محمّد راست گفتی.پس آیا برای خود جانشینی برگزیده ای که پس از تو امور تو را به انجام رساند و به بندگانم از کتابم آن چه را که نمی دانند بیاموزد؟حضرت می فرماید:
عرضه داشتم:خود برایم برگزین،پس همانا انتخاب تو برایم نیکوتر است.خداوند فرمود:
علی را برایت برگزیدم پس او را جانشین و خلیفۀ خود قرارده.به درستی که من دانش و بردباری خود را به او بخشیده ام و او به حق امیر مؤمنان است و هیچ کس پیش از او و پس از او به این نام نامیده نشده است.ای محمّد!علی پرچم هدایت و امام کسانی است که از من پیروی می کنند.او نور دوستان من و کلمه ای است که پرهیزگاران را به همراهی آن واداشتم.هرکس او را دوست بدارد مرا دوست داشته است و هرکس او را دشمن بدارد مرا دشمن داشته است.
پس ای محمّد او را براین امر بشارت ده.پس پیامبر فرمود:پروردگارا!به او بشارت دادم
ص:793
علیّ علیه السّلام:أنا عبد اللّه و فی قبضته،إن یعاقبنی فبذنوبی لم یظلمنی شیئا،و إن یتمّ لی وعدی فاللّه مولای.قال:أجل،و اجعل ربیعه الإیمان بک قال:قد فعلت ذلک به یا محمّد،غیر أنّی مختصّه بشیء من البلاء لم أختص به أحدا من أولیائی.قال:قلت:
ربّی أخی و صاحبی.قال:قد سبق فی علمی أنّه مبتلی،لو لا علیّ لم یعرف حزبی و لا أولیائی و لا أولیاء رسلی.
734-74- أخبرنا الحفّار،عن الجعابیّ،عن علیّ بن أحمد العجلیّ،عن عبّاد بن یعقوب،عن عیسی بن عبد اللّه العلویّ عن أبیه،عن أبیه عن جدّه،عن علیّ علیه السّلام قال:جاء رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله ذات لیله یطلبنی،فقال:أین أخی،یا أمّ أیمن؟قالت:و من أخوک؟قال:علیّ.قالت:یا رسول اللّه،تزوّجه ابنتک و هو أخوک؟قال:نعم.أما و اللّه یا أمّ أیمن،زوّجتها کفوا شریفا وجیها فی الدّنیا و الآخره و من المقرّبین.
735-75- أخبرنا الحفّار،عن الجعابیّ،عن علیّ بن أحمد،عن عبّاد بن یعقوب،عن عیسی بن عبد اللّه،عن أبیه،عن جدّه،عن علیّ علیه السّلام،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:علیّ یعسوب المؤمنین،و المال یعسوب المنافقین.
736-76- أخبرنا الحفّار،عن محمّد بن أحمد بن الصّوّاف،عن إسحاق بن عبد اللّه عن زید بن عبد الغفّار،عن حسین بن موسی بن جعفر عن آبائه علیه السّلام عن فاطمه عن أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیهما قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:أیّما رجل صنع إلی رجل من ولدی صنیعه،فلم یکافئه علیها،فأنا المکافئ له علیها.
ص:794
که علی در جواب گفت:من بندۀ خدا و در اختیار او هستم.اگر مرا عذاب کند که به سبب گناهانم بوده و بر من ستم روا نداشته است و اگر آنچه به من وعده داده است را بر من تمام سازد پس خداوند به من سزاوارتر است.پس پیامبر فرمود:ای محمد با او چنین کردم جز آن که او را به بلایی مخصوص گرداندم که هیچ یک از دوستانم را به چنین بلایی مخصوص نگردانیده ام.گفتم:پروردگارا او برادر و همراه من است.فرمود:همانا در دانش من از پیش بوده است که او مورد امتحان قرار می گیرد و مردم نیز دربارۀ او در معرض امتحان قرار می گیرند.اگر علی نبود گروه من و دوستانم و دوستان فرستاده ام شناخته نمی شدند.
[734]74-علی علیه السّلام می گوید:شبی رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به دنبال من آمد و فرمود:ای امّ ایمن برادرم کجاست؟عرضه داشت:برادرت کیست؟فرمود:علی.عرضه داشت:ای رسول خدا.
دخترت را به ازدواج او در می آوری درحالی که او برادر توست؟فرمود:بله به خدا سوگند ای امّ ایمن.دخترم را به ازدواج همسری شریف و آبرومند در دنیا و آخرت و از نزدیک شدگان[درگاه الهی]درآوردم.
[735]75-پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله فرمود:علی پیشوای مؤمنان،و ثروت پیشوای منافقان است.
[736]76-علی بن ابی طالب علیه السّلام می فرماید:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:هرکس به یکی از فرزندان من نیکی و احسان کند و فرزندم در مقابل نیکی او پاداش ندهد من پاداش آن شخص را در برابر آن احسان خواهم داد.
ص:795
737-77- أخبرنا الحفّار،عن أبی الحسن علیّ بن أحمد الحلوانیّ،قال:حدّثنا محمّد بن إسحاق المقرئ،قال:حدّثنا علیّ بن حمّاد الخشّاب،عن علیّ المدینیّ،عن وکیع عن سلیمان بن مهران،عن جابر،عن مجاهد،عن ابن عبّاس، قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:لمّا عرج بی إلی السّماء رأیت علی باب الجنّه مکتوبا«لا إله إلاّ اللّه،محمّد رسول اللّه،علیّ حبیب اللّه،الحسن و الحسین صفوه اللّه،فاطمه أمه اللّه،علی باغضهم لعنه اللّه».
738-78- أخبرنا الحفّار،عن علیّ بن أحمد الحلوانیّ،عن محمّد بن القاسم المقری،عن الفضل بن حباب عن مسلم بن إبراهیم،عن أبان،عن قتاده،عن أبی العالیه،عن ابن عبّاس،قال:کنّا جلوسا مع النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله إذ هبط علیه الأمین جبرئیل علیه السّلام،و معه جام من البلّور الأحمر مملوءا،مسکا و عنبرا،و کان إلی جنب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله علیّ بن أبی طالب علیه السّلام و ولداه الحسن و الحسین فقال له:السّلام علیک،اللّه یقرأ علیک السّلام،و یحیّیک بهذه التّحیّه،و یأمرک أن تحیّی بها علیّا و ولدیه،قال ابن عبّاس:فلمّا صارت فی کفّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله هلّل ثلاثا،و کبّر ثلاثا،ثمّ قالت بلسان ذرب طلق:بسم اللّه الرّحمن الرّحیم طه* ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقی [طه(20):1-2]فاشتمّها النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و حیّا بها علیّا علیه السّلام،فلمّا صارت فی کفّ علیّ علیه السّلام قالت:بسم اللّه الرّحمن الرّحیم إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ هُمْ راکِعُونَ [المائده(5):55]فاشتمّها
ص:796
[737]77-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:هنگامی که به سوی آسمان بالا برده شدم دیدم که بر در بهشت نوشته شده است:هیچ معبودی جز خدا نیست محمّد فرستادۀ اوست.علی دوست خداست.حسن و حسین برگزیدگان اویند.فاطمه کنیز خداست نفرین خدا بر دشمنانشان.
[738]78-ابن عبّاس می گوید:در نزد پیامبر نشسته بودیم که جبرئیل امین بر او فرود آمد در حالی که با او جامی بلورین و سرخ رنگ و لبریز از مشک و عنبر بود.و در کنار رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله علی بن ابی طالب و دو دو فرزندش حسن و حسین قرار داشتند.پس جبرئیل به پیامبر عرضه داشت:سلام بر تو.خداوند به تو سلام می رساند و با این هدیه به تو درود می فرستد و به تو فرمان می دهد که بر علی و دو فرزندش درود فرستی.ابن عبّاس می گوید:پس هنگامی که آن هدیه در دستان پیامبر قرار گرفت سه بار«لا اله الاّ اللّه»و سه بار«اللّه اکبر»گفت آنگاه با زبانی شیوا و برّان عرضه داشت:به نام خداوند بخشایندۀ مهربان«طه[ای پیامبر]قرآن را بر تو نازل نکردیم که به مشقّت افتی»[طه(20):آیۀ 1-2]پس پیامبر او را بوئید و آن را به علی سپرد پس هنگامی که در دستان علی علیه السّلام قرار گرفت عرضه داشت:به نام خداوند بخشایندۀ مهربان«فقط خدا و رسولش و مؤمنانی که نماز را برپا می دارند و در رکوع زکات می دهند یار و یاور شما هستند»[مائده(5):آیۀ 55]
ص:797
علیّ علیه السّلام و حیّا بها الحسن علیه السّلام فلمّا صارت فی کفّ الحسن قالت:بسم اللّه الرّحمن الرّحیم عَمَّ یَتَساءَلُونَ* عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ* اَلَّذِی هُمْ فِیهِ مُخْتَلِفُونَ [النبا(78):1- 3]فاشتمّها الحسن و حیّا بها الحسین فلمّا صارت فی کفّ الحسین علیه السّلام قالت:بسم اللّه الرّحمن الرّحیم قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبی وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَهً نَزِدْ لَهُ فِیها حُسْناً إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ [الشوری(42):23]ثمّ ردّت إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فقالت:بسم اللّه الرّحمن الرّحیم اَللّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ [النور (24):35]قال ابن عبّاس:فلا أدری إلی السماء صعدت،أم فی الأرض توارت بقدره اللّه(عزّ و جلّ).
739-79- أخبرنا الحفّار،عن ابن السّماک،عن عبد الملک بن محمّد الرّقاشیّ، عن أبیه و معلّی بن راشد معا عن عبد الواحد بن زیاد،عن عبد الرّحمن بن إسحاق،عن النّعمان بن سعد،عن علیّ علیه السّلام أنّ النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله قال:خیارکم من تعلّم القرآن و علّمه.
740-80- أخبرنا الحفّار،عن أبی عمرو عثمان بن أحمد بن عبد اللّه الدّقّاق المعروف بابن السّمّاک عن أبی قلابه عبد الملک بن محمّد بن عبد اللّه الرّقاشیّ، عن مسلم بن إبراهیم،عن الحارث بن نبهان،عن عاصم بن بهدله،عن مصعب بن سعد،عن سعد،عن النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله قال:خیارکم من تعلّم القرآن و علّمه.
741-81- أخبرنا الحفّار،عن عثمان بن أحمد،عن الرّقاشیّ،عن وهب بن
ص:798
پس علی آن را بوئید به حسن سپرد.پس هنگامی که در دست حسن قرار گرفت گفت:به نام خداوند بخشندۀ مهربان«دربارۀ چه چیز از یکدیگر می پرسند؟از خبری بزرگ.خبری که دربارۀ آن اختلاف دارند»[نبا(78):آیۀ 1-3]پس حسن آن را بوئید و به حسین سپرد پس هنگامی که در دست حسین قرار گرفت گفت:به نام خداوند بخشایندۀ مهربان«بگو من در ازای رسالتم پاداشی جز محبّت خویشاوندانم از شما طلب نمی کنم و هرکس کار نیکی انجام دهد بر نیکیش می افزایم زیرا خدا آمرزندۀ شکرپذیر است»[شوری(43):آیۀ 23] آنگاه آن تحیّت به پیامبر بازگردانده شد پس گفت:به نام خداوند بخشایندۀ مهربان«خداوند نور آسمان ها و زمین است»[نور(24):آیۀ 35]ابن عبّاس می گوید:پس نمی دانم که با قدرت خداوند والا به سوی آسمان ها بالا رفت یا در زمین پنهان شد.
[739]79-علی علیه السّلام نقل کرد که پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله فرمود:بهترین شما کسی است که قرآن بیاموزد و به دیگران یاد دهد.
[740]80-سعد بن سعد نقل کرد که پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله فرمود:بهترین شما کسی است که قرآن بیاموزد و به دیگران یاد دهد.
ص:799
حریر،عن موسی بن علیّ بن رباح،عن أبیه عن عقبه بن عامر:أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله قال:أیّکم یحبّ أن یغدو إلی العقیق أو إلی بطحاء مکّه فیؤتی بناقتین کوماوین حسنتین،فیدعی[فیدعو]بهما إلی أهله من غیر مأثم و لا قطیعه رحم؟قالوا:کلّنا نحبّ ذلک یا رسول اللّه.قال:لأن یأتی أحدکم المسجد فیتعلّم آیه خیر له من ناقه، و آیتین خیر له من ناقتین و ثلاث خیر له من ثلاث.
742-82- أخبرنا الحفّار،عن عثمان بن أحمد،عن أبی قلابه عن أبیه عن محمّد بن مروان،عن المعارک بن عبّاد،عن سعید بن أبی سعید،عن أبیه،عن أبی هریره،عن النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله قال:تعلّموا القرآن،و تعلّموا غرائبه،و غرائبه فرائضه و حدوده،فإنّ القرآن نزل علی خمسه وجوه:حلال،و حرام،و محکم،و متشابه، و أمثال؛فاعملوا بالحلال،و دعوا الحرام،و اعملوا بالمحکم،و دعوا المتشابه، و اعتبروا بالأمثال.
743-83- أخبرنا الحفّار،عن عثمان بن أحمد،عن أبی قلابه،عن وهب بن حریز و أبو زید عن شعبه،عن الأعمش،عن أبی وائل،عن عبد اللّه،عن النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله قال:من حلف علی یمین یقتطع بها مال أخیه لقی اللّه(عزّ و جلّ)و هو علیه غضبان،فأنزل اللّه تصدیق ذلک فی کتابه إِنَّ الَّذِینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللّهِ وَ أَیْمانِهِمْ ثَمَناً قَلِیلاً [آل عمران(3):77]قال:فبرز الأشعث بن قیس فقال:فیّ نزلت، خاصمت إلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فقضی علیّ بالیمین.
ص:800
[741]81-عقبه بن عامر می گوید:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:کدام یک از شما دوست دارد که صبح زود به سوی عتیق و بطحاء مکّه حرکت کند و دو ماده شتر بزرگ کوهان نیکو بیاورد و آن دو را به سوی خانوادۀ خود ببرد بدون اینکه گناه یا قطع رحمی انجام داده باشد؟گفتند:ای رسول خدا!همگی ما آن امر را دوست می داریم.فرمود:پس اگر یکی از شما به مسجد بیاید و آیه ای بیاموزد برایش بهتر از یک شتر است و اگر دو آیه بیاموزد برایش بهتر از دو شتر است و اگر سه آیه بیاموزد برایش بهتر از سه شتر است.
[742]82-پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله فرمود:قرآن بیاموزید و پیچیدگی های آن را فراگیرید و پیچیدگی های آن واجبات و حدود آن است.پس به درستی که قرآن[مشتمل]بر پنج صورت فروفرستاده شد:حلال و حرام و محکم و متشابه و مثال ها.حلال را انجام دهید و حرام را ترک کنید و به محکمات عمل کنید و متشابهات را رها نمائید و از مثال ها پند بگیرید.
[743]83-پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله فرمود:هرکس قسمی بخورد که به وسیلۀ آن مال برادرش را از آن خود سازد،درحالی خداوند را ملاقات می کند که بر او خشمگین است.پس خداوند تصدیق این امر را در کتابش فروفرستاد و فرمود:«کسانی که پیمان الهی و سوگندهای خود را به بهای اندکی بفروشند...»[آل عمران(3):آیۀ 77]راوی گوید:پس اشعث بن قیس به پا خاست و گفت:این آیه دربارۀ من نازل شده است برای طرح دعوا به نزد رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله رفتم و او با حکم به قسم خوردن[منکر]،برضد من حکم کرد.
ص:801
744-84- أخبرنا الحفّار،عن عثمان بن أحمد،عن أبی قلابه،عن وهب بن جریر،عن أبیه،عن عدیّ بن عدیّ عن رجاء بن حیاه و العزیز بن عمر عن عدیّ بن عدیّ،عن أبیه،قال:اختصم إمرؤ القیس و رجل من حضر موت إلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فی أرض،قال:ألک بیّنه؟قال:لا.قال:فیمینه قال:إذن و اللّه یذهب بأرضی.قال:إن ذهب بأرضک بیمینه؟کان ممّن لا ینظر اللّه إلیه یوم القیامه،و لا یزکّیه،و له عذاب ألیم.قال:ففزع الرّجل وردّها إلیه.
745-85- أخبرنا الحفّار،عن عثمان بن أحمد،عن أبی قلابه،عن أبی الولید، عن أبی عوانه،عن عبد الملک بن عمیر،عن علقمه بن وائل،عن أبیه،قال اختصم رجل من اهل حضر موت و إمرؤ القیس إلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فی أرض فقال:إنّ هذا ابتزّ علی أرضی فی الجاهلیّه.فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله ألک بیّنه؟قال:لا.قال:فیمینه؟ قال:یذهب و اللّه یا رسول اللّه بأرضی.فقال:إن ذهب بأرضک کان ممّن لا ینظر اللّه إلیه یوم القیامه،و لا یزکّیه،و له عذاب ألیم.
746-86- أخبرنا الحفّار،عن عثمان بن أحمد،قال:حدّثنا أبو قلابه،قال:
حدّثنی أبی،قال:حدّثنا یزید بن بزیع،قال:حدّثنا حمید بن ثابت،عن أنس:أنّ النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله رأی رجلا یهادی بین ابنیه أو بین رجلین،فقال:ما هذا؟فقال:نذر أن یحجّ ماشیا.فقال:إنّ اللّه(عزّ و جلّ)غنیّ عن تعذیب نفسه،مروه فلیرکب ولیهد.
747-87- أخبرنا الحفّار،عن عثمان بن أحمد،عن أبی قلابه،عن محمّد بن
ص:802
[744]84-عدیّ بن عدیّ از پدرش روایت می کند:امرو القیس و مردی از حضر موت دعوای خود دربارۀ زمینی را به نزد رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله بردند.پیامبر صلّی اللّه علیه و اله[به امرو القیس]فرمود:آیا شاهدی داری؟گفت:نه.پیامبر فرمود:پس او قسم بخورد؟عرضه داشت:به خدا سوگند بدین سان زمین مرا از من خواهد گرفت.پیامبر فرمود:اگر با قسم[دروغش]زمینت را از تو بگیرد از کسانی خواهد بود که خداوند در روز قیامت به او نمی نگرد و او را پاک نمی سازد و برایش عذابی دردناک است.راوی می گوید:پس آن مرد هراسان شد و زمین را به او بازگرداند.
[745]85-علقمه بن وائل از پدرش نقل می کند که:مردی از اهالی حضر موت و امرو القیس در مورد زمینی،نزد پیامبر اقامۀ دعوا کردند.پس امرو القیس گفت:این مرد در دوران جاهلیت، زمین مرا به زور گرفته است.پیامبر صلّی اللّه علیه و اله فرمود:آیا شاهد یا دلیلی داری؟گفت:نه،پیامبر صلّی اللّه علیه و اله فرمود:پس این مرد باید قسم بخورد.گفت:به خدا سوگند زمین مرا از چنگم درخواهد آورد.آنگاه پیامبر صلّی اللّه علیه و اله فرمود:اگر[واقعا]زمین تو را از جنگت درآورد از کسانی خواهد بود که خداوند در روز قیامت به او نمی نگرد و او را پاک نمی سازد و برایش عذابی دردناک است.
[746]86-انس می گوید:پیامبر مردی را مشاهده کرد که میان دو پسرش یا میان دو مرد به سختی راه می رود و گاهی به این سو و آن سو متمایل می شود.پس فرمود:این چیست؟گفتند:
نذر کرده است که پیاده به حج رود.پیامبر فرمود:همانا خداوند والا از اینکه به خود آزار رسانیم بی نیاز است.به او بگوئید که سوار شود و[برای کفّاره آن نذر]قربانی دهد.
ص:803
عبد اللّه الأنصاریّ،عن صالح بن رستم،عن کثیر بن سیاطین عن الحسن،عن عمران بن حصین،قال:ما خطبنا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله خطبه أبدا إلاّ أمرنا فیها بالصّدقه و نهانا عن المثله.قال:ألا و إنّ من المثله أن ینذر الرّجل أن یخرم أنفه،و من المثله أن ینذر الرّجل أن یحجّ ماشیا،فمن نذر أن یحجّ ماشیا فلیرکب ولیهد بدنه.
748-88- أخبرنا الحفّار،قال حدّثنا عثمان بن أحمد،قال:حدّثنا أبو قلابه، قال:حدّثنا بشر بن عمر،قال حدّثنا مالک بن أنس،عن زید بن أسلم:أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله قال:لیسلّم الرّاکب علی الماشی،و إذا سلّم من القوم واحد أجزأ عنهم.
749-89- أخبرنا الحفّار،عن أبی القاسم إسماعیل الدّعبلیّ،عن أبیه عن علیّ بن علیّ أخی دعبل الخزاعیّ قال:حدّثنا سیّدی أبو الحسن علیّ بن موسی الرّضا علیه السّلام بطوس سنه ثمان و تسعین و مائه،و فیها رحلنا إلیه علی طریق البصره، و صادفنا عبد الرّحمن بن مهدیّ علیلا فأقمنا علیه أیّاما،و مات عبد الرّحمن بن مهدیّ و حضرنا جنازته،صلّی علیه إسماعیل بن جعفر،و رحلنا إلی سیّدی أنا و أخی دعبل،فأقمنا عنده إلی آخر سنه مائتین،و خرجنا إلی قمّ بعد أن خلع سیّدی أبو الحسن الرّضا علیه السّلام علی أخی دعبل قمیصا خزّا أخضر و خاتما فصّه عقیق،و دفع إلیه دراهم رضویّه و قال له:یا دعبل،صر إلی قمّ فإنّک تفید بها.و قال له:احتفظ بهذا القمیص،فقد صلّیت فیه ألف لیله ألف رکعه،و ختمت فیه القرآن ألف ختمه.فحدّثنا إملاءّ فی رجب سنه ثمان و تسعین و مائه،قال:حدّثنا أبی عن
ص:804
[747]87-عمران بن حصین می گوید:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله هرگز هیچ خطبه ای برایمان نخواند مگر آن که در آن ما را به صدقه فرمان داد و از مثله بازداشت.آگاه باشید که از[مصادیق]مثله آن است که کسی نذر کند که بینی خود را بشکافد و از[مصادیق دیگر]مثله آن است که انسان نذر کند پیاده به حج رود پس هرکس نذر کرد که پیاده به حج رود سوار شود و[برای کفارۀ آن نذر]شتری قربانی کند.
[748]88-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:سواره باید بر پیاده سلام کند و هنگامی که از گروهی یکی سلام کند از دیگران کفایت می کند.
[749]89-ابو الحسن علی بن علیّ برادر دعبل خزاعی-که خدا از او خشنود باشد-روایت نمود که:آقایم ابو الحسن علی بن موسی الرضا علیه السّلام در سال صد و نود و هشت در طوس برای ما روایت می فرمود در آن سال از راه بصره به سوی او سفر کردیم و با عبد الرّحمن بن مهدی درحالی که بیمار و از پا افتاده بود برخورد نمودیم و چند روز در نزد او ماندیم تا عبد الرّحمن بن مهدی از دنیا رفت و ما بر تشییع جنازه اش حاضر شدیم و اسماعیل بن جعفر بر او نماز گزارد آنگاه من و برادرم دعبل به سوی آقا خود[امام رضا علیه السّلام]حرکت نمودیم و تا پایان سال دویست نزد او ماندیم.پس از آن که آقایم ابو الحسن رضا صلّی اللّه علیه و اله به برادرم دعبل پیراهنی ابریشمی و سبز رنگ و انگشتری که نگینش عقیق بود به همراه چند درهم رضوی عطا کرد و خواستیم به سوی قم حرکت کنیم امام فرمود:ای دعبل به سوی قم حرکت کن پس به درستی که تو در قم سودمند خواهی بود و به او فرمود:از این پیراهن نگهداری کن که در آن هزار شب و در هر شب هزار رکعت نماز گزارده ام و در آن هزار بار قرآن را ختم نموده ام.پس به سوی قم حرکت کردیم پس امام[هم چنین]در رجب سال صد و نود و هشت املاء فرمود که:
ص:805
الرّضا عن آبائه عن علیّ علیه السّلام قال:من أدام أکل إحدی و عشرین زبیبه حمراء علی الرّیق،لم یمرض إلاّ مرض الموت.
تمّ المجلس الثانی عشر،و یتلوه المجلس الثالث عشر من أمالی الشیخ الطّوسی قدّس اللّه سرّه و روحه و نوّر ضریحه آمین ربّ العالمین.
ص:806
پدرم موسی بن جعفر علیه السّلام از جعفر بن محمّد علیه السّلام از محمّد بن علی علیه السّلام از علی بن حسین علیه السّلام از حسین بن علی علیه السّلام از علی بن ابی طالب علیه السّلام روایت نموده است که حضرت فرمود:هرکس ناشتا به خوردن بیست و یک دانه کشمش سرخ ادامه دهد جز به بیماری مرگ،به بیماری دیگری دچار نخواهد شد.
مجلس دوازدهم به پایان رسید و مجلس سیزدهم از امالی شیخ طوسی-که خداوند تربت و روحش را پاک گرداند و ضریحش را نورانی کند-درپی خواهد آمد.
ص:807
[13] المجلس الثالث عشر فیه بقیّه أحادیث الحفّار،و فیه أحادیث ابن الحمامی المقرئ، و فیه بعض أحادیث أبی الحسن محمّد بن محمّد بن محمّد بن مخلد
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ 750-1- أخبرنا الحفّار،عن أبی القاسم إسماعیل الدّعبلیّ،عن أبیه عن علیّ بن علیّ ابن أخی دعبل الخزاعیّ قال:حدّثنا سیّدی أبو الحسن علیّ بن موسی الرّضا علیه السّلام بطوس سنه ثمان و تسعین و مائه،و فیها رحلنا إلیه علی طریق البصره، و صادفنا عبد الرّحمن بن مهدیّ علیلا،فأقمنا علیه أیّاما و مات عبد الرّحمن بن مهدیّ و حضرنا جنازته،و صلّی علیه إسماعیل بن جعفر،و رحلنا إلی سیّدی أنا و أخی دعبل،فأقمنا عنده إلی آخر سنه مائتین،و خرجنا إلی قمّ.قال:الرّضا عن آبائه عن علیّ علیه السّلام أنّه قال:من أکل إحدی و عشرین زبیبه حمراء،لم یر فی جسده شیئا یکرهه.
751-2- و بالإسناد،عن علیّ علیه السّلام قال:إنّ الزّبیب یشدّ القلب،و یذهب
ص:808
جلسه سیزدهم
در آن بقیۀ احادیث حفار،و همچنین احادیث ابن حمامی المقری و بعضی از
احادیث محمد بن مخلد آمده است.
به نام خداوند رحمتگر مهربان
[750]1-علی بن علی-برادر دعبل خزاعی-روایت کرد:سرورم حضرت رضا علیه السّلام به سال صد و نود و هشت در طوس برای ما روایت می فرمود:ما در آن سال از راه بصره به سویش سفر کردیم و به عبد الرحمان مهدی که بیمار بود برخورده،چند روزی به او پرداختیم و او مرد و ما جنازه اش را تشییع کردیم و اسماعیل جعفر بر او نماز خواند و من و برادرم دعبل به سوی سرورم رفتیم و تا پایان سال دویست نزدش ماندیم و آن گاه به سوی قم بیرون آمدیم.امام رضا علیه السّلام از پدرانش از علی علیه السّلام روایت می کند که فرمود:هرکس بیست و یک کشمش سرخ بخورد،در بدنش چیزی که او را ناخوش آید،نمی بیند.[الفاظ این حدیث با حدیث قبلی مقداری فرق دارد].
ص:809
بالمرض،و یطفئ الحراره و یطیّب النّفس.
752-3- بهذا الإسناد،عن علیّ بن الحسین،عن عمّه الحسن بن علیّ علیه السّلام قال:
سمعت عمر بن الخطّاب یقول:سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول إنّ فی علیّ بن أبی طالب خصالا لأن یکون فیّ إحداهنّ أحبّ إلیّ من الدّنیا و ما فیها؛سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول لعلیّ بن أبی طالب علیه السّلام.اللّهمّ ارحمه و ترحّم علیه،و انصره و انتصر به،و أعنه و استعن به،فإنّه عبدک و کتیبه رسولک.
753-4- بهذا الإسناد،عن أمیر المؤمنین علیه السّلام قال:أطعموا صبیانکم الرّمّان،فإنّه أسرع لألسنتهم.
754-5- بإسناد،أخی دعبل عن الرّضا عن آبائه عن علیّ بن أبی طالب علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله احفظونی فی عمّی العبّاس،فإنّه بقیّه آبائی.
755-6- و بالإسناد،قال:کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یعجبه الدّبّاء و یلتقطه من الصّحفه.
756-7- و بالإسناد،عن علیّ علیه السّلام قال:إنّ الدّبّاء یزید فی العقل.
757-8- و بهذا الإسناد،عن الحسین بن علیّ علیه السّلام قال:سمعت أمیر المؤمنین علیه السّلام و سئل عن القرع أیذبح؟فقال:لیس بشیء یذکّی،فکلوا القرع و لا تذبحوه،و لا یستفزّنّکم الشّیطان.
758-9- و بالإسناد،عن علیّ علیه السّلام قال:الفجل أصله یقطع البلغم،و یهضم الطّعام، و ورقه یحدر البول.
ص:810
[751]2-حضرت علی علیه السّلام فرمود:همانا کشمش قلب را تقویت کرده،بیماری را از بین می برد.
تب را فرونشانده و نفس را پاک می کند.
[752]3-حضرت مجتبی علیه السّلام فرمود:از عمر بن خطاب شنیدم که می گفت:از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله شنیدم که درباره علی بن ابی طالب خصلت هایی می شمرد که اگر یکی از آنها در من بود از دنیا و آن چه در آن است برایم محبوب تر بود.از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله شنیدم درباره علی بن ابی طالب می فرمود:خداوندا به او رحم کرده و بر او ببخش.و او را یاری کرده،پیروزش کن.و او را نجات بده و او را وسیله نجات[امت]قرار ده؛زیرا او بنده تو و لشکر فرستاده تو است.
[753]4-حضرت علی علیه السّلام فرمودند:به کودکانتان انار بخورانید؛زیرا انار زبانشان را زودتر می گشاید.
[754]5-حضرت علی علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:عمویم عباس را به خاطر من پاس بدارید؛زیرا او بازمانده پدران من است.
[755]6-حضرت علی علیه السّلام فرمودند:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله از کدو خوشش می آمد و آن را از کاسه غذا بر می گزید.
[756]7-حضرت علی علیه السّلام فرمود:همانا کدو بر عقل می افزاید.
[757]8-حضرت حسین علیه السّلام فرمود:از امیر مؤمنان علی علیه السّلام شنیدم که وقتی درباره بریدن سر کدو از او پرسیدند،فرمود:چیزی نیست که پاک شود،کدو بخورید و سر آن را نبرید و شیطان شما را نترساند.
[758]9-حضرت امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود:ریشه تربچه،بلغم را می خشکاند و هضم غذا را فراهم می سازد و برگ آن ادرارآور است.
ص:811
759-10- و بالإسناد،عن علیّ عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله قال:ما من صباح إلاّ و یقطّر علی الهندباء قطره من الجنّه،فکلوه و لا تنفضوه.
760-11- و بهذا الإسناد عن الباقر علیه السّلام عن جابر الأنصاریّ،قال:إنّی لأدناهم من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فی حجّه الوداع بمنی،فقال:لا عرفتکم ترجعون بعدی کفّارا یضرب بعضکم رقاب بعض،و ایم اللّه لئن فعلتموها لتعرفنی فی الکتیبه الّتی تضاربکم؛ثمّ التفت إلی خلفه فقال:أو علیّ،أو علیّ ثلاثا،قال جابر فرأینا أنّ جبرئیل علیه السّلام غمزه،و أنزل اللّه(عزّ و جلّ) فَإِمّا نَذْهَبَنَّ بِکَ فَإِنّا مِنْهُمْ مُنْتَقِمُونَ بعلیّ أَوْ نُرِیَنَّکَ الَّذِی وَعَدْناهُمْ فَإِنّا عَلَیْهِمْ مُقْتَدِرُونَ [زخرف(43):42]ثمّ نزلت:
قُلْ رَبِّ إِمّا تُرِیَنِّی ما یُوعَدُونَ* رَبِّ فَلا تَجْعَلْنِی فِی الْقَوْمِ الظّالِمِینَ* وَ إِنّا عَلی أَنْ نُرِیَکَ ما نَعِدُهُمْ لَقادِرُونَ* اِدْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ [المؤمنون(23):93-96]ثمّ نزلت: فَاسْتَمْسِکْ بِالَّذِی أُوحِیَ إِلَیْکَ من أمر علیّ بن أبی طالب إِنَّکَ عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ و إنّ علیّا لعلم للسّاعه لَکَ وَ لِقَوْمِکَ وَ سَوْفَ تُسْئَلُونَ [زخرف(43):43-44] عن محبّه علیّ بن أبی طالب.
761-12- و بالإسناد،عن علیّ علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله علیّ بن أبی طالب محنه للعالم،به یمیّز اللّه المنافقین من المؤمنین.
762-13- و بالإسناد،عن علیّ علیه السّلام أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله تلا هذه الآیه لا یَسْتَوِی أَصْحابُ النّارِ وَ أَصْحابُ الْجَنَّهِ أَصْحابُ الْجَنَّهِ هُمُ الْفائِزُونَ [حشر(59):20]فقال:
ص:812
[759]10-حضرت علی امیر مؤمنان روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:هیچ صبح هنگامی نیست که قطره ای از بهشت بر کاسنی نبارد پس آن را بخورید و گردوخاکش را نگیرید.
[760]11-جابر بن عبد اللّه گوید:من در منا در آخرین حج رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله نزدیک ترین کس به ایشان بودم که فرمودند:گمان می برم که پس از من کافر می گردید و برخی،گردن برخی دیگر را می زنید و به خدا سوگند اگر چنین کنید مرا در لشکری که با شما می جنگد،خواهید دید.
سپس به پشت سرش رو کرد و سه بار فرمود:بجز علی.آنگاه ما دیدیم که جبرئیل علیه السّلام او را لمس کرد و خداوند والا این چنین فروفرستاد«یا تو را ببریم که ما از آن ها انتقام بگیریم»به واسطه علی«یا کیفری را که به آنها وعده کرده ایم به تو نشان می دهیم:زیرا که ما بر آنها تواناییم»[زخرف(43):42-41]سپس نازل شد:«بگو پروردگارا!کاش چیزی را که به آنها وعده داده شده به من نشان می دادی.پروردگارا مرا در گروه ستمکاران قرار نده.و ما به نشان دادن وعده مان بر آنها تواناییم.بدی را با چیزی بهتر دفع کن»[سوره مؤمنون(23):
96-93]سپس نازل شد:«پس به آنچه به تو وحی شده چنگ بزن»یعنی آنچه درباره علی علیه السّلام است.«که تو بر صراط مستقیم هستی»[زخرف(43):آیۀ 43]و همانا علی نشانه ای برای قیامت است.«برای تو و مردمت و شما بازخواست خواهید شد»[زخرف(43):آیۀ 44]در مورد مهرورزی به علی علیه السّلام.
[761]12-امیر مؤمنان علی علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:علی آزمون سختی است برای کسی که او را می شناسد که خداوند به وسیله او منافقان را از مؤمنان باز می نماید.
[762]13-امیر مؤمنان علی علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا این آیه را«اصحاب دوزخ و اصحاب بهشت برابر نیستند.اصحاب بهشت رستگارانند»[حشر(59):آیۀ 20]
ص:813
أصحاب الجنّه من أطاعنی،و سلّم لعلیّ بن أبی طالب بعدی،و أقرّ بولایته.فقیل:
و أصحاب النّار؟قال:من سخط الولایه،و نقض العهد،و قاتله بعدی.
763-14- و بهذا الإسناد،عن علیّ علیه السّلام عن النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله أنّه تلا هذه الآیه أُولئِکَ أَصْحابُ النّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ [البقره(2):257]قیل:یا رسول اللّه من أصحاب النّار؟قال:من قاتل علیّا بعدی،فأولئک أصحاب النّار مع الکفّار فقد کفروا بالحقّ لمّا جاءهم،ألا و إنّ علیّا منّی فمن حاربه فقد حاربنی و أسخط ربّی؛ثمّ دعا علیّا علیه السّلام فقال:یا علیّ حربک حربی،و سلمک سلمی،و أنت العلم فیما بینی و بین أمّتی بعدی.
764-15- و بهذا الإسناد،قال:خطب النّاس أمیر المؤمنین علیه السّلام بالکوفه،فقال:
معاشر النّاس،إنّ الحقّ قد غلبه الباطل،و لیغلبنّ الباطل عمّا قلیل،أین أشقاکم-أو قال:شقیّکم:شکّ أبی،هذا قول أبی رضی اللّه عنه فو اللّه لیضربنّ هذه فلیخضبنّها من هذه و أشار بیده إلی هامته و لحیته.
765-16- و بهذا الإسناد،عن علیّ علیه السّلام أنّه قال:ألا إنّکم ستعرضون علی سبّی، فإن خفتم علی أنفسکم فسبّونی،ألا و إنّکم ستعرضون علی البراءه منّی،فلا تفعلوا فإنّی علی الفطره.
766-17- و بهذا الإسناد،عن علیّ علیه السّلام فی قوله فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَذَبَ عَلَی اللّهِ وَ کَذَّبَ بِالصِّدْقِ إِذْ جاءَهُ [الزمر(39):32]قال:الصّدق ولایتنا أهل البیت.
ص:814
خوانده،فرمود:اصحاب بهشت کسانی اند که از من فرمان بردند و علی بن ابی طالب را پس از من پذیرفته،به ولایتش اقرار کردند،پرسیدند:اصحاب دوزخ چه کسانی هستند؟فرمود:
کسانی که از ولایت او خشمگین شدند و پیمان شکسته،به جنگ با او پرداختند.
[763]14-علی علیه السّلام روایت کرده که پیامبر گرامی صلّی اللّه علیه و آله این آیه را خواند:«و آنان اصحاب دوزخ اند که در آتش جاودانه اند»[بقره(2):آیه 57]پرسیده شد:ای رسول خدا،اصحاب دوزخ چه کسانی هستند؟فرمود:کسانی که پس از من با علی بجنگند.آنان کسانی هستند که به همراه کافران اهل دوزخ اند.کسانی که چون حق به سویشان آمد،کافر گشتند.بدانید که علی از من است.و هرکس با او جنگیده،پروردگارم را به خشم آورده است.سپس علی علیه السّلام را خواند و فرمود:ای علی!جنگ با تو،جنگ با من و سازش با تو،سازش با من است.و تو پس از من، نشانه میان من و امّتم هستی.
[764]15-امیر مؤمنان علیه السّلام در کوفه خطبه خواند و فرمود:ای مردم همانا باطل بر حق چیره شده است ولی پس از اندکی حق بر باطل چیره می شود،کجا است شقی ترین کسان شما؟-یا فرمود:شقیّ[راوی گوید]پدرم دراین جای سخن شک داشت-به خدا سوگند براین ضربه ای می زنند و تا اینجا را رنگین می کنند و با دست به سر و محاسن اش اشاره فرمود.
[765]16-علی بن ابی طالب علیه السّلام فرمود:بدانید که شما را به دشنام بر من وادار خواهند کرد.
پس اگر بر جانتان ترسیدید مرا دشنام بگویید،و بدانید که شما را به بیزاری جستن از من وادار خواهند کرد،ولی چنین نکنید همانا که من[از ابتدای نوجوانی]بر اسلام هستم[و هرگز بت پرستی نکردم].
[766]17-علی بن ابی طالب درباره این آیه«ستمکارتر از کسی که به خدا دروغ بست و آن راستی را که بر او آمد،دروغ خواند،کیست؟»[زمر(39):آیه 32]فرمود:آن راستی، ولایت ما خاندان است.
ص:815
767-18- و بالإسناد،عن علیّ علیه السّلام أنّه قال:أحبب حبیبک هونا ما فعسی أن یکون بغیضک یوما ما،و أبغض بغیضک هونا ما فعسی أن یکون حبیبک یوما ما.
768-19- و بهذا الإسناد،عن علیّ بن الحسین علیهما السّلام قال لمّا ضرب ابن ملجم (لعنه اللّه)أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السّلام و کان معه آخر فوقعت ضربته علی الحائط،و أمّا ابن ملجم فضربه فوقعت الضّربه و هو ساجد علی رأسه علی الضّربه الّتی کانت،فخرج الحسن و الحسین علیهما السّلام و أخذا ابن ملجم و أوثقاه، و احتمل أمیر المؤمنین علیه السّلام،فأدخل داره،فقعدت لبابه عند رأسه،و جلست أمّ کلثوم عند رجلیه،ففتح عینیه فنظر إلیهما،فقال:الرّفیق الأعلی خیر مستقرّا و أحسن مقیلا،ضربه بضربه أو العفو إن کان ذلک.ثمّ عرق ثمّ أفاق،فقال:رأیت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یأمرنی بالرّواح إلیه عشاء،ثلاث مرّات.
769-20- و بهذا الإسناد،عن علیّ علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله من سبّ نبیّا من الأنبیاء فاقتلوه،و من سبّ وصیّا فقد سبّ نبیّا.
770-21- و بهذا الإسناد،عن علیّ بن الحسین علیه السّلام أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله قال:سنّوا بهم سنّه أهل الکتاب؛یعنی المجوس.
771-22- و بهذا الإسناد،عن الحسین بن علیّ علیه السّلام قال:أتی أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السّلام أصحاب القمص فساوم شیخا منهم،فقال:یا شیخ بعنی قمیصا بثلاثه دراهم.فقال الشّیخ:حبّا و کرامه؛فاشتری منه قمیصا بثلاثه دراهم فلبسه
ص:816
[767]18-امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود:در مهرورزی به دوستت میانه رو باش چه بسا که روزی دشمنت شود و در کینه ورزی با دشمنت میانه رو باش چه بسا که روزی دوستت شود.
[768]19-حضرت سجاد علیه السّلام فرمود:وقتی ابن ملجم-خدا او را لعنت کند-امیر مؤمنان را علیه السّلام را ضربت زد با او مرد دیگری بود که ضربه اش بر دیوار فرود آمد ولی ابن ملجم ضربه ای زد و ضربه اش درحالی که حضرت در سجده بود،بر سرش و روی جراحتی که پیش از آن بود، فرود آمد.آنگاه حسن و حسین علیهما السّلام بیرون آمده،ابن ملجم را گرفته،محکم بستند آنگاه امیر مؤمنان علیه السّلام را بر دوش گرفته و به خانه حضرت آوردند:پس لبابه کنار سرش و امّ کلثوم کنار پایش نشستند و حضرت دیدگانش را گشود و به آن دو نگریست و فرمود:(رفیق اعلا بهترین منزل و نیکوترین جایگاه است)یک ضربه در برابر یک ضربه،یا گذشت،اگر [امکان]گذشت باشد.سپس از هوش رفت و وقتی به هوش آمد،سه بار فرمود:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله را دیدم که به من فرمان داد تا شب سوم به سویش بروم.
السّلام می دهد]
[769]20-امیر مؤمنان علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:هرکس به پیامبری از پیامبران دشنام گفت،او را بکشید.و هرکس به جانشین پیامبری دشنام گوید،به پیامبر دشنام گفته است.
[770]21-علی بن حسین علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:با آنها(یعنی زرتشتیان) رفتاری همچون رفتار با اهل کتاب در پیش گیرید و مقصودشان زرتشتیان بود.
[771]22-حضرت حسین علیه السّلام فرمود:امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السّلام به نزد پیراهن فروشان رفت و به پیرمردی از ایشان قیمتی داد و فرمود:ای پیرمرد پیراهنی به قیمت سه درهم به من بفروش.آن پیرمرد عرض کرد:با کمال میل و احترام.آنگاه پیراهنی به قیمت سه درهم از او خرید و پوشید.
ص:817
ما بین الرّسغین إلی الکعبین،و أتی المسجد فصلّی فیه رکعتین،ثمّ قال:الحمد للّه الّذی رزقنی من الرّیاش ما أتجمّل به فی النّاس،و أؤدّی فیه فریضتی،و أستر به عورتی.فقال له رجل:یا أمیر المؤمنین أ عنک نروی هذا أو شیء سمعته من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله؟قال:بل شیء سمعته من رسول اللّه سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول ذلک عند الکسوه.
772-23- و بهذا الإسناد،عن علیّ علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله علیّ سیّد العرب.فقالت امرأه من نسائه:ألست أنت سیّد العرب؟فقال صلّی اللّه علیه و اله:اسکتی،أنا سیّد ولد آدم،و علیّ بن أبی طالب سیّد العرب.
773-24- و بهذا الإسناد،عن علیّ علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لأمّ سلمه:
اشهدی علی أنّ علیّا یقاتل النّاکثین القاسطین و المارقین.
774-25- و بهذا الإسناد،عن أمیر المؤمنین علیه السّلام أنّه قال:فقیه واحد أشدّ علی إبلیس من ألف عابد.
775-26- و بهذا الإسناد،عن علیّ بن الحسین علیهما السّلام أنّه قال:بلّوا جوف المحموم بالسّویق و العسل ثلاث مرّات،و یحوّل من إناء إلی إناء و یسقی المحموم فإنّه یذهب بالحمّی الحارّه،و إنّما عمل بالوحی.
776-27- و بهذا الإسناد،عن علیّ علیه السّلام انّه قال:من أفضل سحور الصّائم السّویق بالتّمر.
ص:818
که از شانه ها تا روی پاهایش می افتاد و به مسجد آمده،دو رکعت نماز گزارد و عرضه داشت:
سپاس خداوندی را است که جامه ای روزی ام کرد تا با آن خود را درمیان مردم بیارایم و فریضه ام را به انجام برسانم و شرمگاهم را بپوشانم.مردی به ایشان عرض کرد:آیا این سخن را از شما روایت کنیم یا که از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله شنیده اید؟فرمود:بله سخنی است که از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله شنیده ام.از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله شنیدم که هنگام پوشیدن جامه چنین می فرمود.
[772]23-علی علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:علی،سرور عرب است.زنی از همسرانش گفت:مگر تو سرور عرب نیستی؟حضرت فرمود:خاموش باش.من سرور فرزندان آدم هستم و علی بن ابی طالب سرور عرب است.
[773]24-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به امّ سلمه فرمود:برایم گواهی بده که همانا علی با ناکثان(پیمان شکنان)و قاسطان(ستمکاران)و مارقان(گمراهان)خواهد جنگید.
[774]25-امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السّلام فرمودند:برای ابلیس یک فقیه دشوارتر از هزار عابد است.
[775]26-علی بن حسین علیهما السّلام فرمود:سینه تب زده را سه بار با حلیم و عسل،تر کنید و از ظرفی به ظرف دیگر ریخته،به تب زده بنوشانید؛زیرا آن تب تند را از بین می برد و عمل به وحی است.
[776]27-علی بن ابی طالب علیه السّلام فرمود:از بهترین سحری های روزه دار حلیم با خرما است.
ص:819
777-28- و بهذا الإسناد،عن علیّ علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله المؤمن لیّن هیّن سمح له خلق حسن،و الکافر فظّ غلیظ له خلق سیّئ و فیه جبریّه.
778-29- و بهذا الإسناد،عن علیّ علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول اللّه(عزّ و جلّ)من آمن بی و بنبیّی،و تولّی علیّا،أدخلته الجنّه علی ما کان من عمله.
779-30- و بهذا الإسناد،عن علیّ علیه السّلام قال:قال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله أربعه أنا لهم شفیع یوم القیامه:المکرم لذرّیّتی من بعدی،و القاضی لهم حوائجهم،و السّاعی لهم فی أمورهم عند اضطرارهم إلیه،و المحبّ لهم بقلبه و لسانه.
780-31- و بهذا الإسناد،عن عن الحسین بن علیّ(صلوات اللّه علیهم)قال:
أدخل علی أختی سکینه بنت علیّ علیه السّلام خادم فغطّت رأسها منه،فقیل لها:إنّه خادم،فقالت:هو رجل،منع شهوته!
781-32- و بهذا الإسناد،عن علیّ بن الحسین علیه السّلام قال:حدّثنی أسماء بنت عمیس الخثعمیّه،قالت:قبلت جدّتک فاطمه بنت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله بالحسن و الحسین علیهما السّلام قالت:فلمّا ولدت الحسن علیه السّلام جاء النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فقال:یا أسماء هاتی ابنی؛قالت:فدفعته إلیه فی خرقه صفراء،فرمی بها و قال:ألم أعهد إلیکنّ ألاّ تلفّوا المولود فی خرقه صفراء؛و دعا بخرقه بیضاء فلفّه فیها،ثمّ أذّن فی أذنه الیمنی، و أقام فی أذنه الیسری،و قال لعلیّ علیه السّلام:بم سمّیت إبنک هذا؟قال:ما کنت لأسبقک باسمه یا رسول اللّه.قال:و أنا ما کنت لأسبق ربّی(عزّ و جلّ)قال:فهبط جبرئیل.
ص:820
[777]28-علی علیه السّلام می فرماید که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:مؤمن،نرمخو،ساده،بخشنده و خوش اخلاق است و کافر خشن،سنگدل و زشت خو می باشد و در این صفات یک نوع جبر [و وراثت]دخیل است.
[778]29-علی بن ابی طالب علیه السّلام می فرماید:که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:خداوند عزتمند می فرماید:هرکس به من و پیامبرم ایمان آورد و ولایت علی را بپذیرد،من بنا بر عملش او را به بهشت می برم.
شفاعت می کنم]
[779]30-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:چهار کس اند که من در روز قیامت خواهشگر و شفاعتگر آنان خواهم بود:کسی که پس از من فرزندانم را گرامی دارد،کسی که نیازهای آنان را برآورد، کسی که برای کارهای آنان به هنگام نیازشان بکوشد و کسی که با دل و زبانش آنان را دوست بدارد.
[780]31-حسین بن علی علیه السّلام می فرماید:خادمی را به نزد خواهرم سکینه دختر علی علیه السّلام آوردند و او سرش را از آن مرد پوشاند.به او گفتند:این مرد خادم است.او گفت:او مرد است که از میل به او باز داشته اند.
[781]32-علی بن حسین علیهما السّلام می فرماید:اسماء دختر عمیس خثعمیه به من گفت:من در تولّد حسن و حسین علیهما السّلام قابله مادر بزرگت فاطمه دختر رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله بودم و چون حسن علیه السّلام به دنیا آمد،پیامبر گرامی آمد و فرمود:اسماء!فرزندم را بیاور.من او را در کهنه پارچه زردی به ایشان دادم.حضرت آن پارچه را کنار زد و فرمود:آیا به شما نگفته ام که نوزاد را در پارچه زرد نپیچید.و پارچه ای سپید خواست و نوزاد را در آن پیچید سپس در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه خواند و به علی علیه السّلام فرمود:این پسرت را چه نام داده ای؟او عرض کرد:ای رسول خدا من در نام او بر شما پیشی نمی گیرم،رسول خدا نیز فرمودند که در نام او بر خدا پیشی نمی گیرم.آنگاه جبرئیل فرود آمد و عرضه داشت:
ص:821
فقال:إنّ اللّه(عزّ و جلّ)یقرأ علیک السّلام،و یقول لک:یا محمّد،علیّ منک بمنزله هارون من موسی إلاّ أنّه لا نبیّ بعدک،فسمّ ابنک باسم ابن هارون.قال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله یا جبرئیل،ما اسم ابن هارون؟قال جبرئیل:شبّر.قال:و ما شبّر؟قال:الحسن.
قالت أسماء:فسمّاه الحسن.قالت:فلمّا ولدت فاطمه الحسین علیه السّلام نفستها به، فجاءنی النّبیّ فقال:هلمّی ابنی یا أسماء؛فدفعته إلیه فی خرقه بیضاء،ففعل به کما فعل بالحسن علیه السّلام قالت:و بکی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله.ثمّ قال:إنّه سیکون لک حدیث، اللّهمّ العن قاتله،لا تعلمی فاطمه بذلک.قالت:فلمّا کان یوم سابعه جاءنی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فقال:هلمّی ابنی؛فأتیته به،ففعل به کما فعل بالحسن علیه السّلام و عقّ عنه کما عقّ عن الحسن کبشا أملح،و أعطی القابله رجلا،و حلق رأسه،و تصدّق بوزن الشّعر ورقا،و خلّق رأسه بالخلوق،و قال:إنّ الدّم من فعل الجاهلیّه.قالت:ثمّ وضعه فی حجره،ثمّ قال:یا أبا عبد اللّه،عزیز علیّ؛ثمّ بکی فقلت:بأبی أنت و أمّی فعلت فی هذا الیوم و فی الیوم الأوّل،فما هو؟فقال أبکی:علی ابنی هذا،تقتله فئه باغیه کافره من بنی أمیّه،لا أنالهم اللّه شفاعتی یوم القیامه،یقتله رجل یثلم الدّین و یکفر باللّه العظیم،ثمّ قال:اللّهمّ إنّی أسألک فیهما ما سألک إبراهیم فی ذرّیّته، اللّهمّ أحبّهما،و أحبّ من یحبّهما،و العن من یبغضهما ملء السّماء و الأرض.
782-33- و بهذا الإسناد،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فی قوله(عزّ و جلّ): أَلْقِیا فِی جَهَنَّمَ کُلَّ کَفّارٍ عَنِیدٍ [ق(50):24]قال:نزلت فیّ و فی علیّ بن أبی طالب،و ذلک أنّه
ص:822
خدای والا به تو سلام می رساند و می فرماید:ای محمد!علی برای تو به منزله هارون برای موسی است.جز اینکه پس از تو پیامبری نیست.پس تو پسرت را به نام پسر هارون بگذار.
پیامبر گرامی فرمود:ای جبرئیل نام پسر هارون چه بود؟جبرئیل عرض کرد:شبّر[شبّر به ضمّ شین غلط است].حضرت فرمود:شبّر به چه معنااست؟عرض کرد:حسن[نیکو].اسماء گوید:و حضرت بر او نام حسن نهاد.و چون فاطمه حسین را به دنیا آورد،من قابله اش بودم.
پس پیامبر گرامی صلّی اللّه علیه و اله به نزدم آمد و فرمود:ای اسماء!زود فرزندم را بیاور.من او را در پارچه ای سپید به ایشان دادم.حضرت با او چنان کرده با حسن علیه السّلام کرده بود.جز این که گریست و سپس فرمود:همانا برای تو رخدادی خواهد بود.خدایا کشنده او را لعنت کن.ای اسماء!فاطمه را از این سخن آگاه نکن.چون روز هفتم شد،پیامبر گرامی صلّی اللّه علیه و اله به نزدم آمد و فرمود:زود فرزندم را بیاور.من او را به نزدشان بردم.و ایشان با او چنان کرد که با حسن علیه السّلام کرده بود.آنگاه قوچی سپید و سیاه ذبح کرد چنان که برای حسن علیه السّلام ذبح کرد.و به قابله یک پای قوچ را داد.سپس سر حسین علیه السّلام را تراشید و به وزن موی تراشیده نقره صدقه داد.و سر را با خلوق(عطری که قسمت عمده اش زعفران است.)عطرآگین کرد و فرمود:همانا خونریزی[در اثر تیغ زدن به سر بچه]از کارهای جاهلیت است.سپس او را در دامنش نهاد و فرمود:ای ابا عبد اللّه بر من سخت است.سپس گریست.من عرض کردم:پدر و مادرم به فدایت.امروز و روز نخست گریستید.این گریه برای چیست؟فرمودند:براین پسرم می گریم که گروهی ستمکار کافر از بنی امیه او را می کشند و خداوند در روز قیامت شفاعت مرا به آنان نمی رساند.او را مردی می کشد که[حریم]دین را می شکند و به خداوند بزرگ کفر می ورزد.سپس فرمودند:خداوندا من درباره این دو[فرزند]چیزی را می خواهم که ابراهیم درباره فرزندانش خواست.خدایا این دو را دوست بدار و کسانی را که اینان را دوست می دارند،دوست بدار و هرکس را که با این دو دشمنی می کند به اندازه آسمان و زمین لعنت کن.
[782]33-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله درباره این سخن خدای فرازمند«همه کافران ستیزه جو را در دوزخ افکنید»[ق(50):آیه 24]فرمود:درباره من و علی بن ابی طالب نازل شده است.
ص:823
إذا کان یوم القیامه شفّعنی ربّی و شفّعک یا علیّ،و کسانی و کساک یا علیّ،ثمّ قال لی و لک یا علیّ،ألقیا فی جهنّم کلّ من أبغضکما،و أدخلا فی الجنّه کلّ من أحبّکما،فإنّ ذلک هو المؤمن.
783-34- و بهذا الإسناد،عن علیّ بن الحسین علیه السّلام عن أمّ سلمه،قالت:نزلت هذه الآیه فی بیتی و فی یومی،و کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله عندی فدعا علیّا و فاطمه و الحسن و الحسین علیهم السّلام و جاء جبرئیل علیه السّلام فمدّ علیهم کساء فدکیّا،ثمّ قال:اللّهمّ هؤلاء أهل بیتی،اللّهمّ أذهب عنهم الرّجس و طهّرهم تطهیرا.قال جبرئیل:و أنا منکم یا محمّد.فقال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و أنت منّا یا جبرئیل.قالت أمّ سلمه:فقلت:یا رسول اللّه.و أنا من أهل بیتک؛و جئت لأدخل معهم.فقال:کونی مکانک یا أمّ سلمه،إنّک إلی خیر،أنت من أزواج نبیّ اللّه.فقال جبرئیل:اقرأ یا محمّد إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً [الاحزاب(33):33] فی النّبیّ و علیّ و فاطمه و الحسن و الحسین علیهم السّلام.
784-35- و بهذا الإسناد،عن أمیر المؤمنین علیه السّلام قال:رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله إذا کان یوم القیامه،و فرغ اللّه من حساب الخلائق،دفع الخالق(عزّ و جلّ)مفاتیح الجنّه و النّار إلیّ فأدفعها إلیک،فیقول لک:احکم.قال علیّ علیه السّلام:و اللّه إنّ للجنّه أحدا و سبعین بابا،یدخل من سبعین منها شیعتی و أهل بیتی،و من باب واحد سائر النّاس.
785-36- و بهذا الإسناد،عن أمیر المؤمنین علیه السّلام أنّه قال:أربعه نزلت من الجنّه:
ص:824
آن بدین جهت است که چون روز قیامت شود پروردگارم من و تو را ای علی شفیع قرار می دهد و من و تو را ای علی جامه می دهد.سپس به من و تو ای علی می فرماید:هرکس را که با شما دشمنی کرد در دوزخ افکنید و هرکس را که با شما دوستی کرد به بهشت ببرید که او مؤمن است.
[783]34-علی بن حسین علیهما السّلام می فرماید:که امّ سلمه گفت:این آیه در خانه من و در روز [نوبت]من نازل شد.رسول خدا نزد من بود که علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السّلام را خواند و جبرئیل علیه السّلام آمده،کسای فدکی به رویشان کشید.سپس حضرت فرمود:خداوند اینان خاندان منند.خداوندا از آنان پلیدی را دور کن و به بهترین وجه پاکشان گردان.جبرئیل عرض کرد:ای محمد من هم از آنان هستم.پیامبر گرامی فرمود:ای جبرئیل تو هم از مایی.امّ سلمه گفت:من عرض کردم:ای رسول خدا من از خاندان توام و آمدم که به میانشان بروم حضرت فرمود:ای امّ سلمه در جایت بمان.تو در نیکی هستی.تو از همسران پیامبر خدایی.
آنگاه جبرئیل عرض کرد:ای محمد بخوان:«همانا خدا می خواهد که از شما خاندان پلیدی را دور کند و آنگونه که باید و شاید پاکیزه تان گرداند»[احزاب(33):آیه 33]که درباره پیامبر و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السّلام است.
[784]35-امیر مؤمنان علیه السّلام می فرماید:که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:چون روز قیامت شود و خداوند حساب آفریدگان را به پایان رساند،آن آفریننده عزّتمند کلیدهای بهشت و دوزخ را به من می دهد و من نیز آن را به تو می دهم.آنگاه خداوند به تو می فرماید:داوری کن.علی علیه السّلام فرمود:به خدا سوگند برای بهشت هفتاد و یک در است که از هفتاد در آن شیعیان و خاندان من وارد می شوند و از در دیگر مردمان دیگر.
[785]36-امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السّلام می فرماید:چهار چیز از بهشت فرود آمده است:
ص:825
العنب الرّازقیّ،و الرّطب المشانی،و الرّمّان الإملاسیّ،و التّفّاح الشّعشعانیّ،یعنی الشّامیّ-و فی خبر آخر:و السّفرجل.
786-37- و بهذا الإسناد،عن الباقر علیه السّلام قال:إنّ الأترجّ لثقیل،فإذا أکل فإنّ الخبز الیابس یهضمه من المعده.
787-38- و بهذا الإسناد،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله ما من رمّانه إلاّ و فیها حبّه من الجنّه،قال:فأنا أحبّ ألاّ أترک منها شیئا.
788-39- و بهذا الإسناد،عن أمیر المؤمنین علیه السّلام،أنّه قال:أربعه من قصور الجنّه فی الدّنیا:المسجد الحرام،و مسجد الرّسول،و مسجد بیت المقدس،و مسجد الکوفه.
789-40- و بهذا الإسناد،عن أمیر المؤمنین علیه السّلام أنّه قال:الإیمان إقرار باللّسان، و معرفه بالقلب،و عمل بالجوارح.
790-41- و بهذا الإسناد،عن علیّ بن الحسین علیهما السّلام قال:شیئان ما دخلا جوفا قطّ إلاّ أفسداه،و شیئان ما دخلا جوفا قطّ إلاّ أصلحاه:فأمّا اللّذان یصلحان جوف ابن آدم فالرّمّان و الماء الفاتر،و أمّا اللّذان یفسدان فالجبنّ و القدید.
791-42- و بهذا الإسناد،عن أمیر المؤمنین علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لا خیر فی علم إلاّ لمستمع واع،أو عالم ناطق.
792-43- و بهذا الإسناد،قال أمیر المؤمنین علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:خیر
ص:826
انگور رازقی،خرمای مشانی(جایی نزدیک بصره)انار املاسی(انار کویر)و سیب شعشعانی [یعنی بزرگ و اینکه مولف به سیب شامی تفسیر کرده شاید به این سبب باشد که سیب های آنجا اکثرا چنین است]-یعنی شامی-و در روایت دیگر آمده است:و به.
[786]37-محمد بن علی علیه السّلام فرمود:همانا بالنگ سنگین است.و چون خورده شود،نان خشک آن را در معده هضم می کند.
[787]38-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:در هر اناری یک دانه بهشتی است و من دوست ندارم که هیچ دانه ای از یک انار را نخورده کنار بگذارم.
[788]39-امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود:چهار قصر بهشتی در دنیا است:مسجد الحرام،مسجد پیامبر،مسجد بیت المقدس و مسجد کوفه.
[789]40-امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود:ایمان اقرار به زبان،شناخت با قلب و عمل به جوارح است.
[790]41-علی بن حسین علیهما السّلام فرمود:دو چیز است که هرگاه به شکم کسی درآید،آن را خراب می کند.و دو چیز است که هرگاه به شکم کسی درآید آن را درست می کند.آن دو چیز که سینه فرزند آدم را درست می کند انار و آب ولرم است و دو چیزی که آن را خراب می کند،پنیر و گوشت قطعه قطعه شده است.
[791]42-امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السّلام می فرماید که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:در هیچ دانشی خیر و بهره ای نیست مگر برای شنونده ای سینه گشاده یا دانشمندی سخنور.
[792]43-امیر مؤمنان علی بن ابو طالب علیه السّلام می فرماید:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:بهترین زنان شما
ص:827
نسائکم الخمس فقیل:و ما الخمس؟قال:الهیّنه،اللّیّنه،المؤاتیه،الّتی إذا غضب زوجها لم تکتحل عینها؟بغمض حتّی یرضی،و الّتی إذا غاب زوجها حفظته فی غیبته،فتلک عامله من عمّال اللّه،و عامل اللّه لا یخیب.
793-44- بهذا الإسناد،قال:قال أمیر المؤمنین علیه السّلام النّساء أربع:جامع مجمع، ربیع مربع،و کرب مقمع،و غلّ قمل،یجعله اللّه فی عنق من یشاء،و ینتزعه منه إذا شاء.
794-45- و بهذا الإسناد،عن الباقر علیه السّلام أنّه قال: أَنْفِقُوا مِمّا رَزَقْناکُمْ [البقره (2):254]قال:ممّا رزقکم اللّه علی ما فرض اللّه علیکم فیما ملکت أیمانکم،و اتّقوا اللّه فی الضّعیفین-یعنی النّساء و الیتیم-فإنّما هم عوره.
795-46- و بهذا الإسناد:قال إنّ امرأه سألت أبا جعفر علیه السّلام فقالت:أصلحک اللّه إنّی متبتّله.قال لها:و ما التّبتّل عندک؟قالت:لا أرید التّزویج أبدا.قال:و لم؟قالت:
ألتمس فی ذلک الفضل.فقال:انصرفی،فلو کان فی ذلک فضل لکانت فاطمه علیها السّلام أحقّ به منک،إنّه لیس أحد یسبقها إلی الفضل.
796-47- و بهذا الإسناد،عن أبی جعفر علیه السّلام أنّه قال لخیثمه:أبلغ شیعتنا أنّه لا ینال ما عند اللّه إلاّ بالعمل،و أبلغ شیعتنا أنّ أعظم النّاس حسره یوم القیامه من وصف عدلا ثمّ خالفه إلی غیره،و أبلغ شیعتنا أنّهم إذا قاموا بما أمروا أنّهم هم الفائزون یوم القیامه.
ص:828
پنج نفرند.پرسیدند:آن پنج نفرند کیستند؟فرمود:زن ساده و نرمخو و همراه و کسی که هنگام به خشم آمدن شوهرش پلک برهم نزند تا آنکه او خشنود شود و زنی که وقتی همسرش از او دور است،در دوری اش از او محافظت کند،که او کارگزاری از کارگزاران خداوند است و کارگزار خداوند ناامید نمی شود.
[793]44-امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود:زنان چهار دسته اند:جامع خوبی ها[پرخیر و روزی]،بهار پرمحصول،بداخلاق و پوست خشکیده.[برای توضیح ر.ک:مکارم الاخلاق باب هشتم فصل دوم]خداوند بر گردن هرکس که بخواهد می گذارد و هرگاه خواهد از او برمی دارد.
[ربیع مربع:زنی که فرزندی در دامن و فرزندی در شکم دارد.غل قمل:زنجیری پوستی شپش داری است که بر گردن اسیر می انداختند و شپش به او آسیب می رساند و او نمی توانست گردن خود را بخاراند.این ضرب المثل عربهااست.]
[794]45-محمد بن علی علیهما السّلام درباره آیه«از آنچه به شما روزی دادیم،ببخشید»[بقره(2):
آیۀ 254]فرمود:یعنی از آنچه خداوند به شما روزی کرده و شما مالک آن شده اید براساس واجب شده از جانب خداوند ببخشید و درباره دوگروه ناتوان:زنان و یتیمان،از خدا پروا کنید که همانا آنان نقصانی دارند.
[795]46-زنی به حضرت باقر علیه السّلام عرض کرد:خدا کارت را به سامان کند،من ترک هوس کرده ام.حضرت به او فرمود:چه چیز را ترک هوس می دانی؟او عرض کرد:نمی خواهم هیچ گاه ازدواج کنم.حضرت فرمود:برای چه؟او عرض کرد:برای به دست آوردن فضیلت.
حضرت فرمود:از این قصد خود بازگرد،زیرا اگر در این کار فضیلتی بود،فاطمه علیها السّلام از تو به آن سزاوارتر بود؛زیرا هیچ کس در فضیلت بر او پیشی نمی گیرد.
[796]47-حضرت باقر علیه السّلام به خیثمه فرمود:به شیعیان ما بگو که هیچ کسی به آن چه نزد خداوند است دست نمی یابد مگر در سایۀ عمل.به شیعیان ما بگو که بزرگ افسوس ترین مردمان در روز قیامت کسی است که از عدل سخن بگوید و سپس از آن به غیرش روی گرداند و به شیعیان ما بگو که اگر به آنچه فرمان داده شده اند،قیام کنند،در روز قیامت از رستگاران اند.
ص:829
797-48- و بهذا الإسناد،عن أمیر المؤمنین علیه السّلام قال لا ترفعوا الطّست حتّی تنطف،أجمعوا وضوءکم جمع اللّه شملکم.
798-49- و بهذا الإسناد،عن الباقر علیه السّلام قال:إذا أصبحت فقل:«اللّهمّ اجعل لی سهما وافرا فی کلّ حسنه أنزلتها من السّماء إلی الأرض فی هذا الیوم،و اصرف عنّی کلّ مصیبه أنزلتها من السّماء إلی الأرض فی هذا الیوم،و عافنی من طلب ما لم یقدّر لی من رزق،و ما قدّرت لی من رزق فسقه إلیّ فی یسر منک و عافیه آمین؛ثلاث مرّات.
799-50- و بهذا الإسناد،عن الرّضا علیه السّلام عن أبیه قال سمعت الصّادق علیه السّلام یقول إذا أمسی:«أمسینا و أمسی الملک للّه الواحد القهّار،و الحمد للّه ربّ العالمین الّذی أذهب بالنّهار و جاء باللّیل و نحن فی عافیه منه،اللّهمّ هذا خلق جدید قد غشّانا، فما علمت فیه من خیر فسهّله و قیّضه و اکتبه أضعافا مضاعفه،و ما علمت فیه من شرّ فتجاوز عنه برحمتک،أمسیت لا أملک ما أرجو،و لا أدفع شرّ ما أخشی، أمسی الأمر لغیری،و أمسیت مرتهنا بکسبی،و أمسیت لا فقیر أفقر منّی،فلتسع لفقری من سعتک ممّا کتبت علی نفسک التّقوی ما أبقیتنی،و الکرامه إذا توفّیتنی، و الصّبر علی ما أبلیتنی،و البرکه فیما رزقتنی،و العزم علی طاعتک فیما بقی من عمری،و الشّکر لک فیما أنعمت به علیّ»و قال:إذا خرجت من منزلک فقل:«بسم اللّه،توکّلت علی اللّه،ما شاء اللّه،لا قوّه إلاّ باللّه،اللّهمّ إنّی أسألک خیر ما خرجت
ص:830
[797]48-امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود:تشت[آب وضو]را بلند نکنید که سرریز شود،آب وضویتان را جمع کنید تا خداوند شما را یکپارچه کند.
[798]49-محمد بن علی علیه السّلام فرمود:چون صبح برخاستی سه بار بگو:«خداوندا برایم در هر حسنه ای که امروز از آسمان به زمین فرو می فرستی بهره ای فراوان قرار ده و هر مصیبتی را که امروز از آسمان به زمین فرو می فرستی از من دور بکن و مرا از جستن روزی ام که برایم مقدّر نکرده ای سالم بدار.و آنچه را برایم روزی کرده ای در آسانی و سلامت به سویم بران.آمین».
[799]50-و با همان سند روایت شده که حضرت کاظم علیه السّلام فرمودند:از پدرم حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که هنگام شامگاه می فرمود:«به شامگاه رسیدیم درحالی که حکومت برای خداوند یکتای چیره گر است.و سپاس از آن او است که پروردگار جهانیان است.کسی که روز را برد و شب را آورد درحالی که ما به سلامت هستیم.خداوندا این آفریده ای است که ما را فراگرفته است.پس هر خیری را که در آن می بینی برایم فراهم و مقدّر کن و چندین برابر بنویس و به هر بدی که آگاهی داری به رحمت خودت از آن درگذر.شب کردم و به آنچه امیدوار بودم نرسیدم و از شرّ آنچه می ترسیدم محفوظ نماندم.قدرت به دیگری رسید و در گرو دستاوردم ماندم.به شب رسیدم درحالی که هیچ نیازمندی،نیازمندتر از من نیست.پس گشایشی برای فقرم از آنچه که انجام آن را بر خود واجب ساخته ای عنایت فرما.از تو خواستار تقوی هستم تا زمانی که مرا زنده نگه خواهی داشت و خواهان کرامتم هنگامی که قبض روحم می فرمایی و خواستار شکیبایی ام در آنچه مورد آزمایشم قرار می دهی و تقاضای برکت دارم در آنچه روزی ام می فرمایی و خواهان تصمیم بر فرمانبری از تو را دارم در باقی مانده در عمرم.و تو را سپاسگزارم در آنچه بر من ارزانی داشته ای.و فرمود:وقتی از خانه ات بیرون آمدی،بگو:«به نام خدا بر خدا توکّل کردم که هرچه خدا بخواهد[همان شود.]هیچ نیرویی جز به سبب خداوند نیست.
ص:831
له،و أعوذ بک من شرّ ما خرجت إلیه،اللّهمّ أوسع علیّ من فضلک،و أتمّ علیّ نعمتک،و استعملنی فی طاعتک،و اجعلنی راغبا فیما عندک،و توفّنی فی سبیلک و علی ملّتک و ملّه رسولک صلّی اللّه علیه و اله»و کان یقول إذا خرج إلی الصّلاه:«اللّهمّ إنّی أسألک بحقّ السّائلین لک،و بحقّ مخرجی عن هذا،فإنّی لم أخرج أشرا و لا بطرا و لا ریاء و لا سمعه،و لکن خرجت ابتغاء رضوانک اجتناب سخطک،فعافنی بعافیتک من النّار».
800-51- و بهذا الإسناد،عن أمیر المؤمنین علیه السّلام،أنّه کان یوم الجمعه یخطب علی المنبر،فقال:و الّذی فلق الحبّه و برأ النّسمه،ما من رجل من قریش جرت علیه المواسی إلاّ و قد نزلت فیه آیه من کتاب اللّه(عزّ و جلّ)أعرفها کما أعرفه، فقام إلیه رجل فقال:یا أمیر المؤمنین،ما آیتک الّتی نزلت فیک؟فقال:إذا سألت فافهم و لا علیک ألاّ تسأل عنها غیری،أقرأت سوره هود؟قال:نعم یا أمیر المؤمنین.قال:أفسمعت اللّه(عزّ و جلّ)یقول: أَ فَمَنْ کانَ عَلی بَیِّنَهٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ [هود(11):17]؟قال:نعم.قال:فالّذی علی بیّنه من ربّه محمّد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و الّذی یتلوه شاهد منه،و هو الشّاهد،و هو منه،علیّ بن أبی طالب،و أنا الشّاهد،و أنا منه صلّی اللّه علیه و اله.
801-52- و بهذا الإسناد،عن أمیر المؤمنین علیه السّلام أنّه قال:تعطّروا بالاستغفار لا تفضحکم روائح الذّنوب.
ص:832
خداوندا،من از تو خوبی آنچه را برایش بیرون آمده ام،می خواهم و از بدی اش به تو پناه می برم.خداوندا،احسانت را بر من بگستر،نعمت ات را بر من کامل کن،مرا به فرمانبری از خودت بگمار،مرا به آن چه در نزدت داری مشتاق گردان و در راه خودت و بر آیین خودت و آیین فرستاده ات صلّی اللّه علیه و اله بمیران.»و آن حضرت هنگامی که به سوی نماز می رفت،می فرمود:«به حق درخواست کنندگان از تو و به حق گریزگاهم از این[نماز]از تو می خواهم که من از روی گستاخی و غرور و ریا و شهرت بیرون نیامده ام،بلکه به جستجوی رضایت تو و دوری از خشمت بیرون آمده ام.پس به بخشش خود مرا از دوزخ سلامت بدار.»
[800]51-امیر مؤمنان علیه السّلام در خطبه نماز جمعه فرمود:سوگند به کسی که دانه را شکافت و جنبدگان را آفرید،کسی از قریش نیست که بر او ستمی روا شده باشد مگر آنکه درباره او آیه ای نازل شده است.کسی پرسید:ای امیر مؤمنان علیه السّلام آیه ای که درباره شما نازل شده،کدام است؟فرمودند:چون پرسیدی،بفهم و اشکالی ندارد که جز از من نپرسی.آیا سوره هود را خوانده ای؟او عرض کرد:بله،ای امیر مؤمنان.حضرت فرمود:پس شنیده ای که خداوند عزتمند می فرماید:(آیا کسی که دلیلی روشن از جانب پروردگارش داشت و به دنبالش شاهدی از خود داشت)[هود(11):آیۀ 17]او عرض کرد:بله.حضرت فرمود:کسی که دلیلی روشن از جانب پروردگارش داشت،محمد رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله بود و کسی که به دنبالش شاهد او بود که گواه است و از او است؛علی پسر ابو طالب است.شاهد منم و من از اویم.
[801]52-امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود:با طلب آمرزش خودتان را خوشبو کنید تا بوی گناهان شما را رسوا نکند.
ص:833
802-53- أخبرنا الحفّار،عن أبی القاسم الدّعبلیّ،عن أبیه عن أخی دعبل،بن علیّ عن محمّد بن إسماعیل و سعید بن سفیان عن أبی عبد اللّه عن أبیه علیه السّلام عن عبد اللّه بن جعفر بن أبی طالب(رضی اللّه عنه)أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله قال:إنّ اللّه مع الدّائن حتّی یقضی دینه،ما لم یکن فی أمر یکرهه اللّه.قال:و کان عبد اللّه بن جعفر یقول لجاریته:اذهبی فخذی لی بدین،فإنّی أکره أن أبیت لیله إلاّ و اللّه معی بعد الّذی سمعته من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله.
803-54- أخبرنا الحفّار،قال حدّثنا أبو القاسم الدّعبلیّ،قال:حدّثنا أبی،قال:
حدّثنا أخی دعبل،قال:حدّثنا محمّد بن سلامه الشّامیّ،عن زراره بن أعین،عن أبی جعفر محمّد بن علیّ علیهما السّلام،عن ابن عبّاس،و عن محمّد،عن أبیه،عن جدّه علیهم السّلام، قال:ذکرت الخلافه عند أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السّلام،فقال:«و اللّه لقد تقمّصها ابن أبی قحافه،و إنّه لیعلم أنّ محلّی منها محلّ القطب من الرّحی،ینحدر عنّی السّیل،و لا یرقی إلیّ الطّیر،و لکنّی سدلت دونها ثوبا،و طویت عنها کشحا، و قد طفقنا عنها برهه بین أن أصول بید جذّاء أو أصبر علی طخیه عمیاء یرضع فیها الصّغیر و یدبّ فیها الکبیر.فرأیت الصّبر علی هاتا أحجی،فصبرت و فی العین قذی،و فی الحلق شجا،بین أن أری تراث محمّد صلّی اللّه علیه و اله نهبا.إلی أن حضرته الوفاه فأدلی بها إلی عمر،فیا عجبا!بینا هو یستقیلها فی حیاته،إذ عهد بها و عقدها لآخر بعد وفاته!لشدّ ما شاطرا ضرعیها،ثمّ تمثّل:
ص:834
[802]53-عبد اللّه ابن جعفر بن ابی طالب می گوید:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:همانا خداوند همراه بدهکار است تا بدهی اش را بپردازد تا وقتی در کاری نباشد که خداوند نمی پسندد.
حضرت فرمودند:و عبد اللّه جعفر همواره به کنیزش می گفت:برو و برایم قرضی بگیر؛زیرا دوست دارم وقتی شب می خوابم،خدا با من باشد.پس از آن که این سخن را از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله شنیدم.
[803]54-زراره بن أعین از حضرت باقر علیه السّلام به نقل از ابن عباس و به نقل از پدرش از جدّش علیهم السّلام روایت کرده که او گفته است:نزد امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السّلام از خلافت سخن گفتم.حضرت فرمودند:«به خدا سوگند پسر ابو قحافه آن را در بر کرد در حالیکه می دانست جایگاه من در برابر او همچون جایگاه محور برای سنگ آسیا است.من همچون کوهی بلندم و ژرف.در این فکر بودم که با دست شکسته حمله کنم یا بر فضای تاریکی که در آن،کودک به شیر خوردن مشغول است و بزرگ در حال فرسوده شدن است،شکیبایی کنم.و دیدم که شکیبایی در آن حال خردمندانه تر است.پس شکیبایی ورزیدم درحالی که خار در چشمم بود و استخوان در گلویم که ارث محمد صلّی اللّه علیه و اله به تاراج رفته می دیدم.تا اینکه او در گذشت و آن پیراهن[خلافت]را به عمر بخشید.شگفتا!ابو بکر در زمان حیاتش آن گاه که آن را به گردن گرفت درخواست کناره گیری می کرد و اکنون برای پس از مرگش[عقد آن عروس را]به دیگری می بست؛گویا دو پستان این شتر را باهم قسمت کرده بودند.سپس مثال زد و فرمود:
ص:835
شتّان ما یومی علی کورها و یوم حیّان أخی جابر
فعقدها و اللّه فی ناحیه خشناء،یخشن مسّها و یغلظ کلمها،و یکثر العثار و الإعتذار فیها،صاحبها منها کراکب الصّعبه،إن أشنق لها خرم،و إن أسلس لها عسفت به، فمنی النّاس-لعمر اللّه-بخباط و شماس و تلوّن اعتراض،إلی أن مضی لسبیله، فجعلها شوری بین ستّه زعم أنّی أحدهم،فیا للشّوری و للّه!متی اعترض الرّیب فیّ مع الأوّلین فأنا الآن أقرن إلی هذه النّظائر و لکنّی أسففت مع القوم حیث أسفّوا، وطرت مع القوم حیث طاروا،صبرا لطول المحنه و انقضاء المدّه،فمال رجل لضغنه و أصغی آخر إلی صهره مع هن و هن،إلی أن قام الثّالث نافجا حضنیه بین نثیله و معتلفه منها،و أسرع معه بنو أبیه فی مال اللّه یخضمونه خضم الإبل نبته الرّبیع،حتّی انتکثت به بطانته،و أجهز علیه عمله.فما راعنی من النّاس إلاّ و هم رسل کعرف الضّبع،یسألونی أن أبایعهم و آبی ذلک،و انثالوا علیّ حتّی لقد وطئ الحسنان و شقّ عطافی،فلمّا نهضت بها و بالأمر فیها نکثت طائفه،و مرقت طائفه، و قسط آخرون،کأنّهم لم یسمعوا اللّه یقول: تِلْکَ الدّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ، بلی و اللّه لقد سمعوها، و لکن راقتهم دنیاهم و أعجبهم زبرجها.أما و الّذی فلق الحبّه و برأ النّسمه،لو لا حضور النّاصر،و لزوم الحجّه و ما أخذ اللّه من أولیاء الأمر من أن لا یقارّوا علی کظّه ظالم و سغب مظلوم،لألقیت حبلها علی غاربها،و لسقیت آخرها بکأس
ص:836
چه فرق بزرگی است بین زندگی من بر پشت این شتر و زندگی راحتی که با حیان برادر جابر داشتم.و به خدا سوگند او آن را به جانبی ناهموار کشاند که رونده در آن آسیب می بیند و جراحت و لغزش و پوزش بسیار می شود.صاحب حکومت همچون سوارکار اسب سرکش است.اگر عنان،محکم کشد پرده های بینی حیوان پاره می شود و اگر رهایش کند سوارش را بر زمین زند.پس به خدا سوگند مردم به خطا و سرکشی و هم به بی ثباتی و روی گردانی[از حق]گرفتار شدند.تا او نیز درگذشت و خلافت را در شورایی شش نفره قرار داد و گمان کرد که من نیز یکی از آنان[و هم ردیف ایشان]هستم.بار خدایا در این شورا از تو مدد می جویم! چه هنگام من در برابر آن دو نفر نخستین مورد تردید بودم تا اکنون با اینان جفت شوم!ولی من به همراه آنان[همچون پرندگان]هرکجا که نشستند،نشستم و هرکجا که پریدند،پریدم تا بر درازای رنج و پایان مدت،شکیبایی کنم.آنگاه یکی از آنها به جهت کینه ای که از من داشت روی برتافت و دیگری به دامادش گوش سپرد،کارهای دیگری[که از گفتنش کراهت دارم]تا آن سومی به خلافت رسید که از پرخوارگی باد به پهلوها انداخته بود چونان چارپایی که همّی جز خوردن نداشت به همراه او خاندان پدری اش ایستادند و مانند شتری که علفهای تازه بهار را می بلعد،بیت المال را خوردند.تا آنکه شکمش دریده شد و کردارش قتلش را درپی آورد و ناگاه دیدم که مردم مانند یال کفتار بر سرم ریختند و از من خواستند که با ایشان بیعت کنم ولی من سرپیچیدم.سپس آنان چنان بر من ازدحام کردند که حسن و حسین زیر دست و پا ماندند و ردایم از هردو طرف پاره شد.آنگاه که زمام کار را به دستم گرفتم گروهی پیمان شکستند،جماعتی از دین بیرون رفتند و دسته ای نیز ستم کردند.گویا سخن خداوند را نشنیده بودند که می فرمود:(آن سرای دیگر(آخرت)را برای کسانی قرار می دهیم که در زمین برتری نمی جویند و تباه کاری نمی کنند و پایان کار برای پرهیزگاران است)[قصص(28):آیۀ 83]،چرا به خدا سوگند آن را شنیده بودند ولی دنیایشان ایشان را
ص:837
أوّلها،و لألفوا دنیاهم أزهد عندی من عفطه عنز».فناوله رجل من أهل السّواد کتابا فانقطع کلامه،فما أسفت علی شیء کأسفی علی ما فات من کلامه،فلمّا فرغ من قراءته قلت له:یا أمیر المؤمنین،لو اطّردت مقالتک من حیث أفضیت إلیه منها.فقال:هیهات یا ابن عبّاس،تلک شقشقه هدرت ثمّ قرّت.
804-55- أخبرنا الحفّار،عن إسماعیل بن علیّ الدّعبلیّ عن أحمد بن علیّ الخزّاز عن أبی سهل الدّقّاق عن عبد الرّزّاق،و قال الدّعبلیّ:و حدّثنا إسحاق بن إبراهیم الدّیریّ عن عبد الرّزّاق،عن معمر،عن الزّهریّ،عن عبید اللّه بن عبد اللّه بن عتبه بن مسعود،عن ابن عبّاس،قال:دخلت نسوه من المهاجرین و الأنصار علی فاطمه بنت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یعدنها فی علّتها،فقلن لها:السّلام علیک یا بنت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله،کیف أصبحت؟فقالت:أصبحت و اللّه عائفه لدنیا کنّ،قالیه لرجالکنّ،لفظتهم بعد إذ عجمتهم،و سئمتهم بعد إذ سبرتهم،فقبحا لأفون الرّأی و خطل القول و خور القناه،و لَبِئْسَ ما قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَنْ سَخِطَ اللّهُ عَلَیْهِمْ وَ فِی الْعَذابِ هُمْ خالِدُونَ [المائده(5):80]و لا جرم و اللّه لقد قلّدتهم ربقتها،و شننت علیهم غارها،فجدعا و رغما للقوم الظّالمین.ویحهم،أنّی زحزحوها عن أبی الحسن!ما نقموا و اللّه منه إلاّ نکیر سیفه،و نکال وقعه،و تنمّره فی ذات اللّه!و تاللّه لو تکافّوا علیه عن زمام نبذه إلیه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لاعتلقه،ثمّ لسار بهم سیرا سجحا،فإنّه قواعد الرّساله،و رواسی النّبوّه،و مهبط الرّوح الأمین و البطین بأمر
ص:838
فریب داده آنان را شیفته ساخت و به زر و زیورش دل باخت.هان به خدایی که دانه را شکافت و جنبندگان را پدید آورد اگر نبود گرد آمدن یاران و تمام شدن حجت و پیمانی که خداوند از صاحبان امر گرفته بود،به این که در برابر شکمبارگی ستمگران و گرسنگی ستمدیدگان ساکت ننشینند،افسار شتر حکومت را بر کوهانش می انداختم و در پایان با آن همان می کردم که در آغاز کرده بودم و می دیدند که این دنیای ایشان در نزد من از عطسه بزغاله ای بی ارزش تر است.در این هنگام مردی از اهل عراق نامه ای به دست امام داد و سخن حضرت قطع شد.و من بر هیچ چیزی چنان دریغ نخوردم که بر این سخنان باقی مانده،حضرت چون خواندن نامه را به پایان برد من عرض کردم:ای امیر مؤمنان ای کاش سخن خود را ادامه می دادی.که حضرت فرمود:هیهات ای پسر عباس.این آتش درون بود که زبانه کشید و سپس فرو نشست.
[804]55-ابن عباس گفته است:گروهی از زنان مهاجر و انصار به نزد فاطمه دخت رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله آمدند تا در آن بیماری ایشان را عیادت کنند و گفتند:سلام بر تو ای دخت رسول خدا،چگونه اید؟او فرمود:به خدا سوگند بامداد درحالی برخاستم که از دنیایتان بیزار و از مردانتان خشمگینم.پس از آنکه ایشان را شناختم به دورشان انداختم و پس از آزمودنشان از ایشان بدم آمد.چه زشت است کاستی اندیشه و پریشانی سخن و نیزه شکننده و(چه بد چیزی برای خودشان از پیش فرستادند.خداوند بر آنها خشمگین می شود و در عذاب الهی جاودانه خواهند ماند)[مائده(5):آیۀ 80]و به خدا سوگند به ناچار ریسمانش را به گردنشان انداختم و شرمش را متوجه ایشان کردم.و نابودی و شرم باد بر گروه ستمگران.وای بر آنان.
آن را از جانب ابا الحسن به کجا حرکت دادند به خدا سوگند،تنها به خاطر شمشیر باطل براندازش و سختی عقوبتش و خشم گرفتنش در راه خدا از او انتقام گرفتند.قسم به خدا که اگر افسار مرکب خلافت را که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به او سپرده بود در دستش وا می نهادند،مرکب را مهار کرده و به نرمی روح الامین و کاردان امر دین در دنیا و آخرت است
ص:839
الدّین فی الدّنیا و الآخره أَلا ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ [الزمر(39):15]و اللّه لا یکتلم خشاشه،و لا یتعتع راکبه،و لأوردهم منهلا رویّا فضفاضا،تطفح ضفّته و لأصدرهم بطانا قد خثر بهم الرّیّ غیر متحلّ بطائل إلاّ بغمر النّاهل وردع سوره الساغب،و لفتحت علیهم برکات من السّماء و الأرض و سیأخذهم اللّه بما کانوا یکسبون.فهلمّ فاسمع،فما عشت أراک الدّهر عجبا،و إن تعجب بعد الحادث،فما بالهم بأیّ سند استندوا،أم بأیّه عروه تمسّکوا؟لبئس المولی و لبئس العشیر بِئْسَ لِلظّالِمِینَ بَدَلاً [الحج(32):13]استبدلوا الذّنابی بالقوادم،و الحرون بالقاحم، و العجز بالکاهل،فتعسا لقوم یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً [الکهف(18):104] أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لکِنْ لا یَشْعُرُونَ أَ فَمَنْ یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلاّ أَنْ یُهْدی فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ [البقره(2):12]لقحت فنظره ریثما تنتج،ثمّ احتلبوا طلاع القعب دما عبیطا و ذعافا ممضّا،هنالک یخسر المبطلون و یعرف التّالون غبّ ما أسّس الأوّلون،ثمّ طیبوا بعد ذلک عن أنفسکم لفتنها،ثمّ اطمئنّوا للفتنه جأشا،و أبشروا بسیف صارم و هرج دائم شامل و استبداد من الظّالمین،یدع فیئکم زهیدا و جمعکم حصیدا،فیا حسره لهم و قد فَعَمِیَتْ عَلَیْهِمُ الْأَنْباءُ [القصص(28):66] أَ نُلْزِمُکُمُوها وَ أَنْتُمْ لَها کارِهُونَ [هود(11):28].
805-56- قرئ علی أبی الفتح هلال بن محمّد بن جعفر عن إسماعیل بن علیّ الدّعبلیّ عن أبی علیّ بن علیّ عن أبیه علیّ بن رزین عن أبیه رزین بن عثمان،
ص:840
«بدانید که آن،همان زیان آشکار است»[زمر(39):آیه 15]و به خدا سوگند مرکب را می راند آن سان که نه حیوان خسته و زخمی گردد و نه سواره،آزرده و کوفته.و آنان را به سر چشمه ای می رساند گوارا و جوشان که آب از کناره هایش لبریز می شد و باز می گرداند آن گونه که از شدت سیری،سنگین و فربه شده باشند.بدون آنکه خود بهره ای برده باشد مگر به نوشیدن جرعه هایی اندک و رفع شدت گرسنگی.به خدا سوگند تنها به خاطر شمشیر باطل براندازش و سختی عقوبتش و از کوره در رفتنش در راه خدا از او انتقام گرفتند.به خدا سوگند اگر زمام مرکب حکومت را که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به او سپرده بود در دست او باز می گذاشتند و از او حمایت می کردند او به خوبی این مرکب را مهار می کرد و به نرمی آنان را به پیش می برد که همانا او چارچوبه رسالت و پایه های پا برجای نبوت و فرودگاه روح الامین کاردان امر دین در دنیا و آخرت است«بدانید که آن،همان بدبختی آشکار است»[زمر(39):
آیۀ 15]آنگونه که نه مرکب خسته و مجروح شود و نه راکب آزرده و کوفته.آنان را به سرچشمه گوارا جوشانی که آب کناره از کناره هایش لبریز می شد هدایت می کرد تا به قدری بنوشند که از سیرابی سنگین شوند نه آن چنان که بی بهره و لب تشنه و ناامید بازگرداند.به راستی که اگر چنین کرده بودند برکت از آسمان و زمین به روی آنان گشوده می شد،اما به زودی خدای بزرگ آنان را به کیفر آنچه کرده اند،خواهد رساند.«اکنون بیا و بشنو!هرچه پس از این زندگی کنی روزگار تازه ها و شگفتی های دیگری به تو نشان خواهد داد!به راستی که کار اینان شگفت آور است.اینان به چه تکیه گاهی تکیه زده و به چه چیز ریسمانی چنگ زده اند؟چه بد دوستدار و چه بد همراهی است.و چه بد جایگزینی برای ستمکاران خواهد بود»[حج(22):آیۀ 13]اینان دنباله روها را به جای پیشروان نشاندند سرکش را به جای بی پروای شجاع گرفتند.پیشتازان را رها کردند و پس ماندگان را گرفتند.
ننگ و خواری باد بر مردمانی که«گمان می کنند کار خوبی کرده اند»[کهف(18):آیۀ 104](درحالی که خود جامعه خویش را تباه ساخته اند و نمی دانند)[بقره(2):آیۀ 12] «آیا کسی که مردم را به سوی حقیقت هدایت می کند سزاوار است که پیروی شود یا کسی که خود باید پیروی کند؟شما را چه شده است.چگونه حکم می کنید؟»[یونس(10):آیۀ 35]«این کار نابجا و ناپسند روزگار شما را به آبستن حوادثی کرد که نتایج شوم آن را در
ص:841
عن أبیه عثمان بن عبد الرّحمن،عن أبیه عبد الرّحمن بن عبد اللّه عن أبیه عبد اللّه بن بدیل بن ورقاء قال:سمعت أبی بدیل بن ورقاء الخزاعیّ یقول:لمّا کان یوم الفتح أوفقنی العبّاس بین یدی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فقال:یا رسول اللّه،هذا یوم قد شرّفت فیه قوما،فما بال خالک بدیل بن ورقاء و هو قعید حیّه؟قال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله احسر عن حاجبیک یا بدیل؛فحسرت عنهما و حدرت لثامی فرأی سوادا بعارضی،فقال:کم سنوک یا بدیل؟فقلت:سبع و تسعون یا رسول اللّه فتبسّم النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و قال:زادک اللّه جمالا و سوادا و أمتعک و ولدک،لکن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله قد نیّف علی السّتّین،و قد أسرع الشّیب فیه،ارکب جملک هذا الأورق،فناد فی النّاس:إنّها أیّام أکل و شرب؛و کنت جهیرا،فرأیتنی بین خیامهم،و أنا أقول:أنا رسول رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول لکم:إنّها أیّام أکل و شرب؛و هی لغه خزاعه یعنی الاجتماع؛و من هاهنا قرأ أبو عمرو فَشارِبُونَ شُرْبَ الْهِیمِ [الواقعه(56):55].
806-57- أخبرنا الحفّار،عن إسماعیل بن علیّ الدّعبلیّ عن أبیه عن أبی مقاتل الکشّیّ عن أبی مقاتل السّمرقندیّ،عن مقاتل بن حیّان،عن الأصبغ بن نباته،عن علیّ بن أبی طالب علیه السّلام قال:لمّا نزلت علی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ [الکوثر(108):2]قال:یا جبرئیل،ما هذه النّحیره الّتی أمر بها ربّی؟قال:یا محمّد إنّها لیست نحیره،و لکنّها رفع الأیدی فی الصّلاه.
807-58- أخبرنا الحفّار،عن إسماعیل بن علیّ الدّعبلیّ عن أبیه عن أخی
ص:842
آینده خواهید دید.بدانید که به جای شیر،خون تازه و زهر کشنده خواهید دوشید و در آن هنگام است که تبهکاران روز زیانباری داشته و آیندگان آثار شوم بدعتهای گذشتگان و پیشینیان خود را خواهند دید.از این پس خود را برای آغاز فتنه ها و حوادث ناگوار آماده کنید و چشم را به راه شمشیرهای برنده و هرج ومرج فراگیرنده و استبداد ستمگران باشید که حق شما را بربایند و مقدار ناچیزی به شما بدهند و دسترنج شما را به یغما ببرند.آه که اخبار برایتان پنهان است چگونه ما می توانیم شما را به اجبار به راه حق ببریم درحالی که خودتان نمی خواهید.»[هود(11):آیۀ 28]
[805]56-عبد اللّه بن بدیل گفت:از پدرم بدیل بن ورقاء خزاعی شنیدم که می گفت:در روز فتح مکه عباس مرا به نزد رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله برد و عرض کرد:ای رسول خدا امروز روزی است که گروهی را در آن گرامی داشته ای.چرا دایی ات بدیل ورقاء چنین نباشد که سرپرست قبیله اش است؟پیامبر گرامی صلّی اللّه علیه و اله فرمود:ای بدیل نقاب از چهره بردار.من چنین کردم و نقاب از چهره ام پایین افتاد حضرت صلّی اللّه علیه و اله در گونه ام سیاهی دید و فرمود:ای بدیل چند سال داری؟ من عرض کردم:نود و هفت سال ای رسول خدا.پیامبر خدا لبخند زد و فرمود:خداوند بر زیبایی و سیاهی مویت بیفزاید و تو و فرزندانت را بهره مند گرداند،-ولی رسول خدا که تازه از شصت گذشته،سپیدی موها در سرش شتاب گرفته اند-براین شتر سپید و سیاهت سوار شو و درمیان مردم فریاد بزن که:اکنون روزهای خوردن و آشامیدن است،من صدایم بلند بود و ناگاه خودم را میان خیمه های آنان دیدم که می گفتم:من فرستاده رسول خدایم که به شما فرمود:اکنون روزهای خوردن و آشامیدن است.و این گویش خزاعیان است و به معنای گرد همایی است.و از این روی ابو عمرو این آیه را خوانده است:«چونان شتران تشنه ای که می آشامند.»[واقعه(56):آیۀ 55]
[806]57-أصبغ بن نباته روایت کرده که علی بن ابی طالب علیه السّلام فرمودند:وقتی این آیه«برای پروردگارت نماز بگزار و ذبح کن»[کوثر(108):آیۀ 2]نازل شد،حضرت گفت:ای جبرئیل این قربانی که پروردگارم مرا به آن فرمان داده است چیست؟او عرض کرد:ای محمد مقصود از آن،ذبح چیزی نیست.مقصود بلند کردن دستها در نماز است.
ص:843
دعبل،عن شعبه بن الحجّاج،عن علقمه بن مزید عن سعد بن عبیده عن البراء بن عازب،عن النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فی قوله تعالی یُثَبِّتُ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثّابِتِ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَهِ [ابراهیم(14):27]قال:فی القبر إذا سئل الموتی.
808-59- أخبرنا الحفّار،عن إسماعیل،عن محمّد بن غالب بن حرب عن علیّ بن أبی طالب البزّاز عن موسی بن عمیر الکوفیّ،عن الحکیم بن إبراهیم، عن الأسود بن یزید،عن عبد اللّه بن مسعود،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله أیّما رجل آتاه اللّه علما فکتمه و هو یعلمه،لقی اللّه(عزّ و جلّ)یوم القیامه ملجما بلجام من نار.
809-60- أخبرنا الحفّار،عن أبی القاسم الدّعبلیّ عن محمّد بن غالب عن أبی عمیر الحوصیّ،عن الحسن بن أبی جعفر،عن معمر،عن الزّهریّ،عن سعید بن المسیّب،عن أبی هریره،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله حریم البئر خمسه و عشرون ذراعا،و حریم البئر العادیّه خمسون ذراعا،و حریم عین البئر السّائحه ثلاثمائه ذراع،و حریم بئر الزّرع ستّمائه ذراع.
810-61- أخبرنا الحفّار،عن أبی القاسم الدّعبلیّ عن أبیه عن دعبل عن مجاشع بن عمرو،عن میسره بن عبید اللّه،عن عبد الکریم الجزریّ،عن سعید بن جبیر،عن ابن عبّاس:أنّه سئل عن قول اللّه(عزّ و جلّ): وَعَدَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَهً وَ أَجْراً عَظِیماً [الفتح(48):29]قال:سأل قوم النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله
ص:844
[807]58-براء بن عازب از پیامبر گرامی صلّی اللّه علیه و اله درباره این آیه«خداوند مؤمنان را با گفتار ثابت در زندگی دنیا و آخرت پایدار می کند.»[ابراهیم(14):آیۀ 27]روایت کرده که فرمود:یعنی هنگامی که در گور از مردگان پرسیده می شود.
[808]59-از عبد اللّه مسعود روایت شده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:هرگاه خداوند به مردی، علمی دهد و او آن را نهان کند در روز رستاخیز درحالی که با پاره ای از آتش افسارشده با خداوند دیدار می کند.
[809]60-از ابو هریره روایت شده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:حریم چاه،بیست و پنج ذراع است حریم چاه قدیمی پنجاه ذراع و حریم چشمه روان سیصد ذراع و حریم چاه کشت، ششصد ذراع است.
[810]61-سعید بن جبیر روایت کرده که از ابن عباس درباره این آیه پرسیدند:«خداوند به کسانی که ایمان آوردند و کارهای نیک کردند،آمرزش و پاداشی بزرگ وعده داده است» [فتح(48):آیۀ 29]او گفت:مردی به پیامبر گرامی صلّی اللّه علیه و اله عرض کرد:
ص:845
فقالوا:فیمن نزلت هذه الآیه،یا نبیّ اللّه؟قال:إذا کان یوم القیامه عقد لواء من نور أبیض و نادی مناد:لیقم سیّد المؤمنین و معه الّذین آمنوا فقد بعث محمّد صلّی اللّه علیه و اله؛ فیقوم علی بن أبی طالب فیعطی اللّه اللّواء من النّور الأبیض بیده تحته جمیع السّابقین الأوّلین من المهاجرین و الأنصار لا یخالطهم غیرهم،حتّی یجلس علی منبر من نور ربّ العزّه،و یعرض الجمیع علیه رجلا رجلا فیعطی أجره و نوره، فإذا أتی علی آخرهم قیل لهم:قد عرفتم موضعکم و منازلکم من الجنّه،إنّ ربّکم یقول لکم:عندی لکم مغفره و أجر عظیم؛-یعنی الجنّه-فیقوم علیّ بن أبی طالب و القوم تحت لوائه معه حتّی یدخل الجنّه،ثمّ یرجع إلی منبره و لا یزال یعرض علیه جمیع المؤمنین،فیأخذ نصیبه منهم إلی الجنّه،و یترک أقواما علی النّار، فذلک قوله(عزّ و جلّ)«و الّذین آمنوا و عملوا الصّالحات لهم أجرهم و نورهم» یعنی السّابقین الأوّلین و المؤمنین و أهل الولایه له،و قوله: وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَحِیمِ [الحدید(57):19]هم الّذین قاسم علیهم النّار فاستحقّوا الجحیم.
811-62- أخبرنا الحفّار،عن إسماعیل بن علیّ بن علیّ الدّعبلیّ عن أبیه و إسحاق بن إبراهیم الدّیریّ،معا عن عبد الرّزّاق،عن أبیه عن مثنّی مولی عبد الرّحمن بن عوف،عن عبد اللّه بن مسعود،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله أنا دعوه أبی إبراهیم فقلنا:یا رسول اللّه،و کیف صرت دعوه أبیک إبراهیم؟قال:أوحی اللّه
ص:846
ای پیامبر خدا،این آیه درباره چه کسی نازل شده است؟ایشان فرمودند:چون روز رستاخیز شود پرچمی از نور سپید برپا می شود و منادی ای فریاد می زند:سرور مؤمنان و به همراه او کسانی که ایمان آورده اند،برخیزند که محمد صلّی اللّه علیه و اله مبعوث شده است.آن گاه علی بن ابی طالب علیه السّلام برمی خیزد و خداوند آن پرچم را به دست او می دهد و در زیر آن همه پیشی گیرندگان نخستین از مهاجران و انصار جمعند و هیچ کس دیگری با آنان نمی آمیزد.تا آن حضرت بر منبری از نور پروردگار شکوهمند بنشیند و همگان یک به یک بر او عرضه شوند و او پاداش و نورشان را بدهد.و چون کار نفر پایانی به انجام رسد،به آنان گفته می شود:
جایگاه و مرتبه تان در بهشت را شناختید.پروردگارتان به شما می فرماید:برای شما در نزد من آمرزش و پاداشی بزرگ است-مقصود بهشت است-آن گاه علی بن ابی طالب علیه السّلام و مردمان زیر پرچم او با او بر می خیزند تا به بهشت بروند.سپس به منبرش باز می گردد و پیوسته همه مؤمنان بر او عرضه می شوند و حضرت شیعیان خود را از بین مردم[برگزیده] و آنها را به بهشت می برد و گروهی را در دوزخ رها می کند و این است سخن خداوند که می فرماید:«و کسانی که ایمان آورده اند و کارهای نیک کرده اند،پاداش و نور برای آنان است»[اقتباسی از آیه 19 سوره حدید(57)]که مقصود پیشی گیرندگان نخستین و مؤمنان و ولایتمداران آن حضرت هستند.و این سخن خداوند«و کسانی که کفر ورزیدند و آیه های ما را دروغ خواندند،همانا دوزخیان اند»[حدید(57):آیۀ 19]درباره کسانی است که آن حضرت آتش را برایشان قسمت کرده و آنان سزاوار دوزخ شده اند.
[811]62-عبد اللّه بن مسعود روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:من خواسته پدرم ابراهیم هستم.ما گفتیم:ای رسول خدا شما چگونه خواسته پدرتان ابراهیم شده اید؟ حضرت فرمودند:
ص:847
(عزّ و جلّ)إلی إبراهیم إِنِّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ إِماماً [البقره(2):124]فاستخفّ إبراهیم الفرح،فقال:یا ربّ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی [البقره(2):124]أئمّه مثلی؟فأوحی اللّه (عزّ و جلّ)إلیه:أن یا إبراهیم،إنّی لا أعطیک عهدا لا أفی لک به قال:یا ربّ،ما العهد الّذی لا تفی لی به؟قال:لا أعطیک لظالم من ذرّیّتک.قال:یا ربّ.و من الظّالم من ولدی ألذی لا ینال عهدک؟قال:من سجد لصنم من دونی لا أجعله إماما أبدا،و لا یصحّ أن یکون إماما؟قال إبراهیم:و اجنبنی و بنیّ أن نعبد الأصنام.
ربّ إنّهنّ أضللن کثیرا من النّاس،قال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فانتهت الدّعوه إلیّ و إلی أخی علیّ علیه السّلام لم یسجد أحد منّا لصنم قطّ فاتّخذنی اللّه نبیّا،و علیّا وصیّا.
812-63- أخبرنا الحفّار،عن إسماعیل بن علیّ الدّعبلیّ عن أبیه عن أخی دعبل،عن حفص بن غیاث،عن أبیه،عن جابر و أبی موسی الأشعریّ و ابن عبّاس،قالوا:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله النّجوم أمان لأهل السّماء،و أهل بیتی أمان لأمّتی، فإذا ذهبت النّجوم ذهب أهل السّماء،و إذا ذهب أهل بیتی ذهب أهل الأرض.
813-64- أخبرنا الحفّار،عن إسماعیل،بن علیّ الخزاعیّ عن إسحاق بن إبراهیم عن عبد الرّزّاق،عن معمر،عن الزّهریّ،عن عروه و أبی سلمه معا عن عائشه،قالت:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله ما أسکر کثیره فالجرعه منه خمر.
814-65- أخبرنا الحفّار،عن إسماعیل،بن علیّ الدّعبلیّ عن محمّد بن إبراهیم بن کثیر عن أبی نواس الحسن بن هانی عن حمّاد بن سلمه،عن یزید
ص:848
خدای عزتمند به ابراهیم وحی کرد که:من تو را برای مردم امام قرار می دهم ابراهیم از شادی در پوست خود نگنجید و عرض کرد:پروردگارا آیا از فرزندانم نیز امامانی همچون من هستند؟و خداوند عزتمند به او وحی کرد که:ای ابراهیم من با تو پیمانی نمی بندم که به آن پابند نباشم.او عرض کرد:پروردگارا کدام است آن پیمانی که با من وفا نمی کنی؟خداوند فرمود:درباره ستمکار از فرزندانت با تو پیمان نمی بندم.او عرض کرد:پروردگارا از فرزندان من کدام ستمکار است که به پیمان تو دست نمی یابد؟خداوند فرمود:کسی که برای بتی سجده کرده باشد،هرگز به امامت برنمی گزینم و سزاوار هم نیست که او امام باشد.ابراهیم عرض کرد:مرا و فرزندانم را از بندگی بتها دور کن.پروردگارا آنان بسیاری از مردم را گمراه کردند.پیامبر گرامی صلّی اللّه علیه و اله فرمود:و این خواسته به من و برادرم علی ختم شد که هیچ کدام از ما هرگز به بتی سجده نکرد از این روی،خداوند مرا پیامبر و علی را وصی قرار داد.
بیت امان امّتم هستند]
[812]63-از جابر،ابو موسی اشعری و ابن عباس روایت شده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:
ستارگان،ایمنی اهل آسمان اند و خاندانم ایمنی امت من.چون ستارگان از میان بروند،اهل آسمان نیز از بین می روند و وقتی خاندانم از میان بروند،اهل زمین از بین می روند.
[813]64-از عایشه روایت شده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:آنچه بسیارش مست می کند یک جرعه اش نیز شراب[حرام]است.
ص:849
الرّقاشیّ،عن أنس قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لا یموتنّ أحدکم حتّی یحسن ظنّه باللّه (عزّ و جلّ)فإنّ حسن الظّنّ باللّه ثمن الجنّه.
815-66- أخبرنا الحفّار،عن إسماعیل بن علیّ الدّعبلیّ،عن محمّد بن إبراهیم بن کثیر،قال:دخلنا علی أبی نواس الحسن بن هانی نعوده فی مرضه الّذی مات فیه،فقال له عیسی بن موسی الهاشمیّ:یا أبا علیّ،أنت فی آخر یوم من أیّام الدّنیا،و أوّل یوم من أیّام الآخره،و بینک و بین اللّه هنات،فتب إلی اللّه (عزّ و جلّ)قال أبو نواس:سنّدونی،فلمّا استوی جالسا قال:إیّای تخوّف باللّه، و قد حدّثنی حمّاد بن سلمه،عن ثابت البنانیّ،عن أنس بن مالک،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لکلّ نبیّ شفاعه،و أنی خبأت شفاعتی لأهل الکبائر من أمّتی یوم القیامه؛أفتری لا أکون منهم!
816-67- أخبرنا الحفّار،عن إسماعیل بن علیّ الدّعبلیّ،عن أبیه عن جدّه عن أبیه،علیّ بن علیّ عن أبیه،عن الرّضا عن آبائه علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:یقول اللّه(عزّ و جلّ)من آمن بی و بنبیّی و بولیّی،أدخلته الجنّه علی ما کان من عمله.
انتهت أحادیث الحفار 817-68- أخبرنا أبو الحسن علیّ بن أحمد بن عمر بن حفص المقرئ المعروف بابن الحمّامیّ عن أحمد بن سلیمان بن الحسن عن معاذ بن المثنّی عن مسدّد،عن أبی عوانه،عن سهیل،عن أبیه،عن أبی هریره،قال:قال رسول
ص:850
[814]65-از انس بن مالک روایت شده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:به راستی که نباید هیچ کدام از شما تا گمانش را به خدا نیکو نکرده،بمیرد؛زیرا خوش گمانی به خداوند،بهای بهشت است.
[815]66-محمد بن ابراهیم بن کثیر گفته است:ما به نزد ابو نواس حسن بن هانی رفتیم تا از او در آن بیماری اش که به مرگش کشید،عیادت کنیم.آنگاه عیسی بن موسی هاشمی گفت:ای ابو علی!تو در روز پایانی دنیا و نخستین روز آخرتت هستی و میان تو و خداوند زشتی هایی است،پس به درگاه خداوند توبه کن.ابو نواس گفت:مرا بنشانید.چون نشست،گفت:مرا از خداوند می ترسانی،درحالی که حمّاد بن سلمه از ثابت بنانی به نقل از انس بن مالک روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:برای هر پیامبری شفاعتی است و همانا من شفاعتم را در رستاخیز برای صاحبان گناهان کبیره امتم نگاه داشته ام.آیا تو می پنداری که من از آنان نیستم.
وارد بهشت می شود]
[816]67-ابو علی علی از پدرش به نقل از حضرت رضا علیه السّلام از پدر گرامیش به نقل از پدرانشان روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:خداوند عزّتمند فرموده است:هرکس به من و به پیامبرم و به دوستم ایمان بیاورد،او را براساس عمل خودش به بهشت می برم.
حدیث های حفّار[سر سلسله راویان گذشته]به پایان رسید.
ص:851
اللّه صلّی اللّه علیه و اله:لأعطینّ الرّایه غدا رجلا یحبّه اللّه و رسوله،و یحبّ اللّه و رسوله،لا یرجع حتّی یفتح اللّه علیه.قال عمر:ما أحببت الإماره قبل یومئذ،فدعا علیّا علیه السّلام فبعثه، فقال له:اذهب.فقاتل حتّی یفتح اللّه(عزّ و جلّ)علیک،و لا تلتفت؛فمشی ساعه- أو قال:قلیلا-ثمّ وقف و لم یلتفت،فقال:یا رسول اللّه،علی ما أقاتل النّاس؟قال:
قاتلهم حتّی یشهدوا«أن لا إله إلاّ اللّه،و أنّ محمّدا رسول اللّه»فإذا فعلوا ذلک فقد منعوا منک دماءهم و أموالهم إلاّ بحقّها،و حسابهم علی اللّه(عزّ و جلّ).
818-69- أخبرنا ابن الحمّامیّ عن أبی سهل أحمد بن عبد اللّه بن زیاد القطّان، عن إسماعیل بن محمّد بن أبی کثیر القاضی عن علیّ بن إبراهیم،عن السّریّ بن عامر،قال:صعد النّعمان بن بشیر علی المنبر بالکوفه،فحمد اللّه و أثنی علیه و قال:سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول:إنّ لکلّ ملک حمی،و إنّ حمی اللّه حلاله و حرامه و المشتبهات بین ذلک،کما لو أنّ راعیا رعی إلی جانب الحمی لم تلبث غنمه أن تقع فی وسطه،فدعوا المشتبهات.قال:و سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول:یا أیّها النّاس،إنّ من العنب خمرا،و إنّ من الزّبیب خمرا،و إنّ من التّمر خمرا،و إنّ من الشّعیر خمرا.ألا أیّها النّاس أنهاکم عن کلّ مسکر.
819-70- أخبرنا ابن الحمّامیّ عن أحمد بن محمّد بن عبید اللّه القطّان،عن یعقوب بن إسحاق النّحویّ،عن عبد السّلام بن مطهّر عن موسی بن خلف،عن لیث بن أبی سلیم،عن مجاهد،عن ابن عمر،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله کن فی الدّنیا
ص:852
السّلام دادند]
[817]68-از ابو هریره روایت شده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:فردا پرچم را به مردی که خداوند و فرستاده اش را دوست می دارد و خداوند و فرستاده اش نیز او را دوست می دارند خواهم داد کسی که تا خداوند او را پیروز نکند باز نمی گردد.عمر گفت:پیش از آن روز حکمرانی را دوست نمی داشتم.آنگاه حضرت علی علیه السّلام را خواند و او را فرستاده حضرت به او فرمود:برو و بجنگ تا خداوند عزتمند تو را پیروز کند و روی نگردان.او ساعتی به راه افتاد-یا گفته است:اندکی-سپس ایستاد و بدون آنکه روی بگرداند فرمود:ای رسول خدا بر چه چیزی با این مردمان بجنگم؟آن حضرت فرمودند:با آنان بجنگ تا شهادت بدهند «معبودی جز خداوند نیست و محمد صلّی اللّه علیه و اله فرستاده خداوند است.»که چون چنین کنند،خون و اموالشان را-مگر آنچه حق است-از تو نگاه داشته اند.و حساب آنان با خدای عزتمند است.
[818]69-سری بن عامر گفت:نعمان بن بشیر بر منبر کوفه رفت و پس از سپاس و ستایش خداوند گفت:از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله شنیدم که می فرمود:همانا برای هر فرمانروایی حرمی است و حرم خداوند،حلال و حرام او و مشتبهات میان آن دو است.پس همان گونه که وقتی چوپانی به سوی خلوت گاهی می راند،دور نیست که گوسفندانش را درمیان آن ببیند[انجام مشتبهات نیز چنین است]پس مشتبهات را رها کنید.او گفت:و من شنیدم که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله می فرماید:ای مردم همانا از انگور و کشمش و خرما و جو شرابی به دست می آید.هان ای مردم شما را از هر مست کننده ای باز می دارم.
[819]70-ابن عمر گوید:رسول خدا فرمود:در دنیا چنان باش که گویا بیگانه یا رهگذری.
ص:853
کأنّک غریب،و کأنّک عابر سبیل،وعدّ نفسک فی أصحاب القبور.قال مجاهد:
و قال لی عبد اللّه بن عمر:و أنت یا عبد اللّه،إذا أمسیت فلا تحدّث نفسک أن تصبح، و إذا أصبحت فلا تحدّث نفسک أن تمسی،فخذ من حیاتک لموتک،و من صحّتک لسقمک،فإنّک لا تدری ما اسمک غدا.
820-71- أخبرنا ابن الحمّامیّ عن أحمد بن عثمان عن محمّد بن الحسین عن أبی غسّان عن أبی بکر بن عیّاش،عن صدقه بن سعید عن جمیع بن عمیر التّمیمیّ،قال:دخلت مع أمّی و خالتی علی عائشه،فسألناها کیف کان منزله علیّ علیه السّلام فیکم؟قالت:سبحان اللّه!کیف تسألان عن رجل لمّا مات رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و قال النّاس:أین تدفنونه؟فقال علیّ علیه السّلام لیس فی أرضکم بقعه أحبّ إلی اللّه من بقعه قبض فیها رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و کیف تسألانّی عن رجل وضع یده علی موضع لم یطمع فیه أحد.
821-72- أخبرنا علیّ بن أحمد المعروف بابن الحمّامیّ عن محمّد بن جعفر القاریّ،عن محمّد بن إسماعیل بن یوسف عن سعید بن أبی مریم،عن محمّد بن جعفر بن کثیر،عن موسی بن عقبه،عن أبی إسحاق،عن عاصم بن ضمره،عن علیّ علیه السّلام أنّه قال:لتملأنّ الأرض ظلما و جورا حتّی لا یقول أحد اللّه إلاّ مستخفیا، ثمّ یأتی اللّه بقوم صالحین یملئونها قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا.
انتهت أخبار ابن الحمامی
ص:854
و خودت را از جمله به گوررفتگان به شمار.مجاهد گوید:ابن عمر به من گفت:و تو ای عبد اللّه چون به شب رسیدی نگو که فردا به صبح می رسی و چون به صبح رسیدی نگو که به شب می رسی.از زندگی برای مرگت،از تندرستی برای بیماری ات توشه برگیر؛زیرا که نمی دانی فردا نامت چه خواهد بود.
[820]71-جمیع بن عمر تیمی گوید:به همراه مادر و خاله ام به نزد عایشه رفتیم و از او پرسیدیم که جایگاه علی علیه السّلام درمیان شما چگونه بود؟او گفت:سبحان اللّه.چگونه می پرسید از مردی که چون رسول خدا درگذشت و مردم گفتند:او را کجا دفن می کنید؟علی علیه السّلام گفت:
در همه زمین شما هیچ مکانی نزد خداوند محبوبتر از مکانی نیست که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در آن جان سپرده است.و چگونه از من درباره مردی می پرسید که دست بر جایگاهی گذاشت که طمع هیچ کس به آن نمی رسید.
[821]72-عاصم ضمره روایت کرده که علی علیه السّلام فرمود:به راستی این زمین از ستم و بیداد پر خواهد شد چنانکه کسی جز در نهان به خداوند معتقد نباشد.سپس خداوند مردمان نیکوکار را می آورد که آن را از عدل و داد پر می کنند چنانکه از ستم و بیداد پر شده بود.
حدیث های ابن الحمامی[سرسلسله راویان این احادیث]پایان یافت
ص:855
822-73- أخبرنا أبو الحسن محمّد بن محمّد بن محمّد بن مخلد قراءه علیه، فی ذی الحجّه سنه سبع عشره و أربعمائه،قال:حدّثنا أبو الحسین عمر بن الحسن بن علیّ بن مالک الشّیبانیّ القاضیّ،المعروف بابن الأشنانیّ،فی منزله سنه تسع و ثلاثین و ثلاثمائه،قال:أخبرنا محمّد بن مسلمه بن الولید بن عبد الملک،قال:
أخبرنا یزید بن هارون،قال:أخبرنا شعبه،عن قتاده،عن أنس،قال:قال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله:
الدّجّال لا یدخل مکّه و المدینه،علی کلّ نقب من أنقابها ملک شاهر سیفه.
823-74- أخبرنا ابن مخلد،عن عمر بن الحسن الشّیبانیّ عن محمّد بن شدّاد المسمعیّ،عن یحیی بن سعید القطّان عن عبد اللّه بن عمرو و عن نافع،عن ابن عمر:أنّ النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله نهی أن یسافر بالقرآن إلی أرض العدوّ مخافه أن یناله العدوّ.
824-75- أخبرنا محمّد بن مخلد،عن الحارث بن محمّد عن یزید بن هارون، عن محمّد بن إسحاق،عن نافع،عن ابن عمر،قال:قال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله:من جاء إلی الجمعه فلیغتسل.
825-76- أخبرنا ابن مخلد،عن أبی الحسین عن محمّد بن عیسی بن حنان عن سفیان بن عیینه،عن منصور،عن إبراهیم،عن همّام،عن حذیفه،قال:سمعت النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله یقول:لا یدخل الجنّه قتّات.
826-77- أخبرنا ابن مخلد،قال:أخبرنا أبو الحسین،قال:حدّثنا موسی بن سهل الوشّاء،قال:أخبرنا إسماعیل بن علیّه،عن أیّوب،عن نافع،عن ابن عمر،
ص:856
[822]73-از انس روایت شده که پیامبر گرامی صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:دجال به مکه و مدینه نمی آید؛بر هر گذرگاهی از آن دو،فرشته ای با شمشیر آخته است.
[823]74-از ابن عمر روایت شده که پیامبر گرامی صلّی اللّه علیه و اله از مسافرت به همراه قرآن به سرزمین دشمن نهی فرمود.به جهت ترس از این که قرآن به دست دشمن بیفتد.
[824]75-از ابن عمر روایت شده که پیامبر گرامی صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:هرکس به نماز جمعه بیاید باید غسل کرده باشد.
[825]76-حذیفه گفت:از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله شنیدم که می فرمود:سخن چین به بهشت نمی رود.
ص:857
قال:سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول:من جاء إلی الجمعه فلیغتسل.
827-78- أخبرنا محمّد بن محمّد بن مخلد،عن عمر بن الحسن الشّیبانیّ عن موسی بن سهل عن إسماعیل بن علیّه عن لیث بن أبی قرّه عن أبیه،قال:مرّوا بجنازه تمخض کما یمخض الزّقّ.فقال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله علیکم بالسّکینه،علیکم بالقصد فی المشی بجنائزکم.
828-79- أخبرنا ابن مخلد،عن أبی الحسین،عن محمّد بن عیسی بن حنان، عن شعیب بن حرب،عن شعبه،عن عدیّ بن ثابت،عن عبد اللّه بن یزید،عن عبد اللّه بن مسعود،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله إذا أنفق المسلم علی أهله،نفقه و هو یحتسبها،کانت له صدقه.
829-80- أخبرنا ابن مخلد،قال:حدّثنا أبو الحسین،قال:حدّثنا محمّد بن عبدک القزّاز،قال:حدّثنا عبّاد بن صهیب،قال:حدّثنا شعبه،قال:سمعت محمّد بن زیاد،عن أبی هریره،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:لا یشکر اللّه من لا یشکر النّاس.
830-81- أخبرنا محمّد بن محمّد بن مخلد عن عمر بن الحسن الشّیبانیّ عن محمّد بن إسماعیل التّرمذیّ،عن سعد بن عنبسه،عن منصور بن وردان العطّار، عن یوسف بن أبی إسحاق،عن الحارث،عن علیّ علیه السّلام:أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله قال:
الخیل معقود فی نواصیها الخیر إلی یوم القیامه،و من ارتبط فرسا فی سبیل اللّه، کان علفه و روثه و شرابه فی میزانه یوم القیامه.
ص:858
[826]77-ابن عمر گفته است:از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله شنیدم که می فرمود:هرکس به نماز جمعه بیاید باید غسل کند.
[827]78-قرّه گوید که پدرش گفت:مردم جنازه ای را در تشییعش به سختی تکان دادند چنان که گویا مشک آب است.پس پیامبر گرامی صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:بر شما باد آرامش.بر شما باد میانه روی در تشییع جنازه.
[828]79-عبد اللّه مسعود روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:وقتی مسلمان به خانواده اش نفقه بدهد و از خداوند امید پاداش داشته باشد،برایش صدقه محسوب می شود.
[829]80-از ابو هریره گوید:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:کسی که مردم را سپاس نگوید،خداوند را سپاس نتواند گفت.
[830]81-علی علیه السّلام می فرماید:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:بر پیشانی اسب ها تا روز قیامت خیر نوشته شده است و هرکس اسبی را در راه خدا آماده کند،در روز قیامت علف و سرگین و آبش در ترازوی[اعمال]او سنگینی خواهد کرد.
ص:859
831-82- أخبرنا ابن مخلد،عن محمّد بن عبد الواحد النّحویّ عن إبراهیم بن إسحاق الخیبریّ عن أبی نعیم،عن أبی الأحوص،عن عبد العزیز بن رفیع،عن مجاهد،قال:نزل ضیف برجل من الأنصار فأبطأ الأنصاریّ علی أهله،فجاء فقال:ما عشّیتم ضیفی،و اللّه لا أطعم عشاءکم.و قالت المرأه:و أنا و اللّه لا أطعم اللّیله.قال الضّیف:و أنا و اللّه لا أطعم اللّیله.فقال الأنصاریّ:یبیت اللّیله ضیفی بغیر عشاء!قرّبوا طعامکم؛فأکل و أکلوا معه،فلمّا أصبح غدا علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فأخبره بأمره،فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله اللّه أطعت اللّه(عزّ و جلّ)و عصیت الشّیطان.
832-83- أخبرنا ابن مخلد،قال:أخبرنا أبو عمر،قال:حدّثنا محمّد بن یونس القرشیّ،قال:أخبرنا عبد اللّه بن بکر السّهمیّ،قال:حدّثنا أبو سنان،عن ثابت،عن عبید بن عمیر،عن أنس بن مالک،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:ما من مسلم یبتلی فی جسده إلاّ قال اللّه(عزّ و جلّ)لملائکته:اکتبوا لعبدی أفضل ما کان یعمل فی صحّته.
833-84- أخبرنا ابن مخلد،عن أبی عمرو،عن بشر بن موسی عن أبی عبد الرّحمن المقری،عن سعید بن أبی أیّوب،عن عبید اللّه بن أبی جعفر القرشیّ،عن سالم الجیشانیّ،عن أبیه،عن أبی ذرّ:أنّ النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله قال:یا أبا ذرّ،إنّی أحبّ لک ما أحبّ لنفسی،إنّی أراک ضعیفا،فلا تأمّرنّ علی اثنین،و لا تولّینّ مال یتیم.
834-85- أخبرنا محمّد بن محمّد بن مخلد،عن محمّد بن یونس القرشیّ،عن سعید بن عامر،عن محمّد بن عمرو بن علقمه،عن أبی سلمه،عن أبی هریره،
ص:860
[831]82-مجاهد گفته است:مردی به مهمانی یکی از انصار رفت.آن مرد دیر به خانه آمد و به محض ورود گفت:شام مهمانم را چه دیده اید به خدا سوگند من شام نخواهم خورد.زن گفت:
و من به خدا سوگند شب،چیزی نمی خورم.آن مهمان گفت:و من نیز به خدا سوگند شب را چیزی نمی خورم.آن مرد گفت:مهمان من شب را بی شام بخوابد!شام را پیش بیاورید.آن گاه او خورد و آنان هم با او خوردند.چون صبح شد،به نزد رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله آمد و از آن قصّه آگاهشان کرد و رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:خدای عزّتمند را فرمان برده ای و از شیطان نافرمانی کرده ای.
[832]83-از انس بن مالک روایت شده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:هرگاه مسلمانی به بیماری تن دچار شود خداوند عزّتمند به فرشتگانش می فرماید:برای بنده ام برتر از آنچه در تندرستی اش عمل می کرد،بنویسید.
می دارم برای تو نیز دوست می دارم ]
[833]84-از ابو ذر روایت شده که پیامبر گرامی صلّی اللّه علیه و اله فرمود:ای ابو ذر من آنچه را برای خودم دوست دارم برای تو نیز دوست می دارم.من تو را ناتوان می بینم،پس نه حتی بر دو نفر امیری کن و نه مال یتیمی را به گردن بگیر.
ص:861
قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:الکمأه من المنّ،و ماؤها شفاء العین.
835-86- أخبرنا محمّد بن محمّد بن مخلد،عن عبد الواحد بن محمّد عن أحمد بن زیاد السّمسار عن أبی نعیم،عن قیس بن سلیم عن علقمه بن وائل،عن أبیه قال:صلّیت خلف النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فکبّر حین افتتح الصّلاه و رفع یدیه،و حین أراد الرّکوع و بعد الرّکوع.
836-87- أخبرنا ابن مخلد،عن محمّد بن عبد الواحد عن محمّد بن عمّار العبسیّ،عن أحمد بن طارق عن علیّ بن هاشم،عن محمّد بن عبید اللّه،عن عون بن أبی رافع،عن أبیه،عن علیّ بن أبی طالب علیه السّلام قال:دخلت علی نبیّ اللّه علیه السّلام و هو مریض،فإذا رأسه فی حجر رجل أحسن ما رأیت من الخلق،و النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله نائم، فلمّا دخلت علیه قال الرّجل:ادن إلی ابن عمّک،فأنت أحقّ به منّی؛فدنوت منهما فقام الرّجل و جلست مکانه،و وضعت رأس النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فی حجری کما کان فی حجر الرّجل،فمکثت ساعه ثمّ إنّ النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله استیقظ،فقال:أین الرّجل،الّذی کان رأسی فی حجره؟فقلت:لمّا دخلت علیک دعانی إلیک،ثمّ قال:ادن إلی ابن عمّک،فأنت أحقّ به منّی؛ثمّ قام فجلست مکانه.فقال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله:فهل تدری من الرّجل؟قلت:لا بأبی و أمّی.فقال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله:ذاک جبرئیل علیه السّلام کان یحدّثنی حتّی خفّ عنّی وجعی،و نمت و رأسی فی حجره.
837-88- أخبرنا ابن مخلد،عن أبی عمرو عن الحارث بن محمّد عن الواقدیّ
ص:862
[834]85-ابو هریره گوید:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:قارچ از نعمت ها است و آبش درمان چشم ها است.
[835]86-علقمه بن وائل گوید:پدرم به من گفت:من پشت سر پیامبر گرامی نماز گزاردم.
ایشان هنگام آغاز نماز دست هایش را بالا برد و تکبیر گفت و هنگام رکوع و پس از رکوع هم تکبیر گفت.
[836]87-عبید اللّه ابو رافع روایت کرده که علی بن ابی طالب علیه السّلام فرمودند:به خدمت پیامبر گرامی صلّی اللّه علیه و اله که بیمار بودند رفتم و دیدم که سرش در دامن مردی است که زیباتر از او در آفریدگان ندیده بودم و پیامبر گرامی صلّی اللّه علیه و اله در خواب بود.چون من وارد شدم،آن مرد گفت:به نزد پسر عمویت بیا که تو از من به او سزاوارتری.من به آن دو نزدیک شدم و آن گاه آن مرد برخاست و من در جایش نشستم و سر پیامبر گرامی صلّی اللّه علیه و اله را در دامنم نهادم،چنان که در دامن آن مرد بود.ساعتی سپری کردم و سپس پیامبر بیدار شد و فرمود:آن مردی که سرم در دامنش بود کجا است؟من گفتم:وقتی من وارد شدم مرا به سوی شما خواند و گفت:به نزد پسر عمویت بیا که تو از من به او سزاوارتری.سپس برخاست و من در جایش نشستم.پیامبر گرامی صلّی اللّه علیه و اله فرمود:آیا می دانی آن مرد چه کسی بود؟من گفتم:نه،پدر و مادرم به فدایت،پیامبر صلّی اللّه علیه و اله فرمود:
او جبرئیل بود که با من سخن می گفت تا دردم کاهش یافت و خوابیدم درحالی که سرم بر دامنش بود.
ص:863
محمّد بن عمر،عن عبد اللّه بن جعفر الزّهریّ،عن یزید بن الهاد،عن هند بنت الحارث الفراسیّه،عن أمّ الفضل،قالت:دخل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله علی رجل یعوده هو شاک فتمنّی الموت،فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لا تتمنّ الموت،فإنّک إن تک محسنا تزدد إحسانا إلی إحسانک،و إن تک مسیئا فتؤخّر تستعتب،فلا تمنّوا الموت.
838-89- أخبرنا ابن مخلد،عن محمّد بن عبد الواحد النّحویّ عن موسی بن سهل الوشّاء،عن إسماعیل بن علیّه،عن یونس بن عبید،عن الحسن،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله عمل قلیل فی سنّه خیر من عمل کثیر فی بدعه.
839-90- أخبرنا ابن مخلد،عن محمّد بن عبد الواحد عن أبی جعفر المروزیّ محمّد بن هشام عن یحیی بن عثمان،عن بقیّه،عن إسماعیل بن علیّه عن أبان، عن أنس،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لا یقبل قول إلاّ بعمل،و لا یقبل قول و لا عمل إلاّ بنیّه،و لا یقبل قول و لا عمل و نیّه إلاّ بإصابه السّنّه.
840-91- أخبرنا محمّد بن محمّد بن مخلد،عن عثمان بن أحمد بن عبد اللّه عن الحسن بن مکرم عن عثمان بن عمر عن سفیان،عن عمرو بن دینار،عن أبی الطّفیل،عن معاذ بن جبل:أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله جمع بین الظّهر و العصر و المغرب و العشاء عام تبوک.
841-92- أخبرنا ابن مخلد،عن أبی عمرو السّماک،عن یحیی بن أبی طالب، عن أبی بکر الحنفیّ،عن سفیان،عن ابن الزّبیر،عن جابر:أنّ النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله عاد
ص:864
[837]88-أمّ فضل گوید:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به نزد مردی رفت تا از او عیادت کند.او از بیماری شکایت داشت و آرزوی مرگ می کرد.رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به او فرمود:آرزوی مرگ نکن؛زیرا اگر نیکوکار باشی،[به زنده بودن]نیکی ای به نیکی هایت افزوده می شود و اگر گناهکار باشی فرصت می یابی از گناهانت بازگردی.پس آرزوی مرگ نکنید.
[838]89-امام حسن علیه السّلام می فرماید:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:عمل اندک براساس سنّت بهتر از عمل بسیار از روی بدعت است.
[839]90-از انس روایت شده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:هیچ گفتاری جز به همراه کردار پذیرفته نمی شود و هیچ گفتار و کرداری جز به همراهی نیّت پذیرفته نمی شود و گفتار و کردار و نیّت جز براساس سنّت پذیرفته نمی شود.
نینداختند]
[840]91-از معاذ بن جبل روایت شده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در سال[غزوۀ]تبوک بین [نمازهای]ظهر و عصر و بین شام و خفتن جمع می کرد.
[841]92-از جابر روایت شده که پیامبر گرامی صلّی اللّه علیه و اله از بیماری عیادت کرد
ص:865
مریضا فرآه یصلّی علی وساده،فأخذها فرمی بها:فأخذ عودا لیصلّی علیه فأخذه فرمی به،و قال:علی الأرض إن استطعت،و إلاّ فأومأ إیماء و اجعل سجودک أخفض من رکوعک.
842-93- أخبرنا ابن مخلد،عن ابن السّماک عن حمّاد بن سهیل عن أبی نعیم، عن سفیان،عن ربیعه،قال:سمعت أنسا یقول:ما کان فی رأس رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و لحیته عشرون طاقه بیضاء.
843-94- أخبرنا ابن مخلد،عن أبی عمرو عن الحسن بن سلاّم عن قبیصه، عن سفیان،عن هشام،عن ابن سیرین،عن أبی هریره،عن النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله قال:إذا تقارب الزّمان لم تکد رؤیا المؤمن تکذب،و أصدقهم رؤیا أصدقهم حدیثا.
844-95- أخبرنا محمّد بن محمّد بن مخلد عن عبد الواحد بن محمّد بن عبد اللّه بن مهدیّ عن یحیی بن أبی طالب عن عبد الرّحمن بن علقمه عن عبد اللّه بن المبارک،عن سفیان،عن إسماعیل بن أبی خالد،عن زیاد،عن أبی هریره:أنّ النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله کان إذا توضّأ بدأ بمیامنه.
845-96- أخبرنا ابن مخلد،عن ابن السّماک عن عبد الکریم بن الهیثم عن أبی توبه،عن مصعب عن سفیان،عن معمر،عن الزّهریّ،عن سالم،عن أبیه،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:من باع عبدا و له مال فماله للبائع إلاّ أن یشترط المبتاع.
846-97- أخبرنا ابن مخلد،عن أبی عمرو،عن جعفر بن محمّد بن شاکر عن
ص:866
و دید که او بر روی بالش سجده می کند پس آن را برداشت و به کناری انداخت.او عصایی برداشت تا بر آن سجده کند،حضرت آن را برداشت و به کنار انداخت و فرمود:اگر توانستی بر زمین[سجده کن]و گرنه به اشاره،و سجده هایت را فروتر از رکوعت قرار بده.
[842]93-ربیعه گفته است:از انس شنیدم که می گفت:در سر و محاسن رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله بیش از بیست تار سپید نبود.
[843]94-ابو هریره گوید:پیامبر گرامی صلّی اللّه علیه و اله فرمود:وقتی زمان[ظهور]نزدیک شود کمتر رؤیای مؤمن دروغ گوید.و راست رؤیاترین آنان،راستگوترین ایشان هستند.
[844]95-از ابو هریره روایت شده که پیامبر گرامی صلّی اللّه علیه و اله هرگاه وضو می گرفت از راست آغاز می کرد.
[845]96-سالم از پدرش روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:وقتی کسی غلامی را بفروشد در صورتی که آن غلام مالی داشته باشد برای فروشنده است مگر این که خریداری آن را[برای خود]شرط کرده باشد.
ص:867
قبیصه عن عقبه،عن سفیان،عن أبی إسحاق عن حمزه بن مالک،قال:قال عبد اللّه:لقد قرأت من فی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله سبعین سوره،و زید بن ثابت له ذؤابتان یلعب مع الصّبیان.
847-98- أخبرنا ابن مخلد،عن محمّد بن عبد الواحد النّحویّ عن حنبل،بن إسحاق عن عمرو بن عون،عن عبد اللّه بن حکیم عن سفیان،عن أبی إسحاق، عن حبّه العرنیّ،عن حقیبه أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله کتب إلیه کتابا فرقّع به دلوه،فقالت له ابنته:عمدت إلی کتاب سیّد العرب فرقّعت به دلوک لیصیبنّک بلاء،قال:
فأغارت علیه خیل النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فهرب و أخذ کلّ قلیل و کثیر هو له،ثمّ جاء بعد مسلما،فقال له النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله انظر ما وجدت من متاعک قبل قسمه السّهام فخذه.
848-99- أخبرنا ابن مخلد،عن ابن السّمّاک عن محمّد بن عیسی بن السّکن عن مسلم بن إبراهیم،عن شعبه،عن أبی إسحاق،عن عبد الرّحمن بن یزید،عن عبد اللّه،قال:کنّا نتحدّث أنّ أقضی أهل المدینه علیّ علیه السّلام.
849-100- أخبرنا ابن مخلد،عن ابن السمّاک عن أبی غلابه الرّقاشیّ،عن عازم بن الفضل عن أبی یحیی صاحب السّفط،قال:و قد ذکرته لحمّاد بن زید فعرفه عن معمر بن زیاد:أنّ أبا مطر حدّثه،قال:کنت بالکوفه فمرّ علیّ رجل فقالوا:هذا أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب(صلوات اللّه علیه)قال:فتبعته فوقف علی خیّاط فاشتری منه قمیصا بثلاثه دراهم فلبسه،فقال:الحمد للّه الّذی ستر
ص:868
[846]97-حمزه بن مالک روایت کرد که عبد اللّه گفته است:من از دهان رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله هفتاد سوره را قرائت کردم درحالی که زید بن ثابت دو زلف داشت و با کودکان بازی می کرد.
[847]98-از حقیبه روایت شده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله نامه ای به او نوشته و او سطل خود را با آن وصله زده است و دخترش به او گفته است:نامۀ سرور عرب را به دست گرفتی و با آن سطل خود را وصله می زنی حتما بلائی بر سرت خواهد آمد.او گفته است:آن گاه سواران پیامبر بر او حمله برده و او گریخت و همۀ اموال او مصادره شد.بعد از مدّتی مسلمان شده بازگشت.
پیامبر به او فرمود:برو پیش از تقسیم سهم غنیمت هرچه از مال خودت می یابی،بردار.
[848]99-عبد اللّه گوید:ما درمیان خودمان می گفتیم که علی علیه السّلام کارگشاترین مرد مدینه است.
[849]100-ابو مطر گوید:در کوفه بودم که مردی از کنارم گذشت و گفتند:این امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السّلام است.من او را دنبال کردم.بر در خیاطی ایستاد و از او پیراهنی به سه درهم خرید و آن را پوشید و فرمود:سپاس خداوندی را که شرمگاهم را پوشاند و جامه ام داد.سپس فرمود:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله وقتی پیراهنی می پوشید،چنین می فرمود.
ص:869
عورتی و کسانی الرّیاش.ثمّ قال:هکذا کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول إذا لبس قمیصا.
850-101- أخبرنا ابن مخلد،عن ابن السّماک،عن أحمد بن بشر عن موسی بن محمّد بن حنان عن إبراهیم بن أبی العزیز عن عثمان بن أبی الکنّات،عن ابن أبی ملیکه،عن عائشه،قالت:لمّا مات إبراهیم بکی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله حتّی جرت دموعه علی لحیته،فقیل له:یا رسول اللّه،تنهی عن البکاء و أنت تبکی!فقال:لیس لهذا بکاء،إنّما هذا رحمه،و من لا یرحم لا یرحم.
851-102- أخبرنا محمّد بن محمّد بن مخلد،عن ابن السّمّاک،عن أحمد بن علیّ الخزّاز،عن یحیی بن عمران عن سلیمان بن أرقم،عن الحسن،عن أبی هریره،عن النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله قال:قال:خیر ثیابکم البیاض،فلیلبسه أخیارکم،و کفّنوا فیه موتاکم.
852-103- أخبرنا محمّد بن محمّد بن مخلد،عن ابن السّمّاک،عن عبید بن عبد الواحد عن ابن أبی مریم،عن نافع بن یزید،عن یحیی بن أبی سلیمان المدنیّ،عن یزید بن أبی القتّات و ابن المقبریّ،عن أبی هریره،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:إذا جئتم إلی الصّلاه و نحن سجود فاسجدوا و لا تعدّوها شیئا،و من أدرک الرّکعه فقد أدرک الصّلاه.
تمّ المجلس الثالث عشر،و یتلوه المجلس الرابع عشر من أمالی الشیخ الطّوسی رحمه اللّه.
ص:870
[850]101-عایشه گوید:وقتی ابراهیم درگذشت پیامبر چنان گریست که اشک هایش بر محاسنش روان شد.گفتند:ای رسول خدا از گریستن[بر مردگان]باز می داری و خودت می گریی!فرمودند:این گریه نیست،همانا این دلسوزی است و هرکس دلسوزی نکند،بر او دلسوز نمی شود.
[851]102-از ابو هریره روایت شده که پیامبر گرامی صلّی اللّه علیه و اله فرمود:بهترین جامه،جامۀ سپید است که باید نیکوکاران شما آن را بپوشند و مردگانتان را در آن کفن کنید.
[852]103-از ابو هریره روایت شده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:وقتی به نماز آمدید و ما در سجده بودیم،شما نیز سجده کنید و چیزی به آن نیفزایید و هرکس یک رکعت را دریابد همۀ نماز را دریافته است.
مجلس سیزدهم پایان یافت و به دنبال آن مجلس چهاردهم از امالی شیخ طوسی-خدایش بیامرزد-می آید.
ص:871
ص:872
مجلس اوّل
1-کراهت داشتن صحبت زیاد به غیر از ذکر خداوند متعال 11
2-خروج حضرت علی علیه السّلام برای مبارزه با مرحب 11
3-دعای اعرابی 15
4-خطبۀ معاویه در مسجد دمشق و جواب صعصعه 15
5-حدیث در ترغیب به دعا کردن 17
6-حدیث در تعامل با ترک 19
7-خداوند قلبی را که قرآن را در خود جای دهد عذاب نمی کند 19
8-وصیت امیر المؤمنین نزد کسی که مرگش نزدیک بود 19
9-خلافت امیر المؤمنین از طرف خداوند 23
10-تفسیر قول خداوند در قرآن: (فَلِلّهِ الْحُجَّهُ الْبالِغَهُ) 25
11-شش چیز است که هرکس یکی از آنها را انجام دهد وارد بهشت می شود 27
12-مکارم الاخلاق ده چیز است 27
13-خطبۀ حضرت امیر علیه السّلام در مورد ترغیب داشتن به طاعات 27
14-سخن ابن عباس در مورد فضائل حضرت علی علیه السّلام 31
15-وحی خداوند به حضرت عیسی بن مریم 31
16-سخن الذئب باراعی در مورد حضرت رسول 33
17-سه گناه زود عذاب می شوند 35
18-کلام نجاشی در یاری کردن پیامبر بر دشمنانش با جعفر طیار 35
ص:873
19-دعای امام سجاد در مهمات 37
20-من درختم و فاطمه شاخه های آن 45
21-لا اله الا اللّه نصف میزان است 47
22-اعتراض قریش به رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و نزول سورۀ کافرون و آیۀ ضرب لنا مثلا 47
23-موعظۀ امیر المؤمنین علیه السّلام به کمیل 49
24-افتتاح دین و اختتام آن 51
25-خوشبختی برای کسی است که نعمت خدا را تبدیل به کفر نکند 51
26-دعای رسول اللّه برای پسر عبد المطلب 53
27-مردم عبد من هستند در اطاعت 53
28-کلام امام رضا در مورد توحید 53
29-رسول خدا فرمودند:کار نیک هدیه ای از جانب من به بندۀ مؤمن است 57
30-فاطمه پارۀ تن من است و علی عزیزترین مردم 59
31-کلام امیر المؤمنین با محمد بن ابی بکر و اهل مصر 59
مجلس دوم
32-با برادر خود شماتت 75
33-کلام امام صادق علیه السّلام:شما بر دین خدا هستید 75
34-کلام صفیه دختر حیّیّ بن أخطب با رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و حدیث حارث همدانی در دوست داشتن اهل بیت 77
35-سواره ها در روز قیامت 79
36-دو خصلت که در منافق جمع نمی شود 81
37-محاسبۀ نفس و توقف گاه های روز قیامت 83
38-ایمان در قول و عمل و عرفان 83
39-خطبۀ امام علی علیه السّلام در مورد ایمان 83
40-انگشتر عقیق 87
41-نهی از سخن با احمق 89
42-ازدواج حضرت علی علیه السّلام با حضرت فاطمه علیها السّلام 89
ص:874
43-جهازیۀ حضرت فاطمه علیها السّلام 91
44-امیر المؤمنین علیه السّلام هم کفو حضرت فاطمه علیها السّلام 99
45-ازدواج حضرت علی با حضرت فاطمه بعد از جنگ بدر 99
46-حرام بودن بقیۀ زنها تا وقتی که حضرت زهرا علیها السّلام زنده بودند 99
47-سکوت بر عیوب مردم 101
48-بنای اسلام بر چند چیز است 101
49-کمال ایمان در چهار چیز است 103
50-فضیلت روزۀ ماه رجب 103
51-قول امام صادق علیه السّلام به عمر بن یزید 103
52-قول امام صادق علیه السّلام به حماد سمندری در مورد زمانی که به سرزمین اهل شرک می رود و در آنجا می میرد 105
53-قول امام صادق علیه السّلام به هشام بن حکم 105
54-صحیفۀ مؤمن بعد از مرگش 107
55-یاد گرفتن و عمل کردن و یاد دادن به خاطر خدا 109
56-فضیلت زیارت امام حسین علیه السّلام در نیمۀ شعبان 109
57-ایمان و دوست داشتن آل محمد علیهم السّلام 109
58-دوست داشتن حضرت علی علیه السّلام منفعت دارد در روز قیامت 111
59-انگشتر فیروزه برای طلب فرزند 111
60-شعر سید حمیری قبل فوتش 111
61-کلام نبی اکرم زمانی که برایش واقعۀ خوبی یا واقعۀ بدی اتفاق می افتاد 113
62-حدیث منزلت 113
63-کلام والی منصور در مسجد النبی زمانی کشته شدند فرزندان عبد اللّه بن حسن 115
64-مواجه شدن حضرت علی علیه السّلام با حضرت خضر علیه السّلام در مسجد کوفه 117
65-دیدار حضرت علی علیه السّلام با ربذه زمانی که حضرت به طرف بصره می رفتند و کلام امام حسن با حضرت علی علیه السّلام 117
66-سخن پیامبر با ابا ذر 121
67-تمام مجالس امن هستند الا سه مجلس 121
ص:875
68-حق حضرت علی علیه السّلام بر امت 121
69-سخن در مجالس و سخن زمانی که نام امام حسین علیه السّلام می آید و اینکه آسمان و زمین برای آن حضرت گریه کردند 123
70-فضیلت زیارت امام حسین علیه السّلام 123
71-کلام حضرت علی علیه السّلام زمانی که از قبرستان می گذشت 125
72-ابو رجا می گوید:به علی و اهل بیت او دشنام ندهید 127
73-بالا رفتن مقام به خاطر فروتنی 127
74-به حضرت محمد صلّی اللّه علیه و اله پنج چیز عطا شده که به پیامبران قبلی داده نشده بود 129
75-تفسیر قول خداوند متعال (لا تَدْعُوا الْیَوْمَ ثُبُوراً) و قول رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله به حضرت علی علیه السّلام و اصحابش 129
76-لزوم اطاعت از حضرت علی علیه السّلام 131
77-از من بپرسید قبل از اینکه مرا از دست دهید 33
78-حکایت مار و خواب پیامبر و کلام پیامبر با ابی رافع 133
79-امام صادق علیه السّلام فرمودند:از خدا بترسید و برادرانی نیکو باشید 135
80-حدیث سفینه 135
81-چیزهایی که شب قدر اتفاق افتاده 137
82-در مورد تقوا 137
83-در مورد رزق 137
مجلس سوم
84-کسی که به ریسمان علی علیه السّلام دست پیدا کند به بهشت می رسد 141
85-خطبۀ ابن عباس در بصره 143
86-علی را هنگام قضاوتی نمی یابی جز آنکه برایش اصلی در سنت یابی 143
87-قصۀ جوانی که پیامبر لحظۀ مرگش پیش او بود 143
88-نزول سورۀ نصر و خبر دادن پیامبر صلّی اللّه علیه و اله به علی در مورد فتنه 145
89-شفاعت پیامبر صلّی اللّه علیه و اله به شیعیان علی علیه السّلام روز قیامت 149
90-موعظه های حضرت صادق علیه السّلام 151
ص:876
91-موعظه های لقمان 151
92-شخصی نزد ابو بکر آمد و گفت پیامبر به من قول داده که به من سه شاخۀ خرما بدهد 151
93-دوست داشتن علی علیه السّلام 153
94-در وصف کوثر و آن برای دوستداران علی علیه السّلام است 153
95-کلام حضرت علی علیه السّلام با عبد اللّه بن خلیفه زمانی که به بصره می رفتند 155
96-تفسیر قول خداوند متعال (وَ السّابِقُونَ السّابِقُونَ) 159
97-تفسیر قول خداوند متعال (فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللّهُ سَیِّئاتِهِمْ) 161
98-چهار چیز از کمال ایمان هستند 161
99-فضیلت شهر رمضان 163
100-بلاء و سختی شروع می شود برای ائمه و بعد شیعیان آنها 163
101-شکوۀ اعرابی به خاطر کمی باران 163
102-بسر بن ارطاه دو بچۀ عبید اللّه بن عباس را کشت 167
103-پیامبر صلّی اللّه علیه و اله آیۀ (أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ) قرائت فرمودند و حضرت علی علیه السّلام در کنارش بود 169
104-تذکر مرگ 171
105-در ذکر و ثوابش 171
106-خلق و خوی حضرت محمد صلّی اللّه علیه و اله و حضرت علی علیه السّلام از یک طینت است 173
107-برائت می جوید خداوند از کسانی که از آل محمد برائت می جویند 173
108-قصۀ اصحاب فیل و حضرت عبد المطلب 175
109-خطبۀ حضرت امام حسن علیه السّلام بعد از جنگ جمل در بصره 179
110-چیزهایی که قلب ها را فاسد می کند 181
111-آمدن طلبکار و قصۀ ابی لبابه 181
112-بردار در راه خدا 183
113-دین خیرخواهی است 183
114-حقیقت اسلام 183
115-حضرت فاطمه علیها السّلام سیدۀ زنان اهل بهشت،و حسن و حسین علیهما السّلام سید جوانان اهل
ص:877
بهشت هستند 185
116-افتخار کردن حضرت علی علیه السّلام به اموری 185
117-هرکس حضرت علی علیه السّلام را دشنام دهد پیامبر اسلام را دشنام داده است 187
118-پنهان کردن اهل بیت و صیانت آنها 187
119-قول حذیفه:بدرستی که نشانۀ بهشت و راهنمای آن تا روز قیامت امامان از آل محمد هستند 187
120-مشورت مغیره با حضرت علی علیه السّلام در مورد قرار دادن معاویه به فرمانروایی شام 189
121-پاک کننده استغفار است 191
122-شدیدترین و مهم ترین واجبات بر مردم 191
123-عاجزترین مردم،آن کسی است که عاجز از دعا باشد 193
124-دعای پیامبر برای حضرت علی علیه السّلام درحالی که حضرت علی چشم درد داشتند 193
125-پیامبر هر روز صبح به خانۀ حضرت علی علیه السّلام می آمدند و می فرمودند:نماز،خدا بر شما ببخشاید 193
126-شعر اسماء دختر عقیل در مورد امام حسین علیه السّلام 193
127-گریه کردن امّ سلمه برای امام حسین علیه السّلام 195
128-شعر جنّ در مورد حضرت امام حسین علیه السّلام در شب عاشورا 195
129-گذشتن اسیران از کوفه و خطبۀ حضرت زینب 197
130-اولین شعری که در مورد امام حسین علیه السّلام گفته شد 201
131-پیوند خویشاوندی پیامبر در دنیا و آخرت ناگسستنی است 203
132-دیدار با برادران 203
133-ایستادن حضرت علی علیه السّلام بر در جهنم و پل صراط 203
مجلس چهارم
134-برآورده کردن حاجت های مؤمنان 207
135-وصیت امام صادق علیه السّلام در مورد خوبی به برادران مسلمان 207
136-برای مؤمنان نسبت به مؤمنان دیگر هفت حق وجود دارد 209
137-برآورده کردن حاجت برادران دینی 211
ص:878
138-کسی که به حضرت علی علیه السّلام بپیوندد به بهشت می رسد 211
139-خطبۀ ابن عباس 213
140-خواندن قصیدۀ رائیه توسط دعبل برای مأمون عباسی 215
141-موعظۀ حضرت علی علیه السّلام بعد از نماز صبح 219
142-خداوند متعال امر می فرمایند روز قیامت به منادیان که ندا بزنید که یا اهل صبر و یا اهل فضل و ای همسایگان خدا 219
143-خطبۀ حضرت امام حسن علیه السّلام در بصره بعد از جنگ جمل 221
144-خداوند پیمان گرفته از انبیا قبل به پیامبری حضرت محمد صلّی اللّه علیه و اله و امامت حضرت علی علیه السّلام 223
145-خداوند متعال به پیامبر و حضرت علی پنج چیز عطا فرمودند 223
146-وصیت پیامبر صلّی اللّه علیه و اله به ابن عباس 223
147-حکایت از وهب بن منبّه و جدش در زبور داود 229
148-سریع ترین خوبی ها نیکی به دیگران است و سریع ترین بدی ها بدکاری است 229
149-به وقوع پیوستن دعای پیامبر در مورد حضرت علی علیه السّلام 231
150-اعتراض مردی به عبد الملک بن مروان در خطبه اش 231
151-وفات حضرت زهرا علیها السّلام و آماده کردن حضرت برای دفن و اندوه حضرت علی علیه السّلام بعد از دفن حضرت فاطمه علیها السّلام 233
152-مرگ کفارۀ گناهان است 237
153-قول حضرت علی علیه السّلام برای کمیل:اخوک دینک 237
154-کلام امام صادق علیه السّلام در کیفیت دعا 237
155-وصیت ابن عباس به پسرش علی 239
156-قول حذیفه:بدرستی که راهنما و نشانۀ بهشت تا روز قیامت آل محمد صلّی اللّه علیه و اله هستند 241
157-کلام حضرت علی علیه السّلام با خسش بن معتمر 243
158-خبر دادن حضرت علی به ذی قار به اینکه بر دشمنانش پیروز می شود و قتل طلحه و زبیر 243
159-خواب سدیر و خوردن خرما از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله 245
160-علم میراثی گرانبها 247
ص:879
161-موعظه های امام سجاد علیه السّلام 247
162-کسی که آبروی برادری را حفظ کند برای او مانعی در برابر آتش جهنم می آید 247
163-نفس و آه کسی که برای مظلومی باشد تسبیح است 249
164-حدیث حضرت علی علیه السّلام بر مرد همدانی 249
165-دعوت کردن حضرت از بعضی از قبایل عرب و مذمت کردن آنها 251
166-فضیلت گریه کردن بر حضرت ابا عبد اللّه 251
167-مذموم بودن حسد 253
168-در هراسم برای شما از طولانی بودن آرزوهایتان و پیروی از هوای نفس 253
169-دعای حضرت محمد برای فرزندان عبد المطلب 253
170-خطبه پیامبر در فضیلت حضرت علی به امر جبرئیل 255
171-نوشتۀ محمد بن حنفیه به ابن عباس هنگامی که ابن زبیر آن را به طائف می برد و جوابش 257
172-عمل به واجبات و راضی به چیزهایی که خدا قرار داده است 259
مجلس پنجم
173-خطبۀ امام حسن علیه السّلام بعد از بیعت 263
174-کلام أمّ فضل دختر عباس و گریه کردن او وقتی که پیامبر مریض بودند 265
175-موعظۀ حضرت علی علیه السّلام بعد از ضربت خوردن 265
176-اسلام بر پنج چیز بنا شده است 269
177-از بندگان،روز قیامت از چهار چیز سؤال می شود 269
178-مؤمن در روز قیامت قدم از قدم برنمی دارد مگر از چهار چیز سؤال می شود 269
179-چهار خصلت از کمال ایمان است 273
180-موعظه در حدیث قدسی 273
181-قصۀ قاضی بنی اسرائیلی 275
182-قصۀ اعرابی و شهادت شتر به دروغ شخصی 275
183-هرگاه پیامبر ابری را می دید همه چیز را رها می کرد 277
184-کلام سلمان با ملک مرگ 279
ص:880
185-آمدن باران در جنگ حدیبیه به دعای پیامبر صلّی اللّه علیه و اله 279
186-شعر اسماء بن خارجه 281
187-عمر و مجلس شراب 281
188-کعب بن سور و سبب قرار گرفتنش به قضاوت بصره 281
189-قول حضرت علی علیه السّلام در جنگ جمل در مورد آیۀ وَ إِنْ نَکَثُوا أَیْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ... 283
190-سخن پسر عاص به حضرت علی علیه السّلام و جوابش 285
191-بهترین عبادتگاه 285
192-امام صادق علیه السّلام فرمودند:که چه بسیار نعمتی که از سوی خداوند بر بنده اش که به آن امیدی ندارد 287
193-دعای پیامبر برای کسی که او را دوست می دارد و برای کسی که او را دوست نمی دارد 287
194-دوست داشتن حضرت علی علیه السّلام 287
195-سه خصلت سلمان محمدی 289
196-علی از من و من از او هستم 289
197-نظر حارث پسر حوط در مورد طلحه و زبیر و عایشه 291
198-اعتراض معاویه به پسر عاص روز صفین 291
199-کلام امام صادق علیه السّلام به خثیمه 293
200-فضیلت دعا کردن 293
201-وصیت پیامبر صلّی اللّه علیه و اله به حضرت علی هنگامی که حضرت به یمن می رفتند 295
202-فاطمه و شوهرش و فرزندانش به خانۀ ام سلمه وارد شدند،پس پیامبر فرمودند 295
203-ده خصلت حضرت علی علیه السّلام 295
204-احتجاج حضرت علی در روز جنگ جمل بر زبیر 297
205-تفسیر قول خداوند متعال: لا تَدْعُوا الْیَوْمَ ثُبُوراً 299
206-معنی ایمان و اسلام 301
207-مسجد،بازار آخرت است 301
208-فضیلت حسن خلق 301
ص:881
209-زهد در دنیا 303
210-قبول شدن اعمال با ولایت اهل بیت 303
211-جنگ موته 303
212-دعای پیامبر در روز احد بعد از مجروح شدنشان 307
213-شعر برای حضرت علی علیه السّلام بعد از برگشتن از احد 309
214-کلام عمار با عایشه در روز جنگ جمل 309
215-مدح اهل کوفه 311
216-تسبیح ملائکه در آسمان چهارم 313
217-کسی که فراموش کند صلوات بر محمد صلّی اللّه علیه و اله به خطا رفته راه بهشت را 313
218-بهترین جاها و بدترین آنها 313
219-سخن در مورد داخل شدن در بازار 313
220-ولادت پیامبر صلّی اللّه علیه و اله 315
221-وصیت حضرت علی علیه السّلام به پسرش حسن علیه السّلام 315
222-سؤال عمر از سلمان از نسبش 317
223-وصیت ابو ذر به تمسک به قرآن و به حضرت علی علیه السّلام 319
224-دوستدار و دشمن اهل بیت علیهم السّلام 319
225-طینت شیعه و طینت دشمنانشان 321
226-افضل و بهترین ساعات برای دعا در شب 323
227-فضیلت ماه رمضان 323
228-چهار شخص دعایش برنمی گردد 325
مجلس ششم
229-تفسیر قول خداوند (إِنْ تَتُوبا إِلَی اللّهِ) 327
230-دو حکایت از عروه و مردی از بنی عبس نزد ولید بن عبد الملک 327
231-عاقبت صبر 331
232-از انسان عاقل هدایت بطلبید 331
233-ده خصلت برای مؤمن است 333
ص:882
234-کسی بر حضرت علی علیه السّلام فضیلت ندارد 331
235-شکایت حضرت امام باقر علیه السّلام به منهال در مورد رفتار امت با ایشان 333
236-عیادت فاطمه علیها السّلام از پدرش وقتی مریض بودند و بشارت ایشان به حضرت فاطمه علیها السّلام 335
237-بیعت مسلمانان با حضرت محمد صلّی اللّه علیه و اله مشروط است به دوستی با علی علیه السّلام 337
238-عیادت عباس با حضرت فاطمه علیها السّلام وقتی حضرت فاطمه علیها السّلام بیمار بودند 337
239-محبت اهل بیت 339
240-فضیلت صدقه 341
241-بهترین جلسات 341
242-می ترسم زن های امتم را از سه چیز 341
243-چیزی که بعد از نماز صبح می گویند 341
244-چیزی که خداوند ضمانت می کند برای مؤمن 343
245-وصیت امام حسن علیه السّلام به امام حسین علیه السّلام در هنگام مریضی آن حضرت 343
246-شیخ انتظار می کشید دولت حق را و گریه می کرد برای امام حسین علیه السّلام 351
247-کیفیت هلاک شدن مردی که امام حسین علیه السّلام را کشت 353
248-تفسیر قول خداوند: (وَ عَلاماتٍ وَ بِالنَّجْمِ) 355
249-موعظۀ حضرت علی علیه السّلام 355
250-عاقبت ظلم به اهل بیت 355
251-دوست داشتن علی علیه السّلام و دشمن داشتن آن حضرت 357
252-فضیلت دوست داشتن اهل بیت 357
253-چیزهایی که خداوند به حضرت موسی وحی کرده 357
254-کیفیت شهادت رشید هجری 359
255-حقیقت روزه 361
256-حدیث قدسی 361
257-السلام علی النبی 363
258-یاد گرفتن و یاد دادن و عمل کردن به خاطر خدا 363
259-فضیلت نماز 363
ص:883
260-معنی علم خدا و کلامش 365
261-مساجد کوفه 365
262-خطبۀ حضرت علی علیه السّلام وقتی فرستادگان او از پیش طلحه و زبیر و عایشه بر می گشتند 367
263-تأثر بعضی از تابعین وقتی که حجر کشته شد 369
264-علم حضرت علی علیه السّلام دربارۀ تفسیر قرآن 369
265-مناقب حضرت علی علیه السّلام 371
266-حضرت علی علیه السّلام ممانعت می کند از وارد شدن دشمنانش به حوض 373
267-امام باقر علیه السّلام فرمودند:هرکس خدا را به ما بخواند رستگار می گردد 373
268-صلوات بر پیامبر قبل از دعا 373
269-سه چیز از روح خدا هستند 375
270-دعایی که حضرت علی علیه السّلام به اصبغ یاد داد 375
271-خطبۀ حضرت علی علیه السّلام بعد از غارت شدن شهر انبار توسط سفیان غامری 375
272-حضرت فاطمه علیها السّلام بعد از وفات مادرش 379
273-دعای پیامبر صلّی اللّه علیه و اله 381
274-نماز ولید در کوفه در حالت مستی 381
275-کلام عمار وقتی توجه به جنگ صفین می کرد 381
276-تمثل شیطان در چهار دفعه 383
مجلس هفتم
277-حقیقت دین اقرار به ولایت است 387
278-امام باقر علیه السّلام:برای خدا آزادشدگانی از دوزخ است 387
279-دوست داشتن حضرت علی علیه السّلام 389
280-خطبۀ حضرت علی علیه السّلام در تشویق جنگ کردن اهل شام 389
281-مناقب حضرت علی علیه السّلام 391
282-سرزنش کردن عمار،ابو موسی اشعری را 391
283-موعظه از کتاب وهب بن منبّه 393
ص:884
284-موعظه از پیامبر صلّی اللّه علیه و اله 393
285-خلقت حضرت محمد صلّی اللّه علیه و اله و علی علیه السّلام قبل از آدم 395
286-نامۀ حضرت علی علیه السّلام به معاویه وقتی به طرف شام می رفت 397
287-نزول قول خداوند: (وَ یُؤْثِرُونَ عَلی أَنْفُسِهِمْ) 399
288-خداوند حج را جز از دوستداران اهل بیت نمی پذیرد 399
289-موعظۀ پیامبر 399
290-دعای صبح و شب 403
291-دوستی اهل بیت 403
292-اختلاف در نوشتن بین حضرت علی علیه السّلام و معاویه در صفین 405
293-زمانی که نزدیک شد وفات حضرت رسول صلّی اللّه علیه و اله گریه می کردند به خاطر مصیبت هایی که بر ذریه اش وارد می شود 407
294-پنج چیز عطا شده به پیامبر صلّی اللّه علیه و اله و حضرت علی علیه السّلام 407
295-خصلت های ایمان 409
296-کمال اسلام در چهار چیز 409
297-تعیین وصی از طرف خداوند 411
298-تعریف عربی و علج 413
299-کلام مقداد و عبد الرحمن بن عوف در مورد اهل بیت 413
300-کلام جاریه بن قدامه با معاویه 415
301-در کفّارۀ غیبت 417
302-در طلب رزق 417
303-از سه کس نماز قبول نمی شود 417
304-در مورد منقبت علی علیه السّلام زمانی که پیامبر صلّی اللّه علیه و اله به معراج رفته بودند 417
305-ده خصلت برای حضرت علی علیه السّلام 417
306-فضیلت گریه بر اهل بیت 419
307-ربیعه و عماره می گویند:گروهی از یاران امیر المؤمنین به نزد حضرت آمدند زمانی که تعدادی از یاران حضرت به طرف معاویه رفتند 419
308-کیفیت دادن زکات 421
ص:885
309-مؤمن بعد از قبض روحش 421
310-دعا برای درد چشم 423
311-نهایت اطاعت،راضی بودن به آنچه خداوند انجام می دهد است 425
312-مذمت افشاگری 425
313-سؤال شخصی از حضرت علی علیه السّلام دربارۀ کسانی که با آن حضرت می جنگند و به حج می روند 427
314-عاقبت کسی که بر علیه مؤمنی یاری دهد 427
315-بدگویی در مورد خاندان پیامبر صلّی اللّه علیه و اله 429
316-عبور حضرت علی علیه السّلام از منطقۀ زوراء و براثا بعد از جنگ خوارج 431
317-خبر دادن حضرت محمد صلّی اللّه علیه و اله از خوارج 433
318-فضیلت زیارت امام حسین علیه السّلام 435
319-زمانی که خداوند بر مردم غضب می کند 435
320-اعمالی که باعث خشنودی خداوند از ماست 437
321-جواب امام حسن علیه السّلام به تسلیت گویندگان در ارتباط با دخترش 437
322-کسی که حکم کرد از آل داود 439
323-موعظه ای از امام کاظم علیه السّلام 439
324-ثواب برآورده کردن حاجت 441
325-سه چیز،که بوسیلۀ آنها به ما ضرری نمی رسد 441
326-کلام حضرت فاطمه علیها السّلام به عایشه دختر طلحه 441
مجلس هشتم
327-عطا شده به حضرت علی علیه السّلام نه چیز 445
328-فضائل حضرت علی علیه السّلام 445
329-علامت مؤمن و منافق 447
330-خبر دادن پیامبر صلّی اللّه علیه و اله از نزدیک شدن فوتشان 449
331-موعظۀ حضرت عیسی 451
332-صفت های مؤمن 451
ص:886
333-دعای امام سجاد علیه السّلام 453
334-عطا کردن پیامبر صلّی اللّه علیه و اله به حضرت علی علیه السّلام نه چیز را 453
335-کمک کردن ملائکه به حضرت علی علیه السّلام روز جنگ جمل 455
336-علی اول کسی که ایمان آورد 455
337-نهی از دوری جستن از حضرت علی علیه السّلام 455
338-نکته ای از کتاب حضرت علی علیه السّلام 455
339-شعر گفتن حضرت علی علیه السّلام و شنیدن حضرت محمد صلّی اللّه علیه و اله 457
340-معنای ارادۀ خداوند 459
341-حجت خداوند بر مردم 459
342-جدیّت در عبادت 459
343-توقف بنده در پیشگاه خداوند برای حساب پس دادن در مقابل نعمتها 461
344-اختلاف عمرو بن عثمان بن عفان و اسامه که اختلاف خود را نزد معاویه بن ابی سفیان بردند 461
345-دعای حضرت رسول صلّی اللّه علیه و اله 465
346-فضیلت زیارت امام علی و امام حسین علیهما السّلام 465
347-اولین کسانی که بر روی زمین با یکدیگر دست دادن،ذو القرنین و حضرت ابراهیم بودند 467
348-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله می فرمایند هنگامی که یکدیگر را ملاقات کردید باهم دست دهید و سلام کنید 467
349-علم اهل بیت علیهم السّلام 469
350-فضیلت نماز بر حضرت محمد صلّی اللّه علیه و اله 469
351-صفات شیعه 469
352-موعظۀ حضرت علی علیه السّلام 469
353-بهترین توسل ها 471
354-نامۀ حضرت علی علیه السّلام به معاویه 473
355-آمدن نصاری به مدینه بعد از فوت پیامبر 475
356-حذیفه بن یمان حدیث می گوید در مسجد کوفه 483
ص:887
357-حدیث امام صادق علیه السّلام با ابراهیم مخارقی 485
358-موعظۀ حضرت امام صادق علیه السّلام 485
359-جبرئیل امر به ولایت حضرت علی علیه السّلام کرد 485
360-تسلیم شدن بر حضرت علی علیه السّلام و فرزندانش 487
361-هرگاه نیکو شود عبدی،خدا عملش را زیاد می کند 487
362-هرکس می خواهد خداوند او را از بدی روز دوشنبه حفظ کند در اولین رکعت نماز صبح سورۀ (هَلْ أَتی عَلَی الْإِنْسانِ) را بخواند 489
363-تذکر در مورد اهل بیت علیهم السّلام 489
364-موعظه از حضرت صادق علیه السّلام 489
365-بزرگان و فقها رهبران امت من هستند 491
366-دنیا رهگذری است و می چرخد 491
367-منزلت علی علیه السّلام مثل منزلت من به خداست 491
368-امور در دست اهل بیت علیهم السّلام است زمانی که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله از دنیا رفته است 493
369-تفسیر قول خداوند در قرآن: (مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ) 493
370-حدیث حضرت پیامبر صلّی اللّه علیه و اله در مورد غدیر خم 495
371-حدیث منزلت 495
372-صفت حوض در بهشت 497
373-هنگامی که خدا را با نمازهای پنج گانه ملاقات کنید از چیز دیگری سؤال نمی شود 497
374-جزای گناهان 499
375-اعمالی که انسان را به رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله نزدیک می کند 499
376-چهار حکم از تورات 499
377-شعر حمیری 499
378-سبب عدم دعوت حضرت علی علیه السّلام مردم را به سوی خودش 501
379-عبد اللّه بن سبأ دروغ بست بر خداوند و پیامبر صلّی اللّه علیه و اله 501
380-کمال ایمان به چهار خصلت است 503
ص:888
مجلس نهم
381-خطبۀ حضرت علی در مورد طولانی بودن آرزوها و تبعیت از هوای نفس 505
382-وصیت امام باقر علیه السّلام به جماعتی از اصحاب 507
383-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله هیچ کسی را به اندازۀ حضرت علی علیه السّلام بلندمرتبه نمی دانستند 507
384-احتجاج خداوند با حضرت علی علیه السّلام در ابتدای خلقت 509
385-ابن زیاد جمع کرد مردم را در کوفه برای برائت از حضرت علی علیه السّلام 509
386-حفظ آبروی برادر مسلمان 511
387-حدیث جندب عبد اللّه با حضرت علی علیه السّلام بعد از بیعت با عثمان 511
388-موعظۀ حضرت علی علیه السّلام 513
389-اولین شعری که در رثای امام حسین علیه السّلام سروده شد 515
390-صعصعه مثال آورد اهل مصر را در گفتگو با عثمان 515
391-فضیلت اطعام 517
392-بهترین چیزهایی که انسان بعد از مرگش باقی می گذارد سه چیز است 519
393-وحی خداوند به حضرت موسی علیه السّلام 521
394-معنی طلاق کنیز 521
395-مختار قاتل حرمله 523
396-بیعت مختار در کوفه 525
397-موعظۀ امام صادق علیه السّلام 537
398-صفات ائمه علیهم السّلام 537
399-علی امام بعد از پیامبر 539
400-علامت منافق و فاسق 539
401-حدیث اصطفاء 539
402-امام صادق علیه السّلام فرمودند که از همراهی نعمت ها به نیکی بهره گیرید 541
403-اولین کسی که بر پیامبر وارد می شود علی علیه السّلام می باشد 541
404-حدیث غدیر 541
405-علی علیه السّلام مولای هر مؤمن و مؤمنه است 543
406-دعای رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله برای پسر عبد المطلب 543
ص:889
407-جواب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله به فاطمه علیها السّلام هنگام شکایت به رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله 545
408-وصیت حضرت پیامبر صلّی اللّه علیه و اله به ولایت علی علیه السّلام 545
409-نزول آیۀ تطهیر 545
410-عموی انسان مانند پدر انسان است 547
411-دوست داشتنی ترین مردم نزد پیامبر صلّی اللّه علیه و اله حضرت علی علیه السّلام و فاطمه علیها السّلام هستند 547
412-محب علی علیه السّلام 547
413-حضرت علی علیه السّلام از خمس،کنیزی اختیار کرد 549
414-رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله می فرمایند:اول کسی که به من ایمان آورد علی علیه السّلام بود 551
415-حضرت علی علیه السّلام بر مردم قضاوت می کرد 551
416-دوست داشتن امام حسن و حسین علیهما السّلام دوست داشتن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله است 551
417-حضرت محمد صلّی اللّه علیه و اله چهل روز صبح در خانه حضرت علی علیه السّلام و فاطمه علیها السّلام می رفتند و می گفتند:السلام علیکم یا اهل بیت النبوه 553
418-نزول آیۀ (إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ) 553
419-سر امام حسین علیه السّلام در مقابل ابن زیاد 553
420-نزول آیۀ شریفۀ (وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَشْرِی) 555
421-حدیث منزلت 555
422-حدیث طیر 557
423-دوست داشتن اهل بیت علیهم السّلام برای خداوند متعال 557
424-حدیث غدیر 559
425-تفسیر آیۀ شریفۀ (بِفَضْلِ اللّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ) 559
426-حدیث نعل 559
427-حدیث مناشده 561
428-حدیث ثقلین 561
429-تفسیر قول خداوند: (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ) 561
430-در حضرت علی علیه السّلام شباهت هایی از حضرت عیسی علیه السّلام وجود دارد 563
ص:890
مجلس دهم
431-ازدواج حضرت فاطمه علیها السّلام با حضرت علی علیه السّلام 565
432-تو را غیر از مؤمنین دوست ندارند یا علی 567
433-جز چهار نفر روز قیامت سواره نیستند 567
434-اوّلین کسی که به حضرت محمد صلّی اللّه علیه و اله ایمان آورد 567
435-تفسیر آیۀ شریفۀ (إِلاّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً) 567
436-مباهلۀ پیامبر با مسیحیان همراه علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السّلام 571
437-حضرت رسول فرمایند که اهل بیت من امان امت من هستند 571
438-دعای پیامبر برای لشکرش 571
439-حدیث مناجات 573
440-نماز خواندن حضرت علی علیه السّلام پشت سر پیامبر صلّی اللّه علیه و اله به مدت سه سال 573
441-خداوند به سود پیامبرش در جنگ با بنی قریظه نیرنگ به کار برد 573
442-حدیث منزلت 575
443-کشتن فرد یهودی توسط صفیّه،زمانی که پیامبر در خندق بودند 575
444-فتح خیبر و تقسیم غنائم جنگی 575
445-هدیۀ امرا را پذیرفتن،خیانت است 577
446-مرتد شدن اشعث بعد از فوت نبی اکرم صلّی اللّه علیه و اله 577
447-مسلمانان برضد غیر خودشان یکپارچه اند 579
448-نزول آیۀ تطهیر 579
449-موعظه از حضرت محمد صلّی اللّه علیه و اله 581
450-حضرت علی علیه السّلام فرمودند:میانه روی در یک سنت نیکوتر از تلاش برای رسیدن به یک روش جدید است 581
451-دو مرد از قبیلۀ مذحج به نزد پیامبر آمدند برای بیعت با آن حضرت 581
452-دجّال در سرزمین لدّ کشته خواهد شد 583
453-دجال در جور و کرمان فرود می آید 583
454-گفتن لا اله الا اللّه ابو طالب قبل از فوتش 585
455-تقسیم ثمرات فدک بین فرزندان حضرت زهرا علیها السّلام 585
ص:891
456-وفات رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله در ماه ربیع الاول 587
457-خبر دادن حضرت علی علیه السّلام به شهادتشان 587
458-اسیران جنگ بدر 589
459-مهاجرین و انصار،برخی دوست برخی دیگرند 591
460-بری بودن حضرت علی علیه السّلام از قتل عثمان 591
461-بزرگترین مردم از نظر اجر در آخرت مصیبت دیده ها در دنیا هستند 593
462-رحم حضرت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله 593
463-خطبۀ امام حسن علیه السّلام بعد از وفات حضرت علی علیه السّلام 593
464-حق حضرت علی علیه السّلام بر مردم 597
465-مسلمان کسی است که مسلمانان از دست او و زبانش در امان باشند 597
466-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله سرور فرزندان آدم 597
467-کسانی که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به همراه آنها مباهله کرد 597
468-حدیث غدیر 599
469-تفسیر قول خداوند متعال: (ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ) و (اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً) 599
470-تفسیر قول: (أَمْ یَحْسُدُونَ النّاسَ عَلی ما آتاهُمُ) 599
471-بلند گفتن بسم اللّه 601
472-ناصبی ها 601
473-شیعه کسی است،که از خداوند متعال فرمان می برد 601
474-مدح مسعود جعفی 603
475-هرکس عباس عموی پیامبر را اذیت کند پیامبر خدا را اذیت کرده است 603
476-ابن عباس می گوید:فرشتگان جز خانه خاندان پیامبر صلّی اللّه علیه و اله را زیر پا نگذاشته اند 603
477-دعای پیامبر صلّی اللّه علیه و اله برای ابن عباس 603
478-اول کسی که اسلام آورد حضرت علی علیه السّلام بود 605
479-(پایان احادیث ابی عمر بن مهدی)605
480-دعای مظلوم 605
481-تفسیر آیۀ (فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاهً طَیِّبَهً) 605
ص:892
482-کیفیت استخاره کردن 607
483-مستحب است در ظاهر خود اظهار کند نعمت را انسان 607
484-سؤال یهودی از حضرت علی علیه السّلام 607
485-آمدن مال و پول خدمت امام هادی علیه السّلام از قم در زمان متوکّل 609
486-دعا برای دوری از چیزهایی که از آنها می ترسی 611
487-پیامبر صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:یا علی دوستدار تو دوستدار من است و دشمن تو دشمن من است 615
488-موعظه در حدیث قدسی 615
489-در صفت دوستی که به ولایتی رسیده 615
490-فائدۀ گفتن لا اله الا اللّه الملک الحقّ المبین 615
491-چهار شخص که من شفیع آنها هستم 617
492-پیامبر صلّی اللّه علیه و اله فرمودند لا اله الا اللّه دژ محکم من است 617
493-دعای امام هادی علیه السّلام 617
494-تمام مؤمنان همسایگانی خواهند داشت،که آنها را اذیت خواهند کرد 617
495-سه دعا مستجاب می شود 619
496-وقت های دعا کردن 619
497-لزوم تقیه و زهد 619
498-مدح سامراء و اخبار خراب شدن آنجا 619
499-اشجع سلمی نزد امام صادق علیه السّلام رفتند 621
500-ولایت حضرت علی علیه السّلام سبب داخل شدن در بهشت است 623
501-حدیث غمامه 623
502-شهادت دادن سنگ به ولایت حضرت علی علیه السّلام 625
503-حقیقت ایمان 625
504-خواندن سورۀ حمد بر مریض 627
مجلس یازدهم
505-پنج چیز است که تباه می گردد 629
ص:893
506-حکایت ابو موسی و متوکل 631
507-حکایت متوکل و هریسه 633
508-سؤال متوکل از أشعر عرب 635
509-ابو طیب و زیارت عاشورا 635
510-قصۀ نگین انگشتر 637
511-استجابت دعا بعد از نماز 639
512-سلام عمر به دستور پیامبر صلّی اللّه علیه و اله بر امیر المؤمنین علیه السّلام 639
513-کلام پیامبر صلّی اللّه علیه و اله و عایشه در مورد حضرت علی علیه السّلام 641
514-تفسیر آیۀ (أَلْقِیا فِی جَهَنَّمَ کُلَّ کَفّارٍ عَنِیدٍ) 641
515-تفسیر آیۀ (وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ) 641
516-علی علیه السّلام بهترین مردم 643
517-لوحی که نزد حضرت فاطمه علیها السّلام بود 643
518-دعای امام صادق علیه السّلام 647
519-استخارۀ امام باقر علیه السّلام 649
520-تقیه شعار مؤمن است 649
521-خداوند می بخشد شیعیان حضرت علی علیه السّلام را 649
522-در سبب نامگذاری حضرت فاطمه علیها السّلام 649
523-تفسیر آیۀ (إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ) 651
524-تفسیر آیۀ (فَصَبْرٌ جَمِیلٌ) 651
525-تفسیر آیۀ (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ) 651
526-تفسیر آیۀ (فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثانِ) 651
527-تفسیر آیۀ (وَ لَقَدْ وَصَّلْنا لَهُمُ الْقَوْلَ) و (تَتَجافی جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ) 651
528-محمد صلّی اللّه علیه و اله و حضرت علی علیه السّلام از نور خداوند به دنیا آمدند 651
529-خداوند حضرت علی علیه السّلام را امیر المؤمنین نامیدند 653
530-آتش جهنم بر دوستداران علی علیه السّلام حرام است 653
531-شفاعت اهل بیت در روز قیامت 653
532-شیعیان ما از خداوند متعال اطاعت می کنند 655
ص:894
533-فضیلت نیمۀ شعبان 657
534-مردی که از فقرش شکایت می کرد نزد ابی عبد اللّه 659
535-فرشته ای که از آب بیرون آمد و بر حضرت علی علیه السّلام سلام کرد 659
536-در روز قیامت منادی حضرت محمد صلّی اللّه علیه و اله را ندا می زد که 659
537-کافور خادم و حدیث سطل 661
538-اخلاق شیعه از فضیلت طینت ائمه است 661
539-بو طیر غلام ابی الحسن علی بن محمد 663
540-تفسیر قول خداوند: (ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّهً) و (وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ) 663
541-در مورد آیۀ (إِنَّ اللّهَ اصْطَفی آدَمَ) 665
542-حضرت دانیال در چاه 665
543-معنی فتوّت و مروّت 667
544-موعظۀ حضرت صادق علیه السّلام 669
545-وصیت و رقت بن نوفل به حضرت خدیجه 669
546-مکارم الاخلاق 671
547-موعظۀ حضرت صادق علیه السّلام به سدیر 671
548-سه چیز از سعادت هستند 671
549-کلام حضرت صادق علیه السّلام به زیاد قندی 671
550-سه درخواست از خداوند اجابت می شود 673
551-جوانان باید یا دانشمند باشند یا دانش آموز 673
552-امام صادق علیه السّلام فرمودند:در هدیه دادن را و به دادن هدیه به اهلش استمرار داشته 673
553-آداب نشستن 673
554-وداع معلّی با امام صادق علیه السّلام و موعظۀ آن حضرت به او 675
555-حقوق شیعیان 675
556-اهل معروف در دنیا همان اهل معروف در آخرت هستند 675
557-مردن با گناهان 677
558-نور ابو طالب در روز قیامت 677
559-مبتلا شدن مؤمن 679
ص:895
560-سبب از بین رفتن نعمت ها 679
561-سه فضیلت حضرت علی علیه السّلام 681
562-کلام ابن مسعود با رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله در مورد خلافت 681
563-خوبی به پدر و مادر 683
564-انکارکنندۀ ولایت حضرت علی علیه السّلام 683
565-شیعیان ما از خاک بهشتی آفریده شده اند 685
566-انسان منافق و کافر،حضرت علی علیه السّلام را دوست ندارد 685
567-حدیث مدینه 687
568-حضرت علی علیه السّلام آقای دنیا و آخرت 687
569-حجاج و بخشیده شدن گناهانشان 687
570-حقیقت مرگ 689
571-کلام رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در جنگ بدر 689
572-ثواب آب دادن 689
573-دعای مظلوم مستجاب می شود 691
574-خاندان پیامبر سه روز سیر نگشته اند 691
575-ثواب انگشتر عقیق 691
576-احترام به سالمندان 691
577-آداب خوردن 693
578-اولین کسی که بر رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله وارد می شود 693
579-حدیث رسول اللّه در مورد امام حسن و امام حسین علیهما السّلام 693
580-سؤال مردی از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در مورد قیامت 693
581-اصحابی که چهرۀ ملیحی دارند 693
582-هدیۀ خداوند به رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و حضرت علی علیه السّلام و سیاه بودن چشمانشان 695
583-خبر دادن جبرئیل به کشته شدن امام حسین علیه السّلام 697
584-خبر دادن میکائیل به قتل امام حسین علیه السّلام 697
585-امّ سلمه خبر به قتل رسیدن امام حسین علیه السّلام را داد 699
586-خبر جبرئیل در مورد قتل امام حسین علیه السّلام 703
ص:896
587-هنگام کندن قبر برای امام حسین علیه السّلام مشک خوش بویی پیدا شد 703
588-خداوند به خاطر شهید شدن امام حسین علیه السّلام چند چیز را به حضرت عطا فرمودند 705
589-شفا در خاک قبر امام حسین علیه السّلام 707
590-حرمت خوردن هر خاکی مگر خاک قبر امام حسین علیه السّلام 709
591-شفا با خاک امام حسین علیه السّلام 709
592-قصۀ موسی بن عیسی و تربت امام حسین علیه السّلام 711
593-شخم زدن قبر امام حسین علیه السّلام به دستور موسی بن عیسی 715
594-رشید(هارون عباسی)قبر امام حسین علیه السّلام را خراب و درخت سدر آن را قطع کرد 725
595-متوکل دستور تخریب قبر حضرت امام حسین علیه السّلام را داد 725
596-ابراهیم دیزج قبر امام حسین علیه السّلام را نبش کرد 727
597-قصۀ هارون معرّی و نبش قبر امام حسین علیه السّلام 729
598-قصۀ ابراهیم دیزج و نبش قبر امام حسین علیه السّلام 731
599-زیارت قبر امام حسین علیه السّلام در زمان متوکل 733
600-شخم زدن قبر امام حسین علیه السّلام در سال 247 هجری 735
601-فرشته ای خبر کشته شدن امام حسین علیه السّلام را به حضرت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله داد 737
602-از آسمان خون بارید روز شهادت امام حسین علیه السّلام 737
603-دوستدار علی وارد بهشت می شود 739
مجلس دوازدهم
604-سلام دادن به حضرت علی علیه السّلام 741
605-حدیث مناجات 741
606-دوست داشتن حضرت علی علیه السّلام و فاطمه علیها السّلام 743
607-حدیث غدیر 743
608-حضرت علی علیه السّلام دوست رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله 743
609-حضرت علی علیه السّلام جزء چهار نفری که وارد بهشت می شوند 743
610-حدیث مناشدت 745
611-حضرت فاطمه علیها السّلام یگانه بانوی زنان اسلام 747
ص:897
612-کسانی که پیامبر به همراه آنها به مباهله رفتند 747
613-حدیث غدیر 749
614-حق حضرت علی علیه السّلام بر مسلمین 749
615-فضائل حضرت علی علیه السّلام 749
616-ملائکه جز خانۀ ما جایی پا نمی گذارند 751
617-عیادت از بنی هاشم سنت است 751
618-ولایت حضرت علی علیه السّلام 751
619-هرچیزی که انسان را از یاد خدا دور می کند از مصادیق قمار است 753
620-روز قیامت فرشتۀ مرگ هم می میرد 753
621-فتح مکه و شکستن بتها 753
622-تفسیر آیۀ: (کَلاّ إِذا دُکَّتِ الْأَرْضُ دَکًّا) 753
623-خطبۀ حضرت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله 755
624-تغییر قبله 755
625-خواب پیامبر وحی است 757
626-اسماعیل برای قربانی شدن 757
627-اولین کسی که از میهمان پذیرایی نمود 757
628-قصۀ حضرت یحیی علیه السّلام با ابلیس 757
629-نسب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله 761
630-صفات حضرت محمد صلّی اللّه علیه و اله 761
631-سنگ به پیامبر سلام کرد 763
632-شقّ القمر در مکه 763
633-خارج شدن بنی عبد المطلب روز بدر به زور 765
634-بازگرداندن نصف زمین خیبر به اهلش 765
635-پیامبر فرمودند:خاله مثل مادر است 765
636-تاریخ جنگ بدر و فتح مکه 765
637-حدیث منزلت 767
638-اولین کسی که اسلام آورد 767
ص:898
639-حدیث غدیر 767
640-حدیث اسراء 767
641-سه چیز به حضرت علی علیه السّلام اعطا شده 771
642-حضرت علی علیه السّلام مانند حضرت عیسی 771
643-حضرت علی علیه السّلام آقا و سرور مسلمین 771
644-سواره ها روز قیامت 773
645-مردمان قوم یأجوج و مأجوج 773
646-بهترین کلام ها چیست 775
647-دنیا زندان مؤمن است 775
648-اهل بهشت 777
649-عیادت حضرت علی علیه السّلام از صعصعه در هنگام بیماری او 777
650-شکسته و تمام خواندن نماز 777
651-هنگامی که انسان در آخرین روز از دنیا و اولین روز آخرت قرار می گیرد ثروت و فرزندان و کردارش بر او ظاهر می شوند 779
652-نماز جمعه 781
653-حدیث سفینه 783
654-نگاه کردن به صورت حضرت علی علیه السّلام 783
655-هیچ هدهدی نیست مگر آنکه زیر بالش نوشته شده که آل محمد بهترین آفریدگانند 783
656-حضرت علی علیه السّلام از زمانی که به دنیا آمدند مظلوم بودند 783
657-امام حسن و حسین علیه السّلام در روز قیامت 783
658-فضائل حضرت علی علیه السّلام 787
659-حدیث اسراء 789
660-دوست داشتن حضرت علی علیه السّلام 791
661-علی دژ محکم الهی است 791
662-فضائل علی علیه السّلام 791
663-حضرت علی علیه السّلام به منزلۀ سر نسبت به بدن من است 793
ص:899
664-حدیث اسراء 793
665-علی علیه السّلام برادر رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله 795
666-حضرت علی علیه السّلام پیشوای مؤمنان 795
667-پاداش پیامبر به نیکی بر فرزندان او 795
668-حدیث معراج 797
669-جامی از بلور قرمز هدیه خداوند به حضرت محمد صلّی اللّه علیه و اله 797
670-یاد گرفتن و یاد دادن قرآن 799
671-نزول آیۀ شریفۀ (إِنَّ الَّذِینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللّهِ) 801
672-قسم دروغ 803
673-نذر پیاده به حج رفتن 803
674-در آداب سلام کردن 805
675-هدیۀ امام رضا علیه السّلام به دعبل 805
676-منفعت های کشمش خوردن 805
مجلس سیزدهم
677-منفعت های خوردن کشمش سیاه 809
678-قول عمر در مورد حضرت علی علیه السّلام 811
679-منفعت انار خوردن 811
680-پیامبر به عمویش عباس وصیت کرد که 811
681-منفعت خوردن کدو 811
682-منفعت ریشۀ تربچه 811
683-منفعت کاسنی 811
684-حدیث پیامبر در آخرین حج 813
685-در مورد حضرت علی علیه السّلام 813
686-اصحاب بهشت 813
687-اصحاب جهنم 815
688-خطبۀ حضرت علی علیه السّلام در کوفه 815
ص:900
689-نهی از برائت از حضرت علی علیه السّلام 815
690-تفسیر آیۀ شریفۀ (فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَذَبَ عَلَی اللّهِ) 815
691-در دوستی با دوست میانه رو باش 817
692-در مورد شهادت حضرت علی علیه السّلام 817
693-حکم کسی که دشنام به حضرت پیامبر صلّی اللّه علیه و اله و حضرت علی علیه السّلام می دهد 817
694-دربارۀ مجوسی ها 817
695-قول حضرت علی علیه السّلام وقتی لباس جدیدی پوشیده بود 817
696-حضرت علی علیه السّلام سید عرب 819
697-علی علیه السّلام به کشتن ناکثین و قاسطین و مارقین پرداخت 819
698-منفعت عسل و جو 819
699-از بهترین سحری های روزه دار حلیم با خرماست 819
700-وصف مؤمن 821
701-سبب دخول به بهشت 821
702-رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله می فرمایند:چهار شخص را من روز قیامت شفاعت می کنم 821
703-قصۀ سکینه دختر حضرت علی علیه السّلام 821
704-ولادت امام حسن و حسین علیه السّلام 821
705-تفسیر قول خداوند (أَلْقِیا فِی جَهَنَّمَ کُلَّ کَفّارٍ عَنِیدٍ) 823
706-سبب نزول آیۀ (إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ) 825
707-کلید بهشت و جهنم در دست حضرت علی علیه السّلام 825
708-چهار چیز از بهشت نازل شده است 825
709-بالنگ در معده سنگین است و باید بعد از آن نان خشک بخورید 827
710-منفعت های انار 827
711-چهارجا از قصرهای بهشتند 827
712-معنی ایمان 827
713-دو چیز سینۀ انسان را خوب و دو چیز سینۀ انسان را خراب می کند 827
714-بهترین علم 827
715-بهترین زنها پنج زنند 827
ص:901
716-زن ها چهار نوعند 829
717-تفسیر قول خداوند: (أَنْفِقُوا مِمّا رَزَقْناکُمْ) 829
718-ذمّ تصمیم ازدواج نکردن 829
719-به شیعیان ما بگو که به آنچه نزد خداست نمی رسد مگر به عمل کردن 829
720-دعای هنگام صبح 831
721-دعای هنگام شب و هنگام خارج شدن از منزل 831
722-نزول آیۀ شریفۀ (أَ فَمَنْ کانَ عَلی بَیِّنَهٍ مِنْ رَبِّهِ) 833
723-معطّر شوید به استغفار 833
724-خدا با بدهکاران است 835
725-خطبۀ شقشقیه 835
726-خطبۀ فاطمه علیها السّلام به زنان مهاجرین و انصار 839
727-سخن پیامبر صلّی اللّه علیه و اله با بدیل بن ورقاء 841
728-نزول آیۀ شریفۀ (فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ) 843
729-تفسیر آیۀ شریفۀ (یُثَبِّتُ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثّابِتِ) 843
730-پنهان کردن علم 845
731-حریم چاه 845
732-تفسیر قول خداوند: (وَعَدَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ) 845
733-پیامبر صلّی اللّه علیه و اله فرمودند که من خواستۀ پدرم ابراهیم هستم 847
734-پیامبر صلّی اللّه علیه و اله می فرمایند:ستاره ها امان اهل آسمانند و اهل بیت امان امّتم هستند 849
735-حرام بودن شراب 849
736-حس ظنّ به خداوند 849
737-ابی نؤاس در مریضی که با آن فوت کرد 851
738-حدیث قدسی:خداوند می فرمایند کسی که به من و نبی من و به ولی من ایمان آورد وارد بهشت می شود 851
739-حضرت محمد صلّی اللّه علیه و اله در جنگ پرچم را به دست حضرت علی علیه السّلام دادند 851
740-حرم خداوند حلال و حرام او و مشتبهات میان آن دوست 853
741-در مورد دنیا مثل عابد باش 853
ص:902
742-منزلت حضرت علی علیه السّلام 855
743-زمین پر از ظلم و جور می شود 855
744-دجال وارد مکه و مدینه نمی شود 857
745-با قرآن به سرزمین دشمنان سفر نکنید 857
746-غسل جمعه 857
747-سخن چین وارد بهشت نمی شود 857
748-در مورد غسل کردن روز جمعه 857
749-راه رفتن در قبرستان 859
750-نفقه دادن مسلمان به خانواده اش 859
751-شکر کردن خداوند 859
752-بر پیشانی اسب ها تا روز قیامت خیر نوشته شده است 859
753-پذیرایی از مهمان 861
754-حدیث قدسی(اکتبوا العبدی المریض افضل ما کان عمل فی صحّته)861
755-پیامبر صلّی اللّه علیه و اله به ابا ذر فرمودند هرچه برای خود دوست می دارم برای تو نیز دوست می دارم 861
756-قارچ از نعمت هاست و آبش درمان چشم هاست 861
757-تکبیر گفتن در نماز 863
758-وارد شد حضرت علی علیه السّلام بر حضرت محمد صلّی اللّه علیه و اله درحالی که حضرت مریض بودند 863
759-در مورد مرگ 863
760-عمل کم که از سنت باشد بهتر است از عمل زیادی که بدعت باشد 865
761-قول قبول نیست مگر با عمل کردن 865
762-حضرت رسول نماز ظهر و عصر و همچنین مغرب و عشا را جمع کردند و فاصله نینداختند 865
763-نماز مریض 865
764-نبود در موی سر و محاسن حضرت محمد صلّی اللّه علیه و اله بیست موی سفید 867
765-وقتی زمان ظهر نزدیک شود کمتر رویای مؤمن دروغ گوید 867
ص:903
766-وضوی حضرت محمد صلّی اللّه علیه و اله حضرت همیشه از راست آغاز می کردند 867
767-دربارۀ عبدی که مالی را دارد 867
768-قرائت عبد اللّه هفتاد سوره را از پیامبر صلّی اللّه علیه و اله 867
769-کیفیت اسلام جفینه 869
770-حضرت علی علیه السّلام کارگشایی می کند در مدینه 869
771-دعای حضرت علی علیه السّلام هنگامی که لباس نو خریده بودند 869
772-گریه کردن پیامبر صلّی اللّه علیه و اله وقتی ابراهیم فوت کرد 871
773-بهترین جامه ها جامۀ سفید رنگ است 871
774-کسی که یک رکعت درک کند همۀ نماز را دریافته است 871
ص:904
سرشناسه:طوسی، محمدبن حسن، 385-460ق.
عنوان قراردادی:امالی . فارسی - عربی
عنوان و نام پدیدآور:امالی شیخ طوسی/ مترجم صادق حسن زاده.
مشخصات نشر:قم: اندیشه هادی
مشخصات ظاهری:2ج.
شابک:180000 ریال: دوره 978-964-8850-18-5 : ؛ ج. 1 978-964-8850-16-1 : ؛ ج. 2 978-964-8850-17-8 :
یادداشت:فارسی - عربی.
یادداشت:فهرست نویسی بر اساس جلد دوم، 1388.
یادداشت:ج. 1 (چاپ اول: 1388).
یادداشت:عنوان روی جلد: ترجمه امالی شیخ طوسی.
عنوان روی جلد:ترجمه امالی شیخ طوسی.
موضوع:احادیث شیعه -- قرن 4ق.
شناسه افزوده:حسن زاده، صادق، 1342 -، مترجم
رده بندی کنگره:BP129/ط9الف8 1300ی
رده بندی دیویی:297/212
شماره کتابشناسی ملی:2048488
ص :1
ص :2
امالی شیخ طوسی (جلد دوم)
ص:3
[14] المجلس الرابع عشر
فیه بقیّه أخبار ابن مخلد،و فیه من أخبار أبی الحسین ابن بشران المعدّل، و فیه أحادیث أبی عبد اللّه حمویه البصری،و أحادیث إبراهیم بن إسحاق الأحمری روایه ابن شبل الوکیل،و فیه من أحادیث محمّد بن محمّد بن النعمان
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
853-1- أخبرنا أبو الحسن محمّد بن محمّد بن محمّد ابن مخلد،فی ذی الحجّه سنه سبع عشره و أربع مائه،فی داره بدرب السّلولیّ فی القطعیعه،قال:
حدّثنی محمّد بن جعفر بن نصیر عن أحمد بن محمّد بن مسروق عن یحیی الجلاّء قال:سمعت بشرا یقول لجلسائه:سیحوا فإنّ الماء إذا ساح طاب،و إذا وقف تغیّر و اصفرّ.
854-2- أخبرنا ابن مخلد،قال أخبرنا الخالدیّ،قال حدّثنا أبو محمّد الحارث بن محمّد بن أبی أسامه،قال:حدّثنا عبد العزیز بن أبان،قال:حدّثنا الثّوریّ،عن
ص:4
جلسه چهاردهم
که بقیۀ احادیث ابن مخلّد[سر سلسلۀ راویان احادیث پیشین]و احادیث ابو حسین بن بشران معدّل و ابو عبد اللّه حمویه بصری و ابراهیم بن اسحاق احمری،روایت ابن شبل وکیل و احادیث محمّد بن محمّد بن نعمان در آن است.
به نام خداوند رحمتگر مهربان
[853]1-یحیای جلاء که از بندگان ارجمند خداوند بود گفته است:از بشر شنیدم که به هم نشینانش می گفت:گردش کنید که آب چون بگردد،پاک می شود و چون بایستد دگرگون می شود و زرد می گردد.
ص:5
سعد بن إبراهیم،قال:سمعت عبد اللّه بن شدّاد قال:سمعت علیّا علیه السّلام یقول:ما سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یفدی رجلا بأبویه إلاّ سعدا،سمعته یقول:ارم سعد،فداک أبی و أمّی.
855-3- أخبرنا ابن مخلد،عن جعفر بن محمّد بن نصیر عن محمّد بن یونس عن أبی نعیم،عن الحکم بن أبی نعیم،قال:سمعت فاطمه بنت محمّد علیه السّلام تحدّث عن أبیها علیه السّلام قالت:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله من أعتق رقبه مؤمنه کان له بکلّ عضو منها فکاک عضو منه من النّار.قال محمّد:فذاکرت بهذا الحدیث الشّاذکونیّ فقال رجل عنده:حدّثناه أبو نعیم.
856-4- أخبرنا ابن مخلد،عن جعفر بن محمّد بن نصیر عن عبد اللّه بن یوسف عن محمّد بن سلیمان عن عبد الوارث بن سعید،قال قدمت مکّه فوجدت فیها أبا حنیفه و ابن أبی لیلی و ابن شبرمه،فسألت أبا حنیفه فقلت:ما تقول فی رجل باع بیعا و شرط شرطا؟قال:البیع باطل و الشّرط باطل؛ثمّ أتیت ابن أبی لیلی فسألته، فقال:البیع جائز و الشّرط باطل؛ثمّ أتیت ابن شبرمه فسألته،فقال:البیع جائز و الشّرط جائز،فقلت:سبحان اللّه ثلاث من فقهاء أهل العراق اختلفتم علیّ فی مسأله واحده فأتیت أبا حنیفه فأخبرته،فقال:ما أدری ما قالا،حدّثنی عمرو بن شعیب،عن أبیه،عن جدّه:أنّ النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله نهی عن بیع و شرط،البیع باطل و الشّرط باطل؛ثمّ أتیت ابن أبی لیلی فأخبرته،فقال:ما أدری ما قالا،حدّثنی هشام عن
ص:6
[854]2-عبد اللّه شدّاد گفته است:از علی علیه السّلام شنیدم که می فرمود:نشنیدم که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله جز برای سعد بگوید:پدر و مادرم به فدایت.از ایشان شنیدم که می فرمود:تیر بینداز سعد،پدر و مادرم به فدایت.
[855]3-حکم بن ابی نعیم گفته است:از فاطمه دخت پیامبر صلّی اللّه علیه و اله شنیدم که از پدرش سخن می گفت که فرمود:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:هرکس بندۀ مؤمنی را آزاد کند،برابر هر عضو او، آزادی یکی از عضوهای او از آتش خواهد بود.محمّد راوی گفته است:من این حدیث را با شاذکونی گفتم و مردی که نزد او بود،گفت:این حدیث را از ابو نعیم به ما گفته است.
[856]4-عبد الوارث بن سعید گفته است:من به مکه رسیدم و ابو حنیفه و ابن ابو لیلی و ابن شبرمه را در آن جا یافتم.از ابو حنیفه پرسیدم:چه می گویی دربارۀ مردی که چیزی می فروشد و شرط می گذارد؟او گفت:این بیع و شرط هردو باطل است.سپس به نزد ابن ابو لیلی آمدم و از او پرسیدم.او گفت:بیع و شرط باطل است.سپس به نزد ابن شبرمه آمدم و از او پرسیدم.او گفت:هم بیع و هم شرط صحیح است.من گفتم:سبحان اللّه سه فقیه اهل عراق در یک پرسش من اختلاف دارید.آن گاه به نزد ابو حنیفه آمدم و از ماجرا آگاهش کردم.او گفت:من نمی دانم آن دو چه گفته اند.ولی عمرو بن شعیب از پدرش به نقل از جدّش روایت کرده که پیامبر گرامی صلّی اللّه علیه و اله از بیع به همراه شرط نهی کرده است.پس بیع و شرط باطل خواهند بود.سپس به نزد ابن ابو لیلی آمدم و آنچه را که رخ داده بود گفتم.او گفت:من نمی دانم آن دو چه گفته اند، ولی هشام بن عروه از پدرش روایت کرده
ص:7
عروه،عن عائشه،قالت:أمرنی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله أن أشتری بریره فأعتقها،البیع جائز و الشّرط باطل؛ثمّ أتیت ابن شبرمه فأخبرته،فقال:ما أدری ما قالا،حدّثنی مسعر بن کدام،عن محارب بن دثار،عن جابر بن عبد اللّه،قال:بعت النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله ناقه شرط لی جلابها إلی المدینه،البیع جائز و الشّرط جائز.
857-5- أخبرنا ابن مخلد،عن جعفر بن محمّد بن نصیر عن الحسین بن الکمیت عن المعلّی بن مهدیّ،عن أبی شهاب،عن الحجّاج بن أرطاه،عن عبد الملک بن عمر،عن عطیّه-رجل من بنی قریظه-قال:عرضنا علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فمن کانت له عانه قتله و من لم تکن له عانه ترکه،فلم تکن لی عانه فترکنی.
858-6- أخبرنا ابن مخلد،عن محمّد بن عمرو بن البختریّ عن سعدان بن نصر،عن محمّد بن مصعب عن الأوزاعیّ،عن أسید بن خالد عن عبد اللّه بن محیریز،قال:قلت لرجل من أصحاب النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله قال الأوزاعیّ:حسبت أنا أنّه یکنّی أبا جمعه-حدّثنا حدیثا سمعته من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله قال:لأحدّثنّک حدیثا جیّدا:تغدّینا یوما مع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و معنا أبو عبیده بن الجرّاح فقلنا:یا رسول اللّه،هل أحد خیر منّا،أسلمنا معک؛و جاهدنا معک؟قال:بلی،قوم من أمّتی یأتون من بعدکم فیؤمنون بی.
859-7- أخبرنا ابن مخلد،عن الرّزّاز،عن محمّد بن عبد الملک عن یزید بن هارون،عن فطر قال:سمعت بعض أصحاب النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله لقد کان لعلیّ بن أبی طالب
ص:8
که عایشه گفته است:رسول خدا به من دستور داد که بریره را بخرم و آزادش کنم.که در این صورت بیع جایز است و شرط باطل.سپس به نزد ابن شبرمه آمدم و ماجرا را به او گفتم.او گفت:من نمی دانم آن دو چه گفته اند،ولی مسعر بن کدام از محارب بن دثار به نقل از جابر بن عبد اللّه روایت کرده که گفته است:من مادینه شتری را به پیامبر فروختم و ایشان شرط کرد که آن را به مدینه بیاورم که در این صورت بیع و شرط روا است.
[857]5-عطیّه-مردی از بنی قریظه-گوید:ما را به رسول خدا عرضه کردند و ایشان هرکس را که موی شرمگاه داشت،کشت و هرکس را که آن را نداشت رها کرد.من موی شرمگاه نداشتم و رهایم کرد.
[858]6-عبد اللّه بن محیریز گفته است:به مردی از اصحاب پیامبر-اوزاعی[از راویان این حدیث]گفته است:گمان می کنم که کنیه اش را ابو جمعه گفت-گفتم:حدیثی از رسول خدا که خودت آن را شنیده باشی بر ایمان بگو.او گفت:حدیثی خوب برایتان خواهم گفت:
روزی با رسول خدا صبحانه می خوردیم و ابو عبیدۀ جرّاح هم با ما بود که گفتیم:آیا مردمانی بهتر از ما هست و حال آنکه به تو اسلام آوردیم و به همراهت جنگیدیم.فرمود:آری گروهی از امّتم پس از شما می آیند که[ندیده]به من ایمان می آورند.
ص:9
صلوات اللّه علیه من السّوابق ما لو أنّ سابقه منها بین الخلائق لو سعتهم خیرا.
860-8- أخبرنا ابن مخلد،عن الرّزّاز،عن العبّاس بن حاتم عن یعلی بن عبید عن یحیی بن عبید اللّه،عن أبیه،عن أبی هریره،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لا یحلّ لمسلم أن یهجر أخاه فوق ثلاثه أیّام،و السّابق یسبق إلی الجنّه.
861-9- أخبرنا ابن مخلد،عن الرّزّاز،عن محمّد بن الهیثم القاضی،عن محمّد بن إسماعیل بن عبّاس عن أبیه عن صمصم بن زرعه،عن شریح بن عبید،قال:
کان جبیر بن نفیر یحدّث أنّ رجالا سألوا النّواس بن سمعان،فقالوا:ما أرجی شیء سمعت لنا من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله؟فقال النّواس سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول:من مات و هو لا یشرک باللّه(عزّ و جلّ)شیئا،فقد حلّت له مغفرته،إن شاء أن یغفر له.
قال نواس عند ذلک:إنّی لأرجو أن لا یموت أحد تحلّ له مغفره اللّه(عزّ و جلّ)إلاّ غفر له.
862-10- أخبرنا ابن مخلد،عن الرّزّاز،عن محمّد بن یونس عن عون بن عماره،عن سلیمان بن عمران عن أبی حازم المدنیّ،عن ابن عبّاس فی قوله (تعالی): وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَهً وَ باطِنَهً [لقمان(31):20]قال:الظّاهره الإسلام،و الباطنه ستر الذّنوب.
863-11- أخبرنا ابن مخلد،قال:أخبرنا الرّزّاز،قال:حدّثنا أبو خالد القرشیّ عبد العزیز بن معاویه بن عبد العزیز،قال:حدّثنا أبو عاصم،قال:حدّثنا مالک بن
ص:10
[859]7-یکی از اصحاب پیامبر گفت:اگر یکی از ویژگی های علی بن ابی طالب علیه السّلام را آفریدگان دیگر داشتند،نیکی آنان را فرا می گرفت.
[860]8-از ابو هریره روایت شده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:بر مسلمان روا نیست که بیشتر از سه روز با برادرش قطع ارتباط کند و آن که[در پیوند دوباره]پیشگی بگیرد به بهشت پیشی گرفته است.
[861]9-شریح بن عبید گفته است:جبیر بن نفیر می گفت:چندین مرد از نوّاس بن سمعان پرسیدند:امیدانگیزترین چیزی را که از رسول خدا شنیده ای به ما بگو.نوّاس گفت:از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله شنیدم که می فرمود:هرکس بمیرد و به خداوند عزّتمند چیزی را شریک نگیرد، آمرزش خواهد بر او روا است اگر خدا بخواهد که او را بیامرزد.نوّاس در این هنگام گفت:من امید دارم که هرکس بمیرد و آمرزش خداوند بر او روا باشد،خداوند او را بیامرزد.
[862]10-از ابن عبّاس روایت شده که دربارۀ این آیه:«و نعمت هایش را بر شما ارزانی داشت نمایان و نهان»[لقمان(31):آیۀ 20]گفت:نمایان،اسلام است و نهان،پوشیدن گناهان.
ص:11
أنس،عن الزّهریّ،عن سعید بن المسیّب و أبی سلمه،عن أبی هریره قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله إذا وقعت الحدود فلا شفعه.
864-12- أخبرنا ابن مخلد،عن الرّزّاز،عن محمّد بن أحمد بن أبی العوّام،عن عبد الوهّاب بن عطا عن محمّد بن عمرو،عن أبی سلمه،عن أبی هریره:عن النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله قال:إنّ أکمل المؤمنین إیمانا أحسنهم خلقا،و خیارکم خیارکم لنسائهم.
865-13- أخبرنا محمّد بن محمّد بن مخلد،عن محمّد بن عمرو الرّزّاز،عن حامد بن سهل عن أبی غسّان عن شریک،عن سماک،عن عکرمه،عن ابن عبّاس،عن میمونه،زوجه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله قالت أجنبت أنا و رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فاغتسلت من جفنه و فضلت فیها فضله،فجاء رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فاغتسل منها، فقلت:یا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله،إنّها فضله منّی أو قالت:اغتسلت-فقال:لیس الماء جنابه.
866-14- أخبرنا ابن مخلد،عن الخالدیّ،عن الحسن بن علیّ القطّان،عن عبّاد بن موسی عن إبراهیم بن سلیمان عن عبد اللّه بن مسلم،عن سعید بن جبیر، عن ابن عبّاس،قال:کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یجلس علی الأرض،و یأکل علی الأرض،و یعتقل الشّاه،و یجیب دعوه المملوک علی خبز الشّعیر.
867-15- أخبرنا ابن مخلد،عن الخالدیّ،عن محمّد بن عثمان العبسیّ،عن عبد الجبّار بن عاصم،عن عبید اللّه بن عمر عن عبد الملک بن عمیر،عن مصعب
ص:12
[863]11-از ابو هریره روایت شده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:چون حدود ثابت شود شفاعت پذیرفته نمی گردد.
[864]12-از ابو هریره روایت شده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:کامل ترین مؤمنان در ایمان نیک خوترین ایشان هستند و بهترین شما،کسانی هستند که نسبت به زنانشان بهترین اند.
[865]13-میمونه همسر رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله گوید:من و رسول خدا جنب بودیم،من از خمره ای غسل کردم و قسمتی از آب آن ماند.سپس رسول خدا آمد و با آن غسل کرد.من گفتم:ای رسول خدا آن بقیۀ آب غسل من بود-یا گفته است:من با آن غسل کردم-حضرت فرمود:آب غسلت که جنب نشده تا نجس باشد.
[866]14-ابن عبّاس گفته است:رسول خدا بر زمین می نشست و بر روی زمین غذا می خورد و گوسفند می دوشید و دعوت بردگان بر سفرۀ نان جوین را می پذیرفت.
ص:13
بن شیبه،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:إذا أخذ القوم مجالسهم،فإن دعا رجل أخاه و أوسع له فی مجلسه فلیأته،فإنّما هی کرامه أکرمه بها أخوه،و إن لم یوسع له أحد فلینظر أوسع مکان یجده فلیجلس فیه.
868-16- أخبرنا ابن مخلد،عن الخالدیّ،عن الحارث بن محمّد بن أبی أسامه،عن داود بن المحبّر،عن عبّاد،عن عبد اللّه بن دینار،عن ابن عمران عن النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله قال:کم من عاقل عقل عن اللّه(عزّ و جلّ)أمره،و هو حقیر عند النّاس ذمیم المنظر،ینجو غدا،و کم من ظّریف اللّسان،جمیل المنظر عند النّاس،یهلک غدا فی القیامه.
869-17- أخبرنا ابن مخلد،قال:حدّثنا الخالدیّ،قال:حدّثنا محمّد بن عبد اللّه بن سلیمان الحضرمیّ،قال:حدّثنا إبراهیم بن محمّد بن العبّاس أبو إسحاق الشّافعیّ،قال:حدّثنا عبد اللّه بن رجاء،عن ابن عجلان،عن نافع،عن ابن عمر، قال:نهی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله أن تطرق النّساء لیلا.قال:فأطرق رجلان،و کلاهما رأی مع امرأته ما یکره.
870-18- أخبرنا ابن المخلد،عن جعفر بن محمّد بن نصیر الخالدیّ عن القاسم بن محمّد بن حمّاد عن جندل بن والق،عن أبی مالک الأنصاریّ،عن أبی عبد الرّحمن السّدّیّ،عن داود بن أبی هند،عن أبی نضره،عن أبی سعید،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله اطلبوا الخیر عند حسان الوجوه.
ص:14
[867]15-از مصعب بن شیبه روایت شده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:وقتی گروهی در جاهایشان نشستند اگر کسی برادرش را صدا بزند و جایی برایش باز کند او باید به سویش برود؛زیرا کرامتی است که برادرش او را با آن گرامی دارد و اگر کسی برایش جا باز نکرد هر جا که جای گشاده ای یافت آنجا بنشیند.
[868]16-از ابن عمر روایت شده که پیامبر گرامی صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:چه بسا عاقلی که دربارۀ کارش خداوند عزّتمند را در نظر بگیرد و نزد مردم خوار و زشت منظر باشد امّا فردای روز قیامت نجات یابد و بسا خوش زبان و نیک رویی میان مردم که فردای قیامت هلاک شود.
[869]17-از ابن عمر روایت شده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله از وارد شدن شبانه بر[خانۀ]زنان نهی کرد.او گفته است:دو مرد چنین وارد شدند و هر دو چیزی به همراه زنانشان دیدند که ناپسند بود.
[870]18-از ابو سعید روایت شده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:نیکی را نزد زیبارویان بجویید.
ص:15
871-19- أخبرنا ابن مخلد،عن جعفر بن محمّد بن نصیر عن محمّد بن إبراهیم بن زیاد عن سهل بن زنجله،عن الصّبّاح بن محارب،عن داود الأودیّ،عن سماک،عن خالد بن جریر قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله إذا شرب الخمر فاجلدوه،فان عاد فاجلدوه،فإن عاد فاقتلوه.
872-20- أخبرنا ابن مخلد،عن جعفر بن محمّد بن نصیر عن أحمد بن محمّد بن مسروق قال:أنشدنی بعض أصحابنا شعرا:.
اجعل تلادک فی المهمّ من الأمور إذا اقترب
حسّن التّصبّر ما استطعت فإنّه نعم السّبب
لا تسه عن أدب الصّغیر و إن شکا ألم التّعب
و دع الکبیر لشأنه کبّر الکبیر عن الأدب
لا تصحب النّطف المریب فقربه إحدی الرّیب
و اعلم بأنّ ذنوبه تعدی کما یعدی الجرب
آخر أخبار ابن مخلد
873-21- أخبرنا أبو الحسین علیّ بن محمّد بن عبد اللّه ابن بشران المعدّل،فی منزله ببغداد فی رجب سنه إحدی عشره و أربعمائه،قال:أخبرنا محمّد بن عمرو بن البختریّ عن سعید بن نصر البزّاز عن سفیان بن عیینه،عن عمر:أنّه سمع جابر بن عبد اللّه الأنصاریّ یقول:أتی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله قبر عبد اللّه بن أبیّ بعد ما أدخل
ص:16
[871]19-از جریر عبد اللّه روایت شده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:چون کسی شراب نوشید، تازیانه اش بزنید و چون دوباره نوشید،دوباره تازیانه اش بزنید و اگر باز هم نوشید او را بکشید.
[872]20-احمد بن محمّد بن مسروق قرشی گفت:یکی از اصحاب مان شعری برایم خواند که چنین بود:
سود مالت را در امور مهم قرار بده وقتی زمانش می رسد.
شکیبایی هر اندازۀ که بتوانی نیکو است و همان سبب نیکی است.
از تربیت خردسال غافل نشو اگرچه از درد خستگی شکایت کند.
و بزرگسال را به حال خودش رها کن و او را از تربیت،بزرگ بدان.
با مرد گمان انگیز دوستی نکن که نزدیکی به او یکی از تردیدها است.
و بدان که گناهان او سرایت می کند چنان که بیماری جرب[گری]سرایت می کند.
پایان احادیث ابن مخلّد
[873]21-از عمرو روایت شده که او از جابر بن عبد اللّه شنیده که می گفت:«رسول خدا کنار گور عبد اللّه بن ابی آمد،پس از آن که او در آن قرار داده شد،
ص:17
حفرته فأمر به فأخرج،فوضعه علی رکبته-أو فخذه-فنفث فیه من ریقه و ألبسه قمیصه اللّه أعلم.
874-22- أخبرنا ابن بشران،عن محمّد بن عمرو البختریّ،عن سعدان بن نصر،عن سفیان بن عیینه،عن عمر:أنّه سمع جابر بن عبد اللّه یقول:لمّا کان العبّاس بالمدینه فطلبت الأنصار ثوبا یکسونه،فلم یجدوا قمیصا یصلح علیه إلاّ قمیص عبد اللّه بن أبیّ،فکسوه إیّاه.
875-23- أخبرنا ابن بشران،قال:أخبرنا أبو علیّ إسماعیل بن محمّد الصّفّار قراءه علیه،قال:حدّثنا أبو علیّ الحسن بن عرفه العبدیّ،یوم الثّلاثاء فی ذی الحجّه سنه ستّ و خمسین و مائتین،قال:حدّثنا أبو النّضر هاشم بن القاسم،عن سلیمان بن المغیره،عن ثابت البنانیّ،عن أنس قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله آتی یوم القیامه باب الجنّه فأستفتح،فیقول الخازن:من أنت؟فأقول:أنا محمّد.فیقول:بک أمرت ألاّ أفتح لأحد قبلک.
876-24- أخبرنا ابن بشران،عن عثمان بن أحمد بن السّماک،عن محمّد بن عبد اللّه المنادی،عن شجاع بن الولید،عن هاشم بن هاشم،عن عامر بن سعد:أنّ سعدا قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله من تصبح بتمرات من عجوه لم یضرّه ذلک الیوم سمّ و لا سحر.
877-25- أخبرنا ابن بشران،عن أحمد بن سلیمان عن محمّد بن عثمان،عن
ص:18
آن گاه فرمان داد تا او را بیرون آوردند و سپس حضرت او را روی زانوان و یا بر ران خود گذاشت و از آب دهانش در او ریخت و پیراهن خودش را به او پوشانید»خدا عالم است.
[874]22-جابر بن عبد اللّه گوید:وقتی عبّاس در مدینه بود.انصار پیراهنی می جستند تا بر او بپوشانند و هیچ پیراهنی جز پیراهن عبد اللّه بن ابی نیافتند که به قامت او راست بیاید،پس پیراهن را به عبّاس پوشاندند.
[875]23-از انس بن مالک روایت شده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:روز قیامت به کنار در بهشت می آیم و می گویم که در را باز کند و دربان آن می گوید:تو کیستی؟من می گویم:من محمّد صلّی اللّه علیه و اله هستم.او می گوید:به خاطر تو فرمان دارم که در را پیش از تو برای کسی باز نکنم.
[876]24-از سعد روایت شده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:هرکس با چند خرمای عجوه [بهترین خرمای مدینه]صبح کند در آن روز هیچ زهر و جادویی به او زیان نمی رساند.
ص:19
الحسن بن جعفر،عن سعید بن محمّد،عن یحیی بن سعید،عن عبد اللّه بن عمر، عن نافع،عن ابن عمر،أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله نهی عن بیع الولاء،و عن هبته.
878-26- أخبرنا ابن بشران،عن الحسن بن صفوان عن عبد اللّه بن محمّد عن أبی خیثمه،عن یعقوب بن إبراهیم بن سعد،عن أبیه،عن صالح بن کیسان،عن نافع:أنّ عبد اللّه بن عمر قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله بینما ثلاثه رهط یتماشون أخذهم المطر،فآووا إلی غار فی جبل،فبینما هم فیه انحطّت صخره فأطبقت علیهم،فقال بعضهم لبعض:انظروا أفضل أعمال عملتموها فسلوه بها،لعلّه یفرّج عنکم.قال أحدهم:اللّهمّ إنّه کان لی والدان کبیران،و کانت لی امرأه و أولاد صغار،فکنت أرعی علیهم،فإذا أرحت علیهم غنمی بدأت بوالدیّ فسقیتهما،فلم آت حتّی نام أبوای،فطیّبت الإناء ثمّ حلبت ثمّ قمت بحلابی عند رأس أبویّ،و الصّبیه ینضاعون عند رجلی،أکره أن أبدأ بهم قبل أبویّ،و أکره أن أوقظهما من نومهما، فلم أزل کذلک حتّی أضاء الفجر،اللّهمّ إن کنت تعلم أنّی فعلت ذلک ابتغاء وجهک، فافرج عنّا فرجه نری منها السّماء؛ففرّج لهم فرجه فرأوا منها السّماء.و قال الآخر:اللّهمّ إنّه کانت لی بنت عمّ فأحببتها حبّا کانت أعزّ النّاس إلیّ،فسألتها نفسها،فقالت:لا حتّی تأتینی بمائه دینار؛فسعیت حتّی جمعت مائه دینار فأتیتها بها،فلمّا کنت بین رجلیها،قالت:اتّق اللّه و لا تفتح الخاتم إلاّ بحقّه،فقمت عنها، اللّهمّ إن کنت تعلم أنّی فعلت ذلک ابتغاء وجهک،فافرج عنّا فیها فرجه؛ففرّج اللّه
ص:20
[877]25-از ابن عمر روایت شده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله از فروش و هدیه دادن[حق ارث آزاد کننده یا ورثۀ او از آزاد شده]نهی کرده است.
[878]26-عبد اللّه بن عمر روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:سه نفر با هم می رفتند که باران بر آن ها باریدن گرفت،به غاری در کوه پناه بردند.در آن جا بودند که تخته سنگی فرو افتاد و راه را بر آنان بست.آن گاه یکی از ایشان به دو نفر دیگر گفت:ببینید چه عمل با فضیلتی کرده اید که با آن خدا را بخوانید تا گره از کارتان بگشاید.یکی شان گفت:خداوندا من پدر و مادری پیر و زنی و کودکانی خردسال داشتم که از آنان نگهداری می کردم،چون گوسفندانم را از صحرا باز می گرداندم از پدر و مادرم آغاز کرده،ایشان را سیراب می کردم و تا نمی خوابیدند باز نمی گشتم آن گاه ظرف را پاک شسته و شیر می دوشیدم و آن را کنار سر پدر و مادرم می نهادم.درحالی که کودکانم در کنار پایم از گرسنگی ناله می کردند دوست نداشتم که پیش از پدر و مادرم به آنان چیزی بدهم و دوست نداشتم که آنان را از خواب بیدار کنم و پیوسته بر این حال بودم تا سپیده می زد.خدایا اگر این کارها را در جهت خرسندی تو کرده ام گره از کارمان بگشای تا بار دیگر آسمان را ببینیم.خداوند بخشی از تخته سنگ را کنار زد و آنان آسمان را از آن جا دیدند.دیگری گفت:خداوند من دختر عمویی داشتم که او را بسیار دوست می داشتم.او گرامی ترین مردمان در نزد من بود ولی وقتی از او طلب کامجویی کردم.
گفت:نمی پذیرم،مگر صد دینار زر برایم بیاوری.من کوشیدم و صد دینار گرد آورده،آن را به نزد او بردم،چون میان پاهایش قرار گرفتم او گفت:از خدا پروا کن و این مهر را جز به سبب حق نگشا،و من از او دست کشیدم.خداوند اگر این کار را جهت خشنودی تو کرده ام راهی برایمان باز کن.
ص:21
لهم فیها فرجه.و قال الثّالث:اللّهمّ إنّی کنت استأجرت أجیرا بفرق ذره،فلمّا قضی عمله عرضت علیه فأبی أن یأخذه و رغب عنه،فلم أزل أعتمل به حتّی جمعت منه بقرا و رعائها فجاءنی فقال:اتّق اللّه،و أعطنی حقّی و لا تظلمنی؛فقلت له:
اذهب إلی تلک البقر و رعائها فخذها؛فذهب فاستاقها،اللّهمّ إن کنت تعلم أنّی فعلت ذلک ابتغاء وجهک فافرج عنّا ما بقی منها؛ففرّج اللّه عنهم فخرجوا یتماشون.
879-27- أخبرنا ابن بشران،عن إسماعیل بن محمّد الصّفّار،عن جعفر بن محمّد الورّاق،عن عاصم عن قیس بن الرّبیع،عن سفیان بن عیینه،عن أبی الزّبیر،عن جابر،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لا یبیع حاضر لباد،دعوا النّاس یرزق اللّه بعضهم من بعض.
880-28- أخبرنا ابن بشران،عن عثمان بن أحمد بن الدّقّاق عن الحسن بن سلاّم السّوّاق،عن زکریّا بن عدیّ،عن مسلم بن خالد،عن زیاد بن سعد،عن محمّد بن المنکدر،عن صفوان بن سلیم،عن أنس بن مالک،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله بعثت علی أثر ثمانیه آلاف نبیّ،منهم أربعه آلاف من بنی إسرائیل.
881-29- أخبرنا ابن بشران،عن علیّ بن محمّد المقری،عن یحیی بن عثمان، عن سعید بن حمّاد،عن الفضل بن موسی،عن ابن جریح عن عطاء عن عبد اللّه بن السّائب،قال:حضرت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یوم عید،فلمّا قضی صلاته قال:من
ص:22
و خداوند بخشی دیگر از آن سنگ را کنار زد.سومی گفت:خداوندا من کارگری را در برابر شانزده رطل ذرّت به کار گرفتم.وقتی کارش را به پایان برد آن را به او دادم ولی آن را نگرفت و نخواست.پس همواره با آن پول کار می کردم تا آنکه چندین گاو و چوپانی خریدم.آن گاه او آمد و گفت:از خدا پروا کن و حقّ مرا بده و به من ستم نکن.و من به او گفتم:برو و آن گلّه گاو و چوپانش را بردار و ببر.و او آن ها را برد.خدایا اگر من این کار را جهت خشنودی تو کرده ام آنچه از این سنگ باقی مانده،از راه ما بردار و خداوند راه را بر آنان گشود و آنان بیرون رفتند.
[879]27-از جابر روایت شده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:شهرنشین چیزی به بادیه نشین نفروشد،مردم را رها کنید تا خداوند برخی را به سبب برخی دیگر روزی دهد.
[880]28-از انس بن مالک روایت شده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:من پس از هشت هزار پیامبر برانگیخته شده ام که چهار هزار تن ایشان از بنی اسرائیل بودند.
[881]29-عبد اللّه بن سائل گفته است:روز عیدی در خدمت رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله بودیم و چون نمازش را به پایان برد فرمود:هرکس دوست دارد خطبه بشنود،بماند و هرکس دوست دارد که برود،برود.
ص:23
أحبّ أن یسمع الخطبه فلیستمع،و من أحبّ أن ینصرف فلینصرف.
882-30- أخبرنا ابن بشران،عن إسماعیل بن محمّد الصّفّار،عن محمّد بن إبراهیم بن عبد الحمید عن علیّ بن بحر،عن قتاده بن الفضل،عن هشام بن الغار عن أبیه،عن جدّه ربیعه،قال:سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول یکون فی أمّتی الخسف و المسخ و القذف.قال:قلنا:یا رسول اللّه،بم؟قال:باتّخاذهم القینات،و شربهم الخمور.
883-31- أخبرنا ابن بشران،عن عثمان بن أحمد،عن جعفر الحنّاط،عن عبد الصّمد بن یزید،عن فضیل بن عیاض،قال سئل ابن المبارک:من النّاس؟قال:
العلماء.قال:من الملوک؟قال:الزّهّاد.قال:فمن السّفله؟قال:الّذی یأکل بدینه.
884-32- أخبرنا ابن بشران،قال:أخبرنا دعلج بن أحمد بن دعلج المعدّل، قال:أخبرنا یوسف بن یعقوب،قال:أخبرنا عمرو،قال:أخبرنا زائده،عن الأعمش،عن غیلان بن بشر،عن یعلی بن الولید،قال:إنّی لآخذ بید أبی الدّرداء، فقلت:یا أبا الدّرداء،ما تحبّ لمن تحبّ؟قال:أن یموت.قلت:فإن لم یمت؟قال:
یقلّ اللّه ماله و ولده.
885-33- أخبرنا ابن بشران،عن الرّزّاز،عن سعدان بن نصر،عن سفیان بن عیینه،عن الزّهریّ سمع سهل بن سعد السّاعدیّ یقول:اطّلع رجل من جحر فی حجره النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و معه مدری یحکّ به رأسه،فقال:لو أنّی أعلم أن تنتظر لطعنت به
ص:24
[882]30-ابو مالک یکی از اصحاب رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله گفته است:از رسول خدا شنیدم که می فرمود:در امّت من فرومایگی و مسخ و تهمت خواهد بود.او گفته است:ما عرض کردیم:
به چه سبب؟فرمود:به سبب آوازه خوان گرفتن و شراب نوشیدن شان.
[883]31-از فضیل بن عیاض گوید:از ابن مبارک پرسیدند:مردم کیانند؟گفتند:عالمان.
پرسیدند:پادشاهان کیانند؟گفت:پارسایان.پرسیدند:و سفلگان کیانند؟گفت:کسانی که به وسیلۀ دینشان روزی می خورند.
[884]32-یعلی بن ولید گفته است:من دست ابو درداء را گرفتم و گفتم:ای ابو درداء برای دوستت چه چیزی را دوست می داری؟گفت:مردن را،گفتم:اگر نمرد؟گفت:خداوند مال و فرزندانی اندک به او بدهد.
[885]33-سهل بن سعد ساعدی گوید:مردی از سوراخی به اتاق پیامبر گرامی می نگریست و به دستش چنگکی بود که با آن سرش را می خارید.در این هنگام پیامبر گرامی صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:
اگر می دانستم که دزدانه می نگری با همین چنگک به چشمت می زدم؛برای این نگریستن باید اجازه بگیری.
ص:25
فی عینک،إنّما جعل الاستئذان من أجل النّظر.
886-34- أخبرنا ابن بشران،عن إسماعیل بن محمّد الصّفّار،عن الحسن بن عرفه،عن حریز بن عبد الحمید،عن عماره بن القعقاع،عن أبی زرعه،عن أبی هریره،قال:سئل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله أیّ الصّدقه أفضل؟قال:أن تصدّق و أنت صحیح شحیح تأمل البقاء و تخاف الفقر،و لا تمهل حتّی إذا بلغت الحلقوم قلت:لفلان کذا و لفلان کذا ألا و قد کان لفلان.
887-35- أخبرنا ابن بشران،قال:حدّثنا إسماعیل بن محمّد الصّفّار،قال:
حدّثنا محمّد بن عیسی العطّار،قال:حدّثنا کثیر بن هشام،قال:حدّثنا عیسی بن إبراهیم،عن الحکم بن عبد اللّه،عن الزّهریّ،عن سالم،عن أبیه،قال:مرّ عمر بن الخطّاب علی قوم یرمون رشقا فقال:بئس ما رمیتم.قالوا:یا أمیر المؤمنین،إنّا قوم متعلّمین؟قال:و اللّه لذنبکم فی لحنکم أشدّ من ذنبکم فی رمیتکم؛سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول:رحم اللّه رجلا أصلح من لسانه.
888-36- أخبرنا ابن بشران،عن إسماعیل بن محمّد الصّفّار،عن محمّد بن صالح الأنماطیّ،عن أبی صالح الفرّاء،عن أبی إسحاق الفزاریّ،عن سفیان الثّوریّ،عن عمرو بن دینار،عن ابن عمر،قال:کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یصلّی علی راحلته حیث توجّهت به.
889-37- أخبرنا ابن بشران،قال أخبرنا دعلج بن أحمد بن دعلج،قال:حدّثنا
ص:26
[886]34-ابو هریره گفته است:از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله پرسیدند که کدام صدقه با فضیلت تر است؟ فرمود:در حالی صدق بدهی که تندرست و سلامت باشی،آرزوی ماندن داشته باشی و از نداری بترسی و درنگ نکنی که جانت به حلقوم برسد و بگویی:برای فلانی چنین و برای فلانی چنان و برای فلان هم چنین باشد.
[887]35-سالم از پدرش روایت کرده که عمر بن خطّاب بر مردمی گذشت که تیر می انداختند،پس گفت:چه بد می اندازید.آن ها گفتند:ما داریم می آموزیم!او گفت:به خدا سوگند گناه لحن صحبت شما بیش از گناه پرتاب آن است.از رسول خدا شنیدم که می فرمود:
خدا بیامرزد مردی را که گفتارش بهبود بخشد.
[888]36-از ابن عمر روایت شده که گفته است:من[در سفر]هرگاه به رسول خدا رو می کردم بر ماده شتر خود در حال نماز بودند.
ص:27
أبو سعید الهرویّ یحیی بن أبی نصر الشّیخ الصّالح،قال:سمعت إبراهیم بن المنذر الحزامیّ یقول:سمعت معنا و محمّد بن صدقه أحدهما أو کلاهما-قال:و کلاهما ثقه-عن مالک بن أنس،قال:لا یؤخذ العلم من أربعه،و خذوا ممّا سوی ذلک:لا یؤخذ من کذّاب یکذب فی حدیث النّاس،و لا من سفیه معلن السّفه،و لا من صاحب هوی یدعو إلی هواه،و لا من رجل له فضل و صلاح و عباده إذا لم یحسن ما یحدث.
آخر أخبار ابن بشران
890-38- أخبرنا أبو عبد اللّه حمّویه قراءه علیه ببغداد فی دار الغضائریّ،یوم السّبت النّصف من ذی القعده سنه ثلاث عشره و أربعمائه،عن أبی الحسین،عن أبی خلیفه،عن محمّد بن کثیر،عن سفیان،عن أبی حصین،عن شیخ من أهل المدینه،عن حکیم بن حزام:أنّ النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله بعث معه بدینار یشتری له أضحیّه، فاشتراها بدینار و باعها بدینارین،فرجع فاشتری أضحیّه بدینار و جاء بدینار إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فتصدّق به النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله،و دعا له أن یبارک له فی تجارته.
891-39- أخبرنا حمّویه،عن محمّد بن محمّد بن بکر عن أبی خلیفه،عن مسدّد،عن أبی الأحوص،عن عبد العزیز بن رفیع،عن عطاء،عن حزام بن حکیم قال:ابتعت طعاما من طعام الصّدقه،فأربحت فیه قبل أن أقبضه،فأردت بیعه، فسألت النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فقال:لا تبعه حتّی تقبضه.حکیم بن حزام بن خویلد بن أسد،
ص:28
[889]37-از مالک بن انس روایت شده که گفته است:دانش از چهار کس آموخته نمی شود، آن را جز از ایشان بخواهید:از دروغگویی که در سخنان مردم دروغ می آمیزد،از کودنی که کودنی اش آشکار است.از هوس بازی که به سوی هوس اش فرا می خواند و از مردی که دارای فضیلت و شایستگی و عبادت هست ولی آنچه را می گوید به نیکی انجام نمی دهد.
پایان احادیث ابن بشران
[890]38-حکیم بن حزام گفته است که پیامبر او را با یک دینار فرستاد تا گوسفندی برای قربانی بگیرد.او قربانی ای خرید و سپس[در بین راه]به دو دینار فروخت.آن گاه بازگشت و قربانی دیگری به یک دینار خرید و یک دینار را به پیامبر گرامی بازگرداند.پیامبر آن را به او بخشید و دعا کرد که خداوند به تجارت او برکت بدهد.
[891]39-حکیم بن حزام گفته است:مقداری گندم آقای صدقه را خریدم و پیش از آن که آن گندم ها را بگیرم در آن گندم ها سود کردم[قیمت بالا رفت]پس خواستم آن ها را بفروشم از پیامبر گرامی در این باره پرسیدم.فرمودند:تا گندم ها را نگرفته ای،نفروش.حکیم بن حزام بن خویلد بن اسد،پسر عموی زبیر است و از جمله بزرگانی است که پیامبر گرامی با آنان مدارا کرد تا دیگران را به اسلام ترغیب کند او در سال 55 درگذشت و کنیه اش ابو خالد بود.
واقدی گفته است او در سن 120 سالگی در سال 54 درگذشته است.
ص:29
و هو ابن عمّ الزّبیر،و هو من المؤلّفه قلوبهم،و مات سنه خمس و خمسین،و یکنّی أبا خالد.قال الواقدیّ:سنه أربع و خمسین و هو ابن عشرین و مائه سنه.
892-40- أخبرنا حمّویه،عن أبی الحسین،عن أبی خلیفه،عن العبّاس بن الفضل،عن عثمان بن عمر،عن إسرائیل عن میسره بن حبیب،عن المنهال بن عمرو،عن عائشه بنت طلحه،عن عائشه،قالت:ما رأیت من النّاس أحدا أشبه کلاما و حدیثا برسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله من فاطمه.کانت إذا دخلت علیه رحّب بها،و قبّل یدیها،و أجلسها فی مجلسه،فإذا دخل علیها قامت إلیه فرحّبت به،و قبّلت یدیه، و دخلت علیه فی مرضه فسارّها فبکت،ثمّ سارّها فضحکت،فقلت:کنت أری لهذه فضلا علی النّساء،فإذا هی امرأه من النّساء،فبینما هی تبکی إذ ضحکت! فسألتها فقالت:انّی(إذن)لبذره؛فلمّا توفّی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله،سألتها فقالت:إنّه اخبرنی أنّه یموت فبکیت،ثمّ اخبرنی أنّی أوّل أهله لحوقا به فضحکت.
893-41- أخبرنا حمّویه،عن أبی الحسین،عن أبی خلیفه،عن العبّاس بن الفضل،عن محمّد بن أبی رجاء،عن إبراهیم عن سعد،عن أبی إسحاق،عن عبد اللّه بن علیّ بن أبی رافع،عن أبیه،عن سلمی امرأه أبی رافع.قالت:مرضت فاطمه علیها السّلام فلمّا کان فی الیوم الّذی ماتت فیه قالت:هیّئی لی ماء فصببت لها، فاغتسلت کأحسن ما کانت تغتسل،ثمّ قالت ایتینی بثیاب جدد؛فلبستها.ثمّ أتت البیت الّذی کانت فیه فقالت؛افرشی لی فی وسطه،ثمّ اضطجعت و استقبلت
ص:30
[892]40-عایشه گوید:در میان مردم ندیده ام که در گویش و گفتار کسی از فاطمه به رسول خدا شبیه تر باشد،وقتی او به نزد پیامبر آمد حضرت به او خوشامد می گفت و دستانش را می بوسید و در جای خودش می نشاند و وقتی پیامبر به نزد او می رفت،فاطمه صلّی اللّه علیه و اله بر می خاست و به ایشان خوشامد می گفت و دستانشان را می بوسید.فاطمه در بیماری پیامبر به نزد ایشان آمد و آن حضرت با او به نجوا سخن گفت و فاطمه گریست.سپس باز نجوا کرد و فاطمه خندید.نزد خودم گفتم:من گمان می کردم که این زن بر دیگر زنان فضیلتی دارد و اکنون او را می بینم که چون زنان دیگر است،در میان گریه ناگاه می خندد.آن گاه در این باره از خودش پرسیدم.فرمود:حال که پرسیدی خواهم گفت.چون رسول خدا وفات کرد،در آن باره پرسیدم و او فرمود:ایشان به من خبر داد که در این بیماری وفات خواهد کرد و پس من گریستم.سپس فرمود:من نخستین کسی از خاندان او هستم که به او خواهم پیوست و من خندیدم.
[893]41-سلمی زن ابو رافع گفته است:فاطمه علیها السّلام بیمار شد و چون روز وفاتش رسید فرمود:
برایم آبی بیاورید.من آب ریختم و به بهترین صورت غسل کرد و سپس فرمود:جامه های نویم را بده.سپس به اتاقی که در آن بود،آمد و فرمود:بسترم را در این اتاق بیندازید.
ص:31
القبله و وضعت یدها تحت خدّها،و قالت:إنّی مقبوضه الآن فلا أکشفنّ فإنّی قد اغتسلت.قالت:فماتت،فلمّا جاء علیّ علیه السّلام أخبرته فقال:لا تکشف؛فحملها بغسلها علیها السّلام.
894-42- أخبرنا حمّویه،عن أبی الحسین عن أبی خلیفه،عن مسدّد،عن عبد الوارث،عن لیث بن أبی سلیم،عن عبد اللّه بن الحسن،عن أمّه فاطمه،عن جدّته قالت:کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله إذا دخل المسجد صلّی علی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و قال:اللّهمّ اغفر لی ذنوبی،و افتح لی أبواب رحمتک،و إذا خرج صلّی علی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و قال:اللّهمّ اغفر لی ذنوبی،و افتح لی أبواب فضلک.
895-43- أخبرنا حمّویه،بن علیّ عن أبی الحسین،عن أبی خلیفه،عن مکّیّ بن مروک الأهوازیّ،عن علیّ بن بحر،عن حاتم بن إسماعیل،عن جعفر بن محمّد،عن أبیه علیه السّلام قال:دخلنا علی جابر بن عبد اللّه،فلمّا انتهینا إلیه سأل عن القوم حتّی انتهی إلیّ،فقلت:أنا محمّد بن علیّ بن الحسین،فأهوی بیده إلی رأسی،فنزع زرّی الأعلی و زرّی الأسفل،ثمّ وضع کفّه بین ثدیی،و قال:مرحبا بک،و أهلا یابن أخی،سل عمّا شئت،فسألته و هو أعمی،و جاء وقت الصّلاه،فقام فی نساجه فالتحف بها،فلمّا وضعها علی منکبه رجع طرفاها إلیه من صغرها، و رداؤه إلی جنبه علی المشجب،فصلّی بنا،فقلت:اخبرنی عن حجّه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله؟فقال بیده فعقد تسعا،و قال:إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله مکث تسع سنین لم یحجّ،
ص:32
سپس رو به قبله دراز کشید و دستش را زیر گونه اش نهاد و فرمود:من هم اکنون جان خواهم سپرد.از من جامه برندارید که خود غسل کرده ام و آنگاه درگذشت.چون علی علیه السّلام آمد،خبر را گفتم.فرمود:از او جامه نخواهند برداشت.آن گاه او را با غسل خودش از زمین برداشت.
[894]42-از فاطمه علیها السّلام روایت شده که رسول خدا وقتی به مسجد می رفت صلوات می فرستاد و می فرمود:خداوندا گناهانم را بیامرز و درهای رحمتت را برایم بگشا.و چون بیرون می رفت باز صلوات می فرستاد و می فرمود:خداوندا گناهانم را بیامرز و درهای احسانت را برایم بگشا.
[895]43-از حضرت باقر علیه السّلام روایت شده که فرمودند:ما به نزد جابر بن عبد اللّه رفتیم و چون به او رسیدیم او احوال همه را پرسید تا به من رسید.من گفتم:من محمد بن علی بن حسین هستم.او دستش را بر سرم کشید و آن گاه دکمۀ بالا و پایین پیراهنم را باز کرد و کف دستش را میان سینه ام گذاشت و گفت:آفرین بر تو ای پسر برادر خوش آمدی.هرچه می خواهی بپرس او مردی نابینا بود و من از او پرسش ها کردم تا وقت نماز شد،با پارچه ای که دربر داشت برخاست و آن را به خود پیچید و ولی وقتی آن را بر شانه هایش نهاد چون کوچک بود از دو طرف شانه هایش فرو افتاد و عبایش را که در کنار او بر روی رخت آویز بود برداشت با ما نماز خواند سپس من گفتم:از حج رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله برایم بگو؟با دستش به عدد نه اشاره کرد و نشست و گفت:رسول خدا نه سال ماند و حجّ نکرد.
ص:33
ثمّ أذّن فی النّاس فی العاشره،إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله حاجّ فقدم المدینه بشر کثیر،کلّهم یلتمس أن یأتمّ برسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و یعمل ما عمله،فخرج و خرجنا معه حتّی أتینا ذا الحلیفه فذکر الحدیث،و قدم علیّ علیه السّلام من الیمن ببدن النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فوجد فاطمه علیها السّلام فیمن أحلّ،و لبست ثیابا صبیغا و اکتحلت،فأنکر علیّ علیه السّلام ذلک علیها،فقالت:
أبی صلّی اللّه علیه و اله أمرنی بهذا؛و کان علیّ علیه السّلام یقول بالعراق:فذهبت إلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله محرّشا علی فاطمه علیها السّلام بالّذی صنعت،مستفتیا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله بالّذی ذکرت عنه، فأنکرت ذلک،قال:صدقت صدقت.
896-44- أخبرنا حمّویه،قال أبی الحسین،عن أبی خلیفه،عن الحجبیّ،قال:
حدّثنا حمّاد بن زید،قال:حدّثنا لیث بن أبی سلیم،عن مجاهد،عن ابن عمر، قال:أخذ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله ذات یوم ببعض جسدی،فقال:یا عبد اللّه بن عمر،کن فی الدّنیا کأنّک غریب و کأنّک عابر سبیل،فاعدد نفسک فی الموتی.قال:قال مجاهد:
ثمّ قال لی ابن عمر:یا مجاهد،إذا أصبحت فلا تحدّثنّ نفسک بالمساء،و إذا أمسیت فلا تحدّثنّ نفسک بالصّباح،و خذ من حیاتک لموتک،و خذ من صحّتک لسقمک،و خذ من فراغک لشغلک،فإنّک یا عبد اللّه لا تدری ما اسمک غدا.
897-45- أخبرنا حمّویه،عن أبی الحسین،عن أبی خلیفه،عن محمّد بن کثیر، عن شعبه،عن الحکم،عن ابن أبی لیلی،عن سمره،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:من روی عنّی حدیثا،و هو یری أنّه کذب،فهو أحد الکاذبین.
ص:34
سپس در سال دهم اعلان داشتند که رسول خدا[در این سال]حج گزرانده است پس مردم بسیاری به مدینه آمدند که همگی می خواستند به رسول خدا اقتدا کنند و عمل ایشان را انجام بدهند.آن گاه ایشان بیرون آمد و ما با ایشان بیرون آمدیم تا به ذو الحلیفه رسیدیم و امام گوید:
و جابر همین طور ادامه داد تا رسید به اینجا که علی علیه السّلام با قربانی های پیامبر گرامی از یمن رسید و فاطمه را در میان کسانی دید که از احرام بیرون آمده اند درحالی که جامه هایی رنگین پوشیده و سرمه کشیده بود.علی علیه السّلام آن را بر او ناپسند دانست ولی فاطمه گفت:پدرم مرا به این کار فرمان داده است.علی علیه السّلام در عراق می فرمود:من به نزد رسول خدا رفتم تا در این باره از ایشان بپرسم و سرزنش او را از ایشان بخواهم ولی حضرت فرمود:او راست گفته است.او راست گفته است.
[896]44-ابن عمر گفته است:روزی رسول خدا دست بر من گذاشت و فرمود:ای عبد اللّه بن عمر در دنیا چنان باش که گویا بیگانه و رهگذری.و خودت را از مردگان بشمار.مجاهد [یکی از راویان این حدیث]گفته است:ابن عمر به من گفت:ای مجاهد چون صبح کردی دربارۀ شب سخن نگو و چون به شب رسیدی دربارۀ صبح سخن نگو.از زندگی برای مرگ، از تندرستی برای بیماری و از فراغتت برای کارت توشه بگیر؛زیرا ای عبد اللّه تو نمی دانی که فردا چه خواهی شد.
[897]45-از سمره روایت شده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:هرکس از ما حدیثی روایت کند با اینکه می بیند این سخن دروغ است،از دروغ گویان است.
ص:35
898-46- أخبرنا حمّویه،قال:حدّثنا أبو الحسین،عن أبی خلیفه،عن محمّد بن کثیر،عن شعبه،عن الحکم،عن ابن أبی لیلی،عن کعب بن عجره،قال:
معقّبات لا یخیب قائلهنّ أو فاعلهنّ،یکبّر أربعا و ثلاثین،و یسبّح ثلاثا و ثلاثین، و یحمّد ثلاثا و ثلاثین.
899-47- أخبرنا حمّویه،عن أبی الحسین عن أبی خلیفه،عن أبی الولید،عن شعبه،عن الحکم،عن ابن أبی رافع،أنّ النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله بعث رجلا من بنی مخزوم علی الصّدقه،فقال لأبی رافع:اصحبنی کیما تصیب منها؛فقال:حتّی آتی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فأسأله؛فأتی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فسأله فقال:مولی القوم من أنفسهم،و إنّا لا تحلّ لنا الصّدقه.
900-48- أخبرنا حمّویه،عن أبی الحسین،عن أبی خلیفه،عن أبی الولید و أبی کثیر معا،عن شعبه،عن الحکم عن الحسن بن مسلم،عن ابن عبّاس،قال:ما ظهر البغی قطّ فی قوم،إلاّ ظهر فیهم الموتان،و لا ظهر البخس فی المیزان إلاّ ظهر فیهم الخسران و الفقر-قال أبو خلیفه:عن أبی کثیر:إلاّ ابتلوا بالسّنه و لا ظهر نقض العهد فی قوم إلاّ أدیل علیهم عدوّهم.
901-49- أخبرنا حمّویه،بن علیّ البصریّ،عن أبی الحسین،عن أبی خلیفه، عن عن محمّد بن کثیر،عن شعبه،عن الحکم بن عبد اللّه بن نافع:أنّ أبا موسی عاد الحسن بن علیّ علیهما السّلام فقال الحسن علیه السّلام أعائدا جئت أو زائرا؟فقال:عائدا.
ص:36
[898]46-کعب بن عجزه گفته است:تعقیباتی که گوینده یا کنندۀ آن ها ناامید نمی شود سی و چهار بار اللّه اکبر،سی و سه بار سبحان اللّه و سی و سه بار الحمد للّه است.
[899]47-ابن ابو رافع گفته است:پیامبر گرامی مردی از بنی مخزوم را برای گرفتن زکات فرستاد و او به ابو رافع گفت:با من همراه شو تا چیزی از آن،بهرۀ تو باشد.و ابو رافع گفت:
نخواهم آمد مگر آن که به نزد پیامبر رفته و از او بپرسم.آن گاه رفت و از پیامبر گرامی چنین پرسید.حضرت فرمود:غلام قوم از خود آن قوم است و زکات برای ما حلال نیست.[ابو رافع غلام پیامبر بود]
[900]48-ابن عبّاس گفته است:هرگز در میان گروهی ستمکاری پدیدار نمی شود جز این که مرگ در میانشان ظاهر می گردد و در ترازو کم گذاری نمی شود جز این که زیان و فقر ظاهر می شود-ابو خلیفه از ابو کثیر چنین روایت کرده است:جز این که به قحطی دچار می گردند- و پیمان شکنی در مردمی آشکار نمی شود جز این که دشمنانشان بر آنان چیره می شوند.
[901]49-عبد اللّه نافع گفته است:ابو موسی از حسن مجتبی علیه السّلام عیادت کرد و امام علیه السّلام به او فرمود:آیا برای عیادت آمدی یا برای دیدار؟او عرض کرد:برای عیادت.
ص:37
فقال:ما من رجل یعود مریضا ممسیا إلاّ خرج معه سبعون ألف ملک یستغفرون له حتّی یصبح،و کان له خریف فی الجنّه.
902-50- أخبرنا حمّویه،عن أبی الحسین،عن أبی خلیفه،عن مسلم بن إبراهیم،عن قرّه،عن عون بن عبد اللّه بن عتبه،قال:کسی أبو ذرّ بردین،فائتزر بأحدهما و ارتدی بشمله،و کسا غلامه أحدهما؛ثمّ خرج إلی القوم فقالوا له:یا با ذرّ لو لبستهما جمیعا کان أجمل.قال:أجل،و لکنّی سمعت النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله یقول:
أطعموهم ممّا تأکلون،و ألبسوهم ممّا تلبسون.
903-51- أخبرنا حمّویه،عن أبی الحسین،عن أبی خلیفه،عن مسلم،عن أبی هلال،عن بکر بن عبد اللّه:أنّ عمر بن الخطّاب دخل علی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و هو موقوذ- أو قال:محموم-فقال له عمر:یا رسول اللّه ما أشدّ وعکک أو حمّاک فقال:ما منعنی ذلک أن قرأت اللّیله ثلاثین سوره فیهنّ السّبع الطّول فقال عمر:یا رسول اللّه،غفر اللّه لک ما تقدّم من ذنبک و ما تأخّر،و أنت تجهد هذا الاجتهاد؟فقال:یا عمر أفلا أکون عبدا شکورا.
904-52- أخبرنا حمّویه،عن أبی الحسین،عن أبی خلیفه،عن مسلم عن هلال بن مسلم الجحدریّ،قال:سمعت جدّی جرّه-أو جوّه-قال:شهدت علیّ بن أبی طالب علیه السّلام أتی بمال عند المساء،فقال:اقسموا هذا المال.فقالوا:قد أمسینا یا أمیر المؤمنین فأخّره إلی غد.فقال لهم:تقبلون أن أعیش إلی غد؟فقالوا:ما ذا
ص:38
حضرت فرمود:هرکس بیماری را شب هنگام عیادت کند،هفتاد هزار فرشته با او بیرون می آیند تا برای او تا صبح آمرزش بخواهند و در بهشت نخلستانی برایش خواهد بود.
[902]50-عون بن عبد اللّه بن عتبه گفت:دو پارچۀ برد به ابو ذر دادند که او یکی از آن ها را به کمر بست و بر دوش انداخت و دیگری را به غلامش پوشاند،سپس به میان مردم آمد.آنان به او گفتند:ای ابو ذر اگر هر دو را می پوشیدی زیباتر می شد.او گفت:بله ولی من از پیامبر شنیدم که می فرمود:به آنان از آنچه خود می خورید،بخورانید و از آنچه می پوشید،بپوشانید.
[903]51-بکر بن عبد اللّه گفته است:عمر خطّاب به نزد پیامبر که به سختی بیمار بود-یا تب کرده بود-آمده و عرض کرد:ای رسول خدا چه سخت است درد شما!ایشان فرمود:این مرا از خواندن سی سوره و از آن جمله هفت سورۀ دراز در شب باز نداشته است.عمر عرض کرد:ای رسول خدا،خداوند خطای پیشین و پسین تو را آمرزیده است ولی شما چنین کوشش می کنی؟فرمودند:ای عمر آیا نباید بنده ای سپاسگزار باشم.
[904]52-از هلال بن مسلم جحدری روایت شده که از جدّش جوّه-یا جرّه-شنیده که می گوید:علی بن ابی طالب علیه السّلام را دیدم که مالی برایش آوردند و او فرمود:این مال را تقسیم کنید.آنان گفتند:ای امیر مؤمنان اکنون شب است.آن را به فردا بیندازید.حضرت به آنان فرمود:آیا شما تضمین می دهید که تا فردا زنده باشم؟
ص:39
بأیدینا قال فلا تؤخّروه حتّی تقسموه فأتی بشمع،فقسموا ذلک المال من تحت لیلتهم.
905-53- أخبرنا حمّویه،عن أبی الحسین،عن أبی خلیفه،عن مکّیّ،عن محمّد بن یسار،عن وهب بن حزام،عن أبیه،عن یحیی بن أیّوب،عن برید بن أبی حبیب،عن أبی سلمه،عن عبد الرّحمن،عن أمّ سلمه،أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله أوصی عند وفاته:بخروج الیهود من جزیره العرب،فقال:اللّه اللّه فی القبط فإنّکم ستظهرون علیهم،و یکونون لکم عدّه و أعوانا فی سبیل اللّه.
906-54- أخبرنا حمّویه،عن أبی الحسین عن أبی خلیفه،عن شاکر بن العیاض،عن هاشم بن سعید،عن کنانه،عن صفیّه،قالت:أعتقنی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله، و جعل عتقی صداقی.
907-55- أخبرنا حمّویه،عن محمّد بن محمّد بن بکر،عن ابن مقبل،عن عبد اللّه بن شبیب،عن إسحاق بن محمّد القرویّ،عن سعید بن مسلم،عن علیّ بن الحسین،عن أبیه،عن علیّ علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:من رضی من اللّه بالقلیل من الرّزق،رضی اللّه منه بالقلیل من العمل،و انتظار الفرج عباده.
908-56- أخبرنا حمّویه،عن أبی الحسین عن ابن مقبل،عن أحمد بن محمّد النّخعیّ،عن مسعر بن یحیی،عن شریک،عن أبی إسحاق،عن الحارث،عن علیّ علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول اللّه(عزّ و جلّ)اشتدّ غضبی علی من ظلم
ص:40
آنان گفتند:این در دست ما نیست.او فرمود:پس آن را عقب نیندازید و تقسیمش کنید.آن گاه شمعی آوردند و آن مال را شبانه تقسیم کردند.
[905]53-از امّ سلمه روایت شده که رسول خدا هنگام وفاتش وصیّت فرمود:که یهود را از جزیره العرب بیرون کنید و فرمود:خدا را دربارۀ قبطیان زودا که بر آنان چیره گردید و ایشان پشتیبان شما خواهند شد و برای شما در راه خدا یاور خواهند بود.
[906]54-صفیه گفته است:رسول خدا مرا آزاد کرد و آزادی ام را مهریه ام قرار داد.
[907]55-از علی علیه السّلام روایت شده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:هرکس به روزی اندک خداوند خرسند باشد،خداوند به عمل اندک او خشنود می گردد و انتظار فرج عبادت است.
[908]56-از علی علیه السّلام روایت شده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:خداوند عزّتمند می فرماید:
خشم من بر کسی که بر آدمی ستم می کند که جز من یاوری ندارد،سخت است.
پایان احادیث حمویّه
ص:41
یمن لا یجد ناصرا غیری.
انتهت أخبار حمّویه
909-57- قرئ علی أبی القاسم علیّ بن شبل بن أسد الوکیل،و أنا أسمع،فی منزله ببغداد فی الربض بباب المحوّل،فی صفر سنه عشر و أربعمائه،حدّثنا ظفر بن حمدون،عن إبراهیم بن إسحاق النّهاوندیّ،عن عبد اللّه بن حمّاد الأنصاریّ، عن عمرو بن شمر،عن یعقوب بن میثم التّمّار مولی علیّ بن الحسین علیه السّلام قال:
دخلت علی أبی جعفر علیه السّلام فقلت له:جعلت فداک یا ابن رسول اللّه،إنّی وجدت فی کتب أبی أنّ علیّا علیه السّلام قال لأبی میثم:أحبب حبیب آل محمّد و إن کان فاسقا زانیا، و أبغض مبغض آل محمّد و إن کان صوّاما قوّاما فإنّی سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و هو یقول: اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّهِ [البیّنه(98):7]ثمّ التفت إلیّ و قال:هم و اللّه أنت و شیعتک یا علیّ،و میعادک و میعادهم الحوض غدا، غرّا محجّلین متوّجین.فقال أبو جعفر علیه السّلام:هکذا هو عیانا فی کتاب علیّ علیه السّلام.
910-58- و بهذا الإسناد،عن عبد اللّه بن حمّاد،عن صبّاح المزنیّ،عن الحارث بن حصیره،عن الأصبغ بن نباته،قال:سمعت الأشعث بن قیس الکندیّ و جویبر الختّلیّ قالا لعلیّ:أمیر المؤمنین علیه السّلام،حدّثنا فی خلواتک أنت و فاطمه،قال:نعم.
بینا أنا و فاطمه فی کساء،إذ أقبل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله نصف اللّیل و کان یأتیها بالتّمر و اللّبن لیعینها علی الغلامین،فدخل فوضع رجلا بجبالی و رجلا بجبالها.ثمّ إنّ
ص:42
[909]57-یعقوب بن تمّار خادم حضرت سجّاد علیه السّلام گفته است:به نزد حضرت باقر علیه السّلام رفتم و به ایشان عرض کردم:ای پسر رسول خدا جانم به فدایت من در میان نامه های پدرم دیدم که علی علیه السّلام به پدرم میثم فرموده است:دوستدار خاندان محمّد صلّی اللّه علیه و اله را دوست بدار اگرچه منحرف و زناکار باشد و کینه ورز به خاندان محمّد صلّی اللّه علیه و اله را دشمن بدار اگرچه بسیار روزه دار و شب زنده دار باشد؛زیرا من از رسول خدا شنیدم که این آیه را خواند:«کسانی که ایمان آورده و عمل نیک انجام دادند همانا بهترین آفریدگان اند».[بیّنه(98):آیۀ 7]و سپس به من رو کرد و فرمود:به خدا سوگند ای علی آنان تو و پیروان تواند و دیدار تو و آنان در فردای قیامت در کنار حوض خواهد بود درحالی که شما همگان پیشانی سپید و سرمه کشیده و تاج بر سر نهادیده اید.حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:آنچه در نامۀ علی علیه السّلام است،همین است.
[910]58-اصبغ بن نباته گفته است:شنیدم که اشعث بن قیس کندی و جویبر ختّلی به علی علیه السّلام گفتند:ای امیر مؤمنان دربارۀ تنهایی ات با فاطمه بر ایمان بگو.او فرمود:آری وقتی من و فاطمه زیر پتو بودیم ناگاه نیمه شب رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله پیش آمد.ایشان برای فاطمه خرما و شیر می آورد تا آن را به دو پسرمان بدهد.آن گاه زیر لحاف آمد و یک پایش را در کنار من و پایی را در کنار او گذاشت.
ص:43
فاطمه علیه السّلام بکت فقال لها رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله ما یبکیک یا بنیّه محمّد؟فقالت:حالنا کما تری فی کساء نصفه تحتنا و نصفه فوقنا.فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لها یا فاطمه،أما تعلمین أنّ اللّه(تعالی)اطّلع إطّلاعه من سمائه إلی أرضه فاختار منها أباک فاتّخذه صفیّا و ابتعثه برسالته و ائتمنه علی وحیه یا فاطمه أما تعلمین أنّ اللّه اطّلع اطّلاعه من سمائه إلی أرضه فاختار منها بعلک و أمرنی أن أزوّجکه و أن أتّخذه وصیّا؛یا فاطمه،أما تعلمین أنّ العرش شاک ربّه أن یزیّنه بزینه لم یزیّن بها بشرا من خلقه، فزیّنه بالحسن و الحسین،برکنین من أرکان الجنّه؟و روی؛رکن من أرکان العرش.
911-59- إبراهیم بن إسحاق عن عبد الرّحمن بن أحمد التّمیمیّ،عن عبد اللّه بن سنان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:إذا کان یوم القیامه وکلنا اللّه بحساب شیعتنا، فما کان للّه سألنا اللّه أن یهبه لنا فهو لهم،و ما کان لنا فهو لهم،ثمّ قرأ أبو عبد اللّه علیه السّلام إِنَّ إِلَیْنا إِیابَهُمْ ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنا حِسابَهُمْ [الغاشیه(88):25-26].
912-60- إبراهیم بن إسحاق عن ابن أبی عمیر،عن سدیر الصّیرفیّ،قال:
جاءت امرأه إلی أبی عبد اللّه علیه السّلام فقالت له:جعلت فداک،إنّی و أبی و أهل بیتی نتولاّکم.فقال لها:أبو عبد اللّه علیه السّلام صدقت،فما الّذی تریدین؟قالت له المرأه:
جعلت فداک یابن رسول اللّه،أصابنی وضح فی عضدی،فادع اللّه أن یذهب به عنّی.قال أبو عبد اللّه:اللّهمّ إنّک تبرئ الأکمه و الأبرص،و تحیی العظام و هی رمیم،
ص:44
سپس فاطمه گریست و رسول خدا به او فرمود:ای دختر محمّد چرا می گریی؟او عرض کرد:
حالتان چنان است که می بینی.لحافی داریم که نیمش زیر ماست و نیمش روی ما.رسول خدا به او فرمود:ای فاطمه مگر نمی دانی که خداوند والا از آسمان تا زمین را جستجو کرد و از میان آن ها پدرت را برگزید.او را به رسالتش برانگیخت و امین وحی خود قرار داد.ای فاطمه مگر نمی دانی که خداوند از آسمان تا زمین را جستجو کرد و از آن ها شوهر تو را برگزید و به من فرمان داد که تو را به ازدواج او درآورم و او را جانشین خودم بگیرم.ای فاطمه مگر نمی دانی که عرش از پروردگارش خواست که او را به زینتی بیاراید که هیچ بشری از آفریدگانش را به آن نیاراسته است و خدا او را با حسن و حسین که دو ستون از ستون های بهشت است،آرایش داد؟-و ستونی از ستون های عرشی نیز روایت شده است-.
[911]59-از عبد اللّه بن سنان روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:چون روز قیامت شود،خداوند ما را به حساب رسی شیعیانمان می گمارد پس آنچه برای خدا است ما از خداوند می خواهیم تا آن را به ما واگذارد و برای ایشان باشد و آنچه برای ما است برای خود ایشان است.سپس این آیه را خواند:(همانا بازگشت شان به سوی ما است.سپس حساب شان با ما است).[غاشیه(88):آیۀ 25 و 26]
[912]60-سدیر صیرفی گفت:زنی به خدمت حضرت صادق علیه السّلام آمد و گفت:جانم فدایت من و پدر و خاندانم دوستدار شماییم.حضرت به او فرمودند:راست می گویی،خواسته ات چیست؟آن زن عرض کرد:جانم فدایت ای پسر رسول خدا.در بازویم خوره ای پدید آمده است.از خدا بخواه که آن را از بین ببرد.حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:خداوندا همانا تو کور و جذام زده را شفا می دهی و استخوان های پوسیده را زنده می گردانی،
ص:45
ألبسها من عفوک و عافیتک ما تری أثر إجابه دعائی.فقالت المرأه:و اللّه لقد قمت و ما بی منه قلیل و لا کثیر.
913-61- إبراهیم بن إسحاق الأحمریّ،عن محمّد بن ثابت و أبی المغراء العجلیّ،قالا حدّثنا الحلبیّ،قال:سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه(عزّ و جلّ): وَ الْعادِیاتِ ضَبْحاً [العادیات(100):1]قال:وجّه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله عمر بن الخطّاب فی سریّه،فرجع منهزما یجبّن أصحابه و یجبّنونه أصحابه،فلمّا انتهی إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله قال لعلیّ علیه السّلام:أنت صاحب القوم،فتهیّأ أنت و من ترید من فرسان المهاجرین و الأنصار؛و سر اللّیل و لا تفارقک العین.قال:فانتهی علیّ إلی ما أمره به رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فسار إلیهم،فلمّا کان عند وجه الصّبح أغار علیهم،فأنزل اللّه علی نبیّه صلّی اللّه علیه و اله وَ الْعادِیاتِ ضَبْحاً [العادیات(100):1]إلی آخرها.
914-62- إبراهیم بن إسحاق الأحمریّ،عن ابن معروف و ابن عیسی معا عن الحسین بن سعید،عن حمّاد بن عیسی،عن الحسین بن مختار،عن أبی بصیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام،قال:کان علیّ علیه السّلام محدّثا،و کان سلمان محدّثا قال قلت فما آیه المحدّث قال یأتیه ملک فینکت فی قلبه کیت و کیت.
915-63- إبراهیم بن إسحاق الأحمریّ،عن ابن عیسی،عن عبد اللّه بن الصّلت و محمّد بن خالد،عن علیّ بن النّعمان،عن یزید بن إسحاق،عن أبی حمزه،قال:
سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:إنّ منّا لمن ینکت فی قلبه،و إنّ منّا لمن یؤتی فی
ص:46
پس اگر اجابت دعای مرا صلاح می دانی جامۀ عفو و عافیتت را بر او بپوشان.آن زن گفته است:به خدا سوگند من در حالی برخاستم که هیچ چیزی از آن خوره در من نبود.
[913]61-حلبی گفته است:از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند والا پرسیدم:
«سوگند به اسبان دوندۀ به نفس افتاده»[عادیات(100):آیۀ 1]حضرت فرمودند:رسول خدا عمر بن خطّاب را به جنگی فرستاد و او شکست خورده بازگشت درحالی که اصحاب او را ترسو می خواندند و او اصحابش را ترسو می نامید.چون او به پیامبر گرامی رسید،حضرت به علی علیه السّلام فرمود:تو رهبر این مردمی.پس خودت و هر سواری از مهاجر و انصار که می خواهی آماده شوید و آن گاه فرمود:[روز را کمین کن]و در شب حمله کن و جاسوس هایت را به اطراف بفرست.راوی گفته است:علی علیه السّلام به سوی آنچه رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمانش داده بود،رفت.و چون نزدیک صبح شد،بر آنان تاخت و خداوند چنین به پیامبرش نازل کرد:«سوگند به اسبان دوندۀ به نفس افتاده»
[914]62-از ابو بصیر روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:علی علیه السّلام محدّث(سخن گفته شده)بود و سلمان نیز محدّث بود.راوی گفته که من عرض کردم:نشانۀ محدّث بودن چیست؟حضرت فرمودند:فرشته ای به نزد شخص می آید و در قلبش چنین و چنان الهام می کند.
[915]63-ابو حمزه گفته است:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که می فرمود:همانا برخی از ما به قلبش الهام می شود و به برخی در خواب الهام می شود
ص:47
منامه،و إنّ منّا لمن یسمع الصّوت مثل صوت السّلسله فی الطّشت و إنّ منّا لمن یأتیه صوره أعظم من جبرئیل و میکائیل.و قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:منّا من ینکت فی قلبه،و منّا من یقذف فی قلبه،و منّا من یخاطب.و قال علیه السّلام إنّ منّا لمن یعاین معاینه، و إنّ منّا لمن ینقر فی قلبه کیت و کیت،و إنّ منّا لمن یسمع کما یقع السّلسله فی الطّست.قال:قلت:و الّذی یعاینون ما هو؟قال:خلق أعظم من جبرئیل و میکائیل.
916-64- إبراهیم،بن إسحاق الأحمریّ عن إبراهیم بن مهزیار و جماعه من رجاله و غیرهم،عن داود بن فرقد،عن الحارث النّضریّ،قال:قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام الّذی یسأل عنه الإمام علیه السّلام و لیس عنده فیه شیء من أین یعلمه؟قال:ینکت فی القلب نکتا،أو ینقر فی الأذن نقرا،و قیل لأبی عبد اللّه علیه السّلام:إذا سئل الإمام کیف یجیب؟قال:إلهام أو إسماع،و ربّما کانا جمیعا.
917-65- إبراهیم بن إسحاق الأحمریّ،عن محمّد بن عبد الحمید و عبد اللّه بن الصّلت،عن حنان بن سدیر،عن أبیه.قال إبراهیم:و حدّثنی عبد اللّه بن حمّاد،عن سدیر،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و هو فی نفر من أصحابه:إنّ مقامی بین أظهرکم خیر لکم،و إنّ مفارقتی إیّاکم خیر لکم.فقام إلیه جابر بن عبد اللّه الأنصاریّ،و قال:یا رسول اللّه،أمّا مقامک بین أظهرنا فهو خیر لنا،فکیف یکون مفارقتک إیّانا خیرا لنا،قال صلّی اللّه علیه و اله:أمّا مقامی بین أظهرکم فهو خیر لکم،لأنّ
ص:48
و همانا برخی از ما صدایی همانند صدای زنجیر در تشت را می شنود و به نزد برخی نیز آفریده ای بزرگ تر از جبرئیل و میکائیل می آید و حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:از میان ما کسانی هستند که بر قلبشان الهام می شود و کسانی هم در دلشان انداخته می شود و کسانی که با ایشان سخن گفته می شود.و همچنین فرمود:از میان ما کسانی به چشم می بینند کسانی در قلبشان چنین و چنان الهام می شود و کسانی نیز فقط می شنوند چنان زنجیر در تشت می افتد.
راوی گفته است:من عرض کردم:و آنچه آنان به چشم می بینند چه چیز است؟فرمودند:
آفریده ای بزرگ تر از جبرئیل و میکائیل.
[916]64-حارث نصری گفته است:به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم:وقتی از امام چیزی پرسیده می شود و در آن مورد آگاهی ندارد آن را از کجا خواهد فهمید؟فرمودند:یا به قلبش الهام می شود و یا در گوشش گفته می شود.و از حضرت صادق علیه السّلام پرسیدند:وقتی از امام چیزی می پرسند چگونه پاسخ می گوید؟فرمودند:با الهام یا شنیدن و چه بسا با هر دو.
[917]65-سدیر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در میان چند تن از اصحاب فرمودند:همانا بودن من در میان شما برایتان خوب است
ص:49
اللّه(عزّ و جلّ)یقول: وَ ما کانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ وَ ما کانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ [انفال(8):33]یعنی یعذّبهم بالسّیف،فأمّا مفارقتی إیّاکم فهو خیر لکم، لأنّ أعمالکم تعرض علیّ کلّ إثنین و خمیس،فما کان من حسن حمدت اللّه (تعالی)علیه،و ما کان من سیّئ استغفرت لکم.
918-66- إبراهیم بن إسحاق الأحمریّ،عن محمّد بن الحسین و یعقوب بن یزید و عبد اللّه بن الصّلت و العبّاس بن معروف و منصور و أیّوب و القاسم و محمّد بن عیسی و محمّد بن خالد و غیرهم،عن ابن أبی عمیر،عن ابن أذینه،قال:کنت عند أبی عبد اللّه علیه السّلام،فقلت له:جعلت فداک،قوله(عزّ و جلّ): وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ [توبه(9):105]قال:إیّانا عنی.
919-67- إبراهیم بن إسحاق الأحمریّ،عن عبد اللّه بن حمّاد،عن ابن بکیر، قال:قلت:لأبی عبد اللّه علیه السّلام اخبرنی أبو بصیر أنّه سمعک تقول:لو لا أنّا نزاد لأنفدنا؟قال:نعم.قال:قلت:تزادون شیئا لیس عند رسول اللّه فقال:لا إذا کان ذلک إلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله وحیا و إلینا حدیثا.
920-68- إبراهیم بن إسحاق الأحمریّ،عن جماعه،عن ابن فضّال،عن محمّد بن الرّبیع،عن عبد اللّه بن بکیر،عن أبی بصیر،قال:سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:لو لا أنّا نزاد لأنفدنا.قال قلت:تزادون شیئا لیس عند رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله؟قال:
إنّه إذا کان ذلک أتی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فأخبر ثمّ إلی علیّ علیه السّلام ثمّ إلی بنیه واحدا،بعد واحد،
ص:50
ولی جدایی ام نیز برایتان خوب است.جابر بن عبد اللّه انصاری برخاست و عرض کرد:ای رسول خدا بودن شما در میان ما برای ما خوب است،ولی جدایی تان از ما،چگونه بر ایمان خوب باشد؟حضرت فرمودند:این که بودن من در میان شما برایتان خوب است برای این است که خداوند عزّتمند می فرماید:«تا تو در میان آن ها هستی خداوند ایشان را عذاب نخواهد کرد و نیز تا وقتی که آمرزش می خواهند خداوند عذابشان نمی کند»[انفال(8):آیۀ 33]یعنی با شمشیر عذابشان می کند و امّا این که جدایی ام از شما برایتان خوب است برای این است که اعمال شما در هر دوشنبه و پنج شنبه به من عرضه می شود.که اگر نیکی باشد خداوند والا را بر آن سپاس می گویم و اگر بدی باشد برایتان آمرزش می خواهم.
[918]66-ابن اذینه گفته است:من در خدمت حضرت صادق علیه السّلام به ایشان عرض کردم:جانم فدایت مرا دربارۀ این سخن خداوند عزّتمند آگاه کن که فرمود:«و بگو عمل کنید که خداوند و فرستاده اش و مؤمنان عملتان را خواهند دید»[توبه(9):آیۀ 105]حضرت فرمودند:
مقصود از مؤمنان،ما هستیم.
[919]67-عبد اللّه بن بکیر گفته است:به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم:ابو بصیر به من گفت که از شما شنیده شده است که فرموده اید:اگر علم ما افزایش نمی یافت،از میان می رفتیم؟ حضرت فرمودند:آری.من عرض کردم:چیزی به شما افزوده می گردد که نزد رسول خدا نبوده است؟فرمودند:نه.وقتی چنین شود،به رسول خدا وحی می شود با ما سخن گفته می شود.
[920]68-ابو بصیر گفته است:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که می فرمود:اگر علم ما افزایش نمی یافت ما از میان می رفتیم راوی گوید که عرض کردم:چیزی به شما افزوده می شود که نزد رسول خدا نبوده است؟فرمودند:اگر چنین بود که چیزی نزد پیامبر نباشد،به او خبر داده می شود سپس به علی علیه السّلام،سپس یکی پس از دیگری تا به صاحب این امر برسد.
ص:51
حتّی ینتهی إلی صاحب هذا الأمر.
921-69- إبراهیم بن إسحاق الأحمریّ،عن أبی جعفر الطّالبیّ،عن محمّد بن خالد التّمیمیّ،عن علیّ بن أبان،عن ابن نباته،قال:کنت جالسا عند أمیر المؤمنین علیه السّلام فأتاه رجل،فقال:یا أمیر المؤمنین،إنّی لأحبّک فی السّرّ کما أحبّک فی العلانیه.قال:فنکت أمیر المؤمنین علیه السّلام بعود کان فی یده فی الأرض ساعه،ثمّ رفع رأسه،فقال:کذبت و اللّه،ما أعرف وجهک فی الوجوه و لا اسمک فی الأسماء.
قال الأصبغ:فعجبت من ذلک عجبا شدیدا،فلم أبرح حتّی أتاه رجل آخر.فقال:
و اللّه یا أمیر المؤمنین،إنّی لأحبّک فی السّرّ کما أحبّک فی العلانیه.قال:فنکت بعوده ذلک فی الأرض طویلا،ثمّ رفع رأسه،فقال:صدقت،إنّ طینتنا طینه مرحومه،أخذ اللّه میثاقها یوم أخذ المیثاق،فلا یشذّ منها شاذّ؛و لا یدخل فیها داخل إلی یوم القیامه،أما إنّه فاتّخذ للفاقه جلبابا،فإنّی سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول:الفاقه إلی محبّیک أسرع من السّیل من أعلی الوادی إلی أسفله.
922-70- إبراهیم بن إسحاق الأحمریّ،عن محمّد بن الحسین عن الأصمّ، عن زرعه،عن المفضّل،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:إنّ اللّه جعل علیّا علیه السّلام علما بینه و بین خلقه،لیس بینهم علم غیره،فمن أقرّ بولایته کان مؤمنا،و من جحده کان کافرا،و من جهله کان ضالاّ و من نصب معه کان مشرکا،و من جاء بولایته دخل الجنّه،و من أنکرها دخل النّار.
ص:52
[921]69-اصبغ بن نباته گفته است:من در خدمت امیر مؤمنان علیه السّلام نشسته بودم که مردی آمد و عرض کرد:ای امیر مؤمنان من تو را چنان که در آشکار دوست دارم در نهان نیز دوست می دارم.امیر مؤمنان علیه السّلام اندک زمانی با چوبی که در دست داشت زمین را خراشید و سپس سر بلند کرد و فرمود:به خدا سوگند دروغ می گویی من نه صورت تو را در میان صورت ها می بینم نه نامت را در میان آن ها.أصبغ گفته است:من از این سخن بسیار شگفت زده شدم و از جایم حرکت نکرده بودم که مردی دیگر آمد و گفت:ای امیر مؤمنان به خدا سوگند من تو را در نهان چنان دوست می دارم که در آشکارا حضرت دیر زمانی با چوبش زمین را خراشید و سپس سربلند کرد و فرمود:راست می گویی،همانا سرشت ما سرشتی رحمت شده است که خداوند در روز میثاق از آن پیمان گرفته است و تا روز رستاخیز نه کسی از آن جدا می شود و نه کسی به آن داخل می شود.هان پس برای نیازت جامه ای برگیر؛زیرا من از رسول خدا شنیدم که می فرمود:نیازمندی به دوست داران تو زودتر می رسد تا آن سیل که از بالای دره به پایین سرازیر می شود.
[922]70-از مفضّل روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:همانا خداوند والا علی علیه السّلام را نشانه ای میان خود و آفریدگانش نهاد و جز او نشانه ای میانشان نیست.هرکس به ولایت او اقرار کند،مؤمن است و هرکس او را انکار کند،کافر می گردد هرکس او را نشناسد گمراه است و هرکس با او دیگری را برافرازد مشرک.هرکس با ولایت او بیاید وارد بهشت می شود و هرکس او را انکار کند به دوزخ می رود.
ص:53
923-71- إبراهیم بن إسحاق الأحمریّ،عن محمّد بن سلیمان،عن أبیه،قال:
کان رجل من أهل الشّام یختلف إلی أبی جعفر علیه السّلام و کان مرکزه بالمدینه یختلف إلی مجلس أبی جعفر علیه السّلام یقول له:یا محمّد،ألا تری أنّی إنّما أغشی مجلسک حیاء منّی منک،و لا أقول إنّ أحدا فی الأرض،أبغض إلیّ منکم أهل البیت،و أعلم أنّ طاعه اللّه و طاعه رسوله و طاعه أمیر المؤمنین فی بغضکم،و لکن أراک رجلا فصیحا،لک أدب و حسن لفظ،و إنّما الاختلاف إلیک لحسن أدبک،و کان أبو جعفر علیه السّلام یقول له خیرا،و یقول:لن تخفی علی اللّه خافیه.فلم یلبث الشّامیّ إلاّ قلیلا حتّی مرض و اشتدّ وجعه،فلمّا ثقل دعا ولیّه،و قال له:إذا أنت مددت علیّ الثّوب فی النّعش،فأت محمّد بن علیّ علیه السّلام وسله أن یصلّی علیّ و أعلمه أنّی أنا الّذی أمرتک بذلک.قال:فلمّا أن کان فی نصف اللّیل ظنّوا أنّه قد برد و سجّوه،فلمّا أن أصبح النّاس خرج ولیّه إلی المسجد،فلمّا أن صلّی محمّد بن علیّ علیه السّلام و تورّک و کان إذا صلّی عقّب فی مجلسه-قال له:یا أبا جعفر،إنّ فلان الشّامیّ[فلانا الشّامیّ]قد هلک،و هو یسألک أن تصلّی علیه فقال أبو جعفر:کلاّ،إنّ بلاد الشّام بلاد صرد و الحجاز بلاد حرّ و لحمها شدید،فانطلق فلا تعجلنّ علی صاحبک حتّی آتیکم؛ثمّ قام علیه السّلام من مجلسه،فأخذ علیه السّلام وضوءا،ثمّ عاد فصلّی رکعتین،ثمّ مدّ یده تلقاء وجهه ما شاء اللّه ثمّ خرّ ساجدا حتّی طلعت الشّمس،ثمّ نهض علیه السّلام فانتهی إلی منزل الشّامیّ،فدخل علیه،فدعاه فأجابه،ثمّ أجلسه و أسنده و دعا له
ص:54
[923]71-محمد بن سلیمان از پدرش روایت کرده که گفته است:مردی از اهل شام به خدمت حضرت باقر علیه السّلام رفت و آمد می کرد.محل اقامت او در مدینه بود و به مجلس حضرت رفت و آمد می کرد و به ایشان می گفت:ای محمّد گمان نکن که من از روی شرم از تو به مجلست می آیم و معتقد نیستم که در زمین کسی دشمن تر از شما با من وجود دارد بلکه می دانم که اطاعت از خدا و فرستاده اش و اطاعت از امیر مؤمنین در کینه ورزی با شما است ولی تو را مردی سخن آور می بینم که صاحب ادب و زیبا سخن هستی و چون نیک آداب هستی به سویت می آیم.حضرت باقر علیه السّلام به او نیکی می کرد و می فرمود:هیچ پنهانی بر خداوند نهان نیست.مدّتی نگذشت و شامی بیمار شد و دردش بسیار گشت و چون تحمل ناپذیر شد همسایه اش را فرا خواند و به او گفت:وقتی در تابوت جامه را به رویم کشیدی به نزد محمّد بن علی علیه السّلام برو و از او بخواه که بر من نماز گزارد و او را آگاه کن از اینکه من،تو را به این درخواست واداشتم.راوی گفته است:چون نیمه شب شد آنان گمان کردند که بدن او سرد شده[و مرده]است.پس او را کفن کردند.چون صبح شد،همسایه اش به مسجد رفت.و آن گاه که حضرت باقر علیه السّلام نماز گزارد و تورّک کرد-حضرت چون نماز می گزارد در همان جا به روی ران نشسته تعقیبات را انجام می داد-به ایشان گفت:ای ابو جعفر فلان شامی مرده و از شما خواسته که بر او نماز بگزاری.حضرت باقر علیه السّلام به او فرمودند:نه چنین نیست.همانا سرزمین شام سرزمین سرمای سخت است و سرزمین حجاز سرزمین گرما است و گرمایش سخت است.تو برو و دربارۀ همسایه ات شتاب نکن تا من بیایم.سپس از جایش برخاست و وضویی گرفت آن گاه بازگشته و دو رکعت نماز گزارد.آن گاه دستش را مدّت زیادی در برابر صورتش گرفت سپس تا آفتاب برآمد به سجده افتاد.آن گاه برخاست و به سوی منزل آن شامی رفت و داخل شده،او را صدا کرد و او پاسخ داد.سپس او را نشاند و تکیه اش داد و برایش حلیمی خواست
ص:55
بسویق فسقاه،و قال لأهله:املئوا جوفه،و برّدوا صدره بالطّعام البارد؛ثمّ انصرف علیه السّلام،فلم یلبث إلاّ قلیلا حتّی عوفی الشّامیّ،فأتی أبا جعفر علیه السّلام فقال:
أخلنی؛فأخلاه،فقال:أشهد أنّک حجّه اللّه علی خلقه،و بابه الّذی یؤتی منه،فمن أتی من غیرک خاب و خسر و ضلّ ضلالا بعیدا،قال له أبو جعفر علیه السّلام و ما بدا لک؟ قال:أشهد أنّی عهدت بروحی و عاینت بعینی،فلم یتفاجأنی إلاّ و مناد ینادی، أسمعه بأذنی ینادی و ما أنا بالنّائم:ردّوا علیه روحه،فقد سألنا ذلک محمّد بن علیّ،فقال له أبو جعفر علیه السّلام:أما علمت أنّ اللّه یحبّ العبد و یبغض عمله،و یبغض العبد و یحبّ عمله؟قال:فصار بعد ذلک من أصحاب أبی جعفر علیه السّلام.
انتهت أخبار الأحمری
924-72- أخبرنا المفید عن أحمد بن الولید،عن أبیه،عن الصّفّار،عن ابن عیسی،عن ابن أبی عمیر،عن حنان بن سدیر،عن أبیه،قال:قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:إنّی لألقی الرّجل لم أره و لم یرنی فیما مضی قبل یومه ذلک فأحبّه حبّا شدیدا،فإذا کلّمته وجدته لی مثل ما أنا علیه له،و یخبرنی أنّه یجد لی مثل الّذی أجد له؟فقال:صدقت یا سدیر،إنّ ائتلاف قلوب الأبرار إذا التقوا،و إن لم یظهروا التّودّد بألسنتهم،کسرعه اختلاط قطر السّماء علی میاه الأنهار،و إنّ بعد ائتلاف قلوب الفجّار إذا التقوا،و إن أظهروا التّودّد بألسنتهم،کبعد البهائم من التّعاطف، و إن طال اعتلافها علی مذود واحد.
ص:56
و به او نوشاند و به خانواده اش فرمود:شکمش را پر کنید و سینه اش را با غذای خنک سرد کنید.سپس بازگشت و اندکی نگذشت که آن شامی سلامتی اش را بازیافت و به نزد حضرت باقر علیه السّلام آمد و گفت:می خواهم با شما تنها باشم.حضرت با او خلوت کرد و او عرض کرد:
گواهی می دهم که تو حجّت خدا بر آفریدگانش هستی و دری که از آن وارد می شوند.هرکس از دری جز تو وارد شود ناکام شده،زیان می کند و به گمراهی دوری می افتد.حضرت باقر علیه السّلام به او فرمود:برای تو چه اتفاقی افتاد؟او عرض کرد:گواهی می دهم که متوجه روح خود شدم [که از بدنم جدا می شد]و آن را با چشمانم دیدم.مرا چیزی غافلگیر نکرد جز این که ندا دهنده ای فریاد زد که-و من با گوشم شنیدم و در خواب نبودم-روحش را به او بازگردانید که محمّد بن علی علیه السّلام از ما چنین خواسته است.
حضرت باقر علیه السّلام به او فرمود:مگر نمی دانی که گاهی خداوند بنده را دوست دارد و عملش را دوست نمی دارد و گاهی بنده را دوست نمی دارد و عملش را دوست می دارد؟راوی گفته است:و پس از آن او از یاران حضرت باقر علیه السّلام شد.
احادیث احمری پایان یافت.
[924]72-سدیر گفته است:به حضرت صادق علیه السّلام گفتم:گاهی مردی را می بینم که نه من و نه او هیچ کدام پیش از آن همدیگر را ندیده ایم ولی او را بسیار دوست می دارم و وقتی با او صحبت می کنم می بینم بر همان عقیده است که من هستم.آن گاه او می گوید که نسبت به من چنان بوده که من نسبت به او بوده ام حضرت فرمودند:درست می گویی ای سدیر همانا پیوند دل های نیکان در هنگام دیدار-اگرچه با زبان دوستی شان را آشکار نکنند-شتابناک تر از آمیزش قطره های باران با آب رودخانه است.و همانا دوری دل های بدکاران در هنگام دیدار-اگرچه در زبان اظهار دوستی کنند-همچون دوری چارپایان از مهربانی به یکدیگر است.اگرچه مدت زیادی از یک آخور علف خورده باشند.
ص:57
925-73- أخبرنا المفید عن ابن قولویه،عن أبیه،عن سعد،عن ابن عیسی، عن موسی بن طلحه،عن علیّ بن أبی حمزه،عن أبی بصیر،قال:سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:إنّ فی اللّیله الّتی یولد فیها الإمام لا یولد فیها مولود إلاّ کان مؤمنا،و إن ولد فی أرض الشّرک نقله اللّه إلی الإیمان ببرکه الإمام.
926-74- أخبرنا المفید عن أحمد بن محمّد بن عیسی العلویّ،عن حیدر بن محمّد السّمرقندیّ،عن أبی عمرو الکشّیّ،عن حمدویه بن بشر عن محمّد بن عیسی،عن الحسین بن خالد،قال:قلت لأبی الحسن الرّضا علیه السّلام إنّ عبد اللّه بن بکیر یروی حدیثا و یتأوّله،و أنا أحبّ أن أعرضه علیک.فقال:ما ذاک الحدیث؟ قلت:قال ابن بکیر:حدّثنی عبید بن زراره،قال:کنت عند أبی عبد اللّه علیه السّلام أیّام خرج محمّد بن عبد اللّه بن الحسن،إذ دخل علیه رجل من أصحابنا،فقال له:
جعلت فداک،إنّ محمّد بن عبد اللّه قد خرج،و أجابه النّاس،فما تقول فی الخروج معه؟فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام:اسکن ما سکنت السّماء و الأرض.فقال عبد اللّه بن بکیر:فإذا کان الأمر هکذا،فلم یکن خروج ما سکنت السّماء و الأرض،فما من قائم و ما من خروج.فقال أبو الحسن علیه السّلام صدق أبو عبد اللّه علیه السّلام،و لیس الأمر علی ما تأوّله ابن بکیر،إنّما قال أبو عبد اللّه علیه السّلام اسکن ما سکنت السّماء من النّداء، و الأرض من الخسف بالجیش.
927-75- أخبرنا المفید عن علیّ بن بلال،عن علیّ بن سلیمان،عن جعفر بن
ص:58
[925]73-ابو بصیر گفته است:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:همانا در شبی که امام متولد می شود،هیچ فرزندی به دنیا نمی آید مگر این که مؤمن باشد و اگر در سرزمین شرک به دنیا بیاید خداوند او را به برکت امام به ایمان می کشاند.
[926]74-حسین بن خالد گفته است:به حضرت رضا علیه السّلام عرض کردم:عبد اللّه بن بکیر حدیثی روایت کرده،آن را تأویل می کرد و من دوست دارم که آن را به شما عرضه کنم.امام علیه السّلام فرمودند:آن حدیث چیست؟من عرض کردم:ابن بکیر گفت:عبید بن زراره روایت کرد که من در روزگار قیام محمد بن عبد اللّه بن حسن نزد حضرت صادق علیه السّلام بودم که ناگاه مردی از اصحابمان به نزد ایشان آمد و عرض کرد:جانم فدایت محمّد بن عبد اللّه قیام کرده و مردم او را پذیرفته اند.نظر شما دربارۀ قیام به همراه او چیست؟حضرت صادق علیه السّلام فرمود:تا آسمان و زمین آرام است،آرام باش.و عبد اللّه بن بکیر گفت:اگر چنین باشد و تا آسمان و زمین آرام است قیامی نباشد نه قیام کننده ای خواهد بود و نه هیچ قیامی.حضرت رضا علیه السّلام فرمودند:
حضرت صادق علیه السّلام درست فرموده اند ولی موضوع چنان نیست که ابن بکیر تأویل کرده است.
همانا حضرت صادق علیه السّلام فرموده است:تا آسمان از فریاد و زمین از فرو رفتن[در اثر گام های]لشکر آرام باشد،آرام باشید.
ص:59
محمّد بن مالک،عن محمّد بن المثنّی،عن أبیه،عن عثمان بن زید،عن المفضّل، قال:دخلت علی أبی عبد اللّه علیه السّلام فقال لی:من صحبک؟فقلت له:رجل من إخوانی.قال:فما فعل؟فقلت:منذ دخلت المدینه لم أعرف مکانه.فقال لی:أما علمت أنّ من صحب مؤمنا أربعین خطوه،سأله اللّه عنه یوم القیامه.
928-76- قال المفید رأیت فی بعض الأصول حدیثا لم یحضرنی الآن إسناده عن الصّادق جعفر بن محمّد علیهما السّلام قال:من صحب أخاه المؤمن فی طریق فتقدّمه فیه بقدر ما یغیب عنه بصره فقد أشاط بدمه و أعان علیه.
929-77- أخبرنا المفید عن علیّ بن بلال،عن علیّ بن سلیمان،عن أحمد بن القاسم،عن أحمد بن محمّد السّیّاریّ،عن محمّد البرقیّ،عن سعید بن مسلم،عن داود بن کثیر الرّقّیّ،قال:کنت جالسا عند أبی عبد اللّه علیه السّلام إذ قال مبتدئا من قبل نفسه:یا داود،لقد عرضت علیّ أعمالکم یوم الخمیس،فرأیت فیما عرض علیّ من عملک صلتک لابن عمّک فلان فسرّنی ذلک،إنّی علمت أنّ صلتک له أسرع لفناء عمره و قطع أجله.قال داود:و کان لی ابن عمّ معاند ناصب خبیث بلغنی عنه و عن عیاله سوء حال،فصککت له:نفقه قبل خروجی إلی مکّه،فلمّا صرت فی المدینه اخبرنی أبو عبد اللّه علیه السّلام بذلک.
930-78- أخبرنا المفید عن ابن قولویه عن أبیه عن سعد عن ابن عیسی،عن الأهوازیّ،عن ابن أبی عمیر،عن البطائنیّ عن أبی بصیر،قال:سألت أبا عبد
ص:60
[927]75-مفضّل بن عمر جعفی گفته است:به خدمت حضرت صادق علیه السّلام رفتم و ایشان به من فرمود:چه کسی تو را همراهی می کرد؟عرض کردم:مردی از برادرانم.حضرت فرمود:
کارش چه شد؟عرض کردم:از وقتی رسیدم از او خبری ندارم.حضرت به من فرمودند:مگر نمی دانی که هرکس با مؤمنی چهل گام همراهی کند خداوند دربارۀ آن از او خواهد پرسید؟
[928]76-شیخ مفید گفته است:من در یکی از اصول،حدیثی از حضرت صادق علیه السّلام خوانده ام که اکنون سندش در خاطرم نیست.ایشان فرموده اند:هرکس برادر مؤمنش را در راهی همراهی کند و آن گاه به اندازه ای که از چشم او نهان شود،پیش افتد خون او را هدر کرده،به زیان او یاری رسانده است.
[929]77-داود بن کثیر رقّی گفته است:من در خدمت حضرت صادق علیه السّلام نشسته بودم که حضرت آغاز سخن کرده،فرمود:ای داود روز پنج شنبه اعمال شما بر من عرضه شد و من در آن ها عمل تو را که هدیه ای به پسر عمویت فلانی بود دیدم و شاد شدم.من دانستم که هدیۀ تو به او پایان عمرش و اجلش را شتاب بخشیده است.داود گفته است:من پسر عموی بدخواه، کینه توز و پلیدی داشتم و شنیده بودم که او و خانواده اش در احوال بدی هستند پس قبل از رفتنم به مکّه حواله ای نقدی به او دادم و چون به مدینه رسیدم حضرت صادق علیه السّلام از آن خبر داد.
ص:61
اللّه علیه السّلام عن دعاء یوسف علیه السّلام ما کان؟فقال:إنّ دعاء یوسف علیه السّلام کان کثیرا،لکنّه لمّا اشتدّ علیه الحبس خرّ للّه ساجدا و قال:«اللّهمّ إن کانت الذّنوب قد أخلقت وجهی عندک،فلن ترفع لی إلیک صوتا،فأنا أتوجّه إلیک بوجه الشّیخ یعقوب».قال:ثمّ بکی أبو عبد اللّه علیه السّلام و قال:صلّی اللّه علی یعقوب و علی یوسف،و أنا أقول:«اللّهمّ باللّه و برسوله صلّی اللّه علیه و اله».
931-79- أخبرنا المفید عن الجعابیّ،عن الحسین بن محمّد بن بشر،عن علیّ بن الحسن بن عبید،عن إسماعیل بن أبان،عن أبی مریم،عن حمران قال،زرت قبر الحسین علیه السّلام فلمّا قدمت جاءنی أبو جعفر محمّد بن علیّ علیهم السّلام و عمر بن علیّ بن عبد اللّه بن علیّ،فقال أبو جعفر علیه السّلام أبشر یا حمران،فمن زار قبور شهداء آل محمّد علیهم السّلام یرید اللّه بذلک وصله نبیّه،خرج من ذنوبه کیوم ولدته أمّه.
932-80- أخبرنا المفید عن عمرو بن محمّد الصّیرفیّ،عن محمّد بن همّام، عن الفزاریّ،عن سعید بن عمر،عن الحسن بن ضوء،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:
قال علیّ بن الحسین زین العابدین علیهما السّلام:قال اللّه(عزّ و جلّ)ما من شیء أتردّد عنه تردّدی عن قبض روح المؤمن،یکره الموت و أنا أکره مساءته،فإذا حضره أجله الّذی لا یؤخّر فیه بعثت إلیه بریحانتین من الجنّه تسمّی إحداهما المسخیه و الأخری المنسیه،فأمّا المسخیه فتسخیه عن ماله،و أمّا المنسیه فتنسیه أمر الدّنیا.
ص:62
[930]78-ابو بصیر گفته است:از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ دعای یوسف علیه السّلام پرسیدم.
فرمودند:دعای یوسف علیه السّلام بسیار است امّا وقتی زندان بر او سخت شد برای خداوند به سجده افتاد و گفت:«خداوندا اگر چهره ام در نزد تو به سبب گناهان فرسوده شده است و دیگر صدایم به سوی تو بالا نمی آید اینک به آبروی یعقوب پیر به تو رو می آورم».راوی گفته است:سپس حضرت صادق علیه السّلام گریست و فرمود:خداوند به یعقوب و یوسف درود بفرستد و من می گویم:«خدایا من به آبروی تو و فرستاده ات[به تو روی می آورم].
[931]79-حمران-که خدایش بیامرزد-گفته است:من مرقد حسین بن علی علیه السّلام را زیارت کردم و چون بازگشتم حضرت باقر علیه السّلام و عمر بن علی عبد اللّه بن علی به نزدم آمدند و حضرت باقر علیه السّلام به من فرمود:مژده بر تو ای حمران که هرکس مرقد شهیدان خاندان محمّد علیهم السّلام را زیارت کند و نیّتش[رضای]خدا و پیوستن به پیامبرش باشد،از گناهانش خارج می شود مانند روزی که مادرش او را به دنیا آورده است.
[932]80-حضرت سجّاد علیه السّلام فرمود:خداوند عزّتمند فرموده است:من در هیچ چیزی همچون گرفتن جان مؤمن تردید نمی کنم.او مرگ را نمی پسندد و من ناراحتی اش را نمی پسندم.و چون اجلش که در آن تأخیری نیست فرا می رسد،دو گیاه خوشبوی بهشتی که یکی مسخیه و دیگری منسیه نام دارد برایش می فرستیم،مسخیه او را از مالش جدا می کند و منسیه دنیا را از یادش می برد.
ص:63
933-81- أخبرنا المفید عن ابن قولویه،عن محمّد بن همّام،عن أحمد بن إدریس،عن ابن عیسی،عن الحسن بن سعید،عن ابن أبی عمیر،عن هشام بن سالم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:إنّ فیمن ینتحل هذا الأمر لمن یکذب حتّی یحتاج الشّیطان إلی کذبه.
934-82- أخبرنا المفید عن علیّ بن محمّد النّحویّ،عن محمّد بن همّام،عن جعفر بن محمّد العلویّ،عن أحمد بن عبد المنعم،عن عبد اللّه بن محمّد الفزاریّ، عن عمرو بن شمر،عن جابر،عن أبی جعفر علیه السّلام،قال:کان من دعاء علیّ بن الحسین علیهما السّلام:«إلهی إن کنت عصیتک بارتکاب شیء ممّا نهیتنی،عنه فإنّی قد أطعتک فی أحبّ الأشیاء إلیک الإیمان بک،منّا منک به علیّ لا منّا منّی به علیک، و ترکت معصیتک فی أبغض الأشیاء إلیک أن أجعل لک شریکا،أو أجعل لک ولدا أو ندّا،و عصیتک علی غیر مکابره و لا معانده و لا استخفاف منّی بربوبیّتک،و لا جحود لحقّک،و لکن استزلّنی الشّیطان بعد الحجّه و البیان،فإن تعذّبنی فبذنوبی و إن تغفر لی فبجودک و رحمتک یا أرحم الرّاحمین».
935-83- أخبرنا المفید عن أحمد بن الولید،عن أبیه،عن الصّفّار،عن ابن عیسی،عن یونس،عن العلاء بن الرّزین،عن محمّد بن مسلم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:من قال بعد صلاه الصّبح قبل أن یتکلّم:«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم،لا حول و لا قوّه إلاّ باللّه العلیّ العظیم»یعیدها سبع مرّات،دفع اللّه عنه سبعین نوعا من أنواع
ص:64
[933]81-هشام بن سالم روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:همانا در میان کسانی که خود را به امر ولایت نسبت می دهند کسانی هستند که دروغ می گویند چنان که شیطان به دروغ آن ها نیازمند می شود.
[934]82-جابر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که یکی از دعاهای حضرت سجّاد علیه السّلام چنین بود:«خداوندا اگر با دست یازیدن به آنچه از آن بازداشته بودی تو را نافرمانی کرده ام ولی در محبوب ترین امور در نزد تو که ایمان به تو است-اگرچه آن هم احسان تو به من بود و نه منّت من بر تو-و نیز از شریک یا فرزند و همتا قرار دادن برای تو که بدترین چیزها در بارگاه تو است از تو فرمان برده ام.من تو را نه از روی خودپسندی و لجبازی و نه از روی خوار شمردن پروردگارت و یا انکار حقّت نافرمانی نکرده ام بلکه شیطان پس از[اتمام]حجّت و رسیدن بیانی روشن مرا لغزانده بود.اگر مرا به سبب گناهانم کیفر کنی به من ستم نکرده ای و اگر مرا بیامرزی به سبب گشاده دستی و بخشندگی ات خواهد بود.ای مهربان ترین مهربانان».
[935]83-محمّد بن مسلم روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هرکس پس از نماز صبح و مغرب پیش از آن که سخن بگوید،بخواند:«بسم اللّه الرحمن الرحیم،لا حول و لا قوه الا باللّه العلی العظیم»و آن را هفت بار تکرار کند،خداوند هفتاد گونه از انواع بلاها را که کمترین آنها جذام و پیسی است،از او برطرف می کند.
ص:65
البلاء،و من قالها إذا صلّی المغرب قبل أن یتکلّم دفع اللّه عنه سبعین نوعا من أنواع البلاء أهونها الجذام و البرص.
936-84- أخبرنا المفید عن محمّد بن الحسین المقری،عن ابن عقده،عن علیّ بن الحسن بن فضّال،عن أبیه،عن عبد الرّحمن بن إبراهیم،شیخ من أصحابنا،عن صبّاح الحذّاء،قال:قال أبو عبد اللّه علیه السّلام من کانت له إلی اللّه حاجه فلیقصد إلی مسجد الکوفه و لیسبغ وضوءه و لیصلّ فی المسجد رکعتین،یقرأ فی کلّ واحده منهما فاتحه الکتاب و سبع سور معها،و هی(المعوّذتان)و(قل هو اللّه أحد)و(قل یا أیّها الکافرون)و(إذا جاء نصر اللّه و الفتح)و(سبّح اسم ربّک الأعلی) و(إنّا أنزلناه فی لیله القدر)فإذا فرغ من الرّکعتین و تشهّد و سلّم،و سأل اللّه حاجته، فإنّها تقضی بعون اللّه،إن شاء اللّه.قال علیّ بن الحسن بن فضّال:و قال لی هذا الشّیخ:إنّی فعلت ذلک و دعوت اللّه أن یوسّع علیّ فی رزقی،فأنا من اللّه(تعالی) بکلّ نعمه،ثمّ دعوته أن یرزقنی الحجّ فرزقنیه،و علّمته رجلا کان من أصحابنا مقترا علیه فی رزقه فرزقه اللّه(تعالی)و وسّع علیه.
937-85- أخبرنا محمّد بن محمّد،قال:أخبرنا أبو بکر محمّد بن عمر الجعابیّ، قال:حدّثنا محمّد بن علیّ بن إبراهیم،قال:حدّثنا داود بن سلیمان أبو محمّد المروزیّ،قال:حدّثنا صالح بن عبد اللّه التّرمذیّ،قال:حدّثنا نوح بن أبی مریم، عن إبراهیم الصّائغ،عن سلمه بن کهیل،عن عیسی،عن عاصم،عن زرّ بن
ص:66
[936]84-صبّاح حذّاء روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هرکس از درگاه خداوند حاجتی دارد،آهنگ مسجد کوفه کند و وضویی کامل بسازد و دو رکعت نماز بگزارد و در هر رکعت یک فاتحه الکتاب و هفت سوره بخواند:سوره های فلق و ناس و قل هو اللّه احد و قل یا ایها الکافرون و اذا جاء نصر اللّه و سبح اسم ربک الاعلی و انا انزلناه فی لیله القدر و چون دو رکعت را به پایان رساند و تشهد سلام را به جا آورد،حاجتش را از خداوند بخواهد که ان شاء اللّه به یاری او برآورده می شود.علی بن حسن بن فضال گفته است:پیرمردی از اصحابمان به من گفت:من این دستور را انجام دادم و از خداوند خواستم که روزی ام را فراوان کند و اکنون همۀ نعمت ها را از جانب خداوند والا دارم.سپس از خداوند خواستم که حجّ را روزی ام کند که آن را هم روزی ام کرد و این دعا را به مردی از اصحابمان که تهیدست بود آموختم و خداوند والا روزی اش داد و فراوان بخشید.
ص:67
حبیش،عن عبد اللّه بن مسعود،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:لا یکون العبد مؤمنا حتّی أکون أحبّ إلیه من نفسه و من ولده و ماله و أهله.قال:فقال بعض القوم:یا رسول اللّه،إنّا لنجد ذلک بأنفسنا.فقال علیه السّلام بل أنا أحبّ إلی المؤمنین من أنفسهم.ثمّ قال:أرأیتم لو أنّ رجلا سطا علی واحد منکم فنال منه باللّسان و الید،کان العفو عنه أفضل أم السّطوه علیه و الإنتقام منه؟قالوا:بل العفو،یا رسول اللّه.قال:
أفرأیتم لو أنّ رجلا ذکرنی عند أحد منکم بسوء و تناولنی بیده کان الإنتقام منه و السّطوه علیه أفضل أم العفو عنه؟قالوا:بل الإنتقام منه أفضل.قال:فأنا إذن أحبّ إلیکم من أنفسکم.
938-86- أخبرنا المفید عن ابو بکر،عن أحمد بن عیسی عن مسعر بن یحیی، عن شریک،عن أبیه،عن عبد اللّه بن مسعود،قال:کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله جالسا فی جماعه من أصحابه إذ أقبل علیّ بن أبی طالب علیه السّلام،فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:من أراد أن ینظر إلی آدم فی علمه،و إلی نوح فی حکمته،و إلی إبراهیم فی حلمه،فلینظر إلی علیّ بن أبی طالب.
939-87- أخبرنا المفید عن أحمد بن محمّد الزّراریّ،عن الحمیریّ،عن ابن أبی الخطّاب،عن ابن محبوب،عن هشام بن سالم،عن السّاباطیّ،قال:قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:إنّ أبا أمیّه یوسف بن ثابت حدّث عنک أنّک قلت:لا یضرّ مع الإیمان عمل،و لا ینفع مع الکفر عمل؟فقال:إنّه لم یسألنی أبو أمیّه عن تفسیرها،إنّما
ص:68
[937]85-از عبد اللّه بن مسعود روایت شده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:بنده مؤمن نمی گردد جز هنگامی که من در نزد او از خودش و از فرزندان و مالش و خانواده اش محبوب تر باشم.
یک نفر گفت:ای رسول خدا ما این را در دلمان می بینیم.حضرت فرمودند:آری من نزد مؤمنان از خودشان محبوب ترم.سپس فرمودند:به من بگویید اگر مردی به یکی از شما حمله کند و با زبان و دست آسیب برساند،گذشت از او بهتر است یا حمله و انتقام از او؟آنان گفتند:البتّه گذشت ای رسول خدا،حضرت فرمودند:به من بگویید اگر مردی نزد یکی از شما از من به بدی یاد کند و به من آسیب برساند،انتقام از او و حمله بر او بهتر است یا گذشت از او؟آنان گفتند:البتّه انتقام بهتر است،حضرت فرمودند:اکنون من در نزد شما از خودتان محبوب ترم.
[938]86-عبد اللّه بن مسعود گفته است:رسول خدا در میان گروهی از اصحابشان نشسته بودند که علی بن ابی طالب علیه السّلام پیش رو آمد و رسول خدا فرمودند:هرکس می خواهد دانش آدم،حکمت نوح و شکیبایی ابراهیم را ببیند،به علی بن ابی طالب علیه السّلام بنگرد.
[939]87-عمّار بن موسی ساباطی گفت:به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم:همانا ابو امیّه یوسف بن ثابت از شما روایت کرده که فرموده اید:با وجود ایمان،عمل[بد]زیان نمی رساند و با وجود کفر کردار[نیکو]سود نمی رساند؟حضرت فرمودند:ابو امیّه تفسیرش را از من نپرسید.
ص:69
عنیت بهذا أنّه من عرف الإمام من آل محمّد علیهم السّلام و تولاّه،ثمّ عمل لنفسه بما شاء من عمل الخیر قبل منه ذلک،و ضوعف له أضعافا کثیره،فانتفع بأعمال الخیر مع المعرفه،فهذا ما عنیت بذلک،و کذلک لا یقبل اللّه من العباد الأعمال الصّالحه الّتی یعملونها إذا تولّوا الإمام الجائر الّذی لیس من اللّه تعالی فقال له عبد اللّه بن أبی یعفور:ألیس اللّه(تعالی)قال: مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ فکیف لا ینفع العمل الصّالح ممّن تولّی أئمّه الجور؟فقال له أبو عبد اللّه علیه السّلام:و هل تدری ما الحسنه الّتی عناها اللّه(تعالی)فی هذه الآیه،هی معرفه الإمام و طاعته،و قد قال اللّه(عزّ و جلّ): مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَهِ فَکُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِی النّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلاّ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ [النمل(27):89-90]و إنّما أراد بالسّیّئه إنکار الإمام الّذی هو من اللّه(تعالی).ثمّ قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:من جاء یوم القیامه بولایه إمام جائر لیس من اللّه و جاءه منکرا لحقّنا جاحدا لولایتنا،أکبّه اللّه(تعالی) یوم القیامه فی النّار.
940-88- أخبرنا المفید عن الحسن بن حمزه العلویّ،عن نصر بن أحمد الزّراریّ،عن سهل،عن محمّد بن الولید،عن سفیان بن عیینه،عن الرّکین بن الرّبیع،عن الحسین بن قبیصه،عن جابر الأنصاریّ،قال:خطبنا النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فقال فی خطبته:من آمن بی و صدّقنی فلیتولّ علیّا بعدی،فإنّ ولایته ولایتی،و ولایتی ولایه اللّه،أمر عهده إلیّ ربّی و أمرنی أن أبلّغکموه،ألا هل بلّغت؟فقالوا:نشهد أنّک
ص:70
همانا مقصود من این بود که هرکس امام خاندان محمّد صلّی اللّه علیه و اله را بشناسد و سرپرستی او[بر خودش]را بپذیرد،سپس آن چه از عمل نیک می خواهد برای خودش عمل کند از او پذیرفته شده و برایش چندین برابر می شود و به سبب اعمال نیک همراه با معرفت سود می برد.این مقصود من بود.همچنان که خدا اعمال نیک را از بندگان پیرو امامی ستمکار که از سوی او نیست نمی پذیرد.آن گاه عبد اللّه بن ابو یعفور گفت:مگر خداوند والا نفرموده است:«هرکس عمل نیکی بکند پاداشی بهتر از آن یابد و ایشان از هراس آن روز در امان اند»[نمل(27):
آیۀ 89]پس چگونه عمل نیک از کسانی که از ائمّه ستمکار پیروی می کنند،پذیرفته نیست؟ حضرت صادق علیه السّلام به او فرمودند:و آیا می دانی مقصود خداوند از نیکی که در این آیه فرموده، چیست؟شناخت امام و فرمانبری از اوست.خداوند عزّتمند فرموده است:«و هرکس عمل بدی بکند به صورت در دوزخ می افتد.آیا جز بر آن چه عمل می کردید جزا خواهید دید» [نمل(27):آیۀ 90]و همانا مقصود خداوند از بدی انکار امامی است که از جانب خداوند است.سپس حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هرکس در روز قیامت با ولایت امامی ستمکار که از جانب خداوند نیست و با انکار حقّ ما و ولایت ما بیاید،خداوند والا او را به صورت در دوزخ می اندازد.
[940]88-جابر بن عبد اللّه انصاری گفته است:پیامبر گرامی برای ما خطبه خواند و از جمله فرمود:هرکس به من ایمان آورده و مرا پذیرفته است باید پس از من از علی پیروی کند؛زیرا پیروی از او،پیروی از من است و پیروی از من پیروی از خدا است.پروردگارم پیمان با او را به من فرمان داد فرمود که آن را به شما برسانم،آیا به شما رساندم؟
ص:71
قد بلّغت.قال:أما إنّکم تقولون:نشهد أنّک قد بلّغت،و إنّ منکم لمن ینازعه حقّه، و یحمل النّاس علی کتفه.قالوا:یا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله سمّهم لنا.قال صلّی اللّه علیه و اله:أمرت بالإعراض عنهم،و کفی بالمرء منکم ما یجد لعلیّ فی نفسه.
941-89- أخبرنا المفید عن أحمد بن الولید،عن أبیه،عن الصّفّار،عن محمّد بن عبید،عن ابن أسباط،عن ابن عمیره،عن محمّد بن حمران،قال:قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:لمّا کان من أمر الحسین بن علیّ ما کان،ضجّت الملائکه إلی اللّه(تعالی) و قالت:یا ربّ یفعل هذا بالحسین صفیّک و ابن نبیّک؟قال:فأقام اللّه لهم ظلّ القائم علیه السّلام و قال:بهذا أنتقم له من ظالمیه.
942-90- أخبرنا المفید عن ابن قولویه،عن محمّد بن همّام،عن الحمیریّ، عن ابن عیسی،عن الحسین بن سعید،عن القاسم بن محمّد،عن الحسین بن أحمد،عن ابن ظبیان،قال:کنت عند أبی عبد اللّه علیه السّلام فقال:ما یقول النّاس فی أرواح المؤمنین بعد موتهم؟قلت:یقولون:فی حواصل طیور خضر.فقال:
سبحان اللّه!المؤمن أکرم علی اللّه من ذلک!إذا کان ذلک أتاه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و علیّ و فاطمه و الحسن و الحسین علیهم السّلام و معهم ملائکه اللّه عزّ و جلّ المقرّبون،فإن أنطق اللّه لسانه بالشّهاده له بالتّوحید و للنّبیّ صلّی اللّه علیه و اله بالنّبوّه و الولایه لأهل البیت علیهم السّلام شهد علی ذلک رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و علیّ و فاطمه و الحسن و الحسین علیهم السّلام و الملائکه المقرّبون معهم،و إن اعتقل لسانه خصّ اللّه نبیّه صلّی اللّه علیه و اله بعلم ما فی قلبه من ذلک فشهد
ص:72
آنان گفتند:گواهی می دهیم که تو رساندی.حضرت فرمودند:هان شما اکنون می گویید ما گواهیم که تو آن را رساندی ولی برخی از شما دربارۀ این حق با او ستیزه و مردم را بر او می شورانید.آنان گفتند:ای رسول خدا درود خدا بر تو باد نام آنان را به ما بفرما.حضرت فرمودند،من به روی گردان شدن از ایشان فرمان داده شده ام.و برای هریک از شما آنچه در دل نسبت به علی دارد بس است.
[941]89-از محمّد بن حمران روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:آنگاه که امر حسین چنان شد که فرشتگان به درگاه خداوند والا ناله کردند و گفتند:پروردگارا با حسین برگزیدۀ تو و پسر پیامبرت چنین رفتار می شود؟امام فرمودند:در این هنگام خداوند سایۀ قائم علیه السّلام را به آنان نشان می دهد و می فرماید:با این مرد انتقام او را از ستمکارانش می گیرم.
[942]90-یونس بن ظبیان گفته است:در خدمت حضرت صادق علیه السّلام بودم که ایشان فرمودند:
مردم دربارۀ روح مؤمنان در پس از مرگشان چه می گویند؟من عرض کردم:آنان می گویند که روح مؤمنان در چینه دان مرغانی سبز است.حضرت فرمودند:سبحان اللّه!مؤمن در نزد خدا گرامی تر از این است.چون مرگ مؤمن برسد،رسول خدا و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السّلام به همراه فرشتگانی از فرشتگان مقرّب خداوند به نزد مؤمن می آیند تا اگر خداوند زبان او را به شهادت بر توحید خود و نبوّت پیامبر صلّی اللّه علیه و اله و ولایت اهل بیت می گشاید،رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السّلام و فرشتگان مقرب همراه ایشان بر آن گواهی دهند و اگر زبانش بند آمد پیامبر خدا آنچه را در قلب او است بداند و به آن گواهی دهد
ص:73
به و شهد علی شهاده النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله علیّ و فاطمه و الحسن و الحسین(علی جماعتهم من اللّه أفضل السّلام)و من حضر معهم من الملائکه،فإذا قبض اللّه إلیه،صیّر تلک الرّوح إلی الجنّه فی صوره کصورته فیأکلون و یشربون،فإذا قدم علیهم القادم عرفهم بتلک الصّوره الّتی کانت فی الدّنیا.
943-91- أخبرنا المفید عن ابن قولویه،عن محمّد بن همّام،عن الحمیریّ، عن محمّد بن موسی بن عبد اللّه بن مهران،عن محمّد بن سنان،عن أبی بکر الحضرمیّ،قال:قال أبو عبد اللّه علیه السّلام لو أنّ کافرا وصف ما تصفون عند خروج نفسه،ما طعمت النّار من جسده شیئا.
تمّ المجلس الرابع عشر،و یتلوه المجلس الخامس عشر.
ص:74
و بر گواهی ایشان،علی و فاطمه و حسن و حسین-بر همگی ایشان از جانب خدا برترین سلام باد-و فرشتگان حاضر با ایشان گواهی دهند.و چون خداوند روح او را بگیرد آن روح در صورتی همانند صورت دنیایی اش به سوی بهشت می رود و می خورد و می آشامد.و اگر کسی به نزد او بیاید او را با همان صورتی که در دنیا داشت دیدار می کند.
[943]91-ابو بکر حضر روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:اگر کافری به هنگام جان کندن آنچه را در نزدش می گویند،بگوید آتش دوزخ چیزی از جسم او را نمی خورد.
مجلس چهاردهم پایان یافت و پس از این مجلس مجلس پانزدهم است.
ص:75
[15] المجلس الخامس عشر فیه أحادیث أبی جعفر محمّد بن علی بن الحسین بن بابویه القمی رحمه اللّه، روایه الحسین بن عبید اللّه الغضائری؛عنه.
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
944-1- أخبرنا أبو عبد اللّه الحسین بن عبید اللّه الغضائریّ،قال:أخبرنا أبو جعفر محمّد بن علیّ بن الحسین بن بابویه القمّیّ،قال:أخبرنی أبی علیّ بن الحسین ابن بابویه رحمه اللّه،قال:حدّثنا ابن المتوکّل عن علیّ،عن أبیه،عن الحسن بن علیّ بن یقطین،عن أخیه الحسین،عن أبیه،قال:وقع الخبر إلی موسی بن جعفر علیه السّلام و عنده جماعه من أهل بیته بما عزم علیه موسی بن المهدیّ فی أمره.
فقال لأهل بیته:ما تشیرون؟قالوا:نری أن تتباعد عن هذا الرّجل،و أن تغیّب شخصک منه فإنّه لا یؤمن شرّه،فتبسّم أبو الحسن علیه السّلام ثمّ قال:
زعمت سخینه أن ستغلب ربّها و لیغلبنّ مغالب الغلاّب
ثمّ رفع یده علیه السّلام و قال:«إلهی کم من عدوّ شحذ لی ظبه مدیته،و أرهف لی شبا
ص:76
جلسه پانزدهم
که احادیث ابو جعفر محمد بن علی بن حسین بن بابویه قمی رحمه اللّه و روایت حسین ابن عبید اللّه غضائری در این مجلس است.
به نام خداوند رحمتگر مهربان
[944]1-حسین بن علی بن یقطین روایت کرده که پدرش گفت:خبر تصمیم موسی بن مهدی دربارۀ حضرت کاظم علیه السّلام به ایشان و گروهی از خاندانش رسید و ایشان به خاندانش فرمود:
چه پیشنهادی دارید؟آنان گفتند:نظر ما این است که از این مرد دور شوی و خودت را از او پنهان کنی؛زیرا از شرّ او ایمن نمی توان شد.حضرت کاظم علیه السّلام لبخندی زد و فرمود:
سخینه پنداشت که بر پروردگارش چیره خواهد شد درحالی که همانا چیره ترین چیره ها چیره می شود سپس دستش را بالا برد و فرمود:«خدا چه بسیار دشمنی که دم خنجرش را برایم تیز کرد
ص:77
حدّه،و داف لی قواتل سمومه،و لم تنم عنّی عین حراسته،فلمّا رأیت ضعفی عن احتمال الفوادح،و عجزی عن ملمّات الجوائح،صرفت ذلک عنّی بحولک و قوّتک،لا بحولی و لا بقوّتی،و ألقیته فی الحفیر الّذی احتفره،لی خائبا ممّا أمّله فی دنیاه،متباعدا ممّا رجاه فی آخرته،فلک الحمد علی ذلک قدر استحقاقک، سیّدی الهی،فخذه بعزّتک،و افلل حدّه عنّی بقدرتک و اجعل له شغلا فیما یلیه و عجزا عمّا یناویه،الهی فأعدنی من عدوی حاضره تکون من غیظی شفاء،و من حقّی علیه وفاء،و صل اللّهمّ دعائی بالإجابه،و انظر شکایتی بالتّغییر،و عرّفه عمّا قلیل ما وعدت الظّالمین،و عرّفنی ما وعدت من إجابه المضطرّین،إنّک ذو الفضل و المنّ الکریم».قال:ثمّ تفرّق القوم،فما اجتمعوا إلاّ لقراءه الکتب الوارده بموت موسی بن المهدیّ.
945-2- و بهذا الإسناد،قال:حدّثنا ما جیلویه عن علیّ بن إبراهیم،قال:
سمعت رجلا من أصحابنا یقول:لمّا حبس هارون الرّشید موسی بن جعفر علیهما السّلام و جنّ علیه اللّیل،فخاف ناحیه هارون أن یقتله،جدّد طهوره و استقبل بوجهه القبله،و صلّی للّه(عزّ و جلّ)أربع رکعات،ثمّ دعا بهذه الدّعوات فقال:«یا سیّدی نجّنی من حبس هارون،و خلّصنی من یده،یا مخلّص الصخر من بین رمل و طین و ماء،و یا مخلّص النّار من بین الحدید و الحجر،و یا مخلّص اللّبن من بین فرث و دم،و یا مخلّص الولد من بین مشیمه و رحم،و یا مخلّص الرّوح من بین الأحشاء
ص:78
و زهرهای کشنده اش را برایم آمیخت و چشم های پاسبانش از نگاهبانی من نخوابید و چون تو ناتوانی من از به دوش کشیدن ناگواری ها و بدبختی های ویرانگر را دیدی،آن را به نیرو و توانایی خودت و نه به نیرو و توانایی خودم از من برگرداندی و او را در چاهی انداختی که برای من کنده بود شکست خوردۀ در آرزوهای دنیا و دور افتادۀ از آنچه به آن امید داشت در آخرت و سپاس بر تو باد بر این نعمت به اندازه ای که سزاوار آن هستی.ای سرور و خداوندگار من به توانایی خودت او را بگیر و به قدرتت تیزی خنجرش را بر من کند کن.در آنچه برایش پیش می آید،مشغولش گردان و در آنچه نیّت می کند ناتوانش کن.بار خدایا،هم اکنون مرا در برابر او چنان یاری کن که خشم مرا فرو نشاند و حقم را از او بستاند و دعایم را به اجابت برسان.به شکایت هایم ترتیب اثر ده آنچه به ستمکاران وعده داده ای پس از اندک مدّتی به او بچشان و به من نیز آنچه را که به بیچارگان وعده کرده ای بنمای به درستی که تو صاحب فضل بزرگ و لطف بزرگوارانه هستی.راوی گوید:آن گروه پراکنده شدند و جز برای خواندن غمنامه هایی که در مرگ موسی بن مهدی نگاشته شده بود گردهم نیامدند.
[945]2-مردی از اصحابمان گفته است:وقتی هارون الرشید حضرت کاظم علیه السّلام را به زندان انداخت و وقتی شب همه جا را فراگرفت،حضرت از جانب هارون ترسید که او را بکشد.
پس وضویش را تازه کرد و رو به قبله ایستاد و چهار رکعت نماز گزارد و سپس چنین دعا کرد:
«ای سرور من مرا از زندان هارون نجات ده،مرا از دست او رها گردان.ای رهایی بخش سنگ از میان ماسه و گل و آب.ای رهایی بخش آتش از میان آهن و سنگ.ای رهایی بخش شیر از میان سرگین و خون.ای رهایی بخش نوزاد از میان جنین و رحم و ای رهایی بخش روح از میان احشاء و امعاء،مرا از دست هارون الرشید برهان».
ص:79
و الأمعاء،خلّصنی من ید هارون».فلمّا دعا موسی علیه السّلام بهذه الدّعوات رأی هارون رجلا أسود فی منامه و بیده سیف قد سلّه،و هو واقفا علی رأس هارون، و هو یقول:یا هارون،أطلق عن موسی بن جعفر علیه السّلام و إلاّ ضربت علاوتک بسیفی هذا؛فخاف هارون من هیبته،ثمّ دعا حاجبه و قال له اذهب:إلی السّجن فأطلق عن موسی بن جعفر علیه السّلام قال:فخرج الحاجب فقرع باب السّجن،و قال:من هذا؟ قال:فإنّ الخلیفه یدعو موسی بن جعفر علیه السّلام فأخرجه من سجنک و أطلق عنه؛ فصاح السّجّان:یا موسی،إنّ الخلیفه یدعوک؛فقام موسی بن جعفر علیه السّلام مذعورا فزعا،و هو یقول:لا یدعونی فی جوف اللّیل إلاّ لشرّ یرید بی؛فقام باکیا مغموما آیسا من حیاته،فجاء إلی هارون و فرائصه ترتعد،فقال:سلام علی هارون،فردّ علیه السّلام،ثمّ قال له:ناشدتک اللّه،هل دعوت فی جوف هذه اللّیله بدعوات؟ فقال:نعم.قال:و ما هی؟قال:جدّدت طهوری و صلّیت للّه(عزّ و جلّ)أربع رکعات،و رفعت طرفی إلی السّماء،و قلت:«یا سیّدی خلّصنی من ید هارون و شرّه»فقال هارون قد استجاب اللّه دعوتک،یا حاجب أطلق عن هذا.ثمّ دعا بثیاب،فخلع علیه ثلاثا،و حمله علی فرسه و أکرمه،و صیّره ندیما لنفسه،ثمّ قال:
هات الکلمات حتّی أثبتها؛ثمّ دعا بدواه و قرطاس و کتب هذه الکلمات.قال:
فأطلق عنه،و سلّمه إلی حاجبه لیسلّمه إلی الدّار،فصار موسی بن جعفر علیه السّلام کریما شریفا عند هارون،و کان یدخل علیه فی کلّ خمیس.
ص:80
و چون حضرت کاظم علیه السّلام این دعاها را خواند.هارون مردی سیاه را در خواب دید که با شمشیری آخته در دست بالای سرش ایستاده و می گوید:ای هارون موسی بن جعفر را رها کن وگرنه با این شمشیرم گردنت را می زنم و هارون از هیبت او هراسان شد و نگهبان را خواسته،به او گفت:به زندان برو و موسی بن جعفر را آزاد کن.آن گاه نگهبان رفت و در زندان را زد.گفتند:کیست؟او گفت:خلیفه موسی بن جعفر را می خواند،او را از زندان بیرون آورده و آزادش کن.زندانبان فریاد زد:ای موسی خلیفه تو را می خواند.حضرت کاظم علیه السّلام بیمناک و هراسان برخاست درحالی که می فرمود:او در این میانۀ شب مرا جز برای شرّی که برایم قصد کرده،نمی خواهد.آن گاه فرمود:سلام بر هارون.هارون پاسخ سلام را داد و سپس به ایشان گفت:تو را به خداوند سوگند می دهم به من بگو آیا در این نیمه شب دعایی کرده ای؟حضرت فرمود:آری.او گفت:آن دعا چه بود؟فرمودند:وضویی نو ساختم و چهار رکعت نماز گزارده،سر به آسمان بلند کردم و گفتم:«ای سرور من مرا از دست شرّ هارون رها کن».هارون گفت:خداوند دعایت را اجابت کرده است.ای نگهبان،ایشان آزاد است.سپس جامه هایی خواست و سه بار ایشان را خلعت پوشاند و او را بر اسب خودش نشاند و گرامی اش داشته، همدم خودش قرار داد و سپس گفت:آن کلمات را بگو تا بنویسم.سپس دوات و کاغذ خواست و آن کلمات را نوشت و ایشان را رها کرد و به نگهبانش سپرد تا به خانه همراهی شان کند.حضرت کاظم علیه السّلام در نزد هارون گرامی و بزرگوار گشت و هارون خود هر پنج شنبه به زیارت او می رفت.
ص:81
946-3- و بهذا الإسناد،قال:حدّثنا ابن الولید،عن ابن أبان،عن الحسین بن سعید،عن ابن أبی عمیر و محمّد بن إسماعیل،عن منصور بن یونس،عن منصور بن حازم؛و علیّ بن إسماعیل المیثمیّ،عن منصور بن حازم،عن أبی عبد اللّه الصّادق علیه السّلام عن آبائه علیهم السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لا رضاع بعد فطام،و لا وصال فی صیام،و لا یتم بعد احتلام،و لا صمت یوما إلی اللّیل،و لا تعرّب بعد الهجره، و لا هجره بعد الفتح،و لا طلاق قبل نکاح،و لا عتق قبل ملک،و لا یمین لولد مع والده،و لا لمملوک مع مولاه،و لا لمرأه مع زوجها،و لا نذر فی معصیه،و لا یمین فی قطیعه.
947-4- و بهذا الإسناد،قال:حدّثنا جعفر بن محمّد بن مروان،عن الحسین بن محمّد بن عامر،عن عمّه عبد اللّه بن عامر،عن ابن أبی عمیر،عن أبان بن عثمان، عن أبان بن تغلب،عن أبی جعفر عن أبیه،عن جدّه علیه السّلام،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:
من أراد التّوسّل إلیّ،و أن یکون له عندی ید أشفع له بها یوم القیامه،فلیصل أهل بیتی و یدخل السّرور علیهم.
948-5- و بهذا الإسناد،قال حدّثنا ابن إدریس،عن أبیه،عن البرقیّ،عن أبیه، عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن عبد اللّه بن الحسن بن الحسن بن علیّ،عن أبیه،عن جدّه،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:من قال«صلّی اللّه علی محمّد»و لم یصلّ علی آله،لم یجد ریح الجنّه،و ریحها من مسیره خمسمائه عام.
ص:82
[946]3-امام صادق علیه السّلام از پدرانش از پیامبر صلّی اللّه علیه و اله نقل می کند که فرمود:بعد از گرفته شدن از شیر،[احکام]شیر دادن[به جا]نیست و به هم پیوستن روزه ها[به اینکه بین افطار تا سحر چیزی نخورد]روا نیست و پس از منی دیدن،کودکی پایان می پذیرد و سکوت از صبح تا به شب[روزه سکوت]صحیح نیست و پس از کوچ[از بت پرستی و جهل]بازگشت جائز نیست و بعد از پیروزی[و موفقیت]کوچ[و پسرفت زیبا]نیست و پیش از عقد ازدواج، طلاق نیست و پیش از مالک شدن،آزاد کردن نیست و سوگند فرزند با[نبود اجازۀ]پدر صحیح نیست و همچنین قسم بنده با[نبود اجازۀ]ارباب و سوگند زن با[نبود اجازه از] شوهر و نذر کردن در گناه و قسم خوردن بر ترک دیدار خویشاوند صحیح نیست.
[947]4-ابان بن تغلب از حضرت باقر علیه السّلام به نقل از پدرش از جدّشان روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:هرکس می خواهد به من توسّل جوید و برایش نزد من دستی شفاعتگر در روز قیامت باشد به خاندانم بپیوندد و شادشان بکند.
[948]5-عبد اللّه بن حسن بن حسن بن علی از پدرش به نقل از جدّش روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:هرکس بگوید:«صلّی اللّه علی محمّد»و بر خاندانش درود نفرستد،بوی بهشت را نخواهد یافت و حال آن که بوی بهشت از فاصله ای پانصد ساله به مشام می رسد.
ص:83
949-6- و بهذا الإسناد،قال حدّثنا ابن البرقیّ،عن أبیه،عن جدّه،عن أبیه،عن علیّ بن النّعمان،عن فضل بن یونس،عن عبد اللّه بن سنان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال من قال کلّ یوم خمسه و عشرین مرّه«اللّهمّ اغفر للمؤمنین و المؤمنات و المسلمین و المسلمات»کتب اللّه له بعدد کلّ مؤمن مضی و بعدد کلّ مؤمن بقی إلی یوم القیامه حسنه،و محا عنه سیّئه،و رفع له درجه.
950-7- و بهذا الإسناد،قال حدّثنا ابن البرقیّ،عن أبیه،عن جدّه،عن أبیه،عن محمّد بن سنان،عن عمر بن یزید،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام یقول:من قدّم أربعین رجلا من إخوانه قبل أن یدعو لنفسه،استجیب له فیهم و فی نفسه.
951-8- و بهذا الإسناد،قال حدّثنی ابن المتوکّل،عن محمّد العطّار،عن الأشعریّ،عن محمّد بن عیسی بن عبید،عن سلیمان بن رشید،عن أبیه،عن معاویه بن عمّار،قال:ذکرت عند أبی عبد اللّه علیه السّلام بعض الأنبیاء فصلّیت علیه، فقال:إذا ذکر أحد من الأنبیاء فابدأ بالصّلاه علی محمّد ثمّ علیه،صلّی اللّه علی محمّد و آله و علی جمیع الأنبیاء.
952-9- و بهذا الإسناد،قال:حدّثنا ابن الولید،عن محمّد بن أبی القاسم،عن محمّد بن علیّ الصّیرفیّ،عن محمّد بن سنان،عن المفضّل بن عمر،عن أبی عبد اللّه الصّادق،عن أبیه،عن جدّه علیهم السّلام قال:بلغ أمّ سلمه زوجه النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله أنّ مولی لها یتنقّص علیّا علیه السّلام و یتناوله،فأرسلت إلیه،فلمّا أن صار إلیها قالت له:یا بنیّ،بلغنی
ص:84
[949]6-عبد اللّه بن سنان روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هرکس هر روز بیست و پنج بار بگوید:«بار خدایا،ببخشای بر مردان و زنان با ایمان و بر مردان و زنان مسلمان» خداوند به شمار هر مؤمنی که درگذشته و هر مؤمنی که زنده است تا روز قیامت برای او حسنه ای می نویسد و گناهی پاک می کند و درجه ای بالا می برد.
[950]7-عمر بن یزید گفته است:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که می فرمود:هرکس چهل مرد از برادرانش را پیش از خودش دعا کند،دعایش دربارۀ خودش و آنان اجابت می گردد.
[951]8-معاویه بن عمّار گفته است:در خدمت حضرت صادق علیه السّلام یکی از پیامبران را یاد کردم و بر او درود فرستادم.حضرت فرمودند:وقتی یکی از پیامبران را یاد کردی،درود را از محمّد صلّی اللّه علیه و اله آغاز کن و سپس بر او درود بفرست.[این چنین]صلّی اللّه علی محمّد و آله و علی جمیع الانبیاء.
[952]9-مفضّل بن عمر از حضرت صادق به نقل از پدرشان از جدّشان علیهم السّلام روایت کرده که امّ سلمه همسر رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله شنید که غلامش قدر علی علیه السّلام را می کاهد و از او بد می گوید.به دنبالش فرستاد و چون او به نزدش آمد،گفت:
ص:85
أنّک تتنقّص علیّا علیه السّلام و تتناوله.قال:نعم یا أمّاه.قالت له:اقعد ثکلتک أمّک-حتّی أحدّثک بحدیث سمعته من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله ثمّ اختر لنفسک.إنّا کنّا عند رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لیله تسع نسوه و کانت لیلتی و یومی من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فأتیت الباب فقلت:
أدخل یا رسول اللّه علیک؟قال:لا قالت:فکبوت کبوه شدیده مخافه أن یکون ردّنی من سخطه أو نزل فیّ شیء من السّماء،فلم ألبث أن أتیت الباب الثّانیه، فقلت:أدخل یا رسول اللّه،فقال:لا فکبوت کبوه أشدّ من الأولی،ثمّ لم ألبث حتّی أتیت الباب الثّالثه فقلت:أدخل یا رسول اللّه؟فقال:ادخلی یا أمّ سلمه؟فدخلت فاذا علیّ علیه السّلام جاث بین یدیه و هو یقول:فداک أبی و أمّی یا رسول اللّه،إذا کان کذا و کذا فما تأمرنی به؟قال:آمرک بالصّبر،ثمّ أعاد علیه القول الثّانیه فأمره بالصّبر، فأعاد علیه القول الثّالثه فقال له:یا علیّ،علیه السّلام یا أخی،إذا کان لک ذلک منهم فسلّ سیفک،وضعه علی عاتقک،و اضرب قدما قدما حتّی تلقانی و سیفک شاهر یقطر من دمائهم.ثمّ التفت علیه السّلام إلیّ قال:تاللّه ما هذه الکأبه،یا أمّ سلمه؟قلت:الّذی کان من ردّک ایّای یا رسول اللّه.فقال لی:و اللّه ما رددتک من موجده،و إنّک لعلی خیر من اللّه و رسوله،و لکن أتانی جبرئیل یخبرنی بالأحداث الّتی تکون من بعدی، و أمرنی أن أوصی بذلک علیّا؛یا أمّ سلمه،اسمعی و اشهدی هذا علیّ بن أبی طالب أخی فی الدّنیا و أخی فی الآخره،یا أمّ سلمه،اسمعی و اشهدی هذا علیّ بن أبی طالب وزیری فی الدّنیا و وزیری فی الآخره؛یا أمّ سلمه،اسمعی و اشهدی هذا
ص:86
پسرم شنیده ام که تو از قدر علی می کاهی و از او بد می گویی.او گفت:بله مادر.امّ سلمه گفت:
مادرت به عزایت بنشیند،بنشین تا حدیثی را که از رسول خدا شنیده ام برایت بگویم سپس راه خودت را برگزین.ما نه زن بودیم که هر کدام یک شب نزد رسول خدا بودیم.یک روز و شب که نوبت من بود به سوی رسول خدا رفتم و در زده،عرض کردم:ای رسول خدا آیا داخل شوم؟فرمودند:نه.من از ترس این که ایشان از روی خشم یا فرو فرستاده شدن آیه ای دربارۀ من مرا رد کرده باشد،رنگ باختم.اندکی نگذشت که بار دوم رفته و عرض کردم:ای رسول خدا آیا داخل شوم؟فرمودند:نه.من از بار قبل بیشتر تکان خوردم.امّا درنگ نکرده و بار سوم رفتم و گفتم:ای رسول خدا آیا داخل شوم؟فرمود:ای امّ سلمه داخل شو.داخل شدم و علی علیه السّلام را دیدم که برابر ایشان نیم خیز شده،دو دستش را تکیه گاه بدن کرده است و می گوید:پدر و مادرم به فدایت ای رسول خدا اگر چنین و چنان شد مرا چه فرمان می دهی؟ فرمودند:تو را به شکیبایی فرمان می دهم.سپس او بار دیگر آن سخن باز گفت و ایشان او را به شکیبایی فرمان داد.او بار سوم آن را تکرار کرد و ایشان فرمود:ای علی ای برادرم وقتی آنان با تو چنین کردند شمشیرت را بکش و بر شانه ات بگذار و مستقیم و قدم به قدم پیش رو تا مرا دیدار کنی درحالی که خون آنان از شمشیر آخته ات می چکد.سپس به من رو کرده و فرمود:
ای امّ سلمه تو را به خدا سوگند این چه اندوهی است؟من عرض کردم:ای رسول خدا شما مرا از داخل شدن باز داشتید.فرمودند:به خدا سوگند سبب خاصی نداشت و تو در نزد خداوند و فرستاده اش در جایگاه نیکی هستی.جز اینکه جبرئیل به نزد من آمد و از رخدادهای پس از خودم آگاهم کرد و به من فرمان داد که آن ها را به علی سفارش کنم.ای امّ سلمه بشنو و شهادت بده؛این علی بن ابی طالب برادر من در دنیا و آخرت است؛ای امّ سلمه بشنو و شهادت بده
ص:87
علیّ بن أبی طالب حامل لوائی و حامل لواء الحمد غدا یوم القیامه؛یا أمّ سلمه اسمعی و اشهدی هذا علیّ بن أبی طالب وصیّی و خلیفتی من بعدی و قاضی عداتی و الذابّ عن حوضی؛یا أمّ سلمه،اسمعی و اشهدی هذا علیّ بن أبی طالب سیّد المسلمین و إمام المتّقین و قائد الغرّ المحجّلین و قاتل النّاکثین و القاسطین و المارقین.قلت:یا رسول اللّه،من النّاکثون؟قال:الذی یبایعون بالمدینه و ینکثون بالبصره.قلت:و من القاسطون؟قال:معاویه و أصحابه من أهل الشّام.
قلت:من المارقون؟قال:أصحاب النّهروان.فقال مولی أمّ سلمه:فرّجت عنّی فرّج اللّه عنک،و اللّه لا عدت إلی سبّ علیّ أبدا.
953-10- و بهذا الإسناد،قال:حدثنی ابن المتوکّل،عن السّعد آبادیّ،عن البرقیّ،عن أبیه،عن محمّد بن سنان،عن أبی الجارود عن القاسم بن الولید،عن شیخ من ثماله،قال:دخلت علی امرأه من تمیم عجوز کبیره،و هی تحدّث النّاس، قلت لها:یرحمک اللّه حدّثینی عن بعض فضائل أمیر المؤمنین علیه السّلام قالت:أحدّثک و هذا شیخ کما تری بین یدیّ قائم.فقلت لها:و من هذا؟فقالت:أبو الحمراء خادم رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فجلست إلیه؛فلمّا سمع حدیثی استوی جالسا فقال:مه.فقلت:
رحمک اللّه،حدّثنی بما رأیت من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یصنعه بعلیّ علیه السّلام و إنّ اللّه یسألک عنه،فقال:علی الخبیر سقطت،خرج علینا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یوم عرفه و هو آخذ بید علیّ علیه السّلام فقال:یا معشر الخلائق،إنّ اللّه(تبارک و تعالی)باهی بکم فی هذا الیوم
ص:88
این علی بن ابی طالب وزیر من در دنیا و آخرت است؛ای امّ سلمه بشنو و شهادت بده این علی بن ابی طالب پرچمدار من و پرچمدار سپاس در فردای قیامت است؛ای امّ سلمه بشنو و شهادت بده این علی بن ابی طالب وصی و جانشین پس از من است؛او برآورندۀ وعده های من و دفاع کننده از حوض من است.ای امّ سلمه بشنو و شهادت بده این علی بن ابی طالب سرور مسلمین و پیشوای پرهیزگاران و راهبر سپیدرویان و پیکار کنندۀ با ناکثان و قاسطان و مارقان است.من عرض کردم:ای رسول خدا ناکثان چه کسانی اند؟فرمودند:کسانی که در مدینه بیعت می کنند و در بصره آن را می شکنند.من گفتم:و قاسطان چه کسانی اند؟فرمودند:
معاویه و اصحاب شامی اویند.آنگاه عرض کردم:و مارقان چه کسانی هستند؟حضرت فرمودند:آنان اصحاب نهروان اند.آنگاه غلام امّ سلمه گفت:خدا در کارت گشایش دهد که کار مرا گشودی.به خدا سوگند هرگز به علی دشنام نخواهم گفت.
[953]10-پیرمردی ثمالی گفته است:من به نزد زنی از تمیمیان که بسیار پیر بود رفتم.او برای مردم حدیث می گفت.من به او گفتم:خدا تو را بیامرزد دربارۀ یکی از فضیلت های امیر مؤمنان علیه السّلام برایم حدیثی بگو.او گفت:من به تو حدیث بگویم درحالی که این پیرمرد در برابر من ایستاده است.من گفتم:او کیست؟گفت:او ابو حمراء خدمتکار رسول خدا است.
من نزد او رفتم و چون سخنم را شنید،نشست و گفت:چه می گویی؟من گفتم:خدا تو را بیامرزد از رفتار رسول خدا با علی علیه السّلام حدیث بگو که خداوند در این مورد از تو خواهد پرسید.او گفت:به نزد شخصی آگاه آمده ای.رسول خدا در روز عرفه درحالی که دست علی علیه السّلام را گرفته بود به سوی ما آمد و فرمود:ای گروه آفریدگان همانا خداوند پاک و والا در این روز به شما مباهات کرد
ص:89
لیغفر لکم عامّه،ثمّ التفت إلی علیّ علیه السّلام،و قال له:و غفر لک یا علیّ خاصّه.ثمّ قال له:یا علیّ ادن منّی؛فدنا منه فقال:إنّ السّعید حقّ السّعید من أحبّک و أطاعک،و إنّ الشّقیّ کلّ الشّقیّ من عاداک و أبغضک و نصب لک؛یا علیّ،کذب من زعم أنّه یحبّنی و یبغضک؛یا علیّ،من حاربک فقد حاربنی،و من حاربنی فقد حارب اللّه؛ یا علیّ،من أبغضک فقد أبغضنی،و من أبغضنی فقد أبغض اللّه،و من أبغض اللّه فقد أتعس اللّه جدّه و أدخله نار جهنّم.
954-11- و بهذا الإسناد،قال:حدّثنا یحیی بن زید بن العبّاس،عن عمّه علیّ بن العبّاس،عن علیّ بن المنذر،عن عبد اللّه بن سالم،عن حسین بن زید،عن علیّ بن عمر بن علیّ،عن الصّادق جعفر بن محمّد،عن أبیه،عن علیّ بن الحسین،عن الحسین بن علیّ،عن علیّ بن أبی طالب علیه السّلام،عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله،أنّه قال:یا فاطمه،إنّ اللّه(تعالی)لیغضب لغضبک،و یرضی لرضاک،قال:فجاء سندل فقال لجعفر بن محمّد علیه السّلام یا أبا عبد اللّه،إنّ هؤلاء الشّباب یجیئونّا عنک بأحادیث منکره.فقال له جعفر علیه السّلام و ما ذاک یا سندل؟قال:جاءونا عنک أنّک حدّثتهم:إنّ اللّه یغضب لغضب فاطمه،و یرضی لرضاها؟قال:فقال جعفر علیه السّلام:ألستم رویتم فیما تروون إنّ اللّه یغضب لغضب عبده المؤمن،و یرضی لرضاه؟قال:بلی.قال:فما تنکر أن تکون فاطمه علیها السّلام مؤمنه،یغضب اللّه لغضبها،و یرضی لرضاها،قال:فقال:
صدقت، اَللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ [الأنعام(6):124].
ص:90
تا شما را به صورت همگانی بیامرزد.سپس به علی علیه السّلام رو کرد و به او فرمود:و تو را ای علی تنهایی آمرزید.سپس به او فرمود:علی جان نزدیک تر بیا.او نزدیک رفت و حضرت فرمود:
سعادتمند راستین کسی است که تو را دوست بدارد و از تو فرمان ببرد.و بدبخت به تمام معنا کسی است که با تو دشمنی کند،کینه تو را به دل گیرد و با تو جنگ کند.دروغ می گوید کسی که می پندارد مرا دوست دارد درحالی که با تو دشمنی می کند.ای علی هرکس با تو جنگ کند با من جنگ کرده است و هرکس با من جنگ کند با خدا جنگیده است.ای علی هرکس با تو کینه ورزی و دشمنی کند،مرا دشمنی کرده و هرکس با من دشمنی کند،خدا را دشمنی کرده و هرکس با خدا دشمنی و کینه ورزی کند خدا نیکبختی او را از بین برده،او را به دوزخ می اندازد.
[954]11-علی بن عمر بن علی از حضرت صادق علیه السّلام به نقل از پدرانشان روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمودند:ای فاطمه همانا خداوند والا با خشم تو خشمگین می شود و با خشنودی تو خشنود.راوی گفته است:سندل آمد و به حضرت صادق علیه السّلام عرض کرد:ای ابا عبد اللّه این جوانان حدیث های ناآشنایی از شما برایمان می آورند.حضرت صادق علیه السّلام به او فرمود:چه حدیث هایی ای سندل؟او گفت:آنان می گویند که شما فرموده اید:همانا خداوند با خشم فاطمه خشمگین می شود و با خشنودی او خشنود؟حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:آیا شما نبودید که روایت می کردید:همانا خداوند با خشم بندۀ مؤمنش خمشگین می شود و با خشنودی او،خشنود؟او عرض کرد:چرا.حضرت فرمود:پس چرا انکار می کنی که فاطمه علیها السّلام همان زن مؤمنه ای است که خداوند با خشم او خشمگین شود و با خشنودی او، خشنود؟او گفت:درست می فرمایید.خداوند می داند که رسالتش را در کجا قرار دهد.[انعام (6):124]
ص:91
955-12- و بالإسناد،قال:حدّثنا علیّ بن الحسین بن الشّقیر الهمدانیّ عن جعفر بن أحمد بن یوسف،عن علیّ بن بزرج الخیّاط،عن عمر بن الیسع،عن عبد اللّه بن الیسع،عن ابن سنان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:أتی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله آت فقال له:سعد بن معاذ قد مات؛فقام رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و قام أصحابه معه،فأمر بغسل سعد و هو قائم علی عضاده الباب،فلمّا حنّط و کفّن و حمل علی سریره،تبعه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله بلا حذاء و لا رداء،ثمّ کان یأخذ السّریر مرّه یمنه و مرّه یسره حتّی انتهی به إلی القبر،فنزل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله حتّی لحده و سوّی علیه اللّبن علیه و جعل یقول ناولونی حجرا،ناولونی ترابا؛فسدد ما بین اللّبن،فلمّا أن فرغ وحثا التّراب علیه و سوّی قبره،قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:إنّی لأعلم أنّه سیبلی و یصل البلی إلیه، و لکنّ اللّه یحبّ عبدا إذا عمل عملا أحکمه؛فلمّا أن سوّی التّربه علیه قالت أمّ سعد من جانب القبر:یا سعد،هنیئا لک الجنّه.فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:یا أمّ سعد مه لا تجزمی علی ربّک،فإنّ سعدا قد أصابته ضمّه.قال:فرجع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و رجع النّاس،فقالوا له:یا رسول اللّه لقد رأیناک صنعت علی سعد ما لم تصنعه علی أحد إنّک تبعت جنازته بلا حذاء و لا رداء؟فقال صلّی اللّه علیه و اله:إنّ الملائکه کانت بلا رداء و لا حذاء،فتأسّیت بها.قالوا:و کنت تأخذ یمنه یسره السّریر؟قال علیه السّلام:کانت یدی فی ید جبرئیل علیه السّلام آخذ حیث یأخذ.قالوا:و أمرت بغسله و صلّیت علی جنازته و لحدته فی قبره،ثمّ قلت:إنّ سعدا أصابته ضمّه؟قال:فقال صلّی اللّه علیه و اله:نعم،إنّه کان فی خلقه مع أهله سوء.
ص:92
[955]12-عبد اللّه بن سنان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که شخصی به خدمت رسول خدا آمد و عرض کرد:سعد بن معاذ درگذشت.رسول خدا برخاست و یارانش نیز با ایشان برخاستند.آنگاه درحالی که خود بر چارچوبۀ در ایستاده بود فرمان داد تا سعد را غسل بدهند.و چون او را حنوط و کفن کردند و بر تابوت برداشتند رسول خدا تابوت را بی کفش و عبا دنبال کرد.سپس یک بار جانب راست تابوت را گرفت و بار دیگر جانب چپ آن را.تا او را به گورش راندند.حضرت به درون گور رفت و او را به خاک سپرد و خشت نگذاشت و فرمود:سنگی و خاکی به من بدهید،آن گاه میان خشت ها او را بست و چون کار را به انجام رساند و خاک بر روی گور ریخت و آن را هموار کرد،فرمود:من می دانم که بدن او خواهد پوسید[و با اینکه سوراخ های قبر را گرفتیم]پوسیدگی او را در بر خواهد گرفت ولی خداوند عزّتمند دوست دارد که بنده وقتی کاری می کند آن را کامل انجام دهد.و چون حضرت خاک روی گور را هموار کرد،مادر سعد از کنار گور گفت:ای سعد بهشت گوارای تو باد.رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:ای امّ سعد خاموش باش و چیزی را بر خدا تحمیل نکن؛زیرا گور،سعد را فشار داده است.پس ایشان بازگشت و مردم نیز بازگشتند و آن گاه گفتند:ای رسول خدا با سعد کاری کردی که پیش از آن با هیچ کس نکرده بودی.شما جنازۀ او را بی کفش و عبا همراهی کردی؟حضرت فرمودند:فرشتگان بی عبا و کفش بودند و من از ایشان پیروی کردم.آنان گفتند:شما گاهی جانب راست تابوت را می گرفتید و گاهی جانب چپ را؟حضرت فرمودند:دستم در دست جبرئیل علیه السّلام بود هرجا را که می گرفت من هم می گرفتم.آنان گفتند:به غسل او فرمان دادید و خود بر او نماز خواندید و در گورش نهادید و [با اینهمه]فرمودید:همانا گور سعد را فشار می دهد؟حضرت فرمودند:آری او با خانواده اش بدخلقی می کرد.
ص:93
956-13- و بالإسناد،قال:حدّثنا عن محمّد بن أحمد الأسدیّ،عن عبد اللّه بن سلیمان و عبد اللّه بن محمّد الوهبیّ و أحمد بن عمیر و محمّد بن أبی أیّوب،قالوا:
حدّثنا عبد اللّه بن هانئ بن عبد الرّحمن،قال:حدّثنا أبی،عن عمّه إبراهیم،عن أمّ الدّرداء،عن أبی الدّرداء،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله من أصبح معافی فی جسده آمنا فی سربه،عنده قوت یومه،فکأنّما حیزت له الدّنیا؛یا ابن آدم،یکفیک من دنیاک ما سدّ جوعتک،و واری عورتک،و إن یکن بیت یکنّک فذاک،و إن تکن دابّه ترکبها فبخ بخ و إلاّ فالخبز،و ما بعد ذلک حساب علیک أو عذاب.
957-14- و بالإسناد،قال محمّد بن الفضل الکوفیّ عن محمّد بن جعفر،عن محمّد بن القاسم النّهمیّ،عن محمّد بن عبد الوهّاب،عن إبراهیم بن محمّد الثّقفیّ،عن توبه بن الخلیل،عن محمّد بن الحسن عن هارون بن خارجه،قال:
قال لی الصّادق علیه السّلام کم بین منزلک و مسجد الکوفه؟فأخبرته،فقال:ما بقی ملک مقرّب و لا نبیّ مرسل و لا عبد صالح دخل الکوفه إلاّ و قد صلّی فیه،و إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله مرّ به لیله أسری به فاستأذن له الملک فصلّی فیه رکعتین،و الصّلاه الفریضه فیه ألف صلاه،و النّافله خمسمائه صلاه،و الجلوس فیه من غیر تلاوه قرآن عباده فأته و لو زحفا.
958-15- و بالإسناد،قال:حدّثنا محمّد بن أحمد اللّیثیّ،عن عبد اللّه بن محمّد البغویّ،عن علیّ بن الجعد،عن شعبه،عن الحکم،عن ابن أبی لیلی یقول:لقیت
ص:94
[956]13-از ابو درداء روایت شده که رسول خدا فرمودند:هرکس صبح کند و تندرست و جان آرام بوده و روزی آن روزش را دارا باشد گویا که دنیا برایش گرد آمده است؛ای پسر آدم از دنیایت آنچه گرسنگی ات را جلو بگیرد و شرمگاهت را بپوشاند تو را بس است و اگر خانه ای باشد که تو را پناه بگیرد چه بهتر و چارپایی که سوارش شوی که خوش به سعادتت و اگر نبود همان نان بس است.و بر بیش از آن پرسیده شده و یا عذاب خواهی شد.
[957]14-هارون بن خارجه گفته است:حضرت صادق علیه السّلام به من فرمودند:فاصلۀ میان خانه ات و مسجد کوفه چقدر است؟من آن را بیان کردم و حضرت فرمودند:هیچ فرشتۀ مقرّب و پیامبر فرستاده و بندۀ نیکوکاری نیست که به کوفه بیاید و در مسجدش نماز نخواند و رسول خدا آن شب که به معراج می رفت وقتی از مسجد کوفه می گذشت فرشته به ایشان اجازه داد که در آن دو رکعت نماز بگزارد.نماز واجب در آن هزار نماز است و نماز مستحب پانصد نماز و نشستن در آن بدون قرآن خواندن نیز عبادت است.پس به آن مسجد برو اگرچه برای نشستن باشد.
ص:95
کعب بن عجره فقال:ألا أهدی لک هدیّه،إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله خرج علینا فقلنا:یا رسول اللّه،قد علّمتنا کیف السّلام علیک،فکیف الصّلاه علیک؟قال:قولوا:«اللّهمّ صلّ علی محمّد کما صلّیت علی إبراهیم إنّک حمید مجید،و بارک علی آل محمّد کما بارکت علی آل إبراهیم إنّک حمید مجید».
959-16- و بالإسناد،قال:حدّثنا الحسن بن عبد اللّه بن سعید بن الحسن بن إسماعیل بن الحکم العسکریّ،عن عبد اللّه بن محمّد بن عبد الکریم،عن محمّد بن عبد الرّحمن،عن عمرو بن أبی سلمه،عن أبی عمر الصّنعانیّ،عن العلاء عن عبد الرّحمن،عن أبیه،عن أبی هریره:أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله قال:ربّ أشعث أغبر ذی طمرین یدفع بالأبواب لو أقسم علی اللّه لأبرّه.
960-17- و بالإسناد،قال حدّثنا الحسن بن عبد اللّه بن سعید،عن محمّد بن أحمد بن حمدان القشیریّ،عن أحمد بن عیسی الکلابیّ،عن موسی بن إسماعیل بن موسی بن جعفر،عن أبیه،عن أبیه،جعفر بن محمّد،عن آبائه علیهم السّلام عن علیّ علیه السّلام فی قول اللّه(عزّ و جلّ): هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلاَّ الْإِحْسانُ [الرحمان(55):60]قال:
سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول:إنّ اللّه(عزّ و جلّ)قال:ما جزاء من أنعمت علیه بالتّوحید إلاّ الجنّه.
961-18- و بالإسناد،قال حدّثنا جعفر بن الحسن عن محمّد بن جعفر بن بطّه، عن البرقیّ،عن أبیه،عن محمّد بن سنان،عن ابن مسکان،عن أبی عبد اللّه
ص:96
[958]15-ابن ابو لیلی گوید:کعب بن عجره را دیدم و او گفت:آیا به تو هدیه ای ندهم؟روزی رسول خدا به نزدمان آمد و ما گفتیم:ای رسول خدا به ما آموخته ای که سلام به شما چگونه است اکنون بفرمایید که صلوات بر شما چگونه است؟فرمود:که بگویید خداوندا بر محمد درود فرست آنسان که بر ابراهیم درود فرستادی همانا که تو ستوده و بخشنده ای و بر خاندان محمّد رحمت بفرست آن چنان که بر خاندان ابراهیم رحمت فرستادی همانا که ستوده و بخشنده ای.
[959]16-از ابو هریره روایت شده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:بسیار ژولیده غبارآلود ژنده پوشی که از درها رانده می شود ولی وقتی به خداوند والا سوگند یاد کند خداوند او را اجابت می کند.
[960]17-موسی بن اسماعیل بن موسی بن جعفر علیه السّلام در سال صد و پنجاه به نقل از پدرانش از علی بن ابی طالب علیه السّلام روایت کرد که دربارۀ این آیه«آیا جزای نیکی جز نیکی است» [رحمان(55):آیۀ 60]فرمودند:از رسول خدا شنیدم که می فرمود:همانا خداوند عزّتمند می فرماید:جزای کسی که نعمت توحید را به او داده ام جز بهشت نیست.
ص:97
الصّادق علیه السّلام قال:إنّ أحقّ النّاس بأن یتمنّی للنّاس الغنی البخلاء،لأنّ النّاس إذا استغنوا کفّوا عن أموالهم،و إنّ أحقّ النّاس بأن یتمنّی للنّاس الصّلاح أهل العیوب، لأنّ النّاس إذا صلحوا کفّوا عن تتبّع عیوبهم،و إنّ أحقّ النّاس بأن یتمنّی للنّاس الحلم أهل السّفه الّذین یحتاجون أن یعفی عن سفههم،فأصبح أهل البخل یتمنّون فقر النّاس،و أصبح أهل العیوب یتمنّون معایب النّاس،و أصبح أهل السّفه یتمنّون سفه النّاس،و فی الفقر الحاجه إلی البخل،و فی الفساد طلب عوره أهل العیوب، و فی السّفه المکافاه بالذّنوب.
962-19- و بالإسناد،عن أحمد بن هارون القاضیّ،عن محمّد بن جعفر بن بطّه،عن أحمد بن إسحاق،عن بکر بن محمّد عن الصّادق،عن آبائه علیهم السّلام قال:قال أمیر المؤمنین علیه السّلام:النّاس فی یوم الجمعه علی ثلاثه منازل:رجل شهدها بإنصات و سکون قبل الإمام و ذلک کفّاره لذنوبه من الجمعه إلی الجمعه الثّانیه و زیاده ثلاثه أیّام لقول اللّه(تعالی) مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها [الانعام(6):160]؛ و رجل شهدها بلغط و قلق فذلک حظّه؛و رجل شهدها و الإمام یخطب و قام یصلّی،فقد أخطأ السّنّه،و ذلک ممّن إذا سأل اللّه(تعالی)إن شاء أعطاه و إن شاء حرمه.
963-20- و بالإسناد،قال:حدّثنا النّقّاش،عن أحمد الهمدانیّ عن عبید بن حمدون،عن حسین بن نصر،عن أبیه،عن عمرو بن شمر،عن جابر،عن الباقر،
ص:98
[961]18-عبد اللّه بن مسکان روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:همانا سزاوارترین مردم به خواستن توانگری برای مردم،بخیلان اند؛زیرا وقتی مردم بی نیاز گردند از اموال آنان دست می کشند و سزاوارترین مردمان به خواستن نیکی برای دیگران صاحبان عیوب اند؛ زیرا مردم وقتی نیک حال گردند از جستجوی عیب های آنان خودداری می کنند و همانا سزاوارترین مردمان به خواستن بردباری برای مردم،کم خردان اند،کسانی که نیازمند گذشت از کم خردی شان هستند.امّا بخیلان نداری مردم را می خواهند،صاحبان عیوب، عیب های مردم را می جویند و سفیهان،حماقت مردم را می خواهند درحالی که فقر نیازمندی به بخیلان،در فساد جستجوی زشتی صاحبان عیب و کم خردی کیفر شدن به گناهان پدید می آید.
[962]19-بکر بن محمّد از حضرت صادق علیه السّلام به نقل از پدرانشان روایت کرده که امیر مؤمنان علیه السّلام فرمودند:مردمان در روز جمعه در سه جایگاه اند:کسی که خطبه ها را با گوش سپرده و با آرامش درک کند و این کفّارۀ گناهان او از این جمعه تا جمعۀ بعد به علاوۀ سه روز دیگر است؛زیرا خداوند فرموده است:«هرکس کار نیکی انجام دهد ده برابرش برای او خواهد بود»[انعام(6):آیۀ 160]و مردی که آن را با غرغر و نگرانی درک کند که بهرۀ او همان است.و مردی که درحالی که امام خطبه می خواند بایستد و نماز بگزارد که او در سنّت به خطا رفته و از کسانی است که وقتی از خداوند درخواستی بکند اگر خدا بخواهد می دهد و اگر بخواهد محروم می کند.
ص:99
عن أبیه،عن جدّه،عن علیّ علیه السّلام،قال:شکوت إلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله دینا کان علیّ، فقال:یا علیّ،قل:«اللّهمّ أغننی بحلالک عن حرامک،و بفضلک عمّن سواک»فلو کان علیک مثل صبیر دینا قضاه اللّه عنک.و صبیر جبل بالیمن لیس بالیمن جبل أجلّ و لا أعظم منه.
964-21- و بالإسناد،قال:حدّثنا محمّد بن أحمد بن إبراهیم اللّیثیّ،عن أحمد الهمدانیّ،عن یعقوب بن یوسف،عن أحمد بن حمّاد،عن عمرو بن شمر،عن جابر،عن أبی جعفر،عن آبائه علیهم السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:أنا مدینه الحکمه و هی الجنّه،و أنت یا علیّ بابها،فکیف یهتدی المهتدی إلی الجنّه،و لا یهتدی إلیها إلاّ من بابها.
965-22- و بالإسناد،قال حدّثنا الحسین بن یحیی بن ضریس،عن أبیه،عن أبی عوانه،عن أبیه،عن عبد اللّه بن مسلمه القعنبیّ،عن عبد اللّه بن لهیعه،عن محمّد بن عبد الرّحمن،بن عروه بن الزّبیر،عن أبیه عن جدّه،قال:وقع رجل فی علیّ بن أبی طالب علیه السّلام بمحضر من عمر بن الخطّاب،فقال له عمر:تعرف صاحب هذا القبر؟أما تعلم أنّه محمّد بن عبد اللّه بن عبد المطّلب!و علیّ ابن أبی طالب بن عبد المطّلب.ویلک لا تذکرنّ علیّا إلاّ بخیر فإنّک إن تنقّصته آذیت هذا فی قبره.
966-23- و بالإسناد،قال حدّثنا الحسین بن أحمد بن إدریس،عن أبیه،عن محمّد بن علیّ بن محبوب،عن محمّد بن الحسین بن أبی الخطّاب،عن أبی داود
ص:100
[963]20-جابر از حضرت باقر علیه السّلام به نقل از پدرانشان روایت کرده که علی بن ابی طالب علیه السّلام فرمود:از بدهی ای که به گردن داشتم به رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله شکایت کردم.فرمودند:ای علی بگو:
«خدایا به حلالت مرا از حرامت بی نیاز گردان و به احسانت از غیر خودت».که اگر به اندازۀ صبیر،بدهی به گردن داشته باشی خداوند آن را از تو ادا می کند و صبیر کوهی در یمن است که هیچ کوهی باشکوه تر و بزرگ تر از آن نیست.
[964]21-جابر عبد اللّه از حضرت باقر علیه السّلام به نقل از پدرانشان روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:من شهر حکمت ام و این شهر همان بهشت است.و تو ای علی درب آن هستی و راه جو چگونه به بهشت راه می یابد،جز از در بهشت.
[965]22-عروه بن زبیر از پدرش روایت کرده که مردی در حضور عمر خطّاب از علی بن ابی طالب علیه السّلام بد گفت و عمر به او گفت:آیا صاحب این قبر را می شناسی؟آیا نمی دانی که او محمّد بن عبد اللّه بن عبد المطلب صلّی اللّه علیه و اله است و علی نیز پسر ابو طالب که پسر عبد المطلب است.
وای بر تو!علی را جز به نیکی یاد نکن؛زیرا اگر او را به بدی یاد کنی صاحب این قبر را می آزاری.
ص:101
المسترقّ،قال:قال الصّادق علیه السّلام:یقوم النّاس عن فرشهم علی ثلاثه أصناف:
فصنف له و لا علیه،و صنف علیه و لا له،و صنف لا له و لا علیه،فأمّا الصّنف الّذی له و لا علیه فهو الّذی یقوم من منامه و یتوضّأ و یصلّی و یذکر اللّه(عزّ و جلّ) و الصّنف الّذی علیه و لا له فهو الّذی لم یزل فی معصیه اللّه حتّی نام فذاک الّذی علیه لا له و الصّنف الّذی لا له و لا علیه فهو الّذی لا یزال نائما حتّی یصبح فذلک لا له و لا علیه.
967-24- و بالإسناد،قال حدّثنا العطّار،عن أبیه،عن محمّد بن عبد الجبّار، عن ابن البطائنیّ،عن الرّقّیّ،عن الصّادق علیه السّلام یقول:من أحبّ أن یخفّف اللّه (عزّ و جلّ)عنه سکرات الموت،فلیکن لقرابته وصولا و بوالدیه بارّا،فإذا کان کذلک هوّن اللّه(عزّ و جلّ)علیه سکرات الموت،و لم یصبه فی حیاته فقر أبدا.
968-25- و بالإسناد،عن الحسن بن علیّ بن أبی حمزه،عن علیّ بن میمون الصّائغ،عن الصّادق علیه السّلام یقول:من أراد أن یدخله اللّه(عزّ و جلّ)و یسکنه جنّته فلیحسن خلقه،و لیعط النّصفه من نفسه،و لیرحم الیتیم،و لیعن الضّعیف، و لیتواضع للّه الّذی خلقه.
969-26- و بالإسناد،قال:حدّثنا محمّد بن الحسن بن الولید،عن محمّد بن الحسن الصّفّار،عن یعقوب بن یزید،عن ابن أبی عمیر،عن إبراهیم بن عبد الحمید،عن سعد بن طریف،عن الأصبغ بن نباته،عن أمیر المؤمنین علیه السّلام قال:کان
ص:102
[966]23-سلیمان بن سفیان روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:مردمان در سه دسته از بسترهاشان برمی خیزند؛دسته ای که سود می کنند و زیان نمی کنند و دسته ای که زیان می کنند و سود نمی کنند و دسته ای که نه سود می کنند و نه زیان می بینند.اما دسته ای که سود می کنند و زیان نمی برند کسانی اند که از خواب برخاسته،وضو می سازند و نماز می گزارند و خداوند عزّتمند را یاد می کنند و دسته ای که زیان می کنند و سود نمی کنند کسانی اند که پیوسته در نافرمانی از خدا به سر می برند تا بخوابند.و اینان کسانی هستند که زیان می کنند و سود نمی برند.و دسته ای که نه سود می برند و نه زیان می کنند کسانی اند که پیوسته در خوابند تا صبح شود و اینان کسانی هستند که نه سود می کنند و نه زیان می برند.
[967]24-داود بن کثیر رقّی گفته است:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که می فرمود:هرکس دوست دارد که خداوند در گذرگاه های مرگ بر او آسان گیرد،باید با خویشانش بپیوندد و به پدر و مادرش نیکی کند،که چون چنین کند،خداوند عزّتمند سکرات مرگش را آسان کرده و او هرگز در زندگی به فقر دچار نمی شود.
[968]25-علی بن میمون صائغ گفته است:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که می فرمود:هرکس می خواهد که خداوند عزّتمند او را به بهشت برده،در آن جایش دهد باید اخلاقش را نیکو کرده،انصاف ورزیده،به یتیمان دلسوزی کند و به ناتوانان یاری برساند و برای خداوندی که او را آفریده،فروتنی کند.
ص:103
یقول:من اختلف إلی المسجد أصاب إحدی الثّمان:أخا مستفادا فی اللّه،أو علما مستطرفا،أو آیه محکمه أو رحمه منتظره،أو کلمه تردّه عن ردی،أو کلمه تدلّه علی هدی،أو ترک ذنبا خشیه أو حیاء.
970-27- و بالإسناد،قال حدّثنا أبی(رضی اللّه عنه)یرفعه،عن أبی جعفر علیه السّلام إنّ ما فرض اللّه(عزّ و جلّ)علی النّاس من الجمعه إلی الجمعه خمس و ثلاثون صلاه،فیها صلاه واحده فرضها اللّه فی الجماعه و هی الجمعه،و وضعها عن تسعه:
عن الصّغیر،و الکبیر،و المجنون،و المسافر،و العبد،و المرأه،و المریض،و الأعمی، و من کان علی رأس فرسخین.
971-28- و بهذا الإسناد،قال:قال أبو جعفر علیه السّلام:القنوت فی الوتر کقنوتک یوم الجمعه،تقول فی دعاء القنوت«اللّهمّ تمّ نورک فهدیت،فلک الحمد ربّنا،و بسطت یدک فأعطیت،فلک الحمد ربّنا،و عظم حلمک فعفوت،فلک الحمد ربّنا،وجهک أکرم الوجوه،وجهتک خیر الجهات،و عطیّتک انفع العطایا و أهنأها،تطاع ربّنا فتشکر،و تعصی ربّنا فتغفر لمن شئت،تجیب المضطرّ،و تکشف الضّرّ،و تشفی السّقیم،و تنجی من الکرب العظیم،لا یجزی بآلائک أحد،و لا یحصی نعماءک عدّ.
اللّهمّ إلیک رفعت الأبصار،و نقلت الأقدام،و مدّت الأعناق،و رفعت الأیدی، و دعی بالألسن،و تحوکم إلیک فی الأعمال،ربّنا اغفر لنا و ارحمنا،و افتح بیننا و بین قومنا بالحقّ و أنت خیر الفاتحین.اللّهمّ إنّا نشکو إلیک فقد نبیّنا،غیبه إمامنا،
ص:104
[969]26-اصبغ بن نباته روایت کرده که حضرت علی علیه السّلام می فرمود:هرکس به مسجد رفت و آمد کند به یکی از هشت چیز می رسد:برادری که در راه خدا از او بهره می برد یا دانشی گسترده یا نشانه ای درست یا رحمتی مورد امید یا کلمه ای که او را از نابودی باز می گرداند یا کلمه ای که او را به هدایت می راند یا ترک گناه چه از ترس و چه از شرم.
[970]27-به همان سند در حدیثی بریده سند آمده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:همانا آنچه خداوند از جمعه ای تا جمعۀ دیگر برای مردم واجب کرده،سی و پنج نماز است که در آن میان یک نماز را با جماعت واجب کرده است که آن نماز جمعه است و آن را از دوش نه گروه برداشته است:خردسال،سالخورده،دیوانه،مسافر،بنده،زن،بیمار،نابینا و هرکس که در فاصلۀ دو فرسخی است.
[971]28-و به همان سند حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:قنوت در نماز وتر[شب]مانند قنوت در نماز جمعه است.در دعای قنوت می گویی:«خدایا نورت کامل شد و هدایت کردی پس ای پروردگار ما سپاس برای تو است.دست گشادی و عطا کردی و ای پروردگار ما سپاس برای تو است.و بردباری ات بزرگ بود و بخشیدی.پس ای پروردگار ما سپاس برای تو است.
و روی تو بزرگوارترین روی ها است و سمت تو بهترین سمت ها و عطای تو سودمندترین عطایا و گواراترین شأن است.پروردگارا از تو فرمان می برند و تو سپاس می گزاری و چون نافرمانی کنند هرکس را که بخواهی می آمرزی.گرفتار را اجابت می کنی و آسیب ها را برطرف می سازی.بیمار را شفا می دهی و از اندوه بزرگ رها می کنی.نعمت هایت را کسی نمی تواند جبران کند و هیچ کس را یارای شمردن لطف هایت نیست.خدایا چشم ها به تو خیره شده،گام ها به سوی تو برداشته شد،گردن ها و دست ها به سوی تو دراز شد و زبان ها تو را خواندند و اعمال را برای داوری تو آوردند.پروردگارا ما را بیامرز و به ما رحم کن و میان ما و مردم مان را به نیکی بگشا که تو بهترین گشایندگانی.خدایا ما از نبود پیامبر تو شکایت می کنیم.
ص:105
و کثره عدوّنا،و تظاهر الزّمان علینا و وقوع الفتن بنا،و قلّه عددنا،ففرّج ذلک یا ربّ بفتح منک تعجّله،و نصر منک تعزّه،و سلطان حقّ تظهره،و عافیه منک تجلّلناها،و رحمه منک تلبسناها،برحمتک یا أرحم الرّاحمین،آمین ربّ العالمین».ثمّ تقول فی قنوت الوتر بعد هذا:«أستغفر اللّه و أتوب إلیه»سبعین مرّه، و تعوّذ باللّه من النّار کثیرا،و تقول فی دبر الوتر بعد التّسلیم:«سبحان اللّه الملک القدّوس العزیز الحکیم»ثلاث مرّات،«الحمد لربّ الصّباح،الحمد لفالق الإصباح»ثلاث مرّات.
972-29- و بالإسناد،قال:حدّثنا محمّد بن علیّ ما جیلویه،عن محمّد بن یحیی العطّار،عن محمّد بن أحمد الأشعریّ،عن موسی بن جعفر،عن علیّ بن معبد،عن بندار بن حمّاد،عن عبد اللّه بن فضاله،عن أبی جعفر،أو أبی عبد اللّه علیهما السّلام قال:سمعته یقول:إذا بلغ الغلام ثلاث سنین یقال له:قل:«لا إله إلاّ اللّه»سبع مرّات،ثمّ یترک حتّی یتمّ له ثلاث سنین و سبعه أشهر و عشرون یوما،فیقال له:
قل:«محمّد رسول اللّه»سبع مرّات،ثمّ یترک حتّی یتمّ له أربع سنین،ثمّ یقال له:
قل:«اللّهمّ صلّ علی محمّد و آله»ثمّ یترک حتّی یتمّ له خمس سنین،ثمّ یقال له:
أیّهما یمینک،و أیّهما شمالک؟فإذا عرف ذلک حوّل وجهه إلی القبله،و یقال له:
اسجد،ثمّ یترک حتّی یتمّ له سبع سنین،فإذا تمّ له ذلک قیل له:اغسل وجهک و کفّیک،فإذا غسلهما قیل له:صلّ،ثمّ یترک حتّی یتم له تسع سنین علّم الوضوء
ص:106
پس پروردگارا آن[مشکلات]را از میان بردار با فتحی شتابنده از جانب خودت و با یاری ای که گرامی بداری و سلطۀ راستینی که آشکارش کنی و عافیتی از جانب خودت که ما را بر آن تکریم کنی و رحمتی که ما را با آن بپوشانی در کار ما گشایش بده.ای رحمتگر رحمتگران.
اجابت فرما ای پروردگار آفریدگان».سپس در قنوت نماز وتر هفتاد بار می گویی:«بخشش می جویم از خدا که پروردگارم است و به سوی او باز می گردم»و بسیار از دوزخ به خداوند پناه می بری و پس از سلام نماز وتر سه بار می گویی:«منزه است خداوند پادشاه بی آلایش شکست ناپذیر با تدبیر»و سه بار می گویی:«سپاس برای پروردگار صبحگاه.سپاس برای شکافندۀ صبحگاهان».
[972]29-عبد اللّه بن فضاله گفته است:از حضرت صادق یا حضرت باقر علیه السّلام شنیدم که می فرمودند:وقتی پسر سه ساله شود به او هفت بار می گویند:بگو:«هیچ معبودی جز خداوند یگانه نیست»سپس رها می شود تا سه سال و هفت ماه و بیست روزش تمام شود.آن گاه هفت بار به او می گویند:بگو:«محمّد فرستادۀ خداست»سپس او را رها می کنند تا چهار سالش تمام شود و آن گاه به او می گویند:بگو:«خدایا بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست» سپس رها می شود تا پنج سالش تمام شود،آن گاه به او می گویند:دست راست و دست چپ تو کدام است؟وقتی این را فهمید او را رو به قبله می کنند و به او می گویند:سجده کن.سپس رها می شود تا هفت سالش تمام شود و آن گاه به او می گویند:دست و رویت را بشوی و چون آن ها را شست به او می گویند:نماز بگزار،سپس رها می شود تا نه ساله شود و آن گاه وضو را آموخته و به انجام آن وادار می شود و به نماز فرمان داده شده و به انجامش وادار می گردد،و چون وضو و نماز را آموخت خداوند پدر و مادرش را می آمرزد.
ص:107
و ضرب علیه،و أمر بالصّلاه و ضرب علیها،فإذا تعلّم الوضوء و الصّلاه غفر اللّه لوالدیه.
973-30- و بالإسناد،قال:أخبرنا الهمدانیّ،عن علیّ عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن حمزه بن حمران،قال:دخلت إلی الصّادق جعفر بن محمّد علیه السّلام فقال لی:یا حمزه،من أین أقبلت؟قلت:من الکوفه.قال:فبکی علیه السّلام حتّی بلّت دموعه لحیته،فقلت له:یابن رسول اللّه،مالک أکثرت البکاء؟فقال:ذکرت عمّی زیدا علیه السّلام و ما صنع به فبکیت.فقلت له:و ما الّذی ذکرت فیه؟قال:ذکرت مقتله و قد أصاب جبینه سهم فجاءه یحیی فانکبّ علیه،و قال:أبشر یا أبتاه،فإنّک ترد علی رسول اللّه و علیّ و فاطمه و الحسن و الحسین(صلوات اللّه علیهم).قال:أجل یا بنیّ؛ثمّ دعا بحدّاد فنزع السّهم من جبینه فکانت نفسه معه،فجیء به إلی ساقیه تجری من بستان زائده،فحفر له فیها و دفن و أجری علیه الماء،و کان معهم غلام سندیّ فذهب إلی یوسف بن عمر من الغد فأخبره بدفنهم إیّاه،فأخرجه یوسف بن عمر فصلبه فی الکناسه أربع سنین،ثمّ أمر به فأحرق و ذری فی الرّیاح،فلعن اللّه قاتله، و لعن اللّه خاذله،و إلی اللّه(جلّ اسمه)أشکو ما نزل بنا أهل بیت نبیّه بعد موته،و به استعین علی عدوّنا و هو خیر مستعان.
974-31- و بالإسناد،قال أخبرنا محمّد بن إبراهیم بن إسحاق،عن أحمد بن محمّد الهمدانیّ،عن الحسن بن القاسم قراءه،عن علیّ بن إبراهیم بن المعلّی،عن
ص:108
[973]30-حمزه بن حمران گفته است:به نزد حضرت صادق علیه السّلام رفتم و ایشان فرمودند:ای حمزه از کجا می آیی؟گفتم:از کوفه.حضرت گریست چنان که محاسنش از اشک،تر شد.من به ایشان عرض کردم:ای پسر رسول خدا بسیار گریستید؟حضرت فرمودند:به یاد عمویم زید و آنچه با او کردند افتادم و گریستم.من عرض کردم:چه چیزی را دربارۀ او به خاطر آوردید؟ایشان فرمودند:کشته شدن را به یاد آوردم.تیری به پیشانی اش خورد و آنگاه یحیی [پسرش]به روی او خم شد و گفت:پدرجان مژده بر تو که اکنون به نزد رسول خدا و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السّلام می روی.او گفت:آری پسرجان.سپس یحیی آهنگری خواست تا آن تیر را از پیشانی بیرون بیاورد که جانش نیز با همان تیر بیرون آمد.او را به نهری که در باغی پر درخت روان بود،آورد و قبری در آن کنده،او را دفن کرد و آب را بر آن روان ساخت.
امّا غلامی سندی به همراهشان بود که فردای آن روز به نزد یوسف بن عمر رفت و او را از جای دفن آگاه کرد.پس یوسف بن عمر او را بیرون آورد و در ویرانه ای چهار سال به دار آویخت.سپس فرمان داد تا او را آتش بزنند و خاکسترش را به باد دهند.خدا کشنده اش را لعنت کند و خدا خوارکنندۀ او را لعنت کند.من از آن چه پس از وفات پیامبرش به ما خاندان فرود آمد به خدا شکایت می برم و در برابر دشمنانمان از او یاری می جویم که او بهترین کسی است که از او یاری جسته می شود.
ص:109
أبی عبد اللّه محمّد بن خالد،عن عبد اللّه بن بکر المرادیّ،عن موسی بن جعفر، عن أبیه،عن جدّه،عن علیّ بن الحسین عن أبیه علیهم السّلام قال:بینا أمیر المؤمنین علیه السّلام ذات یوم جالس مع أصحابه یعبّیهم للحرب،إذ أتاه شیخ علیه هینه السّفر فقال:
أین أمیر المؤمنین؟فقیل:هو ذا:فسلّم علیه ثمّ قال:یا أمیر المؤمنین،إنّی أتیتک من ناحیه الشّام،و أنا شیخ کبیر قد سمعت فیک من الفضل ما لا أحصه،و إنّی أظنّک ستغتال،فعلّمنی ممّا علّمک اللّه.قال علیه السّلام:نعم.یا شیخ من اعتدل یوماه فهو مغبون، و من کان فی الدّنیا همّته کثرت حسرته عند فراغها،و من کان غده شرّ من یومه فمحروم،و من لم ینل ما یری من آخرته إذا سلمت له دنیاه فهو هالک،و من لم یتعاهد النّقص من نفسه غلب علیه الهوی،و من کان فی نقص فالموت خیر له.یا شیخ،إنّ الدّنیا خضره حلوه و لها أهل،و إنّ الآخره لها أهل،ظلفت أنفسهم عن مفاخره أهل الدّنیا،لا یتنافسون فی الدّنیا،و لا یفرحون بغضارتها،و لا یحزنون لبؤسها.یا شیخ،من خاف البیات قلّ نومه،ما أسرع اللّیالی و الأیّام فی عمر العبد، فاخزن لسانک،و عدّ کلامک،و لا تقل إلاّ بخیر.یا شیخ،ارض للنّاس ما ترضی لنفسک،وأت إلی النّاس ما تحبّ أن یؤتی إلیک:ثمّ أقبل علی أصحابه فقال:أیّها النّاس،أما ترون إلی أهل الدّنیا یمسون و یصبحون علی أحوال شتّی؛فبین صریع یتلوّی،و بین عائد و معود،و آخر بنفسه یجود،و آخر لا یرجی،و آخر مسجّی، و طالب الدّنیا و الموت یطلبه،و غافل لیس بمغفول عنه،و علی أثر الماضی یصیر
ص:110
[974]31-عبد اللّه بن بکر مرادی از حضرت کاظم علیه السّلام به نقل از پدران گرامی اش روایت کرده که حضرت سجّاد علیه السّلام فرمودند:یک روز که امیر مؤمنان علیه السّلام همراه اصحاب بود و آنان را برای جنگ بسیج می کرد ناگاه پیرمردی که بر او غبار سفر بود آمد و گفت:امیر مؤمنان کجاست؟ اصحاب گفتند:ایشان است.او سلام کرد و سپس گفت:ای امیر مؤمنان من از جانب شام به نزد شما آمده ام.پیرمردی هستم که فضیلت های بی شماری دربارۀ شما شنیده ام.اکنون گمان می کنم که در مورد شما غلو و بزرگ نمایی شده باشد پس به من بیاموز از آنچه خداوند به تو آموخته است.ایشان فرمودند:آری ای پیرمرد هرکس که دو روزش با هم برابر باشد او زیان دیده است و هرکس که کوشش او برای دنیا باشد هنگام جدایی از آن افسوس اش بسیار خواهد شد.هرکس که فردایش بدتر از امروزش باشد محروم است.و هرکس وقتی که دنیایش را به او می دهند از آن چه از آخرتش می بیند دست بکشد به هلاکت افتاده است.هر کس که ضعف خودش را بررسی نکند هوس بر او چیره شده است و هرکس که در ضعف باشد مرگ برای او بهتر است.ای پیرمرد همانا این دنیا سبز و شیرین است و برایش اهلی است و برای آخرت نیز اهلی است که خود را از فخرفروشی اهل دنیا رها کرده اند.در این دنیا مسابقه نمی دهند نه به ثروت آن شاد می شوند و نه به فقر آن غمگین می گردند.ای پیرمرد هرکس از گرفتار شدن به گناهان بهراسد خوابش کم می شود.چه شتابان اند شب ها و روزهای عمر انسان.پس زبانت به کام گیر و کلماتت را بشمار و جز نیکی نگو.ای پیرمرد برای مردم به چیزی خشنود شو که برای خودت خشنود می شوی و به مردم چیزی بده که دوست داری به تو بدهند.سپس به اصحاب رو کرد و فرمود:ای مردم مگر اهل دنیا را نمی بینید که بر احوالی دگرگون صبح و شام می کنند.یکی بیماری است بر زمین افتاده یکی عیادت کننده است و دیگری عیادت شونده.یکی جان می دهد و دیگری امید به زندگی ندارد.
یکی هم مرده ای است کفن شده و یکی به دنبال دنیا است درحالی که مرگ نیز به دنبال او است.یکی بی خبری است که خودش مورد غفلت قرار نمی گیرد و بازمانده نیز به دنبال جاپای رهگذر راه می پیماید.
ص:111
الباقی.فقال له زید بن صوحان العبدیّ،یا أمیر المؤمنین،أیّ سلطان أغلب و أقوی؟قال:الهوی.قال:فأیّ ذلّ أذلّ؟قال:الحرص علی الدّنیا.قال:فأیّ فقر أشدّ؟قال:الکفر بعد الإیمان.قال:فأیّ دعوه أضلّ؟قال:الدّاعی بما لا یکون.
قال:فأیّ عمل أفضل؟قال:التّقوی.قال:فأیّ عمل أنجح؟قال:طلب ما عند اللّه.
قال:فأیّ صاحب أشرّ؟قال:المزیّن لک معصیه اللّه.قال:فأیّ الخلق أشقی؟قال:
من باع دینه بدنیا غیره.قال:فأیّ الخلق أقوی؟قال:الحلیم قال:فأیّ الخلق أشحّ؟قال:من أخذ من غیر حلّه فجعله فی غیر حقّه قال:فأیّ النّاس أکیس؟قال:
من أبصر رشده من غیّه فمال إلی رشده قال:فمن أحلم النّاس؟قال:الّذی لا یغضب.قال:فأیّ النّاس أثبت رأیا؟قال:من لم یغرّه النّاس من نفسه،و لم تغرّه الدّنیا بتشوّفها.قال:فأیّ النّاس أحمق؟قال:المغترّ بالدّنیا،و هو یری ما فیها من تقلّب أحوالها.قال:فأیّ النّاس أشدّ حسره؟قال:الّذی حرم الدّنیا و الآخره،ذلک هو الخسران المبین.قال:فأیّ الخلق أعمی؟قال:الّذی عمل لغیر اللّه یطلب بعمله الثّواب من عند اللّه(عزّ و جلّ).قال:فأیّ القنوع أفضل؟قال:القانع بما أعطاه اللّه.
قال:فأیّ المصائب أشدّ؟قال:المصیبه بالدّین.قال:فأیّ الأعمال أحبّ إلی اللّه (عزّ و جلّ)؟قال:انتظار الفرج.قال:فأیّ النّاس خیر عند اللّه(عزّ و جلّ)؟قال:
أخوفهم له و أعملهم بالتّقوی،و أزهدهم فی الدّنیا،قال:فأیّ الکلام أفضل عند اللّه (عزّ و جلّ)؟قال:کثره ذکره و التّضرّع إلیه و دعاؤه.قال:فأیّ القول أصدق؟قال:
ص:112
در این هنگام زید بن صوحان عبدی گفت:ای امیر مؤمنان کدام سلطان چیره تر و نیرومندتر است؟حضرت فرمود:هوس.او گفت:کدام خواری خوارتر است؟حضرت فرمود:آزمندی به دنیا.او عرض کرد:کدام فقر سخت تر است؟حضرت فرمود:کفر پس از ایمان.او گفت:
کدام دعوت گمراه کننده تر است؟حضرت فرمود:دعوت به چیزی که وجود ندارد.او گفت:
کدام عمل برتر است؟فرمود:پرهیزگاری.او عرض کرد:کدام عمل کامیاب تر است؟فرمود:
جستن آنچه نزد خداوند است.او گفت:کدام دوست بدترین است؟فرمود:آن که نافرمانی خدا را برایت می آراید.او عرض کرد:کدام مردمان بدبخت ترین مردم اند؟فرمود:کسی که دینش را به دنیای دیگران بفروشد.او گفت:چه کسی نیرومندترین مردمان است؟فرمود:
بردبار.او گفت:چه کسی آزمندترین مردمان است؟فرمود:کسی که از غیر حلال به دست آورد و در ناحق صرف کند.او گفت:چه کسی زیرک ترین مردمان است؟فرمودند:کسی که هدایتش را از گمراهی بازشناسد و به سوی آن بگراید.او گفت:چه کسی بردبارترین مردمان است؟فرمودند:کسی که خشمگین نمی شود.او گفت:چه کسی ثابت رأی ترین مردمان است؟فرمودند:کسی که مردمان او را دربارۀ خودش فریب نمی دهند و دنیا او را با زینت هایش نمی فریبد.او گفت:چه کسی کودن ترین مردمان است؟فرمودند:کسی که فریفتۀ دنیا است درحالی که دگرگونی احوال آن را می بیند.او گفت:چه کسی افسوس بارترین مردمان است؟فرمودند:کسی که از دنیا و آخرت بازماند و این روشن ترین زیانکاری است.او گفت:کدام آفریده کور است؟فرمودند:کسی که برای جز خدا عمل می کند و پاداش اش را از خدا می جوید.او گفت:کدام خشنود،برترین است؟آن که به آن چه خدا داده خشنود باشد.او گفت:کدام مصیبت سخت تر است؟فرمودند:مصیبت در دین.او گفت:کدام عمل نزد خداوند محبوب تر است؟فرمودند:چشم به راه گشایش بودن.او گفت:
چه کسی از مردمان در نزد خدا بهترین است؟فرمودند:هراسان ترین شان از او، پرهیزگارترین و پارساترین شان در دنیا.او گفت:کدام سخن در پیشگاه خداوند برتر است؟ فرمودند:یاد بسیار او و زاری و نیاز به درگاهش.او گفت:کدام سخن درست ترین است؟
ص:113
شهاده أن إله إلاّ اللّه.قال:فأیّ الأعمال أعظم عند اللّه(عزّ و جلّ)؟قال:التّسلیم و الورع.قال:فأیّ النّاس أکرم؟قال:من صدّق فی المواطن.ثمّ أقبل علیه السّلام علی الشّیخ فقال:یا شیخ إنّ اللّه(عزّ و جلّ)خلق خلقا ضیّق الدّنیا علیهم نظرا لهم، فزهّدهم فیها و فی حطامها،فرغبوا فی دار السّلام الّذی دعاهم،و صبروا علی ضیق المعیشه،و صبروا علی المکروه،و اشتاقوا الی ما عند اللّه من الکرامه،و بذلوا أنفسهم ابتغاء رضوان اللّه،و کانت خاتمه أعمالهم الشّهاده،فلقوا اللّه و هو عنهم راض،و علموا أنّ الموت سبیل لمن مضی و من بقی،فتزوّدوا لآخرتهم غیر الذّهب و الفضّه،و لبسوا الخشن،و صبروا علی ادنی القوت،و قدّموا الفضل و أحبّوا فی اللّه،و أبغضوا فی اللّه(عزّ و جلّ)أولئک المصابیح و أهل النّعیم فی الآخره.و السّلام.فقال الشّیخ:فأین أذهب و أدع الجنّه،و أنا أراها و أری أهلها معک!جهّزنی بقوّه أتقوّی بها علی عدوّک فأعطاه أمیر المؤمنین علیه السّلام سلاحا و حمله،و کان فی الحرب بین یدی أمیر المؤمنین علیه السّلام یضرب قدما[قدما]و أمیر المؤمنین علیه السّلام یعجب ممّا یصنع،فلمّا اشتدّت الحرب أقدم فرسه حتّی قتل و اتّبعه رجل من أصحاب أمیر المؤمنین علیه السّلام فوجده صریعا،و وجد دابّته،و وجد سیفه فی ذراعه،فلمّا انقضت الحرب أتی أمیر المؤمنین علیه السّلام بدابّته و سلاحه و صلّی أمیر المؤمنین علیه السّلام علیه و قال علیه السّلام هذا و اللّه السّعید حقّا،فترحّموا علی أخیکم.
975-32- و بالإسناد،قال:حدّثنا أبی،عن سعد،عن ابن هاشم،عن النّوفلیّ،
ص:114
فرمود:گواهی لا اله الا اللّه.او گفت:کدام عمل در نزد خدا بزرگ ترین است؟فرمودند:
فرمانبری و پارسایی.او گفت:کدام کس گرامی ترین است؟فرمودند:کسی که در همه جا راستگو است.سپس حضرت به آن پیرمرد رو کرد و فرمود:ای پیرمرد همانا خداوند مردمانی را آفرید و چون به ایشان نظر داشت دنیا را برایشان تنگ گرفت.پس آنان را به دنیا و مال دنیا پارسا ساخت و آنان به محل امن همان که خداوند به آن دعوتشان می کرد،گراییدند و بر تنگی معیشت و بر سختی شکیبایی کردند و به کرامت هایی که در نزد خداوند بود مشتاق شدند و در جهت خشنودی خدا جان هاشان را بخشیدند و سرانجام عملشان شهادت شد.آن گاه در حالی خداوند را دیدار کردند که از ایشان خرسنده بود.و دانستند که همانا مرگ سرانجام رفتگان و ماندگان است.پس برای آخرتشان توشه ای جز زر و سیم برداشتند.جامۀ زبر پوشیدند و به کم ترین قوت شکیبایی کردند.نیک را مقدّم کردند و در راه خدا مهر ورزیدند و در راه او دشمنی کردند.اینان چراغ اند و صاحبان نعمت اند در آخرت و السلام.آن پیرمرد عرض کرد:کجا بروم و بهشت را رها کنم درحالی که بهشت و اهل آن را با تو می بینم.مرا به نیرویی توانمند کن که در برابر دشمنانت نیرومند گردم.امیر مؤمنان علیه السّلام سلاح و مرکبی به او داد.او در جنگ پیشاپیش امیر مؤمنان پیش می رفت و از آن چه می کرد حضرت را به شگفت وامی داشت.آن گاه که جنگ شدّت گرفت اسبش را به پیش راند تا کشته شد.مردی از اصحاب به دنبالش رفت و او را افتاده از اسب و شمشیر در دست یافت.چون جنگ به پایان رسید اسب و سلاحش را نزد امیر مؤمنان آورد و امیر مؤمنان بر او نماز گزارده،فرمود:به خدا سوگند او به راستی سعادتمند بود.پس بر برادرتان از خدا رحمت بخواهید.
ص:115
عن السّکونیّ،عن جعفر بن محمّد،عن أبیه علیهما السّلام أنّ النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله صلّی علی سعد بن معاذ و قال:لقد وافی من الملائکه للصّلاه علیه تسعون ألف ملک و فیهم جبرئیل یصلّون علیه.فقلت:یا جبرئیل،بما استحقّ صلاتکم علیه؟فقال:بقراءه(قل هو اللّه أحد)قائما و قاعدا و راکبا و ماشیا و ذاهبا و جائیا.
976-33- و بالإسناد،قال:حدّثنا ابن المتوکّل،عن محمّد العطّار،عن ابن عیسی،عن البزنطیّ،عن داود بن سرحان،قال:قال أبو عبد اللّه علیه السّلام لا ینبغی للمرأه أن تعطّل نفسها،و لو أن تعلّق فی عنقها قلاده،و لا ینبغی أن تدع یدها من الخضاب،و لو أن تمسّها بالحنّاء مسّا،و إن کانت مسنّه.
977-34- و بالإسناد،قال:حدّثنا أحمد بن محمّد،عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر البزنطیّ،عن مفضّل بن عمر،عن جابر بن یزید،عن أبی جعفر الباقر علیه السّلام قال:
إذا کان حین یبعث اللّه(تبارک و تعالی)الخلق أتی بالأیّام یعرفها الخلائق باسمها و حلیتها،یقدمها یوم الجمعه له نور ساطع تتبعه سائر الأیّام،کأنّها عروس کریمه ذات وقار،تهدی إلی ذی حلم و یسار،ثمّ یکون یوم الجمعه شاهدا و حافظا لمن سارع إلی الجمعه،ثمّ یدخل المؤمنون الجنّه علی قدر سعیهم إلی الجمعه.
978-35- و بالإسناد،قال:حدّثنا العطّار،عن سعد،عن ابن أبی الخطّاب،عن جعفر بن بشیر،عن أبان،عن عبد الرّحمن بن أعین،عن أبی جعفر علیه السّلام أنّه قال:لقد غفر اللّه(عزّ و جلّ)لرجل من أهل البادیه بکلمتین دعا بهما.فقیل:و ما هما؟قال:
ص:116
[975]32-سکونی از حضرت باقر علیه السّلام به نقل از پدرشان روایت کرده که پیامبر گرامی صلّی اللّه علیه و اله بر پیکر سعد بن معاذ نماز گزارد و فرمود:برای نماز بر او نود هزار فرشته که جبرئیل نیز در میان شان بود فرود آمدند و بر او نماز گزاردند.من به جبرئیل گفتم:ای جبرئیل به چه سبب او سزاوار نماز شما شد؟او گفت:به سبب قرائت(قل هو اللّه احد)در حالت ایستاده و نشسته و سواره و پیاده و در آمد و رفت.
[976]33-از داود بن سرحان روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:برای زن سزاوار نیست که بی زیور بماند،اگرچه سینه ریزی باشد.و سزاوار نیست که دستش بی حنا بماند اگرچه به دست مالیدن باشد و اگرچه پیر باشد.
[977]34-از جابر بن یزید روایت شده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:چون زمانی برسد که خدا آفریدگان را مبعوث می کند،روزها را که همۀ آفریدگان به نام و آرایه اش می شناسد می آورد و روز جمعه که نوری از او می تابد در پیش می آید و دیگر روزها به دنبال او می آیند.
گویا که عروس شکوهمند و زیبایی است که به سوی شوهر بردبار و پولداری برده می شود.
سپس روز جمعه نگاهبان و گواه کسی می شود که به نماز جمعه شتاب کرده است.و مؤمنان به اندازۀ کوشش شان در نماز جمعه به بهشت می روند.
[978]35-عبد الرّحمان بن اعین روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:خداوند والا مردی بادیه نشین را به جهت دو کلمه دعا آمرزید.گفتند:آن دو کلمه کدام است؟فرمودند:
ص:117
«اللّهمّ إن تعذّبنی فأهل ذلک أنا،و إن تغفر لی فأهل ذلک أنت»فغفر اللّه له.
979-36- و بالإسناد،قال:حدّثنا ما جیلویه،عن عمّه محمّد بن أبی القاسم، عن أحمد بن محمّد البرقیّ،عن أبیه،عن عبد اللّه بن المغیره،و محمّد بن سنان، عن طلحه بن زید،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام،قال:کان أبی یقول:ما من شیء أفسد للقلب من الخطیئه،إنّ القلب لیواقع الخطیئه،فما تزال به حتّی تغلب علیه فیصیر أسفله أعلاه و أعلاه أسفله.
980-37- و بالإسناد،قال:حدّثنی أبی عن سعد،عن ابن عیسی،عن محمّد البرقیّ،عن أحمد بن النّضر،عن عمرو بن شمر،عن جابر،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:
کان غلام من الیهود یأتی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله کثیرا حتّی استخفّه،و ربّما أرسله فی حاجه، و ربّما کتب له الکتاب إلی قوم،فافتقده أیّاما فسأل عنه،فقال له قائل:ترکته فی آخر یوم من أیّام الدّنیا؛فأتاه النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فی ناس من أصحابه،و کان له علیه السّلام برکه لا یکاد یکلّم أحدا إلاّ أجابه،فقال:یا غلام ففتح عینه،و قال:لبّیک یا أبا القاسم.قال:
قل:«أشهد أن لا إله إلاّ اللّه و أنّی محمّدا رسول اللّه»فنظر الغلام إلی أبیه،فلم یقل له شیئا،ثمّ ناداه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله ثانیه و قال له مثل قوله الأوّل،فالتفت الغلام إلی أبیه فلم یقل له شیئا،ثمّ ناداه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله الثّالثه فالتفت الغلام إلی أبیه فقال:إن شئت فقل و إن شئت فلا فقال الغلام:«أشهد أن لا إله إلاّ اللّه،و أنّک رسول اللّه»و مات مکانه.فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لأبیه اخرج عنّا.ثمّ قال علیه السّلام لأصحابه:اغسلوه و کفّنوه
ص:118
«خدایا اگر مرا عذاب کنی من سزاوار آنم و اگر مرا بیاموزی تو سزاوار آنی»و خدا او را با این دو کلمه آمرزید.
[979]36-از صلحه بن زید روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:پدرم علیه السّلام می فرمود:
هیچ چیزی همچون گناه،ویران کنندۀ دل نیست همانا گناه با قلب درگیر می شود و دست بر نمی دارد تا بر او چیره شود و زیر و رویش کند.
[980]37-از جابر روایت شده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:غلامی یهودی بود که بسیار به نزد پیامبر گرامی می آمد،حضرت او را سبک پا یافت و بسا او را برای کاری می فرستاد و بسا با او برای قومی نامه می نوشت.آن گاه حضرت چند روزی او را ندید و درباره اش پرسید.کسی گفت:او را در واپسین روز زندگی اش ترک کردم.حضرت در میان گروهی از اصحابش به نزد او رفت و حضرت برکتی داشت که با هرکس سخن می گفت حتما پاسخش می داد.پس فرمود:ای غلام.او چشمانش را گشود و عرض کرد:لبیک یا ابا القاسم حضرت فرمودند:بگو:
«گواهی می دهم که معبودی جز خداوند نیست و من محمّد فرستادۀ خدایم».غلام به پدرش نگریست و چیزی نگفت:سپس رسول خدا برای بار دوم او را ندا داد و همان سخن را فرمود.
و باز غلام به پدرش رو کرد و چیزی نگفت.سپس رسول خدا برای بار سوم او را ندا داد و آن غلام به پدرش رو کرد و پدر گفت:اگر می خواهی بگو و اگر نمی خواهی نگو.آن گاه غلام گفت:«گواهی می دهم که معبودی جز خداوند نیست و تو فرستادۀ خداوندی».و همان دم جان سپرد پس رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به پدر او فرمود:از ما کناره بگیر.سپس به اصحابش فرمود:او را غسل و کفن کنید
ص:119
و أتونی به لأصلّی علیه؛ثمّ خرج و هو یقول:الحمد للّه الّذی أنجی بی الیوم نسمه من النّار.
981-38- و بالإسناد،قال:حدّثنا الحسین بن أحمد بن إدریس،عن أبیه،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن علیّ بن الحکم،عن إسماعیل المنقریّ،عن جدّه زیاد بن أبی زیاد،عن أبی جعفر الباقر علیهما السّلام قال:من أکل الطّین فإنّه الحکّه تقع فی بدنه و یهیّج علیه داء السّوء و یذهب بالقوّه عن ساقیه و قدمیه،و ما نقص من عمله فیما بینه و بین صحّته قبل أن یأکله حوسب علیه و عذّب علیه.
982-39- و بالإسناد،قال:حدّثنا ابن المغیره عن جدّه،عن جدّه،عن السّکونیّ عن الصّادق علیه السّلام عن آبائه علیهم السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله أربع لا یدخل واحده منهنّ بیتا إلاّ خرب و لم یعمر:الخیانه،و السّرقه،و شرب الخمر،و الزّنا.
983-40- و بالإسناد،قال:حدّثنا ابن إدریس عن أبیه،عن الأشعریّ،عن ابن هاشم،عن عمرو بن عثمان،عن محمّد بن عذافر،عن أبی حمزه،عن علیّ بن الحزوّر،عن القاسم بن أبی سعید،قال:أتت فاطمه علیها السّلام ابیها صلّی اللّه علیه و اله فذکرت عنده ضعف الحال فقال لها:أما تدرین ما منزله علیّ عندی کفانی أمری و هو ابن اثنتی عشره سنه،و ضرب بین یدیّ بالسّیف و هو ابن ستّ عشره سنه،و قتل الأبطال و هو ابن تسع عشره سنه،و فرّج همومی و هو ابن عشرین سنه،و قلع باب خیبر و هو ابن اثنتین و عشرین سنه،و کان لا یقلعه خمسون رجلا.قال:فأشرق لون
ص:120
و به نزدم بیاورید تا بر او نماز بخوانم.سپس پدر او بیرون رفت درحالی که می گفت:سپاس خدایی را که امروز به سبب من شخصی از دوزخ نجات داد.
[981]38-زیاد بن ابو زیاد روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:هرکس گل بخورد بدنش خارش می گیرد و بیماری ای زشت بر او هجوم می آورد.نیرو را از بازو و پاهایش می برد و دربارۀ کاهش عملش در زمان بیماری نسبت به زمان تندرستی حساب پس می دهد و بر آن کیفر می گردد.
[982]39-اسماعیل بن مسلم از حضرت صادق علیه السّلام به نقل از پدرانش علیهم السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:چهار چیز است که هرکدام از آن ها به خانه ای درآید آن را خراب می کند و دیگر آباد نمی شود:خیانت،دزدی،باده نوشی و زنا.
[983]40-از قاسم بن ابو سعید روایت شده که روزی حضرت فاطمه علیها السّلام به نزد پدرشان آمدند و در نزدشان از ناتوانی سخن گفتند پس حضرت به او فرمودند:مگر نمی دانی منزلت علی در نزد من چگونه است؟دوازده ساله بود که نیازهای مرا برمی آورد.شانزده ساله بود که برای من شمشیر می زد.پهلوانان را از میان برمی داشت درحالی که نوزده سال داشت غم هایم را برطرف می کرد بیست ساله بود و حال آنکه پنجاه مرد نمی توانستند آن را از جا بردارند.
راوی گفته است:در این هنگام رنگ روی فاطمه علیها السّلام درخشید
ص:121
فاطمه علیها السّلام و لم تقرّ قدماه علی الأرض حتّی أتت علیّا علیه السّلام فأخبرته.فقال:کیف و لو حدّثک بفضل اللّه علیّ کلّه.
984-41- و بالإسناد،قال حدّثنا محمّد بن أحمد،عن عمر بن علیّ بن عمر بن یزید،عن عمّه محمّد بن عمر،عن أبیه،عن أبی عبد اللّه،عن آبائه علیهم السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:من وصل أحدا من أهل بیتی فی دار هذه الدّنیا بقیراط کافیته یوم القیامه بقنطار.
985-42- و بالإسناد،قال:حدّثنا محمّد بن موسی بن المتوکّل،عن عبد اللّه بن جعفر الحمیریّ،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن ابن محبوب،عن خالد بن جریر،عن أبی الرّبیع،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لا ینال شفاعتی غدا من أخّر المفروضه بعد وقتها.
986-43- و بالإسناد،قال:حدّثنا الحسین بن إبراهیم بن ناتانه،عن علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی الیقطینیّ،عن زکریّا المؤمن،عن ابن ناجیه،عن داود بن النّعمان،عن ابن سیابه،عن ناجیه قال:قال:أبو جعفر إذا صلّیت العصر یوم الجمعه فقل:«اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد الأوصیاء المرضیّین بأفضل صلواتک،و بارک علیهم بأفضل برکاتک،و السّلام علیه و علیهم و علی أرواحهم و أجسادهم و رحمه اللّه و برکاته»فإنّ من قالها بعد العصر،کتب اللّه(عزّ و جلّ)له مائه ألف حسنه،و محا عنه مائه ألف سیّئه،و قضی له بها مائه ألف حاجه،و رفع له
ص:122
و گامی بر زمین نگذاشته بود که به علی علیه السّلام رسید و از آن آگاهش کرد آن گاه علی علیه السّلام فرمود:چه حالی می شدی اگر ایشان همۀ بخشش های خداوند بر من را به تو بیان می کرد.
[984]41-محمّد بن عمر از پدرش به نقل از حضرت صادق علیه السّلام از پدرانش علیهم السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:هرکس به یکی از خاندان من در این دنیا مال اندکی ببخشد،من در روز قیامت یک مال بسیار به او می دهم.
[985]42-ابو ربیع از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:هرکس نماز واجب را به پس از وقتش بیندازد فردای قیامت به شفاعت من نخواهد رسید.
[986]43-از ناجیه روایت شده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:وقتی در روز جمعه نماز عصر را خواندی بگو:«خدایا بر محمّد و خاندان محمّد و جانشینان بر حق او با بهترین درودهایت درود بفرست و با برترین برکت هایت برکت بده و سلام و رحمت و برکات خدا بر او و بر آنان و بر جان و تنشان»؛زیرا هرکس پس از نماز عصر چنین بگوید خداوند برایش صد هزار حسنه می نویسد و از او صد هزار گناه را پاک می کند و صد هزار نیازش را برآورده کرده،صد هزار درجه بالا می برد.
ص:123
بها مائه ألف درجه.
987-44- و بالإسناد،قال:حدّثنا الحسین بن إبراهیم بن أحمد بن هشام المؤدّب،قال:حدّثنا ابن زکریّا،عن ابن حبیب،عن ابن بهلول،عن جعفر بن عثمان،عن سلیمان بن مهران،قال:دخلت علی الصّادق و عنده نفر من الشّیعه و هو یقول:معاشر الشّیعه،کونوا لنا زینا،و لا تکونوا لنا شینا،قولوا للنّاس حسنا، و احفظوا ألسنتکم و کفّوها عن الفضول،و قبیح القول.
988-45- و بالإسناد،قال:حدّثنا أبی،و ابن المتوکّل،و ما جیلویه،و ابن ناتانه جمیعا عن علیّ بن إبراهیم،عن أبی هدبه،عن أنس قال:قال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله طوبی لمن رآنی،و طوبی لمن رأی من رآنی،و طوبی لمن رأی من رأی من رآنی.
و قد أخرج علی بن إبراهیم هذا الحدیث و حدیث الطیر بهذا الإسناد فی کتاب (قرب الإسناد).
989-46- و بالإسناد،قال:حدّثنا أبی عن سعد عن ابن عیسی،عن الحسین بن سعید،عن حمّاد بن عیسی،عن إبراهیم بن عمر الیمانیّ،عن أبی الطّفیل،عن أبی جعفر محمّد بن علیّ الباقر علیه السّلام عن آبائه علیهم السّلام قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لأمیر المؤمنین علیه السّلام:اکتب ما أملی علیک.قال:یا نبیّ اللّه أتخاف علیّ النّسیان؟قال:
لست أخاف علیک النّسیان،و قد دعوت اللّه لک أن یحفّظک و لا ینسّیک،و لکن اکتب لشرکائک.قلت:و من شرکائی یا نبیّ اللّه؟قال:الأئمّه من ولدک،بهم تسقی
ص:124
[987]44-سلیمان مهران گفته است:به خدمت حضرت صادق علیه السّلام رفتم.در نزدشان گروهی از شیعیان بودند و ایشان می فرمود:ای گروه شیعه برای ما زینت باشید و ننگ مان نباشید با مردم نیک بگویید و زبان هاتان را نگاه دارید و آن را از سخن زیاد و زشت باز دارید.
[988]45-از انس بن مالک روایت شده که پیامبر گرامی فرمودند:خوشا کسی که مرا ببیند و خوشا کسی که بینندۀ مرا ببیند و خوشا کسی که بینندۀ بینندۀ مرا ببیند.
علی بن ابراهیم این حدیث و حدیث طیر را با این سند در کتاب قرب الاسناد آورده است.
[989]46-ابو طفیل از حضرت باقر علیه السّلام به نقل از پدرانش روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به امیر مؤمنان علیه السّلام فرمودند:آنچه را برایت می خوانم بنویس.او عرض کرد:ای پیامبر خدا آیا می ترسی من فراموش کنم؟حضرت فرمود:از فراموشی ات نمی ترسم که از خداوند خواسته ام تو را[از فراموشی]نگاه دارد و آن را از یادت نبرد ولی برای شریکانت بنویس.من گفتم:ای پیامبر خدا شریکان من چه کسانی اند؟حضرت فرمود:امامانی از فرزندانت که به سبب آنان باران،امّتم را سیراب می کند
ص:125
أمّتی الغیث و بهم یستجاب دعاؤهم،و بهم یصرف اللّه عنهم البلاء،و بهم تنزّل الرّحمه من السّماء،و أومأ إلی الحسن علیه السّلام و قال:هذا أوّلهم؛و أومأ إلی الحسین علیه السّلام و قال:الأئمّه من ولده.
990-47- و بالإسناد،قال:حدّثنا ابن الولید،عن جدّه،عن أبی عبد اللّه الصّادق علیه السّلام قال:إنّ اللّه(عزّ و جلّ)أنزل علی نبیّه صلّی اللّه علیه و اله کتابا قبل أن یأتیه الموت، فقال:یا محمّد،هذا الکتاب وصیّتک إلی النّجیب من أهلک.قال:و ما النّجیب من أهلی،یا جبرئیل؟فقال:علیّ بن أبی طالب علیه السّلام و کان علی الکتاب خواتیم من ذهب فدفعه النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله إلی علیّ علیه السّلام و أمره أن یفکّ خاتما منها و یعمل بما فیه،ففکّ علیّ علیه السّلام خاتما منها و عمل بما فیه،ثمّ دفعه إلی ابنه الحسن علیه السّلام ففکّ خاتما و عمل بما فیه،ثمّ دفعه إلی اخیه الحسین علیه السّلام ففکّ خاتما منهما فوجد فیه،أن اخرج بقوم إلی الشّهاده و لا شهاده لهم إلاّ معک،و اشر نفسک للّه(عزّ و جلّ)ففعل،ثمّ دفعه إلی علیّ بن الحسین علیه السّلام ففکّ خاتما فوجد فیه:اصمت و الزم منزلک اعبد ربّک حتّی یأتیک الیقین؛ففعل،ثمّ دفعه إلی محمّد بن علیّ علیه السّلام ففکّ خاتما فوجد فیه حدّث النّاس و أفتهم،و لا تخافنّ إلاّ اللّه،فإنّه لا سبیل لأحد علیک؛ثمّ دفعه إلیّ ففککت خاتما فوجدت فیه:حدّث النّاس و أفتهم،و انشر علوم أهل بیتک،و صدّق آباءک الصّالحین،و لا تخافنّ أحدا إلاّ اللّه،فأنت فی حرز و أمان؛ففعلت ثمّ أدفعه إلی موسی بن جعفر،و کذلک یدفعه إلی الّذی من بعده،ثمّ کذلک إلی القائم المهدیّ علیه السّلام،
ص:126
و به سبب ایشان دعایشان مستجاب می گردد،خداوند به سبب ایشان بلا را برمی گرداند و به سبب آنان از آسمان رحمت نازل می کند.آن گاه به حسن علیه السّلام اشاره کرد و فرمود:این نخستین آنان است،سپس به حسین علیه السّلام اشاره کرد و فرمود:و امامان دیگر از فرزندان این پسرند.
[990]47-احمد بن ولید از جدّش روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:همانا خداوند بر پیامبر پیش از رحلتش نامه ای نازل کرد و فرمود:ای محمّد صلّی اللّه علیه و اله این نامه وصیّت تو به نجیب خاندانت باشد.حضرت فرمود:چه کسی نجیب خاندان من است ای جبرئیل؟او گفت:علی بن ابی طالب علیه السّلام.بر آن نامه مهرهایی از طلا بود و پیامبر گرامی آن را به علی علیه السّلام داد و فرمان داد که یک مهر از آن را بگشاید و به آنچه در آن است عمل کند.آن گاه علی علیه السّلام مهری از آن را گشود و به آن چه در آن بود،عمل کرد.سپس آن را به پسرش حسن علیه السّلام سپرد و او یک مهر از آن را گشود و به آنچه در آن بود،عمل کرد و سپس آن را به برادرش حسین علیه السّلام سپرد و او مهری را از آن گشود و در آن چنین یافت:با گروهی به سوی شهادت برو و برای آنان شهادتی جز با تو نیست و جان خودت را به خداوند عزّتمند بفروش.و او چنین کرد.سپس آن را به حضرت سجّاد علیه السّلام سپرد و او مهر آن را گشود و در آن چنین یافت:خاموش باش و در خانه ات بمان و پروردگارت را بندگی کن تا وفاتت برسد و او چنین کرد.سپس آن را به حضرت باقر علیه السّلام سپرد و او مهری از آن را گشود و در آن چنین یافت:برای مردم حدیث بگو و فتوا بده و جز از خداوند نهراس.که هیچ کس را به زیان رساندن بر تو راهی نیست.سپس آن را به من سپرد و من مهری از آن گشودم و در آن چنین یافتم:برای مردم حدیث بگو و فتوایشان بده و علوم خاندان خود را منتشر کن و پدران نیکوکارت را تصدیق کن و جز از خداوند نهراس که تو در پناه و ایمنی هستی.و من چنین کردم و من آن را به موسی خواهم سپرد و او نیز آن را به پس از خودش می سپارد و همین طور تا به قائم مهدی علیه السّلام برسد.
ص:127
991-48- و بالإسناد،قال:حدّثنا ابن المتوکّل،عن الحمیریّ،عن ابن عیسی، عن الحسن بن محبوب،عن مقاتل بن سلیمان،عن أبی عبد اللّه الصّادق علیه السّلام قال:
قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:أنا سیّد النّبیّین،و وصیّی سیّد الوصیّین،و أوصیاؤه ساده الأوصیاء،إنّ آدم علیه السّلام سأل اللّه(عزّ و جلّ)أن یجعل له وصیّا صالحا،فأوحی اللّه (عزّ و جلّ)إلیه:أنّی أکرمت الأنبیاء بالنّبوّه،ثمّ اخترت خلقی و جعلت خیارهم الأوصیاء.ثمّ أوحی اللّه(عزّ و جلّ)إلیه:یا آدم أوص إلی شیث علیه السّلام فأوصی آدم علیه السّلام إلی شیث علیه السّلام،و هو هبه اللّه بن آدم،و أوصی شیث علیه السّلام إلی ابنه شبّان و هو ابن نزله الحوراء الّتی أنزلها اللّه علی آدم من الجنّه،فزوّجها ابنه شیثا،و أوصی شبّان إلی محلث،و أوصی محلث إلی محوت و أوصی محوت إلی علمیشا،و أوصی علمیشا إلی أخنوخ و هو إدریس النّبیّ علیه السّلام و أوصی إدریس علیه السّلام إلی ناحور، و دفعها ناحور إلی نوح النّبیّ علیه السّلام و أوصی نوح إلی سام،و أوصی سام إلی عثامر، و أوصی عثامر إلی برغیشانا،و أوصی برغیشانا إلی یافث،و أوصی یافث إلی برّه، و أوصی برّه إلی جفیسه،و أوصی جفیسه إلی عمران،و دفعها عمران إلی إبراهیم الخلیل علیه السّلام و أوصی إبراهیم علیه السّلام إلی ابنه إسماعیل علیه السّلام و أوصی إسماعیل إلی إسحاق علیه السّلام،و أوصی إسحاق إلی یعقوب علیه السّلام،و أوصی یعقوب علیه السّلام إلی یوسف علیه السّلام، و أوصی یوسف علیه السّلام إلی بثریا،و أوصی بثریا إلی شعیب علیه السّلام،و اوصی شعیب إلی موسی،و أوصی موسی بن عمران إلی یوشع بن نون،و أوصی یوشع بن نون إلی
ص:128
[991]48-مقاتل بن سلیمان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:
من سرور پیامبرانم و جانشین من سرور جانشینان است و جانشینانش سرور جانشینان اند همانا آدم علیه السّلام از خداوند عزّتمند خواست که برای او جانشینی سزاوار قرار دهد.خداوند به او وحی فرستاد که:من پیامبران را با نبوّت گرامی داشتم سپس آفریدگانم را برگزیدم و بهترین ایشان را جانشین[پیامبران]قرار دادم.آن گاه فرمود:ای آدم به شیث پیامبر وصیت کن.پس آدم علیه السّلام به شیث وصیّت کرد.و او هبه اللّه پسر آدم بود و شیث به پسرش شبّان وصیّت کرد.و او پسر نزله الحوراء بود که خداوند او را از بهشت برای آدم فرود آورده بود و آدم او را به ازدواج پسرش درآورده بود و شبّان بن محلث وصیت کرد و محلث به محوت وصیت کرد و محوت به علمیشا وصیت کرد و علمیشا به اخنوخ وصیت کرد و او همان ادریس پیامبر است و ادریس به ناحور وصیت کرد و ناحور آن را به نوح پیامبر صلّی اللّه علیه و اله سپرد و نوح به سام وصیّت کرد و سام به عثامر وصیت کرد و عثامر به برغیشانا وصیت کرد و برغیشانا به یافث وصیت کرد و یافث به برّه وصیت کرد و برّه به جفیسه وصیت کرد و جفیسه به عمران وصیت کرد و عمران به ابراهیم خلیل علیه السّلام وصیت کرد و ابراهیم به پسرش اسماعیل وصیت کرد و اسماعیل به اسحاق وصیت کرد و اسحاق به یعقوب وصیت کرد و یعقوب به یوسف وصیت کرد و یوسف به بثریا وصیت کرد و بثریا به شعیب وصیت کرد و شعیب به موسای عمران وصیت کرد و موسی به یوشع بن نون وصیت کرد
ص:129
داود علیه السّلام،و أوصی داود علیه السّلام إلی سلیمان علیه السّلام،و أوصی سلیمان علیه السّلام إلی آصف بن برخیا،و أوصی آصف بن برخیا إلی زکریّا علیه السّلام،و دفعها زکریّا إلی عیسی ابن مریم علیه السّلام،و أوصی عیسی علیه السّلام إلی شمعون بن حمّون الصّفا علیه السّلام،و أوصی شمعون علیه السّلام إلی یحیی بن زکریّا علیه السّلام،و أوصی یحیی بن زکریّا إلی منذر،و أوصی منذر إلی سلیمه،و أوصی سلیمه إلی برده،ثمّ قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:و دفعها إلیّ برده، و أنا أدفعها إلیک یا علیّ،و أنت تدفعها إلی وصیّک و یدفعها وصیّک إلی أوصیائک من ولدک واحد بعد واحد حتّی تدفع إلی خیر أهل الأرض بعدک،و لتکفرنّ بک الأمّه،و لتختلفنّ علیک اختلافا شدیدا،الثّابت علیک کالمقیم معی،و الشّاذّ عنک فی النّار،و النّار مثوی للکافرین.
992-49- الحسین بن عبید اللّه،عن التّلّعکبریّ،عن ابن عقده،عن الحسن بن علیّ بن إبراهیم العلویّ،عن الوشّاء،عن ثعلبه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:کان أمیر المؤمنین علیه السّلام یقول:إنّما الدّنیا فناء و عناء،و غیر و عبر،فمن فنائها أنّ الدّهر موتر قوسه مفوّق نبله،یرمی الصّحیح بالسّقم،و الحیّ بالموت،و من عنائها أنّ المرء یجمع ما لا یأکل،و یبنی ما لا یسکن،و من غیرها أنّک تری المغبوط مرحوما و المرحوم مغبوطا،لیس منها إلاّ نعیم زائل،او بؤس نازل،و من عبرها أنّ المرء یشرف علی أمله فیختطفه من دونه أجله.قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:و قال أمیر المؤمنین:
کم من مستدرج بالإحسان إلیه مغرور بالسّتر علیه،و مفتون بحسن القول فیه،
ص:130
و یوشع به داود علیه السّلام وصیت کرد و داود به سلیمان وصیت کرد و سلیمان به آصف بن برخیا وصیت کرد و آصف به زکریا وصیت کرد و زکریا به عیسی علیه السّلام وصیت کرد و عیسی به شمعون بن حمون صفا وصیت کرد و شمعون به یحیی بن زکریا وصیت کرد و یحیی به منذر وصیت کرد و منذر به سلیمه وصیت کرد و سلیمه به برده وصیت کرد.آن گاه رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:
و برده آن را به من سپرد و ای علی من آن را به تو می سپارم و تو آن را به جانشین ات می سپاری و او آن را به جانشینی از جانشینانت که از فرزندان تو است یکی پس از دیگری می سپارد تا به بهترین اهل زمین پس از تو سپرده شود و به تحقیق امت به سبب[انکار]تو کافر خواهند شد و به یقین اختلاف شدیدی بر سر تو پیدا خواهند کرد که پایدار بر[خلافت و امامت]تو همچون پابرجای به همراه من است و جدا افتادۀ از تو در دوزخ است و دوزخ جایگاه کافران است.
[992]49-ثعلبه بن میمون از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان علیه السّلام می فرمود:
همانا دنیا از بین رفتنی و زحمت و دگرگونی و درس آموزی است.فنای آن این است که روزگار کمانش را می کشد و تیر می گذارد تا با بیماری تندرست را بزند و با مرگ زنده را،و از زحمت اش آن است که مرد آنچه خود نمی خورد گرد می آورد و آنچه را نمی نشیند می سازد و از دگرگونی اش آن است که تو رشک انگیز را ناتوان و ناتوان را رشک انگیز می بینی که هیچ کدام جز نیک بختی ای زودگذر یا سختی ای فرود آمده نیست.و از عبرت هایش آن است که مرد به آرزویش نزدیک می شود و آن گاه اجلش آن را از او می رباید.حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:و امیر مؤمنان علیه السّلام فرمودند:بسا مهلت داده شدۀ به احسان که با گناه پوشیده شده اش مغرور می شود و با گفتارهای نیک دربارۀ خودش فریب می خورد و خداوند هیچ بنده ای را به مانند مهلت دادن گرفتار نمی کند.
ص:131
و ما ابتلی اللّه عبدا بمثل الإملاء له.
993-50- ابن عقده،قال:حدّثنی عبد اللّه بن إبراهیم بن قتیبه البرقیّ عن محمّد البرقیّ،عن زکریّا المؤمن عن إسحاق بن عبد اللّه الأشعریّ،قال:سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:لا تستعن بالمجوس،و لو علی أخذ قوائم شاتک و أنت ترید ذبحها.
994-51- ابن عقده عن عبد اللّه بن إبراهیم بن قتیبه،عن علیّ بن الحکم،عن سلیمان بن جعفر،عن خالد الکیّال،عن عبد العزیز الصّائغ،قال:قال لی أبو عبد اللّه علیه السّلام أتری أنّ اللّه استرعی راعیا و استخلف خلیفه ثمّ یحجب عنهم شیئا من أمورهم.
تمّ المجلس الخامس عشر،و یتلوه المجلس السادس عشر إن شاء اللّه.
ص:132
[993]50-اسحاق بن عبد اللّه اشعری گفته است:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که می فرماید:از زرتشتی کمک نخواه اگرچه برای گرفتن پاهای گوسفندی باشد که می خواهی آن را ذبح کنی.
[994]51-عبد العزیز صائغ روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:آیا می پنداری که خداوند شبانی را به خدمت می گیرد و کسی را به جانشینی می گذارد و آن گاه چیزی از کارشان را از آنان پنهان می کند.
مجلس پانزدهم به پایان رسید و به دنبال آن ان شاء اللّه مجلس شانزدهم می آید.
ص:133
[16] المجلس السادس عشر فیه روایات أبی المفضّل الشیبانی،رواها محمّد بن الحسن الطّوسی عن الجماعه المسمین،عن أبی المفضل
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
995-1- أخبرنا جماعه منهم الحسین بن عبید اللّه،و أحمد بن محمّد بن عبدون،و الحسن بن إسماعیل بن أشناس،أبو طالب بن خرور و أبو الحسن الصّفّار،جمیعا عن أبی المفضّل عن أحمد بن سفیان بن العبّاس عن أحمد بن عبید بن ناصح عن محمّد بن عمر بن واقد الأسلمیّ عن إبراهیم بن إسماعیل،عن داود بن حصین،عن أبی غطفان،عن ابن عبّاس،قال:اجتمع المشرکون فی دار النّدوه لیتشاوروا فی أمر رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فأتی جبرئیل علیه السّلام رسول اللّه و أخبره الخبر،و أمره أن لا ینام فی مضجعه تلک اللّیله،فلمّا أراد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله المبیت أمر علیّا علیه السّلام أن یبیت فی مضجعه تلک اللّیله،فبات علیّ علیه السّلام و تغشّی ببرد أخضر حضرمیّ کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله ینام فیه،و جعل السّیف إلی جنبه،فلمّا اجتمع أولئک النّفر من
ص:134
جلسه شانزدهم
و در آن روایات ابو مفضّل شیبانی است که محمّد بن حسن طوسی به واسطۀ
گروهی که نامشان آورده شده از ابو مفضّل روایت کرده است.
به نام خداوند رحمتگر مهربان
[995]1-ابن عبّاس گوید:مشرکان در دار الندوه گرد آمدند تا دربارۀ قتل رسول خدا مشورت کنند.آن گاه جبرئیل علیه السّلام به نزد رسول خدا آمد و او را از آن آگاه کرد و فرمان داد که در آن شب در بستر خویش نخوابد.پس هنگامی که رسول خدا خواست شبانه حرکت کند به علی علیه السّلام فرمود تا آن شب را در بستر او بخوابد.پس علی علیه السّلام خوابید و پارچۀ برد سبز حضرمی را که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در آن می خوابید به خود پیچید و شمشیر را در کنارش گذاشت وقتی آن گروه قریشی گرد آمده و در کمین بودند تا آن حضرت را به قتل برسانند
ص:135
قریش یطوفون و یرصدونه،یریدون قتله،فخرج رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و هم جلوس علی الباب،عددهم خمسه و عشرون رجلا،فأخذ حفنه من البطحاء ثمّ جعل یذرّها علی رءوسهم و هو یقرأ یس وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ [یس(36):1-9]حتّی بلغ فَأَغْشَیْناهُمْ فَهُمْ لا یُبْصِرُونَ [یس(36):1-9]فقال لهم قائل:ما تنتظرون قد و اللّه خبتم و خسرتم،و اللّه لقد مرّ بکم و ما منکم رجل إلاّ و قد جعل علی رأسه ترابا.
فقالوا:و اللّه ما أبصرناه.قال:فأنزل اللّه(عزّ و جلّ): وَ إِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ وَ یَمْکُرُونَ وَ یَمْکُرُ اللّهُ وَ اللّهُ خَیْرُ الْماکِرِینَ [الانفال(8):30].
996-2- حدّثنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن محمّد بن أحمد بن یحیی بن صفوان،عن محفوظ بن بحر،عن الهیثم بن جمیل،عن قیس بن الرّبیع،عن حکیم بن جبیر،عن علیّ بن الحسین علیه السّلام فی قوله(عزّ و جلّ): وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ [البقره(2):207]قال:نزلت فی علیّ علیه السّلام حین بات علی فراش رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله.
997-3- أخبرنا جماعه عن أبی المفضّل،عن محمّد بن العبّاس النّحویّ،عن الخلیل بن أسد،عن سعید بن أوس،قال:کان أبو عمرو بن العلاء إذا قرأ وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ [البقره(2):207]قال:کرّم اللّه علیّا علیه السّلام، فیه نزلت هذه الآیه.
ص:136
رسول خدا بیرون آمد درحالی که آنان بر در نشسته بودند و شمارشان بیست و پنج تن بود.
پس یک مشت از خاک بطحاء را در برگرفت و آن را بر سر ایشان پاشید و این آیه ها را خواند:
یس* وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ ... فَأَغْشَیْناهُمْ فَهُمْ لا یُبْصِرُونَ [یس(36):آیۀ 1 تا 9]آن گاه شخصی به آنان گفت:منتظر نباشید.به خدا سوگند به خطا رفتید و زیان کردید.به خدا سوگند او از شما گذشت و هیچ مردی از شما نماند که بر سرش خاک نریخته باشد.آنان گفتند:به خدا سوگند که ما او را ندیدیم.آن گاه خداوند چنین نازل فرمود:«و هنگامی که کافران با تو خدعه کردند که تو را حبس کنند یا بکشند یا بیرونت کنند خدا هم مکر ورزید که خدا بهترین مکر کنندگان است».[انفال(8):آیۀ 30]
[996]2-حکیم جبیر دربارۀ این آیه«و برخی از مردم در جستجوی خرسندی خداوند جانشان را می فروشند»[بقره(2):آیۀ 207]روایت کرده که حضرت سجّاد علیه السّلام فرمودند:
دربارۀ علی علیه السّلام فرود آمد آن گاه که بر بستر رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله خوابید.
[997]3-ابو عمرو بن علا وقتی این آیه را می خواند:«و برخی از مردم در جست وجوی خرسندی خداوند جانشان را می فروشند».[بقره(2):آیۀ 207]می گفت:خداوند علی علیه السّلام را گرامی بدارد که این آیه دربارۀ او فرود آمده است.
ص:137
998-4- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن محمّد بن محمّد بن سلیمان،عن محمّد بن الصّبّاح،عن محمّد بن کثیر،عن عوف الأعرابیّ من أهل البصره،عن الحسن بن أبی الحسن،عن أنس بن مالک،قال:لمّا توجّه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله إلی الغار و معه أبو بکر،أمر النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله علیّا علیه السّلام أن ینام علی فراشه و یتوشّح ببردته،فبات علیّ علیه السّلام موطّنا نفسه علی القتل،و جاءت رجال قریش من بطونها یریدون قتل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فلمّا أرادوا أن یضعوا علیه أسیافهم لا یشکّون أنّه محمّد صلّی اللّه علیه و اله فقالوا:
أیقظوه لیجد ألم القتل و یری السّیوف تأخذه؛فلمّا أیقظوه و رأوه علیّا علیه السّلام ترکوه و تفرّقوا فی طلب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فأنزل اللّه(عزّ و جلّ): وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ [البقره(2):207] وَ اللّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ.
999-5- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن محمّد بن الحسین بن حفص، عن محمّد بن عبید عن أبی یحیی التّیمیّ،عن عبد اللّه بن جندب،عن أبی ثابت، عن أبیه،عن مجاهد،قال:فخرت عائشه بأبیها و مکانه مع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فی الغار،فقال عبد اللّه بن شدّاد بن الهاد:و أین أنت من علیّ بن أبی طالب حیث نام فی مکانه و هو یری أنّه یقتل؟فسکتت و لم تحر جوابا.
1000-6- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن عبید اللّه بن الحسین عن إبراهیم العلویّ،عن محمّد بن علیّ بن حمزه العلویّ،عن أبیه،عن الحسین بن زید،عن عبد اللّه بن محمّد بن عمر بن علیّ بن أبی طالب،عن أبیه،عن جدّه،عن
ص:138
[998]4-انس بن مالک روایت کرده که وقتی رسول خدا که ابو بکر نیز به همراهشان بود به سوی غار رفت،به علی علیه السّلام فرمود که بر بستر او بخوابد و برد او را به خود بپیچد.پس علی علیه السّلام درحالی که خودش را برای شهادت آماده کرده بود،خوابید.و مردان قریشی در حالی آمدند که می خواستند رسول خدا را بکشند،هنگامی که خواستند شمشیرهاشان را بر او بزنند تردید نداشتند که او محمّد صلّی اللّه علیه و اله است ولی گفتند:او را بیدار کنید تا درد کشته شدن را دریابد و ببیند که شمشیرها بر او فرود می آیند.چون او را بیدار کردند و دیدند که علی علیه السّلام است او را رها کردند و در جستجوی رسول خدا پراکنده شدند و خداوند عزّتمند چنین نازل فرمود:«و برخی از مردم در جست وجوی خشنودی خداوند جانشان را می فروشند و خداوند به بندگانش مهربان است».[بقره(2):آیۀ 207]
[999]5-مجاهد گفته است:عایشه به پدرش و همراهی او با رسول خدا در غار مباهات کرد عبد اللّه بن شدّاد بن هاد گفت:نظرت دربارۀ علی بن ابی طالب چیست وقتی در جای او خوابید و می دانست که کشته می شود؟عایشه خاموش شد و پاسخی نیافت.
ص:139
جعده بن هبیره،عن أمّ هانئ بنت أبی طالب علیه السّلام،قالت:لمّا أمر اللّه(تعالی)نبیّه صلّی اللّه علیه و اله بالهجره و أنام علیّا علیه السّلام فی فراشه و وشحه ببرد له حضرمیّ،ثمّ خرج،فإذا وجوه قریش علی بابه،فأخذ حفنه من تراب فذرّها علی رءوسهم،فلم یشعر به أحد منهم،و دخل علی بیتی،فلمّا أصبح أقبل علیّ و قال:أبشری یا أمّ هانئ،فهذا جبرئیل علیه السّلام یخبرنی أنّ اللّه(عزّ و جلّ)قد أنجی علیّا علیه السّلام من عدوّه.قالت:و خرج رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله مع جناح الصّبح إلی غار ثور،و کان فیه ثلاثا،حتّی سکن عنه الطّلب،ثمّ أرسل إلی علیّ علیه السّلام و أمره بأمره و أداء الأمانه.
1001-7- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن علیّ بن محمّد بن مهرویه و جعفر بن إدریس القزوینیّین عن داود بن سلیمان الغازی،عن الرّضا علیه السّلام و حدّثنا عبد اللّه بن أحمد بن عامر قال حدّثنا أبی و جدّی أحمد بن علیّ بن مهدیّ بن صدقه بن هشام بن غالب عن أبیه،قالوا:حدّثنا علیّ بن موسی الرّضا عن آبائه علیهم السّلام عن أمیر المؤمنین علیه السّلام قال:سمعت النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله یقول:الإیمان إقرار باللّسان،و معرفه بالقلب،و عمل بالأرکان،و لفظ الحدیث لداود بن سلیمان عن الرضا علیه السّلام.
1002-8- قال أبو المفضّل:و حدّثنا إسحاق بن إبراهیم الطّبریّ،عن عمّار بن رجاء الأسترآبادیّ،و محمّد بن عطیّه الرّازیّ،و أبو حاتم محمّد بن إدریس الحنظلیّ و غیرهم،جمیعا عن أبی الصّلت الهرویّ،قال:حدّثنا علیّ بن موسی
ص:140
[1000]6-امّ هانی بنت ابی طالب گفته است:وقتی خداوند والا به پیامبرش فرمان هجرت داد و ایشان علی علیه السّلام را در بستر خودش خواباند و با برد حضرمی خود،رویش را پوشاند و سپس خارج شد ناگاه قریشیان را بر در خانه دید،پس مشته ای از خاک برگرفت و آن را به روی سرشان پاشید و هیچ کدام از آنان او را ندیدند،و آن گاه به خانۀ من آمد.چون صبح شد به سوی من آمد و فرمود:مژده بر تو ای امّ هانی این جبرئیل علیه السّلام است که به من خبر می دهد همانا خداوند عزّتمند علی علیه السّلام را از دشمنانش نجات داده است.او گفته است:رسول خدا در آغاز صبح به سوی غار ثور رفت و سه روز در آن جا بود تا جست وجو تمام شد.سپس به دنبال علی فرستاد و فرمود تا کارهایش را انجام بدهد و امانت ها را بازگرداند.
[1001]7-حضرت علی بن موسی الرضا علیه السّلام از پدرانش علیهم السّلام روایت کرده که علی بن ابی طالب علیه السّلام فرمودند:از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله شنیدم که می فرمود:ایمان اقرار به زبان،شناخت با دل و عمل به اعضا است.عبارت حدیث از داود بن سلیمان از امام رضا علیه السّلام است.
ص:141
الرّضا عن أبیه،عن جعفر بن محمّد،عن أبیه،عن علیّ بن الحسین عن أبیه،عن علیّ بن أبی طالب علیه السّلام قال سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول:الإیمان قول باللّسان، و معرفه بالقلب،و عمل بالأرکان.قال أبو حاتم:قال أبو الصّلت:لو قرئ هذا الإسناد علی مجنون لبرأ بإذن اللّه(تعالی).
1003-9- قال أبو المفضّل:و هذا حدیث لم یحدّث به عن النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله إلاّ أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السّلام من روایه الرّضا عن آبائه علیهم السّلام،و أجمع علی هذا القول أئمّه أصحاب الحدیث فیما أعلم،و احتجّوا بهذا الحدیث علی المرجئه، و لم یحدّث به فیما أعلم إلاّ موسی بن جعفر عن أبیه(صلوات اللّه علیهما)،و کنت لا أعلم أنّ أحدا رواه عن موسی بن جعفر علیهما السّلام إلاّ ابنه الرّضا علیه السّلام حتّی حدّثناه محمّد بن علیّ بن معمّر الکوفیّ،و ما کتبته إلاّ عنه،قال:حدّثنا عبد اللّه ابن سعید البصریّ العابد بسورا،قال:حدّثنا محمّد بن صدقه و محمّد بن تمیم،قالا:حدّثنا موسی بن جعفر عن أبیه بإسناده مثله سواء.
1004-10- أخبرنا جماعه،قالوا:أخبرنا أبو المفضّل،قال:حدّثنا أبو علیّ محمّد بن همّام،قال:حدّثنا عبد اللّه بن عبد اللّه بن طاهر بن أحمد المصعبیّ،قال:
کنت فی مجلس أخی طاهر بن عبد اللّه بن طاهر بخراسان،و فی مجلسه یومئذ إسحاق بن راهویه الحنظلیّ و أبو الصّلت عبد السّلام بن صالح الهرویّ و جماعه من الفقهاء و أصحاب الحدیث،فتذاکروا الإیمان،فابتدأ إسحاق بن راهویه
ص:142
[1002]8-ابا صلت هروی گفته است:حضرت رضا علیه السّلام از پدرشان از حضرت صادق علیه السّلام از پدرشان از حضرت سجّاد علیه السّلام از پدرشان روایت کرده که علی بن ابی طالب علیه السّلام فرمودند:از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله شنیدم که فرمودند:ایمان اقرار به زبان،معرفت در دل و عمل به اعضا است.
ابو حاتم محمّد حنظلی گفته که ابا صلت گفت:اگر این سند بر دیوانه خوانده شود به اذن خدا بهبود می یابد.
[1003]9-ابو مفضل گفته است:و این حدیثی است که آن را کسی جز امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السّلام از پیامبر گرامی روایت نکرده است و حضرت رضا علیه السّلام آن را نقل فرموده است و چنان که می دانم بزرگان اصحاب حدیث بر این سخن اتّفاق نظر دارند و با این حدیث بر گروه مرجئه احتجاج کرده اند.و چنان که می دانم آن را جز موسی بن جعفر از پدرشان علیهم السّلام روایت نکرده است و همچنین گمان نمی کنم که این حدیث از موسی بن جعفر علیه السّلام را جز پسرش حضرت رضا علیه السّلام روایت کرده باشد.چنان که محمّد بن علی بن معمّر کوفی آن را برای ما حدیث کرد و من آن را جز از او ننوشتم.او گفته که عبد اللّه بن سعید بصری آن را در سورا به من گفت و عبد اللّه گفته که آن را محمّد بن صدقه و محمّد بن تمیم برایمان روایت کرده اند و آن دو گفتند که این حدیث را موسی بن جعفر علیه السّلام از پدرشان به همان سند برایمان روایت کردند.
[1004]10-عبد اللّه بن عبد اللّه بن طاهر مصعبی گفته است:در خراسان در مجلس برادرم طاهر بن عبد اللّه بن طاهر بودم آن روز اسحاق بن راهویه حنظلی و ابا صلت عبد السلام بن صالح هروی و گروهی از فقیهان و اصحاب حدیث گرد آمده و دربارۀ ایمان سخن گفتند.
ص:143
فتحدّث فیه بعدّه أحادیث،و خاض الفقهاء و أصحاب الحدیث فی ذلک،و أبو الصّلت ساکت،فقیل له:یا ابا الصّلت ألا تحدّثنا،فقال:حدّثنی الرّضا علیّ بن موسی بن جعفر بن محمّد بن علیّ بن الحسین بن علیّ بن أبی طالب صلّی اللّه علیه و اله و کان و اللّه رضی کما وسم بالرّضا قال:حدّثنا الکاظم موسی بن جعفر قال:حدّثنی أبی الصّادق جعفر بن محمّد قال:حدّثنی أبی الباقر محمّد بن علیّ قال:حدّثنی أبی السّجّاد علیّ بن الحسین قال حدّثنی أبی الحسین سبط رسول اللّه صلّی اللّه علیهم أجمعین و سیّد الشّهداء،قال حدّثنی أبی الوصیّ علیّ بن أبی طالب صلّی اللّه علیه و اله قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:الإیمان عقد بالقلب،و نطق باللّسان،و عمل بالأرکان.قال:
فخرس أهل المجلس کلّهم،و نهض أبو الصّلت،فنهض معه إسحاق بن راهویه و الفقهاء،فأقبل إسحاق بن راهویه علی أبی الصّلت قال له و نحن نسمع:یا ابا الصّلت،أیّ إسناد هذا؟فقال:یابن راهویه هذا سعوط المجانین،هذا عطر الرّجال ذوی الألباب.
1005-11- أخبرنا جماعه،قالوا:أخبرنا أبو المفضّل،قال:حدّثنا أبو عبد اللّه محمّد بن عبد اللّه بن راشد الطّاهریّ الکاتب،فی دار عبد الرّحمن بن عیسی بن داود بن الجرّاح و بحضرته إملاء یوم الثّلاثاء لتسع خلون من جمادی الأولی سنه أربع و عشرین و ثلاثمائه،قال:حملنی علیّ بن محمّد بن الفرات فی وقت من الأوقات برّا واسعا إلی أبی أحمد عبید اللّه بن عبد اللّه بن طاهر،فأوصلته الیه،
ص:144
ابتدا اسحاق بن راهویه لب به سخن گشود و حدیث هایی چند در آن باره باز گفت و فقهاء و اصحاب حدیث در آن مورد بحث کردند ولی ابا صلت خاموش بود به او گفتند:ای ابا صلت آیا برایمان حدیث نمی گویی؟او گفت:حضرت رضا علی بن موسی بن جعفر بن محمّد بن [علی بن]الحسین بن علی بن ابی طالب علیه السّلام به من فرمودند:-و به خدا سوگند او خشنود بود چنان که رضا نامیده شده بود-حضرت کاظم موسی بن جعفر علیه السّلام از پدرانشان از علی بن ابی طالب علیهم السّلام روایت کرده اند که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:ایمان پیمان قلبی،گفتار زبانی و عمل به اعضا است.راوی گفته است:در این هنگام اهل مجلس همگی خاموش شدند و ابا صلت برخاست و اسحاق بن راهویه و فقیهان هم با او برخاستند.آن گاه اسحاق بن راهویه به نزد ابا صلت آمد و درحالی که ما می شنیدیم به او گفت:ای ابا صلت این کدام حدیث است؟او گفت:ای پسر راهویه این دوای عقل دیوانگان است.این عطر مردان خردمند است.
[1005]11-ابو مفضّل گفته است:ابو عبد اللّه محمّد بن عبید اللّه بن راشد طاهری کاتب در خانۀ عبد الرّحمنان بن عیسی بن داود بن جرّاح-و در حضور برابرش نوشته ای بود-در روز سه شنبه نهم جمادی الاولی سال سیصد و بیست و چهار گفت:علی بن محمّد بن فرات روزی از روزها گندم بسیاری را به من سپرد تا آن را به ابو احمد عبید اللّه بن عبد اللّه بن طاهر برسانم.من آن را به او رساندم و او را سخت در تنگنا دیدم.آن گاه او گندم را پذیرفت و همان هنگام بدیهه ای سرود:
ص:145
و وجدته علی إضافه شدیده،فقبله و کتب فی الوقت بدیهه:
أیادیک عندی معظمات جلائل طوال المدی شکری لهنّ قصیر
فإن کنت عن شکری غنیّا فإنّنی إلی شکر ما أولیتنی لفقیر
قال:فقلت:هذا أعزّ اللّه الأمیر-حسن قال:أحسن منه ما سرقته منه فقلت:و ما هو؟قال:حدیثان حدّثنی بهما أبو الصّلت عبد السّلام بن صالح الهرویّ،قال:
حدّثنی أبو الحسن علیّ بن موسی الرّضا قال حدّثنی أبی عن جدّی جعفر بن محمّد عن أبیه،عن جدّه،علیّ بن الحسین عن أبیه،عن جدّه أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیهم أجمعین قال:قال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله:أسرع الذّنوب عقوبه کفران النّعمه.
و حدّثنی أبو الصّلت بهذا الإسناد،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یؤتی بعبد یوم القیامه فیوقف بین یدی اللّه(عزّ و جلّ)فیأمر به إلی النّار،فیقول:أی ربّ أمرت بی إلی النّار و قد قرأت القرآن!فیقول اللّه:أی عبدی إنّی أنعمت علیک فلم تشکر نعمتی.
فیقول:أی ربّ أنعمت علیّ بکذا،فشکرتک بکذا و أنعمت علیّ بکذا؛فشکرتک بکذا فلا یزال یحصی النّعمه یعدّد الشّکر فیقول اللّه(تعالی)صدقت عبدی إلاّ أنّک لم تشکر من أجریت لک نعمتی علی یدیه،و إنّی قد آلیت علی نفسی أن لا أقبل شکر عبد لنعمه أنعمتها علیه حتّی یشکر من ساقها من خلقی إلیه.قال:فانصرفت بالخبر إلی علیّ بن الفرات،و هو فی مجلس أبی العبّاس أحمد بن محمّد بن الفرات،و ذکرت ما جری،فاستحسن الخبر و انتسخه،و ردّنی فی الوقت إلی
ص:146
عطایای تو در نزد من بزرگ و باشکوه است
و تا پایان روزگار سپاس من برای آن اندک
اگر تو از سپاس من بی نیاز هستی،من
به سپاس آنچه با من کرده ای،نیازمندم
من گفتم:این نیکو است-خداوند امیر را گرامی بدارد-.او گفت:نیکوتر از این چیزی است که من از او نهان داشته ام.[برایش در نامه ننوشتم]من گفتم:آن چیست؟او گفت:دو حدیث که ابا صلت عبد السلام ابن صالح هروی برای من گفته است.او گفت که ابو الحسن علی بن موسی الرضا علیه السّلام از پدرشان به نقل از جدّشان حضرت صادق علیه السّلام از پدرشان به نقل از جدّشان حضرت سجّاد علیه السّلام از پدرشان به نقل از جدّشان امیر مؤمنان علیهم السّلام روایت کرده که پیامبر گرامی فرمودند:شتابان ترین گناه به سوی عذاب ناسپاسی نعمت است.ابا صلت با همین سند به من گفت که به پیامبر گرامی فرمودند:در روز قیامت بنده ای را می آورند و در برابر خداوند عزّتمند می ایستانند و آنگاه که خدا او را به دوزخ فرمان می دهد او عرض می کند پروردگارا فرمان دادی مرا به دوزخ افکنند درحالی که من قرآن خوانده ام.خداوند می فرماید:ای بندۀ من به تو نعمت دادم و تو مرا سپاس نگزاردی.او عرض می کند:پروردگارا تو فلان نعمت را به من دادی و من چنین و چنان تو را سپاس گزاردم و باز فلان نعمت را دادی و من چنین و چنان تو را سپاس گزاردم و پیوسته نعمت ها را می شمرد و سپاس ها را باز می گوید.تا خداوند والا می فرماید:راست می گویی جز این که تو از کسی که نعمت مرا از دستان او گرفتی سپاسگزاری نکردی.و همانا من با خودم عهد کرده ام که سپاس بنده را برای نعمتی که به او داده ام از او نپذیرم تا او از کسی که آن نعمت را به سوی او رانده است سپاسگزاری کند.راوی گفته است:من با این خبر به سوی علی بن فرات بازگشتم درحالی که در مجلس ابو عبّاس احمد بن محمد بن فرات بود.وقتی خبر را گفتم:
ص:147
أحمد أبی عبید اللّه بن عبد اللّه ببرّ واسع من برّ أخیه،فأوصلته إلیه،فقبله و سرّ به، و کتب إلیه:.
شکراک معقود بإیمانی حکم فی سرّی و إعلانی
عقد ضمیر و فمّ ناطق و فعل أعضاء و أرکان
فقلت:هذا-أعزّ اللّه الأمیر-أحسن من الأوّل.فقال:أحسن منه ما سرقته منه.
قلت:و ما هو؟قال:حدّثنا أبو الصّلت عبد السّلام بن صالح بنیسابور،قال:
حدّثنی أبو الحسن علیّ بن موسی الرّضا علیه السّلام قال:حدّثنی أبی موسی الکاظم، قال:حدّثنی أبی جعفر الصّادق،قال:حدّثنی أبی محمّد بن علیّ الباقر،قال:
حدّثنی أبی علیّ السّجّاد،قال:حدّثنی أبی الحسین السّبط،قال:حدّثنی أبی أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السّلام،قال:قال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله:الإیمان عقد بالقلب،و نطق باللّسان،و عمل بالأرکان.قال:فعدت إلی أبی العبّاس بن الفرات فحدّثته بالحدیث فانتسخه.قال:أبو أحمد و کان أبو الصّلت فی مجلس أخی بنیشابور و حضر مجلسه متفقّهه نیشابور و أصحاب الحدیث منهم،و فیهم إسحاق بن راهویه،فأقبل إسحاق علی أبی الصّلت،فقال:یا أبا الصّلت،أیّ إسناد هذا ما أغربه و أعجبه!قال:هذا سعوط المجانین الّذی إذا سعط به المجنون برأ بإذن اللّه (تعالی).قال أبو المفضّل:حدّثت أبی علیّ بن همّام عمّا تقدّمه من حدیثه عن أبی أحمد،و سألنی فی الحدیث الثّانی أن أملیه علیه من أجل الزّیاده فیه و الشّعر
ص:148
او آن را نیکو شمرد و نوشت و همان هنگام مرا با گندمی بیشتر از برادرش به سوی ابو احمد عبد اللّه بن عبد اللّه برگرداند.من آن را به او رساندم.او پذیرفت و شادمان شده به او نوشت:
سپاس برای تو،به سوگندهایم گره خورده است
و حاکم بر نهان و آشکار من است
پیوند درونم و گفتار زبان سخنگویم
و کردار اعضا و ارکان من است
من گفتم:-خداوند امیر را گرامی بدارد-این نیکوتر از نخستین است.او گفت:نیکوتر از این، چیزی است که من از او نهان داشته ام.من گفتم:آن چیست؟گفت:ابا صلت عبد السلام بن صالح در نیشابور به ما گفت حضرت ابو الحسن رضا علیه السّلام از پدرشان به نقل از حضرت صادق علیه السّلام به نقل از حضرت سجّاد علیه السّلام از پدرشان به نقل از امیر مؤمنان علیه السّلام روایت کرد که پیامبر گرامی فرمودند:ایمان پیمان قلبی،گفتار زبانی و عمل به اعضا است.راوی گفته است:
من به نزد ابو عباس بن فرات رفتم و حدیث را برایش گفتم و او آن را نوشت.ابو احمد گفته است:ابا صلت در مجلس برادرم در نیشابور بود و در مجلس او فقیهان نیشابور و اصحاب حدیث حاضر می شدند و از آن جمله اسحاق بن راهویه بود که به سوی ابا صلت آمد و گفت:
این دوای عقل دیوانگان است.دوایی که وقتی دیوانه آن را در بینی اش بریزد و به اذن خدای والا بهبودی می یابد.ابو مفضّل گفته است:حدیث پیشین ابو احمد را از ابو علی بن همّام نقل کردم و او دربارۀ حدیث دوم از من خواست که آن را برایش بخوانم تا بنویسد؛زیرا چیزی افزون تر و شعری داشت و من بر او خواندم.
ص:149
فأملیته علیه.
1006-12- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن محمّد بن الحسین الخثعمیّ، عن عبّاد بن یعقوب الأسدیّ،عن أرطاه بن حبیب،عن عبید بن ذکوان،عن عمرو بن خالد،قال:حدّثنی زید بن علیّ و هو آخذ بشعره،قال:حدّثنی أبی علیّ بن الحسین و هو آخذ بشعره،قال:سمعت أبی الحسین بن علیّ و هو آخذ بشعره، قال:سمعت أمیر المؤمنین و هو آخذ بشعره،قال:سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و هو آخذ بشعره،قال:من آذی شعره منّی فقد آذانی،و من آذانی فقد آذی اللّه(عزّ و جلّ) و من آذی اللّه(عزّ و جلّ)لعنه ملأ السّماوات و ملأ الأرض و تلا: إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِیناً [الاحزاب(33):57].
1007-13- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن محمّد بن القاسم بن زکریّا، عن حسین بن نصر بن مزاحم،عن أبیه،عن أبی خالد الواسطیّ،عن زید بن علیّ، عن آبائه،عن علیّ علیه السّلام قال:أتی رجل إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فقال:یا رسول اللّه،أیّ الخلق أحبّ إلیک؟قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و أنا إلی جنبه هذا و ابناه و أمّهما،هم منّی و أنا منهم، و هم معی فی الجنّه هکذا؛و جمع بین إصبعیه.
1008-14- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن محمّد بن جعفر بن هشام، عن محمّد بن إسماعیل بن علیّه،عن وهب بن حریز،عن أبیه،عن الفضیل بن یسار،عن أبی جعفر محمّد بن علیّ علیه السّلام قال:من أعطی الدّعاء لم یحرم الإجابه،
ص:150
[1006]12-زید بن علی درحالی که مویش را گرفته بود،گفت:پدرم علی بن حسین علیه السّلام در حالی که مویش را گرفته بود،فرمود:از پدرم حسین بن علی علیه السّلام شنیدم درحالی که مویش را گرفته بود،فرمود:از امیر مؤمنان علی بن ابیطالب علیه السّلام شنیدم درحالی که مویش را گرفته بود،فرمود:
از رسول خدا شنیدم درحالی که مویش را گرفته بود،فرمود:هرکسی تار مویی از من بیازارد مرا آزرده است و هرکس مرا بیازارد،خداوند عزّتمند را آزرده است و هرکس خداوند عزتمند را بیازارد،ساکنان آسمان ها و ساکنان زمین او را لعنت می کنند.سپس این آیه را خواند:«همانا کسانی که خداوند و فرستاده اش را می آزارند،خداوند آنان را در دنیا و آخرت لعنتشان می کند و عذابی خوارکننده برایشان آماده می کند».[احزاب(33):آیۀ 57]
[1007]13-زید بن علی از پدرانش به نقل از علی علیه السّلام روایت کرده که مردی به خدمت پیامبر گرامی آمد و عرض کرد:ای رسول خدا کدام مردمان در نزد شما محبوب ترند؟رسول خدا درحالی که من در کنارش بودم،فرمودند:این و دو پسرش و مادرشان.ایشان از منند و من از آنان هستم.آنان در بهشت نیز بدین سان با من هستند.و انگشتانشان را با هم جمع کردند.
[1008]14-فضیل بن یسار روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:به هرکس[توفیق]دعا داده شود از اجابت محروم نمی شود
ص:151
و من أعطی الشّکر لم یمنع الزّیاده؛و تلا أبو جعفر علیه السّلام وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ [ابراهیم(14):7].
1009-15- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن محمّد بن عبد اللّه بن راشد، عن عبید اللّه بن عبد اللّه بن طاهر،عن الهرویّ،عن الرّضا علیه السّلام قال إذا ولّی الظّالم الظّالم فقد أنتصف الحقّ،و إذا ولّی العادل العادل فقد اعتدل الحقّ،و إذا ولّی العادل الظّالم فقد استراح الحقّ،و إذا ولّی العبد الحرّ فقد استرقّ الحقّ.
1010-16- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن عبد اللّه بن محمّد بن محمود، عن أحمد بن عبد الرّحمن الذّهلیّ،عن عبد الرّحمن بن أبی حمّاد،عن أبی العلاء الخفّاف،یعنی خالد بن طهمان،عن شجره.قال:قال أبو جعفر الباقر علیه السّلام یا شجره، بحبّنا تغفر لکم الذّنوب.
1011-17- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن أحمد بن عبد اللّه بن عمّار الثّقفیّ،الکاتب،عن علیّ بن محمّد النّوفلیّ،عن محمّد بن الحارث الدّهنیّ،عن القاسم بن الفضل،عن عبّاد المنقریّ،عن الصّادق عن آبائه علیهم السّلام عن علیّ علیه السّلام،قال:
مرّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله بظبیه مربوطه بطنب فسطاط،فلمّا رأته أطلق اللّه(عزّ و جلّ) لسانها فکلّمته فقالت:یا رسول اللّه إنّی أمّ خشفین عطشانین،و هذا ضرعی قد امتلأ لبنا،فخلّنی لأنطلق فأرضعهما ثمّ أعود فتربطنی کما کنت.فقال لها رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و کیف و أنت ربیطه قوم و صیدهم.قالت:بلی یا رسول اللّه.أنا أجیء
ص:152
و به هرکس[توفیق]سپاسگزاری داده شود از فزونی محروم نمی شود آنگاه این آیه را خواندند:«و زمانی که پروردگارتان اعلام کرد اگر سپاسگزاری کنید،افزونی تان خواهم داد».[ابراهیم(14):آیۀ 7]
[1009]15-ابا صلت عبد السلام بن صالح هروی گفته است:از حضرت رضا علیه السّلام شنیدم که می فرمود:وقتی ستمکاری بر ستمکار دیگر حاکم باشد حق اعمال می شود و زمانی که عادل حاکم عادلی دیگر باشد حق رعایت می شود.ولی چون عادلی حاکم ستمکار می شود،حق آرامش می یابد و چون نوکری بر آزاد حاکم شود،حق برده می شود.
[1010]16-شجره روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:ای شجره گناهان شما به سبب دوستداری ما آمرزیده می شود.
[1011]17-عبّاد منقری روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:پدرم از پدرش از جدّش به نقل از علی بن ابی طالب علیه السّلام روایت کرد که رسول خدا بر آهوی بسته شده به خیمه ای گذشت و چون او حضرت را دید خداوند عزّتمند زبانش را به سخن گفتن باز کرد و با حضرت سخن گفت.آن آهو عرض کرد:ای رسول خدا من مادر دو بچّه آهوی تشنه ام.در حالی که سینه هایم از شیر پر است.مرا برهان تا بروم و آن ها را شیر بدهم و سپس بازگردم تا مرا ببندی،همان گونه که بوده ام.رسول خدا به او فرمود:چگونه چنین می کنی درحالی که تو صید و گرفتار این مردمی.او عرض کرد:
ص:153
فتربطنی أنت بیدک کما کنت.فأخذ علیها موثقا من اللّه لتعودنّ و خلّی سبیلها.فلم تلبث إلاّ یسیرا حتّی رجعت،قد فرغت ما فی ضرعها،فربطها نبیّ اللّه کما کانت، ثمّ سأل:لمن هذا الصّید؟فقیل له:هذه لبنی فلان،فأتاهم النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و کان الّذی اقتنصها منهم منافقا،فرجع عن نفاقه و حسن إسلامه،فکلّمه النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فی بیعها لیشتریها منه،قال:بلی أخلّی سبیلها فداک أبی و أمّی یا نبیّ اللّه.فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:لو أنّ البهائم یعلمون من الموت ما تعلمون أنتم ما أکلتم منها سمینا.
1012-18- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن محمّد بن محمّد بن سلیمان، عن محمّد بن حمید الرّازیّ،عن إبراهیم بن المختار،عن النّضر بن حمید،عن أبی إسحاق،عن الأصبغ،عن أمیر المؤمنین علیه السّلام صلوات اللّه علیه أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله قال ما من أهل بیت فیهم اسم نبیّ إلاّ بعث اللّه إلیهم ملکا یقدّسهم بالغداه و العشیّ.
1013-19- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن علیّ بن أحمد بن سیابه،عن عبد الرّحمن بن کثیر الهاشمیّ،عن حمّاد بن عیسی،عن ابن أذینه،عن الفضیل، قال:سمعت الصّادق و الباقر علیه السّلام یحدّثان عن آبائهما عن أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیهم قال:سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول:نیّه المؤمن أبلغ من عمله،و کذلک الفاجر.
1014-20- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن جعفر بن محمّد،عن جعفر بن عبد اللّه العلویّ،عن حمزه بن أحمد بن عبد اللّه بن محمّد بن عمر بن علیّ،عن
ص:154
ای رسول خدا من بازمی گردم تا شما مرا به دست خودت ببندی،چنان که بسته بودند.آنگاه حضرت از او پیمان گرفت که حتما بازگردد و سپس رهایش کرد.آن گاه اندکی نگذشت که بازگشت درحالی که سینه از شیر خالی شده بود.پس رسول خدا او را چنان که بود،بست و سپس پرسید:این صید از آن کیست؟گفتند:این صید از آن بنی فلان است.آن گاه آنان به خدمت پیامبر آمدند کسی که آن آهو را صید کرده بود شخصی منافق بود که[در اثر این کار شگفت انگیز]از نفاقش دست کشید و مسلمانی نیکو شد.آن گاه پیامبر گرامی با او دربارۀ فروش آن سخن گفت تا آن را از او بخرد.او گفت:پدر و مادرم به فدایت به خاطر پیامبر خدا من آن را رها می کنم.رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:اگر آنچه را شما از مرگ می دانید چارپایان بدانند هیچ کدام از شما حیوان پرگوشتی نمی خورید.
[1012]18-اصبغ بن نباته روایت کرده که علی بن ابی طالب علیه السّلام فرمودند:هر خاندانی که نام پیامبری در میانشان باشد،خداوند عزّتمند فرشته ای را به سویشان می فرستد تا آنان را در صبح و شام تجلیل کند.
[1013]19-فضیل بن یسار گفته است:از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم و حضرت صادق از پدرشان به نقل از حضرت سجّاد از پدرشان برایم روایت کردند که علی بن ابی طالب علیه السّلام فرمودند:از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله شنیدم که می فرمودند:نیّت مؤمن رساتر از عمل او است.و همچنین نیّت گناهکار.
ص:155
عمّه عیسی بن عبد اللّه،عن أبیه،عن جدّه،عن علیّ بن أبی طالب علیه السّلام،قال:جاء رجل إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فقال:یا رسول اللّه،عندی دینار فما تأمرنی به؟قال:أنفقه علی أمّک.قال:عندی آخر فما تأمرنی به؟قال:أنفقه علی أبیک.قال:عندی آخر فما تأمرنی به؟قال:أنفقه علی أخیک.قال:عندی آخر فما تأمرنی به؟و لا و اللّه ما عندی غیره.قال:أنفقه فی سبیل اللّه،و هو أدناها أجرا.
1015-21- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن محمّد بن جعفر الرّزّاز،عن أیّوب بن نوح،عن صفوان بن یحیی،عن العلاء،عن محمّد،عن الصّادق،عن آبائه علیهم السّلام،عن علیّ صلوات اللّه علیه قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:النّظر إلی العالم عباده،و النّظر إلی الإمام المقسط عباده،و النّظر إلی الوالدین برأفه و رحمه عباده، و النّظر إلی الأخ تودّه فی اللّه(عزّ و جلّ)عباده.
1016-22- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن محمّد بن معاذ بن سعید،عن أحمد بن المنذر،عن عبد الوهّاب بن همّام،عن أبیه همّام بن نافع،عن همّام بن منبّه،عن حجر المذریّ،قال:قدمت مکّه و بها أبو ذرّ رحمه اللّه جندب بن جناده،و قدم فی ذلک العام عمر بن الخطّاب حاجّا،و معه طائفه من المهاجرین و الأنصار فیهم علیّ بن أبی طالب علیه السّلام،فبینا أنا فی المسجد الحرام مع أبی ذرّ جالس إذ مرّ بنا علیّ علیه السّلام و وقف یصلّی بإزائنا،فرماه أبو ذرّ ببصره،فقلت:یرحمک اللّه یا أبا ذرّ،إنّک لتنظر إلی علیّ علیه السّلام فما تقلع عنه؟قال:إنّی أفعل ذلک و قد سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله
ص:156
[1014]20-عیسی بن عبد اللّه از پدرش به نقل از جدّش روایت کرده که علی بن ابی طالب علیه السّلام فرمودند:مردی به خدمت پیامبر آمد و عرض کرد:ای رسول خدا من یک دینار پول دارم،با آن چه کنم؟حضرت فرمودند:آن را به مادرت بده.او عرض کرد:دینار دیگری نیز دارم،با آن چه کنم؟فرمودند:آن را به پدرت بده.او عرض کرد:دینار دیگری هم دارم،با آن چه کنم؟ حضرت فرمودند:آن را به برادرت بده.او عرض کرد:دینار دیگر هم دارم،آن را چه کنم؟و به خدا سوگند که جز آن دینار دیگری ندارم.حضرت فرمودند:آن را در راه خدا ببخش و این اندک پاداش ترین همین دینارها است.
[1015]21-محمّد بن مسلم از حضرت صادق به نقل از پدرشان از جدّشان از حضرت حسین علیه السّلام به نقل از علی علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:نگاه به عالم عبادت است،نگاه به پیشوای عادل عبادت است،نگاه مهربان و دلسوزانه به پدر و مادر عبادت است، و نگاه به برادری که او را در راه خدا دوست می دارید عبادت است.
[1016]22-حجر مذری گفت:من به مکه رسیدم هنگامی که ابوذر جندب بن جناده در آن جا بود و در آن سال عمر خطاب به همراهی گروهی از مهاجران و انصار که علی بن ابی طالب علیه السّلام نیز در میانشان بود به حج رفته بود هنگامی که در مسجد الحرام به همراه ابو ذر نشسته بودم ناگاه علی علیه السّلام از ما عبور کرد و در کنار ما به نماز ایستاد.ابوذر به او چشم دوخت و من گفتم:ای ابو ذر خدا تو را بیامرزد تو به علی می نگری و از او چشم برنمی داری؟او گفت:چنین می کنم؛ زیرا از رسول خدا شنیدم که می فرمود:نگاه به علی بن ابی طالب علیه السّلام عبادت است و نگاه به پدر و مادر با مهربانی و دلسوزی عبادت است و نگاه به قرآن عبادت است و نگاه به کعبه عبادت است.
ص:157
یقول:النّظر إلی علیّ بن أبی طالب عباده،و النّظر إلی الوالدین برأفه و رحمه و عباده،و النّظر فی الصّحیفه-یعنی صحیفه القرآن-عباده،و النّظر إلی الکعبه عباده.
1017-23- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،قال:حدّثنا یحیی بن علیّ بن عبد الجبّار السّدوسیّ بالسّیرجان،قال:حدّثنی عمّی محمّد بن عبد الجبّار،قال:
حدّثنا حمّاد بن عیسی،عن عمر بن أذینه،عن عبد الرّحمن بن أذینه العبدیّ،عن أبیه،و أبان مولاهم،عن أنس بن مالک،قال:رأیت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یوما مقبلا علی علیّ بن أبی طالب علیه السّلام و هو یتلو هذه الآیه وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَهً لَکَ عَسی أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً [اسراء(17)،الآیه 79]فقال:یا علیّ،إنّ ربّی(عزّ و جلّ) ملّکنی الشّفاعه فی أهل التّوحید من أمّتی و حظّر ذلک عمّن ناصبک و ناصب ولدک من بعدک.
1018-24- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن عبید اللّه بن الحسین بن إبراهیم العلویّ،عن محمّد بن علیّ بن حمزه العلویّ،عن أبیه،عن الحسین بن زید،و عبد اللّه بن إبراهیم الجعفریّ معا عن جعفر بن محمّد،عن آبائه علیه السّلام،قال:
قال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله:یا أبا ذرّ،من أحبّنا أهل البیت فلیحمد اللّه علی أوّل النّعم.قال:یا رسول اللّه،و ما أوّل النّعم؟قال:طیب الولاده،إنّه لا یحبّنا أهل البیت إلاّ من طاب مولده.
ص:158
[1017]23-انس بن مالک گفته است:روزی رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله را دیدم که به علی بن ابی طالب علیه السّلام رو کرده و این آیه را می خواند:«مقداری از شب را برخیز و نافله بخوان که ویژۀ تو است.
امید است که پروردگارت تو را به مقامی پسندیده برانگیزد»[اسراء(17):آیۀ 79]آن گاه فرمود:ای علی پروردگارم شفاعت اهل توحید امّتم را به من داد و آن را از کسانی که با تو و فرزندانت پس از تو دشمنی کردند،بازداشت.
[1018]24-حسین بن زید و عبد اللّه بن ابراهیم جعفری از حضرت صادق علیه السّلام به نقل از پدرشان از جدّشان به نقل از حضرت حسین علیه السّلام از پدرشان علی علیه السّلام روایت کرده اند که پیامبر گرامی صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:ای ابو ذر هرکس ما اهل بیت را دوست می دارد باید بر نخستین نعمت ها سپاس بگوید.او عرض کرد:ای رسول خدا نخستین نعمت ها چیست؟حضرت فرمود:
حلال زادگی؛زیرا جز کسی که حلال زاده است ما اهل بیت را دوست نمی دارد.
ص:159
1019-25- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن جعفر بن محمّد بن جعفر الحسنیّ،عن أحمد بن عبد المنعم الصّیداویّ،عن عمرو بن شمر،عن جابر الجعفیّ،عن الباقر علیه السّلام،عن جابر بن عبد اللّه.قال:أحمد و حدّثنا عبید اللّه بن محمّد الفزاریّ،عن جعفر بن محمّد،عن جابر بن عبد اللّه،قال:سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول لعلیّ علیه السّلام یا علی،ألا أسرّک،ألا أمنحک،ألا أبشّرک؟قال:بلی.قال:
إنّی خلقت أنا و أنت من طینه واحده و فضلت منها فضله فخلق اللّه منها شیعتنا، فإذا کان یوم القیامه دعی النّاس بأسماء أمّهاتهم سوی شیعتنا فإنّهم یدعون بأسماء آبائهم لطیب مولدهم.
1020-26- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن محمّد بن جعفر بن رباح الأشجعیّ،عن عبّاد بن یعقوب الأسدیّ،عن أرطاه بن جندب عن زیاد بن المنذر،عن أبی جعفر محمّد بن علیّ علیها السّلام قال:لمّا أصابت امرأه العزیز الحاجه قیل لها:لو أتیت یوسف بن یعقوب علیه السّلام فشاورت فی ذلک،فقیل لها:إنّا نخافه علیک.
قالت:کلاّ إنّی لا أخاف من یخاف اللّه؛فلمّا دخلت علیه فرأته فی ملکه،قالت:
الحمد للّه الّذی جعل العبید ملوکا بطاعته،و جعل الملوک عبیدا بالمعصیه؛ فتزوّجها فوجدها بکرا،فقال:ألیس هذا أحسن،ألیس هذا أجمل؟فقالت:إنّی کنت بلیت منک بأربع خصال:کنت أجمل أهل زمانی،و کنت أجمل أهل زمانک، و کنت بکرا،و کان زوجی عنّینا.فلمّا کان من أمر إخوه یوسف ما کان،کتب
ص:160
[1019]25-جابر بن عبد اللّه گفته است:از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله شنیدم که به علی علیه السّلام می فرمود:ای علی آیا تو را شاد نکنم.آیا به تو چیزی نبخشم.آیا به تو مژده ندهم؟او عرض کرد:چرا ای رسول خدا.حضرت فرمود:همانا من و تو از یک گل آفریده شدیم و زیادی آن باقی ماند.آن گاه خداوند از آن،شیعیان ما را آفرید.چون روز قیامت شود مردم به نام مادرانشان خوانده شوند جز شیعیان ما که آنان به جهت حلال زادگی شان به نام پدرانشان خوانده می شوند.
[1020]26-زیاد بن منذر روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:وقتی زن عزیز مصر به تهیدستی دچار شد به او گفتند:کاش به نزد یوسف علیه السّلام می رفتی و در این باره از او چاره جویی می کردی.و آن گاه گفتند:ولی ما از او بر تو می ترسیم.او گفت:هرگز.من از کسی که از خدا می هراسد،نمی ترسم.و وقتی به نزد او رفت و او را در حکومت دید،گفت:سپاس خداوندی را که بنده را به جهت فرمانبری اش حاکم کرد و حاکم را به جهت نافرمانی اش بنده ساخت.آن گاه یوسف،او را به ازدواج خود درآورد و او را بکر و دست نخورده یافت.پس گفت:آیا این نیکوتر نیست؟آیا این زیباتر نیست؟و او گفت:من به سبب چهار خصلت با تو امتحان شدم؛ من زیباترین زن دوران خودم بودم و تو زیباترین مرد دوران خودت بودی،من بکر بودم و همسرم عنّین بود و چون کار برادران یوسف به آنجا رسید که یعقوب به یوسف علیه السّلام-درحالی که نمی دانست او یوسف است-نوشت:
ص:161
یعقوب علیه السّلام إلی یوسف علیه السّلام و هو لا یعلم أنّه یوسف:«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم.من یعقوب بن إسحاق بن إبراهیم خلیل اللّه(عزّ و جلّ)إلی عزیز آل فرعون.سلام علیک،فإنّی أحمد إلیک الّذی لا إله إلاّ هو.أمّا بعد:فإنّا أهل بیت تولع بنا أسباب البلاء،کان جدّی إبراهیم علیه السّلام ألقی فی النّار فی طاعه ربّه،فجعلها اللّه(عزّ و جلّ) علیه بردا و سلاما،و أمر اللّه جدّی أن یذبح أبی ففداه بما فداه به،و کان لی ابن و کان من أعزّ النّاس عندی ففقدته فأذهب حزنی علیه نور بصری،و کان له أخ من أمّه فکنت إذا ذکرت المفقود ضممت أخاه هذا إلی صدری فیذهب عنّی بعض وجدی و هو المحبوس عندک فی السّرقه،فإنّی أشهدک أنّی لم أسرق و لم ألد سارقا»فلمّا قرأ یوسف الکتاب بکی و صاح و قال: اِذْهَبُوا بِقَمِیصِی هذا فَأَلْقُوهُ عَلی وَجْهِ أَبِی یَأْتِ بَصِیراً وَ أْتُونِی بِأَهْلِکُمْ أَجْمَعِینَ [یوسف(12):93].قال أبو المفضّل:اختلف النّاس فی الذّبیح و قول النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله أنا ابن الذّبیحین»یعنی إسماعیل و عبد اللّه أباه علیهما السّلام،و العرب مجمعه أنّ الذّبیح هو إسماعیل و أنا أقول:اختلفت روایات العامّه و الخاصّه فی الذّبیح من هو،و الصّحیح أنّه إسماعیل لمکان الخبر و لإجماع علماء أهل البیت علی أنّه إسماعیل.
1021-27- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن أحمد بن محمّد بن عبد الخالق،عن الولید بن شجاع،عن محمّد بن حسین،عن موسی بن سعید الرّقاشیّ قال:لمّا قدم یعقوب علیه السّلام خرج یوسف علیه السّلام فاستقبله فی موکبه فمرّ بامرأه العزیز
ص:162
«به نام خداوند رحمتگر مهربان.از یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم خلیل اللّه به عزیز خاندان فرعون.سلام بر تو.من در برابر تو کسی را سپاس می گویم که هیچ معبودی جز او نیست.امّا بعد:همانا ما خاندان چنان هستیم که اسباب بلا به ما مشتاقند.جدّم ابراهیم علیه السّلام را به جهت فرمانبری از پروردگارش به آتش انداختند و خداوند آن را بر او سرد و سلامت کرد آن گاه خداوند به او فرمان داد که پدرم را ذبح کند ولی او را با قربانی دیگری باز خرید و من پسری داشتم که گرامی ترین مردمان در نزدم بود و اکنون او را گم کرده ام و اندوهم بر او،نور دیدگانم را برده است.و او برادری از مادرش داشت که چون به یاد آن گم شده می افتادم این برادرش را بر سینه ام می چسباندم تا بخشی از احساس شدیدم را ببرد و اکنون او به سبب دزدی در نزد شما حبس شده است.من تو را گواه می گیرم که هرگز دزدی نکرده ام و هرگز دزد به دنیا نیاورده ام».وقتی یوسف نامه را خواند گریست و فریاد کشید و گفت:«این پیراهن مرا ببرید و بر صورت پدرم بیفکنید تا بینا شود و همۀ خانوادۀ خود را نزد من بیاورید»[یوسف(12):
آیۀ 93]ابو مفضّل گفته است:مردمان در آن قربانی اختلاف دارند.و این سخن پیامبر گرامی است که فرمودند:«من پسر دو قربانی ام».که مقصود اسماعیل و پدرشان عبد اللّه علیه السّلام است و عرب بر این که قربانی اسماعیل بوده است،اتفاق نظر دارد و من می گویم:روایات عامّه و خاصّه در این که قربانی چه کسی بوده است،اختلاف دارد و درست این است که اسماعیل بوده باشد.به جهت آن روایت و اتفاق نظر عالمان اهل بیت بر این که او اسماعیل بوده است.
[1021]27-موسی بن سعید رقّاشی گفته است:وقتی یعقوب به نزد یوسف علیه السّلام آمد یوسف علیه السّلام بیرون آمد تا او را در میان همراهانش استقبال کند.ناگاه به زن عزیز گذشت
ص:163
و هی تعبد فی غرفه لها،فلمّا رأته عرفته فنادته بصوت حزین:أیّها الراکب،طالما ما أحزنتنی،ما أحسن التّقوی کیف حرّر العبید،و أقبح الخطیئه کیف عبّدت الأحرار!
1022-28- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن رجاء بن یحیی،عن یعقوب بن یزید الأنباریّ،عن زیاد بن مروان،عن جرّاح بن ملیح أبی وکیع،عن أبی إسحاق السّبیعیّ،عن الحارث الهمدانیّ،عن أمیر المؤمنین علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:یا علیّ،ما من عبد إلاّ و له جوّانیّ و برّانیّ-یعنی سریره و علانیه-فمن أصلح جوّانیّه أصلح اللّه(عزّ و جلّ)برّانیّه و من أفسد جوّانیّه أفسد اللّه برّانیّه؛و ما من أحد إلاّ و له صیت فی أهل السّماء وصیت فی أهل الأرض،فإذا حسن صیته فی أهل السّماء وضع ذلک له فی أهل الأرض،و إذا ساء صیته فی أهل السّماء وضع ذلک له فی الأرض،قال فسئل علیه السّلام عن صیته ما هو؟قال:ذکره.
1023-29- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن الحسین بن أحمد المالکیّ، عن أحمد بن هلیل،عن زیاد القندیّ،عن الجرّاح بن الملیح،عن أبی إسحاق،عن الحارث،عن علیّ عن النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله قال:کلّ معروف صدقه إلی غنیّ أو فقیر، فتصدّقوا و لو بشقّ تمره،و اتّقوا النّار و لو بشقّ التّمره،فإنّ اللّه(عزّ و جلّ)یربّیها لصاحبها کما یربّی أحدکم فلوّه أو فصیله حتّی یوفّیه إیّاها یوم القیامه،حتّی تکون أعظم من الجبل العظیم.
ص:164
که در اتاقی به عبادت می پرداخت.او وقتی یوسف را دید،شناخت و با ناله ای اندوهگین او را صدا زد و گفت:ای سوار،چه دراز زمانی که مرا غمگین کردی و پرهیزگاری چه نیکو است که بندگان را آزاد کرد و گناه چه زشت است که آزادگان را بنده ساخت.
[1022]28-حارث همدانی از امیر مؤمنان علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:ای علی هیچ بنده ای نیست که جوّانی و برّانی نداشته باشد-یعنی نهان و نمایان-هرکس نهانش را نیکو کند،خداوند عزّتمند نمایانش را درست می کند و هرکس نهانش را خراب کند،خداوند نمایانش را خراب می کند و هیچ کسی نیست جز این که برایش در میان اهل آسمان و اهل زمین آوازه ای است که چون آوازه اش در میان اهل آسمان نیکو باشد همان را در میان اهل زمین قرار می دهند.و چون آوازه اش در میان اهل آسمان بد باشد،همان را در میان اهل زمین می گذارند در این هنگام علی علیه السّلام از آوازۀ ایشان پرسید؟که حضرت فرمودند:ذکر او.
[1023]29-حارث از علی علیه السّلام روایت کرده که پیامبر گرامی صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:هر نیکی صدقه ای است؛چه به توانگر و چه به نیازمند،پس صدقه بدهید اگرچه به نیم خرمایی باشد،از دوزخ پروا کنید اگرچه به نیم خرمایی باشد؛زیرا خداوند عزّتمند آن را برای صاحبش می پروراند- چنان که یکی از شما کره اسب یا بچّه شتر خودش را می پروراند-آن سان که در روز قیامت به کمال رسد و بزرگ تر از کوه بزرگ گرداند.
ص:165
1024-30- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن إسحاق بن محمّد،عن مروان،عن أبیه،عن یحیی بن سالم الفرّاء،عن حمّاد بن عثمان،عن جعفر بن محمّد،عن آبائه علیهم السّلام،عن علیّ علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:لمّا أسری بی إلی السّماء دخلت الجنّه،فرأیت فیها قصرا من یاقوت أحمر،یری باطنه من ظاهره لضیائه و نوره و فیه قبّتان من درّ و زبرجد،فقلت:یا جبرئیل،لمن هذا القصر؟قال:
هذا لمن أطاب الکلام،و أدام الصّیام،و أطعم الطّعام،و تهجّد باللّیل و النّاس نیام.
قال علیّ علیه السّلام:فقلت:یا رسول اللّه،و فی أمّتک من یطیق هذا؟قال:أتدری ما إطابه الکلام؟فقلت:اللّه و رسوله أعلم[قال:من قال:«سبحان اللّه،و الحمد للّه،و لا إله إلاّ اللّه،و اللّه أکبر»؛أتدری ما إدامه الصّیام؟قلت:اللّه و رسوله أعلم]قال:من صام شهر رمضان و لم یفطر منه یوما،أتدری ما إطعام الطّعام؟قلت:اللّه و رسوله أعلم.
قال:من طلب لعیاله ما یکفّ به وجوههم عن النّاس؛أتدری ما التّهجّد باللّیل و النّاس نیام؟قلت:اللّه و رسوله أعلم.قال:من لم ینم حتّی یصلّی العشاء الآخره، و النّاس من الیهود و النّصاری و غیرهم من المشرکین نیام بینهما.
1025-31- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن محمّد بن دلیل،عن أحمد بن برد،عن محمّد بن جعفر،عن أبیه جعفر بن محمّد،عن أبیه محمّد بن علیّ،عن أبی لبابه بن عبد المنذر،أنّه جاء یتقاضی أبا الیسر،دینا له علیه،فسمعه یقول:
قولوا:له لیس هو ها هنا؛فسمعه ابا لبابه،فصاح به:یا أبا الیسر،اخرج إلیّ؛فخرج
ص:166
[1024]30-حمّاد بن عثمان از حضرت صادق علیه السّلام به نقل از پدرانش از امیر مؤمنان علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:چون مرا در معراج به آسمان بردند به بهشت رفتم و در آن قصری از یاقوت سرخ دیدم که به جهت نور و روشنایی،درون آن از بیرون دیده می شد،و دو گنبد از درّ و زبرجد داشت.من گفتم:ای جبرئیل این قصر چه کسی است؟او گفت:این برای کسی است که سخن را پاکیزه بگوید،روزه را پیوسته کند،طعام بدهد و وقتی مردمان در خوابند شب را زنده بدارد.علی علیه السّلام فرموده که من عرض کردم:ای رسول خدا از امّت تو چه کسی این توان را دارد؟حضرت فرمودند:آیا می دانی پاکیزه سخن گفتن چیست؟من گفتم:
خدا و رسولش داناترند.حضرت فرمود:کسی که«سبحان اللّه و الحمد للّه و لا اله الا اللّه و اللّه اکبر»بگوید و آیا می دانی پیوسته روزه گرفتن چیست؟من گفتم:خدا و رسولش داناترند.
حضرت فرمودند:هرکس که ماه رمضان را روزه دارد و یک روز از آن را نخورد و آیا می دانی طعام دادن چیست؟من گفتم:خدا و رسولش داناترند.حضرت فرمودند:کسی که برای خانواده اش دنبال روزی می رود تا آنان از مردم شرمنده نگردند و آیا می دانی هنگام خواب مردمان،شب زنده داری چیست؟من گفتم:خدا و رسولش داناترند.حضرت فرمود:کسی که نمی خوابد تا نماز عشای پایانی را بگزارد درحالی که یهودیان و نصارا و دیگر مشرکان در خوابند.
[1025]31-حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که ابو لبابه عمرو بن عبد المنذر به دنبال ابو یسر کعب بن عمرو که به او بدهکار بوده،آمده است و ابو یسر به خانواده اش گفت که بگویید:من در خانه نیستم،امّا ابو لبابه آن را شنیده و فریاد زده است که:ای ابو یسر بیرون بیا.
ص:167
إلیه فقال؛ما حملک علی هذا؟فقال:العسر.یا أبا لبابه:قال اللّه قال اللّه قال أبو لبابه سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول:من أحبّ أن یستظلّ من فور جهنّم؟فقلنا:کلّنا نحبّ ذلک قال:فلینظر غریما،أو لیدع لمعسر.
1026-32- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن محمّد بن محمود بن بنت الأشجّ،عن محمّد بن عبد الرّحمن الذّهلیّ،عن أبی حفص الأعشی،عن فضیل الرّسّان،عن ابن أبی عمر مولی ابن الحنفیّه،عن أبی عمر زاذان،عن أبی شریحه حذیفه بن أسید،قال:رأیت أبا ذرّ متعلّقا بحلقه باب الکعبه فسمعته یقول:أنا جندب لمن عرفنی،و من لم یعرفنی فأنا أبو ذرّ،سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول:من قاتلنی فی الأولی و قاتل أهل بیتی فی الثّانیه،فهو من شیعه الدّجّال،إنّما مثل أهل بیتی فی أمّتی کمثل سفینه نوح فی لجّه البحر،من رکب فیها نجا،و من تخلّف عنها غرق،ألا هل بلّغت،ألا هل بلّغت؟قالها ثلاثا.
1027-33- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن أحمد الهمدانیّ،عن محمّد بن أحمد القطوانیّ،عن منذر العبدیّ،عن علیّ بن أبی فاطمه،قال:کنت عند أبی برده بن أبی موسی و عنده العیزار بن جرول التّمیمیّ،قال أبو برده:إنّ أهل الکوفه کانوا یدعون اللّه(عزّ و جلّ)أن ینصر المظلوم،فنصر اللّه علیّا علیه السّلام علی أهل الجمل؛ فقال له العیزار بن جرول التّمیمیّ:ألا أحدّثک بحدیث سمعته من ابن عبّاس؟قال أبو برده:بلی قال:سمعت ابن عباس یقول سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول:کیف أنتم
ص:168
ابو یسر بیرون آمده و ابو لبابه گفته است:چرا چنین می گفتی؟او گفته است:از روی تنگدستی.
ابو لبابه گفته است:اللّه،او نیز گفته است:اللّه،آن گاه ابو لبابه گفته است:از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله شنیدم که می فرمود:چه کسی از شما دوست دارد که از گرمای دوزخ دور باشد؟ما گفتیم:همۀ ما دوست داریم ای پیامبر خدا.و ایشان فرمودند:هرکس چنین دوست می دارد باید به بدهکار فرصت بدهد یا تنگدست را رها کند.
[1026]32-ابو شریحه حذیفه بن اسید گفت:ابو ذر را دیدم که از حلقۀ در کعبه آویخته بود و می گفت:من برای کسی که مرا می شناسد جندب ام و برای کسی که نمی شناسد ابو ذر.از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله شنیدم که می فرمود:هرکس بار نخست با من بجنگد و بار دوم با خاندانم،او از پیروان دجّال است.همانا حکایت خاندان من در میان امّتم مانند حکایت کشتی نوح در گرداب دریا است که هرکس در آن سوار شود نجات یافته و هرکس از آن بازمانده غرق شده است.سپس فرمود:هان آیا رساندم،آیا رساندم؟و سه بار باز فرمود.
[1027]33-علی بن ابو فاطمه غنوی گفت:نزد ابو برده بن ابو موسی بودم و عیزار بن جرول تمیمی نیز آن جا بود.آنگاه ابو برده گفت:اهل کوفه از خداوند عزّتمند خواستند که مظلوم را یاری کند و خداوند علی علیه السّلام را در برابر اهل جمل یاری فرمود.در این هنگام عیزار بن جرول تمیمی گفت:آیا حدیثی را که از ابن عبّاس شنیدم برایت نگویم.ابو هریره گفت:چرا.او گفت:
از ابن عباس شنیدم که می گفت:از رسول خدا شنیدم که فرمودند:ای قریشیان چگونه اید هنگامی که کافر می شوید و هرکدام با شمشیر به روی دیگری می زنید و سپس مرا می بینید که در گردانی از فرشتگان شما را می زنم.در این هنگام جبرئیل آمد و به ایشان گفت:اگر خدا بخواهد چه تو و چه علی.ابن عبّاس گوید:شنیدم که پیامبر فرمود:آری.
ص:169
یا معشر قریش إذا کفرتم و ضرب بعضکم وجه بعض بالسّیف،ثمّ تعرفونّی أضربکم فی کتیبه من الملائکه،فأتاه جبرئیل فقال:أنت إن شاء اللّه أو علیّ فقال أبو برده:سمعت ابن عبّاس یقول:سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله قال:نعم.
1028-34- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن علیّ بن محمّد بن مخلد،عن عبّاد بن سعید الجعفیّ،عن محمّد بن عثمان بن أبی البهلول،عن صالح بن أبی الأسود،عن هاشم بن البرید،عن أبی سعید التّیمیّ،عن ثابت مولی أبی ذرّ رحمه اللّه قال:
شهدت مع علیّ علیه السّلام یوم الجمل،فلمّا رأیت عائشه واقفه دخلنی من الشّکّ بعض ما یدخل النّاس،فلمّا زالت الشّمس کشف اللّه ذلک عنّی،فقاتلت مع أمیر المؤمنین علیه السّلام ثمّ أتیت بعد ذلک أمّ سلمه زوج النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و رحمها فقصصت علیها قصّتی،فقالت:کیف صنعت حین طارت القلوب مطائرها؟قال:قلت:إلی أحسن ذلک و الحمد للّه کشف اللّه(عزّ و جلّ)ذلک عنّی عند زوال الشّمس،فقاتلت:مع أمیر المؤمنین علیه السّلام قتالا شدیدا.فقالت:أحسنت،سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول:علیّ مع القرآن و القرآن معه،لا یفترقان حتّی یردا علیّ الحوض.
1029-35- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن أحمد بن محمّد بن عیسی العرّاد،عن محمّد بن الحسن بن شمّون،عن الحسن بن الفضل بن الرّبیع،عن أبیه، عن جدّه الرّبیع،قال:دعانی المنصور یوما فقال:یا ربیع،أحضر لی جعفر بن محمّد الساعه و اللّه لأقتلنّه؛فوجّهت إلیه،فلمّا وافی قلت:یابن رسول اللّه،إن کان
ص:170
[1028]34-ثابت غلام ابو ذر-خدایش بیامرزد-گفت:من در روز جنگ جمل با علی علیه السّلام بودم و چون عایشه را ایستا دیدم،به تردید افتادم آن سان که مردم به تردید می افتند.چون ظهر شد آن تردید از من رخت بربست و من به همراه امیر مؤمنان علیه السّلام جنگیدم.سپس به نزد امّ سلمه همسر پیامبر رفتم و قصّه را برایش گفتم.او گفت:چه کردی هنگامی که قلب ها به جایگاهشان پر گشودند؟من گفتم:به نیکوترین جایگاه پر گشودم.سپاس بر خدا که هنگام ظهر آن تردید را از من برطرف کرد و من به همراهی امیر مؤمنان علیه السّلام به سختی جنگ کردم.او گفت:چه نیکو کردی.من از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله شنیدم که فرمودند:علی همراه قرآن و قرآن همراه علی است.از هم جدا نمی شوند تا در حوض بر من وارد گردند.
[1029]35-ربیع گوید:روزی منصور مرا خواند و گفت:ای ربیع هم اکنون هم جعفر بن محمد را به نزد من بیاور.به خدا سوگند که او را خواهم کشت.من به سراغ او رفتم و چون ایشان آمد،گفتم:ای پسر رسول خدا اگر وصیتی یا عهدی با کسی دارید انجام دهید.
ص:171
لک وصیّه أو عهد تعهده فافعل قال:فاستأذن لی علیه؛فدخلت إلی المنصور فأعلمته موضعه،فقال:أدخله؛فلمّا وقعت عین جعفر علیه السّلام علی المنصور رأیته یحرّک شفتیه بشیء لم أفهمه،فلمّا سلّم علی المنصور نهض إلیه فاعتنقه و أجلسه إلی جانبه،فقال له:ارفع حوائجک،فأخرج رقاعا لأقوام،و سأل فی آخرین فقضیت حوائجه.فقال المنصور:ارفع حوائجک فی نفسک.فقال له جعفر علیه السّلام لا تدعنی حتّی آتیک.فقال له المنصور:ما إلی ذلک سبیل،و أنت تزعم للنّاس-یا با عبد اللّه-أنّک تعلم الغیب.فقال جعفر علیه السّلام من أخبرک بهذا،فأومأ المنصور إلی شیخ قاعد بین یدیه،فقال جعفر علیه السّلام للشّیخ:أنت سمعتنی أقول هذا؟قال:الشّیخ نعم.
قال جعفر علیه السّلام للمنصور:أیحلف یا أمیر المؤمنین؟فقال له المنصور:احلف؛فلمّا بدأ الشّیخ فی الیمین قال جعفر علیه السّلام للمنصور:حدّثنی أبی عن أبیه عن جدّه عن أمیر المؤمنین أنّ العبد إذا حلف بالیمین الّتی ینزّه اللّه(عزّ و جلّ)فیها و هو کاذب امتنع اللّه(عزّ و جلّ)من عقوبته علیها فی عاجلته لمّا نزه اللّه(عزّ و جلّ)و لکنّی أنا أستحلفه،فقال المنصور:ذلک لک.فقال جعفر علیه السّلام للشّیخ:قل أبرأ إلی اللّه من حوله و قوّته،و ألجأ إلی حولی و قوّتی،إن لم أکن سمعتک تقول هذا القول؛فتلکّأ الشّیخ، فرفع المنصور عمودا کان فی یده و قال:و اللّه لئن لم تحلف لأعلونّک بهذا العمود:
فحلف الشّیخ،فما أتمّ الیمین حتّی دلع لسانه کما یدلع الکلب،و مات لوقته، و نهض جعفر علیه السّلام قال الرّبیع:فقال لی المنصور:ویلک اکتمها النّاس لا یفتتنون.
ص:172
او فرمود:برایم از او اجازه بگیر تا چنین کنم.آن گاه من به نزد منصور رفتم و او را از وضع او آگاه کردم.او گفت:او را بیاور.وقتی چشم جعفر علیه السّلام به منصور افتاد لبانش به سختی حرکت کرد که من نشنیدم.آن گاه به منصور سلام گفت و منصور برخاست و او را در آغوش گرفت و در کنارش نشاند و به ایشان گفت:چه تقاضایی داری؟ایشان نامه هایی از خویشانش را بیرون آورد و چیزهایی برای دیگران تقاضا کرد و انجام شد.آن گاه منصور گفت:تقاضای خودت را بگو.جعفر علیه السّلام به او فرمود:از من نخواه که به نزدت بیایم.منصور به ایشان گفت:این ممکن نیست وقتی تو به مردم می گویی که از غیب آگاهی.جعفر علیه السّلام به او فرمود:چه کسی این را به تو گفته است؟منصور به پیرمردی که در برابرش بود،اشاره کرد.جعفر علیه السّلام به آن پیرمرد فرمود:
تو شنیدی که من این سخن را بگویم؟آن پیرمرد گفت:بله.جعفر علیه السّلام به منصور فرمود:ای امیر المؤمنین آیا او سوگند می خورد؟منصور به او گفت:سوگند بخور.چون آن پیرمرد شروع به سوگند کرد.جعفر علیه السّلام به منصور فرمود:پدرم از پدرش به نقل از جدّش از امیر مؤمنان علیه السّلام روایت کرده که وقتی کسی با سوگندی که خداوند عزّتمند را تنزیه می کند، سوگند یاد کند اگرچه دروغ بگوید خداوند از کیفر کردن او در دنیایش امتناع می کند؛زیرا که خداوند عزّتمند را تنزیه کرده است.من او را سوگند می دهم.منصور گفت:اختیار با شما است.جعفر علیه السّلام به آن پیرمرد فرمود:بگو از توان و قوّۀ خداوند کناره می گیرم و به توان و قوّۀ خودم پناه می برم اگر از تو نشنیده بودم که این سخن را می گویی.پیرمرد درنگ کرد و منصور عمودی را که در دستش بالا برد،بالا برد و گفت:به خدا سوگند اگر سوگند نخوری سرت را با این عمود خواهم زد.پس پیرمرد سوگند خورد و آن را به پایان نبرده بود که زبانش بیرون افتاد چنان که سگ زبانش را بیرون می اندازد و در این هنگام مرد و جعفر علیه السّلام برخاست.ربیع گفته است:در این هنگام منصور به من گفت:وای بر تو آن را از مردم نهان کن تا فریب نخورند.
ص:173
قال الرّبیع:فشیّعت جعفرا علیه السّلام و قلت له:یا بن رسول اللّه،إنّ منصورا کان قد همّ بأمر عظیم،فلمّا وقعت عینک علیه و عینه علیک زال ذلک.فقال:یا ربیع،إنّی رأیت البارحه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فی النّوم فقال لی:یا جعفر خفته،فقلت:نعم یا رسول اللّه.
فقال لی:إذا وقعت عینک علیه فقل:«بسم اللّه أستفتح،و بسم اللّه أستنجح، و بمحمّد صلّی اللّه علیه و اله أتوجّه،اللّهمّ ذلّل لی صعوبه أمری و کلّ صعوبه،و سهّل لی حزونه، أمری و کلّ حزونه و اکفنی مئونه أمری و کلّ مئونه».قال أبو المفضّل:حدّثنا إبراهیم بن عبد الصّمد الهاشمیّ بسرّ من رأی،بإسناد عن أهله لا أحفظه-فذکر هذا الحدیث،و ذکر فیه:أنّ المنصور قام إلیه و اعتنقه فقال لی:المنصور خلیفه، و لا ینبغی للخلیفه أن یقوم إلی أحد و لا إلی عمومته،و ما قام المنصور إلاّ إلی أبی عبد اللّه جعفر بن محمّد علیهما السّلام.
1030-36- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن جعفر بن محمّد العلویّ،عن علیّ بن الحسن بن علیّ بن عمر بن علیّ بن الحسین،عن الحسین بن زید،عن الصّادق،عن آبائه علیهم السّلام قال سمعت النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله یقول:المؤمن غرّ کریم،و الفاجر خبّ لئیم،و خیر المؤمنین من کان مألفه للمؤمنین،و لا خیر فیمن و لا یؤلف و لا یألف.قال:و سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول:أشرار النّاس من یبغض المؤمنین و تبغضه قلوبهم،المشّاءون بالنّمیمه،المفرّقون بین الأحبّه،الباغون للبراء العنت، أولئک لا ینظر اللّه إلیهم و لا یزکّیهم یوم القیامه،ثمّ تلا صلّی اللّه علیه و اله: هُوَ الَّذِی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ* وَ أَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ [الأنفال(8):62-63].
ص:174
او گفته است:من به جعفر علیه السّلام پیوسته و به ایشان گفتم:ای پسر رسول خدا همانا منصور قصد کاری بزرگ را داشت و چون چشمانتان بر او افتاد،آن قصد او از بین رفت.ایشان فرمود:ای ربیع من دیشب رسول خدا را در خواب دیدم و ایشان به من فرمودند:ای جعفر از او می ترسی؟من عرض کردم:بله،ای رسول خدا،پس به من فرمود:وقتی چشمت بر او افتاد بگو«به نام خدا آغاز می کنم و به نام خدا کامیابی می خواهم و به محمّد صلّی اللّه علیه و اله روی می آورم.
خدایا سختی کارم و هر سختی را برایم خوار کن و ناهمواری کارم و هر ناهمواری را برایم آسان کن و هزینۀ کارم و هرکاری را برآور»ابو مفضّل گفته است:ابراهیم بن عبد الصّمد هاشمی در سامراء به سندی از خانواده اش که من به خاطر ندارم،این حدیث را برای ما خواند و افزود:«همانا منصور به پای ایشان برخاست و در آغوشش گرفت»منصور خلیفه بود و برای خلیفه شایسته نیست که در پای کسی حتی عموهایش برخیزد.و منصور جز در پای حضرت صادق علیه السّلام برنخاست.
[1030]36-حسین بن زید بن علی از حضرت صادق علیه السّلام به نقل از پدرشان از جدّشان روایت کرده که علی بن ابی طالب علیه السّلام فرمودند:از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله شنیدم که فرمودند:مؤمن ناآزموده ای بزرگوار و فاجر فریبکاری پست است و بهترین مؤمنان کسی است که همدم مؤمنان باشد و خیری نیست در کسی که نه با او انس می گیرند و نه او با کسی انس می گیرد.
علی علیه السّلام فرموده است:و از رسول خدا شنیدم که فرمودند:بدترین مردمان کسانی هستند که با مؤمنان دشمنی کنند و آنان نیز با او دشمن باشند.سخن چینانی که میان دوستان جدایی می اندازند و برای تندرستان بیماری و گرفتاری آرزو می کنند آنان هستند که خداوند به آنان نمی نگرد و در روز قیامت پاکشان نمی کند.سپس این آیه را خواندند:«او است که تو را با یاری خود و مؤمنان پیروز کرد و میان دل هاشان انس قرار داد».[انفال(8):آیۀ 62 و 63]
ص:175
1031-37- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،قال:حدّثنا أبو العبّاس أحمد بن عبید اللّه بن عمّار الثّقفیّ سنه إحدی و عشرین و ثلاثمائه،قال:حدّثنا علیّ بن محمّد بن سلیمان النّوفلیّ سنه خمسین و مائتین،قال:حدّثنی الحسن بن حمزه أبو محمّد النّوفلیّ،قال:حدّثنی أبی و خالی یعقوب بن الفضل بن عبد الرّحمن بن العبّاس بن ربیعه بن الحارث بن عبد المطّلب،عن یزید بن سعید الهاشمیّ،قال:
حدّثنیه أبو عبیده بن محمّد بن عمّار بن یاسر رضی اللّه عنه بین القبر و الرّوضه،عن أبیه و عبید اللّه بن أبی رافع جمیعا،عن عمّار بن یاسر رضی اللّه عنه و أبی رافع مولی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله قال أبو عبیده:و حدّثنیه سنان بن أبی سنان الدّؤلیّ و کان ممّن ولد علی عهد النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فاخبرنی سنان بن أبی سنان أنّ هند بن أبی هند بن أبی هاله الأسیدیّ حدّثه عن أبیه هند بن أبی هاله ربیب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و أمّه خدیجه علیها السّلام زوج النّبیّ و أخته لأمّه فاطمه(صلوات اللّه علیها).قال أبو عبیده:و کان هؤلاء الثّلاثه هند بن أبی هاله و أبو رافع و عمّار بن یاسر جمیعا یحدّثون عن هجره أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السّلام إلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله بالمدینه و مبیته قبل ذلک علی فراشه.قال:
و صدر هذا الحدیث عن هند بن هاله،و اقتصاصه عن الثّلاثه:هند و عمّار و أبی رافع،و قد دخل حدیث بعضهم فی بعض،قالوا:کان اللّه(عزّ و جلّ)ممّا یمنع نبیّه صلّی اللّه علیه و اله بعمّه أبی طالب علیه السّلام فما کان یخلص إلیه من قومه امر یسوؤه مدّه حیاته، فلمّا مات أبو طالب نالت قریش من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله بغیّتها و أصابته بعظیم من
ص:176
[1031]37-ابو عبیده گفته است:هند بن ابو هاله و ابو رافع و عمّار بن یاسر همگی هجرت امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السّلام به سوی رسول خدا در مدینه و پیش از آن خوابیدن در بستر آن حضرت را روایت کرده اند.او گفته است:ابتدای این حدیث از هند بن ابو هاله است ولی روایت آن از این سه نفر به هم آمیخته است.آنان گفته اند:خداوند عزّتمند با عموی پیامبر، ابو طالب از حضرت حفاظت می کرد و از این رو در مدّت عمر او از قریشیان زیانی به او نرسید ولی چون ابو طالب درگذشت ستم قریش به رسول خدا آغاز شد و آزارهای بزرگی به ایشان رسید
ص:177
الأذی حتّی ترکته لقی،فقال صلّی اللّه علیه و اله:لأسرع ما وجدنا فقدک یا عمّ!وصلتک رحم، فجزیت خیرا یا عمّ.ثمّ ماتت خدیجه بعد أبی طالب بشهر فاجتمع بذلک علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله حزنان حتّی عرف ذلک فیه.قال هند:ثمّ انطلق ذوو الطّول و الشّرف من قریش إلی دار النّدوه،لیأتمروا فی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و أسرّوا ذلک بینهم، فقال بعضهم:نبنی له علما،ینزل برجا نستودعه فیه،فلا یخلص من الصّباه إلیه أحد،و لا یزال فی رنق من العیش حتّی یتضیّفه ریب المنون،و صاحب هذه المشوره العاص بن وائل و أمیّه و أبیّ ابنا خلف.و قال قائل:بئس الرأی ما رأیتم، و لئن صنعتم ذلک لیتنمّرنّ له الحدب الحمیم و المولی الحلیف،ثمّ لیأتینّ المواسم و الأشهر الحرم بالأمن فلینتزعنّ من أنشوطتکم قولوا قولکم.قال عتبه و شیبه و شرکهما أبو سفیان،قالوا:فإنّا نری أن نرحل بعیرا صعبا،و نوثق محمّدا علیه کتافا و شدا،ثمّ نقصع البعیر بأطراف الرّماح،فیوشک أن یقطعه بین الدّکادک إربا إربا.فقال صاحب رأیهم:إنّکم لم تصنعوا بقولکم هذا شیئا أرأیتم إن خلص به البعیر سالما إلی بعض الأفاریق،فأخذ بقلوبهم بسحره و بیانه و طلاوه لسانه،فصبأ القوم إلیه،و استجابت القبائل له قبیله فقبیله،فلیسیرنّ حینئذ إلیکم بالکتائب و المقانب،فلتهلکنّ کما هلکت أیاد و من کان قبلکم؟!قولوا قولکم.فقال له أبو جهل:لکن أری لکم أن تعمّدوا إلی قبائلکم العشره،فتنتدبوا من کلّ قبیله رجلا نجدا،ثمّ تسلّحوه حساما عضبا،و تمهّد الفتیه حتّی إذا غسق اللّیل و غوّر بیّتوا
ص:178
چنان که او را همچون پس مانده ای رها کردند و ایشان فرمودند:ای عموجان چه زود تو را از دست دادیم پیش از آنکه دریابیمت،عموجان خویشاوندی به تو پیوست و تو به نیکی جزا دادی.سپس یک ماه پس از ابو طالب خدیجه درگذشت و بدین سبب دو اندوه در رسول خدا گرد آمد چنان که در چهرۀ ایشان معلوم می شد.هند گفته است:سپس بزرگان و قدرتمندان قریش به تالار گردهمایی رفتند تا دربارۀ رسول خدا با هم مشورت کنند و آن جلسه را در میان خودشان نهان داشتند.آن گاه یکی از ایشان گفت:برای او در بالای کوه بلندی جایگاهی بنا کنیم و او را در آنجا قرار دهیم تا از دین برگشتگان نزد او رفت و آمد نتوانند کنند و همواره در تنگنای زندگی قرار گیرد تا دست تقدیر و حوادث روزگار بر او فرود آید.این پیشنهاد از جانب عاص بن وائل و دو پسر خلف:امیه و ابی داده شد.
شخصی گفت:نظرتان نظر خوبی نیست.اگر چنین کنید دوستان صمیمی و هم پیمانان سوگند خورده او خشمگین می شوند سپس در مراسم ها و ماه های حرام که در ایمنی به سر می برید به سراغتان آمده و نقشه ها و پیمانهایتان را به آسانی نقش برآب می سازند.باز هم نظر خود را بگویید.عتبه و شیبه و ابو سفیان گفتند:نظر ما این است که او را بر شتری چموش به سختی ببندیم و سپس شتر را با سر نیزه ها بکوبیم[تا رم کند]و امید است او را در میان سنگ های بیابان پاره پاره کند و آن صاحب رأی گفت:شما با این سخنتان کاری از پیش نخواهید برد چه خواهد شد اگر شتر او را سالم به یکی از قبیله ها برساند و آن گاه او با جادو و گفتار و زبان زیبایش دل آنان را به دست آورد و آن مردم به او بگرایند و قبیله ها یکی پس از دیگری او را بپذیرند و آن گاه با لشکر و گروه اسبان به سوی شما بیایند و شما را نابود کنند چنان که ایاد و کسانی که پیش از شما بودند،نابود شدند.نظرهاتان را بگویید.در این هنگام ابو جهل به او گفت:امّا نظر من این است که به سوی قبایل ده گانۀ تان بروید و از هر قبیله ای یک مرد شجاع برگزینید.سپس بر شمشیری نیشدار مسلّح شان کنید.آن گاه ایشان درنگ کنند تا وقتی شب تاریک شد
ص:179
بابن أبی کبشه بیاتا،فیذهب دمه فی قبائل قریش جمیعا،فلا یستطیع بنو هاشم و بنو المطّلب مناهضه قبائل قریش فی صاحبهم،فیرضون حینئذ بالعقل منهم، فقال صاحب رأیهم:أصبت یا با الحکم.ثمّ أقبل علیهم فقال:هذا الرّأی فلا تعدلوا به رأیا،و أوکئوا فی ذلک أفواهکم حتّی یستتبّ أمرکم؛فخرج القوم عزین، و سبقهم بالوحی بما کان من کیدهم جبرئیل علیه السّلام،فتلا هذه الآیه علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله: وَ إِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ وَ یَمْکُرُونَ وَ یَمْکُرُ اللّهُ وَ اللّهُ خَیْرُ الْماکِرِینَ [الانفال(8):30]فلمّا أخبره جبرئیل علیه السّلام بأمر اللّه فی ذلک و وحیه،و ما عزم له من الهجره،دعا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله علیّ بن أبی طالب علیه السّلام و قال له:یا علیّ،إنّ الرّوح هبط علیّ بهذه الآیه آنفا،یخبرنی أنّ قریشا اجتمعوا علی المکربی و قتلی،و إنّه أوحی إلیّ ربّی(عزّ و جلّ)أن أهجر دار قومی،و أن أنطلق إلی غار ثور تحت لیلتی،و أنّه أمرنی أن آمرک بالمبیت علی ضجاعی-أو قال:مضجعی-لیخفی بمبیتک علیه أثری-فما أنت قائل،و ما صانع؟فقال علیّ علیه السّلام:أو تسلم بمبیتی هناک یا نبیّ اللّه؟قال:نعم؛فتبسّم علیّ علیه السّلام ضاحکا، و أهوی إلی الأرض ساجدا،شکرا لما أنبأه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله من سلامته،و کان علیّ علیه السّلام أوّل من سجد للّه شکرا،و أوّل من وضع وجهه علی الأرض بعد سجدته من هذه الأمّه بعد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فلمّا رفع رأسه قال له:امض لما أمرت فداک سمعی و بصری و سویداء قلبی،و مرنی بما شئت أکن فیه کمسرّتک،واقع منه
ص:180
و شبانه پسر ابو کبشه را از بین ببرند تا خون او به همۀ ده قبیله برود و بنی هاشم و بنی مطّلب نتوانند به انتقام او با قبایل قریش ستیزه کنند پس به دیۀ او راضی می گردند.آن صاحب رأی گفت:ای ابو حکم نظر درستی دادی.سپس به آنان رو کرد و گفت:هیچ رأیی با این برابری نکنید و در این باره دهان هاتان را ببندید تا کارتان محکم شود.آن گاه بیرون آمدند ولی جبرئیل در آوردن وحی و خبر از حیلۀ آنان پیش افتاد و این آیه را بر رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله خواند:
«و کافران با تو مکر کردند که تو را به زندان اندازند یا بکشند یا بیرونت بکنند.آنان مکر کردند و خدا هم مکر کرد و خداوند بهترین مکر اندیشان است»[انفال(8):آیۀ 30]و چون جبرئیل علیه السّلام در این باره فرمان و وحی خداوند و تصمیم به هجرت را به آگاهی پیامبر رساند، رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله علی علیه السّلام را خواند و به او فرمود:ای علی همانا روح[جبرئیل]هم اکنون بر من این آیه را فرود آورد و خبر داد که قریش بر مکر به من و کشتن من گرد آمده اند و پروردگارم به من فرمان داده که از سرزمین قومم کوچ کنم و همین امشب به سوی غار ثور بروم.او به من فرمان داد که به تو بگویم امشب بر بستر من بخوابی تا با خوابیدن تو،رفتن من نهان بماند.تو چه می کنی و چه می گویی؟علی علیه السّلام عرض کرد:ای پیامبر خدا آیا با خوابیدن من در این جا شما سالم می مانید؟حضرت فرمود:آری.پس علی علیه السّلام لبخند زد و برای سپاس از سلامت رسول خدا به سجده بر زمین افتاد و علی علیه السّلام نخستین کسی است که از روی سپاس برای خداوند سجده کرد و پس از رسول خدا از این امت نخستین کسی بود که بعد از سجده روی بر زمین نهاد و چون علی علیه السّلام سربرداشت به حضرت عرض کرد:به سوی آن چه فرمان داده شدی،برو که چشم و گوش و سویدای دلم فدایت باد و مرا به آنچه می خواهی فرمان بده تا در آن چنان باشم که شادی و خواستۀ شما باد
ص:181
بحیث مرادک،و إن توفیقی إلاّ باللّه.قال:و أن ألقی علیک شبه منّی،أو قال:شبهی، قال:إن-بمعنی نعم-قال:فارقد علی فراشی و اشتمل ببردی الحضرمیّ،ثمّ إنّی أخبرک یا علیّ إنّ اللّه(تعالی)یمتحن أولیاءه علی قدر إیمانهم و منازلهم من دینه، فأشدّ النّاس بلاء الأنبیاء ثمّ الاوصیاء ثمّ الأمثل فالأمثل،و قد امتحنک یا بن عمّ و امتحننی فیک بمثل ما امتحن به خلیله إبراهیم علیه السّلام و الذّبیح إسماعیل علیه السّلام،فصبرا صبرا، إِنَّ رَحْمَتَ اللّهِ قَرِیبٌ مِنَ الْمُحْسِنِینَ [الاعراف(7):56]ثمّ ضمّه النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله إلی صدره و بکی إلیه وجدا به،و بکی علیّ علیه السّلام جشعا لفراق رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و استتبع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله أبا بکر بن أبی قحافه و هند بن أبی هاله،فأمرهما أن یقعدا له بمکان ذکره لهما من طریقه إلی الغار،و لبث رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله بمکانه مع علیّ علیه السّلام یوصیه و یأمره فی ذلک بالصّبر حتّی صلّی العشاءین،ثمّ خرج رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فی فحمه العشاء الآخره،و الرّصد من قریش قد أطافوا بداره،ینتظرون أن ینتصف اللّیل و تنام الأعین،فخرج و هو یقرأ هذه الآیه وَ جَعَلْنا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیْناهُمْ فَهُمْ لا یُبْصِرُونَ [یس(36):9]و أخذ بیده قبضه من تراب، فرمی بها علی رءوسهم،فما شعر القوم به حتّی تجاوزهم،و مضی حتّی أتی إلی هند و أبی بکر فنهضا معه،حتّی وصلوا إلی الغار،ثمّ رجع هند إلی مکّه بما أمره به رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله،و دخل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و أبو بکر إلی الغار،فلمّا غلق اللّیل أبوابه و أسدل أستاره و انقطع الأثر،أقبل القوم علی علیّ علیه السّلام یقذفونه بالحجاره
ص:182
و توفیق من جز به یاری خداوند نیست.حضرت فرمودند:آیا چیزی به رویت بیندازم که تو را به من شبیه کند؟علی علیه السّلام عرض کرد:آری.حضرت فرمودند:پس بر بستر من بخواب و برد حضرمی ام را به خود بپیچ.ای علی به تو خبر می دهم که همانا خدای والا دوستانش را به اندازۀ ایمان و جایگاهشان در دین آزمایش می کند.و سخت امتحان ترین مردمان،پیامبرانند و سپس جانشینان آن ها سپس مرتبه ای پس از مرتبۀ دیگر.و اکنون ای پسر عمو خداوند تو را امتحان می کند و مرا دربارۀ تو امتحان می کند به مانند آن چه دوستش ابراهیم و قربانی اش اسماعیل را امتحان کرد.پس شکیبایی کن،شکیبایی کن که«رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است».[اعراف(7):آیۀ 56]سپس او را به سینه اش چسباند و از شوق به او گریست.
و علی علیه السّلام نیز از جدایی رسول خدا گریست.آن گاه رسول خدا ابو بکر بن ابو قحافه و هند بن ابو هاله را به دنبال خود خواند و به آنان فرمان داد تا در راه غار به انتظار ایشان بنشینند.رسول خدا اندکی با علی علیه السّلام ماند تا او را وصیّت کند و در آن کار به شکیبایی فرمان دهد تا نماز مغرب و عشا را خواندند و سپس رسول خدا در آغاز تاریکی بیرون آمد درحالی که قریشیان گرد خانه اش می گشتند و به انتظار نیمه شب و خوابیدن چشم ها بودند،آن حضرت درحالی که این آیه را می خواند بیرون آمد:«پیش رو پشت سرشان دیواری کشیدیم و دیدگانشان را پوشاندیم تا نبینند».[یاسین(36):آیۀ 9]و مشتی از خاک برداشت و بر سر آنان پاشید و آن گروه چیزی نفهمیدند تا حضرت از آنان گذشت و رفت تا به هند و ابو بکر رسید و آن دو با ایشان برخاستند تا به آن غار رسیدند.سپس هند به فرمان رسول خدا به مکه بازگشت و رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله با ابو بکر به غار رفتند.چون شب درهایش را بست و پرده هایش را انداخت و کار از کار گذشت آن مردمان به علی علیه السّلام رو کردند و شروع به پرتاب سنگ و چوب کردند
ص:183
و الحلم و لا یشکّون أنّه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله حتّی إذا برق الفجر و أشفقوا أن یفضحهم الصّبح،هجموا علی علیّ علیه السّلام و کانت دور مکّه یومئذ سوائب لا أبواب لها،فلمّا بصر بهم علیّ علیه السّلام قد انتضوا السّیوف و أقبلوا علیه بها،و کان یقدمهم خالد بن الولید بن المغیره،وثب له علیّ علیه السّلام فختله و همز یده،فجعل خالد یقمص قماص البکر، و یرغو رغاء الجمل،و یذعر و یصیح،و هم فی عرج الدّار من خلفه،و شدّ علیهم علیّ علیه السّلام بسیفه-یعنی سیف خالد-فأجفلوا أمامه إجفال النّعم إلی ظاهر الدّار، فتبصّروه فإذا علیّ علیه السّلام فقالوا:إنّک لعلیّ؟قال:أنا علیّ.قالوا:فإنّا لم نردک،فما فعل صاحبک؟ق:ال لا علم لی به،و قد کان علم-یعنی علیّا علیه السّلام-أنّ اللّه(تعالی)قد أنجی نبیّه صلّی اللّه علیه و اله بما کان أخبره من مضیّه إلی الغار و اختبائه فیه،فأذکت قریش علیه العیون،و رکبت فی طلبه الصّعب و الذّلول،و أمهل علیّ علیه السّلام حتّی إذا أعتم من اللّیله القابله انطلق هو و هند بن أبی هاله حتّی دخلا علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فی الغار،فأمر رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله هندا أن یبتاع له و لصاحبه بعیرین،فقال أبو بکر:قد کنت أعددت لی و لک یا نبیّ اللّه راحلتین نرتحلهما إلی یثرب.فقال:إنّی لا آخذهما و لا أحدهما إلاّ بالثّمن.قال فهی لک بذلک فأمر صلّی اللّه علیه و اله علیّا علیه السّلام فأقبضه الثّمن،ثمّ أوصاه بحفظ ذمّته و أداء أمانته.و کانت قریش تدعو محمّدا صلّی اللّه علیه و اله فی الجاهلیّه الأمین،و کانت تستودعه و تستحفظه أموالها و أمتعتها،و کذلک من یقدم مکّه من العرب فی الموسم،و جاءته النّبوّه و الرّساله و الأمر کذلک،فأمر علیّا علیه السّلام أن یقیم صارخا
ص:184
درحالی که تردید نداشتند که او رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله تا وقتی که سپیده زد و بیمناک شدند که صبح رسوایشان کند پس بر علی علیه السّلام حمله بردند و خانه های آن روز مکه رها بودند و دری نداشتند.
وقتی علی علیه السّلام آنان را دید که شمشیر کشیده اند و به سوی او می آیند پیشاپیش شان خالد بن ولید و مغیره را دید پس برخاسته،به او حمله کرد و بر دستش زد پس خالد همچون اسبی که دو دست خود را بالا برده و کنار پاهایش می نهد به هوا برخاست و چونان شتر جوان ضجّه و ناله ای سر داد و کنار کشید.آن گاه به بقیۀ گروه که پشت سر او در آستانۀ خانه بودند با شمشیر خالد تاخت و آنان از جلوی او شتابان به پشت خانه گریختند-چنان که گوسفندان رم می کنند -تا او را ببینند و ناگاه علی علیه السّلام را دیدند و گفتند:تو علی هستی؟حضرت فرمود:من علی ام.
آنان گفتند:ما آهنگ تو را نداشتیم،رفیقت کجاست؟او فرمود:من از او خبر ندارم درحالی که خبر داشت که خداوند والا ایشان را نجات داده است.چون به او خبر داده بود که به سوی غار می روند و در آن جا پنهان می شوند.پس قریش پیش قراولانی را به دنبالش فرستاد و آنان پست و بلند را جستند و علی علیه السّلام فرصت یافت تا شب پیش رو با هند بن ابو هاله در غار به خدمت رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله برسند.رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به هند دستور داد تا برای او و همراهش دو شتر بخرد.که ابو بکر گفت:ای پیامبر خدا من دو ماده شتر رهوار فراهم کرده ام که با آن ها به سوی یثرب برویم.حضرت فرمودند:من باید قیمت هر دو را بدهم وگرنه با آن ها نمی روم.او عرض کرد:اختیار با خودتان است.آن گاه حضرت به علی علیه السّلام فرمود تا قیمت را به او بپردازد.
سپس به علی علیه السّلام به نگهداری آنچه بر عهده اش گرفته و بازگرداندن امانتش سفارش فرمود- قریش در دورۀ جاهلیت محمّد صلّی اللّه علیه و اله را امین می خواند و اموال و کالاهایش را نزد او به امانت می گذاشت.و نیز هر عربی که در موسم حج به مکه می آمد.و هنگامی که امر نبوت و رسالت بر آن حضرت نازل شد،نیز چنین بود-پس حضرت به علی علیه السّلام فرمود که هر صبح و شام در میدان بایستد و فریاد بزند:
ص:185
یهتف بالأبطح غدوه و عشیّا:إلا من کان له قبل محمّد أمانه أو ودیعه فلیأت فلنؤدّ إلیه أمانته.قال:و قال النبی صلّی اللّه علیه و اله إنّهم لن یصلوا من الآن إلیک یا علیّ بأمر تکرهه حتّی تقدم علیّ،فأدّ أمانتی علی أعین النّاس ظاهرا،ثمّ إنّی مستخلفک علی فاطمه ابنتی و مستخلف ربّی علیکما و مستحفظه فیکما،و أمره أن یبتاع رواحل له و للفواطم،و من أزمع للهجره معه من بنی هاشم.قال أبو عبیده:فقلت لعبید اللّه- یعنی ابن أبی رافع-أو کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یجد ما ینفقه هکذا؟فقال:إنّی سألت أبی عمّا سألتنی،و کان یحدّث بهذا الحدیث،فقال:فأین یذهب بک عن مال خدیجه علیها السّلام و قال:إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله قال:ما نفعنی مال قطّ مثل ما نفعنی مال خدیجه علیها السّلام و کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یفکّ من مالها الغارم و العانی و یحمل الکلّ، و یعطی فی النّائبه،و یرفد فقراء أصحابه إذ کان بمکّه،و یحمل من أراد منهم الهجره،و کانت قریش إذا رحلت عیرها فی الرّحلتین-یعنی رحله الشّتاء و الصّیف-کانت طائفه من العیر لخدیجه علیها السّلام،و کانت أکثر قریش مالا،و کان صلّی اللّه علیه و اله ینفق منه ما شاء فی حیاتها ثمّ ورثها هو و ولدها بعد مماتها.قال:و قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لعلیّ علیه السّلام و هو یوصیه:و إذا أبرمت ما أمرتک فکن علی أهبه الهجره إلی اللّه و رسوله،و سر إلیّ لقدوم کتابی الیک،و لا تلبث بعده.و انطلق رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لوجه یؤمّ المدینه،و کان مقامه فی الغار ثلاثا،و مبیت علیّ علیه السّلام علی الفراش أوّل لیله.
قال عبید اللّه بن أبی رافع:و قد قال علیّ بن أبی طالب علیه السّلام شعرا یذکر فیه مبیته
ص:186
هان هرکس را که نزد محمد صلّی اللّه علیه و اله امانتی بوده است بیاید و باز ستاند.و پیامبر فرمودند:ای علی از اکنون تا هنگامی که به نزد من می آیی آنان به تو زیانی نخواهند رساند پس امانت ها را آشکارا در جلوی دیدگان مردمان ادا کن و من فاطمه دخترم را به تو می سپارم و هر دوی شما را به خدا می سپارم.و آن گاه فرمان داد که برای خودش و فاطمه ها و برای هرکسی از بنی هاشم که تصمیم به هجرت دارد ماده شترانی بخرد.
ابو عبیده گفته که من به عبید اللّه-یعنی ابن ابو رافع-گفتم:مگر رسول خدا این قدر مال داشت که این چنین خرج کند؟او گفت:من نیز آن چه را پرسیدی از پدرم که این حدیث را می گفت پرسیدم و او گفت:گمان می کنی که اموال خدیجه علیها السّلام در کجا خرج می شد.او گفت که رسول خدا فرموده است:هرگز هیچ مالی همچون اموال خدیجه علیها السّلام برایم سودمند نبوده است.
رسول خدا از مال او بدهکار و اسیر را آزاد می کرد و هزینۀ ناتوانان را به دوش می گرفت و در گرفتاری شان خرج می کرد و از فقیران اصحابش هنگامی که در مکه بودند،حمایت می کرد و هزینۀ کوچ کسانی را که می خواستند هجرت کنند به عهده می گرفت.چون هرگاه کاروان قریش در زمستان و تابستان به راه می افتاد.بخشی از کاروان از آن خدیجه بود و او مالدارترین قریشیان بود و رسول خدا در زندگانی خدیجه هرچه می خواست خرج می کرد.
سپس که او درگذشت حضرت و فرزندان او آن اموال را به ارث بردند.و رسول خدا در ادامۀ سفارشی که به علی می کرد،فرمود:هنگامی که آن چه را به تو فرمان دادم انجام دادی برای کوچ به سوی خدا و رسولش آماده باش و با رسیدن نامه ام سفر کن و دیگر نمان.آن گاه آهنگ مدینه کرد و اقامت شان در آن غار سه روز شد و خوابیدن علی علیه السّلام بر بستر ایشان در نخستین شب بود.عبید اللّه بن ابو رافع گفته است:و علی بن ابی طالب علیه السّلام شعری سروده اند که در آن خواب بر بستر و ماندن سه روزۀ رسول خدا در آن غار را بیان کرده است.
ص:187
علی الفراش و مقام رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فی الغار ثلاثا:.
وقیت بنفسی خیر من وطئ الحصی و من طاف بالبیت العتیق و بالحجر
محمّد لمّا خاف أن یمکروا به فوقاه ربّی ذو الجلال من المکر
و بتّ أراعیهم متی ینشروننی و قد وطّنت نفسی علی القتل و الأسر
و بات رسول اللّه فی الغار آمنا هناک و فی حفظ الإله و فی ستر
أقام ثلاثا ثمّ زمّت قلائص قلائص یفرین الحصی أینما تفری
و لمّا ورد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله المدینه،نزل فی بنی عمرو بن عوف بقباء،فأراده أبو بکر علی دخوله المدینه و ألاصه فی ذلک،فقال:ما أنا بداخلها حتّی یقدم ابن أمّی و ابنتی؛یعنی علیّا و فاطمه علیهما السّلام.قال:قال أبو الیقظان:فحدّثنا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و نحن معه بقباء،عمّا أرادت قریش من المکر به و مبیت علیّ علیه السّلام علی فراشه،قال:
أوحی اللّه(عزّ و جلّ)إلی جبرئیل و میکائیل علیه السّلام أنّی قد آخیت بینکما و جعلت عمر أحدکما أطول من عمر صاحبه فأیّکما یؤثر أخاه فکلاهما کره الموت، فأوحی اللّه إلیهما:عبدی ألا کنتما مثل ولیّی علیّ-آخیت بینه و بین محمّد نبیّی فآثره بالحیاه علی نفسه،ثمّ ظلّ-أو قال:رقد-علی فراشه یفدیه بمهجته،اهبطا إلی الأرض کلاهما فاحفظاه من عدوّه؛فهبط جبرئیل فجلس عند رأسه، و میکائیل عند رجلیه،و جعل جبرئیل یقول:بخ بخ من مثلک یا بن أبی طالب و اللّه (عزّ و جلّ)یباهی بک الملائکه!قال:فأنزل اللّه(عزّ و جلّ)فی علیّ علیه السّلام و ما کان
ص:188
من با جانم بهترین کسی را که بر سنگریزه ها گام نهاده است و بهترین کسی را که آن کهن خانه و آن سنگ را طواف کرده،نگاه داشته ام.
او محمد صلّی اللّه علیه و اله است که وقتی ترسید با او مکر کنند پروردگار صاحب جلال من،او را از آن مکر حفظ کرد.
و من خوابیدم درحالی که مراقب بودم که آنان چه هنگام مرا پاره پاره خواهند کرد که جانم برای کشته شدن و اسیری آماده بود.و رسول خدا در آن غار با آرامش خوابید.در امان و پناه خداوند.سه روز ماندند و سپس ماده شتران جوان آماده شدند.ماده شتران جوانی که به هرجا می راندی می رفتند.
و چون رسول خدا به مدینه رسید در منطقۀ قبا و میان قبیلۀ بنی عمرو بن عوف فرود آمد ابو بکر ایشان را به داخل شدن در مدینه واداشت ولی ایشان فرمود:تا پسر عمو و دخترم یعنی علی و فاطمه علیها السّلام به من نرسند من به مدینه داخل نمی شوم.ابو یقظان گفته است:رسول خدا برای ما که در قبا با او بودیم از مکر قریش و خوابیدن علی در بستر خود سخن گفت و فرمود:
خداوند عزّتمند به جبرئیل و میکائیل علیه السّلام وحی کرد که من شما را برادر هم قرار دادم و عمر یکی از شما را درازتر از دیگری نهادم اکنون کدام یک از شما آن را به برادرش ایثار می کند؟ هر دوی آن ها مرگ را ناپسند شمردند و خداوند به آنان وحی کرد:ای بندگان من چرا همچون ولی ام علی بن ابی طالب نیستید که میان او و پیامبر برادری برقرار کردم و او زندگانی اش را به پیامبرم بخشید و برای فدای جانش در بستر او خوابید.هر دو در زمین فرود آیید و او را از دشمنانش نگاه دارید.آن گاه جبرئیل بر بالای سر و میکائیل زیر پایش نشستند و جبرئیل گفت:آفرین و آفرین بر چون تویی که خداوند عزّتمند با تو بر فرشتگانش مباهات می کند.آن گاه حضرت فرمودند و خداوند چنین دربارۀ علی علیه السّلام نازل فرمود:
ص:189
من مبیته علیّ وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ وَ اللّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ [البقره(2):207].قال أبو عبیده:قال أبی و ابن أبی رافع:ثمّ کتب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله إلی علیّ بن أبی طالب علیه السّلام کتابا یأمره فیه بالمسیر إلیه و قلّه التّلوّم،و کان الرّسول إلیه أبا واقد اللّیثیّ،فلمّا أتاه کتاب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله تهیّأ للخروج و الهجره، فأذن من کان معه من ضعفاء المؤمنین،فأمرهم أن یتسلّلوا و یتخفّفوا إذا ملأ اللّیل بطن کلّ واد إلی ذی طوی،و خرج علیّ علیه السّلام بفاطمه علیها السّلام بنت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و أمّه فاطمه بنت أسد بن هاشم،و فاطمه بنت الزّبیر بن عبد المطّلب-و قد قیل هی ضباعه-و تبعهم أیمن بن أمّ أیمن مولی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و أبو واقد رسول رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فجعل یسوق بالرّواحل فأعنف بهم،فقال علیّ علیه السّلام ارفق بالنّسوه یا أبا واقد،إنّهنّ من الضّعائف.قال:إنّی أخاف أن یدرکنا الطّالب،أو قال:الطّلّب-فقال علیّ علیه السّلام اربع علیک،فإنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله قال لی:یا علیّ،إنّهم-لن یصلوا من الآن إلیک بأمر تکرهه.ثمّ جعل-یعنی علیّا علیه السّلام-یسوق بهنّ سوقا رفیقا و هو یرتجز و یقول:
لیس إلاّ اللّه فارفع ظنّکا یکفیک ربّ النّاس ما أهمّکا
و سار فلمّا شارف ضجنان أدرکه الطّلّب،و عددهم سبع فوارس من قریش مستلئمین،و ثامنهم مولی لحرب بن أمیّه یدعی جناحا فأقبل علیّ علیه السّلام علی أیمن و أبی واقد،و قد تراءی القوم،فقال لهما:أنیخا الإبل و اعقلاها؛و تقدّم حتّی أنزل
ص:190
«و کسانی از مردم در طلب خشنودی خداوند جان خود را می فروشند و خدا نسبت به بندگانش مهربان است».[بقره(2):آیۀ 207]ابو عبیده گفته است که پدرم و ابن ابی رافع گفتند:سپس رسول خدا به علی ابن ابی طالب نامه نوشته و به او فرمان داد که به سوی او بیایند و چندان منتظر نمانند و آن پیک ابو واقد لیثی بود.چون نامۀ رسول خدا به او رسید برای بیرون آمدن از مکّه و هجرت آماده شد و به کسانی از مؤمنان ناتوان که با او بودند اعلام کرد که پنهانی و سبکبار وقتی شب همه جا را پر کرد از میان دره ها به ذی طوی بروند و علی علیه السّلام به همراه فاطمه دختر رسول خدا و مادرش فاطمه بنت اسد بن هاشم و فاطمه دختر زبیر بن عبد المطّلب-و گاهی اسم او را ضباعه گفته اند-بیرون آمد و ایمن پسر امّ ایمن غلام رسول خدا و ابو واقد فرستادۀ رسول خدا نیز به دنبال ایشان آمدند.او شروع به راندن شترها کرد و بر آنان سخت گرفت که علی علیه السّلام فرمود:ای ابو واقد با زنان مهربانی کن که آنان ناتوانند.او عرض کرد:من می ترسم کسی به ما برسد علی علیه السّلام فرمود:با شتر خود بتاز[ولی با ما کاری نداشته باش]زیرا رسول خدا به من فرمود:ای علی آنان زیانی به تو نخواهند رساند.سپس خود به آرامی شتر زنان را راند و چنین خواند:
هیچ معبودی جز خدا نیست پس بدگمان مباش که در آنچه برای تو اهمیت دارد،پروردگار مردم بس است.
وقتی به ضجنان رسیدند،جستجوگران آنان را یافتند.شمار آنان هفت سوار قریشی جامۀ رزم پوشیده بودند و هشتمین نفر غلام حرب امیّه بود که جناح نام داشت.پس علی علیه السّلام به نزد أیمن و ابو واقد آمد و درحالی که به همدیگر می نگرستند به آنان فرمود:شتران را بخوابانید و پاهاشان را ببندید و پیش رفت تا زنان را پیاده کند آن گروه نزدیک شدند و حضرت با شمشیر آخته به پیشوازشان رفت.آنان به حضرت رو کرده،گفتند:ای خائن آیا گمان کردی که می توانی این زنان را نجات دهی؟!باز گرد که تو را پدری نیست.حضرت فرمود:و اگر برنگردم؟آنان گفتند:به زور باز می گردی یا فقط موهایت را باز می گردانیم و کشتن تو آسان تر است.آن گاه آن سواران به زنان و شتران نزدیک شدند تا آن ها را برمانند.که علی علیه السّلام میان آنان و شتران قرار گرفت و هنگامی که جناح شمشیرش را به سوی او دراز کرد،علی علیه السّلام از آن ضربت کنار کشید و فریبش داد و آن گاه ضربه ای بر شانه اش زد و شمشیر چنان در آن
ص:191
النّسوه،و دنا القوم فاستقبلهم علیه السّلام منتضیا سیفه،فأقبلوا علیه فقالوا:ظننت أنّک یا غدر ناج بالنّسوه؟!ارجع لا أبا لک.قال:فإن لم أفعل؟قالوا:لترجعنّ راغما،أو لنرجعنّ بأکثرک شعرا و أهون بک من هالک؛و دنا الفوارس من النّسوه و المطایا لیثوروها،فحال علیّ علیه السّلام بینهم و بینها،فأهوی له جناح بسیفه،فراغ علیّ علیه السّلام عن ضربته و تختله علیّ علیه السّلام فضربه علی عاتقه،فأسرع السّیف مضیّا فیه حتّی مسّ کاثبه فرسه،فکان علیه السّلام یشدّ علی قدمه شدّ الفرس،أو الفارس علی فرسه،فشدّ علیهم بسیفه و هو یقول:
خلّوا سبیل الجاهد المجاهد آلیت لا أعبد غیر الواحد
فتصدّع عنه القوم و قالوا له:أغن عنّا نفسک یا بن أبی طالب.قال:فإنّی منطلق إلی ابن عمّی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله بیثرب،فمن سرّه أن أفری لحمه و أریق دمه فلیتعقبنی أو فلیدن منّی.ثمّ أقبل علی صاحبیه أیمن و أبی واقد فقال لهما:أطلقا مطایاکما.ثمّ سار ظاهرا قاهرا حتّی نزل ضجنان.فتلوّم بها قدر یومه و لیلته،و لحق به نفر من المستضعفین من المؤمنین و فیهم أمّ أیمن مولاه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فظل لیلته تلک هو و الفواطم-أمّه فاطمه بنت أسد،(رضی اللّه عنها)و فاطمه علیها السّلام بنت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و فاطمه بنت الزّبیر-طورا یصلّون و طورا یذکرون اللّه قیاما و قعودا و علی جنوبهم،فلن یزالوا کذلک حتّی طلع الفجر فصلّی علیه السّلام بهم صلاه الفجر،ثمّ سار لوجهه یجوب منزلا بعد منزل لا یفتر عن ذکر اللّه و الفواطم کذلک و غیرهم ممّن
ص:192
فرو رفت که به نزدیک زین اسبش رسید.آن گاه حضرت بر روی پاهایش همچون سواری بر اسبش حمله برد و با شمشیرش بر آنان تاخت درحالی که می فرمود:
باز کنید راه مبارز رزم آور را/من سوگند خورده ام که جز آن یکتا را نپرستم پس آن گروه از او گریختند و گفتند:ای پسر ابو طالب خودت را از ما نگاه دار.حضرت فرمود:
همانا من به سوی پسر عمویم رسول خدا در یثرب می روم و هرکس دوست دارد که گوشتش را پاره کنم و خونش را بریزم دنبالم بیاید یا به من نزدیک شود.سپس به دو همراهش ایمن و ابو واقد رو کرد و فرمود:شترانتان را برانید.
سپس به پشت و عقب عقب رفت تا در ضجنان فرود آمد و یک شب و یک روز در آن جا ماند و گروهی از مؤمنان ناتوان که امّ ایمن کنیز رسول خدا نیز در میانشان بود به آنان پیوستند.آن شب را حضرت و سه فاطمه-مادرش فاطمه دختر اسد و فاطمه دختر رسول خدا و فاطمه دختر زبیر-چنان سپری کردند که گاه نماز می خواندند و بار دیگر ایستاده و نشسته و بر پهلو خوابیده خدا را یاد می کردند و پیوسته چنین بودند تا سپیده زد.آن گاه علی علیه السّلام نماز بامداد را با آنان خواند و سپس آهنگ رفتن کرد.منزل به منزل می رفت و از یاد خدا سستی نمی کرد و آن سه فاطمه و همراهان دیگر نیز چنین بودند تا به مدینه رسیدند.
ص:193
صحبه حتّی قدم المدینه،و قد نزل الوحی بما کان من شأنهم قبل قدومهم بقوله (تعالی): اَلَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلی جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إلی قوله: فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّی لا أُضِیعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْکُمْ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی الذّکر علیّ علیه السّلام و الأنثی فاطمه علیها السّلام بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ یقول:
علی من فاطمه أو قال الفواطم و هنّ من علیّ فَالَّذِینَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ أُوذُوا فِی سَبِیلِی وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا لَأُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ لَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ ثَواباً مِنْ عِنْدِ اللّهِ وَ اللّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوابِ [آل عمران(3):191-195]و تلا صلّی اللّه علیه و اله وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ وَ اللّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ [البقره(2):207]قال:و قال له یا علیّ،أنت أوّل هذه الأمّه إیمانا باللّه و رسوله،و أوّلهم هجره إلی اللّه و رسوله،و آخرهم عهدا برسوله،لا یحبّک-و الّذی نفسی بیده-إلاّ مؤمن قد امتحن اللّه قلبه للإیمان،و لا یبغضک إلاّ منافق أو کافر.
تمّ المجلس السادس عشر،و الحمد للّه رب العالمین،و یتلوه المجلس السابع عشر.
ص:194
درحالی که پیش از رسیدنشان خداوند در شأن آنان وحی فرستاده بود.آنجا که فرمود:«آنان که ایستاده و نشسته و به پهلو خفته خدا را یاد می کنند و در آفرینش آسمان ها و زمین می اندیشند»[آل عمران(3):آیۀ 191]تا آن جا که فرمود:«و پروردگارشان درخواست آنان را پذیرفت،که من کار هیچ کس را خواه زن یا مرد،تباه نمی کنم»[آل عمران(3):آیۀ 195] که مرد،علی است و زن،سه فاطمه ای که ذکرشان گذشت،و آنان فاطمه دختر رسول خدا و فاطمه دختر اسد و فاطمه دختر زبیر هستند که همدیگر از یکدیگرند می فرماید:علی از فاطمه است-یا فرمود:آن سه فاطمه-و آنان از علی هستند.«و کسانی که هجرت کردند و از خانه هاشان رانده شدند و در راه من آزار شدند و کشتند و کشته شدند گناهاشان را می بخشم و به باغ هایی که از زیر درخت هاشان نهرهایی روان است،می برم و پاداش نیکو نزد خداوند است»[آل عمران(3):آیۀ 195]و حضرت خواندند:«و از مردم کسانی در طلب خشنودی خداوند جان خود را می فروشند و خداوند نسبت به بندگانش مهربان است».
[بقره(2):آیۀ 207]و فرمود:ای علی تو در ایمان به خدا و فرستاده اش نخستین کس از این امّت هستی و نخستین کسی که به سوی خدا و فرستاده اش هجرت کرد و در پای بندی به رسول خدا نیز تا آخر می مانی.سوگند به کسی که جانم در دست او است تو را جز مؤمنی که خداوند دلش را برای ایمان آزموده است دوست نمی دارد و جز کسی که منافق یا کافر است با تو دشمنی نمی کند.
مجلس شانزدهم به پایان رسید و سپاس خداوند را است که پروردگار جهانیان است و به دنبال این،مجلس هفدهم می آید.
ص:195
[17] المجلس السابع عشر من روایات أبی المفضّل محمّد بن عبد اللّه الشیبانی،روایه المسمین فی أول المجلس عنه،روایه محمّد بن الحسن بن علی الطوسی عنهم.
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
1032-1- أخبرنا جماعه منهم الحسین بن عبید اللّه،و أحمد بن محمّد بن عبدون،و الحسن بن إسماعیل بن أشناس،و أبو طالب بن غرور و أبو الحسن الصّفّار جمیعا عن أبی المفضّل الشّیبانیّ،عن أحمد بن عبید اللّه،عن أیّوب بن محمّد الرّقّیّ،عن سلاّم بن رزین،عن إسرائیل بن یونس الکوفیّ،عن جدّه أبی إسحاق،عن الحارث الهمدانیّ،عن علیّ علیه السّلام عن النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله قال:الأنبیاء قاده، و الفقهاء ساده،و مجالستهم زیاده،و أنتم فی ممرّ اللّیل و النّهار فی آجال منقوصه و أعمال محفوظه،و الموت یأتیکم بغته،فمن یزرع خیرا یحصد غبطه و من یزرع شرّا یحصد ندامه.
1033-2- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن عثمان بن نصیر الحافظ،عن
ص:196
جلسه هفدهم
از روایات ابو مفضّل بن عبد اللّه شیبانی که نامبردگان در آغاز مجلس از او روایت
کرده اند و محمد بن حسن بن علی طوسی از آنان روایت کرده است.
به نام خداوند رحمتگر مهربان
[1032]1-حارث همدانی از علی علیه السّلام روایت کرده که پیامبر گرامی فرمودند:پیامبران راهبر،و فقیهان سرورند و در نشست و برخاست با آنان،افزونی[کمالات]است.شما در گذر شب و روز در عمرهایی کوتاه و کارهایی نگاشته شده هستید و مرگ غافلگیرانه به سراغتان می آید، پس هرکس نیکی بکارد،شادمانی می درود و هرکس بدی بکارد،پشیمانی.
ص:197
یحیی بن عمرو التّنوخیّ،عن أحمد بن سلیمان،عن محمّد بن جعفر،عن أبیه جعفر بن محمّد،عن أبیه محمّد بن علیّ علیهم السّلام عن جابر بن عبد اللّه،قال قال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله ما عبد اللّه(عزّ و جلّ)بشیء أفضل من فقه فی دین-أو قال:فی دینه-.
قال الخفتانیّ:فذکرته لمالک بن أنس فقیه أهل دار الهجره فعرفه و أثبته لی عن جعفر بن محمّد علیهما السّلام.
1034-3- أخبرنا جماعه عن أبی المفضّل،عن داود بن الهیثم،عن جدّه إسحاق بن بهلول،عن أبیه بهلول بن حسّان،عن طلحه بن زید،عن الوصین بن عطاء،عن عمیر بن هانی،عن جناده بن أبی أمیّه،عن عباده بن الصّامت،عن النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله قال:ستکون فتن لا یستطیع المؤمن أن یغیّر فیها بید و لا لسان؛فقال علیّ بن أبی طالب علیه السّلام:و فیهم یومئذ مؤمنون؟قال:نعم.قال:فینقص ذلک من إیمانهم شیئا؟قال:لا إلاّ کما ینقص القطر من الصّفا،إنّهم یکرهونه بقلوبهم.
1035-4- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن إسحاق بن محمّد بن مروان، عن ابیه،عن یحیی بن سالم،عن حمّاد بن عثمان،عن جعفر بن محمّد عن آبائه علیهم السّلام عن النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله قال:لمّا أسری بی إلی السّماء دخلت الجنّه،فرأیت فیها قیعانا یققا من مسک،و رأیت فیها ملائکه یبنون لبنه من ذهب و لبنه من فضّه، و ربّما أمسکوا،فقلت لهم:ما لکم ربّما بنیتم و ربّما أمسکتم؟قالوا:حتّی تأتینا النّفقه.قلت:و ما نفقتکم؟قالوا:قول المؤمن«سبحان اللّه،و الحمد للّه،و لا إله إلاّ
ص:198
[1033]2-محمّد بن جعفر در مدینه از پدرش حضرت صادق علیه السّلام به نقل از پدرشان حضرت باقر علیه السّلام جابر بن عبد اللّه روایت کرد که پیامبر گرامی فرمودند:خداوند با چیزی برتر از فقه در دین،بندگی نشده است.خفتانی-یکی از راویان-گفته است:من این را برای مالک بن انس فقیه اهل دار الهجره[مدینه]خواندم.او آن را شناخت و به صدور آن از حضرت صادق علیه السّلام گواهی داد.
[1034]3-عباده بن صامت روایت کرده که پیامبر گرامی فرمودند:فتنه هایی در پیش است که مؤمن نخواهد توانست آن ها را با دست و زبان تغییر دهد.علی بن ابی طالب علیه السّلام عرض کرد:
ای رسول خدا آیا آن هنگام در میان مردم مؤمنانی هستند؟حضرت فرمودند:بله،علی علیه السّلام عرض کرد:و این چیزی از ایمانشان می کاهد؟حضرت فرمودند:نه،مگر همچون قطره ای که از صخره می کاهد؛زیرا آنان به دل آن را نمی پسندند.
[1035]4-حمّاد بن عثمان از حضرت صادق علیه السّلام به نقل از پدرانشان از علی علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:وقتی در معراج مرا به آسمان بردند،به بهشت رفتم و زمین هموار بسیار سپیدی از مشک دیدم.و فرشتگانی را دیدم که خشتی از زر و خشتی از سیم درست می کنند و گاهی از کار باز می ایستند.پس به آنان گفتم:شما را چه می شود که زمانی را کار می کنید و زمانی از کار باز می ایستید؟آنان گفتند:برای این که مصالح به ما برسد.من گفتم:
مصالح شما چه چیز است؟گفتند:این که مؤمن بگوید:«سبحان اللّه و الحمد للّه و لا اله الا اللّه و اللّه اکبر»که وقتی این ها را بگوید ما می سازیم و چون خاموش شود و دست بکشد ما از کار دست می کشیم.
ص:199
اللّه،و اللّه أکبر»فإذا قالهنّ بنینا،و إذا سکت و أمسک أمسکنا.
1036-5- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن جعفر بن محمّد بن جعفر،عن أیّوب بن محمّد،عن سعد بن مسلمه،عن جعفر بن محمّد،عن آبائه،عن علیّ (صلوات اللّه علیهم)قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:إنّ السّخاء شجره من أشجار الجنّه، لها أغصان متدلّیه فی الدّنیا،فمن کان سخیّا تعلّق بغصن من أغصانها،فساقه ذلک الغصن إلی الجنّه؛و البخل شجره من أشجار النّار لها أغصان متدلّیه فی الدّنیا،فمن کان بخیلا تعلّق بغصن من أغصانها،فساقه ذلک الغصن إلی النّار.
1037-6- قال أبو المفضّل:قال لنا أبو عبد اللّه الحسنیّ:فحدّثنی شیخ من أهلنا، عن أبیه،عن جعفر بن محمّد بحدیثه هذا،حدیث السّخاء و البخل،قال:فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام:لیس السّخیّ المبذّر الّذی ینفق ماله فی غیر حقّه،ولکنّه الّذی یؤدّی إلی اللّه(عزّ و جلّ)ما افترض علیه فی ماله من الزّکاه و غیرها،و البخیل الّذی لا یؤدّی حقّ اللّه(عزّ و جلّ)علیه فی ماله.
1038-7- أخبرنا جماعه عن أبی المفضّل،عن محمّد بن محمود بن بنت الأشجّ،عن أحمد بن عبد الرّحمن الذّهلیّ،عن عمّار بن الصّبّاح،عن عبد الغفور أبی الصّبّاح الواسطیّ،عن عبد العزیز بن سعید الأنصاریّ،عن أبیه،عن جدّه- و کانت له صحبه-عن أمّ سلمه زوج النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله قالت حجّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله حجّه الوداع بأزواجه،فکان یأوی فی کلّ یوم و لیله إلی امرأه منهنّ و هو حرام یبتغی
ص:200
[1036]5-سعید بن مسلمه از حضرت صادق علیه السّلام به نقل از پدرشان از پدرش به نقل از جدّشان از علی علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:همانا سخاوت[و گشاده دستی]درختی از درختان بهشت است که شاخه هایش در دنیا آویزان شده است.هرکس بخشنده باشد به شاخه ای از آن شاخه ها می آویزد و آن شاخه او را به بهشت می برد.و بخل[و دندان گردی] درختی از درختان دوزخ است که شاخه هایی آویزان شده در دنیا دارد و هرکس بخیل باشد به شاخه ای از شاخه های آن می آویزد و آن شاخه او را به دوزخ می برد.
[1037]6-ابو عبد اللّه حسنی گفت:پیرمردی از خاندان ما از پدرش به نقل از حضرت صادق علیه السّلام حدیث سخاوت و بخل را روایت کرده و گفت که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:سخاوتمند آن اسراف کننده ای نیست که مالش را در جایی ناسزاوار خرج کند،بلکه سخاوتمند کسی است که آنچه خداوند عزّتمند بر مالش واجب کرده،از زکات و جز آن را بپردازد.و بخیل کسی است که حقّ خداوند عزّتمند در مال خودش را نپردازد.
[1038]7-امّ سلمه همسر پیامبر گفته است:رسول خدا حجّ پایانی را با همسرانش به انجام رساند.آن حضرت در هر روز و شب درحالی که محرم بود پیش یکی از همسرانش می رفت
ص:201
بذلک العدل بینهنّ.قالت:فلمّا أن کانت لیله عائشه و یومها خلا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله بعلیّ بن أبی طالب علیه السّلام یناجیه و هما یسیران،فأطال مناجاته،فشقّ ذلک علی عائشه،فقالت:إنّی أرید أن أذهب إلی علیّ فأناله-أو قالت:أتناوله-بلسانی،فی حبسه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله عنّی؛فنهیتها فنصّت ناقتها فی السّیر،ثمّ إنّها رجعت إلیّ و هی تبکی،فقلت:ما لک؟قالت:إنّی أتیت النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فقلت:یا بن أبی طالب،ما تزال تحبس عنّی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله:لا تحولی بینی و بین علیّ،إنّه لا یحاقّه فیّ أحد،و إنّه لا یبغضه-و الّذی نفسی بیده-مؤمن و لا یحبّه کافر-ألا إنّ الحقّ بعدی مع علیّ،یمیل معه حیث ما مال،لا یفترقان جمیعا حتّی یردا علیّ الحوض،قالت أمّ سلمه:فقلت لها قد نهیتک فأبیت إلاّ ما صنعت.
1039-8- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن علیّ بن محمّد بن مخلد الجعفیّ،عن عبّاد بن سعید الجعفیّ،عن محمّد بن عثمان بن أبی البهلول،عن صالح بن أبی الأسود،عن أبی الجارود،عن حکیم بن جبیر،عن سالم الجعفیّ، قال:قال علیّ(صلوات اللّه علیه)و هو فی الرّحبه جالس:انتدبوا و هو علی المسیر من السّواد،فانتدبوا نحو من مائه،فقال:و ربّ السّماء و ربّ الأرض،لقد حدّثنی خلیلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله أنّ الأمّه ستغدر بی من بعده عهدا معهودا و قضاء مقضیّا،و قد خاب من افتری.
1040-9- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن مسدّد بن یعقوب،عن إسحاق
ص:202
تا عدالت را میان آنان برقرار کند.او گفته است:وقتی روز و شب عایشه فرا رسید،رسول خدا با علی بن ابی طالب صلّی اللّه علیه و اله خلوت کرده بود و در حال قدم زدن با او به نجوا سخن می گفت.چون سخنشان به طول انجامید بر عایشه دشوار آمد و گفت:من می خواهم سراغ علی بروم و به جهت این که رسول خدا را از من بازداشته است با زبانم او را بنوازم.ام سلمه گوید:او را از این کار نهی کردم ولی او ماده شترش را راند و رفت.سپس گریان به نزد من بازگشت.من گفتم:چه شده است؟گفت:من به نزد پیامبر گرامی رفتم و گفتم:ای پسر ابو طالب چرا پیوسته رسول خدا را از من باز می داری!که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:میان من و علی فاصله نینداز که هیچ کس نباید دربارۀ من با او نزاع کند؛زیرا-سوگند به کسی که جانم در دست اوست-مؤمن با او دشمنی نمی کند و کافر او را دوست نمی دارد.هان که حقّ پس از من به همراه علی است.
هرجا که علی برود،حقّ نیز می رود از هم جدا نمی شوند تا در آن حوض بر من وارد شوند.ام سلمه گفته است:من به او گفتم که من تو را از این کار نهی کردم و ولی تو سرباز زدی و کارت را کردی.
[1039]8-سالم جعفی روایت کرده که علی علیه السّلام درحالی که در میدان شهر نشسته بود فرمودند:
رهسپار شوید،پس به همراه او که از عراق باز می گشت نزدیک به صد نفر به راه افتادند و حضرت فرمود:به پروردگار آسمان و پروردگار زمین سوگند که رفیقم رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله مرا فرمود که این امّت پس از او در پیمانی بسته شده و کاری به انجام رسیده به من خیانت خواهند کرد ولی هرکس حقّ را بپوشاند ناکام می شود.
ص:203
بن یسار،عن الفضل بن دکین،عن مطر بن خلیفه،عن حبیب بن أبی ثابت،عن ثعلبه بن مرشد الحمّانیّ،قال سمعت علیّا(صلوات اللّه علیه)قال:و اللّه إنّه عهده إلی النّبیّ الأمّیّ أنّ الأمّه ستغدر بک بعدی.
1041-10- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن لیث بن محمّد،عن أحمد بن عبد الصّمد،عن خاله أبی الصّلت الهرویّ،عن عبد العزیز بن عبد الصّمد،عن أبی هارون العبدیّ،عن أبی سعید الخدریّ،قال:حجّ عمر بن الخطّاب فی إمرته،فلمّا افتتح الطّواف حاذی الحجر الأسود،و مرّ فاستلمه و قبّله،و قال:أقبّلک و إنّی لأعلم أنّک حجر لا تضرّ و لا تنفع،و لکن کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله بک حفیّا،و لو لا أنّی رأیته یقبّلک ما قبّلتک.قال:و کان فی القوم الحجیج علیّ بن أبی طالب علیه السّلام فقال:
بلی و اللّه إنّه لیضرّ و ینفع.قال:فبم قلت ذلک،یا أبا الحسن؟قال:بکتاب اللّه (تعالی)قال:أشهد أنّک لذو علم بکتاب اللّه فأین ذلک من الکتاب؟قال:قول اللّه (عزّ و جلّ): وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی شَهِدْنا [الاعراف(7):172]و أخبرک أنّ اللّه لمّا خلق آدم مسح ظهره فاستخرج ذرّیّته من صلبه فی هیئه الذّرّ،فألزمهم العقل،و قرّرهم أنّه الرّبّ و أنّهم العبید،فأقرّوا له بالرّبوبیّه،و شهدوا علی أنفسهم بالعبودیّه،و اللّه (عزّ و جلّ)یعلم أنّهم فی ذلک فی منازل مختلفه،فکتب أسماء عبیده فی رقّ، و کان لهذا الحجر یومئذ عینان و شفتان و لسان،فقال له:افتح فاک؛ففتح فاه فألقمه
ص:204
[1040]9-ثعلبه بن مرشد حمّانی گفته است:از علی علیه السّلام شنیدم که فرمود:به خدا سوگند همانا پیامبر امّی به من خاطرنشان کرد که این امت پس از من به تو خیانت خواهند کرد.
[1041]10-ابو سعید خدری گفته است:عمر خطاب در دوران خلافتش به حج رفت و چون طوافش را از کنار حجر الاسود آغاز کرد و بر آن دست کشید و بوسید گفت:تو را می بوسم و می دانم که تو سنگی هستی که نه زیان و نه سود می رسانی.ولی رسول خدا تو را بسیار گرامی می داشت و اگر ندیده بودم که او تو را می بوسید من تو را نمی بوسیدم.راوی گوید:علی ابن ابی طالب علیه السّلام که در میان حاجیان بود،فرمود:چرا،به خدا سوگند او هم زیان و هم سود می رساند.عمر گفت:ای ابو الحسن از چه رو چنین می گویی؟او فرمود:براساس کتاب خدای والا.عمر گفت:من گواهی می دهم که تو به کتاب خدای والا آگاه هستی.اکنون بگو این سخن در کجای قرآن است.او فرمود:آن جا که فرموده است:«و هنگامی که پروردگارت از پشت فرزندان آدم نسل ها را بیرون آورد و بر خویشتن شان گواه ساخت که آیا من پروردگارتان نیستم.آنان گفتند:چرا ما گواهیم»[اعراف(7):آیۀ 172]و من به تو خبر می دهم که وقتی خداوند والا آدم را آفرید،پشت او را مسح کرد و نسلش را در هیأت مورچگانی بیرون آورد و به آنان عقل داد و مقرّر کرد که او پروردگار است و آنان بنده.آنان به پروردگاری او اقرار کردند و به بندگی خودشان گواهی دادند.درحالی که خداوند عزّتمند می دانست که آنان در این امر در جایگاه های مختلفی هستند آن گاه نام بندگانش را در کاغذی نوشت و به این سنگ که در آن روز دو چشم و دو لب و یک زبان داشت فرمود:دهانت را باز کن.او دهانش را باز کرد و خداوند آن نام ها را در دهان او انداخت
ص:205
ذلک الرّقّ،ثمّ قال له:اشهد لمن وافاک بالموافاه یوم القیامه؛فلمّا هبط آدم علیه السّلام هبط و الحجر معه،فجعل فی موضعه الذی تری من هذا الرّکن،و کانت الملائکه تحجّ هذا البیت من قبل أن یخلق اللّه(تعالی)آدم ثمّ حجّه آدم،ثمّ نوح من بعده،ثمّ هدم البیت و درست قواعده،فاستودع الحجر من أبی قبیس،فلمّا أعاد إبراهیم و إسماعیل علیه السّلام بناء البیت و بنا قواعده،و استخرجا الحجر من أبی قبیس بوحی من اللّه(عزّ و جلّ)فجعلاه بحیث هو الیوم من هذا الرّکن،و هو من حجاره الجنّه، و کان لمّا أنزل فی مثل لون الدّرّ و بیاضه،و صفاء الیاقوت و ضیائه،فسوّدته أیدی الکفّار و من کان یلتمسه من أهل الشّرک بعتائرهم.قال:فقال عمر:لا عشت فی أمّه لست فیها یا ابا الحسن.
1042-11- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن جعفر بن محمّد بن جعفر العلویّ،عن محمّد بن علیّ بن الحسین بن زید،عن الرّضا،عن آبائه علیهم السّلام عن أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیهم قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله علیکم بمکارم الأخلاق،فإنّ اللّه(عزّ و جلّ)بعثنی بها،و إنّ من مکارم الأخلاق أن یعفو الرّجل عمّن ظلمه، و یعطی من حرمه،و یصل من قطعه،و أن یعود من لا یعوده.
1043-12- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن أحمد بن إسحاق بن البهلول، عن أبیه،عن أبی شیبه،عن أبی إسحاق،عن الحارث الهمدانیّ،عن علیّ علیه السّلام عن النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله قال:إنّ للمسلم علی أخیه المسلم من المعروف ستّا:یسلّم علیه إذا لقیه،
ص:206
و سپس فرمود:در روز قیامت به سود کسانی که تو را پذیرفتند گواهی بده،هنگامی که آدم علیه السّلام هبوط کرد این سنگ با او بود و در همین جای دیوار که می بینی قرار داد.فرشتگان پیش از آن که خداوند والا آدم علیه السّلام را بیافریند بر این خانه حج می گزاردند.سپس آدم حج گزارد و پس از او نوح بود که حج گزارد.سپس این خانه خراب شد و پایه هایش فرو ریخت.آن گاه این سنگ را در کوه ابو قبیس نهادند و چون ابراهیم و اسماعیل خانه و دیوارهایش را دوباره ساختند.
آن سنگ را به وحیی از سوی خداوند از کوه ابو قبیس بیرون آوردند و در جایی نهادند که امروز در دیوار قرار گرفته است.این سنگ از سنگهای بهشت است و چون نازل شد در سپیدی رنگی همچون درّ و در روشنی و صفا همسان یاقوت بود ولی دست کافران و قربانی مشرکانی که لمسش کردند آن را سیاه کرده.راوی گفته است که عمر در این هنگام گفت:ای ابو الحسن من در امّتی که تو در آن نیستی زندگی نمی کنم.
[1042]11-محمّد بن علی بن حسین بن زید بن علی از حضرت رضا علیه السّلام به نقل از پدرشان از پدرشان به نقل از جدشان از پدرشان به نقل از جدّشان از علی بن ابی طالب علیه السّلام روایت کرد که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:بر شما باد اخلاق بزرگواری،که خداوند عزّتمند مرا برای آن برانگیخته است.و همانا از بزرگواری است که مرد از کسی که به او ستم کرده،بگذرد و به کسی که محرومش کرده،عطا کند و با کسی که از او بریده،بپیوندد و از کسی که او را عیادت نکرده،عیادت کند.
[1043]12-حارث همدانی از علی علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:همانا برای هر مسلمانی نسبت به برادر مسلمانش شش نیکی باید باشد:سلام در هنگام دیدار،
ص:207
و یعوده إذا مرض،و یسمّته إذا عطس،و یشهده إذا مات،و یجیبه إذا دعاه،و یحبّ له ما یحبّ لنفسه،و یکره له ما یکره لنفسه.
1044-13- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل الشّیبانیّ،عن محمّد بن إبراهیم بن المفضّل الدّؤلیّ عن عبد الحمید بن صبیح،عن حمّاد بن زید،عن أبی هارون العبدیّ،قال:کنّا إذا أتینا أبا سعید الخدریّ قال:مرحبا بوصیّه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله،یقول:سیأتیکم قوم من أقطار الأرض یتفقّهون،فإذا رأیتموهم فاستوصوا بهم خیرا.قال:و یقول:أنتم وصیّه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله.
1045-14- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن محمّد بن جعفر الرّزّاز،عن محمّد بن عیسی القیسیّ،عن إسحاق بن یزید الطّائیّ،عن هاشم بن یزید،عن أبی سعید التّیمیّ،قال:سمعت أبا ثابت مولی أبی ذرّ یقول:سمعت أمّ سلمه رضی اللّه عنه تقول:
سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فی مرضه الّذی قبض فیه یقول و قد امتلأت الحجره من أصحابه:أیّها النّاس،یوشک أن أقبض قبضا سریعا فینطلق بی،و قد قدّمت إلیکم القول معذره إلیکم،ألا إنّی مخلف فیکم کتاب اللّه(عزّ و جلّ)و عترتی أهل بیتی.
ثمّ أخذ بید علیّ علیه السّلام فرفعها فقال:هذا علیّ مع القرآن و القرآن مع علیّ،خلیفتان بصیران لا یفترقان حتّی یردا علیّ الحوض،فأسألهما ما ذا خلّفت فیهما.
1046-15- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن علیّ بن موسی،عن أحمد بن میثم،عن جدّه الفضل بن دکین،عن موسی بن قیس،عن سلمه بن کهیل،عن
ص:208
عیادت در هنگام بیماری،دعای رحمت هنگام عطسه زدن،حضور در تشییع جنازۀ او،پاسخ به دعوت او،دوست داشتن آنچه برای خود دوست می دارد برای او و ناپسند دانستن آن چه برای خود ناپسند می داند،برای او.
[1044]13-ابو هارون عبدی گفت:ما هنگامی که به نزد ابو سعید خدری می رفتیم،او می گفت:
خوشا وصیّت رسول خدا.از رسول خدا شنیدم که فرمودند:مردمانی از اطراف دنیا خواهند آمد که دین بیاموزند.چون ایشان را دیدید برایشان سفارش به خیر و نیکی کنید.او می گفت:
شما وصیت رسول خدا هستید.
[1045]14-امّ سلمه گفت:از رسول خدا در بیماری ای که به وفاتش انجامید،شنیدم:-درحالی که اتاق از اصحاب پر بود-فرمود:ای مردم نزدیک است که شتابان روحم را ستانده و مرا ببرند.من سخنانی را برای اتمام حجّت به شما پیشنهاد کردم بدانید که من در میان شما کتاب خدا و خاندانم را به جا می گذارم.سپس دست علی علیه السّلام را گرفت و بالا برده،فرمود:این علی به همراه قرآن و قرآن به همراه علی است.دو جانشین بینا که از هم جدا نمی شوند تا در آن حوض بر من وارد شوند من از آن دو دربارۀ آنچه به جا گذاردم خواهم پرسید.
ص:209
عبّاس بن عیاض،و کان من خیار أهل القبله،عن مالک بن جعونه،عن أمّ سلمه (رضی اللّه عنها)قالت:سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول و هو آخذ بکفّ علیّ علیه السّلام الحقّ بعدی مع علیّ،یدور معه حیث دار.
1047-16- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن محمّد بن علیّ بن شاذان، عن الحسن بن محمّد بن عبد الواحد،عن حسن بن حسین،عن یحیی بن یعلی، عن عمر بن موسی عن زید بن علیّ،عن آبائه علیهم السّلام عن علیّ علیه السّلام عن النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله أنّه قال:ألا إنّک المبتلی و المبتلی بک،أما إنّک الهادی لمن اتّبعک،و من خالف طریقک ضلّ إلی یوم القیامه.
1048-17- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن أحمد بن هوذه،عن إبراهیم بن إسحاق،عن عبد اللّه بن حمّاد الأنصاریّ،عن عبد العزیز بن محمّد قال:دخل سفیان الثّوریّ علی أبی عبد اللّه جعفر بن محمّد علیهما السّلام و أنا عنده،فقال له جعفر:یا سفیان إنّک رجل مطلوب،و أنا رجل تسرّع إلیّ الألسن،فسل عمّا بدا لک.فقال:
ما أتیتک یا ابن رسول اللّه إلاّ لأستفید منک خیرا.قال:یا سفیان،إنّی رأیت المعروف لا یتمّ إلاّ بثلاث:تعجیله،و ستره،و تصغیره،فإنّک إذا عجّلته هنّأته،و إذا سترته أتممته،و إذا صغّرته عظم عند من تسدیه إلیه.یا سفیان،إذا أنعم اللّه علی أحد بنعمه فلیحمد اللّه(عزّ و جلّ)،و إذا استبطأ الرّزق فلیستغفر اللّه،و إذا حزنه أمر قال:لا حول و لا قوّه إلاّ باللّه.یا سفیان،ثلاث أیّما ثلاث!نعمت الهدیه،نعمت
ص:210
[1046]15-ام سلمه گفت:از رسول خدا درحالی که دست علی علیه السّلام را گرفته بود شنیدم که فرمود:حقّ پس از من به همراه علی است.هرجا که علی بگردد حقّ نیز با او می گردد.
[1047]16-زید بن علی از پدرانش به نقل از علی علیه السّلام روایت کرده که پیامبر گرامی صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:
بدان که تو آزموده ای و به تو آزموده می شود.هان که تو برای کسی که از تو پیروی می کند هدایتگری و هرکس از راه تو روی گرداند تا روز قیامت گمراه است.
[1048]17-عبد العزیز بن محمّد گفت:در خدمت حضرت صادق علیه السّلام بودم که سفیان ثوری به نزدشان آمد و ایشان به او فرمودند:ای سفیان همانا تو مردی پسندیده هستی و من مردی هستم که زبان ها زود به رویم گشوده می شود پس بپرس از آن چه می خواهی.او عرض کرد:
ای پسر رسول خدا من جز برای استفادۀ خیر از شما نیامده ام.حضرت فرمودند:ای سفیان نظر من این است که نیکی جز با سه چیز کامل نمی شود:شتاب در آن،پوشاندن آن و کوچک دانستن آن؛زیرا وقتی در آن شتاب کنی آن را سودمند می کنی،وقتی آن را بپوشانی کاملش ساخته ای و چون آن را کوچک بدانی نزد کسی که آن را برایش انجام می دهی،بزرگ می گردد.
ای سفیان وقتی خداوند به کسی نعمتی بدهد باید خداوند را سپاس بگزارد،چون روزی دیر بیاید باید از خداوند آمرزش بخواهد و هنگامی که از موضوعی اندوهگین می شود،بگوید «لا حول و لا قوّه الا باللّه؛هیچ نیرو و توانی جز به سبب خداوند نیست».ای سفیان سه چیز است و چه نعمت هایی است چه شایسته هدیه ای و چه نیکو بخششی است،
ص:211
العطیّه الکلمه الصّالحه یسمعها المؤمن فینطوی علیها حتّی یهدیها إلی أخیه المؤمن.و قال علیه السّلام:المعروف کاسمه،و لیس شیء أعظم من المعروف إلاّ ثوابه، و لیس کلّ من یحبّ أن یصنع المعروف یصنعه،و لا کلّ من یرغب فیه یقدر علیه، و لا کلّ من یقدر علیه یؤذن له فیه،فإذا اجتمعت الرّغبه و القدره و الإذن فهنالک تمّت السّعاده للطّالب و المطلوب إلیه.
1049-18- أخبرنا جماعه،عن المفضّل،عن إبراهیم بن عبد الصّمد الهاشمیّ، عن أبیه،عن عمّه عبد الوهّاب بن محمّد بن إبراهیم،عن أبیه،قال:بعث أبو جعفر المنصور إلی أبی عبد اللّه جعفر بن محمّد علیهما السّلام و أمر بفرش فطرحت إلی جانبه فأجلسه علیها،ثمّ قال:علیّ بمحمّد،علیّ بالمهدیّ؛یقول ذلک مرارا،فقیل له:
السّاعه السّاعه یأتی یا أمیر المؤمنین،ما یحبسه إلاّ أنّه یتبخّر.فما لبث أن وافی و قد سبقته رائحته،فأقبل المنصور علی جعفر علیه السّلام فقال:یا أبا عبد اللّه،حدیث حدّثتنیه فی صله الرّحم أذکره یسمعه المهدیّ،قال:نعم،حدّثنی أبی،عن أبیه، عن جدّه،عن علیّ علیه السّلام،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله إنّ الرّجل لیصل رحمه و قد بقی من عمره ثلاث سنین،فیصیّرها اللّه(عزّ و جلّ)ثلاثین سنه،و یقطعها و قد بقی من عمره ثلاثون سنه فیصیّرها اللّه ثلاث سنین،ثمّ تلا علیه السّلام یَمْحُوا اللّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ [الرعد(13):39]قال:هذا حسن-یا أبا عبد اللّه-و لیس إیّاه أردت.قال أبو عبد اللّه:نعم،حدّثنی أبی،عن أبیه،عن جدّه عن علیّ علیه السّلام قال:
ص:212
کلمۀ سودمندی که مؤمن آن را می شنود و آن گاه آن را در دل می پروراند تا به برادر مؤمنش هدیه بدهد.آن حضرت فرمودند:نیکی همچون نام خود،نیک است.و هیچ چیزی جز پاداش نیکی از نیکی بزرگ تر نیست و چنین نیست که هرکس دوست داشته باشد و چنین نیست که هرکس توانایی آن را داشته باشد به او اجازه داده شود،و چون میل و توانایی و اذن با هم گرد آیند،سعادتمندی برای جویندۀ آن و برای نیازمند آن کامل می شود.
[1049]18-محمّد بن ابراهیم گفته است:منصور عباسی به دنبال حضرت صادق علیه السّلام فرستاد و فرمان داد تا برای ایشان در کنار خودش فرش بیندازند و آن گاه که حضرت آمد،ایشان را بر آن نشاند و گفت:محمّد را به نزدم بیاورید،مهدی را به نزدم بیاورید و پیوسته چنین می گفت.
به او گفتند:هم اکنون می آید ای امیر المؤمنین.او دارد بخور می دهد.چیزی نگذشت که رسید و رائحه اش پیش از خودش آمد.منصور به حضرت صادق علیه السّلام رو کرد و گفت:ای ابا عبد اللّه حدیثی دربارۀ پیوند با خویشان بفرمایید تا مهدی آن را بشنود.حضرت فرمودند:بله،پدرم از پدرش به نقل از جدّش از علی علیه السّلام روایت کرد که رسول خدا فرمودند:همانا شخصی با خویشان خود دیدار می کند و با این که از عمرش سه سال مانده است،خداوند عزّتمند عمرش را سی سال می افزاید و گاهی شخصی از خویشانش می برد و با این که از عمرش سی سال مانده است،خداوند آن را به سه سال می کاهد،سپس این آیه را خواندند:«خداوند آن چه را بخواهد محو یا پایدار می کند و امّ الکتاب در نزد او است»[رعد(13):آیۀ 39] منصور گفت:این خوب است ای ابا عبد اللّه ولی این را نمی خواستم.حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:بله،پدرم از پدرش به نقل از جدّشان از علی علیه السّلام روایت کرد که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:
ص:213
قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:صله الرّحم تعمر الدّیار،و تزید فی الأعمار،و إن کان أهلها غیر أخیار.قال:هذا حسن-یا أبا عبد اللّه-لیس هذا أردت.فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام:نعم، حدّثنی أبی،عن أبیه،عن جدّه،عن علیّ علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:صله الرّحم تهوّن الحساب،و تقی میته السّوء،قال المنصور:نعم ایّاه أردت.
1050-19- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل الشّیبانیّ،عن محمّد بن صالح بن فیض العجلیّ،عن أبیه عن عبد العظیم الحسنیّ،عن محمّد بن علیّ الرّضا،عن آبائه علیهم السّلام عن أمیر المؤمنین علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله إنّا أمرنا معاشر الأنبیاء أن نکلّم النّاس بقدر عقولهم.قال:فقال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله أمرنی ربّی بمداراه النّاس،کما أمرنی بإقامه الفرائض.
1051-20- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن أحمد بن هوذه بن أبی هراسه،عن إبراهیم بن إسحاق النّهاوندیّ،عن عبد اللّه بن حمّاد،عن أبی بصیر یحیی،عن الصّادق،عن آبائه علیهم السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول:من قضی لأخیه المؤمن حاجه کان کمن عبد اللّه دهره،و من دعا لمؤمن بظهر الغیب قال الملک:
و لک مثل ذلک؛عمل و ما من عبد مؤمن دعا للمؤمنین و المؤمنات بظهر الغیب إلاّ ردّ اللّه(عزّ و جلّ)مثل الّذی دعا لهم من مؤمن أو مؤمنه مضی من أوّل الدّهر أو هو آت إلی یوم القیامه.قال:و إنّ العبد المؤمن لیؤمر به إلی النّار یکون من أهل الذنوب و الخطایا فیسحب،فیقول المؤمنون و المؤمنات إلهنا،عبدک هذا کان
ص:214
پیوند با خویشان سرزمین ها را آباد می کند و بر عمرها می افزاید اگرچه اهلش از بدان باشند.
منصور گفت:این خوب است ولی من این را نمی خواستم.حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:بله پدرم از پدرش از جدّش از علی علیه السّلام روایت کرد که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:پیوند با خویشان حساب را آسان کرده و از مرگ بد باز می دارد.منصور گفت:آری این را می خواستم.
[1050]19-عبد العظیم حسنی از حضرت جواد به نقل از پدرانش از حضرت باقر به نقل از پدرش از جدّش به نقل از علی بن ابی طالب علیهم السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:ما گروه پیامبران فرمان داده شده ایم تا با مردم به اندازه خردهاشان سخن بگوییم.و فرمودند:
پروردگارم مرا به مدارای با مردم فرمان داد چنان که به برپاداشتن واجبات فرمانم داد.
[1051]20-ابو بصیر یحیی بن قاسم اسدی ضریر از حضرت صادق علیه السّلام به نقل از پدرانش روایت کرده که حضرت علی علیه السّلام فرمودند:از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله شنیدم که فرمودند:هرکس نیازی از برادر مؤمنش را برآورد همچون کسی است که همۀ عمرش را به عبادت خداوند گذرانده است.هرکس در نیازی برای مؤمنی دعا کند،فرشته ای می گوید:مانند آن برای تو باشد و هر بندۀ مؤمنی در نهان برای مردان و زنان با ایمان چه آن ها که از دنیا رفته اند و چه آنهائی که تا روز قیامت خواهند آمد دعا کند،خداوند عزّتمند همان چیزی را به او خواهد داد که برای ایشان خواسته است.حضرت فرمودند:بندۀ مؤمن را به جهت این که اهل گناه بوده است به دوزخ فرمان می دهند و چون او را بر زمین می کشند همان مردان و زنان مؤمن می گویند:خداوندا این بندۀ تو برای ما دعا می کرد.پس ما را شفاعتگر او قرار بده.و خداوند عزّتمند آنان را شفاعتگر او قرار می دهد و او به لطف خداوند از دوزخ نجات می یابد.
ص:215
یدعو لنا فشفّعنا فیه،فیشفّعهم اللّه(عزّ و جلّ)فیه فینجو من النّار برحمه من اللّه (عزّ و جلّ).
1052-21- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل الشّیبانیّ،عن محمّد بن محمّد بن معقل عن محمّد بن الحسن بن بنت إلیاس،عن أبیه،عن الرّضا عن أبیه،عن جدّه، عن آبائه علیهم السّلام،عن علیّ علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله إیّاکم و مشارّه النّاس،فإنّها تظهر العرّه و تدفن الغرّه.
1053-22- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن محمّد بن جریر الطّبریّ،عن عیسی بن مهران،عن مخوّل بن إبراهیم،عن عبد الرّحمن بن الأسود،عن علیّ بن الحزوّر،عن أبی عمر البزّاز،عن رافع مولی أبی ذرّ،قال:قال صعد أبو ذرّ رحمه اللّه علی درجه الکعبه حتّی أخذ بحلقه الباب،ثمّ أسند ظهره إلیه،فقال:أیّها النّاس، من عرفنی فقد عرفنی و من أنکرنی فأنا أبو ذرّ،سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول:إنّما مثل أهل بیتی فی هذه الأمّه کمثل سفینه نوح،من رکبها نجا،و من ترکها هلک، و سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول:اجعلوا أهل بیتی منکم مکان الرّأس من الجسد، و مکان العینین من الرّأس،فإنّ الجسد لا یهتدی إلاّ بالرّأس،و لا یهتدی الرّأس إلاّ بالعینین.
1054-23- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن محمّد بن جعفر الرّزّاز،عن جدّه محمّد بن عیسی،عن إسحاق بن یزید،عن عبد المؤمن بن القاسم،عن
ص:216
[1052]21-حسن بن بنت الیاس از حضرت رضا به نقل از پدرانش از علی علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:از ستیزۀ با مردمان بپرهیزید؛زیرا عیب ها را آشکار و برتری ها را می پوشاند.
[1053]22-رافع غلام ابو ذر گفته است:ابوذر-خدایش از او خرسند باد-بر پلّۀ کعبه رفت و حلقۀ در را گرفت و سپس پشتش را بر آن تکیه داد و گفت:ای مردم هرکس مرا می شناسد که می شناسد و هرکس مرا نمی شناسد،من ابو ذر هستم و از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله شنیدم که فرمودند:
همانا حکایت خاندانم در این امّت همچون حکایت کشتی نوح است که هرکس بر آن سوار شود نجات یافته و هرکس آن را ترک کند نابود شده است.از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله شنیدم که فرمودند:خاندانم را نسبت به خودتان همچون جایگاه سر از بدن و دو چشم از سر قرار دهید؛زیرا بدن جز به سبب سر هدایت نمی شود و سر به جز به سبب چشمان راه به جایی نمی برد.
ص:217
عمران بن ظبیان،عن عبّاد بن عبد اللّه الأسدیّ،عن زید بن صوحان:أنّه حدّثهم فی البصره،عن حذیفه بن الیمان:أنّه أنذرهم فتنا مشتبهه یرنکس فیها أقوام علی وجوههم،قال:ارقبوها؛قال:فقلنا کیف النّجاه،یا با عبد اللّه؟قال:انظروا الفئه الّتی فیها علیّ علیه السّلام فأتوها و لو زحفا علی رکبکم،فإنّی سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول:
علیّ أمیر البرره،و قاتل الفجره،منصور من نصره،مخذول من خذله إلی یوم القیامه.
1055-24- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن أحمد بن الحسن بن هارون و علیّ بن أحمد بن مروان و محمّد بن أحمد بن سلیمان،عن سفیان الثّوریّ،عن عبد اللّه بن عثمان بن خیثم،عن عبد الرّحمن بن بهمان،عن جابر بن عبد اللّه الأنصاریّ،قال:رأیت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله آخذا بید علیّ بن أبی طالب علیه السّلام و هو یقول:
هذا أمیر البرره،و قاتل الفجره،منصور من نصره،مخذول من خذله،ثمّ رفع بها صوته:أنا مدینه الحکمه،و علیّ بابها،فمن أراد الحکمه فلیأت الباب.
1056-25- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن محمّد بن جعفر بن محمّد بن رباح،عن عبّاد بن یعقوب،عن علیّ بن هشام بن البرید،عن أبیه،عن إسماعیل بن رجاء الزّبیدیّ،عن موسی بن عبد اللّه بن یزید،یعنی الخطمیّ،عن صله بن زفر:أنّه أدخل رأسه تحت الثّوب بعد ما سجّی علی حذیفه قال:فقال له:إنّ هذه الفتنه قد وقعت،فما تأمرنی؟قال:إذا أنت فرغت من دفنی فشدّ علی راحلتک
ص:218
[1054]23-از زید بن صوحان روایت شده که حذیفه بن یمان ایشان را از فتنه های سرگردان کننده ای که در آن گروه ها به رو سرنگون می شوند،بیمشان داد و گفت:مراقب این فتن ها باشید.راوی گفته است که ما گفتیم:ای ابا عبد اللّه نجات از آن چگونه است؟او گفت:به گروهی که علی علیه السّلام در آن است بنگرید و به سوی او بروید اگرچه با خزیدن با زانوانتان باشد؛ زیرا من از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله شنیدم که فرمودند:علی تا روز قیامت امیر نیکان و کشندۀ بدکاران است یاری شده است یاور او و نومید گشته است نومید کنندۀ او تا روز قیامت.
[1055]24-جابر بن عبد اللّه انصاری گفت:رسول خدا را دیدم که دست علی بن ابی طالب علیه السّلام را گرفت و فرمود:این مرد امیر نیکان و کشندۀ بدکاران است.یاور او یاری شده و نومید کنندۀ او نومید گشته است تا روز قیامت.سپس صدایش را بلند کرد و فرمود:من شهر حکمتم و علی درب آن است،هرکس حکمت می خواهد باید از درب آن وارد شود.
[1056]25-از صله بن زفر روایت شده که او پس از آن که حذیفه را کفن پوشانده سر خود را به زیر کفن کرده و به او گفته است:همانا این فتنه رخ داده است چه دستورم می دهی؟و حذیفه این چنین به قلب او الهام کرده است که:وقتی دفن مرا به پایان بردی بر شترت بنشین و به علی علیه السّلام ملحق شو؛زیرا او بر حق است و حق از او جدا نمی گردد.
ص:219
و الحق بعلیّ علیه السّلام فإنّه علی الحقّ،و الحقّ لا یفارقه.
1057-26- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل الشّیبانیّ،عن مسعر بن علیّ بن زیاد المقری،عن جریر بن أحمد بن مالک الإیادیّ،قال:سمعت العبّاس بن المأمون،یقول:قال لی علیّ بن موسی الرّضا علیه السّلام ثلاثه:موکّل بها ثلاثه تحامل الأیّام علی ذوی آلاداب الکامله،و استیلاء الحرمان علی المتقدّم فی صنعته و معاداه العوامّ علی أهل المعرفه.
1058-27- أخبرنا جماعه عن أبی المفضّل،عن محمّد بن جعفر الرّزّاز،عن أیّوب بن نوح بن درّاج،عن الرّضا عن آبائه علیهم السّلام عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله قال:أوحی اللّه (عزّ و جلّ)إلی نجیّه موسی بن عمران علیه السّلام:یا موسی أحببنی و حبّبنی إلی خلقی.
قال:ربّ إنّی أحبّک،فکیف أحبّبک إلی خلقک قال:اذکر لهم نعمای علیهم،و بلائی عندهم،فإنّهم لا یذکرون إذ لا یعرفون منّی إلاّ کلّ الخیر.
1059-28- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن محمّد بن محمّد بن سلیمان، عن عبد السّلام بن عبد الحمید إمام حرّان،عن موسی بن أعین؛قال أبو المفضّل:
و حدّثنی نصر بن الجهم،عن محمّد بن مسلم بن زراره،عن محمّد بن مسلم بن أعین،عن أبیه عن عطاء بن السّائب،عن أبی جعفر محمّد بن علیّ بن الحسین، عن أبیه،عن جدّه،عن علیّ بن أبی طالب(صلوات اللّه علیهم أجمعین)عن النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله قال:أعطیت خمسا لم یعطهنّ نبیّ کان قبلی:أرسلت إلی الأبیض
ص:220
[1057]26-عبّاس بن مأمون از پدرش مأمون روایت کرده که حضرت رضا علیه السّلام فرمودند:سه چیز بر سه چیز دیگر گمارده شده است:بدرفتاری روزگار با صاحبان اخلاق والا،چیرگی محرومیّت بر کسی که در پیشه اش پیشرو است و دشمنی تودۀ مردم با اهل معرفت.
[1058]27-ایّوب بن نوح بن درّاج گفته است:حضرت رضا علیه السّلام از پدرانش به نقل از علی بن ابی طالب علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:خداوند عزّتمند به برگزیده اش موسی بن عمران وحی کرد که ای موسی مرا دوست بدار و مردمان را دوستدار من کن،او عرض کرد:
پروردگارا من تو را دوست می دارم امّا چگونه مردمان را دوستدار تو کنم؟خداوند فرمود:
نعمت هایم را برایشان بازگو و این که آزمونم در پیش روست؛زیرا آنان تا همۀ نیکان را از من ندانند مرا یاد نمی کنند.
[1059]28-عطاء بن سائب از حضرت باقر به نقل از پدرانش از علی بن ابی طالب علیهم السّلام روایت کرده که پیامبر گرامی صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:به من پنج چیز داده شده که پیش از من به هیچ پیامبری داده نشده بود:
ص:221
و الأسود و الأحمر،و جعلت لی الأرض طهورا و مسجدا،و نصرت بالرّعب، و أحلّت لی الغنائم و لم تحلّ لأحد-أو قال:لنبیّ-قبلی،و أعطیت جوامع الکلم.
قال عطاء:فسألت أبا جعفر علیه السّلام،قلت:و ما جوامع الکلم؟قال:القرآن.قال أبو المفضّل:هذا حدیث حرّان،و لم یحدّث به فی هذا الطّریق إلاّ موسی بن اعین الحرّانیّ.
1060-29- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن محمّد بن الحسین بن حفص،عن إسماعیل بن موسی،عن عمرو بن شاکر من أهل المصّیصه،عن أنس،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:یأتی علی النّاس زمان الصّابر منهم علی دینه کالقابض علی الجمر.
1061-30- بهذا الإسناد،عن النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله قال یأتی علی النّاس زمان الصّابر منهم علی دینه له أجر خمسین منکم.قالوا:یا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله،أجر خمسین منّا؟ قال:نعم،أجر خمسین منکم؛قالها ثلاثا.
1062-31- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن نصر بن القاسم و عمر بن أبی حسّان،عن إسحاق بن أبی إسرائیل،عن دیلم بن غزوان العبدیّ،و علیّ بن أبی ساره الشّیبانیّ،عن ثابت البنانیّ،عن أنس بن مالک:أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله بعث رجلا إلی فرعون من فراعنه العرب یدعوه إلی اللّه(عزّ و جلّ)فقال لرسول النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله أخبرنی عن هذا الّذی تدعونی إلیه،أمن فضّه هو،أم من ذهب،أم من حدید؟
ص:222
من به سوی سفید و سرخ و سیاه فرستاده شدم،زمین برای من پاک کننده و جایگاه سجده قرار داده شد،با هراس[دشمنانم]یاری شدم،غنایم برایم حلال شد درحالی که برای هیچ کس پیش از من حلال نبود-یا فرمود:بر هیچ پیامبری پیش از من-و به من مجموعه های سخنان داده شد.عطاء گفته است:من از حضرت صادق علیه السّلام پرسیدم:مجموعه های سخنان چیست؟ فرمودند:قرآن است.و ابو مفضّل گفته است:این حدیث حرّان است و این حدیث از این طریق جز به واسطۀ موسی بن أعین حرّانی روایت نشده است.
[1060]29-از انس بن مالک روایت شده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:بر این مردم زمانی می آید که شکیبایی بر دین همچون کسی است که آتش بر دست گرفته است.
[1061]30-با همان سند روایت شده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:بر این مردم زمانی می آید که شکیبای بر دین پاداش پنجاه تن از شما را می برد.گفتند:ای رسول خدا پاداش پنجاه تن از ما؟ حضرت سه بار فرمودند:بلی،پاداش پنجاه تن از شما.
[1062]31-انس بن مالک روایت کرده که رسول خدا مردی را به سوی پادشاهی از پادشاهان عرب فرستاد تا او را به سوی خداوند عزّتمند بخواند.و او به فرستادۀ پیامبر گفت:برایم از این موجودی که مرا به سوی او می خوانی سخن بگو آیا او از نقره است،یا از طلا است یا از آهن؟
ص:223
فرجع إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فأخبره بقوله،فقال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله:ارجع إلیه فادعه.فقال یا نبیّ اللّه،إنّه أعتی من ذلک.قال:ارجع إلیه؛فقال کقوله،فبینا هو یکلّمه إذ رعدت سحابه رعده،فألقت علی رأسه صاعقه ذهبت بقحف رأسه،فأنزل اللّه(جلّ ثناؤه): وَ یُرْسِلُ الصَّواعِقَ فَیُصِیبُ بِها مَنْ یَشاءُ وَ هُمْ یُجادِلُونَ فِی اللّهِ وَ هُوَ شَدِیدُ الْمِحالِ [الرعد(13):13].
1063-32- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن محمّد بن جعفر الرّزّاز،عن محمّد بن عیسی القیسیّ،عن إسحاق بن یزید الطّائیّ،عن سعد بن طریف،عن عطیّه بن سعد،عن مخدوج الذّهلیّ،فکان فی وفد قومه إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله تلا هذه الآیه لا یَسْتَوِی أَصْحابُ النّارِ وَ أَصْحابُ الْجَنَّهِ أَصْحابُ الْجَنَّهِ هُمُ الْفائِزُونَ [الحشر(59):20]قال:فقلت:یا رسول اللّه،من أصحاب الجنّه؟قال:من أطاعنی و سلّم لهذا من بعدی.قال:و أخذ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله بکفّ علیّ علیه السّلام و هو یومئذ إلی جنبه فرفعها.و قال:ألا إنّ علیّا منّی و أنا منه،فمن حادّه فقد حادّنی،و من حادّنی أسخط اللّه(عزّ و جلّ)ثمّ قال:یا علیّ،حربک حربی،و سلمک سلمی، و أنت العلم بینی و بین أمّتی.قال عطیّه:فدخلت علی زید بن أرقم فی منزله، فذکرت له حدیث مخدوج بن یزید،قال:ما ظننت أنّه بقی ممّن سمع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول هذا غیری،أشهد لقد حدّثنا به رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله ثمّ قال:لقد حادّه رجال سمعوا رسول اللّه قوله هذا و قد وردوا.
ص:224
آن فرستاده به خدمت پیامبر بازگشت و سخن او را بازگفت.پیامبر گرامی به او فرمود:بازگرد و او را به خدا بخوان.او عرض کرد:ای پیامبر خدا او سرکش تر از این است.حضرت فرمودند:به سوی او بازگرد.فرستاده به سوی او بازگشت و آن پادشاه همان سخن را تکرار کرد که ناگاه ابری غرید و آذرخشی بر سر او فرود افتاد و کاسۀ سرش را برد.پس خداوند عزّتمند چنین فرو فرستاد:«و آذرخش ها را می فرستد و هرکه را بخواهد به آن گرفتار می کند درحالی که آنان دربارۀ خداوند با هم مجادله می کنند و او سخت کیفردهنده است».[رعد(13):آیۀ 13]
[1063]32-از مخدوج ذهلی که در میان هیأتی از قومش به سوی پیامبر آمده بود روایت شد که آن حضرت این آیه را خواند:«دوزخیان و بهشتیان برابر نیستند،بهشتیان رستگارانند»[حشر (59):آیۀ 20]و من عرض کردم:بهشتیان چه کسانی هستند؟ایشان فرمودند:کسانی که از من اطاعت کنند و پس از من این مرد را بپذیرند.و دست علی علیه السّلام را که در کنارش بود،بلند کردند و سپس فرمودند:هان که علی از من است و من از او هستم.هرکس با او مخالفت کند با من مخالفت کرده و هرکس با من مخالفت کند،خداوند عزّتمند را خشمگین کرده است.آن گاه فرمودند:ای علی جنگ با تو جنگ با من و صلح با تو صلح با من است.و تو نشانۀ میان من و امّتم هستی.عطیّه بن سعد عوفی یکی از راویان این حدیث گفته است:من به منزل زید ارقم رفتم و حدیث مخدوج بن یزید را برایش گفتم.او گفت:گمان نمی کردم کسی جز من مانده باشد که آن را از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله شنیده باشد و روایت کند،من گواهی می کنم که رسول خدا آن را به ما فرمودند.سپس گفت:کسانی بودند که این سخن رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله را شنیدند و با این همه علی علیه السّلام را مخالفت کردند.
ص:225
1064-33- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن أحمد بن محمّد بن سلیمان، عن أحمد بن عبد اللّه بن یزید،عن محمّد بن حارث،عن محمّد بن مسلم الطّائفیّ، عن إبراهیم بن میسره،عن عطاء بن أبی ریاح،عن ابن عمر،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لعلیّ علیه السّلام حین خلّفه:أما ترضی أن یکون عدوّک عدوّی و أنّ عدوّی عدوّ اللّه،و ولیّک ولیّی و ولیّی ولیّ اللّه.
1065-34- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن جعفر بن محمّد بن جعفر الحسنیّ،عن أحمد بن عبد المنعم،عن یحیی بن یعلی،عن الصّبّاح بن یحیی،عن یعقوب بن زیاد العبسیّ،عن علیّ بن علقمه الأیادی قال:لمّا قدم الحسن بن علیّ (صلوات اللّه علیهما)و عمّار بن یاسر رحمه اللّه یستنفران النّاس خرج حذیفه رضی اللّه عنه و هو مریض مرضه الّذی قبض فیه،فخرج یهادی بین رجلین،فحرّص النّاس و حصّهم علی اتّباع علیّ علیه السّلام و طاعته و نصرته،ثمّ قال:ألا من أراد-و الّذی لا إله غیره-أن ینظر إلی أمیر المؤمنین حقّا حقّا،فلینظر إلی علیّ بن أبی طالب علیه السّلام،ألا فوازروه و اتّبعوه و انصروه.قال یعقوب:أنا و اللّه سمعته من علیّ بن علقمه،و من عمومتی یذکرونه عن حذیفه.
1066-35- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن جعفر بن محمّد بن جعفر الحسنیّ،عن أحمد بن عبد المنعم،عن یحیی بن یعلی،عن العلاء بن صالح الأسدیّ،عن عدیّ بن ثابت،عن أبی راشد،قال:لمّا أتی حذیفه ببیعه علیّ علیه السّلام
ص:226
[1064]33-از ابن عمر روایت شده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله وقتی علی علیه السّلام را[در غزوۀ تبوک] جانشین خویش ساخت فرمود:آیا خشنود نمی گردی که دشمن تو دشمن من باشد درحالی که دشمن من دشمن خدا است و دوست تو دوست من باشد درحالی که دوست من دوست خداست؟
[1065]34-از علی بن علقمه ایادی روایت شده که وقتی حسن بن علی علیه السّلام و عمّار یاسر- خدایش از او خشنود باشد-آمدند تا مردم را به جنگ برانگیزند،حذیفه-رحمت خدا بر او باد-در همان بیماری ای که در آن جان سپرد درحالی که به دو مرد تکیه داده بود بیرون آمد و مردم را به پیروی و اطاعت و یاری علی علیه السّلام برانگیخت و سپس گفت:هان سوگند به کسی که معبودی جز او نیست هرکس می خواهد به امیر مؤمنان راستین بنگرد،علی بن ابی طالب علیه السّلام را ببیند.پس از او حمایت کنید و پیروی کرده،یاری اش نمایید.یعقوب بن زیاد عبسی گفت:به خدا سوگند من این حدیث را از علی بن علقمه و از عموهایم شنیدم که از حذیفه نقل می کردند.
[1066]35-از ابو راشد روایت شده که وقتی حذیفه برای بیعت با علی علیه السّلام آمد
ص:227
ضرب بیده واحده علی الأخری و بایع له،و قال:هذه بیعه أمیر المؤمنین حقّا،فو اللّه لا نبایع بعده لواحد من قریش إلاّ أصغر أو أبتر یولّی الحقّ استه.
1067-36- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن محمّد بن جعفر الفزاریّ،عن الخشّاب،عن محمّد بن المثنّی،عن زرعه،عن المفضّل،عن الصّادق،عن آبائه علیهم السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:إنّ اللّه(عزّ و جلّ)نصب علیّا علما بینه و بین خلقه،فمن عرفه کان مؤمنا،و من أنکره کان کافرا،و من جهله کان ضالاّ و من عدل بینه و بین غیره کان مشرکا،و من جاء بولایته دخل الجنّه،و من جاء بعداوته دخل النّار.
1068-37- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن محمّد بن جعفر بن ملاّس النّمیریّ،عن محمّد بن إسماعیل بن علیّه،قال:و حدّثنی أبو عیسی جبیر بن محمّد الدّقّاق،عن عمّار بن خالد الواسطیّ،عن إسحاق بن یوسف الأزرق،عن الأعمش،عن عبد اللّه بن أبی أوفی،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:الخوارج کلاب أهل النّار.
1069-38- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن جعفر بن محمّد بن جعفر الحسنیّ رحمه اللّه عن محمّد بن علیّ بن الحسین بن زید بن علیّ بن الحسین بن علیّ بن أبی طالب علیهم السّلام قال:حدّثنی الرّضا علیّ بن موسی الرّضا،عن أبیه،موسی بن جعفر،عن أبیه جعفر بن محمّد،عن أبیه محمّد بن علیّ،عن أبیه علیّ بن الحسین،
ص:228
یک دستش را به دست دیگرش زد و با ایشان بیعت کرد و گفت:این بیعت با امیر مؤمنان راستین است.به خدا سوگند پس از او با کسی از قریش جز کوچک تر یا کهتری که حق را زیر نشیمنگاهش می گذارد،بیعت نمی شود.
[1067]36-مفضّل بن عمر جعفی از حضرت صادق به نقل از پدرانشان علیهم السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:همانا خداوند عزّتمند علی را چون نشانه ای میان خود و آفریدگانش قرار داد که هرکس او را بشناسد،مؤمن است و هرکس او را انکار کند کافر است.هرکس او را نشناسد گمراه شده و هرکس او را با دیگری همسان بداند شرک ورزیده است.هرکس به [لباس]دوستی او درآید به بهشت می رود و هرکس به دشمنی با او بپردازد به دوزخ روانه می شود.
[1068]37-عبد اللّه بن ابی اوفی روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:بیرون روندگان[از سرپرستی امام عادل]سگان اهل دوزخ اند.
ص:229
عن أبیه الحسین،عن أمیر المؤمنین،علیّ بن أبی طالب علیهم السّلام قال:سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول:طلب العلم فریضه علی کلّ مسلم،فاطلبوا العلم من مظانّه، و اقتبسوه من أهله،فإنّ تعلمه للّه حسنه،و طلبه عباده،و المذاکره فیه تسبیح، و العمل به جهاد،و تعلیمه من لا یعلمه صدقه،و بذله لأهله قربه إلی اللّه(تعالی) لأنّه معالم الحلال و الحرام،و منار سبل الجنّه،و المونس فی الوحشه،و الصّاحب فی الغربه و الوحده و المحدّث فی الخلوه،و الدّلیل فی السّرّاء و الضّرّاء،و السّلاح علی الأعداء،و الزّین عند الأخلاّء.یرفع اللّه به أقواما فیجعلهم فی الخیر قاده، تقتبس آثارهم،و یهتدی بفعالهم،و ینتهی إلی آرائهم،و ترغب الملائکه فی خلّتهم،و بأجنحتها تمسّهم،و فی صلاتها تبارک علیهم،یستغفر لهم کلّ رطب و یابس حتّی حیتان البحر و هوامّه،و سباع البرّ و أنعامه.إنّ العلم حیاه القلوب من الجهل،و ضیاء الأبصار من الظّلمه،و قوّه الأبدان من الضّعف،یبلغ بالعبد منازل الأخیار،و مجالس الأبرار،و الدّرجات العلی فی الدّنیا و الآخره،الذّکر فیه یعدل بالصّیام،و مدارسته بالقیام،به یطاع الرّبّ و یعبد،و به توصل الأرحام،و به یعرف الحلال من الحرام،العلم إمام العمل و العمل تابعه،یلهم به السّعداء و یحرمه الأشقیاء،فطوبی لمن لم یحرمه اللّه منه حظّه.
1070-39- قال أبو المفضّل:و حدّثنا جعفر بن عیسی بن مدرک التّمّار،عن محمّد بن مسلم الرّازیّ،عن هشام بن عبد اللّه،عن کنانه بن جبله،عن عاصم بن
ص:230
[1069]38-محمّد بن علی بن حسین بن زید بن علی گفت:حضرت رضا از پدرانش روایت کرد که امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیهم السّلام فرمود:از رسول خدا شنیدم که فرمودند:
دانش جویی بر هر مسلمانی واجب است.پس دانش را از جایی که گمان می رود،بجویید و از اهلش برگیرید؛زیرا آموختن آن برای خرسندی خداوند،نیکی،جستن اش عبادت،گفتگو دربارۀ آن ذکر(سبحان اللّه)گفتن،عمل به آن جهاد،آموزش اش به کسی که نمی داند،صدقه و بذل آن به اهلش نزدیکی به خداوند والا است؛زیرا دانش نشان های حلال و حرام،چراغگاه و راه های بهشت،همدم در وحشت،همراه در غربت و تنهایی،هم سخن در خلوت، راهنمای در خوشی و ناخوشی سلاح بر دشمنان و زینت دوستان است.خداوند با دانش گروه هایی را بالا می برد و آنان را رهبران نیکی می کند تا از اعمال آنان بیاموزند و با کردارشان هدایت شوند و به آرای ایشان برسند.کسانی که فرشتگان به دوستی شان رغبت می کنند با بال هاشان ایشان را لمس می کنند و در نمازشان برای آنان برکت می خواهند.هر تر و خشکی حتّی ماهی های دریا و خزندگان و درندگان و چارپایان خشکی برای ایشان آمرزش می خواهند.همانا دانش،زندگانی دل ها از جهل،روشنی چشم ها در تاریکی و توانایی بدن ها در ناتوانی است که بنده را به جایگاه نیکان و مجالس خوبان و درجات بالا در دنیا و آخرت می رساند.یادآوری آن برابر روزه و آموختن آن برابر با شب زنده داری است.با دانش، پروردگار اطاعت و بندگی می شود،با دانش خویشان به هم می رسند و حلال از حرام شناخته می شود،علم پیشوای عمل و عمل پیرو آن است.دانش به سعادتمندان الهام می شود و از اشقیا بازداشته می شود.پس خوشا کسی که خداوند بهره اش را از علم بازنداشته است.
ص:231
رجاء،عن أبیه،عن عبد الرّحمن بن غنم،عن معاذ بن جبل،قال:تعلّموا العلم، فإنّ تعلّمه للّه حسنه؛و ذکر نحوه.
1071-40- :قال و حدّثنا،محمّد بن علیّ بن شاذان الأزدیّ،عن کثیر بن محمّد الخزامیّ،عن حسن بن حسین العربیّ،عن یحیی بن یعلی،عن أسباط بن نصر،عن شیخ من أهل البصره،عن أنس بن مالک،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:تعلّموا العلم فإنّ تعلیمه للّه حسنه؛و ذکر نحو حدیث الرّضا علیه السّلام.
1072-41- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل الشّیبانیّ،عن علیّ بن محمّد بن الحسن النّخعیّ،عن جدّه سلیمان بن إبراهیم بن عبید،عن نصر بن مزاحم المنقریّ،عن إبراهیم بن الزّبرقان،عن عمرو بن خالد،عن زید بن علیّ،عن أبیه علیه السّلام،فی قوله(تعالی): وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ یقول:فضّلنا بنی آدم علی سائر الخلق وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ یقول:علی الرّطب و الیابس وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ یقول:من طیّبات الثّمار کلّها وَ فَضَّلْناهُمْ [الاسراء(17):70]یقول لیس من دابّه و لا طائر إلاّ هی تأکل و تشرب بفیها،لا ترفع بیدها إلی فیها طعاما و لا شرابا غیر ابن آدم فإنّه یرفع إلی فیه بیده طعامه فهذا من التّفضیل.
1073-42- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن عبد اللّه بن محمّد بن عبد العزیز البغویّ،عن یحیی بن عبد الحمید الحمّانیّ،عن حجّاج بن تمیم،عن میمون بن مهران،عن ابن عبّاس،فی قوله تعالی(عزّ و جلّ): وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی
ص:232
[1070]39-معاذ بن جبل گفته است:علم بیاموزید؛زیرا آموختن علم برای خدا حسنه است و همانند حدیث بالا را گفت.
[1071]40-انس بن مالک روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:علم بیاموزید؛زیرا آموختن آن حسنه است و مانند حدیث امام رضا علیه السّلام را گفت.
[1072]41-زید بن علی از پدرش حضرت سجّاد علیه السّلام روایت کرده که دربارۀ آیۀ«و فرزندان آدم را بزرگی بخشیدیم»[اسراء(17):آیۀ 70]فرمودند:یعنی فرزندان آدم را بر دیگر آفریدگان برتری دادیم.«و آن ها را در خشکی و دریا سوار کردیم»[اسراء(17):آیۀ 70]یعنی بر هر تر و خشک.«و از روزی های پاکیزه به ایشان دادیم»[اسراء(17):آیۀ 70]یعنی هیچ جنبنده و هیچ پرنده ای نیست جز این که با دهان می خورد و می نوشد و هیچ خوراک و نوشاکی را با دستش به سوی دهان نمی برد،غیر از پسر آدم که خوراکش را با دست به دهانش می برد و این برتری او است.
ص:233
آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلی کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِیلاً [الاسراء(17):70]قال:لیس من دابّه إلاّ و هی تأکل بفیها إلاّ ابن آدم فإنّه یأکل بیده.
1074-43- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن أحمد بن الحسن بن هارون، عن یحیی بن السّریّ الضّریر،عن محمّد بن حازم أبی معاویه الضّریر،قال:
دخلت علی هارون الرّشید،قیل لی:و کانت بین یدیه المائده،فسألنی عن تفسیر هذه الآیه وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ الآیه.فقلت:یا أمیر المؤمنین،قد تأوّلها جدّک عبد اللّه بن العبّاس:أخبرنی الحجّاج بن إبراهیم الخوزیّ،عن میمون بن مهران، عن ابن عبّاس فی هذه الآیه وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ [الاسراء(17):70]قال کلّ فبلغنی أنّه رمی بملعقه کانت بیده من فضّه و تناول من الطّعام باصابعه.
1075-44- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن الحسن بن آدم،عن الفضل بن یوسف،عن محمّد بن عکاشه،عن عمرو بن هاشم،عن جویبر بن سعید،عن الضّحّاک بن مزاحم،عن علیّ علیه السّلام و الضّحّاک،عن ابن عبّاس رضی اللّه عنه،قالا فی قول اللّه تعالی وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَهً وَ باطِنَهً [لقمان(31):20]قال:أمّا الظّاهره فالإسلام،و ما أفضل علیکم فی الرّزق؛و أمّا الباطنه فما ستره علیک من مساوی عملک.
ص:234
[1073]42-میمون بن مهران روایت کرده که ابن عبّاس رحمه اللّه درباره این آیه«و ما فرزندان آدم را بزرگی بخشیدیم و آنان را در خشکی و دریا سوار کردیم و روزی های پاکیزه به ایشان دادیم».[اسراء(17):آیۀ 70]گفت:همۀ جنبندگان با دهان[برمی دارند و]می خورند جز پسر آدم که با دستش[غذا را برداشته و]می خورد.
[1074]43-محمّد بن حازم ابو معاویۀ ضریر گفت:به نزد هارون الرشید رفتم و به من گفتند که او سر سفره غذا است.آن گاه هارون از من دربارۀ تفسیر این آیه پرسید:«و ما فرزندان آدم را بزرگی بخشیدیم و آنان را در خشکی و دریا سوار کردیم و روزی های پاکیزه به ایشان دادیم»[اسراء(17):آیۀ 70]من گفتم:ای امیر مؤمنان آن را جدّ تو عبد اللّه بن عباس تأویل کرده است.حجّاج بن ابراهیم خوزی از میمون بن مهران برای من روایت کرد که ابن عبّاس دربارۀ این آیه گفت:هر جنبنده ای با دهان می خورد جز پسر آدم که با انگشتانش می خورد.ابو معاویه گفته است:من شنیدم که او قاشق نقره ای را که در دست داشته،دور انداخته و غذا را با انگشتانش خورده است.
[1075]44-ضحّاک بن مزاحم از علی علیه السّلام از عبد اللّه بن عباس روایت کرده اند که ایشان دربارۀ این آیه«و نعمت های آشکار و نهانش را بر شما ارزانی داشت»[لقمان(31):آیۀ 20] گفته اند:نعمت نمایان اسلام و آن روزی ای است که به شما ارزانی داشته است و نعمت نهان این است که کردار زشتت را می پوشاند.
ص:235
1076-45- أخبرنا جماعه عن أبی المفضّل،عن علیّ بن إسماعیل بن یونس، عن إبراهیم بن جابر،عن عبد الرّحیم الکرخیّ،عن هشام بن حسّان،عن همّام بن عروه،عن أبیه،عن عائشه،قالت:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله من لم یعلم فضل اللّه علیه إلاّ فی مطعمه و مشربه،فقد قصر علمه،و دنا عذابه.
1077-46- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن عبد اللّه بن الحسین العلویّ، عن جدّه إبراهیم بن علیّ،عن أبیه علیّ بن عبید اللّه،قال:حدّثنی شیخان برّان من أهلنا سیّدان:عن موسی بن جعفر،عن أبیه،عن جدّه أبی جعفر،عن أبیه علیه السّلام، و حدّثنیه الحسین بن زید بن علیّ ذو الدّمعه،عن عمّه عمر بن علیّ،عن أخیه، عن أبیه،عن جدّه الحسین صلّی اللّه علیهم و قال:أبو جعفر علیه السّلام:و حدّثنی عبد اللّه بن العبّاس،و جابر بن عبد اللّه الأنصاریّ،و کان بدریّا أحدیّا شجریّا،و ممّن محض من أصحاب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فی مودّه أمیر المؤمنین علیه السّلام قالوا:بینا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فی مسجده فی رهط من أصحابه،فیهم أبو بکر و عمر و عثمان و عبد الرّحمن و رجلان من قرّاء الصّحابه من المهاجرین،هما عبد اللّه ابن أمّ عبد،و من الأنصار أبیّ بن کعب و کانا بدریّین،فقرأ عبد اللّه من السّوره الّتی یذکر فیها لقمان، حتّی أتی علی هذه الآیه وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَهً وَ باطِنَهً [لقمان(31):20] الآیه و قرأ أبیّ من السّوره الّتی یذکر فیها إبراهیم علیه السّلام وَ ذَکِّرْهُمْ بِأَیّامِ اللّهِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبّارٍ شَکُورٍ [ابراهیم(14):5]قالوا:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:أیّام اللّه
ص:236
[1076]45-عایشه روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:هرکس عطای خدای عزّتمند را جز در خوراک و آشامیدنی اش نشناسد،علمی اندک و کیفری نزدیک است.
[1077]46-عبد اللّه بن عبّاس و جابر بن عبد اللّه انصاری-که هم در جنگ بدر و هم در جنگ احد و هم در بیعت قبل از صلح حدیبیه،زیر درخت حضور داشت بدری و احدی و شجری بود و از جمله اصحاب رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله که در دوستی با امیر مؤمنان علیه السّلام خالص بود-گفته اند:
روزی رسول خدا در مسجدش در میان دسته ای از اصحابش که از جملۀ آنان ابو بکر و عمر و عثمان و عبد الرّحمنان و نیز دو مرد از قاریان صحابه،عبد اللّه بن امّ عبد از مهاجران و ابی بن کعب از انصار که بدری هم بودند نشسته بودند.عبد اللّه بخشی از سوره ای را که لقمان در آن یاد می شود،خواند تا به این آیه رسید«و نعمت های نمایان و نهانش را به ایشان ارزانی داشت...»[لقمان(31):آیۀ 20]و ابیّ از سوره ای خواند که ابراهیم علیه السّلام در آن یاد می شود:«و روزهای خدا را به یادشان بیاور که در آن برای هر شکیبای سپاسگزاری نشانه هایی است» [ابراهیم(14):آیۀ 5]و رسول خدا فرمودند:
ص:237
نعماؤه،و بلاؤه و مثلاته سبحانه.ثمّ أقبل صلّی اللّه علیه و اله علی من شهده من أصحابه،فقال:
إنّی لأتخوّلکم بالموعظه تخوّلا مخافه السّأمه علیکم،و قد أوحی إلیّ ربّی جلّ و تعالی أن أذکّرکم بأنعمه و أنذرکم بما اقتصّ علیکم من کتابه،و تلا: وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ الآیه.ثمّ قال لهم:قولوا الآن قولکم:ما أوّل نعمه رغّبکم اللّه فیها و بلاکم بها؟فخاض القوم جمیعا فذکروا نعم اللّه الّتی أنعم علیهم و أحسن إلیهم بها من المعاش و الرّیاش و الذّرّیّه و الأزواج إلی سائر ما بلاهم اللّه(عزّ و جلّ)به من أنعمه الظّاهره،فلمّا أمسک القوم أقبل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله علی علیّ علیه السّلام فقال:یا أبا الحسن،قل فقد قال أصحابک.فقال:فکیف لی بالقول-فداک أبی و أمّی-و إنّما هدانا اللّه بک.قال:و مع ذلک فهات،قل ما أوّل نعمه بلاک اللّه(عزّ و جلّ)و أنعم علیک بها؟قال:أن خلقنی جلّ ثناؤه و لم أک شیئا مذکورا.قال:صدقت،فما الثّانیه؟قال:أن أحسن بی إذ خلقنی فجعلنی حیّا لا میته.قال:صدقت،فما الثّالثه؟قال:أن أنشأنی فله الحمد فی أحسن صوره و أعدل ترکیب.قال:صدقت، فما الرّابعه؟قال:أن جعلنی متفکّرا راغبا لا بلها ساهیا.قال:صدقت،فما الخامسه؟قال:أن جعل لی شواعر أدرک ما ابتغیت بها،و جعل لی سراجا منیرا.
قال:صدقت،فما السّادسه؟قال:أن هدانی و لم یضلّنی عن سبیله.قال:صدقت، فما السّابعه؟قال:أن جعل لی مردّا فی حیاه لا انقطاع لها.قال:صدقت،فما الثّامنه؟قال:أن جعلنی ملکا مالکا لا مملوکا.قال:صدقت،فما التّاسعه؟قال:أن
ص:238
روزهای خدا نعمت های او و آزمون او و کیفرهای آن خدای پاک هستند.سپس به اصحابش رو کرد و فرمود:همانا من از هراس ملال بر شما موعظه ای را به شما ارزانی می دارم.
پروردگارم به من وحی فرموده که نعمت های او را به خاطرتان بیاورم و با آنچه از کتابش بر شما حکایت کرده،بیمتان بدهم.و آن گاه این آیه را خواندند:«و نعمت هایش را بر شما ارزانی داشت...»سپس به آنان فرمود:اکنون سخن تان را بگویید:نخستین نعمتی که خداوند شما را به آن علاقه مند ساخته و با آن امتحانتان کرده،چیست؟آن گروه همگی به سخن در آمدند و نعمت هایی که خداوند به آنان داده و نیکو داده است گفتند:از زندگی و جامۀ فاخر و فرزندان و همسران و دیگر نعمت های نمایانی که خداوند عزّتمند با آن ایشان را امتحان کرده است و چون از سخن دست کشیدند،رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به علی علیه السّلام رو کرد و فرمود:ای ابا الحسن یارانت سخن گفتند تو هم سخن بگو.او عرض کرد:پدر و مادرم به فدایت مرا چه سخنی باشد وقتی خداوند ما را به سبب تو هدایت کرده است.رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:با این همه بگو نخستین نعمتی که خدای عزّتمند آن را به تو بخشیده و با آن امتحانت کرده،کدام است؟ علی علیه السّلام گفت:این که خدای بزرگ مرا آفرید درحالی که چیزی نبوده ام.حضرت فرمود:
ص:239
سخّر لی سماءه و أرضه و ما فیهما و ما بینهما من خلقه.قال:صدقت،فما العاشره؟ قال:أن جعلنا سبحانه ذکرانا لا إناثا قال:صدقت،فما بعد هذا؟قال:کثرت نعم اللّه یا نبیّ اللّه فطابت وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَهَ اللّهِ لا تُحْصُوها [النحل(16):18]فتبسّم رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و قال:لتهنک الحکمه،لیهنک العلم یا أبا الحسن،فأنت وارث علمی، و المبیّن لأمّتی ما اختلفت فیه من بعدی،من أحبّک لدینک و أخذ بسبیلک فهو ممّن هدی إلی صراط مستقیم،و من رغب عن هواک و أبغضک لقی اللّه یوم القیامه لا خلاق له.
1078-47- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن محمّد بن الحسین بن حفص،عن إسماعیل بن موسی،عن جریر،عن الأعمش،عن عدیّ بن ثابت، عن زرّ بن حبیش،عن حذیفه،عن النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله قال:إذا کان یوم القیامه ضرب لی عن یمین العرش قبّه من یاقوته حمراء و ضرب لإبراهیم علیه السّلام من الجانب الآخر قبّه من درّه بیضاء،و بینهما قبّه من زبرجده خضراء لعلیّ بن أبی طالب علیه السّلام،فما ظنّکم بحبیب بین خلیلین؟
1079-48- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن عبد اللّه بن أبی یاسین،عن محمّد بن عبد الرّحمن بن کامل،عن علیّ بن جعفر الأحمر،عن یحیی بن یعلی، عن عمّار بن زریق،عن أبی إسحاق،عن زیاد بن مطرّف،عن زید بن أرقم،قال:
قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:من أحبّ أن یحیا حیاتی،و یموت میتتی،و یدخل الجنّه الّتی
ص:240
درست است نعمت دوم چیست؟او عرض کرد:این که وقتی مرا آفرید به من نیکی کرد و مرا زنده قرار داد نه مرده.حضرت فرمود:درست گفتی و سومی کدام است؟او گفت:این که مرا در زیباترین صورت و متعادل ترین ترکیب آفرید که سپاس بر او.حضرت فرمود:درست است و چهارمی چیست؟او عرض کرد:این که مرا اندیشمندی مشتاق قرار داد نه کودنی حواس پرت.حضرت فرمود:درست است و پنجمی کدام است؟او گفت:این که برایم حواسی قرار داد تا آنچه را می جویم دریابم و آن را برایم چراغی روشنی ده نهاد.حضرت فرمود:درست است و ششمی چیست؟او گفت:این که مرا رهنمود و از راه خودش گمراه نکرد.حضرت فرمود:درست است و هفتمی کدام است؟او گفت:این که بازگشتم به زندگانی ایست که پایانی ندارد.حضرت فرمود:درست است و هشتمی چیست؟او عرض کرد:این که فرمانروایی صاحب اختیار قرار داد نه بندۀ دیگران حضرت فرمود:درست است امّا دهمی کدام است؟او عرض کرد:این که ما را آن خدای پاک،مرد آفرید نه زن.حضرت فرمود:
درست است و پس از این ها چیست؟او عرض کرد:ای پیامبر خدا نعمت های خدا بسیار و خوشایند است و این آیه را خواند:«و اگر نعمت های خداوند را شماره کنید نخواهید توانست»[سورۀ نحل(16):آیۀ 18]در این هنگام رسول خدا لبخند زد و فرمود:ای ابا الحسن حکمت و علم گوارایت باد.تو وارث علم من هستی و پس از من روشنگر آنچه امّتم در آن اختلاف می کنند خواهی بود.هرکس تو را برای دینت دوست بدارد و راه تو را در پیش گیرد،از کسانی است که به راه راست رهنمود شده است و هرکس از دوستی تو روی گردان شود و با تو دشمنی کند روز قیامت درحالی که هیچ بهره ای ندارد خداوند را دیدار می کند.
[1078]47-حذیفه بن یمان روایت کرده که پیامبر گرامی فرمودند:چون روز قیامت شود برایم در جانب راست عرش گنبدی از یاقوت سرخ فام بنا می کنند و از جانب دیگر برای ابراهیم علیه السّلام گنبدی از درّ سپید برپا می دارند و در میان این دو،گنبدی از زبرجد سبز برای علی بن ابی طالب علیه السّلام برمی افرازند.نظرتان دربارۀ حبیب میان دو خلیل چیست؟
ص:241
و عدنی ربّی،فلیتولّ علیّا بعدی،فإنّه لن یخرجکم من هدی،و لن یدخلکم فی ردی.
1080-49- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن الحسین بن محمّد بن أبی معشر،عن إسماعیل بن موسی،عن عاصم بن حمید،عن فضیل الرّسّان،عن أبی داود السّبیعیّ،عن أبی عبد اللّه الجدلیّ،قال:قال لی علیّ بن أبی طالب علیه السّلام:ألا أحدّثک-یا ابا عبد اللّه-بالحسنه الّتی من جاء بها أمن من فزع یوم القیامه، و السّیّئه الّتی من جاء بها أکبّ اللّه علی وجهه فی النّار؟قلت:بلی یا أمیر المؤمنین.
قال:الحسنه حبّنا و السّیّئه بغضنا.
1081-50- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن عبد اللّه بن أبی داود السّجستانیّ،عن إبراهیم الحسن المقسمیّ الطّرسوسیّ،عن بشر بن زاذان،عن عمرو بن صبیح،عن جعفر بن محمّد،عن آبائه علیهم السّلام،عن علیّ بن أبی طالب علیه السّلام، أنّه قال:إنّما الدّنیا عناء و فناء،و عبر و غیر،فمن فنائها أنّ الدّهر موتر قوسه،مفوّق نبله،یصیب الحیّ بالموت،و الصّحیح بالسّقم،و من عنائها أنّ المرء یجمع ما لا یأکل،و یبنی ما لا یسکن،و من عبرها أنّک تری المغبوط مرحوما لیس بینهما إلاّ نعیم زال أو بؤس نزل،و من غیرها أنّ المرء یشرف علیه أمله فیختطفه دونه أجله.
قال:و قال علیّ علیه السّلام أربع للمرء لا علیه:الإیمان،و الشّکر؛فإنّ اللّه(تعالی)یقول:
ما یَفْعَلُ اللّهُ بِعَذابِکُمْ إِنْ شَکَرْتُمْ وَ آمَنْتُمْ [النساء(4):147]و الاستغفار فإنّه قال
ص:242
[1079]48-زید بن ارقم روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:هرکس دوست دارد که چون من زندگانی کند و چون من بمیرد و به بهشتی که خداوند به من وعده داده،در آید باید پس از من ولایت علی را بپذیرد؛زیرا او شما را از هدایت بیرون نمی برد و به سوی هلاکت نمی کشاند.
[1080]49-ابو عبد اللّه جدلی گفت:حضرت علی بن ابی طالب علیه السّلام به من فرمودند:ای ابو عبد اللّه آیا تو را از کرداری نیک که هرکس آن را انجام دهد از هراس روز قیامت ایمن می شود و از کرداری ناپسند که هرکس به آن آلوده شود خداوند به رو در دوزخش می اندازد آگاه نکنم؟ من عرض کردم:چرا ای امیر مؤمنان ایشان فرمودند:نیکی،دوستی ما و بدی دشمنی با ماست.
[1081]50-عمرو بن صبیح از حضرت صادق به نقل از پدرانش علیهم السّلام روایت کرده که حضرت علی بن ابی طالب علیه السّلام فرمودند:همانا این دنیا زحمت و نابودی و درس آموزی و دگرگونی است و از نابودی اش این است که روزگار کمانش را کشیده،تیرش را در آن می گذارد و زنده را با مرگ و تندرست را با بیماری می زند.و از زحمت آن،این است که مرد آن چه را نمی خورد گرد می آورد و آنچه را که در آن نخواهد زیست می سازد.و از درس آموزی هایش این است که همانا تو رشک انگیز آن را شایسته ترحم می بینی درحالی که میان آن دو،جز نعمتی که سپری شده یا رنجی که نازل شده نیست.و از دگرگونی هایش این است که مردی به آرزویش نزدیک می شود و آن گاه اجل او را می رباید.ایشان فرمودند:چهار چیز به سود مرد است نه به زیانش:ایمان و شکر،که خدای والا می فرماید:«اگر سپاس بگزارید و ایمان بیاورید خداوند شما را عذاب نمی کند»[نساء(4):آیۀ 147]و استغفار که خداوند فرموده است:
ص:243
وَ ما کانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ وَ ما کانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ [الانفال (8):33]و الدّعاء؛فإنّه قال تعالی: قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُکُمْ [الفرقان(25):77].
1082-51- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل الشّیبانیّ،عن عبید اللّه بن الحسن بن إبراهیم العلویّ،عن أبیه،عن عبد العظیم الحسنیّ الرّازیّ،عن أبی جعفر الثّانی،عن آبائه علیهم السّلام عن علیّ علیه السّلام قال:قلت أربعا أنزل اللّه(تعالی)تصدیقی بها فی کتابه قلت:المرء مخبوء تحت لسانه فإذا تکلّم ظهر،فأنزل اللّه(تعالی) وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ الْقَوْلِ [محمّد(47):30]قلت:من جهل شیئا عاداه فأنزل اللّه بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ [یونس(10):39]و قلت:قدر-أو قیمه-کلّ امرئ ما یحسن،فأنزل اللّه فی قصّه طالوت إِنَّ اللّهَ اصْطَفاهُ عَلَیْکُمْ وَ زادَهُ بَسْطَهً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ [البقره(2):247]قلت:القتل یقلّ القتل،فأنزل اللّه وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاهٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ [البقره(2):179].
1083-52- قال حدّثنا محمّد بن العبّاس أبو عبد اللّه بن الیزیدیّ النّحویّ حفظا،قال:حدّثنا العبّاس بن الفرج الرّیاشیّ،قال:حدّثنا أبو زید سعید بن أوس الأنصاریّ،قال:سمعت الخلیل بن أحمد یقول:أحثّ کلمه علی طلب علم قول علیّ بن أبی طالب علیه السّلام قدر کلّ امرئ ما یحسن.
1084-53- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن جعفر بن محمّد العلویّ،عن
ص:244
«تا تو در میان شان باشی خداوند آنان را عذاب نمی کند و تا آنان آمرزش بخواهند خداوند عذابشان نخواهد کرد»[انفال(8):آیۀ 33]و دعا که خداوند فرموده است:«بگو پروردگارم به شما توجّهی نمی کند اگر دعایتان نباشد».[فرقان(25):آیۀ 77]
[1082]51-عبد العظیم حسنی در ری از حضرت جواد علیه السّلام به نقل از پدرانش روایت کرده که حضرت علی بن ابی طالب علیهم السّلام فرمودند:چهار سخن گفته ام که خداوند والا تصدیق آن را در کتابش نازل فرموده است.من گفتم:مرد در زیر زبانش پنهان است که چون سخن بگوید آشکار می گردد و خداوند فرموده است:«و آنان را از لحن گفتارشان می شناسی»[محمد (47):آیۀ 30]من گفتم:هرکس چیزی را نداند دشمن آن می شود.خداوند فرموده است:
«لکن آنان چیزی را تکذیب کردند که به آن وقوف ندارند و هنوز حقیقتش را در نیافته اند» [یونس(10):آیۀ 39]من گفتم:ارزش-یا فرمود قیمت-هر مردی،به اندازۀ چیزی است که نیک می داند و خداوند در حکایت طالوت فرموده است:«همانا خداوند او را بر شما برگزید و در علم و جسم به او افزود».[بقره(2):آیۀ 247]من گفتم:قتل،کشتار را کاهش می دهد و خداوند فرموده است:«ای خردمندان برایتان در قصاص زندگانی است».[بقره(2):آیۀ 179]
[1083]52-ابو زید سعید بن اوس انصاری گفت:از خلیل بن احمد شنیدم که می گفت:
تشویق کننده ترین سخن در طلب علم سخن علی بن ابی طالب علیه السّلام است که فرمود:ارزش هر مردی به اندازۀ چیزی است که نیک می داند.
ص:245
علیّ بن الحسن بن علیّ بن عمر بن علیّ عن الحسین بن زید عن عمّه عمر بن علیّ،عن أبیه،علیّ بن الحسین،عن محمّد بن الحنفیّه،عن أمیر المؤمنین علیه السّلام قال:
کان النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله إذا نظر إلی الهلال رفع یدیه ثمّ قال:«بسم اللّه،اللّهمّ أهلّه علینا بالأمن و الإیمان،و السّلامه و الإسلام ربّی و ربّک اللّه».
1085-54- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن أحمد بن هوذه،عن النّهاوندیّ،عن عبد اللّه بن حمّاد،عن أبی مریم عبد الغفّار بن القاسم،عن أبی جعفر،عن آبائه علیهم السّلام قال:کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله إذا رأی الهلال استقبل القبله و کبّر ثمّ قال:«هلال رشد،اللّهمّ أهلّه علینا بیمن و إیمان،و سلامه و إسلام،و هدی و مغفره، و عافیه مجلّله،و رزق واسع،إنّک علی کلّ شیء قدیر».قال أبو مریم:فقلت هذا الکلام،فرأیت خیرا.
1086-55- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن أحمد بن محمّد بن الحسین العلویّ،عن جدّه الحسین بن إسحاق،عن أبیه إسحاق بن جعفر،عن أخیه موسی،عن أبیه،عن جدّه الباقر علیه السّلام قال:بینا أنا مع أبی علیّ بن الحسین علیهما السّلام فی طریق أو مسیر إذ نظر إلی هلال شهر رمضان،فوقف ثمّ قال:«أیّها الخلق المطیع، الدّائب السّریع،المتردّد فی منازل التّقدیر،المتصرّف فی فلک التّدبیر،آمنت بمن نوّر بک الظّلم،و أوضح بک البهم،و جعلک آیه من آیات ملکه،و علامه من علامات سلطانه،امتهنک بالزیاده و النّقصان،و الطّلوع و الأفول،و الإناره
ص:246
[1084]53-محمّد بن حنیفه از پدرش علی بن ابی طالب علیه السّلام روایت کرده که پیامبر گرامی وقتی هلال ماه را می دید دستانش را بلند کرده،می فرمود:«به نام خدا.خدایا آن را برای ما با ایمنی و ایمان و تندرستی و اسلام نمایان کن که پروردگار من و پروردگار او تو هستی».
[1085]54-ابو مریم عبد الغفّار بن قاسم از حضرت باقر علیه السّلام به نقل از پدرانش علیهم السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله وقتی هلال ماه را می دید رو به قبله می کرد و می فرمود:«هلال هدایت است.خدایا آن را برای ما به مبارکی و ایمان و سلامت و اسلام و هدایت و آمرزش و عافیت سربلند و روزی فراوان نمایان کن که تو بر هرچیز توانایی».ابو مریم گفته است:من این دعا را خواندم و خیر دیدم.
[1086]55-حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:با پدرم حضرت سجّاد علیه السّلام در مسیری می رفتیم که ناگاه چشمش به هلال ماه رمضان افتاد.پس ایستاد و فرمود:«ای آفریدۀ فرمانبر،خستگی ناپذیر شتابان،آمدوشدکننده در جایگاه های مشخص،تصرّف کنندۀ در گردونۀ تدبیر!من به کسی ایمان آوردم که با تو تاریکی ها را روشن کرد،سیاهی ها را آشکار کرد و تو را نشانه ای از نشانه های حکومتش و علامتی از علامات چیرگی اش قرار داد.تو را به افزونی و کاستی و بر آمدن و فرو رفتن[در افق]و روشنایی و کسوف گمارد
ص:247
و الکسوف،فی کلّ ذلک أنت له مطیع،و إلی إرادته سریع.سبحانه ما أعجب ما دبّر فی أمرک،و ألطف ما صنع فی شأنک!جعلک مفتاح شهر لحادث أمر،جعلک اللّه هلال برکه لا یمحقها الأیّام،و طهاره لا تدنّسها الآثام،هلال آمن من الآفات، و سلامه من السّیّئات،هلال سعد لا نحس فیه،و یمن لا نکد فیه،و یسر لا یمازجه عسر،و خیر لا یشوبه شرّ،هلال أمنه و إیمان و نعمه و إحسان.اللّهمّ اجعلنا من أرضی من طلع علیه،و أزکی من نظر إلیه،و أسعد من تعبّد لک فیه،و وفّقنا اللّهمّ فیه للطّاعه و التّوبه،و اعصمنا فیه من الآثام و الحوبه،و أوزعنا شکر النّعمه،و اجعل لنا فیه عونا منک علی ما ندبتنا إلیه من مفترض طاعتک و نفلها،إنّک الأکرم من کلّ کریم،و الأرحم من کلّ رحیم،آمین آمین ربّ العالمین».
1087-56- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن علیّ بن أحمد بن سیابه،عن عمر بن عبد الجبّار بن عمر،عن أبیه،عن علیّ بن جعفر بن محمّد بن علیّ علیهم السّلام عن أبیه،عن جدّه،عن جابر بن عبد اللّه،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:أعطیت أمّتی فی شهر رمضان خمسا لم تعطها أمّه نبیّ قبلی:إذا کان أوّل یوم منه نظر اللّه(عزّ و جلّ) إلیهم،فإذا نظر اللّه(عزّ و جلّ)إلی شیء لم یعذّبه بعدها،و خلوف أفواههم حین یمسون أطیب عند اللّه من ریح المسک،و تستغفر لهم الملائکه فی کلّ یوم و لیله منه،و یأمر اللّه(عزّ و جلّ)جنّته فیقول:تزیّنی لعبادی المؤمنین،یوشک أن یستریحوا من نصب الدّنیا و أذاها إلی جنّتی و کرامتی،فإذا کان آخر لیله منه غفر
ص:248
و تو در همۀ این احوال فرمانبر او بودی و به خواست او می شتافتی.منزه است خدا چه شگفت است آنچه دربارۀ تو تدبیر کرده و چه لطیف است آنچه دربارۀ تو انجام داده!تو را کلید ماه دربردارندۀ رخدادهای آینده قرار داد.خداوند تو را هلال برکتی قرار داد که روزها آن را از بین نمی برد و هلال طهارتی که گناهان آلوده اش نمی کند.هلال ایمنی از آفات و سلامتی از زشتی ها.هلال سعادتی که هیچ نکبتی در آن نیست و آسانی ای که هیچ سختی ای با آن نمی آمیزد و خیری که به شرّ آلوده نمی شود.هلال ایمنی و ایمان و نعمت و احسان.
خداوندا ما را از خرسندترین کسانی قرار ده که این ماه بر ایشان طلوع کرده است و پاک ترین کسانی که به آن نگریسته اند و سعادتمندترین
کسانی که در طول آن تو را بندگی کرده اند.خداوندا ما را در آن به فرمانبری و توبه موفّق کن و از گناهان و لغزش نگاه دار و سپاس نعمت را قسمت مان کن.برای ما در آن بر آنچه از واجب و مستحب فرمان داده ای کمکی از جانب خودت قرار بده که تو بزرگ تر از هر بزرگ و دلسوزتر از هر دلسوزی هستی.دعایم را اجابت فرما ای پروردگار جهانیان».
[1087]56-جابر بن عبد اللّه انصاری روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:به امّت من در ماه رمضان پنج چیز داده شده که به امّت هیچ پیامبری پیش از من داده نشده بود:وقتی نخستین روز رمضان می شود خداوند عزّتمند به آنان نظر می کند و چون خداوند به چیزی نظر کند دیگر او را عذاب نمی کند و بوی دهان ایشان هنگام شب در نزد خداوند خوش تر از بوی مشک است،و در هر شب و روز فرشتگان برای آنان آمرزش می خواهند و خدا به بهشتش می فرماید:خودت را برای بندگان مؤمنم بیارای که نزدیک است از سختی و آزار دنیا به بهشت و کرامت من رخت بربندند.و چون شب آخر ماه شود خداوند همۀ ایشان را می آمرزد.
ص:249
اللّه(عزّ و جلّ)لهم جمیعا.
1088-57- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن إسحاق بن محمّد بن هارون، عن أبیه،عن أبی حفص الأعشی،عن عمرو بن خالد،عن زید بن علیّ عن آبائه علیهم السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله للصّائم فرحتان:فرحه عند فطره،و فرحه یوم القیامه،و لخلوف فم الصّائم أطیب عند اللّه من ریح المسک.
1089-58- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن الحسین بن أحمد بن عبد اللّه،عن الیقطینیّ،عن ابن البطائنیّ،عن رفاعه،عن الصّادق،عن آبائه علیهم السّلام قال:
قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:تعاونوا بأکله السّحر علی صیام النّهار،و بالقائله علی قیام اللّیل.
1090-59- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن الحسن بن علیّ العاقولیّ، عن محمّد بن معاذ بن ثابت،عن أبیه،عن عمرو بن جمیع،عن الصّادق،عن آبائه علیهم السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:إنّ اللّه و ملائکته یصلّون علی المستغفرین المتسحّرین بالأسحار،فتسحّروا و لو بجرع الماء.
1091-60- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،قال:حدّثنا رجاء بن یحیی أبو الحسین العبرتائی،قال حدّثنا أحمد بن هلال،عن ابن أبی عمیر،عن جمیل بن صالح،عن محمّد بن مروان،قال:سمعته علیه السّلام یقول:إنّ للّه تبارک و تعالی فی کلّ لیله من شهر رمضان عتقاء و طلقاء من النّار إلاّ من أفطر علی منکر،فإذا کان آخر لیله
ص:250
[1088]57-زید بن علی از پدرانش علیهم السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:برای روزه دار دو شادمانی است.یکی شادی به هنگام گشودن[روزه]و یک شادی در روز قیامت.و بوی دهان روزه دار در نزد خدا خوش تر از بوی مشک است.
[1089]58-رفاعه-یعنی ابن موسی-از حضرت صادق به نقل از پدرانش علیهم السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:با خوردن سحری بر روزۀ روزانه و با خواب نیمروز بر شب زنده داری یاری بجویید.
[1090]59-عمرو بن جمیع از حضرت صادق به نقل از پدرانش علیهم السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:همانا خدا و فرشتگانش بر آمرزش خواهان و سحری خوران در بامدادان درود می فرستند پس اگرچه با چند جرعه آب سحری بخورید.
[1091]60-محمّد بن مروان گفت:از حضرت علیه السّلام شنیدم که فرمودند:همانا خداوند عزّتمند در هر شبی از ماه رمضان آزادشدگانی از دورخ دارد.مگر این که کسی بر گناه روزه اش را گشوده باشد،ولی چون شب آخر بیاید به اندازۀ همۀ آن ماه مردمان را آزاد می کند.
ص:251
منه أعتق فیها بمثل ما أعتق فی جمیعه.
1092-61- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن الحسن بن محمّد بن إشکاب،عن أبیه،عن علیّ بن حفص،عن أیّوب بن سیّار،عن محمّد بن المنکدر،عن جابر بن عبد اللّه الأنصاریّ،قال:أقبل العبّاس علیه السّلام ذات یوم إلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و کان العبّاس طوالا حسن الجسم،فلمّا رآه النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله تبسّم إلیه فقال:إنّک یا عمّ لجمیل.فقال العبّاس:ما الجمال بالرّجال،یا رسول اللّه؟قال:
صواب القول بالحقّ.قال:فما الکمال؟قال:تقوی اللّه(عزّ و جلّ)و حسن الخلق.
1093-62- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن القاسم بن زکریّا،عن محمّد بن تسنیم الحضرمیّ،عن عمرو بن معمر،عن علیّ بن جعفر،عن أخیه موسی علیه السّلام عن أبیه جعفر،عن أبیه محمّد بن علیّ علیه السّلام عن جابر بن عبد اللّه،قال:بعث النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله خالد بن الولید والیا علی صدقات بنی المصطلق حیّ من خزاعه،و کان بینه و بینهم فی الجاهلیّه ذحل،فأوقع بهم خالد،فقتل منهم و استاق أموالهم،فبلغ النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله ما فعل،فقال:اللّهمّ أبرأ إلیک ممّا صنع خالد؛و بعث إلیهم علیّ بن أبی طالب علیه السّلام بمال،و أمره أن یؤدّی إلیهم دیات من قتل من رجالهم فانطلق علیّ علیه السّلام فأدّی إلیهم دیات رجالهم،و ما ذهب لهم من أموالهم،و بقی معه من المال زعبه، فقال لهم:هل تفقدون شیئا من اموالکم و امتعتکم؟فقالوا:ما نفقد شیئا إلاّ میلغه کلابنا،فدفع إلیهم ما بقی من المال.فقال:هذا لمیلغه کلابکم و ما أنسیتم من
ص:252
[1092]61-جابر بن عبد اللّه انصاری روایت کرده که روزی عبّاس علیه السّلام که بلند قامت و خوش پیکر بود به نزد رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله آمد.وقتی پیامبر گرامی او را دید،لبخند زد و فرمود:عموجان تو بی گمان زیبایی.عبّاس گفت:ای رسول خدا زیبایی مردان به چه چیز است؟حضرت فرمود:به سخن حق گفتن.او عرض کرد:و کمالش؟حضرت فرمود:پروای از خداوند و نیک رفتاری.
[1093]62-جابر بن عبد اللّه گفت:پیامبر،خالد بن ولید را به عنوان سرپرست زکات بنی مطلق که طایفه ای از خزاعه بودند،فرستاد.میان او و ایشان در جاهلیت کینه ای بود.پس خالد به ایشان تاخت و چند تن شان را کشت و اموالشان را برداشت.چون پیامبر شنید که او چه کرده است فرمود:خداوندا من از آن چه خالد کرده است به درگاه تو بیزاری می جویم آن گاه علی بن ابی طالب علیه السّلام را با اموالی به سوی بنی مطلق فرستاد و به او فرمان داد که دیۀ مردان کشته شدۀ شان را به ایشان بپردازد.علی علیه السّلام به نزد آنان رفت و دیه مردان کشته شده و اموال از کف رفته شان را به ایشان پرداخت و اندکی از آن ماند.پس به آنان فرمود:آیا چیزی از وسایل و اموالتان گم شده است؟آنان گفتند:چیزی جز کاسۀ سگانمان را گم نکرده ایم.علی علیه السّلام باقی ماندۀ آن مال را به آنان داد و فرمود:این هم بهای کاسۀ سگانتان و آن چه از وسایل تان که فراموش کرده اید.
ص:253
متاعکم.و أقبل إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله،فقال:ما صنعت؟فأخبره حتّی أتی علی حدیثهم، فقال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله أرضیتنی(رضی اللّه عنک)یا علیّ أنت هادی أمّتی،ألا إنّ السّعید کلّ السّعید من أحبّک و أخذ بطریقتک،ألا إنّ الشّقیّ کلّ الشّقیّ من خالفک و رغب عن طریقک إلی یوم القیامه.
تم المجلس السابع عشر،و یتلوه المجلس الثامن عشر.
ص:254
و به سوی پیامبر باز آمد.حضرت فرمود:چه کردی؟او از آنچه کرده بود گزارش داد تا به سخن آنان رسید.پس پیامبر فرمود:مرا خشنود کردی خدا از تو خشنود باشد.ای علی تو هدایتگر امت منی.هان که تا روز قیامت سعادتمند راستین کسی است که تو را دوست داشته باشد و راه تو را در پیش گیرد.هان که بدبخت راستین کسی است که با تو مخالفت کند و از راه تو کناره بگیرد.
مجلس هفدهم پایان یافت و به دنبال آن مجلس هجدهم می آید.
ص:255
[18] المجلس الثامن عشر فیه من أخبار أبی المفضّل محمّد بن عبد اللّه بن المطلب،روایه محمّد بن الحسن بن علی الطوسی،عن الجماعه المذکورین،عنه.
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
1094-1- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن محمّد بن علیّ بن شاذان،عن الحسن بن محمّد بن عبد الواحد،عن حسن بن حسین،عن یحیی بن یعلی،عن عمر بن موسی،عن زید بن علیّ،عن آبائه علیهم السّلام عن علیّ علیه السّلام عن النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله،أنّه قال أما إنّک المبتلی و المبتلی بک،أما إنّک الهادی لمن اتّبعک،و من خالف طریقک فقد ضلّ إلی یوم القیامه.
1095-2- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن عبید اللّه بن الحسین بن إبراهیم العلویّ،عن محمّد بن علیّ بن حمزه العلویّ،عن أبیه،عن الحسین بن زید بن علیّ قال:سألت أبا عبد اللّه جعفر بن محمّد علیهما السّلام،عن سنّ جدّنا علیّ بن الحسین علیهما السّلام فقال:اخبرنی أبی،عن أبیه علیّ بن الحسین علیهم السّلام قال:کنت أمشی
ص:256
جلسه هجدهم
که در آن از روایات ابو مفضّل محمد بن عبد اللّه مطلب آمده است و محمد بن
حسن بن علی طوسی آن ها را توسط راویان نام برده نقل کرده است.
به نام خداوند رحمتگر مهربان
[1094]1-زید بن علی از پدرانش به نقل از حضرت علی علیهم السّلام روایت کرده که پیامبر گرامی به او فرمودند:ای علی همانا تو آزموده ای و به تو آزموده شود تو هدایتگر کسی هستی که از تو پیروی کند و هرکس که از راه تو کناره گیرد تا روز قیامت گمراه شده است.
[1095]2-حسین بن زید بن علی گفت:از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ سن جدّمان حضرت سجّاد علیه السّلام پرسیدم.فرمودند:پدرم به من خبر داد که پدرش حضرت سجّاد علیه السّلام فرموده است:
ص:257
خلف عمّی الحسن و أبی الحسین علیهما السّلام فی بعض طرقات المدینه فی العام الّذی قبض فیه عمّی الحسن علیه السّلام و أنا یومئذ غلام لم أراهق أو کدت،فلقیهما جابر بن عبد اللّه و أنس بن مالک الأنصاریّان فی جماعه من قریش و الأنصار،فما تمالک جابر بن عبد اللّه حتّی أکبّ علی أیدیهما و أرجلهما یقبّلهما،فقال رجل من قریش کان نسیبا لمروان:أتصنع هذا یا أبا عبد اللّه،و أنت فی سنّک هذا،و موضعک من صحبه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله؟!و کان جابر قد شهد بدرا،فقال له:إلیک عنّی،فلو علمت یا أخا قریش من فضلهما و مکانهما ما أعلم لقبّلت ما تحت أقدامهما من التّراب.ثمّ أقبل جابر علی أنس بن مالک،فقال:یا أبا حمزه،اخبرنی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فیهما بأمر ما ظننته أنّه یکون فی بشر.قال له أنس:و بماذا أخبرک،یا أبا عبد اللّه؟قال علیّ بن الحسین:فانطلق الحسن و الحسین علیهما السّلام و وقفت أنا أسمع محاوره القوم، فأنشأ جابر یحدّث،قال:بینا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله ذات یوم فی المسجد و قد خفّ من حوله،إذ قال لی:یا جابر،ادع لی حسنا و حسینا؛و کان صلّی اللّه علیه و اله شدید الکلف بهما، فانطلقت فدعوتهما،و أقبلت أحمل هذا مرّه و هذا اخری حتّی جئته بهما،فقال لی و أنا أعرف السّرور فی وجهه لما رأی من محبّتی لهما و تکریمی إیّاهما:أتحبّهما یا جابر؟فقلت:و ما یمنعنی من ذلک فداک أبی و أمّی،و أنا أعرف مکانهما منک! قال:أفلا أخبرک عن فضلهما؟قلت:بلی بأبی أنت و أمّی.قال صلّی اللّه علیه و اله:إنّ اللّه(تعالی) لمّا أحبّ أن یخلقنی،خلقنی نطفه بیضاء طیّبه،فأودعها صلب أبی آدم علیه السّلام فلم
ص:258
من به دنبال عمویم حسن و پدرم حسین علیهما السّلام در یکی از کوچه های مدینه راه می رفتم-در سالی که عمویم حسن علیه السّلام درگذشت و من آن روز پسری نابالغ یا در شرف بلوغ بودم-آن گاه جابر بن عبد اللّه و انس بن مالک که هر دو از انصار بودند در گروهی از قریش و انصار ایشان را دیدار کردند.جابر بن عبد اللّه نتوانست خودش را نگاه دارد و خود را به پاها و دستان آن دو انداخت و شروع به بوسیدن شان کرد.مردی از خویشان قریشی مروان گفت:ای ابو عبد اللّه تو با این سنّ و جایگاهی که در میان رسول خدا داری چنین می کنی؟!-و جابر از کسانی بود که در بدر حاضر شده بود-او گفت:دور شو ای برادر قریشی اگر آنچه من از فضیلت و مقام این دو می دانم تو هم می دانستی،خاک پایشان را هم می بوسیدی.سپس به انس بن مالک رو کرد و گفت:ای ابا حمزه!رسول خدا دربارۀ ایشان از موضوعی خبر داد که من گمان نمی کردم دربارۀ بشر باشد.انس گفت:ای ابو عبد اللّه از چه چیز خبر داد؟حضرت سجّاد علیه السّلام فرموده است:در این هنگام حسن و حسین علیهما السّلام رفتند و من ماندم تا سخنان آن ها را بشنوم.پس جابر شروع به حدیث کرد و گفت:یک روز رسول خدا در مسجد نشسته بود و ما دورشان ساکت نشسته بودیم که ناگاه حضرت به من فرمود:ای جابر،حسن و حسین را به نزدم بخوان.آن حضرت بسیار آنان را دوست می داشت.من رفتم و آن دو را دعوت کردم.یک بار یکی را برداشتم و بار دیگر،دیگری را.تا هر دو را به نزد حضرت آوردم.حضرت به من فرمودند-در حالی که در صورتشان به جهت محبّت و بزرگداشت من در حقّ آن دو شادمانی را می دیدم- ای جابر آیا این دو را دوست می داری؟من عرض کردم:پدر و مادرم فدایت چرا چنین نباشد درحالی که می دانم جایگاهشان در نزد شما چگونه است!حضرت فرمودند:آیا به تو از فضیلت این دو خبر ندهم؟من عرض کردم:چرا پدر و مادرم به فدایت.فرمودند:همانا چون خداوند والا خواست مرا بیافریند،نطفه ای سپید و پاک آفرید و آن را در پشت پدرم آدم علیه السّلام
ص:259
یزل ینقلها من صلب طاهر إلی رحم طاهر إلی نوح و إبراهیم علیه السّلام ثمّ کذلک إلی عبد المطّلب،فلم یصبنی من دنس الجاهلیّه،ثمّ افترقت تلک النّطفه شطرین:إلی عبد اللّه و أبی طالب،فولدنی أبی فختم اللّه بی النّبوّه،و ولد علیّ فختمت به الوصیّه،ثمّ اجتمعت النّطفتان منّی و من علیّ فولدتا الجهر و الجهیر الحسین، فختم اللّه بهما أسباط النّبوّه،و جعل ذرّیّتی منهما،و الّذی یفتح مدینه-أو قال:
مدائن-الکفر،فمن ذرّیّه هذا-و أشار إلی الحسین علیه السّلام رجل یخرج فی آخر الزّمان یملأ الأرض عدلا کما ملئت ظلما و جورا،فهما طاهران مطهّران،و هما سیّدا شباب أهل الجنّه،طوبی لمن أحبّهما و أباهما و أمّهما،و ویل لمن حاربهم و أبغضهم.
1096-3- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن أبی بشر حنان بن بشیر عن خال أبیه عکرمه بن عامر،عن محمّد بن المفضّل،عن أبیه المفضّل بن محمّد،عن مالک بن أعین الجهنیّ،قال:أوصی علیّ بن الحسین علیهما السّلام بعض ولده فقال:یا بنیّ اشکر اللّه فیما أنعم علیک،و أنعم علی من شکرک،فإنّه لا زوال للنّعمه إذا شکرت علیها،و لا بقاء لها إذا کفرتها،و الشّاکر بشکره أسعد منه بالنّعمه الّتی وجب علیه الشّکر بها،-و تلا یعنی علیّ بن الحسین علیهما السّلام قول اللّه(تعالی): وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ [ابراهیم(14):7]إلی آخر الآیه.
1097-4- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن أبی شیبه،عن إبراهیم بن
ص:260
به ودیعه گذاشت و پیوسته آن را از پشتی پاکیزه به رحمی پاکیزه تا نوح و ابراهیم علیهما السّلام منتقل کرد و همین طور تا به عبد المطلب رسید و هرگز از پلیدی جاهلیت به من نرسید.سپس آن نطفه را به دو نیمۀ عبد المطلب و ابو طالب تقسیم کرد و پدرم مرا به دنیا آورد و خداوند با من پیامبری را ختم کرد و علی که به دنیا آمد،وصایت با او ختم شد.سپس دو نطفه از من و علی گرد هم آمدند و جهر و جهیر به دنیا آمدند همان حسنین که خداوند با آن دو سبط پیامبری را ختم کرد و فرزندان مرا از آن دو قرار داد و کسی که شهر-یا فرمودند:شهرهای-کفر را فتح می کند از فرزندان این پسر است-و به حسین علیه السّلام اشاره فرمود-مردی که در آخر الزمان قیام می کند و زمین را از عدل پر می کند چنان که از ستم پر شده بود و این دو پاک پاکیزه اند.این دو سرور جوانان بهشتی اند،خوشا کسی که این دو و پدر و مادرشان را دوست دارد.و وای بر کسی که با آنان دشمنی کرده،به جنگ روی آورد.
[1096]3-مالک بن أعین جهنی گفت:حضرت سجّاد علیه السّلام به یکی از فرزندانش در وصیّتش فرمود:ای پسر جان خدا را در آنچه به تو نعمت داده،سپاسگزار باش و به کسی که تو را سپاس می گزارد،بخشش کن؛زیرا چون سپاسگزاری کنی نعمت پایان نمی یابد و وقتی ناسپاسی کنی نعمت نمی ماند و سپاسگزار به شکر سعادت مندتر از سپاسگزاری است که برای نعمت سپاس می گزارد و چنین خواند:«و پروردگارتان اعلام کرد که اگر سپاسگزار باشید بر شما خواهیم افزود...».[ابراهیم(14):آیۀ 7]
ص:261
سلیمان،عن أبی حفص الأعشی،عن زیاد بن المنذر،عن محمّد بن علیّ علیهما السّلام عن أبیه،عن جدّه،قال:قال علیّ علیه السّلام حقّ علی من أنعم علیه أن یحسن مکافاه المنعم، فإن قصر عن ذلک وسعه فعلیه أن یحسن الثّناء،فإن کلّ عن ذلک لسانه فعلیه بمعرفه النّعمه و محبّه المنعم بها،فإن قصر عن ذلک فلیس للنّعمه بأهل.
1098-5- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن أحمد بن عبد اللّه الثّقفیّ،عن إسحاق بن أبی إسرائیل،عن جعفر بن أبی سلیمان،عن أبی هارون العبدیّ،عن أبی سعید الخدریّ،قال:أخبر رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله علیّا علیه السّلام بما یلقی بعده،فبکی علیه السّلام و قال:یا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله أسألک بحقّی علیک و قرابتی منک،و حقّ صحبتی ایّاک،لمّا دعوت اللّه(عزّ و جلّ)أن یقبضنی إلیه،فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:أتسألنی أن أدعو ربّی لأجل مؤجّل؟قال:فعلی ما أقاتلهم؟قال:علی الإحداث فی الدّین.
1099-6- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن الطّبریّ،عن محمّد بن العلاء، عن عبد الرّحمن بن أبی حاتم،عن عبد اللّه بن عبد الکریم،عن عمرو بن حمّاد بن طلحه،عن أسباط بن نصر،عن سماک-بن حرب-عن عکرمه،عن ابن عبّاس رحمه اللّه قال إنّ علیّا علیه السّلام کان یقول فی حیاه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله إنّ اللّه(عزّ و جلّ)یقول: وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلی أَعْقابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلی عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللّهَ شَیْئاً وَ سَیَجْزِی اللّهُ الشّاکِرِینَ [آل عمران(3):
144]و اللّه لا ننقلب علی أعقابنا بعد إذ هدانا اللّه،و اللّه لئن مات أو قتل لأقاتلنّ علی
ص:262
[1097]4-زیاد بن منذر از حضرت باقر علیه السّلام به نقل از پدرانش علیهم السّلام روایت کرده که علی علیه السّلام فرمودند:بر کسی که به او نعمت داده شده سزاوار است که عوض آن را نیکوتر بدهد و اگر توانش کمتر از آن بخشش بود باید که ستایش اش را نیکوتر کند و اگر زبانش قاصر بود باید نعمت را بشناسد و بخشندۀ نعمت را دوست بدارد و اگر از این نیز کوتاهی کند سزاوار آن نعمت نیست.
[1098]5-ابو سعید خدری گفت:رسول خدا علی را از آنچه خواهد دید خبر داد.علی علیه السّلام گریست و عرض کرد:ای رسول خدا تو را به حق ام بر تو و خویشی و همراهی ام با تو از خداوند بخواه که جانم را بگیرد.حضرت فرمود:آیا از من می خواهی که با پروردگارم دربارۀ اجل تعیین شده سخن بگویم؟او گفت:پس من بر چه اساسی با آنان جنگ کنم؟حضرت فرمودند:براساس بدعت در دین.
[1099]6-ابن عباس روایت کرده علی علیه السّلام در حیات رسول خدا می فرمود:خداوند عزّتمند می فرماید:«محمّد فقط فرستادۀ خدا است،پیش از او فرستادگان دیگری نیز بوده اند که در گذشته اند.آیا اگر او بمیرد یا کشته شود شما به آیین گذشته برمی گردید؟و هرکس به آیین گذشته بازگردد زیانی به خدا نمی رساند و خداوند به زودی سپاسگزاران را پاداش خواهد داد.»[آل عمران(3):آیۀ 144]به خدا سوگند پس از این که خداوند ما را هدایت کرد به گذشته مان برنمی گردیم.به خدا سوگند اگر او بمیرد یا کشته شود
ص:263
ما قاتل علیه حتّی أموت،و اللّه إنّی لأخوه و ابن عمّه،و وارثه،فمن أحقّ به منّی؟
1100-7- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن محمّد بن الحسین بن حفص، عن إسماعیل بن إسحاق،عن حسین بن أنس،عن یحیی بن سلمه بن کهیل،عن أبیه،عن مجاهد،عن ابن عبّاس قال:لمّا نزلت یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفّارَ وَ الْمُنافِقِینَ [التوبه(9):73]قال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله لأجاهدنّ العمالقه-یعنی الکفّار و المنافقین-فأتاه جبرئیل علیه السّلام و قال:أنت أو علیّ.
1101-8- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن محمّد بن القاسم بن زکریّا، عن عبّاد بن یعقوب،عن نوح بن درّاج،عن محمّد بن السّائب،عن أبی صالح- عن جابر بن عبد اللّه،قال:قام رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یوم الفتح خطیبا،فقال:أیّها النّاس لأعرفنّکم إنّکم ترجعون بعدی کفّارا،یضرب بعضکم رقاب بعض،و لئن فعلتم ذلک لتعرفنّنی فی کتیبه أضربکم بالسّیف،ثمّ التفت عن یمینه،فقال النّاس:لقّنه جبرئیل علیه السّلام شیئا.فقال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله هذا جبرئیل یقول:أو علیّ.
1102-9- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن محمّد بن جریر الطّبریّ، و محمّد بن علیّ بن الحسین معا،عن أحمد بن یحیی بن زکریّا،عن حسن بن حسن،عن یحیی بن یعلی،عن عبید اللّه بن موسی،عن أبی الزّبیر،عن جابر الأنصاریّ،قال:سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فی حجّه الوداع،و رکبتی تمسّ رکبته، یقول:لا ترجعوا بعدی کفّارا یضرب بعضکم رقاب بعض،أما إن فعلتم لتعرفنّنی
ص:264
براساس آنچه او جنگید من هم می جنگم تا بمیرم.به خدا سوگند من برادر و پسر عمو و وارث اویم.و چه کسی به او سزاوارتر از من است؟
[1100]7-ابن عبّاس گفته است:وقتی این آیه نازل شد«ای پیامبر با کافران و منافقان پیکار کن»[توبه(9):آیۀ 73]پیامبر گرامی صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:همانا من با غول ها-مقصودشان کافران و منافقان بودند-پیکار خواهم کرد.در این هنگام جبرئیل علیه السّلام آمد و عرض کرد:چه تو چه علی [هر دو باید چنین کنید].
[1101]8-جابر بن عبد اللّه انصاری گفت:رسول خدا روز فتح برای خطبه خواندن ایستاد و فرمود:ای مردم همانا من می دانم که شما پس از من به کفرتان باز می گردید و برخی تان گردن برخی دیگر را می زند و اگر چنین کنید مرا در لشکری خواهید دید که شما را با شمشیر می زنم.سپس به جانب راستش رو کرد و مردم گفتند:جبرئیل علیه السّلام با او نجوا می کند.آن گاه پیامبر گرامی صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:این جبرئیل است که می گویند:یا علی است که شما را به شمشیر می زند.
[1102]9-جابر بن عبد اللّه انصاری گفت:من در حجه الوداع درحالی که زانویم به زانوی رسول خدا می خورد از ایشان شنیدم که فرمودند:پس از من به کفرتان بازنگردید که برخی تان گردن برخی دیگر را بزند.هان که اگر چنین کنید مرا در یک سوی آن صف خواهید شناخت.
ص:265
فی ناحیه الصّفّ.قال:و أشار إلیه جبرئیل علیه السّلام،فالتفت إلیه،و قال:قل إن شاء اللّه، أو علیّ قال:إن شاء اللّه؛أو علیّ.
1103-10- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن أحمد بن عبد العزیز،عن علیّ بن محمّد بن سلیمان،عن أبیه عن محمّد بن عون بن عبد اللّه بن الحارث، عن أبیه،عن ابن عبّاس فی هذه الآیه وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً [آل عمران(3):83]قال:أسلمت الملائکه فی السّماء،و المؤمنون فی الأرض طوعا،أوّلهم و سابقهم من هذه الأمّه علیّ بن أبی طالب علیه السّلام و لکلّ أمّه سابق،و أسلم المنافقون کرها،و کان علیّ بن أبی طالب علیه السّلام أوّل الأمّه إسلاما، و أوّلهم من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله للمشرکین قتالا،و قاتل من بعده المنافقین و من أسلم کرها.
1104-11- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن الحسن بن موسی بن خلف، عن جعفر بن محمّد بن فضل،عن عبد اللّه بن موسی العبسیّ،عن طلحه بن خیر المکّیّ،عن المطّلب بن عبد اللّه عن مصعب بن عبد الرّحمن بن عوف،عن أبیه قال:لمّا افتتح النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله مکّه انصرف إلی الطّائف-یعنی من حنین-فحاصرهم ثمانیّ عشره أو تسع عشره،فلم یفتتحها،ثمّ أوغل روحه أو غدوه،ثمّ نزل ثمّ هجر فقال:أیّها النّاس،إنّی لکم فرط و إنّ موعدکم الحوض،فأوصیکم بعترتی خیرا.ثمّ قال:و الّذی نفسی بیده لتقیمنّ الصّلاه و لتؤتنّ الزّکاه أو لأبعثنّ إلیکم
ص:266
جابر گفت:و جبرئیل علیه السّلام به او اشاره کرد و حضرت به جبرئیل روکرد و او عرض کرد:بگو اگر خدا بخواهد یا منم یا علی.و حضرت فرمودند:اگر خدا خواست یا منم یا علی.
[1103]10-عبد اللّه بن عباس دربارۀ این آیه«و کسانی که در آسمان و زمین هستند خواه و ناخواه تسلیم او هستند و به سوی او باز می گردند»[آل عمران(3):آیۀ 83]گفت:فرشتگان در آسمان و مؤمنان در زمین از روی میل اسلام آوردند.نخستین و پیشی گیرندۀ ایشان از این امّت علی بن ابی طالب علیه السّلام است که برای هر امّتی پیشی گیرنده ای است.و منافقان از روی بی میلی اسلام آوردند.علی بن ابی طالب علیه السّلام در اسلام آوردن،نخستین شخص از این امّت است.
و نخستین شخص از این امت بود که در رکاب رسول خدا با مشرکان جنگید و پس از رسول خدا منافقان و کسانی که با بی میلی اسلام آورده بودند با او جنگ کردند.
[1104]11-عبد الرحمان بن عوف گفته است:وقتی پیامبر مکه را فتح کرد و به طائف رفت- مقصود غزوۀ حنین است-هیجده یا نوزده روز ایشان را محاصره کرد ولی آن شهر فتح نشد.
سپس یک شب یا بامداد به شتاب راند و فرود آمد و سپس از آن دست کشید و فرمود:ای مردم همانا من پیش از شما می روم و محل دیدارمان آن حوض است و شما را به نیکی با خاندانم سفارش می کنم.سپس فرمود:سوگند به کسی که جانم به دست او است یا نماز را برپا می دارید و زکات می پردازید یا مردی از سوی خودم
ص:267
رجلا منّی-أو کنفسی-فلیضربنّ أعناق مقاتلیکم،و لیسبینّ ذراریّکم،فرأی أناس أنّه-یعنی أبا بکر أو عمر-و أخذ بید علیّ علیه السّلام فقال:هو هذا قال المطّلب بن عبد اللّه:فقلت لمصعب بن عبد الرّحمن:فما حمل أباک علی ما صنع؟قال:أنا و اللّه أعجب من ذلک.
1105-12- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،قال حدّثنا محمّد بن إسحاق بن فرّوخ المزنیّ المقرئ الفقیه بربض الرّافقه،قال:حدّثنا محمّد بن عثمان بن کرامه فی مسجد عبد اللّه بن موسی،قال و حدّثنی محمّد بن أحمد بن عبد اللّه بن صفوه الضّریر بالمصّیصه،و کتبته من أصل کتابه،قال:حدّثنا یوسف بن سعید بن مسلم المصّیصیّ،قال:حدّثنا عبید اللّه بن موسی،قال:أخبرنا علیّ بن حسین،عن المطّلب بن عبد اللّه بن حنطب،عن مصعب بن عبد الرّحمن بن عوف،عن أبیه؛ و ذکر نحوه.
1106-13- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن إبراهیم بن حفص العسکریّ،عن عبید بن الهیثم،عن عبّاد بن صهیب الکلبیّ،عن جعفر بن محمّد، عن أبیه علیهم السّلام عن جابر بن عبد اللّه الأنصاریّ،قال:لمّا أوقع-و ربّما قال:فرغ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله من هوازن سار حتّی نزل بالطّائف،فحصر أهل وجّ أیّاما،فسأله القوم أن ینتزح عنهم لیقدم علیه وفدهم فیشترط له یشترطون لأنفسهم،فسار علیه السّلام حتّی نزل مکّه،فقدم علیه نفر منهم بإسلام قومهم،و لم یبخع القوم له بالصّلاه و لا
ص:268
-یا مانند خودم-را به سوی شما می فرستم و او گردن جنگجویانتان را می زند و فرزندانتان را اسیر می کند.گروهی گمان کردند که مقصود حرکت ابو بکر یا عمر است ولی حضرت دست علی علیه السّلام را گرفت و فرمود:و آن مرد این است.مطّلب بن عبد اللّه گفته است:من به مصعب بن عبد الرحمان گفتم:پس چرا پدرت آن گونه عمل کرد؟او گفت:به خدا سوگند من هم از او در شگفتم.
[1105]12-مانند همین حدیث از طریق دیگری از همو روایت شده است.
[1106]13-حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که جابر بن عبد اللّه انصاری گفته است:چون رسول خدا کار هوازن را به پایان برد،حرکت کرد و در طائف فرود آمد و چندین روز اهل وجّ [جایی در کنار طائف]را محاصره کرد.آن مردم از ایشان خواستند که از آنان دور شود تا هیأتی از آنان به خدمت حضرت بیایند و با هم مذاکره کنند.پیامبر حرکت کرد و در مکه فرود آمد.آن گاه گروهی از آنان با ادّعای اسلام آوردن مردمشان آمدند ولی نه به نماز و نه به زکات
ص:269
الزّکاه،فقال صلّی اللّه علیه و اله إنّه لا خیر فی دین لا رکوع فیه و لا سجود،أما و الّذی نفسی بیده لیقیمنّ الصّلاه و لیؤتنّ الزّکاه أو لأبعثنّ إلیهم رجلا هو منّی کنفسی،فلیضربنّ أعناق مقاتلیهم،و لیسبینّ ذراریّهم،هو هذا؛و أخذ بید علیّ علیه السّلام فأشالها.فلمّا صار القوم إلی قومهم بالطّائف أخبروهم بما سمعوا من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فأقرّوا له بالصّلاه،و أقرّوا له بما شرط علیهم،فقال صلّی اللّه علیه و اله:ما استعصی علیّ أهل مملکه و لا أمّه إلاّ رمیتهم بسهم اللّه(عزّ و جلّ)قالوا:یا رسول اللّه،و ما سهم اللّه؟قال:علیّ بن أبی طالب،ما بعثته فی سریّه إلاّ رأیت جبرئیل عن یمینه،و میکائیل عن یساره، و ملکا أمامه،و سحابه تظلّه حتّی یعطی اللّه(عزّ و جلّ)حبیبی النّصر و الظّفر.
1107-14- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن محمّد بن أحمد بن أبی مسیح،عن أبی المعتمر عبد العزیز بن محمّد بن عبد اللّه بن معاذ،عن أبیه و عمّه، عن معاذ و عبید اللّه ابنی عبد اللّه،عن عمّهما یزید بن الأصمّ،قال:قدم سفیر بن شجره العامریّ المدینه،فاستأذن علی خالتی میمونه بنت الحارث زوج النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و کنت عندها،فقالت:ائذن للرّجل؛فدخل فقالت:من أین أقبل الرّجل؟ قال:من الکوفه.قالت:فمن أیّ القبائل أنت؟قال:من بنی عامر.قالت:حیّیت ازدد قربا،فما أقدمک؟قال:یا أمّ المؤمنین،رهبت أن تکبسنی الفتنه لما رأیت من اختلاف النّاس فخرجت.قالت:فهل کنت بایعت علیّا علیه السّلام قال:نعم.قالت:فارجع فلا تزولن عن صفّه،فو اللّه ما ضلّ و لا ضلّ به.قال:یا أمّاه فهل أنت محدّثتی فی
ص:270
تن در ندادند،که حضرت فرمودند:در دین بی رکوع و سجده خیری نیست.هان سوگند به کسی که جانم به دست او است یا نماز را برپا می دارند و زکات می دهند یا من مردی از خودم را که همانند من است به سوی شان می فرستم تا گردن جنگجویان شان را بزند و فرزندانشان را اسیر کند.و آن مرد این است و دست علی علیه السّلام را گرفت و بالا برد وقتی آن گروه به سوی مردمانشان در طائف بازگشتند و خبر آنچه از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله شنیده بودند به آنان دادند،آن ها نماز و شروط حضرت را پذیرفتند.و پیامبر گرامی فرمودند:اهل هیچ مملکت و امّتی در برابر من سرکشی نکردند جز این که آنان را با تیر خداوند هدف قرار دادم.گفتند:ای رسول خدا تیر خداوند چیست؟فرمودند:علی بن ابی طالب است.به هر جنگی که او را فرستادم جبرئیل را در جانب راست،میکائیل را در جانب چپ،فرشته ای را در پیش و ابری را که سایه می افکند بر بالای سرش دیدم تا آن که خدا به حبیبم یاری و پیروزی عطا کرد.
[1107]14-یزید بن اصم گفت:سفیر بن شجره عامری به مدینه آمد و از خاله من میمونه بن حارث همسر پیامبر در وقتی که من نزدش بودم،اجازۀ ورود خواست.خاله ام گفت:به این مرد اجازه بده.او وارد شد و خاله ام گفت:این مرد از کجا آمده است؟او گفت:از کوفه آمده ام.
خاله ام گفت:از کدام قبیله ای؟او گفت:از بنی عامر.خاله ام گفت:شرم نکن نزدیک تر بیا.چه چیزی تو را به این جا کشانده است؟او گفت:ای مادر مؤمنان از دیدن اختلاف میان مردم ترسیدم که در فتنه بیفتم و برای همین از کوفه بیرون آمدم.خاله ام گفت:آیا با علی علیه السّلام بیعت کرده ای؟گفت:بله.خاله ام گفت:پس بازگرد و از صف او بیرون نیا.به خدا سوگند او گمراه نمی شود و گمراه نمی کند.او گفت:مادر جان آیا حدیثی دربارۀ علی علیه السّلام می گویی
ص:271
علیّ علیه السّلام بحدیث سمعته من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله؟قالت:اللّهمّ نعم،سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول:علیّ آیه الحقّ،و رایه الهدی،علیّ سیف اللّه یسلّه علی الکفّار و المنافقین،فمن أحبّه فبحبّی أحبّه،و من أبغضه فببغضی أبغضه،و من أبغضنی أو أبغض علیّا لقی اللّه(عزّ و جلّ)و لا حجّه له.
1108-15- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن محمّد بن جریر أبی جعفر الطّبریّ قراءه،قال:حدّثنی محمّد بن عماره الأسدیّ،قال:حدّثنا عمرو بن حمّاد بن طلحه القنّاد،عن هاشم بن البرید،عن أبیه،عن أبی سعید التّیمیّ،عن ثابت مولی أبی ذرّ رحمه اللّه قال:شهدت مع علیّ علیه السّلام یوم الجمل،فلمّا رأیت عائشه واقفه دخلنی بعض ما یدخل النّاس حتّی إذا کان عند الظّهر فکشف اللّه ذلک عنّی فقاتلت قتالا شدیدا.قال:ثمّ بعد ذلک أتیت المدینه،فأتیت أمّ سلمه زوج النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فسلّمت و استأذنت،فقیل:من ذا؟فقلت:سائل.فقالت:أطعموا السّائل.
فقلت:إنّی و اللّه لا أسأل طعاما و لا شرابا،و لکنّی أبو ثابت مولی أبی ذرّ.فقالت:
مرحبا،فقصصت علیها قصّتی،قالت فأین کنت حین طارت القلوب مطائرها؟ قال:فقلت إلی أحسن ذلک،کشف اللّه ذلک عنّی حین زوال الشّمس فقاتلت قتالا شدیدا مع أمیر المؤمنین علیه السّلام حتّی فرغ؛قالت:أحسنت سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول:إنّ علیّا مع القرآن،و القرآن مع علیّ،لا یفترقان حتّی یردا علیّ الحوض.
1109-16- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن محمّد بن الحسین بن
ص:272
که از رسول خدا شنیده باشی.خاله ام گفت:البته،از رسول خدا شنیدم که فرمودند:علی نشانۀ حق و بیرق هدایت است.علی شمشیر خدا است که آن را برای کافران و منافقان بیرون می آورد.پس هرکس او را دوست بدارد با محبتش به من او را دوست داشته و هرکس او را دشمنی کند با کینه اش به من علی را دشمنی کرده و هرکس به من یا علی کینه ورزد در حالی خداوند را دیدار کند که هیچ برهانی برای خود ندارد.
[1108]15-ابو ثابت غلام ابو ذر گفت:در جنگ جمل با علی علیه السّلام حاضر بودم.چون عایشه را به پا خواسته،دیدم برخی از آنچه به ذهن مردم می آید به ذهنم آمد تا آنکه به هنگام ظهر خداوند آن[تردید]را از من برداشت و آن گاه جنگی سخت کردم.سپس به مدینه آمدم و به خدمت امّ سلمه همسر پیامبر رفتم و سلام کرده،اجازه خواستم.گفتند:کیست؟من گفتم:سائل.ام سلمه گفت:به این سائل غذا دهید.من گفتم:به خدا سوگند من غذا و آشامیدنی نمی خواهم من ابو ثابت غلام ابوذرم.امّ سلمه گفت:خوش آمدی.آن گاه من حکایتم را برایش باز گفتم.او گفت:
هنگامی که قلب ها به جایگاهشان پرگشودند توجه کردی؟من گفتم:به نیکوترین جایگاه پر گشودم.خداوند آن[تردید]را به هنگام ظهر از من برداشت و من به همراه امیر مؤمنان به سختی جنگ کردم تا پایان یافت.امّ سلمه گفت:آفرین از رسول خدا شنیدم که فرمودند:
همانا علی همراه قرآن و قرآن همراه علی است از هم جدا نمی شوند تا در کنار آن حوض بر من وارد شوند.
ص:273
حفص،عن عبّاد بن یعقوب،عن علیّ بن هاشم بن البرید،عن أبیه،عن عبد اللّه بن مخارق،عن هاشم بن مساحق،عن أبیه:أنّه شهد یوم الجمل،و أنّ النّاس لمّا انهزموا اجتمع هو و نفر من قریش فیهم مروان،فقال بعضهم لبعض.و اللّه لقد ظلمنا هذا الرّجل و نکثنا بیعته علی غیر حدث کان منه،ثمّ لقد ظهر علینا فما رأینا رجلا کان أکرم سیره و لا أحسن عفوا بعد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله منه،فتعالوا فندخل علیه و لنعتذرن ممّا صنعنا.قال:فدخلنا علیه،فلمّا ذهب متکلّمنا یتکلّم قال:أنصتوا أکفکم،إنّما أنا رجل منکم،فإن قلت حقّا فصدّقونی،و إن قلت غیر ذلک فردّوه علیّ،أنشدکم باللّه أتعلمون أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله قبض و أنا أولی النّاس به و بالنّاس؟ قالوا:اللّهمّ نعم.قال:فبایعتم أبا بکر و عدلتم عنّی،فبایعت أبا بکر کما بایعتموه، و کرهت أن أشقّ عصا المسلمین،و أن أفرّق بین جماعتهم،ثمّ إنّ أبا بکر جعلها لعمر من بعده،و أنتم تعلمون أنّی أولی النّاس برسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و بالنّاس من بعده، فبایعت عمر کما بایعتموه،فوفیت له ببیعته حتّی لمّا قتل جعلنی سادس ستّه، فدخلت حیث أدخلنی،و کرهت أن أفرّق جماعه المسلمین و أشقّ عصاهم، فبایعتم عثمان فبایعته،ثمّ طعنتم علی عثمان فقتلتموه،و أنا جالس فی بیتی،ثمّ أتیتمونی غیر داع لکم و لا مستکره لأحد منکم،فبایعتمونی کما بایعتم أبا بکر و عمر و عثمان،فما جعلکم أحقّ أن تفوا لأبی بکر و عمر و عثمان ببیعتهم منکم ببیعتی؟قالوا:یا أمیر المؤمنین،کن کما قال العبد الصّالح: لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ
ص:274
[1109]16-هاشم بن مساحق از پدرش روایت کرده که او در جنگ جمل حاضر بوده و چون مردم شکست خوردند،او و گروهی از قریش که مروان در میانشان بوده گرد آمده اند و برخی به برخی دیگر گفته اند:به خدا سوگند ما به این مردم ستم کردیم و بی آنکه او خطایی کرده باشد بیعتش را شکستیم،با این که بر ما آشکار بود که پس از رسول خدا مردی بزرگوارتر و نیکو گذشت تر از او ندیده ایم.پس بیایید.به نزد او رویم و از آنچه کرده ایم عذرخواهی کنیم.
او گفته که ما به نزد حضرت رفتیم و سخنگوی ما چون خواست سخن بگوید،ایشان فرمودند:گوش کنید تا از شما چشم بپوشم.همانا من مردی از شما هستم.اگر حق گفتم بپذیرید و اگر جز آن گفتم آن را به خودم بازگردانید.شما را به خدا آیا می دانید که وقتی رسول خدا وفات کرد من سزاوارترین مردمان نسبت به او و مردم بودم؟آنان گفتند:البته،او فرمود:
آن گاه شما با ابو بکر بیعت کردید و از من برگشتید.و من هم با او بیعت کردم چنان که شما بیعت کردید؛زیرا دوست نداشتم اتّحاد مسلمانان را بشکنم و در جماعتشان جدایی بیندازم.
سپس ابو بکر آن را برای عمر نهاد درحالی که شما می دانستید که من پس از رسول خدا سزاوارترین شخص به او و مردم هستم.و من با عمر بیعت کردم چنان که شما با او بیعت کردید و بر بیعت با او وفادار ماندم تا زمانی که کشته شد و مرا نفر ششم شورای شش نفره قرار داد.من هرجا که او گفته بود وارد شدم و نپسندیدم که در جماعت مسلمانان جدایی بیندازم و اتّحادشان را بشکنم.آن گاه با عثمان بیعت کردید و من هم بیعت کردم.سپس عثمان را رسوا کردید و او را کشتید درحالی که من در خانه ام نشسته بودم.سپس به سوی من آمدید بی آنکه شما را دعوت کرده باشم یا یکی از شما را به آن واداشته باشم.پس با من بیعت کردید چنان که با ابو بکر و عمر و عثمان بیعت کرده بودید.امّا چه چیزی شما را به بیعت ابو بکر و عمر و عثمان وفادارتر از بیعت با من کرد؟آنان گفتند:ای امیر مؤمنان چنان باش که آن بندۀ صالح گفت:
ص:275
یَغْفِرُ اللّهُ لَکُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرّاحِمِینَ [یوسف(12):92]فقال:کذلک أقول: «یَغْفِرُ اللّهُ لَکُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرّاحِمِینَ» مع أنّ فیکم رجلا لو بایعنی بیده لنکث باسته؛یعنی مروان.
1110-17- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن محمّد بن جعفر الرّزّاز،عن جدّه محمّد بن عیسی،عن محمّد بن الفضیل الصّیرفیّ،عن الرّضا،عن آبائه علیهم السّلام، عن أمیر المؤمنین علیه السّلام قال:قال رجل للنّبیّ صلّی اللّه علیه و اله:یا رسول اللّه،علّمنی عملا لا یحال بینه و بین الجنّه.قال:لا تغضب،و لا تسأل النّاس شیئا،و ارض للنّاس ما ترضی لنفسک.فقال:یا رسول اللّه،زدنی.قال:إذا صلّیت العصر فاستغفر اللّه سبعا و سبعین مرّه تحطّ عنک عمل سبع و سبعین سنه.قال:ما لی سبع و سبعون سنه.
فقال له رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فاجعلها لک و لأبیک و أمّک و لقرابتک.
1111-18- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن الحسن بن علیّ بن سهل، عن موسی بن عمر بن یزید،عن معمّر بن خلاّد،عن الرّضا،عن آبائه علیهم السّلام قال:
جاء أبو أیّوب خالد بن زید إلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فقال:یا رسول اللّه أوصنی و أقلل لعلّی أن أحفظ.قال:أوصیک بخمس:بالیأس عمّا فی أیدی النّاس فإنّه الغنی، و إیّاک و الطّمع فإنّه الفقر الحاضر،و صلّ صلاه مودّع،و إیّاک و ما تعتذر منه،و أحبّ لأخیک ما تحبّ لنفسک.
1112-19- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن عبد اللّه بن أبی سفیان،عن
ص:276
«دیگر امروز سرزنشتان نباید کرد خداوند شما را می آمرزد و او مهربان ترین مهربانان است» [یوسف(12):آیۀ 92]او فرمود:من نیز چنان می گویم:«خداوند شما را می آمرزد و او مهربان ترین مهربانان است»یا این که در میان شما کسی هست که اگر با دستش با من بیعت کند با نشیمنگاهش آن را می شکند.و مقصودش مروان بود.
[1110]17-محمّد بن فضیل صیرفی گفت:حضرت رضا علیه السّلام به نقل از پدرانش از علی علیه السّلام روایت کرده که مردی به پیامبر گرامی عرض کرد:ای رسول خدا به من عملی بیاموز که میان من و بهشت فاصله ای نماند.فرمودند:خشمگین مشو و از مردم چیزی مخواه و برای مردم چیزی را دوست داشته باش که برای خودت دوست می داری.او گفت:ای رسول خدا باز هم بگو.فرمودند:چون نماز عصر را گزاردی هفتاد و هفت بار از خداوند آمرزش بخواه تا گناه هفتاد و هفت سال تو را فرو گذارد.او گفت:مرا چه به گناه هفتاد و هفت سال.رسول خدا به او فرمودند:پس آن را برای خود و پدر و مادر و خویشانت قرار بده.
[1111]18-معمّر بن خلاّد گفت:حضرت رضا علیه السّلام از پدرانش روایت کرده که علی بن ابی طالب علیه السّلام فرمودند:ابو ایوب انصاری-که نامش خالد بن زید بود-به نزد رسول خدا آمد و عرض کرد:ای رسول خدا مرا سفارشی کن و اندک بفرما تا حفظ کنم.حضرت فرمودند:تو را به پنج چیز سفارش می کنم:ناامیدی از آنچه در دست مردم است که همان توانگری است.از آزمندی پروا کن که فقری آماده است.چونان کسی نماز بخوان که آخرین نماز را می خواند.از آنچه تو را به عذرخواهی وادارد بپرهیز و برای برادرت چیزی را دوست بدار که برای خودت دوست می داری.
ص:277
إبراهیم بن عمرو،عن محمّد بن شعیب بن سابور،عن عثمان بن أبی العاتکه،عن علیّ بن یزید:عن القاسم بن عبد الرّحمن بن صدّیّ،عن أبی أمامه الباهلیّ:أنّه سمع علیّ بن أبی طالب علیه السّلام یقول:ما أری رجلا أدرک عقله الإسلام و ولد فی الإسلام یبیت لیله سوادها-قلت:و ما سوادها،یا أبا أمامه؟قال:جمیعها-حتّی یقرأ هذه الآیه اَللّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ فقرأ الآیه إلی قوله: اَلْعَلِیُّ الْعَظِیمُ [البقره(2):255]ثمّ قال:فلو تعلمون ما هی-أو قال:ما فیها-لما ترکتموها علی حال،إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله اخبرنی قال:أعطیت آیه الکرسیّ من کنز تحت العرش و لم یؤتها نبیّ کان قبلی.قال علیّ علیه السّلام:فما بتّ لیله قطّ منذ سمعتها من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله حتّی أقرأها.ثمّ قال:یا أبا أمامه،إنّی أقرأها ثلاث مرّات فی ثلاثه أحایین من کلّ لیله،فقلت:و کیف تصنع فی قراءتک لها یا بن عمّ محمّد صلّی اللّه علیه و اله قال:
أقرأها قبل الرّکعتین بعد صلاه العشاء الآخره،فو اللّه ما ترکتها منذ سمعت هذا الخبر عن نبیّکم علیه السّلام حتّی أخبرتک به.قال أبو أمامه:و و اللّه ما ترکت قراءتها منذ سمعت هذا الخبر من علیّ بن أبی طالب علیه السّلام حتّی حدّثتک-أو قال:أخبرتک-به.
قال القاسم:و أنا ما ترکت قراءتها کلّ لیله منذ حدّثنی أبو أمامه بفضلها حتّی الآن.
قال علیّ بن یزید:و أخبرک أنّی ما ترکت قراءتها کلّ لیله مذّ حدّثنی القاسم فی فضلها.قال ابن أبی العاتکه:فما ترکت قراءتها فی کلّ لیله منذ بلغنی فی فضل قراءتها ما بلغنی.قال ابن شابور:و أنا ما ترکت قراءتها فی کلّ لیله منذ بلغنی عن
ص:278
[1112]19-از ابو امامه باهلی روایت شده که او از علی بن ابی طالب علیه السّلام شنیده که فرموده است:
گمان نمی کنم مردی اسلام را به عقلش دریافته باشد و مسلمان زاده شده باشد و با این حال همۀ سیاهی شب را بخوابد-کسی از راوی پرسید:ای ابو امامه سیاهی شب چیست؟او گفت:
همه شب مگر اینکه[قبل از خواب]این آیه را بخواند:«خداوندی که جز او معبودی نیست.
آن زندۀ پاینده...(تا آن جا که فرموده است)آن والای بزرگ»[بقره(2):آیۀ 255]سپس فرمود:اگر می دانستید که این آیه چیست-یا فرمود:چه اثری در آن است-آن را هیچ گاه رها نمی کردید.همانا رسول خدا به من فرمودند:آیه الکرسی از گنجی در زیر عرش به من داده شد و به هیچ پیامبری پیش از من داده نشده بود.علی علیه السّلام
فرمود:من از زمانی که این سخن را از رسول خدا شنیدم هرگز پیش از آن که آن را بخوانم، نخوابیده ام.سپس فرمود:ای ابو امامه من این آیه را در سه زمان از شب می خوانم.من گفتم:
ای پسر عموی محمّد صلّی اللّه علیه و اله آن را چگونه می خوانی؟او فرمود:آن را پیش از دو رکعت نافله نماز عشا می خوانم.به خدا سوگند من از زمانی که این خبر را از رسول خدا شنیدم تا اکنون که آن را به تو باز گفتم خواندنش را ترک نکرده ام.ابو امامه گفت:و به خدا سوگند من هم از زمانی که این خبر را از علی بن ابی طالب علیه السّلام شنیدم تا اکنون که آن را برای تو می گویم خواندن آن را ترک نکرده ام.قاسم گفته است:و من هم خواندن شبانۀ آن را ترک نکرده ام از وقتی که ابو امامه حدیث فضیلت آن را برایم گفته است علی بن یزید هم گفته است:و من هم به تو می گویم که از وقتی قاسم فضیلت آن را برایم بازگفته است خواندن آیه الکرسی در هر شب را ترک نکرده ام.ابن ابو عاتکه گفت:و من خواندن شبانۀ آن را ترک نکرده ام از هنگامی که حدیث فضیلت خواندن آن را شنیدم.ابن شابور نیز گفته است:و من هم خواندن هر شب آن را از زمانی که فضیلت آن را از رسول خدا شنیدم ترک نکردم.
ص:279
رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله قوله فی فضل قراءتها.قال إبراهیم بن عمرو بن بکر.و أنا فما ترکت قراءتها منذ بلغنی هذا الحدیث عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله قال أبو محمّد عبد اللّه بن أبی سفیان:و أنا فما ترکت قراءتها منذ کتبت هذا الحدیث عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فی فضل قراءتها.قال أبو المفضّل:و أنا بنعمه ربّی ما ترکت قراءتها منذ سمعت هذا الحدیث عن عبد اللّه بن أبی سفیان عن النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله حتّی حدّثتکم به.
1113-20- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن جعفر بن محمّد بن المفلّس، عن عبد اللّه بن یوسف،عن عمر بن عبد العزیز،عن خاقان بن عبد اللّه،عن حمید، عن أنس بن مالک،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله من سیّد العرب؟قالوا:أنت یا رسول اللّه.قال:أنا سیّد ولد آدم،و علیّ سیّد العرب.
1114-21- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن أحمد الهمدانیّ،عن أحمد بن یحیی الصّوفیّ،عن إسماعیل بن أبان،عن جعفر بن میسره،عن أبی عبد اللّه، عن عبد اللّه بن عبد الرّحمن الیشکریّ،عن أنس قال:بینما أنا أوضّئ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله إذ دخل علیّ علیه السّلام فجعل یأخذ من وضوئه فیغسل به وجهه،ثمّ قال:أنت سیّد العرب.فقال:یا رسول اللّه،أنت رسول اللّه و سیّد العرب.قال:یا علیّ،أنا رسول اللّه و سیّد ولد آدم،و أنت أمیر المؤمنین و سیّد العرب.
1115-22- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن جعفر بن محمّد الحسینیّ، عن موسی بن عبد اللّه بن موسی،عن أبیه،عن محمّد بن زید،عن أخیه یحیی،
ص:280
ابراهیم بن عمرو بن بکر گفت:من از وقتی که این حدیث را از رسول خدا شنیدم قرائت آن را ترک نکردم.ابو محمّد عبد اللّه بن ابو سفیان گفت:و من قرائت آن را ترک نکردم از وقتی که حدیث فضیلت قرائت آیه الکرسی را از زبان رسول خدا نوشتم.ابو مفضّل گفت:و من به نعمت پروردگارم سوگند قرائت آن را از هنگام شنیدن این حدیث از عبد اللّه بن ابو سفیان به نقل از پیامبر گرامی تا اکنون که آن را به شما می گویم،ترک نکرده ام.
[1113]20-انس بن مالک روایت کرده که رسول خدا فرمودند:چه کسی سرور عرب است؟اصحاب گفتند:شما ای رسول خدا.حضرت فرمودند:من سرور فرزندان آدمم و علی سرور عرب است.
[1114]21-انس بن مالک روایت کرده که وقتی من داشتم کمک می کردم تا رسول خدا وضو بگیرد ناگاه علی علیه السّلام وارد شد.آن گاه از آب وضوی حضرت گرفت،و صورتش را با آن شست.
و حضرت فرمودند:تو سرور عرب هستی.او عرض کرد:ای رسول خدا تو فرستادۀ خداوند و سرور عربی،حضرت فرمودند:ای علی من فرستادۀ خدا و سرور فرزندان آدمم و تو امیر مؤمنان و سرور عرب هستی.
ص:281
قال:سألت أبی زید بن علیّ علیه السّلام:من أحقّ النّاس أن یحذّر؟قال:ثلاثه:العدوّ الفاجر،و الصّدیق الغادر،و السّلطان الجائر.
1116-23- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن عبد اللّه بن جعفر بن محمّد بن أعین،عن زکریّا بن یحیی بن صبیح،عن خلف بن خلیفه،عن سعید بن عبید، عن علیّ بن ربیعه الوالبیّ،عن علیّ بن أبی طالب علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:إنّ اللّه(تبارک و تعالی)حدّ لکم حدودا فلا تعتدوها و فرض علیکم فرائض فلا تضیّعوها،و سنّ لکم سننا فاتّبعوها،و حرّم علیکم حرمات فلا تنتهکوها،و عفا لکم عن أشیاء رحمه منه من غیر نسیان فلا تکلّفوها.
1117-24- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن محمّد بن محمّد بن سلیمان، عن محمّد بن حمید الرّازیّ،عن إبراهیم بن المختار،عن النّضر بن حمید،عن أبی إسحاق عن الأصبغ،عن أمیر المؤمنین(صلوات اللّه علیه)أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله قال:
ما من أهل بیت فیهم اسم نبیّ إلاّ بعث اللّه إلیهم ملکا یقدّسهم من صلاه الغداه الی العشاء؟قال أبو إسحاق:و ذکر مثل ذلک فی لیلهم.قال أبو إسحاق:قال الأصبغ و رفعه:و ما من قوم ولد فیهم مولود ذکر إلاّ حدث فیهم عزّ لم یکن.
1118-25- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن الحسن بن إبراهیم بن حبیب،عن الحسن بن محمّد بن عبد الواحد،عن الحسن بن الحسین،عن علیّ بن القاسم الکندیّ،عن عمرو بن خالد،عن زید بن علیّ،عن آبائه علیهم السّلام،عن علیّ
ص:282
[1115]22-یحیی بن زید گفت:از پدرم زید بن علی علیه السّلام پرسیدم:از کدام مردمان سزاوار است که پروا شود؟او گفت:از سه کس:دشمن گناهکار،دوست خیانتکار و پادشاه ستمکار.
[1116]23-علی بن ربیعه والبی از علی بن ابی طالب علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:همانا خداوند پاک و والا برایتان مرزهایی نهاد پس از آن ها نگذرید و واجباتی نهاد پس آن ها را تباه نکنید و سنّت هایی گذاشت پس از آن ها پیروی کنید و حرام هایی گذاشت پس به آن ها مرتکب نشوید و از برخی چیزها از روی رحمت بر شما و نه از روی فراموشی، گذشت کرد پس آنها را بر خود تکلیف مکنید.
[1117]24-أصبغ از علی بن ابی طالب علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:هر خاندانی که در آنان نام پیامبری باشد،خداوند فرشته ای را از نماز بامداد تا خفتن به سویشان می فرستد تا آنان را پاک گرداند.ابو اسحاق[یکی از راویان حدیث]گفت:و مانند آن را دربارۀ شب ایشان نیز فرمود.ابو اسحاق گفت:أصبغ در حدیثی بریده سند گفت:هرگاه در میان گروهی نرینه ای به دنیا بیاید عزّتی که نبوده به وجود می آید.
ص:283
بن أبی طالب علیه السّلام،قال:کان النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله إذا نزل به کرب أو همّ دعا«یا حیّ یا قیّوم،یا حیّا لا یموت،یا حیّ لا إله إلاّ أنت،کاشف الغمّ،مجیب دعوه المضطرّین،أسألک بأنّ لک الحمد،لا إله إلاّ أنت بدیع السّماوات و الأرض ذو الجلال و الإکرام، و رحمان الدّنیا و الآخره و رحیمهما،و ارحمنی رحمه تغنینی بها عن رحمه من سواک یا أرحم الرّاحمین»قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله ما دعا أحد من المسلمین بهذه ثلاث مرّات إلاّ أعطی مسألته إلاّ أن یسأل مأثما أو قطیعه رحم.
1119-26- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن النّعمان بن أحمد بن نعیم، عن محمّد بن شعبه،عن حفص بن عمر،عن عبد اللّه بن محمّد بن عمر بن علیّ عن الباقر عن آبائه علیهم السّلام قال:سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول:من کثر همّه سقم بدنه، و من ساء خلقه عذّب نفسه،و من لا حی الرّجال سقطت مروّته و ذهبت کرامته.ثمّ قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لم یزل جبرئیل علیه السّلام ینهانی عن ملاحاه الرّجال کما ینهانی عن شرب الخمر و عباده الأوثان.
1120-27- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن الحسین بن محمّد بن شعبه، عن سالم بن جناده،عن وکیع،عن سفیان الثّوریّ،عن جابر الجعفیّ،عن عبد اللّه بن یحیی الحضرمیّ،قال:سمعت علیّا علیه السّلام یقول:کنّا جلوسا عند النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و هو نائم و رأسه فی حجری،فتذاکرنا الدّجّال فاستیقظ النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله محمرّا وجهه فقال:
لغیر الدّجّال أخوف علیکم من الدّجّال الأئمّه المضلّون،و سفک دماء عترتی من
ص:284
[1118]25-زید بن علی از پدرانش روایت کرده که علی بن ابی طالب علیه السّلام فرمودند:هنگاه نگرانی یا غمی بر پیامبر فرود می آمد،چنین دعا می کرد:«ای زنده،ای پاینده،ای زنده ای که نمی میرد،ای زنده ای که جز تو معبودی نیست،برطرف کنندۀ اندوه،پاسخگوی دعای بیچارگان،به حقّ سپاس که مخصوص تو است که معبودی جز تو نیست ای آفرینشگر آسمان ها و زمین،صاحب شکوه و بخشش،رحمتگر و مهربان دنیا و آخرت مرا چنان بیامرز که از رحمت جز تو بی نیاز شوم ای رحم کننده ترین رحم کنندگان.»رسول خدا فرمودند:
هر مسلمانی سه بار این دعا را بخواند،حاجتش داده می شود مگر این که گناه یا قطع خویشاوندی بخواهد.
[1119]26-عبد اللّه بن محمد گفت:حضرت باقر علیه السّلام از پدرانش روایت کرد که علی بن ابی طالب علیه السّلام فرمود:از رسول خدا شنیدم که فرمود:هر که اندوهش بسیار باشد تنش بیمار می شود و هرکه اخلاقش بد باشد خودش را عذاب می دهد و هرکس با مردان ناسزاگویی کند مردانگی و کرامتش فرو می ریزد.سپس فرمودند:جبرئیل علیه السّلام پیوسته مرا از ناسزاگویی با مردان نهی می کرد چنان که از شراب نوشیدن و عبادت بت ها نهی می کرد.
[1120]27-عبد اللّه بن یحیی حضر می گفت:از علی علیه السّلام شنیدم که فرمود:در خدمت پیامبر نشسته بودیم و ایشان سر بر دامن من خوابیده بودند.آن گاه از دجّال سخن به میان آمد و پیامبر گرامی درحالی که صورتش سرخ شده بود،از خواب برخاست و فرمود:کسانی هستند که از دجّال بر شما خوفناک ترند:
پیشوایان گمراه و ریختن خون خاندانم پس از من.من دشمن کسانی هستم که با آنها بجنگند و دوست کسانی هستم که با آنها در صلح باشند.
ص:285
بعدی،أنا حرب لمن حاربهم،و سلم لمن سالمهم.
1121-28- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن أحمد بن محمّد بن بشّار، عن مجاهد بن موسی،عن عبّاد بن عبّاد،عن مجالد بن سعید،عن خیر بن نوف أبی الودّاک،قال:قلت لأبی سعید الخدریّ:و اللّه ما یأتی علینا عام إلاّ و هو شرّ من الماضی،و لا أمیر إلاّ و هو شرّ ممّن کان قبله.فقال أبو سعید:سمعته من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول ما تقول،و لکن سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول:لا یزال بکم الأمر حتّی یولد فی الفتنه و الجور،من لا یعرف غیرها حتّی یملأ الأرض جورا،فلا یقدر أحد یقول اللّه،ثمّ یبعث اللّه(عزّ و جلّ)رجلا منّی و من عترتی،فیملأ الأرض عدلا کما ملأها من کان قبله جورا،و تخرج له الأرض أفلاذ کبدها،و یحثو المال حثوا و لا یعدّه عدّا،و ذلک حین یضرب الإسلام بجرانه.
1122-29- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن محمّد بن محمّد بن سلیمان، عن سوید بن سعید،عن المفضّل بن عبد اللّه،عن أبی إسحاق الهمدانیّ،عن حبیش بن المعتمر،قال:سمعت أبا ذرّ الغفاریّ رضی اللّه عنه و هو یقول:أیّها النّاس،من عرفنی فقد عرفنی،و من لم یعرفنی فأنا أعرّفه بنفسی،أنا أبو ذرّ جندب بن جناده الغفاریّ،سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول:إنّما مثل أهل بیتی فیکم مثل سفینه نوح، من دخلها نجا،و من تخلّف عنها هلک.
1123-30- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن محمّد بن جریر الطّبریّ،عن
ص:286
[1121]28-خیر بن نوف ابو ودّاک گفت:به ابو سعید خدری گفتم:به خدا سوگند هر سالی که بر ما می گذرد بدتر از سال پیش و هر امیری که می آید بدتر از امیر پیشین است.ابو سعید گفت:آنچه را گفتی من از رسول خدا شنیدم.ولی شنیدم که رسول خدا فرمودند:پیوسته امر به دست شما است تا آن که در فتنه و ستم کسانی به دنیا می آیند که جز آن را نمی شناسند و زمین از ستم پر می شود،چنان که دیگر کسی نمی تواند به خدا معتقد باشد.آن گاه خداوند عزّتمند مردی از من و خاندان من برمی انگیزد تا زمین را از عدل و داد پر کند چنان که پیش از او کسی آن را از ستم پر کرده است.در این هنگام زمین گنج های پنهانش را برای او بیرون می سازد.و بی شمار مال برمی آورد و این هنگامی است که اسلام به طور کامل استقرار می یابد.
[1122]29-حبیش بن معتمر گفت:از ابوذر غفاری شنیدم که می گفت:ای مردم هرکس مرا می شناسد که می شناسد و هرکس مرا نمی شناسد من خودم را به او می شناسانم.من ابو ذر جندب بن جناده غفاری ام که از رسول خدا شنیدم می فرمود:همانا حکایت خاندان من در میان شما همچون حکایت کشتی نوح است که هرکس به آن درآید نجات می یابد و هرکس از آن بازماند نابود می شود.
ص:287
عمرو بن علیّ،عن عمرو بن خلیفه،عن محمّد بن زیاد،عن أبی هریره،قال:
اصطرع الحسن و الحسین علیهما السّلام فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله إیه حسن،فقالت فاطمه علیها السّلام یا رسول اللّه،تقول:إیه حسن و هو أکبر الغلامین؟فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:أقول إیه حسن،و جبرئیل یقول:إیه حسین.
1124-31- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن محمّد بن القاسم بن زکریّا، عن حسین بن نصر بن مزاحم،عن إبراهیم بن الحکم بن ظهیر،عن أبیه،عن منصور بن سابور البرجمیّ،عن عبد اللّه بن بریده،عن أبیه بریده بن حصیب الأسلمیّ،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله عهد إلیّ ربّی(تعالی)عهدا فقلت:یا ربّ بیّنه، قال:یا محمّد اسمع،علیّ رایه الهدی و إمام أولیائی،و نور من أطاعنی،و هو الکلمه الّتی ألزمتها المتّقین،فمن أحبّه فقد أحبّنی،و من أبغضه فقد أبغضنی، فبشّره بذلک.قال:قلت:أجل؛قلت:و اجعل دینه الإیمان فی قلبه.قال:قد فعلت.
ثمّ قال:إنّی مستخصّه ببلاء لم یصب به أحدا من خلقی.قال:قلت:أخی و صاحبی قال:ذلک ممّا قد سبق منّی إنّه مبتلی و مبتلی به.
1125-32- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن أحمد بن محمّد بن عیسی بن العبّاد،عن محمّد بن عبد الجبّار السّدوسیّ،عن علیّ بن الحسین بن عون بن أبی حرب بن أبی الأسود الدّؤلیّ،قال:حدّثنی أبی،عن أبیه،عن أبی حرب بن أبی الأسود،عن أبیه أبی الأسود:أنّ رجلا سأل أمیر المؤمنین علیّ بن أبی
ص:288
[1123]30-ابو هریره گفت:حسن و حسین علیهما السّلام با هم کشتی می گرفتند که رسول خدا فرمود آفرین حسن.فاطمه علیها السّلام عرض کرد:ای رسول خدا با این که حسن بزرگ تر است شما او را تشویق می کنید؟رسول خدا فرمودند:من حسن را تشویق می کنم و جبرئیل حسین را.
[1124]31-بریده بن حصیب أسلمی گفت که رسول خدا فرمودند:پروردگارم مسؤولیّتی بر دوشم نهاد و من عرض کردم:پروردگارا آن را بیان فرما.فرمود:ای محمّد بشنو:علی بیرق هدایت،پیشوای دوستان من و نور کسانی است که از من فرمان می برند.او همان کلمه ای است که پرهیزگاران را به همراهی اش وادار ساختم.پس هرکس او را دوست بدارد مرا دوست داشته و هرکس با او دشمنی کند با من دشمنی کرده است.این را به او مژده بده.من عرض کردم:به چشم و گفتم و دین او را ایمان در دل قرار بده.خداوند فرمود:چنین کردم.
آن گاه فرمود:من او را به بلایی مخصوص کرده ام که هیچ یکی از آفریدگانم را به آن دچار نکرده ام.من عرض کردم:او برادر و همراه من است.خداوند فرمود:این در نزد من حتمیت یافته است که او آزموده شده و به او آزموده شود.
[1125]32-ابو الاسود گفت:مردی از امیر مؤمنان علی علیه السّلام پرسشی کرد.
ص:289
طالب علیه السّلام عن سؤال،فبادر فدخل منزله ثمّ خرج فقال:أین السّائل؟فقال الرّجل:
ها أنا ذا یا أمیر المؤمنین.قال ما مسألتک؟قال:کیت و کیت،فأجابه عن سؤاله.
فقیل:یا أمیر المؤمنین،کنّا عهدناک إذا سئلت عن المسأله؟کنت فیها کالسّکّه المحماه جوابا،فما بالک أبطأت الیوم عن جواب هذا الرّجل حتّی دخلت الحجره ثمّ خرجت فأجبته؟فقال:کنت حاقنا،و لا رأی لثلاثه:لحاقن و لا حازق ثمّ أنشأ یقول:
إذا المشکلات تصدّین لی کشفت حقائقها بالنّظر
و إن برقت فی مخیل الصّواب عمیاء لا یجتلیها البصر
مقنّعه بغیوب الأمور وضعت علیها صحیح الفکر
لسانا کشقشقه الأرحبیّ أو کالحسام البتّار الذّکر
و قلبا إذا استنطقته الهموم أربی علیها بواه الدّرر
و لست بإمّعه فی الرّجال أسائل هذا و ذا ما الخبر
و لکنّی مدرّب الأصغرین أبیّن مع ما مضی ما غبر
1126-33- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن محمّد بن جعفر بن محمّد بن هشام،عن موسی بن عامر،عن الولید بن مسلم،عن علیّ بن سلیمان،عن أبی إسحاق السّبیعیّ،عن علیّ بن ربیعه الأسدیّ،قال:رکب علیّ علیه السّلام فلمّا وضع رجله فی الرّکاب قال:«بسم اللّه».فلمّا استوی علی الدّابّه قال:«الحمد للّه الّذی
ص:290
حضرت به شتاب به خانه رفت و سپس بیرون آمد و فرمود:آن پرسنده کجا است؟مرد گفت:
ای امیر مؤمنان من اینجا هستم.حضرت فرمود:پرسشت چیست؟او گفت:چنین و چنان.آن گاه حضرت پاسخش گفت.اصحاب گفتند:ای امیر مؤمنان ما پیش از این دیده بودیم که وقتی که از شما دربارۀ چیزی می پرسیدند،در جواب گفتن همچون میخ گداخته بودید[که به سرعت در کف پای حیوان هنگام نعل زنی فرو می رود]ولی امروز چه شد که در پاسخ این مرد کندی کردید چنان که به خانه رفتید و سپس بازگشته پاسخش دادید؟حضرت فرمودند:
من بول داشتم و برای سه کس نظری نیست:برای کسی که بولش را نگه داشته،کسی که پوتین هایش تنگ است و پاهایش را فشار می دهد[و کسی که مدفوعش را نگه داشته است.]سپس چنین سرودند.
وقتی مشکلات به من عرضه می شوند،من با اندیشه ام حقایق آن را کشف می کنم
و اگر در ذهنی قوی مسأله ای پیچیده با امور پنهان پوشیده شده ظاهر گردد و چشم دل نتواند آن را بگشاید من اندیشۀ درست را بر آن می نهم.با زبانی همچون پوست سرخ شتر یا همچون شمشیر برندۀ تیز،و قلبی که وقتی اندیشه ها او را به سخن درآورند،گوهرهای زیبا بر آن افزوده می شوند،و من مرد سست رأیی نیستم که از این و آن بازخواست کنم که چه خبر،بلکه من قلب و زبان محکمی دارم که با بهره گیری از آنچه گذشته آنچه را که مانده آشکار می کنم.
[1126]33-علی بن ربیعه اسدی گفت:علی بن ابی طالب علیه السّلام سوار شد و چون پایش را بر رکاب نهاد فرمود:«بسم اللّه»و چون بر اسب نشست فرمود:«سپاس خدایی را که ما را گرامی داشت
ص:291
اکرمنا،و حملنا فی البرّ و البحر،و رزقنا من الطّیّبات،و فضّلنا علی کثیر ممّن خلق تفضیلا» سُبْحانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما کُنّا لَهُ مُقْرِنِینَ [الزخرف(43):13]ثمّ سبّح اللّه ثلاثا و حمد اللّه ثلاثا،و کبّر اللّه ثلاثا،ثمّ قال:«ربّ اغفرلی،فإنّه لا یغفر الذّنوب إلاّ أنت»ثمّ قال:فعل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله هذا،و أنا ردیفه.
1127-34- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن أحمد بن سعید بن یزید،عن محمّد بن سلمه الأمویّ،عن أحمد بن القاسم الأمویّ،عن أبیه،عن جعفر بن محمّد،عن آبائه علیهم السّلام عن علیّ علیه السّلام قال:سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول:أوحی اللّه (تبارک و تعالی)إلی داود علیه السّلام یا داود،إنّ العبد لیأتینی بالحسنه یوم القیامه فأحکّمه بها فی الجنّه.قال داود علیه السّلام:یا ربّ و ما هذا العبد الّذی یأتیک بالحسنه یوم القیامه فتحکّمه بها فی الجنّه؟قال:عبد مؤمن سعی فی حاجه أخیه المؤمن أحبّ قضاءها،قضیت له أم لم تقض.
1128-35- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن عبد اللّه بن سعید بن یحیی، عن إسماعیل بن عبد اللّه بن خالد القاضی.قال أبو المفضّل:و حدّثنا إسحاق بن إبراهیم بن حمّاد،عن الرّبیع بن تغلب،قال:حدّثنا فرج بن فضاله؛قال:و حدّثنی محمّد بن یوسف بن بشیر،عن علیّ بن عمرو بن خالد،عن أبیه،عن فرج،عن یحیی بن سعید الأنصاریّ،عن محمّد بن علیّ،عن أبیه،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و قال أبو خیثمه عن محمّد بن علیّ عن أبیه عن جدّه علیّ بن أبی طالب علیه السّلام عن
ص:292
و ما را در خشکی و دریا سوار کرد،روزی های پاکیزه به ما داد و ما را بر بسیاری از آفریدگان برتری داد.»«منزّه است آن که این ها را برایمان رام کرد که ما را توان آن نبود.»[زخرف (43):آیۀ 13]،سپس سه بار سبحان اللّه،سه بار الحمد للّه و سه بار اللّه اکبر گفت و سپس گفت:
«پروردگارا مرا بیامرز که جز تو کسی گناهان را نمی آمرزد»سپس فرمود:رسول خدا چنین می کرد و من به دنبال اویم.
[1127]34-قاسم اموی از پدرش،از حضرت صادق به نقل از پدرانش از علی علیه السّلام روایت کرده که فرمود:از رسول خدا شنیدم که فرمودند:خداوند پاک و والا به داود علیه السّلام چنین وحی فرمود:ای داود بنده ای در روز قیامت یک حسنه می آورد و من او را به سبب آن حسنه به بهشت می برم.داود عرض کرد:پروردگارا این کدام بنده است که با یک حسنه او را به بهشت می بری؟خداوند فرمود:بندۀ مؤمنی است که دربارۀ نیاز برادر مؤمنش می کوشد و دوست دارد آن را برآورد.چه برآورده شود و چه نشود.
[1128]35-یحیی بن سعید انصاری از حضرت باقر به نقل از پدرانش علیهم السّلام روایت کرده که پیامبر گرامی فرمودند:
ص:293
النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله قال:إذا صنعت-و قال أحدهم:إذا فعلت-أمّتی خمس عشره خصله حلّ بها البلاء:إذا صارت الدّنیا دولا-و قال أحدهم:إذا کان المال فیهم دولا- و الخیانه مغنما،و الزّکاه مغرما،و أطاع الرّجل زوجته و عقّ أمّه،و برّ صدیقه و جفا أباه،و ارتفعت الأصوات فی المساجد،و أکرم الرّجل مخافه شرّه،و کان زعیم، القوم أرذلهم،و لبس الحریر،و شرب الخمور،و اتّخذت القیان،و ضرب بالمعازف، و لعن آخر هذه الأمّه أوّلها،فارتقبوا إذا عملوا ذلک ثلاثا:ریحا حمراء، و خسفا مسخا.
1129-36- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن ابن عقده،عن أحمد بن یحیی بن زکریّا،عن محمّد بن سعید،عن شریک،عن أبی إسحاق،عن الحارث، عن علیّ علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله إنّ اللّه(عزّ و جلّ)رحیم،یحبّ کلّ رحیم.
1130-37- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن بشیر بن محمّد بن نصر البلخیّ،عن أحمد بن عبد الصّمد الهرویّ،عن خاله أبی الصّلت،عن الرّضا،عن آبائه علیهم السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله إنّ اللّه تکفّل لی فی أهل بیتی لمن لقیه منهم لا یشرک به شیئا.
1131-38- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن الحسن بن علیّ بن زکریّا، عن محمّد بن صدقه،عن موسی بن جعفر،عن أبیه،عن جدّه علیه السّلام عن جابر الأنصاریّ،قال:صلّی بنا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یوما صلاه الفجر،ثمّ انفتل و أقبل علینا
ص:294
وقتی امّت من پانزده خصلت را به وجود آورد،بلا بر او روا می شود:وقتی دنیا دست به دست شود-و یکی از راویان گفت:وقتی مال در میانشان دست به دست شود-و خیانت فرصت طلبی باشد و زکات خسارت،مرد از زنش فرمان ببرد و از مادرش نافرمانی کند،به دوستش نیکی کند و به پدرش ستم روا دارد و فریادها در مسجدها بلند شود و مرد به جهت ترس از بدی اش بزرگ داشته شود و پیشوای مردم پست ترین شان باشد و جامۀ ابریشمین پوشیده شود و شراب ها نوشیده شود و دختر آوازه خوان به کار گرفته شود و سازها زده شود و واپسین امّت،نخستین امّت را نفرین کند.و چون این ها را انجام دادند از سه چیز مراقب باشید:باد سرخ،خسوف و مسخ.
[1129]36-حارث از علی علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:همانا خداوند مهربان است و مهربانان را دوست می دارد.
[1130]37-عبد السلام بن صالح ابا صلت گفت:حضرت رضا به نقل از پدرانش علیهم السّلام روایت کرد که رسول خدا فرمودند:همانا خداوند والا امور کسانی از خاندانم را که تا وقت دیدار او، چیزی را با او شریک نگرفته باشند عهده دار شده است.
[1131]38-جابر بن عبد اللّه انصاری گفت:روزی رسول خدا نماز بامداد را با ما خواند و سپس برگشت و رو به ما به سخن پرداخته،
ص:295
یحدّثنا،فقال:أیّها النّاس،من فقد الشّمس فلیتمسّک بالقمر،و من فقد القمر فلیتمسّک بالفرقدین.قال:فقمت أنا و أبو أیّوب الأنصاریّ و معنا أنس بن مالک، فقلنا:یا رسول اللّه،من الشّمس؟قال:أنا؛فإذا هو صلّی اللّه علیه و اله ضرب لنا مثلا،فقال:إنّ اللّه (تعالی)خلقنا فجعلنا بمنزله نجوم السّماء کلّما غاب نجم طلع نجم،فأنا الشّمس فإذا ذهب بی فتمسّکوا بالقمر.قلنا:فمن القمر؟قال:أخی و وصیّی و وزیری و قاضی دینی و أبو ولدی و خلیفتی فی أهلی علی بن ابی طالب قلنا:فمن الفرقدان؟قال:الحسن و الحسین.ثمّ مکث ملیّا و قال:فاطمه هی الزّهره، و عترتی و أهل بیتی هم مع القرآن و القرآن معهم،لا یفترقان حتّی یردا علیّ الحوض.
1132-39- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل الشّیبانیّ،عن أحمد بن سعید بن یزید،عن محمّد بن سلمه،عن أحمد بن القاسم بن بهرام،عن أبیه،عن جعفر بن محمّد علیهما السّلام قال:إذا اشتکی العبد ثمّ عوفی فلم یحدث خیرا و لم یکفّ عن سوء، لقیت الملائکه بعضها بعضا-یعنی حفظته-فقالت:إنّ فلانا داویناه فلم ینفعه الدّواء.
1133-40- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن محمّد بن یونس القاضی، عن أحمد بن الخلیل النّوفلیّ،عن عثمان بن سعید،عن الحسین بن صالح قال:
سمعت جعفر بن محمّد علیهما السّلام یقول:لقد عظمت منزله الصّدیق حتّی إنّ أهل النّار
ص:296
فرمود:ای مردم هرکس خورشید را گم کند باید به ماه درآویزد و هرکس ماه را گم کند باید به دو ستارۀ قطبی درآویزد.جابر گفته که من و ابو ایّوب انصاری و انس بن مالک برخاستیم و گفتیم:ای رسول خدا خورشید کیست؟فرمود:منم.آن گاه برای ما مثال زد و فرمود:همانا خداوند والا ما را آفرید و به منزلۀ ستارگان آسمان قرارمان داد که هرگاه ستاره ای نهان شود ستاره ای دیگر طلوع کند.و من خورشیدم که وقتی مرا بردند باید به ماه درآویزید.ما گفتیم:ماه کیست؟فرمودند:برادرم جانشین و وزیر و اداکنندۀ بدهی ام و پدر فرزندانم و جانشینم در خاندانم علی بن ابی طالب.ما عرض کردیم:و آن دو ستارۀ قطبی چه کسانی هستند؟فرمودند:
حسن و حسین[علیهما السّلام]سپس مدّت درازی مکث کرده،فرمودند:فاطمه همان ستارۀ بامداد [ناهید]است و خاندانم به همراه قرآن و قرآن به همراه ایشان است،از هم جدا نمی شوند تا در کنار آن حوض بر من وارد شوند.
[1132]39-قاسم بن بهرام روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:وقتی بنده بیمار می شود و سپس بهبودی می یابد و آن گاه نه نیکی می کند و نه از بدی دست می کشد فرشتگان همدیگر را دیدار می کنند-مقصود نگاهبانان او هستند-و می گویند:فلانی را درمان کردیم ولی دوا او را سودی نبخشید.
[1133]40-حسین بن صالح گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که فرمودند:جایگاه دوست
ص:297
لیستغیثون به و یدعونه فی النّار قبل القریب و الحمیم.قال:اللّه مخبرا عنهم: فَما لَنا مِنْ شافِعِینَ* وَ لا صَدِیقٍ حَمِیمٍ .[الشعراء(26):100].
1134-41- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن الفضل بن محمّد بن المسیّب،عن هارون بن عمرو بن عبد العزیز المجاشعیّ،عن محمّد بن جعفر بن محمّد،عن أبیه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال المجاشعیّ:و حدّثنا الرّضا علیّ بن موسی علیه السّلام،عن أبیه،موسی علیه السّلام عن أبیه،جعفر بن محمّد و قالا جمیعا عن آبائهما، عن أمیر المؤمنین علیه السّلام،قال:سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول:بنی الإسلام علی خمس خصال:علی الشّهادتین و القرینتین.قیل له:أمّا الشّهادتان فقد عرفناهما،فما القرینتان؟قال:الصّلاه و الزّکاه،فإنّه لا یقبل أحدهما إلاّ بالأخری،و الصّیام،و حجّ بیت اللّه مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً [آل عمران(3):97]و ختم ذلک بالولایه،فأنزل اللّه (عزّ و جلّ): اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً [المائده(5):3].
1135-42- و بإسناده،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:المرء علی دین خلیله،فلینظر أحدکم من یخالل.
1136-43- و بإسناده،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:یأتی علی النّاس زمان یذوب فیه قلب المؤمن فی جوفه کما یذوب الآنک فی النّار-یعنی الرّصاص-و ما ذاک إلاّ لما یری من البلاء و الإحداث فی دینهم لا یستطیع له غیرا.
ص:298
چنان بزرگ است که حتّی دوزخیان پیش از خویشاوند صمیمی از او یاری می خواهند و او را در دوزخ می خوانند.که خداوند به زبان آنان می فرماید:«اکنون نه شفاعت گری دارم و نه دوست مهربانی»[شعراء(26):آیات 100 و 101]
[1134]41-جعفر بن محمّد از حضرت صادق علیه السّلام و مجاشعی از حضرت رضا علیه السّلام و آن دو به نقل از پدرانشان از علی علیه السّلام روایت کرده که از رسول خدا شنیدم فرمودند:اسلام بر پنج ویژگی بنا شده است:بر دو شهادت و دو همزاد.گفتند:آن دو شهادت را می دانیم که چیست امّا آن دو همزاد کدام اند؟حضرت فرمود:نماز و زکات که هیچ کدام بدون دیگری پذیرفته نمی شود،و روزه و حجّ برای کسی که توانایی اش را دارد و سرانجام،ولایت.و خداوند عزّتمند چنین نازل فرموده است:«امروز دین شما را کامل و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را دین شما برگزیدم.»[مائده(5):آیۀ 3]
[1135]42-با همان سند رسول خدا فرمودند:مرد بر دین دوست خود است.پس هرکدام از شما بنگرد که با چه کسی دوستی می کند.
[1136]43-با همان سند رسول خدا فرمودند:بر این مردم زمانی می رسد که در آن قلب مؤمن در سینه اش آب می شود چنان که سرب در آتش آب می شود.که او در دین مردم آفت و بدعت می بیند و نمی تواند در آن تغییری دهد.
ص:299
1137-44- و بإسناده،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:من تزوّج فقد أحرز نصف دینه، فلیتّق اللّه فی النّصف الباقی.
1138-45- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن الفضل بن محمّد بن المسیّب،عن هارون بن عمرو المجاشعیّ،عن محمّد بن جعفر بن محمّد عن عیسی بن یزید،عن صیفیّ بن عبد الرّحمن بن محمّد بن علیّ بن هبّار،قال:
حدّثنی أبی،عن أبیه،عن جدّه علیّ بن هبّار،قال:اجتاز النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله بدار علیّ بن هبّار فسمع صوت دفّ،فقال:ما هذا؟قالوا:علیّ بن هبّار أعرس بأهله.فقال صلّی اللّه علیه و اله:
حسن هذا النّکاح لا السّفاح.ثمّ قال صلّی اللّه علیه و اله:أشیدوا بالنّکاح و أعلنوه بینکم، و اضربوا علیه بالدّفّ،فجرت السّنّه فی النّکاح بذلک.
1139-46- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن الفضل بن محمّد عن المجاشعیّ،عن محمّد بن جعفر،عن أبیه أبی عبد اللّه علیه السّلام،و عن المجاشعیّ،عن الرّضا،عن آبائه علیهم السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:إنّما النّکاح رقّ،فإذا أنکح أحدکم ولیده فقد أرقّها،فلینظر أحدکم لمن یرقّ کریمته.
1140-47- و بإسناده،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:إذا جاءکم من ترضون دینه و أمانته یخطب إلیکم فزوّجوه إلاّ تفعلوه تکن فتنه فی الأرض و فساد عریض.
1141-48- و بإسناده،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:أیّکم مال وارثه أحبّ إلیه من ماله؟قالوا:ما فینا أحد یحبّ ذلک یا نبیّ اللّه.قال:بحسبکم،بل کلّکم یحبّ ذلک.
ص:300
[1137]44-با همان سند رسول خدا فرمودند:هرکس ازدواج کند،نیم دینش را به دست آورده است و باید در نیم دیگر از خدا پروا کند.
[1138]45-علی بن هبّار گفت:پیامبر گرامی از جلوی خانۀ او گذشت و چون صدای دف شنید فرمود:این چیست؟گفتند:علی بن هبّار برای دخترش عروسی گرفته است.حضرت فرمود:خوب است.این ازدواج است نه زنا.سپس فرمودند:ازدواج را میان خودتان آشکار کنید و دف بزنید.و به همین سبب این سنت در ازدواج جاری شد.
[1139]46-مجاشعی گفت:حضرت رضا از پدرانش روایت کرده که پیامبر گرامی صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:همانا ازدواج بنده شدن است و وقتی یکی از شما با دختری ازدواج کند او را بنده ساخته است.پس هرکدام از شما بنگرد که دردانه اش را به بندگی چه کسی درمی آورد.
[1140]47-با همان سند رسول خدا فرمودند:هرگاه کسی به خواستگاری[دخترتان]آمد که از دین و امانتداری او خرسند بودید به او زن بدهید که اگر نکنید در زمین آشوب و تباهی ای گسترده پدید می آید.
[1141]48-با همان سند رسول خدا فرمودند:برای کدام یک از شما مال و ارثش محبوب تر از مال خودش است؟اصحاب گفتند:در میان ما کسی نیست که این را دوست داشته باشد ای پیامبر خدا.حضرت فرمودند:همین شما را بس است،بی گمان همۀ شما این را دوست دارد.
ص:301
ثمّ قال:یقول ابن آدم:مالی مالی،و هل لک من مالک إلاّ ما أکلت فأفنیت،أو لبست فأبلیت،أو تصدّقت فأمضیت،و ما عدا ذلک فهو مال الوارث.
1142-49- و بإسناده،قال:لمّا نزلت هذه الآیه وَ الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّهَ وَ لا یُنْفِقُونَها فِی سَبِیلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِیمٍ [التوبه(9):34]قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله مال یؤدّی زکاته فلیس بکنز و إن کان تحت سبع أرضین،و کلّ مال لا تؤدّی زکاته فهو کنز و إن کان فوق الأرض.
1143-50- و بإسناده،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:مانع الزّکاه یجرّ قصبه فی النّار -یعنی أمعاءه فی النّار-و مثّل له ماله فی صوره شجاع أقرع له زنمتان-أو زبیبتان -یفرّ الإنسان منه و هو یتبعه حتّی یقضمه کما یقضم الفجل،و یقول:أنا مالک الّذی بخلت به.
1144-51- و بإسناده،عن أبی عبد اللّه،عن أبیه علیه السّلام:أنّه سئل عن الدّنانیر و الدّراهم،و ما علی النّاس فیها.فقال:أبو جعفر علیه السّلام:هی خواتیم اللّه فی أرضه، جعلها اللّه مصلحه لخلقه،و بها تستقیم شئونهم و مطالبهم،فمن أکثر له منها فقام بحقّ اللّه(تعالی)فیها و أدّی زکاتها،فذاک الّذی طابت و خلصت له،و من أکثر له منها،فبخل بها و لم یؤدّ حقّ اللّه فیها و اتّخذ منها الآنیه فذاک الّذی حقّ علیه وعید اللّه(عزّ و جلّ)فی کتابه،قال اللّه تعالی: یَوْمَ یُحْمی عَلَیْها فِی نارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوی بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ هذا ما کَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ فَذُوقُوا ما کُنْتُمْ تَکْنِزُونَ [التوبه(9):35].
ص:302
سپس فرمودند:پسر آدم می گوید:مال من،مال من ولی آیا تو جز آنچه خوردی و نابود کردی یا آنچه پوشیدی و کهنه کردی و یا آنچه صدقه دادی و گذشتی مال داری؟که جز این ها،همه مال وارث است.
[1142]49-و با همان سند روایت شده که وقتی این آیه نازل شد:«و آنان را که زر و سیم می اندوزند و آن را در راه خدا انفاق نمی کنند،به عذاب دردناک مژدۀ شان ده.»[توبه(9):
آیۀ 34]رسول خدا فرمودند:مالی که زکاتش داده شود اندوخته و گنج نیست اگرچه در زیر هفت زمین باشد.و هر مالی که زکاتش داده نشود همان اندوخته است اگرچه بر روی زمین باشد.
[1143]50-و با همان سند رسول خدا فرمودند:آن که زکات نمی دهد دل و رودۀ شکمش را به سوی دوزخ می کشد و مالش برای او به صورت ماری طاس کننده که ریشی بزی-یا ابرویی سیاه-دارد،مجسّم می شود.انسان از او می گریزد و او دنبالش می کند تا او را بخورد-چنان که تربچه را می خورند-و می گوید:من همان مالی هستم که تو آن را دریغ می کردی.
[1144]51-و به همان سند از حضرت صادق روایت شده که از حضرت باقر علیه السّلام دربارۀ دینار و درهم و وظیفۀ مردم در برابر آن پرسیدند و حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:دینار و درهم مهرهای خداوند در زمین اند که آن ها را برای مصلحت آفریدگانش قرار داده.و با آن امور و خواسته هاشان نظام می گیرد.هرکس که از آن بسیار داشت و حقّ خدا را دربارۀ آن ادا کرده، زکاتش را داد همان مالی است که پاک گشته و مخصوص او شده است.ولی هرکس بسیاری از آن را داشت و از بخشش دریغ کرده،حقّ خدا را نداد و از آن ظرف درست کرد همان کسی است که تهدید خداوند در کتابش سزاوار او است.خداوند فرمود:«روزی که آن را در آتش دوزخ بگدازند و با آن پیشانی و پهلو و پشتتان را داغ نهند.این همان گنجی است که اندوختید پس بچشید از آنچه می اندوختید»[توبه(9):آیۀ 35]
ص:303
1145-52- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن الفضل بن محمّد عن المجاشعیّ،عن محمّد بن جعفر،عن أبیه،أبی عبد اللّه علیه السّلام،و عن المجاشعیّ،عن الرّضا عن آبائه علیهم السّلام عن علیّ علیه السّلام قال:قیل:یا نبیّ اللّه،أ فی المال حقّ سوی الزّکاه؟قال:نعم،برّ الرّحم إذا أدبرت،وصله الجار المسلم،فما أقرّبی من بات شبعان و جاره المسلم جائع.ثمّ قال:ما زال جبرئیل علیه السّلام یوصینی بالجار حتّی ظننت أنّه سیورّثه.
1146-53- و بإسناده،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لیّ الواجد بالدّین یحلّ عرضه و عقوبته،ما لم یکن دینه فیما یکره اللّه(عزّ و جلّ).
1147-54- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن المفضّل بن محمّد،عن المجاشعیّ،عن محمّد بن جعفر،عن أبیه أبی عبد اللّه علیه السّلام و عن المجاشعیّ:عن الرّضا،عن جدّه علیّ بن الحسین علیهم السّلام قال:حدّثنی عمر و سلمه ابنا أمّ سلمه ربیبا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:أنّهما سمعا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول فی حجّه الوداع:علیّ یعسوب المؤمنین،و المال یعسوب الظّالمین،علیّ أخی و مولی المؤمنین من بعدی،و هو منّی بمنزله هارون من موسی،إلاّ أنّ اللّه(تعالی)ختم النّبوّه بی فلا نبیّ بعدی، و هو خلیفه فی الأهل و المؤمنین بعدی.
1148-55- أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن الفضل بن محمّد عن المجاشعیّ،عن محمّد بن جعفر،عن أبیه أبی عبد اللّه علیه السّلام و عن المجاشعیّ:عن
ص:304
[1145]52-جعفر بن محمّد از حضرت صادق علیه السّلام و مجاشعی از حضرت رضا علیه السّلام به نقل از پدرانش از علی علیه السّلام روایت کرده که به پیامبر گرامی گفتند:ای پیامبر خدا آیا در مال جز زکات حقّ دیگری نیز هست؟حضرت فرمودند:بله نیکی به خویشان آن گاه که پشت کرده باشند و پیوند با همسایۀ مسلمان؛زیرا هرکس سیر بخوابد و همسایه اش گرسنه باشد مرا قبول نکرده است.سپس فرمودند:جبرئیل علیه السّلام پیوسته مرا دربارۀ همسایه سفارش می کرد چنان که گمان کردم او را نیز وارث من قرار خواهد داد.
[1146]53-با همان سند رسول خدا فرمودند:انکار بدهی توسّط بدهکار ریختن آبرو و کیفر را بر او روا می کند مادامی که بدهی اش در چیزی نباشد که خداوند عزّتمند نمی پسندد.
[1147]54-جعفر بن محمّد از حضرت صادق علیه السّلام و مجاشعی از حضرت رضا علیه السّلام به نقل از پدرانش از حضرت سجّاد علیه السّلام روایت کرده که عمر و سلمه دو پسر امّ سلمه و پسر خوانده های رسول خدا از آن حضرت شنیده اند که در حجّه الوداع فرموده است:علی سرور مؤمنان و مال سرور ستمکاران است.علی برادر من و مولای مؤمنان پس از من است.او نسبت به من به منزلۀ هارون نسبت به موسی است.جز آن که خداوند والا با من پیامبری را پایان داده است و پس از من هیچ پیامبری نیست.او پس از من جانشین من در خاندانم و مؤمنان است.
ص:305
الرّضا عن آبائه علیهم السّلام عن علیّ علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله العالم بین الجهّال کالحیّ بین الأموات،و إنّ طالب العلم یستغفر له کلّ شیء حتّی حیتان البحر و هوامّه و سباع البرّ و أنعامه،فاطلبوا العلم فإنّه السّبب بینکم و بین اللّه(عزّ و جلّ)و إنّ طلب العلم فریضه علی کلّ مسلم.
1149-56- و بإسناده،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:إذا کان یوم القیامه وزن مداد العلماء بدماء الشّهداء،فیرجّح مداد العلماء علی دماء الشّهداء.
1150-57- و بإسناده:أنّ النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله قال:إنّا أمرنا معاشر الأنبیاء بمداراه النّاس کما أمرنا بإقامه الفرائض.
1151-58- و بإسناده:أنّ النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله قال:قال اللّه تعالی: کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ [الرحمن(55):29]فإنّ من شأنه أن یغفر ذنبا،و یفرّج کربا،و یرفع قوما و یضع آخرین.
1152-59- و بإسناده،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله ما عمل امرؤ عملا بعد إقامه الفرائض خیرا من إصلاح بین النّاس،یقول خیرا و یتمنّی خیرا.
1153-60- و بإسناده،عن أمیر المؤمنین علیه السّلام قال:سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول:
علیکم بسنّتی،فعمل قلیل فی سنّه خیر من عمل کثیر فی بدعه.
1154-61- قال:و سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول:إصلاح ذات البین أفضل من عامّه الصّلاه و الصّوم.
ص:306
[1148]55-هارون بن عمر و مجاشعی از محمّد بن جعفر بن محمّد و از حضرت رضا علیه السّلام به نقل از پدرانش علیهم السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:دانشمند در میان نادانان همچون زنده ای در میان مردگان است.همه چیز حتّی ماهیان و کرم های دریا و درندگان و چارپایان بیابان برای دانشمند آمرزش می خواهند.پس به دنبال دانش بروید که آن ریسمان میان شما و خداوند عزّتمند است.و همانا دانش جویی بر هر مسلمانی واجب است.
[1149]56-با همان سند رسول خدا فرمودند:چون روز قیامت شود دوات دانشمندان را با خون شهیدان می سنجند و آن گاه دوات دانشمندان بر خون شهیدان می چربد.
[1150]57-با همان سند پیامبر گرامی فرمودند:ما گروه پیامبران به مدارای با مردم فرمان داده شده ایم همان طور که به برپا داشتن واجبات فرمان داده شده ایم.
[1151]58-با همان سند پیامبر گرامی دربارۀ این سخن خداوند پاک و والا که فرموده است:
«او هر روز در کاری است.»[رحمان(55):آیۀ 29]فرمودند:و از کار او این است که گناهی را بیامرزد،نگرانی ای را برطرف کند و گروهی را بالا ببرد و گروهی را به زمین بزند.
[1152]59-با همان سند رسول خدا فرمودند:هیچ مردی پس از انجام واجبات عملی بهتر از آشتی دادن میان مردم انجام نداده است،به این که نیکو بگوید و آرزوی نیکو کند.
[1153]60-با همان سند از علی علیه السّلام روایت شده که رسول خدا فرمودند:بر شما باد سنّت من.که عمل اندک در سنّت بهتر از عمل بسیار در بدعت است.
[1154]61-با همان سند علی علیه السّلام فرموده که از رسول خدا شنیدم فرمودند:آشتی دادن میان مردمان بهتر از انبوه نماز و روزه است.
ص:307
1155-62- قال:و سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول:من عال یتیما حتّی یبلغ اشدّه، أوجب اللّه(عزّ و جلّ)له بذلک الجنّه،کما أوجب لأکل مال الیتیم النّار.
1156-63- و بإسناده،عن علیّ علیه السّلام قال:کان ضحک النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله التّبسّم،فاجتاز ذات یوم بفئه من الأنصار و إذا هم یتحدّثون و یضحکون بملء أفواههم،فقال:یا هؤلاء من غرّه منکم أمله و قصر به فی الخیر عمله،فلیطّلع فی القبور،و لیعتبر بالنّشور،و اذکروا الموت فإنّه هادم اللّذّات.
1157-64- و بإسناده،عن أمیر المؤمنین علیه السّلام قال:لا تترکوا حجّ بیت ربّکم،لا یخل منکم ما بقیتم،فإنّکم إن ترکتموه لم تنظروا،و إنّ أدنی ما یرجع به من أتاه أن یغفر له ما سلف،و أوصیکم بالصّلاه و حفظها فإنّها خیر العمل و هی عمود دینکم، و بالزّکاه فإنّی سمعت نبیّکم صلّی اللّه علیه و اله یقول:الزّکاه قنطره الإسلام فمن أدّاها جاز القنطره و من منعها احتبس دونها،و هی تطفئ غضب الرّبّ،و علیکم بصیام شهر رمضان فإنّ صیامه جنّه حصینه من النّار،و فقراء المسلمین أشرکوهم فی معیشتکم،و الجهاد فی سبیل اللّه بأموالکم و أنفسکم فإنّما یجاهد فی سبیل اللّه رجلان إمام هدی أو مطیع له مقتد بهداه،و ذرّیّه نبیّکم صلّی اللّه علیه و اله لا یظلمون بین أظهرکم و أنتم تقدرون علی الدّفع عنهم،و أوصیکم بأصحاب نبیّکم،لا تسبّوهم،و هم الّذین لم یحدثوا بعده حدثا،و لم یأتوا محدثا،فإنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله أوصی بهم، و أوصیکم بنسائکم و ما ملکت أیمانکم،و لا تأخذکم فی اللّه لومه لائم یکفکم اللّه
ص:308
[1155]62-و او فرموده که از رسول خدا شنیدم فرمودند:هرکس یتیمی را تأمین کند تا به جوانی برسد خداوند عزّتمند به سبب آن بهشت را بر او واجب می کند چنان که برای مال یتیم خور دوزخ را واجب می کند.
[1156]63-با همان سند علی علیه السّلام فرموده است:خندۀ پیامبر گرامی،لبخند بود.روزی آن حضرت به گروهی از انصار گذشت که با هم سخن می گفتند و با تمام دهانشان می خندیدند.
پس حضرت فرمودند:ای شمایان هریک از شما که آرزویش او را بفریبد و عملش در خیر اندک باشد باید به کورها بنگرد و از قیامت عبرت بگیرد.مرگ را به یاد آورید که یاد مرگ لذّت ها را از بین می برد.
[1157]64-با همان سند راوی گفته که از علی علیه السّلام شنیدم فرمودند:حجّ خانۀ پروردگارتان را ترک نکنید که تا وقتی زنده هستید از شما تهی نباشد؛زیرا اگر حجّ را ترک کنید نباید امیدوار باشید.و همانا کم ترین چیزی که به حج گزار می رسد آمرزش گناهانی است که او مرتکب شده است.و شما را به نماز و مراقبت از آن سفارش می کنم که آن بهترین عمل و ستون دینتان است.و به زکات سفارش می کنم که از رسول خدا شنیدم:زکات،پل اسلام است.هرکس زکات بدهد از پل گذشته و هرکس زکات ندهد از آن باز مانده است و زکات خشم پروردگار را فرو می نشاند.و بر شما باد روزۀ ماه رمضان که روزۀ ماه رمضان سپری نفوذناپذیر در برابر آتش دوزخ است.و بر شما باد به نیازمندان از مسلمانان آنان را در زندگی تان شریک کنید.و شما را به جهاد در راه خدا با اموالتان و جان هاتان سفارش می کنم؛زیرا دو کس در راه خدا جهاد می کنند:پیشوایی هدایتگر یا فرمانبر او که از هدایتش پیروی می کند.و بر شما باد به فرزندان پیامبرتان که در برابر دیدگانتان ستم نکشند درحالی که می توانید از آنان دفاع کنید.و شما را به اصحاب پیامبرتان سفارش می کنم.آنان را دشنام نگویید آنان کسانی هستند که پس از پیامبر بدعتی پدید نیاوردند از بدعتی پیروی نکردند؛زیرا رسول خدا دربارۀ ایشان سفارش فرموده اند.و شما را به زنان و کنیزانتان سفارش می کنم.در راه خدا سرزنش هیچ سرزنشگری شما را نرباید
ص:309
من أرادکم و بغی علیکم، وَ قُولُوا لِلنّاسِ حُسْناً [البقره(2):83]کما أمرکم اللّه(عزّ و جلّ)و لا تترکوا الأمر بالمعروف و النّهی عن المنکر،فیولّی اللّه أمورکم شرارکم ثمّ تدعون فلا یستجاب لکم،و علیکم بالتّواضع و التّباذل،و إیّاکم و التّقاطع و التّدابر و التّفرّق، وَ تَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوی،وَ لا تَعاوَنُوا عَلَی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ [المائده(5):2].
1158-65- و بإسناده،عن علیّ(صلوات اللّه علیه)قال:سلونی عن کتاب اللّه فو اللّه ما نزلت آیه منه فی لیل و لا نهار و لا مسیر و لا مقام إلاّ و قد أقرأنی إیّاها رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و علّمنی تأویلها،فقال ابن الکوّاء:یا أمیر المؤمنین،فما کان ینزل علیه و أنت غائب عنه؟قال کان رسول اللّه صلوات الله علیه و آله یحفظ علیّ ما کان ینزل علیه من القرآن و أنا عنه غائب حتّی أقدم علیه فیقرئنیه،و یقول لی:یا علیّ،أنزل اللّه علیّ بعدک کذا و کذا،و تأویله کذا و کذا فیعلّمنی تأویله و تنزیله.
1159-66- و بإسناده،عن أمیر المؤمنین علیه السّلام أنّه قال لرأس الیهود:علی کم افترقتم؟قال:علی کذا و کذا فرقه.فقال علیه السّلام:کذبت یا اخا الیهود.ثمّ أقبل علی النّاس فقال:و اللّه لو ثنیت لی الوساده لقضیت بین أهل التّوراه بتوراتهم،و بین أهل الإنجیل بإنجیلهم،و بین اهل الزبور بزبورهم،و بین أهل القرآن بقرآنهم،ایّها الناس،افترقت الیهود علی إحدی و سبعین فرقه،سبعون منها فی النّار.و واحده ناجیه فی الجنّه،و هی الّتی اتّبعت یوشع بن نون وصیّ موسی علیه السّلام،و افترقت
ص:310
که خداوند در برابر کسی که آهنگ شما کرده و بر شما ستم روا داشته،برایتان کافی است.«و با مردم سخن نیک بگویید.»[بقره(2):آیۀ 83]چنان که خداوند به شما فرمان داده است.و امر به معروف و نهی از منکر را رها نکنید که خداوند بدانتان را بر کارهاتان می گمارد و هرگاه دعا کنید برایتان به اجابت نمی رسد.و بر شما باد فروتنی و بخشندگی در میان خودتان.و از پیوند گسستن و ناسازگاری و پراکندگی بپرهیزید.«بر نیکی و پرهیزگاری همدیگر را یاری کنید و بر گناه و تجاوز همکاری نکنید.و از خدا پروا کنید،بی گمان خداوند سخت کیفر است.» [مائده(5):آیۀ 2]
[1158]65-و با همان سند،علی علیه السّلام فرمودند:از من دربارۀ کتاب خداوند عزّتمند بپرسید که به خدا سوگند آیه ای از آن در شب یا روز و یا بر راه و بر جای فرو نیامد جز آن که رسول خدا خواندن و تأویل آن را به من آموخت.در این هنگام ابن کوّاء گفت:ای امیر مؤمنان پس چیزی نبوده که بر او نازل شود و شما نزدش نباشی؟حضرت فرمودند:رسول خدا آنچه از قرآن بر او نازل می شد برایم حفظ می کرد و وقتی من نزدش نبودم،آن گاه که به نزدش می رفتم،به من می آموخت و می فرمود:ای علی خداوند پس از تو چنین و چنان به من نازل کرد و تأویلش چنین و چنان است.و وحی و تأویلش را به من می آموخت.
[1159]66-با همان سند راوی گفت:از علی علیه السّلام شنیدم که به رییس یهود فرمود:به چند گروه جدا شده اید؟او گفت:بر چنین و چنان فرقه.علی علیه السّلام فرمود:ای برادر یهودی دروغ گفتی.سپس به مردم رو کرد و فرمود:به خدا سوگند اگر پشتی حکومت من دو تا شود[و به حکومت برسم]میان اهل تورات با توراتشان،میان اهل انجیل با انجیلشان،میان اهل زبور با زبورشان و میان اهل قرآن با قرآنشان داوری می کنم.ای مردم!یهود هفتاد و یک فرقه شد که هفتادشان در دوزخ اند و یکی شان نجات یافته و در بهشت اند و آن فرقه همان است که از یوشع بن نون وصیّ موسی علیه السّلام پیروی کردند.
ص:311
النّصاری علی اثنتین و سبعین فرقه،إحدی و سبعون فی النّار،و واحده فی الجنّه، و هی الّتی اتّبعت شمعون وصیّ عیسی علیه السّلام،و ستفترق هذه الأمّه علی ثلاث و سبعین فرقه،اثنتان و سبعون فرقه فی النّار،و فرقه فی الجنّه،و هی الّتی اتّبعت وصیّ محمّد صلّی اللّه علیه و اله؛و ضرب بیده علی صدره،ثمّ قال:ثلاث عشره فرقه من الثّلاث و سبعین کلّها تنتحل مودّتی و حبّی،واحده منها فی الجنّه و هم النّمط الأوسط، و اثنتا عشره فی النّار.
1160-67- و بإسناده،عن علیّ علیه السّلام قال:الإسلام هو التّسلیم،و التّسلیم هو الیقین،و الیقین هو التّصدیق،و التّصدیق هو الإقرار،و الإقرار هو الأداء،و الأداء هو العلم.
1161-68- و بإسناده،عن علیّ علیه السّلام قال:من أراد عزّا بلا عشیره،و هیبه من غیر سلطان،و غنی من غیر مال،و طاعه من غیر بذل،فلیتحوّل من ذلّ معصیه اللّه إلی عزّ طاعته،فإنّه یجد ذلک کلّه.
تم کتاب الأمالی و هو ثمانیه عشر مجلسا.
ص:312
و ترسایان هفتاد و دو فرقه شدند که هفتاد و یکی شان در دوزخ اند و یک فرقه در بهشت اند و آن همان فرقه ای است که از شمعون وصیّ عیسی علیه السّلام پیروی کردند.و این امّت هفتاد و سه فرقه خواهند شد که هفتاد و دو فرقه از آن در دوزخ اند و یک فرقه در بهشت اند.و این فرقه همان است که از وصیّ محمّد صلّی اللّه علیه و اله پیروی کردند-و با دست به سینۀ خودش زد.-سپس فرمود:
از سیزده فرقه از آن هفتاد و سه فرقه ای که محبّت و مودّت مرا به خود نسبت می دهند،تنها یک فرقه در بهشت اند و ایشان همان دستۀ میانه اند و دوازده فرقۀ دیگر در دوزخ اند.
[1160]67-با همان سند علی علیه السّلام فرمودند:اسلام همان سر فرود آوردن است.و آن همان باور پایدار است،و آن همان راست شمردن و آن همان اعتراف است و آن همان اجرا و آن همان دانش است.
[1161]68-با همان سند علی علیه السّلام فرمودند:هرکس عزّت بدون طایفه،هیبت بدون پادشاهی، توانگری بدون مال،فرمانبری بدون هزینه می خواهد باید از خواری نافرمانی خداوند به عزّت فرمانبری او بازگردد؛که به این ترتیب همۀ آن ها را می یابد.
کتاب امالی در مجلس هیجدهم پایان یافت.
ص:313
[19] المجلس یوم الجمعه الرابع من المحرم سنه سبع و خمسین و أربعمائه فیه بقیّه أحادیث أبی المفضل محمّد بن عبد الله الشیبانی.
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
1162-1- حدّثنا الشّیخ أبو جعفر محمّد بن الحسن بن علیّ الطّوسیّ رحمه اللّه،قال:
أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،محمّد بن عبد اللّه بن محمّد بن المطّلب الشّیبانیّ قال حدّثنا أبو الحسین رجاء بن یحیی العبرتائیّ الکاتب سنه أربع عشره ثلاثمائه و فیها مات،قال:حدّثنا محمّد بن الحسن بن شمّون،قال:حدّثنی عبد اللّه بن عبد الرّحمن الأصمّ،عن الفضل بن یسار،عن وهب بن عبد اللّه الهنائیّ قال:حدّثنی أبو حرب بن أبی الأسود الدّؤلیّ،عن أبی الأسود،قال:قدمت الرّبذه فدخلت علی أبی ذرّ جندب بن جناده رضی اللّه عنه فحدّثنی أبو ذرّ قال دخلت ذات یوم فی صدر نهاره علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فی مسجده،فلم أر فی المسجد أحدا من النّاس إلاّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و علیّ إلی جانبه جالس،فاغتنمت خلوه المسجد،فقلت:یا رسول
ص:314
جلسه روز جمعه چهارم محرّم سال چهارصد و پنجاه و هفت
که در آن باقی ماندۀ احادیث ابو مفضّل محمّد بن عبد اللّه شیبانی آمده است.
به نام خداوند رحمتگر مهربان
[1162]1-ابو الأسود دئلی گفت:به ربذه نزد ابو ذر جندب بن جناده-خدا از او خشنود باشد -رفتم و او به من گفت:روزی سر ظهر به خدمت رسول خدا در مسجدش رفتم.کسی از مردم جز رسول خدا و علی علیه السّلام را که در کنار ایشان نشسته بود،ندیدم.خلوت مسجد را غنیمت شمردم و گفتم:
ص:315
اللّه،بأبی أنت و أمّی أوصنی بوصیّه ینفعنی اللّه بها.فقال:نعم و أکرم بک یا أبا ذرّ، إنّک منّا أهل البیت،و إنّی موصیک بوصیّه اذا حفظتها فإنّها جامعه لطرق الخیر و سبله،فإنّک إن حفظتها کان لک بها کفلان.یا أبا ذرّ،اعبد اللّه کأنّک تراه،فإن کنت لا تراه فإنّه یراک،و اعلم أنّ أوّل عبادته المعرفه به بانّه الأوّل قبل کلّ شیء فلا شیء قبله،و الفرد فلا ثانی معه،و الباقی لا إلی غایه،فاطر السّماوات و الأرض و ما فیهما و ما بینهما من شیء،و هو اللّه اللّطیف الخبیر،و هو علی کلّ شیء قدیر، ثمّ الإیمان بی و الإقرار بأنّ اللّه(تعالی)أرسلنی إلی کافّه النّاس بشیرا و نذیرا، و داعیا إلی اللّه بإذنه و سراجا منیرا،ثمّ حبّ أهل بیت الّذین أذهب اللّه عنهم الرّجس و طهّرهم تطهیرا.و اعلم یا أبا ذرّ،أنّ اللّه(عزّ و جلّ)جعل أهل بیتی کسفینه النجاه فی قوم نوح،من رکبها نجا،و من رغب عنها غرق،و مثل باب حطّه فی بنی إسرائیل من دخله کان آمنا.یا أبا ذرّ،احفظ ما أوصیک به تکن سعیدا فی الدّنیا و الآخره.یا أبا ذرّ،نعمتان مغبون فیهما کثیر من النّاس:الصّحّه،و الفراغ.یا أبا ذرّ، اغتنم خمسا قبل خمس:شبابک قبل هرمک،و صحّتک قبل سقمک،و غناک قبل فقرک،و فراغک قبل شغلک،و حیاتک قبل موتک.یا أبا ذرّ،إیّاک و التّسویف بأملک، فإنّک بیومک و لست بما بعده،فإن یکن غد لک فکن فی الغد کما کنت فی الیوم، و إن لم یکن غد لک لم تندم علی ما فرّطت فی الیوم.یا أبا ذرّ،کم من مستقبل یوما لا یستکمله و منتظر غدا لا یبلغه.یا أبا ذرّ،لو نظرت إلی الأجل و مسیره لأبغضت
ص:316
ای رسول خدا پدر و مادرم به فدایت سفارشی به من بفرمایید تا خداوند با آن مرا سود دهد فرمودند:بله،ای ابو ذر من تو را گرامی می دارم تو از جملۀ ما خاندانی.من تو را به وصیّتی سفارش می کنم که چون آن را به خاطر داشته باشی سخنی دربرگیرندۀ شیوه ها و راه های نیکی را داری؛زیرا اگر آن را به یاد بسپاری به سبب آن دو بهره خواهی داشت.ای ابو ذر خدا را چنان بندگی کن که گویا او را می بینی که اگر تو او را نبینی،او تو را می بیند.و بدان که نخستین بندگی او شناخت او است به این که پیش از هر چیزی بوده و هیچ چیزی پیش از او نبوده و یکتایی است که دومی ندارد و کسی است که تا بی نهایت می ماند.آفرینندۀ آسمان ها و زمین می باشد و آنچه در آن ها و میان آن ها است می باشد.همان خداوند[لطیف]دانا،همان که بر هر چیزی توانا است سپس ایمان به من و اقرار به این که خداوند عزّتمند مرا به سوی همۀ مردم فرستاده است تا آن ها را بشارت و بیم بدهم و به اذن خودش به سوی او دعوت کنم و چراغی روشن باشم سپس دوستی خاندانم،کسانی که خداوند پلیدی را از آنان دور ساخته و پاکشان کرده است.و ای ابو ذر بدان که خداوند والا خاندان مرا همچون کشتی نجات در قوم نوح قرار داد که هرکس در آن سوار شود نجات یافته و هرکس از آن روی گرداند غرق شده است و همچون باب حطّه[برای پاک شدن از گناهان]بنی اسرائیل که هرکس از آن داخل شد ایمنی یافت.ای ابو ذر آنچه را به تو سفارش کردم به خاطر بسپار تا در دنیا و آخرت سعادتمند باشی.ای ابو ذر دو نعمت است که بسیاری از مردم دربارۀ آن دو زیان دیده اند:تندرستی و فراغت.ای ابو ذر پنج چیز را پیش از پنج چیز دیگر غنیمت بشمار:جوانی پیش از پیری، تندرستی پیش از بیماری،توانگری پیش از نیازمندی،آسودگی پیش از مشغولیّت و زندگانی پیش از مرگ.ای ابو ذر از سپردن کارهایت به آرزوها پرهیز کن؛زیرا تو امروز هستی و در فردا نیستی اگر فردا برای تو باشد فردا هم آن چنان باش که امروز هستی و اگر فردا برای تو نباشد بر کوتاهی امروزت پشیمان نمی شوی.ای ابو ذر بسا کسی که به پیشواز آینده ای رفته که هرگز آن را به پایان نرسانده و بسا امیدوار به فردایی که به آن نرسیده است.ای ابو ذر اگر اجل و گردش آن را بینی آرزو و فریبش را دشمن می داری.
ص:317
فی الدّنیا کأنّک غریب و کعابر سبیل،و عدّ نفسک فی أهل القبور.یا أبا ذرّ،إذا أصبحت فلا تحدّث نفسک بالمساء و إذا أمسیت فلا تحدّث نفسک بالصّباح،و خذ من صحّتک قبل سقمک،و حیاتک قبل موتک،فإنّک لا تدری ما اسمک غدا.یا أبا ذرّ،إیّاک أن تدرکک الصّرعه عند الغره فلا تمکّن من الرّجعه،و لا یحمدک من خلّفت بما ترکت،و لا یعذرک من تقدم علیه بما اشتغلت.یا أبا ذرّ،ما رأیت کالنّار نام هاربها،و لا مثل الجنّه نام طالبها.یا أبا ذرّ،کن علی عمرک أشحّ منک علی درهمک و دینارک.یا أبا ذرّ،هل ینتظر أحدکم إلاّ غنی مطغیا،أو فقیرا منسیا،أو مرضا مضنیا،أو هرما مفندا،أو موتا محیرا أو الدّجّال فإنّه شرّ غائب ینتظر،أو السّاعه و السّاعه أدهی و أمرّ.یا أبا ذرّ،إنّ شرّ النّاس عند اللّه یوم القیامه عالم لا ینتفع بعلمه.و من طلب علما لیصرف به وجوه النّاس إلیه لم یجد ریح الجنّه.یا أبا ذرّ،إذا سئلت عن علم لا تعلمه فقل:لا أعلمه،تنج من تبعته،و لا تفت الناس بما لا علم لک به تنج من عذاب اللّه یوم القیامه.یا أبا ذرّ،یطّلع قوم من أهل الجنّه إلی قوم من أهل النّار فیقولون:ما أدخلکم النّار،و انما دخلنا الجنّه بفضل تأدیبکم و تعلیمکم!فیقولون:إنّا کنّا نأمرکم بالخیر و لا نفعله.یا أبا ذرّ،إنّ حقوق اللّه أعظم من أن یقوم بها العباد،و إنّ نعم اللّه أکثر من أن یحصیها العباد،و لکن أمسوا تائبین و أصبحوا تائبین.یا أبا ذرّ،إنّکم فی ممرّ اللّیل و النّهار فی آجال منقوصه و أعمال محفوظه،و الموت یأتی بغته،و من یزرع خیرا یوشک أن یحصد رغبه،و من یزرع
ص:318
ای ابو ذر در دنیا چونان بیگانه و رهگذر باش و خودت را از اهل قبور بشمار.ای ابو ذر چون به صبح رسیدی از شب سخن نگو و چون به شب رسیدی از صبح دیگر سخن نگو.از تندرستی پیش از بیماری و از زندگانی پیش از مرگ توشه برگیر؛زیرا که تو نمی دانی نامت در فردا چیست[سعادتمند نام خواهی گرفت یا شقاوتمند]ای ابو ذر،مبادا به هنگام غفلت بیفتی که دیگر توان برگشتن نباشد که وارثت تو را نخواهد ستود به آنچه از برای او گذاشته ای و آن خداوندی که به نزد او رفته ای تو را معذور نخواهد داشت در آن چیزهایی که خود را مشغول آنها ساخته ای.ای ابو ذر،چیزی چون دوزخ ندیده ام که گریزنده اش مانده باشد و نه همچون بهشتی که خواهانش به خواب فرو رفته باشد.ای ابو ذر بر عمرت حریص تر باش تا بر درهم و دینارت ای ابو ذر،هرکه از شما،یکی از چند چیز را در پیش دارید:یا توانگر گردید و طغیانگری پیش گیرید،یا بینوا شوید که در اثر فقر و بینوایی خدا را فراموش نمایید یا دچار بیماری شوید که شما را از اصلاح بازدارد،یا به سن پیری رسید که شما را از کار بیندازد،یا در چنگال مرگ گرفتار آیید که(فرصت را از شما برباید و شما را)سرگشته سازد،یا گرفتار فتنۀ دجّال شوید که شرّی است غایب که فرا خواهد رسید،یا با قیامت مواجه شوید،قیامتی که از همه چیز عظیم تر و تلخ تر است.ای ابو ذر،بدترین و پست ترین مردمان در نزد خداوند به روز قیامت دانشمندی است که از علم و دانش او بهره ای برده نشود و کسی که به دنبال علم می رود تا مردم را به سوی خود بگرداند(و بر آنان سروری نماید)بوی بهشت را در نیابد.ای ابو ذر،اگر از تو دربارۀ چیزی پرسند که ندانی،بگو نمی دانم تا از پیامدهای نامطلوب آن نجات یابی و در آنچه دانشی دربارۀ آن نداری به مردم فتوا مده تا از عذاب الهی در روز قیامت رهایی یابی.ای ابو ذر،گروهی از بهشتیان به گروهی از دوزخیان می نگرند و می گویند:چه چیز شما را به دوزخ برد درحالی که ما به برکت تعلیم و تربیت شما به بهشت درآمدیم؟!پس آنان گویند:ما شما را به نیکی فرمان می دادیم ولی خودمان از انجام آن دریغ می ورزیدیم.ای ابو ذر،همانا حقوق الهی بر بندگان عظیم تر از آن است که آنان از عهده اش برآیند و نعمت های خداوند بیشتر از آن است که بندگان آن را بشمارند اما بایستی که توبه کنان،شب و صبح کنید.ای ابو ذر،همانا شما در گذر شب و روز در مهلت هایی ناقص با کرداری نگاه داری شده هستید درحالی که مرگ نیز ناگهانی می آید.پس هرکس نیکی بکارد
ص:319
شرّا یوشک أن یحصد ندامه،و لکلّ زارع ما زرع.یا أبا ذرّ،لا یسبق بطیء بحظّه، و لا یدرک حریص ما لم یقدّر له،و من أعطی خیرا فاللّه أعطاه،و من وقی شرّا فإنّ اللّه وقاه.یا أبا ذرّ،المتّقون ساده،و الفقهاء قاده،و مجالستهم زیاده.یا ابا ذرّ،إنّ المؤمن لیری ذنبه کأنّه تحت صخره یخاف أن تقع علیه،و الکافر یری ذنبه کأنّه ذباب مرّ علی أنفه.یا أبا ذرّ،إنّ اللّه إذا أراد بعبد خیرا جعل الذّنوب بین عینیه ممثّله.یا أبا ذرّ،لا تنظر إلی صغر الخطیئه و لکن انظر إلی من عصیت.یا أبا ذرّ،إنّ نفس المؤمن أشدّ تقلّبا و خیفه من العصفور حین یقذف به فی شرک.یا أبا ذرّ،من وافق قوله فعله فذاک الّذی أصاب حظّه،و من خالف قوله فعله.فإنّما یوبّخ نفسه، یا أبا ذرّ،إنّ الرّجل لیحرم الرّزق بالذّنب یصیبه.یا أبا ذرّ،إنّک إذا طلبت شیئا من الآخره و اتّبعته تیسّر لک،و إذا رأیت شیئا من أمر الدّنیا و اتّبعته عسر علیک،فإنّک علی حال خشیته.یا أبا ذرّ،لا تنطق فیما لا یعنیک فإنّک لست منه فی شیء،و احرز لسانک کما تحرز رزقک.یا أبا ذرّ،إنّ اللّه(جلّ ثناؤه)لیدخل قوما الجنّه فیعطیهم حتّی تنتهی امانتهم،و فوقهم قوم فی الدّرجات العلی،فإذا نظروا إلیهم عرفوهم فیقولون:ربّنا إخواننا کنّا معهم فی الدّنیا،فبم فضّلتهم علینا؟فیقال:
هیهات،إنّهم کانوا یجوعون حین تشبعون،و یظمئون حین تروون،و یقومون حین تنامون،و یشخصون حین تخفضون،یا أبا ذرّ،أنّ اللّه جعل قرّه عینی فی الصّلاه و حبّبها إلیّ کما حبّب إلی الجائع الطّعام،و إلی الظّمآن الماء،فإنّ الجائع إذا أکل
ص:320
نزدیک است که رغبت بدرود و هرکس بدی بکارد نزدیک است که پشیمانی بدرود،که برای هر کشت ورز همان است که کاشته است.ای ابو ذر آهسته رو،بهره اش را از دست نمی دهد و آزمند به آنچه برایش مقدّر نشده،دست نمی یابد.به هرکس که خیری داده شده،خداوند داده است و از هرکس شرّی بازداشته شده،خداوند آن را بازداشته است.ای ابو ذر پرهیزگاران سروران و فقیهان راهبران اند و همنشینی با ایشان افزونی است.ای ابو ذر،همانا مؤمن گناهش را چونان صخره ای بر بالای سرش می بیند و می ترسد به روی او بیفتد و کافر گناهش را چونان مگسی می بیند که از کنار بینی اش می گذرد.ای ابو ذر،همانا خداوند وقتی برای بنده ای خیر بخواهد گناهانش را میان دو چشمش ترسیم می کند.ای ابو ذر،به خردی گناه منگر بلکه بنگر که چه کسی را نافرمانی کرده ای.ای ابو ذر همانا جان مؤمن از گنجشکی که در قفسی انداخته می شود بی قرارتر و ترسان تر است.ای ابو ذر،هرکس که گفتار و کردارش برابر باشد همان کسی است که به بهره اش می رسد.و هرکس گفتار و کردارش برابر نباشد همان مردی است که باید خودش را سرزنش کند.ای ابو ذر،شخص به سبب گناهی که به آن دچار شده از روزی محروم می شود.ای ابو ذر وقتی تو چیزی از آخرت می خواهی و به دنبالش می روی برایت آسان می شود و وقتی چیزی از امور دنیا را می بینی و به دنبالش می روی برایت سخت می شود؛زیرا تو بر حالی هستی که از آن می ترسی.ای ابو ذر دربارۀ آنچه به تو بهره ای نمی رساند سخن نگو؛زیرا هیچ ربطی به تو ندارد.و زبانت را نگاه دار چنان که روزی ات را نگاه می داری.ای ابو ذر همانا خداوند شکوهمند مردمی را به بهشت می برد و آن قدر به آنان عطا می کند تا سپردۀ شان به پایان رسد و بالای ایشان مردمانی در درجات بالاترند که وقتی اینان به آن گروه بالاتر می نگرند آنان را می شناسند و می گویند:
پروردگارا اینان برادران ما هستند که با ما در دنیا بودند.پس به چه سبب ایشان را بر ما برتری دادی؟گفته می شود:هیهات،وقتی شما سیر بودید ایشان گرسنه بودند،وقتی شما سیراب بودید ایشان تشنه بودند،وقتی شما در خواب بودید ایشان برپا ایستاده بودند و وقتی شما در جایتان می ماندید ایشان رهسپار می شدند.ای ابو ذر همانا خداوند والا نور دیدگانم را در نماز نهاد و آن را محبوب من قرار داد،چنان که غذا را محبوب گرسنه و آب را محبوب تشنه قرار داد.گرسنه وقتی غذا می خورد،
ص:321
الطّعام شبع،و إذا شرب روی،و أنا لا أشبع من الصّلاه.یا أبا ذرّ،إنّ اللّه(تعالی) بعث عیسی بن مریم بالرّهبانیّه،و بعثت بالحنیفیّه السّمحه،و حبّبت إلیّ النّساء و الطّیب،و جعلت فی الصّلاه قرّه عینی.یا أبا ذرّ،أیّما رجل تطوّع فی یوم و لیله اثنتی عشره رکعه سوی المکتوبه،کان له حقّا واجبا بیت فی الجنّه.یا أبا ذرّ، صلاه فی مسجدی هذا تعدل مائه ألف صلاه فی غیره من المساجد إلاّ المسجد الحرام،و صلاه فی المسجد الحرام تعدل مائه ألف صلاه فی غیره،و أفضل من هذا کلّه صلاه یصلّیها الرّجل فی بیته حیث لا یراه إلاّ اللّه(عزّ و جلّ)یطلب بها.یا أبا ذرّ،ما دمت فی الصّلاه فإنّک تقرع باب الملک الجبّار،و من یکثر قرع باب الملک یفتح.یا أبا ذرّ،ما من مؤمن یقوم الی الصّلاه إلاّ تناثر علیه البرّ ما بینه و بین العرش و وکّل به ملک ینادی:یا بن آدم،لو تعلم ما لک فی الصّلاه و من تناجی ما سئمت و لا التفتّ.یا أبا ذرّ،طوبی لأصحاب الألویه یوم القیامه،یحملونها فیسبقون النّاس إلی الجنّه،ألا و هم السّابقون إلی المساجد بالأسحار و غیرها.یا أبا ذرّ،لا تجعل بیتک قبرا،و اجعل فیه من صلاتک یضیء بها قبرک.یا أبا ذرّ، الصّلاه عمود الدّین و اللّسان أکبر،و الصّدقه تمحو الخطیئه و اللّسان أکبر.یا أبا ذرّ، الدّرجه فی الجنّه،کما بین السّماء و الأرض،و إنّ العبد لیرفع بصره فیلمع له نور یکاد یخطف بصره،فیفرح فیقول:ما هذا؟فیقال:هذا نور أخیک المؤمن.فیقول:
هذا أخی فلان،کنّا نعمل جمیعا فی الدّنیا،و قد فضّل علیّ هکذا!فیقال:إنّه کان
ص:322
سیر می شود و چون آب بنوشد،سیراب می شود درحالی که من از نماز سیر نمی شوم.ای ابو ذر همانا خداوند والا عیسی بن مریم را برای رهبانیّت برانگیخت و من برای دین راستین آسان برانگیخته شدم،زنان و عطر محبوب من قرار داده شد و نماز نور دیدگانم.ای ابو ذر هرگاه مردی در یک روز،غیر از نمازهای واجب دوازده رکعت نماز بگذارد،برایش خانه ای در بهشت حقّی واجب است.ای ابو ذر،نماز در این مسجد من برابر است با صد هزار نماز در مساجد دیگر مگر مسجد الحرام.و نماز در مسجد الحرام برابر با صد هزار نماز در جز آن است.و برتر از همۀ این ها نمازی است که مرد فقط برای خدا در خانۀ خود می گزارد به گونه ای که هیچ کس جز خدا او را نمی بیند.ای ابو ذر،همانا تو تا وقتی در نماز هستی در آن پادشاه را می زنی و هرکس بسیار در پادشاه بزند،سرانجام باز می شود ای ابو ذر هر مؤمنی که برای نماز می ایستد عطایای میان او و عرش بر او فرو می ریزد و فرشته ای بر او گمارده می شود که فریاد بزند:ای پسر آدم اگر می دانستی چه چیزی در نماز تو است و با چه کسی مناجات می کنی،خسته نمی شدی و روی برنمی گرداندی.ای ابو ذر،خوشا اصحاب درفش ها در روز قیامت که درفش ها را بر دوش می گیرند و از مردم به سوی بهشت پیشی می گیرند.هان که آنان پیشی گیرندگان به مسجدها در بامدادان و جز آن هستند.ای ابو ذر، خانه ات را گور[تاریک]نکن.نمازی در آن بگزار تا به سبب آن گورت روشن شود.ای ابو ذر،نماز ستون دین است ولی زبان بزرگ تر است و صدقه،گناه را نابود می کند ولی زبان بزرگ تر است.ای ابو ذر در بهشت هر درجه ای که بالاتر از درجۀ دیگر است چنان است که میان آسمان و زمین است،بنده چشم می گشاید و نوری چنان آن را روشن می کند که نزدیک است کورش کند،پس شادمان می شود و می گوید:این چیست؟می گویند:این نور برادر مؤمن تو است.او می گوید:این برادرم فلانی است که با هم در دنیا کار می کردیم ولی اکنون چنین بر من برتری داده شده!می گویند:
ص:323
أفضل منک عملا؛ثمّ یجعل فی قلبه الرّضا حتّی یرضی.یا أبا ذرّ،الدّنیا سجن المؤمن و جنّه الکافر،و ما أصبح فیها مؤمن إلاّ و هو حزین،و کیف لا یحزن المؤمن و قد أوعده اللّه أنّه وارد جهنّم و لم یعده أنّه صادر عنها!یا أبا ذرّ،من أوتی من العلم ما لا یعمل به لحقیق أن یکون قد أوتی علم ما لا ینفعه اللّه به،لأنّ اللّه جلّ و عزّ نعت العلماء فقال: إِنَّ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهِ إِذا یُتْلی عَلَیْهِمْ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ سُجَّداً وَ یَقُولُونَ سُبْحانَ رَبِّنا إِنْ کانَ وَعْدُ رَبِّنا لَمَفْعُولاً وَ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ یَبْکُونَ یا أبا ذرّ،من استطاع أن یبکی قلبه فلیبک،و من لم یستطع فلیشعر قلبه الحزن ولیتباک.یا أبا ذرّ،إنّ القلب القاسی بعید من اللّه(تعالی)و لکن لا تشعرون.
یا أبا ذرّ،ما من خطیب إلاّ عرضت علیه خطبته یوم القیامه و ما أراد بها.یا أبا ذرّ، إنّ صلاه النّافله فی السّرّ تفضل علی العلانیه کفضل الفریضه علی النّافله.یا أبا ذرّ،ما یتقرّب العبد إلی اللّه بشیء أفضل من السّجود.یا أبا ذرّ،اذکر اللّه ذکرا خاملا.قلت:یا رسول اللّه،و ما الذّکر الخامل؟قال:الذّکر الخفیّ.یا أبا ذرّ،یقول اللّه(تبارک و تعالی)لا أجمع علی عبدی خوفین،و لا أجمع له أمنین،فإذا أمننی فی الدّنیا أخفته یوم القیامه،و إذا خافنی آمنته یوم القیامه.یا أبا ذرّ،لو أنّ رجلا کان له مثل عمل سبعین نبیّا لاحتقره و خشی أن لا ینجو من شرّ یوم القیامه.یا أبا ذرّ،إنّ العبد لتعرض علیه ذنوبه یوم القیامه فیقول:أما إنّی کنت مشفقا،فیغفر له.
یا أبا ذرّ،إنّ الرّجل لیعمل الحسنه فیتّکل علیها،و یعمل المحقّرات فیأتی اللّه و هو
ص:324
همانا عمل او برتر از تو بود.سپس در دلش خرسندی می نهند تا خرسند شود.ای ابو ذر این دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است و مؤمن در آن جز به اندوه،صبح نمی کند.و چگونه اندوهگین نباشد وقتی خداوند به او تهدید کرده که به دوزخ خواهد رفت ولی مژده نداده که از آن بیرون خواهد آمد.ای ابو ذر به هرکس علمی داده شده که به آن عمل نمی کند،به تحقیق به او علمی داده شده که خداوند با آن بهره ای به او نمی رساند؛زیرا خداوند عالمان را چنین وصف کرده است:«همانا کسانی که پیش از این علم داده شده اند وقتی قرآن برایشان خوانده می شود سجده کنان به رو در می افتند...تا آنجا که فرمود:می گریند»[اسراء(17):
آیات 107-109]ای ابو ذر هرکس می تواند دلش را بگریاند،بگریاند،و هرکس نمی تواند، اندوه را به دلش بچسباند و خودش را به گریستن بزند.ای ابو ذر،همانا سخت دل از خداوند دور است ولی شما نمی فهمید.ای ابو ذر به هر خطیبی در روز قیامت سخنانش و آنچه از آن قصد کرده بود عرضه می شود.ای ابو ذر نماز نافلۀ نهانی از نمایان برتر است.همچون برتری نماز واجب بر نماز نافله.ای ابو ذر بنده با هیچ چیزی برتر از سجده به خدا نزدیک نمی شود.
ای ابو ذر خدا را به ذکری ناشناس یاد کن.من عرض کردم:ای رسول خدا ذکر ناشناس چیست؟فرمودند:ذکر نهان.ای ابو ذر خداوند می فرماید:دو هراس را بر بنده ام جمع نمی کنم و نیز دو ایمنی را.اگر در دنیا از من در ایمنی باشد او را در روز قیامت می هراسانم و چون در دنیا از من بهراسد،در روز قیامت او را ایمن می گردانم.ای ابو ذر،اگر برای مردی عملی برابر هفتاد پیامبر باشد باید آن را کوچک بشمارد و از این که از شرّ روز قیامت نجات نیابد،بترسد.
ای ابو ذر،همانا گناهان بنده در روز قیامت به او عرضه می شود و او می گوید:هان که من نگران بودم.آن گاه بر او آمرزیده شود.ای ابو ذر مردی عمل نیکی می کند و با تکیۀ بر آن به گناهان کوچک می پردازد و آن گاه درحالی که خداوند بر او خشمناک است به سوی خدا می آید.
ص:325
علیه غضبان و إنّ الرّجل لیعمل السّیّئه فیفرق منها فیأتی اللّه(عزّ و جلّ)آمنا یوم القیامه.یا أبا ذرّ،إنّ العبد لیذنب فیدخل الی اللّه بذنبه ذلک الجنّه.فقلت:و کیف ذلک بأبی أنت و أمّی یا رسول اللّه قال:یکون ذلک الذّنب نصب عینیه تائبا منه فارّا إلی اللّه(عزّ و جلّ)حتّی یدخل الجنّه.یا أبا ذرّ،الکیّس من دان نفسه و عمل لما بعد الموت،و العاجز من اتّبع نفسه و هواها،و تمنّی علی اللّه(عزّ و جلّ)الأمانیّ.یا أبا ذرّ،إنّ أوّل شیء یرفع من هذه الأمّه الأمانه و الخشوع حتّی لا تکاد تری خاشعا.یا أبا ذرّ،و الّذی نفس محمّد بیده لو أنّ الدّنیا کانت تعدل عند اللّه جناح بعوضه أو ذباب ما سقی الکافر و الفاجر منها شربه من ماء.یا أبا ذرّ،الدّنیا ملعونه، ملعون ما فیها إلاّ من ابتغی به وجه اللّه.یا أبا ذرّ،و ما من شیء أبغض إلی اللّه (تعالی)من الدّنیا خلقها ثمّ أعرض عنها فلم ینظر إلیها،و لا ینظر إلیها حتّی تقوم السّاعه،و ما من شیء أحبّ إلی اللّه(تعالی)من الإیمان به و ترک ما أمر أن یترک.یا أبا ذرّ،إنّ اللّه(تبارک و تعالی)أوحی إلی أخی عیسی علیه السّلام:یا عیسی،لا تحبّ الدّنیا فإنّی لست أحبّها،و أحبّ الآخره فإنّما هی دار المعاد.یا أبا ذرّ،إنّ جبرئیل علیه السّلام أتانی بخزائن الدّنیا علی بغله شهباء،فقال لی:یا محمّد،هذه خزائن الأرض و لا تنقصک من حظّک عند ربّک،فقلت:یا حبیبی جبرئیل،لا حاجه لی فیها،إذا شبعت شکرت ربّی،و إذا جعت سألته.یا أبا ذرّ،إذا أراد اللّه(عزّ و جلّ)بعبد خیرا فقّهه فی الدّین،و زهّده فی الدّنیا،و بصّره بعیوب نفسه،یا أبا ذرّ،ما زهد عبد فی
ص:326
و مردی گناه می کند و آن گاه از آن جدا شده،در روز قیامت ایمن به نزد خدا می آید.ای ابو ذر بنده ای گناه می کند و خداوند به سبب گناهش او را به بهشت می برد.من گفتم:ای رسول خدا این چگونه ممکن است؟حضرت فرمودند:آن گناه را جلوی چشمش قرار می دهد تا از آن توبه کند و به سوی خدا بگریزد و به بهشت داخل شود.ای ابو ذر،همانا زیرک کسی است که نفسش را سرکوب کرده و برای پس از مرگ عمل کند و ناتوان کسی است که از نفس و هوس های آن پیروی کند و از خداوند عزّتمند آرزوهایش را بخواهد.ای ابو ذر،همانا نخستین چیزی که از این امّت برداشته می شود امانتداری و فروتنی است چنان که نزدیک است هیچ فروتنی را نبینی.ای ابو ذر،سوگند به کسی که جان محمّد[صلّی اللّه علیه و اله]به دست او است اگر این دنیا در نزد خداوند عزّتمند به اندازۀ بال پشه یا مگسی می ارزید،به کافر و فاجر شربتی از آب نمی نوشانید.ای ابو ذر،همانا این دنیا نفرین شده است و آنچه در آن است نفرین شده است جز آنچه با آن خشنودی خدای عزّتمند خواسته می شود.ای ابو ذر،رهیچ چیزی در نزد خداوند از این دنیا ناپسندتر نیست.آن را آفرید ولی از آن روی گرداند و دیگر ننگریست و تا برپایی قیامت نخواهد نگریست.و هیچ چیزی در نزد خداوند از ایمان به او و ترک آنچه فرمان داده که ترک شود،پسندیده تر نیست.ای ابو ذر،همانا خدای والا به برادرم عیسی علیه السّلام وحی کرد:ای عیسی دنیا را دوست مدار؛زیرا من آن را دوست نمی دارم.و آخرت را دوست بدار؛که آن جایگاه بازگشت تو است.ای ابو ذر،همانا جبرئیل گنجینه های این دنیا را بر استری خاکستری به نزد من آورد و گفت:ای محمّد همانا این ها زمین است که داشتن آن ها از بهرۀ تو در نزد پروردگارت خواهد کاست.من گفتم:جبرئیل ای حبیب من مرا به آن نیازی نیست.هنگامی که سیر شوم پروردگارم را سپاس می گزارم و چون گرسنه شوم از او درخواست می کنم.ای ابو ذر،وقتی خداوند برای بنده ای خیر بخواهد او را در دین فقیه،در دنیا پارسا و به عیب های نفسش بینا می کند.ای ابو ذر،
ص:327
الدّنیا إلاّ اثبت اللّه الحکمه فی قلبه،و أنطق بها لسانه و یبصّره،عیوب الدّنیا و داءها و دواءها،و أخرجه منها سالما إلی دار السّلام.یا أبا ذرّ،إذا رأیت أخاک قد زهد فی الدّنیا فاستمع منه،فإنّه یلقی الیک الحکمه.فقلت:یا رسول اللّه،من أزهد النّاس؟ قال:من لم ینس المقابر و البلی،و ترک ما یفنی لما یبقی،و لم یعدّ غدا من أیّامه، و عدّ نفسه فی الموتی.یا أبا ذرّ،إنّ اللّه(تبارک و تعالی)لم یوح إلیّ أن أجمع المال، و لکن أوحی إلیّ أن سبّح بحمد ربّک وَ کُنْ مِنَ السّاجِدِینَ وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتّی یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ یا أبا ذرّ،إنّی ألبس الغلیظ،و أجلس علی الأرض،و أرکب الحمار بغیر سرج،و أردف خلفی،فمن رغب عن سنّتی فلیس منّی.یا أبا ذرّ،حبّ المال و الشّرف مذهب لدین الرّجل.قال:قلت یا رسول اللّه:الخائفون الخاضعون المتواضعون الذّاکرون اللّه کثیرا یسبقون النّاس إلی الجنّه؟قال:لا و لکن فقراء المؤمنین،فإنّهم یأتون یوم القیامه فیتخطّون رقاب النّاس،فیقول لهم خزنه الجنّه:
کما أنتم حتّی تحاسبوا.فیقولون:بم نحاسب!فو اللّه ما ملکنا حتی نجور و نعدل، و لا أفیض علینا فنقبض و نبسط،و لکنّا عبدنا ربّنا حَتّی أَتانَا الْیَقِینُ [المدثر(74):
74]یا أبا ذرّ،إنّ الدّنیا مشغله للقلب و البدن،فإنّ اللّه(تبارک و تعالی)یسأل أهل الدّنیا عمّا نعموا فی حلالها،فکیف بما نعموا فی حرامها!یا أبا ذرّ،إنّی قد سألت اللّه(جلّ ثناؤه)أن یجعل رزق من أحبّنی الکفاف،و أن یعطی من ابغضنی المال و البنین،یا أبا ذرّ،طوبی للزّاهدین فی الدّنیا،الرّاغبین فی الآخره،الّذین اتّخذوا
ص:328
هیچ بنده ای در این دنیا پارسایی نکرده جز آن که خداوند حکمت را در دلش نهاده،زبانش را به آن گویا ساخته،به عیب های دنیا و بیماری و درمانش بینا کرده و از آن به منزل سلامت با تندرستی بیرون برده است.ای ابو ذر،وقتی دیدی که برادرت در دنیا پارسایی می کند به [سخن]او گوش کن؛زیرا او حکمت را به تو عرضه خواهد کرد.من گفتم:ای رسول خدا چه کسی پارساترین مردمان است؟فرمودند:کسی که گور و پوسیدن را فراموش نکرده و نابود شدنی را به خاطر آنچه می ماند ترک کرده است.کسی که فردا را از عمرش نشمرده و خودش را از مردگان شمرده است.ای ابو ذر،همانا خداوند والا به من وحی نکرده که مال دنیا گرد آورم بلکه به من وحی فرموده که:«با سپاس از پروردگارت او را به پاکی بستای و از سجده گزاران باش و پروردگارت را پرستش کن تا مرگت فرارسد».[حجر(15):آیۀ 98-99]ای ابو ذر،من جامۀ خشن می پوشم و بر زمین می نشینم و بر الاغ بی زین سوار شده،کسی را بر ترک آن سوار می کنم.و هرکس از سنّت من روی گرداند از من نیست.ای ابو ذر،مال دوستی و برتری طلبی،دین مرد را از بین می برد.ابو ذر گفته که من گفتم:ای رسول خدا آیا هراسناکان پریشان فروتن بسیار ذکر خداگو،از مردمان دیگر به سوی بهشت پیشی می گیرند؟فرمودند:
نه بلکه مؤمنان فقیر پیشی می گیرند؛زیرا آنان در روز قیامت به روی گردن های مردم گام بر می دارند وقتی خزانه داران بهشت به ایشان می گویند:بمانید تا حسابرسی شوید:برای چه چیزی حسابرسی شویم.به خدا سوگند ما چیزی نداشتیم که ستم و عدالت داشته باشیم و چیزی به ما داده نشد که بگیریم و بدهیم بی گمان ما پروردگارمان را بندگی کردیم«تا مرگ به سراغ ما آمد».[مدثّر(74):آیۀ 47]ای ابو ذر،دنیا مشغلۀ دل و جسم است و خداوند عزّتمند از اهل دنیا دربارۀ آنچه از نعمت های حلال بهره برده اند بازخواست خواهد کرد چه رسد به نعمت های حرام.ای ابو ذر،من از خداوند عزّتمند خواستم روزی کسی را که مرا دوست می دارد به کفاف قرار دهد و به کسی که مرا دشمن می دارد مال و فرزند بدهد.ای ابو ذر، خوشا پارسایان در دنیا و راغبان به آخرت،کسانی که زمین خدا را فرش،
ص:329
أرض اللّه بساطا،و ترابها فراشا،و ماءها طیبا،و اتّخذوا الکتاب شعارا،و الدعاء للّه دثارا،و قرضوا الدّنیا قرضا.یا أبا ذرّ،حرث الآخره العمل الصّالح،و حرث الدّنیا المال و البنون.یا أبا ذرّ،إنّ ربّی أخبرنی،فقال:و عزّتی و جلالی،ما أدرک العابدون درک البکاء عندی شیئا،و إنّی لأبنی لهم فی الرّفیق الأعلی قصرا لا یشارکهم فیه أحد.قال:قلت:یا رسول اللّه،أیّ المؤمنین أکیس؟قال:أکثرهم للموت ذکرا، و أحسنهم له استعدادا یا أبا ذرّ إذا دخل النّور القلب انفسح القلب و استوسع،قلت:
فما علامه ذلک؟بأبی أنت و أمّی یا رسول اللّه؟قال:الإنابه إلی دار الخلود، و التّجافی عن دار الغرور،و الاستعداد للموت قبل نزوله.یا أبا ذرّ،اتّق اللّه و لا تری النّاس أنّک تخشی اللّه فیکرموک و قلبک فاجر.یا أبا ذرّ،إنّ للّه ملائکه قیاما من خیفته ما رفعوا رءوسهم حتّی ینفخ فی الصّور النّفخه الآخره فیقولون جمیعا:
سبحانک و بحمدک ما عبدناک کما ینبغی لک أن تعبد.یا أبا ذرّ،و لو کان لرجل عمل سبعین نبیّا لاستقلّ عمله من شدّه ما یری یومئذ،و لو أنّ دلوا صبّت من غسلین فی مطلع الشّمس لغلت منه جماجم من فی مغربها،و لو أنّ زفرات جهنّم زفرت لم یبق ملک مقرّب و لا نبیّ مرسل إلاّ خرّ جاثیا علی رکبتیه،یقول:ربّ نفسی نفسی حتّی ینسی إبراهیم إسحاق علیهما السّلام یقول:یا ربّ أنا خلیلک إبراهیم لا تنسنی،یا أبا ذرّ،لو أنّ امرأه من نساء أهل الجنّه اطّلعت من سماء الدّنیا فی لیله ظلماء لأضاءت لها الأرض أفضل ممّا یضیئ القمر لیله البدر،و لوجد ریح نشرها جمیع
ص:330
خاکش را بستر و آبش را پاکی قرار دادند.کتاب خدا را نشانه و دعا به درگاه خدا را روانداز گرفتند و به یکباره از دنیا بریدند.ای ابو ذر،همانا بذر آخرت،عمل صالح است و بذر دنیا مال و فرزند.ای ابو ذر،پروردگارم به من فرمود:به عزّت و شکوهم سوگند،عابدان چیزی همسان گریۀ به درگاه من نخواهند یافت و من برایشان در آن منزلگاه بلند مرتبه قصری می سازم که هیچ کس را در آن شرکتی نباشد.ابو ذر گفته که من عرض کردم:ای رسول خدا کدام مؤمنان زیرک ترند؟حضرت فرمودند:کسانی که مرگ را بیشتر یاد می کنند و نیکوتر آمادۀ مرگ می شوند.ای ابو ذر،وقتی نور به دل داخل شود قلب گشاده و گسترده می شود.من عرض کردم:پدر و مادرم به فدایت ای رسول خدا علامت آن چیست؟فرمودند:بازگشت به منزل جاودانگی،روی گردانی از منزل فریب و آماده شدن برای مرگ پیش از فرود آن.ای ابو ذر از خدا پروا کن و درحالی که دلت گنهکار است به مردم چنان نشان نده که از خداوند می هراسی تا تو را گرامی بدارند.ای ابو ذر همانا برای خداوند فرشتگانی از هراس او ایستا، هستند که سربلند نمی کنند تا آن گاه که نفخۀ پایانی در صور دمیده شود که در این هنگام همگی می گویند:منزّه تویی و سپاس برای تو است و ما چنان که سزاوارت است تو را بندگی نکردیم.و اگر مردی عمل هفتاد پیامبر را داشته باشد از دشواری آنچه در آن روز می بیند عملش را اندک می شمارد.و اگر سطلی از غسلین[چرکاب جهنم]در محلّ طلوع خورشید بریزند،جمجمه هایی در محل غروب به جوش می آید و اگر آه های دوزخ از درونش برآید هیچ فرشتۀ مقرّب و پیامبر فرستاده ای نمی ماند جز آن که بر زانو می افتد و می گوید:
پروردگارا من،من.چنان که ابراهیم،اسحاق علیه السّلام را فراموش می کند و می گوید:پروردگارا من خلیل تو ابراهیم هستم.مرا فراموش نکن.ای ابو ذر اگر زنی از زنان اهل بهشت در شبی تاریک به آسمان دنیا سربکشد زمین بهتر از آنچه ماه شب چهارده آن را روشن می کند، روشن می شود و همۀ اهل زمین بوی پراکنده شدۀ آن را درمی یابند.
ص:331
أهل الأرض،و لو أنّ ثوبا من ثیاب أهل الجنّه نشر الیوم فی الدّنیا لصعق من ینظر إلیه و ما حملته أبصارهم.یا أبا ذرّ،اخفض صوتک عند الجنائز،و عند القتال،و عند القرآن.یا أبا ذرّ،إذا تبعت جنازه فلیکن عقلک فیها مشغولا بالتّفکّر و الخشوع، و اعلم أنّک لا حق به.یا أبا ذرّ،اعلم أنّ کلّ شیء إذا فسد فالملح دواؤه،فإذا فسد الملح فلیس له دواء-«قال الشّیخ:هذا المثل لعلماء السّوء»و اعلم أنّ فیکم خلّتین:الضّحک من غیر عجب،و الکسل من غیر سهر.یا أبا ذرّ،رکعتان مقتصرتان فی تفکّر خیر من قیام لیله و القلب ساه.یا أبا ذرّ،الحقّ ثقیل مرّ، و الباطل خفیف حلو،و ربّ شهوه ساعه تورث حزنا طویلا.یا أبا ذرّ،لا یفقه الرّجل کلّ الفقه حتّی یری النّاس کلّهم فی جنب اللّه(تبارک و تعالی)أمثال الأباعر،ثمّ یرجع إلی نفسه فیکون هو أحقر حاقر لها یا أبا ذرّ،لا یصیب الرّجل حقیقه الإیمان حتّی یری النّاس کلّهم حمقاء فی دینهم عقلاء فی دنیاهم.یا أبا ذرّ، حاسب نفسک قبل أن تحاسب فانّه أهون لحسابک غدا،وزن نفسک قبل أن توزن، و تجهّز للعرض الأکبر یوم تعرض لا تخفی علی اللّه خافیه؛یا أبا ذرّ استح من اللّه، فإنّی و الّذی نفسی بیده لأظلّ حین أذهب إلی الغائط متقنّعا بثوبی أستحی من الملکین اللّذین معی.یا أبا ذرّ،أتحبّ أن تدخل الجنّه؟قلت:نعم فداک أبی قال:
فاقصر من الأمل،و اجعل الموت نصب عینیک،و استح من اللّه حقّ الحیاء.قال:
قلت یا رسول اللّه،کلّنا نستحی من اللّه.قال:لیس ذلک الحیاء،و لکنّ الحیاء من اللّه
ص:332
و اگر جامه ای از جامه های بهشت،امروز در این دنیا بیفتد هرکسی که به آن بنگرد.از هوش می رود و دیدگانش تاب دیدن آن را نخواهد داشت.ای ابو ذر صدایت را در کنار جنازه ها، هنگام جنگ و قرآن خواندن کوتاه کن.ای ابو ذر وقتی به دنبال جنازه ای می روی باید عقلت به اندیشه پرداخته و فروتنی پیشه سازی و بدانی که تو هم به او خواهی پیوست.ای ابو ذر بدان که هر چیزی وقتی خراب می شود،نمک دوای آن است و چون نمک خراب شود دیگر دوایی برایش نیست.-شیخ طوسی گفته است:این مثل برای بد عالمان است-و بدان که در میان شما دو خصلت است:خندیدن بدون شگفت زدگی و کسل بودن بدون شب زنده داری.ای ابو ذر دو رکعت نماز مختصر همراه با اندیشه،بهتر از یک شب به نماز ایستادن با قلب غافل است.
ای ابو ذر حقّ سنگین و تلخ و باطل سبک و شیرین است.و چه بسا یک ساعت هوسی که اندوهی دراز به جا می گذارد.ای ابو ذر هیچ مردی به راستی فقیه نمی شود مگر همۀ مردم را در پیشگاه خداوند همچون شتران ببیند.سپس به خودش بازگردد و خود را ناچیزترین آنها بداند.ای ابو ذر هیچ مردی به حقیقت ایمان نمی رسد مگر این که همۀ مردم را در دینشان احمق و در دنیایشان خردمند ببیند.ای ابو ذر از خودت حساب بکش پیش از آنکه به حساب کشیده شوی؛زیرا این کار حساب فردایت را آسان می کند.و خودت را وزن کن پیش از آن که وزنت کنند.و برای آن نمایش بزرگ آماده باش.روزی که عرضه می شوی و هیچ پنهانی بر خداوند نهان نمی ماند.از خداوند شرم کن؛زیرا من-سوگند به کسی که جانم در دست او است-وقتی برای قضای حاجت می روم جامه ام را از روی شرم از دو فرشته ای که با من هستند بر سرم می کشم.ای ابو ذر آیا دوست داری به بهشت بروی؟من عرض کردم:بله پدرم به فدایت.حضرت فرمودند:پس آرزویت را کوتاه کن و مرگ را در پیش چشم قرار بده و به راستی از خداوند شرم کن.من عرض کردم:ای رسول خدا ما همه از خداوند شرم می کنیم.
فرمودند:این شرم آن نیست که من می گویم.
ص:333
أن لا تنسی المقابر و البلی،و الجوف و ما وعی،و الرّأس و ما حوی،فمن أراد کرامه الآخره فلیدع زینه الدّنیا،فإذا کنت کذلک أصبت ولایه اللّه.یا أبا ذرّ،یکفی من الدّعاء مع البرّ ما یکفی الطّعام من الملح.یا أبا ذرّ،مثل الّذی یدعو بغیر عمل، کمثل الّذی یرمی بغیر وتر.یا أبا ذرّ،إنّ اللّه یصلح بصلاح العبد ولده و ولد ولده، و یحفظه فی دویرته و الدّور حوله ما دام فیهم.یا أبا ذرّ،إنّ ربّک(عزّ و جلّ)یباهی الملائکه بثلاثه نفر:رجل یصبح فی أرض فردا،فیؤذّن ثمّ یصلّی،فیقول ربّک للملائکه:انظروا إلی عبدی یصلّی و لا یراه أحد غیری؛فینزل سبعون ألف ملک یصلّون وراءه و یستغفرون له إلی الغد من ذلک الیوم،و رجل قام من اللّیل فصلّی وحده فسجد و نام و هو ساجد،فیقول اللّه(تعالی)انظروا إلی عبدی روحه عندی، و جسده ساجد،و رجل فی زحف فرّ أصحابه و ثبت هو و یقاتل حتّی یقتل.یا أبا ذرّ،ما من رجل یجعل جبهته فی بقعه من بقاع الأرض إلاّ شهدت له بها یوم القیامه،و ما من منزل نزله قوم إلاّ و أصبح ذلک المنزل یصلّی علیهم أو یلعنهم.یا أبا ذرّ،ما من صباح و لا رواح إلاّ و بقاع الأرض تنادی بعضها بعضا.یا جار،هل مرّ بک الیوم ذاکر للّه(تعالی)أو عبد وضع جبهته علیک ساجدا للّه؟فمن قائله:لا.و من قائله:نعم؛فإذا قالت:نعم؛اهتزّت انشرحت و تری أنّ لها الفضل علی جارتها.یا أبا ذرّ،إنّ اللّه(جلّ ثناؤه)لمّا خلق الأرض و خلق ما فیها من الشّجر،لم یکن فی الأرض شجره یأتیها بنو آدم إلاّ أصابوا منها منفعه،فلم تزل الأرض و الشّجر
ص:334
بلکه شرم از خداوند این است که گور و پوسیدن را و سینه و آنچه در آن است و سر و آنچه را گرد آورده است فراموش نکنی.که هرکس پاداش بزرگ می خواهد باید زینت دنیا را رها کند، که چون چنین باشی به ولایت و سرپرستی خدا می رسی،ای ابو ذر اندکی به همراه نیکی بس است.همان قدر از نمک که برای غذا بس است.ای ابو ذر حکایت کسی که بدون عمل دعا می کند همچون حکایت کسی است که بدون کمان تیر می اندازد.ای ابو ذر همانا خداوند به اندازۀ شایستگی بنده اش،فرزندان او و فرزندان فرزندانش را شایسته می کند و او را در خانۀ کوچکش در میان خانه های گرداگرد او تا وقتی در میان شان است نگاه می دارد.ای ابو ذر همانا پروردگار تو به جهت سه نفر به فرشتگان مباهات می کند:مردی که به تنهایی صبح می کند آن گاه اذان می گوید و نماز می گزارد پس پروردگارت می فرماید:بندۀ مرا بنگرید که نماز می گزارد و هیچ کس جز من او را نمی بیند.سپس هفتاد هزار فرشته فرود آمده پشت سرش نماز می گزارند و برایش آمرزش می خواهند تا فردای آن روز و مردی که به شب زنده داری برخاسته و به تنهایی نماز می گزارد و در سجده به خواب می رود که در این هنگام خداوند والا می فرماید:به بنده ام بنگرید که روحش نزد من است و جسمش در اطاعت از من به سجده رفته است.و مردی در میدان جنگ که یارانش گریخته اند ولی او پایداری کرده و جنگیده و کشته می شود.ای ابو ذر هیچ مردی پیشانی اش را بر جایی از زمین نمی گذارد مگر این که در روز قیامت برایش گواهی می دهد و هیچ منزلی نیست که گروهی در آن فرود آیند جز این که آن منزل یا بر ایشان صلوات می فرستد یا لعنتشان می کند.ای ابو ذر هیچ بامداد و شامگاهی نیست جز این که همه جای زمین همدیگر را به سخن می گیرند و می گویند:ای همسایه آیا امروز یادکنندۀ خدا بر تو گذشته یا بنده ای که پیشانی اش را برای سجده به خداوند والا بر تو نهاده باشد؟برخی می گویند:نه.و برخی می گویند:آری.و چون زمینی بگوید:بله،به خود می جنبد و شادمان می شود از این که می بیند بر همسایه اش برتری دارد.ای ابو ذر همانان وقتی خداوند شکوهمند زمین و درختانش را آفرید،هیچ درختی نبود که بهره ای برای فرزندان آدم نداشته باشد.و پیوسته زمین و درختان چنین بودند
ص:335
کذلک حتّی تکلّم فجره بنی آدم،و الکلمه العظیمه قولهم:اتّخذ اللّه ولدا؛فلمّا قالوها اقشعرّت الأرض و ذهبت منفعه الأشجار.یا أبا ذرّ،إنّ الأرض لتبکی علی المؤمن إذا مات أربعین صباحا.یا أبا ذرّ،إذا کان العبد فی أرض قیّ یعنی قفر فتوضّأ أو تیمّم ثمّ أذّن و أقام و صلّی،أمر اللّه(عزّ و جلّ)الملائکه فصفّوا خلفه صفّا لا یری طرفاه یرکعون برکوعه،و یسجدون بسجوده،و یؤمّنون علی دعائه.یا أبا ذرّ،من أقام و لم یؤذّن،لم یصلّ معه إلاّ ملکاه اللّذان معه.یا أبا ذرّ،ما من شابّ یدع للّه الدّنیا و لهوها،و أهرم شبابه فی طاعه اللّه،إلاّ أعطاه اللّه أجر اثنین و سبعین صدّیقا.یا أبا ذرّ،الذّاکر فی الغافلین کالمقاتل فی الفارّین.یا أبا ذرّ،الجلیس الصّالح خیر من الوحده،و الوحده خیر من جلیس السّوء،و إملاء الخیر خیر من السّکوت،و السّکوت خیر من إملاء الشّرّ.یا أبا ذرّ،لا تصاحب إلاّ مؤمنا،و لا یأکل طعامک إلاّ تقیّ،و لا تأکل طعام الفاسقین.یا أبا ذرّ،أطعم طعامک من تحبّه فی اللّه،و کل طعام من یحبّک فی اللّه(عزّ و جلّ).یا أبا ذرّ،إنّ اللّه(عزّ و جلّ)عند لسان کلّ قائل،فلیتّق اللّه امرؤ،و لیعلم ما یقول.یا أبا ذرّ،اترک فضول الکلام، و حسبک من الکلام ما تبلغ به حاجتک.یا أبا ذرّ،کفی بالمرء کذبا أن یحدّث بکلّ ما سمعه.یا أبا ذرّ،ما من شیء أحقّ بطول السّجن من اللّسان.یا أبا ذرّ،إنّ من إجلال اللّه(تعالی)إکرام العلم و العلماء،ذی الشّیبه المسلم،و إکرام حمله القرآن و أهله،و إکرام السّلطان المقسط.یا أبا ذرّ،من فرّ من رزقه کما یفرّ من الموت
ص:336
تا زمانی که گناهکاران فرزندان آدم به سخن درآمدند و آن سخن دهشتبار را به زبان آوردند.
آنان گفتند:خداوند فرزندی گرفته است.و چون چنین گفتند زمین بر خود لرزید و منافع درختان از میان رفت.ای ابو ذر زمین چهل بامداد بر مؤمن هنگام مرگش گریه می کند.ای ابو ذر وقتی بنده ای در زمینی بی آب و علف وضو بگیرد یا تیمم بکند سپس اذان و اقامه بگوید و به نماز بایستد خداوند به فرشتگان فرمان می دهد تا پشت سر او صف ببندند صفی که دو سویش دیده نشود تا با رکوعش به رکوع و با سجده اش به سجده بروند و بر دعایش آمین بگویند.ای ابو ذر هرکس اقامه بگوید و اذان نگوید جز دو فرشته ای که با اویند کسی با او نماز نمی گزارد.ای ابو ذر هر جوانی که دنیا و سرگرمی اش را به خاطر خدا ترک کند و جوانی اش را در فرمانبری از خداوند به پیری برساند.خداوند پاداش هفتاد و دو صدّیق را به او می دهد.ای ابو ذر ذکر گو در میان غافلان همچون جنگجو در میان گریختگان است.ای ابو ذر همنشین شایسته بهتر از تنهایی است و تنهایی بهتر از همنشین بد است.بیان نیکی بهتر از خاموشی و خاموش ماندن بهتر از بیان بدی است.ای ابو ذر جز با مؤمن همراه مشو.غذایت را جز به پرهیزگاران نخوران.و خودت هم غذای فاسقان را نخور.ای ابو ذر از غذایت به کسی بخوران که او را برای خدا دوست داری و از غذای کسی بخور که تو را برای خداوند دوست دارد.ای ابو ذر خداوند عزّتمند با زبان سخنگویان همراه است.پس مرد باید از خدا پروا کند و بداند که چه می گوید.ای ابو ذر زیاده گویی را ترک کن.از سخن گفتن،آنچه تو را به مقصودت برساند بس است.ای ابو ذر برای دروغ گویی مرد همان بس که هرچه را می شنود باز بگوید.ای ابو ذر هیچ چیزی همچون زبان سزاوار زندان دراز مدّت نیست.ای ابو ذر از بزرگداشت خداوند است،گرامیداشت علم و عالمان و ریش سفیدان مسلمان و حافظان و اهل قرآن و پادشاه دادگر.ای ابو ذر اگر کسی از روزی خودش بگریزد چنان که از مرگ می گریزد،
ص:337
لأدرکه رزقه کما یدرکه الموت.یا أبا ذرّ،ألا أعلّمک کلمات ینفعک اللّه(عزّ و جلّ) بهنّ؟قلت:بلی یا رسول اللّه.قال:احفظ اللّه یحفظک،احفظ اللّه تجده أمامک،تعرّف إلی اللّه فی الرّخاء یعرفک فی الشّدّه،و إذا سألت فاسأل اللّه(عزّ و جلّ)و إذا استعنت فاستعن باللّه،فقد جری القلم بما هو کائن إلی یوم القیامه،فلو أنّ الخلق کلّهم جهدوا أن ینفعوک بشیء لم یکتب لک ما قدروا علیه،و لو جهدوا أن یضرّوک بشیء لم یکتبه اللّه علیک ما قدروا علیه،فإن استطعت أن تعمل للّه(عزّ و جلّ) بالرّضا فی الیقین فافعل،و إن لم تستطع فإنّ فی الصّبر علی ما تکره خیرا کثیرا، و إنّ النّصر مع الصّبر،و الفرج مع الکرب، إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً [الانشراح(94):6].
یا أبا ذرّ،استغن بغناء اللّه یغنک اللّه.فقلت:و ما هو،یا رسول اللّه؟قال:غداء یوم و عشاء لیله،فمن قنع بما رزقه اللّه فهو أغنی النّاس.یا أبا ذرّ،إنّ اللّه(عزّ و جلّ) یقول:إنّی لست کل کلام الحکیم أتقبّل و لکن همّه و هواه فإن کان همّه و هواه فیما أحبّ و أرضی جعلت صمته حمدا لی و ذکرا و وقارا و إن لم یتکلّم.یا أبا ذرّ،إنّ اللّه (تبارک و تعالی)لا ینظر إلی صورکم و لا إلی أموالکم و لکن ینظر إلی قلوبکم و أعمالکم.یا أبا ذرّ،التّقوی التّقوی هاهنا التّقوی ها هنا و أشار إلی صدره.یا أبا ذرّ، أربع لا یصیبهنّ إلاّ مؤمن الصّمت و هو أوّل العباده،و التّواضع للّه(سبحانه)و ذکر اللّه(تعالی)فی کلّ حاله،و قلّه الشّیء؛یعنی قلّه المال.یا أبا ذرّ،همّ بالحسنه؛و إن لم تعملها،لکیلا تکتب من الغافلین.یا أبا ذرّ،من ملک ما بین فخذیه و بین لحییه
ص:338
روزی اش او را در می یابد همچنان که مرگ او را در خواهد یافت.ای ابو ذر آیا سخنانی به تو نیاموزم تا خداوند تو را به سبب آن ها بهره مند گردند؟من عرض کردم.چرا ای رسول خدا.
فرمود:خدا را به یاد داشته باش تا خداوند تو را به یاد داشته باشد.خداوند را به یاد داشته باش تا او را پیشاپیش خود بیابی.در راحتی خودت را با خداوند آشنا کن تا او در سختی خودش را با تو آشنا کند.اگر چیزی می خواهی از خدا بخواه و اگر یاری می جویی از خدا بجوی،که آنچه تا روز قیامت خواهد شد به قلم آمده است.اگر همۀ آفریدگان بکوشند در چیزی که برایت نوشته نشده به تو سودی برسانند،نخواهند توانست و اگر در چیزی که خداوند برایت ننوشته است بکوشند که به تو زیانی برسانند باز هم نخواهند توانست.پس اگر توانستی که با خرسندی و یقین برای خدا کار کنی بکن و اگر نتوانستی در شکیبایی بر آنچه نمی پسندی نیز خیر فراوانی است.که پیروزی به همراه شکیبایی و گشایش به همراه گرفتاری است.«و بی گمان،با دشواری،آسانی همراه است».[انشراح(94):آیۀ 6]ای ابو ذر با غنای خداوند بی نیازی بجو تا خداوند بی نیازت کند.من عرض کردم:ای رسول خدا آن چیست؟فرمودند:
صبحانۀ روز و شام شب.هرکس به آنچه خداوند روزی اش کرده قناعت کند توانگرترین مردمان است.ای ابو ذر خداوند پاک و والا می فرماید:من همۀ سخنان حکیم را نمی پذیرم، بلکه به اندیشه و هوس انگیزه اش می نگرم.اگر اندیشه و انگیزه اش در چیزی باشد که من دوست دارم و می پسندم،سکوتش را سپاس و یاد خودم و متانت[او]قرار می دهم اگرچه خودش به سخن در نیاید.ای ابو ذر خداوند پاک و والا به چهره و مالتان نمی نگرد بلکه به دل و عملتان می نگرد.ای ابو ذر پرهیزکار را دریاب که جایگاهش این جا است.دو را رها کنید تا با هم آشتی کنند.ای ابو ذر!تقوی در اینجاست،تقوا در اینجاست-و حضرت اشاره به سینۀ مبارک خود کرد-.ای ابو ذر!چهار ویژگی است که جز مؤمن به آنها دست نمی یابد:خاموشی و آن اوّل عبادت به شمار می آید و فروتنی و خاکساری در پیشگاه خداوند متعال و به یاد خدا بودن در هر شرایطی و اندک چیزی-یعنی کمی مال و منال-.ای ابو ذر!قصد کار نیک کن هر چند موفّق به انجام آن نشوی ولی(چون نیّت کار خیر کرده ای)در شمار اهل غفلت قرار نمی گیری.ای ابو ذر!کسی که مراقب باشد و تسلّط یابد بر آنچه در میان ران های اوست-یعنی فرج خود-و آنچه در میان ریش او قرار گرفته-یعنی زبان خود-و آن دو را از حرام نگاه دارد وارد بهشت خواهد شد.
ص:339
دخل الجنّه.قلت:یا رسول اللّه،إنّا لنؤخذ بما تنطق به ألسنتنا؟قال:یا أبا ذرّ،و هل یکبّ النّاس علی مناخرهم فی النّار إلاّ حصائد ألسنتهم،إنّک لا تزال سالما ما سکتّ،فإذا تکلّمت کتب لک أو علیک.یا أبا ذرّ،إنّ الرّجل یتکلّم بالکلمه من رضوان اللّه(جلّ ثناؤه)فیکتب له بها رضوانه إلی یوم القیامه،یا أبا ذرّ،إنّ الرّجل یتکلّم بالکلمه فی المجلس لیضحکهم بها فیهوی فی جهنّم ما بین السّماء و الأرض.یا أبا ذرّ،ویل للّذی یحدّث فیکذب لیضحک القوم،ویل له،ویل له، ویل له،یا أبا ذرّ،من صمت نجا،فعلیک بالصّدق،و لا تخرجنّ من فیک کذبه أبدا.
قلت:یا رسول اللّه،فما توبه الرّجل الّذی یکذب متعمّدا؟فقال الاستغفار، و صلوات الخمس تغسل ذلک.یا أبا ذرّ،إیّاک و الغیبه،فإنّ الغیبه أشدّ من الزّنا.
قلت:یا رسول اللّه،و ما ذاک بأبی أنت و أمّی؟قال:لأنّ الرّجل یزنی فیتوب إلی اللّه فیتوب اللّه علیه،و الغیبه لا تغفر حتّی یغفرها صاحبها.یا أبا ذرّ،سباب المسلم فسوق،و قتاله کفر،و أکل لحمه من معاصی اللّه،و حرمه ماله کحرمه دمه.قلت:یا رسول اللّه،و ما الغیبه؟قال:ذکرک أخاک بما یکره.قلت:یا رسول اللّه،فإن کان فیه ذاک الّذی یذکر به.قال:اعلم أنّک إذا ذکرته بما هو فیه فقد اغتبته،و إذا ذکرته بما لیس فیه فقد بهتّه.یا أبا ذرّ،من ذبّ عن أخیه المؤمن الغیبه کان حقّا علی اللّه(عزّ و جلّ)أن یعتقه من النّار.یا أبا ذرّ،من اغتیب عنده أخوه المسلم و هو یستطیع نصره فنصره،نصره اللّه(عزّ و جلّ)فی الدّنیا و الآخره فإن خذله و هو یستطیع
ص:340
ابو ذر پرسید:یا رسول اللّه،آیا دربارۀ آنچه بر زبان می آوریم مورد مؤاخذه قرار خواهیم گرفت؟پیامبر صلّی اللّه علیه و اله فرمود:ای ابو ذر!مگر مردم را غیر از درو کرده های زبانهای ایشان بر روی آتش جهنم سرازیر می کند؟!تا زمانی که تو سکوت اختیار کرده ای در سلامتی همیشگی به سر می بری و همین که لب گشودی اگر سخن نیکی بر زبان راندی برای تو ثواب و پاداش نوشته می شود و اگر سخن زشتی گفتی بر تو گناه ثبت خواهد شد.ای ابو ذر!به درستی که شخصی در مجلس سخنانی می گوید تا اهل مجلس را بخنداند به خاطر همین کارش در طبقات جهنم که به اندازۀ فاصلۀ زمین و آسمان است فرو می رود.ای ابو ذر!وای بر کسی که سخن دروغ بر زبان آورد تا گروهی را بخنداند،وای بر چنین کسی!وای بر چنین کسی!
ای ابو ذر!هرکس خاموشی گزید نجات یافت؛پس راستگویی پیشه کن و هرگز از دهان خود دروغی صادر مکن.ابو ذر پرسید:یا رسول اللّه،توبۀ کسی که از روی عمد دروغ گوید چیست؟پیامبر صلّی اللّه علیه و اله فرمود:استغفار کردن و نمازهای پنجگانه را خواندن این گناه را می شوید و پاک می سازد.ای ابو ذر!از غیبت بپرهیز که به طور قطع غیبت بدتر از زنا است.پرسیدم:پدر و مادرم فدایت،این چگونه قابل تصوّر است؟پیامبر صلّی اللّه علیه و اله فرمود:برای اینکه زناکار توبه می کند،خداوند توبه اش را می پذیرد ولی اگر غیبت کننده توبه کند خداوند نمی پذیرد تا اینکه صاحب حق آن را حلال نماید.ای ابو ذر!دشنام دادن به مسلمان فسق و گناه است و با مسلمان جنگ کردن کفر به شمار می آید و گوشت مسلمان را خوردن(یعنی غیبت کردن او)معصیت کردن خداست و حرمت مال او مثل حرمت خون اوست.عرض کردم:ای پیامبر خدا،غیبت چیست؟برادر خود را طوری یاد کنی که خوشایندش نیست.گفتم:اگر آن عیب در آن شخص وجود داشته باشد چگونه است؟فرمود:اگر آن عیب در او باشد آن غیبت به شمار می آید و اگر چنین عیبی در او نباشد به طور قطع تهمت است.ای ابو ذر!هرکه از برادر مسلمان خود دفاع نماید و غیبت را از او دفع کند بر خداوند عزّتمند لازم است او را از آتش جهنم آزاد نماید.ای ابو ذر!کسی که در نزد او غیبت مسلمانی به میان می آید و او توانایی دفاع و یاری غیبت شونده را دارد و او را یاری می کند،خداوند عزّتمند در دنیا و آخرت او را یاری خواهد کرد و اگر توانایی یاری را دارد
ص:341
نصره خذله اللّه فی الدّنیا و الآخره.یا أبا ذرّ،لا یدخل الجنّه قتّات.قلت:و ما القتّات؟قال:النّمّام.یا أبا ذرّ،صاحب النّمیمه لا یستریح من عذاب اللّه(عزّ و جلّ) فی الآخره.یا أبا ذرّ،من کان ذا وجهین و لسانین فی الدّنیا،فهو ذو لسانین فی النّار.یا أبا ذرّ،المجالس بالأمانه،و إفشاءک سرّ أخیک خیانه فاجتنب ذلک، و اجتنب مجلس العشیره.یا أبا ذرّ،تعرض أعمال أهل الدّنیا علی اللّه من الجمعه إلی الجمعه فی یوم الإثنین و الخمیس.یغفر لکلّ عبد مؤمن إلاّ عبدا کان بینه و بین أخیه شحناء،فیقال:اترکوا عمل هذین حتّی یصطلحا.یا أبا ذرّ،إیّاک و الهجران لأخیک المؤمن،فإنّ العمل لا یتقبّل مع الهجران.یا أبا ذرّ،من أحبّ أن یتمثّل له الرّجال قیاما فلیتبوّأ مقعده من النّار.یا أبا ذرّ،من مات و فی قلبه مثقال ذرّه من کبر،لم یجد رائحه الجنّه إلاّ أن یتوب قبل ذلک.فقال:یا رسول اللّه،إنّی لیعجبنی الجمال حتّی وددت أنّ علاقه سوطی و قبال نعلی حسن،فهل ترهب علی ذلک؟ فقال:کیف تجد قلبک؟قال:أجده عارفا للحقّ مطمئنّا إلیه.قال:لیس ذلک بالکبر و لکنّ الکبر،أن تترک الحقّ و تتجاوزه إلی غیره،و تنظر إلی النّاس فلا تری أحدا عرضه کعرضک و لا دمه کدمک.یا أبا ذرّ،أکثر من یدخل النّار المستکبرون،فقال رجل:و هل ینجو من الکبر أحد،یا رسول اللّه؟قال:نعم،من لبس الصّوف،و رکب الحمار،و حلب العنز،و جالس المساکین.یا أبا ذرّ،من حمل بضاعته،فقد برئ من الکبر؛یعنی ما یشتری من السّوق.یا أبا ذرّ،من جرّ ثوبه خیلاء،لم ینظر اللّه
ص:342
ولی یاری نکند،خداوند نیز در دنیا و آخرت او را یاری نخواهد کرد.
ای ابو ذر!قتّات داخل بهشت نمی شود.پرسیدم:قتّات کیست؟فرمود:سخن چین است.ای ابو ذر!سخن چین در آخرت از عذاب الهی راحتی نخواهد یافت.ای ابو ذر!هرکه در دنیا دو رو و دو زبان باشد پس در آتش جهنم نیز دو زبان خواهد بود.
ای ابو ذر!مجالس به امانت است(نباید سخنان مطرح شده در آنجا که احتمال ضرر به کسی را دارد در جایی نقل شود)و افشا کردن رازی که برادر مسلمان آن را با تو در میان گذاشته، خیانت است پس از این خیانت برحذر باشد و از مجلس خویشاوندان(که در آنجا غیبت و تهمت و سخن چینی می شود)دوری کن.ای ابو ذر!از جمعه تا جمعه،روزهای دوشنبه و پنج شنبه اعمال اهل دنیا به خداوند متعال تقدیم می شود و بندۀ مؤمن مورد مغفرت قرار می گیرد مگر بنده ای که بین او و برادرش کینه و کدورتی باشد.پس می گویند:عمل این دو مؤمن را واگذارید تا اینکه با هم آشتی نمایند و کدورت ها را دور ریزند.
؛زیرا با جدایی عمل پذیرفته نیست.ای ابو ذر هرکس دوست داشته باشد که مردم در برابرش بایستند درحالی که خودش نشسته است باید نشیمنگاهش را از آتش پر کند.ای ابو ذر هر کس بمیرد و به اندازۀ ذرّه ای،کبر در دلش باشد بوی بهشت را نمی یابد مگر اینکه پیش از آن توبه کرده باشد.مردی گفت:ای رسول خدا من زیبایی را دوست دارم.حتی دوست دارم بند تازیانه و کفشم زیبا باشند.آیا از این موضوع برایم بیمناک می شوی؟حضرت فرمودند:دلت چگونه است؟او گفت:دلم را عارف به حقّ و مطمئن به او می یابم.حضرت فرمودند:این کبر نیست.کبر این است که حق را ترک کنی و از حق به چیز دیگری درگذری و چنان به مردم بنگری که گویا آبروی هیچ کس همچون آبروی خودت و خون هیچ کس همچون خون خودت نیست.ای ابو ذر بیشتر کسانی که به دوزخ می روند فخرفروشان اند.مردی گفت:ای رسول خدا آیا کسی از کبر نجات می یابد؟حضرت فرمودند:بله با پشمینه پوشیدن و سوار شدن بر الاغ و دوشیدن بز و نشست و برخاست با بیچارگان.ای ابو ذر هرکس کالایش را خودش بردارد از کبر دور است.یعنی آنچه را از بازار می خرد.ای ابو ذر هرکس که جامه اش را با تکبر به دنبال بکشد خداوند والا تا روز قیامت به او نمی نگرد.
ص:343
(عزّ و جلّ)إلیه یوم القیامه.یا أبا ذرّ،إزره المؤمن إلی أنصاف ساقیه،و لا جناح علیه فیما بینه و بین الکعبه.یا أبا ذرّ،من رفع ذیله،و خصف نعله،و عفّر وجهه،فقد برئ من الکبر.یا أبا ذرّ،من کان له قمیصان فلیلبس أحدهما و لیکن الآخر لأخیه.
یا أبا ذرّ،سیکون ناس من أمّتی یولدون فی النّعیم و یغذّون به،همّتهم ألوان الطّعام و الشّراب،و یمدحون بالقول،أولئک شرار أمّتی.یا أبا ذرّ،من ترک لبس الجمال، و هو یقدر علیه تواضعا للّه(عزّ و جلّ)کساه اللّه حلّه الکرامه.یا أبا ذرّ،طوبی لمن تواضع للّه(تعالی)فی غیر منقصه،و أذلّ نفسه فی غیر مسکنه،و أنفق مالا جمعه فی غیر معصیه،و رحم أهل الذّلّ و المسکنه،و خالط أهل الفقه و الحکمه؛طوبی لمن صلحت سریرته،و حسنت علانیته،و عزل عن النّاس شرّه؛طوبی لمن عمل بعلمه،و أنفق الفضل من ماله،و أمسک الفضل من قوله.یا أبا ذرّ،البس الخشن من اللّباس،و الصّفیق من الثّیاب،لئلاّ یجد الفخر فیک مسلکا.یا أبا ذرّ،یکون فی آخر الزّمان قوم یلبسون الصّوف فی صیفهم و شتائهم،یرون أنّ لهم الفضل بذلک علی غیرهم،أولئک یلعنهم ملائکه السّماوات و الأرض.یا أبا ذرّ،ألا أخبرک بأهل الجنّه،قلت:بلی یا رسول اللّه.قال:کلّ أشعث أغبر ذی طمرین لا یؤبه به لو أقسم علی اللّه لأبرّه.
1163-2- قال أبو ذرّ و دخلت یوما علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و هو فی المسجد جالس وحده،فاغتنمت وحدته فقال لی:یا أبا ذرّ،إنّ للمسجد تحیّه.قلت:و ما
ص:344
ای ابو ذر پوشش مؤمن تا نیمه های ساق است و عیبی ندارد جامه ای دیگر بپوشد که میان آنجا و قوزک پایش باشد.ای ابو ذر هرکس جامه اش را وصله بزند و کفشش را تعمیر کند و صورتش را خاک آلوده کند از کبر دور است.ای ابو ذر هرکس دو پیراهن داشته باشد باید یکی را بپوشد و دیگری را برای برادرش بگذارد.ای ابو ذر در امّتم مردمانی خواهند بود که در میان نعمتها به دنیا می آیند و از آنها می خورند.اندیشه شان خوراک و پوشاک رنگین است و به سخن گفتن ستایش می شوند.آنان بدترین مردمان امّتم هستند.ای ابو ذر هرکس با وجود توانایی بر زیبا پوشیدن به خاطر فروتنی برای خداوند آن را ترک کند،خداوند از زینت های بزرگواری او را می پوشاند.ای ابو ذر خوشا حال کسی که برای خدا فروتنی نماید نه اینکه از روی کمبود(دنیایی و دینی)فروتنی کند و ذلیل گرداند نفس خود را و این حالت به خاطر نیاز نباشد و اندوخته ای را که نه از گناه به دست آورده ببخشد و با بیچارگان مهرورزی کند و با اهل فقه و حکمت بیامیزد.خوشا کسی که درونش شایسته و بیرونش نیکو باشد و بدی اش را از مردم برکنار دارد.خوشا کسی که به علمش عمل کند و زیادی مالش را ببخشد و از زیاده گویی دریغ کند.ای ابو ذر جامه های زبر و ضخیم بپوش تا فخر در تو راهی نیابد.ای ابو ذر در آخر الزمان مردمانی در تابستان و زمستانشان پشمینه می پوشند درحالی که می پندارند به این سبب بر دیگران برترند.آنان کسانی هستند که فرشتگان آسمانها و زمین لعنتشان می کنند.ای ابو ذر آیا تو را از اهل بهشت خبر ندهم؟من عرض کردم:چرا ای رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله،فرمودند:هر ژولیدۀ خاک آلود ژنده پوشی که به او اعتنا نمی شود اگر برای چیزی به خداوند سوگند یاد کند،خداوند آن را ادا می کند.
[1163]2-ابو ذر-خدایش بیامرزد-گفت:روزی به نزد رسول خدا رفتم درحالی که به تنهایی در مسجد نشسته بود.فرصت تنهایی شان را غنیمت شمردم و حضرت فرمودند:ای ابو ذر همانا برای هر مسجد هدیه ای است.من عرض کردم:
ص:345
تحیّته؟قال:رکعتان ترکعهما.ثمّ التفتّ إلیه فقلت:یا رسول اللّه،إنّک أمرتنی بالصّلاه،فما الصّلاه،قال:خیر موضوع،فمن شاء أقلّ،و من شاء أکثر.قلت:یا رسول اللّه،أیّ الأعمال أحبّ إلی اللّه(عزّ و جلّ)؟قال:إیمان باللّه،ثمّ الجهاد فی سبیله.قلت:یا رسول اللّه،أیّ المؤمنین أکملهم إیمانا؟قال:أحسنهم خلقا.قلت:
و أیّ المؤمنین أفضل؟قال:من سلم المسلمون من یده و لسانه.قلت:و أیّ الهجره أفضل؟قال:من هجر السّوء.قلت:فأیّ اللّیل أفضل؟قال:جوف اللّیل الغابر.
قلت:فأیّ الصّلاه أفضل؟قال:طول القنوت.قلت:فأیّ الصّدقه أفضل؟قال:جهد من مقلّ إلی فقیر فی سرّ.قلت:فما الصّوم؟قال:فرض مجز و عند اللّه أضعاف ذلک.قلت:فأیّ الزکاه أفضل؟قال:أعلاها ثمنا،و أنفسها عند أهلها.قلت:فأیّ الجهاد أفضل؟قال:من عقر جواده،و أهرق دمه.قلت:و أیّ آیه أنزلها اللّه علیک أعظم.قال:آیه الکرسیّ.قلت:یا رسول اللّه،فما کانت صحف إبراهیم علیه السّلام؟قال:
کانت أمثالا کلّها و کان فیها.أیّها الملک المسلّط المبتلی،إنّی لم أبعثک لتجمع الدّنیا بعضها إلی بعض،و لکن بعثتک لتردّ عنّی دعوه المظلوم،فإنّی لا أردّها و إن کانت من کافر او فاجر فجوره علی نفسه،و کان فیها أمثالّ و علی العاقل ما لم یکن مغلوبا علی عقله أن یکون له أربع ساعات ساعه یناجی فیها ربّه،(عزّ و جلّ) و ساعه یتفکّر فیما صنع اللّه(عزّ و جلّ)و ساعه یحاسب فیها نفسه فیما قدّم و أخّر، و ساعه یخلو فیها بحاجته من الحلال فی المطعم و المشرب،و علی العاقل أن لا
ص:346
ای رسول خدا هدیۀ به مسجد چیست؟فرمودند:دو رکعت نماز.سپس من گفتم:ای رسول خدا مرا به نماز فرمان دادی،اما نماز چیست؟فرمودند:کرداری نیکو است که هرکس خواهد کم کند و هرکه خواهد بیفزاید.گفتم:کدام کارها نزد خداوند محبوب تر است؟ فرمودند:ایمان به خدا و سپس جهاد در راه او.من عرض کردم:ای رسول خدا کدام یک از مؤمنان کامل ترین ایمان را دارند؟فرمودند:خوش اخلاق ترین شان.من عرض کردم:کدام مؤمن با فضیلت تر است؟فرمودند:هرکس که مسلمانان از دست و زبانش آسوده باشند.من عرض کردم:هجرت چه کسی برتر است؟فرمودند:هرکس که از بدی دوری گزیند.من عرض کردم:کدام شب با فضیلت تر است؟فرمودند:میانۀ شب سپری شده.من عرض کردم:
کدام نماز با فضیلت تر است؟فرمودند:[نماز با]قنوت طولانی.من عرض کردم:کدام صدقه با فضیلت تر است؟فرمودند:کوشش نهان بینوا برای فقیر.من عرض کردم:کدام روزه با فضیلت تر است؟فرمودند:واجب به کفایت که نزد خداوند چندین برابر می شود.من عرض کردم:کدام زکات با فضیلت تر است؟فرمودند:بالا قیمت ترین و نفیس ترین شان.من عرض کردم:کدام جهاد برتر است؟فرمودند:جهاد کسی که پاهای اسبش قطع شده و خون خودش ریخته شده باشد.من عرض کردم:کدام آیه ای که خداوند بر تو نازل کرده،بزرگ تر است؟ فرمودند:آیه الکرسی.من گفتم:ای رسول خدا صحف ابراهیم چه بوده است؟فرمودند:همۀ آن مثل بود.و از جمله چنین بود:هان ای پادشاه چیره گر آزموده،من تو را برنیانگیختم که دنیا را گردآوری.بلکه تو را برانگیختم تا فریاد ستمدیده را از من بازداری؛زیرا من فریاد مظلوم را ردّ نمی کنم اگرچه از کافر یا گناهکاری باشد که به زیان خودش گناه کرده است.در آن مثالها و حکایتهایی است و بر خردمند است که تا بر عقلش چیره نشده است،ساعاتی داشته باشد:
ساعتی که با پروردگارش راز و نیاز کند و ساعتی که در سازه های خداوند بیاندیشد ساعتی که خودش را دربارۀ آنچه کرده و خواهد کرد به حساب بکشد و ساعتی که در آن نیازهای حلالش را از خوردن و نوشیدن برآورد و بر خردمند است که جز در سه موضوع کوچ کننده نباشد:
ص:347
یکون ظاعنا إلاّ فی ثلاث:تزوّد لمعاد،أو مرمّه لمعاش،أو لذّه فی غیر محرّم؛ و علی العاقل أن یکون بصیرا بزمانه،مقبلا علی شأنه،حافظا للسانه،فإنّ من حسب کلامه من عمله قلّ کلامه إلاّ فیما یعنیه،قلت:یا رسول اللّه،فما کانت صحف موسی علیه السّلام قال:کانت عبرا کلّها،و فیها:عجب لمن أیقن بالنّار لم یضحک، عجب لمن أیقن بالموت کیف یفرح،عجب لمن أبصر الدّنیا و تقلّبها بأهلها حالا بعد حال ثمّ هو یطمئنّ إلیها،عجب لمن أیقن بالحساب ثمّ لم یعمل!قلت:یا رسول اللّه،فهل فی الدّنیا،شیء ممّا کان فی صحف إبراهیم و موسی علیهما السّلام ممّا أنزل علیک؟قال:یا أبا ذرّ،اقرأ قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکّی* وَ ذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلّی* بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیاهَ الدُّنْیا* وَ الْآخِرَهُ خَیْرٌ وَ أَبْقی* إِنَّ هذا لَفِی الصُّحُفِ الْأُولی* صُحُفِ إِبْراهِیمَ وَ مُوسی [الاعلی(87):14-19]قلت:یا رسول اللّه،أوصنی.قال:
أوصیک بتقوی اللّه،فإنّه رأس امرک کلّه.فقلت:یا رسول اللّه،زدنی.قال:علیک بتلاوه القرآن،و ذکر اللّه فإنّه ذکر لک فی السّماء،و نور لک فی الأرض.قلت:یا رسول اللّه،زدنی.قال:علیک بالجهاد،فإنّه رهبانیّه أمّتی.قلت:یا رسول اللّه زدنی.قال:علیک بالصّمت إلاّ من خیر فإنّه مطرد الشّیطان عنک،و عون لک علی أمور دینک.قلت:یا رسول اللّه زدنی.قال:إیّاک و کثره الضّحک،فإنّه یمیت القلب، و یذهب بنور الوجه.قلت:زدنی.قال:انظر إلی من هو تحتک،و لا تنظر إلی من هو فوقک،فإنّه أجدر أن لا تزدری نعمه اللّه علیک.قلت:یا رسول اللّه زدنی.قال:
ص:348
توشه برگرفتن برای معاد یا برای معاش و یا لذتی در غیر حرام.و بر خردمند است که بینای به زمان خود،مشغول به کار خود و نگاهدارندۀ زبانش باشد؛زیرا هرکس که گفتارش را با کردارش بسنجد جز در آن چه به او مربوط است،سخن نمی گوید.من عرض کردم:ای رسول خدا صحف موسی علیه السّلام چیست؟فرمودند:همۀ آن پند بود و از جمله چنین آمده است:شگفتا از کسی که به دوزخ یقین دارد که برای چه می خندد.شگفتا بر کسی که به مرگ یقین دارد که چگونه می تواند شاد باشد شگفتا بر کسی که دنیا و دگرگونی آن به آنش دربارۀ اهلش را می بیند و سپس به آن اطمینان می کند.شگفتا بر کسی که به حساب رسی یقین دارد ولی عمل [نیکو]نمی کند.من عرض کردم:ای رسول خدا آیا در دنیا چیزی از آنچه در صحف ابراهیم و موسی علیهما السّلام بود بر شما نازل شده است؟فرمودند:ای ابو ذر این آیه ها را بخوان:«کسی که تزکیه کند مسلّما رستگار می شود و نام پروردگارش را به یاد آورد و نماز برپا دارد.ولی شما زندگی دنیا را ترجیح می دهید.درحالی که آخرت بهتر و پاینده تر است.این در کتاب پیشینیان گفته شده است در کتاب های ابراهیم و موسی»[اعلی(87):آیات 14 و 19]من گفتم:ای رسول خدا به من سفارشی بفرما فرمودند:تو را به پروای از خدا سفارش می کنم؛ زیرا آن در رأس همۀ کارها است.من عرض کردم:ای رسول خدا بیشتر بفرمایید.فرمودند:بر تو باد قرآن خواندن و یاد خداوند عزّتمند؛زیرا که آن یاد تو در آسمان و نورت در زمین است.
من عرض کردم:ای رسول خدا بیشتر بفرمایید فرمودند:بر تو باد جهاد؛زیرا جهاد رهبانیت امت من است.من عرض کردم:ای رسول خدا بیشتر بفرمایید.فرمودند:بر تو باد سکوت، مگر در نیکی؛زیرا سکوت،شیطان را از تو می راند و بر امور دینت یاوری می کند.من عرض کردم:ای رسول خدا بیشتر بفرمایید.فرمودند:از خندۀ بسیار پرهیز کن؛زیرا خندۀ بسیار دل را می میراند و نور چهره را می برد.من عرض کردم:ای رسول خدا بیشتر بفرمایید.فرمودند:
به کسانی که پایین تر از تو هستند نگاه کن نه به کسانی که بالاتر از تواند؛زیرا شایسته است که نعمت خداوند بر خودت را کوچک نشماری.من عرض کردم:ای رسول خدا بیشتر بفرمایید.فرمودند:
ص:349
صل قرابتک،و إن قطعوک،و أحبّ المساکین،و أکثر مجالستهم.قلت:یا رسول اللّه زدنی.قال:قل الحقّ و إن کان مرّا.قلت:یا رسول اللّه زدنی.قال:لا تخف فی اللّه لومه لائم.قلت:یا رسول اللّه زدنی.قال:یا أبا ذرّ،لیحجزک عن النّاس ما تعرف من نفسک،و لا تجد علیهم فیما تأتی.ثمّ قال:کفی بالرّجل عیبا أن یعرف من النّاس ما یجهل من نفسه،و یجد علیهم فیما یأتی.قال:ثمّ ضرب علی صدری، و قال:یا أبا ذرّ،لا عقل کالتّدبیر،و لا ورع کالکفّ،و لا حسب کحسن الخلق.
1164-3- عن جعفر بن محمّد،عن أبیه،محمّد بن علیّ،عن أبیه،علیّ بن الحسین،عن أبیه الحسین بن علیّ،عن أبیه أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله إنّ اللّه خلق العقل من نور مخزون مکنون،فی سابق علمه الّذی لم یطّلع علیه نبیّ مرسل و لا ملک مقرّب،فجعل العلم نفسه،و الفهم روحه، و الزّهد رأسه،و الحیاء عینیه،و الحکمه لسانه،و الرّأفه همّه،و الرّحمه قلبه،ثمّ حشاه و قوّاه بعشره أشیاء:بالیقین و الإیمان،و التّصدیق،و السّکینه،و الإخلاص، و الرّفق،و العطیّه،و القناعه،و التّسلیم،و الشّکر.ثمّ قال(عزّ و جلّ):أدبر فأدبر.ثمّ قال له:أقبل فأقبل.ثمّ قال له:تکلّم.فقال:الحمد للّه الّذی لیس له ضدّ و لا ندّ،و لا شبه و لا شبیه،و لا کفو و لا عدیل،و لا مثل و لا مثیل،الّذی کلّ شیء لعظمته، خاضع ذلیل.فقال:الرّبّ(تبارک و تعالی)و عزّتی و جلالی،ما خلقت خلقا أحسن منک،و لا أطوع لی منک،و لا أرفع منک،و لا أشرف منک،و لا أعزّ منک،بک أوحّد،
ص:350
با خویشانت بپیوند اگرچه آنان از تو ببرند.بیچارگان را دوست داشته باش و بسیار با ایشان بنشین.عرض داشتم:ای رسول خدا بیفزا.فرمود:حقیقت را بگو اگرچه تلخ باشد.گفتم:ای پیامبر خدا بیفزا.فرمود:در راه خدا از ملامت هیچ ملامتگری نهراس.من عرض کردم:ای رسول خدا بیشتر بفرمایید.فرمودند:ای ابو ذر باید با آنچه از خودت می دانی از مردم دست بداری و در آنچه انجام می دهی بر آنان خشمگین نشوی.برای مرد همین عیب بس که در مردمان چیز ببیند که در خودش نمی بیند و در آنچه انجام می دهد بر آنان خشمگین شود.
پیامبر سپس بر سینۀ من زدند و فرمودند:ای ابو ذر!هیچ عقلی همچون تدبیر و هیچ تقوایی همچون خود نگهداری و هیچ ارزشی همچون خوش اخلاقی نیست.
[1164]3-از حضرت صادق علیه السّلام به نقل از پدرانش از علی علیه السّلام روایت شده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:همانا خداوند پاک و فرازمند عقل را از نور ذخیره و حفاظت شده آفرید،در علم پیشین خود که هیچ پیامبر و فرشتۀ مقرّبی بر آن آگاه نیست.آنگاه علم را جان او،فهم را روح، پارسایی را سر،شرم را چشم،حکمت را زبان،مهربانی را اندیشه و دلسوزی را قلب او قرار داد.سپس او را با ده چیز پر و تقویت کرد:یقین،ایمان،پذیرش،آرامش،اخلاص،مهربانی، هدیه،قناعت،تسلیم و شکر.سپس به او فرمود:پشت کن و او پشت کرد.سپس فرمود:پیش بیا و او پیش آمد.سپس فرمود:سخن بگو.و او گفت:سپاس خداوندی را است که ضدّ و ندّ [همتا]و همانند و مانند و هم طراز و معادل و هم اندازه و برابر ندارد.کسی که هرچیزی در برابر بزرگی اش فروتن و خوار است.در این هنگام پروردگار پاک و والا فرمود:«به عزّت و شکوهم سوگند آفریده ای نیکوتر از تو نیافریده ام.و نه فرمانبرتر و برتر و شریف تر و گرامی تر از تو به سبب تو است که من یکتا شمرده می شوم.
ص:351
و بک أحاسب،و بک أدعی،و بک أرتجی،و بک أتّقی،و بک أخاف،و بک أحذر،و بک الذّنب،و بک العقاب؛فخرّ العقل عند ذلک ساجدا،و کان فی سجوده ألف عام.فقال الرّبّ(تبارک و تعالی):بعد ذلک:ارفع رأسک،و سل تعط و اشفع تشفّع؛فرفع العقل رأسه فقال:إلهی،أسألک أن تشفّعنی فیمن جعلتنی فیه.فقال اللّه(جلّ جلاله) لملائکته:أشهدوا أنّی شفّعته فیمن خلقته فیه.
ص:352
و به سبب تو است که من حسابرسی می کنم.با تو خوانده می شوم و با تو به من امیدوار می شوند.با تو از من پروا می کنند و با تو از من می هراسند با تو از من حذر می کنند و گناه و عقاب به سبب تو است.در این هنگام عقل به سجده بر زمین افتاد و هزار سال در سجده بود.و پس از آن پروردگار پاک و والا فرمود:سر بلند کن و بخواه تا داده شوی و شفاعت کن تا پذیرفته شوی.و عقل سر بلند کرد و گفت:خداوندا از تو می خواهم که مرا شفاعت گر کسانی قرار دهی که در میانشان می گذاری.و خداوند پاک و والا به فرشتگانش فرمود:گواه باشید که من او را شفاعت گر کسانی قرار دادم که در میانشان آفریدم.
ص:353
[20] المجلس یوم الجمعه السادس و العشرین من المحرم سنه سبع و خمسین و أربعمائه فیه بقیّه أحادیث أبی المفضّل محمّد بن عبد اللّه الشیبانی.
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
1165-1- حدّثنا الشّیخ أبو جعفر محمّد بن الحسن بن علیّ بن الحسن الطّوسیّ(قدّس اللّه روحه)،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن رجاء بن یحیی،عن حمدان،عن هارون بن مسلم،عن مسعده بن زیاد،عن الصّادق،عن أبیه علیهم السّلام قال:قال أبو ذرّ رضی اللّه عنه:فی خطبته یا مبتغی العلم،لا تشغلک الدّنیا و لا أهل و لا مال عن نفسک أنت یوم تفارقهم کضیف بتّ فیهم ثمّ غدوت عنهم إلی غیرهم، الدّنیا و الآخره کمنزل تحوّلت منه إلی غیره،و ما بین البعث و الموت إلاّ کنومه نمتها ثمّ استیقظت منها،یا جاهل تعلّم فإنّ قلبا لیس فیه شیء من العلم کالبیت الخراب الّذی لا عامر له.
1166-2- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،من أبی المفضّل،عن محمّد بن القاسم بن
ص:354
جلسه روز جمعه
بیست و ششم محرّم سال چهارصد و پنجاه و هفت
که بقیّۀ احادیث ابو مفضّل محمّد بن عبد اللّه شیبانی در آن است.
به نام خداوند رحمتگر مهربان
[1165]1-مسعده بن زیاد ربعی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که پدرشان فرمودند:ابو ذر -خدایش از او خرسند باشد-در خطبه اش فرمودند:ای جویندۀ دانش،دنیا و خانواده و مال تو را از خودت باز ندارد.تو روزی که از آنان جدا می شوی،همچون میهمانی خواهی بود که در میان میزبانان خوابیده و سپس از نزدشان به سوی دیگران روانه می شود.این دنیا و آخرت همچون منزلهایی هستند که از یکی به دیگری می روی و میان برانگیخته شدن و مرگ جز یک خواب کوتاه فاصله نیست.می خوابی و سپس بیدار می شوی.ای نادان،علم بیاموز؛زیرا دلی که چیزی از علم در آن نباشد مانند خانۀ خرابی است که آبادگری ندارد.
ص:355
زکریّا،عن عبّاد بن یعقوب،عن عاصم بن حمید،عن یحیی بن القاسم-یعنی أبا بصیر-عن أبی جعفر علیه السّلام أنّه قال إنّ أبا ذرّ رضی اللّه عنه کان قال:یا باغی العلم،قدّم لمقامک بین یدی اللّه فإنّک مرتهن بعملک و کما تدین تدان،یا باغی العلم.صلّ قبل أن لا تقدر علی لیل و لا نهار تصلّی فیه،إنّما مثل الصّلاه لصاحبها کمثل رجل دخل علی ذی سلطان فأنصت له حتّی فرغ من حاجته،فکذلک المرء المسلم باذن اللّه (عزّ و جلّ)ما دام فی الصلاه،لم یزل اللّه ینظر إلیه حتّی یفرغ من صلاته.یا باغی العلم،تصدّق قبل أن لا تعطی شیئا و لا تمنعه،منه إنّما مثل الصّدقه لصاحبها مثل رجل طلبه قوم بدم فقال لهم:لا تقتلونی و اضربوا لی أجلا لأسعی فی رضاکم؛ کذلک المرء المسلم بإذن اللّه کلّما تصدّق بصدقه حلّ بها عقده فی رقبته حتّی یتوفّی اللّه أقواما و هو عنهم راض،و من رضی اللّه عنه فقد أعتق من النّار.یا باغی العلم،إنّ هذا اللّسان مفتاح خیر و مفتاح شرّ،فاختم علی فمک کما تختم علی ذهبک و علی ورقک.یا باغی العلم،إنّ هذه الأمثال ضربها اللّه للنّاس و ما یعقلها إلاّ العالمون یا باغی العلم،کأنّ شیئا من الدّنیا لم یکن إلاّ عملا ینفع خیره أو یضرّ شرّه إلاّ ما رحم اللّه.یا باغی العلم،لا یشغلک أهل و لا مال عن نفسک،أنت یوم تفارقه کضیف بتّ عندهم ثمّ تحوّلت من عندهم إلی غیرهم،و الدّنیا و الآخره کمنزل تحوّلت منه إلی غیره،و ما بین الموت و البعث إلاّ کنومه نمتها ثمّ استیقظت منها.
1167-3- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن أحمد بن عبد اللّه
ص:356
[1166]2-یحیی بن قاسم-یعنی ابو بصیر-از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که ابو ذر-خدایش بیامرزد-گفته است:ای خواهان علم،برای ایستادنت در پیشگاه خداوند عزتمند چیزی بفرست؛زیرا تو در گرو عملت هستی و آنسان با تو رفتار می شود که رفتار می کنی.ای خواهان علم،نماز بگزار پیش از آنکه بر شب و روزی که در آن نماز بگزاری دست نیابی.
همانا حکایت نماز برای نمازگزار همچون حکایت مردی است که به نزد صاحب قدرتی می رود و او به مرد گوش فرا می دهد تا حاجتش را به اذن خدا بشنود.چنین است مرد مسلمان که تا وقتی در نماز است پیوسته خداوند عزّتمند به او می نگرد تا نمازش را به پایان برساند.
ای خواهان علم،صدقه بده پیش از آنکه نتوانی چیزی ببخشی هم اکنون که از آن بازداشته نشده ای.همانا حکایت صدقه برای صاحبش حکایت مردی است که گروهی قصد جانش را کرده اند و او به آنان گفته است:مرا نکشید و مهلتی بدهید تا در خشنودی تان بکوشم.به اذن خدا چنین است مرد مسلمان،که تا وقتی صدقه ای بدهد گرهی از گردنش می گشاید تا خداوند عزّتمند مردمانی را به جوار خود بخواند که از ایشان خرسند است و هرکس که خداوند عزّتمند از او خرسند باشد از دوزخ رها شده است.ای خواهان علم،همانا زبان کلید خیر و شرّ است.پس بر دهانت مهر بزن چنان که بر زر و سیمت مهر می زنی.ای آرزومند علم،همانا این مثلها را خداوند برای مردم زده است و آن را جز دانشمندان نمی فهمند.ای خواهان علم،گویا که دنیا چیزی جز عملی که خیرش بهره می دهد و شرّش زیان می رساند- مگر آنچه خدا رحم کند-نبوده است.ای آرزومند دانش!خانواده و مال تو را از خودت باز ندارد،تو روزی از آنها جدا می شوی.همچون میهمانی که در میان میزبانان خوابیده است و سپس از نزدشان به سوی دیگران روانه می شود.این دنیا و آخرت همچون منزلهایی هستند که تو از یکی به دیگری منتقل می شوی و میان مرگ و برانگیخته شدن فاصله ای جز یک خواب کوتاه نیست که به ناگاه از آن بیدار می شوی.
ص:357
بن محمّد بن عمّار الثّقفیّ،عن علیّ بن محمّد بن سلیمان،عن أبیه،عن محمّد بن جعفر بن محمّد قال:حدّثنا معتّب مولانا،قال:حدّثنی عمر بن علیّ بن الحسین، قال:سمعت محمّد بن أبی عبیده بن محمّد بن عمّار بن یاسر یحدّث عن أبیه،عن جدّه محمّد بن عمّار بن یاسر،قال:سمعت أبا ذرّ جندب بن جناده یقول:رأیت النبیّ صلّی اللّه علیه و اله أخذ بید علیّ بن أبی طالب علیه السّلام فقال له:یا علیّ،أنت أخی و صفیّی و وصیّی و وزیری و أمینی،مکانک منّی فی حیاتی و بعد موتی کمکان هارون من موسی إلاّ أنّه لا نبیّ معی،من مات و هو یحبّک ختم اللّه(عزّ و جلّ)له بالأمن و الإیمان،و من مات و هو یبغضک لم یکن له فی الإسلام نصیب.
1168-4- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،قال:حدّثنا الحسن بن علیّ بن زکریّا العاصمیّ،قال:حدّثنا أحمد بن عبید اللّه العدلیّ،قال:حدّثنا الرّبیع بن یسار،قال:حدّثنا الأعمش،عن سالم بن أبی الجعد،یرفعه إلی أبی ذرّ رضی اللّه عنه أنّ علیّا علیه السّلام و عثمان و طلحه و الزّبیر و عبد الرّحمن بن عوف و سعد بن أبی وقّاص، أمرهم عمر بن الخطّاب أن یدخلوا بیتا و یغلقوا علیهم بابه،و یتشاوروا فی أمرهم، و أجّلهم ثلاثه أیّام،فإن توافق خمسه علی قول واحد و أبی رجل منهم،قتل ذلک الرّجل،و إن توافق أربعه و أبی اثنان قتل الاثنان؛فلمّا توافقوا جمیعا علی رأی واحد،قال لهم علیّ بن أبی طالب علیه السّلام إنّی أحبّ أن تسمعوا منّی ما أقول،فإن یکن حقّا فاقبلوه،و إن یکن باطلا فأنکروه.قالوا:قل.قال:أنشدکم باللّه.-أو قال:
ص:358
[1167]3-محمد بن عمّار بن یاسر گفته است:از ابو ذر جندب بن جناده شنیدم که گفت:پیامبر گرامی را دیدم که دست علی بن ابی طالب علیه السّلام را گرفت و به او فرمود:ای علی تو برادر و دوست یکدل و جانشین و وزیر و امین من هستی.جایگاه تو نسبت به من در زندگانی و پس از مرگ همانند جایگاه هارون نسبت به موسی است جز اینکه با من پیامبر دیگری نیست.هر کس درحالی که تو را دوست می دارد،بمیرد خداوند عزتمند او را با امنیت و ایمان به سرانجام می رساند و هرکس بمیرد و با تو دشمن باشد،برایش در اسلام بهره ای نخواهد بود.
[1168]4-سالم ابو جعد در حدیثی که سندش را به ابو ذر رسانده روایت کرده که:علی علیه السّلام و عثمان و طلحه و زبیر و عبد الرحمن بن عوف و سعد ابی وقّاص را عمر خطّاب فرمان داد تا در اتاقی درآیند و در ببندند و دربارۀ کارشان با هم به مشورت بپردازند.و سه روز به آنان فرصت داد که اگر پنج نفر بر یک سخن موافقت کردند و یک نفر مخالفت کرد،آن مرد کشته شود و اگر چهار نفر موافقت کردند و دو نفر مخالفت،آن دو نفر کشته شوند.تا وقتی که همگی بر یک نظر موافقت کنند.علی بن ابی طالب علیه السّلام به آنان فرمود:من دوست دارم آنچه را می گویم از من بشنوید تا اگر حق بود،بپذیرید و اگر باطل بود،انکارش کنید.آنان گفتند:بگو.او فرمود:شما را به خدایی سوگند می دهم که به درون شما آگاه است،
ص:359
أسألکم باللّه-الّذی یعلم سرائرکم،و یعلم صدقکم إن صدقتم،و یعلم کذبکم إن کذبتم،هل فیکم أحد آمن قبلی باللّه و رسوله و صلّی القبلتین قبلی؟قالوا:اللّهمّ لا.
قال:فهل فیکم من یقول اللّه(عزّ و جلّ): یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ [النساء(4):59]سوای؟قالوا:اللّهمّ لا.قال:فهل فیکم أحد نصر أبوه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و کفّله،غیری؟قالوا:اللّهمّ لا.قال:فهل فیکم أحد زیّن أخوه بجناحین فی الجنّه،غیری؟قالوا:اللّهمّ لا.قال:فهل فیکم أحد وحّد اللّه قبلی،و لم یشرک باللّه شیئا؟قالوا:اللّهمّ لا.قال:فهل فیکم أحد عمّه حمزه سیّد الشّهداء،غیری؟قالوا:اللّهمّ لا.قال:فهل فیکم أحد زوجته سیّده نساء أهل الجنّه،غیری؟قالوا:اللّهمّ لا.قال:فهل فیکم أحد ابناه سیّدا شباب أهل الجنّه، غیری؟قالوا:اللّهمّ لا.قال:فهل فیکم أحد أعلم بناسخ القرآن و منسوخه و السّنّه منّی؟قالوا:اللّهمّ لا.قال:فهل فیکم أحد سمّاه اللّه(عزّ و جلّ)فی عشر آیات من القرآن مؤمنا،غیری؟قالوا:اللّهمّ لا.قال:فهل فیکم أحد ناجی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله عشر مرّات یقدّم بین یدی نجواه صدقه غیری؟قالوا:لا.قال:فهل فیکم أحد قال له رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:«من کنت مولاه فعلیّ مولاه،اللّهمّ وال من والاه،و عاد من عاداه،لیبلّغ الشّاهد الغائب ذلک»غیری؟قالوا:لا.قال:فهل فیکم رجل قال له رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لأعطینّ الرّایه رجلا غدا یحبّ اللّه و رسوله،و یحبّه اللّه و رسوله، کرّارا غیر فرّار،لا یولّی الدّبر،یفتح اللّه علی یدیه»،و ذلک حیث رجع أبو بکر
ص:360
اگر راست بگویید راستی تان را می داند و اگر دروغ بگویید دروغتان را.آیا در میان شما کسی هست که پیش از من به خدا و رسولش ایمان آورده و به دو قبله نماز گزارده باشد؟آنان گفتند:
البته که نه.او فرمود:و آیا در میان شما جز من کسی هست که خداوند عزّتمند بفرماید:«ای کسانی که ایمان آورده اید از خدا فرمان برید و از این فرستاده و صاحبان امر از میان خودتان فرمان برید»[نساء(4):آیۀ 59]آنان گفتند:البته که نه.او فرمود:و آیا در میان شما جز من کسی هست که پدرش رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله را یاری کرده و سرپرستی اش را به عهده گرفته باشد؟آنان گفتند:البته که نه.او فرمود:و آیا در میان شما جز من کسی هست که برادرش به دو بال بهشتی آراسته شده باشد؟آنان گفتند:البته که نه.او فرمود:و آیا در میان شما کسی هست که پیش از من خدا را به یکتایی شناخته و هرگز شریکی برای خداوند نگرفته باشد؟آنان گفتند:البته که نه.او فرمود:و آیا در میان شما کسی جز من هست که عمویش،حمزه سرور شهیدان باشد؟ گفتند:البته که نه.او فرمود:آیا در میان شما کسی جز من هست که همسرش سرور زنان اهل بهشت باشد؟آنان گفتند:البته که نه.او فرمود:آیا در میان شما کسی جز من هست که دو فرزندش سرور جوانان اهل بهشت باشند؟آنان گفتند:البته که نه.او فرمود:آیا در میان شما کسی هست که به ناسخ و منسوخ قرآن و به سنت[پیامبر]آگاه تر از من باشد؟آنان گفتند:البته که نه.او فرمود:آیا در میان شما جز من کسی هست که خداوند عزتمند او را در ده آیه از قرآن مؤمن نامیده باشد؟آنان گفتند:البته که نه.او فرمود:آیا در میان شما کسی جز من هست که ده بار با رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله نجوا کرده و برای هربار نجوای با ایشان صدقه ای داده باشد؟آنان گفتند:
نه.او فرمود:آیا در میان شما کسی جز من هست که رسول خدا به او فرموده باشد:«هرکه من مولای اویم این علی مولای او است.خداوندان یاورانش را یاری فرما و با دشمنانش دشمنی کن.حاضران این سخنان را به غائبان برسانند».آنان گفتند:نه.او فرمود:آیا در میان شما مردی هست که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در مورد او فرموده باشد:«فردا پرچم را به دست مردی می دهم که خدا و رسولش را دوست می دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست می دارند.حمله کننده ای که نمی گریزد و پشت نمی کند و خداوند به دستان او می گشاید».
ص:361
و عمر منهزمین،فدعانی و أنا أرمد،فتفل فی عینی،و قال:«اللّهمّ أذهب عنه الحرّ و البرد»،فما وجدت بعدها حرّا و لا بردا یوذیانی،ثمّ أعطانی الرّایه،فخرجت بها، ففتح اللّه علی یدی خیبر،فقتلت مقاتلیهم و فیهم مرحب،و سبیت ذراریّهم،فهل کان ذلک غیری؟قالوا:لا.قال:فهل فیکم أحد قال له رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله«اللّهمّ ائتنی بأحبّ الخلق إلیک و إلیّ،و أشدّهم لی و لک حبّا،یأکل معی من هذا الطّیر»،فأتیت فأکلت معه غیری؟قالوا:لا.قال:فهل فیکم أحد قال له رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله«لتنتهنّ یا بنی ولیعه،أو لأبعثنّ علیکم رجلا کنفسی،و طاعته کطاعتی،و معصیته کمعصیتی، یعصاکم-أو یقصعکم-بالسّیف،غیری»؟قالوا:لا.قال:فهل فیکم أحد قال له رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:«کذب من زعم أنّه یحبّنی و یبغض علیّا»غیری؟قالوا:لا.قال:
فهل فیکم من سلّم علیه فی ساعه واحده ثلاثه آلاف من الملائکه و فیهم جبرئیل و میکائیل و إسرافیل،لیله القلیب،لمّا جئت بالماء إلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله غیری؟ قالوا:لا.قال:فهل فیکم أحد قال له جبرئیل علیه السّلام هذه هی المواساه،و ذلک یوم أحد،فقال له رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:«إنّه منّی،و أنا منه»،فقال جبرئیل علیه السّلام:«و أنا منکما» غیری؟قالوا:لا.قال:فهل فیکم أحد نودی به من السّماء:«لا سیف إلاّ ذو الفقار، و لا فتی إلاّ علیّ»غیری؟قالوا:لا.قال:فهل فیکم أحد من یقاتل النّاکثین و القاسطین و المارقین علی لسان النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله غیری؟قالوا:لا.قال:فهل فیکم أحد قال له رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:«إنّی قاتلت علی تنزیل القرآن،و ستقاتل أنت یا علیّ علی
ص:362
آن هنگام که ابو بکر و عمر شکست خورده بازگشتند و حضرت مرا که چشم درد داشتم خواند و به چشمانم آب دهان زد و فرمود:«خداوندا از او گرما و سرما را دور کن».-و من پس از آن گرما و سرمایی ندیدم که آزارم بدهند-سپس پرچم را به من دادند و من با آن به میدان رفتم و خداوند با دستان من خیبر را فتح کرد.آنگاه جنگجویانشان را که مرحب نیز در میانشان بود،کشتم و فرزندانشان را اسیر کردم.آیا کسی جز من چنین کرده است؟آنان گفتند:
نه.او فرمود:آیا در میان شما کسی جز من هست که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در مورد او فرموده باشد:
«خداوندا اکنون محبوب ترین آفریدگان در نزد خودت و خودم و بسیار دوستدارترین شان نسبت به من و خودت را به سویم بفرست تا از این مرغ با من بخورد».که من آمدم و همراه ایشان از آن خوردم.آنان گفتند:نه.او فرمود:آیا در میان شما کسی جز من هست که رسول خدا به او فرموده باشد:«ای بنی ولیعه یا دست بر می دارید یا مردی همچون خودم را به سوی شما می فرستم که اطاعت از او اطاعت از من و نافرمانی از او نافرمانی از من است تا با عصا شما را بزند-یا به شمشیر شما را بکوبد-آنان گفتند:نه.او فرمود:آیا در میان شما کسی جز من هست که رسول خدا به او فرموده باشد:«کسی که می پندارد مرا دوست می دارد و با علی دشمنی می کند،دروغگو است؟»آنان گفتند:نه.او فرمود:آیا در میان شما کسی جز من هست که وقتی در لیله القلیب آب بر رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله برد،در یک ساعت سه هزار نفر از فرشتگان که جبرئیل و میکائیل و اسرافیل در میانشان بودند بر او سلام کنند؟آنان گفتند:نه.او فرمود:آیا در میان شما کسی جز من هست که جبرئیل درباره اش گفته باشد:«این همان بخشندگی [مواسات]است».همان که در روز احد رخ داد و رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«او از من و من از اویم».و جبرئیل علیه السّلام گفت:«و من از هر دوی شما هستم».آنان گفتند:نه.او فرمود:آیا در میان شما جز من کسی هست که در آسمان صدایش زده باشند:«شمشیری جز ذو الفقار و جوانمردی جز علی نیست».آنان گفتند:نه.او فرمود:آیا در میان شما جز من کسی هست که بنابر فرمودۀ پیامبر با پیمان شکنان و ستمگران و از دین بیرون شدگان بجنگد.آنان گفتند:نه.
او فرمود:آیا در میان شما کسی جز من هست که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به او فرموده باشد:«همانا من برای فرو فرستادن قرآن جنگیدم و تو برای تأویل آن خواهی جنگید».
ص:363
تأویله»غیری؟قالوا:لا.قال:فهل فیکم أحد غسّل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله مع الملائکه المقرّبین بالرّوح و الرّیحان،تقلّبه لی الملائکه،و أنا أسمع قولهم،و هم یقولون:
استروا عوره نبیّکم سترکم اللّه غیری؟قالوا:لا.قال:فهل فیکم من کفّن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:و وضعه فی حفرته غیری؟قالوا:لا.قال:فهل فیکم أحد بعث اللّه(عزّ و جلّ)إلیه بالتّعزیه حیث قبض رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و فاطمه علیها السّلام تبکیه إذ سمعنا حسّا علی الباب،و قائلا یقول:نسمع صوته و لا نری شخصه یقول:«السّلام علیکم أهل البیت و رحمه اللّه و برکاته،ربّکم(عزّ و جلّ)یقرئکم السّلام،و یقول لکم:إنّ فی اللّه خلفا من کلّ مصیبه،و عزاء من کلّ هالک،و درکا من کلّ فوت،فتعزّوا بعزاء اللّه،و اعلموا أنّ أهل الأرض یموتون،و أهل السّماء لا یبقون،و السّلام علیکم و رحمه اللّه و برکاته»،و أنا فی البیت و فاطمه و الحسن و الحسین أربعه لا خامس لنا إلاّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله مسجّی بیننا،غیرنا؟قالوا:لا.قال:فهل فیکم أحد ردّت علیه الشّمس بعد ما غربت،أو کادت تغیب حتّی صلّی العصر فی وقتها غیری؟قالوا:
لا.قال:فهل فیکم أحد أمره رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله أن یأخذ براءه بعد ما انطلق أبو بکر بها فقبضها منه،فقال أبو بکر بعد ما رجع:«یا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله أنزل فیّ شیء»فقال:
«إنّه لا یؤدّی عنّی إلاّ علیّ»غیری؟قالوا:لا.قال:فهل فیکم من قال له رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:«أنت منّی بمنزله هارون من موسی غیر أنّه لا نبیّ بعدی،و لو کان بعدی نبیّ لکنته یا علیّ»غیری؟قالوا:لا.قال:فهل فیکم أحد قال له رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:
ص:364
آنان گفتند:نه.او فرمود:آیا در میان شما جز من کسی هست که همراه با فرشتگان مقرّب با روح و ریحان رسول خدا را غسل داده باشد،فرشتگان بدن او را برایم می گردانند و من سخنشان را می شنیدم که می گفتند:شرمگاه پیامبرتان را بپوشانید تا خداوند شما را بپوشاند؟» آنان گفتند:نه.او فرمود:آیا در میان شما جز من کسی هست که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله را کفن کرده و او را در مرقدش گذاشته باشد؟آنان گفتند:نه.او فرمود:آیا در میان شما کسی هست که آن هنگام که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله وفات کرد و فاطمه علیها السّلام بر او می گریست آنگاه ندایی پنهان در پشت در شنیدیم و کسی که می گفت:که ما صدایش را می شنیدیم و خودش را نمی دیدیم:«سلام و رحمت و برکتهای خداوند بر شما اهل بیت.پروردگارتان به شما سلام می رساند و می فرماید:همانا در راه خدا برای هر مصیبت،جایگزین،برای هر میرنده،تسلیت و برای هر از دست دادنی،دست یافتنی هست.پس به تسلیت خداوند آرام باشید و بدانید که اهل زمین می میرند و اهل آسمان نمی مانند.و سلام و رحمت و برکتهای خداوند بر شما».و در آن خانه، من و فاطمه و حسن و حسین چهار تن بودیم و پنجمی جز رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله نبود که کفن پوش شده در میانمان بود.آنان گفتند:نه.او فرمود:آیا در میان شما جز من کسی هست که خورشید پس از غروبش یا نزدیک غروبش دوباره به آسمان بازگردد تا او نماز عصر را به هنگام بگزارد؟آنان گفتند:نه.او فرمود:آیا در میان شما جز من کسی هست که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به او فرمان داده باشد سورۀ برائت را اعلام کند پس از آنکه ابو بکر آن را برده و سپس از او بازگرفته شده بود.و او پس از بازگشت به رسول خدا گفته بود:«ای رسول خدا آیا خداوند دربارۀ من چیزی نازل کرده است»که حضرت به او فرمودند:این کار جز به سبب علی انجام نمی گیرد.
آنان گفتند:نه.او فرمود:آیا در میان شما جز من کسی هست که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به او فرموده باشد:
ص:365
«إنّه لا یحبّک إلاّ مؤمن و لا یبغضک إلاّ کافر»غیری؟قالوا:لا.قال:أتعلمون أنّه أمر بسدّ أبوابکم و فتح بابی،فقلتم فی ذلک،فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:«ما أنا سددت أبوابکم،و لا أنا فتحت بابه،بل اللّه سدّ أبوابکم،و فتح بابه».قالوا:نعم.قال:
أتعلمون أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله ناجانی یوم الطّائف دون النّاس،فأطال ذلک،فقال بعضکم:«یا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله إنّک قد انتجیت علیّا دوننا»،فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:«ما أنا انتجیته،بل اللّه(عزّ و جلّ)انتجاه».قالوا:نعم.قال:أتعلمون أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله قال:
«الحقّ من بعدی مع علیّ،و علیّ مع الحقّ،یزول الحقّ معه حیثما زال؟».قالوا:
نعم.قال:فهل تعلمون أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله قال:«إنّی تارک فیکم الثّقلین:کتاب اللّه و عترتی أهل بیتی،و إنّهما لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض،و إنّکم لن تضلّوا ما اتّبعتموهما و استمسکتم بهما».قالوا:نعم.قال:فهل فیکم أحد و فی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله بنفسه،و ردّ مکر المشرکین به و اضطجع فی مضجعه،و شری بذلک من اللّه نفسه، غیری؟قالوا:لا.قال:فهل فیکم حیث آخی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله بین أصحابه أحد و کان له أخا غیری؟قالوا:لا.قال:فهل أحد ذکره اللّه(عزّ و جلّ)بما ذکرنی إذ قال: وَ السّابِقُونَ السّابِقُونَ* أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ [الواقعه(56):10]،غیری؟فهل سبقنی منکم أحد إلی اللّه و رسوله؟قالوا:لا.قال:فهل فیکم أحد آتی الزّکاه و هو راکع،و نزلت فیه إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ هُمْ راکِعُونَ [المائده(5):55]،غیری؟قالوا:لا.قال:فهل فیکم أحد برز
ص:366
«تو نسبت به من همچون هارون نسبت به موسایی.جز آنکه پس از من هیچ پیامبری نیست و اگر پس از من پیامبری بود ای علی آن پیامبر تو بودی؟»آنان گفتند:نه.او فرمود:آیا در میان شما جز من کسی هست که رسول خدا به او فرموده باشد:«هان که جز مؤمن تو را دوست نمی دارد و جز کافر با تو دشمنی نمی کند»؟آنان گفتند:نه.او فرمود:آیا می دانید که آن حضرت به بستن درهای شما و گشایش در من فرمان داد و چون شما اعتراض کردید،رسول خدا فرمود:«من نبودم که درهای شما را به مسجد بستم،من نبودم که در او را گشوده گذاشتم، بلکه این خداوند است که درهای شما را بست و در او را گشوده گذاشت»؟آنان گفتند:آری.
او فرمود:آیا می دانید که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در روز طائف با من و نه مردمان دیگر به نجوا سخن گفت و آن را طولانی کرد و هنگامی که برخی از شما گفتند:«ای رسول خدا شما علی را بر ما ترجیح می دهید»رسول خدا فرمودند:«من نیستم که با او نجوا می کنم بلکه این خداوند عزتمند است که با او نجوا می کند؟»آنان گفتند:آری.او فرمود:آیا می دانید که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:حق پس از من با علی است و علی نیز با حق است به هر سوی که علی بگراید حق نیز به همان سوی می گراید.گفتند:بله.او فرمود:آیا می دانید که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:من در میان شد و دو گرانبها به جا می گذارم:کتاب خداوند و خاندانم را.و آنان از هم جدا نمی شوند تا در آن حوض به نزد من آیند.و شما تا از آن دو پیروی کنید و به آن دو چنگ بزنید،گمراه نمی شوید»؟آنان گفتند:آری.او فرمود:آیا در میان شما جز من کسی هست که از رسول خدا با جان خودش حمایت کرده باشد؟مکر مشرکان را به جان خودش بازگردانده و در بستر پیامبر خوابیده و جانش را به خداوند فروخته باشد؟آنان گفتند:نه.او فرمود:آیا در میان شما جز من کسی هست که وقتی رسول خدا میان یارانش پیمان برادری بست،برادر او شده باشد؟آنان گفتند:نه.او فرمود:آیا در میان شما جز من کسی هست که خداوند با آنچه مرا یاد کرده،او را یاد کرده باشد آنجا که فرمود:«و پیشگامان پیشرو،آنان مقرّبان اند»[واقعه(56):
آیات 10 و 11]آیا از شما کسی به سوی خدا و فرستاده اش پیشی گرفت؟آنان گفتند:نه.او فرمود:آیا در میان شما جز من کسی هست که در حال رکوع صدقه داده باشد و درباره اش نازل شده باشد:«همانا راهبران شما خدا و رسولش هستند و کسانی که ایمان آوردند.آنان که نماز می گزارند و در حال رکوع صدقه می دهند»[مائده(5):آیۀ 55]آنان گفتند:نه.
ص:367
لعمرو بن عبد ودّ حیث عبر خندقکم وحده،و دعا جمعکم إلی البراز فنکصتم عنه،و خرجت إلیه فقتلته،و فتّ اللّه بذلک فی أعضاد المشرکین؟و الأحزاب، غیری؟قالوا:لا.قال:فهل فیکم أحد ترک رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله بابه مفتوحا فی المسجد، یحلّ له ما یحلّ لرسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و یحرم علیه ما یحرم علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله غیری؟ قالوا:لا.قال:فهل فیکم أحد أنزل اللّه فیه آیه التّطهیر حیث یقول اللّه(تعالی): إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً [الاحزاب(33):33]، غیری و غیر زوجتی و ابنیّ؟قالوا:لا.قال:فهل فیکم أحد قال له رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:
«أنا سیّد ولد آدم علیه السّلام و علیّ سیّد العرب»غیری؟قالوا:لا.قال:فهل فیکم أحد قال له رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:«ما سألت اللّه(عزّ و جلّ)لی شیئا إلاّ سألت لک مثله؟»غیری؟ قالوا:لا.قال:فهل فیکم أحد کان صاحب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فی المواطن کلّها، غیری؟قالوا:لا.قال:فهل فیکم أحد ناول رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله قبضه من تراب تحت قدمیه فرمی بها فی وجوه الکفّار فانهزموا،غیری؟قالوا:لا.قال:فهل فیکم أحد قضی دین رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و أنجز عداته،غیری؟قالوا:لا.قال:فهل فیکم أحد اشتاقت الملائکه إلی رؤیته،فاستأذنت اللّه(تعالی)فی زیارته،غیری؟قالوا:لا.
قال فهل فیکم أحد ورث سلاح رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و أداته،غیری؟قالوا:لا.قال:فهل فیکم أحد استخلفه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فی أهله،و جعل أمر أزواجه إلیه من بعده، غیری؟قالوا:لا.قال:فهل فیکم أحد حمله رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله علی کتفه حتّی کسر
ص:368
او فرمود:آیا در میان شما جز من کسی هست که با عمرو بن عبدود روبه رو بشود؟هنگامی که او به تنهایی از خندقتان گذشت و همۀ شما را به مبارزه خواند و شما عقب رفتید و من به سویش رفتم و او را کشتم.و خداوند به همین سبب توان مشرکان و احزاب را پراکنده ساخت.آنان گفتند:نه.او فرمود:آیا در میان شما جز من کسی هست که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در خانه او را به مسجد گشوده بگذارد.آنچه برای رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله حلال بود برای او حلال باشد و آنچه بر رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله حرام بود بر او حرام باشد؟آنان گفتند:نه.او فرمود:آیا در میان شما جز من و همسر و فرزندانم هستند کسانی که خداوند آیۀ تطهیر را دربارۀ شان نازل کرده باشد،آنجا که می فرماید:«همانا خداوند می خواهد تا پلیدی را از شما خاندان بردارد و به راستی پاکیزۀ تان کند»[احزاب(33):آیۀ 33]آنان گفتند:نه.او فرمود:آیا در میان شما جز من کسی هست که رسول خدا در مور او فرموده باشد:«من سرور فرزندان آدم و علی سرور عرب است»؟آنان گفتند:نه.او فرمود:آیا در میان شما جز من کسی هست که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به او فرموده باشد:«هر آنچه از خداوند عزتمند برای خودم خواستم همانندش را برای تو خواستم»؟آنان گفتند:نه.او فرمود:آیا در میان شما جز من کسی هست که در همه جا همراه رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله بوده باشد؟آنان گفتند:نه.او فرمود:آیا در میان شما جز من کسی هست که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله مشتی از خاک زیر پای او را بردارد و به صورت کافران بپاشد و آنان شکست بخورند؟آنان گفتند:نه.او فرمود:آیا در میان شما کسی جز من هست که قرض های رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله را پرداخته و وعده هایش را انجام داده باشد؟آنان گفتند:نه.او فرمود:آیا در میان شما جز من کسی هست که فرشتگان به دیدنش مشتاق باشند و از خداوند فرازمند برای دیدارش اجازه بخواهند؟آنان گفتند:نه.او فرمود:آیا در میان شما جز من کسی هست که سلاح و وسائل رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله را به ارث برده باشد؟آنان گفتند:نه.او فرمود:آیا در میان شما جز من کسی هست که رسول خدا او را جانشین خود در خاندانش کرده باشد و کار همسرانش را پس از خود به او واگذار کرده باشد؟آنان گفتند:نه.او فرمود:آیا در میان شما جز من کسی هست که رسول خدا او را بر روی شانه اش بردارد
ص:369
الأصنام الّتی کانت علی الکعبه غیری؟قالوا:لا.قال فهل فیکم أحد اضطجع هو و رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فی لحاف واحد إذ کفّلنی،غیری؟قالوا:لا.قال:فهل فیکم أحد قال له رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:«أنت صاحب رایتی و لوائی فی الدّنیا و الآخره»غیری؟ قالوا:لا.قال:فهل فیکم أحد کان أوّل داخل علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و آخر خارج من عنده و لا یحجب عنه،غیری؟قالوا:لا.قال:فهل فیکم من نزلت فیه و فی زوجته و ولدیه وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً [الانسان(76):8]إلی سائر ما اقتصّ اللّه(تعالی)من ذکرنا فی هذه السّوره غیری.قالوا:لا.قال:فهل فیکم أحد نزلت فیه هذه الآیه: أَ جَعَلْتُمْ سِقایَهَ الْحاجِّ وَ عِمارَهَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ جاهَدَ فِی سَبِیلِ اللّهِ [التوبه(19):19]غیری؟قالوا:لا.
قال:فهل فیکم أحد أنزل اللّه(تعالی)فیه أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ.. [السجده(32):18]إلی آخر ما اقتصّ اللّه(تعالی)من خبر المؤمنین، غیری؟قالوا:لا.قال:فهل فیکم أحد أنزل اللّه فیه و فی زوجته و ولدیه آیه المباهله،و جعل اللّه(عزّ و جلّ)نفسه نفس رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله غیری.قالوا:اللّهمّ لا.
قال:فهل فیکم أحد نزلت فیه هذه الآیه: وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ [طه(20):25]لمّا وقیت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لیله الفراش،غیری؟قالوا:لا.
قال:فهل فیکم أحد سقی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله من المهراس لمّا اشتدّ ظمآن و أحجم عن ذلک أصحابه،غیری؟قالوا:لا.قال:فهل فیکم أحد قال له رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:«اللّهمّ
ص:370
تا بت هایی را که بر روی کعبه بود،بشکند؟آنان گفتند:نه.او فرمود:آیا در میان شما جز من کسی هست که با رسول خدا در یک لحاف خوابیده باشد وقتی که سرپرستی مرا به عهده گرفت؟آنان گفتند:نه.او فرمود:آیا در میان شما جز من کسی هست که رسول خدا به او فرموده باشد:«تو علمدار و پرچمدار من در دنیا و آخرت هستی».آنان گفتند:نه او فرمود:آیا در میان شما کسی هست که نخستین آینده به نزد رسول خدا و واپسین رونده از نزد ایشان باشد تا از او دور نماند؟آنان گفتند:نه.او فرمود:آیا در میان شما جز من کسی هست که دربارۀ او و همسر و دو فرزندش این آیه که«غذا را با اینکه دوست دارند به فقیر و یتیم و اسیر می دهند»[انسان(76):آیۀ 8]نازل شده باشد.و دیگر چیزهایی که خداوند والا در این سوره از ما حکایت کرده است؟آنان گفتند:نه.او فرمود:آیا در میان شما جز من کسی هست که درباره اش این آیه نازل شده باشد:«آیا آب رساندن به حاجیان و آباد کردن مسجد الحرام را با عمل کسی که به خدا و روز قیامت ایمان آورده و در راه خدا جهاد می کند برابر می گیرید؟ این نزد خدا برابر نیست...»[توبه(9):آیۀ 19]و«آیا مؤمن مانند فاسق است،هرگز برابر نیستید»[سجده(32):آیۀ 18]و دیگر آیه هایی که خداوند از حال مؤمنان حکایت کرده است؟آنان گفتند:البته که نه.او فرمود:آیا در میان شما کسی هست که خداوند دربارۀ او و همسر و دو فرزندش آیۀ مباهله را نازل کرده باشد و خداوند عزتمند جان او را به جان رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله قرار داده باشد؟آنان گفتند:نه.او فرمود:آیا در میان شما جز من کسی هست که وقتی در لیله المبیت از رسول خدا حمایت کردم این آیه درباره ام نازل شد:«برخی از مردم در جستجوی خشنودی خدا جانشان را می فروشند»[بقره(2):آیۀ 207]آنان گفتند:نه.او فرمود:آیا در میان شما جز من کسی هست که به رسول خدا از چشمۀ مهراس[بر کوه احد] آب نوشانده باشد،وقتی که ایشان بسیار تشنه بود و اصحابش از رفتن به آن می ترسیدند؟آنان گفتند:نه.او فرمود:آیا در میان شما جز من کسی هست که رسول خدا دربارۀ او فرموده باشد:
ص:371
إنّی أقول کما قال عبدک موسی رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی* وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی* وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانِی* یَفْقَهُوا قَوْلِی* وَ اجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی* هارُونَ أَخِی* اُشْدُدْ بِهِ أَزْرِی. إلی آخر دعوه موسی علیه السّلام إلاّ النّبوّه،غیری؟قالوا:لا.
قال:فهل فیکم أحد هو أدنی الخلائق برسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یوم القیامه،و أقرب إلیه منّی، کما أخبرکم بذلک(صلوات اللّه علیه و آله)،غیری؟قالوا:لا.قال:فهل فیکم أحد قال له رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:«إنّ من شیعتک رجلا یدخل فی شفاعته الجنّه مثل ربیعه و مضر»غیری؟قالوا:لا.قال:فهل فیکم أحد قال له رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:«أنت و شیعتک هم الفائزون،تردون یوم القیامه رواء مرویّین و یرد عدوّکم ظماء مظمئین»غیری؟قالوا:لا.قال:فهل فیکم أحد قال له رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:«من أحبّ هذه الشّعرات فقد أحبّنی،و من أحبّنی فقد أحبّ اللّه(تعالی)،و من أبغضها و آذاها فقد أبغضنی و آذانی،و من آذانی فقد آذی اللّه(تعالی)،و من آذی اللّه(تعالی)لعنه اللّه و أعدّ له جهنّم و ساءت مصیرا».فقال أصحابه:«و ما شعراتک هذه،یا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله؟»قال:«علیّ و فاطمه و الحسن و الحسین»غیری؟قالوا:لا.قال:فهل فیکم أحد قال له رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:«أنت یعسوب المؤمنین،و المال یعسوب الظّالمین،و أنت الصّدّیق الأکبر،و الفاروق الأعظم،الّذی یفرّق بین الحقّ و الباطل»غیری؟قالوا:لا.قال:فهل فیکم أحد طرح علیه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله ثوبه و أنا تحت الثّوب و فاطمه و الحسن و الحسین،ثمّ قال:«اللّهمّ أنا و أهل بیتی هؤلاء،
ص:372
«خدایا من همان را می گویم که موسی گفت:«پروردگارا سینه ام را برایم گشاده کن و کارم را آسان کن و از زبانم گره بگشا تا سخنانم را دریابند.و برایم وزیری از خاندانم قرار بده.
همچون برادرم هارون.تا با او به من پشت گرمی بدهی»[طه(20):آیات 25 تا 131]تا پایان آنچه موسی خواسته بود،جز پیامبری را؟آنان گفتند:نه.او فرمود:آیا در میان شما کسی جز من هست که در روز قیامت به رسول خدا نزدیک تر باشد.چنان که خود آن حضرت به شما فرموده است:آنان گفتند:نه.او فرمود:آیا در میان شما کسی جز من هست که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به او فرموده باشد:«همانا از شیعیان تو مردی است که به اندازۀ دو قبیلۀ ربیعه و مضر با شفاعت او وارد بهشت می شوند»؟آنان گفتند:نه.او فرمود:آیا در میان شما کسی جز من هست که رسول خدا به او فرموده باشد:«تو و شیعیان تو همان رستگارانند.در روز قیامت آنان سیراب و شاداب و دشمنانت تشنه و پژمرده می آیند».آنان گفتند:نه.او فرمود:آیا در میان شما جز من کسی هست که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به او فرموده باشد:«هرکس شعرات را دوست داشته باشد،مرا دوست می دارد و هرکس مرا دوست داشته باشد،خداوند والا مقام را دوست می دارد و هرکس شعرات را دشمن بدارد و آزارشان کند مرا دشمن داشته و آزارم کرده است و هرکس مرا آزار کند خداوند را آزرده است و هرکس خداوند را بیازارد،خداوند او را لعنت کرده و دوزخ را برایش فراهم می کند و این بد پایانه ای است»اصحابش گفتند:«شعرات شما چه کسانی اند؟حضرت فرمودند:علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السّلام».آنان گفتند:نه.او فرمود:آیا در میان شما جز من کسی است که رسول خدا به او فرموده باشد:«تو سرور مؤمنان و مال سرور ستمگران است.تو راستگوی بزرگ و جداکنندۀ اعظم هستی،کسی که میان حق و باطل را جدا می کند».آنان گفتند:نه.او فرمود:آیا در میان شما جز من کسی هست که پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله عبایش را بر روی او کشیده باشد و حال آنکه من و فاطمه و حسن و حسین[علیهم السّلام]زیر آن عبا بودیم.
ص:373
إلیک لا إلی النّار»غیری؟قالوا:لا.قال:فهل فیکم أحد قال له رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله بالجحفه بالشّجیرات من خمّ:«من أطاعک فقد أطاعنی،و من أطاعنی فقد أطاع اللّه،و من عصاک فقد عصانی،و من عصانی فقد عصی اللّه(تعالی)غیری؟قالوا:
لا.قال:فهل فیکم أحد کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله بینه و بین زوجته،و جلس بین رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و زوجته،قال له رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لا ستر دونک یا علیّ»غیری؟قالوا:لا.
قال:فهل فیکم أحد احتمل باب خیبر یوم فتحت حصنها،ثمّ مشی به ساعه ثمّ ألقاه،فعالجه بعد ذلک أربعون رجلا فلم یقلّوه من الأرض،غیری؟قالوا:لا.قال:
فهل فیکم أحد قال له رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:«أنت معی فی قصری،و منزلک تجاه منزلی فی الجنّه»غیری؟قالوا:لا.قال:فهل فیکم أحد قال له رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:«أنت أولی النّاس بأمّتی من بعدی،و الی اللّه من والاک،و عادی اللّه من عاداک،و قاتل اللّه من قاتلک بعدی»غیری؟قالوا:لا.قال:فهل فیکم أحد صلّی مع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله قبل النّاس سبع سنین شهرا،غیری؟قالوا:لا.قال:فهل فیکم أحد قال له رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:«إنّک عن یمین العرش یا علیّ یوم القیامه،یکسوک اللّه(عزّ و جلّ)بردین:
أحدهما أحمر و الآخر أخضر»،غیری؟قالوا:لا.قال:فهل فیکم أحد أطعمه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله من فاکهه الجنّه لمّا هبط بها جبرئیل علیه السّلام و قال:«لا ینبغی أن یأکله فی الدّنیا إلاّ نبیّ أو وصیّ نبیّ»غیری؟قالوا:لا.قال فهل فیکم أحد قال له رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:«أنت أقومهم بأمر اللّه،و أوفاهم بعهد اللّه،و أعلمهم بالقضیّه،و أقسمهم
ص:374
او فرمود:آیا در میان شما جز من کسی هست که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در کنار درختچه های سرزمین خمّ به او گفته باشد:«هرکس از تو فرمان ببرد از من فرمان برده و هرکس از من فرمان ببرد خدا را فرمانبری کرده است و هرکس از تو نافرمانی کند مرا نافرمانی کرده و هرکس از من نافرمانی کند،خداوند والا را نافرمانی کرده است»؟آنان گفتند:نه.او فرمود:آیا در میان شما کسی هست که رسول خدا میان او و همسرش باشد و او میان رسول خدا و همسرش نشسته باشد و رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به او بگوید:«ای علی در برابر تو پرده ای نیست».آنان گفتند:نه.او فرمود:آیا در میان شما کسی جز من هست که روز فتح خیبر در آن را برداشته و ساعتی آن را به دوش بکشد و سپس بر زمین اندازد و پس از آن چهل مرد بکوشند تا آن را از زمین بردارند و نتوانند؟آنان گفتند:نه.او فرمود:آیا در میان شما جز من کسی هست که رسول خدا به او فرموده باشد:«تو در قصر من و با من هستی و منزلگاه تو در بهشت رو به روی منزلگاه من است»؟آنان گفتند:نه.او فرمود:آیا در میان شما جز من کسی هست که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به او فرموده باشد:«تو پس از من سزاوارترین مردمان به امتم هستی.هرکس با تو دوست باشد با خداوند دوست شده است و هرکس با تو دشمنی کند با خداوند دشمنی کرده است و خدا بستیزد با کسی که پس از من با تو بجنگد».آنان گفتند:نه.او فرمود:آیا در میان شما جز من کسی هست که رسول خدا به او فرموده باشد:«ای علی در روز قیامت تو از جانب راست عرش می آیی و خداوند عزتمند دو برد بر تو می پوشاند:یکی سرخ و دیگری سبز»؟آنان گفتند:نه.او فرمود:آیا در میان شما جز من کسی هست که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله از میوه های بهشت به او خورانده باشد،از میوه هایی که جبرئیل علیه السّلام فرود آورده و گفته بود:
«سزاوار نیست از این میوه ها در دنیا کسی جز پیامبر یا وصی پیامبر بخورد؟»آنان گفتند:نه.او فرمود:آیا در میان شما جز من کسی هست که رسول خدا به او فرموده باشد:تو پایدارترین مردم به فرمان خدا،وفادارترین شان به پیمان خدا،داناترین شان به قضاوت،تقسیم کننده به
ص:375
بالسّویّه،و أرأفهم بالرّعیّه»غیری؟قالوا:لا.قال:فهل فیکم أحد قال له رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:«أنت قسیم النّار،تخرج منها من آمن و أقرّ،و تدع فیها من کفر»غیری؟ قالوا:لا.قال:فهل فیکم أحد قال للعین و قد غاضت:«انفجری»فانفجرت، فشرب منها القوم،و أقبل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و المسلمون معه فشرب و شربوا و شربت خیلهم و ملئوا روایاهم غیری؟قالوا:لا.قال:فهل فیکم أحد أعطاه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله حنوطا من حنوط الجنّه،فقال:«اقسم هذا أثلاثا:ثلثا لی حنّطنی به،و ثلثا لابنتی، و ثلثا لک»غیری؟قالوا:لا.قال:فما زال یناشدهم و یذکرهم ما أکرمه اللّه تعالی و أنعم علیه به،حتّی قام قائم الظّهیره و دنت الصّلاه،ثمّ أقبل علیهم و قال أمّا إذا أقررتم علی أنفسکم،و بان لکم من سببی الّذی ذکرت،فعلیکم بتقوی اللّه وحده، و أنهاکم عن سخط اللّه،فلا تعرّضوا له و لا تضیّعوا أمری،و ردّوا الحقّ إلی أهله، و اتّبعوا سنّه نبیّکم صلّی اللّه علیه و اله و سنّتی من بعده،فإنّکم إن خالفتمونی خالفتم نبیّکم صلّی اللّه علیه و اله فقد سمع ذلک منه جمیعکم،و سلّموها إلی من هو لها أهل و هی له أهل،أما و اللّه ما أنا بالرّاغب فی دنیاکم،و لا قلت ما قلت لکم افتخارا و لا تزکیه لنفسی،و لکن حدّثت بنعمه ربّی،و أخذت علیکم بالحجّه؛ثمّ نهض إلی الصّلاه.قال:فتآمر القوم فیما بینهم و تشاوروا،فقالوا:قد فضّل اللّه علیّ بن أبی طالب بما ذکر لکم، و لکنّه رجل لا یفضّل أحدا علی أحد،و یجعلکم و موالیکم سواء،و إن ولّیتموه إیّاها ساوی بین أسودکم و أبیضکم،و لو وضع السّیف علی أعناقکم،و لکن ولّوها
ص:376
برابری و مهربان ترین شان به مردم هستی»؟آنان گفتند:نه.او فرمود:آیا در میان شما جز من کسی هست که رسول خدا به او فرموده باشد:«تو تقسیم کنندۀ دوزخی و تو هرکس را که ایمان آورده و اقرار کرده باشد از دوزخ بیرون می آوری و هرکس را که کفر ورزیده باشد در آن رها می کنی؟»آنان گفتند:نه.او فرمود:آیا در میان شما جز من کسی هست که به چشمۀ فرو رفته بگوید:لبریز شو و چشمه لبریز شود و مردمی از آن بخورند و رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و مسلمانان همراه ایشان بیایند و از آن آب بنوشند و اسبانشان هم بنوشند و مشک هاشان را پر کنند»؟آنان گفتند:نه.او فرمود:آیا در میان شما جز من کسی هست که رسول خدا از حنوط بهشت به او داده و فرموده باشد:«این را سه بخش کن:با یک بخش مرا حنوط کن،بخش دیگر را برای دخترم نگه دار و بخش سوم برای خودت باشد»؟آنان گفتند:نه.و او پیوسته آنان را سوگند داد و کرامتها و نعمتهای خداوند بر خودش را بیان کرد تا نیمروز فرا رسید و وقت نماز شد.سپس حضرت به آنان رو کرد و فرمود:اکنون که اعتراف کردید و انگیزۀ من برایتان روشن شد،پروای خداوند یکتا را به شما سفارش می کنم.شما را از خشم خداوند بر حذر می دارم.پس روی برنتابید و کار مرا تباه نکنید و حق را به صاحبانش بدهید و از شیوۀ پیامبرتان صلّی اللّه علیه و اله و شیوۀ من پس از او پیروی کنید،چرا که اگر با من مخالفت کنید،با پیامبرتان مخالفت کرده اید.که همگی شما حق را از ایشان شنیده اید.پس آن را به کسی تسلیم کنید که سزاوار این امر است و این امر سزاوار او است.هان به خدا سوگند من به دنیای شما میلی ندارم و آنچه را به شما گفتم برای فخرفروشی و ستایش از خود نبود،بلکه نعمتهای پروردگارم را بیان کرده و حجت را بر شما تمام کردم،سپس به نماز برخاست.در این هنگام آن گروه با یکدیگر رایزنی کرده و گفتند:همانا خداوند علی بن ابی طالب را به سبب آنچه برای شما بیان کرد،فضیلت داده است ولی او مردی است که کسی را بر کسی دیگر ترجیح نمی دهد و شما و غلامانتان را مساوی قرار می دهد.اگر او را سرپرست خلافت قرار دهید میان سیاه و سپیدتان یکسان برخورد می کند اگرچه با نهادن شمشیر بر گردنهاتان باشد.
ص:377
عثمان،فهو أقدمکم میلا،ألینکم عریکه،و أجدر أن یتّبع مسرّتکم، وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ. [البقره(2):218].
1169-5- و عنه،قال أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،قال حدّثنا حسن بن محمّد بن شعبه الأنصاریّ،و محمّد بن جعفر بن رمیس الهبیریّ بالقصر،و علیّ بن محمّد بن الحسن بن کاس النّخعیّ بالرّمله،و أحمد بن محمّد بن سعید الهمدانیّ، جمیعا،عن أحمد بن یحیی بن زکریّا الأزدیّ الصّوفیّ،عن عمرو بن حمّاد بن طلحه القنّاد،عن إسحاق بن إبراهیم الأزدیّ،عن معروف بن خرّبوز و زیاد بن المنذر و سعید بن محمّد الأسدیّ،عن أبی الطّفیل عامر بن واثله الکنانیّ،قال:لمّا احتضر عمر بن الخطّاب،جعلها شوری بین ستّه:بین علیّ بن أبی طالب علیه السّلام و عثمان بن عفّان،و طلحه،و الزّبیر،و سعد بن أبی وقّاص،و عبد الرّحمن بن عوف؛و عبد اللّه بن عمر فیمن یشاور و لا یولّی.قال أبو الطّفیل:فلمّا اجتمعوا أجلسونی علی الباب،أردّ عنهم النّاس،فقال علیّ علیه السّلام إنّکم قد اجتمعتم لما اجتمعتم له،فأنصتوا فأتکلّم فإن قلت حقّا صدّقتمونی،و إن قلت باطلا ردّوا علیّ و لا تهابونی،إنّما أنا رجل کأحدکم،أنشدکم باللّه،هل فیکم أحد له مثل ابن عمّی صلّی اللّه علیه و اله،و أقرب إلیه رحما منّی؟قالوا:اللّهمّ لا.قال:فأنشدکم باللّه،هل فیکم أحد مثل عمّی حمزه أسد اللّه و أسد رسوله.قالوا:اللّهمّ لا.قال:فأنشدکم باللّه،هل فیکم أحد له أخ مثل أخی جعفر ذی الجناحین مضرّج بالدّماء الطّیّار فی الجنّه؟
ص:378
پس عثمان را سرپرست خلافت کنید که او راغب ترین شما به این امر و نرمخوترین شما در حکمرانی و به دنباله روی از خشنودی شما لایق تر است و خدا آمرزندۀ مهربان است.
[1169]5-ابو طفیل عامر به واثلۀ کنانی روایت کرده که چون عمر خطّاب به حال مرگ افتاد شورایی میان شش نفر تشکیل داد:علی بن ابی طالب علیه السّلام،عثمان بن عفّان،طلحه،زبیر،سعد ابی وقاص و عبد الرحمن بن عوف.و عبد اللّه بن عمر را طرف مشورت نهاد و نه صاحب رأی.
ابو طفیل می گوید:چون آنان گرد آمدند مرا بر در نشاندند تا مردم را از ایشان بازدارم.آنگاه علی علیه السّلام فرمود:اکنون که برای این موضوع گرد آمده اید گوش بسپارید تا من سخن بگویم.اگر حقیقت را گفتم تصدیقم کنید و اگر باطل گفتم به خودم بازگردانید و از من بیمناک نشوید که من مردی مانند یکی از شما هستم.شما را به خدا سوگند آیا در میان شما کسی هست که مانند من پسر عمویی داشته باشد و از من به او نزدیکتر باشد؟آنان گفتند:البته که نه.او فرمود:شما را به خدا سوگند آیا در میان شما کسی هست که برادری همچون برادرم جعفر داشته باشد که صاحب دو بال خونین است و در بهشت پرواز می کند؟
ص:379
قالوا:اللّهمّ لا.قال:فأنشدکم باللّه،هل فیکم أحد له زوجه مثل زوجتی فاطمه بنت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله سیّده نساء عالمها فی الجنّه؟قالوا:اللّهمّ لا.قال:فأنشدکم باللّه،هل فیکم أحد صلّی القبلتین مع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله قبلی.قالوا:اللّهمّ لا.قال:
فأنشدکم باللّه،هل فیکم أحد له سهمان فی کتاب اللّه فی الخاصّ و العامّ،غیری؟ قالوا:اللّهمّ لا.قال:فأنشدکم باللّه،هل فیکم أحد ترک رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله بابه مفتوحا یحلّ له ما یحلّ لرسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و یحرم علیه ما یحرم علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله غیری؟ قالوا:اللّهمّ لا.قال:فأنشدکم باللّه،هل فیکم رجل ناجی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله عشر مرّات،یقدّم بین یدی نجواه صدقه،غیری؟قالوا:اللّهمّ لا.قال:فأنشدکم باللّه،هل فیکم أحد قال له رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله ما قال فی غزاه تبوک:«إنّما أنت منّی بمنزله هارون من موسی غیر أنّه لا نبیّ بعدی»غیری؟قالوا:اللّهمّ لا.قال:فأنشدکم باللّه،هل فیکم أحد قال له رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله مقالته یوم غدیر خمّ:«من کنت مولاه فعلیّ مولاه،اللّهمّ وال من والاه،و عاد من عاداه»غیری؟قالوا:«اللّهمّ لا».قال:
فأنشدکم باللّه،هل فیکم أحد وصّی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فی أهله و ماله،غیری؟قالوا:
اللّهمّ لا.قال:فأنشدکم باللّه،هل فیکم أحد قتل المشرکین کقتلی؟قالوا:اللّهمّ لا.
قال:فأنشدکم باللّه،هل فیکم أحد غسّل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله غیری؟قالوا:اللّهمّ لا.قال:
فأنشدکم باللّه،هل فیکم أحد أقرب عهدا برسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله منّی.قالوا:اللّهمّ لا.قال:
فأنشدکم باللّه،هل فیکم من نزل فی حفره رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله غیری؟قالوا:اللّهمّ لا.
ص:380
آنان گفتند:البته که نه.او فرمود:شما را به خدا سوگند آیا در میان شما کسی هست که همسری مانند همسر من داشته باشد که دختر رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سرور زنان عالم در بهشت است؟آنان گفتند:البته که نه.او فرمود:شما را به خدا سوگند آیا در میان شما کسی هست که پیش از من به همراه رسول خدا به دو قبله نماز گزارده باشد؟آنان گفتند:البته که نه.او فرمود:شما را به خدا سوگند آیا در میان شما جز من کسی هست که در کتاب خداوند در خاص و عام آن بهره داشته باشد؟آنان گفتند:البته که نه.او فرمود:شما را به خدا سوگند آیا در میان شما کسی جز من هست که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در خانه اش به مسجد را گشاده گذاشته باشد،آنچه برای رسول خدا حلال و حرام بود برای حلال و حرام باشد؟آنان گفتند:البته که نه.او فرمود:شما را به خدا سوگند آیا در میان شما جز من مردی هست که ده مرتبه با رسول خدا نجوا کرده و برای هر نجوایش صدقه ای داده باشد؟آنان گفتند:البته که نه.او فرمود:شما را به خدا سوگند آیا در میان شما جز من کسی هست که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله آنچه را در جنگ تبوک فرمود به او فرموده باشد:«همانا تو نسبت به من به منزلۀ هارون نسبت به موسی هستی جز اینکه پس از من هیچ پیامبری نیست؟»آنان گفتند:البته که نه.او فرمود:شما را به خدا سوگند آیا در میان شما جز من کسی هست که پیامبر در سخنان روز غدیر خم به او فرموده باشد:«هرکه من مولای اویم این علی مولای اوست.خداوندا دوست کسی باش که با او دوست است و دشمن کسی باش که با او دشمن است»؟آنان گفتند:البته که نه.او فرمود:شما را به خدا سوگند آیا در میان شما جز من کسی هست که رسول خدا او را وصی خودش در خاندان و مالش قرار داده باشد؟آنان گفتند:البته که نه.او فرمود:شما را به خدا سوگند در میان شما کسی هست که همچون من مشرکان را کشته باشد؟آنان گفتند:البته که نه.او فرمود:شما را به خدا سوگند آیا در میان شما جز من کسی هست که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله را غسل بدهد؟آنان گفتند:البته که نه.او فرمود:شما را به خدا سوگند آیا در میان شما کسی هست که به رسول خدا از من داناتر باشد؟آنان گفتند:
البته که نه.او فرمود:شما را به خدا سوگند آیا در میان شما جز من کسی هست که در قبر رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله وارد شده باشد؟آنان گفتند:البته که نه.
ص:381
قال:فاصنعوا ما أنتم صانعون.فقال طلحه و الزّبیر عند ذلک:نصیبنا منها لک یا علیّ،فقال عبد الرّحمن بن عوف:قلّدونی هذا الأمر علی أن أجعلها لأحدکم.
قالوا:قد فعلنا.فقال عبد الرّحمن،هلمّ یدک یا علیّ تأخذها بما فیها،علی أن تسیر فینا بسیره أبی بکر و عمر.فقال علیه السّلام:آخذها بما فیها،علی أن أسیر فیکم بکتاب اللّه و سنّه نبیّه صلّی اللّه علیه و اله جهدی،فخلّی عن ید علیّ،و قال:هلمّ یدک یا عثمان خذها بما فیها،علی أن تسیر فینا بسیره أبی بکر و عمر.فقال:نعم؛ثمّ تفرّقوا.
1170-6- و روی أبو رافع مولی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله عن أمیر المؤمنین علیه السّلام حدیث المناشده.و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن أبی عبد اللّه جعفر بن محمّد بن جعفر العلویّ الحسنیّ،و أبی عبد اللّه محمّد بن أحمد بن المؤمّل الصّیرفیّ،قالا:حدّثنا محمّد بن علیّ بن خلف العطّار،عن أحمد بن جعفر بن عبد اللّه بن محمّد بن ربیعه بن عجلان،عن معاویه بن عبد اللّه،عن عبید اللّه بن أبی رافع،عن أبیه،عن جدّه أبی رافع،قال:لمّا اجتمع أصحاب الشّوری و هم ستّه نفر منهم:علیّ بن أبی طالب علیه السّلام و عثمان،و طلحه،و الزّبیر،و سعد بن مالک،و عبد الرّحمن بن عوف،أقبل علیهم علیّ بن أبی طالب علیه السّلام،فقال أنشدکم باللّه أیّها النّفر، هل فیکم من أحد قال له رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:«منزلتک منّی یا علیّ منزله هارون من موسی»أتعلمون قال ذلک لأحد،غیری؟قالوا:اللّهمّ لا.قال:أیّها النّفر،هل فیکم من أحد له سهمان:سهم فی الخاصّ،و سهم فی العامّ،غیری؟قالوا:اللّهمّ لا.و ذکر الحدیث نحوه.
ص:382
او فرمود:پس آن کاری را بکنید که می خواهید.طلحه و زبیر در این هنگام گفتند:ای علی بهرۀ ما از شورا برای تو است.عبد الرحمان بن عوف گفت:این کار را به من بسپارید تا آن را برای یکی از شما قرار دهم.آنان گفتند:چنین باشد.عبد الرحمان گفت:ای علی دستت را پیش آر تا تو خلیفۀ ما باشی بنابراین که در میان ما به روش ابو بکر و عمر عمل کنی.ایشان فرمود:
خلافت را به دست می گیرم بر این اساس که بکوشم تا در میان شما با کتاب خداوند و سنت پیامبرش عمل کنم.عبد الرحمان دستش را از دست علی علیه السّلام کشید و گفت:ای عثمان دستت را پیش آر و خلافت را به دست بگیر بنابراین که در میان ما به روش ابو بکر و عمر عمل کنی.او گفت:باشد.سپس همگی پراکنده شدند.
[1170]6-ابو رافع غلام رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله،حدیث سوگند دادن را از امیر مؤمنان علیه السّلام روایت کرده و گفته است:وقتی اصحاب شورا گرد آمدند،آنان شش نفر بودند:علی بن ابی طالب علیه السّلام، عثمان،زبیر،طلحه،سعد بن مالک و عبد الرحمان بن عوف.علی بن ابی طالب علیه السّلام به ایشان رو کرد و فرمود:ای جماعت شما را به خدا سوگند آیا در میان شما جز من کسی هست که رسول خدا به او فرموده باشد:«جایگاه تو نسبت به من همچون جایگاه هارون نسبت به موسی است».آیا گمان می کنید این را جز به من فرمودند:آنان گفتند:البته که نه.او فرمود:ای جماعت آیا در میان شما جز من کسی هست که[در قرآن]دو بهره داشته باشد:بهره ای در خاص و بهره ای در عام؟آنان گفتند:البته که نه.و باقی حدیث را همچون روایت فوق ذکر کرده است.
ص:383
1171-7- طریق أبی الأسود الدّؤلیّ عن أمیر المؤمنین علیه السّلام.و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن أبی طالب محمّد بن أحمد بن أبی مشعر السّلمیّ الحرّانیّ بحرّان،عن أحمد بن أسود أبی علیّ الحنفیّ القاضی،عن عبید اللّه بن محمّد بن حفص التّیمیّ،عن أبیه،عن عمر بن أذینه العبدیّ،عن وهب بن عبد اللّه بن أبی دنیّ الهنائیّ،عن أبی حرب بن أبی الأسود الدّؤلیّ،عن أبیه،أبی الأسود، قال:لمّا طعن أبو لؤلؤه عمر بن الخطّاب،جعل الأمر بین ستّه نفر علیّ بن أبی طالب علیه السّلام،و عثمان بن عفّان،و عبد الرّحمن بن عوف،و طلحه،و الزّبیر،و سعد بن مالک،و عبد اللّه بن عمر معهم یشهد النّجوی و لیس له فی الأمر نصیب،و أمرهم أن یدخلوا لذلک بیتا،و یغلقوا علیهم بابه.قال أبو الأسود:فکنت علی الباب أنا و نفر معی،حاجتهم أن یسمعوا الحوار الّذی یجری بینهم،فابتدر الکلام عبد الرّحمن بن عوف،فقال:لیذکر کلّ رجل منکم رجلا إن أخطأه هذا الأمر کانت الخیره لصاحبه،فقال الزّبیر:قد اخترت علیّا؛و قال:طلحه قد اخترت عثمان؛و قال سعد،قد اخترت عبد الرّحمن،فقال عبد الرّحمن:قد رضی القوم بنا،و قد جعل الأمر فینا،و لنا أیّها الثّلاثه،فأیّکم یخرج من هذا الأمر نفسه،و یختار للمسلمین رجلا رضی فی الأمّه؟فأمسک الشّیخان،فعاد عبد الرّحمن لکلامه،فقال له علیّ علیه السّلام کن أنت ذلک الرّجل.قال:فإنّه لم یبق إلاّ أنت و عثمان،فأیّکما یتقلّد هذا الأمر علی أن یسیر فی الأمّه بسیره رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سیره صاحبیه أبی بکر و عمر
ص:384
[1171]7-ابو اسود گفته است:وقتی ابو لؤلؤ عمر خطاب را خنجر زد،او کار را میان شش نفر نهاد:علی بن ابی طالب علیه السّلام،عثمان بن عفان،عبد الرحمان بن عوف،طلحه،زبیر و سعد بن مالک.عبد اللّه بن عمر هم با ایشان بود،در صحبت ها حاضر می شد ولی بهره ای از امر[و حقّ رأی]نداشت.عمر به آنان دستور داد که برای این امر به اتاقی بروند و در به روی خود ببندند.
ابو اسود گفته است:من و دسته ای کنار در بودیم.گفتگوهایی را که میان ایشان جریان داشت می شنیدیم سخن را عبد الرحمان بن عوف آغاز کرد و گفت:هرکدام از شما مردی را برگزیند که اگر خودش برای انتخاب شایستگی ندارد انتخاب با همراهش باشد.زبیر گفت:من علی را برگزیدم.طلحه گفت:من عثمان را برگزیدم.و سعد گفت:من عبد الرحمان بن عوف را برگزیدم.در این هنگام عبد الرحمان گفت:مردم به ما راضی شده اند.این امر در میان ما نهاده شده و برای ما سه تن است.اکنون کدام یک از شما خودش را از این کار کنار می کشد و برای مسلمانان مردی مورد قبول امت را برمی گزیند؟آن دو شیخ پرهیز کردند.عبد الرحمان سخنش را دوباره گفت.و علی علیه السّلام به او فرمود:تو آن مرد باش.او گفت:در این صورت جز تو و عثمان کسی نمی ماند.اینک کدام یک از شما این امر را به گردن می گیرد بر این اساس که در این امت به روش رسول خدا و روش دو همراه او ابو بکر و عمر عمل کند
ص:385
فلا یعدوهما.قال علیّ علیه السّلام انّی آخذها علی أن أسیر فی الأمّه بسیره رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله جهدی و طوقی،و أستعین علی ذلک بربّی.قال:فما عندک أنت یا عثمان؟قال:
أسیر فی الأمّه بسیره رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سیره أبی بکر و عمر.قال:قرّرها علی علیّ علیه السّلام ثلاثا،و علی عثمان ثلاثا،کلّ رجل منهما یقول مثل قوله الأوّل،فلمّا توافقوا علی رأی واحد،قال لهم علیّ علیه السّلام إنّی أحبّ أن تسمعوا منّی قولا أقول لکم،قالوا:قل یا أبا الحسن.قال:فإنّی أسألکم باللّه الّذی یعلم سرّکم و جهرکم هل فیکم من رجل قال له رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:«أنت منّی بمنزله هارون من موسی غیر أنّه لا نبیّ بعدی»غیری؟قالوا:اللّهمّ لا؛و ذکر المناشده نحوه.
1172-8- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن محمّد بن عبد اللّه الجندیّ من أصل کتابه،عن علیّ بن منصور،عن الحسن بن عنبسه،عن شریک بن عبد اللّه،عن أبی إسحاق،عن عمرو بن میمون الأودیّ،أنّه ذکر عنده علیّ بن أبی طالب علیه السّلام فقال:إنّ قوما ینالون منه، أُولئِکَ هُمْ وَقُودُ النّارِ [آل عمران(3):10] و لقد سمعت عدّه من أصحاب محمّد صلّی اللّه علیه و اله منهم حذیفه بن الیمان و کعب بن عجره یقول کلّ رجل منهم:لقد أعطی علیّ علیه السّلام ما لم یعطه بشر:هو زوج فاطمه سیّده نساء الأوّلین و الآخرین،فمن رأی مثلها أو سمع أنّه تزوّج بمثلها أحد فی الأوّلین و الآخرین؟و هو أبو الحسن و الحسین سیّدی شباب أهل الجنّه من الأوّلین و الآخرین،فمن له أیّها النّاس مثلهما؟و رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله حموه،و هو وصیّ رسول
ص:386
و از آن دو فراتر نرود.علی علیه السّلام فرمود:من براساس این که در این امت با تلاش و کوشش به روش رسول خدا عمل کنم این مسئولیت را می پذیرم و در این راه از پروردگارم چشم داشت یاری دارم.عبد الرحمان گفت:تو چه می کنی ای عثمان.او گفت:در این امت براساس روش رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و روش ابو بکر و عمر عمل می کنم.راوی گفته است:عبد الرحمان این سخنان را سه بار بر علی علیه السّلام و سه بار بر عثمان تکرار کرد و هرکدام از ایشان همان سخن نخستین خود را گفتند و چون همگی آنان بر یک رأی موافقت کردند،علی علیه السّلام به ایشان فرمود:دوست دارم به سخنانی که می گویم گوش دهید.آنان گفتند:بگو ای ابا الحسن.او فرمود:شما را به خداوندی که نهان و نمایان تان را می داند سوگند آیا در میان شما جز من مردی هست که رسول خدا به او فرموده باشد:«تو نسبت به من به منزلۀ هارون نسبت به موسی هستی جز اینکه هیچ پیامبری پس از من نیست؟»آنان گفتند:البته که نه.و سوگند دادن را همانند حدیث پیشین ادامه داده است.
[1172]8-عمرو بن میمون اودی روایت کرده که نزد او از علی بن ابی طالب علیه السّلام سخن به میان آمده و او گفته است:گروهی از او بد می گویند و ایشان هیزم های دوزخ اند و من از گروهی از اصحاب محمّد صلّی اللّه علیه و اله از جمله حذیفه بن یمان و کعب بن عجره شنیدم که گفتند:به علی چیزی داده شده که به هیچ بشری داده نشده است:او همسر فاطمه سرور زنان نخستین و واپسین است.و چه کسی مانند این را دیده یا شنیده که کسی در پیشینیان و آیندگان با همچون اویی ازدواج کرده باشد؟و او پدر حسن و حسین دو سرور جوانان اهل بهشت از پیشینیان و آیندگان است.و ای مردم چه کسی همانند این دو را دارد؟سپس رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله پدر زن او بود.
ص:387
اللّه صلّی اللّه علیه و اله فی أهله و أزواجه،و سدّت الأبواب الّتی فی المسجد کلّها،غیر بابه و هو صاحب باب خیبر،و هو صاحب الرّایه یوم خیبر،و تفل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یومئذ فی عینیه و هو أرمد،فما اشتکاهما من بعد،و لا وجد حرّا او بردا بعد یومه ذلک.و هو صاحب یوم غدیر خمّ إذ نوّه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله،باسمه و ألزم أمّته ولایته،و عرّفهم بخطره،و بیّن لهم مکانه،فقال:أیّها النّاس،من أولی بکم من أنفسکم؟قالوا:اللّه و رسوله.قال:فمن کنت مولاه فهذا علیّ مولاه؛و هو صاحب العباء و من أذهب اللّه عنه الرّجس و طهّره تطهیرا،و هو صاحب الطّائر حین قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:
«اللّهمّ ائتنی بأحبّ خلقک إلیک و إلیّ فجاء علیّ علیه السّلام فأکل معه.و هو صاحب سوره براءه حین نزل بها جبرئیل علیه السّلام علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و قد سار أبو بکر بالسّوره، فقال له:یا محمّد،إنّه لا یبلغها إلاّ أنت أو علیّ،إنّه منک و أنت منه؛فکان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله منه فی حیاته و بعد وفاته.و هو عیبه علم رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و من قال له النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله:«أنا مدینه العلم،و علیّ بابها،و فمن أراد العلم فلیأت المدینه من الباب» کما أمر اللّه فقال: وَ أْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها [البقره(2):189]و هو مفرّج الکرب عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فی الحروب،و هو أوّل من آمن برسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و صدّقه و اتّبعه،و هو أوّل من صلّی،فمن أعظم فریه علی اللّه و علی رسوله صلّی اللّه علیه و اله ممّن قاس به أحدا أو شبّه به بشرا!
1173-9- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن عبد الرّحمن بن
ص:388
و او وصی رسول خدا در میان خانواده و همسرانش بود و همۀ درهای به روی مسجد جز در او بسته شد و او است که در خیبر را برداشت و او است که پرچمدار روز خیبر است.رسول خدا آن روز به چشمان او که درد می کردند آب دهان زد و او از آن پس در آن دو،درد ندید.و گرما و سرمایی پس از آن روز حس نکرد و او صاحب روز غدیر خم است.روزی که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله نامش را بلند کرد و به امتش ولایت او را واجب کرد و اهمیت و منزلتش را برای آنان بیان کرد و فرمود:ای مردم چه کسی به شما از خودتان سزاوارتر است؟آنان گفتند:خدا و فرستادۀ او.حضرت فرمودند:پس هرکه من مولای اویم این علی مولای اوست.و او صاحب عبا است کسی که خداوند پلیدی را از او برطرف کرده و به راستی پاکش کرده است.او شریک در[خوردن]آن مرغ است هنگامی که رسول خدا فرمود:«خدایا محبوب ترین آفریده ات نزد تو و خودم را به سویم بفرست تا با من این غذا را بخورد».که علی علیه السّلام آمد و به همراه ایشان خورد و او همراه سورۀ برائت است.جبرئیل علیه السّلام آن را بر رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله نازل کرد و وقتی ابو بکر آن را برد او به پیامبر عرض کرد:ای محمد آن را جز تو یا علی نخواهد رساند؛زیرا او از تو و تو از اویی.و رسول خدا در حیات و پس از وفاتش از علی بود.و او صندوق علم رسول خدا بود.کسی که حضرت به او فرمود:«من شهر علم و علی درب آن است.و هرکس دانش می خواهد باید از درب شهر به درون آید».چنانکه خداوند فرموده است:«و به خانه ها از در وارد شوید»[بقره(2):آیۀ 189]و او بود که در جنگها اندوه را از رسول خدا برطرف می کرد و او است نخستین کسی که به رسول خدا ایمان آورد و او را تصدیق کرد و پیروی اش نمود و او است کسی که نماز گزارد و چه کسی دروغ زن تر بر خدا و رسول او است از کسی که او را با انسانی بسنجد یا به بشری همانند کند.
ص:389
محمّد بن عبید اللّه العرزمیّ،عن أبیه،عن عمّار أبی الیقظان،عن أبی عمر زاذان، قال:لمّا وادع الحسن بن علیّ علیهما السّلام معاویه،صعد معاویه المنبر،و جمع النّاس فخطبهم،و قال:إنّ الحسن بن علیّ رآنی للخلافه أهلا و لم یر نفسه لها أهلا،و کان الحسن علیه السّلام أسفل منه بمرقاه،فلمّا فرغ من کلامه،قام الحسن علیه السّلام فحمد اللّه (تعالی)بما هو أهله،ثمّ ذکر المباهله فقال:فجاء رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله من الأنفس بأبی و من الأبناء بی و بأخی،و من النّساء بأمّی و کنّا أهله،و نحن له،و هو منّا و نحن منه.
و لمّا نزلت آیه التّطهیر جمعنا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فی کساء لأمّ سلمه(رضی اللّه عنها) خیبریّ،ثمّ قال:«اللّهمّ هؤلاء أهل بیتی و عترتی فأذهب عنهم الرّجس و طهّرهم تطهیرا»فلم یکن أحد فی الکساء غیری و أخی و أبی و أمّی،و لم یکن أحد یجنب فی المسجد و یولد فیه إلاّ النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و أبی،تکرمه من اللّه لنا،و تفضیلا منه لنا،و قد رأیتم مکان منزلنا من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله،و أمر بسدّ الأبواب فسدّها،و ترک بابنا،فقیل له فی ذلک.فقال:«أما إنّی لم أسدّها و أفتح بابه،و لکنّ اللّه(عزّ و جلّ)أمرنی أن أسدّها و أفتح بابه»و إنّ معاویه زعم لکم أنّی رأیته للخلافه أهلا و لم أر نفسی لها أهلا،فکذب معاویه،نحن أولی بالنّاس فی کتاب اللّه و علی لسان نبیّه صلّی اللّه علیه و اله و لم نزل أهل البیت مظلومین منذ قبض اللّه نبیّه صلّی اللّه علیه و اله فاللّه بیننا و بین من ظلمنا حقّنا، و توثّب علی رقابنا،و حمل النّاس علینا،و منعنا سهمنا من الفیء،و منع أمّنا ما جعل لها رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و أقسم باللّه لو أنّ النّاس بایعوا أبی حین فارقهم رسول
ص:390
[1173]9-ابو عمر زاذان روایت کرده که وقتی حسن بن علی علیه السّلام با معاویه صلح کرد معاویه بر بالای منبر رفت و مردم را گرد آورده و خطبه خواند و گفت:حسن بن علی مرا برای خلافت شایسته دید و خودش را برای آن شایسته ندانست.حضرت مجتبی که یک پله از او پایین تر بود،وقتی سخن او پایان یافت،برخاست و خداوند را چنان که سزاوار او است،سپاس گفت و سپس از مباهله یاد فرمود:رسول خدا از مردان،پدرم را،از پسران من و برادرم را و از زنان، مادرم را برای مباهله برد.ما خانوادۀ او و برای او بودیم.او از ما و ما از او بودیم.و چون آیۀ تطهیر نازل شد رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله ما را در عبایی خیبری از آن امّ سلمه گرد آورده فرمود:
«خداوندا اینان اهل بیت و خاندان منند.از آنان پلیدی را برطرف کن و به راستی پاکیزه شان کن».و هیچ کس جز من و برادر و پدر و مادرم در عبا نبود.و هیچ کس جز پیامبر و پدرم در مسجد جنب نشد و برایش فرزندی به دنیا نیامد.که فضیلت و بزرگداشتی از سوی خدا برای ما بود.شما جایگاه منزلت ما را نسبت به رسول خدا دیده اید که آن حضرت به بستن همۀ درها فرمان داد و در ما را رها کرد.در این باره به حضرت اعتراض کردند و ایشان فرمود:«هان این من نیستم که درهای شما را بستم و در او را گشاده گذاشتم بلکه این خداوند عزّتمند است که به من فرمان داد تا آن درها را ببندم و در او را گشاده بگذارم.معاویه به شما گفت که من او را شایستۀ خلافت دیدم و خودم را شایسته ندانستم معاویه دروغ می گوید.ما در کتاب خداوند و بر زبان پیامبرش نسبت به مردم سزاوارترین مردمانیم.ما اهل بیت از هنگام وفات پیامبر خدا مظلومیم و بهرۀ مان را از غنیمت بازگرفتند.مادرمان را از آن چه رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله برایش نهاده بود،بازداشتند.به خدا سوگند اگر مردم هنگامی که رسول خدا از آنان جدا شد
ص:391
اللّه صلّی اللّه علیه و اله لأعطتهم السّماء قطرها،و الأرض برکتها،و ما طمعت فیها یا معاویه،فلمّا خرجت من معدنها تنازعتها قریش بینها،فطمعت فیها الطّلقاء و أبناء الطّلقاء أنت و أصحابک،و قد قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:ما ولّت أمّه أمرها رجلا و فیهم من هو أعلم منه إلاّ لم یزل أمرهم یذهب سفالا حتّی یرجعوا إلی ما ترکوا»قد ترکت بنو إسرائیل هارون و هم یعلمون أنّه خلیفه موسی علیه السّلام فیهم و اتّبعوا السّامریّ،و قد ترکت هذه الأمّه أبی و بایعوا غیره،و قد سمعوا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول:«أنت منّی بمنزله هارون من موسی إلاّ النّبوّه»،و قد رأوا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله نصب أبی یوم غدیر خمّ،و أمرهم أن یبلّغ الشّاهد منهم الغائب،و قد هرب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله من قومه و هو یدعوهم إلی اللّه(تعالی)حتّی دخل الغار،و لو وجد أعوانا ما هرب،و قد کفّ أبی یده حین ناشدهم و استغاث فلم یغث،فجعل اللّه هارون فی سعه حین استضعفوه و کادوا یقتلونه،و جعل اللّه النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فی سعه حین دخل الغار و لم یجد أعوانا، و کذلک أبی،و أنا فی سعه من اللّه حین خذلتنا الأمّه بایعوک یا معاویه،و إنّما هی السّنن و الأمثال یتبع بعضها بعضا.أیّها النّاس،إنّکم لو التمستم فیما بین المشرق و المغرب أن تجدوا رجلا ولده نبیّ غیری و أخی لم تجدوا و إنّی قد بایعت هذا وَ إِنْ أَدْرِی لَعَلَّهُ فِتْنَهٌ لَکُمْ وَ مَتاعٌ إِلی حِینٍ [الانبیاء(21):11].
ص:392
با پدرم بیعت می کردند،آسمان،قطره هایش و زمین برکتش را به ایشان می داد،ای معاویه آنچه تو در آن طمع کرده ای چیزی است که از معدن[و جایگاه اصلی]اش خارج شد قریش در میان خودشان به کشمکش دربارۀ آن پرداختند و آزادشدگان و فرزندان آزادشدگان،تو و یارانت در آن طمع کردند و به راستی رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:هیچ امتی نیست که امورش را به مردی بسپارد.درحالی که کسی عالم تر از او هست،جز اینکه پیوسته پسرفت می کنند تا به آنچه رها کرده اند،بازگردند،بنی اسرائیل هارون را رها کردند درحالی که می دانستند او جانشین موسی علیه السّلام در میان خودشان است و دنبال سامری رفتند و این امت پدرم را رها کردند و با دیگری بیعت کردند درحالی که از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله شنیده بودند که فرموده بود:«تو نسبت به من به منزلۀ هارون نسبت به موسایی مگر در نبوت».و دیده بودند که رسول خدا در روز غدیر خم پدرم را به جانشینی منصوب کرد و به حاضران فرمان داد که این موضوع را به غائبان برسانند.رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله قوم خود را به خدا خواند آنگاه از آنان گریخت و به آن غار رفت درحالی که اگر یارانی می یافت نمی گریخت.پدرم نیز هنگامی که آنان را سوگند داد و یاری خواست و یاری نشد،دستش بسته شد.همچنان که خداوند هارون را هنگامی که بنی اسرائیل او را ناتوان شمردند و خواستند او را بکشند،خداوند او را در فراخی[از حیث وظیفه]قرار داد رسول خدا را نیز در فراخی نهاد،هنگامی که یاوری نیافت و به آن غار رفت و پدرم نیز چنین بود.من نیز در میان گشایش خداوندی هستم.هم اکنون که این امت ما را تنها گذاشتند و با تو ای معاویه بیعت کردند.و همانا اینها سنّتها و شباهتهایی است که برخی از برخی دیگر پیروی می کنند.ای مردم اگر شما میان خاور و باختر مردی را بجویید که فرزند پیامبری باشد جز من و برادرم را نخواهید یافت درحالی که من با این شخص بیعت می کنم «و نمی دانم شاید این آزمایشی برای شما و بهره ای تا هنگام مرگ باشد»[انبیاء(21):آیۀ 111].
ص:393
[21] المجلس یوم الجمعه الحادی عشر من صفر سنه سبع و خمسین و أربعمائه فیه بقیّه أحادیث أبی المفضّل محمّد بن عبد اللّه الشیبانی.
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
1174-1- حدّثنا الشّیخ أبو جعفر محمّد بن الحسن بن علیّ الطّوسیّ رضی اللّه عنه،قال:
أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن ابن عقده،عن محمّد بن المفضّل،بن إبراهیم بن قیس الأشعریّ،عن علیّ بن حسّان،عن عبد الرّحمن بن کثیر،عن جعفر بن محمّد،عن أبیه عن جدّه علیّ بن الحسین علیهم السّلام قال:لمّا أجمع الحسن بن علیّ علیه السّلام علی صلح معاویه خرج حتّی لقیه،فلمّا اجتمعا قام معاویه خطیبا،فصعد المنبر و أمر الحسن علیه السّلام أن یقوم أسفل منه بدرجه،ثمّ تکلّم معاویه،فقال:أیّها النّاس،هذا الحسن بن علیّ و ابن فاطمه،رآنا للخلافه أهلا،و لم یر نفسه لها أهلا، و قد أتانا لیبایع طوعا.ثمّ قال:قم یا حسن؛فقام الحسن علیه السّلام فخطب فقال:الحمد للّه المستحمد بالآلاء،و تتابع النّعماء،و صارف الشّدائد و البلاء،عند الفهماء و غیر
ص:394
جلسه روز جمعه
یازدهم صفر سال چهارصد و پنجاه و هفت
که بقیۀ احادیث ابو مفضّل محمد بن عبد اللّه شیبانی در آن است.
به نام خداوند رحمتگر مهربان
[1174]1-عبد الرحمان بن کثیر از حضرت صادق علیه السّلام به نقل از پدرشان روایت کرده که جدّشان حضرت سجاد علیه السّلام فرمود:وقتی حضرت مجتبی علیه السّلام به صلح با معاویه موافقت کرد به دیدارش رفت.و چون گرد آمدند معاویه برای خطبه خواندن برخاست و بر منبر رفت و حضرت مجتبی را گفت که یک پله پایین تر از او بنشیند.سپس به سخن آغاز کرد و گفت:ای مردم این مرد حسن پسر علی و فاطمه است که ما را شایستۀ خلافت دید و خودش را نه.و اکنون به نزد ما آمده تا داوطلبانه بیعت کند.آنگاه گفت:برخیز ای حسن.حضرت مجتبی علیه السّلام برخاسته،خطبه خواند و فرمود:سپاس خداوندی را که به خاطر نعمتها و پی درپی آمدن آنها سزاوار سپاس بوده و ستوده شده است و سختی ها و بلا را از فهمی و نافهم باز می گرداند.
ص:395
الفهماء،المذعنین من عباده لامتناعه بجلاله و کبریائه،و علوّه عن لحوق الأوهام ببقائه،المرتفع عن کنه ظنانه المخلوقین،من أن تحیط بمکنون غیبه رویّات عقول الرّاءین،و أشهد أن لا إله إلاّ اللّه وحده فی ربوبیّته،و وجوده و وحدانیّته،صمدا لا شریک له،فردا لا ظهیر له،و أشهد أنّ محمّدا عبده و رسوله،اصطفاه و انتجبه، و ارتضاه،و بعثه داعیا إلی الحقّ سراجا منیرا،و للعباد ممّا یخافون نذیرا،و لما یأملون بشیرا،فنصح للأمّه،و صدع بالرّساله،و أبان لهم درجات العماله،شهاده علیها أمات و أحشر،و بها فی الآجله أقرب و أحبر،و أقول معشر الخلائق فاسمعوا،و لکم أفئده و أسماع فعوا:إنّا أهل بیت أکرمنا اللّه بالإسلام،و اختارنا و اصطفانا و اجتبانا،فأذهب عنّا الرّجس و طهّرنا تطهیرا،و الرّجس هو الشّکّ،فلا نشکّ فی اللّه الحقّ و دینه أبدا،و طهّرنا من کلّ أفن و غیّه،مخلصین إلی آدم نعمه منه لم یفترق النّاس قطّ فرقتین إلاّ جعلنا اللّه فی خیرهما فأدّت الأمور و أفضت الدّهور إلی أن بعث اللّه محمّدا صلّی اللّه علیه و اله للنّبوّه،و اختاره للرّساله،و أنزل علیه کتابه،ثمّ أمره بالدّعاء إلی اللّه(عزّ و جلّ)فکان أبی علیه السّلام أوّل من استجاب للّه(تعالی) و لرسوله صلّی اللّه علیه و اله و أوّل من آمن و صدّق اللّه و رسوله،و قد قال اللّه(تعالی)فی کتابه المنزل علی نبیّه المرسل: أَ فَمَنْ کانَ عَلی بَیِّنَهٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ [هود(11):17]فرسول اللّه الّذی علی بیّنه من ربّه،و أبی الّذی یتلوه،و هو شاهد منه، و قد قال له رسوله صلّی اللّه علیه و اله حین أمره أن یسیر إلی مکّه و الموسم ببراءه«سر بها یا
ص:396
کسانی از بندگانش که به دست نیافتنی بودنش اعتراف دارند به سبب بزرگی و کبریاییش و والایی اش از رسیدن خیالها به جاودانگی اش و بلندمرتبه بودنش از نهایت گمان آفریدگان به اینکه اندیشه های اندیشمندان،غیب پوشیده شده اش را فرا بگیرد.و گواهی می دهم که معبودی جز خداوند یکتا در پروردگاری و هستی و یگانگی نیست.بی نیازی که شریکی ندارد،تنهایی که یاوری ندارد و گواهی می دهم که محمد[صلّی اللّه علیه و اله]بنده و فرستادۀ خداست که او را برگزید و نیکو شمرد و برای دعوت به حق چون چراغی روشن برانگیخت تا برای بندگان از آنچه می ترسند،هشدار داده و برای آنچه آرزو دارند،مژده بدهد.او برای این امت خیر و صلاح خواست و رسالت را به انجام رساند و درجات اجر و پاداش را برایشان بیان کرد.من با گواهی بر آن می میرم و برانگیخته می شوم و در آینده به سبب آن مقرّب و دلشاد می گردم.ای مردم من می گویم تا بشنوید.شما دل و گوش دارید،پس به خاطر بسپارید،خداوند،ما خاندان را با اسلام گرامی داشت و ما را گزینش کرده،انتخاب نموده و جدایمان ساخت.آن گاه پلیدی را از ما برداشت و به راستی پاکیزۀ مان کرد و پلیدی همان شک است و ما هرگز در راه خداوند در حق و دینش شک نمی کنیم.و خدا ما را از هر سستی رأی و لغزشی پاک کرد تا به آدم[علیه السّلام]وفادار باشیم و این نعمتی از او است.هیچگاه مردم دو گروه نشدند جز آنکه خداوند ما را در بهترین آن دو قرار داد.آنگاه کارها انجام گرفت و دوره ها به پایان رسید تا خداوند محمد صلّی اللّه علیه و اله را به پیامبری برانگیخت و او را برای رسالتش برگزید و کتابش را بر او فرستاد.سپس فرمانش داد تا مردم را به سوی خداوند دعوت کند و پدر من نخستین کسی بود که دعوت خدا و فرستاده اش را پذیرفت و نخستین کسی است که ایمان آورد و خدا و فرستاده اش را تصدیق کرد.و خداوند والا در کتاب فرو فرستاده اش بر پیامبر فرستاده اش فرمود:«آیا کسی که با دلیلی روشن از جانب پروردگارش بیاید و به دنبالش شاهدی از او بیاید»[هود(11):آیۀ 17]که رسول خدا همان کسی است که با دلیلی روشن از جانب پروردگارش آمد و پدرم کسی است که به دنبالش آمد و شاهدی از سوی او بود.و رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله وقتی او را فرمان داد تا در موسم حج با سورۀ برائت آید و سوی مکه حرکت کند،
ص:397
علیّ،فإنّی أمرت أن لا یسیر بها إلاّ أنا أو رجل منّی،و أنت هو یا علیّ»علیّ من رسول اللّه و رسول اللّه منه،و قال له نبیّ اللّه صلّی اللّه علیه و اله حین قضی بینه بین أخیه جعفر بن أبی طالب علیه السّلام و مولاه زید بن حارثه فی ابنه حمزه:«أمّا أنت یا علیّ فمنّی و أنا منک،و أنت ولیّ کلّ مؤمن بعدی»فصدّق أبی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله سابقا و وقاه بنفسه، ثمّ لم یزل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فی کلّ موطن یقدّمه،و لکلّ شدید یرسله ثقه منه به و طمأنینه إلیه،لعلمه بنصیحه للّه و رسوله صلّی اللّه علیه و اله و أنّه أقرب المقرّبین من اللّه و رسوله، و قد قال اللّه(عزّ و جلّ): وَ السّابِقُونَ السّابِقُونَ أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ [الواقعه(56):10] فأبی و کان سابق السّابقین إلی اللّه(تعالی)و إلی رسوله صلّی اللّه علیه و اله و أقرب الأقربین،فقد قال اللّه(تعالی): لا یَسْتَوِی مِنْکُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَلَ أُولئِکَ أَعْظَمُ دَرَجَهً [الحدید(57):10]فأبی کان أوّلهم إسلاما و إیمانا،و أوّلهم إلی اللّه و رسوله هجره و لحوقا و أوّلهم علی وجده و وسعه نفقه،قال(سبحانه): وَ الَّذِینَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونا بِالْإِیمانِ وَ لا تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنا إِنَّکَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ [الحشر(59):10]فالنّاس من جمیع الأمم یستغفرون له بسبقه إیّاهم الإیمان بنبیّه صلّی اللّه علیه و اله و ذلک أنّه لم یسبقه إلی الإیمان أحد،و قد قال اللّه(تعالی): وَ السّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ [التوبه(9):100]فهو سابق جمیع السّابقین،فکما أنّ اللّه (عزّ و جلّ)فضّل السّابقین علی المتخلّفین و المتأخّرین،فکذلک فضّل سابق
ص:398
به او فرمود:«ای علی با این سوره حرکت کن که به من فرمان داده شده آن را جز خودم یا مردی از خودم به کسی نسپارم.و ای علی آن مرد تو هستی».پس علی از رسول خدا است و رسول خدا از او.و پیامبر خدا وقتی میان او و برادرش جعفر و غلام خودش زید بن حارثه دربارۀ دختر حمزه داوری می کرد به او فرمود:«اما تو ای علی از من و من از توام.تو پس از من سرپرست هر مؤمنی».پدرم رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله را پیشاپیش تصدیق کرده،با جانش از ایشان حمایت کرد.آنگاه پیوسته رسول خدا در هر جایی او را پیش می انداخت و برای هر سختی ای او را می فرستاد که به او اعتماد و اطمینان داشت و به خیرخواهی اش در راه خدا و فرستاده اش آگاه بود.او نزدیک ترین مقربان به خدا و فرستاده اش بود.و خداوند عزّتمند فرموده است:
«پیشگامان پیشرو آنها مقرّبانند»[واقعه(56):آیات 10 و 11]و پدر من پیشگام پیشگامان به سوی خدا و رسول خدا و نزدیک ترین نزدیکان بود که خداوند والا فرموده است:«کسانی که پیش از فتح انفاق کردند و پیکار کردند با دیگران برابر نیستند،آنان مقامشان والاتر است» [حدید(57):آیۀ 10]پدر من نخستین کس در اسلام و ایمان،نخستین کس در هجرت و پیوستن به خدا و فرستاده اش و نخستین کس در بخشش به اندازۀ توانگری اش بود.خداوند فرمود:«و کسانی که پس از آنها آمدند،می گفتند:پروردگارا ما و برادرانمان را که در ایمان به ما پیشی گرفته اند،بیامرز و در دلهامان نسبت به مؤمنان کینه ای قرار نده که تو مهربان و دلسوزی»[حشر(59):آیۀ 10]و مردم همۀ امتها به سبب پیشی گرفتن او در ایمان به پیامبر خدا برایش آمرزش می خواهند و این به خاطر آن است که هیچ کس در ایمان،بر او پیشی نگرفته است و خداوند فرازمند فرموده است:«و پیشگامان نخستین از مهاجران و انصار و کسانی که به خوبی از ایشان پیروی کردند»[توبه(9):آیۀ 100]و او پیشگام همۀ پیشگامان است و چنان که خداوند عزّتمند پیشگامان را بر عقب ماندگان برتری داد،
ص:399
السّابقین علی السّابقین،و قد قال اللّه: أَ جَعَلْتُمْ سِقایَهَ الْحاجِّ وَ عِمارَهَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ [التوبه(9):19]و المجاهد فی سبیل اللّه حقّا، و فیه نزلت هذه الآیه.و کان ممّن استجاب لرسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله عمّه حمزه و جعفر ابن عمّه،فقتلا شهیدین(رضی اللّه عنهما)فی قتلی کثیره معهما من أصحاب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله،فجعل اللّه(تعالی)حمزه سیّد الشّهداء من بینهم،و جعل لجعفر جناحین یطیر بهما مع الملائکه کیف یشاء من بینهم،و ذلک لمکانهما من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و منزلتهما و قرابتهما منه و صلّی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله علی حمزه سبعین صلاه من بین الشّهداء الّذین استشهدوا معه.و کذلک جعل اللّه(تعالی)لنساء النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله للمحسنه منهنّ أجرین،و للمسیئه منهنّ وزرین ضعفین،لمکانهنّ من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و جعل الصّلاه فی مسجد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله بألف صلاه فی سائر المساجد إلاّ مسجد خلیله إبراهیم علیه السّلام بمکّه،و ذلک لمکان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله من ربّه.و فرض اللّه(عزّ و جلّ) الصّلاه علی نبیّه صلّی اللّه علیه و اله علی کافّه المؤمنین،فقالوا:یا رسول اللّه،کیف الصّلاه علیک؟ فقال:قولوا:«اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد»فحقّ علی کلّ مسلم أن یصلّی علینا مع الصّلاه علی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فریضه واجبه.و أحلّ اللّه(تعالی)خمس الغنیمه لرسوله صلّی اللّه علیه و اله،و أوجبها له فی کتابه،و أوجب لنا من ذلک ما أوجب له،و حرّم علیه الصّدقه و حرّمها علینا معه،فأدخلنا و له الحمد فیما أدخل فیه نبیّه صلّی اللّه علیه و اله و أخرجنا نزّهنا ممّا أخرجه منه و نزّهه عنه،کرامه أکرمنا اللّه(عزّ و جلّ)بها،
ص:400
همچنین پیشگام پیشگامان را بر پیشگامان دیگر برتری داد و فرمود:«آیا آب رساندن به حاجیان و آباد کردن مسجد الحرام را همچون عمل کسی که به خداوند و روز واپسین ایمان آورده،قرار می دهید»[توبه(9):آیۀ 19][و پدر من آن مؤمن به خدا و روز واپسین]و مجاهد راستین در راه حق بود و دربارۀ او این آیه نازل شد و از کسانی که دعوت رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله را پذیرفتند عمویشان حمزه و پسر عمویشان جعفر بودند که در میان دیگر کشته شدگان از اصحاب رسول خدا شهید شدند و خداوند والا از میان ایشان حمزه را سرور شهیدان قرار داد و برای جعفر دو بال قرار داد تا با آنها به همراه فرشتگان به هرجا که می خواهد پرواز کند و این به خاطر جایگاه و منزلتشان و خویشاوندیشان نسبت به رسول خدا بود.و رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله از میان کسانی که شهید شدند بر حمزه هفتاد درود فرستاد.
همچنین خداوند فرازمند برای زنان نیکوکار پیامبر گرامی دو پاداش و برای زنان گناهکارشان دو جرم قرار داد به خاطر جایگاهی که نسبت به رسول خدا داشتند و نماز در مسجد رسول خدا را همچون هزار نماز در دیگر مسجدها-جز مسجد ابراهیم خلیل در مکه -قرار داد و این به خاطر جایگاه رسول خدا نسبت به پروردگارش بود و خداوند عزتمند درود بر پیامبرش را بر همۀ مؤمنان واجب کرد و هنگامی که آنها گفتند:ای رسول خدا درود بر تو چگونه است؟فرمودند که بگویید:«اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد»پس بر هر مسلمانی واجب است که با درود بر پیامبر گرامی بر ما نیز درود بفرستد.و خداوند فرازمند یک پنجم غنیمت را برای فرستادۀ خویش نهاد و در کتاب،آن را برای او مقرر کرد و از این طریق آنچه را برای او مقرر کرده بود برای ما نیز مقرر فرمود.و صدقه را بر او حرام کرد و بر ما نیز حرام کرد و ما را-سپاس بر او-در آنچه پیامبرش را داخل کرده بود،داخل کرد و از آنچه او را خارج کرده و پاکش دانسته بود ما را هم خارج کرد و پاک دانست.
ص:401
و فضیله فضّلنا بها علی سائر العباد،فقال اللّه(تعالی)لمحمّد صلّی اللّه علیه و اله حین جحده کفره أهل الکتاب و حاجّوه: فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللّهِ عَلَی الْکاذِبِینَ [آل عمران(3):61] فأخرج رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله من الأنفس معه أبی،و من البنین ایّای و أخی،و من النّساء أمّی فاطمه من النّاس جمیعا،فنحن أهله و لحمه و دمه و نفسه،و نحن منه و هو منّا و قد قال اللّه(تعالی): إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً [الاحزاب(33):33]فلمّا نزلت آیه التّطهیر جمعنا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله أنا و أخی و أمّی و أبی،فجلّلنا و نفسه فی کساء لأمّ سلمه خیبریّ،و ذلک فی حجرتها و فی یومها،فقال:اللّهمّ هؤلاء أهل بیتی،و هؤلاء أهلی و عترتی،فأذهب عنهم الرّجس و طهّرهم تطهیرا فقالت أمّ سلمه(رضی اللّه عنها):أدخل معهم یا رسول اللّه؟فقال لها رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یرحمک اللّه أنت علی خیر و إلی خیر،و ما أرضانی عنک!و لکنّها خاصّه لی و لهم.ثمّ مکث رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله بعد ذلک بقیّه عمره حتّی قبضه اللّه إلیه، یأتینا کلّ یوم عند طلوع الفجر فیقول:«الصّلاه یرحمکم اللّه، إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً »[الاحزاب(33):33]و أمر رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله بسدّ الأبواب الشّارعه فی مسجده غیر بابنا فکلّموه فی ذلک،فقال:
«أما إنّی لم أسدّ أبوابکم و لم أفتح باب علیّ من تلقاء نفسی،و لکنّی أتّبع ما یوحی إلیّ،و إنّ اللّه أمر بسدّها و فتح بابه»فلم یکن من بعد ذلک أحد تصیبه جنابه فی
ص:402
بزرگداشت و فضیلتی از کافران اهل کتاب او را انکار کردند و با ایشان به ستیزه برخاستند، فرمود:«بگو بیایید فرزندان و زنان و خودمان را به مباهله بخوانیم و نفرین خدا را بر دروغ گویان قرار دهیم»[آل عمران(2):آیۀ 61]آنگاه رسول خدا با خودش پدرم را،از پسران،من و برادرم را و از زنان،مادرم فاطمه را از میان همۀ مردم برگزید.پس ما خانوادۀ او و گوشت و خون و جان اوییم.ما از اوییم و او از ما است و خداوند فرازمند فرمود:«همانا خداوند می خواهد که پلیدی را از شما خاندان برطرف کند و به راستی پاکیزه تان کند» [احزاب(33):آیۀ 33]که چون این آیه نازل شد رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله من و برادرم و مادر و پدرم را گرد آورد،آنگاه ما و خودش را در عبایی خیبری از آن امّ سلمه پوشاند-و این در روز نوبت او و در اتاق او رخ داد-و فرمود:خدایا اینان اهل خانۀ منند،اینان خانواده و خاندان منند.پس پلیدی را از ایشان بردار و به راستی پاکیزۀ شان کن.در این هنگام امّ سلمه عرض کرد:ای رسول خدا من هم با ایشان داخل شوم؟حضرت به او فرمودند:خدا تو را بیامرزد،تو بر نیکی و به سوی نیکی هستی.آنچه که مرا از تو خشنود کرده است.ولی این ویژۀ من و ایشان است.
و پس از آن رسول خدا در بقیۀ عمرش تا هنگامی که وفات کرد هر روز هنگام سپیدۀ آفتاب به نزدمان می آمد و می فرمود:«به نماز بشتابید تا خداوند شما را بیامرزد که«همانا خداوند می خواهد پلیدی را از شما خاندان برطرف کند و به راستی پاکیزۀ تان کند»[احزاب(33):
آیۀ 33]و رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به بستن درهای باز شده به مسجدش فرمان داد به جز در ما.و چون در این باره به ایشان اعتراض کردند،فرمودند:«من از جانب خودم در شما را نبستم و در علی را گشاده نگذاشتم بلکه از آنچه به من وحی شد پیروی کردم.همانا خداوند مرا به بستن درها و بازگذاشتن در او فرمان داد».و پس از آن جز رسول خدا و پدرم علی بن ابی طالب علیه السّلام هیچ کس در آن مسجد جنب نشد
ص:403
مسجد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و یولّد فیه الأولاد غیر رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و أبی علیّ بن أبی طالب علیهما السّلام تکرمه من اللّه(تبارک و تعالی)لنا،و فضلا اختصّنا به علی جمیع النّاس.
و هذا باب أبی قرین باب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فی مسجده،و منزلنا بین منازل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله،و ذلک أنّ اللّه أمر نبیّه صلّی اللّه علیه و اله أن یبنی مسجده،فبنی فیه عشره أبیات تسعه لبنیه و أزواجه،و عاشرها و هو متوسّطها لأبی و ها هو لَبِسَبِیلٍ مُقِیمٍ [الحجر(15):
76]و البیت هو المسجد المطهّر،و هو الّذی قال اللّه تعالی أَهْلَ الْبَیْتِ [الاحزاب(33):33]فنحن أهل البیت،و نحن الّذین أذهب اللّه عنّا الرّجس و طهّرنا تطهیرا.أیّها النّاس،إنّی لو قمت حولا فحولا أذکر الّذی أعطانا اللّه(عزّ و جلّ) و خصّنا به من الفضل فی کتابه و علی لسان نبیّه صلّی اللّه علیه و اله لم أحصه،و أنا ابن النّبیّ النّذیر البشیر،و السّراج المنیر،الّذی جعله اللّه رحمه للعالمین،و أبی علیّ علیه السّلام ولیّ المؤمنین،و شبیه هارون،و إنّ معاویه بن صخر زعم أنّی رأیته للخلافه أهلا،و لم أر نفسی لها أهلا فکذب معاویه،و ایم اللّه لأنّا أولی النّاس بالنّاس فی کتاب اللّه و علی لسان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله غیر أنّا لم نزل أهل البیت مخیفین مظلومین مضطهدین منذ قبض رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فاللّه بیننا و بین من ظلمنا حقّنا،و نزل علی رقابنا،و حمل النّاس علی أکتافنا،و منعنا سهمنا فی کتاب اللّه من الفیء و الغنائم،و منع أمّنا فاطمه علیها السّلام إرثها من أبیها.إنّا لا نسمّی أحدا،و لکن أقسم باللّه قسما تالیا،لو أنّ النّاس سمعوا قول اللّه و رسوله،لأعطتهم السّماء قطرها،و الأرض برکتها،و لما
ص:404
و برایش فرزندی به دنیا نیامد.که گرامی داشتی از سوی خداوند والا برای ما بود و فضیلتی که از میان همۀ مردم ما را به آن اختصاص داد.و این درب خانۀ پدر من است که در کنار درب خانۀ رسول خدا در مسجد ایشان است و خانۀ ما میان منازل رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله است؛زیرا خداوند به پیامبرش فرمان داد تا مسجدی بسازد و سپس در آن ده اتاق ساخت نه اتاق برای فرزندان و همسرانش و دهمین اتاق که در میان همه بود برای پدرم و آن[اتاق]بر سر راهی (هنوز)پابرجاست[حجر(15):آیۀ 76]و آن اتاق همان مسجد پاک شده است،همان که خداوند فرازمند فرمود:«اهل آن اتاق»[احزاب(33):آیۀ 33]که ما اهل آن اتاقیم و ماییم کسانی که خداوند پلیدی را از ما برطرف کرد و به راستی پاکیزۀ مان کرد.ای مردم اگر من سال به سال برخیزم تا آنچه خداوند عزتمند به ما داد و فضیلتهایی را که در کتابش و بر زبان پیامبرش به ما اختصاص داده،بیان کنم توان شمارش آن را نخواهم داشت.و منم فرزند پیامبر بیم ده مژده آور و چراغ روشن،کسی که خداوند او را رحمتی برای جهانیان قرار داد و پدرم علی است،سرپرست مؤمنان و همانند هارون.همانا معاویه بن صخر پنداشت که من او را برای خلافت شایسته دیده ام و خودم را شایسته ندانسته ام.معاویه دروغ گفت.به خدا سوگند من سزاوارترین مردمان به مردم در کتاب خدا و بر زبان رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله هستم.اما ما اهل بیت پیوسته از وفات رسول خدا به بعد ترسان و ستمدیده و زیر فشار بودیم و خدا میان ما و کسانی باشد که در حقّ ما ستم کردند و بر گردن هامان نشستند و مردم را بر ضدّ ما واداشتند و بهرۀ ما از غنائم را که خداوند در کتابش مقرّر فرموده بود از ما دریغ کردند و ارث مادرمان فاطمه از پدرش را بازداشتند،ما از کسی نام نمی بریم اما سوگند به خدا سوگندی پیاپی اگر مردم سخن خدای عزّتمند و فرستاده اش را می شنیدند آسمان قطره هایش را و زمین برکتش را به ایشان می بخشید
ص:405
اختلف فی هذه الأمّه سیفان،و لأکلوها خضراء خضره إلی یوم القیامه،و ما طمعت فیها یا معاویه،و لکنّها لمّا أخرجت سالفا من معدنها،و زحزحت عن قواعدها،تنازعتها قریش بینها،و ترامتها کترامی الکره حتّی طمعت فیها أنت یا معاویه و أصحابک من بعدک،و قد قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:«ما ولّت أمّه أمرها رجلا قطّ و فیهم من هو أعلم منه إلاّ لم یزل أمرهم یذهب سفالا حتّی یرجعوا إلی ما ترکوا».
و قد ترکت بنو إسرائیل-و کانوا أصحاب موسی علیه السّلام-هارون أخاه و خلیفته و وزیره،و عکفوا علی العجل و أطاعوا فیه سامریهم،و هم یعلمون أنّه خلیفه موسی علیه السّلام،و قد سمعت هذه الأمّه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول ذلک لأبی علیه السّلام«إنّه منّی بمنزله هارون من موسی إلاّ أنّه لا نبیّ بعدی»و قد رأوا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله حین نصبه لهم بغدیر خمّ و سمعوه،و نادی له بالولایه،ثمّ أمرهم أن یبلّغ الشّاهد منهم الغائب، و قد خرج رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله حذرا من قومه إلی الغار-لمّا أجمعوا علی أن یمکروا به، و هو یدعوهم-لمّا لم یجد علیهم أعوانا،و لو وجد علیهم أعوانا لجاهدهم.و قد کفّ أبی یده و ناشدهم و استغاث أصحابه فلم یغث و لم ینصر،و لو وجد علیهم أعوانا ما أجابهم،و قد جعل فی سعه کما جعل النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فی سعه.و قد خذلتنی الأمّه و بایعتک یا بن حرب،و لو وجدت علیک أعوانا یخلصون ما بایعتک،و قد جعل اللّه(عزّ و جلّ)هارون فی سعه حین استضعفه قومه و عادوه،کذلک أنا و أبی فی سعه من اللّه حین ترکتنا الأمّه و بایعت غیرنا،و لم نجد علیهم أعوانا،و إنّما هی
ص:406
و در این امت دو شمشیر هم از روی اختلاف به هم نمی خورد و تا روز قیامت زمین را شاداب و سرسبز یافته و از نعمت هایش بهره مند می شدند و آنگاه تو ای معاویه در خلافت طمع نمی کردی ولی وقتی پیشتر از معدنش به درآمد و از پایه هایش جدا شد و قریش در میان خودش دربارۀ آن به کشمکش پرداخت و همچون توپ به این سو و آن سو پرتاب کرد،تو ای معاویه و پس از تو یارانت در آن طمع کردید.و رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرموده اند:«هر امتی که کارش را به مردی بدهد،درحالی که کسی دیگر عالم تر از او است،پیوسته کارشان نزول می کند تا به آنچه رها کرده اند،باز گردند.بنی اسرائیل که اصحاب موسی علیه السّلام بودند،هارون،برادر و جانشین و وزیر او را رها کردند و به آن بزغاله روی آوردند و از سامری شان فرمان بردند در حالی که می دانستند هارون جانشین موسی است و این امت از رسول خدا شنیدند که دربارۀ پدرم فرمود:«او نسبت به من در جایگاه هارون نسبت به موسی است جز اینکه پس از من پیامبری نیست».آنان در روز غدیر خم رسول خدا را دیدند که او را برای ایشان به امامت منصوب کرد و شنیدند که ندای ولایت او را سر داد و به آنان فرمان داد که حاضران به غائبان برسانند.رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله از هراس قومش به آن غار رفت-وقتی تصمیم گرفتند که با آن حضرت مکر کنند درحالی که او ایشان را به خدا دعوت می فرمود-و یاوری نیافت که اگر یاوری می یافت با آنان می جنگید.و پدر من نیز دست خود را پس کشید[و بیعت نکرد]و آنان سوگند داد و از یارانش یاری خواست ولی یاری نشد و اگر یاوری می یافت سخن آنان را نمی پذیرفت،که او[در این وظیفه]در فراخی قرار گرفت همچنان که پیامبر در فراخی قرار گرفت و این امت مرا تنها گذاردند و ای پسر حرب با تو بیعت کردند.و اگر من در برابر تو یاورانی بی آلایش داشتم با تو بیعت نمی کردم.خدای عزّتمند هارون را در فراخی قرار داد وقتی مردمش او را ناتوان شمرده و دشمنی ورزیدند،همین طور من و پدرم را در فراخی قرار داد وقتی این امت ما را رها کردند و با دیگران بیعت کردند و ما در برابرشان یاورانی نیافتیم.
ص:407
السّنن و الأمثال تتبع بعضها بعضا.أیّها النّاس،إنّکم لو التمستم بین المشرق و المغرب رجلا جدّه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و أبوه وصیّ رسول اللّه لم تجدوا غیری و غیر أخی.فاتّقوا اللّه و لا تضلّوا بعد البیان،و کیف بکم و أنّی ذلک منکم!ألا و إنّی قد بایعت هذا-و أشار بیده إلی معاویه- وَ إِنْ أَدْرِی لَعَلَّهُ فِتْنَهٌ لَکُمْ وَ مَتاعٌ إِلی حِینٍ [الانبیاء(21):111].أیّها النّاس،إنّه لا یعاب أحد بترک حقّه،و إنّما یعاب أن یأخذ ما لیس له،و کلّ صواب نافع،و کلّ خطإ ضارّ لأهله،و قد کانت القضیّه ففهمها سلیمان فنفعت سلیمان و لم تضرّ داود علیه السّلام،فأمّا القرابه فقد نفعت المشرک و هی و اللّه للمؤمن أنفع،قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لعمّه أبی طالب و هو فی الموت قل:
«لا إله إلاّ اللّه،أشفع لک بها یوم القیامه»و لم یکن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول له و إلاّ ما یکون منه علی یقین،و لیس ذلک لأحد من النّاس کلّهم غیر شیخنا-أعنی أبا طالب-یقول اللّه(عزّ و جلّ): وَ لَیْسَتِ التَّوْبَهُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتّی إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ وَ لاَ الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَ هُمْ کُفّارٌ أُولئِکَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً أَلِیماً [النساء(4):18]أیّها النّاس،اسمعوا و عوا،و اتّقوا اللّه و راجعوا، و هیهات منکم الرّجعه إلی الحقّ،و قد صارعکم النّکوص،و خامرکم الطّغیان و الجحود أَ نُلْزِمُکُمُوها وَ أَنْتُمْ لَها کارِهُونَ [هود(11):28] وَ السَّلامُ عَلی مَنِ اتَّبَعَ الْهُدی [طه(20):47]قال:فقال معاویه:و اللّه ما نزل الحسن حتّی أظلمت علیّ الأرض،و هممت أن أبطش به،ثمّ علمت أنّ الإغضاء أقرب إلی العافیه.
ص:408
و به راستی که اینها سنتها و شباهتهایی است که یکی به دنبال دیگری می رود.ای مردم!شما اگر در میان خاور و باختر به جستجوی مردی باشید که جدش رسول خدا و پدرش وصی رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله باشد جز من و برادرم را نخواهید یافت.پس از خدا پروا کنید و پس از روشن شدن مطلب گمراه نشوید.شما را چه می شود.چرا چنین می کنید؟هان من با این شخص-و با دست به معاویه اشاره کرد-بیعت کردم،«و نمی دانم شاید این آزمایشی برای شما و بهره ای تا هنگام مرگ باشد»[انبیاء(21):آیۀ 111]ای مردم کسی به سبب رها کردن حقش سرزنش نمی شود بلکه به گرفتن آنچه برای او نیست سرزنش می گردد.هر درستی سودمند و هر خطایی به اهلش زیانمند است.همچون قضاوتی که داود به سلیمان فهماند و سلیمان سودمند شد و داود زیان نبرد.اما خویشاوندی برای مشرک هم سودمند است ولی به خدا سوگند برای مؤمن سودمندتر است.رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به عمویش ابو طالب علیه السّلام در هنگام مرگ فرمودند:«بگو لا اله الا اللّه تا در روز قیامت تو را شفاعت کنم»و رسول خدا جز آنچه را باور داشت،[که شفاعتش در مورد ابو طالب پذیرفته می شود]سخنی بر زبان نمی آورد و این چنین توبه ای برای هیچ کس از مردم مگر رئیس طائفۀ ما-یعنی ابو طالب-نبود که خداوند عزتمند می فرماید:
«و توبۀ کسانی که کارهای زشت می کنند و به هنگام مرگ می گوید:«توبه کردیم»و نیز توبۀ کسانی که کافر بمیرند پذیرفته نخواهد شد و ما عذاب دردناکی را برایشان آماده کرده ایم» [نساء(4):آیۀ 18]ای مردم بشنوید و به یاد داشته باشید از خدا پروا کنید و باز گردید و اگرچه از شما دور است بازگشت به حقّ درحالی که پسرفت ها شما را به زمین انداخته و سرکشی و انکار بر شما چیره شده است:«آیا شما را به آن مجبور کنیم درحالی که آن را نمی پسندید!» [هود(11):آیۀ 28]«و درود بر کسی که از هدایت پیروی کند»[طه(20):آیۀ 47]در این هنگام معاویه گفت:به خدا سوگند تا حسن فرود بیاید زمین بر من تاریک شد.اندیشیدم که به او حمله کنم سپس دانستم که چشم پوشیدن به عافیت نزدیک تر است.
ص:409
[22] المجلس یوم الجمعه السابع عشر من صفر سنه سبع و خمسین و أربعمائه فیه بقیّه أحادیث أبی المفضّل محمّد بن عبد اللّه الشیبانی.
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
1175-1- حدّثنا الشّیخ أبو جعفر محمّد بن الحسن بن علیّ بن الحسن الطّوسیّ(قدّس اللّه روحه)،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن أحمد بن علیّ بن مهدیّ إملاء من کتابه،عن أبیه،عن أبی الحسن الرّضا علیه السّلام عن آبائه علیهم السّلام قال:لمّا أتی أبو بکر و عمر إلی منزل أمیر المؤمنین علیه السّلام و خاطباه فی البیعه و خرجا من عنده،خرج أمیر المؤمنین علیه السّلام إلی المسجد،فحمد اللّه و أثنی علیه بما اصطنع عندهم أهل البیت،إذ بعث فیهم رسولا منهم،و أذهب عنهم الرّجس و طهّرهم تطهیرا.ثمّ قال:إنّ فلانا و فلانا أتیانی و طالبانی بالبیعه لمن سبیله أن یبایعنی،أنا ابن عمّ النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و أبو بنیه،و الصّدّیق الأکبر،و أخو رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لا یقولها أحد غیری إلاّ کاذب،و أسلمت و صلّیت،قبل کلّ أحد و أنا وصیّه،و زوج ابنته سیّده
ص:410
جلسه روز جمعه
هفدهم صفر سال چهارصد و پنجاه و هفت
که بقیۀ احادیث ابو مفضّل محمّد بن عبد اللّه شیبانی در آن است.
به نام خداوند رحمتگر مهربان
[1175]1-احمد بن علی از پدرش به نقل از حضرت رضا علیه السّلام از پدرانش روایت کرده که حضرت حسین علیه السّلام فرمودند:وقتی ابو بکر و عمر به منزل امیر مؤمنان علیه السّلام آمدند و دربارۀ بیعت سخن گفتند و رفتند،امیر مؤمنان علیه السّلام به مسجد رفت و خدا را برای برگزیدن اهل بیت از میان آنان سپاس و آفرین گفت؛زیرا فرستاده ای از خودشان در میان آنان برانگیخت و پلیدی را از آنان برطرف کرده و به راستی پاکیزۀ شان کرد.سپس فرمود:فلانی و فلانی به نزد من آمدند و از من بیعت خواستند برای کسی که او باید با من بیعت می کرد.من پسر عموی پیامبر و پدر فرزندانش و راستگوی بزرگ و برادر رسول خدایم.که اگر کسی جز من اینها را بگوید دروغگو است.من پیش از همه اسلام آوردم و نماز گزاردم.
ص:411
نساء العالمین فاطمه بنت محمّد علیهما السّلام و أبو حسن و حسین سبطی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله، و نحن أهل بیت الرّحمه،بنا هداکم اللّه،و بنا استنقذکم من الضّلاله،و أنا صاحب یوم الدّوح،و فیّ نزلت سوره من القرآن،و أنا الوصیّ علی الأموات من أهل بیته صلّی اللّه علیه و اله،و أنا بقیّته علی الأحیاء من أمّته،فاتّقوا اللّه یثبّت أقدامکم و یتمّ نعمته علیکم؛ثمّ رجع إلی بیته.
1176-2- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن جعفر بن محمّد بن جعفر الحسنیّ رحمه اللّه عن محمّد بن علیّ بن الحسین بن زید بن علیّ بن الحسین بن علیّ بن أبی طالب علیه السّلام،قال:حدّثنی الرّضا علیّ بن موسی الرّضا عن أبیه موسی بن جعفر،عن أبیه جعفر بن محمّد،عن أبیه محمّد بن علیّ،عن أبیه علیّ بن الحسین،عن أبیه الحسین،عن أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السّلام قال:سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول:طلب العلم فریضه علی کلّ مسلم،فاطلبوا العلم من مظانّه، و اقتبسوه من أهله،فإنّ تعلیمه للّه حسنه،و طلبه عباده،و المذاکره فیه تسبیح، و العمل به جهاد،و تعلیمه من لا یعلمه صدقه،و بذله لأهله قربه إلی اللّه(تعالی)، لأنّه معالم الحلال و الحرام،و منار سبیل الجنّه،و المونس فی الوحشه و الصّاحب فی الغربه و الوحده،و المحدّث فی الخلوه،و الدّلیل علی السّرّاء و الضّرّاء، و السّلاح علی الأعداء،و الزّین عند الأخلاّء،یرفع اللّه به أقواما و یجعلهم فی الخیر قاده.
ص:412
من وصی او و همسر دخترش سرور زنان جهان فاطمه علیها السّلام و پدر حسن و حسین دو نوۀ رسول خدایم.ماییم خاندان رحمت.خداوند به سبب ما شما را هدایت می کند و به سبب ما شما را از گمراهی نجات می دهد.منم صاحب روز دوح[روز غدیر]،یک سوره از قرآن دربارۀ من نازل شده است.منم وصیّ پیامبر بر اموات خاندانش.منم بازماندۀ او بر زندگان امتش.پس،از خدا پروا کنید تا شما را پایدار کند و نعمتش را بر شما تمام سازد.سپس حضرت به خانه اش بازگشت.
[1176]2-ابو عبد اللّه جعفر بن محمد بن جعفر حسنی در رجب سال سیصد و هفت از محمد بن علی بن حسین بن زید به نقل از حضرت رضا علیه السّلام از پدرانش روایت کرده که امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السّلام فرمود:از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله شنیدم که می فرمود:دانش جستن بر هر مسلمانی واجب است.پس دانش را از گمان گاه هایش بجویید و از اهل بگیرید؛زیرا آموختن آن برای خدا،حسنه،جستن اش عبادت،گفتگو دربارۀ آن ذکرگویی،عمل به آن جهاد، آموختنش به کسی که نمی داند،صدقه و بذل آن به اهلش نزدیکی به خداوند والا است؛زیرا دانش نشانه های حلال و حرام،چراغ گاه های راه بهشت،همدم در وحشت،همراه در غربت و تنهایی،هم سخن در خلوت،راهنمای در خوشی و ناخوشی،سلاح بر دشمنان و زینت در نزد دوستان است که خداوند به سبب آن مردمی را بالا می برد و در نیکی راهبرشان می کند.
ص:413
1177-3- و بإسناده عن علیّ بن الحسین،عن أبیه الحسین بن علیّ،عن أبیه علیّ علیه السّلام فی قول اللّه(عزّ و جلّ): هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلاَّ الْإِحْسانُ [الرحمن(55):
60]قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:هل جزاء من أنعمت علیه بالتّوحید إلاّ الجنّه.
1178-4- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن جعفر بن محمّد بن جعفر العلویّ،عن محمّد بن علیّ بن الحسن بن زید،عن الرّضا عن آبائه علیهم السّلام قال:سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول:التّوحید ثمن الجنّه،و الحمد للّه وفاء شکر کلّ نعمه،و خشیه اللّه مفتاح کلّ حکمه،و الإخلاص ملاک کلّ طاعه.
1179-5- و بإسناده،قال:سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول:إنّی سمّیت فاطمه لأنّها فطمت و ذرّیّتها من النّار،من لقی اللّه منهم بالتّوحید و الإیمان بما جئت به.
1180-6- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن علیّ بن الحسین بن حمزه العلویّ،عن عمّه علیّ بن حمزه،عن علیّ بن جعفر،عن أخیه موسی، عن آبائه علیهم السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله ما اختلج عرق و لا عثرت قدم إلاّ بما قدّمت أیدیکم،و ما یعفو اللّه عنه أکثر.
1181-7- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن علیّ بن مهرویه القزوینیّ،عن داود بن سلیمان،عن الرّضا عن آبائه علیهم السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:
یقول اللّه(عزّ و جلّ):یا ابن آدم ما تنصفنی،أتحبّب إلیک بالنّعم،و تتمقت إلیّ بالمعاصی،خیری إلیک منزل،و شرّک إلیّ صاعد،و لا یزال ملک کریم یعرج عنک
ص:414
[1177]3-با همان سند از علی بن ابی طالب علیه السّلام دربارۀ آیۀ«آیا پاداش نیکی جز نیکی است» [رحمان(55):آیۀ 60]روایت شده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:آیا پاداش کسی که نعمت توحید را به او داده ام جز بهشت است.
[1178]4-ابو عبد اللّه جعفر بن محمد حسنی در رجب سال سیصد و هفت از محمد بن علی بن حسین بن زید به نقل از حضرت رضا علیه السّلام از پدرانش روایت کرده که علی بن ابی طالب علیه السّلام فرمود:از رسول خدا شنیدم که فرمودند:توحید بهای بهشت است و سپاس خدا انجام شکر برای هر نعمت است،بیم از خداوند کلید حکمت و اخلاص بنیاد و پایۀ هر اطاعتی است.
[1179]5-با همان سند علی علیه السّلام فرمود:از رسول خدا شنیدم که فرمودند:من دخترم را فاطمه نامیدم؛چرا که او و آن کس از فرزندانش که با اعتقاد به وحدانیّت خدا و باور به آنچه من آورده ام خدا را دیدار کند از آتش بازداشته شده اند.
[1180]6-ابو الحسن علی بن حسین بن حمزه از عمویش علی بن حمزه به نقل از علی بن جعفر از برادرش حضرت کاظم به نقل از پدرانش روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:
هیچ عضوی از بدن پریشان نمی شود و هیچ پایی نمی لغزد جز به سبب آنچه خود می کنید در حالی که آنچه خداوند در می گذرد بیشتر است.
[1181]7-داود بن سلیمان غازی قزوینی از حضرت رضا علیه السّلام به نقل از پدرانش روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:خداوند عزّتمند می فرماید:ای پسر آدم تو با من انصاف نمی کنی.
من با نعمت هایم به تو اظهار دوستی می کنم و تو با گناه با من دشمنی می کنی،نیکی من بر تو فرود می آید و بدی تو به سوی من بالا می آید،
ص:415
إلیّ فی کلّ یوم و لیله بعمل قبیح؛یا ابن آدم لو سمعت وصفک من غیرک و أنت لا تدری من الموصوف اذن لسارعت إلی مقته.
1182-8- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن عبد اللّه عن عبد اللّه بن محمّد بن قیس،عن أبی الحسن الثّالث عن آبائه علیهم السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله النّاس اثنان:رجل أراح و رجل استراح،فأمّا الّذی استراح فالمؤمن استراح من الدّنیا و تعبها،و أفضی إلی رحمه اللّه و کریم ثوابه،و أمّا الّذی أراح فالفاجر أراح منه النّاس و الشّجر و الدّوابّ،و أفضی إلی ما قدّم.
1183-9- و عنه،قال أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن أحمد بن محمّد بن إسحاق العلویّ العریضیّ،عن محمّد بن إسماعیل بن إبراهیم بن موسی بن جعفر، عن عمّیه علیّ و الحسین ابنی موسی،عن أبیهما موسی بن جعفر،عن آبائه علیهم السّلام عن علیّ علیه السّلام عن النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله قال:یوحی اللّه(عزّ و جلّ)إلی الحفظه الکرام:لا تکتبوا علی عبدی المؤمن عند ضجره شیئا.
1184-10- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن عبید اللّه بن الحسین بن إبراهیم،عن علیّ بن عبد اللّه بن الحسین بن علیّ بن الحسین،عن علیّ بن القاسم بن الحسین بن زید،عن أبیه،عن جدّه الحسین،عن أبی عبد اللّه جعفر بن محمّد،عن آبائه علیهم السّلام عن علیّ علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:لو لا أنّ الذّنب خیر للمؤمن من العجب ما خلّی اللّه(عزّ و جلّ)بین عبده المؤمن و بین ذنب أبدا.
ص:416
پیوسته فرشته ای بزرگوار در هر شب و روز با عملی زشت از تو به سوی من بالا می آید؛ای پسر آدم اگر وصف خودت را از دیگری می شنیدی و نمی دانستی که آن شخص خودت هستی در دشمنی با او شتاب می کردی.
[1182]8-ابو محمّد عبد اللّه بن محمد بن یاسین از حضرت هادی به نقل از پدرانش روایت کرده که رسول خدا فرمودند:مردم[به هنگام مرگ]دو دسته اند:دسته ای راحت می کنند و دسته ای راحت می شوند.مؤمن از دنیا و زحمت آن راحت می شود و به رحمت و پاداش بزرگ خداوند می رسد و اما کسی که راحت می کند گنه کار است که مردم و درختان و چارپایان از او رهایی می یابند و به آنچه از پیش فرستاده،می رسد.
[1183]9-علی و حسین بن موسی از پدرشان حضرت کاظم به نقل از پدرانشان از پیامبر گرامی صلّی اللّه علیه و اله روایت کرده اند که خداوند عزّتمند به فرشتگان کاتب وحی می فرماید:بر بندۀ مؤمنم هنگام ناراحتی اش چیزی ننویسید.
[1184]10-علی بن قاسم بن حسین بن زید از پدرانش علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:
اگر گناه برای مؤمن بهتر از خودبینی نبود،خداوند عزّتمند هرگز بندۀ مؤمنش را با هیچ گناهی تنها نمی گذاشت.
ص:417
1185-11- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن رجاء بن یحیی، عن هارون بن زیاد،عن الصّادق،عن آبائه علیهم السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله المجالس بالأمانه،و لا یحلّ لمؤمن أن یؤثر،عن مؤمن-أو قال:عن أخیه المؤمن-قبیحا.
1186-12- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن محمّد بن جعفر بن محمّد بن رباح الأشجعیّ،عن عبّاد بن یعقوب الأسدیّ،عن إبراهیم بن محمّد بن أبی الرّواس الخثعمیّ،عن عدیّ بن زید الهجریّ،عن أبی خالد الواسطیّ؛قال إبراهیم بن محمّد:فلقیت أبا خالد عمرو بن خالد فحدّثنی،عن زید بن علیّ،عن أبیه،عن جدّه،عن علیّ بن أبی طالب علیهم السّلام قال:کنت عند رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فی مرضه الّذی قبض فیه،فکان رأسه فی حجری و العبّاس یذبّ،عن وجه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله، فأغمی علیه إغماء ثمّ فتح عینیه،فقال:یا عبّاس یا عمّ رسول اللّه،اقبل وصیّتی و اضمن دینی و عداتی.فقال:العبّاس یا رسول اللّه،أنت أجود من الرّیح المرسله، و لیس فی مالی وفاء لدینک و عداتک.فقال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله:ذلک ثلاثا یعیده علیه و العبّاس فی کلّ ذلک یجیبه بما قال أوّل مرّه.قال:قال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله:لأقولنّها لمن یقبلها،و لا یقول-یا عبّاس-مثل مقالتک،فقال:یا علیّ،اقبل وصیّتی،و اضمن دینی و عداتی.قال:فخنقتنی العبره،و ارتجّ جسدی،و نظرت إلی رأس رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یذهب و یجیء فی حجری،فقطرت دموعی علی وجهه،و لم أقدر أن أجیبه،ثمّ ثنی فقال:یا علیّ،اقبل وصیّتی و اضمن دینی و عداتی.قال:قلت:نعم
ص:418
[1185]11-هارون بن زیاد از حضرت صادق علیه السّلام به نقل از پدرانش علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:هم نشینی به امانت داری است.و برای مؤمن روا نیست که از مؤمنی-یا فرمودند:از برادر مؤمنش-چیز زشتی نقل کند.
[1186]12-ابو خالد عمرو بن خالد از زید بن علی به نقل از پدرانش روایت کرده که علی بن ابی طالب علیه السّلام فرمودند:من در خدمت رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله بودم در آن بیماری که به وفاتش انجامید سرشان در دامنم بود و عباس مواظبشان بود.حضرت بی هوش شد و آن گاه که چشم گشود، فرمود:ای عباس ای عموی رسول خدا وصیتم را بپذیر و بدهی ها و وعده هایم را به گردن بگیر.او گفت:ای رسول خدا تو بهتر از باد باران آوری ولی مال من آن قدر نیست که بدهی و وعده های تو را بپردازم.پیامبر گرامی سه بار این سخن را باز فرمود و عباس در هربار همان سخن نخست را می گفت.در این هنگام پیامبر گرامی فرمودند:اکنون آن را به کسی می گویم که می پذیرد و ای عباس مانند سخن تو را نمی گوید.آنگاه فرمودند:ای علی وصیت مرا بپذیر و بدهی ها و وعده هایم را به عهده بگیر.او گفته است:بغض گلویم را گرفت و بدنم به لرزه افتاد.به سر رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در دامنم نگریستم که این سو و آن سو می رفت.اشکهایم بر صورت حضرت افتاد و نتوانستم پاسخشان را بدهم.حضرت دوباره فرمود:ای علی وصیّتم را بپذیر و بدهی و وعده هایم را به عهده بگیر.من عرض کردم:
ص:419
بأبی و أمّی.قال:أجلسنی؛فأجلسته،فکان ظهره فی صدری،فقال:یا علیّ،أنت أخی فی الدّنیا و الآخره،و وصیّی و خلیفتی فی أهلی.ثمّ قال:یا بلال،هلمّ سیفی و درعی و بغلتی و سرجها و لجامها و منطقتی الّتی أشدّها علی درعی؛فجاء بلال بهذه الأشیاء،فوقف بالبغله بین یدی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فقال:قم یا علیّ فاقبض.قال:
فقمت و قام العبّاس فجلس مکانی،فقمت فقبضت ذلک،فقال:انطلق به إلی منزلک؛فانطلقت ثمّ جئت فقمت بین یدی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله قائما فنظر إلیّ ثمّ عمد إلی خاتمه فنزعه ثمّ دفعه إلیّ،فقال:هاک یا علیّ هذا لک فی الدّنیا و الآخره؛ و البیت غاصّ من بنی هاشم و المسلمین،فقال یا بنی هاشم،یا معشر المسلمین، لا تخالفوا علیّا فتضلّوا و لا تحسدوه فتکفروا؛یا عبّاس قم من مکان علیّ.فقال:
تقیم الشّیخ و تجلس الغلام!فأعادها علیه ثلاث مرّات،فقام العبّاس فنهض مغضبا و جلست مکانی،فقال:رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یا عبّاس،یا عمّ رسول اللّه،لا أخرج من الدّنیا و أنا ساخط علیک،فیدخلک سخطی علیک النّار؛فرجع فجلس.
ص:420
به روی چشم پدر و مادرم به فدایت.حضرت فرمود:مرا بنشان.من ایشان را نشاندم.پشتشان به سینه ام چسبیده بود که فرمودند:ای علی تو برادرم در دنیا و آخرت و وصی و جانشینم در میان خانواده ام هستی.سپس فرمودند:ای بلال،شمشیر و سپر و استر و زین و لگام و کمربندی را که بر سپرم می بستم بیاور.بلال آن چیزها را آورد و استر را در برابر رسول خدا ایستاند.حضرت فرمود:ای علی برخیز و تحویل بگیر.من برخاستم:عباس هم برخاست و در جای من نشست.من برخاستم و آنها را تحویل گرفتم و حضرت فرمود:آنها را به خانه ات ببر.من آنها را بردم و سپس بازگشته و در پیشگاه رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله ایستادم.ایشان به من نگریستند و سپس دست به انگشترشان بردند و آن را درآورده،به من دادند و فرمودند:ای علی این را در دنیا و آخرت با خودت داشته باش.و درحالی که خانه از بنی هاشم و مسلمانان پر بود فرمودند:ای بنی هاشم،ای گروه مسلمانان!با علی مخالفت نکنید که گمراه می شوید و به او حسد نورزید که کافر می شوید؛ای عباس!از جای علی برخیز.او گفت:پیرمرد را بلند می کنی و جوان را می نشانی؟حضرت سه بار این سخن را باز فرمود آنگاه عباس خشمگین برخاست و من در جایم نشستم و رسول خدا فرمود:ای عباس ای عموی رسول خدا کاری نکن که من در حالت خشم از تو از این دنیا بروم که تو را به دوزخ می کشاند.او بازگشت و در جای خودش نشست.
ص:421
[23] المجلس یوم الجمعه الرابع و العشرین من صفر سنه سبع و خمسین و أربعمائه فیه بقیّه أحادیث أبی المفضّل محمّد بن عبد اللّه الشیبانی.
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
1187-1- حدّثنا الشّیخ أبو جعفر محمّد بن الحسن بن علیّ بن الحسن الطّوسیّ(قدّس اللّه روحه)،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،قال:حدّثنا أحمد بن عبید اللّه بن محمّد بن عمّار الثّقفیّ،قال:حدّثنی علیّ بن محمّد بن سلیمان النّوفلیّ سنه خمس و أربعین و مائتین،قال:حدّثنی أبی،عن یزید بن عبد الملک النّوفلیّ،عن أبیه،عن المغیره بن الحارث بن نوفل بن الحارث،عن أبیه، عن جدّه نوفل:أنّه کان یحدّث عن یوم حنین،قال:فرّ النّاس جمیعا و أعروا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله،فلم یبق معه إلاّ سبعه نفر من بنی عبد المطّلب:العبّاس،و ابنه الفضل،و علیّ،و أخوه عقیل،و أبو سفیان،و ربیعه،و نوفل بنو الحارث بن عبد المطّلب،و رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله مصلت سیفه فی المجتلد،و هو علی بغلته الدّلدل،و هو
ص:422
جلسه روز جمعه
بیست و چهارم صفر سال چهارصد و پنجاه و هفت
که بقیۀ احادیث ابو مفضّل محمد بن عبد اللّه شیبانی در آن است.
به نام خداوند رحمتگر مهربان
[1187]1-نوفل بن حارث از روز حنین حکایت کرده و گفته است:همۀ مردم گریختند و رسول خدا را تنها گذاشتند و جز هفت نفر از فرزندان عبد المطّلب هیچ کس با ایشان نماند:
عباس و پسرش فضل،علی و برادرش عقیل و ابو سفیان و ربیعه و نوفل پسران حارث بن عبد المطلب و رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله که بر استرش دلدل سوار بود و در این زد و خورد شمشیر برهنه کرده بود و می فرمود:
ص:423
یقول:
أنا النّبیّ لا کذب أنا ابن عبد المطّلب
قال الحارث بن نوفل:فحدّثنی الفضل بن العبّاس،قال:التفت العبّاس یومئذ و قد أقشع النّاس عن بکره أبیهم،فلم یر علیّا علیه السّلام فی من ثبت،فقال:شوهه بوهه،أ فی مثل هذا الحال یرغب ابن أبی طالب بنفسه عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و هو صاحب ما هو صاحبه!یعنی المواطن المشهوره له فقلت:نقص قولک لابن أخیک یا أبت.قال:
ما ذاک،یا فضل؟قلت:أما تراه فی الرّعیل الأوّل،أما تره فی الرّهج،قال:أشعره لی یا بنیّ.قلت:ذو کذا ذو کذا ذو البرده.قال:فما تلک البرقه؟قلت:سیفه یزیل به بین الأقران.فقال:برّ بن برّ،فداه عمّ و خال.قال:فضرب علیّ علیه السّلام یومئذ أربعین مبارزا،کلّهم یقدّه حتّی أنفه و ذکره،قال:و کانت ضرباته مبتکره.
1188-2- و عنه،قال أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن صالح بن أحمد القیراطیّ،و محمّد بن قاسم المحاربیّ،عن محمّد بن تسنیم الورّاق،عن جعفر بن محمّد بن حکیم،عن إبراهیم بن عبد الحمید،عن رقبه بن مصقله بن عبد اللّه بن خونعه بن حمزه العبدیّ،عن أبیه،عن جدّه عبد اللّه قال:قدمنا وفد عبد القیس فی إماره عمر بن الخطّاب،فسأله رجلان منّا عن طلاق الأمه،فقام معهما قال:انطلقا؛ فجاء إلی حلقه فیها رجل أصلع،فقال:یا أصلع،کم طلاق الأمه؟قال:فأشار بإصبعیه هکذا-یعنی اثنتین-قال:فالتفت عمر إلی الرّجلین فقال:طلاقها اثنتان.
ص:424
من پیامبرم نه دروغگو
من پسر عبد المطّلبم
حارث بن نوفل[پسر راوی]گفته است:فضل بن عباس به من گفت:در آن روز که مردم به دنبال پدرانشان گریختند عباس چشم گرداند و علی علیه السّلام را از جملۀ پایداری کنندگان ندید، پس گفت:بدریخت آشفته،آیا در چنین احوالی پسر ابو طالب جانش را از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله دریغ می کند با اینکه صاحب همان چیزی است که او صاحب آن است-یعنی جایگاه هایی که برای پیامبر است-من گفتم:پدرجان،سخنت دربارۀ پسر برادرت ناقص است.او گفت:
نقصش چیست،ای فضل؟من گفتم:آیا او را در صف نخست نمی بینی آیا او را در آن غبار نمی بینی.او گفت:او را به من نشان بده پسرم.من گفتم:همان که چنین و چنان دارد و برد رسول خدا بر دوش او است.او گفت:آن پرتو نور چیست؟من گفتم:شمشیر او است که دشمنان را می پراکند.او گفت:وظیفه شناسی که پسر وظیفه شناسی دیگر است،عمو و دایی فدایش.فضل گفت:آن روز علی علیه السّلام چهل جنگجو را شمشیر زد و همۀ آنها را در دم بی جان به خاک افکند.او گفت ضربه های شمشیرش سهمگین بود.
[1188]2-عبد اللّه بن خونعه گفته است:با هیأتی از عبد القیس در خلافت عمر خطّاب به نزد او رفتیم و دو مرد از ما دربارۀ طلاق کنیز پرسیدند.او به همراه آن دو برخاست و گفت:بیایید.
آنگاه به نزد گروهی که مردی طاس در میانشان بود آمد و گفت:ای بی مو طلاق کنیز چگونه است؟او با دو انگشت اشاره کرد-یعنی دوبار-آنگاه عمر به آن دو مرد اشاره کرد و گفت:
طلاق دوبار است.
ص:425
فقال له أحدهما:سبحان اللّه،جئناک و أنت أمیر المؤمنین فسألناک،فجئت إلی رجل و اللّه ما کلّمک!فقال عمر:ویلک أتدری من هذا؟هذا علیّ بن أبی طالب علیه السّلام، سمعت النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله یقول:لو أنّ السّماوات و الأرض وضعتا فی کفّه،و وضع إیمان علیّ فی کفّه،لرجح ایمان علیّ.
1189-3- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن أبی الطّیّب محمّد بن الحسین اللّخمیّ،عن جعفر بن عبد اللّه العلویّ،عن منصور بن أبی بریره،عن نوح بن درّاج،عن ثابت بن أبی صفیّه،عن یحیی ابن أمّ الطّویل،عن نوف بن عبد اللّه البکالیّ،قال:قال لی علیّ علیه السّلام:یا نوف،خلقنا من طینه طیّبه،و خلق شیعتنا من طینتنا،فإذا کان یوم القیامه ألحقوا بنا قال نوف:فقلت:صف لی شیعتک،یا أمیر المؤمنین؟فبکی لذکری شیعته،ثمّ قال:یا نوف،شیعتی و اللّه الحلماء العلماء باللّه و دینه،العاملون بطاعته و أمره،المهتدون بحبّه،أنضاء عباده،أحلاس زهاده،صفر الوجوه من التّهجّد،عمش العیون من البکاء،ذبل الشّفاه من الذّکر،خمص البطون من الطّوی،تعرف الرّبّانیّه فی وجوههم،و الرّهبانیّه فی سمتهم،مصابیح کلّ ظلمه، و ریحان کلّ قبیل،لا یثنون من المسلمین سلفا،و لا یقفون لهم خلفا،شرورهم مکنونه،و قلوبهم محزونه،و أنفسهم عفیفه،و حوائجهم خفیفه،أنفسهم منهم فی عناء و النّاس منهم فی راحه،فهم الکاسه الألبّاء،و الخالصه النّجباء،فهم الرّوّاغون فرارا بدینهم،إن شهدوا لم یعرفوا،و إن غابوا لم یفتقدوا،أولئک شیعتی الأطیبون،
ص:426
یکی از آن دو به او گفت:سبحان اللّه امیر المؤمنین تویی ما به نزد تو آمدیم و چیزی پرسیدیم، اما تو به نزد مردی رفتی که به خدا سوگند با تو سخن نگفت.عمر به او گفت:وای بر تو آیا می دانی این کیست؟او علی بن ابی طالب علیه السّلام است.از پیامبر شنیدم که فرمودند:اگر آسمانها و زمین در یک کفۀ ترازو نهاده می شدند و ایمان علی در کفۀ دیگر ایمان علی سنگین تر می شد.
[1189]3-نوف بن عبد اللّه بکائی گفت:علی علیه السّلام به من فرمودند:ای نوف ما از سرشتی پاک آفریده شدیم و شیعیانمان از سرشت ما آفریده شدند که چون روز قیامت شود به ما می پیوندند.نوف گفته که من عرض کردم:شیعیانتان را برای من وصف کنید ای امیر مؤمنان.
چون از شیعیان سخن به زبان آوردم،گریست و سپس فرمود:ای نوف به خدا سوگند شیعیان من بردبارانند،آگاهان به خدا و دینش،عمل کنندگان به فرمان او و برای فرمانبری از او و هدایت یافته به دوستی اش هستند.از عبادت لاغر گشته و به پارسایی خو گرفته اند.در اثر شب زنده داری چهره هایشان زرد گشته و چشمهایشان از گریه به گودی افتاده،لبهایشان از ذکر خدا خشکیده و شکمهایشان از تحمّل گرسنگی به پشت چسبیده است خدایی بودن در چهره هاشان و زهدورزی در منش شان پیدا است.چراغ های هر تاریکی و گل خوشبوی هر مجموعه ای هستند با مسلمانان پیشین آشکارا دشمنی نکرده و پشت سر ایشان چیزی را که سزاوارشان نیست بر زبان نمی رانند.بدی هاشان سرپوشیده و دل هاشان اندوهگین، جان هاشان پاکیزه و نیازهاشان سبک است.جان از ایشان در زحمت و مردم از ایشان در راحت اند.ایشان اند زیرکان خردمند و نجیبان بی آلایش،ایشان اند گریختگان از مردم تا دینشان را گریز دهند.اگر باشند شناخته نمی شوند و اگر نباشند کسی دلتنگشان نمی شود.
اینان شیعیان پاک ما و برادران بزرگوار ما هستند.آه چه شوقی به دیدار آنان دارم.
ص:427
و إخوانی الأکرمون،ألا هاه شوقا إلیهم.
1190-4- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن عبد اللّه بن الحسین بن إبراهیم العلویّ،عن إبراهیم بن أحمد العلویّ،عن عمّه الحسن بن إبراهیم،عن أبیه إبراهیم،عن أبیه إسماعیل،عن أبیه إبراهیم بن الحسن بن الحسن،عن أمّه فاطمه بنت الحسین،عن أبیها الحسین بن علیّ،عن أبیه علیّ بن أبی طالب علیهم السّلام قال،قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:من أعطی أربع خصال فی الدّنیا،فقد أعطی خیر الدّنیا و الآخره،و فاز بحظّه منهما ورع یعصمه عن محارم اللّه،و حسن خلق یعیش به فی النّاس،و حلم یدفع به جهل الجاهل،و زوجه صالحه تعینه علی أمر الدّنیا و الآخره.
1191-5- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن جعفر بن محمّد العلویّ،عن ابن نهیک عن ابن أبی عمیر،عن حمزه بن حمران،عن أبی عبد اللّه، عن آبائه علیهم السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:طالب العلم بین الجهّال کالحیّ بین الأموات.
1192-6- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن جعفر بن محمّد الحسنیّ،عن أحمد بن عبد المنعم،عن محمّد بن جعفر،عن أبیه الصّادق عن آبائه علیهم السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:سیّد الأعمال ثلاثه:إنصاف النّاس من نفسک، و مواساه الأخ فی اللّه،و ذکر اللّه علی کلّ حال.
ص:428
[1190]4-ابراهیم بن اسماعیل از پدرانش به نقل از فاطمه دختر حسین علیه السّلام از پدرانش روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:به هرکس در دنیا چهار خصلت داده شود،خیر دنیا و آخرت به او داده شده و بهره اش را از هر دو برده است:پرهیزی که او را از حرام های خداوند باز دارد، اخلاقی خوش که با آن در میان مردم بزید،بردباری ای که با آن بر نادانی جاهل چیره شود و همسری نیکو که او را در کارهای دنیا و آخرت یاری کند.
[1191]5-حمزه بن حمران از حضرت صادق به نقل از پدرانش علیهم السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:جویندۀ علم در میان نادانان همچون زنده در میان مردگان است.
[1192]6-احمد بن عبد المنعم صیداوی از محمد بن جعفر به نقل از پدرانش روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:سرور اعمال سه عمل است:انصاف ورزیدن با مردم،بخشندگی به برادر در راه خدا و یاد خدا در همه حال.
ص:429
1193-7- و عنه،قال أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن عبد الرّزّاق بن سلیمان بن غالب و محمّد بن سعید بن شرجیل عن الحسن بن علیّ بن عبد الغنیّ، عن عبد الوهّاب بن همّام،عن أبیه همّام بن نافع،عن أبیه،عن ابن جبیر،عن ابن عبّاس،عن النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله قال:أنا مدینه الجنّه و علیّ بابها،فمن أراد الجنّه فلیأتها من بابها.
1194-8- و عنه،قال أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن أحمد بن عیسی الغرّاد،عن محمّد بن عبد اللّه بن عمرو الصّفّار،عن الرّضا،عن آبائه علیهم السّلام عن علیّ بن أبی طالب علیه السّلام قال:قال لی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله أنا مدینه العلم و أنت الباب،و کذب من زعم أنّه یصل إلی المدینه لا من قبل الباب.
1195-9- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،قال حدّثنی أحمد بن إسحاق بن العبّاس بن إسحاق بن موسی بن جعفر بن محمّد العلویّ بدیبل،قال:
حدّثنا محمّد بن الحسن بن بیان،عن حمران المدائنیّ قاضی تفلیس،قال حدّثنی جدّی لأمّی شریف بن سابق التّفلیسیّ،قال:حدّثنا الفضل بن أبی قرّه التّمیمیّ،عن جابر الجعفیّ،عن أبی الطّفیل عامر بن واثله،عن أبی ذرّ،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله من سرّه أن یحیا حیاتی و یموت مماتی و یسکن جنّه عدن الّتی غرسها ربّی،فلیتولّ علیّا بعدی،ولیوال ولیّه،و لیقتد بالأئمّه من بعده،فإنّهم عترتی،خلقهم اللّه من لحمی و دمی،و حباهم فهمی و علمی،ویل للمکذّبین بفضلهم من أمّتی،لا أنالهم اللّه شفاعتی.
ص:430
[1193]7-عبد اللّه بن عباس روایت کرده که پیامبر گرامی فرمودند:من شهر بهشتم و علی درب آن است.هرکس بهشت می خواهد باید از درب آن وارد شود.
[1194]8-محمد بن عبد اللّه بن عمرو در بصره به سال دویست و چهل و چهار از حضرت رضا علیه السّلام به نقل از پدرانش علیهم السّلام روایت کرده که علی بن ابی طالب علیه السّلام فرمودند:پیامبر گرامی به من فرمودند:من شهر علمم و تو درب آنی و دروغ می گوید کسی که گمان می کند جز از درب آن،به شهر می رسد.
[1195]9-ابو طفیل عامر بن واثله از ابو ذر روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:هرکس دوست دارد که همچون من زندگی می کند و همچون من بمیرد و در بهشت عدن که پروردگارم آن را آماده ساخته،ساکن شود باید پس از من ولایت علی را بپذیرد و با یاوران او دوست باشد و از امامان پس از او پیروی کند؛زیرا آنان خاندان منند و خاندان ایشان را از گوشت و خون من آفریده و فهم و علم مرا به ایشان بخشیده است.وای بر کسانی از امّت من که فضیلت ایشان را تکذیب کنند که خداوند شفاعت مرا به آنان نمی رساند.
ص:431
[24] المجلس یوم الجمعه التاسع من ربیع الأوّل سنه سبع و خمسین و أربعمائه فیه بقیّه أحادیث أبی المفضّل محمّد بن عبد اللّه الشیبانی.
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
1196-1- حدّثنا الشّیخ أبو جعفر محمّد بن الحسن بن علیّ بن الحسن الطّوسیّ رضی اللّه عنه،قال أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن محمّد بن معاذ بن سعید الحضرمیّ،عن محمّد بن زکریّا بن ساریه المکّیّ القرشیّ،عن أبیه،عن کثیر بن طارق،عن معروف بن خرّبوذ،عن أبی الطّفیل،عن أبی ذرّ قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:و قد قدم علیه وفد أهل الطّائف:«یا أهل الطّائف و اللّه لتقیمنّ الصّلاه، و لتؤتنّ الزّکاه،أو لأبعثنّ إلیکم رجلا کنفسی،یحبّ اللّه و رسوله،و یحبّه اللّه رسوله، یقصعکم بالسّیف»فتطاول لها أصحاب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فأخذ بید علیّ علیه السّلام فأشالها، ثمّ قال:هو هذا،فقال أبو بکر و عمر:ما رأینا کالیوم فی الفضل قطّ.
1197-2- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن عبد اللّه بن محمّد
ص:432
جلسه روز جمعه
نهم ربیع الاول سال چهارصد و پنجاه و هفت
که بقیۀ احادیث ابو مفضّل محمد بن عبد اللّه شیبانی در آن است.
به نام خداوند رحمتگر مهربان
[1196]10-ابو ذر روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در میان هیأتی از اهل طائف فرمودند:«ای اهل طائف به خدا سوگند یا نماز را برپا می دارید و زکات می دهید یا من مردی همانند خودم را که خداوند و فرستاده اش را دوست می دارد و خداوند و فرستاده اش نیز او را دوست می دارند به سویتان می فرستم تا شما را با شمشیر بکوبد.اصحاب رسول خدا گردن کشیدند تا ماجرا را ببینند.در این هنگام حضرت،دست علی علیه السّلام را گرفت و بلند کرد و فرمود:و آن مرد این است.
ابو بکر و عمر گفتند:هرگز در فضیلت مانند آن روز را ندیدیم.
ص:433
بن عبید بن یاسین،عن أبی الحسن الثّالث،عن آبائه علیهم السّلام قال:قال أمیر المؤمنین علیه السّلام ما أنعم اللّه علی عبد نعمه فشکرها بقلبه إلاّ استوجب المزید فیها قبل أن یظهر شکرها علی لسانه.
1198-3- قال:و قال أمیر المؤمنین علیه السّلام من أصبح و الآخره همّه،استغنی بغیر مال،و استأنس بغیر أهل،و عزّ بغیر عشیره.
1199-4- قال:و قال أمیر المؤمنین علیه السّلام المؤمن لا یحیف علی من یبغض،و لا یأثم فیمن یحبّ،و إن بغی علیه صبر حتّی یکون اللّه(عزّ و جلّ)هو المنتصر.
1200-5- قال:و قال أمیر المؤمنین علیه السّلام إنّ من الغرّه باللّه أن یصرّ العبد علی المعصیه،و یتمنّی علی اللّه المغفره.
1201-6- قال:و سمع أمیر المؤمنین علیه السّلام رجلا یقول:اللّهمّ إنّی أعوذ بک من الفتنه.قال علیه السّلام:أراک تتعوّذ من مالک و ولدک،یقول اللّه(تعالی): إِنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَهٌ [التغابن(64):15]و لکن قل:اللّهمّ إنّی أعوذ بک من مضلاّت الفتن.
1202-7- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن رجاء بن یحیی، عن یعقوب بن السّکّیت النّحویّ،عن أبی الحسن الثّالث علیه السّلام یقول:قال أمیر المؤمنین علیه السّلام:إیّاکم و الإیکال بالمنی،فإنّها من بضائع العجزه قال:و أنشدنی ابن السّکّیت:
إذا ما رمی بی الهمّ فی ضیق مذهب رمت بی المنی عنه إلی مذهب رحب
ص:434
[1197]11-عبد اللّه بن محمد بن عبید از حضرت هادی علیه السّلام به نقل از پدرانشان روایت کرده که امیر مؤمنان علیه السّلام فرمودند:هرگاه خداوند به بنده ای نعمتی بدهد و آن بنده از صمیم قلب سپاس بگوید،سزاوار افزونی نعمت می شود پیش از آنکه سپاس را بر زبانش بیاورد.
[1198]12-به همان سند امیر مؤمنان علیه السّلام فرمودند:هرکس هنگام صبح برخیزد و اندیشه اش آخرت باشد بدون مال،توانگر،بدون خانواده،مأنوس و بدون طایفه گرامی می شود.
[1199]13-به همان سند امیر مؤمنان علیه السّلام فرمودند:مؤمن به دشمن خویش ستم نمی کند و به خاطر دوستش گناه نمی کند و اگر بر او ستم شود شکیبایی می کند تا خداوند عزتمند انتقام گیرندۀ او باشد.
[1200]14-به همان سند امیر مؤمنان علیه السّلام فرمودند:اینکه بنده به گناهی اصرار ورزد و از خداوند چشم داشت آمرزش داشته باشد فروگذاری نسبت به[حق]خداوند است،بر گناه و آمرزش خواستن از او است.
[1201]15-به همان سند روایت شده که امیر مؤمنان علیه السّلام از مردی شنید که می گوید:خدایا من از فتنه به تو پناه می برم.حضرت فرمود:می بینم که از مال و فرزندت به خدا پناه می بری که خداوند فرازمند می فرماید:«همانا اموال و فرزندانتان فتنه ای هستند»[تغابن(64):آیۀ 15] تو باید بگویی:خدایا من از فتنه های گمراه کننده به تو پناه می برم.
[1202]16-یعقوب بن سکّیت نحوی از حضرت هادی علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود:مبادا خودت را به آرزوها واگذاری؛زیرا که آرزو از سرمایه های ناتوان است و ابن سکّیت سرود:
وقتی که اندوه مرا در تنگنا بینداخت
آرزو مرا از آن به راهی گشاده انداخت
ص:435
1203-8- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن رجاء بن یحیی، عن یعقوب بن السّکّیت النّحویّ،قال:سألت أبا الحسن علیّ بن محمّد بن الرّضا علیه السّلام:ما بال القرآن لا یزداد علی النّشر و الدّرس إلاّ غضاضه؟قال:إنّ اللّه (تعالی)لم یجعله لزمان دون زمان و لا لناس دون ناس،فهو فی کلّ زمان جدید، و عند کلّ قوم غضّ إلی یوم القیامه.
1204-9- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن الحسن بن علیّ بن عاصم،عن سلیمان بن داود الشّاذکونیّ،عن حفص بن غیاث،قال:کنت عند سیّد الجعافر جعفر بن محمّد علیهما السّلام لمّا أقدمه المنصور،فأتاه ابن أبی العوجاء،و کان ملحدا،فقال:له ما تقول فی هذه الآیه کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها [النساء(4):56]هب هذه الجلود عصیت فعذّبت،فما بال الغیریّه؟فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام:و یحک هی هی،و هی غیرها.قال:أعقلنی هذا القول.فقال له:
أرأیت لو أنّ رجلا عمد إلی لبنه فکسرها،ثمّ صبّ علیها الماء و جبلها،ثمّ ردّها إلی هیئتها الأولی،ألم تکن هی هی،و هی غیرها؟فقال:بلی،أمتع اللّه بک.
1205-10- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن الحسن بن علیّ بن عاصم،عن سلیمان بن داود الشّاذکونیّ،عن سفیان بن عیینه،قال:سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:وجدت علوم النّاس کلّها فی أربع خلال:أوّلها أن تعرف ربّک، و الثّانیه أن تعرف ما صنع،و الثّالثه أن تعرف ما أراد منک،و الرّابعه أن تعرف ما یخرجک من دینک.
ص:436
[1203]17-یعقوب بن سکّیت نحوی گفت:از حضرت هادی علیه السّلام پرسیدم:چرا قرآن با وجود گذشت زمان و خوانده شدن فراوان جز تازگی نمی افزاید؟حضرت فرمودند:زیرا خداوند والا آن را برای یک دوره و یک مردم قرار نداده است.قرآن در هر زمان جدید و نزد هر مردمی تا روز قیامت تازه است.
[1204]18-حفص بن غیاث قاضی گفته است:در خدمت سرور جعفرها،جعفر بن محمد علیه السّلام بودم و هنگامی که ایشان را به نزد منصور روانه می کردم ابن ابی العوجاء ملحد آمد و به او گفت:دربارۀ این آیه چه می گویی:«هرگاه پوستشان بسوزد پوست دیگری برایشان می رویانیم»[نساء(4):آیۀ 56]گیریم که این پوست گناه کرده که کیفر شود اما پوست های غیر از آن،چطور؟حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:وای بر تو آن پوست همان است اگرچه جز آن است.او گفت:این سخن را برایم توضیح بده.حضرت به او فرمود:به من بگو اگر مردی خشتی را به دست بگیرد و آن را بشکند،سپس بر آن آب بریزد و گل درست کند و آنگاه به شکل نخستینش بازگرداند مگر نه این است که همان خشت است درحالی که جز آن است؟او گفت:چرا،خداوند عمر تو را دراز کند.
ص:437
1206-11- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،قال:حدّثنا محمّد بن جریر الطّبریّ سنه ثمان و ثلاثمائه،قال:حدّثنا محمّد بن حمید الرّازیّ،عن سلمه بن الفضل الأبرش،عن محمّد بن إسحاق،عن عبد الغفّار بن القاسم.قال:
أبو المفضّل و حدّثنا محمّد بن محمّد بن سلیمان الباغندیّ-و اللّفظ له-عن محمّد بن الصّبّاح الجرجرائیّ،عن سلمه بن صالح الجعفیّ،عن سلیمان الأعمش و أبی مریم جمیعا،عن المنهال بن عمرو،عن عبد اللّه بن الحارث بن نوفل،عن عبد اللّه بن عبّاس،عن علیّ بن أبی طالب علیه السّلام قال:لمّا نزلت هذه الآیه علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ [الشعراء(26):214]دعانی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فقال لی:یا علیّ،إنّ اللّه(تعالی)أمرنی أن أنذر عشیرتی الأقربین؛قال:فضقت بذلک ذرعا، و عرفت أنّی متی أنادیهم بهذا الأمر أری منهم ما أکره،فصمت علی ذلک و جاءنی جبرئیل فقال یا محمّد إنّک إن لم تفعل ما أمرت به عذّبک ربّک فاصنع لنا یا علیّ صاعا من طعام،و اجعل علیه رجل شاه،و املأ لنا عسّا من لبن،ثمّ اجمع لی بنی عبد المطّلب حتّی أکلّمهم،و أبلّغهم ما أمرت به.ففعلت ما أمرنی به ثمّ دعوتهم أجمع،و هم یومئذ أربعون رجلا یزیدون رجلا أو ینقصون رجلا فیهم أعمامه أبو طالب و حمزه و العبّاس و أبو لهب.فلمّا اجتمعوا له صلّی اللّه علیه و اله دعانی بالطّعام الّذی صنعت لهم،فجئت به،فلمّا وضعته تناول رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله جذمه من اللّحم،فشقّها بأسنانه،ثمّ ألقاها فی نواحی الصّحفه،ثمّ قال:خذوا بسم اللّه؛فأکل القوم حتّی
ص:438
[1205]19-سفیان بن عیینه گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که فرمودند:همۀ دانش مردم را در چهار خصلت یافتم:نخست اینکه پروردگارت را بشناسی،دوم اینکه آفریده هایش را بشناسی،سوم اینکه بدانی خدا از تو چه می خواهد و چهارم اینکه بدانی چه چیزی تو را از دین بیرون می برد.
[1206]20-عبد اللّه بن عباس روایت کرده که علی بن ابی طالب علیه السّلام فرمودند:وقتی این آیه«و خویشان نزدیکت را بیم ده»[شعراء(26):آیۀ 214]بر رسول خدا فرود آمد،ایشان مرا خواند و فرمود:ای علی خداوند فرازمند به من فرمان داده تا خویشان نزدیکم را بیم دهم.من تاب این کار را ندارم و می دانم که هرگاه آنان را برای این کار فرا بخوانم چیزی ناپسند از ایشان خواهم دید.پس خاموش ماندم ولی جبرئیل آمد و گفت:ای محمد اگر آنچه را که به آن فرمان داده شده ای انجام ندهی پروردگارت تو را عذاب می کند.پس ای علی برایمان یک پیمانه غذا درست کن و یک پای گوسفند به آن اضافه کن و قدحی از شیر پر کن.سپس فرزندان عبد المطلب را جمع کن تا با آنان سخن بگویم و آنچه را به آن فرمان داده شده ام برسانم.من آنچه را به من فرموده بود،انجام دادم و سپس همه را دعوت کردم.آنان در آن روز چهل مرد بودند یکی کمتر یا بیشتر.و عموهای حضرت،ابو طالب و حمزه و عباس و ابو لهب نیز در میانشان بودند.وقتی آنان در خدمت حضرت گرد آمدند،غذایی را که من برایشان درست کرده بودم،خواستند من آن را آوردم و چون بر سفره نهادم،رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله تکّه ای گوشت برداشت و با دندانهایش پاره کرد و در گوشه های دیس گذاشت و فرمود:بسم اللّه بخورید.
ص:439
صدروا،ما لهم بشیء من الطّعام حاجه،و ما أری إلاّ مواضع أیدیهم،و ایم اللّه الّذی نفس علیّ بیده إن کان الرّجل الواحد منهم لیأکل ما قدّمت لجمیعهم،ثمّ جئتهم بذلک العسّ فشربوا حتّی رووا جمیعا،و ایم اللّه إن کان الرّجل الواحد منهم لیشرب مثله،فلمّا أراد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله أن یکلّمهم بدره أبو لهب إلی الکلام فقال:
لشدّ ما سحرکم صاحبکم!فتفرّق القوم،و لم یکلّمهم رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فقال لی من الغد:یا علیّ،إنّ هذا الرّجل قد سبقنی إلی ما سمعت من القول،فتفرّق القوم قبل أن أکلّمهم،فعد لنا من الطّعام بمثل ما صنعت ثمّ اجمعهم لی.قال:ففعلت ثمّ جمعتهم فدعانی بالطّعام فقرّبته لهم،ففعل کما فعل بالأمس،و أکلوا حتّی ما لهم به من حاجه،ثمّ قال:اسقهم؛فجئتهم بذلک العسّ فشربوا حتّی رووا منه جمیعا.ثمّ تکلّم رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فقال:یا بنی عبد المطّلب،إنّی و اللّه ما أعلم شابّا فی العرب جاء قومه بأفضل ممّا جئتکم به،إنّی قد جئتکم بخیر الدّنیا و الآخره،و قد أمرنی اللّه(عزّ و جلّ)أن أدعوکم إلیه،فأیّکم یؤمن بی و یؤازرنی علی أمری،فیکون أخی و وصیّی و وزیری و خلیفتی فی أهلی من بعدی؟قال:فأمسک القوم،و أحجموا عنها جمیعا.قال:فقمت و إنّی لأحدثهم سنّا،و أرمصهم عینا،و أعظمهم بطنا و أحمشهم ساقا.فقلت:أنا یا نبیّ اللّه أکون وزیرک علی ما بعثک اللّه به.قال:فأخذ بیدی ثمّ قال:إنّ هذا أخی و وصیّی و وزیری و خلیفتی فیکم،فاسمعوا له و أطیعوا.
قال:فقام القوم یضحکون،و یقولون لأبی طالب:قد أمرک أن تسمع لابنک و تطیع.
ص:440
مردم خوردند و دست کشیدند و دیگر میلی به غذا نداشتند درحالی که جز جای دستشان چیزی از غذا نخورده بودند.و به خدایی که جان علی به دست او است سوگند،یک مرد از آنان هم می توانست همۀ آنچه را من آورده بودم بخورد.سپس قدح بزرگ شیر را آوردم و آنان خوردند و سیراب شدند و به خدا سوگند،یک مرد از ایشان هم می توانست همه را بخورد.
وقتی رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله خواست با ایشان سخن بگوید ابو لهب پیشی گرفت و گفت:رفیقتان سخت شما را جادو کرده است.در این هنگام مردم پراکنده شدند و رسول خدا با ایشان سخن نگفت.آنگاه باز فردای آن روز به من فرمودند:ای علی این مرد با سخنی که از او شنیدی بر من پیشی گرفت و مردم پیش از آنکه من با آنان سخن بگویم پراکنده شدند،پس دوباره چنان غذایی را برایمان درست کن و آنان را نزد من گرد آور.من چنان کردم و سپس آنان را گرد آوردم.آنگاه حضرت غذا خواست و من پیش آوردم و ایشان چنان کرد که دیروز کرده بود.آنان خوردند و سیر شدند.سپس حضرت فرمود:آنان را سیراب کن.من آن قدح بزرگ را برایشان آوردم و آنان خوردند و همگی سیراب شدند.سپس رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله سخن را آغاز کرد و فرمود:ای فرزندان عبد المطلب به خدا سوگند من در میان عرب جوانی را نمی شناسم چیزی برای مردمش بیاورد برتر از آنچه من برای شما آورده ام.همانا من خیر دنیا و آخرت را برایتان آورده ام.و خداوند عزتمند به من فرمان داده تا شما را به سوی آن بخوانم.هرکس از شما که به من ایمان آورد و مرا در کارم یاری کند او پس از من برادر و وصی و وزیر و جانشین من در میان خاندانم خواهد بود.مردم همگی خودداری کرده و شانه خالی کردند.پس من که جوان ترین شان،چشم چرکین ترین و شکم بزرگ ترین و نازک بازوترین ایشان بودم، برخاستم و گفتم:ای پیامبر خدا من وزیر تو می شوم،در آنچه خداوند تو را به آن برانگیخته است.ایشان دست مرا گرفت و سپس فرمود:این برادر و وصی و وزیر و جانشین من در میان شما است.سخن او را بشنوید و فرمان برید.آن مردم درحالی که می خندیدند و به ابو طالب گفتند:به تو فرمان داد که از پسرت حرف شنوی داشته باشی.
ص:441
1207-12- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن أحمد بن عیسی بن محمّد،عن القاسم بن إسماعیل،عن إبراهیم بن عبد الحمید،عن معتّب مولی أبی عبد اللّه علیه السّلام عنه،عن أبیه علیهما السّلام قال:جاء أعرابیّ إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فقال:یا رسول اللّه،هل للجنّه من ثمن؟قال:نعم.قال:ما ثمنها؟قال:«لا إله إلاّ اللّه»یقولها العبد الصّالح مخلصا بها.قال:و ما إخلاصها؟قال:العمل بما بعثت به فی حقّه،و حبّ أهل بیتی.قال:و حبّ أهل بیتک لمن حقّها؟قال:أجل،إنّ حبّهم لأعظم حقّها.
1208-13- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن عبد اللّه بن محمّد بن عبید بن یاسین،عن أبیه،عن جدّه یاسین بن محمّد عن أبیه محمّد بن عجلان، قال:أصابتنی فاقه شدیده و إضاقه و لا صدیق لمضیق،و لزمنی دین ثقیل،و غریم یلحّ باقتضائه،فتوجّهت نحو دار الحسن بن زید،و هو یومئذ أمیر المدینه لمعرفه کان بینی و بینه،و شعر بذلک من حالی محمّد بن عبد اللّه بن علیّ بن الحسین، و کانت بینی و بینه قدیم معرفه،فلقینی فی الطّریق فأخذ بیدی و قال لی:قد بلغنی ما أنت بسبیله،فمن تؤمّل لکشف ما نزل بک؟قلت:الحسن بن زید.فقال:إذا لا تقضی حاجتک و لا تسعف بطلبتک،فعلیک بمن یقدر علی ذلک،و هو أجود الأجودین،فالتمس ما تؤمّله من قبله،فإنّی سمعت ابن عمّی جعفر بن محمّد یحدّث عن أبیه عن جدّه،عن أبیه الحسین بن علیّ،عن أبیه علیّ بن أبی طالب علیهم السّلام عن النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله قال أوحی اللّه(عزّ و جلّ)إلی بعض أنبیائه فی بعض
ص:442
[1207]21-معتّب غلام عبد اللّه مسلم از حضرت صادق علیه السّلام به نقل از پدرشان روایت کرده که جابر بن عبد اللّه انصاری گفت:عربی بادیه نشین به نزد پیامبر آمد و عرض کرد:ای رسول خدا آیا بهشت بهایی دارد؟حضرت فرمود:بله.او عرض کرد:بهایش چیست؟حضرت فرمودند:
این که بندۀ درستکار بگوید:لا اله الا اللّه همراه با اخلاص آن.او عرض کرد:اخلاص آن چیست؟حضرت فرمودند:عمل به آنچه من به آن برانگیخته شدم و دوستی با خاندانم.او عرض کرد:و دوستی خاندان شما لازمۀ آن است؟فرمودند:بله،دوستی ایشان بزرگترین لازمۀ آن است.
[1208]22-محمد بن عجلان گفت:سخت نیازمند و تنگدست شده بودم و دوستی برای[رفع این]تنگدستی نداشتم بدهی سنگینی به گردن داشتم و طلبکار برای گرفتن پولش پافشاری می کرد.به سوی خانۀ حسن بن زید که آن روز امیر مدینه بود و آشنایی ای با هم داشتیم،راهی شدم.در راه محمّد بن عبد اللّه بن علی بن حسین که دیرزمانی بود با هم آشنا بودیم مرا دید و حالم را فهمید،دستم را گرفت و به من گفت:احوالت را شنیده ام.برای برطرف کردن مشکلت به چه کسی امید بسته ای؟من گفتم:به حسن بن زید.او گفت:اگر چنین کنی نیازت برآورده نمی شود و به خواسته ات نمی رسی.به سوی کسی برو که بر آن توانا است.کسی که بخشنده ترین بخشندگان است.آنچه را می خواهی از او بجوی،که من از پسر عمویم جعفر بن محمد شنیدم از پدرانش روایت کرد که پیامبر گرامی فرمودند:خداوند به یکی از پیامبرانش وحی کرد:
ص:443
وحیه إلیه:و عزّتی و جلالی لأقطّعنّ أمل کلّ مؤمّل غیری بالإیاس،و لأکسونّه ثوب المذلّه فی الناس،و لأبعدنّه من فرجی و فضلی،أیؤمّل عبدی فی الشّدائد غیری،أو یرجو سوای،و أنا الغنیّ الجواد،بیدی مفاتیح الأبواب و هی مغلقه و بابی مفتوح لمن دعانی،ألم یعلم أنّه ما أوهنته نائبه لم یملک کشفها عنه غیری، فما لی أراه بأمله معرضا عنّی،قد أعطیته بجودی و کرمی ما لم یسألنی،فأعرض عنّی و لم یسألنی،و سأل فی نائبته غیری!و أنا اللّه أبتدئ بالعطیّه قبل المسأله، أفأسأل فلا أجیب؟کلاّ أو لیس الجود و الکرم لی،أو لیس الدّنیا و الآخره بیدی،فلو أنّ أهل سبع سماوات و أرضین سألونی جمیعا فأعطیت کلّ واحد منهم مسألته،ما نقص ذلک من ملکی مثل جناح بعوضه،و کیف ینقص ملک أنا قیّمه؟فیا بؤسا لمن عصانی و لم یراقبنی.فقلت:یا بن رسول اللّه،أعد علیّ هذا الحدیث،فأعاده ثلاثا فقلت:لا و اللّه لا سألت أحدا بعد هذا حاجه،فما لبثت أن جاءنی اللّه برزق و فضل من عنده.
1209-14- و عنه،قال أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن جعفر بن محمّد الحسنیّ،عن موسی بن عبد اللّه الحسنیّ،عن جدّه موسی بن عبد اللّه عن أبیه، عبد اللّه بن الحسن،و عمّیه إبراهیم و الحسن ابنی الحسن،عن أمّهم فاطمه بنت الحسین،عن أبیها،عن جدّها علیّ بن أبی طالب علیه السّلام عن النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله قال:النّساء عیّ و عورات،فاستروا عیّهنّ بالسّکوت،و عورتهنّ بالبیوت.
ص:444
سوگند به عزت و جلالم آرزوی امیدواران به غیر خودم را به یأس بدل می کنم و در میان مردم جامۀ خواری به او می پوشانم و او را از گشایش و احسانم دور می کنم.آیا بندۀ من در سختی ها به غیر من امید می بندد یا جز از من انتظار دارد،درحالی که منم توانگر بخشنده و کلید درهای بسته به دست من است و در من گشوده است برای هرکس که مرا بخواند.آیا او نمی داند مصیبتی که به سرش آمده کسی جز من نمی تواند برطرف کند؟پس چرا با آرزویش از من روی می گرداند.با بخشش و بزرگواری ام چیزی را که از من نخواسته بود به او دادم ولی او از من روی گرداند و چیزی از من نخواست و از دیگری خواست.من خداوندی هستم که پیش از درخواست بخشش می کنم پس اگر از من درخواست شود آیا نمی دهم؟هرگز!مگر بخشش و بزرگواری مال من نیست،مگر دنیا و آخرت به دست من نیست.اگر همۀ اهالی هفت آسمان و زمین از من درخواست کنند و به همۀ آنان خواستۀ شان را بدهم از حکومت ام به اندازۀ بال پشه ای کاسته نمی شود.چگونه حکومتی که من سرپرست آنم کاستی بگیرد؟ پس نکبت باد بر کسی که مرا نافرمانی کرد و از من پروا نکرد.من عرض کردم:ای پسر رسول خدا این حدیث را برایم بازگو.حضرت آن را سه بار باز فرمود:و من عرض کردم:نه به خدا سوگند پس از این از هیچ کس چیزی نخواهم خواست.و چیزی نگذشت که روزی و احسان فراوانی بر من فرود آمد.
[1209]23-فاطمه دخت حضرت حسین از پدرش به نقل از جدش روایت کرده که پیامبر گرامی فرمودند:زنان سست فکر و ناتوانند.سست فکریشان را با سکوت و ناتوانیشان را با خانه نشینی بپوشانید.
ص:445
1210-15- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن أحمد بن محمّد بن الحسین بن إسحاق العلویّ،عن إسحاق بن جعفر،عن أخیه موسی علیه السّلام،عن أبیه جعفر بن محمّد،عن آبائه،عن علیّ علیه السّلام عن النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله قال:یقول اللّه (عزّ و جلّ)ما من مخلوق یعتصم دونی إلاّ قطعت أسباب السّماوات و أسباب الأرض من دونه،فإن سألنی لم أعطه،و إن دعانی لم أجبه،و ما من مخلوق یعتصم بی دون خلقی إلاّ ضمّنت السّماوات و الأرض رزقه،فإن دعانی أجبته،و إن سألنی أعطیته،و إن استغفرنی غفرت له.
1211-16- و عنه،قال أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن إبراهیم بن حفص بن عمر العسکریّ بالمصّیصه من أصل کتابه،عن عبد اللّه بن الهیثم الأنماطیّ،عن الحسین بن علوان الکلبیّ،عن عمرو بن خالد الواسطیّ،عن محمّد و زید ابنی علیّ،عن أبیهما علیهما السّلام عن أبیه الحسین علیه السّلام قال:کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یرفع یدیه إذا ابتهل و دعا کمن یستطعم.
ص:446
[1210]24-حسین بن اسحاق بن جعفر از پدرش به نقل از برادرش حضرت کاظم علیه السّلام از پدرانش روایت کرده که پیامبر گرامی فرمودند:خداوند عزتمند می فرماید:هر آفریده ای که جز به من پناه آورد،اسباب آسمانها و زمین را از او می برم.آنگاه اگر از من درخواست کند، نمی دهم و اگر مرا بخواند پاسخش نمی دهم.و هر آفریده ای که تنها به من پناه آورد روزی آسمانها و زمین را برایش ضمانت می کنم.اگر مرا بخواند پاسخش می دهم و اگر درخواستی بکند به او می دهم و اگر از من آمرزش بخواهد او را می آمرزم.
[1211]25-حضرت سجاد علیه السّلام از پدرشان روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله وقتی به درگاه خدا زاری و دعا می کرد دستانش را بلند می کرد همچون کسی که غذا می خواهد.
ص:447
[25] المجلس یوم الجمعه السادس عشر من ربیع الأوّل سنه سبع و خمسین و أربعمائه فیه بقیّه أحادیث أبی المفضّل محمّد بن عبد اللّه الشیبانی.
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
1212-1- حدّثنا الشّیخ أبو جعفر محمّد بن الحسن بن علیّ بن الحسن الطّوسیّ(قدّس اللّه روحه)،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن محمّد بن هارون بن حمید،عن محمّد بن صالح بن النّطّاح،عن المنذر بن زیاد،عن عبد اللّه بن الحسن،عن أبیه،عن جدّه،عن النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله قال:من أجری اللّه علی یده فرجا لمسلم،فرّج اللّه عنه کرب الدّنیا و الآخره.
1213-2- و عنه،بإسناده عن جدّه:عن النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله قال:من عال أهل بیت من المسلمین یومهم و لیلتهم،غفر اللّه له ذنوبه.
1214-3- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن أبیه،عن جدّه،عن إسحاق بن عبد اللّه بن الحارث،عن أبیه،عن عبد اللّه بن العبّاس،قال:لمّا نزلت
ص:448
جلسه روز جمعه
شانزدهم ربیع الأول سال چهارصد و پنجاه و هفت
که بقیۀ احادیث ابو مفضّل محمد بن عبد اللّه شیبانی در آن است.
به نام خداوند رحمتگر مهربان
[1212]1-منذر بن زیاد طائی گفت:عبد اللّه بن حسن بن علی از پدرش به نقل از جدّش روایت کرده که پیامبر گرامی فرمودند:هرکس که خداوند به دست او برای مسلمانی گشایش حاصل کند،خداوند اندوه دنیا و آخرت را از او برطرف می کند.
[1213]2-با همان سند رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:هرکس هزینۀ شب و روز خانواده ای از مسلمانان را برعهده بگیرد خداوند گناهانش را می آمرزد.
[1214]3-عبد اللّه بن عباس گفته است:وقتی این آیه نازل شد:
ص:449
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ [الحجرات(49):10]آخی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله بین المسلمین، فآخی بین أبی بکر و عمر،و بین عثمان و عبد الرّحمن،و بین فلان و فلان حتّی آخی بین أصحابه أجمعهم علی قدر منازلهم،ثمّ قال لعلیّ بن أبی طالب علیه السّلام:أنت أخی،و أنا أخوک.
1215-4- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن أبیه،عن إبراهیم بن بشر،عن منصور الأسدیّ،عن عمرو بن شمر،عن إبراهیم بن عبد الأعلی،عن سعد بن حذیفه بن الیمان،عن أبیه،قال:آخی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله بین الأنصار و المهاجرین أخوّه الدّین،فکان یؤاخی بین الرّجل و نظیره،ثمّ أخذ بید علیّ بن أبی طالب علیه السّلام فقال:هذا أخی.قال:حذیفه فرسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله سیّد المسلمین،و إمام المتّقین و رسول ربّ العالمین،الّذی لیس له فی الأنام شبه و لا نظیر،و علیّ بن أبی طالب علیه السّلام أخوه.
1216-5- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن رجاء بن یحیی، عن أحمد بن هلال،عن عبد الأحد بن الحسن،عن الفضل بن الرّبیع،عن أبیه الرّبیع،عن الصّادق،عن آبائه علیهم السّلام قال:قال أمیر المؤمنین علیه السّلام لرجل من شیعته:
اجهد أن لا یکون لمنافق عندک ید،فإنّ المکافی عنک و عنهم اللّه(عزّ و جلّ) بجنّته،و المصطفی محمّد صلّی اللّه علیه و اله بشفاعته،و الحسن و الحسین علیه السّلام بحوض جدّهما.
1217-6- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن المفضّل بن محمّد
ص:450
«مؤمنان برادرند»[حجرات(49):آیۀ 10]رسول خدا میان مسلمانان عقد برادری خواند.
میان ابو بکر با عمر،عثمان با عبد الرحمن،فلانی با فلانی و میان همۀ اصحابش بنابر جایگاهشان برادری خواند.سپس به علی بن ابی طالب علیه السّلام فرمود:تو برادر من و من برادر توام.
[1215]4-حذیفه بن یمان گفت:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله میان انصار و مهاجر برادری دینی برقرار ساخت.حضرت هرکس را با همانندش برادر می کرد.سپس دست علی بن ابی طالب علیه السّلام را گرفت و فرمود:این برادر من است.حذیفه گفت:پس رسول خدا سرور فرستادگان و پیشوای پرهیزگاران و فرستادۀ پروردگار جهانیان است.کسی که در میان آدمیزاد مثل و مانندی ندارد و علی بن ابی طالب برادر او است.
[1216]5-ربیع از حضرت صادق به نقل از پدرانش روایت کرده که امیر مؤمنان علیه السّلام به مردی از شیعیانش فرمود:بکوش تا برای منافق در نزد تو دست چیره گر نباشد؛زیرا تو و شیعیان را خداوند عزّتمند با بهشتش،محمد مصطفی صلّی اللّه علیه و اله با شفاعتش و حسن و حسین علیهما السّلام با حوض جدّشان پاداش می دهند.
ص:451
بن حارث اللّیثیّ،عن أبیه،عن عبد الجبّار بن سعید،عن أبیه،عن صالح بن کیسان،قال:سمع عامر بن عبد اللّه بن الزّبیر،و کان من عقلاء قریش،ابنا له ینتقص علیّ بن أبی طالب علیه السّلام فقال له:یا بنیّ،لا تنتقص علیّا،فإنّ الدّین لم یبن شیئا فاستطاعت الدّنیا أن تهدمه،و إنّ الدّنیا لم تبن شیئا إلاّ هدمه الدّین.یا بنیّ،إنّ بنی أمیّه لهجوا بسبّ علیّ بن أبی طالب علیه السّلام فی مجالسهم،و لعنوه علی منابرهم، فکأنّما یأخذون و اللّه بضبعیه إلی السّماء مدّا،و إنّهم لهجوا بتقریظ ذویهم و أوائلهم من قومهم،فأنّما یکشفون منهم عن أنتن من بطون الجیف،فأنهاک عن سبّه.
1218-7- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن عبد الوهّاب بن أبی جبّه ورّاق الجاحظ،قال:سمعت الجاحظ،قال:سمعت الجاحظ عمرو بن بحر یقول:سمعت النّظّام یقول:علیّ بن أبی طالب علیه السّلام محنه علی المتکلّم،إن وفّاه حقّه غلا،و إن بخسه حقّه أساء،و المنزله الوسطی دقیقه الوزن،حادّه اللّسان،صعبه التّرقّی إلاّ علی الحاذق الذّکیّ.
1219-8- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن جعفر بن محمّد الحسنیّ،عن محمّد بن علیّ بن الحسین بن زید،عن الرّضا،عن آبائه علیهم السّلام قال:
قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله إنّما ابن آدم لیومه،فمن أصبح آمنا فی سربه معافی فی جسده، عنده قوت یومه،فکأنّما حیرت له الدّنیا.
1220-9- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن اللّیث بن محمّد
ص:452
[1217]6-صالح بن کیسان گفته است:عامر بن عبد اللّه بن زبیر که یکی از عقلای قریش بود، شنید که یکی از پسرانش از علی بن ابی طالب علیه السّلام بد می گوید،پس به او گفت:ای پسر!از علی بدگویی نکن؛زیرا دین چیزی نساخته که دنیا بتواند آن را از بین ببرد و دنیا چیزی نساخته جز اینکه دین آن را از بین برده است.ای پسر!بنی امیّه بر دشنام دادن بر علی بن ابی طالب علیه السّلام در مجالس شان شیفته بوده و او را بر منبرهاشان نفرین می کردند.آنان به خدا سوگند بازوهای او را به سوی آسمان برمی افراشتند.آنان به ستایش واپسین و نخستین قومشان مشتاق بودند گویا که از بویناک ترین مردارها پرده برمی دارند.پس من تو را از دشنام دادن به او نهی می کنم.
[1218]7-جاحظ عمرو بن بحر گفت:از نظّام شنیدم که می گفت:علی بن ابی طالب علیه السّلام آزمون جانکاه سخنگویان است.اگر حقش را ادا کنند.غلوّ کرده اند و اگر کم بگذارند،بد کرده اند و [توصیف]جایگاه میانه دقت و ظرافتی فراوان و زبانی تیز می طلبد و اوج گرفتن در[بیان]آن جایگاه سخت و دشوار است مگر بر کسی که ماهر و زرنگ باشد.
[1219]8-محمد بن علی بن حسین بن زید از حضرت رضا به نقل از پدرانش علیهم السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:همانا پسر آدم برای روزی است که در آن است.و هرکس صبح را دل آرام تندرست و صاحب روزی آغاز کند،گویا همۀ دنیا برای او گرد آمده است.
ص:453
العنبریّ،عن أحمد بن عبد الصّمد،عن خاله أبی الصّلت الهرویّ،قال:کنت مع الرّضا علیه السّلام لمّا دخل نیسابور و هو راکب بغله شهباء،و قد خرج علماء نیسابور فی استقباله،فلمّا سار إلی المرتعه تعلّقوا بلجام بغلته،و قالوا:یا بن رسول اللّه،حدّثنا بحقّ آبائک الطّاهرین،حدّثنا عن آبائک(صلوات اللّه علیهم أجمعین)،فأخرج رأسه من الهودج و علیه مطرف خزّ،فقال:حدّثنی أبی موسی بن جعفر،عن أبیه، جعفر بن محمّد بن علیّ،عن أبیه محمّد بن علیّ عن أبیه علیّ بن الحسین،عن أبیه الحسین،سیّد شباب أهل الجنّه،عن أمیر المؤمنین علیه السّلام،عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله قال:اخبرنی جبرئیل الرّوح الأمین،عن اللّه(تقدّست أسماؤه و جلّ وجهه)قال:
إنّی أنا اللّه،لا إله إلاّ أنا وحدی عبادی فاعبدونی،و لیعلم من لقینی منکم بشهاده أن لا إله إلاّ اللّه مخلصا بها،أنّه قد دخل حصنی،و من دخل حصنی أمن عذابی.
قالوا:یا ابن رسول اللّه،و ما إخلاص الشّهاده للّه؟قال:طاعه اللّه و رسوله و ولایه أهل بیته علیهم السّلام.
1221-10- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن محمّد بن محمّد بن معقل،عن محمّد بن الحسن بن بنت إلیاس،عن أبیه،عن الرّضا،عن آبائه علیهم السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله غریبتان:کلمه حکمه من سفیه فاقبلوها،و کلمه سفه من حکیم فاغفروها،فإنّه لا حکیم إلاّ ذو عثره،و لا سفیه إلاّ ذو تجربه.
1222-11- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن علیّ بن أحمد بن
ص:454
[1220]9-ابا صلت هروی گفته است:با حضرت رضا علیه السّلام بودم هنگامی که سوار بر استری خاکستری وارد نیشابور شد درحالی که عالمان نیشابور به پیشوازش آمده بودند.چون به سوی چراگاه می رفت آنان لگام استرش را گرفتند و گفتند:ای پسر رسول خدا به حق پدران پاکت حدیثی به ما بفرما.از پدران پاکت حدیثی به ما بگو.حضرت سرشان را-درحالی که بالاپوشی از خز داشتند-از کجاوه بیرون آوردند و فرمودند:پدرم از پدرانش روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:جبرئیل روح الامین از خداوند پاک نام و شکوهمند خبر داد که:
همانا منم خداوند و معبودی جز من یگانه نیست.بندگان من مرا بندگی کنید و بدانید که هر کس از شما مخلصانه با شهادت به لا اله الا اللّه مرا دیدار کند،در دژ من در آمده است و هرکس به دژ من درآید از عذاب من ایمن گشته است.آنان گفتند:ای پسر رسول خدا شهادت مخلصانه برای خدا چیست؟فرمودند:اطاعت از خدا و رسول او و ولایت خاندان رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله.
[1221]10-حسن بن بنت الیاس از حضرت رضا به نقل از پدرانش علیهم السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:دو چیز شگفت است:سخنی حکمت آمیز از احمق که باید آن را بپذیرید و سخنی احمقانه از حکیم که او را ببخشایید؛زیرا هیچ حکیمی نیست که لغزش نداشته باشد و هیچ احمقی نیست که تجربه نکرده باشد.
ص:455
نصر البندنیجیّ بالرّقّه،قال:حدّثنا أبو تراب عبید اللّه بن موسی الرّویانیّ،قال:
حدّثنا عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنیّ،قال:حدّثنا أبو جعفر محمّد بن علیّ،عن أبیه،عن جدّه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام عن آبائه عن علیّ علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله السّنّه سنّتان:سنّه فی فریضه،الأخذ بها هدی و ترکها ضلاله؛و سنّه فی غیر فریضه،الأخذ بها فضیله،و ترکها إلی غیرها خطیئه.
1223-12- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن حنظله بن زکریّا القاضی،عن محمّد بن علیّ بن حمزه العلویّ،عن أبیه،عن الرّضا،عن آبائه علیهم السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:لا حسب إلاّ بالتّواضع،و لا کرم إلاّ بالتّقوی،و لا عمل إلاّ بالنّیّه.قال:و قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله حسب المرء ماله،و مروّته عقله،و حلمه شرفه، و کرمه تقواه.
1224-13- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن محمّد بن أحمد بن محمّد بن هلال،عن محمّد بن یحیی بن ضریس،عن عیسی بن عبد اللّه العلویّ،عن أبیه،عن خاله جعفر بن محمّد،عن آبائه علیهم السّلام عن النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله قال:
و عظنی جبرئیل علیه السّلام فقال:یا محمّد،أحبب من شئت فإنّک مفارقه،و اعمل ما شئت فإنّک ملاقیه.
1225-14- و عنه،قال أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن جعفر بن محمّد العلویّ الموسویّ،و عن أحمد بن زیاد،جمیعا عن عبید اللّه بن أحمد بن نهیک،
ص:456
[1222]11-عبد العظیم حسنی از حضرت جواد به نقل از پدرانش علیهم السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:سنت دو گونه است:سنتی در واجب که عمل به آن هدایت و ترکش گمراهی است و سنتی در غیر واجب که عمل به آن فضیلت و ترکش خطا است.
[1223]12-علی بن حمزه علوی از حضرت رضا به نقل از پدرانش علیهم السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:هیچ ارجمندی جز به فروتنی و هیچ بزرگواری جز به پرهیزگاری و هیچ کرداری جز به نیت نیست.رسول خدا فرمودند:بهای مرد مال او،مردانگی اش عقل او، بردباری اش،شرف او و بزرگواری اش پرهیزگاری او است.
[1224]13-عبد اللّه علوی از دایی اش حضرت صادق به نقل از پدرانش علیهم السّلام روایت کرده که پیامبر گرامی صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:جبرئیل علیه السّلام مرا موعظه کرد و گفت:ای محمد هرچه را خواهی دوست بدار که سرانجام از آن جدا خواهی شد و هر عملی خواهی بکن که آن را خواهی دید.
ص:457
عن محمّد بن أبی عمیر،عن هشام بن سالم،عن جعفر بن محمّد،عن آبائه علیهم السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله من سرّه أن یکثر خیر بیته فلیتوضّأ عند حضور طعامه، و من توضّأ قبل الطّعام و بعده عاش فی سعه من رزقه،و عوفی من البلاء فی جسده.و زاد الموسویّ فی حدیثه:قال هشام قال لی الصّادق علیه السّلام و الوضوء هاهنا غسل الیدین قبل الطّعام و بعده.
1226-15- و عنه،قال أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن عمران بن محسّن،عن محمّد بن عمران،عن إدریس بن زیاد الحنّاط،عن الرّبیع بن کامل ابن عمّ الفضل بن الرّبیع،عن الفضل بن الرّبیع،عن أبیه الرّبیع بن یونس حاجب المنصور،و کان قبل الدّوله کالمنقطع إلی جعفر بن محمّد علیه السّلام قال:سألت جعفر بن محمّد علیه السّلام علی عهد مروان الحمار،فقلت:یا سیّدی،اخبرنی عن سجده الشّکر الّتی سجدها أمیر المؤمنین علیه السّلام ما کان سببها؟فحدّثنی عن أبیه،عن آبائه علیهم السّلام عن علیّ بن أبی طالب علیه السّلام قال:أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله وجّهه فی أمر من أمره فحسن فیه بلاؤه،و عظم فیه عناؤه،فلمّا قدم من وجهه ذلک أقبل إلی المسجد و رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله قد خرج لصلاه الظّهر،فصلّی معه،فلمّا انصرف من الصّلاه،أقبل علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فاعتنقه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله ثمّ سأله عن سفره ذلک و ما صنع فیه،فجعل علیّ علیه السّلام یحدّثه و أساریر وجه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله تلمع نورا و سرورا بما حدّثه،فلمّا أتی علیّ علیه السّلام علی حدیثه قال له رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:ألا أبشّرک یا أبا الحسن.قال:بلی فداک
ص:458
[1225]14-هشام بن سالم از حضرت صادق علیه السّلام به نقل از پدرانش علیهم السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:هرکس دوست دارد که نیکی خانه اش افزون شود باید پیش از غذا خوردن وضو بگیرد و هرکس پیش و پس از غذا وضو بگیرد با روزی فراوان زندگی کرده و از بیماری در بدن،به سلامت می ماند از اول خط جعفر موسوی[یکی از راویان حدیث]افزوده:هشام بن سالم گفته است:حضرت صادق علیه السّلام به من فرمود:ای هشام بن سالم وضو در اینجا،شستن دست پیش و پس از غذا است.
[1226]15-ربیع بن یونس دربان منصور که پیش از به دولت رسیدن به خدمت حضرت صادق علیه السّلام می آمد،گفته است:در دورۀ مروان حمار از حضرت صادق علیه السّلام پرسیدم:ای سرور من بفرمایید آن سجدۀ شکری که علی علیه السّلام گزارد به چه سبب بود؟حضرت از پدرانش از علی علیه السّلام نقل می کند که:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله او را برای کاری فرستاد و حضرت در انجام آن کار به نیکی آزموده شد و به زحمت بسیار افتاد.وقتی آن کار را به پایان برد به مسجد روی آورد همان موقعی که پیامبر برای نماز ظهر حرکت کرده بود پس با پیامبر نماز را به جا آورد.
پس از نماز به خدمت پیامبر رسید و پیامبر او را در آغوش کشید و از سفرش و آنچه پیشآمد پرسید.همچنان که او از سفرش سخن می گفت چهرۀ پیامبر از نور و سرور می درخشید وقتی سخن حضرت به پایان رسید رسول خدا به او فرمود:ای ابو الحسن آیا به تو مژده ندهم.
من عرض کردم:چرا پدر و مادرم به فدایت.
ص:459
أبی و أمّی،فکم من خیر بشّرت به.قال:إنّ جبرئیل علیه السّلام هبط علیّ فی وقت الزّوال فقال لی:یا محمّد،هذا ابن عمّک علیّ وارد علیک و إنّ اللّه(تعالی)أبلی المسلمین به بلاء حسنا،و إنّه کان من صنیعه کذا و کذا،فحدّثنی بما أنبأتنی به،ثمّ قال لی:یا محمّد،إنّه من نجا من ذرّیّه آدم باللّه فنجا من تولّی شیث بن آدم وصیّ أبیه آدم، و نجا شیث بأبیه آدم و نجا آدم باللّه(عزّ و جلّ)و نجا من تولّی سام بن نوح وصیّ نوح،و نجا سام بأبیه نوح،و نجا نوح باللّه(عزّ و جلّ)و نجا من تولّی إسماعیل-أو قال:إسحاق-وصیّ إبراهیم خلیل اللّه،و نجا إسماعیل بأبیه إبراهیم،و نجا إبراهیم باللّه(عزّ و جلّ)و نجا من تولّی یوشع وصیّ موسی بیوشع،و نجا یوشع بموسی، و نجا موسی باللّه(عزّ و جلّ)و نجا من تولّی شمعون،وصیّ عیسی بشمعون،و نجا شمعون بعیسی و نجا عیسی باللّه و نجا یا محمّد من تولّی علیّا وزیرک فی حیاتک، و وصیّک عند وفاتک،و نجا علیّ بک،و نجوت أنت باللّه.یا محمّد،إنّ اللّه جعلک سیّد الأنبیاء،و جعل علیّا سیّد الأوصیاء و خیرهم،و جعل الأئمّه من ذرّیّتکما إلی أن یرث اللّه الأرض و من علیها،فسجد علیّ علیه السّلام و جعل یقلّب وجهه علی الأرض شکرا.
ص:460
چه بسیار خیری که شما مژده داده اید.حضرت فرمودند:جبرئیل علیه السّلام هنگام ظهر بر من فرود آمد و فرمود:ای محمد این پسر عموی تو علی است که به نزدت می آید.همانا خداوند فرازمند مسلمانان را به سبب او به سختی می آزماید.او چنین و چنان کرده است.او آنچه را تو به من خبر دادی،گفت و سپس گفت:ای محمد از فرزندان آدم آنان که نجات یافتند کسانی بودند که ولایت شیث جانشین پدرش آدم را پذیرفتند.و شیث به سبب پدرش آدم نجات یافت و آدم به سبب خداوند عزّتمند نجات یافت.و کسانی که ولایت سام پسر و جانشین نوح را پذیرفتند،نجات یافتند و سام به سبب پدرش نوح نجات یافت و نوح به سبب خداوند عزّتمند نجات یافت.و کسانی که ولایت اسماعیل-یا گفت:اسحاق-وصیّ ابراهیم خلیل اللّه را پذیرفتند نجات یافتند و اسماعیل به سبب پدرش ابراهیم نجات یافت و ابراهیم علیه السّلام به سبب خداوند عزّتمند نجات یافت.و کسانی که ولایت یوشع وصیّ موسی را پذیرفتند به سبب او نجات یافتند و یوشع به سبب موسی نجات یافت و موسی به سبب خداوند نجات یافت.و کسانی که ولایت شمعون وصیّ عیسی را پذیرفتند به سبب او نجات یافتند و شمعون به سبب عیسی نجات یافت و عیسی به سبب خداوند نجات یافت.و ای محمد کسانی که ولایت علی را که در حال حیات تو وزیرت و پس از مرگ،وصی تو است،بپذیرند،نجات می یابند و علی به سبب تو نجات می یابد و تو به سبب خداوند عزّتمند نجات می یابی.ای محمد خداوند تو را سرور پیامبران و علی را سرور جانشینان و بهترین آنان قرار داد.و امامان را از نسل شما قرار داد تا زمانی که خود،زمین و آنچه را در آن است به ارث ببرد.در این هنگام علی علیه السّلام سجده کرد و صورتش را برای سپاسگزاری بر زمین نهاد.
ص:461
[26] المجلس یوم الجمعه الثالث و العشرین من شهر ربیع الأوّل سنه سبع و خمسین و أربعمائه فیه بقیّه أحادیث أبی المفضّل محمّد بن عبد اللّه الشیبانی.
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
1227-1- حدّثنا الشّیخ أبو جعفر محمّد بن الحسن بن علیّ بن الحسن الطّوسیّ(قدّس اللّه روحه)،قال أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن محمّد بن الحسن بن حفص،عن هشام النّهشلیّ،عن عمر بن هاشم،عن معروف بن خرّبوذ،عن عامر بن واثله،عن أبی برده الأسلمیّ،قال:سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول:لا تزول قدم عبد یوم القیامه حتّی یسأل عن أربع:عن جسده فیما أبلاه، و عن عمره فیما أفناه،و عن ماله ممّا اکتسبه و فیما أنفقه،و عن حبّنا أهل البیت.
1228-2- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن محمّد بن أحمد بن سلاّم الأسدیّ،عن السّریّ بن خزیمه،عن یزید بن هاشم،عن مسمع بن عبد الملک،عن خالد بن طلیق،عن أبیه،عن جدّته أمّ بجید امرأه عمران بن حصین،
ص:462
جلسه روز جمعه
بیست و سوم ربیع الاول سال چهارصد و پنجاه و هفت
که بقیۀ احادیث ابو مفضّل محمد بن عبد اللّه شیبانی در آن است.
به نام خداوند رحمتگر مهربان
[1227]16-ابو بردۀ اسلمی گفت:از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله شنیدم که فرمودند:در روز قیامت هیچ بنده ای قدم از قدم برنمی دارد تا از چهار چیز بازخواست شود:از بدنش که آن را در چه فرسوده است،از عمرش که آن را در چه نابود کرده است،از مالش که آن را از چه به دست آورده و در چه صرف کرده است و از دوستی ما خاندان.
ص:463
عن میمونه و أمّ سلمه زوجی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله قالتا:استسقی الحسن علیه السّلام فقام رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فجدح له فی غمر کان لهم-یعنی قدحا یشرب فیه-ثمّ أتاه به،فقام الحسین علیه السّلام فقال:اسقنیه یا أبت؛فأعطاه الحسن علیه السّلام ثمّ جدح للحسین علیه السّلام فسقاه، فقالت فاطمه علیها السّلام کأنّ الحسن أحبّهما إلیک؟قال:إنّه استسقی قبله،و إنّی و إیّاک و هما و هذا الرّاقد فی مکان واحد فی الجنّه.
1229-3- و عنه،قال أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن أحمد بن عبد العزیز،عن علیّ بن محمّد بن سلیمان،عن أبیه،عن ربعیّ بن عبد اللّه بن الجارود، عن أبیه،قال:قال معاویه لخالد بن معمر:علام ما أحببت علیّا؟قال:علی ثلاث خصال:علی حلمه إذا غضب،و علی صدقه إذا قال،و علی عدله إذا ولی.
1230-4- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل الشّیبانیّ،عن محمّد بن صالح بن فیض،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن ابن محبوب،عن ابن رئاب، عن أبی حمزه،قال:کان علیّ بن الحسین علیهما السّلام یقول:مهما أبهمت عنه البهائم فلم تبهم عن أربع:معرفتها بالرّبّ(عزّ و جلّ)و معرفتها بالأنثی من الذّکر،و معرفتها بالموت،و الفرار منه.
1231-5- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن محمّد بن جعفر الرّزّاز،عن أیّوب بن نوح،عن الشّارب بن ذراع،عن أخیه یسار،عن حمران،عن أبی عبد اللّه عن أبیه علیه السّلام عن جابر بن عبد اللّه،قال:بینا أمیر المؤمنین علیه السّلام فی
ص:464
[1228]17-میمونه و ام سلمه همسران پیامبر گرامی گفته اند:حسن علیه السّلام آب خواست و رسول خدا برخاست و در ظرفی که در آن آب می نوشید مقداری حلیم یا شیر را در آب حل کرد و برایش آورد،حسین علیه السّلام برخاست و گفت:پدرجان به من هم بده.حضرت آن را به حسن علیه السّلام داد و سپس برای حسین علیه السّلام نیز درست کرد و به او نوشاند.در این هنگام فاطمه علیها السّلام گفت:گویا حسن را بیشتر دوست دارید؟حضرت فرمودند:او پیش از حسین آب خواست.من و تو و این دو و آن که خوابیده[امیر مؤمنان علیه السّلام]در بهشت،در یکجا هستیم.
[1229]18-عبد اللّه بن جارود گفته است:معاویه به خالد معمر گفت:برای چه علی را دوست داری؟او گفت:برای سه ویژگی:برای بردباری اش به هنگام خشم،برای راستگویی اش و برای عدلش در هنگام حکومت.
[1230]19-ابو حمزه گفته است:حضرت سجاد علیه السّلام می فرمود:چارپایان اگر هیچ چیز را نفهمند، چهار چیز را می فهمند:شناخت پروردگار عزتمند،شناخت ماده از نر،شناخت مرگ و گریز از آن.
[1231]20-حمران از حضرت صادق به نقل از پدرشان علیهما السّلام از جابر بن عبد اللّه روایت کرده که
ص:465
جماعه من أصحابه أنا فیهم،إذ ذکروا الدّنیا و تصرّفها بأهلها،فذمّها رجل،فذهب فی ذمّها کلّ مذهب،فقال له أمیر المؤمنین علیه السّلام:أیّها الذّامّ للدّنیا،أنت المتجرّم علیها،أم هی؟المتجرّمه علیک فقال:بل أنا المتجرّم علیها،یا أمیر المؤمنین.قال:
فبم تذمّها؟ألیست منزل صدق لمن صدّقها،و دار غنی لمن تزوّد منها،و دار عافیه لمن فهم عنها،و مساجد أنبیاء اللّه،و مهبط وحیه،و مصلّی ملائکته،و متجر أولیائه، اکتسبوا فیها الرّحمه و ربحوا فیها الجنّه؟فمن ذا یذمّها و قد آذنت ببینها،و نادت بانقضائها،و نعت نفسها و أهلها،فمثّلت ببلائها البلی،و تشوّقت بسرورها إلی السّرور تخویفا و ترغیبا،فابتکرت بعافیه،و راحت بفجیعه،فذمّها رجال فرّطوا غداه النّدامه،و حمدها آخرون اکتسبوا فیه الخیر.فیا أیّها الذّامّ للدّنیا،المغترّ بغرورها،متی استذمّت إلیک،أو متی غرّتک،أم بمضاجع آبائک من البلی،أم بمصارع أمّهاتک تحت الثّری؟کم مرّضت بیدیک،و عالجت بکفّیک؟تلتمس لهم الشّفاء،و تستوصف لهم الأطبّاء،لم تنفعهم بشفاعتک،و لم تسعفهم فی طلبتک، مثّلت لک-ویحک-الدّنیا بمصرعهم مصرعک،و بمضجعهم مضجعک،حین لا یغنی بکاؤک،و لا ینفعک أحبّاؤک.ثمّ التفت إلی أهل المقابر،فقال:یا أهل التّربه، و یا أهل الغربه،أمّا المنازل فقد سکنت،و أمّا الأموال فقد قسمت،و أمّا الأزواج فقد نکحت،هذا خبر ما عندنا،فما خبر ما عندکم؟ثمّ أقبل علی أصحابه فقال:
و اللّه لو أذن لهم فی الکلام لأخبروکم فَإِنَّ خَیْرَ الزّادِ التَّقْوی [البقره(2):197].
ص:466
روزی امیر مؤمنان علیه السّلام در بین گروهی از یارانش که من نیز در میانشان بودم حاضر بود که از دنیا و تأثیری که او بر اهلش دارد سخن به میان آمد که ناگاه مردی آن را نکوهید و در بدگویی از آن فروگذار نکرد در این هنگام امیر مؤمنان علیه السّلام به او فرمود:ای نکوهش گر این دنیا،تو بر او ادعای جرم می کنی یا او بر تو؟او عرض کرد:البته من بر او ادعای جرم می کنم ای امیر مؤمنان.
حضرت فرمود:و به چه سبب آن را نکوهش می کنی؟آیا برای کسی که با دنیا صادق است جایگاه حقیقت و برای کسی که از آن توشه برگرفت منزلگاه بی نیازی و برای کسی که منظور از آن را فهمید منزلگاه سلامتی نیست؟محل سجدۀ پیامبران،جایگاه فرود وحی خدا،نمازگاه فرشتگان،تجارتخانۀ اولیا که در آن رحمت را به چنگ آوردند و بهشت را بردند.چه کسی او را نکوهش می کند درحالی که او دوری اش را اعلام،پایانش را فریاد و خود و اهلش را سرزنش کرده است با سختی های خودش سختی های[آخرت]را نشان داده،با سرورش به همراه بیم و امید به سرور[آخرت]برانگیخته است.به سلامت صبح کرده و با تیره روزی به شب رسیده است.پس آن را مردانی که در سپیده دم افسوس،کوتاهی کرده اند،نکوهش می کنند و دیگرانی که در آن نیکی به دست آورده اند سپاسش می گویند.پس ای نکوهش گر دنیا که به نیرنگ آن فریب خورده ای.چه هنگام تو را به نکوهش کردن انداخت یا چه زمانی تو را فریب داد؟آیا با خفتن گاه پدرانت که پوسیده اند؟یا با خواب گاه مادرانت که زیر خاک است؟چند کس را که از بیماری رهانیدی با دست هایت درمان کردی و شفایشان را خواستی و دردشان را به پزشکان نمودی ولی شفاعتت به آن سودی نرساند و آنچه خواهانش بودی به تو نرسید.وای بر تو،دنیا با خوابگاه های آنان خواب گاه خودت را برای تو نشان داد،آن هنگام که گریه ات نیازی را برطرف نمی کند و دوستانت به تو سودی ندارند.سپس به اهل قبور رو کرد و فرمود:ای اهل خاک،ای اهل غربت،در خانه هاتان نشستند و مال هاتان را تقسیم کردند و زنانتان را به همسری درآوردند.این اخباری است که در نزد ما است اخبار نزد شما چیست؟سپس به یارانش رو کرده و فرمود:به خدا سوگند اگر به آنان اجازۀ سخن گفتن داده می شد به شما می گفتند که«بهترین توشه،پرهیزگاری است»[بقره(2):آیۀ]
ص:467
1232-6- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن جعفر بن محمّد العلویّ،عن ابن نهیک،عن ابن جبله،عن حمید بن شعیب الهمدانیّ،عن جابر بن یزید،عن أبی جعفر علیه السّلام،قال:لمّا احتضر أمیر المؤمنین علیه السّلام جمع بنیه حسنا و حسینا و ابن الحنفیّه و الأصاغر من ولده،فوصّاهم و کان فی آخر وصیّته:یا بنیّ، عاشروا النّاس عشره إن غبتم حنّوا إلیکم،و إن فقدتم بکوا علیکم.یا بنیّ،إنّ القلوب جنود مجنّده،تتلاحظ بالمودّه،و تتناجی بها،و کذلک هی فی البغض،فإذا أحببتم الرّجل من غیر خیر سبق منه إلیکم فارجوه،و إذا أبغضتم الرّجل من غیر سوء سبق منه إلیکم فاحذروه.
1233-7- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن أحمد بن عبد الرّحیم،عن إسماعیل بن محمّد العلویّ،عن أبیه،عن جدّه إسحاق بن جعفر،عن أخیه موسی بن جعفر،قال:سمعت أبی جعفر بن محمّد علیه السّلام،یقول:أحسن من الصّدق قائله،و خیر من الخیر فاعله.
1234-8- ثمّ قال حدّثنی أبی محمّد بن علیّ،عن أبیه علیّ بن الحسین،عن أبیه الحسین بن علیّ،عن أبیه علیّ علیه السّلام قال:سمعت النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله یقول:بعثت بمکارم الأخلاق و محاسنها.
1235-9- و سمعته صلّی اللّه علیه و اله یقول:استتمام المعروف أفضل من ابتدائه.
1236-10- و عنه،قال أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل الشّیبانیّ،عن محمّد
ص:468
[1232]21-جابر بن یزید از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که وقتی امیر مؤمنان علیه السّلام در بستر مرگ افتاد دو پسرش حسن و حسین و پسرش محمّد حنفیه و فرزندان خردسالش را گردآورد و وصیّتشان فرمود و آخرین وصیّتش این بود:ای پسران من با مردم چنان هم نشینی کنید که وقتی ناپدید شدید به دنبالتان بیایند و چون شما را از دست دادند برایتان بگریند.ای پسران من،همانا قلب ها سربازانی بسیج شده اند که به سبب محبت همدیگر را درمی یابند و با هم درد دل می کنند.و در دشمنی نیز چنین اند پس هرگاه کسی را دوست داشتید بی آنکه از پیش به شما نیکی کرده باشد به او امیدوار شوید و اگر کسی را بی آنکه قبلا به شما بدی کرده باشد دشمن داشتید از او دوری کنید.
[1233]22-اسحاق بن جعفر از برادرش موسای جعفر علیهما السّلام روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:راستگو نیک تر از راستگویی و نیکوکار بهتر از نیکوکاری است.
[1234]23-حضرت حسین از پدرش علی علیهما السّلام روایت کرده که پیامبر گرامی فرمودند:من برای اخلاق بزرگوارانه و خوش برانگیخته شدم.
[1235]24-آن حضرت روایت کرده که پیامبر گرامی فرمودند:به پایان رساندن نیکی برتر از آغاز کردن آن است.
ص:469
بن جعفر الرّزّاز،عن محمود بن عیسی بن عبید،عن أحمد بن الحسن المیثمیّ، عن المفضّل بن صالح،عن جابر الجعفیّ،عن أبی جعفر،عن آبائه علیهم السّلام عن النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله قال:لقی ملک رجلا علی باب دار کان ربّها غائبا،فقال له الملک:یا عبد اللّه،ما جاء بک إلی هذه الدّار؟فقال:أخ لی أردت زیارته.قال:ألرحم ماسّه بینک و بینه؟أم نزعتک إلیه حاجه؟قال:لا،و لکنّی زرته فی اللّه ربّ العالمین.قال:
فأبشر،فإنّی رسول اللّه إلیک،و هو یقرئک السّلام،و یقول لک:إیّای قصدت،و ما عندی أردت،فقد أوجبت لک الجنّه،و عافیتک من غضبی.
1237-11- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن محمّد بن جریر الطّبریّ،عن محمّد بن عبید المحاربیّ،عن صالح بن موسی الطّلحیّ،عن عبد اللّه بن الحسن،عن أمّه فاطمه بنت الحسین،عن أبیها عن علیّ علیه السّلام:أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله کان إذا دخل المسجد قال:اللّهمّ افتح لی أبواب رحمتک؛فإذا خرج.قال:اللّهمّ افتح لی أبواب رزقک.
1238-12- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن عبد اللّه بن أحمد بن عامر الطّائیّ،عن أبیه،عن الرّضا،عن آبائه علیهم السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله من أدّی فریضه فله عند اللّه دعوه مستجابه.
1239-13- و عنه،قال أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن عبد الرّزّاق بن سلیمان،عن الفضل بن المفضّل الأشعریّ،عن الرّضا،عن آبائه علیه السّلام أنّ رسول
ص:470
[1236]25-جابر جعفی از حضرت باقر به نقل از پدرانش علیهم السّلام روایت کرده که پیامبر گرامی فرمودند:فرشته ای،مردی را بر در خانه ای دید که صاحبش نبود.پس به او گفت:ای بندۀ خدا چه چیزی تو را به سوی این خانه کشانده است؟او گفت:او برادر من است و من به دیدارش آمده ام.فرشته گفت:خویشاوندی،تو را به سوی او کشانده یا نیازی به او داری؟او گفت:نه او را به خاطر خداوند پروردگار جهانیان دیدار می کنم.فرشته گفت:مژده بر تو که من فرستادۀ خداوند به سوی توام.خداوند به تو سلام می رساند و می فرماید:آهنگ مرا کردی و آنچه را نزد من است،خواستی.بهشت را برایت واجب و تو را از خشمم به سلامت داشتم.
[1237]26-عبد اللّه بن حسن از مادرش فاطمه دخت حسین به نقل از پدرانش علیهم السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله وقتی داخل مسجد می شد،می فرمود:خداوندا درهای رحمتت را برایم بگشا.و چون بیرون می آمد،می فرمود:خداوندا درهای روزی ات را به رویم بگشا.
[1238]27-احمد بن عامر طائی گفته است:حضرت رضا در سال صد و نود و چهار از پدرش به نقل از پدرانش علیهم السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:هرکس واجبی را به جا آورد در نزد خدا دعایی برآورده شده دارد.
[1239]28-فضل بن مفضّل بن قیس بن رمّانه اشعری در سال دویست و پنجاه و چهار،همان سالی که درگذشت،از حضرت رضا به نقل از پدرانش علیهم السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله،
ص:471
اللّه صلّی اللّه علیه و اله بعث علیّا علیه السّلام إلی الیمن فقال له و هو یوصیه:یا علیّ،أوصیک بالدّعاء فإنّ معه الإجابه،و بالشّکر فإنّ معه المزید،و أنهاک من أن تخفر عهدا،أو تغیّر علیه، و أنهاک عن المکر فإنّه لا یَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلاّ بِأَهْلِهِ [فاطر(35):43]و أنهاک عن البغی فإنّه من بغی علیه لینصرنّه اللّه.
1240-14- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن جعفر بن محمّد الموسویّ،عن عبد اللّه بن أحمد بن نهیک،عن محمّد بن أبی عمیر،عن سبره بن یعقوب بن شعیب،عن أبیه،عن الصّادق،عن آبائه علیهم السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:
فی ابن آدم ثلاثمائه و ستّون عرقا،منها مائه و ثمانون متحرّکه،و مائه و ثلاثون ساکنه،فلو سکن المتحرّک لم یبق الإنسان،و لو تحرّک السّاکن لهلک الإنسان.
قال:و کان النّبیّ(صلوات اللّه علیه و آله)فی کلّ یوم إذا أصبح و طلعت الشّمس یقول:«الحمد للّه ربّ العالمین کثیرا طیّبا علی کلّ حال»یقول ثلاثمائه و ستّین مرّه شکرا.
1241-15- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن حمید بن زیاد، عن القاسم بن إسماعیل،عن عبد اللّه بن جبله،عن حمید بن جناده،عن أبی جعفر عن آبائه علیهم السّلام عن النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله قال:من أفضل الأعمال عند اللّه إبراد الکباد الحارّه، و إشباع الکباد الجائعه،و الّذی نفس محمّد بیده لا یؤمن بی عبد یبیت شبعان و أخوه-أو قال:جاره-المسلم جائع.
ص:472
علی علیه السّلام را به یمن فرستاد و چنین سفارش کرد:ای علی تو را به دعا سفارش می کنم که اجابت را به همراه دارد و به سپاس سفارش می کنم که افزونی را به همراه دارد،و تو را از شکستن پیمان یا دگرگون کردن آن نهی می کنم،تو را از نیرنگ نهی می کنم؛زیرا نیرنگ بد جز اهلش را احاطه نمی کند و تو را از ستم نهی می کنم؛زیرا به هرکس که ستم شود،خداوند یاریگرش می گردد.
[1240]29-شعیب از حضرت صادق به نقل از پدرانش از علی علیهم السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:در آدمیان،سیصد و شصت رگ است که صد و هشتاد رگ جنبده و صد و هشتاد رگ دیگر آرام است.اگر رگ جنبنده آرام شود انسان[زنده]نمی ماند و اگر رگ آرامی بجنبد آدمی نابود می شود.علی علیه السّلام فرموده است:پیامبر گرامی در هر روز هنگام طلوع خورشید می فرمود:«سپاس خداوندی را که پروردگار جهانیان است سپاسی فراوان و پاک در هر حال».و سیصد و شصت بار می فرمود:سپاس.
[1241]30-حمید بن جناده از حضرت باقر به نقل از پدرانش علیهم السّلام روایت کرده که پیامبر گرامی فرمودند:از برترین کارها در نزد خداوند عزّتمند خنک کردن سینه های گر گرفته[تشنه]و سیر کردن شکم های گرسنه است و سوگند به کسی که جان محمد به دست او است کسی که سیر بخوابد و برادر-یا فرمود:همسایۀ-مسلمانش گرسنه باشد،به من ایمان نیاورده است.
ص:473
1242-16- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن محمّد بن مزید بن محمود بن أبی الأزهر النّحویّ،عن أبی کریب محمّد بن العلیّ عن إسماعیل بن صبیح الیشکریّ،عن أبی أویس،عن محمّد بن المنکدر،عن جابر بن عبد اللّه:
إنّ النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله قال لعلیّ علیه السّلام ألا ترضی أن تکون منّی کهارون من موسی إلاّ أنّه لا نبیّ من بعدی،و لو کان لکنته.قال أبو المفضّل:و ما کتبت هذا الحدیث إلاّ عن ابن أبی الأزهر.
1243-17- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن محمّد بن هارون بن حمید،عن جریر بن أشعث بن إسحاق،عن جعفر بن أبی المغیره،عن سعید بن جبیر،عن ابن عبّاس،قال:کنت عند معاویه و قد نزل بذی طوی،فجاءه سعد بن أبی وقّاص فسلّم علیه،فقال معاویه:یا أهل الشّام هذا سعد بن أبی وقّاص و هو صدّیق لعلیّ.قال:فطأطأ القوم رءوسهم،و سبّوا علیّا علیه السّلام فبکی سعد فقال له معاویه:ما الّذی أبکاک؟قال:و لم لا أبکی لرجل من أصحاب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یسبّ عندک و لا أستطیع أن أغیّر.و قد کان فی علیّ خصال لأن تکون فیّ واحده منهم أحبّ من الدّنیا و ما فیها:أحدها:أنّ رجلا کان بالیمن،فجاءه علیّ بن أبی طالب علیه السّلام فقال:لأشکونّک إلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فقدم علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فسأله عن علیّ علیه السّلام فثنّی علیه فقال:أنشدک باللّه الّذی أنزل علیّ الکتاب،و اختصّنی بالرّساله،عن سخط تقول ما تقول فی علیّ بن أبی طالب علیه السّلام؟قال:نعم یا رسول
ص:474
[1242]31-جابر بن عبد اللّه روایت کرده که پیامبر گرامی صلّی اللّه علیه و اله به علی علیه السّلام فرمودند:آیا خشنود نمی شوی که نسبت به من همچون هارون نسبت به موسی باشی جز آنکه پس از من پیامبری نیست و اگر بود آن پیامبر تو بودی.ابو مفضّل گفته است:این حدیث را جز از ابن ابی ازهر ننوشتم.
[1243]32-ابن عبّاس گفته است:نزد معاویه که در ذی طوی منزل کرده بود،بودم که سعد بن ابی وقّاص به نزدش آمد و به او سلام کرد.آنگاه معاویه گفت:ای اهل شام این سعد بن ابی وقاص دوست علی است.مردم سر جنباندند و علی علیه السّلام را دشنام دادند و سعد گریست.
معاویه به او گفت:چرا می گریی؟او گفت:چرا نگریم بر مردی از اصحاب رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله که در نزد تو دشنام داده می شود و من نمی توانم کاری بکنم.در علی[علیه السّلام]خصلت هایی بود که اگر یکی از آنها در من باشد برایم از دنیا و آنچه در آن است محبوب تر است.یکی اینکه:
مردی در یمن به نزد علی بن ابی طالب علیه السّلام آمد و گفت:از تو به رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله شکایت خواهم کرد.آنگاه به نزد رسول خدا آمد.حضرت دربارۀ علی علیه السّلام از او پرسید و او از علی علیه السّلام بد گفت حضرت فرمود:تو را سوگند می دهم به خدایی که این کتاب را بر من نازل کرد و مرا به رسالت اختصاص داد آیا آنچه را گفتی از روی خشم به علی بن ابی طالب علیه السّلام گفتی؟او گفت:بله،ای رسول خدا.
ص:475
اللّه.قال:ألا تعلم أنّی أولی بالمؤمنین من أنفسهم؟قال:بلی.قال:فمن کنت مولاه فعلیّ مولاه.و الثّانیه:أنّه صلّی اللّه علیه و اله بعث یوم خیبر عمر بن الخطّاب إلی القتال فهزم و أصحابه،فقال صلّی اللّه علیه و اله لأعطینّ الرّایه غدا إنسانا یحبّ اللّه و رسوله،و یحبّه اللّه و رسوله،فقعد المسلمون و علیّ أرمد،فدعاه فقال:خذ الرّایه فقال:یا رسول اللّه، إنّ عینی کما تری؛فتفل فیها،فقام فأخذ الرّایه،ثمّ مضی بها حتّی فتح اللّه علیه.
و الثّالثه:أنّه خلّفه صلّی اللّه علیه و اله فی بعض مغازیه فقال علیّ علیه السّلام یا رسول اللّه،خلّفتنی مع النّساء و الصّبیان؟فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله أما ترضی أن تکون منّی بمنزله هارون من موسی إلاّ أنّه لا نبیّ بعدی.و الرّابعه:سدّ الأبواب فی المسجد إلاّ باب علیّ.
و الخامسه:نزلت هذه الآیه إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً [الاحزاب(33):33]فدعا النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله علیّا و حسنا و حسینا و فاطمه علیهم السّلام فقال:اللّهمّ هؤلاء أهلی،فأذهب عنهم الرّجس،و طهّرهم تطهیرا.
ص:476
حضرت فرمود:آیا می دانی که من نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارترم؟!او گفت:البته.
حضرت فرمودند:هرکس که من مولای اویم علی نیز مولای او است.دوم اینکه:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در روز خیبر عمر خطّاب را به جنگ فرستاد و او و یارانش شکست خوردند.رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:فردا پرچم را به انسانی خواهم داد که خداوند و فرستاده اش او را دوست می دارند و او خدا و فرستاده اش را دوست می دارد.مسلمانان از پای نشستند تا فردای آن روز درحالی که علی علیه السّلام چشم درد داشت.آنگاه رسول خدا او را خواند و فرمود:پرچم را بگیر.او عرض کرد:ای رسول خدا چشمانم درد می کند.حضرت آب دهان خود را به چشمان او زد.
علی علیه السّلام به پا خواسته پرچم را برداشت و به راه افتاد تا آنکه خداوند او را پیروز ساخت.سوم اینکه:رسول خدا در برخی غزوه هایش علی علیه السّلام را جانشین خود قرار داد و چون علی علیه السّلام عرض کرد:ای رسول خدا مرا در میان زنان و بچگان جانشین می گردانی؟رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:آیا خرسند نمی شوی که تو نسبت به من همچون هارون نسبت به موسی باشی جز آنکه پس از من پیامبری نیست.چهارم اینکه:پیامبر صلّی اللّه علیه و اله همۀ درهایی که به مسجد باز می شد بستند جز در علی علیه السّلام را.و پنجم اینکه:این آیه«همانا خداوند می خواهد پلیدی را از شما خاندان برطرف کند و شما را به راستی پاکیزه کند»[احزاب(33):آیۀ 33]نازل شد و پیامبر، علی و حسن و حسین و فاطمه علیهم السّلام را خواند و فرمود:خداوندا اینان خاندان منند.پس از آنان پلیدی را برطرف کن و به راستی پاکیزۀ شان گردان.
ص:477
[27] المجلس یوم الجمعه سلخ شهر ربیع الأوّل سنه سبع و خمسین و أربعمائه فیه بقیّه أحادیث أبی المفضّل محمّد بن عبد اللّه الشیبانی.
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
1244-1- حدّثنا الشیخ أبو جعفر محمّد بن الحسن بن علی الطوسی(قدس الله روحه)،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن محمّد بن جعفر الرّزّاز، عن أیّوب بن نوح،عن محمّد بن سعید بن زائده،عن أبی الجارود،عن محمّد بن علیّ علیه السّلام،و عن زید بن علیّ،کلیهما عن أبیهما علیّ بن الحسین،عن أبیه الحسین، عن أبیه علیّ بن أبی طالب علیهم السّلام قال:لمّا ثقل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فی مرضه الّذی قبض فیه کان رأسه فی حجری و البیت مملوّ من أصحابه،من المهاجرین و الأنصار، و العبّاس بین یدیه،یذبّ عنه بطرف ردائه،فجعل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یغمی علیه ساعه و یفیق ساعه،ثمّ وجد خفّه،فأقبل علی العبّاس،فقال:یا عبّاس،یا عمّ النّبیّ،اقبل وصیّتی فی أهلی و فی أزواجی،و اقض دینی،و أنجز عداتی و أبرئ ذمّتی.فقال
ص:478
جلسه روز جمعه
آخر ربیع الاول سال چهارصد و پنجاه و هفت
که بقیۀ احادیث ابو مفضّل محمّد بن عبد اللّه شیبانی در آن است.
به نام خداوند رحمتگر مهربان
[1244]1-محمد و زید از پدرشان حضرت سجاد علیه السّلام به نقل از جدّشان روایت کرده اند که علی بن ابی طالب علیه السّلام فرمود:وقتی بیماری وفات رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله سخت شده بود،سرش را در دامن گرفته بودم و اتاق پر از اصحاب مهاجر و انصار بود و عباس نیز در برابرش با گوشۀ عبا موذیان را می راند.رسول خدا ساعتی بی هوش می افتاد و ساعتی به هوش می آمد.سپس نشاطی یافت.به عباس روکرد و فرمود:ای عباس،ای عموی پیامبر وصیّتم دربارۀ خانواده و همسرانم را بپذیر و بدهی هایم را ادا،وعده هایم را وفا و گردنم را آزاد کن.عباس عرض کرد:
ص:479
العبّاس:یا نبیّ اللّه،أنا شیخ ذو عیال کثیر،غیر ذی مال ممدود،و أنت أجود من السّحاب الهاطل و الرّیح المرسله،فلو صرفت ذلک عنّی إلی من هو أطوق له منّی.
فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:أما إنّی سأعطیها من یأخذها بحقّها،و من لا یقول مثل ما تقول،یا علیّ هاکها خالصه لا یحاقّک فیها أحد،یا علیّ اقبل وصیّتی و أنجز مواعیدی و أدّ دینی،یا علیّ اخلفنی فی أهلی،و بلّغ عنّی من بعدی.قال علیّ علیه السّلام فلمّا نعی إلیّ نفسه،رجف فؤادی و ألقی علیّ لقوله البکاء فلم أقدر أن أجیبه بشیء،ثمّ عاد لقوله فقال:یا علیّ،أو تقبل وصیّتی؟قال:فقلت:و قد خنقتنی العبره و لم أکد أن أبین:نعم،یا رسول اللّه.فقال صلّی اللّه علیه و اله:یا بلال ایتنی بسوادی،ایتنی بذی الفقار و درعی ذات الفضول،ایتنی بمغفری ذی الجبین،و رایتی العقاب، و ایتنی بالعنزه و الممشوق؛فأتی بلال بذلک کلّه إلاّ درعه کانت یومئذ مرتهنه،و ثمّ قال:ایتنی بالمرتجز و العضباء،ایتنی بالیعفور و الدّلدل؛فأتی بها،فاوقفها بالباب، ثمّ قال:ایتنی بالأتحمیّه و السّحاب؛فأتاه بهما فلم یزل یدعو بشیء شیء فافتقد عصابه کان یشدّ بها بطنه فی الحرب،فطلبها فأتی بها،و البیت غاصّ یومئذ بمن فیه من المهاجرین و الأنصار.ثمّ قال:یا علیّ،قم فاقبض هذا؛و مدّ إصبعه،و قال فی حیاه منّی،و شهاده من فی البیت،لکیلا ینازعک أحد من بعدی؛فقمت و ما أکاد أمشی علی قدم حتّی استودعت ذلک جمیعا منزلی.فقال:یا علیّ أجلسنی؛ فأجلسته و أسندته إلی صدری قال علیّ علیه السّلام،فلقد رأیت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و إنّ رأسه
ص:480
ای پیامبر خدا من پیرمردی عیالوار و اندک مالم و تو بهتر از ابر سیل آسا و باد باران زایی.کاش آن را از من به سوی کسی برگردانی که توانش بیش از من است.رسول خدا فرمودند:هان که من آن را به کسی خواهم داد که حقّش را به جا آورد و آنچه را تو گفتی،نگوید،ای علی آن را تمام و کمال به عهده گیر تا کسی دربارۀ آن با تو نزاع نکند،ای علی وصیتم را بپذیر،وعده هایم را وفا و بدهی ام را ادا کن.ای علی در میان خاندانم جانشین من باش و پس از من،از من خبر بده.علی علیه السّلام فرمود:وقتی خبر وفاتش را به من داد دلم لرزید و گریه بر من چیره شد.نتوانستم پاسخشان را بدهم.پس حضرت به سخنش بازگشت و فرمود:ای علی آیا وصیتم را می پذیری؟من درحالی که بغض گلویم را می فشرد و نمی خواستم گریه ام آشکار شود،گفتم:
بله،ای رسول خدا.حضرت فرمودند:ای بلال وسایل مرا بیاور،ذو الفقار و زره بلند و کلاه خود دو رو و پرچم عقاب و چوبدست و شمشیرم را.بلال همۀ آنها جز زرهشان را که در گرو بود،آورد.سپس حضرت فرمودند:مرتجز[خروشنده:اسب شیهۀ زن حضرت]و عضباء [شتر کوتاه دست]و یعفور[درازگوش خاکی رنگ]و دلدل[استر سیاه و سفید رنگ]مرا بیاور.او آنها را آورد و جلوی در گذاشت.سپس حضرت فرمودند:اتحمیه[برد]و سحاب [عمامه]را برایم بیاور.بلال آنها را آورد و پیامبر همین طور چیزهایی می خواست.در این هنگام جای خالی شال کمرش را حس کرد،که در جنگها با آن شکمش را می بست.پس آن را هم خواست و برایشان آورده شد.درحالی که اتاق در آن روز از مهاجران و انصار پر بود.
سپس حضرت فرمودند:ای علی برخیز و اینها را تحویل بگیر.و انگشتش را دراز کرد و فرمود:در حیات من و در حضور کسانی که در این اتاق هستند تحویل بگیر تا پس از من کسی با تو نزاع نکند.من برخاستم و به شتاب رفتم تا همۀ آنها را در خانه ام گذاشتم و[بازگشتم] آنگاه حضرت فرمودند:ای علی مرا بنشان.من ایشان را نشاندم و به سینه ام چسباندم.علی علیه السّلام فرموده است:دیدم که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله از ناتوانی سرشان سنگین شده و می فرماید:
ص:481
لیثقل ضعفا،و هو یقول یسمع أقصی أهل البیت و أدناهم:إنّ أخی و وصیّی و وزیری و خلیفتی فی أهلی علیّ بن أبی طالب،یقضی دینی،و ینجز موعدی،یا بنی هاشم،یا بنی عبد المطّلب،لا تبغضوا علیّا،و لا تخالفوا عن أمره فتضلّوا،و لا تحسدوه و ترغبوا عنه فتکفروا،أضجعنی یا علیّ؛فأضجعته فقال:یا بلال ایتنی بولدیّ الحسن و الحسین؛فانطلق فجاء بهما فأسندهما إلی صدره،فجعل صلّی اللّه علیه و اله یشمّهما.قال علیّ علیه السّلام:فظننت أنّهما قد غمّاه-قال أبو الجارود:یعنی أکرباه- فذهبت لآخذهما عنه،فقال:دعهما یا علیّ یشمّانی و أشمّهما،و یتزوّدا منّی و أتزوّد منهما،فسیلقیان من بعدی أمرا عضالا،فلعن اللّه من یخیفهما،اللّهمّ إنّی أستودعکهما و صالح المؤمنین.
1245-2- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن عبد اللّه بن الحسین العلویّ،عن عبد العظیم الحسنیّ،عن أبی جعفر الجواد عن آبائه علیهم السّلام عن أمیر المؤمنین علیه السّلام أنّه قال:المرض لا أجر فیه،و لکنّه لا یدع علی العبد ذنبا إلاّ حطّه، و إنّما الأجر فی القول باللّسان و العمل بالجوارح،و إنّ اللّه بکرمه و فضله یدخل العبد بصدق النّیّه و السّریره الصّالحه الجنّه.
1246-3- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن محمّد بن جعفر الرّزّاز،عن محمّد بن عیسی القیسیّ،عن إسحاق بن یزید الطّائیّ،عن عبد الغفّار بن القاسم،عن عبد اللّه بن شریک،عن جندب بن عبد اللّه البجلیّ،عن علیّ بن أبی
ص:482
-درحالی که نزدیک و دور نشسته در اتاق می شنیدند-همانا برادر و وصی و وزیر و جانشینم در میان خاندانم علی بن ابی طالب است که بدهی هایم را ادا و وعده هایم را وفا می کند.ای بنی هاشم،ای بنی عبد المطلب با علی کینه توزی نکنید و با فرمانش مخالفت نکنید که گمراه می شوید و به او حسد نورزید و از او روی نگردانید که کافر می شوید.ای علی مرا بخوابان.
من ایشان را خواباندم و حضرت فرمودند:ای بلال فرزندانم حسن و حسین را به نزدم بیاور.
او رفت و آن دو را آورد و حضرت آن دو را به سینه اش چسباند و شروع به بوییدنشان کرد.
علی علیه السّلام فرموده است:من گمان کردم که آن دو ایشان را اندوهگین کرده اند-ابو جارود گفته است:یعنی پریشانش کرده اند-پس رفتم تا آنها را از روی ایشان بردارم که حضرت فرمودند:
ای علی رهایشان کن آنان مرا می بویند و من ایشان را می بویم.آنان از من بهره می برند و من از ایشان،که آنان پس از من امر سختی را خواهند دید.خداوند لعنت کند کسانی را که این دو را به هراس اندازند.خداوندا من این دو و مؤمنان صالح را به تو می سپارم.
[1245]2-عبد العظیم حسنی از حضرت جواد به نقل از پدرانش علیهم السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان علیه السّلام فرمودند:در بیماری پاداشی نیست ولی گناهان بنده را می ریزد.بلکه پاداش در گفتار به زبان و عمل به اعضا است.و خداوند به بزرگواری و احسانش بنده را به سبب نیّت راستین و درون درستین به بهشت می برد.
[1246]3-جندب بن عبد اللّه بجلی روایت کرده که علی بن ابی طالب علیه السّلام فرمودند:
ص:483
طالب علیه السّلام قال:دخلت علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله قبل أن یضرب الحجاب و هو فی منزل عائشه،فجلست بینه و بینها فقالت:یا بن أبی طالب،ما وجدت لاستک مکانا غیر فخذی أمط عنّی،فضرب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله بین کتفیها،ثمّ قال لها:ویل لک ما تریدین من أمیر المؤمنین،و سیّد المسلمین،و قائد الغرّ المحجّلین.
1247-4- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن جعفر بن محمّد العلویّ،عن ابن نهیک،عن جعفر بن محمّد الأشعریّ،عن القدّاح،عن جعفر بن محمّد بن عبید اللّه،عن القدّاح،عن جعفر بن محمّد عن أبیه علیه السّلام قال:جاء رجل من الانصار إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فقال:یا رسول اللّه،ما حقّ العلم؟قال:الإنصات له.
قال:ثمّ مه.قال:الاستماع له.قال:ثمّ مه.قال:ثمّ الحفظ.قال:ثمّ مه،یا نبیّ اللّه.
قال:ثمّ العمل به.قال:ثمّ مه.قال:ثمّ نشره.
1248-5- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،قال حدّثنا محمّد بن محمود ابن بنت الأشجّ الکندیّ باسوان،قال:حدّثنا محمّد بن عیسی بن هشام النّاشریّ الکوفیّ،قال حدّثنا الحسن بن علیّ بن فضّال،قال:حدّثنا عاصم بن حمید الحنّاط،عن أبی حمزه ثابت بن أبی صفیّه،قال:حدّثنی أبو جعفر محمّد بن علیّ علیهما السّلام،عن آبائه علیهم السّلام.قال عاصم:و حدّثنی أبو حمزه،عن عبد اللّه بن الحسن بن الحسن،عن أمّه فاطمه بنت الحسین علیهما السّلام عن أبیها الحسین،عن أبیه علیهما السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:ثلاث خصال من کنّ فیه استکمل خصال الإیمان:الّذی إذا رضی
ص:484
در خانۀ عایشه پیش از آنکه پرده را بیندازند به خدمت رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله رسیدم و میان حضرت و عایشه نشستم.عایشه گفت:ای پسر ابو طالب برای نشیمنگاهت جایی جز کنار من نیافتی، کنار رو.رسول خدا میان شانه های او زد و فرمود:وای بر تو از امیر مؤمنان و سرور مسلمانان و راهبر پیشانی سپیدان چه می خواهی؟
[1247]4-[عبد اللّه بن میمون]قدّاح از حضرت صادق علیه السّلام به نقل از پدرانش از علی علیهم السّلام روایت کرده که مردی از انصار به خدمت رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله آمد و عرض کرد:ای رسول خدا حقّ علم چیست؟حضرت فرمودند:سکوت کردن برای آن.او عرض کرد:سپس چه؟حضرت فرمودند:گوش سپردن به آن.
او عرض کرد:دیگر چه.حضرت فرمودند:نگهداری آن.او عرض کرد:دیگر چه ای پیامبر خدا.حضرت فرمودند:عمل به آن.او عرض کرد:سپس چه.حضرت فرمودند:سپس، پراکندن آن.
[1248]5-ابو حمزه ثابت بن ابی صفیّه از حضرت باقر به نقل از پدرانش علیهم السّلام و نیز عبد اللّه بن حسن از مادرش فاطمه دخت حسین از پدرانش علیهما السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:سه صفت در هرکس باشد،صفات ایمان در او کامل می شود:کسی که وقتی شادمان می شود،
ص:485
لم یدخله رضاه فی باطل و إذا غضب لم یخرجه الغضب من الحقّ،و إذا قدر لم یتعاط ما لیس له.
1249-6- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن محمّد بن أحمد بن أبی الثّلج،عن محمّد بن یحیی الخنیسیّ،عن منذر بن جیفر،عن عبید اللّه الوصّافیّ،عن أبی جعفر علیه السّلام،عن أمّ سلمه(رضی اللّه عنها)قالت:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:صنائع المعروف تقی مصارع السّوء،و الصّدقه خفیّا تطفئ غضب الرّبّ، وصله الرّحم زیاده فی العمر،و کلّ معروف صدقه،و أهل المعروف فی الدّنیا أهل المعروف فی الآخره،و أهل المنکر فی الدّنیا أهل المنکر فی الآخره،و أوّل من یدخل الجنّه أهل المعروف.
1250-7- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن عبد اللّه بن سلیمان السّجستانیّ،عن إسحاق بن إبراهیم النّهشلیّ،عن زکریّا بن یحیی الخزّاز،عن مندل بن علیّ،عن الأعمش،عن ابن جبیر،عن ابن عبّاس،قال:کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فی بیته،فغدا إلیه علیّ علیه السّلام فی الغداه،و کان یحبّ ألاّ یسبقه إلیه أحد، فدخل فإذا النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فی صحن الدّار،و إذا رأسه فی حجر دحیه بن خلیفه الکلبیّ،فقال:السّلام علیک،کیف أصبح رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله؟قال:بخیر یا أخا رسول اللّه.فقال علیّ علیه السّلام:جزاک اللّه عنّا أهل البیت خیرا.قال له دحیه:إنّی أحبّک.و إنّ لک عندی مدیحه أهدیها إلیک:أنت أمیر المؤمنین،و قائد الغرّ المحجّلین،و سیّد ولد
ص:486
شادی اش او را به باطل نکشاند،کسی که وقتی خشمگین می شود خشمش او را از حقّ بیرون نبرد و کسی که وقتی توانا می شود آنچه را که او برای او نیست برنمی گیرد.
[1249]6-عبید اللّه وصّافی از حضرت باقر علیه السّلام به نقل امّ سلمه-خدایش از او خشنود باشد- روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:کارهای نیک از لغزش های بد نگاه می دارد.صدقۀ پنهان خشم پروردگار را فرو می نشاند و پیوند با خویشان عمر را دراز می کند.و هر نیکی ای صدقه است.نیکوکاران دنیا همان نیکوکاران آخرتند و اهل بدی دنیا همان اهل بدی آخرتند و نخستین کسانی که به بهشت می روند نیکوکاران اند.
[1250]7-ابن عبّاس گفته است:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در خانه اش بود که علی علیه السّلام صبح زود به خدمت ایشان رفت.او دوست داشت که پیش از همه به خدمت ایشان برود.رسول خدا در حیاط خانه و سر در دامن دحیه بن خلیفۀ کلبی داشت که او وارد شد و گفت:سلام بر تو، رسول خدا چگونه صبح کرده است؟او گفت:به خوبی ای برادر رسول خدا.علی علیه السّلام گفت:
خداوند به تو،از ما خاندان خیر بدهد.دحیه به او گفت:من تو را دوست می دارم.و برایت ستایشی گفته ام که به تو هدیه می کنم:تو امیر مؤمنان،راهبر پیشانی سپیدانی.و به جز پیامبران و فرستادگان،سرور دیگر فرزندان آدمی.
ص:487
آدم ما خلا النّبیّین و المرسلین،لواء الحمد بیدک یوم القیامه،تزفّ أنت و شیعتک مع محمّد صلّی اللّه علیه و اله و حزبه إلی الجنان،قد أفلح من والاک،و خاب و خسر من خلاّک، محبّو محمّد صلّی اللّه علیه و اله محبّوک،و مبغضوه مبغضوک،و لا تنالهم شفاعه محمّد صلّی اللّه علیه و اله؛ادن من صفوه اللّه.فأخذ رأس النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فوضعه فی حجره،فانتبه النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فقال:ما هذه الهمهمه،فأخبره الحدیث،فقال:لم یکن دحیه،کان جبرئیل علیه السّلام سمّاک باسم سمّاک اللّه(تعالی)به،و هو الّذی ألقی محبّتک فی قلوب المؤمنین،و رهبتک فی صدور الکافرین.
1251-8- قال أبو المفضّل:سمعت عبد اللّه بن أبی داود قبل أن یبنی له المنبر، یعتذر إلی أبی عبد اللّه المستملی من النّصب،ثمّ أملی ذلک المجلس کلّه من حفظه فی فضائل أمیر المؤمنین علیه السّلام،و هذا الحدیث أوّل ما بدأ به.قال أبو المفضّل:عن عبد اللّه بن سلیمان بن الأشعث،عن هشام بن یونس،عن حسین بن سلیمان الرّفّاء،عن عبد الملک بن عمیر عن أنس قال:نظر النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله إلی علیّ بن أبی طالب علیه السّلام و أخذ بیده،و قال:یا علیّ،کذب من زعم أنّه یحبّنی و هو یبغضک.
1252-9- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن محمّد بن الحسین الخثعمیّ،عن عبّاد بن یعقوب الأسدیّ،عن السّیّد بن عیسی الهمدانیّ،عن الحکم بن عبد الرّحمن بن أبی نعیم عن أبی سعید الخدریّ،قال:کانت أماره المنافقین بغض علیّ بن أبی طالب علیه السّلام؛فبینا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فی المسجد ذات یوم،
ص:488
پرچم سپاس در روز قیامت به دست تو است.تو و شیعیانت به همراه محمد صلّی اللّه علیه و اله و حزبش به سوی بهشت می شتابید.رستگار شد هرکس که از تو پیروی کرد.و ناکام و زیانکار شد هر کس که تو را رها کرد.دوستداران محمد صلّی اللّه علیه و اله دوستداران تو و دشمنان او دشمنان تواند.و شفاعت محمد صلّی اللّه علیه و اله به دشمنانش نمی رسد.به نزد برگزیدۀ خداوند بیا.آنگاه سر پیامبر را گرفت و در دامن او نهاد که ناگاه پیامبر بیدار شد و فرمود:این همهمه چیست؟علی علیه السّلام قصه را بازگفت و حضرت فرمود:او دحیه نبود.جبرئیل علیه السّلام بود.او تو را به نامی خوانده که خداوند والا به آن نامت خوانده است.و او است کسی که دوستی ات را در دل مؤمنان و هراست را در سینۀ کافران انداخته است.
[1251]8-ابو مفضّل گفته است:از عبد اللّه بن داود پیش از آنکه منبر را برایش آماده کنند شنیدم که از بیماری اش برای ابو عبد اللّه املاء کننده گفت و سپس همۀ آن مجلس را که در فضایل امیر مؤمنان علیه السّلام بود از حفظ گفت و نخستین حدیثی که به آن آغاز کرد،این بود که:
انس بن مالک گفته است:پیامبر گرامی به علی بن ابی طالب علیه السّلام نگریست سپس دستش را گرفته و فرمود:ای علی دروغ می گوید کسی که می پندارد مرا دوست دارد ولی با تو دشمنی می کند.
[1252]9-ابو سعید خدری گفته است:نشانۀ منافقان کینه ورزی با علی بن ابی طالب علیه السّلام بود.
یک روز که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در میان گروهی از مهاجران و انصار در مسجد نشسته
ص:489
فی نفر من المهاجرین و الأنصار،و کنت فیهم،إذ أقبل علیّ علیه السّلام فتخطّی القوم حتّی جلس إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و کان هناک مجلسه الّذی یعرف به،فسارّ رجل رجلا و کانا یرمیان بالنّفاق،فعرف رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله ما أرادا،فغضب غضبا شدیدا حتّی التمع وجهه،ثمّ قال:و الّذی نفسی بیده،لا یدخل عبد الجنّه حتّی یحبّنی،ألا و کذب من زعم أنّه یحبّنی و هو یبغض هذا؛و أخذ بکفّ علیّ علیه السّلام،فأنزل اللّه(عزّ و جلّ)هذه الآیه فی شأنهما یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا تَناجَیْتُمْ فَلا تَتَناجَوْا بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ مَعْصِیَهِ الرَّسُولِ [المجادله(58):9]إلی آخر الآیه.
ص:490
و من هم در میانشان بودم،علی علیه السّلام پیش آمد و از آن گروه گذشت تا در کنار پیامبر نشست و آنجا جایی بود که به نام علی شناخته می شد.در این هنگام دو مردی که متهم به نفاق بودند با هم پچ پچ کردند و رسول خدا فهمید که آنان چه قصدی دارند.پس سخت خشمگین شد چنان که چهره اش دگرگون شد.سپس فرمود:سوگند به کسی که جانم در دست او است هیچ بنده ای به بهشت نمی رود مگر مرا دوست بدارد.و بدانید دروغ می گوید کسی که می پندارد مرا دوست می دارد ولی با این مرد دشمن است.و دست علی علیه السّلام را گرفت.آنگاه خداوند عزّتمند این آیه را دربارۀ آن دو منافق نازل فرمود:«ای کسانی که ایمان آورده اید هنگامی که با هم نجوا می کنید با گناه و دشمنی و نافرمانی از رسول خدا نجوا نکنید...»[مجادله(58):
آیۀ 9]
ص:491
[28] المجلس یوم الجمعه السابع من ربیع الآخر سنه سبع و خمسین و أربعمائه فیه بقیّه أحادیث أبی المفضّل محمّد بن عبد اللّه الشیبانی.
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
1253-1- حدّثنا الشّیخ أبو جعفر محمّد بن الحسن بن علیّ بن الحسن الطّوسیّ(قدّس اللّه روحه)،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن محمّد بن القاسم بن زکریّا،عن عبّاد بن یعقوب،عن مطر بن أرقم،عن الحسن بن عمرو الفقیمیّ،عن صفوان بن قبیصه،عن الحارث بن سوید:عن عبد اللّه بن مسعود قال:قرأت علی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله سبعین سوره من القرآن،أخذتها من فیه،و زید ذو ذؤابتین یلعب مع الصبیان،و قرأت سائر-أو قال:بقیّه-القرآن علی خیر هذه الأمّه و أقضاهم بعد نبیّهم،علیّ بن أبی طالب(صلوات اللّه علیه).
1254-2- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن محمّد بن فیروز بن غیاث الجلاّب بباب الأبواب،عن محمّد بن الفضل بن مختار البابیّ،عن أبیه،عن
ص:492
جلسه روز جمعه
هفتم ربیع الآخر سال چهارصد و پنجاه و هفت
که بقیۀ احادیث ابو مفضّل محمّد بن عبد اللّه شیبانی در آن است.
به نام خداوند رحمتگر مهربان
[1253]1-عبد اللّه بن مسعود گفته است:من هفتاد سورۀ قرآن را که از دهان پیامبر گرامی شنیده بودم برای ایشان بازخواندم در زمانی که زید با موهایی بلند با کودکان بازی می کرد.و بقیۀ قرآن را بر بهترین و استوارترین امّت پس از پیامبرشان،علی بن ابی طالب علیه السّلام خواندم.
ص:493
الحکم بن ظهیر،عن الثّمالیّ،عن القاسم بن عوف،عن أبی الطّفیل،عن سلمان الفارسیّ رضی اللّه عنه قال:دخلت علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فی مرضه الّذی قبض فیه،فجلست بین یدیه و سألته عمّا یجد،و قمت لأخرج،فقال لی:اجلس یا سلمان،فسیشهدک اللّه(عزّ و جلّ)أمرا إنّه لمن خیر الأمور؛فجلست فبینا أنا کذلک إذ دخل رجال من أهل بیته و رجال من أصحابه،و دخلت فاطمه علیها السّلام ابنته فیمن دخل فلمّا رأت ما برسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله من الضّعف خنقتها العبره حتّی فاض دمعها علی خدّها،فأبصر ذلک رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فقال:ما یبکیک یا بنیّه،أقرّ اللّه عینک،و لا أبکاها؟قالت:و کیف لا أبکی،و أنا أری ما بک من الضّعف.قال لها:یا فاطمه،توکّلی علی اللّه،و اصبری کما صبر آباؤک من الأنبیاء،و أمّهاتک من أزواجهم،ألا أبشّرک یا فاطمه؟قالت:
بلی یا نبیّ اللّه-أو قالت:یا أبت قال:أما علمت أنّ اللّه(تعالی)اختار أباک فجعله نبیّا،و بعثه إلی کافّه الخلق رسولا،ثمّ اختار علیّا فأمرنی فزوّجتک إیّاه و اتّخذته بأمر ربّی وزیرا و وصیّا.یا فاطمه،إنّ علیّا أعظم المسلمین علی المسلمین بعدی حقّا،و أقدمهم سلما،و أعلمهم علما،و أحلمهم حلما،و أثبتهم فی المیزان قدرا؛ فاستبشرت فاطمه علیها السّلام فأقبل علیها رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فقال:هل سررتک یا فاطمه؟ قالت:نعم یا أبت.قال:أفلا أزیدک فی بعلک و ابن عمّک من مزید الخیر و فواضله؟ قالت:بلی یا نبیّ اللّه.قال:إنّ علیّا أوّل من آمن باللّه(عزّ و جلّ)و رسوله من هذه الأمّه،هو و خدیجه أمّک،و أوّل من وازرنی علی ما جئت.یا فاطمه،إنّ علیّا أخی
ص:494
[1254]2-سلمان فارسی-خدایش از او خشنود باد-گفته است:من به خدمت رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در آن بیماری که به وفاتش انجامید،رسیدم و در برابرشان نشستم و از احوالشان پرسیدم.وقتی برخاستم که بیرون بیایم حضرت به من فرمودند:ای سلمان بنشین تا خداوند عزّتمند تو را برای کاری که از بهترین کارها است گواه بگیرد.من نشستم و در همین احوال بودم که مردانی از خاندان و مردانی از یارانش وارد شدند و فاطمه علیها السّلام دخترشان نیز آمد و چون ناتوانی رسول خدا را دید بغض گلویش را فشرد و اشک بر گونه اش سرازیر شد.رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله این حال را دیدند و فرمودند:دخترم چرا می گریی.خداوند دیدگانت را روشن کند و آن ها را نگریاند؟او گفت:چگونه نگریم درحالی که شما را چنین ناتوان می بینم.حضرت فرمودند:ای فاطمه به خدا توکّل کن و شکیبایی نما که پدران تو آن سان که پیامبران و زنانشان که مادران تواند شکیبایی کردند.ای فاطمه آیا به تو مژده ای ندهم؟او گفت:چرا ای پیامبر خدا -یا گفت:چرا ای پدرجان-حضرت فرمودند:آیا نمی دانی که خداوند والا پدرت را برگزید و او را پیامبر قرار داد و به سوی همۀ آفریدگان فرستاد سپس علی را برگزید و به من فرمان داد تا تو را به همسری او درآورم و من به فرمان پروردگار او را وزیر و وصیّ خودم قرار دادم.ای فاطمه همانا پس از من علی سزاوارترین مسلمان بر مسلمانان،پیشگام ترین شان در اسلام، داناترین شان در علم،بردبارترین شان در حلم و پایدارترین شان در اندازه گیری است.در این هنگام فاطمه علیها السّلام خوشحال شد و رسول خدا به ایشان رو کرد و فرمود:ای فاطمه آیا تو را شادمان کردم؟او گفت:بله پدرجان.حضرت فرمودند:آیا بر نیکی و ارجمندی های شوهر و پسر عمویت نیفزایم؟او گفت:چرا ای پیامبر خدا.حضرت فرمودند:علی نخستین کسی است که به خداوند عزّتمند و فرستاده اش از میان این امّت ایمان آورد.او به همراه خدیجه مادرت.و نخستین کسی است که مرا بر آنچه آورده بودم حمایت کرد.ای فاطمه همانا علی برادر
ص:495
یوصفیّی و أبو ولدی،إنّ علیّا أعطی خصالا من الخیر لم یعطها أحد قبله و لا یعطاها أحد بعده،فأحسنی عزاک،و اعلمی أنّ أباک لا حق باللّه(عزّ و جلّ)قالت:یا أبتاه قد سررتنی و أحزنتنی.قال:کذلک یا بنیّه أمور الدّنیا،یشوب سرورها حزنها،و صفوها کدرها،أفلا أزیدک یا بنیّه؟قالت:بلی.یا رسول اللّه.قال:إنّ اللّه (تعالی)خلق الخلق فجعلهم قسمین،فجعلنی و علیّا فی خیرهما قسما،و ذلک قوله(عزّ و جلّ): أَصْحابُ الْیَمِینِ ما أَصْحابُ الْیَمِینِ [الواقعه(56):27]ثمّ جعل القسمین قبائل،فجعلنا فی خیرها قبیله،و ذلک قوله(عزّ و جلّ): وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاکُمْ [الاحزاب(33):33]ثمّ جعل القبائل بیوتا،فجعلنا فی خیرها بیتا فی قوله(سبحانه): إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً ثمّ إنّ اللّه(تعالی)اختارنی من أهل بیتی،و اختار علیّا و الحسن و الحسین و اختارک،فأنا سیّد ولد آدم،و علیّ سیّد العرب،و أنت سیّده النّساء،و الحسن و الحسین سیّدا شباب أهل الجنّه،و من ذرّیّتکما المهدیّ،یملأ اللّه(عزّ و جلّ)به الأرض عدلا کما ملئت من قبله جورا.
1255-3- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن محمّد بن محمّد بن سلیمان الباغندیّ،عن هشام بن ناجیه،عن عطاء بن مسلم،عن أزهر بن راشد، عن أبی هارون العبدیّ،عن أبی سعید الخدریّ:أنّه ذکر علیّا علیه السّلام فقال:إنّه کان من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله بمنزله خاصّه،و لقد کانت له علیه دخله لم تکن لأحد من النّاس.
ص:496
و دوست یکدل و پدر فرزندان من است.به علی صفات نیکی داده شده که پیش از او به هیچ کس داده نشده است.پس به نیکی شکیبایی کن و بدان که پدرت به خداوند عزّتمند می پیوندد.او گفت:پدرجان مرا هم شادمان و هم اندوهگین کردی.حضرت فرمودند:دختر جان کار دنیا چنین است.شادمانی اش با اندوه و روشنی اش با تیرگی آمیخته است.دختر جان آیا بر آن سخنان نیفزایم؟او گفت:چرا ای رسول خدا.حضرت فرمودند:همانا خداوند والا آفریدگان را آفرید و آنان را دو دسته کرد و من و علی را در بهترین آن دو دسته قرار داد.آن جا که فرمود:«و گروه نیکان.چه گروه نیکی.»[واقعه(56):آیۀ 27]سپس آن دو دسته را در قبیله ها پخش کرد و ما را در بهترین قبیله قرار داد.آن جا که فرمود:«و شما را دسته و قبیله ها کردیم تا یکدیگر را بشناسید،گرامی ترین شما در نزد خداوند پرهیزگارترین شما است» [حجرات(49):آیۀ 13]سپس[افراد]قبیله ها را در خانه ها پخش کرد و ما را در بهترین خانه ها قرار داد.آن جا که فرمود:«همانا خداوند می خواهد از شما خاندان پلیدی را ببرد و براستی پاکیزۀ تان گرداند»[احزاب(33):آیۀ 33]سپس خداوند والا مرا از خاندانم برگزید.
و سپس علی و حسن و حسین را برگزید.و آنگاه تو را برگزید:من سرور فرزندان آدمم،علی سرور عرب است،تو سرور زنان و حسن و حسین دو سرور جوانان اهل بهشت اند و مهدی از فرزندان شما است که خداوند عزّتمند به سبب او زمین را از عدل پر می کند چنان که پیش از آن از ستم پر شده است.
[1255]3-ابو هارون عبدی روایت کرده که در نزد ابو سعید خدری از علی علیه السّلام سخن به میان آمد و او گفت:او نزد رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله جایگاه ویژه ای داشت و با ایشان رابطه ای داشت که هیچ یک از مردم نداشت.
ص:497
1256-4- و عنه،قال أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن محمّد بن العبّاس النّحویّ،عن أبی الأسود الخلیل بن أسود النّوشجانیّ،عن محمّد بن سلاّم الجمحیّ،عن یونس بن حبیب النّحویّ،و کان عثمانیّا،قال:قلت للخلیل بن أحمد:أرید أن أسألک عن شیء فتکتمها علیّ؟قال:إنّ قولک یدلّ علی أنّ الجواب أغلظ من السّؤال،فتکتمه أنت أیضا؟قال:قلت:نعم،أیّام حیاتک.قال:سل.قال:
قلت:ما بال أصحاب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و رحمهم کأنّهم کلّهم بنو أمّ واحده و علیّ بن أبی طالب علیه السّلام من بینهم کأنّه ابن علّه قال:من أین لک هذا السّؤال؟قال:قلت:قد وعدتنی الجواب قال:و قد ضمنت الکتمان.قال:قلت:أیّام حیاتک.فقال:إنّ علیّا علیه السّلام تقدّمهم إسلاما،وفاقهم علما،و بذّهم شرفا،و رجحهم زهدا،و طالهم جهادا فحسدوه،و النّاس إلی أشکالهم و أشباههم أمیل منهم،إلی من بان منهم فافهم.
1257-5- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،قال حدّثنا أبو دلف هاشم بن مالک الخزاعیّ فی مسجد الشّرقیّه ببغداد سنه أربع و ثلاثمائه،قال:
حدّثنا العبّاس بن الفرج الرّیاشیّ،قال:حدّثنا أبو زید سعید بن أوس،قال:سمعت أبا عمرو بن العلاء:.
لکلّ امرئ شکل من النّاس مثله فأکثرهم شکلا أقلّهم عقلا
لأنّ صحیح العقل لست بواجد له فی طریق حین تفقده شکلا
ص:498
[1256]4-یونس بن حبیب نحوی که عثمانی بود گفته است:به خلیل بن احمد گفتم:
می خواهم از تو پرسشی بکنم آیا آن را در پرده نگاه می داری؟او گفت:سخن تو چنین می نماید که پاسخ آن دشوارتر از پرسش تو است آیا تو هم آن را در پرده نگاه می داری؟من گفتم:بله تا تو زنده ای.آن گاه او گفت:بپرس.من گفتم:چرا اصحاب رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به گونه ای بودند که گویا آنان از یک مادرند و علی بن ابی طالب از مادری دیگر؟او گفت:تو را چه به این پرسش؟من گفتم:تو گفتی که پاسخم را می دهی.او گفت:و تو قول دادی که پاسخ مرا نهان نگاه داری.من گفتم:تا تو زنده ای.پس او گفت:علی علیه السّلام در اسلام بر آنان پیشی گرفت،در دانش و بزرگی بر آنان چیره شد و در پارسایی و جهاد برتری یافت.پس بر او حسد ورزیدند،که مردمان به همانندان و همسانان خود راغب ترند تا به کسی که از آنان جدا است.
[1257]5-ابو زید سعید بن اوس گفته است:از ابو عمرو بن علا شنیدم که به خط شعر سرود:
برای هر مردی همانندی از مردمان است.و آنان که همانند بیشتری دارند،اندک عقل ترند.
زیرا درست خردی را که در راهی گم می کنی نمی توانی همانندی بیابی.
ص:499
1258-6- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن الحسن بن علیّ بن زکریّا،عن سلیمان بن داود،عن سفیان بن عیینه،قال:سمعت جعفر بن محمّد علیه السّلام یقول فی مسجد الخیف:إنّما سمّوا إخوانا لنزاهتهم عن الخیانه،و سمّوا أصدقاء لأنّهم تصادقوا حقوق المودّه.
1259-7- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن إسحاق بن محمّد بن مروان،عن أبیه،عن أبی حفص الأعشی،قال:سمعت الحسن بن صالح بن حیّ،قال:سمعت جعفر بن محمّد علیهما السّلام یقول:لقد عظمت منزله الصّدیق حتّی إنّ أهل النّار یستغیثون به و یدعونه قبل القریب الحمیم،قال اللّه(سبحانه)مخبرا عنهم فَما لَنا مِنْ شافِعِینَ* وَ لا صَدِیقٍ حَمِیمٍ [الشعراء(26):100-101].
1260-8- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن جعفر بن محمّد بن جعفر،عن أحمد بن عبد المنعم بن نصر،عن عبد اللّه بن بکیر،عن جعفر بن محمّد علیه السّلام،عن أبیه علیهما السّلام عن جابر بن عبد اللّه،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:لو أنّ الدّنیا کلّها لقمه واحده فأکلها العبد المسلم ثمّ قال:«الحمد للّه»،لکان قوله ذلک خیرا له من الدّنیا و ما فیها.
1261-9- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن رجاء بن یحیی، عن داود بن القاسم،عن عبد اللّه بن الفضل،عن هارون بن عیسی بن بهلول،عن بکّار بن محمّد بن شعبه،عن أبیه،عن بکر بن عبد الملک،عن علیّ بن الحسین،
ص:500
[1258]6-سفیان بن عیینه گفته است:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که در مسجد خیف فرمودند:[برادرها]برادر نامیده شدند؛زیرا که از خیانت دور بودند.و[دوستان]دوست نامیده شدند؛زیرا که حقوق دوستی را پذیرفتند.
[1259]7-حسن به صالح بن حیّ گفته است:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که فرمودند:
منزلت دوست چنان بزرگ است که اهل دوزخ پیش از خویشاوند صمیمی،او را به یاری می خوانند.خداوند والا به نقل از آنان فرموده است:«ما را هیچ شفاعتگری نیست و نه هیچ دوست صمیمی.»[شعراء(26):آیات 100 و 101]
[1260]8-عبد اللّه بن بکیر از حضرت صادق به نقل از پدرشان علیهما السّلام از جابر بن عبد اللّه روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:اگر همۀ دنیا یک لقمه باشد و بندۀ مسلمان آن را بخورد و سپس بگوید:سپاس از آن خداست این سخنش برای او بهتر از دنیا و آنچه در آن است خواهد بود.
ص:501
عن أبیه،عن جدّه أمیر المؤمنین علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یا علیّ،خلق اللّه النّاس من أشجار شتّی،و خلقنی و أنت من شجره واحده،أنا أصلها و أنت فرعها، فطوبی لعبد تمسّک بأصلها،و أکل من فرعها.
1262-10- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن محمّد بن سعید و رزق اللّه بن سلیمان و اللّفظ له،عن الحسن بن علیّ المازدیّ،عن عبد الرّزّاق بن همّام،عن أبیه،عن مینا مولی عبد الرّحمن بن عوف قال:سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول:أنا الشّجره،و فاطمه فرعها،و علیّ لقاحها،و الحسن و الحسین ثمرها،و زاد عبد الرزّاق اللّه و شیعتنا ورقها الشّجره أصلها فی جنّه عدن،و الفرع و الورق و الثّمر فی الجنّه.
1263-11- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن عبد اللّه بن إسحاق بن إبراهیم المدائنیّ،عن عثمان بن عبد اللّه عن عبد اللّه بن لهیعه،عن أبی الزّبیر،عن جابر بن عبد اللّه قال:بینا النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله بعرفات و علیّ علیه السّلام تجاهه و نحن معه،إذ أومأ النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله إلی علیّ علیه السّلام فقال:ادن منّی یا علیّ،فدنا منه،فقال:ضع خمسک-یعنی کفّک-فی کفّی؛فأخذ بکفّه،فقال:یا علیّ،خلقت أنا و أنت من شجره،أنا أصلها،و أنت فرعها،و الحسن و الحسین أغصانها،فمن تعلّق بغصن من أغصانها أدخله اللّه الجنّه.
1264-12- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن الحسن بن علیّ
ص:502
[1261]9-بکر بن عبد الملک از حضرت سجّاد به نقل از پدرشان از جدّشان امیر مؤمنان علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:ای علی خداوند مردم را از درخت هایی مختلف آفرید و من و تو را از یک درخت آفرید.من تنۀ آن و تو شاخه های آن هستی.و خوشا بنده ای که به تنۀ آن درخت چنگ زده و از شاخه های آن میوه بخورد.
[1262]10-مینا غلام عبد الرّحمان بن عوف گفته است:از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله شنیدم که فرمودند:من درختی هستم که فاطمه شاخۀ آن،علی بذر آن و حسن و حسین میوه های آن هستند.و عبد الرزّاق[یکی از راویان این حدیث]افزوده است:و شیعیان ما برگ های آنند.
ریشۀ آن درخت در بهشت عدن است و شاخه و برگ و میوه اش در بهشت.
[1263]11-جابر بن عبد اللّه گفته است:یک روز پیامبر صلّی اللّه علیه و اله در عرفات بود و علی علیه السّلام مقابل ایشان و ما با او بودیم،که پیامبر گرامی به علی علیه السّلام اشاره کرد و فرمود:ای علی به نزدم بیا.او به نزد ایشان رفت و حضرت فرمود:پنج انگشتت را-یعنی دستت را-در دستم بگذار.آن گاه دست او را گرفت و فرمود:ای علی من و تو از یک درخت آفریده شدیم.من تنۀ آن و حسن و حسین شاخه های کوچک آن هستند.و هرکس به شاخه ای از شاخه های آن درآویزد، خداوند او را به بهشت می برد.
ص:503
بن زکریّا،عن صهیب بن عبّاد بن صهیب،عن أبیه،عن جعفر بن محمّد،عن آبائه علیهم السّلام قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله أنا الشّجره،و فاطمه فرعها،و علیّ لقاحها، و الحسن و الحسین ثمرها،و أغصان الشّجره ذاهبه علی ساقها،فأیّ رجل تعلّق بغصن من أغصانها أدخله اللّه الجنّه برحمته.قیل:یا رسول اللّه،قد عرفنا الشّجره و فرعها،فمن أغصانها؟قال:عترتی،فما من عبد أحبّنا أهل البیت،و عمل بأعمالنا،و حاسب نفسه قبل أن یحاسب،إلاّ أدخله اللّه(عزّ و جلّ)الجنّه.
ص:504
[1264]12-عبّاد صهیب از حضرت صادق به نقل از پدرانشان علیهم السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:من آن درختم که فاطمه شاخه،علی بذر و حسن و حسین میوه های ان هستند و شاخه های کوچک آن به آهنگ تنۀ آن می روند که هر مردی به یکی از آن ها درآویزد خداوند به رحمتش او را به بهشت می برد.گفتند:ای رسول خدا درخت و شاخه اش را شناختیم،شاخه های کوچک چه کسانی هستند؟فرمودند:خاندان من هستند.هر بنده ای که ما خاندان را دوست بدارد و اعمال ما را انجام دهد و پیش از آن که او را حسابرسی کنند از خودش حساب بکشد خداوند عزّتمند او را به بهشت می برد.
ص:505
[29] المجلس یوم الجمعه الحادی و العشرین من شهر ربیع الآخر سنه سبع و خمسین و أربعمائه فیه بقیّه أحادیث أبی المفضّل محمّد بن عبد اللّه الشیبانی
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
1265-1- حدّثنا الشّیخ أبو جعفر محمّد بن الحسن بن علیّ بن الحسن الطّوسیّ(قدّس اللّه روحه)،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن یحیی بن علیّ السّدوسیّ،عن محمّد بن عبد الجبّار،عمّه عن حمّاد بن عیسی،عن عمر بن أذینه،عن أبان و معاویه بن ریّان،جمیعا عن شهر بن حوشب،عن أبی أمامه الباهلیّ،قال کنّا ذات یوم عند رسول اللّه جلوسا،فأتی علیّ علیه السّلام فدخل المسجد، و قد وافق من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله قیاما،فلمّا رأی علیّا علیه السّلام جلس ثمّ أقبل علیه،فقال:
یا أبا الحسن،إنّک أتیت و وافق قیاما فجلست لک،أفلا أخبرک ببعض ما فضّلک اللّه به؟أخبرک أنّی ختمت النّبیّین،و ختمت انت یا علیّ الوصیّین،و حقّ علی اللّه أن لا یوقف موسی بن عمران علیه السّلام موقفا إلاّ اوقف معه وصیّه یوشع بن نون،و إنّی أقف
ص:506
جلسه روز جمعه
بیست و یکم ماه ربیع الثانی سال چهارصد و پنجاه و هفت
که بقیۀ احادیث ابو مفضّل محمّد بن عبد اللّه شیبانی در آن است.
به نام خداوند رحمتگر مهربان
[1265]1-ابو امامه باهلی گفته است:یک روز در خدمت رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله نشسته بودیم که علی علیه السّلام به مسجد آمد.رسول خدا که برخاسته بود چون علی را دید،نشست و به او رو کرده، و فرمود:ای ابو الحسن تو آمدی و من با این که برخاسته بودم به خاطر تو نشستم.آیا تو را از برخی از آنچه خداوند تو را با آن برتری داده است آگاه کنم؟به تو می گویم که من پیامبران را پایان دادم و تو ای علی جانشینان را و بر خداوند سزاوار است که هرجا موسای عمران را می ایستاند،به همراه او وصی اش یوشع بن نون را بایستاند.و همانا مرا و تو را می ایستانند
ص:507
و توقف و أسأل و تسأل،فأعدد یا بن أبی طالب جوابا،فإنّما أنت منّی تزول أینما زلت.قال علیّ علیه السّلام:یا نبیّ اللّه،فما الّذی تبیّنه لی،لأهتدی بهداک لی؟فقال صلّی اللّه علیه و اله:یا علیّ من یهد اللّه فلا مضلّ له و من یضلل اللّه فلا هادی له،و إنّه(عزّ و جلّ)هادیک و معلّمک،و حقّ لک أن تعی،لقد أخذ اللّه میثاقی و میثاقک و میثاق شیعتک و أهل مودّتک إلی یوم القیامه،فهم شیعتی و ذوو مودّتی،و هم ذوو الألباب،یا علیّ حقّ علی اللّه أن ینزلهم فی جنّاته،و یسکنهم مساکن الملوک،و حقّ لهم أن یطیبوا.
1266-2- و عنه،قال أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن محمّد بن جعفر الرّزّاز،عن أیّوب بن نوح،عن محمّد بن أبی عقیله،عن الحسین بن زید،عن أبیه، عن علیّ بن الحسین علیهما السّلام قال:سمعته یقول:من تعزّی عن الدّنیا بثواب الآخره فقد تعزّی عن حقیر بخطیر،و أعظم من ذلک من عدّ فائتها سلامه نالها،و غنیمه أعین علیها.
1267-3- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن عبد اللّه بن محمّد بن عبید،عن أبی الحسن الثّالث علیه السّلام قال:سمعته بسرّ من رأی،یقول:الغوغاء قتله الأنبیاء،و العامّه اسم مشتقّ من العمی،ما رضی اللّه أن شبّههم بالأنعام حتّی قال:
بَلْ هُمْ أَضَلُّ [الإعراف(7):179].
1268-4- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن رجاء بن یحیی، عن هارون بن مسلم،عن مسعده بن صدقه،عن جعفر بن محمّد،عن أبیه علیهم السّلام
ص:508
و تو و من بازخواست می شویم.پس ای علی پاسخی آماده کن؛زیرا تو از من هستی.هرجا من بروم تو هم می روی.علی علیه السّلام گفت:ای پیامبر خدا چه چیزی را برای من آشکار می کنید تا به هدایت شما هدایت شوم؟حضرت فرمودند:ای علی هرکس را خداوند هدایت کند گمراه کننده ای برای او نخواهد بود.و هرکس را خداوند گمراه کند هدایتگری برایش نیست و همانا خدای عزّتمند هدایتگر و آموزگار تو است.و بر تو سزاوار است که این را به خاطر داشته باشی.خداوند از من و تو و شیعیان و اهل دوستی تو تا روز قیامت پیمان گرفته است.از این رو ایشان،پیروان و صاحبان دوستی من هستند و ایشانند خردمندان.ای علی بر خداوند سزاوار است که ایشان را در بهشت هایش جا دهد و در خانه های پادشاهان بنشاند.و بر آنان سزاوار است که خود را پاک کنند.
[1266]2-حسین بن زید از پدرش روایت کرده که حضرت سجّاد علیه السّلام فرمودند:هرکس برای پاداش آخرت در برابر دنیا شکیبایی کند،برای کاری بزرگ در برابر کاری خرد شکیبایی کرده است.و بزرگ تر از آن[کار]کسی است که از دست رفتۀ دنیا را سلامتی و غنیمتی بداند که به آن دست یافته است.
[1267]3-عبد اللّه بن محمّد گفته است:از سرورم حضرت هادی علیه السّلام در سامرّا شنیدم که فرمودند:تودۀ پست مردم کشندگان پیامبرانند.و عامّه نامی برگرفته از عمی[کوری]است.
کسانی که خداوند نپسندید آن را به چارپایان همانند کند و فرمود:«بلکه آنان پست ترند.» [فرقان(25):آیۀ 44]
ص:509
قال:أردت سفرا،فأوصانی أبی علیّ بن الحسین علیه السّلام فقال فی وصیّته:إیّاک یا بنیّ أن تصاحب الأحمق أو تخالطه و اهجره و لا تحادثه،فإنّ الأحمق هجنه غائبا کان أو حاضرا،إن تکلّم فضحه حمقه،إن سکت قصر به عیّه،و إن عمل أفسد،و إن استرعی أضاع،لا علمه من نفسه یغنیه،و لا علم غیره ینفعه،و لا یطیع ناصحه، و لا یستریح مقارنه،تودّ أمّه ثکلته،و امرأته أنّها فقدته،و جاره بعد داره،و جلیسه الوحده من مجالسته،إن کان أصغر من فی المجلس اعنی من فوقه،و إن کان أکبرهم أفسد من دونه.
1269-5- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن إبراهیم بن جعفر العسکریّ،عن عبید بن الهیثم،عن حسین بن علوان،عن الصّادق،عن آبائه علیهم السّلام قال:حسن البشر بالنّاس نصف العقل،و التّقدیر نصف المعیشه،و المرأه الصّالحه أحد الکاسبین.
1270-6- و بأسناده،عن علیّ علیه السّلام:ثلاثه لا ینتصفون من ثلاثه:شریف من وضیع،و حلیم من سفیه،و مؤمن من فاجر.
1271-7- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن عبد الرّحمن بن سلیمان الأزدیّ،عن الحسن بن علیّ الأزدیّ،عن عبد الوهّاب بن الهمّام،عن جعفر بن سلیمان،عن أبی هارون العبدیّ،عن ربیعه السّعدیّ،عن حذیفه بن الیمان،قال:لمّا خرج جعفر بن أبی طالب من أرض الحبشه إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله قدم
ص:510
[1268]4-مسعده بن صدقه از حضرت صادق به نقل از پدرشان علیهما السّلام روایت کرده که فرمودند:آهنگ سفر کردم و پدرم حضرت سجّاد علیه السّلام به من وصیّت کرد و فرمود:پسرم مبادا با احمق همراهی کنی و با او درآمیزی.از او دوری کن و با او سخن نگو؛زیرا احمق فرومایه است چه حاضر باشد و چه غایب.اگر سخن بگوید فرومایگی اش او را رسوا می کند و اگر خاموش بماند درماندگی اش او را ناتوان می سازد.اگر کاری انجام دهد،خراب می کند و اگر چیزی به او سپرده شود تباه می سازد.نه دانش خودش او را بی نیاز می کند و نه دانش دیگران سودی برایش دارد.نه از خیرخواهش فرمان می برد و نه همنشین اش از او در راحت است.
مادرش به عزای او نشستن را و همسرش از دست دادن او را دوست دارند.و همسایه اش دوری او را می خواهد و همنشین اش تنهایی را بیشتر از همنشینی با او می پسندد.اگر کوچک ترین شخص مجلس باشد بالاتر از خودش را خوار می کند و اگر بزرگ ترشان باشد پایین تر از خودش را گمراه می سازد.
[1269]5-حسین بن علوان کاتب گفته است:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که به نقل از پدرانش از علی علیه السّلام روایت کردند:خوش رویی با مردم نیم عقل است،اندازه داشتن نیم زندگانی و زن صالح یکی از دو بهره مندی.
[1270]6-با همان سند روایت شد که علی علیه السّلام فرمودند:سه کس اند که از سه کس دیگر انتقام نمی گیرند:والا از پست،بردبار از احمق و مؤمن از گناهکار.
[1271]7-حذیفه بن یمان گفته است:وقتی جعفر بن ابی طالب از سرزمین حبشه به سوی پیامبر گرامی رهسپار شد
ص:511
جعفر رضی اللّه عنه و النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله بأرض خیبر،فأتاه بالفرع من الغالیه و القطیفه،فقال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله:لأدفعنّ هذه القطیفه إلی رجل یحبّ اللّه و رسوله،و یحبّه اللّه و رسوله؛ فمدّ أصحاب النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله أعناقهم إلیها،فقال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله أین علیّ؟فوثب عمّار بن یاسر رضی اللّه عنه فدعا علیّا علیه السّلام فلمّا جاء قال له النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله یا علیّ،خذ القطیفه إلیک؛فأخذها علیّ علیه السّلام و أمهل حتّی قدم المدینه،فانطلق إلی البقیع،و هو سوق المدینه،فأمر صائغا ففصّل القطیفه سلکا سلکا،فباع الذّهب،و کان ألف مثقال، ففرّقه علیّ علیه السّلام فی فقراء المهاجرین و الأنصار،ثمّ رجع إلی منزله،و لم یترک له من الذّهب قلیلا و لا کثیرا،فلقیه النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله من غد فی نفر من أصحابه فیهم حذیفه و عمّار،فقال:یا علیّ،إنّک أخذت بالأمس ألف مثقال،فاجعل غدائی الیوم و أصحابی هؤلاء عندک؛و لم یکن علیّ علیه السّلام یرجع یومئذ إلی شیء من العروض ذهب أو فضّه،فقال حیاء منه و تکرّما:نعم یا رسول اللّه،و فی الرّحب و السّعه، ادخل یا نبیّ اللّه أنت و من معک.قال:فدخل النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله ثمّ قال لنا:ادخلوا.قال حذیفه:و کنّا خمسه نفر،أنا و عمّار و سلمان و أبو ذرّ و المقداد(رضی اللّه عنهم) فدخلنا و دخل علیّ علی فاطمه علیها السّلام یبتغی عندها شیئا من زاد،فوجد فی وسط البیت جفنه من ثرید تفور،و علیها عراق کثیر،و کأنّ رائحتها المسک،فحملها علیّ علیه السّلام حتّی وضعها بین یدی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و من حضر معه،فأکلنا منها حتّی تملّأنا،و لا ینقص منها قلیل و لا کثیر،و قام النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله حتّی دخل علی فاطمه علیها السّلام
ص:512
و در سرزمین خیبر به پیامبر رسید و عطری گرانبها و پارچه ای زربافت به ایشان تقدیم کرد پیامبر گرامی فرمودند:این پارچه را به مردی خواهم داد که خداوند و فرستاده اش را دوست می دارد و خداوند و فرستاده اش هم او را دوست می دارند.اصحاب گردن کشیدند تا آن پارچه را ببینند.آن گاه حضرت فرمودند:علی کجاست؟عمّار یاسر-خداوند از او خشنود باد -برجست و علی علیه السّلام را خواند.وقتی آمد پیامبر به او فرمودند:ای علی این زربفت برای تو است.علی علیه السّلام آن را گرفت و صبر کرد تا به مدینه رسید.آن گاه به بقیع که بازار مدینه بود،رفت و به زرگری فرمود تا آن زربفت را رشته رشته کند،آن گاه زرها را که هزار مثقال بود فروخت و میان نیازمندان انصار و مهاجر قسمت کرد.سپس به خانه اش بازگشت و هیچ چیزی از آن زر را برای خودش نگاه نداشت.در فردای آن روز پیامبر گرامی در میان گروهی از اصحابش که حذیفه و عمّار نیز در میان شان بودند،او را دیدند و فرمودند،ای علی تو دیروز هزار مثقال زر گرفتی پس صبحانۀ امروز من و اصحابم با تو باشد.و آن روز علی علیه السّلام چیزی نداشت نه زر و نه سیم ولی از روی شرم و احترام گفت:بله ای رسول خدا.شما و همراهانتان در گشایش و راستی داخل شوید.آن گاه پیامبر داخل شدند و به ما فرمودند:داخل شوید.حذیفه گفته است:و ما پنج نفر بودیم،من و عمّار و سلمان و ابو ذر و مقداد-خدایشان از آنان خشنود باد- پس به درون رفتیم.علی به نزد فاطمه علیها السّلام رفت تا چیزی برای صبحانه بیاورد که ناگاه در میان اتاق خمره ای آبگوشت جوشان با استخوان های فراوان دید.گویا که بوی مشک از آن بلند می شد.علی علیه السّلام آن را برداشت و در برابر پیامبر گرامی و همراهانش نهاد.ما از آن خوردیم و سیر شدیم درحالی که از آن چیزی کم نشده بود.پیامبر برخاست و به نزد فاطمه علیها السّلام رفت و فرمود:
ص:513
و قال: أَنّی لَکِ هذا الطّعام،یا فاطمه؟فردّت علیه و نحن نسمع قولهما: قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ فخرج النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله إلینا مستعبرا،و هو یقول:الحمد للّه الّذی لم یمتنی حتّی رأیت لابنتی ما رأی زکریّا علیه السّلام لمریم.کان إذا دخل علیها المحراب وجد عندها رزقا فیقول لها یا مَرْیَمُ أَنّی لَکِ هذا فتقول: هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ [آل عمران(3):37].
1272-8- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،قال:حدّثنا محمّد بن جعفر بن قیس بن مسکان أبو عمر المصّیصیّ الفقیه من أصل کتابه،قال:حدّثنا عبد اللّه بن الحسین بن جابر أبو محمّد إمام جامع المصّیصه،قال:حدّثنی عبد الحمید بن عبد الرّحمن بن بشیر الحمّانیّ،قال:حدّثنی عبد اللّه بن قیس بن الرّبیع،عن أبی هارون العبدیّ،عن أبی سعید الخدریّ،قال:أصبح علیّ بن أبی طالب علیه السّلام ذات یوم ساغبا،فقال:یا فاطمه،هل عندک شیء تطعمینی؟قالت:
و الّذی أکرم أبی بالنّبوّه،و أکرمک بالوصیّه،ما أصبح عندی شیء یطعمه بشر،و ما کان من شیء أطعمک مذ یومین إلاّ شیء کنت أوثرک به علی نفسی و علی الحسن و الحسین.قال:أعلی الصّبیین ألاّ أعلمتینی فآتیکم بشیء؟فقالت:یا أبا الحسن، إنّی لأستحی من إلهی أن أکلّف ما لا تقدر.فخرج واثقا باللّه بحسن الظّنّ فاستقرض دینارا،فبینا الدّینار فی ید علیّ علیه السّلام إذ عرض له المقداد فی یوم شدید الحرّ،قد لوّحته الشّمس من فوقه و تحته،أنکر علیّ علیه السّلام شأنه،فقال:یا مقداد،ما
ص:514
ای فاطمه این از کجا برای تو آمده است؟و او-درحالی که ما می شنیدیم-«پاسخ داد:آن از نزد خداوند است.خداوند به هرکس بخواهد بی حساب روزی می دهد»[آل عمران(3):
آیۀ 37]آن گاه پیامبر گرامی گریان به نزد ما بازگشت درحالی که می فرمود:سپاس خداوندی را که مرا نمیراند تا برای دخترم چیزی را دیدم که زکریا علیه السّلام برای مریم دید.او وقتی در محراب به نزد مریم می رفت در کنارش غذا می دید و می گفت:ای مریم این ها از کجا برایت آمده است؟و او می گفت:«این از نزد خداوند است.خداوند به هرکس بخواهد بی حساب می دهد.»
[1272]8-ابو سعید خدری گفت:یک روز علی علیه السّلام گرسنه شد و گفت:ای فاطمه آیا در خانه چیزی داری که من بخورم؟او گفت:سوگند به کسی که پدرم را به نبوّت و تو را به جانشینی گرامی داشت چیزی در خانه نیست که بتوان آن را خورد.و از دو روز پیش هم آنچه به تو می دادم از چیزی بود که خودم و حسن و حسین نخورده بودیم.علی فرمود:از غذای آن دو کودک.چرا به من نگفتی که چیزی برایتان بیاورم؟او گفت:ای ابا الحسن من از خدایم شرم کردم که تو را به چیزی که توانایی اش را نداری وادار کنم.علی علیه السّلام با اطمینان و خوش گمانی به خداوند بیرون رفت و دیناری قرض کرد.یک دینار در دست علی علیه السّلام بود که مقداد در آن روز بسیار گرم به او رسید درحالی که آفتاب زیر و بالایش را سوزانده بود.علی علیه السّلام او را بداحوال دید.پس فرمود:ای مقداد
ص:515
أزعجک هذه السّاعه؟قال:خلّ سبیلی یا أبا الحسن،و لا تکشفنی عمّا ورائی.
قال:إنّه لا یسعنی أن تجاوزنی حتّی أعلم علمک قال:یا أبا الحسن،إلی اللّه ثمّ إلیک أن تخلّی سبیلی،و لا تکشفنی عن حالی.فقال علیّ علیه السّلام:إنّه لا یسعک أن تکتمنی حالک.فقال:إذ أبیت،فو الّذی أکرم محمّدا بالنّبوّه و أکرمک بالوصیّه ما أزعجنی أهلی من إلاّ الجهد،و لقد ترکت عیالی بحال لم تحملنی الأرض، فخرجت مهموما و رکبت رأسی فهذه حالی.فانهملت عینا علیّ علیه السّلام بالبکاء حتّی أخضلت دموعه لحیته،ثمّ قال:أحلف بالّذی حلفت ما أزعجنی من أهلی إلاّ الّذی أزعجک،و لقد استقرضت دینارا فخذه؛فدفع الدّینار إلیه،و آثره به علی نفسه.و انطلق إلی أن دخل مسجد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فصلّی فیه الظّهر و العصر و المغرب،فلمّا قضی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله المغرب مرّ بعلیّ بن أبی طالب و هو فی الصّفّ الأوّل،فغمزه برجله،فقام علیّ علیه السّلام مستعقبا خلف رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله حتّی لحقه علی باب من أبواب المسجد،فسلّم علیه،فردّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله السّلام فقال:
یا أبا الحسن،هل عندک شیء نتعشّاه فنمیل معک؟فمکث مطرقا لا یحیر جوابا حیاء من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و هو یعلم ما کان من أمر الدّینار،و من أین أخذه،و أین وجّهه،و قد کان أوحی اللّه(تعالی)إلی نبیّه محمّد صلّی اللّه علیه و اله أن یتعشّی اللّیله عند علیّ بن أبی طالب علیه السّلام فلمّا نظر رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله إلی سکوته فقال:یا أبا الحسن،ما لک لا تقول:لا؛فأنصرف،أو تقول:نعم؛فأمضی معک؟فقال حیاء و تکرّما:فاذهب بنا.
ص:516
چه چیزی تو را در این ساعت به بیرون کشانده است؟او گفت:ای ابا الحسن جلویم را نگیر و از آنچه پشت سر گذاشته ام جستجو نکن.حضرت فرمود:نمی گذارم از من بگذری تا احوالت را بدانم.او گفت:ای ابا الحسن به خاطر خدا از تو می خواهم که مرا رها کنی و از حالم نپرسی.علی علیه السّلام فرمود،تو نباید احوالت را از من پنهان کنی.او گفت:اکنون که نمی گذاری بروم می گویم:سوگند به کسی که محمّد صلّی اللّه علیه و اله را به نبوّت و تو را به وصایت گرامی داشت چیزی جز رنج مرا به بیرون نکشانده است.خانواده ام در حالی بودند که خانه ام دیگر نتوانست مرا نگاه دارد.پس اندوهگین و پریشان فکر بیرون آمدم.و این احوال من است.
چشمان علی علیه السّلام از اشک پر شد چنان که اشک ها محاسنش را تر کرد.سپس فرمود:به آنچه تو سوگند خوردی سوگند می خورم که مرا همان چیزی به بیرون کشانده که تو را کشانده است.
من دیناری قرض کرده ام.آن را تو بگیر.آن گاه دینار را به او سپرد و او را به خودش ترجیح داد.و رفت تا به مسجد رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله رسید.و نماز ظهر و عصر و مغرب را خواند و چون رسول خدا مغرب را به پایان برد به علی ابن ابی طالب که در صف نخست بود گذشت و با پایش او را لمس کرد.علی علیه السّلام به دنبال رسول خدا رفت تا بر دری از درهای مسجد به حضرت رسید،به ایشان سلام داد و رسول خدا پاسخش دادند و فرمودند:ای ابا الحسن آیا در خانه چیزی داری که با هم شام بخوریم و با تو همراه شویم؟علی علیه السّلام سر فرو افکند و از شرم رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله نتوانست پاسخ بدهد درحالی که پیامبر صلّی اللّه علیه و اله می دانست دینار را از کجا گرفته و کجا خرج کرده است.و خداوند والا به پیامبرش محمّد صلّی اللّه علیه و اله وحی کرده بود که او در کنار علی بن ابی طالب علیه السّلام شام بخورد.رسول خدا وقتی سکوت علی را دید،فرمود:ای ابا الحسن یا بگو نه تا من بروم یا بگو بله تا من با تو بیایم.او از روی شرم و احترام گفت:بفرمایید.
ص:517
فأخذ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله ید علیّ بن أبی طالب علیه السّلام فانطلقا حتّی دخلا علی فاطمه الزّهراء علیها السّلام و هی فی مصلاّها،قد قضت صلاتها،و خلفها جفنه تفور دخانا،فلمّا سمعت کلام رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فی رحلها خرجت من مصلاّها،فسلّمت علیه، و کانت أعزّ النّاس علیه،فردّ علیه السّلام،و مسح بیده علی رأسها،و قال لها:یا بنتاه،کیف أمسیت رحمک اللّه.قالت:بخیر.قال:غفر اللّه لک و قد فعل؛فأخذت الجفنه،فوضعتها بین یدی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فلمّا نظر علیّ بن أبی طالب إلی الطعام و شمّ رائحته،رمی فاطمه علیها السّلام ببصره رمیا شحیحا،فقالت له فاطمه علیها السّلام:سبحان اللّه،ما أشحّ نظرک و أشدّه!هل أذنبت فیما بینی و بینک ذنبا استوجبت به السّخطه؟قال:
و أیّ ذنب أعظم من ذنب أصبته؟ألیس عهدی بک الیوم الماضی،و أنت تحلفین باللّه مجتهده،ما طعمت طعاما مذ یومین؟قال:فنظرت إلی السّماء فقالت:إلهی یعلم فی سمائه و یعلم فی أرضه أنّی لم أقل إلاّ حقّا.فقال لها:یا فاطمه أَنّی لَکِ هذا الطّعام الّذی لم أنظر إلی مثل لونه قطّ،و لم أشمّ مثل ریحه قطّ؟و ما أکلت أطیب منه قطّ،قال:فوضع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله کفّه الطّیّبه المبارکه بین کتفی علیّ بن أبی طالب علیه السّلام فغمزها،ثمّ قال:یا علیّ،هذا بدل دینارک،و هذا جزاء دینارک من عند اللّه إِنَّ اللّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ [آل عمران(3):37]ثمّ استعبر النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله باکیا،ثمّ قال:الحمد للّه الّذی هو أبی لکم أن تخرجا من الدّنیا حتّی یجزیکما،و یجریک یا علیّ بمنزله زکریّا،و یجری فاطمه مجری مریم بنت
ص:518
آن گاه رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله دست علی بن ابی طالب علیه السّلام را گرفت و با هم رفتند تا به نزد فاطمۀ زهرا علیها السّلام که در نمازگاهش بود،رسیدند.او نمازش را به پایان برده و پشت سرش خمره ای جوشان بود.او وقتی صدای رسول خدا را به هنگام ورود شنید از نمازگاهش بیرون آمد و به ایشان سلام کرد-و فاطمه گرامی ترین مردمان در نزد حضرت بود-پس سلامش را پاسخ داد و دست بر سرش کشید و فرمود:دخترم خدا بر تو ببخشاید حالت چطور است؟او گفت:
خوب است.حضرت فرمود:خدا تو را بیامرزد.و آمرزیده است.آن گاه فاطمه خمره را برداشت و در برابر پیامبر نهاد وقتی علی بن ابی طالب علیه السّلام غذا را دید و بویش را شنید.به تندی به فاطمه علیه السّلام نگریست.فاطمه علیها السّلام به او گفت:سبحان اللّه چه چیزی نگاهت را خشمناک ساخته است!آیا گناهی کرده ام که سزاوار این خشم باشم؟علی علیه السّلام گفت:چه گناهی بزرگ تر از آنچه تو کردی؟آیا دیروز را فراموش کرده ای که سخت به خداوند سوگند خوردی که دو روز است چیزی نخورده ای؟فاطمه علیها السّلام به آسمان نگریست و گفت:خدایم در آسمان و زمین اش می داند که من جز راست نگفته ام.علی علیه السّلام به او گفت:ای فاطمه این غذایی که هرگز رنگ و بویی مانند آن را ندیده و نشنیده و نخورده ام از کجا آمده است؟در این هنگام رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله دست پاک و مبارکش را میان دو شانۀ علی بن ابی طالب علیه السّلام گذاشت و فشار داد و سپس فرمود:ای علی این جایگزین دینار تو است.این پاداش دینار تو از جانب خداوند است که«خداوند به هرکس بخواهد بی حساب روزی می دهد»[ال عمران(3):آیۀ 37]سپس گریان شد و فرمود:سپاس خداوندی را که نپسندید شما بی پاداش از دنیا بروید و ای علی تو را همچون زکریا پاداش داد.و فاطمه را همچون مریم دخت عمران.«هرگاه زکریا در محراب [عبادت]به نزد مریم می رفت کنار او روزی یی می یافت.»[آل عمران(3):آیۀ 37]
ص:519
عمران کُلَّما دَخَلَ عَلَیْها زَکَرِیَّا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً [آل عمران(3):37].
1273-9- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،بإسناده رفعه عن الصّادق علیه السّلام قال:سألت أمّ سلمه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله عن فضل النّساء فی خدمه أزواجهنّ،فقال صلّی اللّه علیه و اله:من امرأه رفعت من بیت زوجها شیئا من موضع إلی موضع ترید به صلاحا إلاّ نظر اللّه إلیها،و من نظر اللّه إلیه لم یعذّبه.فقالت أمّ سلمه(رضی اللّه عنها)زدنی فی النّساء المساکین من الثّواب بأبی أنت و أمّی.فقال:یا أمّ سلمه، إنّ المرأه إذا حملت کان لها من الأجر کمن جاهد بنفسه و ماله فی سبیل اللّه (عزّ و جلّ)فإذا وضعت قیل لها:قد غفر لک ذنبک فاستأنفی العمل؛فإذا أرضعت فلها بکلّ رضعه تحریر رقبه من ولد إسماعیل.
1274-10- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن أحمد بن إسحاق الموسویّ،عن أبیه إسحاق بن العبّاس،عن إسماعیل بن محمّد بن إسحاق بن جعفر،عن علیّ بن جعفر و علیّ بن موسی،عن موسی بن جعفر عن آبائه علیهم السّلام أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله أغزی علیّا علیه السّلام فی سریّه و أمر المسلمین أن ینتدبوا معه فی سریّته، فقال رجل من الأنصار لأخ له:اغزبنا فی سریّه علیّ،لعلّنا نصیب خادما أو دابّه أو شیئا نتبلّغ به؛فبلغ النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله قوله،فقال:إنّما الأعمال بالنّیّات،و لکلّ امرئ ما نوی،فمن غزا ابتغاء ما عند اللّه،فقد وقع أجره علی اللّه،و من غزا یرید عرض الدّنیا أو نوی عقالا لم یکن له إلاّ ما نوی.
ص:520
[1273]9-ابو مفضّل به سند خودش روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:امّ سلمه از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در مورد اجر و پاداش خدمت کردن زنان به همسرانشان پرسید و حضرت فرمود:هر زنی که در خانۀ همسرش چیزی را از جایی به جای دیگر ببرد و قصدش نیکی باشد خداوند به او نظر می کند.و هرکس را که خداوند به او نظر کرده باشد عذاب نمی کند.امّ سلمه-خدایش از او خشنود باد-گفت:پدر و مادرم به فدایت دربارۀ پاداش زنان زیر دست بیشتر بفرمایید.حضرت فرمودند:ای امّ سلمه وقتی زن باردار می شود پاداشش همچون پاداش کسی است که با جان و مالش در راه خدا جهاد کرده است.و چون بزاید به او گفته می شود:گناهانت آمرزیده شد.اعمالت را از نو آغاز کن.و چون شیر دهد با هر شیر دادنش پاداش آزاد کردن بنده ای از فرزندان اسماعیل را می برد.
[1274]10-علی بن جعفر از برادرش و حضرت رضا از پدرانش علیهم السّلام روایت کرده اند که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله علی علیه السّلام را به جنگی فرستاد و به مسلمانان فرمود تا به همراه او رهسپار جنگ شوند.مردی از انصار به برادرش گفت:با ما به جنگ بیا شاید بهره ای از بنده یا اسب یا چیزی که به آن بسنده کنیم،به دست آوریم این سخن به پیامبر گرامی رسید و فرمودند:همانا اعمال به نیّت ها است.و برای هرکس آن چیزی است که نیّت کرده است.پس هرکس به جستجوی آنچه نزد خداوند است بجنگد،پاداشش به عهدۀ خدا است.و هرکس بجنگد و قصدش متاع دنیا باشد یا افسار شتری را قصد کند برایش جز آنچه نیّت کرده،نخواهد بود.
ص:521
1275-11- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن أبی المفضّل،عن علیّ بن جعفر بن مسافر الهذلیّ،عن أبیه،عن محمّد بن یعلی،عن أبی نعیم عمر بن صبیح،عن مقاتل بن حیّان،عن الضّحّاک بن مزاحم،عن النّزّال بن سبره،عن علیّ علیه السّلام و عبد اللّه بن مسعود،عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله قال:من خرج یطلب بابا من علم لیردّ به باطلا إلی حقّ أو ضلاله إلی هدی،کان عمله ذلک کعباده متعبّد أربعین عاما.
1276-12- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن الحسن بن علیّ بن نعیم،عن عقبه بن المنهال،عن عبد اللّه بن جعفر الهاشمیّ،عن المنتجع بن مصعب،عن جعفر بن محمّد،عن أبیه،عن جدّه علیه السّلام قال و حدّثنا عقبه بن المنهال، عن عبد اللّه بن حمید،عن موسی بن إسماعیل بن موسی،عن أبیه،عن جدّه،عن جعفر بن محمّد،عن أبیه علیه السّلام،عن جابر قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:جاءنی جبرئیل علیه السّلام من عند اللّه بورقه آس خضراء مکتوب فیها ببیاض:إنّی افترضت محبّه علیّ علی خلقی فبلّغهم ذلک عنّی.
1277-13- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن أبی یعلی محمّد بن زهیر،عن علیّ بن أیمن الطّهوریّ،عن مصبّح بن هلقام،عن محمّد بن إبراهیم، عن أبی أمیّه الطّرسوسیّ،عن الحسن بن عطیّه،عن قیس بن الرّبیع؛عن أبی إسحاق،عن شمر بن عطیّه قال:کان أبی ینال من علیّ بن أبی طالب علیه السّلام فأتی فی المنام فقیل له:أنت السّابّ علیّا؟فخنق حتّی أحدث فی فراشه ثلاثا؛یعنی صنع به ذلک فی المنام ثلاث لیال.
ص:522
[1275]11-نزّال بن سبره از علی علیه السّلام و عبد اللّه بن مسعود از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله روایت کرده اند که ایشان فرموده اند:هرکس به جستجوی دری از علم بیرون رود تا به سبب آن از باطل به حقّ و از گمراهی به هدایت برسد،این عمل او همچون عبادت چهل سالۀ پارسا خواهد بود.
[1276]12-موسی بن اسماعیل بن موسی از پدرانش علیهم السّلام به نقل از جابر روایت کرده که رسول خدا فرمودند:جبرئیل از جانب خداوند برگی از ریحان سبز برایم آورد که در آن به رنگ سپید نوشته بود:من دوستی علی را بر آفریدگانم واجب کردم،این را از سوی من به آنان برسان.
[1277]13-شمر بن عطیّه گفته است:پدرم علی بن ابی طالب علیه السّلام را ناسزا می گفت.در خواب به نزد او آمدند و گفتند:تو علی را دشنام می گویی؟آن گاه گلویش را فشردند چنان که بسترش را خیس کرد.سه بار-مقصود این است که سه شب پی درپی با او چنین کردند.
ص:523
1278-14- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن محمّد بن إبراهیم،عن أحمد بن داود المکّیّ،عن زکریّا بن یحیی الکسائیّ،عن نوح بن درّاج القاضی،عن ابن أبی لیلی،عن أبی جعفر المنصور،قال:کان عندنا بالشّراه قاصّ إذا فرغ من قصصه ذکر علیّا علیه السّلام فشتمه،فبینا هو کذلک إذا ترک ذلک یوما و من الغد،فقالوا:نسی؛فلمّا کان الیوم الثّالث ترکه أیضا،فقالوا له أو سألوه،فقال:
لا و اللّه لا أذکره بشتیمه أبدا بینا أنا نائم و النّاس قد جمعوا فیأتون النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فیقول لرجل:اسقهم؛حتّی وردت علی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فقال له:اسقه،فطردنی فشکوت ذلک إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فقلت:یا رسول اللّه،مره فلیسقنی.قال:اسقه؛فسقانی قطرانا، فأصبحت و أنا أتحشّأه.
1279-15- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن أحمد بن جعفر البجلیّ،عن محمّد بن عمّار الأسدیّ،عن یحیی بن ثعلبه؛عن أبی نعیم محمّد بن جعفر الحافظ،عن أحمد بن عبید بن ناصح،عن هشام بن محمّد بن السّائب،عن یحیی بن ثعلبه،عن أمّه عائشه بنت عبد الرّحمن بن سائب،عن أبیها،قال:جمع زیاد بن أبیه،شیوخ أهل الکوفه و أشرافهم فی مسجد الرّحبه لیحملهم علی سبّ أمیر المؤمنین علیه السّلام و البراءه منه،و کنت فیهم،فکان النّاس من ذلک فی أمر عظیم، فغلبتنی عینای فنمت،فرأیت فی النّوم شیئا طویلا،طویل العنق،أهدل،أهدب فقلت:من أنت؟فقال:أنا النّقّاد ذو الرّقبه.قلت:و ما النّقّاد؟قال:طاعون بعثت إلی
ص:524
[1278]14-ابو جعفر منصور عبّاسی گفته است:در شرات[کوهی در شام]نقّالی در خدمت ما بود که وقتی قصّه اش را به پایان می برد علی علیه السّلام را به بدی یاد می کرد و دشنامش می داد.بر همین حال بود که ناگاه دو روزی ترک عادت کرد.مردمان گفتند:فراموش کرده است.ولی چون روز سوم شد باز هم چیزی نگفت.درباره اش از او پرسیدند،او گفت:نه،به خدا سوگند که دیگر هرگز او را به دشنام یاد نخواهم کرد.من خواب بودم که دیدم مردم را گردآورده اند.آنان را به خدمت پیامبر گرامی می آوردند و ایشان به مردی می فرمود:
سیرابشان کن.تا من به خدمتشان رسیدم و حضرت به او فرمود:سیرابش کن.امّا او مرا راند.
از او به پیامبر شکایت بردم و گفتم:ای رسول خدا به او بفرما که مرا سیراب کند و او قطران [آب داغ]به من نوشاند.صبح که برخاستم از[دشنام به]او کناره گرفتم.
[1279]15-عبد الرّحمان بن سائب از پدرش روایت کرده که:زیاد ابن ابیه بزرگان و اشراف کوفه را در مسجد اصلی شهر گرد آورد تا آنان را به دشنام گفتن بر امیر مؤمنان علیه السّلام و بیزاری از او وادارد.من هم در میان آنان بودم.مردم از این فرمان در مشکل بزرگی افتاده بودند که ناگاه خواب بر چشمانم چیره شد و خوابیدم.در خواب چیزی دراز دیدم.با گردنی دراز،لب فروهشته و پلک های فروافتاده.من گفتم:تو کیستی؟او گفت:من نقّاد گردن کلفت دارم.من گفتم:نقّاد چیست؟او گفت:طاعون،
ص:525
صاحب هذا القصر لأجتثّه من جدید الأرض کما عتا و حاول ما لیس له بحقّ.
قال:فانتبهت فزعا،و أنا فی جماعه من قومی،فقلت:هل رأیتم ما رأیت؟فقال:
رجلان منهم:رأینا کیت و کیت بالصّفه،و قال الباقون.ما رأینا شیئا،فما کان بأسرع من أن خرج خارج من دار زیاد،فقال:یا هؤلاء انصرفوا،فإنّ الأمیر عنکم مشغول؛فسألناه عن خبره،فخبّرنا أنّه طعن فی ذلک الوقت،فما تفرّقنا حتّی سمعنا الواعیه علیه،فأنشأت أقول فی ذلک:
قد جشّم النّاس أمرا ضاق ذرعهم بحملهم حین ناداهم إلی الرّحبه
یدعو علی ناصر الإسلام حین یری له علی المشرکین الطّول و الغلبه
ما کان منتهیا عمّا أراد بنا حتّی تناوله النّقّاد ذو الرّقبه
1280-16- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن جعفر بن محمّد العلویّ،عن موسی بن عبد اللّه بن موسی بن عبد اللّه بن الحسن عن أبیه،عن جدّه، عن أبیه عبد اللّه عن أبیه،و خاله علیّ بن الحسین عن الحسن و الحسین،عن علیّ بن أبی طالب(صلوات اللّه علیهم)قال:جاء رجل من الأنصار إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فقال:
یا رسول اللّه،ما أستطیع فراقک،و إنّی لأدخل منزلی فأذکرک،فأترک ضیعتی و أقبل حتّی أنظر إلیک حبّا لک،فذکرت إذا کان یوم القیامه و أدخلت الجنّه فرفعت فی أعلی علّیّین،فکیف لی بک یا نبیّ اللّه؟فنزلت وَ مَنْ یُطِعِ اللّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصّالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ
ص:526
که به سوی صاحب این کاخ فرستاده شده ام تا او را از روی زمین بردارم.چرا که او از حد گذشته و به آنچه حقّش نبود دست انداخته است.راوی گوید:من با فریاد از خواب پریدم و خودم را در میان گروهی از مردم دیدم.پس گفتم:شما هم دیدید آنچه من دیدم؟دو مرد از ایشان گفتند:ما چنین و چنان دیدیم.همان گونه که من دیده بودم.و دیگران گفتند:ما چیزی ندیدیم.در آن هنگام کسی به شتاب از اتاق زیاد بیرون آمد و گفت:ای مردم بازگردید امیر از شما دست برداشت.ما از احوالش پرسیدیم.او به ما گفت که زیاد به طاعون دچار شده است.
و ما هنوز پراکنده نشده بودیم که شیون بر مردۀ او را شنیدیم و من در این باره چنین سرودم.
او مردم را به کاری مجبور کرد که تابش را نداشتند/هنگامی که آنان را به مسجد اصلی شهر فراخواند /بر ضد یاریگر اسلام دعوت کرد/وقتی دید که او بر مشرکان برتر و چیره است
امّا آنچه را از ما خواسته بود به پایان نبرده بود که نقّاد گردن کلفت او را گرفتار کرد.شگفتا که با ضربه ای او را انداخت.همچنان که او با مردم حاضر در مسجد ستم کرد.
[1280]16-موسی بن عبد اللّه بن حسن به نقل از پدرانش علیهم السّلام روایت کرده که مردی از انصار به خدمت پیامبر آمد و عرض کرد:ای رسول خدا من نمی توانم از شما جدا باشم.وقتی به خانه ام می روم به یادتان می افتم آن گاه کارم را رها می کنم و به نزدتان می آیم تا از روی محبّت شما را نگاه کنم.اکنون می اندیشم که چون روز قیامت شود و شما را به بهشت و به بالاترین درجه ببرند.ای پیامبر خدا من در کجا خواهم بود؟آیه نازل شد:«و هرکس از خدا و فرستاده اش فرمان ببرد،ایشان با کسانی خواهند بود که خداوند نعمتشان داده است:پیامبران و صدّیقان و شهیدان و صالحان.و چه دوستان نیکویی هستند اینان.»[نساء(4):آیۀ 69] پیامبر آن مرد را فراخواند و آیه را بر او خواند و مژده اش داد.
ص:527
رَفِیقاً [النساء(4):69]فدعا النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله الرّجل،فقرأها علیه،و بشّره بذلک.
1281-17- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن أحمد بن محمّد بن سعید،عن محمّد بن أحمد بن نصر،عن موسی بن عبد اللّه بن الحسن،عن أبیه، عن آبائه علیهم السّلام،قال:أتی رجل النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فقال:یا رسول اللّه رجل یحبّ من یصلّی و لا یصلّی إلاّ الفریضه،و یحبّ من یتصدّق و لا یتصدّق إلاّ بالواجب،و یحبّ،من یصوم و لا یصوم إلاّ شهر رمضان؟فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:المرء مع من أحبّ.
1282-18- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن محمّد بن صالح بن فیض بن فیّاض،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن الحسن بن أبان،عن بعض أصحابنا،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:لو أنّ رجلا أحبّ رجلا للّه(عزّ و جلّ) لأثابه اللّه(تعالی)علی حبّه إیّاه،و إن کان فی علم اللّه من أهل النّار.
1283-19- و عنه،قال أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن عبد الرّزّاق بن سلیمان،عن الفضل بن المفضّل بن قیس،عن حمّاد بن عیسی،عن ابن أذینه،عن أبان بن أبی عیّاش،عن سلیم بن قیس،عن علیّ بن أبی طالب علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:من فقه الرّجل قلّه کلامه فیما لا یعنیه.
1284-20- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن عبد اللّه بن محمّد بن عبد العزیز،عن محمّد بن عبّاد المکّیّ،عن حاتم بن إسماعیل،عن محمّد بن عجلان،عن محمّد بن کعب،عن عبد اللّه بن شدّاد،عن عبد اللّه بن جعفر،قال:
ص:528
[1281]17-موسی بن عبد اللّه بن حسن از پدرانش علیهم السّلام روایت کرده که مردی به خدمت پیامبر آمد و عرض کرد:ای رسول خدا مردی نمازگزاران را دوست می دارد ولی خودش جز نماز واجب را نمی گزارد و صدقه دهندگان را دوست دارد ولی خودش جز صدقۀ واجب را نمی دهد و روزه داران را دوست می دارد ولی خودش جز روزۀ ماه رمضان را نمی گیرد؟ رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:[در روز قیامت]هر شخصی به همراه کسی است که دوستش می دارد.
[1282]18-حسن بن آبان از یکی از اصحاب روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:اگر مردی کسی را به خاطر خداوند عزّتمند دوست داشته باشد،خداوند والا او را به خاطر دوست داشتن او پاداش می دهد،اگرچه در علم خداوند او از اهل دوزخ باشد.
[1283]19-سلیم قیس از علی بن ابی طالب علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:اندک گفتن مرد در آنچه به او مربوط نیست از فهم او است.
ص:529
لقّننی علیّ بن أبی طالب علیه السّلام کلمات الفرج،و أخبرنی أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لقّنهنّ،إیّاه و أمره إذا نزل به کرب أو شدّه أن یقول:«لا إله إلاّ اللّه الحلیم الکریم،لا إله إلاّ اللّه العلیّ العظیم،سبحان اللّه،و تبارک اللّه ربّ السّماوات السّبع و ربّ الأرضین السّبع و ربّ العرش العظیم،و الحمد للّه ربّ العالمین».
1285-21- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،قال:حدّثنا محمّد بن أحمد بن أبی حازم التّیملیّ قاضی القصر،و صالح بن أحمد بن یونس الهرویّ و غیرهما،قالوا:حدّثنا یحیی بن الفضل أبو زکریّا العنزیّ البصریّ،قال:حدّثنا أبو عامر العقدیّ،قال:حدّثنا هارون بن إبراهیم الأهوازیّ،عن محمّد بن سیرین، عن حمید بن عبد الرّحمن الحمیریّ،عن علیّ بن أبی طالب علیه السّلام،قال:سمعت النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله یقول:أحبب-و قال بعضهم حبّ-حبیبک هونا ما عسی أن یکون بغیضک یوما ما،و أبغض بغیضک هونا ما عسی أن یکون حبیبک یوما ما.
1286-22- و عنه،قال أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن إسحاق بن محمّد بن مروان،عن أبیه عن مسیح بن حاتم،عن سلاّم بن أبی عمره الخراسانیّ،عن محمّد بن سیرین،عن أنس بن مالک،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:من حسد علیّا فقد حسدنی،و من حسدنی فقد کفر.
1287-23- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن علیّ بن أحمد بن عمرو،عن الحسن بن الحکم عن الحسن بن الحسین الأنصاریّ،عن الحسین بن
ص:530
[1284]20-عبد اللّه بن جعفر گفته است:علی بن ابی طالب علیه السّلام کلمات گشایش را به من یاد داد و مرا آگاه کرد که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله آن کلمات را به او آموخته است.هرگاه به اندوه یا سختی ای دچار شود،بگوید:«هیچ معبودی نیست جز خداوندی که بردبار و بزرگوار است.هیچ معبودی نیست جز خداوندی که والا و بزرگ است.خداوند پاک و منزّه است.خداوند، پروردگار آسمان های هفتگانه و زمین های هفتگانه و پروردگار عرش بزرگ است.و سپاس خداوندی را که پروردگار جهانیان است.»
[1285]21-حمید بن عبد الرّحمان حمیری از علی بن ابی طالب علیه السّلام روایت کرده است که پیامبر گرامی فرمودند:دوستت را به نرمی[بدون افراط]دوست بدار شاید روزی با تو دشمن شود و دشمنت را به نرمی[بدون زیاده روی]دشمن بدار شاید روزی دوستت شود.
[1286]22-انس بن مالک روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:هرکس به علی حسد بورزد به من حسد ورزیده و هرکس به من حسد بورزد کافر شده است.
ص:531
سلیمان عن أبی الجارود،عن محمّد بن سیرین عن أنس بن مالک:أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله قال:من حسد علیّا حسدنی،و من حسدنی دخل النّار
و أنشد العرنیّ:
إنّی حسدت فزاد اللّه فی حسدی لا عاش من عاش یوما غیر محسود
ما یحسد المرء إلاّ من فضائله بالعلم و الظّرف أو بالبأس و الجود
ص:532
[1287]23-انس بن مالک روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:هرکس به علی حسد بورزد به من حسد ورزیده و هرکس به من حسد بورزد به دوزخ می رود.
و عرنی سروده است:
به من حسد ورزیدند و خداوند بر حسدم افزود.برای کسی که روزی را بدون مورد حسد بودن زندگی بکند زندگی ای نیست.
هیچ مردی جز به سبب فضیلت هایش مورد حسد قرار نمی گیرد،به خاطر دانش و زیرکی یا بی باکی و بخشندگی اش.
ص:533
[30] المجلس یوم الجمعه الثامن عشر من جمادی الآخره سنه سبع و خمسین و أربعمائه فیه بقیّه أحادیث أبی المفضّل محمّد بن عبد اللّه الشیبانی.
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
1288-1- حدّثنا الشّیخ أبو جعفر محمّد بن الحسن بن علیّ بن الحسن الطّوسیّ(قدّس اللّه روحه)،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن ابن عقده، عن علیّ بن رجاء بن صالح،عن حسن بن حسین العرنیّ،عن خالد بن مختار، عن الحارث بن حصیره عن القاسم بن جندب الأزدیّ،عن أنس بن مالک،قال:
کنت خادما للنّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فکان إذا ذکر علیّا علیه السّلام رأیت السّرور فی وجهه،إذ دخل علیه رجل من ولد عبد المطّلب فجلس فذکر علیّا علیه السّلام،فجعل ینال منه،و جعل وجه النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله یتغیّر،فما لبث أن دخل علیّ علیه السّلام فسلّم فردّ النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله.ثمّ قال:علیّ و الحقّ معا هکذا-و أشار بإصبعیه-لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض یا علیّ حاسدک حاسدی،و حاسدی حاسد اللّه،و حاسد اللّه فی النّار.
ص:534
جلسه روز جمعه
هجدهم جمادی الثانی سال چهارصد و پنجاه و هفت
که بقیۀ احادیث ابو مفضّل محمّد بن عبد اللّه شیبانی در آن آمده است.
به نام خداوند رحمتگر مهربان
[1288]1-انس بن مالک گفته است:من خدمتکار پیامبر بودم و هرگاه نام علی علیه السّلام می آمد شادمانی را در چهرۀ حضرت می دیدم.روزی مردی از فرزندان عبد المطّلب به خدمت حضرت آمد و نشست.آن گاه علی علیه السّلام را یاد کرد و از او بدگویی نمود و چهرۀ پیامبر دگرگون شد.چیزی نگذشت که علی علیه السّلام آمده،سلام گفت.پیامبر پاسخش داد و سپس فرمود:علی و حقّ این گونه-و به دو انگشتان اشاره کردند-همراهند.از هم جدا نمی شوند تا در آن حوض به نزد من آیند.ای علی کسی که به تو حسد می ورزد به من حسد ورزیده و کسی که به من حسد بورزد به خداوند حسد ورزیده و کسی که به خداوند حسد بورزد در دوزخ است.
ص:535
1289-2- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن محمّد بن الحسین بن حفص الخثعمیّ،عن علیّ بن محمّد بن مروان،عن أحمد بن مفضّل،عن صالح بن أبی الأسود،عن أخیه أسنده له عبد اللّه بن الحسن بن الحسن،قال:کان الوحی ینزل علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لیلا،فلا یصبح حتّی یعلمه علیّا علیه السّلام،و ینزل الوحی نهارا فلا یمسی حتّی یعلمه علیّا علیه السّلام.
1290-3- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن عبید اللّه بن الحسین بن إبراهیم العلویّ عن محمّد بن علیّ بن حمزه العلویّ،عن أبیه،عن الرّضا،عن آبائه علیهم السّلام قال:قال أمیر المؤمنین علیه السّلام الهیبه خیبه،و الفرصه خلسه، و الحکمه ضالّه المؤمن،فاطلبوها و لو عند المشرک،تکونوا أحقّ بها و أهلها.
1291-4- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن جعفر بن محمّد العلویّ،عن أحمد بن عبد المنعم،عن حمّاد بن عثمان عن حمران قال:سمعت علیّ بن الحسین علیهما السّلام یقول:لا تحقّر اللّؤلؤه النّفیسه أن تجتلبها من الکبا الخسیسه،فإنّ أبی حدّثنی قال:سمعت أمیر المؤمنین علیه السّلام یقول:إنّ الکلمه من الحکمه تتلجلج فی صدر المنافق نزوعا إلی مظانّها حتّی یلفظ بها،فیسمعها المؤمن،فیکون أحقّ بها و أهلها،فیلقفها.
1292-5- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن محمّد بن علیّ بن مهدیّ الکندیّ العطّار و غیره،عن محمّد بن علیّ بن عمرو،عن أبیه،عن حمید بن
ص:536
[1289]2-عبد اللّه بن حسن بن حسن گفته است:هرگاه وحی بر رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله شبانه فرود می آمد آن حضرت صبح علی علیه السّلام را از آن گاه می کرد و هرگاه در روز فرود می آمد پیش از شب او را از آن آگاه می کرد.
[1290]3-علی بن حمزۀ علوی از حضرت رضا و او از پدرانش علیهم السّلام روایت کرد که امیر مؤمنان علی علیه السّلام فرمودند:هراس ناکامی است و فرصت پنهان است و حکمت گمشدۀ مؤمن است.آن را بجویید اگرچه از مشرک باشد تا سزاوار آن و از اهل آن باشید.
[1291]4-حمران بن اعین گفت:از حضرت سجّاد علیه السّلام شنیدم که فرمودند:گوهر گرانبها را با جستجو در زباله دان پست و خوار نکن،پدرم روایت کرد که امیر مؤمنان علیه السّلام فرمودند:همانا یک کلمه از حکمت در سینۀ منافق مشتاقانه به این سو و آن سو می رود تا به گمان گاهش برسد و به زبان او درآید آن گاه مؤمن آن را بشنود و سزاوار حکمت و اهل حکمت شود.که مؤمن حکمت را به شتاب می گیرد.
ص:537
صالح،عن أبی خالد الکابلیّ،عن ابن نباته،قال:دخل الحارث الهمدانیّ علی أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السّلام فی نفر من الشّیعه و کنت فیهم،فجعل-یعنی الحارث-یتأوّد فی مشیته و یخبط الأرض بمحجنه و کان مریضا،فأقبل علیه أمیر المؤمنین علیه السّلام و کانت له منه منزله،فقال:کیف تجدک،یا حارث؟قال:نال الدّهر منّی یا أمیر المؤمنین،و زادنی أوبا و غلیلا اختصام أصحابک ببابک.قال:و فیم خصومتهم؟قال:فی شأنک و البلیّه من قبلک،فمن مفرط غال و مقتصد أقال،و من متردّد مرتاب لا یدری أ یقدم أو یحجم.قال:فحسبک یا أخا همدان،ألا إنّ خیر شیعتی النّمط الأوسط،إلیهم یرجع الغالی،و بهم یلحق التّالی.قال:لو کشفت- فداک أبی و أمّی-الرّین عن قلوبنا،و جعلتنا فی ذلک علی بصیره من أمرنا؟قال:
قدک،فإنّک امرؤ ملبوس علیک،إنّ دین اللّه لا یعرف بالرّجال،بل بآیه الحقّ، فاعرف الحقّ تعرف أهله.یا حار،إنّ الحقّ أحسن الحدیث،و الصّادع به مجاهد، و بالحقّ أخبرک فأرعنی سمعک،ثمّ خبّر به من کانت له حصانه من أصحابک،ألا إنّی عبد اللّه و أخو رسوله،و صدّیقه الأوّل قد صدّقته و آدم بین الرّوح و الجسد،ثمّ إنّی صدّیقه الأوّل فی أمّتکم حقّا،فنحن الأوّلون و نحن الآخرون،ألا و أنا خاصّته -یا حار-و خالصته و صنوه،و وصیّه و ولیّه،و صاحب نجواه و سرّه،أوتیت فهم الکتاب و فصل الخطاب،و علم القرون و الأسباب،و استودعت ألف مفتاح یفتح کلّ مفتاح ألف باب یفضی کلّ باب إلی ألف ألف عهد،و أیّدت-أو قال:أمددت-
ص:538
[1292]5-اصبغ بن نباته گفت:حارث همدانی در میان گروهی از شیعیان که من هم در میانشان بودم به خدمت امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السّلام آمد.حارث خمیده راه می رفت و زمین را با عصای خمیده اش فرو می کوفت.او بیمار بود.امیر مؤمنان علیه السّلام به او که منزلتی در پیشش داشت رو کرد و فرمود:حارث حالت چگونه است؟او گفت:ای امیر مؤمنان روزگار به من صدمه زده و کشمکش اصحابتان بر در خانه خشم درونم را افزوده است.حضرت فرمودند:کشمکش ایشان دربارۀ چیست؟او عرض کرد:دربارۀ شما و آزمونی دربارۀ شما یکی تندروی بزرگ نما و دیگری میانه رو و پیمان شکن و گروهی دیگر در شکّ و تردیدی که نمی دانند گام در پیش بگذارند یا پس بکشند.حضرت فرمودند:بس است ای برادر همدانی.بدان که بهترین شیعیان من گروه میانه اند.غلوّکننده به آنان بازمی گردد و در پی آینده به ایشان می پیوندد.او عرض کرد:پدر و مادرم به فدایت کاش این پرده را از دل های ما بر می داشتی و ما را درباره کارمان بینا می ساختی؟حضرت فرمودند:بس است.تو مردی از خودبی خود شده ای.دین خداوند با افراد شناخته نمی شود بلکه با نشانۀ راستین شناخته می شود.پس حقّ را بشناس تا اهل آن را بشناسی.ای حارث همانا حقّ بهترین سخن است و کسی که آشکارا حق را بگوید جهادگر است.من تو را به حق آگاه می کنم.پس گوشت را به من بسپار و سپس به هرکس از یارانت که استوار بود خبر بده.بدان که من بندۀ خدا و برادر فرستاده اش و نخستین تصدیق کنندۀ اویم.او را در حالی تصدیق کردم که هنوز حضرت آدم میان روح و بدن بود.سپس منم که به راستی نخستین تصدیق کننده اش در امّت شما هستم، پس ما نخستین ها و واپسین ها هستیم.ای حارث بدان که من یار مخصوص و ویژۀ او و برادر تنی و جانشین و دوست و هم راز اویم.فهم کتاب[خدا]و حکم جداکنندۀ میان حق و باطل و علم سده ها و حوادث به من داده شد.هزار کلید که هرکدام گشایندۀ هزار در منتهی به هزار هزار دوران است به من سپرده شد.
ص:539
بلیله القدر نفلا،و إنّ ذلک لیجری لی و لمن استحفظ من ذرّیّتی ما جری اللّیل و النّهار حتّی یرث اللّه الأرض و من علیها.و أبشّرک-یا حار-لیعرفنی،و الّذی فلق الحبّه و برأ النّسمه،ولیّی و عدوّی فی مواطن شتّی،لیعرفنی عند الممات و عند الصّراط و عند المقاسمه.قال:قلت:و ما المقاسمه،یا مولای؟قال:مقاسمه النّار، أقاسمها قسمه صحاحا،أقول:هذا ولیّی،و هذا عدوّی.ثمّ أخذ أمیر المؤمنین علیه السّلام بید الحارث و قال:یا حار أخذت بیدک کما أخذ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله بیدی،فقال لی:
و اشتکیت إلیه حسد قریش و المنافقین لی:إنّه إذا کان یوم القیامه أخذت بحبل- أو بحجزه،یعنی عصمه-من ذی العرش(تعالی)و أخذت أنت یا علیّ بحجزتی، و أخذت ذرّیّتک بحجزتک،و أخذ شیعتکم بحجزتکم،فما ذا یصنع اللّه بنبیّه،و ما یصنع نبیّه بوصیّه،خذها إلیک یا حار قصیره من طویله،أنت مع من أحببت،و لک ما احتسبت-أو قال:ما اکتسبت-قالها ثلاثا.فقال الحارث-و قام یجرّ رداءه جذلا:-ما أبالی و ربّی بعد هذا،متی لقیت الموت أو لقینی قال جمیل بن صالح:
فأنشدنی السّیّد بن محمّد فی کتابه:
قول علیّ لحارث عجب کم ثمّ أعجوبه له حملا
یا حار همدان من یمت یرنی من مؤمن أو منافق قبلا
یعرفنی طرفه و أعرفه بنعته و اسمه و ما فعلا
و أنت عند الصّراط تعرفنی فلا تخف عثره و لا زللا
ص:540
و افزون بر اینها من با شب قدر یاری شدم.و این برای من و برای کسانی از فرزندان من که آن را نگاه دارند جریان دارد تا هنگامی که شب و روز جریان دارد.تا آنکه خداوند زمین و هر کس را که روی آن است برد.ای حارث به خدایی که دانه را شکافت و انسان را پدید آورد سوگند افزون بر اینها دوست و دشمن در جاهای بسیاری مرا خواهند شناخت.در هنگام مرگ و در صراط و هنگام تقسیم.او گفته که من عرض کردم:کدام تقسیم ای سرور من؟و حضرت فرمودند:تقسیم دوزخ که من آن را به درستی تقسیم می کنم،می گویم:این دوست من و این دشمن من است.سپس امیر مؤمنان علیه السّلام دست حارث را گرفت و فرمود:ای حارث دست تو را چنان گرفته ام که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله دست مرا گرفت هنگامی که از حسدورزی قریش و منافقان شکایت کردم و چنین فرمود:چون روز قیامت شود طنابی-یا بندی یعنی نگهدارنده ای-از صاحب عرش والا می گیرم و تو ای علی دامن مرا می گیری و فرزندان تو دامن تو را می گیرند و شیعیانتان دامن شما را می گیرند.و خداوند با پیامبرش و پیامبر با وصی اش چه می کند؟ای حارث!کوتاه سخن اینکه تو با محبوبت خواهی بود.و برای تو است آنچه به شمار آورده ای-یا فرمودند:آنچه اندوخته ای-این را سه بار فرموده و حارث درحالی که عبایش را شادمانه می کشید.گفت به پروردگارم سوگند پس از این مهم نیست که چه هنگام مرگ را دیدار می کنم یا مرگ مرا دیدار می کند.جمیل بن صالح[یکی از راویان این حدیث]گفته است:سیّد بن محمّد در کتابش چنین سروده است:
سخن علی به حارث چه شگفت است.آن جا او امر شگفتی را به دوش گرفت.ای حارث همدان هر کس بمیرد مرا می بیند چه مؤمن و چه منافق.
دیدگان او مرا می شناسند و من او را به صفات و نام و آنچه کرده است می شناسم.و تو در صراط مرا می شناسی.پس،از لغزش و گمراهی هراس نکن.
ص:541
أسقیک من بارد علی ظماء تخاله فی الحلاوه العسلا
أقول للنّار حین تعرض للعرض دعیه لا تقبلی الرّجلا
دعیه لا تقربیه إنّ له حبلا بحبل الوصیّ متّصلا
1293-6- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن یحیی بن علیّ بن عبد الجبّار،عن عمّه محمّد بن عبد الجبّار،عن علیّ بن الحسین بن أبی حرب، عن أبیه الحسین بن عون،قال:دخلت علی السّیّد بن محمّد الحمیریّ عائدا فی علّته الّتی مات فیها،فوجدته یساق به،و وجدت عنده جماعه من جیرانه،و کانوا عثمانیّه،و کان السّیّد جمیل الوجه،رحب الجبهه،عریض ما بین السّالفتین، فبدت فی وجهه نکته سوداء مثل النّقطه من المداد،ثمّ لم تزل تزید و تنمی حتّی طبّقت وجهه-یعنی اسودادا-فاغتمّ لذلک من حضره من الشّیعه،فظهر من النّاصبه سرور و شماته،فلم یلبث بذلک إلاّ قلیلا حتّی بدت فی ذلک المکان من وجهه لمعه بیضاء،فلم تزل تزید أیضا و تنمی حتّی أسفر وجهه و أشرق،و أفتر السّیّد ضاحکا،و أنشأ یقول:
کذب الزّاعمون أنّ علیّا لن ینجّی محبّه من هناه
قد و ربّی دخلت جنّه عدن و عفا لی الإله عن سیّئاتی
فأبشروا الیوم أولیاء علیّ و تولّوا علیّا حتّی الممات
ثمّ من بعده تولّوا بنیه واحدا بعد واحد بالصّفات
ص:542
تو را در تشنگی به آبی خنک سیراب می کنم که در شیرینی آن را عسل پنداری.
به آتش وقتی که روی می آورد می گویم او را رها کن.این مرد را در بر مگیر او را رها کن.به او نزدیک مشو،چرا که برای او طنابی است که به طناب وصی پیوسته است.
[1293]6-حسین بن عون گفته است:برای عیادت سیّد بن محمّد حمیری در بیماری ای که به مرگش کشیده شد به نزدش رفتم.او را در حالی یافتم که جان می کند و گروهی از همسایگان عثمانی اش بودند که در کنارش بودند.سیّد زیبارو،پیشانی بلند و چهار شانه بود.
ناگاه در صورتش نقطه ای سیاه همچون نقطۀ جوهر پدید آمد.سپس پیوسته زیاد شد و گسترش یافت تا همۀ صورتش را فرا گرفت.شیعیان حاضر در آن جا اندوهگین شدند و شادی و شماتت ناصبیان آشکار گشت ولی اندکی نگذشت که در آن نقطه از صورتش سپیدی اش درخشان پدید آمد و پیوسته زیاد و گسترده شد تا صورتش درخشیده و سید لب به خنده گشوده و چنین سرود:
کسانی که پنداشتند علی دوستدارش را از بدی ها نجات نمی دهد دروغ گفتند.
به پروردگارم سوگند من به بهشت عدن رفتم و خداوند از گناهانم درگذشت.
پس امروز ای دوستان علی شاد باشید.و علی را تا هنگام مرگ دوست بدارید.
و پس از او فرزندانش را دوست بدارید.یکی پس از دیگری به صفاتی که دارند.
ص:543
ثمّ أتبع قوله:«هذا أشهد أن لا إله إلاّ اللّه حقّا حقّا،أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله حقّا حقّا،أشهد أنّ علیّا أمیر المؤمنین حقّا حقّا،و أشهد أن لا إله إلاّ اللّه»ثمّ أغمض عینیه بنفسه،فکأنّما کانت روحه ذباله طفئت،أو حصاه سقطت.قال علیّ بن الحسین:قال لی أبی الحسین بن عون:و کان أذینه حاضرا،فقال:اللّه أکبر،ما من شهد کمن لم یشهد،أخبرنی-و إلاّ فصمّتا-الفضیل بن یسار:عن أبی جعفر و عن جعفر علیهما السّلام أنّهما قالا:حرام علی روح أن تفارق جسدها حتّی تری الخمسه،حتّی تری محمّدا و علیّا و فاطمه و حسنا و حسینا علیهم السّلام بحیث تقرّ عینها،أو تسخن عینها، فانتشر هذا القول فی النّاس،فشهد جنازته و اللّه الموافق و المفارق.
1294-7- و عنه،قال أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن إبراهیم بن حفص، عن عبید بن الهیثم الأنماطیّ،عن الحسن بن سعید النّخعیّ،عن شریک،بن عبد اللّه القاضی،قال:حضرت الأعمش فی علّته الّتی قبض فیها،فبینا أنا عنده إذ دخل علیه ابن شبرمه و ابن أبی لیلی و أبو حنیفه،فسألوه عن حاله،فذکر ضعفا شدیدا،و ذکر ما یتخوّف من خطیئاته،و أدرکته رنّه فبکی،فأقبل علیه أبو حنیفه، فقال:یا أبا محمّد،اتّق اللّه،و انظر لنفسک،فإنّک فی آخر یوم من أیّام الدّنیا،و أوّل یوم من أیّام الآخره،و قد کنت تحدّث فی علیّ بن أبی طالب علیه السّلام بأحادیث،لو رجعت عنها کان خیرا لک.قال الأعمش:مثل ما ذا،یا نعمان؟قال:مثل حدیث عبایه«أنا قسیم النّار»قال:أو لمثلی تقول یا یهودیّ؟أقعدونی سنّدونی أقعدونی،
ص:544
سپس سخنش را چنین ادامه داد:«گواهی می دهم که به راستی و به راستی معبودی جز خداوند نیست،گواهی می دهم که به راستی و به راستی محمّد صلّی اللّه علیه و اله فرستادۀ خداوند است، گواهی می دهم که به راستی و به راستی علی امیر مؤمنان است و گواهی می دهم که معبودی جز خداوند نیست.»سپس چشمان خود را فرو بست.گویا روحش چراغی بود که خاموش شد یا سنگریزه ای بود که فرو افتاد.علی بن حسین بن عون گفته است:پدرم حسین بن عون درحالی که اذینه حضور داشت به من گفت:اللّه اکبر،کسی که شهادت می دهد همچون کسی نیست که شهادت نمی دهد وگرنه هر دو سکوت می کردند.فضیل یسار از حضرت باقر و از حضرت صادق علیه السّلام برایم روایت کرد که ایشان فرموده اند:بر روح حرام است که تا پنج کس را ندیده است از بدن جدا شود:محمّد[صلّی اللّه علیه و اله]،علی،فاطمه،حسن و حسین علیهم السّلام.به گونه ای که یا دیدگانش روشن شود یا آتش بگیرد.
این سخن را در میان مردمان پخش شد و به خدا سوگند موافق و مخالف پیکر او را تشییع کردند.
[1294]7-شریک بن عبد اللّه قاضی گفته است:در بیماری اعمش که به مرگش کشید به نزدش بودم ناگاه ابن شبرمه و ابن ابو لیلی و ابو حنیفه به نزدش آمدند و از حالش پرسیدند و او از ناتوانی بسیارش گفت.و گفت که از گناهانش می ترسد و صدایش گره خورد و گریست.
ابو حنیفه به او رو کرد و گفت:ای ابا محمّد از خدا پروا کن و به حال خود بنگر؛زیرا تو در واپسین روز از عمر دنیا و نخستین روز از روزهای آخرت هستی.تو دربارۀ علی بن ابی طالب حدیث هایی می گفتی که اگر از آن ها بازگردی برایت بهتر است.اعمش گفت:مثلا چه چیز ای نعمان؟او گفت:مثل حدیث عبایه:«من قسمت کنندۀ دوزخم.»اعمش گفت:ای یهودی به همچون منی چنین می گویی؟مرا بنشانید،مرا بنشانید.
ص:545
حدّثنی-و الّذی إلیه مصیری-موسی بن طریف،و لم أر أسدیّا کان خیرا منه،قال:
سمعت عبایه بن ربعیّ إمام الحیّ،قال:سمعت علیّا أمیر المؤمنین علیه السّلام یقول:أنا قسیم النّار،أقول:هذا ولیّی دعیه،و هذا عدوّی خذیه.و حدّثنی أبو المتوکّل النّاجی،فی إمره الحجّاج،و کان یشتم علیّا علیه السّلام شتما مقذعا-یعنی الحجّاج(لعنه اللّه)-عن أبی سعید الخدریّ رضی اللّه عنه قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:إذا کان یوم القیامه یأمر اللّه(عزّ و جلّ)فأقعد أنا و علیّ علی الصّراط،و یقال لنا:أدخلا الجنّه من آمن بی و أحبّکما،و أدخلا النّار من کفر بی و أبغضکما.قال أبو سعید:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:
ما آمن باللّه من لم یؤمن بی،و لم یؤمن بی من لم یتولّ-أو قال:لم یحبّ-علیّا، و تلا: أَلْقِیا فِی جَهَنَّمَ کُلَّ کَفّارٍ عَنِیدٍ [ق(50):24]قال فجعل أبو حنیفه إزاره علی رأسه،و قال:قوموا بنا،لا یجیبنا أبو محمّد بأطمّ من هذا.قال الحسن بن سعید:
قال لی شریک بن عبد اللّه:فما أمسی-یعنی الأعمش-حتّی فارق الدّنیا.
1295-8- و عنه،قال أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن أحمد بن محمّد العلویّ،عن جدّه الحسین بن إسحاق بن جعفر،عن أبیه،عن أخیه موسی بن جعفر،عن آبائه عن علیّ علیهم السّلام عن النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله قال:یعیّر اللّه(عزّ و جلّ)عبدا من عباده یوم القیامه،فیقول:عبدی،ما منعک إذ مرضت أن تعودنی؟فیقول:
سبحانک،أنت ربّ العباد لا تألم و لا تمرض!فیقول:مرض أخوک المؤمن فلم تعده،و عزّتی و جلالی لو عدته لوجدتنی عنده،ثمّ لتکفّلت بحوائجک فقضیتها
ص:546
سوگند به کسی که بازگشتم به سوی او است موسی بن طریف که هیچ اسدی ای بهتر از او ندیده ام،از عبایه بن ربعی امام الحیّ روایت کرد که امیر مؤمنان علی علیه السّلام فرموده است:من قسمت کنندۀ دوزخم.می گویم:این دوست من است،او را رها کنید و این دشمن من است او را بگیرید.و ابو متوکّل ناجی در حکومت حجّاج که علی علیه السّلام را دشنام زشت می داد-یعنی حجّاج لعنه اللّه علیه-از ابو سعید خدری روایت کرده که رسول خدا فرمودند:چون روز قیامت شود خداوند عزّتمند فرمان می دهد که من و علی بر صراط بنشینیم.به ما گفته می شود:
کسانی را که به من ایمان اورده اند و شما را دوست داشته اند به بهشت ببرید و کسانی را که به من کفر ورزیده اند و با شما دشمنی کرده اند به دوزخ ببرید.ابو سعید گفته که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:کسی به من ایمان نیاورده،به خدا ایمان نیاورده و کسی که علی را دوست ندارد-یا فرمودند:علی را پیروی نکرده-به من ایمان نیاورده است.و خواندند:«همۀ کافران ستیزه جو را در دوزخ بیندازید»[قاف(50)آیۀ 42]در این هنگام ابو حنیفه لباسش را بر سر کشید و گفت:برخیزید ابو محمّد ما را بیشتر از این نمی توانست خاموش کند.حسن بن سعید نخعی پسر عموی شریک[و یکی از راویان]گفته که شریک به من گفت:شب نشده بود که اعمش دنیا را وداع گفت.خدایش بیامرزد.
[1295]8-حسین بن اسحاق از پدرش به نقل از برادرش موسی بن جعفر علیه السّلام از پدرانش علیهم السّلام روایت کرده که پیامبر گرامی فرمودند:خداوند عزّتمند بنده ای از بندگانش را در روز قیامت سرزنش کرده می فرماید:بندۀ من چرا وقتی بیمار شدم به عیادتم نیامدی؟او عرض می کند:
منزّهی تو.پروردگار بندگانی.به درد نمی افتی و بیمار نمی شوی!خدا می فرماید:برادر مؤمن تو بیمار شد و تو عیادتش نکردی.به عزّت و شکوهم سوگند اگر او را عیادت می کردی مرا در نزدش می یافتی.سپس نیازهایت را به گردن می گرفتم و به انجام می رساندم.این به خاطر بزرگواری بندۀ مؤمن من است.و منم رحمتگر مهربان.
ص:547
لک،و ذلک من کرامه عبدی المؤمن،و أنا الرّحمن الرّحیم.
1296-9- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن الحسین بن موسی،عن عبد الرّحمن بن خالد،عن زید بن حباب،عن حمّاد،عن ثابت،عن أبی رافع،عن أبی هریره،عن النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله قال:إنّ اللّه(تعالی)یقول:یا بن آدم مرضت فلم تعدنی.قال:یا ربّ،کیف أعودک و أنت ربّ العالمین!قال:مرض فلان عبدی،و لو عدته لوجدتنی عنده؛و استسقیتک فلم تسقنی.قال:یا ربّ، کیف و أنت ربّ العالمین!قال:استسقاک عبدی فلان،و لو سقیته لوجدت ذلک عندی،و استطعمتک فلم تطعمنی.قال:یا ربّ کیف و أنت ربّ العالمین!قال:
استطعمک عبدی،و لو أطعمته لوجدت ذلک عندی.
1297-10- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن عبید اللّه بن الحسین بن إبراهیم،و عن محمّد بن علیّ بن حمزه،عن أبیه،عن الرّضا،عن آبائه علیهم السّلام عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله قال:مثل المؤمن إذا عوفی من مرضه مثل البرده البیضاء تنزل من السّماء فی حسنها و صفائها.
1298-11- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن محمّد بن علیّ بن معمر،عن حمدان بن المعافی،عن موسی بن سعدان،عن یونس بن یعقوب، قال:سمعت أبا عبد اللّه جعفر بن محمّد علیهما السّلام یقول:المؤمن أکرم علی اللّه أنّ یمرّ به أربعون یوما لا یمحّصه اللّه(تعالی)فیها من ذنوبه،و إنّ الخدش و العثره و انقطاع
ص:548
[1296]9-ابو هریره از پیامبر گرامی صلّی اللّه علیه و اله روایت کرده که خداوند والا می فرماید:ای پسر آدم من بیمار شدم و تو به عیادتم نیامدی.او عرض می کند:پروردگارا چگونه تو را عیادت کنم در حالی که تو پروردگار جهانیانی!خداوند می فرماید:فلان بندۀ من بیمار شد،اگر او را عیادت می کردی مرا در نزدش می یافتی.من از تو آب خواستم و تو مرا سیراب نکردی.او عرض می کند:پروردگارا چگونه؟تو پروردگار جهانیانی!خداوند می فرماید:فلان بندۀ من از تو اب خواست،اگر او را سیراب می کردی،[پاداش]آن را نزد من می یافتی.
[1297]10-حمزه علوی از حضرت رضا به نقل از پدرانش علیهم السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:حکایت مؤمن وقتی که از بیماری اش بهبود می یابد همچون حکایت برد سپید زیبا و روشنی است که از آسمان فرو می آید.
[1298]11-یونس بن یعقوب گفته است:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که فرمودند:مؤمن برای خداوند گرامی تر از آن است که چهل روز بگذرد و خداوند والا در آن روزها گناهان او را پاک نکند و خراش و زمین خوردن و پاره شدن بند کفش
ص:549
الشّسع و اختلاج العین و أشباه ذلک لیمحّص به ولیّنا من ذنوبه،و أن یغتمّ لا یدری ما وجهه،و أمّا الحمّی فإنّ أبی حدّثنی،عن آبائه،عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله،قال:حمّی لیله کفّاره سنه.
ص:550
و اشک چشم و اندوه بی دلیل و مانند آن برای این است که گناهان دوستدار ما را پاک کند.امّا تب،پدرم از پدرانش علیهم السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:یک شب تب کردن کفّاره یک سال است.
ص:551
[31] المجلس یوم الجمعه الخامس و العشرین من جمادی الآخره سنه سبع و خمسین و أربعمائه فیه بقیّه أحادیث أبی المفضّل محمّد بن عبد اللّه الشیبانی.
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
1299-1- حدّثنا الشّیخ أبو جعفر محمّد بن الحسن الطّوسیّ(قدّس اللّه روحه)، قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن محمّد بن جعفر الرّزّاز،عن محمّد بن الحسین بن أبی الخطّاب،عن محمّد بن أبی عمیر،عن علیّ بن أبی حمزه،عن أبی الحسن موسی بن جعفر علیهما السّلام قال:مثل المؤمن مثل کفّتی المیزان،کلّما زید فی إیمانه زید فی بلائه،لیلقی اللّه(عزّ و جلّ)و لا خطیئه له.
1300-2- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن جعفر بن محمّد بن جعفر،عن الفضل بن القاسم،عن أبیه،عن جدّه،عن أبیه،عن جدّه عبد اللّه بن محمّد بن عقیل،بن أبی طالب قال:سمعت علیّ بن الحسین علیهما السّلام یقول:ما اختلج عرق و لا صدع مؤمن قطّ إلاّ بذنبه و ما یعفو اللّه(تعالی)عنه أکثر.و کان إذا رأی
ص:552
جلسه روز جمعه
بیست و پنجم جمادی الثانی سال چهارصد و پنجاه و هفت
که بقیۀ احادیث ابو مفضّل محمّد بن عبد اللّه شیبانی در آن آمده است.
به نام خداوند رحمتگر مهربان
[1299]1-ابو حمزه روایت کرده که حضرت کاظم علیه السّلام فرمودند:حکایت مؤمن حکایت دو کفۀ ترازو است.هرگاه بر ایمانش افزوده شود بلایش افزوده می شود تا خداوند را بدون هیچ گناهی دیدار کند.
[1300]2-عبد اللّه بن محمّد بن عقیل گفته است:از حضرت سجّاد علیه السّلام شنیدم که فرمودند:
هرگز هیچ رگی کشیده نمی شود و هیچ مؤمنی سر درد نمی گیرد جز به سبب گناهش در حالی که آنچه خداوند از آن در می گذرد بیشتر است.آن حضرت وقتی می دید که بیماری بهبود یافته است،می فرمود:پاکی گوارایت باد-یعنی پاکی گناهان-اعمالت را از نو شروع کن.
ص:553
المریض قد برئ قال:لیهنک الطّهر-أی من الذّنوب-فاستأنف العمل.
1301-3- و عنه،قال أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن محمّد بن علیّ بن شاذان،عن الحسن بن أحمد بن عبد اللّه،عن إسماعیل بن صبیح،عن عمرو بن خالد،عن أبی هاشم الرّمّانیّ،عن زاذان،عن سلمان رضی اللّه عنه قال:دخل علیّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یعودنی و أنا مریض،فقال:کشف اللّه ضرّک،و عظّم أجرک،و عافاک فی دینک و جسدک إلی مدّه أجلک.
1302-4- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن جعفر بن محمّد، عن علیّ بن الحسن بن علیّ،عن حسین بن زید بن علیّ،قال:دخلت مع أبی عبد اللّه جعفر بن محمّد علیهما السّلام علی رجل من أهلنا،و کان مریضا،فقال له أبو عبد اللّه علیه السّلام:
أنساک اللّه العافیه،و لا أنساک الشّکر علیها؛فلمّا خرجنا من عند الرّجل قلت له:یا سیّدی،ما هذا الدّعاء دعوت به للرّجل؟فقال لی:یا حسین،العافیه ملک خفیّ،یا حسین أنّ العافیه نعمه إذا فقدت ذکرت،و إذا وجدت نسیت،فقلت له:أنساک اللّه العافیه لحصولها،و لا أنساک الشّکر علیها لتدوم له.یا حسین،إنّ أبی أخبرنی عن النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله أنّه قال:یا صاحب العافیه،إلیک انتهت الأمانیّ.
1303-5- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،قال حدّثنا عمر بن إسحاق بن أبی حمّاد بن حفص القاضی بحلب،قال:حدّثنا محمّد بن المغیره بن عبد الرّحمن الحرّانیّ بحرّان،قال:حدّثنا أبو قتاده عبد اللّه بن واقد التّمیمیّ،قال:
ص:554
[1301]3-سلمان گفته است:من بیمار بودم که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله برای عیادت به نزدم آمدند و فرمودند:خدا آسیب را از تو بردارد و پاداشت را بزرگ گرداند و دین و بدنت را تا پایان عمرت به سلامت دارد.
[1302]4-حسین بن زید بن علی گفته است:با حضرت صادق علیه السّلام به نزد مردی از شیعیان که بیمار بود،رفتیم و حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:خداوند سلامتی را از یادت ببرد ولی سپاس بر سلامتی را از یادت نبرد.چون از نزد آن مرد بیرون آمدیم به ایشان گفتم:سرورم این چه دعایی بود که آن مرد را به آن خواندی؟حضرت به من فرمودند:ای حسین سلامتی حکومتی پنهان است.ای حسین سلامتی نعمتی است که وقتی از دست برود به یاد می آید و وقتی به دست آید فراموش می شود.برای همین به او گفتم:خداوند سلامتی را از یادت ببرد،تا آن را داشته باشد.و گفتم سپاس بر سلامتی را از یادت نبرد تا آن بر او همیشگی باشد.ای حسین پدرم به من خبر داد که پیامبر گرامی فرموده است:ای صاحب سلامتی آرزوها در تو محقق می شود.
ص:555
حدّثنی شدّاد بن سعید أبو طلحه الرّاسبیّ،عن عیینه بن عبد الرّحمن،عن رافع بن سحبان،عن عبد اللّه بن الصّامت ابن أخی أبی ذرّ،حدّثنی أبو ذرّ قال:قلت:یا نبیّ اللّه،إنّی أحبّ أقواما ما أبلغ أعمالهم؟قال:فقال:یا أبا ذرّ،المرء مع من أحبّ، و له ما اکتسب.قلت:فإنّی أحبّ اللّه و رسوله و أهل بیت نبیّه؟قال:فإنّک مع من أحببت.و کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فی ملإ من أصحابه،فقال:رجال منهم:فإنّا نحبّ اللّه و رسوله،و لم یذکروا أهل بیته،فغضب صلّی اللّه علیه و اله ثمّ قال:أیّها النّاس،أحبّوا اللّه(عزّ و جلّ)لما یغذوکم به من نعمه،و أحبّونی بحبّ ربّی،و أحبّوا أهل بیتی بحبّی،فو الّذی نفسی بیده لو أنّ رجلا صفن بین الرّکن و المقام صائما و راکعا و ساجدا ثمّ لقی اللّه(عزّ و جلّ)غیر محبّ لأهل بیتی لم ینفعه ذلک.قالوا:و من أهل بیتک یا رسول اللّه-أو أیّ أهل بیتک هؤلاء-؟قال صلّی اللّه علیه و اله:من أجاب منهم دعوتی،و استقبل قبلتی،و من خلقه اللّه منّی و من لحمی و دمی.قال:فقال القوم فإنّا نحبّ اللّه و رسوله و أهل بیت رسوله.قال:بخ بخ،فأنتم إذا منهم،أنتم إذا منهم و معهم،و المرء مع من أحبّ،و له ما اکتسب.
1304-6- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،قال حدّثنا محمّد بن محمّد بن سلیمان الباغندیّ،قال:حدّثنا محمّد بن حمید الرّازیّ،قال:حدّثنا عبد اللّه بن عبد القدّوس،قال:حدّثنا الأعمش،عن أبی إسحاق،عن خنیس،عن أبی ذرّ رضی اللّه عنه،قال:سمعت النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله یقول:إنّ مثل أهل بیتی فیکم کسفینه نوح،
ص:556
[1303]5-ابو ذر گفته است:به پیامبر گرامی عرض کردم:ای پیامبر خدا من مردمانی را دوست می دارم که اعمالشان را نمی دانم؟فرمودند:ای ابو ذر هر مردی به همراه کسانی است که دوست می دارد و فقط آنچه به دست می آورد از آن او است.من عرض کردم:من خداوند و رسول و خاندانش را دوست می دارم.حضرت فرمودند:پس تو به همراه کسی هستی که دوستش می داری.رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در میان گروهی از اصحابشان بودند که برخی از آنها گفتند:
«و ما خدا و رسولش را دوست می داریم؛و خاندانش را نگفتند.رسول خدا خشمگین شدند و فرمودند:ای مردم خدای عزّتمند را دوست بدارید چرا که با نعمت هایش شما را می پرورد.
و مرا به خاطر دوست داشتن پروردگارم دوست بدارید و خاندانم را به خاطر دوست داشتن من دوست بدارید.سوگند به کسی که جانم به دست او است اگر مردی روزه دار و نمازگزار میان رکن و مقام،اقامت کند سپس درحالی که خاندان مرا دوست نمی دارد خداوند را دیدار کند سودی نمی برد.آنان گفتند:خاندان تو چه کسانی هستند ای رسول خدا-یا گفتند:کدام یک از خاندان تو،ایشان اند-؟حضرت فرمودند:کسانی از ایشان که دعوت مرا پاسخ دادند و به قبلۀ من روکردند و کسی که خداوند او را از من و گوشت و خون من آفریده است.آن گروه گفتند:پس ما هم خدا و رسول و خاندان رسولش را دوست می داریم.حضرت فرمودند:به به هم اکنون شما هم از ایشانید.پس شما هم از ایشان و با ایشانید.و مرد به همراه کسی است که دوستش می دارد و برای او فقط آن چیزی است که به دست می آورد.
[1304]6-ابو ذر گفته که از پیامبر شنیدم،فرمودند:همانا حکایت خاندان من در میان شما همچون حکایت کشتی نوح و همچون حکایت در آمرزش در میان بنی اسرائیل است.
ص:557
و کمثل باب حطّه فی بنی إسرائیل.
1305-7- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،قال حدّثنا أحمد بن محمّد بن سعید الهمدانیّ،قال:حدّثنی أسد بن یوسف بن یعقوب بن حمزه الجعفریّ،قال:حدّثنا محمّد بن عکاشه،قال:حدّثنا أبو المغراء و هو حمید بن المثنّی-عن یحیی بن طلحه،عن أیّوب بن الحرّ،عن أبی إسحاق السّبیعیّ،عن الحارث،عن علیّ علیه السّلام قال:إنّ فاطمه علیها السّلام شکت إلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فقال:أ لا ترضین أنّی زوّجتک أقدم أمّتی سلما و أحلمهم حلما،و أکثرهم علما،أ ما ترضین أن تکونی سیّده نساء أهل الجنّه،إلاّ ما جعله اللّه لمریم بنت عمران،و أنّ ابنیک سیّدا شباب أهل الجنّه.
1306-8- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن محمّد بن صالح بن فیض،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن أحمد بن یزید،عن مروک بن عبید،عن جمیل بن درّاج،قال:سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول خیارکم سمحاؤکم و شرارکم بخلاؤکم،و من خالص الإیمان البرّ بالإخوان و السّعی فی حوائجهم فی العسر و الیسر.یا جمیل،إنّ البارّ لیحبّه الرّحمن،ارو عنّی هذا الحدیث،فإنّ فیه ترغیبا فی البرّ.
1307-9- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن جعفر بن محمّد بن جعفر،عن علیّ بن الحسن بن علیّ بن عمر بن علیّ بن الحسین،عن حسین بن
ص:558
[1305]7-حارث از علی علیه السّلام روایت کرده که فاطمه علیها السّلام به رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله شکایت کرد و ایشان فرمودند:آیا خرسند نیستی که تو را به ازدواج پیشگام ترین مسلمان امّتم و بردبارترین و داناترین شان در آوردم.آیا خرسند نیستی که سرور زنان اهل بهشتی-جز آنچه خداوند برای مریم دخت عمران نهاده است-و پسرانت سرور جوانان اهل بهشت اند.
[1306]8-جمیل بن درّاج گفته است:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که فرمود:بهترین شما بخشندگانند و بدترین تان،بخیلان و از ایمان راستین است نیکی به برادران و کوشش در نیازهایشان در سختی و آسایش.ای جمیل[خدای]رحمتگر،نیکوکار را دوست می دارد.
این حدیث را از من روایت کن؛زیرا که ترغیب به نیکی است.
ص:559
زید بن علیّ عن جعفر بن محمّد عن آبائه علیه السّلام عن النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله قال:السّلطان ظلّ اللّه فی الأرض،یأوی إلیه کلّ مظلوم،فان عدل کان له الأجر و علی الرّعیّه الشّکر، و ان جار کان علیه الوزر و علی الرّعیّه الصّبر حتّی یأتیهم الأمر.
1308-10- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن محمّد بن صالح العجلیّ،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن ابن محبوب عن هشام بن سالم،عن حبیب السّجستانیّ،عن أبی جعفر الباقر،عن آبائه عن علیّ علیهم السّلام عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله عن جبرئیل علیه السّلام عن اللّه(تعالی)قال:و عزّتی و جلالی لأعذّبنّ کلّ رعیّه فی الإسلام دانت بولایه إمام جائر لیس من اللّه(عزّ و جلّ)و إن کانت الرّعیّه فی أعمالها برّه تقیّه،و لأعفونّ عن کلّ رعیّه دانت لولایه إمام عادل من اللّه(تعالی) و إن کانت الرّعیّه فی أعمالها طالحه مسیئه.قال عبد اللّه بن أبی یعفور:سألت أبا عبد اللّه الصّادق علیه السّلام،ما العلّه أن لا دین لهؤلاء،لا عتب علی هؤلاء؟قال:لأنّ سیّئات الإمام الجائر تغمر حسنات أولیائه،و حسنات الإمام العادل تغمر سیّئات أولیائه.
1309-11- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن محمّد بن هارون بن حمید و عبد اللّه بن محمّد بن عبد العزیز،عن بکر بن شیبه،عن أبی الأحوص، عن أبی إسحاق،عن الحارث،عن علیّ بن أبی طالب علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:
للمسلم علی المسلم ستّ بالمعروف:یسلّم علیه إذا لقیه،و یجیبه إذا دعاه،
ص:560
[1307]9-حسین بن زید بن علی از حضرت صادق علیه السّلام به نقل از پدرانش صلّی اللّه علیه و اله روایت کرده که پیامبر گرامی فرمودند:پادشاه،سایۀ خدا در زمین است که هر ستمدیده ای به او پناه می آورد.
پس اگر عدالت بورزد پاداش برای او است و سپاس بر مردمان.و اگر از عدالت بیرون رود گناه بر او و شکیبایی بر مردمان است تا گشایش و رهایی به سراغشان آید.
[1308]10-حبیب سجستانی از حضرت باقر به نقل از پدرانش علیهم السّلام از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله از جبرئیل علیه السّلام روایت کرده که خداوند والا فرمود:به عزّت و شکوهم سوگند هر زیردست مسلمانی که حکومت پیشوای ستمکار گمارده نشده از جانب خداوند را پذیرفته باشد کیفر خواهم داد اگرچه آن مردمان در اعمالشان نیکوکار و پرهیزگار باشند و از زیردستی که به ولایت امامی عادل که از جانب خداوند والا گمارده شده باشد گردن نهاده باشد در خواهم گذشت.اگرچه اعمالش تباه و زشت باشد.عبد اللّه بن یعفور گفته است:از حضرت صادق علیه السّلام پرسیدم سبب چیست که برای آنان دین نیست و بر اینان نکوهش نیست؟فرمودند:زیرا گناهان پیشوای ستمکار،نیکی های یاورانش را می پوشاند و نیکی های پیشوای عادل گناهان دوستانش را.
[1309]11-حارث از علی علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:به گردن هر مسلمانی شش نیکی نسبت به مسلمانان دیگر است:وقتی دیدارش می کند سلامش کند،وقتی او می خواندش پاسخش گوید،
ص:561
و یسمّته إذا عطس،و یعوده إذا مرض،و یحضر جنازته إذا مات،و یحبّ له ما یحبّ لنفسه.
1310-12- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن محمود بن محمّد بن مهاجر،عن صالح بن زید،عن نصر بن حریش،عن روح بن مسافر،عن أبی إسحاق،عن الحارث،عن علیّ علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:للمسلم علی المسلم ستّ خصال بالمعروف:یسلّم علیه إذا لقیه،و یسمّته إذا عطس،و یعوده إذا مرض، و یشهد جنازته إذا مات،و یجیبه إذا دعاه و یحبّ له ما یحبّ لنفسه،و یکره له ما یکره لها بظهر الغیب.
1311-13- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن مسدّد بن أبی یوسف،عن إسحاق بن سیّار،عن الفضل بن دکین،عن إسرائیل بن یونس،عن یزید بن خیثم،عن أبیه،عن علیّ علیه السّلام قال:سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول:ما من مسلم یعود مسلما غدوه إلاّ صلّی علیه سبعون ألف ملک حتّی یمسی،و إذا عاده مساء صلّی علیه سبعون ألف ملک حتّی یصبح،و کان له خریف فی الجنّه.
1312-14- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن عبد اللّه بن محمّد بن عبد العزیز،عن سریج بن یونس،عن هشیم بن بشیر،عن یعلی بن عطاء،عن عبد اللّه بن نافع:أنّ أبا موسی عاد الحسن بن علیّ علیهما السّلام فقال علیّ علیه السّلام:أما إنّه لا یمنعنا ما فی أنفسنا علیک أن نحدّثک بما سمعنا أنّه من عاد مریضا شیّعه سبعون
ص:562
وقتی عطسه می کند دعایش کند،وقتی بیمار می شود عیادتش کند،وقتی می میرد در تشییع پیکرش حاضر شود و آنچه را برای خودش دوست می دارد برای او هم دوست بدارد.
[1310]12-حارث از علی علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:به گردن هر مسلمانی نسبت به مسلمان دیگر شش خصلت نیکو است:وقتی دیدارش می کند سلامش بگوید، وقتی عطسه می کند دعایش کند،وقتی بیمار می شود عیادتش کند،وقتی می میرد پیکرش را تشییع کند،وقتی او می خواندش،بپذیرد و آنچه را برای خودش دوست می دارد برای او دوست داشته باشد و آنچه را برای خودش نمی پسندد در پشت سر او برای او هم نپسندد.
[1311]13-خیثم روایت کرده که علی علیه السّلام فرمود:از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله شنیدم که فرمودند:هر مسلمانی که صبح از مسلمانی عیادت کند هفتاد هزار فرشته تا شب بر او درود می فرستند.و اگر در شب عیادتش کند هفتاد هزار فرشته تا صبح بر او درود می فرستند و باغی پر میوه در بهشت به او می دهند.
[1312]14-عبد اللّه بن نافع گفته است:ابو موسی از حضرت مجتبی علیه السّلام عیادت کرد و علی علیه السّلام فرمود:هان احساسی که ما نسبت به تو داریم سبب نمی شود حدیثی را که شنیده ایم به تو باز بگوییم:هرکس بیماری را عیادت کند هفتاد هزار فرشته او را همراهی می کنند
ص:563
ألف ملک،کلّهم یستغفرون له،إن کان مصبحا حتّی یمسی،و إن کان ممسیا حتّی یصبح،و کان له خریف فی الجنّه.
1313-15- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن محمّد بن محمّد بن سلیمان الباغندیّ،و الحسن بن محمّد بن بهرام،عن سوید بن سعید،عن الفضل بن عبد اللّه،عن أبان بن تغلب،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:دخل علیّ جابر بن عبد اللّه و أنا فی الکتّاب،فقال:اکشف عن بطنک.قال:فکشفت له،فألصق بطنه ببطنی،و قال:أمرنی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله أن أقرئک السّلام.
1314-16- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن جعفر بن محمّد العلویّ،عن أحمد بن عبد المنعم،عن حسین بن شدّاد،عن أبیه شدّاد بن رشید، عن عمرو بن عبد اللّه بن هند،عن أبی جعفر محمّد بن علیّ علیهما السّلام أنّ فاطمه بنت علیّ بن أبی طالب لمّا نظرت إلی ما یفعل ابن أخیها علیّ بن الحسین بنفسه من الدّأب فی العباده،أتت جابر بن عبد اللّه بن عمرو بن حزام الأنصاریّ،فقالت له:یا صاحب رسول اللّه،إنّ لنا علیکم حقوقا من حقّنا،علیکم أن إذا رأیتم أحدنا یهلک نفسه اجتهادا أن تذکّروه اللّه و تدعوه إلی البقیا علی نفسه،و هذا علیّ بن الحسین، بقیّه أبیه الحسین،قد انخرم أنفه،و ثفنت جبهته و رکبتاه و راحتاه دأبا منه لنفسه فی العباده.فأتی جابر بن عبد اللّه باب علیّ بن الحسین علیهما السّلام و بالباب أبو جعفر محمّد بن علیّ علیهما السّلام فی أغیلمه من بنی هاشم قد اجتمعوا هناک،فنظر جابر إلیه مقبلا،
ص:564
و اگر هنگام صبح باشد تا شب و اگر هنگام شب باشد تا صبح همگی برایش آمرزش می خواهند و در بهشت باغی پر میوه به او می دهند.
[1313]15-ابان بن تغلب روایت کرده حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:من در مکتب خانه بودم که جابر بن عبد اللّه به نزدم آمد و گفت:شکمت را نشانم بده.من پیراهنم را بالا زدم.شکمش را به شکمم چسباند و گفت:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به من فرمود که به تو سلام برسانم.
[1314]16-عمرو بن عبد اللّه بن هند روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:وقتی فاطمه دخت علی بن ابی طالب علیه السّلام پایداری پسر برادرش حضرت سجّاد علیه السّلام را در عبادت دید به نزد جابر بن عبد اللّه بن عمرو بن حزام انصاری آمد و گفت:ای یار رسول خدا ما حقوقی بر گردن شما داریم و یکی از حقوقمان بر شما این است که وقتی یکی از ما را دیدید که خودش را از کوشش بسیار می کشد خدا را به یاد او بیندازید و او را به حفظ خودش فرا بخوانید.اکنون این علی بن حسین بازماندۀ پدرش حسین است که بینی اش شکافته و از روی پایداری در عبادت،پیشانی و زانوان و دستانش پینه بسته است.جابر بن عبد اللّه به در خانۀ حضرت سجّاد علیه السّلام آمد.در کنار در حضرت باقر علیه السّلام در میان کودکانی از بنی هاشم بود.جابر علاقه مندانه به او نگریست و گفت:
ص:565
فقال:هذه مشیه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سجیّته،فمن أنت یا غلام؟قال:فقال:أنا محمّد بن علیّ بن الحسین؛فبکی جابر بن عبد اللّه رضی اللّه عنه.ثمّ قال:أنت و اللّه الباقر عن العلم حقّا،ادن منّی بأبی أنت و أمّی؛فدنا منه فحلّ جابر أزراره و وضع یده فی صدره فقبّله،و جعل علیه خدّه و وجهه،و قال له:أقرئک عن جدّک رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله السّلام، و قد أمرنی أن أفعل بک ما فعلت،و قال لی:یوشک أن تعیش و تبقی حتّی تلقی من ولدی من اسمه محمّد یبقر العلم بقرا.و قال لی:إنّک تبقی حتّی تعمی ثمّ یکشف لک عن بصرک.ثمّ قال لی:ائذن لی علی أبیک؛فدخل أبو جعفر علی أبیه فأخبره الخبر،و قال:إنّ شیخا بالباب،و قد فعل بی کیت و کیت؛فقال:یا بنیّ ذلک جابر بن عبد اللّه.ثمّ قال:أمن بین ولدان أهلک قال لک ما قال و فعل بک ما فعل؟قال:نعم.
إنّا للّه،إنّه لم یقصدک فیه بسوء،و لقد أشاط بدمک.ثمّ أذن لجابر،فدخل علیه فوجده فی محرابه،قد أنضته العباده،فنهض علیّ علیه السّلام فسأله عن حاله سؤالا حفیّا،ثمّ أجلسه بجنبه،فأقبل جابر علیه یقول:یا ابن رسول اللّه،أما علمت أنّ اللّه (تعالی)إنّما خلق الجنّه لکم و لمن أحبّکم،و خلق النّار لمن أبغضکم و عاداکم،فما هذا الجهد الّذی کلّفته نفسک؟قال له علیّ بن الحسین علیهما السّلام یا صاحب رسول اللّه، أما علمت أنّ جدّی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله قد غفر اللّه له ما تقدّم من ذنبه و ما تأخّر فلم یدع الاجتهاد له،و تعبّد-بأبی هو و أمّی-حتّی انتفخ السّاق و ورم القدم،و قیل له:
أتفعل هذا و قد غفر لک ما تقدّم من ذنبک و ما تأخّر!قال:أفلا أکون عبدا شکورا.
ص:566
این خوی و منش رسول خدا است.ای پسر تو کیستی؟او گفت:من محمّد بن علی بن حسین ام.جابر بن عبد اللّه-خدایش از او خشنود باد-گریست و گفت:به خدا سوگند تو به راستی شکافندۀ دانشی.نزدیک بیا پدر و مادرم به فدایت.او پیش رفت و جابر دکمه های پیراهنش را باز کرده،دست بر سینه اش نهاد و بوسید و گونه و صورتش را بر آن نهاد و گفت:
از سوی جدّت رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به تو سلام می رسانم.ایشان به من فرمان داد که با تو چنین کنم و به من فرمودند:امید است که زنده بمانی تا از فرزندانم کسی را که محمّد نام دارد ببینی، کسی که به راستی دانش را می شکافد.به من فرمودند:می مانی و نابینا می شوی و او بینایی ات را برمی گرداند.سپس گفت:از پدرت برایم اجازه بگیر.حضرت باقر به نزد پدرش علیه السّلام رفت و خبر را رساند و گفت:پیرمردی بر در است و با من چنین و چنان رفتار کرد.ایشان فرمود:
پسرم او جابر بن عبد اللّه است و آنگاه پرسید:آیا از بین فرزندان خاندانت با تو چنان کرد و آن سخنان را گفت.او عرض کرد:بله،حضرت فرمودند:ما از خداییم،او قصد بدی نداشته است.ولی خونت را هدر داده است.سپس به جابر اجازه داد.جابر آمد و ایشان را در محراب لاغر شده از عبادت یافت.حضرت سجّاد علیه السّلام برخاست و بسیار از حالش پرسید و سپس در کنار خودش نشاند.جابر به ایشان رو کرد و گفت:ای پسر رسول خدا مگر نمی دانی که خداوند والا بهشت را برای شما و دوستدارانتان و دوزخ را برای کینه ورزان و دشمنانتان آفریده است.پس چیست این کوششی که شما به سبب آن خودتان را به زحمت انداخته اید؟ حضرت سجّاد علیه السّلام به او فرمودند:ای یار رسول خدا مگر نمی دانی که خداوند گناهان پیشین و پسین جدّم رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله را آمرزیده ولی ایشان کوشش را ترک نکرد و-پدر و مادرم به فدایش-چنان عبادت کرد که ساق هایش آماسید و پاهایش ورم کرد.به ایشان گفتند:درحالی که خداوند گناه پیشین و پسین تو را آمرزیده چنین می کنید؟!فرمودند:آیا نباید بنده ای سپاسگزار باشم.
ص:567
فلمّا نظر جابر إلی علیّ بن الحسین علیهما السّلام و لیس یغنی فیه من قول یستمیله من الجهد و التّعب إلی القصد،قال له:یا بن رسول اللّه،البقیا علی نفسک،فإنّک لمن أسره بهم یستدفع البلاء،و یستکشف اللّأواء،و بهم یستمطر السّماء.فقال:یا جابر، لا أزال علی منهاج أبویّ مؤتسیا بهما(صلوات اللّه علیهما)حتّی ألقاهما؛فأقبل جابر علی من حضر فقال لهم:و اللّه ما أری فی أولاد الأنبیاء مثل علیّ بن الحسین إلاّ یوسف بن یعقوب علیهما السّلام و اللّه لذرّیه علیّ بن الحسین علیهما السّلام أفضل من ذرّیّه یوسف بن یعقوب،إنّ منهم لمن یملأ الأرض عدلا کما ملئت جورا.
ص:568
وقتی جابر به حضرت سجّاد علیه السّلام نگریست دیگر سخنی برای گفتن نداشت که ایشان را از کوشش و خستگی به میانه روی برگرداند،پس گفت:ای پسر رسول خدا خودتان را حفظ کنید؛زیرا شما از خانواده ای هستید که به سبب ایشان بلا برطرف و سختی برداشته می شود و به سبب ایشان است که آسمان می بارد.حضرت فرمود:ای جابر من پیوسته به روش دو پدرم -درود خداوند بر آن دو باد-هستم و از ایشان دنباله روی می کنم تا به دیدارشان بروم.در این هنگام جابر به کسانی که در آن جا حاضر بودند رو کرد و گفت:به خدا سوگند در میان فرزندان پیامبران مانند حضرت سجّاد علیه السّلام جز یوسف بن یعقوب علیه السّلام را ندیده ام و به خدا سوگند فرزندان حضرت سجّاد علیه السّلام برتر از فرزندان یوسف بن یعقوب اند.همانا در میان ایشان کسی است که زمین را از عدل پر می کند چنان که از ستم پر شده است.
ص:569
[32] المجلس یوم الجمعه الثانی من رجب سنه سبع و خمسین و أربعمائه فیه بقیّه أحادیث أبی المفضّل محمّد بن عبد اللّه الشیبانی.
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
1315-1- حدّثنا الشّیخ أبو جعفر محمّد بن الحسین بن علیّ بن الحسن الطّوسیّ رضی اللّه عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن عبد اللّه بن محمّد بن عبد العزیز البغویّ،عن أبی بکر بن أبی شیبه،عن أبی الأحوص،عن أبی إسحاق،عن الحارث،عن علیّ علیه السّلام،قال:کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله إذا دخل علی مریض قال:أذهب البأس ربّ النّاس،و اشف أنت الشّافی لا شافی إلاّ أنت.
1316-2- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن عبد اللّه بن محمّد البغویّ،عن بشر بن هلال،عن عبد الوارث بن سعید،عن أبی نضر،عن أبی سعید الخدریّ:أنّ جبرئیل أتی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فقال:یا محمّد اشکوت؟قال:نعم.قال:بسم اللّه أرقیک من کلّ شیء یؤذیک،من شرّ کلّ نفس أو عین حاسد،و اللّه یشفیک،بسم اللّه أرقیک.
ص:570
جلسه روز جمعه
دوم رجب سال چهارصد و پنجاه و هفت
که بقیّه احادیث ابو مفضّل محمّد بن عبد اللّه شیبانی در آن است.
به نام خداوند رحمتگر مهربان
[1315]1-حارث از علی علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله وقتی به نزد بیماری می رفت، می فرمود:ای پروردگار آدمیان،این سختی را برطرف ساز و شفا بده که تو شفادهنده ای و جز تو شفادهنده ای نیست.
[1316]2-ابو سعید خدری روایت کرده که جبرئیل به خدمت پیامبر گرامی آمد و عرض کرد:ای محمّد آیا بیماری؟او فرمود:آری.او عرض کرد:به نام خدا تو را از هر چیزی که آزارت دهد،از شرّ هر جان یا چشم حسدورز پناه می دهم.و خدا تو را شفا می دهد.به نام خدا تو را پناه می دهم.
ص:571
1317-3- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن علیّ بن إسماعیل الموصلیّ،عن علیّ بن الحسن العبدیّ،عن الحسن بن بشر،عن قیس بن الرّبیع، عن الأعمش،عن شقیق،عن أبی عبد اللّه قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:أجیبوا الدّاعی، و عودوا المریض،و اقبلوا الهدیّه،و لا تظلموا المسلمین.
1318-4- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن یحیی بن محمّد بن مصاعد،عن عبد اللّه بن سعید الأشجّ،عن عقبه بن خالد،عن موسی بن محمّد عن أبیه،عن جابر بن عبد اللّه،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:أغبّوا فی العیاده و أربعوا إلاّ أن یکون مغلوبا.
1319-5- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن عبد اللّه بن محمّد البغویّ،عن داود بن عمرو الضّبّیّ،عن عبد اللّه بن المبارک،عن یحیی بن أیّوب عن عبد اللّه بن زجر،عن علیّ بن یزید،عن القاسم بن أبی أمامه،عن النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله من تمام عیاده المریض أن یدع أحدکم یده علی جبهته أو یده،فیسأله کیف هو، و تحیّاتکم بینکم بالمصافحه.
1320-6- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن البغویّ عن صبیح بن دینار،عن عفیف بن سالم،عن أیّوب بن عتبه،عن القاسم عن أبی أمامه،قال:
قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:من تمام عیاده المریض إذا دخلت علیه أن تضع یدک علی رأسه،و تقول:کیف أصبحت و کیف أمسیت،فإذا جلست عنده غمرتک الرّحمه،
ص:572
[1317]3-شقیق از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:دعوت کننده را پاسخ[مثبت]دهید و از بیمار عیادت کنید و هدیه را بپذیرید و به مسلمانان ستم نکنید.
[1318]4-جابر بن عبد اللّه روایت کرده که رسول خدا فرمودند:بیمار را هر روز عیادت نکنید و هر چهار روز یک بار به دیدارش بروید مگر این بیماری اش سخت شده باشد.
[1319]5-ابو امامه روایت کرده که پیامبر گرامی فرمودند:عیادت کامل از بیمار این است که دستت را بر پیشانی یا دستش بگذار و بپرس که حالش چگونه است و سلام دادنتان همراه با دست دادن باشد.
[1320]6-ابو امامه روایت کرده که رسول خدا فرمودند:عیادت کامل از بیمار این است که وقتی به نزدش رفتی دستت را بر سرش بگذاری و بگویی:روز و شبت چگونه است؟که وقتی در نزدش بنشینی رحمت خداوند تو را فرا بگیرد و وقتی از نزدش بیرون آمدی به پشت و رو در رحمت فرو روی.و به کمرشان اشاره کردند.[یعنی تا کمر در رحمت فرو بروی.]
ص:573
و إذا خرجت من عنده خضتها مقبلا و مدبرا،و أومأ بیده إلی حقویه.
1321-7- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن إسماعیل بن موسی البجلیّ،عن عبد اللّه بن عمر بن أبان،عن معاویه بن هشام،عن سفیان الثّوریّ،عن حبیب بن أبی ثابت،عن عطاء،عن ابن عبّاس،قال:قیل للنّبیّ صلّی اللّه علیه و اله:
کیف أصبحت؟قال:بخیر من قوم لم یشهدوا جنازه،و لم یعودوا مریضا.
1322-8- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن غیاث بن مصعب بن عبده،عن محمّد بن حمّاد،عن حاتم الأصمّ،عن شقیق بن إبراهیم البلخیّ، عمّن أخبره من أهل العلم،قال:قیل لعیسی بن مریم علیه السّلام کیف أصبحت،یا روح اللّه؟قال:أصبحت و ربّی(تبارک و تعالی)من فوقی و النّار أمامی،و الموت فی طلبی،لا أملک ما أرجو،و لا أطیق دفع ما أکره،فأیّ فقیر أفقر منّی!
1323-9- قال:و قیل للنّبیّ صلّی اللّه علیه و اله:کیف أصبحت؟قال:بخیر من رجل لم یصبح صائما،و لم یعد مریضا،و لم یشهد جنازه.
1324-10- قال:و قال جابر بن عبد اللّه الأنصاریّ:لقیت علیّ بن أبی طالب علیه السّلام ذات یوم صباحا،فقلت:کیف أصبحت،یا أمیر المؤمنین؟قال:بنعمه من اللّه و فضل من رجل لم یزر أخا،و لم یدخل علی مؤمن سرورا:قلت:و ما ذلک السرور؟قال:یفرّج عنه کربا أو یقضی عنه دینا،أو یکشف عنه فاقته.
1325-11- قال جابر:و لقیت علیّا علیه السّلام یوما فقلت:کیف أصبحت،یا أمیر
ص:574
[1321]7-ابن عبّاس روایت کرده که به پیامبر گرامی گفتند:حالتان چگونه است؟حضرت فرمودند:بهتر از مردمی که به تشییع جنازه نرفتند و از بیماران عیادت نکردند.
[1322]8-شقیق بن ابراهیم بلخی از یکی از اهل علم روایت کرده که به عیسای مریم علیه السّلام گفتند:ای روح خدا حالتان چگونه است؟فرمود:در حالی صبح کردم که پروردگارم بر بالای سرم،دوزخ در پیش رو و مرگ به دنبال من است.آنچه را می خواهم،در اختیار ندارم و به برطرف کردن آنچه نمی پسندم توانا نیستم.کدام نیازمند از من نیازمندتر است!
[1323]9-به همان سند روایت شده که به پیامبر صلّی اللّه علیه و اله گفتند:حالتان چگونه است؟فرمودند:
بهتر از مردی که صبح روزه نگرفته،از بیمار عیادت نکرده و به تشییع جنازه ای نرفته است.
[1324]10-به همان سند جابر بن عبد اللّه انصاری گفته است:یک روز هنگام صبح علی بن ابی طالب علیه السّلام را دیدم و گفتم:ای امیر مؤمنان حالتان چگونه است؟فرمودند:به لطف خداوند برتر از مردی که برادری را دیدار نکرده و مؤمنی را شاد نکرده است.من گفتم:چه شادی ای؟ فرمودند:این که نگرانی ای را از او برطرف کند،بدهی ای را بپردازد یا نیازش را برآورد.
[1325]11-و باز جابر گفته است:روزی علی علیه السّلام را دیدم و گفتم:ای امیر مؤمنان حالتان چگونه است؟
ص:575
المؤمنین؟قال:أصبحنا و بنا من نعم اللّه و فضله ما لا نحصیه مع کثیر ما نحصیه، فما ندری أیّ نعمه أشکر،أ جمیل ما ینشر،أم قبیح ما یستر؟
1326-12- و قیل لأبی ذرّ رضی اللّه عنه کیف أصبحت؟یا صاحب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله قال:
أصبحت بین نعمتین:بین ذنب مستور،و ثناء من اغترّ به فهو المغرور.
1327-13- و قیل للربیع بن خثیم:کیف أصبحت یا أبا یزید؟قال:أصبحت فی أجل منقوص،و عمل محفوظ،و الموت فی رقابنا،و النّار من ورائنا،ثمّ لا ندری ما یفعل بنا.
1328-14- و قیل لأویس بن عامر القرنیّ:کیف أصبحت یا أبا عامر؟قال:ما ظنّکم بمن یرحل إلی الآخره کلّ یوم مرحله،لا یدری إذا انقضی سفره أعلی جنّه یرد أم علی نار؟
1329-15- قال عبد اللّه بن جعفر الطّیّار:دخلت علی عمّی علیّ بن أبی طالب علیه السّلام صباحا،و کان مریضا،فقلت:کیف أصبحت،یا أمیر المؤمنین؟قال:یا بنیّ،کیف أصبح من یفنی ببقائه،و یسقم بدوائه،و یؤتی من مأمنه.
1330-16- و قیل لعلیّ بن الحسین علیهما السّلام:کیف أصبحت،یا ابن رسول اللّه؟قال:
أصبحت مطلوبا بثمان:اللّه(تعالی)یطلبنی بالفرائض،و النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله بالسّنّه،و العیال بالقوت،و النّفس بالشّهوه،و الشّیطان باتّباعه،و الحافظان بصدق العمل،و ملک الموت بالرّوح،و القبر بالجسد،فأنا بین هذه الخصال مطلوب.
ص:576
فرمودند:در حالی صبح کرده ایم که نعمت ها و بخشش های خداوند را نمی توانیم بشماریم با این که بسیاری را می شمریم.و نمی دانیم که کدام نعمت را سپاس بگذاریم.آیا خوبی ای را که می پراکند یا زشتی ای را که می پوشاند؟
[1326]12-و به ابو ذر-خدایش از او خشنود باد-گفتند:ای یار رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله حالت چگونه است؟گفت:من میان دو نعمتم:میان گناهی پوشیده شده و ستایشی که هرکس فریب آن را خورد،به خودبینی دچار آید.
[1327]13-و به ربیع بن خیثم گفتند:ای ابا یزید حالت چگونه است؟گفت:میان اجلی کوتاه و عملی نگه داشته شده درحالی که مرگ بر گردنمان و دوزخ به دنبالمان است و ما نمی دانیم که با ما چه خواهند کرد.
[1328]14-و به اویس بن عامر قرنی گفتند:ای ابو عامر حالت چگونه است؟گفت:به گمانتان حال کسی که هر روز یک منزل به سوی آخرت سفر می کند چگونه باید باشد.کسی که نمی داند وقتی سفرش پایان می یابد به بهشت می رسد یا به دوزخ.
[1329]15-عبد اللّه بن جعفر طیّار گفت:یک صبح به نزد عمویم علی بن ابی طالب علیه السّلام که بیمار بود رفتم و عرض کردم:ای امیر مؤمنان حالتان چگونه است؟فرمودند:پسرم چگونه باید باشد کسی که با زنده ماندنش به سوی نیستی می رود و به سبب دارویش بیمار می شود و در حال ایمنی و غفلت[مصائب]بر او وارد می شود.
[1330]16-و به حضرت سجّاد علیه السّلام گفتند:ای پسر رسول خدا حالتان چگونه است؟ فرمودند:شب را به صبح رساندم درحالی که هشت چیز از من خواسته شده است:خداوند والا واجبات را از من می خواهد،پیامبر گرامی عمل به سنّت را،خانواده روزی را،نفس هوس را،شیطان دنباله روی از او را،دو فرشته نگهبان عمل راستین را،فرشتۀ مرگ جان را و گور تن را.من مطلوب این امور هستم.
ص:577
1331-17- و قیل لابنه محمّد بن علیّ علیهما السّلام کیف أصبحت؟قال:أصبحنا غرقی فی النّعمه،موفورین بالذّنوب،یتحبّب إلینا إلهنا بالنّعم،و نتمقّت إلیه بالمعاصی، و نحن نفتقر إلیه و هو غنیّ عنّا.
1332-18- و قیل لبکر بن عبد اللّه المزنیّ:کیف أصبحت؟قال:أصبحت قریبا أجلی،بعیدا أملی،سیّئا عملی،و لو کان لذنوبی ریح ما جالستمونی.
1333-19- و قیل لرجل من المعمّرین:کیف أصبحت؟قال:
أصبحت لا رجلا یغدو لحاجته و لا قعیده بیت تحسن العملا
1334-20- و قیل لأبی رجاء العطاردیّ،و قد بلغ عشرین و مائه سنه کیف أصبحت؟قال:
أصبحت لا یحمل بعضی بعضا کأنّما کان شبابی قرضا
1335-21- و عنه،قال:أخبرنا جماعه،عن أبی المفضّل،عن جعفر بن محمّد بن عبد اللّه الموسویّ،عن عبید اللّه بن أحمد بن نهیک،عن ابن أبی عمیر،عن ابن رئاب،عن أبی بصیر،عن أبی عبد اللّه،عن آبائه علیهم السّلام عن علیّ علیه السّلام قال:لی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یا علیّ،إنّه لمّا أسری بی إلی السّماء تلقّتنی الملائکه بالبشارات فی کلّ سماء حتّی لقینی جبرئیل علیه السّلام فی محفل من الملائکه،فقال:یا محمّد،لو اجتمعت أمّتک علی حبّ علیّ،ما خلق اللّه(عزّ و جلّ)النّار.یا علیّ إنّ اللّه(تعالی)أشهدک معی فی سبعه مواطن حتّی آنست بک.أمّا أوّل ذلک:فلیله أسری بی إلی السّماء،
ص:578
[1331]17-و به پسرش حضرت باقر علیه السّلام گفتند:حالتان چگونه است؟فرمود:غرق در نعمت،آکنده از گناه.خدایمان به سبب نعمت ها با ما دوستی می ورزد و ما به سبب نافرمانی ها با او دشمنی می کنیم.درحالی که ما به او نیازمندیم و او از ما بی نیاز است.
[1332]18-و به بکر بن عبد اللّه مزنی گفتند:حالت چگونه است؟گفت:در حالی شب را به صبح رسانده ام که پایان عمرم نزدیک،آرزویم دور و کردارم زشت است.و اگر برای گناهانم بویی بود شما با من هم نشینی نمی کردید.
[1333]19-و به مردی از کهنسالان گفتند:حالت چگونه است؟او گفت:در حالی صبح کرده ام که هیچ مردی برای نیازش حرکت نمی کند و هیچ زن خانه داری کارش را به خوبی انجام نمی دهد.
[1334]20-به ابو رجاء عطاردی که صد و بیست سال عمر کرده بود،گفتند:حالت چگونه است؟گفت:در حالی صبح کرده ام که عضوی از عضوهایم دیگری را تحمّل نمی کند.گویا که جوانی ام قرضی بوده است.
[1335]21-ابو بصیر از حضرت صادق به نقل از پدرانش علیهم السّلام روایت کرده که علی علیه السّلام فرمود:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به من فرمودند:ای علی وقتی مرا در آن سفر شبانه به آسمان بردند در هر آسمان فرشتگانی مرا با مژده هایی استقبال کردند تا جبرئیل علیه السّلام در انجمنی از فرشتگان مرا دیدار کرد و گفت:ای محمّد اگر امّت تو بر دوستی علی گرد می آمدند خداوند عزّتمند دوزخ را نمی آفرید.ای علی همانا خدای والا در هفت جا تو را با من حاضر کرد تا آنکه با تو انس گرفتم.نخستین جا:در شبی که مرا به آسمان بردند
ص:579
قال لی جبرئیل علیه السّلام:أین أخوک یا محمّد؟فقلت:یا جبرئیل،خلّفته ورائی.فقال:
ادع اللّه(عزّ و جلّ)فلیأتک به؛فدعوت اللّه فإذا مثالک معی،و إذا الملائکه وقوف صفوفا،فقلت:یا جبرئیل،من هؤلاء؟قال:هؤلاء الّذین یباهی اللّه(عزّ و جلّ)بهم یوم القیامه؛فدنوت فنطقت بما کان و بما یکون إلی یوم القیامه و الثّانی:حین أسری بی إلی ذی العرش(عزّ و جلّ)فقال جبرئیل:أین أخوک یا محمّد؟فقلت:
خلّفته ورائی.فقال:ادع اللّه(عزّ و جلّ)فلیأتک به؛فدعوت اللّه(عزّ و جلّ)فإذا مثالک معی،و کشط لی عن سبع سماوات حتّی رأیت سکّانها و عمّارها و موضع کلّ ملک منها.و الثّالث:حیث بعثت للجنّ فقال لی جبرئیل علیه السّلام أین أخوک؟فقلت:
خلّفته ورائی.فقال:ادع اللّه(عزّ و جلّ)فلیأتک به؛فدعوت اللّه(عزّ و جلّ)فإذا أنت معی،فما قلت لهم شیئا و لا ردّوا علیّ شیئا إلاّ سمعته و وعیته.و الرّابع:خصّصنا بلیله القدر و أنت معی فیها،و لیست لأحد غیرنا.و الخامس:ناجیت اللّه(عزّ و جلّ) و مثالک معی،فسألت فیک خصالا أجابنی إلیها إلاّ النّبوّه،فإنّه قال:خصّصتها بک، و ختمتها بک.و السّادس:لمّا طفت بالبیت المعمور کان مثالک معی و السّابع:هلاک الأحزاب علی یدی،و أنت معی.یا علیّ،إنّ اللّه أشرف علی الدّنیا فاختارنی علی رجال العالمین،ثمّ اطّلع الثّانیه فاختارک علی رجال العالمین ثمّ اطّلع الثّالثه فاختار فاطمه علی نساء العالمین،ثمّ اطّلع الرّابعه فاختار الحسن و الحسین و الأئمّه من ولدها علی رجال العالمین یا علیّ،إنّی رأیت اسمک مقرونا باسمی
ص:580
جبرئیل علیه السّلام به من گفت:ای محمّد برادرت کجا است؟من گفتم:ای جبرئیل او را پشت سر گذاشته ام.او گفت:از خداوند بخواه تا او را به نزدت بیاورد.من از خدا خواستم و ناگاه دیدم که همسان تو با من است و ناگاه فرشتگان به صف ایستاده اند.گفتم:ای جبرئیل اینان کیانند؟ او گفت:اینان کسانی هستند که خداوند در روز قیامت به آنان فخر می کند.من نزدیک رفتم و از آنچه بوده و تا روز قیامت خواهد بود با ایشان سخن گفتم.دومین جا:هنگامی که مرا به سوی صاحب عرش عزّتمند می بردند،جبرئیل به من گفت:ای محمّد برادرت کجا است؟من گفتم:او را جا گذاشته ام.او گفت:از خداوند عزّتمند بخواه تا او را به نزدت بیاورد.من از خداوند عزّتمند خواستم و ناگاه همسان تو با من بود.در آن جا از هفت آسمان پرده برداشتند و من ساکنان آن هفت آسمان و جایگاه هر فرشته ای را در آن دیدم.
سومین جا:وقتی به سوی اجنّه فرستاده شدم جبرئیل علیه السّلام به من گفت:برادرت کجا است؟من گفتم:او را جا گذاشته ام.او گفت:از خداوند عزّتمند بخواه تا او را به نزدت بیاورد.من از خداوند عزّتمند خواستم و ناگاه تو با من بودی.آن جا هر آنچه من با آنان سخن گفتم و هرچه آنان پاسخ گرفتند را شنیدم و حفظ کردم.
چهارمین جا:شب قدر به ما اختصاص داده شد درحالی که تو با من بودی.و آن برای کسی جز ما نیست.
پنجمین جا:درحالی که همسان تو با من بود با خداوند عزّتمند مناجات کردم و برایت از او خصلت هایی خواستم که جز نبوّت همه را پذیرفت.او فرمود:تو را به آن اختصاص دادم و با تو آن را خاتمه دادم.
ششمین جا:وقتی خانۀ آباد شده(کعبه)را طواف کردم همسان تو با من بود.
و هفتمین جا:نابودی احزاب به دست من بود درحالی که تو با من بودی.
ای علی خداوند بر دنیا نگریست و مرا بر مردان جهان برتری داد.سپس دومین بار نگریست و تو را بر مردان جهان برتری داد.سپس سومین بار نگریست و فاطمه را بر زنان عالم برتری داد.سپس چهارمین بار نگریست و حسن و حسین و امامان از فرزندان آن دو را بر مردان جهان برتری داد.ای علی من در چهار جا نامت را کنار نامم دیدم
ص:581
فی أربعه مواطن،فآنست بالنّظر إلیه:إنّی لمّا بلغت بیت المقدس فی معارجی إلی السّماء،وجدت علی صخرتها:«لا إله إلاّ اللّه،محمّد رسول اللّه،أیّدته بوزیره و نصرته به»فقلت:یا جبرئیل،و من وزیری؟قال:علیّ بن أبی طالب علیه السّلام فلمّا انتهیت إلی سدره المنتهی،وجدت مکتوبا علیها«لا إله إلاّ اللّه،أنا وحدی،و محمّد صفوتی من خلقی،أیّدته بوزیره نصرته به»فقلت:«یا جبرئیل،و من وزیری؟ فقال:علیّ بن أبی طالب علیه السّلام فلمّا جاوزت السّدره و انتهیت إلی عرش ربّ العالمین،وجدت مکتوبا علی قائمه من قوائم العرش:«انا لا إله إلاّ اللّه أنا وحدی، محمّد حبیبی و صفوتی من خلقی،أیّدته بوزیره و أخیه و نصرته به».یا علیّ،إنّ اللّه(عزّ و جلّ)أعطانی فیک سبع خصال:أنت أوّل من ینشقّ القبر عنه معی،و أنت أوّل من یقف معی علی الصّراط،فیقول للنّار،خذی هذا فهو لک؛و ذری هذا فلیس هو لک و أنت أوّل من یکسی إذا کسیت و یحیی إذا حییت،و أنت أوّل من یقف معی عن یمین العرش،و أوّل من یقرع معی باب الجنّه،و أوّل من یسکن معی علّیّین،و أوّل من یشرب معی من الرّحیق المختوم الّذی خِتامُهُ مِسْکٌ وَ فِی ذلِکَ فَلْیَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ [المطففین(83):26].
انتهت أحادیث أبی المفضل الشّیبانی.
أحادیث الحسین بن عبید اللّه الغضائری.
1336-22- و عنه،قال:أخبرنا الحسین بن عبید اللّه الغضائریّ،عن التّلّعکبریّ،
ص:582
و به نگریستن در آن انس گرفتم:وقتی در معراج هایم به آسمان به بیت المقدس رسیدم بر روی تخته سنگ آن دیدم:«هیچ معبودی جز خداوند نیست،محمد[صلّی اللّه علیه و اله]فرستادۀ خدا است و من او را با وزیرش یاری و پیروز کردم.»من گفتم:ای جبرئیل وزیر من کیست؟او گفت:علی بن ابی طالب علیه السّلام و زمانی که به سدره المنتهی رسیدم بر روی آن نوشته ای یافتم که:
هیچ معبودی جز من نیست فقط من و محمّد برگزیدۀ من از آفریدگانم است.من او را به وزیرش یاری کرده و پیروزش ساختم پس به جبرئیل گفتم:وزیر من کیست؟او گفت:علی بن ابی طالب علیه السّلام و چون از سدره المنتهی گذشتم و به عرش پروردگار جهانیان رسیدم بر ستونی از ستون های عرش چنین نوشته ای یافتم:«منم خداوندی که هیچ معبودی جز من نیست.محمّد[صلّی اللّه علیه و اله]محبوب من و برگزیده ام از میان آفریدگان من است.من او را با وزیر و برادرش یاری و پیروز کردم.»ای علی همانا خداوند عزّتمند به من و تو هفت ویژگی داد:تو به همراه من نخستین کسی هستی که گورت شکافته می شود و تو به همراه من نخستین کسی هستی که بر صراط می ایستی و به آتش می گویی:این را بگیر از آن تو است.و این را رها کن، از آن تو نیست.و تو نخستین کسی هستی که پوشانده می شود وقتی پوشانده شوم،و نخستین کسی که سلام داده می شود وقتی سلام داده شوم.و تو نخستین کسی هستی که به همراه من در جانب راست عرش می ایستی و نخستین کسی که به همراه من در بهشت را می زنی و نخستین کسی که به همراه من در آسمان هفتم ساکن می شوی و نخستین کسی که به همراه من از «شربت گوارای مهر شده به مشک می نوشی و در چنین چیزی رغبت کنندگان باید رغبت کنند»[مطفّفین(83):آیات 25 و 26]احادیث ابو مفضّل شیبانی به پایان رسید.
ص:583
عن محمّد بن همّام،عن عبد اللّه الحمیریّ،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن علیّ بن الحکم،عن سیف بن عمیره،عن أبی عبد اللّه قال:قال للمفضّل بن عمر:یا مفضّل،إذا أردت أن تعلم أشقیّا الرّجل أم سعیدا فانظر برّه و معروفه إلی من یصنعه فإن صنعه إلی من هو أهله فاعلم أنّه إلی خیر یصیر،و إن کان یصنعه إلی غیر أهله فاعلم أنّه لیس له عند اللّه خیر.
1337-23- و عنه،قال:أخبرنا الحسین بن عبید اللّه،عن التّلّعکبریّ عن محمّد بن علیّ بن معمر،عن حمران بن المعافا عن حمّویه بن أحمد،عن أحمد بن عیسی،قال لی:جعفر بن محمّد علیهم السّلام إنّه لیعرض لی صاحب الحاجه فأبادر إلی قضائها،مخافه أن یستغنی عنها صاحبها،ألا و إنّ مکارم الدّنیا و الآخره فی ثلاثه أحرف من کتاب اللّه(عزّ و جلّ): خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِینَ [الاعراف(7):199]و تفسیره أن تصل من قطعک،و تعفو عمّن ظلمک،و تعطی من حرمک.
ص:584
احادیث حسین بن عبید اللّه غضائری
[1336]22-سیف بن عمیره روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام به مفضّل بن عمر فرمودند:
ای مفضّل وقتی می خواهی بدانی که مردی بدبخت یا سعادتمند است بنگر که او به چه کسی نیکی می کند.اگر به کسی نیکی می کند که سزاوار آن است بدان که او به سوی نیکی می رود و اگر جز به سزاوارش نیکی می کند بدان که در نزد خدا برای او خیری نیست.
[1337]23-احمد بن عیسی علوی گفت:حضرت صادق علیه السّلام به من فرمودند:وقتی نیازمندی به من روی می آورد من به برآوردن نیازش شتاب می کنم از ترس آن که[دیر کرد آن]دیگر به او سودی نبخشد.هان که برترین ویژگی های دنیا و آخرت در سه جمله از کتاب خداوند عزّتمند است:«گذشت را در پیش گیر و به نیکی فرمان بده و از نادانان رو بگردان.» [اعراف(7):آیۀ 199]
که تفسیرش این است:با کسی که از تو بریده،بپیوند،کسی که به تو ستم کرده،درگذر و به کسی که تو را محروم کرده،ببخشا.
ص:585
[33] المجلس یوم الجمعه التاسع من رجب سنه سبع و خمسین و أربعمائه فیه بقیّه أحادیث الغضائری.
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
1338-1- حدّثنا الشّیخ أبو جعفر محمّد بن الحسن بن علیّ بن الحسن الطّوسیّ رحمه اللّه،قال:أخبرنا الحسین بن عبید اللّه،الغضائریّ،عن هارون بن موسی، عن علیّ بن معمر،عن حمدان بن معافا عن العبّاس بن سلیمان،عن الحارث بن التّیّهان،قال لی ابن شبرمه:دخلت أنا و أبو حنیفه علی جعفر بن محمّد علیهما السّلام فسلّمت علیه،و کنت له صدیقا،ثمّ أقبلت علی جعفر علیه السّلام فقلت:أمتع اللّه،بک هذا رجل من أهل العراق له فقه و عقل.فقال له جعفر علیه السّلام لعلّه الّذی یقیس الدّین برأیه؟ ثمّ أقبل علیّ فقال:هذا النّعمان بن ثابت؟فقال أبو حنیفه:نعم،أصلحک اللّه فقال علیه السّلام:اتّق اللّه و لا تقس الدّین برأیک،فإنّ أوّل من قاس إبلیس إذ أمره اللّه بالسّجود فقال: أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ [الاعراف(7):12].
ص:586
جلسه روز جمعه
نهم رجب سال چهارصد و پنجاه و هفت
که بقیه روایات غضائری را در بردارد.
به نام خداوند رحمتگر مهربان
[1338]1-حارث بن تیّهان می گوید:ابن شبرمه به من گفت:من و ابو حنیفه امام صادق علیه السّلام را دیدار کردیم،سلام کرده و همدم او شدیم.سپس من به امام علیه السّلام رو کرده و عرض کردم:
خدایت طول عمر دهد،این مرد از دیار عراق بوده و در دین شناسی دانشمند است.امام علیه السّلام به او فرمود:شاید او همان کسی باشد که با اندیشه خود در دین قیاس می کند؟سپس رو کرد به من و پرسید:این همان نعمان بن ثابت است؟ابو حنیفه عرض کرد:خداوند(فرازمند)تو را سلامت بدارد،آری،پس امام علیه السّلام فرمود:از خدا بترس و با اندیشه ات در دین قیاس مکن، همانا اوّلین کسی که قیاس کرد شیطان بود زیرا خداوند او را به سجده فرمان داد،گفت:«من از او بهترم مرا از آتش آفریده ای و او را از گل سرشتی»[ص(38):آیۀ 76]
ص:587
ثمّ قال له جعفر علیه السّلام:هل تحسن أن تقیس رأسک من جسدک؟قال:لا.قال:
فأخبرنی عن الملوحه فی العینین،و عن المراره فی الأذنین،و عن الماء فی المنخرین،و عن العذوبه فی الشّفتین،لأیّ شیء جعل ذلک؟قال:لا أدری.قال جعفر علیه السّلام إنّ اللّه(عزّ و جلّ)خلق العینین فجعلهما شحمتین،و جعل الملوحه فیهما منّا منه علی ابن آدم،و لو لا ذلک لذابتا،و جعل المراره فی الأذنین منّا منه علی ابن آدم و لو لا ذلک لقحمت الدّواب فأکلت دماغه،و جعل الماء فی المنخرین لیصعد النّفس و ینزل،و یجد منه الرّیح الطّیّبه من الرّیح الرّدیّه،و جعل(عزّ و جلّ)العذوبه فی الشّفتین لیجد ابن آدم لذّه طعمه و شربه.ثمّ قال له جعفر علیه السّلام:أخبرنی عن کلمه أوّلها شرک،و آخرها إیمان.قال:لا أدری.قال:لا إله إلاّ اللّه.ثمّ قال له:أیّما أعظم عند اللّه(عزّ و جلّ)،قتل النّفس،أو الزّنا؟قال:بل قتل النّفس.قال له جعفر علیه السّلام:
فإنّ اللّه(تعالی)قد رضی فی قتل النّفس بشاهد،و لم یقبل فی الزّنا إلاّ بأربعه.ثمّ قال له:أیّما أعظم عند اللّه،الصّوم،أو الصّلاه قال:لا،بل الصّلاه.قال:فما بال المرأه إذا حاضت تقضی الصّیام،و لا تقضی الصّلاه؟اتّق اللّه یا عبد اللّه،فإنّا نحن و أنتم غدا و من خالفنا بین یدی اللّه(عزّ و جلّ)فنقول:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:و تقول أنت و أصحابک:حدّثنا و روینا؛فیفعل بنا و بکم ما شاء اللّه(عزّ و جلّ).
1339-2- و عنه،قال:أخبرنا الحسین بن عبید اللّه،عن التّلّعکبریّ،عن ابن معمّر،عن محمّد بن الحسن بن الحسین الزّیّات،عن الحسن بن علیّ بن فضّال،
ص:588
سپس امام صادق علیه السّلام به او فرمود:آیا می پسندی سرت را با پیکرت قیاس کنی؟عرض کرد، نخیر.فرمود:پس از شوری در دو چشم و از تلخی در دو گوش و از آب در دو سوراخ بینی و از گوارائی در دو لب آگاهم کن که چرا اینگونه قرار داده شده؟عرض کرد:نمی دانم.امام علیه السّلام فرمودند:همانا خداوند(عزّتمند و شکوهمند)دو دیده را آفرید و آن دو را پیه قرار داد و از روی لطف بر فرزند آدم شوری را در آن دو برقرار کرد زیرا اگر شوری نمی بود آن دو پیه،آب می شدند و بخاطر بخشش بر فرزند آدم تلخی را در دو گوش مقرّر کرد زیرا اگر تلخی نمی بود حیوانات می جهیدند و مغز انسان را می خوردند.و آب را در دو سوراخ بینی قرار داد تا نفس بالا و پائین رود و به واسطۀ آن بوی خوش را از بوی ناخوش تشخیص دهد و خداوند گوارائی را در دو لب قرار داد تا فرزند آدم لذّت خوراک و نوشاکش را بچشد.
سپس امام صادق علیه السّلام به او فرمود:از کلمه ای آگاهم نما که آغازش شرک و فرجامش ایمان باشد.عرض کرد نمی دانم.حضرت علیه السّلام فرمود:نیست معبودی جز خداوند.
سپس حضرت به او فرمود:کدامیک از این دو در پیشگاه خداوند(عزّتمند و شکوهمند) بزرگتر است،آدم کشی یا زنا؟عرض کرد:آدم کشی.حضرت علیه السّلام به او فرمود:خداوند (فرازمند)در کشتن انسان به یک گواه موافقت کرد ولی در زنا بجز چهار گواه را نپذیرفت.
سپس حضرت علیه السّلام به او فرمود:کدامیک از این دو در پیشگاه الهی با اهمیّت تر است:روزه یا نماز؟عرض کرد:[روزه]نه بلکه نماز.حضرت علیه السّلام پس چرا زن وقتی خون حیض می بیند روزه را قضا می کند[پس از پایان دورۀ حیض]ولی نماز را قضا نمی نماید؟ای بندۀ خدا از خدا بترس،همانا ما و شما و کسانی که پس از ما می آیند فردا در پیشگاه خداوند(گرامی و بزرگ)هستیم.ما می گوئیم:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود،و شما و رهروانتان می گوئید:به ما [اینگونه]خبر دادند و گزارشی کردند و خداوند عزّتمند و شکوهمند آنگونه که بخواهد با ما و شما رفتار خواهد کرد.
ص:589
عن علیّ بن عقبه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:لا تسمّ الرّجل صدیقا سمه معروفه حتّی تختبره بثلاث:تغضبه فتنظر غضبه یخرجه من الحقّ إلی الباطل،و عند الدّینار و الدّرهم،و حتّی تسافر معه.
1340-3- و عنه،قال:أخبرنا الحسین بن عبید اللّه،عن التّلّعکبریّ عن محمّد بن علیّ بن معمر،عن محمّد بن صدقه،عن موسی بن جعفر،عن أبیه،عن آبائه علیهم السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:لا تزال أمّتی بخیر ما تحابّوا،و أقاموا الصّلاه، و آتوا الزّکاه،و قروا الضّیف،فإن لم یفعلوا ابتلوا بالسّنین و الجدب.و قال:إنّا أهل بیت لا نمسح علی أخفافنا.
1341-4- و عنه،قال:أخبرنا الحسین بن عبید اللّه،عن التّلّعکبریّ،عن محمّد بن أحمد،عن سفیان بن زیاد،عن عبّاد بن صهیب،عن جعفر بن محمّد،عن أبیه، عن آبائه علیهم السّلام قال:کان إذا رأی الهلال،قال:«اللّهمّ ارزقنا خیره و نصره و برکته و فتحه،و نعوذ بک من شرّه و شرّ ما بعده».
1342-5- و عنه،قال:أخبرنا الحسین بن عبید اللّه،عن هارون بن موسی،عن الحکیمیّ،عن سفیان بن زیاد،عن عبّاد بن صهیب،عن الصّادق،عن أبیه علیه السّلام عن ابن الحنفیّه،عن علیّ علیه السّلام أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله خرج فرأی نسوه قعودا فقال:ما أقعدکنّ هاهنا؟قلن:الجنازه قال:أفتحملن فیمن یحمل؟قلن:لا قال:أفتغسّلن فیمن یغسّل؟قلن:لا قال:أفتدلین فیمن یدلی؟قلن:لا.قال:فارجعن مأزورات
ص:590
[1339]2-علی بن عقبه از امام صادق علیه السّلام نقل کرد که حضرت فرمود:مرد بر دوست،نشان شناخت ننهد تا اینکه او را به سه چیز بیازماید:خشمگینش کند و بنگرد که[آیا]خشمش او را از درستی به سوی نادرستی بیرون می برد،به هنگام درهم و دینار و تا اینکه با او مسافرت کند.
[1340]3-امام حسین علیه السّلام از پدرش امیر المؤمنین نقل کرد که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:پیروانم تا وقتی که به یکدیگر مهر بورزند و نماز را بپا دارند و زکات بپردازند و از مهمان پذیرائی کنند همواره در خوشی و سعادت هستند و اگر چنین نکنند به سالخوردگی و خشکسالی گرفتار آیند،و فرمود:ما خاندانی هستیم که پیروان اندک خودمان را محروم نمی کنیم.
[1341]4-حسین بن علی از امیر المؤمنین علیه السّلام نقل کرد که آن حضرت فرمود:هنگامی که ماه را می بینی بگو:«بار خدایا سود و یاری و برکت و گشایشش را روزی من کن و از زیانش و زیان آنچه را که پس از آن می آید به تو پناه می برم».
[1342]5-ابن حنیفه از امیر المؤمنین علیه السّلام نقل کرد که آن حضرت فرمود:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله بیرون آمده و بانوانی را نشسته دید،پرسید:چه چیز شما را در اینجا نشانید؟عرض کردند:
جنازه.فرمود:آیا همراه کسی که[جنازه را]برمی دارد آن را برمی دارید؟عرض کردند:نه.
فرمود:آیا همراه کسی که آن را غسل می دهد غسل می دهید؟عرض کردند:نه.آیا به همراه کسی که او را در قبر می گذارد،او را در قبر خواهید گذاشت؟عرضه داشتند:نه.حضرت فرمودند:بازگردید که گنهکاران بدون پاداش هستید.
ص:591
غیر مأجورات.
1343-6- و عنه،قال:أخبرنا الحسین بن عبید اللّه،عن هارون بن موسی،عن الحکیمیّ،عن سفیان بن زیاد،عن عبّاد بن صهیب،عن جعفر بن محمّد،عن عبد اللّه بن أبی رافع مولی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:أنّ مروان بن الحکم استخلف أبا هریره و خرج إلی مکّه،فصلّی بنا أبو هریره الجمعه،فقرأ بعد سوره الجمعه فی الرّکعه الثّانیه إِذا جاءَکَ الْمُنافِقُونَ قال عبد اللّه بن أبی رافع مولی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فأدرکت أبا هریره حین انصرفت،فقلت له:سمعتک تقرأ سورتین کان علیّ علیه السّلام یقرؤبهما بالکوفه،فقال أبو هریره:إنّی سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقرأ بهما.
1344-7- و عنه،قال:أخبرنا الحسین بن عبید اللّه،عن هارون بن موسی،عن أحمد بن محمّد بن سعید،عن یعقوب بن یوسف بن زیاد،عن أبی جناده و الحسین بن مخارق،عن جعفر بن محمّد،عن أبیه علیهما السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:
من ضمن لأخیه حاجه،لم ینظر اللّه(عزّ و جلّ)فی حاجته حتّی یقضیها.
1345-8- و عنه،قال:أخبرنا الحسین بن عبید اللّه،عن التّلّعکبریّ،عن ابن عقده،عن یعقوب بن یوسف،عن الحصین بن مخارق،عن جعفر بن محمّد عن أبیه:أنّ علیّا علیه السّلام وفد إلیه رجل من أشراف العرب،فقال له علیّ علیه السّلام هل فی بلادک قوم قد شهروا أنفسهم بالخیر لا یعرفون إلاّ به؟قال:نعم.قال:فهل فی بلادک قوم قد شهروا أنفسهم بالشّرّ لا یعرفون إلاّ به؟قال:نعم.قال:فهل فی بلادک قوم
ص:592
[1343]6-عبد اللّه بن ابی رافع همدم رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله نقل می کند که:مروان حکم ابو هریره را جانشین خود کرد و به جانب مکّه خارج شد و ابو هریره برای ما نماز جمعه خواند،و پس از سورۀ جمعه[در رکعت اول]سورۀ منافقون را در رکعت دوم تلاوت کرد.عبید اللّه بن ابی رافع دوست رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله گفت:پس از پایان نماز به ابو هریره نزدیک شدم و به او گفتم:
شندیم دو سوره ای را خواندی که علی علیه السّلام آن دو را در کوفه تلاوت می کرد.ابو هریره گفت:
من از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله شنیدم که این دو سوره را قرائت می کرد.
[1344]7-امام صادق علیه السّلام از پدرش علیه السّلام نقل کرد که آن حضرت فرمود:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:
هرکس[برآوردن]نیازی را برای برادرش ضمانت کند،خدا نیازش را مدنظر قرار نمی دهد تا اینکه آن را برآورده می کند.
[1345]8-امام صادق علیه السّلام از پدرش نقل کرد که فرمود:مردی از بزرگان عرب به نزد امیر مؤمنان علیه السّلام شرفیاب شد و آن حضرت علیه السّلام به او فرمود:آیا در سرزمین های تو گروهی هستند که خودشان را به نیکی معروف کرده اند و جز به آن شناخته نمی شوند؟عرض کرد:
آری.حضرت پرسید:آیا در شهرهای تو گروهی هستند که خودشان را به زشتی معروف کرده اند و جز به آن شناخته نمی شوند؟عرض کرد:آری.حضرت سؤال کرد:آیا در سرزمین های تو عدّه ای هستند که هم کارهای ناشایست مرتکب می شوند و هم کارهای نیک انجام می دهند؟
ص:593
یجترحون السّیّئات و یکتسبون الحسنات؟قال:نعم.قال:تلک خیار أمّه محمّد صلّی اللّه علیه و اله تلک النّمرقه الوسطی،یرجع إلیهم الغالی،و ینتهی إلیهم المقصّر.
1346-9- و عنه،قال:أخبرنا الحسین بن عبید اللّه،عن التّلّعکبریّ،عن ابن عقده،عن یعقوب بن یوسف،عن الحصین بن مخارق،عن الصّادق عن أبیه علیهما السّلام أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله نهی أن یتغوّط الرّجل علی شفیر بئر یستعذب منها،أو علی شفیر نهر یستعذب منه،أو تحت شجره فیها ثمرها.
1347-10- و عنه،قال:أخبرنا الحسین بن عبید اللّه،عن التّلّعکبریّ،عن ابن عقده،عن أحمد بن علیّ الخمریّ،عن حنان بن سدیر،قال:مررت أنا و أبی برجل من ولد أبی لهب یقال له عبید اللّه بن إبراهیم،فنادانی:یا أبا الفضل،هذا الرّجل یحدّثک-و ذکر اسم المحدّث و هو سدیف فی آخر الحدیث،و لم یذکره هاهنا-عن أبی جعفر علیه السّلام؛فقربنا منهم و سلّمنا علیهم،فقال له:حدّثه فقال حدّثنی محمّد بن علیّ الباقر علیه السّلام و ما رأیت محمّدیّا قطّ یعدله،عن جابر بن عبد اللّه الأنصاریّ،قال:أقبل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله حتّی صعد المنبر و اجتمع المهاجرون و الأنصار فی الصلاه،فقال:أیّها النّاس،من أبغضنا أهل البیت بعثه اللّه یهودیّا.قال جابر:فقمت إلیه فقلت:یا رسول اللّه،و إن شهد أن لا إله إلاّ اللّه،و أنّک رسول اللّه؟ قال:نعم و إن شهد،إنّما احتجز بذلک من أن یسفک دمه أو یؤدّی الجزیه عن ید و هو صاغر.ثمّ قال:أیّها النّاس،من أبغضنا أهل البیت بعثه اللّه یوم القیامه یهودیّا،
ص:594
عرض کرد:آری.حضرت فرمود:اینان برگزیدگان امّت محمّد صلّی اللّه علیه و اله و تکیه گاه میانۀ راه هستند و پیش تاخته به اینان برمی گردد و سهل انگار خود را به اینان می رساند.
[1346]9-امام صادق از پدرش علیه السّلام نقل می کند که:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله از مدفوع کردن مرد بر حاشیۀ چاهی که از آن آب خوردن کشیده می شود،یا بر لبۀ رودی که از آن آب نوشیدنی برداشته می شود یا زیر درختی که میوه می دهد،بازداشت.
[1347]10-حنان بن سدیر گوید:من و پدرم از کنار مردی از فرزندان أبی لهب به نام عبید اللّه بن ابراهیم می گذشتیم که او صدایم زد.ای ابا الفضل این مرد-سدیف-از امام باقر علیه السّلام به تو گزارش می دهد،به آنان نزدیک شدیم و سلام کردیم سپس عبید اللّه بن ابراهیم به او[سدیف] گفت:برایش روایت کن،آن مرد گفت به امام باقر علیه السّلام که هرگز شخصی را از خاندان پیامبر همتراز او ندیدم،از جابر بن عبد اللّه انصاری به من خبر داد که جابر گفت:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به پیش آمد تا اینکه بر منبر بالا رفت و مهاجران و انصار برای نماز گرد آمده بودند،حضرت فرمود:ای مردم،هرکه ما اهل بیت را دشمن بدارد خداوند او را یهودی برمی انگیزاند.جابر گفت:بپا خواستم و عرض کردم:ای رسول خدا،اگرچه گواهی دهد که خدایی جز خدای یکتا نیست و اینکه تو فرستادۀ خدا هستی؟حضرت فرمود:آری اگرچه گواهی دهد،به واسطۀ آن گواهی فقط از اینکه خونش ریخته شود یا به حالت خواری به دست خود جزیه [مالیات سرانه که غیر مسلمان می پردازد]دهد،جلوگیری می کند.سپس آن حضرت فرمود:
ای مردم،هرکه ما اهل بیت را دشمن بدارد خداوند در روز رستاخیز او را یهودی برانگیزاند،
ص:595
و إن أدرک الدّجّال آمن به،و إن لم یدرکه بعث من قبره حتّی یؤمن به،إنّ ربّی (عزّ و جلّ)مثّل لی أمّتی فی الطّین،و علّمنی أسماء أمّتی کما عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها [البقره(2):31]فمرّ بی أصحاب الرّایات فاستغفرت لعلیّ و شیعته.قال حنان:و قال لی أبی:اکتب هذا الحدیث،فکتبته،و خرجنا من غد إلی المدینه، فقدمنا فدخلنا علی أبی عبد اللّه علیه السّلام،فقلت له:جعلت فداک،إنّ رجلا من المکّیّین، یقال له سدیف:حدّثنی عن أبیک بحدیث.فقال:و تحفظه؟فقلت:کتبته قال:
فهاته؛فعرضته علیه،فلمّا انتهی إلی:مثّل لی أمّتی فی الطّین،و علّمنی أسماء أمّتی کما عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها [البقره(2):31]قال أبو عبد اللّه علیه السّلام یا سدیر،متی حدّثک بهذا عن أبی؟قلت:الیوم السّابع منذ سمعناه منه،یرویه عن أبیک فقال:قد کنت أری أنّ هذا الحدیث لا یخرج عن أبی إلی أحد.
1348-11- و عنه،قال:أخبرنا الحسین بن عبید اللّه،عن علیّ بن محمّد العلویّ،عن محمّد بن أحمد المکتّب،عن أحمد بن محمّد الکوفیّ،عن علیّ بن الحسن بن فضّال،عن أبیه،عن الرّضا علیه السّلام،قال:من شهّر نفسه بالعباده فاتّهموه علی دینه،فإنّ اللّه(عزّ و جلّ)یکره شهره العباده و شهره الناس.ثمّ قال:إنّ اللّه(عزّ و جلّ)إنّما فرض علی النّاس فی الیوم و اللّیله سبع عشره رکعه،من أتی بها لم یسأله اللّه(عزّ و جلّ)عمّا سواها،و إنّما أضاف رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله إلیها مثلیها لیتمّ بالنّوافل ما یقع فیها من النّقصان،و إنّ اللّه(عزّ و جلّ)لا یعذّب علی کثره الصّلاه
ص:596
اگر چنین شخصی به دجّال[لقب مرد گمراه کننده است که در آخر الزّمان ظاهر گردد و عده ای از مردم را گمراه کند]دست یابد به او ایمان آورد و اگر او را نبیند از گورش برانگیخته شود تا به او ایمان آورد.
پروردگار(عزّتمند و شکوهمند)من تصویر امّتم را در خاک برایم نمایش داد و همانگونه که «تمام نام ها را به آدم آموخت»[بقره(2):آیۀ]نام های امّتم را به من آموزش داد و پرچم دارانی از کنارم گذشتند و من برای علی و رهروانش آمرزش خواهی کردم.حنان گوید:پدرم به من گفت:این حدیث را یادداشت کن.و آن را نوشتم و فردا به سوی مدینه بیرون آمدیم،به مدینه وارد شده و نزد امام صادق علیه السّلام رفتیم به حضرت عرض کردم:فدایت شوم،مردی از اهل مکّه به نام سدیف از پدرت حدیثی را برایم نقل کرد.امام فرمود:آن را حفظ کردی؟ عرض کردم:یادداشت نمودم،فرمود:بیارش اینجا،آن را به حضرت تقدیم کردم،وقتی به این جمله رسید که:«تصویر امّتم را در خاک برایم نمایش داده و همانگونه که تمام نام ها را به آدم آموخت نام های امّتم را به من آموزش داد»امام صادق علیه السّلام فرمود:ای سدیر،چه وقتی این را از پدرم به تو خبر داد،عرض کردم:زمانی که شنیدم این خبر را از پدرت گزارش می کند، روز جمعه بود.حضرت فرمود:خبر داده بودم که این حدیث از پدرم به کسی گفته نشد.
[1348]11-علی ابن فضّال از پدرش از امام رضا علیه السّلام خبر داد که آن حضرت فرمود:هرکه خود را به عبادت پرآوازه کند در دینداریش شک کنید زیرا خداوند(عزّتمند و شکوهمند) پرآوازگی در عبادت و در نزد مردم را ناپسند می دارد.سپس فرمود:خداوند(فرازمند)در یک شبانه روز هفده رکعت نماز را بر مردم واجب کرد که هرکسی آن را بجا آورد خداوند (عزّتمند و شکوهمند)از غیر آن پرسش نخواهد کرد و رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله دو برابر آن را به عنوان نمازهای مستحبّی بر آن هفده رکعت افزود تا نمازگزار به واسطۀ آنها کاستی ای که در هفده رکعت واقع شده جبران کند و خداوند(عزّتمند و شکوهمند)آدمی را بر زیادی در نماز و روزه شکنجه نمی کند ولی بر سرپیچی از حکم مجازات می نماید.
ص:597
و الصّوم،و لکنّه یعذّب علی خلاف السّنّه.
1349-12- و عنه،قال:أخبرنا الحسین بن عبید اللّه،عن أحمد بن محمّد بن العطّار،عن أبیه،عن أحمد بن محمّد البرقیّ،عن العبّاس بن معروف،عن عبد الرّحمن بن مسلم،عن فضیل بن یسار،قال الصّادق علیه السّلام:احذروا علی شبابکم الغلاه لا یفسدوهم،فإنّ الغلاه شرّ خلق اللّه یصغّرون عظمه اللّه،و یدّعون الرّبوبیّه لعباد اللّه،و اللّه إنّ الغلاه شرّ من الیهود و النّصاری و المجوس و الّذین أشرکوا.ثمّ قال علیه السّلام:إلینا یرجع الغالی فلا نقبله،و بنا یلحق المقصّر فنقبله.فقیل له:کیف ذلک، یا بن رسول اللّه؟قال:لانّ الغالی قد اعتاد ترک الصّلاه و الزّکاه و الصّیام و الحجّ،فلا یقدر علی ترک عادته،و علی الرّجوع إلی طاعه اللّه(عزّ و جلّ)أبدا،و إنّ المقصّر إذ عرف عمل و أطاع.
1350-13- و عنه،قال أخبرنا الحسین بن عبید اللّه،عن علیّ بن محمّد العلویّ، عن أحمد بن علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن جدّه إبراهیم بن هاشم،عن أحمد الأزدیّ،عن عبد الصّمد بن بشیر،عن ابن طریف،عن ابن نباته،قال أمیر المؤمنین علیه السّلام اللّهمّ إنّی بریء من الغلاه کبراءه عیسی ابن مریم من النّصاری،اللّهمّ اخذلهم أبدا،و لا تنصر منهم أحدا.
ص:598
[1349]12-فضیل بن یسار گوید:امام صادق علیه السّلام فرمود:نسبت به جوانتان از نیرنگ غلات [گروهی افراطگر که بندۀ خدا را تا مقام خدایی بالا می برند]به هوش باشید که آنان را به فساد نکشانند زیرا غلات بدترین آفریدۀ خدا هستند که شکوه خداوندی را کوچک می سازند و برای بندگان خدا ادّعای پروردگاری می کنند،به خدا سوگند که غلات از یهودیان و مسیحیان و زرتشتیان و بت پرستان پلیدترند.
سپس حضرت علیه السّلام فرمود:افراطگر به ما بازمی گردد و ما او را نمی پذیریم و سهل انگاری به ما می پیوندند و ما او را می پذیریم،به حضرت عرض شد؟ای فرزند رسول خدا این چگونه است؟فرمود:زیرا افراطگر به رها کردن نماز و زکات و روزه و حجّ خو گرفته و هرگز توانایی فرونهادن عادتش و بازگشت به فرمانبری از خداوند(گرامی و بزرگ)را ندارد.ولی سهل انگار آنکه آگاه شود،انجام داده و فرمان می برد.
[1350]13-اصبغ بن نباته گوید:امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود:پروردگارا!من همانند بیزاری جستن عیسی بن مریم از مسیحیان،از غلات بیزاری می جویم،بار خدایا برای همیشه ذلیلشان گردان و هیچ یک از آنان را یاری مکن.
ص:599
[34] المجلس یوم الجمعه السادس عشر من رجب سنه سبع و خمسین و أربعمائه فیه بقیّه أحادیث الغضائری.
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
1351-1- حدّثنا الشّیخ أبو جعفر محمّد بن الحسن بن علیّ بن الحسن الطّوسیّ(قدّس اللّه روحه)،قال:أخبرنا الحسین بن عبید اللّه،عن علیّ بن محمّد العلویّ،قال:حدّثنا أحمد بن محمّد بن الفضل الجوهریّ،قال:حدّثنا أبی،عن محمّد بن الحسن الصّفّار،عن علیّ بن محمّد القاسانیّ،عن الأصبهانیّ،عن المنقریّ،عن سفیان بن عیینه،قال:سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام قال:وجدت علم النّاس کلّهم فی أربع:أوّلها أن تعرف ربّک،و الثّانیه أن تعرف ما صنع بک،و الثّالثه أن تعرف ما أراد منک و الرّابعه أن تعرف ما یخرجک من دینک.
1352-2- و عنه،قال أخبرنا الحسین بن عبید اللّه،عن علیّ بن محمّد العلویّ، عن الحسن بن علیّ بن صالح الصّوفیّ،عن أحمد بن الحسن الحسینیّ،عن
ص:600
جلسه روز جمعه
شانزدهم رجب سال چهارصد و پنجاه و هفت
که بقیه احادیث غضائری در آن است.
به نام خداوند رحمتگر مهربان
[1351]1-سفیان بن عیینه از امام صادق علیه السّلام نقل کرد که آن حضرت فرمود:تمام دانش بشری را در چهار مرحله یافتم:اوّل اینکه پروردگارت را بشناسی و دوّم اینکه بدانی چگونه تو را آفرید،سوم اینکه آگاه شوی از آفرینش تو چه هدفی دارد و چهارم آنچه که تو را از دینت خارج می کند،بازشناسی.
ص:601
الحسن بن علیّ،عن أبیه،عن محمّد بن علیّ بن موسی،عن أبیه،عن جدّه علیه السّلام قال:قیل للصّادق جعفر بن محمّد علیهما السّلام صف لنا الموت.قال:للمؤمن کأطیب طیب یشمّه فینعس لطیبه،و یقطع التّعب و الألم عنه،و الکافر کلسع الأفاعیّ و لدغ العقارب و أشدّ.
1353-3- و عنه،قال:أخبرنا الحسین بن عبید اللّه،عن علیّ بن محمّد العلویّ، عن محمّد بن موسی الرّقّیّ،عن علیّ بن محمّد بن أبی القاسم،عن أحمد بن أبی عبد اللّه البرقیّ،عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنیّ،عن أبیه،عن أبان مولی زید بن علیّ،عن عاصم بن بهدله،عن شریح القاضی،قال:قال أمیر المؤمنین علیه السّلام لأصحابه یوما و هو یعظهم ترصّدوا مواعید الآجال،و باشروها بمحاسن الأعمال، و لا ترکنوا إلی ذخائر الأموال،فتخلیکم خدائع الآمال،إنّ الدّنیا خدّاعه صرّاعه، مکّاره غرّاره سحّاره،أنهارها لامعه،و ثمراتها یانعه،ظاهرها سرور،و باطنها غرور،تأکلکم بأضراس المنایا،و تبیرکم بإتلاف الرّزایا،لهم بها أولاد الموت، و آثروا زینتها،فطلبوا رتبتها؛جهل الرّجل،و من ذلک الرّجل المولع بلذّاتها، و السّاکن إلی فرحتها،و الآمن لغدرتها!دارت علیکم بصروفها،و رمتکم بسهام حتوفها،فهی تنزع أرواحکم نزعا،و أنتم تجمعون لها جمعا،للموت تولدون، و إلی القبور تنقلون،و علی التّراب تنومون،و إلی الدّود تسلّمون،و إلی الحساب تبعثون.یا ذا الحیل و الآراء،و الفقه و الأنباء،اذکروا مصارع الآباء،فکأنکم
ص:602
[1352]2-امام رضا علیه السّلام از پدرش موسی بن جعفر علیه السّلام نقل می کند که آن حضرت فرمود:به امام صادق علیه السّلام عرض شد:مرگ را برای ما توصیف کن،فرمود:برای مؤمن همانند خوشبوترین عطری است که آن را می بوید و به خاطر بوی دلپذیرش به خواب می رود و رنج و درد از او برطرف می گردد و برای کافر همانند گزیدن مارهای بزرگ و نیش زدن عقرب ها و بدتر از آن است.
[1353]3-عاصم بن بهدله از شریح قاضی نقل می کند که او گفت:امیر مؤمنان علیه السّلام در یکی از روزها که یه یارانش پند و اندرز می داد،فرمود:در انتظار لحظۀ مرگ باشید و با کردارهای نیکو آن را لمس کنید و به اندوختۀ دارایی اعتماد نکنید،تا نیرنگ آرزوها شما را تنها گذارد زیرا دنیا حیله گر در افکننده،نیرنگ باز،فریبنده و افسونگر است رودهایش درخشنده،میوه هایش رسیده،بیرونش شادمانی و اندورنش فریبندگی است.»با دندان های مرگ شما را می بلعد و با خسارت سنگین شما را ویران می کند،به واسطه دنیا برای انسان ها فرزندان مرگ خواهد بود و آنان زینت دنیایی را برمی گزینند و در جستجوی پست و مقام آن می روند.
بی خبر است آن مرد،کیست آن مرد که شیفته لذّت های آن و آرامشگیر در شادی آن و آسوده از بی وفایی آن است.با بدبختی هایش به سوی شما نشانه می رود و با تیر مرگش شما را می افکند،جانهایتان را برمی کشد درحالی که شما برای آن[اندوخته ها]انباشتید،برای مرگ زاییده و به سوی قبرها برده و بر خاک خوابانده و به کرم سپرده و برای حسابرسی برانگیخته می شوید.ای صاحب تدبیرها و اندیشه ها و دانش و آگاهی ها.مرگ های پدران را بیاد آرید.
ص:603
بالنّفوس قد سلبت،و بالأبدان قد عریت،و بالمواریث قد قسمت،فتصیر-یا ذا الدّلال و الهیبه و الجمال-إلی منزله شعثاء،و محلّه غبراء،فتنوم علی خدّک فی لحدک،فی منزل قلّ زوّاره،و ملّ عمّاله،حتّی تشقّ عن القبور و تبعث إلی النّشور، فإنّ ختم لک بالسّعاده صرت إلی الحبور،و أنت ملک مطاع،و آمن لا یراع،یطوف علیکم ولدان کأنّهم الجمان بِکَأْسٍ مِنْ مَعِینٍ بَیْضاءَ لَذَّهٍ لِلشّارِبِینَ [الصافات(37):
46]،أهل الجنّه فیها یتنعّمون،و أهل النّار فیها یعذّبون،هؤلاء فی السّندس و الحریر یتبخترون،و هؤلاء فی الجحیم و السّعیر تقلبون،هؤلاء تحشی جماجمهم بمسک الجنان،و هؤلاء یضربون بمقامع النّیران،هؤلاء یعانقون الحور فی الحجال،و هؤلاء یطوقون أطواقا فی النّار بالأغلال،فی قلبه فزع قد أعیا الأطبّاء و به داء لا یقبل الدّواء.یا من یسلّم إلی الدّود و یهدی إلیه،اعتبر بما تسمع و تری،و قل لعینیک تجفو لذّه الکری،و تفیض من الدّموع بعد الدّموع تتری،بیتک القبر بیت الأهوال و البلی،و غایتک الموت.یا قلیل الحیاء،اسمع یا ذا الغفله و التّصریف،من ذی الوعظ و التّعریف،جعل یوم الحشر یوم العرض و السّؤال، و الحباء و النّکال،یوم تقلّب إلیه أعمال الأنام،و تحصی فیه جمیع الآثام،یوم تذوب من النّفوس أحداق عیونها،و تضع الحوامل ما فی بطونها،و تفرّق من کلّ نفس و حبیبها،و یحار فی تلک الأهوال عقل لبیبها،إذ تنکّرت الأرض بعد حسن عمارتها،و تبدّلت بالخلق بعد أنیق زهرتها،أخرجت من معادن الغیب أثقالها،
ص:604
گویا جانهاتان ربوده شد و پیکرهاتان برهنه گردید و دارایی هاتان تقسیم گشت.و تو-ای صاحب شکوه و قیافه و زیبایی-به سوی جایگاهی پریشان و جایی غبارآلود رو می نهی و در آرامگاهت بر گونه ات می خوابی.در جایگاهی که زیارت کنندگانش اندک و کارگرانش دلزده هستند.تا اینکه از قبرها نمودار شده و برای رستاخیز برانگیخته می شوید،اگر پایان کارتان به نیک بختی باشد به سوی خوشی ها می روید درحالی که پادشاهی مهتر و آرامی بدون ترس هستید که پیرامونتان پسرانی مرواریدگونه با پیاله ای از شرابی روان[و]درخشان،لذّت بخش نوشندگان،[صافات(37):آیات 45 و 46]در گردش اند.اهل بهشت آنجا در ناز و نعمت به سر می برند و اهل دوزخ آنجا در شکنجه هستند.بهشتیان در پرنیان نازک و ابریشم می خرامند و دوزخیان در آتش و زبانۀ آن بی قرارند،جمجمه های فردوسیان از مشک بهشتی انباشته می شود و جهنّمیان با گرزهای آتشین کوفته می شوند.بهشتیان در سایبان های پرده دار پریان بهشتی را در آغوش می گیرند و دوزخیان با زنجیرهایی در آتش محاصره می شوند در دلش هراسی است که پزشکان را درمانده و دردی با اوست که درمان پذیر نیست.ای کسی که به کرم خاکی واگذار و به سوی او برده می شوی از آنچه می شنوی و می بینی پند بگیر و به دیده گانت بگو از لذّت خفتن دوری گزین و پی درپی از اشک لبریز شو،منزلگاهت قبر خانۀ وحشت ها و سختی ها و پایان کار تو مرگ است.
ای بی شرم،ای نادان و ای روی گردان،از پنددهنده و آگاه کننده فرمان ببر،روز رستاخیز روز عرضه و تقاضا و هدیه و تنبیه عبرت آموز است،روزی است که کردار آدمیان به خودشان بر می گردد و تمام گناهان در آن روز شمارش می شوند.روزی که مردمک دیدگان انسان ها ذوب می شود و حامله ها آنچه در شکم دارند،فرو می نهند و میان هر انسان با همدمش جدایی می افتد و در آن وحشت زدگی عقل انسان خردمند سرگردان می شود.آنگاه که زمین پس از آبادانیش رو به ویرانی نهد و پس از آراستگی شکوفه هایش تبدیل به آفریدگان شود و از معدن های پنهان سنگینی هایش را بیرون ریزد،
ص:605
و نفضت إلی اللّه أحمالها،یوم لا ینفع الجدّ إذ عاینوا الهول الشّدید فاستکانوا، و عرف المجرمون بسیماهم فاستبانوا،فانشقّت القبور بعد طول انطباقها، و استسلمت النّفوس إلی اللّه بأسبابها،کشف عن الآخره غطاؤها،و ظهر للخلق أنباؤها،فدکّت الأرض دکّا دکّا،و مدّت لأمر یراد بها مدّا مدّا،و اشتدّ المثارون إلی اللّه شدّا شدّا،و تزاحفت الخلائق إلی المحشر زحفا زحفا،و ردّ المجرمون علی الأعقاب ردّا ردّا،و جدّ الأمر-ویحک یا إنسان-جدّا جدّا،و قرّبوا للحساب فردا فردا، وَ جاءَ رَبُّکَ وَ الْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا [الفجر(89):22]یسألهم عمّا عملوا حرفا حرفا،فجیء بهم عراه الأبدان،خشّعا أبصارهم،أمامهم الحساب،و من ورائهم جهنّم،یسمعون زفیرها،و یرون سعیرها،فلم یجدوا ناصرا و لا ولیّا یجیرهم من الذّلّ،فهم یعدون سراعا إلی مواقف الحشر،یساقون سوقا،فالسّماوات مطویّات بیمینه کطیّ السّجلّ للکتب،و العباد علی الصّراط وجلت قلوبهم،یظنّون أنّهم لا یسلمون،و لا یؤذن لهم فیتکلّمون،و لا یقبل منهم فیعتذرون،قد ختم علی أفواههم،و استنطقت أیدیهم و أرجلهم بما کانوا یعملون.یا لها من ساعه ما أشجی مواقعها من القلوب حین میّز بین الفریقین! فَرِیقٌ فِی الْجَنَّهِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ [الشوری(42):7]من مثل هذا فلیهرب الهاربون،إذا کانت الدّار الآخره لها یعمل العاملون.
1354-4- و عنه،قال:أخبرنا الحسین بن عبید اللّه،عن العلویّ،قال:حدّثنا
ص:606
و بارهایش را به جانب خداوند اندازد،روزی که تلاش و کوشش سودی نمی رساند زیرا مردمان وحشت شدیدی را به چشم بینند و تسلیم شوند و بزهکاران به رخسارشان شناخته شده و آشکار گردند،و گورها پس از مدّت طولانی بسته بودنشان شکافته شوند و آدمیان با انگیزه هاشان در پیشگاه الهی سر تسلیم فرود آورند،پردۀ آخرت برداشته شود و اطّلاعاتش برای مردمان هویدا گردد و زمین سخت درهم کوبیده گردد و برای چیزی که از قیامت انتظار می رفت به خوبی گسترده شود.روندگان به سوی خداوند به تندی تاخته و موجودات به سوی رستاخیز با شتاب به پیش می روند و خلاف کاران به عقب رانده می شوند و-وای بر تو ای انسان-که فرمان رسمی واقعا اجرا شود و تک تک به پای حساب خوانده شوند و[امر] پروردگارت برسد و فرشتگان صف در صف فرا برسند.[فجر(89):آیۀ 22]کلمه به کلمه از آنچه را انجام دادند از آنان پرسش می کنند و با بدن های برهنه حاضر شوند درحالی که دیدگانشان افتاده و در برابرشان حسابرسی و پشت سرشان دوزخ است که صدای ناله آن را می شنوند و زبانه آتش آن را می بینند،ولی هیچ یاری گر و سرپرستی نمی یابند که آنان را از خواری پناه دهد،آنان کسانی هستند که به سرعت به جایگاه های رستاخیز بازگردانده،به زور پیش رانده می شوند و آسمان ها همچون در پیچیدن طومار نامه ها،در پیچیده به دست اوست،دل های بندگان بر روی صراط بیمناک شود،گمان می برند که رها نمی شوند و به آنان اجازه داده نخواهد شد تا سخن گویند و از آنان پذیرفته شود تا بهانه آورند،بر دهانشان مهر سکوت زده شود،و دست و پاهاشان بدانچه انجام می دادند بازپرسی شوند.عجب لحظه ای که هنگام جدایی میان دو گروه،گروهی در بهشت و گروهی در آتش،دلها بی باک نیست.
از چنین لحظه ای فراری ها بگریزند هنگامی که سرای رستاخیز چنین باشد پس عمل کنندگان برای[دستیابی به]آن عمل می کنند.
ص:607
محمّد بن إبراهیم،قال:حدّثنا أحمد بن محمّد،عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر،عن أبی المغراء،عن أبی بصیر،عن خیثمه،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:سمعت الباقر علیه السّلام یقول:نحن جنب اللّه،و نحن صفوته،و نحن خیرته،و نحن مستودع مواریث الأنبیاء،و نحن أمناء اللّه،و نحن حجج اللّه،و نحن حبل اللّه،و نحن الإسلام و نحن رحمه اللّه علی خلقه،و نحن الّذین بنا یفتح اللّه و بنا یختم،و نحن أئمّه الهدی،و نحن مصابیح الدّجی،و نحن منار الهدی،و نحن العلم المرفوع لأهل الدّنیا،و نحن السّابقون،و نحن الآخرون من تمسّک بنا لحق،و من تخلّف عنّا غرق،و نحن قاده الغرّ المحجّلین،و نحن حرم اللّه،و نحن الطّریق و الصراط المستقیم إلی اللّه،و نحن من نعمه اللّه علی خلقه و نحن المنهاج و نحن معدن النّبوّه و نحن موضع الرّساله و نحن أصول الدّین و إلینا تختلف الملائکه، و نحن السّراج لمن استضاء بنا،و نحن السّبیل لمن اقتدی بنا،و نحن الهداه إلی الجنّه،و نحن عری الإسلام،و نحن الجسور،و القناطر من مضی علیها سبق،و من تخلّف عنها محق،و نحن السّنام الأعظم،و نحن الّذین بنا تنزل الرّحمه،و بنا تسقون الغیث،و نحن الّذین بنا یصرف اللّه عنکم العذاب،فمن عرفنا و نصرنا و عرف حقّنا و أخذ بأمرنا،فهو منّا و إلینا.
1355-5- و عنه،قال:أخبرنا الغضائریّ،عن علیّ بن محمّد العلویّ،عن الحسن بن علیّ بن صالح،عن الکلینیّ،عن علیّ بن محمّد،عن إسحاق بن
ص:608
[1354]4-خیثمه گوید:از امام باقر علیه السّلام شنیدم که می فرمود:ما در کنار خداوندیم.ما برگزیدۀ خداوندیم.ما منتخب الهی هستیم.ما مخزن میراث پیامبرانیم.ما معتمدان خداوند(گرامی و بزرگ)هستیم.ما حجت های خداوندیم ما ریسمان الهی هستیم.اسلام ماییم.ما برکت خدا بر آفریدگانیم،ماییم کسانی که به واسطۀ ما خداوند می گشاید و به واسطۀ ما پایان می دهد،ما پیشوایان هدایتگری هستیم.ما چراغ های تاریکی هستیم ما مناره ره یافتگی هستیم.ما پرچم های برافراشته برای اهل دنیاییم.ما پیشتازانیم و پایانیم هرکس به ما چنگ زند،دست یابد و هرکه از ما روگرداند غرق شود،ما پیشوای پیشانی سپیدان سعادتمندیم،ما حریم الهی هستیم،ما مسیر و راه راست به سوی خداوند عزتمند و شکوهمند می باشیم ما از نعمتهای خداوند بر بندگانیم،روش صحیح ما هستیم،ما جایگاه پیامبری و محل پیام[الهی]هستیم.ما پایه های دینیم و فرشتگان به سوی ما رفت و آمد می کنند،ما چراغ برای کسی هستیم که از ما بینش خواهد،ما مسیر برای کسی هستیم که ما را الگوی خود سازد.ما راهبران به سوی فردوسیم.ما پشتیبان اسلامیم،ما محوریم،ما گذرگاهیم هرکه به سوی ما رهسپار شود پیشی گیرد و هرکه از ما روگرداند،هلاک گردد ما بلندمرتبه و شناختگانیم.ما همان کسانی هستیم که به واسطۀ ما برکت فرود آید و بخاطر ما باران می بارد،و ما همان کسانیم که بخاطر ما خداوند(گرامی و بزرگ)بلا را از شما باز می دارد.پس هرکه در ما اندیشه کند ما را یاری کرده و حق ما را بشناسد و براساس دستورات ما رفتار نماید از ما بوده و به سوی ما بازگردد.
ص:609
إسماعیل النّیسابوریّ،عن الصّادق،عن آبائه علیهما السّلام عن الحسن بن علیّ علیه السّلام قال:
أنّ اللّه(عزّ و جلّ)بمنّه و رحمته،لمّا فرض علیکم الفرائض،لم یفرض ذلک علیکم لحاجه منه إلیه،بل رحمه منه،لا إله إلاّ هو،لیمیز الخبیث من الطّیّب، وَ لِیَبْتَلِیَ اللّهُ ما فِی صُدُورِکُمْ وَ لِیُمَحِّصَ ما فِی قُلُوبِکُمْ [آل عمران(3):154]و لتتسابقوا إلی رحمته،و لتتفاضل منازلکم فی جنّته،ففرض علیکم الحجّ و العمره و إقام الصّلاه و إیتاء الزّکاه و الصّوم و الولایه،و جعل لکم بابا لتفتحوا به أبواب الفرائض و مفتاحا إلی سبله،و لو لا محمّد صلّی اللّه علیه و اله و الأوصیاء من ولده علیهم السّلام کنتم حیاری کالبهائم،لا تعرفون فرضا من الفرائض،و هل تدخل قریه إلاّ من بابها،فلمّا منّ علیکم بإقامه الأولیاء بعد نبیّکم صلّی اللّه علیه و اله قال(عزّ و جلّ): اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً [المائده(5):3]و فرض علیکم لأولیائه حقوقا، أمرکم بأدائها إلیهم،لیحلّ لکم ما وراء ظهورکم من أزواجکم و أموالکم و مأکلکم و مشاربکم،و یعرّفکم بذلک البرکه و النّماء و الثّروه لیعلم من یطیعه منکم بالغیب، ثمّ قال: قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبی [الشوری(42):23] فاعلموا أنّ مَنْ یَبْخَلْ فَإِنَّما یَبْخَلُ عَنْ نَفْسِهِ [محمّد(47):38]إنّ اللّه هو الغنیّ و أنتم الفقراء إلیه،فاعملوا من بعد ما شئتم فَسَیَرَی اللّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ سَتُرَدُّونَ إِلی عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَهِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ [التوبه (9):105]و العاقبه للمتّقین،و لا عدوان إلاّ علی الظّالمین.سمعت جدّی رسول
ص:610
[1355]5-اسحاق بن اسماعیل نیشابوری از امام حسن علیه السّلام نقل می کند که آن حضرت فرمود:
خداوند وقتی با فضل و رحمتش تکالیف را بر شما واجب کرد آن را به خاطر نیازمندیش به آن واجب نکرد بلکه از روی لطف او[بر شما]بود،خدایی جز او نیست،خواست که به واسطۀ آن پلید را از پاک جدا کند و آنچه را در سینه هایتان هست،بیازماید و آنچه در دلهاتان هست را بپالاید و شما برای رسیدن به رحمتش از هم پیشی گیرید،و جایگاهتان را در بهشت او برتری دهید.حج و عمره و برپایی نماز و پرداخت زکات و روزه و ولایت پذیری را بر شما واجب کرد و برای شما دری که گشایندۀ به سوی مسیرهای اوست قرار داد تا به واسطۀ آن درهای تکالیف را بگشایید.اگر محمّد صلّی اللّه علیه و اله و جانشینان از فرزندانش علیهم السّلام نبودند مانند جانوران سرگشته بوده،هیچ حکمی از تکالیف را نمی شناختید.آیا ورود بر دهکده جز از درش می باشد،پس وقتی خداوند با برقراری زمامدارانی پس از پیامبرتان صلّی اللّه علیه و اله بر شما بخشش کرد، فرمود:«امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم و اسلام را برای شما به عنوان آیین برگزیدم»[مائده(5):آیۀ 3]و برای زمامدارانش وظایفی را بر شما واجب کرد و شما را به انجام آنها برایشان فرمان داد،به این دلیل بود که آنچه پشت سر نهاده اید مانند ازواج،دارایی،خوراک و نوشاکتان را بر شما حلال کند و شما را به سبب آن رحمت،از رشد و دارایی آگاه نماید تا بداند کدامتان پنهانی از او فرمانبری می کند.پس خداوند(عزتمند و شکوهمند)فرمود:«بگو به ازای آن[رسالت]پاداشی از شما خواستار نیستم مگر دوستی دربارۀ خویشاوندان»[شوری(42):آیۀ 23]پس آگاه باشید«هرکه بخل ورزد همانا بر زیان خودش بخل می ورزد»[محمد(47):آیۀ 38]زیرا خداوند بی نیاز و شما نیازمند به اویید.و بدانید که پس از آرزوهایتان«به زودی خداوند و رسولش و مؤمنان، کردارتان را خواهند دید.آنگاه به سوی دانای نهان و آشکار بازگردانیده می شوید و از آنچه انجام می دادید به شما خبر می دهد»[توبه(9):آیۀ 105]«و فرجام[نیک]برای پرهیزگاران است»[قصص(28):آیۀ 83]و«خصومتی نیست جز بر ستم پیشگان»[بقره(2):آیۀ 193]
ص:611
اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول:خلقت من نور اللّه(عزّ و جلّ)و خلق أهل بیتی من نوری،و خلق محبّیهم من نورهم،و سائر الخلق فی النّار.
1356-6- و عنه،قال:أخبرنا الغضائریّ،عن علیّ بن محمّد العلویّ،عن عبد اللّه بن محمّد،عن الحسین،عن أبی عبد اللّه بن أسباط،عن أحمد بن محمّد بن زیاد العطّار،عن محمّد بن مروان الغزّال،عن عبید بن یحیی،عن یحیی بن عبد اللّه بن الحسن،عن جدّه الحسن بن علیّ علیه السّلام قال:رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله إنّ فی الفردوس لعینا أحلی من الشّهد،و ألین من الزّبد،و أبرد من الثّلج،و أطیب من المسک،فیها طینه خلقنا اللّه(عزّ و جلّ)منها،و خلق منها شیعتنا،فمن لم یکن من تلک الطّینه فلیس منّا،و لا من شیعتنا،و هی المیثاق الّذی أخذ اللّه(عزّ و جلّ)علی ولایه أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السّلام قال عبید:فذکرت لمحمّد بن الحسین هذا الحدیث فقال:صدقک یحیی بن عبد اللّه،هکذا أخبرنی أبی عن جدّی،عن أبیه، عن النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله قال عبید:قلت أشتهی أن تفسّره لنا إن کان عندک تفسیر.قال:نعم، أخبرنی أبی،عن جدّی،عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله قال:إنّ للّه ملکا رأسه تحت العرش، و قدماه فی تخوم الأرض السّابعه السّفلی،بین عینیه راحه أحدکم،فإذا أراد اللّه (عزّ و جلّ)أن یخلق خلقا علی ولایه علیّ بن أبی طالب علیه السّلام أمر ذلک الملک فأخذ من تلک الطّینه،فرمی بها فی النّطفه حتّی تصیر إلی الرّحم،منها یخلق و هی المیثاق و السّلام.
انتهت أحادیث الحسین بن عبید اللّه الغضائری.
ص:612
از جدّم رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله شنیدم که می فرمود:من از نور خداوند(گرامی و بزرگ)آفریده شدم و خاندانم را از نور من آفرینش داد و دوستداران آنان را از نور آنان آفریده و بقیّه مردمان در آتش هستند.
[1356]6-عبید بن یحیی از یحیی بن عبد اللّه بن حسن از جدّش امام حسن علیه السّلام نقل می کند که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:در بهشت چشمه ای است که از عسل شیرین تر،از کف نرمتر،از برف سفیدتر و از مشک خوشبوتر است.در آن چشمه،گلی است که خداوند ما را از آن آفرید و پیروان ما را از آن آفرینش داد و هرکه از آن گل نباشد از ما و از رهروان ما نیست و این همان پیمانی است که خداوند(عزّتمند و شکوهمند)ولایت امیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیه السّلام را بر آن گرفت.
عبید گوید:این حدیث را برای محمد بن حسین بیان کردم،فرمود:یحیی بن عبد اللّه به تو راست گفت،پدرم[علی بن حسین علیه السّلام]از جدّم[امام حسین علیه السّلام]از پدرش[امیر المؤمنین و او]از پیامبر صلّی اللّه علیه و اله همینگونه به من خبر داد.عبید گوید:گفتم اگر تفسیری[از این روایت]نزد شما هست مشتاقم آن را برای ما روشن نمایی.فرمود:بله پدرم از جدّم[و او]از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به من خبر داد که آن حضرت فرمود:خداوند فرشته ای دارد که سرش زیر عرش است و دو گامش در پائین ترین مرزهای طبقه هفتم زمین است که میان دو چشمانش آرامش هریک از شماست،و وقتی خداوند(عزتمند و شکوهمند)خواست انسانی را بر ولایت امیر المؤمنین علیه السّلام بیافریند به آن فرشته فرمان می دهد که از آن گل بردارد و آن را در نطفه اندازد تا اینکه به رحم برسد از آن[گل]آفرینش می دهد و آن پیمان همین است و السلام.
ص:613
[35] المجلس یوم الجمعه الثالث و العشرین من رجب من السنه المذکوره أحادیث الحسین بن إبراهیم القزوینی.
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
1357-1- حدّثنا الشّیخ أبو جعفر محمّد بن الحسن بن علیّ بن الحسن الطّوسیّ رضی اللّه عنه،قال:أخبرنا الحسین بن إبراهیم القزوینیّ،عن محمّد بن وهبان،عن أحمد بن إبراهیم بن أحمد،عن الحسن بن علیّ الزّعفرانیّ،عن أحمد بن محمّد البرقیّ،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن هشام بن سالم،قال:سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:بینا حمزه بن عبد المطّلب و أصحاب له علی شراب لهم یقال له:
«السّکرکه»قال:فتذاکروا السّدیف،قال:فقال لهم حمزه:کیف لنا به؟قال:فقالوا له:هذه ناقه ابن أخیک علیّ؛فخرج إلیها فنحرها،ثمّ أخذ من کبدها و سنامها فأدخله علیهم.قال:و أقبل علیّ علیه السّلام فأبصر ناقته فدخله من ذلک،فقالوا له:عمّک حمزه صنع هذا.قال:فذهب إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فشکا ذلک إلیه.قال:فأقبل معه رسول
ص:614
جلسه روز جمعه
بیست و سوم رجب از سالی که یادش گذشت.
روایات حسین بن ابراهیم قزوینی در آن است.
به نام خداوند رحمتگر مهربان
[1357]1-هشام بن سالم گوید:از امام صادق علیه السّلام شنیدم که می فرمود:هنگامی که حمزه بن عبد المطّلب و عده ای از یارانش بر[سفرۀ]نوشاکی به نام«سکرکه»[نوعی نوشیدنی که از ارزن گیرند]نشسته بودند.حمزه فرمود:سدیف[پیه کوهان شتر]را به یاد آورید،حضرت فرمود:حمزه به آنان فرمود:آن برای ما چطور است؟حضرت فرمود:آنان به حمزه عرض کردند،این شتر برادرزادۀ تو علی است.حمزه به قصد آن بیرون زد و آن را کشت پس جگر سیاه و کوهان آن را برداشته و بر آنان وارد شد.حضرت فرمود:علی علیه السّلام آمد و شترش را مشاهده کرد و از این جهت وارد آنجا شد،آنان به او عرض کردند،عمویت حمزه چنین کرد، امام صادق علیه السّلام فرمود:علی علیه السّلام به نزد پیامبر صلّی اللّه علیه و اله رفت و از آن کار به نزد حضرت شکایت برد.
امام صادق علیه السّلام فرمود:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله همراه او آمد،
ص:615
اللّه صلّی اللّه علیه و اله فقیل لحمزه:هذا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله قد أقبل بالباب.قال:فخرج و هو مغضب.
قال:فلمّا رأی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله الغضب فی وجهه انصرف.قال:فأنزل اللّه(عزّ و جلّ) تحریم الخمر.قال:فأمر رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله بآنیتهم فکفئت.و نودی فی النّاس بالخروج إلی أحد،فخرج رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و خرج حمزه فوقف ناحیه من النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله قال:فلمّا تصافّوا حمل حمزه فی النّاس حتّی غاب فیهم ثمّ رجع إلی موقفه،فقال له النّاس:اللّه یا عمّ رسول اللّه أن تذهب و فی نفس رسول اللّه علیک شیء،قال:ثمّ حمل الثّانیه حتّی غاب فی النّاس ثمّ رجع إلی موقفه،فقالوا له:اللّه یا عمّ رسول اللّه أن تذهب و فی نفس رسول اللّه علیک شیء قال:فأقبل إلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فلمّا رآه مقبلا نحوه،أقبل إلیه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و عانقه،و قبّل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله ما بین عینیه، ثمّ حمل علی النّاس،فاستشهد حمزه،فکفّنه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فی نمره-ثمّ قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:نحو من ستربابی هذا-فکان إذا غطّی بها وجهه انکشفت رجلاه،و إذا غطّی رجلیه انکشف وجهه.قال:فغطّی بها وجهه،و جعل علی رجلیه إذخرا.
قال:و انهزم النّاس و بقی علیّ علیه السّلام فقال له رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:ما صنعت یا علیّ؟فقال:
یا رسول اللّه،لزمت الأرض.فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:ذلک الظّنّ بک.فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:أنشدک یا للّه ما وعدتنی،فإنّک إن شئت لم تعبد.
1358-2- قال:و بهذا الإسناد،عن هشام بن سالم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام،قال:
لوددت أنّی و أصحابی فی فلاه من الأرض حتّی نموت أو یأتی اللّه بالفرج.
ص:616
به حمزه گفته شد:رسول خدا به طرف شما می آید.امام صادق علیه السّلام فرمود:حمزه با برآشفتگی بیرون آمد.امام صادق علیه السّلام فرمود:خداوند(گرامی و بزرگ)آیۀ حرمت شراب را فرو فرستاد.
امام صادق علیه السّلام فرمود:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به ظرف های آنها فرمان داد،آنها وارونه شدند.در میان مردم اعلان شد به سوی احد رهسپار شوند،رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله خارج شد و حمزه هم بیرون زد و در نزدیکی های پیامبر صلّی اللّه علیه و اله توقف کرد.امام صادق علیه السّلام فرمود:وقتی[لشکر]صف بستند،حمزه بر آن مردمان یورش برد تا اینکه در میان آنان ناپدید شد پس به جایگاهش بازگشت.آن مردمان به او گفتند:خدا را!خدا را!ای عموی رسول خدا از اینکه بگریزی درحالی که نسبت به[حفظ]جان رسول خدا وظیفه داری.امام صادق علیه السّلام فرمود:آنگاه دوباره حمله کرد تا اینکه در میان آن مردمان ناپدید شد پس به جایگاهش بازگشت.و آن مردمان به او گفتند:خدا را! خدا را!ای عموی رسول خدا از اینکه بگریزی درحالی که نسبت به[حفظ]جان رسول خدا وظیفه داری.امام صادق علیه السّلام فرمود:پس به طرف رسول خدا روآورد و وقتی دید او به طرفش می آید،رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به او نزدیک شد و او را در آغوش گرفت و رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله میان دو چشمانش را بوسید و آنگاه او بر آن مردمان یورش برد و به شهادت رسید و رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله او را در پارچه ای راه راه کفن نمود-سپس امام صادق علیه السّلام فرمود:مانند کسی که پدرم را اینگونه پوشاند-هرگاه با آن چهره اش را می پوشانید دو پایش آشکار می شد و هرگاه دو پایش را می پوشانید رخسارش نمایان می گشت.امام صادق علیه السّلام فرمود:پس چهره اش را با آن پوشانید و بر دو پایش اذخر[گیاهی است خوشبو]نهاد.امام صادق علیه السّلام فرمود:آن مردمان تار و مار شدند و علی علیه السّلام باقی ماند،و رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به او فرمود:چه کردی ای علی؟آن حضرت عرض کرد:ای رسول خدا زمینگیر شدم.رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به او فرمود:آن گمان توست،امام صادق علیه السّلام فرمود:سپس رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:بار خدایا آنچه را به من وعده دادی محقق ساز که اگر تو بخواهی پرستش نخواهی شد.
[1358]2-هشام بن سالم از امام صادق علیه السّلام نقل کرد که آن حضرت فرمود:آرزو می کنم من و یارانم در صحرائی خشک از زمین باشیم تا اینکه جان بسپاریم یا از خداوند گشایش برسد.
ص:617
1359-3- قال:و بهذا الإسناد،عن هشام بن سالم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام،قال:إنّ سلیمان علیه السّلام لمّا سلب ملکه خرج علی وجهه،فضاف رجلا عظیما فأضافه و أحسن إلیه.قال:و نزل سلیمان علیه السّلام منه منزلا عظیما لما رأی من صلاته و فضله.
قال:فزوّجه بنته.فقالت له:بنت الرّجل حین رأت منه ما رأت:بأبی أنت و أمّی،ما أطیب ریحک،و أکمل خصالک!لا أعلم فیک خصله أکرهها إلاّ أنّک فی مئونه أبی.
قال:فخرج حتّی أتی السّاحل،فأعان صیّادا علی ساحل البحر،فأعطاه السّمکه الّتی وجد فی بطنها خاتمه.
1360-4- قال:و بهذا الإسناد،عن هشام بن سالم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام،قال:لمّا مات جعفر بن أبی طالب علیه السّلام أمر رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فاطمه علیها السّلام أن تتّخذ طعاما لأسماء بنت عمیس،و یأتیها و نساؤها ثلاثه أیّام،فجرت بذلک السّنّه من أن یصنع لأهل المیّت ثلاثه أیّام.
1361-5- قال:و بهذا الإسناد،عن هشام بن سالم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام،قال إنّ اللّه لمّا خلق آدم و نفخ فیه من روحه،وثب لیقوم قبل أن یتمّ فیه الروح فسقط، فقال اللّه(عزّ و جلّ)خلق اَلْإِنْسانُ عَجُولاً [الاسراء(17):11].
1362-6- قال:و بهذا الإسناد،عن هشام بن سالم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام،قال:
کان لنمرود مجلس یشرف منه علی النّار،فلمّا کان بعد ثلاثه أشرف علی النّار هو و آزر،فإذا إبراهیم علیه السّلام مع شیخ یحدّثه فی روضه خضراء.قال:فالتفت نمرود إلی
ص:618
[1359]3-هشام بن سالم از امام صادق علیه السّلام خبر داد که آن حضرت فرمود:وقتی فرمانروایی سلیمان ربوده شد[سرزمین خویش را]ترک گفت و مهمان مرد بزرگی شد.آن مرد او را پذیرایی کرد و به او نیکی نمود.امام صادق علیه السّلام فرمود:سلیمان علیه السّلام به جهت نمازگزاری و بزرگواری اش،نزد صاحبخانه منزلت و مرتبۀ والایی یافت.امام صادق علیه السّلام فرمود:پس دخترش را به همسری سلیمان درآورد.دختر آن مرد وقتی ویژگیهای سلیمان را دید گفت:
پدر و مادرم فدایت،چه خوش بویی و چه صفات کاملی داری خصلتی در تو نمی یابم که بدم بیاید مگر اینکه هزینۀ تو را پدرم به عهده دارد.امام علیه السّلام فرمود:از این روی سلیمان[در پی روزی]بیرون رفت تا اینکه به ساحل رسید و ماهیگیری را بر ساحل نجات داد و آن ماهیگیر ماهی ای را که انگشترش را در شکمش یافت،به او هدیه داد.
[1360]4-هشام از امام صادق علیه السّلام نقل کرد که آن حضرت فرمود:هنگامی که جعفر پسر ابی طالب علیه السّلام از دنیا رفت رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به فاطمه علیها السّلام دستور داد تا غذایی را برای اسماء دختر عمیس[همسر جعفر]برگیرد و زنان اسماء[فامیل های او]سه روز نزد او می آمدند و از اینجا رسم بر این شد که این کار سه روز برای بازماندگان انجام شود.
[1361]5-هشام از امام صادق علیه السّلام نقل کرد که آن حضرت فرمود:آنگاه که خداوند آدم را آفرید و روحش را در او دمید،آدم پیش از اینکه روح در او کامل شود از جا پرید تا بایستد که فرو افتاد،پس خداوند(عزّتمند و شکوهمند)فرمود:انسان شتابزده آفریده شد.
[1362]6-هشام از امام صادق علیه السّلام خبر داد که آن حضرت فرمود:برای نمرود نشستگاهی بود که از آنجا بر آتش تسلّط داشت.پس از گذشت سه روز،نمرود و آزر از بالا به درون آتش نگریستند و به ناگاه ابراهیم علیه السّلام را در گلشنی سرسبز یافتند که با پیرمردی سخن می گوید.امام فرمود:نمرود به آزر رو کرد و گفت:
ص:619
آزر،فقال:یا آزر،ما أکرم ابنک علی ربّه!ثمّ قال:نمرود لإبراهیم:اخرج عنّی و لا تساکنّی.
1363-7- قال:و بهذا الإسناد،عن هشام بن سالم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:إنّ أشدّ النّاس بلاء الأنبیاء(صلوات اللّه علیهم)ثمّ الّذین یلونهم،ثمّ الأمثل فالأمثل.
1364-8- قال:و بهذا الإسناد،عن هشام بن سالم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام،قال:
لیس للنّساء من سروات الطّریق شیء-یعنی وسط الطّریق-و لکن یمشین فی جنبیه.
1365-9- قال:و بهذا الإسناد،عن هشام بن سالم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام،قال:لمّا قبض رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله سمعوا صوتا من جانب البیت،و لم یروا شخصا یقول: کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَهُ الْمَوْتِ وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّهَ فَقَدْ فازَ [آل عمران(3):185]ثمّ قال:فی اللّه خلف من کلّ هالک،و عزاء من کلّ مصیبه،و درک لما فات.قال:فباللّه فتقوّوا و إیّاه فارجوا،فإنّ المحروم من یحرم الثّواب،و استروا عوره نبیّکم؛فلمّا وضعه علیّ علیه السّلام علی سریره نودی:یا علیّ لا تخلع القمیص.قال:فغسّله فی قمیصه.ثمّ قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:یا علیّ،إذا أنا متّ فغسّلنی،فإنّه لا یری أحد عورتی غیرک إلاّ انفقأت عیناه.فقال له علیّ علیه السّلام:
یا رسول اللّه،إنّک رجل ثقیل،و لا بدّ لی ممّن یعیننی؟فقال له:إنّ جبرئیل معک یعینک ولینا ولک الفضل بن العبّاس الماء،و مره فلیعصّب عینه،فإنّه لا یری أحد عورتی غیرک إلاّ انفقأت عیناه.
ص:620
ای آزر چه چیز پسرت را این چنین نزد پروردگارش گرامی داشته است.امام فرمود:آنگاه نمرود به ابراهیم گفت:از من دور شو و با من همزیستی مکن.
[1363]7-هشام از امام صادق علیه السّلام گزارش داد که آن حضرت فرمود:بلاکشترین مردمان پیامبرانند و سپس کسانی اند که از آنان پیروی کردند و سپس به نسبت همانندی[به پیامبران، بلا می کشند].
[1364]8-زنان حقّ پیاده روی در میانه های راه را ندارند ولی می توانند از دو طرف راه حرکت کنند.
[1365]9-هشام بن سالم از امام صادق علیه السّلام خبر داد که آن حضرت فرمود:هنگامی که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله روحش ستانده شد،مردم کسی را ندیدند ولی صدایش را از سوی خانه شنیدند که می گفت:«هر جانداری چشندۀ مرگ است و همانا روز رستاخیز پاداش هاتان به طور کامل به شما داده می شود.پس هرکه را از آتش دور دارند و در بهشت درآورند بی گمان کامیاب شده است»[آل عمران(3):آیۀ 185].سپس امام علیه السّلام فرمود:از سوی خداوند در هر میرنده ای جانشینی و در هر مصیبتی تسلیت و از برای آنچه درگذشت جبرانی وجود دارد.امام علیه السّلام فرمود:پس با خداوند نیرومند شوید و به او امید داشته باشید.همانا بی بهره کسی است که از پاداش بازداشته شود؛و عورت پیامبرتان را پنهان کنید.وقتی علی علیه السّلام پیامبر را به تختش قرار داد ندا آمد:ای علی پیراهنش را از تن درنیاور.امام صادق علیه السّلام فرمود:پس علی علیه السّلام او را در پیراهنش غسل داد.پس امام صادق علیه السّلام فرمود:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:ای علی!هنگامی که من از دنیا رفتم تو غسلم بده،زیرا هیچ کس به جز تو عورت مرا نبیند مگر آن که دو چشمانش از حدقه درآید.امام صادق علیه السّلام فرمود:سپس علی علیه السّلام به حضرت فرمود:ای رسول خدا!تو مرد سنگینی هستی و به ناچار باید کسی مرا کمک کند؟آنگاه پیامبر به او فرمود:جبرئیل با تو بوده و یاریت می کند و فضل بن عباس به تو آب می رساند و به او دستور بده تا چشمانش را ببندد.
زیرا هیچ کس به جز تو عورت مرا نبیند مگر اینکه دیدگانش از کاسه درآید.
ص:621
1366-10- قال:و بهذا الإسناد،عن زراره،عن أبی جعفر علیه السّلام،قال:قلت له:
فِطْرَتَ اللّهِ الَّتِی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها ؟قال:التّوحید.
1367-11- قال:و بهذا الإسناد،عن هشام بن سالم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام،فی قول اللّه(عزّ و جلّ): وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ [البلد(90):10]قال:نجد الخیر و الشّرّ.
1368-12- قال:و بهذا الإسناد،عن هشام بن سالم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام،قال أمیر المؤمنین علیه السّلام:أمّا أنا فلو کنت ما شهدت أوّل الشّهود؛یعنی فی الزّنا.
1369-13- قال:و بهذا الإسناد،عن هشام،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:کان أمیر المؤمنین علیه السّلام یحطب و یستقی و یکنس،کانت فاطمه علیهما السّلام تطحن و تعجن و تخبز.
1370-14- قال:و بهذا الإسناد،عن هشام بن سالم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام،قال حمل الحسین بن علیّ ستّه أشهر و أرضع سنتین،و هو قول اللّه(عزّ و جلّ):
وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ إِحْساناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ کُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً [الاحقاف(46):15].
1371-15- قال:و بهذا الإسناد،عن هشام بن سالم،قال:أبو عبد اللّه علیه السّلام و ذکر السّفیانیّ،فقال:أمّا الرّجال فتواری وجوهها عنه،و أمّا النّساء فلیس علیهنّ بأس.
1372-16- قال:و بهذا الإسناد،عن هشام بن سالم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام،فی قوله(تعالی): إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاکُمْ [الحجرات(49):13]قال:أعملکم بالتّقیّه.
ص:622
[1366]10-زراره از امام باقر علیه السّلام خبر داد که برای او این آیه را خواندم:«با همان سرشتی که خدا مردم را بر آن سرشته است»[سورۀ روم(30):آیۀ 30]فرمود:یکتاپرستی.
[1367]11-هشام از امام صادق علیه السّلام دربارۀ گفتار خداوند(گرامی و بزرگ)که فرمود:«هر دو راه را بدو نمودیم»[بلد(90):آیۀ 10]پرسش کرد.حضرت فرمود:راه خیر و شر.
[1368]12-هشام از امام صادق علیه السّلام نقل کرد که آن حضرت فرمود:امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود:اگر من بودم اوّلین گواه نمی شدم-یعنی در گواهی به زنا-.
[1369]13-هشام از امام صادق علیه السّلام خبر داد که آن حضرت فرمود:امیر المؤمنین علیه السّلام این گونه بود که هیزم جمع می کرد و آب می کشید و[خانه را]جارو می زد و فاطمه علیها السّلام این طور بود که آسیاب می کرد و خمیر می نمود و نان می پخت.
[1370]14-هشام از امام صادق علیه السّلام نقل کرد که آن حضرت فرمود:امام حسین علیه السّلام شش ماه[در شکم مادر]حمل شد و دو سال شیر داده شد و این گفتار خداوند(گرامی و بزرگ)است که فرمود:«انسان را[نسبت]به پدر و مادرش به احسان سفارش کردیم.مادرش با تحمل رنج به او باردار شد و با تحمّل رنج او را به دنیا آورد و باربرداشتن و از شیر گرفتن او سی ماه است»[احقاف(46):آیۀ 15].
[1371]15-هشام گوید:امام صادق علیه السّلام صحبت کرد و از سفیانی سخن راند و فرمود:اما مردان رخسارشان را از او پنهان می دارند و لیکن بر زنان اشکالی نیست.
[1372]16-هشام از امام صادق علیه السّلام دربارۀ گفتار خداوند[والا]که فرمود:«در حقیقت ارجمندترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست»[حجرات:آیۀ 15]خبر داد که آن حضرت فرمود:دوراندیش ترین شماست.
ص:623
1373-17- قال:و بهذا الإسناد،عن هشام بن سالم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام،قال لو أنّکم إذا بلغکم عن الرّجل شیء مشیتم إلیه فقلتم:یا هذا إمّا أن تعتزلنا،و تجتنبنا او تکفّ عنّا،فإن فعل و إلاّ فاجتنبوه.
1374-18- قال:و بهذا الإسناد،عن هشام بن سالم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام،قال:
فی قول اللّه(تعالی): وَ قالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللّهِ مَغْلُولَهٌ [المائده(5):64]فقال:کانوا یقولون قد فرغ من الأمر.
1375-19- قال:و بهذا الإسناد،عن هشام بن سالم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام،قال لمّا خرج طالب الحقّ قیل لأبی عبد اللّه علیه السّلام:نرجو أن یکون هذا الیمانیّ؟فقال:لا.
الیمانیّ یوالی علیّا علیه السّلام و هذا یبرأ.
1376-20- قال:و بهذا الإسناد،عن هشام،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام،قال:الیمانیّ و السّفیانیّ کفرسی رهان.
1377-21- قال:و بهذا الإسناد،عن هشام بن سالم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام،قال:
أتی قوم أمیر المؤمنین علیه السّلام فقالوا:السّلام علیک یا ربّنا!فاستتابهم فلم یتوبوا،فحفر لهم حفیره،فأوقد فیها نارا،و حفر حفیره أخری إلی جانبها و أفضی ما بینهما،فلمّا لم یتوبوا ألقاهم فی الحفیره،و أوقد فی الحفیره الأخری حتّی ماتوا.
1378-22- قال:و بهذا الإسناد،عن عن هشام بن سالم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام، قال:رأس کلّ خطیئه حبّ الدّنیا.
ص:624
[1373]17-هشام از امام صادق علیه السّلام نقل کرد که آن حضرت فرمود:اگر از مردی چیزی [نادرست]به شما رسید که به سوی او رهنمون شدید پس بگویید:ای مرد یا از ما دوری می گزینی و کناره می گیری یا دست از ما برمی داری.اگر چنین کرد[که چه بهتر]وگرنه او را از خود دور کنید.
[1374]18-هشام بن سالم گوید:امام صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن خدای والا«و یهودیان گفتند دست خداوند بسته است»[مائده(5):آیۀ 64]فرمود:آنها چنین اعتقاد داشتند که خداوند از ادارۀ نظام هستی کنار کشیده است.
[1375]19-هشام از امام صادق علیه السّلام روایت کرد که وقتی طالب حق[عبد اللّه بن یحیی بن عمر بن أسود کندی با لقب طالب الحق که در منطقۀ حضر موت قاضی بود و سپس دست از فرمانبری مروان بن محمد کشید و با نبردهایی بر منطقۀ صفا و مکه سلطه یافت و ابو حمزه مختار بن عوف هم از او پیروی کرد.مروان سپاهی را به طرف آنان فرستاد،دستگیرشان کرده به قتل رسانید و سر طالب حق به شام نزد مروان فرستاده شد]قیام کرد.از امام صادق علیه السّلام سؤال شد:
امیدوار باشیم که این مرد همان یمانی باشد؟حضرت فرمود:نخیر.زیرا آن یمانی علی علیه السّلام را دوست می دارد ولی این مرد دشمن می دارد.
[1376]20-هشام از امام صادق علیه السّلام خبر داد که آن حضرت فرمود:یمانی و سفیانی همانند دو اسب مسابقه هستند.
[1377]21-هشام از امام صادق علیه السّلام نقل کرد که آن حضرت فرمود:گروهی نزد امیر المؤمنین علیه السّلام آمدند و عرض کردند:درود بر تو ای پروردگار ما!علی از آنان خواست توبه کنند،توبه نکردند،چاهی بر آنان کند و در آن آتش افروخت و در کنار آن،چاهی دیگر حفر کرد و میان آن دو چاه را به هم منتهی کرد وقتی توبه نکردند آنان را در چاه انداخت و در چاه دیگر آتش افروخت تا اینکه مردند.
[1378]22-هشام از امام صادق علیه السّلام گزارش می دهد که آن حضرت فرمود:سرآغاز هر لغزشی دلبستگی به دنیا است.
ص:625
1379-23- قال:و بهذا الإسناد،عن هشام بن سالم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام،قال:لا یزال الدّعاء محجوبا عن السّماء حتّی یصلّی علی محمّد و آل محمّد علیهم السّلام.
1380-24- قال:و بهذا الإسناد،عن هشام بن سالم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام،قال:
أیّوب النّبیّ علیه السّلام حین دعا ربّه:یا ربّ،کیف ابتلیتنی بهذا البلاء الّذی لم تبتل به أحدا؟فو عزّتک إنّک لتعلم أنّه ما عرض لی أمران قطّ کلاهما لک طاعه إلاّ عملت بأشدّهما علی بدنی قال:فنودی:و من فعل ذلک بک یا أیّوب؟قال:فأخذ التّراب و وضعه علی رأسه.ثمّ قال:أنت یا ربّ.
1381-25- قال:و بهذا الإسناد،عن هشام بن سالم،قال:سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام، یقول:إنّا لنحبّ الدّنیا و أن لا نعطاها خیر لنا،و ما أعطی أحد منها شیئا إلاّ نقص حظّه فی الآخره.قال:فقال له رجل:إنّا و اللّه لنطلب الدّنیا.فقال له أبو عبد اللّه علیه السّلام تصنع بها ما ذا؟قال:أعود بها علی نفسی و علی عیالی،و أتصدّق منها،و أصل منها،و أحجّ منها.قال:فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام:لیس هذا طلب الدّنیا،هذا طلب الآخره.
1382-26- قال:و بهذا الإسناد،عن هشام بن سالم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام،قال:
رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله النّساء عیّ و عورات،فاستروا العورات بالبیوت،و استروا العیّ بالسّکوت.
1383-27- قال:و بهذا الإسناد،عن هشام بن سالم،عن أبی أسامه،عن أبی
ص:626
[1379]23-هشام از امام صادق علیه السّلام نقل کرد که آن حضرت فرمود:دعا همچنان بر آسمان مخفی است[و بالا نمی رود]تا اینکه بر محمد و دودمانش علیهم السّلام درود فرستاده شود.
[1380]24-هشام از امام صادق علیه السّلام خبر داد که آن حضرت فرمود:ایوب پیامبر هنگامی که پروردگارش را ندا می داد عرض کرد:پروردگارا،چگونه مرا به چنین بلایی که هیچ کس را به آن نیازمودی،دچار کردی؟پس به شکوهت سوگند که تو خود آگاهی.هیچ گاه نشد دو امری که هر دو فرمانبری از تو بود بر ما عرضه شود مگر آنکه سخت ترین آنها را بر خود برگزیدم.
امام صادق علیه السّلام فرمود:پس ندا آمد:چه کسی اینگونه با تو برخورد کرد ای ایوب؟امام صادق علیه السّلام فرمود:ایوب خاک برداشت و بر سرش ریخت سپس عرض کرد:تو ای پروردگارم.
[1381]25-هشام از عبد اللّه بن ابی یعفور خبر داد که او گفت:از امام صادق علیه السّلام شنیدم که می فرمود:ما به دنیا علاقمندیم و اگر دنیا به ما داده نشود برای ما بهتر است چرا که هیچ چیز از دنیا به کسی داده نشود مگر اینکه بهره اش در آخرت کاسته شود.ابن أبی یعفور گفت:سپس مردی به او عرض کرد:به خدا سوگند ما خواستار دنیا هستیم.امام صادق علیه السّلام از او پرسید:با آن چه می کنی؟عرض کرد:آن را برای خودم و خانواده ام فراهم می کنم و از آن صدقه می دهم و از آن می بخشم و از آن به زیارت خانۀ خدا می روم.ابن ابی یعفور گوید:آنگاه امام صادق علیه السّلام فرمود:این دنیاطلبی نیست،آخرت خواهی است.
[1382]26-هشام از امام صادق علیه السّلام نقل کرد که آن حضرت فرمود:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:بانوان درمانده و ناتوان هستند،ناتوانی شان را با خانه ها پنهان کنید و درماندگی را با سکوت بپوشانید.
ص:627
عبد اللّه علیه السّلام،قال:قلت:بلغنا أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لم یشبع من خبز برّ ثلاثه أیّام قطّ.
قال:فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام:ما أکله قطّ.قلت:فأیّ شیء کان یأکل؟قال:کان طعام رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله الشّعیر إذا وجده،و حلواه التّمر،و وقوده السّعف.
1384-28- قال:و بهذا الإسناد،عن هشام بن سالم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام،قال:
یحشر النّاس یوم القیامه متلازمین،فینادی مناد:أیّها النّاس،إنّ اللّه قد عفا فاعفوا.
قال:فیعفو قوم و یبقی قوم متلازمین.قال:فترفع لهم قصور بیض فیقال:هذا لمن عفا؛فیتعافی النّاس.
1385-29- قال:و بهذا الإسناد،عن هشام بن سالم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام،قال بعض أصحابنا:أصلحک اللّه،کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و یقول:قال جبرئیل علیه السّلام و هذا جبرئیل یأمرنی؛ثمّ یکون فی حال أخری یغمی علیه؟قال:فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام:
إنّه إذا کان الوحی من اللّه إلیه لیس بینهما جبرئیل علیه السّلام،أصابه ذلک لثقل الوحی من اللّه،و إذا کان بینهما جبرئیل علیه السّلام لم یصبه ذلک،فیقول:قال لی جبرئیل،و هذا جبرئیل یأمرنی.
1386-30- قال:و بهذا الإسناد،عن هشام بن سالم،عن ابن أبی یعفور عن أبی عبد اللّه علیه السّلام،قال:إنّ أعظم النّاس یوم القیامه حسره من وصف عدلا،ثمّ خالفه إلی غیره.
1387-31- قال:و بهذا الإسناد،عن هشام بن سالم،عن الثّمالیّ،قال:سمعت
ص:628
[1383]27-ابی اسامه از امام صادق علیه السّلام خبر داد که به حضرت عرض کردم:به ما خبر رسید که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله هرگز سه روز از نان گندم سیر نشد،ابی اسامه گوید:سپس امام صادق علیه السّلام فرمود:هرگز آن را نخورد.عرض کردم:پس چه چیز می خورد؟فرمود:خوراک رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله جو بود هرگاه که می یافت و حلوایش خرما و هیزمش شاخۀ خرما بود.
[1384]28-هشام از امام صادق علیه السّلام نقل کرد که آن حضرت فرمود:انسان ها در روز رستاخیز همراه هم برانگیخته می شود آنگاه فریادکشی ندا می دهد:ای مردمان،خداوند عفو کرد پس شما نیز درگذرید،امام علیه السّلام فرمود:عده ای می بخشند و عده ای همراه هم باقی می مانند،امام فرمود:برای بخشایندگان کاخ های درخشانی برپا گردد،سپس گفته شود،این برای کسی است که عفو کرد آنگاه همۀ آدمیان از یکدیگر در می گذرند.
[1385]29-هشام از امام صادق علیه السّلام روایت کرد که آن حضرت فرمود:عده ای از یاران ما گفتند:
خدایت تندرستی دهد،رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله[گاه]می فرمود:جبرئیل فرمود:و این جبرئیل است که مرا فرمان می دهد و گاهی هم[هنگام وحی]بیهوش می شد؟!هشام گوید:امام صادق علیه السّلام فرمود:هنگامی که وحی بدون واسطۀ جبرئیل علیه السّلام از خداوند به پیامبر می رسید،به خاطر سنگینی وحی از جانب خداوند این حالت به سراغ او می آمد و آنگاه که میان خداوند و پیامبر، جبرئیل فاصله بود این حالت به سراغش نمی آمد و می فرمود:جبرئیل به من گفت و این جبرئیل است که مرا فرمان می دهد.
[1386]30-ابن ابی یعفور از امام صادق علیه السّلام نقل کرد که آن حضرت فرمود:همانا افسوس ناک ترین مردمان کسی است که عدالت را توصیف کرده آنگاه از آن به غیرش روی گرداند.
ص:629
علیّ بن الحسین علیهما السّلام و هو یقول:عجبا للمتکبّر الفخور الّذی کان بالأمس نطفه و هو غدا جیفه،و العجب کلّ العجب لمن شکّ فی اللّه و هو یری الخلق،و العجب کلّ العجب لمن أنکر الموت و هو یموت فی کلّ یوم و لیله،و العجب کلّ العجب لمن أنکر النّشأه الأخری و هو یری النّشأه الأولی،و العجب کلّ العجب لمن عمل لدار الفناء و ترک دار البقاء!
1388-32- قال:و بهذا الإسناد،عن هشام بن سالم،عن محمّد بن مسلم،قال:
قال أبو جعفر علیه السّلام یا محمّد،لو یعلم السّائل ما فی المسأله ما سأل أحد أحدا،و لو یعلم المعطی ما فی العطیّه ما ردّ أحد أحدا.قال:ثمّ قال لی:یا محمّد،إنّه من سأل و هو بظهر غنی لقی اللّه مخموشا وجهه.
1389-33- قال:و بهذا الإسناد،عن هشام،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام،قال:إنّ قوما أتوا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فقالوا:یا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله،اضمن لنا علی ربّک الجنّه.قال:فقال:
علی أن تعینونی بطول السّجود.قالوا:نعم یا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله،فضمن لهم الجنّه.
قال:فبلغ ذلک قوما من الأنصار فأتوه،فقالوا:یا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله اضمن لنا الجنّه.
قال:علی أن لا تسألوا أحدا شیئا.قالوا:نعم یا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله.قال:فضمن لهم الجنّه؛فکان الرّجل منهم یسقط سوطه و هو علی دابّته فینزل حتّی یتناوله کراهیه أن یسأل أحدا شیئا،و إنّه کان الرّجل لینقطع شسعه فیکره أن یطلب من أحد شسعا.
ص:630
[1387]31-هشام از ثمالی نقل کرد که او گفت:از امام سجاد علیه السّلام شنیدم درحالی که او می فرمود:
شگفتا از گردن فراز گناهکاری که دیروز نطفه بود و فردا لاشه است.و شگفت انگیزتر کسی که در خداوند تردید نمود درحالی که آفریده ها را می بیند و حیرت انگیزتر کسی که مرگ را انکار کرد درحالی که هر شبانه روز می میرد،و شگفت آور کسی که برانگیخته شدن روز رستاخیز را انکار کرد درحالی که برانگیخته شدن دنیایی را مشاهده می کند و تمام شگفتی از کسی که برای سرای ناپایدار کوشید و سرای جاودانی را رها کرد.
[1388]32-هشام از محمد بن مسلم نقل کرد که او گفت:امام باقر علیه السّلام فرمود:ای محمد،اگر گدا بداند چه چیزی در گدایی است کسی از کسی درخواست نمی کند و اگر بخشنده بداند چه در بخشش است کسی را رد نمی کند.محمد بن مسلم گوید:پس حضرت به من فرمود:ای محمد هرکس تقاضایی کند درحالی که بی نیازیش را پنهان می سازد با چهرۀ خراشیده خداوند را ملاقات خواهد کرد.
[1389]33-هشام از امام صادق علیه السّلام گزارش داد که آن حضرت فرمود:عده ای نزد رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله آمدند و عرض کردند:ای رسول خدا!به واسطۀ پروردگارت بهشت را برای ما ضمانت کن، امام علیه السّلام فرمود:حضرت فرمودند:به شرط اینکه مرا با سجده های طولانی یاری نمایید.
عرض کردند:صد البته ای رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله!سپس حضرت بهشت را برای آنان تضمین کرد.
امام صادق علیه السّلام فرمود:این موضوع به[گوش]گروهی از انصار رسید و آنان نزد پیامبر آمده و عرض کردند:ای رسول خدا بهشت را برای ما تعهد کن.حضرت فرمود:به شرط اینکه از هیچ کس چیزی درخواست نکنید.عرض کردند:حتما ای رسول خدا،امام صادق علیه السّلام فرمود:
پس حضرت بهشت را برای آنان تضمین کرد،از این روی وقتی تازیانۀ مردی از آن گروه در حالی که بر چهارپایش نشسته بود،فرو افتاد به خاطر اینکه بدش می آمد چیزی را از کسی درخواست کند،خود فرود آمد تا آن را بردارد،و بند کفش مردی پاره شد و او ناپسند می دانست که از کسی بند کفش درخواست کند.
ص:631
1390-34- قال:و بهذا الإسناد،عن هشام بن سالم،قال:سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه(تعالی): فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ [النحل(16):43]من هم؟قال:نحن.قلت:علینا أن نسألکم؟قال:نعم.قال:قلت:فعلیکم أن تجیبونا؟ قال:ذاک إلینا.
1391-35- قال:و بهذا الإسناد،عن هشام بن سالم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام،قال:
إنّ العبد إذا عجّل فقام لحاجته یقول اللّه(تبارک و تعالی)أما یعلم عبدی أنّی أنا أقضی الحوائج.
1392-36- قال:و بهذا الإسناد،عن هشام بن سالم،عن أبان بن تغلب،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام،قال:أیّما مؤمن سأل أخاه المؤمن حاجه،و هو یقدر علی قضائها، فردّه عنها،سلّط اللّه علیه شجاعا فی قبره ینهش من أصابعه.
1393-37- قال:و بهذا الإسناد،عن هشام،عن أبی عبیده الحذّاء،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام،قال:قال لی:ألا أخبرک بأشدّ ما فرض اللّه علی خلقه؟قال:قلت:نعم.
قال:إنّ من أشدّ ما فرض اللّه علی خلقه إنصافک النّاس عن نفسک،و مواساتک أخاک المسلم فی مالک،و ذکر اللّه کثیرا؛أما إنّی لا أعنی(سبحان اللّه،و الحمد للّه، و لا إله إلاّ اللّه،و اللّه اکبر)و إن کان منه،لکن ذکر اللّه عند ما أحلّ و حرّم،فإن کان طاعه عمل بها،و إن کان معصیه ترکها.
ص:632
[1390]34-هشام گوید:از امام صادق علیه السّلام دربارۀ گفتار خداوند(والا مقام)که فرمود:«پس اگر نمی دانید،از پژوهندگان کتاب های آسمانی جویا شوید»[نحل(16):آیۀ 43]سؤال کردم که آنان کیانند؟فرمود:ما.عرض کردم:بر ما لازم است که از شما پرسش کنیم؟فرمود:آری! هشام گوید:عرض کردم و بر شما واجب است که ما را پاسخ دهید؟حضرت فرمود:آن بستگی به نظر ما دارد.
[1391]35-هشام از امام صادق علیه السّلام نقل کرد که آن حضرت فرمود:هرگاه بنده شتاب کرده و برای [برآوردن]نیازش بپا خیزد،خداوند(پاک و والا مقام)می فرماید:آیا بنده ام آگاه نیست که همانا من هستم که نیازهایش را برآورده می کنم.
[1392]36-أبان بن تغلب از امام صادق علیه السّلام خبر داد که آن حضرت فرمود:هر مؤمنی از برادر مؤمن خود تقاضایی کند و او اگرچه توانایی برآوردنش را داشته باشد،تقاضای او را رد کند، خداوند ماری را در قبرش به جان او اندازد تا انگشتانش را بگزد.
[1393]37-ابی عبیدۀ حذّاء از امام صادق علیه السّلام نقل کرد که آن حضرت به من فرمود:آیا تو را به دشوارترین چیزی که خداوند بر آفریدگانش واجب کرد آگاه نکنم؟ابی عبیده گوید:عرض کردم:آری[آگاه نما]،حضرت فرمود:دشوارترین چیزی که خداوند بر آفریدگانش واجب کرد این است که خود را با مردمان برابر بدانی،از دارایی خود به برادر مسلمانت ببخشی و بسیار به یاد خدا باشی،اما مقصود من«سبحان اللّه و الحمد للّه و لا اله الا اللّه و اللّه اکبر»نیست اگرچه این بخشی از آن است.بلکه یادآوری خداست آنگاه که با حلال یا حرام الهی برخورد کند پس اگر آن چیز فرمانبری است به آن عمل کند و اگر نافرمانی است آن را ترک نماید.
ص:633
[36] المجلس یوم الجمعه سلخ رجب عظم اللّه برکته سنه سبع و خمسین و أربعمائه فیه بقیّه أحادیث الحسین بن إبراهیم القزوینی، و أحادیث أحمد بن عبدون،المعروف بابن الحاشر.
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
1394-1- حدّثنا الشّیخ أبو جعفر محمّد بن الحسن بن علیّ بن الحسن الطّوسیّ رحمه اللّه،قال أخبرنا الحسین،عن ابن وهبان،عن علیّ بن حبشیّ،عن العبّاس بن محمّد بن الحسین،عن أبیه،عن صفوان بن یحیی،عن الحسین بن أبی غندر،عن ابن أبی یعفور،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام،قال:کمال المؤمن فی ثلاث خصال:الفقه فی دینه،و الصّبر علی النّائبه،و التّقدیر فی المعیشه.
1395-2- و بهذا الإسناد،عن صفوان بن یحیی،و جعفر بن عیسی،عن الحسین بن أبی عبد اللّه،عن أبیه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام،قال:قال امیر المؤمنین علیه السّلام:من أراد البقاء،و لا بقاء فلیباکر الغداء،و لیخفّف الرّداء،و لیقلّ غشیان النّساء.
ص:634
جلسه روز جمعه
آخر ماه رجب-خدا برکتش را بیفزاید-سال چهارصد و پنجاه و هفت
که بقیۀ روایات حسین بن ابراهیم قزوینی و روایات احمد بن عبدون معروف به
ابن حاشر در آن آمده است.
به نام خداوند رحمتگر مهربان
[1394]1-ابن ابی یعفور از امام صادق علیه السّلام خبر داد که آن حضرت فرمود:پختگی مؤمن در سه ویژگی است:کاوش در دینش،شکیبایی بر سرد و گرم روزگار و حسابگری در زندگی.
[1395]2-حسین بن ابی عبد اللّه از پدرش از امام صادق علیه السّلام نقل کرد که آن حضرت فرمود:
امیر المؤمنین علیه السّلام فرمودند:هرکه خواستار زنده ماندن شود درحالی که ماندنی نیست پس صبح زود صبحانه بخورد و بدهکاری هایش را بکاهد و همبستری با زنان را کم کند.
ص:635
1396-3- و بهذا الإسناد،عن الحسین بن أبی غندر،عن أبیه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام،قال:سمعته یقول:جوّدوا الحذو فإنّه مکبته للعدوّ،و زیاده فی ضوء البصر،و خفّفوا الدّین،فإنّ فی خفّه الدّین زیاده العمر،و تدهّنوا فإنّه یظهر الغناء، و علیکم بالسّواک فإنّه یذهب وسوسه الصّدر،و أدمنوا الخفّ فإنّه أمان من السّل.
1397-4- و بهذا الإسناد،عن الحسین بن أبی غندر،عن أبیه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام،قال:سألته عن صوم یوم عرفه؟فقال:عید من أعیاد المسلمین،و یوم دعاء و مسأله.قلت:فصوم عاشوراء؟قال:ذاک یوم قتل فیه الحسین علیه السّلام فإن کنت شامتا فصم.ثمّ قال:إنّ آل أمیّه(علیهم لعنه اللّه)و من أعانهم علی قتل الحسین علیه السّلام من أهل الشّام،نذروا نذرا إن قتل الحسین علیه السّلام و سلم من خرج إلی الحسین علیه السّلام، و صارت الخلافه فی آل أبی سفیان،أن یتّخذوا ذلک الیوم عیدا لهم،و إن یصوموا فیه شکرا،و یفرّحون أولادهم،فصارت فی آل أبی سفیان سنّه إلی الیوم فی النّاس،و اقتدی بهم النّاس جمیعا،فلذلک یصومونه و یدخلون علی عیالاتهم و أهالیهم الفرح ذلک الیوم.ثمّ قال:إنّ الصّوم لا یکون للمصیبه،و لا یکون إلاّ شکرا للسّلامه،و إنّ الحسین علیه السّلام أصیب فإن کنت ممّن أصبت به فلا تصم،و إن کنت شامتا ممّن سرّک سلامه بنی أمیّه فصم شکرا للّه(تعالی).
1398-5- و بهذا الإسناد،عن الحسین بن أبی غندر،عن أبی بصیر،قال:سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:اتّقوا اللّه،و علیکم بالطّاعه لأئمّتکم،قولوا ما یقولون و اصمتوا
ص:636
[1396]3-ابن ابی غندر از پدرش از امام صادق علیه السّلام روایت کرد:از آن حضرت شنیدم که می فرمود:کفش را نیکو کنید زیرا آن دشمن را خاموش می کند و نور چشم را زیاد می نماید، بدهی را کم نمایید زیرا کم بودن بدهی عمر را طولانی می کند و روغن مالی کنید زیرا توانایی را آشکار می نماید و حتما مسواک بزنید زیرا دلمشغولی را می زداید و همیشه کفش بپوشید زیرا از سل[نوعی بیماری تنفّسی]جلوگیری می کند.
[1397]4-ابن ابی غندر از پدرش از امام صادق علیه السّلام نقل می کند که از آن حضرت در مورد روزۀ روز عرفه پرسیدم؟حضرت فرمود:عیدی از عیدهای مسلمانان بوده و روز دعا و درخواست است.پرسیدم:روز عاشورا چطور؟فرمود:روزی است که امام حسین علیه السّلام کشته شد،اگر شادمان هستی پس روزه بدار.سپس فرمود:خاندان امیه(نفرین خدا بر آنان باد)و شامیانی که آنان را بر کشتن حسین علیه السّلام یاری نمودند نذر کردند که اگر حسین علیه السّلام کشته شود و کسانی که بر ضد حسین علیه السّلام خروج کردند سالم بمانند و حکومت در خاندان ابو سفیان ادامه یابد آن روز را برای خودشان عید بگیرند و در آن روز از باب شکر روزه بدارند و فرزندانشان را شاد کنند و این در خاندان ابو سفیان تا به امروز در میان مردمان رسم شد و همه مردم به آنان اقتدا می کنند و به این خاطر آن روز را روزه می دارند و در آن روز خانواده و خاندانشان را شاد می نمایند.سپس فرمود:روزه برای مصیبت نیست،روزه چیزی نیست جز سپاس برای سلامتی.به راستی که حسین علیه السّلام مصیبت دید پس اگر از کسانی هستی که با حسین علیه السّلام مصیبت زده ای بنابراین روزه نگیر و اگر شادمان بوده و از کسانی هستی که تندرستی فرزندان امیه تو را شادمان کرد پس به خاطر تشکّر از خداوند(والا مقام)روزه بدار.
[1398]5-ابن ابی غندر از ابی بصیر نقل کرد که او گفت:از امام صادق علیه السّلام شنیدم که می فرمود:از خدا بترسید و بر شماست که از پیشوایانتان فرمانبری کنید،آنچه آنان می گویند شما نیز
ص:637
عمّا صمتوا،فإنّکم فی سلطان من قال اللّه(تعالی): وَ إِنْ کانَ مَکْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبالُ [ابراهیم(14):46]یعنی بذلک ولد العبّاس فاتّقوا اللّه،فإنّکم فی هدنه صلّوا فی عشائرهم،و اشهدوا جنائزهم،و أدّوا الأمانه إلیهم،و علیکم بحجّ هذا البیت، فأدمنوه فإنّ فی إدمانکم الحجّ دفع مکاره الدّنیا عنکم،و أهوال یوم القیامه.
1399-6- و بهذا الإسناد،عن الحسین بن أبی غندر،عن إسحاق بن عمّار، و أبی بصیر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام،قال:إنّ اللّه(تعالی)أمهر فاطمه علیها السّلام ربع الدّنیا، فربعها لها،و أمهرها الجنّه و النّار،تدخل أعداءها النّار،و تدخل أولیاءها الجنّه، و هی الصّدّیقه الکبری،و علی معرفتها دارت القرون الأول.
1400-7- و بهذا الإسناد،عن ابن أبی یعفور،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام،قال:أوحی اللّه (تعالی)إلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:قل لفاطمه:لا تعصی علیّا،فإنّه إن غضب غضبت لغضبه.
1401-8- و بهذا الإسناد،عن الحسین بن أبی غندر،عن بعض أصحابنا،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام،قال:کان الحسین علیه السّلام ذات یوم فی حجر النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و یلاعبه و یضاحکه،فقالت عائشه:یا رسول اللّه،ما أشدّ إعجابک بهذا الصّبیّ!فقال لها:
ویلک ویلک،و کیف لا أحبّه و لا أعجب به،و هو ثمره فؤادی،و قرّه عینی!أما إنّ أمّتی ستقتله،فمن زاره بعد وفاته کتب اللّه له حجّه من حججی.قالت:یا رسول اللّه،حجّه من حججک!قال:نعم،و حجّتین.قالت:یا رسول اللّه،حجّتین من
ص:638
بگویید و در آنچه ساکتند،سکوت کنید،زیرا شما در[قلمرو]فرمانروایی کسی هستید که خداوند(والا مقام)در وصفشان فرمود:«هرچند از مکرشان کوهها از جای کنده می شد» [ابراهیم(14)،آیۀ 46]و از آن،پسران عباس را قصد کرد.پس از خدا بترسید بی گمان شما در صلح[با آنها]هستید،پس در میانشان نماز بگزارید و بر تشییع جنازه های آنان حاضر شوید و امانت را به آنان برگردانید و بر شماست که به حجّ خانۀ خدا بروید و آن را تداوم بخشید زیرا تداوم بخشیدن حج بلاهای دنیا و وحشت های روز رستاخیز را از شما دور می کند.
[1399]6-ابی بصیر از امام صادق علیه السّلام روایت کرد که آن حضرت فرمود:خداوند(والا مقام)یک چهارم دنیا را مهریۀ فاطمه علیها السّلام قرار داد پس یک چهارم دنیا برای اوست و بهشت و جهنّم را [هم]مهریه او قرار داد،دشمنانش را وارد آتش می کند و دوست دارانش را وارد بر بهشت می نماید و او صدّیقۀ کبری[بزرگترین درستکار]است و سده های نخستین بر شناخت او گذشت.
[1400]7-ابی یعفور از امام صادق علیه السّلام نقل کرد که آن حضرت فرمود:خداوند(بلندمرتبه)به رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله وحی کرد:به فاطمه بگو:از علی نافرمانی نکند،زیرا اگر علی برآشفته شود به خشم او خشمگین شوم.
[1401]8-حسین ابن ابی غندر از برخی یارانش از امام صادق علیه السّلام خبر داد که آن حضرت فرمود:روزی حسین علیه السّلام در دامن پیامبر صلّی اللّه علیه و اله بود و پیامبر با او بازی می کرد و خنده اش می داد.
عایشه عرض کرد:ای رسول خدا،چقدر شیفتۀ این بچه شدی!حضرت به او فرمود:وای بر تو وای بر تو،چگونه او را دوست نداشته باشم و شیفتۀ او نباشم و حال آنکه او میوۀ دلم و نور دیده ام است!ولی پیروانم به زودی او را خواهند کشت،هرکه پس از مرگش او را زیارت کند خداوند یک حج از حج های مرا برای او ثبت می کند،عایشه عرض کرد:ای رسول خدا،یک حج از حج های تو را!فرمود:آری.و دو حج،عایشه عرض کرد:ای رسول خدا!دو حج از حج های تو فرمود:
ص:639
حججک.قال:نعم،و أربعا.قال:فلم تزل تزیده و هو یزید و یضعّف حتّی بلغ سبعین حجّه من حجج رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله بأعمارها.
1402-9- و بهذا الإسناد،عن الحسین بن أبی غندر،عن أبی الحسن موسی و أبی الحسن الرّضا علیهما السّلام،أنّهما قالا:الباذنجان عند جداد النّخل لا داء فیه.
1403-10- و بهذا الإسناد،عن الحسین،عمّن أخبره،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:
الباذنجان جیّد للمرّه السّوداء.
1404-11- و بهذا الإسناد،عن الحسین بن أبی غندر،عن عمرو بن شمر،عن جابر،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:قال أمیر المؤمنین علیه السّلام زارنا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و قد أهدت لنا أمّ أیمن لبنا و زبدا و تمرا،فقدّمناه فأکل منه،ثمّ قام النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله الی زاویه البیت و صلّی رکعات،فلمّا کان فی آخر سجوده بکی بکاء شدیدا،فلم یسأله أحد منّا إجلالا له،فقام الحسین علیه السّلام فقعد فی حجره و قال له:یا أبت،لقد دخلت بیتنا، فما سررنا بشیء کسرورنا بدخولک،ثمّ بکیت بکاء غمّنا،فلم بکیت؟فقال:یا بنیّ،أتانی جبرئیل آنفا،فأخبرنی أنّکم قتلی،و أنّ مصارعکم شتّی.فقال:یا أبت، فما لمن یزور قبورنا علی تشتّتها؟فقال:یا بنیّ أولئک طوائف من أمّتی، یزورونکم یلتمسون بذلک البرکه،و حقیق علیّ أن آتیهم یوم القیامه حتّی أخلّصهم من أهوال السّاعه من ذنوبهم،و یسکنهم اللّه الجنّه.
1405-12- و بهذا الإسناد،عن الحسین بن أبی غندر،عن أبیه،عن أبی
ص:640
آری،و چهار حج.امام صادق علیه السّلام فرمود:پیوسته عایشه آن را زیاد می پنداشت و پیامبر افزایش داده و دو برابر می نمود تا اینکه به هفتاد حج از حج های رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله با عمره های آنها رسید.
[1402]9-حسین بن ابی غندر از امام موسی کاظم و امام رضا علیهما السّلام روایت کرد که آن حضرت فرمودند:بادنجان در وقت بریدن خرما از درخت هیچ آفتی ندارد.
[1403]10-حسین بن ابی غندر از کسی که به او خبر داد از امام صادق علیه السّلام نقل کرد که آن حضرت فرمود:بادنجان برای زرداب سیاه خوب است.
[1404]11-جابر از امام صادق علیه السّلام خبر داد که آن حضرت فرمود:امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به دیدار ما آمد درحالی که امّ ایمن برای ما شیر و سرشیر و خرما هدیه آورده بود،آن را نزد حضرت بردیم،مقداری از آن میل فرمود.سپس پیامبر صلّی اللّه علیه و اله به گوشۀ اتاق رفت و چند رکعت نماز گذارد،وقتی به سجدۀ آخرش رسید بسیار گریست،هیچکدام از ما به احترام حضرت[علّت را]از او نپرسیدیم،حسین علیه السّلام به پا خاست و در دامن حضرت نشست و به او عرض کرد:پدرم:به خانۀ ما آمدی،به چیزی همانند شادمانیمان با آمدنت خوشحال نشدیم، پس چنان گریستی که اندوهگینمان کرد،برای چه گریستی؟حضرت فرمود:پسرم،همینک جبرئیل به نزدم آمد و آگاهم کرد که شما کشته شدگانید و قتلگاه شما پراکنده است.سپس حسین علیه السّلام عرض کرد:ای پدر،پاداش کسی که قبرهای ما را با توجّه به پراکنده گیش زیارت کند،چیست؟حضرت فرمود:پسرم،آنان گروهی از رهپویانم هستند که شما را زیارت کرده و با این زیارت تقاضای گشایش می کنند و شایستۀ من است که روز رستاخیز نزد آنان رفته تا از وحشتهایی که در آن روز به خاطر گناهانشان دارند،رهاییشان دهم،و خداوند آنان را در بهشت جای دهد.
ص:641
عبد اللّه علیه السّلام،قال:الأشیاء مطلقه ما لم یرد علیک أمر و نهی،و کلّ شیء فیه حلال و حرام فهو لک حلال أبدا،ما لم تعرف الحرام منه فتدعه.
1406-13- و بهذا الإسناد،عن الحسین بن أبی غندر،عن المفضّل،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام،قال:ما بعث اللّه نبیّا أکرم من محمّد صلّی اللّه علیه و اله،و لا خلق اللّه قبله أحدا،و لا أنذر اللّه خلقه بأحد من خلقه قبل محمّد صلّی اللّه علیه و اله فذلک قوله(تعالی): هذا نَذِیرٌ مِنَ النُّذُرِ الْأُولی [النّجم(53):56]و قال إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ [یالرعد(13):
7]،فلم یکن قبله مطاع فی الخلق،و لا یکون بعده إلی أن تقوم السّاعه فی کلّ قرن إلی أن یرث اللّه الأرض و من علیها.
1407-14- و بهذا الإسناد،عن الحسین بن أبی غندر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:
کان رجل شیخ ناسک یعبد اللّه فی بنی إسرائیل،فبینا هو یصلّی و هو فی عبادته،إذ بصر بغلامین صبیّین،قد أخذا دیکا و هما ینتفان ریشه،فأقبل علی ما هو فیه من العباده،و لم ینههما عن ذلک،فأوحی اللّه إلی الأرض:أن سیخی بعبدی؛فساخت به الأرض،فهو یهوی فی الدّردور أبدا الآبدین و دهر الدّاهرین.
1408-15- و بهذا الإسناد،عن الحسین،عن أبیه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام،قال:
سمعته یقول:إنّ اللّه أهبط ملکین إلی قریه لیهلکهم،فإذا هما برجل تحت اللّیل قائم یتضرّع إلی اللّه و یتعبّد.قال:فقال أحد الملکین للآخر:إنّی أعاود ربّی فی هذا الرّجل؛و قال الآخر:بل تمضی لما أمرت و لا تعاود ربّی فیما قد أمر به.قال:فعاود
ص:642
[1405]12-حسین بن ابی غندر از امام صادق علیه السّلام روایت کرد که آن حضرت فرمود:اشیاء تا زمانی که بر آنها امر و نهی نشود مطلق هستند[یعنی برای تو مباح می باشند]و هر چیزی که در آن حلال و حرام وجود دارد[در صورت تردید برای تو حلال است]تا وقتی که از حرام بودنش آگاه نشوی که باید رهایش نمایی.
[1406]13-حسین بن ابی غندر از مفضّل از امام صادق علیه السّلام خبر داد که آن حضرت فرمود:
خداوند پیامبری را شرافتمندتر از محمد صلّی اللّه علیه و اله برنیانگیخت و خداوند هیچ کس را پیش از او نیافرید و خداوند پیش از محمد صلّی اللّه علیه و اله مخلوقاتش را به هیچ یک از آفریدگانش بیم نداد و این همان گفتار خداوند(والا مقام)است که فرمود:«این[پیامبر نیز]بیم دهنده ای از بیم دهندگان نخستین است»[نجم،آیۀ 56]و فرمود:«[ای پیامبر]تو فقط هشدار دهنده ای و برای هر قومی رهبری است»بنابراین پیش از او و پس از او اطاعت شنونده ای در میان آفریده ها نیست تا اینکه رستاخیز در تمام عالم برپا شود و خداوند وارث زمین و زمینیان گردد.
[1407]14-حسین از پدرش از امام صادق علیه السّلام روایت کرد که آن حضرت فرمود:پیرمرد پارسایی در قوم بنی اسرائیل بود که پیوسته خدا را پرستش می کرد،روزی هنگام نماز و نیایشش دو پسر بچه ای را دید که خروسی را گرفته و پرش را می کنند.آن مرد به عبادتش مشغول شد و آن دو بچه را از کارشان بازنداشت،پس خداوند به زمین وحی کرد:بنده ام را فرو ببرد،و زمین او را بلعید و او برای همیشه و تا ابد در در دور[گرداب]سقوط کرد.
[1408]15-حسین از پدرش از امام صادق علیه السّلام نقل کرد:از آن حضرت شنیدم که می فرمود:
خداوند دو فرشته به جانب دهکده ای فرو فرستاد تا آنان را نابود کند،ناگاه مردی را دیدند که شبانگاه برخاسته به درگاه خداوند ناله می کند و او را پرستش می نماید،امام صادق علیه السّلام فرمود:
آنگاه یکی از دو فرشته به دیگری گفت:به خاطر این مرد به نزد پروردگارم برمی گردم،و دیگری گفت:آنچه را فرمان شدی اجرا کن و از فرمان پروردگارم بازگشت مکن.
ص:643
الآخر ربّه فی ذلک.فأوحی اللّه إلی الّذی لم یعاود ربّه فیما أمره:أن أهلکه معهم، فقد حلّ به معهم سخطی،إنّ هذا لم یتمعّر وجهه قطّ غضبا لی،و الملک الّذی عاود ربّه فیما أمر سخط اللّه علیه فأهبط فی جزیره فهو حتّی السّاعه فیها ساخط علیه ربّه.
1409-16- و بهذا الإسناد،عن الحسین بن أبی غندر،عن أیّوب،قال:سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:من دخل علی مؤمن فی داره محاربا له،فدمه مباح فی تلک الحال للمؤمن،و هو فی عنقی.
1410-17- و بهذا الإسناد،عن الحسین بن أبی غندر،عن أیّوب بن الحرّ،قال:
سمعت رجلا یقول لأبی عبد اللّه علیه السّلام:بلغنی أنّ الاقتصاد و التّدبیر فی المعیشه نصف الکسب.فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام:لا،بل هو الکسب کلّه،و من الدّین التّدبیر فی المعیشه.
1411-18- و بهذا الإسناد،عن الحسین بن أبی غندر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام،قال:
ما من مؤمن بذل جاهه لأخیه المؤمن إلاّ حرّم اللّه وجهه علی النّار،و لم یمسّه قتر و لا ذلّه یوم القیامه،و أیّما مؤمن بخل بجاهه علی أخیه المؤمن و هو أوجه جاها منه إلاّ مسّه قتر و ذلّه فی الدّنیا و الآخره،و أصابت وجهه یوم القیامه لفحات النّیران،معذّبا کان أو مغفورا له.
أحادیث أحمد بن عبدون،المعروف بابن الحاشر
ص:644
امام علیه السّلام فرمود:آن دیگری دربارۀ این موضوع به درگاه پروردگارش بازگشت و خداوند به آن فرشته ای که به خاطر این موضوع به نزد پروردگارش بازنگشت،وحی کرد:آن مرد را همراه آنان هلاک کن،که خشم من همزمان با آنان بر او هم فرود آمد،زیرا این مرد هرگز به خاطر من خشم،چهره اش را تغییر نداد و فرشته ای که در مورد این فرمان به نزد پروردگارش بازگشت مورد خشم خداوند قرار گرفت و در جزیره ای فرو افتاد که تا این لحظه در آن جزیره پروردگارش بر او غضبناک است.
[1409]16-حسین بن ابی غندر از ایّوب نقل کرد که او گفت:از امام صادق علیه السّلام شنیدم که می فرمود:هرکس به حالت درگیری و مبارزه وارد خانۀ مؤمنی شود،در آن حال[ریختن] خونش برای او روا بوده و آن به گردن من است.
[1410]17-حسین نقل کرد:از مردی شنیدم که به امام صادق علیه السّلام عرض می کرد:به گوشم رسیده که میانه روی و صرفه جویی در زندگی نیمی از درآمد است.امام صادق علیه السّلام پاسخ داد:نه بلکه تمام درآمد همین بوده و صرفه جویی در زندگی بخشی از دین است.
[1411]18-حسین از امام صادق علیه السّلام خبر داد که آن حضرت فرمود:مؤمنی نیست که مقامش را به برادر مؤمن خود ارزانی داشته مگر اینکه خداوند چهره اش را بر آتش حرام کرده است و در روز رستاخیز پستی و خواری به او نرسد و هیچ مؤمنی نیست که به مقامش بر برادر مؤمن خود درحالی که برتر از اوست،بخل ورزد مگر آنکه در دنیا و آخرت پست و خوار گردد و در روز رستاخیز شعله های آتش به چهره اش اصابت کند چه شکنجه شود و چه بخشیده.
ص:645
1412-19- و عنه،قال:أخبرنا أحمد بن عبدون،عن علیّ بن محمّد بن الزّبیر، عن علیّ بن الحسن بن فضّال،عن العبّاس بن عامر،عن أحمد بن رزق الغمشانیّ،عن محمّد بن عبد الرّحمن قال:سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:ولایتنا ولایه اللّه الّتی لم یبعث نبیّ قطّ إلاّ بها.
1413-20- و بهذا الإسناد،عن أحمد بن رزق الغمشانیّ،عن محمّد بن عبد الرّحمن،قال:سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:لا تستخفّوا بشیعه علیّ،فإنّ الرّجل منهم لیشّفع بعدد ربیعه و مضر.
1414-21- و بهذا الإسناد،عن أحمد بن رزق،عن یحیی بن العلاء الرّازیّ، قال:دخل علیّ علیه السّلام علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و هو فی بیت أمّ سلمه،فلمّا رآه قال:کیف أنت یا علیّ إذا جمعت الأمم،و وضعت الموازین،و برز لعرض خلقه،و دعی النّاس إلی ما لا بدّ منه؟قال:فدمعت عین أمیر المؤمنین علیه السّلام،فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:
ما یبکیک یا علیّ،تدعی و اللّه أنت و شیعتک غرّا محجّلین،رواء مرویّین مبیضّه وجوهکم،و یدعی بعدوّک مسودّه وجوههم أشقیاء معذّبین،أما سمعت إلی قول اللّه: إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّهِ [البینه(98):7]أنت و شیعتک:و الّذین کفروا بآیاتنا أُولئِکَ هُمْ شَرُّ الْبَرِیَّهِ [البینه(98):6]عدوّک یا علیّ.
1415-22- و بهذا الإسناد،عن أحمد بن رزق الغمشانیّ،عن یحیی بن العلاء
ص:646
روایات احمد بن عبدون معروف به ابن حاشر
[1412]19-محمّد بن عبد الرّحمن گوید:از امام صادق علیه السّلام شنیدم که می فرمود:ولایت ما همان ولایت الهی است که هرگز پیامبری جز به همراه آن برانگیخته نشد.
[1413]20-محمّد بن عبد الرحمن گوید:از امام صادق علیه السّلام شنیدم که می فرمود:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:رهروان علی را خوار نشمرید زیرا یک مرد از آنان به تعداد دو قبیلۀ ربیعه و مضر حق شفاعت دارد.
[1414]21-یحیی بن علاء رازی از امام صادق علیه السّلام نقل کرد که آن حضرت فرمود:علی علیه السّلام بر رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله که در خانۀ امّ سلمه بود،وارد شد.وقتی که آن حضرت،علی علیه السّلام را دید فرمود:
ای علی آنگاه که امّتها گرد هم آیند و ترازوی سنجش اعمال برقرار گردد و عرصه برای عرضۀ اعمال آفریدگانش فراهم شود،و آدمیان به سوی چیزی که از آن ناگزیرند،فراخوانده شود، تو چه حالی داری؟امام صادق علیه السّلام فرمود:در این هنگام اشک از دیدۀ امیر المؤمنین جاری شد و رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:چه چیز تو را گریاند ای علی!به خدا سوگند تو و رهروانت درحالی که ارجمند و درخشان،خوش سیما و زیبا بوده با چهره های تابناک،فراخوانده می شوید و دشمنانت با رخسارهای تیره،بدبختانه و در حال شکنجه فرا خوانده می شوند،ای علی!آیا به این فرمایش خداوند:«در حقیقت کسانی که گرویده و کارهای شایسته کرده اند،آنانند که بهترین آفریدگانند»[بیّنه(98)،آیۀ 7]که[مقصود]تو و پیروانت هستید:«و آنانکه به آیات ما کافر شدند،آنانند که بدترین آفریدگانند»[بیّنه(98)،آیۀ]که[مقصود]دشمنان تو هستند، گوش فراندادی.
ص:647
الرّازیّ،قال:سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول:لمّا خرج أمیر المؤمنین علیه السّلام إلی النّهروان، و ظعنوا فی أوّل أرض بابل حین دخل وقت العصر،فلم یقطعوها حتّی غابت الشّمس،فنزل النّاس یمینا و شمالا یصلّون إلاّ الأشتر وحده،فإنّه قال:لا أصلّی حتّی أری أمیر المؤمنین علیه السّلام قد نزل یصلّی.قال:فلمّا نزل.قال:یا مالک،هذه أرض سبخه،و لا تحلّ الصّلاه فیها،فمن کان صلّی فلیعد الصّلاه.ثمّ قال:استقبل القبله،فتکلّم بثلاث کلمات،ما هنّ بالعربیّه و لا بالفارسیّه،فإذا هو بالشّمس بیضاء نقیّه،حتّی إذا صلّی بنا سمعنا لها حین انقضت خریرا کخریر المنشار.
1416-23- و بهذا الإسناد،عن أحمد بن رزق الغمشانیّ،عن عاصم بن عبد الواحد المدینیّ،قال:سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:مکّه حرم إبراهیم علیه السّلام،و المدینه حرم محمّد صلّی اللّه علیه و اله و الکوفه حرم علیّ بن أبی طالب علیه السّلام،إنّ علیّا علیه السّلام حرّم من الکوفه ما حرّم إبراهیم من مکّه،و ما حرّم محمّد صلّی اللّه علیه و اله من المدینه.
1417-24- و بهذا الإسناد،عن أحمد بن رزق،عن معاویه بن وهب،قال:کنت عند أبی عبد اللّه علیه السّلام،قال:فصدع ابن لرجل من أهل مرو و هو عنده جالس،قال:
فشکا ذلک إلی أبی عبد اللّه علیه السّلام،فقال:أدنه منّی؛قال:فمسح علی رأسه،ثمّ قال:
إِنَّ اللّهَ یُمْسِکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا وَ لَئِنْ زالَتا إِنْ أَمْسَکَهُما مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ إِنَّهُ کانَ حَلِیماً غَفُوراً [فاطر(35):41].
1418-25- و بهذا الإسناد،عن أحمد بن رزق،عن مهزم بن أبی برده الأسدیّ،
ص:648
[1415]22-یحیی بن علاء رازی گوید:از امام باقر علیه السّلام شنیدم که می فرمود:آنگاه که امیر المؤمنین به سوی نهروان خارج شد،کاروان هنگام نماز عصر به ابتدای زمین بابل[سرزمینی در عراق] رسیدند،و پیش از آنکه از آن سرزمین عبور کنند خورشید غروب کرد و از این روی مردم به راست و چپ پایین آمده و نماز گزاردند،مگر مالک اشتر که گفت:تا نبینم که امیر المؤمنین فرمود آمده و نماز می گزارد،نماز نمی خوانم،وقتی امیر المؤمنین علیه السّلام فرود آمد فرمود:ای مالک!این زمین مردابی شور است و نماز روی آن جایز نیست،و هرکه نماز گزارده،آن را از نو انجام دهد.پس امام صادق علیه السّلام فرمود:حضرت رو به قبله کرد و سه کلمه بر زبان آورد که نه عربی بود و نه فارسی،ناگهان خورشید،تابان و صاف هویدا شد تا اینکه ما به امامت حضرت نماز گزاردیم،هنگامی که خورشید در حال گذر بود صدای خرخری همانند خرخر اره از آن شنیدیم.
[1416]23-عاصم بن عبد الواحد مداینی گوید:از امام صادق علیه السّلام شنیدم که می فرمود:مکه حرم ابراهیم علیه السّلام و مدینه حرم محمد صلّی اللّه علیه و اله و کوفه حرم علی بن ابی طالب علیه السّلام است،همانا علی به گونه ای کوفه را مصون ساخت که ابراهیم مکه و محمد مدینه را اینگونه محفوظ نساخت.
[1417]24-معاویه بن وهب گوید:نزد امام صادق علیه السّلام بودم که پسر بچه ای مردی از اهل مرو را که در کنارش نشسته بود،آزرد.معاویه گوید:آن مرد به نزد امام صادق علیه السّلام شکایت برد، حضرت فرمود:او را به نزد من آرید،معاویه گوید:حضرت بر سرش دست کشید،آنگاه فرمود:«همانا خداوند آسمانها و زمین را نگاه می دارد تا نیفتند،و اگر بیفتند بعد از او هیچ کس آنها را نگاه نمی دارد،اوست بردبار و آمرزنده»[فاطر(35)،آیۀ 41].
ص:649
قال:دخلت المدینه حدثان صلب زید رضی اللّه عنه قال:فدخلت علی أبی عبد اللّه علیه السّلام، فساعه رآنی قال:یا مهزم،ما فعل زید؟قال:قلت:صلب.قال:أین؟قال:قلت:
فی کناسه بنی أسد.قال:أنت رأیته مصلوبا فی کناسه بنی أسد؟قال:قلت:نعم.
قال:فبکی حتّی بکی النّساء خلف السّتور،ثمّ قال:أما و اللّه لقد بقی لهم عنده طلبه،ما أخذوها منه بعد.قال:فجعلت أفکّر و أقول:أیّ شیء طلبتهم بعد القتل و الصّلب!فودّعته و انصرفت حتّی انتهیت إلی الکناسه،فإذا أنا بجماعه!فأشرفت علیهم،فإذا زید قد أنزلوه من خشبته یریدون أن یحرقوه.قال:قلت:هذه الطّلبه الّتی قال لی.
1419-26- و بهذا الإسناد،عن أحمد بن زرق،عن أبی أسامه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام،قال:کان علیّ بن الحسین علیهما السّلام یقول:ما تجرّعت جرعه غیظ قطّ أحبّ إلیّ من جرعه غیظ أعقبها صبرا،و ما أحبّ أنّ لی بذلک حمر النّعم.قال:و کان یقول:الصّدقه تطفئ غضب الرّبّ.قال:و کان لا تسبق یمینه شماله.قال:و کان یقبّل الصّدقه قبل أن یعطیها السّائل،قیل له:ما یحملک علی هذا؟قال:فقال:لست أقبّل ید السّائل،إنّما أقبّل ید ربّی،إنّها تقع فی ید ربّی قبل أن تقع فی ید السّائل.
قال:و لقد کان یمرّ علی المدره فی وسط الطّریق،فینزل عن دابّته حتّی ینحّیها بیده عن الطّریق.قال:و لقد مرّ بمجذومین،فسلّم علیهم و هم یأکلون،فمضی،ثمّ قال:إنّ اللّه لا یحبّ المتکبّرین،فرجع إلیهم فقال:إنّی صائم؛و قال:ائتونی بهم فی
ص:650
[1418]25-مهزم بن ابی بردۀ اسدی گوید:زمانی که زید(خداوند از او خشنود باشد)به تازگی به دار آویخته شده بود وارد مدینه شدم.مهزم گوید:به نزد امام صادق علیه السّلام رفتم،پس از مدّتی که مرا نگریست،فرمود:ای مهزم،زید چه می کند؟مهزم گوید:عرض کردم:به دار آویخته شد.
فرمود:کجا؟گوید:عرض کردم:در کناسۀ بنی أسد[نام محلی که یوسف بن عمر ثقفی با زید بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب علیهم السّلام درگیر شد]فرمود:آیا تو او را در کناسه بنی اسد به دار آویخته دیدی؟گوید:عرض کردم:آری،گوید:حضرت گریست تا اینکه زنان پشت پرده را به گریه انداخت،سپس فرمود:ولی به خدا سوگند برای آنان نزد او خواسته ای مانده که هنوز آن را از او نگرفته اند،مهزم گوید:به فکر فرو رفته و با خود گفتم:خواسته آنان پس از کشتن و به دار آویختن چیست؟با حضرت خداحافظی کرده و رهسپار شدم تا اینکه به کناسه رسیدم.ناگهان اجتماعی را دیدم،پس به آنها نزدیک شده و دیدم زید را از چوبۀ دارش پایین آورده و قصد دارند که او را بسوزانند،مهزم گوید:گفتم:این است همان خواسته ای که حضرت به من فرمود.
[1419]26-ابی اسامه از امام صادق علیه السّلام خبر داد که آن حضرت فرمود:امام سجاد علیه السّلام می فرمود:
هرگز جرعۀ خشمی را دوست داشتنی تر از جرعۀ خشمی که به دنبالش شکیبایی است، ننوشیدم،و علاقمند نیستم که در برابر آن برایم شتران سرخ موی باشد.
امام صادق علیه السّلام فرمود:و آن حضرت می فرمود:صدقه خشم پروردگار را فرو می نشاند.امام صادق علیه السّلام فرمود:دست راستش بر دست چپش پیشی نمی گرفت[با دست چپ صدقه نمی داد]و ادامه داد:حضرت صدقه را پیش از اینکه به نیازمند پیشکش کند،می بوسید،از او پرسش شد:چه چیز تو را به این کار واداشت؟امام صادق علیه السّلام فرمود:آن حضرت فرمود:
اینطور نیست که دست فقیر را ببوسم،بلکه دست پروردگارم را بوسه می زنم،زیرا صدقه پیش از آنکه در دست نیازمند بیفتد در دست پروردگارم قرار می گیرد.امام صادق علیه السّلام فرمود:
وقتی از کنار کلوخ های میان راه عبور می کرد،از چهارپایش پیاده می شد و آن کلوخ ها را با دستش از راه دور می کرد.امام صادق علیه السّلام فرمود:از کنار برص گرفته ها می گذشت که بر آنان سلام کرد،درحالی که آنان مشغول خوردن بودند.از کنارشان رفت سپس فرمود:خداوند گردن فرازان را دوست ندارد پس به نزد آنان بازگشت و فرمود:من روزه دارم و فرمود:
ص:651
المنزل.قال:فأتوه،فأطعمهم ثمّ أعطاهم.
1420-27- و بهذا الإسناد،عن أحمد بن رزق الغمشانیّ،عن أبی موسی البنّاء، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:سمعته یقول:النّفساء تبعث من قبرها بغیر حساب،لأنّها ماتت فی غمّ نفاسها.
1421-28- و بهذا الإسناد،عن أحمد بن رزق،عن یحیی بن العلاء،قال:
سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول:خرج علیّ بن الحسین علیهما السّلام إلی مکّه حاجّا حتّی انتهی إلی واد بین مکّه و المدینه،فإذا هو برجل یقطع الطّریق.قال:فقال لعلیّ علیه السّلام انزل؛ قال:ترید ما ذا؟قال:أرید أن أقتلک،و آخذ ما معک.قال:فأنا أقاسمک ما معی و أحلّلک.قال:فقال اللّصّ:لا.قال:فدع معی ما أتبلّغ به،فأبی علیه.قال:فأین ربّک؟قال:نائم.قال:فإذا أسدان مقبلان بین یدیه،فأخذ هذا برأسه،و هذا برجلیه.
قال:فقال:أزعمت أنّ ربّک عنک نائم.
ص:652
با آنها به منزل من آیید.امام صادق علیه السّلام فرمود:آنان به منزل حضرت رفتند و حضرت خوراکشان داد و هدیه ای به آنان ارزانی داشت.
[1420]27-ابن موسای بنّا از امام صادق علیه السّلام روایت کرد:از آن حضرت شنیدم که می فرمود:زن زائو از قبرش بدون حساب برانگیخته شود زیرا با اندوه دوران زایمان از دنیا رفته است.
[1421]28-یحیی بن علاء گوید:از امام باقر علیه السّلام شنیدم که می فرمود:امام سجّاد علیه السّلام برای مراسم حج به جانب مکّه بیرون رفت تا اینکه به درّه ای میان مکّه و مدینه رسید و ناگاه با مردی راهزن رودررو شد.امام باقر علیه السّلام فرمود:آن مرد به امام سجاد علیه السّلام خطاب کرد:پیاده شو،حضرت فرمود:چه می خواهی؟گفت:می خواهم بکشمت و آنچه به همراه داری بردارم.حضرت فرمود:آنچه به همراه دارم با تو قسمت کرده و بر تو حلال می کنم،امام باقر علیه السّلام فرمود:دزد گفت:نخیر،حضرت فرمود:مرا و آنچه بدان بسنده می کنم را رها کن.آن مرد نپذیرفت.
حضرت فرمود:پروردگار تو کجاست؟گفت:خفته است،امام باقر علیه السّلام فرمود:در این هنگام دو شیر در برابرش آشکار شدند و یکی از آن دو سرش را گرفت و آن دیگری دو پایش را،امام باقر علیه السّلام فرمود:آن حضرت فرمود:پنداشتی که پروردگارت تو را فرو نهاده است؟!
ص:653
[37] المجلس یوم الجمعه السابع من شعبان سنه سبع و خمسین و أربعمائه فیه بقیّه أحادیث ابن الحاشر،و أحادیث الحسین بن إبراهیم القزوینی.
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
1422-1- حدّثنا الشّیخ أبو جعفر محمّد بن الحسن بن علیّ بن الحسن الطّوسیّ رضی اللّه عنه،قال:و بالإسناد المتقدّم،عن أحمد بن رزق،عن مهزم بن أبی برده، قال:سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:إذا أنت أحصیت ما علی الأرض من شیعه علیّ علیه السّلام فلست تلاقی إلاّ من هو حطب جهنّم،إنّه لینعم علی أهل خلافکم بجوارکم إیّاهم،و لو لا ما علی الأرض من شیعه علیّ علیه السّلام ما نظرت إلی غیث أبدا، إنّ أحدکم لیخرج و ما فی صحیفته حسنه،فیملؤها اللّه له حسنات قبل أن ینصرف،و ذلک أنّه یمرّ بالمجلس و هم یشتموننا،فیقال:اسکتوا هذا من الفلانیّه؛ فإذا مضی عنهم شتموه فینا.
1423-2- و بهذا الإسناد،عن أحمد بن رزق،عن یحیی بن العلاء،قال:قلت
ص:654
جلسه روز جمعه
هفتم شعبان سال چهارصد و پنجاه و هفت
که بقیۀ روایات ابن حاشر و همچنین روایات حسین بن ابراهیم قزوینی را در
بردارد.
به نام خداوند رحمتگر مهربان
[1422]1-مهزم بن أبی برده گوید:از امام صادق علیه السّلام شنیدم که می فرمود:هرگاه رهروان علی علیه السّلام را روی زمین شمارش کردی،با کسی مواجه نمی شوی مگر اینکه او هیزم دوزخ است،همانا بر خلافکاران شما به خاطر نزدیکیتان با آنان[از سر لطف]بخشش می شود و اگر نبودند پیروان علی علیه السّلام روی زمین هرگز باران را نمی دیدی،یکی از شماها از خانه اش بیرون می رود و حال آنکه در نامۀ کردارش هیچ کار نیکی وجود ندارد،و پیش از اینکه به خانه بازگردد خداوند نامۀ کردارش را پر از کارهای نیک می نماید و این به خاطر آن است که از کنار جلسه ای می گذرد که ما را ناسزا می گویند و[با دیدن او]گفته می شود؛ساکت شوید این شخص از فلان گروه[پیروان اهل بیت]است.وقتی از کنارشان عبور کرد به خاطر ما او را ناسزا می گویند.
ص:655
لأبی عبد اللّه علیه السّلام:ما تری فی رجل تزوّج امرأه،فمکثت معه سنه،ثمّ غابت عنه، ثمّ تزوّجت آخر،فمکثت معه سنه،ثمّ غابت عنه،ثمّ تزوّجت آخر،ثمّ إنّ الثّالث أولدها،قال:ترجم لأنّ الأوّل أحصنها.قال:قلت:فما تری فی ولدها؟قال:
ینسب إلی أبیه.قال:قلت:فإن مات الأب،یرثه الغلام؟قال:نعم.
1424-3- و بهذا الإسناد،عن أحمد بن رزق،عن الفضیل بن یسار،قال:
سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول:خرج رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یرید حاجه،فإذا هو بالفضل بن العبّاس.قال:فقال:احملوا هذا الغلام خلفی.قال:فاعتنق رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله بیده من خلفه علی الغلام،ثمّ قال:یا غلام،خف اللّه تجده أمامک،یا غلام خف اللّه یکفک ما سواه،و إذا سألت فاسأل اللّه،و إذا استعنت فاستعن باللّه،و لو أنّ جمیع الخلائق اجتمعوا علی أن یصرفوا عنک شیئا قد قدّر لک لم یستطیعوا،و لو أنّ جمیع الخلائق اجتمعوا علی أن یصرفوا إلیک شیئا لم یقدّر لک لم یستطیعوا،و اعلم أنّ النّصر مع الصّبر،و أنّ الفرح مع الکرب،و أنّ الیسر مع العسر،و کلّ ما هو آت قریب،إنّ اللّه یقول:و لو أنّ قلوب عبادی اجتمعت علی قلب أشقی عبد لی ما نقصنی ذلک من سلطانی جناح بعوضه،و لو أنّ قلوب عبادی اجتمعت علی قلب أسعد عبد لی ما زاد ذلک إلاّ مثل إبره جاء بها عبد من عبادی فغمسها فی البحر، و ذلک أنّ عطائی کلام،و عدتی کلام،و إنّما أقول لشیء:کن فیکون.
1425-4- و بهذا الإسناد،عن أحمد بن رزق،عن یحیی بن أبی العلاء،عن
ص:656
[1423]2-یحیی بن علاء گفت:به امام صادق علیه السّلام عرض کردم:چه عقیده ای داری در جایی که مردی با زنی ازدواج نمود و زن یک سال با او زندگی کرده سپس او را[بدون طلاق داده شدن] ترک و با دیگری ازدواج نمود و یک سال با او زندگی کرده،آنگاه او را ترک و با دیگری ازدواج کرد تا اینکه سومی او را بچه دار نمود؟حضرت فرمود:آن زن سنگسار می شود زیرا مرد اول او را شوهردار کرد.راوی گوید:عرض کردم:دربارۀ بچه اش چه نظری داری؟فرمود:به پدرش نسبت داده می شود.راوی گوید:عرض کردم:پس اگر پدر بمیرد آن بچّه از او ارث می برد؟فرمود:آری.
[1424]3-فضیل بن یسار گوید:از امام باقر علیه السّلام شنیدم که می فرمود:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله برای برطرف کردن نیازی[از منزل]خارج شد،[در میاه راه]به فضل بن عباس برخورد کرد.امام فرمود:این بچه را بر پشتم بنشانید،امام فرمود:آنگاه رسول خدا با دستش از پشت بچه را محکم گرفت و فرمود:ای بچه،از خدا بترس تا او را در برابر حاضر ببینی،از خدا بترس تا از غیر خودش بی نیازت کند.هرگاه درخواستی داری از خدا بخواه و هرگاه یاری خواهی از خدا یاری بخواه،اگر جملگی آفریدگان جمع شوند تا چیزی را که برایت رقم خورده از تو برگردانند،نتوانند و اگر تمام آفریدگان جمع شوند تا چیزی را که در سرنوشت تو مقدّر نشده به سوی تو بکشانند نتوانند و آگاه باش که پیروزی به همراه شکیبایی و گشایش به همراه گرفتاری و آسانی به همراه دشواری است و هر آنچه که آمدنی است نزدیک است.خداوند می فرماید:اگر دل های بندگانم با دل بدبخت ترین بنده ام همسو شوند این از فرمانروایی ام به اندازۀ بال پشه ای نمی کاهد،و اگر دل های بندگانم با دل خوشبخت ترین بنده ام موافق گردند این چیزی جز به اندازۀ سوزنی که بنده ای از بندگانم آن را آورده و در دریا فرو ببرد،[بر فرمانرواییم]نمی افزاید.و آن به این خاطر است که بخششم با یک کلام و ابزار کارم با یک کلام می باشد،فقط به چیزی می گویم:باش بی درنگ موجود می شود.
ص:657
جابر،عن أبی جعفر الباقر علیه السّلام،قال:إنّ عبدا مکث فی النّار یناشد اللّه سبعین خریفا،و الخریف سبعون سنه و سبعون سنه و سبعون سنه.قال:ثمّ إنّه سأل اللّه بحقّ محمّد و أهل بیته علیهم السّلام لمّا رحمتنی.قال:فأوحی اللّه إلی جبرئیل علیه السّلام:أن اهبط إلی عبدی فأخرجه قال:یا ربّ،و کیف لی بالهبوط فی النّار؟قال:إنّی قد أمرتها أن تکون علیک بردا و سلاما.قال:یا ربّ،فما علمی بموضعه؟قال:إنّه فی جبّ فی سجّین.قال فهبط إلیه و هو معقول علی وجهه بقدمه.قال:کم لبثت فی النّار؟ قال:ما أحصی کم بدّلت فیها خلقا؛فأخرجه إلیه.قال:فقال له:یا عبدی.کم کنت تناشدنی فی النّار؟قال:ما أحصی یا ربّ.قال:أما و عزّتی و جلالی،لو لا ما سألتنی به لأطلت هوانک فی النّار،و لکنّه حتم حتمته علی نفسی أن لا یسألنی عبد بحقّ محمّد صلّی اللّه علیه و اله و أهل بیته ما غفرت ما کان بینی و بینه،فقد غفرت لک الیوم.
1426-5- حدّثنا الشّیخ أبو جعفر محمّد بن الحسن بن علیّ بن الحسن الطّوسیّ رضی اللّه عنه،قال:أخبرنا أحمد بن عبدون،عن علیّ بن محمّد بن الزّبیر،عن علیّ بن الحسن بن فضّال،عن العبّاس بن عامر،عن أحمد بن رزق الغمشانیّ، عن یحیی بن العلاء،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:کلّ مؤمن شهید و إن مات علی فراشه، فهو شهید،و هو کمن مات فی عسکر القائم علیه السّلام ثمّ قال أ یحبس نفسه علی اللّه ثمّ لا یدخل الجنّه؟!
1427-6- و بهذا الإسناد،عن أحمد بن رزق الغمشانیّ،عن أبی مریم،عن أبی
ص:658
[1425]4-یحیی بن علاء از امام باقر علیه السّلام خبر داد که آن حضرت فرمود:بنده ای هفتاد خریف در دوزخ درنگ کرده خدا را صدا می زد و هر خریف هفتاد سال و هفتاد سال و هفتاد سال است.
امام باقر علیه السّلام فرمود:آنگاه از خدا درخواست کرد که:به بزرگی محمد و خاندانش مرا ببخشای.
امام باقر علیه السّلام فرمود:خداوند به جبرئیل علیه السّلام وحی کرد:به سوی بنده ام فرود آی و او را از آتش بیرون آور.جبرئیل عرض کرد:پروردگارا،چگونه بر آتش فرود آیم؟خداوند فرمود:من به آتش سفارش کردم که برایت خنک و بی گزند باشد.جبرئیل عرض کرد:پروردگارا جایگاهش را نمی دانم؟خداوند فرمود:او در چاهی در سجّین است.امام باقر علیه السّلام فرمود:
جبرئیل درحالی که رویش را با دست و پا گرفته بود بر او فرود آمد و به او گفت:چه مدّت در آتش درنگ کردی؟بنده گفت:نشمردم که چند بار آفرینشم از نو عوض شد،جبرئیل او را به سوی خداوند روانه کرد.امام باقر علیه السّلام فرمود:خداوند به او فرمود:ای بنده ام چه مدّت در آتش ماندی و مرا صدای زدی؟گفت:پروردگارا شمارش نکردم.خداوند به او فرمود:به عزّت و بزرگی ام سوگند،اگر به بزرگی محمّد و خاندانش مرا صدا نمی کردی،مدّت ذلّت و خواری تو را در آتش طولانی می کردم و لیکن بر خود لازم شمردم که هیچ بنده ای مرا به بزرگی محمّد و خاندانش نخواند مگر آنکه گناهانی که من و او آگاهیم،بیامرزم و امروز گناهانت را آمرزیدم.
[1426]5-یحیی بن علاء از امام باقر علیه السّلام نقل کرد که آن حضرت فرمود:هر مؤمنی اگرچه در بسترش از دنیا برود شهید به حساب آید،پس او شهید بوده و همانند کسی است که در لشکر امام زمان(عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف)جان سپرد.حضرت فرمود:آیا خود را وقف خداوند می کند آنگاه خداوند او را وارد بهشت نمی کند؟!
ص:659
جعفر علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله أیّما رجل اشتری طعاما فکبسه أربعین صباحا، یرید به غلاء المسلمین،ثمّ باعه فتصدّق بثمنه،لم یکن کفّاره لما صنع.
1428-7- و بهذا الإسناد،عن أحمد بن رزق،عن یحیی بن العلاء،قال:کان أبو عبد اللّه علیه السّلام مریضا مدنفا،فأمر فأخرج إلی مسجد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فکان فیه حتّی أصبح لیله ثلاث و عشرین من شهر رمضان.
1429-8- و بهذا الإسناد،عن أحمد بن رزق،عن یحیی بن العلا،و إسحاق بن عمّار جمیعا،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قالا:ما ودّعنا قطّ إلاّ أوصانا بخصلتین:علیکم بصدق الحدیث،و أداء الأمانه إلی البرّ و الفاجر،فإنّهما مفتاح الرّزق.
1430-9- و بهذا الإسناد،عن أحمد بن رزق،عن یحیی بن العلاء،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:قال لی:ادع بهذا الدّعاء،و أنا ضامن لک حاجتک علی اللّه:«اللّهمّ أنت ولیّ نعمتی،و أنت القادر علی طلبتی،قد تعلم حاجتی،فأسألک بحقّ محمّد و آل محمّد لمّا قضیتها».
1431-10- و عنه،قال:أخبرنا أحمد بن عبدون،عن علیّ بن محمّد بن الزّبیر، عن علیّ بن فضّال،عن العبّاس بن عامر،عن أبی عماره عن معاذ بن مسلم،قال:
سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:وجد بالحسین بن علیّ علیه السّلام نیّف و سبعون ضربه بالسّیف.
1432-11- و بهذا الإسناد،عن أبی عماره،عن عبد اللّه بن طلحه،عن عبد اللّه
ص:660
[1427]6-أبی مریم از امام باقر علیه السّلام خبر داد که آن حضرت فرمود:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:هر مردی خوراکی بخرد و آن را چهل بامدادان در آب نمک یا سرکه بخواباند و از آن قصد گرانی برای مسلمانان را داشته باشد سپس آن را بفروشد و از پولش صدقه دهد برای این کردارش کفّاره ای لازم نیست.
[1428]7-یحیی بن علاء گوید:امام صادق علیه السّلام سخت بیمار بود،دستور[به آماده کردن وسائل] داد و به سوی مسجد رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله بیرون رفت،و تا بامداد روز بیست و سوم ماه رمضان در آنجا ماند.
[1429]8-یحیی بن علاء و اسحاق بن عمّار با هم از امام صادق علیه السّلام خبر دادند که:هرگز با ما خداحافظی نکرد مگر آنکه ما را به دو ویژگی سفارش نمود؛راستگو باشید و امانت را به صاحبش چه نیکوکار بوده و چه گناهکار بازگردانید،زیرا این دو کار کلید روزی است.
[1430]9-یحیی بن علاء از امام صادق علیه السّلام نقل کرد که:آن حضرت به من فرمود:این دعا را بخوان،من برآورده شدن نیاز تو را بر خداوند ضمانت می کنم:«خدایا تو ولی نعمت منی و تو توانای بر خواسته ام هستی درحالی که نیازم را آگاهی پس به حق محمّد و خاندانش از تو درخواست دارم آن را برآورده کنی».
[1431]10-معاذ بن مسلم می گوید:از امام صادق علیه السّلام شنیدم که می فرمود:بر پیکر حسین بن علی علیه السّلام هفتاد و اندی ضربۀ شمشیر مشاهده شد.
ص:661
بن سیابه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام،قال:لمّا قدم علیّ بن الحسین علیهما السّلام و قد قتل الحسین بن علیّ(صلوات اللّه علیهم)استقبله إبراهیم بن طلحه بن عبید اللّه،و قال:یا علیّ بن الحسین،من غلب؟و هو مغطّی رأسه،و هو فی المحمل.قال:فقال له علیّ بن الحسین:إذا أردت أن تعلم من غلب.و دخل وقت الصّلاه،فأذّن ثمّ أقم.
1433-12- و بهذا الإسناد،عن العبّاس،عن أبی جعفر الخثعمیّ،قریب إسماعیل بن جابر،قال:أعطانی أبو عبد اللّه علیه السّلام خمسین دینارا فی صرّه،فقال لی:
ادفعها إلی رجل من بنی هاشم،و لا تعلمه أنّی أعطیتک شیئا.قال:فأتیته،فقال:من أین هذه؟جزاه اللّه خیرا؛فما یزال کلّ حین یبعث بها،فنکون ممّا نعیش فیه إلی قابل،و لکن لا یصلنی جعفر بدرهم فی کثره ماله.
1434-13- و قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:علّموا أولادکم یاسین فإنّها ریحانه القرآن.
1435-14- و بهذا الإسناد،عن علیّ بن فضّال،عن العبّاس بن عامر،عن فضیل بن عثمان،عن بشیر الدّهّان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فی ملإ من أصحابه.قال:فقال:خذوا جننکم.فقالوا:یا رسول اللّه،حضر عدوّ؟قال:
لا جنتکم من النّار.قال:قولوا:«سبحان اللّه،و الحمد للّه،و لا إله إلاّ اللّه،و اللّه أکبر، و لا حول و لا قوّه إلاّ باللّه العلیّ العظیم»فإنّهنّ یوم القیامه مقدّمات منجیات و معقّبات،و هنّ عند اللّه الصّالحات الباقیات.
1436-15- و بهذا الإسناد،عن العبّاس،عن فضیل،عن معاویه بن عمّار،عن
ص:662
شد]
[1432]11-عبد اللّه بن سیابه از امام صادق علیه السّلام خبر داد که آن حضرت فرمود:آنگاه که امام سجاد علیه السّلام وارد شد درحالی که حسین بن علی علیه السّلام کشته شده بود،ابراهیم بن طلحه بن عبید اللّه رو به حضرت کرد و عرض کرد:ای علی بن حسین،چه کسی پیروز شد؟درحالی که حضرت سرش را پوشانده و خود در کجاوه بود،امام صادق علیه السّلام فرمود:امام سجاد علیه السّلام به ابراهیم فرمود:چون خواستی بدانی چه کسی پیروز شد،هرگاه وقت نماز شد،اذان و اقامه بگو.
[1433]12-اسماعیل بن جابر گوید:امام صادق علیه السّلام کیسه ای پنجاه دیناری پیش کشم کرد و به من فرمود:این را به مردی از فرزندان هاشم بپرداز،و او را آگاه مکن که من چیزی به تو ارزانی داشتم،اسماعیل گوید:آن را به او دادم،گفت:این از کجاست؟خداوند او را پاداش نیک دهد، که همواره این هدیه را می فرستد،و ما با آن تا مدتی زندگی را اداره می کنیم،و لیکن جعفر [امام صادق علیه السّلام]با فراوانی داراییش درهمی به من ارزانی نداشته است.
[1434]13-امام صادق علیه السّلام فرمود:فرزندانتان را سورۀ یاسین بیاموزید زیرا این سوره ریحانۀ بهشتی است.
[1435]14-بشیر دهّان از امام صادق علیه السّلام خبر داد که آن حضرت فرمود:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در جمع یارانش بود،امام صادق علیه السّلام فرمود:حضرت فرمود:سپرهایتان را بردارید،یاران عرض کردند:ای رسول خدا،آیا دشمن پیش آمده است؟حضرت فرمود:نه خیر،سپرهاتان از آتش دوزخ.حضرت فرمود:بگویید:«سبحان اللّه...العلی العظیم»[منزّه است خداوند و ستایش از آن اوست،و خدایی جز اللّه نیست و خدا بزرگتر از آن است که توصیف شود،و هیچ نیرویی و هیچ قدرتی نیست مگر از جانب خداوند والا مقام و بزرگ]این ذکرها در روز رستاخیز پیش زمینه ها و پس زمینه های رهایی است و اینها در پیشگاه خداوند،نیکی های جاویدان است.
[1436]15-معاویه بن عمّار از امام صادق علیه السّلام نقل کرد که آن حضرت فرمود:مخفیانه برای برادر خود دعا کردن روزی را به سوی دعاکننده گسیل می دهد،بلا را از او باز می دارد و فرشته می گوید:و اینگونه برای تو باد.
ص:663
أبی عبد اللّه علیه السّلام،قال:الدّعاء لأخیک بظهر الغیب یسوق إلی الدّاعی الرّزق، و یصرف عنه البلاء،و یقول الملک و لک مثل ذلک.
1437-16- و بهذا الإسناد،عن العبّاس،بن عامر،عن بشر بن بکّار،عن عمرو بن شمر،عن أبی جعفر علیه السّلام،قال:إنّ ملکا من الملائکه سأل اللّه أن یعطیه سمع العباد فأعطاه اللّه،فذلک الملک قائم حتّی تقوم السّاعه لیس أحد من المؤمنین یقول صلّی اللّه علیه و اله:إلاّ قال الملک:و علیک السّلام؛ثمّ یقول الملک:یا رسول اللّه،إنّ فلانا یقرئک السّلام؛فیقول رسول اللّه:و علیه السّلام.
1438-17- و بهذا الإسناد،عن العبّاس بن عامر،عن علیّ بن معمر،عن رجل من جعفیّ،قال:کنّا عند أبی عبد اللّه علیه السّلام،فقال رجل:اللّهمّ إنّی أسألک رزقا طیّبا.
قال:فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام:هیهات هیهات،هذا قوت الأنبیاء،و لکن سل ربّک رزقا لا یعذّبک علیه یوم القیامه،هیهات إنّ اللّه یقول: یا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً [المؤمنون(23):51].
1439-18- و بهذا الإسناد،عن علیّ بن معمر،عن یونس بن عمّار،قال:
سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:إنّ العبد لیبسط یدیه یدعو اللّه و یسأله من فضله مالا فیرزقه.قال:فینفقه فیما لا خیر فیه.قال:ثمّ یعود فیدعو.قال:فیقول اللّه:ألم أعطک؟ألم أفعل بک کذا و کذا؟
1440-19- و بهذا الإسناد،عن العبّاس بن عامر،عن عبد اللّه بن الولید،قال:
ص:664
[1437]16-جابر از امام صادق علیه السّلام نقل کرد که آن حضرت فرمود:فرشته ای از فرشتگان از خداوند درخواست می کند که شنوایی بندگان را به او ارزانی بدارد و خداوند به او عطا می کند،و آن فرشته تا برپایی رستاخیز پابرجا می ماند و هیچ یک از مؤمنان نیست که بگوید:
درود و سلام خدا بر پیامبر و خاندانش باد،مگر آنکه فرشته می گوید:سلام بر تو باد پس فرشته گوید:ای رسول خدا،فلانی بر تو سلام می رساند و رسول خدا می فرماید:و بر او سلام.
[1438]17-علی بن معمر خزّاز از مردی جعفی نقل کرد که او گفت:در خدمت امام صادق علیه السّلام بودیم.مردی عرض کرد:خدایا من از تو روزی پاک درخواست می کنم.مرد جعفی گفت:امام صادق علیه السّلام فرمود:نه چنین نیست،این[که گفتی]روزی پیامبران است ولی از پروردگارت روزی ای بخواه که تو را در روز قیامت به خاطر آن شکنجه ندهد.زیرا خداوند می فرماید:
«ای پیامبران از چیزهای پاکیزه بخورید و کار شایسته کنید»[سورۀ مؤمنون(23):آیۀ 51].
[1439]18-یونس بن عمّار گوید:از امام صادق علیه السّلام شنیدم که می فرمود:بنده دستانش را باز کرده خدا را خوانده و از بخشندگیش دارایی ای درخواست می نماید و خداوند عطایش می کند، امام فرمود:و او آن را در جایی که هیچ فایده ای در آن نیست مصرف می کند،سپس بازگشته و خدا را می خواند.امام فرمود:و خداوند می فرماید:آیا به تو نبخشیدم،آیا به تو چنین و چنان نکردم؟
ص:665
دخلنا علی أبی عبد اللّه علیه السّلام فسلّمنا علیه،و جلسنا بین یدیه،فسألنا:من أنتم؟قلنا:
من أهل الکوفه.فقال:أما إنّه لیس من بلد من البلدان أکثر محبّا لنا من اهل الکوفه،ثمّ هذه العصابه خاصّه،إنّ اللّه هداکم لأمر جهله النّاس،أحببتمونا و أبغضنا النّاس،و صدّقتمونا و کذّبنا النّاس،و اتّبعتمونا و خالفنا النّاس،فجعل اللّه محیاکم محیانا،و مماتکم مماتنا،فأشهد علی أبی علیه السّلام أنّه کان یقول:ما بین أحدکم و بین أن یری ما تقرّ به عینه و یغتبط إلاّ أن تبلغ نفسه ها هنا؛ثمّ أهوی بیده إلی حلقه،ثمّ قال:و قد قال اللّه فی کتابه: وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلاً مِنْ قَبْلِکَ وَ جَعَلْنا لَهُمْ أَزْواجاً وَ ذُرِّیَّهً [الرعد(12):38]فنحن ذرّیّه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله.
1441-20- و عنه،قال:أخبرنا الحسین بن إبراهیم،عن محمّد بن وهبان،عن محمّد بن إسماعیل بن حیّان الورّاق فی دکّانه بسکّه الموالی،عن محمّد بن الحسین بن حفص الخثعمیّ،عن عبّاد بن یعقوب،عن خلاّد أبی علیّ،قال:قال لنا جعفر بن محمّد علیهما السّلام و هو یوصینا:اتّقوا اللّه،و أحسنوا الرّکوع و السّجود،و کونوا أطوع عباد اللّه،فإنّکم لن تنالوا ولایتنا إلاّ بالورع،و لن تنالوا ما عند اللّه(تعالی)إلاّ بالعمل،و إنّ أشدّ النّاس حسره یوم القیامه لمن وصف عدلا و خالفه إلی غیره.
1442-21- و بهذا الإسناد،عن خلاّد الصّائغ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام،أنّه قال:
السّفیانیّ لا بدّ منه،و لا یخرج إلاّ فی رجب.
1443-22- و بهذا الإسناد،عن خلاّد،قال:سأل رجل جعفر بن محمّد علیهما السّلام
ص:666
[1440]19-عبد اللّه بن ولید گوید:نزد امام صادق علیه السّلام رفته و بر او سلام کردیم،و در برابرش نشستیم.از ما پرسید:که هستید؟عرض کردیم:از کوفیان.فرمود:در هیچ شهری از شهرها بیشتر از کوفیان دوستدار نداریم و این گروه ویژه هستند.خداوند شما را به مسأله ای که مردم از آن بی خبرند،راهنمایی کرد،به ما عشق می ورزید و مردم ما را دشمن دارند،باورمان دارید و مردم ما را انکار می کنند،پیرویمان می نمایید و مردم از ما سرپیچی می کنند،از این روی خداوند زندگی شما را[همچون]زندگی ما و مرگ شما را[همانند]مرگ ما قرار داد،بر پدرم علیه السّلام گواهی می دهم که آن حضرت می فرمود:میان هریک از شماها و این که چیزی را ببیند که چشمش را روشن کند و شادمان گردد فاصله ای نیست مگر اینکه جان او به اینجا برسد آنگاه با دستش به گلویش اشاره کرد،سپس فرمود:خداوند در کتابش فرمود:«بی گمان پیش از تو[نیز]رسولانی فرستادیم و برای آنان زنان و فرزندانی قرار دادیم»[رعد(13):
آیۀ 38]و ما فرزندان رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله هستیم.
[1441]20-خلاّد ابو علی گوید:امام صادق علیه السّلام درحالی که سفارشمان می کرد به ما فرمود:از خداوند پروا کنید و رکوع و سجود را نیکو نمایید.و فرمانبردارترین بندگان خدا باشید.همانا شما سرپرستی ما را جز با پارسایی در نمی یابید و آنچه را که در درگاه خداوند(والا مقام) است جز با کردار به دست نمی آورید،همانا افسوس ناک ترین مردمان در روز رستاخیز کسی است که عدالت را توصیف نماید و برخلاف آن رفتار کرده باشد.
[1442]21-خلاّد از امام صادق علیه السّلام خبر داد که آن حضرت فرمود:گریزی از آمدن سفیانی نیست و قیام نمی کند مگر در ماه رجب.
ص:667
فقال:یا أبا عبد اللّه،إذا خرج السّفیانیّ فما حالنا؟قال:إذا کان ذلک فإلینا.
1444-23- و بهذا الإسناد،عن جعفر بن محمّد علیهما السّلام قال:قال رجل:یا جعفر، الرّجل یکون له مال فیضیّعه فیذهب؟ماله قال:احتفظ بمالک،فإنّه قوام دینک،ثمّ قرأ: وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ قِیاماً [النساء(4):5].
1445-24- و بهذا الإسناد،عن خلاّد أبی علیّ،عن رجل،عن جعفر بن محمّد علیه السّلام قال:کنّا جلوسا عند جعفر علیه السّلام فجاء سائل فأعطاه درهما،ثمّ جاء آخر فأعطاه درهما،ثمّ جاء آخر فأعطاه درهما،ثمّ جاء الرّابع فقال له:یرزقک ربّک؛ ثمّ أقبل علینا فقال:لو أنّ أحدکم کان عنده عشرون ألف درهم،و أراد أن یخرجها فی هذا الوجه لأخرجها،ثمّ بقی لیس عنده شیء،ثمّ کان من الثّلاثه الّذین دعوا فلم تستجب لهم دعوه:رجل آتاه اللّه مالا،فمزّقه و لم یحفظه،فدعا اللّه أن یرزقه، فقال:ألم أرزقک؟!فلم تستجب له دعوه و ردّت علیه؛و رجل جلس فی بیته یسأل اللّه أن یرزقه فقال:ألم أجعل لک إلی طلب الرّزق سبیلا،أن تسیر فی الأرض،و تبتغی من فضلی؟فردّت علیه دعوته؛و رجل دعا علی امرأته،فقال:
ألم أجعل أمرها فی یدک؟!فردّت علیه دعوته.
1446-25- و عنه،قال:أخبرنا الحسین بن إبراهیم القزوینیّ،عن محمّد بن وهبان،عن محمّد بن أحمد بن زکریّا،عن الحسن بن علیّ بن فضّال،عن علیّ بن عقبه،عن جارود أبی المنذر الکندیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام یقول:أشدّ الأعمال
ص:668
[1443]22-خلاد گوید:مردی از امام صادق علیه السّلام سؤال نموده و عرض کرد:ای ابا عبد اللّه،آنگاه که سفیانی قیام کرد حال ما چگونه است؟فرمود:اگر آن قیام رخ داد به سوی ما بازگردید.
[1444]23-خلاّد از امام صادق علیه السّلام خبر داد که مردی عرض کرد:ای جعفر،مردی دارایی داشته، آن را تباه نموده و از بین می برد؟فرمود:مال خود را حفظ کن،زیرا آن پشتیبان دین توست، سپس این آیه را تلاوت کرد:«و اموال خود را که خداوند آن را وسیلۀ قوام[زندگی]شما قرار داده،به ابلهان مدهید»[نساء(4):آیۀ 5].
[1445]24-خلاّد از مردی نقل کرد که او گفت:در خدمت امام صادق علیه السّلام نشسته بودیم، نیازمندی به نزد او آمد و حضرت درهمی به او عطا کرد،باز شخص دیگری آمد و حضرت درهمی[دیگر]به او پیشکش کرد،سپس شخص دیگری آمد و حضرت درهمی[نیز]به او ارزانی داشت و آنگاه شخص چهارمی آمد و حضرت به او فرمود:پروردگارت روزی دهد، سپس رو کرد به ما و فرمود:هرگاه نزد یکی از شما بیست هزار درهم بود و خواست به این صورت آن را خرج کند،[بداند که اگر]چنین کند تا اینکه چیزی نزدش باقی نماند،از آن سه نفری خواهد بود که هرچه دعا کردند خواستۀ شان برآورده نشد:مردی که خداوند به او مالی بخشید ولی او آن مال را پراکنده ساخت و نگهداری نکرد آنگاه از خدا درخواست روزی نمود که خداوند در پاسخ فرمود:آیا تو را روزی ندادم از این روی دعایش اجابت نشده و به خودش بازگردانده شد و دیگری مردی که خانه نشینی اختیار کرد و از خدا درخواست روزی نمود که خداوند به او پاسخ داد:مگر نه این است که راه جستن روزی را به رویت گشودم تا در زمین گشته و از بخششم بهره مند گردی؟بدین روی دعایش به خودش بازگردانده شد و یکی مردی بود که به همسرش نفرین کرد و خداوند فرمود:آیا اختیارش را به تو نسپردم؟!لذا خواستۀ او به خودش بازگردانده شد.
[1446]25-جارود بن منذر کندی گوید:از امام صادق علیه السّلام شنیدم که می فرمود:دشوارترین کردارها سه تاست:
ص:669
ثلاثه:إنصاف النّاس من نفسک حتّی لا ترضی لها بشیء إلاّ رضیت لهم منها، بمثله و مواساتک الأخ فی المال،و ذکر اللّه علی کلّ حال،لیس«سبحان اللّه، و الحمد للّه،و لا إله إلاّ اللّه و اللّه أکبر»فقط،و لکن إذا ورد علیک شیء أمر اللّه به أخذت به،و إذا ورد علیک شیء نهاک اللّه عنه ترکته.
1447-26- و بهذا الإسناد،عن علیّ بن عقبه،عن الحسین بن موسی الخیّاط، عن أبیه،أنّه قال:ذکر عن أبی جعفر علیه السّلام أنّه ذکر عنده رجل فقال:إنّ الرّجل إذا أصاب مالا من حرام لم یقبل منه حجّ،و لا عمره،و لا صله رحم،حتّی أنّه یفسد فیه الفرج.
ص:670
خود را با مردم برابر بدانی تاجایی که چیزی برای خود نپسندی مگر آنکه همانندش را برای آنان بپسندی،از دارایی خود به برادرت احسان کنی،در همه حال به یاد خدا باشی،مقصود تنها«سبحان اللّه و الحمد للّه و لا اله الا اللّه و اللّه اکبر»نیست،بلکه هرگاه چیزی که خداوند به آنان فرمان داده به تو رسید،از آن پیروی کنی و هرگاه چیزی که خداوند از آن بازداشته به تو رسید،رهایش کنی.
[1447]26-حسین بن موسی حنّاط از پدرش نقل کرد که:از امام صادق علیه السّلام نقل شده که نزد آن حضرت از مردی سخن به میان آمد که حضرت فرمود:هرگاه مردی از راه حرام به مالی برسد حجّ و عمره و ارتباط با خویشاوندان از او پذیرفته نمی شود تاجایی که این مال حرام نوزاد را هم آلوده و تباه می کند.
ص:671
[38] المجلس یوم الجمعه الرابع عشر من شعبان سنه سبع و خمسین و أربعمائه فیه بقیّه أحادیث الحسین بن إبراهیم القزوینی، و ابن شاذان القمی،و الغضائری.
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
1448-1- و بهذا الإسناد،عن علیّ بن عقبه،عن أبی کهمش،عن عمرو بن سعید بن هلال،قال:قلت:لأبی عبد اللّه علیه السّلام أوصنی.فقال:أوصیک بتقوی اللّه و الورع و الاجتهاد.و اعلم أنّه لا ینفع اجتهاد لا ورع فیه،و انظر إلی من هو دونک، و لا تنظر إلی من هو فوقک،فکثیرا ما قال اللّه(عزّ و جلّ)لرسوله صلّی اللّه علیه و اله: فَلا تُعْجِبْکَ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ [التوبه(9):55]و قال(عزّ ذکره): وَ لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلی ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَهَ الْحَیاهِ الدُّنْیا [طه(20):131]فإن نازعتک نفسک إلی شیء من ذلک،فاعلم أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله کان قوته الشّعیر،و حلواه التّمر،و وقوده السّعف،و إذا أصبت بمصیبه فاذکر مصابک برسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فإنّ النّاس لم یصابوا
ص:672
جلسه روز جمعه
چهاردهم شعبان سال چهارصد و پنجاه و هفت
که در آن بقیۀ روایات حسین بن ابراهیم قزوینی و روایان ابن شاذان قمی و
غضائری آمده است.
به نام خداوند رحمتگر مهربان
[1448]1-عمرو بن سعید بن هلال گوید:به امام صادق علیه السّلام عرض کردم:پندم ده،حضرت فرمود:تو را به تقوای الهی و پارسایی و پشتکار سفارش می کنم و بدانکه کوشش بدون پارسایی سودی ندارد،به پایین تر از خود بنگر و به بالاتر از خود نگاه مکن،بارها خداوند (عزّتمند و شکوهمند)به رسولش صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«اموال و فرزندانشان تو را به شگفت نیاورد» [توبه(9):آیۀ 55)]و فرمود:(یادش شکوهمند است):و به سوی آنچه گروههایی از ایشان را با آن برخوردار کردیم چشم مدوز که[تنها]آراستگی زندگی دنیاست[طه(20):آیۀ 131]پس اگر جانت به چیزی از آن[زیور زندگی]با تو در افتاد بدانکه رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله خوراکش جو و حلوایش خرما و هیزمش شاخۀ خرما بود و اگر بلایی به تو رسید بلای خود را با[بلای]رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در نظر بگیر،زیرا آدمیان هرگز همانند او مصیبت ندیدند و هرگز بمانند او مصیبت نخواهند دید.
ص:673
بمثله أبدا،و لن یصابوا بمثله أبدا.
1449-2- و بهذا الإسناد،عن علیّ بن عقبه،عن سعید بن عمر الجعفیّ،عن محمّد بن مسلم،قال:دخلت علی أبی جعفر علیه السّلام ذات یوم،و هو یأکل متّکئا،و قد کان یبلغنا أنّه ینهی عن ذلک.
1450-3- و عنه،قال:أخبرنا محمّد بن أحمد بن شاذان،عن علیّ بن محمّد بن متّویه،عن حمزه بن القاسم،عن سعد بن عبد اللّه،عن محمّد بن الحسین،عن محمّد بن أبی عمیر،عن مفضّل بن عمر،قال:جاز الصّادق علیه السّلام بالقائم المائل فی طریق الغریّ،فصلّی عنده رکعتین،فقیل له:ما هذه الصّلاه؟قال:هذا موضع رأس جدّی الحسین بن علیّ علیهما السّلام وضعوه هاهنا.
1451-4- و عنه،قال:أخبرنا محمّد بن أحمد بن شاذان،عن إبراهیم بن محمّد المذاریّ،عن محمّد بن جعفر،عن محمّد بن عیسی،عن یونس عن ابن مسکان، عن جعفر بن محمّد علیهما السّلام قال:سألته عن القائم المائل فی طریق الغریّ.فقال:نعم، إنّه لمّا جاوز سریر أمیر المؤمنین علیّ علیه السّلام،انحنی أسفا و حزنا علی أمیر المؤمنین علیه السّلام و کذلک سریر أبرهه لمّا دخل علیه عبد المطّلب انحنی و مال.
1452-5- و عنه،قال:أخبرنا أبو الحسن،قال:حدّثنی الخال أبو القاسم جعفر بن محمّد بن قولویه،قال:حدّثنی حکیم بن داود القیّاف،قال:حدّثنی سلمه بن الخطّاب،قال:حدّثنی سلیمان بن سماعه الحذّاء،عن عمّه عاصم،عن الصّادق
ص:674
[1449]2-محمّد بن مسلم گوید:روزی به نزد امام باقر علیه السّلام رفتم و حضرتش[به چیزی]تکیه داده،غذا می خورد،درحالی که به ما خبر رسیده بود که از آن بازداشته است.
[1450]3-مفضّل بن عمر گوید:آقای ما امام صادق علیه السّلام در راه غریّ از کنار دیواری خمیده و کج عبور کرد و در آن دو رکعت نماز گذارد،به او عرض شد:این چه نمازی بود؟فرمود:این مکان جای سر جدّم حسین بن علی علیه السّلام است که در اینجا بر زمین گذاشتند.
[1451]4-عبد اللّه بن مسکان از امام صادق علیه السّلام خبر داد که به آن حضرت دربارۀ آن[دیوار] ایستادۀ خمیده در راه غریّ پرسیدم،فرمود:آری،تخت امیر المؤمنین علیه السّلام[نیز]هنگامی که حضرت از کنارش می گذشت با غمگینی و اندوه برای امیر المؤمنین علیه السّلام خم می شد و تخت ابرهه نیز هنگامی که عبد المطّلب بر او وارد شد این چنین خمیده و کج شد.
ص:675
جعفر بن محمّد علیهما السّلام،أنّه سئل:ما بال المتهجّدین من أحسن النّاس وجها؟قال:
لأنّهم خلّوا باللّه سبحانه،فکساهم من نوره.
1453-6- و عنه،بهذا الإسناد،عن الصّادق علیه السّلام عن آبائه علیهما السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله من ولد له ثلاث بنین،و لم یسمّ أحدهم محمّدا،فقد جفانی.
1454-7- و عنه،قال:أخبرنا أبو الحسن،عن أبیه،عن محمّد بن الحسن بن الولید،عن محمّد بن الحسن الصّفّار،عن یعقوب بن یزید،عن محمّد بن أبی عمیر،عن عبد اللّه بن سنان،عن جعفر بن محمّد علیهما السّلام،قال:إنّ لأهل الجنّه.
1455-8- و عنه،قال:أخبرنا محمّد بن أحمد بن شاذان،عن محمّد بن علیّ بن المفضّل،عن محمّد بن علیّ بن معمر،عن محمّد بن الحسین الزّیّات،عن أحمد بن محمّد،عن أبان بن عثمان،عن أبان بن تغلب،عن جعفر بن محمّد علیهما السّلام قال:لمّا انصرفت فاطمه علیها السّلام من عند أبی بکر،أقبلت علی أمیر المؤمنین علیه السّلام.فقالت:یا بن أبی طالب،اشتملت مشیمه الجنین،و قعدت حجره الظّنین،نقضت قادمه الأجدل،فخاتک ریش الأعزل،هذا ابن أبی قحافه قد ابتزّنی نحیله أبی و بلیغه ابنیّ،و اللّه لقد أجدّ فی ظلامتی،و ألدّ فی خصامی،حتّی منعتنی قیله نصرها، و المهاجره وصلها،و غضّت الجماعه دونی طرفها،فلا مانع و لا دافع،خرجت و اللّه کاظمه،و عدت راغمه،فلیتنی و لا خیار لی،متّ قبل ذلّتی،و توفّیت قبل منیّتی،عذیری فیک اللّه حامیا،و منک عادیا،ویلاه فی کلّ شارق ویلاه مات
ص:676
[1452]5-سلیمان بن سماعه حذّاء از عمویش و او از امام صادق علیه السّلام خبر داد که از آن حضرت سؤال شد:چرا شب زنده داران خوش سیماترین مردمان هستند؟حضرت فرمود:زیرا آنان با خداوند منزّه خلوت می کنند و خداوند از نورش بر ایشان می پوشاند.
[1453]6-امام صادق علیه السّلام از پدرش و او از پدرانش علیهم السّلام خبر داد که:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:هرکه برایش سه پسر متولّد شود و نام هیچکدامشان را محمد ننهد،بر من ستم روا داشته است.
[1454]7-عبد اللّه بن سنان از امام صادق علیه السّلام نقل کرد که آن حضرت فرمود:برای اهل بهشت [چنین است]
[1455]8-ابان بن تغلب از امام صادق علیه السّلام روایت کرد که آن حضرت فرمود:هنگامی که فاطمه علیها السّلام از نزد ابو بکر بازگشت،رو کرد به امیر المؤمنین علیه السّلام و فرمود:ای پسر ابی طالب، همچون جنین در شکم،از مردم پنهان شده ای،و بسان یک متّهم خانه نشین گشته ای،نوک بالهای پرندۀ شکاری را بریدی[و پنداشتی که دیگر نمی پرد]ولی به پرواز درآمد.این پسر ابی قحافه هدیۀ پدرم و اندک برطرف کنندۀ نیاز فرزندانم را به زور از من در ربود.به خدا سوگند در بی انصافی به من شتاب کرد،و سخت با من ستیزه جویی نمود.تا جایی که قیله [دختر کاهل مادر اوسیان،کنایه از زنان انصار]از حمایتم و[زنان]هجرت کننده از یاری سرباز زدند و جماعت بدون توجه به من دیدگانش را فرو خواباند،نه بازدارنده ای بود و نه پیشگیری کننده ای،به خدا سوگند با اندوه بیرون آمدم و با نارضایتی بازگشتم،ای کاش-با اینکه حق گزینش ندارم-پیش از خواریم مرده بودم،و پیش از سرنوشتم به جوار خداوند خوانده می شدم،یاری من[به تو]این است که خداوند یاریگر تو باشد و تجاوزگر را از تو دور کند،ای وای بر هر سربرآورنده ای،ای وای که شخص مرد اعتماد مرد
ص:677
المعتمد و وهن العضد،شکوای إلی ربّی،و عدوای إلی أبی،اللّهمّ أنت أشدّ قوّه.
فأجابها أمیر المؤمنین علیه السّلام لا ویل لک،بل الویل لشانئک،نهنهی من غربک،یا بنت الصّفوه،و بقیّه النّبوّه،فو اللّه ما ونیت فی دینی،لا أخطأت مقدوری،فإن کنت ترزءین البلغه فرزقک مضمون،و لعیلتک مأمون،و ما أعدّ لک خیر ممّا قطع عنک، فاحتسبی.فقالت:حسبی اللّه و نعم الوکیل.
1456-9- و عنه،أخبرنا أبو محمّد بن أحمد بن شاذان،عن محمّد بن علیّ بن المفضّل،عن علیّ بن حسن النّحویّ،عن الحسن بن علیّ الزّفریّ،عن العبّاس بن بکّار الضّبّیّ،عن أبی بکر الهذلیّ،عن عکرمه،عن ابن عبّاس،قال:خطب أمیر المؤمنین علیه السّلام فقال:الحمد للّه الّذی لا یحویه مکان،و لا یحدّه زمان،علا بطوله، و دنا بحوله،سابق کلّ غنیمه و فضل،و کاشف کلّ عظیمه و إزل،أحمده علی جود کرمه،و سبوغ نعمه،و أستعینه علی بلوغ رضاه،و الرّضا بما قضاه،و أومن به إیمانا، و أتوکّل علیه إیقانا.و أشهد أن لا إله إلاّ اللّه،الّذی رفع السّماء فبناها،و سطح الأرض فطحاها،و أخرج منها ماءها مرعاها،و الجبال أرساها،لا یئوده خلق، و هو العلیّ العظیم.و أشهد أنّ محمّدا عبده و رسوله،أرسله بالهدی المشهور، و الکتاب المسطور،و الدّین المأثور،إبلاء لعذره،و إنهاء لأمره،فبلّغ الرّساله، و هدی من الضّلاله،و عبد ربّه حتّی أتاه الیقین،فصلّی اللّه علیه و آله و سلّم کثیرا.
أوصیکم بتقوی اللّه،فإنّ التّقوی أفضل کنز،و أحرز حرز،و أعزّ عزّ،فیها نجاه کلّ
ص:678
و بازو سست شد،شکایتم را به درگاه پروردگارم می برم و انتقام گیری را به نزد پدرم می سپارم.خدایا تو تواناترینی.سپس امیر المؤمنین علیه السّلام به او پاسخ داد:وای بر تو نیست،بلکه وای بر دشمن توست،جلوی تندی و خشمت را بگیر.ای دختر برگزیده و ای بازمانده پیامبری.به خدا سوگند در دینم سست نشدم و در تواناییم اشتباه نکردم،اگرچه آن اندک بی نیازکننده را[کنایه از فدک]را از دست دادی ولی روزی تو تضمین شده و برای خانواده ات حتمی است،آنچه برایت آماده شد بهتر از آن چیزی است که از تو بازداشته شد، پس پاداش خیر بخواه،آنگاه حضرت فاطمه علیها السّلام فرمود:خداوند مرا بسنده و نیکو سرپرستی است.
[1456]9-ابن عبّاس گوید:امیر المؤمنین علیه السّلام سخنرانی کرد و فرمود:ستایش خدای را که مکان او را در برنمی گیرد و زمان او را محدود نمی کند،با قدرتش از دسترسی به دور است و با تواناییش نزدیک است.پیشتاز هر غنیمت و بخششی،و برطرف کنندۀ هر مصیبت بزرگ و بلاست،او را بر بخشش شرافتمندانه و گستردگی نعمتهایش ستایش می کنم،در رسیدن به خشنودیش و خشنودی به آنچه او فرمان داد از او یاری می خواهم،از روی اعتقاد به او ایمان می آورم و با اعتماد کامل خود را به او می سپارم.و گواهی می دهم که خدایی جز خدای یگانه نیست،همان خدایی که آسمان را بالا برده و برافراشت و زمین را هموار کرده و گسترد،آبش و چراگاهش را از آن بیرون آورد و کوه ها را لنگر آن گردانید و هیچ آفریده ای او را خسته نکند و او والا و بزرگ است.و گواهی می دهم که محمد بنده و فرستادۀ اوست که خداوند او را با هدایتی آشکار و کتابی نوشته شده و آئینی روایت شده برای آزمودن بهانه اش و رساندن فرمانش ارسال داشت،و او پیام و رهیافتگی از گمراهی را ابلاغ کرد و پروردگارش را پرستش نمود تا اینکه مرگ او در رسید،پس درود و سلام فراوان خداوند بر او و خاندانش باد.شما را به تقوای الهی سفارش می کنم،همانا پرهیزگاری بهترین گنج،و استوارترین دژ،و بزرگترین سرافرازی است،رهایی هر گریخته ای
ص:679
هارب،و درک کلّ طالب،و ظفر کلّ غالب،و أحثّکم علی طاعه اللّه،فإنّها کهف العابدین،و فوز الفائزین،و أمان المتّقین.و اعلموا-أیّها النّاس-إنّکم سیّاره،قد حدا بکم الحادی،و حدا لخراب الدّنیا حادی،و ناداکم للموت منادی، فَلا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیاهُ الدُّنْیا،وَ لا یَغُرَّنَّکُمْ بِاللّهِ الْغَرُورُ [فاطر(35):5]ألا و إنّ الدّنیا دار غرّاره خدّاعه،تنکح فی کلّ یوم بعلا،و تقتل فی کلّ لیله أهلا،و تفرّق فی کلّ ساعه شملا،فکم من منافس فیها،و راکن إلیها من الأمم السّالفه،قد قذفتهم فی الهاویه،و دمّرتهم تدمیرا،و تبّرتهم تتبیرا،و أصلتهم سعیرا.أین من جمع فأوعی، و شدّ فأوکی،و منع فأکدی؟بل أین من عسکر العساکر،و دسکر الدّساکر،و رکب المنابر،أین من بنی الدّور،و شرّف القصور،و جمهر الألوف،قد تداولتهم أیّامها، و ابتلعتهم أعوامها،فصاروا أمواتا،و فی القبور رفاتا،قد نسوا ما خلّفوا،و وقفوا علی ما أسلفوا، ثُمَّ رُدُّوا إِلَی اللّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ أَلا لَهُ الْحُکْمُ وَ هُوَ أَسْرَعُ الْحاسِبِینَ [الانعام(6):62]و کأنّی بها و قد أشرقت بطلائعها،و عسکرت بفظائعها، فأصبح المرء بعد صحّته مریضا،و بعد سلامته نقیصا،یعالج کربا،و یقاسی تعبا،فی حشرجه السّباق،و تتابع الفواق،و تردّد الأنین،و الذّهول عن البنات و البنین، و المرء قد اشتمل علیه شغل شاغل،و هو هائل،قد اعتقل منه اللّسان،و تردّد منه البنان،فأصاب مکروها،و فارق الدّنیا مسلوبا،لا یملکون له نفعا،و لا لما حلّ به دفعا،یقول اللّه(عزّ و جلّ)فی کتابه: فَلَوْ لا إِنْ کُنْتُمْ غَیْرَ مَدِینِینَ* تَرْجِعُونَها إِنْ
ص:680
و یافتۀ هر جوینده ای و پیروزی هر فرمانروایی در آن است و شما را به فرمانبرداری از خداوند برمی انگیزانم،زیرا آن پناهگاه پرستندگان و موفقیت کامیابان و محافظ پارسایان است.ای مردمان آگاه باشید که شما در به درید،راهبری با آوازش شما را پیش راند و به دنیای ویرانه تشویق کند و ندادهنده ای شما را به سوی مرگ فراخواند،«بنابراین زندگی دنیا شما را نفریبد و زنهار تا شیطان شما را به[رحمت]خداوند،فریفته نگرداند»[فاطر(35):آیۀ 5]به راستی دنیا اقامتگاهی فریبنده و حیله گر است،هر روز با شوهری ازدواج می کند و هر شب همبستری را به کام مرگ می کشاند و هر ساعتی اجتماعی را پراکنده می نماید،و چه تعداد از پیشینیان که در آن رقابت کرده و بدان اعتماد کردند درحالی که او آنان را در هاویه[دوزخ] برانداخته و هلاکشان کرد و زیر و زبرشان کرده و در دوزخشان افکند.کجاست آنکه جمع آورده و روی هم گذارد،سفت کرده و ببندد،بازداشته و دریغ کند؟آری کجاست آنکه سپاهیان را گرد آورده و دهکده ها بنا نموده و بر منبرها برنشیند،کجاست آنکه خانه ها ساخته و کاخها بالا برده،و دوستان را جمع کند؟روزهایش آنان را به گردش درآورد،و سالهایش آنان را ببلعد،سپس مرده و جنازۀ گورها گردند،آنچه به جا گذاشتند،از یاد ببرند،و بر آنچه پیشاپیش فرستادند آگاهی یابند،آنگاه به سوی مولای حقیقیشان خداوند بازگردند،به راستی فرمان از آن اوست و او سریعترین حسابگر است.گمان می کنم که نشانه هایش سر زده و کردارهای نفرت انگیزش اجتماع کردند،و انسان پس از تندرستی اش بیمار و پس از سلامتی اش ناسالم گردید،که به سختی درمان و به دشواری تحمّل کند،هنگام مرگ و پی در پی آمدن واپسین دم،و از این سو و آن سو آمدن شیون،هراسان شدن دختران و پسران،در حالی که مشغولیت بازدارنده و وحشت پیوسته که زبان از آن بند آمده و سر انگشتان از آن به لرزش آید،آن شخص را در برگرفته،پیشامد ناگوار گریبانگیرش شود،و[اهل]دنیا را نه سودی برای او در اختیار دارند و نه پس زنندۀ آنچه که برایش رخ داده هستند.با حالت شکست خورده ترک گوید،خداوند(گرامی و بزرگ)در کتابش قرآن می فرماید:«اگر شما کیفر شدنی نیستید،چرا آن جان را-اگر راست می گویید-[به بدن او]باز نمی گردانید» [واقعه(56):آیۀ 86 و 87]
ص:681
کُنْتُمْ صادِقِینَ [الواقعه(56):87]ثمّ من دون ذلک أهوال یوم القیامه،و یوم الحسره و النّدامه،یوم تنصب الموازین،و تنشر الدّواوین،بإحصاء کلّ صغیره،و إعلان کلّ کبیره،یقول اللّه فی کتابه: وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً [الکهف(18):49]ثمّ قال:أیّها النّاس،الآن الآن من قبل النّدم،و من قبل أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ یا حَسْرَتی عَلی ما فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللّهِ وَ إِنْ کُنْتُ لَمِنَ السّاخِرِینَ* أَوْ تَقُولَ لَوْ أَنَّ اللّهَ هَدانِی لَکُنْتُ مِنَ الْمُتَّقِینَ* أَوْ تَقُولَ حِینَ تَرَی الْعَذابَ لَوْ أَنَّ لِی کَرَّهً فَأَکُونَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ [الکهف(18):49]فیردّ الجلیل(جلّ ثناؤه): بَلی قَدْ جاءَتْکَ آیاتِی فَکَذَّبْتَ بِها وَ اسْتَکْبَرْتَ وَ کُنْتَ مِنَ الْکافِرِینَ [الزمر(39):59]فو اللّه ما سأل الرّجوع إلاّ لیعمل صالحا،و لا یشرک بعباده ربّه أحدا.ثمّ قال:أیّها النّاس،الآن الآن،ما دام الوثاق مطلقا،و السّراج منیرا،و باب التّوبه مفتوحا،و من قبل أن یجفّ القلم،و تطوی الصّحیفه،فلا رزق ینزل،و لا عمل یصعد،المضمار الیوم،و السّباق غدا،فإنّکم لا تدرون إلی جنّه،أو إلی نار،و أستغفر اللّه لی و لکم.
1457-10- و عنه،قال:أخبرنا الحسین بن عبد اللّه،عن أحمد بن جعفر البزوفریّ،عن حمید بن زیاد،عن العبّاس بن عبید اللّه الدّهقان،عن إبراهیم بن صالح الأنماطیّ،رفعه،قال:لمّا أصبح أمیر المؤمنین علیه السّلام بعد البیعه،دخل بیت المال،و دعی بمال کان قد اجتمع،فقسمه ثلاثه دنانیر،بین من حضر من النّاس کلّهم،فقام سهل بن حنیف فقال:یا أمیر المؤمنین،قد أعتقت هذا الغلام؛فأعطاه ثلاثه دنانیر،مثل ما أعطی سهل بن حنیف.
ص:682
آنگاه پس از اینها،وحشتهای روز رستاخیز و روز افسوس و پشیمانی در پی آید،روزی که ترازوهای[سنجش کردارها]برپا شود و کارنامه های[اعمال]که در بردارندۀ هرگناه صغیره و بیانگر هرگناه کبیره اند پخش شوند،خداوند در کتابش می فرماید:«آنچه را انجام داده اند حاضر یابند،و پروردگار تو به هیچ کس ستم روا نمی دارد»[کهف(18):آیۀ 49]آنگاه فرمود:ای مردمان!پیش از پشیمانی و پیش از آنکه[مبادا]کسی بگوید،«دریغا بر آنچه در حضور خدا کوتاهی ورزیدم بی تردید من از ریشخندکنندگان بودم یا بگوید اگر خدایم ره می نمود،مسلما از پرهیزگاران بودم یا چون عذاب را ببیند بگوید کاش مرا بازگشتی می بود تا از نیکوکاران می شدم و خداوند ارجمند این چنین رد کند،آری،نشانه های من بر تو آمد و آنها را تکذیب کردی و گردن فرازی نمودی و از[جملۀ]کافران شدی»[زمر(39):آیات 56 الی 59]هم اکنون[به فکر خود باشید]،به خدا سوگند خواستار بازگشت نشد مرگ آنکه کردار نیک انجام دهد و هیچ کس را در پرستش پروردگارش شریک نسازد.سپس فرمود:ای مردمان!از هم اکنون،تا زمانی که قید و بند رها بوده،و چراغ فروزان و در توبه باز است،و پیش از آنکه قلم بخشکد و ورق در پیچیده شود[در اندیشۀ خود باشید که در آن روز] بخششی فرود نمی آید و کرداری بالا نمی رود،عرصۀ[آماده سازی]امروز و مسابقۀ فرداست و شما نمی دانید که به بهشت می روید یا دوزخ،از خداوند برای خود و برای شما درخواست آمرزش می کنم.
[1457]10-ابراهیم بن صالح انماطی گوید:پس از بیعت آنگاه که امیر المؤمنین علیه السّلام به بامداد درآمد،وارد بیت المال شده و مالی را که جمع گشته بود،درخواست نموده و آن را سه دینار، سه دینار میان تمام مردمان حاضر تقسیم کرد،سهل بن حنیف بپا خواست و عرض کرد:ای امیر المؤمنین علیه السّلام این برده را آزاد کردم،سپس همانند آنچه را که حضرت به سهل بن حنیف پیشکش کرد،سه دینار نیز به آن برده عطا نمود.
ص:683
[39] المجلس یوم الجمعه السابع عشر من ذی القعده سنه سبع و خمسین و أربعمائه فیه بقیّه أحادیث ابن شاذان القمی،و الغضائری،و الشیخ المفید، و الحسین بن إبراهیم القزوینی.
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
1458-1- حدّثنا الشّیخ أبو جعفر محمّد بن الحسن بن علیّ بن الحسن الطّوسیّ رحمه اللّه،قال:أخبرنا محمّد بن أحمد بن شاذان القمّیّ،عن أبیه،عن محمّد بن الحسن،عن سعد عن محمّد بن عیسی،عن علیّ بن بلال،عن محمّد بن بشیر الدّهّان،عن محمّد بن سماعه،قال:سأل بعض أصحابنا الصّادق علیه السّلام فقال له:
أخبرنی أیّ الأعمال أفضل؟قال:توحیدک لربّک.قال:فما أعظم الذّنوب؟قال:
تشبیهک لخالقک.
1459-2- و عنه،قال:أخبرنا محمّد بن أحمد بن الحسن بن شاذان،عن أبیه، عن محمّد بن الحسن،عن محمّد بن أبی القاسم،عن أحمد بن محمّد البرقیّ،عن
ص:684
جلسه روز جمعه
هفده ذی قعدۀ سال چهارصد و پنجاه و هفت
که باقی روایات ابن شاذان قمی و غضائری و شیخ مفید و حسین بن ابراهیم
قزوینی را مشتمل است.
به نام خداوند رحمتگر مهربان
[1458]1-محمّد بن سماعه گوید:یکی از یاران ما از امام صادق علیه السّلام پرسش کرد و به حضرت عرض کرد:آگاهم کن،بهترین کردارها چیست؟فرمود:یکتاپرستی توست پروردگارت را، عرض کرد:بزرگترین گناهان چیست؟نسبت دادن ویژگی های انسانی است به آفریدگارت.
ص:685
علیّ بن محمّد القاسانیّ،عن أبی أیّوب المدنیّ،عن سلیمان الجعفریّ،عن أبی الحسن الرّضا،عن أبیه،عن جدّه علیه السّلام قال:«لا تقتلوا القنبره،و لا تأکلوا لحمها فإنّها کثیره التّسبیح،و یقول آخر تسبیحها:«لعن اللّه مبغضی آل محمّد صلّی اللّه علیه و اله».
1460-3- و عنه،بإسناده،قال:کان علیّ بن الحسین علیهما السّلام یقول:ما أزرع الزّرع لطلب الفضل فیه،و ما أزرعه إلاّ لیتناوله الفقیر و ذو الحاجه،و تتناول منه القنبره خاصّه من الطّیر.
1461-4- و عنه،قال:أخبرنا محمّد بن أحمد بن شاذان،عن المعافی بن زکریّا، عن أحمد بن هوذه،عن إبراهیم بن إسحاق،عن محمّد بن سلیمان الدّیلمیّ،عن أبیه،قال:سألت جعفر بن محمّد علیهما السّلام:لم سمّیت الجمعه جمعه؟قال:لأنّ اللّه (تعالی)جمع فیها خلقه لولایه محمّد و أهل بیته علیهم السّلام.
1462-5- و عنه،قال:أخبرنا محمّد بن أحمد بن شاذان القمّیّ،عن أبی عبد اللّه محمّد بن علیّ،عن محمّد بن جعفر بن بطّه،عن محمّد بن الحسن،عن حمزه بن یعلی،عن محمّد بن داود النّهدیّ،عن علیّ بن الحکم،عن الرّبیع بن محمّد المسلیّ،عن عبد اللّه بن سلیمان،عن الباقر علیه السّلام قال:سألته عن زیاره القبور.قال:
إذا کان یوم الجمعه فزرهم،فإنّه من کان فیهم فی ضیق وسّع علیه ما بین طلوع الفجر إلی طلوع الشّمس،یعلمون بمن أتاهم فی کلّ یوم،فإذا طلعت الشّمس کانوا سدی.قال:قلت:فیعلمون بمن أتاهم،فیفرحون به؟قال:نعم،
ص:686
[1459]2-سلیمان جعفری گوید:از امام رضا علیه السّلام شنیدم که می فرمود:چکاوک را نکشید و گوشتش را نخورید،زیرا آن[پرنده]بسیار تسبیح گوی بوده و در پایان تسبیحش می گوید:
«خداوند دشمنان خاندان محمد صلّی اللّه علیه و اله را لعنت کند».
[1460]3-سلیمان جعفری نقل کرد که،امام سجاد علیه السّلام می فرمود:برای زیاده خواهی بذرافشانی نمی کنم،و دانه نمی کارم مگر برای اینکه فقیر و نیازمند از آن بخورد و به ویژه پرندۀ چکاوک از آن برگیرد.
[1461]4-محمّد بن سلیمان دیلمی از پدرش نقل کرد که او گفت:از امام صادق علیه السّلام پرسیدم، چرا جمعه،جمعه نامیده شد؟فرمود:زیرا خداوند در آن روز آفریدگانش را برای دوستی محمد و خاندانش علیهم السّلام گرد هم جمع کرده است.
[1462]5-عبد اللّه بن سلیمان از امام باقر علیه السّلام خبر داد و گفت:از آن حضرت دربارۀ زیارت قبرها پرسشی نمودم،فرمود:هرگاه روز جمعه فرا رسید آنها را زیارت کن،زیرا هرکه در آن قبرها در تنگی و فشار باشد،میان نمایان شدن سپیده دم تا طلوع خورشید بر او بخشش شود،آنان به کسی که در هر روز نزدشان آید آگاه گردند،و آنگاه که خورشید سر برآورد،آزاد می شوند، عبد اللّه بن سلیمان گوید:عرض کردم:پس به کسی که نزدشان آید آگاه شوند و به واسطۀ آن شادمان گردند؟فرمود:آری و هنگامی که از کنارشان برود برایش دلتنگ شوند.
ص:687
و یستوحشون له إذا انصرف عنهم.
1463-6- و عنه،قال:أخبرنا محمّد بن أحمد بن شاذان،عن ابن الخال عبد العزیز بن جعفر بن قولویه،عن محمّد بن عیسی،عن محمّد بن خلف،عن موسی بن إبراهیم المروزیّ،عن موسی بن جعفر،عن آبائه علیهم السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:
من کان یؤمن باللّه و الیوم الآخر،فلا یلبث فی موضع تسمع نفسه امرأه لیست له بمحرم.
1464-7- و عنه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:أری رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله بنی أمیّه یصعدون علی منبره من بعده،و یضلّون النّاس عن الصّراط القهقری،فأصبح حزینا.قال:
فهبط علیه جبرئیل،فقال:یا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله،ما لی أراک کئیبا حزینا؟قال:یا جبرئیل،رأیت بنی أمیّه فی لیلتی هذه یصعدون منبری من بعدی،و یضلّون النّاس عن الصّراط القهقری!قال:و الّذی بعثک بالحقّ نبیّا،إنّی ما اطّلعت علیه؛ثمّ عرج إلی السّماء،فلم یلبث أن نزل علیه بآی من القرآن یؤنسه بها: أَ فَرَأَیْتَ إِنْ مَتَّعْناهُمْ سِنِینَ* ثُمَّ جاءَهُمْ ما کانُوا یُوعَدُونَ* ما أَغْنی عَنْهُمْ ما کانُوا یُمَتَّعُونَ [الشعراء(26):205-207]و أنزل علیه إِنّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَهِ الْقَدْرِ* وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَهُ الْقَدْرِ* لَیْلَهُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ [القدر(97):1-3]جعل اللّه لیله القدر لنبیّه صلّی اللّه علیه و اله خیرا من ألف شهر ملک بنی أمیّه.
1465-8- و عنه،قال:أخبرنا الحسین بن عبید اللّه،عن أحمد بن محمّد بن
ص:688
[1463]6-موسی بن ابراهیم مروزی گوید:امام موسی کاظم از پدرش و او از پدرانش علیهم السّلام به من خبر داد که:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:هرکه به خداوند و روز بازپسین ایمان آورده در جایی که زن نامحرم[صدای]نفسش را بشنود،درنگ نمی کند.
[1464]7-امام صادق علیه السّلام فرمود:به رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله نشان داده شد که فرزندان امیّه پس از او بر منبرش بالا می روند و مردم را به سوی واماندگی می فریبند و حضرت اندوهگین شد،امام علیه السّلام فرمود:جبرئیل بر حضرت فرود آمد،و فرمود:ای رسول خدا،چه شده که تو را افسرده و غمگین می بینم؟فرمود:ای جبرئیل،دیشب فرزندان امیه را دیدم که پس از من بر منبرم بالا روند و مردم را به راه واماندگی منحرف کنند،جبرئیل فرمود:به خداوندی که به راستی تو را به پیامبری برانگیخت،سوگند که من بر این موضوع آگاه نبودم،آنگاه جبرئیل به آسمان بالا رفت،و دیری نپائید که با آیاتی از قرآن که[می خواست]با آنها او را خوشحال کند،فرود آمد:
«مگر نمی دانی که اگر سالها آنان را برخوردار کنیم،*و آنگاه آنچه[بدان]بیم داده می شوند بدیشان برسد*آنچه از آن برخوردار می شوند به کارشان نمی آید[و عذاب را از آنان دفع نمی کند؟]»[شعراء(26):آیات 205 الی 207]و به او ابلاغ کرد:«ما آن قرآن را در شب قدر نازل کردیم*و از شب قدر،چه آگاهت کرد*شب قدر از هزار ماه ارجمندتر است»[قدر(98):آیات 1 الی 3]خداوند شب قدر را برای پیامبرش بهتر از هزار ماه حکمرانی فرزندان امیّه قرار داد.
ص:689
یحیی،عن أبیه،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن الحسین بن سعید،عن الحسن أخیه،عن زرعه،عن سماعه،قال:قال لی:صلّ فی لیله إحدی و عشرین و لیله ثلاث و عشرین من شهر رمضان فی کلّ واحده منهما،إن قویت علی ذلک،مائه رکعه سوی الثّلاث عشره،و اسهر فیهما حتّی تصبح،فإنّ ذلک یستحبّ أن یکون فی صلاه و دعاء و تضرّع،فإنّه یرجی أن تکون لیله القدر فی إحداهما، لَیْلَهُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ [القدر(97):3]فقلت له:کیف هی خیر من ألف شهر؟قال:
العمل فیها خیر من العمل فی ألف شهر،و لیس فی هذه الأشهر لیله القدر،و هی تکون فی رمضان،و فِیها یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ [الدخان(44):4]فقلت:و کیف ذلک؟فقال:ما یکون فی السّنه،و فیها یکتب الوفد إلی مکّه.
1466-9- و بهذا الإسناد،عن الحسین بن سعید،عن ابن أبی عمیر،عن ابن بکیر،عن زراره،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:سألته عن لیله القدر؟قال:هی إحدی و عشرون أو ثلاث و عشرون.قلت:ألیس إنّما هی لیله القدر؟قال:بلی.قلت:
فأخبرنی بها.قال:و ما علیک أن تفعل خیرا فی لیلتین؟
1467-10- و عنه،بهذا الإسناد،عن الحسین بن سعید،عن القاسم بن محمّد، عن علیّ،قال:کنت عند أبی عبد اللّه علیه السّلام فقال له أبو بصیر:ما اللّیله الّتی یرجی فیها ما یرجی؟قال:فی إحدی و عشرین أو ثلاث و عشرین.قال:فإن لم أقو علی کلتیهما؟قال:ما أیسر لیلتین فیما تطلب!قال:قلت:فربّما رأینا الهلال عندنا،
ص:690
[1465]8-زرعه از سماعه خبر داد که او گفت:به من فرمود[ظاهرا امام صادق علیه السّلام]:اگر توانایی داشتی در هریک از دو شب بیست و یک و بیست و سه ماه رمضان غیر از سیزده رکعت[نماز مغرب و عشا و نافلۀ آن دو]،صد رکعت نماز بخوان،و در آن دو شب بیدار باش تا اینکه به بامداد درآیی،و این شب زنده داری بهتر است که همراه با نماز و راز و نیاز باشد،زیرا امید است که شب قدر یکی از این دو شب باشد و«شب قدر بهتر از هزار ماه است»[قدر(98):
آیۀ 3].
به او عرض کردم:چگونه آن بهتر از هزار ماه است؟فرمود:عمل در آن شب بهتر از عمل در هزار ماه است.و شب قدر در این ماهها نیست و آن در ماه رمضان است و«در آن شب هر کار استواری[از اجمال]جدا می گردد[و تفصیل می یابد]»[دخان(44):آیۀ 4]عرض کردم:آن چگونه است؟فرمود:آنچه در یک سال رخ می دهد و همچنین شرفیاب شدن به مکه در آن شب نوشته می شود.
[1466]9-زراره از امام صادق علیه السّلام نقل کرد:از آن حضرت دربارۀ شب قدر پرسیدم.فرمود:آن شب بیست و یکم یا بیست و سوم است.سؤال کردم.آیا شب قدر فقط یکی از آن دو شب نیست؟فرمود:چرا عرض کردم:پس از آن آگاهم کن،فرمود:چه می شود که در دو شب کار نیک انجام دهی.
[1467]10-قاسم بن محمّد از علی بن حمزه بطاینی گزارش کرد که او گفت:نزد امام صادق علیه السّلام بودم،ابو بصیر به حضرت عرض کرد:شبی که آنچه آرزوست،در آن خواسته می شود،کدام است؟فرمود:در بیست و یکم یا بیست و سوم.عرض کرد:اگر توانایی بر هر دو شب نداشتیم [چطور]؟فرمود:چه آسان است تقاضا کردن در دو شب!علی بن ابی حمزه بطاینی گوید:
عرض کردم:چه بسا ما ماه را نزد خود می بینیم
ص:691
و جاءنا من یخبر بخلاف ذلک فی أرض أخری؟فقال:ما أیسر أربع لیل تطلبها فیها!قلت:جعلت فداک،لیله ثلاث و عشرین لیله الجهنیّ؟فقال:إنّ ذلک لیقال.
قلت:جعلت فداک،إنّ سلیمان بن خالد روی فی تسع عشره یکتب وفد الحاجّ.
فقال لی:یا أبا محمّد،یکتب وفد الحاجّ فی لیله القدر،و المنایا و البلایا و الأرزاق، و ما یکون إلی مثلها فی قابل،فاطلبها فی إحدی و ثلاث،و صلّ فی کلّ واحده منهما مائه رکعه،و أحیهما إن استطعت إلی النّور،و اغتسل فیهما.قال:قلت:فإن لم أقدر علی ذلک،و أنا قائم؟قال:فصلّ و أنت جالس.قلت:فإن لم أستطع؟قال:
فعلی فراشک.قلت:فإن لم أستطع؟قال:فلا علیک أن تکتحل أوّل لیله بشیء من النّوم،فإنّ أبواب السّماء تفتّح فی شهر رمضان،و تصفّد الشّیاطین،و تقبل أعمال المؤمنین،نعم الشّهر رمضان،کان یسمّی علی عهد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله المرزوق.
1468-11- و عنه،قال:أخبرنا الحسین بن عبید اللّه،عن أحمد بن محمّد بن یحیی،عن أبیه،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن الحسین بن سعید،عن ابن أبی عمیر،عن محمّد بن الحکم أخی هشام،عن عمر بن یزید،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:
إنّ للّه فی کلّ لیله من شهر رمضان عتقاء من النّار إلاّ من أفطر علی مسکر،أو مشاحن،أو صاحب شاهین.قال:قلت:و أیّ صاحب شاهین؟قال:الشّطرنج.
1469-12- و عنه،قال:أخبرنا المفید،عن إسماعیل بن محمّد،الأنباریّ عن إبراهیم بن محمّد الأزدیّ،عن شعیب بن أیّوب،عن معاویه بن هشام،عن سفیان
ص:692
و کسی از سرزمین دیگر آمده و برخلاف آنچه ما دیدیم،گزارش می کند؟حضرت فرمود:چه آسان است که خواستۀ خود را در چهار شب تقاضا کنی!عرض کرد:فدایت شوم!شب بیست و سوم شب جهنّی است[عبد اللّه بن انیس جهنی از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله دربارۀ شب قدر پرسید و عرض کرد:من با منزل فاصلۀ زیادی دارم پس به شبم آگاهی کن که بیابم؛حضرت فرمود:
شب بیست و سوم بیا]؟حضرت فرمود:این گفته شده است.
عرض کردم:فدایت شوم،سلیمان بن خالد گزارش داد که شرفیاب شدن حاجی در شب نوزدهم نوشته می شود.حضرت به من فرمود:ای پدر محمد رفتن حاجی[به حج]و مرگ ها و بلاها و روزی ها و کارهای مانند اینها تا سال آینده در شب قدر نوشته می شود پس اینها را در شب بیست و یک و بیست و سه درخواست نما،و در هرکدام از آن دو شب صد رکعت نماز بگذار،و اگر توانایی داشتی آن دو شب را تا درخشش صبح بیدار باش و در آن دو شب غسل کن.ابا محمد گوید:عرض کردم:اگر توانایی ایستاده خواندن این صد رکعت نماز را نداشتم[چه کنم؟]فرمود:نشسته بجا آور.عرض کردم:اگر نشسته نتوانستم[چطور؟] فرمود:بر بستر خود[به جای آور].عرض کردم:اگر نتوانستم[چطور]؟فرزمود:در این صورت اشکالی ندارد که در آغاز شب کمی بخوابی زیرا در ماه رمضان درهای آسمان گشوده شده و شیطان ها زنجیر می شوند و کردارهای مؤمنان پذیرفته آید و چه نیکوست ماه رمضان که در روزگار رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به عنوان هدیه خوانده می شد.
[1468]11-عمر بن یزید از امام صادق علیه السّلام نقل کرد که آن حضرت فرمود:خداوند در هر شب از ماه رمضان گروهی را از دوزخ رها می کند مگر کسی را که با شراب افطار کند یا ترک کنندۀ جماعت بوده یا همنشین دو شاه باشد.عمر بن یزید گوید:عرض کردم کدام همنشین دو شاه؟ فرمود:شطرنج.
ص:693
عن هشام بن حسّان،قال:سمعت أبا محمّد الحسن بن علیّ علیهما السّلام یخطب النّاس بعد البیعه له بالأمر،فقال:نحن حزب اللّه الغالبون،و عتره رسوله الأقربون،و أهل بیته الطّیّبون الطّاهرون،و أحد الثّقلین اللّذین خلّفهما رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فی أمّته، و الثّانی کتاب اللّه،فیه تفصیل کلّ شیء لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ [فصلت(41):42]فالمعوّل علینا فی تفسیره،لا نتظنّی تأویله،بل نتیقّن حقائقه،فأطیعونا فإنّ طاعتنا مفروضه،إذ کانت بطاعه اللّه(عزّ و جلّ)و رسوله مقرونه،قال اللّه(عزّ و جلّ): یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَ الرَّسُولِ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَ إِلی أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ [النساء(4):83] و أحذّرکم الإصغاء لهتاف الشّیطان،ف إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ [البقره(2):168] فتکونوا أولیاءه الّذین قال لهم: لا غالِبَ لَکُمُ الْیَوْمَ مِنَ النّاسِ وَ إِنِّی جارٌ لَکُمْ فَلَمّا تَراءَتِ الْفِئَتانِ نَکَصَ عَلی عَقِبَیْهِ وَ قالَ إِنِّی بَرِیءٌ مِنْکُمْ إِنِّی أَری ما لا تَرَوْنَ [الانفال(8):48]فتلقون[فتلقون]إلی الرّماح وزرا،و إلی السّیوف جزرا،و للعمد حطما،و للسّهام غرضا،ثمّ لا یَنْفَعُ نَفْساً إِیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمانِها خَیْراً [الانعام(6):158].
1470-13- و عنه،عن الحسین بن إبراهیم،عن محمّد بن وهبان،عن محمّد بن أحمد بن زکریّا،عن الحسن بن علیّ بن فضّال،عن علیّ بن عقبه،عن سعید بن
ص:694
[1469]12-هشام بن حسّان گوید:از امام حسن علیه السّلام که پس از بیعت مردم بر حکمرانی اش برای آنان سخنرانی می کرد،شنیدم که می فرمود:ما حزب پیروزمند خدا،و نزدیکترین بستگان رسول او و نیکو و پاکترین خاندانش و یکی از آن دو گرانبها هستیم که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در میان امتش به یادگار گذاشت و آن دومی کتاب خداست که شرح و روشنگری هرچیزی در آن بوده،در حال و آیندۀ تو باطل راه ندارد[فصلت(41):آیۀ 42]و در تفسیرش به ما اعتماد شده،به تأویلش حدس و گمان نداریم،بلکه به واقعیتهای آن یقین داریم،بنابراین از ما اطاعت کنید که فرمانبرداری از ما واجب است،زیرا اطاعت ما در کنار اطاعت خداوند (گرامی و بزرگ)و رسولش آمده است.خداوند(عزّتمند و شکوهمند)فرمود:«ای کسانی که ایمان آورده اید،خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیای امر خود را[نیز]اطاعت نمایید، پس هرگاه در امری اختلاف نظر دارید آن را به[کتاب]خدا و[سنت]رسول عرضه بدارید»[نساء(4):آیۀ 59]«و اگر آن را به پیامبر و اولیای امر خود ارجاع دهند،قطعا از میان آنان کسانی اند[که می توانند درست و نادرست]آن را دریابند»[نساء(4):آیۀ 83]و شما را از گوش سپردن به نعرۀ شیطان بیم می دهیم،«همانا او دشمنی آشکار برای شماست» [بقره(2):آیۀ 168]و برحذر می دارم شما را از اینکه از آن دوستانش باشید که او دربارۀ آنان گفت:«امروز هیچ کس از مردم بر شما پیروز نخواهد شد،و من پناه شما هستم،پس هنگامی که دو گروه یکدیگر را دیدیند[شیطان]به عقب برگشت و گفت:من از شما بیزارم،من چیزی را می بینم که شما نمی بینید»[انفال(8):آیۀ 48]آنگاه برای نیزه ها[جایگاه]فرو نشستن،برای شمشیرها قربانی،برای گرزها[دستمایۀ]شکستن و برای تیرها هدف خواهید شد و آنگاه«کسی که قبلا ایمان نیاورده یا خیری در ایمان آوردن خود به دست نیاورده، ایمان آوردنش سود نمی بخشد.»[انعام(6):آیۀ 158]
ص:695
عمر الجعفیّ،عن محمّد بن مسلم،قال:دخلت علی أبی جعفر علیهما السّلام ذات یوم و هو یأکل متّکئا،قال:و قد کان یبلغنا أنّ ذلک یکره،فجعلت أنظر إلیه،فدعانی إلی طعامه،فلمّا فرغ،قال:یا محمّد،لعلّک تری أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله رأته عین و هو یأکل متّکئا منذ بعثه اللّه إلی أن قبضه؟ثمّ ردّ علی نفسه فقال:لا و اللّه ما رأته عین یأکل و هو متّکئ منذ أن بعثه اللّه إلی أن قبضه.ثمّ قال:یا محمّد،لعلّک تری أنّه شبع من خبز البرّ ثلاثه أیّام متوالیه منذ أن بعثه اللّه إلی أن قبضه؟ثمّ إنّه ردّ علی نفسه،ثمّ قال:لا و اللّه،ما شبع من خبز البرّ ثلاثه أیّام متوالیه إلی أن قبضه اللّه،أما إنّی لا أقول:إنّه لم یجد لقد کان یجیز الرّجل الواحد بالمائه من الإبل،و لو أراد أن یأکل لأکل،و لقد أتاه جبرئیل علیه السّلام بمفاتیح خزائن الأرض ثلاث مرّات یخیّره من غیر أن ینقصه اللّه ممّا أعدّ له یوم القیامه شیئا،فیختار التّواضع لربّه،و ما سئل شیئا قطّ، فقال:لا؛إن کان أعطی،و إن لم یکن قال:یکون إن شاء اللّه(تعالی)؛و ما أعطی علی اللّه شیئا قطّ إلاّ سلّم اللّه له ذلک،حتّی أن کان لیعطی الرّجل الجنّه فیسلّم اللّه ذلک له ثمّ تناولنی بیده فقال:و إن کان صاحبکم علیه السّلام لیجلس جلسه العبد،و یأکل أکل العبد،و یطعم النّاس خبز البرّ و اللّحم،و یرجع إلی رحله فیأکل الخبز و الزّیت، و إن کان لیشتری القمیصین السّنبلانیّین،ثمّ یخیّر غلامه خیرهما،ثمّ یلبس الآخر،فإذا جاز أصابعه قطعه،و إن جاز کعبیه حذفه،و ما ورد علیه أمران قطّ کلاهما للّه رضی إلاّ أخذ بأشدّهما علی بدنه،و لقد ولی النّاس خمس سنین ما
ص:696
[1470]13-محمّد بن مسلم گوید:روزی به خدمت امام باقر علیه السّلام رفتم درحالی که حضرت به چیزی تکیه داده،غذا می خورد.محمد بن مسلم گوید:و حال آنکه به ما خبر رسیده بود که از اینچنین کاری بازداشته شده ایم،به حضرتش نگریستم،به خوراکش دعوتم کرد،وقتی دست از غذا کشید،فرمود:ای محمد،شاید می پنداری از وقتی که خداوند،رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله را به پیامبری برانگیخت تا زمانی که جانش را گرفت،چشمی تکیه دادن او را هنگام غذا خوردن دیده بود؟آنگاه خود پاسخ داده و فرمود:نه به خدا سوگند از وقتی که خداوند او را برانگیخت تا زمانی که جانش را گرفت،دیده ای ندیدش که به حال تکیه داده،غذا بخورد.
سپس فرمود:ای محمّد!شاید گمان می کنی از وقتی که خداوند او را برانگیخت تا زمانی که جانش را گرفت،آن حضرت سه روز پی درپی از نان گندم سیر شد.آنگاه خود پاسخ داده و فرمود:نه به خدا سوگند،تا زمانی که خداوند جانش را گرفت سه روز پی درپی از نان گندم سیر نشد،ولی من نمی گویم،او نان گندم نیافت،گاهی یک مرد را صد شتر[بار گندم]جایزه می داد،اگر می خواست نان گندم بخورد،می خورد،کلید گنج های زمین را جبرئیل سه بار به نزد او آورد،و در اختیار او نهاد بدون آنکه،خداوند چیزی از آنچه را که برای او در روز رستاخیز آماده کرده است،بکاهد،ولی او فروتنی در برابر پروردگارش را برگزید و هرگز چیزی از او درخواست نشد که بفرماید:نه،اگر بود ارزانی می داشت و اگر نبود می فرمود:اگر خداوند(والا مقام)بخواهد می باشد[یعنی پس از این به دست آید به تو عطا می کنم.]هرگز چیزی به حساب خداوند[به کسی]پیشکش نمی کرد مگر اینکه خداوند آن را به او واگذار می کرد،تا جایی که اگر بهشت را به مردی هدیه می داد،خداوند آن را به او می سپرد.آنگاه حضرت دستش را به طرف من دراز کرد و فرمود:آقای شما[امام سجّاد علیه السّلام]بنده گونه می نشست و بنده گونه غذا می خورد و نان گندم و گوشت را به مردم می خوراند و به خانه اش بازگشته نان و روغن میل می کرد و اگر دو پیراهن بلند می خرید برده اش را به[برگرفتن] بهترین آن دو اختیار می داد و دیگری را خود می پوشید،و هرگاه[بریدن]انگشتان[غلام]او جایز می شد آن را قطع می کرد و اگر دو قوزک پا جایز می شد آن[حکم]را برمی داشت،و هرگز دو کاری که مورد خشنودی خداوند بود به او نمی رسید مگر آنکه دشوارترینش را بر بدنش تحمیل می کرد و پنج سال از مردم دوری جسته
ص:697
وضع آجرّه علی آجرّه،و لا لبنه،علی لبنه و لا اقتطع قطیعه،و لا أورث بیضاء و لا حمراء،إلاّ سبعمائه درهم فضلت من عطائه،أراد أن یبتاع بها لأهله خادما،و ما أطاق عمله منّا أحد،و إنه کان علیّ بن الحسین علیهما السّلام لینظر فی کتاب من کتب علیّ علیه السّلام فیضرب به الأرض،و یقول:من یطیق هذا.
1471-14- و بهذا الإسناد،عن علیّ بن عقبه،عن عبد اللّه بن سنان،عن حفص:
عن أبی جعفر علیه السّلام قال:إذا أحرم الرّجل فی صلاته-یعنی التّکبیر-أقبل اللّه بوجهه علیه،و وکّل به ملکا یلتقط القرآن من فیه التقاطا،فإن التفت فی صلاته أعرض اللّه عنه بوجهه،و وکله إلی ملائکته.
1472-15- و بهذا الإسناد،عن علیّ بن عقبه،عن عبد المؤمن الأنصاریّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:عرضت علیّ بطحاء مکّه ذهبا،فقلت:یا ربّ،لا و لکن أشبع یوما و أجوع یوما،فإذا شبعت حمدتک و شکرتک،و إذا جعت دعوتک و ذکرتک.
1473-16- و بهذا الإسناد،عن علیّ بن عقبه،عن أبی کهمس،عن بعض أصحابنا،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام،قال:من أعطی أربعا لم یحرم أربعا:من أعطی الدّعاء لم یحرم الإجابه،و من أعطی الاستغفار لم یحرم المغفره،و من أعطی التّوبه لم یحرم القبول،منه و من أعطی الشّکر لم یحرم الزّیاده،و ذلک فی کتاب اللّه (عزّ و جلّ).
ص:698
آجری را روی آجری و خشتی را بر خشتی قرار نداده و سهمی را برای خود برنداشته و هیچ [سکه]سفید و سرخی را به ارث نگذاشت مگر هفتصد درهم که از بخشش های او باقی مانده بود که می خواست با آن برای خانواده اش خدمتکاری خریداری نماید،[اگرچه او چنین زندگی کرد]ولی هیچ یک از ما تاب و توان کردار او را ندارد،[همچنان که]وقتی امام سجاد علیه السّلام در نوشته ای از نوشته های امیر المؤمنین علی علیه السّلام می نگریست آن را بر زمین می نهاد و می فرمود:چه کسی تاب و تحمل آن را دارد.
[1471]14-عبد اللّه بن سنان از حفض نقل کرد که به امام صادق علیه السّلام فرمود:وقتی مرد در نمازش احرام می بندد-مقصودش تکبیر بود-خداوند به او رو می کند و فرشته ای را نمایندۀ او قرار می دهد که قرآن را از دهانش دریافت نماید و اگر در نمازش[به چیزی دیگر]توجّه کند خداوند از او روگردان شده و[حساب]او را به فرشتگانش می سپارد.
[1472]15-عبد المؤمن انصاری از امام صادق علیه السّلام خبر داد که آن حضرت فرمود:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:به اندازۀ جلگۀ مکه طلا بر من عرضه شد،عرض کردم:پروردگارا!نخیر بلکه یک روز به حد کفایت می خورم و یک روز گرسنه می مانم،هرگاه سیر شدم تو را سپاس گفته و شکرگزاری می کنم و هرگاه گرسنه ماندم تو را خوانده و به یاد می آورم.
[1473]16-ابی کهمس از برخی از اصحاب ما از امام صادق علیه السّلام روایت کرد که آن حضرت فرمود:هرکه چهار چیز دریافت کند از چهار چیز محروم نمی شود:هرکه دعا دریافت کند محروم از اجابت نمی شود،و هرکه استغفار دریافت کند بی بهره از آمرزش نمی شود،و هرکه توبه دریافت کند محروم از پذیرش نمی شود و هرکه شکرگزاری دریافت کند بی نصیب از فزونی نمی گردد و آن در کتاب خداوند(گرامی و بزرگ)[آمده]است.
ص:699
1474-17- و بهذا الإسناد،عن علیّ بن عقبه،عن رفاعه بن موسی،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام،قال:سمعته یقول:ما فرض اللّه(عزّ ذکره)علی هذه الأمّه أشدّ علیهم من الزّکاه،و ما تهلک عامّتهم إلاّ فیها.
1475-18- و بهذا الإسناد،عن علیّ بن عقبه،عن أسباط بن سالم مولی أبان، قال:قلت:لأبی عبد اللّه علیه السّلام:جعلت فداک،یعلم ملک الموت نفس من یقبض؟قال:
إنّما هی صکاک تنزل من السّماء:اقبض نفس فلان بن فلان.
1476-19- و بهذا الإسناد،عن علیّ بن عقبه،عن أسباط بن سالم،عن أیّوب بن راشد،قال:سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:مانع الزّکاه یطوق بحیّه قرعاء تأکل من دماغه،و ذلک قول اللّه(تعالی): سَیُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیامَهِ [آل عمران(3):180].
1477-20- و بهذا الإسناد،عن علیّ بن عقبه،عن رجل،عن أیّوب بن الحرّ، عن معاذ بن ثابت،عن أبی جعفر علیه السّلام،قال:إنّ المؤمن لیذنب الذّنب فیذکره بعد عشرین سنه فیستغفر منه،فیغفر له،و إنّما ذکره لیغفر له،و إنّ الکافر لیذنب الذّنب فینساه من ساعته.
1478-21- و بهذا الإسناد،عن علیّ بن عقبه،عن أبی کهمس،قال:و بالإسناد الأوّل عن زرعه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام،قال:قلت له:أیّ الأعمال هو أفضل بعد المعرفه؟قال:ما من شیء بعد المعرفه یعدل هذه الصّلاه،و لا بعد المعرفه و الصّلاه شیء یعدل الزّکاه،و لا بعد ذلک شیء یعدل الصّوم،و لا بعد ذلک شیء یعدل الحجّ،
ص:700
[1474]17-رفاعه بن موسی از امام صادق علیه السّلام نقل کرد:از حضرت شنیدم که می فرمود:خداوند (یادش گرامی)چیزی دشوارتر از زکات بر این امّت واجب نکرد،و تودۀ آنان هلاک نمی شوند مگر به خاطر زکات.
[1475]18-اسباط بن سالم غلام أبان گوید:به امام صادق علیه السّلام عرض کردم:ای جانم به فدایت:
فرشتۀ مرگ می داند جان چه کسی را می گیرد؟فرمود:همانا او حواله ای است که از آسمان فرود آید:«جان فلانی پسر فلانی را بگیر».
[1476]19-ایوب بن راشد گوید:از امام صادق علیه السّلام شنیدم که می فرمود:بازدارندۀ زکات به ماری بی موی،حلقه می شود که مغزش را می خورد و آن گفتار خداوند(والا مقام)است که فرمود:
«به زودی آنچه به آن بخل ورزیده اند،روز رستاخیز همچون قلاده ای گردنگیرشان می شود»[آل عمران(3):آیۀ 180].
[1477]20-معاذ بن ثابت فرّاء از امام باقر علیه السّلام نقل کرد که آن حضرت فرمود:[گاهی]مؤمن گناهی می کند و پس از بیست سال آن را به یاد می آورد و از آن آمرزش می خواهد،و آمرزیده می شود و همانا آن را به یاد آورد تا آمرزیده شود ولی کافر مرتکب گناه می شود و همان لحظه آن را فراموش می کند.
[1478]21-زرعه گوید به امام صادق علیه السّلام عرض کردم:پس از شناخت،بهترین کردار چیست؟ فرمود:پس از شناخت چیزی برابر این نماز نیست،پس از شناخت و نماز چیزی معادل زکات نیست و پس از اینها چیزی همطراز روزه نیست و پس از آن چیزی برابر با حج نیست
ص:701
و فاتحه ذلک کلّه معرفتنا،و خاتمته معرفتنا،و لا شیء بعد ذلک کبرّ الإخوان و المواساه ببذل الدّینار و الدّرهم،فإنّهما حجران ممسوخان،بهما امتحن اللّه خلقه بعد الّذی عدّدت لک،و ما رأیت شیئا أسرع غنی و لا أنفی للفقر من إدمان حجّ هذا البیت،و صلاه فریضه تعدل عند اللّه ألف حجّه و ألف عمره مبرورات متقبّلات، و الحجّه عنده خیر من بیت مملوّ ذهبا،لا بل خیر من ملء الدّنیا ذهبا و فضّه تنفقه فی سبیل اللّه(عزّ و جلّ)،و الّذی بعث محمّدا بالحقّ بشیرا و نذیرا لقضاء حاجه امرئ مسلم و تنفیس کربته،أفضل من حجّه و طواف و حجّه و طواف،-حتّی عقد عشره-ثمّ خلا یده،و قال:اتّقوا اللّه،و لا تملّوا من الخیر،و لا تکسلوا،فإنّ اللّه (عزّ و جلّ)و رسوله صلّی اللّه علیه و اله الغنیّان عنکم و عن أعمالکم،و أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللّهِ [فاطر (35):15](عزّ و جلّ)و إنّما أراد اللّه(عزّ و جلّ)بلطفه سببا یدخلکم به الجنّه.
1479-22- و بهذا الإسناد،عن زریق،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:من ترک الخمر للنّاس لا للّه،صیانه لنفسه،أدخله اللّه الجنّه.
1480-23- و بهذا الإسناد،عن زریق قال:سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:من السّنّه الجلسه بین الأذان و الإقامه فی صلاه الغداه و صلاه المغرب و صلاه العشاء، لیس بین الأذان و الإقامه سبحه،و من السّنّه أن یتنفّل برکعتین بین الأذان و الإقامه فی صلاه الظّهر و العصر.
1481-24- و بهذا الإسناد،عن زریق،قال:کان أبو عبد اللّه علیه السّلام یصلّی الغداه
ص:702
و آغاز همۀ اینها شناخت ما و فرجامشان شناخت ماست.و پس از اینها چیزی همانند نیکی و احسان به برادران[دینی]با بخشش دینار و درهم نیست.زیرا درهم و دینار دو سنگ مسخ شده ای[از طلا به شکل سکّۀ دینار و از نقره به شکل سکۀ درهم]هستند که خداوند پس از آنچه که برایت شمردم،آفریدگانش را با این دو آزمود،و چیزی را زود بی نیازکننده تر و فقرزداینده تر از شیفتگی به حج خانۀ خدا نیافتم و یک نماز واجب در پیشگاه خداوند با هزار حج و هزار عمرۀ فرمانبری شده و پذیرفته شده،برابری می کند و یک حج کردن در درگاه او از خانه ای پر از طلا بهتر است،نه بلکه به پری دنیا از طلا و نقره که در راه خداوند(گرامی و بزرگ)بخشش کنی،نیکوتر است.به آن کسی که محمد را به شایستگی به عنوان مژده آور و بیم دهنده برانگیخت،سوگند که برآوردن نیاز مرد مسلمان و زدودن اندوه او بهتر است از یک حج و طواف و یک حج و طواف-تا به ده رساند-آنگاه شمارش را رها کرد و فرمود:از خدا پروا کنید،و از نیکی خسته نشوید و سستی نورزید،زیرا خداوند و فرستاده اش از شما و کارهایتان بی نیازند ولی شما به خداوند(عزتمند و شکوهمند)نیازمندید و همانا خداوند (گرامی و بزرگ)به مهربانی خود بهانه ای خواست تا به واسطۀ آن شما را وارد بهشت نماید.
[1479]22-زریق از امام صادق علیه السّلام نقل کرد که آن حضرت فرمود:هرکه شراب را به خاطر مردم نه به خاطر خدا و برای حفظ جانش ترک کند،خداوند او را وارد بهشت می نماید.
[1480]23-زریق گوید از امام صادق علیه السّلام شنیدم که می فرمود:نشستن میان اذان و اقامه در نماز صبح و نماز مغرب و نماز عشا از شیوه های پسندیدۀ[پیامبر و امامان علیهم السّلام]است ولی میان اذان و اقامه،ذکری نیست و از دیگر شیوه های پسندیده آن است که میان اذان و اقامه در نماز ظهر و عصر دو رکعت نماز بخوانی.
ص:703
بغلس عند طلوع الفجر الصّادق أوّل ما یبدو،قبل أن یستعرض،و کان یقول: وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً [الاسراء(17):78]إنّ ملائکه اللّیل تصعد، و ملائکه النّهار تنزل عند طلوع الفجر،فأنا أحبّ أن تشهد ملائکه اللّیل و ملائکه النّهار صلاتی.قال:و کان یصلّی المغرب عند سقوط القرص،قبل أن تظهر النّجوم.
1482-25- و بهذا الإسناد،عن زریق،قال:کان أبو عبد اللّه علیه السّلام ربّما یقدّم عشرین رکعه یوم الجمعه فی صدر النّهار،فإذا کان عند زوال الشّمس أذّن و جلس جلسه ثمّ أقام و صلّی الظّهر،و کان لا یری صلاه عند الزّوال یوم الجمعه إلاّ الفریضه،و لا یقدّم صلاه بین یدی الفریضه إذا زالت الشّمس،و کان یقول:أوّل صلاه فرضها اللّه(عزّ و جلّ)علی العباد صلاه الظّهر یوم الجمعه مع الزّوال.و قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لکلّ صلاه أوّل و آخر لعلّه تشغل سوی صلاه الجمعه و صلاه المغرب و صلاه الفجر و صلاه العیدین،فإنّه لا یقدّم بین یدی ذلک نافله.قال:
و ربّما کان یصلّی یوم الجمعه ستّ رکعات إذا ارتفع النّهار،و بعد ذلک ستّ رکعات أخر،و کان إذا رکدت الشّمس فی السّماء قبیل الزّوال أذّن و صلّی رکعتین فما یفرغ إلاّ مع الزّوال،ثمّ یقیم للصّلاه فیصلّی الظّهر،و یصلّی بعد الظّهر أربع رکعات، ثمّ یؤذّن و یصلّی رکعتین،ثمّ یقیم فیصلّی العصر.
1483-26- و بهذا الإسناد،عن زریق،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:إذا طلع الفجر
ص:704
می داشت]
[1481]24-زریق گوید:امام صادق علیه السّلام نماز صبح را به صبحگاه،هنگام پیدایی سپیدۀ راستین در آغاز برآمدنش و پیش از اینکه پهن شود،به پا می داشت و می فرمود:«و نماز صبح را،زیرا نماز صبح[مقرون با]گواهی[فرشتگان]است»[اسراء(17):آیۀ 78]همانا هنگام آشکار شدن صبح فرشتگان شب بالا روند و فرشتگان روز فرود آیند،و من دوست دارم فرشتگان شب و روز نمازم را مشاهده کنند،راوی گوید:و آن حضرت نماز مغرب را هنگام ناپدید شدن قرص خورشید،پیش از نمایان شدن ستارگان می خواند.
[1482]25-زریق گوید:امام صادق علیه السّلام گاهی اوقات در آغاز روز جمعه بیست رکعت نماز را مقدم می داشت و هنگامی که ظهر می شد،اذان گفته و می نشست آنگاه به پا خواسته و نماز ظهر را می خواند.و هنگام ظهر روز جمعه به جز نماز واجب نماز دیگری را در نظر نمی گرفت.هنگامی که ظهر می شد نمازی را بر نماز واجب مقدم نمی داشت و می فرمود:
اولین نمازی که خداوند(گرامی و بزرگ)بر بندگانش واجب کرد نماز ظهر روز جمعه به هنگام ظهر بود.رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:[وقت]هر نمازی از آنجا که[چه بسا]مانعی[از نماز اول وقت]بازدارد آغاز و فرجامی دارد مگر نماز جمعه و نماز مغرب و نماز صبح و نماز عید فطر و عید قربان،زیرا بر اینها نماز نافله ای پیشی نمی گیرد.راوی گوید:و حضرت گاهی اوقات در روز جمعه هنگامی که روز بالا می رفت شش رکعت و پس از آن شش رکعت دیگر نماز می گذارد و هنگامی که اندکی پیش از ظهر خورشید بی حرکت می شد،اذان گفته و دو رکعت نماز می گذارد و پایانش نمی داد مگر با فرا رسیدن ظهر،آنگاه برای نماز به پا خواسته و نماز ظهر را بر پا می داشت و پس از نماز ظهر چهار رکعت نماز می گذارد.سپس اذان گفته و دو رکعت نماز می خواند،آنگاه می ایستاد و نماز ظهر را به پا می داشت.
[1483]26-زریق از امام صادق علیه السّلام نقل کرد که آن حضرت فرمود:هرگاه سپیده دم نمایان گردد
ص:705
فلا نافله،و إذا زالت الشّمس یوم الجمعه فلا نافله،و ذلک إنّ یوم الجمعه یوم ضیّق،و کان أصحاب محمّد صلّی اللّه علیه و اله یتجهّزون للجمعه یوم الخمیس لضیق الوقت.
1484-27- و بهذا الإسناد،عن رزیق،قال:سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:رفع إلی أمیر المؤمنین علیه السّلام بالکوفه أنّ قوما من جیران المسجد لا یشهدون الصّلاه جماعه فی المسجد،فقال علیه السّلام:لیحضرنّ معنا صلاتنا جماعه،أو لیتحوّلنّ عنّا،و لا یجاورونّا و لا نجاورهم.
1485-28- و بهذا الإسناد،عن زریق،قال:سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:صلاه الرّجل فی منزله جماعه تعدل أربعا و عشرین صلاه،و صلاه الرّجل جماعه فی المسجد تعدل ثمانیا و أربعین صلاه مضاعفه فی المسجد،و إنّ الرّکعه فی المسجد الحرام ألف رکعه فی سواه من المساجد،و إنّ الصّلاه فی المسجد فردا بأربع و عشرین صلاه،و الصّلاه فی منزلک فردا هباء منثور،لا یصعد منه إلی اللّه شیء و من صلّی فی بیته جماعه رغبه عن المسجد فلا صلاه له،و لا لمن صلّی معه،إلاّ من علّه تمنع من المسجد.
1486-29- و بهذا الإسناد عن زریق،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام عن أمیر المؤمنین علیه السّلام بلغه أنّ قوما لا یحضرون الصّلاه فی المسجد،فخطب فقال:إنّ قوما لا یحضرون الصّلاه معنا،فی مساجدنا،فلا یؤاکلونا،و لا یشاربونا،و لا یشاورونا،و لا یناکحونا،و لا یأخذوا من فیئنا شیئا،أو یحضروا معنا صلاتنا جماعه،و إنّی
ص:706
نماز نافله ای نیست و هنگامی که ظهر روز جمعه شود[نیز]نافله ای نیست،و آن به این خاطر است که روز جمعه روز محدودی است و به خاطر تنگی وقت پیروان محمد صلّی اللّه علیه و اله در روز پنجشنبه برای روز جمعه آماده می شدند.
کنید]
[1484]27-زریق گوید:از امام صادق علیه السّلام شنیدم که می فرمود:به امیر المؤمنین علیه السّلام در کوفه گزارش رسید که عده ای از همسایگان مسجد در نماز جماعت حاضر نمی شوند،پس حضرت فرمود:باید با ما در نماز جماعت شرکت نمایند یا از ما روی برتابند و در همسایگی ما زیست نکنند و ما هم نزدیک آنان نمی رویم.
[1485]28-زریق گوید:از امام صادق علیه السّلام شنیدم که می فرمود:نماز جماعت مردم در خاندانش با بیست و چهار رکعت نماز برابری می کند و نماز جماعت مرد در مسجد دو برابر بوده و با چهل و هشت رکعت نماز برابری می نماید،و یک رکعت نماز در مسجد الحرام برابر با هزار رکعت در مسجدهای دیگر است و نماز به تنهایی در مسجد برابر با بیست و چهار رکعت و نماز به تنهایی در خانۀ خویش پراکنده است که چیزی از آن به سوی خداوند بالا نمی رود و هرکه به خاطر بیزاری از مسجد در منزلش نماز گذارد،نمازی از او و از کسی که با او نماز می خواند پذیرفته نیست مگر به خاطر عذری که از مسجد بازداشت.
[1486]29-زریق گوید:از امام صادق علیه السّلام شنیدم که می فرمود:به گوش امیر المؤمنین علیه السّلام رسید که عده ای برای نماز در مسجد حضور نمی یابد،حضرت سخنرانی کرد و فرمود:عده ای که برای نماز با ما در مسجدها حاضر نمی شوند،یا هم خوراک و هم نوشاک ما نباشند،با ما مشورت ننمایند،با ما وصلت نکنند،و از گروه ما چیزی نگیرند یا اینکه همراه ما در نماز جماعت حاضر شوند
ص:707
لأوشک أن آمر لهم بنار تشعل فی دورهم فأحرقها علیهم أو ینتهون.قال:فامتنع المسلمون عن مؤاکلتهم و مشاربتهم و مناکحتهم حتّی حضروا الجماعه مع المسلمین.
1487-30- و عنه،قال:أخبرنا الحسین بن عبد اللّه بن إبراهیم،عن أبی محمّد هارون بن موسی التّلّعکبریّ،عن محمّد بن همّام،عن عبد اللّه الحمیریّ،عن محمّد بن خالد الطّیالسیّ،عن زریق الخلقانیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:إنّ قوما أتوا النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فقالوا:یا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله،إنّ بلادنا قد قحطت،و تأخّر عنّا المطر، و توالت علینا السّنون،فاسأل اللّه(عزّ و جلّ)أنّ یرسل السّماء علینا،فأمر رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله بالمنبر فأخرج،و اجتمع النّاس،فصعد المنبر و دعا،و أمر النّاس أن یؤمّنوا، فلم یلبث أن هبط جبرئیل علیه السّلام فقال:یا محمّد صلّی اللّه علیه و اله أخبر النّاس أنّ ربّک قد وعدهم أنّهم یمطرون یوم کذا و کذا.قال:فلم یزل النّاس یتلوّمون ذلک الیوم و تلک السّاعه حتّی إذا کانت السّاعه أهاج اللّه ریحا،فأثارت سحابا،و جلّلت السّماء،و أرخت عزالیها،فجاء أولئک النّفر بأعیانهم إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فقالوا:یا رسول اللّه،ادع اللّه أن یکفّ عنّا السّماء،فإنّا قد کدنا أن نغرق؛فاجتمع النّاس،و دعا النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فأمرهم أن یؤمّنوا،فقال له رجل:یا رسول اللّه،أسمعنا،فإنّ کلّ ما تقول لیس نسمع.فقال:
قولوا:اللّهمّ حوالینا و لا علینا،اللّهمّ صبّها فی بطون الأودیه،و فی منابت الشّجر، و حیث یرعی أهل الوبر،اللّهمّ اجعله رحمه،و لا تجعله عذابا.
ص:708
و چیزی نمانده بود که من آتش را بر آنان فرمان دهم تا به خانه هایشان زبانه کشد و آنان را بسوزانم یا اینکه از کارشان دست بکشند.امام صادق علیه السّلام فرمود:مسلمانان از هم خوراکی و هم نوشاکی و ازدواج با آنان خودداری کردند تا اینکه با مسلمانان در نماز جماعت حضور یافتند.
[1487]30-زریق به زبیر خلقانی از امام صادق علیه السّلام نقل کرد که آن حضرت فرمود:گروهی به خدمت پیامبر صلّی اللّه علیه و اله رسیدند و عرض کردند:ای رسول خدا!در شهر ما خشکسالی شده و باران به تأخیر افتاده و سالها[ی خشکسالی]از پی هم می آیند،بنابراین از خداوند(گرامی و بزرگ)درخواست نما که[باران]آسمان را بر ما فرو فرستد.رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله دستور داد منبر بیاورند و بیرون رفتند و مردم هم جمع شدند سپس بر فراز منبر رفت و دعا نمود و به مردم فرمان داد که آمین گویند،دیری نپایید که جبرئیل علیه السّلام فرود آمد و فرمود:ای محمد صلّی اللّه علیه و اله مردم را آگاه کن که پروردگار تو بر آنان وعده داد که در فلان روز باران برایشان ببارد.امام صادق علیه السّلام فرمود:همواره مردم در پی آن روز و آن ساعت بودند تا اینکه آن لحظه فرا رسید،خداوند بادی برانگیخت که ابر را به حرکت درآورد و آسمان را پوشانید و بارانش را فرو ریزاند،و همان افراد با بزرگانشان به نزد پیامبر صلّی اللّه علیه و اله آمدند و عرض کردند:ای رسول خدا از خداوند بخواه که آسمان را از ما بازدارد،زیرا نزدیک است که غرق شویم،پس بار دیگر مردم گرد آمدند و پیامبر صلّی اللّه علیه و اله دعا فرمود و به آنان فرمان داد که آمین گویند،سپس مردی به حضرت عرض کرد:ای رسول خدا،آگاهمان کن که آنچه تو فرمودی نشنیدیم.حضرت فرمود:
بگویید:پروردگارا برگردانندۀ[خطر]از ما باش نه بر ما،پروردگارا،آن[باران]را در بستر رودخانه ها و در نهالستانها و هرجا که بادیه نشینان گله می چرانند،جاری کن.پروردگارا آن را مایۀ رحمت قرار بده و[سایۀ]عذاب مگردان.
ص:709
1488-31- و بهذا الإسناد،عن زریق،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:ما برقت قطّ فی ظلمه لیل و لا ضوء نهار إلاّ و هی ماطره.
1489-32- و بهذا الإسناد،عن زریق،قال:کنت عند أبی عبد اللّه علیه السّلام یوما إذ دخل علیه رجلان من أهل الکوفه من أصحابنا،فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام أتعرفهما؟ قلت:نعم هما من موالیک.فقال:نعم،و الحمد للّه الّذی جعل أجلّه موالیّ بالعراق.
فقال له أحد الرّجلین:جعلت فداک،إنّه کان علیّ مال لرجل ینسب إلی بنی عمّار الصّیارف بالکوفه،و له بذلک ذکر حقّ و شهود،فأخذ المال و لم أسترجع منه الذّکر بالحقّ،و لا کتبت علیه کتابا،و لا أخذت منه براءه،و ذلک لأنّی وثقت به و قلت له:
مزّق الذّکر بالحقّ الّذی عندک؛فمات و تهاون بذلک و لم یمزّقه،و أعقب هذا أن طالبنی بالمال ورّاثه و حاکمونی،و أخرجوا بذلک الذّکر بالحقّ،و أقاموا العدول، فشهدوا عند الحاکم،فأخذت بالمال،و کان المال کثیرا،فتواریت عن الحاکم، فباع علیّ قاضی الکوفه معیشه لی،و قبض القوم المال،و هذا رجل من إخواننا ابتلی بشراء معیشتی من القاضی،ثمّ إنّ ورثه المیّت أقرّوا أنّ المال کان أبوهم قد قبضه،و قد سألوه أن یردّ علیّ معیشتی،و یعطونه فی أنجم معلومه،فقال:إنّی أحبّ أن تسأل أبا عبد اللّه علیه السّلام عن هذا.فقال الرّجل:جعلنی اللّه فداک،کیف أصنع؟ فقال له:تصنع أن ترجع بمالک علی الورثه،و تردّ المعیشه إلی صاحبها،و تخرج یدک عنها.قال:فإذا أنا فعلت ذلک،له أن یطالبنی بغیر هذا؟قال له:نعم،له أن یأخذ
ص:710
ببارد]
[1488]31-زریق از امام صادق علیه السّلام خبر داد که آن حضرت فرمود:[آسمان]هرگز در تاریکی شب و در روشنایی روز برق نزد مگر اینکه بارندۀ[باران]بود.
[1489]32-زریق گوید:روزی نزد امام صادق علیه السّلام بودم که دو تن از شیعیان اهل کوفه وارد شدند،پس حضرت بر من فرمود:آن دو را می شناسی؟عرض کردم:آری!از دوستان تو هستند.حضرت فرمود:آری!ستایش خدایی را که ارجمندترین دوستانم را در عراق قرار داد.یکی از آن دو مرد به حضرت عرض کرد،ای فدای تو شوم،مالی از مردی که منسوب به فرزندان عمار خزانه دار کوفه است در نزد من بود،و او برای آن مدرک قانونی و گواهانی داشت،ما را گرفت ولی من از او مدرک قانونی درخواست نکردم و نوشته ای بر آن ننوشتم و از او خلاصی نجستم به این خاطر که من به او اعتماد کردم،و به او گفتم:آن مدرک قانونی که نزد توست پاره کن.تا اینکه از دنیا رفت و در مورد آن نامه سهل انگاری کرده و پاره اش نکرد، به دنبال آن وارثانش مال را از من خواستار شده و مرا به دادگاه کشاندند،و آن مدرک قانونی را عرضه نمودند و اقامۀ دادگری کردند و نزد حاکم گواهی دادند و[من]محکوم به پرداخت مال شدم.درحالی که مال زیادی بود،لذا از دید حاکم پنهان گشتم،قاضی کوفه مایۀ گذران زندگی ام را فروخت و آن افراد مال خود را دریافت کردند،و آن شخصی که دچار خرید مایۀ گذران زندگی من از قاضی شد مردی از برادران ما بود،آنگاه وارثان میت اعتراف کردند که آن مال را پدرشان دریافت کرده بود.و از آن مرد تقاضا نمودند که مایۀ گذران زندگی ام را به من بازگرداند،و آنان در تاریخ های مشخصی چیزی به او عطا کنند و آن مرد گفت:دوست دارم که این مسأله را از امام صادق علیه السّلام سؤال کنی.آنگاه مرد خریدار به حضرت عرض کرد:خدایم فدایت کند،من چه کنم؟حضرت به او فرمود:باید بهای مال خود را از وارثان بخواهی و مایۀ گذران زندگی را به صاحبش بازگردانی و دست از آن برداری.و آن مرد عرض کرد:اگر من چنین کنم،آیا او می تواند چیز دیگری هم از من درخواست کند؟حضرت به او فرمود:آری، او می تواند
ص:711
منک ما أخذت من الغلّه من ثمن الثّمار،و کلّ ما کان مرسوما فی المعیشه یوم اشتریتها،یجب أن تردّ کلّ ذلک إلاّ ما کان من زرع زرعته أنت،فإنّ للمزارع إمّا قیمه الزّرع و إمّا أن یصبر علیک إلی وقت حصاد الزّرع،فلو لم یفعل کان ذلک له، و ردّ علیک القیمه،و کان الزّرع له.قلت:جعلت فداک،فإن کان هذا قد أحدث فیها بناء أو غرس؟قال له:قیمه ذلک،أو یکون ذلک المحدث بعینه یقلعه و یأخذه.
قلت:جعلت فداک،أرأیت إن کان فیها غرس أو بناء،فقلع الغرس و هدم البناء؟ فقال:یردّ ذلک إلی ما کان،أو یغرم القیمه لصاحب الأرض،فإذا ردّ جمیع ما أخذ من غلاّتها إلی صاحبها،و ردّ البناء و الغرس و کلّ محدث إلی ما کان،أو ردّ القیمه کذلک یجب علی صاحب الأرض أن یردّ علیه کلّ ما خرج عنه فی إصلاح المعیشه من قیمه غرس أو بناء أو نفقه فی مصلحه المعیشه و دفع النّوائب عنها، کلّ ذلک فهو مردود إلیه.
1490-33- و بهذا الإسناد،عن زریق،قال:سأل رجل أبا عبد اللّه علیه السّلام عن امرأه حامله رأت الدّم.فقال:تدع الصّلاه.قال:فإنّها رأت الدّم.و قد أصابها الطّلق فرأته و هی تمخض؟قال:تصلّی حتّی یخرج رأس الصّبیّ،فإذا خرج رأسه لم تجب علیها الصّلاه،و کلّ ما ترکته من الصّلاه فی تلک الحال لوجع أو لما هی فیه من الشّدّه و الجهد قضته إذا خرجت من نفاسها.قال له:جعلت فداک،ما الفرق بین دم الحامل و دم المخاض؟قال:إنّ الحامل قذفت بدم الحیض،و هذه قذفت بدم
ص:712
قیمت بهره های محصول و همۀ آنچه را که از روز خریداری تو در مایۀ گذران زندگی رسم شده،از تو دریافت نماید،بر تو واجب است که همۀ آنها را برگردانی مگر آن بذری که تو کاشتی،و بر کشاورز لازم است یا بهای بذر را پرداخت کند و یا تا وقت دروی محصول به تو مهلت دهد،اگر بردباری نکرد زمین برای او می باشد و بهای بذر را به تو برگردانده و بذر هم برای او خواهد بود.عرض کردم:فدایت شوم!اگر در آن زمین ساختمانی بنا شده یا نهالی کاشته شد،چطور؟فرمود:[بناکننده یا نهال کار]بهای[باقی ماندن]آن[بنا یا نهال]را باید بپردازد یا خود آن چیز[بنا شده یا کاشته شده]را ریشه کن کرده و برمی دارد.
عرض کردم:فدایت شوم!آیا اعتقاد داری،اگر در آن زمین نهالی یا بنایی بود،نهال را برکند و ساختمان را خراب کند؟فرمود:آن زمین را به حالت اوّل برمی گرداند یا بهای[باقی ماندن بنا و نهال]را پرداخت می نماید،وقتی تمام آن بهره هایی را که از زمین برداشته کرده بود به صاحب زمین برگردانده و بنا،نهال و آنچه را که پدید آمده بود،به حالت اوّل برگرداند یا بهای [باقی ماندن]آنها را پرداخت کرد[در این صورت]بر صاحب زمین لازم است همۀ آنچه را که برای بهسازی آن مایۀ گذران زندگی از[دارایی]پدید آورنده هزینه شده است نظیر بهای نهال یا ساختمان یا هزینه ای که به مصلحت گذران زندگی یا بازداشتن بلاها از آن،پرداخت شده،با او بازگرداند که همۀ اینها به او باز می گردد.
[1490]33-زریق گوید:مردی از امام صادق علیه السّلام دربارۀ زن آبستنی که خون دیده،پرسش کرد:
حضرت فرمود:نماز را رها می کند.مرد عرض کرد:او خون را درحالی که دچار درد زایمان شده دیده است به این ترتیب که خون را درحالی که به حال زایمان افتاد،مشاهده کرد.
حضرت فرمود:نماز می خواند تا اینکه سر بچه خارج شود،آنگاه که سر بچه ظاهر شد نماز بر او واجب نیست.و همۀ آن نمازهایی را که در آن حال به خاطر درد یا فشار و رنج رها کرد وقتی از دوران زایمان خارج شد قضا می نماید.آن مرد هم به حضرت عرض کرد:ای فدایت شوم،تفاوت میان خون حاملگی و خون زمان زایمان چیست؟فرمود:حامله خون حیض می ریزد و این[زائو]خون درد زایمان می ریزد
ص:713
المخاض،إلی أن یخرج بعض الولد،فعند ذلک یصیر دم النّفاس،فیجب أن تدع فی النّفاس و الحیض،فأمّا ما لم یکن حیضا أو نفاسا فإنّما ذلک من فتق فی الرّحم.
1491-34- و بهذا الإسناد،عن زریق،قال:سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:ما رأیت شیئا أسرع إلی شیء من الشّیب إلی المؤمن،و أنّه وقار للمؤمن فی الدّنیا، و نور ساطع یوم القیامه،به وقّر اللّه(تعالی)خلیله إبراهیم علیه السّلام فقال:ما هذا یا ربّ؟ قال له:هذا وقار،فقال:یا ربّ زدنی وقارا.قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:فمن إجلال اللّه إجلال شیبه المؤمن.
1492-35- و بهذا الإسناد،عن زریق،قال:سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:علیکم بالدّعاء و الإلحاح علی اللّه(عزّ و جلّ)فی السّاعه الّتی لا یخیّب اللّه(عزّ و جلّ)فیها برّا و لا فاجرا.قلت:جعلت فداک،و أیّ ساعه هی؟قال:هی السّاعه الّتی دعا فیها أیّوب علیه السّلام و شکا إلی اللّه(عزّ و جلّ)بلیّته فکشف اللّه(عزّ و جلّ)ما به من ضرّ،و دعا فیها یعقوب علیه السّلام فردّ اللّه یوسف و کشف اللّه کربته،و دعا فیها محمّد صلّی اللّه علیه و اله فکشف اللّه (عزّ و جلّ)کربته،و مکّنه من أکتاف المشرکین بعد الیأس،أنا ضامن أن لا یخیّب اللّه فی ذلک الوقت برّا و لا فاجرا،البرّ یستجاب له فی نفسه و غیره،و الفاجر یستجاب له فی غیره،و یصرف اللّه إجابته إلی ولیّ من أولیائه،فاغتنموا الدّعاء فی ذلک الوقت.
1493-36- و بهذا الإسناد،عن زریق،قال:قلت:لأبی عبد اللّه علیه السّلام علّمنی دعاء
ص:714
تا اینکه بخشی از بچه بیرون بیاید که در این هنگام خون نفاس می شود،پس در خون نفاس و حیض باید[نماز]را رها کند و اگر آن خون حیض یا نفاس نباشد پس بی گمان به خاطر پارگی در رحم است.
[1491]34-زریق گوید:از امام صادق علیه السّلام شنیدم که می فرمود:چیزی را سریعتر از سپید شدن موی مؤمن نیافتم،همانا این در دنیا برای مؤمن بزرگ منشی و در روز رستاخیز نوری تابنده است.به واسطۀ آن خداوند(والا مقام)دوستدارش ابراهیم علیه السّلام را ارج نهاد و او عرض کرد:
پروردگارا این چیست؟خداوند به او فرمود:این متانت است.او عرض کرد:پروردگارا بر متانت من بیفزای.امام صادق علیه السّلام فرمود:از بزرگ منشی خداوند بزرگداشت موی سپید مؤمن است.
[1492]35-زریق گوید:از امام صادق علیه السّلام شنیدم که می فرمود:بر شماست که در آن ساعتی که خداوند(عزّتمند و شکوهمند)هیچ نیکوکار و گناهکاری را ناامید نمی کند،به درگاه خداوند دعا و التماس نمایید.عرض کردم:ای فدایت شوم،آن کدام ساعت است؟فرمود:آن ساعتی که ایّوب علیه السّلام در آن ساعت دعا کرد و از بلایش به درگاه خداوند(گرامی و بزرگ)شکایت برد و خداوند آن گرفتاری را برطرف نمود،و در آن ساعت یعقوب علیه السّلام دعا کرد و خداوند یوسف علیه السّلام را برگرداند و اندوهش را برداشت و در آن ساعت محمد علیه السّلام دعا نمود و خداوند نگرانی اش را زدوده و پس از ناامیدی او را بر شانه های بت پرستان تسلط بخشید،من ضمانت می کنم که خداوند در این وقت هیچ نیکوکار و گناهکاری را ناامید نکند،دعای نیکوکار هم برای خودش و هم برای دیگران برآورده می شود و دعای گناهکار دربارۀ غیر خودش به اجابت می رسد و خداوند پاسخ این دعا را به دوستی از دوستان خود اختصاص می دهد، بنابراین دعا در این وقت را غنیمت بشمارید.
[1493]36-زریق گوید:به امام صادق علیه السّلام عرض کردم:دعایی به من بیاموز
ص:715
إذا أنا أحرزت شیئا لم أخف علیه ضیعه.قال:تقول:«یا اللّه،یا حافظ الغلامین بصلاح أبیهما،احفظنی و احفظ علیّ دینی و أمانتی و مالی،فإنّه لا حافظ حفظ ضیعه أحفظ علی مالی منک،إنّک حافظ حفیظ،أخذت بسمع اللّه و بصره و قدرته علی کلّ من أرادنی و أراد مالی،و لا حول و لا قوّه إلاّ باللّه العلیّ العظیم».
1494-37- و بهذا الإسناد،عن زریق،قال:سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:إذا لبست ثوبا فقل:«اللّهمّ ألبسنی لباس الإیمان،و زیّنّی بالتّقوی،اللّهمّ اجعل جدیده أبلیه فی طاعتک و طاعه رسولک،و أبدلنی بخلقه حلل،الجنّه و لا تجعلنی أبلیه فی معصیتک،و لا تبدلنی بخلقه مقطّعات النّیران».
1495-38- و بهذا الإسناد،عن زریق،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:تمنّوا الفتنه، ففیها هلاک الجبابره،و طهاره الأرض من الفسقه.
1496-39- و بهذا الإسناد،عن زریق،قال:قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:إذا تلاعن اثنان فتباعد منهما،فإنّ ذلک المجلس تنفر عنه الملائکه،ثمّ قل:«اللّهمّ لا تجعل لها إلیّ مساغا،و اجعلها برأس من یکاید دینک،و یضادّ ولیّک،و یسعی فی الأرض فسادا».
ص:716
که هرگاه چیزی به دست آوردم نگران از دست رفتنش نباشم،فرمود:بگو:«ای خدا،ای نگهبان مصلحت اندیشی پدر و مادر برای آن دو کودک[در ماجرای خضر و موسی علیهما السّلام]من را نگهبان باش و دین و سپرده و ثروتم را محافظت نما،زیرا هیچ نگهدارنده از زیان، پاسدارنده تر از تو بر دارایی من نیست،تو حفظکننده و نگهدارنده ای به شنوایی و بینایی و قدرت خداوند بر هر کسی که قصد مال و دارایی ام را کرد،یاری می گیرم،هیچ نیرو و توانی نیست مگر[از جانب]خداوند بلندمرتبه و بزرگ».
[1494]37-زریق می گوید:از امام صادق علیه السّلام شنیدم که می فرمود:هرگاه لباس پوشیدی،بگو:
«خداوندا،لباس ایمان بر من بپوشان،و مرا با پرهیزگاری بیارای،خدایا آنگونه کن که نوش را در راه فرمانبری تو و اطاعت رسول تو مندرس کنم و کهنه اش را برایم به پوشاک بهشتی تبدیل نما،و آنگونه قرار مده که آن را در راه نافرمانی تو فرسوده کنم و فرسوده اش را به پاره آتش های سوزان برای من تبدیل مکن».
[1495]38-زریق از امام صادق علیه السّلام نقل کرد که آن حضرت فرمود:آرزوی شورش نمایید،زیرا نابودی ستمگران و پاکیزگی زمین از خدانشناسان به همراه آن است.
[1496]39-زریق می گوید:امام صادق علیه السّلام فرمود:هرگاه دو نفر یکدیگر را نفرین می کنند از آنان دوری گزین،زیرا فرشتگان از آن نشست پرهیز می کنند،آنگاه بگو:«خداوندا،برای آن [نفرین]راهی به سوی من قرار مده و آن را بر سر کسی قرار بده که با دین تو دورویی می نماید و با ولی تو دشمنی می ورزد و در زمین تباهی به بار می آورد».
ص:717
[40] المجلس یوم الجمعه الثالث عشر من شهر رمضان سنه سبع و خمسین و أربعمائه فیه أحادیث الغضائری.
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
1497-1- حدّثنا الشّیخ أبو جعفر محمّد بن الحسن بن علیّ بن الحسن الطّوسیّ رحمه اللّه،قال:أخبرنا الحسین بن عبید اللّه،عن هارون بن موسی،عن محمّد بن همّام،عن علیّ بن الحسین الهمدانیّ،عن محمّد البرقیّ،عن محمّد بن سنان، عن المفضّل بن عمر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام،قال:إنّ اللّه(تعالی)لم یجعل للمؤمن أجلا فی الموت،یبقیه ما أحبّ البقاء،فإذا علم منه أنّه سیأتی بما فیه بوار دینه قبضه إلیه مکرما.قال أبو علیّ:فذکرت هذا الحدیث لأحمد بن علیّ بن حمزه مولی الطّالبیّین-و کان روایه للحدیث-فحدّثنی عن الحسین بن راشد الطّفاویّ، عن محمّد بن القاسم،بن الفضیل بن یسار،عن أبیه،عن رجل،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام،قال:قال:من یموت بالذّنوب أکثر ممّن یموت بالآجال،و من یعیش
ص:718
جلسه روز جمعه
سیزدهم ماه رمضان سال چهارصد و پنجاه و هفت
که روایات غضائری را در بر دارد.
به نام خداوند رحمتگر مهربان
[1497]1-مفضّل بن عمر از امام صادق علیه السّلام خبر داد که آن حضرت فرمود:خداوند(والا مقام) برای مؤمن زمان تعیین شده ای پیرامون مرگ قرار نمی دهد تا هر زمان که عشق به ماندن داشته باشد او را زنده نگه می دارد و هرگاه دانست که او کاری انجام می دهد که تلف شدن دینش در آن است،با احترام جانش را می گیرد.ابو علی گوید:این حدیث را برای احمد بن علی بن حمزه مولی الطالبیین-که روایت کنندۀ حدیث هست-بیان کردم،او از حسین بن راشد طفاوی از محمد بن قاسم از پدرش از مردی که او از امام صادق علیه السّلام نقل کرد،خبر داد که حضرت فرمود:کسانی که به خاطر گناهان از دنیا می روند بیشتر از کسانی هستند که با[فرا رسیدن]زمان معین مرگشان می میرند و کسانی که به خاطر نیکوکاری زنده می مانند بیشتر از کسانی هستند که با کردارش در قید حیاتند.
ص:719
بالإحسان أکثر ممّن یعیش بالأعمال.
1498-2- و بهذا الإسناد،عن محمّد بن همّام،عن علیّ بن الحسین الهمدانیّ، عن محمّد البرقیّ،عن محمّد بن سنان،عن المفضّل بن عمر،عن الصّادق،عن آبائه علیهم السّلام أنّ أمیر المؤمنین علیه السّلام:کان ذات یوم جالسا فی الرّحبه،و النّاس حوله مجتمعون،فقام إلیه رجل،فقال:یا أمیر المؤمنین،انّک بالمکان الّذی أنزلک اللّه (عزّ و جلّ)به،و أبوک عذّب بالنّار؟فقال له:مه،فضّ اللّه فاک،و الّذی بعث محمّدا صلّی اللّه علیه و اله بالحقّ نبیّا،لو شفع أبی فی کلّ مذنب علی وجه الأرض لشفّعه اللّه فیهم،أبی معذّب فی النّار و ابنه قسیم النّار؟!ثمّ قال:و الّذی بعث محمّدا صلّی اللّه علیه و اله إنّ نور أبی یوم القیامه لیطفئ أنوار الخلق إلاّ خمسه أنوار:نور محمّد صلّی اللّه علیه و اله،و نوری، و نور فاطمه،و نور الحسن و الحسین و من ولده من الأئمّه،لأنّ نوره من نورنا الّذی خلقه اللّه(تعالی)قبل أن یخلق آدم بألفی عام.
1499-3- و عن موسی بن بکر،عن العبد الصّالح علیه السّلام قال:بکی أبو ذرّ من خشیه اللّه(تعالی)حتّی اشتکی بصره،فقیل له:لو دعوت اللّه یشفی بصرک.فقال:إنّی عن ذلک مشغول،و ما هو بأکبر همّی.قالوا:و ما یشغلک عنه؟قال:العظیمتان الجنّه و النّار.
1500-4- و عنه،عن العبد الصّالح علیه السّلام قال:سئل أبو ذرّ:ما مالک؟قال:عملی.
قیل له:إنّما نسألک عن الذّهب و الفضّه؟فقال:ما أصبح فلا أمسی،و ما أمسی فلا
ص:720
[1498]2-مفضّل بن عمر از امام صادق علیه السّلام و او از پدرانش و آنان از امیر المؤمنین علیه السّلام خبر دادند،روزی امیر المؤمنین علیه السّلام در فضای عمومی شهر نشسته و مردم به گردش جمع شده بودند،مردی به سوی حضرت رفت و گفت:ای امیر المؤمنین،تو در جایگاهی هستی که خداوند(گرامی و بزرگ)تو را به آن[مقام]رسانده است و با این حال پدرت در آتش شکنجه می شود؟حضرت به او فرمود:ساکت شو خداوند دهانت را مهر کند،به آن کسی که محمد صلّی اللّه علیه و اله را حقیقتا به پیامبری برانگیخت،سوگند،اگر پدرم برای هر گناهکاری بر روی زمین میانجیگری کند خداوند شفاعت او را دربارۀ آنان می پذیرد،آیا پدر من به آتش عذاب می شود درحالی که پسر او تقسیم کنندۀ آتش است؟!آنگاه فرمود:به آن کسی که محمد صلّی اللّه علیه و اله را برانگیخت،سوگند نور ابی طالب در روز رستاخیز نورهای آفریدگان را فرو می نشاند.مگر پنج نور را:نور محمد صلّی اللّه علیه و اله و نور من و نور فاطمه و نور حسن و حسین و پیشوایان از فرزندان حسین،زیرا نور او از همان نور ماست که خداوند(والا مقام)دو هزار سال پیش از آفرینش آدم آن را آفرید.
[1499]3-موسی بن بکر از عبد صالح علیه السّلام خبر داد که آن حضرت فرمود:ابو ذر از ترس خداوند (والا مقام)آن قدر گریست تا اینکه چشمانش آسیب دید.به او گفته شد:اگر از خداوند درخواست کنی،دیدگان تو را شفا می دهد،او فرمود:حواس من از آن پرت است و آن بزرگترین دلمشغولی من نیست،گفتند:چه چیز حواس تو را از آن پرت کرد؟فرمود:دو چیز شگفت انگیز بهشت و دوزخ.
[1500]4-موسی بن بکر از عبد صالح علیه السّلام نقل کرد که آن حضرت فرمود:از ابو ذر پرسش شد، دارایی تو چیست؟فرمود:کردارم،به او گفته شد:ما از طلا و نقره می پرسیم؟فرمود:صبح نمی کنم و شب نمی نمایم و به شب اندر نمی شوم
ص:721
أصبح،لنا کندوج نرفع فیه خیر متاعنا رحمه اللّه سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول:کندوج المؤمن قبره.
1501-5- و عنه،عن العبد الصّالح علیه السّلام قال:قال أبو ذرّ رحمه اللّه:جزی اللّه الدّنیا عنّی مذمّه بعد رغیفی الشّعیر،أتغدّی بأحدهما،و أتعشّی بالآخر،و بعد شملتی الصّوف، آتزر بإحداهما،و أرتدی بالأخری.
1502-6- و عنه،قال:خطب أمیر المؤمنین علیه السّلام بالبصره،فقال:یا جند المرأه،یا أصحاب البهیمه،رغا فأجبتم،و عقر فانهزمتم،اللّه أمرکم بجهادی أم علی اللّه تفترون!ثمّ قال:یا بصره،أیّ یوم لک لو تعلمین و أیّ قوم لک لو تعلمین؟أنّ لک من الماء یوما عظیما بلاؤه،و ذکر کلاما کثیرا.
1503-7- کثیر،عن زید بن علیّ،عن أبیه،أنّ الحسین بن علیّ علیهما السّلام أتی عمر بن الخطّاب و هو علی المنبر یوم الجمعه،فقال له:انزل عن منبر أبی،فبکی عمر،ثمّ قال:صدقت یا بنیّ،منبر أبیک لا منبر أبی فقال علیّ علیه السّلام ما هو و اللّه عن رأیی.قال:
صدقت و اللّه ما اتّهمتک یا أبا الحسن.ثمّ نزل عن المنبر،فأخذه فأجلسه إلی جانبه علی المنبر،فخطب النّاس و هو جالس معه علی المنبر،ثمّ قال:أیّها النّاس، سمعت نبیّکم صلّی اللّه علیه و اله یقول:احفظونی فی عترتی و ذرّیّتی،فمن حفظنی فیهم حفظه اللّه،ألا لعنه اللّه علی من آذانی فیهم؛ثلاثا.
1504-8- زید عن أبیه علیّ بن الحسن علیه السّلام،قال:قال علیّ علیه السّلام:لا یکن حبّک
ص:722
و به بامداد در نمی آیم جز آنکه برای ما غلّه دانی است که بهترین کالایمان را در بالای آن قرار می دهیم.از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله شنیدم که می فرمود:غلّه دان مؤمن قبر است.
[1501]5-موسی بن بکر از عبد صالح علیه السّلام روایت کرد که آن حضرت فرمود:ابو ذر(خدایش رحمت کند)گفت:خداوند پس از دو قرص نان جو که با یکی از آن دو صبحانه و با دیگری شام می خورم،و پس از دو ردای پشمی که یکی از آن دو را از زیر می بندم و دیگری را به تن خود می پوشانم دنیا را با حالی نکوهیده از من دور داشت.
[1502]6-امیر المؤمنین علیه السّلام در بصره سخنرانی کرد و فرمود:ای سپاه زن،ای پیروان چهارپا،که غرّش کرد و شما پذیرفتید،زخمی شد و شما تار و مار شدید،خداوند شما را به نبرد با من فرمان داد یا[اگر سخنم را باور نکنید]بر خداوند دروغ می بندید!سپس فرمود:ای بصره، کاش می دانستی کدامین روز برای توست،و کاش آگاه بودی کدامین گروه از آن توست؟برای آب تو روزی است که مصیبت آن جانکاه است...و سخنان بسیاری فرمود.
[1503]7-زید بن علی از پدرش امام سجاد علیه السّلام خبر داد که آن حضرت فرمود:حسین بن علی علیه السّلام در روز جمعه به نزد عمر بن خطاب آمد درحالی که او بر منبر بود به او فرمود:از منبر پدرم فرود آی،عمر گریست و آنگاه عرض کرد:پسرم راست گفتی،منبر پدر توست نه منبر پدر من،و امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود:به خدا سوگند آن[سخن حسین علیه السّلام]توصیۀ من نبود،عمر عرض کرد:به خدا سوگند راست گفتی:ای ابا الحسن به تو بدگمان نشدم.آنگاه از منبر پایین آمد و حسین بن علی علیه السّلام را برگرفته در کنارش بر منبر نشاند و درحالی که آن حضرت در کنارش بر منبر نشسته بود او برای مردم سخنرانی کرد و گفت:ای مردم از پیامبر شما صلّی اللّه علیه و اله شنیدم که می فرمود:در مورد خانواده و فرزندانم مرا به یاد داشته باشید هرکه نسبت به آنان مرا در خاطر داشته باشد خداوند به یاد اوست.هشدار:نفرین خداوند بر کسی که دربارۀ آنان مرا بیازارد و سه بار این را فرمود.
[1504]8-زید بن علی از پدرش امام سجاد علیه السّلام خبر داد که آن حضرت فرمود:امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود:دوستی تو دلدادگی و دشمنی تو گمگشتگی نباشد،معشوق خود را به اندازه دوست بدار و با دشمنت به اندازه کینه ورزی کن.
ص:723
کلفا،و لا بغضک تلفا،أحبب حبیبک هونا ما،و أبغض بغیضک هونا ما.
1505-9- زید عن أبیه علیّ بن الحسین علیه السّلام قال:سئل علیّ بن أبی طالب علیه السّلام:
من أفصح النّاس؟قال:المجیب المسکت عند بدیهه السّؤال.
1506-10- زید بن علیّ،عن أبیه علیه السّلام،قال:الورع نظام العباده،فإذا انقطع الورع ذهبت الدّیانه،کما أنّه إذا انقطع السّلک اتّبعه النّظام.
1507-11- و روی منیف،عن جعفر بن محمّد مولاه،عن أبیه،عن جدّه علیهم السّلام، قال:قال علیّ علیه السّلام:
صبرت علی مرّ الأمور کراهه و ابقیت فی ذاک الصّواب من الأمر
إذا کنت لا تدری و لم تک سائلا عن العلم من یدری جهلت و لا تدری
ص:724
باشید]
[1505]9-زید بن علی از پدرش امام سجاد علیه السّلام نقل کرد که آن حضرت فرمود:از امیر المؤمنین علیه السّلام سؤال شد:پاک زبان ترین مردمان کیست؟فرمود:پاسخگوی خاموش به هنگام بی اندیشه گی پرسش.
[1506]10-زید بن علی از پدرش امام سجاد علیه السّلام روایت کرد که آن حضرت فرمود:پارسایی ساختار روش مندانۀ پرستش است،پس هرگاه پارسایی بر کنار شود دین از میان برود، همانطور که هرگاه نخ گسیخته شود رشتۀ مروارید از آن پیروی کند.
[1507]11-منیف از مولایش امام صادق علیه السّلام و او از پدرش امام باقر علیه السّلام و آن حضرت از جدش علیهم السّلام نقل کرد که امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود:با بی میلی بر تلخی کارها شکیبایی نمودم و در آن امر،روش درست را فرو گذارم.هرگاه نمی دانی و به منظور آگاهی از کسی که می داند پرسش نمی کنی،نادانی و نمی دانی[که نادانی].
ص:725
[41] المجلس یوم الجمعه السادس و العشرین من شوال سنه سبع و خمسین و أربعمائه فیه أحادیث ابن الصلت الأهوازی.
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
1508-1- حدّثنا الشّیخ أبو جعفر محمّد بن الحسن بن علیّ بن الحسن الطّوسیّ رضی اللّه عنه،قال:أخبرنا أحمد بن محمّد بن الصّلت،عن ابن عقده،عن محمّد بن عیسی بن هارون الضّریر،عن محمّد بن زکریّا المکّیّ،عن کثیر بن طارق،عن زید بن علیّ بن الحسین علیه السّلام،عن أبیه علیهما السّلام،قال:خطب علیّ بن أبی طالب علیه السّلام بهذه الخطبه فی یوم الجمعه،فقال:الحمد للّه المتوحّد بالقدم و الأزلیّه،الّذی لیس له غایه فی دوامه،و لا له أوّلیّه،أنشأ صنوف البریّه،لا من أصول کانت بدیّه،و ارتفع عن مشارکه الأنداد،و تعالی عن اتّخاذ صاحبه و أولاد،هو الباقی بغیر مدّه و المنشئ لا بأعوان،و لا بآله فطر،و لا بجوارح صرف ما خلق،لا یحتاج إلی محاوله التّفکیر،و لا مزاوله مثال و لا تقدیر،أحدثهم علی صنوف من التّخطیط
ص:726
جلسه روز جمعه
بیست و ششم شوال سال چهارصد و پنجاه و هفت
که در آن روایات ابن صلت اهوازی آمده است.
به نام خداوند رحمتگر مهربان
[1508]12-زید بن علی از پدرش علیه السّلام خبر داد و فرمود:امیر المؤمنین علیه السّلام این سخنرانی را در روز جمعه بیان داشت و این چنین فرمود:ستایش خدای را که از زمان قدیم و ازل یکتاست،همان خدایی که در ماندگاریش فرجامی نیست و آغازی هم ندارد،گونه های زمینی را پدید آورد نه بر پایه هایی که پیش از آن شروع شده باشد،و بدون همکاری همتایانی و او والاتر است از اینکه همسر و فرزندانی برگیرد،برای همیشه ماندگار است،آفریننده ای بدون یار است و بدون ابزار آفرینش می دهد و بدون اندام های بدن آنچه را که آفرید تبدیل می نماید،نیازی به چاره اندیشی و پیروی الگو و ارزیابی ندارد،آنها را بر طرح و شکل گوناگون پدید آورد
ص:727
و التّصویر،لا برؤیه و لا ضمیر،سبق علمه فی کلّ الأمور،و نفذت مشیئته فی کلّ ما یرید فی الأزمنه و الدّهور،انفرد بصنعه الأشیاء فأتقنها بلطائف التّدبیر،سبحانه من لطیف خبیر، لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ [الشوری(42):11].
1509-2- حدّثنا الشّیخ أبو جعفر محمّد بن الحسن بن علیّ الطّوسیّ رحمه اللّه،قال:
أحمد بن محمّد بن الصّلت،عن أحمد بن محمّد بن سعید،عن محمّد بن عیسی بن هارون الضّریر،عن محمّد بن زکریّا المکّیّ،عن کثیر بن طارق،من ولد قنبر، عن زید بن علیّ،عن آبائه علیهم السّلام قال:أعطی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله علیّا خاتما فقال:یا علیّ،خذ هذا الخاتم للنّقّاش،لینتقش علیه محمّد بن عبد اللّه؛فأخذه أمیر المؤمنین علیه السّلام فأعطاه النّقّاش،و قال له:انقش علیه محمّد بن عبد اللّه؛فنقش النّقّاش،و أخطأت یده؛فنقش علیه:محمّد رسول اللّه،فجاء أمیر المؤمنین علیه السّلام فقال:ما فعل الخاتم؟فقال:هو ذا؛فأخذه و نظر إلی نقشه،فقال:ما أمرتک بهذا؛ قال:صدقت،و لکن یدی أخطأت،فجاء به إلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله،فقال:یا رسول اللّه، ما نقش النّقّاش ما أمرت به،ذکر أنّ یده أخطأت؛فأخذه النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و نظر إلیه، فقال:یا علیّ،أنا محمّد بن عبد اللّه،و أنا محمّد رسول اللّه؛و تختّم به،فلمّا أصبح النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله نظر إلی خاتمه،فإذا تحته منقوش:علیّ ولیّ اللّه؛فتعجّب من ذلک النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فجاء جبرئیل،فقال:یا جبرئیل کان کذا و کذا.فقال:یا محمّد،کتبت ما أردت،و کتبنا ما أردنا.
ص:728
نه با مشاهده و نه یادآوری،دانش او بر تمام کارها پیشی گیرد،و خواست او در همۀ آنچه که در زمان ها و دوره ها اراده می کند اجرا شود،در ساخت اشیاء یکتا بود و با ترتیبی دقیق آن ها را استوار نمود،هم چون فرهیختۀ آگاه پاک و منزه است،همانندی ندارد و شنوای داناست.
[شوری(42):آیۀ 11]
[1509]13-زید بن علی از پدرانش علیهم السّلام روایت کرده است که:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله انگشتری به علی علیه السّلام داد و فرمود:ای علی این انگشتر را به نزد نقاشی ببر تا نام«محمد بن عبد اللّه»را بر آن حکّ کند،امیر المؤمنین علیه السّلام آن را تحویل گرفت و به نقاشی داد و به او فرمود:نام«محمد بن عبد اللّه»را بر آن نقش انداز،نقاش نقش انداخت ولی دستش به خطا رفته و بر آن نام«محمد رسول اللّه»را حکّ نمود،امیر المؤمنین علیه السّلام آمد و فرمود:انگشتر را چه کردی؟عرض کرد:آن است.امیر المؤمنین علیه السّلام آن را برداشت و بر نقش آن نگریست و فرمود:اینگونه به تو دستور ندادم،عرض کرد:راست گفتی،ولی دستم خطا کرد.حضرت با آن[انگشتر]به نزد رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله آمد و عرض کرد:ای رسول خدا!آنگونه که به نقاش دستور دادم نقش نینداخته،بیان نمود که دستش خطا کرد،پیامبر صلّی اللّه علیه و اله آن را گرفت و بر آن نظر افکند و فرمود:ای علی من «محمد بن عبد اللّه»می باشم و من«محمّد رسول اللّه»هستم،و آن را بر انگشت کرد،آنگاه که پیامبر صلّی اللّه علیه و اله به بامداد درآمد به انگشترش نگاه کرد،که ناگاه مشاهده نمود پایان آن،نام«علی ولی اللّه»نقش بسته است،پیامبر صلّی اللّه علیه و اله از آن در شگفت شد که ناگهان جبرئیل آمد و حضرت فرمود:
ای جبرئیل آن[انگشتر]این چنین و آن چنان بود[و نام علی را نداشت]،جبرئیل فرمود:ای محمد،آنچه خواستی نوشتی و ما نیز آنچه خواستیم،نگاشتیم.
ص:729
[42] المجلس یوم الجمعه الرابع و العشرین من ذی القعده سنه سبع و خمسین و أربعمائه فیه أحادیث ابن شاذان القمّی،و ابن الصلت الأهوازی.
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
1510-1- حدّثنا الشّیخ أبو جعفر محمّد بن الحسن بن علیّ بن الحسن الطّوسیّ رضی اللّه عنه،قال:أخبرنا محمّد بن أحمد بن الحسن بن شاذان،عن أحمد بن محمّد بن أیّوب،عن عمرو بن الحسن القاضی،عن عبد اللّه بن محمّد،عن أبی حبیبه،عن سفیان بن عیینه،عن الزّهریّ،عن عائشه.قال ابن شاذان:و حدّثنی سهل بن أحمد،عن أحمد بن عمر الرّبیعیّ،عن زکریّا بن یحیی،عن أبی داود،عن شعبه،عن قتاده،عن أنس،عن العبّاس بن عبد المطّلب.قال ابن شاذان:و حدّثنی إبراهیم بن علیّ،بإسناده عن أبی عبد اللّه جعفر بن محمّد،عن آبائه علیهم السّلام قال:کان العبّاس بن عبد المطّلب و یزید بن قعنب جالسین ما بین فریق بنی هاشم إلی فریق عبد العزّی بإزاء بیت اللّه الحرام،إذ أتت فاطمه بنت أسد بن هاشم أمّ أمیر
ص:730
جلسه روز جمعه
بیست و چهارم ذی قعدۀ سال چهارصد و پنجاه و هفت که در آن روایات ابن
شاذان قمی و ابن صلت اهوازی آمده است.
به نام خداوند رحمتگر مهربان
[1510]1-ابراهیم بن علی از امام صادق علیه السّلام از پدرانش علیهم السّلام خبر داد که:عباس بن عبد المطّلب و یزید بن قعنب در برابر خانۀ خدا میان حزب فرزندان هاشم تا حزب عبد العزّی نشسته بودند، در همان هنگام فاطمه دختر اسد بن هاشم مادر امیر المؤمنین علیه السّلام وارد شد،
ص:731
المؤمنین علیه السّلام و کانت حامله بأمیر المؤمنین تسعه أشهر،و کان یوم التّمام،قال:
فوقفت بإزاء البیت الحرام،و قد أخذها الطّلق،فرمت بطرفها نحو السّماء،و قالت:
أی ربّ،إنّی مؤمنه بک،و بما جاء به من عندک الرّسول،و بکلّ نبیّ من أنبیائک، و بکلّ کتاب أنزلته،و إنّی مصدّقه بکلام جدّی إبراهیم الخلیل،و إنّه بنی بیتک العتیق،فأسألک بحقّ هذا البیت و من بناه،و بهذا المولود الّذی فی أحشائی الّذی یکلّمنی و یؤنسنی بحدیثه،و أنا موقنه أنّه إحدی آیاتک دلائلک لمّا یسّرت علیّ ولادتی.قال العبّاس بن عبد المطّلب و یزید بن قعنب:لمّا تکلّمت فاطمه بنت أسد و دعت بهذا الدّعاء،رأینا البیت قد انفتح من ظهره،و دخلت فاطمه فیه، و غابت عن أبصارنا،ثمّ عادت الفتحه و التزقت بإذن اللّه(تعالی)،فرمنا أن نفتح الباب لیصل إلیها بعض نسائنا،فلم ینفتح الباب،فعلمنا أنّ ذلک أمر من أمر اللّه (تعالی)،و بقیت فاطمه فی البیت ثلاثه أیّام.قال:و أهل مکّه یتحدّثون بذلک فی أفواه السّکک،و تتحدّث المخدّرات فی خدورهنّ.قال:فلمّا کان بعد ثلاثه أیّام انفتح البیت من الموضع الّذی کانت دخلت فیه،فخرجت فاطمه و علیّ علیه السّلام علی یدیها،ثمّ قالت:معاشر النّاس،إنّ اللّه(عزّ و جلّ)اختارنی من خلقه،و فضّلنی علی المختارات ممّن مضی قبلی،و قد اختار اللّه آسیه بنت مزاحم فإنّها عبدت اللّه سرّا فی موضع لا یحبّ أن یعبد اللّه فیه إلاّ اضطرارا،و مریم بنت عمران حیث اختارها اللّه،و یسّر علیها ولاده عیسی،فهزّت الجذع الیابس من النّخله فی فلاه من
ص:732
درحالی که نه ماه به امیر المؤمنین علیه السّلام باردار بود،و آن روز،نه ماه تمام می شد.امام صادق علیه السّلام گوید:درحالی که درد زایمان گرفته بود روبروی خانۀ کعبه ایستاد و نگاهش را به آسمان انداخت و فرمود:پروردگارا،من به تو و به آنچه که فرستاده ات از پیشگاه تو آورده و به هر پیامبری از پیامبرانت و به هر کتابی که فرو فرستادی،ایمان داشته و به سخنان جدم ابراهیم خلیل باور دارم،همانا او خانۀ کهن[کعبه]تو را بنا کرد،پس به حق این خانه و کسی که آن را بنا نمود و به این کودکی که در درون[شکم]من بوده و با من سخن می گوید و با گفتارش همدم من است،و من یقین دارم که او یکی از آیات و نشانه های توست،از تو خواستارم که زایمانم را بر من آسان نمایی.عباس بن عبد المطلّب و یزید بن قعنب گفتند:هنگامی که فاطمه دختر اسد سخن گفت و با این دعا نداد داد،دیدیم که خانۀ خدا از بالا شکافته شد و فاطمه وارد آن شده و از دیدگان ما ناپدید گردید،آنگاه شکاف باز پس آمد و به اذن خداوند(والامقام)به هم چسبید،پس ما هرچه کردیم که در را بگشاییم تا برخی از زنان ما بر او وارد شوند،در گشوده نشد و ما دانستیم که این حادثه کاری از کار خداوند(والامقام)است.فاطمه در آن خانه سه روز بماند.آن دو گفتند:و مکیان در کوچه ها دربارۀ این موضوع صحبت می کردند و زنان حرم نشین،در اطاق های خلوت خود در این رابطه سخن می گفتند.آن دو گفتند:وقتی که سه روز گذشت خانۀ کعبه از همان جایی که فاطمه وارد آن شده بود،گشوده شد و فاطمه بیرون آمد درحالی که علی علیه السّلام را در آغوش داشت.آنگاه فرمود:ای گروه مردمان،همانا خداوند(عزّتمند و شکوهمند)از میان آفریدگانش مرا برگزید و بر برگزیدگانی که پیش از من بودند برتری داد،خداوند آسیه دختر مزاحم را برگزید و او خداوند را به طور پنهانی در جایی پرستش می کرد که آرزو نمی شد که خداوند در آنجا پرستیده شود مگر به ناچار،و مریم دختر عمران آنگاه که خداوند او را گزینش کرد و به دنیا آوردن عیسی را بر او آسان کرد و او در گوشه ای از زمین[به دور از چشم مردم]تنۀ خشکیده ای از درخت خرما را تکان داد
ص:733
الأرض حتّی تساقط علیها رطبا جنیّا،و إنّ اللّه(تعالی)اختارنی و فضّلنی علیهما، و علی کلّ من مضی قبلی من نساء العالمین لأنّی ولدت فی بیته العتیق،و بقیت فیه ثلاثه أیّام آکل من ثمار الجنّه و أرواقها،فلمّا أردت أن أخرج و ولدی علی یدیّ هتف بی هاتف و قال:یا فاطمه،سمّیه علیّا،فأنا العلیّ،الأعلی و إنّی خلقته من قدرتی،و عزّ جلالی،و قسط عدلی،و اشتققت اسمه من اسمی،و أدّبته بأدبی، و فوّضت إلیه أمری،و وقفته علی غامض علمی،و ولد فی بیتی،و هو أوّل من یؤذّن فوق بیتی،و یکسر الأصنام و یرمیها علی وجهها،و یعظّمنی و یمجّدنی و یهلّلنی،و هو الإمام بعد حبیبی و نبیّی و خیرتی من خلقی محمّد رسولی، و وصیّه،فطوبی لمن أحبّه و نصره،و الویل لمن عصاه و خذله و جحد حقّه.قال:
فلمّا رآه أبو طالب سرّه و قال علیّ علیه السّلام السّلام علیک یا أبه،و رحمه اللّه و برکاته.
قال:ثمّ دخل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله،فلمّا دخل اهتزّ له أمیر المؤمنین علیه السّلام و ضحک فی وجهه،و قال:السّلام علیک،یا رسول اللّه،و رحمه اللّه و برکاته.قال:ثمّ تنحنح بإذن اللّه(تعالی)و قال: بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ* قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ* اَلَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ [المؤمنون(23):1-2]إلی آخر الآیات.فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:قد أفلحوا بک.و قرأ تمام الآیات إلی قوله: أُولئِکَ هُمُ الْوارِثُونَ* اَلَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیها خالِدُونَ [المؤمنون(23):10-11]فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:
أنت و اللّه أمیرهم،تمیرهم من علومک فیمتارون،و أنت و اللّه دلیلهم و بک یهتدون.
ص:734
تا اینکه بر او خرمای تازه فرو ریخت.و همانا خداوند(والامقام)مرا برگزید و بر آن دو و بر همۀ زنانی که پیش از من بودند برتری ام داد،زیرا من در خانۀ کهن[کعبه]او زایمان کردم و سه روز در آن ماندم و از میوه های بهشتی و جوانه های آن خوردم.هنگامی که خواستم خارج شوم درحالی که فرزندم بر دستم بود سروشی غیبی ندا در داد و فرمود:ای فاطمه،او را علی نامگذاری کن و من والای بزرگتر هستم،و من او را از توانایی و شکوه برتری و دادگری عادلانۀ خود آفریدم و نامش را از نام خودم برگرفتم و با آداب دانی خود تربیتش کردم و کارم را به او واگذار نمودم،و او را بر دانش پنهان خود آگاه کردم و در خانۀ من متولد شد و او نخستین کسی است که بر فراز خانه من بانگ برمی آورد و بت ها را درهم می شکند و به رو پرتشان می کند،من را بزرگ می دارد و ستایش می نماید و به یگانگی می خواهد و او پس از دوست و پیامبر و بهترین آفریده و فرستاده ام محمد،پیشوا بوده و جانشین او خواهد بود و خوشا به سعادت کسی که او را دوست بدارد و یاریش نماید،و وای بر کسی که از او سرپیچی کند و او را رها کرده و حقش را انکار نماید.آن دو راوی گفتند:هنگامی که ابو طالب او را دید از دیدنش شادمان گردید و علی علیه السّلام فرمود:سلام بر تو ای پدر و رحمت و برکت های خداوند بر تو باد.گفتند:آنگاه رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله وارد شد،و هنگامی که آن حضرت وارد شد امیر المؤمنین علیه السّلام به خاطر او به جنبش آمد و به رویش لبخند زد و گفت:درود و رحمت و برکت های خداوند بر تو باد ای رسول خدا گفتند:سپس امیر المؤمنین علیه السّلام به اذن خداوند(والا مقام)سرفه کرد و فرمود:«به نام خداوند بخشندۀ بخشاینده*به راستی که مؤمنان رستگار شدند*همانان که در نمازشان فروتنند»تا پایان آیات[را تلاوت کردند]،آنگاه رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:به واسطۀ تو رستگار شدند و امیر المؤمنین علیه السّلام همۀ آیات را قرائت فرمود تا این فرمایش:«آنانند که خود وارثانند*همانان که بهشت را به ارث می برند و در آنجا جاودان می مانند»[مؤمنون:آیات 1 الی 11]و رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:به خدا سوگند تو فرماندۀ آنانی،از دانش هایت به آنان آذوقه می دهی و آنان تأمین معاش می شوند و به خدا سوگند تو راهنمای آنانی و به واسطۀ تو راهبری می شوند.
ص:735
ثمّ قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لفاطمه:اذهبی إلی عمّه حمزه فبشّریه به.فقالت:فإذا خرجت أنا،فمن یروّیه؟قال:أنا أروّیه.فقالت فاطمه:أنت تروّیه؟قال:نعم؛ فوضع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لسانه فی فیه،فانفجرت منه اثنتا عشره عینا،قال:فسمّی ذلک الیوم یوم التّرویه،فلمّا أن رجعت فاطمه بنت أسد رأت نورا قد ارتفع من علیّ إلی أعنان السّماء.قال:ثمّ شدّته و قمّطته بقماط فبتر القماط،قال:فأخذت فاطمه قماطا جیّدا فشدّته به فبتر القماط،ثمّ جعلته فی قماطین فبترهما،فجعلته ثلاثه فبترها،فجعلته أربعه أقمطه من رقّ مصر لصلابته فبترها،فجعلته خمسه أقمطه دیباج لصلابته فبترها کلّها،فجعلته ستّه من دیباج و واحدا من الأدم فتمطّی فیها فقطعها کلّها بإذن اللّه،ثمّ قال بعد ذلک:یا أمّه لا تشدّی یدیّ،فإنّی أحتاج الی أن أبصبص لربّی بإصبعی.قال:فقال أبو طالب عند ذلک:إنّه سیکون له شأن و نبأ.قال:فلمّا کان من غد دخل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله علی فاطمه،فلمّا بصر علیّ برسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله سلّم علیه،و ضحک فی وجهه،و أشار إلیه أن خذنی إلیک و اسقنی ممّا سقیتنی بالأمس.قال:فأخذه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله،فقالت فاطمه:عرفه و ربّ الکعبه.قال:فلکلام فاطمه،سمّی ذلک الیوم یوم عرفه-یعنی أنّ أمیر المؤمنین علیه السّلام عرف رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله-فلمّا کان الیوم الثّالث،و کان العاشر من ذی الحجّه،أذّن أبو طالب فی النّاس أذانا جامعا،و قال:هلمّوا إلی ولیمه ابنی علیّ.
قال:و نحر ثلاثمائه من الإبل و ألف رأس من البقر و الغنم،و اتّخذ ولیمه عظیمه،
ص:736
سپس رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به فاطمه[مادر امیر المؤمنین علیه السّلام]فرمود:به نزد عموی او حمزه برو و او را به این[تولّد]نوید بده.و او عرض کرد:وقتی من بیرون رفتم،چه کسی او را[از شیر] سیراب می کند؟[پیامبر]فرمود:من سیرابش می کنم.فاطمه عرض کرد:تو سیرابش می کنی؟ فرمود:آری و رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله زبانش را در دهان علی علیه السّلام نهاد،دوازده چشمه جوشیدن گرفت،آن دو گفتند:از این روی،آن روز،روز ترویه نامگذاری شد،وقتی فاطمه دختر اسد بازگشت نوری را مشاهده کرد که از علی علیه السّلام به سوی ابر آسمان اوج گرفت.آن دو راوی گفتند:آنگاه مادرش او را محکم بست و با پارچه ای قنداقش نمود و او قنداق را پاره کرد.آن دو این چنین ادامه دادند:فاطمه قنداق بهتری برداشت و او را با آن محکم بست و او قنداق را پاره کرد پس او را در دو قنداق قرار داد،آن را نیز پاره کرد،آنگاه در سه قنداق نهاد،باز آنها را قطعه قطعه کرد،سپس او را در چهار قنداق از پوست لطیف مصری که محکم بود،قرار داد.
آنها را نیز پاره کرد.آنگاه او را در پنج قنداق زربفت ابریشمی بخاطر سفت بودنش،قرار داد، همۀ آنها را نیز قطعه قطعه کرد،پس او را در شش ابریشمی و یک چرم قرار داد و اندام خود را در آن ها کشش داد و به اذن خداوند همۀ آنها را پاره کرد،آنگاه پس از آن فرمود:مادرم دست مرا نبند،زیرا من نیازمندم تا برای پروردگارم انگشت بجنبانم.گفتند:ابو طالب در این هنگام فرمود:همانا به زودی مقام و خبر مهمی برای او خواهد بود.گفتند:وقتی فردا رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله بر فاطمه وارد شد پس از اینکه چشم علی علیه السّلام به رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله افتاد بر او سلام کرد و به رویش لبخند زد و به او اشاره کرد که مرا بردار و از آنچه که دیروز به من نوشاندی سیرابم نما، گفتند:رسول خدا او را برگرفت،و فاطمه گفت:به پروردگار کعبه سوگند،علی علیه السّلام پیامبر را شناخت.عباس و یزید گفتند:بخاطر این سخن فاطمه،آن روز،روز عرفه نامگذاری شد- یعنی روزی که امیر المؤمنین علیه السّلام رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله را شناخت-و وقتی روز سوم و روز دهم ذی حجّه شد،ابو طالب در میان مردم اعلان عمومی کرد و فرمود:برای ولیمه پسرم علی بیایید،آن دو راوی گفتند:و او سیصد شتر و هزار رأس گاو و گوسفند سر برید و ولیمۀ باشکوهی برپا نمود،
ص:737
و قال:معاشر النّاس،ألا من أراد من طعام علیّ ولدی فهلمّوا و طوفوا بالبیت سبعا،و ادخلوا و سلّموا علی ولدی علیّ فإنّ اللّه شرّفه،و لفعل أبی طالب شرّف یوم النّحر.
1511-2- و عنه،قال:أخبرنا أحمد بن محمّد بن الصّلت،عن أبی عقده، الحافظ،عن جعفر بن عبد اللّه العلویّ،عن عمّه القاسم بن جعفر العلویّ،عن عبد اللّه بن محمّد بن عبد اللّه العلویّ،عن أبیه،عن عبد اللّه بن أبی بکر بن محمّد بن عمرو بن حزم،عن أبیه،عن جدّه:أنّ القوم حین اجتمعوا للشّوری،فقالوا فیها، و ناجی عبد الرّحمن رجل منهم علی حده،ثمّ قال لعلیّ علیه السّلام علیک عهد اللّه و میثاقه لئن ولّیت لتعملنّ بکتاب اللّه و سنّه نبیّه و سیره أبی بکر و عمر،فقال علیّ علیه السّلام:علیّ عهد اللّه و میثاقه،لئن ولّیت أمرکم لأعملنّ بکتاب اللّه و سنّه رسوله،فقال عبد الرّحمن لعثمان کقوله لعلیّ علیه السّلام،فأجابه أن نعم،فردّ علیهما القول ثلاثا،کلّ ذلک یقول علیّ علیه السّلام کقوله،و یجیبه عثمان:أن نعم،فبایع عثمان عبد الرّحمن عند ذلک.
1512-3- و بإسناده،عن عبد اللّه بن أبی بکر بن محمّد،عن عاصم بن عمر بن قتاده،عن محمود بن لبید:أنّ النّاس کلّموا عثمان فی أمر عبید اللّه بن عمر و قتله الهرمزان،فصعد المنبر فحمد اللّه و أثنی علیه،ثمّ قال:أیّها النّاس،قد أکثرتم فی أمر عبید اللّه بن عمر و الهرمزان،و إنّما قتله عبید اللّه تهمه بدم أبیه،و إنّ أولی النّاس بدم الهرمزان اللّه ثمّ الخلیفه،ألا و إنّی قد وهبت دمه لعبید اللّه.فقام المقداد بن
ص:738
و فرمود:ای گروه مردمان آگاه باشید هرکه می خواهد از خوراک پسرم علی علیه السّلام بخورد پس راه بیفتید و خانۀ کعبه را هفت بار طواف نمایید و وارد شده و بر پسرم علی علیه السّلام سلام کنید زیرا خداوند او را منزلت بخشید و به خاطر این اقدام ابو طالب عید قربان محترم شمرده شد.
[1511]2-عبد اللّه بن ابی بکر بن محمد بن عمرو بن حزم از پدرش و از جدش خبر داد که:آن گروه هنگامی که برای شورا[شورایی که به دستور عمر برای تعیین جانشین تشکیل شد] اجتماع کردند،در آنجا گفت وگو نمودند و عبد الرحمن جداگانه با مردی از آنان درگوشی حرف زد،آنگاه به علی علیه السّلام گفت:به عهد و پیمان خدا پای بند باش،که اگر حکومت را در اختیار گرفتی بر طبق کتاب خدا و سنت پیامبر او و روش ابو بکر و عمر رفتار نمایی،پس علی علیه السّلام فرمود:به عهد و پیمان خداوند پایبندم که اگر کار شما را در اختیار گرفتم مطابق کتاب خدا و سنت او رفتار نمایم.آنگاه عبد الرحمن همان گفتاری را که به علی علیه السّلام عرض کرده بود به عثمان گفت و عثمان به او پاسخ داد:آری همینطور است،و عبد الرحمن این گفتار را سه بار بر آن دو تکرار کرد و هربار علی همان گفتارش را می فرمود و عثمان پاسخ می داد؛آری همین طور است و در این هنگام عبد الرحمن با عثمان بیعت کرد.
[1512]3-محمود بن لبید گوید:مردم در کار عبید اللّه بن عمر و کشته شدن هرمزان به دست او با عثمان صحبت کردند.پس از آن عثمان بالای منبر رفت و خدا را ستایش کرده و ثنایش نموده آنگاه گفت:ای مردمان،شما در مورد کار عبید اللّه بن عمر و هرمزان بسیار پرسش می کنید،همانا عبید اللّه او را به اتهام خون پدرش به قتل رسانید و سزاوارترین مردمان به [انتقام گیری]خون هرمزان خداوند آنگاه خلیفه می باشد،آگاه باشید که من خونش را به عبید اللّه بخشیدم،سپس مقداد بن اسود به پا خواست و گفت:
ص:739
الأسود،فقال:یا أمیر المؤمنین،ما کان للّه کان اللّه أملک به منک،و لیس لک أن تهب ما اللّه أملک به منک،فقال:ننظر و تنظرون؛فبلغ قول عثمان علیّا علیه السّلام فقال:و اللّه لئن ملکت لأقتلنّ عبید اللّه بالهرمزان؛فبلغ ذلک عبید اللّه،فقال:و اللّه لئن ملک لفعل.
1513-4- و بإسناده،عن عبد الرّحمن بن أسعد بن زراره،عن عبد الرّحمن بن أبی عمره الأنصاریّ،قال:لمّا قدم أبو ذرّ علی عثمان،قال:أخبرنی أیّ البلاد أحبّ إلیک؟قال:مهاجری.فقال:لست بمجاوری.قال:فألحق بحرم اللّه،فأکون فیه.قال:لا.قال:فالکوفه أرض بها أصحاب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله.قال:لا.قال:فلست بمختار غیرهنّ،فأمره بالمسیر إلی الرّبذه،فقال:إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله قال لی:اسمع و أطع،و أنفذ حیث قادوک،و لو لعبد حبشیّ مجدّع.فخرج إلی الرّبذه،و أقام هنا مدّه،ثمّ أتی إلی المدینه،فدخل علی عثمان و النّاس عنده سماطین،فقال:یا أمیر المؤمنین،إنّک أخرجتنی من أرضی إلی أرض لیس بها زرع و لا ضرع إلاّ شویهات،و لیس لی خادم إلاّ محرّره،و لا ظلّ یظلّنی إلاّ ظلّ شجره،فأعطنی خادما و غنیمات أعش فیها؛فحوّل وجهه عنه،فتحوّل عنه إلی السّماط الآخر، فقال مثل ذلک،فقال له حبیب بن سلمه:لک عندی یا أبا ذرّ ألف درهم و خادم و خمسمائه شاه.قال أبو ذرّ:أعط خادمک و ألفک و شویهاتک من هو أحوج إلی ذلک منّی،فإنّی إنّما أسأل حقّی فی کتاب اللّه،فجاء علیّ علیه السّلام،فقال له عثمان:ألا تغنی عنّا سفیهک هذا.قال:أیّ سفیه؟قال:أبو ذرّ.قال علیّ علیه السّلام:لیس بسفیه،
ص:740
ای امیر المؤمنین،آنچه برای خداست،خداوند نسبت به آن از تو صاحب اختیارتر است،و بر تو[سزاوار]نیست آنچه را که خداوند نسبت به آن از تو اختیاردارتر است،بخشش کنی.
عثمان گفت:ما حکم کردیم و شما هم حکم کنید.گفتار عثمان به علی علیه السّلام رسید و آن حضرت فرمود:به خدا سوگند اگر فرمانروا بودم عبید اللّه را به خاطر[کشتن]هرمزان می کشتم و این حکم علی علیه السّلام به عبید اللّه رسید و او گفت:به خدا سوگند اگر فرمانروا می بود این کار را انجام می داد.
[1513]4-عبد الرحمن بن ابی عمره انصاری گوید:وقتی ابو ذر بر عثمان وارد شد.عثمان گفت:
آگاهم نما که کدام شهر نزد تو محبوب تر است؟فرمود:پناهگاههای من.عثمان گفت:در نزدیکی من[در شهر مدینه]نمی توانی بمانی.گفت:به حرم خدا می پیوندم و در آنجا به سر می برم.عثمان گفت:نخیر.فرمود:پس کوفه سرزمینی که یاران رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در آنجایند، گفت:نخیر.ابو ذر فرمود:من غیر اینها را اختیار نمی کنم،سپس عثمان به او دستور داد تا به منطقۀ ربذه رهسپار شود.ابو ذر گفت:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به من فرمود:به هر کجا که تو را راهبری کردند شنودگی کرده،اطاعت کن و عمل نما،اگرچه به خاطر بردۀ حبشی گوش بریده ای باشد.سپس ابو ذر به سوی ربذه رهسپار شد و مدتی در آنجا بماند،آنگاه به مدینه آمد و به عثمان وارد شد درحالی که مردم نزد او بر دو سفره غذا نشسته بودند،ابو ذر گفت:ای امیر مؤمنان،تو مرا از سرزمینم به جایی روانه کردی که در آنجا به جز چند گوسفند نه کشاورزی وجود دارد و نه دامداری و جز یک زن آزاد شده،خدمتکاری ندارم و جز سایه درخت پناهی نیست که بر من سایه افکند،پس یک خدمتکار و غنیمت هایی به من ارزانی بدار تا در آنجا زندگی کنم.عثمان چهره اش را از او برگرداند و او از آن سفره به سفره دیگری تغییر مکان داد و ابو ذر همان سخن را بیان کرد،آنگاه حبیب بن سلمه به او گفت:ای ابو ذر هزار درهم و یک خدمتکار و پانصد گوسفند نزد من است که متعلق به توست.ابو ذر فرمود:
خدمتکار و هزار درهم و گوسفندهایت را به کسی که از من به آنها نیازمندتر است ارزانی بدار.همانا من فقط مطابق کتاب خداوند حق خود را درخواست می کنم،علی علیه السّلام وارد شد و عثمان به او عرض کرد:آیا از این ابله خود ما را خلاص می کنی؟حضرت پرسید:کدام ابله؟ گفت:ابو ذر،علی علیه السّلام فرمود:او ابله نیست،
ص:741
سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول:ما أظلّت الخضراء،و لا أقلّت الغبراء،أصدق لهجه من أبی ذرّ؛أنزله بمنزله مؤمن آل فرعون،إن یک کاذبا فعلیه کذبه،و إن یک صادقا یصبکم بعض الّذی یعدکم.قال عثمان:التّراب فی فیک.قال علیّ علیه السّلام بل التّراب فی فیک؛أنشد باللّه من سمع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول ذلک لأبی ذرّ:فقام أبو هریره و عشره فشهدوا بذلک،فولّی علیّ علیه السّلام.
1514-5- قال ابن عبّاس:کنت عند أبی علی العشاء بعد المغرب إذ جاء الخادم،فقال:هذا أمیر المؤمنین بالباب؛فدخل عثمان فجلس،فقال له العبّاس:
تعشّ.قال:تعشّیت،فوضع یده،فلمّا فرغنا من العشاء قام من کان عنده و جلست و تکلّم عثمان،فقال:یا خال،أشکو إلیک ابن أخیک-یعنی علیّا علیه السّلام-فإنّه أکثر فی شتمی،و نطق فی عرضی،و أنا أعوذ باللّه من ظلمکم بنی عبد المطّلب،إن یکن هذا الأمر لکم فقد سلّمتموه إلی من هو أبعد منّی،و إن لا یکن لکم فحقّی أخذت، فتکلّم العبّاس،فحمد اللّه و أثنی علیه،و صلّی علی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و ذکر ما خصّ اللّه به قریشا منه،و ما خصّ به بنی عبد المطّلب خاصّه،ثمّ قال:أمّا بعد،فما حمدتک لابن أخی،و لا حمدت ابن أخی فیک،و ما هو وحده،و لقد نطق غیره،فلو أنّک هبطت ممّا صعدت،و صعدوا ممّا هبطوا لکان ذلک أقرب.فقال:أنت و ذلک یا خال.قال:فلم تکلّم بذلک عنّی.قال:نعم.أعطهم عنّی ما شئت؛و قام عثمان فخرج،فلم یلبث أن رجع إلیه فسلّم و هو قائم،ثمّ قال:یا خال،لا تعجل بشیء
ص:742
از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله شنیدم که می فرمود:راستگوتر از ابو ذر را آسمان سایه نیفکنده و زمین بر نداشته.او را تا جایگاه مؤمن خاندان فرعون بالا برد.اگر دروغگو باشد دروغش به پای اوست و اگر راستگو باشد برخی از آنچه که به شما وعده داده،به سرتان خواهد آمد.عثمان گفت:خاک بر دهانت.علی علیه السّلام فرمود:بلکه خاک بر دهان تو.شما را به خدا سوگند چه کسی از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله شنید که این[سخن]را به ابو ذر می فرمود:ابو هریره و ده نفر بپا خواستند و به این سخن گواهی دادند،پس علی علیه السّلام بازگشت.
[1514]5-ابن عباس گوید:نزد پدرم پس از نماز مغرب بر سفرۀ شام بودم در همان هنگام خدمتکار آمد و گفت:امیر المؤمنین پس در خانه است.عثمان وارد شد و نشست،پدرم به او گفت:شام بخور،گفت:شام خوردم و دستش را پس کشید وقتی شام را تمام کردیم کسی که نزد او بود بپا خواست و من نشستم و عثمان[شروع]به صحبت کرد و گفت:ای دایی،از برادرزاده ات-علی علیه السّلام-به نزد تو شکایت دارم زیرا او بسیار ناسزایم گفته و دربارۀ آبرویم سخن می راند،من از ستم شما فرزندان عبد المطلب به خدا پناه می برم،اگر این قدرت برای شما بود،پس آن را به کسی سپرده بودید که از من[به شما]دورتر است،و اگر برای شما نبود بنابراین حق خود را گرفته ام.
عباس سخن گفت و خدا را ستایش کرده و ثنایش نمود بر پیامبر صلّی اللّه علیه و اله درود فرستاد و آنچه را که خداوند به واسطۀ آن قریش را از او متمایز کرد و آنچه را که به خاطر آن به ویژه فرزندان عبد المطلب را برتری دارد بیان نمود،آنگاه گفت:و اینک،نه تو را به خاطر برادرزاده ام می ستایم و نه برادرزاده ام را به خاطر[رفتارش با تو]تمجید می کنم،و تنها او نیست[که از تو انتقاد می کند]،دیگران هم چنین سخنانی می گویند،بنابراین اگر تو از آنچه که بالا رفتی فرود آیی و آنان از آنچه که پایین آمدند بالا روند،آن[به واقعیّت]نزدیکتر است.آنگاه عثمان گفت:تو را چه به آن امر،ای دائی؟عباس گفت:پس چرا در مورد آن امر با من سخن گفتی؟ عثمان گفت:باشد از سوی من هرچه می خواهی به آنان عطا کن و عثمان بپا خواست و بیرون رفت مدّتی سپری نشده بود که به سوی او بازگشت و سلام کرد درحالی که ایستاده بود، سپس گفت:
ص:743
حتّی أعود إلیک؛فرفع العبّاس یدیه و استقبل القبله،فقال:اللّهمّ استبق بی ما لا خیر لی فی إدراکه؛فما مضت الجمعه حتّی مات.
1515-6- و بإسناده،عن عبد اللّه بن أبی بکر بن محمّد،عن أبی بکر بن عبید اللّه بن عبد اللّه بن عمر،عن عبد اللّه بن عمر:أنّه نزل علی خالد بن أسید بمکّه،فقال له:لو أتیت ابن عمّک فوصلک،فأتی عثمان فکتب له إلی عبد اللّه بن عامر أن صله بستّمائه ألف؛فنزل به من قابل فسأله،فقال له:قد بارک اللّه لی فی مشورتک، فأتیته فأمر لی بستّمائه ألف؛فقال له ابن عمر:ستّین ألفا!قال:مائه ألف و مائه ألف و مائه ألف.ستّ مرّات،فقال له ابن عمر:اسکت فما أسود عثمان!و بایعه أهل مصر،فکتب أهل مصر إلی عثمان،و ذکر الکتاب بطوله.
ص:744
ای دایی،تا به نزد تو بازنگشتم به چیزی شتاب مکن،عباس دستانش را بالا برد و رو به قبله شد و گفت:پروردگارا در آنچه که در دستیابی به آن سودی برای من نیست بر من پیشی بگیر، جمعه نگذشته بود که او از دنیا رفت.
[1515]6-عبد اللّه بن عمر خبر داد که او در مکه به نزد خالد بن أسید اتراق کرد و به خالد گفت:
اگر به نزد پسر عموی خود درآیی چیزی به تو ارزانی می دارد،پس خالد بر عثمان وارد شد و عثمان برای او به عبد اللّه بن عامر نامه نوشت که:ششصد هزار درهم به او عطا کن،مدتی بعد ابن عمر در خانۀ خالد بن أسید منزل کرد و از خالد[در مورد آن موضوع]پرسش کرد،خالد به او گفت:خداوند مشورت مرا با تو پر برکت گردانید،من به نزد او رفتم و او برایم دستور ششصد هزار درهم داد،آنگاه ابن عمر به خالد گفت:شصت هزار!خالد گفت:صد هزار و صد هزار و صد هزار و تا شش بار[این را گفت]و ابن عمر به او گفت:ساکت شو،شگفتا که عثمان چه دست و دلباز شده است!مصریان ابن عمر را گرامی داشتند و به عثمان نامه نوشتند و ماجرا را به تفصیل بیان کرد.
ص:745
[43] المجلس یوم الجمعه الثالث و العشرین من ذی الحجه سنه سبع و خمسین و أربعمائه فیه بقیه أحادیث ابن الصلت الأهوازی.
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
1516-1- حدّثنا أبو جعفر محمّد بن الحسن بن علیّ بن الحسن الطّوسیّ رضی اللّه عنه، قال:بالإسناد الأوّل عن عبد اللّه بن أبی بکر،عن أبی جعفر علیه السّلام،قال:حدّثنی عبد الرّحمن بن أبی عمره الأنصاریّ،قال:لمّا نزل المصریّون بعثمان بن عفّان فی مرّتهم الثّانیه،دعا مروان بن الحکم فاستشاره.فقال له:إنّ القوم لیس هم لأحد أطوع منهم لعلیّ بن أبی طالب علیه السّلام،و هو أطوع النّاس فی النّاس،فابعثه إلیهم فلیعطهم الرّضا،و لیأخذ لک علیهم الطّاعه،یحذّرهم الفتنه،فکتب عثمان إلی علیّ بن أبی طالب علیه السّلام:«سلام علیکم،أمّا بعد،فإنّه قد جاز السّیل الزّبی،و بلغ الحزام الطّبیین،و ارتفع أمر النّاس بی فوق قدره،و طمع فیّ من کان یعجز عن نفسه، فأقبل علیّ أو لی،تمثّل.
ص:746
جلسه روز جمعه
بیست و سوم ذی حجۀ سال چهارصد و پنجاه و هفت
که بقیۀ روایات ابن صلت اهوازی را در بر دارد.
به نام خداوند رحمتگر مهربان
[1516]1-عبد الرحمن بن ابی عمره انصاری گوید:وقتی مصریان برای سومین بار به نزد عثمان بن عفان آمدند.او مروان حکم را به حضور خواست و با او مشورت نمود،مروان به او گفت:همانا این مردم از هیچ کس بسان علی بن ابی طالب علیه السّلام فرمان نمی برند.او در میان مردم پذیرفته ترین است،پس او را به سوی آنان روانه کن تا رضایت آنان را به دست آورد و به فرمانبری از تو وادارشان کند و آنها را از شورش بر حذر دارد،بنابراین عثمان به علی بن ابی طالب علیه السّلام چنین نوشت:«درود بر شما باد،و اینک آب از سر گذشت و کار به منتها درجۀ خود رسید،و کار مردم بیش از اندازه بر من فزونی یافت،و کسی که از خودش وامانده به [مقام]من امیدوار شده است،پس یا بر ضد باش و یا با من و به این شعر مثال زد:
ص:747
فإن کنت مأکولا فکن خیر آکل و إلاّ فأدرکنی و لمّا أمزّق
و السّلام».فجاءه علیّ علیه السّلام،فقال:یا أبا الحسن،ائت هؤلاء القوم،فادعهم إلی کتاب اللّه و سنّه نبیّه صلّی اللّه علیه و اله.فقال:نعم،إن أعطیتنی عهد اللّه و میثاقه علی أن تفیء لهم بکلّ شیء أعطیته عنک.فقال:نعم.فأخذ علیه عهدا غلیظا و مشی إلی القوم،فلمّا دنا منهم،قالوا:وراءک.قال:لا.قالوا:وراءک.قال:لا،فجاء بعضهم لیدفع فی صدره،حین قال ذلک،فقال القوم بعضهم لبعض:سبحان اللّه،أتاکم ذلک ابن عمّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یعرض کتاب اللّه!اسمعوا منه و اقبلوا،قالوا:تضمن لنا کذلک.قال:
نعم.فأقبل معه أشرافهم و وجوههم حتّی دخلوا علی عثمان فعاتبوه،فأجابهم إلی ما أحبّوا،فقالوا:اکتب لنا علی هذا کتابا،و لیضمن علیّ عنک ما فی الکتاب.قال:
اکتبوا أنّی شئتم،فکتبوا بینهم«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم.هذا ما کتب عبد اللّه عثمان بن عفّان أمیر المؤمنین لمن نقم علیه من المؤمنین و المسلمین،أنّ لکم علیّ أن أعمل بکتاب اللّه و سنّه نبیّه صلّی اللّه علیه و اله،و أنّ المحروم یعطی،و أنّ الخائف یؤمن، و أنّ المنفیّ یردّ،و أنّ المبعوث لا یجمر،و أنّ الفیء لا یکون دوله بین الأغنیاء، و علیّ بن أبی طالب علیه السّلام ضامن للمؤمنین و المسلمین علی عثمان الوفاء لهم علی ما فی هذا الکتاب،و شهد الزّبیر بن العوّام،و طلحه بن عبید اللّه،و سعد بن مالک، و عبد اللّه بن عمر،و أبو أیّوب بن زید.و کتب فی ذی القعده سنه خمس و عشرین»،فأخذوا الکتاب ثمّ انصرفوا،فلمّا نزلوا أیله إذا هم براکب فأخذوه،
ص:748
اگر من قابل خوردنم پس تو بهترین خورنده باش وگرنه پس مرا بشناس تا جویده نشوم بدرود.
سپس علی علیه السّلام به نزد او آمد و او عرض کرد:ای ابا الحسن به نزد آن قوم برو و آنان را به کتاب خدا و سنت پیامبر صلّی اللّه علیه و اله فراخوان.حضرت فرمود:حتما،البته به این شرط که با من عهد و پیمان الهی ببندی که هرآنچه من از جانب تو به آنان پیشکش کردم عملی کنی.عثمان گفت:صد البتّه،آنگاه حضرت او را به پیمان محکمی وادار کرد و به سوی آن قبیله حرکت کرد.وقتی به نزدیک آنان رفت،گفتند:بازگرد،فرمود:نخیر.گفتند:بازگرد،فرمود:نخیر،و هنگامی که این را فرمود عده ای آمدند تا سینه اش را هل دهند که برخی از آن قبیله به برخی دیگر گفتند:منزّه است خدا،پسر عموی رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به نزد شما آمده تا کتاب خدا را عرضه بدارد!از او فرمان ببرید و به او رو آورید.به حضرت عرض کردند:اینگونه برای ما تعهّد می کنی،فرمود:
آری!آنگاه بزرگان و شخصیتهای برجسته آنان با حضرت به پیش رفتند تا اینکه بر عثمان وارد شدند و او را نکوهش کردند و عثمان با خواسته های آنان موافقت کرد،گفتند:بر این توافق برای ما نوشتاری بنگار و علی باید آنچه که در نوشته آمده از طرف تو ضمانت کند، عثمان گفت:هر آنچه می خواهید بنویسید.و آنان میان خودشان نوشتند:«به نام خداوند رحمتگر مهربان،این نوشته ای است که بندۀ خدا امیر المؤمنین عثمان بن عفان برای مؤمنان و مسلمانانی نوشت که بر او خشمگین شدند،همانا برای شما بر من[لازم]است که به کتاب خدا و سنت پیامبرش صلّی اللّه علیه و اله عمل کنم و اینکه به محروم بخشش گردد،و هراسان در امان باشد،و تبعیدی بازگردانده شود و مأمور در سرزمین دشمن بازداشت نشود،و غنیمت میان توانگران نچرخد،و علی بن ابی طالب برای مؤمنان و مسلمانان ضامن است که آنچه در این نوشتار آمد عثمان برایشان انجام می دهد،زبیر بن عوام و طلحه بن عبید اللّه و سعد بن مالک و عبد اللّه بن عمر و ابو ایوب بن زید گواهی دادند،و در ذی قعدۀ سال بیست و پنج[هجری قمری]نوشته شد».آنگاه نوشته را برداشتند و رهسپار شدند،وقتی در منطقۀ ایله اتراق کردند ناگاه سواره ای را دیده و او را گرفتند
ص:749
فقالوا:من أنت؟قال:أنا رسول عثمان إلی عبد اللّه بن سعد.قال بعضهم لبعض:لو فتّشناه لئلاّ یکون قد کتب فینا؛ففتّشوه فلم یجدوا معه شیئا،فقال کنانه بن بشر النّجیبیّ:انظروا إلی إدواته،فإنّ للنّاس حیلا؛فإذا قاروره مختومه بموم،فإذا فیها کتاب إلی عبد اللّه بن سعد:«إذا جاءک کتابی هذا،فاقطع أیدی الثّلاثه مع أرجلهم».فلمّا قرءوا الکتاب رجعوا حتّی أتوا علیّا علیه السّلام،فأتاه فدخل علیه،فقال:
استعتبک القوم فأعتبتهم؛ثمّ کتبت کتابک هذا،نعرفه الخطّ الخطّ،و الخاتم الخاتم؟!فخرج علیّ علیه السّلام مغضبا و أقبل النّاس علیه،فخرج سعد من المدینه فلقیه رجل،فقال:یا أبا إسحاق،أین ترید؟قال:إنّی فررت بدینی من مکّه إلی المدینه، و أنا الیوم أهرب بدینی من المدینه إلی مکّه.و قال الحسن بن علیّ لعلیّ علیهما السّلام حین أحاط النّاس بعثمان:اخرج من المدینه و اعتزل،فإنّ النّاس لا بدّ لهم منک،و إنّهم لیأتونک و لو کنت بصنعاء الیمن،و أخاف أن یقتل هذا الرّجل و أنت حاضره.فقال:
یا بنیّ،أخرج عن دار هجرتی،و ما أظنّ أحدا یجترئ علی هذا القول کلّه!و قام کنانه بن بشر،فقال:یا عبد اللّه،أقم لنا کتاب اللّه،فإنّا لا نرضی بالقول دون الفعل، قد کتبت و أشهدت لنا شهودا،و أعطیتنا عهد اللّه و میثاقه،فقال:ما کتبت بینکم کتابا؛فقام إلیه المغیره بن الأخنس،فضرب بکتابه وجهه،و خرج إلیهم عثمان لیکلّمهم،فصعد المنبر،فرفعت عائشه قمیص رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و نادت:«أیّها النّاس، هذا قمیص رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لم یبل،و قد غیّرت سنّته».فنهض النّاس،و کثر اللّغط،
ص:750
و گفتند:کیستی؟گفت:من فرستادۀ عثمان به سوی عبد اللّه بن سعد هستم،برخی از آنان به برخی دیگر گفتند:او را بازرسی کنیم تا در مورد ما چیزی نوشته نباشد پس او را گشتند و همراه او چیزی نیافتند پس کنانه بن بشر نجیبی گفت:در کیفش بنگرید،زیرا مردم نیرنگهایی دارند و ناگاه شیشۀ کوچکی را دیدند که با موم در بسته شده،و در آن نوشته ای برای عبد اللّه بن سعد قرار داشت؛«هرگاه این نوشته ام به تو رسید،دست و پاهای این سه نفر را قطع کن».
وقتی نوشته را خواندند،بازگشته تا اینکه به علی علیه السّلام رسیدند،پس علی علیه السّلام آمد و بر عثمان وارد شده و فرمود:آن گروه از تو خواستند که با خواسته هایشان موافقت کنی و تو هم پذیرفتی.آنگاه این نوشتار را نگاشتی که ما می شناسیم خطخط تو و مهر،مهر توست؟!سپس علی علیه السّلام با برآشفتگی خارج شد و مردم به او رو کردند و سعد هم از مدینه بیرون زد،مردی به او برخورد کرد و گفت:ای ابا اسحاق،کجا می روی؟گفت:بخاطر[حفظ]دینم از مکّه به مدینه گریخته بودم و امروز بخاطر[حفظ]دینم از مدینه به مکّه می گریزم.و هنگامی که مردم دور عثمان را گرفتند،امام حسن علیه السّلام به امیر المؤمنین علیه السّلام عرض کرد:از مدینه خارج شو و کناره بگیر،زیرا مردم به ناچار نیازمند تو هستند،اگر در صنعای یمن هم باشی به نزد تو می آیند و من می ترسم این مرد[عثمان]کشته شود و تو در حضور او باشی.حضرت فرمود:
پسرم از خانه مهاجرتم[مدینه]خارج می شوم،و گمان نمی کنم هیچ کس بر هیچ بخش از این گفتار[شما]جسوری کند.کنانه بن بشر بپا خواست و عرض کرد:ای بندۀ خدا،کتاب خدا را برای ما بپا دار،زیرا ما به گفتار بدون کردار راضی نمی شویم،برای ما نوشته ای نگاشتی و گواهانی آوردی،و عهد و پیمان خدایی با ما بستی،فرمود:میان شما نوشته ای ننگاشتم،آنگاه مغیره به سوی او رو نهاد و نوشته اش را به صورت او زد،پس عثمان به سوی آنان رهسپار شد تا با آنان سخن گوید،پس بر منبر بالا رفت که ناگاه عایشه پیراهن رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله را بالا برد و ندا داد:«ای مردم!این جامۀ رسول خداست که فرسوده نشده درحالی که سنّت او دگرگون گشته است!»و مردم بپا خواستند و همهمه بالا گرفت
ص:751
و حصبوا عثمان حتّی نزل من المنبر فدخل بیته،فکتب نسخه واحده إلی معاویه و عبد اللّه بن عامر:«أمّا بعد،فإنّ أهل السّفه و البغی و العدوان من أهل العراق و مصر و المدینه أحاطوا بداری،و لن یرضیهم منّی دون خلعی أو قتلی،و أنا ملاق اللّه قبل أن أتابعهم علی شیء من ذلک،فأعینونی».فلمّا بلغ کتابه ابن عامر،قام و قال:أیّها النّاس،إنّ أمیر المؤمنین عثمان ذکر أنّ شرذمه من أهل مصر و العراق نزلوا بساحته،فدعاهم إلی الحقّ فلم یجیبوا،فکتب إلیّ أن أبعث إلیه منکم ذوی الرّأی و الدّین و الصّلاح،لعلّ اللّه أن یدفع عنه ظلم الظّالمین و عدوان المعتدین.فلم یجیبوه إلی الخروج،ثمّ إنّه نزل.فقدموا من کلّ فجّ حتّی حضروا المدینه،و قیل لعلیّ علیه السّلام إنّ عثمان قد منع الماء؛فأمر بالرّوایا فعکمت،و جاء النّاس علیّ علیه السّلام فصاح بهم صیحه انفرجوا؛فدخلت الرّوایا،فلمّا رأی علیّ علیه السّلام اجتماع النّاس و وجوههم،دخل علی طلحه بن عبید اللّه و هو متّکئ علی وسائد،فقال:إنّ هذا الرّجل مقتول فامنعوه.فقال:أمّا و اللّه دون أن تعطی بنو أمیّه الحقّ من أنفسها.
1517-2- و بإسناده،عن عبد اللّه بن أبی بکر،عن أبی جعفر محمّد بن علیّ علیهما السّلام قال:حدّثنی عبد الرّحمن بن أبی عمره الأنصاریّ:قال:سمّانی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله عبد الرّحمن.قال:لمّا بلغ علیّا علیه السّلام مسیر طلحه و الزّبیر خطب النّاس،فحمد اللّه و أثنی علیه،و صلّی علی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله ثمّ قال:أمّا بعد،فقد بلغنی مسیر هذین الرّجلین،و استخفافهما حبیس رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و استفزازهما أبناء الطّلقاء،
ص:752
و عثمان را سنگ باران کردند تا اینکه از منبر فرود آمد و وارد خانه اش شد و پیغامی به معاویه و عبد اللّه بن عامر نوشت:«و اینک،همانا گستاخان و بیدادگران و تجاوزکاران عراق و مصر و مدینه خانه ام را محاصره کرده اند و چیزی جز برکناری یا کشتن من آنان را خشنود نمی کند،و من پیش از اینکه چیزی از خواسته های آنان را پیروی کنم دیدارکنندۀ خدایم[کنایه از اینکه در هیچ چیز از آنان پیروی نمی کنم]پس مرا یاری کنید».
وقتی نوشته او به ابن عامر رسید بپا خواست و گفت:ای مردم،همانا امیر المؤمنین عثمان بیان داشته که گروهی از مصریان و عراقیان به حیاط[قصر]او اتراق کرده اند و هرچه آنان را به حقّ فرا می خواند نمی پذیرند و از من خواسته که از میان شما اندیشمندان و دینداران و پارسایان را به سوی او روانه کنم،شاید که خداوند ستم ستمگران و دشمنی تجاوزگران را از او دور کند.ولی هیچکس برای رهسپار شدن با او موافقت نکرد و او[از منبر]فرود آمد.
آنگاه از هرسو[سپاهیان]آمدند تا اینکه وارد مدینه شدند،به علی علیه السّلام عرض شد:از عثمان آب را دریغ داشته اند،و او به آب رسانان فرمان داده ولی ایشان دستگیر و بسته شده اند و علی علیه السّلام به نزد مردم آمد و بر آنان فریاد کشید:کنار روید...آنگاه آب رسانان وارد قصر شدند وقتی علی علیه السّلام اجتماع مردم و چهره های آنان را مشاهده کرد،بر طلحه بن عبد اللّه وارد شد در حالی که او بر بالش ها تکیه داده بود،و فرمود:همانا این مرد کشته می شود پس او را برکنار کنید گفت:به راستی به خدا سوگند[دست بردار نیستم]،به جز اینکه فرزندان امیّه خودشان حق را تقدیم کنند.
]
[1517]2-عبد اللّه بن ابی بکر از امام باقر علیه السّلام و او از عبد الرحمن بن ابی عمره انصاری که می گفت:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله مرا عبد الرحمن خواند خبر داد که وقتی خبر حرکت طلحه و زبیر [برای نبرد]به علی علیه السّلام رسید،برای مردم سخنرانی نموده و خدا را ستایش کرده و ثنایش نمود و بر پیامبر صلّی اللّه علیه و اله درود فرستاد و آنگاه فرمود:و اینک،به من پیام رسید که این دو مرد حرکت کرده و حبس شدۀ رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله[کنایه از همسر او عایشه]را پست شمرده و فرزندان آزادشدگان[فرزندان کسانی که پس از فتح مکّه پیامبر آنان را بخشید]را برانگیخته اند
ص:753
و تلبیسهما علی النّاس بدم عثمان،و هما ألّبا علیه،و فعلا به الأفاعیل،و خرجا لیضربا النّاس بعضهم ببعض،اللّهمّ فاکف المسلمین مئونتهما،و اجزهما الجوازی؛ و حضّ النّاس علی الخروج فی طلبهما،فقام إلیه أبو مسعود عقبه بن عمرو،فقال:
یا أمیر المؤمنین،إنّ الّذی یفوتک من الصّلاه فی مسجد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و مجلسک فیما بین قبره و منبره،أعظم ممّا ترجو من الشّام و العراق،فإن کنت إنّما تسیر لحرب فقد أقام عمر و کفاه سعد زحف القادسیّه،و کفاه حذیفه بن الیمان زحف نهاوند،و کفاه أبو موسی زحف تستر،و کفاه خالد بن الولید زحف الشّام،فإن کنت سائرا فخلّف عندنا شقّه منک نرعاه فیک و نذکرک به.ثمّ قال أبو مسعود.
بکت الأرض و السّماء علی الشّاخص منّا یرید أهل العراق
یا وزیر النّبیّ قد عظم الخطب و طعم الفراق مرّ المذاق
و إذا القوم خاصموک فقوم ناکسو الطّرف خاضعو الأعناق
لا یقولون إذ تقول و إن قلت فقول المبرز السّباق
فعیون الحجار تذرف بالدّمع و تلک القلوب عند التّراقی
فعلیک السّلام ما ذرت به الشّمس و لاح السّراب بالرّقراق
فقال قیس بن سعد:یا أمیر المؤمنین،ما علی الأرض أحد أحبّ إلینا أن یقیم فینا منک،لأنّک نجمنا الّذی نهتدی به،و مفزعنا الّذی نصیر إلیه،و إن فقدناک لتظلمنّ أرضنا و سماؤنا،و لکن و اللّه لو خلّیت معاویه للمکر،لیرومنّ مصر،و لیفسدنّ
ص:754
و به خونخواهی عثمان مردم را فریفته اند و حال آنکه آن دو بودند که مردم را بر او شوراندند و آن بلاها را به سر او درآوردند و بپا خواستند تا میان عده ای از مردم را با عده ای دیگر جدایی افکنند،پروردگارا مسلمانان را از رنج آن دو رهایی بخش و آن دو را مجازات کن.و حضرت مردم را به حرکت برای پیگیری آن دو برانگیخت.ابو مسعود عقبه بن عمرو به طرف حضرت رفته و عرض کرد:ای امیر المؤمنین،همانا آن کسی که از نماز تو در مسجد رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و نشستن تو در میان قبر و منبر او بازداشت[دامنۀ حکمرانی اش]بزرگتر از شام و عراقی است که تو می پنداری اگر آهنگ نبرد کردی[بدان که]به سوی لشگری می روی که عمر به پا داشته و سعد با پیشروی به قادسیه و حذیفه بن یمان با تسخیر نهاوند و ابو موسی با حمله به تستر و خالد بن ولید با تاختن به شام آن را وسعت و گسترش داده است.حال که می خواهی بروی چیزی از خودت را نزد ما جا بگزار تا برای تو آن را مواظبت کنیم و به واسطۀ آن به یاد تو باشیم.سپس ابو مسعود گفت:زمین و آسمان بر مسافر ما که قصد عراقیان کرد،گریست.ای وزیر پیامبر مصیبت بزرگ است و طعم جدایی تلخکامی را در پی دارد و هرگاه گروهی با تو دشمنی کردند،گروهی هم هستند که نگاه فرود آورنده و فروتنی کننده اند.نمی گویند چون تو سخن می گویی و اگر بگویی پس گفتار تو برجسته و برتر است.بنابراین چشمان حجار اشک ریزان است و آن جانها در گلوگاه است.پس درود بر تو که[با وجود تو]خورشید از افق سر نزد و با درخشندگی[تو]سراب نمایان شد.آنگاه قیس بن سعد عرض کرد:ای امیر المؤمنین بر روی زمین هیچ کس نیست که زندگی کردنش در میان ما دلنشین تر از شما باشد،زیرا شما ستاره ای برای ما هستی که با آن رهنمون می شویم و پناهگاهی هستی که به سوی آن رو می نهیم،و اگر تو را از دست دهیم زمین و آسمان ما تیره و تار می شود،ولی به خدا سوگند اگر معاویه برای فریبکاری اجازه داده می شد هر آینه مصر را می خواست
ص:755
الیمن،و لیطمعنّ فی العراق،و معه قوم یمانیّون قد أشربوا قتل عثمان،و قد اکتفوا بالظّنّ عن العلم،و بالشّکّ عن الیقین،و بالهوی عن الخیر،فسر بأهل الحجاز و أهل العراق،ثمّ ارمه بأمر یضیق فیه خناقه،و یقصر له من نفسه.فقال:أحسنت و اللّه یا قیس،و أجملت و کتبت أمّ الفضل بنت الحارث إلی علیّ علیه السّلام تخبره بمسیر عائشه و طلحه و الزّبیر،فأزمع المسیر،فبلغه تثاقل سعد و أسامه بن زید و محمّد بن مسلمه،فقال سعد:لا أشهر سیفا حتّی یعرف المؤمن من الکافر؛و قال أسامه:لا أقاتل رجلا یقول:لا إله إلاّ اللّه،و لو کنت فی فم الأسد لدخلت فیه معک؛و قال محمّد بن مسلمه:أعطانی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله سیفا،و قال:إذا اختلف المسلمون فاضرب به عرض أحد،و الزم بیتک؛و تخلّف عنه عبد اللّه بن عمر.فقال عمّار بن یاسر:دع القوم،أمّا عبد اللّه فضعیف،و أمّا سعد فحسود،و أمّا محمّد بن مسلمه فذنبک إلیه أنّک قتلت قاتل أخیه مرحبا ثمّ قال عمّار لمحمّد بن مسلمه:أما تقاتل المحاربین؟فو اللّه لو مال علیّ جانبا لملت مع علیّ.و قال کعب بن مالک:یا أمیر المؤمنین،إنّه بلغک عنّا معشر الأنصار،ما لو کان غیرنا لم یقم معک،و اللّه ما کلّ ما رأینا حلالا حلال،و لا کلّ ما رأینا حراما حرام،و فی النّاس من هو أعلم بعذر عثمان ممّن قتله،و أنت أعلم بحالنا منّا،فإن کان قتل ظالما قبلنا،قولک و إن کان قتل مظلوما فاقبل قولنا،فإن و کلتنا فیه إلی شبهه فعجب لیقیننا و شکّک،و قد قلت لنا:عندی نقض ما اجتمعوا علیه،و فصل ما اختلفوا فیه و قال:
ص:756
و یمن را تباه می کرد و به عراق چشم طمع می دوخت و با آن گروه یمنی که به همراه داشت کشتن عثمان را القا می کرد و به جای دانش به گمان و عوض یقین به شک و در برابر نیکوکاری به شهوترانی بسنده می نمودند،پس به همراه حجازیان و عراقیان،روانه شو،آنگاه او را با چیزی چنان هدف بگیر که گلویش را بفشرد و جانش را بگیرد.پس حضرت فرمود:ای قیس به خدا سوگند نیکو گفتی و زیبا بیان کردی.
و امّ فضل دختر حارث به امیر المؤمنین علیه السّلام نامه نوشت و او را از حرکت عایشه و طلحه و زبیر آگاه کرد و حضرت تصمیم به حرکت گرفت[از آن سوی]خبر سستی سعد و اسامه بن زید و محمد بن مسلمه به حضرت رسید پس سعد گفت:شمشیر از نیام در نمی آورم تا اینکه مؤمن از کافر تشخیص داده شود و اسامه گفت:با مردی که«لا اله الا اللّه»می گوید نبرد نمی کنم و اگر در دهان شیر باشد با او همراه می شوم،محمد بن مسلمه گفت:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله شمشیری به من هدیه داد و فرمود:اگر مسلمانان اختلاف کردند آن را به پهنای[کوه]احد بکوب و در خانۀ خود بمان.عبد اللّه بن عمر نیز از سپاه حضرت بیرون آمد.پس عمار یاسر گفت:آن گروه را رها کن،اما عبد اللّه که سست می باشد و سعد هم حسود است و محمد بن مسلمه پس گناه تو به گردن او،زیرا تو مرحب قاتل برادرش را کشتی.آنگاه عمّار به محمد بن مسلمه گفت:آیا با محاربان مبارزه نمی کنی؟پس به خدا سوگند اگر امیر المؤمنین علیه السّلام به طرفی رو آورد هر آینه من جانب او را می گیرم.و کعب بن مالک عرض کرد:ای امیر المؤمنین همانا از گروه انصار به شما خبر رسید که اگر[کس]غیر ما بود همراه تو بپا نمی خواست.به خدا سوگند همه آنچه را که ما حلال می بینیم حلال و همه آنچه را که ما حرام می پنداریم حرام نیست،و در میان مردم کسی هست که به بهانۀ[قتل]عثمان آگاهتر از کسی است که او را به قتل رسانید و تو به حال ما از ما آگاهتری،پس اگر عثمان درحالی که ستمگر بود کشته شد گفتار تو را می پذیریم و اگر مظلومانه کشته شد پس گفتار ما را بپذیر،بنابراین اگر در این مورد ما را به تردید بسپاری پس شگفتا از یقین ما و شک تو درحالی که به ما فرمودی:از میان برندۀ آنچه بر آن توافق کردید و پایان بخش آنچه در آن اختلاف نمودید نزد من است،و گفت:
ص:757
کان أولی أهل المدینه بالنّصر علیّا و آل عبد مناف
للّذی فی یدیه من حرم اللّه و قرب الولاء بعد التّصافی
و کان کعب بن مالک من شیعه لعثمان:و قام الأشتر إلی علیّ علیه السّلام فکلّمه بکلام یحضّه علی أهل الوقوف،فکره ذلک علیّ علیه السّلام حتّی شکاه،و کان من رأی علیّ علیه السّلام ألاّ یذکرهم بشیء.فقال الأشتر:یا أمیر المؤمنین،إنّا و إن لم نکن من المهاجرین و الأنصار،فإنّا فیهم،و هذه بیعه عامّه،و الخارج منها عاص،و المبطئ عنها مقصّر، فإنّ أدبهم الیوم باللّسان و غدا بالسّیف،و ما من ثقل عنک کمن خفّ معک،و إنّما أرادک القوم لأنفسهم فأردهم لنفسک.فقال علیّ علیه السّلام:یا مالک دعنی و أقبل علیّ علیه السّلام علیهم،فقال:أرأیتم لو أنّ من بایع أبا بکر أو عمر أو عثمان ثمّ نکث بیعته.أکنتم تستحلّون قتالهم؟قالوا:نعم.قال:فکیف تحرّجون من القتال معی و قد بایعتمونی؟قالوا:إنّا لا نزعم أنّک مخطئ و أنّه لا یحلّ لک قتال من بایعک ثمّ نکث بیعتک،و لکن نشکّ فی قتال أهل الصّلاه.فقال الأشتر:دعنی یا أمیر المؤمنین، أوقع بهؤلاء الّذین یتخلّفون عنک.فقال له علیه السّلام کفّ عنّی؛فانصرف الأشتر و هو مغضب.ثمّ إنّ قیس بن سعد لقی مالکا الأشتر فی نفر من المهاجرین و الأنصار، فقال قیس للأشتر:یا مالک،کلّما ضاق صدرک بشیء أخرجته،و کلّما استبطأت أمرا استعجلته،إنّ أدب الصّبر التّسلیم،و أدب العجله الأناه،و إنّ شرّ القول ما ضاهی العیب،و شرّ الرّأی ما ضاهی التّهمه،و إذا ابتلیت فاسأل،و إذا أمرت فأطع،
ص:758
سزاوارترین افراد شهر به پشتیبانی،علی و خاندان عبد مناف هستند/به خاطر در اختیار داشتن حرم الهی و دوستی خالصانه[ای که با خدا دارند]و کعب بن مالک پیرو عثمان بود.
و اشتر رو به امیر المؤمنین علیه السّلام کرد و کلامی به حضرت عرض کرد تا او را بر کسانی که از سپاه حضرت رویگردانند برانگیزاند،حضرت این کار را ناپسند شمرد تا جایی که به او اعتراض کرد،و از اندیشه های حضرت این بود که چیزی دربارۀ آنان بیان نکند.
کلام اشتر این بود که:ای امیر المؤمنین!ما اگرچه از مهاجران و انصار نیستیم ولی در میان آنان که هستیم و این بیعت عمومی است و کسی که از آن بیرون رود طغیانگر و کسی که نسبت به آن سستی ورزد سهل انگار است،و تربیت آنان امروز با زبان و فردا با شمشیر است کسی که از [پیوستن به]تو تنبلی کرد مانند کسی نیست که به همراه تو شتاب نمود.و این مردم تو را برای [منافع]خودشان برگزیدند پس شما هم آنان را برای[سود]خود بخواه.آنگاه امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود:ای مالک رهایم کن و امیر المؤمنین علیه السّلام به آنان نزدیک شده و فرمود:
چه فکر می کنید.اگر کسی با ابو بکر و عمر و عثمان بیعت کرد آنگاه بیعت خود را زیر پا گذاشت،آیا نبرد با آنان را با خود روا می دانستید؟عرض کردند:آری!فرمود:پس چطور از نبرد به همراه من کناره می گیرید درحالی که با من بیعت کردید؟عرض کردند:ما نمی پنداریم که تو خطا می کنی و اینکه نبرد با کسانی که با تو بیعت کرده آنگاه بیعت خود را شکستند،بر تو جایز نباشد ولی در مبارزۀ با نمازگزاران است که تردید داریم،پس اشتر عرض کرد:ای امیر المؤمنین بگذار به این کسانی که از تو سرپیچی می کنند،حمله ور شوم ولی امیر المؤمنین علیه السّلام به او فرمود:از من دست بردار.و اشتر درحالی که برآشفته بود،دور شد.
آنگاه قیس بن سعد در میان گروهی از مهاجران و انصار به مالک اشتر برخورد کرد و قیس به اشتر گفت:ای مالک،هرگاه سینۀ تو از چیزی دلگیر شد آن را بیرون آور.و هر زمان کاری را کند یافتی به آن سرعت ببخش،همانا لازمۀ بردباری سر فرود آوردن است و لازمۀ شتاب، متانت و همانا بدترین گفتار آن است که با عیب[گوئی]شباهت داشته باشد و بدترین اندیشه آن است که همانند تهمت باشد،و هرگاه مبتلا شدی درخواست نما و هرگاه فرمان داده شدی فرمانبری کن،
ص:759
و لا تسأل قبل البلاء،و لا تکلّف قبل أن ینزل الأمر،فإنّ فی أنفسنا ما فی نفسک، فلا تشقّ علی صاحبک؛فغضب الأشتر،ثمّ إنّ الأنصار مشوا إلی الأشتر فی ذلک فرضّوه من غضبه فرضی فلمّا همّ علیّ علیه السّلام بالنّهوض،قام أبو أیّوب خالد بن زید صاحب منزل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فقال:یا أمیر المؤمنین،لو أقمت بهذه البلده،فإنّها مهاجر رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و بها قبره و منبره،فإن استقامت لک العرب کنت کمن کان قبلک،و إن وکلت إلی المسیر فقد أعذرت.فأجابه علیّ علیه السّلام بعذره فی المسیر.ثمّ خرج لمّا سمع توجّه طلحه و الزّبیر إلی البصره و تمکّث حتّی عظم جیشه،و أغذّ السّیر فی طلبهم،فجعلوا لا یرتحلون من منزل إلاّ نزله حتّی نزل بذی قار،فقال:
و اللّه إنّه لیحزننی أن أدخل علی هؤلاء فی قلّه من معی؛فأرسل إلی الکوفه الحسن بن علیّ علیهما السّلام و عمّار بن یاسر و قیس بن سعد،و کتب إلیهم کتابا،فقدموا الکوفه،فخطب النّاس الحسن بن علیّ علیهما السّلام فحمد اللّه و أثنی علیه،و ذکر علیّا علیه السّلام و سابقته فی الإسلام،و بیعه النّاس له،و خلاف من خالفه،ثمّ أمر بکتاب علیّ علیه السّلام فقرئ علیهم«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم.أمّا بعد،فإنّی أخبرکم عن أمر عثمان حتّی یکون سمعه عیانه،إنّ النّاس طعنوا علیه،و کنت رجلا من المهاجرین أکثر استعتابه،و أقلّ عیبه،و کان هذان الرّجلان أهون سیرهما فیه الوجیف،و قد کان من أمر عائشه فلته علی غضب،فأتیح له قوم فقتلوه،ثمّ إنّ النّاس بایعونی غیر مستکرهین،و کان هذان الرّجلان أوّل من فعل علی ما بویع علیه من کان قبلی،ثمّ
ص:760
پیش از مشکل تقاضا مکن و پیش از اینکه فرمان نازل شود[خود را]مکلف نکن.ما نیز همان احساسی داریم که تو داری پس ارباب خود را آزار مده.آنگاه اشتر برآشفت و به این خاطر انصار به سوی او رفتند و او را به فرونشاندن خشم خود راضی کردند و او پذیرفت.
وقتی امیر المؤمنین تصمیم به حرکت گرفت،ابو ایّوب خالد بن زید صاحب منزل رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به سوی حضرت رفت و عرض کرد،ای امیر المؤمنین!اگر در این شهر بمانی،پس همانا اینجا هجرتگاه رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله بوده و قبر و منبر آن حضرت در اینجاست.بنابراین اگر عرب بر ضد تو بپا خواستند،آن وقت همانند کسی هستی که پیش از تو بود و اگر ناگزیر به حرکت شدی پس عذر تو پذیرفته است،علی علیه السّلام پاسخ داد که ناچار به حرکت است.آنگاه که حضرت روانه شدن طلحه و زبیر به سوی بصره را شنید،رهسپار شده و درنگ نمود تا سپاهش زیاد شدند و به سرعت در جستجوی آنان رفت.سپس در اردوگاهی به اردوگاه دیگر کوچ می کردند تا اینکه در«ذی قار»اتراق کردند و فرمود:به خدا سوگند برخورد با آنان در مقایسه با اندک بودن همراهانم مرا اندوهگین می کند بنابراین امام حسن علیه السّلام و عمار یاسر و قیس بن سعد را به سوی کوفه روانه کرد و نامه ای برای آنان نگاشت،سپس آنان وارد کوفه شدند و امام حسن علیه السّلام برای مردم سخنرانی نمود،خدا را ستایش کرده و ثنایش گفت، و امیر المؤمنین علیه السّلام را یاد کرد و پیشینۀ او در اسلام و بیعت مردم با او و مخالفت کسانی را که از او سرپیچی کردند را بیان نمود،آنگاه به[خوانده شدن]نامۀ امیر المؤمنین علیه السّلام فرمان داد و بر آنان خوانده شد.
«به نام خداوند رحمتگر مهربان و اینک،شما را از موضوع عثمان آگاه می کنم تا جایی که شنیدنش مانند دیدنش شود،همانا مردم از او بدگویی کردند،و من مردی از مهاجران هستم که در راستای رضایتمندی[مردم از او]بسیار کوشیدم و عیبش را اندک جلوه دادم و کوچکترین حرکت این دو مرد[طلحه و زبیر]آشوبی به پا کرد و از کار عایشه واقعه ای غیر منتظره براساس خشم عمومی انجام شد،پس گروهی برای این کار آماده شدند و او را به قتل رساندند.آنگاه مردم بدون اجبار با من بیعت کردند و این دو مرد اولین کسانی بودند که بر طبق آنچه که خلیفۀ پیش از من بر آن بیعت شد،عمل نمودند،
ص:761
إنّهما استأذنانی فی العمره،و لیسا یریدانها،فنقضا العهد،و آذنا بحرب،و أخرجا عائشه من بیتها،لیتّخذانها فئه،و قد سارا إلی البصره اختیارا لها،و قد سرت إلیکم اختیارا لکم،و لعمری ما إیّای تجیبون،ما تجیبون إلاّ اللّه و رسوله،و لن أقاتلهم و فی نفسی منهم حاجه،و قد بعثت إلیکم بالحسن بن علیّ و عمّار بن یاسر و قیس بن سعد مستنفرین فکونوا عند ظنّی بکم،و لا حول و لا قوّه إلاّ باللّه»فلمّا قرئ الکتاب علی النّاس قام خطباء الکوفه،شریح بن هانی و غیره،فقالوا:و اللّه لقد أردنا أن نرکب إلی المدینه حتّی نعلم علم عثمان،فقد أنبأنا اللّه به فی بیوتنا؛ثمّ بذلوا السّمع و الطّاعه،و قالوا:رضینا بأمیر المؤمنین،و نطیع أمره،و لا نتخلّف عن دعوته،و اللّه لو لم یستنصرنا لنصرناه سمعا و طاعه.فلمّا سمع الحسن بن علیّ علیهما السّلام ذلک قام خطیبا فقال:أیّها النّاس،إنّه قد کان من أمیر المؤمنین علیّ ما تکفیکم جملته،و قد أتیناکم مستنفرین لکم،لأنّکم جبهه الأمصار،و رؤساء العرب،و قد کان من نقض طلحه و الزّبیر بیعتهما و خروجهما بعائشه ما قد بلغکم،و هو ضعف النّساء،و ضعف رأیهنّ،و قد قال اللّه(تعالی) اَلرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَی النِّساءِ [النساء (4):34]و ایم اللّه لو لم ینصره أحد لرجوت أن یکون له فیمن أقبل معه من المهاجرین و الأنصار،و من یبعث اللّه له من نجباء النّاس کفایه،فانصروا اللّه ینصرکم.ثمّ جلس.و قام عمّار بن یاسر،فقال:یا أهل الکوفه،إن کانت غابت عنکم أبداننا فقد انتهت إلیکم أمورنا،إنّ قاتلی عثمان لا یعتذرون إلی النّاس،و قد
ص:762
پس از من برای عمره اجازه خواستند درحالی که قصد انجام آن را نداشتند،و پیمان را زیر پا گذاشتند،و اعلان جنگ کردند،و عایشه را از خانه اش بیرون آوردند.تا او را[سر]گروه بگیرند.با ارادۀ او به سوی بصره عزیمت کردند ولی من با میل شما به سوی شما رهسپار شدم به جان خود سوگند من را یاری نمی کنید،یاری نمی کنید مگر خدا و فرستاده اش را و هرگز به خاطر کینه های شخصی با ایشان نبرد نمی کنم،حسن بن علی علیه السّلام و عمّار یاسر و قیس بن سعد را برای فراخوانی به نمایندگی به سوی شما فرستادم پس همانگونه باشید که من به شما گمان می برم.هیچ توان و قدرتی نیست مگر از خداوند».
وقتی آن نامه برای مردم خوانده شد سخنوران کوفه،شریح بن هانی و غیر او بپا خواستند و گفت:به خدا سوگند،تصمیم گرفته بودیم به مدینه سفر کنیم تا به ماجرای عثمان آگاهی یابیم و خداوند در خانه هایمان به آن آگاهیمان داد.آنگاه گوش به فرمان شدند و گفت:با امیر المؤمنین علیه السّلام موافقیم و فرمان او را گردن می نهیم و از درخواستش سرپیچی نمی کنیم،به خدا سوگند اگر از ما یاری نمی خواست،هم گوش به فرمان او را یاری می کردیم.وقتی امام حسن علیه السّلام این سخن را شنود کرد،سخنورانه به پا خواست و گفت:«ای مردم از امیر المؤمنین علی علیه السّلام سخنی هست که شما را کفایت می کند،برای فراخواندن شما به نزدتان آمدیم،زیرا شما نمای شهرهای بزرگ و سران عرب هستید،از پیمان شکنی طلحه و زبیر و حرکت آن دو با عایشه آنچه که باید کرد به شما رسید و آن به خاطر ضعیف بودن زنان و سستی اندیشۀ آنان است و خداوند(والامقام)فرمود:«مردان سرپرست زنانند»[نساء(4):آیۀ 34]به خدا سوگند حتی اگر هیچ کس او را یاری نکند،امیدوارم مهاجران و انصاری که با او به پیش آمدند و شریف مردمانی که خداوند به سوی او گسیل داشت،برای او کافی باشند،پس خدا را یاری کنید که شما را یاری می نماید».آنگاه نشست.
و عمّار یاسر بپا خواست و گفت:ای کوفیان!اگر پیکرهای ما از دید شما ناپدید شده بود،ولی کارهای ما به گوش شما می رسید،همانا کشندگان عثمان از مردم عذرخواهی نکردند
ص:763
جعلوا کتاب اللّه بینهم و بین محاجّیهم،أحیا اللّه من أحیا،و قتل من قتل،و إنّ طلحه و الزّبیر أوّل من طعن،و آخر من أمر،ثمّ بایعا أوّل من بایع،فلمّا أخطأهما ما أمّلا نکثا بیعتهما علی غیر حدث کان،و هذا ابن الرّسول یستنفرکم،و قد أظلّکم فی المهاجرین و الأنصار،فانصروه ینصرکم اللّه.و قام قیس بن سعد،فحمد اللّه و أثنی علیه،ثمّ قال:أیّها النّاس،إنّ هذا الأمر لو استقبلنا به الشّوری لکان علیّ أحقّ النّاس به فی سابقته و هجرته و علمه،و کان قتال من أبی ذلک حلالا،فکیف و الحجّه قامت علی طلحه و الزّبیر،و قد بایعاه و خلعاه حسدا فقام خطباؤهم فأسرع الرّدّ بالإجابه،فقال النّجاشیّ فی ذلک:
رضینا بقسم اللّه إذ کان قسمنا علیّ و أبناء النّبیّ محمّد
و قلنا له أهلا و سهلا و مرحبا نمد یدینا من هوی و تودّد
فمرنا بما ترضی نجبک إلی الرّضا بصمّ العوالی و الصّفیح المهنّد
و تسوید من سوّدت غیر مدافع و إن کان من سوّدت غیر مسوّد
فإن نلت ما تهوی فذاک نریده و إن تخط ما تهوی فغیر تعمّد
و قال قیس بن سعد حین أجاب أهل الکوفه:
جزی اللّه أهل الکوفه الیوم نصره أجابوا و لم یأتوا بخذلان من خذل
و قالوا علیّ خیر حاف و ناعل رضینا به من ناقض العهد من بدل
هما أبرزا زوج النّبیّ تعمّدا یسوق بها الحادی المنیخ علی جمل
ص:764
و کتاب خدا را میان خود و معترضین خود قرار دادند،[به واسطۀ آن]گروهی را خداوند زندگی بخشید و گروهی کشته شدند،و طلحه و زبیر اولین کسانی بودند که از او بدگویی کردند و آخرین کسانی بودند که فرمان[به قتل او]دادند،آنگاه اولین کسانی بودند که[با علی]بیعت کردند و وقتی آرزوهایشان آن دو را به اشتباه انداخت بیعتشان را بدون اینکه هیچ رویدادی اتفاق افتد،زیر پا گذاشتند.این پسر رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله است که شما را فرا می خواند و به همراه مهاجران و انصار از شما حمایت کرد،پس یاریش کنید تا خداوند یاریتان کند.قیس بن سعد بپا خواست و خدا را ستایش کرده و ثنایش نمود،آنگاه گفت:ای مردم!اگر در این مسئله شورا[شورای انتخاب خلیفه که به دستور عمر تشکیل شد]به ما رو می کردند امیر المؤمنین علیه السّلام در پیشینه و هجرت و دانش خود شایسته ترین مردمان نسبت به این مسأله بود،و نبرد با کسانی که از این مسأله سرپیچی می کردند حلال می بود،پس چگونه است که حج بر طلحه و زبیر اقامه شد و با او بیعت کردند و از روی حسادت بیعت خود را برداشتند؟! سپس سخنوران آنان بپا خواستند و شتابان پاسخ مثبت را ابراز داشتند و نجاشی در این مورد گفت:
به عطای خداوند خشنود شدیم زیرا عطای ما علی و فرزندان پیامبر خدا محمد صلّی اللّه علیه و اله بودند/به او گوییم خوش آمدید آنگاه از روی عشق و علاقه دستمانمان را[به سوی او]دراز کنیم/پس آنچه را که تو خشنودی پی می گیریم و رضایتمندانه با همتی بلند و شمشیری آب دیده تو را یاری می کنیم/و با بزرگداشت کسی که تو ریاستش دادی،بدون هیچ اعتراضی،اگرچه آن کس[به نظر ما]شایستگی ریاست را نداشته باشد/پس اگر به دست آوری آنچه را که می خواهی ما آن را می خواهیم و اگر در به دست آوردن آنچه که در پی آنی،خطا کنی این اشتباه عمدی نخواهد بود.
قیس بن سعد هنگامی که کوفیان موافقت کردند گفت:
خداوند امروز کوفیان را یاری نماید که حمایت کردند و کسی را که دچار یأس شد،ناامید نکردند/و گفتند امیر المؤمنین علی علیه السّلام بهترین پابرهنه و کفش پوشیده است،در قبال پیمان شکنی که[عقیدۀ خود را]عوض کرد به او خشنود شدیم/آن دو[طلحه و زبیر]همسر پیامبر را از روی عمد بیرون آوردند و شتربان جسور او را بر پشت شتر به پیش راند.
ص:765
فما هکذا کانت وصاه نبیّکم و ما هکذا الإنصاف أعظم بذا المثل
فهل بعد هذا من مقال لقائل ألاّ قبّح اللّه الأمانیّ و العلل
قال:فلمّا فرغ الخطباء و أجاب النّاس،قام أبو موسی فخطب النّاس،و أمرهم بوضع السّلاح و الکفّ عن القتال،ثمّ قال:أمّا بعد فإنّ اللّه حرّم علینا دماءنا و أموالنا،فقال: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ ... وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ إِنَّ اللّهَ کانَ بِکُمْ رَحِیماً [النساء(4):29]و قال: وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِیها [النساء(4):93]یا أهل الکوفه....
1518-3- و بإسناده،عن عبد اللّه بن أبی بکر،قال:قمت إلی متوضّأ لی، فسمعت جاریه لجار لی تغنّی و تضرب،فبقیت ساعه أسمع،قال:ثمّ خرجت، فلمّا أن کان اللّیل دخلت علی أبی عبد اللّه علیه السّلام فحین استقبلنی قال:الغناء اجتنبوا، الغناء اجتنبوا،الغناء اجتنبوا، اِجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ [الحج(22):30]قال:فما زال یقول:الغناء اجتنبوا،الغناء اجتنبوا،قال:فضاق بی المجلس،و علمت أنّه یعنینی، فلمّا أن خرجت قلت لمولاه معتب:و اللّه ما عنی غیری.
1519-4- و بهذا الإسناد،عن إبراهیم بن صالح الأنماطیّ،عن محمّد بن الفضیل،و زیاد بن النّعمان،و سیف بن عمیره،عن هشام بن أحمر،قال:أرسل إلیّ أبو عبد اللّه علیه السّلام فی یوم شدید الحرّ،فقال لی:اذهب إلی فلان الإفریقیّ،فاعترض جاریه عنده من حالها کذا و کذا،و من صفتها کذا و کذا؛فأتیت الرّجل فاعترضت
ص:766
و سفارش پیامبر شما اینگونه نبود و عدالتی بزرگتر از این نمونه نیست/آیا پس از این گفتاری برای سخنگو می ماند،آگاه باشید که خداوند امان دادن ها و بهانه ها را ناپسند شمرد.
راوی گوید:وقتی سخنوران[سخن خود]را تمام کردند و مردم پاسخ مثبت دادند،ابو موسی بپا خواست و برای مردم سخنرانی کرده آنان را به فرو نهادن سلاح و خودداری از نبرد فرمان داده،و گفت:و اینک،همانا خداوند خونهای ما و دارایی های ما را بر ما حرام کرد،و فرمود:
«ای کسانی که ایمان آورده اید،اموال همدیگر را به ناروا مخورید-مگر آنکه داد و ستدی با تراضی یکدیگر از شما[انجام گرفته]باشد-و خودتان را مکشید زیرا خدا همواره با شما مهربان است»[نساء(4):آیۀ 29]و فرمود:«و هرکس عمدا مؤمنی را بکشد،کیفرش دوزخ است که در آن ماندگار خواهد بود»[نساء(4):آیۀ 93]ای کوفیان...
[1518]3-عبد اللّه بن ابی بکر گوید:بپا خواستم تا وضو بسازم،صدای دختری را از همسایۀ خود شنیدم که آواز می خواند و می نواخت،پس مدّتی گوش دادم،گفت:سپس[از این حالت]برون آمدم.وقتی شب شد بر امام صادق علیه السّلام وارد شدم هنگامی که به من رو کرد، فرمود:از آواز دوری کنید،از آواز دوری کنید،از آواز دوری کنید از گفتار باطل اجتناب کنید، راوی گوید:و همچنان می فرمود:از آواز دوری کنید،از آواز دوری کنید.راوی گوید:
نشستگاه بر من تنگ شد و دانستم که مقصود حضرت من هستم.وقتی که بیرون رفت به همدم خود معتب گفت:به خدا سوگند مقصودش غیر من نبود.
[1519]4-هشام بن أحمر گوید:در یک روز بسیار گرم امام صادق علیه السّلام شخصی را به نزد من فرستاد و به من فرمود:به نزد فلان شخص آفریقایی برو و کنیزی را که نزد او بوده و حالش فلان و بهمان و ویژگیش فلان و بهمان است،خواستار شو پس به نزد آن مرد رفتم و آنچه را که نزد او بود بررسی کردم
ص:767
ما عنده،فلم أر ما وصف لی،فرجعت إلیه فأخبرته،فقال:عد إلیه فإنّها عنده؛ فرجعت إلی الإفریقیّ فحلف لی ما عنده شیء إلاّ و قد عرضه علیّ؛ثمّ قال:
عندی وصیفه مریضه محلوقه الرّأس لیست ممّا یعرض.فقلت له:اعرضها علیّ؛ فجاء بها متوکّئه علی جاریتین،تخطّ برجلیها الأرض،فرایتها فعرفت الصّفه فقلت:بکم هی؟فقال لی:اذهب بها إلیه فیحکم فیها.ثمّ قال لی:قد و اللّه أدرتها منذ ملکتها،فما قدرت علیها،و لقد أخبرنی الّذی اشتریتها منه عند ذلک أنّه لم یصل إلیها،و حلفت الجاریه أنّها نظرت إلی القمر وقع فی حجرها،فأخبرت أبا عبد اللّه علیه السّلام بمقالته،فأعطانی مائتی دینار فذهبت بها إلیه،فقال الرّجل:هی حرّه لوجه اللّه إن لم یکن بعث إلیّ بشرائها من المغرب؛فأخبرت أبا عبد اللّه علیه السّلام:بمقالته فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام یا بن أحمر،أما إنّها تلد مولودا لیس بینه و بین اللّه حجاب.
1520-5- و بهذا الإسناد،عن إبراهیم بن صالح،عن إبراهیم بن مهزم،سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:من أخرجه اللّه من ذلّ المعاصی إلی عزّ التّقوی أغناه بلا مال، و أعزّه بلا عشیره،و آنسه بلا بشر،و من خاف اللّه لم یخف من کلّ شیء،و من لم یخف اللّه أخافه اللّه من کلّ شیء،و من رضی بالیسیر من المعاش رضی اللّه منه بالیسیر من العمل،و من لم یستح من طلب الحلال خفّت مئونته و نعّم أهله،و من زهد فی الدّنیا أثبت اللّه الحکمه فی قلبه،و أطلق بها لسانه،و بصّره عیوب الدّنیا داءها و دواءها و أخرجه اللّه من الدّنیا سالما إلی دار السّلام.
ص:768
ولی آن کنیزی را که برای من توصیف کرده بود نیافتم،به نزد حضرت بازگشتم و موضوع را به او اطلاع دادم.پس فرمود:به نزد او بازگرد زیرا آن کنیز نزد اوست،پیش مرد آفریقایی برگشتم،او برایم سوگند یاد کرد که چیزی جز آنچه بر من عرضه کرد نزد او نیست،آنگاه گفت:نزدم یک کنیزک بیمار سرتراشیده ای هست که قابل عرضه نیست،به او گفتم:او را به من عرضه بدار،سپس او را درحالی که بر دو کنیز تکیه داده بود و دو پایش را بر زمین می کشید،آورد،او را که دیدم،آن ویژگی را[که امام فرموده بود]شناختم و گفتم:قیمتش چند است؟به من گفت:او را به نزد حضرت ببر تا دربارۀ او حکم کند،آنگاه به من گفت:به خدا سوگند از وقتی که او را مالک شدم قصد[نزدیکی با]او را می کردم اما توانایی بر آن نمی یافتم و آن کسی که این کنیز را از او خریدم به من خبر داد که با او نزدیکی نکرده است.و کنیز سوگند یاد کرد که مهتاب را دیده که در دامانش فرود آمد،و من امام صادق علیه السّلام را به گفتار این مرد آگاه نمودم و حضرت به من دویست دینار ارزانی داشت و با این دویست دینار به نزد آن مرد آمدم.
مرد گفت:اگر از مغرب کسی برای خریداری او به نزد من فرستاده نمی شد او در راه خداوند (والامقام)بدون هیچ چشمداشتی آزاد بود.پس امام صادق علیه السّلام را به این گفتارش خبر دادم، امام صادق علیه السّلام فرمود:ای پسر أحمر،بدان که او فرزندی به دنیا می آورد که میان او و خداوند مانعی نباشد.
[1520]5-ابراهیم بن مهزم گوید:از امام صادق علیه السّلام شنیدم که می فرمود:هرکسی را خداوند (گرامی و بزرگ)از خواری گناهان به سربلندی پارسایی درآورد،بدون دارایی او را بی نیاز کرده و بدون خویشاوند او را عزّتمند نموده و بدون بشر همدم او شده است و هرکس از خداوند بترسد از هیچ چیزی نمی ترسد.و هرکس از خداوند نهراسد خداوند او را از هر چیزی می هراساند.و هرکس با روزی اندک از خداوند راضی باشد خداوند با کردار اندک از او راضی خواهد شد و هرکس از جستجوی[روزی]حلال شرمنده نشود،زحمتش اندک بوده و خانواده اش در گشایش زندگی می کنند و هرکس از لذایذ دنیوی چشم پوشی کند خداوند حکمت را در دلش پایدار کرده و با آن زبانش را گویا می نماید و او را به عیب های دنیا چه درد و چه درمان آن آگاه ساخته و با سلامتی از دنیا به سرای آرامش گسیل می دهد.
ص:769
1521-6- و بهذا الإسناد،عن إبراهیم بن صالح،عن سلاّم الحنّاط،عن هاشم بن سعید،و سلیمان الدّیلمیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:خرجت مع أبی حتّی انتهینا إلی القبر و المنبر،فإذا أناس من أصحابه،فوقف علیهم فسلّم،و قال:و اللّه إنّی لأحبّکم،و أحبّ ریحکم و أرواحکم،فأعینونا علی ذلک بورع و اجتهاد،فإنّکم لن تنالوا ولایتنا إلاّ بالورع و الاجتهاد،من ائتمّ بإمام فلیعمل بعمله.ثمّ قال:أنتم شرطه اللّه،و أنتم شیعه اللّه،و أنتم السّابقون الأوّلون،و السّابقون الآخرون،أنتم السّابقون فی الدّنیا إلی ولایتنا،و السّابقون فی الآخره إلی الجنّه،ضمنّا لکم الجنّه بضمان اللّه(عزّ و جلّ)و ضمان رسوله،أنتم الطّیّبون،و نساؤکم الطّیّبات،کلّ مؤمن صدّیق،و کلّ مؤمنه حوراء،کم من مرّه قد قال علیّ علیه السّلام لقنبر:بشّر و أبشر و استبشر؛فو اللّه لقد مات رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و إنّه لساخط علی جمیع أمّته إلاّ الشّیعه، إنّ لکلّ شیء عروه،و إنّ عروه الدّین الشّیعه،ألا و إنّ لکلّ شیء إماما،و إنّ إمام الأرض أرض تسکنها الشّیعه،ألا و إنّ لکلّ شیء شهوه،و إنّ شهوه الدّنیا لسکنی الشّیعه فیها،و اللّه لو لا ما فی الأرض منکم ما استکمل أهل خلافکم طیّبات مالهم،و ما لهم فی الآخره من نصیب،و کلّ مخالف-و إن تعبّد-منسوب إلی هذه الآیه: وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ خاشِعَهٌ* عامِلَهٌ ناصِبَهٌ* تَصْلی ناراً حامِیَهً* تُسْقی مِنْ عَیْنٍ آنِیَهٍ [الغاشیه(88):2-5]و اللّه ما دعا مخالف دعوه خیر إلاّ کانت إجابه دعوته لکم،و لا دعا منکم أحد دعوه خیر إلاّ کانت له من اللّه مائه،و لا سأله مسأله إلاّ
ص:770
[1521]6-سلیمان دیلمی از امام صادق علیه السّلام خبر داد که آن حضرت فرمود:با پدرم امام باقر علیه السّلام بیرون رفتیم تا اینکه به قبر و منبر[پیامبر]رسیدیم،که ناگاه عدّه ای از یاران آن حضرت را دیدیم و حضرت در مقابل آنان ایستاد و سلام کرد و فرمود:به خدا سوگند به شما عشق می ورزم و بوی شما و جان های شما را دوست دارم پس به واسطۀ پارسایی و کوشش مرا بر این دوستی یاری نمایید.زیرا شما هرگز به ولایت ما نمی رسید مگر با پارسایی و تلاش.کسی که پیشوایی بر می گزیند پس باید به کردار او رفتار کند.سپس فرمود:شما مأموران خدا و رهپویان او هستید و شما نخستین پیشتازان و فرجامین پیشروانید.شما در دنیا پیشروان به ولایت مایید و در رستاخیز پیشتازان به فردوس هستید،به ضمانت خداوند(عزّتمند و شکوهمند)و ضمانت فرستاده اش بهشت را برای شما تعهّد می کنم،شما پاکید و زنان شما پاکند،هر مرد مؤمنی درستکار و هر زن مؤمنی زیبا چشم است،بارها امیر المؤمنین علیه السّلام به قنبر فرمود:مژده بده و شاد شو و دلشاد باش،به خدا سوگند رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله از دنیا رفت درحالی که بر جملگی امّت خود برآشفته بود مگر شیعیان،همانا برای هرچیزی تکیه گاهی است و تکیه گاه دین شیعه هست.هشدار که برای هرچیزی پیشوایی است و پیشوای زمین،زمینی است که شیعه در آن سکونت دارد،آگاه باشید که برای هر چیزی اشتیاقی است و اشتیاق دنیا به سکونت شیعه در آن است.به خدا سوگند اگر کسی از شما بر روی زمین نمی بود مخالفان شما خوشی های دارایی شان را به پایان نمی رساندند و در رستاخیز هیچ بهره ای برایشان نخواهد بود و هر مخالفی-اگرچه پرستش کند-متعلق به این آیه است:«در آن روز، چهره هایی زبونند*که تلاش کرده رنج[بیهوده]برده اند*[ناچار]در آتش سوزان درآیند *از چشمه های داغ نوشانیده شوند»[الغاشیه:آیه 2-5]به خدا سوگند هیچ مخالفی درخواست خوبی نمی کند مگر اینکه دعایش در مورد شما اجابت می شود،و هیچ یک از شما دعای به خیر نمی نماید جز آنکه از جانب خداوند برای او صد برابر داده می شود و هیچ یک از شما چیزی از خداوند درخواست نمی کند
ص:771
کانت له من اللّه مائه،و لا عمل أحد منکم حسنه إلاّ لم یحص تضاعیفها،و اللّه إنّ صائمکم لیرتع فی ریاض الجنّه،و اللّه إنّ حاجّکم و معتمرکم لمن خاصّه اللّه، و إنّکم جمیعا لأهل دعوه اللّه و أهل إجابته،لا خوف علیکم و لا أنتم تحزنون، کلّکم فی الجنّه،فتنافسوا فی الدّرجات،فو اللّه ما أحد أقرب إلی عرش اللّه من شیعتنا ما أحسن صنع اللّه إلیهم!و اللّه لقد قال أمیر المؤمنین علیه السّلام یخرج شیعتنا من قبورهم قریره أعینهم،قد أعطوا الأمان،یخاف النّاس و لا یخافون،و یحزن النّاس و لا یحزنون.و اللّه ما سعی أحد منکم إلی الصّلاه إلاّ و قد اکتنفته الملائکه من خلفه،یدعون اللّه له بالفوز حتّی یفرغ،و ألا إنّ لکلّ شیء جوهرا،و جوهر ولد آدم محمّد صلّی اللّه علیه و اله و أنتم یا سلیمان.و زاد فیه عیثم بن أسلم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام:لو لا ما فی الأرض منکم ما زخرفت الجنّه،و لا خلقت حوّاء و لا رحم و طفل،و لا اذیقت بهیمه،و اللّه إنّ اللّه أشدّ حبّا لکم منّا.
1522-7- و بهذا الإسناد،عن إبراهیم بن صالح،عن زید بن الحسن،عن أبیه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله رقدت بالأبطح علی ساعدی،و علیّ عن یمینی،و جعفر عن یساری،و حمزه عند رجلی.قال:فنزل جبرئیل و میکائیل و إسرافیل،ففزعت لخفق أجنحتهم.قال:فرفعت رأسی،فإذا إسرافیل یقول لجبرئیل:إلی أیّ الأربعه بعثت و بعثنا معک؟قال:فرکض برجله،فقال إلی هذا- و هو محمّد سیّد النّبیّین-ثمّ قال من هذا الآخر؟قال:هذا أخوه و وصیّه و ابن عمّه،
ص:772
مگر اینکه از سوی خداوند برای او صد برابر می شود و هیچ یک از شما کردار نیکی انجام نمی دهد مگر اینکه چند برابر شدنش به حساب درنمی آید،به خدا سوگند روزه دار شما در باغهای بهشتی خوش می گذراند،به خدا سوگند حج کننده شما و عمره گذار شما از شخصیّت های برجسته الهی است و جملگی شما تقاضاکنندگان از خداوند و اجابت شوندگان اویید وحشتی بر شما نیست و اندوهگین نمی شوید،همه شما در بهشتید پس در رتبه ها با هم رقابت کنید،به خدا سوگند هیچ کس به عرش الهی از رهروان ما نزدیکتر نیست چه نیکوست لطف خداوند به آنان!به خدا سوگند امیر المؤمنین علیه السّلام فرموده است:رهپویان ما چشم روشن از قبرهای خود خارج می شوند،در آسایش هستند،مردم هراسانند و آنان نمی ترسند،مردم اندوهگین هستند و آنان غمگین نیستند.به خدا سوگند هیچ یک از شما به نماز رو نمی آورد،مگر اینکه فرشتگان از پشت سرش او را احاطه می کنند و تا نماز را به پایان نبرده از خداوند برای او تقاضای کامیابی می نمایند،بدان که برای هر چیزی گوهری است و گوهر فرزند آدم،محمد صلّی اللّه علیه و اله و شمایید.سلیمان گوید عثیم بن أسلم هم از امام صادق علیه السّلام در این باب خبری افزوده است که آن حضرت فرمود:اگر کسی از شما بر روی زمین نبود،بهشت آراسته و پریان آفریده نمی شدند،و به بچه ای مهربانی و به جانوری[آب]چشانده نمی شد، به خدا سوگند که خداوند از ما بیشتر به شما عشق می ورزد.
[1522]7-زید بن حسن از پدرش و او از امام صادق علیه السّلام نقل کرد که آن حضرت فرمود:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:بر زمین هموار روی بازوی خود دراز کشیدم و علی علیه السّلام در طرف راست من و جعفر در سمت چپم و حمزه پایین پای من دراز کشیدند،فرمود:آنگاه جبرئیل و میکائیل و اسرافیل فرود آمدند و من به خاطر جنبیدن بال هایشان به وحشت افتادم.فرمود:سر خود را بلند کردم.ناگاه دیدم که اسرافیل به جبرئیل می گوید:به سوی کدام یک از این چهار نفر فرستاده شدی که ما نیز با تو اعزام شدیم؟حضرت فرمود:جبرئیل پایش را جنبانید و گفت:به سوی این-و او محمد سرور پیامبران است-آنگاه اسرافیل سؤآل کرد:آن دیگری کیست؟ پاسخ داد:(او برادر و جانشین و پسر عموی اوست
ص:773
و هو سیّد الوصیّین.ثمّ قال:فمن الآخر؟قال:جعفر بن أبی طالب،له جناحان خضیبان،یطیر بهما فی الجنّه.ثمّ قال:فمن الآخر؟قال:عمّه حمزه،و هو سیّد الشّهداء یوم القیامه.
1523-8- و عنه،قال:أخبرنا أحمد بن محمّد بن الصّلت،عن ابن عقده،عن أحمد بن القاسم الأکفانیّ،عن عبّاد بن یعقوب،عن أبی معاذ زیاد بن رستم بیّاع، الأدم عن عبد الصّمد،عن جعفر بن محمّد علیهما السّلام قال:قلت:یا أبا عبد اللّه،حدّثنا حدیث عقیل.قال:نعم،جاء عقیل إلیکم بالکوفه،و کان علیّ علیه السّلام جالسا صحن المسجد،و علیه قمیص سنبلانیّ،قال:فسأله،فقال:أکتب لک إلی ینبع.قال:لیس غیر هذا.قال:لا.فبینما هو کذلک إذ أقبل الحسین علیه السّلام فقال:اشتر لعمّک ثوبین؛ فاشتری له،قال:یا ابن أخی ما هذا؟قال:هذه کسوه أمیر المؤمنین علیه السّلام؛ثمّ أقبل حتّی انتهی إلی علیّ علیه السّلام فجلس،فجعل یضرب یده علی الثّوبین و جعل یقول:ما ألین هذا الثّوب یا أبا یزید!قال:یا حسن،أخد عمّک.قال:ما أملک صفراء و لا بیضاء قال:فمر له ببعض ثیابک.قال:فکساه بعض ثیابه.قال:ثمّ قال:یا محمّد، أخد عمّک.قال:و اللّه ما أملک درهما و لا دینارا.قال:فاکسه بعض ثیابک.قال عقیل:یا أمیر المؤمنین،ائذن لی إلی معاویه.قال:فی حلّ محلّل؛فانطلق نحوه، و بلغ ذلک معاویه،فقال:ارکبوا أفره دوابّکم،و البسوا من أحسن ثیابکم،فإنّ عقیلا قد أقبل نحوکم؛و أبرز معاویه سریره،فلمّا انتهی إلیه عقیل قال معاویه
ص:774
و او سرور جانشینان است،پس سؤال کرد:و دیگری کیست؟جواب داد:جعفر بن ابی طالب است که برای او دو بال رنگارنگ خواهد بود که با آن دو در بهشت پرواز می کند،پیامبر فرمود:آنگاه اسرافیل پرسید:و دیگری کیست؟جبرئیل پاسخ داد:عمویش حمزه است و او در روز قیامت سرور شهیدان است.
[1523]8-عبد الصّمد از امام صادق علیه السّلام خبر داد که به آن حضرت عرض کردم:ای ابا عبد اللّه، حکایت عقیل را برای ما بیان فرما،فرمود:آری!عقیل به سوی[شهر]شما به کوفه آمد و امیر المؤمنین علیه السّلام در صحن مسجد نشسته و جامۀ بلندی بر تن او بود،امام صادق علیه السّلام فرمود:
آنگاه عقیل از امیر المؤمنین علیه السّلام تقاضا کرد و حضرت فرمود:چاهی را برای تو ثبت می کنم.
گفت:به جز این نیست؟حضرت فرمود:نخیر،در همین هنگام امام حسین علیه السّلام به پیش آمد و امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود:برای عموی خود دو پیراهن بخر،و او دو پیراهن برای او خرید، عقیل گفت:ای برادرزاده ام این چیست؟فرمود:این تن پوش امیر المؤمنین علیه السّلام است،سپس پیش آمد تا اینکه به امیر المؤمنین علیه السّلام رسید و نشست و امیر المؤمنین به پیراهن دست می کشید و می فرمود:ای پدر یزید[عقیل]؛این پیراهن چقدر نرم است!فرمود:ای حسن!به عمویت هدیه بده،امام حسن علیه السّلام عرض کرد:به خدا سوگند هیچ زرد و سفیدی را مالک نیستم،امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود:پس برخی از جامه های خود را برای او بیاور.امام صادق علیه السّلام فرمود:آنگاه او برخی از لباسهایش را بر عمویش عقیل پوشانید،امام صادق علیه السّلام فرمود:آنگاه امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود:ای محمّد،به عمویت هدیه بده،محمد عرض کرد:به خدا سوگند هیچ درهم و دیناری را مالک نیستم،امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود:پس برخی از لباسهای خود را بر او بپوشان.عقیل عرض کرد:ای امیر المؤمنین به من اجازه بفرما به سوی معاویه بروم حضرت فرمود:بر تو روا باد پس به سوی او به راه افتاد،و آنگاه که این پیام به معاویه رسید[به اطرافیان خود]گفت:بر چابکترین چهارپایانتان سوار شوید و نیکوترین لباسهایتان را بپوشید،زیرا عقیل به سوی شما رو آورده است معاویه تخت خود را جلوه داد و وقتی عقیل به او رسید،معاویه گفت:
ص:775
مرحبا:بک یا أبا یزید،ما نزع بک؟قال:طلب الدّنیا من مظانّها.قال:وقفت و أصبت،قد أمرنا لک بمائه ألف،فأعطاه المائه الألف.ثمّ قال:أخبرنی عن العسکرین اللّذین مررت بهما،عسکری و عسکر علیّ.قال:فی الجماعه أخبرک، أو فی الوحده؟قال:لا بل فی الجماعه.قال:مررت علی عسکر علیّ علیه السّلام،فإذا لیل کلیل النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و نهار،کنهار النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله،إلاّ أنّ رسول اللّه لیس فیهم،و مررت علی عسکرک فإذا أوّل من استقبلنی أبو الأعور و طائفه من المنافقین و المنفّرین برسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله إلاّ أنّ أبا سفیان لیس فیهم.فکفّ عنه حتّی إذا ذهب النّاس قال له:
یا أبا یزید،أیش صنعت بی؟قال:ألم أقل لک:فی الجماعه أو فی الوحده،فأبیت علیّ؟قال:أمّا الآن فاشفنی من عدوّی قال:ذلک عند الرّحیل فلمّا کان من الغد شدّ غرائره و رواحله،و أقبل نحو معاویه،و قد جمع معاویه حوله فلمّا انتهی إلیه قال:یا معاویه،من ذا عن یمینک؟قال:عمرو بن العاص،فتضاحک ثمّ قال:لقد علمت قریش أنّه لم یکن أحصی لتیوسها من أبیه،ثمّ قال:من هذا؟قال:هذا أبو موسی،فتضاحک ثمّ قال:لقد علمت قریش بالمدینه أنّه لم یکن بها امرأه أطیب ریحا من قبّ أمّه.قال:أخبرنی عن نفسی یا أبا یزید.قال:تعرف حمامه؛ثمّ سار فألقی فی خلد معاویه،قال:أمّ من أمّهاتی لست أعرفها!فدعا بنسّابین من أهل الشّام،فقال:أخبر أنّی من أمّ من أمّهاتی یقال لها حمامه لست أعرفها.فقالا:
نسألک باللّه لا تسألنا عنها الیوم.فقال:أخبرانّی أو لأضربنّ أعناقکما،لکما الأمان.
ص:776
خوش آمدی ای پدر یزید،چه[چیز]تو را راهی کرد؟گفت:دنیا خواهی از گمانگاهش [جایی که امید به دستیابی هست].معاویه گفت:دانستی و دست یافتی،فرمان دادیم که صد هزار به تو بدهند و صد هزار به او ارزانی داشتند.پس معاویه گفت:از دو لشکری که از کنارشان گذشتی آگاهم کن،لشگر من و لشگر علی علیه السّلام.گفت:در میان جماعت آگاهت کنم یا در تنهایی؟گفت:نه بلکه در میان جماعت،عقیل گفت:از کنار سپاه علی علیه السّلام عبور کردم،پس شب مثل شب پیامبر صلّی اللّه علیه و اله و روز مثل روز پیامبر صلّی اللّه علیه و اله بود مگر اینکه رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در میان آنان نبود و از کنار لشکر تو گذشتم.و نخستین کسی که به من رو آورد ابو الأعور و طایفه ای از منافقین و بیزارشدگان به رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله بودند مگر اینکه ابو سفیان در میان آنان نبود،آنگاه معاویه او را از سخنرانی بازداشت تا اینکه مردم رفتند،به او گفت:چه رفتاری با من کردی؟ گفت:آیا به تو نگفتم در جماعت باشد یا در تنهایی.گفت:لیکن اکنون مرا از دشمنم نجات بده،عقیل گفت:آن به هنگام کوچ است.وقتی فردا شد بار سفر را بست و به سوی معاویه آمد، درحالی که پیرامون معاویه،عده ای گرد آمده بودند،به او رسید و گفت:ای معاویه،این شخص در طرف راست تو کیست؟گفت:عمرو عاص،سپس عقیل خندید و گفت:قریش دانست که بزهای نر آنها را پاسبانی همسان پدر او نیست،سپس گفت:این کیست؟پاسخ داد:
این ابو موسی است،پس خندید و گفت:قریش دانست که در مدینه زنی خوش بوتر از کپل مادر او نیست.معاویه گفت:ای پدر یزید مرا از خودم آگاه کن.عقیل گفت:حمامه را می شناسی؟آنگاه که حرکت کرد پس در دل و جان معاویه انداخته شد.گفت:مادری از مادران من بود که او را نمی شناسم!سپس دو نسب شناس شامی را درخواست کرد و گفت:مرا به مادری از مادرانم که حمامه گفته می شود و من او را نمی شناسم،آگاهم کنید.آن دو گفتند:شما را به خدا سوگند،امروز از ما چیزی دربارۀ او نپرسید.گفت:آگاهم می کنید یا شما را گردن می زنم،به شما امان می دهم،
ص:777
قالا:فإنّ حمامه جدّه أبی سفیان السّابعه و کانت بغیّا،و کان لها بیت توفّی فیه.قال جعفر بن محمّد علیهما السّلام:و کان عقیل من أنسب النّاس.
1524-9- و عنه،قال:أخبرنا ابن الصّلت،عن ابن عقده،عن أحمد بن القاسم، عن عبّاد،عن علیّ بن عابس،عن حصین،عن عبد اللّه بن معقل،عن علیّ علیه السّلام أنّه قنت فی الصّبح فلعن معاویه و عمرو بن العاص و أبا موسی و أبا الأعور أصحابهم.
ص:778
گفتند:حمامه مادر بزرگ هفتم ابو سفیان است که فاحشه بود و خانه ای داشت که در آن جانش گرفته شد.امام صادق علیه السّلام فرمود:عقیل نسب شناس ترین مردمان بود.
[1524]9-عبد اللّه بن معقل از امیر المؤمنین علیه السّلام خبر داد که آن حضرت بامدادان در نماز و دعا ایستاد و معاویه و عمرو عاص و ابو موسی و ابو أعور و پیروانش را نفرین کرد.
ص:779
[44] المجلس یوم الجمعه الثالث من ذی القعده سنه سبع و خمسین و أربعمائه فیه بقیّه أحادیث ابن الصلت الأهوازی.
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
1525-1- حدّثنا الشّیخ أبو جعفر محمّد بن الحسن بن علیّ بن الحسن الطّوسیّ(قدّس اللّه روحه)،قال:أخبرنا أحمد بن محمّد بن موسی بن الصّلت، عن ابن عقده،عن أحمد بن القاسم،عن عبّاد،عن عبد اللّه بن الزّبیر،عن عبد اللّه بن شریک،عن أبیه،قال:صعد علیّ علیه السّلام المنبر یوم الجمعه،فقال:أنا عبد اللّه و أخو رسوله،لا یقولها بعدی إلاّ کذّاب،ما زلت مظلوما منذ قبض رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله،أمرنی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله بقتال النّاکثین طلحه و الزّبیر،و القاسطین معاویه و أهل الشّام، و المارقین و هم أهل النّهروان،و لو أمرنی بقتال الرّابعه لقاتلتهم.
1526-2- و بهذا الإسناد،عن أحمد بن محمّد بن سعید،عن محمّد بن جباره، عن سعاد بن سلمان،عن یزید بن أبی زیاد،عن عبد الرّحمن بن أبی لیلی،قال
ص:780
جلسه روز جمعه
سوم ذی قعدۀ سال چهارصد و پنجاه و هفت که بقیۀ روایات ابن صلت اهوازی
در آن آمده است.
به نام خداوند رحمتگر مهربان
[1525]1-عبد اللّه بن شریک از پدرش نقل کرد که:امیر المؤمنین علیه السّلام روز جمعه ای بر فراز منبر رفت و فرمود:من بندۀ خدا و برادر فرستادۀ او هستم،این جمله را کسی پس از من بر زبان نمی آورد مگر دروغگو،از زمانی که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله از دنیا رفت پیوسته مورد ستم بوده ام.
رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله مرا به نبرد با پیمان شکنان طلحه و زبیر و ستم پیشگان معاویه و شامیان و منحرفان از دین که خوارج هستند فرمان داد و اگر مرا به نبرد با چهارمی هم فرمان می داد با آنان مبارزه می کردم.
ص:781
شهد مع علیّ علیه السّلام یوم الجمل ثمانون من أهل بدر،و ألف و خمس مائه من أصحاب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله.
1527-3- و بهذا الإسناد،عن ابن عقده،عن الحسن بن علیّ بن عفّان،عن الحسن بن عطیّه،عن ناصح عن أبی عبد اللّه،عن قریبه جاریه لهم،قالت:کان عندنا رجل خرج علی الحسین علیه السّلام ثمّ جاء بجمل و زعفران قالت:فلمّا دقّوا الزّعفران صار نارا.قالت:فجعلت المرأه تأخذ منه الشّیء فتلطخه علی یدها فیصیر منه برص.قالت:و نحروا البعیر.قالت:فکلّما جزّوا بالسّکّین صار مکانها نارا.قالت:فجعلوا یسلخونه فیصیر مکانه نارا.قالت:فقطّعوه فخرجت منه النّار.
قالت:فطبخوه فکلّما أوقدوا النّار فارت القدر نارا.قالت:فجعلوه فی الجفنه فصار نارا.قالت:و کنت صبیّه یومئذ فأخذت عظما منه فطیّنت علیه،فسقط و أنا یومئذ امرأه،فأخذناه نصنع منه اللّعب.قالت:فلمّا حززناه بالسّکّین صار مکانه نارا،فعرفنا أنّه ذلک العظم فدفنّاه.
1528-4- و عنه،قال أخبرنا أحمد بن الصّلت،عن ابن عقده،عن الحسن بن علیّ بن عفّان،عن الحسن بن عطیّه،قال:سمعت جدّی أبا أمّی بزیعا،قال:کنّا نمرّ و نحن غلمان زمن خالد علی رجل فی الطّریق جالس،أبیض الجسد أسود الوجه،و کان النّاس یقولون:خرج علی الحسین علیه السّلام.
1529-5- و عنه،قال:أخبرنا أحمد بن محمّد بن موسی بن الصّلت،عن أحمد
ص:782
از یاران رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله شرکت داشتند]
[1526]2-عبد الرحمن بن ابی لیلی نقل کرد که:در روز[جنگ]جمل همراه امیر المؤمنین علیه السّلام هشتاد نفر از جنگجویان بدر و هزار و پانصد نفر از یاران رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله شرکت داشتند.
[1527]3-ناصح از امام صادق علیه السّلام و او از یکی از زنان آن خاندان به نام جاریه روایت فرموده امام صادق علیه السّلام از دختر همسایۀ خودشان به ما خبر داد که او گفت:نزد ما مردی بود که بر امام حسین علیه السّلام خروج کرد،آنگاه با یک شتر و[بار]زعفران آمد،دختر گفت:وقتی بر زعفران کوبیدند آتش شد.گفت:زنی قدری از آن برداشت و دستش را با آن آغشته کرد و از آن برص گرفت،دختر گفت:و آن شتر را سر بریدند،گفت:پس هرقدر که با کارد می بریدند جایش شعله ور می شد،گفت:آن را پوست کندند و جایش آتش گرفت.گفت:آن را بریدند از آن آتش بیرون زد،گفت:آن را پختند پس هرگاه آتش برافروخته می شد،به اندازۀ جوشش آتش می گرفت.گفت:آن را در خمره قرار دادند.آتش گرفت،گفت:من در آن روز بچه بودم و استخوانی از آن برداشتم و با گل پوشاندم و از یاد رفت و من امروز دختر[بزرگی]هستم و آن را برداشتیم تا با آن بازی کنیم.گفت:وقتی آن را با کارد بریدیم جایش آتش گرفت،و ما فهمیدیم این همان استخوان هست و آن را زیر خاک کردیم.
[1528]4-حسن بن عطیّه گوید:از پدر بزرگ مادری خود بزیع شنیدم که گفت:درحالی که چند پسر بچه بودیم در زمان خالد از کنار مردی سفیدپیکر و سیاه چهره که در میان راه نشسته بود،عبور کردیم و مردم می گفتند:بر امام حسین علیه السّلام خروج کرد.
ص:783
بن محمّد بن عقده،قال:حدّثنا الحسن بن صالح من کتابه فی ربیع الأوّل سنه ثمان و سبعین،و أحمد بن یحیی،عن محمّد بن عمرو،عن عبد الکریم،عن القاسم بن أحمد،عن أبی الصّلت الهروی،و قال ابن عقده،و حدّثناه القاسم بن الحسن الحسینیّ،عن أبی الصّلت،عن علیّ بن عبد اللّه بن النّعجه،عن أبی سهیل بن مالک،عن مالک بن أوس بن الحدثان،قال:لمّا ولّی علیّ بن أبی طالب علیه السّلام أسرع النّاس إلی بیعته المهاجرون و الأنصار و جماعه النّاس،لم یتخلّف عنه أحد من أهل الفضل إلاّ نفر یسیر خذلوا و بایع النّاس.و کان عثمان قد عوّد قریشا و الصّحابه،کلّهم و صبّت علیهم الدّنیا صبّا،و آثر بعضهم علی بعض،و خصّ أهل بیته من بنی أمیّه،و جعل لهم البلاد،و خوّلهم العباد،فأظهروا فی الأرض فسادا و حمل أهل الجاهلیّه المؤلّفه قلوبهم علی رقاب النّاس حتّی غلبوه علی أمره، فأنکر النّاس ما رأوا من ذلک،فعاتبوه فلم یعتبهم،و راجعوه فلم یسمع منهم، و حملهم علی رقاب النّاس حتّی انتهی إلی أن ضرب بعضا و نفی بعضا،و حرم بعضا،فرأی أصحاب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله أن یدفعوه بالبیعه،و ما عقدوا له فی رقابهم، فقالوا:إنّما بایعناه علی کتاب اللّه و سنّه نبیّه صلّی اللّه علیه و اله و العمل بهما،فحیث لم یفعل ذلک لم تکن له علینا طاعه.فافترق النّاس فی أمره علی خاذل و قاتل،فأمّا من قاتل فرأی أنّه حیث خالف الکتاب و السّنّه،و استأثر بالفیء،و استعمل من لا یستأهل، رأوا أنّ جهاده جهاد،و أمّا من خذله،فإنّه رأی أنّه یستحقّ الخذلان،و لم یستوجب
ص:784
[1529]5-مالک بن أوس بن حدثان گوید:وقتی امیر المؤمنین علیه السّلام حکومت را در اختیار گرفت و مهاجران و انصار و گروهی از مردم برای بیعت با او شتافتند،هیچکدام از فرهیختگان از او سرپیچی نکردند،مگر عدۀ کمی که نومید شدند و مردم بیعت کردند.عثمان تمام قریش و یاران پیامبر صلّی اللّه علیه و اله را عادت داده بود و دنیا به سر آنان فرو افتاده بود.عده ای را بر عده ای دیگر ترجیح داد و خاندان خود را از میان فرزندان امیّه برگزید و شهرها را به آنان واگذار کرد،و بندگان را به آنان سپرد و آنان در زمین فساد کردند و مردمان دوران بت پرستی و دل به دست آورده شدگان را بر مردم برتری داد تا اینکه زمام حکومت او را به دست گرفتند و وقتی مردم این[امور]را دیدند آن را ناپسند شمردند و او را نکوهش کردند.بر آنان درنگ نکرد و به او مراجعه کردند به سخن آنان توجّه ننمود و آن گروه را بر مردم تحمیل کرد تا جایی که منتهی شد به اینکه گروهی را فرو گذاشت و برخی را تبعید کرد و عده ای را بی بهره نمود،سپس یاران رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله تصمیم گرفتند که به واسطۀ بیعت و آنچه که با او در قبال خودشان قرار داد بستند،مبارزه کنند،پس گفتند:ما با او بر طبق کتاب خدا و سنت پیامبرش و عمل به آن دو بیعت کردیم پس هرگاه این چنین انجام ندهد بر ما لازم نیست که از او فرمانبری کنیم.در مورد او مردم به دو گروه فروگذار و ستیزه گر تقسیم شدند،اما گروه ستیزه گر پنداشتند که هرگاه او با کتاب و سنّت مخالفت کرد و غنیمت را به خود اختصاص داد و کسی را که شایستگی نداشت به مقامی برگمارد نبرد با او را جهاد[دینی]بدانند و اما کسانی که او را فرو گذاشتند،پنداشتند که او سزاوار بی پناهی است و با فروگذاری فرمان الهی شایستۀ حمایت نیست،تا اینکه کشته شد.
ص:785
النّصره بترک أمر اللّه حتّی قتل.و اجتمعوا علی علیّ بن أبی طالب علیه السّلام فبایعوه،فقام و حمد اللّه و أثنی علیه بما هو أهله،و صلّی علی النّبیّ و آله،ثمّ قال:أمّا بعد،فإنّی قد کنت کارها لهذه الولایه،یعلم اللّه فی سماواته و فوق عرشه علی أمّه محمّد صلّی اللّه علیه و اله حتّی اجتمعتم علی ذلک،فدخلت فیه،و ذلک أنّی سمعت رسول اللّه یقول:أیّما وال ولی أمر أمّتی من بعدی أقیم یوم القیامه علی حدّ الصّراط،و نشرت الملائکه صحیفته،فإن نجا فبعدله و إن جار انتقض به الصّراط انتقاضه تزیل ما بین مفاصله حتّی یکون بین کلّ عضو و عضو من أعضائه مسیره مائه عام،یخرق به الصّراط، فأوّل ما یلقی به النّار أنفه و حرّ وجهه،و لکنّی لمّا اجتمعتم علیّ نظرت فلم یسعنی ردّکم حیث اجتمعتم،أقول ما سمعتم،و أستغفر اللّه لی و لکم.فقام إلیه النّاس فبایعوه،فأوّل من قام فبایعه طلحه و الزّبیر،ثمّ قام المهاجرون و الأنصار و سائر النّاس حتّی بایعه النّاس،و کان الّذی یأخذ علیهم البیعه عمّار بن یاسر و أبو الهیثم بن التّیّهان،و هما یقولان:نبایعکم علی طاعه اللّه و سنّه رسوله صلّی اللّه علیه و اله،و إن لم نف لکم فلا طاعه لنا علیکم،و لا بیعه فی أعناقکم،و القرآن إمامنا و إمامکم.ثمّ التفت علیّ علیه السّلام عن یمینه و عن شماله،و هو علی المنبر،و هو یقول:ألا لا یقولنّ رجال منکم غدا قد غمرتهم الدّنیا،فاتّخذوا العقار،و فجّروا الأنهار،و رکبوا الخیول الفارهه،و اتّخذوا الوصائف الرّوقه،فصار ذلک علیهم عارا و شنارا إن لم یغفر لهم الغفّار،إذا منعوا ما کانوا فیه،و صیّروا إلی حقوقهم الّتی یعلمون،یقولون:حرمنا
ص:786
و مردم با امیر المؤمنین علیه السّلام دیدار کردند و با او بیعت نمودند و حضرت بپا خواست و خدا را ستایش کرده و به آنچه شایستۀ درگاه او بود ثنایش گفت و بر پیامبر و خاندانش درود فرستاده آنگاه فرمود:و اینک من از این زمامداری-که خداوند از آسمانهایش و بر فراز عرش خود بر آن آگاه است-بر پیروان محمد صلّی اللّه علیه و اله ناخرسند بودم تا اینکه بر این مسأله گرد هم آمدید،و من آن را به دست گرفتم،و آن به این خاطر است که از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله شنیدم که می فرمود:هر زمامداری پس از من کار امّت مرا به عهده بگیرد در روز رستاخیز بر لبۀ صراط سکنی داده می شود و فرشتگان نامه کردارهای او را می گسترند،اگر رهایی یافت پس به عدالت اوست و اگر بی عدالتی روا داشت صراط رفته رفته به قدری بر او کاسته می شود که میان بندهایش از بین می رود تا اینکه فاصله هر عضو و عضو دیگر از عضوهای او به صد سال می رسد،آنگاه صراط بر او پاره می شود و نخستین چیزی که از او در آتش افکنده می شود بینی او و رخسارش می باشد.ولی وقتی شما بر من اجتماع کردید اندیشیدم و نخواستم شما را آنگاه که گرد آمدید بازگردانم.آنچه را که تا بحال شنیدید می گویم و از خداوند برای خود و برای شما آمرزش می خواهم.سپس مردم به سوی او رو آوردند و با حضرت بیعت کردند،اولین کسانی که بپا خواسته و بیعت کردند طلحه و زبیر بودند.آنگاه مهاجران و انصار و بقیۀ مردم بپا خواستند تا اینکه همه مردم با او بیعت کردند،و آن کسی که از مردم بیعت می گرفت عمّار یاسر و ابو هیثم تیّهان بودند و می گفتند:با شما بر فرمانبری خدا و سنت فرستادۀ او بیعت می کنیم،و اگر به پیمان خود با شما وفا نکنیم فرمانبری شما از ما لازم نیست و بیعتی بر گردنهای شما نخواهد بود و قرآن پیشوای ما و پیشوای شماست.
سپس امیر المؤمنین علیه السّلام به سمت راست و چپ خود توجّه کرد درحالی که بر منبر بود و می فرمود:هشدار که هیچکدام از مردان شما فردا نگوید که دنیا آنان را در بر گرفت پس مال حمل ناشدنی برداشتند،و رودها جاری کردند و بر اسبان چابک سوار شدند و خدمتکار زیبا گرفتند،چرا که اگر آمرزشگر آنان را نیامرزد این سخنان برایشان ننگ و رسوایی است.آنگاه که از آنچه در آن بودند بازداشته شوند و به حقوق خودشان که به آن آگاهی دارند،بازگردانده شوند.
ص:787
ابن أبی طالب،و ظلمنا حقوقنا،و نستعین باللّه و نستغفره،و أمّا من کان له فضل و سابقه منکم،فإنّما أجره فیه علی اللّه فمن استجاب للّه و لرسوله و دخل فی دیننا، و استقبل قبلتنا،و أکل ذبیحتنا،فقد استوجب حقوق الإسلام و حدوده.فأنتم أیّها النّاس،عباد اللّه المسلمون،و المال مال اللّه یقسم بینکم بالسّویّه،و لیس لأحد علی أحد فضل إلاّ بالتّقوی،و للمتّقین عند اللّه خیر الجزاء و أفضل الثّواب،لم یجعل اللّه الدّنیا للمتّقین جزاء، وَ ما عِنْدَ اللّهِ خَیْرٌ لِلْأَبْرارِ [آل عمران(3):198]و إذا کان غدا فاغدوا،فإنّ عندنا مالا اجتمع،فلا یتخلّفنّ أحد کان فی عطاء،أو لم یکن إذا کان مسلما حرّا،احضروا رحمکم اللّه.فاجتمعوا من الغد،و لم یتخلّف عنه أحد،فقسم بینهم ثلاثه دنانیر لکلّ إنسان الشّریف و الوضیع و الأحمر الأسود،و لم یفضّل أحدا،و لم یتخلّف عنه أحد إلاّ هؤلاء الرّهط:طلحه و الزّبیر و عبد اللّه بن عمر و سعید بن العاص و مروان بن حکم و ناس معهم.
فسمع عبید اللّه بن أبی رافع و هو کاتب علیّ بن أبی طالب علیه السّلام عبد اللّه بن الزّبیر و هو یقول للزّبیر و طلحه و سعید بن العاص:لقد التفتّ إلی زید بن ثابت فقلت له:
إیّاک أعنی و اسمعی یا جاره.فقال له:عبید اللّه یا سعید بن العاص و عبد اللّه بن الزّبیر،إنّ اللّه یقول فی کتابه: وَ أَکْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ کارِهُونَ [المؤمنون(23):70]قال عبید اللّه:فأخبرت علیّا علیه السّلام فقال:لئن سلمت لأحملنّهم علی الطّریق،قاتل اللّه ابن العاص،لقد علم فی کلامی أنّی أریده و أصحابه بکلامی وَ اللّهُ الْمُسْتَعانُ [یوسف
ص:788
می گویند:پسر ابو طالب امیر المؤمنین علیه السّلام ما را محروم کرد و نسبت به حقوقمان با ما بی عدالتی کرد و از خداوند یاری خواسته و از او آمرزش می خواهیم،و اما کسانی از شما که دارای برتری و پیشینه باشد،پاداش او در این باره نزد خداوند است و کسی که نسبت به خدا و فرستادۀ او توجه داشته باشد و در دین ما وارد شود و رو به قبلۀ ما کند و قربانی ما را بخورد، حقوق اسلام و احکام آن را بر خود واجب ساخته است.پس شما ای مردم،بندگان مسلمان خدایید و این دارایی مال خداست که میان شما به طور یکسان تقسیم می شود،و هیچ کسی را بر کسی دیگر برتری نیست مگر به پرهیزکاری.برای پرهیزگاران در درگاه خداوند بهترین پاداش و برترین ثواب خواهد بود،و خداوند دنیا را پاداش پارسایان قرار نداد،«و آنچه نزد خداوند است برای نیکوکاران بهتر است»[آل عمران(3):آیۀ 198]وقتی فردا شد،در سپیده دم بیایید،زیرا نزد ما ثروتی انباشته شده و هیچ مسلمان آزاد چه بیاید و چه نیاید جا نمی ماند، حاضر شوید که رحمت خداوند بر شما باد.
بنابراین فردا مردم گرد آمدند،و هیچکدام از بخشش جا نماند،و میانشان برای هر انسان سرشناس و فرودست و سرخ فام و سیاه پوستی سه دنیار تقسیم کرد،هیچ کسی را برتری ندارد،و از این بخشش کسی جا نماند مگر این گروه:طلحه،زبیر،عبید اللّه بن عمر،سعید بن عاص،مروان حکم و عده ای از مردم به همراه آنان.
آنگاه عبید اللّه بن ابی رافع نویسندۀ امیر المؤمنین علیه السّلام از عبد اللّه بن زبیر شنید که او به زبیر و طلحه و سعید بن عاص می گفت:زید بن ثابت را مورد خطاب قرار دادم و به او گفتم:[بیعت با]تو را قصد می کنم ای همسایه بشنو.پس عبید اللّه به او گفت:ای سعید بن عاص و عبد اللّه بن زبیر همانا خداوند در کتابش می فرماید:«و بیشترشان حقیقت را خوش ندارند»[سورۀ مؤمنون(23):آیۀ 70].عبید اللّه گفت:امیر المؤمنین علیه السّلام را اطلاع دادم،و حضرت فرمود:اگر سرحال بودم آنان را به راه[راست]وادار می کردم،خداوند ابن عاص را مرگ دهد،او از سخنان من می دانست که او و یارانش را اراده کردم«و از خداوند باید یاری جست»[یوسف (12):آیۀ 18]
ص:789
(12):18]قال مالک بن أوس:و کان علیّ بن أبی طالب علیه السّلام أکثر ما یسکن القناه، فبینا نحن فی المسجد بعد الصّبح إذ طلع الزّبیر و طلحه،فجلسا ناحیه عن علیّ علیه السّلام ثمّ طلع مروان و سعید و عبد اللّه بن الزّبیر المسور بن مخرمه فجلسوا، و کان علیّ علیه السّلام جعل عمّار بن یاسر علی الخیل،فقال لأبی الهیثم بن التّیّهان و لخالد بن زید أبی أیّوب و لأبی حیّه و لرفاعه بن رافع فی رجال من أصحاب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله قوموا إلی هؤلاء القوم،فإنّه بلغنا عنهم ما نکره من خلاف أمیر المؤمنین إمامهم،و الطّعن علیه،و قد دخل معهم قوم من أهل الجفاء و العداوه، و إنّهم سیحملونهم علی ما لیس من رأیهم.فقال:فقاموا،و قمنا معهم حتّی جلسوا إلیهم،فتکلّم أبو الهیثم بن التّیّهان،فقال:إنّ لکما لقدما فی الإسلام و سابقه و قرابه من أمیر المؤمنین علیه السّلام،و قد بلغنا عنکما طعن و سخط لأمیر المؤمنین،فإن یکن أمر لکما خاصّه فعاتبا ابن عمّتکما و إمامکما،و إن کان نصیحه للمسلمین فلا تؤخّراه عنه،و نحن عون لکما،فقد علمتما أنّ بنی أمیّه لن تنصحکما أبدا و قد عرفتما- و قال أحمد:عرفتم-عداوتهم لکما و قد شرکتما فی دم عثمان و مالأتما؛فسکت الزّبیر و تکلّم طلحه،فقال:افرغوا جمیعا ممّا تقولون،فإنّی قد عرفت أنّ فی کلّ واحد منکم خطبه.فتکلّم عمّار بن یاسر رحمه اللّه فحمد اللّه و أثنی علیه،و صلّی علی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و قال:أنتما صاحبا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله،و قد أعطیتما إمامکما الطّاعه و المناصحه،و العهد و المیثاق علی العمل بطاعه اللّه و طاعه رسوله،و أن یجعل
ص:790
مالک بن أوس گوید:امیر المؤمنین علیه السّلام بیشتر در قنات[منطقه ای در صحرای مدینه]سکونت می کرد،یک روز که ما پس از صبح در مسجد بودیم ناگاه زبیر و طلحه وارد شوند و نزدیک امیر المؤمنین علیه السّلام نشستند،آنگاه مروان و سعید و عبد اللّه بن زبیر و مسور بن مخرمه در رسیدند و نشستند.امیر المؤمنین علیه السّلام عمار یاسر را سر دستۀ گروه اعزامی گمارد و به ابی هیثم بن تیّهان و خالد بن زید و ابی حیّه و رفاعه بن رافع که در میان مردانی از یاران رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله بودند،فرمود:به سوی آن قبیله بروید،زیرا خبرهای ناخوشایندی از ناسازگاری آنان از پیشوایشان و بدگویی بر او به ما رسیده است درحالی که به همراهی آنان گروهی ستم پیشه و یاغی بر دیگر مردمان آن قبیله وارد شده اند و آنان را بر چیزی که نمی خواهند وادار می کنند.
مالک گفت:سپس این عده حرکت کردند و ما هم با آنان رفتیم تا اینکه به آن قبیله رسیده در کنارشان نشستند و ابو هیثم تیّهان سخنرانی کرد و گفت:همانا برای شما[طلحه و زبیر] دلاوری هایی در اسلام و پیشینه و خویشاوندی ای نسبت به امیر المؤمنین علیه السّلام هست.درحالی که خبر بدگویی و عصبانیّت شما نسبت به امیر المؤمنین علیه السّلام به ما رسیده است.بنابراین اگر موردی ویژۀ خودتان در میان هست پسر عمه و پیشوایتان را نکوهش کنید و اگر قصد خیرخواهی نسبت به مسلمانان را دارید آن را از او دریغ مدارید و ما یاور شما هستیم،و پیش تر دانستید که فرزندان امیه هرگز شما را پند نمی دهند و به دشمنی آنان نسبت به خودتان آگاه شدید و در[ریختن]خون عثمان شرکت داشته و همدست شدید.آنگاه زبیر خاموش ماند و طلحه سخن رانده و گفت:جملگی هرآنچه می خواهید بگویید که می دانم هرکدام خطبه و سخنانی آماده ساخته اید.پس عمار یاسر(رحمت خدا بر او باد)سخنوری کرد و خدای را ستایش کرده و ثنایش گفت:و بر پیامبر صلّی اللّه علیه و اله درود فرستاد و گفت:شما یاران رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله بودید،و به پیشوایتان قول فرمانبری و اندرزپذیری دادید و عهد و پیمان بستید که بر طبق فرمان خدا و دستور فرستادۀ او رفتار کند
ص:791
کتاب اللّه أمامنا-قال أحمد:و جعل کتاب اللّه إماما-و هو علیّ بن أبی طالب طلّق النّفس عن الدّنیا،و قدّم کتاب اللّه،ففیم السّخط و الغضب علی علیّ بن أبی طالب علیه السّلام!فغضب الرّجال للحقّ انصرا نصرکما اللّه.فتکلّم عبد اللّه بن الزّبیر،فقال:
لقد تهذّرت یا أبا الیقظان.فقال له عمّار:ما لک تتعلّق فی مثل هذا یا أعبس؛ثمّ أمر به فأخرج،فقام الزّبیر فقال:عجّلت یا أبا الیقظان علی ابن أخیک رحمک اللّه.فقال عمّار:یا أبا عبد اللّه،أنشدک اللّه أن تسمع قول من رأیت،فإنّکم معشر المهاجرین لم یهلک من هلک منکم حتّی استدخل فی أمره المؤلّفه قلوبهم.فقال الزّبیر:معاذ اللّه أن نسمع منهم.فقال عمّار:و اللّه یا أبا عبد اللّه،لو لم یبق أحد إلاّ خالف علیّ بن أبی طالب علیه السّلام لما خالفته،و لا زالت یدی مع یده،و ذلک لأنّ علیّا لم یزل مع الحقّ منذ بعث اللّه نبیّه صلّی اللّه علیه و اله فإنّی أشهد أنّه لا ینبغی لأحد أنّ یفضّل علیه أحدا فاجتمع عمّار بن یاسر و أبو الهیثم و رفاعه و أبو أیّوب و سهل بن حنیف،فتشاوروا أن یرکبوا إلی علیّ علیه السّلام بالقناه فیخبروه بخبر القوم،فرکبوا إلیه فأخبروه باجتماع القوم و ما هم فیه من إظهار الشّکوی و التّعظیم لقتل عثمان،و قال له أبو الهیثم:یا أمیر المؤمنین انظر فی هذا الأمر؛فرکب بغله رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و دخل المدینه،و صعد المنبر،فحمد اللّه و أثنی علیه،و اجتمع أهل الخیر و الفضل من الصّحابه و المهاجرین،فقالوا لعلیّ علیه السّلام:إنّهم قد کرهوا الأسوه،و طلبوا الأثره،و سخطوا لذلک.فقال علیّ علیه السّلام:لیس لأحد فضل فی هذا المال،هذا کتاب اللّه بیننا و بینکم،و
ص:792
و کتاب خدا را پیش رویمان قرار می دهد-احمد روایت کرد که:و کتاب خدا را پیشوا قرار دهد-و او امیر المؤمنین علیه السّلام است کسی که جانش را از[قید و بند]دنیا رها کرد،و کتاب خدا را مقدّم داشت پس نارضایتی و خشم بر علی بن ابی طالب علیه السّلام از چه روست؟مردان باید برای حق غضبناک شوند[نه بیهوده]یاری کنید که خداوند شما را یاری کند.آنگاه عبد اللّه بن زبیر سخنرانی کرد و گفت:ای پدر یقظان بیهوده می گویی.سپس عمار به او گفت:ای ترشروی چه شده است تو را که به همانند این دلبستگی پیدا کردی،سپس به او فرمان داد[که خارج شود] او نیز بیرون رفت زبیر بپا خواست و رو به عمّار(رحمت خدا بر او باد)کرده و گفت:ای پدر یقظان رحمت خدا بر تو باد بر برادرزاده خود شتاب کردی،سپس عمار یاسر به او گفت:ای پدر عبد اللّه به خدایت سوگند می دهم،گفتار اینان را که می بینی به گوش اطاعت بشنو،زیرا کسی از شما گروه مهاجران به هلاکت نمی رسد مگر وقتی که دلجویی شدگان را در کار خود دخالت داده باشد زبیر گفت:به خدا پناه می برم از اینکه از آنان فرمان ببریم.و عمّار گفت:ای پدر عبد اللّه به خدا سوگند،اگر هیچ کس باقی نماند مگر اینکه مخالف امیر المؤمنین علیه السّلام باشد هر آینه من با او مخالفت نمی کنم و همچنان دست من به همراه دست اوست و آن به این خاطر است که علی علیه السّلام از زمانی که خداوند پیامبرش صلّی اللّه علیه و اله را برانگیخت پیوسته همراه حق بود و من گواهی می دهم که برازندۀ کسی نیست تا فردی را بر او برتری دهد.آنگاه عمّار یاسر و ابو هیثم و رفاعه و ابو ایّوب و سهل بن حنیف به گرد هم آمدند و تصمیم گرفتند که سوار شده به سوی امیر المؤمنین علیه السّلام به منطقۀ قنات بروند و پیام این مردمان را به او اطّلاع دهند،سواره به سوی او رفتند و حضرت را به گردهمایی ایشان و آنچه که در سر دارند که همان بیان نارضایتی و بزرگ داشت قتل عثمان باشد با خبر کردند و ابو هیثم به حضرت عرض کرد:ای امیر المؤمنین این مسأله را مد نظر قرار بده!آنگاه حضرت بر استر رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله سوار شد و وارد مدینه گردید و بر فراز منبر رفت و خدا را ستایش کرده و ثنایش گفت،و نیکان و فرهیختگان یاران پیامبر و مهاجران گرد آمدند و به علی علیه السّلام عرض کردند:همانا آن پیمان شکنان این تقسیم را خوش ندارند و خواستار برتری خود هستند و به این خاطر به خشم آمده اند،پس علی علیه السّلام فرمود:در این دارایی برای هیچ کس برتری نیست و این کتاب خدا است که میان ما و شماست
ص:793
نبیّکم محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سیرته.ثمّ صاح بأعلی صوته:یا معشر الأنصار،أتمنّون علیّ بإسلامکم بل للّه و رسوله المنّ علیکم إن کنتم صادقین،أنا أبو الحسن القرم.و نزل عن المنبر و جلس ناحیه المسجد،و بعث إلی طلحه و الزّبیر فدعاهما،ثمّ قال لهما:ألم تأتیانی و تبایعانی طائعین غیر مکرهین،فما أنکرتم،أجور فی حکم أو استیثار فی فیء؟قالا:لا.قال أو فی أمر دعوتمانی إلیه من أمر المسلمین فقصّرت عنه؟قالا:معاذ اللّه.قال علیه السّلام:فما الّذی کرهتما من أمری حتّی رأیتما خلافی؟قالا:خلافک عمر بن الخطّاب فی القسم،و انتقاصنا حقّنا من الفیء، جعلت حظّنا فی الإسلام کحظّ غیرنا فیما أفاء اللّه علینا بسیوفنا،ممّن هو لنا فیء، فسوّیت بیننا و بینهم.فقال علیّ علیه السّلام:اللّه أکبر،اللّهمّ إنّی أشهدک و أشهد من حضر علیهما،أمّا ما ذکرتما من الاستیثار فو اللّه ما کانت لی فی الولایه رغبه،و لا لی فیها محبّه،و لکنّکم دعوتمونی إلیها،و حملتمونی علیها،فکرهت خلافکم،فلمّا أفضت إلیّ نظرت إلی کتاب اللّه و ما وضع و أمر فیه بالحکم و قسم و سنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فأمضیته،و لم أحتج فیه إلی رأیکما و دخولکما معی و لا غیرکما،و لم یقع أمر جهلته فأتقوّی فیه برأیکما و مشورتکما،و لو کان ذلک لم أرغب عنکما،و لا عن غیرکما،إذا لم یکن فی کتاب اللّه و لا فی سنّه نبیّنا صلّی اللّه علیه و اله فأمّا ما کان فلا یحتاج فیه إلی أحد،و أمّا ما ذکرتما من أمر الأسوه فإنّ ذلک أمر لم أحکم أنا فیه،و وجدت أنا و أنتما قد جاء به محمّد صلّی اللّه علیه و اله من کتاب اللّه،فلم أحتج فیه إلیکما،قد فرغ من
ص:794
و این هم پیامبر شما محمد صلّی اللّه علیه و اله و راه و رسم زندگی اوست.
آنگاه با بالاترین فریادش بانگ برآورد؛ای گروه انصار،آیا به خاطر اسلام-آوردنتان بر من منت می گذارید بلکه اگر[در اسلام آوردنتان]راست می گویید برای خداوند فرستادۀ او بر شما منت است درحالی که من همان ابو الحسن ام که در اندیشه و تجربه پیشتازم و از منبر فرود آمد و در جانبی از مسجد نشست،و به دنبال طلحه و زبیر فرستاد و آن دو را درخواست کرد وقتی آمدند به آن دو فرمود:آیا به نزد من نیامدید و با حالت فرمانبردار و بدون اجبار با من بیعت نکردید،پس چرا انکار می کنید.آیا از من ستمی در حکمی یا اختصاص دادنی در غنیمتی دیده اید؟عرض کردند:نخیر،حضرت علیه السّلام فرمود:یا در کاری از کارهای مسلمانان مرا فرا خواندید که در آن کوتاهی کردم؟گفتند:پناه بر خدا.حضرت علیه السّلام فرمود:پس از کدام کار من ناراضی هستید که سر ناسازگاری با من گرفتید؟گفتند:به خاطر تفاوت تقسیم تو با تقسیم عمر بن خطاب و کاستن نصیب ما از غنیمت،تو بهرۀ مسلمانی ما را در آنچه که خداوند بخاطر شمشیر[زدن]هایمان به ما ارزانی داشت و آنچه که غنیمت ما بود همانند غیر ما قرار دادی و میان ما و آنان یکسان سازی کردی!!سپس امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود:خدا بزرگتر است، پروردگارا تو را گواه می گیرم و کسانی را که بر این دو شاهدند گواه می گیرم اما آنچه که دربارۀ انحصار قدرت بیان کردید پس به خدا سوگند در زمامداری هیچ اشتیاقی برایم نبود و هیچ علاقه ای به آن نداشتم،ولی شما مرا به سوی آن فراخواندید،و من را بر آن وادار کردید،و من رویگردانی از شما را ناخوش داشتم وقتی زمامداری به من سپرده شد به کتاب خدا و آنچه در آن نهاده و ما را به حکم کردن براساس آن فرمان داده نظر افکندم و به آن شیوه که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله تقسیم کرده،اقتدا نمودم بنابراین به رای و همراهی شما و دیگران نیازی نداشتم و مسأله ای هم پیش نیامده که[حکمش را]ندانم تا با نظرخواهی از شما بر آن چیره گردم و اگر چنین وضعی پیش آمده بود و[حکم آن]در کتاب خدا و سنت پیامبر ما صلّی اللّه علیه و اله نبود از شما و جز شما رو بر نمی تافتم،اما در آنچه که[حکمش در کتاب و سنت]باشد نیازی به هیچ کس نیست اما در باب اینکه چرا در تقسیم،مساوات می کنم این هم چیزی است که من در آن حکمی نکردم و ما و شما آن را در آنچه که محمد صلّی اللّه علیه و اله از کتاب خدا بیان داشته یافتیم پس به نظر شما نیازی نداشتم که حکم آن را کتاب خداوند مقرر فرموده بود
ص:795
قسمه کتاب اللّه الّذی لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ [فصلت(41):42]و أمّا قولکما جعلتنا فیه کمن ضربناه بأسیافنا،و أفاء اللّه علینا؛و قد سبق رجال رجالا فلم یضرّهم و لم یستأثرهم علیهم من سبقهم لم یضرّهم[فی المصدر هکذا فقد سبق رجال رجالا فلم یفضّلهم رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و لم یستأثر علیهم من سبقهم و لم یضرّهم]حین استجابوا لربّهم،و اللّه ما لکم و لا لغیرکم إلاّ ذلک،ألهمنا اللّه إیّاکم الصّبر علیه.فذهب عبد اللّه بن الزّبیر یتکلّم،فأمر به فوجئت عنقه و أخرج من المسجد،فخرج و هو یصیح و یقول:اردد إلیه بیعته.
فقال علیّ علیه السّلام:لست مخرجکما من أمر دخلتما فیه،و لا مدخلکما فی أمر خرجتما منه؛فقاما عنه و قالا:أما إنّه لیس عندنا أمر إلاّ الوفاء.قال:فقال علیّ علیه السّلام رحم اللّه عبدا رأی حقّا فأعان علیه،أو رأی جورا فردّه،و کان عونا للحقّ علی من خالفه.
ص:796
کتابی که«در حال و آیندۀ آن،باطل راه ندارد،فرو فرستادۀ فرزانه ای ستوده است»[فصلت (41):آیۀ 42]و اما گفتار شما که در این تقسیم ما را همانند کسی قرار دادی که با شمشیرهایمان بر او کوفتیم و حال آنکه خداوند آن را بر ما ارزانی داشت،پس در گذشته مردانی بر مردان دیگر پیشی گرفتند پس زیانی به ایشان نرسید و رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله بخاطر پیشی گرفتنشان آنان را اختصاص نداد،و آنگاه که با پروردگارشان موافقت کردند این به آنان زیانی نرساند.به خدا سوگند چیزی برای شما و غیر شما نیست مگر همین،خداوند ما و شما را بر [تحمّل]این مسأله شکیبایی عنایت کند.عبد اللّه بن زبیر خواست سخن گوید که حضرت دستور داد بر[پس]گردنش زده و از مسجد بیرون کنند،سپس خارج شد درحالی که فریاد می زد و می گفت:بیعتش را به او باز پس ده و امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود:من شما را از کاری که در آن وارد شدید خارج نکرده و در کاری که از آن خارج شدید وارد نمی کنم،پس آن دو از نزد او برخاستند و گفتند:هان به راستی که چاره جز پایبندی[به پیمان]نداریم.مالک گوید:آنگاه امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود:خداوند رحمت کند بنده ای را که حقّی را ببیند و آن را یاری کند یا ستمی مشاهده کند و آن را پس زند و در مقابل کسی که با حق مخالفت می کند یاریگر حق باشد.
ص:797
[45] المجلس یوم الجمعه السادس من صفر سنه ثمان و خمسین و أربعمائه فیه أحادیث الشیخ المفید.
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
1530-1- حدّثنا الشّیخ أبو جعفر محمّد بن الحسن بن علیّ بن الحسن الطّوسیّ رحمه اللّه،قال:أخبرنا المفید عن أبو بکر محمّد بن عمر،قال:حدّثنا علیّ بن العبّاس بن الولید،قال:قال:لا إله إلاّ اللّه نصف المیزان و الحمد للّه ملئه.
1532-2- و عنه،قال:أخبرنا المفید عن أبو بکر محمّد بن عمر،قال:حدّثنا علی بن العباس بن الولید،عن موسی بن عثمان الحضرمیّ،عن الأعمش،عن مورّق العجلیّ،قال:رأیت أبا ذرّ آخذا بحلقه باب الکعبه و هو یقول:من عرفنی فأنا جندب،و إلاّ فأنا أبو ذرّ الغفاریّ،برح الخفاء،سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول:إنّما مثل أهل بیتی فیکم کمثل سفینه نوح،من رکبها نجا،و من تخلّف عنها غرق، و مثل باب حطّه،یحطّ اللّه بها الخطایا.
ص:798
جلسه روز جمعه
ششم صفر سال چهارصد و پنجاه و هشت
که در آن احادیث شیخ مفید آمده است.
به نام خداوند رحمتگر مهربان
[1530]1-علی بن عباس بن ولید گوید:فرمود:لا اله الا اللّه[خدایی جز اللّه نیست]نصف عدالت است و الحمد للّه[ستایش مخصوص خداست]تمام آن.
[1531]2-مورق عجلی گوید:ابو ذر را دیدم که حلق در کعبه را گرفته و می گوید:هرکه مرا شناخت من جندب هستم وگرنه من ابو ذر غفاری ام،موضوع آشکار شد،از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله شنیدم که می فرمود:همانا حکایت خاندان من در میان شما همانند کشتی نوح است که هرکه بر آن سوار شود رهایی یابد و هرکه از آن رو گرداند غرق شود و همانند در حطّه در ماجرای بنی اسرائیل و موسی علیه السّلام است که خداوند به واسطۀ آن گناهان را فرو می ریزد.
[1532]3-محمد بن مسلم از امام صادق علیه السّلام خبر داد که آن حضرت فرمود:هرکه پس از نماز بامداد پیش از آن که حرف بزند،بگوید:«بسم اللّه الرحمن الرحیم،لا حول و لا قوه الا باللّه العلی العظیم»[به نام خداوند رحمتگر مهربان،هیچ توان و قدرتی نیست مگر از خداوند والا مقام بزرگ]و هفت بار آن را تکرار کند،خداوند هفتاد نوع بلا را از او برگرداند،که آسانترین آنها بیماری خوره و پیسی است.
ص:799
1532-3- و عنه،قال:أخبرنا المفید عن أحمد بن محمّد،عن أبیه،عن الصّفّار، عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن یونس بن عبد الرّحمن،عن العلاء بن رزین، عن محمّد بن مسلم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:من قال بعد صلاه الصّبح قبل أن یتکلّم:«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم،لا حول و لا قوّه إلاّ باللّه العلیّ العظیم»یعیدها سبع مرّات،دفع اللّه عنه سبعین نوعا من أنواع البلاء،أهونها الجذام و البرص.
1533-4- و عنه،قال:أخبرنا المفید عن محمّد بن الحسین المقری،عن ابن عقده،عن علیّ بن الحسن بن فضّال،عن أبیه،عن عبد الرّحمن بن إبراهیم شیخ من أصحابنا،عن صبّاح الحذّاء،قال:قال أبو عبد اللّه علیه السّلام من کانت له إلی اللّه حاجه فلیقصد إلی مسجد الکوفه،و لیسبغ وضوءه،و لیصلّ فی المسجد رکعتین،یقرأ فی کلّ واحده منهما فاتحه الکتاب و سبع سور معها،و هی:المعوّذتان،و قل هو اللّه أحد،و قل یا أیّها الکافرون،و إذا جاء نصر اللّه و الفتح،و سبّح اسم ربّک الأعلی،و إنّا أنزلناه فی لیله القدر،فإذا فرغ من الرّکعتین و تشهّد و سلّم،و سأل اللّه حاجته فإنّها تقضی بعون اللّه إن شاء اللّه.قال علیّ بن الحسن بن فضّال:و قال لی هذا الشّیخ:
إنّی فعلت ذلک،و دعوت اللّه أن یوسّع علیّ فی رزقی،فأنا من اللّه(تعالی)بکلّ نعمه،ثمّ دعوته أن یرزقنی الحجّ فرزقنیه و علّمته رجلا کان من أصحابنا مقترا علیه فی رزقه،فرزقه اللّه(تعالی)و وسّع علیه.
ص:800
[1533]4-صبّاح حزّاء گوید:امام صادق علیه السّلام فرمود:هرکس از خداوند تقاضایی دارد،به سوی مسجد کوفه روانه شود وضویی به کمال بگیرد و در مسجد دو رکعت نماز گذارد،در هر رکعت یک سوره حمد و همراه آن هفت سوره بخواند که عبارتند از سوره های فلق،ناس، توحید،کافرون،نصر،أعلی،و قدر،وقتی دو رکعت را تمام کرد و تشهد و سلام داد،خدا را بخواند به خواست و یاری خداوند آن خواسته برآورده می شود.علی بن حسین بن فضّال گوید،و این شیخ به من فرمود:من این کار را کردم و از خداوند خواستم که روزی مرا وسعت دهد،پس هر نعمتی از خداوند والا[خواستم]به من رسید آنگاه درخواست کردم که حج را روزی من کند،او هم حج را نصیبم کرد و این کار را به مردی از یاران خودمان که تنگدست بود آموزش دادم پس خداوند به او روزی بخشید و بر او گشایش داد.
ص:801
[46] المجلس یوم الجمعه من سنه ثمان و خمسین و أربعمائه فیه أحادیث ابن أبی جید القمی.
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
1534-1- حدّثنا الشّیخ أبو جعفر محمّد بن الحسن بن علیّ بن الحسن الطّوسیّ رضی اللّه عنه فی یوم التّرویه سنه ثمان و خمسین و أربع مائه فی مشهد مولانا أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب(صلوات اللّه علیه)،قال:حدّثنا الشّیخ ابن أبی جیّد، عن محمّد بن الحسن بن الولید،عن محمّد بن الحسن الصّفّار،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن الحسین بن سعید،عن یونس بن عبد الرّحمن،عن إبراهیم بن عمر الیمانیّ،عن جابر بن یزید الجعفیّ؛و رواه محمّد بن جعفر الأسدیّ أبو الحسین،عن أبیه،عن محمّد بن سنان،عن عمرو بن شمر،عن جابر،قال:
دخلت علی أبی جعفر علیه السّلام فقال لی:یا جابر،أیکتفی من ینتحل التّشیّع أن یقول بحبّنا أهل البیت!فو اللّه ما شیعتنا إلاّ من اتّقی اللّه و أطاعه،و ما کانوا یعرفون-یا
ص:802
جلسه روز ترویه
از سال چهارصد و پنجاه و هشت که روایات ابن ابی جید قمی در آن است.
به نام خداوند رحمتگر مهربان
[1534]1-جابر گوید:بر امام باقر علیه السّلام وارد شدم آنگاه حضرت به من فرمود:ای جابر!آیا بر کسی که نام خود را شیعه گذارده همین بس است که از دوستی ما خاندان دم بزند؟پس به خدا سوگند شیعه ما نیست مگر کسی که از خداوند بپرهیزد و او را فرمانبری کند و ای جابر شیعه شناخته نمی شود
ص:803
جابر-إلاّ بالتّواضع و التّخشّع و الأمانه و کثره ذکر اللّه و الصّلاه و الصّوم،و برّ الوالدین،و التّعاهد للجیران و الفقراء و المساکین و الغارمین و الأیتام،و صدق الحدیث،و تلاوه القرآن،و کفّ الألسن عن النّاس إلاّ من خیر،و کانوا أمناء عشائرهم فی الأشیاء.قال جابر:فقلت:یا بن رسول اللّه،ما نعرف الیوم أحدا بهذه الصّفه.فقال علیه السّلام:یا جابر،لا تذهبنّ بک المذاهب،حسب الرّجل أن یقول أحبّ علیّا و أتولاّه؛ثمّ لا یکون مع ذلک فعّالا،فلو قال:إنّی أحبّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله،رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله خیر من علیّ علیه السّلام؛ثمّ لا یتّبع سیرته،و لا یعمل بسنّته،ما نفعه حبّه إیّاه شیئا، فاتّقوا اللّه و اعملوا لما عند اللّه،لیس بین اللّه و بین أحد قرابه،أحبّ العباد إلی اللّه (عزّ و جلّ)و أکرمهم علیه أتقاهم،فو اللّه ما یتقرّب إلی اللّه إلاّ بالعمل،و ما معنا براءه من النّار،و لنا علی اللّه لأحد من حجّه،من کان للّه مطیعا فهو لنا ولیّ،و من کان للّه عاصیا فهو لنا عدوّ،و اللّه لا تنال ولایتنا إلاّ بالعمل.
1535-2- ذکر الفضل بن شاذان رحمه اللّه فی کتابه الّذی نقض به علی ابن کرّام،قال:
روی عثمان بن عفّان،عن محمّد بن عبّاد البصریّ صاحب عبّادان و رئیس الغزاه، قال عثمان:قال لی محمّد بن عبّاد:یا شجریّ ألا أحدّثک بأعجب حدیث سمعته قطّ؟قال:قلت:حدّثنی رحمک اللّه.قال:کان فی جواری هاهنا رجل من أحد الصّالحین،فبینا هو ذات لیله نائم إذا رأی کأنّه قد مات،و حشر إلی الحساب، و قرّب إلی الصّراط.قال:فلمّا جزت إلی الصّراط،فإذا أنا بالنّبیّ صلّی اللّه علیه و اله جالس علی
ص:804
مگر با فروتنی و شکسته نفسی و امانتداری و فراوانی یاد خدا و نماز و روزه و نیکوکاری به پدر و مادر،احساس مسئولیت نسبت به همسایگان و نیازمندان و بیچارگان و بدهکاران و یتیمان،و مگر با راستگویی،تلاوت قرآن و بازداشتن زبان از مردم مگر دربارۀ خیر،و نسبت به همه چیز امین قبیله های خودشان هستند،جابر گفت:عرض کردم،ای پسر رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله امروز کسی را به این ویژگی نمی شناسیم،فرمود:ای جابر این مذهب های گوناگون تو را هلاک نکند،[آیا]همین مرد را بس است که بگوید علی را دوست دارم و به او عشق می ورزم، ولی عمل را همراه آن نسازد؟پس اگر گفت:من رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله را دوست دارم،و رسول خدا بهتر از علی علیه السّلام است آنگاه راه و رسم زندگی او را پیروی نکند و به سنت او رفتار ننماید، دوستی او هیچ سودی به حال او ندارد،پس از خدا پروا کنید و برای[به دست آوردن]آنچه که نزد خداوند است عمل نمایید.میان خدا و هیچ کس خویشاوندی نیست،دوست داشتنی ترین بندگان نزد خداوند و مهر ورزنده ترین آنان به او،پرهیزگارترین آنان نسبت به او هستند،به خدا سوگند نزدیکی جستن به خدا جز با کردار نیست و همراه ما[حکمی مبنی بر]رهایی از دوزخ نیست،و ما برای کسی نزد خداوند بهانۀ[رهایی از عذاب]نیستیم،هرکه فرمانبردار خداوند باشد،دوست ماست و هرکه از خدا نافرمانی کند دشمن ماست،به خدا سوگند به دوستی ما نمی رسی مگر با عمل.
[1535]2-عثمان[بن عفّان]از محمد بن عبّاد نقل کرد که او گفت:ای یاور من آیا تو را به شگفت انگیزترین خبری که تا به حال شنیدم آگاه نکنم؟گوید:گفتم:خدایت رحمت کند آگاهم نما.گفت:در همسایگی من یکی از نیکمردان بود،و آنگاه که شبی به خواب رفت در رؤیا دید که مرده و برای حسابرسی فرا خوانده شده است و به صراط نزدیک گردیده گفت:
وقتی از صراط عبور کردم به ناگاه پیامبر را به لبۀ حوضی نشسته دیدم
ص:805
شفیر الحوض،و الحسن و الحسین علیهما السّلام بیدیهما کأس النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله یسقیان الأمّه، فدنوت إلی الحسن علیه السّلام فقلت:اسقنی؛فأبی علیّ،فدنوت إلی الحسین علیه السّلام فقلت له:اسقنی،فأبی علیّ.فأتیت النّبیّ علیه السّلام فقلت:یا رسول اللّه،مر الحسن و الحسین یسقیانی،قال:لا تسقیاه.قلت:بأبی أنت و أمّی،أنا مؤمن باللّه و بک،لم أخالفک، فکیف لا تسقوننی!مر الحسن و الحسین أن یسقیانی،فقال:لا تسقیاه،فإنّ فی جواره رجلا یلعن علیّا فلم یمنعه،فدفع إلیّ سکّینا و قال:اذهب فاذبحه؛فذهبت فی منامی فذبحته،ثمّ رجعت فقلت:بأبی أنت و أمّی قد فعلت ما أمرتنی به.قال:
هات السّکّین.فدفعته،قال:یا حسین اسقه.قال:فسقانی الحسین علیه السّلام و أخذت الکأس بیدی،و لا أدری شربت أم لا،و لکنّی استنبهت من نومی،و إذا بی من الرّعب غیر قلیل،فقمت إلی صلاتی،فلم أزل أصلّی و أبکی حتّی انفجر عمود الصّبح،فإذا بولوله و صیحه،و إذا هم ینادون لأن ذبح علی فراشه؛و إذا أنا بالحرس و الشّرطه یأخذون البریء و الجیران،فقلت:سبحان اللّه،هذا شیء رأیته فی المنام،فحقّقه اللّه!فقمت إلی الأمیر فقلت:أصلحک اللّه،هذا أنا فعلته و القوم برآء.
قال لی:ویحک ما تقول!فقلت:أیّها الأمیر،هذه رؤیا رأیتها فی منامی،فإن کان اللّه حقّقها فما ذنب هؤلاء و قصصت علیه الرّؤیا،فقال الأمیر:اذهب فجزاک اللّه خیرا، أنت بریء،و القوم برآء.قال عثمان بن عفّان:فهذا أعجب حدیث سمعته قطّ.
1536-3- قال الفضل بن شاذان روی محمّد بن رافع،و أحمد بن نصر،و حمید
ص:806
و حسن و حسین علیه السّلام را مشاهده کردم،که کاسۀ پیامبر به دستشان،امت را می نوشانند.آنگاه به امام حسن علیه السّلام نزدیک شدم و به او عرض کردم:به من بنوشان،آن را از من بازداشت،سپس به امام حسین علیه السّلام نزدیک شدم و به او عرض کردم:من را سیراب کن،محرومم کرد.پس به نزد پیامبر صلّی اللّه علیه و اله رفتم و عرض کردم:ای رسول خدا به حسن و حسین فرمان بده مرا بنوشانند.
حضرت[به آنان]فرمود:او را ننوشانید،عرض کردم:پدر و مادرم فدایت،من به خدا و به تو ایمان آورده،و از تو سرپیچی نمی کنم پس چطور مرا نمی نوشانید!به حسن و حسین دستور بده مرا بنوشانند،پس حضرت فرمود:او را ننوشانید،زیرا در همسایگی او مردی است که علی علیه السّلام را نفرین می کند و ایشان او را بازنمی دارد،آنگاه حضرت کاردی را به من واگذار کرد و فرمود:برو او را سر ببر،بنابراین در خوابم رفتم و او را به قتل رسانده و بازگشتم،و عرض کردم:پدر و مادرم فدایت،آنچه را که به من فرمان دادی انجام دادم،فرمود:کارد را بده،کارد را به او تقدیم کردم،فرمود:ای حسین او را بنوشان.گوید،امام حسین علیه السّلام مرا نوشیدنی داد و من هم کاسه را با دستم برداشتم ولی نمی دانم نوشیدم یا نه،و از خواب بیدار شدم.در این هنگام بسیار هراسان به نماز ایستادم و پیوسته نماز می گزاردم و گریه می کردم تا اینکه سپیده صبح نمایان شد و به ناگاه همهمه و فریادی را شنیدم که فریاد می کشید فلانی بر بسترش کشته شد،و پاسبان و نگهبان را دیدم که بی گناهان و همسایه ها را دستگیر می کنند،گفتم:سبحان اللّه [منزّه است خدا]این چیزی بود که در خواب دیدم پس خداوند آن را واقعیت بخشید!به نزد امیر رفتم و گفتم:خدا تو را سلامت بدارد،این کار را من انجام دادم و مردم بی گناهند،به من گفت:وای بر تو چه می گویی!گفتم:ای امیر،این رؤیایی بود که من در خواب دیدم،بنابراین اگر خداوند آن را محقّق ساخت پس گناه آنان نیست پس خوابم را برای او بازگو کردم آنگاه امیر گفت:برو که خداوند تو را پاداش نیک دهد،تو آزادی و مردم آزادند.عثمان بن عفّان گفت:و این شگفت انگیزترین خبری بود که تابه حال شنیدم.
ص:807
بن زنجویه،زاد بعضهم علی بعض،عن علیّ بن عاصم،و النّضر بن شمیل،عن عوف عن أبی القموص،قال:شرب إنسان الخمر قبل أن یحرّم،فأقبل ینوح علی قتلی المشرکین،الّذین قتلهم النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله یوم بدر،فقال:
نحیّی بالسّلامه أمّ بکر و هل لک بعد رهط من سلام
ذرینی أصطبح یا بکر إنّی رأیت الموت رحبا عن هشام
یودّ بنو المغیره لو فدوه بألف من رجال أو سوام
یحدّثنی النّبیّ بأن سنحیا فکیف حیاه أصداء وهام
أ لا من مبلغ الرّحمن عنّی بأنّی تارک شهر الصّیام
أ یقتلنی إذا ما کنت حیّا و یحیینی إذا رمّت عظامی
إذا ما الرّأس فارق منکبیه فقد شبع الأنیس من الطّعام
و قال بعض الشّعراء فی ذلک.
لو لا فلان و سوء سکرته کانت حلالا کسائغ العسل
انتهی بحمد اللّه و منّه کتاب الأمالیّ لشیخ الطّائفه محمّد بن الحسن الطّوسیّ رحمه اللّه.
ص:808
[1536]3-أبی قموص گفت:شخصی پیش از اینکه شراب حرام شود آن را نوشید،آنگاه به پیش می آمد و بر کشته شدگان بت پرست که پیامبر در روز بدر آنان را به قتل رسانید،زاری می کرد و می گفت:
به خوشبختی با مادر بکر زندگی می کردیم و آیا برای تو پس از این کشته شدگان آرامشی هست/ای بکر مرا ببر تا شراب صبحگاهی بنوشم که من مرگ را می بینم که به هشام خوشامد می گوید/فرزندان مغیره دوست داشتند اگر که هزار مرد یا چرنده را فدای او کنند/پیامبر به من خبر داد که به زودی زنده می شویم و چگونه است زندگی بازتاب ها و سرها/بدان ای پیام رسان من به خداوند بخشایشگر،به او برسان که من ترک کنندۀ ماه روزه هستم آیا هنگامی که زنده باشم مرا می کشی و هنگامی که استخوانهایم پوسید مرا زنده می کنی وقتی سر،میان دو شانه اش نباشد،پس همدم از غذا سیر شود.
و برخی از شاعران در این باره گفتند:
اگر فلانی و بدمستی او نبود شراب همانند گوارایی عسل حلال بود.
ص:809
ص:810
775-گردش کنید به درستی که آب چون می گردد پاک می شود 5
776-از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله نشنیدم جز بر سعد که بگوید پدر و مادرم به فدایت باد 5
777-فضیلت آزاد کردن بنده 7
778-اختلاف فقها در خرید و فروش شرط 7
779-تعامل رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله نسبت به اسیران بنی قریظه 9
780-در برتری داشتن مردمانی که حضرت محمد صلّی اللّه علیه و اله را ندیده اند ولی به او ایمان دارند 9
781-اگر یکی از ویژگی های حضرت علی علیه السّلام را دیگری داشت نیکی آن شخص را فرا می گرفت 9
782-بر مسلمانی روا نیست که با برادرش بیشتر از سه روز قطع ارتباط کند 11
783-هرکس بمیرد و به خدا شرک نورزد بر او آمرزش رواست 11
784-تفسیر قول خداوند: (وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَهً وَ باطِنَهً) 11
785-در قیامت چون حدود ثابت شود شفاعت پذیرفته نمی شود 11
786-کمال ترین شما از نظر ایمان خوش اخلاق ترین شماهاست 13
787-غسل کردن با آبی که با آن یک بار غسل کرده اند 13
788-اخلاق حضرت محمد صلّی اللّه علیه و اله 13
ص:811
789-آداب نشستن 13
790-کسانی که ممکن است در روز قیامت هلاک شوند و یا نجات یابند 15
791-وارد شدن بر زنان شبانه 15
792-خیر را نزد خوشرویان طلب کنید 15
793-حد شارب خمر 17
794-شعر در مورد اخلاق 17
795-دستور پیامبر صلّی اللّه علیه و اله برای بیرون آوردن جنازۀ عبد اللّه بن ابی از قبر 17
796-پیراهن عباس 19
797-در بهشت،قبل از حضرت محمد صلّی اللّه علیه و اله بر هیچ کسی باز نمی شود 19
798-کسی که صبح را با خرما شروع کند 19
799-نهی از خرید و فروش«ولاء»و بخشیدن آن 19
800-قصۀ سه نفری که به غار رفتند و سنگی راهشان را بست 21
801-شهرنشین چیزی به روستایی نفروشد 23
802-پیامبر بعد از هشت هزار پیامبر برانگیخته شده است 23
803-واجب نبودن گوش دادن به خطبۀ روز عید 23
804-اثر بد،آوازه خوانی و شراب خواری 25
805-عده ای از مردم به وسیلۀ دینشان روزی می خورند 25
806-برای نگاه کردن اجازه بگیرید 25
807-صدقه دهید درحالی که سالم هستید 27
808-خدا رحمت کند کسی را که زبانش اصلاح کند 27
809-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در راه بروی شترش نماز می خواند 27
810-از چهار شخص علم آموخته نمی شود 27
811-دعای پیامبر برای کسی که فرستاده بود تا گوسفندی بخرد 29
812-تا چیزی را که خریدی نگرفتی حق فروش آن را نداری 29
ص:812
813-دوست داشتن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فاطمه را 31
814-بیماری حضرت فاطمه علیها السّلام درحالی که با آن بیماری فوت کرد 31
815-سخن پیامبر صلّی اللّه علیه و اله هنگام دخول و خروج از مسجد 33
816-امام باقر علیه السّلام در مورد جابر بن عبد اللّه 33
817-در دنیا مثل یک عابر باش 33
818-کسی که حدیثی را که دروغ است روایت کند خود او دروغ گوست 33
819-تعقیباتی که گویندۀ آنها پشیمان نمی شود 37
820-صدقه گرفتن بر ما حرام است 37
821-ستمکاری ظاهر نمی شد مگر با ظاهر شدن مرگ 37
822-کسی که برای عیادت مریضی برود هفتاد هزار فرشته برای او استغفار می کنند 37
823-غذا دهید از آنچه می خورید و بپوشانید از آنچه می پوشید 39
824-قرائت 30 سوره توسط پیامبر صلّی اللّه علیه و اله در هنگام بیماریشان 39
825-تعجیل در تقسیم مال توسط حضرت علی علیه السّلام 39
826-وصیت پیامبر صلّی اللّه علیه و اله هنگام فوتش به خارج کردن یهود از جزیرۀ اعراب 41
827-صفیه می گوید:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله مرا آزاد کرد و آن را مهریه من قرار داد 41
828-کسی که به رزق و روزی کم راضی باشد خدا نیز از عمل کم او راضی می شود 41
829-خداوند می فرمایند:خشم من بر کسی است که یاوری جز من ندارد 41
830-دوست بدار دوستدار آل محمد را اگرچه فاسق باشد 43
831-فضیلت حضرت فاطمه و علی و حسن و حسین علیهم السّلام 43
832-روز قیامت امامان بر حساب شیعیان می رسند 45
833-شفا گرفتن زن مریض به دعای امام صادق علیه السّلام 45
834-تفسیر آیۀ( وَ الْعادِیاتِ ضَبْحاً )47
835-حضرت علی علیه السّلام محدث بودند و سلمان هم محدّثا بود 47
836-امام صادق علیه السّلام می فرمودند:برخی از ما به قلبشان الهام می شود و برخی در خواب الهام
ص:813
می شود 47
837-به قلب امامان الهام می شود یا به گوششان گفته می شود 49
838-رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله می فرمودند:بودن در میان شما برایتان خوب است 49
839-تفسیر آیۀ شریفۀ( وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللّهُ )51
840-حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:اگر به عمل ما افزوده نمی شد از میان می رفتیم 51
841-دوست داشتن حضرت علی علیه السّلام 53
842-خداوند متعال علی را نشانه ای میان خود و آفریدگانش قرار داد 53
843-مرد شامی که به مجلس امام باقر علیه السّلام آمد و دشمن او بود 55
844-یکی بودن قلب های نیکان وقتی یکدیگر را می بینند 57
845-هر نوزادی اگر در شب ولادت امامی به دنیا بیاید از مؤمنان می شود 59
846-سؤال امام صادق علیه السّلام از قیام محمد بن عبد اللّه 59
847-هرکس با مؤمنی چهل قدم همراهی کند خداوند دربارۀ آن از او خواهد پرسید؟61
848-اعمال روز پنج شنبه بر ائمه عرضه می شود 61
849-دعای حضرت یوسف علیه السّلام در زندان 63
850-فضیلت زیارت قبور آل محمد صلّی اللّه علیه و اله 63
851-قبض روح مؤمنان 63
852-دعای امام سجاد علیه السّلام 65
853-هرکس بعد از نماز صبح و مغرب لا حول و لا قوه الا باللّه العلی العظیم بگوید 65
854-نماز حاجت در مسجد کوفه 67
855-بنده مؤمن نمی گردد،جز هنگامی که من در نزد او از خودش و فرزندان و مالش محبوب تر باشم 67
856-نظر به حضرت علی علیه السّلام 69
857-با وجود ایمان عمل بد زیان نمی رساند و با وجود کفر کردار نیکو سود نمی رساند 69
858-ولایت حضرت علی علیه السّلام 71
ص:814
859-ناله کردن ملائکه هنگام قتل امام حسین علیه السّلام 73
860-ارواح مؤمنین بعد از مرگشان 75
861-هلاکت موسی بن مهدی به دعای امام کاظم علیه السّلام 77
862-آزادی امام کاظم علیه السّلام از زندان هارون الرشید 79
863-بعد از گرفته شدن از شیر احکام شیر دادن بجا نیست 83
864-کسی که می خواهد متوسل به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله شود پس متصل شود به اهل بیت 83
865-کسی که صلوات بفرستد بر محمد و متصل به اهل بیت نباشد بوی بهشت را هم نمی چشد 83
866-دعا در هر روز 85
867-کسی که چهل گام با برادرش بردارد 85
868-وقتی نام یکی از انبیا آمد ابتدا بر حضرت محمد صلّی اللّه علیه و آله صلوات بفرستید بعد بر آن نبی 85
869-غلام ام سلمه در مورد حضرت علی علیه السّلام بد می گوید 85
870-حدیث ابی حمراء در مورد حضرت علی علیه السّلام 89
871-ای فاطمه خداوند به غضب کنندۀ تو غضب می کند 91
872-تشییع کردن سعد بن معاذ توسط پیامبر صلّی اللّه علیه و آله 93
873-موعظۀ حضرت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله 95
874-فضیلت خواندن نماز در مسجد کوفه 95
875-کیفیت صلوات بر محمد صلّی اللّه علیه و آله 97
876-بسیار ژولیده و ژنده پوش که از دره ها رانده می شود ولی وقتی به خدا سوگند یاد کند خدا او را اجابت می کند 97
877-تفسیر قول خداوند (هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلاَّ الْإِحْسانُ) 97
878-موعظۀ حضرت امام صادق علیه السّلام 97
ص:815
879-مردم در روز جمعه سه دسته اند 99
880-دعا برای برآورده شدن دیون 99
881-حدیث مدینه 101
882-سخن عمر به مروی گفت:در مورد حضرت علی به خوبی سخن بگو 101
883-مردم در سه دسته،از خواب برمی خیزند 101
884-فضیلت صلۀ رحم 101
885-فضیلت حسن خلق 103
886-رفت وآمد به مساجد 103
887-حکم نماز جمعه 105
888-دعای قنوت در نماز وتر و قنوت جمعه 105
889-تمرین دادن بچه به عبادت 107
890-گریۀ امام صادق علیه السّلام به خاطر شهادت زید 109
891-موعظۀ حضرت علی به شیخ از اهل شام 109
892-نماز ملائکه بر سعد بن معاذ 115
893-برای مرد سزاوار نیست که بی کار بماند 117
894-در مورد فضیلت روز جمعه 117
895-خداوند متعال بنده را به دو دعا می بخشد 117
896-از گناهان که قلب را فاسد می کند 119
897-غلام یهودی نزد پیامبر 119
898-ضررهای خوردن خاک 121
899-چهار چیز هستند که اگر وارد خانه ای شوند آن خانه خراب شود 121
900-حضرت فاطمه علیها السّلام نزد پدرش رفت و از ضعف حالش گفت 121
901-صله کردن اهل بیت 123
902-شفاعتم به کسی که واجبش را به تأخیر می اندازد نمی رسد 123
ص:816
903-دعا بعدازظهر جمعه 123
904-قول امام صادق علیه السّلام به شیعیانش 125
905-فرمایش پیامبر:طوبی لمن ارانی 125
906-قول حضرت محمد صلّی اللّه علیه و آله به حضرت علی علیه السّلام 125
907-کتابی که بر حضرت علی علیه السّلام و ائمه نازل گردیده 127
908-حدیث وصیت از حضرت آدم علیه السّلام تا حضرت حجت(عج)129
909-ذمّ دنیا 131
910-در مورد مجوسی 133
911-قصۀ خوابیدن حضرت علی علیه السّلام به جای حضرت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله 135
912-نزول آیۀ شریفۀ (وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَشْرِی) 137
913-حقیقت ایمان 141
914-عقوبت کفران نعمت ها 145
915-حقیقت ایمان 145
916-اذیت کردن حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله 151
917-دوست داشتنی ترین مردم نزد پیامبر 151
918-تفسیر قول خداوند: (وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ) 149
919-با دوست داشتن و محبت به اهل بیت گناهان بخشیده می شود 153
920-سخن گفتن حضرت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله با آهو 153
921-استصحاب نام گذاری به اسماء انبیاء 155
922-قول رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله در مورد نیت مؤمن 155
923-انفاق کردن 157
924-نگاه کردن به عالم،عبادت است 157
ص:817
925-نگاه کردن به حضرت علی علیه السّلام عبادت است 157
926-شفاعت حضرت محمد صلّی اللّه علیه و آله 159
927-دوست داشتن اهل بیت علیهم السّلام 159
928-حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و حضرت علی علیه السّلام از یک طینت خلق شده اند 161
929-ازدواج حضرت یوسف علیه السّلام با زلیخا 161
930-استقبال حضرت یوسف علیه السّلام از پدرش یعقوب 163
931-هرکس درونش را پاک گرداند خداوند ظاهرش را پاک می گرداند 165
932-هر نیکی صدقه است 165
933-حدیث اسراء،رفتن حضرت محمد صلّی اللّه علیه و آله به معراج 167
934-آمدن طلب کار و قصۀ ابی لبابه 167
935-حدیث سفینه 169
936-دعای اهل کوفه 169
937-علی همراه قرآن و قرآن همراه علی است 171
938-احضار امام صادق علیه السّلام توسط منصور 171
939-مؤمن ناآزموده ای کریم و فاجر فریبکاری پست است 175
940-خوابیدن حضرت علی علیه السّلام در جای حضرت محمد صلّی اللّه علیه و آله 177
941-پیامبران راهبرند و فقیهان سرورند 197
942-بندگی نشده خداوند با چیزی برتر از فقه در دین 197
943-فتنه هایی خواهد آمد که مؤمن نتواند آنها را با دست یا زبان تغییر دهد 199
944-حدیث اسراء 199
945-سخاوت درختی است از درختان بهشت 201
946-چه کسی سخی و چه کسی بخیل است 201
ص:818
947-حدیث أمّ سلمه 201
948-مردم بعد از نبیّ خیانت خواهند کرد به حضرت علی علیه السّلام 203
949-عمر حجر الاسود را بوسید 205
950-بر شما باد بر اخلاق بزرگواری و مکارم الاخلاق 207
951-برای هر مسلمانی نسبت به مسلمان دیگر هفت نیکی باید باشد 207
952-وصیت رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله به قومی از اقوام عرب 209
953-حدیث ثقلین 209
954-حق بعد از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله با علی می باشد 209
955-رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله می فرمایند:یا علی تو هادی و راهنما برای تابعین خود هستی 211
956-معروف تمام نمی شود الا به سه چیز 211
957-فضیلت صلۀ رحم 213
958-ما امر کردیم به ده نبی که با مردم به اندازۀ عقلشان رفتار کنید 215
959-برآورده کردن حاجت مؤمن 215
960-بر شما باد رفع مخاصمۀ مردم 217
961-حدیث سفینه 217
962-حضرت علی علیه السّلام امیر خوبان و قاتل فاجران 217
963-وصیت حذیفه به صله بن زفر در مورد حضرت علی علیه السّلام 219
964-حدیث حضرت رضا علیه السّلام با مأمون 221
965-وحی خداوند به حضرت موسی علیه السّلام مبنی بر این بود که موسی مرا دوست بدارد و مردم را دوستدار من بدار 221
966-پنج چیز به حضرت محمد صلّی اللّه علیه و آله عطا شده که به هیچ پیامبر قبلی داده نشده بود 223
967-پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمودند:بر این مردم زمانی می آید که شکیبایی بر دین همچون کسی است که آتش بر دست گرفته است 223
968-نزول آیۀ شریفۀ (یُرْسِلُ الصَّواعِقَ فَیُصِیبُ بِها مَنْ یَشاءُ) 225
ص:819
969-تفسیر آیۀ شریفۀ (لا یَسْتَوِی أَصْحابُ النّارِ وَ أَصْحابُ الْجَنَّهِ) 225
970-حضرت محمد صلّی اللّه علیه و آله به حضرت علی علیه السّلام فرمودند:آیا راضی نیستی دشمن من دشمن تو باشد 227
971-کلام حذیفه در مورد حضرت و تبعیت از آن حضرت 227
972-بیعت حذیفه با حضرت علی علیه السّلام 227
973-خداوند حضرت علی علیه السّلام را نشانه ای بین خود و خلقش قرار داد 229
974-خوارج سگ های جهنم هستند 229
975-دانش جویی برای هر مسلمانی واجب است 233
976-تفسیر قول خداوند: (وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ) 235
977-تفسیر قول خداوند: (وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَهً وَ باطِنَهً) 235
978-هرکس عطای خداوند را جز در خوراک و آشامیدنی نشناسد علمش اندک است و عذابش زیاد 237
979-تفسیر قول خداوند: (ذَکِّرْهُمْ بِأَیّامِ اللّهِ) 237
980-بارگاه حضرت علی علیه السّلام در بهشت بین بارگاه پیامبر و حضرت ابراهیم است 241
981-ولایت حضرت علی علیه السّلام 241
982-نیکی دوستی با ماست و بدی دشمنی با ماست 243
983-مذمت دنیا 243
984-چهار چیز است که خداوند در کتابش آنها را تصدیق فرمودند 245
985-سخن حضرت علی علیه السّلام در مورد طلب علم 245
986-سخن پیامبر صلّی اللّه علیه و آله هنگامی که به ماه نگاه می کردند 247
987-سخن امام سجاد علیه السّلام هنگامی که به ماه نگاه می کردند 247
988-پنج چیز به امت من در ماه رمضان عطا می شود که به امتهای قبلی عطا نشده 249
989-برای روزه دار دو شادی وجود دارد 251
990-تأکید بر خوردن سحری 251
ص:820
991-فضیلت ماه رمضان 251
992-زیبایی مرد چیست؟253
993-خالد بن ولید با قوم بنی مصطلق چه کرد؟253
994-یا علی تو آزموده ای و به تو آزموده شود 257
995-دیدار جابر بن عبد اللّه و انس بن مالک با امام حسن علیه السّلام و امام حسین علیه السّلام در کوچه های مدینه 257
996-وصیت امام سجاد علیه السّلام به فرزندش 261
997-حضرت علی علیه السّلام فرمودند:بر کسی که به او نعمت داده شده سزاوار است که عوض آن را نیکوتر بدهد 263
998-خبر داد رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله به حضرت علی علیه السّلام از آنچه خواهد دید 263
999-تفسیر قول خداوند: (وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ) 263
1000-تفسیر قول خداوند: (یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفّارَ وَ الْمُنافِقِینَ) 265
1001-خطبۀ حضرت محمد صلّی اللّه علیه و آله در روز فتح 265
1002-کلام نبی اکرم صلّی اللّه علیه و آله در حجه الوداع 265
1003-تفسیر قول خداوند: (وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ) 267
1004-پیامبر صلّی اللّه علیه و آله بعد از فتح مکه به حنین رفت 267
1005-هنگامی که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله از هوازن فارغ شدند و به طائف رسیدند 269
1006-کلام میمونه دختر حارث در فضیلت های حضرت علی علیه السّلام 271
1007-حضرت علی علیه السّلام با قرآن و قرآن با حضرت علی علیه السّلام است 273
1008-پشیمانی بعضی از اصحاب جمل و آمدن نزد حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام 273
1009-عملی که انسان وارد بهشت می کند 277
1010-سفارش پیامبر به پنج چیز 277
ص:821
1011-فضیلت آیه الکرسی 277
1012-حضرت علی علیه السّلام آقا و سرور عرب 281
1013-از سه چیز پرهیز کن 281
1014-خداوند متعال واجبات و حرام هایی قرار داده اند که از آن ها مگذرید 283
1015-مستحب است نامگذاری به اسماء انبیاء 283
1016-دعای پیامبر هنگام نگرانی و غم 283
1017-موعظۀ حضرت باقر علیه السّلام 285
1018-کسانی هستند که از دجال برترند 285
1019-ظهور حضرت مهدی علیه السّلام 287
1020-حدیث سفینه 287
1021-کشتی گرفتن حضرت امام حسن علیه السّلام و امام حسین علیه السّلام 287
1022-حضرت علی علیه السّلام پیشوای خوبان 289
1023-برای سه کس فطری نیست 289
1024-سخن حضرت علی علیه السّلام در هنگام سوار شدن بر مرکب 291
1025-وحی خداوند به حضرت داود علیه السّلام 293
1026-هرگاه امتم پانزده خصلت را داشته باشند بلا بر ایشان نازل می شود 293
1027-خداوند مهربان است و مهربانان را دوست دارد 295
1028-هرکس خورشید را گم کند باید به ماه تمسک جوید 295
1029-وقتی بیمار خوب می شود و آنگاه نه نیکی می کند و نه از گناه خود دست برمی دارد فرشتگان همدیگر را دیدار می کنند و می گویند 297
1030-تفسیر قول خداوند: (فَما لَنا مِنْ شافِعِینَ) 297
1031-بنا شده اسلام بر پنج خصلت 299
1032-مرد بر دین دوست خود است 299
1033-زمانی فرامی رسد که قلب مؤمن در سینه اش آب می شود 299
ص:822
1034-کسی که ازدواج می کند نصف دینش را کامل کرده است 301
1035-جایز بودن زدن دف در ازدواج ها 301
1036-ازدواج بنده شدن است 301
1037-دخترانتان را به کسی که دین و امانت دارد بدهید 301
1038-تفسیر قول خداوند متعال: (وَ الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ) 303
1039-حال و روز کسی که زکات نمی دهد 303
1040-تفسیر آیۀ شریفه (یَوْمَ یُحْمی عَلَیْها فِی نارِ جَهَنَّمَ) 303
1041-در مال غیر از زکات حقی دیگر است 305
1042-علی علیه السّلام سرور مؤمنان و مال سرور ستمکاران است 305
1043-فضیلت طلب علم 305
1044-قلم علما بهتر و ارجح از خون شهدا 307
1045-تفسیر قول خداوند: (کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ) 307
1046-فضیلت اصلاح بین مردم 307
1047-عمل کم که از سنت باشد بهتر است از عمل زیاد که بدعت باشد 307
1048-فضیلت کمک به یتیمان 309
1049-مرگ را به یاد آورید 309
1050-موعظۀ حضرت علی علیه السّلام 309
1051-حضرت علی علیه السّلام فرمودند:از من دربارۀ کتاب خدا بپرسید 311
1052-کلام حضرت علی با رئیس یهودیان 311
1053-موعظۀ حضرت علی علیه السّلام 313
1054-وصیت حضرت محمد به ابو ذر 315
1055-کلام نبی صلّی اللّه علیه و آله با ابو ذر در مسجد 345
1056-حدیث صادق علیه السّلام در مورد خلقت عقل 351
ص:823
1057-خطبۀ ابو ذر 355
1058-موعظه از ابو ذر 355
1059-حدیث منزلت 357
1060-حدیث مناشده فی السفینه از ابو ذر 359
1061-حدیث مناشده فی السفینه از ابی طفیل 379
1062-حدیث مناشده فی السفینه از ابی رافع 383
1063-حدیث مناشده فی السفینه از ابی الاسود 385
1064-فضیلت حضرت علی علیه السّلام 387
1065-خطبۀ حضرت امام حسن علیه السّلام بعد از صلح با معاویه 389
10661-خطبۀ امام حسن علیه السّلام بعد از صلح با معاویه 395
1067-کلام حضرت علی علیه السّلام بعد از اینکه آن دو از حضرت بیعت خواستند 411
10681-طلب علم کردن 413
1069-تفسیر آیۀ شریفه (هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلاَّ الْإِحْسانُ) 415
1070-به چه دلیل فاطمه را به این نام نامگذاری نموده اند 415
1071-انسان و عملش 415
1072-موعظه در حدیث قدسی 415
1073-مردم دو دسته اند در هنگام مرگ دسته ای راحت می کنند و دسته ای راحت می شوند 417
1074-خداوند بر ملائکه می فرماید:هنگامی که بنده ام ناراحت است از او چیزی
ص:824
ننویسید 417
1075-هم نشینی با امانت داری است 419
1076-وصیت حضرت وقتی که حضرت بیمار بودند 419
1077-حضرت محمد صلّی اللّه علیه و آله در روز حنین 423
1078-قول عمر در مورد ایمان حضرت علی علیه السّلام 425
1079-صفات شیعه 427
1080-به هرکس در دنیا چهار چیز عطا می شود خیر دنیا و آخرت به او عطا شده است 429
1081-طالب علم بین جاهلان،مثل زنده در بین مردگان است 429
1082-بهترین اعمال سه چیز است 429
1083-حدیث مدینه 431
1084-فضائل حضرت علی علیه السّلام 431
1085-حضرت علی علیه السّلام مثل و مانند حضرت محمد صلّی اللّه علیه و آله 433
1086-شکر کردن بر نعمت ها 433
1087-هرکس صبح کند و همتش آخرت باشد گرامی می شود 435
1088-خدایا من از فتنه به تو پناه می برم 435
1089-آرزو سرمایۀ ناتوانان است 435
1090-چرا قرآن بعد از چندین سال جز تازگی چیزی ندارد 437
1091-تفسیر آیۀ (کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها) 437
1092-تمام دانش مردم را در چهارچیز یافتم 437
1093-نزول آیۀ شریفۀ (وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ) 439
ص:825
1094-قیمت بهشت 443
1095-طلب حاجت از امیر مدینه حسن بن زید 443
1096-زنان سست فکر و ناتوانند 445
1097-رسیدن به خداوند 447
1098-پیامبر هنگام دعا کردن دست را بلند می کردند 447
1099-فضیلت گشایش مشکلات مردم 449
1100-کسی که سرپرستی کند خانواده ای را،خداوند گناهان او را می بخشد 449
1101-پیامبر و حضرت علی برادر یکدیگرند 449
1102-پاداش شیعیان 451
1103-عامر بن عبد اللّه به فرزندش امر کرد که در مورد حضرت علی علیه السّلام به بدی سخن نگوید 451
1104-سخن نظّام در مورد حضرت علی علیه السّلام 453
1105-حدیث سلسله الذهب 455
1106-دو چیز شگفت آور است:سخن حکمت آمیز از احمق و سخن احمقانه از حکیم 455
1107-سنت دو چیز است 455
1108-در مورد تواضع و تقوی 457
1109-پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرموده اند که هر عملی را می خواهی انجام بده که سرانجام آن را خواهی دید 457
1110-فوائد شستن دست قبل از غذا 457
1111-سبب سجده شکر بجاآوردن حضرت علی در زمان پیامبر صلّی اللّه علیه و آله 459
ص:826
1112-از انسان روز قیامت از چهار چیز سؤال می شود 463
1113-آب دادن حضرت امام حسن علیه السّلام 463
1114-خالد بن معمر می گوید:دوست دارم حضرت علی علیه السّلام را به خاطر سه خصلت 465
1115-معرفت و شناخت حیوانات از چهار چیز است 465
1116-کلام حضرت علی علیه السّلام با شخصی که دنیا را مذمت می کرد 465
1117-وصیت حضرت علی به فرزندش هنگام شهادتش 469
1118-راستگو نیک تر از راستگویی و نیکوکار بهتر از نیکوکاری است 469
1119-حضرت محمد صلّی اللّه علیه و آله فرمود:من آمده ام برای ترویج مکارم اخلاق 469
1120-فضیلت زیارت مؤمن 469
1121-سخن هنگام داخل و خارج شدن از مسجد 471
1122-کسی که واجبات را انجام می دهد دعایش مستجاب می شود 471
1123-وصیت حضرت محمد به علی علیه السّلام زمانی که حضرت علی به یمن می رفتند 471
1124-کلام نبی هر روز صبح 473
1125-بهترین اعمال نزد خداوند 473
1126-حدیث منزلت 475
1127-فضیلت حضرت علی علیه السّلام در مجلس معاویه 475
1128-وصیت حضرت محمد صلّی اللّه علیه و آله به حضرت علی علیه السّلام زمان وفاتشان 479
1129-مریضی گناهان را می ریزد 483
1130-علی امیر المؤمنین و آقای مسلمین جهان است 483
1131-حق علم 485
1132-سه خصلت است که ایمان را کامل می کند 485
ص:827
1133-حدیث اهل معروف 487
1134-فضیلت حضرت علی علیه السّلام از زبان جبرئیل 487
1135-سخن پیامبر با حضرت علی علیه السّلام 489
1136-منافق را به بغض حضرت علی علیه السّلام بشناس 489
1137-ابن مسعود گفت که هفتاد سوره را بر پیامبر صلّی اللّه علیه و آله خواندم 493
1138-حدیث سلمان از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله 493
1139-حضرت علی علیه السّلام در نزد پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به منزلۀ خاص بودند 497
1140-سؤال یونس النحوی الخلیل بن احمد از علی علیه السّلام 499
1141-معنای برادران و دوستان 501
1142-فضیلت گفتن الحمد للّه 501
1143-حدیث شجره 501
1144-فضائل علی علیه السّلام 507
1145-هرکس به خاطر پاداش آخرت در برابر دنیا شکیبایی کند برای کاری بزرگ در برابر کار خرد شکیبایی کرده است 509
1146-تودۀ پست مردم کشندگان پیامبرانند 509
1147-وصیت امام سجاد به پسرش 509
1148-خوش رویی با مردم نیم عقل است 511
1149-سه نفرند که از سه نفر انتقام نمی گیرند 511
1150-هدیه برای حضرت علی علیه السّلام 511
1151-نزول غذا برای حضرت فاطمه از آسمان 515
ص:828
1152-فضیلت زنان در خدمت کردن به شوهرانشان است 521
1153-اعمال به نیّت ها بستگی دارد 521
1154-فضیلت طلب علم 523
1155-قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله:فرمودند که جبرئیل از طرف خداوند نزد من آمدند و برگی از ریحان را آوردند که روی آن نوشته بود که حبّ و دوستاری 523
1156-علی را بر مردم واجب کردم 523
1157-دیدن خواب دشنام دادن به علی علیه السّلام 523
1158-ابن زیاد مردم کوفه را جمع کرد برای برائت از حضرت علی علیه السّلام 525
1159-نزول آیۀ شریفۀ (وَ مَنْ یُطِعِ اللّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ) 527
1160-رسول اللّه می فرمایند:انسان با چیزی است که دوستش دارد 529
1161-از دانایی انسان این است که از چیزی که نمی شناسد کمتر صحبت کند 529
1162-کلمات کارگشا در موقع گرفتاری 529
1163-دوستت را به نرمی دوست بدار شاید روزی با تو دشمن می شود و دشمن خود را به نرمی دشمن بدار شاید روزی دوستت شود 531
1164-هرکس به علی حسادت کند بر من حسادت کرده 531
1165-حضرت علی علیه السّلام می فرمایند:حق با من است و از من جدا نمی شود 535
1166-وحی بر حضرت محمد صلّی اللّه علیه و آله نازل می گردید و آن حضرت آن را به حضرت علی علیه السّلام می آموختند 537
1167-حضرت علی علیه السّلام می فرمایند هراس ناکامی است و فرصت پنهان است و حکمت گمشدۀ انسان است 537
1168-حضرت سجاد علیه السّلام فرموده اند که گوهر گرانبها را با جستجو در زباله دان خوار مکن 537
ص:829
1169-کلام حضرت علی علیه السّلام با حارث همدانی 537
1170-عیادت سید بن محمد حمیری در بیمارش 543
1171-اعمش از فضیلت های حضرت علی علیه السّلام می گوید 545
1172-فضیلت عیادت مؤمن در هنگام مریضی اش 547
1173-حکایت مؤمن وقتی که از بیماری اش بهبود می یابد همچون حکایت برد سفیدی است که از آسمان فرو می آید 549
1174-پاک شدن گناهان مؤمن از طرف خداوند 549
1175-مؤمن هرگاه بر ایمانش افزوده شود بلایش افزوده می شود 553
1176-هیچ مؤمنی سردرد نمی گیرد جز به سبب گناهش 553
1177-عیادت پیامبر از سلمان در هنگام مریضی او 555
1178-سلامتی نعمتی پنهان است که وقتی از دست برود به یاد می آید و وقتی به دست می آید فراموش می شود 555
1179-هر مردی به همراه کسانی است که دوست می دارد 555
1180-حدیث سفینه 557
1181-فضائل حضرت علی و فاطمه و امام حسن و حسین علیهم السّلام 557
1182-موعظۀ حضرت صادق علیه السّلام 559
1183-پادشاهان سایۀ خدا در زمین است 559
1184-حدیث قدسی در مورد امام عادل و پادشاه ظلم کننده 561
1185-به گردن هر مسلم شش نیکی نسبت به مسلمان دیگر است 563
1186-فضیلت عیادت از مسلمان 563
1187-فضیلت عیادت از مریض 563
ص:830
1188-جابر به حضرت امام باقر علیه السّلام عرض کردند که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند به شما سلام برسانم 565
1189-عبادت حضرت سجاد علیه السّلام 565
مجلس روز جمعه32/
1190-حضرت محمد صلّی اللّه علیه و اله هنگامی که بر مریضی داخل شدند می فرمودند 571
1191-جبرئیل در هنگام مریضی حضرت محمد صلّی اللّه علیه و اله 571
1192-عیادت از مریض 573
1193-حضرت محمد صلّی اللّه علیه و اله فرمودند که هر چهار روز یکبار به دیدار مریض روید 573
1194-آداب عیادت از مریض 573
1195-به جماعتی گفتند چگونه صبح کردید؟575
1196-حدیث اسراء 579
1197-وقتی می خواهی بدانی که مردی بدبخت یا سعادتمند است بنگر که او به چه کسی نیکی می کند 583
1198-برآورده کردن حاجت 585
مجلس روز جمعه33/
1199-امام صادق علیه السّلام ابو حنیفه را از قیاس نهی کرده اند 587
1200-امتحان کردن دوست با سه چیز 589
1201-از امت من خبر نمی رود تا نماز می خوانند 591
1202-کلام وقتی که ماه را نگاه می کنیم 591
1203-نهی زنان از تشییع جنازه 591
1204-قرائت سورۀ جمعه و منافقون در نماز جمعه 593
1205-برآوردن حاجات دیگران 593
ص:831
1206-مردی از اشراف عرف نزد حضرت علی علیه السّلام آمد 593
1207-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله از مدفوع کردن مردی بر حاشیۀ چاهی که از آن آب خورده می شود نهی می کردند 595
1208-هرکس ما اهل بیت را دشمن بدارد خداوند او را یهودی برمی انگیزد 595
1209-هرکه خود را به عبادت پرآوازه کند در دینداریش شک کنید 597
1210-از جوانان خود مراقبت کنید تا افراطی ها آنان را به فساد نکشند 599
1211-حضرت علی علیه السّلام فرموده اند که خداوندا من از غلات بیزارم 599
مجلس روز جمعه34/
1212-تمام دانش بشر در چهار مرحله است 601
1213-توصیف مرگ 601
1214-موعظۀ امیر المؤمنین به اصحابش 603
1215-اوصاف ائمه 607
1216-خداوند واجبات را قرار داده تا پاکی را از ناپاکی تمییز دهیم 609
1217-در بهشت چشمه ای است و در آن گلی است که خداوند ما را از آن آفریده 613
مجلس روز جمعه35/
1218-حرام شدن شراب 615
1219-سلیمان انگشترش را در شکم ماهی یافت 619
1220-تا سه روز بعد از مرگ غذا دهید 619
1221-نمرود به آتشی که حضرت ابراهیم را در آن انداخته بود نگاه کرد 619
1222-شدیدترین مردم در دنیا از نظر بلا 621
1223-زنان حق عبور از میانه های راه را ندارند 621
1224-وقتی رسول خدا روحش گرفته شد صدایی از سوی خانۀ ایشان آمد 621
ص:832
1225-تفسیر آیۀ شریفۀ( فِطْرَتَ اللّهِ الَّتِی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها )623
1226-تفسیر آیۀ شریفۀ( وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ )623
1227-تقسیم کارهای خانه بین حضرت علی علیه السّلام و حضرت فاطمه علیها السّلام 623
1228-به دنیا آمدن حضرت امام حسین علیه السّلام در شش ماهگی و دو سال شیر خوردن 623
1229-تفسیر آیۀ شریفۀ( إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاکُمْ )623
1230-تفسیر آیۀ شریفۀ( وَ قالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللّهِ مَغْلُولَهٌ )625
1231-یمانی و حضرت علی علیه السّلام 625
1232-یمانی و سفیانی همانند دو اسب مسابقه است 625
1233-حضرت علی علیه السّلام غلوّکنندگان را در چاه آتش انداخت 625
1234-بالاترین گناه حبّ دنیاست 625
1235-دعا همچنان در آسمان مخفی است تا اینکه بر محمد و آل محمد درود فرستاده شود 627
1236-حضرت ایوب علیه السّلام و بلا 627
1237-هیچ چیز از دنیا به کسی داده نشود مگر اینکه بهره اش در آخرت کاسته شود 627
1238-زنان درمانده و ناتوان هستند 627
1239-خوراک رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله جو بود 627
1240-روز قیامت منادی خداوند می فرماید خداوند عفو کرده پس شما نیز درگذرید 629
1241-همانا افسوس ناک ترین مردمان کسی است که عدالت را توصیف کرده آنگاه از آن به غیرش روی گرداند 629
1242-موعظۀ حضرت سجاد علیه السّلام 629
1243-سجده های طولانی ضمانت داخل شدن در بهشت است 631
1244-تفسیر آیۀ شریفۀ( فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ )633
1245-خداوند می فرمایند:آیا بنده ام آگاه نیست که همانا من هستم که نیاز او را برطرف می کند 633
ص:833
1246-مذمت کردن کسی که حاجت دیگران را برآورده نمی کند 633
1247-موعظۀ حضرت صادق علیه السّلام 633
مجلس روز جمعه36/
1248-کمال مؤمن در سه خصلت است 635
1249-هرکس خواستار زنده ماندن است 635
1250-موعظه از حضرت صادق علیه السّلام 637
1251-روزۀ عرفه و عاشورا 637
1252-واجب بودن اطاعت از امام 637
1253-مهریۀ حضرت فاطمه علیها السّلام 639
1254-به فاطمه بگو به حضرت علی علیه السّلام عصبانی نشود 639
1255-فضیلت زیارت امام حسین علیه السّلام 639
1256-منفعت های بادنجان 641
1257-رسول اللّه فرموده اند که جبرئیل نزد من آمد و از کشته شدن امام حسین علیه السّلام خبر داد 641
1258-اشیاء مطلق و آزاد هستند تا اینکه امر و نهی در مورد آنها نیامده باشد 641
1259-خداوند پیامبری را شرافتمندتر از پیامبر اسلام نیافرید 643
1260-عاقبت کسی که از کندن پر خروسی منع نکرد 643
1261-قصۀ دو فرشته که آمده بودند که دهکده را نابود کنند و آن مرد عابدی که آنجا بود 643
1262-کسی که با حالت درگیری وارد خانۀ مؤمنی بشود ریختن خونش اشکالی ندارد 645
1263-صرفه جویی در زندگی نیمی از درآمد است 645
1264-برآورده کردن نیازهای مؤمن 645
1265-ولایت ما همان ولایت الهی است 647
1266-رهروان علی را خوار نشمارید 647
ص:834
1267-رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فرموده اند که ای علی تو و رهروانت ارجمند و درخشان فرا خوانده می شوند 647
1268-غروب کردن خورشید وقتی حضرت علی علیه السّلام به جنگ نهروان می رفتند 647
1269-مکه حرم حضرت ابراهیم علیه السّلام و مدینه حرم حضرت محمد صلّی اللّه علیه و اله و کوفه حرم حضرت علی علیه السّلام 649
1270-فضیلت آیۀ شریفۀ( إِنَّ اللّهَ یُمْسِکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ )649
1271-گریۀ امام صادق علیه السّلام به خاطر شهادت زید 649
1272-در مورد صبر و صدقه دادن 651
1273-زن باردار از قبرش بدون حساب برانگیخته می شود 653
1274-امام سجاد و راه زنان 653
مجلس روز جمعه37/
1275-فضیلت رهروان حضرت علی علیه السّلام 655
1276-سنگ سار زنی که شوهر دارد و با دیگری ازدواج می کند 655
1277-موعظۀ نبی اکرم صلّی اللّه علیه و اله به فضل بن عباس 657
1278-نجات مردی از جهنم هنگامی که خداوند از او دربارۀ حضرت محمد و اهل بیتش سؤال می کند 657
1279-هر مؤمن اگر در بسترش هم از دنیا رود شهید بوده است 659
1280-احتکار کردن 661
1281-امام صادق علیه السّلام وصیت به راستگویی و امانتداری کرده اند 661
1282-دعا برای طلب حاجت 661
1283-تعداد جراحات امام حسین علیه السّلام در روز شهادتشان 661
1284-سؤال ابراهیم بن طلحه از امام سجاد علیه السّلام بعد از شهادت پدرشان که چه کسی پیروز شد 661
ص:835
1285-به فرزندانتان سورۀ(یس)یاد دهید 661
1286-باقیات صالحات 661
1287-مخفیانه برای برادر خود دعا کن زیرا روزی را به سوی دعاکننده گسیل می دهد 661
1288-فرشته ها می شنوند سخن کسی که صلوات بر پیامبر می فرستد 663
1289-از خداوند روزی را بخواه که به خاطر آن تو را در روز قیامت عذاب نکند 663
1290-فضیلت اهل کوفه 665
1291-وصیت امام صادق علیه السّلام 665
1292-سفیانی در ماه رجب می آید 665
1293-مال خودتان را حفظ کنید زیرا آن قوام دین شماست 667
1294-امام صادق علیه السّلام به گدایی درهمی داد 667
1295-دشوارترین کردارها سه تاست 667
1296-اگر مردی مال حرام در اموالش باشد اموالش قبول نمی شود 669
مجلس روز جمعه38/
1297-وصیت امام صادق علیه السّلام به عمرو بن سعید 671
1298-نماز امام صادق علیه السّلام در راه غرّی 673
1299-خبر امام صادق علیه السّلام در مورد دیوار خمیده 673
1300-عبادت کنندگان و شب زنده داران خوش سیماترند 675
1301-نامگذاری فرزندان به نام محمد 677
1302-عتاب حضرت فاطمه زهرا علیها السّلام به حضرت علی علیه السّلام وقتی ابو بکر حقش را گرفت 677
1303-خطبۀ حضرت علی علیه السّلام 679
1304-تقسیم مال بعد از بیعت توسط حضرت علی علیه السّلام 683
ص:836
مجلس روز جمعه39/
1305-بهترین اعمال 685
1306-چکاوک را نکشید 687
1307-بذرافشانی کنید تا به فقرا دهید 687
1308-علت نامگذاری جمعه 687
1309-زیارت قبور در روز جمعه 687
1310-سخن رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در مورد جایی که زن نامحرم باشد 689
1311-نزول آیۀ شریفۀ( أَ فَرَأَیْتَ إِنْ مَتَّعْناهُمْ سِنِینَ )689
1312-شب قدر در بیست و یکم ماه رمضان و یا بیست و سوم ماه رمضان است 689
1313-خداوند متعال در هر شب از ماه رمضان بندگانی را می بخشد 693
1314-خطبۀ امام حسن علیه السّلام بعد از صلح 693
1315-امام باقر علیه السّلام از سیرۀ رسول اللّه خبر می دهد 695
1316-وقتی مرد در نمازش احرام می بندد و تکبیر می گوید خداوند به او رو می کند 699
1317-هرکس چهار چیز دریافت کند از چهار چیز محروم نمی شود 699
1318-خداوند چیزی دشوارتر از زکات بر این امت واجب نکرد 701
1319-فرشتۀ مرگ می داند که جان چه کسی را می گیرد 701
1320-بازدارندۀ زکات به ماری بی مو حلقه می شود 701
1321-بخشیده شدن گناه 701
1322-کدام اعمال بهترین هستند 701
1323-هرکه شراب را به خاطر خودش ترک کند وارد بهشت می شود 703
1324-نشستن میان اذان و اقامه از سنت پیامبر است 703
1325-امام صادق علیه السّلام نماز صبح را هنگام پیدایی سپیدۀ راستین در ابتدای برآمدنش بپا می داشت 703
1326-اولین نمازی که خداوند بر بندگانش واجب کرد نماز ظهر روز جمعه بود 705
ص:837
1327-هنگام آمدن سپیده دم نماز نافله ای نیست 705
1328-حضرت علی علیه السّلام به همسایگان مسجد فرمودند:که با ما در نماز جماعت شرکت کنید 707
1329-شکایت می کنند مساجد به خداوند از مردمی که به مساجد نمی آیند 707
1330-فضیلت نماز جماعت 707
1331-خطبۀ حضرت علی علیه السّلام در مورد کسانی که در مسجد نماز نمی خوانند 707
1332-باران آمدن به دعای حضرت علی علیه السّلام 709
1333-آسمان هرگز در تاریکی شب و در روشنایی روز برق نمی زند مگر از آسمان باران ببارد 711
1334-امام صادق علیه السّلام فرمودند که ستایش خداوند را که دوستانم را در عراق قرار داد 711
1335-خون دیدن زن آبستن 713
1336-چیزی را سریع تر از سفید شدن موی مؤمن ندیدم 715
1337-بر شما باد به دعا کردن 715
1338-دعا برای محفوظ ماندن مال 715
1339-دعا هنگام لباس پوشیدن 717
1340-آرزوی شورش نمایید 717
1341-هرگاه دو نفر همدیگر را نفرین می کنند از آنان دوری کنید 717
مجلس روز جمعه40/
1342-خداوند برای مؤمن زمان تعیین شده ای برای مرگش قرار نمی دهد 719
1343-نور ابی طالب روز قیامت تمام نورها را فرو می نشاند 721
1344-غلّه دان مؤمن،قبرش است 721
1345-خطبۀ حضرت علی علیه السّلام در بصره 723
1346-سخن امام حسین به عمر هنگامی که عمر به منبر رفته بود 723
ص:838
1347-با دوستت به اندازه دوستی کن و با دشمنت به اندازه دشمنی کن 723
1348-پاک ترین زبان زبانی است که هنگام بی اندیشگی پرسش پاسخگویی خاموش باشید 725
1349-پارسایی ساختار روش مندانۀ پرستش است 725
1350-سخن حضرت علی علیه السّلام در مورد خودشان 725
مجلس روز جمعه41/
1351-خطبۀ حضرت علی علیه السّلام روز جمعه 727
1352-انگشتر حضرت محمد صلّی اللّه علیه و اله 729
مجلس روز جمعه42/
1353-تولد حضرت علی علیه السّلام در کعبه 731
1354-سخن عثمان با عبد الرحمن 739
1355-عثمان ریختن خون هرمزان را حلال کرد 739
1356-عثمان ابو ذر را به ربذه فرستاد 741
1357-سخن عثمان و عباس در مورد حضرت علی علیه السّلام 743
1358-عثمان به خالد بن اسید ششصد هزار درهم داد 745
مجلس روز جمعه43/
1359-واسطه شدن حضرت علی علیه السّلام بین عثمان و اهل مصر 747
1360-خطبۀ حضرت علی علیه السّلام وقتی شنید که طلحه و زبیر به طرف حضرت برای جنگ می آیند 753
1361-امام صادق علیه السّلام فرمودند:از آواز دوری کنید 767
1362-امام صادق علیه السّلام فرمودند:به خریدن کنیز از شخص آفریقایی 767
ص:839
1363-موعظۀ حضرت صادق علیه السّلام 769
1364-سخن امام صادق علیه السّلام با اصحابش 771
1365-دراز کشیدن حضرت محمد صلّی اللّه علیه و اله در زمین هموار و آمدن ملائکه 773
1366-قصۀ عقیل که به سمت معاویه رفت 775
1367-لعنت کردن معاویه و عمرو عاص و ابو موسی و ابو أعور توسط حضرت علی علیه السّلام 779
مجلس روز جمعه44/
1368-سخن حضرت علی علیه السّلام که فرمودند من برادر رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله هستم 781
1369-در جنگ جمل همراه حضرت علی علیه السّلام هشتاد نفر از جنگجویان بدر و هزار و پانصد نفر از یاران رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله شرکت داشتند 781
1370-قصۀ شخصی که از جنگ با امام حسین علیه السّلام با باری از زعفران برگشته بود 783
1371-خطبۀ حضرت علی علیه السّلام بعد از بیعت 783
مجلس روز جمعه45/
1372-لا اله الا اللّه نصف عدالت است و الحمد للّه تمام آن 799
1373-حدیث سفینه 799
1374-سخن بعد از نماز صبح 801
1375-نماز برآورده شدن حاجت در مسجد کوفه 801
مجلس روز ترویه46/
1376-صفات شیعه 803
1377-قصۀ مردی که همسایه اش حضرت علی علیه السّلام را لعنت می کرد 805
1378-قصۀ کسی که شراب می نوشید قبل از اینکه حرام شود و بر کشته شدگان بت پرست که پیامبر در روز بدر آنان را به قتل رسانیده زاری می کرد 807
ص:840