امالی شیخ طوسی (عربی- فارسی)

مشخصات کتاب

سرشناسه:طوسی، محمدبن حسن، 385-460ق.

عنوان قراردادی:امالی . فارسی - عربی

عنوان و نام پدیدآور:امالی شیخ طوسی/ مترجم صادق حسن زاده.

مشخصات نشر:قم: اندیشه هادی

مشخصات ظاهری:2ج.

شابک:180000 ریال: دوره 978-964-8850-18-5 : ؛ ج. 1 978-964-8850-16-1 : ؛ ج. 2 978-964-8850-17-8 :

یادداشت:فارسی - عربی.

یادداشت:فهرست نویسی بر اساس جلد دوم، 1388.

یادداشت:ج. 1 (چاپ اول: 1388).

یادداشت:عنوان روی جلد: ترجمه امالی شیخ طوسی.

عنوان روی جلد:ترجمه امالی شیخ طوسی.

موضوع:احادیث شیعه -- قرن 4ق.

شناسه افزوده:حسن زاده، صادق، 1342 -، مترجم

رده بندی کنگره:BP129/ط9الف8 1300ی

رده بندی دیویی:297/212

شماره کتابشناسی ملی:2048488

ص :1

جلد 1

اشاره

ص :2

بسم الله الرحمن الرحیم

ص :3

امالی شیخ طوسی

مترجم صادق حسن زاده

ص :4

سخن مترجم

اشاره

ابو جعفر محمد بن حسن طوسی معروف به«شیخ طوسی»و«شیخ الطائفه»و«رئیس المجتهدین»در سال 385 ه.ق در شهر پرآوازۀ طوس پا به جا نهاد و به سال 460 ه.ق در شهر دین و دانش،نجف اشرف دیده از جهان فرو بست و در همان شهر مقدّس در جوار مولی الموحّدین حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام به خاک سپرده شد.

شیخ طوسی از فرزانگان نامی مکتب تشیّع بلکه جهان اسلام است و آثار ارزنده و ماندگار او بهترین گواه بر این ادّعاست.شیخ طوسی مفسّری بزرگ و محدّثی سترگ و اندیشه شناسی کم نظیر و موقعیّت شناسی کم مانند است.او اندیشه های عصر خود را به خوبی می شناخت و از موقعیّت ویژه ای که برای شیعیان بوجودآمده بود استفاده کامل را برد و قدرتمندانه در برابر مخالفان ایستاد و از مبانی تشیّع دفاع نمود.شیخ طوسی در راستای تلاش های گسترده شیخ صدوق و شیخ مفید و سید مرتضی،گام های بزرگی برداشت آن سان که دشمنان تشیّع درمانده شدند و از پاسخ دادن منطقی به او بازماندند و در بغداد کتابخانۀ ایشان را به آتش کشیدند.

شهید آیت اللّه مطهری رحمه اللّه دربارۀ او می فرماید:«...شیخ طوسی یکی از مجتهدان و فقهای طراز اوّل اسلام است و بحق،شیعه امامیّه او را بزرگ خود(شیخ الطائفه)نامیده است.

شیخ الطائفه فقیه است ولی نه یک فقیه عادی،بلکه فقیهی که تحوّلی شگرف در فقه به وجود آورد.فقه اسلامی،چه در نحلۀ شیعی و چه در نحلۀ سنّی،مانند هر علم زنده دیگر دوران های تحوّل و تکامل را طی کرده است و در برخی مراحل مانند هر موجود زندۀ متحوّل و متکامل،جهش هایی و دگرگونی هایی پیداکرده و تغییرات کمّی منتهی به تغییری کیفی شده است.یکی از این جهش ها و دگرگونی ها در فقه نحلۀ شیعی امامی،به دست این مرد بزرگوار صورت گرفته است.

سراسر وجود شیخ طوسی از ایمان اسلامی و شور اسلامی و علاقه به خدمت به اسلام موج می زند.او یک دلباختۀ سر از پا نشناخته است.ولی این شور و ایمان و دلباختگی

ص:5

هرگز او را به سوی جمود و تقشّر سوق نداده است.او با جامدان و قشریان نبرد کرده است.او اسلام را آنچنان که شایسته است شناخته است و لهذا حق عقل را محترم شمرده است.

شیخ طوسی با آنکه محدّثی عظیم الشأن است و کتاب تهذیب الاحکام و کتاب استبصار او بهترین دلیل بر مدّعاست،مسائل اصول دین را حق طلق عقل می داند،به این معنی که تعبّد و تقلید را در این مسائل جائز نمی شمرد.شیخ تنها در یک رشته از رشته های علوم اسلامی کار نکرده و متخصّص نشده است بلکه در رشته های گوناگونی زحمت کشیده و متخصّص شده و کتاب تحنیف و تألیف کرده است و در همه آن رشته ها از طراز اوّل است.او هم فقیه است،هم محدّث،هم متکلّم،هم مفسّر،هم رجالی و هم ادیب...». (1)

مرحوم استاد علی دوانی نیز چنین می نگارد:«در میان انبوه دانشمندان شیعه کمتر دانشمندی را می توان یافت که با همۀ احاطه و تسلّط در علوم و فنون گوناگون و آثار ارزنده فکری و قلمی کلیۀ تصانیف و آثار آنها،مانند تألیفات و آثار قلمی شیخ الطائفه، همگی مورد توجه کلیۀ طبقات دانشمندان واقع شده باشد.تا زمانی شیخ،دانشمندی در میان شیعه برنخاست که صاحب آثاری در تمام رشته ها به پختگی،متانت و جامعیت آثار شیخ الطائفه باشد.مثلا شیخ صدوق و شیخ مفید و سید مرتضی و سید رضی همگی آثار بسیار و قابل ملاحظه حتی در بسیاری از علوم داشته اند که جزو کتب پر ارج جامعۀ شیعه است ولی جامعیت آثار شیخ را نداشته است.بعد از شیخ نیز،محقق اوّل و علامۀ حلّی و خواجه نصیر الدین طوسی و دیگران در بسیاری از علوم و فنون،آثار شکوفایی از خود به یادگار گذارده اند.ولی با این فرق که آنها در یک فن یا در چند رشتۀ علمی کتابهای پر ارج نوشته اند مانند کتب فقه و اصول محقق و علامه و کتب فلسفی و کلامی خواجه،ولی اهمیت شیخ الطائفه در این است که با همۀ تقدّم زمانی که نسبت به آنان دارد،در کلیۀ علوم اسلامی و متداول عصر،فقه،اصول،کلام،تفسیر،حدیث،رجال و فهرست، عبادات و حتی تاریخ،آن چنان آثار پرمغز و برجسته ای دارد که در تمام دوران تاریخ هزارسالۀ شیعه،همواره مورد استفادۀ فقها و مجتهدین و دانشمندان و متکلمین شیعه

ص:6


1- 1) .مجموعه آثار شهید مطهری،127/20-144.

بوده و حتی امروز بعد از گذشت ده قرن نیز همگی زنده و جالب و در شمار بهترین کتب مشابه خود است». (1)

امالی چیست؟

امالی،عنوانی است برای برخی کتاب ها که در آن سخنان شنیده شده از استاد گردآوری می شود و معمولا موضوع های بسیار متنوّع را فرا می گیرد که از آن میان داستان های معتبر و مهم تاریخی،معنی اخبار،تفسیر و تأویل آیات قرآنی،نکته های ادبی و جز اینها را می توان نام برد.این گونه سخنان را استاد یا شیخ در مجلس های جداگانه از بر می گوید و املا می کند و شاگردان می نویسند و سپس نوشته را بر شیخ عرضه می دارند و اجازۀ روایت آن را می گیرند.از این رو،آن را مجالس یا عرض المجالس نیز می خوانند.

این گونه کتابها از نظر صحت و اعتبار مانند کتاب های روایی مکتوب و مسند است.

البته بدان شرط که به قدرت حفظ و نگهداری و دقت و امانت استاد،اطمینان کافی حاصل باشد. (2)

چند نمونه از امالی های معروف که علمای شیعه نوشته اند عبارتند از:

1-امالی شیخ صدوق که چاپ های گوناگون و ترجمه های مختلف دارد.

2-امالی شیخ مفید که چاپ های گوناگون و یک ترجمه دارد.

3-امالی سید مرتضی که چاپ های مختلف دارد ولی تاکنون ترجمه نشده است.

4-امالی شیخ طوسی که چاپ های گوناگون دارد و برای اولین بار اینجانب آن را ترجمه کرده است.

ویژگی های این چاپ

1-برای اوّلین بار همۀ احادیث این کتاب اعراب گذاری شده است.

2-ترجمۀ آن روبروی متن عربی قرارگرفته که بیش تر مورد پسند اهل مطالعه باشد.

3-در ترجمۀ آن از نثر امروزین استفاده شده تا آنجایی که امکان داشته برای کلمات و

ص:7


1- 1) .هزارۀ شیخ طوسی،ص 24.
2- 2) .دائره المعارف تشیّع،330/2.

اصطلاحات عربی،معادل یابی و معادل سازی انجام گرفته است.

4-برای احادیث شمارۀ مسلسل گذارده ایم تا در حدیث یابی مشکلی پیش نیاید.

در خاتمه،بر خود لازم می دانم از مدیر مسئول محترم انتشارات هادی اندیشه،جناب آقای مهندس هادی جعفری کمال تشکّر را داشته باشم که با علاقۀ خاصی پیگیر ترجمه و چاپ این اثر نفیس شیخ طوسی بودند و این افتخار بزرگ نصیبشان شد که یکی از آثار ارزندۀ مکتب تشیّع به دست ایشان و با همّت و دقت و حسن سلیقۀ او به زیور طبع آراسته شد.

امیدواریم کوششی که در راه فراهم آوردن یک ترجمۀ قابل قبول انجام گرفته است، مقبول اهل منقول و معقول باشد و در پیشگاه حضرت حقّ پذیرفته آید و خوانندگان گرامی از رهنمودهای پیشوایان بزرگوار شیعیان بهره مند گردند.از درگاه پروردگار خواستارم که برکات و اثرات سازندۀ این کتاب را نصیب همگان سازد و در دنیا و آخرت از دستاوردهای معنوی آن برخوردار نماید.

همچنین بر خود لازم می دانم از حجت الاسلام آقای حسین حسن زاده که ترجمۀ قسمتی از کتاب را بر عهده گرفتند و از حجت الاسلام آقای مهدی حسن زاده که ویراستاری کتاب را پذیرفتند تشکّر نمایم و از فضلای محترم آقای علی خلیلی و آقای محمد صادقی هم ممنونم که همکاری خوبی در ترجمۀ قسمتی از کتاب با ما داشتند و از تمام دست اندرکاران کتاب:حروف نگار،نمونه خوان و طرّاح و ناظر چاپ سپاسگزارم و از خداوند فرازمند سرفرازی آنان را خواستارم.

زمستان 1386

حوزۀ علمیۀ امیر المؤمنین علیه السّلام

صادق حسن زاده-حسین حسن زاده

ص:8

سخن ناشر

خداوند متعال را سپاسگزاریم که این توفیق بزرگ را به ما ارزانی داشت تا بتوانیم یکی از آثار ارزنده و ماندگار شیخ الطائفه ابو جعفر محمد طوسی را به زیور طبع بیاراییم و آرزوی شیفتگان آثار ائمۀ اطهار علیهم السّلام را که سالهای سال منتظر ترجمۀ فارسی این کتاب بودند،برآورده سازیم،آن هم به دست مترجم توانا حضرت حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ صادق حسن زاده و حجت الاسلام آقای حسین حسن زاده.

آنچه باید دربارۀ کتاب ارزندۀ امالی شیخ طوسی و شرح حال آن محدّث گرانقدر گفته شود در پیشگفتار مترجمان محترم آمده و حق مطلب ادا شده است.

اینجانب به عنوان ناشر از همۀ دوستان و همکاران عزیز که در تولید و نشر این کتاب ما را یاری نمودند،به ویژه استاد محترم جناب آقای حسن زاده سپاسگزاری می نمایم، همچنین ثواب این اثر بزرگ را به روح پدر گرامی و بزرگوارم مرحوم حضرت آیت اللّه حاج شیخ وهاب جعفری(تبریزی)هدیه می نمایم که در زمان حیاتشان از تشویق و حمایت های معنوی و مادی خود دریغ نفرمودند.

در خاتمه،از همۀ خوانندگان و فرزانگان گرامی تقاضا دارم،هرگونه خطایی در این کتاب مشاهده نمودند صمیمانه آن را تذکر دهند تا بتوانیم نواقص احتمالی آن را برطرف نماییم.

هادی جعفری

ص:9

[1] المجلس الأول

فیه أحادیث الشیخ المفید محمّد بن محمّد بن النّعمان، روایه أبی جعفر محمّد بن الحسن الطّوسی عنه.

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ 1-1- أملی علینا المفید عن الحسین بن علیّ بن محمّد التّمّار عن محمّد بن أحمد عن جدّه عن علیّ بن حفص عن إبراهیم بن الحارث،عن عبد اللّه بن دینار، عن ابن عمر،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لا تکثروا الکلام بغیر ذکر اللّه فإنّ کثره الکلام بغیر ذکر اللّه قسوه القلب،إنّ أبعد النّاس من اللّه القلب القاسی.

2-2- قال و حدّثنا الحسین بن علیّ بن محمّد التّمّار عن علیّ بن ماهان عن عمّه عن محمّد بن عمر عن ثور بن یزید،عن مکحول،قال:لمّا کان یوم خیبر خرج رجل من الیهود یقال له مرحب،و کان طویل القامه عظیم الهامه،و کانت الیهود تقدّمه لشجاعته و یساره.قال:فخرج فی ذلک الیوم إلی أصحاب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فما واقفه قرن إلاّ قال أنا مرحب؛ثمّ حمل علیه فلم یثبت له.قال:و کانت له ظئر،

ص:10

1- جلسه اوّل

اشاره

جلسه اوّل

و در آن احادیثی است که شیخ طوسی از شیخ مفید روایت کرده است.

به نام خداوند رحمتگر مهربان

1-کراهت داشتن صحبت زیاد به غیر از ذکر خداوند متعال

[1]1-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:جز ذکر خدا،سخن فراوان مگویید.به درستی که سخن فراوان به غیر از ذکر[و یاد]خدا موجب سنگ دلی است و دورترین مردم از خدا[انسان] سنگ دل می باشد.

2-خروج حضرت علی علیه السّلام برای مبارزه با مرحب

[2]2-مکحول می گوید:هنگامی که روز جنگ خیبر فرارسید مردی از میان یهودیان خارج گشت که به او مرحب گفته می شد.او مردی بلند قامت و درشت جثّه بود و یهودیان او را به خاطر دلاوری و توانگری اش بر خود مقدّم می داشتند.راوی می گوید:در آن روز مرحب به سوی یاران پیامبر رفت و هیچ کس با او هماورد نشد مگر آنکه می گفت:«من مرحب هستم»آنگاه بر او حمله ور می شد و هیچ یک تاب مقاومت در برابر او را نداشتند.

ص:11

و کانت کاهنه،و کانت تعجب بشبابه و عظم خلقته،و کانت تقول له:قاتل کلّ من قاتلک و غالب کلّ من غالبک إلاّ من تسمّی علیک بحیدره،فإنّک إن وقفت له هلکت.قال:فلمّا کثر مناوشته،جزع النّاس بمقاومته شکوا ذلک إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سألوه أن یخرج إلیه علیّا علیه السّلام،فدعا النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله علیّا علیه السّلام و قال له:یا علیّ اکفنی مرحبا؛فخرج إلیه أمیر المؤمنین علیه السّلام،فلمّا بصر به مرحب أسرع إلیه فلم یره یعبأ به،فأنکر ذلک و أحجم عنه،ثمّ أقدم و هو یقول:

أنا الّذی سمّتنی أمّی مرحبا.

فأقبل علیّ علیه السّلام بالسّیف،و هو یقول:

أنا الّذی سمّتنی أمّی حیدره.

فلمّا سمعها منه مرحب هرب و لم یقف خوفا ممّا حذّرته منه ظئره،فتمثّل له إبلیس فی صوره حبر من أحبار الیهود،فقال:إلی أین یا مرحب؟فقال:قد تسمّی علیّ هذا القرن بحیدره.فقال له إبلیس:فما حیدره؟فقال:إنّ فلانه ظئری کانت تحذّرنی من مبارزه رجل اسمه حیدره،و تقول:إنّه قاتلک.فقال له إبلیس:شوها لک،لو لم یکن حیدره إلاّ هذا وحده لما کان مثلک یرجع عن مثله،تأخذ بقول النّساء و هنّ یخطئن أکثر ممّا یصبن،و حیدره فی الدّنیا کثیر،فارجع فلعلّک تقتله، فإن قتلته سدت قومک و أنا فی ظهرک أستصرخ الیهود لک.فردّه فو اللّه ما کان إلاّ کفواق ناقه حتّی ضربه علیّ علیه السّلام ضربه سقط منها لوجهه و انهزم الیهود و هم یقولون:

ص:12

راوی گوید:مرحب دایه ای منجّم[و پیشگوی]داشت که از جوانی و درشت هیکلی مرحب خوشش می آمد و به او می گفت:با هر هماوردی بجنگ و با هرکس که با تو ستیزه کرد بستیز جز کسی که نامش حیدر است.که اگر در مقابلش بایستی کشته خواهی شد.راوی گوید:

هنگامی که جنگ آوری مرحب فزونی یافت و مردم از جایگاه او[و توانایی او در جنگ] متحیّر گشتند و نزد پیامبر شکایت کردند و از ایشان خواستند که علی علیه السّلام را به سوی مرحب بفرستد.پیامبر علی علیه السّلام را نزد خود خواند و به او فرمود:ای علی،مرحب را کفایت کن[و او را به تنهایی از بین ببر].امیر المؤمنین علیه السّلام به سوی مرحب رفت.هنگامی که مرحب امام را دید به سویش شتافت و زمانی که مشاهده کرد حضرت او را بزرگ و با اهمّیّت برنمی شمرد ناراحت شد و بر او بسیار سنگین آمد.سپس جلو آمد در حالی که می گفت:من کسی هستم که مادرم مرا مرحب نام نهاد.علی علیه السّلام قدم پیش نهاد و فرمود:من کسی هستم که مادرم مرا حیدر نامید.

هنگامی که مرحب این سخن را شنید،گریخت و از بیم آنچه دایه اش او را از آن بر حذر داشته بود توقّف نکرد.پس ابلیس در چهرۀ دانشمندی از دانشمندان یهود بر او مجسّم شد و گفت:

مرحب کجا می روی؟مرحب گفت:این هماورده خود را حیدر می خواند!ابلیس پرسید:مگر حیدر کیست؟مرحب گفت:دایه ام مرا از رزم با مردی به نام حیدر بیم می داد و می گفت:او تو را خواهد کشت.ابلیس به او گفت:ننگ بر تو.اگر حیدر جز این یک نفر نبود هرگز مانند تویی از نزد چون اویی باز نمی گشت[و فرار نمی کرد].تو سخن زنان را می پذیری در حالی که آنان بیش از آنچه درست بگویند به خطا می روند.حیدر در جهان فراوان است.اینک بازگرد شاید تو او را از بین ببری.پس اگر او را کشتی بر قومت سروری و آقایی می یابی و من پشتیبان تو می باشم.[بازگرد که]یهودیان به تو پناه می جویند.پس ابلیس او را بازگرداند و به خدا قسم اندکی نگذشت[به مقدار زمان میان دوشیدن شیر از شتر]که علی علیه السّلام ضربتی به او زد و او با صورت به زمین افتاد و یهودیان در حالی که می گفتند:مرحب کشته شد،مرحب کشته شد،

ص:13

قتل مرحب،قتل مرحب.

قال:و فی ذلک یقول الکمیت بن یزید الأسدیّ رحمه اللّه فی مدحه لعلیّ علیه السّلام شعرا:

سقی جرع الموت ابن عثمان بعد ما تعاورها منه ولید و مرحب

فالولید هو ابن عتبه خال معاویه بن أبی سفیان،و عثمان بن طلحه من قریش، و مرحب من الیهود.

3-3- قال و حدّثنا التّمّار عن أحمد بن محمّد عن أبی عثمان عن العتبیّ،قال:

سمعت أعرابیّا یدعو و یقول:«اللّهمّ ارزقنی عمل الخائفین و خوف العاملین حتّی أتنعّم بترک النّعیم،رغبه فیما وعدت،و خوفا ممّا أوعدت».قال:و سمعت آخر یدعو فیقول فی دعائه:«اللّهمّ إنّ لک علیّ حقوقا فتصدّق علیّ بها،و للنّاس علیّ تبعات فتحمّلها عنّی،و قد أوجبت لکلّ ضیف قری،و أنا ضیفک،فاجعل قرای اللّیله الجنّه».

4-4- قال و حدّثنا الحسین بن علیّ التّمّار عن محمّد بن القاسم الأنباریّ عن أبیه عن علیّ بن الحسن الأعرابیّ عن علیّ بن عمروس،عن هشام بن السّائب، عن أبیه،قال:خطب النّاس یوما معاویه بمسجد دمشق و فی الجامع یومئذ من الوفود علماء قریش و خطباء ربیعه و مدارهما و صنادید الیمن و ملوکها،فقال معاویه:إنّ اللّه(تعالی)أکرم خلفاءه فأوجب لهم الجنّه فأنقذهم من النّار،ثمّ جعلنی منهم و جعل أنصاری أهل الشّام الذّابّین عن حرم اللّه،المؤیّدین بظفر اللّه،

ص:14

شکست خوردند.

راوی گوید:کمیت بن زید اسدی-که رحمت خدا بر او باد-دراین باره در مدح و ستایش علی علیه السّلام می گوید:«علی علیه السّلام جرعۀ مرگ را به فرزند عثمان چشاند پس از آن که ولید و مرحب مرگ را درمیان خود دست به دست گرداندند».

ولید بن عتبه که عتبه دایی معاویه بن ابی سفیان می باشد و عثمان بن طلحه فردی از قریش و مرحب از یهودیان است.

3-دعای اعرابی

[3]3-عتبی می گوید:شنیدم عربی صحرانشین دعا می کند و این گونه می گوید:

«پروردگارا!عمل و کردار اهل ترس از خدا و ترس اهل عمل[به دستورات خدا]را روزی ام فرما تا به وسیلۀ رهایی[جانم]از نعمت های دنیا و در جهت میل به آنچه وعده دادی و ترس از آنچه بر آن بیم دادی[از نعمت های آخرتت]بهره مند گردم».راوی گوید:شنیدم که شخصی دیگر در دعایش می گفت:«پروردگارا!تو بر من حقوقی داری پس آن ها را چون صدقه ای بر من ببخشای و مردم[در اثر رفتارم]حقوقی بر من دارند که تو به جای من آن را بپرداز.تو برای هر میهمانی،پذیرایی قرار دادی،پس پذیرایی مرا در این شب،بهشت قرار ده».

4-خطبۀ معاویه در مسجد دمشق و جواب صعصعه

[4]4-هشام بن سائب از پدرش روایت می کند که روزی معاویه در مسجد دمشق برای مردم خطبه می خواند.در آن هنگام در مسجد گروه هایی از دانشمندان قریش و سخنوران و فرمانروایان قبیلۀ ربیعه و بزرگان و پادشاهان یمن حاضر بودند.معاویه گفت:همانا خداوند بلندمرتبه جانشینان خود را بزرگ داشت و بهشت را بر آنان واجب کرد و آنان را از دوزخ رهایی بخشید،سپس مرا از زمرۀ آنان قرار داد و یاران مرا مردم شام قرار داد که از حریم خدا دفاع می نمایند و با پیروزی[از جانب]خدا تأیید شده اند و برای مبارزه با دشمنان خدا یاری گشته اند.

ص:15

المنصورین علی أعداء اللّه،قال:و فی الجامع من أهل العراق الأحنف بن قیس و صعصعه بن صوحان،فقال الأحنف لصعصعه:أتکفینی أم أقوم أنا إلیه؟فقال صعصعه:بل أکفیکه أنا؛ثمّ قام صعصعه فقال:یابن أبی سفیان،تکلّمت فأبلغت و لم تقصر دون ما أردت،و کیف یکون ما تقول و قد غلبتنا قسرا و ملکتنا تجبّرا و دنتنا بغیر الحقّ،و استولیت بأسباب الفضل علینا؟فأمّا إطراؤک لأهل الشّام فما رأیت أطوع لمخلوق و أعصی لخالق منهم،قوم ابتعت منهم دینهم و أبدانهم بالمال، فإن أعطیتهم حاموا عنک و نصروک،و إن منعتهم قعدوا عنک و رفضوک،فقال معاویه:اسکت یابن صوحان،فو اللّه لو لا أنّی لم أتجرّع غصّه غیظ قطّ أفضل من حلم و أحمد من کرم سیّما فی الکفّ عن مثلک و الاحتمال لذویک لما عدت إلی مثل مقالتک.فقعد صعصعه فأنشأ معاویه یقول:

قبلت جاهلهم حلما و تکرمه و الحلم عن قدره فضل من الکرم

5-5- قال و حدّثنا التّمّار عن أحمد بن محمّد عن محمّد بن عبد اللّه بن أیّوب عن یحیی بن عنبسه عن حمید الطّویل،عن أنس بن مالک،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:ما فتح لأحد باب دعاء إلاّ فتح اللّه له فیه باب إجابه،فإذا فتح لأحدکم باب دعاء فلیجهد،فإنّ اللّه(عزّ و جلّ)لا یملّ حتّی تملّوا.قال أبو الطّیّب:الملل من الإنسان الضّجر و السّامه،و من اللّه(تعالی)علی جهه التّرک للفعل،و إنّما وصف نفسه بالملل للمقابله بملل الإنسان،کما قال نَسُوا اللّهَ فَنَسِیَهُمْ [التوبه(9):67]أی ترکوا

ص:16

راوی گوید:در مسجد جامع،از اهل عراق احنف بن قیس و صعصعه بن صوحان حاضر بودند.احنف به صعصعه گفت:آیا تو مرا کفایت می کنی[و به جای من برای صحبت کردن برمی خیزی]یا من بلند شوم؟صعصعه گفت:بلکه تو را کفایت می کنم.پس برخاست و گفت:

ای پسر ابو سفیان!سخنی گفتی و کلام خود را به پایان رساندی و هرچه خواستی به زبان آوردی و[در کلام]کوتاهی نکردی.چگونه این سخنان را می گویی درحالی که به زور و اکراه بر ما غلبه کردی و به اجبار فرمانروای ما شدی و بدون هیچ حقّی ما را به اطاعت خود واداشتی و با وسایل برتری بر ما چیره شدی؟و اما این که اهل شام در برابر تو فروتنند:من گروهی را چنین فرمان بردار نسبت به آفریدگان و عصیان گر نسبت به آفریدگار،سراغ ندارم.

آنها گروهی هستند که تو با پول،دین و جسم آنان را خریده ای،اگر به آنها عطا کنی از تو حمایت می کنند و یاریت می نمایند و اگر اموال خود را از آنان بازداری برجای خود می نشینند و تو را نمی پذیرند.معاویه گفت:ساکت شو ای فرزند صوحان!اگر چنین نبود که من هرگز ناراحتی و خشم به خود راه نداده ام و[شیوه ام]بهتر از بردباری و ستوده تر از بزرگواری در بخشش و در گذشتن از امثال تو و تحمّل[انسان هایی]جز تو نیست،تو دیگر چنین سخنانی را تکرار نمی کردی.صعصعه نشست و معاویه از شعری سرود:از روی بردباری و بزرگواری نادان این گروه را پذیرفتم-و بردباری در هنگام قدرت احسانی از روی بزرگواری است.

5-حدیث در ترغیب به دعا کردن

[5]5-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:برای هیچ کس در دعا و نیایش گشوده نگشت جز آن که خداوند برای او در اجابت را گشود.پس هنگامی که در دعا برای یکی از شما باز شد تلاش و کوشش کند.به درستی که خداوند بلندمرتبه تا زمانی که شما خسته شوید،خسته نمی گردد.ابو طبیب [در تفسیر این سخن]می گوید:خستگی در انسان،تنگی سینه و ناراحتی،و در خداوند بلند مرتبه انجام ندادن کار است و خداوند خود را به خستگی توصیف نمود تا[این لفظ]در مقابل خستگی انسان قرار بگیرد.همان گونه که فرمود:«خدا را فراموش کردند و خدا نیز آنان را فراموش کرد».یعنی بندگی خدا را رها نمودند و خدا نیز پاداش آنان را وا رهانید.

ص:17

طاعته فترکهم من ثوابه.

6-6- قال و حدّثنا التّمّار عن محمّد بن القاسم الأنباریّ عن أبیه عن العنزیّ،قال أبو بکر:قد سمعت هذا الحدیث من العنزیّ،و قرأته علیه؛عن إبراهیم بن مسلم، عن عبد المجید بن عبد العزیز عن مروان بن سالم عن الأعمش،عن أبی وائل و زید بن وهب،عن حذیفه بن الیمان،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:تارکوا التّرک ما ترکوکم،فإنّ أوّل من یسلب أمّتی ملکها و ما خوّلها اللّه لبنو قنطور بن کرکره،و هم التّرک.

7-7- قال و حدّثنا التّمّار عن محمّد بن القاسم الأنباریّ عن محمّد بن علیّ بن عمر عن داود بن رشید عن الولید بن مسلم،عن عبد اللّه بن لهیعه،عن المشرح بن هامان،عن عقبه بن عامر،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:لا یعذّب اللّه قلبا وعی القرآن.

8-8- و حدّثنا المفید فی شهر رمضان سنه تسع و أربعمائه عن عمر بن محمّد بن علیّ الصّیرفیّ عن محمّد بن همّام الإسکافیّ عن جعفر بن محمّد بن مالک عن أحمد بن سلامه الغنویّ عن محمّد بن الحسن العامریّ عن معمر عن أبی بکر بن عیّاش،عن الفجیع العقیلیّ،قال:حدّثنی الحسن بن علیّ بن أبی طالب علیهم السّلام قال:

لمّا حضرت والدی الوفاه أقبل یوصی،فقال:هذا ما أوصی به علیّ بن أبی طالب أخو محمّد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و ابن عمّه و صاحبه،أوّل وصیّتی أنّی أشهد أن لا إله إلاّ اللّه و أنّ محمّدا رسوله و خیرته اختاره بعلمه و ارتضاه لخیرته،و إنّ اللّه باعث من

ص:18

6-حدیث در تعامل با ترک

[6]6-پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:از ترک ها تا زمانی که شما را رها نموده اند[و کاری با شما ندارند]دوری کنید.به درستی که اولین گروهی که امت من،سرزمین و هر آنچه خدا به ایشان عطا کرده است،از آنان می گیرد فرزندان قنطور بن کرکره هستند که از نژاد ترک می باشند.[این مسأله از پیشگویی پیامبر اسلام است که تحقّق یافت]

7-خداوند قلبی را که قرآن را در خود جای دهد عذاب نمی کند

[7]7-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:خداوند قلبی که قرآن را در بر خود جای دهد،عذاب نمی کند.

8-وصیت امیر المؤمنین نزد کسی که مرگش نزدیک بود

[8]8-حسن بن علی علیه السّلام می گوید:هنگامی که زمان رحلت پدرم فرارسید رو به ما کرد و این چنین وصیّت نمود:این هر آنچه است که علی بن ابی طالب برادر و پسر عمو و هم نشین محمد فرستادۀ خدا به آن وصیت می کند:اولین وصیّت من آن است که گواهی می دهم هیچ معبودی جز خدا نیست و محمّد فرستاده و برگزیدۀ اوست که خداوند او را با علمش انتخاب نمود و با اختیارش برگزید و گواهی می دهم که خداوند هر آن کس که در قبرهاست برمی انگیزد

ص:19

فی القبور،وسائل النّاس عن أعمالهم عالم بما فی الصّدور.ثمّ إنّی أوصیک-یا حسن-و کفی بک وصیّا بما أوصانی به رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله،فإذا کان ذلک یا بنیّ الزم بیتک،و ابک علی خطیئتک،و لا تکن الدّنیا أکبر همّک،و أوصیک یا بنیّ بالصّلاه عند وقتها،و الزّکاه فی أهلها عند محلّها،و الصّمت عند الشّبهه و الاقتصاد،و العدل فی الرّضا و الغضب،و حسن الجوار،و إکرام الضّیف،و رحمه المجهود و أصحاب البلاء،و صله الرّحم،و حبّ المساکین و مجالستهم،و التّواضع فإنّه من أفضل العباده،و قصّر الأمل،و اذکر الموت،و ازهد فی الدّنیا،فإنّک رهین موت،و غرض بلاء،و طریح سقم،و أوصیک بخشیه اللّه فی سرّ أمرک و علانیتک،و أنهاک عن التّسرّع بالقول و الفعل،و إذا عرض شیء من أمر الآخره فابدأ به،و إذا عرض شیء من أمر الدّنیا فتأنّه حتّی تصیب رشدک فیه،و إیّاک و مواطن التّهمه و المجلس المظنون به السّوء فإنّ قرین السّوء یغرّ جلیسه و کن للّه یا بنیّ عاملا،و عن الخنا زجورا،و بالمعروف آمرا،و عن المنکر ناهیا،و واخ الإخوان فی اللّه،و أحبّ الصّالح لصلاحه،و دار الفاسق عن دینک،و أبغضه بقلبک،و زایله بأعمالک،لئلاّ تکون مثله،و إیّاک و الجلوس فی الطّرقات،ودع المماراه و مجاراه من لا عقل له و لا علم.و اقتصد یا بنیّ فی معیشتک،و اقتصد فی عبادتک،و علیک فیها بالأمر الدّائم الّذی تطیقه،و الزم الصّمت تسلم،و قدّم لنفسک تغنم،و تعلّم الخیر تعلم، و کن للّه ذاکرا علی کلّ حال،و ارحم من أهلک الصّغیر،و وقّر منهم الکبیر،و لا

ص:20

و از کردار مردم پرسش می کند و از آنچه در سینه هاست آگاه است.پس ای حسن!به تو وصیّت می کنم و تو برای عمل به هر آنچه پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله به آن سفارش کرده است کفایت می کند!پس فرزندم!اگر این چنین است در خانه ات بمان و بر اشتباهات خود گریه کن.دنیا بزرگ ترین خواسته و تلاش تو نباشد.فرزندم تو را به نماز اوّل وقت و[پرداخت]زکات به کسانی که مستحق آن هستند در مواردی که زکات به آن تعلّق می گیرد و خاموشی هنگام شبهات و میانه روی و عدالت در هنگام خشنودی و خشمناکی و خوش همسایگی و بزرگ داشتن میهمان و بخشش و مهربانی با مستمندان و بلازدگان و صلۀ رحم و دوستی و هم نشینی با بیچارگان و فروتنی که با فضیلت ترین عبادات است و کوتاه کردن آرزوها، سفارش می کنم.به یاد مرگ باش و در دنیا زهد پیشه کن.به درستی که تو در گرو مرگ و در معرض بلاها و مشکلات و ناتوان زمین گیر[در مقابل]بیماری ها هستی.تو را به ترس از خدا در کارهای پنهان و آشکارت سفارش می کنم و از سرعت گرفتن در سخن و عمل باز می دارم.

هنگامی که به چیزی از امور آخرت برخوردی،شروع به آن کن و اگر با چیزی از امور دنیا روبرو شدی صبر پیشه کن تا در آن مسأله هدایت یابی.

از جایگاه تهمت و مجالسی که گمان بد به آن می رود دوری کن.همانا هم نشین[بد]به اطرافیان خود ضرر می رساند.فرزندم برای[رضایت]خدا رفتار کن و از بدزبانی دوری نما.

به نیکی دستور ده و از بدی باز دار و در راه خدا با برادرانت،دوستی کن و انسان نیک را برای نیکی اش دوست بدار و با انسان گناهکار به ظاهر مدارا کن و با قلبت او را دشمن دار.و با کردار خود از او دوری کن تا مانند او نباشی.از نشستن در سر راه ها دوری کن و جدال را رها نما و از هم نشینی با کسی که عقل و دانش ندارد بپرهیز.فرزندم!در زندگی و عبادتت میانه رو باش و دربندگی خدا به روش دائمی و پیوسته که توانایی انجام آن را داری عمل کن.سکوت را پیشۀ خود ساز تا سالم بمانی.و از پیش،برای خود[نیکی و ثواب]بفرست تا [در آخرت]بهره مند گردی.و نیکی را بیاموز تا یاد بگیری.و در همه حال به یاد خدا باش و بر کودکان خانواده ات ببخشای و با بزرگان آنان به متانت رفتار کن

ص:21

تأکلنّ طعاما حتّی تتصدّق منه قبل أکله،و علیک بالصّوم فإنّه زکاه البدن و جنّه لأهله،و جاهد نفسک،و احذر جلیسک،و اجتنب عدوّک،و علیک بمجالس الذّکر، و أکثر من الدّعاء فإنّی لم آلک یا بنیّ نصحا،و هذا فراق بینی و بینک.و أوصیک بأخیک محمّد خیرا،فإنّه شقیقک و ابن أبیک،و قد تعلم حبّی له،فأمّا أخوک الحسین فهو ابن أمّک،و لا أزید الوصاه بذلک،و اللّه الخلیفه علیکم،و إیّاه أسأل أن یصلحکم،و أن یکفّ الطّغاه البغاه عنکم،و الصّبر الصّبر حتّی ینزل اللّه الأمر،و لا حول و لا قوّه إلاّ باللّه العلیّ العظیم.

9-9- حدّثنا المفید،عن علیّ بن محمّد الکاتب،عن الحسن بن علیّ الزّعفرانیّ،عن إبراهیم بن محمّد الثّقفیّ،عن المسعودیّ،عن محمّد بن کثیر،عن یحیی بن حمّاد القطّان،عن أبی محمّد الحضرمیّ،عن أبی علیّ الهمدانیّ،أنّ عبد الرّحمن بن أبی لیلی قام إلی أمیر المؤمنین علیه السّلام فقال:یا أمیر المؤمنین،إنّی سائلک لآخذ عنک،و قد انتظرنا أن تقول من أمرک شیئا فلم تقله،ألا تحدّثنا عن أمرک هذا،کان بعهد من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله أو شیء رأیته؟فإنّا قد أکثرنا فیک الأقاویل، و أوثقه عندنا ما قلناه عنک و سمعناه من فیک،إنّا کنّا نقول:لو رجعت إلیکم بعد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لم ینازعکم فیها أحد،و اللّه ما أدری إذا سئلت ما أقول،أأزعم أنّ القوم کانوا أولی بما کانوا فیه منک،فإن قلت ذلک،فعلام نصبک رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله بعد حجّه الوداع،فقال:«أیّها النّاس من کنت مولاه فعلیّ مولاه»و إن کنت أولی منهم

ص:22

و هیچ غذایی را نخور تا مقداری از آن را پیش از خوردن صدقه دهی.روزه بگیر پس به درستی که روزه موجب پاکی بدن و نگهدارندۀ روزه گیران[از آتش دوزخ]است.با نفس خود بستیز و از هم نشین خود بر حذر باش و از دشمنت دوری کن.به مجالس ذکر و یاد خدا برو و فراوان دعا نما.فرزندم!همانا من نصیحتی را برای تو فروگذار نکردم.و این جدایی میان من و توست.و تو را نسبت به برادرت محمد به نیکی سفارش می کنم.همانا او برادر و فرزند پدر توست و تو از علاقۀ من به او آگاهی.و اما برادرت حسین فرزند مادر توست و من تو را بیش از این سفارش نمی کنم.خداوند خلیفۀ بر شماست[پس از خود،شما را به خدا می سپارم]و از او می خواهم که شما را اصلاح کند و سرکشان طغیانگر را از شما باز دارد.

صبر کنید،صبر کنید تا فرمان خداوند فرود آید و هیچ نیرو و توانایی جز به یاری خداوند بلند مرتبه ممکن نیست.

9-خلافت امیر المؤمنین از طرف خداوند

[9]9-ابو علی همدانی می گوید:عبد الرحمن بن ابی لیلی نزد امیر المؤمنین علیه السّلام رفت و عرضه داشت:ای امیر مؤمنان!من چیزی از تو می پرسم تا پاسخی از تو دریافت دارم و منتظر بودیم که از امر[خلافت]خود چیزی بگویی ولی سخنی به زبان نیاوردی.آیا از امر خود سخنی به ما نمی گویی؟آیا[کناره گیری از خلافت]پیمانی از سوی پیامبر خدا بود یا چیزی مشاهده کردی[که خلافت را رها نمودی؟]همانا ما سخنان فراوانی دربارۀ تو گفته ایم:

محکم ترین آنها سخنانی است که از جانب تو بیان داشته ایم و از تو شنیده ایم.ما می گوییم:

اگر پس از پیامبر خدا خلافت به شما واگذار شود هیچ کس در آن با شما به ستیزه بر نمی خیزد.

به خدا قسم نمی دانم اگر دربارۀ این مسأله از من سؤال شود چه پاسخ گویم.آیا گمان کنم که آن جماعت از تو به خلافت سزاوارتر بودند؟اگر این چنین می گویی پس فرستادۀ خدا تو را پس از حجه الوداع به چه چیزی منصوب کرد،و گفت:«ای مردم! هرکه من مولای اویم علی مولای اوست».و اگر بگویی که تو از آنان بر خلافت

ص:23

بما کانوا فیه فعلام تتولاّهم؟فقال أمیر المؤمنین علیه السّلام:یا عبد الرّحمن،إنّ اللّه تعالی قبض نبیّه صلّی اللّه علیه و اله و أنا یوم قبضه أولی بالنّاس منّی بقمیصی هذا،و قد کان من نبیّ اللّه إلیّ عهد لو خزمتمونی بأنفی لأقررت سمعا للّه و طاعه،و إنّ أوّل ما انتقصنا بعده إبطال حقّنا فی الخمس،فلمّا دقّ أمرنا طمعت رعیان قریش فینا،و قد کان لی علی النّاس حقّ لو ردّوه إلیّ عفوا قبلته و قمت به،و کان إلی أجل معلوم،و کنت کرجل له علی النّاس حقّ إلی أجل،فإن عجّلوا له ماله أخذه و حمدهم علیه،و إن أخّروه أخذه غیر محمودین،و کنت کرجل یأخذ السّهوله و هو عند النّاس محزون،و إنّما یعرف الهدی بقلّه من یأخذه من النّاس،فإذا سکت فاعفونی،فإنّه لو جاء أمر تحتاجون فیه إلی الجواب أجبتکم،فکفّوا عنّی ما کففت عنکم.فقال عبد الرّحمن:یا أمیر المؤمنین،فأنت لعمرک کما قال الأوّل:

لعمری لقد أیقظت من کان نائما و أسمعت من کانت له أذنان

10-10- حدّثنا المفید عن ابن قولویه عن محمّد الحمیریّ عن أبیه عن هارون عن ابن زیاد،قال:سمعت جعفر بن محمّد علیهما السّلام و قد سئل عن قوله تعالی قُلْ فَلِلّهِ الْحُجَّهُ الْبالِغَهُ [الانعام(6):149]فقال:إنّ اللّه تعالی یقول للعبد یوم القیامه:عبدی أ کنت عالما؟فإن قال:نعم؛قال له:أفلا عملت بما علمت؟و إن قال:کنت جاهلا؛ قال له:أفلا تعلّمت حتّی تعمل؟فیخصمه،فتلک الحجّه البالغه.

11-11- حدّثنا المفید عن المراغیّ عن القاسم بن محمّد بن حمّاد عن عبید بن

ص:24

سزاوارتر بودی پس چرا ولایت آنان را بپذیریم؟امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود:ای عبد الرحمن! همانا خداوند بلندمرتبه پیامبرش را از دنیا برد در حالی که در آن روز به مردم از این پیراهنم سزاوارتر بودم.و من با پیامبر خدا پیمانی داشتم که اگر مرا خوار ساختید[و همراهی ام نکردید]به درگاه خدا به بندگی اقرار نمایم[و سخنی بر زبان نیاورم تا دین خدا حفظ شود].

همانا اولین چیزی که پس از رحلت پیامبر از ما گرفته شد باطل ساختن حقّ ما در خمس بود.

پس هنگامی که امر ما کوچک شمرده شد بزرگان قریش در ما طمع کردند و من بر مردم حقّی داشتم که اگر آن را به من بازپس می دادند و از آن در می گذشتند آن را می پذیرفتم و آن را به انجام می رساندم و آن تا زمانی مشخّص بود و مانند مردی بودم که تا زمانی معیّن بر مردم حقی دارد پس اگر مال او را به موقع به او بدهند آن را بازپس می گیرد و بر آن مال ایشان را سپاس می گوید و اگر پرداخت آن را به تأخیر بیندازند بدون شکرگزاری آن را دریافت می دارد و مانند مردی بودم که آسان گیر است در حالی که نزد مردم شخصی سختگیر به شمار می آید.همانا هدایت به کمی مردمی که به آن می گروند شناخته می شود.پس اگر خاموش ماندم بر من ببخشایید.همانا اگر مسأله ای برایتان پیش آمد که به پاسخ نیاز داشتید به شما پاسخ می گویم.پس تا زمانی که با شما کاری ندارم مرا فرو گذارید و شما نیز با من کاری نداشته باشید.

پس عبد الرحمن گفت:ای امیر مؤمنان-به جانت سوگند-تو همان گونه ای که شاعر گفته است.به جانم سوگند هرکس را که در خواب بوده است بیدار کردی-و به هرکس که دو گوش دارد[حقیقت را]شنواندی.

10-تفسیر قول خداوند در قرآن: (فَلِلّهِ الْحُجَّهُ الْبالِغَهُ)

[10]10-مسعده بن زیاد می گوید:از امام صادق علیه السّلام شنیدم که در پاسخ پرسش گری دربارۀ این سخن خداوند که می فرماید:«دلایل رسا خاصّ خداست»[انعام(6):آیۀ 149]پرسید، حضرت فرمودند:خدای متعال در روز قیامت از بنده می پرسد آیا عالم بودی(می دانستی)؟ اگر پاسخ دهد:آری،به او خواهد فرمود:پس چرا به دانسته ات عمل نکردی؟و اگر بگوید:

نادان بودم،به او خواهد فرمود:چرا نیاموختی تا به آن عمل کنی؟پس[در احتجاج]بر او چیره می شود و آن همان دلایل رسا[ی الهی]است.

ص:25

قیس عن یونس بن بکیر عن یحیی بن أبی حیّه أبی الحبّاب عن أبی العالیه عن أبی أمامه یقول:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:ستّ من عمل بواحده منهنّ جادلت عنه یوم القیامه حتّی تدخله الجنّه،تقول:أی ربّ قد کان یعمل بی فی الدّنیا:الصّلاه، و الزّکاه،و الحجّ،و الصّیام،و أداء الأمانه،و صله الرّحم.

12-12- و أخبرنا المفید عن ابن قولویه عن علیّ بن بابویه عن علیّ بن إبراهیم عن ابن عیسی عن النّهدیّ عن یزید بن إسحاق،عن الحسن بن عطیّه عن أبی عبد اللّه،قال:المکارم عشر،فإن استطعت أن تکون فیک فلتکن،فإنّها تکون فی الرّجل و لا تکون فی ولده،و تکون فی الابن و لا تکون فی أبیه،و تکون فی العبد و لا تکون فی الحرّ.قیل:ما هنّ،یابن رسول اللّه؟قال صدق البأس و صدق اللّسان و أداء الأمانه،و صله الرّحم،و إقراء الضّیف،و إطعام السّائل،و المکافاه علی الصّنائع،و التّذمّم للجارّ،و التّذمّم للصّاحب،و رأسهنّ الحیاء.

13-13- أملی علینا المفید عن التّمّار عن محمّد بن الحسین عن أبی نعیم،عن صالح بن عبد اللّه عن هشام عن أبی مخنف،عن الأعمش،عن أبی إسحاق السّبیعیّ،عن الأصبغ بن نباته رحمه اللّه،قال:إنّ أمیر المؤمنین علیه السّلام خطب ذات یوم، فحمد اللّه و أثنی علیه،و صلّی علی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله ثمّ قال:أیّها النّاس اسمعوا مقالتی وعوا کلامی،إنّ الخیلاء من التّجبّر،و النّخوه من التّکبّر،و إنّ الشّیطان عدوّ حاضر یعدکم الباطل،ألا إنّ المسلم أخو المسلم،فلا تنابزوا،و لا تخاذلوا،فإنّ شرائع

ص:26

11-شش چیز است که هرکس یکی از آنها را انجام دهد وارد بهشت می شود

[11]11-ابو امامه می گوید:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:شش عمل است که هرکس یکی از آن ها را به جا آورد آن عمل در روز قیامت به نفع آن شخص احتجاج می کند تا او را در بهشت داخل سازند و می گویند:پروردگارا،او در دنیا ما را به جا می آورد:نماز و زکات و حجّ و روزه و پرداخت امانت و صلۀ رحم.

12-مکارم الاخلاق ده چیز است

[12]12-امام صادق علیه السّلام می فرماید:نیکی ها ده دسته اند.پس اگر توانستی آن ها را در خود داشته باش.چه بسا آن ها در شخصی می باشد و در فرزندش نیست و در فرزندی می باشد و در پدرش وجود ندارد و دربنده می باشد و در انسان آزاد وجود ندارد.گفته شد:ای پسر فرستادۀ خدا،آن ها چه هستند؟امام فرمود:راستی در سختی ها و شداید،راستگویی، پرداخت امانت،صلۀ رحم،گرامی داشتن میهمان،غذا دادن به درخواست کننده،پاداش دادن در مقابل اعمال،رعایت و خوش رفتاری با همسایه،خوش رفتاری با هم نشین و سرآمد آنها، حیا می باشد.

13-خطبۀ حضرت امیر علیه السّلام در مورد ترغیب داشتن به طاعات

[13]13-أصبغ بن نباته می گوید:روزی امیر مؤمنان علیه السّلام خطبه خواند و سپاس خدا را به جا آورد و ستایش او گفت و بر پیامبر درود فرستاد و فرمود:ای مردم!سخنم را بشنوید و کلامم را بفهمید.به درستی که خودفریفتگی ریشه در خودپسندی و خود بزرگ بینی ریشه در تکبّر دارد و شیطان دشمنی آماده است که شما را به باطل وعده می دهد.آگاه باشید که مسلمان برادر مسلمان است؛پس با لقب های زشت یکدیگر را نخوانید و یکدیگر را خوار نسازید

ص:27

الدّین واحده،و سبله قاصده،من أخذ بها لحق،و من ترکها مرق،و من فارقها محق،لیس المسلم بالخائن إذا ائتمن،و لا بالمخلف إذا وعد،و لا بالکذوب إذا نطق،نحن أهل بیت الرّحمه،و قولنا الحقّ،و فعلنا القسط،و منّا خاتم النّبیّین،و فینا قاده الإسلام و أمناء الکتاب،ندعوکم إلی اللّه و رسوله،و إلی جهاد عدوّه،و الشّدّه فی أمره،و ابتغاء رضوانه،و إلی إقامه الصّلاه و إیتاء الزّکاه،و حجّ البیت،و صیام شهر رمضان،و توفیر الفیء لأهله.ألا و إنّ[من]أعجب العجب أنّ معاویه بن أبی سفیان الأمویّ و عمرو بن عاص السّهمیّ،یحرّضان النّاس علی طلب الدّین بزعمهما،و إنّی و اللّه لم أخالف رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله قطّ،و لم أعصه فی أمر قطّ أقیه بنفسی فی المواطن الّتی تنکص فیها الأبطال،و ترعد فیها الفرائص،بقوّه أکرمنی اللّه بها،فله الحمد.و لقد قبض النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و إنّ رأسه فی حجری،و لقد ولّیت غسله بیدی،تقلّبه الملائکه المقرّبون معی،و ایم اللّه ما اختلفت أمّه بعد نبیّها إلاّ ظهر باطلها علی حقّها،إلاّ ما شاء اللّه.قال:فقام عمّار بن یاسر رحمه اللّه فقال:أمّا أمیر المؤمنین فقد أعلمکم أنّ الأمّه لم تستقم علیه،فتفرّق النّاس و قد نفذت بصائرهم.

14-14- حدّثنا المفید عن المراغیّ عن زید بن الحسن الکوفیّ عن جعفر بن نجیح عن جندل بن والق عن محمّد بن محمّد بن عمر عن زید الأنصاریّ،عن سعید بن بشیر،عن قتاده،عن سعید بن المسیّب،قال:سمعت رجلا یسأل ابن عبّاس عن علیّ بن أبی طالب علیه السّلام،فقال له ابن عبّاس:إنّ علیّ بن أبی طالب علیه السّلام

ص:28

همانا مسیرهای[ره سپاری در]دین یکسان و راه های آن آسان است.هرکس آن را در پیش گیرد بر حق است و هرکس آن را رها کند از دین خارج می گردد و هرکس از آن دوری گزیند نابود می شود.انسان مسلمان هنگامی که بر کاری امین قرارداده شود خیانت نمی کند و هنگامی که وعده ای دهد خلف وعده نمی نماید و هنگامی که سخن می گوید دروغ پردازی نمی کند.ما اهل بیت رحمت هستیم سخن ما حق و کردار ما عدل و داد است.خاتم پیامبران از ماست و رهبران اسلام و امینان و متولّیان قرآن در میان ماست.شما را به خدا و پیامبرش،و جنگ آوری با دشمنش و استواری در امر خدا و طلبیدن رضایت او و بر پا داشتن نماز و پرداخت زکات و حجّ خانۀ او و روزۀ ماه رمضان و پرداخت فیء به مستحقّ آن،فرا می خوانم.

آگاه باشید که شگفت آورترین عجایب آن است که معاویه بن ابی سفیان اموی و عمرو بن عاص سهمی،به گمان خویش مردم را به طلب دین تشویق می کنند در حالی که من هرگز با فرستادۀ خدا به مخالفت برنخاسته ام.و در هیچ امری از او سرپیچی ننموده ام.در مواقعی که شجاعان در آن عقب نشینی می کردند و بدن ها[از ترس]به خود می لرزید با جان خود و با نیرویی که خدا مرا بدان کرامت بخشید از او مراقبت کردم؛پس ستایش مخصوص اوست و خداوند پیامبرش را از دنیا برد در حالی که سرش روی سینه ام بود و من با دستان خود او را غسل دادم و فرشتگان مقرّب همراه من،پیامبر را از این رو به آن رو می کردند.و به خدا سوگند!امّت پیامبر پس از او با یکدیگر اختلاف نکردند جز آن که باطلشان بر حقّشان غلبه یافت.و هرچه خدا بخواهد همان خواهد شد.

راوی گوید:عمار بن یاسر-که رحمت خدا بر او باد-از جا برخاست و[خطاب به حاضران] گفت:امّا در مورد امیر مؤمنان،آگاهتان می کنم که امّت پیامبر براین امر ایستادگی نکردند پس مردم متفرّق شدند در حالی که سلاح هایشان را در پشت سر رها می کردند.

ص:29

صلّی القبلتین،و بایع البیعتین،و لم یعبد صنما و لا وثنا،و لم یضرب علی رأسه بزلم و لا بقدح،ولد علی الفطره،و لم یشرک باللّه طرفه عین.فقال الرّجل:إنّی لم أسألک عن هذا،إنّما أسألک عن حمله سیفه علی عاتقه یختال به حتّی أتی البصره فقتل بها أربعین ألفا،ثمّ صار إلی الشّام فلقی حواجب العرب فضرب بعضهم ببعض حتّی قتلهم،ثمّ أتی النّهروان و هم مسلمون فقتلهم عن آخرهم.فقال له ابن عبّاس:أعلیّ أعلم عندک أم أنا؟فقال:لو کان علیّ أعلم عندی منک لما سألتک؟ قال فغضب ابن عبّاس حتّی اشتدّ غضبه،ثمّ قال:ثکلتک أمّک،علیّ علیه السّلام علّمنی، و کان علمه من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و رسول اللّه علّمه اللّه من فوق عرشه،فعلم النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله من اللّه،و علم علیّ من النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله،و علمی من علم علیّ علیه السّلام،و علم أصحاب محمّد صلّی اللّه علیه و اله کلّهم فی علم علیّ کالقطره الواحده فی سبعه أبحر.

15-15- حدّثنا المفید عن الصّدوق عن ابن الولید عن الصّفّار عن ابن أبی الخطّاب عن ابن أسباط عن البطائنیّ عن أبی بصیر عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:أوحی اللّه إلی عیسی ابن مریم علیه السّلام:یا عیسی،هب لی من عینیک الدّموع،و من قلبک الخشوع،و اکحل عینیک بمیل الحزن إذا ضحک البطّالون،و قم علی قبور الأموات فنادهم بالصّوت الرّفیع لعلّک تأخذ موعظتک منهم،و قل:إنّی لاحق فی اللاّحقین.

16-16- حدّثنا المفید عن علیّ بن مالک النّحویّ عن محمّد بن عبد الواحد الزّاهد عن أحمد بن عبد الجبّار عن یونس بن بکیر عن عبد الحمید بن بهرام عن

ص:30

14-سخن ابن عباس در مورد فضائل حضرت علی علیه السّلام

[14]14-سعید بن مسیّب می گوید:شنیدم مردی از ابن عباس دربارۀ علی بن ابی طالب علیه السّلام می پرسد.پس ابن عباس به او گفت:همانا علی بن ابی طالب به دو قبله نماز خواند و دوبار بیعت کرد و هیچ گاه بت نپرستید.و از تیرهای قرعه(که نوعی قمار بود)بهره نبرد و شراب ننوشید.بر فطرت مسلمانی ولادت یافت و حتی یک چشم بر هم زدنی به خدا شرک نورزید.

پس مرد گفت:من در این باره از تو نپرسیدم.از آن می پرسم که شمشیرش را با تکبّر بر دوش گرفت و با قبایل حاشیه نشین عرب روبرو شد و با آنان به جنگ پرداخت تا همگی را به قتل رساند.سپس به نهروان آمد و در حالی که همه مسلمان بودند آن ها را تا به آخر به قتل رساند.

پس ابن عباس به او گفت:در نظر تو علم علی بالاتر است یا علم من؟مرد گفت:اگر در نظر من علم علی بالاتر بود از تو نمی پرسیدم.راوی گوید:ابن عباس خشمگین شد و خشمش فزونی یافت.سپس گفت:مادرت به عزایت بنشیند!علی علیه السّلام به من[دانش]آموخت و دانشش از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله بود و خدا فرستاده اش را از بالای عرش بیاموخت پس دانش پیامبر از سوی خداست و دانش علی از سوی پیامبر و دانش من از دانش علی است.و دانش تمامی یاران محمّد در برابر دانش علی مانند قطره ای در برابر هفت دریاست.

15-وحی خداوند به حضرت عیسی بن مریم

[15]15-امام صادق علیه السّلام فرمود:خداوند متعال به عیسی بن مریم علیه السّلام وحی کرد:ای عیسی از چشمانت اشک و از قلبت خشوع به من ببخشای و چشمانت را با میل حزن و اندوه در هنگامی که اهل غفلت می خندند،سرمه بکش و بر قبرهای مردگان بایست و با آوایی بلند آنان را صدا بزن شاید که اندرز خود را از آنان دریافت داری و بگو:همانا من در گروه ملحق شوندگان،[به شما]می پیوندم.

ص:31

شهر بن حوشب،عن أبی سعید الخدریّ،أنّه قال:بینما رجل من أسلم فی غنیمه له یهشّ علیها ببیداء ذی الحلیفه،إذ عدا علیه الذّئب،فانتزع شاه من غنمه، فهجهج به الرّجل و رماه بالحجاره حتّی استنقذ منه شاته.قال:فأقبل الذّئب حتّی أقعی مستثفرا بذنبه مقابلا للرّجل،ثمّ قال له:أما اتّقیت اللّه(عزّ و جلّ)،حلت بینی و بین شاه رزقنیها اللّه؟فقال الرّجل:تاللّه ما سمعت کالیوم قطّ.فقال الذّئب:ممّ تعجب؟فقال أعجب من مخاطبتک إیّای.فقال الذّئب:أعجب من ذلک رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله بین الحرّتین فی النّخلات یحدّث النّاس بما خلا،و یحدّثهم بما هو آت، و أنت هاهنا تتبع غنمک.فلمّا سمع الرّجل قول الذّئب ساق غنمه یحوزها حتّی إذا أدخلها قباء قریه الأنصار-سأل عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فصادفه فی بیت أبی أیّوب، فأخبره خبر الذّئب،فقال له رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:صدقت احضر العشیّه،فإذا رأیت النّاس قد اجتمعوا فأخبرهم ذلک.فلمّا صلّی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله.الظّهر و اجتمع النّاس إلیه أخبرهم الأسلمیّ خبر الذّئب،فقال لهم رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله.صدق صدق صدق، فتلک الأعاجیب بین یدی السّاعه،أما و الّذی نفس محمّد بیده لیوشک الرّجل أن یغیب عن أهله الرّوحه أو الغدوه فیخبره سوطه أو عصاه أو نعله بما أحدث أهله من بعده.

17-17- حدّثنا المفید عن عمر بن محمّد الزّیّات عن عبد اللّه بن جعفر عن مسعر بن یحیی عن شریک بن عبید اللّه عن أبی إسحاق الهمدانیّ،عن أبیه،عن

ص:32

16-سخن الذئب باراعی در مورد حضرت رسول

[16]16-ابو سعید خدری می گوید:هنگامی که مردی از قبیلۀ اسلم گوسفندانش را در وادی ذو الحلیفه می چراند و برایشان از درختان برگ می ریخت ناگهان گرگی به گله اش زد و گوسفندی ربود.گله دار بر گرگ بانگ زد و سنگی به سویش پرتاب نمود تا گوسفندش را نجات داد.راوی گوید:پس گرگ جلو آمد و در حالی که دمش را میان دو پایش قرار داده بود در مقابل مرد ایستاد.سپس به او گفت:از خدا نمی ترسی که میان من و گوسفندان که خدا روزیم ساخته بود حایل شدی؟پس مرد گفت:به خدا قسم مانند[سخن]امروز را هرگز نشنیده بودم.گرگ گفت:از چه در شگفتی؟مرد گفت:از اینکه با من سخن می گویی در شگفتم.گرگ گفت:شگفت تر از این،آن است که فرستادۀ خدا در میان سرزمین های پر سنگلاخ و در نخلستان ها برای مردم از گذشته و آینده سخن می گوید و تو این جا به دنبال گوسفندانت می گردی.هنگامی که مرد سخن گرگ را شنید گوسفندان خود را به میدان گاه روستای انصار برد.آنگاه به دنبال رسول خدا گشت و ایشان را در خانۀ ابو ایوب انصاری یافت و داستان گرگ را برای حضرت نقل کرد.پس رسول خدا به او گفت:راست گفتی، شبانگاه[نزد ما]حاضر شو و هنگامی که مشاهده کردی مردم جمع شده اند ایشان را به این سخن آگاه گردان.پس هنگامی که رسول خدا نماز ظهر را به جا آورد و مردم در اطراف حضرت جمع شدند مرد اسلمی داستان گرگ را برایشان بیان نمود.پس رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به ایشان فرمود:راست گفت،آن از شگفتی های این زمانه است.سوگند به کسی که جان محمّد در دست اوست،چه بسا شخصی صبحگاه و شبانگاه از نزد خانواده اش خارج شود و تازیانه و عصا و کفشش او را به آنچه خانواده اش پس از خروجش انجام داده اند،خبر دهند.

ص:33

أمیر المؤمنین علیه السّلام،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله ثلاثه من الذّنوب تعجّل عقوبتها و لا تؤخّر إلی الآخره:عقوق الوالدین،و البغی علی النّاس،و کفر الإحسان.

18-18- عن المفید عن أحمد بن الحسین بن أسامه عن عبید اللّه بن محمّد الواسطیّ عن أبی جعفر محمّد بن یحیی عن هارون بن مسلم عن مسعده بن صدقه عن جعفر عن أبیه علیه السّلام أنّه قال:أرسل النّجاشیّ ملک الحبشه إلی جعفر بن أبی طالب رضی اللّه عنه و أصحابه،فدخلوا علیه و هو فی بیت له جالس علی التّراب و علیه خلقان الثّیاب قال:فقال جعفر بن أبی طالب رضی اللّه عنه:فأشفقنا منه حین رأیناه علی تلک الحال،فلمّا رأی ما بنا و تغیّر وجوهنا قال:الحمد للّه الّذی نصر محمّدا و أقرّ عینی به،ألا أبشّرکم؟فقلت:بلی أیّها الملک.فقال:إنّه جاءنی السّاعه من نحو أرضکم عین من عیونی هناک،و أخبرنی أنّ اللّه قد نصر نبیّه محمّدا صلّی اللّه علیه و اله و أهلک عدوّه،و أسر فلان و فلان و فلان.و قتل فلان و فلان و فلان،التقوا بواد یقال له «بدر»،کأنّی أنظر إلیه حیث کنت أرعی لسیّدی هناک و هو رجل من بنی ضمره.

فقال له جعفر:أیّها الملک الصّالح،ما لی أراک جالسا علی التّراب و علیک هذه الخلقان؟فقال:یا جعفر،إنّا نجد فیما أنزل علی عیسی(صلّی اللّه علیه)أنّ من حقّ اللّه علی عباده أن یحدثوا للّه تواضعا عند ما یحدث لهم من نعمه،فلمّا أحدث اللّه تعالی لی نعمه بنبیّه محمّد صلّی اللّه علیه و اله أحدثت للّه هذا التّواضع.قال فلمّا بلغ النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله ذلک قال لأصحابه:إنّ الصّدقه تزید صاحبها کثره فتصدّقوا یرحمکم اللّه،و إنّ

ص:34

17-سه گناه زود عذاب می شوند

[17]17-پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:سه گناه است که کیفر آن به سرعت فرا می رسد و به آخرت واگذار نمی شود:عاق والدین(نفرین پدر و مادر)،ستم بر مردم،ناسپاسی و نادیده گرفتن نیکی دیگران.

18-کلام نجاشی در یاری کردن پیامبر بر دشمنانش با جعفر طیار

[18]18-امام باقر علیه السّلام فرمود:نجاشی پادشاه حبشه به دنبال جعفر بن ابی طالب و یارانش فرستاد.پس جعفر و یارانش درحالی به حضور نجاشی رسیدند که در خانه اش بر روی زمین نشسته بود و لباسی ژنده و کهنه بر تن داشت.راوی گوید:جعفر بن ابی طالب می گوید:

هنگامی که او را بر آن حال دیدیم بر او ترحّم کردیم و برایش دلسوزی نمودیم.پس هنگامی که حالت ما و دگرگون شدن چهره های ما را دید گفت:ستایش از آن خدایی است که محمّد را یاری نمود و چشمم را به جمالش روشن ساخت.آیا بشارتی به شما بدهم؟پس گفت:بله،ای فرمانروا!نجاشی گفت:هم اکنون یکی از جاسوسان من از سرزمین شما آمده و به من خبر داده است که خداوند پیامبرش را یاری کرد و دشمنانش را نابود ساخت و فلانی و فلانی و فلانی اسیر گشتند و فلانی و فلانی و فلانی هلاک شدند.[سپاهیان اسلام و کفر]در وادی به نام بدر در مقابل هم قرار گرفتند.گویا می بینم هنگامی را که برای آقای خود در آن منطقه چوپانی می کردم و او مردی از بنی حمزه بود.پس جعفر به او گفت:ای پادشاه نیکوکار!چه شده است که می بینم بر خاک نشسته ای و این جامۀ کهنه را بر تن داری؟پس گفت:ای جعفر! ما در کتابی که خداوند بر عیسی فروفرستاد می یابیم که از حقوق خداوند بر بندگانش این است که هرگاه نعمتی برایشان فراهم آید برای خدا فروتنی کنند.پس هنگامی که خداوند برای من نعمت پیامبرش محمّد را ارزانی داشت من نیز برای خدا این گونه فروتنی کردم.

راوی گوید:هنگامی که این داستان به پیامبر رسید به اصحابشان فرمودند:همانا صدقه،به عطاکنندۀ آن فزونی می بخشد پس صدقه دهید تا خداوند بر شما ببخشاید و تواضع و فروتنی،مقام و مرتبت انسان فروتن را فزونی می بخشد پس فروتن باشید تا خدا مقامتان را بالا ببرد.و گذشت و چشم پوشی،عزّت انسان اهل گذشت را فزونی می بخشد.پس[از دیگران]درگذرید تا خداوند به شما عزّت بخشد.

ص:35

التّواضع یزید صاحبه رفعه فتواضعوا یرفعکم اللّه،و إنّ العفو یزید صاحبه عزّا فاعفوا یعزّکم اللّه.

19-19- حدّثنا المفید عن أحمد بن الولید عن أبیه عن الصّفّار عن ابن عیسی عن هارون عن ابن صدقه قال سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام أن یعلّمنی دعاء أدعو به فی المهمّات،فأخرج إلیّ أوراقا من صحیفه عتیقه،فقال:انتسخ ما فیها فهو دعاء جدّی علیّ بن الحسین زین العابدین علیه السّلام للمهمّات،فکتبت ذلک علی وجهه،فما کربنی شیء قطّ و أهمّنی إلاّ دعوت به ففرّج اللّه همّی و کشف کربی و أعطانی سؤلی،و هو:«اللّهمّ هدیتنی فلهوت،و وعظت فقسوت،و أبلیت الجمیل فعصیت، و عرّفت فأصررت ثمّ عرّفت،فاستغفرت فأقلت،فعدت فسترت،فلک الحمد إلهی،تقحّمت أودیه هلاکی،و تحلّلت شعاب تلفی،تعرّضت فیها لسطواتک، و بحلولها لعقوباتک،و وسیلتی إلیک التّوحید،و ذریعتی أنّی لم أشرک بک شیئا،و لم أتّخذ معک إلها،و قد فررت إلیک من نفسی،و إلیک یفرّ المسیء و أنت مفزع المضیع حظّ نفسه.فلک الحمد إلهی،فکم من عدوّ انتضی علیّ سیف عداوته،و شحذ لی ظبات مدیته،و أرهف لی شبا حدّه،و داف لی قواتل سمومه،و سدّد نحوی صوائب سهامه،و لم تنم عنّی عین حراسته،و أظمر أن یسیمنی المکروه، و یجرّعنی ذعاف مرارته.فنظرت یا إلهی إلی ضعفی عن احتمال الفوادح، و عجزی عن الانتصار ممّن قصدنی بمحاربته،و وحدتی فی کثیر عدد من ناوانی،

ص:36

19-دعای امام سجاد در مهمات

[19]19-مسعده بن صدقه می گوید:از امام صادق علیه السّلام درخواست کردم که دعایی به من بیاموزد تا در مسائل مهم با آن دعا خدا را بخوانم.پس برای من چند برگ از صحیفه ای قدیمی خارج نمود و فرمود:هرچه در آن است نسخه برداری کن که آن دعای جدّم علی بن الحسین زین العابدین علیه السّلام برای امور مهم است.پس آن را در مقابل حضرت نگاشتم و هرگز دچار گرفتاری نشدم و امر مهمی مرا به خود وانگذاشت جز آنکه خدا را به این دعا خواندم پس خداوند ناراحتی ام را برطرف کرد و در گرفتاری ام گشایش پدید آورد و خواسته ام را به من عطا فرمود و آن دعا این است:

«پروردگارا مرا هدایت کردی پس من[زندگی ام را]به بازی گرفتم و مرا پند دادی من سنگ دلی پیشه کردم و به زیبایی مرا آزمودی نافرمانی کردم و مرا شناساندی[بر گناه] پافشاری کردم،بازشناساندی پس طلب بخشش نمودم و تو از من درگذشتی باز من آن گناه را تکرار کردم پس تو[گناهانم را]پوشاندی.پس معبود من!ستایش از آن توست.در وادی های نابودی خود داخل شدم و شاخه های هلاکتم را مباح شمردم و خود را در معرض غضب تو قرار دادم و با قدم نهادن در آن وادی در طریق عقوبت تو قرار گرفتم و چارۀ من در پیشگاه تو [اقرار به]وحدانیّت توست و وسیله ام این است که من هیچ گاه به تو شرک نورزیدم و معبودی جز تو برنگزیدم.من از[شرّ]نفس خود به سوی تو گریختم و انسان گنهکار به سوی تو می گریزد و تو پناهگاه کسی هستی که بهرۀ نفس خود را تباه ساخته است.پس معبود من!ستایش مخصوص توست.

چه بسیار دشمنی که شمشیر دشمنی از نیام برکشید و تیغۀ شمشیرش را برایم برنده نمود و اطراف آن را برایم تیز کرد و زهرهای کشنده اش را به سویم روانه کرد و تیرهای خود را که بر هدف می نشیند به سویم روانه ساخت و چشم نگاهبانیش از من غفلت نکرد و قصد آزار رساندن مرا نمود و خواست که سمّ کشنده و تلخ خود را به من بچشاند.

پس پروردگارا،به ناتوانی خود از تحمّل مصیبت ها و ضعف خود از پیروزی بر کسانی که نیّت دشمنی و جنگاوری با من را دارند نظری انداختم و تنهایی ام در برابر جمعیت فراوان

ص:37

و أرصد لی البلاء فیما لم أعمل فیه فکری،فابتدأتنی بنصرتک،و شددت أزری بقوّتک،ثمّ فللت لی حدّه،و صیّرته من بعد جمع وحده،و أعلیت کعبی،و جعلت ما سدّده مردودا علیه،فرددته لم یشف غلیله،و لم تبرد حراره غیظه،قد عضّ علیّ شواه،و أدبر مولّیا قد أخلف سرایاه.و کم من باغ بغانی بمکایده،و نصب لی أشراک مصایده،و وکّل بی تفقّد رعایته،و أضبأ إلیّ إضباء السّبع لطریدته،و انتظارا لانتهاز الّفرّصه لفریسته.فنادیتک یا إلهی مستغیثا بک،واثقا بسرعه إجابتک، عالما أنّه لن یضطهد من أوی إلی ظلّ کنفک،و لن یفزع من لجأ إلی معاقل انتصارک،فحصّنتنی من بأسه بقدرتک،و کم من سحائب مکروه قد جلّیتها و غواشی کربات کشفتها،لا تسأل عمّا تفعل،و قد سئلت فأعطیت،و لم تسأل فابتدأت،و استمیح فضلک فما أکدیت،أبیت إلاّ إحسانا،و أبیت إلاّ تقحّم حرماتک، و تعدّی حدودک،و الغفله عن وعیدک.فلک الحمد إلهی من مقتدر لا یغلب،و ذی أناه لا یعجل،هذا مقام من اعترف لک بالتّقصیر،و شهد علی نفسه بالتّضییع.اللّهمّ إنّی أتقرّب إلیک بالمحمّدیّه الرّفیعه،و أتوجّه إلیک بالعلویّه البیضاء،فأعذنی من شرّ ما خلقت،و شرّ من یریدنی سوءا،فإنّ ذلک لا یضیق علیک فی وجدک،و لا یتکأّدک فی قدرتک و أنت علی کلّ شیء قدیر.اللّهمّ ارحمنی بترک المعاصی ما أبقیتنی،و ارحمنی بترک تکلّف ما لا یعنینی،و ارزقنی حسن النّظر فیما یرضیک عنّی،و ألزم قلبی حفظ کتابک کما علّمتنی،و اجلعنی أتلوه علی ما یرضیک به عنّی،

ص:38

دشمنانم و بلا و گرفتاری چنان مرا در برگرفت و فکر مرا به خود مشغول ساخت در این هنگام یاری خود را بر من آغاز نمودی و با توانایی خود مرا نیرومند ساختی و سپس برّندگی شمشیر او را بر من کند و بی اثر نمودی و اجتماعشان را به تنهایی تبدیل نمودی.و مرا بر آنان پیروز گرداندی و هر آنچه به سویم پرتاب نمودند به خودشان بازگرداندی و او را درحالی که سوزش سینه و آتش خشمناکی اش خاموش نشده بود[ناکام]بازگرداندی.درحالی که اعضای بدنش که در آتش درون خود می گداخت و درحالی که سپاهیانش به جا مانده بودند عقب نشینی نمود.و چه بسیار ستمگری که با نیرنگ خود قصد ستم به مرا داشت و دام هایش را برایم گسترد و به دقت،نظرش را بر من گماشت و مرا زیر نظر گرفت و همچون درنده ای که بر طعمۀ خود فرود می آید و بر آن نظر می نماید و در کمینگاه در انتظار فرصتی باشد که طعمۀ خود را بدرد.پس ای معبود من!تو را صدا زدم درحالی که به تو پناه می جستم و به پاسخ سریعت اطمینان داشتم و می دانستم که هرکس به سایۀ حمایت تو پناه آورد درمانده نخواهد شد و هرکس به پناهگاه پیروزی ات پناهنده شود نمی هراسد پس مرا از ترس او با توانایی خود حفظ نمودی.و چه بسیار ابرهای تیره ای که تو آن را روشن ساختی و بلاها و گرفتاری هایی که تو آن را برطرف نمودی.از آنچه عمل می کنی پرسیده نمی شوی.من از تو درخواست نمودم پس عطا کردی و درخواست ننمودم پس خود[به نعمت]آغاز نمودی و از احسانت خواسته شد پس تو بخل نورزیدی.تو جز نیکی انجام ندادی و من جز داخل شدن در گناهانت و زیر پا گذاردن حدودت و غفلت و بی توجهی از وعده عذابت کاری انجام ندادم.پس ستایش از آن توست و تو صاحب اقتداری هستی که مغلوب نمی شوی و توانمندی هستی که[در کارهایت]شتاب نمی کنی.این جایگاه کسی است که به کوتاهی در پیشگاه تو معترف است و بر خود به تباه ساختن حق تو گواهی می دهد.پروردگارا،به پیامبر والامقام به تو نزدیکی می جویم و به امیر المؤمنین روسپید به تو روی می آورم؛پس مرا از بدی هر آنچه آفریدی و هر آن که به بدی مرا می طلبد،پناه ده.به درستی که آن کار از گشایش تو نمی کاهد و بر توانایی تو دشوار نیست و تو بر هر کار توانایی.پروردگارا،با دوری از گناهان تا زمانی که مرا زنده داشته ای بر من رحم کن و با ترک دخالت در آنچه به من ربطی

ص:39

و نوّر به بصری،و أوعه سمعی،و اشرح به صدری،و فرّج به عن قلبی،و أطلق به لسانی،و استعمل به بدنی،و اجعل فیّ من الحول و القوّه ما یسهّل ذلک علیّ،فإنّه لا حول و لا قوّه إلاّ بک.اللّهمّ اجعل لیلی و نهاری و دنیای و آخرتی و منقلبی و مثوای عافیه منک و معافاه و برکه منک.اللّهمّ أنت ربّی و مولای،و سیّدی و أملی و إلهی،و غیاثی و سندی،و خالقی و ناصری،و ثقتی و رجائی،لک محیای و مماتی،و لک سمعی و بصری،و بیدک رزقی،و إلیک أمری فی الدّنیا و الآخره، ملکتنی بقدرتک و قدّرت علیّ بسلطانک،لک القدره فی أمری،و ناصیتی بیدک،لا یحول أحد دون رضاک،برأفتک أرجو رحمتک،و برحمتک أرجو رضوانک،لا أرجو ذلک بعملی،فقد عجز عنّی عملی،فکیف أرجو ما قد عجز عنّی؟أشکو إلیک فاقتی و ضعف قوّتی،و إفراطی فی أمری،و کلّ ذلک من عندی،و ما أنت أعلم به منّی،فاکفنی ذلک کلّه.اللّهمّ اجعلنی من رفقاء محمّد حبیبک و إبراهیم خلیلک، و یوم الفزع الأکبر من الآمنین،فآمنّی و ببشارتک فبشّرنی،و بأظلالک فأظلّنی، و بمفازه من النّار فنجّنی،و لا تسمنی السّوء و لا تخزنی،و من الدّنیا فسلّمنی، و حجّتی یوم القیامه فلقّنّی،و بذکرک فذکّرنی،و للیسری فیسّرنی،و للعسری فجنّبنی،و الصّلاه و الزّکاه ما دمت حیّا فألهمنی،و لعبادتک فوفّقنی،و فی الفقه و مرضاتک فاستعملنی،و من فضلک فارزقنی،و یوم القیامه فبیّض وجهی، و حسابا یسیرا فحاسبنی،و بقبیح عملی فلا تفضحنی،و بهداک فاهدنی،و بالقول

ص:40

ندارد بر من ببخشای.و نیکونظری در آنچه تو را از من خشنود می سازد روزی ام ساز و دلم را در نگهداری از کتابت همانگونه که به من آموختی ملازم بدار.و مرا به گونه ای قرار ده تا قرآن را همانگونه که تو را از من خشنود می سازد تلاوت کنم و دیدگانم را به آن نورانی کن و شنوائیم را به آن مأنوس گردان.و سینه ام را به وسیله آن وسعت ده و دلم را بگشا و زبانم را گویا گردان و بدنم را بر عمل به آن بدار و نیرو و توانایی در من آن گونه قرار ده که این کارها بر من آسان گردد؛پس به درستی که نیرو و توانایی جز به کمک تو ممکن نیست.پروردگارا، شب وروز و دنیا و آخرت و محل بازگشت و جایگاه مرا در آسایش و برکت و سلامتی از جانب خود قرار ده.

خدایا،تو پروردگار و مولا و آقا و آرزو و معبود من و فریادرس و تکیه گاه من و آفریننده و یاریگر من و مورد اطمینان و امید من هستی.زندگی و مرگ من و شنوایی و بینایی من در اختیار توست.روزی ام در دست توست و کارهایم در دنیا و آخرت به تو باز می گردد.با توانایی ات مالک من شدی و با سلطه ات بر من قدرت یافتی.توانایی در امورات من در اختیار توست و اختیارم در دست توست و هیچ کس در مقابل خواستۀ تو مانع نشود.با مهربانی ات امید به رحمت دارم و با رحمتت امید به رضوانت دارم و به خاطر کردارم امیدی به آن ندارم؛ زیرا کردارم در مقابل[هوای نفس]من ضعیف است پس چگونه به چیزی که در مقابل من ناتوان است امید داشته باشم.به تو از نداری و ناتوانی ام و زیاده روی ام در کارها شکایت می کنم.همه آنها از جانب من است و نیز آنچه که تو به آنها از من آگاه تری به تو شکایت می کنم؛پس مرا در تمامی آنها کفایت کن.پروردگارا،مرا از هم صحبتان و هم نشینان حبیبت محمّد صلّی اللّه علیه و اله و خلیلت ابراهیم علیه السّلام قرار ده و در روز قیامت مرا از اهل امان قرار ده پس مرا ایمن دار و به مژدۀ خود مرا بشارت ده و با سایه ات مرا به سایۀ حمایتت درآر و با رهایی از آتش مرا نجات بخش و بدی را به من مرسان و خوارم نساز و از دنیا مرا سالم بدار و در روز قیامت دلایلم را بر من تلقین نما و با یاد خودت مرا آگاه گردان و راحتی و آسانی را به آسانی و راحتی در اختیارم قرار ده و مرا از سختی دور نما و[توجّه به]نماز و زکات را تا زمانی که زنده ام به من الهام کن و توفیق بندگی ات را به من عطا فرما و مرا در فهم و خشنودی خود به کارگیر

ص:41

الثّابت فی الحیاه الدّنیا و فی الآخره فثبّتنی،و ما أحببت فحبّبه إلیّ،و ما کرهت فبغّضه إلیّ،و ما أهمّنی من الدّنیا و الآخره فاکفنی،و فی صلاتی و صیامی و دعائی و نسکی و شکری و دنیای و آخرتی فبارک لی،و المقام المحمود فابعثنی، و سلطانا نصیرا فاجعل لی،و ظلمی و جرمی و إسرافی فی أمری فتجاوز عنّی، و من فتنه المحیا و الممات فخلّصنی،و من الفواحش ما ظهر منها و ما بطن فنجّنی، و من أولیائک یوم القیامه فاجعلنی،و أدم لی صالح الّذی آتیتنی،و بالحلال عن الحرام فأغننی،و بالطّیّب عن الخبیث فاکفنی،أقبل بوجهک الکریم إلیّ و لا تصرفه عنّی،و إلی صراطک المستقیم فاهدنی،و لما تحبّ و ترضی فوفّقنی.اللّهمّ إنّی أعوذ بک من الرّیاء و السّمعه،و الکبریاء و التّعظّم،و الخیلاء و الفخر و البذخ و الأشر و البطر و الإعجاب بنفسی و الجبریّه ربّ فنجّنی،ربّ و أعوذ بک من البخل و العجز و الشّحّ و الحسد و الحرص و المنافسه و الغشّ،و أعوذ بک من الطّمع و الطّبع و الهلع الجزع و الزّیغ و القمع،و أعوذ بک من البغی و الظّلم و الاعتداء و الفساد و الفجور و الفسوق،و أعوذ بک من الخیانه و العدوان و الطّغیان،ربّ و أعوذ بک من المعصیه و القطیعه و السّیّئه و الفواحش و الذّنوب،و أعوذ بک من الإثم و المأثم و الحرام و المحرّم و الخبث و کلّ ما لا تحبّ،ربّ و أعوذ بک من الشّیطان و بغیه و ظلمه و عدوانه و شرکه و زبانیته جنده،و أعوذ بک من شرّ ما یَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما یَعْرُجُ فِیها [الحدید(57):4]و أعوذ بک من شرّ ما خلقت من

ص:42

و از احسان خود به من روزی کن و در روز قیامت مرا روسپید گردان و به آسانی مرا حساب رسی کن و به خاطر کردار زشتم مرا رسوا مساز و با هدایت خود مرا هدایت نما و مرا با سخنی استوار در زندگی دنیا و آخرت ثابت قدم و پایدار بدار و هر آنچه را که می پسندی برایم دوست داشتنی گردان و هرچه را که نمی پسندی در چشم من ناخوشایند کن و مرا از تمام امور مهم دنیا و آخرت کفایت کن و در نماز و روزه و دعا و عبادت و سپاسگزاری و دنیا و آخرتم برکت قرار ده و مرا در مقام محمود و شایسته برانگیز و تسلطی یاری بخش برایم قرار ده و از ستم و بدی و زیاده روی در امورم درگذر و از آزمون و آشوب زندگی و مرگ مرا سرافراز بیرون بیاور و از شدت های آشکار و پنهان رهایی بخش و مرا در روز قیامت از دوستانت قرار ده و اعمال نیکی را که بر من عطا فرموده ای استمرار بخش و با حلال مرا از حرام بی نیاز گردان و مرا با نیکو از زشت و ناگوار کفایت کن و با چهرۀ کریمانه ات به من روی نما و روی از من نگردان و مرا به راه راستت هدایت نما و به آنچه می پسندی و خشنود می شوی توفیق عطا فرما.پروردگارا، من از ریا و شهرت دوستی و تکبّر و خود بزرگ بینی و عجب و فخر فروشی و گردن فرازی و خودشیفتگی و زورگویی به تو پناه می برم.پروردگارا،پس مرا نجات بخش و باز به تو پناه می برم از بخل و ناتوانی و خسّت و حسادت و چشم تنگی و چشم هم چشمی و نیرنگ و به تو پناه می برم از طمع و آلودگی و بی قراری و ناله در هنگام گرفتاری و انحراف از میانه روی و از ذلّت و ستم و ظلم و تجاوز و فساد و تبهکاری و بدکاری و خیانت و دشمنی و سرکشی و گناه و داخل شدن در آن و گناهان کوچک و زشتی و گناهان بزرگ و نافرمانی و ترک نیکی و احسان و حرام و حرام شده و ناگواری و هر آن چه نمی پسندی،به تو پناه می برم.پروردگارا،به تو پناه می برم از شیطان و ظلم و ستم و دشمنی و شرک ورزیدن و از سربازان و سپاهیانش و از بدی هر آنچه از آسمان فرود آید یا به سوی آن

ص:43

دابّه و هامّه أو جنّ أو إنس ممّا یتحرّک،و أعوذ بک من شرّ ما یَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما یَعْرُجُ فِیها [الحدید(57):4]و من شرّ ما ذرئی فی الأرض و ما یخرج منها،و أعوذ بک من شرّ کلّ کاهن و ساحر و زاکن و نافث وراق،و أعوذ بک من شرّ کلّ حاسد طاغ و باغ و نافس و ظالم و معتد و جائر،و أعوذ بک من العمی و الصّمم و البکم و البرص و الجذام و الشّکّ و الرّیب،و أعوذ بک من الکسل و الفشل و العجز و التّفریط و العجله و التّضییع و التّقصیر و الإبطاء،و أعوذ بک من شرّ ما خلقت فی السّماوات و الأرض وَ ما بَیْنَهُما وَ ما تَحْتَ الثَّری [طه(20):6]،ربّ و أعوذ بک من الفقر و الحاجه و المسکنه و الضّیقه و العائله،و أعوذ بک من العیله و الذّلّه، و أعوذ بک من الضّیق و الشدّه و القید و الحبس و الوثاق و السّجون و البلاء و کلّ مصیبه لا صبر لی علیها،آمین ربّ العالمین.«اللّهمّ أعطنا کلّ الّذی سألناک و زدنا من فضلک علی قدر جلالک و عظمتک بحقّ لا إله إلاّ أنت العزیز الحکیم».

20-20- أخبرنا المفید عن عبد اللّه بن محمّد الأبهریّ عن علیّ بن أحمد بن الصّبّاح عن إبراهیم بن عبد اللّه ابن أخی عبد الرّزّاق عن عمّه عبد الرّزّاق عن أبیه همّام بن نافع عن مینا مولی عبد الرّحمن بن عوف قال:قال لی عبد الرّحمن:یا مینا،ألا أحدّثک بحدیث سمعته من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله؟قلت:بلی.قال:سمعته یقول:

أنا شجره و فاطمه فرعها،و علیّ لقاحها،و الحسن و الحسین ثمرها،و محبّوهم من أمّتی ورقها.

ص:44

بالا رود و از بدی هر جنبنده و گزنده و جن و انسی که حرکت می کند و باز به تو پناه می برم از آنچه آفریده ای.

و به تو پناه می برم از بدی هرآنچه از آسمان فرود آید یا به سوی آن بالا رود و از بدی هر آنچه در زمین آفریده شده و هر آنچه از آن خارج می شود و از بدی هر کاهن و جادوگر و تیزبین و هر آن کس که در گره ها می دمد و طلسم می کند و به تو پناه می برم از هر رشک برنده و سرکش و چشم بد زن و ستم پیشه و تجاوزگر و ستمکار.و از کوری و کری و لالی و پیسی و خوره و شکّ و تردید و از تنبلی و شکست و ناتوانی و کوتاهی و عجله و تباه ساختن[حقوق]و کوتاهی و کندی و از بدی هر آنچه در آسمان ها و زمین و میان آن دو و زیر زمین آفریدی و از فقر و نیازمندی و درماندگی و تنگی[در زندگی]و روزی خوردن[فراوان]و عایله مندی و ذلّت و از تنگی و سختی و دربند بودن و زندان رفتن و دست و پا بسته شدن و بلا و هر مصیبتی که توان آن را ندارم به تو پناه می برم.اجابت فرما ای پروردگار جهانیان.

پروردگارا،هر آنچه از تو خواستیم به ما عطا فرما و از احسان خود به اندازۀ عظمت و بزرگی ات بر ما بیفزای،به حق اینکه هیچ معبودی جز تو نیست و تو شکست ناپذیر و فرزانه ای».

20-من درختم و فاطمه شاخه های آن

[20]20-مینا غلام عبد الرحمن بن عوف می گوید:عبد الرحمن به من گفت:ای مینا آیا روایتی را که از فرستادۀ خدا شنیدم برایت بازگو کنم؟گفتم:بله،او گفت:شنیدم که می فرماید:من همچون درختم و فاطمه شاخۀ آن درخت و علی مایۀ ثمربخشی آن و حسن و حسین میوۀ آن درخت هستند و دوستداران آنان از امّت من،برگ های درخت می باشند.

ص:45

21-21- حدّثنا المفید عن الجعابیّ عن علیّ بن إبراهیم عن محمّد بن أبی العنبر عن علیّ بن حسین بن واقد،عن أبیه،عن أبی عمرو بن العلاء عن عبد اللّه بن بریده،عن بشیر بن کعب،عن شدّاد بن أوس،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:«لا إله إلاّ اللّه»نصف المیزان«و الحمد للّه»یملأه.

22-22- أخبرنا المفید عن عبد اللّه بن أبی شیخ إجازه عن محمّد بن أحمد الحکمیّ عن عبد الرّحمن بن عبد اللّه البصریّ عن وهب بن جریر عن أبیه عن محمّد بن إسحاق بن بشّار عن سعید بن مینا،عن غیر واحد من أصحابه:أنّ نفرا من قریش اعترضوا الرّسول صلّی اللّه علیه و اله منهم عتبه بن ربیعه،و أمیّه بن خلف،و الولید بن المغیره،و العاص بن سعید،فقال:یا محمّد،هلمّ فلتعبد ما نعبد فنعبد ما تعبد فنشرک نحن و أنت فی الأمر،فإن یکن الّذی نحن علیه الحقّ فقد أخذت بحظّک منه،و إن یکن الّذی أنت علیه الحقّ فقد أخذنا بحظّنا منه،فأنزل اللّه تبارک و تعالی:

قُلْ یا أَیُّهَا الْکافِرُونَ* لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ* وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ [الکافرون (109):1-3]إلی آخر السّوره.ثمّ مشی أبیّ بن خلف بعظم رمیم ففتّه فی یده ثمّ نفخه،و قال:أتزعم أنّ ربّک یحیی هذا بعد ما تری؟فأنزل اللّه تعالی: وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ* قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّهٍ وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ [یس(36):78-79]إلی آخر السّوره.

23-23- أخبرنا المفید عن الصّدوق عن أبیه عن محمّد بن القاسم ماجیلویه،

ص:46

21-لا اله الا اللّه نصف میزان است

[21]21-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرموده:کلمۀ«لا اله الاّ اللّه»نیمی از میزان است[نیمی از آن را پر می کند]و«الحمد للّه»گفتن میزان الهی را[کاملا]پر می سازد.

22-اعتراض قریش به رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و نزول سورۀ کافرون و آیۀ ضرب لنا مثلا

[22]22-سعید بن میناء از بعضی از صحابه نقل می کند که:گروهی از قریش که از آنان عتبه بن ربیعه،أمیه بن خلف،ولید بن مغیره و عاص بن سعید بودند نزد پیامبر شکایت کردند و گفتند:

ای محمد،بیا و هر آنچه ما می پرستیم بپرست ما نیز آنچه تو می پرستی بپرستیم پس ما و تو در این امر یکسان شویم پس اگر آن راهی که ما بر آن هستیم بر حق بود تو نیز بهرۀ خود را از آن خواهی برد.و اگر آن راهی که تو بر آن هستی حق بود ما نیز بهرۀ خود را از آن خواهیم برد.

پس خداوند این آیات را فروفرستاد:(پیامبر ما بگو ای کافران،آنچه شما می پرستید نمی پرستم و شما نیز آنچه من می پرستم نخواهید پرستید)[کافرون(109)]تا آخر سوره.

سپس ابیّ بن خلف استخوانی پوسیده را در دست گرفت و آن را در دستش فشرد[تا به پودر تبدیل شد]و سپس بر آن دمید و گفت:آیا گمان می کنی که پروردگار تو این استخوان را پس از آن چه دیدی زنده می سازد؟پس خداوند فرازمند این آیات را نازل کرد:(درحالی که آفرینش خود را از یاد برده است برای ما مثل می زند و می گوید:چه کسی این استخوان های پوسیده را زنده می کند؟همان کسی که در آغاز آن را آفرید زنده اش می کند و او بر هر آفرینشی دانا است)[یس(36):آیۀ 78 و 79]تا آخر سوره.

ص:47

عن محمّد بن علیّ الصّیرفیّ،عن نصر بن مزاحم،عن عمر بن سعد،عن فضیل بن خدیج،عن کمیل بن زیاد النّخعیّ،قال:کنت مع أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السّلام فی مسجد الکوفه و قد صلّینا العشاء الآخره،فأخذ بیدی حتّی خرجنا من المسجد،فمشی حتّی خرج إلی ظهر الکوفه لا یکلّمنی بکلمه،فلمّا أصحر تنفّس،ثمّ قال:یا کمیل،إنّ هذه القلوب أوعیه فخیرها أوعاها،احفظ عنّی ما أقول؛النّاس ثلاثه:عالم ربّانیّ،و متعلّم علی سبیل نجاه،و همج رعاع،أتباع کلّ ناعق،یمیلون مع کلّ ریح،لم یستضیئوا بنور العلم،و لم یلجئوا إلی رکن وثیق.یا کمیل،العلم خیر من المال،العلم یحرسک،و أنت تحرس المال،و المال تنقصه النّفقه،و العلم یزکو علی الإنفاق.یا کمیل،صحبه العالم دین یدان اللّه به،تکسبه الطّاعه فی حیاته،و جمیل الأحدوثه بعد وفاته.یا کمیل،منفعه المال تزول بزواله.یا کمیل،مات خزّان المال و العلماء باقون ما بقی الدّهر،أعیانهم مفقوده، و أمثالهم فی القلوب موجوده،هاه هاه إنّ هاهنا-و أشار بیده إلی صدره-لعلما جمّا لو أصبت له حمله،بلی أصبت له لقنا غیر مأمون،یستعمل آله الدّین فی طلب الدّنیا،و یستظهر بحجج اللّه علی خلقه،و بنعمه علی عباده،لیتّخذه الضّعفاء ولیجه دون ولیّ الحقّ،أو منقادا للحکمه لا بصیره له فی أحنائه،یقدح الشّکّ فی قلبه بأوّل عارض لشبهه ألا لا ذا و لا ذاک،او منهوما باللّذّات،سلس القیاد بالشّهوات،أو مغری بالجمع و الإدّخار،لیس من رعاه الدّین،أقرب شبها بهؤلاء

ص:48

23-موعظۀ امیر المؤمنین علیه السّلام به کمیل

[23]23-کمیل بن زیاد نخعی می گوید:در مسجد کوفه همراه امیر مؤمنان علیه السّلام بودیم و نماز عشا را به جا آوردیم.حضرت دست مرا گرفت تا از مسجد خارج شدیم.پس حرکت کرد تا به بلندی های خارج کوفه رسیدیم درحالی که کلمه ای بر زبان نمی آورد.پس هنگامی که به بیابان رسیدیم آهی کشید و سپس فرمود:ای کمیل،این قلب ها همچون ظرف هایند و بهترین آن ها نگهدارنده ترین آنان است،هرچه می گویم به خاطر بسپار،مردم سه دسته اند:دانشمند الهی،آموزنده ای که در راه رستگاری گام برمی دارد و(فرومایگانی که مانند)پشه ها دستخوش باد می شوند و همیشه سرگردانند و از پی هر بانگی می روند و با وزش هر بادی تغییر جهت می دهند.از فروغ دانش بهره ور نشده اند و به ستونی استوار پناه نیاورده اند تا نجات یابند.

ای کمیل،علم بهتر است از ثروت؛علم تو را پاسداری کند و تو باید ثروت را پاسداری نمایی.

مال و ثروت در اثر خرج و هزینه کردن رو به کاهش می گذارد و حال آن که،علم و دانش با پخش و بخشش رو به افزایش می گذارد.ای کمیل،هم نشینی با عالم،وظیفه ای است که خداوند سفارش فرموده و باید به آن گردن نهاد و در سایۀ آن است که آدمی در زندگیش بندگی و پس از مرگش یاد نیک را به دست آورد.

ای کمیل،سود مال با نابودی اصل مال از بین می رود.مال اندوزان با آن که به ظاهر زنده اند ولی مرده اند،دانش ورزان چندان که روزگار پاید،پاینده اند.وجود جسمانی آنها از بین می رود ولی آثار[علمی و معنوی]آنان در دلها می ماند.هان!به راستی در اینجا-اشاره به سینۀ خود فرمود-دانش سرشاری است که دانش اندوزانی برای آن نیافتم.آری،یکی را یافتم که نیکو در می یافت ولی قابل اعتماد نبود؛زیرا ابزار دین را وسیلۀ دست یافتن به دنیا قرار می دهد و از حجّت های خدا به ضرر دوستان او کمک می گیرد.از نعمت های خدا علیه بندگان او یاری می جوید تا بتواند از ناتوانان وسیله ای در غیر مسیر ولیّ حق استفاده نماید.یا کسی که سر سپردۀ حکمت است امّا بینش و تیزهوشی لازم را ندارد تا رمز و راز علم را دریابد.

نخستین شبهه ای که به دل او راه یابد،شک و تردید در دل او شعله ور گردد.

ص:49

الأنعام السّائمه،کذلک یموت العلم بموت حاملیه،اللّهمّ بلی لا تخلو الأرض من قائم بحجّه،ظاهرا مشهورا؛أو مستترا مغمورا،لئلاّ تبطل حجج اللّه و بیّناته،و أین أولئک؟و اللّه الأقلّون عددا الأعظمون خطرا،بهم یحفظ اللّه حججه حتّی یودعوها نظراءهم و یزرعوها فی قلوب أشباههم،هجم بهم العلم علی حقائق الأمور، فباشروا ارواح الیقین،و استلانوا ما استوعره المترفون،و أنسوا بما استوحش منه الجاهلون،صحبوا الدّنیا بأبدان أرواحها متعلّقه بالمحلّ الأعلی،أولئک خلفاء اللّه فی أرضه و الدّعاه إلی دینه.آه آه شوقا إلی رؤیتهم،و أستغفر اللّه لی و لکم.ثمّ نزع یده من یدی و قال:انصرف إذا شئت.

24-24- حدّثنا المفید عن الجعابیّ عن علیّ بن إسحاق عن عثمان بن عبد اللّه عن أبی لهیعه،عن أبی زرعه الحضرمیّ،عن عمر بن علیّ بن أبی طالب علیه السّلام،عن أبیه علیه السّلام قال:قال لی النّبیّ صلّی اللّه علیه و آله:یا علیّ بنا یختم اللّه الدّین کما بنا فتحه،و بنا یؤلّف اللّه بین قلوبکم بعد العداوه و البغضاء.

25-25- أخبرنا المفید عن أحمد بن الولید عن أبیه عن الصّفّار عن ابن عیسی، عن محمّد بن مروان،عن محمّد بن عجلان،عن أبی عبد اللّه جعفر بن محمّد علیهما السّلام قال:طوبی لمن لم یبدّل نعمه اللّه کفرا،طوبی للمتحابّین فی اللّه.

26-26- أخبرنا المفید عن أبی بکر محمّد بن عمر الجعابیّ،عن عبد الکریم بن محمّد عن سهل بن زنجله الرّازیّ عن ابن أبی أویس عن أبیه عن حمید بن قیس،

ص:50

هان!نه این سزاوار است و نه آن.یا کسی که شیفته لذّت و اسیر شهوت است و یا آنکه آزمند و فریفتۀ انباشتن و اندوختن است.اینان هیچ یک پاسدار دین نیستند و بینایی و بینش لازم را ندارند و بیشتر به چهارپایان چرنده مانند.این چنین است که علم با مرگ دارندگانش می میرد! آری!زمین هیچ گاه از امامی قائم به حجت خالی نمی ماند.خواه آشکار مشهور باشد یا ترسان و پنهان از دیده ها؛تا حجّت های خدا باطل نشود و نشانه هایش از میان نرود و کجایند آنان؟! آنان در شمار اندک و در نزد خدا قدر و منزلتشان بس بزرگ است.خداوند به وسیلۀ اینان، حجّت های خود را حفظ کند تا به همتایانشان سپارد و این بذر را در دل های همانندهای ایشان بکارد.پس علم آنان برای درک حقایق امور یورش آورده و با روح یقین در آمیخته اند و آنچه را نازپروردگان،انس گرفته اند،به تن همنشین دنیایند ولی جانشان به ملأ اعلی پیوسته است.

ای کمیل،آنان جانشینان خدا در زمینش و دعوتگران او به سوی دینش هستند.آه!آه!چه مشتاق دیدارشان هستم.از خداوند برای خودم و تو آمرزش طلبم.پس آنگاه دست خود را از دست من بیرون کشید و فرمود:اگر خواستی بازگرد.

24-افتتاح دین و اختتام آن

[24]24-امیر مؤمنان علی علیه السّلام می گوید:پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله به من فرمود:ای علی!خداوند دین را به ما پایان می بخشد همان گونه که به ما آغاز نمود و به وسیله ما پس از دشمنی و کینه،میان دل های شما انس و الفت ایجاد می نماید.

25-خوشبختی برای کسی است که نعمت خدا را تبدیل به کفر نکند

[25]25-امام صادق علیه السّلام فرمود:خوشا به حال کسی که به نعمت های پروردگار کفر نورزید.

خوشا به حال کسانی که در راه[خشنودی]پروردگار یکدیگر را دوست بدارند.

ص:51

عن عطاء،عن ابن عبّاس،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یا بنی عبد المطّلب،إنّی سألت اللّه لکم أنّ یعلّم جاهلکم،و أن یثبّت قائمکم،و أن یهدی ضالّکم،و أن یجعلکم نجداء جوداء رحماء،اما و اللّه لو أنّ رجلا صفّ قدمیه بین الرّکن و المقام مصلّیا فلقی اللّه ببغضکم أهل البیت دخل النّار.

27-27- أخبرنا المفید عن الحسین بن حمزه العلویّ عن محمّد الحمیریّ عن أبیه عن ابن عیسی عن مروک بن عبید عن محمّد بن یزید الطّبریّ،قال:کنت قائما علی رأس الرّضا علیّ بن موسی علیهما السّلام بخراسان و عنده جماعه من بنی هاشم منهم إسحاق بن العبّاس بن موسی،فقال له:یا إسحاق،بلغنی أنّکم تقولون:إنّ النّاس عبید لنا؛لا و قرابتی من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله ما قلته قطّ،و لا سمعته من أحد من آبائی، و لا بلغنی عن أحد منهم قاله،لکنّا نقول:النّاس عبید لنا فی الطّاعه،موال لنا فی الدّین،فلیبلّغ الشّاهد الغائب.

28-28- و بهذا الإسناد،قال:سمعت الرّضا علیه السّلام یتکلّم فی توحید اللّه فقال:أوّل عباده اللّه معرفته،و أصل معرفه اللّه(جلّ اسمه)توحیده،و نظام توحیده نفی التّحدید عنه،لشهاده العقول أنّ کلّ محدود مخلوق،و شهاده کلّ مخلوق أنّ له خالقا لیس بمخلوق،و الممتنع من الحدث هو القدیم فی الأزل.فلیس اللّه عبد من نعت ذاته،و لا إیّاه وحّد من اکتنهه،و لا حقیقته أصاب من مثّله،و لا به صدّق من نهّاه،و لا صمد صمده من أشار إلیه بشیء من الحوّاس،و لا إیّاه عنی من شبّهه،و لا

ص:52

26-دعای رسول اللّه برای پسر عبد المطلب

[26]26-پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و اله فرمود:ای فرزندان عبد المطّلب!من از خداوند دربارۀ شما خواستم که نادانان شما را بیاموزد و برپاخیزندۀ شما را قرار بخشد و گمراه شما را هدایت کند و شما را دلاور و بخشنده و مهربان قرار دهد.به خدا قسم!اگر کسی در[مکه]میان رکن و مقام به نماز بایستد و[در آن حال]با دشمنی شما اهل بیت،خدا را ملاقات کند داخل در دوزخ خواهد شد.

27-مردم عبد من هستند در اطاعت

[27]27-محمّد بن زید طبری می گوید:در خراسان نزد علی بن موسی الرضا علیهما السّلام ایستاده بودم و گروهی از بنی هاشم نیز در نزد حضرت بودند و در میان آنان اسحاق بن عباس بن موسی حاضر بود.پس امام علیه السّلام به او فرمود:ای اسحاق!به من خبر رسیده که شما می گویید:

مردم بندگان ما اهل بیت می باشند.به خویشاوندی و نزدیکی ام به پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله سوگند هرگز چنین سخنی نگفته ام و آن را از هیچ یک از پدرانم نشنیده ام و از هیچ کس به من خبر نرسیده است که آنان این چنین گفته اند.و لکن ما می گوییم:مردم بندگان ما در اطاعت از خدا و دوستداران ما[در امور مربوط به]دین هستند؛پس کسانی که حاضر هستند[این سخن را] به غایبان برسانند.

28-کلام امام رضا در مورد توحید

[28]28-همان راوی می گوید:شنیدم که امام رضا علیه السّلام دربارۀ یگانگی خداوند سخن می گوید:

پس فرمود:آغاز بندگی خدا شناخت اوست و حقیقت شناخت خدا-که نامش پر عظمت باد- یگانگی اوست و قوام توحید دور نمودن هر حد و مرز و اندازه ای از اوست؛زیرا هر عقلی گواهی می دهد که هرچیز که مقداری دارد آفریده است و هر آفریده ای گواهی می دهد که آفریننده ای دارد که خود آفریده نیست.و آن که حادث نیست[و از عدم به وجود نیامده است]از ازل وجود داشته است و قدیم است؛پس هر آن کس که ذات پروردگار را وصف نموده[و آن را در خصوصی مشخّص و محدود کرده]او را نپرستیده است و هر آن کس که [در گمانش]به درک حقیقتش رسیده است او را به یگانگی برنشمرده است و هر آن کس که او را به چیزی مثال زده است به حقیقتش دست نیافته است و هر آن کس که[در گمانش]به او رسیده است او را باور نداشته است و هرکس با یکی از حواس ظاهری اش به او اشاره کرده است به سوی حقیقت صمدیّت او قصد ننموده است و هرکس او را به چیزی تشبیه کرده او را مدنظر نداشته است.

ص:53

له عرف من بعّضه،و لا إیّاه أراد من توهّمه،کلّ معروف بنفسه مصنوع،و کلّ قائم فی سواه معلول،بصنع اللّه یستدلّ علیه،و بالعقول تعتقد معرفته،و بالفطر تثبت حجّته.خلق اللّه(تعالی)الخلق حجاب بینه و بینهم،و مباینته إیّاهم مفارقته إنّیّتهم، و ابتداؤه لهم دلیلهم علی أن لا ابتداء له،لعجز کلّ مبتدئ منهم عن ابتداء مثله، فأسماؤه(تعالی)تعبیر،و أفعاله(سبحانه)تفهیم.قد جهل اللّه من حدّه،و قد تعدّاه من اشتمله،و قد أخطأه من اکتنهه،و من قال:کیف هو فقد شبّهه،و من قال فیه:

«لم»فقد علّله،و من قال:«متی»فقد وقّته،و من قال:«فیم»فقد ضمّنه،و من قال:

إمام فقد نهّاه،و من قال:«حتّام»فقد غیّاه،و من غیّاه فقد جزّأه،و من جزّأه فقد ألحد فیه.لا یتغیّر اللّه بتغیّر المخلوقات،و لا یتحدّد بتحدّد المحدود،واحد لا بتأویل عدد،ظاهر لا بتأویل المباشره،متجلّ لا باستهلال رؤیه،باطن لا بمزایله، مباین لا بمسافه،قریب لا بمداناه،لطیف لا بتجسّم،موجود لا عن عدم،فاعل لا باضطرار،مقدّر لا بفکره،مدبّر لا بحرکه،مرید لا بعزیمه،شاء لا بهمّه،مدرک لا بحاسّه،سمیع لا بآله،بصیر لا باداه،لا تصحبه الأوقات،و لا تضمّه الأماکن،و لا تأخذه السّنات،و لا تحدّه الصّفات،و لا تقیّده الأدوات.سبق الأوقات کونه، و العدم وجوده،و الابتداء أزله،بخلقه الأشباه علم أنّه لا شبه له،و بمضادّته بین الأشیاء علم أن لا ضدّ له،و بمقارنته بین الأمور عرف أن لا قرین له.ضادّ النّور بالظّلمه،و الصّرّ بالحرّ،مؤلّف بین متعاقباتها،مفرّق بین متدانیاتها،بتفریقها دلّ

ص:54

و هرکس او را به اجزاء تقسیم کند او را نشناخته است و هرکس شکل او در توهّم و خاطر خود بیاورد او را قصد نکرده است.هرچه به ذات شناخته باشد ساخته شده است و هرچه به خود برپا نباشد دیگری اش پرداخته است.به وسیلۀ مخلوقات خدا بر او دلیل آورده می شود و به وسیلۀ عقل ها به شناختنش اعتقاد حاصل می گردد و به وسیلۀ فطرت ها[ی الهی]دلایل پروردگار ثابت می شوند.آفرینش آفریدگان توسط خدا حجابی بین او و آفریدگان است و فاصله او از آفریدگان جدایی او از إنّیّت آنان است.

و این که آفرینش آنان را آغاز نموده دلیل بر این است که خود آغازی ندارد.زیرا هر آفریده ای از آنان از خلق چون خود ناتوان است پس نام هایش تعبیری از[حقیقتش]و کردارش فهماندن آن[حقیقت]است.به درستی هرکس برای خدا حدّ مشخص کرده است به او جهل ورزیده و هرکس که[در گمانش]بر او احاطه یافته است بر او تعدّی و زیاده روی نموده است و هرکس که[در گمانش]به حقیقت وجود او دست یافته دربارۀ او به خطا رفته است و هرکس که بگوید«برای چه؟»برایش به دنبال علت گشته است و هرکس بگوید«چه هنگام؟» برایش زمان مشخص کرده است و هرکس بگوید:«در چه؟»برایش مکان درنظر گرفته است و هرکس بگوید:«تا کجا؟»برایش نهایت و پایانی درنظر داشته است.و هرکس بگوید:«تا چه مقدار؟»برایش نهایت و غایتی معین ساخته و هرکس برایش نهایتی در نظر بگیرد او را به اجزایی تقسیم نموده و هرکس او را تجزیه کند به او شرک ورزیده است.

خداوند با تغییر و گونه گون شدن آفریدگان تغییر نمی یابد و با اندازه یابی موجودات محدود، محدود نمی شود.یگانه ای است که تعدد نمی پذیرد،آشکاری است که همراهی ندارد، رخ نمایی است که چهره نمی گشاید،پنهانی است که[از ما]جدایی پذیر نیست.بی طی هیچ مسافتی از همه جداست.و بی هیچ نزدیک گرداندنی به همه نزدیک است و لطیفی است که جسم ندارد و موجودی است که از عدم وجود نیافته است و عمل کننده ای است که[انگیزۀ عملش]درماندگی و احتیاج نیست.بدون هیچ تأمّل و اندیشه ای تقدیر می نماید و بدون هیچ حرکتی[امور جهانیان را]تدبیر می کند.بدون هیچ قصدی اراده می کند و بدون هیچ تلاشی، مشیّت و خواسته خود را جاری می سازد.بدون هیچ حواس ظاهری درک می کند و بدون هیچ وسیله ای می شنود و می بیند،زمان او را همراهی نمی کند و مکان ها او را احاطه نمی نماید

ص:55

علی مفرّقها،و بتألیفها دلّ علی مؤلّفها،قال اللّه(تعالی): وَ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ خَلَقْنا زَوْجَیْنِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ [الذاریات(51):49].له معنی الرّبوبیّه إذ لا مربوب، و حقیقه الإلهیّه إذ لا مألوه،و معنی العالم و لا معلوم،لیس منذ خلق استحقّ معنی الخالق،و لا من حیث أحدث استفاد معنی المحدث،لا یغیبه منذ،و لا یدنیه قد، و لا یحجبه لعلّ،و لا یوقّته متی،و لا یشتمله حین،و لا یقارنه مع،کلّ ما فی الخلق من أثر غیر موجود فی خالقه،و کلّ ما أمکن فیه ممتنع من صانعه،لا تجری علیه الحرکه و السّکون،کیف یجری علیه ما هو أجراه،أو یعود فیه ما هو ابتدأه؟إذن لتفاوتت دلالته،و لا متنع من الأزل معناه،و لمّا کان للبارئ معنی غیر المبرأ.لو حدّ له وراء لحدّ له أمام،و لو التمس له التّمام للزمه النّقصان،کیف یستحقّ الأزل من لا یمتنع من الحدث،و کیف ینشئ الأشیاء من لا یمتنع من الإنشاء؟لو تعلّقت به المعانی لقامت فیه آیه المصنوع،و لتحوّل عن کونه دالاّ إلی کونه مدلولا علیه، لیس فی مجال القول حجّه،و لا فی المسأله عنه جواب،لا إله إلاّ اللّه العلیّ العظیم.

29-29- أخبرنا المفید عن أبی غالب أحمد بن محمّد عن ابن أبی الخطّاب عن ابن محبوب عن جمیل بن صالح عن برید العجلیّ عن أبی جعفر علیه السّلام عن آبائه علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:یقول اللّه(تعالی):المعروف هدیّه منّی إلی عبدی المؤمن، فإن قبلها منّی فبرحمتی و منّی،و إن ردّها فبذنبه حرمها و منه لا منّی،و أیّما عبد خلقته فهدیته إلی الإیمان،و حسّنت خلقه،و لم أبتله بالبخل،فإنّی أرید به خیرا.

ص:56

و سال ها او را در بر نمی گیرد و صفات او را محدود نمی نماید و وسایل او را مقیّد و دست بسته نمی کند،بودنش پیش از زمان ها و وجودش پیش از عدم و ازلی بودنش پیش از شروع آفرینش بوده است.زمانی که همانندان را آفرید دانسته شد که هیچ همانندی ندارد و با ضدّیت آفرینی میان اشیاء دانسته شد که ضدّی ندارد و با هم نشین کردن میان امور دانسته شد که هیچ هم نشینی ندارد.نور و ظلمت و سرما و گرما را در کنار هم قرار داد.میان پی درپی آمدگان انس برقرار کرد و میان نزدیکان جدایی انداخت.

با جدایی انداختنش بر جدایی اندازنده و با انس برقرار کردنش بر برقرار کنندۀ آن راهنمایی نمود.خداوند فرازمند فرمود:«و از هرچیز دو زوج آفریدیم شاید شما متذکر شوید» [ذاریات(51):49].مفهوم ربوبیت از آن اوست هنگامی که هیچ تربیت شونده ای وجود ندارد و حقیقت الهیّت از آن اوست هنگامی که هیچ پرستنده ای نیست و او معنای دانا است زمانی که هیچ دانسته شده ای وجود ندارد.از زمانی که آفرید مستحقّ معنای آفرینش نشد [بلکه از ازل این صفت را داشت]و از زمانی که به وجود آورد مستوجب صفت به وجود آورنده نشد.«منذ»او را وامگذارد و«قد»به او نزدیک نگردد و«لعلّ»او را در برنگیرد و«متی» او را زمانمند نسازد و«حین»او را احاطه نکند و«مع»با او همراهی نمی نماید.هر نشانه ای که در آفریدگان باشد در آفریدگار راه ندارد و هر آنچه در آفریدگان ممکن باشد در آفریدگار آن ممتنع است.حرکت و سکون بر او جریان پیدا نمی کند.

چگونه بر او جریان پیدا کند چیزی که خود آن را به جریان آورده است یا چگونه به او باز گردد چیزی که خود آن را آغاز نموده است.بنابراین براهینش گوناگون گردند و مفهوم ازلی اش ممتنع می شود و خالق مفهومی جز آفریده پیدا نمی کند.اگر در ماوراءش مرزی مشخّص گردد برابرش نیز باید مرز پذیرد و اگر اندک اشتباهی بر او راه یابد کاستی اش لازم می آید.

چگونه سزاوار ازل می شود موجودی که از حدوث[و وجود بعد از عدم]خالی نیست و چگونه اشیاء را می آفریند آن که خود از آفرینش رهایی ندارد اگر مفاهیم بر او متعلّق گردند نشانه آفریدگان در او تجلّی می کند و از دلالت کننده به دلالت شده تغییر می یابد و در مجال سخن حجّتی نیست و در درخواست از او پاسخی وجود ندارد.هیچ معبودی جز خداوند بلند مرتبۀ بزرگ وجود ندارد.

ص:57

30-30- عن المفید عن المراغیّ عن الحسن بن علیّ الکوفیّ عن جعفر بن محمّد بن مروان عن أبیه عن عبد اللّه بن الحسن الأحمسیّ،عن خالد بن عبد اللّه عن یزید بن أبی زیاد عن عبد اللّه بن الحارث عن سعد بن مالک-یعنی ابن أبی وقّاص-یقول:سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول:فاطمه بضعه منّی،من سرّها فقد سرّنی،و من ساءها فقد ساءنی،فاطمه أعزّ البریّه علیّ.

31-31- حدّثنا المفید عن علیّ بن محمّد بن حبیش الکاتب عن الحسن بن علیّ الزّعفرانیّ عن إبراهیم بن محمّد الثّقفیّ عن عبد اللّه بن محمّد بن عثمان عن علیّ بن محمّد بن أبی سعید،عن فضیل بن الجعد،عن أبی إسحاق الهمدانیّ،قال:

لمّا ولّی أمیر المؤمنین علیه السّلام محمّد بن أبی بکر مصر و أعمالها کتب له کتابا،و أمره أن یقرأه علی أهل مصر،و لیعمل بما وصّاه به فیه،و کان الکتاب بسم اللّه الرّحمن الرّحیم من عبد اللّه أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب إلی أهل مصر و محمّد بن أبی بکر.سلام علیکم،فإنّی أحمد إلیکم اللّه الّذی لا إله إلاّ هو.أمّا بعد:فإنّی أوصیکم بتقوی اللّه فیما أنتم عنه مسئوولون و إلیه تصیرون،فإنّ اللّه تعالی یقول: کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهِینَهٌ [المدثر(74):38]و یقول: وَ یُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَی اللّهِ الْمَصِیرُ [آل عمران(3):38]و یقول: فَوَ رَبِّکَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ* عَمّا کانُوا یَعْمَلُونَ [الحجر(15):92 و 93]فاعلموا عباد اللّه أنّ اللّه عزّ و جلّ سائلکم عن الصّغیر من عملکم و الکبیر فإن یعذّب فنحن أظلم،و إن یعف فهو أرحم الرّاحمین.یا عباد

ص:58

29-رسول خدا فرمودند:کار نیک هدیه ای از جانب من به بندۀ مؤمن است

[29]29-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:خداوند فرازمند می گوید:کار نیک هدیه ای از جانب من به بندۀ مؤمن است پس اگر آن را از من بپذیرد به واسطۀ رحمتم و از جانب من است و اگر آن را رد نماید به واسطۀ نافرمانی اش آن را تباه ساخته و از جانب خود اوست نه از جانب من و هر بنده ای که او را آفریدم و به ایمان راهنمایی اش کردم و اخلاقش را نیکو ساختم و او را به بخل مبتلا نکردم پس خیر او را می طلبم.

30-فاطمه پارۀ تن من است و علی عزیزترین مردم

[30]30-ابن ابی وقّاص می گوید:شنیدم که فرستادۀ خدا می فرمود:فاطمه پارۀ تن من است.

هرکس او را خوشحال کند مرا خوشحال کرده است و هرکس او را بیازارد مرا آزرده است و فاطمه عزیزترین آفریدگان در نزد من است.

31-کلام امیر المؤمنین با محمد بن ابی بکر و اهل مصر

[31]31-ابو اسحاق همدانی می گوید:هنگامی که امیر مؤمنان علی بن ابی طالب،محمد بن ابو بکر را فرمانروای مصر نمود و امورات آن را به او واگذار کرد به او نامه ای نگاشت و به او دستور داد که آن نامه را برای مصریان بخواند و به آنچه به او سفارش نموده است عمل نماید و نامه این بود:به نام خداوند بخشندۀ مهربان.از بندۀ خدا امیر مؤمنان علی بن ابی طالب به اهل مصر و محمد بن ابی بکر.سلام بر شما.همانا من خداوندی را ستایش می کنم که هیچ معبودی جز او نیست.اما بعد:من شما را به تقوای پروردگار در آنچه شما از آن پرسیده خواهید شد و به آن باز می گردید سفارش می کنم.همانا خداوند فرازمند می فرماید:«هرکس در گرو اعمال خویش است»و می گوید:«خدا شما را از خودش بیم می دهد که بازگشت به سوی اوست» و می گوید:«به پروردگارت سوگند که از کردار همه خواهیم پرسید»ای بندگان خدا بدانید که پروردگار بلندمرتبه از کردار کوچک و بزرگ شما خواهد پرسید پس اگر عذاب کند ما ستم کارتریم و اگر ببخشاید او مهربان ترین مهربانان است.

ص:59

اللّه،إنّ أقرب ما یکون العبد إلی المغفره و الرّحمه حین یعمل للّه بطاعته و ینصحه بالتّوبه،علیکم بتقوی اللّه،فإنّها تجمع الخیر و لا خیر غیرها،و یدرک بها من الخیر ما لا یدرک بغیرها من خیر الدّنیا و خیر الآخره،قال اللّه(عزّ و جلّ): وَ قِیلَ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا ما ذا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ قالُوا خَیْراً لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا فِی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَهٌ وَ لَدارُ الْآخِرَهِ خَیْرٌ وَ لَنِعْمَ دارُ الْمُتَّقِینَ [النحل(16):30]اعلموا یا عباد اللّه إنّ المؤمن یعمل لثلاث من الثّواب:أمّا لخیر[الدّنیا]فإنّ اللّه یثیبه بعمله فی دنیاه،قال اللّه (سبحانه)لإبراهیم: وَ آتَیْناهُ أَجْرَهُ فِی الدُّنْیا وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَهِ لَمِنَ الصّالِحِینَ [العنکبوت(29):27]فمن عمل للّه تعالی أعطاه أجره فی الدّنیا و الآخره و کفاه المهمّ فیهما،و قد قال اللّه(تعالی): یا عِبادِ الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا رَبَّکُمْ لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا فِی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَهٌ وَ أَرْضُ اللّهِ واسِعَهٌ إِنَّما یُوَفَّی الصّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ [الزمر(39):10]فما أعطاهم اللّه فی الدّنیا لم یحاسبهم به فی الآخره،قال اللّه تعالی:

لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنی وَ زِیادَهٌ [یونس(10):26]و الحسنی هی الجنّه و الزّیاده هی الدّنیا[و أمّا لخیر الآخره]فإنّ اللّه تعالی یکفّر بکلّ حسنه سیئّه،قال اللّه عزّ و جلّ:

إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ ذلِکَ ذِکْری لِلذّاکِرِینَ [هود(11):114]حتّی إذا کان یوم القیامه حسبت لهم حسناتهم،ثمّ أعطاهم بکل واحده عشر أمثالها إلی سبعمائه ضعف،قال اللّه عزّ و جلّ: جَزاءً مِنْ رَبِّکَ عَطاءً حِساباً [انبیاء(78):36] و قال: فَأُولئِکَ لَهُمْ جَزاءُ الضِّعْفِ بِما عَمِلُوا وَ هُمْ فِی الْغُرُفاتِ آمِنُونَ [سبا(34):

ص:60

ای بندگان خدا،همانا نزدیک ترین حالت بنده به بخشش و رحمت پروردگار زمانی است که با بندگی خدا برای او عمل می کند و با توبه طلب خیر می نماید.تقوا پیشه باشید که تقوا همه نیکی ها را در خود جمع می کند و نیک جز آن نیست و به وسیلۀ آن نیکی از نیکی های دنیا و آخرت به دست می آید که به جز آن حاصل نمی شود.خداوند عزّتمند می فرماید:«به پرهیزگاران گفته می شود:پروردگارتان چه نازل کرده است؟گویند«خوبی».برای نیکوکاران در این دنیا خیر است و سرای آخرت بهتر است و چه نیکوست سرای تقواپیشگان.»بندگان خدا بدانید که انسان مؤمن برای سه نیکویی رفتار می کند:یا برای نیکی دنیا که پروردگار به خاطر کردارش در دنیایش به او پاداش می دهد.خداوند بلند مرتبه دربارۀ ابراهیم علیه السّلام فرمود:

«در دنیا پاداشش را عطا کردیم و در آخرت از صالحان است.»پس هرکس برای خداوند بلندمرتبه رفتار کند خداوند پاداش او را در دنیا و آخرت به او عطا می نماید.و او را در امور مهم دنیا و آخرت کفایت می کند.خداوند بلندمرتبه می فرماید:«ای بندگان مؤمن از پروردگارتان بترسید.برای نیکوکاران در این دنیا پاداش نیکوست و زمین خدا پهناور است فقط پاداش شکیبایان است که بدون حساب داده می شود.»پس خداوند به خاطر آنچه در دنیا به ایشان عطا فرموده است در آخرت آنان را مورد حساب خود قرار نمی دهد.خداوند بلند مرتبه می فرماید:«نیکوکاران را پاداش نیکویی است و زیادتی»و پاداش نیکو بهشت و زیادت دنیا است.و برای نیکی آخرت که خداوند بلندمرتبه در مقابل هرنیکی یک بدی را می زداید.

خداوند بلند مرتبه می فرماید:«همانا نیکی ها بدی ها را می زدایند،این برای پند پذیران تذکری است.»تا هنگامی که قیامت برپا شود نیکی هایشان محاسبه می شود،سپس خداوند در مقابل هرنیکی ده برابر تا هفتصد برابر عطا می کند.خداوند بلند مرتبه می گوید:«پاداشی از سوی پروردگار تو و عطایی محاسبه شده است.»و می فرماید:«و آنان پاداشی چند برابر آنچه عمل کرده بودند دریافت می دارند و آنان در جایگاهشان در ایمنی به سر می برند.»

ص:61

37]فارغبوا فی هذا رحمکم اللّه و اعملوا له و تحاضّوا علیه.و اعلموا یا عباد اللّه أنّ المتّقین حازوا عاجل الخیر و آجله،شارکوا أهل الدّنیا فی دنیاهم،و لم یشارکهم أهل الدّنیا فی آخرتهم،أباحهم اللّه من الدنیا ما کفاهم به و أغناهم،قال اللّه عزّ و جلّ: قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَهَ اللّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا خالِصَهً یَوْمَ الْقِیامَهِ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ [الاعراف(7):32]سکنوا الدّنیا بأفضل ما سکنت،و أکلوها بأفضل ما أکلت،شارکوا أهل الدّنیا فی دنیاهم فأکلوا معهم من طیّبات ما یأکلون،و شربوا من طیّبات ما یشربون،و لبسوا من أفضل ما یلبسون،و سکنوا من أفضل ما یسکنون،و تزوّجوا من أفضل ما یتزوّجون،و رکبوا من أفضل ما یرکبون،أصابوا لذّه الدّنیا مع أهل الدّنیا،و هم غدا جیران اللّه تعالی،یتمنّون علیه فیعطیهم ما یتمنّون،لا تردّ لهم دعوه،و لا ینقص لهم نصیب من اللّذّه،فإلی هذا یا عباد اللّه یشتاق إلیه من کان له عقل و یعمل له بتقوی اللّه،و لا حول و لا قوّه إلاّ باللّه.یا عباد اللّه،إن اتّقیتم و حفظتم نبیّکم فی أهل بیته،فقد عبدتموه بأفضل ما عبد،و ذکرتموه بأفضل ما ذکر،و شکرتموه بأفضل ما شکر،و أخذتم بأفضل الصّبر و الشّکر، و اجتهدتم أفضل الاجتهاد،و إن کان غیرکم أطول منکم صلاه و أکثر منکم صیاما فأنتم أتقی للّه منه،و أنصح لأولی الأمر.احذروا یا عباد اللّه الموت و سکرته، فأعدّوا له عدّته،فإنّه یفجؤکم بأمر عظیم بخیر لا یکون معه شرّ أبدا،أو بشرّ لا

ص:62

خدای رحمتتان کند در این امر رغبت کنید و یکدیگر را بر آن امر ترغیب نمایید.ای بندگان خدا!بدانید که تقوا پیشگان نیکی دنیا گذرا و آخرت پایدار را به دست آوردند و با اهل دنیا در دنیایشان شریک گشتند و اهل دنیا در امور اخروی آنان شریک نشدند.خداوند از دنیا به آن مقدار که ایشان را کفایت کند و بی نیازشان سازد بر آنان مباح ساخت.خداوند شکوهمند می گوید:«بگو چه کسی زینت های خداوند را که برای بندگانش خارج ساخته است و روزی های نیکو را حرام ساخته است.بگو آن نعمت در روز قیامت برای کسانی است که در زندگی دنیا ایمان آوردند و اخلاص داشته اند.این چنین،نشانه هایمان را برای گروهی که می دانند شرح می دهیم.»

در دنیا به بهترین شیوه زندگی کردند و از بهترین خوردنی ها استفاده نمودند و با دنیاپیشگان در دنیایشان همراهی نمودند و با ایشان از نیکوترین خوردنی ها بهره بردند و از نیکوترین آشامیدنی ها،استفاده کردند و از بهترین لباس ها پوشیدند و در بهترین مساکن،سکونت گزیدند و با بهترین همسران ازدواج نمودند و بر بهترین مرکب ها سوار شدند.با دنیاپیشگان از لذت های دنیا بهره بردند و آنان فردا[ی قیامت]همسایگان خداوند فرازمند هستند هر آنچه از خدا تمنا می کنند به ایشان عطا می نماید و خواستۀ آنان رد نمی شود و بهره ای از لذت آنان کاسته نمی شود.پس ای بندگان خدا!هرکس عقل داشته باشد و با تقوای الهی رفتار نماید به این[شیوۀ زندگی]رغبت نشان می دهد و هیچ نیرو و توانایی جز با کمک خداوند ممکن نیست.ای بندگان خدا!اگر پرهیزگار باشید و مراعات خاندان پیامبرتان را نمائید او را به بهترین شیوه پرستیده اید و با بهترین یاد،یاد نموده اید و با بهترین شکر سپاس گزاری کرده اید و بهترین شکر و شکیبایی را به کار بسته اید و با بهترین تلاش و سعی عمل نموده اید،هرچند دیگران نماز را طولانی تر از شما بخوانند و بیشتر روزه بگیرند،زیرا شما بیشتر از آنان رعایت تقوای الهی را کرده اید و برای صاحبان امر(امامان علیهم السّلام)خود خیرخواه ترید.ای بندگان خدا!از مرگ و سکرات آن برحذر باشید و توشه اش را آماده نمایید.همانا مرگ با امری عظیم ناگهان شما را در بر می گیرد با چیزی که هرگز بدی در آن راه ندارد یا بدی که هرگز نیکی و خیری در آن نیست.

ص:63

یکون معه خیر أبدا،فمن أقرب إلی الجنّه من عاملها،و من أقرب إلی النّار من عاملها؟إنّه لیس أحد من النّاس تفارق روحه جسده حتّی یعلم إلی أیّ المنزلین یصیر:إلی الجنّه أم النّار،أعدوّ هو للّه أم ولیّ؟فإن کان ولیّا للّه فتحت له أبواب الجنّه،و شرعت له طرقها،و رأی ما أعدّ اللّه له فیها،ففزع من کلّ شغل،و وضع عنه کلّ ثقل،و إن کان عدوّا للّه فتحت له أبواب النّار،و شرّع له طرقها،و نظر إلی ما أعدّ اللّه له فیها،فاستقبل کلّ مکروه و ترک کلّ سرور،کلّ هذا یکون عند الموت، و عنده یکون الیقین،قال اللّه تعالی: اَلَّذِینَ تَتَوَفّاهُمُ الْمَلائِکَهُ طَیِّبِینَ یَقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْکُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّهَ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ [النحل(16):32]و یقول: اَلَّذِینَ تَتَوَفّاهُمُ الْمَلائِکَهُ ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ ما کُنّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ بَلی إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ* فَادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها فَلَبِئْسَ مَثْوَی الْمُتَکَبِّرِینَ [النحل(16):28-29]یا عباد اللّه،إنّ الموت لیس منه فوت،فاحذروه قبل وقوعه، و أعدّوا له عدّته،فإنّکم طرد الموت،إن أقمتم له أخذکم،و إن فررتم منه أدرککم، و هو ألزم لکم من ظلّکم،الموت معقود بنواصیکم و الدّنیا تطوی خلفکم،فأکثروا ذکر الموت عند ما تنازعکم إلیه أنفسکم من الشّهوات،و کفی بالموت واعظا؛ و کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله کثیرا ما یوصی أصحابه بذکر الموت،فیقول:أکثروا ذکر الموت،فإنّه هادم اللّذّات،حائل بینکم و بین الشّهوات.یا عباد اللّه،ما بعد الموت لمن لم یغفر له أشدّ من الموت:القبر،فاحذروا ضیقه و ضنکه و ظلمته و غربته،إنّ

ص:64

پس چه کسی به بهشت از عمل کنندۀ[برای بهشت]و چه کسی در جهنّم از عمل کنندۀ[برای جهنّم]نزدیک تر است؟روح هیچ کس از مردم از کالبدش مفارقت نمی کند تا بداند که به سوی کدامیک از دو منزل حرکت می کند:به سوی بهشت یا دوزخ؟دشمن خداست یا دوست او؟اگر دوست خدا باشد درهای بهشت برایش باز می گردد و راه های آن برایش هموار می شود و آنچه را خداوند در بهشت برایش فراهم ساخته است مشاهده می کند.پس از هر مکروه و بدی استقبال می کند و هر شادی را رها می کند و تمامی این ها هنگام مرگ می باشد و یقین نیز در آن هنگام است.خداوند فرازمند می فرماید:«همان هایی که فرشتگان مرگ روحشان را می گیرند درحالی که پاک و پاکیزه اند به آن ها می گویند:سلام بر شما وارد بهشت شوید به خاطر اعمالی که انجام می دادید»و می فرماید:«همان ها که فرشتگان مرگ روحشان را می گیرند درحالی که به خود ظلم کرده بودند.در این موقع آن ها تسلیم می شوند[و به دروغ می گویند:]ما کار بدی انجام نمی دادیم.آری خداوند به آنچه انجام می دادید عالم است.[به آنها گفته می شود:]اکنون از درهای جهنّم وارد شوید درحالی که جاودانه در آن خواهید بود چه جای بدی است جایگاه مستکبران.»ای بندگان خدا!از مرگ گریزی نیست.پس پیش از فرارسیدنش از آن برحذر باشید و توشه ای را فراهم سازید.همانا شما گرفتار در دام مرگ هستید.اگر در مقابلش بایستید شما را در بر می گیرد و اگر از او بگریزید شما را در می یابد.و او چون سایه ای همراه شما است.مرگ به پیشانی[و سرنوشت شما]گره خورده است.و دنیا گذشته شما را درهم می پیچد پس هنگامی که نفستان در گرداب شهوات با شما به جدال برمی خیزد فراوان به یاد مرگ باشید.پنددهندگی مرگ[برای شما] کفایت می کند و فرستادۀ خدا یارانش را فراوان سفارش به یاد مرگ می نمود و می فرمود:

فراوان به یاد مرگ باشید که درهم شکنندۀ لذت هااست و میان شما و شهوات مانع می شود».

ای بندگان خدا!پیامدهای پس از مرگ برای کسانی که آمرزیده نشده اند سخت تر از مرگ است.قبر!از تنگی و سختی و تاریکی و تنهایی آن برحذر باشید.

ص:65

القبر یقول کلّ یوم:أنا بیت التّراب،أنا بیت الغربه،أنا بیت الوحشه،أنا بیت الدّود و الهوامّ؛و القبر روضه من ریاض الجنّه،أو حفره من حفر النّیران،إنّ العبد المؤمن إذا دفن قالت له الأرض:مرحبا و أهلا،قد کنت ممّن أحبّ أن یمشی علی ظهری، فإذا ولیتک فستعلم کیف صنعی بک؛فتتّسع له مدّ البصر.و إنّ الکافر إذا دفن قالت له الأرض:لا مرحبا و لا أهلا،لقد کنت من أبغض من یمشی علی ظهری،فإذا ولیتک فستعلم کیف صنعی بک؛فتضمّه حتّی تلتقی أضلاعه.و إنّ المعیشه الضّنک الّتی حذّر اللّه منها عدوّه عذاب القبر،إنّه یسلّط علی الکافر فی قبره تسعه و تسعین تنّینا،فینهشن لحمه،و یکسرن عظمه،یتردّدن علیه کذلک إلی یوم یبعث،لو أنّ تنّینا منها نفخ فی الأرض لم تنبت زرعا أبدا.اعلموا یا عباد اللّه إنّ أنفسکم الضّعیفه و أجسادکم النّاعمه الرّقیقه الّتی یکفیها الیسیر تضعف عن هذا،فإن استطعتم أن تجزعوا لأجسادکم و أنفسکم ممّا لا طاقه لکم به و لا صبر لکم علیه، فاعملوا بما أحبّ اللّه و اترکوا ما کره اللّه.یا عباد اللّه،إنّ بعد البعث ما هو أشدّ من القبر،یوم یشیب فیه الصّغیر،و یسکر منه الکبیر،و یسقط فیه الجنین،و تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَهٍ عَمّا أَرْضَعَتْ [الحج(22):2]یوم عبوس قمطریر یوم کان شرّه مستطیرا.

إنّ فزع ذلک الیوم لیرهب الملائکه الّذین لا ذنب لهم،و ترعد منه السّبع الشّداد، و الجبال الأوتاد،و الأرض المهاد،و تنشقّ السّماء فهی یومئذ واهیه،و تتغیّر فکأنّها ورده کالدّهان،و تکون الجبال کثیبا مهیلا بعد ما کانت صمّا صلابا،و ینفخ

ص:66

به درستی که قبر هر روز ندا در می دهد:من خانۀ تنهایی و خاکی هستم،من خانۀ وحشتم،من خانۀ کرم ها و گزندگانم.و قبر باغی از باغ های بهشت یا گودالی از گودال های جهنّم است.

هنگامی که بندۀ مؤمن در خاک نهاده می شود زمین به او می گوید:خوش آمدی!تو از کسانی بودی که دوست دارم بر روی من قدم بردارند پس هنگامی که تو را در بر گرفتم خواهی دانست که چگونه با تو رفتار خواهم کرد.پس زمین تا چشم کار می کند برای او وسعت می یابد.و هنگامی که انسان کافر دفن می شود،زمین به او خواهد گفت:آمدنت نکوهیده و ناپسند باد.تو مبغوض ترین کسانی بودی که بر من گام می نهند.و زمانی که تو را در بر گرفتم خواهی دانست که با تو چگونه رفتار می کنم.پس او را در بر می گیرد و فشار می دهد تا استخوان هایش درهم می شکند.زندگی در تنگی و فشار که خداوند دشمنانش را از آن بر حذر داشته است عذاب قبر است.همانا خداوند بر کافر در قبرش نود و نه مار بزرگ مسلّط می سازد تا گوشت بدنش را بگزند و استخوان هایش را خرد کنند و این چنین در نزد او رفت و آمد دارند تا روزی که برانگیخته شود و اگر یکی از آن مارها در زمین بدمد هیچ گاه گیاهی بر زمین نخواهد رویید.ای بندگان خدا!بدانید که نفس های شما ناتوان و بدن هایتان نحیف و نرم است که امور آسان آن را کفایت می کند و در مقابل آن امور نیز ناتوان است.پس اگر خواستید که برای بدن ها و جاهایتان از چیزهایی که طاقتش را ندارید و بر آن نمی توانید بی تابی کنید پس به هر آنچه خدا دوست دارد عمل کنید و هرچه را مورد کراهت اوست ترک نمایید.ای بندگان خدا!همانا روز قیامت،شدیدتر از قبر است.روزی که کودکان در آن پیر می شوند و بزرگان در آن چون مستان می گردند[و عقل خود را از دست می دهند]و جنین ها در آن سقط می شوند و«هر مادری آن را که شیر داده است فراموش می کند،»روزی درهم فرورفته و گرفته و سخت،روزی که بدی اش گسترده است.ترس آن روز فرشتگانی را که هیچ گناهی ندارند می ترساند و هفت فرشته پر ابهّت که گماشتگان بر جهنم اند لرزه بر اندامشان می افتد و کوه های میخکوب شده بر زمین و زمین هموار،به لرزه درآیند.آسمان از هم جدا می شود و در آن روز فرو می ریزد و رنگش تغییر می یابد گویی روغن مذاب گلگون است و کوه ها که با صلابت و سخت هستند همچون سراب گردند.

ص:67

فی الصّور فیفزع من فی السّماوات و من فی الأرض إلاّ من شاء اللّه،فکیف من عصی بالسّمع و البصر و اللّسان و الید و الرّجل و الفرج و البطن،إن لم یغفر اللّه له یرحمه من ذلک الیوم؟لأنّه یقضی و یصیر إلی غیره،إلی نار قعرها بعید،و حرّها شدید،و شرابها صدید،و عذابها جدید،و مقامعها حدید،لا یفتر عذابها و لا یموت ساکنها،دار لیس فیها رحمه،و لا یسمع لأهلها دعوه.و اعلموا یا عباد اللّه أنّ مع هذا رحمه اللّه الّتی لا تعجز العباد،جنّه عرضها کعرض السّماوات و الأرض أعدّت للمتّقین،لا یکون معها شرّ أبدا،لذّاتها لا تملّ،و مجتمعها لا یتفرّق، و سکّانها قد جاوروا الرّحمن،و قام بین أیدیهم الغلمان،بصحاف من الذّهب فیها الفاکهه و الرّیحان.ثمّ اعلم یا محمّد بن أبی بکر إنّی قد ولّیتک أعظم أجنادی فی نفسی،أهل مصر،فإذا ولّیتک ما ولّیتک من أمر النّاس فأنت حقیق أن تخاف منه علی نفسک و أن تحذر منه علی دینک،فإن استطعت أن لا تسخط ربّک برضا أحد من خلقه فافعل،فإنّ فی اللّه عزّ و جلّ خلفا من غیره،و لیس فی شیء سواه خلف منه،اشتدّ علی الظّالم و خذ علیه،و لن لأهل الخیر و قرّبهم،و اجعلهم بطانتک و أقرانک،و انظر إلی صلاتک کیف هی،فإنّک إمام لقومک[ینبغی لک]أن تتمّها و لا تخفّفها،فلیس من إمام یصلّی بقوم یکون فی صلاتهم نقصان إلاّ کان علیه،لا ینقص من صلاتهم شیء،و تمّمها و تحفّظ فیها،یکن لک مثل أجورهم،و لا ینقص ذلک من أجرهم شیئا.و انظر إلی الوضوء،فإنّه من تمام الصّلاه،تمضمض ثلاث

ص:68

و صور دمیده شود و هرکس در آسمان ها و زمین است جز آنکه خدا بخواهد،از صدای آن می هراسد،پس کسی که با گوش و چشم و زبان و دست و پا و شرمگاه و شکم به نافرمانی خدا پرداخته است.اگر خداوند در آن روز بر او نبخشاید و او را نیامرزد چگونه خواهد بود؟!زیرا حکم بر او جاری می شود و به سوی غیر خود حرکت می کند.به سوی دوزخی ژرف که حرارتی سخت و فراوان دارد و نوشاک آن چرک و خونابه و عذابش تازه و با گرزهای آهنین بر سرشان کوفته می شود.عذابش باز نمی ایستد و ساکنینش نمی میرند.خانه ای است که بخشایش در آن راه ندارد و خواستۀ اهل آن شنیده نمی شود.ای بندگان خدا!بدانید که با این وجود،رحمت الهی که بندگان را پشت سر خود رها نمی سازد و[تنها نمی گذارد]بهشتی است عرض آن همچون عرض آسمان ها و زمین است که برای پرهیزگاران آماده شده است، همراه آن هرگز بدی وجود ندارد.لذت های آن خستگی نمی آورد و اجتماعاتش پراکنده نمی شوند و ساکنین آن در همسایگی و مجاورت خداوند رحمانند و غلامان بهشتی به همراه ظرف هایی از طلا که در آن میوه و گل های خوشبو وجود دارد در کنارشان حاضرند.سپس بدان ای محمد بن ابی بکر که من تو را فرمانروای بزرگ ترین سپاهیانم قرار دادم و آنان اهل مصر می باشند.هنگامی که تو را فرمانروا قرار دادم تو را فرمانروای بر امورات[شخصی] مردم ننمودم[تا بخواهی به هر طریق که دوست داری در آن رفتار کنی!]پس تو سزاوار هستی که از آن برخودت بهراسی و از آنان بر دین خود برحذر باشی.پس اگر توانستی که به خاطر رضایت هیچ کس از آفریدگان،پروردگارت را به خشم در نیاوری پس آن گونه باش.

همانا در خداوند عزّتمند جانشینی از غیر اوست[یعنی اگر با رضایت خالق موجب غضب مخلوق شدی دیگری از آفریدگان هست که جای او را بگیرد]و در هیچ چیز جز او جانشینی از او وجود ندارد.[پس اگر برای رضایت مخلوق موجب خشم خالق شوی هیچ چیز جای آن را پر نمی کند].بر ستمگران سخت بگیر و آنان را[از ستمگری]باز دار.با نیکوکاران نرم رفتار باش و آنان را[به خود]نزدیک ساز.و آنان را از نزدیکان و هم نشینان خود قرار ده.و به نمازت بنگر که چگونه است؟همانا تو پیشوای قومت می باشی پس سزاوار است که نمازت را کامل به پا داری و آن را سبک مشماری.پس هیچ امامی نیست که با گروه خود نماز

ص:69

مرّات،و استنشق ثلاثا،و اغسل وجهک ثمّ یدک الیمنی ثمّ الیسری ثمّ امسح رأسک و رجلیک،فإنّی رأیت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یصنع ذلک،و اعلم أنّ الوضوء نصف الإیمان.ثمّ ارتقب وقت الصّلاه،فصلّها لوقتها،و لا تعجل بها قبله لفراغ،و لا تؤخّرها عنه لشغل،فإنّ رجلا سأل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله عن أوقات الصّلاه،فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله أتانی جبرئیل علیه السّلام فأرانی وقت الصّلاه حین زالت الشّمس،فکانت علی حاجبه الأیمن،ثمّ أرانی وقت العصر فکان ظلّ کلّ شیء مثله،ثمّ صلّی المغرب حین غربت الشّمس،ثمّ صلّی العشاء الآخره حین غاب الشّفق،ثمّ صلّی الصّبح فأغلس بها و النّجوم مشتبکه،فصلّ لهذه الأوقات،و الزم السّنّه المعروفه و الطّریق الواضحه،ثمّ انظر رکوعک و سجودک،فإنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله کان أتمّ النّاس صلاه، و أحقّهم عملا بها.و اعلم أنّ کلّ شیء من عملک تبع لصلاتک،فمن ضیّع الصّلاه فإنّه لغیرها أضیع.أسأل اللّه الّذی یری و لا یری،و هو بالمنظر الأعلی أن یجعلنا و إیّاک ممّن یحبّ و یرضی حتّی یعیننا و إیّاک علی شکره و ذکره،و حسن عبادته، و أداء حقّه و علی کلّ شیء اختار لنا فی دنیانا و دیننا و آخرتنا،و أنتم یا أهل مصر، فلیصدّق قولکم فعلکم،و سرّکم علانیتکم،و لا تخالف ألسنتکم قلوبکم.و اعلموا أنّه لا یستوی إمام الهدی و إمام الرّدی،و وصیّ النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و عدوّه،إنّی لا أخاف علیکم مؤمنا و لا مشرکا؛أمّا المؤمن فیمنعه اللّه بإیمانه،و أمّا المشرک فیحجزه اللّه عنکم بشرکه،و لکنّی أخاف علیکم المنافق،یقول ما تعرفون و یعمل بما تنکرون.

ص:70

می گزارد و در نماز آن گروه کاستی وجود دارد جز آن که آن کاستی بر عهدۀ اوست.از نمازشان چیزی کم مگذار و آنان را کامل بپا دار و بر آن مراقبت کن که برای تو همانند پاداش آنان خواهد بود و این رفتار تو چیزی از پاداش آنان نمی کاهد.و به وضو بنگر که مایۀ کامل بودن نماز است.

سه بار آب در دهانت بگردان و سه بار آب داخل بینی کن و صورتت را بشوی و سپس دست راست و دست چپ را بشوی و سر و دو پایت را مسح کن.همانا من رسول خدا را دیدم که این گونه عمل می کرد.و بدان که وضو نیمی از ایمان است.سپس مراقب زمان نمازها باش و در وقتش نماز را بپا دار و به خاطر آسودگی ات پیش از وقت آن نماز مگزار و برای کاری که پیش آمده است آن را از زمانش به تأخیر میانداز.همانا مردی از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله درباره اوقات نماز پرسید،پس پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:جبرئیل نزد من آمد و وقت نماز را هنگام زوال خورشید به من نشان داد و خورشید برابروی طرف راست او بود.سپس زمان نماز عصر را به من نشان داد که سایۀ هرچیزی هم اندازۀ خود او بود.سپس هنگامی که خورشید غروب کرد نماز مغرب را خواند و سپس هنگامی که سرخی مغرب از میان رفت نماز عشا را به جا آورد سپس نماز صبح را در هنگامی که سرخی مغرب از میان رفت نماز عشا را به جا آورد سپس نماز صبح را در هنگامی که ظلمت شب و سپیدی درهم آمیخته بود به جا آورد در حالی که ستارگان درهم تنیده بودند.پس در این اوقات نماز به پادار و سنّت شناخته شده و راه روشن را همراهی نما.سپس به رکوع و سجده ات بنگر همانا رسول خدا از همه کامل تر نماز می خواند و از همه به عمل به نماز سزاوارتر بود و بدان که هر عمل تو از نمازت پیروی می کند پس هرکس نماز را تباه سازد غیر آن را بیش تر تباه می کند.از خدایی که می بیند و دیده نمی شود و خود در نظرگاه بلندش قرار دارد می خواهم که ما و تو را از کسانی که[آنان را] دوست دارد و[از آنان]خشنود می شود قرار دهد تا ما و شما را بر شکرگزاری و پاداش و بندگی نیکو و ادای حقّش و بر هر چیزی که در دنیا و آخرت ما برگزیده است یاری کند.و شما ای اهل مصر باید کردار شما،سخنتان را و باطن شما،ظاهرتان را تصدیق کند و راست بر شمارد و قلب های شما نمی بایست با آنچه بر زبان می آورید مخالفت کند.و بدانید که پیشوای هدایت و پیشوای نابودی و جانشین پیامبر و دشمن او یکسان نمی باشند.

ص:71

یا محمّد بن أبی بکر،اعلم أنّ أفضل الفقه الورع فی دین اللّه،و العمل بطاعته،و إنّی أوصیک بتقوی اللّه فی سرّ أمرک و علانیتک و علی أیّ حال کنت علیها،الدّنیا دار بلاء و دار فناء،و الآخره دار الجزاء و دار البقاء،فاعمل لما یبقی و اعدل عمّا یفنی، و لا تنس نصیبک من الدّنیا،أوصیک بسبع هنّ من جوامع الإسلام:تخشی اللّه عزّ و جلّ و لا تخش النّاس فی اللّه،و خیر القول ما صدّقه العمل،و لا تقض فی أمر واحد بقضاءین مختلفین فیختلف أمرک و تزیغ عن الحقّ،و أحبّ لعامّه رعیّتک ما تحبّ لنفسک و أهل بیتک،و اکره لهم ما تکره لنفسک و أهل بیتک،فإنّ ذلک أوجب للحجّه و أصلح للرّعیّه،و خض الغمرات إلی الحقّ،و لا تخف فی اللّه لومه لائم، و انصح المرء إذا استشارک،و اجعل نفسک أسوه لقریب المؤمنین و بعیدهم.جعل اللّه مودّتنا فی الدّین،و خلّتنا و إیّاکم خلّه المتّقین،أبقی لکم طاعتکم،حتّی یجعلنا و إیّاکم بها إِخْواناً عَلی سُرُرٍ مُتَقابِلِینَ [الحجر(15):47]أحسنوا أهل مصر موازره محمّد أمیرکم،و اثبتوا علی طاعتکم،تردوا حوض نبیّکم صلّی اللّه علیه و اله أعاننا اللّه و إیّاکم علی ما یرضیه،و السّلام علیکم و رحمه اللّه و برکاته.

تم المجلس الأوّل،و یتلوه المجلس الثانی من أمالی الشیخ السعید أبی جعفر محمّد بن الحسن بن علی الطّوسی رحمه اللّه.

ص:72

همانا من برشما از اهل ایمان و مشرکان هراسی ندارم.اما خداوند،مؤمن را به وسیلۀ ایمانش باز می دارد و مشرک را به وسیلۀ شرک ورزی اش از[ضرر رساندن به]شما مانع می شود.و لیکن بر شما از منافق در هراسم که به آنچه می دانید و می پسندید سخن می گوید و به آنچه دوست نمی دارید رفتار می کند.

ای محمد بن ابی بکر!بدان که با فضیلت ترین آگاهی و دانش،پرهیزگاری در دین خدا و عمل به بندگی اوست.من تو را به تقوای الهی در امور پنهان و آشکارت و بر هر حالی که هستی سفارش می کنم.دنیا سرای بلا و نابودی و آخرت سرای پاداش و پایندگی است،پس برای هر آنچه باقی می ماند عمل کن و از هرچه نابود می شود روی گردان و بهرۀ خود را از دنیا فراموش مکن.تو را به هفت چیز سفارش می کنم که از مسائل پراهمیت در اسلام است:از خداوند شکوهمند بترس و از مردم دربارۀ امور خدایی نهراس و بهترین سخن آن است که رفتار انسان آن را تأیید کند و در یک مسأله به دو گونه متفاوت قضاوت مکن که امرت دگرگون شود و از حق منحرف می گردی و برای عموم زیردستانت هر آنچه برای خود و خانواده ات می پسندی،دوست بدار و هر آنچه برای خود و خانواده ات دوست نداری برای آنان نیز مپسند.همانا این نحوۀ رفتار حجت و دلیل انسان را الزام آورتر می کند.امور زیردستان را بیشتر اصلاح می نماید و به سوی حق در سختی ها داخل شو و در راه خدا از ملامت ملامتگران نهراس و هنگامی که کسی از تو مشورت طلبید برایش خیرخواهی کن و خود را الگویی برای مؤمنان نزدیک و دور از خود قرار ده.خداوند دوستی ما را در دین قرار داد و دوستی ما و شما دوستی پرهیزگاران است و بندگیتان را برایتان باقی گذارد تا ما و شما را به واسطۀ آن دوستی،برادرانی بر تخت هایی در مقابل هم[در بهشت]قرار دهد.ای اهل مصر!به نیکی با فرمان روایتان محمد همکاری کنید و بر بندگی تان ثابت قدم باشید تا در حوض پیامبرتان وارد شوید.خداوند ما و شما را بر آنچه او را خشنود می سازد یاری کند و سلام و رحمت و برکات خدا بر شما باد.

مجلس اول به پایان رسید و مجلس دوم از امالی شیخ سعید ابو جعفر محمد بن حسن بن علی طوسی رحمه اللّه به دنبال آن خواهد آمد.

ص:73

[2] المجلس الثانی فیه بقیّه أحادیث الشیخ المفید محمّد بن محمّد بن النعمان

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ 32-1- أخبرنا الشّیخ أبو عبد اللّه محمّد بن محمّد بن النّعمان(رحمه اللّه)،قال:

أخبرنی أبو بکر محمّد بن عمر الجعابیّ،قال:حدّثنا أبو نصر محمّد بن عمر النّیشابوریّ،قال:حدّثنا محمّد بن السّریّ،قال:حدّثنا أبی،قال:حدّثنا حفص بن غیاث،عن برد بن سنان،عن مکحول،عن واثله بن الأصقع،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:لا تظهر الشّماته لأخیک فیعافه اللّه و یبتلیک.

33-2- أخبرنا المفید عن ابن قولویه عن أبیه عن سعد عن ابن عیسی عن یونس عن کلیب الأسدیّ عن الصّادق علیه السّلام یقول:أما و اللّه إنّکم لعلی دین اللّه و ملائکته،فأعینونا علی ذلک بورع و اجتهاد،علیکم بالصّلاه و العباده،علیکم بالورع.

34-3- أخبرنا المفید عن علیّ بن خالد المراغیّ عن علیّ بن الحسن الکوفیّ

ص:74

2- جلسه دوم

اشاره

جلسه دوم

در آن ادامۀ روایات شیخ مفید محمد بن محمد بن نعمان آمده است.

«به نام خداوند رحمتگر مهربان»

32-با برادر خود شماتت

[32]1-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:از گرفتاری که برای برادرت پیش آمده است اظهار خشنودی مکن که خدا او را عافیت و رهایی می بخشد و تو را گرفتار می سازد.

33-کلام امام صادق علیه السّلام:شما بر دین خدا هستید

[33]2-کلیب بن معاویۀ اسدی می گوید:شنیدم که امام صادق علیه السّلام می فرمود:به خدا سوگند که شما بر دین خدا و فرشتگان هستید.پس با پرهیزگاری و سخت کوشی ما را بر این دین یاری نمایید.بر شما باد به نماز و بندگی و پرهیزگاری.

ص:75

عن جعفر بن محمّد بن مروان،عن أبیه عن شیخ بن محمّد عن أبی علیّ بن عمر الخراسانیّ،عن إسحاق بن إبراهیم،عن أبی إسحاق السّبیعیّ،قال:دخلنا علی مسروق الأجدع،فإذا عنده ضیف له لا نعرفه و هما یطعمان من طعام لهما،فقال الضّیف:کنت مع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله بحنین؛فلمّا قالها عرفنا أنّه کانت له صحبه مع النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله قال فجاءت صفیّه بنت حییّ ابن أخطب إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فقالت:یا رسول اللّه،إنّی لست کأحد من نسائک قتلت الأب و الأخ و العمّ،فإن حدث بک شیء فإلی من؟فقال لها رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:إلی هذا-و أشار إلی علیّ بن أبی طالب علیه السّلام ثمّ قال:ألا أحدّثکم بما حدّثنی به الحارث الأعور:قال:قلنا:بلی.قال:دخلت علی علیّ بن أبی طالب علیه السّلام فقال:ما جاء بک یا أعور؟قال:قلت:حبّک،یا أمیر المؤمنین.قال:اللّه؛قلت:اللّه؛فناشدنی ثلاثا،ثمّ قال:أما إنّه لیس عبد من عباد اللّه ممّن امتحن اللّه قلبه للایمان إلاّ و هو یجد مودّتنا علی قلبه فهو یحبّنا، و لیس عبد من عباد اللّه ممّن سخط اللّه علیه إلاّ و هو یجد بغضنا علی قلبه فهو یبغضنا،فأصبح محبّنا ینتظر الرّحمه،و کان أبواب الرّحمه قد فتحت له،و أصبح مبغضنا عَلی شَفا جُرُفٍ هارٍ فَانْهارَ بِهِ فِی نارِ جَهَنَّمَ [التوبه(9):109]فهنیئا لأهل الرّحمه رحمتهم،و تعسا لأهل النّار مثواهم.

35-4- حدّثنا المفید عن الحسن بن علیّ بن الفضل الرّازیّ عن علیّ بن أحمد العسکریّ عن محمّد بن هارون الهاشمیّ عن إبراهیم بن مهدیّ الأبلّیّ عن

ص:76

34-کلام صفیه دختر حیّیّ بن أخطب با رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و حدیث حارث همدانی در دوست داشتن اهل بیت

[34]3-ابو اسحاق سبیعی می گوید:به نزد مسروق اجدع رفتیم درحالی که میهمانی داشت که او را نمی شناختیم و آن دو از غذایی که نزدشان بود تناول می کردند.پس میهمان گفت:در حنین به همراه فرستادۀ خدا صلّی اللّه علیه و اله بودم.[راوی گوید:]هنگامی که این سخن را گفت فهمیدیم از یاران و هم نشینان پیامبر صلّی اللّه علیه و اله است.او ادامه داد:پس صفیّه دختر حییّ بن أخطب به سوی پیامبر صلّی اللّه علیه و اله آمد و عرضه داشت:ای رسول خدا!من همچون یکی از زنانت نیستم.پدر و برادر و عموی مرا کشته ای.پس اگر اتفاقی برایم بیافتد به چه کسی پناه برم؟پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:

به این-و به علی بن ابی طالب اشاره کرد-سپس آن مرد ادامه داد:آیا آن چه را که حارث اعور برایم روایت کرده است به شما بازگو نکنم؟گفتیم:چرا بگو.او گفت:بر علی بن ابی طالب علیه السّلام وارد شدم،به من فرمود:چه چیز تو را اینجا آورده است؟حارث می گوید:عرضه داشتم:

محبت تو ای امیر مؤمنان!حضرت فرمود:اللّه[به خدا راست می گویی].عرضه داشتم:اللّه[به خدا راست می گویم]پس سه بار مرا قسم داد و سپس فرمود:به درستی که هیچ بنده ای از بندگان خدا که خداوند قلبش را برای ایمان آزموده است وجود ندارد جز آنکه دوستی ما را در قلبش می یابد و ما را دوست دارد.و هیچ بنده ای از بندگان خدا که خداوند بر او غضب کرده است وجود ندارد جز آنکه کینۀ ما را در قلبش می یابد و ما را دشمن می دارد.پس دوستدار ما در انتظار بخشایش الهی است و گویا درهای رحمت برای او بازگشته است و دشمن ما بر دهانۀ گودال آتشین قرار دارد که در حال فرو ریختن است.و با او در آتش دوزخ فرو ریخته می شود و نابود می شوند.پس رحمت الهی بر اهل بخشش گوارا باد و هلاک خداوند بر دوزخیان و جایگاه آنان.

ص:77

إسحاق بن سلیمان الهاشمیّ،عن أبیه عن هارون الرّشید،عن أبیه المهدیّ عن الدّوانیقیّ عن أبیه محمّد بن علیّ عن أبیه علیّ بن عبد اللّه بن عبّاس عن أبیه قال:

سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول:یا أیّها النّاس،نحن فی القیامه رکبان أربعه لیس غیرنا.فقال له قائل:بأبی أنت و أمّی-یا رسول اللّه-من الرّکبان؟قال:أنا علی البراق،و أخی صالح علی ناقه اللّه الّتی عقرها قومه،و ابنتی فاطمه علی ناقتی العضباء،و علیّ بن أبی طالب علی ناقه من نوق الجنّه،خطمها من اللّؤلؤ الرّطب، و عیناها من یاقوتتین حمراوین،و بطنها من زبرجد أخضر،علیها قبّه من لؤلؤه بیضاء،یری ظاهرها من باطنها،و باطنها من ظاهرها،ظاهرها من رحمه اللّه و باطنها من عفو اللّه،إذا أقبلت زفّت،و إذا أدبرت زفّت،و هو أمامی علی رأسه تاج من نور یضیء لأهل الجمع،ذلک التّاج له سبعون رکنا،کلّ رکن یضیء کالکوکب الدّرّیّ فی أفق السّماء،بیده لواء الحمد،و هو ینادی فی القیامه:«لا إله إلاّ اللّه محمّد رسول اللّه فلا یمرّ بملإ من الملائکه إلاّ قالوا:نبیّ مرسل و لا بنبیّ إلاّ یقول:

ملک مقرّب،فینادی مناد من بطنان العرش:یا أیّها النّاس،لیس هذا ملکا مقرّبا، و لا نبیّا مرسلا،و لا حامل عرش،هذا علیّ ابن أبی طالب.و یجیء شیعته من بعده فینادی مناد لشیعته:من أنتم؟فیقولون:نحن العلویّون.فیأتیهم النّداء:أیّها العلویّون،أنتم آمنون،ادخلوا الجنّه مع من کنتم توالون.

36-5- أخبرنا المفید عن أحمد بن الولید عن أبیه عن الصّفّار عن ابن عیسی

ص:78

35-سواره ها در روز قیامت

[35]4-عبد اللّه بن عباس بن عبد المطلب می گوید:شنیدم که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله می فرمود:ای مردم!ما چهار نفر در روز قیامت سواره ایم و جز ما کسی سواره نیست.پس شخصی عرضه داشت:پدر و مادرم فدایت ای رسول خدا.چه کسانی سواره اند؟پیامبر فرمود:من بر(براق) سوارم و برادرم صالح بر ناقه ای سوار است که قومش آن را پی کردند و دخترم فاطمه بر ناقه ام (عضباء)سوار است و علی بن ابی طالب بر ناقه ای از ناقه های بهشت سوار است که افسارش از مروارید درخشان و دو چشمش از دو یاقوت سرخ و شکمش از زبرجد سبز است و بر آن محملی از مرواریدی سفید قرار دارد.ظاهرش از درونش و درونش از ظاهرش دیده می شود.ظاهرش از رحمت خدا و باطنش از بخشایش اوست.به سرعت جلو می آید و عقب می رود و او در مقابل من است.بر سرش تاجی از نور است که همۀ جمعیت را نورانی می کند.

آن تاج هفتاد پایه دارد و هر پایه ای چونان ستاره ای درخشان در افق آسمان می درخشد و در دستش پرچم حمد است و در قیامت ندا در می دهد:«هیچ معبودی جز خدا نیست و محمّد فرستادۀ اوست»و بر هیچ گروهی از فرشتگان نمی گذرد جز آنکه می گویند:او پیامبری فرستاده شده است و بر هیچ گروهی از پیامبران نمی گذرد جز آنکه می گویند:او فرشته ای مقرّب است.پس منادی از درون عرش ندا در می دهد:ای مردم!این شخص فرشتۀ مقرب و پیامبر فرستاده شده و حمل کنندۀ عرش نیست،او علی بن ابی طالب است!و پس از او شیعیانش وارد می شوند.و منادی بر شیعیان ندا می کند:شما چه کسانی هستید؟پس می گویند:ما علوی ها هستیم.پس صدا می آید:ای علوی ها شما ایمن هستید و به همراه هر کس که از او پیروی می کردید در بهشت داخل شوید.

ص:79

عن الرّیّان قال:سمعت الرّضا علیه السّلام یدعو بکلمات،فحفظتها عنه،فما دعوت بها فی شدّه إلاّ فرّج اللّه عنّی و هی:«اللّهمّ أنت ثقتی فی کلّ کرب،و أنت رجائی فی کلّ شدّه،و أنت لی فی کلّ أمر نزل بی ثقه و عدّه.کم من کرب یضعف فیه الفؤاد،و تقلّ فیه الحیله،و تعی فیه الأمور،و یخذل فیه البعید و القریب و الصّدیق،و یشمت فیه العدوّ،أنزلته بک و شکوته إلیک،راغبا إلیک فیه عمّن سواک،ففرّجته و کشفته و کفیتنیه،فأنت ولیّ کلّ نعمه،و صاحب کلّ حاجه،و منتهی کلّ رغبه،فلک الحمد کثیرا،و لک المنّ فاضلا،بنعمتک تتمّ الصّالحات،یا معروفا بالمعروف معروف،یا من هو بالمعروف موصوف،أنلنی من معروفک معروفا تغنینی به عن معروف من سواک،برحمتک یا أرحم الرّاحمین».

37-6- أخبرنا المفید عن المراغیّ عن علیّ بن الحسن،عن جعفر بن محمّد بن مروان،عن أبیه،عن أحمد بن عیسی،عن محمّد بن جعفر،عن أبیه جعفر بن محمّد،عن آبائه علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله خلّتان لا تجتمعان فی منافق:فقه فی الإسلام،و حسن سمت فی الوجه.

38-7- أخبرنا المفید عن أحمد بن الولید عن أبیه عن الصّفّار عن القاشانیّ عن المنقریّ عن حفص قال قال أبو عبد اللّه علیه السّلام إذا أراد أحدکم لا یسأل اللّه شیئا إلاّ أعطاه فلییأس من النّاس کلّهم،و لا یکون له رجاء إلاّ من عند اللّه(عزّ و جلّ)،فإذا علم اللّه عزّ و جلّ ذلک من قلبه لم یسأل اللّه شیئا إلاّ أعطاه،ألا فحاسبوا أنفسکم

ص:80

36-دو خصلت که در منافق جمع نمی شود

[36]5-ریّان بن صلت می گوید:شنیدم که امام رضا علیه السّلام با کلماتی دعا می کند پس آن کلمات را حفظ کردم و در هر شدّت و گرفتاری به وسیلۀ آن ها دعا ننمودم جز آن که خداوند در کارم گشایشی به وجود آورد و آن کلمات این بود:پروردگارا تو در هر مشکلی مورد اطمینان من هستی و در هرسختی به تو امید دارم و تو در هر امری که بر من فرود آید مورد اطمینان و یاریگر من هستی.چه بسیار مشکلاتی که قلب در مقابلش توانایی ندارد و چاره ای یافت نمی شود و امور در آن دگرگون می گردد و دور و نزدیک و دوست،انسان را خوار می سازد و دشمن از آن خواری ابراز خرسندی می کند که تو آن را بر من فرو فرستادی و من به سوی تو از آن شکایت کردم و از هرچه غیر توست به سوی تو رو نمودم.پس تو در آن گشایشی حاصل کردی و آن را برطرف نمودی و مرا در آن کفایت کردی.پس تو سرپرست هر نعمت و صاحب هر خواسته ای هستی.پس ستایش فراوان و بسیار از آن توست.به وسیلۀ نعمت تو اعمال نیک کامل می شود.ای نیکویی که به نیکی شناخته شده ای و ای کسی که به نیک وصف شده ای.از نیکی خود بر من مرحمت فرما تا مرا از نیکی غیر از خود بی نیاز سازی.به رحمتت ای مهربان ترین مهربانان.

36-دو خصلت که در منافق جمع نمی شود

[37]6-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:دو خصوصیّت است که در انسان منافق جمع نمی شود:

قدرت فهم عمیق اسلام و خوش چهرگی.

[38]7-امام صادق علیه السّلام فرمود:هرگاه یکی از شما بخواهد که هرچه از خدا طلب می کند به او عطا نماید می بایست از تمامی مردم مأیوس باشد و هیچ امید جز به خداوند بلندمرتبه نداشته باشد پس هنگامی که خدا این حالت را در قلبش ببیند آن بنده چیزی از خدا طلب نمی کند جز آنکه به او عطا نماید.آگاه باشید که پیش از آنکه مورد حساب قرار گیرید.

ص:81

قبل أن تحاسبوا،فإنّ للقیامه خمسین موقفا،کلّ موقف مثل ألف سنه ممّا تعدّون؛ ثمّ تلا هذه الآیه: فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَهٍ [المعارج(70):4].

39-8- أخبرنا المفید عن الجعابیّ عن الحسین بن علیّ المالکیّ عن أبی الصّلت الهرویّ عن الرّضا علیّ بن موسی،عن أبیه موسی بن جعفر،عن أبیه جعفر بن محمّد،عن أبیه محمّد بن علیّ،عن أبیه علیّ بن الحسین عن أبیه الحسین بن علیّ الشّهید،عن أبیه أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیهم قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:الإیمان قول مقول،و عمل معمول و عرفان العقول.قال أبو الصّلت:

فحدّثت بهذا الحدیث فی مجلس أحمد بن حنبل،فقال لی أحمد:یا أبا الصّلت،لو قرئ بهذا الإسناد علی المجانین لأفاقوا.

40-9- أخبرنا محمّد بن محمّد بن النّعمان،قال:أخبرنا أبو عبید اللّه محمّد بن عمران المرزبانیّ،قال:حدّثنی أحمد بن سلیمان الطّوسیّ،عن الزّبیر بن بکّار، قال:حدّثنی عبد اللّه بن وهب،عن السّدّیّ،عن عبد خیر،عن قبیصه بن جابر الأسدیّ،قال:قام رجل إلی أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السّلام فسأله عن الإیمان،فقام علیه السّلام خطیبا فقال:الحمد للّه الّذی شرع الإسلام فسهّل شرائعه لمن ورده،و أعزّ أرکانه علی من حاربه،و جعله عزّا لمن والاه،و سلما لمن دخله، و هدی لمن ائتمّ به،و زینه لمن تحلّی به،و عصمه لمن اعتصم به،و حبلا لمن تمسّک به،برهانا لمن تکلّم به،و نورا لمن استضاء به،و شاهدا لمن خاصم به،

ص:82

خود را در معرض محاسبه قرار دهید.پس همانا در قیامت پنجاه توقفگاه است و هر توقفگاه مانند هزار سال از سال هایی که به شمار می آورید است پس آنگاه این آیه را تلاوت فرمود:

«در روزی که مقدارش پنجاه هزار سال است.»[معارج(70):آیۀ 4]

38-ایمان در قول و عمل و عرفان

[39]8-پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله فرمود:ایمان سخنی گفته شده و کرداری عمل شده و شناخت عقل هاست.ابو الصلت می گوید:در مجلس احمد بن حنبل این حدیث را روایت کردم،پس احمد به من گفت:ای ابا الصلت اگر این حدیث با این سند بر دیوانگان خوانده شود شفا می یابند.

39-خطبۀ امام علی علیه السّلام در مورد ایمان

[40]9-قبیصه بن جابر اسدی می گوید:مردی به نزد امیر مؤمنان علی علیه السّلام رفت و از ایمان پرسید.امام ایستاد و شروع به صحبت نمود و فرمود:ستایش از آن خداوندی است که اسلام را پایه نهاد و راه هایش را برای کسی که می خواهد به آن درآید هموار ساخت و پایه هایش را در برابر ستیزه جویان استوار ساخت و آن را مایۀ عزّت برای دوستان و همراهان و صلح و آشتی برای داخل شوندگان[در دین]و هدایت برای اقتدارکنندگان به اسلام و زینت برای زینت کنندگان به آن و حفاظ برای چنگ زنندگان[به ریسمان اسلام]و ریسمانی برای متمسّکان و دلیلی برای سخن گویان به اسلام و نوری برای روشنایی طلبان و گواهی برای جدال کنندگان

ص:83

و فلجا لمن حاجّ به،و علما لمن وعاه،و حدیثا لمن رواه،و حکما لمن قضی به، و حلما لمن جرّب،و لبّا لمن تدبّر،و فهما لمن فطن،و یقینا لمن عقل،و تبصره لمن عزم،و آیه لمن توسّم،و عبره لمن اتّعظ،و نجاه لمن صدّق،و مودّه من اللّه لمن أصلح،و زلفی لمن ارتقب،و ثقه لمن توکّل،و راحه لمن فوّض،و جنّه لمن صبر.

الحقّ سبیله،و الهدی صفته،و الحسنی مأثرته،فهو أبلج المنهاج،مشرق المنار، مضیء المصابیح،رفیع الغایه،یسیر المضمار،جامع الحلبه،متنافس السّبقه، کریم الفرسان،التّصدیق منهاجه،و الصّالحات مناره،و الفقه مصابیحه،و الموت غایته،و الدّنیا مضماره،و القیامه حلبته،و الجنّه سبقته و النّار نقمته،و التّقوی عدّته،و المحسنون فرسانه.فبالإیمان یستدلّ علی الصّالحات،و بالصّالحات یعمر الفقه،و بالفقه یرهب الموت،و بالموت تختم الدّنیا،و بالقیامه تزلف الجنّه للمتّقین،و تبرز الجحیم للغاوین.و الإیمان علی أربع دعائم:الصّبر و الیقین و العدل،و الجهاد.فالصّبر علی أربع شعب:الشّوق،و الشّفق،و الزّهاده،و التّرقّب؛ ألا من اشتاق إلی الجنّه سلا عن الشّهوات،و من أشفق من النّار رجع عن المحرّمات،و من زهّد فی الدّنیا هانت علیه المصیبات،و من ارتقب الموت سارع إلی الخیرات.و الیقین علی أربع شعب:علی تبصره الفطنه،و تأوّل الحکمه، و موعظه العبره،و سنّه الأوّلین؛فمن تبصّر فی الفطنه تبیّن الحکمه،و من تبیّن الحکمه عرف العبره،و من عرف العبره عرف السّنّه،و من عرف السّنّه فکأنّما کان

ص:84

و غلبه و پیروزی برای احتجاج کنندگان و دانشی برای پذیرندگان و حدیثی برای راویان و حکمتی برای قضاوت کنندگان و بردباری برای تجربه گران و عقل ناب برای اهل اندیشه و فهمی برای هشیاران و یقینی برای عاقلان و شناخت و بینشی برای تلاش گران و نشانه ای برای نشانه جویان و عبرتی برای پندگیرندگان و نجاتی برای راستگویان و دوستی از جانب خدا برای اصلاحگران و نزدیکی برای رفعت جویان و راستی برای متوکّلان و آسایشی برای اهل تفویض[و واگذاری امور]و محافظی برای صابران،قرار داد.حق راه آن و هدایت صفتش و نیکی خصلت و طبیعتش است.پس[اسلام]روشن ترین روش،دارای جایگاه های نورانی و چراغ هایی روشن،هدفی بلند،محل مسابقه ای آسان و آماده و جمع کننده مسابقه دهندگان و محل رقابت آنان با سوارانی بزرگوار می باشد.تصدیق روش آن و اعمال نیک روشنی بخش آن و فهم و درک دین،چراغ هایش و مرگ نهایتش و دنیا میدان مسابقه اش و قیامت جمع کنندۀ مسابقه دهندگانش و بهشت جایزۀ آنان و دوزخ جزای عقب ماندگان آن و تقوا و پرهیزگاری توشه و یاریگر آنان و نیکوکاران سوارکاران آن هستند؛ پس به وسیلۀ ایمان بر اعمال نیک استدلال می شود و به وسیلۀ اعمال نیک می توان فهم دین را رواج داد و فهم دین،ترس از مرگ درپی دارد و با مرگ دنیا به پایان می رسد و با قیامت بهشت به نیکوکاران نزدیک می گردد و دوزخ برای گمراهان آشکار می گردد و ایمان بر چهار ستون استوار است:صبر و یقین و عدل و جهاد.

و یقین بر چهار دسته است:شناخت آگاهانه و دریافت حکیمانه و اندرز عبرت آموز و توجه به شیوۀ پیشینیان.پس هرکس در آگاهی و هشیاری بصیرت داشته باشد حکمت را بیان می کند و هرکس به بیان حکمت بپردازد عبرت و پند را می شناسد و هرکس عبرت شناس باشد سنت و شیوۀ پیشینیان را می شناسد و هرکس سنت و راه و روش زندگی پیشینیان را بشناسد گویی خود از پیشینیان است.

ص:85

فی الأوّلین.و العدل علی أربع شعب:علی غامض الفهم،و عماره العلم،و زهره الحکم،و روضه الحلم؛فمن فهم نشر جمیل العلم،و من علم عرف شرائع الحکم، و من عرف شرائع الحکم لم یضلّ،و من حلم لم یفرّط[فی]أمره،و عاش فی النّاس حمیدا.و الجهاد علی أربع شعب:علی الأمر بالمعروف،و النّهی عن المنکر،و الصّدق فی المواطن،و شنآن الفاسقین،فمن أمر بالمعروف،شدّ ظهر المؤمن،و من نهی عن المنکر أرغم أنف الکافر،و من صدق فی المواطن قضی ما علیه،و من شنأ الفاسقین غضب للّه،و من غضب للّه تعالی فهو مؤمن حقّا؛فهذه صفه الإیمان و دعائمه.فقال له السّائل:لقد هدیت یا أمیر المؤمنین و أرشدت، فجزاک اللّه عن الدّین خیرا.

41-10- حدّثنا المفید عن أحمد بن الولید عن أبیه عن محمّد العطّار عن الخشّاب عن علیّ بن النّعمان،عن بشیر الدّهّان،قال:قلت لأبی جعفر علیه السّلام جعلت فداک،أیّ الفصوص أفضل أرکبه علی خاتمی؟فقال علیه السّلام:یا بشیر،أین أنت عن العقیق الأحمر و العقیق الأصفر و العقیق الأبیض،فإنّها ثلاثه جبال فی الجنّه:فأمّا الأحمر فمطلّ علی دار رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله،و أمّا الأصفر فمطلّ علی دار فاطمه علیها السّلام و أمّا الأبیض فمطلّ علی دار أمیر المؤمنین علیه السّلام،و الدّور کلّها واحده یخرج منها ثلاثه أنهار،من تحت کلّ جبل نهر أشدّ بردا من الثّلج،و أحلی من العسل،و أشدّ بیاضا من اللّبن،لا یشرب منها إلاّ محمّد و آله علیهم السّلام و شیعتهم،و مصبّها کلّها واحد

ص:86

و عدل بر چهار گروه تقسیم می شود:بر فهم و درک دشوار و پیچیده،بنای علم و شکوفایی حکمت و گلستان بردباری.پس هرکس پراکنده شدن زیبایی های دانش را بفهمد راه های حکمت را می داند و هرکس راه های حکمت را بداند گمراه نمی شود.و هرکس بردباری بورزد در امورش زیاده روی نمی کند و در میان مردم ستوده زندگی می کند.

و جهاد بر چهار گروه تقسیم می شود:امر به معروف و نهی از منکر و راستی در موقعیت های گوناگون و کینه ورزی با تبهکاران.پس هرکس امر به معروف کند از مؤمن پشتیبانی می نماید و هرکس نهی از منکر کند پوزۀ کافران را به خاک مالیده است و هرکس راستی پیشه کند هر آنچه بر او وارد می شود را پشت سر می گذارد[غلبه می کند]و هرکس به بدکاران کینه بورزد به خاطر خدا خشمناک شده است و هرکس برای خدا خشمناک شود مؤمن حقیقی است.پس این صفت ایمان و ستون هایش است پس سؤال کننده به امام علیه السّلام عرضه داشت:ای امیر مؤمنان، به درستی که هدایت شدم و ره یافتم.پس خداوند از دین به تو پاداش نیک عطا فرماید.

40-انگشتر عقیق

[41]10-بشیر دهّان می گوید:به امام باقر علیه السّلام عرضه داشتم:فدایت شوم.چه نگین هایی با فضیلت تر است تا بر انگشترم بنشانم؟امام فرمود:ای بشیر!چرا تو از عقیق سرخ و عقیق زرد و عقیق سفید استفاده نمی کنی؟همانا این ها سه کوه در بهشت هستند:اما عقیق سرخ مشرف بر خانۀ رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله است و عقیق زرد مشرف بر خانۀ فاطمه علیها السّلام و عقیق سفید مشرف بر خانۀ امیر مؤمنان علیه السّلام است و تمامی خانه ها یکی است که از آن سه نهر خارج می شود و از زیر کوهی،نهری جاری است که از برف سردتر و از عسل شیرین تر و از شیر سفیدتر است که جز محمد و خاندان او و شیعیانش کسی از آن نمی نوشد و آبریز همگی آنها یکی است

ص:87

و مخرجها من الکوثر،و إنّ هذه الجبال تسبّح اللّه و تقدّسه و تمجّده،و تستغفر لمحبّی آل محمّد علیهم السّلام،فمن تختّم بشیء منها من شیعه آل محمّد علیهم السّلام لم یر إلاّ الخیر و الحسنی و السّعه فی رزقه،و السّلامه من جمیع أنواع البلاء،و هو أمان من السّلطان الجائر،و من کلّ ما یخافه الإنسان و یحذره.

42-11- حدّثنا المفید عن الجعابیّ عن ابن عقده عن أحمد بن یحیی بن زکریّا عن أسید بن زید عن محمّد بن مروان،عن الصّادق علیهم السّلام قال:إیّاک و صحبه الأحمق،فإنّه أقرب ما یکون منه أقرب ما یکون إلی مساءتک.

43-12- حدّثنا المفید عن الجعابیّ عن الفضل بن حباب عن عبد الواحد بن سلمان عن أبیه عن الأجلح عن نافع،عن ابن عمر،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:إنّ اللّه یحبّ الحییّ المتعفّف،و یبغض البذیّ السّائل الملحف.

44-13- أخبرنا المفید عن محمّد بن الحسین عن الحسین بن محمّد الأسدیّ عن جعفر بن عبد اللّه بن جعفر العلویّ المعمدیّ،عن یحیی بن هاشم الغسّانیّ،عن محمّد بن مروان،عن جویبر بن سعید عن الضّحّاک بن مزاحم،قال:سمعت علیّ بن أبی طالب علیه السّلام یقول:أتانی أبو بکر و عمر فقالا:لو أتیت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فذکرت له فاطمه؛قال:فأتیته،فلمّا رآنی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله ضحک،ثمّ قال:ما جاء بک یا أبا الحسن و ما؟حاجتک،قال فذکرت له قرابتی و قدمی فی الإسلام و نصرتی له و جهادی،فقال:یا علیّ صدقت،فأنت أفضل ممّا تذکر.فقلت:یا رسول اللّه،

ص:88

و محل خروج آن از حوض کوثر است و این کوه ها تسبیح خدای را می گویند و او را پاک و بزرگ بر می شمارند و برای دوستداران اهل بیت محمد صلّی اللّه علیه و اله طلب بخشش می نمایند.پس هرکس از شیعیان آل محمد از آنان انگشتری به دست کند جز نیکی و خوبی و زیادی در روزی و آسایش از هر نوع بلا مشاهده نمی کند و او از سلطان ستمگر و هر آنچه انسان از آن می هراسد و در حذر است در امان خواهد بود.

41-نهی از سخن با احمق

[42]11-امام صادق علیه السّلام فرمود:از هم صحبتی با انسان احمق بپرهیز که هرچه به او نزدیک تر باشی به ناراحتی نزدیک تر خواهی بود.

[43]12-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:خداوند انسان با حیا و عفیف را دوست دارد و انسان بد اخلاق و درخواست کننده از دیگران را[که بار خود را بر دوش دیگران می اندازد]و در درخواست خود پافشاری می کند دشمن می دارد.

42-ازدواج حضرت علی علیه السّلام با حضرت فاطمه علیها السّلام

[44]13-ضحاک بن مزاحم می گوید:شنیدم که علی بن ابی طالب می فرمود:ابو بکر و عمر نزد من آمدند و گفتند:[چه خوب بود]اگر به نزد رسول خدا می رفتی و[ازدواج با]فاطمه را به او یادآوری می کردی.امام می فرماید:پس به نزد پیامبر آمدم و هنگامی که فرستادۀ خدا مرا دید خندید و سپس فرمود:ای ابا الحسن،چه چیز تو را به این جا کشانده است و خواستۀ تو چیست؟امام می فرماید:پس خویشاوندی و پیشتازی ام در اسلام و جهاد و یاری کردنم را به او خاطر نشان ساختم.پیامبر فرمود:ای علی!راست گفتی.تو با فضیلت ترین کسی هستی که ذکر نمودی.پس عرضه داشتم:ای رسول خدا!

ص:89

فاطمه تزوّجنیها؟فقال:یا علیّ،إنّه قد ذکرها قبلک رجال،فذکرت ذلک لها، فرأیت الکراهه فی وجهها،و لکن علی رسلک حتّی أخرج إلیک؛فدخل علیها فقامت إلیه،فأخذت رداءه و نزعت نعلیه،و أتته بالوضوء،فوضّأته بیدها و غسلت رجلیه،ثمّ قعدت،فقال لها:یا فاطمه.فقالت:لبّیک،حاجتک یا رسول اللّه؟قال:

إنّ علیّ بن أبی طالب من قد عرفت قرابته و فضله و إسلامه،و إنّی قد سألت ربّی أن یزوّجک خیر خلقه و أحبّهم إلیه،و قد ذکر من أمرک شیئا فما ترین؟فسکتت و لم تولّ وجهها و لم یر فیه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله کراهه،فقام و هو یقول:اللّه أکبر،سکوتها إقرارها؛فأتاه جبرئیل علیه السّلام فقال:یا محمّد،زوّجها علیّ بن أبی طالب،فإنّ اللّه قد رضیها له و رضیه لها.قال علیّ:فزوّجنی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله ثمّ أتانی فأخذ بیدی فقال:قم بسم اللّه و قل:«علی برکه اللّه و ما شاء اللّه،لا قوّه إلاّ باللّه،توکّلت علی اللّه»ثمّ جاءنی حین أقعدنی عندها علیها السّلام ثمّ قال:«اللّهمّ إنّهما أحبّ خلقک إلیّ فأحبّهما،و بارک فی ذرّیّتهما و اجعل علیهما منک حافظا،و إنّی أعیذهما و ذرّیّتهما بک من الشّیطان الرّجیم».

45-14- حدّثنی جماعه عن أبی غالب أحمد بن محمّد الزّراریّ،عن خاله، عن الأشعریّ،عن البرقیّ عن ابن أسباط،عن داود،عن یعقوب بن شعیب،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:لمّا زوّج رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فاطمه علیّا علیهما السّلام دخل علیها و هی تبکی،فقال لها:ما یبکیک؟فو اللّه لو کان فی أهل بیتی خیر منه زوّجتک،و ما أنا

ص:90

آیا فاطمه را به ازدواج من در می آوری؟پیامبر فرمود:ای علی!همانا پیش از تو مردانی از او خواستگاری کرده اند و من نیز خواستگاری ایشان را بر فاطمه عرضه داشتم و کراهت و ناراحتی را در چهره اش مشاهده نمودم.اما تو عجله مکن تا به سوی تو بیایم.پس پیامبر به نزد فاطمه رفت و فاطمه در مقابل ایشان تمام قد بلند شد و عبای پیامبر را گرفت و کفش هایش را از پا درآورد و برایش آب وضو فراهم ساخت و با دست خود در وضو به پیامبر کمک کرد آنگاه نشست.پس پیامبر به فاطمه فرمود:ای فاطمه.فاطمه عرضه داشت:بله،چه خواسته ای داری ای فرستادۀ خدا؟پیامبر فرمود:همانا علی بن ابی طالب کسی است که نزدیکی او به من و برتری و اسلام او را می دانی.من از پروردگارم درخواست نمودم که بهترین آفریدگانش و محبوب ترین آنان را به ازدواج تو درآورد و او از تو خواستگاری کرده است اینک تو در این باره چه نظری داری؟پس فاطمه خاموش شد و رو برنگرداند و پیامبر خدا در چهره او ناراحتی مشاهده نکرد.پس پیامبر ایستاد درحالی که می گفت:خدا بزرگ تر[از هر توصیف] است،خاموشی او نشانه رضایت اوست.پس جبرئیل به نزد پیامبر آمد و عرضه داشت:ای محمد،فاطمه را به ازدواج علی بن ابی طالب درآور.همانا خداوند به فاطمه برای[همسری] علی و علی برای[همسری]فاطمه خشنود شده است.امام علی علیه السّلام فرمود:پیامبر صلّی اللّه علیه و اله مرا به همسری فاطمه درآورد و سپس به نزد من آمد و دستم را گرفت و فرمود:با نام خدا بلند شو و بگو:به برکت خدا[زندگی می کنم]هر آنچه خدا بخواهد[همان می شود]هیچ نیرو و توانایی جز به کمک خدا ممکن نیست،بر خدا توکل کردم.سپس هنگامی که مرا در نزد فاطمه نشاند پیش من آمد و سپس فرمود:«پروردگارا همانا این دو محبوب ترین آفریدگان تو نزد من هستند پس آنان را دوست بدار و در فرزندانشان برکت قرار ده و از سوی خود بر آنان نگاهبانی قرار ده.همانا من این دو و فرزندانشان را از شیطان رانده شده به تو پناه می دهم».

43-جهازیۀ حضرت فاطمه علیها السّلام

[45]14-امام صادق علیه السّلام فرمود:هنگامی که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله،فاطمه علیها السّلام را به ازدواج علی علیه السّلام در آورد به نزد آن دو رفت درحالی که فاطمه می گریست،پیامبر به فاطمه علیها السّلام فرمود:چه چیز تو را به گریه واداشته است.به خدا قسم اگر درمیان خانواده ام بهتر از او وجود داشت تو را به ازدواج او در می آوردم.

ص:91

زوّجتک و لکنّ اللّه زوّجک،و أصدق عنک الخمس ما دامت السّماوات و الأرض.

قال علیّ علیه السّلام:ثمّ قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله قم فبع الدّرع؛فقمت فبعته و أخذت الثّمن و دخلت علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فسکبت الدّراهم فی حجره،فلم یسألنی کم هی و لا أنا أخبرته،ثمّ قبض قبضه و دعا بلالا فأعطاه و قال:ابتع لفاطمه طیبا.ثمّ قبض رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله من الدّراهم بکلتا یدیه فأعطاها أبا بکر و قال:ابتع لفاطمه ما یصلحها من ثیاب و أثاث البیت،و أردفه بعمّار بن یاسر و بعدّه من أصحابه، فحضروا السّوق فکانوا یعرضون الشّیء ممّا یصلح فلا یشترونه حتّی یعرضوه علی أبی بکر فإن استصلحه اشتروه،فکان ممّا اشتروه قمیص بسبعه دراهم، و خمار بأربعه دراهم،و قطیفه سوداء خیبریّه،و سریر مزمّل بشریط،و فراشان من جنس مصر،حشو أحدهما لیف،و حشو الآخر من جزّ الغنم،و أربع مرافق من أدم الطّائف حشوها إذخر،و ستر من صوف،و حصیر هجریّ،و رحا الید و مخضب من نحاس،و سقی من أدم،و قعب للّبن،و شیء للماء،و مطهره مزفّته،و جرّه خضراء،و کیزان خزف.حتّی إذا استکمل الشّراء حمل أبو بکر بعض المتاع و حمل أصحاب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله الّذین کانوا معه الباقی،فلمّا عرضوا المتاع علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله جعل یقلّبه بیده و یقول:بارک اللّه لأهل البیت.قال علیّ علیه السّلام:فأقمت بعد ذلک شهرا أصلّی مع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و أرجع إلی منزلی و لا أذکر شیئا من أمر فاطمه علیها السّلام،ثمّ قلن أزواج رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:ألا نطلب لک من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله دخول

ص:92

من تو را به ازدواج او در نیاوردم بلکه خدا تو را به ازدواج[علی]درآورد و خمس را تا زمانی که آسمان ها در زمین پا برجاست مهریه تو قرار داد.علی علیه السّلام می گوید:سپس رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:برخیز و زره ات را بفروش.پس برخاست و آن را فروختم و قیمتش را دریافت داشتم و به نزد پیامبر خدا رفتم و درهم ها را در دامنش ریختم.پس از من نپرسید که چند درهم است و من نیز به او چیزی نگفتم.سپس مشتی از درهم ها برداشت و بلال را فراخواند و آن ها را به بلال داد و فرمود:برای فاطمه عطر بخر،سپس پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله با دودستش از درهم ها برگرفت و آن را به ابا بکر داد و فرمود:برای فاطمه هر آنچه از لباس و وسایل منزل که به کارش می آید بخر و عمّار یاسر و گروهی از یارانش را نیز همراه ابو بکر فرستاد.پس در بازار حاضر شدند و هنگامی که به چیزهایی که[برای فاطمه]مناسب بوده دست می یافتند نمی خریدند تا آن را بر ابو بکر عرضه کنند پس اگر ابو بکر آن ها را نیکو بر می شمرد آن را می خریدند.از چیزهایی که خریدند پیراهنی به هفت درهم و روسری به چهار درهم و قطیفۀ سیاه رنگ خیبری و تختی که با ریسمان هایی پیچیده شده بود و دو رختخواب مصری که داخل یکی از شاخه های خرما و دیگری از پشم گوسفند بود و چهار بالش از پوست طائف که داخل آن از اذخر[گیاهی خوشبو]پر شده بود.و پرده ای از پشم و حصیری هجری و آسیاب دستی و ظرفی برای شستن لباس از جنس مس و مشکی از پوست و قدحی برای شیر و ظرفی برای آب و آفتابه ای قیراندود و کوزه ای سبز رنگ و دو کوزۀ سفالی.هنگامی که خرید به پایان رسید ابو بکر بعضی از وسایل را با خود حمل نمود و یاران پیامبر که با او بودند بقیّۀ وسایل را حمل کردند.هنگامی که وسایل را بر پیامبر خدا عرضه داشتند آن ها را با دست خود جابه جا می کرد و می فرمود:خداوند به اهل بیت برکت عطا نماید.علی علیه السّلام می گوید:پس از آن یک ماه با پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله نماز می خواندم و به خانه ام باز می گشتم و چیزی از فاطمه به زبان نمی آوردم سپس همسران رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله گفتند آیا از رسول خدا نخواهیم که فاطمه به نزد تو وارد شود.

ص:93

فاطمه علیک؟قلت،افعلن،فدخلن علیه فقالت أمّ أیمن:یا رسول اللّه،لو أنّ خدیجه باقیه لقرّت عینها بزفاف فاطمه،و إنّ علیّا یرید أهله،فقرّ عین فاطمه ببعلها،و اجمع شملهما،و قرّ عیوننا بذلک!فقال:فما بال علیّ لا یطلب منّی زوجته،فقد کنّا نتوقّع منه ذلک.قال علیّ فقلت:الحیاء یمنعنی یا رسول اللّه! فالتفت إلی النّساء فقال:من هاهنا؟فقالت أمّ سلمه:أنا أمّ سلمه،و هذه زینب، و هذه فلانه و فلانه.فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:هیّئوا لابنتی و ابن عمّی فی حجری بیتا.

فقالت أمّ سلمه:فی أیّ حجره،یا رسول اللّه قال:فی حجرتک.و أمر نساءه أن یزیّنّ و یصلحن من شأنها.فقالت أمّ سلمه:فسألت فاطمه هل عندک طیب ادّخرتیه لنفسک؟قالت:نعم؛فأتت بقاروره فسکبت منها فی راحتی،فشممت منها رائحه ما شممت مثلها قطّ،فقلت:ما هذا فقالت:کان دحیه الکلبیّ یدخل علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فیقول لی:یا فاطمه،هاتی الوساده فاطرحیها لعمّک،فأطرح له الوساده فیجلس علیها،فإذا نهض سقط من بین ثیابه شیء فیأمرنی بجمعه، فسأل علیّ علیه السّلام رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله عن ذلک فقال:هو عنبر یسقط من أجنحه جبرئیل علیه السّلام قال علیّ علیه السّلام:ثمّ قال لی رسول اللّه یا علیّ،اصنع لأهلک طعاما فاضلا.ثمّ قال من عندنا اللّحم و الخبز،و علیک التّمر و السّمن؛فاشتریت تمرا و سمنا،فحسر رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله عن ذراعه و جعل یشدخ التّمر فی السّمن حتّی اتّخذه خبیصا و بعث إلینا کبشا سمینا فذبح و خبز لنا خبزا کثیرا،ثمّ قال لی رسول

ص:94

گفتم:این کار را انجام دهید پس ایشان به نزد پیامبر رفتند و امّ ایمن گفت:ای رسول خدا!اگر خدیجه زنده بود چشمش به عروسی فاطمه روشن می شد.همانا علی همسرش را می خواهد پس چشم فاطمه را به شوهرش روشن کن و پراکندگی و جدایی آن دو را به وصال تبدیل نما و چشمان ما را به این وصلت روشن گردان.پیامبر فرمود:علی به چه می اندیشد که همسرش را از من طلب نمی کند و ما در انتظار این امر از جانب او بودیم.علی می گوید سپس گفتم:ای فرستادۀ خدا،حیا مرا[از این کار]باز می دارد.سپس پیامبر خدا به زنان رو کرد و فرمود:چه کسانی این جا هستند؟ام سلمه گفت:من امّ سلمه ام و این زینب[بنت جحش]و این فلانی و فلانی است.رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:برای دختر و پسر عمویم در منزل خودم اتاقی آماده کنید.

پس امّ سلمه گفت:ای رسول خدا،در کدام حجره؟حضرت فرمود:در حجرۀ خودت.و به زنان دستور داد که خوب زینت کنند و به طور مناسب و شأن خودشان،خود را بیارایند و اصلاح نمایند.امّ سلمه می گوید:از فاطمه علیها السّلام پرسیدم آیا نزد تو عطری هست که برای خود ذخیره کرده باشی؟گفت:بله پس با ظرفی آمد و از آن عطر در دست من ریخت.

پس،از آن عطر بویی به مشامم رسید که مانند آن را هرگز نبوییده بودم.پس گفتم:این از کجاست؟فرمود:دحیه کلبی به نزد رسول خدا می آمد پس پیامبر خدا به من می گفت:ای فاطمه زیراندازی بیاور و برای عمویت قرار ده،پس زیراندازی می آوردم و پهن می کردم و او بر آن می نشست پس هنگامی که برخاست از میان لباسش چیزی به پایین افتاد و به من دستور داد که آن را جمع کنم،پس علی از رسول خدا دربارۀ آن پرسید و پیامبر فرمود:آن عنبری است که از بال های جبرئیل فرو می ریزد.علی علیه السّلام می گوید:سپس رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به من فرمود:ای علی،برای خانواده ات غذایی نیکو فراهم ساز سپس فرمود:گوشت و نان از ما و خرما و روغن بر عهدۀ تو باشد.پس خرما و روغن خریدم.و رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله آستین بالا زد و شروع به کوبیدن و مخلوط کردن خرما در روغن کرد تا به صورت حلوا درآمد و قوچ بزرگی به سوی ما فرستاد که سر بریده شد و نان فراوانی برای ما پخت و سپس به من فرمود:

ص:95

اللّه صلّی اللّه علیه و اله:ادع من أحببت؛فأتیت المسجد و هو مشحن بالصّحابه،فاستحییت أن أشخص قوما و أدع قوما،ثمّ صعدت علی ربوه هناک،و نادیت:أجیبوا إلی ولیمه فاطمه؛فأقبل النّاس أرسالا،فاستحییت من کثره النّاس و قلّه الطّعام،فعلم رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله ما تداخلنی فقال:یا علیّ،إنّی سأدعو اللّه بالبرکه.قال علیّ علیه السّلام:و أکل القوم عن آخرهم طعامی،و شربوا شرابی،و دعوا لی بالبرکه،و صدروا و هم أکثر من أربعه آلاف رجل،و لم ینقص من الطّعام شیء،ثمّ دعا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله بالصّحاف فملئت،و وجّه بها إلی منازل أزواجه،ثمّ أخذ صحفه و جعل فیها طعاما،و قال:هذا لفاطمه و بعلها،حتّی إذا انصرفت الشّمس للغروب قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:یا أمّ سلمه،هلمّی فاطمه؛فانطلقت فأتت بها و هی تسحب أذیالها،و قد تصبّبت عرقا حیاء من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله،فعثرت فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:أقالک اللّه العثره فی الدّنیا و الآخره؛فلمّا وقفت بین یدیه کشف الرّداء عن وجهها حتّی رآها علیّ علیه السّلام،ثمّ أخذ یدها فوضعها فی ید علیّ علیه السّلام،فقال:بارک اللّه لک فی ابنه رسول اللّه؛یا علیّ نعم الزّوجه فاطمه؛و یا فاطمه،نعم البعل علیّ،انطلقا إلی منزلکما و لا تحدثا أمرا حتّی آتیکما.قال علیّ علیه السّلام:فأخذت بید فاطمه،و انطلقت بها حتّی جلست فی جانب الصّفّه،و جلست فی جانبها،و هی مطرقه إلی الأرض حیاء منّی،و أنا مطرق إلی الأرض حیاء منها،ثمّ جاء رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فقال:من هاهنا؟ فقلنا:ادخل یا رسول اللّه،مرحبا بک زائرا و داخلا؛فدخل فأجلس فاطمه علیها السّلام من

ص:96

هرکه را دوست داری دعوت کن.پس به مسجد آمدم درحالی که لبریز از یاران پیامبر بود پس حیا کردم که گروهی را جداکرده[و دعوت نمایم]و گروهی دیگر را واگذارم.سپس بر بلندی که در آنجا بود بالا رفتم و ندا در دادم:به ولیمۀ فاطمه بیایید.پس مردم فراوانی آمدند و از فراوانی مردم و کمی غذا شرمنده شدم.پس رسول خدا از آن چه در درونم می گذشت آگاه شد و فرمود:ای علی!من از خدا برکت را خواهم طلبید.علی علیه السّلام می گوید:آن جماعت تا نفر آخرشان از آن غذا خوردند و از نوشیدنی ها آشامیدند و برای من به برکت دعا کردند و خارج شدند درحالی که بیش از چهار هزار مرد بودند و از غذا چیزی کم نشد.سپس پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله قدح ها و ظرف ها را خواسته همه آنها را پر کرد و به خانه های همسرانش روانه ساخت آنگاه ظرفی برداشت و در آن غذا قرار داد و فرمود:این برای فاطمه و شوهرش است.و هنگامی که خورشید رو به غروب بود رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:ای امّ سلمه،فاطمه را بیاور.پس او رفت و فاطمه را همراه آورد درحالی که به آرامی حرکت می کرد و دامنش بر زمین کشیده می شد و به خاطر شرم از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله عرق از سر و روی او جاری بود.پس از شدّت خجالت پایش لغزید و رسول خدا به او فرمود:خداوند تو را از لغزش در دنیا و آخرت حفظ نماید.پس هنگامی که در مقابل رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله ایستاد،حضرت چادر را از چهره اش کنار زد و علی چهره اش را مشاهده نمود.آنگاه پیامبر دستش را گرفت و در دست علی گذاشت و فرمود:ای علی!خداوند به تو در دختر رسول خدا برکت عطا نماید،فاطمه همسری نیکو است و ای فاطمه!علی نیز همسری نیکو است.به سوی منزلتان بروید و کاری نکنید تا به نزد شما بیایم.

علی می گوید:پس دست فاطمه را گرفتم و آمد تا در کنار صفّه[مکانی در ورودی مسجد مدینه]نشست و من نیز در کنارش نشستم.و او به خاطر شرم از من سرش را پایین انداخته بود.و من نیز به خاطر شرم از او سرم را پایین انداخته بودم.سپس رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله آمد و فرمود:چه کسی این جا است؟عرضه داشتیم:داخل شو ای پیامبر خدا،چه نیکو دیدارکننده و میهمانی هستی،خوش آمدی.

ص:97

جانبه و علیّا علیه السّلام من جانبه.ثمّ قال:یا فاطمه،ایتینی بماء؛فقامت إلی قعب فی البیت فملأته ماء،ثمّ أتته به،فأخذ منه جرعه فتمضمض بها،ثمّ مجّها فی القعب، ثمّ صبّ منها علی رأسها،ثمّ قال:أقبلی؛فلمّا أقبلت نضح منه بین ثدییها،ثمّ قال:

أدبری؛فلمّا أدبرت نضح منه بین کتفیها،ثمّ قال:«اللّهمّ هذه ابنتی و أحبّ الخلق إلیّ،اللّهمّ و هذا أخی و أحبّ الخلق إلیّ،اللّهمّ لک ولیّا،و بک حفیّا،و بارک له فی أهله»ثمّ قال:یا علیّ،ادخل بأهلک،بارک اللّه لک،و رحمه اللّه و برکاته علیکم،إنّه حمید مجید.

46-15- حدّثنی جماعه،عن أبی غالب الزّراریّ،عن الکلینیّ عن عدّه من أصحابه،عن أحمد بن محمّد،عن الوشّاء،عن الخیبریّ،عن یونس بن ظبیان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام،قال:سمعته یقول:لو لا أنّ اللّه خلق أمیر المؤمنین لفاطمه علیهما السّلام ما کان لها کفو علی الأرض.

47-16- و روی أنّ أمیر المؤمنین علیه السّلام دخل بفاطمه علیها السّلام بعد وفاه أختها رقیّه زوجه عثمان بستّه عشر یوما،و ذلک بعد رجوعه من بدر،و ذلک لأیّام خلت من شوّال،و روی أنّه دخل بها یوم الثّلاثاء لستّ خلون من ذی الحجّه،و اللّه تعالی أعلم.

48-17- و حدّثنی جماعه،عن أبی غالب،عن خاله،عن الأشعریّ،عن أبی عبد اللّه،عن منصور بن العبّاس،عن إسماعیل بن سهل الکاتب،عن أبی طالب

ص:98

پس داخل شد و فاطمه را در کناری و علی را در طرف دیگر نشاند سپس فرمود:ای فاطمه آب بیاور.پس به سوی قدحی که در خانه بود رفت و آن را از آب پر نمود و آن را به نزد پیامبر آورد،پیامبر جرعه ای از آب را نوشید و در دهان گرداند سپس آن را به ظرف برگرداند.پس از آن آب بر سر فاطمه علیها السّلام ریخت سپس فرمود:رو کن.پس هنگامی که رو کرد از آن آب میان سینه هایش پاشید.سپس فرمود:برگرد.پس هنگامی که برگشت از آن آب میان شانه هایش پاشید سپس فرمود:پروردگارا،این دختر من و محبوب ترین بندگان در نزد من است.

پروردگارا،این برادرم و محبوب ترین بندگان در نزد من است.پروردگارا،تو سرپرست او هستی و به او آگاهی.به او در خانواده اش برکت عطا فرما.سپس فرمود:ای علی!به نزد همسرت داخل شو.خداوند تو را مبارک گرداند و رحمت و برکت خود را بر شما نازل کند، همانا او ستوده و با عظمت است.

44-امیر المؤمنین علیه السّلام هم کفو حضرت فاطمه علیها السّلام

[46]15-یونس بن ظبیان می گوید:شنیدم که امام صادق علیه السّلام می فرمود:اگر خداوند امیر مؤمنان را نمی آفرید برای فاطمه هیچ همتایی در زمین وجود نداشت.

45-ازدواج حضرت علی با حضرت فاطمه بعد از جنگ بدر

[47]16-و روایت شده است که امیر مؤمنان هنگامی که با فاطمه علیها السّلام عروسی نمود شانزده روز از وفات رقیّه خواهر فاطمه و همسر عثمان گذشته بود و آن پس از بازگشت امیر مؤمنان از جنگ بدر بود و آن چند روز پس از شروع ماه شوّال بود.روایت شده است که حضرت در روز سه شنبه ششم ذی الحجّه با فاطمه ازدواج نمود.و خداوند بلند مرتبه داناتر است.

ص:99

الغنویّ،عن علیّ بن أبی حمزه،عن أبی بصیر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام،قال:حرّم اللّه (عزّ و جلّ)النّساء علی علیّ علیه السّلام ما دامت فاطمه علیها السّلام حیّه.قلت:فکیف؟قال:لأنّها طاهره لا تحیض.

49-18- أخبرنا المفید عن المراغیّ عن موسی بن الحسن بن سلمان عن أبی بکر بن الحارث الباغندیّ عن عیسی بن رعبه عن محمّد بن رئیس عن اللّیث بن سعد،عن یزید بن أبی حبیب،عن نافع،عن ابن عمر،قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله کان بالمدینه أقوام لهم عیوب،فسکتوا عن عیوب النّاس،فأسکت اللّه عن عیوبهم النّاس،فماتوا و لا عیوب لهم عند النّاس،و کان فی المدینه أقوام لا عیوب لهم فتکلّموا فی عیوب النّاس،فأظهر اللّه لهم عیوبا،لم یزالوا یعرفون بها إلی أن ماتوا.

50-19- أخبرنی أبو عبد اللّه محمّد بن محمّد بن النّعمان،عن أبی الحسن أحمد بن محمّد بن الحسن بن الولید،قال:حدّثنی أبی،قال:حدّثنی محمّد بن الحسن الصّفّار،قال:حدّثنی أحمد بن محمّد بن عیسی،عن محمّد بن أبی عمیر،عن عبد اللّه بن بکیر،عن زراره قال قال أبو جعفر علیه السّلام قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله بنی الإسلام علی عشره أسهم علی شهاده أن لا إله إلاّ اللّه و هی الملّه،و الصّلاه و هی الفریضه،و الصّوم و هی الجنّه،و الزّکاه و هی المطهّره،و الحجّ و هو الشّریعه، و الجهاد و هو العزّ،و الأمر بالمعروف و هو الوفاء و النّهی عن المنکر و هو الحجّه، و الجماعه و هی الألفه،و العصمه و هی الطّاعه.

ص:100

46-حرام بودن بقیۀ زنها تا وقتی که حضرت زهرا علیها السّلام زنده بودند

[48]17-ابو بصیر می گوید:امام صادق علیه السّلام فرمود:خداوند فرازمند تا زمانی که فاطمه زنده بود تمامی زنان را بر علی علیه السّلام حرام ساخت.عرضه داشتم:چگونه؟حضرت فرمود:چون او پاکیزه ای بود که خون حیض نمی دید.

47-سکوت بر عیوب مردم

[49]18-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:در مدینه گروه هایی بودند که خودشان عیب هایی داشتند و از بیان عیوب مردم خودداری می کردند پس خداوند نیز مردم را از بیان عیب هایشان باز داشت پس مردند درحالی که در نزد مردم هیچ عیبی نداشتند.و در مدینه گروه هایی نیز بودند که عیبی نداشتند ولی دربارۀ عیب های مردم سخن می گفتند پس خداوند برایشان عیب هایی آشکار ساخت و هم چنان به آن عیب ها شناخته می شدند تا از دنیا رفتند.

48-بنای اسلام بر چند چیز است

[50]19-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:اسلام بر ده پایه بنا نهاده شده است:بر گواهی به اینکه هیچ معبودی جز خدا نیست که آن[حقیقت]دین است و بر نماز که واجب است و بر روزه که سپر از[آتش]است و بر زکات که مایۀ پاکیزگی[اموال]است و بر حج که شریعت است و بر جهاد که مایۀ عزّت و شکست ناپذیری است و بر امر به معروف که موجب دفاع است و نهی از منکر که حجّت الهی است و جماعت که موجب انس است و دوری از گناه که بندگی خداست.

ص:101

51-20- أخبرنا المفید عن ابن قولویه عن أبیه عن سعد عن ابن عیسی عن ابن محبوب،عن أبی ولاّد الحنّاط،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:أربع من کنّ فیه کمل إیمانه و إن کان من قرنه إلی قدمه ذنوب لم ینقصه ذلک،و هی:الصّدق و أداء الأمانه،و الحیاء و حسن الخلق.

52-21- أخبرنا محمّد بن محمّد،قال:أخبرنا أبو القاسم جعفر بن محمّد (رحمه اللّه)،قال:حدّثنی محمّد بن الحسن بن متّ الجوهریّ،عن محمّد بن أحمد بن یحیی بن عمران الأشعریّ،عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر البزنطیّ، عن أبان بن عثمان،عن کثیر النّوّاء،عن أبی عبد اللّه جعفر بن محمّد علیهما السّلام،قال:إنّ نوحا علیه السّلام رکب السّفینه فی أوّل یوم من رجب،فأمر من معه أن یصوموا ذلک الیوم، و قال:من صام ذلک الیوم تباعدت عنه النّار مسیره سنه،و من صام سبعه أیّام منه غلّقت عنه أبواب النار السّبعه،و من صام ثمانیه أیّام فتحت له أبواب الجنان الثّمانیه،و من صام خمسه عشر یوما أعطی مسألته،و من زاد علی ذلک زاده اللّه.

قال:و فی الیوم السّابع و العشرین منه نزلت النّبوّه فیه علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله،و من صام هذا الیوم کان ثوابه ثواب من صام ستّین شهرا.

53-22- أخبرنی المفید عن الحسین بن أحمد بن المغیره عن حیدر بن محمّد السّمرقندیّ عن محمّد بن عمر الکشّیّ عن العیّاشیّ عن جعفر بن معروف عن ابن یزید عن ابن عذافر،عن عمر بن یزید،قال:قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:یا ابن یزید،أنت

ص:102

49-کمال ایمان در چهار چیز است

[51]20-امام صادق علیه السّلام فرمود:چهار چیز است که در هرکس باشد ایمانش کامل است و اگر چه سر تا پایش گناه باشد موجب نقصان او نمی شود و آنها:راستی و ادای امانت و حیا و خوش اخلاقی است.

50-فضیلت روزۀ ماه رجب

[52]21-امام صادق علیه السّلام فرمود:همانا نوح در روز اول ماه رجب بر کشتی سوار شد و همراهانش را در آن روز به روزه فرمان داد و گفت:هرکس در آن روز روزه بگیرد به اندازه یک سال از دوزخ دور می شود و هرکس هفت روز از ماه رجب را روزه بگیرد درهای هفت گانۀ دوزخ بر او بسته می شود و هرکه هشت روز از رجب را روزه بگیرد درهای هشت گانۀ بهشت بر او باز می شود و هرکس پانزده روز روزه بگیرد خواسته اش به او عطا می گردد و هرکس بر آن بیفزاید خدا نیز در پاداش آن می افزاید.و می فرمود:در روز 27 از ماه رجب مقام پیامبری بر رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرو فرستاده شد و هرکس در این روز،روزه بگیرد پاداش کسی را دارد که شصت ماه روزه گرفته است.

51-قول امام صادق علیه السّلام به عمر بن یزید

[53]22-عمر بن یزید می گوید:امام صادق علیه السّلام فرمود:ای پسر یزید،

ص:103

و اللّه منّا أهل البیت.قلت:جعلت فداک،من آل محمّد؟قال:إی و اللّه من أنفسهم.

قلت:من أنفسهم،جعلت فداک؟قال:إی و اللّه من أنفسهم؛یا عمر،أما تقرأ کتاب اللّه عزّ و جلّ إِنَّ أَوْلَی النّاسِ بِإِبْراهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِیُّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ اللّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ [آل عمران(3):68]أ و ما تقرأ قول اللّه(عزّ اسمه): فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی وَ مَنْ عَصانِی فَإِنَّکَ غَفُورٌ رَحِیمٌ [ابراهیم(14):36].

54-23- أخبرنی المفید عن الحسین بن أحمد بن المغیره عن حیدر بن محمّد بن نعیم عن محمّد بن عمر عن محمّد بن مسعود عن محمّد بن أحمد النّهدیّ عن معاویه بن حکیم عن التّفلیسیّ عن حمّاد السّمندریّ قال قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام إنّی أدخل بلاد الشّرک و إنّ من عندنا یقول إن متّ ثمّ حشرت معهم قال فقال لی یا حمّاد إذا کنت ثمّ تذکر أمرنا و تدعو إلیه قال قلت نعم قال فإذا کنت فی هذه المدن مدن الإسلام تذکر أمرنا و تدعو إلیه قال قلت لا فقال لی إنّک إن متّ ثمّ حشرت أمّه وحدک و سعی نورک بین یدیک.

55-24- أخبرنا محمّد بن محمّد،قال:أخبرنی أبو الحسن أحمد بن محمّد بن الحسن بن الولید،قال:حدّثنی أبی،قال:حدّثنی محمّد بن الحسن الصّفّار،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن علیّ بن سعید،عن هشام بن الحکم،قال:سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام بمنی عن خمسمائه حرف من الکلام.قال:فأقبلت أقول:یقولون کذا قال:فیقول یقال لهم کذا.فقلت:هذا الحلال و الحرام و القرآن أعلم أنّک

ص:104

به خدا قسم تو از ما اهل بیت هستی.عرضه داشتم:فدایت شوم از خاندان محمد؟فرمود:بله، به خدا قسم از خودشان هستی.گفتم:فدایت شوم از خودشان؟فرمود:بله به خدا قسم از خودشان.ای عمر!آیا کتاب خداوند عزّتمند را نمی خوانی که می فرماید:«همانا سزاوارترین مردم به ابراهیم کسانی هستند که از او پیروی نمودند و این پیامبر و کسانی که ایمان آوردند و خداوند سرپرست مؤمنان است»[آل عمران(3):آیۀ 68]و آیا سخن خداوند عزّتمند را نمی خوانی که فرمود:«هرکس از من پیروی کند از من است و هرکس از من نافرمانی کند پس به درستی که تو بسیار بخشنده و مهربانی.»[ابراهیم(14):آیۀ 36]

52-قول امام صادق علیه السّلام به حماد سمندری در مورد زمانی که به سرزمین اهل شرک می رود و در آنجا می میرد

[54]23-حماد سمندری می گوید:به امام صادق علیه السّلام عرضه داشتم:من در سرزمین های اهل شرک وارد می شوم و کسانی از نزد ما هستند که[به من]می گویند:اگر آنجا از دنیا بروی با آنان محشور خواهی شد.پس امام به من فرمود:ای حماد!هنگامی که در آن جا هستی امر ما را به خاطر می آوری و به آن دعوت می کنی؟گفتم:بله.امام فرمود:پس هنگامی که در این سرزمین ها(سرزمین های اسلام)هستی،امر ما را به یاد می آوری و به آن دعوت می کنی؟ عرضه داشتم:نه.امام فرمود:همانا اگر تو در آنجا از دنیا بروی به تنهایی همچون یک امّت بر انگیخته خواهی شد و نورت در مقابلت حرکت می کند.

53-قول امام صادق علیه السّلام به هشام بن حکم

[55]24-هشام بن حکم می گوید:در منی از امام صادق علیه السّلام از پانصد حرف[و نکته]از[علم] کلام پرسیدم.پس می گفتم:آنان این چنین می گویند و امام می فرمود:این چنین به آنان پاسخ گفته می شود.پس عرضه داشتم:می دانم که این حلال و حرام است

ص:105

صاحبه و أعلم النّاس به فی هذا الکلام.قال:قال لی:و تشکّ یا هشام،یحتج اللّه (تعالی)علی خلقه بحجّه لا یکون عالما بکلّ ما یحتاج الناس إلیه!

56-25- أخبرنی المفید عن الحسین بن أحمد عن حیدر بن محمّد بن نعیم،عن محمّد بن عمر،عن محمّد بن مسعود،عن جعفر بن معروف،عن العمرکیّ،عن الحسن بن أبی لبابه،عن أبی هاشم،الجعفریّ قال:قلت لأبی جعفر محمّد بن علیّ الثّانی علیه السّلام:ما تقول جعلت فداک فی هشام بن الحکم؟فقال:رحمه اللّه ما کان أذبّه عن هذه النّاحیه.

57-26- أخبرنی المفید عن ابن قولویه عن محمّد الحمیریّ عن أبیه عن البرقیّ عن شریف بن سابق عن الفضل بن عبد الملک عن أبی عبد اللّه عن آبائه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:أوّل عنوان صحیفه المؤمن بعد موته ما یقول النّاس فیه،إن خیرا فخیر،و إن شرّا فشرّ،و أوّل تحفه المؤمن أن یغفر له و لمن تبع جنازته.ثمّ قال:یا فضل،لا یأتی المسجد من کلّ قبیله إلاّ وافدها،و من کلّ أهل بیت إلاّ نجیبها.یا فضل إنّه لا یرجع صاحب المسجد بأقلّ من إحدی ثلاث:إمّا دعاء یدعو به یدخل اللّه به الجنّه،و إمّا دعاء یدعو به لیصرف اللّه به عنه بلاء الدّنیا،و إمّا أخ یستفیده فی اللّه(عزّ و جلّ)قال:ثمّ قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:ما استفاد امرؤ مسلم فائده بعد فائده الإسلام مثل أخ یستفیده فی اللّه(عزّ و جلّ)ثمّ قال:یا فضل لا تزهدوا فی فقراء شیعتنا،فإنّ الفقیر منهم لیشفع یوم القیامه فی مثل ربیعه و مضر.

ص:106

و قرآنی است که شما همراه آن هستید و از تمامی مردم به آن در این کلام آگاه تری.امام به من فرمود:ای هشام آیا در این سخن شک داری؟خداوند بر آفریدگانش به حجّتی احتجاج می کند که به تمامی آنچه آفریدگان به آن نیاز دارند آگاه نیست.

[56]25-ابو هاشم داود بن قاسم جعفری می گوید به امام باقر علیه السّلام عرضه داشتم:فدایت شوم، دربارۀ هشام بن حکم چه نظری داری؟امام علیه السّلام فرمود:خدا رحمتش کند،چه بسیار از این ناحیه(مذهب،اهل بیت،ولایت)دفاع می کرد.

54-صحیفۀ مؤمن بعد از مرگش

[57]26-فضل بن عبد الملک می گوید:پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:ابتدای عنوان نامۀ اعمال انسان مؤمن پس از مرگش سخنانی است که مردم دربارۀ او می گویند،اگر نیکی ذکر شود پس [سرنوشت او]به نیکی است و اگر بدی ذکر شود پس[سرنوشت او]به بدی است.نخستین هدیۀ انسان مؤمن این است که خود و هر آن کس که جنازه اش را تشییع می کنند آمرزیده شوند.سپس فرمود:ای فضل!از هر قبیله ای جز پیشتازان آن و از هر خانواده ای جز انسان های نجیب به مسجد نمی آیند.ای فضل،به مسجدروندگان با کمتر از سه خصوصیّت از مسجد باز نمی گردند؛یا به دعایی که با آن خدا را می خوانند و خدا به خاطر آن ایشان را در بهشت داخل می سازد و یا دعایی که با آن خدا را می خوانند تا خدا به وسیلۀ آن آفات دنیا را از ایشان دور نماید و یا برادری که در راه[رضایت و قرب]خداوند از او بهره می برند؛سپس فرمود:انسان مسلمان پس از بهرۀ اسلام از هیچ چیز،چون برادری که در راه خدا از او بهره می برد استفاده نکرده است.سپس فرمود:ای فضل!شیعیان فقیر ما را کوچک مشمارید.همانا شیعیان فقیر ما در روز قیامت در همچون ربیعه و مضر شفاعت می کنند.

ص:107

ثمّ قال:یا فضل،إنّما سمّی المؤمن مؤمنا لأنّه یؤمن علی اللّه فیجیز اللّه أمانه.ثمّ قال:أما سمعت اللّه تعالی یقول فی أعدائکم إذا رأوا شفاعه الرّجل منکم لصدیقه یوم القیامه: فَما لَنا مِنْ شافِعِینَ* وَ لا صَدِیقٍ حَمِیمٍ [الشعراء(26):100-101].

58-27- أخبرنا المفید عن أحمد بن محمّد عن أبیه و المفید عن ابن قولویه عن أبیه جمیعا عن سعد عن القاسم بن محمّد عن المنقریّ عن حفص قال قال أبو عبد اللّه علیه السّلام من تعلّم للّه(عزّ و جلّ)و عمل للّه و علّم للّه،دعی فی ملکوت السّماوات عظیما،و قیل:تعلّم للّه و عمل للّه و علّم للّه.

59-28- أخبرنا أبو عبد اللّه،قال:حدّثنا أبو القاسم جعفر بن محمّد،قال:حدّثنی محمّد بن عبد اللّه بن جعفر الحمیریّ،عن أبیه،عمّن رواه،عن داود الرّقّیّ،قال:

قال الباقر محمّد بن علیّ بن الحسین علیهما السّلام من زار الحسین علیه السّلام فی لیله النّصف من شعبان غفرت له ذنوبه،و لم تکتب علیه سیّئه فی سنّته حتّی تحوّل علیه السّنه، فإن زاره فی السّنه المستقبله غفرت له ذنوبه.

60-29- أخبرنا المفید عن محمّد بن أحمد الثّقفیّ عن الحسین بن علیّ بن الحجّاج عن أبی عبد الرّحمن عن عبد اللّه بن علیّ بن إبراهیم عن علیّ بن حرب الطّائیّ عن محمّد بن الفضل،عن یزید بن أبی زیاد،عن عبد اللّه بن الحارث،عن العبّاس بن عبد المطّلب رحمه اللّه قال:قلت:یا رسول اللّه،ما لنا و لقریش إذا تلاقوا تلاقوا بوجوه مستبشره،و إذا لقونا لقونا بغیر ذلک؟فغضب النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله ثمّ قال:

ص:108

سپس فرمود:ای فضل!همانا مؤمن به این نام نامیده شد چون خدا را امان خود قرار می دهد و خداوند امان او را می پذیرد؛سپس فرمود:آیا نشنیده ای که خداوند بلندمرتبه دربارۀ دشمنان شما هنگامی که شفاعت یکی از شما برای دوستش را در روز قیامت می بینند،می گوید:«پس برای ما شفاعت کننده و دوستی نزدیک وجود ندارد.»[شعراء(26):آیۀ 100-101]

55-یاد گرفتن و عمل کردن و یاد دادن به خاطر خدا

[58]27-امام صادق علیه السّلام فرمود:هرکس برای خداوند بلند مرتبه علم بیاموزد و عمل کند و برای خدا به دیگران یاد دهد،در ملکوت آسمان ها بزرگ خوانده می شود و گفته می شود که او برای خدا آموخت و برای خدا به کار بست و برای خدا به دیگران آموزش داد.

56-فضیلت زیارت امام حسین علیه السّلام در نیمۀ شعبان

[59]28-امام باقر علیه السّلام فرمود:هرکس در شب نیمۀ شعبان حسین علیه السّلام را زیارت کند گناهانش آمرزیده می شود و در آن سال تا پایان سال که سپری می شود هیچ گناهی بر او نوشته نمی گردد پس اگر او را در سال آینده نیز زیارت کند باز گناهانش آمرزیده می شود.

57-ایمان و دوست داشتن آل محمد علیهم السّلام

[60]29-عباس بن عبد المطلب-که خدا از او خشنود باشد-می گوید:به پیامبر خدا عرضه داشتم:بین ما و قریش چه می گذرد که یکدیگر را با چهره هایی شادمان ملاقات می کنند و هنگامی که ما را ملاقات می نمایند غیر از این می باشند؟پس پیامبر خشمناک شد و فرمود:

ص:109

و الّذی نفسی بیده،لا یدخل قلب رجل الإیمان حتّی یحبّکم للّه و لرسوله.

61-30- أخبرنا المفید عن المراغیّ عن محمّد بن صالح السّبیعیّ عن صالح بن أحمد عن عیسی بن عبد الرّحمن عن الحسن بن الحسین العرنیّ عن یحیی بن علیّ،عن أبان بن تغلب،عن أبی داود الأنصاریّ،عن الحارث الهمدانیّ،قال:

دخلت علی أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السّلام فقال:ما جاء بک؟فقلت:حبّی لک یا أمیر المؤمنین.فقال:یا حارث أتحبّنی؟قلت:نعم و اللّه،یا أمیر المؤمنین.

قال:أما لو بلغت نفسک الحلقوم رأیتنی حیث تحبّ،و لو رأیتنی و أنا أذود الرّجال عن الحوض ذود غریبه الإبل لرأیتنی حیث تحبّ،و لو رأیتنی و أنا مارّ علی الصّراط بلواء الحمد بین یدی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لرأیتنی حیث تحبّ.

62-31- أخبرنا المفید عن الحسن بن علیّ النّحویّ عن محمّد بن القاسم الأنباریّ عن محمّد بن أحمد الطّائیّ عن علیّ بن محمّد الصّیمریّ قال:تزوّجت ابنه جعفر بن محمود الکاتب و أحببتها حبّا لم یحبّ أحد مثله،و أبطأ علیّ الولد، فصرت إلی أبی الحسن علیّ بن محمّد بن الرّضا علیه السّلام فذکرت ذلک له،فتبسّم و قال:

اتّخذ خاتما فصّه فیروزج،و اکتب علیه رَبِّ لا تَذَرْنِی فَرْداً وَ أَنْتَ خَیْرُ الْوارِثِینَ [الانبیاء(21):89]قال:ففعلت ذلک،فما أتی علیّ حول حتّی رزقت منها ولدا ذکرا.

63-32- أخبرنا أبو عبد اللّه محمّد بن محمّد(رحمه اللّه)،قال:أخبرنا أبو عبید اللّه محمّد بن عمران المرزبانیّ،قال:حدّثنی عبید اللّه بن الحسن،قال:

ص:110

قسم به کسی که جانم در دست اوست ایمان در قلب کسی داخل نمی شود تا شما را برای [رضایت]خدا و رسولش دوست داشته باشد.

58-دوست داشتن حضرت علی علیه السّلام منفعت دارد در روز قیامت

[61]30-حارث همدانی می گوید:به محضر امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السّلام وارد شدم.امام فرمود:چه چیز تو را به اینجا کشانده است؟عرضه داشتم:دوستی تو ای امیر مؤمنان.پس فرمود:ای حارث،آیا مرا دوست می داری؟پس گفتم:به خدا سوگند!بله ای امیر مؤمنان.امام فرمود:آگاه باش اگر جانت به گلویت برسد مرا هرگونه که دوست می داری مشاهده خواهی کرد و اگر مرا مشاهده کردی درحالی که انسان ها را از حوض[کوثر]همچون شتران تشنه و غریب سیراب می کنم،مرا هرگونه که دوست می داری مشاهده خواهی کرد و اگر مرا مشاهده کردی درحالی که بر پل صراط با پرچم حمد در مقابل رسول خدا می گذرم مرا هرگونه که دوست می داری مشاهده می کنی.

59-انگشتر فیروزه برای طلب فرزند

[62]31-علی بن محمد صیمری می گوید:با دختر جعفر بن محمود کاتب ازدواج نمودم و او را به گونه ای دوست داشتم که هیچ کس را چون او دوست نداشتم.مدّتی گذشت و فرزندی نیاورد.پس به سوی علی بن موسی الرضا علیه السّلام رفتم و مسأله را برایشان ذکر کردم.امام لبخندی زد و فرمود:انگشتری تهیه کن که نگینش فیروزه باشد و بر آن بنویس:«پروردگارا مرا تنها رها مکن و تو بهترین ارث برندگان هستی»[انبیاء(21):آیۀ 89]راوی می گوید:چنین کردم پس یک سال نگذشت که از او صاحب فرزند پسری شدم.

ص:111

حدّثنی أبو سعید محمّد بن رشید،قال:آخر شعر قاله السّیّد بن محمّد(رحمه اللّه) قبل وفاته بساعه،و ذلک أنّه أغمی علیه و اسودّ لونه،ثمّ أفاق و قد ابیضّ وجهه، و هو یقول:

أحبّ الّذی من مات من أهل ودّه تلقّاه بالبشری لدی الموت یضحک

و من مات یهوی غیره من عدوّه فلیس له إلاّ إلی النّار مسلک

أبا حسن تفدیک نفسی و أسرتی و مالی و ما أصبحت فی الأرض أملک

أبا حسن إنّی بفضلک عارف و إنّی بحبل من هواک لممسک

و أنت وصیّ المصطفی و ابن عمّه و إنّا نعادی مبغضیک و نترک

موالیک ناج مؤمن بین الهدی و قالیک معروف الضّلاله مشرک

و لاح لحانی فی علیّ و حزبه و قلت لحاک اللّه إنّک أعفک

-معنی أعفک:أحمق-.

64-33- أخبرنا المفید عن عمر بن محمّد الصّیرفیّ عن علیّ بن مهرویه عن داود بن سلیمان عن الرّضا عن آبائه عن أمیر المؤمنین علیه السّلام قال:کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله إذا أتاه أمر یسرّه قال:«الحمد للّه الّذی بنعمته تتمّ الصّالحات»و إذا أتاه أمر یکرهه قال:«الحمد للّه علی کلّ حال».

65-34- أخبرنا المفید عن محمّد بن عمران المرزبانیّ عن أحمد بن محمّد بن عیسی المکّیّ عن عبد اللّه بن أحمد بن حنبل عن یحیی بن عیسی الرّملیّ،عن

ص:112

60-شعر سید حمیری قبل فوتش

[63]32-ابو سعید محمد بن رشید می گوید:آخرین شعری که سیّد بن محمد ساعتی قبل از وفاتش سرود،این شعر بود.درحالی که بیهوش شده بود و رنگش سیاه گشته بود سپس به هوش آمد و چهره اش سپید شد درحالی که می سرود:

کسی را دوست دارم که هرکس از دوستدارانش بمیرد/او را در هنگام مرگ با چهره ای شادمان و خندان مشاهده می کند.

و هرکس بمیرد درحالی که غیر او از دشمنانش را دوست دارد/جز در آتش داخل نمی شود.

ای ابا الحسن!خود و خانواده ام و اموالم و هر آنچه در زمین مالکش هستم فدای تو باد.

ای ابا الحسن!من به برتری تو آشنایم/من به ریسمانی از دوستی تو چنگ می اندازم.

تو جانشین پیامبر و پسر عموی او هستی/ما دشمنان تو را دشمن می شمریم و آنان را ترک می کنیم.

دوستان تو اهل نجات و ایمان و دارای هدایتی روشن هستند/دشمنان تو گمراهی آشکار دارند،[به خدا]شرک می ورزند.

انسان ملامتگری مرا دربارۀ علی و شیعیانش ملامت کرد/و گفتم خداوند تو را لعنت کند همانا تو احمق هستی.

61-کلام نبی اکرم زمانی که برایش واقعۀ خوبی یا واقعۀ بدی اتفاق می افتاد

[64]33-علی بن ابی طالب علیه السّلام می گوید:هنگامی که برای رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله امری گوارا و نیکو پیش می آمد می فرمود:«ستایش از آن خدایی است که به وسیلۀ نعمتش اعمال نیک را کامل می سازد»و هنگامی که برایش امری ناگوار پیش می آمد می فرمود:«ستایش در همه حال از آن خداست».

ص:113

الأعمش،عن عبایه الأسدیّ،عن عبد اللّه بن العبّاس بن عبد المطّلب قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لأمّ سلمه یا أمّ سلمه علیّ منّی،و أنا من علیّ،لحمه لحمی،و دمه دمی،و هو منّی بمنزله هارون من موسی؛یا أمّ سلمه،اسمعی و اشهدی،هذا علیّ سیّد المسلمین.

66-35- أخبرنا المفید عن ابن قولویه عن محمّد بن همّام عن أحمد بن موسی النّوفلیّ،عن محمّد بن عبد اللّه بن مهران،عن معاویه بن حکیم،عن عبد اللّه بن سلیمان التّمیمیّ،قال:لمّا قتل محمّد و إبراهیم ابنا عبد اللّه بن الحسن بن الحسن علیه السّلام صار إلی المدینه رجل یقال له:«شیبه بن عقال»ولاّه المنصور علی أهلها،فلمّا قدمها و حضرت الجمعه صار إلی مسجد النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فرقا المنبر و حمد اللّه و أثنی علیه،ثمّ قال:أمّا بعد،إنّ علیّ بن أبی طالب شقّ عصا المسلمین، حارب المؤمنین،و أراد الأمر لنفسه،و منعه من أهله،فحرّمه اللّه أمنیّته و أماته بغصّته،و هؤلاء ولده یتّبعون أثره فی الفساد و طلب الأمر بغیر استحقاق له،فهم فی نواحی الأرض مقتولون و بالدّماء مضرّجون.قال:فعظم هذا الکلام منه علی النّاس،و لم یجسر أحد منهم أن ینطق بحرف،فقام إلیه رجل علیه إزار قومسیّ سحق فقال:فنحن نحمد اللّه و نصلّی علی محمّد خاتم النّبیّین و سیّد المرسلین، و علی رسل اللّه و أنبیائه أجمعین،أمّا ما قلت من خیر،فنحن أهله،و ما قلت من سوء فأنت و صاحبک به أولی و أحری،یا من رکب غیر راحلته،و أکل غیر زاده

ص:114

62-حدیث منزلت

[65]34-پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله به امّ سلمه فرمود:ای امّ سلمه!علی از من است و من از علی هستم.

گوشتش گوشت من و خون او خون من است و او نسبت به من در جایگاه هارون نسبت به موسی است.ای امّ سلمه!بشنو و گواه باش.این علی آقا و سرور مسلمانان است.

63-کلام والی منصور در مسجد النبی زمانی کشته شدند فرزندان عبد اللّه بن حسن

[66]35-عبد اللّه بن سلیمان تمیمی می گوید:هنگامی که محمد و ابراهیم دو فرزند عبد اللّه بن حسن بن حسن کشته شدند مردی به نام شیبه بن عقال به مدینه آمد که منصور او را فرمانروای مدینه قرار داده بود پس هنگامی که به مدینه آمد و روز جمعه فرارسید به مسجد النبی صلّی اللّه علیه و اله رفت و از منبر بالا رفت و خدا را سپاس گفت و او را ستایش کرد سپس گفت:اما بعد!همانا علی بن ابی طالب با جماعت مسلمانان مخالفت ورزید و با مؤمنان به جنگ پرداخت و امر [خلافت]را به نفع خود طلبید و آن را از اهل خود بازداشت پس خداوند آرزویش را بر او حرام ساخت و او را با غصّه و اندوه آن از دنیا برد.و این فرزندان علی در فساد و طلب امر [خلافت]بدون سزاواری آن از علی پیروی می کنند پس آنان در جای جای زمین کشته شده اند و در خون خود تپیده اند.راوی گوید:این سخن او بر مردم بزرگ و سخت آمد و هیچ کس از آنان جرأت نکرد که کلامی به زبان بیاورد.پس مردی که دستار قومسی کهنه ای بر تن داشت برخاست و گفت:پس ما خدا را ستایش می گوییم و بر محمد خاتم پیامبران و سرور فرستاده شدگان و فرستادگان الهی و تمامی پیامبران درود می فرستیم.امّا آنچه از نیکی بیان داشتی ما سزاوار آن هستیم و آنچه از بدی گفتی تو و همراهانت به آن سزاوارتر و شایسته تر هستید،ای کسی که به غیر مرکب خود سوار شده است و غیر توشۀ خود را خورده است،

ص:115

ارجع مأزورا؛ثمّ أقبل علی النّاس فقال:ألا أنبّئکم بأخفّ النّاس یوم القیامه میزانا،و أبینهم خسرانا؟من باع آخرته بدنیا غیره و هو هذا الفاسق.فأسکت النّاس،و خرج الوالی من المسجد لم ینطق بحرف،فسألت عن الرّجل فقیل لی، هذا جعفر بن محمّد بن علیّ بن الحسین بن علیّ بن أبی طالب علیه السّلام.

67-36- حدّثنا المفید عن الکاتب عن الزّعفرانیّ عن الثّقفیّ عن إبراهیم بن میمون عن مصعب بن سلاّم،عن ابن طریف عن ابن نباته،قال:کان أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السّلام یصلّی عند الأسطوانه السّابعه من باب الفیل،ممّا یلی الصّحن إذ أقبل رجل علیه بردان أخضران و له عقیصتان سوداوان،أبیض اللّحیه، فلمّا سلّم أمیر المؤمنین علیه السّلام من صلاته أکبّ علیه،فقبّل رأسه،ثمّ أخذ بیده فأخرجه من باب کنده.قال:فخرجنا مسرعین خلفهما و لم نأمن علیه، فاستقبلنا علیه السّلام فی جاز سوج کنده،قد أقبل راجعا،فقال:ما لکم؟فقلنا:لم نأمن علیک هذا الفارس.فقال:هذا أخی الخضر،ألم تروا حیث أکبّ علیّ.قلنا:بلی.

فقال:إنّه قد قال لی:إنّک فی مدره لا یریدها جبّار بسوء إلاّ قصمه اللّه،و احذر النّاس،فخرجت معه لأشیّعه لأنّه أراد الظّهر.

68-37- أخبرنا المفید عن الکاتب عن الزّعفرانیّ عن الثّقفیّ عن الفضل بن دکین عن قیس بن مسلم عن طارق بن شهاب یقول:لمّا نزل علیّ علیه السّلام بالرّبذه سألت عن قدومه إلینا،فقیل:خالف علیه طلحه و الزّبیر و عائشه،و صاروا إلی

ص:116

اینک پشت کرده بازگرد،سپس رو به مردم کرد و گفت:آیا از کم توشه ترین و کم عمل ترین مردم در روز قیامت و زیانکارترین آنان به شما خبر ندهم؟کسی که آخرت خود را به دنیای دیگران بفروشد و او این فاسق است.پس مردم را خاموش کرد و فرماندار از مسجد خارج شد و سخنی بر زبان نیاورد.پس از آن مرد پرسیدم و گفتند:این سخنران،جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیهم السّلام است.

64-مواجه شدن حضرت علی علیه السّلام با حضرت خضر علیه السّلام در مسجد کوفه

[67]36-اصبغ بن نباته می گوید:امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السّلام نزد استوانۀ هفتم از باب الفیل نماز می گزارد که مردی که دو برد سبز رنگ بر تن و دو گیسوی سیاه و ریشی سپید داشت به نزد او آمد.پس هنگامی که امیر مؤمنان سلام نمازش را گفت به نزدش رفت و سرش را بوسید سپس دست حضرت را گرفت و او را از باب کنده خارج کرد.راوی گوید:ما به سرعت پشت سر آن دو خارج شدیم درحالی که بر آن مرد ایمن نبودیم پس در منطقۀ کنده با حضرت روبرو شدیم که باز می گشت.امام فرمود:شما را چه شده است؟عرضه داشتیم:از این سوارکار بر تو ایمن نبودیم.امام فرمود:این برادرم خضر بود.آیا ندیدید هنگامی که نزد من آمد؟گفتیم:بله.امام فرمود:او به من گفت:همانا تو در شهری هستی که هیچ ستمگری نیّت بدی به آن نمی کند جز آنکه خداوند او را درهم می شکند و از مردم برحذر باش.پس با او خارج شدم تا بدرقه اش کنم چون می خواست نماز ظهر بخواند.

65-دیدار حضرت علی علیه السّلام با ربذه زمانی که حضرت به طرف بصره می رفتند و کلام امام حسن با حضرت علی علیه السّلام

[68]37-قیس بن مسلم می گوید:شنیدم که طارق بن شهاب می گفت:هنگامی که علی علیه السّلام به ربذه آمد از آمدن او به آنجا پرسیدم.گفتند که طلحه و زبیر و عایشه با او به مخالفت برخاسته اند

ص:117

البصره،فخرج یریدهم،فصرت إلیه،فجلست حتّی صلّی الظّهر و العصر،فلمّا فرغ من صلاته قام إلیه ابنه الحسن بن علیّ علیهما السّلام فجلس بین یدیه،ثمّ بکی،و قال:

یا أمیر المؤمنین،إنّی لا أستطیع أن أکلّمک و بکی فقال له أمیر المؤمنین علیه السّلام،لا تبک یا بنیّ و تکلّم و لا تحنّ حنین الجاریه.فقال:یا أمیر المؤمنین،إنّ القوم حصروا عثمان یطلبونه،بما یطلبونه إمّا ظالمون أو مظلمون،فسألتک أن تعتزل النّاس و تلحق بمکّه حتّی تؤوب العرب و تعود إلیها أحلامها،و تأتیک وفودها،فو اللّه لو کنت فی جحر ضبّ لضربت إلیک العرب آباط الإبل حتّی تستخرجک منه،ثمّ خالفک طلحه و الزّبیر فسألتک أن لا تتبعهما و تدعهما،فإن اجتمعت الأمّه فذاک، و إن اختلفت رضیت بما قضی اللّه،و أنا الیوم أسألک ألاّ تقدم العراق و أذکرک باللّه أن لا تقتل بمضیعه.فقال أمیر المؤمنین علیه السّلام:أمّا قولک:إنّ عثمان حصر؛فما ذاک و ما علیّ منه و قد کنت بمعزل عن حصره؟و أمّا قولک:ائت مکّه؛فو اللّه ما کنت لأکون الرّجل الّذی تستحلّ به مکّه،و أمّا قولک:اعتزل العراق ودع طلحه و الزّبیر؛فو اللّه ما کنت لأکون کالضّبع تنتظر حتّی یدخل علیها طالبها،فیضع الحبل فی رجلها حتّی یقطع عرقوبها،ثمّ یخرجها فیمزّقها إربا إربا،و لکنّ أباک یا بنیّ یضرب بالمقبل إلی الحقّ المدبر عنه،و بالسّامع المطیع العاصی المخالف أبدا حتّی یأتی علیّ یومی،فو اللّه ما زال أبوک مدفوعا عن حقّه مستأثرا علیه منذ قبض اللّه نبیّه صلّی اللّه علیه و اله حتّی یوم النّاس هذا فکان طارق بن شهاب أیّ وقت حدّث بهذا الحدیث بکی.

ص:118

و به سوی بصره رفته و علی به قصد آنان خارج شده است.پس به سوی علی رفتم و نشستم تا نماز ظهر و عصر را اقامه کرد پس هنگامی که از نمازش فارغ شد حسن بن علی علیه السّلام به نزد او رفت و در مقابلش نشست سپس شروع به گریه نمود و گفت:ای امیر مؤمنان!من توان سخن گفتن با تو را ندارم و گریست.پس امیر مؤمنان به او فرمود:فرزندم!گریه مکن و سخن بگو و مانند کنیزان ناله مکن.امام حسن علیه السّلام فرمود:ای امیر مؤمنان!همانا این جماعت عثمان را محاصره کردند و از او آنچه را می خواستند می طلبیدند آنان یا ستمگرند و یا ستم دیده.از تو خواستم که از مردم گوشه گیری کنی و به مکه بپیوندی تا جماعت عرب از کردار خود توبه کنند و عقلشان به ایشان بازگردد و گروه هایشان[برای عذرخواهی]نزد تو آیند؛پس به خدا قسم اگر در لانۀ سوسمار بودی عرب مکان تو را شناسایی می کرد تا تو را از آن لانه خارج سازد.سپس طلحه و زبیر به مخالفت با تو برخاستند پس،از تو خواستم که از آن دو پیروی ننمایی و آن دو را به حال خود رها سازی پس اگر امت پیامبر وحدت پیشه می کردند که هدف حاصل است و اگر به اختلاف می گرویدند به حکم الهی گردن می نهادی و من امروز از تو می خواهم که به عراق رو نیاوری و به خدا برای تو یادآوری می کنم که خون خود را هدر ندهی و بی جهت کشته نشوی.پس امیر مؤمنان فرمود:اما سخن تو که عثمان محاصره شده بود.آن چه ربطی به علی دارد؟درحالی که من از[امر]محاصرۀ او دور و بر کنار بودم[و دخالتی در آن نداشتم]و اما سخن تو که می گویی به مکه بیا.پس به خدا قسم من مردی نبودم که به مکه فرود آیم.امّا سخن تو که می گویی:از عراق دوری گزین و طلحه و زبیر را رها کن پس به خدا قسم همچون کفتاری نبودم که در انتظار می ماند تا صیّاد بر او وارد شود و ریسمان در پایش بیندازد تا زانوهایش را قطع کند و سپس او را از لانه اش خارج سازد و پاره پاره اش کند.اما پسرم،پدرت با حرکت به سوی حق با پشت کردگان به حق جدال می کند و با انسان های شنوا و مطیع،سرکشان و مخالفان را از سر راه برمی دارد تا روز من فرا رسد.پس به خدا قسم!پدرت همچنان از زمانی که پیامبر رحلت فرمود تا این روز از حقش باز مانده است و به آن نرسیده است.پس طارق بن شهاب هرگاه این حدیث را روایت می کرد می گریست.

ص:119

69-38- حدّثنا المفید عن عمر بن محمّد عن الحسین بن إسماعیل عن عبد اللّه بن شبیب عن أبی العینا عن محمّد بن مسعر،قال:کنت عند سفیان بن عیینه، فجاءه رجل فقال له:روی عن النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله أنّه قال:إنّ العبد إذا أذنب ذنبا،ثمّ علم أنّ اللّه(عزّ و جلّ)یطّلع علیه،غفر[غفر]له فقال ابن عیینه:هذا کتاب اللّه(عزّ و جلّ) قال اللّه(تعالی): وَ ما کُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ یَشْهَدَ عَلَیْکُمْ سَمْعُکُمْ وَ لا أَبْصارُکُمْ وَ لا جُلُودُکُمْ وَ لکِنْ ظَنَنْتُمْ أَنَّ اللّهَ لا یَعْلَمُ کَثِیراً مِمّا تَعْمَلُونَ [فصلت(41):22]و ذلکم ظنّکم الّذی ظننتم بربّکم أرداکم فإذا کان الظّنّ هو المردی کان ضدّه هو المنجی.

70-39- حدّثنا محمّد بن محمّد،قال:حدّثنا أبو الطّیّب الحسین بن علیّ بن محمّد التّمّار،قال:حدّثنا عبد اللّه بن محمّد،قال حدّثنا أبو نصر البزّاز،قال:حدّثنا حمّاد بن سلمه،عن علیّ بن زید،عن ابن أبی الدّرداء،عن أبیه،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:ما أقلّت الغبراء و لا أظلّت الخضراء علی ذی لهجه أصدق من أبی ذرّ.

71-40- حدّثنا المفید عن الحسین بن علیّ التّمّار عن محمّد بن زید عن الزّبیر بن بکّار عن عبد اللّه بن نافع،عن ابن أبی ذئب،عن ابن أخی جابر،عن عمّه جابر بن عبد اللّه،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:المجالس بالأمانه إلاّ ثلاثه مجالس مجلس سفک فیه دم حرام،و مجلس استحلّ فیه فرج حرام،و مجلس استحلّ فیه مال حرام بغیر حقّه.

72-41- حدّثنا المفید عن الحسین بن علیّ بن محمّد بن علیّ بن ماهان عن

ص:120

[69]38-محمد مسعر می گوید:نزد سفیان بن عیینه بودم که مردی به سوی او آمد و به او گفت:از پیامبر صلّی اللّه علیه و اله روایت شده است که فرمود:اگر بنده ای مرتکب گناهی شود آنگاه بفهمد که خداوند بر او آگاه است گناهش آمرزیده می شود.پس ابن عیینه گفت:این کتاب خداوند عزّتمند است.خداوند می فرماید:«و شما از اینکه مبادا گوش و دیدگان و پوستتان بر ضد شما گواهی دهند[گناهانتان را]پوشیده نمی داشتید لیکن گمان داشتید که خدا بسیاری از آنچه را که می کنید نمی داند و همین بود گمانتان که دربارۀ پروردگارتان بردید شما را هلاک کرد و از زیانکاران شدید.»[فصّلت(41):آیۀ 22-23]پس هنگامی که گمان،هلاک کننده باشد ضد آن،نجات بخش است.

66-سخن پیامبر با ابا ذر

[70]39-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:زمین کسی را راستگوتر از ابو ذر بر دوش خود حمل نکرد و آسمان بر راستگوتر از او سایه نیفکند.

67-تمام مجالس امن هستند الا سه مجلس

[71]40-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:مجالس جز سه مجلس در امانت به شمار می آیند:مجلسی که خون حرام در آن ریخته شود و مجلسی که فرجی حرام در آن حلال شمرده شود[روابط نامشروع جنسی در آن برقرار شود]و مجلسی که در آن مالی حرام و به غیر حق،حلال شمرده شود.

ص:121

نصر بن اللّیث،عن مخوّل عن یحیی بن سالم،عن أبی الجارود عن أبی الزّبیر المکّیّ عن جابر الأنصاریّ قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:حقّ علیّ علی هذه الأمّه کحقّ الوالد علی الولد.

73-42- حدّثنا المفید عن أحمد بن الولید عن أبیه عن الصّفّار عن ابن عیسی عن ابن أبی عمیر،عن الحسین بن أبی فاخته،قال:کنت أنا و أبو سلمه السّرّاج و یونس بن یعقوب و الفضیل بن یسار عند أبی عبد اللّه جعفر بن محمّد علیهما السّلام فقلت له:جعلت فداک،إنّی أحضر مجالس هؤلاء القوم،فأذکرکم فی نفسی،فأیّ شیء أقول؟فقال:یا حسین،إذا حضرت مجالسهم فقل:«اللّهمّ أرنا الرّخاء و السّرور» فإنّک تأتی علی ما ترید.قال:فقلت:جعلت فداک،إنّی أذکر الحسین بن علیّ علیهما السّلام فأیّ شیء أقول إذا ذکرته؟فقال:قل:«صلّی اللّه علیک یا با عبد اللّه»تکرّرها ثلاثا.

ثمّ أقبل علینا و قال:إنّ أبا عبد اللّه الحسین علیه السّلام لمّا قتل بکت علیه السّماوات السّبع و الأرضون السّبع،و ما فیهنّ و ما بینهنّ،و من یتقلّب فی الجنّه و النّار،و ما یری و ما لا یری،إلاّ ثلاثه أشیاء،فإنّها لم تبک علیه،فقلت:جعلت فداک و ما هذه الثّلاثه الأشیاء الّتی لم تبک علیه؟فقال:البصره،و دمشق،و آل الحکم بن أبی العاص.

74-43- أخبرنا المفید عن الحسین بن محمّد النّحویّ عن أحمد بن مازن عن القاسم بن سلیمان عن بکر بن هشام عن إسماعیل بن مهران عن الأصمّ عن محمّد بن مسلم قال:سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:إنّ الحسین بن علیّ علیهما السّلام عند ربّه

ص:122

68-حق حضرت علی علیه السّلام بر امت

[72]41-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:حق علی علیه السّلام براین امت چون حق پدر بر فرزند است.

69-سخن در مجالس و سخن زمانی که نام امام حسین علیه السّلام می آید و اینکه آسمان و زمین برای آن حضرت گریه کردند

[73]42-حسین بن ابی فاخته می گوید:من و ابو سلمۀ سرّاج و یونس بن یعقوب و فضیل بن یسار نزد امام صادق علیه السّلام بودیم.پس من به ایشان عرض کردم:فدایت شوم!من در مجالس این جماعت حاضر می شوم و شما را در درون خود یاد می کنم.پس چه چیزی بر زبان بیاورم؟ امام فرمود:ای حسین!هنگامی که در مجالس ایشان حاضر می شوی.بگوی:«پروردگارا! آسایش و شادی را به ما نشان بده».پس من به ایشان عرض کردم:فدایت شوم!من حسین بن علی علیه السّلام را به یاد می آورم.پس هنگامی که او را یاد کردم چه بر زبان آورم؟امام فرمود سه بار بگو:«ای ابا عبد اللّه خداوند بر تو درود فرستد»سپس امام به ما رو کرد و فرمود:همانا هنگامی که ابا عبد اللّه الحسین علیه السّلام کشته شد آسمان ها و زمین های هفت گانه و آنچه درون و درمیان آن هاست و هرکس که در بهشت و دوزخ حرکت می کند و هر آنچه دیده می شود و دیده نمی شود جز سه چیز بر او گریستند.پس آن سه بر او نگریستند.عرضه داشتم:فدایت شوم این سه چیز که بر حسین نگریستند چه بودند؟امام فرمود:بصره و دمشق و خاندان حکم بن ابی العاص.

70-فضیلت زیارت امام حسین علیه السّلام

[74]43-محمد بن مسلم می گوید:شنیدم که امام صادق علیه السّلام می فرماید:

ص:123

(عزّ و جلّ)ینظر إلی موضع معسکره و من حلّه من الشّهداء معه،و ینظر إلی زوّاره و هو أعرف بحالهم و بأسمائهم و أسماء آبائهم،و بدرجاتهم و منزلتهم عند اللّه (عزّ و جلّ)من أحدکم بولده،و إنّه لیری من یبکیه فیستغفر له و یسأل آباءه علیهم السّلام أن یستغفروا له،و یقول:لو یعلم زائری ما أعدّ اللّه له لکان فرحه أکثر من جزعه،و إنّ زائره لینقلب و ما علیه من ذنب.

75-44- أخبرنا المفید عن محمّد بن أحمد الشّافعیّ عن الحسین بن إسماعیل عن عبد اللّه بن شبیب عن أبی طاهر أحمد بن عیسی عن الحسن بن علیّ بن الحسین عن أبیه،عن جدّه،قال:کان یقال:لا یحلّ لعین مؤمنه تری اللّه یعصی فتطرف حتّی تغیّره.

76-45- أخبرنا أبو عبد اللّه محمّد بن محمّد،قال:حدّثنا أبو الطّیّب الحسین بن علیّ التّمّار،قال:حدّثنا علیّ بن ماهان،قال:حدّثنا عمّی،قال:حدّثنا صهیب بن عبّاد بن صهیب،عن جعفر بن محمّد علیهما السّلام قال:مرّ أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السّلام بالمقبره و یروی بالمقابر فسلّم ثمّ قال:«السّلام علیکم یا أهل المقبره و التّربه،و اعلموا أنّ المنازل بعدکم قد سکنت،و أنّ الأموال بعدکم قد قسمت،و أنّ الأزواج بعدکم قد نکحت،فهذا خبر ما عندنا،فما خبر ما عندکم؟».

فأجابه هاتف من المقابر یسمع صوته و لا یری شخصه:علیک السّلام یا أمیر المؤمنین و رحمه اللّه و برکاته،أمّا خبر ما عندنا فقد وجدنا ما عملنا،و ربحنا ما

ص:124

همانا حسین بن علی علیه السّلام در نزد پروردگارش به محل لشکرگاهش و شهدایی که همراه او[به مقام قرب الهی]فرود آمدند و به زائرینش می نگرد و او به حال و نام و نام پدرانشان و به درجات و جایگاه هریک در نزد خداوند شکوهمند از یکی از شما نسبت به فرزندش آگاه تر است و او هرکس را که برایش بگرید مشاهده می کند و از خدا می خواهد که بر او ببخشاید و از پدرانش علیهم السّلام می طلبد که برایش طلب بخشش نمایند و می فرماید:اگر زیارت کننده من می دانست که خداوند چه چیزهایی برایش فراهم ساخته است هرآینه شادمانی اش بیش از بی تابی اش بود و همانا زائر حسین[از سفرش]باز می گردد درحالی که هیچ گناهی بر او نوشته نشده است.

[75]44-امام سجاد علیه السّلام از جدش روایت می کند که فرمود:سزاوار نیست که چشم با ایمانی مشاهده کند که نافرمانی خدا می شود و برهم نهاده شود تا آن گناه[به پایان برسد]و تغییر یابد.

71-کلام حضرت علی علیه السّلام زمانی که از قبرستان می گذشت

[76]45-امام صادق علیه السّلام می فرماید:امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السّلام از کنار گورستان می گذشت.پس بر ایشان سلام کرد سپس فرمود:سلام بر شما ای اهل قبر و خاک.بدانید که در خانه هایتان پس از شما سکنی گزیدند و ثروت هایتان پس از شما تقسیم شد و همسران پس از شما به ازدواج[دیگران]درآمدند.این خبرهای نزد ماست،شما چه خبری دارید؟پس ندا دهنده ای از سوی قبرها که صدایش شنیده می شد و خود دیده نمی شد،ندا در داد:سلام و رحمت و برکت خدا بر تو ای امیر مؤمنان،امّا خبری که نزد ماست اینکه آنچه را عمل نموده بودیم یافتیم و به خاطر آنچه از پیش فرستاده بودیم سود بردیم.

ص:125

قدّمنا،و خسرنا ما خلّفنا،فالتفت إلی أصحابه فقال:أسمعتم؟قالوا:نعم یا أمیر المؤمنین.قال:فتزوّدوا فَإِنَّ خَیْرَ الزّادِ التَّقْوی [البقره(2):197].

77-46- قال:و أخبرنا محمّد بن عمران عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن عبد اللّه بن أحمد بن حنبل عن أبیه عن عبد الملک بن عمر قال سمعت أبا رجاء یقول:لا تسبّوا علیّا و لا أهل هذا البیت،فإنّ جارا لنا من النّجیر قدم الکوفه بعد قتل هشام بن عبد الملک زید بن علیّ علیه السّلام ورآه مصلوبا فقال:ألا ترون إلی هذا الفاسق،کیف قتله اللّه تعالی قال:فرماه اللّه بقرحتین فی عینیه،فطمس اللّه بهما بصره،فاحذروا أن تتعرّضوا لأهل هذا البیت إلاّ بخیر.

78-47- المفید عن أبی حفص عمر بن محمّد،عن علیّ بن مهرویه،عن داود بن سلیمان الغازی،عن الرّضا عن آبائه عن الحسین علیه السّلام قال:سمعت أمیر المؤمنین علیه السّلام یقول:الملوک حکّام علی النّاس،و العلم حاکم علیهم،و حسبک من العلم أن تخشی اللّه،و حسبک من الجهل أن تعجب بعلمک.

79-48- المفید رحمه اللّه عن أبی حفص عمر بن محمّد عن ابن مهرویه عن داود بن سلیمان قال:سمعت الرّضا علیه السّلام یقول:ما استودع اللّه عبدا عقلا إلاّ استنقذه به یوما.

80-49- أخبرنا المفید عن محمّد بن الحسین البزوفریّ رحمه اللّه عن أبیه عن الحسن بن إبراهیم عن علیّ بن داود عن آدم العسقلانی،عن أبی عمر الصّنعانیّ عن العلاء

ص:126

به خاطر آنچه باقی گذاردیم زیانکار شدیم.پس امام رو به یارانش کرد و فرمود:آیا شنیدید؟ عرضه داشتند:بلی،ای امیر مؤمنان.امام فرمود:پس توشه برگیرید که بهترین توشه ها تقوا و پرهیزگاری است.[بقره،آیۀ 197]

72-ابو رجا می گوید:به علی و اهل بیت او دشنام ندهید

[77]46-عبد الملک بن عمر می گوید:شنیدم که ابو رجاء می گوید:به علی و این اهل بیت دشنام ندهید همانا یکی از همسایگان ما پس از اینکه هشام بن عبد الملک،زید بن علی را به قتل رساند از نجیر به کوفه آمد و دید زید را به صلیب کشیده شده دید پس گفت:آیا نمی بینید که چگونه خداوند این فاسق را به قتل رساند.راوی گوید:پس خداوند جراحتی در چشمانش به وجود آورد و به وسیلۀ آن جراحت خداوند نور بینایی اش را برگرفت.پس،از اینکه جز خوبی و نیکی به این اهل بیت به چیز دیگری دست یازید برحذر باشید.

[78]47-حسین بن علی علیه السّلام می گوید:شنیدم که امیر مؤمنان علیه السّلام می فرمود:پادشاهان فرمانروایان بر مردم هستند و علم بر آنان حکمفرما است و ترس از خدا تو را از علم کفایت می کند و خودفریفتگی به علمت برای نادانی تو کافی است.

[79]48-راوی گوید:شنیدم امام رضا علیه السّلام می فرماید:خداوند عقل را در وجود کسی به ودیعه ننهاد جز آنکه روزی به وسیلۀ آن،او را نجات بخشید.

ص:127

بن عبد الرّحمن عن أبی هریره،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:ما تواضع أحد إلاّ رفعه اللّه.

81-50- أخبرنا المفید عن علیّ بن محمّد بن ریاح عن أبی علیّ الحسن بن محمّد عن ابن محبوب،عن ابن رئاب،عن أبی بصیر،عن أبی جعفر محمّد بن علیّ بن الحسین علیهم السّلام قال:إنّ أبا ذرّ و سلمان خرجا فی طلب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فقیل لهما:إنّه توجّه إلی ناحیه قبا،فاتّبعاه فوجداه ساجدا تحت شجره،فجلسا ینتظرانه حتّی ظنّا أنّه نائم،فأهویا لیوقظاه،فرفع رأسه إلیهما،ثمّ قال:قد رأیت مکانکما،و سمعت مقالکما،و لم أکن راقدا،إنّ اللّه بعث کلّ نبیّ کان قبلی إلی أمّته بلسان قومه،و بعثنی إلی کلّ أسود و أحمر بالعربیّه،و أعطانی فی أمّتی خمس خصال،لم یعطها نبیّا کان قبلی:نصرنی بالرّعب،یسمع بی القوم بینی و بینهم مسیره شهر،فیؤمنون بی؛و أحلّ لی المغنم؛و جعل لی الأرض مسجدا و طهورا، أینما کنت منها أتیمّم من تربتها و أصلّی علیها؛و جعل لکلّ نبیّ مسأله فسألوه إیّاها فأعطاهم ذلک فی الدّنیا،و أعطانی مسأله،فأخّرت مسألتی لشفاعه المؤمنین من أمّتی إلی یوم القیامه ففعل ذلک؛و أعطانی جوامع العلم و مفاتیح الکلام و لم یعط ما أعطانی نبیّا قبلی،فمسألتی بالغه إلی یوم القیامه لمن لقی اللّه لا یشرک به شیئا، مؤمنا بی،موالیا لوصیّی،محبّا لأهل بیتی.

82-51- أخبرنا المفید عن علیّ بن إبراهیم الکاتب،عن محمّد بن أبی الثّلج،

ص:128

73-بالا رفتن مقام به خاطر فروتنی

[80]49-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:هیچ کس فروتنی پیشه نکرد جز آنکه خداوند[مقام]او را بالا برد.

74-به حضرت محمد صلّی اللّه علیه و اله پنج چیز عطا شده که به پیامبران قبلی داده نشده بود

[81]50-امام باقر علیه السّلام فرمود:ابو ذر و سلمان در طلب رسول خدا خارج شدند.به آن دو گفته شد:پیامبر به ناحیۀ«قبا»رفته است.پس به دنبالش رفتند و او را زیر درختی در حال سجده یافتند پس در انتظار او نشستند تا جایی که گمان کردند پیامبر خوابیده است.پس به یکدیگر اشاره کردند تا ایشان را بیدار سازند.پس پیامبر سربلند کرد و فرمود:جایگاه شما را دیدم و سخنتان را شنیدم.من خواب نبودم.همانا خداوند تمامی پیامبران پیش از من را به زبان قومش به سوی آنان برانگیخت و مرا برای هر سیاه و سرخی به زبان عربی مبعوث کرد و به من دربارۀ امّتم پنج ویژگی عطا فرمود که به هیچ پیامبری پیش از من عطا نفرموده بود:مرا با هراس دیگران از ابهّتم یاری نمود این قوم سخنم را می شنیدند درحالی که میان من و آنان به اندازه مسیر یک ماه فاصله بود و به من ایمان می آوردند؛و غنیمت را برایم حلال ساخت؛و تمامی زمین را برایم سجده گاه و پاک قرار داد که در هرکجای آن باشم از خاکش تیمّم می کنم و بر آن نماز می گزارم؛و برای هر پیامبری خواسته ای قرار داد پس ایشان آن خواسته را طلبیدند و خداوند آن را در دنیا به ایشان عطا فرمود و خواسته ای به من عطا فرمود و خواسته ام را برای شفاعت مؤمنان امتم تا روز قیامت به تأخیر انداختم پس او چنین کرد؛و تمامی علوم و کلیدهای سخن را به من عطا فرمود و آنچه به من عطا کرده است را به پیامبری پیش از من عطا نکرد.پس خواستۀ من تا روز قیامت برای هرکس که خدا را ملاقات کند و بر او شرک نورزد و به من ایمان داشته باشد و جانشین مرا به سرپرستی بشناسد و اهل بیت مرا دوست بدارد خواهد رسید.

ص:129

عن عیسی بن مهران،عن محمّد بن زکریّا،و المفید عن الجعابیّ عن أحمد بن سعید الهمدانیّ عن العبّاس بن بکر عن محمّد بن زکریّا عن کثیر بن طارق،قال:

سألت زید بن علیّ بن الحسین علیهم السّلام عن قول اللّه تعالی لا تَدْعُوا الْیَوْمَ ثُبُوراً واحِداً وَ ادْعُوا ثُبُوراً کَثِیراً فقال یا کثیر إنّک رجل صالح،و لست بمتّهم،و إنّی أخاف علیک أن تهلک،إنّ کلّ إمام جائر فإنّ أتباعه إذا أمر بهم إلی النّار نادوا باسمه،فقالوا:یا فلان،یا من أهلکنا،هلمّ فخلّصنا ممّا نحن فیه؛ثمّ یدعون بالویل و الثّبور،فعندها یقال لهم: لا تَدْعُوا الْیَوْمَ ثُبُوراً واحِداً وَ ادْعُوا ثُبُوراً کَثِیراً [الفرقان(25):14]ثمّ قال زید بن علیّ رحمه اللّه حدّثنی أبی علیّ بن الحسین،عن أبیه الحسین بن علیّ علیهم السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لعلیّ علیه السّلام:یا علیّ أنت و أصحابک فی الجنّه،أنت و أتباعک یا علیّ فی الجنّه.

83-52- أخبرنا المفید عن محمّد بن الحسین البصیر عن محمّد بن إسماعیل الحاسب،عن سلیمان بن أحمد الواسطیّ،عن أحمد بن إدریس،عن نصر بن نصیر البحرانیّ،عن أبیه،عن جابر بن عبد اللّه الأنصاریّ،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:

یا أیّها النّاس،اتّقوا اللّه و اسمعوا.قالوا:لمن السّمع و الطّاعه بعدک یا رسول اللّه؟ قال:لأخی و ابن عمّی و وصیّی علیّ بن أبی طالب.قال جابر بن عبد اللّه:فعصوه و اللّه،و خالفوا أمره،و حملوا علیه السّیوف.

84-53- أخبرنا المفید عن الحسین بن علیّ بن محمّد عن أحمد بن محمّد

ص:130

75-تفسیر قول خداوند متعال (لا تَدْعُوا الْیَوْمَ ثُبُوراً) و قول رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله به حضرت علی علیه السّلام و اصحابش

[82]51-کثیر بن طارق می گوید:از زید بن علی بن حسین علیهم السّلام دربارۀ سخن خداوند بلند مرتبه که می گوید:«امروز یک بار واویلا نمی گویید بلکه باید بسیار واویلا سر دهید»[فرقان (25):آیۀ 14]پرسیدم.او گفت:ای کثیر!تو مرد نیکوکاری هستی و مورد اتهام نیستی و من می ترسم که هلاک گردی.به درستی،هنگامی که پیروان هر امام ستمگری به سوی دوزخ حرکت داده می شوند به نام آن امام خوانده می شوند؛پس می گویند:ای فلان!ای کسی که ما را هلاک ساختی؛پیش بیا و ما را از آنچه در آن هستیم رهایی بخش.سپس شروع به واویلا و شیون می کنند.پس در این هنگام به آنان گفته می شود:«امروز یک بار واویلا نمی گویید بلکه باید بسیار واویلا سر دهید»سپس زید بن علی-که رحمت خدا بر او باد-گفت:پدرم علی بن حسین از پدرش روایت کرده است که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به علی علیه السّلام فرمود:ای علی!تو و یارانت در بهشت هستید.تو و پیروانت اهل بهشت هستید.

76-لزوم اطاعت از حضرت علی علیه السّلام

[83]52-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:ای مردم!پرهیزگار باشید و[سخن مرا]بشنوید.گفتند:ای رسول خدا!پس از تو سخن چه کسی را بشنویم و از چه کسی اطاعت کنیم؟فرمود:از برادر و پسر عمو و جانشینم علی بن ابی طالب.جابر بن عبد اللّه انصاری می گوید:به خدا قسم!از او سرپیچی کردند و نافرمانی اش نمودند و بر او شمشیر کشیدند.

ص:131

المقری عن یعقوب بن إسحاق عن عمرو بن عاصم عن معمّر بن سلیمان،عن أبیه،عن أبی عثمان النّهدیّ،عن جندب الغفاریّ:أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله قال إنّ رجلا قال یوما و اللّه لا یغفر اللّه لفلان قال اللّه(عزّ و جلّ):«من ذا الّذی تألّی علیّ أن لا أغفر لفلان،فإنّی قد غفرت لفلان،و أحبطت عمل المتألّی بقوله:لا یغفر اللّه لفلان».

85-54- حدّثنا المفید عن الصّدوق عن أبیه عن محمّد العطّار عن البرقیّ عن أبیه عن خلف بن حمّاد عن أبی الحسن العبدیّ،عن الأعمش،عن عبایه بن ربعیّ،قال:کان علیّ أمیر المؤمنین علیه السّلام کثیرا ما یقول:سلونی قبل أن تفقدونی،فو اللّه ما من أرض مخصبه و لا مجدبه،و لا فئه تضلّ مائه أو تهدی مائه إلاّ و أنا أعلم قائدها و سائقها و ناعقها إلی یوم القیامه.

86-55- حدّثنا المفید عن علیّ بن محمّد الکاتب عن الحسن بن علیّ الزّعفرانیّ عن إبراهیم بن محمّد الثّقفیّ عن محمّد بن علیّ عن العبّاس بن عبد اللّه العنبریّ عن عبد الرّحمن بن الأسود الیشکریّ،عن عون بن عبید اللّه،عن أبیه، عن جدّه أبی رافع،قال:دخلت علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یوما و هو نائم،و حیّه فی جانب البیت،فکرهت أن أقتلها فأوقظ النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و فظننت أنّه یوحی إلیه، فاضطجعت بینه و بین الحیّه،فقلت:إن کان منها سوء کان إلیّ دونه؛فمکثت هنیئه فاستیقظ النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و هو یقرأ: إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا [المائده(5):

55]حتّی أتی علی آخر الآیه،ثمّ:قال الحمد للّه الّذی أتمّ لعلیّ نعمته،و هنیئا له

ص:132

[84]53-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:روزی مردی گفت:به خدا قسم!خدا فلانی را نمی بخشد.

خداوند عزّتمند فرمود:چه کسی قسم خورد که فلانی را نمی آمرزم من او را بخشیدم و اعمال [نیک]قسم خورنده را به خاطر این که گفت:«خدا فلانی را نمی بخشد»نابود ساختم.

77-از من بپرسید قبل از اینکه مرا از دست دهید

[85]54-عبایه بن ربعی می گوید:علی امیر مؤمنان علیه السّلام فراوان می فرمود:پیش از آن که مرا از دست دهید از من بپرسید،به خدا قسم!هیچ زمین سرسبز و خشکیده و هیچ گروه گمراه یا اهل هدایتی نیست جز آنکه من رهبر و راهبر و هدایتگرش را تا روز قیامت می شناسم.

78-حکایت مار و خواب پیامبر و کلام پیامبر با ابی رافع

[86]55-ابو رافع می گوید:روزی بر رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله داخل شدم درحالی که خوابیده بود و ماری در کنار خانه بود.پس نخواستم که آن مار را بکشم و پیامبر را بیدار سازم گمان کردم که آن مار به پیامبر ابلاغ وحی می کند پس درمیان آن مار و پیامبر خوابیدم و گفتم:اگر آسیبی از جانب مار باشد به من برسد.پس آن مار برجای خود توقّف کرد پس پیامبر بیدار گشت در حالی که می خواند:«فقط خدا و رسولش و مؤمنان سرپرست و یاور شما هستند»[مائده(5):

آیۀ 55]و تا آخر آیه را تلاوت فرمود.سپس فرمود:ستایش از آن خدایی است که نعمتش را برای علی علیه السّلام تمام ساخت،

ص:133

بفضل اللّه الّذی آتاه.ثمّ قال لی:ما لک هاهنا؟فأخبرته خبر الحیّه،فقال لی:

اقتلها؛ففعلت ثمّ قال:یا أبا رافع،کیف أنت و قوم یقاتلون علیّا،و هو علی الحقّ و هم علی الباطل،جهادهم حقّ للّه(عزّ اسمه)فمن لم یستطع فبقلبه لیس وراءه شیء؟فقلت:یا رسول اللّه،ادع اللّه لی إن أدرکتهم أن یقوّینی علی قتالهم.قال:

فدعا النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و قال:إنّ لکلّ نبیّ أمینا،و إنّ أمینی أبو رافع.قال:فلمّا بایع النّاس علیّا علیه السّلام بعد عثمان،و سار طلحه و الزّبیر ذکرت قول النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فبعت داری بالمدینه و أرضا لی بخیبر،و خرجت بنفسی و ولدی مع أمیر المؤمنین علیه السّلام لأستشهد بین یدیه،فلم ازل معه حتّی عاد من البصره،و خرجت معه إلی صفّین، فقاتلت بین یدیه بها،و بالنّهروان،و لم أزل معه حتّی استشهد،فرجعت إلی المدینه و لیس لی بها دار و لا أرض،فأقطعنی الحسن بن علیّ علیهما السّلام أرضا بینبع،و قسم لی شطر دار أمیر المؤمنین علیه السّلام،فنزلتها و عیالی.

87-56- أخبرنا المفید عن ابن قولویه عن أبیه عن سعد عن ابن عیسی عن ابن محبوب عن العقرقوفیّ،قال:سمعت أبا عبد اللّه علیهما السّلام یقول لأصحابه و أنا حاضر:

اتّقوا اللّه،و کونوا إخوه برره متحابّین فی اللّه،متواصلین متراحمین،تزاوروا و تلاقوا و تذاکروا و أحیوا أمرنا.

88-57- و أخبرنا محمّد بن محمّد،قال:أخبرنی أبو الحسن علیّ بن محمّد الکاتب،قال:أخبرنی الحسن بن علیّ بن عبد الکریم،قال:حدّثنا أبو إسحاق

ص:134

احسانی که خدا به او عطا کرده است گوارایش باد.سپس به من فرمود:اینجا چه می خواهی؟ داستان مار را به حضرت عرضه داشتم به من فرمود:او را بکش.پس این کار را کردم.سپس فرمود:ای ابا رافع!شما و این جماعت چگونه با علی به جنگ برمی خیزید درحالی که او بر حق است و آنان بر باطلند،جهاد با آنان حقی برای خداوند است و هرکس که توانایی نداشته باشد با قلبش[باید امام را یاری کند]و گناهی بر او نیست.عرضه داشتم:ای رسول خدا!برایم دعا کن که اگر آنان را درک کردم مرا بر جنگ با آنان نیرومند سازد.پس پیامبر دعا نمود و فرمود:هر پیامبری امینی دارد و امین من ابو رافع است.راوی گوید:پس هنگامی که مردم پس از عثمان با علی بیعت کردند و طلحه و زبیر[به جنگ با علی]حرکت کردند من پیامبر را به یاد آوردم پس خانه ام را در مدینه و زمینی را که در خیبر داشتم فروختم و خود و فرزندانم از مدینه خارج شدیم تا در پیشگاه امیر مؤمنان شهید شوم.پس همچنان با او بودم تا از بصره بازگشت و با او به صفّین رفتم پس در سپاه حضرت در صفّین و نهروان جنگیدم و همچنان با او بودم تا اینکه علی علیه السّلام به شهادت رسید پس به مدینه بازگشتم درحالی که آنجا خانه و زمینی نداشتم.پس حسن بن علی علیه السّلام زمینی در ینبع به من واگذار کرد و نیمی از خانۀ امیر مؤمنان را جدا نمود پس من و خانواده ام در آن ساکن شدیم.

79-امام صادق علیه السّلام فرمودند:از خدا بترسید و برادرانی نیکو باشید

[87]56-عقرقوفی می گوید:در مجلسی حاضر بودم که شنیدم امام صادق علیه السّلام به یارانش می فرماید:از خدا بترسید و برادرانی نیکو باشید که برای خدا به یکدیگر محبت می نمایند و با یکدیگر در ارتباطند و به هم رحم می کنند.به دیدار یکدیگر بروید و با یکدیگر ملاقات کنید و هم رأیی نمایید و امر ما را زنده سازید.

ص:135

إبراهیم ابن محمّد الثّقفیّ،قال:أخبرنی عبّاد بن یعقوب،قال:حدّثنا الحکم بن ظهیر،عن أبی إسحاق،عن رافع مولی أبی ذرّ،قال:رأیت أبا ذرّ رحمه اللّه آخذا بحلقه باب الکعبه،مستقبل النّاس بوجهه،و هو یقول:من عرفنی فأنا جندب الغفاریّ، و من لم یعرفنی فأنا أبو ذرّ الغفاریّ،سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول:من قاتلنی فی الأولی و قاتل أهل بیتی فی الثّانیه حشره اللّه(تعالی)فی الثّالثه مع الدّجّال؛إنّما مثل أهل بیتی فیکم کمثل سفینه نوح،من رکبها نجا،و من تخلّف عنها غرق، و مثل باب حطّه من دخله نجا و من لم یدخله هلک.

89-58- أخبرنا المفید عن أحمد بن الولید عن أبیه عن الصّفّار عن ابن عیسی عن ابن محبوب عن العلاء عن محمّد قال:سئل أبو جعفر علیه السّلام عن لیله القدر؟ فقال:تنزّل فیها الملائکه و الکتبه إلی سماء الدّنیا،فیکتبون ما هو کائن فی أمر السّنه و ما یصیب العباد فیها.قال:و أمر موقوف للّه(تعالی)فیه المشیئه،یقدّم منه ما یشاء،و یؤخّر ما یشاء،و هو قوله(تعالی): یَمْحُوا اللّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ [الرعد(13):39].

90-59- أخبرنا المفید عن الجعابیّ عن ابن عقده عن محمّد بن هارون بن عبد الرّحمن عن أبیه عن عیسی بن أبی الورد،عن أحمد بن عبد العزیز،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:قال أمیر المؤمنین علیه السّلام:لا یقلّ مع التّقوی عمل؛و کیف یقلّ ما یتقبّل.

91-60- أخبرنا المفید عن محمّد بن الحسین المقری عن علیّ بن محمّد عن

ص:136

80-حدیث سفینه

[88]57-رافع غلام آزاد شدۀ ابو ذر می گوید:دیدم که ابو ذر حلقۀ در کعبه را در دست گرفته است و رو به مردم کرده است و می گوید:هرکس مرا می شناسد پس من جندب غفاری هستم و هرکس مرا نمی شناسد پس بداند که من ابو ذر غفاری هستم.شنیدم که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:هرکس در[سالیان]اول[پس از اسلام]با من پیامبر و در سال های پس از آن با خانواده ام بجنگد خداوند در قیامت او را با دجّال محشور می سازد.همانا مثل اهل بیت من در میان شما همچون کشتی نوح است.هرکس بر آن سوار شود نجات می یابد و هرکس از آن دوری کند غرق می شود و آنان مانند باب حطّه می باشند که هرکس در آن داخل شود نجات می یابد و هرکس در آن داخل نشود نابود می گردد.

81-چیزهایی که شب قدر اتفاق افتاده

[89]58-محمد بن مسلم می گوید:از امام باقر علیه السّلام از شب قدر پرسیده شد.امام فرمود:

فرشتگان و نویسندگان اعمال در آن شب به آسمان دنیا فرود می آیند و آنچه از امر یک سال و آنچه به بندگان در آن می رسد می نویسند و فرمود:و امری است که موقوف به خدا است و در آن مشیّت الهی جاری است و هر آنچه از آن بخواهد مقدم می سازد و به تأخیر می اندازد و آن سخن اوست که می فرماید:«خداوند آنچه را بخواهد محو یا اثبات می کند و کتاب اصلی (امّ الکتاب)نزد اوست.»[رعد(13):آیۀ 39].

82-در مورد تقوا

[90]59-امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السّلام فرمود:هیچ عملی به همراه پرهیزگاری اندک نیست چگونه اندک باشد عملی که مورد قبول قرار می گیرد.

ص:137

أبی العبّاس الأحوص عن محمّد بن الحسین بن عیسی عن سماعه عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:إنّ من الیقین أن لا ترضوا النّاس بسخط اللّه،و لا تکرهوهم علی ما لم یؤتکم اللّه من فضله،فإنّ الرّزق لا یسوقه حرص حریص و لا یردّه کره کاره،و لو أنّ أحدکم فرّ من رزقه کما یفرّ من الموت لأدرکه کما یدرکه الموت.

تمّ المجلس الثانی بحمد اللّه تعالی،و یتلوه المجلس الثالث من الأمالی للشیخ السعید الفقیه أبی جعفر محمّد بن الحسن بن علیّ الطوسی رضی اللّه عنه و أرضاه،بمحمّد و آله الطاهرین.

ص:138

83-در مورد رزق

[91]60-امام صادق علیه السّلام فرمود:از[مراتب]یقین آن است که مردم را با به خشم آوردن خداوند خشنود نسازید و بر آنچه خداوند از احسانش به شما عطا نفرموده است آنان را نیازارید.همانا حرص انسان آزمند روزی را[به سوی انسان]هدایت نمی کند و بد داشتن انسان بد دل او را باز نمی گرداند.و اگر یکی از شما همانگونه که از مرگ فرار می کند از روزی اش فرار نماید او را در می یابد همانگونه که مرگ او را در می یابد.

مجلس دوم به پایان رسید و مجلس سوم به دنبال آن خواهد آمد.

ص:139

[3] المجلس الثالث فیه بقیه أحادیث الشیخ المفید محمّد بن محمّد بن النعمان

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ 92-1- أخبرنا المفید عن أحمد بن الولید عن أبیه عن سعد عن أیّوب عن صفوان عن أبان عن أبی عبد اللّه جعفر بن محمّد علیهما السّلام قال:إذا کان یوم القیامه نادی مناد من بطنان العرش:أین خلیفه اللّه فی أرضه،فیقوم داود النّبیّ علیه السّلام فیأتی النّداء من عند اللّه(عزّ و جلّ)لسنا إیّاک أردنا،و إن کنت للّه تعالی خلیفه.ثمّ ینادی ثانیا أین خلیفه اللّه فی أرضه؟فیقوم أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السّلام،فیأتی النّداء من قبل اللّه(عزّ و جلّ):یا معشر الخلائق،هذا علیّ بن أبی طالب،خلیفه اللّه فی أرضه،و حجّته علی عباده،فمن تعلّق بحبله فی دار الدّنیا فلیتعلّق بحبله فی هذا الیوم،یستضیء بنوره،و لیتّبعه إلی الدّرجات العلا من الجنان.قال:فیقوم النّاس الّذین قد تعلّقوا بحبله فی الدّنیا فیتّبعونه إلی الجنّه.ثمّ یأتی النّداء من عند اللّه (عزّ و جلّ)ألا من تعلّق بإمام فی دار الدّنیا فلیتّبعه إلی حیث یذهب به،فحینئذ

ص:140

3- جلسه سوم

اشاره

جلسه سوم

در آن ادامه احادیث شیخ مفید محمد بن محمد بن نعمان نگاشته شده است.

به نام خداوند رحمتگر مهربان

84-کسی که به ریسمان علی علیه السّلام دست پیدا کند به بهشت می رسد

[92]1-امام صادق علیه السّلام فرمود:هنگامی که قیامت برپا شود منادی از درون عرش ندا در می دهد:جانشین خدا در زمین کجاست؟پس داود پیامبر صلّی اللّه علیه و اله برمی خیزد.پس ندایی از سوی خدا برمی آید:تو را اراده نکردیم اگرچه خلیفۀ پروردگار بودی.سپس منادی برای بار دوم ندا در می دهد:جانشین و خلیفۀ خدا در زمین کجاست؟پس امیر مؤمنان علی بن ابی طالب بر می خیزد.پس ندایی از سوی خدا برمی آید:ای گروه آفریدگان!این علی بن ابی طالب علیه السّلام جانشین خدا در زمین و حجّت او بر آفریدگانش است.پس هرکس که در دنیا به ریسمان [ولایتش]تمسّک نموده است در این روز نیز به ریسمان[ولایت]او چنگ می زند و از نور او بهره برد و به سوی درجات بالای بهشت از او پیروی می نماید.پس مردمی که در دنیا به ریسمان[ولایت]او چنگ زده بودند از جای خود بر می خیزند و به دنبال علی علیه السّلام به سوی بهشت رهسپار می شوند.سپس ندایی از سوی خداوند شکوهمند می آید که:آگاه باشید هرکس در دنیا از پیشوایی پیروی نموده است باید[در این جا نیز]از او پیروی کند و هر جا که او می رود به دنبالش برود.

ص:141

تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا وَ رَأَوُا الْعَذابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ وَ قالَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنا کَرَّهً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ کَما تَبَرَّؤُا مِنّا کَذلِکَ یُرِیهِمُ اللّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَیْهِمْ وَ ما هُمْ بِخارِجِینَ مِنَ النّارِ [البقره(2):166-167].

93-2- أخبرنا المفید عن المظفّر بن أحمد البلخیّ عن محمّد بن أحمد بن أبی الثّلج،عن جعفر بن محمّد بن الحسین،عن عیسی بن مهران،عن حفص بن عمر الفرّاء،عن أبو معاذ الخزّاز،عن یونس بن عبد الوارث،عن أبیه قال:بینا ابن عبّاس رحمه اللّه یخطب عندنا علی منبر البصره،إذ أقبل علی النّاس بوجهه،ثمّ قال أیّتها الأمّه المتحیّره فی دینها،أما و اللّه لو قدّمتم من قدّم اللّه،و أخّرتم من أخّر اللّه، و جعلتم الوراثه و الولایه حیث جعلها اللّه،ما عال سهم من فرائض اللّه،و لا عال ولیّ اللّه،و لا اختلف اثنان فی حکم اللّه فذوقوا و بال ما فرّطتم فیه بما قدّمت أیدیکم: وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ [الشعراء(26):227].

94-3- أخبرنا المفید عن الجعابیّ عن ابن عقده عن عبید بن حمدون عن الحسن بن طریف،قال:سمعت أبا عبد اللّه جعفر بن محمّد علیه السّلام یقول:لا تجد علیّا علیه السّلام یقضی بقضاء إلاّ وجدت له أصلا فی السّنّه.قال:و کان علیّ علیه السّلام یقول:لو اختصم إلیّ رجلان فقضیت بینهما،ثمّ مکثا أحوالا کثیره،ثمّ أتیانی فی ذلک الأمر،لقضیت بینهما قضاء واحدا،لأنّ القضاء لا یحول و لا یزول.

95-4- أخبرنا المفید عن محمّد بن الحسین عن علیّ بن محمّد عن علیّ بن

ص:142

پس در این هنگام«پیروی شدگان از پیروی کنندگان بیزاری می جویند و عذاب الهی را مشاهده می کنند و ناتوان می گردند و گروندگان می گویند:ای کاش بازگشتی داشتیم تا همانگونه که آنان از ما بیزاری جستند ما نیز از آنان بیزاری می جستیم.این چنین خداوند کردارشان را به آنان نشان می دهد و آن موجب حسرت آنان است و از دوزخ رهایی نمی یابند.»[بقره(2):آیۀ 166-167]

85-خطبۀ ابن عباس در بصره

[93]2-یونس بن عبد الوارث از پدرش روایت می کند که گفت:هنگامی که ابن عباس-که رحمت خدا بر او باد-در نزد ما بر منبر بصره سخن می گفت رو به مردم کرد و سپس فرمود:

ای امّتی که در دینش سرگردان است.به خدا قسم!اگر آن را که خدا مقدّم ساخت،مقدّم می ساختید و آنکه را که خدا به عقب انداخت،به عقب می انداختید و جانشینی و ولایت را همان جایی قرار می دادید که خدا قرار داد واجبات خداوند از مسیر خود منحرف نمی شد و ولیّ خدا گرفتار نمی شد و هیچ دو نفری در حکم خدا اختلاف نمی کردند.پس سرنوشت ناگوار کوتاهی های خود را در آنچه از پیش فرستادید بچشید.«به زودی ستمکاران خواهند دانست که بازگشتشان به کجاست.»[شعراء(26):آیۀ 227].

86-علی را هنگام قضاوتی نمی یابی جز آنکه برایش اصلی در سنت یابی

[94]3-حسن بن طریف می گوید:شنیدم که امام صادق علیه السّلام می فرماید:علی علیه السّلام را در حال قضاوتی نمی یابی جز آنکه برایش اصلی در سنّت می یابی.امام فرمود:علی علیه السّلام می فرمود:اگر دو مرد قضاوت خود را به نزد من بیاورند و میانشان قضاوت کنم سپس مدّتی طولانی صبر کنند و در آن امر به نزد من بازگردند در میانشان به یک نحو قضاوت می کنم زیرا قضاوت تغییر نمی یابد و متفاوت نمی گردد.

ص:143

الحسین عن الحسن بن علیّ بن یوسف عن زکریّا المؤمن،عن سعید بن یسار، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله حضر شابّا عند وفاته،فقال له:قل:لا إله إلاّ اللّه.قال:فاعتقل لسانه مرارا،فقال لامرأه عند رأسه:هل لهذا أمّ؟قالت:نعم،أنا أمّه.قال:أفساخطه أنت علیه؟قالت:نعم،ما کلّمته منذ ستّ حجج.قال لها:

ارضی عنه.قالت:رضی اللّه عنه یا رسول اللّه برضاک عنه.فقال له رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:

قل:لا إله إلاّ اللّه.قال:فقالها.فقال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله:ما تری؟فقال:أری رجلا أسود، قبیح المنظر،و سخ الثّیاب،منتن الرّیح،قد ولینی السّاعه فأخذ بکظمی فقال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله قل:«یا من یقبل الیسیر،و یعفو عن الکثیر،اقبل منّی الیسیر،و اعف عنّی الکثیر،إنّک أنت الغفور الرّحیم»فقالها الشّابّ،فقال له النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله:انظر ما تری؟ قال:أری رجلا أبیض اللّون،حسن الوجه،طیّب الرّیح،حسن الثّیاب،قد ولینی، و أری الأسود و قد ولّی عنّی.قال:أعد،فأعاد.قال:ما تری؟قال لست أری الأسود،و أری الأبیض قد ولینی،ثمّ طفا علی تلک الحال.

96-5- أخبرنا المفید عن علیّ بن بلال عن أحمد بن الحسن البغدادیّ عن الحسین بن عمر عن علیّ بن الأزهر،عن علیّ بن صالح المکّیّ،عن محمّد بن عمر بن علیّ،عن أبیه،عن جدّه علیه السّلام قال:لمّا نزلت علی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله إِذا جاءَ نَصْرُ اللّهِ وَ الْفَتْحُ [النصر(110):1]فقال لی:یا علیّ،لقد جاءَ نَصْرُ اللّهِ وَ الْفَتْحُ فإذا رَأَیْتَ النّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللّهِ أَفْواجاً فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کانَ

ص:144

87-قصۀ جوانی که پیامبر لحظۀ مرگش پیش او بود

[95]4-سعید بن یسار می گوید:شنیدم که امام صادق علیه السّلام می فرمود:همانا رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در هنگام فوت جوانی بر بالینش حاضر شد.پس به او فرمود:بگو:هیچ معبودی جز خدا نیست.

راوی گوید:پس زبانش از کلام بازماند[و نتوانست لا اله الا اللّه بگوید]پس به زنی که در کنار جوان بود فرمود:آیا این جوان مادر دارد؟عرضه داشت:بله.من مادرش هستم.پیامبر پرسید:

آیا از او ناراحتی؟زن گفت:بله از شش سال پیش تاکنون با او سخن نگفته ام.پیامبر فرمود:از او درگذر.زن گفت:ای رسول خدا!خداوند به وسیلۀ خشنودی شما از او خشنود گردد.پس پیامبر خدا به جوان فرمود:بگو هیچ معبودی جز خدا نیست.پس جوان آن رای گفت.پس پیامبر فرمود:چه می بینی؟جوان گفت:مردی سیاه چهره و زشت روی با لباسی آلوده و بویی متعفّن رای می بینم که اینک به نزد من آمده است و راه نفس مرا گرفته است.پیامبر فرمود:بگو:

ای کسی که اعمال اندک رای می پذیرد و از گناهان فراوانم درمی گذرد اعمال اندکم رای بپذیر و از گناهان فراوانم درگذر همانا تو بسیار بخشنده و مهربانی.پس جوان آن کلمات رای بر زبان آورد.پس پیامبر به او فرمود:نگاه کن چه می بینی؟جوان گفت:مردی سپیدچهره،نیکوروی، خوش بوی و خوش لباس رای می بینم که نزد من آمده است و می بینم که آن مرد سیاه چهره از من روی گردان شده است.پیامبر فرمود:آن ذکر رای تکرار کن و جوان آن رای تکرار کرد و پیامبر فرمود:چه می بینی؟جوان گفت:آن مرد سیاه چهره رای نمی بینم و می بینم که آن مرد سپیدروی نزد من آمده است سپس بر آن حال از دنیا رفت.

88-نزول سورۀ نصر و خبر دادن پیامبر صلّی اللّه علیه و اله به علی در مورد فتنه

[96]5-محمد بن عمر بن علی از جدش علی بن ابی طالب علیه السّلام روایت می کند که فرمود:

هنگامی که این آیه بر پیامبر نازل شد:«هنگامی که یاری خداوند و پیروزی فرارسید»[نصر (110):آیۀ 1]پیامبر به من فرمود:ای علی،«یاری خداوند و پیروزی فرارسیده است»پس «هنگامی که دیدی مردم گروه گروه در دین خدا داخل می شوند تسبیح پروردگارت رای بگو و از او بخشش طلب نما،به درستی که بسیار توبه پذیر است.»

ص:145

تَوّاباً یا علیّ،إنّ اللّه(تعالی)قد کتب علی المؤمنین الجهاد فی الفتنه من بعدی، کما کتب علیهم جهاد المشرکین معی،فقلت:یا رسول اللّه،و ما الفتنه الّتی کتب علینا فیها الجهاد؟قال:فتنه قوم یشهدون أن لا إله إلاّ اللّه و أنّی رسول اللّه،و هم مخالفون لسنّتی و طاعنون فی دینی.فقلت:فعلی من نقاتلهم یا رسول اللّه،و هم یشهدون أن لا إله إلاّ اللّه و أنّک رسول اللّه؟فقال:علی إحداثهم فی دینهم،و فراقهم لأمری،و استحلالهم دماء عترتی.قال:فقلت:یا رسول اللّه،إنّک کنت وعدتنی الشّهاده فسل اللّه تعجیلها لی.فقال:أجل قد کنت وعدتک الشّهاده،فکیف صبرک إذا خضبت هذه من هذا-و أومی إلی رأسی و لحیتی-فقلت:یا رسول اللّه،أمّا إذا بیّنت لی ما بیّنت فلیس هذا بموطن صبر،لکنّه موطن بشری و شکر.فقال:أجل فأعدّ للخصومه فإنّک تخاصم أمّتی.قلت:یا رسول اللّه،أرشدنی الفلج قال:إذا رأیت قومک قد عدلوا عن الهدی إلی الضّلال فخاصمهم،فإنّ الهدی من اللّه و الضّلال من الشّیطان؛یا علیّ،إنّ الهدی هو اتّباع أمر اللّه دون الهوی و الرّأی، و کأنّک بقوم قد تأوّلوا القرآن و أخذوا بالشّبهات فاستحلّوا الخمر و النّبیذ و البخس بالزّکاه و السّحت بالهدیّه.فقلت:فما هم إذا فعلوا ذلک أهم أهل فتنه أو أهل ردّه؟ فقال:هم أهل فتنه یعمهون فیها إلی أن یدرکهم العدل.فقلت:یا رسول اللّه،العدل منّا أم من غیرنا؟فقال:بل منّا،بنا فتح اللّه و بنا یختم،و بنا ألّف اللّه بین القلوب بعد الشّرک،و بنا یؤلّف بین القلوب بعد الفتنه.فقلت:الحمد للّه علی ما وهب لنا من

ص:146

ای علی،همانا خداوند بلندمرتبه در فتنۀ پس از من جهاد را بر مؤمنان واجب ساخت همانگونه که جنگ با مشرکان را به همراه من بر آنان واجب کرده بود.پس عرضه داشتم:ای رسول خدا!آن فتنه ای که جهاد در آن بر ما واجب شده است چیست؟پیامبر فرمود:فتنۀ گروهی که گواهی می دهند هیچ معبودی جز خدا نیست و من فرستادۀ اویم درحالی که با شیوه و سنّت من مخالفت می کنند و در دین من خلل و ایراد وارد می کنند.پس عرضه داشتم:

ای رسول خدا!پس ما به خاطر چه چیزی با آنان می جنگیم درحالی که گواهی می دهند هیچ معبودی جز خدا نیست و تو فرستادۀ او هستی؟پیامبر صلّی اللّه علیه و اله فرمود:به خاطر بدعت هایی که در دینشان وارد می کنند و از امر من فاصله می گیرند و خون اهل بیت مرا حلال می شمرند.

عرضه داشتم:ای رسول خدا!تو به من وعدۀ شهادت داده ای.پس از خدا بخواه که آن را برای من نزدیک گرداند.پیامبر فرمود:بله،من به تو وعدۀ شهادت داده ام،پس صبر تو چگونه است هنگامی که این از این خضاب شود و به سر و ریشم اشاره کرد.عرضه داشتم:ای رسول خدا! امّا هنگامی که این گونه می فرمایید پس جایگاه صبر نیست بلکه جایگاه سرور و شکرگزاری است.پیامبر فرمود:بله،پس برای دشمنی آماده باش همانا تو با امّت من به نزاع بر می خیزی.

عرضه داشتم:ای رسول خدا!مرا به دلایل و براهین نیکو راهنمایی کن.پیامبر فرمود:هنگامی که مشاهده کردی قومت از هدایت به گمراهی رویگردان شدند با آنان بجنگ.همانا هدایت از جانب خدا و گمراهی از جانب شیطان است.ای علی!همانا هدایت پیروی امر خدا بدون هوای نفس و خودرأیی است و گویا می بینم که در مقابل گروهی ایستاده ای که قرآن را تأویل کرده اند و شبهات را اخذ نموده اند پس شراب و آبجو را حلال شمردند و از زکات کم گذاشتند و رشوه را به نام هدیه عطا کردند.پس عرضه داشتم:پس کسانی که این چنین کردند چگونه اند؟آیا اهل فتنه اند یا اهل ارتداد؟پیامبر فرمود:آنان اهل فتنه اند،در آن فتنه سرگردانند تا عدالت آنان را دریابد.پس عرضه داشتم:ای رسول خدا،عدالت از جانب ماست یا دیگری؟پیامبر فرمود:بلکه از جانب ماست.خدا به ما آغاز نمود و به وسیله ما به پایان می رساند و به وسیلۀ ما میان دل ها پس از شرک انس برقرار نمود و به وسیلۀ ما پس از فتنه میان قلوب انس برقرار می نماید.پس عرضه داشتم:ستایش از آن خداست بر آنچه از احسان خویش به ما بخشیده است.

ص:147

فضله.

97-6- أخبرنی المفید عن ابن قولویه عن محمّد بن الحسین بن محمّد بن عامر، عن المعلّی بن محمّد عن محمّد بن جمهور عن ابن محبوب عن أبی محمّد الوابشیّ عن أبی الورد قال:سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول إذا کان یوم القیامه جمع اللّه النّاس فی صعید واحد من الأوّلین و الآخرین عراه حفاه،فیوقفون علی طریق المحشر حتّی یعرقوا عرقا شدیدا و تشتدّ أنفاسهم،فیمکثون بذلک ما شاء اللّه، و ذلک قوله تعالی فَلا تَسْمَعُ إِلاّ هَمْساً [طه(20):108]ثمّ قال:ینادی مناد من تلقاء العرش:أین النّبیّ الأمّیّ؟قال:فیقول النّاس قد أسمعت کلاّ فسمّ باسمه فقال:فینادی أین نبیّ الرّحمه محمّد بن عبد اللّه؟قال:فیقوم رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فیتقدّم أمام النّاس کلّهم حتّی ینتهی إلی حوض طوله ما بین أبلّه و صنعاء،فیقف علیه،ثمّ ینادی بصاحبکم،فیقوم أمام النّاس فیقف معه،ثمّ یؤذن للنّاس فیمرّون.قال أبو جعفر علیه السّلام:فبین وارد یومئذ و بین مصروف،و إذا رأی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله من یصرف عنه من محبّینا أهل البیت بکی،و قال:یا ربّ شیعه علیّ،یا ربّ شیعه علیّ.قال:

فیبعث اللّه إلیه ملکا فیقول له:ما یبکیک،یا محمّد؟قال:فیقول:و کیف لا أبکی لأناس من شیعه أخی علیّ بن أبی طالب،أراهم قد صرفوا تلقاء أصحاب النّار، و منعوا من ورود حوضی.قال:فیقول اللّه(عزّ و جلّ):یا محمّد،قد وهبتهم لک، و صفحت لک عن ذنوبهم،و ألحقتهم بک و بمن کانوا یتولّون من ذرّیّتک،و جعلتهم

ص:148

89-شفاعت پیامبر صلّی اللّه علیه و اله به شیعیان علی علیه السّلام روز قیامت

[97]6-ابو الورد می گوید:شنیدم که امام باقر علیه السّلام می فرماید:هنگامی که قیامت برپا شود خداوند همه مردم از پیشینیان و آیندگان را عریان و پابرهنه در یک مکان جمع می کند پس بر راه محشر می ایستند تا جایی که به شدّت عرق می کنند و نفس هایشان به شماره می افتد.و در آن حالت تا جایی که خدا بخواهد متوقّف می شوند و آن سخن خداوند است که می فرماید:

«جز صدای آهسته نخواهی شنید»[طه(20):آیۀ 108]سپس فرمود:منادی از درون عرش ندا در می دهد:پیامبر امّی کجاست؟امام می گوید:پس مردم می گویند:سخن خود را به همه شنواندی.پس او را به اسمش نام ببر.پس ندا می آید:پیامبر رحمت محمّد بن عبد اللّه کجاست؟پس رسول خدا برمی خیزد و در مقابل تمامی مردم حرکت می کند و به حوضی می رسد که طول آن به اندازۀ فاصلۀ میان ایله و صنعاء است،پس بر آن می ایستد پس دوست و همراه شما[علی بن ابی طالب]را فرا می خواند پس در مقابل مردم بلند می شود و به همراه پیامبر می ایستد.آنگاه به مردم اجازه عبور داده می شود.امام باقر علیه السّلام می فرماید:در این میان که شخصی واردشده و دیگری عبور می کند هنگامی که رسول خدا می بیند از دوستان ما اهل بیت[به سوی دوزخ]رهسپار می شوند،می گرید و می فرماید:پروردگارا،او شیعۀ علی است،او شیعۀ علی است.پس خداوند فرشته ای را به سویش می فرستد و عرضه می دارد:ای محمد!چه چیز تو را به گریه واداشته است؟می گوید:چگونه برای مردم از شیعیان برادرم علی بن ابی طالب نگریم درحالی که می بینم به سوی دوزخیان رهسپارند و از وارد شدن به حوضم منع شده اند!

پس خداوند می فرماید:ای محمد!آنان را به تو بخشیدم و از گناهانشان درگذشتم و آنان را به تو و کسانی از فرزندانت که ولایت تو را پذیرفته اند ملحق ساختم

ص:149

فی زمرتک،و أوردتهم حوضک،و قبلت شفاعتک فیهم و أکرمتک بذلک،ثمّ قال أبو جعفر محمّد بن علیّ بن الحسین علیه السّلام:فکم من باک یومئذ و باکیه ینادون:یا محمّداه؛إذا رأوا ذلک.قال:فلا یبقی أحد یومئذ کان یتولانا و یحبّنا إلاّ کان فی حزبنا و معنا و ورد حوضنا.

98-7- أخبرنا المفید عن ابن قولویه عن محمّد بن همّام عن عبد اللّه بن العلاء عن ابی سعید الآدمی عن عمر بن عبد العزیز عن جمیل عن أبی عبد اللّه علیه السّلام:قال خیارکم سمحاؤکم،و شرارکم بخلاؤکم،و من صالح الأعمال البرّ بالإخوان، و السّعی فی حوائجهم،و فی ذلک مرغمه للشّیطان،و تزحزح عن النّیران،و دخول الجنان.یا جمیل،أخبر بهذا الحدیث غرر أصحابک.قلت:من غرر أصحابی؟ قال:هم البارّون بالإخوان فی العسر و الیسر.ثمّ قال:أما إنّ صاحب الکثیر یهون علیه ذلک.و قد مدح اللّه صاحب القلیل فقال وَ یُؤْثِرُونَ عَلی أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَهٌ وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ [الحشر(59):9].

99-8- أخبرنی المفید عن ابن قولویه عن ابن عامر عن الأصفهانیّ عن المنقریّ عن حمّاد بن عیسی عن أبی عبد اللّه علیه السّلام،قال:کان فیما وعظ لقمان ابنه أن قال له:

یا بنیّ،اجعل فی أیّامک و لیالیک و ساعاتک نصیبا لک فی طلب العلم،فإنّک لن تجد لک تضییعا مثل ترکه.

100-9- أخبرنا المفید عن الحسن بن عبد اللّه القطّان عن عثمان بن أحمد عن

ص:150

و آنان را در گروه تو وارد کردم و بر حوض تو داخل ساختم و شفاعت تو را در مورد ایشان پذیرفتم،و تو را این چنین گرامی داشتم.پس امام باقر علیه السّلام فرمود:چه بسیار گریه کنندگانی در آن روز هنگامی که این چنین می بینند که می گویند:ای محمد!امام در ادامه می فرماید:پس در آن روز کسی باقی نمی ماند که ما را دوست داشته باشد و ولایت ما را پذیرفته باشد جز آن که در گروه ماست و در حوض ما داخل می شود.

90-موعظه های حضرت صادق علیه السّلام

[98]7-امام صادق علیه السّلام فرمود:بهترین شما بخشنده ترین شماست و بدترین شما بخیل ترین شماست و از جمله اعمال صالح،نیکی به برادران[دینی]و تلاش در برآورده ساختن حاجات آنان است و در این کار پوزۀ شیطان به خاک مالیده می شود و دوری از دوزخ و داخل شدن در بهشت به دست می آید.ای جمیل!این حدیث را برای نیکان یارانت روایت کن.

عرضه داشتم:نیکان یارانم چه کسانی هستند؟فرمود:آنان کسانی هستند که در تنگدستی و آسایش به برادران[دینی]خود نیکی می کنند.سپس فرمود:اما برای ثروتمند،نیکی و احسان آسان است و خداوند[احسان]تنگدستان را ستوده است و فرموده:«و دیگران را بر خود مقدم می دارند هرچند خود فقیر باشند،کسانی که از بخل خویش بر کنار مانده باشند رستگارند.»[حشر(59):آیۀ 9]

91-موعظه های لقمان

[99]8-امام صادق علیه السّلام فرمود:از پندهایی که لقمان به فرزندش بیان می داشت این بود که به او گفت:فرزندم!در روزها و شب ها و ساعات زندگی ات بهره ای را در طلب دانش قرار ده که هرگز تباهی مانند ترک دانش نخواهی یافت.

ص:151

أحمد بن محمّد بن صالح عن محمّد بن مسلم الرّازیّ،عن عبد اللّه بن رجاء،عن إسرائیل،عن أبی إسحاق،عن حبشیّ بن جناده،قال:کنت جالسا عند أبی بکر، فأتاه رجل فقال:یا خلیفه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله،إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله وعدنی أن یحثو لی ثلاث حثیات من تمر.فقال أبو بکر:ادعوا لی علیّا.فجاءه علیّ علیه السّلام فقال أبو بکر:

یا أبا الحسن،إنّ هذا یذکر أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله وعده أن یحثو له ثلاث حثیات من تمر،فاحثها له؛فحثا له ثلاث حثیات من تمر،فقال أبو بکر:عدوّها؛فوجدوا فی کلّ حثیه ستّین تمره،فقال أبو بکر:صدق رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله سمعته لیله الهجره و نحن خارجون من مکّه إلی المدینه یقول:یا أبا بکر،کفّی و کفّ علیّ فی العدل سواء.

101-10- أخبرنی المفید عن الحسن بن عبید اللّه القطّان عن عثمان بن أحمد عن أحمد بن الحسین،عن إبراهیم بن محمّد بن بسّام،عن علیّ بن الحکم،عن اللّیث بن سعد،عن أبی سعید الخدریّ،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:أحبّوا علیّا،فإنّ لحمه لحمی و دمه دمی،لعن اللّه أقواما من أمّتی ضیّعوا فیه عهدی،و نسوا فیه وصیّتی،ما لهم عند اللّه من خلاق.

102-11- أخبرنا المفید عن محمّد بن إسماعیل عن محمّد بن الصّلت عن أبی کدیبه،عن عطاء،عن سعید بن جبیر،عن عبد اللّه بن عبّاس،قال لمّا نزلت علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله إِنّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ [الکوثر(108):1]قال له علیّ بن أبی طالب:ما هو الکوثر،یا رسول اللّه؟قال:نهر أکرمنی اللّه به.قال علیّ علیه السّلام:إنّ هذا لنهر

ص:152

92-شخصی نزد ابو بکر آمد و گفت پیامبر به من قول داده که به من سه شاخۀ خرما بدهد

[100]9-حبشی بن جناده می گوید:در نزد ابو بکر نشسته بودم که مردی به نزد او آمد و گفت:

ای خلیفه رسول خدا،همانا رسول خدا به من وعده داده است که سه شاخۀ خرما به من بدهد.

ابو بکر گفت:علی را نزد من بیاور.پس علی علیه السّلام به نزد او آمد.ابو بکر گفت:ای ابا الحسن،این مرد می گوید که رسول خدا به او قول داده است که سه شاخه خرما به او بدهد.پس آن ها را به او بده.پس حضرت سه شاخۀ خرما به او عطا فرمود.ابو بکر گفت:آنها را بشمارید.پس در هر شاخه 60 دانه خرما یافتند.پس ابو بکر گفت:فرستادۀ خدا صلّی اللّه علیه و اله راست گفت.در آن شب که پیامبر هجرت می نمود و ما از مکه به سوی مدینه خارج می شدیم شنیدم که می فرمود:ای ابا بکر!دست من و علی در عدالت یکسان[و مانند هم]است.

93-دوست داشتن علی علیه السّلام

[101]10-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:علی علیه السّلام را دوست بدارید.همانا گوشت او گوشت من و خون او خون من است.خداوند جماعتی از امت مرا که پیمان مرا دربارۀ علی تباه ساختند و سفارش مرا فراموش کردند،لعنت کند آنان در نزد خدا هیچ بهره ای ندارند.

94-در وصف کوثر و آن برای دوستداران علی علیه السّلام است

[102]11-عبد اللّه بن عباس می گوید:هنگامی که بر پیامبر این آیه فروفرستاده شد:«ما خیر فراوان به تو عطا کردیم»[کوثر(108):آیۀ 1]علی بن ابی طالب به پیامبر عرضه داشت:

ص:153

شریف،فانعته لنا یا رسول اللّه.قال:نعم یا علیّ،الکوثر نهر یجری تحت عرش اللّه (تعالی)ماؤه أشدّ بیاضا من اللّبن،و أحلی من العسل،و ألین من الزّبد،و حصاه الزّبرجد و الیاقوت و المرجان،حشیشه الزّعفران،ترابه المسک الأذفر قواعده تحت عرش اللّه(عزّ و جلّ)ثمّ ضرب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یده فی جنب علیّ أمیر المؤمنین علیه السّلام و قال:یا علیّ،إنّ هذا النّهر لی و لک و لمحبّیک من بعدی.

103-12- أخبرنا المفید عن الکاتب عن الزّعفرانیّ عن الثّقفیّ عن إسماعیل بن أبان،عن عمرو بن شمر،قال:سمعت جابر بن یزید الجعفیّ یقول:سمعت أبا جعفر محمّد بن علیّ علیه السّلام یقول:حدّثنی أبی،عن جدّی قال:لمّا توجّه أمیر المؤمنین علیه السّلام من المدینه إلی النّاکثین بالبصره نزل بالرّبذه،فلمّا ارتحل منها لقیه عبد اللّه بن خلیفه الطّائیّ،و قد نزل بمنزل یقال له قائد فقرّبه أمیر المؤمنین علیه السّلام فقال له عبد اللّه:الحمد للّه الّذی ردّ الحقّ إلی أهله،و وضعه،فی موضعه کره ذلک قوم أو استبشروا به،فقد و اللّه کرهوا محمّدا صلّی اللّه علیه و اله و نابذوه و قاتلوه فردّ اللّه کیدهم فی نحورهم،و جعل دائره السّوء علیهم،و اللّه لنجاهدنّ معک فی کلّ موطن حفظا لرسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فرحّب به أمیر المؤمنین علیه السّلام و أجلسه إلی جنبه،و کان له حبیبا و ولیّا،یسائله عن النّاس،إلی أن سأله عن أبی موسی الأشعریّ،فقال:و اللّه ما أنا واثق به،و ما آمن علیک خلافه إن وجد مساعدا علی ذلک.فقال:أمیر المؤمنین علیه السّلام ما کان عندی مؤتمنا و لا ناصحا،و لقد کان الّذین تقدّمونی استولوا علی

ص:154

ای رسول خدا!کوثر چیست؟پیامبر فرمود:نهری است که خداوند به وسیلۀ آن مرا گرامی داشت.علی علیه السّلام عرضه داشت:ای رسول خدا،همانا این نهری شریف است پس آن را برای ما توصیف کن پیامبر فرمود:بله،ای علی،کوثر نهری است که زیر عرش پروردگار جریان دارد آبش از شیر سپیدتر و شیرین تر از عسل و نرم تر از کره است.سنگریزه هایش زبرجد و یاقوت و مرجان و علفش زعفران و خاکش مشکی خوشبو،و پایه های آن زیر عرش خداوند شکوهمند است.سپس رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله با دستش به پهلوی امیر مؤمنان زد و فرمود:ای علی! این نهر برای من و تو و دوستداران تو پس از من می باشد.

95-کلام حضرت علی علیه السّلام با عبد اللّه بن خلیفه زمانی که به بصره می رفتند

[103]12-امام سجاد علیه السّلام از پدرش علیه السّلام روایت می کند:هنگامی که امیر مؤمنان از مدینه به سوی ناکثین در بصره روانه شد در ربذه فرود آمد.پس هنگامی که از ربذه خارج شد عبد اللّه بن خلیفۀ طائی ایشان را مشاهده کرد.درحالی که حضرت در توقّفگاهی به نام فائد[که کوهی در مکه است]فرود آمده بود.پس حضرت او را به خود نزدیک ساخت.عبد اللّه به حضرت عرضه داشت:ستایش از آن خدایی است که حق را به اهلش بازگرداند و آن را در جایگاه خود قرار داد.خواه این جماعت ناخشنود گردند یا به آن خوشحال شوند.به خدا قسم!اینان محمد را دشمن داشتند و با او به ستیزه برخاستند و جنگیدند.پس خداوند نیرنگشان را به سینه هایشان بازگرداند و بدی را بر آنان احاطه کرد.به خدا قسم!ما با تو در هر جایگاهی که باشی برای حفظ[عظمت]رسول خدا می جنگیم.پس امیر مؤمنان بر او آفرین گفت و او را در کنار خود نشاند و همواره با او دوست و یاور بود و از احوال مردم از او سؤال می کرد.تا اینکه از او دربارۀ ابو موسی اشعری پرسید.او گفت:به خدا قسم!به او اطمینان ندارم و از اینکه اگر همراهی پیدا کند با تو به مخالفت برخیزد.امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود:او در نزد من ایمن و خیرخواه نبود و کسانی که پیش از من بودند

ص:155

مودّته و ولّوه و سلّطوه بالإمره علی النّاس،و لقد أردت عزله،فسألنی الأشتر فیه و أن أقرّه فأقررته علی کره منّی له،و عملت علی صرفه من بعد.قال:فهو مع عبد اللّه فی هذا و نحوه إذ أقبل سواد کثیر من قبل جبال طیّء فقال أمیر المؤمنین علیه السّلام:

انظروا ما هذا؟و ذهبت الخیل ترکض،فلم تلبث أن رجعت فقیل له هذه طیّء قد جاءتک تسوق الغنم و الإبل و الخیل،فمنهم من جاءک بهدایاه و کرامته،و منهم من یرید النّفور معک إلی عدوّک.فقال أمیر المؤمنین علیه السّلام:جزی اللّه طیّا خیرا وَ فَضَّلَ اللّهُ الْمُجاهِدِینَ عَلَی الْقاعِدِینَ أَجْراً عَظِیماً فلمّا انتهوا إلیه سلّموا علیه،قال عبد اللّه بن خلیفه:فسرّنی و اللّه ما رأیت من جماعتهم و حسن هیئتهم،و تکلّموا فأقرّوا و اللّه عینی،ما رأیت خطیبا أبلغ من خطیبهم،و قام عدیّ بن حاتم الطّائیّ،فحمد اللّه و أثنی علیه،ثمّ قال:أمّا بعد،فإنّی کنت أسلمت علی عهد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و أدّیت الزّکاه علی عهده،و قاتلت أهل الرّدّه من بعده،أردت بذلک ما عند اللّه، و علی اللّه ثواب من أحسن و اتّقی،و قد بلغنا أنّ رجالا من أهل مکّه نکثوا بیعتک، و خالفوا علیک ظالمین،فأتینا لنصرک بالحقّ،فنحن بین یدیک،فمرنا بما أحببت ثمّ أنشأ یقول:

بحقّ نصرنا اللّه من قبل ذاکم و أنت بحقّ جئتنا فستنصر

سنکفیک دون النّاس طرّا بنصرنا و أنت به من سائر النّاس أجدر

فقال أمیر المؤمنین علیه السّلام:جزاکم اللّه من حیّ عن الإسلام و عن أهله خیرا،فقد

ص:156

دوستی خود با او را ظاهر ساختند و او را بر کار گماشتند و او را بر امور مردم مسلط کردند و من می خواستم او را عزل نمایم که مالک اشتر از من خواست که اندیشه ام را دربارۀ او بیان کنم.و من کراهت و ناخرسندی خود را از او بیان داشتم و پس از آن در راه دور ساختن او از خود بودم،راوی گوید:امام با عبد اللّه در این روش بود تا روزی جمعیّت فراوانی از سوی کوه های طیّی روی[به سوی امام]آورد امام فرمود:بنگرید اینان چه کسانی هستند؟اسب سواران به تاخت رفتند و چیزی نگذشت که بازگشتند پس گفته شد:این قبیلۀ طی است که گوسفند و شتر و اسب می رانند و به سوی تو می آیند.گروهی از آنان با هدایت و بخشش های خود به سوی تو رهسپارند و گروهی از ایشان می خواهند به همراه تو سوی دشمنان حرکت کنند[و بجنگند].پس امیر مؤمنان علی علیه السّلام فرمود:خداوند به قبیلۀ طی پاداش نیک بدهد.

«خداوند مجاهدان را بر خانه نشینان به پاداش بزرگ تری بخشیده است.»[نساء(4):آیۀ 95] پس هنگامی که به امام رسیدند به ایشان سلام کردند عبد اللّه بن خلیفه می گوید:به خدا قسم! آنچه از جماعت آنان و سیمای زیبایشان دیدم مرا خشنود ساخت و سخنانی گفتند-به خدا قسم-چشمم را روشن ساختند.هیچ سخنوری شیواتر از سخنور آنان ندیدم و عدی بن حاتم طائی برخاست پس ستایش خدا را گفت و سپاس او را به جا آورد.سپس گفت:امّا بعد؛ همانا من در زمان رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله اسلام آوردم و زکات پرداخت نمودم و پس از او با اهل بدعت جنگیدم و با آن جهاد آنچه را که در نزد خداست طلب نمودم و پاداش نیکوکاران و پرهیزگاران بر عهدۀ خداست.به ما خبر رسیده است که گروهی از اهل مدینه پیمان تو را نقض کردند و با ستمکاری بر تو به مخالفت برخاستند پس ما برای یاری تو به حق آمده ایم و در مقابلت[گوش به فرمان تو]ایستاده ایم.پس ما را به آنچه دوست داری فرمان ده.سپس این شعر را سرود:

خداوند پیش از این ما را به حق یاری نمود/و تو نیز به حق نزد ما آمدی پس یاری خواهی شد

با یاری مان بدون حضور تمام مردم تو را کفایت می کنیم/و تو به این امر از تمامی مردم سزاوارتری

ص:157

أسلمتم طائعین،و قتلتم المرتدّین،و نویتم نصر المسلمین.و قام سعید بن عبید البختریّ من بنی بختر،فقال:یا أمیر المؤمنین،إنّ من النّاس من یقدر أن یعبّر بلسانه عمّا فی قلبه،و منهم من لا یقدر أن یبیّن ما یجد فی نفسه بلسانه،فإن تکلّف ذلک شقّ علیه،و إن سکت عمّا فی قلبه برح به الهمّ و البرم،و إنّی و اللّه ما کلّ ما فی نفسی أقدر أن أؤدّیه إلیک بلسانی،و لکن و اللّه لأجهدنّ علی أن أبیّن لک، و اللّه ولیّ التّوفیق.أمّا أنا،فإنّی ناصح لک فی السّرّ و العلانیه،و مقاتل معک الأعداء فی کلّ موطن،و أری لک من الحقّ ما لم أکن أراه لمن کان قبلک،و لا لأحد الیوم من أهل زمانک،لفضیلتک فی الإسلام،و قرابتک من الرّسول صلّی اللّه علیه و اله و لن أفارقک أبدا حتّی تظفر أو أموت بین یدیک.فقال له أمیر المؤمنین علیه السّلام:یرحمک اللّه،فقد أدّی لسانک ما یکنّ ضمیرک لنا،و نسأل اللّه أن یرزقک العافیه و یثیبک الجنّه.و تکلّم نفر منهم،فما حفظت غیر کلام هذین الرّجلین،ثمّ ارتحل أمیر المؤمنین علیه السّلام و اتّبعه منهم ستّمائه رجل حتّی نزل ذا قار،فنزلها ألف و ثلاثمائه رجل.

104-13- أخبرنا المفید عن محمّد بن الحسین عن عمر بن محمّد الورّاق عن علیّ بن العبّاس عن حمید بن زیاد،عن محمّد بن تسنیم عن الفضل بن دکین،عن مقاتل بن سلیمان،عن الضّحّاک عن ابن عبّاس،قال:سألت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله عن قول اللّه(عزّ و جلّ): وَ السّابِقُونَ السّابِقُونَ أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ فِی جَنّاتِ النَّعِیمِ [الواقعه(56):10-12]فقال:قال لی جبرئیل:ذاک علیّ و شیعته،هم السّابقون إلی

ص:158

پس امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود:خداوند به شما از اسلام و مسلمانان پاداش نیک بدهد با رضایت اسلام آوردید و از دین خارج شدگان را کشتید و قصد یاری مسلمانان را نمودید.و سعید بن عبید بختری از قبیلۀ بختر برخاست و عرضه داشت:ای امیر مؤمنان،گروهی از مردم می توانند با زبانشان آنچه را که در قلبشان می گذرد بیان دارند و بعضی از آنان توانایی ندارد که آنچه در خود می یابد با زبانش بیان کند پس اگر به بیان[حقیقت]تکلیف شود بر او سخت خواهد بود و اگر از بیان آنچه در دلش می گذرد خاموش ماند غصه و ناراحتی او را آزار می دهد.به خدا قسم!من نمی توانم هر آنچه در درونم می گذرد با زبانم بیان دارم.

اما به خدا قسم!تلاش می کنم که آن را به زبان آورم و هر توفیقی از جانب خداست.امّا من در پنهان و آشکار خیرخواه توام و با دشمنانت در هر سرزمین می جنگم و برای تو حقی می بینم که پس از این و در این زمان از معاصران خودت برای هیچ کس ندیده بودم و آن برای برتری تو در اسلام و نزدیکی تو با پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله و هرگز از تو جدا نمی شوم تا پیروز شوی یا در پیشگاه تو کشته شوم.پس حضرت به او فرمود:خدا تو را ببخشاید.همانا زبانت آنچه را که در درونت پنهان بود آشکار ساخت.از خدا می خواهم که عافیت و سلامتی را روزی تو سازد و پاداش تو را بهشت قرار دهد.و یک نفر دیگر از آنان نیز سخن گفت ولی من جز سخن این دو را حفظ نکردم.سپس امیر مؤمنان از آن مکان حرکت کردند و ششصد مرد به همراه ایشان رفتند تا به منزل ذی قار رسید و در آن منزل و توقّفگاه هزار و سیصد مرد فرود آمدند.

96-تفسیر قول خداوند متعال (وَ السّابِقُونَ السّابِقُونَ)

[104]13-ابن عبّاس می گوید:از پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله از سخن خدا که می فرماید:«پیشگامان پیشگامند،آنها مقربانند،در باغ های پر نعمت بهشت[جایی دارند]»[واقعه(56):آیۀ 10- 12]پرسیدم.پس فرمود:جبرئیل به من عرضه داشت:آنان علی و شیعیانش هستند.آنان پیشگامان به سوی بهشت و به سبب کرامت خداوند به آنان،از مقرّبان پروردگارند.

ص:159

الجنّه،المقرّبون من اللّه بکرامته لهم.

105-14- أخبرنا المفید عن أبی غالب أحمد بن محمّد الزّراریّ،عن عمّه علیّ بن سلیمان عن الطّیالسیّ عن العلاء عن محمّد قال سألت أبا جعفر علیه السّلام عن قول اللّه(عزّ و جلّ): فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ کانَ اللّهُ غَفُوراً رَحِیماً [الفرقان(25):70]فقال علیه السّلام:یؤتی بالمؤمن المذنب یوم القیامه حتّی یقام بموقف الحساب،فیکون اللّه(تعالی)هو الّذی یتولّی حسابه،لا یطّلع علی حسابه أحدا من النّاس،فیعرّفه ذنوبه حتّی إذا أقرّ بسیّئاته قال اللّه(عزّ و جلّ)للملائکه:بدّلوها حسنات و أظهروها للنّاس.فیقول النّاس حینئذ:ما کان لهذا العبد سیّئه واحده،ثمّ یأمر اللّه به إلی الجنّه،فهذا تأویل الآیه،و هی فی المذنبین من شیعتنا خاصّه.

106-15- أخبرنا المفید عن أحمد بن الولید عن أبیه عن الصّفّار عن ابن عیسی،عن محمّد بن عبد الجبّار،عن الحسن بن محبوب،عن أبی أیّوب الخزّاز، عن أبی حمزه الثّمالیّ،عن أبی جعفر محمّد بن علیّ علیه السّلام قال:کان أبی علیّ بن الحسین علیه السّلام یقول:أربع من کنّ فیه کمل إیمانه،و محّصت عنه ذنوبه،و لقی ربّه و هو عنه راض:من وفی للّه بما جعل علی نفسه للنّاس،و صدق لسانه مع النّاس، و استحیا من کلّ قبیح عند اللّه و عند النّاس،و حسن خلقه مع أهله.

107-16- أخبرنا المفید عن ابن قولویه عن محمّد بن همّام،عن عبد اللّه بن العلاء،عن ابن شمّون،عن حمّاد بن عیسی،عن إسماعیل بن خالد،عن أبی عبد

ص:160

97-تفسیر قول خداوند متعال (فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللّهُ سَیِّئاتِهِمْ)

[105]14-محمد بن مسلم ثقفی می گوید:از امام باقر علیه السّلام از سخن خداوند که می فرماید:

«خداوند بدی هایشان را به نیکی ها مبدل می کند و خداوند آمرزنده و مهربان است» پرسیدم.پس فرمود:مؤمن گنهکار در روز قیامت آورده می شود تا در جایگاه حساب قرار گیرد پس خداوند بلندمرتبه حساب او را بر عهده می گیرد و هیچ یک از مردم را بر حساب او آگاه نمی سازد پس گناهانش را به او می شناساند تا به بدی هایش اعتراف کند سپس به فرشتگان می فرماید:بدی ها را به نیکی تبدیل کنید و[آن گونه]بر مردم آشکار سازید.پس در این هنگام مردم می گویند:این بنده یک گناه هم ندارد.سپس خداوند به او فرمان می دهد به بهشت رهسپار شود.پس این تفسیر آیه است و مخصوص شیعیان گناهکار ماست.

98-چهار چیز از کمال ایمان هستند

[106]15-امام باقر علیه السّلام می فرماید:پدرم امام سجاد علیه السّلام می فرمود:چهار چیز است که در هرکس باشد ایمانش کامل می گردد و از گناهانش پاک می گردد و درحالی به دیدار پروردگارش می رود که از او راضی است:هرکس به خاطر خدا به آنچه بر خود برای[آسایش]مردم قرار داده است وفادار و پایبند باشد و با مردم راستگو باشد و از هر زشتی در نزد خدا و مردم شرم کند و با خانواده اش خوش اخلاق باشد.

ص:161

اللّه علیه السّلام یقول:جمعنا أبو جعفر علیه السّلام فقال:یا بنیّ إیّاکم و التّعرّض للحقوق،و اصبروا علی النّوائب،و إن دعاکم بعض قومکم إلی أمر ضرره علیکم أکثر من نفعه لکم فلا تجیبوه.

108-17- أخبرنا المفید عن الجعابیّ،عن محمّد بن یحیی بن سلیمان المروزیّ،عن عبید اللّه بن محمّد العبسیّ،عن حمّاد بن سلمه،عن أیّوب،عن أبی قلابه،عن أبی هریره،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:هذا شهر رمضان شهر مبارک، افترض اللّه صیامه،تفتّح فیه أبواب الجنان،و تصفّد فیه الشّیاطین،و فیه لیله خیر من ألف شهر،فمن حرمها فقد حرم-یردّد ذلک صلّی اللّه علیه و اله ثلاث مرّات-.

109-18- أخبرنا المفید عن الجعابیّ،عن ابن عقده عن جعفر بن عبد اللّه عن سعدان بن سعید عن سفیان بن إبراهیم قال:سمعت جعفر بن محمّد علیه السّلام یقول:بنا یبدأ البلاء ثمّ بکم،و بنا یبدأ الرّخاء ثمّ بکم،و الّذی یحلف به لینتصرنّ اللّه بکم کما انتصر بالحجاره.

110-19- أخبرنا المفید عن علیّ بن بلال عن النّعمان،بن أحمد عن إبراهیم بن عرفه عن أحمد بن رشید بن خیثم عن عمّه سعید عن مسلم الغلابیّ قال:جاء أعرابیّ إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فقال:و اللّه یا رسول اللّه،لقد أتیناک و ما لنا بعیر یئطّ،و لا غنم تغطّ،ثمّ أنشأ یقول:

أتیناک یا خیر البریّه کلّها لترحمنا ممّا لقینا من الإزل.

ص:162

[107]16-اسماعیل بن خالد می گوید:شنیدم امام صادق علیه السّلام می فرماید:امام باقر علیه السّلام ما را جمع نمود و فرمود:فرزندانم،از تجاوز به حقوق دیگران برحذر باشید و بر سختی ها و مصیبت ها صبر کنید و اگر بعضی از اطرافیان،شما را به امری فراخواندند که ضررش بر شما بیش از فایدۀ آن بود به آن[دعوت]پاسخ مگوئید.

99-فضیلت شهر رمضان

[108]17-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:این ماه رمضان ماهی پربرکت است.خداوند روزه اش را واجب ساخت،در آن درهای بهشت باز می گردد و شیاطین دربند می شوند و در آن شبی است که از هزار ماه بهتر می باشد.

پس سه بار تکرار کرد:هرکس از آن محروم گردد[حقیقتا]محروم شده است.

100-بلاء و سختی شروع می شود برای ائمه و بعد شیعیان آنها

[109]18-سفیان بن ابراهیم می گوید:شنیدم که امام صادق علیه السّلام فرمود:خداوند به وسیلۀ ما و آنگاه به وسیلۀ خودتان بلا و محنت و هم چنین آسایش را بر ما سپس بر شما آغاز می نماید و قسم به کسی که به او سوگند زده می شود،[دین]خداوند به وسیلۀ شما پیروز می گردد همان گونه که با سنگ به پیروزی رسید.

101-شکوۀ اعرابی به خاطر کمی باران

[110]19-مسلم غلابی می گوید:عربی بادیه نشین نزد پیامبر صلّی اللّه علیه و اله آمد و عرضه داشت:ای رسول خدا!به خدا قسم به نزد تو آمده ایم درحالی که شتر و گوسفندی نداریم که صدایی از آنها به گوش رسد.سپس این شعر را سرود:

ای بهترین آفریدگان به نزد تو آمدیم تا از قحطی و خشکسالی که به ما روی آورده است بر ما ببخشایی/

ص:163

أتیناک و العذراء یدمی لبانها و قد شغلت أمّ البنین عن الطّفل

و ألقی بکفّیه الفتی استکانه من الجوع ضعفا لا یمرّ و لا یحلی

و لا شیء ممّا یأکل النّاس عندنا سوی الحنظل العامیّ و العلهز الفسل

و لیس لنا إلاّ إلیک فرارنا و أین فرار النّاس إلاّ إلی الرّسل

فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله للصّحابه:إنّ هذا الأعرابیّ یشکو قلّه المطر و قحطا شدیدا.ثمّ قام یجرّ رداءه حتّی صعد المنبر،فحمد اللّه و أثنی علیه،و کان فیما حمده به أن قال:الحمد للّه الّذی علا فی السّماء و کان عالیا،و فی الأرض قریبا دانیا أقرب إلینا من حبل الورید؛و رفع یدیه إلی السّماء و قال:اللّهمّ اسقنا غیثا مغیثا،مریئا،مریعا، غدقا،طبقا،عاجلا غیر رائث،نافعا غیر ضارّ،تملأ به الزّرع،و تنبت الزّرع، و تحیی به الأرض بعد موتها.فما ردّ یده إلی نحره حتّی أحدق السّحاب بالمدینه کالإکلیل،و ألقتت السّماء بأرواقها،و جاء أهل البطاح یضجّون یا رسول اللّه،الغرق الغرق،فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:اللّهمّ حوالینا و لا علینا،فانجاب السّحاب عن السّماء، فضحک رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و قال:للّه درّ أبی طالب لو کان حیّا لقرّت عیناه،من ینشدنا قوله؟فقام عمر بن الخطّاب،فقال:عسی أردت،یا رسول اللّه:

و ما حملت من ناقه فوق ظهرها أبرّ و أوفی ذمّه من محمّد

فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:لیس هذا من قول أبی طالب،هذا من قول حسّان بن ثابت.

فقام علیّ بن أبی طالب علیه السّلام فقال:کأنّک أردت،یا رسول اللّه:

ص:164

به نزد تو آمدیم درحالی که از سینۀ دختران[به جای شیر]خون می چکد و مادران فرزندان از کودکان خود روی گردان شده اند/و جوانان به خاطر ضعف و ناتوانی از گرسنگی بر زمین افتاده اند و هیچ فایده و ضرری از آنان حاصل نمی شود[و قدرت کار از آنان سلب شده است]/چیزی در نزد ما نیست که مردم از آن بخورند جز حنظل خشک و علهز[نام گیاهی است]پست/و ما جز به سوی تو راه فرار و چاره ای نداریم و مردم جز به سوی پیامبر به کجا فرار کنند؟

پس پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله به یارانش فرمود:همانا این عرب بادیه نشین از کمی باران و خشکسالی فراوان شکایت می کند.پس پیامبر برخاست درحالی که عبایش بر زمین کشیده می شد تا از منبر بالا رفت پس سپاس خدا را به جا آورد و ستایش او را گفت و از کلماتی که با آن ستایش خدا را به جای آورد این بود:ستایش از آن خداوندی است که در آسمان بالا رفت پس بلند مرتبه بود و در زمین پایین آمد و نزدیک تر از رگ گردن گردید.و پیامبر دستانش را به سوی آسمان بلند کرد و فرمود:پروردگارا،با بارانی فراگیر و نیکو و طراوت بخش و گوارا و پوشاننده و به سرعت و نه کند،و سودبخش و نه ضرربخش[زمین های]ما را آبیاری کن تا مزرعه ها را از آن سرشار سازی و گیاهان را برویانی و زمین را پس از مرگش زنده کنی.پس هنوز دستش را پایین نیاورده بود که ابرها،مدینه را چون تاج در برگرفت و آسمان هر آنچه باران داشت بر زمین ریخت و ساکنین دشت ها می آمدند و فریاد می زدند:ای رسول خدا [خطر]غرق شدن[وجود دارد]پس پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله خندید و فرمود:خداوند ابو طالب را خیر دهد،اگر زنده بود چشم هایش روشن می شد.چه کسی سخن او را برایم می سراید.پس عمر بن خطّاب برخاست و گفت:ای رسول خدا!چه بسا این شعر را اراده کرده ای که:

«هیچ شتری بر دوشش نیکوتر و با وفاتر از محمد حمل نکرد».

پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:این سخن ابو طالب نیست بلکه سخن حسّان بن ثابت است.پس علی بن ابی طالب علیه السّلام برخاست و عرضه داشت:ای پیامبر خدا!شاید این شعر را اراده کرده ای:

ص:165

و أبیض یستسقی الغمام بوجهه ربیع الیتامی عصمه للأرامل

تلوذ به الهلاّک من آل هاشم فهم عنده فی نعمه و فواضل

کذبتم و بیت اللّه یبزی محمّد و لمّا نماصع دونه و نقاتل

و نسلمه حتّی نصرع حوله و نذهل عن أبنائنا و الحلائل

فقال رسول اللّه أجل.فقام رجل من بنی کنانه،فقال:

لک الحمد و الحمد ممّن شکر سقینا بوجه النّبیّ المطر.

دعا اللّه خالقه دعوه و أشخص منه إلیه البصر

فلم یک إلاّ کالقاء الرّداء و أسرع حتّی أتانا الدّرر

دفاق العزالی جمّ البعاق أغاث به اللّه علیا مضر

فکان کما قاله عمّه أبو طالب ذا رواء غزّر

به اللّه یسقی صیوب الغمام فهذا العیان و ذاک الخبر

فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یا کنانیّ بوّأک اللّه بکلّ بیت قلته بیتا فی الجنّه.

111-20- أخبرنا المفید عن الکاتب،عن الزّعفرانیّ،عن الثّقفیّ،عن جعفر بن محمّد الورّاق عن عبد اللّه بن الأزرق عن أبی الجحّاف،عن معاویه بن ثعلبه،قال:

لمّا استوسق الأمر لمعاویه بن أبی سفیان أنفذ بسر بن أرطاه إلی الحجاز فی طلب شیعه أمیر المؤمنین علیه السّلام،و کان علی مکّه عبید اللّه بن العبّاس بن عبد المطّلب، فطلبه فلم یقدر علیه،فأخبر أنّ له ولدین صبیّین فبحث عنهما فوجدهما

ص:166

سپید چهره ای که ابرها از چهره اش طلب سیراب شدن می نمایند،بهار یتیمان و حفظکنندۀ زنان شوهر از دست داده است/هلاک شوندگان بنی هاشم به او پناه می برند و آنان در نزد او در نعمت و احسان هستند/به خانه خدا سوگند!دروغ گفتید که محمد رها می شود و تسلیم می گردد درحالی که هنوز در رکاب او می جنگیم و جهاد می کنیم/از او حفاظت می کنیم تا[دشمنان]در اطراف او را بر زمین بیفکنیم و فرزندان و همسران خود را فراموش می کنیم.

پس پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:بله.پس مردی از بنی کنانه برخاست و گفت:ستایش از آن توست و ستایش از سوی کسی است که سپاس گزاری نمود،

به خاطر گل روی پیامبر از باران سیراب شدیم/آفریدگار خود را بسیار خواند و امیدوار به سوی او چشم دوخت/پس همانند کسی بود که عبا از دوش افکنده است و به سرعت می رود تا باران بارید/ بارش فراوان باران و فراوانی ابرها به گونه ای بود که خدا به وسیلۀ آن قسمت های بالای سرزمین مضر را نیز سیراب کرد/پس همان گونه که عمویش ابو طالب گفته بود بارانی با طراوت و فراوان بود/ خداوند به وسیلۀ باران ابرها[همه را]سیراب می سازد و این چیز آشکاری است و آن روایتی است که به ما رسیده است.

پس رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:ای کنانی!خداوند در مقابل هر بیت شعری که سرودی،خانه ای در بهشت برایت فراهم سازد.

102-بسر بن ارطاه دو بچۀ عبید اللّه بن عباس را کشت

[111]20-معاویه بن ثعلبه می گوید:هنگامی که امر[خلافت]برای معاویه بن ابی سفیان قرار یافت بسر بن أرطاه را در جستجوی شیعیان امیر مؤمنان علیه السّلام به سوی حجاز روانه کرد درحالی که عبید اللّه بن عباس بن عبد المطلب در مکه بود.پس او را طلبید ولی بر او دست نیافت.به بسر خبر داده شد که عبد اللّه دو فرزند نوجوان دارد پس به جستجوی آن دو پرداخت و آنان را پیدا نمود و دستگیر کرد.

ص:167

و أخذهما،فأخرجهما من الموضع الّذی کانا فیه،و لهما ذؤابتان،فأمر بذبحهما فذبحا،و بلغ أمّهما الخبر،فکادت نفسها تخرج،ثمّ أنشأت تقول:.

ها من أحسّ بنییّ اللّذین هما کالدّرّتین تشظّی عنهما الصّدف

ها من أحسّ بنییّ اللّذین هما سمعی و عینی فقلبی الیوم یختطف

نبّئت بسرا و ما صدّقت ما زعموا من قولهم و من الإفک الّذی اقترفوا

أحنی علی ودجی طفلی مرهّفه مشحوذه و کذلک الظّلم و السّرف

من دلّ والهه عبری مفجعه علی صبیّین فاتا إذ مضی السّلف

قال ثمّ اجتمع عبید اللّه بن عبّاس من بعد ببسر بن أرطاه عند معاویه،فقال معاویه لعبید اللّه:أتعرف هذا الشّیخ قاتل الصّبیّین؟قال بسر:نعم أنا قاتلهما فمه؟فقال عبید اللّه:لو أنّ لی سیفا قال بسر:فهاک سیفی و أومأ إلی سیفه،فزبره معاویه و انتهره،و قال أنّی لک من شیخ،ما أحمقک!تعمد إلی رجل قد قتلت ابنیه فتعطیه سیفک،کأنّک لا تعرف أکباد بنی هاشم،و اللّه لو دفعته إلیه لبدأ بک و ثنّی بی.فقال عبید اللّه:بل و اللّه کنت أبدأ بک ثمّ أثنّی به.

112-21- أخبرنا المفید عن الجعابیّ،عن ابن عقده،عن جعفر بن محمّد بن مروان،عن أبیه عن إبراهیم بن الحکم،عن الحارث بن حصیره،عن عمران بن الحصین،قال:کنت أنا و عمر بن الخطّاب جالسین عند النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و علیّ علیه السّلام جالس إلی جنبه،إذ قرأ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ

ص:168

و از جایگاهی که در آن بودند خارجشان ساخت.گیسوان آن دو نوجوان از دو سوی رخسارشان رها شده بود.پس دستور داد آنان را سر ببرند پس سر بریده شدند و خبر به مادرشان رسید که نزدیک بود جان از بدنش خارج شود آنگاه مادرشان این شعر را سرود:

چه کسی دو فرزندم را که مانند دو مروارید بودند که از آن صدف جدا می گردد می شناسد/چه کسی دو فرزندم را که گوش و چشم من بودند می شناسند پس امروز قلبم گرفته می شود/از بسر خبر دار شدم و آنچه آنان گمان نمودند و سخنانشان و تهمت هایی روا می دارند را باور نکردم/بر کشته شدن دو فرزندم با ناتوانی و ضعف سوگواری می کنم و مرثیه می خوانم و ستم و زیادروی این گونه است/ چه کسی مادری شیدا و گریان و مصیبت زده را به سوی دو کودکش در نبود سلف(پدر)از دست رفته اند راهنمایی می کند.

راوی گوید:سپس عبید اللّه بن عباس پس از آن واقعه با بسر بن ارطاه نزد معاویه[در مجلسی] با هم بودند،معاویه به عبید اللّه گفت:آیا این شیخ را که دو کودکت را کشته است می شناسی؟ بسر گفت:بله،من قاتل آن دو هستم،چه می گویی؟عبید اللّه گفت:[چه خوب بود]اگر شمشیری داشتم.بسر گفت:شمشیرم را بردار.و به شمشیرش اشاره کرد.پس معاویه او را نهی نمود و از آن کار بازداشت.و گفت:ای شیخ!تو را چه شده است.چقدر تو نادانی به مردی که دو فرزندش را کشته ای اعتماد می کنی و شمشیرت را به او می دهی.گویا تو بزرگان بنی هاشم را نمی شناسی.به خدا قسم اگر شمشیرت را به او می دادی از تو آغاز می کرد و سپس به سراغ من می آمد.عبید اللّه گفت:به خدا قسم!از تو آغاز می کردم و سپس به سراغ او می رفتم.

103-پیامبر صلّی اللّه علیه و اله آیۀ أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ قرائت فرمودند و حضرت علی علیه السّلام در کنارش بود

[112]21-عمران بن حصین می گوید:من و عمر بن خطاب نزد پیامبر نشسته بودیم و علی نیز در کنار پیامبر نشسته بود که پیامبر این آیه را تلاوت فرمود:«آیا آن که دعای درمانده ای را اجابت می کند و گرفتاری ها را برطرف می سازد و شما را وارثان این زمین می نماید معبودی دیگری است؟چه مقدار اندک پند می گیرید»[نمل(27):آیۀ 62]راوی می گوید:

ص:169

اَلسُّوءَ وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ أَ إِلهٌ مَعَ اللّهِ قَلِیلاً ما تَذَکَّرُونَ [النمل(27):62] قال:فانتفض علیّ علیه السّلام کانتفاض العصفور،فقال له النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله:ما شأنک تجزع؟ فقال:و ما لی لا أجزع و اللّه یقول:إنّه یجعلنا خلفاء الأرض.فقال له النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله لا تجزع،فو اللّه لا یحبّک إلاّ مؤمن،و لا یبغضک إلاّ منافق.

113-22- أخبرنا المفید عن الجعابیّ،عن جعفر بن محمّد بن سلیمان عن داود بن رشید عن محمّد بن إسحاق الثّعلبیّ قال:سمعت جعفر بن محمّد علیهما السّلام یقول:

نحن خیره اللّه من خلقه،و شیعتنا خیره اللّه من أمّه نبیّه.

114-23- أخبرنا المفید عن أبی غالب الزّراریّ رحمه اللّه عن عمّه علیّ بن سلیمان، عن الطّیالسیّ،عن العلاء عن محمّد عن أبی جعفر علیه السّلام یقول:لا دین لمن دان بطاعه من عصی اللّه،و لا دین لمن دان بفریه باطل علی اللّه،و لا دین لمن دان بجحود شیء من آیات اللّه.

115-24- أخبرنا المفید عن عمر بن محمّد المعروف بابن الزّیّات عن ابن مهرویه عن داود بن سلیمان عن الرّضا عن آبائه علیه السّلام قال:قال أمیر المؤمنین علیه السّلام، لو رأی العبد أجله و سرعته إلیه،لأبغض الأمل،و ترک طلب الدّنیا.

116-25- أخبرنا المفید عن المظفّر الورّاق،عن محمّد بن همّام الإسکافیّ عن الحمیریّ،عن أبی عیسی،عن ابن محبوب،عن الثّمالیّ،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

لا یزال المؤمن فی صلاه ما کان فی ذکر اللّه قائما کان أو جالسا أو مضطجعا،إنّ اللّه

ص:170

پس علی علیه السّلام همچون یک گنجشک به خود لرزید.پس پیامبر صلّی اللّه علیه و اله به او فرمود:تو را چه شده است که بی تابی می کنی؟امام عرضه داشت:چگونه بی تابی نکنم درحالی که خداوند می فرماید:او ما را وارثان زمین قرار می دهد.پیامبر صلّی اللّه علیه و اله فرمود:بی تابی مکن پس به خدا قسم تو را جز مؤمن دوست ندارد و جز منافق دشمن نمی دارد.

[113]22-محمد بن اسحاق ثعلبی می گوید:شنیدم که امام صادق علیه السّلام می فرمود:ما برگزیدگان خدا از میان بندگانش هستیم و شیعیان ما برگزیدگان خدا از میان امّت پیامبرش هستند.

[114]23-محمد بن مسلم ثقفی می گوید:امام باقر علیه السّلام می فرماید:کسی که به اطاعت گناهکار گردن نهد،دین ندارد و کسی که به دروغ باطل بر خدا گردن نهد،دین ندارد و کسی که به انکار یکی از نشانه های خدا گردن نهد،دین ندارد.

104-تذکر مرگ

[115]24-امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود:اگر بنده مرگ خود را که شتابان به سوی او پیش می رود مشاهده کند آرزوهای دور و دراز را دشمن می دارد و دنیاطلبی را رها می کند.

105-در ذکر و ثوابش

[116]25-امام باقر علیه السّلام فرمود:انسان مؤمن تا زمانی که ایستاده یا نشسته یا خوابیده در یاد خدا باشد در نماز است همانا خداوند فرازمند می فرماید:

ص:171

(تعالی)یقول: اَلَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلی جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النّارِ [آل عمران(3):191].

117-26- أخبرنا المفید عن ابن قولویه،عن أبیه،عن سعد عن ابن عیسی،عن الحسین بن سعید،عن یاسر،عن أبی الحسن الرّضا علیه السّلام قال:إذا کذب الولاه حبس المطر،و إذا جار السّلطان هانت الدّوله،و إذا حبست الزّکاه ماتت المواشی.

118-27- أخبرنا المفید قال حدّثنا أبو بکر محمّد بن عمر الجعابیّ،قال حدّثنا أبو عبد اللّه جعفر بن محمّد الحسنیّ،قال:حدّثنا أحمد بن عبد المنعم،قال:حدّثنا عبد اللّه بن محمّد الفزاریّ،عن جعفر بن محمّد،عن أبیه علیهما السّلام،عن جابر.قال:

و حدّثنی جعفر بن محمّد الحسنیّ،قال:حدّثنا أحمد بن عبد المنعم،قال:حدّثنا عمرو بن شمر،عن جابر،عن أبی جعفر محمّد بن علیّ علیهما السّلام،عن جابر بن عبد اللّه الأنصاریّ،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لعلیّ بن أبی طالب علیه السّلام:ألا أبشّرک،ألا أمنحک؟قال بلی یا رسول اللّه.قال:فإنّی خلقت أنا و أنت من طینه واحده، ففضلت منها فضله فخلق منها شیعتنا،فإذا کان یوم القیامه دعی النّاس بأمّهاتهم إلاّ شیعتک فإنّهم یدعون بأسماء آبائهم لطیب مولدهم.

119-28- أخبرنا المفید عن الجعابیّ عن محمّد بن عبید اللّه بن أبی أیّوب عن جعفر بن هارون عن خالد بن یزید عن أبی الصّیرفیّ قال:سمعت أبا جعفر علیه السّلام

ص:172

«آنان که ایستاده و نشسته و به پهلو خفته خدا را یاد می کنند و در آفرینش آسمان ها و زمین می اندیشند[و می گویند:]پروردگارا!این جهان را بیهوده نیافریده ای،تو منزّهی،ما را از عذاب آتش حفظ کن.»[آل عمران(3):آیۀ 191]

[117]26-امام رضا علیه السّلام فرمود:هنگامی که فرمانروایان دروغ بگویند،باران نمی بارد و هنگامی که پادشاهان ستم کنند،دولت خوار می شود و هنگامی که زکات پرداخت نگردد،چهارپایان می میرند.

106-خلق و خوی حضرت محمد صلّی اللّه علیه و اله و حضرت علی علیه السّلام از یک طینت است

[118]27-جابر بن عبد اللّه انصاری می گوید:پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله به علی بن ابی طالب علیه السّلام فرمود:آیا بشارتی به تو بدهم،آیا چیزی به تو ببخشایم؟عرضه داشت:بله،ای فرستادۀ خدا.پیامبر صلّی اللّه علیه و اله فرمود:همانا من و تو از یک گل آفریده شده ایم.پس از آن گل مقداری باقی ماند و شیعیان ما از آن آفریده شدند پس هنگامی که قیامت فرا رسد مردم به نام مادرانشان فراخوانده می شوند مگر شیعیان تو که به خاطر حلال زادگی و نسل پاکشان به نام پدرانشان خوانده می شوند.

ص:173

یقول:برئ اللّه ممّن تبرأ منّا،لعن اللّه من لعننا،أهلک اللّه من عادانا،اللّهمّ إنّک تعلم أنّا سبب الهدی لهم،و إنّما یعادوننا لک،فکن أنت المتفرّد بعداوتهم.

120-29- أخبرنا المفید عن علیّ بن بلال المهلّبیّ عن عبد الواحد بن عبد اللّه بن یونس عن الحسین بن محمّد بن عامر،عن المعلّی عن العمّیّ عن جعفر بن بشیر عن سلیمان بن سماعه،عن عبد اللّه بن القاسم،عن عبد اللّه بن سنان،عن أبی عبد اللّه جعفر بن محمّد علیه السّلام،عن أبیه،عن جدّه علیهم السّلام قال:لمّا قصد أبرهه بن الصّبّاح ملک الحبشه لهدم البیت،تسرّعت الحبشه فأغاروا علیها و أخذوا سرحا لعبد المطّلب بن هاشم،فجاء عبد المطّلب إلی الملک فاستأذن علیه،فأذن له و هو فی قبّه دیباج علی سریر له،فسلّم علیه فردّ أبرهه السّلام،فجعل ینظر فی وجهه، فراقه حسنه و جماله و هیبته.فقال له:هل کان فی آبائک مثل هذا النّور الّذی أراه لک و الجمال؟قال:نعم أیّها الملک،کلّ آبائی کان لهم هذا الجمال و النّور و البهاء.

فقال له أبرهه:لقد فقتم الملوک فخرا و شرفا،و یحقّ لک أن تکون سیّد قومک.ثمّ أجلسه معه علی سریره،و قال لسائس فیله الأعظم-و کان فیلا أبیض عظیم الخلق،له نابان مرصّعان بأنواع الدّرر و الجواهر،و کان الملک یباهی به ملوک الأرض-:ایتنی به؛فجاء به سائسه،و قد زیّن بکلّ زینه حسنه،فحین قابل وجه عبد المطّلب سجد له،و لم یکن یسجد لملکه،و أطلق اللّه لسانه بالعربیّه فسلّم علی عبد المطّلب،و لمّا رأی الملک ذلک ارتاع له و ظنّه سحرا،فقال:ردّوا الفیل

ص:174

107-برائت می جوید خداوند از کسانی که از آل محمد برائت می جویند

[119]28-امام باقر علیه السّلام فرمود:خداوند از کسانی که از ما بیزاری جستند بیزاری بجوید و کسانی را که بر ما نفرین کردند نفرین کند و کسانی را که با ما به دشمنی پرداختند نابود سازد.

پروردگارا!تو می دانی که ما سبب راهنمایی و هدایت آنان بودیم و به خاطر تو آنان با ما دشمنی می کنند پس خود به تنهایی با آنان به دشمنی برخیز.

108-قصۀ اصحاب فیل و حضرت عبد المطلب

[120]29-امام باقر علیه السّلام از پدرش امام سجّاد علیه السّلام روایت می کند که فرمود:هنگامی که ابرهه بن صبّاح پادشاه حبشه قصد ویرانی خانۀ کعبه را نمود به سرعت از حبشه خارج گردید و به سرعت با سواران حبشه را پشت سر گذاردند.و چهارپایی از عبد المطّلب بن هاشم گرفتند[و با خود بردند].عبد المطّلب به نزد پادشاه آمد و از او اجازه خواست.پادشاه به او اذن داد در حالی که بر تختی در خیمه ای از حریر قرار داشت،پس به ابرهه سلام کرد و ابرهه سلامش را پاسخ داد و به چهرۀ عبد المطّلب می نگریست پس زیبایی و خوش چهرگی و هیئت او،ابرهه را به شگفتی واداشت.پس گفت:آیا پدران تو نیز مانند این نور و زیبایی را که در تو می بینم داشته اند؟عبد المطّلب گفت:بله،ای پادشاه!تمامی پدران من این زیبایی و نور و خوش چهرگی را داشته اند.پس ابرهه به او گفت:شما از فخر و شرف بر پادشاهان برتری یافته اید و سزاوار است که تو آقای قومت باشی.سپس او را،با خود بر تختش نشاند و به فیلبان فیل بزرگش-که فیلی سفید و عظیم الجثّه بود و دو عاج زینت شده به انواع مروارید و جواهر داشت و پادشاه به آن فیل به پادشاهان زمین مباهات می کرد-گفت:آن فیل را بیاور.

پس فیلبان آن را آورد درحالی که با هر زینت نیکویی آراسته شده بود پس هنگامی که فیل در مقابل عبد المطلب قرار گرفت بر او سجده کرد درحالی که برای پادشاه سجده نمی نمود.

سپس با زبان عربی شروع به سخن کرد و بر عبد المطّلب سلام نمود!هنگامی که پادشاه این صحنه را دید بر خود لرزید و آن را جادو به حساب آورد و گفت:فیل را به مکانش باز گردانید.

ص:175

إلی مکانه.ثمّ قال لعبد المطّلب:فیم جئت؟فقد بلغنی سخاؤک و کرمک و فضلک، و رأیت من هیبتک و جمالک و جلالک ما یقتضی أن أنظر فی حاجتک فسلنی ما شئت؛و هو یری أنّه یسأله فی الرّجوع من مکّه،فقال له عبد المطّلب:إنّ أصحابک غدوا علی سرح لی فذهبوا به فمرهم بردّه علیّ.قال:فتغیّظ الحبشیّ من ذلک و قال لعبد المطّلب:لقد سقطت من عینی،جئتنی تسألنی فی سرحک و أنا قد جئت لهدم شرفک و شرف قومک.و مکرمتکم الّتی تتمیّزون بها من کلّ جیل،و هو البیت الّذی یحجّ إلیه من کلّ صقع فی الأرض،فترکت مسألتی فی ذلک و سألتنی فی سرحک!فقال له عبد المطّلب:لست بربّ البیت الّذی قصدت لهدمه،و أنا ربّ سرحی الّذی أخذه أصحابک،فجئت أسألک فیما أنا ربّه،و للبیت ربّ هو أمنع له من الخلق کلّهم،و أولی به منهم.فقال الملک:ردّوا إلیه سرحه؛و انصرف إلی مکّه، و أتبعه الملک بالفیل الأعظم مع الجیش لهدم البیت،فکانوا إذا حملوه علی دخول الحرم أناخ،و إذا ترکوه رجع مهرولا.فقال عبد المطّلب لغلمانه:ادعوا إلیّ ابنی؛ فجیء بالعبّاس،فقال:لیس هذا أرید،ادعوا إلیّ ابنی؛فجیء بأبی طالب،فقال:

لیس هذا أرید،ادعوا لی ابنی؛فجیء بعبد اللّه أبی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله،فلمّا أقبل إلیه قال:

اذهب یا بنیّ حتّی تصعد أبا قبیس،ثمّ اضرب ببصرک ناحیه البحر،فانظر أیّ شیء یجیء من هناک و خبّرنی به.قال:فصعد عبد اللّه أبا قبیس،فما لبث أن جاء طیر أبابیل مثل السّیل و اللّیل،فسقط علی أبی قبیس،ثمّ صار إلی البیت فطاف

ص:176

سپس به عبد المطّلب گفت:برای چه کاری آمدی؟[خبر]بخشش و کرم و احسان تو به گوش من رسیده است و آنچه از ابّهت و زیبایی و عظمتت دیده ام اقتضا می کند که در خواسته ات نظر کنم.پس هرچه می خواهی بطلب و او گمان می کرد که عبد المطلب بازگشت آنان از مکه را می طلبد.پس عبد المطلب به او گفت:یارانت صبحدم یکی از چهارپایانم را برده اند؛به آنان دستور ده که چهارپایم را به من بازگردانند.راوی گوید:پس[پادشاه]حبشی از آن سخن خشمگین شد و به عبد المطلب گفت:از چشمم افتادی،به نزد من آمده ای و چهارپایت را می طلبی درحالی که من برای نابودی شرف تو و قومت و مایۀ کرامتتان که به وسیلۀ آن از هر نسلی متمایز می گردید آمده ام و آن خانه ای است که از هر ناحیه ای در زمین به سوی آن قصد می شود و تو خواسته ات را دربارۀ آن رها کردی و دربارۀ چهارپایت سخن می گویی!؟پس عبد المطلب به او گفت:من صاحب خانه ای که قصد نابودی آن را داری نیستم.من صاحب چهارپایی هستم که یارانت از من گرفته اند پس به نزد تو آمدم تا دربارۀ چیزی که من صاحبش هستم از تو درخواستی نمایم.خانۀ کعبه نیز صاحب و پروردگار دارد و از تمامی آفریدگان باز دارنده تر و از آنان سزاوارتر است.پادشاه گفت:چهارپایش را به او بازگردانید.

عبد المطلب به سوی مکه روانه شد.و پادشاه با فیل بزرگ و به همراه لشکرش برای نابودی کعبه به دنبال عبد المطلب حرکت کرد.پس هنگامی که آن فیل را به داخل شدن در حرم وادار می کردند ناله سر می داد و هنگامی که او را رها می کردند دوان دوان باز می گشت.پس عبد المطلب به غلامانش گفت:فرزندم را به نزد من بخوانید.پس عباس را آوردند.گفت:او را نمی خواستم.فرزندم را نزد من بخوانید.پس ابو طالب را آوردند.گفت:او را نمی خواهم، فرزندم را نزد من بیاورید.پس عبد اللّه پدر پیامبر صلّی اللّه علیه و اله را آوردند.پس هنگامی که جلو آمد عبد المطلب گفت:فرزندم!برو برفراز کوه ابو قبیس بایست و به سوی دریا بنگر.و ببین که چه چیز از آن جا می آید و مرا از آن آگاه کن.راوی گوید:پس عبد اللّه از کوه ابو قبیس بالا رفت و چیزی نگذشت که پرندگان ابابیل همچون سیل و تاریکی شب فرارسیدند.پس پرندگان از کوه ابو قبیس پایین آمدند سپس به سوی کعبه رفتند و هفت بار طواف نمودند.

ص:177

سبعا،ثمّ صار إلی الصّفا و المروه فطاف بهما سبعا،فجاء عبد اللّه إلی أبیه فأخبره، الخبر فقال:انظر یا بنیّ ما یکون من أمرها بعد فأخبرنی به؛فنظرها فإذا هی قد أخذت نحو عسکر الحبشه،فأخبر عبد المطّلب بذلک،فخرج عبد المطّلب و هو یقول:یا أهل مکّه اخرجوا إلی العسکر فخذوا غنائمکم.قال:فأتوا العسکر،و هم أمثال الخشب النّخره،و لیس من الطّیر إلاّ ما معه ثلاثه أحجار فی منقاره و رجلیه، یقتل بکلّ حصاه منها واحدا من القوم،فلمّا أتوا علی جمیعهم انصرف الطّیر،و لم یر قبل ذلک و لا بعده،فلمّا هلک القوم بأجمعهم جاء عبد المطّلب إلی البیت فتعلّق بأستاره و قال:.

یا حابس الفیل بذی المغمّس حبسته کأنّه مکوّس.

فی محبس تزهق فیه الأنفس.

فانصرف و هو یقول فی فرار قریش و جزعهم من الحبشه:.

طارت قریش إذ رأت خمیسا فظلّت فردا لا أری أنیسا.

و لا أحسّ منهم حسیسا إلاّ أخا لی ماجدا نفیسا.

مسودّا فی أهله رئیسا.

121-30- أخبرنا المفید عن الکاتب عن الزّعفرانیّ عن الثّقفیّ عن أبی الولید الضّبّیّ عن أبی بکر الهذلی،عن محمّد بن سیرین قال:سمعت غیر واحد من مشیخه أهل البصره یقولون:لمّا فرغ علیّ بن أبی طالب علیه السّلام من الجمل،عرض له

ص:178

آنگاه به سوی صفا و مروه رفتند و هفت بار میان آن دو کوه رفت وآمد نمودند.پس عبد اللّه نزد پدرش آمد و او را از موضوع آگاه نمود.عبد المطلب گفت:فرزندم بنگر که پس از این چه اتفاقی می افتد و مرا آگاه کن.پس نگریست و مشاهده کرد که به سوی لشگر حبشه حرکت کردند.پس عبد المطلب را از آن آگاه کرد.پس عبد المطلب خارج شد درحالی که می گفت:ای اهل مکه!به سوی لشگر حرکت کنید و غنیمت های خود را دریافت دارید.راوی گوید:پس به سوی لشگر آمدند درحالی که همچون چوب هایی خشک شده بودند و هیچ پرنده ای نبود مگر آنکه همراهش سه سنگ در منقار و دو پایش بود و با هر سنگریزه ای یک نفر را به هلاکت می رساند پس هنگامی که تمامی لشگر به هلاکت رسید عبد المطلب به سوی خانۀ کعبه آمد و پردۀ آن را در دست گرفت و گفت:

ای نگهدارندۀ فیل در ذی المغمّس(منطقه ای در راه طائف)که آن را نگهداشتی گویا در زندانی که نفس ها در آن از میان می رود و ناتوان است.

پس عبد المطّلب بازگشت درحالی که دربارۀ فرار قریش و بی تابی آنان دربارۀ سپاه حبشه می گفت:

قریش پا به فرار نهاد هنگامی که لشگر مهاجم را مشاهده کرد پس تنها و بدون مؤمنی ماندم/از آنان چیزی[که برجای نمانده باشد]جز برادر با عظمت ارزشمندم که درمیان خانوادۀ خود سرور و آقاست.

109-خطبۀ حضرت امام حسن علیه السّلام بعد از جنگ جمل در بصره

[121]30-محمّد بن سیرین می گوید:از تعدادی از بزرگان بصره شنیدم که می گفتند:هنگامی که علی بن ابی طالب از جنگ جمل فارغ گردید دچار بیماری شد.

ص:179

مرض،و حضرت الجمعه،فتأخّر عنها،و قال لابنه الحسن علیه السّلام انطلق یا بنیّ فجمع بالنّاس.فأقبل الحسن إلی المسجد،فلمّا استقلّ علی المنبر حمد اللّه و أثنی علیه و تشهّد و صلّی علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله،ثمّ و قال:أیّها النّاس،إنّ اللّه اختارنا لنبوّه.

و اصطفانا علی خلقه،و أنزل علینا کتابه و وحیه،و ایم اللّه لا ینتقصنا أحد من حقّنا شیئا إلاّ تنقصه اللّه فی عاجل دنیاه و آجل آخرته،و لا یکون علینا دوله إلاّ کانت لنا العاقبه وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِینٍ [ص(38):88]ثمّ جمع بالنّاس،و بلغ أباه کلامه، فلمّا انصرف إلی أبیه علیه السّلام نظر إلیه و ما ملک عبرته أن سالت علی خدّیه،ثمّ استدناه إلیه فقبّل بین عینیه،و قال:بأبی أنت و أمّی ذُرِّیَّهً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ [آل عمران(3):34].

122-31- أخبرنا المفید عن المراغیّ عن ثوابه بن یزید عن أحمد بن علیّ بن المثنّی عن شبابه بن سوّار عن المبارک بن سعید،عن خلید الفرّاء،عن أبی المحبّر،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله أربع مفسده للقلوب:الخلوّه بالنّساء،و الاستماع منهنّ،و الأخذ برأیهنّ،و مجالسه الموتی.فقیل:یا رسول اللّه،و ما مجالسه الموتی؟قال:مجالسه کلّ ضالّ عن الإیمان،و جائر عن الأحکام.

123-32- أخبرنا المفید عن الجعابیّ عن ابن عقده عن عبد اللّه بن جریش عن أحمد بن برد عن محمّد بن جعفر،عن أبیه جعفر بن محمّد،عن أبیه محمّد بن علیّ،عن أبی لبابه بن عبد المنذر:أنّه جاء یتقاضی أبا الیسر دینا له علیه،فسمعه

ص:180

و هنگامی که جمعه فرارسید از رفتن به نماز جمعه تأخیر کرد و به فرزندش حسن علیه السّلام فرمود:

فرزندم حرکت کن و با مردم نماز جمعه بگزار.پس حسن به سوی مسجد رفت و هنگامی که بر فراز منبر رفت خدا را سپاس گفت و ستایش او را به جای آورد و[بر یگانگی خداوند] گواهی داد و بر پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله درود فرستاد و فرمود:ای مردم!همانا خداوند ما را به پیامبری اختیار نمود و بر آفریدگانش برگزید و کتاب و وحیش را بر ما فرستاد و به خدا قسم!هیچ کس از حق ما چیزی نمی کاهد جز آنکه خداوند در زندگی دنیا و حیات آخرتش از او خواهد کاست و بر ما برتری و حکومتی نخواهد داشت مگر آنکه سرانجام آن از آن ما باشد.«بعد از این از خبر آن آگاه خواهی شد»[ص(38):آیۀ 88]سپس به همراه مردم نماز جمعه گزارد و سخن خود را به پدرش رساند.پس هنگامی که به سوی پدرش رفت.علی علیه السّلام به او نگریست و نتوانست از اشک هایش جلوگیری نماید تا بر گونه هایش روان نگردد،سپس حسن علیه السّلام را به خود نزدیک گرداند و میان دو چشمش را بوسید و فرمود:پدر و مادرم به فدایت«دودمانی که برخی از آن ها از نسل بعضی دگرند و خداوند شنوای داناست.»[آل عمران(3):آیۀ 34]

110-چیزهایی که قلب ها را فاسد می کند

[122]31-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:چهار چیز موجب تباهی قلب است:خلوت نمودن با زنان و حرف شنوی از آنان و عمل به نظر آنان و هم نشینی با مردگان.گفته شد:ای رسول خدا! هم نشینی با مردگان چیست؟فرمود:هم نشینی با هرکسی که از[مسیر]ایمان گمراه است و بر احکام الهی ستم می کند[و آن ها را به جا نمی آورد].

111-آمدن طلبکار و قصۀ ابی لبابه

[123]32-محمد بن علی از ابو لبابه بن عبد المنذر روایت می کند:که او به نزد ابو یسر می آمد تا قرضی را که از او طلب دارد دریافت دارد.پس شنید که می گوید:

ص:181

یقول:قولوا له لیس هو هاهنا،فصاح أبو لبابه:یا أبا الیسر،اخرج إلیّ؛فخرج إلیه، فقال:ما حملک علی هذا؟فقال:العسر،یا أبا لبابه.قال:اللّه.قال:اللّه.فقال أبو لبابه:سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول:من أحبّ أن یستظلّ من فور جهنّم؟فقلنا:کلّنا نحبّ ذلک.قال:فلینظر غریما أو لیدع لمعسر.

124-33- أخبرنا المفید عن عمر بن محمّد الزّیّات،عن علیّ بن مهرویه عن داود بن سلیمان عن الرّضا علیه السّلام یقول:من استفاد أخا فی اللّه،فقد استفاد بیتا فی الجنّه.

125-34- أخبرنی المفید عن علیّ بن خالد عن أحمد بن إسماعیل بن ماهان عن زکریّا بن یحیی عن بندار بن عبد الرّحمن عن سفیان،عن سهل بن الجرّاح، عن عطاء بن یزید عن تمیم الرّازیّ،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله الدّین نصیحه.قیل:

لمن یا رسول اللّه؟قال:للّه و لرسوله و لکتابه،و للأئمّه فی الدّین،و لجماعه المسلمین.

126-35- أخبرنا المفید عن محمّد بن الحسین عن أحمد بن نصر بن سعید عن إبراهیم بن إسحاق النّهاوندیّ عن عبد اللّه بن حمّاد عن عمرو بن شمر عن جابر عن أبی جعفر عن آبائه علیه السّلام قال:لمّا قضی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله مناسکه من حجّه الوداع، رکب راحلته و أنشأ یقول:لا یدخل الجنّه إلاّ من کان مسلما.فقام إلیه أبو ذر الغفاریّ رحمه اللّه فقال:یا رسول اللّه،و ما الإسلام؟فقال صلّی اللّه علیه و اله الإسلام عریان لباسه

ص:182

به او بگوئید که ابو یسر اینجا نیست.پس ابو لبابه فریاد کشید ای ابو یسر،به سوی من خارج شو.پس ابو یسر از خانه خارج گردید.ابو لبابه گفت:چه چیز تو را به این سخن واداشت،او گفت:تنگدستی.ابو لبابه گفت:[به]خدا!ابو یسر گفت:[به]خدا.آنگاه ابو لبابه گفت:از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله شنیدم که می فرمود:چه کسی دوست دارد از آتش جهنم برکنار باشد؟همه گفتیم:همۀ ما دوست داریم از آن برکنار باشیم.آنگاه پیامبر صلّی اللّه علیه و اله فرمود:[هرکس که می خواهد]باید به بدهکار فرصت دهد و یا تنگدست را رها نماید[و طلب خود را از او درخواست ننماید.پس من نیز چنین می کنم].

112-بردار در راه خدا

[124]33-داود بن سلیمان می گوید:شنیدم که امام رضا علیه السّلام می فرمود:هرکس برادری در راه خدا به دست آورد خانه ای در بهشت را به دست آورده است.

113-دین خیرخواهی است

[125]34-پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:دین،خیرخواهی است.گفتند:ای رسول خدا،برای چه کسی؟فرمود:خیرخواهی برای خدا و فرستادۀ خدا و کتابش و برای امامان در دین و گروه مسلمانان.

114-حقیقت اسلام

[126]35-امام سجاد علیه السّلام از جدش روایت می کند که فرمود:هنگامی که پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله مناسک حجه الوداع را به پایان رساند بر مرکب خود سوار شد درحالی که می گفت:جز مسلمان در بهشت وارد نمی شود.پس ابو ذر غفاری(که رحمت خدا بر او باد)برخاست و عرضه داشت:

ای رسول خدا!اسلام چیست؟پیامبر فرمود:

ص:183

التّقوی،و زینته الحیاء،و ملاکه الورع،و جماله الدّین،و ثمره العمل الصالح،و لکلّ شیء أساس،و أساس الإسلام حبّنا أهل البیت.

127-36- أخبرنا المفید عن الجعابیّ عن عمر بن سعید السّجستانیّ عن محمّد بن یزید عن إسرائیل،عن میسره بن حبیب،عن المنهال بن عمرو عن زرّ ابن حبیش،عن حذیفه بن الیمان،قال:سمعت النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله یقول:أتانی ملک لم یهبط إلی الأرض قبل وقته،فعرّفنی أنّه استأذن اللّه(عزّ و جلّ)فی السّلام علیّ،فأذن له فسلّم علیّ،و بشّرنی أنّ ابنتی فاطمه سیّده نساء أهل الجنّه،و أنّ الحسن و الحسین علیه السّلام سیّدا شباب أهل الجنّه.

128-37- أخبرنا المفید عن عمر بن محمّد عن أحمد بن إسماعیل بن ماهان، عن أبیه عن مسلم،عن عروه بن خالد،عن سلیمان التّمیمیّ،عن أبی مجلز،عن قیس بن سعد بن عباده،قال:سمعت علیّ بن أبی طالب علیه السّلام یقول:أنا أوّل من یجثو بین یدی اللّه(عزّ و جلّ)یوم القیامه للخصومه.

129-38- أخبرنا المفید عن المراغیّ عن عبد اللّه بن مسلم عن سعید بن عبد الرّحمن،عن إسماعیل بن صبیح،عن صبّاح المزنیّ،عن حکیم ابن جبیر،عن عقبه الهجریّ،عن عمّه،قال:سمعت علیّا علیه السّلام علی المنبر و هو یقول:لأقولنّ الیوم قولا لم یقله أحد قبلی،و لا یقوله أحد بعدی إلاّ کاذب،أنا عبد اللّه و أخو رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و نکحت سیّده نساء الأمّه.

ص:184

اسلام برهنه ای است که لباسش تقوا و زینتش حیا و ملاکش پرهیزگاری و زیبائیش دینداری و میوه اش کردار نیک است و هرچیزی پایه ای دارد و پایۀ اسلام دوستی با اهل بیت است.

[127]36-حذیفه بن یمان می گوید:شنیدم که پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و اله می فرمود:فرشته ای به سوی من آمد که پیش از آن زمان بر زمین فرود نیامده بود پس مرا آگاه کرد که از خداوند عزّتمند اجازه خواسته است که بر من سلام دهد و خداوند نیز به او اذن داده است،پس بر من سلام کرد.او به من بشارت داد که فاطمه بانوی زنان اهل بهشت است و حسن و حسین دو سرور و آقای جوانان اهل بهشتند.

116-افتخار کردن حضرت علی علیه السّلام به اموری

[128]37-قیس بن سعد بن عباده می گوید:شنیدم که علی علیه السّلام می فرمود:من اوّلین کسی هستم که در روز قیامت در مقابل پروردگار بلندمرتبه برای خصومت و داوری بپا می خیزد.

[129]38-عقبۀ هجری از عمویش روایت می کند که گفت:شنیدم که علی علیه السّلام بر منبر است و می فرماید:امروز سخنی می گویم که پیش از این کسی بر زبان نیاورده است و پس از من نیز کسی جز انسان دروغگو نمی تواند چنین ادّعایی بکند.من بندۀ خدا و برادر رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله هستم و(فاطمه)بانوی زنان امت را به ازدواج خویش درآوردم.

ص:185

130-39- أخبرنا المفید عن محمّد بن عمران عن محمّد بن أحمد بن محمّد المکّیّ،عن عبد اللّه بن أحمد بن حنبل،عن أبیه عن یحیی بن أبی بکر عن إسرائیل،عن أبی إسحاق،عن أبی عبد اللّه الجدلیّ،قال:دخلت علی أمّ سلمه زوجه النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فقالت:أیسبّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فیکم؟فقلت:معاذ اللّه فقالت:

سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول:من سبّ علیّا فقد سبّنی.

131-40- أخبرنا المفید عن ابن قولویه،عن أبی علیّ محمّد بن همّام الإسکافیّ،عن الحمیریّ،عن ابن عیسی،عن الحسین بن سعید عن ابن حدید عن بن عمیره عن مدرک بن الهزهاز قال:قال أبو عبد اللّه جعفر بن محمّد علیه السّلام یا مدرک،إنّ أمرنا لیس بقبوله فقط،و لکن بصیانته و کتمانه عن غیر أهله،أقرأ أصحابنا السّلام و رحمه اللّه و برکاته و قل لهم:رحم اللّه امرأ اجترّ مودّه النّاس إلینا؛ فحدّثهم بما یعرفون و ترک ما ینکرون.

132-41- أخبرنا المفید عن الجعابیّ عن ابن عقده عن خالد بن یزید عن أبی خالد،عن حنان بن سدیر،عن أبی إسحاق،عن ربیعه السّعدیّ،قال:أتیت حذیفه بن الیمان،فقلت له:حدّثنی بما سمعت من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و رأیته یعمل به.فقال:

علیک بالقرآن.فقلت له:قد قرأت القرآن،و إنّما جئتک لتحدّثنی بما لم أره و لم أسمعه من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله اللّهمّ إنّی أشهدک علی حذیفه أنّی أتیته لیحدّثنی فإنّه قد سمع و کتم.قال:فقال حذیفه،قد أبلغت فی الشّدّه،فقال لی:خذها قصیره من

ص:186

117-هرکس حضرت علی علیه السّلام را دشنام دهد پیامبر اسلام را دشنام داده است

[130]39-ابو عبد اللّه جدلی می گوید:نزد ام سلمه همسر پیامبر رفتم پس گفت:آیا از شما کسی به رسول خدا دشنام می دهد؟گفتم:به خدا پناه می بریم.او گفت:شنیدم که پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله می فرمود:هرکس به علی دشنام دهد به من دشنام داده است.

118-پنهان کردن اهل بیت و صیانت آنها

[131]40-مدرک بن هزهاز می گوید:امام صادق علیه السّلام فرمود:ای مدرک!همانا امر[امامت]ما فقط به پذیرفتن آن نیست بلکه به نگهداری و مخفی داشتن آن از غیر اهلش نیز می باشد.به یاران ما سلام و رحمت خدا و برکات او را برسان و به ایشان بگو:خداوند کسی را که دوستی مردم را به سوی ما بکشاند و با آنان دربارۀ[عمل]به آنچه می دانند و دوری از هر آنچه منکر می شمارند سخن گوید،رحمت کند.

119-قول حذیفه:بدرستی که نشانۀ بهشت و راهنمای آن تا روز قیامت امامان از آل محمد هستند

[132]41-ربیعۀ سعدی می گوید به نزد حذیفه بن یمان می آمدم و به او گفتم:از آنچه از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله شنیده ای و دیده ای که به آن عمل می کند برایم سخن بگو.او گفت:به قرآن روی آور.

به او گفتم:من قرآن خوانده ام و به نزد تو آمده ام تا در مورد چیزهایی که ندیده ام و از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله نشنیده ام برایم سخن بگویی،پروردگارا من تو را بر حذیفه گواه می گیرم که به نزد او آمدم تا برایم سخن بگوید پس او شنید و مخفی داشت.راوی گوید:پس حذیفه گفت:آن را در سختی بیان داشتم.

ص:187

طویله،و جامعه لکلّ أمرک،إنّ آیه الجنّه فی هذه الأمّه لتأکل الطّعام و تمشی فی الأسواق.فقلت له فبیّن لی آیه الجنّه فأتّبعها،و آیه النّار فأتّقیها،فقال لی:و الّذی نفس حذیفه بیده،إنّ آیه الجنّه و الهداه إلیها إلی یوم القیامه لأئمّه آل محمّد علیهم السّلام و إنّ آیه النّار و الدّعاه إلیها إلی یوم القیامه لأعداؤهم.

133-42- أخبرنا المفید عن الکاتب عن الزّعفرانیّ عن الثّقفیّ عن عبید اللّه بن أبی هاشم عن عمرو بن ثابت،عن جبله بن سحیم،قال:لمّا بویع أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السّلام بلغه أنّ معاویه قد توقّف عن إظهار البیعه له،و قال:إن أقرّنی علی الشّام و أعمالی الّتی ولاّنیها عثمان بایعته؛فجاء المغیره إلی أمیر المؤمنین علیه السّلام فقال له:یا أمیر المؤمنین،إنّ معاویه من قد عرفت،و قد ولاّه الشّام من قد کان قبلک،فولّه أنت کیما تتّسق عری الأمور ثمّ اعزله إن بدا لک.فقال أمیر المؤمنین علیه السّلام أتضمن لی عمری یا مغیره فیما بین تولیته إلی خلعه؟قال:لا قال:لا یسألنی اللّه(عزّ و جلّ)عن تولیته علی رجلین من المسلمین لیله سوداء أبدا وَ ما کُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً [الکهف(18):51]لکن أبعث إلیه و أدعوه إلی ما فی یدی من الحقّ،فإن أجاب فرجل من المسلمین له ما لهم و علیه ما علیهم،و إن أبی حاکمته إلی اللّه؛فولّی المغیره و هو یقول:فحاکمه إذن و أنشأ یقول:

نصحت علیّا فی ابن حرب نصیحه فردّ فما منّی له الدّهر ثانیه

و لم یقبل النّصح الّذی جئته به و کانت له تلک النّصیحه کافیه

ص:188

پس به من گفت:این سخن کوتاه را از[مفاهیمی]بلند و جامع همه خواسته ها و امورت دریافت دار،همانا نشانۀ بهشت در این امت براین است که غذا بخوری و در بازارها راه بروی [و در امور عادی چون مردم باشی].پس به او گفتم:نشانۀ بهشت را برایم بیان کن تا از آن پیروی کنم و نشانۀ دوزخ را بازگو تا از آن برکنار باشم.پس گفت:قسم به کسی که جان حذیفه در دست اوست همانا نشانۀ بهشت و هدایتگران بسوی آن تا روز قیامت امامان از آل محمد صلّی اللّه علیه و اله هستند و نشانۀ دوزخ و دعوت کنندگان به سوی آن تا روز قیامت دشمنان ایشان می باشند.

120-مشورت مغیره با حضرت علی علیه السّلام در مورد قرار دادن معاویه به فرمانروایی شام

[133]42-جبله بن سحیم از پدرش روایت می کند:هنگامی که با امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السّلام بیعت شد به او خبر رسید که معاویه از بیعت با او سر باز زده است و گفته است:اگر مرا بر شام و اختیاراتی که عثمان مرا بر آن فرمانروا و مسلّط ساخته است مسلّط سازد با او بیعت می کنم.پس مغیره به نزد امیر مؤمنان علیه السّلام آمد و گفت:ای امیر مؤمنان!همانا معاویه کسی است که او را می شناسی.و کسی که پیش از تو بوده است او را فرمانروای شام قرار داده است پس تو نیز او را فرمانروا قرارداده تا کارهای نابسامان سامان یابد آنگاه اگر[عدم صلاحیت او]برایت آشکار شد او را از کار برکنار کن.پس امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود:ای مغیره!آیا در فاصلۀ میان اینکه او را فرمانروا قرار دهم تا او را برکنار سازم عمر مرا ضمانت می کنی؟ عرضه داشت:نه.امام فرمود:خداوند هرگز از اینکه او را فرمانروای دو نفر از مسلمانان در شبی تاریک قرار دادم نمی پرسد«و من گمراه کنندگان را دستیار خود قرار نمی دهم»[کهف (18):آیۀ 51]اما[نامه ای]به سوی او می فرستم و او را به حقی که در دستان من است فرا می خوانم پس اگر پاسخ گفت مردی از مسلمانان است،هر آنچه به سود مسلمانان است به سود او نیز هست و هر آنچه به ضرر آنان است به ضرر او نیز خواهد بود.و اگر امتناع نمود با او در پیشگاه خدا به ستیزه و دشمنی بر می خیزم.پس مغیره بازگشت درحالی که می گفت:

بنابراین با او به ستیزه برخیز.و این شعر را سرود:

علی را دربارۀ ابن حزب(معاویه)نصیحت کردم و او نپذیرفت و[مادر]جهان توانایی ندارد که برای دومین بار چون اویی را بیافریند/و نصیحتی را که به سودش آورده بودم نپذیرفت و آن نصیحت برایش کافی بود/

ص:189

و قالوا له ما أخلص النّصح کلّه فقلت له إنّ النّصیحه غالیه

فقام قیس بن سعد رحمه اللّه فقال:یا أمیر المؤمنین،إنّ المغیره أشار علیک بأمر لم یرد اللّه به،فقدّم فیه رجلا و أخّر فیه أخری،فإن کان لک الغلبه تقرّب إلیک بالنّصیحه،و إن کانت لمعاویه تقرّب إلیه بالمشوره،ثمّ أنشأ یقول:

کاد و من أرسی ثبیرا مکانه مغیره أن یقوّی علیک معاویه

و کنت بحمد اللّه فینا موفّقا و تلک الّتی آراکها غیر کافیه

فسبحان من علاّ السّماء مکانها و أرضا دحاها فاستقرّت کما هیه

134-43- أخبرنا المفید عن محمّد بن الحسین المقری،عن عبد اللّه بن محمّد البصریّ،عن عبد العزیز بن یحیی،عن موسی بن زکریّا،عن أبی خالد،عن العینیّ،عن الشّعبیّ یقول:سمعت علیّ بن أبی طالب علیه السّلام یقول:العجب ممّن یقنط و معه الممحاه.فقیل له:و ما الممحاه؟قال:الاستغفار.

135-44- أخبرنا المفید عن الحسن بن حمزه العلویّ عن أحمد بن عبد اللّه عن جدّه البرقیّ،عن أبیه،عن ابن یزید،عن ابن أبی عمیر،عن هشام بن سالم،عن أبی عبیده الحذّاء عن أبی عبد اللّه جعفر بن محمّد علیهما السّلام،قال:قال:ألا أخبرکم بأشدّ ما افترض اللّه علی خلقه؟إنصاف النّاس من أنفسهم،و مواساه الإخوان فی اللّه (عزّ و جلّ)،و ذکر اللّه علی کلّ حال،فإن عرضت له طاعه للّه عمل بها،و إن عرضت له معصیه ترکها.

ص:190

و به او گفتند تمامی نصیحت ها چه خالصانه است پس به او گفتم که نصیحت و خیرخواهی بسیار ارزشمند است.

پس قیس بن سعد(که رحمت خدا بر او باد)برخاست و عرضه داشت:ای امیر مؤمنان!همانا مغیره به مسأله ای اشاره نمود که خدا آن را اراده نکرده بود[و مورد رضایت پروردگار نیست] پس کژدار و مریز و مداراآمیز رفتار کن[و اوضاع را بسنج]پس اگر پیروزی با تو بود او با خیرخواهی به تو نزدیکی می جوید و اگر پیروزی با معاویه بود تو با مشورت و هم رأیی به او نزدیک شو.سپس این شعر را سرود:سوگند به کسی که هلاکت را در جایگاهش استوار ساخت.

نزدیک بود که مغیره،معاویه را بر تو نیرومند گرداند/و به حمد خدا،تو درمیان ما موفق و پیروز بودی،و آنچه مغیره به تو نشان داد[برای فریب تو]کافی نبود/پس منزّه است خداوندی که آسمان را در جایگاهش بلند گرداند و زمین را گسترد و این گونه استوار و برپا ساخت.

121-پاک کننده استغفار است

[134]43-شعبی می گوید:شنیدم که علی بن ابی طالب علیه السّلام می فرمود:در عجبم از کسی که ناامید می گردد و پاک کننده به همراه دارد.گفته شد:پاک کننده چیست؟امام فرمود:استغفار.

122-شدیدترین و مهم ترین واجبات بر مردم

[135]44-امام صادق علیه السّلام فرمود:آیا از شدیدترین و مهم ترین چیزی که خدا بر آفریدگانش واجب ساخت به شما خبر ندهم؟رعایت انصاف با مردم و احسان با برادران در راه خداوند عزتمند و یاد خدا در هرحال؛پس اگر اطاعت و بندگی خدا پیش آید به آن عمل می کند و اگر گناهی پیش آید آن را ترک می نماید.

ص:191

136-45- حدّثنا المفید عن الجعابیّ عن محمّد بن صالح القاضی،عن مسروق ابن المرزبان،عن حفص،عن عاصم،بن أبی عثمان،عن أبی هریره،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله إنّ أعجز النّاس من عجز عن الدّعاء،و إنّ أبخل النّاس من بخل بالسّلام.

137-46- أخبرنا المفید عن الجعابیّ عن الحسین بن الهاد بن حمزه أبو علیّ من أصل کتابه،عن الحسن بن عبد الرّحمن بن أبی لیلی،عن محمّد بن سلیمان الأصفهانیّ،عن عبد الرّحمن الأصفهانیّ،عن عبد الرّحمن بن أبی لیلی،عن علیّ بن أبی طالب علیه السّلام قال:دعانی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و أنا أرمد العین،فتفل فی عینی و شدّ العمامه علی رأسی،و قال:اللّهمّ أذهب عنه الحرّ و البرد،فما وجدت بعدها حرّا و لا بردا.

138-47- حدّثنا المفید عن الجعابیّ عن أحمد بن عیسی بن أبی موسی عن عبدوس بن محمّد الحضرمیّ،عن محمّد بن فرات،عن أبی إسحاق،عن الحارث،عن علیّ علیه السّلام،قال:کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یأتینا کلّ غداه فیقول:الصّلاه رحمکم اللّه الصّلاه إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً [الاحزاب(33):33].

139-48- حدّثنا المرزبانیّ عن أحمد بن محمّد عن الحسین بن علیل عن عبد الکریم بن محمّد،عن علیّ بن سلمه،عن محمّد بن فخّار عن عبد اللّه بن عامر،

ص:192

123-عاجزترین مردم،آن کسی است که عاجز از دعا باشد

[136]45-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:همانا،ناتوان ترین مردم کسی است که از دعا کردن ناتوان باشد و بخیل ترین مردم کسی است که به سلام کردن بخل بورزد.

124-دعای پیامبر برای حضرت علی علیه السّلام درحالی که حضرت علی چشم درد داشتند

[137]46-امام علی علیه السّلام می فرماید:پیامبر صلّی اللّه علیه و اله مرا به سوی خود فراخواند درحالی که در چشمم دردی احساس می کردم پس از آب دهان مبارکش بر چشمم نهاد و دستاری بر سرم بست و فرمود:پروردگارا،گرما و سرما را از او دور ساز.پس بعد از آن گرما و سرمایی در خود احساس نکردم.

125-پیامبر هر روز صبح به خانۀ حضرت علی علیه السّلام می آمدند و می فرمودند:نماز،خدا بر شما ببخشاید

[138]47-علی علیه السّلام می فرماید:پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله هر روز صبح به نزد ما می آمد و می فرمود:نماز [را بزرگ دارید]،خدا بر شما ببخشاید.نماز[را برپا دارید]«خداوند می خواهد پلیدی را از شما اهل بیت دور کند و چنانکه باید و شاید شما را پاک سازد.»[احزاب(33):آیۀ 33]

ص:193

قال:لمّا أتی نعی الحسین علیه السّلام إلی المدینه خرجت أسماء بنت عقیل بن أبی طالب (رضی اللّه عنهما)فی جماعه من نسائها حتّی انتهت إلی قبر رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فلاذت به و شهقت عنده،ثمّ التفتت إلی المهاجرین و الأنصار،و هی تقول:

ما ذا تقولون إن قال النّبیّ لکم یوم الحساب و صدق القول مسموع

خذلتم عترتی أو کنتم غیّبا و الحقّ عند ولیّ الأمر مجموع

أسلمتموهم بأیدی الظّالمین فما منکم له الیوم عند اللّه مشفوع

ما کان عند غداه الطّفّ إذ حضروا تلک المنایا و لا عنهنّ مدفوع

قال:فما رأینا باکیا و لا باکیه أکثر ممّا رأینا ذلک الیوم.

140-49- أخبرنا المفید عن محمّد بن عمران عن أحمد بن محمّد الجوهریّ عن الحسن بن علیل العنزیّ عن عبد الکریم بن محمّد عن حمزه بن القاسم العلویّ عن عبد العظیم بن عبد اللّه العلویّ عن الحسن بن الحسین العربیّ عن غیاث بن إبراهیم عن الصّادق جعفر بن محمّد علیه السّلام قال أصبحت یوما أمّ سلمه (رضی اللّه عنها)تبکی،فقیل لها:ممّ بکاؤک؟فقالت:لقد قتل ابنی الحسین اللّیله، و ذلک أنّنی ما رأیت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله منذ مضی إلاّ اللّیله،فرأیته شاحبا کئیبا،فقالت:

قلت:ما لی أراک یا رسول اللّه شاحبا کئیبا؟قال:ما زلت اللّیله أحفر القبور للحسین و أصحابه(علیه و علیهم السّلام).

141-50- أخبرنا المفید عن عمر بن محمّد عن علیّ بن العبّاس عن عبد

ص:194

126-شعر اسماء دختر عقیل در مورد امام حسین علیه السّلام

[139]48-عبد اللّه بن عامر می گوید:هنگامی که خبر شهادت حسین علیه السّلام به مدینه رسید اسماء بنت عقیل بن ابی طالب در گروهی از زنانشان خارج شد تا به قبر رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله رسیدند پس به کنار قبر پناه برد و ناله ای در کنار قبر سر داد.سپس رو به مهاجرین و انصار نمود درحالی که می گفت:

چه می گوئید اگر پیامبر در روز قیامت به شما بگوید-درحالی که سخن راست پذیرفتنی است-که خانواده ام را تنها گذاشتید یا اینکه نبودید[بدانید که]حق و حقیقت نزد ولیّ امر(خدا)محفوظ و انباشت است/آنان را به دست ستمگران سپردید و امروز نزد خدا هیچ شفاعت گری ندارید/آن هنگام که در سرزمین طف با اجل(مرگ)روبه رو بودند از آنان رانده نشد(کسی به یاری آنان نشتافت).

راوی گوید:پس زن و مرد گریان به بسیاری آن روز ندیده بودیم.

127-گریه کردن امّ سلمه برای امام حسین علیه السّلام

[140]49-امام صادق علیه السّلام فرمود:روزی امّ سلمه شروع به گریستن کرد به او گفته شد:گریه ات برای چیست؟گفت:امشب فرزندم حسین کشته شد.و آن به این دلیل است که از زمان وفات رسول خدا جز امشب رسول خدا را ندیده بودم.پس امشب او را رنگ پریده و اندوهگین مشاهده کردم.پس به پیامبر عرضه داشتم:ای رسول خدا چه شده است که شما را رنگ پریده و اندوهگین می بینم؟پیامبر فرمود:امشب مشغول کندن قبر حسین و یارانش بودم!

ص:195

الکریم بن محمّد،عن سلیمان بن مقیل مقبل الحارثیّ،عن المحفوظ بن المنذر، قال:حدّثنی شیخ من بنی تمیم،کان یسکن الرّابیه قال:سمعت أبی یقول:ما شعرنا بقتل الحسین علیه السّلام حتّی کان مساء لیله عاشوراء،فإنّی جالس بالرّابیه و معی رجل من الحیّ فسمعنا هاتفا یقول:

و اللّه ما جئتکم حتّی بصرت به بالطّفّ منعفر الخدّین منحورا

و حوله فتیه تدمی نحورهم مثل المصابیح یطفون الدّجی نورا

و قد حثثت قلوصی کی أصادفهم من قبل أن تتلاقی الخرّد الحورا

فعاقنی قدر و اللّه بالغه و کان أمرا قضاه اللّه مقدورا

کان الحسین سراجا یستضاء به اللّه یعلم أنّی لم أقل زورا

صلّی الإله علی جسم تضمّنه قبر الحسین حلیف الخیر مقبورا

مجاورا لرسول اللّه فی غرف و للوصیّ و للطّیّار مسرورا

فقلت له:من أنت یرحمک اللّه؟قال:أنا و أبی من جنّ نصیبین،أردنا مؤازره الحسین علیه السّلام و مواساته بأنفسنا،فانصرفنا من الحجّ فأصبناه قتیلا.

142-51- أخبرنا المفید عن محمّد بن عمران عن أحمد بن محمّد الجوهریّ، عن محمّد بن مهران،عن موسی بن عبد الرّحمن عن عمر بن عبد الواحد،عن إسماعیل بن راشد،عن حذلم بن ستیر،قال:قدمت الکوفه فی المحرّم من سنه إحدی و ستّین،عند منصرف علیّ بن الحسین علیه السّلام بالنّسوه من کربلاء و معهم

ص:196

128-شعر جنّ در مورد حضرت امام حسین علیه السّلام در شب عاشورا

[141]50-پیرمردی از بنی تمیم که در رابیه سکونت داشت می گوید:از پدرم شنیدم که می گفت:تا بعد از ظهر روز عاشورا از کشته شدن حسین علیه السّلام آگاه نگشتیم.پس من به همراه مردی از قبیلۀ حیّ در رابیه نشسته بودیم که شنیدیم هاتفی ندا در می دهد و می گوید:

به خدا قسم!به نزد شما نیامدم تا که او را در کربلا با گونه هایی خاک آلود و نحرشده مشاهده کردم/و در اطراف او جوانانی بودند که از گلویشان خون می ریخت مانند چراغ هایی بودند که از تابش رخسار تاریکی را می زدودند/و شتر جوانم را نهیب زدم که پیش از آنکه با حوران با کرۀ بهشتی ملاقات کنند به ملاقاتشان نائل شوم/و به خدا قسم تقدیر رسای پروردگار مرا بازداشت و امری بود که خداوند آن را مقدّر ساخته بود/حسین همچون چراغی بود که از نور او بهره برده می شد و خداوند می داند که دروغ نگفتم/معبود ما بر جسمی درود فرستاد که قبر حسین علیه السّلام آن را در برگرفت،دفن شده ای که با نیکی ها هم پیمان است/و در همسایگی پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله و علی علیه السّلام و جعفر طیّار خوشحال و شادمان در خانه های[بهشتی]به سر می برد.

پس گفتم:خدای تو را رحمت کند چه کسی هستی؟گفت:من و پدرم از جن های نصیبین هستیم.می خواستیم با جان خود به یاری و کمک حسین بشتابیم.پس از حج بازگشتیم و او را کشته یافتیم.

129-گذشتن اسیران از کوفه و خطبۀ حضرت زینب

[142]51-حذلم بن ستیر می گوید:در محرم سال 61 هجری به کوفه آمدم درحالی که علی بن حسین علیهما السّلام همراه زنان از کربلا باز می گشت.

ص:197

الأجناد یحیطون بهم،و قد خرج النّاس للنّظر إلیهم،فلمّا أقبل بهم علی الجمال بغیر وطاء جعل نساء الکوفه یبکین،و یلتدمن،فسمعت علیّ بن الحسین علیه السّلام،هو یقول بصوت ضئیل،و قد نهکته العلّه،و فی عنقه الجامعه،و یده مغلوله إلی عنقه:، إنّ هؤلاء النّسوه یبکین،فمن قتلنا؟!قال:و رأیت زینب بنت علیّ علیه السّلام و لم أر خفره قطّ أنطق منها،کأنّها تفرغ عن لسان أمیر المؤمنین علیه السّلام قال:و قد أو مأت إلی النّاس أن اسکتوا،فارتدّت الأنفاس،و سکنت الأصوات،فقالت:الحمد للّه، و الصّلاه علی أبی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله أمّا بعد:یا أهل الکوفه،و یا أهل الختل و الخذل، فلا رقأت العبره و لا هدأت الرّنّه،فإنّما مثلکم کمثل کَالَّتِی نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّهٍ أَنْکاثاً تَتَّخِذُونَ أَیْمانَکُمْ دَخَلاً بَیْنَکُمْ [النحل(16):92]ألا و هل فیکم إلاّ الصّلف الظّلف و الضّرم الشّرف خوّارون فی اللّقاء،عاجزون عن الأعداء،ناکثون للبیعه،مضیّعون للذّمّه،فبئس ما قدّمت لکم أنفسکم أن سخط اللّه علیکم و فی العذاب أنتم خالدون أتبکون!إی و اللّه فابکوا کثیرا و اضحکوا قلیلا،و لقد فزتم بعارها و شنارها،و لن تغسلوا دنسها عنکم أبدا.فسلیل خاتم الرّساله،و سیّد شباب أهل الجنّه،و ملاذ خیرتکم،و مفزع نازلتکم،و أماره محجّتکم،و مدرجه حجّتکم خذلتم و له قتلتم!ألا ساء ما تزرون فتعسا و نکسا،و لقد خاب السّعی، و تبّت الأیدی،و خسرت الصّفقه،و بؤتم بغضب من اللّه وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّهُ وَ الْمَسْکَنَهُ [البقره(2):61]ویلکم!أتدرون أیّ کبد لمحمّد فریتم،و أیّ دم له

ص:198

و لشگریان[یزید]آنان را در برگرفته بودند و مردم برای مشاهدۀ آنان از خانه خارج شده بودند پس هنگامی که زنان کوفه آنان را مشاهده کردند که بر شتران بی جهاز سوار گشته اند شروع به گریه نمودند و به سر و سینه زدند.پس شنیدم که امام سجّاد علیه السّلام با صدایی ضعیف و آرام درحالی که بیماری او را ناتوان ساخته بود و بر گردنش غل و زنجیر بود و دستش بر گردنش زنجیر شده بود می فرمود:این زنان گریه می کنند،پس چه کسی ما را به قتل رساند؟ راوی گوید:و زینب دختر علی علیه السّلام را مشاهده کردم و هرگز زنی باحیا و پرده نشین ندیدم که گویاتر از او سخن گوید گویی از زبان امیر مؤمنان علیه السّلام سخن می گوید.راوی گوید:به مردم اشاره کرد که خاموش شوند.پس نفس ها به شماره افتاد و صداها آرام شد.پس گفت:ستایش از آن خداست و درود بر پدرم فرستادۀ خدا صلّی اللّه علیه و اله،امّا بعد:ای اهل کوفه و ای اهل فریب و فروگذاشتن.اشک هایتان خشک مباد و ناله هایتان خاموش مباد.مثل شما مثل آن زن که آیا [سبک مغزی]پشم های تابیدۀ خود را،پس از استحکام،وا می تابد،و پیمان و سوگندهای خود را وسیلۀ خیانت و فساد قرار می دهید.وجود[نحل(16):آیۀ 92]درمیان شما جز خود پسند و پرمدّعا و سنگدل و آتش افروز و خود بزرگ بین[و یا کینه جو]دارد؟در برخوردهایتان ناتوان و در مقابله با دشمنان ضعیف هستید.پیمان شکنید و ذمه و پناه را تباه می سازید پس بد چیزی را برای خود از پیش فرستادید و غضب پروردگار بر شماست و در عذاب جاودانه اید.آیا می نگرید؟به خدا قسم!بگریید که سزاوار گریستن هستید،فراوان بگریید و اندک بخندید.همانا به ننگ و عیب این عمل نایل گشتید و آلودگی این کردار هرگز از شما پاک نخواهد شد.پس فرزند خاتم پیامبران و سرور و آقای جوانان اهل بهشت و پناهگاه خوبانتان و محلی که در هنگام بی تابی از بلاها به آن پناه می بردید و نشانه راه راست و طریق و مسیر حجّتتان را خوار ساختید و به قتل رساندید.آگاه باشید که چه بدباری بر دوش خواهید داشت.هلاک و سرنگونی بر شما باد و تلاشتان در زیانکاری و دستانتان قطع و معامله تان در خسران باد.غضب پروردگار را برای خود خریدید.«مهر ذلّت و نیاز بر پیشانی آنان زده شد.»[بقره(2):آیۀ 6]وای بر شما!

ص:199

سفکتم،و أیّ کریمه له أصبتم لَقَدْ جِئْتُمْ شَیْئاً إِدًّا* تَکادُ السَّماواتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ وَ تَخِرُّ الْجِبالُ هَدًّا [مریم(19):89-90]و لقد أتیتم بها خرقاء شوهاء بلاغ الأرض و السّماء،أفعجبتم أن قطرت السّماء دما، وَ لَعَذابُ الْآخِرَهِ أَخْزی [فصلت(41):16]فلا یستخفّنّکم المهل،فإنّه لا یحفزه البدار،و لا یخاف علیه فوت الثّأر،کلاّ إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ [الفجر(89):14]قال:ثمّ سکتت،فرأیت النّاس حیاری،قد ردّوا أیدیهم فی أفواههم،و رأیت شیخا و قد بکی حتّی اخضلّت لحیته،و هو یقول:

کهولهم خیر الکهول و نسلکم إذا عدّ نسل لا یخیب و لا یخزی

143-52- أخبرنا محمّد بن محمّد،قال:أخبرنا أبو عبید اللّه محمّد بن عمران، قال:حدّثنا محمّد بن إبراهیم بن خالد،قال:حدّثنا عبد اللّه بن أبی سعید الورّاق، قال:حدّثنی مسعود بن عمرو الجحدریّ،قال:حدّثنی إبراهیم بن داحه،قال:

أوّل شعر رثی به الحسین بن علیّ علیه السّلام قول عقبه بن عمرو السّهمیّ،من بنی سهم بن عوف بن غالب:.

إذا العین قرّت فی الحیاه و أنتم تخافون فی الدّنیا فأظلم نورها

مررت علی قبر الحسین بکربلاء ففاض علیه من دموعی غزیرها

فما زلت أرثیه و أبکی لشجوه و یسعد عینی دمعها و زفیرها

و بکیت من بعد الحسین عصائبا أطافت به من جانبیه قبورها

ص:200

آیا می دانید که جگرگوشۀ محمّد را پاره پاره کردید و خون او را بر زمین ریختید و با دختر او برخورد نمودید و او را اسیر خود ساختید«راستی کار زشت و زننده ای انجام دادید.نزدیک است به خاطر این عمل آسمان ها از هم متلاشی گردد و زمین شکافته شود و کوه ها به شدت فرو ریزد.»[مریم(19):آیۀ 89-90]و دخترش را دست بسته و با وضع دلخراش در مقابل زمین و آسمان به همراه آوردید.آیا در شگفتید که از آسمان خون ببارد و عذاب آخرت خوار کننده تر است.پس مهلت پروردگار شما را چیره نسازد همانا او عجله و شتاب نمی کند و ترس فوت انتقام از آن نمی رود هرگز!«همانا پروردگار تو در کمینگاه است.»[فجر(89):آیۀ 14]راوی گوید:آنگاه زینب علیها السّلام خاموش گشت.پس مردم را حیران و سرگشته دیدم که[از تعجّب]دست بر دهان برده بودند[و دستها به دندان می گزیدند]و پیرمردی را دیدم که گریست تا جایی که ریشش[از اشک چشمش]تر شد درحالی که می گفت:

پیران شما بهترین پیرانند و نسل شما هنگامی که نسل ها به شمارش درآیند زیانکار به شمار نیایند و خوار نمی گردند.

130-اولین شعری که در مورد امام حسین علیه السّلام گفته شد

[143]52-ابراهیم بن داحه می گوید:اولین شعری که در رثای حسین بن علی علیهما السّلام سروده شد سخن عقبه بن عمرو سهمی از قبیلۀ بنی سهم بن عوف بن غالب است که گفت:

هنگامی که زندگی چشم روشنی یافت درحالی که شما در دنیا درهراسید،نور دنیا رو به تاریکی گذارد/در کربلا از کنار قبر حسین گذشتم پس اشک هایم به شدت بر آن قبر چو باران بارید/پس همچنان رثای او را می گویم و در اندوه او می گریم و اشک و آه آن چشمم را یاری می کند/پس از حسین بر یاران دلاور او گریستم که قبرشان از دو سوی،اطراف قبر حسین علیه السّلام را احاطه کرده اند/

ص:201

سلام علی أهل القبور بکربلاء و قلّ لها منّی سلام یزورها

سلام بآصال العشیّ و بالضّحی تؤدّیه نکباء الرّیاح و مورها

و لا برح الوفاد زوّار قبره یفوح علیهم مسکها و عبیرها

144-53- أخبرنا المفید عن ابن قولویه عن جعفر بن محمّد بن مسعود عن أبیه عن محمّد بن خالد عن محمّد بن معاذ،عن زکریّا بن عدیّ،عن عبید اللّه بن عمر، عن عبد اللّه بن محمّد بن عقیل،عن حمزه بن أبی سعید الخدریّ،عن أبیه،قال:

سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول علی المنبر:ما بال أقوام یقولون:إنّ رحم رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لا تشفّع[لا ینفع]یوم القیامه؟بلی و اللّه،إنّ رحمی لموصله فی الدّنیا و الآخره،و إنّی أیّها النّاس فرطکم یوم القیامه علی الحوض،فإذا جئتم قال الرّجل:یا رسول اللّه،أنا فلان بن فلان؛فأقول:أمّا النّسب فقد عرفته،لکنّکم أخذتم بعدی ذلک الشّمال و ارتددتم علی أعقابکم القهقری.

145-54- أخبرنا المفید عن الحسن بن حمزه العلویّ عن علیّ بن الفضیل عن عبید اللّه بن موسی،عن عبد العظیم الحسنیّ،عن أبی جعفر الثّانی علیه السّلام یقول:

ملاقاه الإخوان نشره تلقیح للعقل و إن کان نزرا قلیلا.

146-55- أخبرنا المفید عن المظفّر بن محمّد الورّاق،عن محمّد بن همّام،عن الحسن بن زکریّا البصریّ عن عمر بن المختار،عن أبی محمّد البرسیّ،عن النّضر عن ابن مسکان،عن الباقر علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:کیف بک یا علیّ إذا وقفت

ص:202

سلام بر اهل قبرهای کربلا و این سلام اندکی از جانب من است که این قبرها را زیارت می کند/سلام بر او شب هنگام و بامدادان که باد صبا و غبار آن،آن سلام را به او می رساند/همچنان بر زائرین و رهسپاران قبر او مشک و عبیر آن قبر خواهد وزید.

131-پیوند خویشاوندی پیامبر در دنیا و آخرت ناگسستنی است

[144]53-حمزه بن ابی سعید خدری از پدرش روایت می کند که می گوید:شنیدم رسول خدا بر فراز منبر می فرمود:گروهی که می گویند:بستگان رسول خدا در قیامت شفاعت نمی کنند چه در سر دارند؟به خدا قسم!بله،پیوند خویشاوندی من در دنیا و آخرت ناگسستنی است.

ای مردم!همانا من در روز قیامت در کنار حوض کوثر در انتظار شمایم پس هنگامی که آمدید کسی می گوید:ای رسول خدا!من فلانی فرزند فلانی هستم پس می گویم:نسبت را شناختم اما شما پس از من به چپ و راست منحرف شدید و به گذشته خود بازپس رفتید و بازگشتید.

132-دیدار با برادران

[145]54-عبد العظیم حسنی می گوید:شنیدم امام جواد علیه السّلام می فرمود:دیدار برادران دوای به بار رسیدن عقل است اگرچه کم و اندک باشد.

ص:203

علی شفیر جهنّم و قد مدّ الصّراط و قیل للنّاس:جوزوا و قلت لجهنّم:هذا لی و هذا لک؟فقال علیّ علیه السّلام یا رسول اللّه،و من أولئک؟فقال:أولئک شیعتک معک حیث کنت.

تمّ المجلس الثالث،و الحمد للّه ربّ العالمین و الصلاه علی محمّد و آله الطاهرین،و یتلوه المجلس الرابع من أمالی الشیخ أبی جعفر محمّد بن الحسن الطوسی رحمه اللّه.

ص:204

133-ایستادن حضرت علی علیه السّلام بر در جهنم و پل صراط

[146]55-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:ای علی!در چه حالی خواهی بود هنگامی که بر دهانۀ جهنّم ایستاده ای و پل صراط کشیده شده است و به مردم گفته می شود که عبور کنید و تو به جهنّم می گویی:این برای من و این برای تو؟[و گروهی را در دهانۀ دوزخ جدا می سازی]پس علی عرضه داشت:ای رسول خدا!آنان چه کسانی هستند؟پیامبر فرمود:آنان شیعیان تواند که در هرکجا باشی با تو هستند.

مجلس سوم به پایان رسید و درود بر محمد و خاندان طاهرینش باد،و مجلس چهارم از امالی شیخ ابو جعفر محمد بن حسن طوسی رحمه اللّه به دنبال آن خواهد آمد.

ص:205

[4] المجلس الرابع فیه أحادیث أحمد بن محمّد بن الصلت الأهوازی، و بقیه أحادیث الشیخ المفید محمّد بن محمّد بن النعمان

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ 147-1- أخبرنا ابن الصّلت عن ابن عقده عن جعفر بن عبد اللّه عن عمر بن خالد عن محمّد بن یحیی المزنیّ عن الصّادق علیه السّلام یقول:من کان فی حاجه أخیه المومن المسلم،کان اللّه فی حاجته ما کان فی حاجه أخیه.

148-2- أخبرنا ابن الصّلت عن ابن عقده،عن عاصم بن عمرو،عن محمّد بن مسلم،قال:أتانی رجل من أهل الجبل،فدخلت معه علی أبی عبد اللّه علیه السّلام،فقال له عند الوداع:أوصنی.فقال:أوصیک بتقوی اللّه و برّ أخیک المسلم،و أحبّ له ما تحبّ لنفسک،و اکره له ما تکره لنفسک،و إن سألک فأعطه،و إن کفّ عنک فاعرض علیه و لا تملّه خیرا فإنّه لا یملّک،و کن له عضدا فإنّه لک عضد،إن وجد علیک فلا تفارقه حتّی تسلّ سخیمته و إن غاب فاحفظه فی غیبته،و إن شهد فاکنفه و اعضده

ص:206

4- جلسه چهارم

اشاره

جلسه چهارم

و در آن احادیث احمد بن محمد بن صلت اهوازی و ادامه احادیث شیخ مفید

محمد بن محمد بن نعمان روایت شده است.

به نام خداوند رحمتگر مهربان

134-برآورده کردن حاجت های مؤمنان

[147]1-محمد بن یحیی مزنی می گوید:شنیدم که امام صادق علیه السّلام می فرمود:هرکس نیاز برادر مؤمن و مسلمان خویش را برآورد،تا زمانی که در حال برآورده ساختن نیاز برادرش است، خدا نیز خواسته های او را برآورده می سازد.

135-وصیت امام صادق علیه السّلام در مورد خوبی به برادران مسلمان

[148]2-محمد بن مسلم می گوید:مردی از اهل جبل نزد من آمد.پس با او به نزد امام صادق علیه السّلام داخل شدم در هنگام خداحافظی به امام علیه السّلام عرضه داشت:به من سفارشی کن.امام فرمود:تو را به تقوای الهی و نیکی به برادر مسلمانت سفارش می کنم.هر آنچه برای خود می پسندی برای او نیز بپسند و هر آنچه بر خود نمی پسندی بر او نیز روا مدار.و اگر حاجتی نزد تو آورد به او عطا کن و اگر[نیکی خود را]از تو بازداشت تو[نیکی خود را]بر او آشکار ساز و از نیکی بر او ملول و خسته مشو تا او نیز از نیکی به تو ملول نگردد و یاور او باش که یاور توست.اگر او خشمناک شد از او جدا نگرد تا ناراحتی و کینه درونش را تسلّی بخشی و اگر نزد تو نبود در غیبتش از[مال و آبروی]او حفاظت نما و اگر نزد تو بود

ص:207

و وازره و أکرمه و لاطفه،فإنّه منک و أنت منه.

149-3- و بهذا الإسناد،عن ابن عقده،قال:حدّثنی أحمد بن الحسن،قال:

حدّثنا الهیثم بن محمّد،عن محمّد بن الفیض،عن المعلّی بن خنیس،قال:قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:ما حقّ المؤمن علی المؤمن؟قال:سبع حقوق واجبات،ما منها حقّ إلاّ واجب علیه،إن خالفه خرج من ولایه اللّه،و ترک طاعته،و لم یکن للّه (عزّ و جلّ)فیه نصیب.قال:قلت حدّثنی ما هنّ؟فقال:ویحک یا معلّی،إنّی علیک شفیق،أخشی أن تضیّع و لا تحفظ،و أن تعلم و لا تعمل.قال:قلت لا حول و لا قوّه إلاّ باللّه العلیّ العظیم.قال علیه السّلام:أیسر حقّ منها أن تحبّ له ما تحبّ لنفسک،و تکره له ما تکره لنفسک؛و الحقّ الثّانی أن تمشی فی حاجته و تتبع رضاه و لا تخالف قوله؛ و الحقّ الثّالث أن تصله بنفسک و مالک و یدیک و رجلیک و لسانک؛و الحقّ الرّابع أن تکون عینه و دلیله و مرآته و قمیصه،و الحقّ الخامس أن لا تشبع و یجوع و لا تلبس و یعری و لا تروی و یظمأ؛و الحقّ السّادس أن تکون لک امرأه و خادم و لیس لأخیک امرأه و خادم فتبعث بخادمک فتغسل ثیابه،و تصنع طعامه،و تمهّد فراشه، فإنّ ذلک کلّه لما جعل بینک و بینه؛و الحقّ السّابع أن تبرّ قسمه،و تجیب دعوته، و تشهد جنازته،تعود مریضه،و تشخص ببدنک فی قضاء حوائجه،و لا تلجئه إلی أن یسألک،فإذا حفظت ذلک منه فقد وصلت ولایتک بولایته و ولایته بولایه اللّه (عزّ و جلّ).

ص:208

از او حمایت کن و یاری و پشتیبانی نما و گرامی بدار و با او مهربانی نما.همانا او از توست و تو از او می باشی.

136-برای مؤمنان نسبت به مؤمنان دیگر هفت حق وجود دارد

[149]3-معلّی بن خنیس می گوید:به امام صادق علیه السّلام عرضه داشتم:حق مؤمن بر مؤمن چیست؟امام فرمود:هفت حق واجب است و هیچ یک از آنها نیست جز آنکه بر انسان مؤمن واجب است و اگر با آن به مخالفت برخیزد از ولایت خدا خارج می شود و بندگی او را رها می کند و خدا در او بهره ای نخواهد داشت.راوی گوید:به امام عرضه داشتم:به من بفرمائید که آنها چه حقوقی هستند؟امام فرمود:وای بر تو ای معلّی!به درستی که من بر تو در هراسم و می ترسم که آن حقوق را رعایت ننمایی و تباه سازی و بدانی و به آن عمل نکنی.راوی گوید:

عرضه داشتم:هیچ نیرو و توانایی جز به وسیله خداوند بلند مرتبۀ بزرگ ممکن نیست.امام فرمود:آسانترین از آن حقوق این است که هر آنچه برای خود می پسندی برای او نیز بپسندی و هر آنچه برای خود نمی پسندی برای او نپسندی.و حق دوم آن است که در راه برآورده ساختن نیازش قدم برداری و به دنبال خشنودی او باشی و با سخنش مخالفت ننمایی و حق سوم آن است که با جان و مال و دست و پا و زبانت به یاری او بشتابی و حق چهارم آن است که چشم و راهنما و آئینه و پیراهن او باشی و حق پنجم این است که سیر نگردی درحالی که گرسنه است و پوشیده نباشی درحالی که عریان است و سیراب نگردی درحالی که تشنه است.و حق ششم آنکه تو همسر و خدمتکار داشته باشی و برادرت همسر و خدمتکاری نداشته باشد پس خدمتکارت را بفرستی که لباسش را بشوید و برایش غذا فراهم سازد و بسترش را مهیا کند.پس همانا تمامی اینها چیزی است که میان تو و او قرار دارد.و حق هفتم این است که سوگند او را راست شماری و دعوتش را پاسخ گویی و در تشییع جنازه اش حاضر شوی و در بیماری اش به عیادتش روی و جسم خود را برای برآورده ساختن نیازهایش اختصاص دهی و او را وامگذاری تا از تو چیزی طلب کند.پس هنگامی که این امور را درباره او به انجام رساندی ولایت خود را به ولایت او و ولایت او را به ولایت خداوند فرازمند پیوند داده ای.

ص:209

150-4- و بهذا الإسناد،ابن الصّلت عن ابن عقده،عن محمّد بن الفضل بن إبراهیم عن أبیه عن ابن أبی یعفور عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال إنّه من عظّم دینه عظّم إخوانه،و من استخفّ بدینه استخفّ بإخوانه؛یا محمّد،اخصص بمالک و طعامک من تحبّه فی اللّه(جلّ و علا).

151-5- و بهذا الإسناد ابن الصّلت عن ابن عقده عن المفضّل بن قیس،عن أیّوب بن محمّد المسلیّ،عن أبان بن تغلب،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:من کان وصل لأخیه بشفاعه فی دفع مغرم أو جرّ مغنم،ثبّت اللّه(عزّ و جلّ)قدمیه یوم تزلّ فیه الأقدام.

152-6- و بهذا الإسناد ابن الصّلت عن ابن عقده،عن أحمد بن یحیی المنذر، عن الحسین بن محمّد،عن أبیه،عن إسماعیل بن أبی خلف عن صفوان بن مهران،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال أیّما رجل مسلم أتاه رجل مسلم فی حاجه،و هو یقدر علی قضائها،فمنعه إیّاها،عیّره اللّه یوم القیامه تعییرا شدیدا،و قال له:أتاک أخوک فی حاجه قد جعلت قضاؤها فی یدک،فمنعته إیّاها زهدا منک فی ثوابها، و عزّتی لا أنظر إلیک الیوم فی حاجه معذّبا کنت أو مغفورا لک.

153-7- أخبرنا المفید عن الصّدوق عن أبیه عن سعد عن أیّوب عن صفوان عن أبان عن أبی عبد اللّه جعفر بن محمّد علیهما السّلام قال:إذا کان یوم القیامه نادی مناد من بطنان العرش:أین خلیفه اللّه فی أرضه؟فیقوم داود النّبیّ علیه السّلام،فیأتی النّداء من

ص:210

[150]4-ابن ابی یعفور می گوید:امام صادق علیه السّلام فرمود:به درستی که هرکس دین خدا را بزرگ بشمارد برادرانش را بزرگ داشته است و هرکس دین خود را خوار شمارد برادرانش را خوار شمرده است.ای محمّد!هرکس را در راه خدا دوست میداری به مال و غذای خود اختصاص ده[و بر آنان از آنها ببخشای].

[151]5-امام صادق علیه السّلام فرمود:هرکس با شفاعت در پرداخت بدهکاری یا کشاندن بهره و فایده[به سوی او]برادرش را یاری کند خداوند در روزی که قدم ها در آن می لغزد قدمش را استوار می سازد.

[152]6-امام صادق علیه السّلام فرمود:هر مسلمانی که برای نیازی به نزد مسلمان دیگری بیاید و آن دیگری درحالی که توانایی برطرف ساختن نیاز او را دارد او را واگذارد خداوند در روز قیامت به شدت او را خوار می سازد و به او می فرماید:برادرت برای نیازی به سوی تو آمد و من برطرف ساختن آن را در دست تو قرار دادم و تو از روی بی رغبتی به پاداش آن،او را واگذاشتی،به شکست ناپذیریم سوگند!امروز در هیچ یک از نیازهایت نمی نگرم؛چه عذاب شده باشی یا بخشیده شده.

138-کسی که به حضرت علی علیه السّلام بپیوندد به بهشت می رسد

[153]7-امام صادق علیه السّلام فرمود:در روز قیامت منادی از درون عرش ندا در می دهد:جانشین خدا در زمین کجاست؟پس داود پیامبر صلّی اللّه علیه و اله برمی خیزد.پس از جانب خداوند بلندمرتبه ندا می آید:

ص:211

عند اللّه(عزّ و جلّ)لسنا إیّاک أردنا و إن کنت للّه تعالی خلیفه.ثمّ ینادی ثانیه:أین خلیفه اللّه فی أرضه؟فیقوم أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السّلام،فیأتی النّداء من قبل اللّه(عزّ و جلّ)یا معشر الخلائق،هذا علیّ بن أبی طالب،خلیفه اللّه فی أرضه و حجّته علی عباده،فمن تعلّق بحبله فی دار الدّنیا،فلیتعلّق بحبله فی هذا الیوم، لیستضیء بنوره،و لیتّبعه إلی الدّرجات العلی من الجنان.قال:فیقوم أناس قد تعلّقوا بحبله فی الدّنیا فیتّبعونه إلی الجنّه.ثمّ یأتی النّداء من عند اللّه(جلّ جلاله) ألا من ائتمّ بإمام فی دار الدّنیا فلیتّبعه إلی حیث یذهب به،فحینئذ یتبرّأ اَلَّذِینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا وَ رَأَوُا الْعَذابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ وَ قالَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنا کَرَّهً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ کَما تَبَرَّؤُا مِنّا کَذلِکَ یُرِیهِمُ اللّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَیْهِمْ وَ ما هُمْ بِخارِجِینَ مِنَ النّارِ [البقره(2):166-167].

154-8- أخبرنا المفید عن المظفّر بن أحمد البلخیّ،عن محمّد بن أحمد بن أبی الثّلج،عن جعفر بن محمّد بن الحسین عن عیسی بن مهران،عن حفص بن عمر الفرّاء،عن أبو معاذ الخزّاز،عن یونس بن عبد الوارث،عن أبیه،قال:بینا ابن عبّاس رحمه اللّه یخطب عندنا علی منبر البصره إذ أقبل علی النّاس بوجهه،ثمّ قال:أیّتها الأمّه المتحیّره فی دینها،أما و اللّه لو قدّمتم من قدّم اللّه،و أخّرتم من أخّر اللّه، و جعلتم الوراثه و الولایه حیث جعلها اللّه،ما عال سهم من فرائض اللّه،و لا عال ولیّ اللّه،و لا اختلف اثنان فی حکم اللّه،فذوقوا و بال ما فرّطتم فیه بما قدّمت

ص:212

تو را اراده نکردیم هرچند که جانشین خدا بودی.سپس برای دومین بار ندا در می دهد:

جانشین خدا در زمین کجاست؟پس امیر مؤمنان علیه السّلام برمی خیزد و ندایی از جانب خداوند شکوهمند می آید که:ای گروه آفریدگان!این علی بن ابی طالب است.جانشین خدا در زمین و حجت او بر بندگانش می باشد.پس هرکس در دنیا به ریسمان[ولایت]او چنگ زده است در این روز نیز به ریسمان او چنگ زند و از نور او بهره گیرد و به همراه او به درجات بالای بهشت قدم گذارد.راوی گوید:پس مردمانی که در دنیا به ریسمان[ولایت او]چنگ زده اند برمی خیزند به همراه او به سوی بهشت می روند.آنگاه ندایی از جانب خداوند عزّتمند می آید:آگاه باشید!هرکس در دنیا به امامی اقتدا کند باید هرکجا که می رود به دنبال او باشد.

پس در این هنگام«رهبران از پیروان خود بیزاری جویند و پیوندها گسسته شود،پیروان خواهند گفت:کاش بار دیگر به دنیا بر می گشتیم و از پیشوایان گمراه بیزاری می جستیم- همان طور که آنها از ما بیزاری می جویند-خداوند بدین گونه اعمالشان را همچون مایه حسرت پیش چشمانشان می آورد و هرگز از آتش رهایی نخواهند داشت.»[بقره(2):آیۀ 166-167]

139-خطبۀ ابن عباس

[154]8-یونس بن عبد الوارث از پدرش روایت می کند:هنگامی که ابن عباس بر منبر بصره خطبه می خواند روبه مردم کرد و سپس گفت:ای امتی که در دینش سرگردان است به خدا قسم اگر هر آنچه خداوند مقدم می ساخت مقدّم می نمودید و هر آنچه خداوند به تأخیر انداخت به تأخیر می انداختید و جانشینی و ولایت را در جایی که خداوند قرار داده بود می نهادید هیچ یک از واجبات خدا کاستی نمی پذیرفت و ولیّ خدا محتاج نمی گشت و هیچ دو نفری در حکم خدا با یکدیگر اختلاف نمی کردند پس جزای کوتاهی تان و اعمالی که از پیش فرستادید را بچشید.«به زودی ستمکاران خواهند دانست که بازگشتشان به کجاست.»[شعراء(26):آیۀ 227]

ص:213

أیدیکم وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ [الشعراء(26):227].

155-9- أخبرنا المفید عن التّمّار،عن أبی عبد اللّه بن محمّد،عن سوید،عن الحکم بن سیّار عن سدوس صاحب السّابریّ،عن أنس بن مالک قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله إذا جمع اللّه الخلائق یوم القیامه فدخل أهل الجنّه الجنّه،و أهل النّار النّار نادی مناد تحت العرش:تتارکوا المظالم بینکم،فعلیّ ثوابکم.

156-10- أخبرنا المفید و الحسن بن إسماعیل،معا عن محمّد بن عمران المرزبانیّ،عن عبد اللّه بن یحیی العسکریّ،عن أحمد بن زید بن أحمد عن محمّد بن یحیی بن أکثم عن أبیه قال:أقدم المأمون دعبل بن علیّ الخزاعیّ رحمه اللّه و آمنه علی نفسه،فلمّا مثل بین یدیه-و کنت جالسا بین یدی المأمون-فقال له:أنشدنی قصیدتک؛فجحدها دعبل،و أنکر معرفتها.فقال له:لک الأمان علیها کما آمنتک علی نفسک،فأنشده:

تأسّفت جارتی لمّا رأت زوری و عدّت الحلم ذنبا غیر مغتفر

ترجو الصّبا بعد ما شابت ذوائبها و قد جرت طلقا فی حلبه الکبر

أجارتی إنّ شیب الرّأس یعلمنی ذکر المعاد و إرضائی عن القدر

لو کنت أرکن للدّنیا و زینتها إذا بکیت علی الماضین من نفر

أخنی الزّمان علی أهلی فصدّعهم تصدّع القعب لاقی صدمه الحجر

بعض أقام و بعض قد أهاب به داعی المنیّه و الباقی علی الأثر

ص:214

[155]9-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:هنگامی که خداوند تمامی آفریدگان را در روز قیامت جمع نمود پس اهل بهشت در بهشت و دوزخیان در دوزخ داخل شدند منادی از زیر عرش ندا در می دهد:از ستم هایی که درمیان خود روا داشته اید درگذرید که پاداش شما بر من است.

140-خواندن قصیدۀ رائیه توسط دعبل برای مأمون عباسی

[156]10-یحیی بن اکثم می گوید:مأمون،دعبل بن علی خزاعی(رحمه اللّه علیه)را به نزد خود فراخواند و او را از خود پناه داد.پس هنگامی که در مقابل مأمون ایستاد درحالی که من نزد مأمون نشسته بودم به او گفت:قصیده خود را برای من بسرا پس دعبل آن سخن را انکار کرد و نپذیرفت.پس مأمون به او گفت:تو براین شعر در امان هستی همان گونه که تو را بر جانت امان دادم.پس دعبل سرود:

هنگامی که همسرم ستمی را که بر من روا شد مشاهده کرد تأسّف خورد و بردباری را گناهی نابخشودنی دانست/پس از اینکه موی سرش سپید گشته است امید به جوانی دارد درحالی که در میدان مسابقه پیری رها شده است/ای همسرم!سپیدی موی،معاد را به یاد من می آورد و مرا از تقدیرات خداوند خشنود می سازد/اگر به دنیا و زینت آن اعتماد می کردم پس می بایست بر کسانی که از گذشتگان کوچ کردند بگریم/گذشت زمان خانواده ام را از میان برد و آنان را چونان ظرفی که با سنگ برخورد کرده است درهم شکست/ندادهنده مرگ بعضی از آنان را در برگرفت و بعضی دیگر را به خود می خواند و دیگران به دنبال هم می آیند/

ص:215

أمّا المقیم فأخشی أن یفارقنی و لست أوبه من ولّی بمنتظر

أصبحت أخبر عن أهلی و عن ولدی کحالم قصّ رؤیا بعد مدّکر

لو لا تشاغل عینی بالأولی سلفوا من أهل بیت رسول اللّه لم أقر

و فی موالیک للمحزون مشغله من أن یبیت لمفقود علی أثر

کم من ذراع لهم بالطّفّ بائنه و عارض بصعید التّرب منعفر

أمسی الحسین و مسراهم لمقتله و هم یقولون هذا سیّد البشر

یا أمّه السّوء ما جازیت أحمد فی حسن البلاء علی التّنزیل و السّور

خلّفتموه علی الأبناء حین مضی خلافه الذّئب فی أبقار ذی بقر

قال یحیی بن أکثم:و أنفذنی المأمون فی حاجه،فقمت فعدت إلیه،و قد انتهی إلی قوله:

لم یبق حیّ من الأحیاء نعلمه من ذی یمان و لا بکر و لا مضر

إلاّ و هم شرکاء فی دمائهم کما تشارک أیسار علی جزر

قتلا و أسرا و تحریقا و منهبه فعل الغزاه بأهل الرّوم و الخزر

أری أمیّه معذورین إن قتلوا و لا أری لبنی العبّاس من عذر

قوم قتلتم علی الإسلام أوّلهم حتّی إذا استمکنوا جازوا علی الکفر

أبناء حرب و مروان و أسرتهم بنو معیط أولاه الحقد و الوغر

اربع بطوس علی قبر الزّکیّ بها إن کنت تربع من دین علی وطر

ص:216

و اما کسی که باقی مانده است در هراسم که از من جدا گردند و من از جایگاه کسی که در موضع انتظار است باز نمی گردم/من از خانواده و فرزندانم خبر می دهم مانند خواب دیده ای که رؤیایش را پس از یادآوری تعریف می کند/اگر نبود که چشمانم مشغول به نعمت های گذشته پروردگار است،که آن اهل بیت پیامبر خدا چیزی نخوانده ام/و در دوستان تو افراد اندوهگینی هستند که شب را به دنبال گم شده ای به صبح می رسانند/چه بسیار دست هایی از آنان که در صحرای کربلا قطع شدند و چه بسیار چهره هایی که خاک آلود بر زمین افتاد/حسین و حرکت دادن او از قتلگاه را فراموش می کنم درحالی که می گفتند او سرور و آقای انسان هاست/ای امت بدکردار،به محمد در رفتار نیکویش با شما و قرآن و سوره هایی که برای شما آورد پاداش نیکویی ندادید/پس از او با فرزندانش همچو گرگی رفتار کردید که شخصی را میدرد و او را پاره پاره می کند.

یحیی بن اکثم می گوید:مأمون مرا به دنبال کاری فرستاد پس برخاستم و پس از اینکه بازگشتم دعبل به نهایت شعر خود رسیده بود که می گفت:

هیچ قبیله ای که می شناختیم از قبایل ذی یمان و بکر و مضر باقی نمانده است/مگر آنانی که در خون اهل بیت شریک هستند همانگونه که قماربازان بر قربانی خود مشارکت می کنند/کشتن و به اسارت درآوردن و سوزاندن و غارت کردن عمل جنگجویان در جنگ با روم و خزر است/اگر بنی امیه خاندان پیامبر صلّی اللّه علیه و اله را کشتند معذور هستند ولی برای بنی عباس عذری نمی بینم/گروهی را که اولین اسلام آورندگان بودند کشتید و اگر می توانستند آنان از کفر نیز عبور می کردند/همان فرزندان حرب و مروان و خانواده هایشان و فرزندان معیط که سر تا پا کینه و دشمنی بودند/در طوس بر قبر امام پاکی بایست اگر از دین خواسته ای داری

ص:217

هیهات کلّ امرئ رهن بما کسبت له یداه فخذ ما شئت أو فذر

قال:فضرب المأمون بعمامته الأرض و قال:صدقت و اللّه یا دعبل.

157-11- أخبرنا المفید عن ابن قولویه عن أبیه عن سعد عن ابن عیسی،عن ابن محبوب عن عبد اللّه بن سنان،عن معروف بن خرّبوذ،عن أبی جعفر الباقر علیه السّلام قال:صلّی أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السّلام بالنّاس الصّبح بالعراق،فلمّا انصرف وعظهم،فبکی و أبکاهم من خوف اللّه(تعالی)،ثمّ قال:أما و اللّه لقد عهدت أقواما علی عهد خلیلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و إنّهم لیصبحون و یمسون شعثاء غبراء خمصاء بین أعینهم کرکب المعزی،یبیتون لربّهم سجّدا و قیاما،یراوحون بین أقدامهم و جباههم،یناجون ربّهم و یسألونه فکاک رقابهم من النّار،و اللّه لقد رأیتهم مع ذلک و هم جمیع مشفقون منه خائفون.

158-12- أخبرنا المفید عن أحمد بن الولید عن أبیه عن الصّفّار عن ابن عیسی عن ابن أبی عمیر،عن صبّاح الحذّاء،عن أبی حمزه الثّمالیّ،عن أبی جعفر محمّد بن علیّ الباقر عن آبائه علیهم السّلام،عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله،قال:إذا کان یوم القیامه جمع اللّه الخلائق فی صعید واحد،و ینادی مناد من عند اللّه،یسمع آخرهم کما یسمع أوّلهم،یقول:أین أهل الصّبر؟فیقوم عنق من النّاس،فتستقبلهم زمره من الملائکه فیقولون لهم:ما کان صبرکم هذا الّذی صبرتم؟فیقولون:صبّرنا أنفسنا علی طاعه اللّه،و صبّرناها عن معصیته اللّه.قال:فینادی مناد من عند اللّه:صدق عبادی،خلّوا

ص:218

هیهات،که هرکس در گرو اعمال خود است و خود دو دست دارد[که با آن عمل می کند]پس هرچه می خواهی بگیر یا رها کن و واگذار.

راوی گوید:پس مأمون عمامه خود را بر زمین زد و گفت:ای دعبل به خدا قسم راست گفتی!

141-موعظۀ حضرت علی علیه السّلام بعد از نماز صبح

[157]11-امام باقر علیه السّلام فرمود:امیر المؤمنین علیه السّلام در عراق نماز صبح را با مردم خواند پس هنگامی که نمازش به پایان رسید مردم را پند داد.پس آنگاه از ترس خدا گریست و مردم را گریاند.سپس فرمود:به خدا قسم!در زمان دوستم فرستاده خدا با گروه هایی دمساز بودم و آنان شب را به صبح می رساندند و ژولیده و با لباس های کهنه و لاغراندام قدم برمی داشتند در حالی که میان چشمانشان همچون زانوان بز پینه بسته بود.شب را برای پروردگارشان در سجده و قیام،به صبح می رساندند.دائما در حال رکوع و سجود بودند و با پروردگارشان مناجات می کردند و از او رهایی از آتش در دوزخ را می طلبیدند.به خدا قسم!با همه این خصوصیات آنان را درحالی می دیدم که هراسناک و ترسان بودند.

142-خداوند متعال امر می فرمایند روز قیامت به منادیان که ندا بزنید که یا اهل صبر و یا اهل فضل و ای همسایگان خدا

[158]12-امام باقر علیه السّلام از پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و اله روایت می کند که ایشان فرمودند:هنگامی که قیامت برپا شود خداوند آفریدگان را در یک مکان جمع می کند و منادی از جانب خدا ندایی در می دهد و آن ندا را به گوش آخرین اهل محشر همچون اولین ایشان می رساند و می گوید:

اهل صبر کجا هستند؟پس گروهی از مردم برمی خیزند و گروهی از فرشتگان به استقبال آنان می روند و ایشان می گویند:این صبری که شما به آن رفتار نموده اید چه صبری است؟پس پاسخ می گویند:جانهای خویشتن را بر بندگی خدا واداشتیم و از نافرمانی خدا بازداشتیم.

راوی گوید:پس منادی از جانب خدا ندا در می دهد:بندگان من راست گفتند.

ص:219

سبیلهم لیدخلوا الجنّه بغیر حساب.قال:ثمّ ینادی مناد آخر،یسمع آخرهم کما یسمع أوّلهم،فیقول:أین أهل الفضل.فیقوم عنق من النّاس،فتستقبلهم زمره من الملائکه،فیقولون:ما فضلکم هذا الّذی نودیتم به؟فیقولون:کنّا یجهل علینا فی الدّنیا فنحتمل و یساء إلینا فنعفو.قال:فینادی مناد من عند اللّه(تعالی)صدق عبادی،خلّوا سبیلهم لیدخلوا الجنّه بغیر حساب.قال:ثمّ ینادی مناد عند اللّه(عزّ و جلّ)،یسمع آخرهم کما یسمع أوّلهم،فیقول:أین جیران اللّه(جلّ جلاله)فی داره؟فیقوم عنق من النّاس،فتستقبلهم زمره من الملائکه،فیقولون لهم:ماذا کان عملکم فی دار الدّنیا فصرتم به الیوم جیران اللّه(تعالی)فی داره؟فیقولون:کنّا نتحابّ فی اللّه(عزّ و جلّ)و نتباذل فی اللّه،و نتوازر فی اللّه،فینادی مناد من عند اللّه تعالی:صدق عبادی خلّوا سبیلهم لینطلقوا إلی جوار اللّه فی الجنّه بغیر حساب.

قال:فینطلقون إلی الجنّه بغیر حساب.ثمّ قال أبو جعفر علیه السّلام:فهؤلاء جیران اللّه فی داره،یخاف النّاس و لا یخافون،و یحاسب النّاس و لا یحاسبون.

159-13- أخبرنی المفید عن الکاتب عن الزّعفرانیّ،عن الثّقفیّ عن أبی الولید الضّبّیّ عن الهذلیّ،عن محمّد بن سیرین،قال:سمعت غیر واحد من مشیخه أهل البصره یقول:لمّا فرغ علیّ بن أبی طالب علیه السّلام من حرب أصحاب الجمل لحقه مرض و حضرت الجمعه،فقال لابنه الحسن علیه السّلام:انطلق یا بنیّ فجمع بالنّاس.

فأقبل الحسن علیه السّلام إلی المسجد،فلمّا استقلّ علی المنبر حمد اللّه و أثنی علیه

ص:220

راهشان را باز کنید تا بدون حساب در بهشت داخل گردند.راوی گوید:پس منادی دیگری ندا در می دهد و آن ندا را به گوش آخرین اهل محشر همچون اولین ایشان می رساند و می گوید:اهل برتری کجا هستند؟پس گروهی از مردم برمی خیزند و گروهی از فرشتگان به استقبال آنان می روند پس می گویند:این برتری که شما به آن خوانده شدید چه برتری است؟ پس می گویند:در دنیا با ما به نادانی رفتار می شد پس تحمّل می کردیم و به ما بدی می شد پس ما درمی گذشتیم.راوی گوید:پس منادی از جانب خداوند فرازمند ندا در می دهد بندگانم راست گفتند.راهشان را باز کنید تا بدون حساب در بهشت داخل گردند.راوی گوید:سپس منادی از جانب خدا ندا در می دهد که آن ندا را به گوش آخرین اهل محشر همچون اولین ایشان می رساند.پس می گوید:همسایگان خدا در درگاهش کجا هستند؟پس گروهی از مردم برمی خیزند و گروهی از فرشتگان به استقبال آنان می روند پس به ایشان می گویند:

رفتار شما در دنیا چه بود که امروز به وسیله آن همسایگان خدا در درگاهش گشته اید؟پس می گویند:ما در راه خدا یکدیگر را دوست می داشتیم و به یکدیگر بخشش می نمودیم و یکدیگر را یاری می نمودیم.پس منادی از جانب خداوند ندا درمیدهد:بندگانم راست گفتند.راهشان را باز کنید تا بدون حساب به همسایگی خداوند در بهشت رهسپار گردند.

راوی گوید:پس بدون حساب به سوی بهشت رهسپار می گردند.پس امام باقر علیه السّلام فرمود:

ایشان همسایگان خدا در خانه اش هستند مردم می هراسند و هراسی به آنان نمی رسد و مردم مورد حساب قرار می گیرند و ایشان محاسبه نمی شوند.

143-خطبۀ حضرت امام حسن علیه السّلام در بصره بعد از جنگ جمل

[159]13-محمد بن سیرین از تعدادی از بزرگان بصره روایت می کند که می گفتند:هنگامی که امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السّلام از جنگ جمل فراغت یافت بیمار گشت و روز جمعه فرا رسید پس به فرزندش حسن علیه السّلام فرمود:فرزندم حرکت کن و با مردم نماز جمعه به پا دار.پس امام حسن علیه السّلام به سوی مسجد آمد و هنگامی که بر فراز منبر قرار گرفت ستایش خدا را گفت و سپاس او را به جای آورد

ص:221

و تشهّد و صلّی علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله،ثمّ قال:أیّها النّاس،إنّ اللّه اختارنا لنبوّته، و اصطفانا علی خلقه و بریّته،و أنزل علینا کتابه و وحیه،و ایم اللّه لا ینتقصنا أحد من حقّنا شیئا إلاّ انتقصه اللّه فی عاجل دنیاه و آجل آخرته،و لا یکون علینا دوله إلاّ کانت لنا العاقبه وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِینٍ [ص(38):88].ثمّ جمع بالنّاس،و بلغ أباه کلامه،فلمّا انصرف إلی أبیه علیه السّلام نظر إلیه فما ملک عبرته أن سالت علی خدّیه، ثمّ استدناه فقبّل بین عینیه،و قال:بأبی أنت و أمّی ذُرِّیَّهً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ [آل عمران(3):34].

160-14- أخبرنا المفید عن ابن قولویه عن أبیه عن سعد عن ابن عیسی عن ابن معروف،عن محمّد بن سنان،عن طلحه بن زید،عن جعفر بن محمّد،عن أبیه،عن جدّه علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:ما قبض اللّه نبیّا حتّی أمره أن یوصی إلی أفضل عشیرته من عصبته،و أمرنی أن أوصی.فقلت:إلی من یا ربّ؟فقال:

أوص یا محمّد إلی ابن عمّک علیّ بن أبی طالب،فإنّی قد أثبتّه فی الکتب السّالفه، و کتبت فیها أنّه وصیّک،و علی ذلک أخذت میثاق الخلائق و مواثیق أنبیائی و رسلی،أخذت مواثیقهم لی بالرّبوبیّه،و لک یا محمّد بالنّبوّه،و لعلیّ بالولایه.

161-15- أخبرنا المفید عن أحمد بن الولید عن سعید بن عبد اللّه بن موسی عن محمّد بن عبد الرّحمن العرزمیّ،عن المعلّی بن هلال،عن الکلبیّ،عن أبی صالح،عن ابن عبّاس،قال:سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول:أعطانی اللّه(تبارک

ص:222

و بر وحدانیت خدا گواهی داد و بر فرستاده خدا درود فرستاد پس فرمود:ای مردم!به درستی که خداوند از ما برای پیامبری خود اختیار نمود و ما را بر آفریدگان و مخلوقاتش برگزید و کتاب و وصیش را بر ما فرو فرستاد و به خدا سوگند هیچ کس حقی از حقوق ما را نمی کاهد مگر آنکه خداوند در دنیا و آخرت از[بهره]او خواهد کاست و هیچ غلبه و تسلطی بر ما نیست مگر آنکه سرانجام از آن ماست«و هرآینه خبر آن را به زودی خواهید دانست»[ص، (38):آیۀ 88]پس با مردم نماز جمعه گزارد و سخنش به پدرش رسید پس هنگامی که به سوی پدرش بازگشت علی علیه السّلام به او نگریست و نتوانست که اشک خود را نگه دارد تا بر گونه اش روان نگردد سپس حسن علیه السّلام را به خود نزدیک کرد میان دو چشمش را بوسید و فرمود:پدر و مادرم به فدایت«دودمانی که بعضی از بعضی دیگر هستند و خداوند شنوا و داناست.»[آل عمران(3):آیۀ 34]

144-خداوند پیمان گرفته از انبیا قبل به پیامبری حضرت محمد صلّی اللّه علیه و اله و امامت حضرت علی علیه السّلام

[160]14-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:خداوند هیچ پیامبری را قبض روح نکرد تا اینکه به او فرمان داد به بهترین خاندان و نزدیکانش وصیت کند و به من نیز امر کرد که وصیت کنم.پس عرضه داشتم:پروردگارا،به چه کسی وصیت کنم؟پس فرمود:ای محمد به پسر عمویت علی بن ابی طالب وصیت کن پس همانا من او را در کتب پیشین پا برجا ساخته ام و در آن ها نگاشته ام که او جانشین توست و بر آن،پیمان از آفریدگان و پیامبران و فرستادگانم گرفتم.و پیمان آنان برای من به پروردگاری و برای تو ای محمد به پیامبری و برای علی به ولایت است.

145-خداوند متعال به پیامبر و حضرت علی پنج چیز عطا فرمودند

[161]15-عبد اللّه بن عباس می گوید:شنیدم که فرستاده خدا صلّی اللّه علیه و اله می فرماید:

ص:223

و تعالی)خمسا،و أعطی علیّا خمسا:أعطانی جوامع الکلم،و أعطی علیّا جوامع العلم؛و جعلنی نبیّا و جعله وصیّا؛و أعطانی الکوثر،و أعطاه السّلسبیل؛و أعطانی الوحی،و أعطاه الإلهام؛و أسری بی إلیه،و فتح له أبواب السّماء و الحجب حتّی نظر إلیّ فنظرت إلیه.قال:ثمّ بکی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله،فقلت له:ما یبکیک فداک أمّی و أبی؟فقال یا بن عبّاس،إنّ أوّل ما کلّمنی به أن قال:یا محمّد انظر تحتک؛فنظرت إلی الحجب قد انخرقت،و إلی أبواب السّماء قد فتحت،و نظرت إلی علیّ و هو رافع رأسه إلیّ،فکلّمنی و کلّمته،و کلّمنی ربّی(عزّ و جلّ)فقلت:یا رسول اللّه،بم کلّمک ربّک؟قال:قال لی:یا محمّد،إنّی جعلت علیّا وصیّک و وزیرک و خلیفتک من بعدک فأعلمه،فها هو یسمع کلامک؛فأعلمته و أنا بین یدی ربّی(عزّ و جلّ) فقال لی:قد قبلت و أطعت.فأمر اللّه الملائکه أن تسلّم علیه،ففعلت،فردّ علیهم السّلام، و رأیت الملائکه یتباشرون به،و ما مررت بملائکه من ملائکه السّماء إلاّ هنّئونی و قالوا:یا محمّد،و الّذی بعثک بالحقّ،لقد دخل السّرور علی جمیع الملائکه باستخلاف اللّه(عزّ و جلّ)لک ابن عمّک،و رأیت حمله العرش قد نکسوا رءوسهم إلی الأرض،فقلت:یا جبرئیل،لم نکس حمله العرش رءوسهم؟فقال:یا محمّد، ما من ملک من الملائکه إلاّ و قد نظر إلی وجه علیّ بن أبی طالب استبشارا به ما خلا حمله العرش،فإنّهم استأذنوا اللّه(عزّ و جلّ)فی هذه السّاعه،فأذن لهم أن ینظروا إلی علیّ بن أبی طالب فنظروا إلیه،فلمّا هبطت جعلت أخبره بذلک و هو

ص:224

خداوند به من پنج چیز و به علی نیز پنج چیز ارزانی فرمود:به من سخنی جامع و به علی دانشی جامع ارزانی نمود.مرا پیامبر و علی را جانشین قرار داد.به من کوثر[خیر کثیر یا فاطمه زهرا علیها السّلام یا نهری در بهشت منظور می باشد]و به علی سلسبیل عطا فرمود.به من وحی و به علی الهام بخشید.مرا به سوی خود بالا برد و درهای آسمان و حجابها را بر او گشود تا به من نگریست و من نیز به او نگریستم.راوی گوید:سپس پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله گریست!پس عرضه داشتم:پدر و مادرم فدایت گردند!چه چیز تو را به گریه وا داشته است؟پیامبر فرمود:ای ابن عباس!همانا اولین سخنی که خدا به من گفت این بود که فرمود:ای محمد!به زیر[پای]خود بنگر،و من به حجابها نگریستم که شکافته شده بود و دروازه های آسمان که گشوده شده بود و به علی نگریستم که سر به سوی من فرازکرده،با من سخن گفت و من با او سخن گفتم و نیز خدای عزّ و جلّ با من سخن گفت.گفتم:ای رسول خدا،چه سخنی با تو گفت؟فرمود:خدا به من فرمود:ای محمد همانا من علی را جانشین و وزیر و خلیفه پس از تو قرار دادم پس به او ابلاغ کن.او سخن تو را می شنود.پس کلام خداوند را به او رساندم.درحالی که در پیشگاه پروردگارم قرار داشتم.پس خداوند به من فرمود:همانا پذیرفتی و اطاعت کردی.پس خداوند به فرشتگان فرمان داد که بر او سلام کنند پس این چنین کردند و علی علیه السّلام سلام ایشان را پاسخ گفت و دیدم که فرشتگان به او بشارت می دهند و بر هیچ فرشته ای از فرشتگان آسمان نگذشتم جز آنکه به من تهنیت گفتند و عرضه داشتند:ای محمد!سوگند به کسی که به حق تو را برانگیخت،به خاطر اینکه خداوند پسر عمویت را جانشین تو ساخت شادی بر تمامی فرشتگان فرود آمد.و مشاهده کردم که حاملان عرش سرهایشان را به سوی زمین پائین آورده اند.پس گفتم:ای جبرئیل!چرا حاملان عرش سرهایشان را پائین آورده اند؟پس گفت:ای محمد!هیچ فرشته ای از فرشتگان نبود مگر آنکه برای شادی و سرور به چهره علی بن ابی طالب نگریست جز حاملان عرش که در این ساعت از خداوند کسب اجازه نموده اند و خداوند به ایشان اجازه داده است که به علی بن ابی طالب بنگرند و پس به او نگریستند.پس هنگامی که به زمین پائین آمدم او را از آنچه گذشت با خبر کردم

ص:225

یخبرنی به،فعلمت أنّی لم أطأ موطئا إلاّ و قد کشف لعلیّ عنه حتّی نظر إلیه.قال ابن عبّاس:قلت:یا رسول اللّه،أوصنی.فقال:علیک بمودّه علیّ بن أبی طالب و الّذی بعثنی بالحقّ نبیّا لا یقبل اللّه من عبد حسنه حتّی یسأله عن حبّ علیّ بن أبی طالب علیه السّلام و هو تعالی أعلم،فإن جاء بولایته قبل عمله علی ما کان منه،و إن لم یأت بولایته لم یسأله عن شیء،ثمّ أمر به إلی النّار.یابن عبّاس،و الّذی بعثنی بالحقّ نبیّا،إنّ النّار لأشدّ غضبا علی مبغض علیّ منها علی من زعم أنّ للّه ولدا.یا بن عبّاس،لو أنّ الملائکه المقرّبین و الأنبیاء المرسلین اجتمعوا علی بغض علیّ.

و لن یفعلوا،لعذّبهم اللّه بالنّار.قلت:یا رسول اللّه،و هل یبغضه أحد؟قال:یا بن عبّاس نعم یبغضه قوم یذکرون أنّهم من أمّتی،لم یجعل اللّه لهم فی الإسلام نصیبا.

یا بن عبّاس،إنّ من علامه بغضهم تفضیلهم من هو دونه علیه،و الّذی بعثنی بالحقّ نبیّا ما بعث اللّه نبیّا أکرم علیه منّی،و لا وصیّا أکرم علیه من وصیّی علیّ.قال ابن عبّاس:فلم أزل له کما أمرنی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و وصّانی بمودّته،و إنّه لأکبر عملی عندی.قال ابن عبّاس:فلمّا مضی من الزّمان ما مضی،و حضرت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله الوفاه حضرته،فقلت له:فداک أبی و أمّی یا رسول اللّه،قد دنا أجلک،فما تأمرنی؟ فقال:یا بن عبّاس خالف من خالف علیّا،و لا تکوننّ لهم ظهیرا،و لا ولیّا.قلت:یا رسول اللّه،فلم لا تأمر النّاس بترک مخالفته؟قال:فبکی صلّی اللّه علیه و اله حتّی أغمی علیه،ثمّ قال:یابن عبّاس،قد سبق فیهم علم ربّی،و الّذی بعثنی بالحقّ نبیّا لا یخرج أحد

ص:226

درحالی که او نیز مرا به آنچه مشاهده کردم خبر می داد پس دانستم که بر هیچ محلی قدم نگذاشتم مگر آنکه آن جایگاه برای علی روشن و آشکار گردید تا به آنجا نگرد[و از آنچه می گذرد باخبر شود]ابن عباس می گوید:پس عرضه داشتم:ای فرستاده خدا!مرا سفارشی کن.پس فرمود:بر تو باد به دوستی علی بن ابی طالب،سوگند به کسی که به حق مرا به پیامبری برانگیخت خداوند از هیچ بنده ای نیکی را نمی پذیرد تا از دوستی علی بن ابی طالب علیه السّلام از او سؤال کند درحالی که خداوند بلندمرتبه داناتر است.پس اگر ولایت و دوستی علی را با خود بیاورد کردارش بر آن گونه که بوده است مورد پذیرش واقع می شود و اگر ولایت او را همراه نیاورد چیز دیگری از او پرسیده نمی شود.آنگاه دستور داده می شود که به سوی دوزخ حرکت کند.ای ابن عباس!سوگند به کسی که بر حق مرا به پیامبری مبعوث داشت آتش بر دشمن علی خشمناک تر از آتش بر کسی است که گمان دارد خداوند فرزندی دارد.ای ابن عباس!اگر فرشتگان مقرّب و پیامبر فرستاده شده بر دشمنی علی جمع می شدند-درحالی که هرگز این چنین نخواهد شد-خداوند همگی را با آتش عذاب می نمود.عرضه داشتم:ای رسول خدا!آیا کسی با او دشمنی می کند؟پیامبر فرمود:بله،ای ابن عباس گروهی که می گویند آنان از امت من هستند با او دشمنی می کنند.خداوند برای آنان هیچ بهره ای از اسلام قرار نداده است.ای ابن عباس!همانا از نشانه های دشمنی ایشان این است که کسی را که از او پائین تر است بر او برتری می بخشند،سوگند به کسی که به حق مرا به پیامبری برانگیخت خداوند هیچ پیامبری را گرامی تر از من و هیچ جانشینی را گرامی تر از جانشین من علی قرار نداده.ابن عباس می گوید:پس هم چنان همان گونه که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به من فرمان داد و مرا به دوستی او سفارش کرد عمل می نمودم و آن بزرگترین عمل من در نزد خودم بود.ابن عباس می گوید:پس هنگامی که برهه ای از زمان گذشت و هنگام وفات رسول خدا فرارسید به نزد ایشان حاضر شدم پس به ایشان عرضه داشتم:پدر و مادرم فدای تو ای رسول خدا پایان عمر تو نزدیک است پس چه دستور می دهید؟پیامبر فرمود:ای ابن عباس!با هرکس که با علی به مخالفت برخاست مخالفت کن و هرگز پشتیبان و دوستدار او مباش.عرضه داشتم:ای رسول خدا،پس چرا مردم را به ترک مخالفت با علی دستور نمی دهی؟راوی گوید:

ص:227

ممّن خالفه من الدّنیا و أنکر حقّه حتّی یغیّر اللّه تعالی ما به من نعمه.یا بن عبّاس، إذا أردت أن تلقی اللّه و هو عنک راض،فاسلک طریقه علیّ بن أبی طالب،و مل معه حیث مال،و ارض به إماما،و عاد من عاداه،و وال من والاه،یا بن عبّاس، احذر أن یدخلک شکّ فیه،فإنّ الشّکّ فی علیّ کفر باللّه(تعالی).

162-16- أخبرنی المفید عن الحسین بن محمّد التّمّار،عن محمّد بن القاسم الأنباریّ،عن أبیه،عن الحسین بن سلیمان الزّاهد،قال:سمعت أبا جعفر الطّائیّ الواعظ یقول:سمعت وهب بن منبّه،یقول:قرأت فی زبور داود أسطرا،منها ما حفظت و منها ما نسیت،فما حفظت قوله:یا داود،اسمع منّی ما أقول،و الحقّ أقول،من أتانی و هو یحبّنی أدخلته الجنّه.یا داود اسمع منّی ما أقول،و الحقّ أقول،من أتانی و هو مستحی من المعاصی الّتی عصانی بها،غفرتها له و أنسیتها حافظیه.یا داود،اسمع منّی ما أقول و الحقّ أقول،من أتانی بحسنه واحده أدخلته الجنّه.قال داود:یا ربّ،و ما هذه الحسنه؟قال:من فرّج عن عبد مسلم.فقال داود علیه السّلام:إلهی کذلک لا ینبغی لمن عرفک أن یقطع رجاءه منک.

163-17- أخبرنا المفید عن أبی غالب الزّراریّ،عن جدّه محمّد بن سلیمان، عن محمّد بن خالد،عن ابن حمید عن ابن قیس عن أبی جعفر علیه السّلام یقول قال:

رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله إنّ أسرع الخیر ثوابا البرّ،و أسرع الشّرّ عقابا البغی،و کفی بالمرء عیبا أن یبصر من النّاس ما یعمی عنه من نفسه،و أن یعیّر النّاس بما لا یستطیع

ص:228

پیامبر گریست تا از هوش رفت.سپس[بعد از اینکه به هوش آمد]فرمود:ای ابن عباس! دانش پروردگار من درباره آنان پیشی گرفته است.سوگند به کسی که به حق مرا به پیامبری برانگیخت هیچ کس از کسانی که با او به مخالفت برخاسته اند و حقش را انکار نموده اند از دنیا خارج نمی شود تا خداوند نعمت های او را تغییر دهد[و از او بازپس ستاند]ای ابن عباس!اگر خواستی خدا را درحالی ملاقات کنی که از تو خشنود است پس در مسیر علی بن ابی طالب حرکت کن و به هر جایی که متمایل شد تو نیز به همان سو متمایل شو و او را به عنوان امام خود بپذیر و با دشمنان او دشمنی کن و دوستان او را گرامی بدار.ای ابن عباس!بر حذر باش که درباره او شکی بر تو راه یابد.پس به درستی که شک در علی کفر ورزیدن به خدای فرازمند است.

147-حکایت از وهب بن منبّه و جدش در زبور داود

[162]16-وهب بن منبّه می گوید:در زبور داود علیه السّلام سطرهایی را خواندم که بعضی از آن را به یاد دارم و برخی را فراموش کردم.پس آنچه در یاد دارم این است که فرمود:ای داود!هر آنچه می گویم بشنو،و حق آن است که می گویم؛هرکس به نزد من بیاید درحالی که مرا دوست می دارد،[به یقین]او را وارد بهشت خواهم کرد.ای داود،آنچه که می گویم،بشنو که به حق می گویم،هرکس درحالی نزد من بیاید که از گناهانی که با آنها نافرمانی مرا کرده شرم دارد از او درمی گذرم و آنچه به یاد دارد را از خاطرش پاک می سازم.ای داود!هر آنچه می گویم بشنو و حق آن است که می گویم.هرکس با یک نیکی به درگاه من بیاید او را در بهشت داخل می سازم.داود گفت:پروردگارا!این نیکی چیست؟خداوند فرمود:هرکس برای مشکل بنده مسلمانی گشایشی به وجود آورد.پس داود علیه السّلام عرضه داشت:معبود من!برای همین است کسی که تو را می شناسد سزاوار نیست که امیدش را از تو قطع کند.

148-سریع ترین خوبی ها نیکی به دیگران است و سریع ترین بدی ها بدکاری است

[163]17-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:همانا سریع ترین خوبیها از نظر پاداش نیکی به دیگران و سریع ترین بدی ها از نظر کیفر بدکاری[و تجاوز به حدود الهی]است و این عیب برای انسان کافی است که آن عیبی را در مردم ببیند که از دیدن آن عیب در خود ناتوان است و چیزی را برای مردم بد برشمرد که خود توانایی ترک آن را ندارد و این که همنشین خود را در آنچه به او ربطی ندارد آزار دهد.

ص:229

ترکه،و أن یؤذی جلیسه بما لا یعنیه.

164-18- أخبرنا المفید عن عمر بن محمّد المعروف بابن الزّیّات عن محمّد بن همّام عن الحمیریّ عن عبد اللّه بن محمّد بن عیسی،عن أبیه عن ابن المغیره، عن ابن مسکان،عن عمّار بن یزید،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:لمّا نزل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله بطن قدید قال لعلیّ بن أبی طالب علیه السّلام:یا علیّ إنّی سألت اللّه(عزّ و جلّ)أن یوالی بینی و بینک ففعل،و سألته أن یواخی بینی و بینک ففعل،و سألته أن یجعلک وصیّی ففعل.فقال رجل من القوم:و اللّه لصاع من تمر فی شنّ بال خیر ممّا سأل محمّد ربّه،هلاّ سأله ملکا یعضده علی عدوّه،أو کنزا یستعین به علی فاقته؟ فأنزل اللّه(تعالی) فَلَعَلَّکَ تارِکٌ بَعْضَ ما یُوحی إِلَیْکَ وَ ضائِقٌ بِهِ صَدْرُکَ أَنْ یَقُولُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ کَنْزٌ أَوْ جاءَ مَعَهُ مَلَکٌ إِنَّما أَنْتَ نَذِیرٌ وَ اللّهُ عَلی کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ [هود(11):12].

165-19- أخبرنا المفید عن الصّدوق عن ابن المتوکّل عن السّعد آبادیّ عن البرقیّ عن أبیه عن ابن أبی عمیر،عن غیر واحد من أصحابه،عن أبی حمزه الثّمالیّ،قال حدّثنی من حضر عبد الملک بن مروان و هو یخطب النّاس بمکّه، فلمّا صار إلی موضع العظه من خطبته،قام إلیه رجل فقال:له مهلا مهلا،إنّکم تأمرون،و لا تأتمرون،و تنهون و لا تنتهون،و تعظون و لا تتّعظون،أفاقتداء بسیرتکم،أو طاعه لأمرکم؟فإن:قلتم اقتداء بسیرتنا،فکیف یقتدی بسیره

ص:230

149-به وقوع پیوستن دعای پیامبر در مورد حضرت علی علیه السّلام

[164]18-امام صادق علیه السّلام می فرماید:هنگامی که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در بطن قدید[موضعی در نزدیکی مکه]فرود آمد به علی بن ابی طالب علیه السّلام فرمود:ای علی!من از خدا خواستم که میان من و تو دوستی برقرار کند و خدا این چنین کرد.و از او خواستم که میان من و تو برادری برقرار کند و این چنین کرد و از او خواستم که تو را جانشین من قرار دهد و این چنین کرد.

پس مردی از آن جماعت گفت:به خدا قسم!یک پیمانه از خرما در مشکی کهنه و پوسیده بهتر از آن چیزی است که محمد از پروردگارش درخواست نمود.چرا فرشته ای را درخواست نکرده است که او را بر دشمنش یاری دهد و یا گنجی نطلبیده است که برای فقر و بیچارگی خود از او کمک گیرد؟

پس خداوند بلندمرتبه این آیه را فرستاد«مبادا از بیم آن که بگویند چرا گنجی بر او نازل نمی شود و یا فرشته ای همراه او نیامده است بخشی از آنچه را که به تو وحی شده فروگذاری و دل تنگ شوی.تو فقط هشدار دهنده ای و را مراقب هرچیزی است.»[هود(11):آیۀ 12]

150-اعتراض مردی به عبد الملک بن مروان در خطبه اش

[165]19-ابو حمزه ثمالی می گوید:شخصی که در هنگام سخنرانی عبد الملک بن مروان در مکه در نزد او حاضر بود برای من نقل کرد:آنگاه که عبد الملک بن مروان به جایگاه موعظه و اندرز از سخن خود رسید مردی برخاست و گفت:آهسته،آهسته،[صبرکن]به درستی که شما فرمان می دهید و فرمان نمی برید و باز می دارید و بازداشته نمی شوید و پند می دهید و پند نمی گیرید.آیا می بایست به عملکرد شما اقتدا کنیم یا از فرمان شما پیروی کنیم؟پس اگر گفتید که به رفتار و کردار شما اقتدا کنیم،چگونه به کردار ستمکاران اقتدا می شود و چه حجتی در پیروی از ستمکارانی است که اموال پروردگار را درمیان خود دست به دست می کنند و بندگان خدا را بندگان و خدمتگزاران خود ساخته اند.

ص:231

الظّالمین،و ما الحجّه فی اتّباع المجرمین الّذین اتّخذوا مال اللّه دولا و جعلوا عباد اللّه خولا؟و إن قلتم:أطیعوا أمرنا و اقبلوا نصحنا،فکیف ینصح غیره من لم ینصح نفسه،أم کیف تجب طاعه من لم تثبت له عداله؟!و إن قلتم:خذوا الحکمه من حیث وجدتموها،و اقبلوا العظه ممّن سمعتموها،فلعلّ فینا من هو أفصح بصنوف العظات،و أعرف بوجوه اللّغات منکم،فتزحزحوا عنها،و أطلقوا أقفالها،و خلّوا سبیلها،ینتدب لها الّذین شرّدتم فی البلاد،و نقلتموهم عن مستقرّهم إلی کلّ واد، فو اللّه ما قلّدناکم أزمّه أمورنا،و حکّمناکم فی أبداننا و أموالنا و أدیاننا لتسیروا فینا بسیره الجبّارین،غیر أنّا نصبر أنفسنا لاستیفاء المدّه و بلوغ الغایه و تمام المحنه، و لکلّ قائم منکم یوم لا یعدوه،و کتاب لا بدّ أن یتلوه لا یُغادِرُ صَغِیرَهً وَ لا کَبِیرَهً إِلاّ أَحْصاها [الکهف(18):49] وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ [الشعراء (26):227]قال:فقام إلیه بعض أصحاب المشایخ فقبض علیه،و کان ذلک آخر عهدنا به،و لا ندری ما کانت حاله.

166-20- أخبرنا المفید عن الصّدوق عن أبیه عن أحمد بن إدریس،عن محمّد بن عبد الجبّار،عن القاسم بن محمّد الرّازیّ،عن علیّ بن محمّد الهرمزدانیّ،عن علیّ بن الحسین عن أبیه الحسین علیهما السّلام قال لمّا مرضت فاطمه بنت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله وصّت إلی علیّ بن أبی طالب علیه السّلام أن یکتم أمرها،و یخفی خبرها،و لا یؤذن أحدا بمرضها،ففعل ذلک،و کان یمرّضها بنفسه،و تعینه علی ذلک أسماء بنت عمیس

ص:232

و اگر گفتید که فرمان ما را گردن نهید و اندرز و خیرخواهی ما را بپذیرید پس چگونه کسی که برای خود خیرخواهی ننموده است برای دیگری خیرخواهی می کند یا چگونه پذیرفتن سخن کسی که عدالت او ثابت نیست واجب می باشد.و اگر گفتید که حکمت را از هرکجا که یافتید دریافت دارید و موعظه و نصیحت را از هرکس که شنیدید بپذیرید پس چه بسا که در میان ما کسی باشد که انواع اندرزها و موعظه ها در نزد او آشکارتر باشد و خصوصیات کلمات را بهتر از شما بشناسد.پس از[جایگاه]موعظه و اندرز دور شوید و قفل هایش را [که در مقابل دیگران قرار داده اید و راهشان را بسته اید]برگشائید و راه موعظه را[برای دیگران]باز کنید تا کسانی که آنان را در سرزمینهای دیگر تبعید کرده اید و از وطن و جایگاهشان به هر سرزمینی انتقالشان دادید به سوی آن سرعت بگیرند.پس به خدا قسم!ما زمام امورمان را به شما واگذار ننمودیم و شما را بر جان و مال و دین خود مسلط نساختیم که بخواهید درمیان ما به شیوه ستمگران رفتار کنید جز آنکه ما خود را برای طلب بقاء مدت[به پایان رسیدن بقاء سختی ها]و رسیدن به نهایت کار و پایان سختی ها به صبر وعده می دهیم.و برای هر برپا ایستاده ای[حاکم و فرمانروایی]از شما روزی است که از آن تجاوز نمی کند و نامه عملی است که ناگزیر است آن را بخواند«هیچ عمل کوچک و بزرگی را از قلم نینداخته است و آن را به حساب آورده است»[کهف(18):آیۀ 49]،«و به زودی ستمکاران خواهند دانست که بازگشتشان به کجاست.»[شعراء(26):آیۀ 227]راوی گوید:پس گروهی از یاران عبد الملک به سوی او برخاستند و دستگیرش نمودند و آن آخرین باری بود که آن شخص را مشاهده کردیم و نمی دانیم که وضعیتش به کجا انجامید.

151-وفات حضرت زهرا علیها السّلام و آماده کردن حضرت برای دفن و اندوه حضرت علی علیه السّلام بعد از دفن حضرت فاطمه علیها السّلام

[166]20-امام حسین علیه السّلام می فرماید:هنگامی که فاطمه دختر محمد فرستاده خدا بیمار گشت به علی بن ابی طالب سفارش نمود که امر[بیماری]او را پنهان دارد و خبر[وخامت حال]او را مخفی سازد و هیچ کس را بر بیماری او آگاه نگرداند.پس علی علیه السّلام این چنین کرد و خود از او پرستاری می نمود و بر آن امر اسماء بنت عمیس او را یاری می نمود و بر این شیوه استمرار داشت همان گونه که فاطمه علیها السّلام به او سفارش کرده بود.

ص:233

(رحمها اللّه)علی استمرار بذلک،کما وصّت به،فلمّا حضرتها الوفاه وصّت أمیر المؤمنین علیه السّلام أن یتولّی أمرها و یدفنها لیلا و یعفّی قبرها،فتولّی ذلک أمیر المؤمنین علیه السّلام و دفنها و عفّی موضع قبرها،فلمّا نفض یده من تراب القبر هاج به الحزن،و أرسل دموعه علی خدّیه،و حوّل وجهه إلی قبر رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فقال:

السّلام علیک یا رسول اللّه،عنّی و عن ابنتک و حبیبتک،و قرّه عینک و زائرتک، و الثّابته فی الثّری ببقعتک المختار اللّه لها سرعه اللّحاق بک،قلّ یا رسول اللّه عن صفیّتک صبری،و ضعف عن سیّده النّساء تجلّدی،إلاّ أنّ فی التّأسّی لی بسنّتک و الحزن الّذی حلّ بی لفراقک لموضع التّعزّی،و لقد وسّدتک فی ملحود قبرک بعد أن فاضت نفسک علی صدری،و غمّضتک بیدی،و تولّیت أمرک بنفسی،نعم و فی کتاب اللّه نعم القبول، إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ [البقره(2):156]قد استرجعت الودیعه،و أخذت الرّهینه،و اختلست الزّهراء،فما أقبح الخضراء و الغبراء،یا رسول اللّه!أمّا حزنی فسرمد،و أمّا لیلی فمسهّد،لا یبرح الحزن من قلبی أو یختار اللّه لی دارک الّتی فیها أنت مقیم،کمد مقیّح،و همّ مهیّج،سرعان ما فرّق بیننا و إلی اللّه أشکو،و ستنبّئک ابنتک بتظاهر أمّتک علیّ و علی هضمها حقّها،فاستخبرها الحال،فکم من غلیل معتلج بصدرها لم تجد إلی بثّه سبیلا،و ستقول و یحکم اللّه بیننا و هو خیر الحاکمین،سلام علیک یا رسول اللّه،سلام مودّع لا سئم و لا قال، فإن أنصرف فلا عن ملاله،و إن أقم فلا عن سوء ظنّ بما وعد اللّه الصّابرین،الصّبر

ص:234

پس هنگامی که زمان وفات فاطمه علیها السّلام فرارسید به امیر مؤمنان سفارش نمود که امر[کفن و دفن]او را بر عهده بگیرد و او را شبانه به خاک سپارد و مزارش را پنهان سازد.پس امیر مؤمنان این امور را بر عهده گرفت و فاطمه را به خاک سپرد و مکان قبر او را مخفی ساخت پس هنگامی که دستانش را از خاک قبر زهرا پاک کرد اندوه در وجودش برانگیخته و اشکهایش را بر چهره اش روان گرداند و رو به سوی قبر پیامبر صلّی اللّه علیه و اله کرده و گفت:سلام بر تو ای فرستاده خدا [سلامی]از جانب من و دختر محبوب تو و روشنی چشمانت و ملاقات کننده تو[در این شب]که در خاک و در بارگاه تو آرمیده است.[دختری که]خداوند اختیار کرده است که به سرعت به تو بپیوندد.ای فرستاده خدا پس از دختر تو،مرا توان بردباری اندک است و پس از [درگذشت]بانوی زنان جهان،خویشتنداری من به سستی و ناتوانی گرائیده است،اما من که پیرو راه و روش تو هستم و سختی جدایی تو را دیده ام و اندوهگین گشته ام[اینک]شکیبایی ممکن است.به درستی که این من بودم که تو را درمیان قبر نهادم پس از آن که جان گرامی ات بر روی سینه من از بدن خارج شد.و با دستان خود چشمانت را برهم نهادم و خود،امر[کفن و دفن]تو را بر عهده گرفتم.آری و در کتاب خدا پذیرش نیکویی[از این اعمال است]پس «همه ما از خدائیم و به سوی او باز می گردیم.»[بقره(2):آیۀ 156]همانا امانتی که به من سپرده بودی به سوی تو بازگردانده شد.و به صاحبش رسید و زهرا از من گرفته شد.پس آسمان و زمین چه زشت و نازیبا است.ای فرستاده خدا!از این پس اندوه من جاودانه و شبهایم به شب زنده داری می گذرد و اندوه همچنان در قلب من به سر می برد تا آن روز که خداوند خانه ای را که تو در آن ساکنی برایم برگزیند.اندوهی شدید مرا فرا گرفته است که چون زخمی بر جانم نشسته و غمی است که درونم را برمی انگیزد.چه سریع میان ما جدایی انداخت و من شکایت خود را به سوی خدا می برم و به زودی دخترت تو را آگاه خواهد ساخت که امت تو چگونه بر ستمکاری بر من و بر علیه حق او،در کنار هم جمع شدند پس احوال ما را از فاطمه خبر گیر.پس چه بسیار حرارت و بغض پرتلاطمی که در سینه اش وجود داشت و راهی برای بیان و بازگو کردن آن نیافت و به تو خواهد گفت و خداوند میان ما حکم می کند که او بهترین حکم کنندگان است.سلام بر تو ای فرستاده خدا سلام وداع کننده ای که از روی ناخشنودی و یا خسته دلی سلام نمی کند.پس اگر[به سوی خانه ام]روی گردانم از

ص:235

أیمن و أجمل،و لو لا غلبه المستولین علینا لجعلت المقام عند قبرک لزاما، و التّلبّث عنده معکوفا،و لأعولت إعوال الثّکلی علی جلیل الرّزیّه،فبعین اللّه تدفن بنتک سرّا،و یهتضم حقّها قهرا،و یمنع إرثها جهرا،و لم یطل العهد،و لم یخلق منک الذّکر،فإلی اللّه یا رسول اللّه المشتکی،و فیک أجمل العزاء،فصلوات اللّه علیها و علیک و رحمه اللّه و برکاته.

167-21- أخبرنا المفید عن الصّدوق عن ماجیلویه،عن عمّه عن البرقیّ عن أبیه و محمّد بن سنان،معا عن محمّد بن عطیّه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله الموت کفّاره لذنوب المؤمنین.

168-22- أخبرنا المفید عن علیّ بن محمّد الکاتب عن أبی القاسم زکریّا بن یحیی عن داود بن القاسم الجعفریّ عن الرّضا علیه السّلام یقول:أنّ أمیر المؤمنین علیه السّلام قال لکمیل بن زیاد فیما قال:یا کمیل،أخوک دینک،فاحتط لدینک بما شئت.

169-23- أخبرنا المفید عن أحمد بن الولید عن أبیه عن الصّفّار عن القاسانیّ عن المنقریّ عن حفص قال:قال أبو عبد اللّه علیه السّلام یقول:إذا أراد أحدکم أن لا یسأل اللّه شیئا إلاّ أعطاه،فلییأس عن النّاس کلّهم،و لا یکون له رجاء إلاّ من اللّه (عزّ و جلّ)فانّه إذا علم اللّه(عزّ و جلّ)ذلک من قلبه لم یسأل اللّه شیئا إلاّ أعطاه،ألا فحاسبوا أنفسکم قبل أن تحاسبوا،فإنّ فی القیامه خمسین موقفا،کلّ موقف مقام ألف سنه،ثمّ تلا هذه الآیه: فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَهٍ [المعارج(70):4].

ص:236

خستگی و ملالت نیست و اگر باقی بمانم از سوء ظن و گمان بد به آنچه خداوند به اهل صبر وعده داده است نمی باشد.

بردباری خوش یمن تر و زیباتر است و اگر توانمندی و غلبه فرمان روایان بر ما نبود جاودانه در کنار قبرت باقی می ماندم و همچون معتکفان در کنار مزارت درنگ می نمودم و همچون زن فرزند مرده بر عظمت این مصیبت ناله و زاری سر می دادم.پس در محضر پروردگار دخترت مخفیانه به خاک سپرده می شود و حقش به زور از او گرفته می شود و آشکارا از ارث محروم می گردد درحالی که پیمان[تو با این مردمان]طولانی نگشته است و یاد تو به کهنگی نگراییده است.پس ای رسول خدا شکایت به درگاه خدا می برم و زیباترین عزاداری را درباره تو به جا می آورم پس درود و رحمت و برکات خدا بر تو و دخترت باد.

152-مرگ کفارۀ گناهان است

[167]21-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:مرگ کفاره گناهان مؤمنان است.

153-قول حضرت علی علیه السّلام برای کمیل:اخوک دینک

[168]22-امام رضا علیه السّلام می فرماید:که امیر المؤمنین علیه السّلام در کلماتی که به کمیل بن زیاد فرمود این چنین گفت:ای کمیل!دین تو برادر تو است.پس برای دینت هر آنگونه که می خواهی احتیاط کن.

154-کلام امام صادق علیه السّلام در کیفیت دعا

[169]23-امام صادق علیه السّلام می فرمود:هرگاه کسی از شما بخواهد که هرآنچه از خدا می طلبد به او عطا نماید می بایست از تمامی مردم ناامید گردد و هیچ امیدی جز به خدا نداشته باشد پس به درستی که هنگامی که خداوند آن مطالب را از قلب او دریابد هیچ چیزی از خدا طلب نمی کند جز آنکه به او عطا می نماید.آگاه باشید که از خود حساب رسی کنید پیش از آنکه به حسابتان رسیدگی شود.به درستی که در قیامت پنجاه توقفگاه است و هر توقفگاهی به مقدار هزار سال به طول می انجامد.سپس این آیه را تلاوت فرمودند:«در روزی که به درازای پنجاه هزار سال است.»[معارج(70):آیۀ 4]

ص:237

170-24- أخبرنا المفید عن الکاتب عن الزّعفرانیّ عن الثّقفیّ،عن حبیب بن بصیر عن أحمد بن بشیر عن هشام بن محمّد،عن أبیه محمّد بن السّائب،عن إبراهیم بن محمّد الیمانیّ،عن عکرمه،قال:سمعت عبد اللّه بن العبّاس یقول لابنه علیّ بن عبد اللّه:لیکن کنزک الّذی تدّخره العلم،کن به أشدّ اغتباطا منک بکنز الذّهب الأحمر،فإنّی مودّعک کلاما إن أنت وعیته اجتمع لک به خیر أمر الدّنیا و الآخره،لا تکن ممّن یرجو الآخره بغیر عمل،و یؤخّر التّوبه لطول الأمل،و یقول فی الدّنیا قول الزّاهدین،و یعمل فیها عمل الرّاغبین،إن أعطی منها لم یشبع،و إن منع منها لم یقنع،یعجز عن شکر ما یؤتی،و یبتغی الزّیاده فیما بقی،و یأمر بما لا یأتی.یحبّ الصّالحین و لا یعمل عملهم،و یبغض الفجّار و هو أحدهم،و یقول:لم أعمل فأتعنّی،ألا أجلس فأتمنّی،فهو یتمنّی المغفره و قد دأب فی المعصیه،قد عمّر ما یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَنْ تَذَکَّرَ [الفاطر(35):37]یقول فیما ذهب:لو کنت عملت و نصبت کان ذخرا لی،و یعصی ربّه(تعالی)فیما بقی غیر مکترث،إن سقم ندم علی العمل،و إن صحّ أمن و اغترّ و أخّر العمل،معجب بنفسه ما عوفی،و قانط إذا ابتلی،إن رغب أشر،و إن بسط له هلک،تغلبه نفسه علی ما یظنّ،و لا یغلبها علی ما یستیقن،لا یثق من الرّزق بما قد ضمن له،و لا یقنع بما قسم له،لم یرغب قبل أن ینصب،و لا ینصب فیما یرغب،إن استغنی بطر،و إن افتقر قنط،فهو ینبغی الزّیاده و إن لم یشکر،و یضیّع من نفسه ما هو أکثر یکره الموت لإساءته،و لا یدع الإساءه

ص:238

155-وصیت ابن عباس به پسرش علی

[170]24-عکرمه می گوید:شنیدم عبد اللّه بن عباس به پسرش علی بن عبد اللّه می گفت:

می بایست گنجی که آن را ذخیره می کنی علم و دانش باشد و به علم بیشتر از گنج طلای سرخ رغبت و اشتیاق داشته باش.پس همانا من سخنی را در نزد تو به ودیعه و امانت می گذارم که اگر آن را فرا بگیری به وسیله آن نیکی امر دنیا و آخرت برای تو جمع می گردد از کسانی مباش که بدون کردار[نیک]امید به آخرت دارند و توبه و بازگشت به سوی خدا را به خاطر آرزوهای دراز به عقب می اندازند.در دنیا سخن دل برگرفتگان را به زبان می آورند و چون دلبستگان رفتار می کنند.اگر از دنیا به آنها عطا شود سیر نمی گردند و اگر از آن باز داشته شود قناعت نمی کنند.از سپاس آنچه به آنان عطا شده است ناتوانند اما در آنچه باقی مانده است زیادت می طلبند و به آنچه خود عمل نمی کنند فرمان می دهند.نیکوکار دوست می دارد ولی به کردار آنان عمل نمی کند و بدکاران را دشمن می دارد ولی خود نیز از آنان است.و می گوید:

عمل نمی کنم تا به سختی و مشقت بیفتم و می نشینم و آرزو می کنم.پس او بخشش را آرزو می کند درحالی که در گناه و نافرمانی می کوشد.در طول زندگی با یادآوریها و تذکرات عمری را به سر آورده.درباره آنچه گذشته است می گوید:اگر[این گونه]رفتار می کردم و به پا می داشتم ذخیره و توشه ای برای من بود.و در آنچه باقی مانده است بدون ناراحتی و نگرانی نافرمانی پروردگارش را می کند.اگر بیمار گردد از کردار خود پشیمان می شود و اگر بهبودی یابد ایمن می شود و فریفته می گردد و عمل[نیک]را به تأخیر می اندازد.تا زمانی که در عافیت و سلامت به سر می برد خود فریفته است و هنگامی که مبتلا می شود ناامید می گردد.اگر چیزی را طلب کند از خود بی خود می شود و کبر می ورزد و اگر به او میدان داده شود هلاک می گردد.نفسش او را بر آنچه گمان می کند هدایت می کند نه بر آنچه که یقین و باور دارد.از روزی به آنچه برایش ضمانت شده است اطمینان ندارد و به آنچه برایش تقسیم شده است قانع نیست.پیش از آنکه خود را خسته و ناتوان سازد چیزی را طلب نمی کند و در آنچه می طلبد خسته نمی گردد[در طلب هرچیز افراط و تفریط می کند و خود را خسته می سازد].

اگر بی نیاز گردد سرکشی می کند و اگر محتاج شود ناامید می گردد.پس او زیادت می طلبد هر چند سپاسگزار نباشد و از جانب خود هر آنچه فزونتر است تباه می سازد مرگ را ناگوار

ص:239

فی حیاته إن عرضت شهوته،واقع الخطیئه ثمّ تمنّی التّوبه،و إن عرض له عمل الآخره دافع،یبلغ فی الرّغبه حین یسأل،و یقصّر فی العمل حین یعمل،فهو بالطّول مدلّ،و فی العمل مقلّ،یتبادر فی الدّنیا یعبأ لمرض،فإذا أفاق واقع الخطایا و لم یعرض،یخشی الموت،و لا یخاف الفوت،یخاف علی غیره بأقلّ من ذنبه،و یرجو لنفسه بدون عمله،و هو علی النّاس طاعن،و لنفسه مداهن،یرجو الأمانه ما رضی،و یری الخیانه إن سخط،إن عوفی ظنّ أنّه قد تاب،و إن ابتلی طمع فی العافیه و عاد،لا یبیت قائما،و لا یصبح صائما یصبح و همّه الغذاء، و یمسی و نیّته العشاء،و هو مفطر،یتعوّذ باللّه منه من هو فوقه،و لا ینجو بالعوذ منه من هو دونه،یهلک فی بغضه إذا أبغض،و لا یقصّر فی حبّه إذا أحبّ،یغضب فی الیسیر،و یغضی علی الکثیر،فهو یطاع و یعصی وَ اللّهُ الْمُسْتَعانُ [یوسف(12):18].

171-25- حدّثنا أبو عبد اللّه محمّد بن محمّد،قال:حدّثنا أبو بکر محمّد بن عمر الجعابیّ،قال:حدّثنا محمّد بن محمّد بن سلیمان الباغندیّ،قال:حدّثنی هارون بن حاتم.قال:حدّثنا إسماعیل بن توبه و مصعب بن سلاّم،عن أبی إسحاق،عن ربیعه السّعدیّ،قال:أتیت حذیفه بن الیمان فقلت له:حدّثنی بما سمعت من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله أو رأیته لأعمل به،قال فقال لی:علیک بالقرآن.فقلت له:قد قرأت القرآن،و إنّما جئتک لتحدّثنی،اللّهمّ إنّی أشهدک علی حذیفه أنّی أتیته لیحدّثنی بما لم أسمعه و لم أره من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و أنّه قد منعنیه و کتمنیه.فقال حذیفه:یا

ص:240

می داند چون موجب ناراحتی اوست و خود در هنگام جلوه گری شهوتش از ناراحت ساختن دیگران ابایی ندارد.

اشتباه و نافرمانی می کند و توبه را آرزو می کند و اگر عملی مربوط به آخرت بر او عرضه شود به آن رفتار نمی کند.در هنگام درخواست در طلب زیاده روی می کند و در هنگام عمل در کردار خود کوتاهی می کند.پس او به احسان آشنا است ولی در کردار اهل تفریط و کوتاهی می باشد.از خستگی و ناتوانی بیماری در دنیا سرعت می ورزد و هنگامی که بهبود می یابد اشتباهات را مرتکب می شود و[از آنها]روی گردان نمی شود.از مرگ می هراسد و از دست رفتن[فرصت ها]نمی ترسد.بر دیگری به کمتر از گناه خود در هراس است و برای خود بدون هیچ عملی امید[نجات]دارد.درحالی که بر مردم طعنه زننده و بر خود آسان گیر است.

تا زمانی که خشنود است امید به ایمنی و امانت دارد و اگر ناراضی گردد[هرچیز را]خیانت می بیند.اگر در سلامتی به سر برد گمان می کند که او توبه کرده است[و این سلامت ثمره توبه اوست]و اگر مبتلا گردد در سلامت طمع می کند و باز می گردد.شب را در نماز به سر نمی برد و روز را به روزه داری سپری نمی کند.شب را به صبح می رساند درحالی که همّ و غم او غذا است و روز را به شب می رساند درحالی که نیت او خوردن شام است درحالی که روزه دار نیست.کسی که بر فراز اوست از او به خدا پناه می برد و کسی که پائین دست اوست از پناه بردن از[شرّ]او نجات نمی یابد.هنگامی که کینه می ورزد در کینه خود هلاک می شود و هنگامی که دوست می دارد در دوستی اش کوتاهی نمی کند.به آسانی خشمناک می گردد و بر [ستم]فراوان ساکت می ماند.پس او مورد اطاعت قرار می گیرد و خود نافرمانی می کند و خداوند یاری ده است.

156-قول حذیفه:بدرستی که راهنما و نشانۀ بهشت تا روز قیامت آل محمد صلّی اللّه علیه و اله هستند

[171]25-ربیعه سعدی می گوید به نزد حذیفه بن یمان آمدم و به او گفتم:به آنچه از پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله شنیده ای یا دیده ای برایم سخن بگو تا به آن رفتار کنم.راوی گوید:پس حذیفه به من گفت:بر تو باد به قرآن.پس به او گفتم:به درستی که من قرآن خوانده ام.و به نزد تو آمده ام که برایم سخنی[غیر از آنچه می دانم]بگویی.پروردگارا من تو را بر حذیفه گواه می گیرم که به نزدش آمدم تا برایم به آنچه از رسول خدا نشنیدم و ندیدم سخن بگوید و او مرا از آن بازداشت و آن[مسائل]را از من پنهان داشت.

ص:241

هذا،قد أبلغت فی الشّدّه.ثمّ قال لی:خذها قصیره من طویله و جامعه لکلّ أمرک، إنّ آیه الجنّه فی هذه الأمّه لبیّنه،إنّه لیأکل الطّعام و یمشی فی الأسواق.فقلت له:

بیّن لی آیه الجنّه أتّبعها،و بیّن لی آیه النّار فأتّقیها.فقال لی:و الّذی نفسی بیده،إنّ آیه الجنّه الهداه إلیها إلی یوم القیامه و آیه الحقّ إلی یوم القیامه لآل محمّد علیهم السّلام،و إنّ آیه النّار و آیه الکفر و الدّعاه إلی النّار إلی یوم القیامه لغیرهم.

172-26- أخبرنا المفید عن علیّ بن خالد المراغیّ عن القاسم بن محمّد الدّلاّل،عن سبره بن زیاد،عن الحکم بن عیینه،عن حنش بن المعتمر،قال:

دخلت علی أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السّلام فقلت:السّلام علیک یا أمیر المؤمنین و رحمه اللّه و برکاته،کیف أمسیت؟قال:أمسیت محبّا لمحبّنا،و مبغضا لمبغضنا،و أمسی محبّنا مغتبطا برحمه من اللّه کان ینتظرها،و أمسی عدوّنا یؤسّس بنیانه علی شفا جرف هار،و کأنّ ذلک الشّفا قد انهار به فی نار جهنّم،و کأنّ أبواب الرّحمه قد فتحت لأهلها،فهنیئا لأهل الرّحمه رحمتهم،و التّعس لأهل النّار، و النّار لهم.یا حنش،من سرّه أن یعلم أمحبّ لنا أم مبغض فلیمتحن قلبه،فإن کان یحبّ ولیّا لنا فلیس بمبغض لنا،و إن کان یبغض ولیّنا فلیس بمحبّ لنا،إنّ اللّه (تعالی)أخذ المیثاق لمحبّنا بمودّتنا،و کتب فی الذّکر اسم مبغضنا،نحن النّجباء و أفراطنا أفراط الأنبیاء.

173-27- أخبرنا المفید عن الجعابیّ،عن ابن عقده عن أبی عوانه موسی بن

ص:242

پس حذیفه گفت:ای فلانی!در سختی[مراد و مقصود خود را]رساندی[بسیار شدید و تند سخن گفتی]سپس به من گفت:از سخنان طولانی[حکمت های]کوتاه را دریافت کن و آن را [حکمتی]جامع برای تمامی امورت بدان.همانا نشانه بهشت در این امت آشکار است.به درستی که پیامبر غذا می خورد و در بازار ما قدم می زند.راوی گوید پس به حذیفه گفتم:

نشانه بهشت را برایم بیان نما تا از آن پیروی کنم و نشانه دوزخ را نیز برایم بیان کن تا از آن برحذر باشم.پس حذیفه به من گفت:سوگند به کسی که جانم در دست اوست همانا نشانه بهشت و راهنمایان به سوی آن تا روز قیامت نشانه حق تا روز قیامت،خاندان محمد صلّی اللّه علیه و اله هستند و نشانه دوزخ و کفر و راهنمایان به سوی دوزخ تا روز قیامت،غیر از ایشان می باشند.

157-کلام حضرت علی علیه السّلام با خسش بن معتمر

[172]26-حبیش بن معتمر می گوید:به محضر امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السّلام شرفیاب شدم و عرضه داشتم:سلام و رحمت و برکات خدا بر تو ای امیر مؤمنان.روز را چگونه به شب رساندید؟حضرت فرمود:روز را به شب رساندم درحالی که دوستداران خود را دوست می داریم و دشمنان خود را دشمن می داریم و دوستان ما روز را به شب می رسانند در حالی که سرخوش و شادمان از رحمتی هستند که از جانب خداوند در انتظار آنان است و دشمنان ما روز را به شب می رسانند درحالی که اساس و پایه خود را بر دهانه ریزان دوزخ بنا نهاده اند و گویا آن دهانه دوزخ آن را درون آتش جهنم فروخواهد ریخت و گویا درهای رحمت برای اهلش باز شده است پس رحمت گوارای اهل رحمت و نابودی و آتش بر دوزخیان باد.ای حبیش هرکس دوست دارد بداند که آیا دوست ما است یا دشمن،قلب خود را بیازماید.پس اگر دوستدار ما را دوست می دارد دشمن ما نیست و اگر دوستدار ما را دشمن می دارد دوست ما نیست.به درستی که خداوند فرازمند از دوستداران ما به دوستی پیمان گرفت و در ذکر(لوح محفوظ)نام دشمنان ما را نگاشت.ما نجیبیان[آفریدگان]هستیم و فرزندان ما که پیش از ما از دنیا می روند[همچون]فرزندان پیامبرانند.

ص:243

یوسف عن عبد السّلام بن عاصم،عن إسحاق بن إسماعیل عن عمرو بن أبی قیس عن میسره بن حبیب،عن المنهال بن عمرو قال:أخبرنی رجل من تمیم، قال:کنّا مع علیّ بن أبی طالب علیه السّلام بذی قار و نحن نری أنّا سنختطف فی یومنا، فسمعته یقول:و اللّه لنظهرنّ علی هذه الفرقه،و لنقتلنّ هذین الرّجلین-یعنی طلحه و الزّبیر-و لنستبیحنّ عسکرهما.قال التّمیمیّ:فأتیت إلی عبد اللّه بن العبّاس فقلت:أما تری إلی ابن عمّک و ما یقول؟فقال:لا تعجل حتّی تنظر ما یکون،فلمّا کان من أمر البصره ما کان أتیته فقلت:لا أری ابن عمّک إلاّ قد صدق.فقال:

ویحک!إنّا کنّا نتحدّث أصحاب محمّد أنّ النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله عهد إلیه ثمانین عهدا لم یعهد شیئا منها إلی أحد غیره،فلعلّ هذا ممّا عهد إلیه.

174-28- أخبرنا المفید عن الصّدوق عن أبیه عن محمّد بن أبی القاسم عن البرقیّ،عن أبیه،قال:حدّثنی من سمع حنان بن سدیر یقول:سمعت أبی سدیر الصّیرفیّ یقول:رأیت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فیما یری النّائم و بین یدیه طبق مغطّی بمندیل،فدنوت منه و سلّمت علیه،فردّ السّلام،و کشف المندیل عن الطّبق،فإذا فیه رطب،فجعل یأکل منه،فدنوت منه فقلت:یا رسول اللّه،ناولنی رطبه، فناولنی واحده،فأکلتها،ثمّ قلت:یا رسول اللّه،ناولنی أخری،فناولنیها فأکلتها، و جعلت کلّما أکلت واحده سألته أخری حتّی أعطانی ثمانی رطبات فأکلتها،ثمّ طلبت منه أخری،فقال لی:حسبک.قال:فانتبهت من منامی،فلمّا کان من الغد

ص:244

158-خبر دادن حضرت علی به ذی قار به اینکه بر دشمنانش پیروز می شود و قتل طلحه و زبیر

[173]27-منهال بن عمرو می گوید:مردی از بنی تمیم برایم روایت نمود که در ذی قار به همراه علی بن ابی طالب علیه السّلام بودیم درحالی که به روشنی می دیدیم در این روز زبون خواهم شد[کنایه از کشته شدن به سرعت در جنگ است]پس شنیدم که علی علیه السّلام می فرمود:به خدا قسم!هرآینه بر این گروه[اصحاب جمل]پیروز می شویم و این دو مرد-طلحه و زبیر-را خواهیم کشت و[خون]لشکر این دو را مباح خواهیم ساخت.تمیمی می گوید:به نزد عبد اللّه بن عباس آمدم و گفتم:آیا نمی بینی پسر عمویت چه می گوید؟او گفت:شتاب مکن تا آنچه را واقع خواهد شد مشاهده کنی.پس هنگامی که ماجرای بصره آن شد که من در آن حاضر بودم [و با چشمان خود حادثه جمل را مشاهده نمودم]گفتم:پسر عمویت را جز به آنکه راست گفت و حقیقت را بیان کرد مشاهده نمی کنم.پس ابن عباس گفت:وای بر تو!همانا ما با یاران محمد سخن می گفتیم که پیامبر صلّی اللّه علیه و اله هشتاد پیمان را به او بیان نمود که هیچ عهدی از آن هشتاد پیمان را با کسی جز او مطرح ننمود.پس چه بسا این سخن نیز از آن پیمان ها باشد.

159-خواب سدیر و خوردن خرما از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله

[174]28-سدیر صیرفی می گوید:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله را در خواب مشاهده کردم درحالی که در مقابلش طبقی بود که با دستمالی پوشیده شده بود.پس به ایشان نزدیک شدم و سلام کردم.

حضرت سلامم را پاسخ گفت و دستمال را از روی طبق برداشت.در آن مقداری خرما بود و حضرت شروع به خوردن از آن نمود.پس به ایشان نزدیک شدم و عرضه داشتم:ای فرستاده خدا،خرمای دیگری به من بده.پس خرمای دیگری به من داد و من آن را خوردم.پس هرگاه خرمایی می خوردم یک خرمای دیگر از حضرت طلب می نمودم تا اینکه پیامبر هشت خرما به من عطا کردند و من آن هشت خرما را خوردم آنگاه از پیامبر خرمای دیگری طلب کردم.

پس به من فرمودند:برای تو کافی است.

ص:245

دخلت علی جعفر بن محمّد الصّادق علیهما السّلام و بین یدیه طبق مغطّی بمندیل،کأنّه الّذی رأیته فی المنام بین یدی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله،فسلّمت علیه،فردّ علیّ السّلام،ثمّ کشف عن الطّبق،فإذا فیه رطب،فجعل یأکل منه،فعجبت لذلک،و قلت:جعلت فداک ناولنی رطبه،فناولنی فأکلتها،ثمّ طلبت أخری فناولنی فأکلتها،و طلبت أخری حتّی أکلت ثمانی رطبات،ثمّ طلبت منه أخری فقال لی:لو زادک جدّی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لزدتک،فأخبرته الخبر فتبسّم تبسّم عارف بما کان.

175-29- أخبرنا المفید عن الجعابیّ،قال:حدّثنی الشّیخ الصّالح عبد اللّه بن محمّد بن عبد اللّه بن یاسین،قال:سمعت العبد الصّالح علیّ بن محمّد بن علیّ الرّضا علیه السّلام بسرّ من رأی،یذکر عن آبائه علیهم السّلام قال:قال أمیر المؤمنین علیه السّلام:العلم وراثه کریمه،و الآداب حلل حسان،و الفکره مرآه صافیه،و الاعتذار منذر ناصح، و کفی بک أدبا ترکک ما کرهته من غیرک.

176-30- أخبرنا المفید عن أحمد بن الولید،عن أبیه عن سعد عن ابن عیسی، عن ابن محبوب،عن الثّمالیّ:قال قال کان علیّ بن الحسین علیه السّلام یقول:ابن آدم،لا تزال بخیر ما کان لک واعظ من نفسک،و ما کانت المحاسبه من همّک،و ما کان الخوف لک شعارا،و الحزن لک دثارا؛ابن آدم،إنّک میّت و مبعوث و موقوف بین یدی اللّه(عزّ و جلّ)مسئول،فأعدّ جوابا.

177-31- أخبرنا المفید عن أحمد بن محمّد الجرجرائیّ عن إسحاق بن

ص:246

سدیر می گوید:پس،از خواب برخاستم و فردای آن روز به نزد جعفر بن محمد صادق علیه السّلام رفتم،درحالی که در مقابلش طبقی بود که با دستمالی پوشیده شده بود.همانند آنچه در خواب در مقابل رسول خدا دیده بودم.پس بر امام سلام کردم و سلام مرا پاسخ گفت و دستمال را از روی طبق برداشت.در ظرف،خرما بود و حضرت شروع به خوردن از آن کرد.

پس مرا حیرت فراگرفت و عرضه داشتم:فدایت گردم!یک خرما به من بده.پس حضرت خرمای دیگری به من داد پس آن را خوردم.آنگاه خرمای دیگری طلب کردم و حضرت خرمای دیگری به من داد و من آن را خوردم.و خرمای دیگری طلب نمودم تا هشت خرما را تناول کردم.آنگاه خرمای دیگری طلبیدم.پس امام به من فرمود:اگر جدم رسول خدا بیشتر از این به تو می داد من نیز بیشتر می دادم.پس[از خوابی که دیده بودم]او را آگاه کردم و او چون کسی که از حقیقت باخبر است بر من تبسّم نمود.

160-علم میراثی گرانبها

[175]29-امیر مؤمنان علی علیه السّلام فرمود:دانش میراثی گرانبهاست و آداب و اخلاق[همچون] پارچه های ابریشمی نیکو است و اندیشه آئینه ای صاف و درخشان است.و عذرخواهی [هنگام اشتباهات همچون]بیم دهنده ای خیرخواه است و این ادب برای تو کافی است که هر آن چه از دیگران نمی پسندی خود نیز انجام ندهی.

161-موعظه های امام سجاد علیه السّلام

[176]30-ابو حمزه ثمالی می گوید:امام سجاد علیه السّلام می فرمود:فرزند آدم!تا زمانی که پند دهنده ای از جان خود داشته باشی و محاسبه رفتار و کردارت از اندیشه دائمی تو باشد و ترس از پروردگار شعار تو و اندوه پیراهن تو باشد بر مسیر خیر و نیکی هستی.فرزند آدم،به درستی که تو خواهی مرد و برانگیخته خواهی شد و در برابر پروردگار بلندمرتبه می ایستی و مورد بازخواست قرار می گیری.پس پاسخی آماده کن.

ص:247

عبدون عن محمّد بن عبد اللّه بن سلمان عن محمّد بن إسماعیل الأحمسیّ،عن المحاربیّ،عن ابن أبی لیلی عن الحکم بن عیینه،عن ابن أبی الدّرداء،عن أبیه، قال:نال رجل من عرض رجل عند النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله،فردّ رجل من القوم علیه،فقال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله:من ردّ عن عرض أخیه کان له حجابا من نار.

178-32- أخبرنا المفید عن ابن قولویه،عن أبیه،عن سعد عن البرقیّ،عن سلیمان بن مسلم الکندیّ،عن ابن غزوان،عن عیسی بن أبی منصور،عن أبان بن تغلب،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:نفس المهموم لظلمنا تسبیح،و همّه لنا عباده، و کتمان سرّنا جهاد فی سبیل اللّه.ثمّ قال أبو عبد اللّه علیه السّلام یجب أن یکتب هذا الحدیث بالذّهب.

179-33- أخبرنا المفید عن الجعابیّ،عن ابن عقده عن أبی عوانه موسی القطّان،عن محمّد بن یحیی الأودیّ،عن إسماعیل بن أبان،عن علیّ بن هاشم بن البرید،عن أبیه،عن عبد الرّحمن بن قیس الرّحبیّ،قال:کنت جالسا مع أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السّلام علی باب القصر حتّی ألجأته الشّمس إلی حائط القصر،فوثب لیدخل،فقام رجل من همدان فتعلّق بثوبه،و قال:یا أمیر المؤمنین، حدّثنی حدیثا جامعا ینفعنی اللّه به قال:أولم یکن فی حدیث کثیر؟قال:بلی، و لکن حدّثنی حدیثا ینفعنی اللّه به.قال:حدّثنی خلیلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله أنّی أرد أنا و شیعتی الحوض رواء مرویّین مبیضّه وجوههم،و یرد عدوّنا ظماء مظمئین

ص:248

162-کسی که آبروی برادری را حفظ کند برای او مانعی در برابر آتش جهنم می آید

[177]31-ابن ابی الدرداء از پدرش روایت می کند که می گفت:مردی در نزد پیامبر به آبروی دیگری دست یازید[سخن می گفت و آبروی دیگری را می برد]پس مردی از آن جماعت پاسخ او را گفت[و آبروی آن مرد را حفظ کرد]پس پیامبر فرمود:هرکس آبروی برادر خود را حفظ کند حفاظی او را از آتش محفوظ دارد.

163-نفس و آه کسی که برای مظلومی باشد تسبیح است

[178]32-امام صادق علیه السّلام فرمود:آه کشیدن کسی که برای مظلومیت ما غمگین باشد تسبیح به شمار می آید و اندوه او عبادت و پنهان داشتن اسرار ما،جهاد در راه خدا است.سپس امام فرمود:سزاوار است که این حدیث با[آب]طلا نگاشته شود.

164-حدیث حضرت علی علیه السّلام بر مرد همدانی

[179]33-عبد الرحمن بن قیس رحبی می گوید:به همراه امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السّلام بر در قصر نشسته بودم پس[گرمای سوزان]خورشید امام را وادار کرد که به دیوار قصر پناه ببرد پس برخاست تا داخل شود.پس مردی از همدان برخاست و به لباس علی علیه السّلام درآویخت و عرضه داشت:ای امیر مؤمنان!حدیثی جامع برای ما روایت کن که خداوند به وسیله آن مرا سود بخشد.امام فرمود:آیا در این احادیث فراوان[که تاکنون گفته ام]آنچه می خواستی نبود؟مرد عرضه داشت:بله،اما حدیثی برایم روایت کن که خداوند به وسیله آن مرا سود بخشد.امام فرمود:دوستم فرستاده خدا صلّی اللّه علیه و اله به من فرمود:«به درستی که من و شیعیانم سیراب و با چهره های درخشان بر حوض کوثر وارد می شویم و دشمنان ما تشنه و با چهره هایی سیاه بر حوض کوثر وارد می شوند».

ص:249

مسودّه وجوههم،خذها إلیک قصیره من طویله أنت مع من أحببت،و لک ما اکتسبت،أرسلنی یا أخا همدان؛ثمّ دخل القصر.

180-34- أخبرنا المفید عن علیّ بن محمّد الکاتب عن الحسن بن علیّ الزّعفرانیّ،عن إبراهیم بن محمّد الثّقفیّ،عن یوسف بن کلیب،عن معاویه بن هشام،عن الصّبّاح بن یحیی المزنیّ،عن الحارث بن حصیره،قال:حدّثنی جماعه من أصحاب أمیر المؤمنین علیه السّلام أنّه قال یوما:ادعوا غنیّا و باهله و حیّا آخر، و قد سمّاها،فلیأخذوا أعطیّاتهم،فو الّذی فلق الحبّه و برأ النّسمه ما لهم فی الإسلام نصیب،و أنا شاهد فی منزلی عند الحوض و عند المقام المحمود أنّهم أعداء لی فی الدّنیا و الآخره،لآخذنّ غنیّا أخذه تضرط باهله و لئن ثبتت قدمای لأردّنّ قبائل إلی قبائل و قبائل إلی قبائل و لأبهرجنّ ستّین قبیله ما لها فی الإسلام نصیب.

181-35- أخبرنا المفید عن أبی عمرو عثمان الدّقّاق عن جعفر بن محمّد بن مالک،عن أحمد بن یحیی الأودیّ،عن مخوّل بن إبراهیم عن الرّبیع بن المنذر، عن أبیه،عن الحسین بن علیّ علیهما السّلام قال ما من عبد قطرت عیناه فینا قطره أو دمعت عیناه فینا دمعه إلاّ بوّأه اللّه بها فی الجنّه حقبا.قال أحمد بن یحیی الأودیّ:فرأیت الحسین بن علیّ علیه السّلام فی المنام فقلت:حدّثنی مخوّل بن إبراهیم،عن الرّبیع بن المنذر،عن أبیه،عنک،أنّک قلت:ما من عبد قطرت عیناه فینا قطره،أو دمعت

ص:250

این[حکمت]کوچک را از[روایات]طولانی و فراوان دریافت کن که:[در قیامت]تو با هر آن کسی هستی که دوستش داری و برای تو همان است که با اعمال خود به دست آوری.

[اینک]مرا رها کن ای برادر همدانی!سپس امام داخل قصر شد.

165-دعوت کردن حضرت از بعضی از قبایل عرب و مذمت کردن آنها

[180]34-حارث بن حصیره می گوید:گروهی از یاران امیر مؤمنان علیه السّلام برایم روایت نمودند که حضرت روزی فرمودند:قبیله«غنیّ»و«باهله»و قبیله دیگری را[که امام آن را نام بردند]فرا بخوانید.پس هر آنچه را به آنان عطا شده است بازپس بگیرید.پس قسم به کسی که دانه را شکافت و موجودات را آفرید آنان هیچ بهره ای در اسلام ندارند.و من در جایگاهم در نزد حوض کوثر و مقام محمود گواهم که آنان دشمنان من در دنیا و آخرت می باشند.آن چنان قبیله«غنیّ»را مجازات می کنم که«باهله»[از شدت ترس]خود را خراب کند!و اگر قدم های من استوار گردد بر قبائل[کافر]وارد می شوم[و آنان را مجازات می کنم]و خون شصت قبیله ای را که هیچ بهره ای در اسلام ندارند مباح می سازم.

166-فضیلت گریه کردن بر حضرت ابا عبد اللّه

[181]35-امام حسین علیه السّلام فرمود:هیچ بنده ای نیست که از چشمانش در[مصیبت]ما قطره ای اشک خارج شود و ذره ای بگرید جز آن که خداوند به وسیله آن قطره او را مدتی بی پایان در بهشت جای می دهد.احمد بن یحیی أودی می گوید:پس امام حسین علیه السّلام را در خواب دیدم و عرضه داشتم:مخوّل بن ابراهیم از ربیع بن منذر از پدرش از شما روایت کرده است که فرمودید:هیچ بنده ای نیست که از دیدگانش در[مصیبت]ما قطره ای اشک خارج شود و ذره ای بگرید جز آنکه خداوند به وسیله آن قطره او را مدتی بی پایان در بهشت جای دهد.

ص:251

عیناه فینا دمعه إلاّ بوّأه اللّه بها فی الجنّه حقبا.قال:نعم.قلت:سقط الإسناد بینی و بینک.

182-36- أخبرنا المفید عن أبی نصر محمّد بن الحسین عن علیّ بن أحمد بن سیابه عن عمر بن عبد الجبّار عن أبیه عن علیّ بن جعفر،عن أخیه موسی عن آبائه علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله ذات یوم لأصحابه:ألا إنّه قد دبّ إلیکم داء الأمم من قبلکم،و هو الحسد،لیس بحالق الشّعر لکنّه حالق الدّین،و ینجّی منه أن یکفّ الإنسان یده،و یخزن لسانه،و لا یکون ذا غمز علی أخیه المؤمن.

183-37- أخبرنا المفید عن الجعابیّ عن محمّد بن الولید عن عنبر بن محمّد عن شعبه،عن سلمه بن جمیل،عن أبی الطّفیل عامر بن واثله الکنانیّ رحمه اللّه قال:

سمعت أمیر المؤمنین علیه السّلام یقول:إنّ أخوف ما أخاف علیکم طول الأمل و اتّباع الهوی،فأمّا طول الأمل فینسی الآخره و أمّا اتّباع الهوی فیصدّ عن الحقّ،ألا و إنّ الدّنیا قد تولّت مدبره و الآخره قد أقبلت مقبله،و لکلّ واحده منهما بنون،فکونوا من أبناء الآخره و لا تکونوا من أبناء الدّنیا،فإنّ الیوم عمل و لا حساب،و الآخره حساب و لا عمل.

184-38- أخبرنا المفید عن الحسین بن محمّد التّمّار،عن ابن أبی أویس،عن أبیه،عن حمید بن قیس،عن عطا،عن ابن عبّاس قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یا بنی عبد المطّلب،إنّی سألت اللّه لکم أنّ یعلّم جاهلکم،و أن یثبّت قائمکم،و أن یهدی

ص:252

امام فرمود:بله،پس عرضه داشتم:سلسله سند میان من و شما ساقط شد[و من پس از این،این روایت را مستقیما از خود شما نقل می کنم].

167-مذموم بودن حسد

[182]36-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله روزی به یارانش فرمود:آگاه باشید که بیماری امتهای پیش از شما به شما نیز سرایت کرده است و آن حسد است که مو را ریشه کن نمی کند ولی دین را ریشه کن می سازد و اینکه انسان دستانش را[از هر کاری]باز دارد و زبانش را حفظ کند و بر برادر مؤمنش عیب جویی نکند و طعنه نزند،او را از حسد حفظ می کند.

168-در هراسم برای شما از طولانی بودن آرزوهایتان و پیروی از هوای نفس

[183]37-ابو طفیل می گوید:شنیدم که امیر مؤمنان علیه السّلام می گوید:همانا بیشترین چیزی که من از آن بر شما در هراسم آرزوهای طولانی و پیروی از هوای نفس است.اما آرزوی طولانی، آخرت را از یاد می برد و پیروی از هوای نفس،انسان را از حق باز می دارد و منحرف می کند.

آگاه باشید که دنیا پشت کرده است و آخرت به شما روی آورده است و هریک از دنیا و آخرت فرزندانی دارد.پس شما از فرزندان آخرت باشید و از فرزندان دنیا نباشید پس همانا امروز، روز عمل است نه روز حساب و آخرت روز حساب است نه عمل.

169-دعای حضرت محمد برای فرزندان عبد المطلب

[184]38-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:ای فرزندان عبد المطلب!من از خداوند درخواست نمودم که نادانان شما را بیامرزد و برپا خاستگان شما را ثابت قدم و استوار گرداند.و گمراهان شما را هدایت کند و شما را والا و کریم و بخشنده بگرداند.

ص:253

ضالّکم،و أن یجعلکم نجداء جوداء رحماء،و لو أنّ رجلا صلّی وصفّ قدمیه بین الرّکن و المقام،و لقی اللّه ببغضکم أهل البیت،دخل النّار.

185-39- أخبرنا المفید عن الجعابیّ،عن عبد اللّه بن محمّد بن سعید عن أحمد بن عیسی بن الحسن الجرمیّ،عن نصر بن حمّاد،عن عمرو بن شمر،عن جابر الجعفیّ،عن أبی جعفر محمّد بن علیّ الباقر علیه السّلام عن جابر بن عبد اللّه الأنصاریّ، قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله إنّ جبرئیل نزل علیّ و قال:إنّ اللّه یأمرک أن تقوم بتفضیل علیّ بن أبی طالب خطیبا علی أصحابک لیبلّغوا من بعدهم ذلک عنک،و یأمر جمیع الملائکه أن تسمع ما تذکره،و اللّه یوحی إلیک یا محمّد أنّ من خالفک فی أمره دخل النّار،و من أطاعک فله الجنّه.فأمر النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله منادیا فنادی بالصّلاه جامعه،فاجتمع النّاس و خرج حتّی رقی المنبر،کان أوّل ما تکلّم به:أعوذ باللّه من الشّیطان الرّجیم،بسم اللّه الرّحمن الرّحیم ثمّ قال:أیّها النّاس،أنا البشیر،و أنا النّذیر،و أنا النّبیّ الأمّیّ،إنّی مبلّغکم عن اللّه(عزّ و جلّ)فی أمر رجل لحمه من لحمی،و دمه من دمی،و هو عیبه العلم،و هو الّذی انتجبه اللّه من هذه الأمّه و اصطفاه و هداه و تولاّه،و خلقنی و إیّاه،و فضّلنی بالرّساله،و فضّله بالتّبلیغ عنّی، و جعلنی مدینه العلم و جعله الباب،و جعله خازن العلم و المقتبس منه الأحکام، و خصّه بالوصیّه،و أبان أمره،و خوّف من عداوته،و أزلف من والاه،و غفر لشیعته، و أمر النّاس جمیعا بطاعته.و إنّه(عزّ و جلّ)یقول:من عاداه عادانی،و من والاه

ص:254

اگر کسی درمیان شما رکن و مقام[در مکّه]نماز بگزارد و[به عبادت]پاهای خود را در کنار هم قرار دهد و با کینه شما اهل بیت خدا را ملاقات کند،در دوزخ داخل می شود.

170-خطبه پیامبر در فضیلت حضرت علی به امر جبرئیل

[185]39-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:به درستی که جبرئیل بر من فرود آمد و عرضه داشت:همانا خداوند به تو فرمان می دهد که برتری علی بن ابی طالب علیه السّلام را بر یارانت اعلام داری تا آنان نیز پس از خود این سخن را[برتری علی بن ابی طالب را]از جانب تو به دیگران اعلام دارند و به تمامی فرشتگان نیز فرمان می دهد که آنچه تو بیان می داری را بشنوند و ای محمد!خداوند به تو وحی می کند که همانا هرکس که در امر پروردگار با تو به مخالفت برخیزد اهل دوزخ خواهد شد و هرکس از تو پیروی کند بهشت از آن اوست.پیامبر صلّی اللّه علیه و اله به منادی فرمان داد و او به نماز جماعت ندا در داد.پس مردم جمع شدند و پیامبر از منزل خارج گشت و بر فراز منبر قرار گرفت و اولین سخنی که به زبان راند این بود:از شر شیطان رانده شده به خدا پناه می برم.

به نام خداوند بخشاینده مهربان.سپس فرمود:ای مردم!من بشارت دهنده و بیم دهنده و پیامبر درس نخوانده هستم.به درستی که من از جانب خداوند عزتمند درباره مردی پیام آورده ام که گوشت او گوشت من و خون او خون ماست.او ظرف علم خدا است و او کسی است که خداوند او را از این امت برگزید و انتخاب کرد و هدایت نمود و یاریش داد.خداوند، من و او را آفرید.مرا به پیامبری و او را به تبلیغ و پیام رسانی از جانب من،برتری بخشید.مرا شهر علم و او را در آن شهر قرار داد.و او را نگهبان دانش و کسی که احکام الهی از او دریافت می شود قرار داد.او را به جانشینی مخصوص گردانید و امرش را آشکار ساخت و هرکس با او دشمنی نمود ترساند و هرکس که او را گرامی داشت به خود نزدیک گرداند و شیعیانش را آمرزید و تمامی مردم را به پیروی از او فرمان داد.و به درستی که خداوند شکوهمند می فرماید:هرکس که با او دشمنی کند با من دشمنی نمود و هرکس او را دوست بدارد مرا دوست داشته است.

ص:255

و الانی،و من ناصبه ناصبنی.و من خالفه خالفنی،و من عصاه عصانی،و من آذاه آذانی،و من أبغضه أبغضنی،و من أحبّه أحبّنی،و من أرداه أردانی،و من کاده کادنی،و من نصره نصرنی.یا أیّها النّاس،اسمعوا ما آمرکم به و أطیعوه،فإنّی أخوّفکم عقاب اللّه یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَها وَ بَیْنَهُ أَمَداً بَعِیداً وَ یُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَ اللّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ [آل عمران(3):30]ثمّ أخذ بید علیّ أمیر المؤمنین علیه السّلام فقال:معاشر النّاس،هذا مولی المؤمنین،و حجّه اللّه علی خلقه أجمعین،و المجاهد للکافرین.اللّهمّ إنّی قد بلّغت،و هم عبادک و أنت القادر علی صلاحهم فأصلحهم،برحمتک یا أرحم الرّاحمین،أستغفر اللّه لی و لکم.ثمّ نزل عن المنبر فأتاه جبرئیل علیه السّلام فقال:

یا محمّد،إنّ اللّه(عزّ و جلّ)یقرئک السّلام و یقول لک:جزاک اللّه عن تبلیغک خیرا، قد بلّغت رسالات ربّک،و نصحت لأمّتک،و أرضیت المؤمنین،و أرغمت الکافرین؛یا محمّد،إنّ ابن عمّک مبتلی و مبتلی به؛یا محمّد،قل فی کلّ أوقاتک:

«الحمد للّه ربّ العالمین» وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ [الشعراء (26):227].

186-40- أخبرنا المفید عن محمّد بن عمر عن علیّ بن عبد الرّحیم السّجستانیّ،عن أبیه،عن الحسن بن إبراهیم،عن عبد اللّه بن عاصم،عن محمّد بن بشر،قال:لمّا سیّر ابن الزّبیر ابن عبّاس رحمه اللّه إلی الطّائف،کتب إلیه محمّد بن

ص:256

هرکس دشمنی خود را با او آشکارسازد،دشمنی اش را با من آشکار کرده است و هرکس با او به مخالفت برخیزد با من مخالفت کرده است و هرکس از او سرپیچی نموده است.هرکس او را بیازرد مرا آزرده است و هرکس کینه او را در دل داشته باشد کینه مرا در دل داشته است.هر کس او را دوست بدارد مرا دوست داشته است و هرکس او را خوار شمارد مرا خوار شمرده است و هرکس او را[از حق خود]باز دارد مرا بازداشته است و هرکس او را یاری کند مرا یاری کرده است.ای مردم!آنچه به شما فرمان می دهم را بشنوید و از آن پیروی کنید.پس همانا من شما را از کیفر خداوند برحذر می دارم«روزی که هرکس کارهای نیک و بد خود را در برابر خود حاضر می بیند،آرزو کند که،ای کاش میان او و کردار بدش فاصله فراوان بود»[آل عمران(3):آیۀ 28]آنگاه دست علی بن ابی طالب را در دست گرفت و فرمود:ای گروه مردم!این شخص مولای مؤمنان و حجت خدا بر تمامی آفریدگان و جهادکننده با کافران است.پروردگارا به درستی که من[آنچه را خواسته بودی]ابلاغ کردم و آنان بندگان تو هستند و تو بر خیر آنان توانایی پس[امر]آنان را اصلاح فرما.به رحمت تو[چشم دوخته ایم]ای مهربان ترین مهربانان و من بر خود و شما از خداوند طلب بخشایش می نمایم.

آنگاه از منبر پایین آمد.پس جبرئیل به نزد پیامبر آمد و عرضه داشت:ای محمد!به درستی که خداوند عزتمند به تو سلام می رساند و می فرماید:خداوند به تو از این تبلیغ و رساندن امر الهی پاداش نیکو عطا فرماید.به درستی که رسالت پروردگارت را ابلاغ کرده و برای امتت خیرخواهی نمودی و مؤمنان را خشنود گردانیدی و پوزه کافران را به خاک مالیدی.ای محمد!همانا پسر عمویت مورد امتحان الهی قرار می گیرد و مردمان نیز به واسطه او مورد امتحان قرار می گیرند.ای محمد!در تمامی زمانها و لحظه ها بگو:ستایش از آن خداوندی است که پروردگار جهانیان است و به زودی ستمکاران خواهند دانست به چه مکانی باز می گردند.

ص:257

الحنفیّه رحمه اللّه أمّا بعد،فقد بلغنی أنّ ابن الجاهلیّه سیّرک إلی الطّائف،فرفع اللّه(عزّ اسمه)بذلک لک ذکرا،و أعظم لک أجرا،و حطّ به عنک وزرا؛یا ابن عمّ،إنّما یبتلی الصّالحون،و إنّما تهدی الکرامه للأبرار،و لو لم تؤجر إلاّ فیما تحبّ إذا قلّ أجرک قال اللّه تعالی وَ عَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ [البقره(2):216]و هذا ما لست أشکّ أنّه خیر لک عند بارئک،عزم اللّه لک علی الصّبر فی البلوی،و الشّکر فی النّعماء،إنّه علی کلّ شیء قدیر.فلمّا وصل الکتاب إلی ابن عبّاس أجاب عنه، و فقال:«أمّا بعد،فقد أتانی کتابک تعزّینی فیه علی تسییری،و تسأل ربّک(جلّ اسمه)أن یرفع به ذکری،و هو تعالی قادر علی تضعیف الأجر،و العائده بالفضل، و الزّیاده من الإحسان،و أما أحبّ أنّ الّذی رکب منّی ابن الزّبیر کان رکبه منّی أعداء خلق اللّه لی احتسابا و لذلک فی حسناتی،و لما أرجو أن أنال به رضوان ربّی؛یا أخی،الدّنیا قد ولّت،و إنّ الآخره قد أظلّت،فاعمل صالحا،جعلنا اللّه و إیّاک ممّن یخافه بالغیب،و یعمل لرضوانه فی السّرّ و العلانیه،إنّه علی کلّ شیء قدیر».

187-41- أخبرنا المفید عن المظفّر بن محمّد البلخیّ،عن محمّد بن همّام عن حمید بن زیاد عن إبراهیم بن عبید اللّه بن حنّان،عن الرّبیع بن سلیمان عن السّکونیّ،عن الصّادق جعفر بن محمّد،عن أبیه علیه السّلام،عن جدّه علیه السّلام قال:سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول:اعمل بفرائض اللّه تکن من أتقی النّاس،و ارض بقسم اللّه

ص:258

171-نوشتۀ محمد بن حنفیه به ابن عباس هنگامی که ابن زبیر آن را به طائف می برد و جوابش

[186]40-محمد بن بشر می گوید:هنگامی که ابن زبیر،ابن عباس را به طائف تبعید کرد، محمد بن حنفیّه نامه ای به ابن عباس نگاشت و در آن نامه این چنین گفت:اما بعد خبر رسید که فرزندان جاهلیت تو را به طائف تبعید نموده اند.پس خداوند به سبب آن یاد و نام تو را والا گرداند و پاداش فراوان به تو دهد و گناهان تو را ببخشاید.ای پسر عمو!همانا انسان های نیکوکار مورد امتحان واقع می شوند و کرامت و بزرگی به نیکان هدیه می شود و اگر فقط در آنچه می پسندی پاداش بگیری هرآینه پاداشت اندک می شود درحالی که خداوند بلندمرتبه می فرماید:«و چه بسا چیزی را ناخوش بدارید و در آن خبر شما باشد.»[بقره(2):آیۀ 216] و من شک ندارم که این تبعید برای تو در نزد پروردگار و خالق تو نیکوتر است.خداوند به تو بر صبر در امتحانات و شکرگزاری در نعمتها نیرو و توانایی عطا فرماید.به درستی که او بر هر کاری توانا است.پس هنگامی که نامه به ابن عباس رسید از آن پاسخ گفت.پس گفت:اما بعد.پس همانا نامه ات را دریافت کردم که در آن مرا به خاطر تبعید شدنم به صبر واداشته بودی و از پروردگارت خواسته بودی که نام و یاد مرا والا و بلند گرداند و او بر مضاعف نمودن پاداش و بازگرداندن فضل و احسان و زیادت آن توانا است و آنچه می پسندم این است که عملی که ابن زبیر درباره من انجام داد و دشمنان آفریدگان خدا را بر من غلبه و تسلط داد در زمره حسنات و نیکی های من محسوب گردد و امیدوارم که به وسیله آن به رضایت و خشنودی پروردگارم دست یابم.برادرم!دنیا پشت کرده است و آخرت روی آورده است.

پس نیکو رفتار کن.خداوند ما و شما را از کسانی قرار دهد که از[عذاب]او در هراسند هر چند که او را به چشم نمی بینند و برای خشنودی او در پنهان و آشکار عمل می کنند.به درستی که او بر هر کاری توانا است.

ص:259

تکن من أغنی النّاس،و کفّ عن محارم اللّه تکن أورع النّاس،و أحسن مجاوره من جاورک تکن مؤمنا،و أحسن مصاحبه من صاحبک تکن مسلما.

تمّ المجلس الرابع،و یتلوه المجلس الخامس من الأمالی،للشیخ السعید الفقیه أبی جعفر محمّد بن الحسن بن علیّ الطوسی رضی اللّه عنه بحمد اللّه تعالی و حسن توفیقه،و الصلاه علی النبی و آله الطاهرین.

ص:260

172-عمل به واجبات و راضی به چیزهایی که خدا قرار داده است

[187]41-امام صادق علیه السّلام از پدرش و ایشان از جدش علیه السّلام روایت می کند شنیدم که پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله می فرماید:به واجبات خدا عمل کن تا از پرهیزگارترین مردم باشی و به قسمت خدا خشنود باش تا از بی نیازترین مردم باشی و از حرام های خداوند دست نگه دار تا از با تقواترین مردم باشی و با همسایگانت خوش همسایگی کن تا مؤمن باشی و با همراهان و هم نشینانت خوش رفتار کن تا مسلمان به شمار آیی.

مجلس چهارم به پایان رسید و پس از آن مجلس پنجم از امالی شیخ فقیه ابو جعفر محمد بن حسن بن علی طوسی رحمه اللّه خواهد آمد و درود بر پیامبر و خاندان پاکش.

ص:261

[5] المجلس الخامس فیه بقیّه أحادیث الشیخ المفید محمّد بن محمّد بن النعمان

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ 188-1- أخبرنا المفید عن إسماعیل بن محمّد الأنباریّ عن إبراهیم بن محمّد الأزدیّ،عن شعیب بن أیّوب،عن معاویه بن هشام،عن سفیان،عن هشام بن حسّان،قال:سمعت أبا محمّد الحسن بن علیّ علیهما السّلام یخطب النّاس بعد البیعه له بالأمر،فقال:نحن حزب اللّه الغالبون،و عتره رسوله الأقربون،و أهل بیته الطّیّبون الطّاهرون،و أحد الثّقلین اللّذین خلّفهما رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فی أمّته،و التّالی کتاب اللّه، فیه تفصیل کلّ شیء، لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ [فصلت(41):42] فالمعوّل علینا فی تفسیره لا نتظنّی تأویله بل نتیقّن حقائقه،فأطیعونا فإنّ طاعتنا مفروضه إذ کانت بطاعه اللّه(عزّ و جلّ)و رسوله مقرونه،قال اللّه(عزّ و جلّ): یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَ الرَّسُولِ [النساء(4):59] وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَ إِلی أُولِی

ص:262

5- جلسه پنجم

اشاره

جلسه پنجم

و در آن ادامه روآیات شیخ مفید محمد بن محمد بن نعمان وجود دارد.

به نام خداوند رحمتگر مهربان

173-خطبۀ امام حسن علیه السّلام بعد از بیعت

[188]1-هشام بن حسّان می گوید:شنیدم امام حسن بن علی علیهما السّلام پس از اینکه در امر خلافت با او بیعت شد برای مردم سخن می گفت پس فرمود:ما گروه پیروز خداوند و خاندان نزدیک فرستاده او و اهل بیت پاک و پاکیزه او و یکی از دو چیز گرانبهایی هستیم که فرستاده خدا صلّی اللّه علیه و اله درمیان امتش به جا گذارد.یکی از آن دو قرآن است که در آن هرچیز به تفصیل بیان شده است و باطل از هیچ سو بدان راه ندارد و در تفسیر آن بر ما اعتماد و اتّکا می شود.ما تفسیر آن رای به گمان و و هم نمی دانیم بلکه به حقائق آن یقین و باور داریم.پس از ما پیروی کنید به درستی که پیروی از ما واجب است چون همراه و همسان نیروی از خداوند والا و فرستاده اوست.

خداوند بلندمرتبه می فرماید:«ای مؤمنان،خدا و پیامبر رای اطاعت کنید و از اولوا الامر فرمان برید و چون در امری اختلاف کردید آن رای به خدا و پیامبر ارجاع دهید.»[نساء(4):آیۀ 59] «و اگر آن رای به پیامبر و پیشوایان ارجاع می دادند از حقیقت امر آگاه می شدند.»[نساء(4):

آیۀ 83]

ص:263

اَلْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ [النساء(4):83]و أحذّرکم الإصغاء لهتاف الشّیطان،فإنّه لکم عدوّ مبین،فتکونوا کأولیاءه الّذین قال لهم: لا غالِبَ لَکُمُ الْیَوْمَ مِنَ النّاسِ وَ إِنِّی جارٌ لَکُمْ فَلَمّا تَراءَتِ الْفِئَتانِ نَکَصَ عَلی عَقِبَیْهِ وَ قالَ إِنِّی بَرِیءٌ مِنْکُمْ إِنِّی أَری ما لا تَرَوْنَ [الانفال(8):48]فتلقون إلی الرّماح وزرا، و إلی السّیوف جزرا،و للعمد حطما،و للسّهام غرضا،ثمّ لا یَنْفَعُ نَفْساً إِیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمانِها خَیْراً [الانعام(6):158].

189-2- أخبرنی المفید عن ابن قولویه عن ابیه عن سعد عن ابن عیسی،عن ابن أسباط،عن عمّه عن أبی الحسن العبدیّ،عن الصّادق علیه السّلام قال:ما کان عبد لیحبس نفسه علی اللّه إلاّ أدخله الجنّه.

190-3- أخبرنا المفید عن محمّد بن عمران المرزبانیّ،عن أحمد بن محمّد الجوهریّ،عن الحسن بن علیل عن عبد الکریم بن محمّد،عن محمّد بن علیّ، عن محمّد بن منقر،عن زیاد بن المنذر،قال:حدّثنا شرحبیل،عن أمّ الفضل بن العبّاس،قالت:لمّا ثقل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فی مرضه الّذی توفّی فیه أفاق إفاقه و نحن نبکی،فقال:ما الّذی یبکیکم؟قلنا:یا رسول اللّه،نبکی لغیر خصله،نبکی لفراقک إیّانا،و لانقطاع خبر السّماء عنّا،و نبکی الأمّه من بعدک.فقال صلّی اللّه علیه و اله أما إنّکم المقهورون و المستضعفون من بعدی.

191-4- أخبرنا المفید عن محمّد بن عمر الجعابیّ،عن ابن عقده عن موسی بن

ص:264

و شما را از گوش سپردن به سخن شیطان برحذر می دارد به درستی که او برای شما دشمنی آشکار است پس[اگر به کلام شیطان گوش فرادهید]همچون دوستان او می شوید که شیطان به آنان گفت:«امروز هیچ کس بر شما پیروز نخواهد شد و من شما را پناه خواهم داد ولی وقتی دوگروه رودررو شدند به عقب بازگشت و گفت:من از شما بیزارم من چیزی را می بینم که شما نمی بینید»[انفال(8):آیۀ 48]پس نیزه ها را کند و سنگین و شمشیرها را تکه تکه شده و عمودها را درهم شکسته و تیرها را سست و پوسیده خواهید یافت[هیچ کاری از دستش بر نخواهد آمد]آنگاه«ایمان آوردن افرادی که قبلا ایمان نیاورده اند یا در هنگام ایمان کار نیکی انجام نداده است سودی به حال آنان نخواهد داشت.»[انعام(6):آیۀ 158]

[189]2-امام صادق علیه السّلام فرمود:هیچ بنده ای نیست که از هوای نفس خود برای خداوند جلوگیری کند مگر آنکه خداوند او را به بهشت راه می دهد.

174-کلام أمّ فضل دختر عباس و گریه کردن او وقتی که پیامبر مریض بودند

[190]3-امّ الفضل دختر عبّاس می گوید:هنگامی که بیماری رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله که در آن بیماری وفات یافت شدت پیدا کرد[و از هوش رفت]لحظه ای به هوش آمد درحالی که ما می گریستیم.پس فرمود:چه چیز شما را به گریه درآورده است؟عرضه داشتیم:ای فرستاده خدا!گریستن ما علتهای گوناگونی دارد.ما برای دوری تو از خود و برای قطع شدن اخبار آسمان از خود و برای این امت پس از تو می گرییم.پس پیامبر فرمود:همانا شما پس از من مورد ستم و غلبه[دشمنان]قرار می گیرید و ناتوان نگه داشته می شوید.

ص:265

یوسف القطّان عن محمّد بن سلیمان المقری عن عبد الصّمد بن علیّ النّوفلیّ، عن أبی إسحاق السّبیعیّ،عن الأصبغ بن نباته.قال:لمّا ضرب ابن ملجم(لعنه اللّه) أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السّلام عدونا نفر من أصحابنا،أنا و الحارث و سوید بن غفله و جماعه معنا،فقعدنا علی الباب فسمعنا البکاء فبکینا،فخرج إلینا الحسن بن علیّ علیهما السّلام فقال:یقول لکم أمیر المؤمنین علیه السّلام:انصرفوا إلی منازلکم؛ فانصرف القوم غیری،فاشتدّ البکاء من منزله،فبکیت و خرج الحسن علیه السّلام و قال:أ لم أقل لکم انصرفوا فقلت:لا و اللّه یا ابن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله،ما تتابعنی نفسی،و لا تحملنی رجلی أنصرف حتّی أری أمیر المؤمنین علیه السّلام قال:فبکیت،فدخل فلم یلبث أن خرج فقال لی:ادخل؛فدخلت علی أمیر المؤمنین علیه السّلام فإذا هو مستند، معصوب الرّأس بعمامه صفراء،قد نزف و اصفرّ وجهه،ما أدری وجهه أصفر أو العمامه،فأکببت علیه فقبّلته و بکیت،فقال لی:لا تبک یا أصبغ،فإنّها و اللّه الجنّه.

فقلت له:جعلت فداک،إنّی أعلم و اللّه أنّک تصیر إلی الجنّه،و إنّما أبکی لفقدانی إیّاک،یا أمیر المؤمنین،جعلت فداک،حدّثنی بحدیث سمعته من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فإنّی أراک لا أسمع منک حدیثا بعد یومی هذا أبدا.قال:نعم یا أصبغ،دعانی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یوما فقال لی:یا علیّ،انطلق حتّی تأتی مسجدی،ثمّ تصعد منبری،ثمّ تدعو النّاس إلیک فتحمد اللّه تعالی،و تثنی علیه و تصلّی علیّ صلاه کثیره،ثمّ تقول:أیّها النّاس،إنّی رسول رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله إلیکم،و هو یقول لکم:إنّ لعنه اللّه

ص:266

175-موعظۀ حضرت علی علیه السّلام بعد از ضربت خوردن

[191]4-أصبغ بن نباته سعدی می گوید:هنگامی که ابن ملجم،علی بن ابی طالب علیه السّلام را ضربتی از شمشیر زد صبحدم گروهی از یارانمان-من و حارث و سوید بن غفله و گروهی که همراه ما بودند-به سوی خانه علی رفتیم و کنار در نشستیم.پس صدای گریه شنیدیم و ما نیز گریستیم.حسن بن علی علیه السّلام از خانه خارج شد و فرمود:امیر مؤمنان علیه السّلام به شما می گوید که به سوی خانه هایتان بازگردید.پس تمامی جماعت جز من بازگشتند پس صدای گریه از خانه علی شدت یافت پس من نیز گریستم.امام حسن علیه السّلام خارج شد و فرمود:آیا به شما نگفتم که به خانه هایتان بازگردید؟پس عرضه داشتم:نه به خدا سوگند ای فرزند رسول خدا!جانم مرا همراهی نمی کند و پایم مرا بر خود حمل نمی کند که بازگردم تا زمانی که امیر مؤمنان علیه السّلام را ببینم.راوی گوید:و گریستم.امام حسن علیه السّلام داخل شد و اندکی نگذشت که خارج گشت و به من فرمود:داخل شو.پس به نزد امیر مؤمنان داخل شدم درحالی که امام علی علیه السّلام تکیه زده بود و سرش را با دستاری زرد رنگ بسته بود.خون از چهره او جاری بود و رنگش به زردی گراییده بود که من ندانستم که آیا چهره اش زردتر است یا دستاری که به سر بسته است!پس خم شدم و او را بوسیدم و گریستم پس به من فرمود:ای اصبغ!گریه نکن به خدا سوگند که این بهشت است.پس عرضه داشتم:فدایت گردم!به خدا سوگند من می دانم که تو به سوی بهشت رهسپاری،من برای از دست دادن شما می گریم.ای امیر مؤمنان!فدایت گردم.روایتی که از رسول خدا شنیده ای را برایم بازگو.پس به درستی که تو را به گونه ای می بینم که پس از این روز هرگز از تو روایتی نخواهم شنید.امام فرمود:بله،ای اصبغ.روزی رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله مرا به نزد خود فراخواند و فرمود:ای علی!حرکت کن تا به مسجد من برسی آنگاه از منبرم بالا برو و مردم را به سوی خود فرا بخوان پس سپاس خداوند بلندمرتبه را بگو و ستایش او را به جا آور و بر من درود فراوان بفرست،سپس بگو:ای مردم!همانا من فرستادۀ فرستاده خدا به سوی شما هستم و او به شما می گوید:به درستی که لعنت خدا و فرشتگان مقرب او و پیامبران فرستاده شده او و نفرین من بر کسی است که به غیر پدر خود نسبت داده شود(یا خود را به غیر پدرش نسبت دهد)و یا به غیر مولای خود مربوط بداند و یا درباره اجرت کسی او را اجیر کرده است ستم روا دارد.پس به مسجد پیامبر صلّی اللّه علیه و اله آمدم و بر فراز منبرش رفتم.پس هنگامی که قریش و کسانی که در مسجد بودند مرا دیدند به سویم رو کردند.

ص:267

و لعنه ملائکته المقرّبین و أنبیائه المرسلین و لعنتی علی من انتمی إلی غیر أبیه أو ادّعی إلی غیر موالیه،أو ظلم أجیرا أجره.فأتیت مسجده صلّی اللّه علیه و اله و صعدت منبره،فلمّا رأتنی قریش و من کان فی المسجد أقبلوا نحوی،فحمدت اللّه و أثنیت علیه و صلّیت علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله صلاه کثیره،ثمّ قلت:أیّها النّاس،إنّی رسول رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله إلیکم،و هو یقول لکم:ألا إنّ لعنه اللّه و لعنه ملائکته المقرّبین و أنبیائه المرسلین،و لعنتی علی من انتمی إلی غیر أبیه،أو ادّعی إلی غیر موالیه،أو ظلم أجیرا أجره.قال:فلم یتکلّم أحد من القوم إلاّ عمر بن الخطّاب،فإنّه قال:قد أبلغت یا أبا الحسن،و لکنّک جئت بکلام غیر مفسّر.فقلت:أبلغ ذلک رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فرجعت إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فأخبرته الخبر،فقال:ارجع إلی مسجدی حتّی تصعد منبری فاحمد اللّه و أثن علیه،و صلّ علیّ،ثمّ قل:یا أیّها النّاس،ما کنّا لنجیئکم بشیء إلاّ و عندنا تأویله و تفسیره،ألا و إنّی أنا أبوکم،ألا و إنّی أنا مولاکم، ألا و إنّی أنا أجیرکم.

192-5- أخبرنا المفید عن ابن قولویه عن أبیه عن سعد عن ابن عیسی،عن ابن محبوب،عن الثّمالیّ،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:بنی الإسلام علی خمس دعائم:

إقام الصّلاه،و إیتاء الزّکاه،و صوم شهر رمضان،و حجّ البیت،و الولایه لنا أهل البیت.

193-6- و بهذا الإسناد،قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لا تزول قدم عبد مومن یوم

ص:268

پس سپاس خدا را گفتم و ستایش خدا را به جا آوردم و بر فرستاده خدا درود فراوان فرستادم، آنگاه گفتم:ای مردم!همانا من فرستادۀ فرستاده خدا صلّی اللّه علیه و اله به سوی شما هستم و او به شما می فرماید:

به درستی که لعنت خدا و فرشتگان مقرب او و پیامبران فرستاده شده او و نفرین من،بر کسی است که خود را به غیر پدرش نسبت دهد و یا خود را به غیر مولای خود مربوط بداند یا درباره اجر کسی که او را اجیر خود کرده است ستم روا بدارد.امام علیه السّلام فرمود:پس هیچ کس از آن جماعت جز عمر بن خطاب سخنی نگفت.پس عمر گفت:ای ابا الحسن،[سخن پیامبر را] ابلاغ کردی اما سخنی بدون تفسیر را برای ما آوردی.پس گفتم:سخنت را به رسول خدا می رسانم پس به نزد پیامبر صلّی اللّه علیه و اله بازگشتم و خبر[آنچه در مسجد گذشت]را به ایشان رساندم.

پیامبر فرمود:به مسجد بازگردم تا از منبرم بالا روی پس ستایش خدا را به جا آور و سپاس او را بگو و بر من درود بفرست آنگاه بگو:ای مردم!ما چیزی را برای شما نمی آوریم جز آنکه تأویل و تفسیر آن نیز در نزد ما است.آگاه باشید که همانا من پدر شما و مولای شما و اجیر شما هستم.

176-اسلام بر پنج چیز بنا شده است

[192]5-امام محمد باقر علیه السّلام فرمود:اسلام بر پنج ستون استوار است:برپا داشتن نماز و پرداخت زکات و انجام روزه ماه رمضان و حج خانه خدا و ولایت ما اهل بیت.

ص:269

القیامه من بین یدی اللّه(عزّ و جلّ)حتّی یسأله عن أربع خصال:عمرک فیما أفنیته، و جسدک فیما أبلیته،و مالک من أین اکتسبته و أین وضعته،و عن حبّنا أهل البیت.

فقال رجل من القوم:و ما علامه حبّکم،یا رسول اللّه؟فقال:محبّه هذا،و وضع یده علی رأس علیّ بن أبی طالب علیه السّلام.

194-7- أخبرنا المفید عن المراغیّ،عن القاسم بن محمّد الدّلاّل،عن إسماعیل بن محمّد المزنیّ،عن عثمان بن سعید،عن علیّ بن غراب،عن موسی بن قیس الحضرمی،عن سلمه بن کهیل،عن عیاض،عن أبیه قال:مرّ علیّ بن أبی طالب علیه السّلام بملإ فیه سلمان رحمه اللّه فقال لهم سلمان:قوموا فخذوا بحجزه هذا،فو اللّه لا یخبرکم بسرّ نبیّکم صلّی اللّه علیه و اله أحد غیره.

195-8- أخبرنا المفید عن المظفّر بن أحمد البلخیّ،عن محمّد بن همّام الإسکافیّ،عن أحمد بن مابنداد:بن منصور عن الحسن بن علیّ الخزّاز،عن علیّ بن عقبه،عن سالم بن أبی حفصه،قال:لمّا هلک أبو جعفر محمّد بن علیّ الباقر علیه السّلام قلت لأصحابی:انتظرونی حتّی أدخل علی أبی عبد اللّه جعفر بن محمّد علیهما السّلام فأعزّیه به،فدخلت علیه فعزّیته،ثمّ قلت: إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ [البقره(2):156]ذهب و اللّه من کان یقول:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فلا یسأل عمّن بینه و بین رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و اللّه لا یری مثله أبدا.قال فسکت أبو عبد اللّه علیه السّلام ساعه،ثمّ قال:قال اللّه(تبارک و تعالی)إنّ من عبادی من یتصدّق بشقّ تمره فأربّیها له کما

ص:270

177-از بندگان،روز قیامت از چهار چیز سؤال می شود

[193]6-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:بنده مؤمن در روز قیامت در مقابل خداوند شکوهمند قدم از قدم برندارد تا خداوند از چهار چیز او سؤال کند:عمرت را در چه چیز سپری کردی و جسمت را در چه کار پیر و خسته نمودی و ثروتت را از کجا به دست آوردی و در کجا قرار دادی و از محبت و دوستی ما اهل بیت سؤال خواهد شد.پس مردی از آن جماعت پرسید:ای رسول خدا!نشانه دوستی شما چیست؟پیامبر فرمود:دوستی این مرد و دستش را بر سر علی بن ابی طالب علیه السّلام قرار داد.

[194]7-عیاض از پدرش روایت می کند که علی بن ابی طالب بر جماعتی گذشت که سلمان رحمه اللّه درمیان آنها بود.پس سلمان به آن گروه گفت:برخیزید و به این مرد پناه برید.پس به خدا سوگند هیچ کس جز او شما را از اسرار پیامبرتان آگاه نمی گرداند.

[195]8-سالم بن ابی حفصه می گوید:هنگامی که امام باقر علیه السّلام به شهادت رسید به یارانم گفتم در انتظار من باشید تا بر امام صادق علیه السّلام وارد شوم و به خاطر وفات پدرش به او تعزیت بگویم.

پس داخل شدم و به او تسلیت گفتم سپس گفتم:«ما از خدائیم و به سوی او باز می گردیم»[بقره(2):آیۀ 156]به خدا سوگند رفت آن کسی که می گفت«رسول خدا فرمود»و از راویانی که میان او و رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله بود سؤال نمی شد[همه اسناد حدیث از جانب او از رسول خدا را می پذیرفتند]به خدا سوگند مانند او هرگز دیده نمی شود.راوی گوید:پس امام صادق علیه السّلام ساعتی خاموش شد.سپس فرمود:خداوند والا و بلندمرتبه می فرماید:به درستی که از بندگان من کسانی هستند که به شاخه خرمای صدقه می دهند پس من آن را پرورش می دهم همان گونه که یکی از شما کرّه اسب خود را پرورش می دهد تا آن صدقه را به مقدار کوه احد قرار دهم.

ص:271

یربّی أحدکم فلوّه حتّی أجعلها له مثل جبل أحد؛فخرجت إلی أصحابی فقلت:ما رأیت أعجب من هذا،کنّا نستعظم قول أبی جعفر علیه السّلام قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله بلا واسطه،فقال لی أبو عبد اللّه علیه السّلام قال اللّه تعالی بلا واسطه.

196-9- أخبرنا المفید عن ابن قولویه عن أبیه عن سعد عن ابن عیسی،عن علیّ بن الحکم،عن أبی سعید القمّاط،عن المفضّل قال:سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:لا یکمل إیمان العبد حتّی تکون فیه أربع خصال:یحسّن خلقه،و تسخو نفسه،و یمسک الفضل من قوله،و یخرج الفضل من ماله.

197-10- و حدّثنا المفید عن عمر بن محمّد المعروف بابن الزّیّات عن علیّ بن مهرویه القزوینیّ،عن داود بن سلیمان عن الرّضا عن آبائه علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول اللّه تبارک و تعالی یا بن آدم،ما تنصفنی،أتحبّب إلیک بالنّعم و تتمقّت إلیّ بالمعاصی،خیری إلیک منزول و شرّک إلیّ صاعد،و لا یزال ملک کریم یأتینی عنک فی کلّ یوم بعمل غیر صالح!یا بن آدم،لو سمعت وصفک من غیرک و أنت لا تدری من الموصوف لسارعت إلی مقته.

198-11- حدّثنا المفید عن علیّ بن خالد المراغیّ،عن الحسن بن علیّ بن عمرو الکوفیّ،عن القاسم بن محمّد بن حمّاد الدّلاّل،عن عبید بن یعیش،عن مصعب بن سلاّم،عن أبی سعید،عن عکرمه عن ابن عبّاس،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله تناصحوا فی العلم،فإنّ خیانه أحدکم فی علمه أشدّ من خیانته فی ماله،

ص:272

راوی گوید:پس به نزد یاران خود آمدم و گفتم:شگفت تر از این مشاهده نکرده ام.ما سخن امام باقر علیه السّلام را که بدون واسطه می گفت:«رسول خدا فرمود»را بزرگ می داشتیم اما امام صادق علیه السّلام بدون واسطه به من گفت«خداوند فرمود».

179-چهار خصلت از کمال ایمان است

[196]9-مفضّل بن عمر جعفی می گوید:شنیدم که امام صادق علیه السّلام می فرمود:ایمان بنده کامل نمی گردد تا در او چهار ویژگی باشد:اخلاقش نیکوگردد و نفسش سخی و بخشاینده شود و از زیادی سخن دست بردارد و زیادی مالش را از اموالش خارج کند[و به فقراء عطا نماید].

180-موعظه در حدیث قدسی

[197]10-پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:خداوند عزتمند و والا می فرماید:ای فرزند آدم!چگونه با من به انصاف رفتار می کنی.با نعمت های خود به تو محبت می کنم و تو با گناهان با من بدرفتاری می کنی.نیکی من به سوی تو نازل و جاری است و بدی تو به سوی من بالا می آید.

و همچنان فرشته با کرامت هر روز از جانب تو با کرداری ناشایست به نزد من می آید.ای فرزند آدم!اگر صفات خود را از غیر خود می شنیدی و نمی دانستی که این صفات از آن کیست به سرعت او را دشمن می داشتی.

[198]11-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:در دانش خیرخواه یکدیگر باشید.به درستی که خیانت یکی از شما در علمش سخت تر از خیانت او در مالش می باشد و همانا خداوند در روز قیامت از شما درباره آن خواهد پرسید.

ص:273

و إنّ اللّه سائلکم یوم القیامه.

199-12- قال:و أخبرنی الجعابیّ عن ابن عقده عن علیّ بن الحسین بن عبد اللّه عن أبیه عن معاویه بن سفیان عن محمّد بن إسماعیل بن الحکم،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:کان فی بنی إسرائیل قاض و کان یقضی بینهم.قال:فلمّا حضره الموت قال لامرأته:إذا متّ فاغسلینی و کفّنینی،و ضعینی علی سریری و غطّی وجهی،فإنّک لا ترین سوءا.قال:فلمّا أن مات فعلت به ذلک،ثمّ مکثت حینا، و کشفت عن وجهه لتنظر إلیه،فإذا هی بدوده تعترض منخره،ففزعت لذلک،فلمّا کان اللّیل أتاها فی منامها،فقال لها:أفزعک ما رأیت؟فقالت:أجل لقد فزعت.

فقال:أما إنّک إن کنت فزعت فما کان ما رأیت إلاّ فی أخیک فلان،أتانی و معه خصم له فلمّا جلسا إلیّ قلت:اللّهمّ اجعل الحقّ له،و وجّه القضاء له،علی صاحبه؛فلمّا اختصما إلیّ کان الحقّ له،و رأیت ذلک بیّنا فی القضاء،فوجّهت القضاء له علی صاحبه،فأصابنی ما رأیت لموضع هوای کان معه و إن وافقه الحقّ.

200-13- أخبرنا المفید عن عمر بن محمّد الصّیرفیّ،عن الحسین بن إسماعیل الضّبّیّ،عن عبد اللّه بن شبیب عن هارون بن یحیی عن عبد الرّحمن بن حاطب بن أبی بلتعه،عن زکریّا بن إسماعیل من ولد زید بن ثابت عن أبیه عن عمّه سلیمان بن زید بن ثابت،عن زید بن ثابت،قال:خرجنا جماعه من الصّحابه فی غزاه من الغزوات مع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله حتّی وقفنا فی مجمع طرق،

ص:274

181-قصۀ قاضی بنی اسرائیلی

[199]12-امام باقر علیه السّلام فرمود:در بنی اسرائیل قاضی ای بود که درمیان آنان قضاوت می کرد.

پس هنگامی که زمان مرگش فرارسید به همسرش گفت:هنگامی که مردم مرا غسل ده و کفن کن و بر تختم قرار ده و چهره ام را بپوشان پس به درستی که بدی نخواهی دید.پس هنگامی که او مرد آن چنان کرد آن گاه لحظه ای درنگ نمود و پوشش چهره اش را کنار زد تا به او بنگرد.

پس ناگهان کرمی را دید که در بینی اش داخل می شود.پس،از آن امر ترسید.شب هنگام قاضی به خواب همسرش آمد پس به او گفت:آنچه دیدی تو را ترساند؟همسرش گفت:بله ترسیدم.قاضی گفت:اما تو اگر از آنچه که مشاهده کردی ترسیدی بدان که آن امر به سبب این مسأله است که روزی برادرت به همراه طرف دیگر دعوا به نزد من آمدند.پس هنگامی که نزد من نشستند با خود گفتم:پروردگارا!حق را برای او[برادر همسرم]قرار ده و قضاوت را به نفع او و به ضرر همراهش متوجه کن.پس هنگامی که داوری را به سوی من آوردند دیدم که حق به نفع اوست و در قضاوت آشکارا حقّ برای او می باشد.پس قضاوت را به نفع او و به ضرر همراهش متوجه ساختم.پس آنچه دیدی به خاطر اینکه در دل محبت به او داشتم بر سرم آمد هرچند[در حقیقت نیز]حق با او بود.

182-قصۀ اعرابی و شهادت شتر به دروغ شخصی

[200]13-زید بن ثابت می گوید:ما گروهی از یاران پیامبر در جنگی از جنگ ها به همراه فرستاده خدا صلّی اللّه علیه و اله خارج شدیم تا در محلی که راه ها به هم می پیوندند ایستادیم.

ص:275

فطلع أعرابیّ بخطام بعیر حتّی وقف علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و قال:السّلام علیک یا رسول اللّه و رحمه اللّه و برکاته.فقال له رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و علیک السّلام قال:کیف أصبحت،بأبی أنت و أمّی،یا رسول اللّه؟قال له:أحمد اللّه إلیک کیف أصبحت.قال:

و کان وراء البعیر الّذی یقوده الأعرابیّ رجل فقال:یا رسول اللّه إنّ هذا الأعرابیّ سرق البعیر،فرغا البعیر ساعه،فأنصت له رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یسمع رغاءه.قال:ثمّ أقبل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله علی الرّجل فقال:انصرف عنه،فإنّ البعیر یشهد علیک أنّک کاذب.قال:فانصرف الرّجل،و أقبل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله علی الأعرابیّ فقال:أیّ شیء قلت حین جئتنی؟قال:قلت:اللّهمّ صلّ علی محمّد حتّی لا تبقی صلاه،اللّهمّ بارک علی محمّد حتّی لا تبقی برکه،اللّهمّ سلّم علی محمّد حتّی لا یبقی سلام، اللّهمّ ارحم محمّدا حتّی لا تبقی رحمه.فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله إنّی أقول:ما لی أری البعیر ینطق بعذره،و أری الملائکه قد سدّوا الأفق؟

201-14- حدّثنا المفید عن الحسین بن محمّد التّمّار،عن محمّد بن إشکاب، عن مصعب بن المقدام بن شریح،عن أبیه عن عائشه:أنّ النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله کان إذا رأی ناشئا ترک کلّ شیء،و إن کان فی صلاه،و قال:اللّهمّ إنّی أعوذ بک من شرّ ما فیه، فإن ذهب حمد اللّه،و إن أمطر قال:اللّهمّ ناشئا نافعا.النّاشئ:السّحاب،و المخیّله أیضا:السّحابه.و یروی أنّ عبید بن الأبرص الأسدیّ قال للمنذر بن ماء السّماء حین خیّره و أراد قتله:إن شئت من الأکحل،و إن شئت من الأبجل،و إن شئت من

ص:276

پس عربی بادیه نشین در حالی که افسار شترش را در دست داشت ظاهر شد تا در مقابل پیامبر ایستاد و عرضه داشت:سلام و رحمت و برکات خدا بر تو ای فرستاده خدا.پس پیامبر اکرم به او فرمود:و سلام بر تو.عرب بادیه نشین گفت:ای فرستاده خدا!پدر و مادرم به فدایت شب را چگونه به صبح رساندی؟پیامبر فرمود:ستایش خدا را به جای می آورم.تو شب را چگونه به صبح رساندی؟راوی گوید،و پشت شتری که عرب صحرانشین آن را هدایت می کرد مردی بود.پس مرد گفت:ای فرستاده خدا همانا این مرد عرب شتر را دزدیده است.

پس شتر ساعتی آواز سر داد و رسول خدا خاموش بود و آوای او را می شنید.راوی گوید:

آنگاه رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله رو به مرد کرد و گفت:از او دست بردار همانا شتر گواهی می دهد که تو دروغگو هستی.راوی گوید:پس مرد بازگشت و رسول خدا رو به اعرابی کرد و فرمود:

هنگامی که به نزد من آمدی چه چیزی گفتی؟عرب گفت:گفتم:پروردگارا بر محمد به حدی درود فرست که درودی باقی نماند.پروردگارا برکت خود را بر محمد فروفرست تا حدی که برکتی باقی نماند.پروردگارا بر محمد سلام بفرست،تا حدی که سلامی باقی نماند.

پروردگارا بر محمد ببخشای تا بخششی باقی نماند.پس رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:همانا من[با خود]می گویم:مرا چه شده است که می بینم شتر با لجام دار خود سخن می گوید و می بینم که فرشتگان افق را پر کرده اند.

183-هرگاه پیامبر ابری را می دید همه چیز را رها می کرد

[201]14-عایشه می گوید:پیامبر صلّی اللّه علیه و اله هرگاه ابری می دید همه چیز را رها می کرد هرچند در نماز بود و می فرمود:خداوندا من به تو از بدی هر آن چه در آن است پناه می برم.پس اگر گذر می کرد سپس خدا را می گفت و اگر می بارید می فرمود:خداوندا ابری سودمند بود.و روایت شده است که عبید بن ابرص اسدی هنگامی که قصد کشتن منذر بن ماء السّماء را داشت او را مخیّر کرد و گفت:اگر بخواهی رگ وسط ساعد تو را قطع کنم و اگر خواستی رگ دیگر ذارعت(رگ ابجل)و اگر خواستی سرخ رگ تو را قطع کنم.

ص:277

الورید.فقال:أبیت اللعن،ثلاث خصال کسحائب عاد،و لا خیر فیها لمرتاد.

202-15- أخبرنا المفید عن الجعابیّ،عن ابن عقده عن أحمد بن سلمه عن إبراهیم بن محمّد،عن الحسن بن حذیفه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:مرض رجل من أصحاب سلمان رحمه اللّه فافتقده فقال:أین صاحبکم؟قالوا:مریض.قال:امشوا بنا نعوده؛فقاموا معه،فلمّا دخلوا علی الرّجل إذا هو یجود بنفسه،فقال سلمان:یا ملک الموت،ارفق بولیّ اللّه.فقال ملک الموت بکلام یسمعه من حضر:یا أبا عبد اللّه،إنّی أرفق بالمؤمنین و لو ظهرت لأحد لظهرت لک.

203-16- حدّثنا المفید عن الحسین بن محمّد التّمّار،عن محمّد بن القاسم عن موسی بن محمّد الخیّاط،عن إسحاق بن إبراهیم الخراسانیّ عن شریک عن عبد اللّه بن عمر،عن أبی سلمه،عن أبی هریره،قال:أصابنا عطش فی الحدیبیه، فجهشنا إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فبسط یدیه بالدّعاء،فتألّفّ السّحاب،و جاء الغیث،فروینا منه.

قال أبو الطّیّب:قال الأصمعیّ:الجهش:أن یفزع الإنسان إلی الإنسان؛قال أبو عبیده:هی مع فزعه،کأنّه یرید البکاء.فی لغه أخری:أجهشت إجهاشا فأنا مجهش،و منه قول لبید:

قالت تشکّی إلیّ النّفس مجهشه و قد حملتک سبعا بعد سبعینا

فإن تزادی ثلاثا تبلغی أملا و فی الثّلاث وفاء للثّمانینا

ص:278

پس منذر گفت:شب را با نفرین تو به سر می برم.مرا در سه حالت مخیّر کردی که مانند ابرهای قوم عاد می باشند[که برای عذاب آنها را فراگرفت]و برای طلب کننده این سه امر هیچ خیری وجود ندارد.

184-کلام سلمان با ملک مرگ

[202]15-امام صادق علیه السّلام فرمود:مردی از یاران سلمان رحمه اللّه بیمار گشت.پس سلمان از او پی جویی کرد و گفت:همراه شما کجاست؟گفتند:بیمار است.سلمان گفت:برویم و از او عیادت کنیم.پس با او برخاستند پس هنگامی که بر او داخل شدند دیدند که در بستر مرگ افتاده است.پس سلمان گفت:ای فرستاده مرگ با دوست خدا مدارا کن!فرشته ای با کلامی که حاضرین می شنیدند فرمود:ابا عبد اللّه!همانا من با مؤمنان مدارا می کنم و اگر من برای کسی که آشکار گردم هرآینه برای تو آشکار می شوم.[ابا عبد اللّه کنیۀ سلمان بود].

185-آمدن باران در جنگ حدیبیه به دعای پیامبر صلّی اللّه علیه و اله

[203]16-ابو هریره می گوید:در حدیبیّه تشنگی ما را فراگرفت پس به نزد رسول خدا پناه بردیم.پیامبر دست به دعا گشود.پس ابرها درهم آمیخت و باران فرو بارید و از آن سیراب گشتیم.ابو طیّب می گوید:و آن به همراه درماندگی و ترس است گویا می خواهد بگرید.و از آن قول لبید است که می گوید:نفس در حالت ناتوانی به من شکایت می کند که تو را هفتاد و هفت سال بر خود حمل کردم.پس اگر سه سال دیگر را اضافه کنی به هشتاد سالگی خواهی رسید.

ص:279

204-17- حدّثنا محمّد بن محمّد،قال:حدّثنا أبو الطّیّب الحسین بن محمّد التّمّار،قال:حدّثنا أحمد بن عبد اللّه بن محمّد،قال:حدّثنا أبو الفضل الرّبعیّ،قال:

حدّثنا جمیل المکّیّ،قال:حدّثنی الأصمعیّ،قال:حدّثنا جابر بن عون،قال:

دخل أسماء بن خارجه الفزاریّ علی عمر بن عبد العزیز یوم بویع له،فأنشأ یقول:

إنّ أولی الأنام بالحقّ قدما هو أولی بأن یکون خلیقا

بالأمر و النّهی اللاّتی یأبی بغیره أن یلیقا

من أبوه عبد العزیز بن مروان و من کان جدّه فاروقا

فقال عمر:لو أمسکت عن هذا لکان أحبّ لی.

205-18- حدّثنا أبو عبد اللّه محمّد بن محمّد،قال حدّثنا أبو حفص عمر بن محمّد الصّیرفیّ،قال:حدّثنا القاضی أبو عبد اللّه الحسین بن إسماعیل،قال:حدّثنا أبو سعید عبد اللّه بن شبیب،قال:حدّثنی ابن أبی أویس،قال:حدّثنی أبی عن سلیمان بن بلال،عن محمّد بن یوسف،عن السّائب بن یزید:أنّ عمر بن الخطّاب بینما هو یمشی فی أزقّه المدینه إذا هو بأصوات فی بیت،فاطّلع علیهم فإذا هم علی شراب،فقالوا له حین رأوه:ما هذا یا ابن الخطّاب،ألیس اللّه(تعالی)یقول وَ لا تَجَسَّسُوا [الحجرات(49):12].قال فأعرض عمر عنهم و انصرف مبادرا.

206-19- أخبرنا المفید عن الحسن بن عبد اللّه المرزبانیّ،عن أبی درید،عن إسحاق بن عبد اللّه الطّلحیّ،قال:قال الأصمعیّ:ولّی عمر بن الخطّاب کعب بن

ص:280

186-شعر اسماء بن خارجه

[204]17-جابر بن عون:اسماء بن خارجه فزاری در روزی که با عمر بن عبد العزیز بیعت می شد و بر او وارد شد.پس عمر گفت:اگر این کلام را به زبان نمی آوردیم دوست داشتنی بود.

[عمر بن عبد العزیز در سال 99.ق به خلافت رسید و اسماء بن خارجه در سال 66.ق رحلت کرده بود.بنا به تحقیق،این اشعار از ابن شماس می باشد].

187-عمر و مجلس شراب

[205]18-سائب بن یزید می گوید:عمر بن خطاب در کوچه های مدینه می گذشت و صداهایی را از خانه ای شنید پس بر خانه سرکشید و آنان را در حال نوشیدن شراب دید.اهل خانه هنگامی که او را دیدند گفتند:ای پسر خطاب این چه رفتاری است.آیا خداوند نمی گوید:«در کار پنهانی دیگران کنجکاوی نکنید»[حجرات(49):آیۀ 12]راوی گوید:

پس عمر از آنان روی گردانید و بازگشت.

188-کعب بن سور و سبب قرار گرفتنش به قضاوت بصره

[206]19-اصمعی می گوید:عمر بن خطاب،کعب بن سور را به منصب قضاوت بصره منصوب کرد و سببش این بود که روزی در مجلس عمر حاضر بود پس زنی پیش آمد و گفت:

ص:281

سور قضاء البصره،و کان سبب ذلک أن حضر مجلس عمر فجاءت امرأه فقالت:یا أمیر المؤمنین،إنّ زوجی صوّام قوّام.فقال عمر:إنّ هذا الرّجل صالح،لیتنی کنت کذا؛فردّت علیه الکلام،فقال عمر کما قال.فقال کعب بن سور الأزدیّ:یا أمیر المؤمنین،إنّها تشکو زوجها،تخبر إنّها لا حظّ لها منه قال علیّ بزوجها،فأتی به، فقال له:ما بالها تشکوک،و ما رأیت أکرم شکوی منها؟قال له:یا أمیر المؤمنین، إنّی امرؤ أفزعنی ما قد نزل فی الحجر و النّحل و فی السّبع الطّوال.فقال له کعب:

إنّ لها علیک حقّا،فابعل و أوفها الحقّ،فصم ثمّ وصلّ.فقال عمر لکعب:اقض بینهما قال:نعم،أحلّ اللّه للرّجال أربعا،فأوجب لکلّ واحده لیله،فلها من کلّ أربع لیال لیله،و یصنع بنفسه فی الثّلاثه ما شاء،فألزمه ذلک.

و قال لکعب:اخرج قاضیا علی البصره،فلم یزل علیها حتّی قتل عثمان،فلمّا کان یوم الجمل خرج مع أهل البصره و فی عنقه مصحف،فقتل هو یومئذ و ثلاثه أخوه له أو أربعه،فجاءت أمّهم فوجدتهم فی القتلی فحملتهم،و جعلت تقول:

أیا عین أبکی بدمع سرب علی فتیه من خیار العرب

فما ضرّهم غیر حین النّفو س أیّ امیری قریش غلب

207-20- أخبرنا المفید عن علیّ بن خالد عن الحسن بن علیّ الکوفیّ،عن القاسم بن محمّد الدّلاّل،عن یحیی بن إسماعیل المزنیّ،عن جعفر بن علیّ،عن علیّ بن هاشم،عن بکیر بن عبد اللّه الطّویل و عمّار بن أبی معاویه،قالا حدّثنا أبو

ص:282

ای امیر مؤمنان همسر من دائما در حال روزه و نماز به سر می برد.پس عمر گفت:همانا او مردی نیکوکار است،ای کاش من هم آن چنان بودم.پس زن سخن خود را تکرار کرد و عمر نیز همان گونه سخن گفت.پس کعب بن سور ازدی گفت:ای امیر مؤمنان همانا این زن از همسرش شکایت می کند و خبر می دهد که او هیچ بهره ای از همسرش ندارد.عمر گفت:

همسرش را به نزد من بیاورید.پس او را آوردند.عمر گفت:چه شده است که همسرت از تو شکایت می کند و من تاکنون گرامی تر از این نوع شکایت ندیده ام.مرد گفت:ای امیر مؤمنان، کسی هستم که آیات نازل شده در سوره های(حجر)،(نحل)و هفت سوره طولانی(بقره تا اعراف)هراسناکم ساخته است.پس کعب به مرد گفت:همانا این زن بر تو حقّی دارد پس با او همسری نما و حق او را وفا نما پس روزه آنگاه نماز بگذار پس عمر به کعب گفت:میان آن دو قضاوت کن.کعب گفت:بله،خداوند برای مردان چهار همسر را حلال گرداند و برای هر کدام یک شب را واجب گرداند پس هر زنی از هر چهار شب،یک شب را در اختیار دارد و در سه شب دیگر مرد هر کار که خود بخواهد انجام می دهد.پس عمر آن مرد را به همین حکم (که از هر چهار شب،یک شب را به همسرش اختصاص دهد)وادار کرد و عمر به کعب گفت:

برای قضاوت در بصره خارج شو.پس او هم چنان قاضی بصره بود تا عثمان به قتل رسید پس هنگامی که روز جنگ جمل فرارسید با اهل بصره همراه شد درحالی که در گردنش قرآنی آویخته بود.پس در آن روز او و سه یا چهار برادرش کشته شدند پس مادرش سر رسید و آنان را درمیان کشتگان یافت پس حملشان نمود درحالی که می سرود:

ای چشم با اشک هایی روان گریه کن بر جوانانی که از بهترین مردمان عرب بودند.پس چیزی جز مرگ جان ها[در معرکه ای که می پرسیدند]کدام فرمان روای قریش پیروز می شود به آنها آسیب نرساند.

ص:283

عثمان البجلیّ،مؤذّن بنی قصیّ،قال بکیر:أذّن لنا أربعین سنه.قال:سمعت علیّا علیه السّلام یقول یوم الجمل: وَ إِنْ نَکَثُوا أَیْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُوا فِی دِینِکُمْ فَقاتِلُوا أَئِمَّهَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَیْمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنْتَهُونَ [التوبه(9):12]ثمّ حلف حین قرأها أنّه ما قوتل أهلها منذ نزلت حتّی الیوم.قال بکیر:فسألت عنها أبا جعفر علیه السّلام، فقال:صدق الشّیخ،هکذا قال علیّ علیه السّلام و هکذا کان.

208-21- أخبرنا المفید عن محمّد بن عمران عن الحسن بن علیّ عن أحمد بن سعید،عن الزّبیر بن بکّار،عن علیّ بن محمّد،قال:کان عمرو بن العاص یقول:إنّ فی علیّ دعابه.فبلغ ذلک أمیر المؤمنین علیه السّلام فقال:زعم ابن النّابغه أنّی تلعابه،مزّاحه ذو دعابه،أعافس و أمارس،هیهات یمنع من العفاس و المراس ذکر الموت و خوف البعث و الحساب؛و من کان له قلب،ففی هذا عن هذا له واعظ و زاجر،أما و شرّ القول الکذب،إنّه لیحدّث فیکذب و یعد فیخلف،فإذا کان یوم البأس فأیّ زاجر و آمر هو!ما لم یأخذ السّیوف هام الرّجال،فإذا کان ذلک فأعظم مکیدته فی نفسه أن یمنح القوم استه.

209-22- حدّثنا المفید عن الجعابیّ عن عبد اللّه[بن]أحمد بن مستورد عن عبد اللّه بن یحیی،عن علیّ بن عاصم،عن أبی حمزه الثّمالیّ،قال:قال لنا علیّ بن الحسین زین العابدین علیهما السّلام أیّ البقاع أفضل؟فقلت:اللّه و رسوله و ابن رسوله أعلم.

فقال:إنّ أفضل البقاع ما بین الرّکن و المقام،و لو أنّ رجلا عمّر ما عمّر نوح فی

ص:284

189-قول حضرت علی علیه السّلام در جنگ جمل در مورد آیۀ وَ إِنْ نَکَثُوا أَیْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ...

[207]20-ابو عثمان بجلی اذان گوی بنی افصی روایت می کند که شنیدم علی علیه السّلام روز جنگ جمل می گوید:«و اگر بعد از پیمان سوگند خود را شکستند و آئین شما را مورد طعن قرار دادند با پیشوایان کفر پیکار کنید زیرا آنها به عهدشان وفا نکردند،باشد که از کردار خود دست بردارند».آنگاه زمانی که این آیه را تلاوت فرمود سوگند خورد که با اهل آن آیه از زمانی که نازل شده است تا امروز جهاد نکرده است بکیر می گوید:این روایت را از امام باقر علیه السّلام سؤال کردم و امام فرمود:شیخ راست گفت.علی این چنین فرمود و حقیقت این گونه بود.

190-سخن پسر عاص به حضرت علی علیه السّلام و جوابش

[208]21-علی بن محمد می گوید:عمرو بن عاص می گفت:علی اهل مزاح است.این سخن به امیر مؤمنان رسید پس فرمود:فرزند نابغه گمان می کند که فراوان بازی و شوخی می کنم و اهل مزاح هستم و وقت خود را با زنان به عیش ونوش و خوشی می گذرانم.چه دور است این سخن.یاد مرگ و ترس از برانگیخته شدن و حساب روز قیامت ما را از خوشگذرانی و هم نشینی با زنان باز می دارد.و هرکس که قلب[آگاه و روشن]داشته باشد در این سخنان پند دهنده و باز دارنده ای می یابد.اما بدترین سخن دروغ است.به درستی که او سخن می گوید و دروغ بر زبان می آورد و وعده می دهد و خلف وعده می کند.پس در روز جنگ او چه بد بازدارنده و فرماندهی است.تا زمانی که شمشیر برنیامده اند متحیر است و پراکنده گویی می کند پس هنگامی که این چنین شود بزرگترین حیله او با خود این است که پشت خود را به جماعت ببخشاید[عقب نشینی کند و پا به فرار بگذارد و شاید کنایه است از عریان شدن عمرو عاص در مواجهه با حضرت علی علیه السّلام در جنگ صفین].

191-بهترین عبادتگاه

[209]22-ابو حمزه ثمالی می گوید:امام سجاد علیه السّلام به ما فرمود:کدام عبادت گاه با فضیلت تر است؟عرضه داشتم:خداوند و فرستاده اش و فرزند فرستاده اش آگاه ترند.پس فرمود:همانا با فضیلت ترین عبادت گاه ها ما بین رکن و مقام است و اگر کسی همانند نوح علیه السّلام درمیان قوم

ص:285

قومه ألف سنه إلاّ خمسین عاما،یصوم النّهار و یقوم اللّیل فی ذلک الموضع،ثمّ لقی اللّه بغیر ولایتنا،لم ینفعه ذلک شیئا.

210-23- أخبرنا محمّد بن محمّد،قال:أخبرنا أبو القاسم جعفر بن محمّد بن قولویه،قال حدّثنی أبی،قال:حدّثنی سعد بن عبد اللّه،قال:حدّثنا أحمد بن محمّد ابن عیسی،عن عبد اللّه بن مسکان،عن بکر بن محمّد،قال:سمعت أبا عبد اللّه جعفر بن محمّد علیهما السّلام یقول:کم من نعمه للّه علی عبده فی غیر أمله،و کم من مؤمّل أملا الخیار فی غیره،و کم من ساع الی حتفه و هو مبطئ عن حظّه.

211-24- أخبرنا المفید عن محمّد بن المظفّر،عن محمّد بن عبد ربّه،عن عصام بن یوسف،عن أبی بکر بن عیّاش،عن عبد اللّه بن سعید،عن أبیه،عن أبی هریره،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله اللّهمّ من أحبّنی فارزقه الکفاف و العفاف،و من أبغضنی فأکثر ماله و ولده.

212-25- حدّثنا المفید عن الجعابیّ،عن ابن عقده عن أبی حاتم عن محمّد بن الفرات،عن حنان بن سدیر،عن أبی جعفر علیه السّلام قال ما ثبّت اللّه حبّ علیّ علیه السّلام فی قلب أحد فزلّت له قدم إلاّ ثبتت له قدم أخری.

213-26- أخبرنی المفید عن علیّ بن خالد المراغیّ،عن علیّ بن العبّاس عن جعفر بن محمّد بن الحسین عن موسی بن زیاد،عن یحیی بن یعلی،عن أبی الخالد الواسطیّ،عن أبی هاشم الخولانیّ،عن زاذان،قال سمعت سلمان رحمه اللّه

ص:286

خود نهصد و پنجاه سال عمر کند و در آن جایگاه روزها را به روزه و شبها را به نماز به سر آورد آنگاه خداوند را درحالی که ملاقات کند که ولایت ما را به همراه نداشته باشد آن عبادات برای او سودی نخواهند داشت.

192-امام صادق علیه السّلام فرمودند:که چه بسیار نعمتی که از سوی خداوند بر بنده اش که به آن امیدی ندارد

[210]23-بکر بن محمد می گوید:شنیدم که امام صادق علیه السّلام می فرمود:چه بسیار نعمتی از سوی خداوند بر بنده اش که به آن امیدی ندارد و چه بسیار امیدواران به آرزویی که خیر و نیکی در غیر آن آرزو می باشد و چه بسیار تلاش کننده در راه نابودی خود درحالی که برای رسیدن به بهره و نصیب خود،کند و کم کار است.

193-دعای پیامبر برای کسی که او را دوست می دارد و برای کسی که او را دوست نمی دارد

[211]24-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:خداوندا،هرکس مرا دوست دارد روزی کافی و پاکدامنی به او ارزانی فرما و هرکس مرا دشمن دارد ثروت و فرزندانش را فراوان گردان!؟

[212]25-امام باقر علیه السّلام فرمود:خداوند متعال محبت علی علیه السّلام را در قلب کسی پایدار نساخت مگر آنکه[اگر]قدمی از او لغزید قدم دیگر او استوار می ماند.

194-دوست داشتن حضرت علی علیه السّلام

[213]26-زاذان می گوید شنیدم که سلمان رحمه اللّه می گفت:پیوسته علی علیه السّلام را دوست می دارم.

ص:287

یقول:لا أزال أحبّ علیّا علیه السّلام فإنّی رأیت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یضرب فخذه و یقول:

محبّک لی محبّ،و محبّی للّه محبّ،و مبغضک لی مبغض،و مبغضی للّه(تعالی) مبغض.

214-27- حدّثنا المفید عن ابن قولویه رحمه اللّه عن أبیه عن محمّد بن یحیی و أحمد بن إدریس جمیعا،عن علیّ بن محمّد بن علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن سالم بن أبی سلمه عن أبیه عن الحسن بن علیّ الوشّاء،عن محمّد بن یوسف،عن منصور بزرج،قال:قلت لأبی عبد اللّه الصّادق علیه السّلام:ما أکثر ما أسمع منک یا سیّدی ذکر سلمان الفارسیّ!فقال:لا تقل الفارسیّ،و لکن قل سلمان المحمّدیّ،أ تدری ما کثره ذکری له؟قلت:لا قال:لثلاث خلال:إحداها:إیثاره هوی أمیر المؤمنین علیه السّلام علی هوی نفسه،و الثّانیه:حبّه للفقراء و اختیاره إیّاهم علی أهل الثّروه و العدد، و الثّالثه:حبّه للعلم و العلماء.إنّ سلمان کان عبدا صالحا حنیفا مسلما و ما کان من المشرکین.

215-28- أخبرنا المفید عن الکاتب،عن الزّعفرانیّ،عن الثّقفیّ،عن عثمان بن سعید،عن منصور بن مهاجر،عن علیّ بن عبد الأعلی،عن زرّ بن حبیش،قال:

کانت عصابه من قریش فی مسجد النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فذکروا علیّ بن أبی طالب علیه السّلام و انتهکوا منه،و رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله قائل فی بیت بعض نسائه،فأتی بقولهم فثار من نومه فی إزار لیس علیه غیره،فقصد نحوهم و رأوا الغضب فی وجهه،فقالوا:نعوذ

ص:288

به درستی که دیدم رسول خدا بر روی ران خود می زد و می فرمود:دوستدار تو دوستدار من و دوستدار من دوستدار خداوند است و دشمن تو دشمن من و دشمن من دشمن خداوند است.

195-سه خصلت سلمان محمدی

[214]27-منصور بزرج می گوید:به امام صادق علیه السّلام عرضه داشتم:آقای من چه بسیار از شما یاد سلمان فارسی را می شنوم.امام فرمود:نگو سلمان فارسی بلکه بگو سلمان محمدی.آیا می دانی چرا بسیار او را یاد می کنم؟عرضه داشتم:نه،امام فرمود:به خاطر سه ویژگی.اول اینکه خواست امیر مؤمنان علیه السّلام را بر خواست خود مقدم می داشت.دوم:بیچارگان را دوست می داشت و آنان را بر ثروتمندان و توانگران برمی گزید.و سوم اینکه دانش و دانشمندان را دوست می داشت.همانا سلمان بنده ای بود نیکوکار،موحّد و مسلمان و هرگز از شرک ورزان نبود.

196-علی از من و من از او هستم

[215]28-زرّ بن جبیش می گوید:گروهی از قریش در مسجد پیامبر صلّی اللّه علیه و اله بودند پس علی بن ابی طالب علیه السّلام را یاد کردند و از او بدگویی نمودند.رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در خانه یکی از همسرانش در خواب قیلوله به سر می بردند.پس سخن قریش به پیامبر رسید پس با لنگی که جز آن چیز دیگری بر تن نداشت به سرعت از جا برخاست.و به سوی آنان رفت.قریش خشمناکی را در چهره پیامبر مشاهده کرد پس گفتند از خشمناکی خداوند و پیامبرش به خدا پناه می بریم.

ص:289

باللّه من غضب اللّه و غضب رسوله.فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله ما لکم و علی!أما تدعون علیّا،ألا إنّ علیّا منّی و أنا منه،من آذی علیّا فقد آذانی،من آذی علیّا فقد آذانی.

216-29- أخبرنا المفید عن علیّ بن محمّد الکاتب عن الحسن بن علیّ الزّعفرانیّ،عن إبراهیم بن محمّد الثّقفیّ،عن أبی الولید الضّبّیّ،عن أبی بکر الهذلیّ،قال:دخل الحارث بن حوط اللّیثیّ علی أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السّلام فقال یا أمیر المؤمنین،ما أری طلحه و الزّبیر و عائشه احتجّوا إلاّ علی حقّ؟فقال:یا حارث،إنّک إن نظرت تحتک و لم تنظر فوقک جزت عن الحقّ،إنّ الحقّ و الباطل لا یعرفان بالنّاس،و لکن اعرف الحقّ باتّباع من اتّبعه،و الباطل باجتناب من اجتنبه.قال:فهلاّ أکون کعبد اللّه بن عمر و سعد بن مالک؟فقال أمیر المؤمنین علیه السّلام إنّ عبد اللّه بن عمر و سعد أخذلا الحقّ و لم ینصرا الباطل،متی کانا إمامین فی الخیر فیتّبعان.

217-30- أخبرنا المفید عن محمّد بن عمران عن محمّد بن إسحاق عن الولید بن محمّد بن إسحاق عن أبیه،قال:استأذن عمرو بن العاص علی معاویه بن أبی سفیان،فلمّا دخل علیه استضحک معاویه،فقال له عمرو:ما أضحکک یا أمیر المؤمنین،أدام اللّه سرورک؟قال:ذکرت ابن أبی طالب و قد غشیک بسیفه فاتّقیته و ولّیت.فقال:أتشمت بی یا معاویه،و أعجب من هذا یوم دعاک إلی البراز فالتمع لونک،و أطّت أضلاعک،و انتفخ منخرک،و اللّه لو بارزته لأوجع قذالک و أیتم

ص:290

پس رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:شما با علی چه کار دارید؟آیا علی را رها نمی کنید؟آگاه باشید که علی از من و من از او هستم.هرکس علی را بیازارد مرا آزرده است و هرکس علی را بیازارد مرا آزرده است.[دوبار این جمله را تکرار کرد].

197-نظر حارث پسر حوط در مورد طلحه و زبیر و عایشه

[216]29-ابو بکر هذلی می گوید:حارث بن حوط لیثی بر امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السّلام وارد شد پس عرضه داشت:ای امیر مؤمنان!گمان نمی کنم که طلحه و زبیر و عایشه جز بر حق احتجاج کنند.پس امام فرمود:ای حارث همانا اگر تو به پائین پای خود بنگری و به بالای سرت نگاه نکنی از حق منصرف می شوی[مسائل را جزئی بفهمی]همانا حق و باطل را با اجتناب کسانی که از آن دوری می کنند بشناس.پس امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود:همانا عبد اللّه بن عمر و سعد بن مالک حق را خوار ساختند و باطل را نیز یاری نکردند پس چه زمانی این دو پیشوای در خیر باشند که بشود از آنان پیروی کرد.

198-اعتراض معاویه به پسر عاص روز صفین

[217]30-ولید بن محمد بن اسحاق حضرمی از پدرش روایت می کند که عمرو عاص از معاویه بن ابی سفیان اجازه ورود خواست پس هنگامی که وارد شد معاویه شروع به خنده کرد پس عمرو گفت:ای امیر مؤمنان!چه چیز تو را به خنده واداشته است.خداوند شادی تو را پایدار گرداند.معاویه گفت:به یاد فرزند ابو طالب افتادم که با شمشیرش تو را در برگرفته بود پس تو ترسیدی و به او پشت کردی.عمرو عاص گفت:ای معاویه.آیا مرا سرزنش می کنی و عجیب تر از آن،روزی است که تو را به جنگ فراخواند پس رنگ چهره ات تغییر کرد و استخوان هایت به صدا درآمد و بینی ات باد کرد به خدا سوگند اگر با او جدال می کردی گوش تا گوش تو را از هم می درید و زن و فرزندانت را یتیم و بی سرپرست می کرد و سلطنت تو را نابود می ساخت.و عمرو این چنین سرود:

ص:291

عیالک،و بزّک سلطانک،و أنشأ عمرو یقول.

معاوی لا تشمت بفارس بهمه لقی فارسا لا تعتلیه الفوارس

معاوی لو أبصرت فی الحرب مقبلا أبا حسن تهوی دهتک الوساوس

و أیقنت أنّ الموت حقّ و أنّه لنفسک إن لم تمعن الرّکض خالس

دعاک فصمّت دونه الأذن إذ رعا و نفسک قد ضاقت علیها الأمالس

أتشمت بی اذ نالنی حدّ رمحه و عضّضنی ناب من الحرب ناهس

فأیّ امرئ لاقاه لم یلق شلوه بمعترک تسفی علیه الرّوامس

أبی اللّه إلاّ أنّه لیث غابه أبو أشبل تهدی إلیه الفرائس

فإن کنت فی شکّ فأرهج عجاجه و إلاّ فتلک التّرّهات البسابس

فقال معاویه:مهلا یا أبا عبد اللّه،و لا کلّ هذا.قال:أنت استدعیته.

218-31- أخبرنا المفید عن ابن قولویه عن أبیه عن سعد عن ابن عیسی،عن أحمد بن إسحاق،عن بکر بن محمّد،عن أبی عبد اللّه جعفر بن محمّد علیه السّلام قال:

سمعته یقول لخیثمه:یا خیثمه أقرئ موالینا السّلام،و أوصهم بتقوی اللّه العظیم، و أن یشهد أحیاؤهم جنائز موتاهم،و أن یتلاقوا فی بیوتهم،فإنّ لقیّاهم حیاه أمرنا.

قال:ثمّ رفع یده علیه السّلام فقال:رحم اللّه من أحیا أمرنا.

219-32- و بهذا الاسناد،قال:قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:إنّ الدّعاء لیردّ القضاء،و إنّ المؤمن لیذنب فیحرم بذنبه الرّزق.

ص:292

ای معاویه در جنگ با جنگاوری که از شدت توانایی اش دانسته نمی شود که از کدام سوی هجوم آورد کسی را که با چنین جنگاوری جنگیده است که هیچ کس بر او برتری نمی یابد،سرزنش نکن* ای معاویه اگر در جنگ روی می آوردی و چشم باز می کردی و می دیدی که ابو الحسن چگونه حمله می کند وسوسه ها تو را فرا می گرفت*و یقین می کردی که مرگ حق است و اگر به سرعت ندوی به زودی تو را در می یابد*تو را فرا می خواند پس تمامی گوشها توانایی شنیدن را از دست می دهند و تمامی دشت ها و بیابان ها بر جان تو تنگ می گردد*آیا مرا سرزنش می کنی هنگامی که نیزه اش مرا دریابد و دندان های درنده در جنگ مرا به شدت بگزند*پس چه کسی است که با او نبرد کند و بدن او به جایگاهی نرسد که بادهای دفن کننده که خاک را از جایی به جای دیگر می برند بر او عبور نماید [کنایه از اینکه هرکس با علی بجنگد سرانجام کشته خواهد شد وزیر خاک هایی که بادهای صحرا به این سوی و آن سوی می برند مدفون خواهد شد]*از خدا ابا می کنم[که بیش از این بگویم]جز آنکه او شیر جنگل و پدر شیران است که شکارها به او تقدیم می شود*پس اگر شک داری گرد و غبار او را برانگیز[با او به نبرد برخیز]و گرنه پس آن[سخنان تو]کلامی باطل و بیهوده است.

199-کلام امام صادق علیه السّلام به خثیمه

[218]31-بکر بن محمد می گوید شنیدم امام صادق علیه السّلام به خیثممه می گوید:ای خیثممه به دوستان ما سلام برسان و آنان را به تقوای خداوند سفارش کن و اینکه زندگان از ایشان برای تشییع جنازه مردگانشان حاضر شوند و به دیدار یکدیگر در خانه هایشان بروند که دیدار آنان موجب حیات و زنده ساختن امر ماست.راوی گوید:آنگاه امام دستانش را بلند کرد و فرمود:خداوند هر آن کس که امر ما را زنده بدارد مورد رحمت قرار دهد.

200-فضیلت دعا کردن

[219]32-امام صادق علیه السّلام فرمود:همانا دعا،قضای حتمی پروردگار را باز می گرداند و همانا مؤمن نافرمانی می کند پس به خاطر نافرمانی اش از روزی محروم می گردد.

ص:293

220-33- أخبرنا المفید عن المراغیّ،عن محمّد بن الفیض عن أبیه عن عبد العظیم الحسنیّ رضی اللّه عنه عن أبی جعفر الثّانی عن آبائه عن أمیر المؤمنین علیه السّلام قال:

بعثنی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله علی الیمن فقال و هو یوصینی:یا علیّ،ما حار من استخار و لا ندم من استشار؛یا علیّ،علیک بالدّلجه فإنّ الأرض تطوی باللّیل ما لا تطوی بالنّهار؛یا علیّ،اغد علی اسم اللّه،فإنّ اللّه تعالی بارک لأمّتی فی بکورها.

221-34- أخبرنا المفید عن محمّد بن عمران المرزبانیّ،عن أحمد بن محمّد بن عیسی المکّیّ،عن عبد اللّه بن أحمد بن حنبل،عن أبیه عن هوذه بن خلیفه، عن عوف بن عطیّه عن أبیه،عن أمّ سلمه رضی اللّه عنه قالت:بینا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فی بیتی إذ قالت الخادم:یا رسول اللّه،إنّ علیّا و فاطمه علیهما السّلام فی السّدّه فقال:قومی فتنحّی عن أهل بیتی.قالت:فقمت فتنحّیت فی البیت قریبا،فدخل علیّ و فاطمه و الحسن و الحسین علیهم السّلام و هما صبیّان صغیران،فوضعهما النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فی حجره و قبّلهما، و اعتنق علیّا بإحدی یدیه و فاطمه بالید الأخری،و قبّل فاطمه علیها السّلام و قال:اللّهمّ إلیک أنا و أهل بیتی لا إلی النّار.فقلت:یا رسول اللّه و أنا معکم؟فقال:و أنت.

222-35- أخبرنا محمّد بن محمّد،قال أخبرنا الشّریف أبو محمّد الحسن بن محمّد بن یحیی،قال:حدّثنی جدّی،قال:حدّثنا إبراهیم بن علیّ و الحسن بن یحیی،جمیعا،قالا:حدّثنا نصر بن مزاحم،عن أبی خالد الواسطی،عن زید بن علیّ بن الحسین،عن آبائه،عن علیّ علیه السّلام قال:کان لی من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله عشر لم

ص:294

201-وصیت پیامبر صلّی اللّه علیه و اله به حضرت علی هنگامی که حضرت به یمن می رفتند

[220]33-امیر مؤمنان علیه السّلام می فرماید:پیامبر خدا مرا به سوی یمن گسیل داشت پس این چنین سفارش نمود:ای علی!هرکس طلب خیر نمود حیران و سرگشته نشد و هرکس مشورت طلبید،پشیمان نگشت.ای علی!در اول شب حرکت کن.همانا زمین در شب به گونه ای پشت سرگذاشته می شود که در روز این چنین نیست[حرکت در شب سریع تر از حرکت در روز است]ای علی!روز را با نام خداوند آغاز کن همانا خداوند والا،برای امت من در سحرگاهان [و سحرخیزی]برکت و خیر وانهاده است.

202-فاطمه و شوهرش و فرزندانش به خانۀ ام سلمه وارد شدند،پس پیامبر فرمودند

[221]34-امّ سلمه(رضوان اللّه تعالی علیها)می گوید:هنگامی که رسول خدا در خانه ام بود خدمتکار گفت:ای رسول خدا!همانا علی و فاطمه در کنار در خانه ایستاده اند.پیامبر فرمود:

مرا با اهل بیتم تنها بگذار در گوشه ای از خانه درحالی که نزدیک ایشان بودم جای گرفتم پس علی و فاطمه و حسن و حسین علیه السّلام داخل شدند درحالی که آنها دو کودک کوچک بودند.پس پیامبر آن دو را در دامن خود نشاند و بوسید و علی را با یک دست و فاطمه را با دست دیگر در آغوش گرفت و فاطمه را بوسید و فرمود:پروردگارا!من و اهل بیتم به سوی تو و نه به سوی دوزخ در حرکتیم[یا میل داریم]امّ سلمه می گوید:عرضه داشتم ای رسول خدا آیا من نیز با شما هستم پس پیامبر فرمود و تو نیز[با ما هستی].

203-ده خصلت حضرت علی علیه السّلام

[222]35-امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود:برای من از جانب رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله ده موهبت بود

ص:295

یعطهنّ أحد قبلی،و لا یعطاهنّ أحد بعدی.قال لی:أنت یا علیّ أخی فی الدّنیا و أخی فی الآخره،و أنت أقرب النّاس منّی موقفا یوم القیامه و منزلی و منزلک فی الجنّه متواجهان کمنزل الأخوین،و أنت الوصیّ،و أنت الولیّ،و أنت الوزیر، عدوّک و عدوّی،و عدوّی عدوّ اللّه،و ولیّک ولیّی،و ولیّی ولیّ اللّه.

223-36- أخبرنا المفید عن علیّ بن محمّد الکاتب،عن الحسن بن علیّ الزّعفرانیّ،عن الثّقفیّ،عن إبراهیم بن عمر قال:حدّثنی أبی،عن أخیه،عن بکر بن عیسی،قال:لمّا اصطفّت النّاس للحرب بالبصره خرج طلحه و الزّبیر فی صفّ أصحابهما،فنادی أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السّلام الزّبیر بن العوّام فقال له:یا أبا عبد اللّه،ادن منّی لأفضی إلیک بسرّ عندی،فدنا منه حتّی اختلفت أعناق فرسیهما،فقال له أمیر المؤمنین علیه السّلام نشدتک اللّه إن ذکّرتک شیئا فذکرته،أما تعترف به؟فقال:نعم.فقال:أما تذکر یوما کنت مقبلا علیّ بالمدینه تحدّثنی إذ خرج رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فرآک معی و أنت تبسّم إلیّ،فقال لک:یا زبیر،أتحبّ علیّا؟فقلت:

و کیف لا أحبّه و بینی و بینه من النّسب و المودّه فی اللّه ما لیس لغیره!فقال:إنّک ستقاتله و أنت له ظالم.فقلت:أعوذ باللّه من ذلک؟فنکس الزّبیر رأسه ثمّ قال:إنّی أنسیت هذا المقام.فقال له أمیر المؤمنین علیه السّلام:دع هذا،أفلست بایعتنی طائعا؟ قال:بلی.قال:فوجدت منّی حدثا یوجب مفارقتی؟فسکت ثمّ قال لا جرم و اللّه لا قاتلتک،و رجع متوجّها نحو البصره،فقال له طلحه:مالک یا زبیر!تنصرف عنّا،

ص:296

که پیش از من به هیچ کس عطا نشده بود و پس از من نیز به کسی عطا نگردید.پیامبر به من فرمود:ای علی تو برادر من در دنیا و آخرت هستی و در روز قیامت جایگاه تو نزدیک ترین جایگاه به من است و منزل من و تو در بهشت همانند منزل دو برادر روبروی هم است و تو جانشین و سرپرست و وزیر[من]هستی.دشمن تو دشمن من و دشمن من دشمن خدااست و سرپرست تو دوست من و دوست من دوست خدااست.

204-احتجاج حضرت علی در روز جنگ جمل بر زبیر

[223]36-بکر بن عیسی می گوید:هنگامی که مردم برای جنگ در بصره به صف ایستادند طلحه و زبیر همراه یارانشان خارج گشتند.پس امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السّلام،زبیر بن عوام را ندا در داد پس به او گفت:ای ابا عبد اللّه،به من نزدیک شو تا تو را از رازی که نزد من است آگاه گردانم.پس زبیر نزدیک گشت تا گردن اسب هایشان در کنار هم قرار گرفت.پس امیر مؤمنان به او فرمود:تو را به خدا سوگند می دهم اگر چیزی را به یاد آوردم و تو آن را به یاد آوردی به آن اعتراف می کنی؟گفت:بله.امام فرمود:آیا روزی را به یاد می آوری که به همراه هم در مدینه حرکت می کردیم و با من سخن می گفتی که ناگهان رسول خدا تو را با من دید در حالی که تو به من لبخند می زدی.پس به تو گفت:ای زبیر،آیا علی را دوست می داری؟پس گفتی:چگونه او را دوست نداشته باشم درحالی که میان من و او خویشاوندی و محبتی در راه خدا است که برای هیچ کس همچون او نمی باشد.پس پیامبر فرمود:همانا تو با او خواهی جنگید درحالی که بر او ستم روا می داری.پس گفتی:از آن به خدا پناه می برم؟پس زبیر سر به زیر انداخت سپس گفت:همانا من این واقعه را فراموش کرده بودم.پس امیر مؤمنان علیه السّلام به او فرمود:این[سخن]را رها کن.آیا تو با من از روی اختیار بیعت ننمودی؟گفت:بله.امام فرمود:آیا از من چیزی مشاهده کرده ای که موجب جدایی از من باشد؟پس زبیر ساکت شد.

آنگاه گفت:چاره ای نیست.به خدا سوگند با تو نمی جنگم.پس به سوی بصره بازگشت.پس طلحه به او گفت:زبیر تو را چه شده است که از ما روی برمی گردانی.

ص:297

سحرک ابن أبی طالب؟فقال:لا و لکن ذکّرنی ما کان أنسانیه الدّهر،و احتجّ علیّ ببیعتی له:فقال له طلحه:لا و لکن جبنت،و انتفخ سحرک.فقال الزّبیر:لم أجبن و لکن أذکرت فذکرت.فقال له عبد اللّه:یا أبه،جئت بهذین العسکرین العظیمین حتّی إذا اصطفّا للحرب قلت:أترکهما و أنصرف،فما تقول قریش غدا بالمدینه؟ اللّه اللّه یا أبه لا تشمت الأعداء،و لا تشین نفسک بالهزیمه قبل القتال.قال:یا بنیّ ما أصنع و قد حلفت له باللّه الاّ أقاتله؟قال له:فکفّر عن یمینک و لا تفسد أمرنا.فقال الزّبیر:عبدی مکحول حرّ لوجه اللّه کفّاره یمینی.ثمّ عاد معهم للقتال.فقال همّام الثّقفیّ فی فعل الزّبیر و ما فعل و عتقه عبده فی قتال علیّ علیه السّلام.

أ یعتق مکحولا و یعصی نبیّه لقد تاه عن قصد الهدی ثمّ عوّق

أ ینوی بهذا الصّدق و البرّ و التّقی سیعلم یوما من یبرّ و یصدق

لشتّان ما بین الضّلاله و الهدی و شتّان من یعصی النّبیّ و یعتق

و من هو فی ذات الإله مشمّر یکبّر برّا ربّه و یصدق

أ فی الحقّ أن یعصی النّبیّ سفاهه و یعتق من عصیانه و یطلّق

کدافق ماء للسّراب یؤمّه ألا فی ضلال ما یصبّ و یدفق

224-37- أخبرنا المفید عن الجعابیّ،عن أبی عقده عن العبّاس بن بکر عن محمّد بن زکریّا،عن کثیر بن طارق،قال:سألت زید بن علیّ بن الحسین علیهما السّلام عن قوله تعالی لا تَدْعُوا الْیَوْمَ ثُبُوراً واحِداً وَ ادْعُوا ثُبُوراً کَثِیراً [فرقان(25):14]فقال

ص:298

فرزند ابی طالب تو را جادو کرده است؟زبیر گفت:نه.اما چیزی را به یاد من آورد که زمانه آن را از یاد من برده بود و به بیعت من با او بر من احتجاج کرد.طلحه گفت:نه[این چنین نیست]بلکه ترسیده ای و ریه ات باد کرده است[کنایه از ترس]پس زبیر گفت:نترسیده ام اما یادآوری شدم پس به یاد آوردم.پس عبد اللّه به او گفت:ای پدر این دو لشگر بزرگ را به همراه آورده ای و اینک که برای جنگ به صف ایستاده اند می گویی آن دو را رها می کنم و باز می گردم.پس قریش فردا در مدینه چه خواهد گفت؟خدا را،خدا را ای پدر که کاری نکن که موجب سرزنش دشمنان شویم و خود را با فرار پیش از نبرد خوار نساز.زبیر گفت:فرزندم، چه کنم که به خدا سوگند خورده ام با علی نجنگم؟عبد اللّه گفت:به خاطر قسمت کفاره ای بده و امر ما را تباه نساز.پس زبیر گفت:بنده ام مکحول به عنوان کفاره قسمم در راه خدا آزاد است.آنگاه با ایشان به جنگ بازگشت.پس همّام ثقفی درباره رفتار زبیر و آزاد کردن بنده اش در جنگ با علی این گونه سرود:

آیا مکحول را آزاد می سازد و نافرمانی پیامبرش را می کند،همانا از راه هدایت،گمراه شده و بازداشته شده است*آیا با این عمل راستی و نیکی و پرهیزگاری را قصد می کند؟روزی خواهد دانست که چه کسی نیکی می کند و راست می گوید*میان گمراهی و هدایت و میان کسی که از پیامبر نافرمانی می کند و کسی که بنده آزاد می کند تفاوت عمیقی است*و کسی که در[مسیر]ذات معبودش به پا خاسته است و از روی نیکی پروردگارش را بزرگ برمی شمرد و راست می گوید*آیا در راه حق است که از روی نادانی از پیامبر سرپیچی شود و به خاطر نافرمانی اش بنده آزاد و رها نماید*مانند کسی که آب می ریزد ولی حقیقتا در سراب به سر می برد آگاه باشید که آنچه فرو می ریزد در گمراهی است.*

205-تفسیر قول خداوند متعال: لا تَدْعُوا الْیَوْمَ ثُبُوراً

[224]37-کثیر بن طارق می گوید:از زید بن علی بن حسین علیه السّلام درباره سخن خداوند که می فرماید:«امروز یک بار واویلا نمی گوئید بلکه باید بسیار واویلا سر دهید»[فرقان(25):

آیۀ 14]

ص:299

زید:یا کثیر،إنّک رجل صالح،و لست بمتّهم،و إنّی خائف علیک أن تهلک،إنّه إذا کان یوم القیامه أمر اللّه بأتباع کلّ إمام جائر إلی النّار،فیدعون بالویل و الثّبور، و یقولون لإمامهم:یا من أهلکنا هلمّ الآن فخلّصنا ممّا نحن فیه،فعندها یقال لهم:

لا تَدْعُوا الْیَوْمَ ثُبُوراً واحِداً وَ ادْعُوا ثُبُوراً کَثِیراً ثمّ قال زید بن علی علیه السّلام حدّثنی أبی،عن أبیه الحسین علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لعلیّ بن أبی طالب علیه السّلام أنت یا علیّ و أصحابک فی الجنّه،أنت یا علیّ و اتباعک فی الجنّه.

225-38- أخبرنا المفید عن ابن قولویه عن أبیه عن سعد عن ابن عیسی،عن ابن محبوب،عن سعدان بن مسلم،عن أبی بصیر،قال:سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام:ما الإیمان؟فجمع لی الجواب فی کلمتین فقال:الإیمان باللّه أن لا تعصی اللّه.قلت:

فما الإسلام؟فجمعه فی کلمتین فقال:من شهد شهادتنا،و نسک نسکنا،و ذبح ذبیحتنا.

226-39- أخبرنا المفید عن الحسین بن علیّ التّمّار،عن أحمد بن محمّد عن العنزیّ،عن علیّ بن الصّبّاح عن أبی المنذر،عن أبی صالح،عن أبی هریره قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:المساجد سوق من أسواق الآخره،قراها المغفره،و تحفتها الجنّه.

227-40- أخبرنا المفید عن الجعابیّ،عن ابن عقده عن محمّد بن أحمد بن الحسین عن عبد اللّه بن محمّد بن علیّ بن عبد اللّه بن جعفر عن أبیه عن جعفر بن

ص:300

سؤال کردم.پس زید گفت:ای کثیر تو مرد نیکوکاری هستی و در معرض اتّهام قرار نداری ولی من بر نابودی تو هراسانم.هنگامی که روز قیامت فرارسد خداوند به پیروان هر امام ستمگری دستور می دهد که به سوی دوزخ روانه شوند.پس واویلا سر می دهند و به امامشان می گویند:ای کسی که ما را به نابودی افکندی بیا و ما را از آنچه در آن هستیم نجات بخش.

پس در این هنگام به آنان گفته می شود«امروز یک بار واویلا نمی گوئید بلکه باید بسیار واویلا سر دهید»آنگاه زید بن علی گفت:پدرم از پدرش حسین بن علی علیه السّلام روایت نمود که فرمود:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به علی بن ابی طالب علیه السّلام فرمود:ای علی!تو و یارانت در بهشت هستید.

ای علی!تو و پیروانت در بهشت هستید.

206-معنی ایمان و اسلام

[225]38-ابو بصیر می گوید از امام صادق علیه السّلام پرسیدم:ایمان چیست؟پس امام پاسخ را در دو کلمه برایم جمع نمود فرمود:ایمان به خدا این است که از او نافرمانی نکنی.عرضه داشتم:

پس اسلام چیست؟پس پاسخ را در دو کلمه جمع فرمود و گفت:هرکس که گواهی دهد [همچون]گواهی ما و پارسایی ما و نذر[همچون]پارسایی ما و قربانی کند[همچون] قربانی ما.

207-مسجد،بازار آخرت است

[226]39-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:مساجد بازاری از بازارهای آخرت هستند پذیرایی آن آمرزش و هدیه آن بهشت است.

ص:301

محمّد عن أبیه عن جدّه علیهم السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:أکمل المؤمنین إیمانا أحسنهم خلقا.

228-41- أخبرنا المفید عن الجعابیّ،عن ابن عقده عن سلیمان بن محمّد عن محمّد بن عمران عن محمّد بن عیسی الکندیّ عن جعفر بن محمّد علیه السّلام قال جاء أعرابیّ إلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فقال:یا محمّد،أخبرنی بعمل یحبّنی اللّه علیه.قال:یا أعرابیّ ازهد فی الدّنیا یحبّک اللّه(عزّ و جلّ)و ازهد فی ما فی أیدی النّاس یحبّک النّاس.قال:قال جعفر بن محمّد علیهما السّلام:من أخرجه اللّه(تعالی)من ذلّ المعصیه إلی عزّ التّقوی أغناه اللّه بلا مال،و أعزّه بلا عشیره،و آنسه بلا بشر،و من خاف اللّه (عزّ و جلّ)أخاف اللّه منه کلّ شیء و من لم یخف اللّه(عزّ و جلّ)أخافه اللّه من کلّ شیء.

229-42- أخبرنا المفید عن علیّ بن خالد المراغیّ،عن الحسن بن علیّ الکوفیّ عن إسماعیل بن محمّد المزنیّ،عن سلاّم بن أبی عمره عن سعد بن سعید،عن یونس بن عبد الجبّار عن علیّ بن الحسین علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله ما بال أقوام إذا ذکر عندهم آل إبراهیم علیه السّلام فرحوا و استبشروا،و إذا ذکر عندهم آل محمّد علیهم السّلام اشمأزّت قلوبهم؟!و الّذی نفس محمّد بیده لو أنّ عبدا جاء یوم القیامه بعمل سبعین نبیّا ما قبل اللّه ذلک منه حتّی یلقاه بولایتی و ولایه أهل بیتی.

230-43- أخبرنا المفید عن محمّد بن عمران المرزبانیّ،عن علیّ بن سلیمان،

ص:302

208-فضیلت حسن خلق

[227]40-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:با ایمان ترین مردم خوش خلق ترین آنان است.

209-زهد در دنیا

[228]41-امام صادق علیه السّلام فرمود:عربی صحرانشین به نزد پیامبر صلّی اللّه علیه و اله آمد و عرضه داشت:ای محمد!

مرا از عملی آگاه کن که خداوند به سبب آن مرا دوست داشته باشد.پیامبر فرمود:ای عرب صحرانشین!از دنیا دل بر گیر تا خداوند دوستت دارد و از آنچه در دستان مردم است دل بر گیر تا مردم دوستت دارند.راوی گوید:امام صادق علیه السّلام فرمود:هرکس خداوند او را از خواری گناه به عزت پرهیزگاری خارج سازد.خداوند بدون ثروت او را بی نیاز ساخته و بدون خانواده عزیز و شکست ناپذیر قرارداده و بدون انسان،مونس و هم نشین او گشته است و هرکس از خداوند نهراسد خداوند او را از همه چیز می ترساند.

210-قبول شدن اعمال با ولایت اهل بیت

[229]42-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:گروه هایی که هنگامی که در نزدشان خاندان ابراهیم علیه السّلام یاد می شود خوش می گردند و شادمان می شوند و هنگامی که در نزدشان خاندان محمد یاد می گردد در دل هایشان کراهت پیدا می شود چه در سر دارند؟سوگند به کسی که جان محمد در دست اوست اگر بنده ای در روز قیامت با کردار هفتاد پیامبر بیاید خداوند آن را از او نمی پذیرد تا آن هنگام که خداوند را با ولایت من و ولایت اهل بیت من ملاقات کند.

ص:303

عن محمّد بن حمید،عن محمّد بن إسحاق عن محمّد بن فلیح،عن موسی بن عقبه،عن محمّد بن شهاب الزّهریّ،قال:لمّا قدم جعفر بن أبی طالب علیه السّلام من بلاد الحبشه،بعثه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله إلی مؤته،و استعمل علی الجیش معه زید بن حارثه و عبد اللّه بن رواحه،فمضی النّاس معهم حتّی کانوا بتخوم البلقاء،فلقیهم جموع هرقل من الرّوم و العرب،فانحاز المسلمون إلی قریه یقال لها مؤته،فالتقی النّاس عندها و اقتتلوا قتالا شدیدا،و کان اللّواء یومئذ مع زید بن حارثه،فقاتل به حتّی شاط فی رماح القوم،ثمّ أخذه جعفر فقاتل به قتالا شدیدا،ثمّ اقتحم عن فرس له شقراء فعقرها و قاتل حتّی قتل.قال:و کان جعفر أوّل رجل من المسلمین عقر فرسه فی الإسلام،ثمّ أخذ اللّواء عبد اللّه بن رواحه فقاتل حتّی قتل،فأعطی المسلمون اللّواء بعدهم خالد بن الولید،فناوش القوم و راوغهم حتّی انحاز بالمسلمین منهزما،و نجا بهم من الرّوم،و أنفذ رجلا من المسلمین یقال له عبد الرّحمن بن سمره إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله بالخبر.فقال عبد الرّحمن:فصرت إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فلمّا وصلت إلی المسجد قال لی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله علی رسلک یا عبد الرّحمن.ثمّ قال صلّی اللّه علیه و اله:أخذ اللّواء زید فقاتل به فقتل،رحم اللّه زیدا،ثمّ أخذ اللّواء جعفر و قاتل و قتل،رحم اللّه جعفرا،ثمّ أخذ اللّواء عبد اللّه بن رواحه و قاتل و قتل،فرحم اللّه عبد اللّه.قال:فبکی أصحاب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و هم حوله،فقال لهم النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و ما یبکیکم؟فقالوا:و ما لنا لا نبکی و قد ذهب خیارنا و أشرافنا،و أهل الفضل منّا!

ص:304

211-جنگ موته

[230]43-محمد بن شهاب زهری می گوید:هنگامی که جعفر بن ابی طالب از سرزمین های حبشه بازگشت رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله او را به سوی(مؤته)گسیل داشت و به همراه او زید بن حارثه و عبد اللّه بن رواحه را هم در کنار لشگر فرستاد.پس مردم با آنان حرکت کردند تا به نهایت وادی بلقاء رسیدند.پس لشگریان پادشاه از رومیان و اعراب با آنان مواجه شدند.مسلمانان به دهی که به آن موته گفته می شد عقب نشینی کردند.پس دو لشگر در آن ده با یکدیگر روبرو شدند و جنگی سخت انجام دادند.و پرچم در آن روز در دست زید بن حارثه بود.پس با آن پرچم جنگید تا به وسیله نیزه های آن جماعت،کشته شد.آنگاه جعفر پرچم را در اختیار گرفت و به سختی جنگید سپس خود را از اسب خود(شقراء)به پائین انداخت پس آن را پی کرد و جنگید تا کشته شد.راوی گوید:جعفر اولین مرد از مسلمانان بود که اسب خود را در راه اسلام پی نمود.آنگاه عبد اللّه بن رواحه پرچم را گرفت،جنگید تا کشته شد.پس مسلمانان بعد از این سه نفر پرچم را به خالد بن ولید سپردند پس با آن جماعت جنگید و آنان را فریب داد تا مسلمانان شکست خورده را موفق به عقب نشینی کرد و آنان را از دست رومیان نجات داد و مردی از مسلمانان به نام عبد الرحمن بن سمره را برای خبررسانی به سوی پیامبر فرستاد عبد الرحمن می گوید:به سوی پیامبر رفتم پس هنگامی که به مسجد رسیدم پیامبر به من فرمود:ای عبد الرحمن آرام باش.آنگاه پیامبر فرمود:زید پرچم را گرفت و جنگید و کشته شد.خدا زید را ببخشاید.سپس جعفر پرچم را گرفت و جنگید و کشته شد.خدا جعفر را ببخشاید.آنگاه پرچم را عبد اللّه بن رواحه گرفت و جنگید و کشته شد پس خداوند عبد اللّه را ببخشاید راوی گوید:یاران فرستاده خدا صلّی اللّه علیه و اله درحالی که آن حضرت را احاطه کرده بودند گریستند.پس پیامبر فرمود:چه چیز شما را به گریه واداشته است.پس گفتید:چرا نگرییم در حالی که بهترین و شریف ترین افراد ما و اهل برتری از ما از میان ما رفته اند.

ص:305

فقال لهم علیه السّلام:لا تبکوا،فإنّما مثل أمّتی مثل حدیقه قام علیها صاحبها،فأصلح رواکبها،و بنی مساکنها،و حلق سعفها،فأطعمت عاما فوجا،ثمّ عاما فوجا،ثمّ عاما فوجا،فلعلّ آخرها طعما أن یکون أجودها قنوانا،و أطولها شمراخا،امّا و الّذی بعثنی بالحقّ نبیّا،لیجدنّ عیسی ابن مریم فی أمّتی خلفا من حواریّه.

قال:و قال کعب بن مالک یرثی جعفر بن أبی طالب(رضی اللّه عنه و عن المستشهدین معه).

هدّت العیون و دمع عینک یهمل سحا کما و کفّ الضّباب المخضل

و کان ما بین الجوانح و الحشا ممّا تأوّبنی شهاب مدخل

وجدا علی النّفر الّذین تتابعوا یوما بمؤته أسندوا لم یقفلوا

فتغیّر القمر المنیر لفقدهم و الشّمس قد کسفت و کادت تأفل

قوم علا بنیانهم من هاشم فرع أشمّ و سؤدد ما ینقل

قوم بهم نصر الإله عباده و علیهم نزل الکتاب المنزل

و بهداهم رضی الإله لخلقه و بجدّهم نصر النّبیّ المرسل

بیّض الوجوه تری بطون أکفّهم تندّی إذا أغبر الزّمان الممحل

231-44- أخبرنا المفید عن محمّد بن المظفّر البزّاز،عن أحمد بن عبید العطاردیّ،عن أبی بشر بن بکیر،عن زیاد بن المنذر،عن أبی عبد اللّه مولی بنی هاشم،عن أبی سعید الخدریّ،قال:لمّا کان یوم أحد شجّ النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله فی وجهه،

ص:306

پس پیامبر فرمود:نگریید.همانا امت من همچون باغی است که صاحبش بر[آبادی]آن قیام کرده است و بلندای نخل های آن را اصلاح و خانه هایش را آباد و برگ های نخل را حرس نموده است،پس در سالی گروهی را سیر می گرداند آنگاه در سالی[دیگر]گروهی[دیگر]را سیر می گرداند آنگاه[در سال بعد]گروهی[دیگر]را سیر می گرداند پس چه بسا آخرین نخل های این باغ خوشه هایی نیکوتر و ساقه هایی طولانی داشته باشد.اما اما سوگند به کسی که به حق مرا به پیامبری برانگیخت هرآینه عیسی بن مریم گروهی از حواریون خود را در میان امت من خواهد یافت.راوی گوید:و کعب بن مالک در رثای جعفر بن ابی طالب و کسانی که با او شهید شدند این گونه سرود:

چشم ها آرام شد و اشک چشم تو به شدت فرو می ریزد همان گونه که ابرهای مرطوب[از آسمان] فرو می ریزند*و گویا درمیان اعضای بدن و جوارح من چیزی همانند شهابی که[در آسمان]داخل می شود حرکت می کند*از شوق کوچ کسانی که روزی در(موته)و در کنار هم کوشیدند و تلاش کردند و بازنگشتند*پس رنگ ماه درخشان برای از دست دادن آنان تغییر کرد و خورشید گرفته شد و نزدیک بود که غروب کند*گروهی که بنیان و پایه آنان از هاشم بر فراز رفت،نسلی سربلند که سروری [ایشان]منتقل نگردید*گروهی که معبود به وسیله آنان بندگانش را یاری نمود و کتاب نازل شده را بر آنان فروفرستاد*و با هدایت یافتن آنان پروردگار از بندگانش خشنود گشت و با تلاش آنان پیامبر فرستاده شده یاری شد*روسپیدانی که دست هایشان دیده می شود که می بخشاید و عطا می کند هنگامی که زمان قحطی،غبار خود را در همه جا پراکنده می کند.

212-دعای پیامبر در روز احد بعد از مجروح شدنشان

[231]44-ابو سعید خدری می گوید:در روز جنگ احد صورت پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله مجروح شد

ص:307

و کسرت رباعیته،فقام علیه السّلام رافعا یدیه یقول:إنّ اللّه اشتدّ غضبه علی یهود أن قالوا:

العزیز بن اللّه،و اشتدّ غضبه علی النّصاری أن قالوا:المسیح بن اللّه؛و إنّ اللّه اشتدّ غضبه علی من أراق دمی و آذانی فی عترتی.

232-45- أخبرنا المفید عن علیّ بن مالک النّحویّ،عن أحمد بن عبد الجبّار، عن.

بشر بن بکر عن محمّد بن إسحاق،عن مشیخته،قال:لمّا رجع علیّ بن أبی طالب علیه السّلام من أحد ناول فاطمه علیها السّلام سیفه و قال:

أ فاطم هاک السّیف غیر ذمیم فلست برعدید و لا بلئیم

لعمری لقد أعذرت فی نصر أحمد و مرضاه ربّ للعباد رحیم

قال:و سمع یوم أحد،و قد هاجت ریح عاصف،کلام هاتف یهتف،و هو یقول:

لا سیف إلاّ ذو الفقار و لا فتی إلاّ علیّ فإذا ندبتم هالکا فابکوا الوفیّ أخا الوفیّ

233-46- أخبرنا المفید عن الکاتب عن الزّعفرانیّ،عن الثّقفیّ،عن محمّد بن عثمان،عن أبی عبد اللّه الأسلمیّ،عن موسی بن عبد اللّه الأسدیّ،قال:لمّا انهزم أهل البصره أمر علیّ بن أبی طالب أمیر المؤمنین علیه السّلام أن تنزل عائشه قصر أبی خلف،فلمّا نزلت جاءها عمّار بن یاسر(رضی اللّه عنه)فقال لها:یا أمّت کیف رأیت ضرب بنیک دون دینهم بالسّیف؟فقالت:استبصرت یا عمّار من اجل أنّک غلبت.فقال:أنا أشدّ استبصارا من ذلک،أما و اللّه لو ضربتمونا حتّی تبلغونا

ص:308

و دندان هایش شکست پس پیامبر برخاست و درحالی که دستانش را برافراشته بود می فرمود:همانا خشم خداوند بر یهود شدید گشت به خاطر این که گفتند عزیر فرزند خداست و خشم او بر مسیحیان شدت گرفت از اینکه گفتند مسیح فرزند خداست و خشم خداوند بر کسی که خون مرا به زمین ریخت و مرا در رابطه با خانواده ام آزار داد شدت گرفت.

213-شعر برای حضرت علی علیه السّلام بعد از برگشتن از احد

[232]45-محمد بن اسحاق از بزرگان خود نقل می کند:هنگامی که علی بن ابی طالب علیه السّلام از جنگ احد بازگشت شمشیر خود را به فاطمه علیها السّلام سپرد و فرمود:ای فاطمه،این شمشیر را بگیر بدون اینکه مذمّت و ملامتم کنی چرا که ترسو و پست نیستم*به جان خود سوگند در یاری محمد صلّی اللّه علیه و اله و رضایت پروردگاری که به بندگان مهربان است تلاش نمودم.

راوی گوید:در روز جنگ احد درحالی که باد شدیدی می وزید سخن ندا دهنده ای شنیده شد که ندا در داد:

هیچ شمشیری جز ذو الفقار و هیچ جوانمردی جز علی وجود ندارد*پس هنگامی که خواستید برای کشته شده ای زاری کنید بر وفادار بگریید[کنایه از علی علیه السّلام است].

214-کلام عمار با عایشه در روز جنگ جمل

[233]46-موسی به عبد اللّه اسدی می گوید:هنگامی که اهل بصره[در جنگ جمل]شکست خوردند علی بن ابی طالب علیه السّلام فرمان داد که عایشه در قصر ابی خلف فرود آید.پس هنگامی که عایشه در آن جا فرود آمد،عمار بن یاسر(که خداوند از او خشنود باد)به نزد او رفت و به او گفت:ای مادر!ضربه شمشیر فرزندت را چگونه یافتی؟عایشه پاسخ داد:چون تو پیروز گشتی حقیقت امر برایت آشکار گردید[در حقیقت طعنه ای است به عمار که چون شما پیروز شدید فکر می کنی حق با شماست]عمار گفت:بصیرت من بیش از آن است.

ص:309

سعفات هجر لعلمنا أنّا علی الحقّ و أنّکم علی الباطل،فقالت له عائشه:هکذا یخیّل إلیک،اتّق اللّه یا عمّار،فإنّ سنّک قد کبرت،و دقّ عظمک،و فنی أجلک، و أذهبت دینک لابن أبی طالب.فقال عمّار(رحمه اللّه)إنّی و اللّه اخترت لنفسی فی أصحاب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فرأیت علیّا أقرأهم لکتاب اللّه(عزّ و جلّ)و أعلمهم بتأویله،و أشدّهم تعظیما لحرمته،و أعرفهم بالسّنّه،مع قرابته من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و عظم عنائه و بلائه فی الإسلام؛فسکتت.

234-47- أخبرنا محمّد بن محمّد،قال:أخبرنی أبو الحسن أحمد بن محمّد ابن الحسن بن الولید(رحمه اللّه)،قال:حدّثنی أبی،قال:حدّثنا محمّد بن الحسن الصّفّار،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن الحسن بن علیّ بن أبی حمزه،عن عبد اللّه بن الولید،قال:دخلنا علی أبی عبد اللّه علیه السّلام فی زمن بنی مروان،فقال:ممّن أنتم؟قلنا:من أهل الکوفه.قال:ما من البلدان أکثر محبّا لنا من أهل الکوفه،لا سیّما هذه العصابه،إنّ اللّه هداکم لأمر جهله النّاس،فأحببتمونا و أبغضنا النّاس، و بایعتمونا و خالفنا النّاس،و صدّقتمونا و کذّبنا النّاس،فأحیاکم اللّه محیانا، و أماتکم مماتنا،فأشهد علی أبی کان یقول:ما بین أحدکم و بین أن یری ما تقرّبه عینه أو یغتبط إلاّ أن تبلغ نفسه هکذا-و أهوی بیده إلی حلقه-و قد قال اللّه(عزّ و جلّ)فی کتابه وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلاً مِنْ قَبْلِکَ وَ جَعَلْنا لَهُمْ أَزْواجاً وَ ذُرِّیَّهً [الرعد (13):38]فنحن ذرّیّه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله.

ص:310

به خدا سوگند اگر آن چنان بر ما برتری یافته و ما را شکست می دادید که ما را بر شاخه های نخل(هجر)آویزان می نمودید هرآینه می دانستیم که ما بر حقیم و شما بر باطل.پس عایشه به او گفت:این گونه گمان می کنی،از خدا بترس ای عمار،همانا سن تو بسیار شده و استخوان هایت سست و پایان عمرت نزدیک گشته است تو دین خود را برای فرزند ابی طالب از بین بردی.پس عمار[که خدایش او را رحمت کند]گفت:به خدا سوگند من برای خود درمیان یاران رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله کسی را انتخاب نمودم و دیدم که علی علیه السّلام بیش از همه کتاب خداوند عزّتمند و شکوهمند را می خواند و به تفسیر آن آگاه تر است و بیش از دیگران احترام آن را بزرگ می دارد و به سنت[نبوی]آشناتر است اضافه بر اینکه با رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله خویشاوند است و سختی ها و امتحانات او در اسلام،بزرگ و فراوان بوده است.پس عایشه خاموش شد.

215-مدح اهل کوفه

[234]47-عبد اللّه بن ولید می گوید:در زمان بنی مروان بر امام صادق علیه السّلام وارد شدیم.امام فرمود:

شما از چه کسانی هستید؟عرضه داشتم:از اهل کوفه.امام فرمود:[مردم]هیچ سرزمینی بیشتر از اهل کوفه دوستدار ما نیستند خصوصا این گروه!همانا خداوند شما را به امری هدایت نمود که مردم به آن نادانند پس شما ما را دوست داشتید و مردم ما را دشمن می دارند، شما با ما بیعت نمودید و مردم با ما به مخالفت برخاستند شما سخن ما را راست شمردید و مردم سخن ما را دروغ انگاشتند پس خداوند شما را چون ما زنده بدارد و چون ما بمیراند.

پس بر پدرم گواهم که می فرمود:میان هریک از شما و این که چیزی ببیند که موجب چشم روشنی اش گردد یا خشنود شود[این مقدار فاصله است که]جانش به این جا برسد-و با دستش به گلوی خود اشاره کرد-و خداوند عزّتمند و شکوهمند در کتابش فرموده است:

«پیش از تو رسولانی فرستادیم و همسران و فرزندانی برای آنها قرار دادیم»[رعد(13):آیۀ 38]پس ما فرزندان رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله هستیم.

ص:311

235-48- أخبرنا المفید عن ابن قولویه عن سعد عن ابن عیسی،عن محمّد ابن سنان،عن المفضّل بن عمر،قال:سمعت أبا عبد اللّه جعفر بن محمّد علیه السّلام یقول:

إنّ فی السّماء الرّابعه ملائکه یقولون فی تسبیحهم«سبحان من دلّ هذا الخلق القلیل من هذا الخلق الکثیر علی هذا الدّین العزیز».

236-49- أخبرنا المفید عن الجعابیّ،عن ابن عقده عن عبید بن حمدون،عن محمّد بن حسّان بن سهیل،عن عامر بن الفضل،عن بشر بن سالم البجلی، و محمّد بن عمران الذّهلیّ،عن جعفر بن محمّد علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:من نسی الصّلاه علیّ أخطأ طریق الجنّه.

237-50- أخبرنا المفید عن ابن قولویه عن أبیه عن سعد عن ابن عیسی،عن ابن محبوب،عن ابن عمیره،عن جابر الجعفیّ،عن أبی جعفر عن آبائه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لجبریل علیه السّلام:أیّ البقاع أحبّ إلی اللّه(تبارک و تعالی)قال:

المساجد و أحبّ أهلها إلی اللّه أوّلهم دخولا إلیها و آخرهم خروجا منها.قال:فأیّ البقاع أبغض إلی اللّه تعالی؟قال:الأسواق،و أبغض أهلها إلیه أوّلهم دخولا إلیها، و آخرهم خروجا منها.

238-51- أخبرنا المفید عن الجعابیّ،عن أبی عقده عن عبد اللّه بن أحمد بن مستورد،عن عبد اللّه بن یحیی،عن محمّد بن عثمان بن زید ابن بکّار بن الولید الجهنیّ،قال:سمعت أبا عبد اللّه جعفر بن محمّد علیه السّلام یقول:من دخل سوقا:«فقال

ص:312

216-تسبیح ملائکه در آسمان چهارم

[235]48-مفضّل بن عمر می گوید:شنیدم که امام صادق علیه السّلام می فرمود:همانا در آسمان چهارم فرشتگانی هستند که در تسبیحشان می گویند:(منزه است کسی که این آفریدگان اندک را از میان این آفریدگان فراوان بر این دین شکست ناپذیر و عزیز راهنمایی کند.

217-کسی که فراموش کند صلوات بر محمد صلّی اللّه علیه و اله به خطا رفته راه بهشت را

[236]49-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:هرکس درود و صلوات بر من را فراموش کند راه بهشت را به خطا رفته است.

218-بهترین جاها و بدترین آنها

[237]50-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به جبرئیل فرمود:چه مکانی در نزد خدا محبوب تر است؟جبرئیل گفت:مساجد.و محبوبترین اهل مسجد در نزد خدا کسی است که پیش از همه در آن داخل شود و پس از همه از آن خارج گردد.پیامبر فرمود:و چه مکانی در نزد پروردگار مغبوض تر است؟جبرئیل گفت:بازارها.و مغبوض ترین اهل بازار در نزد خدا کسی است که پیش از همه در آن داخل شود و پس از همه از آن خارج گردد.

219-سخن در مورد داخل شدن در بازار

[238]51-محمد بن عثمان می گوید:شنیدم که امام صادق علیه السّلام می فرمود:هرکس در بازارهای داخل شد و گفت:

ص:313

أشهد أن لا إله إلاّ اللّه و أنّ محمّدا عبده و رسوله،اللّهمّ إنّی أعوذ بک من الظّلم و المأثم و المغرم»کتب اللّه له من الحسنات عدد من فیها من فصیح و أعجم.

239-52- أخبرنا المفید عن الجعابیّ،عن ابن عقده عن أحمد بن یوسف الجعفیّ،عن محمّد بن حسّان،عن حفص بن راشد الهلالیّ،عن محمّد بن عبّاد عن بن سریع البارقیّ،قال:سمعت جعفر بن محمّد علیهما السّلام یقول:لمّا ولد النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله ولد لیلا،فأتی رجل من أهل الکتاب إلی الملإ من قریش و هم مجتمعون:هشام بن المغیره،و الولید بن المغیره،و عتبه،و شیبه،فقال:أ ولد فیکم اللّیله مولود؟ قالوا:لا و ما ذاک؟قال:لقد ولد فیکم اللّیله أو بفلسطین مولود اسمه أحمد،به شامه،یکون هلاک أهل الکتاب علی یدیه.فسألوا فأخبروا،فطلبوه فقالوا:لقد ولد فینا غلام.فقال:قبل أن آتیکم أو بعد؟قالوا:قبل.قال:فانطلقوا معی أنظر إلیه، فأتوا أمّه و هو معهم،فأخبرتهم کیف سقط،و ما رأت من النّور،قال الیهودیّ:

فأخرجیه،فنظر إلیه و نظر إلی الشّامه فخرّ مغشیّا علیه،فأدخلته أمّه،فلمّا أفاق قالوا له:ویلک ما لک؟قال ذهبت نبوّه بنی إسرائیل إلی یوم القیامه،هذا و اللّه مبیرهم،ففرحت قریش بذلک،فلمّا رأی فرحهم قال:و اللّه لیسطونّ بکم سطوه یتحدّث بها أهل المشرق و أهل المغرب.

240-53- أخبرنا المفید عن الحسین بن محمّد التّمّار،عن محمّد بن قاسم الأنباریّ،عن أحمد بن عبید،عن عبد الرّحیم بن قیس الهلالیّ،عن العمریّ عن

ص:314

«گواهی می دهم که هیچ معبودی جز خداوند نیست و محمد بنده و فرستاده اوست.

پروردگارا من به تو از ستم و گناه و خسران پناه می برم»خداوند به تعداد کسانی که از عرب و عجم در بازار هستند برای او نیکی می نویسد.

220-ولادت پیامبر صلّی اللّه علیه و اله

[239]52-محمد بن عبّاد می گوید:شنیدم که امام صادق علیه السّلام می فرمود:هنگامی که پیامبر به دنیا آمد شب هنگام بود پس مردی از اهل کتاب به نزد گروهی از قریش آمد درحالی که هشام بن مغیره،ولید بن مغیره و عتبه و شیبه گرد هم جمع آمده بودند پس آن مرد گفت:آیا در این شب فرزندی از شما به دنیا آمده است.گفتند:نه.مگر چه شده است؟مرد گفت:امشب درمیان شما یا در فلسطین فرزندی به دنیا آمده است که نامش احمد است و علامتی در بدن دارد.و نابودی اهل کتاب به دست اوست.پس از احوال او جویا شدند و با خبر گردیدند.پس آن مرد را طلبیدند و گفتند:درمیان ما فرزندی به دنیا آمده است؟مرد گفت:پیش از آنکه به نزد شما بیایم یا پس از آن؟گفتند:پیش از آن.مرد گفت:پس با من حرکت کنید تا به او بنگرم.پس به نزد مادرش آمدند درحالی که آن مرد با آنان بود.پس مادر کودک به آنان خبر داد که چگونه به دنیا آمده است و نوری را که مشاهده کرده است بیان نمود.یهودی گفت:کودک را به من نشان بده.پس به آن نگریست و به علامت در بدن کودک نگاه کرد پس نعره ای برآورد و بیهوش شد.

پس مادر،کودک را به درون برد.هنگامی که آن مرد به هوش آمد به او گفتند:وای بر تو،تو را چه شده است؟مرد گفت:پیامبری بنی اسرائیل تا روز قیامت از میان رفت به خدا سوگند این کودک نابودکننده آنان است.پس قریش برای این امر مسرور شدند.پس هنگامی که مرد شادی آنان را دید گفت:به خدا سوگند او به وسیله شما غلبه و برتری[بر جهانیان]می یابد که اهل شرق و غرب درباره آن سخن می گویند.

ص:315

أبی حمزه السّعدیّ،عن أبیه،قال أوصی أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السّلام إلی الحسن بن علیّ علیه السّلام فقال فیما أوصی به إلیه:یا بنیّ،لا فقر أشدّ من الجهل،و لا عدم اعدم من العقل،و لا وحده اوحش من العجب،و لا حسب کحسن الخلق، و لا ورع کالکفّ عن محارم اللّه،و لا عباده کالتّفکّر فی صنعه اللّه(عزّ و جلّ)یا بنیّ،العقل خلیل المرء،و الحلم وزیره،و الرّفق والده،و الصّبر من خیر جنوده.یا بنیّ،إنّه لا بدّ للعاقل من أن ینظر فی شأنه،فلیحفظ لسانه،و لیعرف أهل زمانه.یا بنیّ،إنّ من البلاء الفاقه،و أشدّ من ذلک مرض البدن،و أشدّ من ذلک مرض القلب، و إنّ من النّعم سعه المال،و أفضل من ذلک صحّه البدن،و أفضل من ذلک تقوی القلوب.یا بنیّ،للمؤمن ثلاث ساعات:ساعه یناجی فیها ربّه،و ساعه یحاسب فیها نفسه،و ساعه یخلو فیها بین نفسه و لذّتها فیما یحلّ و یجمل؛و لیس للمؤمن بدّ من أن یکون شاخصا فی ثلاث:مرمّه لمعاش،أو خطوه لمعاد،أو لذّه فی غیر محرّم.

241-54- أخبرنا المفید عن ابن قولویه رحمه اللّه عن الکلینیّ رحمه اللّه عن علیّ بن إبراهیم عن الیقطینیّ عن حنان بن سدیر عن أبیه،عن أبی جعفر محمّد بن علیّ الباقر علیه السّلام قال جلس جماعه من أصحاب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله ینتسبون و یفتخرون؛و فیهم سلمان رحمه اللّه فقال له عمر:ما نسبک أنت یا سلمان؟و ما أصلک؟فقال أنا سلمان بن عبد اللّه،کنت ضالاّ فهدانی اللّه بمحمّد علیه السّلام و کنت عائلا فأغنانی اللّه بمحمّد صلّی اللّه علیه و اله

ص:316

221-وصیت حضرت علی علیه السّلام به پسرش حسن علیه السّلام

[240]53-امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السّلام به فرزندش حسن بن علی علیه السّلام وصیّتی نمود.از جمله آن سفارش ها این بود که فرمود:فرزندم!هیچ نداری شدیدتر از نادانی نیست و نبود هیچ چیز سخت تر از نبود عقل نیست و هیچ تنهایی هراسناک تر از خودبینی و هیچ نسب و خویشاوندی[پر فایده تر]از خوش اخلاقی نیست و هیچ پرهیزگاری چون چشم پوشی و دست کشیدن از حرام های خداوند نیست و هیچ عبادتی چون اندیشه در آفریدگان خداوند شکوهمند نیست.فرزندم عقل دوست انسان و بردباری وزیر او و مدارا پدرش و صبر از بهتریان لشگریانش است.فرزندم!عاقل می بایست که در شأن و رتبه خود بنگرد و زبان خود را حفظ کند و مردم زمان خود را بشناسد.فرزندم!همانا تنگ دستی از امتحانات الهی است و سخت تر از آن بیماری بدن است و از آن دشوارتر بیماری قلب[و روح]است و از نعمت های خداوندی گستردگی مال و برتر از آن سلامتی بدن و برتر از آن تقوای دل است.

فرزندم!برای مؤمن سه ساعت است:ساعتی که در آن با پروردگار خود مناجات می کند و ساعتی که در آن نفس خود را محاسبه می کند و ساعتی که درمیان نفسش و لذت های حلال و نیکوی نفس خلوتی حاصل کند.مؤمن می بایست به یکی از سه امر مشغول باشد:سامان بخشیدن به امور زندگی یا قدمی در راه آخرت و یا لذتی در غیر حرام.

222-سؤال عمر از سلمان از نسبش

[241]54-امام باقر علیه السّلام فرمودند:گروهی از یاران پیامبر در محلی نشسته بودند و نسب یکدیگر را به رخ هم می کشیدند و به آن افتخار می کردند و درمیان آنان سلمان که خدایش او را رحمت کند بود.پس عمر به سلمان گفت:ای سلمان اصل و نسب تو چیست؟سلمان گفت:

من سلمان فرزند بنده خدا هستم.گمراهی بودم که خداوند به وسیله محمد صلّی اللّه علیه و اله مرا هدایت کرد و نیازمندی بودم که خداوند به وسیله محمد صلّی اللّه علیه و اله مرا بی نیاز کرد

ص:317

و کنت مملوکا فأعتقنی اللّه بمحمّد صلّی اللّه علیه و اله فهذا حسبی و نسبی یا عمر.ثمّ خرج رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فذکر له سلمان ما قال عمر،و ما أجابه،فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یا معشر قریش،إنّ حسب المرء دینه و مروّته خلقه،و أصله عقله،قال اللّه(تعالی): یا أَیُّهَا النّاسُ إِنّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثی وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاکُمْ [الحجرات(49):13]ثمّ أقبل علی سلمان رحمه اللّه فقال له:یا سلمان،إنّه لیس لأحد من هؤلاء علیک فضل إلاّ بتقوی اللّه،فمن کنت أتقی منه فأنت أفضل منه.

242-55- أخبرنا المفید عن الجعابیّ،عن ابن عقده عن أبی عوانه موسی بن یوسف عن محمّد بن یحیی الأودیّ،عن إسماعیل بن أبان،عن فضیل بن الزّبیر، عن أبی عبد اللّه مولی بنی هاشم،عن أبی سخیله[سخیله]قال حججت:أنا و سلمان الفارسیّ رحمه اللّه فمررنا بالرّبذه،و جلسنا إلی أبی ذرّ الغفاریّ رحمه اللّه فقال لنا:إنّه ستکون بعدی فتنه،و لا بدّ منها،فعلیکم بکتاب اللّه و الشّیخ علیّ بن أبی طالب فالزموهما،فأشهد علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله أنّی سمعته و هو یقول:علیّ أوّل من آمن بی،و أوّل من صدّقنی،و أوّل من یصافحنی یوم القیامه،و هو الصّدّیق الأکبر،و هو فاروق هذه الأمّه یفرّق بین الحقّ و الباطل،و هو یعسوب المؤمنین،و المال یعسوب المنافقین.

243-56- أخبرنا المفید عن ابن قولویه عن أبیه عن سعد بن عبد اللّه،عن ابن

ص:318

و بنده ای بودم که خداوند به وسیله محمد صلّی اللّه علیه و اله مرا آزاد گرداند،آری ای عمر!این اصل و نسب من است.آنگاه رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله خارج گشت پس سلمان آنچه عمر گفته بود و پاسخی را که داده بود برای حضرت بیان داشت.پس رسول خدا فرمود:ای گروه قریش!همانا حسب انسان دین او و مروت او اخلاق او و اصل او عقل اوست.خداوند والا و بلندمرتبه فرمود:

«ای مردم!ما شما را از مرد و زنی آفریدیم و شما را دسته ها و قبیله ها کردیم تا یکدیگر را بشناسید ولی گرامی ترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست»[حجرات(49):آیۀ 13] آنگاه رو به سلمان کرد و به او فرمود:ای سلمان!همانا برای هیچ کس از اینان هیچ برتری بر تو به تقوای خداوند نیست پس تو از هرکس که پرهیزگارتر بوده از او برتری.

223-وصیت ابو ذر به تمسک به قرآن و به حضرت علی علیه السّلام

[242]55-ابی سحیله می گوید:من و سلمان فارسی با هم حج گذاردیم پس از ربذه عبور نمودیم و در نزد ابو ذر غفاری نشستیم.پس به ما گفت:همانا پس از من فتنه ای است که از آن گریزی نیست پس بر شما باد به کتاب خدا و اسوۀ ما علی بن ابی طالب،پس ملازم و همراه این دو باشید.بر رسول خدا گواهی می دهم که شنیدم می فرمود:علی اولین کسی است که به من ایمان آورد و اولین کسی است که مرا تصدیق نمود و اولین کسی است که در روز قیامت دست در دست من خواهد نهاد و او راستگوی بزرگ و او جداکننده این امت است که میان حق و باطل جدایی می افکند.او پیشوای مؤمنان و ثروت پیشوای منافقان است.

ص:319

عیسی،عن صفوان بن یحیی،عن یعقوب بن شعیب،عن صالح بن میثم التّمّار رحمه اللّه قال:وجدت فی کتاب میثم رضی اللّه عنه یقول:تمسّینا لیله عند أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السّلام فقال لنا:لیس من عبد امتحن اللّه قلبه بالإیمان إلاّ أصبح یجد مودّتنا علی قلبه و لا أصبح عبد ممن سخط اللّه علیه إلاّ یجد بغضنا علی قلبه،فأصبحنا نفرح بحبّ المؤمن لنا،و نعرف بغض المبغض لنا و أصبح محبّنا مغتبطا بحبّنا برحمه من اللّه ینتظرها کلّ یوم،و أصبح مبغضنا یؤسّس بنیانه علی شفا جرف هار،فکأنّ ذلک الشّفا قد انهار به فی نار جهنّم،و کأنّ أبواب الرّحمه قد فتحت لأصحاب الرّحمه،فهنیئا لأصحاب الرّحمه رحمتهم،و تعسا لأهل النّار مثواهم، إنّ عبدا لن یقصر فی حبّنا لخیر جعله اللّه فی قلبه،و لن یحبّنا من یحبّ مبغضنا،إنّ ذلک لا یجتمع فی قلب واحد ما جَعَلَ اللّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ [الاحزاب (33):4]یحبّ بهذا قوما،و یحبّ بالآخر عدوّهم و الّذی یحبّنا فهو یخلص حبّنا کما یخلص الذّهب لا غشّ فیه.نحن النّجباء و أفراطنا أفراط الأنبیاء،و أنا وصیّ الأوصیاء،و أنا حزب اللّه و رسوله علیه السّلام،و الفئه الباغیه حزب الشّیطان،فمن أحبّ أن یعلم حاله فی حبّنا فلیمتحن قلبه،فإن وجد فیه حبّ من ألّب علینا فلیعلم أنّ اللّه عدوّه و جبرئیل و میکائیل،و اللّه عدوّ للکافرین.

244-57- أخبرنا المفید عن ابن قولویه عن أبیه عن سعد عن ابن عیسی،عن محمّد البرقیّ عن فضاله،عن أبی بصیر،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:إنّا و شیعتنا خلقنا

ص:320

224-دوستدار و دشمن اهل بیت علیهم السّلام

[243]56-صالح بن میثم تمّار می گوید:در کتاب میثم-که خداوند از او خشنود باشد-یافتم که نوشته بود:شبی را در نزد امیر مؤمنان علی بن ابی طالب به سر آوردیم.پس به ما فرمود:هیچ بنده ای نیست که خداوند قلبش را به ایمان آزموده است مگر آنکه دوستی و محبت ما را در قلب خود می یابد و هیچ بنده ای نیست که از کسانی باشد که خداوند بر ایشان غضب کرده است مگر اینکه کینۀ ما را در قلب خود می جوید.پس ما از محبت مؤمنان به خود شادمان می گردیم و کینۀ دشمنان خود را درک می کنیم و دوستدار ما به برکت محبت ما با رحمتی از سوی خدا که هر روز در انتظار آن به سر می برد شادمان می گردد و دشمن ما بنیان خود را بر دهانۀ در حال ریزش جهنم برپا می کند.پس گویا آن دهانۀ ریزان او را با خود در آتش دوزخ فرو خواهد ریخت و گویا درهای رحمت برای اصحاب رحمت بازگشته است.پس بخشایش بر اصحاب بخشایش گوارا باد و هلاکت باد بر کسانی که جایگاه آنان دوزخ است.

همانا بنده ای که در محبت ما کوتاهی نخواهد کرد به خاطر نیکی و خیری است که خداوند در قلب او نهاده است و کسی که دشمن ما را دوست می دارد هرگز ما را دوست نخواهد داشت.

همانا این دو در یک قلب نمی گنجد و«خداوند دو قلب در درون هیچ کس قرار نداده است»[احزاب(33):آیۀ 4]که با یکی گروهی را دوست بدارد و با دیگری به دشمنانشان مهر بورزد و کسی که ما را دوست می دارد دوستی ما را خالص می گرداند همان گونه که طلا خالص می شود و هیچ ناخالصی در آن یافت نمی شود.ما نجیبان[این خلق]هستیم و فرزندان ما چون فرزندان انبیاء هستند و من جانشین جانشینان و حزب خدا و فرستاده او هستم و گروه طغیانگر حزب شیطان است.پس هرکس دوست دارد که حال خود را درباره محبت ما بداند پس قلب خود را بیازماید اگر در آن محبت کسی را که بر ضد ما تشویق و ترغیب می کند یافت بداند که خداوند و جبرئیل و میکائیل دشمنان او هستند و خداوند دشمن کافران است.

ص:321

من طینه من علّیّین،و خلق عدوّنا من طینه خبال من حمإ مسنون.

245-58- أخبرنا المفید عن محمّد بن عمر الجعابیّ،عن ابن عقده عن محمّد بن یوسف عن محمّد بن زیاد عن أبی أیّوب الخزّاز،عن محمّد بن عبده النّیشابوریّ،قال:قلت لأبی عبد اللّه جعفر بن محمّد علیهما السّلام إنّ النّاس یروون عن النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله أنّ فی اللّیل ساعه لا یدعو فیها عبد مؤمن بدعوه إلاّ استجیب له؟قال، نعم.قلت:متی هی،جعلت فداک؟قال:ما بین نصف اللّیل إلی الثّلث الباقی منه.

قلت له:أهی لیله من اللّیالی معلومه،أو کلّ لیله؟قال:بل کلّ لیله.

246-59- أخبرنا المفید عن الجعابیّ،عن محمّد بن یحیی بن سلیمان المروزیّ،عن عبید اللّه بن محمّد العبسیّ،عن حمّاد بن سلمه،عن أیّوب،عن أبی قلابه،عن أبی هریره،انّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله قال:هذا شهر رمضان،و هو شهر مبارک، افترض اللّه(تعالی)صیامه،تفتّح فیه أبواب الجنان،و تصفّد فیه الشّیاطین،و فیه لیله خیر من ألف شهر،فمن حرمها حرم؛یردّد ذلک ثلاث مرّات.

247-60- أخبرنا المفید عن الجعابیّ،عن محمّد بن یحیی بن سلیمان المروزیّ عن عبید اللّه بن محمّد العبسیّ عن حمّاد بن سلمه،عن محمّد بن عمر عن أبی سلمه،عن أبی هریره قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله من صام شهر رمضان إیمانا و احتسابا،غفر اللّه له ما تقدّم من ذنبه،و من صلّی لیله القدر إیمانا و احتسابا،غفر اللّه له ما تقدّم من ذنبه.

ص:322

225-طینت شیعه و طینت دشمنانشان

[244]57-امام باقر علیه السّلام فرمود:همانا ما و شیعیان ما از گلی از علیین آفریده شدیم و دشمنان ما از گل آلوده که از حمأ مسنون است(گل سیاه بدبوی پخته شده است)آفریده شدند.

226-افضل و بهترین ساعات برای دعا در شب

[245]58-محمد بن عبده نیشابوری می گوید:به امام صادق علیه السّلام عرضه داشتم:همانا مردم از پیامبر روایت می کنند که در شب ساعتی است که هیچ بنده مؤمنی در آن دعایی نمی کند مگر آنکه برایش اجابت می شود.امام فرمود:بله.عرضه داشتم:فدایت گردم آن چه ساعتی است؟ فرمود:ما بین نیمه شب و یک سوم باقی مانده از آن.عرضه داشتم:آیا آن شبی از شبهای معین است یا هر شب؟امام فرمود:بلکه هر شب است.

227-فضیلت ماه رمضان

[246]59-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:این ماه رمضان است و آن ماه مبارکی است که خدا روزه آن را واجب ساخت.در این ماه درهای بهشت باز می گردد و شیاطین به بند کشیده می شوند.در آن شبی است که از هزار ماه برتر است.هرکس در این ماه[از رحمت خدا]محروم شود محروم و بدبخت گشته است و این سخن را سه بار تکرار نمود.

[247]60-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:هرکس در ماه رمضان از روی ایمان و ذخیره گشتن عمل در درگاه خدا روزه بگیرد خداوند گناهان پیشین او را می آمرزد و هرکس در شب قدر از روی ایمان و ذخیره گشتن عمل در درگاه خدا نماز بگزارد خداوند گناهان پیشین او را می آمرزد.

ص:323

248-61- أخبرنا المفید عن الجعابیّ عن ابن عقده عن علیّ بن الحسن بن فضّال،عن الحسن بن علیّ بن یوسف،عن زکریّا المؤمن،عن ابن مسکان،عن سلیمان بن خالد،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:أربعه لا تردّ لهم دعوه:الإمام العادل لرعیّته،و الأخ لأخیه بظهر الغیب یوکّل اللّه به ملکا یقول له:و لک مثل ما دعوت لأخیک،و الوالد لولده،و المظلوم یقول الرّبّ(عزّ و جلّ)و عزّتی و جلالی لأنتقمنّ لک و لو بعد حین.

تمّ المجلس الخامس،و یتلوه المجلس السادس من أمالی الشیخ الجلیل أبی جعفر الطوسی رحمه اللّه.

ص:324

228-چهار شخص دعایش برنمی گردد

[248]61-امام صادق علیه السّلام فرمود:چهار شخص است که دعایشان باز نمی گردد[و حتما مستجاب می شود]پیشوای عادلی که برای زیردستان خود دعا کند و برادری که برای برادر [دینی]خود در غیاب و پشت سر او دعا کند که خداوند فرشته ای را موکل او می کند که به او می گوید:برای تو همانند آن چیزی است که برای برادرت درخواست کردی.و[دعای]پدر برای فرزندش و دعای مظلوم،که پروردگار می فرماید:به شکست ناپذیری و عظمتم سوگند به نفع تو انتقام خواهم گرفت هرچند مدّتی بگذرد.

مجلس پنجم به پایان رسید و پس از آن مجلس ششم از امالی شیخ بزرگوار ابو جعفر طوسی خواهد آمد.

ص:325

[6] المجلس السادس فیه بقیّه أحادیث الشیخ المفید محمّد بن محمّد بن النعمان

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ 249-1- حدّثنا المفید عن عمر بن محمّد عن الحسین بن إسماعیل،عن عبد اللّه بن شبیب،عن محمّد بن محمّد بن عبد العزیز،قال:وجدت فی کتاب أبی،عن الزّهریّ،عن عبید اللّه بن عبد اللّه،عن ابن عبّاس،قال:وجدت حفصه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله مع أمّ إبراهیم فی یوم عائشه،فقالت:لأخبرنّها،فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:اکتمی ذلک و هی علیّ حرام،فأخبرت حفصه عائشه بذلک،فأعلم اللّه نبیّه صلّی اللّه علیه و اله،فعرّف حفصه أنّها أفشت سرّه فقالت له:من أنبأک؟هذا قال:نبّأنی العلیم الخبیر،فآلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله من نسائه شهرا،فأنزل اللّه(عزّ اسمه) إِنْ تَتُوبا إِلَی اللّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُما [التحریم(66):4]قال ابن عبّاس:فسألت عمر بن الخطّاب من اللّتان تظاهرتا علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فقال:حفصه و عائشه.

250-2- حدّثنا المفید عن محمّد بن الحسین البصیر،عن العبّاس بن السّریّ

ص:326

6- جلسه ششم

اشاره

جلسه ششم

و در آن بقیه روایات شیخ مفید محمد بن محمّد نعمان آمده است.

به نام خداوند رحمتگر مهربان

229-تفسیر قول خداوند (إِنْ تَتُوبا إِلَی اللّهِ)

[249]1-ابن عباس گفت:حفصه،رسول خدا را در روزی که مخصوص عایشه بود به همراه أمّ ابراهیم یافت پس گفت:حتما عایشه را آگاه خواهم کرد.رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله[به حفصه]فرمود:

این امر را پنهان بدار،[چون]اینک عایشه بر من حرام است[گویا عایشه در ایام عادت ماهیانه به سر می برد]حفصه عایشه را بر آن امر آگاه نمود و خداوند نیز پیامبرش را آگاه گرداند و پیامبر دانست که حفصه راز او را برملا ساخته است؛پس حفصه به پیامبر عرضه داشت:چه کسی تو را آگاه گرداند؟پیامبر فرمود:خداوند دانا و آگاه به من خبر داد.آنگاه رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله یک ماه از زنان خود کناره گرفت.و خداوند این آیه را فروفرستاد:«اگر شما دو نفر به درگاه خدا توبه کنید مسلما دلهایتان به او میل کند»[تحریم(66):آیۀ 4]ابن عباس می گوید:از عمر بن خطاب درباره دو زنی پرسیدم که با هم رسول خدا را آزار دادند.عمر گفت:حفصه و عایشه بودند.

ص:327

عن شدّاد بن عبد اللّه المخزومیّ،عن عامر بن حفص،قال قدم عروه بن الزّبیر علی الولید بن عبد الملک و معه محمّد بن عروه،فدخل محمّد دار الدّوابّ، فضربته دابّه فخرّ میّتا،و وقعت فی رجل عروه الآکله و لم تدع ورکه تلک اللّیله، فقال له الولید:اقطعها؛فقال:لا؛فترقّت إلی ساقه فقال له:اقطعها و إلاّ أفسدت علیک جسدک؛فقطعها بالمنشار و هو شیخ کبیر لم یمسکه أحد،و قال:لقد لقینا من سفرنا هذا نصبا.و قدم علی الولید فی تلک السّنه قوم من بنی عبس فیهم رجل ضریر،فسأله الولید عن عینه و سبب ذهابها،فقال:یا أمیر المؤمنین،بتّ لیله من بطن واد،و لا أعلم عبسیّا تزید حاله علی حالی،فطرقنا سیل،فذهب ما کان لی من أهل و ولد و ما غیر بعیر و صبیّ مولود،و کان البعیر صغیرا صعبا فندّ فوضعت الصّبیّ،و اتّبعت البعیر،فلم أجاوز إلاّ قلیلا حتّی سمعت صیحه ابنی،فرجعت إلیه و رأس الذّئب فی بطنه یأکله،و لحقت البعیر لأحتبسه فنفحنی برجله فی وجهی فحطمه و ذهب بعینی،فأصبحت لا مال لی و لا أهل و لا ولد و لا بصر.فقال الولید:

انطلقوا به إلی عروه لیعلم أنّ فی النّاس من هو أعظم منه بلاء.و شخص عروه إلی المدینه فأتته قریش و الأنصار،فقال له عیسی بن طلحه بن عبید اللّه:أبشر یا أبا عبد اللّه،فقد صنع اللّه بک خیرا،و اللّه ما بک حاجه إلی المشی.فقال:ما أحسن ما صنع اللّه بی!وهب لی سبعه بنین فمتّعنی بهم ما شاء،ثمّ أخذ واحدا و ترک ستّه، و وهب لی ستّه جوارح متّعنی بهنّ ما شاء ثمّ أخذ واحده و ترک خمسا:یدین،

ص:328

230-دو حکایت از عروه و مردی از بنی عبس نزد ولید بن عبد الملک

[250]2-عامر بن حفص می گوید:عروه بن زبیر به همراه محمد بن عروه به نزد ولید بن عبد الملک رفتند.محمد به طویله ای رفت و چهارپایی به او ضربه ای زد و محمد[به خاطر آن ضربه]مرد و به زمین افتاد.در پای عروه نیز خوره افتاد و در آن شب آرام نگشت.ولید به او گفت:پایت را قطع کن.او گفت:نه.پس خوره تا ساق پای او بالا رفت.ولید به عروه گفت:

پایت را قطع کن و گر نه بدنت را فاسد می کند.پس پایش را با ارّه قطع نمود و او را که پیرمرد مسنّی بود هیچ کس نگاه نداشت.عروه گفت:در این سفر خود،سختی کشیدیم در آن سال گروهی از بنی عبس به نزد ولید آمدند و میانشان مردی بود که ضرر فراوانی به او وارد شده بود.ولید از چشم او و سبب آسیب آن را پرسید.پس گفت:ای امیر مؤمنان!شبی در دل صحرا ماندم.و هیچ شخصی از بنی عبس را نمی شناسم که حالش از حال من بدتر باشد.سیل ما را در برگرفت و هر آنچه از خانواده و فرزندان و ثروت که داشتم شتری و فرزندش که تازه به دنیا آمده بود از بین رفتند شتر که کم سال و چموش بود پا به فرار گذاشت.پس کودک را بر زمین نهادم و به دنبال شتر رفتم.و هنوز اندکی دور نشده بودم که صدای فریاد فرزندم را شنیدم.

پس به سوی او بازگشتم درحالی که سر گرگ در شکم فرزندم بود و او را می خورد.و به دنبال شتر رفتم تا او را به دام اندازم که با پایش لگدی به صورتم زد و چشمم را نابود کرد و بینایی مرا از بین برد.پس شب را به صبح رساندم درحالی که نه ثروت و نه خانواده و نه فرزند و نه بینایی داشتم.پس ولید گفت:او را به نزد عروه ببرید تا بداند که درمیان مردم کسی هست که امتحانش از او عظیم تر باشد.و عروه به مدینه بازگشت و قریش و انصار به نزد او آمدند.پس عیسی بن طلحه بن عبید اللّه به او گفت:بشارت بر تو ای ابا عبد اللّه که خداوند با تو به نیکی رفتار کرده است.به خدا سوگند تو به نیازی به راه رفتن نداری پس عروه گفت:چه نیکوست آنچه خداوند با من رفتار نمود به من هفت پسر عطا فرمود و مرا با آنان به هر مقدار که خواست بهره مند نمود آنگاه یکی از آنان را از من گرفت و شش فرزند را برایم باقی گذارد.

ص:329

و رجلا و سمعا و بصرا.ثمّ قال:إلهی لئن کنت أخذت لقد أبقیت،و إن کنت ابتلیت لقد عافیت.

251-3- أخبرنا محمّد بن محمّد،قال:أخبرنا أبو بکر محمّد بن عمر الجعابیّ، قال حدّثنا أبو العبّاس أحمد بن محمّد بن سعید،قال:حدّثنا أحمد بن یوسف الجعفی عن الحسین بن محمّد،عن أبیه عن آدم بن عیینه بن أبی عمران الهلالیّ، قال سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:کم من صبر ساعه قد أورث فرحا طویلا،و کم من لذّه ساعه قد أورثت حزنا طویلا.

252-4- أخبرنا المفید عن التّمّار،عن علیّ بن ماهان،عن الحارث بن محمّد بن داهر،عن داود بن المخبر،عن عبّاد بن کثیر،عن سهیل بن عبد اللّه،عن أبیه عن أبی هریره،قال:سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول:استرشدوا العاقل،و لا تعصوه فتندموا.

253-5- أخبرنا المفید عن الجعابیّ،عن ابن عقده عن الحسن بن جعفر،عن طاهر بن مدرار عن رزین بن أنس،قال:سمعت جعفر بن محمّد یقول:لا یکون المؤمن مؤمنا حتّی یکون کامل العقل،و لا یکون کامل العقل حتّی یکون فیه عشر خصال:الخیر منه مأمول،و الشّرّ منه مأمون،یستقلّ کثیر الخیر من نفسه، و یستکثر قلیل الخیر من غیره،و یستکثر قلیل الشّرّ من نفسه،و یستقلّ کثیر الشّرّ من غیره،لا یتبرّم بطلب الحوائج قبله،و لا یسأم من طلب العلم عمره،الذّلّ أحبّ

ص:330

و به من شش عضو عطا فرمود و تا زمانی که خواست مرا از آنان بهره مند کرد آنگاه یکی از آنان را گرفت و پنج عضو را باقی گذارد:دو دست و یک پا و گوش و چشم.سپس گفت:معبود من اگر[نعمتت]را از من گرفتی[بقیه نعمت هایت را]جاودانه کردی و اگر مرا امتحان نمودی [آنگاه]به من عافیت و سلامت دادی.

231-عاقبت صبر

[251]3-آدم بن عیینه هلالی می گوید:شنیدم که امام صادق علیه السّلام می فرمود:چه بسیار که ساعتی بردباری،خوشحالی طولانی به دنبال آورد و چه بسیار که ساعتی لذّت،اندوه طولانی به دنبال آورد.

232-از انسان عاقل هدایت بطلبید

[252]4-ابو هریره می گوید:شنیدم که پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله می فرمود:از انسان عاقل هدایت طلبید از سخن او سرپیچی نکنید که پشیمان می شوید.

233-ده خصلت برای مؤمن است

[253]5-رزین بن انس می گوید:شنیدم که امام صادق علیه السّلام می فرمود:هیچ مؤمنی[حقیقتا] مؤمن نمی شود تا آنکه عقلش کامل گردد،و عقلش کامل نمی شود مگر آنکه در او ده خصوصیت باشد:نیکی از او امید رود و از بدی او ایمنی حاصل گردد نیکی بسیار خود را اندک شمرد و نیکی اندکی را از دیگری فراوان بداند و بدی اندک خود را فراوان شمرد و بدی فراوان دیگری را اندک بداند و در طلب خواسته های خود ملول نگردد و از اینکه در تمام عمر به دنبال دانش باشد خسته نشود.

ص:331

إلیه من العزّ،و الفقر أحبّ إلیه من الغنی،حسبه من الدّنیا قوت،و العاشره و ما العاشره:لا یلقی أحدا إلاّ قال:هو خیر منّی و أتقی.إنّما النّاس رجلان:رجل خیر منه و أتقی،و آخر شرّ منه و أدنی،فإذا لقی الّذی هو خیر منه تواضع له لیلحق به، و إذا لقی الّذی هو شرّ منه و أدنی قال:لعلّ شرّ هذا ظاهر و خیره باطن،فإذا فعل ذلک علا و ساد أهل زمانه.

254-6- أخبرنا المفید عن الحسن بن حمزه العلویّ عن محمّد بن الفضل بن حاتم عن محمّد بن عبد الحمید عن داهر بن محمّد عن المنذر بن الزّبیر،عن أبی ذرّ رحمه اللّه قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لا تضادّوا بعلیّ أحدا فتکفروا،و لا تفضّلوا علیه أحدا فترتدّوا.

255-7- أخبرنا المفید عن زید بن محمّد السّلمیّ عن الحسین بن الحکم الکندیّ،عن إسماعیل بن صبیح عن خالد بن العلاء،عن المنهال بن عمرو،قال:

کنت جالسا مع محمّد بن علیّ الباقر علیهما السّلام إذ جاءه رجل فسلّم علیه فردّ علیه السّلام،قال الرّجل:کیف أنتم؟فقال له محمّد صلّی اللّه علیه و اله أو ما آن لکم أن تعلموا کیف نحن،إنّما مثلنا فی هذه الأمّه مثل بنی إسرائیل،کان یذبّح أبناؤهم و تستحیا نساؤهم،ألا و إنّ هؤلاء یذبّحون أبناءنا و یستحیون نساءنا،زعمت العرب أنّ لهم فضلا علی العجم، فقال العجم:و بما ذا؟قالوا:کان محمّد صلّی اللّه علیه و اله عربیّا.قالوا لهم:صدقتم؛و زعمت قریش أنّ لها فضلا علی غیرها من العرب،فقالت لهم العرب من غیرهم:و بما

ص:332

خواری در نزد او از عزت،و فقر در نزد او از بی نیازی محبوبتر باشد.از دنیا قوت روزانه برایش کافی باشد و رفتار با دیگران آن هم چه رفتاری![که]با هیچ کس ملاقات نمی کند جز آنکه می گوید او از من بهتر و پرهیزگارتر است.همانا مردم دو دسته هستند:گروهی که از او بهتر و پرهیزگارترند و دیگران که از او بدتر و پست ترند.پس اگر با کسی ملاقات کند که از او بهتر است در برابرش فروتنی می کند تا به او بپیوندد و هنگامی که با کسی ملاقات کند که از او بدتر و پست تر است می گوید:شاید بدی او آشکار و نیکی او پنهان است پس اگر چنین کند برتری می یابد و سرور اهل زمان خود می شود.

234-کسی بر حضرت علی علیه السّلام فضیلت ندارد

[254]6-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:هیچ یک از شما با علی مخالفت نورزید که کافر می شوید و هیچ کس را بر او برتری نبخشید که مرتد می گردید.

235-شکایت حضرت امام باقر علیه السّلام به منهال در مورد رفتار امت با ایشان

[255]7-منهال بن عمرو می گوید:در نزد امام باقر علیه السّلام نشسته بودم که مردی به نزد او آمد و بر او سلام کرد.امام سلام او را پاسخ داد.مرد گفت:چگونه اید؟امام باقر علیه السّلام فرمود:اینک زمان آن رسیده است که بدانید ما چگونه هستیم؟مثال ما اهل بیت در این امت همچون بنی اسرائیل است که پسرانش سر بریده می شدند و زنانشان را زنده نگاه داشته می شدند هان به درستی که ایشان پسران ما را سر می برند و زنان ما را زنده نگاه می دارند گمان کردند که بر عجم برتری دارند.پس عجم گفتند:چرا[شما برتری دارید]؟عرب گفتند:محمد صلّی اللّه علیه و اله عرب است.و عجم گفتند:راست گفتید.و قریش گمان کردند به سایر[طوایف]عرب برتری دارند.سایر [طوایف]عرب گفتند:چرا[شما برتری دارید]؟

ص:333

ذاک؟قالوا:کان محمّد صلّی اللّه علیه و اله قرشیّا.قالوا لهم:صدقتم؛فإن کان القوم صدقوا فلنا فضل علی النّاس؛لأنّا ذرّیّه محمّد صلّی اللّه علیه و اله و أهل بیته خاصّه و عترته،لا یشرکه فی ذلک غیرنا.فقال له الرّجل:و اللّه إنّی لأحبّکم أهل البیت.قال:فاتّخذ للبلاء جلبابا،فو اللّه إنّه لأسرع إلینا و إلی شیعتنا من السّیل فی الوادی،و بنا یبدأ البلاء ثمّ بکم،و بنا یبدأ الرّخاء ثمّ بکم.

256-8- أخبرنا المفید عن إسماعیل بن یحیی العبسیّ،عن محمّد بن جریر الطّبریّ،عن محمّد بن إسماعیل عن عبد السّلام الهرویّ،عن الحسین الأشقر، عن قیس بن الرّبیع،عن الأعمش،عن عبایه بن ربعیّ عن أبی أیّوب الأنصاریّ، قال:مرض رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله مرضه،فأتته فاطمه علیها السّلام تعوده فلمّا رأت ما برسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله من المرض و الجهد استعبرت،و بکت حتّی سالت دموعها علی خدّیها، فقال لها النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله یا فاطمه إنّی لکرامه اللّه إیّاک زوّجتک أقدمهم سلما،و أکثرهم علما،و أعظمهم حلما،إنّ اللّه تعالی اطّلع إلی أهل الأرض إطّلاعه فاختارنی منها فبعثنی نبیّا،و اطّلع إلیها ثانیه فاختار بعلک فجعله وصیّا.فسرّت فاطمه علیها السّلام فاستبشرت،فأراد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله أن یزیدها مزید الخیر،فقال:یا فاطمه،إنّا أهل بیت أعطینا سبعا لم یعطها أحد قبلنا و لا یعطاها أحد بعدنا نبیّنا أفضل الأنبیاء و هو أبوک،و وصیّنا أفضل الأوصیاء و هو بعلک،و شهیدنا أفضل الشّهداء و هو عمّک، و منّا من جعل اللّه له جناحین یطیر بهما مع الملائکه و هو ابن عمّک،و منّا سبطا

ص:334

گفتند:محمد صلّی اللّه علیه و اله از قریش بود.پس به ایشان گفتند:راست گفتید.اگر آن جماعت راست گفتند پس برای ما برتری نسبت به مردم وجود دارد.چون ما فرزندان محمد صلّی اللّه علیه و اله و اهل بیت و خانواده او هستیم که در آن امر غیر ما با ما شریک نیست.آن مرد به امام عرضه داشت،به خدا سوگند من شما اهل بیت را دوست دارم.امام فرمود:پس خود را برای امتحان آماده کن.به خدا سوگند امتحان و بلای خداوند به ما و شیعیان ما از سیل در وادی و صحرا،سریع تر نزدیک می شود.و سختی و گرفتاری از ما آغاز می شود سپس به شما می رسد و خوشی و آسایش هم از ما شروع شده آنگاه به شما می رسد.

236-عیادت فاطمه علیها السّلام از پدرش وقتی مریض بودند و بشارت ایشان به حضرت فاطمه علیها السّلام

[256]8-ابو ایّوب انصاری می گوید:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله بیمار گشت پس فاطمه علیها السّلام برای عیادتش آمد پس هنگامی که بیماری و سختی آن بر رسول خدا را مشاهده کرد اشک از چشمانش جاری شد و گریست تا جایی که اشک هایش بر گونه اش روان شد.پس پیامبر به او فرمود:ای فاطمه علیها السّلام همانا من به خاطر اینکه خداوند تو را بزرگ می دارد کسی را به ازدواج تو درآوردم که پیش از همه مسلمان شد و از همه داناتر و بردبارتر است.همانا خداوند والا بر اهل زمین نگریست و مرا برگزید پس او را جانشین[من]قرار داد.پس فاطمه علیها السّلام مسرور گشت و خوشحال شد.پس پیامبر خواست که شادی و خوشی او را افزون گرداند.پس فرمود:ای فاطمه!به ما اهل بیت هفت خصوصیت داده شد که به هیچ کس پیش از ما و پس از ما عطا نگشت:پیامبر ما برترین پیامبران است که او پدر توست و جانشین ما برترین جانشینان است و او شوهر توست و شهید ما برترین شهدا است و او عموی توست[یعنی حضرت حمزه]و از ما کسی است که خداوند برایش دو بال قرار داد تا با آن به همراه فرشتگان پرواز کند و او پسر عموی توست[جعفر طیّار]و دو نوه این امت از ما هستند و آن دو پسران تواند.سوگند به کسی که جان من در دست اوست این امت ناگزیر از مهدی است و او به خدا سوگند از فرزندان توست.

ص:335

هذه الأمّه و هما ابناک.و الّذی نفسی بیده لا بدّ لهذه الأمّه من مهدیّ،و هو و اللّه من ولدک.

257-9- أخبرنا المفید عن محمّد بن أحمد المنصوریّ عن محمود بن محمّد، عن أحمد بن محمّد بن یزید،عن إسماعیل بن أبان،عن الأعمش،عن المنهال عن زاذان،عن سلمان رضی اللّه عنه قال:بایعنا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله علی النّصح للمسلمین، و الائتمام بعلیّ بن أبی طالب علیه السّلام و الموالاه له.

258-10- أخبرنا المفید عن محمّد بن أحمد المنصوریّ،عن سلمان بن سهل عن عیسی بن إسحاق القرشیّ،عن حمدان بن علیّ الخفّاف،عن ابن حمید،عن الثّمالیّ،عن أبی جعفر الباقر عن أبیه علیهما السّلام عن محمّد بن عمّار بن یاسر،عن أبیه قال:لمّا مرضت فاطمه علیها السّلام بنت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله مرضها الّذی توفّیت فیه و ثقلت جاءها العبّاس بن عبد المطّلب رضی اللّه عنه عائدا فقیل له:إنّها ثقیله،و لیس یدخل علیها أحد؛فانصرف إلی داره،و فأرسل إلی علیّ علیه السّلام فقال لرسوله:قل له:یا بن أخ، عمّک یقرئک السّلام،و یقول لک:قد فجأنی من الغمّ بشکاه حبیبه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و قرّه عینه و عینیّ فاطمه ما هدّنی،و إنّی لأظنّها أوّلنا لحوقا برسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله،و اللّه یختار لها و یحبوها و یزلفها لدیه،فإن کان من أمرها ما لا بدّ منه،فاجمع أنا لک الفداء-المهاجرین و الأنصار حتّی یصیبوا الأجر فی حضورها و الصّلاه علیها، و فی ذلک جمال للدّین.فقال علیّ علیه السّلام لرسوله و أنا حاضر عنده:أبلغ عمّی السّلام،

ص:336

237-بیعت مسلمانان با حضرت محمد صلّی اللّه علیه و اله مشروط است به دوستی با علی علیه السّلام

[257]9-سلمان-که خداوند از او خشنود باد-می گوید:پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله بر خیرخواهی برای مسلمانان و پیروی و دوستی علی بن ابی طالب علیه السّلام از ما پیمان گرفت.

238-عیادت عباس با حضرت فاطمه علیها السّلام وقتی حضرت فاطمه علیها السّلام بیمار بودند

[258]10-عمار-که خداوند از او خشنود باد-می گوید:هنگامی که فاطمه دختر رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به بیماری ای که در آن بیماری درگذشت دچار شد و بیماری اش شدت یافت عباس بن عبد المطّلب برای عیادت او آمد.پس به او گفته شد:فاطمه سخت بیمار است و هیچ کس اجازه ورود ندارد به خانه ات بازگرد.پس عباس شخصی را به سوی علی علیه السّلام فرستاد و به فرستاده خود گفت:فرزند برادر.عمویت به تو سلام می رساند و به تو می گوید:اندوهی از بیماری محبوب فرستاده خدا صلّی اللّه علیه و اله و نور چشم او و ما،فاطمه بر من وارد شده است که مرا رها نمی کند و آرام نمی گذارد.و من گمان می کنم اولین کسی باشد که از ما به فرستاده خدا می پیوندد و خداوند او را برگزیده و به او مهربانی کرده و به خود نزدیک می گرداند.پس اگر از امر[وفات]فاطمه گریزی نیست-فدایت شوم-مهاجرین و انصار را جمع نما تا پاداش حضور[در تشییع جنازه]فاطمه و نماز بر او را درک نمایند که آن موجب زیبایی دین است.

پس علی علیه السّلام به فرستاده او-درحالی که من ایستاده بودم-فرمود:به عمویم سلام برسان

ص:337

و قل:لا عدمت إشفاقک و تحنّنک،و قد عرفت مشورتک و لرأیک فضله،إنّ فاطمه بنت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لم تزل مظلومه من حقّها ممنوعه،و عن میراثها مدفوعه،لم تحفظ فیها وصیّه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله،و لا رعی فیها حقّه،و لا حقّ اللّه(عزّ و جلّ)،و کفی باللّه حاکما و من الظّالمین منتقما،و أنّی أسألک یا عمّ أن تسمح لی بترک ما أشرت به،فإنّها وصّتنی بستر أمرها قال:فلمّا أتی العبّاس رسوله بما قاله علیّ علیه السّلام قال:

یغفر اللّه لابن أخی،فإنّه لمغفور له،إنّ رأی ابن أخی لا یطعن فیه،إنّه لم یولد لعبد المطّلب مولود أعظم برکه من علیّ إلاّ النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله إنّ علیّا لم یزل أسبقهم إلی کلّ مکرمه،و أعلمهم بکلّ فضیله،و أشجعهم فی الکریهه،و أشدّهم جهادا للأعداء فی نصره الحنیفیّه،أوّل من آمن باللّه و رسوله صلّی اللّه علیه و اله.

259-11- أخبرنا المفید عن الجعابیّ،عن ابن عقده عن محمّد بن القاسم الحارثیّ،عن أحمد بن صبیح،عن محمّد بن إسماعیل الهمدانیّ،عن الحسین بن مصعب،قال:سمعت جعفر بن محمّد علیه السّلام یقول:من أحبّنا للّه،و أحبّ محبّنا لا لغرض دنیا یصیبها منه،و عادی عدوّنا لا لإحنه کانت بینه و بینه،ثمّ جاء یوم القیامه و علیه من الذّنوب مثل رمل عالج و زبد البحر،غفرها اللّه(تعالی)له.

260-12- أخبرنا المفید عن الجعابیّ،عن ابن عقده عن جعفر بن محمّد بن عبید،عن الحسن بن محمّد،عن أبیه عن محمّد بن المثنّی الأزدیّ:أنّه سمع أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:نحن السّبب بینکم و بین اللّه(عزّ و جلّ).

ص:338

و بگو:دلسوزی و الفت تو از بین نرود.مشورت تو را دریافتم و پیشنهاد تو،حسن خود را دارا است.همانا فاطمه دختر فرستاده خدا صلّی اللّه علیه و اله پیوسته مورد ستم بوده،از حقش بازداشته شده و ارثش از او گرفته شده است.سفارش رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله درباره او رعایت نشد و نه حق پیامبر و نه حق خدای شکوهمند و بلندمرتبه در موردش به پا داشته نشد و خدا برای حکمرانی و انتقام از ستمگران کفایت می کند.ای عمو من،از تو می خواهم که اجازه دهی آنچه را به من اشاره نمودی ترک کنم.چرا که فاطمه به من سفارش نموده است که امرش را مخفی دارم.راوی گوید:پس هنگامی که فرستاده عباس سخنان علی علیه السّلام را به نزد او رساند.

عباس گفت:خداوند برادرزاده ام را ببخشاید پس همانا او آمرزیده شده است.به درستی که در نظر و اندیشه برادرزاده ام خدشه ای وارد نیست.همانا برای عبد المطلب فرزندی پر برکت تر از علی جز پیامبر صلّی اللّه علیه و اله به دنیا نیامده است.همانا علی علیه السّلام همچنان پیش قدم ترین آنان است به هر بزرگواری و داناترین آنان است به هر موضوع و بی باک ترین آنان است در هر جنگ.او کسی است که از همه آنان در جهاد دشمنان برای یاری دین راستین سرسخت تر است و اولین کسی است که به خدا و رسول او ایمان آورده است.

239-محبت اهل بیت

[259]11-حسین بن مصعب می گوید:شنیدم که امام صادق علیه السّلام می فرمود:هرکس برای خدا ما را دوست بدارد و دوستدار ما را نه برای هدف دنیوی که به او می رسد[بلکه به خاطر ما] دوست بدارد و با دشمنان ما نه به خاطر کینه و دشمنی که میان او و آن شخص است،دشمنی کند آنگاه در روز قیامت اگرچه مقدار شن شنزار و کف دریاها بار گناه خود به صحرای محشر آورد خداوند بر او می بخشاید.

[260]12-محمد بن مثنّی ازدی گوید که شنیدم امام صادق علیه السّلام می فرمود:ما سبب[ارتباط] شما و خداوند والا هستیم.

ص:339

261-13- أخبرنا المفید عن الجعابیّ،عن ابن عقده عن أحمد بن یحیی عن أسید بن زید،عن محمّد بن مروان،عن الصّادق علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله بکّروا بالصّدقه،فإنّ البلاء لا یتخطّاها.

262-14- أخبرنا المفید عن محمّد بن المظفّر البزّاز،عن الحسن بن رجاء عن عبد اللّه بن سلیمان،عن محمّد بن علیّ العطّار،عن هارون بن أبی برده،عن عبید اللّه بن موسی،عن المبارک بن حسّان،عن عطیّه،عن ابن عبّاس قال:قیل یا رسول اللّه:أیّ الجلساء خیر؟قال:من ذکّرکم باللّه رؤیته،و زادکم فی علمکم منطقه،و ذکّرکم بالآخره عمله.

263-15- حدثنی المفید عن عمر بن محمّد الصّیرفیّ،عن علیّ بن مهرویه عن داود بن سلیمان عن الرّضا عن آبائه علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:ثلاثه أخافهنّ علی أمّتی:الضّلاله بعد المعرفه،و مضلاّت الفتن،و شهوه البطن و الفرج.

264-16- أخبرنی المفید عن الجعابیّ،عن محمّد بن محمّد بن سعید الهمدانیّ، عن الحسین بن عتبه عن أحمد بن النّضر عن محمّد بن الصّامت الجعفر،قال:کنّا عند أبی عبد اللّه علیه السّلام و عنده قوم من البصریّین،فحدّثهم بحدیث أبیه عن جابر آبن عبد اللّه فی الحجّ أملاه علیهم،فلمّا قاموا قال أبو عبد اللّه علیه السّلام إنّ النّاس أخذوا یمینا و شمالا،و إنّکم لزمتم صاحبکم،فإلی أین ترون یرید بکم؟إلی الجنّه؟و اللّه إلی الجنّه،و اللّه إلی الجنّه،و اللّه.

ص:340

240-فضیلت صدقه

[261]13-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:صبح را با صدقه آغاز کنید.همانا بلا از[سپر]صدقه عبور نمی کند.

241-بهترین جلسات

[262]14-ابن عباس می گوید:گفته شد:ای رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله!کدام همنشینان بهترند؟پیامبر صلّی اللّه علیه و اله فرمود:کسی که دیدارش خدا را به یاد شما آورد و سخنش بر دانش شما بیفزاید و کردارش آخرت را به یاد شما بیندازد.

242-می ترسم زن های امتم را از سه چیز

[263]15-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:سه چیز است که از آن بر امت خود در هراسم:گمراهی پس از شناخت و گمراهی های فتنه ها و شهوت شکم و فرج[زیر شکم].

[264]16-محمد بن صامت می گوید:در نزد امام صادق علیه السّلام بودیم و در نزد او گروهی از اهل بصره حضور داشتند پس امام صادق علیه السّلام حدیث پدرش از جابر بن عبد اللّه را که در مورد حج بود برایشان روایت نموده و املا فرمود.پس هنگامی که برخاستند امام صادق علیه السّلام فرمود:

همانا مردم به سمت راست و چپ منحرف شدند و شما با امام خود همراه شدید.پس فکر می کنید که[در روز قیامت]به کجا وارد می شوید؟به خدا سوگند به سوی بهشت،به خدا سوگند به سوی بهشت،به خدا سوگند به سوی بهشت.

ص:341

265-17- أخبرنا المفید عن عمر بن محمّد الصّیرفیّ،عن الحسین بن إسماعیل الضّبّیّ،عن عبد اللّه بن شبیب،عن إسماعیل بن أبی إدریس،عن إسحاق بن یحیی،عن أبی برده الأسلمیّ،عن أبیه،قال:کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله إذا صلّی الصّبح رفع صوته حتّی تسمع أصحابه یقول:«اللّهمّ أصلح لی دینی الّذی جعلته لی عصمه».ثلاث مرّات،«اللّهمّ أصلح لی دنیای الّتی جعلت فیها معاشی».ثلاث مرّات،«اللّهمّ أصلح لی آخرتی الّتی جعلت الیها مرجعی»ثلاث مرّات،«اللّهمّ إنّی أعوذ برضاک من سخطک،و أعوذ بعفوک من نقمتک»ثلاث مرّات،«اللّهمّ إنّی أعوذ بک منک لا مانع لما أعطیت،و لا معطی لما منعت،و لا ینفع ذا الجدّ منک الجدّ».

266-18- أخبرنی المفید عن الصّدوق عن ابن المتوکّل عن الأسدیّ عن النّخعیّ،عن النّوفلیّ،عن محمّد بن سنان،عن المفضّل قال قال أبو عبد اللّه علیه السّلام إنّ اللّه تعالی ضمن للمؤمن ضمانا.قال:قلت:ما هو؟قال:ضمن له إن أقرّ للّه بالرّبوبیّه،و لمحمّد صلّی اللّه علیه و اله بالنّبوّه،و لعلیّ علیه السّلام بالإمامه،و أدّی ما افترض علیه،أن یسکنه فی جواره.قال:فقلت:هذه و اللّه هی الکرامه الّتی لا یشبهها کرامه الآدمیّین.ثمّ قال أبو عبد اللّه علیه السّلام اعملوا قلیلا تنعّموا کثیرا.

267-19- حدّثنا المفید عن علیّ بن بلال عن مزاحم بن عبد الوارث بن عبّاد عن محمّد بن زکریّا الغلابیّ عن العبّاس بن بکّار عن أبی بکر الهلالیّ عن عکرمه

ص:342

243-چیزی که بعد از نماز صبح می گویند

[265]17-ابن بردۀ اسلمی از پدرش روایت می کند که هنگامی که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله نماز صبح می گزارد صدای خود را بالا می برد تا به گوش یارانشان برساند و سه بار می فرمود:«خداوندا، دین مرا که مایۀ حفظ من قرار دادی اصلاح کن»و سه بار می فرمود:«خداوندا،دنیای مرا که زندگی مرا در آن قرار دادی اصلاح کن»و سه بار می فرمود:«خداوندا،آخرت مرا که بازگشت مرا به سوی آن قرار دادی اصلاح کن»و سه بار می فرمود:«خداوندا،همانا من از غضبت و خشنودی تو و از عذاب تو به بخشش تو پناه می برم»و سه بار می فرمود:«خداوندا!خداوندا! همانا من از تو به تو پناه می برم.هیچ مانعی در برابر بخشش تو نیست و هیچ عطا کننده ای برای آنچه که تو بازداری وجود ندارد و تلاش هیچ تلاش کننده ای[بدون لطف تو]سودی نمی بخشد».

244-چیزی که خداوند ضمانت می کند برای مؤمن

[266]18-امام صادق علیه السّلام فرمود:همانا خداوند فرازمند برای مؤمن چیزهایی را ضمانت کرده است.راوی گوید:به امام عرضه داشتم:آن چه ضمانتی است؟امام فرمود:برای مؤمن ضمانت کرده است که اگر به پروردگاری خداوند و پیامبری محمد صلّی اللّه علیه و اله و امامت امام علی علیه السّلام اقرارکرده و واجباتش را ادا کند،او را در همسایگی خود سکونت دهد.راوی گوید:عرض کردم:به خدا سوگند این پاداش بزرگوارانه ای است که پاداش بزرگوارانه آدمیان به آن شباهت ندارد.آنگاه امام صادق علیه السّلام فرمود:اندک عمل کنید و فراوان بهره ببرید.

ص:343

عن ابن عبّاس قال الغلابیّ:و حدّثنا أحمد بن محمّد الواسطیّ،عن عمر بن یونس عن الکلبیّ،عن أبی صالح،عن ابن عبّاس.قال:و حدّثنا عبید اللّه بن الفضل الطّائیّ،عن الحسین بن علیّ بن الحسین بن علیّ بن عمر بن علیّ بن الحسین بن علیّ بن أبی طالب علیهم السّلام عن محمّد بن سلاّم الکوفیّ،عن أحمد بن محمّد الواسطیّ،عن محمّد بن صالح و محمّد بن الصّلت،قالا:حدّثنا عمر بن یونس الیمامیّ،عن الکلبیّ،عن أبی صالح،عن ابن عبّاس قال:دخل الحسین بن علیّ علیهما السّلام علی أخیه الحسن بن علیّ علیهما السّلام فی مرضه الّذی توفّی فیه،فقال له:کیف تجدک یا أخی؟قال:أجدنی فی أوّل یوم من أیّام الآخره و آخر یوم من أیّام الدّنیا، و اعلم أنّی لا أسبق أجلی،و إنّی وارد علی أبی و جدّی علیهما السّلام علی کره منّی لفراقک و فراق إخوتک و فراق الأحبّه،و أستغفر اللّه من مقالتی هذه و أتوب إلیه،بل علی محبّه منّی للقاء رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السّلام و لقاء فاطمه و حمزه و جعفر علیهم السّلام و فی اللّه(عزّ و جلّ)خلف من کلّ هالک و عزاء من کلّ مصیبه، و درک من کلّ ما فات.رأیت یا أخی کبدی آنفا فی الطّست،و لقد عرفت من دهانی،و من أین أتیت،فما أنت صانع به یا أخی؟فقال الحسین علیه السّلام:أقتله و اللّه.

قال:فلا أخبرک به أبدا حتّی نلقی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله،و لکن اکتب:«هذا ما أوصی به الحسن بن علیّ إلی أخیه الحسین بن علیّ،أوصی أنّه یشهد أن لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له،و أنّه یعبده حقّ عبادته،لا شریک له فی الملک،و لا ولیّ له من الذّلّ،

ص:344

245-وصیت امام حسن علیه السّلام به امام حسین علیه السّلام در هنگام مریضی آن حضرت

[267]19-ابن عباس می گوید:حسین بن علی علیه السّلام بر برادرش حسن بن علی علیه السّلام در بیماری ای که به شهادتش انجامید وارد شد.پس به او عرضه داشت:برادرم.[حال]خود را چگونه می یابی؟امام حسن علیه السّلام فرمود:خود را در اولین روز از روزهای حیات اخروی و آخرین روز از روزهای زندگی دنیوی می یابم و می دانم که از مدت معین شده ام در نمی گذرم و بر پدر و جدم وارد می شوم با اینکه دوری تو و برادرانت و دوستان را ناخوش می دارم و از این سخنم از خدا طلب بخشش می کنم[و به سوی او باز می گردم.بلکه به دیدار فرستاد]خدا صلّی اللّه علیه و اله و امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السّلام و فاطمه علیها السّلام و حمزه و جعفر علیهما السّلام شوق و علاقه دارم(و از سوی خداوند جانشینی است بر هر هلاک شونده ای و ماتمی بر هر مصیبتی و جبرانی بر هر از دست رفته ای است)[این سخنی است که در هر هنگام تسلیت و تعزیت به صاحب عزا گفته می شود]ای برادرم اندکی قبل جگرم را در طشت مشاهده کردم و دانستم که چه کسی بر من چنین مصیبت و سختی را روا داشته است و از کجا این چنین گشتم.پس ای برادرم تو با او[که با من چنین کرده است]چه می کنی؟امام حسین علیه السّلام فرمود:به خدا سوگند او را می کشم.امام حسن علیه السّلام فرمود:پس هرگز تو را به او آگاه نمی دارم تا با رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله ملاقات کنیم و اما بنویس:«این کلماتی است که حسن بن علی به برادرش حسین بن علی وصیّت می کند، وصیت می کنم که حسن بن علی گواهی می دهد هیچ معبودی جز خدا نیست و او یگانه ای است که همتایی ندارد و او خداوند را آن گونه که سزاست می پرستد خدایی که همتایی در فرمانروایش ندارد و هیچ یاری کننده ای از خواری ندارد[چون خوار نمی گردد]

ص:345

و أنّه خلق کلّ شیء فقدّره تقدیرا،و أنّه أولی من عبد و أحقّ من حمد،من أطاعه رشد،و من عصاه غوی،و من تاب إلیه اهتدی،فإنّی أوصیک یا حسین بمن خلّفت من أهلی و ولدی و أهل بیتک،أن تصفح عن مسیئهم،و تقبل من محسنهم،و تکون لهم خلفا و والدا،و إن تدفنّی مع جدی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فإنّی أحقّ به و ببیته ممّن أدخل بیته بغیر إذنه و لا کتاب جاءهم من بعده،قال اللّه فیما أنزله علی نبیّه صلّی اللّه علیه و اله فی کتابه: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلاّ أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ [الاحزاب(33):

53]فو اللّه ما أذن لهم فی الدّخول علیه فی حیاته بغیر إذنه،و لا جاءهم الإذن فی ذلک من بعد وفاته،و نحن مأذون لنا فی التّصرّف فیما ورثناه من بعده،فإن أبت علیک الامرأه فأنشدک بالقرابه الّتی قرب اللّه(عزّ و جلّ)منک،و الرّحم الماسّه من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله أن لا تهریق فیّ محجمه من دم حتّی نلقی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فنختصم إلیه،و نخبره بما کان من النّاس إلینا بعده،ثمّ قبض علیه السّلام قال ابن عبّاس:فدعانی الحسین علیه السّلام و عبد اللّه بن جعفر و علیّ بن عبد اللّه بن العبّاس فقال:اغسلوا ابن عمّکم،فغسّلناه و حنّطناه و ألبسناه أکفانه،ثمّ خرجنا به حتّی صلّینا علیه فی المسجد،و إنّ الحسین علیه السّلام أمر أن یفتح البیت،فحال دون ذلک مروان بن الحکم و آل أبی سفیان و من حضر هناک من ولد عثمان بن عفّان،و قالوا:أیدفن أمیر المؤمنین عثمان الشّهید القتیل ظلما بالبقیع بشرّ مکان و یدفن الحسن مع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله!و اللّه لا یکون ذلک أبدا حتّی تکسر السّیوف بیننا و تنقصف الرّماح و ینفد

ص:346

و او هرچیز را آفرید و برایش اندازه معینی قرار داد و او سزاوارترین کسی است که مورد بندگی قرار گرفت و شایسته ترین کس برای ستایش است.هرکس از او پیروی کند هدایت شود و هرکس او را نافرمانی کند گمراه گردد و هرکس به سوی او بازگردد راهنمایی یابد.پس ای حسین!در مورد خانواده و فرزندانم و اهل بیت تو که پس از خود باقی گذارده ام به تو سفارش می کنم که از خطاکارشان درگذری و از نیکوکارشان[نیکی اش را]بپذیری و برای آنان جانشین[من]و پدر باشی و مرا در کنار جدّم رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله دفن کنی که همانا من به او و خانه او از کسانی که بدون اجازه او در خانه اش داخل شدند درحالی که پس از او کتابی آسمانی بر آنان نازل نشده است سزاوارترم.خداوند در آنچه بر پیامبرش فروفرستاد در کتابش فرمود:«ای مؤمنان!به خانه های پیامبر داخل نشوید مگر آنکه شما را دعوت کند»[احزاب(33):آیۀ 53]پس به خدا سوگند!پیامبر صلّی اللّه علیه و اله بدون اذن خود به آنان اجازه وارد شدن نداد و پس از وفات پیامبر صلّی اللّه علیه و اله نیز به آنان اجازه داخل شدن داده نشد درحالی که ما در استفاده از آنچه از پیامبر صلّی اللّه علیه و اله به ارث برده ایم اذن داریم.پس اگر آن زن[عایشه]مخالفت نمود پس تو را به خویشاوندی ای که خداوند والا مرا به تو[به سبب آن خویشاوندی]نزدیک گردانده و نسبت نزدیکی که با رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله داری سوگند می دهم که به خاطر من و خونی به زمین ریخته نشود تا رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله را ملاقات کنیم و شکایت را به سوی او ببریم.و او را از رفتاری که مردم پس از او با ما نمود باخبر کنیم.آنگاه امام حسن علیه السّلام از دنیا رفت.ابن عباس می گوید:پس حسین علیه السّلام،من و عبد اللّه بن جعفر و علی بن عبد اللّه بن عباس را فراخواند و فرمود:پس عمویتان را غسل دهید.پس او را غسل دادیم و حنوط کردیم و کفن بر تنش نمودیم.آنگاه او را بیرون برده و در مسجد بر او نماز گزاردیم.و حسین علیه السّلام فرمان داد که خانه [پیامبر صلّی اللّه علیه و اله]گشوده شود.پس مروان بن حکم و خاندان بنی سفیان و فرزندان عثمان بن عفّان که آنجا حاضر بودند مانع شدند و گفتند:آیا امیر مؤمنان عثمان شهید،کشته شده از روی ستم در بدترین مکان در بقیع به خاک سپرده شود و حسن با رسول خدا دفن گردد.به خدا سوگند این امر واقع نشود تا آنکه شمشیرها درمیان ما شکسته شود و نیزه ها درهم شکند و تیرها پایان یابد.

ص:347

النّبل!فقال الحسین علیه السّلام:أما و اللّه الّذی حرّم مکّه للحسن بن علیّ و ابن فاطمه أحقّ برسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و ببیته ممّن أدخل بیته بغیر إذنه،و هو و اللّه أحقّ به من حمّال الخطایا،مسیّر أبی ذرّ رحمه اللّه الفاعل بعمّار ما فعل،و بعبد اللّه ما صنع،الحامی الحمی، المؤوی لطرید رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله لکنّکم صرتم بعده الأمراء،و تابعکم علی ذلک الأعداء و أبناء الأعداء.قال:فحملناه فأتینا به قبر أمّه فاطمه علیها السّلام فدفنّاه إلی جنبها (رضی اللّه عنه و أرضاه)قال ابن عبّاس:و کنت أوّل من انصرف فسمعت اللّغط و خفت أن یعجّل الحسین علیه السّلام علی من قد أقبل،و رأیت شخصا علمت الشّرّ فیه، فأقبلت مبادرا فإذا أنا بعائشه فی أربعین راکبا علی بغل مرحّل تقدّمهم و تأمرهم بالقتال،فلمّا رأتنی قالت:إلیّ إلیّ یا بن عبّاس،لقد اجترأتم علیّ فی الدّنیا تؤذوننی مرّه بعد أخری،تریدون أن تدخلوا بیتی من لا أهوی و لا أحبّ.فقلت:وا سوأتاه!یوم علی بغل،و یوم علی جمل،تریدین أن تطفئی فیه نور اللّه،و تقاتلی أولیاء اللّه،و تحولی بین رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و بین حبیبه أن یدفن معه،ارجعی فقد کفی اللّه(عزّ و جلّ)المئونه،و دفن الحسن علیه السّلام إلی جنب أمّه،فلم یزدد من اللّه(تعالی) إلاّ قربا،و ما ازددتم منه و اللّه إلاّ بعدا،یا سوأتاه!انصرفی فقد رأیت ما سرّک.قال:

فقطبت فی وجهی،و نادت بأعلی صوتها:أما نسیتم الجمل یا بن عبّاس،إنّکم لذوو أحقاد.فقلت:أم و اللّه ما نسیه أهل السّماء،فکیف ینساه أهل الأرض؟ فانصرفت و هی تقول:

ص:348

حسین علیه السّلام فرمود:سوگند به کسی که مکه را حرمت بخشید حسن پسر علی علیه السّلام و پسر فاطمه علیها السّلام بر رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و خانه او سزاوارتر از کسانی است که بدون اجازه او در خانه اش داخل شدند.به خدا سوگند عثمان از بر دوش کشنده اشتباهات و تبعیدکننده ابو ذر و کسی که با عمار و عبد اللّه بن مسعود آنچنان رفتار کرد و حمایت کننده خویشاوندان و پناه دهنده رانده شدۀ رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله[عثمان]سزاوارتر است.اما شما پس از او حکومت یافتید و دشمنان و فرزندان دشمنان[رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله]بر آن با شما بیعت نمودند.راوی گوید:پس امام حسن علیه السّلام را حمل نمودیم و به نزدیک قبر مادرش فاطمه علیها السّلام آوردیم و در کنار مادرش علیها السّلام دفن کردیم (و خداوند از او خشنود گردد و خشنودش گرداند).ابن عباس می گوید:و من اولین کسی بودم که برگشتم پس سروصدایی شنیدم و ترسیدم که حسین علیه السّلام بر عقوبت کسانی که[قبر حسن علیه السّلام]روی آوردند،شتاب کند و شخصی را دیدم که شرّ را از او دریافتم پس بازگشتم و ناگهان عایشه را درمیان چهل سوار بر قاطری زین شده یافتم که در پیشاپیش آنان حرکت می کرد و آنان را به جنگ فرمان می داد.پس هنگامی که مرا مشاهده کرد گفت:هان ای ابن عباس!در دنیا بر من جرأت یافتید و مرا بار دیگر آزار می دهید و می خواهید کسی را که از او دل خوشی ندارم و دوستش نمی دارم در خانه ام وارد کنید.پس گفتم:چه شرم آور است! روزی بر قاطر و روزی بر شترسواری و می خواهی نور خداوند را خاموش گردانی و با دوستان خدا بجنگی و میان رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و دوست او مانع شوی تا از اینکه در کنارش دفن گردد.بازگرد که خداوند شکوهمند و بلندمرتبه هزینه[مقدمات امر]را کفایت نمود و حسن در کنار مادرش علیهما السّلام به خاک سپرده شد.پس چیزی جز نزدیکی به خداوند بر او افزوده نشد و به خدا سوگند بر شما نیز دوری از خدا چیزی افزوده نگردید.چه بدی و شرّی!بازگرد که آنچه تو را خشنود می نمود مشاهده کردی.راوی گوید:پس عایشه چهره درهم کشیده و با بلندترین صدایش ندا در داد:ای ابن عباس!آیا جنگ جمل را فراموش کرده اید؟همانا شما صاحبان کینه ها و نفرت ها هستید پس گفتم:به خدا سوگند اهل آسمان آن را فراموش نکردند پس زمینیان چگونه آن را فراموش کنند.پس عایشه بازگشت درحالی که این شعر را می خواند:

ص:349

فألقت عصاها و استقرّت بها النّوی کما قرّ عینا بالإیاب المسافر

268-20- حدّثنا المفید عن ابن قولویه رحمه اللّه عن أبیه عن سعد عن ابن عیسی،عن ابن محبوب عن أبی محمّد الأنصاریّ،عن معاویه بن وهب قال:کنت جالسا عند جعفر بن محمّد علیهما السّلام إذ جاء شیخ قد انحنی من الکبر،فقال:السّلام علیک رحمه اللّه و برکاته.فقال له أبو عبد اللّه!و علیک السّلام و رحمه اللّه و برکاته یا شیخ ادن منّی؛ فدنا منه فقبّل یده فبکی،فقال له أبو عبد اللّه علیه السّلام:و ما یبکیک یا شیخ؟قال له:یابن رسول اللّه،أنا مقیم علی رجاء منکم منذ نحو من مائه سنه،أقول هذه السّنه و هذا الشّهر و هذا الیوم،و لا أراه فیکم،فتلومنی أن أبکی!قال:فبکی أبو عبد اللّه علیه السّلام ثمّ قال:یا شیخ،إن أخّرت منیّتک کنت معنا،و إن عجّلت کنت یوم القیامه مع ثقل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله.فقال الشّیخ:ما أبالی ما فاتنی بعد هذا یا بن رسول اللّه.فقال له أبو عبد اللّه علیه السّلام یا شیخ،إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله قال:إنّی تارک فیکم الثّقلین ما إن تمسّکتم بهما لن تضلّوا:کتاب اللّه المنزل،و عترتی أهل بیتی؛تجیء و أنت معنا یوم القیامه.

قال:یا شیخ،ما أحسبک من أهل الکوفه.قال:لا.قال:فمن أین أنت؟قال:من سوادها جعلت فداک.قال:أین أنت من قبر جدّی المظلوم الحسین علیه السّلام؟قال:إنّی لقریب منه.قال:کیف إتیانک له؟قال:إنّی لآتیه و أکثر.قال:یا شیخ،ذاک دم یطلب اللّه تعالی به،ما أصیب ولد فاطمه و لا یصابون بمثل الحسین علیه السّلام و لقد قتل علیه السّلام فی سبعه عشر من أهل بیته،نصحوا للّه و صبروا فی جنب اللّه،فجزاهم أحسن جزاء

ص:350

پس آن زن قصد اقامت گزید و سفر را رها نمود همان گونه که با آمدن مسافر چشم روشن می گردد.

246-شیخ انتظار می کشید دولت حق را و گریه می کرد برای امام حسین علیه السّلام

[268]20-معاویه بن وهب می گوید:در نزد امام صادق علیه السّلام نشسته بودم که پیرمردی به نزد او آمد که از شدت پیری قدش خمیده شده بود.پس گفت:سلام و رحمت و برکت خدا بر تو باد.

امام صادق علیه السّلام به او فرمود:و سلام و رحمت و برکت خدا بر تو باد.ای پیرمرد!به نزدیک من آی.پیرمرد نزدیک شد و دست امام را بوسید پس گریست.امام صادق علیه السّلام به او فرمود:ای پیرمرد!چه چیزی تو را به گریه وا داشته است؟پیرمرد گفت:ای پسر رسول خدا!من از صد سال پیش بر امیدی از سوی شما پایدارم.می گویم که این سال و این ماه و این روز به آن دست می یابم و[امروز]آن را در شما مشاهده نمی کنم.پس از اینکه می گریم مرا سرزنش می کنی؟ راوی گوید:امام صادق علیه السّلام گریست سپس فرمود:ای پیرمرد اگر مرگ تو به تأخیر افتاد که تو با ما هستی و اگر پیش افتاد تو در روز قیامت با خاندان رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله هستی.پس مرد گفت:ای فرزند رسول خدا،از هر آنچه پس از این از دست دهم هیچ ابایی ندارم.پس امام صادق علیه السّلام فرمود:ای پیرمرد!همانا رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:من درمیان شما دو چیز گرانبها باقی می گذارم که تا زمانی که به آن چنگ زنید هرگز گمراه نگردید:کتاب فرو فرستاده شده خداوند و عترت و خاندان من.ای پیرمرد تو می آیی درحالی که در روز قیامت با ما هستی.[آنگاه]امام فرمود:

ای پیرمرد گمان نمی کنم که از اهل کوفه باشی؟پیرمرد گفت:نه.امام فرمود:پس از کجا هستی؟او گفت:فدایت گردم از روستانشینان کوفه هستم.امام فرمود:با قبر جدّ مظلومم حسین علیه السّلام چه مقدار فاصله داری؟مرد گفت:همانا به آن نزدیک هستم.امام فرمود:چقدر به آنجا می روی؟مرد گفت:من فراوان به آنجا می روم.امام فرمود:ای پیرمرد.آن خونی است که خداوند والا[انتقام]فرزندان فاطمه به مانند مصیبت حسین علیه السّلام وارد نشده و نخواهد شد.

حسین علیه السّلام درمیان هفده نفر از خانواده اش به شهادت رسید و آنان برای خود خیرخواهی نمودند و در پیشگاه الهی بردباری ورزیدند.

ص:351

الصّابرین،إنّه إذا کان یوم القیامه أقبل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و معه الحسین علیه السّلام و یده علی رأسه یقطر دما فیقول:یا ربّ،سل أمّتی فیم قتلوا ولدی.و قال علیه السّلام کلّ الجزع و البکاء مکروه سوی الجزع و البکاء علی الحسین علیه السّلام.

269-21- أخبرنا المفید عن المراغیّ،عن علیّ بن الحسین بن سفیان عن محمّد بن عبد اللّه بن سلیمان عن عبّاد بن یعقوب،عن الولید بن أبی ثور،عن محمّد بن سلیمان،عن عمّه،قال:لمّا خفنا أیّام الحجّاج،خرج نفر منّا من الکوفه مستترین،و خرجت معهم فصرنا إلی کربلاء،و لیس بها موضع نسکنه،فبنینا کوخا علی شاطئ الفرات و قلنا نأوی إلیه،فبینا نحن فیه إذ جاءنا رجل غریب فقال:أصیر معکم فی هذا الکوخ اللّیله فانی عابر سبیل؛فأجبناه و قلنا غریب منقطع به.فلمّا غربت الشّمس و أظلم اللّیل أشعلنا،فکنّا نشعل بالنّفط ثمّ جلسنا نتذاکر أمر الحسین بن علیّ علیه السّلام و مصیبته و قتله و من تولاّه،فقلنا:ما بقی أحد من قتله الحسین إلاّ رماه اللّه ببلیّه فی بدنه.فقال ذلک الرّجل:فأنا قد کنت فیمن قتله، و اللّه ما أصابنی سوء،و إنّکم یا قوم تکذبون؛فأمسکنا عنه،و قلّ ضوء النّفط،فقام ذلک الرّجل لیصلح الفتیله بإصبعه،فأخذت النّار کفّه،فخرج و نادی حتّی ألقی نفسه فی الفرات یتغوّص به،فو اللّه لقد رأیناه یدخل رأسه فی الماء و النّار علی وجه الماء،فإذا أخرج رأسه سرت النّار إلیه فیغوصه إلی الماء،ثمّ یخرجه فتعود إلیه،فلم یزل ذلک دأبه حتّی هلک.

ص:352

پس خداوند والا پاداش دهد به آنان،نیکوترین پاداش بردباران را همانا هنگامی که قیامت بر پا شود رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به همراه حسین علیه السّلام رو به محشر می آورند درحالی که دست رسول خدا بر سر حسین علیه السّلام است و از آن خون می چکد پس می فرماید:پروردگارا از امتم بپرس که چرا فرزند مرا به شهادت رساندند؟امام صادق علیه السّلام فرمود:هر بی تابی و گریستنی جز بی تابی و گریه بر حسین مکروه و ناخوشایند است.

247-کیفیت هلاک شدن مردی که امام حسین علیه السّلام را کشت

[269]21-محمد بن سلیمان از عمویش روایت می کند که می گفت:هنگامی که در زمان حجاج تر ترس[از خونریزی حجاج]ما را فراگرفت گروهی از ما پنهان از کوفه خارج گشتند و من نیز با آنان خارج شدم و به سوی کربلا حرکت کردیم در آنجا جایگاهی که در آن سکنی گزینیم نداشتیم پس کلبه ای بر ساحل فرات بنا کردیم که در آن پناه بگیریم.پس هنگامی که در آن به سر می بردیم مردی ناآشنا به نزد ما آمد و گفت:امشب من نیز با شما در این کلبه خواهم بود همانا من از این راه می گذرم درخواست او را اجابت کرده و با خود گفتیم ناآشنایی است که در راه مانده است.هنگامی که خورشید غروب کرد و شب همه جا را فراگرفت چراغ روشن کردیم.و ما چراغ را با نفت روشن می نمودیم.آنگاه نشسته و یاد حسین بن علی علیه السّلام و مصیبت او و شهادتش و کسانی که او را دوست می داشتند یادآوری می نمودیم پس گفتیم:

هیچ یک از کسانی که حسین علیه السّلام را کشته اند زنده نمانده است جز آنکه خداوند او را به آفتی در بدنش دچار نموده است.پس آن مرد گفت:من نیز از کسانی بودم که حسین را به قتل رساندند.به خدا سوگند هیچ بدی به من نرسیده است و همانا شما گروهی هستید که دروغ می گویید.پس او را[از سخن بازداشتیم]،[در این هنگام]نور[چراغ]نفتی کاهش یافت.آن مرد برخاست تا فتیله را با انگشتش درست کند که آتش کف دست او را گرفت پس از خانه خارج شد و فریادی برآورد تا خود را در فرات انداخت و در آب فرورفت پس به خدا سوگند او را دیدیم که سرش را در آب فرو می کند درحالی که آتش به روی آب ایستاده است پس هنگامی که سرش را از آب خارج می نمود آتش به آن سرایت می کرد پس سرش را در آب فرو می برد.آنگاه سرش را از آب خارج می نمود.پس آتش به سوی سرش باز می گشت و پیوسته این چنین کرد تا هلاک شد.

ص:353

270-22- حدّثنا المفید عن ابن قولویه عن أبیه عن سعد عن ابن عیسی،عن ابن محبوب،عن منصور بزرج،عن أبی بصیر،عن أبی عبد اللّه جعفر بن محمّد علیهما السّلام فی قول اللّه(عزّ و جلّ): وَ عَلاماتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ [النحل(16):

16]قال:النّجم رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و العلامات الأئمّه من بعده علیهم السّلام.

271-23- أخبرنا محمّد بن محمّد،قال:أخبرنا أبو الحسن أحمد بن محمّد ابن الحسن بن الولید،عن أبیه،عن أحمد بن محمّد بن خالد البرقیّ،عن صالح بن حمزه،عن الحسین بن عبد اللّه،عن سعد بن طریف،عن الأصبغ بن نباته:أنّ أمیر المؤمنین علیه السّلام قال لأصحابه:اعلموا یقینا أنّ اللّه(تعالی)لم یجعل للعبد-و إن عظمت حیلته،و اشتدّ طلبه،و قویت مکایده-أکثر ممّا سمّی له فی الذّکر الحکیم، فالعارف بهذا العاقل له أعظم النّاس راحه فی منفعته،و التّارک له أعظم النّاس شغلا فی مضرّته،و الحمد للّه ربّ العالمین.و ربّ منعم علیه مستدرج،و ربّ مبتلی عند النّاس مصنوع له،فأبق أیّها المستمع من سعیک،و قصّر من عجلتک، و اذکر قبرک و معادک،فإنّ إلی اللّه مصیرک،و کما تدین تدان.

272-24- أخبرنا المفید عن عمر بن محمّد عن علیّ بن مهرویه عن داود بن سلیمان عن الرّضا عن آبائه عن أمیر المؤمنین علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله حرّمت الجنّه علی من ظلم أهل بیتی و قاتلهم و علی المتعرّض علیهم و السّابّ لهم، أُولئِکَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِی الْآخِرَهِ وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ وَ لا

ص:354

248-تفسیر قول خداوند: (وَ عَلاماتٍ وَ بِالنَّجْمِ)

[270]22-امام صادق علیه السّلام درباره پروردگار که می فرماید:«و نشانه ها نهاد و به ستارگان راه می یابند»[نحل(16):آیۀ 16]پرسیدم.امام فرمود:ستاره رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و نشانه ها امامان پس از او می باشند.

249-موعظۀ حضرت علی علیه السّلام

[271]23-اصبغ بن نباته می گوید:امیر مؤمنان به یارانش فرمود:بدانید که خداوند فرازمند برای بنده خود-هرچند ترفندی شگرف و همتی بلند و نیرنگ هایی نیرومند داشته باشد- بیشتر از آنچه در قرآن حکیم برایش نشان کرده،قرار نداده است.پس کسی که این امر را بداند و آن را بفهمد بیش از سایر مردم در راه سود خود آسایش می یابد و کسی که این حقیقت را رها کند بیش از هر انسانی در راه[زدن به]کسی خود مشغول می شود و ستایش از آن پروردگار جهانیان است چه بسا کسی که بر او نعمت ارزانی می گردد ولی بلای استدراج شاملش گشته است[خداوند به او مهلت می دهد تا در قیامت او را مجازات کند]و چه بسیار انسان هایی که در نزد مردم مورد ابتلا و امتحانی قرار گرفته اند که برای او[از جانب خدا و برای ارتقای رتبه او]به وجود آمده است پس ای شنونده[این سخن]تلاش خود را پایدار بدار و از شتاب خود بکاه و قبر و بازگشت خود را یاد کن پس همانا بازگشت شما به سوی خدا است و هرگونه رفتار کنی با تو رفتار می شود.

250-عاقبت ظلم به اهل بیت

[272]24-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:بهشت بر کسی که بر اهل بیت من ستم کرده و با آنان بجنگد و به[حکم و عمل]ایشان اعتراض کرده و به آنان دشنام دهد،حرام است«آنان بهره ای در آخرت نخواهند داشت و خداوند با آنان سخن نمی گوید و در قیامت به آنها نظر نخواهد داشت و پاکشان نمی دارد و برای آنها عذابی دردناک است.»[آل عمران(3):آیۀ 77]

ص:355

یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ. [آل عمران(3):77].

273-25- أخبرنا المفید عن ابن قولویه،عن محمّد بن همّام،عن علیّ بن محمّد بن مسعده،عن جدّه مسعده بن صدقه،قال:سمعت أبا عبد اللّه جعفر بن محمّد علیهما السّلام یقول:و اللّه لا یهلک هالک علی علیه السّلام حبّ علیّ علیه السّلام إلاّ رآه فی أحبّ المواطن إلیه،و اللّه لا یهلک هالک علی بغض علیّ علیه السّلام إلاّ رآه فی أبغض المواطن إلیه.

274-26- أخبرنا المفید عن علیّ بن الحسین البصریّ عن أحمد بن علیّ بن مهدیّ عن أبیه عن الرّضا عن آبائه علیه السّلام،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله حبّنا أهل البیت یکفّر الذّنوب،و یضاعف الحسنات،و إنّ اللّه(تعالی)لیتحمّل عن محبّینا أهل البیت ما علیهم من مظالم العباد،إلاّ ما کان منهم فیها علی إصرار و ظلم للمؤمنین، فیقول للسّیّئات:کونی حسنات.

275-27- أخبرنی المفید عن المظفّر بن محمّد الخراسانیّ عن محمّد بن جعفر العلویّ عن الحسن بن محمّد بن جمهور العمّیّ،عن أبیه عن ابن أبی عمیر،عن جمیل بن درّاج،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال أوحی اللّه إلی موسی بن عمران علیه السّلام أ تدری یا موسی،لم انتجبتک من خلقی،و اصطفیتک لکلامی؟فقال:لا یا ربّ؛ فأوحی اللّه إلیه:إنّی اطّلعت إلی الأرض فلم أجد علیها أشدّ تواضعا لی منک؛فخرّ موسی ساجدا و عفّر خدّیه فی التّراب تذلّلا منه لربّه(عزّ و جلّ)فأوحی اللّه إلیه:

ص:356

251-دوست داشتن علی علیه السّلام و دشمن داشتن آن حضرت

[273]25-مسعده بن صدقه می گوید:شنیدم که امام صادق علیه السّلام می فرمود:به خدا سوگند از بین رونده ای بر محبت علی علیه السّلام از میان نمی رود مگر آن که[اثر]آن محبت را در محبوب ترین جایگاه ها مشاهده می کند و به خدا سوگند هلاک شونده ای بر کینه علی علیه السّلام از میان نمی رود مگر آنکه[اثر]آن کینه را در ناپسندترین جایگاه ها مشاهده می کند.

252-فضیلت دوست داشتن اهل بیت

[274]26-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:محبت ما اهل بیت گناهان را از بین می برد و نیکی ها را چند برابر می کند و به درستی که خداوند بلندمرتبه از جانب دوستداران ما اهل بیت ستم هایی را که بر بندگان نموده اند جبران می کند مگر آن که ستم ها با پافشاری و ستم[فراوان]به مؤمنین صورت گرفته باشد که خداوند به گناهان می فرماید:نیکی باشید[تبدیل به نیکی شوید].

253-چیزهایی که خداوند به حضرت موسی وحی کرده

[275]27-امام صادق علیه السّلام فرمود:خداوند به موسی بن عمران علیه السّلام وحی کرد:ای موسی آیا می دانی چرا از میان آفریدگانم تو را انتخاب کردم و تو را برای سخن با خود برگزیدم؟ حضرت موسی عرضه داشت:پروردگارا نمی دانم،خداوند به او وحی کرد:همانا من به زمین نگریستم و بر آن متواضع تر از تو نسبت به خود نیافتم پس موسی به سجده افتاد و از روی خواری و کرنش برای پروردگارش گونه هایش را بر خاک نهاد.پس خداوند به او وحی نمود:

ص:357

ارفع رأسک یا موسی،و أمرّ یدک فی موضع سجودک،و امسح بها وجهک و ما نالته من بدنک،فإنّه أمان من کلّ سقم دواء و آفه و عاهه.

276-28- أخبرنا المفید عن الجعابیّ،عن ابن عقده عن محمّد بن یوسف بن إبراهیم عن أبیه عن وهیب بن حفص،عن أبی حسّان العجلیّ،قال:لقیت أمه اللّه بنت راشد الهجریّ فقلت لها:أخبرینی بما سمعت من أبیک.قالت:سمعته یقول:

قال لی حبیبی أمیر المؤمنین علیه السّلام یا رشید کیف صبرک إذا أرسل إلیک دعیّ بنی أمیّه فقطع یدیک و رجلیک و لسانک؟فقلت:یا أمیر المؤمنین،أ یکون آخر ذلک إلی الجنّه؟قال:نعم یا رشید و أنت معی فی الدّنیا و الآخره.قالت:فو اللّه ما ذهبت الأیّام حتّی أرسل إلیه الدّعیّ عبید اللّه بن زیاد،فدعاه إلی البراءه من امیر المؤمنین علیه السّلام فابی ان یتبرّأ منه،فقال له ابن زیاد:فبأیّ میته قال لک صاحبک تموت؟قال:خبّرنی خلیلی صلوات اللّه علیه أنّک تدعونی إلی البراءه منه فلا أتبرّأ،فتقدّمنی فتقطع یدیّ و رجلیّ و لسانی.فقال:و اللّه لأکذّبنّ صاحبک،قدّموه فاقطعوا یده و رجله و اترکوا لسانه؛فقطعوه ثمّ حملوه إلی منزلنا فقلت له:یا أبه جعلت فداک،هل تجد لما أصابک ألما؟قال:و اللّه لا یا بنیّه إلاّ کالزّحام بین النّاس.

ثمّ دخل علیه جیرانه و معارفه یتوجّعون له فقال:إئتونی بصحیفه و دواه أذکر لکم ما یکون ممّا أعلمنیه مولای أمیر المؤمنین علیه السّلام؛فأتوه بصحیفه و دواه،فجعل یذکر و یملی علیهم أخبار الملاحم و الکائنات و یسندها إلی أمیر المؤمنین علیه السّلام فبلغ

ص:358

ای موسی!سرت را بلند و دستت را بر جایگاه سجده ات بکش و با آن چهره و اعضای بدنت را مسح کن که آن ایمنی از هر بیماری و درد و عیب و نقص است.

254-کیفیت شهادت رشید هجری

[276]28-حسّان عجلی می گوید:امه اللّه دختر راشد[رشید]هجری را مشاهده کردم.پس به او گفتم:به آنچه از پدرت شنیده ای مرا آگاه کن.گفت:شنیدم که پدرم می گفت:محبوبم امیر مؤمنان علیه السّلام به من فرمود:بردباری تو چگونه است هنگامی که حرامزاده بنی امیه[گروهی را]به سوی تو بفرستد که دو دست و دو پا و زبان تو را قطع کنند؟پس عرضه داشتم:ای امیر مؤمنان،آیا سرانجام آن به بهشت می انجامد؟فرمود:بله،ای راشد.و تو در دنیا و آخرت با من هستی.امه اللّه می گوید:پس به خدا سوگند مدت زیادی نگذشت که آن حرامزاده[عده ای را]به سوی او فرستاد و او را به بیزاری جستن از امیر مؤمنان فراخواند.پس او از اینکه بیزاری بجوید سر باز زد.پس ابن زیاد گفت:مولای تو[حضرت علی علیه السّلام]به تو گفته است که به چه صورت از دنیا می روی؟راشد گفت:دوست صمیمی ام که درود خدا بر او باد به من خبر داد که تو مرا به بیزاری جستن از او فرا می خوانی و من بیزاری نمی جویم پس تو دو دست و دو پا و زبانم را قطع می کنی.عبید اللّه گفت:به خدا سوگند مولای تو دروغ گفت،او را بیاورید و دست و پایش را قطع کنید و زبانش را رها کنید.پس دست و پایش را قطع کردند و او را به منزل ما آوردند.پس به او گفتم:ای پدر،فدایت گردم،آیا از آنچه بر تو وارد شده است دردی حس می کنی؟گفت:به خدا سوگند دخترم[دردی نیست]مگر چون فشاری که از فراوانی جمعیت مردم باشد آنگاه همسایگان و آشنایانش بر او داخل شده و برایش سوگواری کرده و همدردی می نمودند.پس گفت:کاغذ و دواتی بیاورید تا از آنچه امیر مؤمنان علیه السّلام مرا به آن آگاه گرداند برایتان بیان کنم.پس کاغذ و دواتی آوردند و او شروع به سخن کرد و از خبرهایی از جنگ های خونین و جهان هستی به آنان املاء می نمود و آن را به امیر مؤمنان علیه السّلام مستند می کرد.

ص:359

ذلک ابن زیاد فأرسل إلیه الحجّام حتّی قطع لسانه،فمات من لیلته تلک رحمه اللّه و کان أمیر المؤمنین علیه السّلام یسمّیه رشید المبتلی،و کان قد ألقی علیه السّلام إلیه علم البلایا و المنایا، فکان یلقی الرّجل فیقول له:یا فلان بن فلان تموت میته کذا و أنت یا فلان تقتل قتله کذا؛فیکون الأمر کما قاله رشید رحمه اللّه.

277-29- حدّثنا المفید عن الحسین بن علیّ التّمّار عن محمّد بن یحیی بن سلیمان،عن داود عن جعفر بن إسماعیل،عن عمرو بن أبی عمرو عن المقبریّ، عن أبی هریره،قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله ربّ صائم حظّه من صیامه الجوع و العطش،و ربّ قائم حظّه من قیامه السّهر.

278-30- حدّثنا المفید عن عمر بن محمّد عن علیّ بن مهرویه عن داود بن سلیمان عن الرّضا عن آبائه عن علیّ بن أبی طالب أمیر المؤمنین علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله قال اللّه(عزّ و جلّ)یابن آدم،کلّکم ضالّ إلاّ من هدیت،و کلّکم عائل إلاّ من أغنیت،و کلّکم هالک إلاّ من أنجیت،فاسألونی أکفکم و أهدکم سبیل رشدکم،فإنّ من عبادی المؤمنین من لا یصلحه إلاّ الفاقه و لو أغنیته لأفسده ذلک و إنّ من عبادی من لا یصلحه إلاّ الصّحّه و لو أمرضته لأفسده ذلک،و إنّ من عبادی من لا یصلحه إلاّ المرض و لو أصححت جسمه لأفسده ذلک،و إنّ من عبادی لمن یجتهد فی عبادتی و قیام اللّیل لی،فألقی علیه النّعاس نظرا منّی له،فیرقد حتّی یصبح و یقوم حین یقوم و هو ماقت لنفسه زار علیها،و لو خلّیت بینه و بین ما یرید

ص:360

پس خبر به ابن زیاد رسید و او رگزن را فرستاد تا زبان او را قطع کند و او در آن شب از دنیا رفت خدایش او را ببخشاید و امیر مؤمنان علیه السّلام او را رشید مورد ابتلا و امتحان می نامید و علی علیه السّلام دانش بلاها و مرگ ها را به او آموخته بود.پس[گاهی]مردی را می دید و می گفت:ای فلان فرزند فلان تو این گونه می میری و تو ای فلان این گونه کشته می شوی و حقیقت امر همان گونه بود که رشید می گفت.

255-حقیقت روزه

[277]29-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:چه بسیار روزه داری که بهره اش از روزه جز گرسنگی و تشنگی نباشد و چه بسیار شب زنده داری که بهره اش از نمازهای شبانه جز بی خوابی نباشد.

256-حدیث قدسی

[278]30-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله می فرماید:خداوند شکوهمند و بلندمرتبه فرمود:ای فرزند آدم! تمامی شما گمراهید جز آنکه من هدایتش کردم و تمامی شما نیازمندید جز آنکه من بی نیازش نمودم و تمامی شما نابودید جز آنکه من او را نجات بخشیدم پس از من بخواهید تا شما را کفایت کنم و به راه هدایت راهنمایی نمایم.همانا از بندگان مؤمن من کسی است که چیزی جز نداری،[دین]او را بهبود نبخشد و اگر او را بی نیاز کنم بی نیازی او را فاسد می گرداند و همانا از بندگان من کسی است که جز سلامتی برای[دین]او کارساز نباشد و اگر بیمار کنم،بیماری اش او را تباه می کند.و همانا از بندگان من کسی است که جز بیماری برایش نیکو نمی باشد و اگر او را سالم گردانم سلامتی اش او را فاسد می کند و همانا از بندگان من کسی است که در راه بندگی من و نماز شب تلاش می کند ولی به خاطر لطف من نسبت به او چرت را بر او می افکنم پس می خوابد تا صبح و هنگامی که برمی خیزد از دست خود به شدت ناراحت است و خود را سرزنش می کند.

ص:361

لدخله العجب بعمله،ثمّ کان هلاکه فی عجبه و رضاه من نفسه،فیظنّ أنّه قد فاق العابدین و جاز باجتهاده حدّ المقصّرین فیتباعد بذلک منّی،و هو یظنّ أنّه یتقرّب إلیّ،فلا یتّکل العاملون علی أعمالهم و إن حسنت،و لا ییأس المذنبون من مغفرتی لذنوبهم و إن کثرت،لکن برحمتی فلیثقوا،و لفضلی فلیرجوا،و إلی حسن نظری فلیطمئنّوا،و ذلک أنّی أدبّر عبادی بما یصلحهم،و أنا بهم لطیف خبیر.

279-31- أخبرنا المفید عن محمّد بن الحسین البزوفریّ رحمه اللّه عن أبیه عن عبد اللّه بن زیدان البجلیّ،عن الحسن بن أبی عاصم،عن عیسی بن عبد اللّه،عن أبیه، عن جدّه،عن أمیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:من سلّم علیّ فی شیء من الأرض أبلغته،و من سلّم علیّ عند القبر سمعته.

280-32- أخبرنا المفید عن ابن قولویه عن أبیه جمیعا عن سعد عن القاسم بن محمّد عن المنقریّ،عن حفص قال:قال أبو عبد اللّه جعفر بن محمّد علیه السّلام من تعلّم للّه،و عمل للّه،و علّم للّه،دعی فی ملکوت السّماوات عظیما؛فقیل:تعلّم للّه،و عمل للّه و علّم للّه.

281-33- أخبرنا المفید عن عمر بن محمّد الزّیّات عن الحسین بن یحیی بن عیّاش عن الحسن بن عبید اللّه عن یزید بن هارون،عن حمّاد بن سلمه،عن علیّ بن زید،عن أبی عثمان،قال:کنّا مع سلمان الفارسیّ رحمه اللّه تحت شجره،فأخذ غصنا منها،فنفضه فتساقط ورقه،فقال:ألا تسألونّی عمّا صنعت؟فقلنا:خبرنا؛فقال کنّا

ص:362

و اگر من میان او و آنچه می خواهد مانعی ایجاد نمی کردم عجب و خودشیفتگی از عملش در قلبش نفوذ می کرد آنگاه نابودی اش در خودشیفتگی و خشنودی از خود می بود.پس گمان می کرد که بر عبادتگران برتری یافته است و با تلاشش از مرز اهل کوتاهی[و تفریط در عمل]عبور نموده است پس به این گونه از من دور می شد درحالی که گمان میکرد به من نزدیک شده است.پس بایستی اهل عمل بر کردار خویش تکیه نکنند هرچند نیکو باشد و گنهکاران از بخشش گناهانشان ناامید نگردند هرچند فراوان باشد.بلکه باید به رحمت من اعتماد کنند و به احسان من امید داشته باشند و به لطف ویژه من اطمینان داشته باشند و آن به این دلیل است که من بندگان خود را به آنچه که موجب خیر و نیکی برای آنان است تدبیر می کنم و من به آنان مهربان و آگاهم.

257-السلام علی النبی

[279]31-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:هرکس در هرکجای زمین بر من سلام کند آن سلام را دریافت می دارم و هرکس در کنار قبرم به من سلام کند آن را می شنوم.

258-یاد گرفتن و یاد دادن و عمل کردن به خاطر خدا

[280]32-هرکس برای خدا بیاموزد و[عملش را]به کار بندد و[به دیگری]آموزش دهد در ملکوت آسمان ها[به نام]بزرگ خوانده می شود پس گفته می شود او برای خدا آموخت و [عملش را]به کار بست و آموزش داد.

259-فضیلت نماز

[281]33-ابو عثمان می گوید:با سلمان فارسی-خدایش رحمت کند-زیر درختی بودیم.پس شاخه ای از آن را برگرفت و آن را تکان داد پس برگ هایش به زمین ریخت.پس گفت:آیا از کاری که کردم از من نمی پرسی؟گفتم:مرا آگاه کن.سلمان گفت:

ص:363

مع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فی ظلّ شجره فأخذ غصنا منها،فنفضه فتساقط ورقه،فقال:ألا تسألونّی عمّا صنعت؟فقلنا:أخبرنا،یا رسول اللّه قال إنّ العبد المسلم إذا قام إلی الصّلاه تحاتّت عنه خطایاه،کما تحاتّ ورق هذه الشّجره.

282-34- أخبرنا المفید عن ابن قولویه عن الکلینیّ عن علیّ بن إبراهیم عن الطّیالسیّ،عن صفوان بن یحیی،عن ابن مسکان،عن أبی بصیر،قال:سمعت أبا عبد اللّه جعفر بن محمّد علیهما السّلام یقول:لم یزل اللّه(جلّ اسمه)عالما بذاته و لا معلوم، و لم یزل قادرا بذاته و لا مقدور،قلت له:جعلت فداک،فلم یزل متکلّما؟فقال:

الکلام محدث،کان اللّه(عزّ و جلّ)و لیس بمتکلّم،ثمّ أحدث الکلام.

283-35- أخبرنا المفید عن الکاتب عن الزّعفرانیّ،عن الثّقفیّ،عن إسماعیل بن صبیح،عن یحیی بن مساور،عن علیّ بن حزوّر،عن الهیثم بن عوف،عن خالد بن عرعره،قال:سمعت علیّا علیه السّلام یقول:إنّ بالکوفه مساجد مبارکه، و مساجد ملعونه؛فأمّا المبارکه فمنها مسجد غنی و هو مسجد مبارک،و اللّه إنّ قبلته لقاسطه،و لقد أسّسه رجل مؤمن،و إنّه لفی سرّه الأرض،و إنّ بقعته لطیّبه، و لا تذهب اللّیالی و الأیّام حتّی تنفجر فیه عیون،و یکون علی جنبه جنّتان،و إنّ أهله ملعونون و هو مسلوب منهم.و مسجد جعفیّ مسجّد مبارک،و ربّما اجتمع فیه ناس من العرب من أولیائنا فیصلّون فیه.و مسجد بنی ظفر مسجد مبارک،و اللّه إنّ فیه لصخره خضراء،و ما بعث اللّه من نبیّ إلاّ فیها تمثال وجهه،و هو مسجد السّهله

ص:364

با رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در زیر سایه درختی بودیم پس شاخه ای از درخت را برگرفت و آن را تکان داد پس برگ هایش به زمین ریخت.پس فرمود:آیا از کاری که کردم از من نمی پرسی؟پس عرضه داشتم:ای رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله ما را آگاه کن.پیامبر فرمود:همانا بنده مسلمان هنگامی که به نماز بر می خیزد گناهانش از او فرو می ریزد و همان گونه که برگهای این درخت فروریخت.

260-معنی علم خدا و کلامش

[282]34-ابو بصیر می گوید:شنیدم که امام صادق علیه السّلام می فرمود:خداوند والا همیشه به ذات خود آگاه است ولی در محدوده دانش[دیگران]در نیاید و همیشه به ذات خود توانا است ولی تحت قدرت[دیگران]قرار نمی گیرد پس عرضه داشتم:فدایت شوم.آیا خداوند پیوسته متکلم است.امام فرمود:سخن نوبنیاد است.خداوند[از ازل]بود ولی سخن وجود نداشت سپس سخن را به وجود آورد.

261-مساجد کوفه

[283]35-خالد بن عرعره می گوید:شنیدم که امام علی علیه السّلام می فرمود:همانا در کوفه مساجدی پرخیر و برکت و مساجدی نفرین شده وجود دارد.و اما از مساجد پربرکت مسجد«غنی» است که مسجدی پرخیر و برکت است.به خدا سوگند قبله آن راست و مستقیم بوده و آن را مردی باایمان بنا نهاده است و آن در بهترین مکان زمین قرار داشته و زمین آن پاک است.و شب ها و روزها نمی گذرد مگر آنکه در آن مسجد چشمه هایی روان می گردد.و در کنار آن دو باغ قرار دارد و همانا اهل آن(قبیله غنی)نفرین شده اند و آن مسجد از آنان گرفته شده است.و مسجد جعفی مسجدی مبارک است.و چه بسیار شود که گروهی از دوستان ما از عرب در آن جمع می شوند و نماز می گزارند و مسجد بنی ظفر مسجد مبارکی است و به خدا سوگند در آن صخره ای سبز رنگ است که خداوند هیچ پیامبری را برنیانگیخت مگر آنکه در آن صخره تصویر چهره او وجود دارد و آن مسجد سهله است.

ص:365

و مسجد الحمراء و هو مسجد یونس بن متی علیه السّلام و لینفجرنّ فیه عین تظهر علی السّبخه و ما حولها.و أمّا المساجد الملعونه فمسجد الأشعث بن قیس،و مسجد جریر بن عبد اللّه البجلیّ،و مسجد ثقیف،و مسجد سماک،و مسجد بالحمراء بنی علی قبر فرعون من الفراعنه.

284-36- أخبرنا المفید عن الکاتب عن الزّعفرانیّ عن الثّقفیّ،عن عبید اللّه بن إسحاق الضّبّیّ،عن حمزه بن نصر،عن إسماعیل بن رجاء الزّبیدیّ،قال:لمّا رجعت رسل أمیر المؤمنین علیه السّلام من عند طلحه و الزّبیر و عائشه،یؤذنونه بالحرب، قام فحمد اللّه و أثنی علیه،و صلّی علی محمّد و آله صلّی اللّه علیه و اله ثمّ قال:یا أیّها النّاس،إنّی قد راقبت هؤلاء القوم کیما یرعووا أو یرجعوا،و قد وبّختهم بنکثهم و عرّفتهم بغیهم،فلیسوا یستجیبون،ألا و قد بعثوا إلیّ أن أبرز للطّعان،و أصبر للجلاد،فإنّما منّتک نفسک من أبنائنا الأباطیل؛هبلتهم الهبول قد کنت و ما أهدّد بالحرب و لا أرهب بالضّرب،و أنا علی ما وعدنی ربّی من النّصر و التّأیید و الظّفر،و إنّی لعلی یقین من ربّی،و فی غیر شبهه من أمری.أیّها النّاس،إنّ الموت لا یفوته المقیم،و لا یعجزه الهارب،لیس عن الموت محیص،من لم یمت یقتل،إنّ أفضل الموت القتل،و الّذی نفس ابن أبی طالب بیده لألف ضربه بالسّیف أهون علیّ من موت علی فراش.یا عجبا لطلحه،ألّب علی ابن عفّان حتّی إذا قتل أعطانی صفقه یمینه طائعا،ثمّ نکث بیعتی،و طفق ینعی ابن عفّان ظالما،و جاء یطلبنی یزعم بدمه،

ص:366

و مسجد حمراء که مسجد یونس بن متی علیه السّلام است و در آن چشمه ای خواهد جوشید که بر زمین های نمکزار و زمین های اطراف آن روان گردد و اما مساجد نفرین شده مسجد أشعث بن قیس و مسجد جریر بن عبد اللّه بجلی ثقیف و مسجد سماک و مسجدی که در حمراء بر قبر یکی از فراعنه مصر بنا شده است.

262-خطبۀ حضرت علی علیه السّلام وقتی فرستادگان او از پیش طلحه و زبیر و عایشه بر می گشتند

[284]36-اسماعیل بن رجاء زبیدی می گوید:هنگامی که فرستادگان امیر مؤمنان علیه السّلام از نزد طلحه و زبیر بازگشتند درحالی که آنان به او اعلام جنگ کرده بودند.امام برخاست پس خدا را ستود و ستایش او را به جای آورد و بر محمد صلّی اللّه علیه و اله و خاندان او درود فرستاد آنگاه گفت:ای مردم!همانا من مراعات این گروه را نمودم تا دست نگه دارند یا بازگردند و به خاطر پیمان شکنی شان آنان را سرزنش کردم و سرکشی آنان را به ایشان شناساندم پاسخ نگفتند هان و اینک فرستاده ای به سوی من گسیل داشته اند که برای جنگ آماده شوم.و برای رزم بردباری بورزم و می گویند:که وجود تو پوچی و بیهودگی را برای فرزندان ما به ارمغان آورده است.

مادران فرزند مرده بر آنان بگریند.[خدا مرگشان دهد]من نه به جنگ تهدید می شوم و نه از جنگاوری می ترسم.من به امید یاری و تأیید و پیروزی ایی هستم که خداوند به من وعده داده است.و همانا من بر باور استواری از جانب پروردگارم[پا برجا]هستم و در کار خود شکی ندارم.ای مردم همانا هیچ برجا مانده ای آن را باز نمی دارد و هیچ گریزانی آن را ناتوان نمی سازد.هیچ چاره ای از مرگ نیست.هرکس[در جنگ]کشته نشود[در بستر]می میرد.

همانا برترین مرگها کشته شدن[در راه خدا]است.سوگند به کسی که جان فرزند ابی طالب در دست اوست هزار ضربه شمشیر بر من آسان تر از مرگ در بستر است.از طلحه در حیرتم مردم را بر عثمان بن عفان تحریک کرد تا هنگامی که کشته شد پس با اختیار به من دست یاری داد.آنگاه بیعتم را شکست و برای فرزند عفان از روی ستم به نوحه سرایی پرداخت و خبر مرگ عثمان را پراکنده ساخت و به نزد من آمد به گمان اینکه از من خونخواهی عثمان نماید.

ص:367

و اللّه ما صنع فی أمر عثمان واحده من ثلاث:لئن کان ابن عفّان ظالما،کما کان یزعم حین حصره و ألّب علیه،إنّه لینبغی أن یؤازر قاتلیه و أن ینابذ ناصریه،و إن کان فی تلک الحال مظلوما،إنّه لینبغی أن یکون معه،و إن کان فی شکّ من الخصلتین،لقد کان ینبغی أن یعتزله و یلزم بیته و یدع النّاس جانبا؛فما فعل من هذه الخصال واحده،و ها هو ذا قد أعطانی صفقه یمینه غیر مرّه ثمّ نکث بیعته، اللّهمّ فخذه و لا تمهله.ألا و إنّ الزّبیر قطع رحمی و قرابتی،و نکث بیعتی،و نصب لی الحرب،و هو یعلم أنّه ظالم لی،اللّهمّ فاکفنیه بم شئت.

285-37- أخبرنا المفید عن علیّ بن مالک النّحویّ عن الحسین بن عطّار عن محمّد بن سعید البصریّ عن أبی عبد الرّحمن الإصباعیّ،عن عطاء بن مسلم،عن الحسن بن أبی الحسن البصریّ،قال:کنت غازیا زمن معاویه بخراسان،و کان علینا رجل من التّابعین فصلّی بنا یوما الظّهر،ثمّ صعد المنبر فحمد اللّه و أثنی علیه،و قال:أیّها النّاس،إنّه قد حدث فی الإسلام حدث عظیم،لم یکن منذ قبض اللّه نبیّه صلّی اللّه علیه و اله مثله،بلغنی أنّ معاویه قتل حجرا و أصحابه،فإن یک عند المسلمین غیر فسبیل ذلک،و إن لم یکن عندهم غیر فأسأل اللّه أن یقبضنی إلیه،و أن یعجّل ذلک،قال الحسن بن أبی الحسن:فلا و اللّه صلّی بنا صلاه غیرها حتّی سمعنا علیه الصّیاح.

286-38- أخبرنا المفید عن الجعابیّ،عن ابن عقده عن محمّد بن الحسن عن

ص:368

به خدا سوگند آنچه در کار عثمان انجام داد از یکی از سه حال خارج نیست.اگر فرزند عفان ستمکار بود همان گونه که در زمان دستگیری و تحریک بر ضدّ او این چنین گمان می کرد پس سزاوار بود که قاتلان او را کمک و همراهی کند و با یارانش آشکارا بجنگد و اگر عثمان در آن زمان ستم دیده بود پس سزاوار بود که با او باشد و اگر در یکی از این دو امر[ستم کاری و ستم دیدگی عثمان]شک داشت سزاوار بود که کناره گیری کند و در خانه بنشیند و مردم را به حال خود رها کند پس او هیچ یک از این سه کار را انجام نداد.او کسی است که چندین بار دست یاری به من داد آنگاه پیمان شکنی نمود.پروردگارا او را[به شدت و غضب خود]برگیر و به امان نده.آگاه باشید که زبیر رحم و خویشاوندی مرا قطع نمود و پیمان شکنی کرد و مرا به جنگ واداشت درحالی که می داند به من ستم روا می دارد.خداوندا هرگونه که می خواهی مرا از[شرّ]او کفایت کن.

263-تأثر بعضی از تابعین وقتی که حجر کشته شد

[285]37-حسن بن ابو الحسن بصری می گوید:در زمان معاویه در خراسان می جنگیدم و فرمانده ما مردی از تابعین بود[مراد خواجه ربیع است]پس با ما نماز ظهر خواند آنگاه بر فراز منبر رفت پس خدا را سپاس گفت و ستایش او را به جای آورد و گفت:ای مردم!به درستی که در اسلام حادثه ای بزرگ رخ داده است که از زمان وفات پیامبر صلّی اللّه علیه و اله مانند آن به وقوع نپیوسته است.به من خبر رسیده است که معاویه،حجر و یارانش را کشته است.پس اگر در نزد مسلمانان راهی برای تغییر این وضعیت وجود دارد پس راه همان است و اگر در نزد آنان راه تغییری نیست از خدا می خواهم که مرا به سوی خود ببرد[جانم را بگیرد]و در آن تعجیل کند.حسن بن ابی الحسن می گوید:پس به خدا سوگند بر ما نمازی جز آن نماز نگزارد تا صدای زاری[خانواده اش در مرگ او را]شنیدم.

ص:369

علیّ بن إبراهیم بن یعلی عن علیّ بن سیف بن عمیره،عن أبیه عن الثّمالیّ،عن أبی جعفر محمّد بن علیّ بن الحسین علیهم السّلام،قال:قال أمیر المؤمنین علیّ بن ابی طالب علیه السّلام:ما نزلت آیه إلاّ و أنا عالم متی نزلت،و فی من أنزلت،و لو سألتمونی عمّا بین اللّوحین لحدّثتکم.

287-39- أخبرنا المفید عن علیّ بن مالک النّحویّ عن أحمد بن علیّ المعدّل عن عثمان بن سعید،عن محمّد بن سلیمان الأصفهانیّ،عن عمر بن قیس المکّیّ، عن عکرمه صاحب ابن عبّاس،قال:لمّا حجّ معاویه نزل المدینه فاستؤذن لسعد بن أبی وقّاص علیه،فقال لجلسائه:إذا أذنت لسعد و جلس فخذوا من علیّ بن أبی طالب؛فأذن له،و جلس معه علی السّریر.قال:و شتم القوم أمیر المؤمنین (صلوات اللّه علیه)،فانسکبت عینا سعد بالبکاء،فقال له معاویه:ما یبکیک یا سعد؟أتبکی أن یشتم قاتل أخیک عثمان بن عفّان؟قال:و اللّه ما أملک البکاء، خرجنا من مکّه مهاجرین حتّی نزل هذا المسجد-یعنی مسجد الرّسول صلّی اللّه علیه و اله- فکان فیه مبیتنا و مقیلنا،إذ أخرجنا منه و ترک علیّ بن أبی طالب علیه السّلام فیه،فاشتدّ ذلک علینا و هبنا نبیّ اللّه صلّی اللّه علیه و اله أن نذکر ذلک له،فأتتنا عائشه فقلنا:یا أمّ المؤمنین،إنّ لنا صحبه مثل صحبه علیّ،و هجره مثل هجرته،و إنّا قد أخرجنا من المسجد و ترک فیه،فلا ندری من سخط من اللّه،أو من غضب من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله؟فاذکری له ذلک فإنّا نهابه؛فذکرت ذلک لرسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فقال لها:یا عائشه،لا و اللّه ما أنا

ص:370

264-علم حضرت علی علیه السّلام دربارۀ تفسیر قرآن

[286]38-امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السّلام فرمود:هیچ آیه ای فروفرستاده نشده مگر آن که می دانم چه هنگام و درباره چه کسی فروفرستاده شد.و اگر از من درباره آنچه میان دو لوح محفوظ و لوح محو و اثبات بپرسید برایتان بازگو می کنم.

265-مناقب حضرت علی علیه السّلام

[287]39-عکرمه از یاران ابن عباس می گوید:هنگامی که معاویه حج گزارد در مدینه فرود آمد پس برای سعد بن ابی وقّاص اجازه گرفته شد[تا داخل گردد].پس معاویه به همنشینانش گفت:هنگامی که به سعد اجازه ورود دادم و نشست و گفت:از علی بن ابی طالب سخن بگوئید[از او بدگویی کنید]پس به او اجازه داد و با او بر تخت نشست.راوی گوید:پس آن جماعت به امیر مؤمنان علیه السّلام دشنام دادند.پس اشک از چشمان سعد فرو ریخت.پس معاویه به او گفت:ای سعد چه چیز تو را به گریه واداشته است؟آیا می گریی که به قاتل برادرت عثمان بن عفان دشنام داده شد؟سعد گفت:به خدا سوگند نمی توانم نگریم[به یاد می آورم که]از مکه برای هجرت خارج گشتم تا در این مسجد فرود آمدیم-مسجد پیامبر را قصد نمود-و آن را محل خواب و استراحت خود قرار دادیم.ولی همه ما بیرون شدیم و علی بن ابی طالب علیه السّلام در آن جا باقی گذارده شد این واقعه بر ما سخت آمد و به نزد پیامبر صلّی اللّه علیه و اله آمدیم تا آن امر را به او یادآوری کنیم پس بر عایشه واردشده و گفتیم:ای امّ المؤمنین!ما نیز چون علی همراهی پیامبر کرده و مانند او هجرت نمودیم.ولی ما از مسجد بیرون شدیم و او باقی گذارده شد.پس نمی دانیم این عذابی از جانب خداست یا خشمناکی ای از جانب پیامبر صلّی اللّه علیه و اله است.پس این سخن را برایش بازگو نما همانا ما در انتظاریم.عایشه آن سخن را برای رسول خدا بیان نمود.پس پیامبر فرمود:ای عایشه،به خدا سوگند نه من آنان را از مسجد خارج

ص:371

أخرجتهم،و لا أنا أسکنته،بل اللّه أخرجهم و أسکنه.و غزونا خیبر فانهزم عنها من انهزم فقال نبیّ اللّه صلّی اللّه علیه و اله:لأعطینّ الرّایه الیوم رجلا یحبّ اللّه و رسوله،و یحبّه اللّه و رسوله،فدعاه و هو أرمد فتفل فی عینه و أعطاه الرّایه ففتح اللّه له.و غزونا تبوک مع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فودّع علیّ النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله علی ثنیّه الوداع و بکی،فقال له النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله:

ما یبکیک؟فقال:کیف لا أبکی و لم أتخلّف عنک فی غزاه منذ بعثک اللّه(تعالی)، فما بالک تخلفنی فی هذه الغزاه؟فقال له النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله:أما ترضی یا علی أن تکون منّی بمنزله هارون من موسی إلاّ أنّه لا نبیّ بعدی؟فقال علیّ علیه السّلام بل رضیت.

288-40- أخبرنا المفید عن الجعابیّ عن ابن عقده عن الحسن بن القاسم عن علیّ بن إبراهیم بن یعلی عن علیّ بن سیف بن عمیره،عن أبیه،عن أبان بن عثمان،عن ابن سیابه عن حمران عن أبی حرب بن أبی الأسود الدؤلیّ،عن أبیه، قال:سمعت أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السّلام یقول:و اللّه لأذودنّ بیدی هاتین القصیرتین عن حوض رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله أعداءنا،و لأوردنه أحباؤنا.

289-41- أخبرنا المفید عن الجعابیّ عن ابن عقده عن أحمد بن محمّد،عن یحیی بن زکریّا عن الحسین بن سفیان،عن أبیه عن محمّد بن المشمعلّ عن الثّمالیّ،عن أبی جعفر محمّد بن علی بن الحسین علیه السّلام قال:من دعا اللّه بنا أفلح، و من دعاه بغیرنا هلک و استهلک.

290-42- أخبرنا المفید عن ابن قولویه عن أبیه،عن سعد عن ابن عیسی،عن

ص:372

نمودم و نه من علی را در مسجد سکنی دادم بلکه خداوند آنان را در خارج ساخت و او را سکنی داد.به خیبر یورش بردیم پس شکست خوردگان،شکست خوردند[مراد ابو بکر و عمر است]پس پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:امروز پرچم به مردی می بخشم که خدا و رسولش را دوست می دارد و خداوند و پیامبرش نیز او را دوست می دارند.پس علی را فراخواند در حالی که چشم درد داشت پس از آب دهان خود در چشمش نهاد و پرچم را به او سپرد و خداوند خیبر را به وسیله او فتح کرد.و به همراه رسول خدا در غزوه تبوک بودیم.پس علی با پیامبر(ثنیّه الوداع)[تپه ای مشرف به مدینه]وداع نموده گریست.پس پیامبر صلّی اللّه علیه و اله فرمود:چه چیز تو را به گریه واداشته است؟علی علیه السّلام گفت:چگونه نگریم درحالی که از زمانی که خداوند تو را برانگیخته است در هیچ غزوه ای تو را تنها نگذاشته ام.پس چه در ذهن توست که مرا در این جنگ باقی می گذاری؟پس پیامبر صلّی اللّه علیه و اله به او فرمود:ای علی!آیا خشنود نمی گردی که جایگاه تو نسبت به من همچون هارون نسبت به موسی باشد مگر آنکه هیچ پیامبری پس از من نیست.پس علی علیه السّلام فرمود:بلکه خشنود گردیدم.

266-حضرت علی علیه السّلام ممانعت می کند از وارد شدن دشمنانش به حوض

[288]40-ابو الأسود دوئلی می گوید:شنیدم که امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السّلام فرمود:به خدا سوگند با همین دو دست کوتاهم دشمنان را از حوض پیامبر صلّی اللّه علیه و اله دور می سازم و دوستانمان را بر آن وارد می کنم.

267-امام باقر علیه السّلام فرمودند:هرکس خدا را به ما بخواند رستگار می گردد

[289]41-امام باقر علیه السّلام فرمود:هرکس خدا را به ما بخواند رستگار می گردد و هرکس خدا را به غیر ما بخواند نابود می گردد و نابود می گرداند.

ص:373

ابن،محبوب عن أبان بن عثمان عن أبی عبد اللّه جعفر بن محمّد علیه السّلام قال:إذا دعا أحدکم فلیبدأ بالصّلاه علی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله،فإنّ الصّلاه علی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله مقبوله،و لم یکن اللّه لیقبل بعض الدعاء و یردّ بعضا.

291-43- حدّثنا المفید عن أحمد بن الولید عن أبیه عن الصّفّار،عن ابن عیسی عن ابن محبوب،عن أبان بن عثمان،عن بحر السّقّاء عن أبی عبد اللّه علیه السّلام یقول:إنّ من روح اللّه(تعالی)ثلاثه:التّهجّد باللّیل،و إفطار الصّائم،و لقاء الإخوان.

292-44- أخبرنا المفید عن الجعابیّ عن ابن عقده عن أحمد بن عبد الحمید عن محمّد بن عمرو بن عتبه عن الحسن بن مبارک عن العبّاس بن عامر،عن مالک الأحمسیّ،عن سعد بن طریف،عن الأصبغ ابن نباته،قال:کنت أرکع عند باب أمیر المؤمنین علیه السّلام و أنا أدعو اللّه،إذ خرج أمیر المؤمنین علیه السّلام و قال:یا أصبغ.

فقلت:لبّیک.قال أیّ شیء کنت تصنع؟قلت:رکعت و أنا أدعو.قال:أفلا أعلّمک دعاء سمعته من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله قلت بلی.قال:قل:«الحمد للّه علی ما کان و الحمد للّه علی کلّ حال»ثمّ ضرب بیده الیمنی علی منکبی الأیسر،و قال:یا أصبغ،لئن ثبتت قدمک،و تمّت ولایتک،و انبسطت یدک،فاللّه أرحم بک من نفسک.

293-45- أخبرنی المفید عن الکاتب عن الزّعفرانیّ عن الثّقفیّ،عن محمّد بن إسماعیل،عن زید بن المعدّل،عن یحیی بن صالح الطّیالسیّ،عن إسماعیل بن زیاد،عن ربیعه بن ناجد،قال:لمّا وجّه معاویه بن أبی سفیان بن عوف الغامدیّ

ص:374

268-صلوات بر پیامبر قبل از دعا

[290]42-امام صادق علیه السّلام فرمود:هنگامی که یکی از شما خدا را می خواند،دعا را با درود بر پیامبر آغاز کند پس به درستی که صلوات و درود بر پیامبر پذیرفته شده است این چنین نیست که خداوند قسمتی از دعا را بپذیرد و قسمت دیگر آن را رد کند.

269-سه چیز از روح خدا هستند

[291]43-بحر سقّا می گوید:شنیدم که امام صادق علیه السّلام می فرمود:همانا سه چیز از رحمت خداوند بلندمرتبه است:شب زنده داری و افطاری دادن به روزه دار و دیدار برادران[دینی].

270-دعایی که حضرت علی علیه السّلام به اصبغ یاد داد

[292]44-اصبغ بن نباته می گوید:نزدیک در خانه امیر مؤمنان علیه السّلام بر زمین افتاده بودم و خدا را می خواندم.امیر مؤمنان علیه السّلام از خانه خارج گشت و فرمود:ای اصبغ!پس عرضه داشتم:لبیک.

امام فرمود:چه کار می کردی؟گفتم:خم شده و دعا می نمودم.امام فرمود:آیا دعایی به تو نیاموزم که از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله شنیدم؟عرضه داشتم:بله.امام فرمود:بگو:(ستایش از آن خداست بر هرچه بود و ستایش از آن خداست بر هر حال)آنگاه با دست راست بر شانه چپ من زد و فرمود:ای اصبغ.اگر قدمت استوار گردد ولایتت کامل باشد و دست و دلباز باشی [اهل بخشش باشی]پس خداوند از خودت به تو بخشاینده تر و مهربان تر است.

ص:375

إلی الأنبار إلی الغاره،بعثه فی ستّه آلاف فارس،فأغار علی«هیت»و«الأنبار»، و قتل المسلمین،و سبی الحریم،و عرض النّاس علی البراءه من أمیر المؤمنین علیه السّلام،استنفر أمیر المؤمنین علیه السّلام النّاس،و قد کانوا تقاعدوا عنه،و اجتمعوا علی خذلانه،و أمر منادیه فی النّاس فاجتمعوا،فقام خطیبا،فحمد اللّه و أثنی علیه و صلّی علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله ثمّ قال:أمّا بعد:أیّها النّاس،فو اللّه لأهل مصرکم فی الأمصار أکثر فی العرب من الأنصار،و ما کانوا یوم عاهدوا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله أن یمنعوه و من معه من المهاجرین،حتّی یبلّغ رسالات اللّه إلاّ قبیلتین،صغیر مولدهما،ما هما بأقدم العرب میلادا،و لا بأکثره عددا،فلمّا آووا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و أصحابه،و نصروا اللّه و دینه،رمتهم العرب عن قوس واحده،و تحالفت علیهم الیهود،و غزتهم القبائل قبیله بعد قبیله.فتجرّدوا للدّین،و قطعوا ما بینهم و بین العرب من الحبائل،و ما بینهم و بین الیهود من العهود،و نصبوا لأهل نجد تهامه و أهل مکّه و الیمامه و أهل الحزن و أهل السّهل،قناه الدّین،و تصبّروا تحت حماس الجلاد،حتّی دانت لرسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله العرب،فرأی فیهم قرّه العین قبل أن یقبضه اللّه إلیه،فأنتم فی النّاس أکثر من أولئک فی أهل ذلک الزّمان من العرب.فقال إلیه رجل آدم طوال فقال:ما أنت کمحمّد،و لا نحن کأولئک الّذین ذکرت،فلا تکلّفنا ما لا طاقه لنا به.فقال أمیر المؤمنین علیه السّلام أحسن مسمعا تحسن إجابه،ثکلتکم الثّواکل ما تزیدوننی إلاّ غمّا،هل أخبرتکم أنّی مثل محمّد صلّی اللّه علیه و اله و أنّکم مثل أنصاره،

ص:376

271-خطبۀ حضرت علی علیه السّلام بعد از غارت شدن شهر انبار توسط سفیان غامری

[293]45-ربیعه بن ناجد می گوید:هنگامی که معاویه بن ابی سفیان،سفیان بن عوف غامدی را به سوی(انبار)برای هجوم به دشمنان گسیل داشت او را درمیان شش هزار سوارکار روانه کرد.پس بر(هیت)و(انبار)حمله کرد و مسلمانان را به قتل رساند و خانواده شان را اسیر کرد و مردم را به بیزاری جستن از امیر مؤمنان علیه السّلام واداشت.امیر مؤمنان علیه السّلام مردم را برای جهاد با دشمنان کوچ داد.درحالی که به جنگ توجهی نداشتند و برای خواری امیر مؤمنان علیه السّلام با هم اجتماع کرده بودند.و منادی امام درمیان مردم ندا درداد پس جمع شدند.امام ایستاد و آغاز به سخن کرد.پس ستایش خدا را به جا آورد و سپاس او را گفت و بر فرستاده خدا صلّی اللّه علیه و اله درود فرستاد آنگاه فرمود:اما بعد ای مردم!به خدا سوگند اهل سرزمین شما درمیان سرزمین ها بیشتر از گروه انصار درمیان عرب هاست.آن روزی که انصار با پیامبر صلّی اللّه علیه و اله پیمان بستند که از او و هجرت کنندگان به همراه او دفاع کنند تا رسالات الهی را تبلیغ کند دو طایفه نوبنیاد بودند و از قبائل کهن و پرتعداد هم به شمار نمی رفتند پس هنگامی که انصار رسول خدا و یارانش را پناه داده و خدا و دینش را یاری کردند،عرب آن دو قبیله را چون تیری از کمان یکپارچگی خود بیرون راندند و یهود بر علیه آنان هم پیمان شده و قبایل عرب یکی پس از دیگری با آنان جنگیدند.پس انصار برای[یاری]دین تنها ماندند و ریسمان های دوستی میان خود و سایر قبائل را قطع نموده و پیمان های میان خود و یهود را درهم شکستند[و در سایه جنگ و جهاد]ستون دین را برای اهل نجد و تهامه و مکه و یمامه و حزن و سهل برپا کردند.تا اینکه عرب به سوی رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله نزدیک گشت و پیامبر پیش از آنکه خداوند او را به سوی خود ببرد روشنی چشم خود را در آنان دید.پس شما درمیان مردم[این زمان]بیشتر و پر تعدادتر از انصار درمیان اعراب آن زمان هستید.پس مردی گندم گون و درازقامت به امام گفت:تو مانند محمد صلّی اللّه علیه و اله نیستی.و ما نیز همانند آنان که بیان کردی نیستیم.پس ما را به آنچه بر آن توانایی نداریم مکلف نکن.پس امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود:خاموش باش تا پاسخت را نکو بگیری.زنان فرزند مرده بر شما بگریند که جز اندوه بر من نمی افزایید.آیا به شما خبر دادم که من مانند محمد و شما مانند یاران او هستید؟

ص:377

و إنّما ضربت لکم مثلا،و أنا أرجو أن تأسّوا بهم.ثمّ قام رجل آخر فقال:ما أحوج أمیر المؤمنین و من معه إلی أصحاب النّهروان!ثمّ تکلّم النّاس من کلّ ناحیه و لغطوا.فقام رجل فقال بأعلی صوته:استبان فقد الأشتر علی أهل العراق،لو کان حیّا لقلّ اللّغط،و لعلم کلّ امرئ ما یقول.فقال لهم أمیر المؤمنین(صلوات اللّه علیه)هبلتکم الهوابل،لأنا أوجب علیکم حقّا من الأشتر،و هل للأشتر علیکم من الحقّ إلاّ حقّ المسلم علی المسلم؟و غضب فنزل.فقام حجر بن عدیّ و سعید بن قیس،فقالا:لا یسوءک اللّه یا أمیر المؤمنین،مرنا بأمرک نتّبعه،فو اللّه العظیم ما یعظم جزعنا علی أموالنا أن تفرّق،و لا علی عشائرنا أن تقتل فی طاعتک؛فقال لهم:تجهّزوا للسّیر إلی عدوّنا.ثمّ دخل منزله علیه السّلام،و دخل علیه وجوه أصحابه، فقال لهم:أشیروا علیّ برجل صلیب ناصح یحشر النّاس من السّواد؛فقال سعید بن قیس:علیک یا أمیر المؤمنین بالنّاصح الأریب الشّجاع الصّلیب معقل بن قیس التّمیمیّ؛قال:نعم؛ثمّ دعاه فوجّهه و سار،و لم یعد حتّی أصیب أمیر المؤمنین علیه السّلام.

294-46- أخبرنا المفید عن ابن قولویه عن أبیه عن سعد عن ابن عیسی،عن العبّاس بن عامر عن أبان عن برید عن الصّادق علیه السّلام یقول لمّا توفّیت خدیجه (رضی اللّه عنها)جعلت فاطمه علیها السّلام تلوذ برسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و تدور حوله،و تقول أبه أین أمّی؟قال:فنزل جبرئیل علیه السّلام فقال له:ربّک یأمرک أن تقرئ فاطمه السّلام، و تقول لها:إنّ أمّک فی بیت من قصب،کعابه من ذهب،و عمده یاقوت أحمر،بین

ص:378

فقط برایتان مثالی زدم به این امید که به آنان اقتدا کنید.آنگاه مرد دیگری برخاست و گفت:

چقدر امروز امیر مؤمنان و یارانش به یاران نهروان محتاجند.سپس مردم از هر سمتی شروع به سخن کرده و هیاهوی به راه انداختند.پس مردی برخاست و با بلندترین صدایش گفت:[اثر]نبود مالک اشتر بر مردم عراق آشکار گشت.اگر زنده بود سروصدا[های اعتراض آمیز]کم می گشت و هرکس می دانست که چه می گوید.پس امیر مؤمنان فرمود:

مادران داغ دیده بر شما بگریند.حق من بر شما از مالک اشتر واجب است.آیا برای مالک اشتر حقی جز حق مسلمان بر مسلمان وجود دارد؟و خشمناک شد و از منبر فرود آمد.پس حجر بن عدی و سعد بن قیس برخاسته و عرضه داشتند:ای امیر مؤمنان خداوند تو را به بدی دچار نکند.ما را به دستور خود امر کن تا از آن پیروی کنیم.پس به خداوند بزرگ اگر اموالمان پراکنده شود و خانواده و بستگانمان در راه اطاعت از تو کشته شوند بی تابی فراوان نمی کنیم.

پس امام فرمود:برای حرکت به سوی دشمنان آماده شوید.آنگاه امام علیه السّلام به اقامتگاهش وارد شد و سران یارانش درپی او داخل گشتند.پس ا