مهدویت از دیدگاه اهل بیت علیهم السلام

مشخصات کتاب

سرشناسه:بهبهانی، عبدالکریم

عنوان قراردادی:المهدویه عند اهل البیت . فارسی

عنوان و نام پدیدآور:مهدویت از دیدگاه اهل بیت علیهم السلام [کتاب]/ گروه پژوهش و پاسخ به شبهات، عبدالکریم بهبهانی؛ مترجم حسین علی عربی؛ تهیه کننده اداره ترجمه معاونت فرهنگی [مجمع جهانی اهل بیت (ع)]؛ ویراستاری امرا... نصیری.

مشخصات نشر:قم: مجمع جهانی اهل بیت (ع)، 1435 ق.= 1393.

مشخصات ظاهری:97 ص.؛ 5/14 × 5/21 س م.

فروست:در مکتب اهل بیت علیهم السلام؛ 23.

شابک:دوره 978-964-529-270-4 : ؛ 978-964-529-293-3

یادداشت:کتابنامه به صورت زیرنویس.

موضوع:محمدبن حسن (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، امام دوازدهم، 255ق -

موضوع:مهدویت

موضوع:مهدویت-- احادیث

موضوع:احادیث اهل سنت -- قرن 14

شناسه افزوده:عربی، حسینعلی، 1349 - ، مترجم

شناسه افزوده:نصیری، امرالله ، ویراستار

شناسه افزوده:مجمع جهانی اهل بیت (ع). اداره ترجمه

شناسه افزوده:مجمع جهانی اهل بیت (ع)

رده بندی کنگره:BP224/ب845م9041 1393

رده بندی دیویی:297/462

شماره کتابشناسی ملی:3673073

ص :1

اشاره

ص :2

بسم الله الرحمن الرحیم

ص :3

ص :4

مهدویت از دیدگاه اهل بیت علیهم السلام

گروه پژوهش و پاسخ به شبهات، عبدالکریم بهبهانی

مترجم حسین علی عربی

ص :5

ص :6

ص :7

ص :8

سخن مجمع

«کار اساسی شما [مجمع جهانی اهل بیت(علیهم السلام) ]... معرفی مکتب اهل بیت (علیهم السلام) است به دنیای اسلام. بلکه به سراسر عالم، چون امروز همه دنیا تشنه معنویت اند و این معنویت در اسلام هست و در اسلامی که در مکتب اهل بیت(علیهم السلام) معرفی می کند به نحو جامع و کاملی وجود دارد».

(از بیانات مقام معظم رهبری «مد ظله العالی»، 1386/5/28)

مکتب اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) که تبلور اسلام ناب محمّدی(صلی الله علیه و آله) و متّکی بر منبع وحیانی است، معارف ژرف و عمیقی دارد که از اتقان، استحکام و برهان برخوردار می باشد و مطابق با فطرت سلیم انسان هاست؛ بر همین اساس است که حضرت امام رضا(علیهم السلام) فرمودند:

«فإنّ الناس لو علموا محاسن کلامنا لاتّبعونا» [شیخ صدوق(رحمه الله)، عیون اخبار الرضا(علیهم السلام)، ج275:2]. این مکتب غنی و نورانی در پرتو عنایات الهی و هدایت ائمه ی اطهار(علیهم السلام) و نیز مجاهدت هزاران جهادگر عرصه های علم و فرهنگ در طول قرون گذشته و حال، بسط و گسترش یافته است.

پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی(قدس سره) و تأسیس نظام اسلامی با تکیه بر قوانین اسلامی و با

ص:9

محوریت ولایت فقیه، افق های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جدیدی را برای انسان های آزاده به ویژه مسلمانان و پیروان و محبّان اهل بیت(علیهم السلام)گشود و توجه بسیاری از نخبگان و مستضعفان جهان را به خود معطوف کرد.

مجمع جهانی اهل بیت(علیهم السلام)، مولود این دگرگونی مبارک است که به ابتکار مقام معظم رهبری حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (مد ظلّه العالی) در سال 1369 شمسی/ 1990میلادی تأسیس شد و تاکنون خدمات شایانی را در تبلیغ معارف قرآن و اهل بیت(علیهم السلام) و حمایت از پیروان اهل بیت(علیهم السلام) در سراسر جهان انجام داده است.

معاونت امور فرهنگی مجمع جهانی اهل بیت(علیهم السلام) در راستای رسالت خود جهت ارتقای شناخت و آگاهی پیروان اهل بیت(علیهم السلام) در موضوعات، سطوح، مخاطبان و عرصه های مختلف، در حوزه های تولید کتاب و مجلات به زبان های متعدد و سائر محصولات فرهنگی به فعالیت پرداخته است .

این اثر با هدف معرفی معارف اهل بیت(علیهم السلام) و پاسخ به شبهات مخالفین به ویژه وهابیان و سلفی ها تهیه شده و حاصل تلاش علمی و پژوهشی گروهی از پژوهشگران و نویسندگان فرهیخته و صاحب نظر و ارجمند می باشد.

ص:10

در اینجا بر خود لازم می دانم از دبیرکل محترم مجمع، حضرات اعضای محترم شورای کتاب، مدیران محترم اداره کل پژوهش و ترجمه، رئیس محترم گروه مطالعات بنیادی، دبیر محترم شورای کتاب و گروه مطالعات بنیادی، مترجمین عزیز و همکاران اداره ی ترجمه تقدیر و تشکر نمایم. همچنین از برادرانی که در ویرایش، تایپ، مقابله، تصحیح، آماده سازی، نشر و چاپ این کتاب تلاش کردند، تشکر می کنم و توفیق همگان را از خداوند متعال مسئلت دارم.

معاونت امور فرهنگی مجمع در راستای تعمیق و پویایی آثار منتشره در حوزه ی معارف اهل بیت(علیهم السلام) در سراسر جهان، از دیدگاه ها و پیشنهادهای اساتید، فرهیخته گان، صاحب نظران و پژوهش گران ارجمند استقبال می کند تا زمینه های بسط و گسترش هرچه بیشتر معارف اهل بیت (علیهم السلام)فراهم گردد.

به امید تعجیل در ظهور و فرج منجی عالم بشریت حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف).

نجف لک زایی

معاون امور فرهنگی

ص:11

ص:12

مقدمه

وحدت، همبستگی، اتّحاد و انسجام، از اصول عقلانی و برخاسته از اعماق سرشت انسانی است؛ هم چنان که یک اصل ثابت، مسلّم و همیشگی دین مقدّس اسلام نیز بوده و هست و تحقّق آرمان های آفرینش و نیل به اهداف عالی آن در این راستا قابل دسترسی است و قطعاً هیچ قوم و آحاد جامعه ای، در جنگ و فتنه، نزاع و تفرقه، به خیر و سعادت و کمال انسانی، نخواهد رسید.

امام امیر المؤمنین علی بن ابی طالب(علیهم السلام) می فرماید:

إنّ الله سبحانه لم یُعط أحداً بفُرقةٍ خیراً ممّن مضی ولاممّن بقی. (1)

«خداوند سبحان، نه به گذشتگان و نه به آیندگان ، با تفرقه و جدایی خیری را عطا نکرده و نمی کند».

در سایۀ وحدت و یک دلی است که جامعه به آرمان ها و پلّه های ترقّی، گام نهاده و زیباترین استحکامات را بر سرتاسر جامعه حاکم می کند و محبّت و صمیمیت و صلح و صفا را می گستراند.

از این رو، می بینیم قرآن کریم با لحن محکم و با هدف هدایت، چنین می فرماید:

وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً وَلاَتَفَرَّقُوا وَاذْکُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً وَکُنْتُمْ عَلَی شَفَاحُفْرَة مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُم مِنْهَا کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ . (2)

ص:13


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 176.
2- (2) - آل عمران: 103.

«همه با هم، به حبل الله چنگ زنید و پراکنده نشوید و یاد بیاورید آن زمانی را که با هم دشمنی می کردید. پس خداوند دل های شما را به هم نزدیک کرد و الفت و برادری بر شما حاکم نمود و (نیز) یاد بیاورید آن زمانی را که شما، در لبۀ پرتگاه آتش قرار داشتید، پس خداوند شما را از آن نجات داد و خداوند این چنین آیات خود را تبیین می کند، شاید به هدایت دست یابید».

و نیز پیامبر اکرم؛ حضرت محمّد بن عبدالله(صلی الله علیه و آله) می فرماید:

«المؤمن للمؤمن کالبنیان یشدّ بعضه بعضاً». (1)

«نسبت فردِ با ایمان با مؤمن دیگر، همانند اجزای یک ساختمانند که هر جزئی از ساختمان، جزء دیگر را نگه داشته و محکم می نماید».

و نیز حضرت امام جعفر صادق(علیهم السلام) می فرماید:

«المؤمن أخو المؤمن، کالجسد الواحد، إن اشتکی شیئاً منه وجد ألَم ذلک فی سائر جسده». (2)

«مؤمن برادر مؤمن است ، مانند آنکه یک جسد می باشند؛ اگر عضوی از آن به درد آید، درد و رنج آن به دیگر اعضاء خواهد رسید».

بنابر این تفرقه، کینه توزی، نزاع و خون ریزی، هرگز مشروعیت و مصونیت نداشته و از کبائر و زشتی هاست که وجدان و عقل سلیم، آن را بی اساس و بی فرهنگی معرّفی کرده و در دین اسلام هم شدیداً مورد نکوهش و توبیخ قرارگرفته و مرتکب آن را به عذاب الهی، وعده داده است.

جهالت جاهلان و دسیسۀ دسیسه گران و فتنه انگیزان، در طول تاریخ مسلمین، کوشیده است که وحدتِ صفوف و یک پارچگی مسلمین، به جنگ و

ص:14


1- (1) - اصول کافی 166/2؛ نهج الفصاحه: 779؛ کنز العمّال: 141/1.
2- (2) - بحار الأنوار: 148/61.

خون ریزی تبدیل شده و کینه و بغض و بد بینی و اتّهام به خروج از دین و ورود در شرک را گسترش دهد. بنابر این بر مسؤلان و رهبران امّت و برآحاد جامعۀ اسلامی، فرض و حتم است که اجازه ندهند چنین فضائی بر جامعه اسلامی حاکم گردد و در نتیجه ذخائر و ثروت های امت اسلام، توسّط مستکبران روزگار و کافران خوش رنگ و نگار و صاحبان تراست ها و کارتل ها به راحتی و سهولت، غارت شود.

ما پیروان اهل بیت(علیهم السلام)، برخود لازم می دانیم جهت وحدت بیشتر مسلمین و زدودن موانع این اتّفاق و انسجام، نسبت های ناروائی که در طول تاریخ، به ویژه در این سال های اخیر، به مکتب اهل بیت(علیهم السلام) و به صورت ناجوانمردانه نسبت داده شده، از خود دورکنیم و با تمام وجود، از این تهمت ها و نسبت ها توسّط تکفیری ها و جریاناتی که آلت دست انگلیسی ها، صهونیست ها، و غارتگران امریکا و ... هستند، اعلان انزجار و تبرّی بجوییم.

از باب نمونه:

1 - ما که کتاب آسمانی مصون از تحریف، یعنی قرآن کریم را تنها کتاب همۀ مسلمین و بدون آن که کم و زیاد شده باشد و عیناً، همان قرآن کریم حضرت خاتم الأنبیاء محمّد مصطفی(صلی الله علیه و آله) و ثقل اکبر و سرتاسر آن را داعی توحید و یکتاپرستی می دانیم؛

- ما که بزرگ ترین موفّقیت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) را نفی بتها (اصنام) و نفی عبادت لات و عزّی و اعلان و تحقّق کلمۀ توحید «لا إله إلا الله» می دانیم؛

- ما که خطبه های غرّای توحیدی مولی الموحدین امیر المؤمنین(علیهم السلام)را - شبانه روز - در مراکز آموزشی و پژوهشی، دانشگاه ها و حوزه ها و محافل علمی و تربیتی مان به تلاوت و تدریس و استضائه می نشینیم؛

ص:15

- ما که در مساجد و مراکز عبادتی مان ، متون سراسر توحید اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله) را همانند دعای کمیل از امام علی(علیهم السلام)، دعای عرفه از امام حسین(علیهم السلام) و دعای ابو حمزه ثمالی از امام سجاد(علیهم السلام) و ده ها دعای توحیدی دیگر تلاوت می شود و طنین انداز است:

«... متی غِبْتَ حتّی تَحْتاجَ إلی دلیلٍ یَدلُّ علیکَ... عَمِیَتْ عینٌ لا تراکَ... ماذا وَجَدَ مَنْ فَقَدَک وَما الّذی فَقَدَ مَنْ وَجَدَک...». (1)

- ما که هزاران اثر معرفتی و توحیدی همچون کتاب توحید شیخ اقدم «صدوق» را داریم، ما که ...

با همۀ این اوصاف، به صورت جاهلانه و مزوّرانه و مزدورانه به هدف بدبین کردن سایر مسلمین ناجوانمردانه به شرک متّهم شده و می شویم!!! (فما لهم کیف یحکمون)؟؟!!.

2 - اعتقاد به امام مهدی(علیهم السلام) و مهدویت، ریشه قرآنی دارد و مذاهب و فرق اسلامی - روی هم رفته - به آن اعتراف دارند تا جائی که انکار آن را موجب قتل منکر آن دانسته اند. (2)

و نیز جایگاه رفیعی از سنّت و معرفت اسلامی را برای آن حضرت ذکر کرده اند و قاطبۀ علمای اهل بیت(علیهم السلام) و بسیاری از علمای مذاهب اسلامی، روایات و احادیث و اخباری که در شأن و ولادت آن حضرت است، مورد تصریح و تصحیح و اعتراف قرارداده اند؛ مانند صاحب سنن ترمذی، قرطبی مالکی، ابوجعفر عقیلی، سیوطی، ابن حجر عسقلانی، حاکم نیشابوری، بیهقی، ابن اثیر، بغوی، ابن قیم، ذهبی، تفتازانی، ابن کثیر دمشقی، جزری شافعی، عبدالوهّاب شعرانی، متّقی هندی، عبدالباقی زرقانی، سفارینی حنبلی، محمّد امین

ص:16


1- (1) - بحار الأنوار: 95/ 226 (بخشی از دعای عرفه).
2- (2) - همانند ابن حجر هیتمی شافعی، شیخ صبای حنفی، خطابی مالکی، یحیی حنبلی و...

سویدی، شوکانی، مؤمن شبلنجی، قنوجی بخاری، کتانی مالکی، خضر مصری، غماری شافعی، ناصر الدین البانی، ابواعلی مودودی، کمال الدین ابن طلحه شافعی، یاقوت حموی، ابو نعیم اصفهانی، ابن جوزی حنبلی، گنجی شافعی، جوینی شافعی، ابن علی شافعی همدانی، حمد الله مستوفی، ابن شحنۀ حلبی حنفی، خواجه پارسا حنفی، ابن صبّاغ مالکی، سراج رفاعی، ابن طولون دمشقی، ابو عبّاس قرمانی حنفی، ابن عامر شبراوی، ساباط قاضی حنفی، قندوزی حنفی، حمزاوی شافعی مصری، زرکلی سلفی، یونس سامرایی، احمد طوسی بلاذری، ابن شاکر بدری شافعی، عبدالکریم یمانی، صبان شافعی، ابن عماد دمشقی حنبلی و غیر اینان... .

حال نگاه بیندازید و ببینید:

امام مهدی(علیهم السلام) و مهدویّت - که در کتاب و سنّت، محکم ترین ریشه و اساس و برهان و این همه معترف به تواتر و صحت و ولادت و حیات از جمیع فرق اسلامی دارد- چگونه با زشت ترین تعبیرها مورد استهزاء و تمسخر و افتراء و نسبت های ناروا قرار گرفته است؟!.

از این عصارۀ انبیاء و خلف اوصیا، گاهی به «امام مزعوم» و گاهی به «معدوم» و ... تعبیر می شود !! و گاهی می نویسند که شیعیان کنار سرداب حلّه یا سرداب بغداد، یا سرداب سامرّا (1) و یا ... مرکبی را آماده می کنند تا آن که او وقتی که از آن سرداب خارج شد، سوار آن مرکب شود!. اینان هنگام نماز هم، هم چنان در کنار مرکب باقی می مانند، زیرا ممکن است که در همان وقت از سرداب خارج شود و کسی کنار مرکب نباشد تا او را سوار کنند!!.

ص:17


1- (1) - بالآخره، معلوم نشد این سرداب کجاست!

وارونه نشان دادن حقایق، تحریف و سیاه نمایی در زمینۀ اعتقادات و معارف حقّه اهل بیت(علیهم السلام) توسّط دشمنان و بقاء بر میت های آکلة الاکباد و آنان که گوینده «لااله الاّ الله و محمّدٌ رسول الله» و معتقدان معاد و محشر و اهل قبله و قرآن را همانند گوسفند سر می برند و جهت جلب رضایت سردمداران کفر و غاصبان قدس، همه گونه خوش خدمتی دارند و در تمام دوران ننگین رژیم جعلی و سفّاک صهیونیستی، در حمایت از مظلومین فلسطین، و مقدسات مسلمین حتی یک فشنگ و یا تیری رها نکرده اند، امّا هر روز شاهد آنیم که دسته دسته اهل قبله و توحید و بعثت و معاد را با کمال شقاوت و بی رحمی، قطعه قطعه و به آتش می کشند و فتنه و تفرقه را بین امّت اسلام می گسترانند.

لازم به تذکر است: این دو مورد به عنوان نمونه بود و گرنه مسلمانان هر روزه شاهد نشر و بسط صدها مورد دیگر با هزاران سایت و کتاب و مقالات و نرم افزار، توسّط این مجموعۀ فاقد عاطفه و رحم و متحجّر و تکفیری با هدف شوم تفرقه افکنی و جنگ و جدال در امّت اسلامی می باشند، فإلی الله المشتکی.

در هر صورت، ما به عنوان این که به حفظ وحدت مسلمین و قطع ید اجانب از بلاد اسلامی و زدودن اتّهامات و افتراءات از مکتب اسلام و معارف اهل بیت(علیهم السلام) مکلّفیم، بر خود واجب می دانیم جهت زایل کردن بدبینی از ذهنیّتی که اینان در بین عموم مسلمین با دروغ، نفاق، افتراء و بهتان ساخته اند، اقدام نماییم و انزجار و بی زاری خود را از این تفرقه افکنان و جنگ افروزان وابسته به استکبار و کفر جهانی، اعلان نماییم.

ص:18

مجموعۀ «فی رحاب اهل البیت(علیهم السلام)» (1)حدود چهارده سال پیش، جهت زدودن این ذهنیّت و زدودن برخی از موانع وحدت، در معاونت امور فرهنگی مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام و با کمک، مساعدت و همکاری گروهی از فضلا و محققین (2)، طرّاحی و سپس مورد تنظیم و تدوین قرار گرفت.

بحمدالله به سرعت و به طور گسترده و چشمگیر، مورد استقبال محافل علمی و پژوهشی و علاقه مندان و دوستداران وحدت مسلمین، قرار گرفت.

شخصیّت های علمی و دست اندرکاران نشر و قلم و گروه های محاوره و مناظره، در همان زمان تدوین و نشر، پیشنهاد ترجمه ی این مجموعه را به زبان های زنده دنیا دادند که بحمدالله ترجمۀ فارسی آن توسّط ادارۀ ترجمۀ

ص:19


1- (1) - این مجموعه بیش از چهل جلد است که هر یک از آنها به یک موضوع و یک شبهه اختصاص دارد و به زبان عربی و با سبک مقارنه و ارائه دلائل تنظیم یافته است.
2- (2) - جهت تقدیر از زحمات عزیزانی که در این مجموعه به نوعی تلاش داشته و نقشی که در تحقّق این کار علمی و فرهنگی داشته اند. متذکّر می شویم: 1 - ابوالفضل اسلامی (علی)؛ مسؤول گروه و مشرف علمی پروژه. 2 - سید منذر حکیم؛ پیگیر امور مجموعه. 5 - 3 - سید عبدالرحیم موسوی، شیخ عبدالکریم بهبهانی و صباح بیاتی؛ تهیه کنندگان بعضی از متون مجموعه. 9 - 6 - شیخ عبدالأمیر سلطانی، شیخ محمّد هاشم عاملی، شیخ محمّد امینی و شیخ علی بهرامی؛ تصدّی مسائل استخراج و مقابله. 13 - 10 - سید محمدرضا آل ایوب، عباس جعفری، حسین صالحی و عزیز عقابی؛ در مسائل تصحیح و تطبیق و روند امور. ضمن آن که از نظرات ارزشمند آقایان: شیخ جعفر الهادی (خوشنویس)، شیخ محمّدهادی یوسفی غروی، استاد صائب عبدالحمید وغیر اینان در برخی از این متون استفاده کرده ایم. جزاهم الله خیر الجزاء. (ناشر)

معاونت امور فرهنگی، آماده گردید و اینک مورد بررسی مجدّد و ویراستاری قرار گرفت و تقدیم علاقه مندان می شود.

امید است که این تلاش و جهاد فرهنگی، مورد قبول پروردگار متعال و عنایت حضرت بقیّة الله الأعظم(عجل الله تعالی فرجه الشریف) قرار گرفته باشد.

گروه مطالعات بنیادی

ابوالفضل اسلامی (علی)

1392/8/28

ص:20

ائمّۀ دوازده گانه جوهرۀ مفهوم مهدویّت

اعتقاد به ظهور منجی عالم بشریّت - که جوهرۀ اندیشۀ مهدویّت در اسلام است - یک باور فراگیر بشری است که به دین، یا مذهب معیّنی اختصاص ندارد و این حقیقت، قابلیّت آن را دارد که همزمان چهار شبهۀ وارده به مسألۀ مهدویّت را ساقط کند:

شبهۀ اوّل: شبهه ای است که مهدویّت را خاصّ شیعه می داند، به ویژه آن که اجماع مسلمانان بر این مسأله را اثبات می کند.

شبهۀ دوّم: شبهه ای است که می گوید: مهدویّت یک «افسانه» است و از تخیّلات ساخته شده است؛ زیرا افسانه، خیالات ساده ای است که از واقعیّتی قبیله ای، قومی، یا گروهی ساخته شده است و افسانه ای که تمام ادیان آسمانی و غیرآسمانی آن را به گونه ای قبول داشته باشند و خبر از ضمیر ناخودآگاه بشریّت بدهد و مورد پذیرش دانشمندان و اندیشمندان و فلاسفه باشد، وجود ندارد.

شبهۀ سوّم: شبهه ای است که می گوید: یهودیان در ایجاد اندیشۀ مهدویّت، نقش داشته اند. اگر اندیشۀ مهدویّت در تمام ادیان آسمانی و غیرآسمانی وجود دارد، پس چرا وجود آن را در اسلام بر نمی تابیم؟ در صورتی که مقتضای عقل و منطق این است که به

ص:21

صورت واضح تر و کاملتری این اندیشه را در برداشته باشد؛ چنان که اندیشۀ اهل بیت(علیهم السلام) چنین است.

بنابراین، از نشانه های کمال دین اسلام و به خصوص مکتب اهل بیت(علیهم السلام) این است که دارای اندیشۀ مهدویّت باشد. و آیا ادیان آسمانی، در بسیاری از عقاید و شرایع همانند: حج، روزه، نماز و ... با هم مشترک نیستند؟ و در این صورت، آیا تصریح یهودیّت، یا دین دیگری به این حقایق، باعث می شود که اسلام از آن دور باشد؟ یا این که اقتضا می کند اسلام آنها را به صورت کاملتر و پیشرفته تر در بر داشته باشد؟ پس این شبهه بیانگر وجود نقص و عیب در صاحبانش و کمال در اسلام و به خصوص تشیّع است.

شبهۀ چهارم: شبهه ای است که می گوید: اندیشه مهدویّت، زاییدۀ فشارهای سیاسی و اجتماعی است که پیروان اهل بیت(علیهم السلام) در آن به سر می برده اند.

باید گفت که: خوارج با فشاری بیش از پیروان اهل بیت(علیهم السلام) مواجه بودند، امّا چنین عقیده ای نداشتند و اگر فشار و اختناق باعث بروز چنین اندیشه ای می شد، هر آینه می بایست که بسیاری از مظلومین و رنج دیدگان، دارای چنین اندیشه ای باشند، در حالی که چنین نیست. و چه بسیارند کسانی که تحت هیچ گونه رنج و فشاری نبوده اند، امّا به مهدویّت ایمان داشته اند و اگر مهدویّت، زاییدۀ فشار و اختناق باشد، بایستی به هنگام رفع فشار و رنج، این اندیشه زایل

ص:22

شود، امّا برعکس، می بینیم که در نسلهای بعدی که مواجه با رنج و فشار نبوده اند، این اندیشه بیشتر رشد و توسعه یافته است.

تنها چیزی که می توان ادّعا کرد این است که: فشارهای سیاسی و اجتماعی، باعث گرایش بیشتر به اندیشۀ مهدویّت می گردد، نه این که اصل و اساس آن را ایجاد می کند.

در واقع، «دین»، تعبیری کاملتر از حقایق انسانی است و «اسلام»، تعبیر کاملتری از حقایق دینی و مدرسۀ اهل بیت(علیهم السلام) تعبیر کاملتر از حقایق اسلامی است.

هنگامی که ادیان به اندیشۀ ظهور منجی بشریّت تصریح می کنند، در واقع به یک خواست درونی و فطری بشر اشاره می کنند و وقتی که اسلام آن را به صورت کاملتر و جدیدتر از ادیان سابق، بیان می کند، علاوه بر تأکید به یک حقیقت غیبی، به این خواست فطری بشر تأکید می ورزد و هنگامی که اهل بیت(علیهم السلام) با صراحت و تأکید بیشتری به مهدویّت می پردازند، در واقع به صورت کاملتر و واضح تر به این حقیقت اسلامی اشاره می کنند.

پس تفاوت مکتب اهل بیت(علیهم السلام) و مکتب خلفا در این است که: یکی آن را به صورت محدودتر و دیگری آن را به صورت وسیع تر و کاملتری بیان می کند و در این حال، برخی گمان می کنند که مکتب اهل بیت(علیهم السلام) راه غلوّ و تندروی را در پیش گرفته است! و شاید سرّ اشتهار تشیّع به مهدویّت، این پندار که مهدویّت، اندیشۀ اختصاص تشیّع است ومورد پذیرش همۀ مسلمانان نمی باشد، این

ص:23

است که آن را در حدّ کمال بیان می دارند و این اندیشه نزد ایشان ویژگیهای منحصر به فردی دارد که بیانگر حقیقت آرمانی مهدویّت است.

همه این ویژگیها از یک محور سرچشمه می گیرند و آن این است که مهدویّت، در نگاه اهل بیت(علیهم السلام) یک آینده نگری صرف و پیشگویی از سعادت بشر در پایان جهان نیست؛ چنان که مکتب خلفا آن را چنین می بیند بلکه جزئی انفکاک ناپذیر از عقیدۀ امامیّۀ اثنی عشریّه است که از طرف خدای متعال معیّن شده است و این عقیده بلافاصله بعد از رحلت پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله) شروع شده و تا آخرالزمان را نیز در بر می گیرد.

به عبارت دیگر: مسألۀ امامت دوازدهمین امام از سال 260 هجری شروع شده و تا الان ادامه یافته و این امامت، تا ظهور دوازدهمین امام در آخرالزمان ادامه می یابد.

وقتی که ما مسألۀ مهدویّت را از نگاه اهل بیت(علیهم السلام) بررسی می کنیم، باید به این محور عقیدتی توجّه داشته باشیم و از یک سو، با دلیل و برهان در صدد اثبات آن باشیم و از سوی دیگر، ویژگیهای مترتّب بر آن را بررسی نماییم و از سوی دیگر، ارزش عقیدتی مترتّب بر این اندیشه را بازگو نماییم، پس در این تحقیق، سه مرحله خواهیم داشت که هر کدام را جداگانه مورد بحث و بررسی قرار می دهیم.

ص:24

فصل اوّل: اثبات عقیدتی مفهوم مهدویّت از دیدگاه اهل بیت(علیهم السلام)

اشاره

دلیل عقیدتی این اندیشه در صدها روایتی که از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) وارد شده (1) متبلور است که بر تعیین مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و این که او از اهل بیت(علیهم السلام) (2)است، دلالت می کند. و این که

ص:25


1- (1) - ر.ک: معجم احادیث الامام المهدی: 1/ احادیث النبی.
2- (2) - مسند امام احمد: 1/ 84/ ح 646؛ مسند ابن ابی شیبه: 8/ 678/ کتاب 40/ باب 2/ ح 190. ابن ماجه و نعیم بن حماد در الفتن از علی* نقل کرده اند که فرمود: رسول الله فرمود: مهدی از ما اهل بیت می باشد که خداوند یک شبه کار او را اصلاح می کند. در سنن ابن ماجه: 2/ 1367/ ح 4085 و در الحاوی سیوطی: 2/ 213 و 215 آمده است: احمد و ابن ابی شیبه و ابوداوود از علی* از پیامبراکرم روایت کرده اند: اگر از دنیا تنها یک روز مانده باشد، خداوند از اهل بیت من کسی را مبعوث می کند که آن را پر از عدل و داد کند، پس از آن که پر از ظلم و جور شده است. و در صحیح سنن المصطفی هم به این حدیث اشاره شده است. همچنین به معجم احادیث المهدی: 1/ 147 مراجعه کنید که احادیث بسیاری را از صحاح و مسانید در این موضوع جمع آوری کرده است. و به موسوعة الامام المهدی که به وسیله مهدی فقیه ایمانی تنظیم شده است، نگاه کنید. در جزء اوّل این موسوعه تصویر نقل قولهایی از دهها کتاب علمای اهل سنّت و محدّثان آنان در مورد مهدی و صفات آن حضرت جمع آوری شده است. در این جزء، تصویر نسخه ای از سخنرانی شیخ عباد در مورد احادیث و آثاری که درباره مهدی نقل شده آمده است. برای مراجعه به روایتی که مهدی را نهمین فرزند از نسل حسین* می داند، به این منابع مراجعه کنید: ینابیع المودّه/ قندوزی حنفی: 492؛ مقتل الحسین/ خوارزمی: 1/ 196؛ فرائد السمطین، جوینی شافعی: 20/ 315 - 310، احادیث 569 - 561؛ منتخب الاثر، شیخ لطف الله صافی گلپایگانی که روایات را از هر دو طریق جمع آوری کرده است.

او از نسل فاطمه(علیها السلام) (1)و نهمین فرزند از نسل حسین(علیهم السلام) (2) است. و این که جانشینان آن حضرت، دوازده نفر هستند. (3)

ص:26


1- (1) - الحاوی للفتاوی/ سیوطی: 2/ 214. او می نویسد: ابوداوود و ابن ماجه و طبرانی و حاکم از امّ سلمه روایت کرده اند: از رسول خدا شنیدم که می فرماید: مهدی از عترت من از فرزندان فاطمه است. برای مطالعه بیشتر به صحیح سنن المصطفی، ابی داوود: 2/ 208 و سنن ابن ماجه: 2/ 1368، ح 4086 مراجعه کنید.
2- (2) - حدیث: المهدی من ذریّة الحسین* چنان که در معجم احادیث المهدی و در الاربعون حدیثاً، تألیف ابونعیم اصفهانی و در عقد الدرر مقدّسی شافعی آمده است. و طبرانی در الاوسط آن را از المنار المنیف، تألیف ابن قیّم نقل کرده و در السیرة الحلبیّه: 1/ 193 و القول المختصر، ابن حجر هیتمی آمده است. همچنین به منتخب الاثر، شیخ لطف الله صافی گلپایگانی که روایات را از طریق شیعه نقل کرده مراجعه نمایید و به کتاب دفاع عن الکافی: 1/ 296، تألیف عمیدی مراجعه کنید که به دلایل ضعف روایتی را که مهدی را از فرزندان حسن* می داند، اشاره کرده است.
3- (3) - حدیث: خلفای بعد از من دوازده نفر و همگی از قریش هستند، یا: این دین تا زمانی که دوازده نفر که همگی از قریش هستند به ولایت برسند، پا برجاست، از روایات متواتری است که به طرقهای متعدّد در صحاح و مسانید با اختلاف کمی در الفاظ ذکر گردیده است، البتّه در تأویل و تفسیر آن اختلاف و اضطرابی به وجود آمده است. برای مطالعه بیشتر ر.ک: صحیح بخاری: 9/ 101، کتاب الاحکام، باب الاستخلاف؛ صحیح مسلم: 6/ 4، کتاب الاماره، باب الاستخلاف؛ مسند احمد: 5/ 97، 93 و 90.

این پنج دسته از روایات متظافر، در صدد تبیین مفهوم مهدویّت و تشخیص حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) می باشند و کسی که در آنها دقّت کند، در می یابد که به تدریج، تخصیص بیشتری یافته اند تا این که در شخص معیّنی متمرکز شده اند.

شهید صدر(قدس سره) در توضیح این روایات، فرموده است:

«این روایات به درجۀ بالایی از کثرت و انتشار رسیده اند، در حالی که ائمّه(علیهم السلام) جانب احتیاط و تقیّه را در سطح عمومی رعایت می کردند تا آن وجود عزیز، در معرض تعرّض و دشمنی قرار نگیرد». (1)

باید اضافه کرد که تنها کثرت روایات، معیار قبول آنان نیست بلکه علاوه بر آن، دلایل و نشانه های دیگری وجود دارد که صحّت آنها را مستدل می سازد. برای مثال حدیث شریف نبوی که می فرماید:

«خلفای بعد از آن حضرت، دوازده امام، یا خلیفه، یا امیر هستند».

با عنایت به اختلافی که در متن حدیث در طرق مختلف وجود دارد، در بیش از 270 روایت نقل شده است (2)که در مشهورترین

ص:27


1- (1) - ر.ک: الغیبه الکبری ، محمّد صدر: 272 و ما بعدها.
2- (2) - التاج الجامع للاصول: 3/ 40. وی می گوید: این را مسلم، بخاری و ترمذی روایت کرده اند و برای بررسی حدیث و طرق آن، به کتاب الامام المهدی تألیف علی محمّد علی دخیّل مراجعه کنید.

کتابهای شیعه و سنّی آمده است و از جمله در صحیح بخاری، (1)مسلم (2)، ترمذی، ابوداوود، مسند احمد (3) و مستدرک علی الصحیحین (4) نقل شده است.

و نکتۀ قابل توجّه این است که: بخاری که این حدیث را نقل کرده است، معاصر امام جواد، امام هادی و امام حسن عسکری(علیهم السلام) بوده است و این بسیار معنا دارد؛ زیرا ثابت می کند که این حدیث، زمانی از رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) نقل شده و در کتابها نوشته شده است که هنوز تمام دوازده امام(علیهم السلام) به صورت بالفعل به امامت نرسیده بودند و این جای شک و تردیدی نمی گذارد که نقل حدیث، بیانگر واقعیّتی بوده است که بعدها در دوازده امام(علیهم السلام) متحقّق می شود؛ چرا که احادیث دروغین که به پیامبر نسبت داده شده برای توجیه حوادثی است که در دوره های بعد رخ داده ولذا در متون حدیثی ثبت نشده اند، پس حدیث ائمّۀ دوازده گانه، نقل واقعیّتی خارجی

ص:28


1- (1) - صحیح بخاری: 9/ 101، کتاب الاحکام، باب الاستخلاف، چاپ دار إحیاء التراث العربی- بیروت.
2- (2) - التاج الجامع للاصول: 3/ 40 و در تعقیب حدیث می نویسد: این را مسلم، و بخاری و ترمذی نقل کرده اند. و در حاشیه آورده است: این را ابوداوود در کتاب المهدی چنین آورده است: لا یزالُ هَذَا الدینُ قَائِماً حَتّی یکُونُ عَلیکُم إثنی عَشَر خلیفة.... و همچنین به سنن ابوداوود: 2/ 207 مراجعه کنید.
3- (3) - مسند امام احمد: 6/ 99/ ح 20359.
4- (4) - المستدرک علی الصحیحین: 3/ 618.

نبوده است بلکه تعبیری از حقیقتی الهی بوده است که از زبان پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله) که - جز حقّ نمی گوید- (1) خارج شده است و او فرموده است:

«إنّ الخُلَفَاءَ بَعدی اثنا عَشَر». (2)

«جانشینان من، دوازده نفر هستند».

این ائمّه از امام علی(علیهم السلام) شروع شدند و به حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) خاتمه یافتند و همین تنها تطبیق معقول (3) برای این حدیث شریف نبوی است. (4)

مسلم در صحیح خود از طریق قتیبة بن سعید، از جابر بن سمره روایت کرده است:

«همراه پدرم به دیدار پیامبر(صلی الله علیه و آله) رفتم. شنیدم که آن حضرت(صلی الله علیه و آله) می فرماید:

إنَّ هذا الأمر لا ینقضی حتی یمضی فیهم اثنا عشر خلیفة ؛ این امر تمام نمی شود تا دوازده

ص:29


1- (1) - چنان که خداوند در سوره نجم (43) می فرماید: وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی * إِنْ هُوَ إِلا وَحْی یُوحَی.
2- (2) - امالی صدوق: 387.
3- (3) - پس از آن که علما و محدّثان بر صحّت این روایت اتّفاق نظر کرده اند، در تأویل و تطبیق آن دچار اختلاف شده و مصادیقی را ذکر کرده اند که قبول آن ممکن نیست و بلکه غیر معقول است؛ چنان که بعضی، یزید بن معاویه که شارب الخمر و متجاهر به فسق بوده است را جزء ائمّه دوازده گانه دانسته اند!!
4- (4) - بحث حَولَ المهدی/ شهید صدر: 107 - 105، به تحقیق دکتر عبدالجبّار شراره.

جانشین به خلافت برسند، سپس سخن دیگری را آهسته تر گفت که آن را نشنیدم. از پدرم پرسیدم: چه فرمود؟ گفت که فرمود:

کُلُّهم مِن قَرَیش ؛ همگی از قریش هستند». (1)

سپس آن را از ابن عمر، از جابر بن سمره و از طریق هداب بن خالد، نصر بن علی جهضمی و محمّد بن رافع، از جابر بن سمره نقل کرده است. و آن را به دو طریق از ابی بکر بن ابی شیبه، از جابر و به دو طریق از قتیبة بن سعید، از جابر نقل کرده است؛ چنان که می بینیم تنها در صحیح مسلم این روایت از نُه طریق ذکر شده است و اگر به کتابهای شیعه و سنّی مراجعه کنیم، خواهیم دید که از طرق بسیاری، نقل شده است. (2)

ص:30


1- (1) - صحیح مسلم: 6/ 3، کتاب الاماره، باب الناس تبع لقریش.
2- (2) - صحیح بخاری: 4/ 164، کتاب الاحکام، باب الاستخلاف؛ مسند احمد: 6/ 94/ احادیث 20534، 20503، 20443، 20416، 20367، 20366، 325؛ سنن ابوداوود: 4/ 106، ح 4280، 4279؛ المعجم الکبیر، طبرانی: 2/ 1996 و238؛ سنن ترمذی: 4/ 501؛ مستدرک حاکم: 3/ 618؛ حلیة الاولیاء، ابونعیم: 4/ 333؛ فتح الباری: 13/ 211؛ صحیح مسلم به شرح نووی: 12/ 24 (در تفسیر آیه 12 از سوره مائده)؛ کتاب السلوک فی دول الملوک، مقریزی: 1/ 15 - 13 (از قسمت اوّل)؛ شرح الحافظ ابن قیّم الجوزیّة علی سنن ابی داوود: 11/ 363 (شرح حدیث 4259)؛ شرح العقیدة الطحاویه: 2/ 736؛ الحاوی للفتاوی، سیوطی: 2/ 85؛ عون المعبود فی شرح سنن ابی داوود، عظیم آبادی: 11/ 362 (شرح حدیث 4256)؛ مشکاة المصابیح، تبریزی: 3/ 5983، 327؛ السلسلة الصحیحه، الالبانی، حدیث شماره 376؛ کنزالعمّال: 12/ 32، ح 33848 و ج 12/ 33، ح3858 و ج 12/ 34، ح 3361. همچنین این حدیث را محدّثان شیعه نقل کرده اند که از جمله صدوق در کمال الدین: 1/ 22 و خصال: 2/ 475 و 469. و در کتاب احقاق الحق: 13/ 50 -1 طرق متعدّد حدیث و روایات آن نقل شده است.

سرگردانی پیروان خلفا در تفسیر حدیث!

سؤالی که در مورد حدیث مطرح می شود، این است که این جانشینان دوازده گانه چه کسانی هستند؟

قبل از آن که جواب این سؤال را بدهیم، احتمالات متصوّر در مورد جواب آن را مطرح کنیم.

روشن است که در این جا دو احتمال داده می شود:

1- احتمال دارد که مقصود پیامبر(صلی الله علیه و آله) بیان واقعیّت سیاسی جامعه باشد که بعد از وی اتّفاق خواهد افتاد؛ چنان که پیشگوییهای بسیاری از آن حضرت(صلی الله علیه و آله) در مورد حوادث دیگری صادر شده بود و این هم یکی از پیشگوییهای آن حضرت(صلی الله علیه و آله) دربارۀ آیندۀ سیاسی امّت اسلامی بوده است که می توانیم اسم این احتمال را (تفسیر خبر از آینده) بگذاریم.

2- احتمال دارد که مقصود پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله) صدور بیانیّه ای برای تعیین ائمّه و جانشینان دوازده گانۀ بعد از خود باشد و مفاد این حدیث، مفاد انشا و نصب بر طبق اقتضای شریعت اسلامی بوده

ص:31

است، نه فقط خبردادن از آیندۀ سیاسی امّت اسلامی که می توانیم این احتمال را «تفسیر عقایدی»بنامیم.

بحث علمی، چنین اقتضا می کند که هر دو احتمال را بررسی کنیم و هر کدام را که مورد تأیید شواهد، ادلّه و براهین عقلی و نقلی قرار گرفت، اختیار کنیم، امّا از آن جا که پیروان خلفا از همان ابتدا به شرعیّت نظام خلافت ملتزم شده اند، نظریّۀ تعیین و نصب را کنار گذاشته اند! و بر این اساس، نظام کلامی و فقهی خویش را بنیان نهاده اند! چون در جلوه خود فقط یک احتمال را دیده اند که راه فراری از آن نداشته اند، لذا به تأویل و توجیه احتمالات دیگر پرداخته اند، اگر چه این توجیهات، ضعیف و به دور از عقل و منطق باشد!

در حالی که می بایست با نگاهی عالمانه و به دور از هر گونه قضاوت قبلی، به بررسی حدیث می پرداختند تا خود به عدم صحّت «تفسیر خبر از آینده» پی ببرند.

در این جا از آنان سؤال می شود که اگر پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در صدد پیشگویی و بیان واقعیّاتی که اتّفاق می افتد، بوده است، چه انگیزه ای داشته است که تعداد خلفا را در دوازده نفر محدود کند، در حالی که در آینده بیش از این تعداد به حکومت رسیده اند؟ و اگر پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) به خلافت صحیحی که مطابق با موازین شرعی باشد، اشاره داشته است، پیروان خلفا بر شرعیّت و صحّت

ص:32

حکومت هیچ کدام از خلفا غیر از خلفای چهارگانه اجماع و اتّفاق نظر پیدا نکرده اند؛ از این رو، در تشخیص و تعیین خلفای دوازده گانه دچار حیرت و سرگردانی شده اند.

برای مثال، خلفای دوازده گانه در نظر ابن کثیر عبارتند از:

«خلفای چهارگانه، عمربن عبدالعزیز، بعضی از بنی عبّاس و گفته است که ظاهراً مهدی نیز از این افراد می باشد». (1)

و قاضی دمشقی گفته است که:

«این دوازده نفر عبارتند از: خلفای چهارگانه، معاویه، یزید بن معاویه، عبدالملک بن مروان و فرزندان چهارگانه اش: ولید، سلیمان، یزید و هشام و آخرین آنان عمر بن عبدالعزیز بوده است». (2)

و به نظر ولی الله محدّث - چنان که در قرة العینین گفته و در عون المعبود از آن نقل گردیده است - اینان عبارتند از:

«خلفای چهارگانه: معاویه، عبدالملک بن مروان، فرزندان چهارگانه اش، عمربن عبدالعزیز و ولیدبن یزید بن عبدالملک».

سپس از مالک بن انس نقل کرده است که او «عبدالله بن زبیر» را نیز در این جمع داخل کرده است، امّا خودش سخن مالک را رد کرده و گفته است:

ص:33


1- (1) - تفسیر القرآن الکریم، ابن کثیر: 2/ 34 (در تفسیر آیه دوازدهم از سوره مائده).
2- (2) - شرح العقیدة الطحاویّه، قاضی دمشقی: 2/ 736.

«از عمر و عثمان، از پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله) روایت شده است که حکومت ابن زبیر یکی از مصیبتهای بزرگ این امّت است».

سپس قول کسانی که «یزید» را در این جمع داخل کرده اند، رد نموده و گفته است:

«او مردی فاسق و بدنام بود». (1)

ابن قیّم جوزیّه گفته است:

«و امّا جانشینان آن حضرت(صلی الله علیه و آله) دوازده نفر هستند. عدّه ای از علما و از جمله ابوحاتم و ابن حبان و غیره گفته اند: آخرین آنان عمر بن عبدالعزیز بوده است؛ به این ترکیب که خلفای چهارگانه، معاویه، یزید بن معاویه، معاویة بن یزید، مروان بن حکم، عبدالملک بن مروان، ولید بن عبدالملک، سلیمان بن عبدالملک و سپس عمربن عبدالعزیز را شمرده اند. عمر بن عبدالعزیز در صدمین سال هجری از دنیا رفت و این قرن از بهترین قرنهای امّت اسلام و دین در این قرن، در نهایت عزّت و سربلندی بود و بعد از آن، مصیبتها و رنجها جهان اسلام را فرا گرفت». (2)

نور بشتی می نویسد:

ص:34


1- (1) - عون المعبود فی شرح سنن ابی داوود: 11/ 246، شرح حدیث 427؛ کتاب المهدی، چاپ دارالکتب الاسلامیّه.
2- (2) - عون المعبود فی شرح سنن ابی داوود: 11/ 245.

«مفهوم این حدیث و امثال آن این است که: خلافت دوازده گانه بر کسانی که عادل بوده اند، حمل شود؛ زیرا تنها آنانند که مستحقّ خلافت واقعی هستند». (1)

مقریزی می نویسد:

«آنان عبارتند از: خلفای چهارگانه، سپس امام حسن(علیهم السلام) که به وسیله او خلفای راشدین به اتمام می رسند».

او هیچ کدام از بنی امیّه را داخل این دوازده نفر نکرده و تصریح کرده است که خلافت پس از امام حسن(علیهم السلام) به سلطنت و پادشاهی ظالمانه تبدیل شد و در آن، انواع مشکلات و سختیها بر مردم تحمیل گردید؛ چنان که هیچ کدام از بنی عبّاس را جزء این دوازده نفر ندانسته و تصریح کرده است:

«در زمان ایشان، اتّحاد اسلام از هم متلاشی شد و اسم عربها از دیوان حذف و اسم ترکها ثبت شد و دیلمیان و سپس ترکها بر ممالک اسلامی حاکم شدند و دولتهای بزرگ تشکیل دادند و سرزمین پهناور اسلامی تقسیم شد و هر کس گوشه ای از آن را زیر سلطۀ خود گرفته و با زور چماق بر آنان حکومت می کرد». (2)

ص:35


1- (1) - عون المعبود فی شرح سنن ابی داوود: 11/ 244.
2- (2) - السلوک لمعرفة دول الملوک: 1/ 1513 (قسمت اوّل).

با این اوضاع مشاهده می شود که پیروان خلفا در تفسیر این حدیث تا چه میزان دچار اضطراب و اختلاف شده اند و در باتلاقهایی افتاده اند که خروج از آن برایشان ممکن نبوده و این بدان خاطر بوده است که بر «تفسیر خبر از آینده» اصرار می ورزیده اند.

سیوطی می نویسد:

«تا کنون دوازده خلیفه شناخته نشده اند که تمام امّت اسلام بر آنان اتّفاق نظر داشته باشند». (1)

اگر «تفسیر خبر از آینده» صحیح و مورد قبول بود، هر آینه صحابۀ آن حضرت(صلی الله علیه و آله) قبل از دیگران بدان ایمان می آوردند و آثار آن بلافاصله پس از رحلت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) بر زبان خلفا ظاهر می گشت و اوّلی می گفت: «من اوّلین خلیفۀ دوازده گانه هستم» و همین طور تا دوازدهمی، این را اعلام می کردند و این ادّعا را افتخاری برای خود و شاهدی برای اثبات شرعیّت خلافت خود می پنداشتند، در حالی که تاریخ، هیچ گونه ادّعایی را از افرادی که در سلسلۀ فرضی خلفای دوازده گانه آمده اند، ثبت نکرده است.

علاوه بر این، باید گفت: احادیثی دلالت می کند که زمان خلافت این خلفای دوازده گانه تمام طول تاریخ را در بر می گیرد و

ص:36


1- (1) - الحاوی للفتاوی: 2/ 85.

در نهایت خلافت آنان، زمین، اهل خود را فرو می برد و می بلعد؛ چنان که اهل سنّت از پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله) روایت کرده اند:

«این دین تا زمانی پابرجا می ماند که دوازده نفر از قریش بر آن حکومت کنند، پس از آن که همگی از دنیا رفتند، زمین اهل خودش را فرو می برد». (1)

این در حالی است که پس از مرگ عمربن عبدالعزیز، زمین اهل خودش را فرود نبرد بلکه انتشار علوم دینی از قبیل: فقه، حدیث، تفسیر در قرنهای سوّم و چهارم گسترش یافت و پس از مرگ خلفای دوازه گانه در نظر پیروان خلفا علوم دینی، گسترش و شمول بیشتری یافت، در حالی که فرض بر این بوده است که پس از مرگ این دوازده نفر، زمین ساکنان خود را ببلعد.

همچنین از جابر بن سمره روایت کرده اند:

«امور این امّت همچنان پابرجا است و بر دشمن خود غلبه پیدا می کنند تا دوازده خلیفه که همگی از قریش هستند، خلافت کنند، پس از آن، هرج و مرج عالم را فرا می گیرد». (2)

اگر منظور از «هرج و مرج»، فشار و اختناق است، امّت اسلام نیرنگی را عظیم تر از فتنۀ معاویه و خروج او علیه خلیفۀ مسلمین

ص:37


1- (1) - کنزالعمّال: 12/ 34، ح 33861 (این روایت را ابن نجار، از انس نقل کرده است).
2- (2) - کنزالعمّال: 12/ 32، ح 33848.

نمی شناسد. همین دلالت می کند که منظور از هرج و مرج، فتنۀ بزرگتری است و شاید که منظور، کنارگذاشتن دین به طور کلّی باشد و این اتّفاق نمی افتد، مگر در نزدیکیهای قیامت که در آن هنگامه حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) ظهور می کند و پس از حوادث و جریاناتی، به شهادت می رسد و به رفیق اعلی می رود.

در این جا باید از پیروان خلفا پرسید که وارد کردن پادشاهان در فهرست خلیفه های دوازده گانۀ پیامبر(صلی الله علیه و آله) چه معنایی دارد؟ اهل سنّت از سعد بن ابی وقّاص - که یکی از عشرۀ مبشّره و از اعضای شورایی است که عمر بن خطِّاب آنان را معیّن کرده بود- نقل کرده اند که وی بر معاویه وارد شد، در حالی که از بیعت با او خودداری ورزیده بود. او پس از ورود گفت:

«سلام بر تو ای پادشاه! معاویه گفت: آیا غیر از این نمی توانستی بگویی؟ شما مؤمن هستید و من امیر شما هستم. گفت: درست است، در صورتی که ما تو را امیر خود کرده بودیم! و در لفظ دیگری آمده است که گفت: ما مؤمن هستیم، امّا تو را امیر خود قرار ندادیم».

عایشه نیز ادّعای خلافت معاویه را انکار می کرد؛ چنان که ابن عباس و امام حسن(علیهم السلام) حتّی بعد از صلح آن را انکار می کردند. (1)

ص:38


1- (1) - الغدیر، علامه امینی: 1/ 2726.

او به اتّفاق نظر از بغات و طغیانگران بوده است؛ چنان که پیامبر(صلی الله علیه و آله) در روایتی فرموده بود: «ای عمّار! تو را گروه طغیانگر به شهادت می رسانند»، با این حال نمی دانیم که چه طور عدّه ای، فردی طغیانگر را خلیفۀ شرعی پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله) بر مؤمنین می دانند؟!

همچنین باید پرسید که معنای بر شمردن یزید در فهرست خلفای دوازده گانه چیست؟ مگر او فاجر، فاسق و شرابخوار علنی نبوده است؟! چگونه یک مسلمان می تواند، متجاهر به فسقی را که اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله) را در کربلا به شهادت رسانید و بعد از «واقعۀ حرّه»، ده هزار نفر از مردم مدینه را قتل عام کرد و هیچ یک از بدریّون را باقی نگذاشت، جانشین رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بداند؟

همین سؤال در مورد شجرۀ ملعونۀ بنی امیّه مطرح می شود که قرآن به آنان تصریح کرده است و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در رؤیای صادقه مشاهده کرد که «بنی امیّه همانند میمون بر منبرش بالا می روند» و این مطلبی است که اکثر مفسّران اهل سنّت در ذیل آیۀ شصت از سورۀ إسراء بدان اشاره کرده اند و نیازی به نقل قول یکایک آنان نیست.

پس، از این توضیحات، می توان سه نتیجه گرفت:

1- قولی که تفسیر حدیث خلفای دوازده گانۀ قریش را «تفسیر خبر از آینده» می داند، قولی مردود و ادّعایی باطل است.

ص:39

2- عوامل سیاسی باعث شده است که پیروان خلفا به این تفسیر روی بیاورند.

3- حقیقت شرعی تنها در گروی «تفسیر عقایدی» از این حدیث می باشد که قایل به انشایی بودن حدیث و دلالت آن بر انتصابی بودن دوازده جانشین از سوی خدای متعال دارد. و این تفسیر به وسیلۀ ادلّۀ عقلی و نقلی از قرآن و روایت، مورد تأیید است و به طور مبسوط در علم تفسیر و حدیث و کلام و تاریخ، مطرح گردیده و بر صحّت آن استدلال شده است.

در تاریخ، معلوم شده است که ائمّۀ دوازده گانه از اهل بیت رسول الله(صلی الله علیه و آله) تنها مصداق روایت پیامبر(صلی الله علیه و آله) هستند که هیچ کس حتّی در مقام ادّعا با آنان منازعه نکرده است. اوّلین آنان حضرت علی(علیهم السلام) و آخرین آنان حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است و در این زمینه روایات بسیاری وارد شده است و در این جا به یکی از آنها اشاره می کنیم.

جوینی شافعی در فرائد السمطین، از ابن عبّاس، از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) روایت کرده است:

«من سیّد الأنبیاء هستم و علی ابن ابی طالب، سیّد الوصیّین است و جانشینان من دوازده نفر هستند که اوّلین آنان علی ابن ابی طالب و آخرین شان مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است». (1)

ص:40


1- (1) - فرائد السمطین: 2/ 313، ح 564.

از همین روایات، بعضی از محقّقان (1) احتمال داده اند که آنچه کتابهای روایی نقل کرده اند، مبنی بر این که بعضی از سخنان پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله) بر جابربن سمره مخفی ماند و او از پدرش دربارۀ آن سؤال کرد و پدرش گفت پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: «همگی از قریش هستند»؛ مورد تحریف واقع شده است؛ زیرا روایات، دلیل مخفی ماندن سخن پیامبر(صلی الله علیه و آله) را شلوغ کردن مردم و فریادکشیدن آنان و ضجّه و ناله کردن مردم و تکبیر گفتن ایشان و از جای برخاستن مردم و... دانسته است، در حالی که این تعلیلها با عبارتی که جابربن سمره آن را نشنیده است، هیچ تناسبی ندارد؛ زیرا قراردادن خلافت در قریش، امری بوده است که آنان را خوشحال می کرد و باعث داد و فریاد و به هم ریختن جلسه نمی شده است.

و آنچه متناسب با این حالت می باشد، این است که امامت و خلافت را در گروه خاصّی غیر از قریش قرار داده باشد و این، همان چیزی است که قندوزی در ینابیع المودّه آن را روایت کرده است. او نقل می کند عبارتی را که رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمود، این بود:

«همۀ آنان از بنی هاشم هستند». (2)

پس از آن که بطلان «تفسیر خبر از آینده» برای حدیث خلیفه های دوازده گانه از سویی ثابت شد و از سوی دیگر، حقّانیّت

ص:41


1- (1) - الغدیر و المعارضون، سیّد جعفر مرتضی عاملی: 77 - 70.
2- (2) - ینابیع المودّه: 3/ 104، باب 77.

تفسیر عقایدی به اثبات رسید و همچنین معلوم شد که اسم امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در این سلسلۀ دوازده گانه است که خدا به وسیلۀ او زمین را پس از آن که پر از ظلم و جور شده است، اصلاح می کند و پر از عدل و داد می نماید، دیگر مجالی برای شک در ثبوت مفهوم عقایدی برای مهدویّت - که اهل بیت(علیهم السلام) بر آن اصرار می ورزند- باقی نمی ماند.

ارتباط عمیق مسألۀ مهدویّت با مسألۀ خلافت ائمّۀ دوازده گانه باعث می شود که بگوییم: «تفسیر خبر از آینده» با حدیث پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله) دربارۀ جانشینان دوازده گانه تناسب ندارد و مسائل سیاسی باعث شده است که پیروان خلفا به این تفسیر روی بیاورند و از «تفسیر عقایدی» که امامت و جانشینی را منصوص می داند، کناره گیری کنند. در واقع آنان حدیث را بیانگر خبر از آینده قرار داده اند تا بتوانند مسألۀ سقیفه و شرعیّت خلافت خلفای سه گانه را توجیه کنند. به دنبال آن مجبور شده اند که مسألۀ مهدویّت را نیز به عنوان خبر از آینده و یک پیشگویی صرف، تلقّی کنند تا بدین ترتیب از قبول امامت ائمّۀ دوازده گانه طفره بروند؛ چون قبول حقّانیّت و صحّت تفسیر عقایدی در مورد حدیث خلفای دوازده گانه، ثبوت حقّانیّت مفهوم عقایدی برای مسألۀ مهدویّت را به دنبال دارد و این چیزی است که می خواهند از آن فرار کنند.

ص:42

فصل دوم: ویژگیهای مفهوم مهدویّت از دیدگاه اهل بیت(علیهم السلام)

اشاره

پس از آن که «تفسیر عقایدی» را برای مسألۀ مهدویّت از دیدگاه اهل بیت(علیهم السلام) ثابت کردیم، وارد مرحلۀ جدید می شویم و آن بحث در مورد ویژگیهای مترتّب بر این مسأله است.

ما می خواهیم ثابت کنیم که این ویژگیها واقعی هستند و تحقّق شرعی و تاریخی دارند و اعتقاد به آنها باعث خدشه ای در عقاید و جداشدن از تاریخ نمی گردد. این ویژگیها بدین شرح است.

ویژگی اوّل: ولادت مخفیانۀ حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) که مورد عنایت بوده و گریزی از آن وجود نداشته است

اشاره

با ثبوت مفهوم مهدویّت از دیدگاه اهل بیت(علیهم السلام) روشن می شود که بارزترین مقتضیات این مفهوم، آن است که ولادت امام دوازدهم مخفیانه و سرّی باشد تا بعد از آن غیبت صورت بگیرد. مخفی شدن از نظرها و رفتن به جای امنی که خدا آن را اختیار کرده است، به این اعتبار می باشد که او آخرین ستارۀ آسمان امامت است و تا هنگامی که خدا بخواهد در پردۀ غیبت می ماند و لازمۀ این حکمت الهی، آن است

ص:43

که وی زندگی مخفیانه، عمری طولانی و ولادتی سرّی داشته باشد تا بدین ترتیب دوازدهمین حجّت خدا در زمین باقی باشد، اگر چه از نظرها غایب است.

در این صورت، مناسبت ندارد که سؤال شود: چرا ولادت امام مخفیانه صورت پذیرفته است؟ و چرا وجود او بعد از پدرش برای همه معلوم و مشهود نبوده است تا بتوانیم به راحتی او را تصدیق کنیم؟ زیرا اگر چنین بود، غیبت و مخفی شدن از نظرها ممکن نبود و می بایست که تعداد ائمّه از این بیشتر باشد و این با احادیث نبویّه ای که نقل شد، موافقت ندارد، پس ولادت مخفیانه از مستلزمات و مقتضیات طبیعی ادلّه ای می باشد که از روایات نبوی فهمیده می شود.

این مباحث روشن می کند که اثبات خارجی قضیّه ای همانند قضیّۀ ولادت حضرت مهدی و وجود و زندگی اش، با بحثهای تاریخی صرف، امکان ندارد، به خصوص که این قضیّه از همان اوّل کاملاً مخفیانه و سرّی بوده است بلکه این بحثی عقایدی و تاریخی است که عقیده در آن نقش اصلی را ایفا می کند و بحثهای تاریخی آن را تا حدّی تکمیل می کند. این قضیه به گونه ای بوده است که جز عدّه ای از شیعیان خاص، از آن آگاهی نداشته اند، لذا اگر از دیگران در این باره سؤال می شد، اظهار بی اطّلاعی می کردند و یا آن را انکار می نمودند.

ص:44

باید توجّه داشت که ما در مورد حادثه ای محسوس صحبت نمی کنیم که تاریخ تمام زوایای آن را ثبت کرده باشد و ما بخواهیم اثبات یا انکار آن را بر اساس نقل قولهای تاریخی قرار دهیم بلکه دربارۀ یکی از عقاید حقّه ای بحث می کنیم که پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله) و ائمّه اطهار با علم غیب دربارۀ آن خبر داده اند و از ناحیۀ بحثهای تاریخی فقط می توان به شواهدی که آن را اثبات می کند اکتفا کرد؛ چنان که برخی افراد برگزیده در مورد ولادت آن حضرت یا غیبت صغری و کبری گواهی وشهادت داده اند و در این جا به بعضی از این شواهد اشاره می شود.

شواهد تاریخی بر وجود امام مهدی(علیهم السلام)

1- شهادت امام حسن عسکری(علیهم السلام) به ولادت پسرش امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)

محمّد بن یحیی، از احمد بن اسحاق، از ابوهاشم جعفری روایت کرده است:

«به ابومحمّد عرض کردم: هیبت و بزرگواری شما باعث می شود که نتوانم از شما سؤال کنم، آیا اجازه دارم از شما سؤالی کنم؟

ص:45

فرمود: آنچه می خواهی بپرس. عرض کردم: ای آقای من! آیا فرزندی دارید؟ فرمود: بله». (1)

این حدیث، از جهت سند و دلالت، کامل و بی نقص است و محمّد بن یحیی ابو جعفر عطارقمی از بزرگانی است که هنوز قبر شریفش زیارت می شود و کتابهای رجال، به عظمت و جلالت احمد بن اسحاق بن عبدالله بن سعد بن مالک بن احوص اشعری، ابوعلی قمی در پیشگاه امام حسن عسکری(علیهم السلام) شهادت می دهد و همچنین به منزلت داوود بن قاسم بن اسحاق بن عبدالله بن جعفر ابن ابی طالب ابوهاشم جعفری شهادت می دهد. به علاوه، به واسطه های بسیار کم این حدیث باید توجّه کرد که قُرب الاسناد است و این یکی از شواهد برای تأیید صحّت حدیث است.

2- شهادت قابله

او خواهر امام و عمّۀ امام و دختر امام و علویّۀ طاهره «حکیمه» دختر امام جواد، خواهر امام هادی و عمّۀ امام حسن عسکری(علیهم السلام) بوده است که به ولادت امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهادت داده است. (2) او

ص:46


1- (1) - اصول کافی: 1/ 328، کتاب الحجّه، باب الاشاره و النص الی صاحب الدار.
2- (2) - اصول کافی: 1/ 330، کتاب الحجّه، باب تسمیة من رأه*.

کسی بوده است که با اجازۀ امام حسن عسکری(علیهم السلام) قابلۀ نرجس در شب میلاد بوده است. (1)

3- شهادت دیگران بر دیدن امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)

منابع تاریخی لیست مفصّلی از اسامی کسانی که امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را دیده اند، ارائه نموده است. و بعضی از محقّقان، این اسامی را در کتابهای خاصّی جمع آوری کرده اند، مثل کتاب: تبصرة الولی فیمن رأی القائم المهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) از سیّد هاشم بحرانی که در آن اسامی 79 شخص را آورده است که به دیدن امام در طفولیّت، یا ایّام غیبت صغری شهادت داده اند و اسم منابعی را که بدانها اعتماد کرده آورده است.

و شیخ ابوطالب تجلیل تبریزی، اسامی 304 نفر از کسانی را که امام را دیده اند و شهادت داده اند، ذکر کرده است. (2)

و شیخ صدوق (متوفّای 381 هجری) نزدیک به 64 نفر را نام برده است که امام را دیده اند و بسیاری از آنان از وکلای امام در شهرهای مختلف بوده اند. (3)

ص:47


1- (1) - کمال الدین: 2/ 424/ باب 42.
2- (2) - من هو المهدی؟ ابوطالب تجلیل تبریزی: 506 - 460.
3- (3) - کمال الدین: 2/ 442، باب 43؛ بحارالانوار: 52، 30، باب 26.

از جمله وکلایی که امام را دیده اند، عبارت بودند از: از آذربایجان: قاسم بن علاء؛ از اهواز: محمّد بن ابراهیم بن مهزیار؛ از بغداد: حاجز بلالی، عثمان بن سعید عمری، محمّد بن عثمان بن سعید عمری و عطار؛ از کوفه: عاصمی؛ از قم: احمد بن اسحاق؛ از نیشابور: محمّد بن شاذان؛ از همدان: بسامی، محمّد بن ابی عبدالله کوفی اسدی و محمّد بن صالح.

امّا غیر از وکلایی که امام را دیده اند، عبارت بودند از: از اصفهان: ابن باشاذاله؛ از اهواز: حصینی؛ از بغداد: احمد بن حسن، اسحاق کاتب؛ از بنی نوبخت، ابوعبدالله خیبری، ابوعبدالله بن فروخ، ابوعبدالله کندی، ابوالقاسم بن ابی حلیس، ابوالقاسم بن دبیس، مسرور طبّاخ آزاد کردۀ ابوالحسن(علیهم السلام)، نیلی و هارون فزاری؛ از دینور: احمد بن اخی الحسن بن هارون و عمویش حسن بن هارون؛ از ری: ابوجعفر رفا، علی بن محمّد، قاسم بن موسی، ابن القاسم بن موسی، ابومحمّد بن هارون و محمّد بن محمّد کلینی؛ از قزوین: علی بن احمد و مرداس؛ از قم: حسن بن نضر، حسین بن یعقوب، علی بن محمّد بن اسحاق، محمّد بن اسحاق و محمّد بن محمّد؛ از مصر: ابورجا؛ از نصیبین: ابومحمّد بن وجنای نصیبی؛ از همدان: جعفر بن همدان، محمّد بن کشمرد و محمّد بن هارون؛ از یمن: ابن اعجمی، جعفری، حسن بن فضل بن یزید، پدرش فضل بن یزید و شمشاطی.

ص:48

همچنین از اهالی شهر زور، صیمره، فارس، قابوس و مرو نقل شده است که او را دیده اند.

به این ترتیب، آیا توافق این افراد از شهرهای مختلف و توطئه برای دروغگویی، معقول به نظر می رسد؟ در حالی که بین آنان افراد ثقه و صادقی هستند که کتابهای رجالی به ثقه بودن ایشان گواهی داده اند.

4- برخورد سلطنت عبّاسیان با این حادثه

بعد از شهادت امام حسن عسکری(علیهم السلام) حکومت ظالم عبّاسی آن چنان رفتاری با خانواده اش داشت که نشان می داد از مولودی که تولّدش بر آنان مخفی مانده است، بسیار ترسیده اند، برای همین، با تمام امکانات به جستجو پرداختند تا بلکه او را بیابند و حتّی معتمد عبّاسی که در سال 279 قمری هلاک شد، به نیروهایش دستور داد که خانۀ امام حسن عسکری(علیهم السلام) را با دقّت مورد بررسی و تفتیش قرار دهند تا شاید امام را بیابند و دستور داد که کنیزهای ابومحمّد(علیهم السلام) را محبوس نمایند و زنان وی را زیر نظر داشته باشند. و در این کار جعفر کذّاب، برادر امام با ایشان همکاری می کرد! بدین ترتیب، خاندان و بازماندگان امام حسن عسکری(علیهم السلام) به رنج و

ص:49

گرفتاری بزرگی مبتلا گردیده و عدّه ای اسیر و عدّه ای محبوس و عدّه ای تبعید شدند... . (1)

همۀ اینها در زمانی است که امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) پنج ساله بود، امّا برای معتمد عبّاسی عمر امام مهم نبود بلکه وی فهمیده بود که این مولود، کسی است که تاج و تخت سلطنت طاغوتیان را متلاشی خواهد کرد؛ زیرا این خبر، منتشر و شایع شده بود که دوازدهمین امام از اهل بیت(علیهم السلام) دنیا را از عدل و قسط پرخواهد کرد، پس از آن که از ظلم و جور پر شده است. و موضعگیری معتمد نسبت به امام همانند موضعگیری فرعون نسبت به موسی(علیهم السلام) بود که مادرش او را از ترس فرعون، در دریای نیل انداخت.

البتّه معتمد عبّاسی تنها پادشاهی نبود که این مطلب را فهمیده بود بلکه پادشاهان قبل از وی، از قبیل معتز و مهتدی نیز این را فهیمده بودند و برای همین، امام حسن عسکری(علیهم السلام) نهایت مراقبت را به عمل می آورد تا خبر ولادت حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) منتشر نشود و تنها خواص از آن اطّلاع داشته باشند.

پادشاهان بنی عبّاس فهمیده بودند که حدیث جابربن سمره نه بر ایشان و نه بر پادشاهان بنی امیّه مطابقت دارد بلکه تنها مصداق آن، اهل بیت(علیهم السلام) هستند و برای همین از دوازدهمین امام، بسیار

ص:50


1- (1) - الارشاد، شیخ مفید: 2/ 336.

می ترسیدند و در غیر این صورت عاقلانه نبود که از طفلی پنج ساله بترسند.

آنان معتقد بودند که این طفل، همان «مهدی منتظر» است که روایات متواتر به آمدن او مژده داده اند؛ از این رو، کنیزان امام حسن عسکری(علیهم السلام) را محبوس کردند و قابله هایی فرستادند تا آنان را مورد بررسی قرار دهند تا مبادا حامله باشند و حتّی بعضی از کنیزان را به مدّت دو سال تحت مراقبت گرفتند و این در حالی بود که دائماً منزل امام را مورد تفتیش قرار می دادند و جاسوسانی اعزام می کردند تا اخبار منزل امام را جمع آوری و گزارش کنند.

در این جا این سؤال مطرح می شود که چرا سلطۀ حاکم، قول جعفر کذّاب را نپذیرفت که می گفت:

«برادرش مرده و هیچ فرزندی از خود باقی نگذاشته است؟!».

آیا برای آنان این امکان وجود نداشت که ارث را به جعفر واگذار کنند و دست از این ظلمها و تفتیشهای دردآور بردارند؟

شاید گفته شود که: حکومت در پی آن بود که حقّ افراد دیگر را از میراث بپردازد و بدین جهت در صدد یافتن وارثان دیگر امام بود تا جعفر کذّاب به تنهایی، با شهادت خود، وارث همۀ میراث نگردد!

در جواب باید گفت: از شأن یک حکومت به دور بود که چنین تصرّفات و جستجوهای مضحکی را به راه بیندازد بلکه وظیفۀ عبّاسی

ص:51

اقتضا می کرد که ادّعای جعفر کذّاب را به یک دادگاه ارجاع دهد تا قاضی دربارۀ ارث و میراث حکم صادر کند؛ زیرا در چنین موضوعی، قاضی می توانست که شهودی از قبیل: عمّه، مادر و کنیزان امام و خویشاوندان وی از بنی هاشم را احضار کند و سخنان مدّعی و منکر را بشنود و سپس حکم خود را صادر کرده و به قضیّه خاتمه ببخشد.

امّا گزارش سریع این قضیّه به بالاترین مقام سلطنتی، قبل از آن که امام دفن شود و خروج قضیّه از دایرۀ قضاوت و داوری و تفتیش و تصرّفات بی رحمانۀ حکومت ظالمانه نشان می دهد که کارگزاران سلطنت عبّاسی، یقین کرده بودند که مهدی موعود، آخرین حلقه از حلقه های دوازده گانۀ اهل بیت(علیهم السلام) است، به خصوص که این روایت به صورت متواتر از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) نقل شده بود که:

«این دو - یعنی کتاب و عترت - از هم جدا نمی شوند تا در حوض بر من وارد شوند».

و معنای عدم ولادت مهدی، یا عدم استمرار حیاتش، انقراض عترت است و این چیزی است که هیچ کدام از پادشاهان عبّاسی - که خود را خلیفه مسلمین می دانستند - بدان قایل نبودند. (1)

ص:52


1- (1) - دفاع عن الکافی: 1/ 568 - 567.
5- اعترافات علمای اهل تسنّن به ولادت حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)

اگر کسی به کتاب إلزام الناصب مراجعه کند، سخنان 29 نفر از علمای اهل سنّت را نقل کرده است که به بیش از صد صفحه می رسد. (1) و شاید جامع ترین کتاب شیعی در این زمینه، کتاب «المهدی المنتظر فی نهج البلاغه» باشد که به وسیلۀ مهدی فقیه ایمانی تألیف شده است. او در این کتاب، اسامی 102 نفر از علمای اهل سنّت را آورده است که به ولادت حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) اعتراف کرده اند. (2)

این در حالی است که وی اسامی نزدیک به سی نفر از علمای اهل سنّت را ذکر نکرده است و دیگران این اسامی را در کتابهای خود آورده اند (3).

ثامر عمیدی، این اعترافات را به حسب زمان مرتّب نموده است تا تواتر و اجماع علمای اهل سنّت را بیشتر آشکار سازد. (4)

ص:53


1- (1) - إلزام الناصب فی اثبات الحجّة الغائب، شیخ علی یزدی حائری: 1/ 440 - 321.
2- (2) - المهدی المنتظر فی نهج البلاغه، شیخ مهدی فقیه ایمانی: 30 - 16.
3- (3) - الامام الثانی عشر، سیّد محمّد سعید موسوی: 70 - 27. محقّق کتاب، اسامی سی نفر دیگر از علمای اهل سنّت را در حاشیه کتاب، صفحه 89 - 3 نقل کرده است؛ المهدی الموعود المنتظر عند اهل السنّة و الامامیّه، شیخ نجم الدین عسکری: 1/ 226 - 220.
4- (4) - دفاع عن الکافی: 1/ 568.

سپس اسم 128 کتاب از کتابهای اهل سنّت را ذکر کرده است که در مصنّفات خود، عنوان: «الامام الثانی عشر من ائمة اهل البیت(علیهم السلام)» را نقل کرده اند.

از جملۀ این افراد، کسانی بوده اند که در عصر میلاد و غیبت صغرای آن حضرت، حضور داشته اند و روشن است که شهادت و گواهی اینان ارزش فوق العادۀ تاریخی دارد. بعضی از آنان عبارتند از:

الف: ابوبکر رویانی، محمّد بن هارون (متوفّای سال 307 قمری) در کتاب المسند.

ب: احمد بن ابراهیم بن علی الکندی، از شاگردان ابن جریر طبری (متوفّای سال 310 قمری).

ج: محمّد بن احمد بن ابی ثلج، ابوبکر بغدادی (متوفّای سال 322 قمری) در کتاب موالید الائمّه. این کتاب، در ضمن کتاب الفصول العشرة فی الغیبه، تألیف شیخ مفید، به چاپ رسیده و بار دیگر با کتاب نوادر قطب راوندی، در سال 1370 قمری در نجف اشرف به چاپ رسیده است.

از دیگر کسانی که نزدیک به عهد غیبت صغری می زیسته و از علمای بزرگ به شمار می رفته خوارزمی، (متوفّای سال 378 قمری) می باشد که در کتاب مفاتیح العلوم، صفحۀ 33 - 32 چاپ لیدن، در 1895 میلادی، به ولادت حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) اشاره کرده است.

ص:54

منکران ولادت امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)

از جمله مسائلی که منکران ولادت حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) بدان تمسّک جسته اند، اختلاف شیعه در تاریخ ولادت آن حضرت و اسم وی و گواهی جعفر کذّاب، عموی آن حضرت است بر این که برادرش از دنیا رفت، در حالی که فرزندی از خود باقی نگذاشت، بوده است.

در جواب این عدّه باید گفت که: روش تاریخی برای اثبات، یا نفی موضوعی که جنبۀ عقایدی و غیبی دارد، صلاحیّت ندارد و تنها می تواند به عنوان مؤیّد به کار گرفته شود. و چنان که قبلاً توضیح داده شد، اصل بر مخفیانه و سرّی بودن ولادت حضرت بوده است تا مورد تعرّض قرار نگیرد، از این رو، مخفی ماندن سال تولّد، یا نام مادر امام، طبیعی خواهد بود؛ چرا که امام حسن عسکری(علیهم السلام) در صدد مخفی داشتن این واقعه حتّی از نزدیکترین افراد به خود بود تا مبادا خبر به دربار عبّاسی برسد، بدین جهت، ادّعای جعفر کذّاب که امام حسن عسکری(علیهم السلام) از دنیا رفته وفرزندی نداشته است، می تواند مصداقی از همین موضوع باشد وحتّی بر فرض این که وی فردی صادق و راستگویی بوده است، این ادّعای او قابل توجیه است، چه

ص:55

رسد به این که وی به فسق و دروغگویی مشهور بوده است و چگونه گواهی او می تواند مورد استناد قرار گیرد؟! (1)

ویژگی دوّم: امامت در دوران طفولیّت

از دیگر ویژگیهای آن حضرت، «رسیدن به مقام امامت در دوران طفولیّت» است. گاهی از زاویۀ اسلامی به این ویژگی می نگریم و در صدد دفع شبهاتی هستیم که بر آن وارد می شود و گاهی از زاویۀ واقعیّت بدان می نگریم و می خواهیم بررسی کنیم که آیا این امامت، امامتی واقعی است که زمینه های لازم را برای امامت امّت در بر دارد؟ و یا این که امامتی فرضی و ادّعایی است؟

اگر از زاویۀ اسلامی به این مسأله بنگریم، ابتدا باید روشن کنیم که آیا مسألۀ «امامت»، مسأله ای عقایدی، یا مسأله ای تشریعی است؟ اگر مسأله ای عقایدی است؛ چنان که شیعه بدان معتقد است، می بینیم که در قرآن به نبوّت یک طفل - که مسأله ای عقایدی است - تصریح شده است و خدای متعال می فرماید:

یَا یَحْیَی خُذِ الْکِتَبَ بِقُوَّة وَآتَیْنَاهُ الْحُکْمَ صَبِیّاً . (2)

ص:56


1- (1) - اصول کافی: 1/ 421، کتاب الحج، باب مولد ابو محمّد الحسن بن علی؛ کمال الدین: 1/ 40 مقدّمه مصنف؛ الارشاد: 2/ 321؛ اعلام الوری بأعلام الهدی، فضل بن حسن طبری: 357؛ کمال الدین: 2/ 475، باب 43، من شاهد القائم.
2- (2) - مریم (19): 12.

«ای یحیی! کتاب را با قوّت بگیر و ما در کودکی، حکم پیامبری را به وی دادیم».

و اگر امامت، مسأله ای تشریعی باشد، در این صورت طفل از جمله محجورین است که ولایت بر خود نداشته و احتیاج به قیّم دارد و اگر کسی بر خودش ولایت ندارد، چگونه می تواند بر دیگران ولایت داشته باشد؟ پس در این فرض، امامت برای طفل، مشروع نخواهد بود.

مسلمانان در این مسأله اختلاف نظر دارند. مذاهب چهارگانۀ اهل سنّت، خلافت، امامت و ولایت را از مسائل تشریعی و از اعمال مکلّفین می دانند، در حالی که در مکتب اهل بیت(علیهم السلام) آن را از مسائل اعتقادی و از جملۀ اصول دین می دانند که از شؤون خدای متعال می باشد و جزء اعمال مکلّفین نمی باشد.

از این رو است که در مکتب اهل بیت، به امامت در زمان طفولیّت برای عدّه ای از اهل بیت(علیهم السلام) و از جمله برای حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) قایل هستند و این اعتقاد با اصول عقاید ایشان هماهنگ و مطابق است و هیچ ایرادی بر آن وارد نیست، مادامی که قرآن به نبوّت یحیی در کودکی تصریح می کند.

و از جهت تشریعی هم ایرادی بر آن وارد نیست، مادامی که از نظر اهل بیت(علیهم السلام) این مسأله خارج از محدودۀ تشریع است و در محدودۀ اصول عقاید قرار دارد. احکام ولایت بر محجورین، بر

ص:57

مکلّفین منطبق است و بر خدای متعال منطبق نمی شود؛ زیرا شریعت، همان دستورات الهی است که متوجّه مکلّفین می باشد.

بدین ترتیب روشن می شود که استشهاد به پیامبری یحیی(علیهم السلام) در کودکی، برای بیان این مطلب است که امامت، همانند نبوّت، مسأله ای اعتقادی می باشد و مسائل اعتقادی، تابع معیارهای مردمی و حتّی معیارهای شریعتی که برای تنظیم امور مکلّفین است، قرار نمی گیرد و نمی توان معیارهای تشریعی را بر خدای متعال تطبیق داد.

پس نبوّت یحیی در کودکی به ما می فهماند که قوام مسائل اعتقادی به «دلیل» و «برهان» است و اگر دلیلی بر امامت طفلی اقامه شد، باید آن را قبول کرد؛ چنان که پیامبری یک طفل را با دلیل، قبول کردیم و در این صورت، جای آن نیست که عدّه ای بگویند: نبوّت حضرت یحیی(علیهم السلام) چه ربطی به امامت حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) دارد؛ زیرا به نبوّت یحیی(علیهم السلام) در قرآن تصریح شده است و به مسألۀ مهدویّت، هیچ اشاره نشده است؟

از همین جا روشن می شود که اعتراض ابن حجر هیتمی و امثال او بر امامت حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) هیچ پایه و اساسی ندارد. او با لحنی نامناسب می نویسد:

ص:58

«در شریعت مطهّر مقرّر شده است که ولایت صغیر، صحیح نیست و در این صورت چگونه عدّه ای احمق! و غافل! امامت فردی را پذیرفته اند که تنها پنج سال از عمرش می گذرد...؟». (1)

اگر از منظر تاریخی به مسأله نگاه کنیم، می بینیم که حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) درپنج سالگی امامت را بعد از وفات پدرش برعهده می گیرد و این بدان معناست که او تمام شرایط روحی، علمی و جسمی را برای پذیرش این وظیفۀ سنگین در دوران کودکی دارد.

شهید صدر در این مورد می نویسد:

امامت در دوران کودکی از مسائلی است که در بعضی از پدران بزرگوارش سابقه داشته است؛ امام جواد(علیهم السلام) امامت را در هشت سالگی بر عهده گرفت (2) و امام هادی(علیهم السلام) در نُه سالگی (3) امامت را بر عهده گرفت و امام عسکری(علیهم السلام) در حالی که 22 سال از عمر شریفش می گذشت، عهده دار مسؤولیّت امامت شد. چنان که مشاهده می شود، پدیدۀ امامت در دوران طفولیّت، در زمان ائمّۀ دیگر تجربه شده است

ص:59


1- (1) - الصواعق المحرّقه: 256، دارالکتب العلمیّه.
2- (2) - الفصول المهمّه، ابن صبّاغ مالکی: 253؛ الارشاد شیخ مفید: 2/ 274.
3- (3) - التتمّة فی تواریخ الائمّه، سیّد تاج الدین عاملی (از علمای قرن یازدهم هجری)؛ الصواعق المحرقه، ابن حجر: 313 - 312. او در این کتاب به گوشه ای از سیره و کرامات امام اشاره کرده است.

و مردم بدان عادت کرده اند و همین تجربه، مهمترین دلیل برای اثبات پدیده ای می باشد. (1)

در این جا باید به این مسأله در ضمن نکاتی، توجّه بیشتری مبذول شود:

1- امامت همانند سلطنت نمی باشد که از پدر به پسر به ارث برسد، همانند امامت خلفای فاطمی و خلفای بنی عبّاس بلکه امام باید دارای ویژگیهای روحی، معنوی و علمی خاصّی باشد تا بتواند رهبری امّت اسلامی را از جهت روحی و فکری بر عهده بگیرد.

2- این قواعد از زمان ظهور اسلام بنیانگذاری شد و در زمان امامت حضرت امام باقر و امام صادق(صلی الله علیه و آله) رشد و توسعۀ بیشتری یافت و جریان فکری بزرگی توسّط این دو امام، ایجاد و راهنمایی شد به گونه ای که صدها فقیه، متکلم، مفسّر و صاحبان اندیشه در زمینه های علوم بشری و معرفتی، به جامعۀ اسلامی در آن زمان تحویل داده شد.

حسن بن علی وشا می نویسد:

ص:60


1- (1) - الارشاد، شیخ مفید: 281/2؛ الصواعق المحرقه: 313 -312. این دو، مباحثۀ امام جواد* و یحیی بن اکثم در زمان مأمون عبّاسی را نقل کرده اند و باید پرسید که چگونه امام توانست در آن سنین کودکی، یحیی بن اکثم را با آن قدرت علمی، شکست بدهد؟

«من وارد مسجد کوفه شدم در آن زمان نهصد شیخ را دیدم که همگی می گفتند: جعفر بن محمّد برای ما چنین روایت کرده است». (1)

3- شروطی که مکتب اهل بیت(علیهم السلام) برای امام معیّن کرده، شروط بسیار سختی است که هر کسی نمی تواند دارای آن شروط باشد و اگر کسی این شروط را داشت، می توانست امام باشد و از جمله شروط آن است که: می بایست اعلم علمای عصر خودش باشد. (2)

4- پیروان اهل بیت(علیهم السلام) به خاطر اصرار و پافشاری بر افکار و اندیشه های خود، تلفات جانی و مالی فراوانی را متحمّل می شدند؛ زیرا

ص:61


1- (1) - المجالس السنیّه، سیّد امین عاملی: 2/ 468. این قضیّه آن قدر مشهور است که خاص و عام آن را نقل کرده اند. برای اطّلاع بیشتر می توان به صحاح الاخبار، از محمّد سراج الدین الرفاعی: 44 مراجعه کرد؛ الامام الصادق و المذاهب الاربعه، اسدحیدر: 1/ 55؛ الصواعق المحرقه، ابن حجر: 305. وی در این کتاب می نویسد: علوم زیادی از امام صادق نقل گردیده و بزرگانی از قبیل: یحیی بن سعید، ابن جریح، مالک، سفیانین، ابوحنیفه، شعبه و ایّوب سختیانی... .
2- (2) - عالم ترین فرد بودن امام در عصر خودش از مسلّمات شیعه است؛ چنان که علامه حلّی در الباب الحادی عشر: 44 آورده است: در این رابطه ائمّه دائماً مورد آزمایش قرار می گرفتند و از همۀ این آزمایشها سربلند بیرون می آمدند. ابن حجر در الصواعق المحرقه: 312 به تفصیل در مورد مناظرۀ امام جواد* و یحیی بن اکثم سخن گفته است.

نظامهای سلطه ایشان را حدّ اقل از جهت فکری، دشمن خود می دانستند؛ از این رو، برخی را به قتل رساندند و برخی را به زندان افکندند وصدها نفر از ایشان در سیاهچالها جان باختند؛ بنابراین، پیروان اهل بیت(علیهم السلام) برای حفظ اعتقادشان همواره بهای گزافی را پرداخته اند؛ (1) امّا از آن جا که این عقیده را بر حق می دانستند، پای آن ایستادگی می کردند و برای تقرّب به درگاه خدا، شهادت و شکنجه را با آغوشی باز می پذیرفتند.

5- امامان شیعه که دارای شرایط ویژه بودند، در کنار مردم زندگی می کردند و از آنان کناره نمی گرفتند، مگر این که سلطۀ حاکم آنان را تبعید، یا زندانی و رابطۀ مردم را با ایشان قطع می کرد. این مطلب را از خلال هزاران روایتی که علما و مردم عادی از ائمّه نقل کرده اند و نیز مکاتبات ائمّه با دیگران فهمیده می شود.

همچنین امام با سفرهای خود و با ارسال نمایندگان با مردم رابطه برقرار می کرد و به شیعیان توصیه کرده بود که پس از انجام مناسک حج به مدینه بروند (2) تا امام زمان خویش را ملاقات نموده و

ص:62


1- (1) - اعتقاد به ائمّه علیهم السلام مشکلات فراوانی برای پیروان ایشان به همراه داشت و در کتاب مقاتل الطالبیین، تألیف ابوالفرج اصفهانی به گوشه ای از این مشکلات اشاره شده است.
2- (2) - ائمّه علیهم السلام به شیعیان خود وصیّت می کردند که پس از اعمال حج، به زیارت ایشان بروند. برای مثال در اصول کافی: 1/ 392، کتاب الحجّه، بابی با این عنوان آمده است: «إنّ الواجبُ علی الناسِ بعد ما یقضون مناسکهم أنْ یأتوا الإمام فیسألونه عن معالم دینهم ویُعْلِمونه و لایتهم و مودّتهم له».

سؤالهای خود را مطرح نمایند. همۀ اینها نشانۀ رابطۀ عمیق امام با امّت خودش می باشد.

6- نظامهای حاکم، رهبری معنوی ائمّه را خطری برای خود می دانستند؛ از این رو، تلاش می کردند تا این زعامت و رهبری را خدشه دار نموده و آن را از هر طریق ممکن، بشکنند و در این مسیر، گاهی قساوت و خون آشامی عجیبی از خود بروز می دادند (1) و این در حالی بود که مسلمانان از این اعمال وحشیانۀ نظام حاکم، بیزار بودند و آن را نمی پسندیدند.

با در نظر گرفتن نکات مذکور، شکّی باقی نمی ماند که امامت در طفولیّت، امری حقیقی و واقعی بوده است؛ زیرا یکی از شرایط بسیار مهمّ امام، افضلیّت در علم است و نظامهای حاکم می توانستند که با تشکیل مناظره ها و دعوت از علمای بزرگ، آبروی ائمّه را ببرند و بدون آن که احتیاج به برخوردهای شدید و قهرآمیز داشته باشند -که گاهی باعث محبوبیّت بیشتر ائمّه می شد- آنان را از

ص:63


1- (1) - برای آگاهی از ظلم و ستمهایی که به ائمّه علیهم السلام روا داشته شده است، می توان به این منابع زیر مراجعه کرد: الفصول المهمّه، ابن صبّاغ مالکی؛ مقاتل الطالبیین، ابوالفرج اصفهانی و الارشاد، شیخ مفید.

طریق علمی، مفتضح و رسوا سازند تا شیعیان نیز به دنبال کار خود بروند، امّا مشاهده می شود که آنان هیچ گاه از این طریق، وارد نشده اند.

پس تنها دلیل سکوت نظامهای سلطه در مقابل فضیلت علمی ائمه(علیهم السلام) حتّی در دوران کودکی، یقین به افضلیّت علمی آنان بوده است و از این رو، با توسّل به زور و چماق می خواستند که ائمّه و پیروانشان را تار و مار کنند و هیچ گاه به مناظرۀ علمی، تن در نمی دادند. از این جا فهمیده می شود که مقام امامت، انتصابی است که خدا آن را به هر کس بخواهد اعطا می کند و یک طفل، هر چه باهوش و نابغه باشد، نمی تواند به مناظره با بزرگان علمی یک امپراتوری بپردازد و آنان را محکوم کند و این مقام امامت، در طفولیّت، همانند مقام نبوّت است که در طفولیّت به حضرت یحیی اعطا شد؛ چنان که خدای متعال می فرماید:

یَا یَحْیَی خُذِ الْکِتَبَ بِقُوَّة وَآتَیْنَاهُ الْحُکْمَ صَبِیّاً (1). (2)

وقتی که ثابت شد، امامت و نبوّت در زمان طفولیّت برای پیامبر و امام واقع شده است، در این صورت، جایی برای اعتراض به امامت حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در زمان طفولیّت باقی نمی ماند. (3)

ص:64


1- (1) - مریم (19): 12.
2- (2) - برای مطالعه بیشتر به کتاب تبصرة الولی فیمن رأی القائم المهدی، بحرانی؛ الارشاد، شیخ مفید: 345 و کتاب دفاع عن الکافی: 1/ 535 از سیّد ثامر عمیدی مراجعه نمایید.
3- (3) - بحث حول المهدی، شهید سیّد محمّد باقر صدر: 99 - 93.

ویژگی سوّم: غیبت و عمر طولانی

اشاره

از جمله مقتضیات و خصوصیّات مهدویّت در نظر اهل بیت(علیهم السلام) این است که آن حضرت، از نظرها غایب می شود تا زمانی که خدا به وی اذن ظهور را بدهد. عمر طولانی امام در زمان غیبت، باید از دو جهت مورد بررسی قرار گیرد:

1- اثبات ممکن بودن عمر طولانی

شهید صدر در این مورد می نویسد:

آیا امکان دارد که فردی قرنهای متمادی ادامۀ حیات دهد؛ چنان که در مورد حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) چنین گفته می شود و در حال حاضر عمر او از هزار سال گذشته است؟

در این جا «امکان» به سه معناست:

1- امکان عملی.

2- امکان علمی.

3- امکان منطقی یا فلسفی.

منظور از «امکان عملی» این است که: فعلاً برای بشر، انجام آن ممکن باشد، همانند سفر به کرۀ ماه و سفر به اعماق اقیانوسها.

منظور از «امکان علمی» این است که: در دنیای حاضر، ممکن است که بعضی از کارها با توجّه به امکانات فعلی، امکان عملی نداشته باشند؛ همانند سفر به کرۀ مرّیخ، امّا از جهت علمی، هیچ منعی

ص:65

برای انجام آن وجود ندارد و علم، انجام آن را با فراهم شدن امکانات لازم، ممکن و قابل دسترسی می داند.

امّا علم، صعود به کرۀ خورشید را ناممکن می داند؛ زیرا علم، ساختن وسیله ای که میلیونها درجه حرارت را تحمّل کند، غیرممکن می داند و از این رو، نزدیک شدن به کرۀ خورشید، به ذهن انسان خطور نمی کند.

منظور از «امکان منطقی یا فلسفی» این است که: عقل با توجّه به قوانینی که پیش از تجربه به آنها ایمان دارد، وقوع چیزی را محال نمی داند و آن را در ظرف امکان، قرار می دهد؛ برای مثال «عقل» تقسیم سه پرتقال به دو قسمت مساوی را بدون نصف کردن یکی از پرتقالها محال منطقی می داند؛ چون سه، فرد است و تقسیم مساوی آن امکان منطقی ندارد، امّا ورود انسان به آتش و نسوختن، امکان عقلی دارد؛ چون ممکن است حرارت از جسم گرم تر به جسم سردتر منتقل نشود.

بدین ترتیب، نتیجه گرفته می شود که دایرۀ «امکان منطقی»، وسیع تر از «امکان علمی» است و«امکان علمی» از «امکان عملی» وسیع تر می باشد.

و شکّی در این نیست که امتداد عمر انسان تا هزاران سال، امکان منطقی دارد؛ زیرا چنین رویدادی از نظر عقل تجریدی، محال نیست

ص:66

و هیچ تناقضی در فرض چنین پدیده ای به وجود نمی آید؛ زیرا حیات، مفهومی است که لازمه اش مرگ سریع نمی باشد.

همچنین هیچ شکّی در این نیست که عمر طولانی، امکان عملی ندارد؛ زیرا هنوز وسایل و امکان لازم برای ایجاد عمر طولانی ساخته و فراهم نشده است و تاکنون بشر نتوانسته است عمر چند صد ساله را در عصر حاضر تجربه کند و امّا از نظر علمی، عمر طولانی کاملاً امکان دارد و از این رو محقّقان درصدد آن هستند که با کشف رمز و رازهای وجود انسان، عمر او را طولانی تر کنند.

در واقع پیری، ضعیف شدن و از کار افتادن بافتها و سلولهای بدن بر اثر تماس با عوامل خارجی است و اگر بتوانیم با فراهم کردن زمینه هایی، از ضعیف شدن بافتها جلوگیری کنیم، پیری را به تأخیر انداخته ایم.

پس عمر طولانی از جهت علمی و فلسفی، ممکن است، اگر چه از نظر عملی، هنوز ممکن نیست و شاید که در آینده ممکن شود؛ بنابراین، عجیب نیست که حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) عمر طولانی داشته باشد؛ زیرا ممکن است او به علوم و امکاناتی دسترسی داشته باشد که بشر هنوز به این امکانات دست نیافته است؛ برای مثال پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) توانست که در یک شب از مسجدالحرام به مسجدالاقصی برود و این کار از جهت عملی برای او ممکن شود و بشر پس از هزار سال، با دسترسی به امکانات، امکان عملی این کار برای او فراهم شده است و می تواند در

ص:67

ظرف یک ساعت، هزاران کیلومتر راه را بپیماید. در مورد عمر طولانی هم، خداوند امکان عملی آن را برای حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) فراهم ساخته است و شاید که بشر پس از هزاران سال، به وسایل و امکانات طولانی کردن عمر، دست یابد.

جالب این است که: عدّه ای عمر طولانی نوح(علیهم السلام) را - که قرآن بدان اشاره می کند، می پذیرند - امّا عمر طولانی حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را نمی پذیرند. باید از این افراد پرسید که: مگر به قرآن و احادیث نبوی ایمان ندارند که عمر نوح را حدود هزار سال می داند؟

جالب این است که نسوختن بدن به وسیلۀ آتش، امکان علمی و منطقی دارد، امّا امکان عملی ندارد و در قرآن به امکان عملی آن هم اشاره شده است، آن جا که خداوند به آتش دستور داد: «ای آتش! بر ابراهیم سرد و سلامت باش» (1) و آن حضرت بدون آن که هیچ صدمه ای ببیند، از آتش خارج شد. و یا دریای نیل برای حضرت موسی شکافته شد و....بدین ترتیب، روشن شد که عمر طولانی برای حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) امکان علمی و منطقی دارد.

2- اثبات محقّق شدن عمر طولانی برای حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)
اشاره

در این جا از دو طریق عقایدی و تاریخی، وارد بحث می شویم:

ص:68


1- (1) - ینابیع المودّه: 3/ 296، باب 78.
الف: طریق عقایدی

این مطلب را به سه شیوه می توان تقریر کرد:

1- عمر طولانی از خصوصیّات ذاتی مفهوم مهدویّت در نظر اهل بیت(علیهم السلام) است و این خصوصیّت با برهان قطعی ثابت شد و طبیعتاً ما را به غیبت امام دوازدهم معتقد می سازد. مادامی که ائمّه دوازده نفر باشند و با اتمام آنان، جهان به پایان برسد و وقتی که دوازده امام از سوی خدا منصوب شده اند و مردم هیچ اختیاری در انتخاب، یا عزل آنان ندارند، باید بپذیریم که عمر امام دوازدهم، استمرار می یابد و طولانی می شود.

اگر گفته شود که: عمر حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) همانند دیگران، طبیعی است و پس از مدّتی، وفات کرده است و هنگام ظهور، دوباره زنده می شود، می گوییم که: بنابر این فرض، زمین از حجّت خدا خالی می ماند و این مخالف با مفاد حدیث ثقلین است که دلالت بر تلازم کتاب و عترت تا روز قیامت دارد و همچنین لازم می آید که به رجعت حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) پس از وفاتش معتقد شویم که هیج مسلمانی قایل به این نشده است.

2- عمر طولانی از صفات حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است که در روایات بدان توصیف شده است و بعضی از منابع اهل سنّت از قبیل ینابیع المودّه و فرائد السمطین بدان اشاره کرده اند.

ص:69

در ینابیع المودّه به نقل از فرائد السمطین از امام باقر(علیهم السلام) از پدرش از جدّش، از علی(علیهم السلام) آمده است که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:

«المهدی من وُلدی تکون له غیبة اذا ظهر، یملأ الأرض قسطاً و عدلاً کما ملئت جوراً و ظلماً». (1)

«مهدی از فرزندان من است که دارای غیبت است. وقتی که ظهور کند، زمین را پس از آن که از ظلم و جور پر شده است، از عدل و قسط پر می کند».

در همین کتاب از سعید بن جبیر، از ابن عبّاس روایت شده است که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:

إنَّ علیّاً وصیّی و من ولده القائم المنتظر المهدی الذی یملأ الأرض قسطاً و عدلاً کما ملئت ظلماً و جوراً، و الذی بعثنی بالحقّ بشیراً و نذیراً أنَّ الثابتین علی القول بإمامته فی زمان غیبته لأعزّ من الکبریت الأحمر .

«همانا علی وصی من است و حضرت قائم منتظر، از فرزندان او است که زمین را پس از آن که از ظلم و جور پر شده است، پر از قسط و عدل می کند و قسم به کسی که مرا به حق به عنوان بشیر و نذیر مبعوث کرده است! افرادی که در زمان غیبتش، بر امامت او ثابت قدم می مانند، از کبریت احمر نایاب ترند».

ص:70


1- (1) - ینابیع المودّه: 296/3، باب 78.

در این حال، جابر برخاست و عرض کرد:

«ای رسول خدا! آیا برای قائم که از فرزندان شماست، غیبتی هم می باشد؟».

فرمود:

ِ«إی و رَبّی لیمحص اللّهُ الذین آمنوا و یمحق الکافرین».

«بله به خدا قسم! هر آینه خداوند کسانی را که ایمان آورده اند برمی گزیند و کافران را نابود می گرداند).

سپس فرمود:

«یا جابر! إنّ هذا أمرٌ من أمر اللّهِ و سرٌ من سرِّا للّه فإیاکَ و الشک فإنَّ الشَّکَ فی أمراللّه عزّوجلّ کفرٌ».

«ای جابر! همانا این امری از امور الهی و سرّی از اسرار الهی است و مبادا در آن شک کنی که شک در امر الهی، کفر است».

در همان صفحه از حسن بن خالد نقل کرده است که حضرت علی بن موسی الرضا(علیهم السلام) فرمود:

«إنّ الرابع من وُلدی ابن سیّدة الإماء یطهّر اللّهُ به الأرضَ من کُلّ جور و ظلم و هو الذی یشک الناسُ فی ولادته و هو صاحب الغیبة فاذا خرج أشرقت الأرض بنور رِّبها». (1)

ص:71


1- (1) - ینابیع المودّه: 3/ 297، باب 78.

«چهارمین از فرزندان من که پسر سیّدۀ کنیزان است، متولّد می شود و خداوند به وسیلۀ او زمین را از هر ظلم و جوری پاک می گرداند و او کسی است که مردم در ولادتش شک می کنند و اوست صاحب غیبت طولانی که وقتی خروج می کند، زمین به نور پروردگارش روشن می شود».

در همین کتاب، از احمد بن زیاد، از دعبل بن علی خزاعی آمده است که: بر امام رضا(علیهم السلام) وارد شدم و «قصیدۀ تائیّه» را خواندم تا این که امام رضا(علیهم السلام) فرمود:

«إنَّ الامام بعدی، ابنی محمّد و بعد محمّد، ابنه علی و بعدَ علی، ابنه الحسن و بعد الحسن ابنه الحجّة القائم و هو المنتظر فی غیبته و المطاع فی ظهوره و یملأ الأرض قسطاً و عدلاً کما ملئت جوراً و ظلماً و أمّا متی یقوم؟ فقد حدّثنی أبی عن آبائه عن رسول الله(صلی الله علیه و آله) قال: مثلُهُ کمثل الساعةِ لا تاتیکم الا بَغتَةً». (1)

«امامان بعد از من، محمّد بن علی، علی بن محمّد، حسن بن علی و بعد از او پسرش حجّت قائم هستند. حضرت حجّت(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در غیبت است و در انتظار ظهور به سر می برد و پس از ظهور، اطاعت می شود و زمین را پس از آن که از ظلم و جور پر شده است، از قسط و عدل پر می کند و امّا این که چه وقت ظهور می کند، پدرم از پدرانش از رسول الله(صلی الله علیه و آله) نقل کرده اند که ظهور او همانند وقوع قیامت است که ناگهان واقع می شود».

ص:72


1- (1) - ینابیع المودّه: 3/ 310، (باب هشتاد).

و در این کتاب، از غایة المرام، از فرائد السمطین، از جابر بن عبداللّه به صورت مرفوع از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده است که فرمود:

«المهدی من ولدی، اسمه اسمی و کنیته کنیتی، أشبه الناسِ بی خُلقاً و خَلقا تکون له غیبة و حیرة تضلّ فیها الأُمم یقبل کالشهاب الثاقب یملأها عدلاً و قسطاً کما ملئت جوراً و ظلماً».

«مهدی از فرزندان من است که همنام و هم کنیۀ من می باشد. او شبیه ترین مردم از جهت خُلْق و خَلق به من می باشد. او غیبتی دارد که در این مدّت امّتها به گمراهی کشیده می شوند و ناگهان همانند شهابی ظهور می کند و زمین را پس از آن که از ظلم و جور پر شده است، از قسط و عدل پر می کند».

باز از فرائد السمطین از امام باقر(علیهم السلام) از پدرانش، از علی ابن ابی طالب(علیهم السلام) نقل کرده است:

«المهدی من وُلدی تکون له غیبة و حیرة تضلّ فیها الأُمم - الی أن قال - و یملأ الأرض قسطاً و عدلاً کما ملئت جوراً و ظلماً». (1)

ص:73


1- (1) - ینابیع المودّه: 3/ 386/ باب 94.

«مهدی از فرزندان من است که غیبتی دارد و در این مدّت امّتها حیران و گمراه می شوند. تا این که فرمود: و پس از ظهور، زمین را که پر از ظلم و جور شده است، از عدل و داد، پر می کند».

و در آن، از مناقب، از ابوجعفر محمّد بن علی الباقر نقل کرده است که رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمود:

«طوبی لِمَن أدرکَ قائم أهل بیتی و هو یأتم به فی غیبته قبل قیامه و یتولی أولیاءه و یعادی أعداءه ذلک من رفقائی و ذوی مودتی و أکرم امّتی علی یوم القیامة».

«خوشا به حال کسی که قائم اهل بیت مرا درک کند و در زمان غیبت و قبل از ظهورش او را به عنوان امام خویش انتخاب کند و دوستانش را دوست بدارد و با دشمنانش دشمنی کند. چنین شخصی از رفقا و دوستداران من و از بهترین افراد امّتم در روز قیامت در نظر من می باشد».

و در آن، از ابوبصیر، از امام صادق(علیهم السلام) از پدرانش، از امیر المؤمنین آمده است که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:

«المهدی من ولدی، اسمه اسمی و کنیته کنیتی و هو أشبه الناس بی خَلفا و خُلقا، تکون له غیبة و حیرةٌ فی الأُمم حتّی یضلّ الخلق عن أدیانهم، فعند ذلک یقبل کالشهاب الثاقب، فیملأ الأرض قسطاً و عدلاً کما ملئت ظلماً و جوراً».

«مهدی از فرزندان من است که همنام و هم کنیۀ من می باشد و شبیه ترین فرد از جهت خلق و خوی به من می باشد. او دارای غیبتی

ص:74

است که در آن، مردم از ادیان خود گمراه می شوند و در این هنگام، ناگهان همانند شهابی ظهور می کند و زمین را پس از آن که از ظلم و جور پر شده، از قسط و عدل پر می کند».

در این کتاب، حدیثی شبیه این ذکر شده با این تفاوت که در آخر آن آمده است که حضرتفرمود:

«فعند ذلک یقبل کالشهاب الثاقب یأتی بذخیرة الأنبیاء(علیهم السلام)». (1)

«در آن هنگام همانند شهابی ظاهر می شود، در حالی که میراث انبیا را با خود آورده است».

در ینابیع المودّه، صفحۀ 494، از جابر بن یزید جعفی آمده است; شنیدم که جابر بن عبدالله انصاری می گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به من فرمود:

«یا جابر! إنّ أوصیائی و أئمّة المسلمین من بعدی، أوّلهم علی، ثمّ الحسن، ثمّ الحسین، ثمّ علیّ بن الحسین، ثم محمّد بن علی المعروف بالباقر، ستدرکه یا جابر! فاذا لقیته فاقرأه منّی السلام، ثمّ جعفر بن محمّد، ثمّ موسی بن جعفر، ثمّ علیّ بن موسی، ثمّ محمّد بن علی، ثمّ علیّ بن محمّد، ثمّ الحسن بن علی، ثمّ القائم، اسمه اسمی و کنیته کنیتی، ابن الحسن بن

ص:75


1- (1) - ینابیع المودّه: 3/ 397.

علی؛ ذلک الذی یفتح اللّه تبارک و تعالی علی یدیه مشارق الأرض و مغاربها؛ ذلک الذی یغیبُ عن أولیائه غیبة لا یثبت علی القول بإمامته إلا من امتحن اللّهُ قلبَهُ بالایمانِ».

«ای جابر! جانشینان و ائمّۀ مسلمانان بعد از من بدین قرار هستند: اوّلین آنان علی است، سپس حسن بن علی، حسین بن علی، علی بن حسین و محمّد بن علی که تو او را خواهی دید، سلام مرا به او برسان، سپس جعفر بن محمّد، موسی بن جعفر، علی بن موسی، محمّد بن علی، علی بن محمّد، حسن بن علی و سپس حضرت قائم که همنام و هم کنیۀ من است؛ او فرزند حسن بن علی است که خداوند به دست او شرق و غرب عالم را فتح می کند. او همان کسی است که به غیبت می رود و از نظر اولیای خدا غایب می شود و کسی بر امامت او ثابت قدم و پایدار باقی نمی ماند، مگر این که خداوند قلب او را با ایمان امتحان کرده باشد».

3- اگر مهدی موعود، امام معصوم نباشد و بلکه مردی عادی همانند دیگر مسلمانان باشد، آنگاه هیچ تناسبی بین او و حضرت مسیح(علیهم السلام) نخواهد بود، در حالی که مسیح از پیامبران اولوالعزم است که مهدی را تأیید و مسیحیان را به سوی اسلام دعوت می کند، پس مهدی موعود بایستی حتماً معصوم باشد و از آن جا که امام معصوم بودن، امری شخصی و ادّعایی نیست بلکه احتیاج به نصب و تعیین الهی دارد که نصوص نبوی بر آن دلالت و آن را روشن می کند و این امر الهی در غیر ائمّۀ دوازده گانه حتّی در حدّ ادّعا هم مطرح

ص:76

نشده است تا چه رسد به آوردن دلیل و برهان بر ادّعای خویش. و قبلاً ثابت شد که تمام یازده امام معصوم از دنیا رفته اند و جنازه هایشان در مکانهای معلوم دفن شده است و تنها امام دوازدهم باقی مانده است که تاکنون وفات وی اعلام و ثابت نشده است، پس باید به استمرار زندگانی وی از زمان ولادت تا ظهورش در آخرالزمان معتقد باشیم و تنها در این صورت است که شایستگی آن را دارد که مورد تأیید مسیح قرار گیرد و امام او شود.

سیّد سامی بدری می نوسید:

«آنچه را که اهل سنّت دربارۀ مهدی تصوّر می کنند، او را چنان می کند که هرگز قادر نخواهد بود بر مسیح(علیهم السلام) امامت کند و حتّی قادر نخواهد بود که طوایف مسلمان را دور خود جمع کند و بر آنان امامت کند. او قادر به امامت مسیح(علیهم السلام) نیست؛ زیرا مسیح، پیامبر و فرستادۀ خدا و معصومی است که مؤیّد به معجزات الهی بوده است و امکان ندارد که انسانی امامت او را بر عهده بگیرد که با معجزات و عصمت و علم تام، تأیید نشده باشد و هرگز بدون تأیید الهی به وسیلۀ معجزه، عصمت و علم تام، قادر نخواهد بود که تمام مردم مسلمان را دعوت کند و آنان را زیر پرچم خود گرد آورد». (1)

ص:77


1- (1) - شبهات وردود، حلقه چهارم: 32.
ب: روش تاریخی

این مطلب را می توان به سه شیوه بیان کرد:

1- تاریخ به ولادت حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهادت می دهد و خبری از وفات او نقل نکرده است. همین دلالت می کند که زندگی وی ادامه دارد و از آن جا که شخص معیّنی را به عنوان مهدی، فرزند امام حسن عسکری(علیهم السلام) نمی شناسیم، پس او زندگی مخفیانه و دور از چشم مردم دارد.

2- تاریخ شهادت داده است که در زمان غیبت، مشاهدات عینی مکرّری نسب به حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) صورت گرفته است و در این موضوع، کتابی مثل: تبصرة الولی فیمن رأی القائم المهدی، به وسیلۀ سیّد هاشم بحرانی نوشته شده است.

و شیخ ابوطالب تجلیل تبریزی در کتابش (1) 266 شخص را نام می برد که امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را در زمان غیبت صغری دیده اند و حکایت اکثر آنان را ذکر کرده است و فصل جداگانه ای را به کسانی که مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را در زمان غیبت کبری دیده اند، اختصاص داده است و بیست کتاب را نام برده است که در آنها اخبار و حکایتهای دیدار نقل شده است.

ص:78


1- (1) - من هو المهدی؟: 460.

در این جا قصّه ای را که سیّد صدرالدین صدر در کتاب المهدی از شیخ عبدالوهّاب شعرانی در کتاب طبقات العرفاء، در احوالات شیخ حسن عراقی نقل کرده است، بیان می کنیم. او می گوید:

«همراه ابوالعبّاس حریثی پیش وی رفتم. او گفت: آیا اجازه می دهی که داستان خودم را از آغاز تا امروز برای تو بازگو کنم آن گونه که گویی از کودکی همراه و رفیق من بوده ای؟

گفتم: بله.

گفت: جوانی از جوانان دمشق بودم که در کارگاهی کار می کردم. همراه جوانان دیگر در روز جمعه دور هم جمع می شدیم و به لهو و لعب و شرابخواری می پرداختیم. روزی به خود آمدم و گفتم: آیا برای این کار خلق شده ام؟!

آن جلسۀ لهو و لعب را ترک کردم و از پیش آنان فرار کردم. ایشان به دنبالم آمدند، ولی مرا نیافتند. به مسجد جامع بنی امیّه رفتم. در آن جا دیدم که شخصی بر منبری نشسته و در مورد حضرت مهدی صحبت می کند. مشتاق دیدارش شدم. به گونه ای که هیچ سجده ای نمی کردم، مگر این که از خدای متعال درخواست می کردم که زیارتش را نصیب من فرماید.

شبی، پس از نماز مغرب، مشغول خواندن نمازهای استحبابی بودم که شخصی پشت سر من نشست و دستش را بر کتف من گذاشت و

ص:79

فرمود: فرزندم! هر آینه خدای متعال درخواست تو را اجابت کرده است و چه کاری داری؟ من مهدی هستم.

گفتم: آیا با من به خانه می آیی؟

فرمود: بله. به خانۀ من آمد و فرمود: جای خلوتی را برای من آماده کن.

من جای خلوتی را به او اختصاص دادم. او به مدّت هفت شبانه روز پیش من ماند و سپس رفت». (1)

شیخ علی بن عیسی اربلی در کشف الغمّه می نویسد:

«مردم، قصّه ها و حکایتهایی را در مورد امور خارق العاده از حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) نقل می کنند که شرح آن طولانی است و من از آن میان دو حکایت را که به زمان من نزدیک است و جمعی از برادران مورد اعتماد برای من نقل کرده اند، ذکر می کنم:

اوّل: در شهر حلّه - که بین دجله و فرات قرار دارد- مردی به نام اسماعیل بن حسن زندگی می کرد. برادرانم برای من نقل کردند که اسماعیل برای آنان چنین تعریف کرد:

«در روی ران چپم دُملی به اندازۀ یک مشت ایجاد شده بود که پزشکان حلّه از درمان آن عاجز بودند. به شهر بغداد آمدم و پیش پزشکان فرنگی رفتم. گفتند: این علاجی ندارد. به سامرّا رفتم تا امام

ص:80


1- (1) - المهدی، صدرالدین صدر: 149.

هادی و امام حسن عسکری(صلی الله علیه و آله) را زیارت کنم. همچنین به سرداب مقدّس رفتم و استغاثه کردم. سپس به سوی دجله رفتم و لباسهایم را شستم و آنها را پوشیدم. در همین حال، چهار اسب سوار را دیدم که از دروازۀ شهر خارج شدند. یکی از آنان پیرمردی بود که نیزه ای در دست داشت و جوان دیگری بود که لباس رنگارنگی به تن داشت. پیرمردی که نیزه در دست داشت، در سمت راست مسیر و دو جوان دیگر در سمت چپ مسیر و جوانی که لباس رنگارنگی داشت، در وسط مسیر حرکت می کرد.

او به من گفت: تو فردا پیش خانواده ات می روی؟

گفتم: بله. فرمود: جلو بیا تا ببینم که از چه چیز رنج می بری. جلو رفتم. او دست بر دُمل گذاشت و آن را فشار داد که بسیار دردم آمد. سپس سوار اسب خود شد. پیرمردی که نیزه ای در دست داشت، گفت: هر آینه رستگار شدی ای اسماعیل! این امام تو است. آنان حرکت کردند و من هم پشت سر آنان راه افتادم. امام فرمود: برگرد.

عرض کردم: من هرگز از شما جدا نمی شوم.

امام فرمود: مصلحت در بازگشت تو است.

عرض کردم: نه، من هرگز از شما جدا نمی شوم.

پیرمرد گفت: ای اسماعیل! آیا خجالت نمی کشی؟ امام، دو مرتبه به تو می گوید باز گرد و تو مخالفت می کنی؟!

ص:81

من ایستادم. امام چند قدم به سوی من آمد و فرمود: ای اسماعیل! وقتی که به بغداد رسیدی، ابوجعفر؛ یعنی خلیفۀ عبّاسی المستنصر بالله تو را فرا می خواند، اگر پیش او رفتی و چیزی به تو داد، آن را از او نگیر و به فرزندمان رضا بگو که نامه ای به علی بن عوض بنویسد و من او را سفارش می کنم که هر چه می خواهی به تو بدهد. سپس آنان حرکت کردند و من همین طور ایستاده بودم و آنان را نگاه می کردم تا از نظر ناپدید شدند. سپس با ناراحتی و گریه مدّتی در گوشه ای نشستم و بعد به سامرّا رفتم. در آن جا عدّه ای دور من جمع شدند و گفتند: چه شده است؟ چرا رنگ چهره ات تغییر کرده؟

گفتم: آیا آن سوارانی را که از دروازه خارج شدند و به سوی ساحل رودخانه رفتند، شناختید؟

گفتند: آنان از اشراف و گلّه داران بزرگ بودند.

گفتم: بلکه آنان امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و همراهانش بودند. آن جوانی که لباس رنگارنگ به تن داشت، امام بود که دست بر زخم من گذاشت و آن را شفا داد. گفتند: جای زخم را به ما نشان بده. جای زخم را در ران خودم به آنان نشان دادم و دیدند که اثری از زخم نیست. روی سرم ریختند و لباسها را برای تبرّک، پاره پاره کردند و مرا به خزانه بردند تا مردم پراکنده شوند. سپس نمایندۀ خلیفه به خزانه آمد

ص:82

و از اسم و نسب و محلّ زندگی و تاریخ خروج از بغداد و چیزهای دیگر سؤال کرد و رفت.

آن شب را در خزانه ماندم و نماز صبح را خواندم و همراه عدّه ای از مردم از شهر خارج شدم. آنان مقداری مرا بدرقه کردند و سپس بازگشتند. من به تنهایی حرکت کردم تا به جایی رسیدم که عدّه ای از مردم جمع شده بودند. وقتی که مرا دیدند و از اسم و نسب من آگاه شدند، لباسهایم را در آوردند، تکّه تکّه کردند و به عنوان تبرّک برداشتند. نمایندۀ خلیفه طی نامه ای، دربار و خلیفه را از جریان آگاه کرده بود. وزیر سعید، رضی الدین را فرا خواند تا صحّت و سقم خبر را بررسی کند.

او از رفقای من و میزبان من قبل از خروج به سوی سامرّا بود. وقتی که رضی الدین و همراهانش مرا دیدند، از اسب پیاده شدند و من جای زخم را به او و همراهان نشان دادم. رضی الدین، مدّتی بیهوش شد، سپس دست مرا گرفت و در حالی که گریه می کرد بر وزیر وارد شد و گفت: این برادرم و نزدیکترین فرد به من می باشد.

وزیر، از جریان سوال کرد و دستور داد که پزشکان معالج حاضر شوند. از آنان پرسید که چه وقت مریضی او را معاینه کردید؟

گفتند: ده روز پیش.

وزیر، جای زخم را به آنان نشان داد که در آن هیچ اثری از دُمل بزرگ نبود. پزشکان فرنگی گفتند: این معجزۀ مسیح(علیهم السلام) است.

ص:83

وزیر گفت: بلکه ما بهتر می دانیم که این معجزۀ چه کسی است. سپس وزیر مرا پیش خلیفه برد و خلیفه جریان را سؤال کرد. جریان را توضیح دادم و او دستور داد که هزار دینار به من بدهند.

گفتم: نمی توانم ذرّه ای از آن را بپذیرم.

خلیفه پرسید: از چه کسی می ترسی که آن را قبول نمی کنی؟

گفتم: کسی که بیماری مرا شفا داد به من گفت: از ابوجعفر چیزی را قبول نکن. خلیفه با شنیدن این سخن، گریه کرد».

علی بن عیسی می گوید:

«من در حال تعریف کردن این حکایت برای عدّه ای بودم که دیدم یکی از فرزندان اسماعیل به نام شمس الدین در میان جمع است و من او را نمی شناختم. او گفت که من از فرزندان او هستم. پرسیدم: آیا زخم ران پدرت را هیچ گاه دیدی؟

گفت: من در هنگام جراحت ران وی، خیلی کوچک بودم، امّا این جریان را از پدرم، مادرم، خویشاوندان و همسایگان شنیدم و جای زخم را پس از آن که خوب شده و بر روی آن موی روییده بود، دیدم».

وی همچنین می گوید:

«به سیّد صفی الدین محمّد بن محمّد و نجم الدین حیدر بن أیسر گفتم: شما که اسماعیل را در مریضی و پس از شفا یافتن دیده اید، جریان آن را برای من تعریف کنید و پسرش گفت که پدرم پس از

ص:84

شفا یافتن، چهل مرتبه به سامرّا رفت به امید این که دوباره امام را ببیند، امّا موفّق نشد».

دوّم: سیّد باقی بن عطوة علوی حسنی برایم نقل کرد که:

«پدرش عطوه وجود حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را قبول نداشت. وی می گفت: اگر امام بیاید و مرا از این مریضی خلاص کند، قول شیعیان را تصدیق می کنم! او همیشه این حرف را تکرار می کرد تا این که روزی هنگام نماز عشا جمع شده بودیم که پدرم فریادی کشید. به سرعت پیش او رفتیم. گفت: امام را دریابید که همین الآن از پیش من خارج شد. ما خارج شدیم، امّا کسی را ندیدیم. پیش او برگشتیم که گفت: شخصی بر من وارد شد و گفت: ای عطوه! گفتم: بله. گفت: من مهدی هستم و آمده ام که تو را شفا بدهم. سپس دست مبارکش را بر ران من کشید وفشار داد و پای من شفا یافت وتیز وچالاک شد.

علی بن عیسی می گوید: این جریان را از افرادی، غیر از پسرش پرسیدم. همگی به درستی آن اقرار کردند». (1)

از این رو، بعضی از بزرگان اهل سنّت به حیات و بقای امام اعتراف کرده اند و یا لازمۀ سخنانشان چنین است.

سیّد صدرالدین صدر به بعضی از آنها اشاره کرده و گفته است:

ص:85


1- (1) - ینابیع المودّه: 3/ 317 - 315.

- «از جملۀ ایشان، محی الدین ابن عربی در کتاب فتوحات است که بنابر روایت شیخ عبدالوهّاب شعرانی در کتاب الیواقیت و الجواهر که در کتاب اسعاف الراغبین از او نقل می کند. او می گوید که: پس از وفات امام حسن عسکری(علیهم السلام) در سال 260 قمری فرزندش بلافاصله جانشین او شد. و لازمۀ آن حیات و بقای مهدی تا زمانی است که ظهور کند و یا این که بمیرد و خداوند با قدرت خویش در زمان ظهور، دوباره او را زنده گرداند. و گمان نمی رود که شیخ محی الدین ابن عربی بپذیرد که احتمال اخیر، یعنی رحلت و دوباره زنده شدن، به وی نسبت داده شود».

- همچنین شیخ عبدالوهّاب شعرانی در کتاب الیواقیت و الجواهر بنابر آنچه در اسعاف الراغبین آمده است، می باشد. او می نویسد:

«مهدی بن حسن عسکری در شب نیمۀ شعبان سال 255 متولّد شد. او باقی می ماند تا عیسی بن مریم به او بپیوندد. این را شیخ حسن عراقی از حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) برای من نقل کرده است هنگامی که به محضر او شرفیاب شده بود و مولای من علی الخواص نیز با او موافق بوده و او را تأیید می کرد». (1)

ص:86


1- (1) - اسعاف الراغبین: 157.

- از جمله افراد دیگر، شیخ ابوعبدالله محمّد بن یوسف بن محمّد گنجی در کتاب البیان فی أخبار صاحب الزمان می باشد؛ چنان که إسعاف الراغبین از او نقل کرده است. او می گوید:

«از جمله دلایلی که بر حیات طولانی آن حضرت دلالت می کند و یا حدّ اقل امکان آن را ثابت می کند، بقای حضرت عیسی بن مریم و حضرت خضر و الیاس(علیهم السلام) می باشد. همچنین بقای أعور دجّال و ابلیس لعین که از دشمنان خدا هستند واین همه به وسیلۀ کتاب و سنّت ثابت شده است». (1)

- و از جملۀ این افراد، شیخ عارف فاضل خواجه محمّد پارسا در کتاب فصل الخطاب می باشد؛ چنان که در ینابیع المودّه آمده است. او پس از ذکر ولادت حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) گفته است:

«خدای متعال، حکمت را در کودکی به او عنایت کرد؛ چنان که بر عیسی و یحیی منّت گذاشت و حکمت و نبوّت را در کودکی به آنان عنایت فرمود. و خدای متعال عمر او را طولانی قرار داد؛ چنان که عمر حضرت خضر(علیهم السلام) را طولانی کرد». (2)

ص:87


1- (1) - اسعاف الراغبین: 227.
2- (2) - ینابیع المودّه: 3/ 304، باب 79.

- و از جملۀ ایشان، شیخ صدرالدین قونوی در بعضی از وصیّتهایش می باشد؛ چنان که در ینابیع المودّه آمده است. او در وصیّت خود به شاگردانش گفت:

«کتابهای: طب، حکمت و فلسفۀ مرا بفروشید و پول آن را به فقرا صدقه بدهید و امّا کتابهای: تفسیر، احادیث و تصوّف را در کتابخانه نگه داری و حفظ کنید و کلمۀ توحید؛ یعنی لااله الاالله را هر شب، هزار مرتبه تکرار و سلام مرا به مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) ابلاغ کنید». (1)

- و از جملۀ ایشان، شیخ سعدالدین حموی می باشد، بنابر آنچه در ینابیع المودّه به نقل از کتاب شیخ عزیز بن محمّد نسفی آمده است. او به هنگام بر شمردن اولیای دوازده گانه ای که از اهل بیت هستند و خداوند آنان را جانشین پیامبر بزرگوار اسلام قرار داده است، می گوید:

«و آخرین جانشین پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) که دوازدهمین ولی خدا است، مهدی صاحب الزمان می باشد». (2)

- و از جملۀ ایشان، شیخ شهاب الدین هندی معروف به «ملک العلما» می باشد. او در کتاب هدایة السعداء - بنابر آنچه در کتاب الدرر الموسویه آمده است - به هنگام بر شمردن ائمّۀ دوازده گانه می نویسد:

ص:88


1- (1) - ینابیع المودّه: 3/ 340، باب 84.
2- (2) - ینابیع المودّه: 3/ 352، باب 87.

«نهمین فرزند از نسل حسین(علیهم السلام) امام غایب، حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) می باشد. او به غیبت می رود و عمری طولانی می یابد؛ چنان که حضرت عیسی و الیاس و خضر در میان مؤمنین و دجّال و سامری در میان کافرین، عمری طولانی یافته اند».

- «چنان که در کتاب ینابیع المودّه و کتابهای دیگر آمده است، عدّۀ بسیاری از فضلا و عرفا چنان که از اشعار عربی و فارسی آنان بر می آید، قایل به استمرار حیات مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) هستند و او را صاحب مقام ولایت و امامت و جانشینی پیامبر و واسطۀ فیض الهی می دانند». (1)

3- غیبت صغری بیانگر حضور آن حضرت(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در میان مردم است با این توضیح که: غیبت ناگهانی حضرت(عجل الله تعالی فرجه الشریف) ضربۀ سهمگینی بر شیعه وارد می کرد؛ زیرا شیعه همواره در رابطه و تعامل با ائمّۀ خود بودند؛ از این رو، غیبت صغری پیش آمد تا مردم برای غیبت طولانی امام آماده شوند. در زمان غیبت صغری، نوّاب اربعه به مراجعات و سؤالات مردم رسیدگی نموده و پس از دریافت جواب از آن حضرت(عجل الله تعالی فرجه الشریف) آن را به مردم ابلاغ می کردند. این چهار نفر به ترتیب عبارت بودند از:

الف: عثمان بن سعید عمری.

ب: محمّد بن عثمان بن سعید عمری.

ص:89


1- (1) - المهدی: 148 - 146.

ج: ابوالقاسم حسین بن روح.

د: ابوالحسن علی بن محمّد سمری.

شرح حال این چهار نفر در کتاب الغیبة الصغری آمده است و هر کدام ازاینان نایب بعدی را به شیعیان معرّفی می کرد تا این که علی بن محمّد سمری، اعلام کرد که او آخرین نایب خاص است و بعد از وفات او دوران غیبت کبری آغاز می شود و در این مدّت، نایبان عام که همان مجتهدان عادل و آگاه باشند، وظیفۀ هدایت مردم را بر عهده می گیرند.

به این ترتیب، غیبت صغری، زمینه ای برای آشنا کردن مردم با دوران غیبت کبری و ارجاع دادن آنان به نایبان عام بوده است و چنان که در توقیع شریف آن حضرت آمده است: «امکان دیدار امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در زمان غیبت کبری به شکل صریح وجود ندارد» و این مورد توافق و قبول تمام علمای امامیّه می باشد. (1)

ص:90


1- (1) - بحث حول المهدی: 111 - 108.

فصل سوّم: ارزش عقیدتی مفهوم مهدویّت در مکتب اهل بیت(علیهم السلام)

عقاید زمینی که منشأ آن به انسان برمی گردد و عقاید آسمانی که منشأ آن به خدای متعال باز می گردد، بایستی یک مدلول انسانی داشته باشند. عقاید زمینی، ناشی از محیط و موقعیّتی که انسان در آن زندگی می کند و بیانگر تلاشها و پیگیریهایش برای رسیدن به زندگی برتر است و عقاید آسمانی، بیانگر لطف و رحمت خداوند بر بندگانش و حرص و ولع در کشاندن آنان به ساحل نجات می باشد.

این مطلبی است که یک مؤمن در اصل عقیدۀ اسلامی، بدان یقین پیدا می کند؛ چه این که این مدلول انسانی، به صورت تفصیلی توضیح داده شود، یا به صورت مجمل باقی بماند.

انسان، گاهی با عقاید از ناحیۀ دلیل و برهان برخورد می کند و گاهی از این جهت که اهدافی را برای او محقّق می کند، یا مشکلات روزانۀ زندگی اش را حل می کند، با آن مواجه می شود. هر چه عقاید از ناحیۀ دلیل و برهان قوی باشند، اگر از جهت تأمین

ص:91

منافع انسانی، غامض و ساکت باشند، مورد شک و تردید واقع شده و در قلبها رسوخ نمی کنند.

عقاید اسلامی که عقایدی آسمانی است، به هر دو جهت عنایت داشته و در صدد تأمین سعادت دنیوی و اخروی بشر برآمده است؛ چنان که خداوند، خطاب به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) می فرماید:

وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ . (1)

«ما تو را جز برای رحمت جهانیان نفرستادیم».

ما، با بررسی به این نتیجه رسیدیم که «مفهوم مهدویّت» از جهت برهان و دلیل در مذهب تشیّع، قوی تر از مذاهب چهارگانۀ دیگر است و با کتاب و سنّت سازگاری بیشتری دارد، امّا با این حال، عدّه ای در آن شک و تردید می کنند؛ چون از ناحیۀ دلیل و برهان به آن نمی نگرند و بلکه از جهت ثمره های انسانی بدان می نگرند.

آنان دائماً سوال می کنند که ثمرۀ غیبت و عمر طولانی و امامت درکودکی چیست؟ و هنگامی که نمی توانند به جواب قانع کننده ای در زمینۀ ثمره های انسانی برسند، آن را به طور کلّی، انکار می کنند! اگر چه دلایل و برهانهای متعدّدی آن را اثبات کرده باشد.

اگر در مفهوم مهدویّتی که اهل بیت(علیهم السلام) آن را ارائه می دهند، دقّت کنیم، می فهمیم که این مفهوم از ناحیۀ انسانی بسیار کاملتر از

ص:92


1- (1) - الانبیاء (21): 107.

مفهومی است که پیروان خلفا ارائه می دهند؛ برای مثال، عمر طولانی برای حضرت حجّت، باعث می شود که در مدّتی طولانی، تمام حوادث عالم را ببیند و هنگامی که حکومت جهانی تشکیل می دهد، از تجربیّات هزار سالۀ خود استفاده کند.

از سوی دیگر، این غیبت طولانی باعث می شود که جامعۀ بشری در علوم مادّی و انسانی، پیشرفت کند و انواع حکومتها را تجربه کند و سرانجام به این نتیجه برسد که برای برپایی و اقامۀ قسط و عدل، به یک حکومت الهی که فردی با تجربه و عالم بر آن حکومت کند، نیاز دارد.

این اندیشه مبتنی بر این عقیده است که خدا برای پیاده شدن قسط و عدل، از اسلوب خاصّی استفاده نمی کند، از مجاری علّت و معلول استفاده می شود و خداوند ابا دارد که مسائل جز از طریق مجرای عادی جریان یابد، البتّه این سنّت الهی، منافاتی با این ندارد که گاهی خدای متعال در امور مداخله کند و مؤمنان را یاری کند و در دل کفّار، ترس و وحشت ایجاد کند و یا ابراهیم را از آتش نجات بخشد و یا دست یهودی ای که شمشیر بالای سر حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) گرفته را بی حرکت نگاه دارد تا نتواند نقشۀ ترور رسول الله(صلی الله علیه و آله) را اجرا کند.

با این دیدگاه، در می یابیم که جریان تغییر اجتماعی، یک جریان آهسته و آرام است و احتیاج به محیط و شرایط خاصّی دارد

ص:93

و برای این که تمام بشریّت از ظلمات و ظلم و جور خارج شوند و به سوی قسط، عدل، هدایت و نور، راهنمایی شوند، احتیاج به رهبری بی نظیر و محیطی خاص دارند؛ یعنی شرایط مادّی مناسب، بایستی فراهم شود تا پیام عدالت خواهی مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) به سرعت به گوش جهانیان برسد.

برای ما این امکان نیز وجود دارد که به فواید مهدویّت در نظر اهل بیت(رحمه الله) از زاویۀ دیگری بنگریم. ما می گوییم که اعتقاد به مهدویّتی که از نظرها غایب است، امّا زنده و مؤثر در جریانی است که برای مؤمنین در جامعه رخ می دهد و از سوی دیگر، تمام ویژگیهای امامت از قبیل عصمت و کمال علمی و عملی را در بر دارد، در جامعه حالت معنوی خاصّی و روحیّه و نشاط بالایی ایجاد می کند. انسان با درک این نکته که حلقه ای، زمین را با آسمان پیوند می دهد، احساس خوبی پیدا می کند و بعد از آن که با عقل و منطق، مهدویّت را پذیرفته است، احساس آرامش و رضایت خاصّی می کند.

اعتقاد به مهدویّت و این که دوازدهمین امام با ویژگیهای خاصّ امامت، از سوی خدا و رسولش منصوب شده است و حاضر و ناظر بر اعمال و رفتار تمام انسانها و جریانهای سیاسی و اجتماعی کرۀ زمین است، این اعتقاد را در قلبها ایجاد می کند که مافوق همۀ حاکمیّتها و جریانات، در زمینۀ اجتماعی و سیاسی، توحید و

ص:94

حکومت الهی است و نمایندۀ خدا در روی زمین، تمام اعمال و رفتارها را نظاره می کند. همین عقیده، احساس روحی مثبت و امیدوارنه ای را در انسانهای مظلوم و منتظر، ایجاد می کند.

این ارتباط و اشتراک، وقتی شدیدتر می شود که مردم در زمان غیبت صغری با واسطۀ نوّاب اربعه با امام در ارتباط باشند و در زمان غیبت کبری با فقهای جامع الشرایط و به خصوص با مبسوط الید بودن «ولی فقیه جامع الشرایط» - که نایب عام امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است- در ارتباط باشند. با وجود این شرایط، انسان احساس می کند که امامت در صورت ولی فقیه خودنمایی کرده و در صدد احیا و اجرای احکام اسلام می باشد؛ بنابراین، مهدویّتی که اهل بیت(علیهم السلام) آن را ارائه می دهند، مهدویّتی متحرّک، مؤثّر و مثبت نسبت به وقایع بشری است، در حالی که مهدویّت پیروان خلفا تأثیری در وقایع بشری ندارد و تنها یک پیشگویی از آینده می باشد.

مهدویّت اهل بیت(علیهم السلام) به گونه ای است که انسانها را برای محقّق کردن زمینه های ظهور، تحریک و تشویق می کند و به آنان اطمینان می دهد که صاحبی دارند و او آنان را در نظر دارد و در این صورت، «انتظار» به معنای سکوت، شکست و درماندگی نیست بلکه به معنای حرکت، جوشش و تلاش برای فراهم کردن زمینه های مناسب برای ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است.

ص:95

چکیدۀ بحث

در پایان، می توان چکیدۀ بحث را در نکته های زیر خلاصه کرد:

1- «دین»، همان تعبیر و تفسیر کاملتری از حقایق بشری است و «اسلام»، همان تعبیر کاملتر از حقایق دینی می باشد و تشیّع، کاملترین تعبیر از حقایق اسلامی می باشد. به تبع آن، مهدویّتی که اهل بیت(علیهم السلام) آن را معرّفی و ترویج می کنند، کاملترین تعبیر از اصل مهدویّت است که تمام مسلمانان در اعتقاد به اصل مهدویّت، اتّفاق نظر دارند.

2- اختلاف اصلی و ریشه ای بین مهدویّت اهل بیت(علیهم السلام) و مهدویّتی که دیگر فرقه های اسلامی ارائه می دهند، به مسألۀ امامت باز می گردد. در مکتب اهل بیت(علیهم السلام) مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) دوازدهمین امام و جانشین رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می باشد، در حالی که از نظر پیروان خلفا مهدویّت، یک پیشگویی از آینده است.

3- و از آن جا که مهدویّت در نظر اهل بیت(علیهم السلام) همان امامت دوازدهمین امام(علیهم السلام) می باشد که بعد از او، امام و جانشین نیست، از همین رو، حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) دارای ویژگیهای سه گانۀ زیر می باشد:

الف: ولادت امام(عجل الله تعالی فرجه الشریف) به صورتی مخفیانه و سرّی صورت گرفته است.

ب: در کودکی به مقام امامت رسیده است.

ص:96

ج: لازمۀ غیبتش این است که عمر طولانی داشته باشد.

این ویژگیها با ثبوت اصل امامتِ دوازده امام معصوم، ثابت می شود و این علاوه بر ادلّۀ مفصّلی است که قبلاً ذکر شد.

4- ویژگیهای سه گانۀ امام(عجل الله تعالی فرجه الشریف) با دلایل عقایدی، عقلی و تجربی ثابت شده است و اعتقاد به آنها هیچ گونه ایراد عقلی یا دینی به دنبال ندارد. و مفهوم مهدویّت، مفهومی با ارزش و کمال آفرین است که فواید روحی و معنوی بسیاری برای بشر دارد و آنان را به حرکت و تلاش وادار می کند و یأس و نومیدی را ریشه کن کرده و با آموزه های دینی در حیات بشری، هماهنگی و انسجامی کامل دارد.

ص:97

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109