تحریف اسامی اولاد معصومین علیهم السلام

مشخصات کتاب

سرشناسه : طایی، نجاح

Tai, Najah

عنوان قراردادی : تحریف اسماء اولاد المعصومین .فارسی

عنوان و نام پدیدآور : تحریف اسامی اولاد معصومین علیهم السلام/نجاح الطائی؛ مترجم پرویز لولاور

مشخصات نشر : قم: دار الهدی لاحیاء التراث الاسلامی العالمیة، 1397.

مشخصات ظاهری : 340 ص.

شابک : 978-600-343-034-1

یادداشت : کتابنامه: ص. 255-335.

موضوع : امامزادگان -- نسبنامه

موضوع : *Imam's sons -- Genealogy

شناسه افزوده : لولاور، پرویز، 1332 -، مترجم

رده بندی کنگره : BP53/7/ط2ت3041 1397

رده بندی دیویی : 297/98

شماره کتابشناسی ملی : 5625627

ص: 1

اشاره

بسم الله الرحمن الرحیم

انزع البطین صفت معاویة که به امام علی × منتسب کردند

مؤلف : محقق عالیقدر دکتر نجاح الطائی

چاپ اول: 1395_ 1437 هج ق _2016م

شابک: . _ 031 _ 343_600_978

تلفن بخش 09124531301

مؤسسة دار الهدی لاحیاء التراث الاسلامی العالمیة

السعر :

Najahtaee@yahoo.com

WWW.AL_TAEI.COM

ص: 2

مقدمه

بسم الله الرحمن الرحیم

مردان و زنان در دوران جاهلیت روشهای متنوع تقلب، مکر و حیله، فساد، کذب و افتراء و تهمت را زیر نظر یهودیان، آنچنان آموخته بودند که در این زمینه، استادانی با تجربه و کارآزموده شده بودند.

بزرگان و رؤسای کافر مکه تمام سمت های دینی، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی را در اختیار خود داشتند.

خدعه ها و حیله های آموخته شده را علیه حاجیان کعبه در دوران جاهلیت به کار می بردند و به این ترتیب اموال آنان را به سرقت می گرفتند و از این راه بر آنان مسلط شده به تحقیر آنان می پرداختند لذا ستمگران مکه از پست ترین یاغیان جهان و حیله کارترین ظالمان و سرکشان تاریخ بوده اند.

این شرایط خطرناک مکه پیش از بعثت پیامبراکرم صلی الله علیه وآله، اوضاع قساوت بار و ننگین و رفتارهای شیطانی آنان را نشان می دهد. یعنی دشواری و سختی تبلیغ مکارم اخلاق و پایه گزاری دین را در آن جامعه پر از فساد و هرزگی ترسیم می کند و دشمنی و ضدیت آنان را با آئین تمدن ساز اسلام که بر اخلاق و حریت و عدالت، مساوات و علم و

ص: 3

حکمت استوار است بازگو می کند.

موفقیت پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلمدر گسترش اسلام، بین عده ای اندک از زنان و مردان مکه، تلاش مستمر و دشواری کار و تبلیغ را نشان می دهد.

قریش با فرهنگ اسلام به مبارزه ای سخت و همه جانبه دست یازید و با تمدن جدید_ آیین آسمانی اسلام_ به ستیز پرداخت.

تعالیم نورانی اسلام و کرامت انسانی را، مورد انکار قرار داد و پیوسته در باتلاق ظلم و بیداد، فحشاء و منکرات و رذایل اخلاقی غوطه می خورد.

بعد از شهادت پیامبر اقدس اسلام صلی الله علیه وآله، فرهنگ قریش همانان که در فتح مکه مخاطب فرموده پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلم«انتم الطلقاء» بودند، صاحب ریاست ها و قدرت ها و درهم و دینارها شدند.

بنی امیه در دشمنی با اهل بیت علیهم السلام، از اِعمال تمام روشهای ستمگرانه دریغ نورزیدند.؛ از جمله:

1- جلوگیری از نام گذاری به علی، حسن، حسین و کشتن هر که نامش علی بود.

2- شگفت انگیزتر تغییر نام فرزندان اهل بیت علیهم السلام به ابوبکر و عمر!!

3- جلوگیری از ذکر فضایل اهل بیت علیهم السلام.

4- سخت گیری در کسب و کار شیعیان و هرگونه فعالیت اقتصادی آنان.

5- خراب کردن خانه های شیعیانی که به رفتار حکومت اعتراض می کردند.

ص: 4

6- تغییر نام دو تن از فرزندان امام علی بن ابیطالب علیه السلام به ابوبکر و عمر.

7- تغییر نام دو تن از فرزندان امام حسن مجتبی علیه السلام به ابوبکر و عمر.

8- تغییر نام دو تن از فرزندان امام حسین علیه السلام به ابوبکر و عمر.

کتاب حاضر می کوشد کذب روایات وارده در این زمینه را با ادله محکم، روشن سازد و احادیث صحیح را ارائه نماید و نام های درست را پیش از تحریف نشان دهد.

نتیجه این بررسی و تحقیق، خواننده محترم را آگاه می سازد که تخصص بنی امیه، تحریف، ساختن روایات دروغین، تغییر احکام حلال به حرام و بالعکس... همان شیوه یهود و دوره جاهلیت بوده است.

در این سفر علمی، تکیه گاه بحث و تحقیق؛ ادله محکم و صحیح است که تردید و تشکیک در آن راه ندارد، زیرا کاملاً علمی و آکادمیک بوده که نیرنگ ها و خدعه های بنی امیه و ساختارها و طراحی های آنان را ویران می کند.

روش علمی بکار گرفته شده، خواننده محترم را آنچنان غنائی می بخشد که در اکثر موارد مشابه به این ثروت اندوخته خود مراجعه می نماید و دروغ را تشخیص می دهد.

این بحث تحقیقی که مبتنی بر روشهای آکادمیک است همچون دانه های تسبیح مرتبط به یکدیگر است تا به آسانی نتیجه مطلوب بدست آید.

اهداف نیرنگ بازان از تحریف و تغییر نام فرزندان اهل بیت علیهم السلام

1- تکذیب خطبه پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلمدر روز غدیر در حجةالوداع(1).

ص: 5


1- 1. نظر به اینکه در آخرین حج پیامبراکرم صلی الله علیه وآله، در هجدهم ماه ذی الحجه در غدیر خم، رسول اعظم اسلام صلی الله علیه وآله وسلمدر آن جمع کثیر حاجیان مأموریت یافتند از جانب خدای تعالی حضرت امام علی بن ابیطالب علیه السلام را به خلافت و جانشینی خود نصب و معرفی فرمایند و از حاضران برای آن بزرگوار بیعت بگیرند به مناسبت تبلیغ امر ولایت بزرگان اغلب این حج را به حجةالبلاغ نام می برند علاقمندان به کتابهائی که در این زمینه روشنگری کرده مراجعه فرمائید_ (مترجم)

2- تکذیب بیعت مشهور حاجیان با امیر مؤمنان علی علیه السلام.

3- ابطال خلافت امام علی علیه السلام.

برای رسیدن به این هدف، نام ابوبکر و عمر را برای فرزندان اهل بیت علیهم السلام جعل کردند تا به افراد ساده اندیش القاء نمایند امام علی علیه السلام به آن دو غاصب محبت داشته، خلافت آنان را پذیرفته و بیعت غدیر را تکذیب نموده است.

بنی امیه در دوران حکومت 90 ساله خود برای حذف نام محمد و آل محمدعلیهم السلام و اعلاء مخالفان غاصب آنان از هیچ کوششی کوتاهی نکردند.

خدای تعالی را شکر که در گدر این کتاب، کذب و دروغ های ناصبیان و عداوت و دشمنی آنان را با اهل بیت علیهم السلام آشکار فرمود.

السلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته

دکتر نجاح الطائی

ص: 6

فصل اول

تقلب بنی امیه، تغییر نام فرزندان اهل بیت علیهم السلام

تغییر نام روش جاری و قانونی در دوران جاهلیت:

نیرنگ ها و خدعه های بنی امیه همراه دلایل بس موهوم، به طرق مختلف، نقش مؤثری بر علیه اهل بیت علیهم السلام، در دور کردن آنان، از حق مسلّم شان در خلافت سیاسی و دینی داشته است.

1- هدف عمده آنان، انکار غصب خلافت و جانشینی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم توسط آن سه نفر، بوده است.

2- انکار قتل حضرت زهراعلیها السلام، به هنگام هجوم عمر و یارانش به خانه آن حضرت به دستور ابوبکر.

3- انکار برکنار کردن امام علی علیه السلام از حق سیاسی، دینی، اجتماعی، فرهنگی و... از آنجا که دلایل موهوم و کذب آنان متنوع و متعدد است به بعضی از آنها اشاره می کنم.

الف_ ازدواج عمر با دختری دروغین به نام ام کلثوم دختر امام علی بن ابیطالب علیه السلام و حضرت زهراعلیها السلام(1).

ص: 7


1- 2. در کتاب سیرةالنبویه، ج 2، در مورد ازدواج این دختر با عمر بحث نموده ایم، به این طریق خواسته اند اولاً منکر قتل فاطمه علیه السلام توسط عمر شوند. ثانیاً غصب خلافت توسط عمر را انکار کنند.

ب_ تغییر نام دو تن از پسران امام علی علیه السلام به نام محمد اصغر و عبداللَّه به ابوبکر و عمر.

ج_ امام علی علیه السلام برای دو فرزند خود نام ابوبکر و عمر را انتخاب نموده است.

د- همچنین امام حسن مجتبی علیه السلام نیز نام دو نفر از فرزندان خود را ابوبکر و عمر نهاده است. نام دو فرزند امام حسن علیه السلام که عبداللَّه و عمرو، بوده به ابوبکر و عمر تغییر داده اند.

هج حضرت سیدالشهداءعلیه السلام نیز نام دو نفر از فرزندان خود را ابوبکر و عمر گذارده است!!!

گوئی بر اهل کساء واجب بوده نام غاصبان خلافت شان را برای فرزندان خود انتخاب کنند! در حالی که ابوبکر، عمر و عثمان، نام هیچیک از فرزندان خود را علی و فرزندانش (حسن و حسین) ننهاده اند که این بزرگواران بعد از قرآن دومین ثقل گرانقدر پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلمدر امت بزرگ اسلام هستند.

ص: 8

فصل دوم

تحریف نام های فرزندان امام علی

هدف: تغییر اسم محمد اصغر فرزند امام علی علیه السلام به ابوبکر.

دروغ پردازان، ادعا دارند کنیه محمد اصغر ابوبکر بوده است: نقل زیر را جعل کرده و می گویند:

در روایت صحیح آمده است، ابوبکر بن علی علیه السلام در کربلا کشته شد(1).

پاسخ ما:

در نقلی آمده: در اینکه ابوبکر بن علی علیه السلام در کربلا به شهادت رسیده شک و تردید وجود دارد.

این روایت نسبت به حضور و شهادت ابوبکر بن علی در کربلا تردید نموده است، حقیقت آنست که بنی امیه برای محمداصغر، کنیه ابوبکر را بکار برده اند، نظر به ضعف سند این روایت مورد ادعا به دلیل ارتباط آن با بنی امیه، مردود است.

بررسی نام:

محمد اصغر، مادرش ام ولد بوده است.

اصفهانی گفته است: نام مادرش شناخته نشد.

خوارزمی گفته است: نامش عبداللَّه بوده است.

سماوی: نامش محمد اصغر یا عبداللَّه و مادرش لیلی دختر مسعود بوده است.

ص: 9


1- 3. اعیان الشیعة، محسن امین، 2/303.

تحقیق در این موضوع نشان می دهد که محمداصغر و ابوبکر یک شخصیت، عمرو و عمر نیز یک شخصیت هستند.

لیلی دختر مسعود، دو فرزند از امام علی علیه السلام داشته عبداللَّه و محمداصغر.

خفقان و کشتار

در شرایط تقیه و ترس از ستمگران و دم فروبستن مردم و بازی حاکمان با میراث اسلامی و سرنوشت امت، بنی امیه تلاش می کردند با تغییر نام فرزندان معصومین علیهم السلام، سیره و روش اهل سقیفه، همان ستمگران در حق محمد و آل محمدعلیهم السلام را تصحیح و اصلاح نمایند.

نام دو تن از فرزندان امام علی علیه السلام را همانگونه که اشاره کردیم محمد اصغر را به ابوبکر و عمرو را به عمر تغییر دادند.

هدف تغییر این نام ها در جهت تایید حزب قریش و منزوی ساختن اهل بیت علیهم السلام بخصوص در مورد فرزندان امام علی علیه السلام صورت گرفته است که ما در سه مرحله آن را بررسی و با تحقیق علمی این راه را پیموده ایم.

1- روایاتی که پیش از تغییر، حقایق این نام ها را بیان می دارد. این روایات صحیح بوده و در آنها نام حقیقی فرزندان ذکر شده است. از جمله:

واقدی می گوید: محمد اصغر مادرش ام ولد بوده و در کربلا به شهادت رسید(1).

ص: 10


1- 4. تاریخ طبری، 3/332، 5/54، قاموس الرجال 9/125، 145، جواهر المطالب ابن الدمشقی.، 122.

مصعب زبیری: وی در ج(1) گفته است: نامش محمد اصغر بوده.

نظر مسعودی متوفی 345هج :

محمد بن علی علیه السلام به شهادت رسید(2)، سپس می گوید: از جمله برادرانش عباس بن علی، عبداللَّه بن علی، جعفر بن علی، عثمان بن علی، محمد بن علی (الاصغر)(3).

نظر بلاذری:

محمد اصغر در کربلا با امام حسین علیه السلام به شهادت رسید، مادرش ام ولد و نیز عبیداللَّه را مختار به قتل رساند(4).

نظر طبرسی:

محمد اصغر در کربلا به شهادت رسید(5) او را با کنیه_ ابوبکر_ نام نبرده است.

نظر ابن عنبه:

محمد اصغر از جمله آخرین فرزندان اوست، اورا با کنیه ابوبکر نام نبرده است.

نمازی: نام اورا برده و از کنیه اش نام نبرده(6) است.

نظر علی خان:

در کربلا کشته شد یا محل دیگر(7) کنیه اش را نام نبرده است.

در زیارت ناحیه مقدسه امام عصرعلیه السلام بدون کنیه اش به او سلام داده و فرموده اند(8).

السلام علی محمد بن امیرالمؤمنین، قتیل الا بانی الدارمی(9).

ص: 11


1- 5. نسب قریش 44.
2- 6. مروج الذهب، المسعودی 3/62.
3- 7. أنساب الاشراف 190_ 192.
4- 8. الاحتجاج الطبرسی 2/125. تاج الموالید المطبوع ضمن المجموعة النفیسة رقم 95 ص 108.
5- 9. عمدة الطالب 48.
6- 10. مستدرکات علم رجال الحدیث 142.
7- 11. الدرجات الرفیعة 185.
8- 12. البحار 101 / 270، قاموس الرجال 9/125.
9- 13. البحار 101 / 270.

در زیارت رجبیه نیز نام این بزرگوار آمده است(1).

تاریخ طبری: طبری گفته است وی در کربلا به شهادت رسیده، مردی از قبیله بنی ابان بن دارم، محمد بن علی را با تیری به قتل رساند و سرش را آورد(2).

نظر اصفهانی: از امام محمد باقرعلیه السلام.

امام باقر علیه السلام فرمودند: محمد اصغر در کربلا به شهادت رسید(3).

نظر مداینی: مردی از قبیله بنی دارم او را به شهادت رساند(4).

عوالم العلوم: در این کتاب آمده است: محمد اصغر به لحاظ بیماری کشته نشد(5).

نتیجه:

اکثر علماء او را با نام حقیقی اش محمد اصغر ذکر نموده اند و از کنیه ساختگی بنی امیه برای او (ابوبکر) نامی نبرده اند.

مرحله دوم: ساختن کنیه ابوبکر برای محمد اصغر یا عبداللَّه.

در این قسمت روایاتی را می آوریم که کنیه (ابوبکر) برای محمد اصغر ساخته شده و آن را به وی چسبانده اند.

ابومخنف ازدی: ابوبکربن علی علیه السلام، نامش محمد اصغر یا عبداللَّه است مادرش لیلی دختر مسعود. قاتل او زجر نخعی، یا عقبة غنوی یا مردی از قبیله همدان بوده و یا معلوم نیست اما کنار فرات کشته او یافت شد(6).

طبری: محمد اصغر یا ابوبکر است یا عبداللَّه(7).

ص: 12


1- 14. البحار 101 / 270، قاموس الرجال 9/125.
2- 15. مقاتل الطالبیین 91، تاریخ الطبری 3/332، 5/154، مناهل الضرب فی أنساب العرب 86.
3- 16. قاموس الرجال 9/125.
4- 17. مقاتل الطالبیین 56، قاموس الرجال 9/125.
5- 18. الفصول المهمة 2/844.
6- 19. مقتل الحسین، ابو المخنف 302.
7- 20. تاریخ الطبری 4/343.

فتوح: ابوبکر بن علی علیه السلام نامش عبداللَّه، مادرش لیلی است. ولی در حاشیه کتاب تحت شماره 1 گفته است نامش به نقل از نورالعین محمد بوده است(1).

خوارزمی: ابوبکر فرزند امام علی علیه السلام نامش عبداللَّه است(2).

علامه حلی: محمد اصغر کنیه اش ابوبکر بوده است.(3)

مجدی در کتاب الانساب متوفی 709، نام ابوبکر عبداللَّه بوده است(4).

ابن حاتم شامی عاملی: محمد اصغر کنیه اش ابوبکر و عبداللَّه بوده اند(5).

ابن بطریق: از جمله فرزندان امام علی علیه السلام محمد اصغر است که کنیه اش ابوبکر و عبیداللَّه بوده اند(6).

شیخ مفید: از جمله فرزندان امام علی علیه السلام محمد اصغر است که کنیه اش ابوبکر و عبیداللَّه هر دو به شهادت رسیدند(7).

اربلی: از شیخ مفید تبعیت کرده است(8).

بحار: امام علی علیه السلام فرزندی به نام محمد اصغر که کنیه اش ابوبکر است و فرزند دیگری به نام عبیداللَّه داشته اند(9).

محمد تقی تستری: محمد اصغر مادرش ام ولد و کنیه اش ابوبکر است(10).

ابن شهرآشوب: محمد اصغر کنیه اش ابوبکر، مادرش لیلی دختر مسعود

ص: 13


1- 21. الفتوح، ابن اعثم 3/128.
2- 22. مقتل الخوارزمی 38/2.
3- 23. المستجاد من الارشاد. العلامة الحلی 139.
4- 24. المجدی فی الانساب ص 172.
5- 25. الدر النظیم، ابن حاتم، الوفاة 664هج 430.
6- 26. العمدة، ابن بطریق 30.
7- 27. الاختصاص، المفید 120 معجم الرجال الحدیث، الخوئی 12/88
8- 28. کشف الغمة 2/66.
9- 29. البحار 42/74.
10- 30. قاموس الرجال 9/125.

است در کربلا به شهادت رسید(1).

سماوی: ابوبکر_ نامش محمد اصغر یا عبیداللَّه بوده(2).

محسن امین: محمد اصغر کنیه اش ابوبکر بوده، برخی گفته اند ابوبکر و محمد دو شخصیت هستند، اما بنظر می رسد هر دو نام، متعلق به یک نفر است(3).

بنابراین کنیه جعلی، مخصوص محمد اصغر ساخته شده است. راویان حدیث ساز بنی امیه برای رسیدن و تحقق بخشیدن به هدف بنی امیه، این کنیه را برای محمد اصغر ساخته اند و دیگران این کنیه را برای عبداللَّه بن علی قرار داده اند.

مهم برای بنی امیه این بوده که کنیه ابوبکر به اسم فرزندان امام علی علیه السلام چسبیده شود.

به دلایل دروغین، کنیه ابوبکر را به نام محمد اصغر چسباندند

به سبب چسباندن کنیه ابوبکر که دروغ محض است به اسم محمد اصغر مورخان در محل شهادت او اختلاف نظر پیدا کردند. گروهی می گویند در کربلا به شهادت رسیده، گروهی گفته اند: او کشته شده (بدون ذکر نام مکان) و گروهی گفته اند: او کشته نشده.

نتیجه آنکه چون کنیه ابوبکر_ صاحبی نداشت گفتند: آن را به محمد اصغر می چسبانیم.

و بعضی دیگر گفتند: صاحب آن عبداللَّه است.

عده دیگری گفتند: صاحبش را نمی شناسیم!! اینان کسانی هستند که

ص: 14


1- 31. اعیان الشیعة 2/303.
2- 32. اعیان الشیعة 2/303.
3- 33. اعیان الشیعة 1/327.

کنیه ای برای او ذکر نکرده اند.

ابوالفرج اصفهانی: صاحب اسم ابوبکر شناخته نشد، در کربلا او کشته نشده، بلکه در جنگ مذار کشته شد(1).

محسن امین: ابوبکر در کربلا کشته شد، اسمش را نمی دانیم، در بحار آمده است اسم او عبیداللَّه بوده است.

محسن امین بدون دلیل نظر سماوی را که برای محمد اصغر کنیه ابوبکر را قائل شده مردود می داند و حال آنکه بزرگان خلاف عقیده او را دارند.

ابوالفرج می گوید: در کتاب ابصارالعین، آمده است: ابوبکر بن علی نامش محمد اصغر یا عبداللَّه و مادرش لیلی بوده است.

محسن امین می گوید: گفته ابوالفرج را شنیده ام که: اسم او شناخته نشده با توجه به اینکه ابوالفرج اطلاعات تاریخی اش بیشتر است، من گفته صاحب مناقب را می پذیرم زیرا اطلاعات تاریخی اش غیر قابل انکار و بسیار وسیع است نام صاحب کنیه را نبرده است.

محمد اصغر فرزند امام علی علیه السلام را ابوالفرج در کتاب مقاتل الطالبیین جداگانه نام برده و به مکنّی بودن او به ابوبکر اشاره نکرده است، ما نمی دانیم صاحب ابصارالعین این کنیه را از کجا و کدام مدرک آورده است که می گوید: در بحار آمده: نامش عبیداللَّه است نه عبداللَّه، مأخذ این گفته را نمی دانیم و نامی از کتاب مخصوصی نبرده است. بلکه بعد از این عبارات: «ابوالفرج در مقاتل الطالبین آورده: یحیی بن حسن گفت: ابوبکر بن عبداللَّه طلحی از پدرش برای او نقل کرده عبیداللَّه بن علی در

ص: 15


1- 34. اعیان الشیعه، 2/303.

کربلا به شهادت رسید.

سپس اضافه نموده: این اشتباه است، درست آن است که عبیداللَّه در جنگ مذار کشته شد. طرفداران مختار اورا به قتل رساندند و من او را در مذار دیدم» گفته است:

در عبارات فوق نه تنها کنیه ابوبکر برای عبیداللَّه ذکر نشده بلکه اساساً شهادت او را در کربلا نیز انکار کرده است. ابوالفرج نیز فرزندی برای امام علی علیه السلام به اسم عبداللَّه که در کربل به شهادت رسیده باشد بجز برادر حضرت عباس علیه السلام که مادرش ام البنین است ذکر ننموده نتیجه آنکه اسم برای کنیه ابوبکر محقق نگردید و به همین دلیل ما در فصل «کنیه» درباره او سخن گفتیم نه در فصل «اسماء»(1).

بنابراین گفتار ابوالفرج: اسم صاحب کنیه ابوبکر بن علی شناخته نشد، یک دلیل قوی برای جعل این کنیه از طرف بنی امیه است(2).

مرحله سوم: جعل و اختراع فرزند برای امام علی علیه السلام به نام ابوبکر

معتزلی: ابوبکر و عبداللَّه، مادرشان لیلی دختر مسعود است(3).

در کتاب تاریخ الائمه: لیلی دختر مسعود دو پسر برای امام علی علیه السلام آورد به نامهای ابوبکر و عبیداللَّه(4) و محمد اصغر مادرش ام ولد(5) بوده است.

ص: 16


1- 35. اعیان الشیعة، محسن الامین 2/303.
2- 36. رجوع شود به الدر النظیم، ابن حاتم، المستجاد من الارشاد الحلی 139، اختصاص، مفید 120، کشف الغمة، اربلی 2/66.
3- 37. معجم رجال الحدیث، الخویی 12/89.
4- 38. تاریخ الائمة، کاتب بغدادی 16.
5- 39. تاریخ موالید الائمة، بغدادی 14. تاریخ الائمة 16.

اختلاف در قاتل

ابن شهرآشوب: ابوبکر بن علی علیه السلام به میدان رفت او را زجر جعفی یا عقبة غنوی به شهادت رساند(1).

تحقیق و بررسی:

1- در روایات بخش اول خواننده فرزانه ملاحظه می کند از کنیه ابوبکر و اسم ابوبکر خبری نیست زیرا امام علی علیه السلام فرزندان خود را به اسم و کنیه دشمنانش نام گذاری نمی فرمود، همانگونه که ائمه علیهم السلام به این موضوع تصریح فرموده اند.

بنابراین عقلانی نیست شیعیان را بر حذر دارند که بر فرزندانشان اسم دشمنان اهل بیت علیهم السلام نگذارند و ما در بررسی این کنیه جعلی، سیر تحول آن را ملاحظه کردیم که چگونه آن را تثبیت نمودند بطوری که ابوالفرج در کتاب خود آورده بود. کنیه «ابوبکر»، اسم صاحب کنیه شناخته نشده و در کربلا به شهادت نرسیده بلکه در جنگ مذار کشته شده است(2). او می گوید: قطعا شخصی به نام ابوبکر بن علی در کربلا کشته نشده است ولی به روایت جعلی دیگری استناد می کند که: ابوبکر بن علی علیه السلام بدست مختار انتقام گیرنده خون اهل بیت علیهم السلام کشته شده است!!! زیرا مختار بنی امیه و پیروان شان را به قتل می رساند و یاور اهل بیت علیهم السلام بود و مورد تایید امام سجادعلیه السلام که فرمودند:

«جزی اللَّه المختار خیرا»(3)

2- حکم و دستور دینی: امام علی امیرمؤمنان علیه السلام به فرزندان خود و

ص: 17


1- 40. المناقب 4/107.
2- 41. اعیان الشیعة 1/303.
3- 42. اعیان الشیعة 1/636.

شیعیان فرمودند:

لَا تَتسّموا بِأَسْمَاءِ أَعْدَائِنَا(1) نام دشمنان ما را اسم مگذارید.

3- عدم انتخاب کنیه برای اطفال: محمد اصغر طفل بود و برای کودکان انتخاب کنیه مرسوم نبوده نیست.

4- هدف سیاسی: محمد اصغر فرزند امام علی، امیرمؤمنان علیه السلام است امامی که همسر معصومش حضرت فاطمه علیها السلام را به قتل رساندند، ابتدا تصمیم به قتل امام علی بن ابیطالب علیه السلام به دلیل امتناع آن حضرت از بیعت با ابوبکر، گرفتند اما به لحاظ ترس از حضرت فاطمه علیها السلام و انصار نتوانستند آن را اجرا کنند.

بنابراین با توجه به آن شرایط دشوار سیاسی و دستور پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلمطبیعی بود که فرزندان امیرمؤمنان علیه السلام مورد تعرضات سیاسی از قبیل تغییر نامهای شان به اسماء خلفاء غاصب قرار گیرند تا این یکی از نشانه های درستی خلافت شان و پرده ای بر اعتراضات امیرمؤمنان علیه السلام باشد.

خلاصه:

بنی امیه در سه مرحله علیه اهل بیت علیهم السلام اقدام نمودند:

1- استفاده ار نام حقیقی محمد اصغر بدون کنیه.

2- جعل کنیه «ابوبکر» برای محمد اصغر.

3- مخفی کردن کنیه و اسم محمداصغر و قراردادن ابوبکر بن علی به جای محمداصغر.

ص: 18


1- 43. وسایل الشیعة ج 21 / ص 398/ ، ح 27398 ، ح 27399 ، ح 27400.

دلائل قرآنی: موضع قرآن درباره اهل سقیفه.

علی بن ابراهیم قمی در تفسیر آیه شریفه گفته است:

وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ(1).

ترجمه: کسانی که کفر ورزیدند ولّی و سرپرست شان طاغوت است.

یعنی کسانی که حق آل محمدعلیهم السلام را غصب کرده اند.

«والعروةالوثقی» منظور ولایت امیرمؤمنان علی علیه السلام است.

و آیه 57 سوره احزاب:

إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُهِینًا(2).

ترجمه: بنابراین نام طاغوت ها را نباید به عنوان اسم انتخاب کرد ملاحظه می فرمائید مثلا نام فرعون، نمرود، جبت، طاغوت بر کسی گذارده نمی شود.

دلائل روائی: عدالت صحابه، دروغی مسلّم.

بحث عدالت صحابه را بنی امیه به منظور ترفیع منزلت طاغوت ها مطرح کردند لذا احادیثی دروغین درباره فضائل آنان و دشنام به امام علی علیه السلام جعل نمودند. چهل سال بر منابر و در سخن، اینها این سان گذشت، امام علیه السلام و یارانش را از گروه اصحابه،بیرون گذاردند و نسبت به کشتار اهل بیت علیهم السلام و شیعیان شان کوتاهی نکردند.

ص: 19


1- 44. بقره 254.
2- 45. سوره احزاب 57.

قرآن و حدیث در این باره کاملاً گویا هستند تردیدی نیست که در میان صحابه هم مؤمن و هم فاسق وجود دارد.

سلطان پیامبران حضرت محمدصلی الله علیه وآله وسلمپیش از شهادت شان فرمودند:

أَقْبَلَتِ الْفِتَنُ کَقِطَعِ اللَّیْلِ الْمُظْلِمِ(1).

فتنه ها همچون پاره های شب تاریک روی آورده است.

بخاری و مسلم آورده اند: رسول خداصلی الله علیه وآله وسلمفرمودند:

یَرِدُ عَلَیَّ الْحَوْضَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ رَهْطٌ مِنْ أَصْحَابِی فَیُحَلَّئُونَ عَنِ الْحَوْضِ فَأَقُولُ یَا رَبِّ یَا رَبِّ أَصْحَابِی أَصْحَابِی فَیُقَالُ إِنَّکَ لَا عِلْمَ لَکَ بِمَا أَحْدَثُوا إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا عَلَی أَدْبَارِهِمْ الْقَهْقَرَی.(2)

روز قیامت گروهی از اصحاب من_ یا از امت من بر من وارد می شوند اما آنان را از حوض دور می کنند، می گویم: خدایا اصحابم. می فرماید: به آنچه بعد از تو انجام دادند علم نداری؟ آنان مرتد شدند و به گذشته گان شان باز گشتند.

سپس بخاری می گوید: رسول خداصلی الله علیه وآله وسلمفرمودند: هنگامی که در کنار حوض ایستاده ام، گروهی می آیند، وقتی آنان را بشناسم، مردی بین من و آنان می آید، می گوید: به شتابید، می پرسم: کجا؟

می گوید: به سوی آتش، بخدا سوگند، می پرسم کارشان چه بوده؟

می گوید: به گذشته گان شان بازگشتند و مرتد شدند، سپس گروه دیگری می رسد وقتی آنان را بشناسم مردی بین من و آنان بیرون می آید. به آنان می گوید: بشتابید، می پرسم: به کجا؟

ص: 20


1- 46. تاریخ طبری 2/432.
2- 47. جامع الاصول، لابن اثیر: 11/120، کتاب الحوض فی ورود الناس علیه، عدد حدیث 7972.

می گوید: آنان به گذشته گان شان بازگشتند، من نمی بینم کسی از آنان نجات باید جز اندکی(1).

من می گویم: دور باشید، دور باشید(2).

کسانی که دوران پیامبر اقدس صلی الله علیه وآله وسلمرا درک کردند و با آن حضرت بودند کسانی هستند که به گذشته گان شان (دوران جاهلیت) بازگشتند و از این گروه صحابه، جز اندکی نجات نمی یابد زیرا رسول خداصلی الله علیه وآله وسلمفرمودند:

«فلم یفلت منهم الا کمثل همل النعم»

از آنان جز اندکی نجات نمی یابد.

جوهری: همل، شتری است که شب وروز بدون چوپان چرا می کند و نفش شتری است که فقط شب ها بدون چوپان چرا می کند(3).

نباید به نام های دشمنان و پیامبران اقتداء کرد.

از جمله لوازم دین، عدم انتخاب نام دوزخیان و ستمکاران در حق محمد و آل محمد صلوات اللَّه علیهم است.

محمد بن عیسی می گوید: ابراهیم بن عبدالحمید در سال 198 در مسجدالحرام چنین گفت: خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم. کتابی به من دادند، در آن نگاه کردم و نوشته ای به این صورت در آن دیدم:

این همان دوزخی است که شما دو نفر آن را انکار می کردید، به آن درافتید که در آن نه خواهید مرد و نه زنده خواهید ماند، مقصود اولین و دومین ستمکار است(4).

و این تفسیر آیه کریمه:

ص: 21


1- 48. جامع الاصول: 11/121، و «همل النعم» کنایة عن أن الناجی عدد قلیل، و قد اکتفینا من الکثیر بالقلیل و من أراد الوقوف علی ما لم نذکره فلیرجع إلی (جامع الأصول).
2- 49. البخاری 5/192 ، 7/195 ، 8/87 ، 8/157 ، مسلم 1/150 ، 7/67 ، سنن ابن ماجه 2/1016 ، سن الترمذی 4/38 ، 5/4 ، السنن الکبری ، نسائی 1/669 ، المستدرک ، الحاکم 3/501 ، شرح مسلم النووی 15/64 ، مسند احمد 3/449 ، 5/48 ، جامع الاصول ابن اثیر: 11/120 ، کتاب الحوض فی ورود الناس علیه ، حدیث 7972 ، البحار 28/26 ، کنز العمال 14/415 ، الترغیب و الترهیب 4/417 ، مجمع الزوائد ، هیثمی 3/85 ، 9/367 ، فتح الباری 11/333 ، عمدة القاری ، عینی 15/243 ، مسند ابی داود 343 ، المصنف ، الصنعانی ، 11/407 ، المصنف ، ابن ابی شیبة 7/415 ، مسند ابی یعلی 7/35 ، صحیح ابن خزیمة 1/7.
3- 50. صحاح، جوهری 5/1854.
4- 51. قرب الاسناد_ حمیری قمی ص: 15.

فَبِأَیِّ الاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ(1) است.

امیر مؤمنان علی علیه السلام فرمودند:

لَا تَتسّموا بِأَسْمَاءِ أَعْدَائِنَا(2).

که با آیات قرآن که نفاق اهل سقیفه و ارتداد آنان را روشن می کند هماهنگ است خدای تعالی می فرماید:

وَ ما مُحَمَّدٌ إِلّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلی أَعْقابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلی عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ(3).

محمد (ص) فقط فرستاده خداست؛ و پیش از او، فرستادگان دیگری نیز بودند؛ آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به عقب برمی گردید؟ (و اسلام را رها کرده به دوران جاهلیّت و کفر بازگشت خواهید نمود؟) و هر کس به عقب باز گردد، هرگز به خدا ضرری نمی زند؛ و خداوند بزودی شاکران (و استقامت کنندگان) را پاداش خواهد داد.

موضع امام علی بن ابیطالب سیدالاوصیاءعلیه السلام در مورد بعضی از صحابه.

امیرمؤمنان علیه السلام می فرمایند:

حَتَّی إِذَا قَبَضَ اللَّهُ رَسُولَهُ ص رَجَعَ قَوْمٌ عَلَی الْاَعْقَابِ وَ غَالَتْهُمُ السُّبُلُ وَ اتَّکَلُوا عَلَی الْوَلَائِجِ وَ وَصَلُوا غَیْرَ الرَّحِمِ وَ هَجَرُوا السَّبَبَ الَّذِی أُمِرُوا بِمَوَدَّتِهِ وَ نَقَلُوا الْبِنَاءَ عَنْ رَصِّ أَسَاسِهِ فَبَنَوْهُ فِی غَیْرِ مَوْضِعِهِ مَعَادِنُ کُلِّ خَطِیئَةٍ وَ أَبْوَابُ کُلِّ ضَارِبٍ فِی غَمْرَةٍ قَدْ مَارُوا فِی الْحَیْرَةِ وَ ذَهَلُوا فِی السَّکْرَةِ عَلَی سُنَّةٍ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ مِنْ مُنْقَطِعٍ إِلَی الدُّنْیَا رَاکِنٍ أَوْ مُفَارِقٍ لِلدِّینِ مُبَایِن.(4)

ترجمه: تا آنکه خداوند رسول صلی الله علیه وآله وسلمخود را قبض روح فرمود، گروهی به

ص: 22


1- 52. سوره الرحمن، آیه 13.
2- 53. وسایل الشیعة ج 21 / ص 398/ ، ح 27398 ، ح 27399 ، ح 27400.
3- 54. سوره آل عمران، آیه 144.
4- 55. در خطبه 150 نهج البلاغه، چاپ فیض الاسلام.

گذشته گان بازگشتند. در نتیجه راههای گمراهی هلاک شان کرده و بر افکار نادرست خود تکیه نمودند و به غیر رحم رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلمپیوستند و از آنان پیروی کردند و از سببی که مأمور به دوستی او بودند دوری کردند و بناء و ساختمان را از پایه و اساسش به جای دیگر منتقل و درجای دیگر قرار دارند (خلافت را به افراد نالایق واگذار کردند) اینان معدن هر گناه و ورودی های هر جاهل و بی خرد هستند. در حیرت و سرگردانی به سر می برند و به روش آل فرعون در بیهوشی به غفلت می گذرانید، برخی از آخرت بریده به آن متکی شده اند و عده ای از دین دست شسته، به راه دیگری رفتند.

امیر مؤمنان علی علیه السلام می فرمایند:

فَوَالَّذِی لَا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ إِنِّی لَعَلَی جَادَّةِ الْحَقِّ وَ إِنَّهُمْ لَعَلَی مَزَلَّةِ الْبَاطِل(1).

سوگند به خدایی که جز او نیست من بر راه حق هستم و آنان (دشمنان من) بر لغزشگاه باطل هستند و درباره بعضی از رجال سقیفه فرموده اند:

زَرَعُوا الْفُجُورَ وَ سَقَوْهُ الْغُرُورَ وَ حَصَدُوا الثُّبُورَ(2).

فسق و فجور را کاشتند و با غرور و غفلت آبیاری اش کردند و هلاکت را درو نمودند.

و نیز درباره آنان فرمودند:

اتَّخَذُوا الشَّیْطَانَ لِاَمْرِهِمْ مِلَاکاً، وَ اتَّخَذَهُمْ لَهُ أَشْرَاکاً، فَبَاضَ وَ فَرَّخَ فِی صُدُورِهِمْ، وَ دَبَّ وَ دَرَجَ فِی حُجُورِهِمْ، فَنَظَرَ بِأَعْیُنِهِمْ وَ نَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِمْ، فَرَکِبَ بِهِمُ الزَّلَلَ، وَ زَیَّنَ لَهُمُ الْخَطَلَ، فِعْلَ مَنْ قَدْ شَرِکَهُ الشَّیْطَانُ فِی

ص: 23


1- 56. نهج البلاغه_ آخر خطبه 188 فیض.
2- 57. نهج البلاغه_ خطبه دوم، فیض الاسلام.

سُلْطَانِهِ، وَ نَطَقَ بِالْبَاطِلِ عَلَی لِسَانِهِ(1).

شیطان را معیار و میزان کارشان قرار دادند، او هم آنان را شریک خود قرار داد، در سینه آنان تخم گذارد و جوجه کرد و بتدریج و آهسته با آنان آمیزش نمود (مطیع او شدند) یا چشم آنان می دید و یا زبان شان سخن می گفت. آنان را بر مرکب گمراهی سوار و گفتار تباه را برای آنان زینت داد. کارهای آنان مانند کسی است که شیطان در توانایی خود او را شریک قرار داده و با زبان او سخن باطل و ناروا می گوید.

عدم انتخاب کنیه برای اطفال:

عبید اللَّه طفل بوده و از جمله عادات عرب عدم انتخاب کنیه برای اطفال بوده است حتی برادران بزرگتر او و شهداء در کربلا: عثمان، جعفر، عبداللَّه فرزندان حضرت ام البنین هیچ یک کنیه نداشته اند(2).

اما بنی امیه برای کودکان کم سال: محمد اصغر و عبیداللَّه، کنیه گذارند!! جعلی بسیار روشن و آشکار که جز دروغ و افترا و تهمت نیست.

هدف سیاسی: محمد اصغر فرزند امام علی، امیرمؤمنان علیه السلام است امامی که همسر معصومش حضرت فاطمه علیها السلام را به قتل رساندند، ابتدا تصمیم به قتل امام علی بن ابیطالب علیه السلام به دلیل امتناع آن حضرت از بیعت با ابوبکر، گرفتند اما به لحاظ ترس از حضرت فاطمه علیها السلام و انصار نتوانستند آن را اجرا کنند.

جلوگیری از انتخاب نام اهل بیت علیهم السلام و نشر نام دشمنان

ص: 24


1- 58. نهج البلاغه_ خطبه 7 فیض.
2- 59. نگاه کنید ارشاد مفید 1/351 و 2/109، تاریخ طبری: 4/120، تذکرة الخواص 57 چاپ بیروت، لبنان. کامل ابن اثیر 400-441، مزار شهید اوّل: 149، مقاتل الطالبیّین 62، 90 و 95، مروج الذهب للمسعودی: 2/92. مقتل الحسین خوارزمی: 3/28 و نگاه کنید مقتل الحسین 2/47، ابن اعثم، بحار الانوار: 45/62.

بنی امیه به شدت از انتشار اسماء اهل بیت علیهم السلام مخصوصاً از نام «علی» و «حسن» و «حسین» جلوگیری می کردند.

و نام های «علی، حسن و حسین» را تغییر می دادند؛ در این باره آنقدر سختی گیری می کردند که مقری می گوید: هرگاه بنی امیه می شنیدند پسری متولد شده که نامش را علی گذارده اند او را گرفته و به قتل می رساندند.

مارجیلوث در کتاب «دراسات عن المورخین العرب» به نقل از مدائنی آورده است، در دوران بنی امیه شنیده نشد در شام نام کسی را «علی، حسن و حسین» گذارده باشند، بلکه اسم های متداول، معاویه، یزید، ولید از اسماء خلفاء بنی امیه بود گفته اند: در آن زمان مسافری تشنه از صاحب خانه ای در خواست آب کرد.

صاحب خانه پسرش را که نامش حسن بود فراخواند تا برای او آب بیاورد. مسافر از او پرسید چگونه نام پسرش را حسن گذارده؟ گفت: مردم شام نام خلفاء الهی را برای فرزندان شان می گذارند و ما پیوسته فرزندا او را لعنت کرده و دشنام می دهیم، و من فرزندانم را به اسماء دشمنان خدا نام گذاری کرده ام هرگاه تو او را لعنت کنی من نیز دشمنان خدا را لعنت می کنم(1).

این عبدالملک بن مروان است تا توانست بر محبّان اهل بیت علیهم السلام سخت گرفت، حجاج را بر آنان امیر ساخت، بطوری که مقربان حکومت او، دشمن ترین مردم با اهل بیت علیهم السلام بودند؛ بطوری که روزی

ص: 25


1- 60. دراسات عن المورخین العرب، خاورشناس مارگلوس، رجوع شود به مسعودی در حوادث سال 212 هجری از حدیث مطرف بن مغیرة.

مردی را که جد الاصمعی می خواندند به او گفت، والدین من مرا عاق کرده اند، نام مرا علیّ گذارده اند، من فقیر و نیازمندم و به محبت امیر نیازمند.

حجاج خندید و گفت: به لطف ما متوسل شده ای حکومت فلان محل را به تو واگذار می کنم(1).

از جمله حاکمان بنی امیه، مروان بن حکم است که در تمام نمازهای جمعه به دستور معاویه دشنام بر امیرمؤمنان علیه السلام را وانگذارد.

علاوه بر اقدامات بالا:

اسماء فرزندان معصومین علیهم السلام را به ابوبکر و عمر تغییر دادند تا از هر جهت اعمّ از سیاسی، دینی، اجتماعی و میراثی کار دشمنی شان طبق برنامه کامل و همه جانبه باشد.

مظلومیت حضرت فاطمه علیها السلام،

هیچ کس نباید به نام شیخین نام گذاری شود.

منزلت و شأن حضرت فاطمه علیها السلام نزد خدای تعالی بس بلند است:

درباره شأن آن حضرت و اهل بیت در قرآن آیات فراوان نازل شده است:

آیه تطهیر، آیه مباهله، آیه صادقین.

نزول آیه تطهیر در شأن اهل بیت علیهم السلام

خدای تعالی در کتاب شریفش می فرماید:

ص: 26


1- 61. نگاه کنید: ارشاد مفید: 1/354 و: 2/109، تاریخ طبری: 4/120، تذکرة الخواص: 57 چاپ بیروت لبنان، کامل ابن اثیر 2/400-441، مزار شهید اوّل: 149، مقاتل الطالبیین: 62، 90 و 95، مروج الذهب للمسعودی: 2/92. مقتل الحسین خوارزمی: 2/28 و نگاه کنید مقتل الحسین 2/47، ابن اعثم، بحار الانوار: 45/62.

إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً(1).

خداوند فقط می خواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملاً شما را پاک سازد.

فخررازی مفسر اهل سنّت در تفسر خود می گوید: اهل بیت علیهم السلام «محمّد، علیّ، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام» هستند، یعنی از تمام گناهان صغیره و کبیره پاک و مطهر هستند.

مبطلون تصور کرده اند: از جمله اهل بیت علیهم السلام همسران پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم هستند، اما به اشتباه رفته اند، مسلم در کتاب خود این روایت را آورده است: پرسیدیم ازاهل بیت، آیا همسران پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم نیز هستند؟

فرمودند: نه به خدا سوگند، زنی با مردی مدتی پس از ازدواج زندگی می کند بعد از طلاق به خانه پدرش و بستگانش باز می گردد، در حالی که اهل بیت اهل و ریشه انسان است اهل بیت کسانی هستند که پس از آن حضرت صدقه بر آنان حرام است(2).

در روایات صحیح آمده است: مقصود از اهل بیت علیهم السلام حضرت محمدصلی الله علیه وآله، حضرت امیرمؤمنان علیه السلام، حضرت فاطمه علیها السلام، حضرت امام حسن علیه السلام، حضرت حسین علیه السلام(3) و ائمه معصومین از فرزندان امام حسین علیهم السلام هستند.

اجماع تمام علماء مسلمانان این است: آیه شریفه دلالت بر طهارت پنج تن آل کساء و باقی ائمه اطهارعلیهم السلام از تمام گناهان صغیره و کبیره

ص: 27


1- 62. سوره احزاب، آیه 33.
2- 63. صحیح مسلم: 5/181.
3- 64. صحیح ترمذی: آیه مباهله، مسند احمد 1/75، جامع الاصول، ابن اثیر ج 1/ فصل سوم از باب چهارم ص 100_ 103، مراجعات، مراجعه 8 .

دارد.

احمد بن حنبل گفته است: مقصود از اهل بیت علیهم السلام حضرت محمدصلی الله علیه وآله، حضرت امیرمؤمنان علیه السلام، حضرت فاطمه علیها السلام، حضرت امام حسن مجتبی و حضرت سیدالشهداءعلیهما السلام هستند(1).

از جمله تقی الدین ابن تیمیه متوفی 728 هجری که از ناصبیان است در کتابش به نام علم الحدیث آورده است:

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلمکساء را بر امام علی حضرت فاطمه، حضرت حسن و حضرت حسین علیهم السلام پوشاندند و فرمودند:

اَللَّهُمَّ اِنَّ هؤُلاءِ اَهْلُ بَیْتی، فاَذْهَبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَطَهَّرهُمْ تَطْهیراً(2).

بار خدایا، اینان اهل بیت من هستند رجس و پلیدی را از آنان دور کن و آنان را بطور کامل پاک و مطهّر فرما.

در کتاب ها آمده است: مقصود از اهل بیت علیهم السلام: حضرت محمدصلی الله علیه وآله وسلموسلم، حضرت علی علیه السلام، حضرت فاطمه علیها السلام، حضرت امام حسن علیه السلام، حضرت سیدالشهداءعلیهم السلام هستند(3).

آیه مودت: قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی(4)

درباره اهل بیت علیهم السلام نازل شده است(5).

از جمله آیات مبارکه دیگر:

اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقینَ(6).

فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ(7).

ص: 28


1- 65. سوره احزاب: 33، صحیح مسلم 5/181، سنن ترمذی: 5/328، مستدرک حاکم 3/172، مسند احمد 4/167، تاریخ طبری 12/6، تفسیر فخر رازی، آیه احزاب 33، صحیح ترمذی آیه مباهله، مسند احمد ج 1/75، 4/167، جامع الاصول، ابن اثیر ج 1/ فصل سوم از باب چهارم ص 100_ 103، مراجعات، مراجعه 8 ، و از ایشان علامه ابوالقاسم علی بن حسن شافعی مشهور به ابن عساکر دمشقی در «تاریخ مدینه دمشق» ج 11 ص 231 و نسخه تصویری از مخطوط گسترییتی در ایرلند، شرح احقاق الحق_ آیة اللَّه مرعشی ج 25 ص 157، دکتر عبدالمعطی امین قلعچی در آل بیت الرسول (ص 56 چاپ قاهره سال 1399.. گفت: «گرفت پیراهنش را و نشاند بر آن علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را و گفت: «إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً». علم الحدیث، ابن تیمیة ص 267_ چاپ دار الکتب العلمیة_ بیروت.
2- 66. علم الحدیث، ابن تیمیة ص 267_ چاپ دار الکتب العلمیة_ بیروت.
3- 67. صحیح ترمذی: آیه مباهله، مسند احمد 1/75، جامع الاصول، ابن اثیر ج 1/ فصل سوم از باب چهارم ص 100_ 103، مراجعات، مراجعه 8 .
4- 68. سوره شوری، آیه 23.
5- 69. شوری: 23، کنز العمال 1/251، المستدرک علی الصحیحین، حاکم 3/188، ح 4802، معجم الاوسط طبرانی 3/87، فصول مهمه، ابن صباغ مالکی 158.
6- 70. سوره توبه، آیه 119.
7- 71. سوره نحل، آیه 43.

وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا(1).

ثعلبی در تفسیرش از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرموده اند:

نَحنُ حَبْلَ اللَّه(2) حبل اللَّه ما هستیم.

آیه شریفه مباهله:

فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبینَ(3).

ترجمه: به آنها بگو: «بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود؛ آنگاه مباهله کنیم؛ و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.

احمد حنبل گفته است: «ابناؤنا» در آیه شریفه: اهل بیت حضرت محمدصلی الله علیه وآله وسلموسلم، حضرت امام علی، حضرت فاطمه، حضرت حسن و حضرت حسین علیهم السلام هستند(4).

نمونه ای از منزلت و شأن حضرت فاطمه علیها السلام در حدیث

1- پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله: فاطمةعلیها السلام سیدة نساء العالمین(5).

2- قال النبی الاکرم صلی الله علیه وآله: فاطمة سیدة نساء اهل الجنّة(6).

ص: 29


1- 72. سوره آل عمران، آیه 103.
2- 73. الصواعق المحرقه، لابن حجر 233.
3- 74. سوره آل عمران، آیه 61. تفسیر الزمحشری 1/434، تفسیر الفخر الرازی 8/80 الدر المنثور 3/311.
4- 75. مسند احمد بن حنبل ص 75.
5- 76. مجمع الزوائد، ابن حجر 7/76، فتح الباری علی صحیح البخاری 9/266، مسند أبی داود 197، مصنّف ابن ابی شیبه کوفی 7/527، وفاة نسائی 22، سسن نسائی 4/252، فاق زمخشری: 1/240، من لایحضر الفقیه 2/573، ذخائر العقبی 129، و مفتاح النجاة 117، و جامع الاصول 10/82، و تیسیر الوصول 2/154، و کنز العمال 96/12 ح 34158 و ص 102 ح 34192 و ص 107 ح 34217 و ص 110 ح 34230 و در ج 13/640 ح 37617، و 675 ح 37728 و منتخب کنز العمّال 5/93 و ص 97 از حاکم، و صواعق محرقه 185 و 189 و فتح الکبیر 1/28 و 249 و 426 و سعد الشموس 203، و الإدراک 49، و حسن الأسوه 290، ینابیع الموده 165 و 264، و مرقاة المفاتیح 11/393، و احمد در مسندش 5/391، از او در فصول مهمه 127، و تاریخ دمشق 4/95 و 206 و زندگی امام حسین علیه السلام از تاریخ دمشق 51 ح 73، و خصائص 118 و مقتل الحسین 1/80 و 130، و روایت شده در ص 55 «صدره»، و کفایة الطالب 422، و حلیة الاولیاء 4/190، از او در منتخب از صحیح بخاری و مسلم 219 «مخطوط» و تاریخ اسلام 2/90 و 217، و فوائد السمطین 2/20 ح 363، و آمده در الحبائک 105 و 106، و توضیح الدلائل 348، و وسیلة المآل 161، و راویان در مصابیح السنة 108، و مرآة المؤمنین 184، منال الطالب 22، و غالیة المواعظ 2/73، بدایه 3/206 و وسیلة النجاة 207، و ابتسام البرق علی ما فی الإحقاق 19/32، و التاج الجامع للاصول 3/317، و المطالب العالیة 4/67، و اشعة اللمعات 4/705 و آل محمدصلی الله علیه وآله وسلم92 ح 418، آمده در ص 145 ح 662، و الروض الازهر 200، و الحاوی للفتاوی 2/267، و اسد الغابة 5/574، و جمع الوسائل 1/269، و جامع الاحادیث 4/515 ح 14120 و حاکم در مستدرک 3/151، او از جواهر البحار 1/360، و الخصائص الکبری 2/226، و سیر اعلام النبلاء 2/123، و ارجح المطالب 241، و جامع الصغیر 1/71، و المختار 56، نقل شده با سند کامل از «الاحقاق» 10/69 ح 1 و 19/31 و 18/384، و روایت شده بطور مرسل در طرح التثریب 1/149، و رسالة المفاضلة 216، و در جمع الوسائل 1/270، و شرح الفقه 120، از او در الاحقاق 10/102، و روایت شده بطور مرسل دوباره در تاریخ الاسلام 2/88، از او الاحقاق 10/110، و در 19/25، سیر اعلام النبلاء 2/120، از العوالم 1/137.
6- 77. البخاری 4/182، 7/142، ترمذی 5/226، مستدرک 3/151، 4/44 مقدمه فتح الباری 48، 6/331، 7/63، 8/103، مصنّف ابن ابی شیبه کوفی 7/527، سنن سنائی 5/81، خصائص امیر المؤمنین، النسائی 116، مسند أبی یعلی 2/295، الذرّیَّة الطاهرة، الدولابی 101، ابن حبّان 15/402 معجم الکبیر، طبرانی 22/402، فضائل سیدة النساء، عمر بن شاهین 17، نظم درر السمطین، الحنفی 178، فیض القدیر، المناوی 1/138، صواعق 114، ذخائر العقبی 42، جامع الصغیر سیوطی 1/30.

فاطمه علیها السلام سرور زنان اهل بهشت است.

3- پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله: فاطمةعلیها السلام سیدة نساء المؤمنین(1).

فاطمه علیها السلام سرور زنان مؤمنه است.

3- پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله: فاطمةعلیها السلام سیدة نساء المسلمین(2).

فاطمه علیها السلام سرور زنان مسلمان است.

4- پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله: فاطمةعلیها السلام سیدة نساء الاوّلین و الآخرین(3).

فاطمه علیها السلام سرور تمام زنان از اولین و آخرین است.

5- پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله: فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی فَمَنْ أَحَبَّها فَقَدْ أَحَبَّنِی وَ مَنْ أَبْغَضَهَا وَ آذَاهَا فَقَدْ أَبْغَضَنِی(4).

فاطمه علیها السلام پاره ی تن من است هر که او را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر که او را به خشم آورد مرا به خشم آورده است.

خطیب بغدادی و ذهبی آورده اند: پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم فرمودند:

أَوَّلَ مَنْ یَدْخُلُ الْجَنَّةَ فَاطِمَةُ(5).

اول کسی که به بهشت وارد می شود حضرت فاطمه علیها السلام است.

ثعلبی در تفسیر آیه شریفه: إِنّی سَمَّیْتُها مَرْیَمَ(6).

این حدیث شریف را نقل کرده که: پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم فرمودند:

مَنْ آذَی فَاطِمَةَ أَوْ أَغْضَبَهَا فَقَدْ آذَی أَبَاهَا وَ أَغْضَبَه.

ص: 30


1- 78. مسند احمد 9/282، صحیح بخاری 4/182، 7/142، صحیح مسلم 7/142، صحیح ابن ماجه 1/518، مجمع الزوائد، ابن حجر 1/180، فتح الباری فی شرح صحیح البخاری ص 11/67، مسند ابن راهویه 5/7، الأوائل طبرانی 84، معجم الکبیر طبرانی 11/294، ریاض الصالحین النووی 345، نور الابصار 45.
2- 79. مسانید ابی یحیی کوفی 79، افحام الأعداء ناصر هندی 174، الذریة الطاهرة دولابی 117، اسدالغابة 5/615.
3- 80. صحیح بخاری 3/1326 ح 3426 و 5 / 5 / 25، 36، 2317، صحیح مسلم ح 28/59، 5/56 ح 98، سنن ابن ماجه 1/518 ح 1621، خصائص نسائی 5/96 ح 8386، مسند احمد 5/391، 7/401 ح 25874، اسدالغابه 7/223 سنن ترمذی 5/3781، کنزالعمال 6/219 ح 3853 (از عایشه) و ح 3854، علل الشرائع_ شیخ صدوق 1/182، البحار 43/130 و 97/389، مناقب خوارزمی 35.
4- 81. صحیح بخاری 1/114، 7/140، صحیح مسلم 7/141، سنن ابن ماجه 1/644، سنن ابی داود 1/460، سنن الکبری بیهقی 2/446، مسند احمد 4/326، شرح مسلم نووی 16/3، مجمع الزوائد، 9/203، فتح الباری 9/270، اللمعة البیضاء، الأنصاری 140، علل الشرائع 185، البحار 43/201، العوالم 11/1075 ح 12، الأنوار النعمانیه 1/73، مناقب ابن شهر آشوب 2/305، العمده ابن بطریق 25، عمدة الطالب ابن عنبه 59، الصراط المستقیم العاملی 2/57، البحار 35/50.
5- 82. تاریخ بغداد 1/274، میزان الاعتدال، الذهبی 2/131.
6- 83. سوره آل عمران، آیه 36.

هر که فاطمه(علیها السلام) را بیازارد همانا پدرش را آزار داده و خشمناک نموده است.

اما اهل سقیفه بدون توجه به آیات صریح قرآن و احادیث نبوی درباره حضرت فاطمه علیها السلام، فدک آن حضرت را غصب کردند، به خانه اش هجوم بردند و آن را با آتش محاصره کردند و وقتی به عمر گفتند در این خانه فاطمه علیها السلام هست، گفت: گر چه او باشد.

و چون عمر برای ورود به خانه در را فشار داد، استخوان پهلوی مبارکش شکست و به این ترتیب فرزندش محسن را سقط نمود و خلافت را نیز که حق شوهرش بود غصب کردند. حضرت فاطمه علیها السلام سرور زنان در مسجد نبوی، اهل سقیفه را که در حقّ شان سوره منافقین نازل شده است مورد مذمت و نکوهش قرار داده فرمودند:

لَمَّا اخْتَارَ اللَّهُ لِنَبِیِّهِ دَارَ أَنْبِیَائِهِ وَ مَأْوَی أَصْفِیَائِهِ ظَهَرَت فِیکُمْ حَسَکَةُ النِّفَاقِ وَ سَمَلَ جِلْبَابُ الدِّینِ وَ نَطَقَ کَاظِمُ الْغَاوِینَ وَ نَبَغَ خَامِلُ الْاَقَلِّینَ وَ هَدَرَ فَنِیقُ الْمُبْطِلِینَ فَخَطَر فِی عَرَصَاتِکُمْ.

وَ أَطْلَعَ الشَّیْطَانُ رَأْسَهُ مِنْ مَغْرَزِهِ هَاتِفاً بِکُمْ فَأَلْفَاکُمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجِیبِینَ وَ لِلْعِزَّةِ فِیهِ مُلَاحِظِینَ ثُمَّ اسْتَنْهَضَکُمْ فَوَجَدَکُمْ خِفَافاً وَ أَحْمَشَکُمْ فَأَلْفَاکُمْ غِضَاباً فَوَسَمْتُمْ غَیْرَ إِبِلِکُمْ وَ وَرَدْتُمْ غَیْرَ مَشْرَبِکُمْ

هَذَا وَ الْعَهْدُ قَرِیبٌ وَ الْکَلْمُ رَحِیبٌ، وَ الْجُرْحُ لَمَّا یَنْدَمِلْ ، وَ الرَّسُولُ لَمَّا یُقْبَرْ، ابْتِدَاراً زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَةِ أَلا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ

ص: 31

بِالْکافِرِینَ، فَهَیْهَاتَ مِنْکُمْ وَ کَیْفَ بِکُمْ وَ أَنَّی تُؤْفَکُونَ...

أَیُّهَا الْمُسْلِمُونَ أَ أُغْلَبُ عَلَی إِرْثِی یَا ابْنَ أَبِی قُحَافَةَ أَ فِی کِتَابِ اللَّهِ تَرِثُ أَبَاکَ وَ لَا أَرِثُ أَبِی لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً فَرِیًّا أَ فَعَلَی عَمْدٍ تَرَکْتُمْ کِتَابَ اللَّهِ وَ نَبَذْتُمُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِکُمْ.

و چون خدای تعالی برای پیامبرش جایگاه پیامبران و برگزیدگانش را اختیار فرمود کینه های درونی و نفاق شما ظاهر گشت و جامه دین فرسوده و کهنه گردید، گمراه خاموش به صدا در آمد و گمنام فرومایه دعوی هوس و مدیریت نمود. شتر باطل گرایان به صدا درآمد و در صحن خانه ها به جولان افتاد، شیطان از کمینگاه خود سر کشید در حالی که شما را به سوی خود می خواند، (شگفت زده) دید چه زود دعوتش را اجابت کردید و برای فریب او بسیار آماده اید. شما را به جنبش و قیام وادار کرد، شما را سبک، چالاک (و مشتاق) دید شما را به خشم آورد خشمگین تان دید، شتری را که از آن شما نبود داغ زدید (خلافت را غصب کردید) و آن را در غیر آبشخور خودتان وارد کردید، در حالی که هنوز از عهد و پیمان (غدیر خم) اندکی نگذشته، و زخم ما بهبود نیافته پیکر مطهر پیامبر اقدس صلی الله علیه وآله وسلموسلم دفن نشده که شما به بهانه ترس از فتنه و آشوب، به غصب خلافت مبادرت کردید و در فتنه افتادید و به راستی جهنم کافران را احاطه کرده است. شما را چه به این کار (خلافت بر مسلمانان)؟ شما را چه شد؟ چگونه به این کار بزرگ دست زدید! به کجا می روید؟

إِذْ یَقُولُ «وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُد»(1).

ص: 32


1- 84. نمل: 16.

ای مسلمانان آیا من باید از ارث پدرم محروم شوم و زور بشنوم. ای پسر ابی قحافه! آیا در کتاب خدا چنین حکمی است که تو از پدرت ارث ببری و من از پدرم ارث نبرم؟ حقا که دروغ و تهمت شگفتی آورده ای؟ آیا عمداً و دانسته دست از کتاب خدا برداشته و آنرا پشت سر انداخته اید. مگر خدای تعالی نفرموده است: سلیمان از پدرش داود ارث برد.

و در حالی که حضرت فاطمه علیها السلام بر ابوبکر و عمر غضبناک بود به ابوبکر فرمود:

و اللَّه لا دعون اللَّه علیک فی کل صلاة اصلیها.

به خدا سوگند در هر نمازی که می گزارم بر تو نفرین می کنم.(1)

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم فرمودند:

فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی مَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَی اللَّهَ تعالی فَمَنْ أَغْضَبَهَا فَقَدْ أَغْضَبَ اللَّهَ تعالی(2).

فاطمه علیها السلام پاره ی تن من است هر که او را بیازارد خدا را آزار نموده و هر که او را به خشم آورد خدا را به خشم آورده است.

حضرت فاطمه علیها السلام به امیرمؤمنان علیه السلام وصیت فرمودند آن دو (ابوبکر و عمر) نماز بر آن حضرت نگذارند و در مراسم دفن آن بزرگوار حاضر نشوند و قبرش را مخفی بدارند، تا نشانه و دلیل خشم آن حضرت بر کسانی باشد که آن حضرت را به قتل رسانده اند، حضرت فاطمه علیها السلام 45 روز بعد از هجوم عمر و مزدورانش به خانه وحی به شهادت(3) رسید. و امیر مؤمنان علیه السلام وصیت آن حضرت را عمل نمود.

ص: 33


1- 85. الامامة و السیاسة، ابن قتیبة 2/20، چاپ موسسه حلبی، مصر.
2- 86. المستدرک علی الصحیحین 3/167 ح 3/47 ح 4730، اسد الغابة 7/224.
3- 87. رجوع شود به شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید 2/119، 20/32، تاریخ یعقوبی، و مروج الذهب للمسعودی، و الوافی بالوفیات للصفدی، حرف أ، انساب الاشراف 1/586، کتاب ملل و نحل شهرستانی 1/56 چاپ مکتب الانجلوا مصر، الفرق بین الفرق ص 148، حاشیه ملل و نحل 1/53، سقیفه و خلافت عبدالفتاح عبد المقصود مصری 14.

آیا با توجه به این اعمال که از ابوبکر و عمر سر زده، می توان پذیرفت امیر مؤمنان علیه السلام نام آن دو را بر دو فرزندش گذارده؟ و وصیت حضرت فاطمه علیهما السلام را نادیده انگاشته؟ آیا حضرت زهراعلیها السلام از این موضوع خشنود شده؟ کدام شوهر با وفا نام قاتل همسرش را بر فرزندانش می گذارد؟ تا چه رسد درباره همسری که پاره ی تن پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلماست همسری که سرور زنان اهل بهشت است، من آن دسته از علماء گذشته را که دشمنی های بنی امیه را نادیده گرفته اند و از دلایل وصیت حضرت زهراعلیها السلام و مصیبت هایش غفلت ورزیده اند. شایسته نکوهش می دانم.

دشمنی و نفرت اهل سقیفه نسبت به اهل بیت علیهم السلام

افشاء نام گروهی که در به شهادت رساندن پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم شرکت داشته اند برای مؤمنان مقدور نبوده است(1).

به هر حال ابوبکر دستور داد گروهی از اسیران آزاد شده در فتح مکه و منافقان با هیزم و آتش به خانه وحی خانه حضرت فاطمه علیها السلام بروند، عمر رهبر این گروه بود، حضرت فاطمه علیها السلام پشت در آمده بود، آنچنان بی رحمانه و کینه توزانه عمر در را به سمت دیوار فشار داد که سبب به شهادت رسیدن آن حضرت گردد.

کدام عاقل و کدام مؤمن برای فرزندش نام قاتلان حضرت فاطمه علیها السلام دختر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم را می گذارد؟!

ابوبکر وقتی خطبه و استدلال حضرت فاطمه علیها السلام را در مسجد

ص: 34


1- 88. به کتاب هل أغتیل النبی، مؤلف مراجعه نمایید.

شنید پرخاشگرانه و بی ادبانه و ناسپاسانه به امیرمؤمنان و حضرت فاطمه علیها السلام چنین گفت:

مردم این چه کاری است دور هر سخن و گوینده ای جمع می شوید؟ کجا و چه زمان این قبیل آرزوها در زمان رسول خداصلی الله علیه وآله وسلموسلم مطرح می شد؟ هر کس شنیده یا هر کس شاهد بوده بگوید مگر نمی دانید شاهد روباه دم اوست! او (امیر مؤمنان علی علیه السلام، مردم را برای برپا ساختن فتنه و آشوب جمع می کند با آنکه می داند من با تجربه و پیر هستم. برای رسیدن به خلافت به زن ناتوانی پناه برده و از زنان کمک می خواهد، مثل او همچون ام طحال است که همسرش انجام کار زشت را برای او نیکو جلوه می داد (و او را تشویق می کرد)(1).

ابوبکر بن علی نامی که تغییر یافته

1- ابو الفرج اصفهانی: ابوبکر بن علی بن ابی طالب اسمش شناخته نشده است(2).

2- ابن شهر آشوب نیز برای او اسمی ذکر نکرده و به کنیه اش اکتفا نموده است(3) زیرا اسم او شناخته نشده است.

3- محسن امین: ابوبکر در کربلا کشته شد. اسمی برای او نمی شناسم. بهمین دلیل او را در بخش کنیه ها ذکر نمودیم(4).

بررسی علل و اهداف تغییر اسامی فرزندان امیر مؤمنان، امام حسن مجتبی ابوبکر بن علی نامی که تغییر یافته

1- ابو الفرج اصفهانی: ابوبکر بن علی بن ابی طالب اسمش شناخته نشده است(5).

2- ابن شهر آشوب نیز برای او اسمی ذکر نکرده و به کنیه اش اکتفا نموده است(6) زیرا اسم او شناخته نشده است.

3- محسن امین: ابوبکر در کربلا کشته شد. اسمی برای او نمی شناسم. بهمین دلیل او را در بخش کنیه ها ذکر نمودیم(7).

بررسی علل و اهداف تغییر اسامی فرزندان امیر مؤمنان، امام حسن مجتبی

ص: 35


1- 89. شرح نهج معتزلی نامه امام علی صلی الله علیه وآله وسلمبه عثمان بن حنیف 16/215.
2- 90. اعیان الشیعة 2/303.
3- 91. همان.
4- 92. همان.
5- 90. اعیان الشیعة 2/303.
6- 91. همان.
7- 92. همان.

و امام سید الشهداءعلیهم السلام بوسیله بنی امیه.

امویان به دلائل مختلف این کنیه ها را به فزرندان امیرمؤمنان علیه السلام چسباندند، از جمله:

1- تکذیب غصب خلافت توسط ابوبکر، عمر و عثمان و رضایت امام علی علیه السلام از حکومت هر سه و شرعی و قانونی دانستن سلطنت شان.

2- اظهار محبت امیر مؤمنان علیه السلام بر هر سه، رضایت و تأیید اعمال مخالف آنان با احکام اسلام.

3- تلاش مستمر امویان نسبت به تکذیب مطالبه اهل بیت علیهم السلام در مورد خلافت، تکذیب آیات منصوص و احادیث نبوی در ارتباط با موضوع خلافت اهل بیت علیهم السلام.

4- امیر مؤمنان علیه السلام خلافت الهیه نبویه خود را طبق نصوص احادیث کاملاً واضح و روشن مطالبه می فرمود و دستور می دادند هیچیک از شیعیان نام دشمنان اهل بیت علیهم السلام را بر فرزندان خود نگذارند.

به همین جهت مسلمانان از رفتار سه خلیفه غاصب خلافت به شدت ناخشنود گردیده و از انتخاب نام آنان اجتناب ورزیده اند و در باره غصب خلافت و ستم های آن سه نسبت به اهل بیت علیهم السلام کتاب های متعددی را نوشته اند.

5- بنی امیه دهها روایت دروغ از زبان امیرمؤمنان علی علیه السلام ساختند تا افضیلت و برتری آن سه را بر امام علیه السلام نشان دهند.

ناصبیان در جنگ با اهل بیت نبوت علیهم السلام و ابطال مطالبه

ص: 36

امیرمؤمنان علیه السلام خلافت را و انکار آن به هر حیله و مکری دست زده اند، مثلاً فرمایش حضرت را در خطبه شقشقیه:

وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا ابْنُ أَبِی قُحَافَةَ وَ إِنَّهُ لَیَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّی مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَی یَنْحَدِرُ عَنِّی السَّیْلُ وَ لَا یَرْقَی إِلَیَّ الطَّیْر(1).

به خدا سوگند پسر ابو قحافه جامه خلافت را بر تن کرد، در حالی که او به خوبی می داند جایگاه من در خلافت همانند محور و قطب آسیاب است، علم و دانش چون سیل از من سرازیر می شود و هیچ پرواز کننده ای همچو من به بلندای اوج من نمی رسد.

و این ادعا که امام نام غاصبان خلافت را برای فرزندان خود گذارده تا ادعای بی اساس امویان مبنی بر اینکه امام علیه السلام آنان را بر خود برای خلافت ترجیح داده است اثبات کنند، اهل سقیفه بعد از آن که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم را به شهادت رساندند و خلافت را که حقّ مسلّم امام علی علیه السلام در کتاب و حدیث شریف بود غصب کردند روابط فیما بین اهل بیت علیهم السلام و اهل سقیفه به شدت بد شد و حضرت زهراعلیها السلام نسبت به شیخین اظهار عدم رضایت و بیزاری کردند.

و وقتی که ابوبکر و عمر از امیرمؤمنان علیه السلام درخواست کردند اجازه دهند از حضرت فاطمه علیها السلام در خانه اش عیادت کنند حضرت فاطمه علیها السلام فرمودند:

البیت بیتک: خانه خانه شماست (اختیار خانه و اذن ورود با شماست).

آن دو با اذن امیرمؤمنان علیه السلام وارد شدند، حضرت فاطمه علیه السلام با آن دو

ص: 37


1- 93. نهج البلاغه، الخطبة الشقشقیة.

سخنی نفرمودند فقط فرمودند:

الم تسمعا رسول اللَّه یقول: فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی مَنْ أَغْضَبَهَا فَقَدْ أَغْضَبَضَنی وَمَنْ أَغْضَبَی فَقَدْ أَغْضَبَ اللَّهَ وَ مَنْ أَحَبَّها فَقَدْ أَحَبَّنِی وَ مَنْ أَحَبَّنِی فَقَدْ اَحَبَّ اللَّه.

ترجمه: آیا نشینیده اید رسول خداصلی الله علیه وآله وسلموسلم می فرمودند:

فاطمه علیها السلام پاره ی تن من است هر که او را به خشم آورد مرا را به خشم آورده است و هر که مرا به خشم آورد خدا را به خشم آورده است. و هر که او را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر که مرا دوست بدارد خدا را دوست داشته است.

گفتند: آری.

حضرت فاطمه زهراعلیها السلام فرمودند: خدا را شاهد می گیرم شما دو نفر مرا به خشم آوردید(1). و به ابوبکر که فرمان حمله به خانه را داده بود فرمودند:

و اللَّه لا دعون اللَّه علیک فی کل صلاة اصلیها.

به خدا سوگند در هر نمازی که می گزارم بر تو نفرین می کنم.(2)

ابوبکر از حمله به خانه حضرت اظهار ندامت نمود، و گریان از خانه بیرون رفت مردم گردش آمدند گفت: شما در کنار همسرتان و خانواده تان با خوشحالی شب را می خوابید و مرا واگذارده اید. من نیازی به بیعت شما ندارم، مرا رها کنید، بیعت تان را از من بردارید(3).

ابوبکر با صراحت می گفت: به خدا سوگند اگر یک پایم را در بهشت و

ص: 38


1- 94. صحیح البخاری 7/47، صحیح مسلم، باب فضل الصحابة ب 15، صحیح الترمذی، المناقب ب 61، سنن ابن ماجة 56، الاصابة 4/366، حلیة الاولیاء 2/40، کنزالعمال 12/107، الجامع الصغیر، المناوی 2/122، الامامة و السیاسة، ابن قتیبة 2/20، طبعة مؤسسة الحلبی، مصر، الکافی 5/6، الطرائف ابن طاووس 248، البحار 28/357، 29/637، نهج البلاغة 4/34، مستدرک الوسائل 14/247، الخصال 586، الهدایة، الصدوق 60، مطابع الشعب.
2- 95. الامامة و السیاسة، ابن قتیبة 2/20، چاپ موسسه حلبی، مصر. ذ
3- 96. الامامة و السیاسة، ابن قتیبة 1/14، أعلام النساء 3/314، سرّ العالمین لأبی حامد الغزالی 69، تفسیر القرطبی 1727.

پای دیگرم را بیرون آن بگذارم از مکر خدا در امان نخواهم بود(1).

کاش به خانه فاطمه علیها السلام دختر محمد رسول خداصلی الله علیه وآله وسلموسلم سر نمی زدم و اهل سقیفه آنجا وارد نمی شدند، هر چند علیه من جنگی بر پا می شد(2).

جالب است که جاحظ گریه ابوبکر را مورد تردید قرار داده و گفته است آن مکر و فریبی سیاسی بوده، او می گوید: این اشک ها دلیل بیزاری و تنفر از ظلم و ستمی که بر حضرت فاطمه علیها السلام وارد شده بنوده است بلکه این ناشی از حیله و مکر ستمکار و برای فریب مردم عوام و معمولی توسط حیله گران است که به خصومت و دشمنی عادت کرده اند، در چنین مواردی مظلوم نمایی می کنند از در دلسوزی و محبت وارد می شوند در حالی که شخص صاحب حق را همچنان دشمن دارند(3).

به این ترتیب تلاش بنی امیه و در رأس آنان معاویه، ساختن دروغ در احادیث با هدف تحریف در غصب خلافت توسط اهل سقیفه بوده است: معاویه به ساختن دروغ ها در فضیلت آن سه غاصب پرداخت تا آنها را در ردیف برتر از آنچه پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم درباره امام علی علیه السلام فرموده، قرار دهد به این ترتیب قصه سرایان مزدور اموی طراحی احادیث دروغین به نام مناقب آن سه نفر را شروع کردند.

نام فرزندان ائمه علیهم السلام را به نام آن سه نفر تغییر دادند تا با روایاتی که از انتخاب نام آن سه نفر منع نموده به مقابله برخیزند. قصه گویان، نام فرزندان امام علی علیه السلام، فرزندان حضرت حسن و فرزندان حضرت

ص: 39


1- 97. تاریخ الطبری 2، کنزالعمال 5.
2- 98. تاریخ الیعقوبی 2/137، شرح النهج، المعتزلی 6/51، الشیخان، البلاذری 233.
3- 99. رسائل الجاحظ 300.

حسین علیهم السلام را به نام های ابوبکر، عمر و عثمان تغییر دادند. زیرا خود را متعهد و وامدار این اسم ها می دانستند، گویی از سوی قرآن بر آنان واجب گردیده بود!! و حال آنکه آن سه نفر نام هیچیک از فرزندان خود را، علی، حسن و حسین نگذاردند!!

ازدواج دروغینی برای عمر با حضرت ام کلثوم دختر امام علی علیه السلام ساختند تا منکر قتل حضرت فاطمه علیها السلام و ستم هایی که بر آن حضرت روا داشته اند شوند!! و باز دروغ های

دیگر شگفت آورتر و شرم آورتر(1).

بنی امیه دنیا را از دروغ های خود طی حکومت صد ساله شان پر ساختند، و بر جهان اسلام حکومت کردند، سندهای صحیح برای روایات جعلی خود از زبان صحابه مورد وثوق اختراع کردند که فقط افراد متخصص، مجرب و با تقوی آن ها را می شناسد.

تغییر، جعل و اختراع حدیث قرنها با توجه به منافع حاکمان غاصب ادامه یافت و به این ترتیب خط تازه ای در میان مسلمانان پایه گذاری شد خطی که تعصب قبیله ای به میراث بجا مانده، از امویان، نشانه آن است.

علماء جیره خوار بد سیرت برای جا انداختن و تصحیح روایات جعلی امویان از هیچ کوششی دریغ نکردند، زیرا میراث آنان بود. این روش مشکل بزرگی برای اسلام و مسلمانان ایجاد کرد.

متأسفانه علماء تشیع از یک طرف با انبوهی از روایات ساختگی مواجه شدند و از طرف دیگر با خفقان، فشار، رعب و وحشت از حاکمان بنی

ص: 40


1- 100. راجع السیرة النبویة للمؤلف ج 1/13.

امیه و بنی عباس و غیره روبرو بودند، برخی از باب تقیه و برخی با تأسف از باب غفلت از دروغ های امویان روایات جعلی را پذیرفتند، طبرانی می گوید:

مثل حدیث صحیح در میان احادیث دروغ مانند یک تار موی سفید در پوست گاوی سیاه است(1).

موضوع تغییر اسماء فرزندان ائمه علیهم السلام توسط بنی امیه به ابوبکر و عمر یکی از این مسائل غامض است، موضوعی تحمیلی و بسیار دور از حقیقت، سرچشمه اش مکر و خدعه و دروغ، از ساختن کنیه ابوبکر برای محمد اصغر فرزند امیرمؤمنان علیه السلام آغاز شده سپس به ابوبکر بن علی متحول گردیده است!!!

خلاصه:

محمد اصغر فرزند امام علی علیه السلام جوان بود در کربلا به شهادت رسید و کنیه نداشت بنی امیه کنیه ابوبکر را به او دادند سپس اسم او را به دروغ به ابوبکر بن علی تغییر دادند.

ص: 41


1- 101. تفسیر العیاشی 2/233.

فصل سوم

اختلاف در مقتل عبداللَّه بن علی

او عبیداللَّه بن علی بن ابی طالب است.

دو ادعای نادرست:

ادعای اول: در جنگ مذار به قتل رسیده است.

ادعای دوم: کنیه او ابوبکر بوده است.

الف_ مصعب زبیری، و ابن فندق در کتاب لباب الانساب و اندلسی در کتاب جمهرة انساب العرب و ابو الفرج گفته اند: عبداللَّه در کربلا کشته نشده است.

ب_ ابن ادریس در سرائر: عبداللَّه در کربلا کشته نشده بلکه در جنگ المذار(1).کشته شده و قبر او در آنجاست(2).

اصفهانی: عبیداللَّه بن علی علیه السلام با حضرت حسین علیه السلام به شهادت نرسیده در جنگ مذار کشته شده است(3).

بلاذری: مختار در جنگ مذار او را به قتل رساند(4).

ابن سعد: در بصره در لشگر مصعب به قتل رسید(5).

خویی: در کربلا کشته نشد. با مصعب بیعت نمود و آنجا در گذشت(6).

ص: 42


1- 102. فی مدینة العمارة العرقیة.
2- 103. السرائر، ابن ادریس 155.
3- 104. معجم البلدان 5/74، اثبات الوصیة، المسعودی 131، مقاتل الطبیین 92.
4- 105. انساب الاشراف 190.
5- 106. الطبقات الکبری 5/117، أنساب الاشراف 190، مقتل امیرالمؤمنین، ابن أبی الدنیا 1/248.
6- 107. معجم رجال الخوئی 12/90.

پاسخ :

قتل او به دست مختار: این موضوع سخت و دشوار است بپذیریم عبیداللَّه فرزند امیر مؤمنان علیه السلام با لشکر مصعب بن زبیر ناصبی که سراپا کینه و دشمنی با اهل بیت علیهم السلام بوده همکاری و جزء آنان بوده است کسانی که دستشان به خون عترت رسول خداصلی الله علیه وآله وسلمآغشته بوده و پیوسته توان خود را برای آزار اهل بیت علیهم السلام به کار می برده اند.

همچنین نمی توان پذیرفت مختاری که شیعه بوده و برای انتقام از بنی امیه و باز گرداندن حکومت به اهل بیت علیهم السلام، فرزند امام علی علیه السلام را به قتل رسانده باشد.

امام سجادعلیه السلام رضایت خود را از مختار بیان داشته از او قدردانی و تشکر نموده اند و برای او درخواست توفیق از خدای تعالی فرموده اند. محمد بن حنفیه نیز او را مورد تأیید قرار داده است.

خلیفه در کتاب خود گفته است: او با حضرت حسین علیه السلام به شهادت رسید و مادرش رباب دختر امریُ القیس است(1).

مفید: محمد اصغر با کنیه ابوبکر و عبیداللَّه، هر دو در کربلا با برادرشان حضرت حسین علیه السلام به شهادت رسیده اند. نام مادرشان لیلی است(2).

من (محقق) به روایت مفید راغب هستم، روایت او درباره قتل او در کربلا درست است و با واقع مطابقت دارد.

ناصبیان به دلیل کینه توزی با مختار، کشته شدن عَمرو بن علی علیه السلام را نیز به مختار نسبت داده اند؛ تا او را یاور مصعب بن زبیر که دشمن شیعه بوده

ص: 43


1- 108. تاریخ خلیفة 145.
2- 109. الارشاد المفید 1/354، المعارف 21.

متهم کرده باشند!!

کنیه او: اینکه بنی امیه کنیه ابوبکر به او داده اند یک سخن و شایعه ناصبی است زیرا بنی امیه این کنیه را به محمد اصغر دادند. سپس آن را به عبیداللَّه بن علی علیه السلام دادند. باین طریق این دو روایت دروغ بر اثر تعارض فیمابین، هر دو از درجه اعتبار ساقط می شود.

بنابراین عبیداللَّه فردی غیر از عبداللَّه بن علی علیه السلام است که مادرش ام البنین دختر حزام است، و در شهادت وی خلافی نیست.

یکی بودن اسم و کنیه

اصرار بر یکی بودن اسم و کنیه برای یک شخص نشانه دروغ بودن این ادعا است زیرا این حیله و خراب کاری اموی است تا بتوانند اسم ابوبکر را به فرزندان معصومین علیه السلام به چسبانند خواه اسم را یا کنیه را.

روش آنان در الصاق کنیه به اسم بعد از گذشت چندی جلوه گر شد، سپس کنیه را به اسم خاصی که خود درست کرده بودند چسباندند با توجه به اینکه اسم حقیقی او را در اذهان مردم با تبلیغات شان از بین برده بودند!!

نام عبداللَّه فرزند حضرت امیرمؤمنان علیه السلام که مادرش ام البنین است در کتب الزیارة(1)، ارشاد(2)، طبری(3)، اصفهانی(4)، مسعودی(5)، خوارزمی(6)، آمده است.

ص: 44


1- 110. أنظر، المزار للشهید الاوّل: 149، بحار الانوار: 45/62.
2- 111. أنظر، الإرشاد للشیخ المفید: 1/354 و: 2/109.
3- 112. أنظر، تاریخ الطبری 4/120، تذکرة الخواصّ: 57 طبع بیروت لبنان، الکامل ابن اثیر: 2/400_ 441.
4- 113. أنظر، مقاتل الطالبیین 62، 90 و 95.
5- 114. أنظر، مروج الذهب للمسعودی 2/92.
6- 115. أنظر، مقتل الحسین الخوارزمی: 2/28، و انظر متقل الحسین: 2/47.

خلاصه:

عبیداللَّه فرزند امیرمؤمنان علیه السلام در جنگ مذار به دست مختار کشته نشده است، بلکه در کربلا به دست بنی امیه به شهادت رسیده است.

عبیداللَّه بن علی دارای کنیه_ به نام ابوبکر_ نبوده و این از دروغ های بنی امیه است.

فصل چهارم

تحریف اسم عمرو بن علی

عَمرو بن علی بن ابیطالب علیه السلام مادرش صهباء تغلبیه است هشتاد و پنج سال زندگانی کرد و در بقیع مدفون است(1).

ادعا بنی امیه، تغییر عَمرو به عُمَر!

بنی امیه اسم او را به عُمر بن علی بن ابیطالب تغییر دادند.

از جمله روایات درباره این موضوع:

1- روایت صحیحی است که در آن اسم تغییر داده شده ملاحظه فرمایید:

محمد بن عمر بن علی می گوید: انّ النبی صلی الله علیه وآله وسلمقال:

إِنِّی تَرَکْتُ فِیکُمْ الثقلین مَا إِنْ أَخَذْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا، کِتابَ اللَّه سبب

ص: 45


1- 116. جواهر المطالب 122.

بید اللَّه و سبب بِاَیْدیکُم وَ اَهلِ بَیْتی(1).

محمد فرزند عمر بن علی بن ابیطالب علیه السلام روایت کرده: پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم فرمودند: دو میراث گرانقدر در میان شما می گذارم مادام که به آن دو متمسک هستید هرگز گمراه نمی شوید ؛ کتاب خدا سببی به دست خدا و دست شما و اهل بیتم.

2- طحاوی از محمد بن عمر بن علی از پدرش علی علیه السلام نقل کرده:

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم در غدیر خم کنار درختی ایستادند در حالی که دست امیرمؤمنان علیه السلام را گرفته بودند فرمودند:

أیها الناس ألستم تشهدون أن اللَّه ربکم؟ قالوا: بلی، قال: ألستم تشهدون أن اللَّه و رسوله أولی بکم من أنفسکم و أن اللَّه و رسوله مولاکم؟ قالوا: بلی، قال: فمن کنت مولاه فعلیّ مولاه(2).

مردم آیا شما شهادت نمی دهید که اللَّه پروردگار شماست؟ آیا شما شهادت نمی دهید که خدا و رسولش از شما بر شما سزاوارترند؟ و خدا مولای شماست؟ گفتند: آری. سپس فرمودند: پس هر که را من سرور و مولای اویم پس این علی علیه السلام سرور و مولای اوست.

خوارزمی می گوید: عمر بن علی از جمله کسانی بود که در کربلا به میدان آمد و به شهادت رسید(3).

3- ادعا: از جمله اشتباهات سخن ابن عساکر است که گفته: وی با مصعب به قتل رسید(4).

گفته اند موضع گیری عمر بسیار ناپسند بوده، در جنگ کربلا شرکت

ص: 46


1- 117. صحیح مسلم 5/22 ح 2408، صحیح الترمذی 5/591 ح 3713، سنن النسائی 5/130 ح 8464، سنن ابن ماجة 12، مستدرک الصحیحین، الحاکم 3/109، مسند أحمد بن حنبل 5/492 ح 18780، مصنّف ابن أبی شیبة 7/503، المعجم الکبیر، الطبرانی 5/166 ح 4969، مجمع الزوائد 9/104، تاریخ الیعقوبی 2/112، اسد الغابة 4/108، تفسیر الفخر الرازی 3/636، تفسیر الدر المنثور، السیوطی 7/349، تفسیر القرآن، ابن کثیر 9/115، الصواعق المحرقة، ابن حجر 26، 89، التنبیه و الإشراف، المسعودی 221. السیر الحلبیة 3/333، 2/26، 4/369، الإمامة و السیاسة 1/97، البدایة و النهایة 5/231، المناقب الخوارزمی 160، 190، الکافی، الکلینی 1/294، دعائم الاسلام، النعمانی 1/16، تفسیر الفخر الرازی 3/636، الصواعق المحرقة، ابن حجر 26، التنبیه و الإشراف، للمسعودی 221، مشکل الآثار، الطحاوی 4، کشف الاستار عن زوائد البزار 3/221 عن مسند ابی بکر البزار، تهذیب اللغة، العلامة الازهری 9/178، ینابیع المودة 40، تاریخ بغداد 7/377، المعارف، ابن قتیبة 291، مقتل الخوارزمی، تاریخ الخلفاء السیوطی 114، کنز العمال 11/603 ح 32912، الاحتجاج، الطبرسی 1/255، البحار، المجلسی 96/42_ 43، تفسیر نور الثقلین 5/226، تهذیب الکمال، 10/51، نوادر الاصول، الحکیم التزمذی 68، سنن الدارمی 2/431، السنن الکبری، البیهقی 7/30، 10/114.
2- 118. مشکل الآثار 2/307.
3- 119. أنظر، مقتل الحسین: 2/28-29.
4- 120. تاریخ دمشق، ابن عساکر ج 45/304.

نداشته پیرو مصعب بن زبیر بوده و به دست مختار ثقفی کشته شده است(1).

4- داودی گفته است: عمر از برادرش حضرت حسین علیه السلام کناره گیری کرد و به کوفه نیامد. و روایاتی که می گوید: به کربلا آمده صحیح نیست، عمر در ینبع وفات کرد(2).

ادعا: بلاذری می گوید: عمر دومین خلیفه غاصب عمر بن علی را به نام خود نامید(3).

بررسی و پاسخ

ادعا، اوّل: روایات صحیحی در دست است که می گوید نام حقیقی او عمرو بوده که به عمر تغییر داده شده است.

روایات صحیح فراوان، با اسناد قدیمی که به هیچیک از آنها گرد و غبار تغییر و اختراعات بنی امیه ننشسته و همچنان بدون تغییر_ عمرو بن علی بن ابیطالب_ مانده است. در حالی که بنی امیه ستمگر در صدد تغییر آن به_ عمر_ بوده اند.

نام او دستخوش ستمکاران اموی و عباسی نگردیده، حاکمانی که پیوسته حقایق را واژگونه به مردم نشان می دادند و همیشه در یک جنگ تمام عیار با اهل بیت علیهم السلام در تمام زمینه های دینی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بودند، ما باید منزلت و قدر این روایات صحیح را که عزّت دروغین ستمگران را در طول تاریخ خرد کرده درک کنیم، کسانی که

ص: 47


1- 121. همان = المصدر
2- 122. عمدة الطالب 339، السلسلة العلویة 96.
3- 123. أنساب الاشراف، البلاذری 192.

رحمی در دل سنگ شان نبوده و نیست.

بسیاری روایات دروغ را چگونه شماره باید کرد؟ از جمله:

در کربلا در میدان نبرد کشته شد(1)!!

پاسخ: عمرو کربلا نیامده و در آنجا کشته نشده، طبری می گوید: قتل وی در کربلا مشکوک است(2).

پاسخ مسأله دوم: مصعب دشمن اهل بیت علیهم السلام بود و پیوسته از قتل آنان به هر طریقی و هر شکلی دریغ نمی کرد.

و عمرو در طول زندگی اش خالصانه به روش اهل بیت علیهم السلام و مدافع حقّ آنان و گریزان از رفتار امویان بود. ما علت نیامدن او را به کربلا نمی دانیم بیماری بوده یا دلیل دیگری داشته است؟

کینه توزی و ستیزه گری بر اهل بیت علیهم السلام در رفتار ناصبیان کاملاً مشهود است، گاه اسامی آنان را تغییر می دهند، گاه روش آنان را تحریف می کنند و گاه به اعمال آنان خرده می گیرند.

پاسخ ادعاء چهارم: این مطلب با حدیث امام بزرگوار امیرمؤمنان علیه السلام که فرمودند:

لَا تَتسّموا بِأَسْمَاءِ أَعْدَائِنَا

لَا تَتسّموا بِأَسْمَاءِ أَعْدَائِنَا(3)

نام دشمنان ما را اسم مگذارید- ؛ مخالف است امکان ندارد اهل بیت علیهم السلام به مطلبی امر کنند و خود با آن مخالفت نمایند این رفتار

ص: 48


1- 124. تتقیح المقال 2/345.
2- 125. أنظر، تاریخ الطبری: 6/89 لکن فی: 4/118، منشورات الأعلمی بیروت المقابلة علی طبعة بریل بمدینة لیدن سنة (1879م): قال الطبری: و تزوّج علیه السلام لیلی اینة مسعود بن خالد بن مالک بن ربعی بن سلمی بن جندل بن نهشل بن دارم بن مالک بن حنظلة بن مالک بن زید بن مُناه تمیم فولدت له عُبیداللَّه، و أبابکر فزعم هشام بن محمد أنّهما قُتلاً مع الحسین بالطّف.
3- 126. وسایل الشیعة ج 21 / ص 398/ ، ح 27398 ، ح 27399 ، ح 27400.

مخالف دین، عقل و مروت است، خلفاء سه گانه، امیرمؤمنان علیه السلام را از حکومت و سیاست دور کردند و در هیچ امری آن بزرگوار را شرکت ندادند و حال آن که امام علیه السلام مکرر حقّ مخصوص خود را که خلافت بود مطالبه می فرمودند و آنان امتناع می کردند و این نشان دهنده سوء روابط بین امام علیه السلام و آنان است. بنابراین روایت بلاذری را نمی توان پذیرفت.

این روایت وضع شده تا نشان دهد اوّلاً اهل بیت علیهم السلام خلافت را که مخصوص آنان است مطالبه نمی نمودند. ثانیاً. حدیث امام علی علیه السلام که فرموده اند: «لَا تَتسّموا بِأَسْمَاءِ أَعْدَائِنَا.»(1) را تضعیف نمایند.

بنی امیه و مزدوران شان برای نشان دادن حسن رابطه بین امیرمؤمنان علی علیه السلام و خلفاء غاصب، تلاش می کردند جلوه دهند حضرت آنها را ستایش و حکومت آنان را شرعاً صحیح و درست می دانستند.

و این یعنی دروغ بودن وصیت الهی نبوی برای خلافت امیرمؤمنان علیه السلام که قرآن و پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم و امام علی علیه السلام آن را تثبیت نموده اند. و ما از این دروغها به خدا پناه می بریم.

بعد از حمله عمر به خانه حضرت فاطمه علیها السلام و غصب خلافت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم بین امیرمؤمنان علی علیه السلام و عمر روابط کاملاً سرد و بد و تیره شد_ چگونه این روابط تیره به آن درجه از خوبی رسیده که عمر اسم شخص خود را به فرزند امام علیه السلام گذارده است!! با آنکه هیچ چیز تغییر نکرده خلافت همچنان در دست غاصبان بود و حقوق امیرمؤمنان علیه السلام تباه

ص: 49


1- 127. وسایل الشیعة ج 21 / ص 398/ ، ح 27398 ، ح 27399 ، ح 27400.

و از بین رفته بود!! اما بوق های بنی امیه به صورت لشکر قصه گویان تغییر خائنانه نام فرزندان ائمه معصومین علیهم السلام را در جامعه همچنان منتشر می کرد.

علماء تأیید کننده اسم حقیقی_ عمرو_ :

نظر ابن ابی شیبه متوفی 235، در قرن سوم گفته است:

عَمرو بن علی بن ابی طالب، اولین کسی است که در بقیع دفن گردیده است.

عثمان بن مظعون(1)

بخاری: متوفی 256هج قرن سوم، گفته است: یزید بن عبد ربه گفته است: عمرو در سال صد و چهار در گذشته است، و نیز گفته است: عمرو بن علی در سال صد و سه در گذشته است(2).

سفیان بن عبدالملک گفت: عمرو بن علی در حدیث ضعیف بوده است و من هیچگاه از یحیی بن عبدالرحمن حدیثی که از او نقل کنند نشنیده ام(3).

و باز بخاری:

بخاری در باب حج از عثمان بن ابی شیبه و او از (طلحة بن یحیی)، و او از یونس بن یزید نقل کرده، عمرو بن علی گفت: سال شصت و یک سال شهادت حضرت حسین علیه السلام بوده است(4).

بخاری در کتاب «الادب و الاعتصام و الجنائز»: عمرو بن علی گفت:

سهیل بن حنیف در کوفه سال سی و هشتم وفات نمود و امیرمؤمنان

ص: 50


1- 128. مصنف ابن ابی شیبه 8/357.
2- 129. التاریخ الکبیر، البخاری 2/1761، تاریخ ابن عساکر 16/194.
3- 130. رواه العقیلی عن محمد بن عیسی بن علی، الکامل، ابن عدی 2/84، و ابن عساکر، التهذیب 3/21، تهذیب الکمال، المزی 3/86، الجرح و التعدیل 1/1691.
4- 131. التعدیل و التجریح، سلیمان بن خلف الباجی 2/642.

علی علیه السلام بر او نماز گزارد(1).

زبیر بن بکار متوفی 256هج . به نقل از عمویش مصعب بن عبداللَّه:

عمرو آخرین فرزند امیرمؤمنان علیه السلام است، همراه ابان بن عثمان نزد ولید بن عبدالملک رفت از او خواست او را بر صدقات پدرش سرپرست کند، در آن هنگام سرپرست آن صدقات فرزند برادرش حسن پسر امام مجتبی علیه السلام بود(2).

نظر ترمذی متوفی 279هج .

ترمذی وی را با نام عمرو ذکر نموده، و ذهبی ناصبی علیه او استدلال نموده که چرا حقیقت را گفته است.

ذهبی ناصبی شاگرد ابن تیمیه است.

ذهبی ناصبی(3) شاگرد ابن تیمیه است.

او از فرزندان امیرمؤمنان علیه السلام کسی را که نامش عمرو باشد نمی شناسد ترمذی در این باره گفته است: صالح بن عبداللَّه گفت فرج از یحیی از محمد بن عمرو بن علی از امام علی علیه السلام این گونه برای ما روایت کرده است(4)، همچنین ابو توبه حلبی و عبدالرحمن بن واقد آن را روایت نموده اند(5).

نظر ابوالفرج اصفهانی متوفی 356هج .

در مقاتل الطالبیین گفته است حضرت ابو الفضل عباس بزرگترین فرزند مادرش ام البنین است و او آخرین شهید بین برادران پدری و مادری خود

ص: 51


1- 132. التعدیل و التجریح، سلیمان بن خلف الباجی، المتوفی سنة 474هج ج 3/1278.
2- 133. شرح الأخبار، 3/187، المناقب، ابن شهر آشوب 4/174، عمدة الطالب 86.
3- 134. المتوفَّی سنة 748هج .
4- 135. میزان الاعتدال، الذهبی 3/345.
5- 136. همان.

بوده است، زیرا نسل او ماندگار شده و برادرانش فرزندانی نداشته اند، لذا ابتدا برادران خود را به میدان فرستاد، همگی به شهادت رسیدند، میراث آنان به او منتقل گردید، سپس خود به میدان رفت و به شهادت رسید، میراث همگی به عبیداللَّه فرزند حضرت عباس علیه السلام رسید، عمویش عمرو ابن علی با او منازعه نمود، بر مبلغی با او مصالحه نمود و رضایت داد(1).

نظر طبرانی متوفی 360هج .

از طریق عمرو بن علی از امیر مؤمنان علیه السلام که از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلمپرسیدم:

«أَ مِنَّا الْمَهْدِیُّ أَمْ مِنْ غَیْرِنَا یا رَسُولُ اللَّهِ.

یا رسول اللَّه آیا مهدی از ماست یا از غیر ما؟

فرمودند: بَلْ مِنَّا بِنَا یَخْتِمُ اللَّهُ کَمَا بنا فَتَحَ».

بلکه از ماست همان گونه که به ما آغاز فرموده به ما نیز ختم می فرماید(2).

نظر قاضی ابو حنیفه نعمان مغربی متوفی 363هج .

می گوید: عمرو بن علی کوچکترین فرزند امام علی علیه السلام است برادر مادری نداشت، خواهرش رقیه کبری و مادرشان صهباء نام داشته است(3).

محقق کتاب فتوح ابن اعثم گفته است: در کتاب جمهرة انساب العرب

ص: 52


1- 137. مقاتل الطالبیین، الاصفهانی، ص 55، شرح الاخبار، القاضی النعمانی 3/184.
2- 138. الطبرانی ب 2، ح 7 ص 91.
3- 139. شرح الأخبار، القاضی النعمان 3/184.

ابن حزم(1) آمده است. نامش عمرو بوده نه عمر(2).

نظر ابویعلی دیلمی. متوفی 463هج .

صفات پیامبر اکرم علیهم السلام را از طریق عمرو بن علی بن ابیطالب علیه السلام(3) نقل کرده است.

نظر ابن عساکر متوفی 499هج .

ابن عساکر از محمد بن حسین بن شهریار نقل نموده هر دو گفته اند: عمرو بن علی به ما خبر داد: حسین بن علی علیهما السلام که کنیه اش

ابو عبداللَّه بوده در سال شصت و یک، روز عاشورا ماه محرم به شهادت رسیده(4) است و آن روز 56 سال داشته است.

همچنین ابن عساکر از عمرو بن علی روز و سال شهادت حضرت حسین علیه السلام و عمر آن حضرت را نقل کرده است(5).

و باز ابن عساکر:

در تاریخ خود آورده است: از جمله کسانی که متولی امر صدقات از فرزندان امام حسن مجتبی گردیده بود. حسن مثنی است، که عمرو الاطرف (عمرو بن علی بن ابیطالب(6) با او منازعه داشت.

در کتاب فائق المقال اینگونه آمده: محمد بن عبداللَّه... این عبداللَّه بن محمد علی بن عمرو بن علی بن ابیطالب(7).

نظر مجلسی در بحار:

عمرو بن علی از حضرت امیر مؤمنان علیه السلام روایت می نمود(8).

و نیز محمد بن عمرو بن علی بن ابی طالب هاشمی از جدش(9)

ص: 53


1- 140. جمهرة أنساب العرب، ابن حزم، المتوفّی سنة 456هج دارالکتب العلمیة، بیروت.
2- 141. کتاب الفتوح، ابن أعثم 5/112. تحقیق علی شیری، دارالاضواء، بیروت.
3- 142. مسند ابی یعلی 2/183.
4- 143. ترجمة الامام الحسین، ابن عساکر 430.
5- 144. همان.
6- 145. تاریخ دمشق، ابن عساکر 4/164.
7- 146. فائق المقال فی الحدیث و الرجال، أحمد بن عبدالرضا البصری المتوفّی سنة 317.
8- 147. البحار ج 14/320 ح 26، قصص الانبیاء 273.
9- 148. خلاصة تذهیب تهذیب الکمال، الخزرجی الانصاری ص 354.

نظر صاحب کتاب التعدیل و التجریح:(1)

عمرو بن علی گفت: امام حسن مجتبی علیه السلام رحلت نمود، در اول ماه ربیع الاوّل سال چهل و نه، زهر به او خورانده شده بود که کاملاً کبد او را آسیب رساند، عمر آن حضرت در آن روز چهل و هفت سال بوده است.

نظر ابن داود: ابن داود در کتاب رجالش، عمرو بن علی را در شماره 1128 ذکر نموده است(2).

نظر ابن حجر عسقلانی: متوفی 852هج .

در کتاب تقریب التهذیب درباره عمرو بن علی سخن گفته است(3).

نظر متقی هندی متوفی 975هج .

متقی هندی در کنز العمال حدیثی را از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم از طریق عمرو بن علی آورده و می گوید: سند این خبر صحیح است مشروط به آنکه ناقل عمرو بن علی باشد نه عمر بن حسن بن علی بن ابی طالب(4).

و گفته اند از عمرو، عمرو الاطرف یا عمرو الاکبر، تا با عمرو الاشرف که فرزند امام سجادعلیه السلام برادر زید شهید است اشتباه نشود، زیرا عمرو الاشرف از طرف پدر و مادر دارای سیادت است و حال آنکه اطرف از یک طرف دارای سیادت است.

در اعیان الشیعه ذیل شماره 1355، آمده است: نام ابو جعفر مدنی محمد بن عبداللَّه بن محمد بن عمرو بن علی بن ابیطالب(5) است.

عمرو بن علی بن حسین از پدرش علی بن الحسین علیهما السلام(6).

عمرو الاطرف عمری طولانی نمود حدود هشتاد و پنج سال و در بقیع

ص: 54


1- 149. التعدیل والتجریح، سلیمان بن خلف باجی 1/475.
2- 150. رجال ابن داود الحلی، المتوفّی سنة 740هج ص 145.
3- 151. تقریب التهذیب، ابن حجر 2/119.
4- 152. کنز العمال 4/129.
5- 153. أعیان الشیعة 2/316.
6- 154. کتاب: ابوبکر بن ابی أبی قحافة، علی الخلیلی ص 129.

دفن گردید(1).

نام گذاری بنی هاشم و شیعیان فرزندان خود را به عمرو

عمرو از جمله نام هایی است که شیعیان بر فرزندان خود گذارده اند بر عکس اسم عمر:

نام هاشم جدّ پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم عمرو بوده است. چون به حجاج ترید می داد او را هاشم نامیدند. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم در نسب خود نام هاشم را قرار دادند به این ترتیب:

محمد بن عبداللَّه بن عبدالمطلب بن هاشم (عمرو) بن قصی(2).

نام اولین نائب حضرت بقیة اللَّه اعظم عجل اللَّه تعالی له الفرج و جوامع النصر و العافیه ابو عمرو بوده است:

کنیه عثمان بن سعید عمری_ اوّل نائب امام عصرعلیه السلام_ ابو عمرو است و به عَمْری نامیده شده زیرا از طرف مادر به عمرو الاطرف بن علی می رسید(3).

عمرو بن علی بن الحسین در نهج البلاغه از عمرو بن علی بن الحسین آمده، مروان به من گفت...

دلیل دینی

خدای تعالی در قرآن کریم فرموده است:

وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَکْتُمُوا الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ(4).

ترجمه: و حق را با باطل نیامیزید! و حقیقت را با اینکه می دانید کتمان نکنید!

ص: 55


1- 155. جواهر المطالب 122.
2- 156. معانی الأخبار للصدوق 121، البحار 108/200.
3- 157. الغیبة 218، راجع عمدة الطالب 365، تنقیح المقال 1/66، معجم رجال الحدیث 2/140، خاتمة المستدرک، 780، اتقان المقال 160، المجدی فی أنساب الطالبیین 295، الفخری فی أنساب الطالبیین 174-175. الامامة و أهل البیت، محمد بیومی مهران 2/65.
4- 158. سوره بقره، آیه 42.

امام باقرعلیه السلام فرموده اند:

هَلِ الدِّینُ إِلاَّ الْحُبُّ وَ الْبُغْضُ(1).

آیا دین جز محبت و دشمنی است؟

و انتخاب نام یکی از نشانه های محبت و دشمنی است. لذا امیر مؤمنان علی علیه السلام فرمودند:

لَا تَتسّموا بِأَسْمَاءِ أَعْدَائِنَا(2)، نام دشمنان ما را اسم مگذارید.

این دلیل دینی به اهل بیت علیهم السلام اجازه نمی دهد نام فرزندان شان را اسم شیخین بگذارند.

در اوایل غصب خلافت، دروغ و افتراء بر معصومین علیهم السلام فراوان ساختند، وقتی پایه های حکومت شان را محکم نمودند و آن را استوار دیدند این قبیل دروغ ها و افتراها را بر سایر ائمه معصومین علیهم السلام متوقف نمودند و لذا مشاهده می کنیم.

ائمه معصومین متأخرعلیهم السلام در معرض اینگونه حملات قرار نگرفتند.

1- ائمه معصومین متأخرعلیهم السلام برای فرزندان شان نام دشمنان و قاتلان شان را انتخاب نکرده اند که خود بیانگر روش حقیقی، روشن و آشکار اهل بیت علیهم السلام است.

2- شیعه نیز همین راه را پیموده نام هیچیک از اهل سقیفه را بر فرزندان خود ننهاده اند و این نیز دلیل دیگری محکم متقن و متین است.

3- قرآن از مردم خواسته است به ائمه معصومین علیهم السلام اقتداء کنند. بر خلاف اهل سقیفه که از ائمه معصومین علیهم السلام اقتداء کنند

ص: 56


1- 159. الوسائل 12/226، باب 14، وجوب الحب فی اللَّه و البغض فی اللَّه ح 28.
2- 160. وسایل الشیعة ج 21 / ص 398/ ، ح 27398 ، ح 27399 ، ح 27400.

بر خلاف اهل سقیفه که از ائمه معصومین علیهم السلام نه تنها پیروی نکردند بلکه بنی امیه دستور قرآن را وارونه جلوه دادند به اینکه ائمه معصومین علیهم السلام مقلد و پیرو غاصبان خلافت در نام گذاری فرزندان شان هستند.

نتیجه وخلاصه:

بنی امیه عمرو را به عمر تغییر دادند

شکر و سپاس خدای را که ما به دلایل علمی شیطنت آنان را آشکار نمودیم.

ص: 57

فصل پنجم

تحریف اسم عبداللَّه بن حسن بن علی بن ابیطالب

نام تغییر یافته او توسط بنی امیه ابوبکر است

نام و نسبش: عبداللَّه بن حسن بن علی بن ابیطالب.

عبداللَّه، همسر سکینه دختر حضرت سید الشهداءعلیه السلام است، دارای فرزند از همسرش نبوده و حضرت سکینه تا زمان مرگ ازدواج ننمود.

قاتل: عبداللَّه بن عُقبة الغنوی یا عُقبة الغنوی(1).

مادرش: دختر شلیل بن عبداللَّه بجلی است، شلیل برادر جریر بن عبداللَّه است که با یکدیگر رفاقت داشته اند.

گفته اند: مادرش ام ولد بوده است(2).

شهادت: به هنگام شهادت (در کربلا) یازده سال داشته است. (امام علیه السلام را در قتلگاه در محاصره دشمنان دید از خیمه به سوی امام علیه السلام گریخت و خود را به امام علیه السلام رساند در این هنگام) بحر بن کعب شمشیرش را از بالا برای زدن به امام علیه السلام پایین می آورد که عبداللَّه دستش را سپر جان امام علیه السلام نمود دستش به پوست آویزان شد که در این هنگام حرمله بن کاهل اسدی تیری به گلوی او زد که او را در دامان حضرت سیدالشهداءعلیه السلام ذبح نمود(3).

شیخ مفید می گوید: «مالک بن نسر کندی پس از دشنام و جسارت با شمشیرش بر سر مبارک امام علیه السلام زد امام علیه السلام شب کلاهش را انداخت

ص: 58


1- 161. أنظر، مقتل الحسین لأبی مخنف: 174، ینابیع المودة للقندوزی الحنفی: 3/17 طبعة أسوة الإرشاد للشیخ المفید: 2/19، معجم رجال الحدیث: 22/70 رقم «14000» الأخبار الطوال: 257، شرح الأخبار: 3/179، الکامل فی التاریخ: 4/92، ذخائر العقبی: 117.
2- 162. أنظر، الفصول المهمة لابن الصباغ المالکی: 2/69.
3- 163. با عموی خود حضرت سید الشهداءعلیه السلام در کربلاء به شهادت رسید و از عمر او بیست و یک سال می گذشت که در تاریخ طبری: 6/259، لهوف فی قتلی الطُّفوف، 51، مناقب بن شهر آشوب: 3/192، بحار: 54/53، اخبار الطوال: 3/196: 3/196، الکامل فی التاریخ: 2/871، البدایة و النهایة 8/203، مُثیر الأحزان: 55، مقتل الحسین لأبی مخنف: 193، جواهر المطالب فی مناقب الإمام علی علیه السلام 2/288.

پارچه و شب کلاه دیگری خواستند، سر مبارک را با پارچه محکم بستند سپس شب کلاه(1) را بر سر نهاده عمامه را بر روی آن بستند.

شمر و جیرخواران پست به محل خود بازگشتند، امام علیه السلام اندکی تأمل فرمودند و بازگشتند، لئیمان نیز آمدند و امام علیه السلام را محاصره کردند، در این هنگام عبداللَّه بن حسن نوجوانی که به سن بلوغ نرسیده بود از نزد زنان گریخت خود را با شتاب به قتله گاه رساند کنار عمو جانش ایستاد، حضرت زینب علیها السلام آمد او را به خیام برد امتناع کرد، حضرت سید الشهداءعلیه السلام فرمودند: احبسیه یا اخیّه._ خواهرم او را بگیر- .

عبداللَّه به شدت امتناع ورزید، گفت: بخدا سوگند از عمویم جدا نمی شوم(2).

بحر بن کعب شمشیرش را به سوی امام علیه السلام پایین آورد. این نوجوان شجاع هاشمی به او گفت:

وَیْلَکَ یَا ابْنَ الْخَبِیثَةِ أَ تَقْتُلُ عَمِّی

ای فرزند خبیث (ای حرام زاده) می خواهی عموی مرا بکشی؟

بحر با شمشیر او را هدف گرفت، کودک دست خود را سپر عمو جانش قرار داد.

دست به پوست آویزان شد. فریاد برآورد: مادر، امام علیه السلام او را در آغوش گرفت و فرمودند:

یَا ابْنَ أَخِی اصْبِرْ عَلَی مَا نَزَلَ بِکَ وَ احْتَسِبْ فِی ذَلِکَ الْخَیْرَ فَإِنَّ اللَّهَ یُلْحِقُکَ بِآبَائِکَ الصَّالِحِینَ.

ص: 59


1- 164. قلنسوة: بفتح القاف و فتح اللام و تسکین النون و ضمّ السین قبل الواو_ لباس فی الرأس معروف. أی لم یقارب.
2- 165. بالباء المفردة و الحاء المهملة و الراء مثلها_ بن کعب بن عبیداللَّه من بنی این ثعلبة بن عکابة. و روی أبو مختف و غیره أنّ یدی بحر هذا کانتا تنضحان فی الصیف الماء و تیبسان فی الشتاء کأنّهما العود. و یمضی فی بعض الکتب و یجری علی بعض الألس أبحر بن کعب و هو غلط و تصحیف.

پسر برادرم! به آنچه بر تو وارد می شود صبر کن و بدان برای تو خیر است، همانا خدای تعالی تو را به پدران صالحت ملحق می نماید.

سپس دستان مبارک را به آسمان بلند کرده و فرمودند:

اَللَّهُمَّ اَمِسک عَلَیهم قَطْر السَماء و امْنَعْهم بَرَکاتِ الْاَرْض اَللَّهُمَّ فَإِنْ مَتَّعْتَهُمْ إِلَی حِینٍ فَفَرِّقْهُمْ بدداً وَ اجْعَلْهُمْ طَرَائِقَ قِدَداً وَ لَا تُرْضی الْوُلَاةَ عَنْهُمْ أَبَداً فَإِنَّهُمْ دَعَوْنَا لِیَنْصُرُونَّا ثُمَّ عَدَوْا عَلَیْنَا فَقَتَلُونَا.

خدایا باران آسمان را به آنان مبار، برکات زمین را از آنان باز دار، اگر برای آنان مهلتی قرار داده ای بین آنان پیوسته تفرقه بیفکن، آنان را گروههای درگیر و جدا از یکدیگر قرار ده، هرگز حاکمانشان را از آنان خشنود مفرما، ما را دعوت کردند تا یاریمان کنند ولی با ما دشمنی نمودند و به جنگ با ما برخاستند».

نام عبداللَّه بن حسن در کتب زیارت(1)، ارشاد(2)، کتاب طبری(3)، اصفهانی(4)، مسعودی(5)، و ابن حبان(6) آمده است.

تحریف اسم عبداللَّه بن حسن به علی بن ابی طالب

ادعایی دروغین:

عبداللَّه همان کسی است که بنی امیه ابتدا کنیه ابوبکر را برای او به کار بردند، سپس آن را به ابوبکر بن حسن تغییر دادند، اغلب آنان این گونه

ص: 60


1- 166. بحار 45/36 و 53 و 98/27 و 339 و 101/341، اقبال الاعمال 3/75 و 343، المزار 149.
2- 167. ارشاد مفید 270 و 2/109.
3- 168. تاریخ طبریی 4/344 و 2/362 چاب اربا.
4- 169. مقاتل الطالبیین 59.
5- 170. مروج الذهب 3/92 و 333، تاریخ طبری 2/360، 4/342.
6- 171. الثقات 7/361.

قائل هستند.

لذا مورخان، شهیدان از فرزندان امام حسن مجتبی علیه السلام را یک بار به نام حقیقی شان، عبداللَّه نام برده و گفته اند: به دست حرمله بن کاهل به قتل رسیده است. و یک بار او را با کنیه ابوبکر نام برده اند و گفته اند: به دست حرمله بن کاهل به قتل رسید(1).

پاسخ:

1- مخالفت با روش پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم و اهل بیت علیهم السلام

انتخاب کنیه «ابوبکر» موضوعی است که اساس درستی ندارد، زیرا اهل بیت علیهم السلام فرزندانشان را به اسامی غاصبان خلافتشان نام گذاری نکرده اند.

2- مخالفت با حدیث: امیرمؤمنان علیه السلام فرمودند:

لَا تَتسّموا بِأَسْمَاءِ أَعْدَائِنَا(2).

نام دشمنان ما را اسم مگذارید.

3- ضعف سند: سند روایت تغییر نام ارائه شده توسط بنی امیه، ضعیف است، زیرا در سند آن ناصبیان کینه توز و دشمن اهل بیت علیهم السلام وجود دارد.

4- هدف سیاسی: خط فکری بنی امیه و پیروانشان، تلاش در نام گذاری پسران اهل بیت علیهم السلام به اسامی مردان سقیفه، بخاطر زدودن تهمت غصب خلافت توسط اهل سقیفه است.

5- کمی سنّ: سن عبداللَّه بن حسن یازده سال بوده و رسم بر این بوده که

ص: 61


1- 172. تاریخ طبری 5/468، وقعه لوط 249، مقاتل الطالبیین ابوالفرج 57.
2- 173. وسایل الشیعة ج 21 / ص 398/ ، ح 27398 ، ح 27399 ، ح 27400.

در این سنّ کنیه بر اسم غلبه ای ندارد.

6- روایات صحیح: عبداللَّه بن حسن بن علی با نام حقیقی اش بدون تغییر در: ارشاد، فصول المهمه، فتح الباری که بر کتاب صحیح بخاری(1) نوشته شده آمده است:

قاضی نعمان مغربی درباره پسران امام حسن مجتبی که در کربلا به شهادت رسیده اند گفته است: نامشان قاسم و عبداللَّه(2) است.

7- یکی بودن اسم و کنیه: اصرار بر یکی بودن اسم و کنیه در یک شخص، خود دلیل دروغ بودن این ادعاء است زیرا این اصرار، نیرنگ بنی امیه است تا کنیه ابوبکر را به پسران ائمه معصومین علیهم السلام به چسبانند، یا به اسم آنان یا به کنیه آنان. روش آنان در الصاق کنیه در یک دوره زمانی عملی کردند بعد از آنکه اسم حقیقی او (عبداللَّه» را از بین بردند (ابوبکر) را به اسم خاص دیگری چسباندند!!!

ص: 62


1- 174. ارذشاد مفید 194، تسلیة المجالس 309، فصول المهمه 2/144، فتح الباری 13/318ء اعیان الشیعه، 1/61، مستدرکات اعیان الشیعه 1/248.
2- 175. شرح الاخبار3/182.

فصل ششم

تحریف عمرو بن حسن بن علی بن ابیطالب

که به عمر تغییر داده شده است

ادعا:

اسم او در مقتل خوارزمی و ابن قتیبه با تغییر: حذف «واو» یعنی عمر(1) آمده است.

پاسخ:

آنچه بطور خاص درباره عمرو بن حسن بن علی بن ابیطالب آمده این است که نام صحیح و درست او عمرو بن حسن بن علی است به دلیل زیر:

روایت شیخ مفید که می گوید: «یکی از اسماء پسران امام حسن مجتبی علیه السلام عمرو(2) است.» یکی از اهداف هجوم فرهنگی بنی امیه، اثبات اسامی سه خلیفه برای پسران معصومین اول یعنی امیرمؤمنان، امام حسن مجتبی و امام حسین علیهم السلام بوده است، این هجوم گسترده و بی برنامه، کذب و دروغ بودن خود را بعد از اندکی نشان داد، در یک مرحله نام «عمرو» را به «عمر» و سپس کنیه ابوبکر را برای محمد اصغر درست کردند، اما بعد از چندی ابوبکر را کنیه عبیداللَّه قرار دادند اندک زمانی بعد دروغی بالای دروغ دیگری ساختند و هر دو را به ابوبکر تغییر دادند (حذف محمد اصغر و عبیداللَّه).

ص: 63


1- 176. معارف، 212 به لفظ عمر.
2- 177. ارشاد مفید 194، تسلیة المجالس، الفصول مهمه، ابن صباغ مالکی 2/744، انتصار عاملی 8/318، بصائرالدرجات صفار 48، صحیح بخاری 1/140، 2/238، صحیح مسلم 2/119، سنن دارمی 1/267، مسند احمد 3/299، بحار 44/163.

نیرنگ و حیله آنان آشکار شد: تلاش برای چسباندن اسم ابوبکر و عمر به پسران ائمه معصومین علیهم السلام به هر شکل ممکن یا غیر ممکن.

ضعف سند: چون سند روایت منقول از ناصبیان است پس ضعیف است زیرا در سلسله راویان آن افراد متعصب نسبت به بنی امیه و دشمنان اهل بیت علیهم السلام وجود دارد.

عدم انتخاب کنیه برای پسر بچگان: کنیه از اسم برای مردان شهرت بیشتری دارد ولی در مورد کودکان چنین اتفاقی هرگز نمی افتد، عبداللَّه بن حسن یازده ساله بوده و کودک محسوب می شود.

خواننده محترم توجه دارند کنیه بر اسامی معروف اهل بیت علیهم السلام مانند محمدصلی الله علیه وآله وسلموسلم، علی علیه السلام حسن علیه السلام، حسین علیه السلام و فاطمه علیها السلام هرگز غلبه نکرده است، با این توضیح چگونه کنیه بر اسم طفل کوچکی غلبه کرده؟

موانع دینی و سیاسی:

امیرمؤمنان علی علیه السلام اسم غاصبان خلافتش را توسط اهل سقیفه برای پسرانش نگذارده است، امام حسن مجتبی علیه السلام و امام حسین علیه السلام نیز همین روش را انجام داده اند، آنچه درباره تغییر اسم دو نفر از پسران امیرمؤمنان علیه السلام و دو پسر امام حسن علیه السلام نقل شده نه تنها صحت ندارد بلکه روایاتی است ضعیف، ساخته شده توسط بنی امیه، که در دوران حکومت خائنانه شان بین مردم شایع کردند.

ص: 64

هدف آنان عمداً تغییر اسم پسران ائمه معصومین علیهم السلام بوده: افراد دیگر کمتر در معرض تغییر اسم قرار گرفتند، نام بیشتر شهداء کربلا بدون تغییر و دست کاری بنی امیه باقی ماند.

به عنوان مثال:

1- عمرو بن خالد ازدی 2- عمرو بن عبداللَّه همدانی 3- عمرو بن ضبیعه 4- عمرو بن قرظة بن کعب انصاری 5- عمرو بن مطاع جعفی(1).

ولی عمرو بن حسن را به عمر بن حسن تغییر دادند زیرا او پسر امام معصوم بوده است.

خطبه امیرمؤمنان علی علیه السلام:

وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ لَنْ تَعْرِفُوا الرُّشْدَ_ حَتَّی تَعْرِفُوا الَّذِی تَرَکَهُ- وَ لَنْ تَأْخُذُوا بِمِیثَاقِ الْکِتَابِ حَتَّی تَعْرِفُوا الَّذِی نَقَضَهُ- وَ لَنْ تَمَسَّکُوا بِهِ حَتَّی تَعْرِفُوا الَّذِی نَبَذَهُ- فَالْتَمِسُوا ذَلِکَ مِنْ عِنْدِ أَهْلِهِ- فَإِنَّهُمْ عَیْشُ الْعِلْمِ وَ مَوْتُ الْجَهْلِ(2).

بدانید هرگز رشد را نخواهید شناخت مگر کسی که آن را رها کرده بشناسید و هرگز به عهد و میثاق قرآن وفا نمی کنید مگر کسی که آن را نقض کرده و شکسته، بشناسید و هرگز به کتاب خدا چنگ نمی زنید و متمسک نمی شوید تا کسی که آن را کنار نهاده، شناسید. (وقتی از این سه گروه دوری کردید)، رشد و تمسک به قرآن و اخذ آن را از اهلش (ائمه علیهم السلام) در خواست کنید زیرا اینان حیات بخش علم و میراننده جهل و نادانی اند.

و در نامه به مالک اشتر مرقوم فرمودند:

ص: 65


1- 178. به نام شهدا کربلا در کتاب ابومخنف مراجعه کنید.
2- 179. نهج البلاغه خطبه 147.

فَإِنَّ هَذَا الدِّینَ قَدْ کَانَ أَسِیراً فِی أَیْدِی الْاَشْرَارِ- یُعْمَلُ فِیهِ بِالْهَوَی وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْیَا(1).

این دین در دست اشرار اسیر بود هر طور می خواستند به آن عمل می کردند و بوسیله آن دنیا را طلب می کردند.

روایت امام صادق علیه السلام:

کُلُّ مَنْ لَمْ یُحِبَّ عَلَی الدِّینِ وَ لَمْ یُبْغِضْ عَلَی الدِّینِ فَلَا دِینَ لَه(2).

هر که محبتش به خاطر دین و دشمنی اش به خاطر دین نباشد دین ندارد.

بنابراین چگونه نام گذاری به اسم شیخین با تأکیدات گذشته ائمه معصومین علیهم السلام جایز بوده است؟ روایاتی که ضرورت دوری از آنان و روش آنان را بطور روشن بیان می کند.

نظر مورخان:

بعضی از مورخان نام عمرو بن حسن را در میان شهداء کربلا از پسران امام حسن علیه السلام ذکر نکرده اند بلکه گفته اند: پسران امام حسن علیه السلام: ابوبکر، عبداللَّه و قاسم(3) بوده اند.

ابومخنف: شهداء از پسران امام حسن علیه السلام، ابوبکر بن حسن، عبداللَّه بن حسن(4) بوده است.

ابن اعثم: از پسران امام حسن علیه السلام که در کربلا به شهادت رسیده: عبداللَّه بن حسن(5) است.

و سماوی عمرو بن حسن را جزء شهدا کربلا ذکر ننموده است(6).

نتیجه و خلاصه:

بنی امیه نام عبداللَّه بن حسن را به ابوبکر تغییر داده اند.

ص: 66


1- 180. نهج البلاغه شماره 53، فیض.
2- 181. اصول کافی جلد 2، باب حب فی اللَّه و بغض فی اللَّه، ح 5.
3- 182. مستدرکات اعیان الشیعه، حسن امین 2/248.
4- 183. فاجعه کربلا، ابو مخنف 248.
5- 184. مقتل الحسین ابن اعثم، ص 136.
6- 185. انصارالحسین، سماوی.

و عمرو بن حسن را به عمر بن حسن.

که ما، در این بخش با حمد و تشکر از خدای تعالی کذب و دروغ گفته ها و روایات آنان را روشن کردیم.

فصل هفتم

تحریف اسامی پسران حضرت سیدالشهداء

پسران حضرت امام حسین علیه السلام شش نفر که سه نفر آنان را نام مبارکشان علی است: علی اکبر، علی اوسط و علی اصغر، عبداللَّه رضیع، جعفر و محمدعلیهم السلام(1).

از پسران امام علیه السلام علی اکبر و عبداللَّه رضیع به شهادت رسیدند(2).

نیرنگ برای تغییر نام عبداللَّه رضیع:

ادعا:

ابتداء نام عبداللَّه رضیع را که به دست حرمله به شهادت رسیده به ابوبکر تغییر دادند و گفتند و نوشتند: ابوبکر بن حسین را حرمله به قتل رساند(3).

پاسخ:

ص: 67


1- 186. ابصار العین، سماوی 33.
2- 187. تاج الموالید، طبرسی 32.
3- 188. شرح الاخبار قاضی نعمان مغربی 3/177.

روش اموی: این عادت و خوی بنی امیه در برخورد با اهل بیت علیهم السلام است که از سویی در تحقیر آنان تلاش می کنند و از سوی دیگر برای اهل سقیفه شأن و مقام می سازند، نام آنان را در

مرتبه اوّل و بالا و نام اهل بیت علیهم السلام را در مرتبه بعد و پایین ذکر کنند.

حرف شایع، عدم انتخاب کنیه برای طفل شیرخوار:

پرسش: چگونه کنیه طفل شیرخواری که شش ماهه است بر نام او غلبه می کند؟

غلبه کنیه بر اسم در اهل بیت علیهم السلام خواه پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم یا ائمه هدی امام علی، امام مجتبی و امام حسین علیهم السلام معمول نبوده است.

این خود دلیل بارزی بر دروغ بودن روش ناصبیان است که تلاش آنها بالا بردن اهل سقیفه است.

ضعف سند: سند روایت اموی است و به دلیل فسق بنی امیه ضعیف است.

فرمایش امیرمؤمنان علیه السلام:

وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ لَنْ تَعْرِفُوا الرُّشْدَ_ حَتَّی تَعْرِفُوا الَّذِی تَرَکَهُ- وَ لَنْ تَأْخُذُوا بِمِیثَاقِ الْکِتَابِ حَتَّی تَعْرِفُوا الَّذِی نَقَضَهُ- وَ لَنْ تَمَسَّکُوا بِهِ حَتَّی تَعْرِفُوا الَّذِی نَبَذَهُ- فَالْتَمِسُوا ذَلِکَ مِنْ عِنْدِ أَهْلِهِ- فَإِنَّهُمْ عَیْشُ الْعِلْمِ وَ مَوْتُ الْجَهْلِ(1)-

بدانید هرگز رشد را نخواهید شناخت مگر کسی که آن را رها کرده بشناسید و هرگز به عهد و میثاق قرآن وفا نمی کنید مگر کسی که آن را نقض کرده و شکسته، بشناسید و هرگز به کتاب خدا چنگ نمی زنید و متمسک نمی شوید تا کسی که آن را کنار نهاده، بشناسید. (وقتی از این سه

ص: 68


1- 189. نهج البلاغه خطبه 147.

گروه دوری کردید)، رشد و تمسک به قرآن و اخذ آن را از اهلش (ائمه علیهم السلام) در خواست کنید زیرا اینان حیات بخش علم و میراننده جهل و نادانی اند.

ائمه معصومین علیهم السلام برای جامعه رهبر و انسان می سازند لذا آنان را با نام پیامبران، پیشوایان و صالحان نام گذاری می کردند و از نام ستمکاران و یاغیان اجتناب می کردند.

نتیجه:

بنی امیه عبداللَّه رضیع فرزند حضرت امام حسین علیه السلام را ابوبکر نام نهادند، کاری بس رسوا کننده و خوار کننده که دروغ و سیرتشان را نشان می دهد.

این تغییر نام را عقل و اجماع علماء نمی پذیرد که نام عبداللَّه رضیع تغییر یابد.

روش متدینین: که نام کودک عبداللَّه رضیع بوده و برای جامعه راههای دشمنی بنی امیه با اهل بیت علیهم السلام کاملاً روشن است.

بنابراین واضح گردید حضرت سیدالشهداءعلیه السلام فرزندی به نام ابوبکر نداشته است.

فرزندان شهید ائمه علیهم السلام در کربلا

1- از فرزندان امیرمؤمنان علیه السلام: حضرت عباس، جعفر، عثمان، عبداللَّه، محمد اصغر و عبیداللَّه علیهم السلام به شهادت رسیدند(1).

2- فرزندان امام حسن مجتبی علیه السلام: قاسم و عبداللَّه(2)، و عمروعلیهم السلام که بنی امیه نام او را به عمر تغییر دادند) به شهادت رسیدند.

ص: 69


1- 190. بحار 42/89.
2- 191. تاج الموالید، طبرسی متوفی 548، ص 32.

3- از فرزندان حضرت سیدالشهداءعلیه السلام: حضرت علی اکبر و عبداللَّه علیهما السلام(1) به شهادت رسیدند.

شش نفر از برادران حضرت ابا عبداللَّه علیهم السلام، به شهادت رسیدند.

چرا بنی امیه اسم پسران ائمه علیهم السلام را تغییر می دادند.

منافقان بنی امیه و اعراب نسبت به اسامی اهل بیت علیهم السلام به شدت دشمنی و کینه می ورزیدند و از سوی دیگر اسامی اهل سقیفه و غاصبان خلافت را دوست داشتند، لذا اسم آنان را بر پسران ائمه علیهم السلام گذاردند.

معاویه به دشمنی و بغض خود در اذان های نماز به مغیرة بن شعبه اعتراف نموده است، در پاسخ مغیره که پرسید برای چه؟ گفت:

زیرا هر روز پنج بار نام محمدصلی الله علیه وآله وسلموسلم در اذان ها برده می شود.

فرزندان امیرمؤمنان علیه السلام:

فرزندان حضرت امام علی علیه السلام بیست و هفت نفر به اسامی زیر است:

1- الحسن 2- الحسین 3- زینب الکبری المکناة (ام کلثوم) 4- محمد ابوالقاسم 5- عمرو (به دروغ عمر) 6- رقیه 7- العباس 8- جعفر 9- عثمان 10- عبداللَّه 11- محمد اصغر 12- عبیداللَّه 13- یحیی 14- ام الحسن 15- رملة 16- نفیسة 17- زینب الصغری 18- رقیة الصغری 19- ام هانی 20- ام الکرام 21- جمانة ام جعفر 22- امامة 23- ام سلمة 24-

میمونة 25- خدیجه 26- فاطمه 27- محسن.

ص: 70


1- 192. همان.

فصل هشتم

چه کسانی رهبران جامعه هستند؟

اهل بیت علیهم السلام یا مردان سقیفه؟

خدای تعالی در قرآن کریم حضرت محمدصلی الله علیه وآله وسلموسلم و اهل بیت آن بزرگوار را برای بشریت پیشوا و الگوی کمالات قرار داده است. در این باره آیات کریمه بسیار است که بطور روشن منزلت و مقام آسمانی اهل بیت علیهم السلام را بیان می کند، و بر مردم اطاعت و پیروی از آنان واجب است از جمله آیات کریمه:

1- اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ(1)

ترجمه: ما را به راه راست هدایت فرما.

2- إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا(2)

ترجمه: خداوند فقط می خواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملاً شما را پاک سازد.

3- إِنَّ الَّذِینَ آَمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ(3).

ترجمه: (امّا) کسانی که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، بهترین مخلوقات(خدا)یند!

4- اتَّقُوا اللَّهَ وَکُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ(4).

ص: 71


1- 193. سوره حمد، آیه 6.
2- 194. سوره احزاب، آیه 33.
3- 195. سوره بینه، آیه 7.
4- 196. سوره توبه، آیه 119.

ترجمه: از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید، و با صادقان باشید!

5- فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ(1).

ترجمه: و پیش از تو، جز مردانی که به آنها وحی می کردیم، نفرستادیم! اگر نمی دانید، از آگاهان بپرسید(تا تعجب نکنید از اینکه پیامبر اسلام از میان همین مردان برانگیخته شده است)!

6- یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ(2).

ترجمه: ای کسانی که ایمان آورده اید! از(مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید! و وسیله ای برای تقرب به او بجوئید!

7- فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبینَ(3).

ترجمه: هر گاه بعد از علم و دانشی که(در باره مسیح) به تو رسیده، (باز) کسانی با تو به محاجّه و ستیز برخیزند، به آنها بگو: «بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود؛ آن گاه مباهله کنیم؛ و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.

اجماع علما بر این است که آیات بالا در شأن اهل بیت نبوت علیهم السلام نازل گردیده.

در تفسیر ثعلبی بطور مسند از ابو برده در معنی «صراط مستقیم» آمده است، یعنی صراط محمدصلی الله علیه وآله وسلموسلم و اهل بیت آن حضرت علیهم السلام، و پناه

ص: 72


1- 197. سوره نحل، آیه 43.
2- 198. سوره مائده، آیه 35.
3- 199. سوره آل عمران، آیه 61.

بردن از صراط کسانی که به خشم خدای تعالی گرفتار شده اند.

8- وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ(1).

ترجمه: و آن در «أمّ الکتاب» [لوح محفوظ ] نزد ما بلندپایه و استوار است!

صدوق، طوسی و قمی گفته اند: آیه کریمه درباره امام علی علیه السلام نازل شده است(2).

1- در حدیث آمده است، دو صراط وجود دارد، صراط اوّل در دنیا همان ولایت اهل بیت علیهم السلام است.

دوم صراط آخرت، یعنی: ما را به راه حق، برای اعتقادات هدایت فرما، و صراط مستقیم به دلیل قرآن امام علی بن ابی طالب علیه السلام است.

2- پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم به امیرمؤمنان علیه السلام فرمودند:

أَنْتَ النَّبَأُ الْعَظِیمُ وَ أَنْتَ الصِّرَاطُ الْمُسْتَقِیمُ.

وَ أَنْتَ الْمَثَلُ الْاَعْلَی(3).

3- بیهقی از حاکم نیشابوری به اسناد خود از رسول خداصلی الله علیه وآله وسلموسلم نقل کرده فرمودند: آن گاه که خدای تعالی اولین و آخرین را در روز قیامت گرد می آورد، صراط را بر پل دوزخ نصب می فرماید، هیچکس از آن نمی گذرد مگر کسی که نامه محبت و ولایت امیر مؤمنان علیه السلام را داشته باشد(4).

4- ابوبکر می گوید: از رسول خداصلی الله علیه وآله وسلموسلم شنیدم می فرمود:

جَوَازٌ العبور علی الصِّرَاطِ حُبُّ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ.

ص: 73


1- 200. سوره زخرف، آیه 4.
2- 201. مصباح المتهجد طوسی، 748، معانی الأخبار للصدوق 32، تهذیب الأحکام للطوسی 2/145، الغارات 2/892، شرح الأخبار، النعمان المغربی 1/244، المناقب، ابن شهر آشوب 2/271، البحار 2/52، 33/310، 35/58، 95/304، 97/303، تفسیر القمیّ 1/39، تفسیر کنزالدقائق 1/60.
3- 202. عیون أخبار الرضا، الصدوق 1/9، مناقب آل أبی طالب، ابن شهر آشوب 2/272، البحار 9/197، تفسیر القمی 1/159، الکافی 1/416، شواهد التنزیل، الحاکم الحسکانی الحنفی 1/79.
4- 203. البیهقی، محبّ الدین الطبری فی الریاض 2/172.

جواز عبور بر صراط، محبت و دوست داشتن علی بن ابی طالب علیه السلام است.

5- ابن عباس: به پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم عرض کردم: یا رسول اللَّه آیا برای دوزخ جوازی هست؟ فرمودند: آری، عرض کردم، چیست؟ فرمودند:

حُبُّ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ(1).

محبت و دوستی علی بن ابی طالب علیه السلام.

6- رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلموسلم فرمودند:

لِکُلِّ شَیْ ءٍ جَوَازٌ وَ جَوَازُ الصِّرَاطِ حُبُّ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ(2).

هر چیزی جوازی دارد و جواز صراط دوست داشتن علی بن ابی طالب علیه السلام است.

7- پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلمفرمودند:

إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ یَقْعُدُ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ عَلَی الْفِرْدَوْسِ وَ هُوَ جَبَلٌ قَدْ عَلَا عَلَی الْجَنَّةِ وَ فَوْقَهُ عَرْشُ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ مِنْ سَفْحِهِ تَتَفَجَّرُ أَنْهَارُ الْجَنَّةِ وَ تَتَفَرَّقُ فِی الْجَنَّةِ وَ هُوَ جَالِسٌ عَلَی کُرْسِیٍّ مِنْ نُورٍ یَجْرِی مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ. التَّسْنِیمُ لَا یَجُوزُ أَحَدٌ الصِّرَاطَ إِلاَّ وَ مَعَهُ بَرَاءَةٌ بِوَلَایَتِهِ وَ وَلَایَةِ أَهْلِ بَیْتِهِ یُشْرِفُ عَلَی الْجَنَّةِ وَ النَّارِ فَیُدْخِلُ مُحِبِّیهِ الْجَنَّةَ وَ مُبْغِضِیهِ النَّارَ(3).

روز قیامت امیرمؤمنان علیه السلام بر فردوس می نشیند کوهی است مشرف بر بهشت که بالای آن عرش پروردگار است. نهرهای بهشت از دامنه آن سرازیر و در بهشت منشعب می شود، او بر تختی از نور نشسته که در برابرش تسنیم جریان دارد. هیچکس از صراط نمی گذرد مگر آنکه با او

ص:74


1- 204. تاریخ بغداد 3/161/1203، تاریخ دمشق 42/244/8762.
2- 205. المناقب لابن شهر آشوب 2/156، بحار الانوار 39/202/23، المناقب للخوارزمی 71/48، مقتل الحسین للخوارزمی 1/39، فرائد السمطین 1/292/230، مائة منقبة 107/52، کشف الغمّة 1/103، ارشاد القلوب 235.
3- 206. کنز العمال 11/621/33022، المناقب للخوارزمی 71/48، مقتل الحسین الخوارزمی 1/39، فرائد السمطین 1/292/230، مائة منقبة 107/52، المناقب لابن شهر آشوب 2/156، کشف الغمة 1/103، إرشاد القلوب 235، المتّفق و المفترق 1/521/276، فضائل الشیعة 48/4، الأمالی للصدوق: 679/927، الأمالی للطوسی 133/212، بشارة المصطفی 71.

نامه ولایت امیرمؤمنان علیه السلام و اهل بیت آن حضرت علیهم السلام همراه است و در حالی که به بهشت اشراف دارد، محبان خود را وارد بهشت، و دشمنان خود را وارد دوزخ می کند.

8- در تفسیر وکیع بن جراح از سفیان ثوری از سدی از اسباط و مجاهد از عبداللَّه بن عباس درباره آیه شریفه: اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ(1) گفته است: ای مردم بگویید: ما را به محبت و ولایت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم و اهل بیت اش راهنمایی فرما.

9- امام علی علیه السلام به ابن کواء فرمودند:

نَحْنُ أَصْحَابُ الْاَعْرَافِ نَعْرِفُ أَنْصَارَنَا بِسِیمَاهُمْ وَ نَحْنُ الْاَعْرَافُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ بَیْنَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ وَ لَا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ عَرَفَنَا وَ عَرَفْنَاهُ وَ لَا یَدْخُلُ النَّارَ إِلاَّ مَنْ أَنْکَرَنَا وَ أَنْکَرْنَاهُ وَ ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَوْ شَاءَ عَرَّفَ لِلنَّاسِ نَفْسَهُ حَتَّی یَعْرِفُوهُ وَحْدَهُ وَ یَأْتُوهُ مِنْ بَابِهِ وَ لَکِنَّهُ جَعَلَنَا أَبْوَابَهُ وَ صِرَاطَهُ وَ بَابَهُ الَّذِی یُؤْتَی مِنْهُ فَقَالَ فِیمَنْ عَدَلَ عَنْ وَلَایَتِنَا وَ فَضَّلَ عَلَیْنَا غَیْرَنَا فَإِنَّهُمْ عَنِ الصِّراطِ لَناکِبُونَ(2).

ما اصحاب اعراف هستیم، یاران مان را از چهره هایشان می شناسیم، روز قیامت بین بهشت و دوزخ، اعراف ماییم، به بهشت داخل نمی شود مگر کسی که ما را بشناسد و ما او را بشناسیم، به دوزخ وارد نمی شود، مگر کسی که ما را نشناسد و ما او را نشناسیم، و این بدان سبب است که خدای تعالی اگر می خواست خود را به مردم معرفی می کرد تا تنها او را بشناسند و از باب او، او را بخوانند، ولکن ما را ابواب و صراط خود قرار داد بابی

ص: 75


1- 207. مناقب ابن شهرآشوب، تفسیر آیه فاتحه.
2- 208. مؤمنون، 74- احتجاج، ج 1، ص 8 و 337.

که از آن عطا می کند، و لذا درباره کسی که از ولایت ما بیرون برود و دیگری را بر ما ترجیح دهد این آیه شریفه را نازل فرموده است: عَنِ الصِّراطِ لَناکِبُونَ.

10- صحابه همگی معنی: «الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ» را از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم شنیدند، یکی از آنان_ یعنی عمر_ به این عباس گفت: این آیه علی علیه السلام را توصیف می کند، همانا سزاوارترین آنان که مردم را به کتاب خدا و سنت پیامبرش صلی الله علیه وآله وسلموسلم می برد رفیق توست، به خدا سوگند اگر بر کرسی خلافت می نشست مردم را به راه روشن و صراط مستقیم(1) وادار می کرد.

11- پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلمفرمودند:

یَا عَلِیُّ إِخْوَانُکَ یَفْرَحُونَ فِی ثَلَاثِ مَوَاطِنَ عِنْدَ خُرُوجِ أَنْفُسِهِمْ وَ أَنَا شَاهِدُهُمْ وَ أَنْتَ وَ عِنْدَ الْمُسَاءَلَةِ فِی قُبُورِهِمْ وَ عِنْدَ الْعَرْضِ وَ عِنْدَ الصِّرَاطِ إِذَا سُئِلَ الْخَلْقُ عَنْ إِیمَانِهِمْ فَلَمْ یُجِیبُوا(2).

یا علی! برادران تو سه هنگام خوشحال می شوند: هنگام بیرون آمدن جانشان، من و تو شاهد آنان هستیم، هنگام سؤال در قبر و در قیامت، نزد صراط؛ که از مردم درباره ایمانشان پرسیده می شود، پاسخ نمی دهند.

12- ابن عباس می گوید: امیر مؤمنان علیه السلام به حضور پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم رفتند و عایشه نیز آنجا بود. امام علیه السلام بین پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم و عایشه نشستند، عایشه گفت: جای دیگری جز پهلوی من نبود بنشینی؟ پیامبر اقدس صلی الله علیه وآله وسلموسلم به پشت عایشه زدند و فرمودند:

ص: 76


1- 209. شرح نهج ابن ابی الحدیدأ 2/114.
2- 210. الأمالی للصدوق 656/891، بشارة المصطفی 180، فضائل الشیعة 56/17، تفسیر فرات 266/360.

مَهْ لَا تُؤْذِینِی فِی أَخِی فَإِنَّهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ سَیِّدُ الْمُسْلِمِینَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَقْعُدُ عَلَی الصِّرَاطِ یُدْخِلُ أَوْلِیَاءَهُ الْجَنَّةَ وَ یُدْخِلُ أَعْدَاءَهُ

النَّارَ(1).

ساکت شو، درباره برادرم، مرا آزار مده، او امیر مؤمنان، سرور مسلمانان، رهبر رستگاران است در روز قیامت، بر صراط می نشیند دوستانش را به بهشت و دشمنانش را به دوزخ داخل می کند.

13- حضرت رسول، سرور پیامبران صلی الله علیه وآله وسلموسلم فرمودند:

تنقسم أُمَّتِی اَِلَی ثَلَاثٍ وَ سَبْعِینَ فِرْقَةً کُلُّهُمْ فِی جهنم الا علی و شیعته(2).

امت من به هفتاد و سه فرقه تقسیم می شوند همه آنها به دوزخ می روند مگر علی علیه السلام و شیعیانش.

14- امام متقیان علیه السلام فرمودند:

تَفْتَرِقُ هَذِهِ الْاُمَّةُ عَلَی ثَلَاثٍ وَ سَبْعِینَ فِرْقَةً اثْنَتَانِ وَ سَبْعُونَ فِی النَّارِ وَ وَاحِدَةٌ فِی الْجَنَّةِ وَ هُمُ الَّذِینَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ وَ هُمْ أَنَا وَ شِیعَتِی(3).

این امت هفتاد و سه فرقه می شوند، هفتاد و دو فرقه آن اهل دوزخ می شوند، یکی از آنان اهل بهشت است و آن فرقه من هستم و شیعیانم.

15- پیامبر اعظم اسلام حضرت محمدصلی الله علیه وآله وسلموسلم فرمودند:

یَا عَلِیُّ أَنْتَ وَ شِیعَتُکَ الْفَائِزُونَ یَوْمَ الْقِیَامَة(4).

ص: 77


1- 211. أخرج ذلک ابن مردویه فی کتاب إحقاق الحقّ و ازهاق الباطل 15/11، لنور اللَّه الحسینی.
2- 212. فتح الباری 13/46 ، مناقب امام علی علیه السلام خوارزمی 331، ارجح المطالب 83، تفسیر درالمنثور، سیوطی، 3/149، شواهدالتنزیل حسکانی حنفی 1/204،
3- 213. مناقب الإمام علی علیه السلام الخوارزمی 331، أرجح المطالب 83، الدرر المنثور، السیوطی ج 3 ص 149، شواهد التنزیل، الحسکانی ج 1 ص 204.
4- 214. الصواعق المحرقة، ابن حجر المکی، ص 152، الدر المنثور فی التفسیر المأثور، السیوطی، ج 6 ص 379، کفایة الطالب، الکنجی 175، 245، المناقب الخوارزمی 66، بشارة المصطفی 16 و 153، الخصال 496/5، الأمالی للصدوق 149/146، بحار 15/107، کنوزالحقائق 1/150، امالی طوسی 72/104، مناقب ابن شهر آشوب 3/76.

یا علی! تو و شیعیانت رستگاران روز قیامت هستید.

16- طبری، سیوطی و الالوسی الدیلمی در تفسیر آیه شریفه:

أُولَئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ(1)

گفته اند پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلمفرمودند:

أَنْتَ یَا عَلِیُّ وَ شِیعَتُکَ(2) .

خَیْرُ الْبَرِیَّةِ (بهترین مخلوقات) یا علی تو و شیعیانت هستید

17- ابن حجر در الصواعق المحرقه از ابن عباس نقل کرده پیامبر اقدس صلی الله علیه وآله وسلموسلم فرمودند:

تأتی انت و شیعتک یوم القیامة راضین مرضیین و یاتی عدوک غضابا مقمحین(3)

روز قیامت تو و شیعیانت خشنود و مرضی وارد می شوید، و دشمن تو خشمناک و لجام زده وارد می شوند.

17- رسول خداصلی الله علیه وآله وسلموسلم فرمودند:

یَا عَلِیُّ أَنْتَ وَ أَصْحَابُکَ فِی الْجَنَّةِ(4).

یا علی تو و یارانت در بهشت هستید.

18- پادشاه پیامبران حضرت محمدصلی الله علیه وآله وسلمفرمودند:

إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی ، و احدهما اکبر من الأخر وَ أَنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ یوم القیامة(5).

در میان شما دو گوهر_ دو ثقل_ کتاب خدا و عترتم، اهل بیتم را می گذارم یکی از دیگری بزرگتر است این دو هرگز از یکدیگر جدا

ص: 78


1- 215. سوره بینه، آیه 7.
2- 216. جامع البیان طبری ج 29، ذیل آیه، درالمنثور سیوطی 6/379، روح المعانی الالوسی الدیلمی 30/207.
3- 217. الصواعق المحرقة 195.
4- 218. مجمع الزوائد 10/21 ط مکتبة القدسی فی القاهرة، مفتاح النجا، مخطوط 61، احقاق الحق 7/307.
5- 219. صحیح مسلم 5/22 ح 2408، صحیح الترمذی 5/591، ح 3713، سنن النسائی 5/130 ح 8464، سنن ابن ماجة 12، مستدرک الصحیحین، الحاکم 3/109، مسند أحمد بن حنبل 5/492 ح 18780، مصنّف ابن أبی شیبة 7/503، المعجم الکبیر، الطبرانی 5/166 ح 4969 ح 18780، مجمع الزوائد: 9/104، تاریخ الیعقوبی 2/112، اسد الغابة 4/108، تفسیر الفخر الرازی 3/636، تفسیر الدرّ المنثور، السیوطی 7/349، تفسیر القرآن، ابن کثیر 9/115، الصواعق المحرقة، ابن حجر 26، 89، التنبیه و الإشراف، المسعودی 221، السیرة الحلبیة 3/333، 2/26، 4/369، الإمامة و السیاسة 1/97، البدایة النهایة 5/231، المناقب الخوارزمی 160، 190، الکافی، الکلینی 1/294، دعائم الإسلام، النعمانی 1/16، تفسیر الفخر الرازی 3/636، الصواعق المحرقة، ابن حجر 26، التنبیه و الإشراف المسعودی 221، مشکل الآثار، الطحاوی 4. کشف الاستار عن زوائد البزار 3/221، عن مسند أبوبکر البزار، تهذیب اللغة، العلامة الازهری 9/178، ینابیع المودة 40، تاریخ بغداد 7/377، المعارف، ابن قتیبة 291، مقتل الخوارزمی، تاریخ الخلفاء، السیوطی 114، کنزالعمال: 11/603 ح 32912، الاحتجاج، الطبرسی 1/255، البحار، المجلسی 96/42_ 43، تفسیر نور الثقلین 5/226، تهذیب الکمال، 10/51، نوادر الاصول، الحکیم الترمذی 68، سنن الدارمی 2/431، السنن الکبری، البیهقی 7/30، 10/114.

نمی شوند تا در قیامت کنار حوض بر من وارد شوند.

رسول خداصلی الله علیه وآله وسلموسلم حیات خود را با خلافت و ولایت امیر مؤمنان علی علیه السلام به پایان بردند، در بیعت غدیر علی علیه السلام را خلیفه و امام مسلمانان نصب و فرمودند:

مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاهُ، اَللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ، وَ عادِ مَنْ عاداهُ، وَانْصُرْ مَنْ نَصَرهُ، وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ(1).

هر که را من مولی و سرپرست او هستم این علی نیز مولی و سرپرست اوست. بار خدایا دوست بدار هر که او را دوست دارد و دشمن بدار هر که با او دشمنی می کند و یاری فرما هر که او را پاری می کند و خوار فرما هر که او را خوار می کند.

20- در فرازی دیگر از حدیث ثقلین در حصار طائف فرمودند:

عَلِیٌّ مَعَ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ مَعَ عَلِیٌّ(2).

در این حدیث شریف نیز مانند حدیث ثقلین پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم با صراحت کامل عصمت امیرمؤمنان علی علیه السلام، خلافت و امامت اهل بیت علیهم السلام را بیان فرموده اند.

1- ابن حجر می گوید: منافاتی ندارد که رسول خداصلی الله علیه وآله وسلموسلم حدیث ثقلین را در حجة الوداع در روز عرفه، و در طائف، در غدیر خم، و در مدینه در بیماریشان فرموده باشند(3).

2- شهر بن حوشب می گوید: نزد ام سلمه بودم مردی سلام کرد، پرسید: تو کیستی؟

ص: 79


1- 220. تاریخ الاسلام، الخطیب 232، مسند أحمد 4/281، الریاض النظرة، محب الدین الطبری 2/169، الفصول المهمة، ابن الصباغ المالکی 25، تفسیر الفخر الرازی 3/636، الصواعق المحرقة 26، التنبیه و الإشراف، المسعودی 221.
2- 221. مستدرک ح 3/124، عَلِیٌّ مَعَ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ مَعَ عَلِیٌّ، صواعق محرقه 75، معجم صغیر طبرانی 1/55، مناقب خوارزمی 110، مجمع الزوائد 9/134.
3- 222. صواعق محرقه ابن حجر 89.

گفت: ابو ثابت غلام ابوذر، ام سلمه گفت: مرحبا به ابو ثابت، بفرما داخل، وارد شد، به او خوشامد گفت. سپس پرسید: آنگاه که قلب ها به پرواز در آمد قلب تو به کدام سمت پرواز کرد؟

گفت: با علی بن ابیطالب علیه السلام بودم.

ام سلمه گفت: موفق شدی، سوگند به آنکه جان ام سلمه در قدرت اوست از رسول خداصلی الله علیه وآله وسلموسلم شنیدم می فرمود:

عَلِیٌّ مَعَ الْحَقُّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِیٌّ لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ.

امیر مؤمنان علی علیه السلام با حقّ است و حق با علی علیه السلام است هرگز از یکدیگر جدا نمی شوند تا در حوض بر من وارد شوند.

من پسرم و پسر برادرم عبداللَّه_ ابی امیه را فرستادم و به آن دو امر کردم با هر که به جنگ علی علیه السلام می آید بجنگند و اگر رسول خداصلی الله علیه وآله وسلموسلم امر نمی فرمود ما (زنان) در خانه بمانیم از خانه بیرون می آمدم تا در لشگر امیرمؤمنان علیه السلام قرار گیرم(1).

مناوی در فیض القدیر این حدیث شریف را تأیید نموده است که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم فرمودند:

عَلِیٌّ مَعَ الْحَقُّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِیٌّ(2).

شأن اهل بیت علیهم السلام همان شأن پیامبران است:

فخر رازی در تفسیر آیه مبارکه تطهیر:

إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً(3).

خداوند می خواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملاً شما

ص: 80


1- 223. مناقب خوارزم 176/214، کشف الغمه 1/148، بحار 38/35/10.
2- 224. اصابه ابن حجر عسقلانی باب 9 حدیث 40، ص 124، مکتبةالقاهره، مستدرک حاکم 3/124، باب عَلِیٌّ مَعَ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ مَعَ عَلِیٌّ، معجم صغیر طبرانی 1/55 مناقب خوارزمی 110، مجمع الزوائد 9/134. صواعق محرقه ابن حجر با 9 ح 40، مکتبةالقاهره، سمط النجوم عوالی 2/502.
3- 225. سوره احزاب، آیه 33.

را پاک سازد.

گفته است: اهل بیت علیهم السلام پاک و مطهر هستند و هیچ گناهی صغیره و کبیره را انجام نمی دهند(1).

یعنی آنان معصوم و مطهرند و دارای تمام شرایط و ویژگیهای رهبری امّت به سوی رضای خداوند تعالی هستند. و بر امّت پذیرفتن ریاست آنان و کمک و یاری به آنان در جنگ و صلحشان لازم و ضروری است.

خدای تعالی در آیه دیگر می فرماید:

اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقینَ(2).

بنابراین اطاعت از رسول خداصلی الله علیه وآله وسلموسلم و اهل بیت علیهم السلام (صادقین) آن حضرت، تقوی است که نشانه ایمان مسلمان است و باید شخص مسلمان به شرایط مسلمانی خود را ملتزم و اوامر الهی را رعایت کند.

لذا مخالفت با اهل بیت علیهم السلام، جنگیدن با آنان، غصب خلافتشان ظلم و ستم و کشتن آنان، ترجیح دادن و مقدم نمودن اهل سقیفه بر آنان از نشانه های منافقان است که از دین خارج و با حکومت و سلطنت خدای تعالی معارض هستند.

آیه شریفه صداقت اهل بیت و پیامبرصلی الله علیه وآله وسلموسلم و کذب مخالفانشان را نشان می دهد که خلافت آنان را غصب و از روی ظلم و دشمنی بر آنان حکومت کرده اند.

بنابراین چگونه می توان کسی که مخالف اوامر الهی درباره اهل بیت علیهم السلام عمل می کند و آنان را تکذیب و دشمنان شان را تأیید

ص: 81


1- 226. تفسیر زمخشری 1/434، تفسیر فخر رازی 8/80، درالمنثور 3/311.
2- 227. سوره توبه، آیه 119.

می کند مسلمان دانست؟

خدای تعالی درباره منزلت پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم و اهل بیت علیهم السلام معصومش آیات روشنی را که حدود ثلث قرآن است نازل فرموده، که هیچ جای بهانه برای دشمنان در روز قیامت باقی نمی گذارد.

خدای تعالی تمام راههای شک و تردید مخالفان اهل بیت علیهم السلام را اعم از غاصبان خلافت و غیره را از طریق نصوص قرآن واحادیث ارزشمند صحیح و فراوان بسته است از جمله:

وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ(1).

ترجمه: و آن در «أمّ الکتاب» [لوح محفوظ ] نزد ما بلندپایه و استوار است!

تمام علما گفته اند این آیه درباره امام علی علیه السلام نازل شده است(2).

عبداللَّه بن مسعود گفته است: درباره امام علی علیه السلام این آیه نیز نازل شده است.

وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِیًّا(3).

ترجمه: و ذکر خیر بلندی برایشان قرار دادیم.

وَ کُلَّ شَیْ ءٍ أحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ(4).

ترجمه: و هر چیزی را در امام روشن برشمرده ایم(5).

و امام علی علیه السلام، همان امام مبین است_ و آیه مباهله، که اشاره صریح به منزلت امام علی علیه السلام دارد که همان منزلت نفس پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم است به جز نبوت:

ص: 82


1- 228. سوره زخرف، آیه 4.
2- 229. مصباح المتجهد، الطوسی 748، معانی الأخبار للصدوق 32، تهذیب الأحکام للطوسی 2/145، الغارات 2/892، شرح الأخبار، النعمان المغربی 1/244، المناقب، ابن شهر آشوب 2/271، البحار 9/52، 33/310، 35/58، 95/304، 97/303، تفسیر القمیّ 1/39، تفسیر کنزالدقائق 1/60.
3- 230. سوره مریم، آیه 50.
4- 231. سوره یس، آیه 12.
5- 232. احقاق 14/71، تاویل الآیات 2/487.

فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبینَ(1).

ترجمه: به آنها بگو: «بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود؛ آنگاه مباهله کنیم؛ و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.

اتفاق تمامی مفسران است که این آیه شریفه درباره رسول خداصلی الله علیه وآله وسلموسلم و اهل بیت علیهم السلام گرامی اش نازل شده است، تمامی گروهها با توجه به روایات فراوان_ گفته اند که این آیه کریمه درباره اهل بیت علیهم السلام است مقصود از «ابنائنا» اشاره به «امام حسن و امام حسین علیهما السلام» و «نسائنا» اشاره به «حضرت فاطمه زهرا» و مراد از «انفسنا» اشاره به وجود مقدس امیر مؤمنان علی علیه السلام است که خدای تعالی آن حضرت را نفس رسول خداصلی الله علیه وآله وسلموسلم قرار داده است به این معنی که به جز نبوت، تمام شؤن رسول خداصلی الله علیه وآله وسلموسلم را دارا هستند.

جمع بسیاری از علما اهل سنت نیز نزول این آیه را درباره اهل بیت علیهم السلام در کتابهایشان نقل کرده اند از جمله: مسلم، نسائی، ترمذی، حاکم طبری و زمخشری(2).

سوال: پس چگونه ابوبکر، عمر و عثمان و معاویه می توانند بر اهل بیت رسول خداعلیهم السلام که قرآن و احادیث نبوی آنان را معصوم و مطهر معرفی کرده، ولایت داشته و بر آنان حکومت کنند؟

ص: 83


1- 233. سوره آل عمران، آیه 61.
2- 234. صحیح مسلم ج 4 ص 1873 و الخصائص النسایی 89 و سنن الترمذی ج 4 ص 293. الحافظ أحمد بن حنبل امام الحنابلة فی کتاب «المسند» ج 1 ص 185 طبع مصر. و العلّامة الحافظ الحاکم فی «المستدرک» ج 3 ص 150 چاپ حیدر آباد دکن. و العلّامة الطبری فی تفسیره ج 2 ص 192 المیمیة بمصر. از جمله: الحافظ أبو نعیم أحمد بن عبداللَّه الأصبهانی فی کتابه «دلائل النبوة» ص 297 ط حیدر آباد. از جمله: العلّامة الزمخشری فی تفسیره «الکشاف» ج 1 ص 192 ط مصطفی محمّد. از جمله: العلّامة الحافظ أبوبکر محمّد بن عبداللَّه المعروف بابن العربی المعاقری الأندلسی المالکی، المتوفَّی سنة 542 فی کتابه «أحکام القرآن» ج 1 ص 115 ط مطبعة السعادة بمصر. از جمله: العلّامة الحافظ شمس الدین الذهبی فی تلخیصه المطبوع ذیل مستدرک الحاکم ج 3 ص 150 حیدر آباد. از جمله: العلّامة الحافظ الشیخ عز الدین أبو الحسن علی بن محمّد الجزری الشهیر بابن الأثیر فی کتاب «أسد الغابة» ج 4 ص 25 ط الأولی مصر. از جمله: العلّامة سبط ابن الجوزی فی «التذکرة» ص 17 ط النجف. از جمله: العلّامة البیضاوی فی تفسیره ج 2 ص 22 طبع مصطفی محمّد مصر. از جمله: العلّامة القرطبی فی «الجامع لأحکام القرآن» ج 2 ص 104 ط مصر سنة 1926م. از جمله: العلّامة الأدیب الشهیر بأبی حبّان الأندلسی المغربی، المتوفّی سنة 754 حیث أورد نزول الآیة الشریفة فی حق النبی و علی و فاطمة و الحسن و الحسین علیهم السلام فی کتابه «البحر المحیط» ج 2 ص 479 ط مطبعة السعادة بمصر. و اقبال الاعمال لابن طاووس ج 2 ص 244 و البحار ج 21 ص 276 و تفسیر الکشاف ج 1 ص 396 و تفسیر ابن کثیر ج 1 ص 370 و تفسیر الفخر الرازی ج 8 ص 85 و ذخائر العقبی 25 و فضائل الخمسة ج 1 ص 344، الدر المنثور 3/311، دلائل الصدق 2/130 آیة 6.

نظریه تقدیم فرد بی فضیلت بر صاحب فضیلت که اهل سقیفه و پیروانشان اختراع کردند، از نظر علمی در نظر عقلاء مردود است.

این نظریه مخالف قرآن، حدیث، عقل و اجماع است، به همین دلیل ابوبکر در آغاز سلطنتش گفت: من سرپرست و حاکم شما گردیدم، بهترین شما نیستم، در حالی که علی علیه السلام در میان شماست(1). امام صادق علیه السلام فرمودند:

بِنَا عُرِفَ اللَّهُ وَ بِنَا عُبِدَ اللَّهُ نَحْنُ الْاَدِلاَّءُ عَلَی اللَّهِ وَ لَوْلَانَا مَا عُبِدَ اللَّه(2).

خدای تعالی به ما شناخته می شود، بوسیله ما عبادت می شود، ما دلیل بر وجود خدای تعالی و راهنمایان به سوی او هستیم، و اگر ما نبودیم خدا پرستیده نمی شد.

سقوط حکومت های گذشته شیعه بر اثر تهاون نسبت به حقوق اهل بیت علیهم السلام حکومت های شیعه که در طول تاریخ به وجود آمد بعد از مدتی به دلیل بی توجهی و تهاون نسبت به مسائل اعتقادی و دینی، و تحریکات فتنه گران کشور را آشوب فرا گرفت و سقوط کردند، سبب این فتنه ها و آشوب ها را در مسائلی چند می توان بررسی نمود که مهمترین آنها عبارتند از :

انحراف از تشیع، فرورفتن در رفاه و راحت طلبی، ترک جهاد، غوطه ور شدن پادشاهان و مسؤلان در لذات دنیوی و از بین رفتن اتحاد و یکپارچگی جامعه.

بطور خلاصه می توان گفت: نگاهبانی و حفاظت کشور در سه موضوع

ص: 84


1- 235. الاحتجاج 2/152، الروضة، شاذان بن ابراهیم القمی 121، الطرائف، ابن طاووس 402. کتاب التوحید باب 12 ح 9 ص 152.
2- 236. کتاب التوحید باب 12 ح 9 ص 152.

مهم طبقه بندی است:

1- اعتقادات و باورهای اسلامی.

2- مؤمن و عاقل بودن رئیس و مسؤلان حکومتی.

3- متحد بودن ملت.

حکومت های گذشته در آغاز با تکیه بر تشیع قدرت را در دست می گرفتند و مردم را به سوی ولایت محمد و آل محمدعلیهم السلام فرا می خواندند تا نیروهای مؤمن و ولایتی و امین اطراف آنان را فراگیرند، نیروهایی که دارای تعصب دینی قوی بوده اند، نیروئی که ولایت امیر مؤمنان علیه السلام در قلوبشان موج می زد عامل مهم فتح و نصرت الهی برای آن حکومت ها و تحکیم پایه های حکمرانی شان می گردید(1)*

إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ

اگر (آیین) خدا را یاری کنید، شما را یاری می کند و گامهایتان را استوار می دارد.

سلطان پیامبران حضرت محمدصلی الله علیه وآله وسلمدر غدیر خم به دو ثقل گرانقدر: قرآن و اهل بیتشان علیهم السلام وصیت فرمودند(2):

در حالی که و ابو جهل به قریش کافر وصیت می نمود.

بعضی از مسلمانان اهل بیت علیهم السلام را رها نمودند و به حزب قریش متمسک شدند ملاحظه می فرمایید ابوبکر، عمر، عثمان، معاویه و یزید با امیرمؤمنان، امام حسن، امام حسین و حضرت زهراعلیهم السلام به جنگ و محاربه برخاستند و آنان را به قتل رساندند!!

ص: 85


1- 237. مقابله با حمله عراق در شهریور سال 1359، به کشور به دستور استعمارگران و طراحی آنان، به خوبی نشان داد مردمان خالص و مؤمن و پایبند به ولایت امیرمؤمنان علی علیه السلام در جبهه ها حضور یافتند و با نوکران و مزدوران خارجی و خیانتکاران داخلی به نبرد پرداختند از سوی دیگر خائنان و رفاه طلبان، ثروت کشور و پیکر خود را به خارج منتقل نمودند و به تمسخر مدافعان، شهداء و معلولان جنگ پرداختند همان مؤمنان و پاکدلانی که در طول جنگ آسیبها را به جان خریدند و هشت سال مبارزه نمودند.
2- 238. صحیح مسلم 5/22 ح 2408، صحیح الترمذی 5/591 ح 3713، سنن النسائی 5/130 ح 8464، سنن ابن ماجة 12، مستدرک الصحیحین، الحاکم 3/109، مسند أحمد بن حنبل 5/492 ح 18780، مصنّف ابن أبی شیبة 7/503، المعجم الکبیر، الطبرانی 4/166 ح 4969، مجمع الزوائد 9/104، تاریخ الیعقوبی 2/112، اسد الغابة 4/108، تفسیر الفخر الرازی 3/636، تفسیر الدر المنثور، السیوطی 7/349، تفسیر القرآن، ابن کثیر 9/115، الصواعق المحرقة، ابن حجر 26، 89، التنبیه و الإشراف، المسعودی 221. السیر الحلبیة 3/333، 2/26، 4/369، الإمامة و السیاسة 1/97، البدایة و النهایة 5/231، المناقب الخوارزمی 160، 190، الکافی، الکلینی 1/294، دعائم الاسلام، النعمانی 1/16، تفسیر الفخر الرازی 3/636، الصواعق المحرقة، ابن حجر 26، التنبیه و الإشراف، للمسعودی 221، مشکل الآثار، الطحاوی 4، کشف الاستار عن زوائد البزار 3/221 عن مسند ابی بکر البزار، تهذیب اللغة، العلامة الازهری 9/178، ینابیع المودة 40، تاریخ بغداد 7/377، المعارف، ابن قتیبة 291، مقتل الخوارزمی، تاریخ الخلفاء السیوطی 114، کنز العمال 11/603 ح 32912، الاحتجاج، الطبرسی 1/255، البحار، المجلسی 96/42_ 43، تفسیر نور الثقلین 5/226، تهذیب الکمال، 10/51، نوادر الاصول، الحکیم التزمذی 68، سنن الدارمی 2/431، السنن الکبری، البیهقی 7/30، 10/114.

و تا امروز این خط ادامه یافته گروهی راه خطا می روند و دشمنان اهل بیت رحمه الله را یاری می کنند و با پیروان اهل بیت علیهم السلام می جنگند و آنان را غارت و به قتل می رسانند.

بسیاری از آنان به اشتباه خود پی بردند و مکتب اهل بیت علیهم السلام را با عقل و منطق، جان و دل پذیرفتند و میراث سیاه جاهلیت را رها کردند.

از سوی پروردگار، گرفتن دست هر مسلمانی برای یاری اهل بیت علیهم السلام بر ما حتم و واجب گردیده است که خدای تعالی درباره آنها می فرماید:

1- إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً(1).

خداوند می خواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملاً شما را پاک سازد.

2- إِنَّ الَّذِینَ آَمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ(2).

ترجمه: (امّا) کسانی که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، بهترین مخلوقات (خدا)یند!

3- اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقینَ(3).

از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید، و با صادقان باشید!

4- فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ(4).

اگر نمی دانید، از آگاهان بپرسید.

و کسانی که پیامبر اقدس اسلام صلی الله علیه وآله وسلموسلم با حدیث شریف:

ص: 86


1- 239. سوره احزاب، آیه 33.
2- 240. سوره بینه، آیه 7.
3- 241. سوره انفال، آیه 194.
4- 242. سوره نحل، آیه 43.

إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی ، و احدهما اکبر من الأخر وَ أَنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ یوم القیامة(1).

فصل نهم

موضع امیرمؤمنان علی نسبت به اهل سقیفه

امیر مؤمنان علی علیه السلام با غاصبان خلافتش هرگز بیعت ننمود، لذا در کمال صراحت و شهامت به ابوبکر فرمودند:

أَنَا أَحَقُّ بِهَذَا الْأَمْرِ مِنْکُمْ لَا أُبَایِعُکُمْ وَ أَنْتُمْ أَوْلَی بِالْبَیْعَةِ لِی(2).

ص: 87


1- 243. صحیح مسلم 5/23 ح 2408، صحیح الترمذی 5/591، ح 3713، سنن النسائی 5/130 ح 8464، سنن ابن ماجة 12، مستدرک الصحیحین، الحاکم 3/109، مسند أحمد بن حنبل 5/492 ح 18780، مصنّف ابن أبی شیبة 7/503، المعجم الکبیر، الطبرانی 5/166 ح 4969 ح 18780، مجمع الزوائد: 9/104، تاریخ الیعقوبی 2/112، اسد الغابة 4/108، تفسیر الفخر الرازی 3/636، تفسیر الدرّ المنثور، السیوطی 7/349، تفسیر القرآن، ابن کثیر 9/115، الصواعق المحرقة، ابن حجر 26/89، التنبیه و الإشراف، المسعودی 221، السیرة الحلبیة 3/333، 2/26، 4/369، الإمامة و السیاسة 1/97، البدایة النهایة 5/231، المناقب الخوارزمی 160، 190، الکافی، الکلینی 1/294، دعائم الإسلام، النعمانی 1/16، تفسیر الفخر الرازی 3/636، الصواعق المحرقة، ابن حجر 26، التنبیه و الإشراف المسعودی 221، مشکل الآثار، الطحاوی 4. کشف الاستار عن زوائد البزار 3/221، عن مسند أبوبکر البزار، تهذیب اللغة، العلامة الازهری 9/178، ینابیع المودة 40، تاریخ بغداد 7/377، المعارف، ابن قتیبة 291، مقتل الخوارزمی، تاریخ الخلفاء، السیوطی 114، کنزالعمال: 11/603 ح 32912، الاحتجاج، الطبرسی 1/255، البحار، المجلسی 96/42_ 43، تفسیر نور الثقلین 5/226، تهذیب الکمال، 10/51، نوادر الاصول، الحکیم الترمذی 68، سنن الدارمی 2/431، السنن الکبری، البیهقی 7/30، 10/114.
2- 244. البحار 3/11، معادن الحکمة 470، کشف المحجة لثمرة المهجة، ابن طاووس الحسنی 177. ابن أبی قحافة یعنی أبوبکر.

من از شما به خلافت سزاوارترم با شما بیعت نمی کنم شما باید با من بیعت کنید.

خطبه شقشقیه:

امیر مؤمنان علی علیه السلام همان گونه که در نهج البلاغه آمده فرموده اند:

أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلَانٌ(1) وَ إِنَّهُ لَیَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّی مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَی- یَنْحَدِرُ عَنِّی السَّیْلُ وَ لَا یَرْقَی إِلَیَّ الطَّیْرُ- فَسَدَلْتُ دُونَهَا ثَوْباً وَ طَوَیْتُ عَنْهَا کَشْحاً- وَ طَفِقْتُ أَرْتَئِی بَیْنَ أَنْ أَصُولَ بِیَدٍ جَذَّاءَ- أَوْ أَصْبِرَ عَلَی طَخْیَةٍ عَمْیَاءَ- یَهْرَمُ فِیهَا الْکَبِیرُ وَ یَشِیبُ فِیهَا الصَّغِیرُ- وَ یَکْدَحُ فِیهَا مُؤْمِنٌ حَتَّی یَلْقَی رَبَّهُ. فَرَأَیْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَی هَاتَا أَحْجَی فَصَبَرْتُ وَ فِی الْعَیْنِ قَذًی وَ فِی الْحَلْقِ شَجًا أَرَی تُرَاثِی نَهْباً حَتَّی مَضَی الْاَوَّلُ لِسَبِیلِهِ فَأَدْلَی بِهَا إِلَی فُلَانٍ [ابْنِ الْخَطَّابِ بَعْدَهُ ثُمَّ تَمَثَّلَ بِقَوْلِ الْاَعْشَی:

شَتَّانَ مَا یَوْمِی عَلَی کُورِهَا

وَ یَوْمُ حَیَّانَ أَخِی جَابِرِ

فَیَا عَجَباً بَیْنَا هُوَ یَسْتَقِیلُهَا فِی حَیَاتِهِ إِذْ عَقَدَهَا لآِخَرَ بَعْدَ وَفَاتِهِ لَشَدَّ مَا تَشَطَّرَا ضَرْعَیْهَا فَصَیَّرَهَا فِی حَوْزَةٍ خَشْنَاءَ یَغْلُظُ کَلْمُهَا وَ یَخْشُنُ مَسُّهَا وَ یَکْثُرُ الْعِثَارُ فِیهَا وَ الاِعْتِذَارُ مِنْهَا فَصَاحِبُهَا کَرَاکِبِ الصَّعْبَةِ إِنْ أَشْنَقَ لَهَا خَرَمَ وَ إِنْ أَسْلَسَ لَهَا تَقَحَّمَ فَمُنِیَ النَّاسُ لَعَمْرُ اللَّهِ بِخَبْطٍ وَ شِمَاسٍ وَ تَلَوُّنٍ وَ اعْتِرَاضٍ فَصَبَرْتُ عَلَی طُولِ الْمُدَّةِ وَ شِدَّةِ الْمِحْنَةِ حَتَّی إِذَا مَضَی لِسَبِیلِهِ جَعَلَهَا فِی [سِتَّةٍ جَمَاعَةٍ زَعَمَ أَنِّی أَحَدُهُمْ فَیَا لَلَّهِ وَ لِلشُّورَی مَتَی اعْتَرَضَ الرَّیْبُ فِیَّ مَعَ الْاَوَّلِ

ص: 88


1- 245. فلان = یعنی ابوبکر (ابی بکر که اسم او در جاهلیّت عبد العزّی بود، حضرت رسول اکرم آنرا تغییر داده عبد اللَّه نامید).

مِنْهُمْ حَتَّی صِرْتُ أُقْرَنُ إِلَی هَذِهِ النَّظَائِرِ لَکِنِّی أَسْفَفْتُ إِذْ أَسَفُّوا وَ طِرْتُ إِذْ طَارُوا فَصَغَا رَجُلٌ مِنْهُمْ لِضِغْنِهِ وَ مَالَ الْآخَرُ لِصِهْرِهِ مَعَ هَنٍ وَ هَنٍ إِلَی أَنْ قَامَ ثَالِثُ الْقَوْمِ نَافِجاً حِضْنَیْهِ بَیْنَ نَثِیلِهِ وَ مُعْتَلَفِهِ وَ قَامَ مَعَهُ بَنُو أَبِیهِ یَخْضَمُونَ مَالَ اللَّهِ- [خَضْمَ خِضْمَةَ الْاِبِلِ نِبْتَةَ الرَّبِیعِ إِلَی أَنِ انْتَکَثَ عَلَیْهِ فَتْلُهُ وَ أَجْهَزَ عَلَیْهِ عَمَلُهُ وَ کَبَتْ بِهِ بِطْنَتُهُ فَمَا رَاعَنِی إِلاَّ وَ النَّاسُ

[إِلَیَّ کَعُرْفِ الضَّبُعِ إِلَیَّ یَنْثَالُونَ عَلَیَّ مِنْ کُلِّ جَانِبٍ حَتَّی لَقَدْ وُطِئَ الْحَسَنَانِ وَ شُقَّ عِطْفَایَ مُجْتَمِعِینَ حَوْلِی کَرَبِیضَةِ الْغَنَمِ فَلَمَّا نَهَضْتُ بِالْاَمْرِ نَکَثَتْ طَائِفَةٌ وَ مَرَقَتْ أُخْرَی وَ [فَسَقَ قَسَطَ آخَرُونَ کَأَنَّهُمْ لَمْ یَسْمَعُوا اللَّهَ سُبْحَانَهُ [حَیْثُ یَقُولُ:

تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْاَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ.

بَلَی وَ اللَّهِ لَقَدْ سَمِعُوهَا وَ وَعَوْهَا وَ لَکِنَّهُمْ حَلِیَتِ الدُّنْیَا فِی أَعْیُنِهِمْ وَ رَاقَهُمْ زِبْرِجُهَا، أَمَا وَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِیَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَی الْعُلَمَاءِ أَلاَّ یُقَارُّوا عَلَی کِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ، لَاَلْقَیْتُ حَبْلَهَا عَلَی غَارِبِهَا وَ لَسَقَیْتُ آخِرَهَا بِکَأْسِ أَوَّلِهَا وَ لَاَلْفَیْتُمْ دُنْیَاکُمْ هَذِهِ عندی أَزْهَدَ مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ، وَ قَامَ إِلَیْهِ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ السَّوَادِ عِنْدَ بُلُوغِهِ إِلَی هَذَا الْمَوْضِعِ مِنْ خُطْبَتِهِ فَنَاوَلَهُ کِتَاباً قِیلَ إِنَّ فِیهِ مَسَائِلَ کَانَ یُرِیدُ الْاِجَابَةَ عَنْهَا فَأَقْبَلَ یَنْظُرُ فِیهِ- [فَلَمَّا فَرَغَ مِنْ قِرَاءَتِهِ [فَلَمَّا فَرَغَ مِنْ قِرَاءَتِهِ ]قَالَ لَهُ ابْنُ عَبَّاسٍ [رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ لَوِ اطَّرَدَتْ [مَقَالَتُکَ خُطْبَتُکَ مِنْ حَیْثُ أَفْضَیْتَ فَقَالَ هَیْهَاتَ یَا ابْنَ عَبَّاسٍ تِلْکَ شِقْشِقَةٌ

ص: 89

هَدَرَتْ ثُمَّ قَرَّتْ(1).

بخدا سوگند پسر ابی قحافه خلافت را مانند پیراهنی پوشید و او بخوبی می دانست من برای خلافت مانند قطب وسط آسیا هستم از من (علوم و کاردانی و معارف) چون سیل جاری می شود هیچ پرواز کننده ای (در علم و معرفت، به بلندای رفعت من نمی رسد، جامه خلافت را در آن شرایط (که مردم او را ترجیح دادند) رها و از آن کناره گرفتم، و در کار خود اندیشه می کردم با دست خالی و بدون یاور اقدام کنم یا بر تاریکی کوری (جامعه و مردم) صبر نمایم که در آن پیران را فرسوده و کودکان را پیر می کند و مؤمن رنج می بیند تا بمیرد، دیدم صبر خردمندی است، در حالی صبر کردم که خاشاک چشمانم را و استخوان گلویم را آزرده می ساخت، میراث خود را به تاراج رفته می دیدم.

تا آنکه اولی (ابوبکر) راه خود را به آخر رساند (بعد از دو سال و سه ماه و دوازده روز) و بیش از مرگش خلافت را به آغوش ابن خطاب انداخت. جای شگفتی است که در زمان حیاتش به مردم می گفت: مرا رها کنید، از شما بهتر نیستم و حال آنکه علی علیه السلام در میان شماست ولی چند روز از عمرش مانده وصیت به عمر کرد. این دو خلافت را مانند دو پستان شتر بین خود قسمت کردند. او خلافت را در محلی ناهموار و خشن قرار داد. او سخنانش خشونت بار و همراه زخم زبان بود، دیدار با او رنج آور و اشتباهاتش بسیار، عذر خواهی اش بیشمار بود، مصاحب با او گویی سوار

ص:90


1- 246. نهج البلاعة، الخطبة الشقیقیة.

بر شتری سرکش است که اگر مهارش را سخت نگاه دارد بینی شتر پاره می شود و اگر مهار را رها کند در پرتگاه هلاکت می افتد. به خدا سوگند مردم در دوران او گرفتار شده، اشتباه کردند و در راه راست گام ننهادند، از حق دوری کردند، من در این مدت طولانی، با سختی غم و اندوه صبر نمودم.

او هم راه خود را پیمود، خلافت را در جماعتی قرار داد مرا یکی از آنان گمان نمود، بار خدایا از تو کمک می خواهم برای شورایی که تشکیل شد و مشورتی که نمودند، چگونه مردم مرا با ابوبکر برابر دانستند، درباره من شک و تردید نمودند تا آنکه امروز با این افراد شورا هم ردیف شده ام، ولی در فراز و نشیب ها کوتاه می آمدم عضوی از شورا بخاطر کینه ای که داشت از حق دست کشید و به باطل رفت (سعد بن ابی وقاص)، دیگری به خاطر دامادی با عثمان از من اعراض کرد (عبدالرحمن بن عوف، که شوهر خواهر مادری عثمان بود) و دو نفر دیگر که بردن نامشان زشت است (طلحه و زبیر که بسیار پست بودند).

تا آنکه سومین برخاست (عثمان) در حالی که پهلوهای خود را باد کرد_ موضع خوردن و بیرون دادنش را_ فرزندان پدرش با او هم دست شدند، بیت المال را همچون شتر، با رغبت می خوردند تا ریسمان تابیده او باز شد (صحابه و مردم بیعت خود را با او شکستند)، رفتارش سبب شتاب در قتل او شد، و پُری شکم، او را

به رو انداخت (اسراف و بخشش و عدول از حق و خوشگذرانی (بعد از یازده سال و یازده ماه و هیجده روز) سبب

ص:91

مرگش گردید).

(پس از کشته شدن عثمان)، هیچ چیز مرا به صدمه نینداخت حسن و حسین علیهما السلام کوبیده شدند و دو پهلوی جامه من شکافت، بسیاری جمعیت، یادآور انبوه گله گوسفندانی بود که در یک محل جمع است. وقتی بیعتشان را پذیرفتم و به امر خلافت پرداختم عده ای (طلحه و زبیر و دیگران) بیعت مرا شکستند، گروهی (خوارج نهروان) از بیعت من بیرون شدنهد و بعضی (معاویه و دیگر کسان) از اطاعت خدای تعالی بیرون رفتند، گویا مخالفان این آیه کریمه را نشنیده اند:

تِلْکَ الدّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذینَ لا یُریدُونَ عُلُوًّا فِی اْلأَرْضِ وَ لا فَسادًا وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ(1).

(آری،) این سرای آخرت را (تنها) برای کسانی قرارمی دهیم که اراده برتری جویی در زمین و فساد را ندارند؛ و عاقبت نیک برای پرهیزگاران است!

بخدا سوگند این آیه را شنیده و حفظ کرده اند لکن دنیا در چشمانشان آراسته است و زینت آن، آنان را فریب داده است.

به خدایی که دانه را شکافت و انسان را آفرید اگر آن انبوه مردم حاضر نمی شدند و حضور حجت تمام نمی بود و خدای تعالی از علماء پیمان نگرفته بود که بر سیری ظالم و گرسنگی مظلوم راضی نشوند، مهار خلافت را بر دوشش می انداختم و آخر خلافت را با همان جام اولش بی اعتنایی آب می دادم (همان طور که قبلاً هم بر این کار اقدام نکردم،

ص: 92


1- 247. قصص: آیه 83

اکنون هم کنار می رفتم) شما خوب می دانید که دنیای شما نزد من از تراوش های بینی بز، بی ارزش تر است.

در این هنگام مردی از روستاهای عراق نامه ای به آن حضرت داد که امام علیه السلام به مطالعه آن مشغول شدند. چون از خواندن فارغ گردیدند، ابن عباس گفت: یا امیر المؤمنین علیه السلام کاش از آنجا که سخن را کوتاه فرمودی آن را ادامه می دادی، امام علیه السلام فرمودند:

هیهات هیهات، شقشقه ای با هیجان بود که خاموش شد.

* * *

رسول خداصلی الله علیه وآله وسلموسلم به امیرمؤمنان علی علیه السلام فرمودند:

یاعلی أوتیت ثلاثا لم یؤتهن أحد و لا أنا، أوتیت صهرا مثلی و لم أوت أنا مثلی، و أوتیت زوجة صدیقة مثل ابنتی و لم أوت مثلها زوجة، و أوتیت الحسن و الحسین من صلبک و لم أوت من صلبی مثلهما، و لکنکم منی و أنا منکم(1).

یا علی سه چیز به تو داده شده که به هیچ کس و من داده نشده است، تو داماد من هستی و من داماد فردی مثل خود نیستم. به تو همسر صدیقه، دختر من داده شده، و به من همچو همسری داده نشد، به من حسن و حسین از صلب تو داده شده و از صلب من مانند آن دو به من داده نشده است لکن شما از من و من از شما هستم .

ص: 93


1- 248. مناقب الکشی مخطوط، المناقب، عبداللَّه الشافعی 50 مخطوط، درر السبطین، الزرندی الحنفی 114، مقتل الحسین، الخوارزمی 1/109، إحقاق الحقّ (قسم الملحقات) 4/444، 5/74، مناقب ابن شهر آشوب 2/233.

نظر امیر مؤمنان علیه السلام درباره خلفاء غاصب

درباره توصیف تلاش عمر برای بیعت با ابوبکر فرمودند:

شیری را به دوش که پس از خلافت امروز او، فردا آن را به تو باز گرداند(1).

و این کلامی بس مهم درباره همداستانی آن دو، در نیرنگ و فریب مردم و غصب خلافت رسول خداصلی الله علیه وآله وسلموسلم است.

در واقع امام علیه السلام آن دو را به خیانت بزرگی متهم می فرمایند که سزاوار کشته شدن در دنیا و عذاب آخرت هستند و اتهامی بزرگتر از این وجود ندارد، فرمایش امام علیه السلام یعنی: بازی با دین، تحقیر خلافت الهیه و بازی یا سرنوشت مسلمانان.

خواننده عزیز توجه دارند مکر و حیله از صفات ابلیس و بسیار زشت و مذموم است و اوّل کسی که به آن اقدام کرد شیطان بود که آدم و حواء را فریب داد تا از آن درخت حرام خوردند که سبب اخراج آن دو از بهشت گردید.

و امام علیه السلام به عثمان فرمودند:

أما الفرقة فمعاذ اللَّه أن أفتح لها بابا و أسهل إلیها سبیلا و لکنی أنهاک عما ینهاک اللَّه و رسوله عنه و أهدیک إلی رشدک و أما عتیق و ابن الخطاب فإن کانا أخذا ما جعله رسول اللَّه ص لی فأنت أعلم بذلک و المسلمون(2).

ترجمه: اما تفرقه، پناه به خدا می برم دری برای آن بگشایم و راه را برای آن تسهیل کنم لکن من تو را از آنچه خدا و رسولش تو را نهی فرموده اند

ص: 94


1- 249. الامامة و السیاسة، ابن قتیبة 1/11.
2- 250. شرح نهج البلاغة 9/15.

نهی می کنم و تو را به رشدت هدایت می کنم و اما عتیق و ابن خطاب آنچه را رسول خداصلی الله علیه وآله وسلموسلم برای من قرار داده بود گرفتند و تو و مسلمانان به آن آگاه تر هستید.

و نیز به عثمان فرمودند:

أما التسویة بینک و بینهما فلست کأحدهما إنهما ولیا هذا الأمر فظلفا أنفسهما و أهلهما عنه و عمت فیه و قومک عوم السابح فی اللجة.

ترچمه: و اما برابری تو با آن دو، تو مانند هیچیک از آن دو نیستی، آن دو خلافت را غصب کردند خود و خانواده خود را از آن باز داشتند و حال آن که تو، خود و خویشانت را همچون شناوری در دریا، در آن غوطه ور ساختند.

در دوران خلافتش امام متقین علی علیه السلام ستم هایی را که اهل سقیفه نسبت به اهل بیت علیهم السلام انجام دادند اینگونه به شرح آن پرداختند:

حَتَّی إِذَا قَبَضَ اللَّهُ رَسُولَهُ رَجَعَ قَوْمٌ عَلَی الْاَعْقَابِ وَ غَالَتْهُمُ السُّبُلُ وَ اتَّکَلُوا عَلَی الْوَلَائِجِ وَ وَصَلُوا غَیْرَ الرَّحِمِ وَ هَجَرُوا السَّبَبَ الَّذِی أُمِرُوا بِمَوَدَّتِهِ(1) وَ نَقَلُوا الْبِنَاءَ عَنْ رَصِّ أَسَاسِهِ فَبَنَوْهُ فِی غَیْرِ مَوْضِعِهِ مَعَادِنُ کُلِّ خَطِیئَةٍ وَ أَبْوَابُ کُلِّ ضَارِبٍ فِی غَمْرَةٍ قَدْ مَارُوا فِی الْحَیْرَةِ وَ ذَهَلُوا فِی السَّکْرَةِ عَلَی سُنَّةٍ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ مِنْ مُنْقَطِعٍ إِلَی الدُّنْیَا رَاکِنٍ أَوْ مُفَارِقٍ لِلدِّینِ مُبَایِنٍ(2).

ترجمه: خداوند رسول خداصلی الله علیه وآله وسلموسلم را قبض روح فرمود: گروهی به عقب بازگشتند (به دوران جاهلیت رو آوردند) که آن راهها آنان را هلاک ساخت و بر افکار نادرست خود اعتماد نمودند و به غیر رحم (رسول

ص: 95


1- 251. نهج البلاغه_ خطبه 150 فیض.
2- 252. قد یکون فی أهل الضلال من هو مفارق للدین مباین، و لیس براکنِ إلی الدنیا و لا منقطع إلیها، کما نری کثیراً من أحبار النصاری و رهبانهم، الخطبة 150، نهج البلاغة للإمام علی بن ابی طالب علیه السلام، شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید المعتزلی 9/134.

خداصلی الله علیه وآله وسلموسلم) روی آوردند و سبب (سید اوصیاءعلیه السلام را که وسیله هدایت آنان بود) را که مأمور به مودّت او بودند کنار گذاردند و بنای دین را از اساس و ریشه به محل ناشایسته دیگری انتقال دادند.

اینان معدن هر گناه و باب هر سختی و گمراهی و فساد هستند، در حیرت و سرگردانی قدم نهادند و در غفلت و نادانی به روش فرعونیان رفتند، گروهی از اینان از آخرت چشم پوشیدند و به دنیا اعتماد کردند و گروهی از دین دست کشیدند و جدا شدند.

امام، صدیق اکبرعلیه السلام غاصبان خلافت را به بازگشت از دین، احیاء رسوم جاهلیت و ترک اسلام متهّم می فرمایند آنان روش فرعونیان را در طغیان و سرکشی و مخالفت با دین اتخاذ نمودند، و این همان روش الحاد و ارتدادی است که در قرآن از آن سخن آمده است.

سپس نبأ عظیم علی علیه السلام به تفصیل موضع گیری و روش های آنان را بیان می فرمایند: اعتماد و اتکاء به دنیای زود گذر، غرق شدن در لذات، پشت کردن به آخرت و بی اعتقادی به آن، این ویژگی های دقیق اهل سقیفه است که هویت و شخصیت آنان را بیان می کند و نیازی به توضیح و تفسیر ندارد.

این توصیف مبیّن سلب عدالت از آنان است بنابراین نباید با آنان در نماز اقتداء و دست بیعت به آنان داد. و زیر پرچمشان ایستاد.

به استناد همین نص شریف، شیعیان مخلص با غاصبان خلافت بیعت نکردند. حضرت فاطمه علیه السلام، سعد بن عباده، خالد بن سعید بن عاص،

ص: 96

ابوذر، عمار بن یاسر، مقداد، سلمان، عبداللَّه بن مسعود، بلال، اغلب این بزرگان به فریب کاری غاصبان خلافت اعتراض نمودند از جمله حضرت زهراعلیها السلام سیده زنان دو جهان، دختر پیامبر عظیم اسلام صلی الله علیه وآله وسلموسلم، سعد بن عباده، بلال، خالد بن سعید بن عاص، ابوذر، مقداد و عبداللَّه بن مسعود.

حکومتیان غاصب امام علی سید اوصیاءعلیه السلام را در بند نمودند و عمر نسبت به قتل امام علیه السلام پافشاری کرد، اما ابوبکر، نظر او را به دلیل ترس از برپایی یک آشوب قبیله ای رد کرد.

موضع گیری حضرت زهراعلیها السلام در برابر غاصبان خلافت

حضرت زهراءعلیها السلام مقنعه بر سر نهادند، پیراهن بلندی بر تن کردند در این هنگام در نیم سوخته خانه وحی باز شد، به همراه عده ای از زنان بنی هاشم و کنیزان_ و با اطلاع قبلی، در حالی که چادر بلندش به زمین کشیده می شد به سوی مسجد رسول خداصلی الله علیه وآله وسلموسلم_ تشریف بردند. در هر گامی که برمی داشتند بیننده تردید نمی کرد گویی این شخصیت بزرگوار رسول رب العالمین صلی الله علیه وآله وسلموسلم است که گام بر زمین می گذارد.

پس از رحلت پدر بزرگوارش، این اولین باری بود که حضرت علیه السلام وارد مسجد می شدند مسجدی که امروز ابوبکر به جای رسول خداصلی الله علیه وآله وسلموسلم جلوس نموده، مسجد مملو از جمعیت، مهاجران و انصار ابوبکر را در میان گرفته بودند.

پرده ای آویختند حضرت در پشت پرده نشستند. از شدت غم و اندوه،

ص: 97

چنان ناله جانگدازی از دل بر کشیدند که تمام حاضران به گریه و ناله و شیون در آمدند. اضطراب و سر و صدا در مسجد بالا گرفت. حضرت اندکی تأمل فرمودند بغض ها در گلو ماند. اشکها فرو نشست، صداها خوابید، سخنان خود را با حمد وسپاس خداوند، درود و صلوات بر پدر بزرگوارش آغاز فرمودند، مردم بار دیگر به شدت گریستند، صدای ضجه و شیون بالا گرفت.

پس از مدتی، سکوت و آرامش مجلس را فرا گرفت.

آنگاه آن عالمه محدثه، آن امیر کلام سخنان اعجازآمیز خود را ادامه دادند. فرمودند:

اَلْحَمْدُ للَّهِ ِ عَلَی مَا أَنْعَمَ وَ لَهُ الشُّکْرُ عَلَی مَا أَلْهَمَ وَ الثَّنَاءُ بِمَا قَدَّمَ مِنْ عُمُومِ نِعَمٍ ابْتَدَأَهَا وَ سُبُوغِ آلَاءٍ أَسْدَاهَا.

سخن را با حمد و ستایش کسی آغاز می کنم که شایسته ی ستایش، مجد و عظمت است (آری) حمد مخصوص خداوند است که بخشاینده ی نعمت هاست شکر و سپاس شایسته ی اوست که الهام بخش همه خوبی ها و درستی ها و نادرستی ها است(1) و بر قدمت نعمتهای فراگیرش از آغاز، سزاوار ستایش است. (خدایی که) ریزش نعمت هایش دایم است... تا آنکه فرمود:

فَأَنْقَذَکُمُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی بِمُحَمَّدٍ ص بَعْدَ اللَّتَیَّا وَ الَّتِی وَ بَعْدَ أَنْ مُنِیَ بِبُهَمِ الرِّجَالِ وَ ذُؤْبَانِ الْعَرَبِ وَ مَرَدَةِ أَهْلِ الْکِتَابِ کُلَّما أَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ أَوْ نَجَمَ قَرْنُ الشَّیْطَانِ أَوْ فَغَرَتْ فَاغِرَةٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ قَذَفَ أَخَاهُ

ص: 98


1- 253. فالهما فجورها و تقویها. (سوره شمس)

فِی لَهَوَاتِهَا فَلَا یَنْکَفِئ حَتَّی یَطَأَ جَنَاحَهَا بِأَخْمَصِهِ وَ یُخْمِدَ لَهَبَهَا بِسَیْفِهِ مَکْدُوداً فِی ذَاتِ اللَّهِ مُجْتَهِداً فِی أَمْرِ اللَّهِ قَرِیباً مِنْ رَسُولِ اللَّهِ سَیِّداً فِی أَوْلِیَاءِ اللَّهِ مُشَمِّراً نَاصِحاً مُجِدّاً کَادِحاً

خدای تبارک و تعالی شما را به برکت حضرت محمدصلی الله علیه وآله وسلموسلم از آن همه بدبختی و بیچارگی و تباهی و فساد و زبونی نجات بخشید با آنکه خود آن حضرت با عربهای گرگ صفت و سرکشان و یاغیان اهل کتاب درگیر بود.

هر وقت مخالفان، آتشی برای جنگ شعله ور می ساختند، خدای تعالی آن را خاموش می کرد و هرگاه گردنگشی چون شاخ شیطان ظاهر می شد یا اژدهایی از مشرکان دهان(1) باز می کرد برادرش (علی علیه السلام) را در کام آن می انداخت. و او از آن ورطه هول انگیز برنمی گشت مگر هنگامی که توان آنان را می شکست و شعله جنگ را با شمشیر آخته اش خاموش می ساخت. او این همه سختی ها و خطرات سهمیگین را در راه خدا متحمل شد و در راه اوامر خدای تعالی نهایت کوشش خود را به کار می برد او از هر جهت به رسول خداصلی الله علیه وآله وسلموسلم نزدیک است. او آقا و سرور اولیاء خدای تعالی است، همیشه آماده، خیر خواه، کوشا و جدی و زحمت کش است.

وَ أَنْتُمْ فِی رَفَاهِیَةٍ مِنَ الْعَیْشِ وَادِعُونَ فَاکِهُونَ آمِنُونَ تَتَرَبَّصُونَ بِنَا الدَّوَائِرَ وَ تَتَوَکَّفُونَ الْاَخْبَارَ وَ تَنْکِصُونَ عِنْدَ النِّزَالِ وَ تَفِرُّونَ مِنَ الْقِتَالِ فَلَمَّا اخْتَارَ اللَّهُ لِنَبِیِّهِ دَارَ أَنْبِیَائِهِ وَ مَأْوَی أَصْفِیَائِهِ ظَهَرَ فِیکُمْ حَسَکَةُ النِّفَاقِ وَ سَمَلَ جِلْبَابُ

ص: 99


1- 254. عمرو بن عبدود.

الدِّینِ وَ نَطَقَ کَاظِمُ الْغَاوِینَ وَ نَبَغَ خَامِلُ الْاَقَلِّینَ وَ هَدَرَ فَنِیقُ الْمُبْطِلِینَ فَخَطَر فِی عَرَصَاتِکُمْ.

در حالی که شما در آن شرایط خطر ساز و وحشت زا به دنبال رفاه و آسایش زندگی بودید با خوشحالی روزگارتان را می گذراندید، انتظار آن را داشتید که روزگار علیه ما بشورد و خبرهای بدو ناگوار درباره ما به شما برسد لذا از درگیری با دشمنان پرهیز می کردید و از حضور در میدان نبرد می گریختید و چون خدای تعالی برای رسولش صلی الله علیه وآله وسلموسلم،

خانه ابدی پیامبران و جایگاه برگزیدگانش را اختیار فرمود، کینه های درونی و نفاق شما آشکار شد. جامه دین مندرس و فرسوده گردید. گمراهان خاموش (دیروز) به صدا در آمدند و گمنامان فرومایه دعوی نبوغ کردند. شتر باطل گرایان به خروش در آمد و در صحن خانه هایتان جولان نمود.

وَ أَطْلَعَ الشَّیْطَانُ رَأْسَهُ مِنْ مَغْرَزِهِ هَاتِفاً بِکُمْ فَأَلْفَاکُمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجِیبِینَ وَ لِلْعِزَّةِ فِیهِ مُلَاحِظِینَ ثُمَّ اسْتَنْهَضَکُمْ فَوَجَدَکُمْ خِفَافاً وَ أَحْمَشَکُمْ فَأَلْفَاکُمْ غِضَاباً فَوَسَمْتُمْ غَیْرَ إِبِلِکُمْ وَ وَرَدْتُمْ غَیْرَ مَشْرَبِکُمْ.

شیطان از کمینگاهش در حالی که شما را به سوی خود می خواند سرکشید دید دعوتش را چه خوب می پذیرید! و چه آسان برای فریب او آماده اید! به قیام و نهضت وادارتان کرد، شما را سبک بال و چالاک یافت شما را به خشم آورد. شما را خشمگین دید، شتری را که از آن شما نبود به خود اختصاص دادید (اشاره به غصب خلافت = مترجم) و در غیر

ص: 100

آبشخور خود فرود آمدید.

هَذَا وَ الْعَهْدُ قَرِیبٌ وَ الْکَلْمُ رَحِیبٌ وَ الْجُرْحُ لَمَّا یَنْدَمِلْ وَ الرَّسُولُ لَمَّا یُقْبَرْ ابْتِدَاراً زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَةِ أَلا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکافِرِینَ فَهَیْهَاتَ مِنْکُمْ وَ کَیْفَ بِکُمْ وَ أَنَّی تُؤْفَکُونَ وَ کِتَابُ اللَّهِ بَیْنَ أَظْهُرِکُمْ؟- أُمُورُهُ ظَاهِرَةٌ وَ أَحْکَامُهُ زَاهِرَةٌ وَ أَعْلَامُهُ بَاهِرَةٌ وَ زَوَاجِرُهُ لَائِحَةٌ وَ أَوَامِرُهُ وَاضِحَةٌ وَ قَدْ خَلَّفْتُمُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِکُمْ أَ رَغْبَةً عَنْهُ تُرِیدُونَ أَمْ بِغَیْرِهِ تَحْکُمُونَ

آری، هنوز از آن عهد و قرار (غدیر خم) چیزی نگذشته، و زخم ما بهبود نیافته پیکر مطهر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم به خاک سپرده نشده که شما به بهانه ترس از فتنه (خلافت را غصب کردید) اما در فتنه افتادید.

وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ(1).

همانا دوزخ به کافران احاطه داشته آنان را فرا گرفته است.

اما هیهات، شما را چه شده چگونه چنین کردید؟ کجا می روید؟

کتاب خدا پیش روی شماست کتابی که دستوراتش آشکار، احکامش درخشان، نشانه هایش (پرچم هایش) روشن، نواهیش واضح و اوامرش هویداست، آن را پشت سر خود افکنده اید! آیا از آن بیزاری می جویید! یا به غیر آن می خواهید داوری کنید؟

بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلًا(2).

برای ستمکاران غیر قرآن چه عوض بدی است.

وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْاِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ

ص: 101


1- 255. سوره توبه، آیه 49.
2- 256. سوره کهف، آیه 50.

الْخاسِرِینَ(1).

هر که دینی جز اسلام اختیار کند هرگز از او پذیرفته نمی شود و در قیامت از زیانکاران خواهد بود.

ثُمَّ لَمْ تَلْبَثُوا إِلاَّ رَیْثَ أَنْ تَسْکُنَ نَفْرَتُهَا وَ یُسْلَسَ قِیَادُهَا ثُمَّ أَخَذْتُمْ تُورُون وَقْدَتَهَا وَ تُهَیِّجُونَ جَمْرَتَهَا وَ تَسْتَجِیبُونَ لِهُتَافِ الشَّیْطَانِ الْغَوِیِّ وَ إِطْفَاءِ أَنْوَارِ الدِّینِ الْجَلِیِّ وَ إِهْمَالِ سُنَنِ النَّبِیِّ الصَّفِیِّ تَشْرَبُونَ حَسْواً فِی ارْتِغَاءٍ وَ تَمْشُونَ لِاَهْلِهِ وَ وُلْدِهِ فِی الْخَمْرَةِ وَ الضَّرَاءِ وَ نَصبر مِنْکُمْ عَلَی مِثْلِ حَزِّ الْمُدَی وَ وَخْزِ السِّنَانِ فِی الْحَشَا وَ أَنْتُمُ الْآنَ تَزْعُمُونَ أَنْ لَا إِرْثَ لَنَا أَ فَحُکْمَ الْجاهِلِیَّةِ تَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ أَ فَلَا تَعْلَمُونَ؟ بَلَی قَدْ تَجَلَّی لَکُمْ کَالشَّمْسِ الضَّاحِیَةِ أَنِّی ابْنَتُه.

آنقدر درنگ نکردید که شتر (خلافت) آرام گیرد و مهار کردن آن آسان شود، آتش فتنه را بر افروختید و آن را شعله ور ساختید(2). و به بانگ شیطان گمراه کننده پاسخ دادید چراغ تابناک دین را خاموش کردید و سنت های پیامبر برگزیده صلی الله علیه وآله وسلموسلم را مهمل گذاردید. آنچه در دل پنهان کرده بودید بر زبان آوردید. برای از پای در آوردن خاندان و فرزندان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم، مانند صیادی در پشت درختان و کوهها به کمین می نشینید ما در برابر خدعه و نیرنگ شما صبر پیشه می کنیم مانند کسی که زخم خنجر خورده یا نیزه ای در احشاء او فرو رفته است.

اکنون شما گمان دارید ما از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم ارث نمی بریم؟ آیا با چنین پنداری، حکم جاهلیت را دنبال می کنید؟

ص: 102


1- 257. آل عمران: 85.
2- 258. هنوز چند روز از غصب خلافت نگذشته فدک را غصب کردید.

وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْمًا لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ(1) افلا تعلمون؟

آیا برای اهل یقین بهتر از خدای تعالی داور و حاکمی هست؟ آیا نمی دانید؟

البته می دانید مانند آفتاب تابان بر شما روشن است که من دختر او (رسول خداصلی الله علیه وآله وسلموسلم) هستم.

أَیُّهَا الْمُسْلِمُونَ أَ أُغْلَبُ عَلَی إِرْثِی یَا ابْنَ أَبِی قُحَافَةَ أَ فِی کِتَابِ اللَّهِ تَرِثُ أَبَاکَ وَ لَا أَرِثُ أَبِی لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً فَرِیًّا(2).

ای مسلمانان آیا من باید درباره ارث پدرم مغلوب شده ارث مرا ببرد؟ ای پسر ابی قحافه آیا در کتاب خدا چنین حکمی است که تو از پدرت ارث ببری و من از پدرم ارث نبرم؟ حقاً با این کار قبیح بزرگی را انجام داده ای!

أَ فَعَلَی عَمْدٍ تَرَکْتُمْ کِتَابَ اللَّهِ وَ نَبَذْتُمُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِکُمْ إِذْ یَقُولُ وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ وَ قَالَ فِیمَا اقْتَصَّ مِنْ خَبَرِ یَحْیَی بْنِ زَکَرِیَّا إِذْ قَالَ- فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ وَ قَالَ وَ أُولُوا الْاَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ وَ قَالَ یُوصِیکُمُ اللَّهُ فِی أَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْاُنْثَیَیْنِ وَ قَالَ إِنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوالِدَیْنِ وَ الْاَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَی الْمُتَّقِینَ-

آیا عمداً کتاب خدا را رها کرده و آن را پشت سرخود افکنده اید؟ آنجا که می فرماید:

وَ وَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُودَ(3).

ص: 103


1- 259. سوره مائده، آیه 50.
2- 260. خلیفه غاصب.
3- 261. سوره نمل، آیه 16.

سلیمان از داوود ارث برد.

و در داستان یحیی از قول زکریا می فرماید:

فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا * یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آَلِ یَعْقُوبَ(1).

ترجمه: تو از نزد خود جانشینی به من ببخش... که وارث من و دودمان یعقوب باشد؛ و او را مورد رضایتت قرار ده!

و می فرماید:

وَأُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللَّهِ(2).

ترجمه: !و خویشاوندان نسبت به یکدیگر، در احکامی که خدا مقرّر داشته، (از دیگران) سزاوارترند؛

و نیز می فرماید:

یُوصِیکُمُ اللَّهُ فِی أَوْلَادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ(3).

ترجمه: خداوند در باره فرزندانتان به شما سفارش می کند که سهم (میراث) پسر، به اندازه سهم دو دختر باشد.

و نیز می فرماید:

إِنْ تَرَکَ خَیْرًا الْوَصِیَّةُ لِلْوَالِدَیْنِ وَالْأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَی الْمُتَّقِینَ(4).

ترجمه: اگر چیز خوبی [=مالی ]از خود به جای گذارده، برای پدر و مادر و نزدیکان، بطور شایسته وصیت کند! این حقّی است بر پرهیزکاران!».

وَ زَعَمْتُمْ أَنْ لَا حُظْوَةَ لِی وَ لَا أَرِثَ مِنْ أَبِی وَ لَا رَحِمَ بَیْنَنَا أَ فَخَصَّکُمُ اللَّهُ

ص: 104


1- 262. سوره مریم، آیات 5 و 6.
2- 263. سوره انفال، آیه 75.
3- 264. سوره نساء، آیه 11.
4- 265. سوره بقره، آیه 180.

بِآیَةٍ أَخْرَجَ أَبِی مِنْهَا أَمْ هَلْ تَقُولُونَ إِنَّ أَهْلَ مِلَّتَیْنِ لَا یَتَوَارَثَانِ أَ وَ لَسْتُ أَنَا وَ أَبِی مِنْ أَهْلِ مِلَّةٍ وَاحِدَةٍ أَمْ أَنْتُمْ أَعْلَمُ بِخُصُوصِ الْقُرْآنِ وَ عُمُومِهِ مِنْ أَبِی وَ ابْنِ عَمِّی فَدُونَکَهَا مَخْطُومَةً مَرْحُولَةً تَلْقَاکَ یَوْمَ حَشْرِکَ فَنِعْمَ الْحَکَمُ اللَّهُ وَ الزَّعِیمُ مُحَمَّدٌ وَ الْمَوْعِدُ الْقِیَامَةُ وَ عِنْدَ السَّاعَةِ یَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ وَ لَا یَنْفَعُکُمْ إِذْ تَنْدَمُونَ وَ لِکُلِّ نَبَإٍ مُسْتَقَرٌّ وَ سَوْفَ تَعْلَمُونَ ... مَنْ یَأْتِیهِ عَذابٌ یُخْزِیهِ وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذابٌ مُقِیمٌ

گمان کردید با وجود این آیات، مرا بهره ای نیست و از پدرم ارث نمی برم، آیا خداوند آیه ای را به شما اختصاص داده و پدر مرا از شمول آن خارج کرده است؟ یا می گویید اهل دو مذهب (متفاوت) از یکدیگر ارث نمی برند؟ آیا من و پدرم از اهل یک مذهب نیستیم؟ و یا شما به خاص و عام قرآن از پدرم و پسر عمویم داناترید؟! (اینها هیچیک نیست بلکه چیاول و غارتگری است). اینک ای ابوبکر این تو و این شتر مهار زده، با جهاز بر پشت اش (فدک) بگیر و ببر که در روز حشر تو را دیدار خواهد کرد. (در آن روز) خدای تعالی حاکم بسیار خوبی است و محمدصلی الله علیه وآله وسلموسلم نیز زعیم بسیار نیکویی است. قیامت وعده گاهی است که در آن روز اهل باطل زیانکارند و پشیمانی سودی برای شما ندارد.

لِکُلِّ نَبَإٍ مُسْتَقَرٌّ وَ سَوْفَ تَعْلَمُونَ(انعام: 67).

هر خیری (که خداوند به شما داده،) سرانجام قرارگاهی دارد، (و در موعد خود انجام می گیرد.) و بزودی خواهید دانست!

... مَنْ یَأْتِیهِ عَذابٌ یُخْزِیهِ وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذابٌ مُقِیم (زمر: 40).

ص: 105

چه کسی عذاب خوارکننده ای (در دنیا) به سراغش می آید، و (سپس) عذابی جاویدان (در آخرت) بر او وارد می گردد!»

سپس روی سخن به جانب انصار کرده و فرمودند:

یَا مَعْشَرَ (الْاَنْصَارِ) النَّقِیبَةِ وَ أَعْضَادَ الْمِلَّةِ وَ حَضَنَة الْاِسْلَامِ مَا هَذِهِ الْغَمِیزَةُ فِی حَقِّی وَ السِّنَةُ عَنْ ظُلَامَتِی؟ أَ مَا کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَبِی یَقُولُ:

ای گروه جوانمردان و بازوان امت و نگهداران اسلام، این ضعف و سستی شما در حق من چیست؟ چرا در دادخواهی من کوتاهی می کنید. مگر پدرم رسول خداصلی الله علیه وآله وسلموسلم نفرمود:

الْمَرْءُ یُحْفَظُ فِی وُلْدِهِ

حرمت شخص باید در مورد فرزندش نگاه داشته شود.

پس چه زود وضعتان دگرگونه شد و چه با شتاب غفلت شما را گرفت! در صورتی که شما در آنچه من برای احقاق حقّ خود کوشش می کنم توانایی دفاع دارید و قدرت انجام مقصود من در شما وجود دارد.

إِیهاً بَنِی قَیْلَةَ أَ أُهْضِمَ تُرَاثُ أَبِی- وَ أَنْتُمْ بِمَرْأًی مِنِّی وَ مَسْمَعٍ وَ مُنْتَدًی وَ مَجْمَعٍ تَلْبَسُکُمُ الدَّعْوَةُ وَ تَشْمَلُکُمُ الْخِبْرَةُ وَ أَنْتُمْ ذَوُو الْعَدَدِ وَ الْعُدَّةِ وَ الْاَدَاةِ وَ الْقُوَّةِ وَ عِنْدَکُمُ السِّلَاحُ وَ الْجُنَّةُ تُوَافِیکُمُ الدَّعْوَةُ فَلَا تُجِیبُونَ وَ تَأْتِیکُمُ الصَّرْخَةُ فَلَا تُغِیثُونَ وَ أَنْتُمْ مَوْصُوفُونَ بِالْکِفَاحِ مَعْرُوفُونَ بِالْخَیْرِ وَ الصَّلَاحِ وَ النُّخْبَةُ الَّتِی انْتُخِبَتْ وَ الْخِیَرَةُ الَّتِی اخْتِیرَتْ لَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ قَاتَلْتُمُ الْعَرَبَ وَ تَحَمَّلْتُمُ الْکَدَّ وَ التَّعَبَ وَ نَاطَحْتُمُ الْاُمَمَ وَ کَافَحْتُمُ الْبُهَمَ لَا نَبْرَحُ أَوْ تَبْرَحُونَ نَأْمُرُکُمْ فَتَأْتَمِرُونَ حَتَّی إِذَا دَارَتْ بِنَا رَحَی الْاِسْلَامِ وَ دَرَّ حَلَبُ الْاَیَّامِ وَ

ص: 106

خَضَعَتْ ثَغْرَةُ الشِّرْکِ وَ سَکَنَتْ فَوْرَةُ الْاِفْکِ وَ خَمَدَتْ نِیرَانُ الْکُفْرِ وَ هَدَأَتْ دَعْوَةُ الْهَرْجِ وَ اسْتَوْسَقَ نِظَامُ الدِّینِ فَأَنَّی حُزْتُمْ بَعْدَ الْبَیَانِ وَ أَسْرَرْتُمْ بَعْدَ الْاِعْلَانِ وَ نَکَصْتُمْ بَعْدَ الْاِقْدَامِ وَ أَشْرَکْتُمْ بَعْدَ الْاِیمَانِ بُؤْساً لِقَوْمٍ نَکَثُوا أَیْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ هَمُّوا بِإِخْراجِ الرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَؤُکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَ تَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ-

ای پسران قیله (نام زنی که نژاد و نسب انصار به او می رسد) آیا سزاوار است که میراث من از پدرم پایمال شود؟! در حالی که شما مرا می بینید و صدای مرا می شنوید و از وضع و حال من خبر دارید شما از نظر تعداد و ساز و برگ و سلاح کمبودی ندارید، اما دعوت مرا اجابت نمی کنید با اینکه فریاد استغاثه مرا می شنوید به داد من نمی رسید با روشن بودن غصب ارث من، چرا سرگردان و حیرت زده اید؟ و با شنیدن دلایل من موضوع را پنهان می کنید؟ و بعد از اقدام پیمانتان را شکستید و بعد از آوردن ایمان مشرک شدید.

أَلَا تُقَاتِلُونَ قَوْمًا نَکَثُوا أَیْمَانَهُمْ وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُمْ بَدَءُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ(1)

ترجمه: چرا با گروهی که پیمان شان را شکستند نمی جنگید، آنان برای بیرون راندن رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلمتلاش کردند و برای نبرد با شما آنان پیش قدم شدند آیا از آنان می ترسید. اگر شما ایمان دارید سزاوار آن است که از خدا بترسید.

بدانید که آنچه گفتم از علم و معرفت من به خواری و ذلّتی است که در

ص: 107


1- 266. سوره توبه، آیه 13.

آن فرو رفته اید

و مکر و حیله ای که از قلب های شما از آن آگاه است. آنچه گفتم اندکی از غم و اندوه دل من بود، دلی پر خون، سینه ای پر از تأسف و تأثر، و اتمام حجتی برای شما حال که به سخنان من توجه نمی کنید، این شتر خلافت را (خلافت و فدک را که هر دو غصب شده) بگیرید، بر آن باروبنه بگذارید، اما بدانید پشت این مرکب مجروح و زخم است و پایش فرسوده و ناتوان است و ننگ آن همیشه برای شما خواهد ماند از خشم و غضب خدای تعالی و رسوایی ابدی داغ و نشانه دارد آتش سوزانی که قهر خداوند آن را برافروخته و شراره هایش دل ها را شعله ور می سازد، آنچه می کنید در محضر خدای تعالی است: وَسَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ(1).

ترجمه: «آنها که ستم کردند به زودی می دانند که بازگشتشان به کجاست!»

و من دختر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم هستم که پیش از برزخ و قیامت برای انذار شما به رسالت برانگیخته شده است، به کار خود ادامه دهید ما هم کار و روش خود را ادامه می دهیم، شما منتظر آن روز محاکمه باشید و ما هم منتظر هستیم.

عذر تراشی گروه انصار:

بعد از سخنرانی حضرت زهراعلیها السلام در مسجد، بیماری آن حضرت شدت یافت، زیرا آن حضرت پشت در ایستاده بودند تا مانع ورود عمر

ص: 108


1- 267. سوره شعراء، آیه 227.

شوند عمر درب آتش گرفته و داغ را به شدت برای باز شدن فشار داد آن حضرت بین دیوار و در نیم سوخته و داغ قرار داشتند، لذا چیزی جز زخم ها، پوست و استخوان از آن بزرگوار نمانده بود.

انصار برای عذر تراشی خدمت رسیدند و عرضه داشتند:

اگر ابوالحسن (امیر مؤمنان علیه السلام) پیش از بیعت ما با ابوبکر می گفت حقّ با ایشان است ما با فرد دیگری بیعت نمی کردیم.

حضرت زهراعلیها السلام عذر آنان را نپذیرفتند و آنان را به دلیل گفتار دروغشان طرد کردند، به آنان فرمودند:

إِلَیْکُمْ عَنِّی فَلَا عُذْرَ بَعْدَ تَعْذِیرِکُمْ.

از من دور شوید، شما عذری ندارید، قرآن فرموده است:

وَجَاءَ الْمُعَذِّرُونَ مِنَ الْأَعْرَابِ لِیُؤْذَنَ لَهُمْ(1).

و عذرآورندگان از اعراب، (نزد تو) آمدند که به آنها اجازه داده شود.

سپس ابوبکر و عمر برای عذر خواهی آمدند، عذر آنان را نپذیرفتند؛ و حدیث رسول خداصلی الله علیه وآله وسلموسلم را به آنان یادآوری فرمودند که:

رِضَا فَاطِمَةَ مِنْ رِضَایَ وَ سَخَطُ فَاطِمَةَ مِنْ سَخَطِی وَ مَنْ أَحَبَّ فَاطِمَةَ ابْنَتِی فَقَدْ أَحَبَّنِی وَ مَنْ أَرْضَی فَاطِمَةَ فَقَدْ أَرْضَانِی وَ مَنْ أَسْخَطَ فَاطِمَةَ فَقَدْ أَسْخَطَنِی(2).

خشنودی و رضایت فاطمه خشنودی من است، و خشم و نارضایتی او خشم من. هر که دخترم فاطمه را دوست دارد مرا دوست دارد و هر که او را خشنود گرداند مرا خشنود گردانیده و هر که فاطمه را ناراضی و به

ص: 109


1- 268. سوره توبه، آیه 90 ، مصادر خطبة الزهراءعلیها السلام، معانی الاخبار لابن بابویه القمّی المتوفّی سنة 381هج و یروی باسناده الی عمر بن علی بن علی علیه السلام، و الطبرسی فی الاحتجاج عن سوید بن غفلة و أمالی الشیخ الطوسی عن ابن عباس، و فی دلائل الإمامة للطبری عن الإمام علی بن الحسین، و فی بلاغات النساء لأبی الفضل بن أبی طاهر یروی باسناده عن عطیة العوفی، و فی کشف الغمة للأربلی 147 عن کتاب السقیفة و فدک لأبی بکر الجوهری، و فی شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید عن الجوهری، و فی أعلام النساء تألیف عمر رضا کحالة 4/123.
2- 269. شرح نهج البلاغة 5/60، صحیح البخاری 3/1361 ح 3510، صحیح مسلم 5/54 ح 94، سنن النسائی 5/97.

غضب آورد مرا به خشم آورده است.

ابوبکر آنچنان گریست که گویی جانش در حال احتضار است، حضرت زهراعلیها السلام به او فرمودند:

و اللَّه لا دعون اللَّه علیک فی کل صلاة اصلیها.

به خدا سوگند در هر نمازی که می گزارم تو را نفرین می کنم.(1)

ابوبکر گریه کنان از خانه بیرون رفت، مردم دور او آمدند، به آنان گفت، شب ها هر مردی همسر خود را شاد و خرسند در آغوش می گیرد و می بوسد، شما مرا رها کرده تنها می گذارید، من نیازی به بیعت شما ندارم، بیعتتان را پس بگیرید(2).

اگر پرسیده شود چرا ابوبکر که شاه مسلمانان شده، به دنبال رضایت حضرت زهراعلیها السلام بوده، بدون آنکه بخواهد خلافت و فدک و سایر اموال غصب شده را به آنان برگرداند_ پاسخ این پرسش را از جاحظ بشنویم در رساله اش می نویسد:

«اگر بگویند: ابوبکر به حضرت زهراعلیها السلام ستم کرد و حق آن بزرگوار را غصب نمود. هرچه غضب حضرت زهراعلیها السلام به او بیشتر می شد او نرمش بیشتری نشان می داد، حضرت زهراعلیها السلام فرمودند:

و اللَّه لا اکلمک ابداً.

به خدا سوگند تا ابد با تو سخن نمی گویم.

و اللَّه لا دعون اللَّه علیک فی کل صلاة اصلیها.

ص: 110


1- 270. الامامة و السیاسة، ابن قتیبة 2/20، چاپ موسسه حلبی، مصر.
2- 271. الامامة و السیاسة، ابن قتیبة 1/14.

به خدا سوگند در هر نمازی که می گزارم تو را نفرین می کنم.(1)

این سخنان را ابوبکر در حضور مردم و در دارالحکومه از حضرت زهراعلیها السلام شنید.

حضرت به ابوبکر و عمر فرمودند:

فَإِنِّی أُشْهِدُ اللَّهَ وَ مَلَائِکَتَهُ أَنَّکُمَا أَسْخَطْتُمَانِی وَ مَا أَرْضَیْتُمَانِی وَ لَئِنْ لَقِیتُ النَّبِیَّ ص لَاَشْکُوَنَّکُمَا إِلَیْه.

خدا و فرشتگانش را شاهد می گیرم شما دو نفر مرا به خشم آوردید و مرا خشنود نکردید، اگر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم را ملاقات کنم از شما دو نفر به آن حضرت شکایت خواهم کرد.(2)

و فرمودند:

لا دعون اللَّه علیک فی کل صلاة اصلیها.

به خدا سوگند در هر نمازی که می گزارم تو را نفرین می کنم.(3)

بخاری در کتاب خود می گوید: فاطمه علیها السلام دختر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم خشمگین گردید و از ابوبکر دوری اختیار نمود تا به درود زندگی گفت. آن حضرت بعد از رسول خداصلی الله علیه وآله وسلموسلم شش ماه در قید حیات بود(4).

پاسخ: ابوبکر از ظلم و ستمی که در حق آن حضرت نموده پشیمان نشده بود تا از ظلم و ستم خود تبری جوید. بلکه مکر و حیله شخص ستمگر ایجاب می کند وقتی به ظلم و بیدادگری عادت کند، سخنان مظلومانه بر زبان جاری می کند و خود را نزد مظلوم و ستمدیده کوچک و خوار

ص: 111


1- 272. الامامة و السیاسة، ابن قتیبة 2/20، چاپ موسسه حلبی، مصر.
2- 273. الامامة و السیاسة، ابن قتیبة 1/14. أعلام النساء 3/314.
3- 274. الامامة و السیاسة، ابن قتیبة 1/14. أعلام النساء 3/314.
4- 275. صحیح البخاری: 4/96.

می کند ؛ تا خود را نزد دوستانش محبوب و نهایت دشمنی را با صاحب حق کرده باشد(1)

بیماری حضرت زهراعلیها السلام سرور تمام بانوان جهان شدت یافت. عباس بن عبدالمطلب برای عیادت آمد. به او گفتند: بیماری حضرت سنگین و ممنوع الملاقات هستند. عباس به خانه اش بازگشت، عباس پیکی فرستاد تا بگوید: برادر زاده، عمویت ترا سلام می رساند و می گوید: غم حبیبه رسول خداصلی الله علیه وآله وسلموسلم ، نور چشم آن حضرت و نور دیدگانم جانم را گرفته، مرا پیرو شکسته کرده، گمان دارم او اولین فرد از ما خواهد بود که به رسول خداصلی الله علیه وآله وسلموسلم ملحق می شود امر او انتخاب شده و او به قرب پروردگار می رسد.

از مرگ چاره ای نیست، فدایت شوم_ مهاجرین و انصار را خبر کن. برای انجام مراسم و شرکت در نماز بر او حاضر شوند تا از اجر و پاداش و ثواب آن محروم نشوند که این کار سبب عزت دین است.

امام علی علیه السلام به فرستاده عباس فرمودند: به عمویم سلام برسان و بگو: همیشه محبت و مهربانی ات به من رسیده، نظر مشورتی و احسانت را متوجه شدم. فاطمه دختر رسول خداصلی الله علیه وآله وسلموسلم همیشه مظلوم بوده، و از حقّش ممنوع، از ارثش دور گردیده، وصیت رسول خداصلی الله علیه وآله وسلموسلم را درباره اش مراعات نکردند، حقّ رسول خداصلی الله علیه وآله وسلموسلم و حق خدای عزو جلّ درباره آن حضرت نگهداشته نشده و خدا حاکم و قاضی است که از ستمکاران انتقام می گیرد. و من ای عمو از تو می خواهم از من بگذر در آنچه نظر

ص: 112


1- 276. رسائل الجاحظ 300.

دادی، به من وصیت نموده کارهایش مستور بماند(1).

ادعایی عجیب و باور نکردنی

حزب قریش ادعا کرده است بین غاصبان و دزدان خلافت الهیه و بین امام علی علیه السلام روابط کاملاً حسنه ای برقرار بوده است برای اثبات ادعای خود روایاتی را ساخته و پرداخته اند که اساس و پایه ای ندارد. از جمله:

1- ازدواج عمر با دختر امام علی علیه السلام، حضرت ام کلثوم.

2- و امام علی علیه السلام برای فرزندان خود، نام مردان سقیفه ابوبکر، عمر و عثمان را برگزیده است.

پاسخ:

دشمنی و عداوت مستمر بین امام علی علیه السلام و غاصبان خلافتش

به دلائلی چند عداوت شدیدی بین امیر مؤمنان امام علی علیه السلام و غاصبان خلافتش، ابوبکر و عمر و عثمان وجود داشته است از جمله:

استمرار غصب خلافت امام علیه السلام و بازی آنان با خلافت، عامل مهمی است که همیشه مانع برقراری روابط حسنه امام علیه السلام با غاصبان خلافت بوده است. بازی با احکام دین و تغییر آنها، روش جاری و عادی غاصبان خلافت بود.

الف: سوزاندن احادیث پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم.

ب : ممانعت از تفسیر قرآن.

ج : انکار امامت و خلافت الهیه

ص: 113


1- 277. تمام نهج البلاغة، الإمام علی بن أبی طالب علیه السلام، کلام له لعمّه العباس بن عبدالمطّلب 607، نهج السعادة، المحمودی 1/73، نهج البلاغة الثانی، للحائری 108.

د : تکتف در نماز.

هج : گفتن «آمین» در نماز.

و : شستن پاها در وضو.

ز : جلوگیری از گفتن: «حی علی خیر العمل» در اذان.

ح : جایگزین کردن «الصلوة خیر من النوم».

ط : عدم ضرورت عدالت برای امام جماعت.

ی: ممانعت از تدوین قرآن، تفسیر آن(1) و تدوین حدیث، بنی امیه طی صد سال از تدوین حدیث ممانعت کردند در حالی که سه پادشاه اول و بنی امیه، به یهودیان و کفار و مشرکان جاهلیت، اجازه نشر احادیث دروغ و خرافی را داده بودند تا بین مسلمانان منتشر شود.

امیر مؤمنان علی علیه السلام با خلفاء بیعت ننموده است:

امیر مؤمنان علی علیه السلام در دوران حیات ابوبکر با وی بیعت ننمودند و هیچکس را یارای اجبار آن حضرت به بیعت با ابوبکر نبود، زیرا به نص و تأکیدات مکرر رسول خداصلی الله علیه وآله وسلموسلم، آن حضرت از تمام مردم برتر و شایسته تر بوده است و امامت و خلافت برای آن بزرگوار ثابت و محقق شده بود.

محمد بن اسحق مؤلف کتاب «السیره» می گوید: امام علی علیه السلام در نمازهای جمعه و جماعت شرکت نفرموده است(2).

محمد بن اسحق از بزرگان و مرجع مورخان است، ابن هشام کتاب او را تحریف و به نام خود آن را نام گذاری کرده، به نام «سیره ابن هشام» و بر

ص: 114


1- 278. بقی القرآن دون تدوین فی زمن أبی بکر و عمر و نصف خلافة عثمان الا أنَّ المسلمین أجبره علی تدوینه و نشره راجع کتاب نظریات الخلیفة عثمان فی السیرة النبویة ج 7.
2- 279. سیر اعلام النبلاء، الذهبی 9/284.

اساس و خواسته های بنی امیه احادیث و گفته ها را در جهت منافع و مصالح حزب قریش تغییر داده و بر خدای تعالی دروغ بسته است.

مفید می گوید: امام علی علیه السلام با ابوبکر بیعت نکرد.

اجماع امت بر این است که امیر مؤمنان علی علیه السلام هرگز با ابوبکر بیعت نکردند.

اما برخی می گویند امیر مؤمنان علیه السلام بیعت با ابوبکر را به تأخیر افکند، حداقل سه روز بعضی می گویند: چهل روز و برخی تا شهادت حضرت زهراعلیها السلام و عده ای تا یک سال معتقدند امام علیه السلام با ابوبکر بیعت نفرمودند.

اما محققان امامیه می گویند:

امام علی علیه السلام حتی یک لحظه با ابوبکر بیعت نفرموده است.

بنابراین اجماع علماء در تأخر بیعت قطعی است اختلاف نظر در این است آیا بیعت بعد از به تأخیر(1) افکندن انجام شده؟

مفیدرحمه الله می گوید: از جمله دلایل که آن حضرت بیعت نکرده اند لذا به تأخیر افکندن بیعت خارج از احتمالات زیر نیست:

1- بیعت هدایت بوده و ترک آن گمراهی و ضلالت است.

2- بیعت ضلالت و گمراهی بوده است و ترک آن هدایت و صواب.

3- بیعت صواب و درست و ترک آن هم صواب و درست، یا در هر دو حالت بیعت کردن خطا و اشتباه و ترک آن نیز خطا و اشتباه بوده است.

1- اگر به تأخیر انداختن بیعت، گمراهی و ضلالت باشد، نتیجه آن گمراه

ص: 115


1- 280. الفصول المختارة، المفید 31.

شدن امیر مؤمنان علیه السلام بعد از شهادت رسول خداصلی الله علیه وآله وسلموسلم است زیرا از راه هدایت که بر آن حضرت واجب بوده منحرف شده است.

در حالی که اجماع بر این است که از امیر مؤمنان علیه السلام هیچ ضلالتی بعد از پیامبرصلی الله علیه وآله وسلموسلم صادر نشده، نه در دوران ابوبکر و نه در دوران عمر و عثمان و نه در دوران حکومت خود. تا آن که در انتخاب قاضی تحکیم، خوارج به مخالفت برخاستند و از امت جدا شدند، بنابراین تأخّر بیعت با ابوبکر گمراهی و ضلالت نبوده است.

2- اگر به تأخیر افکندن بیعت عین هدایت و صواب بوده و ترک آن خطا و اشتباه، نباید صواب و هدایت را وانهاده و به خطا و گمراهی روی آورد به خصوص که اجماع امت بر اینست که از امیر مؤمنان علیه السلام در دوران آن سه پادشاه گمراهی و ضلالتی واقع نشده است.

3- محال است به تأخیر انداختن بیعت را خطا و اشتباه و ترک آن را هم خطا و اشتباه بدانیم_ زیرا بر بطلان این فرض اجماع علماء وجود دارد و استدلال هم بر بطلان آن حاکم است.

همچنین نمی توان تصور کرد به تأخیر انداختن بیعت و نیز ترک آن، هر دو فرض درست و بجا بوده است، زیرا وجود حق در دو جهت مخالف یکدیگر و دو صفت متضاد امکان پذیر نیست.

مخالفان ما در این مسأله بر این باورند اشکالی در جواز اختیار و صحت بیعت با ابوبکر مشکلی ایجاد نکرده است.

پاسخ: امیر مؤمنان علی علیه السلام با هیچ کدام از پادشاهان یعنی ابوبکر، عمر و

ص: 116

عثمان بیعت ننموده و هیچ کس نتوانست آن حضرت را بر بیعت اجبار کند، زیرا آن بزرگوار به نص رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلموسلم سزاوارتر از غیر خود بود، و از طرف دیگر امامت و خلافت درباره آن حضرت تثبیت شده بود، چگونه آن حضرت با یقین قاطع و باور راسخی که به خلافت خود از جانب خدای تعالی داشتند بیعت می نمودند؟ در حالی که جایگاهش در خلافت همانند قطب و محور آسیاب است، از آن بزرگوار علوم و معارف چون سیل جاری می شود هیچ کس به اوج پرواز آن حضرت نمی رسد، خلافت را در آن شرایط همچون لباسی از تن بیرون آورد و از آن صرف نظر نمود، و می اندیشید بدون یاور آن را مطالبه کند یا بر این فتنه کور صبر پیش گیرد فتنه ای که طفل را پیر می کرد و مؤمن را به زحمت و سختی می افکند تا به ملاقات پروردگارش نایل آید. از آنجا که صبر بر آن شرایط توان فرسا حکیمانه تر و خشنودی خدایتعالی را همراه داشت، فرمودند:

فَصَبَرْتُ وَ فِی الْعَیْنِ قَذًی وَ فِی الْحَلْقِ شَجًا.

صبر کردم در حالی که گویی در چشمم خار و در گلویم استخوانی فرو رفته .

چگونه امام علی علیه السلام بیعت می کرد در حالی که با صراحت و شهامت به ابوبکر فرمود: أَنَا أَحَقُّ بِهَذَا الْاَمْرِ مِنْکُمْ لَا أُبَایِعُکُمْ. وَ أَنْتُمْ أَوْلَی بِالْبَیْعَةِ لِی(1).

من از شما به خلافت سزاوارترم با شما بیعت نمی کنم شما باید با من

ص: 117


1- 281. البحار 3/11، معادن الحکمة 470، کشف المحجة لثمرة المهجة، ابن طاووس الحسنی 177. ابن أبی قحافة أی أبوبکر.

بیعت کنید.

و اگر ما فرض کنیم حضرت با ابوبکر بیعت نموده یعنی حضرت امامت ابوبکر را تصدیق کرده و با آن موافق بوده اند، در این صورت مفهوم آن همه خطابه ها و سوگند دادن ها و احتجاجات آن حضرت در دوران پادشاهی، ابوبکر و عمر و عثمان_ چیست؟(1)

اظهارات محمد بن جریر طبری:

امام علی علیه السلام بیعت ننموده است، زیرا اگر آن حضرت مانند دیگران بیعت می فرمود در میان امت مخصوصاً بین صحابه اختلافی واقع نمی شد، و در صدد ترور آن حضرت برنمی آمدند، و هیزم به در خانه اش نمی بردند و تصمیم به آتش زدن خانه اش نمی کردند خانه ای که در آن نور دیدگان و دو سرور جوانان اهل بهشت و دو ریحانه رسول اقدس اسلام صلی الله علیه وآله وسلموسلم و حضرت زهراعلیها السلام بودند(2).

شیعیان می گویند:

امامت ابوبکر فاسد و باطل بوده است و نباید آن را پذیرفت، و ناصبیان می گویند خلافت او درست بوده و در صحت آن نباید تردید کرد، زیرا جهات استحقاق خلافت در ابوبکر مانند عدالت، نسب، علم، توانایی بر اقدام وجود داشته، بنابراین، کسی که از بیعت با او خود داری نموده از صواب به دور افتاده است زیرا عدم بیعت او مستند به دلیل و حتی شبهه نیست، بنابراین عدم بیعت صرفاً به خاطر دشمنی و عناد است.

ص: 118


1- 282. تاریخ أبی الفداء 1/156، العقد الفرید 4/259، أنساب الأشراف 1/586، تاریخ الطبری 2/442 طبعة مصر القدیمة، تاریخ الیعقوبی 2/126، الإمامة و السیاسة، ابن قتیبة 12، شرح نهج البلاغة، الریاض النضرة 1/197، تاریخ الخمیس 1/188، السقیفة و فدک، الجوهری 51.
2- 283. الأربعین، الماحوزی 265.

ما اثبات کردیم امیرمؤمنان علیه السلام به هیچ صورتی با ابوبکر بیعت ننمودند.

ولی ناصبیان از دلیل عدم بیعت آن حضرت غفلت ورزیده اند بنابراین اولین پایه گزار خلاف و آشوب و اولین شکننده اجماع و اتحاد امت ابوبکر است و مهمتر آنکه ناصبیان با اطلاع کامل از امتیازات امام علی علیه السلام و بیعت غدیر و ناتوانی ابوبکر، با او بیعت کردند، بنابراین اعتراض و سؤال متوجه آنان است ناصبیان باید پاسخ دهند چرا بیعت غدیر را شکستند و با فردی ناتوان با آن سابقه بیعت کردند(1).

اقرار ابوبکر به عدم بیعت امام علی علیه السلام با او امام علی علیه السلام در نمازهای جمعه و جماعت بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم با ابوبکر حاضر نمی شدند، حضرت از انصار و دیگران علیه ابوبکر کمک خواستند. ابوبکر بعد از خطبه حضرت فاطمه علیها السلام در مسجد گفت:

از زن ناتوانی کمک می طلبند و به زنان پناه می برند مانند ام طحال که شوهرش کار زشت را برای او نیکو جلوه می داد. من اگر بخواهم سخنانی می گویم اما بی پرده، فعلاً سکوت می کنم، سپس رو به انصار کرده گفت: ای گروه انصار، سخنان سفیهان شما به من رسیده، شما سزاوارترین مردم به رعایت عهد و پیمان رسول خداصلی الله علیه وآله وسلموسلم هستید. او را جای دادید و یاری کردید، بدانید من دست و زبانم را بر کسی که سزاوار کیفر نباشد نمی گشایم(2).

آری رفتار اهل سقیفه نمودار جاهلیت ناشی از جهل و نادانی، دوری از اخلاق و رها کردن دین برانگیخته از روش بیمار گونه و فرساینده عربی

ص: 119


1- 284. الفصول المختارة، المفید 58.
2- 285. تاریخ أبی الفداء 1/156، العقد الفرید 4/259، أنساب الأشراف 1/586، تاریخ الطبری 2/442 طبعة مصر القدیمة، تاریخ الیعقوبی 2/126، الإمامة و السیاسة، ابن قتیبة 12، شرح نهج البلاغة، الریاض النضرة 1/197، تاریخ الخمیس 1/188، السقیفة و فدک، الجوهری 51.

جاهلی و عادات و رسوم بادیه نشینی است سیره اهل سقیفه مخالفت با اسلام و تمدن، ارزشهای اخلاقی، و بازگشت به گناه و جاهلیت بود.

نظر به اینکه راه و روشن اهل سقیفه بر اساس شدت و سخت گیری و قساوت و اجبار مردم بنا شده بود نتیجه ای جز رسوایی و ننگ به بار نیاورد، روشی که منطق و تعقل در آن راه نداشت، رسول خداصلی الله علیه وآله وسلموسلم بارها بیت آزادانه را در مدینه و مکه و حدیبیه به عربها آموختند(1).

با آن بزرگوار و با وصی آن حضرت امام علی علیه السلام بر اساس مکارم اخلاق بیعت نمودند. مسلمانان اصول و روش بیعت ملی و احترام به آراء مردم را آموختند.

روشی دور از زور گویی و برده داری. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم این روش مترقی را در «عقبه اولی و ثانی»، در مدینه منوره، در بیعت رضوان، در فتح مکه و در غدیر خم تکرار فرمودند(2).

نظر مردم درباره اهل سقیفه:

مردم از تأیید اهل سقیفه که برای رسیدن به قدرت، به قوم یهود، اراذل و اوباش و منافقان متوسل شده بودند خودداری نمودند.

بسیاری از قبایل مسلمان از بیعت با ابوبکر به دلیل بیعت او با امام علی علیه السلام در غدیر خم خود داری و به او اعتراض کردند(3).

این ها قبایلی بودند که به خدا و رسولش ایمان آورده و به عهد و پیمان خود و بیعتشان در روز غدیر خم پای بند بودند و بهمین دلیل بیعت با

ص: 120


1- 286. السقیفة و فدک، الجوهری 104، شرح النهج 16/211-215، البحار 29/325.
2- 287. راجع البدایة و النهایة 3/193، طبقات ابن سعد 3/618، تاریخ الطبرانی 2/361، سیرة ابن هشام 2/81.
3- 288. تاریخ أبی الفداء 1/156، العقد الفرید 4/259، أنساب الأشراف 1/586، تاریخ الطبری 2/442 طبعة مصر القدیمة، تاریخ الیعقوبی 2/126، الإمامة و السیاسة، ابن قتیبة 12، شرح نهج البلاغة، الریاض النضرة 1/197، تاریخ الخمیس 1/188، السقیفة و فدک، الجوهری 51.

ابوبکر را در سقیفه مخالف بیعت غدیر می دانستند.

هوازن از جمله این قبائل است که درجنگ حنین با مسلمانان نبرد کردند، سپس به اسلام گرویدند. قبیله هوازن لطف و عنایت پیامبر اقدس اسلام صلی الله علیه وآله وسلموسلم را از خاطر نبردند که بعد از نبرد، مردان اسیران شان را مورد عفو قرار داده، زنان و کودکان و غنائمشان را به آنان باز گرداندند.

این قبیله اسلام را با تمام عهد و پیمان هایش پذیرفتند، و ابوبکر را غاصب منصب خلافت و محارب با اسلام و بیعت غدیر می دانستند. و گفتند: با غاصب فدک بیعت نمی کنیم(1).

دولت غاصب ابوبکر قبایل معارض را به دلیل عدم بیعت به ارتداد محکوم نمود که افتراء و تهمتی رسوا کننده بود قبیله دوم پایبند به بیعت غدیر، و مخالف با بیعت اجباری ابوبکر، قبیله مالک بن نویره یربوعی است که از دادن حقوق مالی (زکات) به ابوبکر به دلیل بیعت غدیر امتناع ورزید، خالد بن ولید آنان را به قتل رساند و با همسر مالک زنا نمود سپس سر او را و سر تمام کشته ها را مثله و جدا نمود، سرها را زیر ظروف غذا نهادند تا غذا پخته شود سپس از آن غذا خالد و سپاهش به تقلید از دوران جاهلیت خوردند.

در حالی که پیامبر اقدس اسلام صلی الله علیه وآله وسلموسلم فرمودند: المثله بالمیت حرام(2).

مثله کردن میّت حرام است.

قبایل دیگری نیز از بیعت با ابوبکر خود داری کردند و ابوبکر با آنان تحت نام ارتداد جنگ نمود.

ص: 121


1- 289. شرح النهج، المعتزلی 6/41 و الخلال کساء فدکی یضعه أبوبکر.
2- 290. نیل الأوطار، الشوکانی 4/176، فقه السنن، السید سابق 1/224، وسائل الشیعة، العاملی 1/15، الإیضاح، ابن شاذان 122، تاریخ الطبری 3/280، تاریخ ابن الأثیر 3/358، البحار 28/12، السنن الکبری، البیهقی 8/312، العقد الفرید، ابن عبدالبر 3/470، سیرة عمر، ابن الجوزی 170، إرشاد الساری، القسطلانی 9/439، الاستیعاب 2/349.

امتناع صحابه از بیعت با خلفاء

برجستگان صحابه از مهاجرین و انصار بیعت با ابوبکر را به دلیل معارض و مغایر بودن با بیعت غدیر، نپذیرفتند.

1- اسامة بن زید؛ تا ابوبکر زنده بود با او بیعت نکرد(1).

2- ابوذر؛ جندب بن جناده غفاری، با هیچیک از سه خلیفه ابوبکر، عمر، عثمان بیعت نکرد او ولایت امیر مؤمنان علی علیه السلام را پذیرفته بود آشکارا و نهان با زبان و عمل رفتار هر سه پادشاه را منکَر می شمرد(2). زیرا استاد بزرگوارش امام علی علیه السلام بود.

در نماز جمعه در شام که واعظان جیره خوار پست، مناقب ساختگی سه پادشاه را برای مردم می بافتند ابوذر می گفت: اگر می دیدید بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم هیچ کاری نکردند، ساختمانها را محکم کردند لباس گران قیمت و راحت بر تن نمودند، اسبان خوب و غذاهای لذیذ خوردند(3).

3- بریدة بن حصیب اسلمی را دیدم در وسط قبیله اسلم فریاد می کشید: تا امام علی علیه السلام بیعت نکند من نیز بیعت نمی کنم(4).

4- سلمان فارسی،

5- مقداد بن عمرو،

6- عمار بن یاسر با ابوبکر بیعت ننمودند.

7- مخالفان انصار با بیعت: ابو هیثم بن تیهان، سهل و عثمان پسران حنیف، خزیمه بن ثابت ذوالشهادتین، ابی بن کعب، ابو ایوب انصاری(5).

ص: 122


1- 291. الصراط المستقیم، علی بن یونس العاملی 2/301.
2- 292. شرح أصول الکافی، المازندرانی 12/274.
3- 293. شرح أصول الکافی، المازندرانی 12/274.
4- 294. الفوائد الرجالیة، السید بحر العلوم 2/120.
5- 295. الفوائد الرجالیة، السید بحر العلوم 2/332.

8- سعد بن عباده رییس انصار با ابوبکر بیعت ننمود تا او را در حوران شام به دست مسؤلین دولتی به قتل رساندند.

دولتیان ادعا کردند جن ها او را به قتل رساندند، این شایعه را عایشه ساخت و منتشر کرد و این شعر را از زبان جن ها درست کردند:

قد قتلنا سید ال

خزرج سعد بن عباده

و رمیناه بسهمی

ن فلم تخطی ء فواده(1)

سعد بن عباده رییس قبیله خزرج را به قتل رساندیم.

دو تیر به سویش افکندیم هیچ یک از برخورد به قلب او خطا نرفت

لفظ شیعه:

لفظ شیعه*(2) در زمان رسول اقدس اسلام صلی الله علیه وآله وسلموسلم لقب چهار نفر از صحابه بود سلمان فارسی، ابوذر غفاری، مقداد بن اسود، عمار بن یاسر(3).

دشمنی بین ابوذر و عثمان و مسؤلین دولتی او شدت یافته بود، زیرا ابوذر خواستار اصلاحات سیاسی و عدالت اجتماعی شده بود و آن را پیگیری می کرد.

خواسته های ابوذر را مردم شنیدند و به یاری او برخواستند عثمان بر او غضب کرد و مانع پرداخت حقوق او از بیت المال گردید(4).

عثمان به ابوذر گفت: تو گمان داری از ابوبکر و عمر بهتر هستی.

ص: 123


1- 296. تاریخ الاسلام، الذهبی 3/149، أنساب الاشراف، البلاذری، العقد الفرید، ابن عبد ربه الأندلسی 4/247.
2- 297. لفظ شیعه قبل از اسلام نیز بوده است خدای تعالی در سوره صافات آیه 83 درباره ابراهیم خلیل می فرماید: «وَاِنَّ مِنْ شیعته لَابراهیم.
3- 298. کشف الظنون 3.
4- 299. تاریخ الخمیس 2/267، السیرة الحلبیة 2/87.

گفت: چنین نگفته ام.

گفت: چگونه، تو گفته ای.

گفت: شنیدم رسول خداصلی الله علیه وآله وسلموسلم فرمودند:

ان احبکم الی و اقربکم منی الذی یلحق بی علی العهد الذی عاهدته علیه و کلکم قد اصاب من الدنیا، و انا علی ماعاهدته علیه و علی اللَّه تمام النعمة.(1)

محبوبترین شما نزد من و نزدیک ترین تان به من، کسی است که بر اساس عهد و پیمانی که با او بسته ام به من ملحق شود به همه شما از دنیا سهمی خواهد رسید و من بر عهد و پیمانی که بسته ام عمل می کنم و بر خدای تعالی است که نعمتش را به اتمام رساند.

این بدان معنی است که ابوذر دو خلیفه را یعنی ابوبکر و عمر را متهم نموده که بر خلاف احکام اسلام، قدرت و خلافت را غصب کرده اند و بدون آن که حقی داشته باشند در اموال (بیت المال یا مردم) تصرف نموده اند_ گرفته باشند یا بخشیده باشند.

فروش منصب های دولتی:

قرارها و تعهدها و گفتگوهای فراوان برای چرخش قدرت و تقسیم آن بین اهل سقیفه بسیار صورت گرفته، البته این موضوع در تمام انقلابات و کودتاهایی که صرفاً جنبه جاه طلبانه دارد مرسوم و معمول است در حالی که در تحولات اصلاح طلبانه و پیامبرانه و آسمانی هیچگاه وجود نداشته

ص: 124


1- 300. سیر اعلام النبلاء، الذهبی 2/69.

است.

اخبار تقسیم قدرت بین مجموعه ابوبکر، عمر، ابو عبیده جراح و مغیره با عباس به ما رسیده و اینکه وی همکاری با آنان را نپذیرفته است.

از عباس خواستند در قبال تنها گذاردن امام علی علیه السلام، به او یک منصب مهم دولتی خواهند داد، اما عباس نپذیرفت(1).

قرارهای مخفی و سرّی بین حاکمان:

سیاستمداران اعمالی انجام می دهند که مردم از پذیرفتن و گفتن آنها شرم و حیا دارند_ مسلمانان با چشمان خود ترّدد قدرت را بین ابوبکر و عمر در سقیفه و بعد از آن مشاهده کردند.

امیر مؤمنان علی علیه السلام در رابطه با بیعت ابوبکر فرمودند:

وَ لَوْ لَا خَاصَّةٌ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ عُمَرَ وَ أَمْرٌ کَانَا رَضِیَاهُ بَیْنَهُمَا، لَظَنَنْتُ أَنَّهُ لَا یَعْدِلُهُ عَنِّی(2).

و امام علیه السلام به عمر فرمودند:

احْلُبْ حَلْباً لَکَ شَطْرُهُ اشْدُدْ لَهُ الْیَوْمَ لِیَرُدَّ عَلَیْکَ غَدا(3).

شیری را به دوش که پس از خلافت امروز او، فردا آن را به تو باز گرداند.

و معاویه از اتحاد سرّی ابوبکر و عمر پرده برداشت و گفت: بر آن متحد شدند و پیمان بستند، قرار شد عمر برای رسیدن ابوبکر به قدرت، هر چه در توان دارد بکوشد سپس ابوبکر قدرت را به عمر باز گرداند(4).

عمر باورش این بود که ابوبکر بعد از دو سال از ابتدا ریاستش لازم است

ص: 125


1- 301. الامامة و السیاسة، ابن قتیبة 1/15.
2- 302. کشف المحجة لثمرة المهجة، 173_ 189.
3- 303. تاریخ الاسلام، الذهبی 3/149، أنساب الاشراف، البلاذری، العقد الفرید، ابن عبد ربه الأندلسی 4/247.
4- 304. کشف الظنون 3.

طبق قرار کنار رود، امّا ابوبکر نپذیرفت در نتیجه ابوبکر با سم به قتل رسید و عمر در روز سه شنبه دو روز مانده به پایان جمادی الاخر سال 13هج . به قدرت رسید ابوبکر روز دوشنبه 28 صفر سال 11 هجری، روز شهادت رسول خداصلی الله علیه وآله وسلموسلم قدرت را غصب کرد، به این ترتیب دو سال و چهار ماه حکومت نمود، در این چهار ماه اضافه برقرار، اختلاف بین آن دو برای تصاحب قدرت به شدت بالا گرفت که منجر به قتل ابوبکر گردید.

رفتارهای کاملاً سیاسی

اهل سقیفه اعمالی انجام دادند که شایسته اصحاب رسول خداصلی الله علیه وآله وسلموسلم نیست از جمله:

فروختن و واگذار نمودن شهرها و خزانه ها در قبال حمایت مردم از حکومت مرکزی و دست اندرکاران دولت.

از دلایل اتحاد اهل سقیفه با رییس مشرکان و کفار مکه یعنی ابوسفیان در ارتباط با تناوب خلافت و تقسیم زمانی و مکانی آن خبری است که عمرو بن یحیی بن سعید اموی از جدّش نقل کرده که: ابوسفیان نزد عمر بن خطاب رفت، عمر او را به خاطر مرگ یزید و فرزندش تسلیت داد و گفت: خدا در سوگ فرزندت به تو پاداش دهد ای ابوسفیان.

ابوسفیان پرسید: کدام فرزندم ای امیرمؤمنین.

عمر گفت: یزید.

ابو سفیان گفت: چه کسی را به جای او فرستاده ای؟

عمر گفت: معاویه، برادرش را، البته هر دو فرزندان تو شایسته هستند،

ص: 126

برای ما جایز نیست فرد شایسته ای را کنار بگذاریم(1).

این گفتگو روشن می کند اهل سقیفه با ابوسفیان مشرک به توافق رسیده بودند در دادن شام به عنوان هدیه به ابوسفیان و فرزندانش پس از بیعت او با ابوبکر و عمر و حمایت و تقویت او از آنان. با توجه به این توافق، فرزندان ابو سفیان حکومت شام را در اختیار خود گرفتند در حالی که صحابه پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم، از منصب ها و کارهای دولتی بر کنار بودند!

ابوسفیان در توطئه قتل پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم در عقبه(2) با ابوبکر عمر همکاری نزدیکی داشت همچنین در داستان سقیفه و کنار گذاردن وصی پیامبر اقدس صلی الله علیه وآله وسلموسلم یعنی امام علی بن ابیطالب علیه السلام نقش عمده ای ایفا نموده است. علاقه مستمر بنی امیه به حفظ حکومت شام مخصوصاً معاویه. در زمان عمر و عثمان به این دلیل بوده تا در فرصت مناسب بتواند عراق، ایران یا مصر و افریقا را نیز به حکومت خود منضم نماید و به همین علت بوده که معاویه شام را به عنوان مقرّ حکومت برای خود برگزید.

طائف منطقه دیگری است که مشمول این توافق گردید، ابوبکرو عمر، عتبه پسر دیگر ابوسفیان را حاکم آنجا نمودند(3).

و چون معاویه پادشاه کشور بزرگ اسلامی شامل آسیا و افریقا گردید، بنی امیه علاقه خود را به طائف ابراز کردند، به مطلب بسیار جالب زیر توجه فرمایید:

معاویه برادر خود عنبسه را والی طائف نمود، بعد از مدتی او را عزل کرد

ص: 127


1- 305. کنز العمال 12/606 ح 27549.
2- 306. المحلی، ابن حزم الأندلسی 11/255.
3- 307. أُسد الغابة، ابن الأثیر 3/560.

و برادر به ظاهر مادری خود_ عتبه_ را والی آنجا قرار داد. عنبسه نزد او رفت، گفت مگر در من ضعفی یا خیانتی دیدی که مرا عزل نمودی؟

معاویه گفت: عتبه فرزند هند (جگر خوار) است، پدر و مادر ما یکی است. عنبسه بازگشت در حالی که می گفت:

کُنّا لحربٍ صالحاً ذاتُ بیننا

جمعیاً فأَضحَت فَرَّقَتْ بیننا هند

ما فرزندان صالح ابوسفیان بودیم اما هند بین ما تفرقه افکند(1).

عنبسه و عتبه هر دو برادر معاویه بودند ولی ما در معاویه و عتبه هند بود بهمین دلیل او را بر عنبسه ترجیح داد.

این ماجرا می رساند طائف برای معاویه، عتبه و عنبسه بسیار مهم بوده است؛ که در زمان معاویه، عتبه دوباره حاکم آن دیار گردید. ناگفته نماند او از طرف ابوبکر و عمر از همان ابتداء حاکم طائف گردیده بود یعنی ابوبکر و عمر طائف را به بنی امیه هدیه دادند همانگونه که ابوبکر به عتاب به اسید اموی مکه را، به سعید بن عاص و ولید بن عقبة بن ابی معیط نیز منصب حکومتی داد(2).

ملاحظه می فرمائید که بنی امیه علاوه بر مناصب دولتی مانند وزارت و خلافت و پادشاهی، مالکیت تعداد بسیاری از شهرها را به دست آوردند و این امتیازی بود که سایر قبایل قریش به دست نیاوردند و این بسیار شگفت انگیز است. تمام انصار را سه پادشاه اول از پست های دولتی کنار گذاردند، معاویه در نامه ای به محمد بن ابی بکر از هماهنگی کامل ابوبکر

ص: 128


1- 308. النسب، لأبی عبید القاسم بن سلام 201، ط دارالفکر، جمهرة النسب، الکلبی 49 طبع مکتبة النهضة العربیة.
2- 309. شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدید 9/29، تاریخ الطبری 3/311.

و عمر در غصب خلافت از امیرمؤمنان علیه السلام پرده برداشته و چنین نوشته است:

بر این موضوع (غصب خلافت) با یکدیگر اتفاق نظر داشتند و آن را اجرا نمودند(1).

فصل دهم

حمله به فرزندان ائمه معصومین علیهم السلام

ادعا: ساختن دختری به نام ام کلثوم برای پیامبر

ادعا: ساختن دختری به نام ام کلثوم برای پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم و تزویج او به عثمان!

در دوران تاخت و تاز بنی امیه و حکومت آنان، لقب ذی نورین را در دو ماجرای مختلف برای عثمان ساختند و به او هدیه دادند.

1- رقیه دختر هاله تمیمی که دختر خواهر حضرت خدیجه علیها السلام بود او را دختر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم جا زدند تا به این وسیله شأن عثمان را بالا برند و او را برابر امام علی علیه السلام همسر حضرت صدیقه کبری علیها السلام قرار دهند.

در حالی که پیامبر اقدس اسلام صلی الله علیه وآله وسلموسلم دختری به جز حضرت زهراعلیها السلام نداشته اند.

ص: 129


1- 310. مروج الذهب، المسعودی 3/12.

2- بنی امیه دختر دیگری به نام ام کلثوم برای پیامبر اعظم صلی الله علیه وآله وسلموسلم تراشیدند بعد از آنکه عثمان رقیه را به قتل رساند او را مجدداً به ازدواج عثمان در آوردند.

به علل زیر توجه فرمایید:

الف: مخفی کردن قتل رقیه به دست عثمان.

ب: تلاش بنی امیه برای نشان دادن برتری عثمان نسبت به امام علی علیه السلام زیر او با دو دختر از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم ازدواج نموده بنابراین او ذی نورین (صاحب دو نور) است.

بررسی و تحقیق:

دلایل بسیار وجود دارد که دروغ پردازی حزب قریش را در مورد ام کلثوم بر ملا می سازد:

عدم وجود تاریخ زندگانی ام کلثوم، به عنوان دختر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم

تاریخ پردازان اموی ادعا کرده اند: ام کلثوم آخرین نفر از دختران رسول خداصلی الله علیه وآله وسلموسلم است که ازدواج نمود و بطوری که ادعا کرده اند با پدرش زندگی می کرده، در روایت جعلی آمده است:

حضرت فاطمه علیها السلام و خواهرش ام کلثوم کوچکترین دختر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم بوده اند، در اینکه کدامیک کوچکتر بوده اند اختلاف دارند. ابن سراج می گوید: از عبداللَّه هاشمی شنیدم می گفت: حضرت فاطمه علیها السلام در 41 سالگی پیامبر اقدس صلی الله علیه وآله وسلموسلم متولد شده(1) است. سؤال های

ص: 130


1- 311. الإستیعاب بهامش الإصابة 4/373، 374، نهایة الإرب 18/213.

فراوانی در اینجا قابل طرح است از جمله:

الف_ چرا هیچ نامی از ام کلثوم با رسول خداصلی الله علیه وآله وسلموسلم دیده نمی شود در حالی که از حضرت زهراعلیها السلام در روایات فراوان نام برده شده، از علاقه و محبت بین حضرت و پدر بزرگوارش خاتم پیامبران صلی الله علیه وآله وسلموسلم.

ب_ و در رابطه با رقیه، فقط زندگی او را با عثمان بن عفان قصه سازان نقل کرده اند.

ج_ در مورد زینب نیز زندگی او را با ابو العاص آورده اند.

در روایات صحیح و موثق نامی از ام کلثوم با پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم و نیز با عثمان یافت نمی شود بنابراین چنین فرزندی برای پیامبر اعظم صلی الله علیه وآله وسلموسلم و نیز با عثمان یافت نمی شود بنابراین چنین فرزندی برای پیامبر اعظم صلی الله علیه وآله وسلموسلم دروغ محض است و از جعلیات بنی امیه است. اگر چنین فرزندی وجود می داشت مسلّما مهاجرین و انصار از او خواستگاری می کردند. چنین مطلبی را هیچ مورخ محققی ذکر ننموده!! و اگر وی با رسول خداصلی الله علیه وآله وسلموسلم به تنهایی زندگی می کرده، روایات درباره روش و اخلاق او با صراحت سخن می گفتند.

راویان گفته اند: حضرت فاطمه علیها السلام تنها دختر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم بوده که امام علی علیه السلام بعد از هجرت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم او را همراه دیگران از مکّه به مدینه آورده است، و حال آنکه از آمدن ام کلثوم به مدینه ذکری به میان نیامده است.

در خاندان پیامبر اقدس صلی الله علیه وآله وسلموسلم دختری به نام ام کلثوم به هنگام هجرت

ص: 131

وجود نداشته است.

امیر مؤمنان علی علیه السلام فواطم یعنی حضرت فاطمه علیه السلام دختر رسول خداصلی الله علیه وآله وسلموسلم فاطمه بنت اسد (مادر) و فاطمه دختر زبیر بن عبدالمطلب را از مکه به مدینه بردند. ملاحظه می فرمایید نامی از ام کلثوم به عنوان دختر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم در میان آنان برده نشده است.

و این ثابت می کند رسول خداصلی الله علیه وآله وسلموسلم دختری به این نام نداشته اند. و این از جمله دروغ ها و دسیسه های امویان است او را خلق کرده اند بعد هم به عثمان اموی تزویج نموده اند(1).

امیرمؤمنان علی علیه السلام و فاطمیات در مسیر، به سوی مدینه در ضجنان فرود آمدند، یک روز و یک شب در آنجا درنگ کردند، گروهی از مستضعفان مؤمن از جمله ام ایمن کنیز رسول خداصلی الله علیه وآله وسلموسلم به آن حضرت ملحق شدند، شب را به عبادت خدای تعالی گذراندند(2).

ام کلثوم کجا بوده؟ مکه؟ یا حضرت خدیجه او را در مدینه متولد ساخته است؟!!

بلاذری وجود دختری به نام ام کلثوم را نفی می کند:

او می گوید: حضرت خدیجه در حالی که دوشیزه بود، همسر رسول اقدس اسلام صلی الله علیه وآله وسلموسلم گردید، رقیه و زینب دختران هاله خواهر خدیجه علیها السلام(3) بودند. برای فرار از رسوایی این دروغ، عدم وجود اثر و

ص: 132


1- 312. راجع موضوع بنات النبی فی هذا الکتاب.
2- 313. البحار 19/64_ 67، المناقب ابن شهر آشوب 1/183، 184، تفسیر البرهان 1/332، 333، الأمالی، الطوسی 2/83_ 86.
3- 314. مناقب آل ابی طالب 1/159.

نشانه ای برای ام کلثوم در مکه، گفتند او کوچک ترین دختر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم بوده و چون سیره نبوی منکر وجود او بوده گفته اند ام کلثوم کودکی خود را در مدینه گذرانده است. جالب آنکه بعضی دروغ سازان اموی ام کلثوم را از زینب، رقیه و فاطمه سلام اللَّه علیها بزرگتر(1) نوشته اند و رقیه را کوچک ترین دختر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم نقل کرده اند. به نقل از استیعاب در حاشیه «الاصابه» ج 4 ص 299 و 282 و البدایه و النهایه ج 2 ص 294، نسب قریش 21(2).

به این ترتیب نویسندگان متأخر حیران و سرگردان مانده اند، درباره عمر او؟

و عدم ازدواج او تا بیست سالگی؟ به نظر حزب قریش او منتظر مرگ خواهرش رقیه بوده تا به ازدواج عثمان در آید تا عثمان صاحب لقب ذا نورین شود!!!!

مقدسی گفته است: تمام فرزندان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم بعد از بعثت آن حضرت متولد شده اند به جز عبد مناف که وی قبل از بعثت تولد یافته است(3).

بر اساس این گفته زینب و رقیه محال است از فرزندان رسول خداصلی الله علیه وآله وسلموسلم باشند.

و اگر بگوییم بعد از بعثت متولد شده اند محال است رسول خداصلی الله علیه وآله وسلموسلم زینب را به تزویج ابو العاص کافر درآورده باشند.

همچنین محال است عثمان رقیه را که پنج سال داشته تزویج کرده باشد!!!

ص: 133


1- 315. المواهب اللدنیة 1/196.
2- 316. مختصر تاریخ دمشق 2/263، 264، الدر المنثور 6/404، السیرة الحلبیة 3/308 الإصابة 4/304، دلائل النبوة البیهقی 2/7، تاریخ الخمیس 1/273، الوفاء 656.
3- 317. البدء و التاریخ 4/139، 5/16، المواهب اللدنیة 1/196.

اغلب علماء بزرگ و محققان بر این عقیده اند که حضرت فاطمه علیها السلام کوچکترین(1) فرزندان رسول خداصلی الله علیه وآله وسلموسلم است که در سال پنجم بعثت متولد گردیده است(2).

عتبة بن ابو لهب رقیه همسر خود را بعد از بعثت طلاق داد، عثمان با او ازدواج کرد. ابو العاص بن ربیع با زینب (دختر خوانده) رسول خداصلی الله علیه وآله وسلموسلم تا پیش از هجرت آن حضرت از مکه به مدینه علیرغم فشار طاغیان قریش برای طلاق دادن او، با او زندگی کرد.

در جنگ بدر ابو العاص بن ربیع اسیر گردید با طلاق زینب موافقت کرد و او را به مدینه فرستاد. زیرا زینب مسلمان بود و او کافر(3).

در مورد ازدواج عثمان با رقیه آمده است: عثمان به ابوبکر گفت اگر رسول خداصلی الله علیه وآله وسلموسلم رقیه را به ازدواج من در آورد من اسلام را می پذیرم. و این بعد از بشارت زن کاهنی(4) بود که به عثمان خبر داد آن حضرت در آینده به نبوت مبعوث می شود.

یعنی شرط مسلمان شدن عثمان ازدواج او با رقیه بوده است. رسول خداصلی الله علیه وآله وسلموسلم همانگونه که برای جلب بسیاری از مردم به آنان پول... مرحمت می فرمودند، رسول خداصلی الله علیه وآله وسلموسلم با او مدارا فرمودند، رقیه دارای حسن و جمال(5) بود در حالی که عثمان مردی بود مغمور.

عثمان به خاطر دنیا اسلام آورد. آن هم به خاطر گفته زنی کاهن، و ازدواج با دختری زیبا، در هیچ جهادی شرکت نکرد پیوسته از جنگ گریزان بود، در توزیع بیت المال و پست های دولتی عدالت را رعایت

ص: 134


1- 318. الأوائل، العسکری 1/166، الروض الأنف 1/215، السیرة الحلبیة 3/308، تاریخ الخمیس 1/272، بهجة المحافل 2/137، ذخائر العقبی 153.
2- 319. البحار 43/1-10 عن الکافی مروج الذهب 2/289، الأثبات الوصیة، المسعودی، ذخائر العقبی 52، تاریخ الخمیس 1/278.
3- 320. شرح النهج 14/192، الإصابة 3/598، أسد الغابة 5/384.
4- 321. مناقب آل أبی طالب 1/22.
5- 322. المواهب اللدنیة 1/197، ذخائر العقبی 162، التبیین فی انساب القرشین 89، نور الإبصار 44.

نمی کرد، از رسول خداصلی الله علیه وآله وسلموسلم و اهل بیت آن بزرگوار متنفر بود، دوستدار بنی امیه بود همانان که از دین منحرف و جدا بودند، آخرالامر خود را در این راه به کشتن داد!!!

فصل یازدهم

ازدواج ام کلثوم دختر امیر مؤمنان علیه السلام با عمر

ازدواج ام کلثوم دختر امیر مؤمنان علیه السلام با عمر(1)

از حقیقت تا خیال، دروغ سازی

1- جعل روایت:

زبیر بن بکار ناصبی کسی است که ازدواج ام کلثوم دختر امیر مؤمنان علی علیه السلام را با عمر ساخته و پرداخته است.

ص: 135


1- 323. الاصابة 4/492.

2- تأیید کنندگان روایت ساخته شده:

بعضی از علماء این ازدواج را تأیید و برخی دیگر تکذیب کرده اند.

سید مرتضی از جمله کسانی است که این موضوع را تأیید نموده است. او می گوید: «این ازدواج اختیاری و از روی تمایل نبوده بلکه بعد از درخواست مکرر عمر و امتناع امام علیه السلام که منجر به دخالت عباس گردید واقع شد. عمر، عباس بن عبدالمطلب را فراخواند. به او گفت: مالی؟ ابیّ؟ بأس...

عمر گفت: از دختر برادرزاده ات ام کلثوم، خواستگاری کردم، مرا رانده و پاسخ منفی به من داد و از اینکه داماد او باشم اظهار نارضایتی کرد، به خدا سوگند چاه زمزم را کور می کنم، آب رسانی را ممانعت می کنم، ای بنی هاشم بدانید فضیلت و منقبتی برای شما نمی گذارم مگر آنکه همه را از بین می برم. بر علیه برادر زاده ات شاهدانی می آورم که شهادت به دزدی و سرقت او دهند و دست او را قطع می کنم.

عباس نزد امیر مؤمنان علیه السلام رفت و ماجرا را بیان کرد، تهدیدات عمر را بیان کرد و به خیال خود، امام علیه السلام را ترساند.

عباس چون سنگینی ماجرا را بر امام علیه السلام دید گفت: این کار را به من واگذار تا آنچه صلاح می دانم عمل کنم، امام علیه السلام موافقت فرمودند، عباس ام کلثوم را به عقد عمر درآورد.

سید مرتضی می گوید: این از موارد اجبار است که انجام هر حرامی در چنین شرایطی مجاز است، زیرا کاملاً از عامل سلب اختیار می گردد، و

ص: 136

دلیل صحت این موضوع روایتی است که از امام صادق علیه السلام آمده، درباره این عقد پرسیدند امام علیه السلام فرمودند:

ذلک فرج غصبنا علیه(1).

بر این ازدواج ما مجبور شده بودیم.

بررسی و تحقیق: ردّ توجیه سید مرتضی

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم از امیرمؤمنان علیه السلام خواسته بودند اگر چهل مرد مؤمن نیافت با غاصبان بر سر حقّ خود یعنی خلافت... درگیر نشود، و چون این تعداد از امام علیه السلام حمایت نکردند. امام علیه السلام از درگیر شدن با اهل سقیفه و غاصبان خلافت امتناع ورزیدند ولی در مسایل دیگر شرطی از ناحیه پیامبر اقدس صلی الله علیه وآله وسلموسلم با آن حضرت نشده بود، لذا وقتی عمر و یارانش تصمیم به نبش قبر حضرت زهراعلیها السلام گرفتند تا بر آن بزرگوار نماز گزارند. امام علی علیه السلام عمر را بلند کرده به زمین کوبیدند، ابوبکر از تصمیم بر نبش قبر، عذر خواهی نمود با عذرخواهی پادشاه یعنی ابوبکر از امام علیه السلام، مردم از قبرستان بقیع بازگشتند.

و اگر ماجرائی که سید مرتضی نقل کرده درست باشد باید ازدواج ام کلثوم دختر عبداللَّه بن جعفر توسط امام حسن علیه السلام برای یزید از ترس معاویه هم انجام شده باشد لذا می توان گفت: معاویه همان روش تهدید عمر را در ازدواج با دختران بنی هاشم به کار برده است(2).

تکذیب کنندگان ازدواج ام کلثوم دختر امام علی علیه السلام با عمر:

ص: 137


1- 324. رسائل الشریف الرضی 3/148-150، کتاب الشافی للسید المرتضی، مستدرک الوسائل 14/442-444.
2- 325. راجع قصة رفض أهل البیت تزویج بناتهم للمخالفین.

1- شیخ مفید استاد سید مرتضی: خبر ازدواج ام کلثوم با عمر اثبات نشده است. زیرا ناقل آن زیبر بن بکار است. حدیث را ابومحمد حسن یحیی مؤلف کتاب النسب این مطلب را در کتاب خود آورده است، و لذا بسیاری از مردم گمان کردند این موضوع را چون یک علوی نقل کرده پس درست است، در حالی که آن را از ابن زبیر نقل نموده، جالب آنکه این داستان را با عبارات ضد و نقیض آورده است، به اختلاف عبارات توجه فرمایید:

1- امام امیرمؤمنان علی علیه السلام خود این عقد را منعقد فرمود.

2- عباس بن عبدالمطلب مسؤلیت انعقاد عقد را داشت.

3- پس از تهدیدات مکرر عمر عقد واقع شد.

4- عقد کاملاً با اختیار و با رضایت امام علی علیه السلام واقع شده است.

یکی از راویان گفته است.

1- ام کلثوم از عمر فرزندی به نام زید آورد و دیگری گفته است:

2- نسل زید پسر عمر ادامه پیدا کرد، دیگری گفته است.

3- زید به قتل رسید و...

4- فرزندی نداشته است.

5- نقل دیگر آنکه زید و ام کلثوم هر دو به قتل رسیدند.

6- نقل دیگر، ام کلثوم بعد از کشته شدن زید زندگانی کرد.

راوی دیگری گفته است

1- عمر مهریه ام کلثوم را چهل هزار قرار داد.

ص: 138

2- دیگری گفته است مهریه اش چهارهزار درهم.

3- و نقل دیگر: پانصد درهم بوده است.

نحوه شروع این ماجرا و کثرت اختلاف در آن دلیل بطلان حدیث بوده است به این ترتیب نقل مذکور قابل اعتنا نیست(1).

زبیر بن بکار بن زبیر بن العوام گفته است ام کلثوم دو فرزند به نام زید و رقیه از عمر آورده است(2).

راویان اموی برای عمر دو فرزند (زید و رقیه) قرار داده اند و تولد فرزندی از او را برای عون، محمد و عبداللَّه بن جعفر بن ابی طالب نفی نموده اند که این موضوع تردید و شک را نسبت به صحت حدیث می افزاید.

همچنین اختلاف نقل قول ها در مورد علت مرگ (ام کلثوم و زید) جالب توجه است. 1- زید در جنگ کشته شد. 2- سقف بر سر ام کلثوم و زید فرو ریخت. 3- ام کلثوم به مرگ طبیعی درگذشت. و زید همان روز به قتل رسید.

اگر ام کلثوم بلافاصله بعد از عمر در گذشته، این همه دروغ از کجا آمده است(3)!؟ و حال آنکه ام کلثوم با فرزندان جعفر: عون، محمد و عبداللَّه ازدواج نموده است(4)؟

2- ضعف سند:

از جمله راویان این داستان هشام بن سالم است که حضرت رضاعلیه السلام درباره او به یکی از اصحاب خود فرمودند:

ص: 139


1- 326. المفید فی جواب المسألة العاشرة من المسائل السرویة لما سأله السائل عن حکم ذلک التزویج.
2- 327. الإصابة 4/482.
3- 328. طبقات ابن سعد 8/463، اُسدالغابة، ابن الاثیر 7/387، الإصابة 4/492.
4- 329. همسر ام کلثوم علیها السلام، عون بن جعفر است که همراه برادرش محمد در کربلا به شهادت رسید (ر.ک، غریب ترین آشنا، تألیف علی اکبر مهدی پور، ص 47، چاپ اول) بنابراین با محمد ازدواج ننموده و عبداللَّه نیز همسر حضرت زینب علیها السلام بوده است.

لا تقل بمثل ما قال هشام بن سالم، أنّ للَّه عزّ و جلّ صورة و أنّ آدم خلق علی مثل الربّ(1).

مانند آنچه را هشام بن سالم گفته، تو نگو، که: «خدای تعالی دارای صورت است و آدم مثل خدای تعالی آفریده شده است.»

کاملاً روشن است که بنی امیه با طرح این ازدواج در صدد تراشیدن منقبت و فضیلتی تازهج برای عمر هستند تا با این ازدواج مظلومیت اهل بیت علیهم السلام را محو و بپوشانند.

توطئه بنی امیه ازدواج ام کلثوم با عمر

بعد از جنگ جمل که منجر به قتل زبیر بن عوام و پیروزی امیرمؤمنان علی علیه السلام گردید، کینه توزی و دشمنی آل زبیر نسبت به خاندان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم بالا گرفت تهمت ها و دروغ های برزگی را برای اهل بیت علیهم السلام ساختند و در صدد ملامت آنان برآمدند، از طرف دیگر سعی در بالا بردن و امتیاز سازی برای دشمنان اهل بیت علیهم السلام و اهل سقیفه و بنی امیه نمودند.

روش امویان فضیلت سازی و جعل امتیازات دروغ برای سه پادشاه (ابوبکر_ عمر و عثمان) به منظور انتقام گیری از خاندان نبوت بوده است.

دستورات معاویه به لشگر قصه گویان و راویان حدیث ساز را ملاحظه فرمایید:

1- به حاکمان و استانداران خود نوشت: درباره عثمان، حدیث فراوان، در

ص: 140


1- 330. معجم رجال الحدیث 19/300، 301.

تمام شهرها، هر کوی و برزن منتشر و آشکارا بر زبان ها جاری است. با رسیدن این نامه، از مردم بخواهید درباره فضایل صحابه و دو خلیفه اول روایت به سازند و نقل کنند، هر مسلمانی که درباره فضایل ابوتراب (مقصود این دشمن کنیه توز. امیرمؤمنان علی علیه السلام است) روایتی را نقل کرد آن را درباره صحابه و ضد آن را برای ابوتراب روایت کنید. این محبوبترین کار برای من و نورچشمان من است، زیرا سبب تحقیر ابوتراب و شیعیان اوست. و بر آنان دردناک تر از ذکر مناقب عثمان است.

نامه های معاویه برای مردم خوانده شده تا توانستند روایت دروغ درباره مناقب صحابه ساختند و این، روش پسندیده روز گردید، بر هر منبری سخن از مناقب صحابه بود به آموزگاران مدرسه ها دستور داده شد این روایات در کتابها گنجانده و تدریس شود، کار تدریس این روایات جعلی، موازی با قرآن آموزش داده می شد، حتی دولتمردان چاپلوس مردم را وادار کردند این دروغ ها و تهمت ها را به دختران، زنان، کنیزان و بردگان و خادمان خانه نشین بیاموزند، سالیان طولانی بر این منوال گذشت(1).

این زشت ترین نامه ای بوده که معاویه به استانداران اموی خود نوشته که سرشت پلید و پست او را، کفر او را و اهداف جاهلیتی او را به خوبی آشکار می کند.

عمر کاملاً هویت معاویه و روشهای او را می شناخت، بهمین جهت او را استاندار شام نمود، تا اهداف خود را اجرا کند و دشمنانش را بکوبد و

ص: 141


1- 331. الاستیعاب 1/65، شرح النهج 1/116، الأغانی 15/44، النزاع و التخاصم 13، تاریخ ابن عساکر 3/22.

طرفدارانش را امتیاز دهد.

و این عمر بود که راه های وصول معاویه را به سلطنتی بزرگ بر مسلمانان فراهم ساخت، فرزندان زبیر بن عوام بر همین روش، معاویه گونه حرکت کردند روایات جعلی توسط راویان ساختگی و موهوم که وجود خارجی نداشته اند، فضایل و مناقبی که تمام کذب و افتراء بود ساختند و منتشر نمودند؛ که از جمله آنها ازدواج عمر با ام کلثوم دختر امیر مؤمنان علی علیه السلام است.

دروغ برای فضیلت سازی پادشاه

این نکته کاملاً آشکار و بدیهی است که هدف راوی در ساختن ازدواج عمر با ام کلثوم، اضافه کردن فضیلتی نو بر مناقب عمر است زیرا ازدواج عمر با دخت حضرت فاطمه و امام علی علیهما السلام،

اولاً: بر مظلومیت حضرت زهراعلیها السلام و شهادت آن بزرگوار و فرزندش حضرت محسن علیه السلام به دست عمر سرپوش گزارده می شود.

ثانیاً: غصب خلافت توسط عمر و کنار گذاردن امیرمؤمنان علیه السلام از مرجعیت دینی و سیاسی نیز به اختفاء می رود، و این ازدواج فضیلتی بسیار مهم است که امویان برای عمر ساختند.

اما چگونه این کار ممکن شد؟ و حال آنکه این عمر بوده که به خانه فاطمه علیها السلام هجوم برد؟

ص: 142

استفاده از این داستان دروغین برای سرکوب و سرزنش اهل بیت علیهم السلام

دشمنان اهل بیت علیهم السلام برای ستایش و تقدیر عمر، و ملامت و سرزنش امام علی علیه السلام از ام کلثوم استفاده فراوان برده اند_ در کتابهایشان آورده اند:

امام حسن و امام حسین علیهما السلام بعد از مرگ عمر، ام کلثوم را نصیحت کردند به خواسته پدرش تمکین نکند و با یکی از پسران عمر ازدواج کند، و به او گفتند اگر مال فراوان می خواهی به این طریق به دست می آوری، در نتیجه ام کلثوم به نظرات پدرش امام علی علیه السلام در رابطه با ازدواج توجهی ننموده امام علیه السلام بنا را بر این نهاد که با آن بزرگواران امام حسن و امام حسین علیهما السلام سخن نگوید_ مادام که ام کلثوم راضی به ازدواج با فردی که نظر امام علیه السلام است(1) نگردیده است.

بر همین طریق ناصبیان و پیروانشان سعی داشتند شهرت و آوازه افراد اهل بیت علیهم السلام را بی ارزش جلوه دهند تا نشان دهند آنان دنیاطلب بوده و فرزندان امام علی علیه السلام از نظرات پدرشان سرپیچی می کنند.

دروغی ساختند که امیرمؤمنان علیه السلام مستبدانه آزادی دختر بیوه خود را برای ازدواج سلب نموده، هدف این دروغ، بی ارزش ساختن شهرت علم و عدالت و کمالات امام علی علیه السلام و فرزندان آن حضرت بود.

در روایات صحیح و موثق عکس این مطالب آمده و نشان می دهد دو سرور جوانان اهل بهشت علیهما السلام خواستگاران ثروتمند فاسق را

ص: 143


1- 332. راجع تاریخ الإسلام 138، أعلام النساء 4/258، سیر أعلام النبلاء 3/501، 502، أسد الغابة 6/388، نساء من عصر التابعین 1/152.

پیوسته رد می کردند(1).

امتناع اهل بیت علیهم السلام از تزویج دخترانشان با مخالفین

دو ریحانه رسول خداصلی الله علیه وآله وسلمامام حسن مجتبی و امام حسین علیهما السلام از خواستگاری سعید بن عاص برای حضرت ام کلثوم دختر امام علی علیه السلام(2) امتناع ورزیدند و حال آنکه سعید در دوران حکومت عمر و عثمان ثروت بسیاری به چنگ آورده بود مخصوصاً در زمان عثمان که تمام خزائن دولتی را برای چپاول بنی امیه آزاد کرده بود.

معاویه به استاندارش مروان در حجاز نوشت، ام کلثوم دختر عبداللَّه بن جعفر را برای یزید خواستگاری کند (بعد از به شهادت رساندن امام حسن مجتبی علیه السلام)

مروان نزد عبداللَّه بن جعفر رفت و موضوع را مطرح کرد، عبداللَّه گفت این کار به اختیار من نیست، این امر در اختیار سرور ما اباعبداللَّه الحسین علیه السلام است که دائی اوست و عبداللَّه مطلب را به حضرت حسین علیه السلام خبر داد، امام علیه السلام فرمودند:

أَسْتَخِیرُ اللَّهَ تَعَالَی اللَّهُمَّ وَفِّقْ لِهَذِهِ الْجَارِیَةِ رِضَاکَ مِنْ آلِ مُحَمَّدِعلیهم السلام.

هنگامی که مردم در مسجد رسول خداصلی الله علیه وآله وسلمگرد آمده بودندمروان وارد

ص: 144


1- 333. راجع کتاب المرادفات من قریش للمدائنی ص 75.
2- 334. کتاب المرادفات من قریش للمدائنی ص 75.

شد و نزد امام حسین علیه السلام نشست و گفت: امیرالمؤمنین معاویه به من چنین دستوری داده است و مهریه او را هر اندازه که پدرش بگوید قرار می دهم، پس از تمام شدن سخنانش حضرت ابا عبداللَّه الحسین علیه السلام فرمودند:

یَا مَرْوَانُ قَدْ قُلْتَ فَسَمِعْنَا- أَمَّا قَوْلُکَ مَهْرُهَا حُکْمُ أَبِیهَا بَالِغاً مَا بَلَغَ- فَلَعَمْرِی لَوْ أَرَدْنَا ذَلِکَ مَا عَدَوْنَا سُنَّةَ رَسُولِ اللَّهِ ص- فِی بَنَاتِهِ وَ نِسَائِهِ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ- وَ هُوَ اثِنْتَا عَشْرَةَ أُوقِیَّةً یَکُونُ أَرْبَعَمِائَةٍ وَ ثَمَانِینَ دِرْهَماً- الی ان قال:

ثُمَّ قَالَ بَعْدَ کَلَامٍ فَاشْهَدُوا جَمِیعاً- أَنِّی قَدْ زَوَّجْتُ أُمَّ کُلْثُومٍ بِنْتَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ- مِنِ ابْنِ عَمِّهَا الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ- عَلَی أَرْبَعِمِائَةٍ وَ ثَمَانِینَ دِرْهَماً- وَ قَدْ نَحَلْتُهَا ضَیْعَتِی بِالْمَدِینَةِ أَوْ قَالَ أَرْضِی بِالْعَقِیقِ- وَ إِنَّ غَلَّتَهَا فِی السَّنَةِ ثَمَانِیَةُ آلَافِ دِینَارٍ- فَفِیهَا لَهُمَا غِنًی إِنْ شَاءَ اللَّهُ-

ای مروان سخنانت را شنیدم. اینکه گفتی مهریه اش هر اندازه که پدرش بگوید، به جانم سوگند اگر چنین اراده ای داشته باشیم از سنّت رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلموسلم در مورد دخترانش و زنانش و اهل بیتش تجاوز نمی کنیم و آن دوازده اوقیه معادل چهارصد و هشتاد درهم است پس از سخنانی دیگر، امام علیه السلام فرمودند:

همگی گواه باشید ام کلثوم دختر عبداللَّه بن جعفر را به پسر عمویش قاسم بن محمد بن جعفر با مهریه چهارصد و هشتاد درهم تزویج نمودم و باغ خود را در مدینه به ام کلثوم بخشیدم_ یا حضرت فرمودند: زمین خود را در عقیق به او بخشیدم، ارزش گندم آن در سال هشت میلیون دینار است که انشاءاللَّه با آن بی نیاز و ثزوتمند خواهند بود(1).

ص: 145


1- 335. المناقب، ابن شهر آشوب 4/38، مستدرک الوسائل 15/98.

نیرنگ ناصبیان، تکیه بر دورغ برای رد شهادت حضرت فاطمه علیها السلام

ناصبیان، دشمنان اهل بیت علیهم السلام هستند حادثه قتل حضرت فاطمه علیها السلام و قتل محسن علیه السلام را به وسیله عمر کذب و دروغ تلقی می کنند تا با این داستان ساختگی، بتوانند عمر را داماد حضرت زهراعلیها السلام جا زنند.

عادت بنی امیه، ساختن داستان های دروغ

ساختن روایات دروغ و راویان جعلی عادت معروف شناخته شده ناصبیان است. این روش در هیچ یک از عوالم هستی جز در حیات ناصبیان وجود ندارد زبیر بن بکار همان کسی است که به خاطر تهمت ها و دروغ های فراوانش بر اهل بیت علیهم السلام فدائیان اهل بیت علیهم السلام اراده قتل او را داشته اند.

اگر تهمت های او نبود شیعه تمایلی به قتل او نداشت، به لحاظ دروغ هایش و نداشتن دلایل علمی برای دفاع از تهمت هایش به اهل بیت علیهم السلام ، به ناچار خود را مخفی می نمود.

زبیر بن بکار بریک موضوع اجتماعی و اخلاقی که کاملا خلاف روشهای شناخته شده است اعتماد نموده هیچ زنی با قاتل مادر خود ازدواج نمی کند و هیچ پدری به جای قصاص، دختر خود را به قاتل مادر دختر تزویح نمی کند!!!

ص: 146

آیا می توان تصور کرد اگر مقتول حضرت فاطمه علیها السلام سرور تمام زنان دنیا و عقبی باشد امام علی علیه السلام دختر خود را به عمر، تزویج نموده، عمری که پهلوی حضرت زهراعلیها السلام را شکسته، در خانه اش را به آتش کشیده، عامل سقط جنین و مرگ فرزند آن بزرگوار شده است؟ کدام عاقلی این را می پذیرد؟

آنان که ازدواج عمر را با ام کلثوم تایید می کنند؛ می گویند: عمر، حضرت محسن علیه السلام را با مادرش حضرت فاطمه علیها السلام به قتل رساند و سپس با دخترش ام کلثوم ازدواج کرد.

این موضوع مخالف روش عقلا و مؤمنان است.

ابن قتیبه، شهرستانی، صلاح الدین صفدری شافعی متوفی 764 هجری در ترجمةالنظام گفته اند: عمر ضربه ای به شکم حضرت فاطمه علیها السلام در روز بیعت با ابوبکر زد که بر اثر آن محسن علیه السلام سقط شد(1).

خلاصه و چکیده مطلب

1- ام کلثوم کنیه حضرت زینب دختر حضرت فاطمه علیها السلام است، فرزندان آن حضرت: امام حسن مجتبی، حضرت ابا عبداللَّه الحسین و زینب علیهم السلام هستند.

2- و عمر، قاتل محسن علیه السلام است که اورا در شکم مادر به قتل رساند.

3- ام کلثوم دختر رسول اعظم اسلام صلی الله علیه وآله وسلموسلم، وجود خارجی ندارد و این موضوع از ساخته های بنی امیه و سیاست بازان است.

ص: 147


1- 336. راجع شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدید 9/119، تاریخ الیعقوبی و مروج الذهب للمسعودی، و الوافی بالوفیات للصفدی حرف أ، أنساب الأشراف 1/586، کتاب الملل و النحل للشهرستانی 1/56 طبعة مکتبة الانجارا المصریة، الفرق بین الفرق ص 148، هامش الملل و النحل 1/53، السقیفة و الخلافة، عبدالفتاح عبدالمقصود المصری 14.

فصل دوازدهم

نماز پیامبراکرم بر ابن ابی(منافق)

ادعائی دروغین

بخاری به سند خود از عبداللَّه بن عمر نقل کرده: «چون عبداللَّه بن ابی درگذشت پسرش به پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم عرضه داشت: پیراهن تان را به من بدهید پدرم را در آن کفن کنم و بر پدرم نماز بگزارید و برای او طلب مغفرت فرمائید، رسول اعظم اسلام صلی الله علیه وآله وسلموسلم پیراهن خود را به او دادند و فرمودند: وقتی کار او تمام شد مرا خبر کن، او چنین کرد و رسول اعظم اسلام صلی الله علیه وآله وسلموسلم را باخبر ساخت.

عمر به نمازخواندن رسول اعظم اسلام صلی الله علیه وآله وسلموسلم بر ابن ابی اعتراض کرد زیرا پیامبر اقدس صلی الله علیه وآله وسلمبرای نماز خواندن بر او آمده بودند که عمر آن حضرت را کشید و گفت:مگر خدای تعالی شما را از خواندن نماز بر منافقان نهی ننموده؟

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلمفرمودند: خدای تعالی می فرماید:

اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لَا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ مَرَّةً فَلَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ(1).

برای آنان استغفار کنی یا استغفار نکنی حتی اگر هفتاد بار برای آنان استغفار کنی خدای تعالی هرگز آنان را نمی آمرزد.

ص: 148


1- 337. سوره توبه، آیه 80.

و چون آیه مبارکه:

وَلَا تُصَلِّ عَلَی أَحَدٍ مِنْهُمْ مَاتَ أَبَدًا وَلَا تَقُمْ عَلَی قَبْرِهِ(1).

هرگز بر هیچ یک از آنان نماز میت مگذار و بر قبرش نه ایست.

با این بیان، عمر اشتباه خود را دریافت که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم نماز میت بر منافقان بجا نمی آورد.

رسول اقدس اسلام صلی الله علیه وآله وسلمبه عمر فرمودند: اخّر عنی یا عمر.

ای عمر پیرو من باش، من مخیّر گردیده ام برای آنان استغفار کنم یا استغفار نکنم، اگر هفتاد مرتبه هم برای آنان استغفار کنم خدای تعالی هرگز آنان را نخواهد بخشید.

اگر می دانستم بیش از هفتاد مرتبه استغفار کنم خدای تعالی آنان را خواهد بخشید بر آن می افزودم.

سپس بر پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم درود فرستاد و پشت رسول اعظم اسلام صلی الله علیه وآله وسلموسلم به راه افتاد و بر قبر ابیّ(2) ایستاد. بعد از این توضیحات عمر از عمل خود پشیمان شد و گفت: در احکام اسلام شتابزدگی بگونه ای کردم که مانند آن را هرگز انجام نداده ام(3).

شیخ محمد عبده بعد از بیان نظرات علما، در رابطه با نماز بر جنازه ابن ابی می گوید: حق این است که این حدیث معارض آیه شریفه:

وَلَا تُصَلِّ عَلَی أَحَدٍ مِنْهُمْ مَاتَ أَبَدًا وَلَا تَقُمْ عَلَی قَبْرِهِ إِنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُوا وَهُمْ فَاسِقُونَ(4)

ترجمه: هرگز بر هیچ یک از آنان نماز میت مگذار و بر قبرش نه ایست که

ص: 149


1- 338. سوره توبه، آیه 84.
2- 339. اخرج ذلک البخاری، و مسلم، و الترمذی، و ابن أبی حاتم، و الامام احمد بن حنبل، و ابن جریر، و هو الحدیث 4403 من أحادیث الکنز.
3- 340. أخرجه ابن أبی حاتم و هو الحدیث 4404 من الکنز.
4- 341. سوره توبه، آیه 84.

آنها به خدا و رسولش کافر شدند و در حال فسق و بدکاری مردند.

کسانی که به اصول دین و قواعد قطعی آن پای بند هستند کمتر به روایات و دلائل ظنّی اعتماد می کنند مطلبی که پاسخگوی این تعارض باشد را نیافته اند جز آنکه به عدم صحت این حدیث حکم کنند(1).

بررسی و پاسخ:

1- مخالف بودن حدیث با قرآن:

ابن ابی بعد از سال نهم درگذشت، وی در سال ششم، یعنی سال واقعه حدیبیه در قید حیات بود که در این ماجرا همراه عثمان با پیامبر اقدس اسلام صلی الله علیه وآله وسلمبه معارضه پرداختند و با ابوسفیان که از مردم خواسته بود برای عمره به مکه روند، باوجود آنکه کفار از انجام عمره توسط رسول اعظم اسلام صلی الله علیه وآله وسلموسلم و مسلمانان ممانعت به عمل آورده بودند، عبداللَّه بن عبداللَّه ابی به پدرش اعتراض کرد و محرمانه از پیامبر اکرم صلی

الله علیه وآله وسلموسلم سؤال کرد: آیا اجازه می فرمائید پدرم را به قتل برسانم؟ پیامبر اقدس اسلام صلی الله علیه وآله وسلمفرموند:

لا تقتل اباک. پدرت را به قتل مرسان(2) (با آنکه دشمن رسول اعظم اسلام صلی الله علیه وآله وسلموسلم بود).

عبداللَّه بن ابی سرکرده منافقان بر اثر فشار فرزندش عبداللَّه، دعوت قریش را اینگونه ردّ کرد، تا پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم طواف نکند من طواف نمی کنم(3).

طبری برای مخفی کردن حقیقت می گوید: «آنچه از کار عثمان نقل شده

ص: 150


1- 342. أضواء علی السنة المحمدیة: 302.
2- 343. تاریخ المدینة، ابن شبة 1/365.
3- 344. سیرة ابن دحلان 1/492.

درست نیست(1)».

مقصود رفتن عثمان به مکه بدون اذن پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم و امتناع از شرکت در بیعت رضوان است.

عبداللَّه بن عمر می گوید مردی گفت: ترا به حرمت این خانه (کعبه)، آیا می دانی که عثمان از بیعت رضوان امتناع کرد(2). یعنی برای انجام عمره به مکه رفت تا با رسول اعظم اسلام صلی الله علیه وآله وسلممعارضه کند(3).

این امر بیانگر رفتن عثمان به مکه است. و این خبر بین مسلمانان شایع شده بود، لیکن بنی امیه این حقیقت را با دروغ های خود پوشاندند.

همانگونه که عثمان از حضور در جنگ بدر امتناع ورزید از حضور در بیعت رضوان در حدیبیه خودداری کرد(4).

آیه منع نماز بر منافقان، در سوره توبه در سال نهم پیش از درگذشت ابن اُبی نازل شده است و امکان ندارد رسول اقدس اسلام صلی الله علیه وآله وسلمبا آن مخالفت کرده باشد، لکن منافقان آن حضرت را متهم به مخالفت با آیات قرآن نموده اند تا اولاً توجیه مخالفتهای خودشان با قرآن را ساخته باشند. ثانیاً اعتراضات و دشمنی های خود را با پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم درست و منطقی جلوه دهند!!!

هر حدیثی که با قرآن مخالف باشد از درجه اعتبار ساقط و باطل است.

ص: 151


1- 345. تاریخ الطبری 2/280.
2- 346. تفسیر السیوطی 2/86، لسان العرب 13/82، صحیح البخاری 4/203، تفسیر القرطبی 4/245، البدایة والنهایة 4/31، النهایة 1/191.
3- 347. مسند احمد 1/68، البدایة و النهایة 7/207، شرح النهج 15/21، 22 الغدیر 9/327، مغازی الواقدی 1/278، الدرّ المنثور 2/89، الریاض النضرة 2/40، محاضرات الأدباء للراغب 2/184، المستدرک 3/98.
4- 348. مسند احمد 1/68، البدایة و النهایة 7/207، شرح النهج 15/21، 22 الغدیر 9/327، مغازی الواقدی 1/278، الدرّ المنثور 2/89، الریاض النضرة 2/40، محاضرات الأدباء للراغب 2/184، المستدرک 3/98.

2- مخالفت حدیث نقل شده با سیره عبداللَّه بن عبداللَّه بن ابی:

عبداللَّه بن عبداللَّه بن ابی از مومنان ارزشمند و مطیعان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم و از مخالفان پدر منافقش بود، اگر او نمی بود؛ پدر منافقش تصمیم داشت در مدینه و مناطق دیگر دست به افعال بسیار زشتی بزند.

پسرش از رسول اعظم اسلام صلی الله علیه وآله وسلموسلم بعد از خیانت پدرش خواست اجازه دهند اورا به قتل برساند که رسول اعظم اسلام صلی الله علیه وآله وسلموسلم اجازه ندادند(1).

این پسر از ورود پدر منافقش به مدینه جلوگیری کرد زیرا در غزوه بنی مصطلق گفته بود:

یَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنَا إِلَی الْمَدِینَةِ لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ وَللَّهِ ِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَلَکِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَا یَعْلَمُونَ(2)

ترجمه:

آنها (پنهانی با هم) می گویند: اگر به مدینه مراجعت کردیم اربابان عزّت و ثروت، مسلمانان ذلیل فقیر را از شهر بیرون می کنند، و حال آنکه عزّت مخصوص خدا و رسول و اهل ایمان است (و ذلّت خاصّ کافران) ولیکن منافقان از این معنی آگه نیستند.

کسی که اخلاقش اینگونه است چگونه رسول اعظم اسلام صلی الله علیه وآله وسلموسلم را مجبور می کند بر پدر منافقش نماز بگزارد؟

ص: 152


1- 349. تاریخ المدینة المنورة 1/365.
2- 350. سوره منافقون، آیه 8.

3- هدف سیاسی

چون رسول اعظم اسلام صلی الله علیه وآله وسلموسلم از نمازگزاردن بر عبداللَّه بن ابی منافق طبق قرآن امتناع ورزیدند امام علی علیه السلام و یارانش از نمازگزاردن بر ابوبکر، عمر و عثمان و (بعد از شهادت امام علی علیه السلام یاران او از نمازگزاردن بر معاویه امتناع ورزیدند.

لذا بنی امیه این روایت دروغ را ساختند تا حکمی و راهی داشته باشند برای توجیه ترک نماز نخواندن رسول اعظم اسلام صلی الله علیه وآله وسلموسلم بر منافقان.

ثانیاً: عمر را وارد روایت ساخته اند تا او را از گروه منافقان که سوره منافقان درباره آنان نازل شده و در قتل رسول اعظم اسلام صلی الله علیه وآله وسلموسلم در عقبه شرکت داشتند جدا و مبرّی کرده باشند(1).

4- تضعیف حدیث توسط علماء

داودی می گوید: این حدیث سند ندارد.

قاضی ابوبکر باقلانی: این حدیث از نوع آحاد است و ثبوت آن مشخص و معلوم نیست.

غزالی در کتاب المستفی: اظهر آن است که این حدیث غیر صحیح است.

ذهبی: کسی که جامه رسول اعظم اسلام صلی الله علیه وآله وسلموسلم را در نماز گرفت و کشید جبرئیل فرشته وحی بوده است(2).

سوره منافقان در باره ابوبکر، عمر، عثمان، عبداللَّه ابن ابی سلول نازل شده

ص: 153


1- 351. المحلی، ابن حزم الأندلسی 11/225.
2- 352. میزان الاعتدال، الذهبی 4/418.

است بنابراین معارضه عمر با ابن ابی سلول قابل تصور و عاقلانه نیست.

حذیفه بن یمان عَبْسی (صاحب سرّ پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم، به توصیف عمر)(1) توطئه گروهی از صحابه را در غزوه تبوک برای کشتن رسول اعظم اسلام صلی الله علیه وآله وسلموسلم کشف نمود که قرارشان بودآن حضرت را از عقبه(2) به دره پرتاب کنند. ابن حزم اندلسی (اسپانیائی) اعتراف نموده: ابوبکر، عمر، عثمان از منافقان بوده اند اما گمان کرده احتمالاً توبه کرده اند.

ابن حزم اندلسی متوفای 456، در کتاب خود به نام محلّی این ماجرا را اینگونه نوشته است:

«اما حدیث حذیفه معتبر نیست زیرا از طریق ولیدبن جمیع است که جزء هلاک شدگان است ما گمان نمی کنیم او از واضع حدیث خبر داشته، او روایاتی را نقل کرده که ابوبکر، عمر، عثمان و طلحه و سعدبن ابی وقاص تصمیم داشتند پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم را به قتل برسانند، به این طریق که آن حضرت را از عقبه تبوک به درّه ای بیفکنند، اگر این روایت صحیح باشد بدون شک بنابر آنچه بیان کردیم نفاق آنان صحت داشته هرچند به ظاهر توبه کرده باشند، یقیناً حذیفه و دیگران از هدف آنان خبر نداشته اند لذا از نمازگزاردن بر آنان خودداری کرده اند(3).

ولید بن جمیع همان ولید بن عبداللَّه بن جُمیع است، در کتاب میزان الاعتدال ذهبی گفته است: ولید بن جُمیع را ابن معین و عجلی توثیق کرده اند.

احمد حنبل و ابوزرعه گفته اند: بأسی بر او نیست.

ابوحاتم: او را صالح برای نقل حدیث دانسته است(4).

ص: 154


1- 353. اسد الغابة، ابن الاثیر، ترجمة حذیفة 1/468، طبعة دار احیاء التراث العربی_ بیروت.
2- 354. العتبة: الجبل الطویل یعرضُ للطریق فیأخذُ فیه و هو طویل صعبٌ شدید، لسان العرب لابن منظور 1/621.
3- 355. المحلی، ابن حزم الأندلسی 11/225.
4- 356. میزان الاعتدال، 4/337 رقم 9362 طبع دارالمعرفة_ بیروت.

در کتاب الجرح والتعدیل رازی آمده است(1): از اسحاق بن منصور از یحیی بن معین ولید بن جُمیع موثق است.

ابن حجر عسقلانی در کتاب الاصابه آمده: او را از جمله راویان موثق دانسته است(2).

ابن کثیر نیز او را از جمله راویان ثقه دانسته است(3).

مسلم در کتاب صحیح خود او را از راویان ثقه ذکر نموده است(4).

حاکم چون بر حدیث حذیفه از طریق ولید بن جُمیع اطلاع یافت گفت: اگر این حدیث را مسلم در کتاب خود (صحیح) نیاورده بود(5) بهتر بود.

به نظر حاکم ولید بن جُمیع موثق و روایت نیز صحیح است لکن ذکر این حدیث مورد پسند حاکم نبوده است، حاکم ترجیح می دهد مسلم بعضی از روایات را ذکر کند و بعضی دیگر را که سبب رسوائی بزرگان و دولتمردان و حاکمان است و حقایق را روشن و برملا می کند کتمان نماید.

بنابراین طبق نظر مسلم، ذهبی، ابن معین، عجلی، ابوزرعه، ابوحاتم، رازی، حاکم، ابن حزم و ابن حجر حدیث صحیح است و این افراد حذیفه بن یمان و ولید بن جمیع را راوی موثق می دانند.

ابن حزم اندلسی یقین داشته حذیفه بن یمان بر ابوبکر، عمر و عثمان نماز نخوانده است زیرا می گوید: «حذیفه و دیگران به صداقت و ایمان باطن آنان یقین نداشتند لذا از نمازگزاردن بر آنان اجتناب کردند(6).

حذیفه صاحب سرّ رسول اعظم اسلام صلی الله علیه وآله وسلموسلم بود، عمر از او خواست هرگاه

ص: 155


1- 357. الجرح و التعدیل ج 9/8 طبع دارالکتب العلمیة_ بیروت.
2- 358. الإصابة ج 1/454.
3- 359. البدایة و النهایة 4/362، 5/310، 6/225.
4- 360. صحیح مسلم 3/1414 حدیث 98-1787 طبعة دار احیاء التراث العربی_ بیروت.
5- 361. المحلی، لابن حزم 11/255.
6- 362. المحلی، ابن حزم الأندلسی 11/255.

بر مرده ای نماز خواند عمر نیز بر آن میّت نماز گزارد و اگر حذیفه از نمازخواندن بر میّتی امتناع ورزید عمر نیز بر او نماز نخواند(1) زیرا نمازخواندن بر منافق به دلیل آیه شریفه زیر حرام است.

وَ لا تُصَلِّ عَلی أَحَدٍ مِنْهُمْ ماتَ أَبَداً وَ لا تَقُمْ عَلی قَبْرِهِ(2).

ترجمه: هرگز بر هیچ یک از آنان نماز میت مگذار و بر قبرش نه ایست.

کسی که در زمان عمر و حذیفه درگذشت ابوبکر است و ابن حزم اندلسی یقین دارد حذیفه بنا به آیه شریفه بر ابوبکر نماز نخوانده است.

ابن عساکر مؤلف تاریخ دمشق می گوید: حذیفه برفلانی(3) یعنی ابوبکر نماز نخواند و این عادت و رسم معروف و شناخته شده با شیخین بوده است. ظاهر این است ابن عساکر نام او را برده اما نسخه بردار از کتاب بجای ابوبکر، کلمه فلان را نوشته است.

پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم(4)، امیر مؤمنان علیه السلام و عمر(5) تصریح کرده اند حذیفه بن یمان اسامی منافقان را می داند، امیر مؤمنان علی علیه السلام فرموده اند:

ذاک امرؤ علم المفصلات و المفصلات و علم أسماء المنافقین و سأل عن المعضلات حتّی عقل عنها فإن سألتموه عنها تجدوه بها عالما.

او مردی است که علوم معضل و مفصل و نیز اسامی منافقان را می داند اگر از او بپرسید پی می برید او به آنها عالم است(6).

به همین دلیل صحابه مسلمان به جز چهار نفر(7) بر جسد عثمان نماز نخواندند، زیرا عثمان جزء ترورکنندگان رسول اعظم اسلام صلی الله علیه وآله وسلموسلم در عقبه بوده است

ص: 156


1- 363. الإستیعاب ابن عبدالبر 1/278 بهامش الإصابة و أسد الغایة، ابن الاثیر 1/468، السیرة الحلبیة 3/143، 144.
2- 364. التوبة: 84، و لم یصلّ علیهم أمیر المؤمنین علی علیه السلام.
3- 365. مختصر تاریخ دمشق، ابن عساکر 6/253، طبعة دارالفکر الاولی_ دمشق.
4- 366. مختصر تاریخ دمشق، 6/253، المستدرک، الحاکم 3/381.
5- 367. مختصر تاریخ دمشق، 6/253، المستدرک، الحاکم 3/381.
6- 368. مختصر تاریخ دمشق، لابن عساکر، ابن منظور 6/252، اسدالغابة، ابن الاثیر ترجمة حذیفة 1/468 طبعة دار احیاء التراث العربی_ بیروت، تاریخ دول الإسلام، شمس الدین الذهبی ص 22.
7- 369. تاریخ الیعقوبی 2/176.

فصل سیزدهم

تحریف حدیث در زمان عثمان

در دوران عثمان صحابه و مسلمانان در معرض انواع ستم ها و تجاوزها، تبعید و اهانت ها قرار گرفتند تمام این گرفتاریها بر اثر سیاست گذاری های عثمان و روش های او بود، کار به جائی رسید که بالای منبر اعلان کرد من از روایت و نقل هر حدیثی که در زمان شیخین شنیده نشده جلوگیری می کنم. به این ترتیب سنّت پیامبر اعظم صلی الله علیه وآله وسلمرا کناری نهاد و سنت شیخین را جایگزین کرد و گفت: هیچ کس اجازه ندارد حدیثی از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم روایت کند که من در دوران ابوبکر و عمر نشنیده ام(1).

به این ترتیب نبرد با نقل حدیث و روایت آن شدت یافت و به اوج خود رسید.

سرگذشت حدیث در دوران معاویه

انگیزه های جعل حدیث در دوران سیاه معاویه و حکومت چهل ساله او بیشتر از دوران پادشاهان قبل از او بود مخصوصاً در بیست و پنج ساله آخر حکومت او(2).

زمان هرچه بیشتر به جلو می رفت علاقه و اشتیاق مردم به امیر مؤمنان علیه السلام

ص: 157


1- 370. الغدیر 295، 292: 8، أضواء علی الصحیحین الشیخ محمد صادق النجمی ص: 51.
2- 371. مسند احمد بن حنبل 3/391، الطبقات الکبری 339:2.

و به معرفت و شناخت آن حضرت، اهمیت شأن و منزلت آن بزرگوار هر روز بیشتر می شد و به شنیدن احادیث صحیح و روایت آن حریص تر می شدند و این حالت و روحیه بدون تردید به اساس حکومت معاویه، شخصیت خانوادگی و موقعیت اجتماعی او بیش از حد تصور لطمه می زد. به همین دلیل در صدد چاره جویی و حل این معضل برآمد تا پایه های حکومت اموی را تحکیم و تقویت کند. به جعل احادیث دروغ پرداخت که به حالش مفید بود و سلطنتش را استوار می ساخت و می توانست جایگزین خوبی برای احادیث صحیح باشد و در جامعه به راحتی منتشر شود و مردم آنها را روایت کنند.

به این طریق دروغ ها و تهمت های او جامعه را با خود برد، افتراء و دروغ هایش شب و روز برای مردم گفته می شد. به این ترتیب آنچه را می خواست تحقق بخشید، از یک طرف دستور داد گفتن هر حدیثی که در دوران عمر شنیده نشده ممنوع است و از طرف دیگر حدیث سازان را چشم و چراغ جامعه معرفی می کرد و هرکه را در فضایل عثمان یا صحابه رسول اعظم اسلام صلی الله علیه وآله وسلموسلم حدیثی می ساخت که در عین حال مایه تحقیر امام علی علیه السلام باشد اکرام می کرد و گرامی می داشت، هدایای گرانقیمت و پاداش های سنگین می داد و آنان را به ساختن حدیث و نقل اکاذیب و مدح و ستایش دشمنان اهل بیت علیهم السلام تشویق می کرد.

دروغی بس بزرگ علیه رسول اعظم اسلام صلی الله علیه وآله وسلموسلم

از ویژگی های شناخته شده دو حزب قریش و امیه؛ دروغ ساختن بر

ص: 158

رسول اعظم اسلام صلی الله علیه وآله وسلموسلم و اهل بیت گرامی آن حضرت و ستایش و مدح اهل سقیفه به هر شکل و صورت بود برای شما خواننده فرزانه نمونه هایی از دروغ هایشان را می آوریم:

1- اسماعیل بن ابی رجاء می گوید:

حضرت محمدصلی الله علیه وآله وسلمرا خواب دیدم، پرسیدم: خدا با تو چه کرد؟

فرمود: مرا آمرزید، سپس فرمود: اگر می خواستم ترا عذاب کنم این علم را در تو قرار نمی دادم.

پرسیدم: ابو یوسف کجاست؟

فرمود: دو درجه از ما بالاتر است

پرسیدم: ابوحنیفه کجاست؟

فرمود: هیهات، دست ما به او نمی رسد. او در اعلی علیین است، او مدت چهل سال با یک وضو نماز فجر و عشاء را خوانده، پنجاه و پنج بار حج بجا آورده، خدایش را صدبار در خواب دیده که به نوبه خود داستان مشهوری است، در آخرین حجش از حاجبان کعبه درخواست کرد شبی وارد خانه شود، بین دو عمود یکی بر پای راستش و دیگری بر پای چپ همچنان ایستاد و قرآن را ختم نمود، سلام نمازش را که داد گریه کرد و در مناجاتش با خدای تعالی چنین گفت: خدایا این بنده ناتوان ترا آنگونه که حق عبادت توست نپرستیده اما ترا آنگونه که حق معرفت توست شناخته است. خدایا کاستی خدمتش را به کمال معرفتش ببخشای. در این هنگام هاتفی غیبی از جانب بیت ندا در داد: ای ابوحنیفه، تو ما را حق

ص: 159

معرفت شناخته و حق عبادت پرستیده ای و بسیار نیکو خدمت کرده ای، ترا بخشیدیم و تمام کسانی که مذهب تو را دارند تا روز قیامت بخشیدیم(1).

2- دروغ دیگر:

رسول اعظم اسلام صلی الله علیه وآله وسلموسلم فرمودند: آدم به من افتخار کرد و من به مردی از امّتم که نامش نعمان و کنیه اش ابوحنیفه است افتخار می کنم. او چراغ امت من است.

3- رسول اعظم اسلام صلی الله علیه وآله وسلموسلم فرمودند: تمام پیامبران به من افتخار می کنند و من به ابوحنیفه افتخار می کنم. هر که او را دوست داشته باشد مرا دوست دارد، هرکه او را دشمن بدارد مرا دشمن دارد.

در تقدمه شرح مقدمه ابواللیث، در الضیاء المعنوی آمده است: گفتار ابن جوزی: این مطلب بر اساس تعصب، ساخته شده است زیرا به طرق مختلف روایت شده است(2).

4- جرجانی در کتاب مناقبش به سند خود برای سهل بن عبداللَّه تستری روایت کرده:

اگر در امت موسی علیه السلام و عیسی علیه السلام فردی مانند ابوحنیفه می بود، آنان یهودی یا مسیحی نمی شدند، فضایل ابوحنیفه بیش از آن است که به شماره آید، سبط ابن جوزی دو جلد کتاب مفصل در مناقب وی نوشته و نامش را «الانتصار لامام ائمه الامصار» نهاده است(3).

ص: 160


1- 372. الدر المختار، الحصفکی ج 1/54.
2- 373. الدر المختار، الحصفکی ج 1/59.
3- 374. الدر المختار، الحصفکی ج 1، ص 59.

رد علمی روایات جعلی

مخالفت با اصول دین:

طبق اصول دین، پیامبران و اوصیا، آنان منزلت و شأن بزرگی دارند هیچ کس به مقام آنان نمی رسد تا چه رسد متهمان و منحرفان، مزدوران پادشاهان، پیروان دنیا مانند رؤساء مذاهب چهارگانه.

بطوری که ملاحظه فرمودید: سازنده روایت دروغ، شأن ابو یوسف و ابوحنیفه ایرانی را از رسول اعظم اسلام صلی الله علیه وآله وسلموسلم بالاتر برده تا از آن حضرت و اوصیاء و عترتش انتقام گرفته باشد.

ابو یوسف برای زبیده، همسر هارون الرشید فتواهائی که صرفاً جنبه دنیوی داشته؛ داده است مانند: قلب او را دوست می دارد، خواهان دست بندهای اوست!!

در مقابل، زبیده متناسب با فتواها او را گرامی و اکرام و بخششهای مادی به او می نمود.

ابو یوسف قاضی طاغوت زمان_ هارون الرشید بود او مدافع حکومت و با مؤمنان پیوسته در ستیز و جنگ بود.

درباره منزلت ابوحنیفه دانستن نظر علماء سایر مذاهب کافی است. راوی دروغ پرداز جاهل نادان، گمان کرده خواندن نماز صبح و

عشاء با یک وضو فضیلت بسیار بزرگی دارد و حال آنکه در روایت کراهت نمازخواندن با حبس ادرار وارد شده است.

ص: 161

مخالفت آنان با قرآن

به منظور شایسته نشان دادن رجال مذاهب اربعه، دروغ هایی بس بزرگ را با نیرنگها و ترفندهای زیبا منتشر کرده اند تا مقام و شأن آنان را از پیامبران و اوصیاء بالاتر برند و از طرف دیگر با پائین آوردن منزلت پیامبران، خود را هم ارتقاء بخشند.

این روایات دروغ با قرآن کریم مخالف و لذا فاقد ارزش بوده و قابل اعتناء نیستند. خدای تعالی در کتاب حکیم خود(1) می فرماید:

مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً سیماهُمْ فی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ مَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَازَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوی عَلی سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ امَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظیماً(2)

ترجمه:

محمّدصلی الله علیه وآله وسلمفرستاده خداست؛ و کسانی که با او هستند در برابر کفّار سرسخت و شدید، و در میان خود مهربانند؛ پیوسته آنها را در حال رکوع و سجود می بینی در حالی که همواره فضل خدا و رضای او را می طلبند؛ نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمایان است؛ این توصیف آنان در تورات و توصیف آنان در انجیل است، همانند زراعتی که جوانه های خود را خارج ساخته، سپس به تقویت آن پرداخته تا محکم شده و بر پای خود

ص: 162


1- 375. در شأن و منزلت پیامبراقدس اسلام صلی الله علیه وآله وسلمطی آیات مختلف به آنها اشاره فرموده است از جمله: یس والقرآن الحکیم انک لمن المرسلین، طه ما انزلنا علیک القرآن لتشقی، فکان قاب قوسین، و ما ینطق عن الهوی.... که خواننده محترم را به مطالعه تفاسیری که در این باره وجود دارد ارجاع می دهد.
2- 376. الفتح، 29.

ایستاده است و بقدری نموّ و رشد کرده که زارعان را به شگفتی وامی دارد؛ این برای آن است که کافران را به خشم آورد (ولی) کسانی از آنها را که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، خداوند وعده آمرزش و اجر عظیمی داده است.

در دنیا هیچ کس شأن و منزلتی بالاتر از منزلت رسول اعضم اسلام صلی الله علیه وآله وسلموسلم ندارد متاسفانه می بینیم این عرب ها پیوسته درصدد تحقیر و دشنام دادن به آن بزرگوار بوده و هستند.

و اما دیدن ابوحنیفه(1) خدای تعالی را، این نیز با قرآن مخالف است. پیامبران، خدای تعالی را نتوانسته اند به بینند زیرا امری غیر ممکن است خدای تعالی می فرماید:

وَ لَمَّا جاءَ مُوسی لِمیقاتِنا وَ کَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ أَرِنی أَنْظُرْ إِلَیْکَ قالَ لَنْ تَرانی وَ لکِنِ انْظُرْ إِلَی الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوْفَ تَرانی فَلَمَّا تَجَلَّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسی صَعِقاً فَلَمَّا أَفاقَ قالَ سُبْحانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنینَ(2)

ترجمه:

و هنگامی که موسی به میعادگاه ما آمد، و پروردگارش با او سخن گفت، عرض کرد: «پروردگارا! خودت را به من نشان ده، تا تو را ببینم!» گفت: «هرگز مرا نخواهی دید! ولی به کوه بنگر، اگر در جای خود ثابت ماند، مرا خواهی دید!» اما هنگامی که پروردگارش بر کوه جلوه کرد، آن را همسان خاک قرار داد؛ و موسی مدهوش به زمین افتاد. چون به هوش آمد،

ص: 163


1- 377. در تورات آمده: «یعقوب با خدا کشتی گرفت» و از این قبیل فراوان است از حنفیان باید پرسید آیا ابوحنیفه با خدا کشتی هم گرفت و دهها آیای دیگر.
2- 378. الاعراف، 143.

عرض کرد: «خداوندا! منزهی تو(از اینکه با چشم تو را ببینم)! من به سوی تو بازگشتم! و من نخستین مؤمنانم!»

با مطالعه آیات قرآن مخالفت و میزان دشمنی این ناصبیان دروغ ساز برای شما خواننده فرزانه روشن می شود:

اصل اولیه در قبول روایات عدم مخالفت با قرآن کریم است:

فراخوان معاویه برای ساختن دروغ در احادیث:

در شرح ابن ابی الحدید آمده است(1):

ابوحسن علی بن محمد بن ابوسیف مدائنی روایت کرده، معاویه از تمام حکامش خواست امام علی علیه السلام_ ابوتراب را دشنام دهند، خطباء و سخنرانان در هر کوی و برزن، بر هر چوب و منبری امام علی علیه السلام را لعن و از آن بزرگوار بیزاری بجویند. تهمت ها به آن بزرگوار و خانواده اش زدند. در دوران معاویه اهل کوفه بیش ترین گرفتاری ها و سختی ها و فشارها متوجه اهل کوفه بود و آن به لحاظ کثرت شیعیان در آنجا بوده است. معاویه، زیاد بن سمیه را حاکم کوفه کرد، بصره را هم به او سپرد، زیاد در دوران حکومت امیر مؤمنان علیه السلام جزء شیعیان بود لذا آنان را بخوبی می شناخت، به همین جهت شیعیان را به آسانی می یافت و به قتل می رساند. زیر هر سنگ و کلوخی آنان را به قتل می رساند. امانی برای شیعیان نبود، دست و پایشان را می برید، چشم هایشان را بیرون می آورد و بردرختان خرما به دار می آویخت، آنان را از عراق بیرون و تبعید می کرد، بعد از اندک زمانی دیگر شیعه ای در آنجا نماند. معاویه به تمام عاملانش

ص: 164


1- 379. شرح ابن ابی الحدید: 15/3، کتاب الغدیر، الشیخ الأمینی ج 11 ص: 28.

نوشت: به هیچ یک از شیعیان امام علی علیه السلام و خاندان او، امن و پناه ندهند و شهادتشان را نپذیرند.

به عاملانش نوشت: بنگرید شیعیان عثمان، دوستداران و پیروان او را و هر که فضائل و مناقب او را روایت می کند آنان را از مقربان و نزدیکان خود قرار دهید، گرامیشان بدارید، هر روایتی را که می سازند همراه نامش، نام پدرش و عشیره اش را برای من بنویسید عاملان مزدور، روایات جعلی فراوانی برای او فرستادند، فضایل عثمان در میان عربها و بردگان و رؤساء و همه شهرها فراوان شد، در قبال هر روایتی بخشش ها، جایزه ها و زمین ها و باغ ها دریافت کردند، بین عاملان مزدور، مسابقه در داشتن منزل و باغ، درهم و دینار هر روز بیشتر می شد.

کسی نزد عاملان معاویه روایتی جعلی در فضیلت یا مناقب او نقل نمی کرد مگر آن که نام او را در دیوان مقربان می نوشتند، سخنانش پذیرفته می شد، این روش مدتها اجرا شد.

سپس معاویه به کارگزارانش نوشت:

حدیث و روایت درباره عثمان فراوان شده و شهرها را پر کرده، با دریافت این نامه، از مردم بخواهید در فضایل صحابه و دو خلیفه اول حدیث سازی کنند. روایتی را که هر مسلمانی درباره ابوتراب نقل می کند هرگز وامگذارید مگر آنکه درباره صحابه نقیض آن را بسازید، این بیشتر مورد پسند من، سبب روشنی چشم من و کوبنده تر بر ابوتراب و شیعیان اوست و از مناقب ساخته شده برای عثمان برای آنان دردناک تر و دشوارتر

ص: 165

است(1).

با توجه به مطالب بالا روشن شد روش معاویه، ساختن دروغ علیه اهل بیت علیهم السلام، قانونی، شرعی و در دولت او رسمی تلقی می گردید و سبب دریافت مال فراوان و ثروت شدن از عاملان شده بود، به این ترتیب بازار دروغ سازی، توهین و تحقیر علیه خاندان رسول اعظم اسلام صلی الله علیه وآله وسلموسلم کاملاً داغ بود.

نتیجه این بازار داغ، آن شد اغلب ناصبیان این روش را آموختند و آموزش دادند دین رسمی شان و فرهنگشان گردید، علماء اهل سنت برای بالابردن منزلت اهل سقیفه و توهین و دشنام به پیامبر اقدس اسلام صلی الله علیه وآله وسلمو خاندان مکرّمش از هیچ کوششی دریغ نکردند.

از جمله این دروغ ها و تهمت ها:

1- تغییر نام فرزندان ائمه معصومین علیهم السلام به ابوبکر، عمرو عثمان، 2- خلق دختری برای رسول اعظم اسلام صلی الله علیه وآله وسلموسلم به نام ام کلثوم. 3- و تزویج او به عثمان، 4- و آفریدن دختری برای امام علی و حضرت فاطمه علیهما السلام به نام ام کلثوم، 5- و تزویج او به عمر است

اخراج شیعیان از بستهای دولتی

معاویه به کارگزارانش به تمام شهرها این دستورالعمل را نوشت:

تحقیق کنید هر که با دلیل و مدرک محب و دوستدار علی علیه السلام و خاندان اوست از دیوان محو کنید، حقوق و مزد و عطائش را از این پس نپردازید،

ص: 166


1- 380. شرح ابن ابی الحدید: 15/3، کتاب الغدیر، الشیخ الأمینی ج 11 ص: 28.

به این نامه، دستورالعمل دیگری به این شرح پیوست نمود:

هر که متهم به دوستی با آن قوم است او را به سختی مجازات کنید، خانه اش را خراب کنید. این بلا و بدبختی، تمام شهرها را فرا گرفت، عراق از همه جا بیشتر، مخصوصاً کوفه در وحشت و ترس فرو رفت، آنچنان که شیعه امام علی علیه السلام در نهایت خفا اگر نزد فرد مورد اعتمادش می رفت تا با او صحبتی داشته باشد از ترس خانواده و برده و کنیزش، او را سوگند سختی می داد تا آمدن او را کتمان کند. در این فضای رعب و وحشت، مزدوران بی شخصیت و جیره خواران و جاسوسان، احادیث ساختگی و جعلی، بهتان و افتراء به خاندان رسول اعظم اسلام صلی الله علیه وآله وسلموسلم بسیار فراوان شد(1).

کشتار شیعه

زیاد بر بصره، سمرة بن جندب را جانشین خود گذارد، زیرا معاویه زیاد را بر کوفه و بصره گمارده بود، زیاد شش ماه در کوفه، شش ماه به بصره می رفت. سمره از جمله افرادی است که از کشتار مردم دریغ نمود تا هرچه بیشتر، جلب خشنودی معاویه را کرده باشد. طبری این نقل را از طریق محمد بن مسلم آورده: از انس بن سیرین پرسیدم آیا سمره کسی را به قتل رسانده؟

گفت: مگر کشته های سمرة بن جندب قابل شمارش است؟ زیاد او را بر بصره بجای خود گذارد و به کوفه رفت، سپس به بصره آمد، سمره هشت

ص: 167


1- 381. و راجع المسعودی فی حوادث سنة اثنتی عشرة و مانتین من حدیث مطرف بن مغیرة، شرح ابن ابی الحدید: 15/3، کتاب الغدیر، الشیخ الأمینی ج 11 ص: 28.

هزار نفر را به قتل رسانده بود، معاویه به او گفت: نمی ترسی شاید بی گناهی را کشته باشی؟

پاسخ داد: اگر هشت هزار نفر دیگر را کشته بودم نمی ترسیدم.

ابوسوار عدوی می گوید: سمره چهل و هفت نفر از خویشان مرا که قرآن را گردآوری کرده بودند(1) به قتل رساند.

او به اسناد خود از عوف روایت کرده گفت: سمره از مدینه آمد، به خانه های بنی اسد رسیده بود، مردی از کوچه بنی اسد بیرون آمد با ابتدای لشگر سمره برخورد کرد، سربازی به او حمله کرد اوائل لشگرگذشت سمره آمد دید آن مرد در خون خود می غلطد، پرسید، این چیست؟ گفتند به اوائل لشگر امیر برخورد کرده، سمره گفت: وقتی شنیدید ما سواره هستیم از شمشیر ما برحذر باشید.

اموال معاویه برای تحریف احادیث

معاویه چهارصد هزار درهم از بیت المال به سمرة بن جندب داد تا برای اهل شام این آیه را بخواند و بگوید این آیه درباره امام علی بن ابیطالب علیه السلام نازل شده.

وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَیُشْهِدُ اللَّهَ عَلَی مَا فِی قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ * وَإِذَا تَوَلَّی سَعَی فِی الْأَرْضِ لِیُفْسِدَ فِیهَا وَیُهْلِکَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ الْفَسَادَ(2).

ترجمه: و از مردم، کسانی هستند که گفتار آنان، در زندگی دنیا مایه

ص: 168


1- 382. شرح ابن ابی الحدید: 15/3، کتاب الغدیر، الشیخ الأمینی ج 11 ص: 28.
2- 383. سوره بقره، آیات 204 و 205.

اعجاب تو می شود؛ (در ظاهر، اظهار محبّت شدید می کنند) و خدا را بر آنچه در دل دارند گواه می گیرند. (این در حالی است که) آنان، سرسخت ترین دشمنانند(1).

و آیه:

وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاةِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ(2)

ترجمه: و بعضی از مردم از جان خود در راه رضای خدا درگذرند؛و خدا با چنین بندگان رئوف و مهربان است.

درباره ابن ملجم مرادی شقی نازل شده است(3).

طبری از طریق عمربن شبه آورده است: زیاد در گذشت و سمرة بن جندب جانشین او بر بصره بود، وی هجده ماه بر بصره حکومت کرد، عمربن شبه می گوید: جعفرضبی به من گفت: معاویه سمره را شش ماه بعد از زیاد بر بصره تثبیت کرد سپس او را برکنار نمود. سمره گفت: خدا لعنت کند معاویه را، به خدا سوگند اگر همانگونه که معاویه را اطاعت کردم از خدا اطاعت می کردم هرگز مرا عذاب نمی کرد.

از طریق سلیمان بن مسلم عجلی روایت شده گفت:

از پدرم شنیدم می گفت: به مسجد رسیدم، دیدم مردی نزد سمره آمد زکات مالش را داد سپس وارد مسجد شد، مشغول نماز شد، مردی آمد گردن او را زد، سرش جدا شد، ابو بکره از آنجا گذشت و گفت: خدای تعالی می فرماید:

قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّی وَذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّی

ص: 169


1- 384. البقرة : 204.
2- 385. سوره بقره، آیه 207.
3- 386. و راجع المسعودی فی حوادث سنة اثنتی عشرة و مانتین من حدیث مطرف بن مغیرة، شرح ابن ابی الحدید: 15/3، کتاب الغدیر، الشیخ الأمینی ج 11 ص: 28.

به یقین کسی که پاکی جست (و خود را تزکیه کرد)، رستگار شد.

پدرم گفت: من شاهد آن ماجرا بودم، سمره نمرد تا آنکه سرمای سختی خورد و به بدترین مرگ ها درگذشت(1).

جلوگیری از انتخاب نام علی، حسن، حسین و بیان فضائلشان

معاویه بعد از سال جماعه این نامه را نوشت:

من امان را از هر که چیزی از فضائل ابوتراب و خاندانش روایت کند برداشتم. زیاد بن ابیه را عامل خود بر کوفه گذارد، بصره را هم به او سپرد. زیاد شیعیان کوفه و بصره را می شناخت، به جستجوی آنان پرداخت، در هر کوی و برزن، زیر هر سنگ و کلوخی آنان را می یافت به قتل می رساند، آنان را تا توانست تهدید و به وحشت انداخت، دست ها و پاهای شان را برید، چشم هایشان را کور کرد، بر شاخه درختان خرما آنان را به دار آویخت، آنان را تبعید و از عراق بیرون راند و آواره ساخت(2).

اجبار مردم بر به کار بردن ابوتراب برای امام علی امیر مؤمنان علیه السلام :

زیاد بن ابیه مأموران را در طلب صیفی بن فسیل شیبانی که از شیعیان مخلص بود فرستاد، وقتی او را آوردند به او گفت: ای دشمن خدا نظرت درباره ابوتراب چیست؟

گفت: ابوتراب را نمی شناسم.

گفت: او را نمی شناسی؟ آیا علی بن ابیطالب (علیه السلام) را می شناسی.

گفت: آری

ص: 170


1- 387. شرح ابن ابی الحدید: 15/3، کتاب الغدیر، الشیخ الأمینی ج 11 ص: 28.
2- 388. راجع المسعودی فی حوادث سنة اثنتی عشرة و مانتین من حدیث مطرف بن مغیرة، النصائح الکافیة ص 72، أمان الأمة من الإختلاف الشیخ لطف اللَّه الصافی ص: 39.

گفت: ابوتراب همان است.

صیفی بن فسیل گفت: کنیه او ابوالحسن و ابوالحسین است نه ابوتراب.

رئیس پلیس زیاد گفت: امیر می گوید کنیه او ابوتراب است تو می گوئی نه؟

صیفی گفت: اگر امیر دروغ بگوید من هم باید دروغ بگویم و اگر او شهادت به باطل بدهد من هم باید شهادت بر باطل بدهم.

زیاد گفت: این همین گونه است، چوب دستی برای من بیاورید، عصائی به او دادند به صیفی گفت: درباره امام علی علیه السلام چه می گویی؟

گفت: بهترین سخن را، گفت: اورا بزنید. بیهوش به زمین افتاد، گفت او را بلند نید، دوباره پرسید: درباره امام علی علیه السلام چه می گویی؟

گفت: به خدا قسم اگر مرا با شمشیر قطعه قطعه کنی جز آنچه گفتم از من نخواهی شنید.

زیاد گفت: او را لعنت کن وگرنه گردنت را می زنم.

گفت نمی کنم، او را غل و زنجیر کردند و به زندان افکندند(1).

بنی امیه هر که نامش علی بود به قتل می رساندند

کار آن چنان سخت شد که مقری می گوید: بنی امیه وقتی می شیندند مولودی نامش علی است او را به قتل می رساندند. از جمله عاملان معاویه مروان بن حکم است. هیچگاه سبّ و دشنام امام علی علیه السلام را در خطبه های نماز جمعه وانمی گذارد تا دستور معاویه را بطور کامل اجرا کرده باشد.

قبلاً هم گفتیم معاویه به کارگزارنش بخشنامه واحدی نوشت که: تحقیق

ص: 171


1- 389. راجع المسعودی فی حوادث سنة اثنتی عشرة و مانتین من حدیث مطرف بن مغیرة، النصائح الکافیة ص 72، أمان الأمة من الإختلاف الشیخ لطف اللَّه الصافی ص: 39.

کنید با دلیل و شهود هر که دوستدار امام علی علیه السلام و خاندان اوست، نامش را از دیوان بیت المال محو کنید، حقوق و روزی اش را نپردازید(1).

به این بخشنامه، نامه دیگری محرمانه نوشت: هرکه متهم به محبت این خاندان است او را به سختی شکنجه کنید و خانه اش را خراب کنید. بلا و گرفتاری همه جا را فرا گرفت. عراق و مخصوصاً کوفه را، بطوری که اگر نزد شیعه ای فردی که به دیانت او اعتماد داشت می رفت وارد خانه اش می شد تا سرّ خود را به او بگوید از خادم و کنیز او می ترسید، با او سخنی نمی گفت تا او را سوگند سختی دهد تا آمدن او را کتمان کند(2).

ابوعثمان جاحظ می گوید: معاویه در آخرین خطبه اش می گفت: «خدایا ابوتراب...» که ما به لحاظ شرم و حیاء از خدای تعالی و رسولش اهانت های او را ذکر نمی کنیم.

و روایت کرده گروهی از بنی امیه به معاویه گفتند: تو به نهایت آرزویت رسیده ای بهتر است دیگر از این مرد (امام علی علیه السلام) دست برداری(3).

مارجلیوث در کتاب خود: دراسات عن المورخین العرب از مدائنی نقل کرده در دوران حکومت معاویه در شام، کسی با نام علی، حسن یا حسین یافت نمی شد بلکه بیشتر اسامی معاویه، یزید، ولید، اسامی پادشاهان و سردمداران بنی امیه بود، مسافری در آن دوره در شام از خانه ای گذشت، از صاحب خانه آب طلب کرد، شنید فرزندش را به نام حسن فرا خواند آب بیاورد، مسافر با تعجب پرسید چگونه و چرا نام پسرش را حسن

ص: 172


1- 390. الکامل فی التاریخ: 2/478، 477، تهذیب التهذیب 319/7، و راجع المسعودی فی حوادث سنة اثنتی عشرة و مانتین من حدیث مطرف بن مغیرة.
2- 391. الکامل فی التاریخ: 2/478، 477، تهذیب التهذیب 319/7، و راجع المسعودی فی حوادث سنة اثنتی عشرة و مانتین من حدیث مطرف بن مغیرة.
3- 392. النصائح الکافیة ص 75-72.

گذارده؟ گفت: مردم شام فرزندان خود را به نام اولیاء خدا نام گذاری می کنند و ما فرزندی را لعنت می کنیم و دشنام می دهیم، که نام دشمنان خدا را دارد اما من فرزندم را به نام دشمنان خدا نام گذارده ام وقتی او را صدا کنم و لعنت کنم در حقیقت دشمنان خدا را لعنت می کنم(1).

درگیری نواصب با عمربن عبدالعزیز

معاویه می گفت: به خدا سوگند کاری می کنم تا بر این روش طفل بزرگ شود و بزرگ پیر شود و دیگر فضیلتی برای امام علی علیه السلام کسی ذکر نکند. گفته اند چون عمربن عبدالعزیز آن بدعت زشت_ جسارت و تعدی به مقام و منزلت امام امیر مؤمنان علیه السلام در خطبه های نماز جمعه را_ ممنوع ساخت گویی مسجد از صدا و فریاد حاضران به خود لرزید، به عمربن عبدالعزیز گفتند:

ترکت السنه، ترکت السنه، سنت را واگذاردی، سنت را ترک کردی(2) کار به جایی رسیده بود که مردم حران گمان می کردند چون از ادامه آن سنت ملعون در نماز جمعه ممنوع گردیده اند دیگر نمازشان مقبول نیست.

مدائنی می گوید: در حال حاضر اغلب علماء بدسیرت باورشان این است دشنام و لعن سنت است و حال آنکه دشنام و لعن ساخته ناصبیان است.

ص: 173


1- 393. دراسات عن المؤرخین العرب، المستشرق مارجلیوث، و راجع المسعودی فی حوادث سنة اثنتی عشرة و مانتین من حدیث مطرف بن مغیرة.
2- 394. التعب الجمیل ص 75-74.

دفن زنده شیعیان:

زیاد تا توانست از کشتن شیعیان دریغ نکرد تا آنچه در سینه اش (از کینه و حسادت و دشمنی بود) آشکار کرده باشد از کریم بن عفیف خثعمی خواست از دین امام علی علیه السلام که دینش خدائی است تبرّی کند.

و دستور داد عبدالرحمن بن حسان عنزی را به بدترین نوع به قتل برسانند زیرا شهادت داده بود امام علی علیه السلام از:

الذَّاکِرینَ اللَّهَ کَثیراً _ وَ مِنَ الآمرینَ بِالحَق، الْقَائِمِینَ بِالْقِسْطِ_ وَ الْعافینَ عَنِ النَّاسِ است و نیز مطالبی که علیه عثمان گفته بود، به این جهت او را زنده دفن کردند.

و نیز دستور داد درباره منزلت عثمان حدیث ساخته شود و هر که در فضیلت او حدیثی بسازد او را گرامی بدارند، در نتیجه تعداد بسیاری حدیث در فضائل او ساختند و به سازندگان جایزه ها و باغ ها داد. مردم به هیچیک از کارگزاران معاویه حدیثی جعلی در فضیلت عثمان نمی دادند مگر آنکه نامش را در دیوان عطایا و مقربان می نوشتند و شهادتش را درباره دیگران می پذیرفتند، به این طریق، دروغ سازان به رفاه می رسیدند.

در کتاب غایة الامانی فی اخبار القطر الیمانی(1) آمده است، چون عمربن عبدالعزیز دستور منع لعن امیرمؤمنان علی علیه السلام را در تمام کشور صادر کرد، موضوع به صنعاء رسید دستور داده بود به جای لعن آیه:

إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ(2)

خوانده شود.

ص: 174


1- 395. کتاب غایة الامانی فی اخبار القطر الیمانی ص 117.
2- 396. سوره نحل، آیه 90.

خطیب جمعه آن را در مسجد صنعا، خواند.

مردی به نام ابن محفوظ برخاست و گفت: سنت را شکستی.

خطیب گفت: آن بدعت را شکستم.

گفت: به خدا سوگند به شام می روم، اگر خلیفه را بیابم که تصمیم به منع لعن دارد شهر شام را علیه او به آتش مبدل می کنم. ابن محفوظ از صنعا بیرون رفت، گروهی از مردم نیز به او پیوستند به دشت همواری به نام منجل غربی رسیدند، مردم او را سنگباران نمودند بطوری که او را با مرکبش زیر سنگها پنهان شد تا مرد امروز همچنان او سنگ باران می شود همانگونه که قبر ابورغال رهبر فیل ابرهه جبشی سنگباران می شود.

روش سلفی ها در جنگ با پیامبر اقدس اسلام و اهل بیت آن حضرت علیهم السلام و شیعیانشان در گروه ناصبیان نسل به نسل ادامه یافته، می بیند شیعیان را بدون ترس از خدای تعالی چگونه می کشند و حال آنکه خدای تعالی در کتاب کریم خود می فرماید:

مِنْ أَجْلِ ذَلِکَ کَتَبْنَا عَلَی بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا(1).

لذا در گذر تاریخ کشته شدن مستمر شیعیان را توسط ناصبیان ملاحظه می کنیم، و همکاری مداوم آنان را با یهودیان و کافران علیه شیعیان شاهد هستیم.

ص: 175


1- 397. سوره مائده، آیه 32.

اجبار مردم بر سبّ امام علی علیه السلام :

بنی امیه هدفی از سبّ امام علی علیه السلام جز سبّ رسول اقدس اسلام صلی الله علیه وآله وسلمو خاموش کردن نور آن حضرت نداشتند.

این عبدالملک بن مروان را بنگرید بر محبان اهل بیت علیهم السلام تا توانست سخت گرفت. حجاج را که فقط دشمنان و کینه توزان اهل بیت علیهم السلام را از مقربان خود قرار می داد. بر مردم کوفه حاکم نمود. روزی مردی به نام جدالاصمعی نزد او آمد در برابرش ایستاد و گفت: خانواده ام مرا عاق کرده اند، اسم مرا علی گذارده اند، من فقیر و بینوا هستم و به بخشش امیر نیاز دارم، حجاج خندید و گفت: به خاطر محبت به ما متوسل شدی تو را عامل فلان منطقه قرار دادم(1).

تازیانه و تراشیدن ریش هرکه امام علی علیه السلام را سبّ و دشنام نکند

حجاج به محمد بن قاسم نوشت به عطیه عوفی بن سعد سبّ امام علی علیه السلام را پیشنهاد کن، اگر نپذیرفت چهارصد تازیانه به او بزنید و ریش او را بتراشید، عطیه امتناع کرد محمد بن قاسم حکم حجاج را اجرا کرد(2).

حجاج به یکی از بزرگان و رؤساء قبائل چهارگانه نیرنگ زد و چون از سبّ امام علی علیه السلام امتناع ورزید رگ حیات او را قطع کرد.

ابن مدائنی گفت: به سفیان گفتم: در چه چیزی نیرنگ زد؟

گفت: در تشیع، وضع اینگونه بود تا دوران عبدالعزیز فرا رسید، اراذل و اشرار وابسته به دولت همچنان به مقام و منزلت امام علی علیه السلام می تاختند.

ص: 176


1- 398. أنظر، الإرشاد للشیخ المفید 1/354 و 2/109، تاریخ الطبری: 4/120، تذکرة الخواص 57 طبع بیروت، لبنان. الکامل ابن اثیر 2/400-441، المزار للشهید الاوّل: 149، مقاتل الطالبیّین 62، 90 و 95، مروج الذهب للمسعودی: 2/92. مقتل الحسین خوارزمی: 2/28 و أنظر، مقتل الحسین 2/47، ابن اعثم، بحار الانوار: 45/62.
2- 399. النصائح الکافیة ص 72-73 -74- 97، شرح ابن ابی الحدید: 17-14/3.

حتی بعضی از اشرار و اراذل دولتی در مدینه منوره، در جوار قبر شریف و بر منبر رسول خداصلی الله علیه وآله وسلمحرمت آن حضرت را رعایت نمی کردند(1)، ابن عرفه معروف به نفطویه نیز این مطلب را نقل نموده است.

در تاکید این مطلب، سمهودی در کتابش «وفاء الوفاء باخبار دارالمصطفی»(2) آورده است: یحیی گفته است:

هارون ابن عبدالملک بن ما جشون چنین نقل کرد: خالدبن ولید بن حارث بن حکم ابن عاص، که فرزند ابن مطیره است بر منبر رسول خداصلی الله علیه وآله وسلمروز جمعه ایستاد و گفت: رسول خداصلی الله علیه وآله، علی علیه السلام را کارگزار خود نمود در حالی که می دانست او خاین است، لکن دخترش فاطمه علیها السلام شفاعت او را نمود

داود بن قیس در مسجد نبوی ایستاد و گفت،... گفت:

مردم پیراهن او را که بر آن نقش گل شقایق بود پاره کردند، از ترس بر او که مبادا آشوبی برپا کند او را نشاندند.

گفت: دستی دیدم از قبر رسول خداصلی الله علیه وآله وسلمبیرون آمد در حالی که بارها می گفت ای دشمن خدا دروغ گفتی، ای کافر دروغ گفتی(3).

سیوطی می گوید در دوران بنی امیه بالای بیش از هفتاد هزار منبر، امام علی بن ابیطالب علیه السلام را لعن می کردند که آن را معاویه سنّت کرده بود.

امام سجادعلیه السلام در پاسخ حرث بن جارود تمیمی فرمودند: (حرث هنگامی که امام علیه السلام در میان گروهی از اهل بیتش در مدینه که حلقه وار نشسته بودند، حرث عرضه داشت

ص: 177


1- 400. تهذیب التهذیب 229/7، تهذیب التهذیب 157، 158/10 العتب الجمیل ص 3. 35.
2- 401. السمهودی المدنی فی کتابه وفاء الوفاء بأخبار دار المصطفی 359/4.
3- 402. أخرجه فی ینابیع المودة عن أبی الحسن یحیی فی کتاب أخبار المدینة ص 1. 275 النصائح الکافیة ص 79.

السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَهْلَ بَیْتِ ِ الرَّحْمَةِ ِ وَ مَعْدِنُ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفَ الْمَلَائِکَةِ کَیْفَ أَصْبَحْتُمْ رَحِمَکُمُ اللَّهُ؟)

امام علیه السلام سر مبارک را بلند کرده فرمودند: آیا نمی دانی چگونه صبح و شام می کنیم در میان قوم مان همانند بنی اسرائیل در آل فرعون(1) زندگی می کنیم، پسران را می کشند، زنان را زنده می گذارند، بهترین افراد امت، بر منابر دشنام داده می شوند.. هرکه بغض ما را دارد بخاط دشمنی با ما مال و ثروت به او داده می شود و از حق دوستدار ماکاسته می شود (یا فرمودند از بهره او) قریش به عرب افتخار می کند که حضرت محمدصلی الله علیه وآله وسلمقریشی است، عرب بر عجم افتخار می کند که حضرت محمدصلی الله علیه وآله وسلمعرب است. آنان حق ما را می طلبند ولی حقی برای ما نمی شناسند،ای ابا عمران بنشین، صبح و شام ما اینگونه است.

ابن سعد(2) مانند همین را به سند خود از منهال بن عمرو روایت کرده است.

اقدامات معاویه برای تحریف حدیث

ابوالحسن مدائنی(3) در کتاب خود می نویسد: اسناد قابل اعتماد تاریخی مهمی وجود دارد که بیانگر چگونگی منع (گفتن و نوشتن) احادیث رسول خداصلی الله علیه وآله وسلمو جعل احادیث دروغ بر آن حضرت در دوران معاویه است، ما به اختصار نمونه هایی از آنچه را مدائنی نقل کرده می آوریم تا هم از اطاله مطلب اجتناب کرده و هم کفایت از نقل سایر

ص: 178


1- 403. أمان الأمة من الإختلاف الشیخ لطف اللَّه الصافی ص: 49.
2- 404. تیسیر المطالب فی امالی الامام علی بن أبی طالب ص 9/135-13.
3- 405. صحیح مسلم 718: 2 کتاب الزکاة باب 23 باب النهی عن المسألة ح 98 1210، 3 کتاب المساقاة باب 15 باب الصرف و بیع الذهب ح 2. العلامة أبوالحسن المدائنی هو أحد التضلعین و جهابذة علم التاریخ، له مؤلفات عدیدة نحو خطب النبی، و الأحداث، و خطب أمیر المؤمنین، و کتاب من قتل من الفاطمیین، و کتاب الفاطمیات، نقل عنه ابن أبی الحدید فی شرح نهج البلاغة أقوالاً و اراء کثیرة و توفی عام 225هج و کان عمره 90 سنة.

شواهد و مدارک دیگر باشد:

روش 1_ مدائنی می گوید: معاویه به تمام کارگزارانش بعد از سال قحطی یک دستورالعمل واحد صادر کرد به این مضمون:

من امان خود را از هر که چیزی از فضایل ابوتراب یعنی امام علی علیه السلام و اهل بیت او را یعنی اهل بیت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلمرا روایت کند برمی دارم.

به این طریق سخنرانان در هر جا و بر هر منبری امام متقین علی علیه السلام را لعن کردند و از او بیزاری و تبری جستند و او را و خاندانش را دشنام می دادند در این شرایط خفقان و ترس، گرفتارترین مردم، اهل کوفه بودند زیرا تعداد شیعیان در آنجا بسیار بودند به همین دلیل زیاد بن سمیه را حاکم انجا گمارد و حکومت بصره را هم به او داد. او شیعیان را کاملاً می شناخت، زیرا در دوران حکومت امام المتقین علی علیه السلام خود از شیعیان آن حضرت بود و لذا به جستجوی انان پرداخت، شیعیان را زیر هر سنگ و کلوخی پیدا می کرد و به قتل می رساند، ابرهای تاریک ارعاب و تهدید و خفقان بر کوفه و بصره سایه افکند. دست ها و پاهایشان را می برید و چشم هایشان را بیرون می آورد، آنان را بر شاخه های درختان خرما به دار می آویخت، آنان را آواره و تبعید و از عراق بیرون می کرد، دیگر در منطقه تحت فرمان این دژخیم پلید، شیعه سرشناسی باقی نماند. همه را کشت یا تبعید کرد و از عراق بیرون نمود.

مدائنی می گوید: معاویه به کارگزارانش در تمام کشورها نامه دیگری نوشت که: شهادت هیچ یک از شیعیان امام الموحدین علی علیه السلام و اهل بیت

ص: 179

آن حضرت علیهم السلام را نپذیرند.

شیعیان و محبان عثمان و هم شهری های او را شناسایی کنید و هر که فضائل و مناقب او را روایت می کند به آنان نزدیک شوید، آنان را از مقربان خود نموده اکرام کنید هر کس هر روایتی در فضائل او نقل می کند، روایت و نام سازنده و نام پدرش و عشیره و قبیله اش را برای من بنویسید.

کارگزاران مزدور خودفروخته دستور او را اجرا کردند، فضایل و مناقب دروغین عثمان از حد گذشت معاویه جایزه ها، لباس ها، باغ ها به سازندگان بخشید و عربها به نوائی رسیدند همه شهرها مملو از فضائل و مناقب ساختگی عثمان گردید. مسابقه در داشتن خانه و مرکوب، باغ ها و زمین ها بالا گرفت، هیچ کس نزد یکی از کارگزاران دین فروخته نمی آمد و حدیث ساخته را درباره فضیلت عثمان نقل نمی کرد مگر آنکه نامش در دیوان مقربان و چاکران نوشته می شد و از مقربان کارگزار می گردید، کلامش و وساطت هایش مقبول می شد و تا زنده بود در رفاه و آسایش می گذرانید.

روش دوم: مدائنی می افزاید: معاویه به کارگزارانش نوشت، حدیث درباره عثمان بسیار شده و همه شهرها را فرا گرفته، فضائل او به هر کوی و برزن رفته، با آمدن این نامه، از مردم بخواهید درباره صحابه و دو خلیفه اول، ابوبکر و عمر حدیث بسازند، هر مسلمانی که درباره ابوتراب روایتی نقل کند آن را وامگذارید مگر آنکه درباره صحابه برای من

ص: 180

بنویسید(1) این برای من پسندیده تر، روشنی بخش تر برای چشم من، و کوبنده تر برای منزلت ابوتراب امام علی علیه السلام و شیعیان اوست. و از احادیت فضائل و مناقب عثمان برای آنان دشوارتر است.

نامه معاویه برای مردم خوانده شد، اخبار و روایات جعلی بسیاری در مناقب صحابه، ابوبکر و عمر ساخته شد که عاری از حقیقت بود، در ساختن این گونه روایات مردم کوشیدند و کار به جائی رسید که بر منابر به این روایات ساختگی اشاره می کردند. این روایات به معلمان مدارس داده شد تا به کودکان و نوجوانان بیاموزند و آنها را روایت کنند و دستور داد همانگونه که قرآن را می آموزند این روایات جعلی نیز باید تعلیم داده شود، حتی در خانه ها، به دختران خردسال و زنان، غلامان و کنیزان این روایات ساختگی را آموزش دادند، سالها به این طریق گذشت.

روش سوم و چهارم: معاویه به تمام کارگزارانش نوشت: تحقیق کنید هر که با دلیل و مدرک دوستدار علی علیه السلام و خاندان اوست، نام او را از دیوان بیت المال محو و حقوق و روزی اش را نپردازید(2).

به این دستورالعمل، نامه دیگری محرمانه پیوست نمود به این شرح: هرکه به دوستی با این گروه متهم است اورا سخت مجازات و خانه اش را خراب کنید. بیشترین شدت این بلا و گرفتاری بر مردم عراق مخصوصاً بر اهل کوفه بود، بطوری که اگر فرد قابل اعتمادی به دیدن یکی از شیعیان امام علی علیه السلام به خانه اش می رفت تا سرّی را به او بگوید از کنیز و خادمش می ترسید و او را قسم سختی می داد تا آن سرّ را کتمان کند.

ص: 181


1- 406. صحیح مسلم 718: 2 کتاب الزکاة باب 23 باب النهی عن المسألة ح 98 1210، 3 کتاب المساقاة باب 15 باب الصرف و بیع الذهب ح 2. العلامة أبوالحسن المدائنی هو أحد التضلعین و جهابذة علم التاریخ، له مؤلفات عدیدة نحو خطب النبی، و الأحداث، و خطب أمیر المؤمنین، و کتاب من قتل من الفاطمیین، و کتاب الفاطمیات، نقل عنه ابن أبی الحدید فی شرح نهج البلاغة أقوالاً و اراء کثیرة و توفی عام 225هج و کان عمره 90 سنة.
2- 407. صحیح مسلم 718: 2 کتاب الزکاة باب 23 باب النهی عن المسألة ح 98 1210، 3 کتاب المساقاة باب 15 باب الص رف و بیع الذهب ح 2. العلامة أبوالحسن المدائنی هو أحد التضلعین و جهابذة علم التاریخ، له مؤلفات عدیدة نحو خطب النبی، و الأحداث، و خطب أمیر المؤمنین، و کتاب من قتل من الفاطمیین، و کتاب الفاطمیات، نقل عنه ابن أبی الحدید فی شرح نهج البلاغة أقوالاً و اراء کثیرة و توفی عام 225هج و کان عمره 90 سنة.

به این ترتیب احادیث جعلی فراوانی همراه با تهمت ها همه جا را فرا گرفت و مبنائی برای فقهاء، قضات و کارگزاران گردید، روستائیان و بادیه نشینان و مستضعفان بیشترین فشارها را تحمل می کردند زیرا که تقوی و خشوعشان آشکار بود، دین فروشان و منافقان حدیث می ساختند تا نزد کارگزارنشان منزلتی یابند و از نزدیکان و مقربان آنان گردند، به مال و منالی، باغی و ملکی و خانه ای دست یابند، این احادیث جعلی، ناخودآگاه به دست افراد متدین واقعی رسید کسانی که دروغ و تهمت را حرام می دانستند، متأسفانه باورشان آمد و به روایت آنها پرداختند و گمان می کردند آنهادرست و حق است و اگر متوجه می شدند آن روایات آنها باطل و ساختگی است از نقل آنها خودداری می کردند و به آنها معتقد نمی شدند(1)

سرنوشت حدیث در دوران خلفاء بنی امیه

ابوالحسن مدائنی پس از نقل سرگذشت حدیث در دوران معاویه، در ادامه به خلافت بیست و یک ساله عبدالملک بن مروان و ماجرای او پرداخته است. بلا و بدبختی و گرفتاری و سختی و دشواری و معصیبت بر شیعیان آنچنان شدت یافت که شباهتی به دوران معاویه نداشت.

دروغ های ابو هریره در زمان بنی امیه

وقتی که ابوهریره دریافت دروغ هایش بر ملا شده و کارش به رسوایی

ص: 182


1- 408. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید 11/44، 49.

کشیده، در صدد جبران و بهبود موقعیت خود برآمد. ضمن اعتراف به دروغ بودن احادیثی که ساخته بود، برای بستن زبان مردم و سد اعتراض و انتقاد و نجات خود از اتهامات و... اقدام نمود.

بخاری در صحیح خود حدیثی از ابوهریره آورده است، در آخر حدیث مطلبی مهم آمده به ابوهریره گفتند: آیا تو این مطلب را از رسول خداصلی الله علیه وآله وسلمشنیده ای؟

گفت: نه، این از هوش و زیرکی من(1) است.

اصل حدیث این است: ابوهریره خبری از رسول خداصلی الله علیه وآله وسلمنقل نمود که مردم شگفت زده شدند و از مطلبی که در پایان خبر گفت مردم به وحشت افتادند، از او پرسیدند: تو خود این مطلب را از رسول خداصلی الله علیه وآله وسلمشنیدی؟ ابوهریره که انتظار این سؤال را نداشت درمانده و حیرت زده ماند و چون آشکار شد که او پیوسته حقیقت را کتمان می کرده در پاسخ مردم گفت: نه، این از هوش و زیرکی ابوهریره است.

عمربن عبدالعزیز و حفظ حدیث

ابوبکر، عمر و عثمان و معاویه از نوشتن احادیث نبوی جلوگیری کردند و لذا بیشتر آن احادیث از بین رفت، مروان بن حکم و فرزندانش برای از بین بردن احادیث نبوی نهایت جستجو و تلاش خود را نمودند، عمر بن عبدالعزیز در دوران کوتاه حکومت خود (دو سال) دستور جمع آوری احادیث نبوی و تدوین انها را داد.

ص: 183


1- 409. کتاب البیوع باب ما جاء فی قول اللَّه تعالی: فإذا قضیت الصلاة، مسند أحمد بن حنبل 2/228، باب مسانید أبی هریرة، ترجمة أبی هریرة شرح النهج 4/43، صحیح البخاری 4/98، کتاب النفقات باب وجوب النفقة علی الأهل و العیال.

بعد از او، پادشاهان اموی و عباسی هرکدام به نوبه خود در حد توان به تحریف احادیث پرداختند.

عمر بن عبدالعزیز چند کار مثبت انجام داد از جمله دستورالعمل های اسلاف خود، خلفائی که نقل و نوشتن حدیث را ممنوع کرده بودند لغو نمود دستور داد نسبت به تدوین احادیث اقدام شود در روایت بخاری آمده است: عمر بن عبدالعزیز به ابوبکر بن حزم که قاضی القضاة کشور بود نوشت: نگاهبان آنچه سنت و حدیث است باش که من از تباه شدن علم و از بین رفتن حدیث بیم دارم(1).

تحریف حدیث در دوران بنی عباس

عباسیون نیز روش بنی امیه را در تحریف احادیث نبوی پیش گرفتند، زیرا آنان از دشمنان و ناسزاگویان اهل بیت علیهم السلام و دوستداران دشمنانشان بودند، لذا نقل احادیث اهل بیت علیهم السلام را ممنوع کردند.

و گفتند نقل حدیث برای مسلمانان وظیفه پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلمو اهل بیت گرامی اش می باشد که جانشینان راستین و گوهرهای ارجمند و حجت های خدای تعالی در زمین هستند.

رفتار بنی عباس ملایم تر از بنی امیه(2) با عترت رسول خداصلی الله علیه وآله، شیعیان و دوستدارانشان نبود اگر نگوییم سخت تر وشدیدتر، از ستم و آزار و شکنجه و کشتار آنان، خودداری نمی کردند، علاوه بر این در جعل و ساختن حدیث همان راه و روش بنی امیه را پیش گرفتند و

ص: 184


1- 410. صحیح البخاری 39 : 1 کتاب العلم باب کیف یقبض العلم.
2- 411. الطبقات الکبری 219_ 220/5 ترجمة الامام علی بن الحسین علیه السلام.

مانند آنان آنچه را اسلام میرانده بود از آداب و رسوم فرعونیان، همه را احیاء کردند، به کارگزاران منحرف و پست خود تاکید می کردند هر مخالفی را به قتل برسانند و هر اعتراضی را در نطفه خفه کنند بسیاری از پاکان را کشتند، خون های فراوانی از بزرگان اهل بیت علیهم السلام ، شیعیانشان و دوستدارانشان را ریختند. تاریخ هرگز ستمگری های افرادی چون منصورها، هادی ها، هارون ها... را فراموش نمی کند(1).

و حال آنکه پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلمفرمودند:

أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص أَخَذَ بِیَدِ حَسَنٍ وَ حُسَیْنٍ وَ قَالَ مَنْ أَحَبَّنِی وَ أَحَبَّ هَذَیْنِ وَ أَبَاهُمَا وَ أُمَّهُمَا کَانَ مَعِی فِی دَرَجَتِی یَوْمَ الْقِیَامَة(2).

هر که مرا و این دو (حضرت امام حسن و حضرت امام حسین علیهما السلام) و پدرشان و مادرشان را دوست داشته باشد روز قیامت با من و در درجه من خواهد بود.

منصور عباسی اولین کسی است که حدیث را تدوین نمود:

در اینجا اختلاف نظری وجود دارد: بعضی از علماء اهل سنت بر این باورند؛ کسانی که دستور عمربن عبدالعزیز را ذکر کرده اندمی گویند: تاریخ این دستور همان تاریخ تدوین حدیث است، تدوین حدیث از تاریخ همین دستورالعمل آغاز شده یعنی آخرین سال قرن اول، به عبارت دیگر سال اول قرن دوم.

علامه سید حسن صدر این نظریه را به دلیل شواهد و مصادر تاریخی مردود دانسته و گفته است: اولین کسی که احادیث را تدوین کرد، امام

ص: 185


1- 412. راجع مقاتل الطالبیین لابی الفرج. 2 تاریخ الخلفاء ص 231 الکامل 91/7 وفیات الاعیان 438/5 و 3/423 تهذیب التهذیب 430/10 و لفظ الحدیث کما اخرجه الترمذی مناقب 20 و احمد بن حنبل 77/1.
2- 413. راجع مقاتل الطالبیین لابی الفرج. 2 تاریخ الخلفاء ص 231 الکامل 91/7 وفیات الاعیان 438/5 و 3/423 تهذیب التهذیب 430/10 و لفظ الحدیث کما اخرجه الترمذی مناقب 20 و احمد بن حنبل 77/1.

مالک در سال 179 هجری بوده که به امر منصور خلیفه عباسی موطا را نوشت، برای تایید این نظریه دلائلی را ذکر می کند از جمله:

1- خلافت عمربن عبدالعزیز از دو سال و پنج ماه تجاوز نکرده است(1).

2- زمان صدور دستور عمربن عبدالعزیز بدون تاریخ است آیا اوایل پادشاهی او بوده؟

3- معلوم نیست آیا ابوبکر بن حزم امر عمربن عبدالعزیز را امتثال نموده یا نه؟

هیچ مدرکی دال بر این موضوع وجود ندارد،مورخان مطلبی در این باره ذکر نکرده اند.

4- هدف مؤلفان در این دوران فترت فقط جمع آوری احادیث بوده، و احادیث مبوّب نشده است، تقسیم احادیث به صحیح و حسن و ضعیف بعدها صورت گرفت، و تفاوتی بین حدیث صحیح و غیره وجود نداشت، محتوای اصلی کتاب ها و اسناد آن صرفاً کتابت حدیث بود، تا آنکه به سال 259، عصر بخاری و سایر کتب صحاح فرا رسید(2).

ابن حجر می گوید: بخاری چون این کتاب ها و.... را ملاحظه کرد، دید تمام آنها تحت یکی از این دو عنوان، صحیح و حسن قرار می گیرند در حالی که اغلب آنها ضعیف هستند. بنابراین نباید گفت.... لذا بر جمع آوری احادیث صحیح غیر قابل تردید همت گماشت(3).

پس از او شاگردش مسلم بن حجاج قشیری نیشابوری در سال 291 کتاب

ص: 186


1- 414. فتح الباری لابن حجر 1/157 إرشاد الساری للعسقلانی 7:1 تدریب الراوی للسیوطی 90: /59. أضواء علی الصحیحین الشیخ محمد صادق النجمی ص: 58.
2- 415. ذکر الشلبی فی کشف الظنون أکثر من أربعین مسنداً و قال: إن أهم هذه المسانید و أشهرها مسند أحمد بن حنبل الذی یحتوی علی أکثر من ثلاثین ألف حدیث.
3- 416. هدی الساری مقدمة فتح الباری.

صحیح مسلم و پس از او محمد بن یزید بن ماجه قزوینی در سال 283 کتاب سنن، ابو داود سلیمان بن داود سجستانی در سال 275، محمد بن عیسی ترمذی در سال 279، سنن ترمذی، احمد بن شعیب نسائی در سال 303 سنن خود را که به آن «المجتبی» گفته می شود، نوشتند.

این کتب شش گانه (صحیح بخاری و صحیح مسلم، سنن محمد بن یزید بن ماجه قزوینی، سنن ابن داود، سنن ترمذی، سنن نسائی) ارکان اصلی جوامع اهل سنت را تشکیل می دهند که مرجع آنان در اعتقادات، فروع، تفسیر و تاریخ است که با گذشت زمان به «صحاح ستة» معروف که گاه گفته می شود: صحیح بخاری و صحیح مسلم و به چهار کتاب دیگر «سنن» اطلاق می گردد. بعد از این کتاب ها، صدها جامع تصنیف کردند که به آنها «مسند، مستدرک، مستخرج» نام داده اند که البته هیچیک از آنها در نزد اهل سنت به مرتبه «صحاح ستة» نرسیده است.

تفاوت بین صحاح و مسانید

صحیح در اصطلاح، حدیثی است که سند آن از طریق راویان عادل و متدین به پیامبر عظیم اسلام صلی الله علیه وآله وسلمیا یکی از ائمه علیهم السلام می رسد، کتب ششگانه، صحاح نامیده شده اند زیرا احادیث آنها و محتویاتشان از قبیل: راوی، سند و متن دارای شرایط صحت است هرچند اصحاب آن در شروط صحت حدیث با یکدیگر اختلاف داشته باشند، لذا امکان دارد حدیثی نزد یکی از آنان صحیح و به نظر دیگری بطور کامل فاقد شرایط صحت باشد(1).

ص: 187


1- 417. دائرة المعارف القرن العشرین 2/59.

نویسندگان صحاح ادعا کرده اند آنچه در کتب صحاح شان آورده اند شرایط لازم را داشته و احادیث صحیح است.

و اما سایر کتب، مسانید و غیره این درجه از صحت را ندارند و نویسندگانش آنچه را ذکر کرده اند. در صحت آن تحقیق نکرده اند زیرا بنای آن ها فقط جمع آوری حدیث اعم از صحیح و غیرصحیح بوده حتی احمد بن حنبل که چهل هزار حدیث را در مسند خود جمع آوری کرده صحت همه آنها را تضمین ننموده است(1).

تالیفات بخاری

شرح حال نویسان در تعداد تالیفات بخاری نظرات متفاوتی داشته اند.

مشهور آنست. وی هفده کتاب در حدیث، رجال، تاریخ و غیره نوشته است(2)، اهل سنت به تمام کتب بخاری اهمیت خاصی می دهند مخصوصاً به کتاب «صحیح» او، در میان هیچ ملتی کتابی به این مقام و اهمیت مانند کتاب «صحیح» او نزد اهل سنت نمی رسد(3). فتاوی حیرت آور بخاری

از بخاری فتاوی شگفت انگیزی نقل شده که با شرع اسلام مخالف و صد در صد با رسوم زمان جاهلیت و پادشاهی هماهنگ است، به چند نمونه توجه فرمایید:

1- زن می تواند به مرد اجنبی (نامحرم) خدمت کند هرچند زن جوان و اوائل سنّ ازدواج او باشد.

ص: 188


1- 418. التقریب للنووی: 1/2، تدریب الراوی 1/88، أضواء علی الصحیحین، محمد صادق النجمی 99.
2- 419. هدی الساری: 3/479.
3- 420. صحیح البحاری 1/80 : کتاب الغسل باب غسل مایصیب من فرج المرأة.

2- واجب نیست زن خود را از برده خود به پوشاند، حتی از برده دیگران.

3- محل منی با ازاله عین نجاست (منی) پاک می شودهمانگونه که با شستن پاک می شود.

4- اگر منی خارج نشود غسل جنابت واجب نیست بلکه مستحب است.

5- ترک نماز در شرایط سخت مثل جهاد جایز است، بعد از جهاد قضای نمازها خوانده شود.

6- با روغن (حیوان) مرده می توان بدن را چرب کرد.

7- استفاده از شانه ساخته شده از استخوان حیوان مرده جایز است.

8- بازی با سلاح های جنگی مثل شمشیر و تیر و خواندن شعر در مسجد بدون اشکال است(1).

از جمله فتواهای شگفت آور او: ترتب حکم رضاع به شیر حیوانات است مثلاً اگر به دو طفل برای یک مدت معین شیر یک بز یا یک گاو داده شود بین آندو احکام رضاع مترتب شده با هم برادر می شوند.

شیخ الشریعه اصفهانی بعد از نقل این فتوی از کتاب «الکفایه فی شرح الهدایة فقه المذهی الحنفی» می گوید: این فتوی اگر بر چیزی دلالت کند همانا بر جهل و نادانی بخاری است زیرا ورود حرمت در رضاع، فرع ابوت و مادری است و این قابل پذیرش نیست حیوانی پدر انسان یا مادر او گردد(2).

ص: 189


1- 421. مقدمة صحیح البخاری بقلم أبو کمال عبد الغنی عبدالخالق طبعة مکة عام.
2- 422. هدی الساری: 6 المعرب، القول الصراح، مخطوط.

کتاب بخاری تکیه گاه حکومت ها

جهت گیری عباسیان در حکومت، تکیه بر مواضع بخاری بوده زیرا موضع گیری های معروف او در دفاع از اهل سقیفه، حکومت های غاصب مسلط بر مسلمانان به زور شمشیر و آتش، اهمال او در حق اهل بیت علیهم السلام، میراث گرانقدر و منزلت رفیع و بلندشان که از رسول خداصلی الله علیه وآله وسلمدر حدیث «ثقلین» آمده:

إِنِّی تَرَکْتُ فِیکُمْ الثَّقَلَیْنِ مَا إِنْ أَخَذْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا کِتَابَ اللَّهِ سَبَبٌ بِیَدِ اللَّهِ وَ سَبَبٌ بِأَیْدِیکُمْ و أَهْلَ بَیْتِی(1).

در میان شما دو ثقل می گذارم، اگر به آن دو متمسک شوید هرگز گمراه نمی شوید، کتاب خدا سببی است به دست خدا و سببی به دست شما، و اهل بیت من این حدیث کاملاً معروف و شناخته شده است.

بخاری تنها کسی است از نویسندگان صحاح که این حدیث را در کتاب خود نیاورده و حال آنکه اغلب علماء اهل سنت آن را ذکر کرده اند.

به دلیل همین موضع گیری کتاب او از سایر کتب صحاح افضل و برتر گردیده است که علیرغم مفصل بودن، فاقد احادیث صحیح بوده، انصاف را رعایت ننموده و با وجود این علماء کتاب صحیح او را تایید کرده اند.

بخاری در زبان شاعران و علماء درباری

علماء مزدور و جیره خوار دربار پادشاهان ستمگر به لحاظ تعصبات مذهبی و تقرب به فرعون های زمانشان ستایش ها از بخاری نموده اند.

قاسمی

در کتاب «قواعد التحدیث» می گوید:

ص: 190


1- 423. الصحاح الخمسة: صحیح مسلم 5/22 ح 2408، صحیح الترمذی 5/591 ح 3713، سن النسائی 5/130 ح 8464، سنن ابن ماجة 12، سنن أبی داود 2/309، إقاله الکنجی و سبط ابن الجوزی، و رزین فی الجمع بین الصحاح 3، اذ ذکر أبو داود حدیث الأئمة الاثنی عشر و المهدی)، مستدرک الصحیحین، الحکم 3/109، مسند أحمد بن حنبل 5/492 ح 18780، مصنّف ابن أبی شیبة 7/503، المعجم الکبیر، الطبرانی 5/166 ح 4969، مجمع الزوائد 9/104، تاریخ الیعقوبی 2/112، أسد الغابة 4/108، تفسیر الفخر الرازی 3/636، تفسیر الدر المنثور، السیوطی 7/349، تفسیر القرآن، ابن کثیر 9/115، الصواعق المحرقة، ابن حجر 26، 89، التنبیه و الإشراف، المسعودی 221، السیرة الحلبیة 3/333، 2/26، 4/369، الإمامة و السیاسة 1/97، البدایة النهایة 5/231، المناقب الخوارزمی 160، 190، الکافی، الکلینی 1/249، دعائم الإسلام، النعمانی 1/16، تفسیر الفخر الرازی 3/636، الصواعق المحرقة، ابن حجر 26، التنبیه و الإشراف المسعودی 221، مشکل الآثار، الطحاوی 4. کشف الاستار عن زوائد البزار 3/221، عن مسند أبوبکر البزار، تهذیب اللغة، العلامة الازهری 9/178، ینابیع المودة 40، تاریخ بغداد 7/377، المعارف، ابن قتیبة 291، مقتل الخوارزمی، تاریخ الخلفاء، السیوطی 114، کنزالعمال: 11/603 ح 32912، الاحتجاج، الطبرسی 1/255، البحار، المجلسی 96/42_ 43، تفسیر نور الثقلین 5/226، تهذیب الکمال، 10/51، نوادر الاصول، الحکیم الترمذی 68، سنن الدارمی 2/431، السنن الکبری، البیهقی 7/30، 10/114.

1- کتاب «صحیح بخاری» همتای قرآن است.

2- اگر این کتاب در خانه ای که وبا و طاعون همه گیر شده خوانده شود اهل آن خانه از ابتلاء به آن بیماری ها در امان خواهند ماند.

3- اگر کسی این کتاب را ختم کند حاجت روا می گردد.

4- هرکه آن را در حادثه و گرفتاری یا بلایی بخواند از آن با سلامتی و عافیت نجات می یابد.

5- اگر در سفر دریا کسی آن را همراه داشته باشد او و کشتی از غرق شدن در امان(1) هستند.

اما درباره کرامات بخاری و رؤیای او

می گویند بخاری در کودکی نابینا شد_ مادرش_ ابراهیم خلیل علیه السلام را در خواب دید و او را به سلامتی پسرش مژده داد و به او گفت: خدای تعالی چشمان پسرت را به خاطر دعای بسیار تو، به او عطا فرمود. در بامداد آن روز خدای تعالی دیدگان او را به او باز گرداند(2).

محمد بن یوسف فربری می گوید: پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلمرا در خواب دیدم به من فرمود: کجا می خواهی بروی؟

گفتم: می خواهم نزد محمد بن اسماعیل بخاری بروم. فرمودند: سلام مرا به او برسان(3).

بخاری می گوید: در «کتاب صحیح» حدیثی ننوشتم مگر آنکه پیش از نوشتن آن، غسل کردم و دو رکعت نماز گزاردم(4).

فربری می گوید: بخاری گفت، در «کتاب صحیح» حدیثی ننوشتم مگر

ص: 191


1- 424. دائرة المعارف القرن العشرین 1/29، أضواء علی الصحیحین الشیخ محمد صادق النجمی ص: 78.
2- 425. قواعد التحدیث 3/482.
3- 426. تاریخ بغداد 3/79، أضواء علی الصحیحین الشیخ محمد صادق النجمی ص: 78.
4- 427. هدی الساری: 490، إرشاد الساری 4.

آنکه ابتداء استخاره کردم (طلب خیر کردم)، دو رکعت نماز گزاردم و به صحت آن یقین پیدا کردم، سپس آن را نوشتم(1).

بخاری گفته است: «کتاب صحیح» را از ششصد هزار حدیث و در شانزده سال تصنیف کردم و آن را حجت بین خود و خدای تعالی قرار دادم(2).

فاضل نووی می گوید: مسلم گفت: این مسند صحیح را از سیصدهزار حدیث شنیده شده تصنیف کردم اگر اهل حدیث دویست سال حدیث بنویسند این مسند محور کارشان خواهد بود(3).

شاعران هم، به تقلید از آن علماء درباره بخاری و «کتاب صحیح» او اشعار فراوان و قصیده های متعدد سروده اند از جمله آنها شعری است که ابن عامر جرجانی سروده و گفته است اگر انصاف داده شود «صحیح بخاری» نباید نوشته شود مگر با آب طلا، کتاب فرق گذار بین هدایت و گمراهی است و در آن سرّ(4) اسراری است که نباید فاش گردد.

علماء معترض

ابو زرعه از شخصیت های برجسته علمی است که از مسلم و امثال او انتقاد کرده کار آنان را تظاهر به حدیث و سوداگران آن می داند او می گوید بعضی از احادیث کتاب «صحیح مسلم» صحیح نیست. خطیب به نقل از سعید بن عمرو می گوید: من حضور داشتم ابو زرعه رازی در باره کتاب «صحیح

ص: 192


1- 428. تهذیب الأسماء و اللغات: 1/98، تاریخ بغداد 2/10.
2- 429. هدی الساری: 490.
3- 430. إرشاد الساری 1/29. کشف الظنون 1/544، مادة الجامع الصحیح.
4- 431. شرح صحیح مسلم للنووی 1/15.

مسلم» تألیف مسلم بن حجاج، همچنین در باره کتاب «صحیح بخاری» به من گفت: این قوم می خواستند پیش از موقع بر دیگران مقدم شوند (دنبال ریاست بودند) به منظور تظاهر و بزرگ نمایی چیزی یاد گرفتند، کتابی نوشتند که پیشینیان به آن اقدام نکرده بودند تا پیش از وقت به ریاست برسند. روزی مردی با کتاب «صحیح مسلم» نزد او آمد من خود شاهد بودم، ابو زرعه کتاب را گرفت و تورقی کرد، به حدیثی از اسباط بن نصر برخورد. گفت: این حدیث چقدر از حدیث صحیح دور است، که مسلم آن را در کتاب خود آورده، به حدیثی از قطن بن نصیر برخورد گفت: این از اولی به مراتب بدتر و دورتر از «صحیح» است.

ذهبی داستان ابو زرعه را در کتاب خود عبارت «چیزی آموختند که با آن تجارت و خرید و فروش کنند» به جای «به منظور تظاهر و بزرگ نمایی چیزی آموختند» آورده است(1).

موضع نووی در مورد کتاب «صحیح بخاری و صحیح مسلم»

نووی از فضلاء اهل سنت و شارح این دو کتاب است، در علم رجال شهرتی دارد و درعلم حدیث و رجال کتب متعددی نوشته که به عنوان کتب مرجع شناخته شده، او در صحت بعضی از احادیث صحیحین تردید و در مواردی با صراحت بعضی از آنها را باطل و مردود می داند، در مقدمه کتابش «شرح صحیح مسلم» می گوید:

اما گفتار مسلم و ادعای او که هرچه نزد من صحیح نبوده، درکتاب نیاورده ام، کافی است بلکه در کتاب صحیح خود، آن چه را جمهور علماء بر صحت آن اتفاق داشته اند آورده ام. این خود مشکل است، مسلم در

ص: 193


1- 432. تاریخ بغداد 3/373.

کتابش احادیث فراوانی آورده که از نظر صحت بایکدیکر اختلاف دارند زیرا برخی از آنها احادیث کسانی است که ما نام آنها را آورده ایم و برخی دیگر احادیث کسانی است که نامی از آنها نیاورده ایم زیرا در صحت حدیث او اختلاف نظر وجود دارد(1).

یک مثال

به عنوان مثال در مورد حدیث ابو سلمه در باب «آغاز وحی» آمده اولین سوره ای که بر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلمنازل شده سوره «مدثر» بوده است.

نووی می گوید: این حدیث ضعیف بلکه باطل است، صحیح علی الاطلاق این است، اولین سوره ای که نازل شده: اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ بوده است.

موضع ابن حجر درباره صحیحین:

ابن حجر می گوید: تعداد احادیثی که مردم بر قدح آن در کتاب بخاری اتفاق نظر ندارند هرچند مسلم نیز آنها را در کتاب خود آورده، صد و ده حدیث است، سی و دو حدیث آن را مسلم جدا و بر بطلان آنها نظر داده است(2).

او در مقدمه کتاب «فتح الباری» می گوید: گروهی از محدثان و علماء رجال بیش از سیصد راوی از راویان بخاری را تضعیف کرده اند و پس از ذکر اسامی آنها به حکایت هائی که موجب طعن و تنقیب آنان و سبب ضعیف آنان گردیده اشاره نموده است.

نظر قاضی باقلانی

قاضی ابوبکر باقلانی صحت حدیث نمازگزاردن پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلمرا بر

ص: 194


1- 433. أضواء علی الصحیحین، محمد صادق النجمی 87. مقدمة شرح صحیح مسلم للنووی 19.
2- 434. شرح صحیح مسلم للنووی 3/307. هدی الساری مقدمة فتح الباری: 4.

جنازه عبداللَّه ابن ابی و نیز اعتراض عمر را بر آن حضرت انکار نموده است و حال آنکه این حدیث را هر دو صحیح آورده اند.

امام الحرمین می گوید: اهل حدیث این حدیث را نتوانسته اند تصحیح کنند.

غزالی در «المستصفی» می گوید: اظهر آن است که این حدیث غیر صحیح است.

داودی می گوید: این حدیث غیر محفوظ است.

نظر ابن همام

کمال الدین بن همام در شرح الهدایة می گوید:(1).

کسی که بگوید: در کتاب صحیح بخاری و صحیح مسلم اصح احادیث آمده و این دو کتاب منحصر بفرد هستند و شرطی هم در بین نیست، این نوعی تحکم و باطل است.

تقلید بر اساس این دو کتاب جایز نیست.

انتقاد ابن حجر از بخاری و مسلم:

1- آراء علماء مصر معاصر:

نظر شیخ محمد عبده: محمد رشیدرضا مصری از شاگردان برجسته شیخ محمد عبده است.

او نظرات و آراء استاد خود را در کتابش به نام «تفسیر المنار» آورده است.

ص: 195


1- 435. فتح الباری: 8/272، تفسیر سوره براءة.

او بعد از آوردن نظر ابن حجر که گفته است: «تعداد احادیثی که مورد انتقاد و اشکال قرار گرفته در کتاب بخاری که صحیح مسلم هم در بعضی از آنها سهیم است صدوده حدیث است، مسلم وجود

اشکال در سی ودو حدیث آن را پذیرفته و آنچه را خود منفرداً نقد کرده هفتاد و هشت حدیث است_ حافظان از کتاب رجال بخاری هشتاد راوی و از رجال مسلم صد و شصت راوی را تضعیف کرده اند» می گوید: ابن حجر چنین گفته است: من خود دویست و ده حدیث را بررسی نموده ام، که بخاری به تنهایی بیش از هفتاد حدیث را آورده و مسلم مابقی را در صحیح خود ذکر کرده است(1).

انتقاد رشید رضا

محمد رشید رضا بعد از ارائه احادیث مورد انتقاد بر بخاری می گوید: با در نظر گرفتن تحقیقات حافظ ابن حجر(2)، تمام آنها را نوعی صناعه می بینیم، اما وقتی به شرح آن «فتح الباری» مراجعه کنیم ملاحظه می کنیم در معانی احادیث آن، اشکالات فراوانی وجود دارد یا تعارض احادیث آن بیش از آن است که حافظ ابن حجر به آن تصریح کرده علیرغم زحمتی که در مورد جمع بین احادیث مختلف تحمل کرده است.

حافظان و تضعیف صحیح بخاری

احمد امین دانشمند مصری درباره صحیح بخاری و صحیح مسلم می گوید: حافظان حدوداً هشتاد نفر از رجال بخاری را تضعیف نموده اند در واقع این مهمترین مشکل کتاب است زیرا بعضی از این راویان بدون

ص: 196


1- 436. أضواء علی السنة المحمدیة: 2/312.
2- 437. هدی الساری مقدمة فتح الباری: 345، أضواء علی الصحیحین، محمد صادق النجمی 89.

تردید کذاب و دروغگو بوده اند. بنابراین به روایات آنها نباید اعتماد کرد.

و بعضی دیگر مجهول الحال بوده، لذا به روایاتشان نمی توان استناد و عمل کرد...

از جمله این افراد مجهول الحال که بخاری از او روایاتی آورده عکرمه غلام ابن عباس است که دنیا را از حدیث و تفسیر پر کرده. و حال آنکه بعضی او را به کذب و دروغگویی متهم ساخته اند و بعضی گفته اند رأی او رأی خوارج بوده، او جوائز دولتمردان را می گرفته، مطالب دروغ بسیار روایت نموده است.

احمد امین می گوید: شواهد تاریخی فراوانی بر دروغگویی او وجود دارد. سپس می گوید: بخاری صداقت عکرمه را پذیرفته و در کتاب صحیح خود روایات بسیاری از او آورده است...

نظر مسلم درباره عکرمه:

مسلم عکرمه را دروغگو می شناسد لذا هیچ روایتی از او نقل نکرده مگر یک حدیث در باره حج، معهذا در نقل همین حدیث هم بر عکرمه اعتماد ننموده، بلکه آن را از باب تقویت حدیث دیگری آورده است(1).

بخاری دزد کتاب مسلمه کتاب «صحیح» بخاری را مطالعه نمود، آنچه وی درباره کتاب و بخاری گفته جالب توجه است. مسلمه می گوید: تألیف کتاب توسط بخاری عملی خلاف و ناپسند بوده و بر حسب اصطلاح، بخاری مرتکب دزدی علمی شده است که این عمل از شخصیت علمی و اخلاقی او

ص: 197


1- 438. ضحی الإسلام 117:2.

می کاهد و ارزش و اعتبار او را زائل می کند و آن را در جایگاه قبول و رد قرار می دهد.

اظهارات مسلمه:

مسلمه می گوید: علی بن مدینی استاد بخاری کتاب «العلل» را تألیف کرد و نسبت به آن بخل می ورزید و تمام کوشش خود را در حفظ آن انجام می داد که دست کسی نیفتد، روزی به یکی از باغهای خود بیرون مدینه رفته بود بخاری فرصت را مغتنم شمرده به یکی از پسران او مالی داد تا کتاب «العلل» را یک روز در اختیار او بگذارد، کتاب را به بخاری داد، بخاری کتاب را به گروهی نسخه بردار تحویل داد تا آن را بنویسند. کتاب را به او دادند، علی بن مدینی بازگشت، در جایگاه خود نشست، مطلبی را گفت: بخاری عین سخنان استاد را در پاسخ اظهار کرد. استاد نسخه برداری از کتاب را متوجه گردید، بسیار غمگین شد، همچنان مغموم بود اندک زمانی بعد در گذشت.

به این ترتیب بخاری از بحث و غور در احادیث، بوسیله این کتاب بی نیاز شد. به خراسان رفت و کتاب «صحیح» را نوشت منزلت بلندی یافت و مشهور شد.

حفاظ می گویند ابن حجر گفته است:

احادیث کتاب از صد و ده عدد تجاوز نمی کرده، به علاوه احادیث از جهت متن ضعیف هستند(1).

خواننده فرزانه دقت دارند:

ص: 198


1- 439. تهذیب التهذیب: 9/54.

با توجه به انگیزه ها و تشویق های جعل حدیث و دروغ و افتراء، فاصله زمانی بین صدور حدیث و تاریخ تدوین آن بسیار طولانی بوده است. مشکل دیگر، نقل رایج حدیث به معنی بوده که در کتاب صحیح بخاری فراوان آمده است.

چاپ کتاب بخاری

بخاری تا در قید حیات بود کتابش چاپ نگردید بعد از وفات بخاری دیگران آن را کامل کردند،

لذا آنچه را خواستند و یا سیاست اقتضاء نمی کرد به آن اضافه و یا از آن حذف کردند.

شناخته شده کار به جایی رسید که حتی ابن حجری که به سهل انگاری در کشف حقیقت و از بعضی اسناد احادیث بخاری و متون آن اغماض و تساهل نموده گاه به ناچار پرده های تعصب و سرگردانی را کنار نهاده و بعضی از حقایق را بر ملا و آشکار نموده است لذا وقتی به ذکر اسم راویانی که علماء گذشته آنها را تضعیف و صلاحیت آنان را ردّ کرده اند می رسد می گوید: آنان جزء ناصبیان و دشمنان امام علی علیه السلام بوده اند.

و در همین راستا شیخ معتزلیان ابوجعفر اسکافی می گوید: معاویه، گروهی از صحابه و گروهی از تابعین را بر آن داشت تا اخبار قبیح و زشتی درباره امام متقین علی علیه السلام نقل کنند که مقتضی اهانت و تحقیر و سبب برائت و بیزاری از آن بزرگوار شود و برای آنان دستمزدی مانند آنچه می گرفتند قرار داد. حدیث سازان برای خشنودی او به تکاپو افتادند،

ص: 199

گروه جاعلان حدیث ابو هریره، عمرو بن عاص، مغیرة بن شعبه و از تابعین عروة بن زبیر بودند(1).

خواننده منصف ملاحظه می فرمایند این گروه که اسکافی آنان را اعضاء مؤسسه جعل حدیث معاویه معرفی کرده کسانی هستند که بخاری و مسلم، احادیث فراوانی از آنان روایت نموده اند.

1- ابوهریره: هر دو کتاب صحیح بخاری و صحیح مسلم، احادیث بسیاری از ابوهریره نقل کرده اند، علماء حافظان می گویند: احادیث ابوهریره پنج هزار و سیصد و هفتاد و چهار عدد است. بخاری چهارصد و چهل و شش حدیث از آنها را آورده است. ابوهریره به دروغگویی شهرت داشته و به کثرت روایت از رسول خداصلی الله علیه وآله وسلموسلم معروف است او در این جهت راوی اول است فراوانی روایات او از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم وقتی آشکار می شود که با تعداد احادیثی که از خلفاء در کتب و مسانید اهل سنت آمده مقایسه شود که بالغ بر هزار و چهارصد و یازده عدد است، این نسبت 27% کمتر از مجموع احادیثی است که از ابوهریره روایت شده است.

او اصالةً یمنی است بعد از فتح خیبر سال هفتم هجرت به مدینه آمد و اسلام خود را اعلام کرد او خود گفته است مصاحبت او با پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم از سه سال تجاوز ننمود(2).

ابوهریره از پیروان و جیره خواران معاویه و عضو مؤسسه جعل حدیث بوده است او از جمله کسانی است که درباره امام علی علیه السلام و اهل بیت آن

ص: 200


1- 440. هدی الساری مقدمة فتح الباری: 290.
2- 441. شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید 4/93، هدی الساری 477.

بزرگوار احادیث تنفر برانگیز و رسوا کننده ساخته و آنها را منتشر کرده است و برای ابوبکر، عمر، و عثمان و بنی امیه فضیلت ها و مناقب فراوان ساخته است(1).

امام محمد باقرعلیه السلام به یکی از اصحابشان فرمودند:

یَا فُلَانُ مَا لَقِینَا مِنْ ظُلْمِ قُرَیْشٍ إِیَّانَا وَ تَظَاهُرِهِمْ عَلَیْنَا وَ مَا لَقِیَ شِیعَتُنَا وَ مُحِبُّونَا مِنَ النَّاسِ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قُبِضَ وَ قَدْ أَخْبَرَ أَنَّا أَوْلَی النَّاسِ بِالنَّاسِ فَتَمَالَاَتْ عَلَیْنَا قُرَیْشٌ حَتَّی أَخْرَجَتِ الْاَمْرَ عَنْ مَعْدِنِهِ وَ احْتَجَّتْ عَلَی الْاَنْصَارِ بِحَقِّنَا وَ حُجَّتِنَا تَدَاوَلَتْهَا قُرَیْشٌ وَاحِدٌ بَعْدَ وَاحِدٍ حَتَّی رَجَعَتْ إِلَیْنَا فَنَکَثَتْ بَیْعَتَنَا وَ نَصَبَتِ الْحَرْبَ لَنَا وَ لَمْ یَزَلْ صَاحِبُ الْاَمْرِ فِی صَعُودٍ کَئُودٍ حَتَّی قُتِلَ فَبُویِعَ الْحَسَنُ ابْنُهُ وَ عُوهِدَ ثُمَّ غُدِرَ بِهِ وَ أُسْلِمَ وَ وَثَبَ عَلَیْهِ أَهْلُ الْعِرَاقِ حَتَّی طُعِنَ بِخَنْجَرٍ فِی جَنْبِهِ وَ انْتُهِبَ عَسْکَرُهُ وَ عُولِجَتْ خَلَاخِیلُ أُمَّهَاتِ أَوْلَادِهِ فَوَادَعَ مُعَاوِیَةَ وَ حَقَنَ دَمَهُ وَ دِمَاءَ أَهْلِ بَیْتِهِ وَ هُمْ قَلِیلٌ حَقَّ قَلِیلٍ ثُمَّ بَایَعَ الْحُسَیْنَ ع مِنْ أَهْلِ الْعِرَاقِ عِشْرُونَ أَلْفاً ثُمَّ غَدَرُوا بِهِ وَ خَرَجُوا عَلَیْهِ وَ بَیْعَتُهُ فِی أَعْنَاقِهِمْ فَقَتَلُوهُ ثُمَّ لَمْ نَزَلْ أَهْلَ الْبَیْتِ نُسْتَذَلُّ وَ نُسْتَضَامُ وَ نُقْصَی وَ نُمْتَهَنُ وَ نُحْرَمُ وَ نُقْتَلُ وَ نَخَافُ وَ لَا نَأْمَنُ عَلَی دِمَائِنَا وَ دِمَاءِ أَوْلِیَائِنَا وَ وَجَدَ الْکَاذِبُونَ الْجَاحِدُونَ لِکَذِبِهِمْ- وَ جُحُودِهِمْ مَوْضِعاً یَتَقَرَّبُونَ بِهِ إِلَی أَوْلِیَائِهِمْ وَ قُضَاةِ السَّوْءِ وَ عُمَّالِ السَّوْءِ فِی کُلِّ بَلْدَةٍ فَحَدَّثُوهُمْ بِالْاَحَادِیثِ الْمَوْضُوعَةِ الْمَکْذُوبَةِ وَ رَوَوْا عَنَّا مَا لَمْ نَقُلْهُ وَ لَمْ نَفْعَلْهُ لِیُبَغِّضُونَا إِلَی النَّاسِ وَ کَانَ عِظَمُ ذَلِکَ وَ کِبَرُهُ زَمَنَ مُعَاوِیَة.

ای فلان آنچه ما از ظلم و ستم قریش و هجومشان بر ما دیدیم و آنچه

ص: 201


1- 442. صحیح البخاری 4/38، باب علامة النبوة فی الإسلام، الإصابة فی معرفة الصحابة 7/355، باب الکنی ترجمة أبی هریرة، ترجمة أبی هریرة رقم 10980، الطبقات الکبری لابن سعد 4/327.

شیعیان و دوستان ما از مردم دیدند...

رسول خداصلی الله علیه وآله وسلموسلم رحلت فرمودند خبر دادند که ما سزاوارترین مردم بر آنان هستیم قریش علیه ما دست به کار شد، تا آنکه امر (ولایت و خلافت) از معدن و جایگاه خود بیرون رفت... قریش آن را دست به دست داد یکی بعد از دیگری خلافت را به دست گرفتند... در نتیجه ما اهل بیت پیوسته خوار، تبعید، بی ارزش، محروم و به قتل می رسیم و ترسان هستیم. بر خون خود و خون دوستدارانمان ایمن نیستیم. اما دروغگویان کافر به لحاظ دروغگویی و کفرشان، جایگاهشان نزد بزرگان و دولتمردانشان است. قضات بد سیرت و کارگزاران بد طینت در هر شهر حکمران هستند، احادیث جعلی و دروغ را به آنان می گویند. از ما مطالبی را که نگفته ایم و عمل نکرده ایم روایت می کنند تا مردم ما را دشمن بدارند، شدت و سختی این مصائب در دوران حکومت معاویه از تمام زمان ها بیشتر بود.

این مطلب را نقل طبری نیز تأیید نموده که: معاویه مغیره بن شعبه را در سال چهل و یک بر کوفه گمارد، و او را امیر آنان قرار داد به او گفت: تو را به چند چیز مهم سفارش می کنم.

سفارش معاویه به مغیره

اما آنها را به لحاظ اعتمادی که بر هوشیاری تو دارم وامی گذارم اما یک موضوع را جداً از تو می خواهم و آن دشنام و شماتت به علی علیه السلام و

ص: 202

مذمت اوست. و تا می توانی برای عثمان رحمت بخواه و آمرزش، و یاران علی علیه السلام را مورد آزار و تبعید قرارده، و دوستدران عثمان را به خود نزدیک کن(1).

عبداللَّه بن عمرو بن عاص می گوید: مغیره به من گفت: آنان ما را از گفتن حدیث مانع شدند، یزید پیکی نزد عبداللَّه بن عمرو فرستاد و او را از گفتن حدیث باز داشت. عبداللَّه گفت: این نیز مرا از گفتن حدیث نهی می کند همانگونه که پدرش مرا نهی می کرد.

معاویه به عبداللَّه بن عمر گفت: اگر بشنوم حدیث برای مردم می گویی گردنت را می زنم.

قاسم بن ابو عبدالرحمن گفت: نزد معاویه بودیم پیکی نزد عبداللَّه بن عمرو فرستاد، عبداللَّه آمد به او گفت: این چه احادیثی است که می شنوم برای مردم می گویی؟ تصمیم گرفته بودم تو را از شام تبعید کنم. در پاسخ گفت:

به خدا سوگند اگر زنان نبودند یک لحظه نمی خواهم در شام بمانم معاویه پرسید این چه حدیثی است که در موضوع طلا گفته ای؟. گفت: برای من حلال نیست بر رسول خداصلی الله علیه وآله وسلموسلم سخنی را که نفرموده بگویم، شنیدم می فرمود:

مَنْ تقول عَلَیَّ مَا لَمْ أَقُلْ فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّار.

هر که سخنی را که من نگفته ام بگوید جایگاهش آتش است. و شنیدم رسول خداصلی الله علیه وآله وسلموسلم درباره خمر می فرمود:

ص: 203


1- 443. راجع ابن أبی الحدید 11/49 و النصائح الکافیة لمن یتولی معاویة: 99، و البحار 44/123، والأضواء: 135-127 و السنة قبل التدوین: 191 و النص والاجتهاد راجع ابن أبی الحدید 11/23 مکاتیب الرسول الأحمدی المیانجی ج 1 ص: 949.

من وضعه علی کفه لم تقبل له دعوة، و من أدمن علی شربه سقی من خبال.

هر که خمر را در دستش قرار دهد دعایش به اجابت نمی رسد و هر که بر آشامیدن آن ادامه دهد از خبال دوزخ به او می خورانند(1).

شهر حلب، کشتار شیعیان:

ابن کثیر می گوید(2): چون صلاح الدین به حلب رسید بر کوه جوشن فرود آمد، دستور داد مردم در میدان باب العراق حاضر شوند، مردم آمدند. نور الدین فرزند پادشاه به آنان محبتها کرد، نزد آنان آمد و گریست و مردم را برای جنگ با صلاح الدین تحریک و تشویق کرد و این جریان به لحاظ اشاره امراء و سرکردگان بود، مردم حلب اطاعت او را بر هر کس واجب دانسته، شیعیان با او شرط کردند در صورت پیروزی: 1- «حی علی خیر العمل» در اذان ها گفته شود 2- در بازارها اذان داده شود. 3- قسمت شرقی مسجد جامع به ایشان واگذار شود. 4- نام هر دوازده ائمه معصومین علیهم السلام در تشییع جنازه ها برده شود. 5- در نماز بر میت پنج تکبیر گفته شود. 6- عقد نکاح آنان توسط شریف ابو طاهر ابو المکارم حمزه بن زاهر حسنی اجرا شود. با تمام این موارد موافقت کردند_ در مسجد جامع، مساجد شهرها «حی علی خیر العمل» را در اذان ها قرار دادند.

سید امین از اعلام النبلاء از «کتاب الروضتین» از ابن ابی طی نقل می کند:

ص: 204


1- 444. مکاتیب الرسول الأحمدی المیانجی ج 1 ص: 950، الطبری 5/253 و راجع الکامل لابن الاثیر 3/472 فی حوادث السنة احدی و خمسین، راجع عبدالرزاق 11/377 و المستدرک للحاکم 4/489 و الغدیر 10/352 عن المستدرک مسند أحمد 2/198 و المطالب العالیة 3/353، المعجم الکبیر للطبرانی 19/374، و مجمع الزوائد 5/71.
2- 445. یاقوت الحموی، معجم البلدان: 2/273، أعیان الشیعة، السید الامین 1/201.

گفت: از آن پس در مناره مسجد جامع و سایر مکان ها «حی علی خیر العمل» در اذانها گفته شد. پدرم در سمت شرقی_ نماز گزارد و شخصیت ها به او اقتداء کردند در بازارها و جلو جنازه ها نام ائمه معصومین علیهم السلام برده شد در نماز میت پنج تکبیر گفته شد و به شریف_ ابن زهره_ اجازه داده شد. عقد نکاح شیعیان را اجرا کند و تمام آنچه که از شرایط ایمان است عملی گردید.

ابن کثیر می گوید: بدر الدوله ابو ربیع سلیمان بن عبدالجبار بن ارتق صاحب حلب چون خواست اولین مدرسه را برای شافعیان در حلب بسازد، اهل حلب این امکان را به او ندادند، زیر اغلب مردم شیعه بودند و این در ابتداء حکومت سلیمان به نیابت از عمویش ایلغازی ابن ارتق در سال 515هج . بود که در سال 517هج . پایان حکمرانی او بوده است نام مدرسه «زجاجیه» بود، در روز هر مقدار از آن را می ساختند مردم حلب شب آن را خراب می کردند سلیمان خسته شد. تا آنکه شریف زهرة بن علی ابراهیم اسحاقی حسینی را فراخواند از او خواست در ساختن مسجد مباشرت کند، از آن پس مردم از خراب کردن آن امتناع کردند.

گروهی از علماء و فقهاء شیعه از حلب بیرون رفتند از جمله شیخ کردی بن عکبری ابن کردی فارسی، فقیه، ثقه، صالح که اعتقاد به وجوب عینی اجتهاد و حرمت تقلید داشت بر شیخ طوسی نظر خود را قرائت کرده، بین آن دو بزرگوار مکاتبات و سؤال و جواب هایی رد و بدل شده است.

از جمله فقهاء مقدام ابو الصلاح تقی بن نجم الحلبی مؤلف الکافی،

ص: 205

التهذیب المرشد، تقریب المعارف و غیره است.

بین شیعیان حلب و شیعیان کوفه رابطه محکمی بود به همین لحاظ می بینیم بعضی از خانواده های عراقی به حلب منتسب هستند و این به خاطر روابط تجاری یا علمی بین این دو شهر بوده است. عبیداللَّه بن علی بن ابی شعبه معروف به حلبی است. این شهرت فقط برای آن است که او، پدرش و برادرانش در تجارت با حلب بودند و لذا به حلبیین مشهور شدند.

و این عبیداللَّه بن علی از فقهاء شیعه در قرن دوم است کتابی دارد که علماء ما روایات آن را نقل می کنند.

این اشاره مختصری به منزلت شیعه در آن دیار بود، اما با گذشت ایام حوادثی برای شیعیان در آن سرزمین رخ داد که بعضی از مورخان به آنچه بر سر شیعیان اهل بیت علیهم السلام از کشتارها و گرفتاریها آمده تصریح کرده اند.

تاریخ شیعه سرگذشتی خونبار است پیوسته بین خوف و رجاء، زیر سنگ و کلوخ زندگی کرده اند، بنی امیه و بنی عباس با آنان به گونه ای رفتار کردند که خوی بشریت از آن بسی دور است، علت آن همه قتل و مصیبت و آوارگی جز عدم همکاری و تأیید شیعیان با ستمگران و غاصبان نبوده است. با وجود آن مصائب فراوان بقاء شیعه را تا امروز باید از بزرگترین معجزات و خوارق عادات دانست، زیرا تاریخ، امتی را نشان نمی دهد به اندازه شیعه اهل بیت علیهم السلام ، دوستانشان دچار مصیبت ها، گرفتاریها کشتارها، آواره گیها و شکنجه ها و زندان ها و

ص: 206

تبعیدها شده باشند(1).

نظرکرد علی

کرد علی درباره منطقه شام می گوید: مردم حلب حنفی بودند تا آنکه شریف ابو ابراهیم ممدوح در دوره سیف الدوله به آنجا آمد، مردم شیعه و شافعی شدند، صلاح الدین و جانشینان او به آنجا آمدند و بر تشیع حمله کردند همانگونه که در مصر عمل کردند. مؤذن ها در تمام مساجد حلب «حی علی خیر العمل» می گفتند، سلجوقیان بارها به آنان نیرنگ زدند و علیه تشیع حکم دادند، اما ناکام ماندند(2).

حاکمان بنی حمدان همگی شیعه بودند که از جمله علل اصلی تشیع در شمال حکومت آنان بود پیوسته بر دیوار صحن قبرستانی که در سطح کوه جوشن و پشت حلب بود نام مقدس ائمه اثنی عشرعلیهم السلام دیده می شد، که در حال حاضر خراب شده است.

ابن جبیر می گوید: در این شهرها برای شیعیان امور شگفت انگیزی بوده است با آنکه بیشتر مردم اهل تسنن بوده اند و شهرها را از مذاهب خود پر کرده بودند.

صلاح الدین ایوبی در سال 579 وارد حلب شد مردم را وادار به تسنن و اعتقادات اشعریان کرد، اجازه خواندن نماز جمعه و تدریس به کسی نمی داد مگر به فردی که پیرو یکی از فرق چهارگانه اهل سنت باشد، شمشیر را هم بر شیعیان گمارد بسیاری را کشت همانگونه که در مصر

ص: 207


1- 446. أعیان الشیعة، السید الامین 7/69.
2- 447. عنیة النزوع_ ابن زهرة الحلبی ص .

عمل کرده بود. خفاجی در کتابش می گوید: ایوبیان نه تنها شیعیان را می کشتند بلکه آثار آنان را هم از بین می بردند. اما مشیت خدای سبحان بود که علیرغم تمام گرفتاریها و سختی ها که دولت ایوبی بر آنان وارد کرد شیعه در حلب باقی بماند.

یاقوت حموی: درباره حلب در سال 636هج . بعد از گذشت پنجاه و هفت سال از ورود ایوبیان به حلب چنین می نویسد(1):

نزد باب جنان مکان مقدسی است که امیر مؤمنان علیه السلام در آنجا دیده شد(2). داخل باب العراق مسجد غوث، سنگی است که روی آن خط امام علی بن ابیطالب علیه السلام است، در قسمت غربی حلب در دامنه کوه جوشن قبر حضرت محسن بن حسین علیه السلام است که می گویند در سفر اسیران به سمت شام، در این مکان سقط شده است، یا طفلی که همراه آنان بوده، در آنجا دفن شده است، نزدیک آن، مکان مقدسی است با عمارتی زیبا که اهل حلب نسبت به آن تعصب (3) خاصی دارند، برای ساختن آن مال فراوانی پرداخت کرده اند و می گویند در آن مکان امیر مؤمنان علی علیه السلام را در خواب دیده اند تشیع در حلب همچنان با اقتدار و عزت گذراند و تکان های زورگویان، لطمه ای به آن وارد نیاورد، و طوفان های سخت آن را از بن و اساس منهدم نساخت .

فتوای نوح حنفی

تحت فشار سلطان عثمانی، شیخ نوح حنفی، فتوایی سیاسی مبنی بر کفر

ص: 208


1- 448. یاقوت الحموی، معجم البلدان: 2/284،
2- 449. کرد علی خطط الشام: 2/6 ابن جبیر، الرحلة ص 250 ط مصر.
3- 450. الخفاجی: الازهر فی ألف عام.

شیعه، ریختن خونشان و بردن مالشان را حلال نمود، توبه کرده باشند یا توبه نکرده باشند(1)، شیعیان حلب را هدف تیر خود قرار دادند بیش از چهل هزار نفر را نابود کردند، اموالشان را غارت نمودند و باقی را از شهر و دیارشان به نبل، تغاوله، ام العمد، دلبوز، فوعه و سایر روستاها بیرون راندند شیعیان در روستاهای اطراف حلب و شهرهای دیگر در اختفاء به زندگی مرگ باری ادامه دادند.

جبل عامل زیر شمشیر

به دلیل همان فتوی، ملحم بن امیر حیدر که از سرداران دولت عثمانی بود در سال 1048 به جبل عامل تاخت تمام محرمات (ریختن خون، حرمت زنا و بردن اموال شیعیان) را حلال نمود. روزی که جنگ قریه انصار را برپا نمود. از خونهایی که ریخت، از اموالی که غارت کرد. از تجاوزاتی که به زنان مؤمن کرده نباید پرسید، پانصد هزار کشته و چهار صد هزار اسیر که همگی در کنار بیروت به هلاکت رسیدند.

خداوندا این چه جسارت بزرگی است برای ریختن خونها و آبروها و بی عفتی ها که از فتوای آن مرجع و مفتی حنفی به بار آمد، چشمشان به آن فجایع و گناهان روشن!

اولین تصفیه:

حمله ایوبیان، سلاطین عثمانی به شهرهای شیعه نشین و کشتار آنان، اولین تصفیه بدنی برای شیعیان نبود، بلکه دویست سال قبل از آن گویی زلزله ای کوبنده با نهایت وحشی گری بوجود آوردند که آبروی انسانیت را بردند.

ص: 209


1- 451. کان مفتی قونیة فی عصر الخلافة العثمانیة توفی عام 1070، اقرء ترجمته فی الاعلام للزرکلی: 8/513. محمد حسین المظفر، تاریخ الشیعة 147.

سلطان سلیم فقط در اناضول چهل هزار و به قولی هفتاد هزار نفر را به قتل رساند فقط به خاطر آن که شیعه بودند. به همین علت شیعیان اهل بیت علیهم السلام.

مراکز و شهرها را رها کردند و به غارها و کوهها پناه بردند.

هم اکنون گروههایی از علویان در ترکیه در همان مناطق زندگی می کنند آن همه عصبیت وقیحانه و قساوت، در کدام شریعت و مکتب انصاف، اجازه داده می شود، گروهی که به دین حق متدین و پیرو اوصیاء شرعی پیامبر عظیم اسلام صلی الله علیه وآله وسلموسلم هستند و پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم به دوستی و محبت به آنان امر کرده، بتازند و آنان را تار و مار کنند.

و آنان را از بدیهی ترین حقوق انسانیشان که آزادی رأی و عقیده است بازدارند مخصوصاً اگر آن اعتقاد انسان را به فضایل اخلاقی، پاکی، انسانیت و کمال فراخواند! آیا گروهی که به وصیت پیامبرصلی الله علیه وآله وسلموسلم درباره جانشینانش و ذریه اش احترام می گذارند باید از انجام آشکار شعائرشان که از کتاب و سنت اتخاذ شده، جلوگیری کرد؟ تا اجباراً در پوشش تقیه به آنها بپردازند؟ و اگر تقیه امری قبیح است کار کسانی که شیعیان را وادار به تقیه می کنند قبیح تر است؟

شرح عالم و شاعر بزرگوار ابراهیم یحیی.

این مرد بزرگ ستم های سرداران و فجایع آنان را در جبل عامل ترسیم می کند منطقه ی رشد و خرمی علم و فضیلت که پیوسته قرنها خانه شیعیان

ص: 210

بوده و همچون برادرش حلب در منطقه شامات قرار دارد این شاعر عالم در قصیده خود ستمگری ها را بر مردم جبل عامل به گونه ای به تصویر آورده که خون به دل انسان می کند، او ترک وطن کرد و به دمشق رفت و قصیده میمیه خود را به نظم آورد، ابیاتی از آن را می آوریم(1).

یعزّ علینا أن نروحَ و مصرنا

لفرعونَ مغنی یصطفیه و مغنم

منازلُ أهل العدل منهم خلیّة

و فیها لأَهل الجور جیش عرمرم

و عاثت یدُ الأَیام فینا و مجدنا

و بالرغم منی أن أقول مهدَّم

و لست تری إلّا قتیلًا و هارباً

سلیباً و مکبوباً یغلّ و یزغم

و کم علَم فی عامل طُوّحت به

طوائح خطب جرحها لیس یلَام

و أصبح فی قید الهوان مکبّلًا

و أعظمُ شی ء عالم، لا یعظّم

و کم من عزیز ناله الضیم فاغتدی

و فی جیده حبل من الذلّ محکم

و کم هائم فی الأَرض تهفوا

بلبّه قوادم أفکار تغور و تتهم

ص: 211


1- 452. عنیة النزوع_ ابن زهرة الحلبی ص 12.

و لما رأیتُ الظلم طال ظلامه

و انّ صباح العدل لا یتبسم

ترحلتُ عن دار الهوان و قلما

طیب الثوی فی الدار و الجار، أرقم

تملکها و الملک للَّه فاجر

سواء لدیه ما یحلّ و یحرم

عتلّ زنیم، یُظهر الدین کاذباً

و هیهات أن یخفی علی اللَّه مجرم(1).

امضاء کنندگان فتوی:

در همین زمان ما، در سال 1428هج ، علماء سعودی که پیرو صلیبیان و یهود هستند فتوی به انهدام قبور ائمه معصومین امام علی بن ابیطالب، امام ابا عبداللَّه الحسین و امام موسی الکاظم و امام ابو جعفر الجوادعلیهم السلام دادند که در عراق است.

امضاء کنندگان این فتوی که مشی آنان طبق روش ابن تیمیه است عبارتند از: عبدالرحمن البراک مفتی اهل سعودی، ممدوح الحربی، ناصر العمر، عبداللَّه بن جبرین، سفر الحولی، حامد العلی.

از نکات جالب، این که این افراد فتوایی برای جنگ با اسرائیل نداده اند.

شیعه و علم

شیعه امامیه در خلال سه قرن اول هجری چهارصد کتاب بنام

ص: 212


1- 453. محمد جواد مغنیة، الشیعة و الحاکمون، ص 194، نقلا عن أعیان الشیعة، و اقرأ الجزء الثانی من دائرة المعارف اللبنانیة لرئیس الجامعة اللبنانیة فؤاد البستانی.

«اصول»(1) تصنیف کرده است و این تعداد غیر از کتب حدیثی است که در آن روایات رسول خداصلی الله علیه وآله وسلموسلم و ائمه معصومین علیهم السلام در تمام زمینه ها را گردآوری و تألیف کرده اند هرکس آنها را مطالعه کند به فرمایشات، اعمال و روش ائمه معصومین علیهم السلام در تمام جزییات برخورد می کند، تدوین کنندگان این کتابها برای حفظ احادیث و تحقیق در آنها، و پاسداری از روایات، با تدوین قواعدی به نام علوم حدیث به منظور نگهداری و صیانت آنها از تحریف، از همان ابتداء تاکنون نهایت تلاش خود را انجام داده اند که ثمرات مثبت آن در حفظ این میراث حدیثی قابل انکار نیست(2).

ص: 213


1- 454. نقلاً عن الشیخ المفید المتوفی سنة 413هج .
2- 455. نهایة الدرایة، السید حسن الصدر ص: 12.

فصل چهاردهم

روش علمی ما در حدیث

روش ما در روایات:

قاعده علمی: روش علمی که ما از آن تبعیت می کنیم یک دیدگاه کلی و عام به موضوع است نظری است علمی در برگیرنده استدلال نظری موشکافانه است، جزئی و محدود نیست، این قاعده علمی بر موارد زیر بنا شده است:

1- موافقت حدیث با قرآن کریم:

میزان مراعات و موافقت روایت با قرآن کریم.

2- در نظر گرفتن منزلت معصومین علیهم السلام و روش آنان در قرآن: مراعات و موافقت روایت؛ در رابطه با منزلت پیامبران و اوصیاء معصومین علیهم السلام ، همانگونه که در قرآن کریم و روش صحیح و علمی آنان آمده است.

3- اصول دین:

توجه به اصول دین و دلایل قطعی آن به مراتب بیش از روایات و دلائل ظنی است. روشی است که درک صحیح احادیث موثق و صحیح را نشان می دهد.

4- رای اهل بیت علیهم السلام

ص: 214

مراعات و موافقت روایت با سنت صحیح که با این روش علمی هماهنگ باشد.

رعایت نظر اهل بیت علیهم السلام (ثقل دوم وصیت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله) در مورد روایت، و اهداف و راوی آن، زیرا سلطان انبیاء صلی الله علیه وآله وسلمفرمودند:

إِنِّی تَرَکْتُ فِیکُمْ الثَّقَلَیْنِ مَا إِنْ أَخَذْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا کِتَابَ اللَّهِ سَبَبٌ بِیَدِ اللَّهِ وَ سَبَبٌ بِأَیْدِیکُمْ و أَهْلَ بَیْتِی(1).

5- شهرت روایت:

از جمله قواعد این روش علمی، نظر نمودن به شهرت، عدم شهرت و اجماع علماء درباره آن است همانگونه که در نص آمده است:

رب مشهور لا اصل له

حاکمان ستمگر شهرت را برای هر روایتی که به سودشان و در خدمت اهداف شان بوده معیار سنجش قرار داده اند. گاه قضیه ای که از کثرت دور بوده با قلت روایات تأیید کننده آن قضیه و معارض آن مورد استناد قرار داده اند.

6- نوعیت علماء، درجه علمی و دینی آنان:

روایت دور از نوعیت علماء، اعم از تأییدکنندگان یا ردکنندگان آن، درجه علمی، اجتماعی و سیاسی آنان.

آنچه مهم است رعایت جنبه علمی روایت است همانگونه که امیر مؤمنان علیه السلام فرموده اند:

ص: 215


1- 456. صحیح مسلم 5/22 ح 2408، صحیح الترمذی 5/591 ح 3713، سنن النسائی 5/130 ح 8464، سنن ابن ماجة 12، مستدرک الصحیحین، الحاکم 3/109، مسند أحمد بن حنبل 5/492 ح 18780، مصنّف ابن أبی شیبة 7/503، المعجم الکبیر، الطبرانی 4/166 ح 4969، مجمع الزوائد 9/104، تاریخ الیعقوبی 2/112، اسد الغابة 4/108، تفسیر الفخر الرازی 3/636، تفسیر الدر المنثور، السیوطی 7/349، تفسیر القرآن، ابن کثیر 9/115، الصواعق المحرقة، ابن حجر 26، 89، التنبیه و الإشراف، المسعودی 221. السیر الحلبیة 3/333، 2/26، 4/369، الإمامة و السیاسة 1/97، البدایة و النهایة 5/231، المناقب الخوارزمی 160، 190، الکافی، الکلینی 1/294، دعائم الاسلام، النعمانی 1/16، تفسیر الفخر الرازی 3/636، الصواعق المحرقة، ابن حجر 26، التنبیه و الإشراف، للمسعودی 221، مشکل الآثار، الطحاوی 4، کشف الاستار عن زوائد البزار 3/221 عن مسند ابی بکر البزار، تهذیب اللغة، العلامة الازهری 9/178، ینابیع المودة 40، تاریخ بغداد 7/377، المعارف، ابن قتیبة 291، مقتل الخوارزمی، تاریخ الخلفاء السیوطی 114، کنز العمال 11/603 ح 32912، الاحتجاج، الطبرسی 1/255، البحار، المجلسی 96/42_ 43، تفسیر نور الثقلین 5/226، تهذیب الکمال، 10/51، نوادر الاصول، الحکیم التزمذی 68، سنن الدارمی 2/431، السنن الکبری، البیهقی 7/30، 10/114.

اُنْظُرْ إِلَی مَا قیلَ وَ لَا تَنْظُرْ إِلَی مَا قَالَ.

به گفته ها دقت کن، به گوینده نگاه مکن.

7- جنبه علمی

رعایت کامل جنبه های علمی که موضوع را در برمی گیرد اعم از دینی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و غیره.

8- فرهنگ و عادات اجتماعی

دقت و توجه به قضایای معاصر روایت از فرهنگ و عادات اجتماعی که برای درک صحت و کذب روایات بسیار مؤثر است.

9- اثر حکومت واهداف آن:

تأثیر نقش حکومت اعم از مذهبی، دینی، اجتماعی، سیاسی و غیره، رابطه حکومت کشورهای مجاور موافق یا معارض، نقش حکومت با در روایت مورد بحث با ملاحظه سود و منافع خود .

10- شرایط زمانی و مکانی گذشته، معاصر و لاحق در روایت:

در نظر گرفتن شرایط زمانی روایت در گذشته، زمان معاصر و متأخّر از آن.

تحقیق در شرایط و اوضاع بعد از زمان روایت که باید با دقت مورد توجه قرار گیرد و نسبت به تزویر و تصحیف در آن باید هشیار بود.

11- سند روایت:

پیگیری سند روایت از نظر معتمد بودن راوی، میزان صداقتش، تقوی، نوع و درجه ارتباطش با مؤسسات دولتی معاصر، آیا حقوق بگیر دولتی

ص: 216

بوده، برای آنان و اهدافشان حدیث می ساخته، این عمل را به خاطر اهداف مذهبی، دینی و اجتماعی انجام می داده یا هدف او فقط حفظ فرهنگ و میراث اسلامی بوده است.

ما فسق بعضی از راویان را روشن کردیم که خود را به فرعون های زمان برای کسب مال و منصب و دنیا فروخته اند.

این روایات جعلی به لحاظ ادّله و حجت های علمی که بیان کردیم فاقد اعتبار هستند و شرایط قبول روایت در آنها نیست.

روایتی مورد قبول واقع می شود. که بر اساس صحت و دارای شرایط آن باشد از آنجا که حکومتهای ظالم گذشته برای روایات جعلی اسناد صحیح گذارده اند ما صحت سند را برای قبول روایت کافی نمی دانیم. به عنوان مثال:

بنی امیه برای حضور ابوبکر در غار و هجرت او، اسناد صحیح به کار برده اند.

با توجه به اینکه مالک بن انس متوفای 179هج در کتاب «المدونة الکبری» اولین کتابی که در اسلام تدوین شده درباره هجرت ابوبکر، عمر، عبداللَّه بن عمر، دیگران قبل از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم می گوید:

عبداللَّه بن عمر گفت: سالم غلام ابو حذیفه بر مهاجرین اولیه و اصحاب پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم از انصار در مسجد قبا، در نماز امامت می کرد. در میان آنان ابوبکر، عمر، ابو سلمه، زید و عامر بن ربیعه بودند(1).

قرطبی در تفسیر خود روایت بخاری را به شرح زیر آورده که:

ص: 217


1- 457. المدونة الکبری_ الإمام مالک بن أنس، ج 1/85، مطبعة السعادة مصر.

«مهاجران اولیه پیش از هجرت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم وقتی به محلی در قبا_ به نام عصبه_ رسیدند، سالم غلام ابو حذیفه امام آنان در نماز جماعت بود، اکثر آنان قادر به خواندن قرآن بودند. همچنین گفته است: سالم غلام ابو حذیفه در نماز بر مهاجران اولیه و اصحاب پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله

وسلموسلم در مسجد قبا امامت می کرده که از جمله آنان ابوبکر، عمرو زید و عامر ابن ربیعه بوده اند.(1)

12- هویت راوی:

تحقیق در مورد توجهات و انگیزه های راوی اعم از علائق، خانواده، بستگان، مذهبی، سیاسی، حزبی شرح حال روشهای عملی و عقلی او به طور کامل باید بررسی گردد.

این موضوع برای شناخت شخصیت راوی بسیار مهم است، آیا راوی با صاحب روایت هم پیمان و در خدمت او، حزب او بوده یا دشمن او بوده که یاد او را نمی کند مگر به شرّ و بدی.

بنابراین باید میزان سقوط فرهنگی و دینی راوی و علاقمندی او به صاحب روایت بررسی شود، بعد از شکست زبیر بن عوام در رسیدن به حکومت از طریق طبیعی، به وسایل غیر طبیعی جنگ و کشتار... متوسل شد، در منطقه جنگ جمل با همکاری نادان ترین و ناتوان ترین افراد سپاه امیر مؤمنان علی علیه السلام به نام ابن جرموز متعرض جنگ گردید.

بعد از پایان برخورد و جنگ فرزندان زبیر از جمله دشمنان اهل بیت علیهم السلام گردیدند و از کارگزاران و خدمتکاران نوکر صفت بنی امیه و بنی عباس در آمدند.

ص: 218


1- 458. الجامع لاحکام القرآن الکریم، تفسیر القرطبی_ المتوفَّی سنة 671هج_ تحقیق مصطفی السقّا_ دار احیاء التراث العربی_ بیروت_ 1405.

عروة بن زبیر برای بنی امیه دروغهایی ساخت که چون آبی سرد در تابستانی گرم سینه های پر از کینه آنان را خنک می کرد، زبیر بن بکار هم برای عباسیان احادیث دروغ می ساخت که قلب آنان را از شادی و سرور خنک می کرد!!!

زبیر بن بکار ازدواج عمر را با ام کلثوم در زمان بنی عباس جعل و آنرا منتشر کرد با این حدیث دروغ از مقربان و چاکران آنان و دشمن سرسخت شیعه گردید.

این قضیه ازدواج قبل از تولد زبیر بن بکار شناخته شده نبود حتی در دوران بنی امیه و اوایل دولت بنی عباس!!! و این امر کذب روایت و افتراء راوی را نشان می دهد.

13- ناسخ:

پیگیری و تحقیق استنساخ های متعدد معاصران روایت، بوسیله دولتمردان گذشته و افراد مستقل با توجه به مشرب های مختلف سیاسی و دینی، مذهبی و اجتماعیشان.

توجه به مصلحت حکومت های گذشته بطور عموم و روایت مورد نظر بطور خاص، اهداف روایت، آثار آن و علاقه و ارتباط حکومت با روایت مذکور.

ارتباط روایت با ادیان و مذاهب دیگر وارداتی از خارج از اسلام مخصوصاً مسیحیت و یهودیت.

14- جغرافی

بررسی وضع جغرافیایی و اثر آن بر روایت و در نهایت صحت روایت

ص: 219

طبق دانش و علم جغرافی مسلّماً اگر راوی غلطها و اشتباهاتی را در آن وارد کرده باشد کذب و دروغ بودن روایت برای آشنای به این علم آشکار می شود. بنابراین این مطابقت دادن روایت با علوم دیگر، میزان انحراف روایت از آنها لازم است بررسی شود.

15- حکومت های مسلط و اهدافشان

زبیر بن بکار روایت ازدواج عمر را با ام کلثوم دختر حضرت فاطمه علیه السلام در زمان حکومت بنی عباس که دشمن سرسخت اهل بیت علیهم السلام بودند جعل نمود. بنی عباس شش نفر از ائمه معصومین علیهم السلام را به قتل رساندند یعنی: امام صادق، امام کاظم، امام رضا، امام جواد، امام هادی و امام حسن عسکری علیهم السلام آیا از کارگزاران مزدور پست رژیم خون ریز بنی عباس همچون زبیر بن بکار صدور روایات صحیح و طیب درباره اهل بیت علیهم السلام عاقلانه است؟

16- نظر شیعه درباره روایت مورد بحث:

شناخت نظر علماء شیعه و اکثر آنان در مورد زمان انتشار روایت بسیار مهم است، آیا ملاک مقبولیت روایت تقیه بوده، مانند روایت حضور ابوبکر در غار، یا روایت بر اساس معیار علمی و به دور از قدرت های زورگو بوده است این مطلب اوّلاً در شناخت صدق و کذب روایت و ثانیاً در میزان قابل اعتماد بودن راوی که در بین آنان زندگی می کرده است. مسلماً آنان به شخصیت راوی بیش از ما آشنایی دارند، آیا ناصبی و دشمنی اهل بیت علیهم السلام بوده، آیا فاسق و بی تقوی بوده، آیا حکومت ستمگر غاصب بوده یا نه؟

ص: 220

فصل پانزدهم

حدیث مشهور نبوی

حُسَیْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَیْنٍ

پیامبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه وآله وسلموسلم فرمودند:

حُسَیْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَیْنٍ أَحَبَّ اللَّهُ مَنْ أَحَبَّ حُسَیْناً وَ أَبْغَضَ اللَّهُ مَنْ أَبْغَضَ حُسَیْناً- حُسَیْنٌ سِبْطٌ مِنَ الْاَسْبَاطِ لَعَنَ اللَّهُ قَاتِلَهُ(1).

حسین علیه السلام از من است و من از حسین علیه السلام خدا دوست دارد هر که حسین علیه السلام را دوست بدارد، حسین علیه السلام سبطی از نوادگان است، و خدا دشمن دارد هر که حسین علیه السلام را دشمن بدارد خدا لعنت کند قاتل او را .

و رسول خداصلی الله علیه وآله وسلموسلم فرمودند:

حُسَیْنٍ أَحَبَّ أَهْلِ الْأَرْضِ الی اهل السماء(2).

تفسیر فرمایش پیامبراکرم صلی الله علیه وآله

فرمایش پیامبر اقدس صلی الله علیه وآله وسلموسلم حُسَیْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَیْنٍ، کامل ترین فرمایش نبوی برای معرفی و شناساندن حضرت حسین علیه السلام است.

خواننده عزیز: آیا برای پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم امکان داشت بهتر از این عبارت را در نهایت صراحت درباره مقام و منزلت حضرت حسین علیه السلام بیان فرماید؟

بنابراین حضرت حسین علیه السلام جانشین پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم، وصی،

ص: 221


1- 459. الأدب المنفرد، البخاری، باب معانقة الصبی 364، سنن ابن ماجة، باب 11 1/51، سنن الترمذی 5/617، رقم 3775، مسند أحمد 4/172، المستدرک، الحاکم 3/177، المصنف ، ابن ابی شیبة 7/515 صحیح ابن حبان 15/428، المعجم الکبیر، الطبرانی 3/33. موارد الظمآن، الهیثمی 7/196، کشف الخفاء، العجلونی 1/358، البدایة و النهایة، ابن کثیر 8/224، سند الفردوس، الدیلمی 2/158، تاریخ الاسلام، الذهبی 5/97، ووصف الحاکم و الذهبی الحدیث بالصحیح، میزان الاعتدال، الذهبی 2/135، تهذیب التهذیب، ابن حجر 2/229، أسد الغابة 2/19، 5/130، کنزالعمال 16/270، 13/106، تحفة الاحوذی المبارکفوری 10/190، کامل الزیارات، باب 14 ح 12، تاریخ مدینة دمشق 14/149، الاربعین، الماحوزی 371، البحار ج 43/316، ج 45/314، العوالم، عبداللَّه البحرانی 1، لواعج الاحزان، محسن الامین 10، جامع احادیث الشیعة، البروجردی 21/417، مستدرک سفینة البحار 303.
2- 460. اسد الغابة 3/234، کنز العمّال 6/86، مجمع الزوائد 9/186، الإصابة 1/15، تاریخ دمشق ص 148، و قال رواه فی الاوسط، تهذیب التهذیب 2/300.

وارث، نوه و جزء آن حضرت است و همانگونه که در کتاب خدای عزیز در آیه مباهله آمده، حضرت حسین علیه السلام فرزند رسول خداصلی الله علیه وآله وسلموسلم است.

و از اهل بیت مطهر، از اصحاب کساء به نص قرآن است:

هرکس بخواهد عمق فرمایش پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم را درباره حضرت حسین علیه السلام درک کند به توصیف پیامبر اقدس صلی الله علیه وآله وسلموسلم درباره اهل بیت علیهم السلام مراجعه کند که یک مجموعه واحد، یک شجره مبارک و نور واحد هستند.

بنابراین معنی «حُسَیْنٌ مِنِّی» انتساب حضرت حسین علیه السلام را به پیامبر اقدس صلی الله علیه وآله وسلموسلم کاملاً بطور روشن می رساند.

و اما جمله «وَ أَنَا مِنْ حُسَیْنٍ» یعنی من از اهل بیت حسین علیه السلام هستم یعنی من از اهل کساء و از اهل بیت نبوت هستم.

دلیل علمی بر این مطلب فرمایش پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم است: «عَلِیٌّ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ عَلِیّ» و نیز درباره اهل بیت فرمودند:

لکنکم مِنِّی وَ أَنَا منکم(1).

و چون حضرت حسین علیه السلام عبارت از جهاد و قیام بود بنابراین فرمایش پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم یعنی آن حضرت بخشی از این قیام و بخشی از این جهاد است.

پس اسلام محمدی الاساس و حسینی البقاء است.

بعد از آنکه قرآن منزلت رفیع و بلند حضرت حسین علیه السلام را تثبیت نمود و پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم شأن و مقام او را بیان فرمودند جای این سوال است:

ص: 222


1- 461. مناقب الکشی مخطوط، المناقب، عبداللَّه الشافعی 50 مخطوط، درر السبطین، الزرندی الحنفی 114، مقتل الحسین، الخوارزمی 1/109، إحقاق الحقّ (قسم الملحقات) 4/444، 5/74، مناقب ابن شهر آشوب 2/233، الریاض النضرة 2/202، نظم الدرر، الحنفی 112، جواهر المطالب، ابن المدمشقی 1/209.

مسلمانان چه رفتاری با او کردند؟ آیا او را یاری کردند؟ عزیز و محترم داشتند؟ یا او را رها کردند و خوار نمودند؟

بعد از آنکه سلطان پیامبران حضرت محمدصلی الله علیه وآله وسلموسلم، منزلت او را دربارگاه قدس ربوبی و مصائب دنیوی او را به دست خارج شدگان از دین بیان کردند، بیان مشهور خود را :

حُسَیْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَیْنٍ

فرمودند.

از جمله اهداف متعدد نبوت با توجه به این فرمایش عبارتند از:

حضرت محمدصلی الله علیه وآله وسلموسلم همان حسین علیه السلام و حسین علیه السلام همان حضرت محمدصلی الله علیه وآله وسلموسلم است به جز نبوت.

معرفی بخشی از کل است که آن بهترین تعریف پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم است برای حضرت حسین علیه السلام.

«حُسَیْنٌ مِنِّی» تفسیر آن روشن است، زیرا حسین علیه السلام فرزند پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم است اما تفسیر و تعریف عبارت «وَ أَنَا مِنْ حُسَیْنٍ» چیست؟

قصد آقا و سرور پیامبران حضرت محمدصلی الله علیه وآله وسلموسلم در این عبارت، تأکید بر آیه شریفه مباهله است که جان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم در آن متمثل است مگر نبوت.

وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَی الْکَاذِبِینَ(1)

ترجمه: ما از نفوس خود دعوت می کنیم، شما هم از نفوس خود؛ آنگاه مباهله می کنیم؛ و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار می دهیم.

ص: 223


1- 462. سوره آل عمران، آیه 61.

بنابراین

امام علی علیه السلام نفس پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم است.

امام حسن علیه السلام نفس پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم است.

امام حسین علیه السلام نفس پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم است.

حضرت فاطمه علیها السلام نفس پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم است.

و این یک تعبیر قرآنی است که بالاترین از آن تعبیری نیست.

هیچ کس از دیگری تعبیر به «نفس خود، خودم» نمی کند مگر در حالت خاص و بسیار نادر. زیرا مفهوم آن واگذاری کامل و وکالت تام برای انجام هر کاری از جانب شخص است. لذا پادشاهان و مسؤلان چنین عنوان و اختیاری حتی به فرزندان خود نمی دادند، زیرا مفهوم آن تحویل دادن سلطنت و قدرت به فرد و کناره گیری است.

لکن خدای سبحان این عنوان را به وصی حضرت مصطفی صلی الله علیه وآله وسلموسلم، یعنی حضرت علی و یازده فرزندان معصومش عطا فرموده است.

بنابراین حضرت حسین علیه السلام نفس پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم، و از حضرت محمدصلی الله علیه وآله وسلموسلم است و حضرت محمدصلی الله علیه وآله وسلموسلم نیز از حضرت حسین علیه السلام است. و هر دو از اهل بیت نبوت و برگزیدگان بارگاه ربوبی هستند.

و درباره امام حسن و امام حسین علیهما السلام که به مصداق آیه شریفه: ذریه پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم هستند.

وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَیْمَانَ وَأَیُّوبَ وَیُوسُفَ وَمُوسَی وَهَارُونَ وَکَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ * وَزَکَرِیَّا وَیَحْیَی وَعِیسَی وَإِلْیَاسَ کُلٌّ مِنَ الصَّالِحِینَ(1)

ص: 224


1- 463. سوره انعام، آیات 84 و 85.

ترجمه: فرزندان او، داوود و سلیمان و ایّوب و یوسف و موسی و هارون را(هدایت کردیم)؛ این گونه نیکوکاران را پاداش می دهیم!

و (همچنین) زکریّا و یحیی و عیسی و الیاس را؛ همه از صالحان بودند.

بنابراین عیسی از طریق مادرش ذریه ابراهیم است، امام حسن و امام حسین علیهما السلام ذریه حضرت محمدصلی الله علیه وآله وسلموسلم هستند از طریق مادرشان حضرت فاطمه سیده نساء العالمین.

روز شهادت حضرت حسین علیه السلام سنگی را جا به جا نکردند مگر آنکه زیر آن خون تازه بود(1).

زهری و عبدالملک بن مروان می گویند: در شام هیچ سنگی را روز شهادت امام حسین بن علی علیهما السلام برنداشتند مگر آنکه زیر آن آغشته به خون تازه بود.(2)

به همین جهت امام صادق علیه السلام فرمودند:

مَنْ زَارَ قَبر الْحُسَیْنَ علیه السلام عَارِفاً بِحَقِّهِ کَتَبَ اللَّهُ له فِی عِلِّیِّینَ.

هر که حضرت حسین علیه السلام را در حالی که عارف به حق آن حضرت است زیارت کند خدای تعالی در علیین برای او می نویسد.

«وَ إِنَّ حَوْلَ قَبْرِ الْحُسَیْنِ علیه السلام سَبْعِینَ أَلْفَ مَلَکٍ شَعْثَاءَ غَبْرَاءَ یَبْکُونَ عَلَیْهِ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةً».

اطراف قبر حضرت حسین علیه السلام هفتاد هزار فرشته، ژولیده و خاک آلوده اند که تا قیامت بر او می گریند(3).

رسول خداصلی الله علیه وآله وسلموسلم درباره حضرت امام حسن و امام حسین فرمودند:

ص: 225


1- 464. تهذیب التهذیب 20/305، تاریخ دمشق، ترجمة الامام الحسین 247.
2- 465. مجمع الزوائد: 9/196، سنن البیهقی 3/327، ذخائر العقبی 145، تفسیر الطبری 25/74، حلیة الاولیاء 2/276، فیض القدیر 1/240.
3- 466. ذخائر العقبی 151.

«الحسنان

سِبْطَا هَذِهِ الْأُمَّةِ»(1).

حضرت حسن و حضرت حسین علیهما السلام دو سبط این امت هستند.

و فرمودند:

و الحسنان صفوة اللَّه(2) و الحسنان خیر الناس جدا جدة و أباً و أُماً.

حسنان برگزیدگان خدای تعالی هستند. حسنان بهترین مردم اند از لحاظ جدّ، جدّه پدر و مادر.

رسول خداصلی الله علیه وآله وسلموسلم درباره اهل بیت علیهم السلام فرمودند:

أهل بیتی کسفینة نوح، من رکبها نجی و من تخلف عنها غرق(3).

اهل بیت من مانند کشتی نوح هستند هر که سوار آن شود نجات می یابد و هر که امتناع ورزد غرق می شود.

دشمنی منافقان با حضرت حسین

نسبت جایگاه حضرت حسین علیه السلام به پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم، نسبت جزء است به کل بنابراین ادعاء داشتن محبت به پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم، و دشمنی با حضرت حسین علیه السلام امکان پذیر نیست، رفتاری که امویان در کوفه انجام دادند مصداق و نمونه این مطلب است.

این مردم پست فرومایه شعارشان لا اللَّه الّا اللَّه محمّد رسول اللَّه بود.

در حالی که شمشیرهایشان با حضرت حسین علیه السلام، ذریه پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم را کشتند و زنان اهل بیت علیهم السلام را در کربلا اسیر نمودند.

ص: 226


1- 467. کنزالعمال 6/221، ذخائر العقبی 130.
2- 468. تاریخ بغداد 1/259.
3- 469. مستدرک الصحیحین 2/343، کنزالعمال 6/221.

این جهل مرکب را عقل هیچ انسانی نمی پذیرد. منطق علمی آن را مجاز نمی داند انسان بر این فاجعه بشری که به نام دین دروغین بر پا نمودند تأسف می خورد و غم می بارد.

این گروه در امتداد همان حزب قریش همان جاهلان سرکش و عنود، همان دشمنان رسولان آسمانی بودند، که همیشه حوادث و فجایع آنان ما را خون جگر و اندوهگین می کند.

خدای تعالی به بهترین اوصاف و بالاترین تحلیل در کتاب کریم خود در سوره ای به نام منافقین به طور کامل آنان را توصیف فرموده است.

جامعه انسانی آگاهی کافی از منافقان نداشت، همان سیه دلان که به اسلام متظاهر و لباس دین به تن کرده اند، اما سراپای وجودشان غرق کفر و الحاد و پستی و رذالت است.

به سبب نقص این معرفت و شناخت، در سایر زمینه ها نیز درک و پی بردن به حیله و مکرهای آنان نیز اندک و گاه مشکل بوده است.

«عَلِیٌّ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ عَلِیّ»

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم فرمودند:

عَلِیٌّ مِنِّی وَ أَنَا مِنه وَ هُوَ وَلِیُّ کُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِی لَا یُؤَدِّی عَنِّی إِلاَّ أَنَا أَوْ عَلِی.(1)

علی علیه السلام از من است و من از او، او بعد از من سرپرست هر مؤمن است، از جانب من جز من یا علی علیه السلام وظایف امامت را ادا نمی کند.

احمد بن حنبل در مسند خود از ابوبکر روایت نموده پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم او

ص: 227


1- 470. الخصائص النسایی 16، سنن الترمذی 2/297، مسند أحمد بن حنبل 4/164، المستدرک، الحاکم 3/133، أخبار اصبهان 1/253 ط لیدن 1934، الصواعق المحرقة، ابن حجر 103، کنزالعمال 6/153، مطالب السؤل 65، ینابیع المودة 54، نظم درر السمطین 98، مجمع الزوائد، الهیثمی 9/127، شرح المواهب اللدنیة 4/42.

را برای اظهار برائت خدای تعالی و رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم به سوی اهل مکه فرستادند که: بعد از این سال، مشرکان نباید حج گذارند و نباید عریان شده طواف بیت نمایند، به بهشت داخل نمی شود مگر مسلمان، و اگر بین فردی و پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم عهد و پیمانی هست، تا زمان عهد مهلت داده می شوند و خدای تعالی و رسولش از مشرکان بیزار و بری ء هستند، ابوبکر به راه افتاد سه روز از سفر او گذشته بود که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم به امام علی علیه السلام فرمودند: خود را به ابوبکر برسان و او را نزد من بازگردان، تو تبلیغ برائت را انجام ده، امام علی علیه السلام خود را به ابوبکر رساند آیات برائت را از او گرفتند و او را به مدینه بازگرداندند و خود به مکه تشریف بردند آیات را برای مشرکان در خانه کعبه خواندند و بازگشتند.

ابوبکر وقتی نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم بازگشت گریست و گفت: یا رسول اللَّه! آیا درباره من مطلبی رخ داده؟

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم فرمودند: درباره تو جز خیر چیزی رخ نداده، لیکن من مأمور شدم خود یا مردی از خود را برای انجام آن بفرستم(1).

احمد بن حنبل به سند خود از امام علی علیه السلام روایت می کند فرمودند:

لما نزلت عشرة آیات من سورة براءة علی النبی صلی الله علیه وآله وسلموسلم ... لَنْ یُؤَدِّیَ عَنْکَ إِلَّا أَنْتَ أَوْ رَجُلٌ مِنْکَ.

چون ده آیه از سوره برائت (توبه) بر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم نازل شد، پیامبر اقدس صلی الله علیه وآله وسلموسلم ابوبکر را فراخواندند و او را با آیات به ملکه فرستادند تا بر مشرکان بخواند، سپس مرا خواندند، فرمودند: خود را به ابوبکر برسان

ص: 228


1- 471. تاریخ أبی زرعة 298، مسند أحمد بن حنبل 2/1، ذخائر العقبی 96، کنز العمال: 1/246.

هرجا به او رسیدی آیات را از او بستان و به سوی مکه برو، بر اهل مکه آنها را بخوان، در جحفه به او رسیدم، آیات را از او گرفتم.

ابوبکر بازگشت و به پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم عرض کرد: آیا درباره من چیزی نازل شده؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم فرمودند: نه، لکن جبرئیل نزد من آمد و گفت:

لَنْ یُؤَدِّیَ عَنْکَ إِلاَّ أَنْتَ أَوْ رَجُلٌ مِنْکَ.

از جانب تو نباید کسی جز خودت یا مردی از تو آن را اداء کند.

این روایت را در «الکنز» از ابو الشیخ و ابن مردویه نقل کرده است. همچنین مانند آن را در «کشاف» آورده است(1).

رسول خداصلی الله علیه وآله وسلموسلم دوباره فرمودند:

عَلِیٌّ مِنِّی وَ أَنَا مِنْه.

یک بار در جنگ احد، روزی که اصحاب پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم گریختند و امام علی بن ابی طالب علیه السلام تنها ماند. جبرئیل با شنیدن کلام گهربار رسول خداصلی الله علیه وآله وسلموسلم عرضه داشت:

وَ أَنَا مِنْکُما = من نیز از شما هستم.

زهری و ابن اسحاق:

محمد بن اسحاق در کتاب «المغازی» نقل کرده زهری گفت:

جبرئیل گفت: مواساة همین است، زیرا مردم همه گریختند و رسول خداصلی الله علیه وآله وسلموسلم را در روز احد تنها گذاردند حتی عثمان بن عفان. و او اولین فردی بود که فرار کرد و داخل مدینه شد و درباره او این آیه شریفه نازل

ص: 229


1- 472. مسند أحمد بن حنبل 11/151، کنز العمال: 1/247، تفسیر ابن کثیر 2/543، 544، تذکرة الخواص، سبط بن الجوزی 43.

گردید.

إِنَّ الَّذِینَ تَوَلَّوْا مِنْکُمْ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعَانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّیْطَانُ بِبَعْضِ مَا کَسَبُوا(1).

ترجمه: کسانی که در روز روبرو شدن دو جمعیت با یکدیگر (در جنگ احد)، فرار کردند، شیطان آنها را بر اثر بعضی از گناهانی که مرتکب شده بودند، به لغزش انداخت؛ و خداوند آنها را بخشید. خداوند، آمرزنده و بردبار است.

پیامبر اکرم بارها و مکرر می فرمودند: «عَلِیٌّ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ عَلِیّ»(2) و هر گاه بعضی از مردم نگرانی و اضطراب خود را از این مقام و منزلت بس بلند اظهار می کردند. می فرمودند:

«ما تریدون من علی...؟ چند بار تکرار فرمودند. سپس فرمودند: «إِنَّ عَلِیّاً مِنِّی وَ أَنَا مِنْهُ(3)».

و به منظور تأکید و تأیید ولایت و خلافت آن حضرت بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم در تمام آنچه برای مسلمانان حائز اهمیت است، خدای تعالی این آیه شریفه را نازل فرمود:

إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آَمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ(4).

سرپرست و ولیّ شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آورده اند؛ همانها که نماز را برپا می دارند، و در حال رکوع، زکات می دهند.

زمخشری می گوید: این آیه مبارکه درباره امام علی علیه السلام نازل شده است.

ص: 230


1- 473. سوره آل عمران، آیه 155.
2- 474. التاج الجامع للاصول، ناصف 3/334، تاریخ الخلفاء السیوطی 169.
3- 475. صحیح الترمذی 5/594.
4- 476. سوره مائده، آیه 55.

در حالی که آن حضرت در رکوع نماز بودند، نیازمندی کمک خواست. حضرت انگشتر خود را به سوی او(1) انداختند.

به منظور جلوگیری از هر گونه اشتباه و هر نوع تأویل من درآوردی و خودسرانه از کلمه «ولی» و تشخیص صحیح آن در این قبیل موارد، پیامبر اقدس صلی الله علیه وآله وسلموسلم در اغلب مناسبت ها می فرمودند:

«إِنَّ عَلِیّاً مِنِّی وَ أَنَا مِنْهُ وَ هُوَ وَلِیُّ کُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِی(2)

و به منظور تأکید بر ولایت امام علی علیه السلام و نقش بسیار مهم ولایت نسبت به رسالت اسلام رسول خداصلی الله علیه وآله وسلموسلم فرمودند:

عَلِیٌّ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ عَلِیٍّ وَ لَا یُؤَدِّی عَنِّی إِلاَّ أَنَا أَوْ عَلِی(3).

علی از من است و من از علی و هیچ کس از جانب من به عنوان پیامبر و رسول به جز خود من و علی نباید اداء کند.

امام علی علیه السلام فرمودند:

یَا کُمَیْلُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِی قَوْلًا- وَ الْمُهَاجِرُونَ وَ الْاَنْصَارُ مُتَوَافِرُونَ یَوْماً بَعْدَ الْعَصْرِ- یَوْمَ النِّصْفِ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ قَائِماً عَلَی قَدَمَیْهِ فَوْقَ مِنْبَرِهِ- عَلِیٌّ مِنِّی وَ ابْنَایَ مِنْهُ- وَ الطَّیِّبُونَ مِنِّی وَ أَنَا مِنْهُمْ وَ هُمُ الطَّیِّبُونَ بَعْدَ أُمِّهِمْ- وَ هُمْ سَفِینَةٌ مَنْ رَکِبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا هَوَی- النَّاجِی فِی الْجَنَّةِ وَ الْهَاوِی فِی لَظَی.

یَا کُمَیْلُ- الْفَضْلُ بِیَدِ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ-

یَا کُمَیْلُ عَلَامَ یَحْسُدُونَنَا وَ اللَّهُ أَنْشَأَنَا قَبْلَ أَنْ یَعْرِفُونَا- اَفَتَرَاهُمْ بِحَسَدِهِمْ إِیَّانَا عَنْ رَبِّنَا یُزِیلُوننا.

ص: 231


1- 477. الکشاف، الزمخشری 1/649 قال فی الهامش فی تخریج الحدیث و رواه ابن أبی حاتم من طریق سملة بن کهیل: قال: تصدّق علی بخاتمه و هو راکع فنزلت، أی الآیة.
2- 478. صحیح الترمذی، باب فضائل الإمام علی، و راجع التاج الجامع للأصول 3/335.
3- 479. صحیح الترمذی، باب فضائل الإمام علی، و راجع التاج الجامع للأصول 3/335.

یَا کُمَیْلُ نَحْنُ وَ اللَّهِ الْحَقُّ الَّذِی قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ:

وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْاَرْضُ وَ مَنْ فِیهِن.(1)

ای کمیل، رسول خداصلی الله علیه وآله وسلموسلم در روز پانزدهم ماه رمضان بعد از عصر درباره من سخنی فرمود، در حضور جمعیت فراوان مهاجر و انصار در حالی که روی منبر ایستاده بودند فرمودند: علی از من است، دو پسر من از (صلب) اوست. این پاکان و طیب ها از من هستند و من از آنان، اینان بعد از مادرشان طیب هستند آنان کشتی هستند هر که سوار آن شود نجات می یابد و هر که از آن تخلقف کند سقوط می کند، نجات پافته در بهشت و جایگاه افتاده در آتش شعله ور است. ای کمیل، فضل به دست خداست، به هرکه بخواهد می دهد و خدا صاحب فضل عظیم است.

ای کمیل بخاطر چه چیزی به ما حسادت می کنند. خدای تعالی پیش از آنکه ما را بشناسند؛ ما را آفرید آیا فکر می کنی به خاطر حسادت شاننسبت به ما، ما را از خدای مان دور می کنند؟

ای کمیل، به خدا سوگند ما همان «حق» هستیم که خدای عزوجل فرمود:

وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْاَرْضُ وَ مَنْ فِیهِن.

ترجمه: به یقین کسی که پاکی جست (و خود را تزکیه کرد)، رستگار شد. و اگر حق از هوسهای آنها پیروی کند، آسمانها و زمین و همه کسانی که در آنها هستند تباه می شوند! ولی ما قرآنی به آنها دادیم که مایه یادآوری (و عزّت و شرف) برای آنهاست، امّا آنان از (آنچه مایه) یادآوریشان (است) رویگردانند!

ص: 232


1- 480. الحدائق الناضرة، البحرانی 76/1، مستند الشیعة، النراقی 15/245، الوسائل باب 2 من أبواب مکان المصلّی 1.

وصیت درخشنده و زرین امیرمؤمنان علی علیه السلام به شاگردش کمیل بن زیاد بیانگر خوی امام علیه السلام، نفس زکیه و اوج منزلت آن بزرگوار است.

به خدا تعالی پناه می برند، اسامی اهل بیت علیهم السلام را ذکر نمودند و بر خدای عزوجل از شرّ آن روز توکل فرمود.

صپس مطالب زیر را به کمیل فرمودند:

از اطلاع اهل بیت علیهم السلام بر علوم و اسراری که ابتدائش امام علی علیه السلام باب علم پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلمو به امام مهدی علیه السلام «عجل اللَّه تعالی فرجه ختم می شود پرده برگرفتند.

امام علیه السلام علوم را از آنِ اهل بیت علیهم السلام دانستند و زیان کاری مخالفان شان را بیان فرمودند به کرم در اطعام و حسن خلق توصیه کردند زیرا این امور به یکدیگر ارتباط دارد و فرمودند:

طعام را با بسم اللَّه شروع و با الحمدللَّه ختم نموده از پر کردن معده خودداری نمایند زیرا عافیت بدن در کم خوردن غذا و آب است(1).

امام علیه السلام بین برکت و انفاق بر شیعه مومن رابطه ای برقرار نمودند و به بخشش برمردم مخصوصا خویشاوندان نزدیک و مهربانی به آنان توصیه فرمودند، به صدقه دادن هر چند اندک توصیه فرمودند.

امام علیه السلام از او خواستند از قیل و قال پرهیز، به مؤمنان کمک، از فاسقان دوری، در معاشرت با ستمگران محتاط باشد.

فرمایشات اهل بیت علیهم السلام را عمل و نشر دهد، نه آنگونه که غافلان به نشر آن می پردازند سپس به او کارهایی را که با داشتن نعمت باید انجام

ص: 233


1- 481. یا کمیل اللسان نیزح من القلب والقلب یقوم بانفداء فانظر فیما تفذی قلبک و جسمک فان لم یکن حلالا لم یقبل اللَّه تسبیحک و لا شکرک. ای کمیل از زبان آنچه در قلب است می تراود و قلب به خوراک قوام گیرد پس خوب بنگر که قلب و جسم تو از چه چیز تغذیه می شود پس اگر آن حلال نباشد خداوند تسبیح و شکر (عبادت) تو را نمی پذیرد. و تحف العقول.

دهد آموختند، گفتن «الحمدللَّه» برای ازدیاد آن، استغفار برای جلب نعمت و بدست آوردن آن.

و درباره آنچه مخصوص شیطان و راههای اوست فرمودند: اجتناب و دوری از دام های او، صفات و خوی او. ضرورت تمسک به اهل بیت علیهم السلام و قرآن هر دو با هم.

پیامبر اقدس اسلام صلی الله علیه وآله وسلمفرمودند:

إِنَّ حُبَّ عَلِیٍّ قُذِفَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ فَلَا یُحِبُّهُ إِلاَّ مُؤْمِنٌ وَ لَا یُبْغِضُهُ إِلَّا مُنَافِق.

محبت امام علی علیه السلام در دلهای مؤمنین رسوخ کرده، جز مؤمن کسی او را دوست ندارد و جز منافق او را دشمن ندارد(1).

و رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلمدر باره اهل بیت علیهم السلام فرمودند:

أهل بیتی کسفینة نوح، من رکبها نجی و من تخلف عنها غرق(2).

اهل بیت من مانند کشتی نوح هستند هر که سوار آن شود نجات می یابد و هر که از آن تخلف کند غرق می شود.

«فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی».

پیامبراعظم اسلام صلی الله علیه وآله وسلمفرمودند:

فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی یُؤْذِینِی مَا آذَاهَا و یغضبنی ما أغضبها.(3)

فاطمه پاره تن من است هر کس او را آزار دهد مرا اذیت می کند و هر کس او را به خشم آورد؛ مرا به خشم آورده است.

صحیح مسلم: در صحیح مسلم کتاب الفضائل. باب فضائل فاطمه علیها

ص: 234


1- 482. المستدرک ، الحاکم 3/127، تاریخ بغداد 4/40، کنز العمال: 11/216، اسدالغابة 1/66، صحیح مسلم 2/271، صحیح الترمذی 2/301، صحیح النسائی 2/271، صحیح ابن ماجة 12، مسند أحمد بن حنبل 1/84 -95، 128، الاستیعاب 2/464، الدر المنثور 7/504، حلیة الأولیاء 1/86، مجمع الزوائد 9/132، ذخائر العقبی 92، جامع الاحادیث للسیوطی 7/229، مسند أبی یعلی 9/109، الصواعق المحرقة 123، تفسیر الطبری 13/72، تفسیر الرازی 19/14، فتح القدیر 5/253، تاریخ ابن عساکر 2/423.
2- 483. مستدرک الصحیحین 2/343، کنزالعمال 6/216.
3- 484. صحیح بخاری 1/114، 7/140، صحیح مسلم 7/141، سنن الترمذی 5/656 ح 3869، سنن النسائی 5/97 ح 8370، 8371، المستدرک ، الحاکم 3/173، ح 4751، سنن ابن ماجه 1/644، سنن ابی داود 1/460، شرح مسلم، السنن الکبری بیهقی 2/446، مسند احمد 4/326، شرح مسلم نووی 16/3، مجمع الزوائد، 9/203، فتح الباری 9/270، اللمعة البیضاء، الأنصاری 140، علل الشرائع 185، البحار 43/201، العوالم 11/1075 ح 12، الأنوار النعمانیة 1/73، مناقب ابن شهر آشوب 2/305، عمده ابن بطریق 25، عمدة الطالب ابن عنبه 59، صراط المستقیم العاملی 2/57، البحار 35/50، مناقب أمیر المؤمنین، الکوفی 211، و هذا الذیل أیضاً له مصادر و أسانید و قد رواه النسائی فی باب مناقب فاطمة تحت الرقم: 265 من کتاب الفضائل ص 202.

السلام دختر پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلماحادیثی آمده از جمله:

فَإِنَّمَا ابْنَتِی بَضْعَةٌ مِنِّی یُرِیبُنِی مَا رَابَهَا وَ یُؤْذِینِی مَا آذَاهَا.

به درستی دخترم (یعنی فاطمه علیها السلام) پاره تن من است آنچه او را آشفته خاطر کند مرا نگران می کند و آنچه او را آزار دهد مرا آزار می دهد.

و از جمله حدیث زیر:

فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی یُؤْذِینِی مَا آذَاهَا.

فاطمه علیها السلام پاره تن من است آنچه او را آزار دهد، مرا آزار می دهد.

و نیز فرمودند:

و إن فاطمة بنت محمد بضغة منی ...

و روایات دیگر:

جامع ترمذی: در جامع ترمذی کتاب المناقب باب فضل فاطمه علیها السلام دختر پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلمروایاتی آمده که مفاد آنها این فرمایش پیامبر اعظم صلی الله علیه وآله وسلماست.

فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی یُرِیبُنِی مَا رَابَهَا وَ یُؤْذِینِی مَا آذَاهَا وَ یُنْصِبُنِی مَا أَنْصَبَهَا.

فاطمه علیها السلام پاره تن من است آنچه او را نگران کند مرا نگران می کند و آنچه اورا آزار دهد مرا آزار می دهد و آنچه او را غمگین کند مرا اندوهگین می کند.

مؤلف جامع ترمذی می گوید: این حدیث حسن و صحیح است،

ص: 235

محبوب ترین زنان نزد رسول خداصلی الله علیه وآله وسلمفاطمه علیها السلام، و از مردان امام علی علیه السلام بودند(1).

در کتاب مشکات(2) از مسور نقل کرده: رسول خداصلی الله علیه وآله وسلمفرمودند:

فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی فَمَنْ أَغْضَبَهَا أَغْضَبَنِی.

فاطمه علیها السلام پاره تن من است هر که او را به خشم آورد مرا به خشم آورده است.

و در روایت دیگر:

یُرِیبُنِی مَا رَابَهَا وَ یُؤْذِینِی مَا آذَاهَا(3).

آنچه او را آشفته خاطر سازد مرا آشفته خاطر می کند

و رسول اقدس اسلام صلی الله علیه وآله وسلمفرمودند:

أَ مَا تَرْضَیْنَ أَنْ تَکُونِی سَیِّدَةَ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ(4).

خشنود نیستی که تو سرور زنان بهشت هستی.

هرگاه رسول عظیم اسلام صلی الله علیه وآله وسلموسلم به مسافرت می رفت آخرین فردی را که با او وداع می کردند حضرت فاطمه علیها السلام بودند و چون از سفر باز می گشتند ابتداء به نزد حضرت فاطمه علیها السلام تشریف می بردند(5).

حضرت فاطمه علیها السلام نور خدای تعالی در زمین بودند، عایشه می گوید:

ما در شب در نور جمال حضرت فاطمه علیها السلام خیاطی می کردیم بافندگی می کردیم و سوزن را نخ می کردیم(6).

یکبار نابینایی خدمت پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلمرسید حضرت فاطمه علیها السلام از

ص: 236


1- 485. مستدرک سنفیة البحار_ الشیخ علی النمازی ج 8 ص 234.
2- 486. مشکاة المصابیح: 568.
3- 487. میزان الاعتدال ج 2/77 و تهذیب التهذیب ج 12/441، بحار الأنوار_ العلامة المجلسی ج 92 ص 337، مناقب آل أبی طالب 3/325 و 332 و 334، الطرائف فی معرفة مذهب أهل الطوائف: 75-247، فیما جری علی فاطمةعلیها السلام من الاذی و الظلم و منعها من فدک. العمدة لابن بطریق فی فصل مناقب سیدة النساء فاطمةالزهراء علیها الصلاة و السلام: 383-391 من حدیث 755_ 777، و کتاب المستدرک، کشف الغمة فی معرفة الائمة 2/5_ 32.
4- 488. صحیح بخاری 3/1326 ح 3426 و 5/2317، صحیح مسلم 5/56 ح 98، سنن ابن ماجه 1/518 ح 1621، خصائص النسایی 5/96 ح 8386، مسند احمد 7/401 ح 25874، اسد الغابه 7/223.
5- 489. مسند أحمد بن حنبل 5/375، ذخائر العقبی 37.
6- 490. أخبار الدول و آثار الأول، الدمشقی القرمانی 87.

او حجاب کردند رسول خداصلی الله علیه وآله وسلموسلم فرمودند:

لِمَ حَجَبْتِهِ وَ هُوَ لَا یَرَاکِ؟

برای چه از او حجاب نمودی او تو را نمی بیند؟

حضرت فاطمه علیها السلام فرمودند:

إِنْ لَمْ یَکُنْ یَرَانِی فَأَنَا أَرَاهُ وَ هُوَ یَشَمُّ الرِّیحَ.

اگر او مرا نمی بیند من او را می بینم و او بو را استشمام می کند.

رسول خداصلی الله علیه وآله وسلمفرمودند:

أَشْهَدُ باللَّه انکما اغضبتمانی(1).

شهادت می دهم تو پاره تن من هستی.

حضرت فاطمه صدیقه علیها السلام فرمودند:

نزدیکترین حالت زن به خدایش آنست که پیوسته در کنج خانه اش باشد.

رسول خداصلی الله علیه وآله وسلمفرمودند:

اِنَّ فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی یُؤْذِینِی.(2)

و آنگاه که ابوبکر و عمر از حضرن امیرمؤمنان علی علیه السلام خواستند از حضرت فاطمه علیها السلام پیش از شهادت عیادت کنند، حضرت فرمودند:

البیت بیتک: خانه خانه شماست.

آن دو وارد خانه شدند اما حضرت فاطمه علیها السلام با آن دو سخنی نفرمود، به آن دو فرمودند: آیا نشنیده اید رسول خداصلی الله علیه وآله وسلمفرمودند:

فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی مَنْ أَغْضَبَهَا فَقَدْ أَغْضَبَنِی وَ مَنْ أَغْضَبَنِی فَقَدْ أَغْضَبَ اللَّهَ.

ص: 237


1- 491. حلیة الاولیاء، أبو نعیم 2/40، مقتل الحسین، الخوارزمی 63، مناقب الاخبار، ابن الاثیر 56، الکبائر، الذهبی 71، مجمع الزوائد، الهیثمی 9/202، 4/255، البحار 43/91 ح 16.
2- 492. البحار: 43/92 ح 16.

وَ مَنْ أَحَبَّها فَقَدْ أَحَبَّنِی وَ مَنْ أَحَبَّنِی فَقَدْ أَحَبَّ اللَّهَ.

فاطمه علیها السلام پاره تن من است هر که او را به خشم آورد مرا به خشم آورده و هر که مرا به خشم آورد خدا را به خشم آورده است و هر که او را دوست داشته باشد مرا دوست داشته و هر که مرا دوست بدارد خدا را دوست داشته است.

گفتند: آری.

حضرت زهراعلیها السلام فرمودند:

أَشْهَدُ أَنَّکِ بَضْعَةٌ مِنِّی(1).

خدا را گواه می گیرم شما دو نفر مرا به خشم آوردید.

حضرت فاطمه علیها السلام سرور زنان دو جهان به ابوبکر همان کسی که دستور داد به خانه حضرت فاطمه علیها السلام حمله کنند فرمودند:

و اللَّه لا دعون اللَّه علیک فی کل صلاة اصلیها.

به خدا سوگند در هر نمازی که می گزارم بر تو نفرین می کنم.(2)

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلموسلم فرمودند:

فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی مَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَی اللَّهَ تعالی فَمَنْ أَغْضَبَهَا فَقَدْ أَغْضَبَ اللَّهَ تعالی(3).

فاطمه علیها السلام پاره تن من است هر که او را آزار دهد خدای تعالی را آزار داده و هر که او را به خشم آورد خدای تعالی را به خشم آورده است.

رسول خداصلی الله علیه وآله وسلمو امیرمؤمنان علی علیه السلام نور هستند.

ص: 238


1- 493. الطرائف ابن طاووس 248، البحار 28/357، 29/637، نهج البلاغة 4/34، الکافی 5/6، البحار 100/7، مستدرک الوسائل 14/247، الخصال 586، الهدایة، الصدوق 60، صحیح البخاری 7/47، مطابع الشعب، صحیح مسلم، فضائل الصحابة ب 15، صحیح الترمذی، المناقب ب 61، الاصابة 4/366، حلیة الاولیاء، 2/40، سنن ابن ماجة 56، کنزالعمال 12/107، الجامع الصغیر، المناوی 2/122.
2- 494. الامامة و السیاسة، ابن قتیبة 2/20، چاپ موسسه حلبی، مصر.
3- 495. المستدرک علی الصحیحین 3/167 ح 4730، اسد الغابة 7/224، الاصابة 4/378.

آیه شریفه 52 سوره مبارکه شوری درباره امیرمؤمنان علی علیه السلام نازل شده است.

وَلَکِنْ جَعَلْنَاهُ نُورًا نَهْدِی بِهِ مَنْ نَشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا وَإِنَّکَ لَتَهْدِی إِلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ(1).

پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلمفرمودند:

کُنْتُ أَنَا وَ عَلِیٌّ نُوراً بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ اللَّهُ آدَمَ بِأَرْبَعَةَ عَشَرَ أَلْفَ عَامٍ فَلَمَّا خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ قَسَمَ ذَلِکَ النُّورَ جُزْءَیْنِ فَجُزْءٌ أَنَا وَ جُزْءٌ عَلِی(2).

من و علی علیهما السلام نور بودیم در محضر پروردگار چهارده هزار سال پیش از آنکه خدای تعالی آدم را بیافریند. چون او را آفرید. آن نور را دو قسمت نمود بخشی از آن من هستم و بخش دیگر علی علیه السلام.

پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلمفرمودند:

خُلِقْتُ أَنَا وَ عَلِیٌّ مِنْ نُورٍ وَاحِدٍ(3).

من و علی علیهما السلام از یک نور آفریده شده ایم.

صدرالدین شیرازی می گوید: پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: اولین چیزی که خداوند آفرید عقل بود و نیز فرمودند: اولین چیزی که خدا آفرید نور من بود و با توجه به فرمایش آن حضرت:

«من و علی از یک نور آفریده شده ایم».

مقصود از نور در هر دو حدیث نور حقیقی است که همان عقل است که روحانیتش به کلی بودن آن است «عقل کلی» و در اصطلاح. عقلی کلی

ص: 239


1- 496. الشوری 52.
2- 497. البحار 39/45.
3- 498. تذکرة الخواص الامة 46، و رجاله رجال الصحیح.

را نور قاهر می نامند، علم نیز نور است زیرا وبذات خود آشکار است و غیر را که همان معلومات است آشکار می کند. بنابراین عقل علم است و عالم معلوم است(1).

أَهْلَ الْبَیْت مِنّی وَ أَنَا مِنْهُمْ.

رسول اقدس اسلام صلی الله علیه وآله وسلمبه امیرمؤمنان علی علیه السلام فرمودند:

یا علی أوتیت ثلاثا لم یؤتهنّ أحد و لا أنا، أوتیت صهرا

مثلی و لم أوت أنا مثلی،

و أوتیت صدیقه مثل ابنتی و لم أوت مثلها،

و أوتیت الحسن و الحسین من صلبک و لم أوت من صلبی مثلهما

و لکنّکم منّی و أنا منکم.

یا علی سه امتیاز به تو داده شده که به هیچ کس حتی من هم داده نشده است به تو پدر زنی داده شد مثل من، و به من پدر زنی مثل خودم داده نشده است، به تو همسری صدیقه مثل دخترم داده شد و به من همسری مثل او داده نشده است، به تو حسن و حسین علیهما السلام از صلب خودت داده شده و به من از صلب خودم مثل آندو داده نشده است ولکن شما از من هستید و من از شما هستم.(2)

و آیه شریفه:

إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً(3)

ام سلمه ام المؤمنین می گوید: پیامبر اعظم اسلام، امام حسن، امام حسین و امیرمؤمنان علی و حضرت فاطمه علیهم السلام را با عبائی پوشاند سپس

ص: 240


1- 499. الحکمة المتعالیة، صدر الدین الشیرازی 662.
2- 500. مناقب الکشی مخطوط، المناقب، عبداللَّه الشافعی 50 مخطوط، درر السبطین، الزرندی الحنفی 114، مقتل الحسین، الخوارزمی 1/109، إحقاق الحقّ (قسم الملحقات) 4/444، 5/74، مناقب ابن شهر آشوب 2/233، الریاض النضرة 2/202، نظم الدرر، الحنفی 112، جواهر المطالب، ابن المدمشقی 1/209.
3- 501. سوره احزاب، آیه 33.

فرمودند:

اللهم هؤلاء اهل بیتی و خاصتی اذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا،

خدایا اینان اهل بیت من و خاصان من هستند رجس و پلیدی را از آنان دور ساز و آنان را کاملاً طاهر فرما.

ام سلمه می گوید عرض کردم: رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلمو من هم با آنان هستم؟ فرمودند: تو بر خیر هستی(1).

بنابراین آیه شریفه در حق اهل بیت است که رسول خداصلی الله علیه وآله وسلمحضرت امیرمؤمنان، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین علیهم السلام و در خانه ام سلمه نازل شده، آن هنگام که این پنج نفر زیر عبا بوده اند، این آیه به آیه تطهیر نامیده شده است و چون ام سلمه خواست زیر عبا با آنان باشد پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم به او اجازه ندادند و به اوفرمودند:انت علی خیر تو بر خیر هستی.

منابع اهل سنت که نزول آیه شریفه را درباره پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم، امیرمؤمنان علی علیه السلام، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین علیهم السلام ذکر نموده اند عبارتند از:(2)

فخر رازی می گوید: این آیه دلالت دارد که این پنج نفر: پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم، امام علی، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین علیهم السلام از تمام گناهان صغیره و کبیره پاک و مطهر و معصوم هستند(3).

بسیاری از مفسران، حافظان، مورخان و علما، اهل سنت که در اینجا از ذکر آنها خودداری می کنیم گفته اند: این آیه درباره پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم

ص: 241


1- 502. شواهد التنزیل، الحسکانی ج 2 ص 124، معجم الشیوخ 146، الأمالی الصدوق.
2- 503. خصائص الإمام النسایی 249، مسلم فی صحیحه باب فضائل أهل البیت 2/368، صحیح الترمذی 5/30، مسند الإمام أحمد بن حنبل 1/330، تلخیص الذهبی، الصواعق المحرقه، لابن حجر 85، استیعاب ابن عبدالبر 3/37، تفسیر القرطبی 14/182، أحکام القرآن لابن عربی 2/166، المستدرک ، الحاکم 3/123، أسباب النزول للواحدی 203، منتخب کنز العمال 5/96، البخاری فی التاریخ الکبیر، 1/69 تفسیر الفخر الرازی 2/700، السیرة الحبیلة 3/212، اسد الغابة لابن الاثیر، 2/12، تفسیر الطبری 22/6، تاریخ ابن عساکر 1/185، تفسیر الکشاف للزمخشری 1/193، مناقب الخوارزمی 23، السیرة الدحلانیة 3/329، تفسیر ابن کثیر 3/483، العقد الفرید، لابن عبد ربه 4/311، مصابیح السنة للبغوی 2/278، الدر المنثور للسیوطی 5/198.
3- 504. تفسیر الرازی 2/700.

امام علی، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین علیهم السلام نازل شده است(1).

عایشه، حفصه و ام سلمه هیچیک ادعا نکرده اند از اهل بیت هستند بلکه عایشه و ام سلمه اعتراف و اعلام کرده اند آیه درباره پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم امام علی، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین علیهم السلام نازل شده است، اما بعضی از راویان جیره خوار و بعضی حافظان مزدور، زنان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم را به خاطر کینه و دشمنی و حسادت، به اهل بیت آن حضرت چسبانده اند.

آیه تطهیر

به امر خدای تعالی، تمام درهای مسجدالنبی بسته شد به جز دری که به خانه پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم و خانه امیر مؤمنان علیه السلام است به لحاظ طهارت شان و اختلاف شان با تمام مردم.

نزول آیه تطهیر درباره اهل بیت علیهم السلام فضیلت و برتری آنان را بر تمام افراد امت ثابت می کند.

عبداللَّه بن حسن از پدرش از جدش نقل می کند ابوالحمراء، خادم پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلمگفت: وقتی این آیه نازل شد:

وَأْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلَاةِ وَاصْطَبِرْ عَلَیْهَا(2).

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم به هنگام هر نماز به در خانه امام علی و حضرت فاطمه علیهما السلام می رفتند و می فرمودند:

ص: 242


1- 505. راجع کتاب الغدیر للعلامة الأمینی فی هذا الباب.
2- 506. سوره طه، آیه 132.

الصلوة_ رحمکم اللَّه، نماز_ خدا شما را رحمت کند.

إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً(1).

ابن مردویه و ابن عساکر و ابن النجار از ابوسعید خدری(2) نقل کرده اند، گفت: وقتی آیه شریفه: «وَأْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلَاةِ» نازل شد، پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلمبه هنگام نماز صبح، مدت هشت ماه به در خانه امیرمؤمنان علی علیه السلام می رفتند و می فرمودند:

الصلوة_ رحمکم اللَّه،

آیه تطهیر در خانه ام سلمه نازل گردیده، وقتی که این پنج بزرگوار زیر کساء بودند و آیه شریفه به آیه تطهیر موسوم گردید.

و چون ام سلمه خواست با آنان زیر کساء داخل شود، پیامبر اقدس صلی الله علیه وآله وسلماجازه ندارند و فرمودند: انت علی خیر، تو بر خیر هستی.

منابع اهل سنت صحت روایات را تایید و گفته اند آیه شریفه درباره پیامبر اعظم اسلام صلی الله علیه وآله وسلمامام علی، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین علیهم السلام نازل شده است(3).

آیه سوم

اجماع علماء بر نزول این آیه شریفه در شأن اهل بیت علیهم السلام وجود دارد؛ آیه مباهله:

فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبینَ(4).

ترجمه: به آنها بگو: «بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم

ص: 243


1- 507. سورة الاحزاب، آیه 33.
2- 508. الحسکانی: شواهد التنزیل 1/381.
3- 509. خصائص الإمام النسایی 249، مسلم فی صحیحه باب فضائل أهل البیت 2/368، صحیح الترمذی 5/30، مسند الإمام أحمد بن حنبل 1/330، تلخیص الذهبی، الصواعق المحرقه، لابن حجر 85، استیعاب ابن عبدالبر 3/37، تفسیر القرطبی 14/182، أحکام القرآن لابن عربی 2/166، المستدرک ، الحاکم 3/123، أسباب النزول للواحدی 203، منتخب کنز العمال 5/96، البخاری فی التاریخ الکبیر، 1/69 تفسیر الفخر الرازی 2/700، السیرة الحبیلة 3/212، اسد الغابة لابن الاثیر، 2/12، تفسیر الطبری 22/6، تاریخ ابن عساکر 1/185، تفسیر الکشاف للزمخشری 1/193، مناقب الخوارزمی 23، السیرة الدحلانیة 3/329، تفسیر ابن کثیر 3/483، العقد الفرید، لابن عبد ربه 4/311، مصابیح السنة للبغوی 2/278، الدر المنثور للسیوطی 5/198.
4- 510. سوره آل عمران / 61.

فرزندان خود را؛ ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود؛ آنگاه مباهله کنیم؛ و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.

آیه شریفه مباهله کاملاً معروف است. در روز مباهله بین مسلمانان و نصاری قرار مباهله بود، و چون پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلمهمراه امام علی، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین علیهم السلام برای مباهله آمده بودند، نصاری به علت ترس، از مباهله امتناع ورزیدند.

ابومسعود انصاری می گوید: رسول خداصلی الله علیه وآله وسلمنزد ما آمدند ما در جلسه سعد بن عباده بودیم بشیربن سعد پرسید: خدای عزوجل به ما امر فرموده بر شما صلوات فرستیم، چگونه صلوات بر شما بفرستیم؟

پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلمسکوت فرمودند بطوری که پیش خود گفتم کاش نمی پرسید، اندکی بعد فرمودند: بگوید:

اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ کَمَا صَلَّیْتَ عَلَی إِبْرَاهِیمَ وَ آلِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ وَ بَارِکْ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ کَمَا بَارَکْتَ عَلَی إِبْرَاهِیمَ وَ آلِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ.

در جنگ احد به چهره مبارک رسول خداصلی الله علیه وآله وسلمسنگی اصابت کرد بطوری که دندان های رباعی آن بزرگوارشکست. در آن روز ایستادند و دستان مبارک را بلند کرده فرمودند:

إِنَّ اللَّهَ اشْتَدَّ غَضَبُهُ عَلَی الْیَهُودِ أَنْ قَالُوا عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ اشْتَدَّ غَضَبُهُ عَلَی النَّصَارَی أَنْ قَالُوا الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ وَ إِنَّ اللَّهَ اشْتَدَّ غَضَبُهُ عَلَی مَنْ أَرَاقَ دَمِی وَ

ص: 244

آذَانِی فِی عِتْرَتِی(1).

غضب خدا بر یهود سخت شد زیرا گفتند عزیز پسر خداست و غضب خدا بر نصاری شدید شد زیرا گفتند مسیح پسر خداست و غضب خدا سخت است بر هر که خون مرا بریزد و مرا درباره عترتم آزار دهد.

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم احادیثی درباره فضیلت اهل بیت علیهم السلام فرمودند از جمله:

1- أهل بیتی مثل سفینة نوح، من رکبها نجی و من تخلف عنها غرق.

نَحْنُ أَهْلُ بَیْتٍ لَا یُقَاسُ بِنَا أَحَدٌ(2).

اهل بیت من مانند کشتی نوح هستند هر که سوار کشتی نوح شد نجات یافت و هر که امتناع ورزید غرق گردید.

2- نَحْنُ أَهْلُ بَیْتٍ لَا یُقَاسُ بِنَا أَحَدٌ(3).

هیچکس با ما اهل بیت نباید مقایسه شود.

3- لمّا عرج بی إلی السماء ودّعنی جبرئیل، فقلت: حبیبی جبرئیل أ فی مثل هذا المقام تفارقنی؟ فقال: یا محمّد، إنّی لا اجوز هذا الموضع فتحترق أجنحتی، ثمّ زجّ بی فی النور ما شاء اللَّه، فأوحی اللَّه إلیّ:

یا محمّد، إنّی أطلعت إلی الأرض إطلاعة فاخترتک منها و جعلتک نبیّا، ثمّ أطلعت ثانیا فاخترت منها علیّا فجعلته وصیّک و وارث علمک و الإمام بعدک و أخرج من أصلابکما الذرّیّة الطاهرة و الأئمّة المعصومین خزّان علمی، فلولاکم لما خلقت الدنیا و لا الآخرة و لا الجنّة و لا النار.

چون مرا به آسمان بردند و به سدرةالمنتهی رسیدم، جبرائیل با من وداع

ص: 245


1- 511. کنز العمال 10/435 حدیث 30050.
2- 512. کنز العمال 6/216، مستدرک الصحیحین 2/343، المعجم الکبیر للطبرانی 12/27 ح 12388، الصواعق المحرقه، لابن حجر ص 186.
3- 513. کنوز الحقایق ص 153، الریاض النضرة 2/208.

کرد. گفتم در این مقام از من جدا می شوی؟

عرض کرد: یا محمدصلی الله علیه وآله وسلماگر از این موضع بگذرم بالهایم آتش می گیرد، آنگاه من غرق در نور شدم، خدای تعالی به من وحی فرمود:

ای محمد، به زمین توجه کردم تو را برگزیدم، تو را پیامبر قرار دادم، بار دیگر به زمین توجه نمودم علی علیه السلام را برگزیدم، او را وصی تو، و وارث علم تو و امام بعد از تو قرار دادم و از صلب شما ذریه ای پاک، امامان معصوم که خازنان علم من هستند بیرون می آورم اگر شما نبودید نه دنیا و نه آخرت، نه بهشت و نه دوزخ را نمی آفریدم.

یا محمّد، تحبّ أن تراهم؟ قلت: نعم یا ربّ؟ فنودیت: یا محمّد، ارفع رأسک. فرفعت رأسی فإذا أنا بانوار علیّ و فاطمة و الحسن و الحسین و علیّ بن الحسین و محمّد بن علیّ و جعفر بن محمّد و موسی بن جعفر و علیّ بن موسی و محمّد بن علیّ و علیّ بن محمّد و الحسن بن علیّ و الحجّة یتلألأ بینهم کأنّه کوکب درّیّ، فقلت: یا ربّ، من هؤلاء و من هذا؟

فنودیت: یا محمّد، هم الأئمّة بعدک المطهّرون من صلبک، و هذا الحجّة الذی یملأ الأرض قسطا و عدلا و یشفی صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِین.

ای محمدصلی الله علیه وآله وسلمدوست داری آنان را به بینی؟

گفتم: آری، یارب، به من ندا آمد سرت را بالا کن، سرم را بالا کردم، انوار علی، حسن، حسین، علی بن الحسین، محمد بن علی، جعفربن محمد، موسی بن جعفر، علی بن موسی، محمد بن علی، علی بن محمد،

ص: 246

حسن بن علی والحجه علیهم السلام را دیدم، از میان آنان نور حجت همچون ستاره ای پر نور می درخشید، گفتم: پروردگارا اینان کیانند و این کیست؟

خدای تعالی همان که نعمت هایش عزیز و بزرگ است است فرمود:

ای محمدصلی الله علیه وآله وسلماینان امامان بعد از تو هستند، پاکان و مطهران از صلب تو و او حجتی است که زمین را از عدالت پر می کند و سینه های مؤمنان را شفا می بخشد.

عرض کردیم: پدران و مادران ما فدای شما یا رسول اللَّه صلی الله علیه وآله، سخنان شگفت آوری فرمودید رسول خداصلی الله علیه وآله وسلمفرمودند:

أَعْجَبُ مِنْ هَذَا أَنَّ قَوْماً یَسْمَعُونَ مِنِّی هَذَا الْکَلَامَ ثُمَّ یَرْجِعُونَ عَلَی أَعْقَابِهِمْ بَعْدَ إِنْ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ یُؤْذُونَنِی فِیهِمْ مَا لَهُمْ لَا أَنَالَهُمُ اللَّهُ شَفَاعَتِی.

از این شگفت تر آن است گروهی که این مطلب را از من می شنوند بعد از آنکه خدای تعالی آنان را هدایت کرده به گذشته گان شان باز می گردند و مرا درباره اهل بیتم اذیت می کنند، خدا شفاعت مرا نصیب آنان نکند.

محبت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلمبه حضرت سیدالشهداءعلیه السلام

براء بن عازب می گوید: رسول خداصلی الله علیه وآله وسلمرا دیدم حامل حضرت حسین علیه السلام بود و می فرمودند:

اللهم انی احبه فاحبه(1).

خدایا من او را دوست دارم، او را دوست بدار

جبرائیل رسول خداصلی الله علیه وآله وسلمرا از شهادت حضرت حسین علیه السلام و زمینی که در

ص: 247


1- 514. البحار 43/261.

آن به شهادت می رسد خبر داد و خاک سرخ رنگی از خاک کربلاء به آن حضرت داد.(1) پیامبر اقدس صلی الله علیه وآله وسلموسلم گریستند و آن را به سینه چسباندند. آن خاک را به ام سلمه دادند و فرمودند:

إذا تحولت هذه التربة دما فاعلمی أن ابنی قد قتل(2).

هرگاه این خاک تبدیل به خون شد بدان پسرم حضرت حسین علیه السلام به شهادت رسیده است.

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند:

أَنَّ ابْنِی الْحُسَیْنَ یُقْتَلُ بَعْدِی بِأَرْضِ کربلا فمن شهد ذلک منکم فلینصره.

پسرم حسین علیه السلام در زمین کربلا به شهادت می رسد هر یک از شما آن روز آنجا بودید باید او را پاری کنید(3).

ام سلمه می گوید: صدای جنیان را شنیدم که بر حضرت اباعبداللَّه علیه السلام گریه زاری و نوحه سرایی می کردند(4).

ص: 248


1- 515. مستدرک الصحیحین 4/398، کنز العمال 6/223، مجمع الزوائد 9/188.
2- 516. تهذیب التهذیب 2/347، مجمع الزوائد 9/189، سنن الترمذی 2/306.
3- 517. الاصابة 1/68، اسدالغابة 1/417، کنزالعمال 12/126.
4- 518. الاصابة، 2/17، تهذیب التهذیب 2/355، مجمع الهیثمی 9/199، المعجم الکبیر طبرانی 3/121.

فصل شانزدهم

امتناع اهل سقیفه از اسماء اهل بیت برای نام گذاری

ممانعت بنی امیه از نام گذاری مسلمانان به اسماء اهل بیت علیهم السلام

1- عمر بن خطاب نام هیچیک از فرزندان خود را محمد، علی، حسن و حسین نگذارد، نام فرزندانش: عبداللَّه، عبدالرحمن، زید، عبیداللَّه، عاصم، عبدالرحمن اوسط، عبدالرحمن اصغر(1).

اسماء بنت عمیس نام پسرش را محمد گذارد.

2- عثمان بن عفان: نام فرزندانش را محمد، علی، حسن و حسین نگذارد، نام فرزندانش: عبداللَّه اکبر، ابان، خالد، عمر، سعید، ولید، مغیره، عبدالملک و عمرو.(2)

3- معاویه بن ابی سفیان: اسامی اهل بیت را برای فرزندانش انتخاب نکرد. نام آنان: پزید، عبداللَّه، عبدالرحمن(3).

و حال آنکه پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند:

إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی ، و احدهما اکبر من الأخر وَ أَنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ یوم القیامة(4).

ص: 249


1- 519. طبقات ابن سعد 3/265، فتح الباری 7/34، المستدرک علی الصحیحین 3/8.
2- 520. المعارف ابن قتیبه 198.
3- 521. تاریخ دمشق 7/186
4- 522. صحیح مسلم 5/22 ح 2408، صحیح الترمذی 5/591، ح 3713، سنن النسائی 5/130 ح 8464، سنن ابن ماجة 12، مستدرک الصحیحین، الحاکم 3/109، مسند أحمد بن حنبل 5/492 ح 18780، مصنّف ابن أبی شیبة 7/503، المعجم الکبیر، الطبرانی 5/166 ح 4969 ح 18780، مجمع الزوائد: 9/104، تاریخ الیعقوبی 2/112، اسد الغابة 4/108، تفسیر الفخر الرازی 3/636، تفسیر الدرّ المنثور، السیوطی 7/349، تفسیر القرآن، ابن کثیر 9/115، الصواعق المحرقة، ابن حجر 26/89، التنبیه و الإشراف، المسعودی 221، السیرة الحلبیة 3/333، 2/26، 4/369، الإمامة و السیاسة 1/97، البدایة النهایة 5/231، المناقب الخوارزمی 160، 190، الکافی، الکلینی 1/249، دعائم الإسلام، النعمانی 1/16، تفسیر الفخر الرازی 3/636، الصواعق المحرقة، ابن حجر 26، التنبیه و الإشراف المسعودی 221، مشکل الآثار، الطحاوی 4. کشف الاستار عن زوائد البزار 3/221، عن مسند أبوبکر البزار، تهذیب اللغة، العلامة الازهری 9/178، ینابیع المودة 40، تاریخ بغداد 7/377، المعارف، ابن قتیبة 291، مقتل الخوارزمی، تاریخ الخلفاء، السیوطی 114، کنزالعمال: 11/603 ح 32912، الاحتجاج، الطبرسی 1/255، البحار، المجلسی 96/42_ 42، تفسیر نور الثقلین 5/226، تهذیب الکمال، 10/51، نوادر الاصول، الحکیم الترمذی 68، سنن الدارمی 2/431، السنن الکبری، البیهقی 7/30، 10/114.

در میان شما دو گوهر_ دو ثقل_ کتاب خدا و عترتم، اهل بیتم را می گذارم یکی از دیگری بزرگتر است این دو هرگز از یکدیگر جدا نمی شوند تا در قیامت کنار حوض بر من وارد شوند.

ممانعت ائمه معصومین علیهم السلام مؤمنان را از نام گذاری به اسم معاویه

بنی هاشم در انتخاب نام فرزندان خود احتیاط و دقت می کردند، فرزندان خود را به اسامی دشمنان شان نام گذاری نمی کردند و اگر انحرافی در این مورد رخ می داد به او تذکر می دادند و تا نام را تغییر نمی داد به معارضه ادامه می دادند.

سبط ابن جوزی در کتاب «التذکره» تحت عنوان فرزندان عبداللَّه بن جعفر بن ابی طالب می گوید: هیچیک از بنی هاشم فرزند خود را «معاویه» ننامید مگر عبداللَّه بن جعفر، بنی هاشم او را طرد کرده و تا در قید حیات بود با او سخن نگفتند(1).

اما اگر نام انتخاب شده بی اثر شده باشد مانند این نقل که با شخص معاویة بن عبداللَّه بن جعفر برخورد تندی نشد و او زمان دو امام؛ حضرت سجاد و حضرت امام باقرعلیهما السلام را درک نمود.

بنی هاشم به شدت مقید به اطاعت از ائمه معصومین علیهم السلام بودند فرهنگ فقط فرهنگ ائمه معصومین علیهم السلام و راه فقط راه آنان است و ائمه علیهم السلام بر زاه و روش جدّ بزرگوارشان امام علی علیه السلام هستند که فرمودند:

لَا تَتسّموا بِأَسْمَاءِ أَعْدَائِنَا(2).

ص: 250


1- 523. تذکرة الخواص ص 192.
2- 524. وسایل الشیعة ج 21 / ص 398/ ، ح 27398 ، ح 27399 ، ح 27400.

از نام گذاری به اسامی دشمنان ما اجتناب کنید.

ممانعت ائمه معصومین علیهم السلام از نام گذاری به نام متوکل

یکی از القاب متعدد حضرت امام هادی علیه السلام متوکل» بود. لکن امام علیه السلام از مردم خواستند آن حضرت را به این اسم، نخوانند زیرا از این ستمگر پلید کراهت داشتند ستمگری که تا توانست به اهل بیت علیهم السلام و شیعیان شان ظلم و ستم روا داشت(1).

و این بیانگر خشم و غضب اهل بیت علیهم السلام بر طاغیان و دشمنان آنان، بر غاصبان خلافت شان است. کمترین درجه این خشم عدم انتخاب اسامی آنان است.

ص: 251


1- 525. منتهی الآمال، عباس القمی 2/582، ط جامعة المدرسین_ قم، ایران.

فصل هفدهم

تغییر اسامی فرزندان معصومین علیهم السلام

تغییر نام عمرو بن علی بن الحسین السجاد

ادعا:

عمر نام یکی از فرزندان امام سجادعلیه السلام است.

در روایتی نام فرزندان امام سجادعلیه السلام چنین است: امام محمدالباقرعلیه السلام، عبداللَّه، عمرالاشرف، زید، حسین اصغر و علی بن علی.(1)

پاسخ:

1- زورمداران اموی ناصبی و هواخواهان ناصبی شان، تا توانسته اند در تخریب اسلام از هیچ کوششی دریغ نکرده اند از جمله بالا بردن منزلت غاصبان خلافت از طریق نشر اسامی شان در دولت های مختلف است.

نام غاصبان و زورگویان را سرلوحه جامعه اسلامی قرار دادند و بر اسامی اهل بیت علیهم السلام_ که خدای تعالی آنان را از پلیدی تطهیر فرموده_ برتری دادند.

إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً(2).

مفسر اهل سنت، فخر رازی در تفسیرش می گوید: مراد از اهل بیت علیهم السلام: پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلمامام علی، حضرت فاطمه، امام حسن و امام

ص: 252


1- 526. المجدی فی الأنساب ص 93، الدر النظیم 59، 592، العدد القویة، علی بن یوسف الحلی 317.
2- 527. سوره احزاب، آیه 33. 529. العثمانیه، الجاحظ، متوفی 255هج دارالکتاب العربی_ مصر، مکتبة الجاحظ. 530. اختیار معرفة الرجال شیخ طوسی 1/341، متوفی 460هج . ط، موسسه اهل البیت قم، 1404 شیخ طوسی گفته است: علی بن الحسین بن علی بن عمرو بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب علیهم السلام. رجال طوسی 402، تهذیب المقال فی تنقیح رجال النجاشی، الابطحی، ص 155. 531. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید معتزلی، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج 13/220، المحاسن باب 63، 4/195، 420، الامامه و اهل البیت محمد بیومی مهران 2/65. 532. رجال ابن واود حلی 145، متوفی 740هج ط. مطبعة الحیدریه، نجف اشرف. 533. وسائل الشیعه، حر عاملی 3/238 ط، موسسه آل البیت 1414 هج .

حسین علیهم السلام هستند، هدف آیه آنست که اینان از تمام گناهان صغیره و کبیره پاک و مطهر هستند.

ممانعت از اسماء اهل بیت علیهم السلام و محو نام آنان از جامعه اسلامی.

حزب قریش سعی فراوان در تقدیس و تفضیل اسامی اهل سقیفه نمود و آن ها را در همه زمینه ها اولویت داد، در حالی که در خانه هر مسلمانی واجب بود نامی از مردان اهل کساء، و آل یس برای فرزندان انتخاب شود همانان که ثقل دوم قرآن کریم هستند.

به این ترتیب نامهای ابوبکر، عمر و عثمان برای سیاست بازان و جلب قلوب بنی امیه و کسب قدرت و مال رونق یافت.

امویان این اسماء را به خاطر کینه و دشمنی با اهل بیت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم که خلافت و امامت، حق الهی آنان بود تشویق و ترویج می کردند.

از جمله نام هایی که دستخوش تحریف و تغییر گردیده نام عمروبن علی فرزند امام سجادعلیه السلام است که آن را به عمربن علی سجاد تبدیل کردند تا محبت امام سجادعلیه السلام را نسبت به عمربن خطاب اثبات کنند و اعتراف امام علیه السلام را به صحت خلافت عمر بن خطاب و حقانیت او را برای ریاست بر مسلمانان نشان دهند و از اطراف دیگر ابطال نصوص قرآنی و نبوی را در مورد خلافت امیرمؤمنان علی و ائمه معصومین علیهم السلام بیان کرده باشند.

تحریف شامل اسم عمربن سجاد گردیده زیرا پدرش یکی از امامانی است که در حدیث شریف نبوی نام مبارکش به صراحت آمده است.

روایات مبیّن نام حقیقی

ص: 253

1- جاحظ:

در کتاب جاحظ آمده است: محمد بن سعید اصفهانی از شریک از محمد بن اسحاق از عمرو بن علی بن الحسین از پدرش علی بن الحسین علیهما السلام روایت نموده است(1).

2- شیخ طوسی:

حسن بن زید بن علی بن الحسین علیهما السلام گفت: عَمرو بن علی بن الحسین برای من نقل کرد: چون نزد امام سجادعلیه السلام، سر عبیداللَّه بن زیاد و سر عمر بن سعد را آورد، سجده کردند و فرمودند:

اَلْحَمْدُ للَّهِ ِ الَّذِی أَدْرَکَ لِی ثَأْرِی مِنْ أَعْدَائِی- وَ جَزَی اللَّه الْمُخْتَارَ خَیْرا.

حمد و سپاس خدایی را که انتقام مرا از دشمنان من گرفت و خدا جزای خیر به مختار دهد(2).

3- معتزلی:

از عمرو بن علی بن الحسین علیهما السلام از پدرش، مروان به من گفت: در بنی امیه چیزی نبود که معاویه را از صاحب شما برتر و افضل کند.

گفتم: چرا او را بر منابر دشنام می دهید؟

مروان گفت: بدون دشنام بر او، حکومت در دست ما نمی ماند(3).

4- رجال ابن داود حلی:

در این کتاب آمده است: عمرو بن علی بن الحسین الاشرف(4).

5- وسایل الشیعه:

در این کتاب نیز آمده است: عمرو بن علی بن الحسین(5).

ص: 254


1- 529. العثمانیه، الجاحظ، متوفی 255هج دارالکتاب العربی_ مصر، مکتبة الجاحظ.
2- 530. اختیار معرفة الرجال شیخ طوسی 1/341، متوفی 460هج . ط، موسسه اهل البیت قم، 1404 شیخ طوسی گفته است: علی بن الحسین بن علی بن عمرو بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب علیهم السلام. رجال طوسی 402، تهذیب المقال فی تنقیح رجال النجاشی، الابطحی، ص 155.
3- 531. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید معتزلی، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج 13/220، المحاسن باب 63، 4/195، 420، الامامه و اهل البیت محمد بیومی مهران 2/65.
4- 532. رجال ابن واود حلی 145، متوفی 740هج ط. مطبعة الحیدریه، نجف اشرف.
5- 533. وسائل الشیعه، حر عاملی 3/238 ط، موسسه آل البیت 1414 هج .

منابع کتاب

1) نظر به اینکه در آخرین حج پیامبراکرم صلی الله علیه وآله، در هجدهم ماه ذی الحجه در غدیر خم، رسول اعظم اسلام صلی الله علیه وآله وسلمدر آن جمع کثیر حاجیان مأموریت یافتند از جانب خدای تعالی حضرت امام علی بن ابیطالب علیه السلام را به خلافت و جانشینی خود نصب و معرفی فرمایند و از حاضران برای آن بزرگوار بیعت بگیرند به مناسبت تبلیغ امر ولایت بزرگان اغلب این حج را به حجةالبلاغ نام می برند علاقمندان به کتابهائی که در این زمینه روشنگری کرده مراجعه فرمائید_ (مترجم)

2) در کتاب سیرةالنبویه، ج 2، در مورد ازدواج این دختر با عمر بحث نموده ایم، به این طریق خواسته اند اولاً منکر قتل فاطمه علیه السلام توسط عمر شوند. ثانیاً غصب خلافت توسط عمر را انکار کنند.

3) اعیان الشیعة، محسن امین، 2/303.

4) تاریخ طبری، 3/332، 5/54، قاموس الرجال 9/125، 145، جواهر المطالب ابن الدمشقی.، 122.

5) نسب قریش 44.

6) مروج الذهب، المسعودی 3/62.

7) أنساب الاشراف 190_ 192.

8) الاحتجاج الطبرسی 2/125. تاج الموالید المطبوع ضمن المجموعة

ص:255

النفیسة رقم 95 ص 108.

9) عمدة الطالب 48.

10) مستدرکات علم رجال الحدیث 142.

11) الدرجات الرفیعة 185.

12) البحار 101 / 270، قاموس الرجال 9/125.

13) البحار 101 / 270.

14) البحار 101 / 270، قاموس الرجال 9/125.

15) مقاتل الطالبیین 91، تاریخ الطبری 3/332، 5/154، مناهل الضرب فی أنساب العرب 86.

16) قاموس الرجال 9/125.

17) مقاتل الطالبیین 56، قاموس الرجال 9/125.

18) الفصول المهمة 2/844.

19) مقتل الحسین، ابو المخنف 302.

20) تاریخ الطبری 4/343.

21) الفتوح، ابن اعثم 3/128.

22) مقتل الخوارزمی 38/2.

23) المستجاد من الارشاد. العلامة الحلی 139.

24) المجدی فی الانساب ص 172.

25) الدر النظیم، ابن حاتم، الوفاة 664هج 430.

26) العمدة، ابن بطریق 30.

ص:256

27) الاختصاص، المفید 120 معجم الرجال الحدیث، الخوئی 12/88

28) کشف الغمة 2/66.

29) البحار 42/74.

30) قاموس الرجال 9/125.

31) اعیان الشیعة 2/303.

32) اعیان الشیعة 2/303.

33) اعیان الشیعة 1/327.

34) اعیان الشیعه، 2/303.

35) اعیان الشیعة، محسن الامین 2/303.

36) رجوع شود به الدر النظیم، ابن حاتم، المستجاد من الارشاد الحلی 139، اختصاص، مفید 120، کشف الغمة، اربلی 2/66.

37) معجم رجال الحدیث، الخویی 12/89.

38) تاریخ الائمة، کاتب بغدادی 16.

39) تاریخ موالید الائمة، بغدادی 14. تاریخ الائمة 16.

40) المناقب 4/107.

41) اعیان الشیعة 1/303.

42) اعیان الشیعة 1/636.

43) وسایل الشیعة ج 21 / ص 398/ ، ح 27398 ، ح 27399 ، ح 27400.

44) بقره 254.

45) سوره احزاب 57.

ص:257

46) تاریخ طبری 2/432.

47) جامع الاصول، لابن اثیر: 11/120، کتاب الحوض فی ورود الناس علیه، عدد حدیث 7972.

48) جامع الاصول: 11/121، و «همل النعم» کنایة عن أن الناجی عدد قلیل، و قد اکتفینا من الکثیر بالقلیل و من أراد الوقوف علی ما لم نذکره فلیرجع إلی (جامع الأصول).

49) البخاری 5/192 ، 7/195 ، 8/87 ، 8/157 ، مسلم 1/150 ، 7/67 ، سنن ابن ماجه 2/1016 ، سن الترمذی 4/38 ، 5/4 ، السنن الکبری ، نسائی 1/669 ، المستدرک ، الحاکم 3/501 ، شرح مسلم النووی 15/64 ، مسند احمد 3/449 ، 5/48 ، جامع الاصول ابن اثیر: 11/120 ، کتاب الحوض فی ورود الناس علیه ، حدیث 7972 ، البحار 28/26 ، کنز العمال 14/415 ، الترغیب و الترهیب 4/417 ، مجمع الزوائد ، هیثمی 3/85 ، 9/367 ، فتح الباری 11/333 ، عمدة القاری ، عینی 15/243 ، مسند ابی داود 343 ، المصنف ، الصنعانی ، 11/407 ، المصنف ، ابن ابی شیبة 7/415 ، مسند ابی یعلی 7/35 ، صحیح ابن خزیمة 1/7.

50) صحاح، جوهری 5/1854.

51) قرب الاسناد_ حمیری قمی ص: 15.

52) سوره الرحمن، آیه 13.

53) وسایل الشیعة ج 21 / ص 398/ ، ح 27398 ، ح 27399 ، ح 27400.

54) سوره آل عمران، آیه 144.

ص:258

55) در خطبه 150 نهج البلاغه، چاپ فیض الاسلام.

56) نهج البلاغه_ آخر خطبه 188 فیض.

57) نهج البلاغه_ خطبه دوم، فیض الاسلام.

58) نهج البلاغه_ خطبه 7 فیض.

59) نگاه کنید ارشاد مفید 1/351 و 2/109، تاریخ طبری: 4/120، تذکرة الخواص 57 چاپ بیروت، لبنان. کامل ابن اثیر 400-441، مزار شهید اوّل: 149، مقاتل الطالبیّین 62، 90 و 95، مروج الذهب للمسعودی: 2/92. مقتل الحسین خوارزمی: 3/28 و نگاه کنید مقتل الحسین 2/47، ابن اعثم، بحار الانوار: 45/62.

60) دراسات عن المورخین العرب، خاورشناس مارگلوس، رجوع شود به مسعودی در حوادث سال 212 هجری از حدیث مطرف بن مغیرة.

61) نگاه کنید: ارشاد مفید: 1/354 و: 2/109، تاریخ طبری: 4/120، تذکرة الخواص: 57 چاپ بیروت لبنان، کامل ابن اثیر 2/400-441، مزار شهید اوّل: 149، مقاتل الطالبیین: 62، 90 و 95، مروج الذهب للمسعودی: 2/92. مقتل الحسین خوارزمی: 2/28 و نگاه کنید مقتل الحسین 2/47، ابن اعثم، بحار الانوار: 45/62.

62) سوره احزاب، آیه 33.

63) صحیح مسلم: 5/181.

64) صحیح ترمذی: آیه مباهله، مسند احمد 1/75، جامع الاصول، ابن اثیر ج 1/ فصل سوم از باب چهارم ص 100_ 103، مراجعات، مراجعه 8 .

ص:259

65) سوره احزاب: 33، صحیح مسلم 5/181، سنن ترمذی: 5/328، مستدرک حاکم 3/172، مسند احمد 4/167، تاریخ طبری 12/6، تفسیر فخر رازی، آیه احزاب 33، صحیح ترمذی آیه مباهله، مسند احمد ج 1/75، 4/167، جامع الاصول، ابن اثیر ج 1/ فصل سوم از باب چهارم ص 100_ 103، مراجعات، مراجعه 8 ، و از ایشان علامه ابوالقاسم علی بن حسن شافعی مشهور به ابن عساکر دمشقی در «تاریخ مدینه دمشق» ج 11 ص 231 و نسخه تصویری از مخطوط گسترییتی در ایرلند، شرح احقاق الحق_ آیة اللَّه مرعشی ج 25 ص 157، دکتر عبدالمعطی امین قلعچی در آل بیت الرسول (ص 56 چاپ قاهره سال 1399).

گفت: «گرفت پیراهنش را و نشاند بر آن علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را و گفت: «إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً».

علم الحدیث، ابن تیمیة ص 267_ چاپ دار الکتب العلمیة_ بیروت.

66) علم الحدیث، ابن تیمیة ص 267_ چاپ دار الکتب العلمیة_ بیروت.

67) صحیح ترمذی: آیه مباهله، مسند احمد 1/75، جامع الاصول، ابن اثیر ج 1/ فصل سوم از باب چهارم ص 100_ 103، مراجعات، مراجعه 8 .

68) سوره شوری، آیه 23.

69) شوری: 23، کنز العمال 1/251، المستدرک علی الصحیحین، حاکم 3/188، ح 4802، معجم الاوسط طبرانی 3/87، فصول مهمه، ابن صباغ مالکی 158.

ص:260

70) سوره توبه، آیه 119.

71) سوره نحل، آیه 43.

72) سوره آل عمران، آیه 103.

73) الصواعق المحرقه، لابن حجر 233.

74) سوره آل عمران، آیه 61. تفسیر الزمحشری 1/434، تفسیر الفخر الرازی 8/80 الدر المنثور 3/311.

75) مسند احمد بن حنبل ص 75.

76) مجمع الزوائد، ابن حجر 7/76، فتح الباری علی صحیح البخاری 9/266، مسند أبی داود 197، مصنّف ابن ابی شیبه کوفی 7/527، وفاة نسائی 22، سسن نسائی 4/252، فاق زمخشری: 1/240، من لایحضر الفقیه 2/573، ذخائر العقبی 129، و مفتاح النجاة 117، و جامع الاصول 10/82، و تیسیر الوصول 2/154، و کنز العمال 96/12 ح 34158 و ص 102 ح 34192 و ص 107 ح 34217 و ص 110 ح 34230 و در ج 13/640 ح 37617، و 675 ح 37728 و منتخب کنز العمّال 5/93 و ص 97 از حاکم، و صواعق محرقه 185 و 189 و فتح الکبیر 1/28 و 249 و 426 و سعد الشموس 203، و الإدراک 49، و حسن الأسوه 290، ینابیع الموده 165 و 264، و مرقاة المفاتیح 11/393، و احمد در مسندش 5/391، از او در فصول مهمه 127، و تاریخ دمشق 4/95 و 206 و زندگی امام حسین علیه السلام از تاریخ دمشق 51 ح 73، و خصائص 118 و مقتل الحسین 1/80 و 130، و روایت شده در ص 55 «صدره»، و کفایة الطالب 422، و حلیة الاولیاء

ص:261

4/190، از او در منتخب از صحیح بخاری و مسلم 219 «مخطوط» و تاریخ اسلام 2/90 و 217، و فوائد السمطین 2/20 ح 363، و آمده در الحبائک 105 و 106، و توضیح الدلائل 348، و وسیلة المآل 161، و راویان در مصابیح السنة 108، و مرآة المؤمنین 184، منال الطالب 22، و غالیة المواعظ 2/73، بدایه 3/206 و وسیلة النجاة 207، و ابتسام البرق علی ما فی الإحقاق 19/32، و التاج الجامع للاصول 3/317، و المطالب العالیة 4/67، و اشعة اللمعات 4/705 و آل محمدصلی الله علیه وآله وسلم92 ح 418، آمده در ص 145 ح 662، و الروض الازهر 200، و الحاوی للفتاوی 2/267، و اسد الغابة 5/574، و جمع الوسائل 1/269، و جامع الاحادیث 4/515 ح 14120 و حاکم در مستدرک 3/151، او از جواهر البحار 1/360، و الخصائص الکبری 2/226، و سیر اعلام النبلاء 2/123، و ارجح المطالب 241، و جامع الصغیر 1/71، و المختار 56، نقل شده با سند کامل از «الاحقاق» 10/69 ح 1 و 19/31 و 18/384، و روایت شده بطور مرسل در طرح التثریب 1/149، و رسالة المفاضلة 216، و در جمع الوسائل 1/270، و شرح الفقه 120، از او در الاحقاق 10/102، و روایت شده بطور مرسل دوباره در تاریخ الاسلام 2/88، از او الاحقاق 10/110، و در 19/25، سیر اعلام النبلاء 2/120، از العوالم 1/137.

77) البخاری 4/182، 7/142، ترمذی 5/226، مستدرک 3/151، 4/44 مقدمه فتح الباری 48، 6/331، 7/63، 8/103، مصنّف ابن ابی شیبه کوفی 7/527، سنن سنائی 5/81، خصائص امیر المؤمنین، النسائی 116، مسند أبی

ص:262

یعلی 2/295، الذرّیَّة الطاهرة، الدولابی 101، ابن حبّان 15/402 معجم الکبیر، طبرانی 22/402، فضائل سیدة النساء، عمر بن شاهین 17، نظم درر السمطین، الحنفی 178، فیض القدیر، المناوی 1/138، صواعق 114، ذخائر العقبی 42، جامع الصغیر سیوطی 1/30.

78) مسند احمد 9/282، صحیح بخاری 4/182، 7/142، صحیح مسلم 7/142، صحیح ابن ماجه 1/518، مجمع الزوائد، ابن حجر

1/180، فتح الباری فی شرح صحیح البخاری ص 11/67، مسند ابن راهویه 5/7، الأوائل طبرانی 84، معجم الکبیر طبرانی 11/294، ریاض الصالحین النووی 345، نور الابصار 45.

79) مسانید ابی یحیی کوفی 79، افحام الأعداء ناصر هندی 174، الذریة الطاهرة دولابی 117، اسدالغابة 5/615.

80) صحیح بخاری 3/1326 ح 3426 و 5 / 5 / 25، 36، 2317، صحیح مسلم ح 28/59، 5/56 ح 98، سنن ابن ماجه 1/518 ح 1621، خصائص نسائی 5/96 ح 8386، مسند احمد 5/391، 7/401 ح 25874، اسدالغابه 7/223 سنن ترمذی 5/3781، کنزالعمال 6/219 ح 3853 (از عایشه) و ح 3854، علل الشرائع_ شیخ صدوق 1/182، البحار 43/130 و 97/389، مناقب خوارزمی 35.

81) صحیح بخاری 1/114، 7/140، صحیح مسلم 7/141، سنن ابن ماجه 1/644، سنن ابی داود 1/460، سنن الکبری بیهقی 2/446، مسند احمد 4/326، شرح مسلم نووی 16/3، مجمع الزوائد، 9/203، فتح الباری

ص:263

9/270، اللمعة البیضاء، الأنصاری 140، علل الشرائع 185، البحار 43/201، العوالم 11/1075 ح 12، الأنوار النعمانیه 1/73، مناقب ابن شهر آشوب 2/305، العمده ابن بطریق 25، عمدة الطالب ابن عنبه 59، الصراط المستقیم العاملی 2/57، البحار 35/50.

82) تاریخ بغداد 1/274، میزان الاعتدال، الذهبی 2/131.

83) سوره آل عمران، آیه 36.

84) نمل: 16.

85) الامامة و السیاسة، ابن قتیبة 2/20، چاپ موسسه حلبی، مصر.

86) المستدرک علی الصحیحین 3/167 ح 3/47 ح 4730، اسد الغابة 7/224.

87) رجوع شود به شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید 2/119، 20/32، تاریخ یعقوبی، و مروج الذهب للمسعودی، و الوافی بالوفیات للصفدی، حرف أ، انساب الاشراف 1/586، کتاب ملل و نحل شهرستانی 1/56 چاپ مکتب الانجلوا مصر، الفرق بین الفرق ص 148، حاشیه ملل و نحل 1/53، سقیفه و خلافت عبدالفتاح عبد المقصود مصری 14.

88) به کتاب هل أغتیل النبی، مؤلف مراجعه نمایید.

89) شرح نهج معتزلی نامه امام علی صلی الله علیه وآله وسلمبه عثمان بن حنیف 16/215.

90) اعیان الشیعة 2/303.

91) همان.

92) همان.

ص:264

93) نهج البلاغه، الخطبة الشقشقیة.

94) صحیح البخاری 7/47، صحیح مسلم، باب فضل الصحابة ب 15، صحیح الترمذی، المناقب ب 61، سنن ابن ماجة 56، الاصابة 4/366، حلیة الاولیاء 2/40، کنزالعمال 12/107، الجامع الصغیر، المناوی 2/122، الامامة و السیاسة، ابن قتیبة 2/20، طبعة مؤسسة الحلبی، مصر، الکافی 5/6، الطرائف ابن طاووس 248، البحار 28/357، 29/637، نهج البلاغة 4/34، مستدرک الوسائل 14/247، الخصال 586، الهدایة، الصدوق 60، مطابع الشعب.

95) الامامة و السیاسة، ابن قتیبة 2/20، چاپ موسسه حلبی، مصر. ذ

96) الامامة و السیاسة، ابن قتیبة 1/14، أعلام النساء 3/314، سرّ العالمین لأبی حامد الغزالی 69، تفسیر القرطبی 1727.

97) تاریخ الطبری 2، کنزالعمال 5.

98) تاریخ الیعقوبی 2/137، شرح النهج، المعتزلی 6/51، الشیخان، البلاذری 233.

99) رسائل الجاحظ 300.

100) راجع السیرة النبویة للمؤلف ج 1/13.

101) تفسیر العیاشی 2/233.

102) فی مدینة العمارة العرقیة.

103) السرائر، ابن ادریس 155.

104) معجم البلدان 5/74، اثبات الوصیة، المسعودی 131، مقاتل الطبیین

ص:265

92.

105) انساب الاشراف 190.

106) الطبقات الکبری 5/117، أنساب الاشراف 190، مقتل امیرالمؤمنین، ابن أبی الدنیا 1/248.

107) معجم رجال الخوئی 12/90.

108) تاریخ خلیفة 145.

109) الارشاد المفید 1/354، المعارف 21.

110) أنظر، المزار للشهید الاوّل: 149، بحار الانوار: 45/62.

111) أنظر، الإرشاد للشیخ المفید: 1/354 و: 2/109.

112) أنظر، تاریخ الطبری 4/120، تذکرة الخواصّ: 57 طبع بیروت لبنان، الکامل ابن اثیر: 2/400_ 441.

113) أنظر، مقاتل الطالبیین 62، 90 و 95.

114) أنظر، مروج الذهب للمسعودی 2/92.

115) أنظر، مقتل الحسین الخوارزمی: 2/28، و انظر متقل الحسین: 2/47.

116) جواهر المطالب 122.

117) صحیح مسلم 5/22 ح 2408، صحیح الترمذی 5/591 ح 3713، سنن النسائی 5/130 ح 8464، سنن ابن ماجة 12، مستدرک الصحیحین، الحاکم 3/109، مسند أحمد بن حنبل 5/492 ح 18780، مصنّف ابن أبی شیبة 7/503، المعجم الکبیر، الطبرانی 5/166 ح 4969، مجمع الزوائد 9/104، تاریخ الیعقوبی 2/112، اسد الغابة 4/108، تفسیر الفخر الرازی 3/636،

ص:266

تفسیر الدر المنثور، السیوطی 7/349، تفسیر القرآن، ابن کثیر 9/115، الصواعق المحرقة، ابن حجر 26، 89، التنبیه و الإشراف، المسعودی 221. السیر الحلبیة 3/333، 2/26، 4/369، الإمامة و السیاسة 1/97، البدایة و النهایة 5/231، المناقب الخوارزمی 160، 190، الکافی، الکلینی 1/294، دعائم الاسلام، النعمانی 1/16، تفسیر الفخر الرازی 3/636، الصواعق المحرقة، ابن حجر 26، التنبیه و الإشراف، للمسعودی 221، مشکل الآثار، الطحاوی 4، کشف الاستار عن زوائد البزار 3/221 عن مسند ابی بکر البزار، تهذیب اللغة، العلامة الازهری 9/178، ینابیع المودة 40، تاریخ بغداد 7/377، المعارف، ابن قتیبة 291، مقتل الخوارزمی، تاریخ الخلفاء السیوطی 114، کنز العمال 11/603 ح 32912، الاحتجاج، الطبرسی 1/255، البحار، المجلسی 96/42_ 43، تفسیر نور الثقلین 5/226، تهذیب الکمال، 10/51، نوادر الاصول، الحکیم التزمذی 68، سنن الدارمی 2/431، السنن الکبری، البیهقی 7/30، 10/114.

118) مشکل الآثار 2/307.

119) أنظر، مقتل الحسین: 2/28-29.

120) تاریخ دمشق، ابن عساکر ج 45/304.

121) همان = المصدر

122) عمدة الطالب 339، السلسلة العلویة 96.

123) أنساب الاشراف، البلاذری 192.

124) تتقیح المقال 2/345.

ص:267

125) أنظر، تاریخ الطبری: 6/89 لکن فی: 4/118، منشورات الأعلمی بیروت المقابلة علی طبعة بریل بمدینة لیدن سنة (1879م): قال الطبری: و تزوّج علیه السلام لیلی اینة مسعود بن خالد بن مالک بن ربعی بن سلمی بن جندل بن نهشل بن دارم بن مالک بن حنظلة بن مالک بن زید بن مُناه تمیم فولدت له عُبیداللَّه، و أبابکر فزعم هشام بن محمد أنّهما قُتلاً مع الحسین بالطّف.

126) وسایل الشیعة ج 21 / ص 398/ ، ح 27398 ، ح 27399 ، ح 27400.

127) وسایل الشیعة ج 21 / ص 398/ ، ح 27398 ، ح 27399 ، ح 27400.

128) مصنف ابن ابی شیبه 8/357.

129) التاریخ الکبیر، البخاری 2/1761، تاریخ ابن عساکر 16/194.

130) رواه العقیلی عن محمد بن عیسی بن علی، الکامل، ابن عدی 2/84، و ابن عساکر، التهذیب 3/21، تهذیب الکمال، المزی 3/86، الجرح و التعدیل 1/1691.

131) التعدیل و التجریح، سلیمان بن خلف الباجی 2/642.

132) التعدیل و التجریح، سلیمان بن خلف الباجی، المتوفی سنة 474هج ج 3/1278.

133) شرح الأخبار، 3/187، المناقب، ابن شهر آشوب 4/174، عمدة الطالب 86.

134) المتوفَّی سنة 748هج .

ص:268

135) میزان الاعتدال، الذهبی 3/345.

136) همان.

137) مقاتل الطالبیین، الاصفهانی، ص 55، شرح الاخبار، القاضی النعمانی 3/184.

138) الطبرانی ب 2، ح 7 ص 91.

139) شرح الأخبار، القاضی النعمان 3/184.

140) جمهرة أنساب العرب، ابن حزم، المتوفّی سنة 456هج دارالکتب العلمیة، بیروت.

141) کتاب الفتوح، ابن أعثم 5/112. تحقیق علی شیری، دارالاضواء، بیروت.

142) مسند ابی یعلی 2/183.

143) ترجمة الامام الحسین، ابن عساکر 430.

144) همان.

145) تاریخ دمشق، ابن عساکر 4/164.

146) فائق المقال فی الحدیث و الرجال، أحمد بن عبدالرضا البصری المتوفّی سنة 317.

147) البحار ج 14/320 ح 26، قصص الانبیاء 273.

148) خلاصة تذهیب تهذیب الکمال، الخزرجی الانصاری ص 354.

149) التعدیل والتجریح، سلیمان بن خلف باجی 1/475.

150) رجال ابن داود الحلی، المتوفّی سنة 740هج ص 145.

ص:269

151) تقریب التهذیب، ابن حجر 2/119.

152) کنز العمال 4/129.

153) أعیان الشیعة 2/316.

154) کتاب: ابوبکر بن ابی أبی قحافة، علی الخلیلی ص 129.

155) جواهر المطالب 122.

156) معانی الأخبار للصدوق 121، البحار 108/200.

157) الغیبة 218، راجع عمدة الطالب 365، تنقیح المقال 1/66، معجم رجال الحدیث 2/140، خاتمة المستدرک، 780، اتقان المقال

160، المجدی فی أنساب الطالبیین 295، الفخری فی أنساب الطالبیین 174-175.

الامامة و أهل البیت، محمد بیومی مهران 2/65.

158) سوره بقره، آیه 42.

159) الوسائل 12/226، باب 14، وجوب الحب فی اللَّه و البغض فی اللَّه ح 28.

160) وسایل الشیعة ج 21 / ص 398/ ، ح 27398 ، ح 27399 ، ح 27400.

161) أنظر، مقتل الحسین لأبی مخنف: 174، ینابیع المودة للقندوزی الحنفی: 3/17 طبعة أسوة الإرشاد للشیخ المفید: 2/19، معجم رجال الحدیث: 22/70 رقم «14000» الأخبار الطوال: 257، شرح الأخبار: 3/179، الکامل فی التاریخ: 4/92، ذخائر العقبی: 117.

162) أنظر، الفصول المهمة لابن الصباغ المالکی: 2/69.

ص:270

163) با عموی خود حضرت سید الشهداءعلیه السلام در کربلاء به شهادت رسید و از عمر او بیست و یک سال می گذشت که در تاریخ طبری: 6/259، لهوف فی قتلی الطُّفوف، 51، مناقب بن شهر آشوب: 3/192، بحار: 54/53، اخبار الطوال: 3/196: 3/196، الکامل فی التاریخ: 2/871، البدایة و النهایة 8/203، مُثیر الأحزان: 55، مقتل

الحسین لأبی مخنف: 193، جواهر المطالب فی مناقب الإمام علی علیه السلام 2/288.

164) قلنسوة: بفتح القاف و فتح اللام و تسکین النون و ضمّ السین قبل الواو_ لباس فی الرأس معروف.

أی لم یقارب.

165) بالباء المفردة و الحاء المهملة و الراء مثلها_ بن کعب بن عبیداللَّه من بنی این ثعلبة بن عکابة.

و روی أبو مختف و غیره أنّ یدی بحر هذا کانتا تنضحان فی الصیف الماء و تیبسان فی الشتاء کأنّهما العود.

و یمضی فی بعض الکتب و یجری علی بعض الألس أبحر بن کعب و هو غلط و تصحیف.

166) بحار 45/36 و 53 و 98/27 و 339 و 101/341، اقبال الاعمال 3/75 و 343، المزار 149.

167) ارشاد مفید 270 و 2/109.

168) تاریخ طبریی 4/344 و 2/362 چاب اربا.

169) مقاتل الطالبیین 59.

ص:271

170) مروج الذهب 3/92 و 333، تاریخ طبری 2/360، 4/342.

171) الثقات 7/361.

172) تاریخ طبری 5/468، وقعه لوط 249، مقاتل الطالبیین ابوالفرج 57.

173) وسایل الشیعة ج 21 / ص 398/ ، ح 27398 ، ح 27399 ، ح 27400.

174) ارذشاد مفید 194، تسلیة المجالس 309، فصول المهمه 2/144، فتح الباری 13/318ء اعیان الشیعه، 1/61، مستدرکات اعیان الشیعه 1/248.

175) شرح الاخبار3/182.

176) معارف، 212 به لفظ عمر.

177) ارشاد مفید 194، تسلیة المجالس، الفصول مهمه، ابن صباغ مالکی 2/744، انتصار عاملی 8/318، بصائرالدرجات صفار 48، صحیح بخاری 1/140، 2/238، صحیح مسلم 2/119، سنن دارمی 1/267، مسند احمد 3/299، بحار 44/163.

178) به نام شهدا کربلا در کتاب ابومخنف مراجعه کنید.

179) نهج البلاغه خطبه 147.

180) نهج البلاغه شماره 53، فیض.

181) اصول کافی جلد 2، باب حب فی اللَّه و بغض فی اللَّه، ح 5.

182) مستدرکات اعیان الشیعه، حسن امین 2/248.

183) فاجعه کربلا، ابو مخنف 248.

184) مقتل الحسین ابن اعثم، ص 136.

ص:272

185) انصارالحسین، سماوی.

186) ابصار العین، سماوی 33.

187) تاج الموالید، طبرسی 32.

188) شرح الاخبار قاضی نعمان مغربی 3/177.

189) نهج البلاغه خطبه 147.

190) بحار 42/89.

191) تاج الموالید، طبرسی متوفی 548، ص 32.

192) همان.

193) سوره حمد، آیه 6.

194) سوره احزاب، آیه 33.

195) سوره بینه، آیه 7.

196) سوره توبه، آیه 119.

197) سوره نحل، آیه 43.

198) سوره مائده، آیه 35.

199) سوره آل عمران، آیه 61.

200) سوره زخرف، آیه 4.

201) مصباح المتهجد طوسی، 748، معانی الأخبار للصدوق 32، تهذیب الأحکام للطوسی 2/145، الغارات 2/892، شرح الأخبار، النعمان المغربی 1/244، المناقب، ابن شهر آشوب 2/271، البحار 2/52، 33/310، 35/58، 95/304، 97/303، تفسیر القمیّ 1/39، تفسیر کنزالدقائق 1/60.

ص:273

202) عیون أخبار الرضا، الصدوق 1/9، مناقب آل أبی طالب، ابن شهر آشوب 2/272، البحار 9/197، تفسیر القمی 1/159، الکافی 1/416، شواهد التنزیل، الحاکم الحسکانی الحنفی 1/79.

203) البیهقی، محبّ الدین الطبری فی الریاض 2/172.

204) تاریخ بغداد 3/161/1203، تاریخ دمشق 42/244/8762.

205) المناقب لابن شهر آشوب 2/156، بحار الانوار 39/202/23، المناقب للخوارزمی 71/48، مقتل الحسین للخوارزمی 1/39، فرائد السمطین 1/292/230، مائة منقبة 107/52، کشف الغمّة 1/103، ارشاد القلوب 235.

206) کنز العمال 11/621/33022، المناقب للخوارزمی 71/48، مقتل الحسین الخوارزمی 1/39، فرائد السمطین 1/292/230، مائة منقبة 107/52، المناقب لابن شهر آشوب 2/156، کشف الغمة 1/103، إرشاد القلوب 235، المتّفق و المفترق 1/521/276، فضائل الشیعة 48/4، الأمالی للصدوق: 679/927، الأمالی للطوسی 133/212، بشارة المصطفی 71.

207) مناقب ابن شهرآشوب، تفسیر آیه فاتحه.

208) مؤمنون، 74- احتجاج، ج 1، ص 8 و 337.

209) شرح نهج ابن ابی الحدیدأ 2/114.

210) الأمالی للصدوق 656/891، بشارة المصطفی 180، فضائل الشیعة 56/17، تفسیر فرات 266/360.

211) أخرج ذلک ابن مردویه فی کتاب إحقاق الحقّ و ازهاق الباطل 15/11، لنور اللَّه الحسینی.

ص:274

212) فتح الباری 13/46 ، مناقب امام علی علیه السلام خوارزمی 331، ارجح المطالب 83، تفسیر درالمنثور، سیوطی، 3/149، شواهدالتنزیل حسکانی حنفی 1/204،

213) مناقب الإمام علی علیه السلام الخوارزمی 331، أرجح المطالب 83، الدرر المنثور، السیوطی ج 3 ص 149، شواهد التنزیل، الحسکانی ج 1 ص 204.

214) الصواعق المحرقة، ابن حجر المکی، ص 152، الدر المنثور فی التفسیر المأثور، السیوطی، ج 6 ص 379، کفایة الطالب، الکنجی 175، 245، المناقب الخوارزمی 66، بشارة المصطفی 16 و 153، الخصال 496/5، الأمالی للصدوق 149/146، بحار 15/107، کنوزالحقائق 1/150، امالی طوسی 72/104، مناقب ابن شهر آشوب 3/76.

215) سوره بینه، آیه 7.

216) جامع البیان طبری ج 29، ذیل آیه، درالمنثور سیوطی 6/379، روح المعانی الالوسی الدیلمی 30/207.

217) الصواعق المحرقة 195.

218) مجمع الزوائد 10/21 ط مکتبة القدسی فی القاهرة، مفتاح النجا، مخطوط 61، احقاق الحق 7/307.

219) صحیح مسلم 5/22 ح 2408، صحیح الترمذی 5/591، ح 3713، سنن النسائی 5/130 ح 8464، سنن ابن ماجة 12، مستدرک الصحیحین، الحاکم 3/109، مسند أحمد بن حنبل 5/492 ح 18780، مصنّف ابن أبی شیبة 7/503، المعجم الکبیر، الطبرانی 5/166 ح 4969 ح 18780، مجمع

ص:275

الزوائد: 9/104، تاریخ الیعقوبی 2/112، اسد الغابة 4/108، تفسیر الفخر الرازی 3/636، تفسیر الدرّ المنثور، السیوطی 7/349، تفسیر القرآن، ابن کثیر 9/115، الصواعق المحرقة، ابن حجر 26، 89، التنبیه و الإشراف، المسعودی 221، السیرة الحلبیة 3/333، 2/26، 4/369، الإمامة و السیاسة 1/97، البدایة النهایة 5/231، المناقب الخوارزمی 160، 190، الکافی، الکلینی 1/294، دعائم الإسلام، النعمانی 1/16، تفسیر الفخر الرازی 3/636، الصواعق المحرقة، ابن حجر 26، التنبیه و الإشراف المسعودی 221، مشکل الآثار، الطحاوی 4. کشف الاستار عن زوائد البزار 3/221، عن مسند أبوبکر البزار، تهذیب اللغة، العلامة الازهری 9/178، ینابیع المودة 40، تاریخ بغداد 7/377، المعارف، ابن قتیبة 291، مقتل الخوارزمی، تاریخ الخلفاء، السیوطی 114، کنزالعمال: 11/603 ح 32912، الاحتجاج، الطبرسی 1/255، البحار، المجلسی 96/42_ 43، تفسیر نور الثقلین 5/226، تهذیب الکمال، 10/51، نوادر الاصول، الحکیم الترمذی 68، سنن الدارمی 2/431، السنن الکبری، البیهقی 7/30، 10/114.

220) تاریخ الاسلام، الخطیب 232، مسند أحمد 4/281، الریاض النظرة، محب الدین الطبری 2/169، الفصول المهمة، ابن الصباغ المالکی 25، تفسیر الفخر الرازی 3/636، الصواعق المحرقة 26، التنبیه و الإشراف، المسعودی 221.

221) مستدرک ح 3/124، عَلِیٌّ مَعَ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ مَعَ عَلِیٌّ، صواعق محرقه 75، معجم صغیر طبرانی 1/55، مناقب خوارزمی 110، مجمع

ص:276

الزوائد 9/134.

222) صواعق محرقه ابن حجر 89.

223) مناقب خوارزم 176/214، کشف الغمه 1/148، بحار 38/35/10.

224) اصابه ابن حجر عسقلانی باب 9 حدیث 40، ص 124، مکتبةالقاهره، مستدرک حاکم 3/124، باب عَلِیٌّ مَعَ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ مَعَ عَلِیٌّ، معجم صغیر طبرانی 1/55 مناقب خوارزمی 110، مجمع الزوائد 9/134. صواعق محرقه ابن حجر با 9 ح 40، مکتبةالقاهره، سمط النجوم عوالی 2/502.

225) سوره احزاب، آیه 33.

226) تفسیر زمخشری 1/434، تفسیر فخر رازی 8/80، درالمنثور 3/311.

227) سوره توبه، آیه 119.

228) سوره زخرف، آیه 4.

229) مصباح المتجهد، الطوسی 748، معانی الأخبار للصدوق 32، تهذیب الأحکام للطوسی 2/145، الغارات 2/892، شرح الأخبار، النعمان المغربی 1/244، المناقب، ابن شهر آشوب 2/271، البحار 9/52، 33/310، 35/58، 95/304، 97/303، تفسیر القمیّ 1/39، تفسیر کنزالدقائق 1/60.

230) سوره مریم، آیه 50.

231) سوره یس، آیه 12.

232) احقاق 14/71، تاویل الآیات 2/487.

233) سوره آل عمران، آیه 61.

234) صحیح مسلم ج 4 ص 1873 و الخصائص النسایی 89 و سنن

ص:277

الترمذی ج 4 ص 293. الحافظ أحمد بن حنبل امام الحنابلة فی کتاب «المسند» ج 1 ص 185 طبع مصر. و العلّامة الحافظ الحاکم فی «المستدرک» ج 3 ص 150 چاپ حیدر آباد دکن.

و العلّامة الطبری فی تفسیره ج 2 ص 192 المیمیة بمصر.

از جمله: الحافظ أبو نعیم أحمد بن عبداللَّه الأصبهانی فی کتابه «دلائل النبوة» ص 297 ط حیدر آباد.

از جمله: العلّامة الزمخشری فی تفسیره «الکشاف» ج 1 ص 192 ط مصطفی محمّد.

از جمله: العلّامة الحافظ أبوبکر محمّد بن عبداللَّه المعروف بابن العربی المعاقری الأندلسی المالکی، المتوفَّی سنة 542 فی کتابه «أحکام القرآن» ج 1 ص 115 ط مطبعة السعادة بمصر.

از جمله: العلّامة الحافظ شمس الدین الذهبی فی تلخیصه المطبوع ذیل مستدرک الحاکم ج 3 ص 150 حیدر آباد.

از جمله: العلّامة الحافظ الشیخ عز الدین أبو الحسن علی بن محمّد الجزری الشهیر بابن الأثیر فی کتاب «أسد الغابة» ج 4 ص 25 ط الأولی مصر.

از جمله: العلّامة سبط ابن الجوزی فی «التذکرة» ص 17 ط النجف.

از جمله: العلّامة البیضاوی فی تفسیره ج 2 ص 22 طبع مصطفی محمّد مصر.

ص:278

از جمله: العلّامة القرطبی فی «الجامع لأحکام القرآن» ج 2 ص 104 ط مصر سنة 1926م.

از جمله: العلّامة الأدیب الشهیر بأبی حبّان الأندلسی المغربی، المتوفّی سنة 754 حیث أورد نزول الآیة الشریفة فی حق النبی و علی و فاطمة و الحسن و الحسین علیهم السلام فی کتابه «البحر المحیط» ج 2 ص 479 ط مطبعة السعادة بمصر.

و اقبال الاعمال لابن طاووس ج 2 ص 244 و البحار ج 21 ص 276 و تفسیر الکشاف ج 1 ص 396 و تفسیر ابن کثیر ج 1 ص 370 و تفسیر الفخر الرازی ج 8 ص 85 و ذخائر العقبی 25 و فضائل الخمسة ج 1 ص 344، الدر المنثور 3/311، دلائل الصدق 2/130 آیة 6.

235) الاحتجاج 2/152، الروضة، شاذان بن ابراهیم القمی 121، الطرائف، ابن طاووس 402.

کتاب التوحید باب 12 ح 9 ص 152.

236) کتاب التوحید باب 12 ح 9 ص 152.

237) مقابله با حمله عراق در شهریور سال 1359، به کشور به دستور استعمارگران و طراحی آنان، به خوبی نشان داد مردمان خالص و مؤمن و پایبند به ولایت امیرمؤمنان علی علیه السلام در جبهه ها حضور یافتند و با نوکران و مزدوران خارجی و خیانتکاران داخلی به نبرد پرداختند از سوی دیگر خائنان و رفاه طلبان، ثروت کشور و پیکر خود را به خارج منتقل نمودند و به تمسخر مدافعان، شهداء و معلولان جنگ پرداختند همان مؤمنان و

ص:279

پاکدلانی که در طول جنگ آسیبها را به جان خریدند و هشت سال مبارزه نمودند.

238) صحیح مسلم 5/22 ح 2408، صحیح الترمذی 5/591 ح 3713، سنن النسائی 5/130 ح 8464، سنن ابن ماجة 12، مستدرک الصحیحین، الحاکم 3/109، مسند أحمد بن حنبل 5/492 ح 18780، مصنّف ابن أبی شیبة 7/503، المعجم الکبیر، الطبرانی 4/166 ح 4969، مجمع الزوائد 9/104، تاریخ الیعقوبی 2/112، اسد الغابة 4/108، تفسیر الفخر الرازی 3/636، تفسیر الدر المنثور، السیوطی 7/349، تفسیر القرآن، ابن کثیر 9/115، الصواعق المحرقة، ابن حجر 26، 89، التنبیه و الإشراف، المسعودی 221. السیر الحلبیة 3/333، 2/26، 4/369، الإمامة و السیاسة 1/97، البدایة و النهایة 5/231، المناقب الخوارزمی 160، 190، الکافی، الکلینی 1/294، دعائم الاسلام، النعمانی 1/16، تفسیر الفخر الرازی 3/636، الصواعق المحرقة، ابن حجر 26، التنبیه و الإشراف، للمسعودی 221، مشکل الآثار، الطحاوی 4، کشف الاستار عن زوائد البزار 3/221 عن مسند ابی بکر البزار، تهذیب اللغة، العلامة الازهری 9/178، ینابیع المودة 40، تاریخ بغداد 7/377، المعارف، ابن قتیبة 291، مقتل الخوارزمی،

تاریخ الخلفاء السیوطی 114، کنز العمال 11/603 ح 32912، الاحتجاج، الطبرسی 1/255، البحار، المجلسی 96/42_ 43، تفسیر نور الثقلین 5/226، تهذیب الکمال، 10/51، نوادر الاصول، الحکیم التزمذی 68، سنن الدارمی 2/431، السنن الکبری، البیهقی 7/30، 10/114.

ص:280

239) سوره احزاب، آیه 33.

240) سوره بینه، آیه 7.

241) سوره انفال، آیه 194.

242) سوره نحل، آیه 43.

243) صحیح مسلم 5/23 ح 2408، صحیح الترمذی 5/591، ح 3713، سنن النسائی 5/130 ح 8464، سنن ابن ماجة 12، مستدرک الصحیحین، الحاکم 3/109، مسند أحمد بن حنبل 5/492 ح 18780، مصنّف ابن أبی شیبة 7/503، المعجم الکبیر، الطبرانی 5/166 ح 4969 ح 18780، مجمع الزوائد: 9/104، تاریخ الیعقوبی 2/112، اسد الغابة 4/108، تفسیر الفخر الرازی 3/636، تفسیر الدرّ المنثور، السیوطی 7/349، تفسیر القرآن، ابن کثیر 9/115، الصواعق المحرقة، ابن حجر 26/89، التنبیه و الإشراف، المسعودی 221، السیرة الحلبیة 3/333، 2/26، 4/369، الإمامة و السیاسة 1/97، البدایة النهایة 5/231، المناقب الخوارزمی 160، 190، الکافی، الکلینی 1/294، دعائم الإسلام، النعمانی 1/16، تفسیر الفخر الرازی 3/636، الصواعق المحرقة، ابن حجر 26، التنبیه و الإشراف المسعودی 221، مشکل الآثار، الطحاوی 4. کشف الاستار عن زوائد البزار 3/221، عن مسند أبوبکر البزار، تهذیب اللغة، العلامة الازهری 9/178، ینابیع المودة 40، تاریخ بغداد 7/377، المعارف، ابن قتیبة 291، مقتل الخوارزمی، تاریخ الخلفاء، السیوطی 114، کنزالعمال: 11/603 ح 32912، الاحتجاج، الطبرسی 1/255، البحار، المجلسی 96/42_ 43، تفسیر نور

ص:281

الثقلین 5/226، تهذیب الکمال، 10/51، نوادر الاصول، الحکیم الترمذی 68، سنن الدارمی 2/431، السنن الکبری، البیهقی 7/30، 10/114.

244) البحار 3/11، معادن الحکمة 470، کشف المحجة لثمرة المهجة، ابن طاووس الحسنی 177.

ابن أبی قحافة یعنی أبوبکر.

245) فلان = یعنی ابوبکر (ابی بکر که اسم او در جاهلیّت عبد العزّی بود، حضرت رسول اکرم آنرا تغییر داده عبد اللَّه نامید).

246) نهج البلاعة، الخطبة الشقیقیة.

247) قصص: آیه 83

248) مناقب الکشی مخطوط، المناقب، عبداللَّه الشافعی 50 مخطوط، درر السبطین، الزرندی الحنفی 114، مقتل الحسین، الخوارزمی 1/109، إحقاق الحقّ (قسم الملحقات) 4/444، 5/74، مناقب ابن شهر آشوب 2/233.

249) الامامة و السیاسة، ابن قتیبة 1/11.

250) شرح نهج البلاغة 9/15.

251) نهج البلاغه_ خطبه 150 فیض.

252) قد یکون فی أهل الضلال من هو مفارق للدین مباین، و لیس براکنِ إلی الدنیا و لا منقطع إلیها، کما نری کثیراً من أحبار النصاری و رهبانهم، الخطبة 150، نهج البلاغة للإمام علی بن ابی طالب علیه السلام، شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید المعتزلی 9/134.

253) فالهما فجورها و تقویها. (سوره شمس)

ص:282

254) عمرو بن عبدود.

255) سوره توبه، آیه 49.

256) سوره کهف، آیه 50.

257) آل عمران: 85.

258) هنوز چند روز از غصب خلافت نگذشته فدک را غصب کردید.

259) سوره مائده، آیه 50.

260) خلیفه غاصب.

261) سوره نمل، آیه 16.

262) سوره مریم، آیات 5 و 6.

263) سوره انفال، آیه 75.

264) سوره نساء، آیه 11.

265) سوره بقره، آیه 180.

266) سوره توبه، آیه 13.

267) سوره شعراء، آیه 227.

268) سوره توبه، آیه 90 ، مصادر خطبة الزهراءعلیها السلام، معانی الاخبار لابن بابویه القمّی المتوفّی سنة 381هج و یروی باسناده الی عمر بن علی بن علی علیه السلام، و الطبرسی فی الاحتجاج عن سوید بن غفلة و أمالی الشیخ الطوسی عن ابن عباس، و فی دلائل الإمامة للطبری عن الإمام علی بن الحسین، و فی بلاغات النساء لأبی الفضل بن أبی طاهر یروی باسناده عن عطیة العوفی، و فی کشف الغمة للأربلی 147 عن کتاب السقیفة و فدک

ص:283

لأبی بکر الجوهری، و فی شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید عن الجوهری، و فی أعلام النساء تألیف عمر رضا کحالة 4/123.

269) شرح نهج البلاغة 5/60، صحیح البخاری 3/1361 ح 3510، صحیح مسلم 5/54 ح 94، سنن النسائی 5/97.

270) الامامة و السیاسة، ابن قتیبة 2/20، چاپ موسسه حلبی، مصر.

271) الامامة و السیاسة، ابن قتیبة 1/14.

272) الامامة و السیاسة، ابن قتیبة 2/20، چاپ موسسه حلبی، مصر.

273) الامامة و السیاسة، ابن قتیبة 1/14. أعلام النساء 3/314.

274) الامامة و السیاسة، ابن قتیبة 1/14. أعلام النساء 3/314.

275) صحیح البخاری: 4/96.

276) رسائل الجاحظ 300.

277) تمام نهج البلاغة، الإمام علی بن أبی طالب علیه السلام، کلام له لعمّه العباس بن عبدالمطّلب 607، نهج السعادة، المحمودی 1/73، نهج البلاغة الثانی، للحائری 108.

278) بقی القرآن دون تدوین فی زمن أبی بکر و عمر و نصف خلافة عثمان الا أنَّ المسلمین أجبره علی تدوینه و نشره راجع کتاب نظریات الخلیفة عثمان فی السیرة النبویة ج 7.

279) سیر اعلام النبلاء، الذهبی 9/284.

280) الفصول المختارة، المفید 31.

281) البحار 3/11، معادن الحکمة 470، کشف المحجة لثمرة المهجة، ابن

ص:284

طاووس الحسنی 177. ابن أبی قحافة أی أبوبکر.

282) تاریخ أبی الفداء 1/156، العقد الفرید 4/259، أنساب الأشراف 1/586، تاریخ الطبری 2/442 طبعة مصر القدیمة، تاریخ الیعقوبی 2/126، الإمامة و السیاسة، ابن قتیبة 12، شرح نهج البلاغة، الریاض النضرة 1/197، تاریخ الخمیس 1/188، السقیفة و فدک، الجوهری 51.

283) الأربعین، الماحوزی 265.

284) الفصول المختارة، المفید 58.

285) تاریخ أبی الفداء 1/156، العقد الفرید 4/259، أنساب الأشراف 1/586، تاریخ الطبری 2/442 طبعة مصر القدیمة، تاریخ الیعقوبی 2/126، الإمامة و السیاسة، ابن قتیبة 12، شرح نهج البلاغة، الریاض النضرة 1/197، تاریخ الخمیس 1/188، السقیفة و فدک، الجوهری 51.

286) السقیفة و فدک، الجوهری 104، شرح النهج 16/211-215، البحار 29/325.

287) راجع البدایة و النهایة 3/193، طبقات ابن سعد 3/618، تاریخ الطبرانی 2/361، سیرة ابن هشام 2/81.

288) تاریخ أبی الفداء 1/156، العقد الفرید 4/259، أنساب الأشراف 1/586، تاریخ الطبری 2/442 طبعة مصر القدیمة، تاریخ الیعقوبی 2/126، الإمامة و السیاسة، ابن قتیبة 12، شرح نهج البلاغة، الریاض النضرة 1/197، تاریخ الخمیس 1/188، السقیفة و فدک، الجوهری 51.

289) شرح النهج، المعتزلی 6/41 و الخلال کساء فدکی یضعه أبوبکر.

ص:285

290) نیل الأوطار، الشوکانی 4/176، فقه السنن، السید سابق 1/224، وسائل الشیعة، العاملی 1/15، الإیضاح، ابن شاذان 122، تاریخ الطبری 3/280، تاریخ ابن الأثیر 3/358، البحار 28/12، السنن الکبری، البیهقی 8/312، العقد الفرید، ابن عبدالبر 3/470، سیرة عمر، ابن الجوزی 170، إرشاد الساری، القسطلانی 9/439، الاستیعاب 2/349.

291) الصراط المستقیم، علی بن یونس العاملی 2/301.

292) شرح أصول الکافی، المازندرانی 12/274.

293) شرح أصول الکافی، المازندرانی 12/274.

294) الفوائد الرجالیة، السید بحر العلوم 2/120.

295) الفوائد الرجالیة، السید بحر العلوم 2/332.

296) تاریخ الاسلام، الذهبی 3/149، أنساب الاشراف، البلاذری، العقد الفرید، ابن عبد ربه الأندلسی 4/247.

297) لفظ شیعه قبل از اسلام نیز بوده است خدای تعالی در سوره صافات آیه 83 درباره ابراهیم خلیل می فرماید: «وَاِنَّ مِنْ شیعته لَابراهیم.

298) کشف الظنون 3.

299) تاریخ الخمیس 2/267، السیرة الحلبیة 2/87.

300) سیر اعلام النبلاء، الذهبی 2/69.

301) الامامة و السیاسة، ابن قتیبة 1/15.

302) کشف المحجة لثمرة المهجة، 173_ 189.

303) تاریخ الاسلام، الذهبی 3/149، أنساب الاشراف، البلاذری، العقد الفرید، ابن عبد ربه الأندلسی 4/247.

ص:286

304) کشف الظنون 3.

305) کنز العمال 12/606 ح 27549.

306) المحلی، ابن حزم الأندلسی 11/255.

307) أُسد الغابة، ابن الأثیر 3/560.

308) النسب، لأبی عبید القاسم بن سلام 201، ط دارالفکر، جمهرة النسب، الکلبی 49 طبع مکتبة النهضة العربیة.

309) شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدید 9/29، تاریخ الطبری 3/311.

310) مروج الذهب، المسعودی 3/12.

311) الإستیعاب بهامش الإصابة 4/373، 374، نهایة الإرب 18/213.

312) راجع موضوع بنات النبی فی هذا الکتاب.

313) البحار 19/64_ 67، المناقب ابن شهر آشوب 1/183، 184، تفسیر البرهان 1/332، 333، الأمالی، الطوسی 2/83_ 86.

314) مناقب آل ابی طالب 1/159.

315) المواهب اللدنیة 1/196.

316) مختصر تاریخ دمشق 2/263، 264، الدر المنثور 6/404، السیرة الحلبیة 3/308 الإصابة 4/304، دلائل النبوة البیهقی 2/7، تاریخ الخمیس 1/273، الوفاء 656.

317) البدء و التاریخ 4/139، 5/16، المواهب اللدنیة 1/196.

318) الأوائل، العسکری 1/166، الروض الأنف 1/215، السیرة الحلبیة 3/308، تاریخ الخمیس 1/272، بهجة المحافل 2/137، ذخائر العقبی 153.

319) البحار 43/1-10 عن الکافی مروج الذهب 2/289، الأثبات الوصیة، المسعودی، ذخائر العقبی 52، تاریخ الخمیس 1/278.

320) شرح النهج 14/192، الإصابة 3/598، أسد الغابة 5/384.

321) مناقب آل أبی طالب 1/22.

ص:287

322) المواهب اللدنیة 1/197، ذخائر العقبی 162، التبیین فی انساب القرشین 89، نور الإبصار 44.

323) الاصابة 4/492.

324) رسائل الشریف الرضی 3/148-150، کتاب الشافی للسید المرتضی، مستدرک الوسائل 14/442-444.

325) راجع قصة رفض أهل البیت تزویج بناتهم للمخالفین.

326) المفید فی جواب المسألة العاشرة من المسائل السرویة لما سأله السائل عن حکم ذلک التزویج.

327) الإصابة 4/482.

328) طبقات ابن سعد 8/463، اُسدالغابة، ابن الاثیر 7/387، الإصابة 4/492.

329) همسر ام کلثوم علیها السلام، عون بن جعفر است که همراه برادرش محمد در کربلا به شهادت رسید (ر.ک، غریب ترین آشنا، تألیف علی اکبر مهدی پور، ص 47، چاپ اول) بنابراین با محمد ازدواج ننموده و عبداللَّه نیز همسر حضرت زینب علیها السلام بوده است.

330) معجم رجال الحدیث 19/300، 301.

331) الاستیعاب 1/65، شرح النهج 1/116، الأغانی 15/44، النزاع و التخاصم 13، تاریخ ابن عساکر 3/22.

332) راجع تاریخ الإسلام 138، أعلام النساء 4/258، سیر أعلام النبلاء 3/501، 502، أسد الغابة 6/388، نساء من عصر التابعین 1/152.

333) راجع کتاب المرادفات من قریش للمدائنی ص 75.

334) کتاب المرادفات من قریش للمدائنی ص 75.

335) المناقب، ابن شهر آشوب 4/38، مستدرک الوسائل 15/98.

336) راجع شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدید 9/119، تاریخ الیعقوبی و مروج

ص:288

الذهب للمسعودی، و الوافی بالوفیات للصفدی حرف أ، أنساب الأشراف 1/586، کتاب الملل و النحل للشهرستانی 1/56 طبعة مکتبة الانجارا المصریة، الفرق بین الفرق ص 148، هامش الملل و النحل 1/53، السقیفة و الخلافة، عبدالفتاح عبدالمقصود المصری 14.

337) سوره توبه، آیه 80.

338) سوره توبه، آیه 84.

339) اخرج ذلک البخاری، و مسلم، و الترمذی، و ابن أبی حاتم، و الامام احمد بن حنبل، و ابن جریر، و هو الحدیث 4403 من أحادیث الکنز.

340) أخرجه ابن أبی حاتم و هو الحدیث 4404 من الکنز.

341) سوره توبه، آیه 84.

342) أضواء علی السنة المحمدیة: 302.

343) تاریخ المدینة، ابن شبة 1/365.

344) سیرة ابن دحلان 1/492.

345) تاریخ الطبری 2/280.

346) تفسیر السیوطی 2/86، لسان العرب 13/82، صحیح البخاری 4/203، تفسیر القرطبی 4/245، البدایة والنهایة 4/31، النهایة 1/191.

347) مسند احمد 1/68، البدایة و النهایة 7/207، شرح النهج 15/21، 22 الغدیر 9/327، مغازی الواقدی 1/278، الدرّ المنثور 2/89، الریاض النضرة 2/40، محاضرات الأدباء للراغب 2/184، المستدرک 3/98.

348) مسند احمد 1/68، البدایة و النهایة 7/207، شرح النهج 15/21، 22 الغدیر 9/327، مغازی الواقدی 1/278، الدرّ المنثور 2/89، الریاض النضرة 2/40، محاضرات الأدباء للراغب 2/184، المستدرک 3/98.

349) تاریخ المدینة المنورة 1/365.

ص:289

350) سوره منافقون، آیه 8.

351) المحلی، ابن حزم الأندلسی 11/225.

352) میزان الاعتدال، الذهبی 4/418.

353) اسد الغابة، ابن الاثیر، ترجمة حذیفة 1/468، طبعة دار احیاء التراث العربی_ بیروت.

354) العتبة: الجبل الطویل یعرضُ للطریق فیأخذُ فیه و هو طویل صعبٌ شدید، لسان العرب لابن منظور 1/621.

355) المحلی، ابن حزم الأندلسی 11/225.

356) میزان الاعتدال، 4/337 رقم 9362 طبع دارالمعرفة_ بیروت.

357) الجرح و التعدیل ج 9/8 طبع دارالکتب العلمیة_ بیروت.

358) الإصابة ج 1/454.

359) البدایة و النهایة 4/362، 5/310، 6/225.

360) صحیح مسلم 3/1414 حدیث 98-1787 طبعة دار احیاء التراث العربی_ بیروت.

361) المحلی، لابن حزم 11/255.

362) المحلی، ابن حزم الأندلسی 11/255.

363) الإستیعاب ابن عبدالبر 1/278 بهامش الإصابة و أسد الغایة، ابن الاثیر 1/468، السیرة الحلبیة 3/143، 144.

364) التوبة: 84، و لم یصلّ علیهم أمیر المؤمنین علی علیه السلام.

365) مختصر تاریخ دمشق، ابن عساکر 6/253، طبعة دارالفکر الاولی_ دمشق.

366) مختصر تاریخ دمشق، 6/253، المستدرک، الحاکم 3/381.

367) مختصر تاریخ دمشق، 6/253، المستدرک، الحاکم 3/381.

368) مختصر تاریخ دمشق، لابن عساکر، ابن منظور 6/252، اسدالغابة، ابن الاثیر

ص:290

ترجمة حذیفة 1/468 طبعة دار احیاء التراث العربی_ بیروت، تاریخ دول الإسلام، شمس الدین الذهبی ص 22.

369) تاریخ الیعقوبی 2/176.

370) الغدیر 295، 292: 8، أضواء علی الصحیحین الشیخ محمد صادق النجمی ص: 51.

371) مسند احمد بن حنبل 3/391، الطبقات الکبری 339:2.

372) الدر المختار، الحصفکی ج 1/54.

373) الدر المختار، الحصفکی ج 1/59.

374) الدر المختار، الحصفکی ج 1، ص 59.

375) در شأن و منزلت پیامبراقدس اسلام صلی الله علیه وآله وسلمطی آیات مختلف به آنها اشاره فرموده است از جمله: یس والقرآن الحکیم انک لمن المرسلین، طه ما انزلنا علیک القرآن لتشقی، فکان قاب قوسین، و ما ینطق عن الهوی.... که خواننده محترم را به مطالعه تفاسیری که در این باره وجود دارد ارجاع می دهد.

376) الفتح، 29.

377) در تورات آمده: «یعقوب با خدا کشتی گرفت» و از این قبیل فراوان است از حنفیان باید پرسید آیا ابوحنیفه با خدا کشتی هم گرفت و دهها آیای دیگر.

378) الاعراف، 143.

379) شرح ابن ابی الحدید: 15/3، کتاب الغدیر، الشیخ الأمینی ج 11 ص: 28.

380) شرح ابن ابی الحدید: 15/3، کتاب الغدیر، الشیخ الأمینی ج 11 ص: 28.

381) و راجع المسعودی فی حوادث سنة اثنتی عشرة و مانتین من حدیث مطرف بن مغیرة، شرح ابن ابی الحدید: 15/3، کتاب الغدیر، الشیخ الأمینی ج 11 ص: 28.

382) شرح ابن ابی الحدید: 15/3، کتاب الغدیر، الشیخ الأمینی ج 11 ص: 28.

383) سوره بقره، آیات 204 و 205.

ص:291

384) البقرة : 204.

385) سوره بقره، آیه 207.

386) و راجع المسعودی فی حوادث سنة اثنتی عشرة و مانتین من حدیث مطرف بن مغیرة، شرح ابن ابی الحدید: 15/3، کتاب الغدیر، الشیخ الأمینی ج 11 ص: 28.

387) شرح ابن ابی الحدید: 15/3، کتاب الغدیر، الشیخ الأمینی ج 11 ص: 28.

388) راجع المسعودی فی حوادث سنة اثنتی عشرة و مانتین من حدیث مطرف بن مغیرة، النصائح الکافیة ص 72، أمان الأمة من الإختلاف الشیخ لطف اللَّه الصافی ص: 39.

389) راجع المسعودی فی حوادث سنة اثنتی عشرة و مانتین من حدیث مطرف بن مغیرة، النصائح الکافیة ص 72، أمان الأمة من الإختلاف الشیخ لطف اللَّه الصافی ص: 39.

390) الکامل فی التاریخ: 2/478، 477، تهذیب التهذیب 319/7، و راجع المسعودی فی حوادث سنة اثنتی عشرة و مانتین من حدیث مطرف بن مغیرة.

391) الکامل فی التاریخ: 2/478، 477، تهذیب التهذیب 319/7، و راجع المسعودی فی حوادث سنة اثنتی عشرة و مانتین من حدیث مطرف بن مغیرة.

392) النصائح الکافیة ص 75-72.

393) دراسات عن المؤرخین العرب، المستشرق مارجلیوث، و راجع المسعودی فی حوادث سنة اثنتی عشرة و مانتین من حدیث مطرف بن مغیرة.

394) التعب الجمیل ص 75-74.

395) کتاب غایة الامانی فی اخبار القطر الیمانی ص 117.

396) سوره نحل، آیه 90.

397) سوره مائده، آیه 32.

398) أنظر، الإرشاد للشیخ المفید 1/354 و 2/109، تاریخ الطبری: 4/120، تذکرة

ص:292

الخواص 57 طبع بیروت، لبنان. الکامل ابن اثیر 2/400-441، المزار للشهید الاوّل: 149، مقاتل الطالبیّین 62، 90 و 95، مروج الذهب للمسعودی: 2/92. مقتل الحسین خوارزمی: 2/28 و أنظر، مقتل الحسین 2/47، ابن اعثم، بحار الانوار: 45/62.

399) النصائح الکافیة ص 72-73 -74- 97، شرح ابن ابی الحدید: 17-14/3.

400) تهذیب التهذیب 229/7، تهذیب التهذیب 157، 158/10 العتب الجمیل ص 3. 35.

401) السمهودی المدنی فی کتابه وفاء الوفاء بأخبار دار المصطفی 359/4.

402) أخرجه فی ینابیع المودة عن أبی الحسن یحیی فی کتاب أخبار المدینة ص 1. 275 النصائح الکافیة ص 79.

403) أمان الأمة من الإختلاف الشیخ لطف اللَّه الصافی ص: 49.

404) تیسیر المطالب فی امالی الامام علی بن أبی طالب ص 9/135-13.

405) صحیح مسلم 718: 2 کتاب الزکاة باب 23 باب النهی عن المسألة ح 98 1210، 3 کتاب المساقاة باب 15 باب الصرف و بیع الذهب ح 2.

العلامة أبوالحسن المدائنی هو أحد التضلعین و جهابذة علم التاریخ، له مؤلفات عدیدة نحو خطب النبی، و الأحداث، و خطب أمیر المؤمنین، و کتاب من قتل من الفاطمیین، و کتاب الفاطمیات، نقل عنه ابن أبی الحدید فی شرح نهج البلاغة أقوالاً و اراء کثیرة و توفی عام 225هج و کان عمره 90 سنة.

406) صحیح مسلم 718: 2 کتاب الزکاة باب 23 باب النهی عن المسألة ح 98 1210، 3 کتاب المساقاة باب 15 باب الصرف و بیع الذهب ح 2.

العلامة أبوالحسن المدائنی هو أحد التضلعین و جهابذة علم التاریخ، له مؤلفات عدیدة نحو خطب النبی، و الأحداث، و خطب أمیر المؤمنین، و کتاب من قتل من الفاطمیین، و کتاب الفاطمیات، نقل عنه ابن أبی الحدید فی شرح نهج البلاغة أقوالاً و اراء کثیرة و توفی عام 225هج و کان عمره 90 سنة.

ص: 293

407) صحیح مسلم 718: 2 کتاب الزکاة باب 23 باب النهی عن المسألة ح 98 1210، 3 کتاب المساقاة باب 15 باب الص رف و بیع الذهب ح 2.

العلامة أبوالحسن المدائنی هو أحد التضلعین و جهابذة علم التاریخ، له مؤلفات عدیدة نحو خطب النبی، و الأحداث، و خطب أمیر المؤمنین، و کتاب من قتل من الفاطمیین، و کتاب الفاطمیات، نقل عنه ابن أبی الحدید فی شرح نهج البلاغة أقوالاً و اراء کثیرة و توفی عام 225هج و کان عمره 90 سنة.

408) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید 11/44، 49.

409) کتاب البیوع باب ما جاء فی قول اللَّه تعالی: فإذا قضیت الصلاة، مسند أحمد بن حنبل 2/228، باب مسانید أبی هریرة، ترجمة أبی هریرة شرح النهج 4/43، صحیح البخاری 4/98، کتاب النفقات باب وجوب النفقة علی الأهل و العیال.

410) صحیح البخاری 39 : 1 کتاب العلم باب کیف یقبض العلم.

411) الطبقات الکبری 219_ 220/5 ترجمة الامام علی بن الحسین علیه السلام.

412) راجع مقاتل الطالبیین لابی الفرج. 2 تاریخ الخلفاء ص 231 الکامل 91/7 وفیات الاعیان 438/5 و 3/423 تهذیب التهذیب 430/10 و لفظ الحدیث کما اخرجه الترمذی مناقب 20 و احمد بن حنبل 77/1.

413) راجع مقاتل الطالبیین لابی الفرج. 2 تاریخ الخلفاء ص 231 الکامل 91/7 وفیات الاعیان 438/5 و 3/423 تهذیب التهذیب 430/10 و لفظ الحدیث کما اخرجه الترمذی مناقب 20 و احمد بن حنبل 77/1.

414) فتح الباری لابن حجر 1/157 إرشاد الساری للعسقلانی 7:1 تدریب الراوی للسیوطی 90: /59. أضواء علی الصحیحین الشیخ محمد صادق النجمی ص: 58.

415) ذکر الشلبی فی کشف الظنون أکثر من أربعین مسنداً و قال: إن أهم هذه المسانید و أشهرها مسند أحمد بن حنبل الذی یحتوی علی أکثر من ثلاثین ألف حدیث.

ص: 294

416) هدی الساری مقدمة فتح الباری.

417) دائرة المعارف القرن العشرین 2/59.

418) التقریب للنووی: 1/2، تدریب الراوی 1/88، أضواء علی الصحیحین، محمد صادق النجمی 99.

419) هدی الساری: 3/479.

420) صحیح البحاری 1/80 : کتاب الغسل باب غسل مایصیب من فرج المرأة.

421) مقدمة صحیح البخاری بقلم أبو کمال عبد الغنی عبدالخالق طبعة مکة عام.

422) هدی الساری: 6 المعرب، القول الصراح، مخطوط.

423) الصحاح الخمسة: صحیح مسلم 5/22 ح 2408، صحیح الترمذی 5/591 ح 3713، سن النسائی 5/130 ح 8464، سنن ابن ماجة 12، سنن أبی داود 2/309، إقاله الکنجی و سبط ابن الجوزی، و رزین فی الجمع بین الصحاح 3، اذ ذکر أبو داود حدیث الأئمة الاثنی عشر و المهدی)، مستدرک الصحیحین، الحکم 3/109، مسند أحمد بن حنبل 5/492 ح 18780، مصنّف ابن أبی شیبة 7/503، المعجم الکبیر، الطبرانی 5/166 ح 4969، مجمع الزوائد 9/104، تاریخ الیعقوبی 2/112، أسد الغابة 4/108، تفسیر الفخر الرازی 3/636، تفسیر الدر المنثور، السیوطی 7/349، تفسیر القرآن، ابن کثیر 9/115، الصواعق المحرقة، ابن حجر 26، 89، التنبیه و الإشراف، المسعودی 221، السیرة الحلبیة 3/333، 2/26، 4/369، الإمامة و السیاسة 1/97، البدایة النهایة 5/231، المناقب الخوارزمی 160، 190، الکافی، الکلینی 1/249، دعائم الإسلام، النعمانی 1/16، تفسیر الفخر الرازی 3/636، الصواعق المحرقة، ابن حجر 26، التنبیه و الإشراف المسعودی 221، مشکل الآثار، الطحاوی 4. کشف الاستار عن زوائد البزار 3/221، عن مسند أبوبکر البزار، تهذیب اللغة، العلامة الازهری 9/178، ینابیع المودة 40، تاریخ بغداد 7/377، المعارف، ابن قتیبة 291، مقتل الخوارزمی، تاریخ الخلفاء، السیوطی 114، کنزالعمال: 11/603 ح 32912، الاحتجاج، الطبرسی

ص: 295

1/255، البحار، المجلسی 96/42_ 43، تفسیر نور الثقلین 5/226، تهذیب الکمال، 10/51، نوادر الاصول، الحکیم الترمذی 68، سنن الدارمی 2/431، السنن الکبری، البیهقی 7/30، 10/114.

424) دائرة المعارف القرن العشرین 1/29، أضواء علی الصحیحین الشیخ محمد صادق النجمی ص: 78.

425) قواعد التحدیث 3/482.

426) تاریخ بغداد 3/79، أضواء علی الصحیحین الشیخ محمد صادق النجمی ص: 78.

427) هدی الساری: 490، إرشاد الساری 4.

428) تهذیب الأسماء و اللغات: 1/98، تاریخ بغداد 2/10.

429) هدی الساری: 490.

430) إرشاد الساری 1/29. کشف الظنون 1/544، مادة الجامع الصحیح.

431) شرح صحیح مسلم للنووی 1/15.

432) تاریخ بغداد 3/373.

433) أضواء علی الصحیحین، محمد صادق النجمی 87. مقدمة شرح صحیح مسلم للنووی 19.

434) شرح صحیح مسلم للنووی 3/307. هدی الساری مقدمة فتح الباری: 4.

435) فتح الباری: 8/272، تفسیر سوره براءة.

436) أضواء علی السنة المحمدیة: 2/312.

437) هدی الساری مقدمة فتح الباری: 345، أضواء علی الصحیحین، محمد صادق النجمی 89.

438) ضحی الإسلام 117:2.

439) تهذیب التهذیب: 9/54.

ص: 296

440) هدی الساری مقدمة فتح الباری: 290.

441) شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید 4/93، هدی الساری 477.

442) صحیح البخاری 4/38، باب علامة النبوة فی الإسلام، الإصابة فی معرفة الصحابة 7/355، باب الکنی ترجمة أبی هریرة، ترجمة أبی هریرة رقم 10980، الطبقات الکبری لابن سعد 4/327.

443) راجع ابن أبی الحدید 11/49 و النصائح الکافیة لمن یتولی معاویة: 99، و البحار 44/123، والأضواء: 135-127 و السنة قبل التدوین: 191 و النص والاجتهاد راجع ابن أبی الحدید 11/23 مکاتیب الرسول الأحمدی المیانجی ج 1 ص: 949.

444) مکاتیب الرسول الأحمدی المیانجی ج 1 ص: 950، الطبری 5/253 و راجع الکامل لابن الاثیر 3/472 فی حوادث السنة احدی و خمسین، راجع عبدالرزاق 11/377 و المستدرک للحاکم 4/489 و الغدیر 10/352 عن المستدرک مسند أحمد 2/198 و المطالب العالیة 3/353، المعجم الکبیر للطبرانی 19/374، و مجمع الزوائد 5/71.

445) یاقوت الحموی، معجم البلدان: 2/273، أعیان الشیعة، السید الامین 1/201.

446) أعیان الشیعة، السید الامین 7/69.

447) عنیة النزوع_ ابن زهرة الحلبی ص .

448) یاقوت الحموی، معجم البلدان: 2/284،

449) کرد علی خطط الشام: 2/6 ابن جبیر، الرحلة ص 250 ط مصر.

450) الخفاجی: الازهر فی ألف عام.

451) کان مفتی قونیة فی عصر الخلافة العثمانیة توفی عام 1070، اقرء ترجمته فی الاعلام للزرکلی: 8/513. محمد حسین المظفر، تاریخ الشیعة 147.

452) عنیة النزوع_ ابن زهرة الحلبی ص 12.

453) محمد جواد مغنیة، الشیعة و الحاکمون، ص 194، نقلا عن أعیان الشیعة، و اقرأ

ص: 297

الجزء الثانی من دائرة المعارف اللبنانیة لرئیس الجامعة اللبنانیة فؤاد البستانی.

454) نقلاً عن الشیخ المفید المتوفی سنة 413هج .

455) نهایة الدرایة، السید حسن الصدر ص: 12.

456) صحیح مسلم 5/22 ح 2408، صحیح الترمذی 5/591 ح 3713، سنن النسائی 5/130 ح 8464، سنن ابن ماجة 12، مستدرک الصحیحین، الحاکم 3/109، مسند أحمد بن حنبل 5/492 ح 18780، مصنّف ابن أبی شیبة 7/503، المعجم الکبیر، الطبرانی 4/166 ح 4969، مجمع الزوائد 9/104، تاریخ الیعقوبی 2/112، اسد الغابة 4/108، تفسیر الفخر الرازی 3/636، تفسیر الدر المنثور، السیوطی 7/349، تفسیر القرآن، ابن کثیر 9/115، الصواعق المحرقة، ابن حجر 26، 89، التنبیه و الإشراف، المسعودی 221. السیر الحلبیة 3/333، 2/26، 4/369، الإمامة و السیاسة 1/97، البدایة و النهایة 5/231، المناقب الخوارزمی 160، 190، الکافی، الکلینی 1/294، دعائم الاسلام، النعمانی 1/16، تفسیر الفخر الرازی 3/636، الصواعق المحرقة، ابن حجر 26، التنبیه و الإشراف، للمسعودی 221، مشکل الآثار، الطحاوی 4، کشف الاستار عن زوائد البزار 3/221 عن مسند ابی بکر البزار، تهذیب اللغة، العلامة الازهری 9/178، ینابیع المودة 40، تاریخ بغداد 7/377، المعارف، ابن قتیبة 291، مقتل الخوارزمی، تاریخ الخلفاء السیوطی 114، کنز العمال 11/603 ح 32912، الاحتجاج، الطبرسی 1/255، البحار، المجلسی 96/42_ 43، تفسیر نور الثقلین 5/226، تهذیب الکمال، 10/51، نوادر الاصول، الحکیم التزمذی 68، سنن الدارمی 2/431، السنن الکبری، البیهقی 7/30، 10/114.

457) المدونة الکبری_ الإمام مالک بن أنس، ج 1/85، مطبعة السعادة مصر.

458) الجامع لاحکام القرآن الکریم، تفسیر القرطبی_ المتوفَّی سنة 671هج_ تحقیق مصطفی السقّا_ دار احیاء التراث العربی_ بیروت_ 1405.

459) الأدب المنفرد، البخاری، باب معانقة الصبی 364، سنن ابن ماجة، باب 11

ص: 298

1/51، سنن الترمذی 5/617، رقم 3775، مسند أحمد 4/172، المستدرک، الحاکم 3/177، المصنف ، ابن ابی شیبة 7/515 صحیح ابن حبان 15/428، المعجم الکبیر، الطبرانی 3/33. موارد الظمآن، الهیثمی 7/196، کشف الخفاء، العجلونی 1/358، البدایة و النهایة، ابن کثیر 8/224، سند الفردوس، الدیلمی 2/158، تاریخ الاسلام، الذهبی 5/97، ووصف الحاکم و الذهبی الحدیث بالصحیح، میزان الاعتدال، الذهبی 2/135، تهذیب التهذیب، ابن حجر 2/229، أسد الغابة 2/19، 5/130، کنزالعمال 16/270، 13/106، تحفة الاحوذی المبارکفوری 10/190، کامل الزیارات، باب 14 ح 12، تاریخ مدینة دمشق 14/149، الاربعین، الماحوزی 371، البحار ج 43/316، ج 45/314، العوالم، عبداللَّه البحرانی 1، لواعج الاحزان، محسن الامین 10، جامع احادیث الشیعة، البروجردی 21/417، مستدرک سفینة البحار 303.

460) اسد الغابة 3/234، کنز العمّال 6/86، مجمع الزوائد 9/186، الإصابة 1/15، تاریخ دمشق ص 148، و قال رواه فی الاوسط، تهذیب التهذیب 2/300.

461) مناقب الکشی مخطوط، المناقب، عبداللَّه الشافعی 50 مخطوط، درر السبطین، الزرندی الحنفی 114، مقتل الحسین، الخوارزمی 1/109، إحقاق الحقّ (قسم الملحقات) 4/444، 5/74، مناقب ابن شهر آشوب 2/233، الریاض النضرة 2/202، نظم الدرر، الحنفی 112، جواهر المطالب، ابن المدمشقی 1/209.

462) سوره آل عمران، آیه 61.

463) سوره انعام، آیات 84 و 85.

464) تهذیب التهذیب 20/305، تاریخ دمشق، ترجمة الامام الحسین 247.

465) مجمع الزوائد: 9/196، سنن البیهقی 3/327، ذخائر العقبی 145، تفسیر الطبری 25/74، حلیة الاولیاء 2/276، فیض القدیر 1/240.

466) ذخائر العقبی 151.

467) کنزالعمال 6/221، ذخائر العقبی 130.

ص: 299

468) تاریخ بغداد 1/259.

469) مستدرک الصحیحین 2/343، کنزالعمال 6/221.

470) الخصائص النسایی 16، سنن الترمذی 2/297، مسند أحمد بن حنبل 4/164، المستدرک، الحاکم 3/133، أخبار اصبهان 1/253 ط لیدن 1934، الصواعق المحرقة، ابن حجر 103، کنزالعمال 6/153، مطالب السؤل 65، ینابیع المودة 54، نظم درر السمطین 98، مجمع الزوائد، الهیثمی 9/127، شرح المواهب اللدنیة 4/42.

471) تاریخ أبی زرعة 298، مسند أحمد بن حنبل 2/1، ذخائر العقبی 96، کنز العمال: 1/246.

472) مسند أحمد بن حنبل 11/151، کنز العمال: 1/247، تفسیر ابن کثیر 2/543، 544، تذکرة الخواص، سبط بن الجوزی 43.

473) سوره آل عمران، آیه 155.

474) التاج الجامع للاصول، ناصف 3/334، تاریخ الخلفاء السیوطی 169.

475) صحیح الترمذی 5/594.

476) سوره مائده، آیه 55.

477) الکشاف، الزمخشری 1/649 قال فی الهامش فی تخریج الحدیث و رواه ابن أبی حاتم من طریق سملة بن کهیل: قال: تصدّق علی بخاتمه و هو راکع فنزلت، أی الآیة.

478) صحیح الترمذی، باب فضائل الإمام علی، و راجع التاج الجامع للأصول 3/335.

479)

صحیح الترمذی، باب فضائل الإمام علی، و راجع التاج الجامع للأصول 3/335.

480) الحدائق الناضرة، البحرانی 76/1، مستند الشیعة، النراقی 15/245، الوسائل باب 2 من أبواب مکان المصلّی 1.

481) یا کمیل اللسان نیزح من القلب والقلب یقوم بانفداء فانظر فیما تفذی قلبک و جسمک فان لم یکن حلالا لم یقبل اللَّه تسبیحک و لا شکرک. ای کمیل از زبان آنچه

ص: 300

در قلب است می تراود و قلب به خوراک قوام گیرد پس خوب بنگر که قلب و جسم تو از چه چیز تغذیه می شود پس اگر آن حلال نباشد خداوند تسبیح و شکر (عبادت) تو را نمی پذیرد. و تحف العقول.

482) المستدرک ، الحاکم 3/127، تاریخ بغداد 4/40، کنز العمال: 11/216، اسدالغابة 1/66، صحیح مسلم 2/271، صحیح الترمذی 2/301، صحیح النسائی 2/271، صحیح ابن ماجة 12، مسند أحمد بن حنبل 1/84 -95، 128، الاستیعاب 2/464، الدر المنثور 7/504، حلیة الأولیاء 1/86، مجمع الزوائد 9/132، ذخائر العقبی 92، جامع الاحادیث للسیوطی 7/229، مسند أبی یعلی 9/109، الصواعق المحرقة 123، تفسیر الطبری 13/72، تفسیر الرازی 19/14، فتح القدیر 5/253، تاریخ ابن عساکر 2/423.

483) مستدرک الصحیحین 2/343، کنزالعمال 6/216.

484) صحیح بخاری 1/114، 7/140، صحیح مسلم 7/141، سنن الترمذی 5/656 ح 3869، سنن النسائی 5/97 ح 8370، 8371، المستدرک ، الحاکم 3/173، ح 4751، سنن ابن ماجه 1/644، سنن ابی داود 1/460، شرح مسلم، السنن الکبری بیهقی 2/446، مسند احمد 4/326، شرح مسلم نووی 16/3، مجمع الزوائد، 9/203، فتح الباری 9/270، اللمعة البیضاء، الأنصاری 140، علل الشرائع 185، البحار 43/201، العوالم 11/1075 ح 12، الأنوار النعمانیة 1/73، مناقب ابن شهر آشوب 2/305، عمده ابن بطریق 25، عمدة الطالب ابن عنبه 59، صراط المستقیم العاملی 2/57، البحار 35/50، مناقب أمیر المؤمنین، الکوفی 211، و هذا الذیل أیضاً له مصادر و أسانید و قد رواه النسائی فی باب مناقب فاطمة تحت الرقم: 265 من کتاب الفضائل ص 202.

485) مستدرک سنفیة البحار_ الشیخ علی النمازی ج 8 ص 234.

486) مشکاة المصابیح: 568.

487) میزان الاعتدال ج 2/77 و تهذیب التهذیب ج 12/441، بحار الأنوار_ العلامة المجلسی ج 92 ص 337، مناقب آل أبی طالب 3/325 و 332 و 334، الطرائف فی معرفة مذهب أهل الطوائف: 75-247، فیما جری علی فاطمةعلیها السلام من الاذی و

ص:301

الظلم و منعها من فدک. العمدة لابن بطریق فی فصل مناقب سیدة النساء فاطمةالزهراء علیها الصلاة و السلام: 383-391 من حدیث 755_ 777، و کتاب المستدرک، کشف الغمة فی معرفة الائمة 2/5_ 32.

488) صحیح بخاری 3/1326 ح 3426 و 5/2317، صحیح مسلم 5/56 ح 98، سنن ابن ماجه 1/518 ح 1621، خصائص النسایی 5/96 ح 8386، مسند احمد 7/401 ح 25874، اسد الغابه 7/223.

489) مسند أحمد بن حنبل 5/375، ذخائر العقبی 37.

490) أخبار الدول و آثار الأول، الدمشقی القرمانی 87.

491) حلیة الاولیاء، أبو نعیم 2/40، مقتل الحسین، الخوارزمی 63، مناقب الاخبار، ابن الاثیر 56، الکبائر، الذهبی 71، مجمع الزوائد، الهیثمی 9/202، 4/255، البحار 43/91 ح 16.

492) البحار: 43/92 ح 16.

493) الطرائف ابن طاووس 248، البحار 28/357، 29/637، نهج البلاغة 4/34، الکافی 5/6، البحار 100/7، مستدرک الوسائل 14/247، الخصال 586، الهدایة، الصدوق 60، صحیح البخاری 7/47، مطابع الشعب، صحیح مسلم، فضائل الصحابة ب 15، صحیح الترمذی، المناقب ب 61، الاصابة 4/366، حلیة الاولیاء، 2/40، سنن ابن ماجة 56، کنزالعمال 12/107، الجامع الصغیر، المناوی 2/122.

494) الامامة و السیاسة، ابن قتیبة 2/20، چاپ موسسه حلبی، مصر.

495) المستدرک علی الصحیحین 3/167 ح 4730، اسد الغابة 7/224، الاصابة 4/378.

496) الشوری 52.

497) البحار 39/45.

498) تذکرة الخواص الامة 46، و رجاله رجال الصحیح.

499) الحکمة المتعالیة، صدر الدین الشیرازی 662.

500) مناقب الکشی مخطوط، المناقب، عبداللَّه الشافعی 50 مخطوط، درر السبطین،

ص:302

الزرندی الحنفی 114، مقتل الحسین، الخوارزمی 1/109، إحقاق الحقّ (قسم الملحقات) 4/444، 5/74، مناقب ابن شهر آشوب 2/233، الریاض النضرة 2/202، نظم الدرر، الحنفی 112، جواهر المطالب، ابن المدمشقی 1/209.

501) سوره احزاب، آیه 33.

502) شواهد التنزیل، الحسکانی ج 2 ص 124، معجم الشیوخ 146، الأمالی الصدوق.

503) خصائص الإمام النسایی 249، مسلم فی صحیحه باب فضائل أهل البیت 2/368، صحیح الترمذی 5/30، مسند الإمام أحمد بن حنبل 1/330، تلخیص الذهبی، الصواعق المحرقه، لابن حجر 85، استیعاب ابن عبدالبر 3/37، تفسیر القرطبی 14/182، أحکام القرآن لابن عربی 2/166، المستدرک ، الحاکم 3/123، أسباب النزول للواحدی 203، منتخب کنز العمال 5/96، البخاری فی التاریخ الکبیر، 1/69 تفسیر الفخر الرازی 2/700، السیرة الحبیلة 3/212، اسد الغابة لابن الاثیر، 2/12، تفسیر الطبری 22/6، تاریخ ابن عساکر 1/185، تفسیر الکشاف للزمخشری 1/193، مناقب الخوارزمی 23، السیرة الدحلانیة 3/329، تفسیر ابن کثیر 3/483، العقد الفرید، لابن عبد ربه 4/311، مصابیح السنة للبغوی 2/278، الدر المنثور للسیوطی 5/198.

504) تفسیر الرازی 2/700.

505) راجع کتاب الغدیر للعلامة الأمینی فی هذا الباب.

506) سوره طه، آیه 132.

507) سورة الاحزاب، آیه 33.

508) الحسکانی: شواهد التنزیل 1/381.

509) خصائص الإمام النسایی 249، مسلم فی صحیحه باب فضائل أهل البیت 2/368، صحیح الترمذی 5/30، مسند الإمام أحمد بن حنبل 1/330، تلخیص الذهبی، الصواعق المحرقه، لابن حجر 85، استیعاب ابن عبدالبر 3/37، تفسیر القرطبی 14/182، أحکام القرآن لابن عربی 2/166، المستدرک ، الحاکم 3/123، أسباب النزول للواحدی 203، منتخب کنز

ص:303

العمال 5/96، البخاری فی التاریخ الکبیر، 1/69 تفسیر الفخر الرازی 2/700، السیرة الحبیلة 3/212، اسد الغابة لابن الاثیر، 2/12، تفسیر الطبری 22/6، تاریخ ابن عساکر 1/185، تفسیر الکشاف للزمخشری 1/193، مناقب الخوارزمی 23، السیرة الدحلانیة 3/329، تفسیر ابن کثیر 3/483، العقد الفرید، لابن عبد ربه 4/311، مصابیح السنة للبغوی 2/278، الدر المنثور للسیوطی 5/198.

510) سوره آل عمران / 61.

511) کنز العمال 10/435 حدیث 30050.

512) کنز العمال 6/216، مستدرک الصحیحین 2/343، المعجم الکبیر للطبرانی 12/27 ح 12388، الصواعق المحرقه، لابن حجر ص 186.

513) کنوز الحقایق ص 153، الریاض النضرة 2/208.

514) البحار 43/261.

515) مستدرک الصحیحین 4/398، کنز العمال 6/223، مجمع الزوائد 9/188.

516) تهذیب التهذیب 2/347، مجمع الزوائد 9/189، سنن الترمذی 2/306.

517) الاصابة 1/68، اسدالغابة 1/417، کنزالعمال 12/126.

518) الاصابة، 2/17، تهذیب التهذیب 2/355، مجمع الهیثمی 9/199، المعجم الکبیر طبرانی 3/121.

519) طبقات ابن سعد 3/265، فتح الباری 7/34، المستدرک علی الصحیحین 3/8.

ص:304

520) المعارف ابن قتیبه 198.

521) تاریخ دمشق 7/186

522) صحیح مسلم 5/22 ح 2408، صحیح الترمذی 5/591، ح 3713، سنن النسائی 5/130 ح 8464، سنن ابن ماجة 12، مستدرک الصحیحین، الحاکم 3/109، مسند أحمد بن حنبل 5/492 ح 18780، مصنّف ابن أبی شیبة 7/503، المعجم الکبیر، الطبرانی 5/166 ح 4969 ح 18780، مجمع الزوائد: 9/104، تاریخ الیعقوبی 2/112، اسد الغابة 4/108، تفسیر الفخر الرازی 3/636، تفسیر الدرّ المنثور، السیوطی 7/349، تفسیر القرآن، ابن کثیر 9/115، الصواعق المحرقة، ابن حجر 26/89، التنبیه و الإشراف، المسعودی 221، السیرة الحلبیة 3/333، 2/26، 4/369، الإمامة و السیاسة 1/97، البدایة النهایة 5/231، المناقب الخوارزمی 160، 190، الکافی، الکلینی 1/249، دعائم الإسلام، النعمانی 1/16، تفسیر الفخر الرازی 3/636، الصواعق المحرقة، ابن حجر 26، التنبیه و الإشراف المسعودی 221، مشکل الآثار، الطحاوی 4. کشف الاستار عن زوائد البزار 3/221، عن مسند أبوبکر البزار، تهذیب اللغة، العلامة الازهری 9/178، ینابیع المودة 40، تاریخ بغداد 7/377، المعارف، ابن قتیبة 291، مقتل الخوارزمی، تاریخ الخلفاء، السیوطی 114، کنزالعمال: 11/603 ح 32912، الاحتجاج، الطبرسی 1/255، البحار، المجلسی 96/42_ 42، تفسیر نور الثقلین 5/226، تهذیب الکمال، 10/51، نوادر الاصول، الحکیم الترمذی 68، سنن الدارمی 2/431، السنن الکبری، البیهقی 7/30، 10/114.

523) تذکرة الخواص ص 192.

ص:305

524) وسایل الشیعة ج 21 / ص 398/ ، ح 27398 ، ح 27399 ، ح 27400.

525) منتهی الآمال، عباس القمی 2/582، ط جامعة المدرسین_ قم، ایران.

526) المجدی فی الأنساب ص 93، الدر النظیم 59، 592، العدد القویة، علی بن یوسف الحلی 317.

527) سوره احزاب، آیه 33.

529) العثمانیه، الجاحظ، متوفی 255هج دارالکتاب العربی_ مصر، مکتبة الجاحظ.

530) اختیار معرفة الرجال شیخ طوسی 1/341، متوفی 460هج . ط، موسسه اهل البیت قم، 1404 شیخ طوسی گفته است: علی بن الحسین بن علی بن عمرو بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب علیهم السلام.

رجال طوسی 402، تهذیب المقال فی تنقیح رجال النجاشی، الابطحی، ص 155.

531) شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید معتزلی، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج 13/220، المحاسن باب 63، 4/195، 420، الامامه و اهل البیت محمد بیومی مهران 2/65.

532) رجال ابن واود حلی 145، متوفی 740هج ط. مطبعة الحیدریه، نجف اشرف.

533) وسائل الشیعه، حر عاملی 3/238 ط، موسسه آل البیت 1414 هج .

ص:306

منابع کتابها

1- العهد القدیم و العهد الجدید_ طبعة مجمع الکنائس الشرقیة_ بیروت.

2- قاموس الکتاب المقدس_ مجمع الکنائس الشرقیة_ مکتبة المشعل_ بیروت بإشراف رابطة الکنائس الإنجیلیة فی الشرق الأوسط_ الطبعة السادسة 1981.

3- کتاب سلیم بن قیس الهلالی، القرن الاول الهجری، تحقیق الأنصاری_ نشر الهادی_ قم.

4- ابن اسحاق، محمد بن اسحاق بن یسار المتوفَّی سنة 151 هجریة دار الفکر بیروت.

5- وقعة الطف_ أبو مخنف (لوط بن یحیی الغامدی الکوفی)_ المتوفَّی سنة 157هج مؤسسة النشر الاسلامی_ قم.

تاریخ أبی مخنف لوط بن یحیی الغامدی الکوفی_ المتوفَّی سنة 157هج دار المحجة البیضاء، بیروت.

6- کتاب العین_ الخلیل الفراهیدی_ المتوفَّی سنة 175هج_ طبعة ایران عن طبعة مؤسسة، دار الهجرة.

7- الموطأ الإمام مالک بن أنس، المتوفَّی سنة 179هج_ إحیا التراث العربی_ بیروت

8- صحیح سنن النسائی، مکتب التربیة العربی لدول الخلیج فارس 1408هج .

ص:307

9- صحیح سنن النسائی، أحمد بن شعیب النسائی_ المتوفَّی سنة 203هج_ دار الفکر_ بیروت.

10- تاریخ خلیفة بن خیاط، خلیفة بن خیاط العصفری، المتوفَّی سنة 204هج_ دار الفکر_ بیروت.

11- کتاب الاُمّ_ الإمام الشافعی_ المتوفَّی سنة 204هج_ دار الفکر_ بیروت.

12- مثالب العرب، هشام ابن الکلبی، المتوفَّی سنة 206هج_ دار الهدی لاحیاء التراث_ بیروت.

13- مغازی الواقدی_ محمد بن عمر بن واقد_ المتوفَّی سنة 207هج_ دار المعرفة الاسلامیة 1405هج .

14- فتوح الشام، محمد بن عمر واقدی، المتوفَّی سنة 207هج_ دارالکتب العلمیة، بیروت.

15- تفسیر الصنعانی_ عبدالرزاق الصنعانی_ المتوفَّی سنة 211هج_ دار المعرفة، بیروت الطبعة الاُولی 1411.

16- مصنّف عبدالرزّاق_ عبدالرزاق الصنعانی_ المتوفَّی سنة 211هج_ منشورات المجلس العلمی بغداد.

17- وقعة صفین، نصر بن مزاحم المنقری،_ المتوفَّی سنة 212هج_ مکتبة المرعشی النجفی، قم 1418هج .

18- سیرة ابن هشام لأبی محمد عبدالملک بن هشام، شرکة الحلبی_ مصر 1355هج . 1936 م.

ص:308

19- سیرة ابن هشام الحمیری_ المتوفَّی سنة 218هج_ مطبعة صبیح_ مصر.

20- السقیفة و فدک، أبوبکر الجوهری، المتوفَّی سنة 222هج تحقیق هادی الامینی، ط 1412هج . المتوفَّی سنة 1359هج . مکتبة ناصر خسرو، طهران.

21- ارشاد القلوب_ ابو محمد الحسن بن محمد الدیلمی_ منشورات الشریف الرضی_ قم.

22- الاموال_ ابو عبیدالقاسم بن سلام المتوفَّی سنة 224هج دار الکتب العلمیة.

23- النسب، لأبی عبید القاسم بن سلام المتوفَّی سنة 224هج دار الفکر، بیروت.

24- سنن سعید بن منصور_ الإمام الحافظ سعید بن منصور بن شعبة المکّی_ المتوفَّی سنة 227هج دار الکتب العلمیة_ بیروت_ تحقیق حبیب الرحمن الأعظمی.

25- الطبقات الکبری، ابن سعد، المتوفَّی سنة 230هج دار صادر_ بیروت.

26- الطبقات الکبری، ابن سعد، المتوفَّی سنة 230هج طبعة لیدن 1322.

27- المصنّف_ ابن أبی شیبة_ المتوفَّی سنة 235هج دار الفکر_ لبنان.

28- المسند_ الإمام أحمد بن حنبل_ المتوفَّی سنة 241هج_ دار صادر_ بیروت.

29- کتاب المحبَّر_ محمد بن حبیب البغدادی_ المتوفَّی سنة 245هج_ تحقیق خورشید أحمد فارق عالم الکتب_ لبنان.

ص:309

30- البیان و التبیین، أبو عثمان عمرو بن بحر الجاحظ_ المتوفَّی سنة 255هج_ تحقیق فوزی عطوی، الناشر: دار صعب، بیروت.

31- کتاب التاج، الجاحظ_ المتوفَّی سنة 255هج_ الناشر: دارالجواد ط اولی.

32- سنن الدارمی_ عبداللَّه بن بهران الدارمی_ المتوفَّی سنة 255هج_ مطبعة الإعتدال_ دمشق.

33- الأدب المفرد_ البخاری_ المتوفَّی سنة 256هج_ تحقیق هجریة_ تحقیق الشیخ خالد بن عبدالرحمن_ دارالمعرفة بیروت_ 1416.

34- التاریخ الکبیر_ محمّد بن اسماعیل البخاری_ المتوفَّی سنة 256هج_ المکتبة الإسلامیة_ محمّد أزدمیر_ دیار بکر_ ترکیا.

35- صحیح صحیح البخاری_ محمّد بن اسماعیل البخاری_ المتوفَّی سنة 256هج_ دارالفکر_ بیروت.

36- صحیح سنن البخاری_ محمّد بن اسماعیل البخاری_ المتوفَّی سنة 256هج_ دارالقلم_ بیروت.

37- الأخبار الموفقیات، الزبیر بن بکار،_ المتوفَّی سنة 256هج _ طبع سنة 1416 هجریة وزارة الثقافة_ بغداد.

38- الاخبار الموفقیات_ الزبیر بن بکار_ منشورات الشریف الرضی_ قم.

39- الإیضاح_ الفضل بن شاذان الأزدی النیسابوری_ المتوفَّی سنة 260هج_ تحقیق الأموری_ منشورات جامعة طهران_ 1363.

40- الإیضاح_ الفضل بن شاذان النیسابوری_ المتوفَّی سنة 260هج

ص:310

_ مؤسسة الأعلمی_ بیروت.

41- صحیح سنن مسلم، مسلم بن الحجاج النیسابوری_ المتوفَّی سنة 261هج_ تحقیق محمد فؤاد عبدالباقی، دار احیاء التراث العربی_ بیروت.

42- صحیح صحیح مسلم، مسلم بن الحجاج النیسابوری_ المتوفَّی سنة 261هج_ دار الفکر_ بیروت.

43- تاریخ المدینة المنوَّرة، عمر بن شبة النمیری_ المتوفَّی سنة 262هج_ طبعة السعودیة.

44- تاریخ المدینة المنوَّرة، عمر بن شبة النمیری_ المتوفَّی سنة 262هج_ دار الفکر_ قم_ عن طبعة جدّة.

45- شرح الأخبار_ القاضی المغربی_ المتوفَّی سنة 263هج_ طبعة قم.

46- مناقب أمیر المؤمنین علیه السلام محمّد بن سلیمان الکوفی_ المتوفَّی نحو سنة 270هج_ تحقیق المحمودی مجمع إحیاء الثقافة الإسلامیة_ قم_ 1412.

47- صحیح سنن أبی داود، مکتب التربیة العربی لدول الخلیج فارس 1409هج .

48- صحیح سنن أبی داود،_ سلیمان بن الأشعث السجستانی_ المتوفَّی سنة 275هج_ دارالفکر_ بیروت.

49- عیون الاخبار_ عبداللَّه بن مسلم ابن قتیبة الدینوری_ المتوفَّی سنة 276هج_ دارالکتب المصریة_ القاهرة 1925م.

50- المعارف، لأیی محمد عبداللَّه بن مسلم ابن قتیبة_ المتوفَّی سنة

ص:311

276هج_ دارالثقافة_ مصر.

51- صحیح سنن ابن ماجة، مکتب التربیة العربی لدول الخلیج فارس 1408هج .

52- صحیح سنن ابن ماجة،_ محمد بن یزید القزوینی_ المتوفَّی سنة 275هج_ دارالفکر_ بیروت.

53- الامامة و السیاسة، ابن قتیبة عبداللَّه بن مسلم الدینوری_ المتوفَّی سنة 276هج_ شرکة الجلبی_ مصر.

54- أنساب الأشراف، احمد بن یحیی بن جابر البلاذری، تحقیق المحمودی مؤسسة الأعلمی بیروت.

55- جمل من أنساب الأشراف، احمد بن یحیی بن جابر البلاذری،_ المتوفَّی سنة 279هج_ دارالفکر_ بیروت_ لبنان.

56- صحیح سنن الترمذی مکتب التربیة العربی لدول الخلیج فارس 1408هج .

57- صحیح سنن الترمذی_ محمد بن عیسی الترمذی_ المتوفَّی سنة 279هج_ دارالفکر_ بیروت.

58- بلاغات النساء لأحمد بن أبی طاهر طیفور_ المتوفَّی سنة 280هج_ المطبعة الحیدریة_ قم.

59- تاریخ أبی زرعة الدمشقی، عبدالرحمن بن عمرو النصری_ المتوفَّی سنة 281هج_ دارالکتب العلمیة_ بیروت.

60- الاخبار الطوال، أحمد بن داود الدینوری_ المتوفَّی سنة 282هج

ص:312

_ وزارة الثقافة و الإرشاد_ مصر.

61- الغارات، ابراهیم بن محمد بن سعید ابن هلال الثقفی_ المتوفَّی سنة 283هج_ تحقیق الحسینی، دارالکتاب الإسلامی، ایران.

62- بصائر الدرجات_ الحسن بن الصفّار القمّی_ المتوفَّی سنة 290هج_ شرکة طباعة الکتاب_ قم.

63- تاریخ الیعقوبی، أحمد بن أبی یعقوب بن جعفر_ المتوفَّی سنة 292هج_ دار صار_ بیروت 1375هج .

64- تثبیت الامامة، یحیی بن الحسین بن القاسم_ المتوفَّی سنة 298هج_ دار السجاد_ بیروت.

65- تفسیر فرات_ فرات بن ابراهیم الکوفی_ المتوفَّی سنة 300هج_ تحقیق محمّد الکاظم_ الطبعة الأولی 1410_ 1990 م.

66- تاریخ الطبری_ محمّد بن جریر الطبری_ المتوفَّی سنة 310هج_ دار احیاء التراث العربی_ بیروت.

67- تاریخ الامم و الملوک لأبی جعفر محمد بن جریر الطبری،_ المتوفَّی سنة 310هج_ مؤسسة الأعلمی_ بیروت.

68- تفسیر الطبری_ محمّد بن جریر الطبری_ المتوفَّی سنة 310هج_ دار المعرفة بیروت_ عن طبعة بولاق_ مصر.

69- دلائل الإمامة_ محمّد بن جریر الطبری_ المتوفَّی سنة 310هج_ مؤسسة الأعلمی_ بیروت 1408.

70- تفسیر العیاشی_ محمّد بن عیّاش السلمی_ المتوفَّی سنة 310هج

ص:313

_ المکتبة العلمیة_ طهران.

71- الفتوح، ابن اعثم، احمد بن اعثم الکوفی_ المتوفَّی سنة 314هج_ دارالکتب العلمیة.

72- مشکل الآثار لأحمد بن محمد بن سلامة الطحاوی_ المتوفَّی سنة 321هج_ دائرة المعارف الهند طبعة 1323 هجریة.

73- البدء و التاریخ، احمد بن سهل البلخی،_ المتوفَّی سنة 322هج_ دارالکتب العلمیة بیروت.

74- العقد الفرید، ابن عبد ربه، دار احیاء التراث العربی_ بیروت.

75- العقد الفرید، ابن عبد ربه الأندلسی،_ المتوفَّی سنة 328هج_ دار مکتبة الهلال_ بیروت.

76- الامامة و التبصرة_ ابن بابویه القمی_ المتوفَّی سنة 329هج_ تحقیق مدرسة الإمام المهدی_ الطبعة الأولی 1404.

77- تفسیر القمی_ علی بن ابراهیم القمیّ_ المتوفَّی سنة 329هج_ طبعة النجف_ العراق.

78- الکافی، أبو جعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق الکلینی،_ المتوفَّی سنة 329هج_ دارالکتب العلمیة، طهران و مؤسسة الاعلمی بیروت.

79- فروع الکافی، أبو جعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق الکلینی،_ المتوفَّی سنة 329هج_ دارالکتب العلمیة، طهران و مؤسسة الاعلمی بیروت.

80- اثبات الوصیة، علی بن الحسین بن علی المسعودی_ المتوفَّی سنة

ص:314

345هج_ المطبعة الحیدریة_ النجف الأشرف.

81- التبیه و الأشراف، علی بن الحسین بن علی المسعودی_ المتوفَّی سنة 345هج_ دار صادر_ القاهرة.

82- مروج الذهب، علی بن الحسین المسعودی_ دار الأندلس، بیروت.

83- مروج الذهب_ المسعودی_ علی بن الحسین المسعودی_ المتوفَّی سنة 346هج_ دارالفکر_ بیروت_ تحقیق محمّد محیی الدین عبدالحمید.

84- کتاب المجروحین_ محمّد بن حیّان التمیمی_ المتوفَّی سنة 354هج_ طبعة الباز_ مکّة المکرّمة.

85- مقاتل الطالبیین، أبو الفرج الاصفهانی،_ المتوفَّی سنة 356هج_ الطبعة الثانیة المکتبة الحیدریة_ النجف.

86- مختصر تاریخ دمشق، ابن عساکر_ المتوفَّی سنة 499هج_ لمحمّد بن مکرم (ابن منظور)،_ المتوفَّی سنة 711هج_ دارالفکر_ دمشق.

87- المعجم الکبیر_ ابوالقاسم سلیمان بن أحمد الطبرانی_ المتوفَّی سنة 360هج_ دار احیاء التراث العربی_ بیروت 1406_ 1985 م_ الطبعة الثانیة تحقیق عبدالمجید السلفی.

88- دعائم الاسلام، القاضی أبوحنیفة النعمان المغربی_ المتوفَّی سنة 363هج_ دار المعارف_ مصر.

89- شرح الاخبار، القاضی أبوحنیفة النعمان المغربی_ المتوفَّی سنة 363هج_ مؤسسة النشر الاسلامی، قم.

90- المسند، أبو یعلی حمزة بن عبدالعزیز الطبرستانی الدیلمی، المقلب

ص:315

سلار_ المتوفَّی سنة 463هج_

91- فتوح البلدان، احمد بن یحیی البلاذری_ المتوفَّی سنة 375هج_ تحقیق رضوان محمد رضوان دار الکتب العلمیة_ بیروت.

92- فتوح البلدان، احمد بن یحیی البلاذری_ المتوفَّی سنة 375هج_ مکتبة النهضة المصریة_ مصر.

93- معانی الاخبار، ابو جعفر محمد بن علی الصدوق_ المتوفَّی سنة 381هج_ مؤسسة النشر الأسلامی_ قم.

94- معانی الاخبار، الشیخ الصدوق_ المتوفَّی سنة 381هج_ تحقیق علی اکبر الغفاری_ جامعة المدرّسین_ قم.

95- عیون أخبار الرضا_ الصدوق_ المتوفَّی سنة 381هج_ منشورات الأعلمی طهران_ 1390.

96- کمال الدین_ الشیخ الصدوق_ المتوفَّی سنة 381هج_ طبعة جامعة المدرّسین_ قم.

97- علل الشرائع_ الشیخ الصدوق_ المتوفَّی سنة 381هج

98- التوحید_ الشیخ الصدوق_ تحقیق السیّدهاشم الحسینی الطهرانی_ جامعة المدرّسین_ قم الطبعة الرابعة 1415.

99- کتاب الغیبة_ محمد بن إبراهیم النعمانی_ المتوفَّی سنة 380هج_ مکتبة الصدوق طهران تحقیق علی اکبر الغفاری -

100- الهدایة_ الشیخ الصدوق_ المتوفَّی سنة 381هج_ تحقیق الشیخ محمّد خراسانی_ المکتبة الإسلامیة طهران_ 1377.

ص:316

101- اعتقادات_ الشیخ الصدوق_ المتوفَّی سنة 381هج_ تحقیق غلامرضا المازندرانی_ المطبعة العلمیة_ قم 1412.

102- تحف العقول_ ابن شعبة الحرانی_ من اعلام القرن الرابع_ طبعة جماعة المدرّسین بقم الطبعة الثانیة 1404.

103- الصحاح_ الجوهری_ المتوفَّی سنة 393هج_ دارالعلم للملایین_ بیروت.

104- کفایة الاثر_ الخرز القمیّ_ المتوفَّی سنة 400هج_ تحقیق السیّد عبداللطیف الکوهکمری.

105- طبقات الحنابلة_ للقاضی أبی یعلی_ القرن الخامس_ دار المعرفة_ بیروت.

106- المسترشد_ محمد بن جریر الطبری (الشیعی)_ المتوفَّی سنة 400هج_ تحقیق المحمودی_ مؤسسة الثقافة الإسلامیة الکوشانبور_ 1415_ قم.

107- المستدرک، الحاکم محمد بن عبداللَّه النیسابوری_ المتوفَّی سنة 405هج_ دارالکتب العلمیة_ بیروت.

108- المستدرک_ الحاکم النیسابوری_ المتوفَّی سنة 405هج_ دارالمعرفة_ بیروت.

109- المقنعة_ الشیخ المفید_ المتوفَّی سنة 413هج_ منشورات النشر الإسلامی، قم.

110- الإرشاد، محمد بن محمد النعمان العکبری البغدادی_ المتوفَّی سنة

ص:317

413هج_ مؤسسة آل البیت قم.

111- الاختصاص، محمد بن محمد النعمان العکبری البغدادی_ المتوفَّی سنة 413هج_ منشورات النشر الإسلامی، قم.

112- الجمل، المفید محمد العکبری البغدادی_ المتوفَّی سنة 413هج_ مکتبة الداوری، طهران.

113- محاضرات الأدباء_ الراغب الإصفهانی_ المتوفَّی سنة 425هج_ دار مکتبة الحیاة_ بیروت.

114- الجرح و التعدیل، عبدالرحمن بن أبی حاتم الرازی،_ المتوفَّی سنة 327هج_ دار احیاء التراث العربی_ بیروت.

115- السیرة النبویة، أبو حاتم محمد بن احمد التمیمی_ المتوفَّی سنة 359هج_ دار الکتب العلمیة، بیروت.

116- من لایحضره الفقیه، لأبی جعفر محمد بن علی ابن بابویه القمیّ الصدوق، نشر الإمام المهدی علیه السلام_ قم.

117- من لایحضره الفقیه،_ الشیخ الصدوق_ المتوفَّی سنة 381هج_ طبعة جماعة المدرسین، قم.

118- الخصال، محمد بن علی ابن بابویه القمیّ الصدوق،_ المتوفَّی سنة 381هج_ منشورات النشر الاسلامی، قم.

119- الخصال،_ الشیخ الصدوق_ المتوفَّی سنة 381هج_ طبعة جماعة المدرسین، قم.

120- الشافی_ الشریف المرتضی_ المتوفَّی سنة 436هج_ طبعة مؤسسة

ص:318

الصادق_ طهران.

121- أمالی المرتضی_ المتوفَّی سنة 436هج_ تحقیق السید محمّد بدر الدین النعسانی الحلبی_ الناشر مکتبة المرعشی النجفی_ قم 1403.

122- الإنتصار_ الشریف المرتضی_ المتوفَّی سنة 436هج_ المطبعة الحیدریة_ النجف.

123- تنزیه الأنبیاء_ السید المرتضی_ المتوفَّی سنة 436هج_ المطبعة الثانیة 1409.

124- رسائل المرتضی_ الشریف المرتضی_ المتوفَّی سنة 436هج_ تحقیق السیّد مهدی رجائی_ دار القرآن بقم_ 1405.

125- تقریب المعارف، لأبی الصلاح تقی بن نجم الحلبی،_ المتوفَّی سنة 447هج_ طبع قم.

126- رجال النجاشی، ابوالعباس احمد بن علی المجاشی الاسدی الکوفی_ المتوفَّی سنة 450هج_ دار الکتب العلمیة_ بیروت.

127- جمهرة أنساب العرب، ابن حزم، المتوفّی سنة 456هج دارالکتب العلمیة، بیروت.

128- المحلی، ابن حزم الأندلسی المتوفّی سنة 456هج دارالفکر، بیروت.

129- دلائل النبوة، احمد بن حسین البیهقی_ المتوفَّی سنة 458هج_ دار الکتب العلمیة_ بیروت.

130- شعب الإیمان_ البیهقی_ المتوفَّی سنة 458هج_ دار الکتب العلمیة_ بیروت_ الطبعة الأولی 1410 تحقیق أبی هاجر محمد السعید بن

ص:319

بسیونی زغلول.

131- السنن الکبری_ احمد بن الحسین البیهقی_ المتوفَّی سنة 458هج_ دار الفکر_ بیروت.

132- تهذیب الاحکام_ الشیخ الطوسی_ المتوفَّی سنة 460هج_ دار الکتب الاسلامیة_ طهران.

133- الامالی، أبوجعفر محمد بن الحسن الطوسی_ المتوفَّی سنة 460هج_ مؤسسة النشر الإسلامی، قم.

134- تفسیر التبیان، أبوجعفر محمد بن الحسن الطوسی_ المتوفَّی سنة 460هج_ مکتب الاعلام الإسلامی_ قم.

135- رجال الطوسی، أبوجعفر محمد بن الحسن الطوسی_ المتوفَّی سنة 460هج_ المکتبة الحیدریة، النجف.

136- تفسیر التبیان_ الشیخ الطوسی_ المتوفَّی سنة 460هج_ إحیاء التراث العربی_ بیروت.

137- تاریخ بغداد، ابوبکر احمد بن علی الخطیب البغدادی_ المتوفَّی سنة 463هج_ دارالکتب العلمیة، بیروت.

138- تاریخ بغداد، ابوبکر احمد بن علی الخطیب البغدادی_ المتوفَّی سنة 463هج_ المکتبة السلفیة، المدینة المنوّرة.

139- التفسیر الوسیط_ علی بن أحمد الواقدی النیسابوری_ المتوفَّی سنة 468هج_ دارالکتب العلمیة، بیروت.

140- إکمال الکمال_ ابن ماکولا_ المتوفَّی سنة 475هج_ دارالکتاب

ص:320

الإسلامی القاهرة.

141- إحقاق الحق_ للقاضی السیّد نور اللَّه التستری المرعشی_ تعلیق السید الشهاب الدین المرعشی_ مکتبة السیّد المرعشی_ قم.

142- تاریخ الخمیس، حسین بن محمد بن الحسن الدیار بکری_ دار صار بیروت.

143- رجال الکشی، تحقیق مهدی الرجائی، مؤسسة آل البیت_ قم.

144- المبسوط_ شمس الدین السرخسی_ المتوفَّی سنة 483هج_ دار المعرفة_ بیروت.

145- شواهد التنزیل للحاکم النیسابوری الحسکانی_ القرن الخامس_ تحقیق المحمودی_ مؤسسة الطبع و النشر و مجمع إحیاء الثقافة الإسلامیة_ قم 1411.

146- روضة الواعظین_ الفتال النیسابوری_ المتوفَّی سنة 508هج_ منشورات الرضی_ قم.

147- فردوس الأخبار_ ابن شیرویه الدیلمی_ المتوفَّی سنة 509هج_ دار المعرفة_ لبنان.

148- معالم التنزیل_ الفراء البغوی -البغوی_ المتوفَّی سنة 516هج_ دار المعرفة_ لبنان.

149- مصابیح السنة_ البغوی_ المتوفَّی سنة 516هج_ الطبعة الأولی_ دار المعرفة_ لبنان، بیروت.

150- تفسیر الکشاف، الزمخشری_ جار اللَّه الزمخشری_ المتوفَّی سنة

ص:321

528هج_ مکتب الإعلام الإسلامی 1414هج .

151- تفسیر الکشاف، الزمخشری_ جار اللَّه الزمخشری_ المتوفَّی سنة 528هج_ منشورات البلاغة_ قم_ مصورة عن الطبعة المصریة_ 1307.

152- عارضة الأحوذی شرح الترمذی_ ابن العربی المالکی_ المتوفَّی سنة 528هج_ التراث العربی_ بیروت_ الطبعة الأولی 1415_ 1995م.

153- إعلام الوری_ الشیخ الطبرسی_ المتوفَّی سنة 548هج_ دار الکتب الإسلامیة_ طهران_ الطبعة الثالثة.

154- الإحتجاج_ الشیخ الطبرسی_ المتوفَّی سنة 548هج_ طبعة النجف الأشرف_ العراق.

155- الإحتجاج، لأبی منصور احمد بن علی الطبرسی_ المتوفَّی سنة 548هج_ دار الاسوة، قم.

156- تفسیر مجمع البیان، لأبی علی الفضل بن الحسن الطوسی_ المتوفَّی سنة 548هج_ المکتبة العلمیة_ طهران.

157- مقتل الحسین صلی الله علیه وآله وسلمالموفق بن أحمد المکی الخوارزمی_ المتوفَّی سنة 568هج_ دارانوار الهدی، قم.

158- المناقب، الموفق بن أحمد الخوارزمی_ المتوفَّی سنة 568هج_ مؤسسة النشر الإسلامی_ قم.

159- الروض الأنف، عبدالرحمن السهیلی_ المتوفَّی سنة 581هج_ دار احیاء التراث العربی_ بیروت.

160- الروض الأنف،_ السهیلی_ المتوفَّی سنة 581هج_ دار الفکر_

ص:322

بیروت_ تحقیق عبدالرؤوف.

161- إرشاد الساری لشرح صحیح البخاری، و بهامشه صحیح مسلم بشرح النووی.

162- تهذیب التهذیب_ ابن حجر العسقلانی_ المتوفَّی سنة 582هج_ دار الفکر_ بیروت.

163- تعجل المنفعة_ ابن حجر العسقلانی_ المتوفَّی سنة 582هج_ دار الکتاب العربی_ بیروت.

164- مناقب آل أبی طالب_ ابن شهر آشوب_ المتوفَّی سنة 588هج_

165- مناقب امیر المؤمنین عمر، محمد بن الجوزی، دارالکتب العلمیة_ بیروت.

166- المنتظم، ابو الفرج بن الجوزی_ المتوفَّی سنة 597هج_ دارالکتب العلمیة_ بیروت.

167- الرد علی المتعصب العنید، ابن الجوزی، تحقیق المحمودی.

168- الوفا بأحوال المصطفی، أبو الفرج عبدالرحمن بن علی بن محمد بن الجوزی_ المتوفَّی سنة 597هج_ دارالکتب العلمیة_ بیروت.

169- الأربعون حدیثاً_ منتجب الدین بن بابویه_ القرن السادس_ مؤسسة الإمام المهدی علیه السلام_ قم_ 1408.

170- التفسیر الکبیر، الفخر الرازی_ المتوفَّی سنة 607هج_ دار احیاء التراث العربی_ بیروت.

171- التفسیر الکبیر، الفخر الرازی_ تحقیق عبداللَّه محمد الدرویش_

ص:323

طبعة مصورة_ مکتب الإسلام الإسلامی_ طهران.

172- المغنی_ عبداللَّه بن قدامة_ المتوفَّی سنة 620هج_ دار الکتاب العربی_ بیروت.

173- معجم البلدان، أبو عبداللَّه یاقوت بن عبداللَّه الحموی_ المتوفَّی سنة 626هج_ دار الکتاب العلمیة، بیروت.

174- معجم البلدان، یاقوت بن عبداللَّه الحموی_ المتوفَّی سنة 626هج_ دار احیاء التراث العربی_ بیروت.

175- معجم الادباء، یاقوت بن عبداللَّه الحموی_ المتوفَّی سنة 626هج_ دار احیاء التراث العربی_ بیروت.

176- أُسد الغابة_ ابن الاثیر_ المتوفَّی سنة 630هج_ تحقیق: محمّد البنا و محمد عاشور و محمد فاید_ دار احیاء التراث العربی_ بیروت.

177- أُسد الغابة، ابن الاثیر علی بن محمد الجزری_ المتوفَّی سنة 630هج_ دار احیاء التراث العربی_ بیروت.

178- الکامل فی التاریخ، ابن الاثیر علی بن أبی الکرم الشیبانی، دار بیروت 1385هج . 1965م.

179- الکامل فی التاریخ، ابن الاثیر علی بن أبی الکرم الشیبانی،_ المتوفَّی سنة 630هج_ دار احیاء التراث العربی_ بیروت.

180- تذکرة الخواص_ سبط ابن جوزی الحنفی_ المتوفَّی سنة 654هج_ طبعة قم.

181- الترغیب و الترهیب_ المنذری_ المتوفَّی سنة 656هج_ دار الفکر_

ص:324

لبنان 1408_ 1988م.

182- الجامع لاحکام القرآن الکریم، تفسیر القرطبی_ المتوفَّی سنة 671هج_ تحقیق مصطفی السقّا_ دار احیاء التراث العربی_ بیروت_ 1405.

183- المجموع محیی الدین بن شرف النووی_ المتوفَّی سنة 676هج_ دار الفکر_ بیروت.

184- شرح مسلم للنووی_ المتوفَّی سنة 676هج_ دار الکتاب العربی_ بیروت_ لبنان 1407.

185- وفیات الأعیان، احمد بن ابراهیم ابن خلکان،_ المتوفَّی سنة 681هج_ دار الکتاب العربی_ بیروت.

186- تاریخ مختصر الدول، ابن العبری غریغوریوس الملطی_ المتوفَّی سنة 685هج_ طبع مؤسسة نشر الثقافة الاسلامیة_ قم.

187- مختصر تاریخ دمشق_ ابن منظور_ المتوفَّی سنة 711هج_ دارالکفر_ دمشق_ اختصرته.

188- کشف الغمة_ الاربلی_ المتوفَّی سنة 693هج_ طبعة العراق النجف 1384.

189- نهج الحق_ العلامة الحلّی_ المتوفَّی سنة 726هج_ دارالهجرة بقم_ تحقیق الأرموی.

190- تاریخ أبی الفداء اسماعیل بن علی، دارالکتب العلمیة_ بیروت.

191- تاریخ أبی الفداء الدمشق_ 672- المتوفَّی سنة 732هج_ دارالمعرفة_ بیروت.

192- نهایة الإرب_ أحمد بن عبدالوهاب النویری_ المتوفَّی سنة 733هج

ص:325

_ وزارة الثقافة و الإرشاد القومی المصریة.

193- السیرة النبویة، عیون الأثر، محمد ابن سید الناس_ المتوفَّی سنة 734هج_ مؤسسة عزالدین، بیروت.

194- التسهیل إلی علوم التنزیل_ ابن جزی_ المتوفَّی سنة 741هج_ دارالکتب العلمیة_ بیروت.

195- تهذیب الکمال_ یوسف المزی_ المتوفَّی سنة 742هج_ مؤسسة الرسالة بیروت.

196- تاریخ الاسلام، محمد بن أحمد الذهبی_ المتوفَّی سنة 748هج_ دار الکتاب العربی.

197- میزان الاعتدال، محمد بن احمد بن عثمان الذهبی،_ المتوفَّی سنة 748هج_ دار المعرفة_ بیروت.

198- سیر أعلام النبلاء_ شمس الدین الذهبی_ المتوفَّی سنة 748هج_ مؤسسة الرسالة بیروت.

199- تذکرة الحفّاظ_ شمس الدین الذهبی_ المتوفَّی سنة 748هج_ دار احیاء التراث العربی_ بیروت.

200- تاریخ ابن الوردی، زین الدین بن عمر_ المتوفَّی سنة 749هج_ دارالکتب العلمیة_ بیروت.

201- شرح نهج البلاغة_ لابن أبی الحدید المعتزلی -القرن السابع_

ص:326

تحقیق محمّد أبو الفضل إبراهیم_ عیسی البایی الحلبی_ مصر.

202- مرآة الجنان لعبداللَّه بن أسعد بن علی الیافعی_ المتوفَّی سنة 768هج_ دارالکتب العلمیة_ بیروت.

203- السیرة النبویة_ ابن کثیر الدمشقی_ المتوفَّی سنة 774هج_ دارالمعرفة- بیروت.

204- طبقات الشافعیة الکبری_ عبدالوهاب السبکی_ المتوفَّی سنة 771هج_ تحقیق عبدالفتاح الحلو إحیاء الکتب العربیة_ القاهرة.

205- البدایة النهایة، ابن کثیر، اسماعیل بن کثیر الدمشقی_ المتوفَّی سنة 774هج_ مؤسسة التاریخ العربی بیروت.

206- البدایة النهایة، ابن کثیر الدمشقی_ المتوفَّی سنة 774هج_ دار احیاء التراث العربی_ بیروت.

207- تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر الدمشقی_ المتوفَّی سنة 774هج_ تحقیق د. یوسف المرعشی دارالمعرفة_ بیروت_ 1412.

208- أعلام الدین فی صفات المؤمنین_ الحسن الدیلمی_ القرن الثامن_ الطبعة الأولی 1408_ موسّسة آل البیت لإحیاء التراث_ قم.

209- مجمع الزوائد_ ابن حجر الهیثمی نور الدین علی بن أبی بکر الشافعی المکّی_ المتوفَّی سنة 807هج_ دار الکتب العلمیة_ بیروت ؛ أیضاً مجمع بغیة الرائد فی تحقیق مجمع الزوائد_ تحقیق عبداللَّه محمّد الدرویش_ دارالفکر بیروت 1414.

210- تاریخ ابن خلدون_ عبدالرحمن بن خلدون_ المولود سنة 732 و

ص:327

المتوفَّی سنة 808_ دار احیاء التراث العربی_ بیروت و مؤسسة الأعلمی بیروت 1391_ 1971م.

211- حیاة الحیوان الکبری، محمد بن موسی الدمیری_ المتوفَّی سنة 808هج ._ منشورات الشریف الرضی_ قم.

212- حیاة الحیوان الکبری_ الدمیری_ المتوفَّی سنة 808_ طبع البابی الحلبی و أولاده بمصر.

213- المستطرف فی کلّ فنّ مستظرف. أبو الفتح الأبشیهی_ المتوفَّی سنة 850_ و بهامشه 131_ ثمرات الأوراق فی المحاضرات، الحموی_ دارالفکر_ بیروت.

214- الإصابة، احمد بن علی بن حجر العسقلانی،_ المتوفَّی سنة 852 هجریة دار احیاء التراث العربی_ بیروت.

215- فتح الباری، احمد بن علی بن حجر العسقلانی،_ المتوفَّی سنة 852 هجریة_ دار الکتب العلمیة، بیروت.

216- اطراف مسند الإمام أحمد، ابن حجر العسقلانی، دار ابن کثیر، بیروت.

217- فتح الباری، فی شرح البخاری لابن حجر العسقلانی،_ المتوفَّی سنة 852هج ._ دار احیاء التراث العربی_ بیروت الطبعة الرابعة 1408_ 1988م.

218- الصواعق المحرقة، ابن حجر الهیثمی_ شرکة الطباة الفنیة المتحدة_ مصر 1385هج .

219- لسان المیزان، احمد بن علی بن حجر العسقلانی،_ المتوفَّی سنة

ص:328

852 هجریة_ دارالفکر_ بیروت.

220- لسان المیزان_ ابن حجر العسقلانی،_ المتوفَّی سنة 852هج ._ دارالفکر_ بیروت.

221- لسان المیزان_ ابن حجر العسقلانی،_ المتوفَّی سنة 852هج ._ مؤسّسة الأعلمی_ بیروت.

222- الفصول المهمة، علی بن محمد بن احمد المالکی المکّی (ابن الصباغ)_ المتوفَّی سنة 855هج ._ ط اولی، الناشر: دار الحدیث، قم.

223- عمدة القاری ء شرح صحیح البخاری_ بدر الدین محمود بن أحمد العینی_ المتوفَّی سنة 855هج ._ دار الفکر_ بیروت.

224- الجواهر الحسان_ الثعالبی_ المتوفَّی سنة 875هج ._ تحقیق أبو محمد الغماری الإدریسی الحسینی_ دار الکتب العلمیة، بیروت الطبعة الأولی.

225- الصراط المستقیم_ العاملی النباطی البیاضی_ المتوفَّی سنة 877هج ._ تحقیق البهبودی المکتبة المرتضویة لإحیاء الآثار الجعفریة_ طهران.

226- التحفة اللطیفة_ السخاوی_ المتوفَّی سنة 902هج ._ دار الکتب العلمیة، لبنان الطبعة الأولی 1414.

227- تنویر الحوالک فی شرح مؤطأ مالک، جلال الدین السیوطی_ دار الفکر_ بیروت.

228- تاریخ الخلفاء، جلال الدین عبدالرحمن بن ابی السیوطی،_ المتوفَّی سنة

ص:329

911هج ._ الدار المتحدة_ مصر.

229- تاریخ الخلفاء، الحافظ جلال الدین السیوطی،_ المتوفَّی سنة 911هج ._ التعاون للباز_ مکّة المکرّمة.

230- اسباب النزول_ السیوطی_ المتوفَّی سنة 911هج ._ دار الهجرة_ بیروت.

231- الإتقان فی علوم القرآن_ السیوطی_ المتوفَّی سنة 911هج ._ طبعة مصر_ تحقیق أبو الفضل ابراهیم.

232- الدر المنثور جلال الدین السیوطی،_ المتوفَّی سنة 911هج ._ دار الفکر_ بیروت.

233- تفسیر الجلالین_ جلال الدین المحلّی، و جلال الدین السیوطی،_ المتوفَّی سنة 911هج ._ دار المعرفة_ بیروت.

234- کنزالعمال_ علاء الدین علی المتقی الهندی_ - المتوفَّی سنة 975هج ._ مؤسّسة الرسالة_ السعودیة.

235- تأویل الآیات_ شرف الدین الحسینی_ القرن 10_ مدرسة الإمام المهدی علیه السلام_ قم 1407.

236- نفح الطیّب_ أحمد بن محمّد المقری التلمسانی_ المتوفَّی سنة 1041هج . دار الفکر_ بیروت، تحقیق یوسف الشیخ محمّد البقاعی.

237- السیرة الحلبیة، علی بن برهان الدین الحلبی الشافعی، المتوفَّی سنة 1044هج . دار احیاء التراث العربی_ بیروت.

238- السیرة الحلبیة_ علی بن برهان الحلبی الشافعی_ دار الفکر_ بیروت.

ص:330

239- مجمع البحرین_ الشیخ الطریحی_ المتوفَّی سنة 1085هج ._ مکتب نشر الثقافة الإسلامیة_ طهران.

240- وسائل الشیعة، محمد بن الحسین الحر العاملی،_ المتوفَّی سنة 1114هج ._ دار احیاء التراث العربی_ بیروت.

241- وسائل الشیعة_ الحرّ العاملی_ المتوفَّی سنة 1114هج ._ احیاء التراث بقم،_ و طبعة احیاء التراث العربی_ بیروت.

242- مدینة المعاجز_ السید هاشم البحرانی_ المتوفَّی سنة 1107هج ._ تحقیق عزّة اللَّه المولائی الهمدانی مؤسسة المعارف الإسلامیة_ قم 1413.

243- حلیة الأبرار_ السید هاشم البحرانی_ المتوفَّی سنة 1107هج ._ طبعة دار المعارف الإسلامیة_ قم

244- بحار الانوار، محمد باقر المجلسی،_ المتوفَّی سنة 1111هج ._ مؤسسة الوفاء، بیروت.

245- مرآة العقول، محمد باقر المجلسی، دارالکتب الاسلامیة_ طهران.

246- تفسیر نور الثقلین_ الشیخ الحویزی_ المتوفَّی سنة 1112هج ._ مؤسسة اسماعلیان_ قم.

247- سلسلة الأحادیث الصحیحة_ الشیخ محمّد ناصر الدین الألبانی دار المعارف الریاض_ 1415.

248- سلسلة أحادیث الصحیحة_ الشیخ محمّد ناصر الدین الألبانی دار المعارف الریاض_ 1408.

249- أیضاً تهذبیها_ تحقیق الدکتور عبدالسلام هارون مکتبة السنَّة_

ص:331

القاهرة ط، سادسة 1409.

250- غایة المرام_ السید هاشم البحرانی_ المتوفَّی سنة 1107هج ._ طبعة قدیمة_ ایران.

251- تاج العروس فی شرح القاموس_ السید محمد الزبیدی_ المتوفَّی سنة 1205هج ._ دار مکتبة لحیاة بیروت.

252- فتح القدیر_ الشوکانی_ المتوفَّی سنة 1250هج ._ راجعه یوسف الغوش_ دار المعرفة_ بیروت 1416.

253- تفسیر الآلوسی، محمود البغدادی_ المتوفَّی سنة 1270هج ._ دار احیاء التراث العربی_ بیروت.

254- ینابیع المودة، سلیمان بن ابراهیم القندوزی الحنفی،_ المتوفَّی سنة 1294هج ._ ط أسوة، تحقیق الحسینی ط 1416، قم.

255- مستدرک الوسائل_ المحقق النوری_ المتوفَّی سنة 1320هج ._ مؤسسة آل البیت علیهم السلام_ قم.

256- الغدیر_ الشیخ عبدالحسین الأمینی_ المتوفَّی سنة 1390هج ._ مؤسسة الأعلمی الطبعة الأولی 1414، و الطبعة الرابعة 1397_ دارالکتاب العربی_ بیروت.

257- غوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة_ ابن أبی جمهور الأحسائی_ تحقیق الشیخ مجتبی العراقی_ الطبعة الأولی 1404_ قم.

258- فتح الملک العلی_ ابن الصدیق المغربی_ المتوفَّی سنة 1380هج ._ مکتبة أمیر المؤمنین_ اصفهان.

ص:332

259- معالم الفن_ سعید أیوب_ المتوفَّی سنة 1418هج ._ طبعة دار الاعتصام_ مصر.

260- النهایة_ ابن الاثیر_ تحقیق محمّد الطناجی_ تصویر مؤسسة اسماعیلیان_ قم.

261- تفسیر المنار_ الشیخ محمّد عبده و الشیخ رشید رضا_ المتوفَّی سنة 1354هج .

262- دار المعرفة_ بیروت.

263- الشفا بتعریف حقوق المصطفی_ القاضی عیّاض_ تحقیق حسین عبدالحمید نیل، دار الأرقم بن أبی الأرقم_ بیروت.

264- نور الأبصار فی مناقب آل بیت النبی المختار_ مؤمن بن حسن الشبلنجی_ دارالفکر_ بیروت.

265- السیرة النبویة، أحمد زینی دحلان،_ المتوفَّی سنة 1304هج ._ دار احیاء التراث العربی_ بیروت.

266- خلاصة عبقات الأنوار_ للسیّد حامد الحسینی_ المتوفَّی سنة 1306هج ._ مؤسسة البعة_ قم 1406.

267- سفینة البحار_ عباس القمی_ المتوفَّی سنة 1359هج ._ دار اسوة_ قم.

268- رجال السید بحر العلوم، محمد مهدی بحر العلوم، منشورات الصادق، طهران.

269- تفسیر المراغی_ المتوفَّی سنة 1370هج ._ إحیاء التراث العربی_

ص:333

بیروت، مارسدن جونس_ دار المعرفة الإسلامیة_ ایران 1405هج .

270- شرح نهج البلاغة_ کلام الإمام علی علیه السلام الشیخ محمّد عبده_ دارالمعرفة بیروت.

271- مأساة الزهراء_ السید جعفر مرتضی العاملی_ دارالسیرة_ بیروت_ 1417.

272- معجم الاحادیث الإمام المهدی_ مؤسسة المعارف الإسلامیة، الطبعة الأولی_ 1411هج ._ قم.

273- دلائل الصدق، محمد حسن المظفر، دارالمعلم، القاهرة.

274- الدرجات الرفیعة، علی خان الشیرازی، مؤسسة الوفاة_ بیروت.

275- أضواء علی السنة المحمدیة، محمود ابو ربة، ط مؤسسة انصاریان 1416هج . 1995 م.

276- الإمام الحسین، عبداللَّه العلایلی، الشریف الرضی، قم.

277- تنبیه الخواطر و نزهة النواظر، ورام بن أبی نؤاس المالکی، دار التعارف- بیروت.

278- سیرة المصطفی، معروف الحسنی، دار القلم، بیروت.

279- لسان العرب، ابن منظور محمد بن مکرم، مطبعة ادب الحوزة 1405هج .

280- تفسیر المیزان، محمد حسین الطباطبائی، مؤسسة اسماعیلیان، الطبعة الثانیة قم.

281- تفسیر المیزان_ السید محمد حسین الطباطبائی، منشورات مؤسسة

ص:334

الأعلمی_ بیروت.

282- عمر بن الخطاب الفاروق القائد، محمود شیت خطاب، دار مکتبة الحیاة_ بیروت.

283- عبقریة عمر، عباس محمود العقاد، دار الهلال.

284- الفاروق عمر، محمد حسنین هیکل، دار المعارف_ مصر، ط .الخامسة.

285- قصص العرب، جاد الحق و البجاوی و محمد أبو الفضل، دار احیاء الکتب العربی.

286- معجم رجال الحدیث، أبو القاسم الموسوی الخوئی، مرکز نشر آثار الشیعة، قم.

287- نظام الحکومة الإسلامیة، محمد بن عبدالحی الادریسی الکتانی_ المتوفَّی سنة 1888_ 1962هج_ دار الکتب العلمیة، بیروت.

288- الملل و النحل، الشهرستانی، المکتبة الانجلو_ مصریة، القاهرة.

289- حیاة الصحابة، محمد یوسف الکاندهلوی_ المتوفَّی سنة 1965هج_ دار الکتب العلمیة، بیروت.

290- حیاة محمد، محمّد حسنین هیکل، طبع مصر.

291- نوادر المخطوطات_ عبدالسلام هارون_ دار الجیل_ بیروت.

ص:335

فھرسب موضوعات کتاب

مشخصات کتاب...........................................1

مقدمه.......................................................... ٣

فصل اول..................................................... ٧

تقلب بنیامیھ، تغییر نام فرزندان اھل بیت.............. ٧

فصل دوم..................................................... ٩

تحریف نامھای فرزندان امام علی ....................... ٩

خفقان و کشتار ............................................ ١٠

اختلاف در قاتل ........................................... ١٧

دلائل قرآنی: موضع قرآن درباره اھل سقیفه: ....... ١٩

دلائل روائی: عدالت صحابه، دروغی اشکار ....... ١٩

عدم انتخاب کنیه برای اطفال ........................... ٢٤

مظلومیت حضرت فاطمه ............................... ٢٦

نمونھای از منزلت و شأن حضرت فاطمھعلیھا السلام

در حدیث................................................... ٢٩

ابوبکر بن علی نامی که تغییر یافته.................... ٣٥

فصل سوم .................................................. ٤٢

اختلاف در مقتل عبدللهَّ بن علی........................ ٤٢

یکی بودن اسم و کنیه..................................... ٤٤

فصل چھارم ............................................... ٤٥

تحریف اسم عمرو بن علی............................. ٤٥

لَا تتَسّموا بأِسَمَاءِ أعَدَائنِاَ ................................. ٤٨

ص:336

ذھبی ناصبی شاگرد ابن تیمیه است. .................. ٥١

نظر ابوالفرج اصفھانی متوفی ٣٥٦ ھج . ............ ٥١

نظر طبرانی متوفی ٣٦٠ ھج . ......................... ٥٢

نظر قاضی ابو حنیفه نعمان مغربی متوفی ٣٦٣ ھج .٥٢

نظر مجلسی در بحار: ................................... ٥٣

نظر ابن حجر عسقلانی: متوفی ٨٥٢ ھج ............ ٥٤

فصل پنجم.................................................. ٥٨

تحریف اسم عبدللهَّ بن حسن بن علی بن ابیطالب.... ٥٨

تحریف اسم عبدللهَّ بن حسن به ........................ ٦٠

علی بن ابی طالب ........................................ ٦٠

فصل ششم.................................................. ٦٣

تحریف عمرو بن حسن بن علی بن ابیطالب......... ٦٣

موانع دینی و سیاسی: .................................... ٦٤

فصل ھفتم .................................................. ٦٧

تحریف اسامی پسران حضرت سیدالشهداء ......... ٦٧

نیرنگ برای تغییر نام عبدللهَّ رضیع:................. ٦٧

فصل هشتم ................................................. ٧١

چه کسانی رهبران جامعه هستند؟...................... ٧١

فصل نهم ................................................... ٨٧

موضع امیرمؤمنان علی نسبت به اهل سقیفه ....... ٨٧

نظر امیر مؤمنان درباره خلفاء غاصب............... ٩٤

ادعایی عجیب و باور نکردنی....................... ١١٣

امیر مؤمنان علی با خلفاء بیعت ننموده است: .... ١١٤

شیعیان میگویند:....................................... ١١٨

نظر مردم درباره اهل سقیفه:........................ ١٢٠

امتناع صحابه از بیعت با خلفاء ..................... ١٢٢

ص:337

فروش منصبهای دولتی:............................ ١٢٤

فصل دهم................................................ ١٢٩

حمله به فرزندان ائمه معصومینعلیهم السلام .... ١٢٩

ادعا: ساختن دختری به نام ام کلثوم برای پیامبر. ١٢٩

بلاذری وجود دختری به نام ام کلثوم............... ١٣٢

را نفی میکند:.......................................... ١٣٢

فصل یازدهم ............................................ ١٣٥

با عمر ..... ١٣٥ × ازدواج ام کلثوم دختر امیر مؤمنان

توطئه بنی امیه ازدواج دروغ ام کلثوم با عمر ... ١٤٠

دروغ برای فضیلت سازی پادشاه .................. ١٤٢

امتناع اهلبیت از تزویج دخترانشان با مخالفین.. ١٤٤

عادت بنی امیه، ساختن داستانهای دروغ ........ ١٤٦

فصل دوازدهم .......................................... ١٤٨

نماز پیامبراکرم بر ابن ابی(منافق) ................. ١٤٨

بررسی و پاسخ:........................................ ١٥٠

١ - مخالف بودن حدیث با قرآن:..................... ١٥٠

٢ - مخالفت حدیث نقل شده با سیره عبدلَّله بن عبدلَّله بن ابی: ١٥٢

٣ - هدف سیاسی........................................ ١٥٣

٤ - تضعیف حدیث توسط علماء ..................... ١٥٣

فصل سیزدهم........................................... ١٥٧

تحریف حدیث در زمان عثمان ...................... ١٥٧

سرگذشت حدیث در دوران معاویه ................. ١٥٧

رد علمی روایات جعلی............................... ١٦١

مخالفت با اصول دین: ................................ ١٦١

مخالفت آنان با قرآن................................... ١٦٢

ص:338

اخراج شیعیان از پستهای دولتی ................... ١٦٦

کشتار شیعه ............................................. ١٦٧

اموال معاویه برای تحریف احادیث ................ ١٦٨

درگیری نواصب با عمربن عبدالعزیز............. ١٧٣

دفن زنده شیعیان: ...................................... ١٧٤

اجبار مردم بر سبّ امام علی ........................ ١٧٦

اقدامات معاویه برای تحریف حدیث................ ١٧٨

سرنوشت حدیث در دوران خلفاء بنیامیه : ....... ١٨٢

دروغهای ابو هریره در زمان بنیامیه ............ ١٨٢

عمربن عبدالعزیز و حفظ حدیث .................... ١٨٣

تحریف حدیث در دوران بنی عباس................ ١٨٤

فتاوی حیرت آور بخاری............................. ١٨٨

کتاب بخاری تکیهگاه حکومتها ..................... ١٩٠

علماء معترض......................................... ١٩٢

انتقاد ابن حجر از بخاری و مسلم:.................. ١٩٥

چاپ کتاب بخاری ..................................... ١٩٩

سفارش معاویه به مغیره.............................. ٢٠٢

شهر حلب، کشتار شیعیان: ........................... ٢٠٤

نظرکرد علی ........................................... ٢٠٧

فتوای نوح حنفی ....................................... ٢٠٨

شرح عالم و شاعر بزرگوار ابراهیم یحیی........ ٢١٠

شیعه و علم.............................................. ٢١٢

فصل چهاردهم ......................................... ٢١٤

روش علمی ما در حدیث............................. ٢١٤

فصل پانزدهم ........................................... ٢٢١

حدیث مشهور نبوی ................................... ٢٢١

دشمنی منافقان با حضرت حسین.................... ٢٢٦

ص:339

فصل شانزدهم.......................................... ٢٤٩

امتناع اهل سقیفه از اسماء اهل بیت برای نام گذاری٢٤٩

فصل هفدهم ............................................. ٢٥٢

تغییر اسامی فرزندان معصومینعلیهم السلام .... ٢٥٢

تغییر نام عمرو بن علی بن الحسین السجاد ....... ٢٥٢

منابع کتاب .............................................. ٢٥٥

منابع کتابها.............................................. ٣٠٧

ص: 340

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109