سرشناسه:فاضل لنکرانی، محمدجواد، 1341 -
عنوان و نام پدیدآور:اسرار و آداب نماز/ محمدجواد فاضل لنکرانی.
مشخصات نشر:قم: مرکز فقهی ائمه اطهار(ع)، 1392.
مشخصات ظاهری:507 ص.
فروست:مرکز فقهی ائمه اطهار(ع)؛ 147.
شابک:200000 ریال 978-600-5694-71-0 :
وضعیت فهرست نویسی:فاپا
یادداشت:کتابنامه به صورت زیرنویس.
موضوع:نماز
رده بندی کنگره:1392 5الف2ف/BP186
رده بندی دیویی:297/353
شماره کتابشناسی ملی:3364656
ص :1
ص :2
بسم الله الرحمن الرحیم
ص :3
اسرار و آداب نماز
محمدجواد فاضل لنکرانی
ص :4
مقدمه 13
فصل اول: کلّیاتی در مورد اسرار نماز 15
1 / ضرورت آشنایی با اسرار نماز 17
2 / ادله وجود اسرار نماز 19
3 / اهمیت درک باطن نماز 22
4 / موارد اختلاف باطن اعمال 25
5 / نماز راه رسیدن به حقایق 28
6-7 / نماز جامع اسرار همه عبادات 31
8 / نماز محک ایمان و توحید 34
9 / نماز سیر به سوی حق 37
10 / نماز راه رسیدن به یقین 40
فصل دوم: حضور قلب در نماز 43
11 / مراد از قلب در مسئله «حضور قلب» 45
12 / مقصود از قلب در روایات 48
13 / گناه عامل تیرگی قلب 51
14 / آثار توجّه و اقبال قلب به خدا 53
15 / مراتب حضور قلب 56
ص:5
16 / خشوع و حضور قلب در نماز 59
17 / موانع حضور قلب 62
18 / لزوم حضور قلب و خشوع 65
19 / راه لذت بردن از نماز 68
20 / با نماز خداوند عهد می بندد که نمازگزار را داخل بهشت کند 71
21 / حقیقت نماز در همان رکعت اول متجلی است 74
22 / مراتب حضور قلب 77
23 / حضور اجمالی: اشتغال به ثناگویی خداوند 79
24 / توجّه به پذیرفته شدن نماز 83
25 / مرتبه اول از حضور تفصیلی: فهم معانی کلمات 86
26 / مرتبه دوم از حضور تفصیلی: فهم عقلی و برهانی کلمات 89
27 / مرتبه سوم از حضور تفصیلی: باور قلبی 92
28 / مرتبه چهارم از حضور تفصیلی: شهود حقائق الفاظ 96
29 / مرتبه پنجم از حضور تفصیلی: فناء در حق تعالی 98
30 / اسباب حضور قلب 101
31 / راه توجّه به عظمت پروردگار 104
32 / رفع موانع خارجی حضور قلب (1) 107
33 / رفع موانع خارجی حضور قلب (2) 111
34 / حب دنیا ریشه خواطر قلبی و افکار پراکنده 113
35 / حب دنیا بزرگ ترین مانع حضور قلب 116
36 / دنیای مذموم و نکوهش شده 119
37 / ریشه همه فتنه ها و عدم توجه به خدا در نماز: حب دنیا 122
38 / بغض دنیا افضل اعمال 125
39 / لزوم استمداد از خدا برای حضور قلب 128
40 / سرّ توجّه قلب به امور دنیویه 130
ص:6
فصل سوم: اسرار مقدمات و شرایط نماز 133
باب اول: اسرار طهارت 133
41 / مراتب طهارت 135
42 / طهارت ظاهر و طهارت باطن 138
43 / اسرار وضوء 141
44 / سر طهارت با آب 144
45 / آب رحمت مطلقه وجود 147
46 / الهام گرفتن از آب در زندگی 150
47 / خلوص و صفا در توجّه به خدا 153
48 / سرّ شستن صورت و دستها در وضو 155
49 / اقسام وضو در نگاه عرفا 158
50 / تأثیر دعا و ذکر هنگام وضو 162
51 / اسرار وضو در حدیث معراج 164
52 / وضوی اهل حقیقت (طهارت سر) 167
53 / اذکار امیرالمؤمنین (علیه السلام) هنگام وضو گرفتن 171
54 / باطن وضوء: تبدیل شدن قطرات آب وضو به ملائکه 174
55 / آثار و فواید وضو 178
باب دوم: اسرار ستر عورت 181
56 / اسرار ستر عورت در نماز 183
57 / صورت انسانی، پوشاننده حقیقت اعمال حیوانی بشر 186
58 / ستر عیوب و عورتهای باطنی 189
باب سوم: اسرار وقت نماز 195
59 / سرّ تعیین وقت برای نماز 197
60 / حالت نمازگزار هنگام فرا رسیدن وقت نماز 200
61 / ایام دارای حقیقت مستقل هستند 204
ص:7
62 / ندای اذان یادآور قیامت 208
63 / تعیین اوقات نماز در قرآن 212
64 / اهمیت نماز صبح 214
65 / نماز صبح مشهود ملائکه شب و روز 216
66 / لزوم اهتمام بر قضا نشدن نماز صبح 219
67 / سرّ اوقات نماز در پاسخ پیامبر (صلی الله علیه و آله) به عالم یهودی 222
68 / سرّ تعیین وقت نماز عصر 224
69 / سرّ تعیین وقت نماز مغرب و عشاء 226
70 / عقوبت بی توجهی به وقت نماز 229
باب چهارم: سر استقبال و ایستادن به سوی کعبه 233
71 / لزوم توجّه به کعبه 235
72 / سرّ اهمیت کعبه و قبله قرار گرفتن آن 237
73 / قبله وامنیت معنوی 239
74 / هماهنگی ظاهر و باطن در توجّه به خدا 241
75 / صورت باطنی عدم توجّه به خدا در نماز 243
76 / ویژگی های کعبه 245
باب پنجم: اسرار اذان و اقامه 249
77 / اسرار اذان و اقامه 251
78 / اذان؛ دعوت همه قوای ملک و ملکوت برای حضور 254
79 / سرّ تکبیرات اربعه و شهادت به وحدانیت خدا در اذان 257
80 / ثواب اذان 260
81 / سرّ شهادت به رسالت و ولایت در اذان 263
82 / نماز بهترین عمل و مایه رستگاری 265
83 / اذان دورکننده شیطان 268
84 / اذان حکایت اذکار ملائکه در معراج است 271
ص:8
85 / سرّ تکبیرات اربعه در اذان 273
86 / سرّ تکبیرات اربعه در کلام امام خمینی (ره) 276
87 / تکرار موجب باور قلب است 279
88 / اسرار شهادت به توحید (1) 282
89 / اسرار شهادت به توحید (2) 284
90 / سرّ شهادت بر رسالت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در اذان و اقامه 288
91 / سرّ شهادت به ولایت امیرالمؤمنین (علیه السلام) 291
92 / نقش ولایت در قبولی اعمال 294
93 / شهادت به رسالت و ولایت روح عبادات است 296
94 / احضار قوای ملک و ملکوت 299
95 / سرّ تکرار حی علی الصلاه 302
فصل چهارم: سرّ قیام در نماز 305
96 / سرّ قیام در نماز: قیام نمایانگر توحید و قیومیت حق 307
97 / آداب قیام 310
98 / حقوق نماز در کلام امام سجّاد (علیه السلام) 313
100-99 / حدود نماز در حدیث رزام 316
101 / حدود و خصوصیات نماز در حدیث امام صادق (علیه السلام) 319
102 / علت خوف و خشیت انبیاء و ائمه (علیه السلام) 322
103 / امام سجّاد (علیه السلام) الگوی عابدان 325
104 / مقصود خدا از واجب کردن نماز: عبادات اجرای توحید در ملک بدن است 328
فصل پنجم: اسرار نیت 331
105 / نیت همان تصمیم بر انجام فعل است 333
106 / اخلاص و قصد قربت 337
107 / اخلاص، عمل را قابل عرضه به پروردگار می کند 339
108 / اخلاص، مصداق هجرت به سوی حق 342
ص:9
109 / اخلاص، مانع تسلط شیطان 344
110 / آثار اخلاص 346
111 / مراتب اخلاص (1) 349
112 / مراتب اخلاص (2) 351
113 / مراتب بالای اخلاص 354
114 / راه رهایی از عجب و غرور؛ انسان همیشه خود را مقابل خداوند مقصّر بداند 357
فصل ششم: آداب و اسرار قرائت 359
115 / فضیلت قرائت قرآن در نماز و غیر نماز 361
116 / ارزش و اهمیت قرائت قرآن 364
117 / فضیلت قرائت سوره توحید 367
118 / آداب قرائت قرآن: توجه به عظمت این کتاب الهی و توجه به ام الکتاب 369
119 / وجوه عظمت قرآن 372
120 / عظمت محتوای مطالب قرآن 376
121 / رعایت حق تلاوت قرآن 378
122 / تأثیر مضاعف قرائت قرآن در نماز 381
123 / تعظیم قرآن، توجّه به محتوای آن است 384
124 / قرآن کتاب تعلیم است 386
125 / آداب تلاوت: رفع موانع و حجاب ها (خودبینی - افکار باطل) 389
126 / آداب تلاوت: رفع موانع، عدم انحصار تفسیر به فهم گذشتگان 393
127 / آداب تلاوت: موانع دوم و سوم فهم قرآن: حجاب معاصی و حب دنیا 395
128 / آداب تلاوت: تفکر و تدبر در قرآن و تطبیق بر خود 398
129 / آداب تلاوت: قلب خاشع، جسم فارغ، مکان خلوت 401
130 / متفاوت بودن قرآن با سایر کتب 403
131 / آداب قرائت: تعظیم - تفکر 406
132 / آداب قرائت: تخصیص 409
ص:10
133 / آداب قرائت: ترقی 411
135-134 / سوره حمد در حدیث قدسی 413
136 / حقیقت ذکر در روایات 417
137 / بسم الله الرحمن الرحیم ذکر خدا 420
138 / معنای الله در کلام امیرالمؤمنین (علیه السلام) 423
139 / افزون بر نماز، هر عبادتی هم بین خدا و بنده اش تقسیم شده است 426
140 / استعاذه، آداب آثار و ارکان آن 429
141 / استعاذه: مسدود کردن راه نفوذ شیطان 431
142 / استعاذه راه نجات از وسوسه 433
143 / استعاذه: پناه بردن به خدا از گناه و انحرافهای فکری و عقیدتی 436
144 / استعاذه، ورود در حصن خدا و ایمنی از همه عذابهاست 438
145 / قیام: اعلان آمادگی برای دفاع از حق و مبارزه با شیاطین 440
فصل هفتم: آداب و اسرار رکوع 443
146 / آداب و اسرار رکوع 445
147 / آثار رکوع: مزین شدن به نور بهاء، زیر چتر کبریایی خداوند رفتن... 447
148 / رکوع ادب و سجده قرب به پروردگار است 449
149 / رکوع؛ اظهار عجز و فروتنی در برابر پروردگار 451
150 / کیفیت رکوع: حالت ذلت و خضوع، عدم شتاب و عجله... 453
151 / آثار طول رکوع و ذکر آن 456
152 / معنای رکوع در کلام امیرالمؤمنین (علیه السلام) 459
153 / حدیث معراج و توجّه به عظمت حق در رکوع 462
154 / رکوع نیکو وحشت قبر را از بین می برد 464
155 / سر خم کردن و کشیده قرار دادن گردن در رکوع 466
156 / درک عظمت خدا، خضوع می آورد 469
فصل هشتم: اسرار سجده 471
ص:11
157 / اسرار و آداب سجده 473
158 / اهمیت سجده 476
159 / سرّ سجده بر خاک 479
160 / حقیقت سجده در کلام امام صادق (علیه السلام) 482
161 / علت تکرار سجده 485
162 / تأکید ائمه (علیه السلام) بر سجده های طولانی 487
فصل نهم: اسرار تشهد 491
163 / سرّ شهادت به توحید و رسالت در ابتدا و انتهای نماز 493
164 / حقیقت تشهد 496
165 / ادب تشهد 499
فصل دهم: سلام 503
166 / حقیقت سلام 505
ص:12
بسم الله الرحمن الرحیم
در میان عبادات، نماز از اهمیت و ویژگی خاصی برخوردار است. بهترین و مؤثرترین راه برای وصول و رسیدن به حق تعالی نماز است. نماز اقرار به توحید و کبریایی و عظمت خداوند و مالکیت او نسبت به روز جزا و پاداش است. نماز تنزیه خداوند از هر نقص و عیبی است و همۀ ستایش ها و حمدها را مخصوص او می دانیم. با نماز به این باور می رسیم که هیچ وجودی جز خدای بزرگ سزاوار حمد نیست. تمام ستایش ها به ستایش او برمی گردد. نماز رسیدن به توحید جامع و دور شدن و برائت از هر شرکی است. نماز اقرار به عظمت و بزرگی خداوند است و اینکه موجود دیگری قابلیت بزرگی را ندارد. نماز بهترین راه برای تسلط بر نفس و مادیات و شهوات است.
روشن است که یک نماز خوب و مفید آن است که نمازگزار تا حدی با اسرار و رموز آن آشنا باشد. این کتاب گوشه ای از این اسرار را بر طبق آیات شریفۀ قرآن کریم و روایات ائمۀ معصومین علیهم السلام آشکار نموده است.
نکتۀ مهم آن است که همۀ مؤمنین و نمازگزاران باید همیشه این اسرار را مرور کنند. باید لااقل در هر سال یک بار این اسرار را مرور کنند و مجدداً بخواند و اساساً در امور تربیتی و سیر و سلوک، باید مبانی و توصیه ها را تکرار کرد تا نفس با آن خو بگیرد و ملکه آن گردد که نتیجه آن خلق اسرار جدید توسط همین نفس مهذب است.
ص:13
آنچه که در این مجموعه پیش روی خوانندگان است، مباحث و مطالبی است که در سال های گذشته در مورد نماز و اسرار آن به صورت جلسه های مختصر مطرح و از صدای معارف جمهوری اسلامی ایران پخش گردیده است. روشن است که در این گونه از بحث ها، تصمیم بر بسط و گستردگی و تعمیق و اشاره به همۀ ابعاد علمی و معنوی نبوده است و تنها به صورت واضح و روان به گوشه ای از اسرار نماز اشاره شده است. ضمناً در این کتاب از تصرف و تغییر در عبارات و الفاظ حتی الامکان خودداری شده است تا به همان سبک و روشی که القاء شده در اختیار قرار داده شود.
از مسئولین محترم مرکز فقهی ائمه اطهار علیهم السلام و نیز جناب مستطاب حجت الاسلام والمسلمین آقای حاج شیخ ماشاءالله استاد میرزا دامت تأییداته که در تدوین و تنظیم این کتاب همکاری نمودند، تشکر می کنم. امید آن است که این کتاب در اوج بخشیدن به این عبادت بسیار مهم مؤثر باشد، ان شاء الله.
محمدجواد فاضل لنکرانی
1392/8/28
ص:14
ص:15
ص:16
بسم الله الرحمن الرحیم
یکی از موضوعات بسیار مهم و مؤثر در مباحث علمی و معنوی، بحث از اسرار نماز است. توجّه به این بحث و تعمق در آن برای نمازگزار مراتب و مقامات و منازلی را محقق می سازد. متأسفانه غفلت از اسرار نماز سبب شده است که بسیاری از نمازهای ما فاقد تأثیر شایسته در وجود ما و در حیات اجتماعی ما و در مجموعۀ جامعۀ مسلمین باشد. اگر به اسرار نماز توجّه کنیم و نماز را با آگاهی از این اسرار و با توجّه به وجود چنین حقایقی در آن انجام دهیم، بسیاری از مشکلات شخصی و اجتماعی ما حل گردیده و حتی به بعضی از سؤالاتی که در ذهن بسیاری از مؤمنین وجود دارد پاسخ داده خواهد شد. این سؤال معمولاً در ذهن شیعیان امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه افضل صلوات المصلّین می آید که چگونه از یک طرف، وقتی تیری را در حال صلاة از پای آن حضرت در می آورند، حضرت چنان غرق در توجّه به خدا و مستغرق در صفات و اسماء الهی هستند که متوجه نمی شوند و هیچ احساس نمی کنند. اما همین وجود شریف وقتی صدای یک مستمندی را در حال نماز می شنود انگشتر مبارک خودش را درآورده و به آن شخص می بخشد.
ص:17
ما اگر به اسرار نماز مقداری توجّه و ورود پیدا کنیم، پاسخ این سؤال ها را می یابیم، این سؤال ها و این شبهات وقتی لاینحل باقی می ماند که ما نماز را در حد همین مرحلۀ ظاهری آن تفسیر کنیم و ورای این مرحلۀ ظاهر، برای آن باطن و حقیقت و سری قائل نباشیم. اگر نگاه به ظاهر کنیم از نظر ظاهر این سؤال قابل جواب نیست، اما اگر نگاه به باطن کنیم در باطن، آن کسی که غرق توجّه به خداوند تبارک و تعالی و در مقام شهود عظیم است، هیچ منافاتی ندارد که نیاز بندۀ او را هم در همان حال اجابت کند، چون این اجابت و صدقه دادن در همان مسیر قرار دارد و موجب تقرّب بیشتر او به خداوند تبارک و تعالی است. اساساً چون حضرت محو جمال حق تعالی است، باید آنچه را که مورد رضای خداست انجام بدهد و اجابت یک مستمند و صدقه دادن به او از همین مقوله است. بنابراین ملاحظه می فرمایید که اگر ما به اسرار نماز توجّه کنیم، این گونه پرسش ها هم که در رابطه با نماز مطرح می شود پاسخ داده خواهد شد، اسرار نماز مقوله ای است که نمی توان در لحظات کم و مختصر به آن بسنده و حتی گوشه ای از آن را بیان کرد. اسرار نماز یک معارف و حقایق محدود نیست که بتوان آن را در چند جلسه یا در چند جلد کتاب تدوین کرد، بلکه می توان گفت نماز دارای اسراری است که به اختلاف اشخاص، به اختلاف قلوب و به اختلاف ضمائر انسان ها مراتب مختلف و حقایق متعددی دارد. ما در این بحث کوشش خواهیم کرد که زوایایی از این بحث را مطرح کنیم و امیدوارم به فضل و عنایت حق تعالی بتوانیم گوشه ای از این اسرار را بفهمیم و این نمازی را که خداوند به ما عنایت کرده آن چنان با لذت بخوانیم که هیچ گاه از خواندن آن خسته نشویم، آن چنان این نماز مورد رضایت خداوند تبارک و تعالی قرار بگیرد که خداوند به ملائکۀ خود مباهات کند و انشاء الله توجّه به اسرار نماز زندگی ما را متحول کند، فکر و روح و روان و ارتباطات اجتماعی و همۀ امور ما را تحت تأثیر قرار بدهد.
ص:18
بسم الله الرحمن الرحیم
در بحث گذشته بیان شد که نماز دارای اسراری است. یکی از سؤال هایی که در بدو امر برای هر کسی مطرح می شود این است که به چه دلیل نماز دارای اسرار است؟ ما ابتداءً باید این را روشن کنیم که آیا خارج از این فعل و وراء این عمل ظاهری (این قیام و رکوع و سجود و تشهّد و تسلیم)، اسراری وجود دارد یا نه؟ قبل از پاسخ به این سؤال باید توجّه داشته باشیم که مقصود ما از سرّ نماز، باطن نماز است. اسرار نماز یعنی بواطن نماز. همان طور که در مورد قرآن کریم ما بر طبق روایاتی که وارد شده قائل هستیم که قرآن دارای ظاهر و باطن است، مراد از «سرّ» در اینجا همان باطن است، سرّ به معنای نهان نیست، حتی باید بگوییم در اینجا سرّ به معنای راز هم مراد نیست! مقصود از سرّ نماز آن حقیقتی است که ماورای این نماز در عالم دیگر تجلّی پیدا می کند.
سؤال این است که چه دلیلی وجود دارد بر اینکه نماز دارای اسرار است؟ برای پاسخ به این سؤال سه مطلب را بیان می کنیم:
مطلب اول وجود دلیل عقلی است مبنی براین که هر شیئی در این عالم دارای سرّ است، «لکلّ ظاهرِ باطنٌ»، بر حسب براهین عقلی که بزرگان ما در کتب
ص:19
فلسفی مطرح کرده اند هر وجود طبیعی در این عالم دارای یک وجود مثالی در فوق این عالم است و فوق هر موجود مثالی هم یک موجود عقلی است. حتی بر حسب مبانی حکمت متعالیه، و قاعدۀ «بسیطُ الحقیقةِ کلّ الأشیاء» یک عالم چهارم را می توان به نام عالم «إله» تصویر کرد. اما این سه عالم معروف (عالم طبیعت، عالم مثال و عالم عقل) مراتبشان طولی است، به این معنا که آنچه در این عالم وجود دارد اعم از انسان، خاک، جماد، نبات و...، یک وجود مثالی و یک وجودی مافوق این وجود و یک حقیقت برتری دارد، البته هر یک در حد مرتبۀ خود. اساساً عقل می گوید هر دانی و فرو مرتبه ای مسبوق به یک وجود عالی است، هر شهودی مسبوق به یک غیبی هست، تا عالی نباشد دانی محقق نمی شود، تا غیب نباشد شهود معنا پیدا نمی کند، هر ظاهری بر حسب حکم عقل دارای باطن و حقیقتی است، بر مبنای این دلیل عقلی، اموری که انسان در این عالم انجام می دهد، حرکات و افعال او، چه افعال خوب و چه افعال بد دارای یک باطن و حقیقتی است که این حقیقت در عالم دیگر وجود دارد و روز قیامت و چه بسا در عالم برزخ همان حقیقت ظهور می کند، در روایات موضوعی وجود دارد به عنوان تجسّم اعمال، تجسّم اعمال حقیقت و باطن هر عملی است که انسان آن را ایجاد می کند. کوچکترین عملی که در این عالم انجام می گیرد یک حقیقت و باطنی از آن در عالم برزخ ظهور و تجسم پیدا می کند، چه اعمال خوب باشد چه بد، چه گناه باشد چه حسنات.
بر حسب همین برهان عقلی که هر ظاهری، باطنی دارد و هر شهودی یک غیبی دارد، نماز هم باطنی دارد. ما فکر نکنیم اعمالی که به حسب ظاهر انجام می دهیم جدا و منفک از عوالم دیگر است و غیر از این هیچ چیز دیگری وجود ندارد. عقل می گوید این عمل حقیقتی دارد که ورای این عمل و باطن آن است، و اساساً این ظاهر برای رسیدن به آن باطن است، ظواهر عبادات برای رسیدن به بواطن و حقایق آنها است.
ص:20
بنابراین ما وقتی به عقل مراجعه می کنیم، عقل یک قاعدۀ کلی به ما ارائه می دهد که هر ظاهری دارای باطنی است و بر این اساس باید توجّه کنیم. نماز ما دارای باطنی هست و با تعمق از فکر خود استفاده کنیم که ماورای هر فعلی که از ما سر می زند چه حقیقتی وجود دارد که ما می خواهیم به وسیلۀ این ظاهر به آن باطن برسیم. خداوند قلوب همۀ ما را هر چه بیشتر به نور ایمان و عبادت و بندگی منوّر بفرماید.
ص:21
بسم الله الرحمن الرحیم
فَسُبْحانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ ءٍ؛1
منزه است آن که باطن و ملکوت هرچیز به دست اوست.
بیان نمودیم عقل ادراک می کند که هر ظاهری دارای باطنی است، اما غیر از دلیل عقلی. قرآن کریم هم در آیات متعددی برای هر شیئی در این عالم طبیعت، ملکوتی را بیان فرموده است. آنجا که می فرماید:«فَسُبْحانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ ءٍ» ؛ منزه است خدایی که ملکوت هر چیزی در قبضۀ قدرت اوست. این آیه دلالت دارد هر شیئی که در این عالم وجود دارد دارای ملکوت است، ملکوت یعنی همان باطن شیئ، هر انسانی ملکوتی دارد، زمین ملکوت دارد، آسمان ملکوت دارد، اعمال انسان ملکوت دارد، از جمله اموری که دارای ملکوت می باشد نماز است، نماز یکی از کارهایی است که انسان انجام می دهد لذا دارای صورت ملکوتی است.
ص:22
در سورۀ مبارکه مؤمنون آیه 88 می فرماید:«قُلْ مَنْ بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ ءٍ» از اختصاصات خداوند تبارک و تعالی اینست که باطن هر چیزی در اختیار اوست، اگر ما به حسب ظاهر چنین تصور کنیم که، عمل ظاهری ما با قدرت تدبیر و اختیار انسان انجام می شود (که در همین عمل ظاهری هم ما به طور قطع محتاج عنایت و لطف و ارادۀ حق تعالی بوده و بدون او هیچ هستیم)، اما در باطن عمل هیچ قدرت و اراده ای غیر از قدرت حق تعالی اثر ندارد. اوست که می تواند در باطن اعمال تصرف کند و آن را توسعه یا ضیق بدهد، باطن را نسبت به افراد و اعمال مختلف کم و زیاد کند، چرا که باطن و ملکوت هر چیزی در تحت قدرت حق تعالی است.
آیۀ دیگر می فرماید:«وَ کَذلِکَ نُرِی إِبْراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ»؛1 یعنی ما به ابراهیم ملکوت آسمان و زمین را نشان دادیم، برای اینکه او اهل یقین بشود.
«وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلاّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ»؛2 خزانه اصلی هر چیزی در نزد خداوند تبارک و تعالی است، یعنی همین نمازی که الآن ما به حسب ظاهر انجام می دهیم یک فعلی است که در چند دقیقۀ زمانی انجام می شود، کوتاه است و انسان فکر نمی کند که قبل و بعدش با چیزی مرتبط باشد، اما این اعمال مرتبط به یک حقیقتی است ماورای این ظاهر و آن حقیقت در نزد خداوند تبارک و تعالی است و ما به وسیلۀ این ظاهر می خواهیم به آن باطن و حقیقت برسیم.
بنابراین غیر از دلیل عقل، قرآن کریم به خوبی دلالت دارد که تمام امور این عالم دارای ملکوت است و ما بالخصوص در باب نماز روایات زیادی داریم که تمام جزئیات آن را به لطف و عنایت خداوند - آن مقداری که برای ما در کتب
ص:23
بزرگان نقل شده - اشاره خواهیم کرد از مقدمات نماز گرفته مثل وضو و مقارنات (امور همراه نماز) و منافیات نماز تا تعقیبات نماز، تمام حالات نماز دارای اسرار هستند، اسراری برای تکبیرة الاحرام بیان شده، اسراری برای نیت بیان شده، اسراری در قرائت است، چه سرّی در این قیام انسان در برابر حق تعالی نهفته است؟ چه اسراری در رکوع و سجده وجود دارد؟ خود این روایات برای ما دلیل روشنی است، یعنی اگر ما دلیل عقلی را نداشتیم، اگر این آیات قرآن که می فرماید هر چیزی دارای یک باطن و سرّ است را نداشتیم، از همین روایات معتبری که در کتب ما وجود دارد و اسرار نماز را بیان کرده به خوبی پی می بریم که نماز دارای اسرار است.
در این بحث به این حدیث شریف اشاره کنم که امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:
«مَن تَوَضَّأَ مِثلَ وُضُوئِی وَقَالَ مِثلَ قَولِی خَلَقَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَتَعَالَی مِن کُلِّ قَطرَةٍ مَلَکاً یُقَدِّسُهُ وَیُسَبِّحُهُ وَیُکَبِّرُهُ فَیَکتُبُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ ثَوَابَ ذَلِکَ لَهُ إِلَی یَومِ القِیَامَةِ»(1) این خود یکی از اسرار طهارت است، انسان که وضو می گیرد، قطرات آب وضو از دست او جاری می شود، امیر المؤمنین می فرماید اگر کسی بتواند مثل وضوی من وضو بگیرد و مثل اقوال و اذکاری که من در حال وضو می گویم را بگوید خداوند در ازای هر قطره از آب وضوی او ملکی را خلق می کند که این ملک خدا را تقدیس و تسبیح می کند و «یکبّره» خدا را تکبیر می گوید. ببینید چه نتیجه ای بر این باطن مترتب است که این ملک تا روز قیامت تسبیح خدا می گوید و ثوابش را برای این شخصی که وضو گرفته است می نویسد و ثبت می کند.
پس بدانیم همۀ اجزاء نماز و آنچه که مرتبط با نماز است، از شرایط نماز، مقدمات، مقارنات، منافیات، تعقیبات، دارای اسرار است و باید از خداوند تبارک و تعالی مسئلت کنیم که آن حقایق و اسرار را به ما عنایت بفرماید.
ص:24
بسم الله الرحمن الرحیم
لازم به ذکر است در این بحث کوتاه و اجمالی مقصود از «اسرار نماز» یک معنای عام است و شامل آنچه که به عنوان آداب نماز در کتب اخلاقی و عرفانی مطرح است نیز می شود و چه بسا شامل حکمت هایی هم که در روایات برای نماز بیان شده بشود. بر اهل فن پوشیده نیست که ما می توانیم بین اسرار و آداب و حکمت فرق بگذاریم، حکمت آن غایاتی است که بر نماز مترتب می شود، مانند اینکه نماز معراج مؤمن و ناهی از فحشاء و منکر است، اینها به عنوان فواید، غایات و حکمت نماز مطرح است. گرچه در نماز بحث از اخلاق و توجّه عمیق به خداوند تبارک و تعالی و نیت خالص بدون هیچگونه ریا و مهمتر از آن حضور و خشوع قلب، به عنوان آداب نماز مطرح است و سرّ و اسرار معنایی فوق اینها دارد، اما در این بحث، ما مشی بزرگانی مثل مرحوم شهید ثانی رضوان الله تعالی علیه را دنبال و معنای عام از سرّ را ارائه می کنیم.
مطلب درخور اهمیت این است اسرار نماز به اختلاف افراد و به اختلاف زمان ها مختلف است، نمازی که از یک فرد جاهل صادر می شود سرّ و باطن و حقیقتش قابل مقایسه با نمازی که یک عالم انجام می دهد نیست، باطن و سرّ
ص:25
نمازی که اول وقت از انسان مؤمن صادر می شود با نمازی که او آخر وقت می خواند فرق دارد و لذا در روایات وارد شده:
«إِنَّ الصَّلَاةَ إِذَا ارتَفَعَت فِی أَوَّلِ وَقتِهَا رَجَعَت إِلَی صَاحِبِهَا وَهِیَ بَیضَاءُ مُشرِقَةٌ تَقُولُ حَفِظتَنِی حَفِظَکَ اللَّهُ وَإِذَا ارتَفَعَت فِی غَیرِ وَقتِهَا بِغَیرِ حُدُودِهَا رَجَعَت إِلَی صَاحِبِهَا وَهِیَ سَودَاءُ مُظلِمَةٌ تَقُولُ ضَیَّعتَنِی ضَیَّعَکَ اللَّهُ» نمازی که انسان در اول وقت می خواند به صورت یک نور سفید و درخشان به عالم بالا می رود و بعد به همین صورت برمی گردد و به نمازگزار می گوید
«حَفِظتَنِی حَفِظَکَ اللَّهُ»(1) تو مرا حفظ کردی خدا تو را حفظ کند. اما نمازی که انسان آخر وقت می خواند به طرف او برگردانده می شود اما نه به صورت یک نور درخشان، و شاید آن نماز را به صورت او بزنند، لذا به نمازگزار می گوید
«ضَیَّعتَنِی ضَیَّعَکَ اللَّهُ» تو مرا ضایع کردی، خدا تو را ضایع کند.
ما از همین حدیث می توانیم بفهمیم که نماز اول وقت یک باطن و نماز آخر وقت باطن دیگری دارد، نماز عالم یک باطن و نماز جاهل باطن دیگر دارد. روایتی از امام سجّاد علیه السلام وارد شده است، امام سجّادی که در عبادت به عنوان زین العابدین و سجّاد ملقب است و بر حسب روایات معتبر در هر روز هزار رکعت نماز می خواندند، ایشان می فرمایند:
«رضیت أن یکون جمیع هذه الصلوات مقابلةً لرکعتین من صلاة أمیر المؤمنین علیه السلام» حضرت فرمودند من راضی هستم خدا تمام نمازهای من را مقابل ثواب دو رکعت نماز امیر المؤمنین قرار دهد.
یعنی باطن نماز امیر المؤمنین حتی با باطن نماز امام سجّاد علیه السلام هم مختلف است، باطن نماز امیرالمؤمنین قابل مقایسه با نماز پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیست.
نماز در مسجد یک باطنی دارد و نماز در منزل باطن دیگری دارد. نماز در مسجد الحرام یک باطنی دارد و نماز در مسجد النّبی باطن دیگری دارد. سرّ اینکه ما در روایات می بینیم اگر کسی در مسجد الحرام نماز بخواند ثواب صد هزار
ص:26
رکعت نماز یا در مسجد النّبی ثواب ده هزار رکعت را به او می دهند، این است که باطن این نمازها مختلف است و إلاّ به حسب ظاهر چه فرقی می کند؟ چه بسا آن کسی که نمازش را در مسجد النّبی بخواند طولانی تر و با قرائت بهتری بخواند، سوره های بزرگ و طولانی قرآن را بخواند اما مع ذلک باطن این نماز با باطن نماز در مسجد الحرام تفاوت دارد. یعنی همان طور که اختلاف مکان موجب اختلاف بواطن در نماز است، اختلاف زمان هم موجب اختلاف بواطن در حقیقت صلاة است.
بنابراین باید توجّه داشته باشیم که سرّ و باطن نماز یک امر ثابتی نیست، اینکه توصیه شده که نماز را به جماعت بخوانیم، چون نماز جماعت باطنی جدا از نماز فرادی دارد، یا توصیه شده که حتماً نمازمان را در مسجد بخوانیم، گرچه بر نماز در مسجد و به جماعت فواید ظاهری مترتب است مثل اجتماع مسلمین، و وحدت و شکوهی که بین مسلمین ایجاد می شود. اما نماز در خانۀ خدا، یعنی حتی آن کسی که نمازش را به تنهایی در مسجد بخواند ولو جماعتی هم نباشد، این نماز فرادی در مسجد با نماز فرادایی که در منزل می خواند از نظر باطن مختلف است. باید توجّه کنیم که خدا چه عنایتی کرده و چه هدیۀ بزرگی را به انسان های مؤمن عنایت فرموده ما اگر توجّه به این نعمت کنیم و دریابیم که چگونه از بهترین مصادیق این نعمت استفاده کنیم و خود را از بهترین مصادیق نمازگزاران قرار بدهیم مطمئن باشیم که خداوند حقایقی را بر قلب های ما آشکار می سازد، مطمئن باشیم که اگر انسان نماز خود را با توجّه به اسرار و حقایقی که در نماز است بخواند، بسیاری از مشکلات او حل خواهد شد، موجب ترقی و تعالی او خواهد شد، بسیاری از انحطاطات فکری از او دور خواهد شد، اما اگر نماز بدون توجّه به اسرار آن انجام شود هم خودمان را ضایع کرده ایم و هم نماز را. انشاء الله خداوند همۀ ما را از نمازگزاران واقعی قرار بدهد.
ص:27
بسم الله الرحمن الرحیم
امام حسن عسکری علیه السلام:
إِنَّ الوُصُولَ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ سَفَرلا یدرَکُ إِلاّ بِامتِطَاء اللَّیل؛(1)
رسیدن به خداوند عزّ وجّل سفری است که میسّر نمی شود، مگر به شب زنده داری.
وصول به حقایق نماز و اسرار آن از غیر طریق نماز مقدور و میسّر نیست. اگر کسی خیال کند برای رسیدن به این اسرار، غیر از نماز راهی برای او هست، در اشتباه و خیال باطل است. برای رسیدن به باطن نماز فقط از این ظاهر باید عبور کرد، باید نماز را با شرایط خود و رعایت تمام احکام و جزئیات و دقایقش انجام داد، از همین جهت است که امام حسن عسکری علیه السلام در روایتی فرموده اند:
«إِنَّ الوُصُولَ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ سَفَرٌ لَا یُدرَکُ إِلَّا بِامتِطَاء اللَّیل»؛ رسیدن به خدا یک سفر است و در حقیقت نماز هم یکی از وسایل این سفر است.
در این روایت وارد شده است که وصول به خداوند تبارک و تعالی باطن
ص:28
اصلی نماز و همان شهود جمال معبود و حق تعالی است، چرا ما از نمازهایمان احساس خستگی می کنیم؟ برای اینکه غافل از باطن نماز هستیم، چرا نمازها گاهی اوقات موجب رنجش ظاهری ما شده و آن را یک تکلّف برای خود حساب می کنیم؟ برای اینکه جدای از این سرّ و باطن و حقیقت نماز هستیم؟
اگر به باطن نماز که همان وصول الی الله است توجّه کنیم، اگر مشاهدۀ معبود را که حقیقت نماز است مورد توجّه قرار بدهیم آن گاه انسان از خواندن نماز احساس خستگی نمی کند، علت تمام خستگی ها و ناراحتی ها دور بودن از حقیقت نماز است. گاهی اوقات برخی سؤال می کنند ائمه طاهرین علیهم السلام چطور در یک شبانه روز هزار رکعت نماز می خواندند اما برای ما همین چند رکعت نماز واجب بسیار سخت است، جوابش در همین نکته است: آنها تمام عیش و لذت خود را، تمام حقیقت و هستی خود را در نماز می دیدند، لذا هیچ احساس خستگی نمی کردند. نه تنها ائمۀ ما بلکه اصحاب ائمه گاهی اوقات به این مراتب می رسیدند، شما ببینید «کشی» که یکی از رجالیین است وقتی زهاد ثمانیه را - یعنی هشت نفری که به عنوان زهاد هشت گانه عالم مطرح هستند - مثل اویس قرنی، عامر بن عبد قیس و... ذکر می کند، یکی از کسانی را که نام می برد ربیع است، در مورد ربیع بن خثیم این حکایت نقل شده که
«کان یسهر باللیل إلی الفجر فی رکوع واحد»(1) از اول نیمه شب تا طلوع فجر در در حال رکوع بود و خداوند را مناجات می کرد، این فرد یکی از اصحاب امیر المؤمنین علیه السلام و از تربیت شدگان آن حضرت است، وقتی هم که صبح می شد یک آهی می کشید و می گفت:
«آه سبق المخلصون وقطع بنا» مخلصون از ما سبقت گرفتند و راه وصول به خداوند تبارک و تعالی را طی می کنند و ما عقب مانده ایم، این «آه» بندگان خالص خداست.
شما مقایسه ای کنید ما در این زندگی دنیوی «آه» را در امور مادی زودگذر
ص:29
غیر قابل بقاء و ناچیز می گوئیم، آه از دست دادن مقام، آه از دست دادن ثروت، آه از دست دادن قدرت، اما بندگان خالص خدا آه را در چه مواردی به کار می برند؟ این آهی است که از مولای متقیان امیر المؤمنین علیه السلام آموختند که می فرمود
«آهِ مِن قِلَّةِ الزَّادِ، وَطُولِ الطَّرِیقِ، وَبُعدِ السَّفَر»(1)، «آه از کمی توشه و طولانی بودن راه و دوری سفر» این آهی است که آن حضرت به این افراد آموخته است.
پس وقتی انسان به اسرار نماز توجّه داشته باشد دلش نمی آید نمازش تمام شود، اگر از اول شب تا طلوع فجر، - آن زمان مخصوصی که نماز در آن باطن خاص دارد - مشغول نماز باشد بعد از اینکه می بیند فجر آمد و لیل تمام شد، آه حسرت سر می دهد که چرا چنین موقعیتی از دست او رفت. بنابراین توجّه به اسرار نماز است که انسان را به وصول حق تبارک و تعالی می رساند.
در روایت امام حسن عسکری علیه السلام؛ حضرت می فرماید:
«الوصول إلی الله عزّوجلّ» معنایش این است که وصول به خداوند میسر است، راه دارد، برای ما انسان های معمولی هم امکان دارد اما «سفرٌ»، این یک سفر است که باید با حرکت و عمل و تلاش همراه باشد
«لا یدرکُ إلاّ بامتطاء اللّیل» تنها مرکبی که خیلی به صورت راهوار انسان را به خداوند تبارک و تعالی می رساند شب زنده داری است و عرض شد هر نمازی یک باطن مخصوص دارد. نماز واجب یک باطن، نماز مستحب باطنی دیگر دارد، نماز نافلۀ شب یک باطن و نافلۀ روز باطن دیگری دارد، ما نباید از این حقایق غافل شویم، نگذاریم عمر ما به پایان برسد و در غفلت از این حقایق باشیم که خسارت بسیار عظیمی است.
ص:30
امام باقر علیه السلام می فرماید:
أَوَّلَ مَا یُحَاسَبُ العَبدُ عَلَیهِ الصَّلاةُ فَإِن قُبِلتَ قُبِلَ مَا سِوَاهَا وَإِن رُدَّت رُدَّ مَا سِوَاهَا؛(1)
اول چیزی که از بنده مورد محاسبه و سؤال قرار می گیرد، نماز است؛ اگر مورد قبول قرار گیرد سایر اعمال نیز قبول می شوند و اگر رد شود غیر آن نیز پذیرفته نمی شود.
بسم الله الرحمن الرحیم
نماز مهمترین عبادت در میان عباداتی است که خداوند تبارک و تعالی برای بشر قرار داده، از همین جهت «اسرار نماز» مهمترین اسرار است و شاید نماز جامع اسرار همه عبادات دیگر هم باشد. این روایت معروف که در مورد نماز وارد شده است که روز قیامت اگر نماز انسان مورد قبول پروردگار عالم قرار بگیرد بقیۀ اعمال هم اگر نقص و کاستی ای داشته باشد خداوند اغماض می کند و اگر نماز انسان مورد قبول حق تعالی قرار نگیرد بقیۀ اعمال ولو به نحو کامل و جامع و صحیح انجام شده باشد مورد پذیرش خداوند تبارک و تعالی واقع نمی شود.
«ان قبلت قبل ما سواها وإن ردّت ردّ ما سواها». دلالت بر این دارد که نماز مهمترین
ص:31
عبادت است، انسان عابد با هیچ وسیله ای مثل نماز نمی تواند خداوند تبارک و تعالی را عبادت کند و شاید اینکه در بعضی از روایات وارد شده، خداوند هنگامی که بنده اش به نماز ایستاده نظر خاص به او می کند و عمل او را به ملائکه نشان می دهد و به برخی از نمازهای اولیای خود مباهات می کند، همۀ اینها کاشف از این است که در نماز اسراری وجود دارد که قابل مقایسه با سایر عبادات نیست و اگر انسان بخواهد در پرستش حق تعالی موفق باشد و حقّ عبودیت و بندگی را تا اندازه ای که در توانش هست به جا آورد، هیچ چیز مثل نماز نیست. اساساً در میان عبادات نماز محبوب ترین عبادت نزد خداوند تبارک و تعالی است، هیچ چیزی مثل نماز برای خدا ارزش ندارد و از این جهت است که اگر انسان به نمازش اهمیت بدهد و در زندگی خود نماز را به عنوان یک رکن اساسی به حساب آورد، اعتبار ویژه ای نزد خداوند تبارک و تعالی پیدا می کند.
چرا ائمۀ معصومین علیهم السلام این همه اهل نماز بودند و در زندگی آنها وارد شده است که در یک شبانه روز هزار رکعت نماز می خواندند. انسان از نمازی که به اسرارش توجّه اجمالی داشته باشد لذت می برد و موقع نماز بی اختیار فکر خود را از همۀ امور خالی می کند، به مثابۀ کسی که در حال پیدا کردن گمشده خود هست و به او نوید پیدا شدن داده اند دنبال آن می رود، ما باید نمازهایمان این طور باشد، باید از خواندنِ نماز لذت ببریم، اصلاً باید خستگی های خود را در نماز برطرف کنیم، ظلمتها و آلودگی های دنیوی که نفس ما را احاطه کرده گرفتاری ها، پریشانی ها و ناراحتی ها را، انسان به برکت یک نماز با شرایط و نمازی که ولو توجّه اجمالی به اسرار او داشته باشد می تواند همه را حل کند.
چرا امروز جوان های ما در سنین جوانی دچار بعضی از ناراحتی های روحی و روانی می شوند؟ چرا ما مشکلات روانی خود را با نماز حل نمی کنیم؟ ای برادران و ای خواهران؛ آنطوری که خداوند تبارک و تعالی نسبت به نماز اهمیت می دهد، اگر ما به مقدار یک دهم به آن توجّه کنیم بدانید بسیاری از مشکلات مان حل می شود، بزرگان ما معضلات از علوم و مسائل غامض فلسفی را به برکت نماز
ص:32
حل می کردند، روح انسان به وسیله نماز نه فقط از آلودگی های گناه و ذنوب بلکه از جهالت ها و نادانی ها هم دور و مصفّا می شود و روح مصفّا روحی است که آرام است و روح آرام روحی است که ورودش به حقایق علمی بسیار آسان است، روح کدر و دارای ظلمت نمی تواند حتی کوچکترین مسائل جزئی خودش را حل کند.
بنابراین باید به نماز اهمیت بسیار زیادی بدهیم، مبادا طوری بشود که پنجاه سال، هفتاد سال از عمرمان بگذرد و خدای نکرده مشمول آن روایتی شویم که امام صادق علیه السلام فرمود:
«وَاللَّهِ إِنَّهُ لَیَأتِی عَلَی الرَّجُلِ خَمسُونَ سَنَةً وَمَا قَبِلَ اللَّهُ مِنهُ صَلَاةً وَاحِدَةً فَأَیُّ شَیءٍ أَشَدُّ مِن هَذَا»؛(1) چه بسا پنجاه سال بر انسانی بگذرد و یک نماز از او مقبول درگاه خدا قرار نگیرد، آن خدایی که اقلّ قلیل و ناچیزترین ها را می پذیرد، آن خدایی که این چنین نیست نسبت به امور عبادی بندگان سخت گیر باشد، اما ما چقدر شقاوت و ظلمت در خود ایجاد کردیم که آن کریم مطلق چیزی از اعمال و نمازهای پنجاه ساله ما را قبول نکرده باشد.
بیائیم توجّه کنیم و گذشتۀ عمر خود را محاسبه کنیم و نسبت به آنچه باقی مانده تلاش کنیم، به کمک لطف و عنایت حق موفق به انجام عباداتی شویم که مقبول درگاه او است.
ص:33
بسم الله الرحمن الرحیم
یکی از اهداف خواندن نماز رسیدن به مرتبۀ خداشناسی است. اساساً اگر یک فردی بخواهد میزان تدین و خداشناسی خود را محک بزند و ببیند آیا در زمرۀ خداشناسان و موحّدان قرار دارد یا نه؟ به وسیله نماز خود را امتحان کند، ببیند دلبستگی و دلدادگی او به نماز چقدر است؟ آیا وقتی که نماز او در حال تمام شدن است خوشحال می شود که نماز تمام شد تا سراغ کارهای دیگرش رود یا اینکه نه، افسوس می خورد از اینکه راز و نیاز من با خدا تمام شد و نمی دانم آیا بعد از این، موفق به این نیایش هستم یا نه؟ نماز بهترین وسیله است که انسان بتواند مراتب توحید را در خود ببیند، آن مراتبی که بزرگان برای توحید گفته اند؛ توحید ذاتی، توحید صفات، توحید اسماء، توحید افعالی، تمام اینها را انسان با نماز می تواند محک بزند و بررسی کند.
غایت نماز این است که انسان منقطع از همۀ امور دنیا شود و جمال مطلق حق را شهود کند، برای نماز یک سری امور سطحی و احکام ظاهری از قبیل وضو، ارکان و شرایط نماز، به عنوان نازل ترین شرایط مطرح است که انسان باید رعایت کند.
ص:34
اما علمای بزرگ اخلاق و عرفای ما تصریح کرده اند به اینکه آنچه که در موارد دیگر به عنوان جهاد اکبر و جهاد با نفس به حساب می آید، در خصوص عبادت خداوند تبارک و تعالی جهاد اوسط است. یعنی بعد از رعایت مراتب ظاهری در نماز، نوبت می رسد به جهاد مستمر انسان با نفس خود، زدودن شهوات از نفس، از بین بردن آلودگی ها و غفلت و تاریکی ها، یعنی آنچه که غیر خداست از نفس خود دور کند که کار بسیار بسیار مشکل و شاید برای امثال ما محال باشد.
اما آنچه که هست این است که جهاد اکبر یک مرتبۀ بالاتر از جهاد مستمر با نفس است، آنجا که انسان عقل و درک و علم خودش را نیز کنار بگذارد و آنچه که هست ایمان و عشق محض به حق تبارک و تعالی باشد. نگوید نماز می خوانم چون علم به امر خدا نسبت به نماز دارم که آن هم مرحلۀ خوبی است، اما باید بگوید نماز می خوانم چون عاشق راز و نیاز با خدا هستم و ایمان کامل به خدای تبارک و تعالی دارم، می خواهم با او مناجات کنم که از این تعبیر می کنند به غلبۀ ایمان و عشق بر عقل.
انسان با آن حالت باور باطنی و ایمان قلبی که دارد، در برابر خداوند تبارک و تعالی بایستد، نماز نیاز ضروری یک انسان عاشق نسبت به حق تبارک و تعالی است. چرا سفارش شده که هر وقت انسان مواجه با مشکلی شد ولو مشکل ترین امور عالم، دو رکعت نماز بخواند؟ چون با آن دو رکعت نماز ارتباط وثیق و عمیق با حق تبارک و تعالی پیدا می کند.
در روایات این چنین وارد شده که وقتی انسان در نماز با قلب خود اقبال به حق تبارک و تعالی پیدا می کند، خداوند هم به او نظر و اقبال می کند و متکفل همۀ امور او می شود؛
در خدا گم شو کمال این است و بس گم شدن گم کن، وصال این است و بس
اگر انسان همه چیز خود را در حال نماز، خدا و خدا و خدا قرار بدهد و
ص:35
برای قرب به خدا، برای شهود جمال حق تبارک و تعالی نماز بخواند، این نماز معراج او به سوی حضرت حق می شود.
امیدوارم که خداوند متعال دل های ما را مصفا به عبادت خود کند و به وسیلۀ نماز ابواب معرفت خود را به روی همۀ ما باز بفرماید و همه ما بیش از گذشته از نماز لذت ببریم.
ص:36
بسم الله الرحمن الرحیم
یکی از نکاتی که انسان نمازگزار باید به آن توجّه کند اینست که بداند نماز سفری است به سوی حق تبارک و تعالی، با نماز انسان از این عالم، از موجودات عالم، از دنیا و آنچه در اوست، از این کثرات و ظلمت ها جدا می شود، سیر او به سوی خدا آغاز می شود و در پایان نماز با به دست آوردن سرمایۀ بسیار عظیمی از نورانیت، توحید و شهود مجدداً به همین عالم برمی گردد و با خطاب
«السّلام علینا وعلی عباد الله الصالحین» توجّه به بندگان صالح می کند و اگر دقیق تر و عمیق تر بخواهیم این سفر را تبیین کنیم، عرفا و فلاسفه چهار سفر را برای انسان سالک تصویر و بیان کرده اند که می توان این چهار سفر را در نماز یافت.
اولین سفر
«سفر من الخلق إلی الحق» سفر از خلق است، یعنی انسان از نفس خود و دنیا جدا شود و به سوی خداوند تبارک و تعالی سیر کند و آغاز این سفر با نیت است، که به قصد قربت و امتثال امر خدا به نماز می ایستد. سفر دوم
«سفر من الحقّ إلی الحقّ بالحقّ»، سفر در خودِ حق است، سفر در اسماء و صفات خداست، آنجا دیگر انسان کاملاً منقطع از خلق و کثرات است و در وحدت سیر می کند، سیری که انتها ندارد، سیری که در آن به برخی از اسماء و صفات خدا
ص:37
می توانیم پی ببریم، به عظمت خدا، بزرگی و قدرت خدا، علم و حکمت خدا، رحمانیت و رحیمیت خدا، مالکیت خدا، و خدا را تسبیح و تقدیس کرده و او را تحمید می کنیم، سیر در حق اشتغال به اسماء و صفات خداست، یعنی انسان وقتی به این مرتبۀ دوم می رسد باید آن اوصاف دنیویه، اوصاف مذمومه و خصلت های ناپسند را به یکباره کنار بگذارد، این که در روایات وارد شده اگر کسی نماز را با شرایطش بخواند از جمیع گناهان پاک می شود، سرّش همین است که اگر انسان شرایط نماز را رعایت کند، از همۀ آلودگی ها پاک می شود و متخلّق به اسماء و صفات الهیه می گردد، لذا بعد از هر نماز این انسان مثل کسی می شود که تازه از مادر متولد شده و پاک است، این چنین نیست که فکر کنیم مسئله یک مسئلۀ اعتباری و قراردادی است، خداوند فرموده باشد اگر کسی نماز خواند من نامۀ اعمال و گناهانش را پاک می کنم، گر چه این هم به حسب ظاهر قابل توجیه است، اما واقعیت این است که حقیقت نماز و این سیر دومی که انسان در نماز پیدا می کند، موجب می شود انسان تخلّق به اسماء و صفات الهیه پیدا کند و متخلّق به اوصاف خداوند تبارک و تعالی شود.
در اینجا امام خمینی رضوان الله تعالی علیه نکته ای دارند - چون بسیاری از عرفا معتقدند که وصول به حق تبارک و تعالی در پایان سفر اول است، اما نظر شریف امام در کتاب مصباح الهدایة(1) این است - که با پایان سفر دوم این وصول تحقق پیدا می کند.
سفر دوم اتصاف به اوصاف حق تعالی و وصول به افق اعلی است. باز این نکته در کلام عرفا هست که سفر اول وصول به افق مبین است که یک مرحله پائین تر و نازل تر از افق اعلی است، در سفر دوم انسان به افق بسیار بالاتری صعود می کند و مجدداً در سفر سوم از وحدت به کثرت برمی گردد،
«من الحقّ إلی الخلق» و شهادت به توحید و نفی غیر خدا و رسالت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می دهد و
ص:38
در سفر چهارم
«من الخلق إلی الخلق بالحقّ» با دید وحدت رو به کثرت و همۀ بندگان صالح خدا می کند.
ببینید این منازل و اسفار اربعه، تماماً در این عبادت جمع است، آیا سزاوار نیست که ما این عبادت را درست انجام بدهیم، آیا سزاوار نیست که ما واقعاً به خود آئیم و بگوئیم این سرمایه ای را که خدا در اختیار ما قرار داده ضایع نکنیم و از آن درست استفاده کنیم، هر روز نماز خود را با روزهای قبل مقایسه کنیم ببینیم این نماز چه مزیتی داشت، بزرگان فرموده اند و همینطور هم هست، برای اولیای خدا در هر نمازی ابوابی گشوده می شود، در هر نمازی حکمت هایی بر قلب و دیدگان و لسان آنها جاری می شود، قدر نماز را بدانیم و از خدا بخواهیم قدر نماز را در دل و قلب و نفس ما قرار بدهد.
ص:39
وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتّی یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ؛1
پروردگارت را عبادت کن تا یقین تو را دریابد.
خداوند تبارک و تعالی در قرآن کریم می فرماید:«وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتّی یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ» خطاب می کند به رسول مکرّم اسلام صلی الله علیه و آله که پروردگارت را عبادت کن تا برای تو یقین حاصل شود، گر چه بر حسب روایات مفسّران یقین را بر معنای موت هم تطبیق داده اند اما منافاتی ندارد. ما هم همین معنا را بپذیریم و در عین حال بگوئیم یکی از نکاتی که از آیۀ شریفه استفاده می شود این است که نماز بهترین وسیله برای رسیدن انسان به مرحلۀ یقین است. مرحله ای که ایمان انسان من جمیع الجهات، آن مقداری که برای او مقدور است محقق شود، مرحلۀ یقین بر حسب آنچه که در روایات وارد شده، فوق مرتبۀ تسلیم و تفویض و فوق اصل ایمان است.
روشن است که این آیۀ شریفه اختصاصی به وجود مبارک پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ندارد،
ص:40
هر فرد نمازگزار اگر بخواهد قلبش مملوّ از ایمان به خداوند شود، خدا را مشاهده و فانی در حق تبارک و تعالی بشود، برای فانی شدن در او و رسیدن به مرحلة یقین نماز بهترین وسیله است. انسانی که فانی در حق تبارک و تعالی شد دیگر رذائل و زشتی ها از او دور می شود و اوصاف نورانی قلب او را فرا می گیرد، چنین انسانی می تواند در بارگاه کبریا راه پیدا کند،
هیچ کس را تا نگردد او فنا نیست ره در بارگاه کبریا
اگر انسان بخواهد در بارگاه تبارک و تعالی اعتباری داشته باشد و به آنجا راه پیدا کند، بدون عبادت نمی شود و همین جا باید این نکته را گفت، عده ای از افراد که دور از حقایق هستند می گویند انسان وقتی به مرحلۀ یقین رسید دیگر نیازی به خواندن نماز ندارد، چطور می شود این یقینی که معلول نماز است بعداً بدون نماز برای انسان باقی بماند؟! اگر انسان بخواهد یقینش روز به روز قوی تر و عمیق تر شود باید عبادتش را بیشتر کند، سرّ اینکه بزرگان ما و اولیای خدا این همه عشق به نماز داشتند، برای این است که با هر نمازی مرتبه ای از مراتب یقین خود را بالاتر می بردند. ما باید محاسبه کنیم ببینیم این نمازی که الآن خواندیم و تمام شد، چه مقدار بر یقین ما به خدا افزود؟ اگر بعد از نماز خود را نزدیکتر به خدا دیدیم و خدا را با همین نفس ناقص خود بیشتر مشاهده کردیم، عظمت خدا در قلب ما بیشتر شد، خوف و رجاء ما از خدا بیشتر شد، بدانیم که مرحلۀ یقین ما بالا رفته، اما اگر بعد از نماز دیدیم که با حال قبل از نماز فرقی نکرده، این نماز در ما اثری نداشته و باید بر آن تأسف خورد.
بنابراین وقتی به نماز می ایستیم و در پیشگاه حق تبارک و تعالی قیام می کنیم و می خواهیم با خدا مناجات کنیم توجّه نمائیم که می خواهیم یقین خود را زیاد کنیم، ما به ازدیاد یقین نیاز داریم، ما نیاز داریم به اینکه روز به روز یقین خود را را افزایش بدهیم. بنابراین یکی از آثار مهم عبادت همین رسیدن به مرحلۀ یقین است که توحید تام است و در جای خود عرفا بیان کرده اند که توحید تام این
ص:41
نیست که انسان با ارادۀ خود توجّه به غیر خدا را قطع کند، بلکه بالاتر از این است، یعنی انقطاع است. انسان باید به مرتبه ای برسد که خود به خود به غیر خدا توجهی نداشته باشد و همۀ توجّه او فقط به خدا باشد. همۀ وجود او محو در عظمت حق تبارک و تعالی باشد. انسان باید ملاحظه کند در چه مقدار از نماز می تواند همۀ وجودش را در محضر خداوند تبارک و تعالی ببیند و محو آن حضرت باشد، و خوشا به حال آن کسی که بتواند در تمام نماز چنین حالی داشته باشد که این بزرگترین توفیق برای اوست و از خداوند استمداد می کنیم که این توفیق را روزی همه ما بفرماید، انشاء الله.
ص:42
ص:43
ص:44
بسم الله الرحمن الرحیم
لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها؛1
برای آنان قلب هایی است که با آن نمی اندیشند و برای آنها چشم هایی است که با آن نمی بییند.
این مطلب برای نمازگزاران و اهل سیر و سلوک و عبادت روشن است که رسیدن به حقایق نماز و حقیقت هر عبادتی، جز از راه شریعت و از راه ظواهر امکان پذیر نیست. یعنی ما در صورتی می توانیم به حقیقت نماز راه پیدا کرده و فی الجمله اطلاعی بر آن پیدا کنیم که ظاهر نماز، احکام، شرایط و آداب ظاهری نماز را رعایت کنیم و إلاّ بدون تحقق این ظاهر رسیدن به آن باطن امکان ندارد، باید برای رسیدن به باطن، شرایط ظاهر را کاملاً رعایت کنیم. امام رضوان الله تعالی علیه در تعلیقۀ خود بر شرح فصوص فرموده اند: «طریقت و حقیقت، جز از راه شریعت حاصل نمی شود زیرا ظاهر راه باطن است و کسی که ببیند با انجام تکلیف های الهی
ص:45
باطن برای او حاصل نشده بداند که ظاهر را درست انجام نداده است».
بنابراین آنچه که ما بیان می کنیم، بعد از این است که نمازگزار کاملاً رعایت ظواهر و احکام و شرایط را کرده باشد، خواندن نماز در مکان غصبی، یا با لباس نجس غیر طاهر، خواندن نماز بدون رعایت جهت صحیح قبله و همچنین بقیۀ اجزاء و شرایط نماز، انسان را هرگز به اسرار، باطن و حقیقت نماز نخواهد رساند.
بعد از مطالبی که تاکنون به عنوان مقدمه بیان کردیم، اولین بحثی که در باب اسرار نماز مورد توجّه بزرگان علما قرار گرفته موضوع حضور قلب در نماز است. برخی از بزرگان مثل مرحوم میرزا جواد ملکی (رضوان الله تعالی علیه) برای اینکه انسان بتواند نماز خود را به صورت کامل انجام بدهد شش مرتبه ذکر کرده اند:
- اولین مرتبه آن حضور قلب است.
- مرتبۀ دوم: تفهم؛
- مرتبۀ سوم: تعظیم؛
- مرتبۀ چهارم: هیبت؛
- مرتبۀ پنجم: رجاء؛
- و مرتبۀ ششم فناء است.
فرموده اند که باید این شش حال برای نمازگزار حاصل شود تا بتواند یک نماز کامل به جا آورد. اما در کلمات دیگران مثل مرحوم شهید ثانی یا مرحوم امام رضوان الله علیهما در کتاب «سرّ الصّلاة» بین این حالات تفکیک نشده و چه بسا درست هم همین باشد که تمام اینها را به عنوان حضور قلب یکجا مطرح کنیم، یعنی حضور قلب، تفهم، تعظیم، هیبت، رجاء و فناء تماماً مربوط به بحث حضور قلب است که توضیح خواهیم داد.
برای اینکه انسان به حقیقت نماز برسد باید قلب او حاضر باشد، حضور قلب یعنی اینکه قلب او کاملاً توجّه به نماز داشته باشد. اینجا مناسب است در مورد کلمۀ «قلب» سه نکته را بیان کنیم؛ نکتۀ اول اینکه مراد از قلب چیست؟ آیا قلبی
ص:46
که در این مباحث به آن پرداخته می شود مراد همان تکه گوشت صنوبری یا مغز انسان است که عضوی از اعضاء او است؟ روشن است که اینها مراد نیست، مراد از قلب در این مباحث آن لطیفۀ الهیۀ ربانیه است که گاهی از آن به نفس و گاهی هم به روح تعبیر می شود. در آیات و روایات آمده
«ولهم قلوب لا یعقلون بها» قلب دارند اما به وسیلۀ آن چیزی را نمی فهمند، یعنی مراد قلبی است که ادراک می کند و می فهمد، قلبی که اقبال و ادبار دارد، به یک چیز علاقه و از چیز دیگر تنفر پیدا می کند، به یک چیز رو می آورد و از چیز دیگر رو برمی گرداند، مقصود قلبی است که دارای بینایی و کوری است. اینکه در روایات داریم «طبع القلوب» قلبی که کور است، قلبی که دارای رِین و زنگار است، قلبی که مهر به آن زده می شود، قلبی که نورانیت و تاریکی دارد. اگر قلب گوشتی یک مؤمن را با یک کافر مقایسه کنید هیچ فرقی نمی کند، اما روایات می گویند قلب مؤمن نورانی و قلب انسان کافر تاریک است، قلب انسان های بصیر بیناست، همین که گاهی اوقات در کلمات نوع مردم گفته می شود که با چشم دل، با چشم قلب باید دید، مقصود از قلب در اینجا چنین معنایی است، قلبی که قبض و بسط دارد. تمام اوصاف اخلاقی، اوصاف بسیار خوب و پسندیده مربوط به این قلب است، همچنانکه تمام اوصاف رذیله هم مربوط به این است و این همان است که بعد از اینکه انسان از دنیا می رود باقی می ماند. پس در بحث ما مقصود از قلب چنین قلبی است.
ص:47
بسم الله الرحمن الرحیم
إِنَّ فِی ذلِکَ لَذِکْری لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَی السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِیدٌ؛1
قطعاً در این عقوبت ها عبرتی است برای آنکه قلب هوشیار دارد یا با دقت گوش فرا می دهد.
بحث به معنای قلب و نکاتی به نحو کلی پیرامون آن رسید. امام رضوان الله تعالی علیه می فرمایند(1) در کل موجودات عالم، نورانیت و کمال هر موجودی به آن صورت نوعیه و کمال اخیر اوست، اما در انسان کمال و سعادت او مربوط به نفس ناطقه اش است که همان نفخۀ الهیه است که خداوند می فرماید «وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی» مقصود ما از قلب همان حقیقت انسانی است که خدا در انسان به ودیعه گذاشته است آن روحی که در این جسم مادی دمیده شده و همۀ وجود انسان را فرا گرفته و حقیقت انسان را تشکیل می دهد، ما در بحث اسرار عبادات با یک چنین حقیقتی سر و کار داریم، در مقام بیان این هستیم که این حقیقت چگونه نورانی تر می شود و چگونه نورانیت خود را از دست می دهد، این حقیقت
ص:48
چگونه به کمال می رسد و چگونه به کمال نمی رسد؟ و آن وقت در مورد نماز و عبادات این بحث مطرح است که چه مقدار از این حقیقت با فعل انسان ارتباط پیدا می کند، شاید بتوان چنین بیان کرد که خداوند تبارک و تعالی با نفخه رحمانیه خود در وجود انسان دمید و انسان هم با این نفخۀ الهیه که در اختیار دارد در افعال خود می دمد و به آنها حیات می دهد. هر مقدار در انسان ارتباط بین این نفس و فعل قوی تر باشد از آن به حضور قلب تعبیر می کنیم.
نکتۀ دوم در مورد قلب این است که در خصوص قلب به طور کلی، یعنی قطع نظر از بحث نماز، در روایات کلیاتی وارد شده است مثل:
«إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِعَبدٍ خَیراً جَعَلَ لَهُ وَاعِظاً مِن قَلبِهِ»(1) اگر انسان بخواهد بفهمد که خدا به او توجهی کرده یا نه؟ یکی از علائمش این است که ببیند آیا قلبش او را موعظه می کند یا نه؟ وقتی که در یک جا تنها نشسته و به فکر گناه می افتد آیا این قلب به او نهیب می زند و او را سرزنش می کند یا نه؟ آیا قلبش او را به کارهای خوب تشویق می کند، او را متوجه آثار خوب و بد اعمالش می کند یا نه؟ چه بسیاری از ما با کمال تأسف ممکن است عمل نادرستی را انجام بدهیم اما راجع به آن عمل هیچ خود را سرزنش نمی کنیم، معنایش این است که قلب واعظ نیست.
یا در بعضی از تعابیر دیگر آمده:
«مَن کَانَ لَهُ مِن قَلبِهِ وَاعِظٌ کَانَ عَلَیهِ مِنَ اللَّهِ حَافِظٌ»؛(2) اگر قلب کسی واعظ او باشد، این قلب حافظ او از ناحیۀ خداوند تبارک و تعالی است، در مورد کلی قلب در روایات تعبیر به اسوداد قلب را مشاهده می کنیم.
«قَلبُ المُؤمِنِ أَجرَدُ فِیهِ سِرَاجٌ یَزهَرُ وَقَلبُ الکَافِرِ أَسوَدُ»(3) قلب انسان مؤمن یک قلب پاک و صاف است، بدون اینکه خاری در آن باشد. اما قلب انسان کافر سیاه است.
ص:49
قبلاً عرض شد مراد از قلب این تکه گوشت موجود در بدن نیست! یعنی این فرد کافر نفس خودش را تاریک و سیاه کرده، نفسی که او را به سوی خدا و عبادت او نمی خواند، این نفس یک حقیقت کاملاً تاریک و ظلمانی دارد، امام باقر علیه السلام در روایتی می فرماید:
«إنّ القُلُوبُ ثَلَاثَةٌ قَلبٌ مَنکُوسٌ لَا یَعِی شَیئاً مِنَ الخَیرِ وَهُوَ قَلبُ الکَافِرِ» قلوب انسان ها سه دسته است: قلبی که هیچ خیر و نورانیتی در آن ثبت نمی شود و قرار نمی گیرد، یعنی ظرف برای هیچ عمل نورانی نخواهد بود، این قلب انسان کافر است.
«وَقَلبٌ فِیهِ نُکتَةٌ سَودَاءُ فَالخَیرُ وَالشَّرُّ فِیهِ یَعتَلِجَانِ فَأَیُّهُمَا کَانَت مِنهُ غَلَبَ عَلَیهِ» دوم قلبی است که در آن یک نقطۀ سیاه است و خیر و شر در آن، در گردش هستند، هر کدام که غلبه پیدا کند در آن قلب باقی می ماند.
«وَقَلبٌ مَفتُوحٌ فِیهِ مَصَابِیحُ تَزهَرُ وَلَا یُطفَأُ نُورُهُ إِلَی یَومِ القِیَامَةِ وَهُوَ قَلبُ المُؤمِن»(1) قلبی هم هست که مفتوح و باز و نورانی است، و نور او تا روز قیامت خاموش نمی شود، این قلبی که تا روز قیامت نور دارد، آن نفس نورانی الهی است که به انسان مؤمن عنایت شده است. ولی انسان کافر همان نفسی را که خدا برایش قرار داده ظلمانی و تاریک کرده و دیگر نور و خیری در آن قرار نمی گیرد، اما قلب و نفس انسان مؤمن محل برای انوار و خیرات است.
بنابراین از جمله نکاتی که ما باید به آن توجّه کنیم همین قلب است، ببینیم هر روزی که بر ما می گذرد چقدر به نورانیت قلب مان اضافه و یا خدای ناکرده از نورانیت آن کم کرده ایم و اختلاف در درجات نورانیت قلب، اختلاف در باطن و حقیقت نماز به وجود می آورد. خداوند قلوب همۀ ما را بیشتر نورانی بفرماید.
ص:50
بسم الله الرحمن الرحیم
کَلاّ بَلْ رانَ عَلی قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ؛1
هرگز چنین نیست، بلکه اعمالشان زنگاری بر قلبهایشان گردیده است.
تاکنون گفته شد قلب، همین نفس ربّانی و الهی است که خداوند در وجود انسان قرار داده و به وسیلۀ آن انسان امور را درک می کند، خوب و بد را می فهمد، صحیح و غیر صحیح، حق و باطل را تشخیص می دهد. وقتی ما آیات و روایات در این زمینه را ببینیم روشن می شود که مقصود از قلب چیست؟
در قرآن کریم خداوند تبارک و تعالی می فرماید ما بر قلب برخی از انسان ها مهر می زنیم «وَ نَطْبَعُ عَلی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یَسْمَعُونَ»2 یا «طَبَعَ اللّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ»3 خدا بر قلب انسان های گناهکار مهر می زند. از نظر فرهنگ قرآنی اگر انسان در وادی گناه افتد و توبه نکند، گناه اول را انجام داد توبه نکرد، گناه دوم و سوم را هم
ص:51
انجام داد و توبه نکرد، آنقدر این گناهان تراکم پیدا می کند که همۀ قلب او را فرا می گیرد، قرآن از این امر چنین تعبیر می کند که خدا بر این قلب آکنده از گناه مهر می زند و کسی که بر قلبش مهر زده شود دیگر به دنبال راه نورانی و حق و حقیقت نیست، در تعبیر دیگر می فرماید
«کَلاَّ بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِمْ مَا کَانُوا یَکْسِبُونَ» رین در قلب مراد همین است که اعمال بدی که انسان انجام می دهد، آنقدر قلب او را فرا می گیرد که این انسان دیگر حق را از باطل، خیر را از شر تشخیص نمی دهد. پس ببینید قلب انسان مورد رین، طبع و مُهر خدا قرار می گیرد.
در روایتی زراره از امام باقر علیه السلام نقل می کند:
«مَا مِن عَبدٍ إِلَّا وَفِی قَلبِهِ نُکتَةٌ بَیضَاءُ فَإِذَا أَذنَبَ ذَنباً خَرَجَ فِی النُّکتَةِ نُکتَةٌ سَودَاءُ»(1) هیچ انسانی نیست مگر اینکه در قلبش نقطۀ بیضاء (سفید) است، وقتی گناهی می کند یک نقطۀ سیاه در آن بوجود می آید.
«فَإِن تَابَ ذَهَبَ ذَلِکَ السَّوَادُ»؛ اگر توبه کرد آن سیاهی از بین می رود.
«وَإِن تَمَادَی فِی الذُّنُوبِ زَادَ ذَلِکَ السَّوَادُ حَتَّی یُغَطِّیَ البَیَاضَ»؛ اگر به گناهان خود ادامه داد، آن سیاهی تمام سفیدی را می پوشاند.
«فَإِذَا غَطَّی البَیَاضَ لَم یَرجِع صَاحِبُهُ إِلَی خَیرٍ أَبَداً»؛ وقتی آن نقطۀ سفید کاملاً پوشیده و قلب تاریک و ظلمانی شد، این شخص گناهکار دیگر سراغ خیر نمی رود و بعد امام می فرماید:
«وَهُوَ قَولُ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ کَلَّا بَل رانَ عَلی قُلُوبِهِم ما کانُوا یَکسِبُون» اینکه خدا در قرآن می فرماید قلوب اینها رین و زنگار پیدا می کند مقصود از رین چنین معنایی است.
پس روشن شد مراد از قلب چیست؟ قلبی که ظلمت و نورانیت در آن معنا دارد، قلبی که سعادت و شقاوت می پذیرد، قلبی که دارای اقبال و ادبار است. در بحث از حضور قلب در نماز مقصود ما چنین مطلبی است.
ص:52
بسم الله الرحمن الرحیم
امام باقر علیه السلام فرمودند:
لَیسَ مِن عَبدٍ مُؤمِنٍ یقبِلُ بِقَلبِهِ عَلَی اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ فِی صَلَاتِهِ وَدُعَائِهِ إِلَّا أَقبَلَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ عَلَیهِ بِقُلُوبِ المُؤمِنِین؛
هیچ بنده مؤمنی نیست که در نماز و دعای خود با قلبش توجّه به خدا کند مگر آنکه خداوند با دلهای مؤمنین به او توجّه می نماید.
نکته سوم در مورد قلب که نفس و روح انسانی است، اینکه اگر انسان به وسیلۀ قلب خود اقبال و توجّه به خداوند تبارک و تعالی پیدا کند، در هر عمل و عبادتی خصوصاً در مورد نماز، این امر سبب می شود که خداوند هم به او اقبال کند.
امام باقر علیه السلام می فرمایند:
«فَإِذَا صَلَّیتَ فَأَقبِل بِقَلبِکَ عَلَی اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ فَإِنَّهُ لَیسَ مِن عَبدٍ مُؤمِنٍ یُقبِلُ بِقَلبِهِ عَلَی اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ فِی صَلَاتِهِ وَدُعَائِهِ إِلَّا أَقبَلَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ عَلَیهِ بِقُلُوبِ المُؤمِنِینَ إِلَیهِ وَأَیَّدَهُ مَعَ مَوَدَّتِهِم إِیَّاهُ بِالجَنَّة»؛(1) هیچ انسان مؤمنی نیست که با قلب خود به
ص:53
خداوند تبارک و تعالی اقبال کند، در نماز و دعا و در هر عبادتی، إلاّ اینکه خدا به وسیله قلوب مؤمنین به او اقبال می کند، اولین اثر اقبال خداوند این است که دلهای مؤمنین را متوجه او می کند، قلوب مؤمنین یعنی قلوب خداپرستان، موحدان و اهل ایمان «وأیده مع مودّتهم» و با مودّت و محبت مؤمنین او را کمک می کند.
در روایت دیگری نیز امام باقر علیه السلام می فرماید:
«إِذَا قَامَ العَبدُ المُؤمِنُ فِی صَلَاتِهِ نَظَرَ اللَّهُ إِلَیهِ أَو قَالَ أَقبَلَ اللَّهُ عَلَیهِ حَتَّی یَنصَرِفَ»؛ وقتی انسان مؤمن برای نماز می ایستد و با قلبش به خدا توجّه می کند، خداوند هم به او نظر و توجّه می کند تا وقتی که نماز او تمام شود.
«وَأَظَلَّتهُ الرَّحمَةُ مِن فَوقِ رَأسِهِ إِلَی أُفُقِ السَّمَاءِ» او را زیر چتر رحمت خودش قرار می دهد که دایرۀ این چتر رحمت از بالای سر این نمازگزار تا افق آسمان است. این کنایه از آن است که باران رحمت خود را بر این فرد نمازگزار نازل می کند.
«وَالمَلَائِکَةُ تَحُفُّهُ مِن حَولِهِ إِلَی أُفُقِ السَّمَاءِ» ملائکه اطراف او را تا افق آسمان در حریم خود گرفته و حفظ می کنند.
«وَوَکَّلَ اللَّهُ بِهِ مَلَکاً قَائِماً عَلَی رَأسِهِ»؛ خداوند ملکی را بالای سر او قرار می دهد.
«یَقُولُ لَهُ أَیُّهَا المُصَلِّی لَو تَعلَمُ مَن یَنظُرُ إِلَیکَ وَمَن تُنَاجِی مَا التَفَتَّ وَلَا زِلتَ مِن مَوضِعِکَ أَبَداً»؛(1) آن فرشته به این نمازگزار می گوید اگر می دانستی چه کسی به تو نظر می کند و با چه کسی مناجات می کنی، هیچ وقت این عمل خود را رها نکرده و از جای خود حرکت نمی کردی.
پس اقبال قلب موجب اقبال خداوند تبارک و تعالی به انسان است و این جمله در کلمات امام خمینی رضوان الله تعالی علیه آمده که فرمودند «خدا می داند که در این اقبال حق به بنده چه کرامت ها و انواری است که به عقول بشر
ص:54
درست نیاید و به قلب أحدی خطور نکند».(1) اقبال خدا به انسان مثل اقبال یک انسان به انسان دیگر نیست، مثل اقبال رئیس مملکت به افراد نیست، مثل اقبال اول شخص عالم به انسان نیست، قابل مقایسۀ با این اقبال ها نیست. پس نمازی که انسان با حضور قلب بخواند و توجّه به خداوند تبارک و تعالی داشته باشد خدا به او اقبال و نظر می کند و همۀ سعادت ها، همۀ حقایق و رحمت ها در این نظر وجود دارد، همۀ درها بر روی انسان گشوده می شود، مگر می شود خدا به انسان اقبال و نظر کند اما این نظر اثر نداشته باشد؟ انسان می تواند با یک نظر حق تبارک و تعالی به بسیاری از حقایق علمی دست پیدا کند، بسیاری از مشکلاتش حل بشود، پس بیائیم این اقبال به حق تبارک و تعالی را در نماز داشته باشیم.
ص:55
بسم الله الرحمن الرحیم
در خصوص حضور قلب در نماز مطالب فراوانی باید ذکر شود که حضور قلب در نماز چیست؟ و چه مراتب و موانع و عللی دارد؟ و اگر بتوانیم انشاء الله این نکات را روشن کنیم به لطف و فضل خداوند تبارک و تعالی اهمّ این مطالب را بیان کرده ایم.
قبلاً ذکر کردیم که برخی از بزرگان حضور قلب را در نماز یکی از حالات مهم قرار دادند و برای حضور قلب مراتبی است.(1) مرتبۀ اول این است که انسان بداند در حضور و در محضر خدا قرار دارد و در حال صحبت کردن با او است، و دستور او را انجام می دهد. در این صورت چنانچه توجّه نکند که چه می گوید و چه انجام می دهد از حقیقت افعال و حقیقت اذکار و از هیئات نماز هیچ بهره ای ندارد، در این مرحله ممکن است توجّه به قرائت صحیح و خواندن نماز به لحن عربی دقیق هم نداشته باشد.
مرتبۀ دوم آن است که این الفاظ و ظاهر این افعال را همانطوری که خدا دستور فرموده انجام دهد؛ در حال قیام چگونه بایستد، در حال رکوع و سجود
ص:56
چگونه خم شود؟ وقتی قرائت می کند الفاظ را چگونه بیان کند؟ این مرتبۀ دیگری از حضور قلب است.
مرتبۀ سوم آن است که توجّه به حقیقت این افعال و اذکار پیدا کند و بداند حقیقت رکوع چیست و فرق آن با قیام چیست؟ بداند حقیقت سجده فناء محض در خداوند تبارک و تعالی است و فرقش را با رکوع بداند، معانی اذکار را کاملاً بداند مثل آنکه معنای «الله اکبر» چیست. وقتی ابتداء نماز تکبیرات افتتاحیه و بعد تکبیرة الإحرام را می گوید بداند با این عبارات چه چیزی می گوید آیا قلب و نفس و دلش به آنچه بر زبانش جاری می شود باور دارد یا نه؟ حقیقت ذکر رکوع و سایر اذکار را بفهمد.
مرحلۀ بالاتر این است که تمام توجهش به خدا بوده و کاملاً خود را محو در وجود خداوند تبارک و تعالی نماید، کاملاً الفاظی را که بیان می کند در قلب خود جای دهد، علاوه بر اینکه در مرحلۀ قبل فهمید معنای
«الحمد لله رب العالمین» چیست؟ این حقیقت را با آن معنای وسیعش در قلب خود جای بدهد، آن معنای وسیع این است که حمد از هر کسی، از هر حامدی، در مورد هر چیزی صادر شود حمد خداست. اگر انسان یک عالمی را به علمش می ستاید، اگر یک فرد متقی یا هنرمند و صنعتگر و عارفی را تعریف و تکریم می کند، در حقیقت خدای تبارک و تعالی را می ستاید و غیر از خدا اصلاً هیچ موجودی قابلیت و ارزش حمد را ندارد، چنانچه تمام این معنا را در قلب خود جای بدهد، این را برخی از بزرگان اخلاق به عنوان حال حضور قلب مطرح کرده اند.
بعد از حضور قلب، حالت دوم که در نماز لازم است، حال تفهّم است و بسیاری از آثار نماز از قبیل جلوگیری از فحشاء و منکر
«إِنَّ الصّلاة تَنْهَی عَنْ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ»(1) مربوط به تفهم است، یعنی قبل از اینکه بخواهد هر فعلی را در نماز انجام بدهد به خود بفهماند چه کار می خواهد بکند، قبل از اینکه هر
ص:57
قولی را بیان کند آن را بفهمد و همین حال را تا آخر نماز حفظ کند، حقایق افعال و اذکار را بفهمد.
حالت سوم حالت تعظیم است؛ تعظیم، علم به عظمت خداست، و اینکه انسان پی به عظمت حق ببرد. یعنی بداند در مقابل موجود عظیمی قرار گرفته که قدرت دارد عمل این انسان را قبول یا رد کند، قدرت دارد این فرد را مورد اکرام یا توهین قرار بدهد، همۀ امور عالم به دست اوست، حتی همین کلماتی را که در حال نماز بیان می کنیم با عنایت اوست که می توانیم بیان کنیم. بنده باید به عظمت آن کسی که با او مناجات می کند توجّه کند.
این روایت را قبلاً بیان کردیم(1) که خداوند ملکی را بر فرد نمازگزار می گمارد و این ملک به او می گوید اگر می دانستی چه کسی به تو نگاه می کند و تو با چه کسی مناجات می کنی اصلاً از جای خود تکان نمی خوردی و نمازت را رها نمی کردی و باز بعد از این نماز به نماز دیگری مشغول می شدی! انسان وقتی پی به عظمت حق تبارک و تعالی ببرد، کجا در حال نماز فکرش به امور دیگر مشغول می شود؟ وقتی ما توجّه به عظمت آن موجودی که در مقابلش ایستاده ایم نداریم فکرمان به سوی امور دیگر می رود، اما اگر عظمت خدا وجود انسان را فرا بگیرد، امکان ندارد در حال نماز به چیز دیگری توجّه داشته باشد.
ص:58
بسم الله الرحمن الرحیم
قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ، اَلَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ؛1
همانا مؤمنین رستگارند. کسانی که در نماز خود خاشع هستند.
در قرآن کریم از حضور قلب در نماز تعبیر به خشوع شده است. آنجا که در مورد صفات مؤمنین می فرماید:«اَلَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ» کسانی که در نمازشان خشوع دارند. کسی که توجّه داشته باشد در مقابل عظمت بی انتهای هستی قرار دارد، کسی که توجّه داشته باشد در مقابل موجود عظیمی قرار دارد که تمام وجودهایی که «عظیم» شمرده می شوند در برابر او نه صغیر بلکه صفر هستند، این فرد حتماً در نمازش خشوع می یابد، مسلماً این خشوع قلبی برای او خشوع ظاهری هم می آورد، کسی که در حال نماز با دست خود، با لباس خود، با سر و گردن خود بازی می کند خشوع ندارد، کسی که با دست و پای خود بازی می کند و یا مشغول مرتب کردن محاسن و موی سرش هست، این فرد
ص:59
خشوع در نماز ندارد! و قرآن می فرماید انسان مؤمن کسی است که در نمازش خاشع است، یعنی مجرّد نماز خواندن برای ایمان کافی نیست، مجرّد اینکه انسان ظاهر یک نماز را تحویل خدای تبارک و تعالی بدهد نمی تواند دل خودش را خوش کند که مؤمن است.
قبلاً عرض شد انسان به وسیله نماز می تواند مقدار خداشناسی خود را تشخیص بدهد، در نماز است که اندازۀ ایمان خودش را می تواند بررسی کند و بفهمد که چقدر ایمان دارد؟ هر کسی خشوعش در نماز بیشتر باشد ایمانش به خداوند تبارک و تعالی بیشتر است، و خشوع همان حضور قلب است، همین که انسان بداند در محضر خداست و در حال راز و نیاز با او است و توجّه داشته باشد به آنچه که انجام می دهد.
یا در سورۀ مبارکه ماعون می فرماید:
«فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ * اَلَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ»1 وای بر نمازگزاران. کدام نمازگزاران؟ آنهایی که در نمازشان سهو و غفلت دارند، توجّه ندارند که در مقابل خدای تبارک و تعالی ایستاده اند.
به این نکته توجّه کنیم که چقدر این کار در نزد خدا زشت و ناپسند و موجب دوری انسان از خداست که خدا می فرماید «فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ» ویل یکی از مراتب و درکات عمیق جهنم است، یعنی در اثر شدّت گناه یا شدت کفر، فرد استحقاق ویل پیدا می کند، این ویلی که خدا در مورد این انسان می گوید غیر از آن ویلی است که ما به کار می بریم و می گوئیم وای بر فلان!
وقتی در نماز احساس کردیم حضور قلب نیست به یاد این آیه شریفه بیفتیم و متوجه شویم که خدا می فرماید:«فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ» . چرا آن خدایی که باب رحمت و لطف و نعمت خود را این چنین برای بندگان خود گسترده کرده است، اینجا نسبت به نمازگزاری که توجّه به او ندارد تعبیر «ویل» به کار برده است؟
ص:60
برای این که انسان وقتی نماز می خواند اگر توجّه به خدا نکند در حقیقت خدا را استهزاء و تحقیر می کند و کسی که خدا را استهزاء و تحقیر کند استحقاق چنین مجازات و عقوبتی را دارد.
در روایتی امام باقر علیه السلام در مورد والد بزرگوارشان امام سجّاد علیه السلام نقل می کند که وقتی امام سجّاد به نماز می ایستاد رنگ چهره شان متغیر می شد و وقتی به سجده می رفت سرشان را بلند نمی کردند تا اینکه عرق از صورت مبارک شان جاری می شد، یا می فرمودند وقتی پدر من به نماز می ایستاد، مانند ساقۀ درختی بود که هیچ جزئی از آن حرکت نمی کرد مگر آنکه باد آن را به حرکت در می آورد، یعنی اگر عبای شان یک مقدار حرکت می کرد باد آن را به حرکت در می آورد.
آیا ما اساساً خود را امتحان کرده ایم، در یک نماز دو رکعتی، چه مقدار ظاهر خود را در مقابل خداوند تبارک و تعالی ثابت و مؤدب نگه می داریم؟ یا اینکه آنقدر حرکت های مختلف در نماز انجام می دهیم که از اصل نماز دور می مانیم.
ابوحمزۀ ثمالی نقل می کند(1) دیدم امام سجّاد علیه السلام نماز می خواند، گوشۀ عبای آن حضرت از روی شانه شان افتاد، حضرت آن را درست نکردند تا نمازشان تمام شد ابو حمزه می گوید به امام سجّاد عرض کردم که چرا عبای خودتان را در حال نماز درست نکردید؟ فرمود وای بر تو ابو حمزه، آیا می دانی من در محضر چه کسی بودم و با چه موجودی صحبت می کردم؟ و بعد فرمود نماز از بنده قبول نمی شود مگر آن نمازی که در آن اقبال و توجّه قلبی به خدا وجود داشته باشد و بعد ابوحمزه به امام سجّاد عرض می کند که آقاجان پس روی این حساب کار همۀ ما ساخته است و هلاک شدیم! فرمود «کلا» نه خداوند تبارک و تعالی به وسیلۀ نوافل نواقص را جبران می کند.
ص:61
بسم الله الرحمن الرحیم
امام رضا علیه السلام فرمودند:
طُوبَی لِمَن أَخلَصَ لِلَّهِ العِبَادَةَ وَالدُّعَاءَ وَلَم یَشغَل قَلبَهُ بِمَا تَرَی عَینَاهُ وَلَم یَنسَ ذِکرَ اللَّهِ بِمَا تَسمَعُ أُذُنَاهُ؛(1)
خوشا به حال کسانی که خالصانه برای خدا عبادت و دعا می کنند و قلب خود را به آنچه دیدگانشان می بیند مشغول نساخته و یاد خدا را به آنچه گوشهایشان می شنود، فراموش نمی کنند.
یک نکتۀ مهم این است که نماز آنقدر دارای اسرار و حقایق و آثار و فواید است که خداوند تبارک و تعالی برای اینکه انسان به مقداری از این اسرار راه پیدا کند و از آن بهره مند شود تمام امکانات و راهها را فراهم کرده است، اگر وقت نماز او از دست رفت می فرماید قضای نمازش را به جا بیاورد، اگر فرائض را با خشوع و حضور قلب صحیح انجام نداده، به وسیلۀ نافله ها آن را جبران کند.
زراره از امام باقر علیه السلام نقل می کند:
ص:62
«إِذَا قُمتَ إِلَی الصَّلَاةِ فَعَلَیکَ بِالإِقبَالِ عَلَی صَلَاتِکَ»؛ وقتی برای نماز می ایستی لازم است بر تو که اقبال کنی بر خداوند تبارک و تعالی،
«فَإِنَّمَا لَکَ مِنهَا مَا أَقبَلتَ عَلَیهِ» از نماز به همان مقداری بهره می بری که توجّه و اقبال به خدا کرده ای، یعنی نمازی که انسان می خواند، در این چهار رکعت یا دو یا سه رکعت، به هر مقدار که انسان اقبال به خداوند تبارک و تعالی داشته باشد، حظ و بهره اش از نماز همان مقدار است
«وَلَا تَعبَث فِیهَا بِیَدَیکَ وَلَا بِرَأسِکَ وَلَا بِلِحیَتِکَ وَلَا تُحَدِّث نَفسَک»(1) با دستت با محاسن و با موی سر خود بازی نکن، و حدیث نفس نکن، یعنی در نماز فکر و ذهنت متوجه خدا باشد و آن را با مطالب دیگر مشغول نکن. و این نکتۀ بسیار مهمی است که در کلمات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هم آمده حضرت فرمودند:
«أَنَّ العَبدَ إِذَا اشتَغَلَ بِالصَّلَاةِ جَاءَهُ الشَّیطَانُ وَقَالَ لَهُ اذکُر کَذَا اذکُر کَذَا حَتَّی یُضِلَّ الرَّجُلَ أَن یَدرِیَ کَم صَلَّی»(2) این روایت خیلی عجیب است، یکی از مأموریت های مهم شیطان، هنگام نماز است. اساساً وقتی که انسان برای نماز می ایستد شیطان دست به کار می شود، شیطان روی آن فردی که اهل نماز نیست سرمایه گذاری نمی کند و کاری به او ندارد اما آن کس که می ایستد نماز بخواند، چون این نماز او را برای همیشه از شیطان دور می کند و این نماز ابزار مبارزۀ بسیار قوی با شیطان است، شیطان هم دست به کار می شود، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند وقتی که عبد برای نماز می ایستد،
«إِذَا اشتَغَلَ بِالصَّلَاةِ» شیطان می آید به او می گوید که به فلان کار توجّه کن، فلان کار را که باید انجام بدهد یادش می آورد می گوید «کَذَا اذکُر» وقتی به نماز می ایستیم یادمان می افتد که امروز فلان کار را باید انجام می دادیم که انجام نداده ایم، فلان حرف را به فلان آقا باید می زدیم که نزدیم، همینطور ذهن انسان آنچنان توجّه به امور دیگر پیدا می کند که از یاد خدا و حقایق نماز باز می ماند، اساساً گاهی اوقات انسان می گوید اگر بخواهد چیزی یادش بیاید در نماز یادش خواهد افتاد، این شیطان است که آنچه را انسان از آن
ص:63
غافل بوده و به فراموشی سپرده، در نماز به خاطرش می آورد.
برادران و خواهران؛ وقتی که در حضور پروردگار عالم ایستاده ایم و نماز می خوانیم، اگر یک مطلبی غیر از خدا، چه مطلب علمی، چه غیر علمی، دنیوی و غیر دنیوی، هر چه در ذهنمان آمد بلا فاصله به یاد روایت پیامبر اکرم بیفتیم، یعنی بدانیم شیطان ما را به آن وادی برده است، شیطان می خواهد ما را از خدا غافل کند و حضور قلب ما را از بین ببرد تا اقبال به خداوند تبارک و تعالی نداشته باشیم. بنابراین باید به مسئلۀ حضور قلب در نماز توجّه داشته باشیم.
در روایت دیگری امام صادق علیه السلام می فرماید:
«إِذَا کُنتَ فِی صَلَاتِکَ فَعَلَیکَ بِالخُشُوعِ وَالإِقبَالِ عَلَی صَلَاتِکَ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَی یَقُولُ الَّذِینَ هُم فِی صَلاتِهِم خاشِعُونَ»(1) که در بحث خشوع و اقبال قلب به این امر تذکر داده ایم.
امام هشتم علیه السلام از امیر المؤمنین صلوات الله و سلامه علیه نقل می کند که حضرت فرمود:
«طُوبَی لِمَن أَخلَصَ لِلَّهِ العِبَادَةَ وَالدُّعَاءَ»؛ خوشا به حال کسی که عبادت و دعا را خالصانه انجام می دهد
«وَلَم یَشغَل قَلبَهُ بِمَا تَرَی عَینَاهُ» در حال نماز قلب خود را به آنچه که چشمانش می بیند مشغول نکرده
«وَلَم یَنسَ ذِکرَ اللَّهِ بِمَا تَسمَعُ أُذُنَاهُ»(2) با آنچه گوش او می شنود. ذکر خدا را فراموش ننموده. متأسفانه گاهی اوقات انسان نماز را در جایی می خواند که صداهای مختلف و حتی صدای لهو و لعب موجود است و این فرد نمازگزار هم آن را گوش می کند، این چه نمازی است که تحویل خدا می دهیم، در حال نماز باید چشم، گوش و قلب انسان فقط مشغول به خدا باشد تا اینکه این نماز او را عروج بدهد.
ص:64
بسم الله الرحمن الرحیم
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
اعبُدِ اللَّهَ کَأَنَّکَ تَرَاهُ فَإِن لَم تَکُن تَرَاهُ فَإِنَّهُ یرَاکَ؛(1)
خدا را چنان عبادت کن گویا تو او را می بینی، پس اگر تو او را نمی بینی، همانا او تو را می بیند.
تاکنون برخی از آیات و روایات مربوط به حضور قلب در نماز را بیان کردیم و به برادران و خواهران ایمانی توصیه می کنم این روایات و آیاتی را که در مسئلۀ حضور قلب وارد شده، بسیار مورد توجّه قرار بدهند و اگر با یک توجّه بیشتری این روایات را ببینند، بدانند نمازشان تغییر کرده و حقیقت دیگری پیدا می کند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود
«اعبُدِ اللَّهَ کَأَنَّکَ تَرَاهُ» خدا را طوری عبادت کن گویا که او را می بینی
«فَإِن لَم تَکُن تَرَاهُ فَإِنَّهُ یَرَاکَ» فرمود اگر تو او را نمی بینی بدان که او تو را می بیند، او قیام و قعود ما را می بیند، کلمات ما را می شنود، واقعاً در حال نماز اگر به همین توصیۀ پیامبر توجّه داشته باشیم، چه حال خوش و چه توجّه و
ص:65
اقبالی به خدای تبارک و تعالی پیدا می کنیم.
باز این روایت از وجود مبارک پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است که:
«إِنَّ الرَّجُلَینِ مِن أُمَّتِی یَقُومَانِ فِی الصَّلَاةِ وَرُکُوعُهُمَا وَسُجُودُهُمَا وَاحِدٌ»، دو نفر از امّت من به نماز می ایستند با آنکه رکوع و سجودشان یکی است؛ یعنی هر دو به یک اندازه رکوع و سجده انجام می دهند
«وَإِنَّ مَا بَینَ صَلَاتَیهِمَا مِثلُ مَا بَینَ السَّمَاءِ وَالأَرض»(1) اما فاصلۀ بین این دو نماز فاصلۀ بین آسمان و زمین است، چرا؟ چه چیزی این فاصله را ایجاد کرده؟ آیا غیر از آن خشوع و اقبال و توجّه محض به خدای تبارک و تعالی است که در نماز یکی از آن دو نفر وجود دارد و در نماز دیگری وجود ندارد؟
در روایتی دیگر پیامبر اکرم صلوات الله و سلامه علیه فرمودند:
«إِنَّ مِنَ الصَّلَاةِ لَمَا یُقبَلُ نِصفُهَا وَثُلُثُهَا وَرُبُعُهَا وَخُمُسُهَا إِلَی العُشرِ» فرمود گاهی یک دهم بعضی از نمازها قبول می شود، بعضی از نمازها یک نهم، بعضی از نمازها یک هشتم، یک هفتم، یک پنجم یا یک سوم قبول می شود
«وَإِنَّ مِنهَا لَمَا یُلَفُّ کَمَا یُلَفُّ الثَّوبُ الخَلَقُ فَیُضرَبُ بِهَا وَجهُ صَاحِبِهَا» و در مواردی همانطور که یک لباس کهنه و مندرسی را می پیچانند و مچاله می کنند، بعضی از این نمازها مچاله می شود و به صورت آن نمازگزار زده می شود. بعضی از نمازهایی که ما تحویل خدا می دهیم حواس مان نیست که این نماز به صورت خود ما برمی گردد یعنی اینکه این نماز به درد خودت می خورد و در درگاه خداوند ارزش ندارد و مقبول پروردگار نیست، آنرا به خود نمازگزار برمی گردانند و حضرت به عنوان یک قاعدۀ کلی فرمود:
«وَإِنَّمَا لَکَ مِن صَلَاتِکَ مَا أَقبَلتَ عَلَیهِ بِقَلبِکَ»،(2) آن مقداری که در نماز با قلبت اقبال به خدا دارید، همان اندازه نصیب شما خواهد شد.
در روایتی امام صادق علیه السلام می فرمایند:
ص:66
«وَاللَّهِ إِنَّهُ لَیَأتِی عَلَی الرَّجُلِ خَمسُونَ سَنَةً وَمَا قَبِلَ اللَّهُ مِنهُ صَلَاةً وَاحِدَةً» امام صادق به خدا قسم می خورد که ممکن است پنجاه سال بر یک انسانی بگذرد و خدا یک نماز او را قبول نکند!
بعد فرمود:
«فَأَیُّ شَیءٍ أَشَدُّ مِن هَذَا»؛(1) چه بدبختی ای از این شدیدتر و بالاتر؟
ما چه مقدار راجع به نمازهای گذشته مان فکر کرده ایم آیا مقبول حق تعالی بوده یا نه؟ بزرگانی از مراجع را می شناسیم با اینکه از همان اوایل بلوغ و حتی قبل از آن، تا اواخر عمر نمازهایشان را با دقت و سر وقت خوانده بودند اما خودشان فرموده بودند که من سه بار تمام نمازهای عمرم را خودم مجدداً انجام دادم، این اهتمام برای آن است که همین روایات را دیده اند، برای این است که گفتند ممکن است در نمازهایی که خوانده ایم اقبال ما به خدا کم بوده و یا خدای نکرده اقبالی نبوده است لذا تا زنده هستیم خودمان این کار را انجام بدهیم.
چرا در انجام واجبات و نمازهای خود کوتاهی کرده و آنرا برای بعد از فوت بگذاریم و وصیت کنیم 30 سال، 40 سال برای ما نماز قضا انجام شود، اگر نقصی در نمازهای ما بوده خود ما تا زنده هستیم جبران کنیم، یک رکعت نمازی که خود ما بخوانیم قابل مقایسه با ده سال نمازی که بعد از فوت انسان خوانده شود، نیست. باید با اقبال و حضور قلب نماز بخوانیم تا خداوند انشاء الله به لطف و کرم خودش قبول بفرماید.
ص:67
بسم الله الرحمن الرحیم
بهترین دلیل بر اینکه حضور قلب در نماز یک امر ضروری و لازم است، روایاتی است که در این زمینه وارد شده، از مجموع این روایات نکات فراوانی به دست می آید و توجّه به همین نکات موجود در روایات حضور قلب نمازگزار را آسان می کند. این تعبیری که در روایت امام باقر علیه السلام آمده و مرحوم کلینی آن را در کتاب کافی آورده است(1) که وقتی فرد نمازگزار به نماز می ایستد
«وَکَّلَ اللَّهُ بِهِ مَلَکاً قَائِماً عَلَی رَأسِهِ» خداوند ملکی را از جانب خود به عنوان وکیل بر او می گمارد. توجّه به همین نکته خشوع آور است. وقتی انسان به نماز می ایستد اگر بداند خدا ملکی را مأمور او قرار می دهد و همۀ جنود الهی و ملائکۀ آسمان، منتظرند ببینند که این انسان چه می کند؟ بارگاه ربوبی، بارگاهی بسیار با عظمت است و این انسان نمازگزار است که می تواند به آن راه پیدا کند، و باب مناجات و گفتگوی با خدا را باز نماید، انسان وقتی این روایات را می بیند، گویا خداوند همه ملائکه را بسیج کرده و همه درهای رحمت خود را بر روی انسان نمازگزار می گشاید.
ص:68
فردی که در حال خواندن نماز است فکر نکند کسی نیست به او توجه کند، صدایش به جایی نمی رسد، کسی نمی شنود! کسی حرکت و قیام و قعود او را نمی بیند و ثبت نمی کند. آن خدای بزرگی که نسبت به فرد گناهکار آن چنان لطف دارد که وقتی گناه می کند، ابتدا اجازه نمی دهد گناه او در نامۀ عملش ثبت شود، و مانع اطلاع مأمورین خود از خطای وی می شود. حال چنین خدایی وقتی یک انسان به نماز می ایستد، ببین با او چه می کند؟ چه تهیه اسباب، چه خبرهای خوش، چه وضعی را در ملکوت برای این انسان ایجاد می کند؟ گاهی اوقات فکر می کنیم نماز فقط یک تکلیف ظاهری است و باید این تکلیف را انجام بدهیم و خدا هم به عنوان اینکه مولای ماست این تکلیف را از ما خواسته، تا یک وظیفه ای را انجام دهیم و چیز دیگری در کار نیست! در حالی که نماز در مُلک و ملکوت انسان تحوّل ایجاد می کند، انسان را خیلی عروج می دهد، او را در میان ملائکۀ الهی مشهور و مشهود می کند، هر وقت برای نماز می ایستیم، آن ملک موکّل و دیگر جنود الهی را در نظر آوریم. حتی گاهی اوقات می توان با زبان دل و با توجّه به این جنود الهی آنها را هم واسطه قرار داد تا صدای راز و نیاز بهتر بالا رود و به عالم ملکوت منتقل گردد.
توجه کنیم به آن ملکی که از طرف خداوند موظف است، آن ملک چه می گوید؟ آیا آن ملک فقط می خواهد ببیند این انسان وظیفه اش را انجام می دهد یا نه؟ اگر انسان گوش دل داشته باشد سخن آن ملک را با خود می شنود که می گوید:
«لَو تَعلَمُ مَن یَنظُرُ إِلَیکَ وَمَن تُنَاجِی مَا التَفَتَّ وَلَا زِلتَ مِن مَوضِعِکَ أَبَداً»؛ اگر انسان بداند که چه کسی به او نظر می کند، یعنی بداند موقع نماز، خدا به انسان نظر و نگاه خاص می کند، موقع توجّه خاص خداوند تبارک و تعالی به انسان است، گر چه همیشه همۀ اعمال، حالات و سکنات، خواب و همه امورمان با نظر الهی است، اگر یک آنی نظر او کنار برود، همۀ عالم محو می شود، اما این نظر
ص:69
نظرِ خاصی است. یعنی وقت نماز خدا یک نظر خاص به نمازگزار می کند، یعنی یک ضیافت و بار خاص است، یک جلسه و یک ملاقات خصوصی با خداست، در عین اینکه در این ملاقات خصوصی خداوند برای توجّه به این نمازگزار خیلی از عوامل خود را بسیج می کند. آن ملک می گوید اگر بدانی که چه کسی به تو نظر می کند و تو با چه موجودی در حال مناجات هستی، موجودی که تمام این عالم در نزد او صفر است، از ذره کمتر است، موجودی که قدرت او در یک طرفة العینی این عالم را از بین می برد، کما اینکه در یک چشم به هم زدن عالم را ایجاد کرده است، موجودی که انسان هر چه از او بخواهد قدرت بر انجام آن را دارد «إِنَّ اللّهَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ»، موجودی که به هر چه در قلب انسان خطور کند توجّه دارد، موجودی که خیر و مصلحت انسان را می خواهد، انسان نمازگزار در مقابل یک چنین موجودی ایستاده و در حال مناجات است. این ملک می گوید اگر لذت این نظر و لذت این مناجات را بچشی،
«ما التفت و ما زلت من موضعک ابداً» اصلاً غیر از نماز کار دیگری انجام نمی دهی، توجّه به چیز دیگری نمی کنی، به دنیا و آنچه در اوست، به امور زندگی، حتی به محبوب ترین چیزها توجّه نمی کنی، اگر انسان در حال نماز یک مقدار لذت نظر و مناجات با خدا را درک کند و بچشد، هیچ گاه توجهش به سوی غیر خدا نمی رود، اصلاً غیر از نماز نمی خواهد کاری انجام بدهد و به همین علت است که گاهی اوقات اولیاء الهی در بعضی از روزها هزار رکعت نماز می خواندند، خسته هم نمی شدند. دائماً از این مناجات با خدا لذت می بردند، بیائیم واقعاً به نمازاهمیت بدهیم، با نماز درهای لطف و فضل خدا را برای خود بیشتر باز کنیم و از این مناجات با خدا لذت ببریم، انشاء الله.
ص:70
بسم الله الرحمن الرحیم
امام صادق علیه السلام فرمودند:
... مَن أَقَامَ حُدُودَهُنَّ وَحَافَظَ عَلَی مَوَاقِیتِهِنَّ لَقِیَ اللَّهَ یَومَ القِیَامَةِ وَلَهُ عِندَهُ عَهدٌ یُدخِلُهُ بِهِ الجَنَّة؛
نماز حقیقی و با شرایط و با حضور قلب موجب عهدی است از جانب خداوند که به وسیله آن عهد نمازگزار داخل بهشت می شود.
حضور قلب در نماز برای نمازگزار آثار بسیار فراوانی به همراه دارد، یکی از آثار حقیقت نماز این است که نماز یک عهد است، عهدی بین انسان و خدا. نمازگزار بداند که حقیقت نماز یک عهدی برای خدا ایجاد می کند و به وسیلۀ آن انسان داخل بهشت الهی می شود، ممکن است سوالی در ذهن برخی پیش آید که فرق یک انسان نمازگزار با کسی که نماز نمی خواند چیست؟ آیا فرقشان فقط در همین حد است که آن نمازگزار یک تکلیف ظاهری را انجام داده و دستور خدای متعال را اطاعت کرده و دیگری از دستور خدا سرپیچی کرده است؟ یا اینکه مسئله به همین جا منتهی نمی شود! بر حسب روایتی که مرحوم کلینی در کتاب
ص:71
کافی آورده است، بین انسان نمازگزار و خدا به وسیلۀ نماز یک عهدی برقرار می شود که این انسان را اهل جنّت و بهشت می کند، ابان بن تغلب نقل می کند:
«کُنتُ صَلَّیتُ خَلفَ أَبِی عَبدِ اللَّهِ علیه السلام بِالمُزدَلِفَةِ فَلَمَّا انصَرَفَ التَفَتَ إِلَیَّ فَقَالَ»(1) پشت سر امام صادق در مزدلفه (مشعر) نماز می خواندم، وقتی که نماز تمام شد، حضرت به من توجّه کرده و فرمودند:
«یَا أَبَانُ الصَّلَوَاتُ الخَمسُ المَفرُوضَاتُ مَن أَقَامَ حُدُودَهُنَّ وَحَافَظَ عَلَی مَوَاقِیتِهِنَّ»؛ کسی که نمازهای واجب یومیۀ خود را به نحو صحیح بخواند و حدود و شرایط اجزاء نماز را رعایت کند و مراقب باشد نمازش را اول وقت بخواند
«لَقِیَ اللَّهَ یَومَ القِیَامَةِ وَلَهُ عِندَهُ عَهدٌ یُدخِلُهُ بِهِ الجَنَّةَ» این شخص روز قیامت وارد بر خدا می شود در حالی که در نزد خدا برای این شخص یک عهدی است، یعنی این نماز یک عهدی بین این نمازگزار و خدا ایجاد می کند که به وسیلۀ این عهد داخل بهشت می شود.
در این روایت تعبیر به عهد شده، یعنی اینکه خدای تبارک و تعالی متعهد می شود در مقابل نمازی که این فرد خوانده و رعایت شرایط و خصوصیات آن را کرده است او را داخل در بهشت کند. عهد در کجا به کار می رود؟ عهد یک التزام و تعهد است، خدا با انسان نمازگزار قرارداد و پیمان می بندد، و اثر این عهد آن است که در قیامت این انسان باید وارد بهشت بشود.
«وَمَن لَم یُقِم حُدُودَهُنَّ وَلَم یُحَافِظ عَلَی مَوَاقِیتِهِنَّ» حالا اگر کسی نماز نخواند، یا نماز بخواند اما حدود، شرایط، خصوصیات و وقت نماز را رعایت نکند مثلاً آخر وقت نماز بخواند،
«لَقِیَ اللَّهَ وَلَا عَهدَ لَهُ إِن شَاءَ عَذَّبَهُ وَإِن شَاءَ غَفَرَ لَهُ» این فرد خدا را در قیامت ملاقات می کند در حالی که خدا هیچ عهد و پیمانی نسبت به او ندارد، فریاد می زند که من عمری نماز خواندم، کو؟ کدام نماز؟ این نماز بالا نرفته تا موجب عهد بین این انسان و بین خدا بشود.
ص:72
توجه کنیم هر گاه در پیشگاه خدا به نماز می ایستیم عهد جدیدی را منعقد می کنیم، اینکه در روایات وارد شده نماز موجب بخشیده شدن گناهان گذشتۀ انسان است به خاطر همین عهد است، یعنی وقتی یک نماز صحیح با تمام شرایط و خصوصیات خوانده می شود، خدا عهد می کند بر اینکه این نمازگزار را پاک و گناهان او را محو کند و او را اهل بهشت قرار بدهد.
پس در این روایت چنین آمده که آنچه که بین انسان و خدا موجب عهد برای دخول در بهشت می شود نماز با حضور قلب و نماز با شرایط است، و اگر انسان این شرایط را درست رعایت نکند نماز او مقبول درگاه خدا واقع نمی شود و در قیامت می بیند در نامۀ عملش چنین نمازی ثبت نشده
«لَقِیَ اللَّهَ وَلَا عَهدَ» عهدی بین او و خدا نیست. حالا اگر بین او و خدا عهدی نبود نتیجه چه می شود؟
«إِن شَاءَ عَذَّبَهُ وَإِن شَاءَ غَفَرَ لَهُ» خدا اگر خواست این انسان را عذاب می کند و اگر نخواست به لطف و کرمش وی را مورد غفران قرار می دهد! اگر نماز با همۀ خصوصیاتش انجام شود عهدی ایجاد می شود که این انسان استحقاق بهشت را پیدا می کند. اما اگر این عهد ایجاد نشود این فرد استحقاق عذاب را دارد، پس یکی از آثار و خصوصیت نماز ایجاد عهد بین انسان و خداست.
امیدوارم که خداوند نمازهای ما را طوری قرار دهد که موجب عهد بین ما و خدا بشود تا همۀ ما به وسیلۀ نمازهایمان سزاوار بهشت و جنت خدا بشویم، انشاء الله.
ص:73
بسم الله الرحمن الرحیم
امام رضا علیه السلام فرمودند:
... أَصلَ الصَّلَاةِ إِنَّمَا هِیَ رَکعَةٌ وَاحِدَة؛(1)
حقیقت نماز همان رکعت اول است.
در رابطه با حقیقت و باطن نمازدر روایات به یک نکتۀ مهمی برخورد می کنیم و آن اینست که حقیقت هر نماز در همان رکعت اول آن نماز است و نمازگزار اگر بتواند در رکعت اول نماز از آن زمانی که تکبیرة الاحرام را می گوید تا پایان سجدۀ دوم حضور قلب کامل داشته باشد، خواهد توانست تا اندازه ای به اسرار و حقیقت نماز راه پیدا کند. قبلاً عرض شد خداوند تبارک و تعالی در صدد این امر است که بندگانش محروم از حقایق و اسرار نماز نشوند. از اینرو به اصل نماز که یک رکعت بوده، رکعت دوم را اضافه فرموده است برای اینکه غالب افراد در رکعت اول توجهی به حقیقت نماز و خصوصیات آن نمی کنند و بعد از آن نیز پیامبر بزرگوار به بعضی یک و برخی دیگر دو رکعت افزوده اند، در نتیجه نمازها سه یا چهار رکعتی شده است. اما اصل و حقیقت نماز را همان رکعت اول نماز
ص:74
تشکیل می دهد ولی چون ما غالباً نمی توانیم در رکعت اول تمرکز و حضور قلب کامل پیدا کنیم، تشتت خاطر داشته و حواس و افکارمان پراکنده است، خداوند راه را نبسته، رکعت دوم را افزوده تا انسان خلأیی را که در رکعت اول ایجاد می شود در رکعت دوم جبران کند.
صاحب کتاب وسائل الشیعه روایتی را از کتاب عیون اخبار الرضا از امام هشتم علیه السلام نقل می کند:
«قال إِنَّمَا جُعِلَ أَصلُ الصَّلَاةِ رَکعَتَینِ وَزِیدَ عَلَی بَعضِهَا رَکعَةٌ وَعَلَی بَعضِهَا رَکعَتَانِ وَلَم یُزَد عَلَی بَعضِهَا شَیءٌ لِأَنَّ أَصلَ الصَّلَاةِ إِنَّمَا هِیَ رَکعَةٌ وَاحِدَةٌ لِأَنَّ أَصلَ العَدَدِ وَاحِدٌ فَإِذَا نَقَصَت مِن وَاحِدٍ فَلَیسَت هِیَ صَلَاةً فَعَلِمَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ أَنَّ العِبَادَ لَا یُؤَدُّونَ تِلکَ الرَّکعَةَ الوَاحِدَةَ الَّتِی لَا صَلَاةَ أَقَلُّ مِنهَا بِکَمَالِهَا وَتَمَامِهَا وَالإِقبَالِ عَلَیهَا» می فرماید اصل نماز یک رکعت است برای اینکه اصل عدد واحد است، (البته در اینکه این تعلیل یا این حکمت چگونه قابل تطبیق بر این مورد است بحث دقیقی وجود دارد که در مجال دیگری باید به آن اشاره کنیم) اما چون خدای تبارک و تعالی می داند که بندگان او این رکعت واحده را به کمال و تمام و با اقبال و توجّه انجام نمی دهند!
«فَقَرَنَ إِلَیهَا رَکعَةً أُخرَی» رکعت دومی به آن اضافه کرد
«لِیَتِمَّ بِالثَّانِیَةِ مَا نَقَصَ مِنَ الأُولَی فَفَرَضَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ أَصلَ الصَّلَاةِ رَکعَتَینِ» خدا نماز را دو رکعت قرار داد تا با رکعت دوم نقص رکعت اول جبران شود.
«ثُمَّ عَلِمَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنَّ العِبَادَ لَا یُؤَدُّونَ هَاتَینِ الرَّکعَتَینِ بِتَمَامِ مَا أُمِرُوا بِهِ وَکَمَالِهِ» پیامبر اکرم می داند که مردم باز با این دو رکعت نمی توانند به آن حقایق و اسرار برسند،
«فَضَمّ إِلَی الظُّهرِ وَالعَصرِ وَالعِشَاءِ الآخِرَةِ رَکعَتَینِ رَکعَتَین»(1) پیامبر هم دو رکعت به نماز ظهر و عصر و عشاء اضافه کردند که این در فقه ما به عنوان فرض النبی معروف است. بنابراین ما باید سعی کنیم تمام فکر و حضور قلب خود را در همان رکعت اول متمرکز کنیم. به طور کلی هنگامی که به نماز
ص:75
می ایستیم، برای اینکه نمی دانیم اجل و مرگ انسان کی فرا می رسد، به خود بگوئیم شاید موفق به انجام رکعت دوم نشویم، خوشا به حال کسانی که هر نمازشان مقرون به این فکر باشد، اگر یک چنین تلقینی به خود داشته باشیم و وقتی نماز می خوانیم فکر کنیم این آخرین نماز ما است، یک حال دیگری به ما دست خواهد داد و مطمئناً نماز را با حضور قلب بیشتری به بارگاه الهی تحویل می دهیم، انشاء الله.
ص:76
بسم الله الرحمن الرحیم
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:
إِنَّ اللَّهَ لَا ینظُرُ إِلَی صُوَرِکُم وَأَعمَالِکُم وَإِنَّمَا ینظُرُ إِلَی قُلُوبِکُم؛
خداوند به ظاهر صورت ها و اعمال شما نظر نمی کند، بلکه او به قلوب و نیات شما توجه می فرماید.
در مباحث گذشته اشاره ای به مراتب حضور قلب در نماز داشتیم. یکی از نکات حایز اهمیت آن است که انسان نمازگزار فکر نکند حضور قلب در نماز یک معنای سطحی و ساده دارد که همان توجّه به حضور در پیشگاه خداوند تعالی است. حضور قلب در نماز دارای مراتبی است که برخی از مراتبش برای همۀ مردم میسور است و برخی از مراتبش حتی برای عرفا و کمّل از اولیاء، فهم و درکش هم میسور نیست چه رسد به عمل به آن. و اساساً اگر ما بخواهیم به حقیقت نماز برسیم، باید این مراتب حضور را کامل تر از گذشته طی کنیم، مرتبه حضور نماز امروز باید از روز گذشته بالاتر باشد و توجّه داشته باشیم هرچه مراتب حضور قلب قوی تر باشد کشف اسرار نماز برای انسان بیشتر می شود و در آن مراتب عالیۀ حضور قلب است که برخی از اسرار نماز برای بعضی از
ص:77
انسان ها مکشوف می شود که در بعضی از روایات وارد شده است که:
«إِنَّ اللَّهَ لَا یَنظُرُ إِلَی صُوَرِکُم وَأَعمَالِکُم وَإِنَّمَا یَنظُرُ إِلَی قُلُوبِکُم»؛(1) خدا به صورتهای ظاهری شما و اعمالتان نظر نمی کند، بلکه به قلبها و نیت های شما نگاه می کند. هر چند تکلیف انسان برای رسیدن به حقیقت و عمق و اسرار نماز جز از راه ظاهر امکان پذیر نیست، هیچ کسی نمی تواند ادعا کند که من از راه غیر نماز به حقیقت آن می رسم، این امکان ندارد و یک ادعای جاهلانه و واهی و سست است، برای رسیدن به اسرار نماز که یک عبادت دارای اسرار مخصوص به خود است، جز خواندن نماز راه دیگری امکان ندارد، اما بر حسب این روایت خداوند در همین نماز به قلب و نیت نمازگزار نظر می کند.
نظر خداوند به قلب مؤمن اثرش این است که قلب نمازگزار را آماده می کند برخی از اسرار را متوجه شود، اینکه مستحب است انسان در حال نماز نگاه کند به تربتی که بر آن سجده می کند، و متوجه باشد در مقابل با عظمت ترین موجود عالم بهترین و شریف ترین قسمت بدنش را که پیشانی او است روی خاک قرار می دهد، این می شود معنای حضور قلب. اگر انسان بتواند برخی از این مراتب را در خود ایجاد و آن را درک کند، اسرار آن برایش مکشوف می شود. همانطور که برخی از اولیاء خدا فرموده اند که در بعضی از مراتب حضور قلب لذّت هایی است که در مراتب دیگر وجود ندارد.
بنابراین نکته ای که ما بر آن تأکید می کنیم این است که حضور قلب دارای مراتب است، منحصر به یک عنوان ساده و توجّه اجمالی که انسان فقط بداند در پیشگاه خدا قرار گرفته نیست. البته این هم خودش یک امر بسیار مهمی است، اما منحصر به آن نیست، این قدم اول است. این که بدانیم در برابر خدای قادر مطلق ایستاده ایم اولین و کمترین مرتبه از مراتب حضور قلب است، اما مراتب دیگری هم هست که انشاء الله به آن اشاره خواهیم کرد.
ص:78
بسم الله الرحمن الرحیم
وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ؛1
روی خود را به سوی کسی گردانده ام که خالق آسمان ها و زمین است.
عرض کردیم حضور قلب در نماز دارای مراتب متعددی است و انسان نمازگزار باید به این مراتب توجّه داشته باشد، البته فهم و تحقق برخی از این مراتب برای همگان امکان دارد و برخی دیگر تحققش بسیار مشکل است و فهم برخی از آن هم برای کثیری از انسان ها محال است.
در میان سه کتاب معروفی که در مورد اسرار نماز و وظایف قلبی نمازگزار نوشته شده - کتاب التنبیهات العلیة شهید ثانی و اسرار الصّلاة مرحوم میرزا جواد ملکی تبریزی و سرّ الصّلوة امام خمینی رضوان الله علیه - دقیق ترین بیان برای مراتب حضور قلب در کلمات امام خمینی رضوان الله تعالی علیه است، ولو اینکه وقتی کتاب سرّ الصّلاة امام را مطالعه می کنیم کاملاً روشن است که امام نظر به کتاب شریف شهید ثانی داشته اند اما عمقی که در بیان مراتب حضور قلب در
ص:79
کلمات امام هست در آنجاها نیست، امام رضوان الله تعالی علیه مجموعاً هشت مرحله را برای حضور قلب ذکر می کنند و در مرحلۀ هشتم می فرمایند خود این مرحلۀ هشتم مراحلی دارد که از فهم و درک و بیان آن عاجزیم. اینک ما هم تا حدی به این مراتب اشاره خواهیم کرد.
می فرمایند(1) اولین مرحله از حضور قلب حضور اجمالی است که کسب این مرتبه برای همۀ انسان ها میسور است. معنای حضور اجمالی این است که انسان به قلب خود بفهماند و باور کند که در مقام ستایش و ثنای حق تبارک و تعالی است، نمازگزار بداند در مقام تسبیح و تنزیه و تقدیس و بیان اوصاف و حمد خدای تبارک و تعالی است، ولو اینکه نداند چطور دارد حمد و تسبیح می کند، فقط بداند در حال توصیف خدا است. اما این توصیف چیست و با چه بیان و عنوانی است به آن توجهی ندارد. شبیه یک شاعری که در حضور یک طفل از شخص بزرگی مدح و تجلیل می کند. آن طفل فقط این مقدار می فهمد که این شاعر دارد آن بزرگ را مدح و ستایش می کند، اما از این الفاظ و عبارات و معانی این مدح و ستایش اطلاعی ندارد و توجّهی به آن ندارد، این مرتبه اولین مرتبۀ حضور قلب است که بداند مشغول ثنای خداست، کدام ثناء؟ همان ثنایی که خدا خودش را به وسیلۀ آن تسبیح کرده، همان ثنایی که در لسان خاصان درگاه او است.
امام رضوان الله علیه اینجا به نکته ای توجّه می دهند که انجام آن برای افراد معمولی میسر است و آن نکته این است که این کسی که ثنای خدا می کند، بین خودش و خدا این چنین بگوید که خدایا: من خود را لایق ثناء کردن تو نمی دانم، من آن ثنایی که افراد لایق درگاهت تو را با آن ثناء می کنند من هم از زبان و لسان آنها تو را ثناء می گویم، ثناگویی به لسان اولیاء خالی از هر گونه کذب و نفاق است، انسان اگر از جانب خودش بخواهد خدا را ثنا بگوید، چون
ص:80
قول و عملش با هم مطابقت ندارد مرتکب کذب و نفاق می شود، اما وقتی که از لسان اولیاء ثناگوی خدا باشد قول و عمل آنها بر هم منطبق است.
در نماز عبارات و اذکاری وجود دارد؛ مثل آنکه قبل از شروع نماز عرض می کند «وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ»1 آیا واقعاً این انسان راست می گوید که وجه و روی خود را فقط متوجه خالق آسمان ها و زمین کرده؟ یا اینکه وجه ما همیشه به سوی دنیاست، حتی برای نمازی هم که می خوانیم دنبال این هستیم که از خدا حاجت دنیوی بگیریم.«وَجَّهْتُ وَجْهِیَ» اگر بخواهد خالی از کذب و نفاق باشد باید این چنین نیت کنیم همانطور که اولیاء بزرگ تو مثل ابراهیم خلیل الله این تعبیر را می کنند و این ادعا را دارند، من هم می خواهم این ادعا را داشته باشم؛ وقتی می رسیم به جملۀ «إِیّاکَ نَعْبُدُ» خدایا فقط تو را عبادت می کنیم، با نگاهی به قلب خود ببینیم در درون ما چه هواها، چه معبودها و الهه هایی وجود دارد؟ پس نمی شود بگوئیم این جمله از روی صدق و راستی بیان می شود.
اگر بخواهیم این کلام از روی صدق و حقیقت بیان شود، باید به عنوان اینکه همانطور که انبیاء و اولیاء تو این چنین اقرار داشتند و این کلام را در محضر تو بیان می کردند که «إِیّاکَ نَعْبُدُ» ما هم چنین تعبیری را بیان می نمائیم.
این تعبیر را امام رضوان الله علیه در کتاب شان از استاد خود مرحوم شاه آبادی قدس سره نقل می کنند(1) که ایشان فرمود، دعاکننده به لسان مصادر دعا، دعا کند. غیر از نماز هم در هر دعایی به زبان همان کسی که این دعا از او صادر شده دعا کند، این دعا نزدیک تر به استجابت است تا اینکه انسان به لسان خود دعا کند، علّت اینکه در خیلی از دعاهای ما اجابت نیست این است که از لسان خودمان دعا می کنیم، اما اگر از زبان کسانی که این دعا از آنها صادر شده و به ما رسیده
ص:81
دعا کنیم، این دعا به اجابت نزدیکتر است.
پس اولین مرتبه از مراتب حضور قلب، حضور اجمالی است که برای همگان میسور است، یعنی همین قدر که بدانیم مشغول ثناگویی خدای تبارک و تعالی هستیم.
ص:82
بسم الله الرحمن الرحیم
امام صادق علیه السلام فرمود:
وَاللَّهِ إِنَّهُ لَیَأتِی عَلَی الرَّجُلِ خَمسُونَ سَنَةً وَمَا قَبِلَ اللَّهُ مِنهُ صَلَاةً وَاحِدَةً فَأَیُّ شَیءٍ أَشَدُّ مِن هَذَا؛(1)
به خدا سوگند که همانا بر فردی پنجاه سال می گذرد و حال آنکه خداوند یک نماز از او را قبول نکرده است. پس چه مصیبتی بدتر و شدیدتر از این وجود دارد؟
عرض کردیم حضور قلب کامل موجب می شود انسان به حقیقت نماز برسد و نورانیت عمل متوقف بر حضور قلب است. همچنین گفته شد حضور قلب دارای مراتبی است و اولین مرتبه آن مرتبۀ حضور قلب اجمالی بود یعنی نمازگزار اجمالاً بداند که در نماز مشغول مناجات و حمد و ستایش خداوند تبارک و تعالی است، ولو نداند با چه الفاظی خدا را حمد می کند! و توجّه به مفاهیم الفاظ در قرائت و مفاهیم ذکر رکوع و سجود نداشته باشد همین اندازه می داند که
ص:83
مشغول تکریم و تعظیم خدا، تسبیح و تحمید خداوند متعال است.
قبل از بیان مراتب دیگر حضور قلب، کلام خود را متبرک می کنیم به روایتی از امام صادق علیه السلام که فرمود
«وَ اللَّهِ إِنَّهُ لَیَأتِی عَلَی الرَّجُلِ خَمسُونَ سَنَةً وَمَا قَبِلَ اللَّهُ مِنهُ صَلَاةً وَاحِدَةً» بخدا قسم ممکن است پنجاه سال از عمر یک انسان بگذرد، هر روز هم مشغول نماز باشد اما خداوند تبارک و تعالی حتی یک نماز او را قبول نکند، گر چه تکلیفش را انجام داده، و روز قیامت مؤاخذه اش نمی کنند که چرا نماز نخواندی؟ اما نمازش مورد قبول و پذیرش خدا نبوده است. نمازی نبوده که خداوند بر آن آثاری بار کند، نمازی که خدا به انسان نظر لطف کند نیست. حضرت می فرمایند:
«فَأَیُّ شَیءٍ أَشَدُّ مِن هَذَا» چه بدبختی و چه بیچارگی از این بالاتر! ملاحظه کنیم در کلام اهلبیت علیه السلام خوشبختی و بدبختی دائر مدار چه چیزهایی است؟ در روایات آمده کسی که موفق شود به نماز اول وقت، خصوصاً نماز جماعت و بالاخص در مسجد، از مصادیق افراد خوشبخت است.
یکی از عوامل بزرگ خوشبختی در فرهنگ دینی ما، توفیق نماز در اول وقت و نماز جماعت است. امام صادق علیه السلام در این روایت نیز می فرمایند انسانی که پنجاه سال از عمرش گذشته، نماز هم خوانده اما هیچ کدام از نمازهایش مورد قبول خدا واقع نشده بدبخت ترین و بیچاره ترین افراد است، آیا در هر شبانه روز لحظه ای با خود خلوت می کنیم ببینیم چه مقدار از نماز ما مورد قبول خداست؟ آیا این دغدغه را داریم که زحمتی را که در چند دقیقه متحمل می شویم و رکوع و سجود و قیام و قعود و ذکری که انجام می دهیم آیا به آسمان ها بالا می رود؟ آیا مورد قبول خدا هست؟ می فرماید اگر چنین باشد این انسان خوشبخت است اما اگر خدای نکرده این نماز مورد قبول واقع نشود، یعنی هر چه حرف با خدا زده و راز و نیاز کرده هیچ اثر و فایده ای نداشته، این بزرگترین بدبختی برای این فرد است.
در ادامه روایت می فرماید
«وَ اللَّهِ إِنَّکُم لَتَعرِفُونَ مِن جِیرَانِکُم وَأَصحَابِکُم مَن لَو
ص:84
کَانَ یُصَلِّی لِبَعضِکُم مَا قَبِلَهَا مِنهُ» می فرماید اگر از همسایگان و دوستان تان کسی به شما سلام کند اما سلامی که همراه با استخفاف و خواری باشد شما چه برخوردی می نمائید؟ اگر سلامی که به شما می کند از روی غرور، نخوت، تکبر و خودخواهی باشد شما حاضرید این سلام را بپذیرید؟ آن وقت می فرماید
«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ لَا یَقبَلُ إِلَّا الحَسَنَ فَکَیفَ یَقبَلُ مَا یُستَخَفُّ بِه» خداوند فقط عمل حسن و نیکو را می پذیرد، نه عملی که انسان با آن خدا را خوار می کند، نماز می خوانیم در حال صحبت با خدا هستیم اما فکرمان در امور مادی دنیاست، فکرمان در این است که معاملات را چگونه انجام دهیم تا سود بیشتری بدست آوریم، یا چگونه پست و مقامی را تصاحب کنیم، چنین رفتاری با خداوندی که از درون ما آگاه است، آیا جز این است که استخفاف به او ورزیده و نعوذ بالله او را کوچک شمرده ایم، هنگامی که تا پایان نماز به همه چیز اهمیت می دهیم غیر از او، آیا می توان توقع داشت که این نماز موقع قبول قرار بگیرد؟
پس باید به اصل حضور قلب و مراتب آن توجّه کنیم، اگر واقعاً قدرت بر فهم مراتب حضور قلب هم نداریم، لااقل به همان مرتبۀ اول که حضور قلب اجمالی است و برای همه امکان توجّه وجود دارد بپردازیم، حالا اگر فرق بین تحمید و تسبیح و تنزیه را انسان نفهمد، همین اندازه که بداند عظمت خدا را یاد می کند، کافی است.
امیدوارم که خداوند به همۀ ما توفیق حضور قلب در نماز را عنایت بفرماید.
ص:85
بسم الله الرحمن الرحیم
بحث حضور قلب و مراتب آن در نماز از بحث های بسیار مهم و ضروری برای انسان مؤمن و نمازگزار است، جای تأسف دارد که عمری از ما بگذرد، اما راجع به حضور قلب در نماز از خود سؤال نکنیم، از اشخاص عالم و آگاه سؤال نکنیم، از شخص بزرگ و وارسته ای که نماز خوشی دارد، از یک انسان مهذّبی که به نماز عشق می ورزد سؤال نکنیم که حضور قلب چیست؟ از همه مهمتر نکاتی است که علمای بزرگ اخلاق و عرفان برای ما به یادگار گذاشته اند، خصوصاً مطالب بسیار عمیقی که امام رضوان الله تعالی علیه در کتاب سرّ الصّلاة(1) بیان فرموده اند که فهمش هم بسیار مشکل است، اما چون امام شخصیت وارسته ای بوده و کثیری از راه ها را در سلوک الی الله طی کرده و به مراتب عالیه رسیده بود، انسان می بیند که دریایی از معارف را به انسان هدیه می کند و نشان می دهد.
بعد از مرتبه حضور قلب اجمالی که توضیح آن گذشت، بحث دیگر حضور قلب تفصیلی در نماز است؛ حضور قلب تفصیلی در نماز دارای پنج مرحله است
ص:86
و مرحلۀ پنجم خود دارای سه مرتبه است که آن مقداری که در توان حوصله عموم باشد ذکر خواهد شد. اولین مرتبه از حضور قلب تفصیلی این است که انسان معانی الفاظی که در نماز به کار می برد بداند، از تکبیرات افتتاحیه گرفته (تکبیراتی که اول نماز قبل از نیت می گوید) تکبیرة الإحرام، قرائت، ذکر رکوع، ذکر سجود، سورۀ حمد که اصول معارف دین از مبدأ و معاد در این سورۀ مبارکه فاتحة الکتاب است و همچنین سورۀ توحید که از نظر معرفتی بسیار عمیق است و معارف فراوانی نسبت به ذات و صفات خداوند متعال در آن وجود دارد. حضور قلب به صورت تفصیلی این است که نمازگزار معنا و مفاهیم کلماتی را که می گوید بفهمد و بداند که خداوند تبارک و تعالی را با چه لفظی و با چه معنایی حمد می کند؟
باید قلب عابد و نمازگزار طوری باشد که در حال نماز هر لفظی را که می گوید بداند معنایش چیست؟ وقتی می گوید «إِیّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیّاکَ نَسْتَعِینُ» معنایش را بفهمد. از همین جا روشن می شود که فرق بین عالم و عابد چقدر است، عالمی که معانی این الفاظ را می داند با عابدی که فقط با ظاهر و مجرد لفظ این کلمات آشناست و معنایش را نمی داند تفاوت بسیار دارد.
حال نکته مهم اینست که هر انسانی به اندازۀ درک خودش می تواند معانی الفاظ را بفهمد. از خصوصیات بسیار مهم قرآن این است که معمولاً از الفاظ آن یک معنای وسیع و گسترده، و بسیار عمیق اراده شده و لذا انسان ها به جهت تفاوت فکری که دارند در فهم معانی الفاظ اختلاف درجه پیدا می کنند. نکته ای که امام رضوان الله علیه(1) در همین مرتبۀ اول تذکر داده اند این است که انسان نمازگزار تصور نکند معانی الفاظ محدود به همان حدی است که خودش می فهمد، وقتی که می گوید «اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ» اگر معنایش را می داند فکر نکند معنایش در همین محدودۀ فهم او خلاصه می شود. یکی از چیزهایی که
ص:87
برای انسان بسیار ضرر دارد همین است که انسان فقط معتقد به فهم خود باشد و در همان محدوده فهم خود متوقف گردد. او باید بداند که معنای کمی از صراط المستقیم را می فهمد، بداند که یک معانی بسیار وسیع تری هم وجود دارد. قناعت در باب فهم الفاظ نماز، انسان را از سیر علمی و عملی باز می دارد و این یکی از شاهکارهای بزرگ شیطان است.
شیطان به انسان در نماز می گوید نماز بیش از این نیست، همین معنایی است که خودت از این الفاظ می فهمی، یکی دو بار هم که انجام بدهی کافیست، شیطان انسان را در فهم خودش نسبت به الفاظ محبوس می کند، پس فهم معانی الفاظ مرحله اول از مراحل پنجگانه مرتبۀ حضور قلب تفصیلی در نماز است.
بعد از این مرحله که انسان معانی الفاظ را فهمید مراحل دیگری وجود دارد که انشاء الله به آن اشاره خواهیم کرد.
ص:88
بسم الله الرحمن الرحیم
امام صادق علیه السلام فرمود:
إِذَا قَامَ العَبدُ فِی الصَّلَاةِ فَخَفَّفَ صَلَاتَهُ قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَتَعَالَی لِمَلَائِکَتِهِ أَ مَا تَرَونَ إِلَی عَبدِی کَأَنَّهُ یَرَی أَنَّ قَضَاءَ حَوَائِجِهِ بِیَدِ غَیرِی أَمَا یَعلَمُ أَنَّ قَضَاءَ حَوَائِجِهِ بِیَدِی؛(1)
هنگامی که بنده ای به نماز برخیزد و نمازش را سبک بشمارد، خداوند متعال به ملائکه می فرماید: آیا بنده مرا نمی بینید گویا فکر می کند حاجات او را غیر من برآورده می سازد (که اینگونه نماز می خواند) آیا نمی داند رفع نیازهای او به دست من است.
بحث ما پیرامون حضور قلب در نماز و مراتب حضور است، در بحث گذشته آوردیم برای حضور قلب در نماز یک مرتبه اجمالی داریم و آن این است که انسان بداند مشغول ستایش خداست ولو معانی الفاظ و حقایق افعال و حرکات را متوجه نباشد. اما مرتبۀ دوم، حضور قلب تفصیلی است که گفتیم خود این مورد دارای پنج مرحله است و مرحلۀ اول را که فهم معانی و مفاهیم الفاظ و
ص:89
اذکار است توضیح دادیم. قبل از ذکر مراتب دیگر، تیمّناً این روایت عرض می شود. هشام بن صالح نقل می کند که امام صادق علیه السلام فرمود
«إِذَا قَامَ العَبدُ فِی الصَّلَاةِ فَخَفَّفَ صَلَاتَهُ» اگر انسان برای نماز بایستد و نمازش را سبک شمرده و آن را با سرعت بخواند،
«قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَتَعَالَی لِمَلَائِکَتِهِ أَ مَا تَرَونَ إِلَی عَبدِی کَأَنَّهُ یَرَی أَنَّ قَضَاءَ حَوَائِجِهِ بِیَدِ غَیرِی» خداوند به ملائکه می فرماید آیا نگاه نمی کنید، این بندۀ من که نمازش را اینطور می خواند گویا فکر می کند که قضاء حوائج او در دست کسی غیر از من است، یعنی فردی که اینطور نماز می خواند، در حقیقت به خدای تبارک و تعالی شرک می ورزد و دیگری را مؤثر می داند.
«أَمَا یَعلَمُ أَنَّ قَضَاءَ حَوَائِجِهِ بِیَدِی» آیا او نمی دانداگر حاجت و مشکلی دارد حل آن در دست من است.
این روایت نشان می دهد که نماز اگر بخواهد تأثیرگذار باشد باید کاملاً توحید در آن رعایت شود، نماز برای تقویت توحید انسان است، متقابلاً انسان اگر بخواهد توحید خود را روز به روز بالا ببرد و آنرا عمیق تر و وسیع تر کند، باید به نمازش اهمیت بدهد، نمازی خوش و با حضور قلب داشته باشد.
مرتبۀ دوم از حضور قلب تفصیلی در نماز اینست که این نمازگزار - حالا که مفاهیم الفاظ را فهمیده - و فهمیده ایاک نعبد و ایاک نستعین یعنی چه، در این مرتبۀ دوم باید با عقل برهانی و استدلالی با قدم عقل حقیقت این معنا را ادراک کند و بفهمد. باید با حقیقت عقل بفهمد راه مستقیم را فقط خدای تبارک و تعالی برای انسان هموار می کند و راه های دیگر غیر صحیح است، وقتی انسان یک مفهومی را فهمید و با عقل خود آن را برهانی کرد، این مفهوم در اعماق جان او می نشیند و همیشه با آن مفهوم زندگی می کند. وقتی که می گوید «اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ» یعنی خدایا همۀ ستایش ها مال توست؛ هر کسی، هر جایی، هر چیزی که ستایش می شود به ستایش تو برمی گردد و غیر از تو چیزی قابل ستایش نیست و ستایش نمی شود!
ص:90
وقتی که عقل به او می گوید که چیز دیگری در عالم سزاوار ستایش نیست، آنچه که لیاقت و ارزش ستایش را دارد فقط یک موجود است و آن ذات مقدس باری تعالی است، این انسان می گوید اگر جایی از من هم تعریف کردند من که قابلیت تعریف ندارم این تعریف برمی گردد به تعریف خدا. در این مرتبۀ دوم از حضور قلب با برهان عقلی این مفاهیم را کاملاً ادراک کنیم. حقیقت صراط مستقیم را با برهان عقلی بفهمیم، معنای سورۀ توحید را که منبع و اصول معالم توحیدی است کاملاً با برهان عقلی بفهمیم. امیدوارم که خداوند تبارک و تعالی ما را موفق به درک و تحقق مراتب حضور قلب در حال نماز بفرماید.
ص:91
بسم الله الرحمن الرحیم
یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ، إِلاّ مَنْ أَتَی اللّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ؛1
روزی که مال و فرزند نفعی نمی بخشد، مگر آنان که با قلب سلیم نزد خدا حاضر شوند.
بعد از بیان معنای اجمالی حضور قلب، رسیدیم به معنای تفصیلی آن و دو مرتبه از مراتب تفصیلی حضور قلب را ذکر کردیم. مرحلۀ اول حضور قلب تفصیلی این بود که انسان نمازگزار مفاهیم لغوی و عرفی الفاظ و اذکار را بفهمد و تشخیص بدهد. مرحلۀ دوم این بود که این مفاهیم را با قدم عقل و با برهان عقلی محکم کند و در اعماق فکر آن را مستحکم کند، قبل از آنکه مرحلۀ سوم از مراتب حضور قلب تفصیلی را بیان کنیم به یک روایت از امام باقر علیه السلام اشاره می کنیم.(1)
«عُمَرَ بنِ أُذَینَةَ عَن زُرَارَةَ عَن أَبِی جَعفَرٍ علیه السلام قَالَ بَینَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله جَالِسٌ فِی المَسجِدِ» امام باقر می فرماید پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در مسجد نشسته بودند،
«إِذ دَخَلَ
ص:92
رَجُلٌ فَقَامَ یُصَلِّی فَلَم یُتِمَّ رُکُوعَهُ وَلَا سُجُودَهُ» مردی وارد شد به نماز ایستاد اما رکوع و سجودش را به صورت صحیح و تمام و کامل انجام نداد. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند:
«فَقَالَ صلی الله علیه و آله: نَقَرَ کَنَقرِ الغُرَابِ» نقر غراب در لغت عرب به معنای این است که کلاغ با منقارش به دانه ای نوک می زند و آن را برمی دارد، چه مقدار زمان صرف می شود؟ بسیار با سرعت این کار انجام می شود، پیامبر فرمودند «نَقَرَ کَنَقرِ الغُرَابِ» و این را کنایه آوردند از این که چقدر رکوع و سجودش را با سرعت انجام داد و مکث او در رکوع و توقف او در سجده به اندازۀ توقفی است که یک کلاغ برای برداشتن دانه صرف می کند. بعد جملۀ بسیار عجیبی را فرمودند که ما باید در حین رکوع و سجود به یاد این جملۀ پیامبر باشیم که فرمودند:
«لَئِن مَاتَ هَذَا وَهَکَذَا صَلَاتُهُ لَیَمُوتَنَّ عَلَی غَیرِ دِینِی»؛ اگر این آدم بمیرد و تا آخر عمر نمازش مثل همین نمازی باشد که امروز خواند، این فرد مسلمان و بر دین من نمی میرد. ببینید چقدر مسئله مهم است، کسانی که نمازشان را خیلی با سرعت می خوانند، هنوز رکوع نرفته به سجده می رسند، هنوز سجده شان تمام نشده سلام نمازشان تمام می شود، بر حسب این روایت که عمر بن اذینه از امام باقر علیه السلام و ایشان هم از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل می کند، پیامبر فرمود چنین افرادی اگر بمیرند و نمازشان به همین صورت باشد بر غیر دین من مُرده اند. برای اینکه نمازمان این چنین نباشد باید حضور قلب را در نماز رعایت کنیم، باید ببینیم که مراتب حضور قلب چیست؟ مرتبۀ سوم از مراتب حضور قلب این است که بعد از اینکه انسان مفاهیم را با برهان عقلی فهمید، آن را در لوح قلب خودش ثبت کند، مرحلۀ باور قلبی، مرحلۀ اینکه قلب انسان در یک مرتبه ای فوق عقل، مفاهیم را بپذیرد و باور کند و ایمان بیاورد.
در مواردی انسان بسیاری از امور را با عقل خود ادراک می کند اما هنوز قلب او تزلزل دارد، قلبش به آن مرتبۀ استقرار و اطمینان نمی رسد. مثال روشنش اینست که نسبت به یک میت عقل انسان می گوید این موجودی که از دنیا رفته
ص:93
قدرت اینکه یک مگس را از خودش دور کند ندارد ولی چرا انسان در اتاقی که یک مرده در آن قرار دارد وحشت می کند و حاضر نیست به تنهایی در آنجا بنشیند! برای اینکه هنوز قلبش این مطلب عقلی را باور نکرده. بنابراین مرتبۀ باور قلب، یک مرتبۀ بالاتری است.
مرتبۀ سوم حضور قلب این است که ما مفاهیم را در لوح دل و قلب خود ثبت کنیم، اگر در لوح قلب ثبت شود، انسان در همۀ حالات آن مفاهیم را باور دارد و حتی نیاز به استدلال ندارد، در مرحلۀ دوم استدلال عقلی او را کمک می کرد اما وقتی پای ایمان قلب بیاید دیگر نیازی به آن نیست. نکته ای را امام بزرگوار رضوان الله تعالی علیه بیان کرده اند که نکته بسیار مهمی هم هست؛ اساساً انسان صاحب قلب کسی است که به این مرتبه رسیده، انسان صاحب قلب آن است که حقایق و معارف دینی را با ریاضت های عملی فراوان و با ریاضت های علمی متعدد و با تقوای کامل این معارف را در قلب خودش ثبت کند، اگر می گوید خدا یکتا است «قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ» ، توحید را بعد از اینکه معنای لفظش را فهمید و بعد از اینکه عقل به او گفت که مقصود از توحید، توحید عددی نیست، مقصود توحید در ذات است، خداوند وجود و ذاتی است که قابلیت تعدّد ندارد، ممتنع است که دو تا باشد، اصلاً وقتی که با برهان عقلی معنای توحید را فهمید، این را به دل خودش بسپارد و قلب او با تمام وجود توحید در مقام ذات را درک کند و بپذیرد و ایمان و باور داشته باشد.«یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ إِلاّ مَنْ أَتَی اللّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ» ، کسانی صاحب قلب سلیم هستند، که این اعتقادات در قلبشان رسوخ کرده، توحید و معاد و همچنین معارف دینی تمام قلب آنها را احاطه کرده باشد. مرحلۀ سوم حضور قلب تفصیلی این است که این مفاهیم را به قلب خودمان برسانیم، اگر انسان این مفاهیم را به قلب نرساند به تعبیر امام بزرگوار: «به خلعت ایمان، مخلّع و آراسته نشده»، اگر انسان به این مرتبه نرسد برای او نماز معراجیت ندارد، اگر می خواهیم نمازمان معراج مؤمن
ص:94
باشد باید قلب ما باور کند که وجود قابل عبادت فقط خداست، آن موجودی که باید از او کمک خواسته شود فقط خدای تبارک و تعالی است، آن موجودی که باید تسبیح بشود فقط خدای اعلی است. اینها را انسان باید با قلب بپذیرد و باور داشته باشد.
اگر به مرحلۀ حضور قلب این چنینی رسید آن نماز انسان را از دنیا جدا می کند، آن نماز انسان را آنچنان پرواز می دهد که اصلاً میل ندارد نمازش تمام شود و اگر نمازش تمام شود افسرده و نگران می شود که چرا این حالات را از دست داد و لذا مجدداً خود را برای نماز بعدی آماده می کند.
اگر کسی بخواهد سیر الی الله را شروع کند و در قفس نفس خودش اقامت نکند راهش این است که قلب او این معارف را باور کند و ایمان داشته باشد.
امیدوارم که خداوند تبارک و تعالی قلوب همۀ ما را ظرف حقایق و معارف این مفاهیم بزرگی که در نماز وجود دارد قرار بدهد، انشاء الله.
ص:95
بسم الله الرحمن الرحیم
حسب بعضی از روایات یکی از راههای رسیدن انسان به مقام علیین که از مراتب بسیار بالای بهشت است همین است که در نماز حضور قلب را رعایت کند، در نمازی که بر میت خوانده می شود دعا می کنیم
«اللّهم اجعله فی أعلی علیّین» یعنی خدایا این شخص را در مرتبه بسیار بالای بهشت رضوان قرار بده. بر حسب روایتی که توسط امام صادق علیه السلام از وجود مبارک پیامبر صلی الله علیه و آله رسیده حضرت فرمودند:(1)
«مَن حَبَسَ نَفسَهُ عَلَی صَلَاةٍ فَرِیضَةٍ یَنتَظِرُ وَقتَهَا فَصَلَّاهَا فِی أَوَّلِ وَقتِهَا» کسی که نفس خودش را برای نماز واجب نگه دارد، یعنی نفس خودش را کنترل کند و نگذارد اشتغال به دنیا و امور دنیوی و غیر خدا داشته باشد، فقط آماده برای نماز باشد و منتظر فرارسیدن وقت آن باشد.
«فَأَتَمَّ رُکُوعَهَا وَسُجُودَهَا وَخُشُوعَهَا» رکوع و سجده اش را کامل و تمام انجام بدهد و خشوع کاملی داشته باشد
«ثُمَّ مَجَّدَ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ وَعَظَّمَهُ»،
«حَتَّی یَدخُلَ وَقتُ صَلَاةٍ أُخرَی لَم یَلغُ بَینَهُمَا» یعنی نمازش که
ص:96
تمام شد باز مشغول به تکبیر و تسبیح و تنزیه خدا باشد تا وقت نماز دیگر داخل شود، و بین این دو نماز کار لغو و باطلی انجام ندهد
«کَتَبَ اللَّهُ لَهُ کَأَجرِ الحَاجِّ وَالمُعتَمِرِ» خداوند برای او ثواب یک حج و عمره را می نویسد
«وَکَانَ مِن أَهلِ عِلِّیِّینَ» نکته محل بحث ما همین است: انسانی که در نماز حضور قلب داشته باشد جایگاهش در بهشت و در مقام علیین است.
در ادامه بیان مراحل حضور قلب تفصیلی در نماز که سه مرحلۀ آن یعنی اول فهم معنای الفاظ، دوم ادراک عقل و سوم باور قلب بیان شد. مرتبۀ چهارم اینست که خود را به مرحله شهود برساند و حقایق را مشاهده کند مرتبۀ کشف و شهود حقایق یعنی انسان، با چشم دل، با چشم ملکوتی، با بصیرتی که در اثر همین نماز پیدا می کند واقعاً برای او مکشوف بشود آنچه را که قلب او باور کرده، وقتی که می گوید «مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ» گویا روز قیامت را می بیند! گویا قدرت مطلقۀ حق تعالی را همیشه احساس می کند و می بیند و آن صحنه در جلوی دیدگاه او حاضر است. وقتی که اذکار و عبارات دیگر را می گوید آنها را به مرتبۀ کشف و شهود برسد، بالعیان تمام این حقایق را مشاهده کند، وقتی تکبیرات افتتاحیۀ نماز را می گوید با هر تکبیری حجاب هایی که بین او و خدا، بین او و مشاهدۀ جلال و جمال خدا هست کنار برود.
ص:97
بسم الله الرحمن الرحیم
هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ؛1
او اول است و آخر، ظاهر است و باطن و به هر چیزی دانا است.
در مباحث گذشته به مراتب حضور قلب در نماز اشاره کردیم؛ انسان نمازگزار همین اندازه که توجهی به این مراتب بنماید و سعی کند هنگام نماز این مراتب را محقق سازد، آن وقت نمازش یک نماز دیگر خواهد شد و چقدر از این عبادت لذت می برد، لذت چنین نمازی که در آن حضور قلب و مراتب بالای حضور قلب است و با هیچ لذتی قابل مقایسه نیست. انسانی که با امید به فضل خدا و خوف از غضب و عدم اعتنای او، وارد این میدان شود موفق به کسب رضایت او خواهد شد. در روایات به این نکته توجّه داده شده که انسان مؤمن در برابر خدای تبارک و تعالی باید دارای دو نور رجاء و خوف باشد؛ ما وقتی می خواهیم نماز را شروع کنیم و این مراتب حضور قلب را در خود ایجاد
ص:98
نمائیم راهش این است که با امید به فضل خدا و خوف از قهر و عذاب الهی این ارتباط را آغاز کنیم.
امام صادق علیه السلام فرمودند:
«لَا تَجتَمِعُ الرَّغبَةُ وَالرَّهبَةُ فِی قَلبٍ إِلَّا وَجَبَت لَهُ الجَنَّةُ»(1) اساساً این انسانی که امید به خدا دارد و می گوید: خدایا من در برابر تو ایستاده ام و می خواهم با تو صحبت کنم، به فضل تو امیدوارم تو باید دستم را بگیری، تو باید قلبم را بگشایی و کلماتت را در آن قرار بدهی، تو باید فکرم را فقط خالص برای خود کنی، نباید بگذاری شیاطین مرا احاطه کنند، تو باید مرا نجات بدهی، اگر با امید به فضل خدا و با خوف از اینکه اگر در این نماز استخفافی باشد به چه خسران و زیانی مبتلا خواهد شد. نماز بخواند با وجود این دو وصف خوف و رجاء، انسان بهشتی و ملکوتی خواهد شد.
بر حسب بعضی از روایات انسان باید از نمازی که در آن استخفاف خدا باشد بترسد و هراسان باشد از اینکه صورتش صورت حیوان بشود. می فرماید
«لَا تَجتَمِعُ الرَّغبَةُ وَالرَّهبَةُ فِی قَلبٍ إِلَّا وَجَبَت لَهُ الجَنَّةُ فَإِذَا صَلَّیتَ فَأَقبِل بِقَلبِکَ عَلَی اللَّهِ عَزَّ وَجَل» وقتی نماز می خوانی با قلبت به سوی خدا اقبال کن، ببین چقدر دلت پیش خداست، چقدر وجودت متوجه خدای تبارک و تعالی است. اقبال به قلب چیست؟ اینست که الفاظی که می گوئیم بفهمیم چیست و چه می گوئیم؟ همینطور لقلقۀ لسان ما نباشد، این الفاظ و مفاهیمش را با عقل استدلالی و برهانی بفهمیم، در قلب مان وارد کنیم. و مرتبۀ چهارم این بود که در توحید الهی به مرتبۀ شهود برسیم.
مرتبۀ پنجم عبارت است از حضور قلب در معبود یا فناء فی الله که برای این هم سه مرتبه گفته اند اما چون مرتبه ای است که تنها برای نادری از افراد و اولیاء خاص خدا حاصل می شود، لذا فقط به اشاره ای بسنده می شود. این مرتبه ای است که انسان خدا را در همه جا حاضر بداند، همه چیز را مظهر تجلّی اسماء و
ص:99
صفات خدا بداند، همه چیز را تجلّی آن وجود قادرِ مطلقِ حکیمِ علی الاطلاق بداند، نه اینکه فقط توجّه داشته باشد در پیشگاه خداست بلکه او را در همه جا حاضر بداند، هر فعلی را فعل او بداند، هر چیزی را مظهر صفات او بداند و جز او چیزی نبیند و به این باور برسد که هر چه هست اوست و همه چیز فانی در اوست و غیر او وجود ندارد و به حقیقت و شهود هو الاول و الآخر والظاهر والباطن برسد. این می شود اقبال با قلب در مقام فناء. اینها اشارۀ اجمالی به مراتب حضور قلب در نماز بود، رزقنا الله انشاء الله.
ص:100
بسم الله الرحمن الرحیم
یکی از بحث های بسیار مهم در موضوع حضور قلب در نماز و به طور کلی در مجموعۀ عبادات این است که آنچه سبب برای حضور قلب است چیست؟ و چه اموری مانع از حضور قلب در نماز می شود. یعنی ما باید بدانیم عوامل حضور قلب چیست؟ آن اموری که قلب انسان را آماده و متوجه می کند بر اینکه خود را در محضر خدای تبارک و تعالی ببیند. آن اموری که قلب را آماده می کند برای ورود به ضیافت الهی، برای ورود به تکلّم با خدای متعال، آن امور چیست؟ و در کنار این مطلب آنچه که مانع از این حضور قلب می شود چیست؟
معمولاً در کتبی که در مورد اسرار نماز بیان شده، بزرگان ما به این بخش دوم که موانع حضور قلب در نماز چیست؟ بیشتر توجّه کرده اند. ما باید به هر دو مطلب اشاره کنیم. در این بحث امام رضوان الله تعالی علیه در کتاب «اسرار الصّلاة» مطالب بسیار مهم و کلیدی را بیان کرده اند که انشاء الله به آنها اشاره ای خواهیم داشت.
در مورد اسباب حضور قلب در نماز، اولین نکته ای که بسیار مهم است و مرحوم شهید ثانی در کتاب اسرار الصّلاة خود اشاره کرده اند اینست که مؤمن
ص:101
همیشه باید به عظمت و بزرگی خدای تبارک و تعالی توجّه داشته باشد، اگر انسان از یک طرف به عظمت خدا، به قدرت بیش از حدّ و لا یتناهی خدای تبارک و تعالی، قدرت نامحدود، قدرت مطلقه خداوند و از آن طرف به ضعف غیر از الله توجّه داشته باشد و بداند هر چه که غیر خداست ضعیف است و در بین تمام موجودات، ضعیف ترین آنها همین انسان است که یکی از ضعیف ترین موجودات در عالم خلقت است.
انسان اگر واقعاً ضعف خود را بداند و متوجه باشد که قدرت او اینقدر کم است که گاهی اوقات یک پشه می تواند به زندگی اش خاتمه بدهد و در مقابل به عظمت خدا فکر کند همین امر قلب او را آماده می کند برای اینکه انوار الهی را دریافت کند و یک صفا و نورانیت در درونش ایجاد می کند. آن وقت نکتۀ مهم این است که انسان اگر در غیر از نماز این توجّه را دائماً داشته باشد، در همۀ حالات زندگی؛ در حال کسب و کار، در حال تعلیم و تعلّم، در حال تدریس و تألیف، وقتی که مقام و منصبی دارد، اگر دائماً توجّه به عظمت و بزرگی و قدرت خدا نماید، این سبب می شود که در نماز هم این مطلب برای او آسان باشد و إلاّ اگر انسان در غیر نماز توجّه به این جهت نداشته باشد، بسیار مشکل است که در نماز بتواند به آن توجّه کند.
بنابراین یکی از عوامل بسیار مهم آن است که انسان به عظمت و بزرگی خدا توجّه داشته باشد و به دنبال این توجّه خوف از عذاب خدا و امید به رحمت او پیدا کند. انسان وقتی بزرگی و عظمت خدا را باور کرد این دو جهت قهراً در او بوجود می آید، تصور کند که اگر غضب خدا شامل حال او بشود چه می شود؟ اگر یک آن خدا عنایتش را از همۀ عالم بردارد، عالم مانند خاکستر و بلکه کمتر از آن می شود. توجّه کند به اینکه عذاب خدا با عذاب دنیا قابل مقایسه نیست، توجّه کند به اینکه این انسانی که قدرت تحمّل یکی از کوچکترین عذاب های دنیوی را ندارد چطور می تواند عذاب اخروی و عذاب الهی را تحمّل کند، توجّه
ص:102
کند به اینکه خدا با کسی عقد اخوّت نبسته و بندۀ خود را مادام که قابل لطف و فضل و کرمش هست مورد لطف قرار می دهد اما وقتی که بنده قابلیتش را از دست داد سقوط می کند و در وادی عذاب و غضب الهی قرار می گیرد، اگر انسان در حال نماز بداند که در برابر آن چه موجود با عظمتی ایستاده که همه در برابر او خاضع، خاشع و خائف اند، چنین توجهی موجب حضور قلب می شود.
پس توجّه به: 1. عظمت خدا؛ 2. خوف از خدا؛ 3. امید به رحمت خدا، از جمله اسباب و عوامل حضور قلب هستند، عامل چهارم این است که انسان همیشه خود را مقصّر بداند و نسبت به تقصیراتش خود را در برابر خدای تعالی شرمنده بداند. اگر انسان این حال را پیدا کرد هنگامی که می خواهد نماز بخواند به خودش خطاب کند تو با چه چیزی می خواهی در برابر خدا بایستی و با او صحبت کنی؟ با چه قلبی؟ با قلبی پر از گناه و آلودگی و کدورت! با قلبی مملو از وسوسه های شیطانی، با قلبی مملو از آرزوهای دنیوی؟ اگر انسان تقصیرات خودش را بپذیرد و اعتراف به گناهان و تقصیرات خود کند که البته این حال از بهترین حالات انسان است، برای او حضور قلب می آورد و لذا شهید ثانی توصیه می کند انسان نباید بعد از ایمان به خدا از هیچ یک از این حالات جدا شود.
امیدوارم که خداوند تبارک و تعالی این حالات را برای همۀ ما قرار بدهد و ما موفق به تحقق این صفات در نفس خود شویم، انشاء الله.
ص:103
بسم الله الرحمن الرحیم
بیان شد یکی از اسباب مهم حضور قلب اینست که انسان در حال نماز توجّه به این داشته باشد که در مقابل یک موجود با عظمتی قرار دارد که عظمت او با هیچ موجودی قابل مقایسه نیست، این توجّه به قدرت مطلقۀ خدا اگر برای نمازگزار ایجاد شود، نماز او حال دیگری پیدا می کند، غالب افرادی که نمازشان را با سرعت می خوانند و هیچ توجهی به افعال و اذکار و هیئات نماز نمی کنند، یکی از علت هایش این است که توجّه ندارند و نفهمیده اند در مقابل چه موجود عظیمی قرار دارند و در روایات وارد شده، این گونه افراد آیا نمی ترسند از اینکه خداوند چهرۀ آنها را مانند چهرۀ الاغ قرار بدهد، این بدان جهت است که صورت واقعی و ملکوتی این افراد چنین صورتی می شود که در میان حیوانات به حیوان نفهم شاخص شده است، وقتی که انسان توجّه به عظمت خدا ندارد و غافل از عظمت اوست، صورت واقعی اش مانند صورت این حیوان است، ولو به حسب ظاهر انسان و در حال نماز است اما صورت واقعی او صورت این حیوان است، بنابراین باید به عظمت خدای تبارک و تعالی توجّه پیدا کنیم.
برای اینکه به عظمت خدا توجّه پیدا کنیم دو جهت باید مورد عنایت و
ص:104
رعایت قرار بگیرد؛ یکی اینکه انسان افکار متفرقه ای که ذهن و فکر او را متشتت و پراکنده می کند، از قلب خود دور سازد و دوم آنکه برای قلب حالت مناجات ایجاد کند، کسانی که در نماز توجّه به عظمت خدا ندارند، فکرشان متشتت و پراکنده است هرچند ممکن است عالمی باشد که در حال نماز فکرش مشغول مسائل علمی است یا طبیبی که در فکر این است چه دارویی برای چه مرضی مفید است، یا افکار متشتتی که انسان را احاطه می کند مخصوصاً در حال نماز بر حسب آن روایت که شیطان می آید نزد این نمازگزار و خاطرات گذشته را به یادش می آورد، معاملاتش یا برخوردهای دیگران را به یادش می آورد، انسان در نماز گاهی یادش می آید که در فلان مجلس فلان شخص به او بی احترامی کرده، بعد ذهنش سراغ آن می رود که چگونه از او انتقام بگیرد و چگونه جواب او را بدهد، تمام اینها امور شیطانی است. آن زمان که انسان به نماز می ایستد، اگر مطلبی، چه مسائل علمی باشد، چه مسائل دنیوی در ذهن او خطور کرد بلا فاصله به یاد این روایت بیفتد و بگوید این عمل، کار شیطان است و نباید بگذارد که او در نفسش رسوخ کند و اجازه ندهد افکار مختلف نفس او را احاطه کند.
جهت دوم اینکه برای قلب خود یک حالت مناجات و راز و نیاز با خدا و تضرع به درگاه او ایجاد کند.
اگر انسان هر نمازی را که می خواند باورش بر این باشد که این آخرین نمازی است که از او صادر می شود، همانطور که اگر کسی که محکوم به مرگ می شود و فقط به او مهلت بدهند دو رکعت نماز بخواند، این چه نمازی خواهد خواند؟ این شخص به فکر دنیا و اموال و اولاد و مقام و این مسائل نخواهد بود و سعی می کند که فکر خودش را ممحض کند در توجّه به خدای تبارک و تعالی، انسان باید همیشه تصور کند که این آخرین نمازی است که می خواند، نه تنها آخرین نماز بلکه حتی وقتی رکعت اول را می خواند بگوید معلوم نیست موفق به رکعت دوم شوم، معلوم نیست موفق به سجده شوم، اگر چنین حالی برای
ص:105
انسان ایجاد شود که این آخرین نمازی است که می خواند توجهش به خدا کامل خواهد شد، انسان مؤمن باید همیشه با خدا زمزمه کند و بگوید خدایا من تا به حال چند رکعت نماز با حضور قلب نخوانده ام اما حالا می خواهم دو رکعت نماز بخوانم که لااقل مقداری از آن همراه با توجّه تام به خدای تبارک و تعالی باشد. غزالی در کتاب احیاء علوم دین این مطلب را ذکر می کند که تلاش بزرگان بر این بوده که دو رکعت نماز بخوانند و در این دو رکعت مشغول به امور دنیا نباشند، اما عاجز از آن شدند! همچنانکه امام خمینی رضوان الله تعالی علیه در یکی از سخنان شان فرمودند من نمی توانم بگویم تا به حال دو رکعت نماز برای خدا خوانده ام، این برای اینست که خواندن دو رکعت نمازی که هیچ فکر دیگری غیر از خدا انسان را از اول تا آخر نماز مشغول نکند مشکل است، غزالی هم به این مطلب تصریح می کند و می گوید اکابر و بزرگان هر چه تلاش کردند نتوانستند.
اگر انسان باورش شود که این نماز آخرین نمازش هست و بداند که نامۀ اعمال او و سرنوشتش را همین دو رکعت نماز تعیین می کند، ببینید با چه حالی نماز را شروع می کند و نمی خواهد نمازش تمام شود، با چه عشق و علاقه ای همۀ وجودش را خدا و صحبت با خدا فرا می گیرد و نمی خواهد به سلام نماز برسد مبادا تا این راز و نیاز تمام شود، اگر این گونه شود که افکار متفرقه در نماز نیاید و حالت مناجات برای نمازگزار حاصل شود، این نماز نمازی است که او را متحول می کند، نمازی است که خدا نسبت به آن به ملائکه مباهات می کند و می توان چنین تعبیر کرد که خدا از چنین نمازی لذت می برد، خداوند چنین نمازی را روزی همۀ ما بفرماید.
ص:106
بسم الله الرحمن الرحیم
بعد از بحث اسباب و عوامل حضور قلب، یکی دیگر از مباحث مهم در حضور قلب، بحث از موانع حضور قلب است، و چه بسا از عبارات امام رضوان الله علیه در کتاب اسرار الصّلاة استفاده شود که اگر انسان موانع حضور قلب را برطرف کند، قلب خود به خود آماده حضور می شود هر چند ما عرض کردیم اینها دو تا بحث اند؛ برای حضور قلب اسبابی لازم است و موانع حضور یک بحث دیگری است.
ما وقتی به کلمات بزرگان مراجعه می کنیم، مثل مرحوم شهید ثانی در کتاب التنبیهات العلیة که در مورد اسرار و وظایف قلبی نمازگزار مطالبی را بیان کرده اند، ایشان موانع حضور قلب را به موانع خارجی و موانع داخلی تقسیم کرده و می فرماید(1): «گاهی بعضی امور که خارج از انسان است مانع از حضور قلب می شود و گاهی اوقات افکار داخلی و قلبی یا به تعبیر ایشان خواطر قلبیه مانع می شوند. این مانع داخلی و خواطر قلبیه اشدّ از آن امور خارجی است». نسبت به امور خارجیه مطلب خیلی روشن است، انسان نمازگزار باید جایی نماز بخواند
ص:107
که در آن مکان اموری نباشد که فکر او را از نماز باز بدارد مثلاً اگر در یک جایی که عدة زیادی نشسته اند و صحبت می کنند انسان بایستد و نماز بخواند، عادتاً گوش انسان می شنود و بعد از آن فکرش مشغول می شود، بسیار کم هستند افرادی که در جایی که دیگران درحال صحبت هستند آنقدر بر نفس و گوش خود مسلّط باشند که چیزی نشنوند، اما نوع بشر این چنین است که در جاهایی که خیلی سر و صدا هست و یا خدای نکرده در جایی که صدای موسیقی است آنرا می شنوند. و باید این نکته را عرض کنم که در این زمان مردم عزیز - آنها که اهل نماز هستند - خیلی مراقبت کنند که در خانه ای یا اتاقی که صدای موسیقی وجود دارد در آن هنگام نماز نخوانند! قطعاً اینها مانع از حضور قلب می شود، کسی نگوید صدای موسیقی هست اما من گوش نمی کنم و کار حرامی انجام نمی دهم، گوش دادن موسیقی حرام است ولی به گوش انسان خوردن که حرام نیست و لذا من مشغول نماز خودم می شوم، بله! ممکن است این نماز با یک توجیهاتی صحیح شود اما این نماز نمازِ همراه با حضور قلب نیست، شهید ثانی در این کتاب این چنین بیان می کند، در آن جایی که شلوغ است و عده ای مشغول صحبت کردن هستند، انسان نباید نماز بخواند، در جایی که مناظر متعددی از مناظر و تابلوهای نقاشی، اشکال و چیزهایی هست که فکر انسان را منتقل می کند و موجب ربودن فکر انسان است، نباید نماز بخواند.
اگر در جایی افرادی نشسته اند و چهره ها و مناظری هست که انسان با نگاه کردن به آن توجهش از نماز کم می شود، ایشان می فرماید باید چشم خودش را ببندد، حتی اگر می بیند که با روشن بودنِ فضا اشیائی که اطراف انسان قرار دارد، حتی گاهی کتاب ذهن انسان را مشغول می کند، شهید ثانی توصیه کرده که در یک مکان تاریک بایستد و نماز بخواند، آنچه که حواس او را مشغول می کند از جلوی دید خود بردارد و حتی تعبیر می کند که برود کنار یک دیوار بایستد تا افق دیدش به اطراف یک مقدار کمتر بشود و کمتر اشتغالات فکری پیدا کند. روی
ص:108
فرش های مزین به نقش و نگار نایستد و نماز بخواند، چرا نماز خواندن بر سجّاده ای که نقش و نگار دارد مکروه است؟
یکی از جهاتش همین است که ذهن انسان را از توجّه خالص به خدای تبارک و تعالی باز می دارد، انسان وقتی به یک نقاشی نگاه می کند ذهنش به آن مشغول می شودکه چه نقاشی زیبایی است، چه کسی کشیده و چه تاریخی کشیده؟ چقدر ارزش دارد، خود همین نماز را خراب می کند و حضور قلب را از بین می برد. تعبیر شهید ثانی این است که
«کان المتعبّدون یتعبدون فی بیتٍ صغیرٍ مظلمٍ، سعته بقدر ما یمکن الصّلاة فیه لیکون ذلک اجمع للهمّ»(1) می فرماید آنهایی که اهل تعبد بودند یک جای تاریک و کوچک که فقط به اندازۀ یک نمازگزار گنجایش داشت برای خود تهیه می کردند و نمازشان را در آنجا می خواندند برای اینکه فکر و هم شان فقط متوجه نماز باشد.
امام رضوان الله تعالی علیه این کلام شهید ثانی را نقل می کنند و بعد می فرمایند اینکه شهید فرموده بهتر است در یک بیت تاریک نماز بخواند، آن هم به اندازۀ مکان یک نمازگزار، این مربوط به غیر نمازهای واجب یومیه است، برای اینکه ما روایات زیادی داریم که خواندن نماز یومیه در جماعت مسلمین از سنن مؤکّده است و فرموده اند که اگر انسان به وظایف و اسرار جماعت قیام کند انف و دماغ شیطان را به خاک می مالد به طوری که در هیچ عبادت دیگری نمی تواند چنین کند.
در برخی از روایات هم وارد شده، شیطان از انسان هایی که به صورت جماعت ایستاده و نماز می خوانند مأیوس می شود، و نیز فرمودند در اجتماع مؤمنین و قلوب مجتمعۀ آنها دست غیبی الهی با آنهاست، در این اجتماع مؤمنین فوائدی روحی و معنوی وجود دارد که در کمتر عملی اتفاق می افتد.
بنابراین یکی از اموری که نمازگزار باید به آن توجّه کند این است که در
ص:109
جایی بایستد که مناظر و اموری که ذهنش را مشغول کند وجود نداشته باشد، این که در مسجد، بودنِ یک عکس حتی در پشت سر نمازگزار موجب کراهت است برای این است که همین اندازه که انسان توجّه داشته باشد که یک عکسی پشت سر او هست ذهنش را مشغول می کند، بودن در آن مکان این اثر را دارد، انسان باید سجّاده و مکان خودش را طوری آماده کند که چیزی که ذهن او را مشغول به غیر نماز کند در کار نباشد و این نکتۀ بسیار مهمی است که مرحوم شهید ثانی به عنوان خواطر و امور خارجی، بیان کرده اند.
ص:110
بسم الله الرحمن الرحیم
در مورد موانع خارج از وجود انسان برای حضور قلب به این نتیجه رسیدیم که انسان نمازگزار لازم است در مکانی بایستد که هر آنچه ذهنش را مشغول می کند، از دیدنی ها و شنیدنی ها، تماماً کنار بگذارد. یکی از مستحباتی که فقهای ما برای نماز ذکر کردند اینست که نگاه نمازگزار به محل سجده و آن مهر و خاکی باشد که بر آن سجده می کند. توجّه کند به اینکه به امر خدا باید بهترین قسمت های وجود خود را که پیشانی اوست بر روی بی ارزش ترین شیء عالم که خاک است قرار بدهد، این موجب می شود که انسان بیشتر به بی ارزشی خود در برابر عظمت پروردگارش پی ببرد، در نتیجه حالت بندگی و عبودیت او تقویت می شود.
نکته قابل توجّه اینکه با وجود این استحباب مرحوم شهید ثانی در کتاب التنبیهات العلیه ص 85 می فرماید: اگر کسی با همین نگاه به خاک، حضور قلبش را از دست بدهد و ذهنش در جهات دیگری سیر کند، این کار را نکند، اگر می بیند با باز بودن چشم حضور قلب را از دست می دهد چشمان خود را ببندد، این نکته بسیار مهم است که اگر یک امر مستحبی مثل نگاه به محل سجده، موجب شود حضور قلب انسان از دست برود، و فکرش به امور دیگری منتقل
ص:111
شود، بهتر این است که چشمان خودش را ببندد برای اینکه
«لأنّ الفائت من وظیفة الصّلاة وصفتها بتقسم الخاطر أعظم منه مع الاخلال بوظیفة النظر» برای اینکه اگر بخواهد وظیفۀ نظر به سجده را انجام بدهد یک مطلب خیلی مهمتری از او فوت می شود. آنچه که در نماز مهم است حضور قلب است. اگر با نگاه به محل سجده این حضور قلب از دست می رود، چشمش را ببندد چون حفظ حضور قلب اولی است. البته مرحوم فیض کاشانی در کتاب «محجة البیضاء» یک حاشیۀ لطیفی بر این کلام مرحوم شهید ثانی دارد. در بعضی از موارد این کلام شهید ثانی را پذیرفتند و در بعضی از موارد نپذیرفتند،(1) بنابراین لازم است بررسی کند در کجای منزل یا مسجد نماز بخواند تا حضور قلبشان حفظ شود، چنانچه بداند اگر در مسجد کنار یکی از دوستان خیلی صمیمی بایستد، خاطره ها برای او زنده می شود، سعی کند هنگام نماز از او جدا شود و در جای دیگری به نماز ایستد، باید سعی کنیم موانع خارجی حضور قلب را بشناسیم و نگذاریم حضور قلب از دست برود.
ص:112
بسم الله الرحمن الرحیم
در مسئله موانع حضور قلب آنچه که مهم است عبارتست از خواطر و مشغله های قلبی، یعنی افکار پراکنده آنچه که با قطع نظر از امور خارجی، فکر و ذهن را به خود مشغول می کند. حتی وقتی انسان چشمش را ببندد، گوش او هم چیزی را نشنود، با جایی تماسی نداشته باشد، خودش باشد و نفس و قلب او، یک اموری آنقدر قلب او را احاطه و به خود مشغول کرده که مانع از حضور قلب وی در نماز می شود. امام خمینی رضوان الله تعالی علیه و همچنین مرحوم شهید ثانی و بزرگان دیگر می فرمایند سبب انحصاری یا علت عمدۀ این خواطر قلبی علاقه به دنیا و همّت نسبت به آن است. در یک کلام و به صورت خلاصه؛ کسانی که حضور قلب در نماز ندارند علت اصلی اش حبّ دنیا و تعلقی است که قلب آنها نسبت به دنیا دارد. شما ببینید کسی که دنبال ثروت اندوزی است، این فرد در نماز دائماً فکرش درگیر یافتن راههایی است که معاملاتش را سودمند انجام بدهد، کسی که در جایگاه قدرت قرار دارد دائماً فکرش به این مشغول است که مخالفینش چه کسانی هستند و از چه طریقی می تواند آنها را از سر راه خود بردارد، حب دنیا و تعلق به دنیا سبب می شود که قلب انسان توجّه به خدا نداشته باشد.
ص:113
این نکته در کلمات امام رضوان الله تعالی علیه(1) است که می فرماید اگر همت انسان تحصیل دنیا باشد اساساً قلب او تمایل به دنیا پیدا می کند و دل مشغولی او فقط دنیا می شود و طوری می گردد که اگر از یک شاخه ای از امور دنیوی منصرف شد بلا فاصله متوجه شاخۀ دیگر می شود، اگر از مال منصرف شد سراغ اولاد، از اولاد منصرف شد سراغ قدرت، از قدرت منصرف شد سراغ شهوت، از شهوت به چیز دیگر، فکرش دائماً از یک شاخه ای به شاخۀ دیگر می پرد. فرمودند: اگر درخت آرزوی دنیا و حبّ دنیا در قلب یک انسان پابرجا بشود قلب او به مانند پرنده ای می شود که دائماً از شاخه ای به شاخۀ دیگر پرواز می کند. سپس چهار نکته را به عنوان راه حل بیان می فرمایند که با رعایت این نکات انسان می تواند درخت حبّ دنیا را از قلب خود بیرون بیاورد و دور بیندازد. اگر کسی بخواهد قلب مطمئن و آرام داشته باشد، تا موفق به کسب کمالات نفسانیه بشود باید واجد این چهار نکته باشد، اولین مرحله ریاضات و مشاهدات است، نسبت به بی علاقگی و بی اعتنایی به دنیا تمرین نموده و تلاش کند. اگر کسی بخواهد خود را امتحان کند که چه مقدار علاقه به دنیا دارد، ببیند اگر به او بگویند الآن لحظه ای است که باید از دنیا برود، آیا نسبت به آنچه که به حسب ظاهر از دست می دهد از مال و مقام و اولاد، حسرت می خورد یا نه؟ می تواند از آنها دل بکند یا نه؟ آیا در هر لحظه آمادگی شنیدن این خبر را دارد یا نه؟ این مرحلۀ ریاضات بسیار مرحلۀ مهمی است، انسان باید ریاضت داشته و با نفس خود مجاهدت کند تا این علاقۀ به دنیا از او سلب بشود.
مرحله دوم تفکّر در عواقب و معایب حب دنیا است. عاقبت افراد دنیاطلب را بررسی و فکر کند آنها به کجا رسیدند؟ عاقبت این همه پادشاهان ستمگر، این همه حاکمان ظالم، این همه افرادی که حقوق مردم را از بین بردند، چه شد؟ چیزی جز ننگ برای خود در تاریخ ثبت نکردند و در اذهان مؤمنین جز لعن
ص:114
برای خود چیزی قرار ندادند، انسان در عواقب این دنیاطلبی ها تفکّر کند.
سوم: تدبّر در آیات و روایاتی است که در مورد مذمت دنیا و نکوهش حب به دنیا وارد شده که ما به آنها اشاره خواهیم کرد، و چهارم تدبّر در حالات اولیاء خدا. اگر انسان به این چهار مطلب توجّه کند درخت حبّ دنیا را از درون خود ریشه کن می کند، اما مادام که این درخت در درون او باشد، مانند کسی است که زیر یک درخت پر از گنجشک و پرنده مشغول مطالعه بود، هر از گاهی با چوب و عصای خود شاخه ها را تکان می داد تا گنجشک ها حرکت کنند و بروند، بعد که می آمد مشغول مطالعه بشود دومرتبه برمی گشتند، به او گفته شد که
«إن أردتَ الخَلاصَ فَاقلَعِ الشَّجَر» اگر می خواهی راحت بشوی باید درخت را از جا درآوری، و إلاّ هر قدر شاخه ها را حرکت دهی و گنجشک ها را از خود دور کنی دوباره برمی گردند. اگر انسان می خواهد از شرّ دل مشغولی ها راحت بشود باید درخت حبّ دنیا را از دل خود ریشه کن کند که خداوند این توفیق را نصیب همۀ ما بفرماید، انشاء الله.
ص:115
بسم الله الرحمن الرحیم
بر طبق تصریح علمای بزرگ مانند شهید ثانی و امام خمینی رضوان الله علیهما، آنچه که موجب عدم حضور قلب انسان نمازگزار در نماز و بلکه در همۀ عبادات می شود حب دنیاست و این مسئله ای است که باید انسان نمازگزار خیلی به آن توجّه داشته باشد. به تعبیر امام رضوان الله علیه هر مقدار حب دنیا در قلب انسان زیادتر باشد حضور قلب کمتر می شود و هر مقدار حب دنیا کمتر بشود حضور قلب بیشتر خواهد شد. دیلمی در ارشاد القلوب روایتی از امیر المؤمنین از وجود مبارک پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل کرده است:(1)
«قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَتَعَالَی یَا أَحمَدُ لَو صَلَّی العَبدُ صَلَاةَ أَهلِ السَّمَاءِ وَالأَرضِ وَیَصُومُ صِیَامَ أَهلِ السَّمَاءِ وَالأَرضِ وَیَطوِی عَنِ الطَّعَامِ مِثلَ المَلَائِکَةِ وَلَبِسَ لِبَاسَ العَابِدِینَ» در خبر معراج اینطور وارد شده که خطاب شد به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله «ای محمّد اگر بنده ای به اندازۀ اهل آسمان ها و زمین نماز بخواند»، (تعداد اهل آسمان قابل مقایسه با تعداد اهل زمین نیست، حالا این صورت فرضی است یعنی از جهت کثرت این اندازه نماز بخواند، به معنای اینکه بسیار زیادنماز بخواند). و به اندازۀ همه صائمین آسمان ها در زمین
ص:116
روزه بگیرد و از خوردن طعام اعراض کند همانند اینکه ملائکه از طعام اجتناب می کنند و لباس افراد عابد و زاهد را بپوشد، در نماز، روزه، و خورد و خوراک و پوشاک و لباس اینطور باشد. خدا فرمود:
«ثُمَّ أَرَی فِی قَلبِهِ مِن حُبِّ الدُّنیَا ذَرَّةً أَو سُمعَتِهَا أَو رِئَاسَتِهَا أَو صِیتِهَا أَو زِینَتِهَا» اما یک ذره از حب دنیا، از ریاست طلبی، و زینت دنیا در او ببینم، یعنی ذره ای علاقۀ به دنیا داشته باشد.
«لَا یُجَاوِرُنِی فِی دَارِی وَلَأَنزِعَنَّ مِن قَلبِهِ مَحَبَّتِی وَ لَأُظلِمَنَّ قَلبَهُ حَتَّی یَنسَانِی وَلَا أُذِیقُهُ حَلَاوَةَ مَحَبَّتِی» من این شخص را در قیامت همسایه مجاور خود قرار نمی دهم و محبت خودم را از قلب او جدا می کنم، یعنی اجازه نمی دهم قلبی که در آن حبّ دنیاست محبّت من در درونش وجود داشته باشد و اینقدر قلبش را تاریک می کنم تا مرا فراموش کند و حلاوت محبتم را نچشد.
ببینید چقدر حب دنیا آثار سوء دارد که خداوند این مقدار عقوبت بر آن مترتب می کند، اساساً در کتب روایی ما برخی از بزرگان و محدّثین مثل مرحوم شیخ حر عاملی در کتاب وسائل الشیعة بابی را به عنوان باب وجوب اجتناب از دنیا و حرمت محبّت آن گشوده اند و روایات زیادی را آورده اند. حب دنیا اگر در قلب انسان باشد، دیگر شیرینی و حلاوت عبادت خدا را نمی چشد، خدا اجازه نمی دهد حضور قلب داشته باشد، آن کسی می تواند حضور قلب داشته باشد که حبّ خدا در قلب او جا بگیرد. قلب او عاشق خدای تبارک و تعالی باشد.
امام خمینی رضوان الله علیه در این بحث، نکات بسیار مهم دیگری را مورد توجّه قرار داده و می فرمایند حب دنیا خار طریق وصول به کمالات الهیه و کمالات نفسانیه است، و انسان را از توجّه به حق منصرف کرده و او را از لذت مناجات با خدا محروم می کند.
ما اگر بخواهیم حضور قلب داشته باشیم باید حب دنیا را از قلب خود دور کنیم. اینکه انسان حسرت بخورد که چرا خانۀ بزرگ ندارد؟ چرا ثروت زیاد
ص:117
ندارد؟ چرا از مقام بهره ندارد، یا چرا کم دارد؟ چرا زیادتر ندارد؟ حب به دنیا مانع از حضور قلب می شود و اگر بخواهیم نماز ما یک نماز باحال و پرشور باشد باید حبّ دنیا را در قلب خود کم کنیم، انشاء الله خداوند ما را موفق به این امر سازد.
ص:118
بسم الله الرحمن الرحیم
الدُّنیَا دُنیَاءَانِ دُنیَا بَلَاغٍ وَدُنیَا مَلعُونَةٍ؛(1)
دنیا دو گونه است دنیایی که (به سعادت) می رساند و دنیایی که ملعون و مذموم است.
بیان نمودیم که حب دنیا و اینکه همّ و غم انسان رسیدن به دنیا و مظاهر دنیا باشد عمده ترین مانع حضور قلب در نماز است و لذا اگر خواهان حضور قلب در نماز هستیم باید حب دنیا را از خود دور کنیم، توجّه به این نکته لازم است مقصود از حبّ دنیا کسب و کار و تحصیل معاش و به دست آوردنِ روزی حلال و تهیه خانه ای که در حدّ شأن و نیاز انسان باشد نیست. مقصود از حبّ دنیا این نیست که بگوئیم کسانی که ثروت فراوانی دارند حبّ دنیا دارند و کسانی که فقیرند حبّ دنیا ندارند. نه! حب دنیا یعنی تعلّق و وابستگی، دلبستگی و سرسپردگی نسبت به دنیا، حال انسان از کجا بداند وابسته است؟ اگر انسان چیزی را که از دست داد بنشیند حسرت بخورد، اگر مقامی را از دست داد، مالی
ص:119
را از دست داد، حسرت بخورد و فکر کند که همه چیز او از بین رفته وی وابسته به آن مال و مقام است، اما اگر بگوید آن خدایی که آن مال یا مقام را به من عنایت کرد اکنون آن را از من گرفت پس خدا را شاکرم. آن خدا اگر اراده کند دو مرتبه آن مال یا بهتر از آن را به من می دهد و اگر هم نخواهد نمی دهد، باید چنین روحیه ای که حاکی از عدم تعلق و وابستگی به امور دنیاست بر انسان حاکم باشد.
حضرت امام رضوان الله تعالی علیه در کتاب اسرار الصّلاة(1) می فرمایند دنیای مذموم همان علاقه و حب و توجّه به آن است و إلاّ - این تعبیر را دقّت بفرمایید - اصل عالم مُلک از یک طرف یکی از مشاهد جمال حق تعالی است، در عالم دنیا انسان تجلیات خدای تبارک و تعالی را می بیند، به هر جا بنگری خدا را می بینی، یعنی دنیا آثار عظمت و تجلیات خداست. همه چیز بر وجود و بر وحدانیت او شهادت می دهد، همه چیز عنوان مشهد شهادت خدا را دارد.
از طرف دیگر عالم دنیا مهد تربیت اولیاء، عرفا و علمای بالله است، بالأخره آن کسی که عارف می شود در همین دنیا عارف می شود، آن کسی که تربیت و سلوک الی الله پیدا می کند، غیر از این دنیا جای دیگری برای سلوکش تصور نمی شود و لذا می گوئیم دنیا مزرعۀ آخرت است. امام می فرمایند عالم مُلک از أعزّ مشاهد و منازل نزد اولیا و اهل معرفت است، و بعد در کلام دیگری فرمودند چه بسا کسی باشد که چیزی از مال دنیا ندارد؛ نه ماشین، نه خانه، نه ثروت، نه قدرت و نه منصب، ولی قلبش مملو از حبّ به دنیا و تعلق به دنیاست و این سبب می شود که خدا را فراموش کرده و کافر به خدا باشد. اما از آن طرف ممکن است کسی دارای مُلک و سلطنت و جاه و مال فراوان باشد، اما دلبستگی و تعلق خاطر به آن نداشته باشد مثل حضرت سلیمان بن داود علیه السلام، که یک پیامبر الهی و انسان لاهوتی بود. نتیجه این می شود آن کسی که ثروت فراوانی دارد
ص:120
معنایش این نیست که حبّ به دنیا دارد و آن کسی هم که فقیر است بدین معنا نیست که زاهد است و حبّ به دنیا ندارد، نه! حب دنیا ربطی به داشتن و نداشتن و کم و زیادی مال ندارد، بلکه مربوط به آن تعلّق قلبی انسان است، تا قلب انسان چه مقدار تعلّق داشته باشد و چه مقدار در غم از دست دادن آن حسرت بخورد، آن کسی که قلبش آرام است برایش فرقی نمی کند که این همه ثروت داشته باشد یا نداشته باشد، همه چیز را از خدا می داند، این فرد انسانی است که تعلّق به دنیا ندارد.
در برخی دیگر از تعبیراتشان در همین بحث فرموده اند برخی از افراد ممکن است قلب شان را طوری تقسیم کنند که برای عبادت حضور قلب داشته باشند، در عین اینکه تلاش فراوانی برای جمع و تکثیر مال می کنند، اما دلبستگی به آن ندارند.، شاید سعادت دنیا و آخرت شامل حال چنین افرادی بشود. بنابراین باید توجّه کنیم که مراد از حبّ دنیا، که مذموم است و در برخی از روایات به دنیای ملعونه تعبیر شده است، تعلق به دنیا و دلبستگی به چیزهایی است که خداوند به ما عنایت فرموده است، اگر حبّ دنیا را از خودمان دور کنیم می توانیم حضور قلب در نماز پیدا کنیم.
ص:121
بسم الله الرحمن الرحیم
یا مُوسَی لَا تَرکَن إِلَی الدُّنیا رُکُونَ الظَّالِمِینَ وَرُکُونَ مَنِ اتَّخَذَهَا أَباً وَأُمّاً؛(1)
ای موسی، اتکا به دنیا منمای همانند اتکای ستمگران و کسانی که به دنیا به مثابه پدر و مادر خود اتکاء نموده اند.
شهید ثانی رضوان الله تعالی علیه در کتاب التنبیهات العلیة(2) این مطلب را ذکر نموده که کسی که دنبال تحصیل دنیا است و حب دنیا باطنش را فرا گرفته اما نه برای اینکه مقدمه ای برای آخرتش باشد، چنین شخصی توقع نداشته باشد که صفای مناجات پیدا کند!
«مَن فَرِحَ بِالدُّنیَا فَلاَ یَفرحُ بِاللهِ وَبِمُنَاجَاتِهِ» کسی که دنیا او را خوشحال کند، اگر مال، مقام، منصب یا قدرتی به دست آورد خوشحال شود، دیگر یاد خدا و مناجات با خدا او را خوشحال نمی کند. اگر انسان نمازگزار بعد از نماز احساس نشاط همۀ وجودش را فرا بگیرد، بداند که نمازش با حضور قلب بوده. اما اگر چنین احساسی را نداشته باشد، بلکه نماز را یک امر تحمیلی بر
ص:122
خود بداند و با سختی و تکلف آن را انجام دهد. این آدمی است که دنیا او را احاطه کرده و گرفتار حبّ دنیاست چه بسا خودش هم خبر نداشته باشد. کسی که قرة العین و چشم روشنی اش دنیا است، هیچ وقت قرة العینش نماز نمی شود. هیچ وقت روشنی چشم او خدا و مناجات با خدا نخواهد بود.
بنابراین به حسب فرهنگ دینی خود معتقدیم کسی که دنبال تحصیل مال است می تواند همین مال را مقدمۀ کسب تقوای خود قرار بدهد، در روایتی از وجود مبارک پیامبر صلی الله علیه و آله هست که فرمود
«نِعمَ العَونُ عَلَی تَقوَی اللَّهِ الغِنَی»(1) چه بسا مال و ثروت، به انسان کمک کند تا تقوای الهی کسب کند مثل انفاق کردن به دیگران و توجّه و رسیدگی به مستضعفین و بیچارگان، اما اگر انسان تحصیل مال را طریق برای آخرت قرار ندهد، دیگر توقع حضور قلب را در نماز نداشته باشد.
برای اینکه مسئلۀ حبّ دنیا یک مقدار بیشتر روشن شود و به این مسئلۀ بسیار بسیار مهم توجّه کنیم. مرحوم کلینی در جلد دوم اصول کافی باب ذم الدّنیا و الزهد فیها، روایات زیادی را آورده اند. در یک روایت می گوید: در مناجاتی که موسای کلیم با خداوند تبارک و تعالی داشت خدا به او فرمود
«یَا مُوسَی لَا تَرکَن إِلَی الدُّنیَا رُکُونَ الظَّالِمِینَ وَرُکُونَ مَنِ اتَّخَذَهَا أَباً وَأُمّاً» وابسته به دنیا مشو، آن طور که ظالمین به دنیا دل می بندند، آن چنان برای دنیای شان کار می کنند که گویا آخرت و حساب و کتابی در کار نیست، گویا بهشت و جهنمی در کار نیست و همه چیز همین جاست. آن ستمگری که حاضر است افرادی را از بین ببرد و خون های بیگناهان را بریزد، برای اینست که می گوید هر چه هست همین جاست، همین جا باید بتوانم بیشتر از دیگران قدرت، مکنت و مقام پیدا کنم، خدا به حضرت موسی فرمود
«لَا تَرکَن إِلَی الدُّنیَا» تو مثل ظالمین و همانند کسانی مباش که دنیا را به مانند پدر و مادر خود محل اتکای شان قرار داده و به آن محبت دارند، سپس در آخر روایت خدا می فرماید:
ص:123
«وَاعلَم أَنَّ کُلَّ فِتنَةٍ بَدؤُهَا حُبُّ الدُّنیَا» هر فتنه ای در عالم، هر شرّ و بدبختی، هر گرفتاری و بیچارگی، اگر ریشۀ ابی شود به حبّ دنیا می رسد، جنگ ها و نزاع های خانوادگی، اختلافات قومی، حتی اختلافات سیاسی، ریشه اش به حبّ دنیا و قدرت طلبی برمی گردد.
فرمود:
«وَلَا تَغبِط أَحَداً بِکَثرَةِ المَالِ» هیچ وقت حسرت زیادی مال دیگری را نخور،
«فَإِنَّ مَعَ کَثرَةِ المَالِ تَکثُرُ الذُّنُوبُ»(1) با کثرت مال گناهان زیاد می شود. همین مقدار که مال زیاد شود اما فرد حقوق واجب خود را ندهد خود یک گناه بزرگ است.
بنابراین ما باید توجّه کنیم به اینکه؛ وقتی در روایت می فرماید ریشۀ هر فتنه حبّ دنیاست، ریشۀ عدم توجّه به خدا در نماز هم حبّ دنیا و وابستگی به آن خواهد بود. بنابراین برای تحصیل حضور قلب باید حبّ دنیا را از خود دور کنیم و انسان بداند شیطان که دشمن اوست از راه حبّ دنیا بر او غلبه پیدا کرده و منحرفش می کند. بداند آنچه که ضد دین اوست همین حب دنیاست و حبّ دنیا مهمترین سرباز از جنود ابلیس است که انسان را بیچاره خواهد کرد و اجازه نمی دهد لذت مناجات را بچشد.
انشاء الله ما به این دشمن بزرگ توجّه داشته باشیم و بتوانیم او را از سر راه خود برداریم و روز به روز آنچه که مربوط به حبّ دنیاست از خود دور سازیم ولو به تعبیر امام خمینی رحمه الله کسی نمی تواند بگوید من تمام حبّ دنیا را از قلب خود بیرون کرده ام، اما آن مقدار که ممکن است و در توان ما می باشد، موفق به آن بشویم، انشاء الله.
ص:124
بسم الله الرحمن الرحیم
امام سجّاد علیه السلام فرمود:
مَا مِن عَمَلٍ بَعدَ مَعرِفَةِ اللَّهِ جَلَّ وَعَزَّ وَمَعرِفَةِ رَسُولِهِ صلی الله علیه و آله أَفضَلَ مِن بُغضِ الدُّنیَا؛(1)
هیچ عملی بعد از معرفت به خدا و رسول او برتر از دشمنی با دنیا نیست.
در مباحث گذشته بیان نمودیم که حب دنیا و تعلق به مظاهر دنیا مانع از حضور قلب در نماز می شود، کسی که در قلبش درخت حب دنیا و تعلق به آن وجود دارد نمی تواند حضور قلب در نماز داشته باشد و به بعضی از روایات مربوط به حب دنیا اشاره کردیم و انشاء الله همۀ ما باید این روایات را مدّ نظر قرار دهیم. در روایت دیگری که در اصول کافی کتاب الایمان و الکفر باب ذم الدّنیا و الزهد فیها وارد شده از امام سجّاد علیه السلام سؤال می شود که افضل اعمال نزد خدا چیست؟ حضرت فرمود:
«مَا مِن عَمَلٍ بَعدَ مَعرِفَةِ اللَّهِ جَلَّ وَعَزَّ وَمَعرِفَةِ رَسُولِهِ صلی الله علیه و آله أَفضَلَ مِن بُغضِ الدُّنیَا» بعد از معرفت خدا، ایمان به خدا و پیامبر و آنچه که پیامبر آورده که همانا قرآن و عترت است، افضل اعمال بغض دنیاست. یعنی انسان به آنجا برسد که نه تنها
ص:125
حبّ به دنیا نداشته باشد بلکه برعکس نسبت به دنیا بغض داشته باشد.
بعد فرمود:
«وَ إِنَّ لِذَلِکَ لَشُعَباً کَثِیرَةً وَلِلمَعَاصِی شُعَباً» بغض دنیا شعبه های زیادی دارد، معاصی نیز شعب زیادی دارد.
«فَأَوَّلُ مَا عُصِیَ اللَّهُ بِهِ الکِبرُ وَهِیَ مَعصِیَةُ إِبلِیسَ حِینَ أَبَی وَاستَکبَرَ وَکَانَ مِنَ الکَافِرِین»؛ اولین معصیتی که نسبت به خدا صورت گرفت تکبر بود که شیطان مرتکب آن شد، هنگامی که از دستور حق سرپیچی کرد و تکبر ورزید و در زمره کافران قرار گرفت و در ادامه می فرماید دومین معصیت حرص و طمع است که آدم علی نبینا و آله و علیه السلام گرفتار آن شد و سومین معصیت حسد است که قابیل فرزند آدم گرفتار آن شد و بدان سبب برادرش هابیل را به قتل رساند.
سپس می افزاید:
«فَتَشَعَّبَ مِن ذَلِکَ حُبُّ النِّسَاءِ وَحُبُّ الدُّنیَا وَحُبُّ الرِّئَاسَةِ وَحُبُّ الرَّاحَةِ وَحُبُّ الکَلَامِ وَحُبُّ العُلُوِّ وَالثَّروَةِ» از این سه صفت بسیار پست (کبر، حرص و حسد) که از بزرگ ترین رذائل نفسانی است، هفت خصلت ناپسند به وجود می آید: حب النساء (شهوترانی)، حب الدّنیا (دنیاپرستی)، حب الّریاسة (ریاست طلبی)، حبّ الراحة (راحت طلبی)، حبّ الکلام (پرحرفی و بیهوده گویی)، حبّ العلوّ واکثروة (مقام پرستی و ثروت اندوزی
«فَصِرنَ سَبعَ خِصَالٍ فَاجتَمَعنَ کُلُّهُنَّ فِی حُبِّ الدُّنیَا» تمام این هفت خصلت در حبّ دنیا جمع شده در نتیجه انبیاء و علما بعد از شناخت این امور فرموده اند حب دنیا منشأ هر گونه خطا و فساد است.
«فَقَالَ الأَنبِیَاءُ وَالعُلَمَاءُ بَعدَ مَعرِفَةِ ذَلِکَ حُبُّ الدُّنیَا رَأسُ کُلِّ خَطِیئَةٍ».
معنای روایت معروف
«حُبُّ الدُّنیَا رَأسُ کُلِّ خَطِیئَةٍ» اینست که اگر در قلب کسی حب دنیا وجود داشته باشد او را وادار به هر کاری می کند چه برسد به اینکه جلوی حضور قلب را بگیرد. وقتی حب دنیا منشأ تمام خطاهاست، بدانید که همین حبّ دنیا مانع از حضور قلب انسان در نماز می شود
«وَالدُّنیَا دُنیَاءَانِ دُنیَا بَلَاغٍ وَدُنیَا مَلعُونَةٍ»(1) دو تا دنیا داریم؛ یکی دنیای بلاغ است، یعنی انسان به اندازۀ
ص:126
ضرورت و کفایت و به مقداری که نیاز او برطرف شود، از دنیا استفاده کند، این دنیا خوب است اما اگر دنبال افزون بر این باشد آن هم فقط برای دنیا و نه آخرت، این دنیای ملعونه است.
پس بدانیم که حبّ دنیا مانع از حضور قلب می شود، اگر بخواهیم در نمازحضور قلب داشته و حال مناجاتی پیدا کنیم، قبل از نماز بنشینیم فکر کنیم تعلقّات ما نسبت به دنیا چقدر است؟ چگونه می توانیم آن را مداوا و قلب خود را از آن جدا کنیم، و نباید انسان مأیوس بشود، سعی کند هر روز تعلقات خود را کمتر کند و هر چه این تعلقات کمتر بشود لذت مناجات با خدای تبارک و تعالی در نماز بیشتر می شود و خوشا به حال آن کسانی که به مراتب بالایی از بغض دنیا رسیده اند و چه حلاوتی از مناجات با خدا در وجود آنها هست.
انشاء الله خداوند همۀ ما را موفق به انجام نماز با حضور قلب کند.
ص:127
بسم الله الرحمن الرحیم
یکی از نکاتی که انسان نمازگزار باید توجّه و ایمان عمیق به آن داشته باشد اینست که توفیق حضور قلب هم با استمداد از خداوند تبارک و تعالی تحصیل می شود، بداند مقلّب القلوب خدای تبارک و تعالی است، اگر خواهان حضور قلب است باید به پیشگاه خدای تبارک و تعالی تضرّع کند و از او استمداد بجوید. اوست که می تواند قلب را برای درک محضر خویش آماده کند، چون محضر محضر اوست و قلبی که برای درک او صالح و لایق مناجات و صحبت با او باشد باید به دست خود او مصفا شود و با تجلّی و عنایت و لطف او این قلب آمادگی مناجات با او را پیدا می کند. اگر او عنایت کند قلب انسان را دور از دنیا و دلبستگی های آن می کند، البته ابتدای امر به دست خود انسان است، یعنی تا خود انسان اراده نکند و قدم اول را برندارد، تا خود او متوجه کدورت قلب خود نشود واحساس نکند که این قلب هنوز آمادگی مناجات با خدا را ندارد فایده ای ندارد باید اندیشه کند که چه کند به این مطلوب برسد؟!
ابتدای راه به دست خود انسان است، اگر انسان در برخی از امتحانات دنیوی که خداوند برای او در زندگی پیش می آورد موفق شود و بتواند با اجتناب از دنیا تسلّط بر نفس خود داشته باشد، در قدم های بعد خدای تبارک و تعالی به او
ص:128
کمک می کند.
روایتی را کافی شریف از امام باقر علیه السلام نقل می کند؛ رسول خدا صلی الله علیه و آله به عنوان یک حدیث قدسی فرمود:
«یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ وَعِزَّتِی وَجَلَالِی وَعَظَمَتِی وَکِبرِیَائِی وَنُورِی وَعُلُوِّی وَارتِفَاعِ مَکَانِی لَا یُؤثِرُ عَبدٌ هَوَاهُ عَلَی هَوَایَ»(1) خدا به عزّت و جلال و بزرگی خود و به نورانیت و علوّ و برتری خویش قسم یاد می کند که هیچ انسانی نیست که هوای نفس و میل نفسانی خودش را مقدم بر میل من کند، (باید توجّه داشت این مسئله در هر روز برای انسان اتفاق می افتد؛ که بر سر دو راهی قرار می گیرد که یکی راه خداست و دیگری راه شیطان است، یکی حق است و دیگری باطل، چنانچه انسان هوای نفس و میل خود را مقدم بر میل و ارادۀ خدا کند. خداوند می فرماید)
«إِلَّا شَتَّتُّ عَلَیهِ أَمرَهُ وَلَبَّستُ عَلَیهِ دُنیَاهُ وَشَغَلتُ قَلبَهُ بِهَا» همۀ امور زندگی اش را مضطرب کرده و آرامش را از او می گیرم، شاهد عرض ما در همین تعبیر است که خدای تبارک و تعالی می فرماید قلب او را مشغول به دنیا می کنم، یعنی بسیاری از قلوبی که همّ و غمّ شان فقط دنیاست، این نتیجه و اثر کارهای غیر صحیحی است که انجام داده اند و از طرف خدا استحقاق چنین عقوبتی را پیدا کرده اند
«وَلَم أُؤتِهِ مِنهَا إِلَّا مَا قَدَّرتُ لَه» هر چه این انسان برای رسیدن به دنیا و مظاهر آن تلاش کند، جز همان مقداری که برایش مقدّر کردم به او نمی دهم.
بنابراین معلوم می شود اگر انسان در دو راهی خدا و شیطان؛ شیطان و دنیا را مقدم بر خدا کند این قلب آرام آرام مشغول به مظاهر دنیا می شود، از اول تا آخر نماز شاید یک لحظه نتواند قلب خود را برای درک حضور ربوبی حق تبارک و تعالی متمرکز کند، پس این توفیق را هم باید خدا به انسان عنایت کند و به این نکته توجّه داشته باشیم که قدم اول از حضور قلب به دست خود انسان است اما قدم های بزرگ ونهایی باید با عنایت خدای تبارک و تعالی باشد.
ص:129
بسم الله الرحمن الرحیم
اشاره کردیم انسان نمازگزار باید بداند که حضور و اشتغال قلب به خدای تبارک و تعالی باید با عنایت خودِ خداوند و با استمداد از او باشد.
قلب انسان به وسیلۀ خدای تبارک و تعالی مصفا می شود، این نکته هم روشن است که انسان چون در شبانه روز گرفتار امور دنیوی است قلبش معمولاً توجّه به همین امور دارد، قلب انسان عادتاً به اموری توجّه دارد که اعضای ظاهری او مشغول آن است. اینجاست که مجاهدت با نفس معنا پیدا می کند.
انسان باید مجاهدت کند تا این قلبی را که توجّه به دنیا پیدا کرده، در اوقات نماز از دنیا جدا کند و سرّ اهمیت حضور قلب در همین نکته نهفته است؛ قبلاً گفته شد بسیاری از اولیای خدا آرزو داشتند که از اول تا آخر نماز فقط و فقط خود را در محضر خدا ببینند اما اظهار عجز و ناتوانی کرده اند، چون کار بسیار مشکلی است و لازم است خود خدای تبارک و تعالی انسان را کمک کند و مدد رساند.
بر حسب این آیۀ شریفه «زُیِّنَ لِلنّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِینَ وَ الْقَناطِیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ ذلِکَ مَتاعُ الْحَیاةِ
ص:130
اَلدُّنْیا»1 مظاهر دنیا برای نوع مردم به صورت زیبا جلوه می کند، قلوب مردم نسبت به این امور شهوانی مزین شده است؛ اموال، اولاد، زن، زراعت و امور دیگری که در این آیۀ شریفه ذکر شده. وقتی می فرماید
«زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ» حب دنیا برای مردم به صورت یک امر زیبا قرار داده شده و در قلوب آنها موجود است از این رو اگر انسان بخواهد قلب خود را از حبّ دنیا و مظاهر آن دور کند، تنها با ارادۀ خودش نمی تواند. او نمی تواند بگوید من فقط با میل و قصد و ارادۀ خودم می توانم این کار را انجام بدهم بلکه در این کار باید خدای تبارک و تعالی به وی نظر کند. ورود در این وادی ارادۀ انسان را می خواهد اما استقرار و ثبات آن به نحوی که قلب او یک قلب حضوری و به دور از مظاهر دنیا شود، باید با عنایت حق تبارک و تعالی باشد.
قبلاً این حدیث قدسی را بیان کردیم که خدای تبارک و تعالی به عزت و جلالش، به نور و علوّ و عظمت و کبریایش قسم یاد کرده که هر انسانی که میل خودش را بر میل خدا مقدم کند قلبش را مشغول به دنیا می کند. تقاضا می کنم همۀ عزیزان دقت کنند این تعابیر خیلی مهم است، یعنی اینطور نیست که اگر ما بر یک دو راهی قرار گرفتیم و میل خود را بر میل خدا مقدّم کردیم مسئلۀ کوچک، ساده و پیش پا افتاده ای باشد! یک انتخاب و یک اختیار همۀ وجود انسان و حیات و عمر او را متحوّل می کند. اگر انسان میل خودش را بر میل خدا مقدّم کرد همان است که خواندیم، خدا می فرماید قلب او را مشغول به دنیا می کنم، تا همۀ امورش را متشتت و زندگی اش را مضطرب کند. و لذا می بینید افراد دنیاطلب افراد آرامی نیستند بر خلاف افراد خداجو و موحّد. اهل عبادت افرادی هستند که باطن کاملاً آرامی دارند - در ادامه این حدیث می فرماید:
«لَا یُؤثِرُ عَبدٌ هَوَایَ عَلَی هَوَاهُ» اگر انسان میل مرا بر میل خودش مقدم کند، در جایی که می تواند آبروی یک انسانی را ببرد، یا رازی را فاش کند اما به خاطر خدا آن
ص:131
کار را نکند، در جایی که آبروی خودش در خطر است برای حفظ دین و اطاعت امر خدا فریاد بزند، اگر بر سر این دو راهی ها که در زندگی انسان زیاد هم اتفاق می افتد میل خدا را بر میل خود مقدم کند، می فرماید:
«إِلَّا استَحفَظتُهُ مَلَائِکَتِی» ملائکۀ خودم را حافظ او قرار می دهم، چقدر این مهم است! انسان مؤمن همیشه بداند که ملائکه ای از جانب خداوند محافظ و مراقب او هستند و او را کمک می کنند، برای او دعا و استغفار می کنند.
«وَکَفَّلتُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرَضِینَ رِزقَهُ»، آسمان ها و زمین رزق او را متکفّل می شوند
«وَکُنتُ لَهُ مِن وَرَاءِ تِجَارَةِ کُلِّ تَاجِرٍ وَأَتَتهُ الدُّنیَا وَهِیَ رَاغِمَةٌ»(1) این انسان دائماً از دنیا فرار می کند اما دنیا به سراغش می آید. اینها مهم است، اگر انسان مشاهده کرد در نماز حضور قلب و حال خوشی دارد، بداند از جمله افرادی است که مورد عنایت خدا قرار گرفته است اما اگر از اول تا آخر نماز هیچ حضور قلب نداشت، بداند مشکل دارد و بنشیند ببیند مشکلش چیست و چه چیزی باعث شده که او گرفتار دنیا بشود و از توجّه به خدا غافل باشد، انسانی که در غیر نماز به یاد خداست، امکان ندارد در نماز به یاد خدا نباشد، انسانی که در سایر حالات مراقب هست که فقط امر خدا را اطاعت کند و آنچه را که مطابق نظر خدای تبارک و تعالی است انجام بدهد در نماز به طریق اولی توجّه به خدا پیدا می نماید.
خداوند همۀ ما را موفق به حضور قلب در نماز بفرماید، انشاء الله.
ص:132
ص:133
ص:134
بسم الله الرحمن الرحیم
یکی از مباحثی که در اسرار نماز باید به آن توجّه کنیم اسراری است که در مقدّمات نماز وجود دارد، امام رضوان الله تعالی علیه در کتاب سرّ الصّلاة می فرمایند(1): همانطور که خود نماز دارای مراتبی هست، مقدمات و شرایط نماز هم مراتب دارند. یعنی همچنانکه حقیقت نماز مراتب فراوانی دارد. شاید بتوان گفت دو نمازی که از یک انسان صادر می شود از حیث مرتبه و حقیقت با یکدیگر تفاوت دارد، مقدّمات نماز هم از قبیل طهارت و سایر امور دارای مراتبی هستند که انسان نمازگزار باید به آن توجّه کند.
ایشان می فرماید طهارت ظاهری مقدّمه است برای نماز صوری و ظاهری. یعنی به حسب ظاهر کسی که می خواهد نماز بخواند باید یک طهارت صوری داشته باشد و لذا وضوء مقدمه می شود برای این نماز ظاهری که او می خواند. اما طهارت دارای مراتب دیگری هم هست؛ طهارت اهل ایمان، طهارت اهل باطن، طهارت اصحاب حقیقت، طهارت صاحبان قلب سلیم، طهارت اصحاب سر، طهارت اصحاب محبّت و مجذوبین، و طهارت اصحاب ولایت، اینها مراتبی از
ص:135
طهارت است.
بعد از طهارت ظاهری، مرتبۀ دوم طهارت اهل ایمان است، یعنی از معاصی و گناهان دور باشند، از اخلاق رذیله و شهوات و تمایلات نامشروع دور باشند، انسان مؤمن کسی است که اجازه نمی دهد حرام در وجودش راه پیدا کند و آلودۀ به حرام بشود. از این معنی تعبیر به طهارت اهل ایمان می شود.
مرتبۀ سوم طهارت اهل باطن است؛ یعنی باطن او و درون او از قذارات معنوی و اخلاق مذموم و کثافت های اخلاقی دور باشد.
مرتبۀ چهارم طهارت اصحاب حقیقت است؛ یعنی خود را به مرحله ای برساند که اجازه ندهد در حریم قلب او وسوسه های شیطانی راه پیدا کند، اجازه ندهد افکار باطل یا شک ها و شبهات در ذهنش خطور پیدا کند.
مرتبه پنجم، طهارت صاحبان قلب سلیم است، طهارت از تقلبات است و اینکه ذهن انسان مشغول به مفاهیمی بشود که بین او و خدا حجاب شود!
مرتبه ششم، طهارت اصحاب سرّ است و همچنین تا مرحله های بالاتری که برای طهارت ذکر کرده اند. در آیۀ شریفه «لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ»1 باید گفت همانطوری که مس ظاهر قرآن نیاز به طهارت ظاهری دارد و انسان باید با وضو ظاهر قرآن را مس کند، برای رسیدن به باطن قرآن هم طهارت باطنی لازم است، برای رسیدن به سرّ قرآن طهارت اصحاب سرّ لازم است. بنابراین نماز هم همینطور است.
اگر انسان فقط بخواهد به نماز ظاهری اکتفا کند یک وضوی ظاهری می گیرد و طهارت ظاهری پیدا می کند اما باید بدانیم برای همین نماز علاوه بر طهارت ظاهری نیاز به طهارت باطنی هم داریم. اگر ما بخواهیم اهل باطن باشیم و نماز اهل باطن را داشته باشیم این امر متوقف بر طهارت باطنی است.
ص:136
بنابراین طهارت ظاهری أقلّ مراتب طهارت و کم ترین و ضعیف ترین مرتبۀ آن است که انسان به دست می آورد و این مقدمه است برای رسیدن به طهارت باطنی.
خداوند ما را شایسته همۀ مراتب طهارت قرار بدهد، انشاء الله.
ص:137
بسم الله الرحمن الرحیم
بیان نمودیم در این که شخص نمازگزار باید برای نماز طهارت داشته باشد، اسرار و نکات فراوانی وجود دارد. طهارت مراتبی دارد و انسان نمازگزار باید بداند طهارت ظاهری که پائین ترین مرتبه طهارت است مقدمه ای برای نماز ظاهری است. انسان باید در زندگی به دنبال تحصیل آن طهارت های مهمتر و بالاتر از جمله طهارت اهل ایمان، طهارت اهل باطن، طهارت اصحاب حقیقت و اصحاب سرّ باشد.
اگر نماز انسان با طهارت باطنی مقرون شود نمازش نماز اهل باطن می شود. انجام طهارت ظاهری برای آن است که انسان توجّه پیدا کند و به دنبال تحصیل طهارت باطنی باشد. همانطور که در آیۀ شریفۀ «لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ» خدای متعال نسبت به قرآن کریم فرموده است، اگر کسی بخواهد به قرآن دست بزند و آن را لمس کند باید طهارت ظاهری داشته باشد. بزرگان بیان کرده اند که از همین آیۀ شریفه استفاده می شود که همچنین اگر انسان بخواهد به باطن قرآن راه پیدا کند باید طهارت باطنی داشته باشد.
امام بزرگوار در کتاب سرّ الصّلاة به نکته مهمی توجّه داده و فرموده اند: «ما
ص:138
باید بدانیم که اسلام به طهارت ظاهری اهمیت می دهد، خدای تبارک و تعالی به طهارت لباس و بدن هنگام نماز توجّه کرده و امر فرموده انسان نمازگزار لباس و بدنش پاک باشد، یا این تعبیر مشهور که نظافت یکی از شرایط و علائم ایمان و یا جزئی از ایمان است، بنابراین نمی شود خدای تبارک و تعالی که در مورد طهارت ظاهری این مقدار اهتمام به خرج داده و تأکید فرموده است، نسبت به طهارت باطنی و طهارت قلب انسان توجهی نکرده و آن را مهمل گذاشته باشد، نمی شود نسبت به تطهیر قلب از کثافت های معنوی و آلودگی ها و رذالت های اخلاقی بی توجه باشد.
اگر دست انسان نجس شود خداوند امر می فرماید با یک مقدار آب نجاست آن را از بین ببرد، آن وقت چه طور ممکن است بگوئیم خداوند نسبت به برطرف کردن کثافت های درونی که موجب هلاک ابدی و فشار دائمی بر انسان است، ظلمت و کدورت همیشگی برای انسان بوجود می آورد توجهی ننموده باشد و در مسئلۀ طهارت فقط همین طهارت ظاهری را مورد توجّه قرار داده باشد؟ هرگز. تمام طهارت های ظاهری مقدمه است برای توجّه به طهارت واقعی و اینکه انسان به این طهارت باطنی برسد.
در سورۀ مبارکۀ احزاب آیه 33 خداوند می فرماید؛«إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» خدا اراده کرده که رجس و ناپاکی و پلیدی را از اهلبیت عصمت و طهارت دور کند. خداوند می خواهد شما را به یک مرتبۀ بسیار بالایی از طهارت برساند، عبارت یطهرکم تطهیرا دلالت بر این دارد که طهارت مراتب بسیار زیادی دارد و نباید ما فکر خود را محدود به همین طهارت ظاهری کنیم.
طهارت اهل ولایت و اصحاب ولایت، آخرین مرتبۀ طهارت است. ائمۀ طاهرین علیهم السلام تمام مراتب طهارت و کامل ترین مراتب آن را داشتند که انسان حتی از این یطهرکم تطهیرا مراتب عصمت آنها را می تواند استفاده کند. طهارت از هر
ص:139
گناه، طهارت از هر پلیدی، طهارت از هرگونه فکر باطل، در نفوس آنها یک لحظه هم وسوسه یا شرک به خدا راه پیدا نمی کند.
بنابراین باید توجّه داشته باشیم طهارت بدن و لباس و همچنین وضو، طهارت از حدث و خبث که از مقدمات نماز است، مقدمه است برای یک طهارت بالاتر. با این طهارت فقط نمی خواهیم یک نماز ظاهری داشته باشیم بلکه از طریق آن می خواهیم به طهارت باطنی هم برسیم که خود آن طهارت باطنی منشأ حرکت های معنوی بالاتر است.
خداوند مراتب بالای طهارت را نصیب همۀ ما بفرماید.
ص:140
بسم الله الرحمن الرحیم
امام صادق علیه السلام فرمود:
وَطَهِّر قَلبَکَ بِالتَّقوَی وَالیَقِینِ عِندَ طَهَارَةِ جَوَارِحِکَ بِالمَاءِ؛(1)
هنگام شستشوی اعضای بدنت با آب، قلب خود را با تقوا و یقین پاکیزه گردان.
بیان گردید طهارت دارای مراتب متعددی است و طهارت ظاهری اولین قدم برای رسیدن به مراتب بالاتر و طهارت های باطنی است.
شهید ثانی در کتاب التنبیهات العلیه(2) در باب وضو بیان فرمودند که علت اینکه ما در وضو و طهارت ظاهری مکلّف به شستن دست ها و صورت هستیم آن است که صورت و دستهای انسان از اعضا و جوارحی است که اکثر مردم با آن سر و کار دارند.
لذا انسان وقتی آنها را شستشو می دهد، در حقیقت اعلام به این مطلب می کند که می خواهد خود را از تمام آنچه که مردم به آن توجّه پیدا کرده اند پاک کند و
ص:141
آن توجهات را از خود دور کند به تعبیر امام رضوان الله تعالی علیه: وضو شستن دست و صورت و تطهیر از ما سوی الله است(1) به این معنا که انسان دست و صورت خودش را از غیر خدا می شوید و جدا می کند.
پس نکتۀ اول این است که اینها اعضایی است که مردم غالباً با آن ارتباط دارند و انسان با شستن آنها می خواهد این ارتباط و توجّه را قطع کند. نکتۀ دوم این است که انسان با همین وجه و صورت است که نسبت به امور دنیوی اهتمام می ورزد و با دست و پای خود نسبت به آن اقدام می کند، آلودگی های دنیا در همین صورت و دستهای انسان ظاهر می شود و با شستن آنها می خواهد خود را از این آلودگی ها تطهیر کند. نکتۀ سوم اینست که با شستن این ظواهر، قلب هم طاهر می شود برای اینکه قلب ریاست بر همۀ این اعضاء و جوارح دارد، آن که به انسان فرمان می دهد که نگاه کند، سخن بگوید، بشنود، یا با دستش کاری را انجام بدهد قلب است. به وسیلۀ شستن این اعضاء و جوارح به دنبال تطهیر قلب هستیم،
«إِنَّ اللَّهَ لَا یَنظُرُ إِلَی صُوَرِکُم وَأَعمَالِکُم وَإِنَّمَا یَنظُرُ إِلَی قُلُوبِکُم».
نکتۀ چهارم اینست که
«إنّ الدّنیا والآخرة ضرّتان» دنیا و آخرت مانند دو هوو هستند، ضرّه به معنای هوو است
«وکلّما قربت من إحداهما بعدت عن الاخری» ای انسان، هر زمانی که به یکی از آن دو نزدیک شوی از دیگری دور شده ای،
«فلذلک أمر بالتّطهیر من الدّنیا عند الاشتغال والاقبال علی الاخری» انسان که می خواهد نماز بخواند، نماز اقبال به خدا و توجّه به آخرت است، لذا خدا امر کرده به اینکه انسان دست و صورتش را بشوید و خود را پاک کند برای اینکه می خواهد توجّه به آخرت پیدا کند.
نکتۀ پنجم اینکه چون تمام توجّه انسان از طریق وجه و صورت او است، به وسیله شستن صورت، انسان می خواهد وجه قلب خود را متوجه خدای تبارک و تعالی کند. انسان وقتی صورت خود را شستشو می دهد بدین معناست که
ص:142
می خواهد آمادگی پیدا کند که صورت و وجه قلبش متوجه خدای تبارک و تعالی بشود. اکثر حواس ظاهره در صورت انسان وجود دارد از قبیل چشم، گوش، دهان و سایر حواسّ. و اعظم اسباب برای رسیدن به دنیا هم همین اموری است که در وجه انسان است، با شستن آن، انسان می خواهد همه اینها را تطهیر کند. همین طور امر به شستن دستها در وضو برای اینست که دست از اعضایی است که با مشتهیات نفسانیه و طبیعیه ارتباط فراوان دارد.
اینکه سر خود را مسح می کنیم چون قوۀ فکر و تعقل در سر وجود دارد، و با مسح سر انسان می خواهد فکر و عقل خود را در راه خدا قرار بدهد و مسح پاها برای این نکته است که انسان به وسیلۀ پاها به سوی مقصود خود حرکت می کند.
خلاصه اینکه در وضو، انسان تمام آن ارکانی را که مربوط به ظاهرش است تطهیر کرده و از همه جهات خودش را آمادۀ تکلم و مناجات با خدا و لقاء او می کند.
پس به وضوی خود اهمیت دهیم، شاید بتوانیم بگوئیم برخی از نمازهایی که ارزشی ندارد، و بی تأثیر است و در انسان تحولی ایجاد نمی کند، یک جهتش این است که ما غافل هستیم از اینکه این وضو را به چه نحوی باید انجام بدهیم، اگر انسان هنگام وضو دقّت داشته باشد که در حال تطهیر خود است تا پاک شود و لیاقت ملاقات با خدا را پیدا کند، این فرد آرام آرام برای نماز هم حضور قلب پیدا می کند.
انشاء الله خداوند همۀ ما را موفق به فهم اسرار نماز بفرماید.
ص:143
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ یُنَزِّلُ عَلَیْکُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً لِیُطَهِّرَکُمْ بِهِ وَ یُذْهِبَ عَنْکُمْ رِجْزَ الشَّیْطانِ؛1
پروردگار ازآسمان بر شما آب را فرو می فرستد تا به وسیله آن شما را پاک کرده و پلیدی شیطان را از شما دور گرداند.
حضرت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه در کتاب سرّ الصّلاة کلامی را از بعض اهل معرفت و بزرگان عرفان نقل کرده اند که طهور یا آب است یا خاک و آب منشأ و سرچشمه حیات است، حیات هم منشأ و اصل علم است برای مشاهدۀ حی قیوم تبارک و تعالی. خاک نیز اصل نشئۀ انسانی است(1). این عبارت بسیار پرمحتوا است، انسان وقتی با آب وضو می گیرد باید بداند که آب منشأ حیات است و حقیقت هر حیاتی آب است، سرّ حیات و زندگی آب است، و اصل علم هم به همین آب برمی گردد چون آب منشأ حیات است و حیات منشأ علم است و علم هم منشأ مشاهدۀ حی مطلق است. ملاحظه نمایید چه ارتباط عمیقی وجود دارد بین آب، حیات، علم و مشاهدۀ حیات مطلق و حی مطلق، که
ص:144
خدای تبارک و تعالی است.
ما نباید فقط تصور کنیم که وضو صرفاً شستن اعضاء به وسیله آب است و آب هم یک ماده مایع بیش نیست! بلکه این آب منشأ حیات است و حیات هم منشأ علم است و با علم است که انسان توجّه به حی قیوم پیدا می کند.
خداوند در قرآن کریم می فرماید:«وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهُوراً لِنُحْیِیَ بِهِ بَلْدَةً مَیْتاً»؛1 ما از آسمان آب پاک و مطهّر فرو فرستادیم تا به وسیلۀ آن سرزمین های مرده را زنده کنیم، معنای ظاهری آیۀ شریفه این است که به وسیلۀ آب حیات ظاهری به وجود می آید، اما باید بدانیم این آب منشأ حیات باطنی و علم هم هست که علم وسیله و طریقی است تا انسان با آن به حقیقت و اصل و ریشه حیات که آن موجود حی مطلق است پی ببرد. یا در آیۀ شریفه دیگر «وَ یُنَزِّلُ عَلَیْکُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً لِیُطَهِّرَکُمْ بِهِ» خداوند از آسمان بر شما آب را فرو می فرستد تا به وسیلۀ آن شما را پاک و تطهیر کند و «وَ یُذْهِبَ عَنْکُمْ رِجْزَ الشَّیْطانِ» به وسیلۀ آن پلیدی شیطان را از شما دور می کند.
در این آیه شریفه برای فرستادن آب از آسمان دو اثر مهم ذکر شده است، یکی «لیطهرکم به» و دوم «لیذهب عنکم رجز الشّیطان» آب طوری است که حقیقت و باطنش پلیدی ها و آلودگی ها را از بین می برد. طهارت یا با آب است یا با خاک، و خاک اصل زندگی انسان است،«مِنْها خَلَقْناکُمْ» ما شما را از خاک خلق کردیم. وجود همۀ انسان ها به خاک برمی گردد و انسان از خاک آفریده شده. نتیجه این است که تحصیل طهارت یا به وسیلۀ وضو است یا تیمم. لازم است انسان تفکّر کند که چه موجودی او را آفریده؟ از چه چیز آفریده؟ برای چه آفریده؟ تیمم بر خاک برای آن است که خضوع انسان بیشتر شود و تکبر را از خود دور کند. خاک اصل در ذلّت و مسکنت است. بنابراین وقتی می خواهیم وضو بگیریم و یا تیمم کنیم باید به این نکات توجّه داشته باشیم، نگاه مان که به
ص:145
آب می افتد این آیۀ شریفۀ «وَ یُنَزِّلُ عَلَیْکُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً لِیُطَهِّرَکُمْ بِهِ وَ یُذْهِبَ عَنْکُمْ رِجْزَ الشَّیْطانِ» را در نظر بگیریم و توجّه کنیم که آب مقدمه است هم برای طهارت ظاهری و هم برای طهارت باطنی و پاکی از آلودگی های باطن. خداوند همۀ ما را اهل طهارت قرار بدهد.
ص:146
بسم الله الرحمن الرحیم
امام صادق علیه السلام فرمود:
إِذَا أَرَدتَ الطَّهَارَةَ وَالوُضُوءَ فَتَقَدَّم إِلَی المَاءِ تَقَدُّمَکَ إِلَی رَحمَةِ اللَّه؛(1)
هنگامی که می خواهی وضوء بگیری به آب نزدیک شو همانند آنکه به رحمت خدا نزدیک می شوی.
یکی از نکاتی که فرد نمازگزار هنگام وضو باید بدان توجّه داشته باشد، خصوصیات و اسراری است که در آب نهفته است. در سورۀ انبیاء آیه شریفه 30 می فرماید:«وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْ ءٍ حَیٍّ» از آب هر چیزی را زنده قرار دادیم یعنی منشأ حیات هر موجود زنده آب می باشد. همانطور که حیات ظاهری نیاز به آب دارد حیات باطنی هم نیازمند آب است. برای اینکه قلب انسان از آلودگی ها و رذالت ها و کدورت ها جدا شود، از همین طریق باید طهارت پیدا کند.
به تعبیر قرآن کریم «وَ یُذْهِبَ عَنْکُمْ رِجْزَ الشَّیْطانِ» رفع پلیدی شیطان به وسیلۀ آبی است که خداوند تبارک و تعالی از آسمان نازل می کند. همچنین در مورد تیمم چنانچه انسان توجّه پیدا کند به این خاکی که از آن افریده شده و سرانجام
ص:147
روزی هم به آن برمی گردد و تبدیل به همین خاک می شود، این توجّه او را برای حضور قلب در نماز آماده می کند. در کتاب مصباح الشریعة روایت مفصلی از امام صادق علیه السلام در مورد وضو و اسرار آن نقل شده و اینکه لازم است انسان در جهات مختلفۀ آب توجّه کند و هر کدام را وسیلۀ ترقی و رسیدن به مقامی از مقامات قرار بدهد.
حضرت می فرماید:
«إِذَا أَرَدتَ الطَّهَارَةَ وَالوُضُوءَ فَتَقَدَّم إِلَی المَاءِ تَقَدُّمَکَ إِلَی رَحمَةِ اللَّه» وقتی می خواهی وضو بگیری به سوی آب برو آن طور که به سوی رحمت خدا می روی، یعنی همان اندازه ای که به آب نزدیک می شوی احساس کن به رحمت واسعۀ الهی نزدیک شده ای، امام خمینی رحمه الله با استفاده از همین آیه شریفه وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْ ءٍ حَیٍّ می فرمایند «آب رحمت اطلاقی وجود است» آب که منشأ حیات موجودات است یک رحمت اطلاقی و مطلقه است، تمام موجودات را فرا گرفته، از این رو انسان وقتی می خواهد وضو بگیرد، توجّه کند که به چنین رحمتی نزدیک می شود،
«فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَی قَد جَعَلَ المَاءَ مِفتَاحَ قُربِهِ وَمُنَاجَاتِهِ» خدای تبارک و تعالی آب را کلید تقرّب و نزدیک شدن بندگان و مناجات و راز و نیاز آنها با خودش قرار داده است
«وَدَلِیلًا إِلَی بِسَاطِ خِدمَتِهِ» آب را راهنمای بساط خدمتش قرار داده است. در لغت عرب «بَساط»، به فتح باء، به معنای زمین گسترده است اما «بِساط» به کسر باء به معنای آن فرشی است که پهن می کنند، یعنی اگر انسان بخواهد به آن جایگاه رفیع که قرب خدای تبارک و تعالی است دست پیدا کند کلید این جایگاه، آب است که مظهر رحمت خداوند تبارک و تعالی است.
«وَکَمَا أَنَّ رَحمَةَ اللَّهِ تُطَهِّرُ ذُنُوبَ العِبَادِ کَذَلِکَ النِّجَاسَاتُ الظَّاهِرَةُ یُطَهِّرُهَا المَاءُ لَا غَیر» همانطور که رحمت خدا گناهان بندگان را پاک می کند، آب هم نجاسات ظاهری را پاک می کند. در اینجا امام صادق علیه السلام اشاره به این آیات شریفه می فرمایند که:«وَ هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً
ص:148
طَهُوراً» و این آیۀ شریفه «وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْ ءٍ حَیٍّ -
فَکَمَا أَحیَا بِهِ کُلَّ شَیءٍ مِن نَعِیمِ الدُّنیَا کَذَلِکَ بِرَحمَتِهِ وَفَضلِهِ جَعَلَ حَیَاةَ القُلُوبِ بالطَّاعَاتِ» همانطوری که خداوند تمام نعمت های دنیوی را به وسیلۀ آب حیات بخشیده است، با فضل و رحمت خود قلوب انسان ها را نیز به وسیله طاعت و بندگی و عبادات حیات داده است. و به تعبیر دیگر، حیات و زندگی قلبها تنها در گرو طاعت خداوند است. این طاعات و بندگی است که موجب حیات قلبها است.
«وَتَفَکَّر فِی صَفَاءِ المَاءِ وَرِقَّتِهِ وَطُهرِهِ وَبَرَکَتِهِ وَلَطِیفِ امتِزَاجِهِ بِکُلِّ شَیءٍ» وقتی که می خواهی با آب وضو بگیری در جوانب مختلف این آب تفکر کن، به صفا و زلالی آب، به رقیق بودن و عدم غلظت آن، به پاکی ای که در آن وجود دارد، به برکت آن، به لطافت و ظرافت آب که سبب می شود با همۀ اشیاء عالم امتزاج پیدا کند. «امتزج بکل شیء و فی کل شیء»، با هر چیز و در هر چیز. امتزاج پیدا می کند.
«وَاستَعمِلهُ فِی تَطهِیرِ الأَعضَاءِ الَّتِی أَمَرَکَ اللَّهُ بِتَطهِیرِهَا» و از این آب در تطهیر آن اعضایی استفاده کن که خداوند امر به تطهیر آنها کرده است و
«آت بِأَدَائِهَا فِی فَرَائِضِهِ وَسُنَنِهِ» تمام آداب واجب و مستحب را در شستن صورت و دستها، به آن مقدار و به آن کیفیت و نحوه از شستن انجام بده
«فَإِنَّ تَحتَ کُلِّ وَاحِدَةٍ مِنهَا فَوَائِدَ کَثِیرَةً» که در هر یک از این آدابی که برای تطهیر اعضاء قرار داده شده فواید زیادی وجود دارد.
«فَإِذَا استَعمَلتَهَا بِالحُرمَةِ انفَجَرَت لَکَ عُیُونُ فَوَائِدِهِ عَن قَرِیب» اگر انسان با توجّه این امور را درست انجام بدهد خداوند آن چشمۀ فوائد را بر روی او زود باز می کند.
ص:149
بسم الله الرحمن الرحیم
امام صادق علیه السلام فرمود:
عَاشِر خَلقَ اللَّهِ کَامتِزَاجِ المَاءِ بِالأَشیَاء؛(1)
با خلق خدا معاشرت کن مانند آمیخته شدن آب با همه چیز.
امام صادق علیه السلام می فرماید:
«ثُمَّ عَاشِر خَلقَ اللَّهِ کَامتِزَاجِ المَاءِ بِالأَشیَاء» ولو وضو مقدمه نماز است و نماز راز و نیاز با خداست اما اینطور نیست که عبادات انسان صرفاً فردی بوده و هیچ ارتباطی با سایر مردم نداشته باشد، عبادت در اسلام در عین اینکه انسان را به خدا نزدیک می کند و تعلّق او را به دنیا و ما سوی الله از بین می برد، در عین حال او را مفید برای جامعه هم قرار می دهد. عبادتی که فقط انسان را به خود مشغول کند اما او را آمادۀ خدمت و حضور در میان بندگان خدا که مظاهر تجلّی حق هستند نکند، این عبادت چه اثری دارد؟ عبادت باید آن چنان توسعۀ وجودی به انسان بدهد که در همان لحظه که او به خدای تبارک و تعالی نزدیک و مأنوس می شود، برای حفظ همان مقام قرب و انس بتواند در
ص:150
میان بندگان خدا حضور داشته باشد و به آنها خدمت کند. از این عبارت امام صادق علیه السلام به خوبی این معنا استفاده می شود که می فرماید:
«ثُمَّ عَاشِر خَلقَ اللَّهِ کَامتِزَاجِ المَاءِ بِالأَشیَاء»، همان طوری که آب با همۀ اشیاء امتزاج پیدا می کند، فرد نمازگزار نیز باید با تمام بندگان خدا، به نحو صاف و زلال معاشرت داشته باشد. نظیر آب روانی که با صدها سنگ ریز و درشت با صفا و زلال ارتباط پیدا می کند.
باید در راه حق از اعمال اراده و منیت خود نسبت به بندگان خدا احتراز کند. امام رضوان الله علیه می فرمایند(1)
«تفکر کن در لطف امتزاج آب با اشیاء که آن امتزاج برای اصلاح حال، و رساندن آنها به کمال لایق خود و زنده نمودن آنها است، یعنی همانطور که ارتباط آب با اشیاء سبب حیات و زندگی و حفظ و رشد آنها می شود کیفیت معاشرت و معاملة نمازگزار با بندگان خدا نیز باید این چنین باشد، با نظر عطوفت و اصلاح به بندگان خدا نظر کند، امام رضوان الله علیه در ذیل معنای این روایت تعبیر بسیار زیبایی دارند و می فرماید همان طور که آب با لطافت با همة اشیاء امتزاج دارد، انسان عابدی که به مراحلی از بندگی رسیده است به خود اجازه نمی دهد نسبت به بندگان خدا تکبّر کند، بلکه با آنها با عطوفت رفتار می کند. هیچ وقت آنها را مورد تحقیر قرار نمی دهد چون می داند در این صورت نماز و عبادتش کامل نخواهد شد.
آنجا که می بیند فردی مشغول انجام مُنکر است در صدد اصلاح ظاهر و هدایت او برآید اما نهی نمودن از معاصی برای اصلاح حال آنها باشد نه برای اعمال نفوذ ارادة خود. این نکتة بسیار مهم و دقیقی است کسی که می خواهد امر به معروف و نهی از منکر کند نگوید چون من امر می کنم تو باید این کار را انجام بدهی، آمر به معروف باید دلسوز هدایت و عاشق اصلاح باشد، همان طور که آب عاشقانه با اشیاء و در اشیاء بدون هیچ توقعی جریان می یابد و آلودگی های
ص:151
آنرا از بین می برد، انسان هم باید نسبت به همنوع خود این چنین باشد.
«ثُمَّ عَاشِر خَلقَ اللَّهِ کَامتِزَاجِ المَاءِ بِالأَشیَاءِ یُؤَدَّی کُلُّ شَیءٍ حَقَّهُ وَلَا یَتَغَیَّرُ عَن مَعنَاهُ مُعتَبِراً لِقَولِ الرَّسُولِ صلی الله علیه و آله مَثَلُ المُؤمِنِ المُخلِصِ کَمَثَلِ المَاء» تشبیهی را از وجود مبارک پیامبر صلی الله علیه و آله نقل می نماید که فرمودند: مثل مؤمن خالص مَثَل آب است، یعنی با مردم با صفا و زلال معاشرت می کند و سعی می نماید وجودش سبب طهارت دیگران باشد نه اینکه مشکلی برای آنها ایجاد کند.
یکی از اسراری که انسان در وضو باید توجّه پیدا کند اینست حال که با آب انس پیدا می کند، باید خود را متخلّق به صفات و خصوصیات آب کند.
ص:152
بسم الله الرحمن الرحیم
بیان نمودیم که حضرت صادق علیه السلام فرمود: صفا و خلوص انسان نسبت به خدای تبارک و تعالی در همۀ اعمال و طاعات و عبادات باید همانند صفا و زلالی آب هنگام نزولش از آسمان باشد که به همین جهت آن را طهور نامیده اند. یعنی همان طور که آب یک زلالی ذاتی و صفای ذاتی دارد، انسان باید در همۀ اجزاء عباداتش زلال و صاف باشد که یکی از آن عبادات همین طهارت یا وضو است که مقدمه نماز می باشد. لذا در بعضی از روایات وارد شده که
«الوُضُوءِ نُور»(1) وضوء یک نور است. کسی که برای نماز، وضو می گیرد این طهارت ظاهری برای او طهارت باطنی و نورانیت ایجاد می کند.
حضرت می فرمایند اگر بخواهیم به آن نورانیت و حقیقت نوریه وضو دست پیدا کنیم مثل بقیۀ عبادات باید آن را با یک نیت خالص و قصد کامل برای خدا انجام دهیم و هیچ قصد دیگری غیر از این نداشته باشیم که می خواهیم اطاعت خدا کرده و تقرّب به او پیدا کنیم و باطن ما نورانی شود. حتی اگر کسی بگوید که وضو با آب موجب می شود که انسان نشاط پیدا کند و خستگی اش برطرف
ص:153
شود ولو اثر شستشوی صورت با آب این است که خستگی ظاهری انسان رفع می گردد، اما نباید وضو گرفتن به این قصد باشد بلکه باید برای اطاعت خداوند تبارک و تعالی باشد. اینکه امام صادق می فرمایند اخلاص و صفای شما در همۀ عبادات باید مثل صفا و زلالی آب باشد، چون آن زمانی که خدا آب را نازل می کند هیچ چیز با او مخلوط نیست و زلالی ذاتی در آب وجود دارد، پس انسان هم کار خود را فقط برای خدا، صاف و زلال و بدون هیچ گونه اختلاط انجام بدهد.
«وَطَهِّر قَلبَکَ بِالتَّقوَی وَالیَقِینِ عِندَ طَهَارَةِ جَوَارِحِکَ بِالمَاءِ» وقتی اعضا و جوارح خود را با آب تطهیر می کنی توجّه داشته باش که در واقع می خواهی قلب خود را پاکیزه کنی، پاکیزگی قلب این است که از اوصاف و رذائل نفسانیه دور باشد. قلب پاک و مطهّر قلبی است که در آن - ولو یک لحظه - شرک رخنه نکند. قلب پاکیزه قلبی است که وسوسه های شیطانی در آن حکومت و حضور نداشته باشد.
این که بر حسب روایات و فتوای فقها، مستحب است انسان در جمیع حالات با طهارت و وضو باشد، چون یکی از آثار طهارت این است که به قلب انسان نورانیت می دهد و مانع از حضور شیطان و وسوسه های شیطانی می شود. و اساساً نمازگزار با طهارت کامل و جامع و با طهارتی که با همۀ آداب انجام شود، مخصوصاً با اذکار و ادعیه ای که در اجزاء وضو وجود دارد، آمادگی کامل برای ورود به نماز و راز و نیاز با خدای تبارک و تعالی پیدا می کند.
بنابراین توجّه کنیم که وضو فقط یک طهارت ظاهری نیست بلکه سبب می شود ما به طهارت باطنی برسیم، و اگر بتوانیم به طهارت باطنی دست یابیم، خواهیم توانست به باطن نماز و سایر عبادات و به باطن قرآن کریم که «لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ» است راه پیدا کنیم. انشاء الله خداوند قلب همۀ ما را پاک و مطهر قرار بدهد.
ص:154
بسم الله الرحمن الرحیم
از روایات استفاده می کنیم که وضو افزون بر این ظاهر دارای یک حقیقت، باطن و ملکوت است. مبادا کسی خیال کند که وضو یک عمل کاملاً ظاهری و سطحی و قشری است، مبادا کسی تصور کند که این شستن صورت و دستها و مسح سر و پا یک کار ظاهری است و بگوید پس چه اثری در نماز انسان دارد؟ اگر ما بپنداریم وضو فقط همین کارهای ظاهری است آن وقت مجالی برای این گونه سؤال ها فراهم می شود. اما اگر برای ما روشن شود که یک حقیقت و ملکوت و باطنی برای وضو وجود دارد که این وضوی ظاهر مقدمه ای برای رسیدن به آن حقیقت است، آن وقت دیگر مجالی برای این سؤال و تردیدها باقی نمی ماند.
روایت مهمی در کتاب «جامع احادیث شیعه» نقل شده است.(1) یک شخص یهودی خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آمد و مسائل زیادی را از وجود مبارک پیامبر سؤال کرد، یکی از سؤالاتش این بود که برای چه شما برای وضو صورت و دستهایتان را می شویید که به حسب ظاهر نظیف ترین موضع و عضو از مواضع انسان هستند؟ معمولاً یک انسان در زندگی روزمرۀ خود روزی چند بار دست و
ص:155
صورتش را می شوید، این یهودی سؤال کرد با اینکه این اعضاء غالباً شسته می شود و به تعبیر او نظیف ترین عضو از اعضای انسان هستند، اما حکمت این که شما برای نماز مجدداً به عنوان وضو دست و صورت را می شویید چیست؟
حضرت فرمود
«لَمَّا أَن وَسوَسَ الشَّیطَانُ إِلَی آدَمَ علیه السلام دَنَا مِنَ الشَّجَرَةِ فَنَظَرَ إِلَیهَا فَذَهَبَ مَاءُ وَجهِهِ» پیامبر صلی الله علیه و آله در جواب فرمودند: وقتی شیطان آدم علی نبینا وآله علیه السلام را وسوسه کرد، نزدیک درخت ممنوعه شد و به آن نگاه کرد. رنگ از صورتش پرید. ماءِ وجه او کنار رفت، کنایه از این است که صورت حضرت آدم مکدّر شد.
«ثُمَّ قَامَ وَمَشَی إِلَیهَا وَهِیَ أَوَّلُ قَدَمٍ مَشَت إِلَی الخَطِیئَةِ» بعد حضرت آدم ایستاد و به سوی درخت حرکت کرد. در عالم تکوین این اولین قدمی بود که به سوی خطا برداشته شد.
«ثُمَّ تَنَاوَلَ بِیَدِهِ مِنهَا مَا عَلَیهَا فَأَکَلَ فَطَارَ الحُلِیُّ وَالحُلَلُ مِن جَسَدِهِ فَوَضَعَ آدَمُ یَدَهُ عَلَی أُمِّ رَأسِهِ وَبَکَی» بعد حضرت آدم با دست خود میوه ای از این درخت چید و خورد و در آن حال، لباس های او از بدنش ریخت و کنار رفت، به مجرد اینکه آدم خودش را عریان دید، دستش را روی سر گذاشت و شروع به گریه کرد.
«فَلَمَّا تَابَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ عَلَیهِ فَرَضَ اللَّهُ عَلَیهِ وَعَلَی ذُرِّیَّتِهِ تَطهِیرَ هَذِهِ الجَوَارِحِ» وقتی که آدم از این کار توبه کرد خداوند بر آدم و ذریۀ او تطهیر دائمی این جوارح را تا روز قیامت واجب کرد و کیفیت تطهیر همان کیفیتی است که آدم مرتکب خطا شد.
«فَأَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ بِغَسلِ الوَجهِ لِمَا نَظَرَ إِلَی الشَّجَرَةِ» چون آدم ابتدا به آن شجرۀ ممنوعه نگاه کرد، مأمور شد به اینکه صورت خود را بشوید،
«وَأَمَرَهُ بِغَسلِ الیَدَینِ إِلَی المِرفَقَینِ لِمَا تَنَاوَلَ بِهِمَا» خدا امر کرد که آدم دستش را تا مرفق و آرنج بشوید برای اینکه با همین دو دست شروع به خوردن میوه آن درخت کرد.
«وَأَمَرَهُ بِمَسحِ الرَّأسِ لِمَا وَضَعَ یَدَهُ عَلَی أُمِّ رَأسِهِ» امر کرد که سر را با همان آب
ص:156
وضو مسح کند به جهت آنکه دست خود را بر سرش گذاشته بود.
«وَأَمَرَهُ بِمَسحِ القَدَمَینِ لِمَا مَشَی بِهِمَا إِلَی الخَطِیئَةِ» مسح پاها هم به خاطر قدم هایی است که حضرت آدم برای انجام آن خطا برداشت.
این بیانی است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در پاسخ به آن یهودی فرموده و سرّ شستن صورت و دستها را بیان می فرمایند: ما از این مطلب که حضرت آدم مرتکب آن خطا شد و خطای او موجب شد تا خداوند وضو را به عنوان یک تکلیف برای آدم و ذریۀ او قرار دهد، می توانیم نکات زیادی استفاده کنیم. یک نکته این است که هر انسان معمولی در زندگی با اعضا صورت خود چشم و گوش و زبان و دهان و... گاهی مرتکب خطا می شود. لذا وقتی صورت خود را می شوید باید به خود تلقیین کند و بفهماند که نباید این وجه و صورت در راه غیر خدا و برای معصیت و خطا مصرف شود، این وجه فقط برای عبادت خدا باید صرف شود.
در دعای وضو وارد شده:
«اللَّهُمَّ بَیِّض وَجهِی یَومَ تَسوَدُّ فِیهِ الوُجُوهُ وَلَا تُسَوِّد وَجهِی یَومَ تَبیَضُّ فِیهِ الوُجُوه»(1) این از دعاهایی است که مستحب است هنگام وضو خوانده شود «خدایا در روز قیامت که همۀ صورتها سیاه می شوند، صورت ما را سفید قرار بده و ما را روسفید کن». اگر انسان در هنگام وضو این توجهات را داشته باشد؛ می یابد این عمل یک امر ظاهری سطحی بی خاصیتِ نیست که خداوند بفرماید چون من خدا هستم امر به این می کنم و شما هم باید انجام بدهید، نخیر! اینها رازها دارد و اگر انسان توجّه به اسرار آن کند به یاد خطای آدم می افتد و هنگام مسح سر به یاد دست گذاشتن آدم بر سر خود افتاده و توجّه می کند به اینکه مبادا این عقل و فکر را در مسیری غیر از مسیر خدای تبارک و تعالی مصرف کند. خداوند همۀ ما را هر چه بیشتر آگاه به اسرار عبادات، خصوصاً نماز بفرماید.
ص:157
بسم الله الرحمن الرحیم
در روایت بسیار جامعی که از وجود مبارک پیامبر صلوات الله و سلامه علیه نقل شد حضرت اشاره فرمودند به اینکه سرّ وضو به تاریخ حضرت آدم و قضیۀ استفادۀ آدم از شجرۀ ممنوعه برمی گردد. وقتی کلمات برخی از عرفا را مطالعه می کنیم می بینیم آنچه را که در این روایت وارد شده در قالب و بیان دیگری ذکر کرده اند. مرحوم سید حیدر آملی اعلی الله مقامه الشریف در کتاب جامع و نفیس خود به نام انوار الحقیقة وانوار الطریقه و اسرار الشریعة وضو را به سه نوع تقسیم می نماید:
1) وضوی اهل شریعت؛
2) وضوی اهل طریقت؛
3) وضوی اهل حقیقت.
سپس نکاتی را بیان می فرمایند که همان نکات روایت منقول از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است. منتها با تعابیر دیگر. ایشان وضوی اهل شریعت را همین افعال ظاهری و طهارت اعضای بدن، شستن دستها و صورت، مسح سر و پا می داند. با همان نیت ظاهری که در هر وضو باید باشد.
ص:158
اما وقتی به وضوی اهل طریقت می رسند، می فرمایند طهارت اهل طریقت چهار شعبه دارد که این چهار شعبه در طهارت ظاهر معنا ندارد. این طهارات عبارتند از 1) طهارت نفس 2) طهارت عقل 3) طهارت باطن 4) طهارت اعضاء. البته لازم است اینجا این نکته را عرض کنیم که ما قائل به تفکیک شریعت، طریقت و حقیقت نیستیم و آنچه که مطابق قرآن کریم و مطابق با عقل قطعی و روایات مسلم است عدم تفکیک است که مورد قبول می باشد. فلذا بر حسب ادله قطعیه اهل حقیقت باید واجد تمام خصوصیات اهل طریقت و شریعت باشند، همینطور اهل طریقت باید واجد کلیه خصوصیات اهل شریعت باشند.
طهارت نفس یعنی انسان نفس خود را از رذائل اخلاقی و صفات ناپسند نفسانی دور کند و نگذارد نفسش متخلق و متلبس و آلوده به صفات رذیله شود. در طهارت عقل نگذارد افکار باطل و گمراه در عقل او راه یابد. در طهارت باطن انسان باطن و سرّ خود را از نظر به اغیار دور کند و هیچ گاه به غیر خدا نظر نکند بلکه توجهش فقط به خدا باشدو در طهارت اعضاء، کارهایی را که خدا نمی پسندد با اعضاء بدنش مثل دست، پا، چشم، گوش و زبان و... انجام ندهد.
ما می توانیم این عبارات را بیان روایت مرحوم صدوق در کتاب «من لایحضره الفقیه»(1) قرار دهیم که می فرماید:
«أَنَّ الوُضُوءَ عَلَی الوُضُوءِ نُورٌ عَلَی نُورٍ» چنانچه انسان وضو بگیرد طهارت باطنی پیدا می کند، لذا این وضو نور است. حال اگر برای بار دوم بدون اینکه حدثی از او سر زده باشد مجدداً وضو بگیرد وضوی دوم نورٌ علی نور است، یعنی یک مرتبه بالاتری از طهارت برای انسان ایجاد می کند.
«وَمَن جَدَّدَ وُضُوءَهُ مِن غَیرِ حَدَثٍ آخَرَ جَدَّدَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ تَوبَتَهُ مِن غَیرِ استِغفَارٍ» چنانچه کسی بدون آنکه وضوء دوم او باطل شده باشد برای بار سوم تجدید وضو کند، خدا توبۀ او را بدون استغفار تجدید می کند، یعنی وضوی سوم عملاً
ص:159
یک توبه و رجوع عملی به خدای تبارک و تعالی است بدون اینکه استغفاری کرده باشد.
اگر وضوی دوم نور علی نور است، این باید اثر دیگری افزون بر اثر وضوی اول داشته باشد و همینطور اگر وضوی سوم نور دیگر است باید اثر دیگری داشته باشد و ما می توانیم این آثار را در طهارت نفس، در طهارت عقل و در طهارت سرّ و باطن، تفسیر و توجیه کنیم.
امام صادق علیه السلام در مورد نیت، حقیقت نیت را اینطور بیان می کنند اگر کسی می خواهد نیت کند که برای خدا تحصیل طهارت کند باید در قلب و باطنش تصمیم بگیرد که
«أن لا یفعل فعلاً یخالف رضا الله» هیچ فعلی را که مورد پسند خدا نیست انجام ندهد و تمام عباداتش را خالص برای خدا انجام بدهد، نکته مهم آن است که خیال نشود در نیت حقیقی فقط باید نسبت به آن عمل نیت نمود، بلکه در همین وضو، نیت صحیح و حقیقی آن است که انسان تصمیم بگیرد هیچ فعل و عملی را که با رضایت خداوند در تقابل است انجام ندهد، باید حیات و ممات خود را برای خداوند قرار دهد. حقیقت یک نیت خالص همین است که در این آیۀ شریفۀ 163 از سورۀ مبارکۀ انعام آمده:
«قُلْ إِنَّ صَلاتِی وَ نُسُکِی وَ مَحْیایَ وَ مَماتِی لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ لا شَرِیکَ لَهُ وَ بِذلِکَ أُمِرْتُ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ» انسان باید همه امورش را از جمله طهارت، نماز، قیام، قعود، خواب، بیداری، زندگی و مرگ را برای خدای تبارک و تعالی قرار بدهد، هنگامی که می خواهد صورت خود را بشوید باید توجّه کند این صورت ظاهر حاکی از صورت باطنی و وجه قلب او است، پس همانطور که صورتش را از آلودگی های ظاهری می شوید باید آن صورت باطنی را از تعلّق به دنیا و حبّ دنیا بشوید.
«فإن الدّنیا جیفةٌ و طالبها کلابٌ فالطالب و المطلوب نجسان»(1) دنیا مردار و نجس است و طالب مردار سگ ها هستند، پس طالب و مطلوب، هم مردار و هم
ص:160
سگ هر دو نجس هستند و یا در روایت دیگر ذکر شده:
«حبّ الدّنیا رأس کلّ خطیئة و ترک الدّنیا رأس کلّ عبادة» علاقه به دنیا منشأ تمام خطاها و ترک تعلق به دنیا اصل هر عبادت است.
اما در مورد اینکه انسان در وضو دستهایش را می شوید،
«غَسلُهما و طَهارتُهما عَمّا فی قَبضَتِهما مِن النَّقدِ وَ الجِنسِ وَ الدُّنیا وَ الآخرة» در حقیقت دست شستن و دل بریدن از متاع های دنیوی و بلکه اخروی است که در دست و اختیار او است.
«اَمّا مَسحُ الرَأسِ أَنْ یَمسحَ رَأسهُ الْحَقیقی وَ هُو الْعَقلُ أو النَّفْسُ»، انسان وقتی سرش را مسح می کند، می خواهد آن رأس حقیقی را که عقل و نفس او است از آلودگی های فکری و شک ها و تردیدها و خیالات باطل تطهیر کند و مسح پاها برای اینست که
«أنْ یَمنَعَها عَنِ الْمَشیِ لِغَیرِ رِضَا الله» بگوید دیگر در مسیری غیر از رضای حق قدم برنمی دارم. چقدر این طهارت با این توجهات و دقّت ها مؤثر و لذت بخش خواهد بود و خدا چه حالی را نصیب انسان می کند، چنین فردی نورانیت را در خود احساس می کند. چرا افرادی که گرفتار مشکلات و افسردگی روحی هستند برای حل مشکل خود سراغ افکار پوسیده می روند، بهترین راه حل در دین ما ذکر شده است. انسانی که ناراحت است، انسانی که مضطرب و افسرده است چنانچه با توجّه وضو بگیرد، خود این وضو و طهارت برای او یک حِصن و حفاظ از نور ایجاد می کند و به او آرامش می بخشد چه رسد به اینکه بعد از وضوء دو رکعت نماز با حضور قلب بخواند. که خداوند می فرماید:«أَلا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»1 ، با یاد خدا دل ها آرامش می یابد.
ص:161
بسم الله الرحمن الرحیم
در ادامه ذکر روایات مربوط به اسرار طهارت در نماز، این روایت از امیرالمؤمنین علیه السلام در کتاب «جامع احادیث الشیعة» نقل شده که حضرت فرمودند
«ما من مسلم یتوضأ فیقول عند وضوئه» فرمودند هیچ مسلمانی نیست که وضو بگیرد و در هنگام وضو این جملات را بیان کند:
«سبحانک اللَّهُمَّ وَبِحَمدِکَ أَشهَدُ أَن لَا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ أَستَغفِرُکَ وَأَتُوبُ إِلَیکَ اللَّهُمَّ اجعَلنِی مِنَ التَّوَّابِینَ وَاجعَلنِی مِنَ المُتَطَهِّرِینَ إِلَّا کُتِبَ فِی رَقٍّ وَخُتِمَ عَلَیهَا ثُمَّ وُضِعَت تَحتَ العَرشِ حَتَّی تُدفَعَ إِلَیهِ بِخَاتَمِهَا یَومَ القِیَامَةِ»(1) تعابیری که در این کلام امیر المؤمنین آمده، ارتباط بسیار روشنی با فلسفۀ تشریع وضو دارد. انسان در حال وضو چرا باید این جملات را بگوید، چرا باید شهادت به توحید بدهد، چرا استغفار کند؟ چون طهارت یک استغفار واقعی برای انسان است، انسان با وضو به سوی خدای تبارک و تعالی برمی گردد، همان طور که در قصۀ حضرت آدم علیه السلام ذکر کردیم.
امیرالمؤمنین می فرماید چنانچه انسان در حال وضو این جملات را بگوید، بعد
ص:162
هم از خدا بخواهد که او را از جمله توابین و متطهرین قرار بدهد، خدا این کلمات را در یک کاغذی می نویسد و این کنایه است از اینکه این کلمات هدر نمی رود بلکه ثبت می شود و بالا می رود. مأمورینی هستند که موظفند این کلمات را ثبت و یادداشت کنند و سپس مهر خورده و محکم شده و زیر عرش نگهداری و حفظ می شود تا روز قیامت آن را تحویل صاحبش دهند. اینکه در روز قیامت انسان های مؤمن توسط نوری به بهشت هدایت می شوند این نور همان اعمالی است که خود آنها از این عالم به آنجا فرستاده اند. بر طبق این حدیث هر وضویی در قیامت نوری است که راه را برای اینکه انسان سریع تر و راحت تر به بهشت برسد باز می کند، توجّه داشته باشیم که حقیقت وضو چه حقیقتی است؟ مخصوصاً آداب و اذکار هنگام وضو را حتی الامکان یاد بگیریم و در حین وضو گرفتن این اذکار و دعاها را حتماً بخوانیم، اینطور نباشد ده ها سال وضوء بگیریم اما نفهمیم که این وضو به چه دلیل بوده؟ و آن احساس نورانیت ناشی از طهارت باطن را نداشته باشیم.
ص:163
بسم الله الرحمن الرحیم
یکی دیگر از روایاتی که پیرامون اسرار طهارت وارد شده، روایتی است که در کتاب علل الشرایع ضمن حدیث معراج نقل شده است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:(1)
«قَالَ رَبِّی عَزَّ وَجَلَّ یَا مُحَمَّدُ صلی الله علیه و آله مُدَّ یَدَکَ فَیَتَلَقَّاکَ مَا یَسِیلُ مِن سَاقِ عَرشِیَ الأَیمَنِ» خداوند به من خطاب فرمود: ای محمّد دست خود را دراز کن تا آبی که از طرف راست عرش من جاری است به تو برسد و آن را بگیری.
«فَنَزَلَ المَاءُ فَتَلَقَّیتُهُ بِالیَمِینِ فَمِن أَجلِ ذَلِکَ أَوَّلُ الوُضُوءِ بِالیُمنَی» پیامبر می فرماید: آب از طرف راست عرش جاری شد و من با دست راست گرفتم و به همین جهت در ابتدا وضو مستحب است انسان آب را با دست راست بردارد.
«ثُمَّ قَالَ یَا مُحَمَّدُ خُذ ذَلِکَ فَاغسِل بِهِ وَجهَکَ» سپس خداوند به پیامبر فرمود با همین آبی که با دست راست از طرف راست عرش گرفتی صورت خود را بشوی
«وَعَلَّمَهُ غَسلَ الوَجهِ» خدا یاد حضرت داد که چگونه صورت خود را در وضوء بشوید. در ادامه به تبیین علت شستن صورت پرداخته و می فرماید:
«فَإِنَّکَ تُرِیدُ أَن تَنظُرَ إِلَی عَظَمَتِی وَإِنَّکَ طَاهِرٌ» تو می خواهی نظر به عظمت من
ص:164
کنی، کسی که می خواهد به عظمت من نگاه کند باید طاهر باشد.
انسان وقتی این جمله را می شنود یا می خواند، چه حالی به او دست می دهد؟ ما در وضو صورت خود را می شوییم برای اینکه می خواهیم به ملاقات خدا برویم، با او تکلّم کنیم، پس این صورت باید طاهر باشد، هم ظاهرش طاهر باشد و هم باطنش. پیامبر که دارای مقام نبوّت است وقتی در معراج می خواهد نظر به عظمت خدا کند، باید طاهر باشد. نماز هم وقتی معراج انسان می شود که با یک طهارت صحیح همراه باشد. ما هم در نماز با یک نحوه از معراج مواجه هستیم
«اَلصَّلاةُ مِعْراجُ الْمُؤمِنْ» نماز معراج مؤمن است، با نماز انسان به عالم بالا عروج می کند و سپس به این عالم برمی گردد.
«ثُمَّ اغسِل ذِرَاعَیکَ الیَمِینَ وَالیَسَارَ وَعَلَّمَهُ ذَلِکَ فَإِنَّکَ تُرِیدُ أَن تَتَلَقَّی بِیَدَیکَ کَلَامِی» در ادامه خدا به پیامبر امر فرمود که دو ذراع راست و چپ را بشوی و کیفیت شستن دستها را به او یاد داد. چرا دستها باید شسته شوند؟ چون تو با دستهای خود می خواهی کلام من را دریافت کنی، یعنی شستن دستها برای این است که ما با دست پاک در محضر خدا حاضر شویم و از او آنچه که در حدّ توان و ظرفیت ما است دریافت کنیم، امکان ندارد کسی نماز بخواند و با خدا سخن بگوید و از حضرتش درخواست کند ولی چیزی به او داده نشود. پیامبر بزرگوار اسلام برای دریافت کتاب وحی باید ظاهر دستان مبارکشان هم پاک باشد.
«وَامسَح بِفَضلِ مَا فِی یَدَیکَ مِنَ المَاءِ رَأسَکَ وَرِجلَیکَ إِلَی کَعبَیکَ» با همین آبی که در دست راست تو باقی مانده مسح سر و پا را انجام بده.
«وَعَلَّمَهُ المَسحَ بِرَأسِهِ وَرِجلَیهِ وَقَالَ إِنِّی أُرِیدُ أَن أَمسَحَ رَأسَکَ وَأُبَارِکَ عَلَیه» جمله بسیار پرمغز و پرمعنایی است، خدا می فرماید: ای رسول من سر خود را مسح کن، چرا؟ چون من می خواهم سر تو را مسح کنم و بر تو مبارک گردانم، این معنایش چیست؟ یعنی خداوند می خواهد فیوضاتی را بر این عقل و فکر عنایت کند اما شرط اولیۀ ظاهری آن، این است که انسان سر خود را مسح کند،
ص:165
این امر نشانگر آن است که ما باید این سر و فکر و عقل را فقط برای خدا قرار دهیم، فکر را جایگاه نزول فیوضات خدا قرار دهیم.
بعد می فرماید:
«فَأَمَّا المَسحُ عَلَی رِجلَیکَ فَإِنِّی أُرِیدُ أَن أُوطِئَکَ مَوطِئاً لَم یَطَأهُ أَحَدٌ قَبلَکَ وَلَا یَطَؤُهُ أَحَدٌ غَیرُکَ فَهَذَا عِلَّةُ الوُضُوء»؛ اما مسح بر دو پا به این جهت است که می خواهم قدمت را در جایی بگذارم که پیش از تو کسی بر آن گام نگذاشته است. در شب معراج آن هنگام که رسول خدا در مقام قاب قوسین قرار گرفت،«ثُمَّ دَنا فَتَدَلّی فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی» خداوند فرمود پاهایت را مسح کن برای اینکه می خواهم پای تو را در جایی قرار دهم که غیر از تو أحدی در آنجا قدم ننهاده است حتی جبرئیل.
حالا آن مقام، مرتبۀ عالیه ای است که پیامر موفق به آن شده است اما ما انسان های عادی و معمولی که لازم است پای خود را مسح کنیم جهتش این است که ما می خواهیم در نماز قدم در بارگاه الهی بگذاریم، اگر واقعاً چنین توجّه و تنبّهی وجود داشته باشد، خداوند بر این قدم ها برکات و عنایاتش را قرار می دهد. پس ملاحظه می فرمائید این وضو چه اسرار و حقایقی دارد که ما نباید از آن غافل باشیم. مناسب است که انسان هنگام وضو این جملات را به یاد داشته باشد، البته باز هم خدا باید به انسان توجّه کند تا در حال وضو این جملات را به یاد بیاورد و بتواند در باطن خود تصرفی ایجاد کند و آن نورانیت حاصل از وضو را در خود بیابد و حس کند و با آن نورانیت یک زندگی سعادتمند را در دنیا و آخرت برای خود رقم بزند.
خداوند همۀ ما را از اهل حضور در بارگاه قدسی اش قرار بدهد، انشاء الله.
ص:166
بسم الله الرحمن الرحیم
تاکنون بیان شد بدون طهارت صحیح امکان ندارد انسان به باطن و حقیقت نماز راه پیدا کند و در خودِ طهارت هم باید به ملکوت طهارت، حقیقت و باطن طهارت توجّه داشته باشد و بداند ورای این افعال ظاهری، یعنی شستن دست ها و صورت، تطهیر درون باطن وجود دارد و ما باید طهارت باطن هم که طهارت قلب، عقل و نفس انسان است داشته باشیم. اگر نمازگزار واقعاً وضوی خود را این چنین عمیق و دقیق انجام بدهد، با این توجه، نماز او صورت دیگری پیدا کرده و قرب بهتری به خدا پیدا می نماید.
در این مورد روایتی به عنوان حدیث قدسی نقل شده که شیعه و سنّی بر آن اتفاق نظر دارند، خداوند متعال می فرماید:
«لا یَزالُ الْعَبدُ یَتَقَرَّبُ إِلَیّ بِالنَّوافِلِ حَتّی أُحِبَّهُ»(1) پیوسته بنده مؤمن از طریق انجام مستحبات به من تقرّب می جوید تا آنجا که مورد محبت من واقع می شود. این تعبیر گر چه در خصوص نوافل وارد شده، اما اگر انسان واجباتش را به صورت بسیار دقیق و عمیق انجام بدهد قطعاً این خاصیت و اثر را خواهد داشت. اگر کسی با رعایت کامل شرایط و خصوصیات وضوء به حقیقت آن،
ص:167
که طهارت نفس و باطن است برسد محبوب خدای تبارک و تعالی می شود.
«فَإِذا أَحْبَبْتهُ کُنتُ سَمعَه وَ بَصَرَهُ وَ لُسانَهُ وَ یَدَهُ وَ رِجْلَهُ» حالا اگر فردی محبوب خدا شد چه می شود؟ نتیجه اش این است که خدا می فرماید گوش او خواهم شد، من چشم، زبان، دست و پای او خواهم شد.
«فَبی یَسمَعُ وَ بی یَبْصُرُ وَ بی یَنْطِقُ وَ بی یَبْطُشُ وَ بی یَمْشی» به وسیله من می شنود یعنی هر چه می شنود یا می بیند یا به زبان می آورد آن چیزی است که من اراده کرده ام. کسی که محبوب خدا شود در حقیقت خداوند در وجود او حاکم خواهد شد. در بحث طهارت نیز هنگامی به سرّ و حقیقت طهارت دست می یابیم که این اثر بر ما مترتب شود.
مرحوم سید حیدر آملی در کتاب انوار الحقیقة و اطوار الطریقة و اسرار الشریعه در بحث وضوی اهل حقیقت که مرتبۀ سوم و عالی ترین مرتبۀ وضو است. می فرماید
«طَهارةُ السِرِّ عَنْ مُشاهِدَةِ الْغَیرِ» طهارت اهل حقیقت آن است که فرد به مرحله ای برسد که سرّ و ضمیر او غیر از خدا نبیند، آنچه را که می بیند فقط خدا باشد. وقتی صورت خود را می شوید در حقیقت آن رخ حقیقی را می شوید و سرّ و نهان خود را از آلودگی توجّه به غیر خدا تنظیف می کند و با خود عهد می کند و خودش را ملزم می کند که غیر خدا را نبیند، و وجه خود را فقط برای مشاهدۀ خدا قرار دهد.«فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ»1 «بِکُلِّ شَیْ ءٍ مُحِیطٌ»2 بداند به هر چه توجّه کند، وجه خداست و هر چه که هست تحت احاطۀ ربوبی اوست. ایشان می فرماید: این توجّه همان توجهی است که خداوند از ابراهیم علیه السلام حکایت می کند که فرمود:
«إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ»3 ، سپس ایشان به شستن دستها اشاره کرده و می فرماید
«عبارةٌ عن عدم الالتفات إلی
ص:168
ما فی یدیه من متاع الدّنیا و الآخرة» انسان با شستن دستها می گوید دیگر توجهی به آنچه که از متاع دنیا و آخرت در دست من است ندارم، متاع دنیا مثل مال و مقام و اهل و اولاد، و متاع آخرت مثل طاعات و عبادات. یعنی انسان به جایی می رسد که خود را تهی محض از دنیا و آخرت می بیند، حتی اگر عمری عبادت کرده می گوید اینها چیزی نبوده است. در نزد اهل معرفت رؤیت طاعت و عبادت معصیت است. اینکه بگوید من هستم که عبادت می کنم، یا ده سال یا هفتاد سال خدا را عبادت کردم، چنین توجهی خود یک معصیت است. ما نباید اینها را مورد توجّه قرار بدهیم، چون اولاً توفیق انجام این اعمال را او به ما عنایت کرده است و إلاّ ما قدرت انجام آن را نداشتیم و ثانیاً او باید به فضل و کرم و لطف خود این را قبول فرماید.
این روایت را ابن ابی جمهور احسایی در عوالی اللئالی نقل می کند که؛
«الدُّنیا حَرامٌ عَلی أَهلِ الآخِرَة» دنیا برای اهل آخرت حرام است، کسانی که می خواهند در آخرت به مراتبی برسند دنیا برای آنها سم مهلک است و باید از آن اعراض کنند.
«وَالآخِرةُ حَرامٌ عَلی اهلِ الدُّنیا» و آخرت هم بر آنها که دنبال شیطان و دنیاطلبی و جاه طلبی و مال و مقام هستند حرام است.
«وَهُما مَعاً حرامانِ عَلی أَهلِ الله»(1) و هر دو یعنی دنیا و آخرت بر اهل الله حرام است. یعنی آنها که فقط و فقط به خدا توجّه دارند نه به متاع دنیا توجهی دارند و نه به متاع آخرت.
در ادامه مرحوم سید حیدر آملی به مسح رأس که می رسد می گوید:
«عبارةٌ عَنْ تَنْزیهِ سِرِّه و تَقْدیسِ باطِنه الّذی هُو الرَأسُ الحَقیقی» مسح سر عبارت از این است که انسان آن رأس حقیقی را که باطن او است منزّه کند از آلودگی منیت و از این که غیر خدا در نفس او راه پیدا کند! در نزد اهل معرفت کسی که غیر خدا را مشاهده کند و به غیر او توجّه داشته باشد مشرک است.
«کُلّ من شاهَدَ الْغِیرَ
ص:169
فَهُوَ مشرک وَ کُلُّ مشرکٍ نَجسٌ و النَّجسُ لَیْسَ لَهُ طَریقٌ إلی عالَمِ القُدسِ» انسان مشرک نجس است و فرد نجس راهی به عالم قدس ندارد. اینها نکاتی است که تمامش مأخوذ از آیات شریفه قرآن یا روایات است، در وضو اسرار و نکات و رازهای بسیار وجود دارد که اگر انسان به آن توجّه کند می فهمد در چه عالمی وارد می شود و چه حقایقی بر او مکشوف می شود و چه پرده هایی از او کنار زده می شود، چنین وضوئی می تواند برای نمازگزار حضور قلب خاصی ایجاد کند که خداوند روزی همه ما بفرماید انشاء الله.
ص:170
بسم الله الرحمن الرحیم
در کتب روایی ما تأکید فراوان بر استفاده از ادعیه و اذکار در حین انجام وضو شده است. وضوی مقرون با این دعاها حقیقت دیگری پیدا می کند و آمادگی انسان را در عبادت خصوصاً نماز در حدّ بالایی قرار می دهد. روایت صحیحی از امیر المؤمین علیه السلام در کتاب کافی شریف(1) وارد شده که در آن آداب وضوء بیان گردیده است. عبدالرحمن بن کثیر از امام صادق علیه السلام نقل می کند که امیر المؤمنین علیه السلام نشسته بودند از فرزندشان محمّد حنفیه خواستند برای ایشان آب بیاورند تا وضو بگیرند، وقتی آب را آوردند، ایشان با دست راست کفی از آب را برداشته و روی دست چپ ریختند و در همان حال این ذکر را فرمودند:
«بِسْمِ الله الْحَمْدُ لله الَّذی جَعَلَ الماءَ طَهْوراً وَ لَمْ یَجْعلْهَ نَجِساً» وضوی خود را با نام خدا آغاز و او را حمد و ستایش می کند که آب را پاک و پاک کننده قرار دادند. مقداری از آب را جهت استنجاء و تطهیر استفاده کردند و در آن حال این دعا را قرائت کردند:
«اَللّهُم حَصِّنْ فَرْجی وَ اعِفَّهُ وَاسْتُر عَوْرَتی وَ حَرِّمْها عَلَِی النّار» خدایا عورت مرا
ص:171
حفظ کن و عفیف نما و آنرا بپوشان و بر آتش جهنم حرام کن.
بعد مقداری از آب را برداشتند و در بینی مبارک استنشاق کردند و دعا فرمودند:
«اللّهمَ لا تُحَرِّمْ عَلیَّ ریحَ الْجَنَّة»؛ خدایا بوی جنت و بهشت را بر من حرام مکن
«وَاجْعَلْنی مِمَّن یَشمُّ ریحَها و طَیبَها وَ ریحانَها» مرا از افرادی قرار ده که بو و رایحۀ جنت را استشمام می کنند.
سپس مقداری از این آب را در دهان مبارکشان تمضمض و قرقره کردند و عرض کردند
«اللّهمّ انْطِق لِسانی بِذِکْرِکَ وَاجْعَلْنی مِمَّن تَرضی عَنه» خدایا زبان مرا بر ذکر خود گویا کن تا مشغول ذکر تو باشد و مرا از کسانی قرار ده که از او راضی هستی. در بعضی از نسخ به جای کلمۀ انطق، اطلق ذکر شده یعنی زبانم را رها کن. طوری کن که همیشه مشغول ذکر تو باشد.
اگر وضو با این اذکار همراه باشد، مخصوصاً از این ذکر
«اللّهمَّ انْطِقْ لِسانی بِذِکْرِکَ» معلوم می شود انسان اگر هم بخواهد با خدا راز و نیاز کند اختیار زبان او به دست خدا است، خدا باید زبان او را آماده مناجات کند. در بسیاری از اوقات انسان به راحتی به خواندن دعا، قرآن یا نماز می پردازد، اما گاهی اوقات هم پیش می آید که موفق به خواندن یک آیه یا دعای کوتاه هم نمی شود، حوصله نمی کند، روحش او را مدد نمی کند، معلوم می شود که توفیق مناجات را خداوند عنایت می کند.
هنگام شستن صورت مبارکشان دعا کردند:
«اَللّهُمَ بَیِّضْ وَجْهی یَومَ تَسوَّدَ فیه الوُجوُه وَلا تُسَوِّدْ وَجْهی یَوم تَبْیَضّ فیه الوُجوهُ» در حین وضو انسان به یاد روز قیامت بیفتد و عرض کند خدایا آن روزی که در آن همه چهره ها سیاه و خوار می شود، آن روز چهرۀ مرا روشن و نورانی قرار ده، چهره ای که راه بهشت را به من نشان دهد.
وقتی که دست راستش را شست عرض کرد
«اَللّهمَ اعْطِنی کتابی بِیَمینی وَالْخُلْدَ فِی الجَنانِ بِیَساری» خدایا نامه اعمالم را روز قیامت در دست راست من قرار ده و
ص:172
جاودانی در بهشت را با کمال راحتی به من عنایت نما.
وقتی که دست چپش را شست عرض کرد:
«اَللّهُمّ لا تُعطِنی کِتابی بِشمالی وَلا تَجْعَلْها مَغلوُلَةً إلی عُنُقی» خدایا نامۀ اعمالم را در قیامت به دست چپم نده، دستهایم را بر گردنم نبند. بعد از اینکه سر مبارکش را مسح کرد عرض نمود:
«اَللّهمَ غَشِّنی بِرَحْمَتِکَ وَبَرَکاتِکَ وَعَفْوِکَ» خدایا مرا در دریای رحمت و عفو و برکات خودت غوطه ور ساز.
بعد از مسح پاهای خود دعا کرد:
«اَللّهم ثَبِّتْ قَدَمیَّ عَلیَ الصّراطِ یَومَ تَزِلّ فیه الاقدامُ وَاجْعَلْ سَعیی فیما یُرضیکَ عَنْه» خدایا در آن روز که تمام قدمها می لغزد دو پایم را بر پل صراط استوار و ثابت قدم نما و تلاش مرا در آنچه که موجب خشنودی و رضایت توست قرار ده. این دعاهایی است که امیرالمؤمنین علیه السلام در حین انجام وضوء خواندند.
ص:173
بسم الله الرحمن الرحیم
روایتی را از امیر المؤمنین علیه السلام به نقل از امام صادق علیه السلام بیان کردیم و با محتوای دعاهای وضو آشنا شدیم که لازم است انسان در حال وضو آنرا بخواند تا هم به یاد خدا باشد و هم به یاد معاد و هم به یاد امور اخلاقی که لازمه انسانیت اوست. بعد از تمام شدن وضوء امیر المؤمنین به فرزندشان فرمودند:
«یَا مُحَمَّدُ مَن تَوَضَّأَ بِمِثلِ مَا تَوَضَّأتُ وَقَالَ مِثلَ مَا قُلتُ خَلَقَ اللَّهُ لَهُ مِن کُلِّ قَطرَةٍ مَلَکاً یُقَدِّسُهُ وَیُسَبِّحُهُ وَیُکَبِّرُهُ وَیُهَلِّلُهُ وَیَکتُبُ لَهُ ثَوَابَ ذَلِکَإلی یوم القیامة» نکتۀ بسیار مهمی در پایان روایت هست که همه باید به آن توجّه کنیم؛ فرمودند اگر کسی وضویش را مثل وضوی من بگیرد، به همین ترتیبی که امروز مردم عزیز ما بر حسب آنچه که از جانب حضرات اهلبیت علیهم السلام وارد شده وضو می گیرند و این همان وضویی است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می گرفتند. فرمود اگر مردم مثل این وضو را بگیرند و به مثل این دعاهایی که در حین وضو خواندم، این دعاها و اذکار را در حال وضو بخوانند، خداوند در ازای هر قطره ای از آب این وضو فرشته ای خلق می کند که تا روز قیامت مشغول حمد و ستایش خدا، تسبیح و تنزیه حق، بزرگ و مقدس
ص:174
شمردن خداوند است. و ثواب کار این فرشته را در کارنامه شخض وضوگیرنده ثبت می کند.
در این روایت چند نکتۀ مهم وجود دارد که باید به آن توجّه شود:
اولین نکته آن است که امیرالمؤمنین علیه السلام فقط در مقام بیان ثواب وضو نیست، بلکه در مقام بیان حقیقت وضو است. فقط نمی خواهد بفرماید اگر کسی وضو بگیرد خدا به او ثواب می دهد بلکه حقیقت این عمل و باطن اجزاء آن را بیان می کند، یعنی آن آبی که همراه با نام خدا و این اذکار به این کیفیت بر بدن بنده مؤمن جاری شود، حقیقت قطرات این آب به شکل ملک تمثّل پیدا می کند. یعنی به ازای هر قطره ای یک ملک است و کار این ملائکۀ فراوان که در اثر قطرات آب وضو خلق می شوند تا روز قیامت حمد و ستایش و تقدیس خدای تبارک و تعالی است. کسی خیال نکند این روایت فقط ثواب وضوء را ذکر می کند، نه! حقیقت قطراتِ آب وضو را بیان می کند، که تمثّل این قطرات خلقت آن ملائکه است.
نکتۀ دوم این است که ویژگی های این روایت و تمثّل قطرات آب وضو به ملائکه، اختصاص به امیر المؤمنین علیه السلام ندارد. حضرت می فرمایند اگر کسی مثل من وضو بگیرد و این اذکار را بگوید این خصوصیت را دارد که به ازای هر قطره ای از آب وضوی او ملکی خلق می شود، هر چند نوع بشر از انجام چنین وضوئی با این کیفیت و خصوصیات عاجزند و لذا برخی از اعاظم و بزرگان قائل به اختصاص این ویژگی به امیرالمؤمنین علیه السلام یا افرادی که تالی تلو و در مقام نزدیک به ایشان هستند شده اند.
شخصیت هایی که تمام وجودشان نور است و دور از هر گونه رجس و گناه و پلیدی می باشند. چنین شخصی که وجودش از هر گناه و پلیدی پاک است اگر وضو بگیرد وضویش چنین خصوصیتی دارد، اما شاید بتوان گفت از این روایت استفاده می شود که خداوند به فضل و کرم و لطف خود چنین آثاری را برای همه بندگان که موفق به انجام چنین وضوئی بشوند قرار داده، وضویی که امیر
ص:175
المؤمنین به این ترتیب و با رعایت آدابش انجام داد و آن اذکار و ادعیه را با توجّه و اعتقاد به معنایش قرائت فرمود. یعنی وقتی می گوید
«اللَّهُمَّ ثَبِّت قَدَمَیَّ عَلَی الصِّرَاطِ یَومَ تَزِلُّ فِیهِ الأَقدَام» واقعاً قیامت را ببیند و پل صراط را مشاهده کند و نگران باشد و بترسد از اینکه چه وضعی برای او در آن روز پیش خواهد آمد. رعایت آداب وضو و توجّه به معانی این اذکار و اعتقاد به این دعاها ممکن است برای عده ای اتفاق بیفتد.
اساساً اگر ما بگوئیم چنین خصوصیتی یعنی خلق ملائکه از قطرات آب وضوء اختصاص به امیر المؤمنین و فعل آن حضرت دارد، پس چرا می فرمایند:
«مَن قالَ مِثلَ قولی وَ تَوَضَّأَ مِثلَ وُضُویی» اگر واقعاً دیگران عاجز از این حقیقت باشند، بیان این حقیقت چه ثمره و نتیجه ای دارد؟ اینکه حضرت بفرمایند این امر فقط اختصاص به من دارد برخلاف ظاهر حدیث است. ما وقتی روایات باب وضو را بررسی کنیم ملاحظه خواهیم کرد که چه آثار و برکاتی را خداوند بر چنین وضویی مترتب می کند.
پس به نظر می رسد که این امر مختص به امیرالمؤمنین علیه السلام نیست، بلکه این مراتب طهارت است که با یکدیگر فرق می کنند، قطعاً آن ملکی که از قطرات آب وضوی امیر المؤمنین علیه السلام خلق می شود با آن ملکی که از قطرات آب وضوی یک انسان معمولی خلق می شود فرق بسیار خواهد داشت. درجات ملائکه به حسب اختلاف مراتب طهارت افراد مختلف است، البته اینها در جای خودش ثابت است پس این چنین نیست که بگوئیم دیگران از رسیدن به این مرتبه محروم هستند.
نکتۀ سوم که از این روایت استفاده می شود این است که حتی اگر وضو به نیت خواندن نماز نباشد، بلکه بنده مؤمن برای طاهر بودن با این شرایط وضو بگیرد وضوی او این آثار را خواهد داشت.
چون این روایت دلالت بر این ندارد کسی که برای نماز وضو بگیرد، از این امتیاز برخوردار خواهد شد. در این روایت قیدی به عنوان نماز ذکر نشده لذا
ص:176
مؤمنین توجّه کنند و این حقایق را مغتنم بشمارند، تا می توانند با طهارت و با وضو باشند، بدانند که چه آثار بسیار بزرگی بر وضو مترتب است، این دعاهایی را که هنگام خواندن وضو وارد شده حتماً مراعات کنند و مبادا این عنایت بزرگ خدا از دست برود و خود را از درک این لطف و عنایت بزرگ حق تعالی، محروم سازند.
ص:177
بسم الله الرحمن الرحیم
یکی از آثار وضو ایجاد نورانیت در باطن انسان است و حقیقت آن خلق شدن ملائکه ای است که تا روز قیامت مشغول تسبیح و تکبیر خدای تبارک و تعالی هستند، شاید در ذهن بعضی افراد خطور کند که وضو چون مقدمه و یکی از شرایط نماز است اهمیت چندانی ندارد، در حالی که باید توجّه داشته باشیم که وضو در عین این که شرط برای نماز است خودش هم فی نفسه بسیار مهم است و آثار قابل توجهی دارد. در روایتی که در کافی شریف(1) وارد شده، محمّد بن قیس می گوید:
«سَمِعتُ أَبَا جَعفَرٍ علیه السلام یَقُولُ وَهُوَ یُحَدِّثُ النَّاسَ بِمَکَّةَ» امام باقر در مکه مشغول گفتگو با مردم بودند و فرمودند:
«صَلَّی رَسُولُ اللَّهِ الفَجرَ» پیامبر صلی الله علیه و آله نماز صبح را خواندند و با اصحابشان نشستند تا اینکه خورشید طلوع کرد، اصحاب یکی یکی بلند شدند و رفتند
«حَتَّی لَم یَبقَ مَعَهُ إِلَّا رَجُلَانِ» فقط دو نفر باقی ماندند، یکی از گروه انصار و دیگری از ثقفی ها بود، پیامبر به اینها فرمود:
«قَد عَلِمتُ أَنَّ لَکُمَا حَاجَةً وَتُرِیدَانِ أَن تَسأَلَا عَنهَا فَإِن شِئتُمَا أَخبَرتُکُمَا بِحَاجَتِکُمَا
ص:178
قَبلَ أَن تَسأَلانِی» پیامبر فرمود: من می دانم که شما با من کاری دارید، اگر بخواهید به شما خبر می دهم که برای چه نشسته اید و از من چه سؤالی دارید؟ آنها عرض کردند که یا رسول الله
«فَإِنَّ ذَلِکَ أَجلَی لِلعَمَی وَأَبعَدُ مِنَ الِارتِیَابِ وَأَثبَتُ لِلإِیمَانِ» بله، ما سؤال داریم، اما شما بفرمایید سؤال ما چیست که موجب ثبات ایمان و از بین رفتن شک و تردید از قلوب ما خواهد شد. پیغمبر فرمود:
«أَمَّا أَنتَ یَا أَخَا ثَقِیفٍ فَإِنَّکَ جِئتَ أَن تَسأَلَنِی عَن وُضُوئِکَ وَصَلَاتِکَ مَا لَکَ فِی ذَلِکَ مِنَ الخَیرِ» به آن ثقفی فرمودند که تو می خواهی از وضو و نماز خود سؤال کنی و بپرسی که چه خیر و فایده ای در وضو و نماز وجود دارد؟ سپس به آن انصاری فرمودند سؤال تو راجع به حج و عمره است؛ آنچه که در این بحث باید به آن اشاره کنیم کلامی است که پیامبر در جواب سؤال آن ثقفی در مورد وضو فرمودند.
حضرت نکاتی را بیان فرمودند: یکی آنکه
«أَمَّا وُضُوؤُکَ فَإِنَّکَ إِذَا وَضَعتَ یَدَکَ فِی إِنَائِکَ ثُمَّ قُلتَ بِسمِ اللَّهِ تَنَاثَرَت مِنهَا مَا اکتَسَبَت مِنَ الذُّنُوبِ» هنگامی که دستت را داخل آب می بری و بسم الله می گوئی، گناهانی که تاکنون به وسیله دست مرتکب شده ای ریخته می شود.
«فَإِذَا غَسَلتَ وَجهَکَ تَنَاثَرَتِ الذُّنُوبُ الَّتِی اکتَسَبَتهَا عَینَاکَ بِنَظَرِهِمَا وَفُوکَ» وقتی با این آب صورت خود را می شویی، گناهانی که با دو چشمت یا با زبان و دهانت انجام داده ای بخشیده می شوند.
«فَإِذَا غَسَلتَ ذِرَاعَیکَ تَنَاثَرَتِ الذُّنُوبُ عَن یَمِینِکَ وَشِمَالِکَ» وقتی که دست راست و چپ خود را می شویی، گناهانی که به وسیله این دو دست انجام شده از تو جدا می شود.
«فَإِذَا مَسَحتَ رَأسَکَ وَقَدَمَیکَ تَنَاثَرَتِ الذُّنُوبُ الَّتِی مَشَیتَ إِلَیهَا عَلَی قَدَمَیکَ» وقتی که سر و دو پای خود را مسح می کنی، گناهانی که به وسیلۀ سر و دو پای تو انجام شده است محو و پاک می شود.
ص:179
ای انسان، تأمل کن که چقدر وضو اثر دارد؛ انسان با یک وضو کاملاً از آن گناهانی که جوارح و اعضای او انجام داده پاک می شود، در برخی دیگر از روایات اینطور آمده که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:
«إِن قَالَ فِی آخِرِ وُضُوئِهِ و و غُسلِهِ سُبحَانَکَ اللَّهُمَّ وَبِحَمدِکَ أَشهَدُ أَن لَا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ أَستَغفِرُکَ وَأَتُوبُ إِلَیکَ وَأَشهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبدُکَ وَرَسُولُکَ وَأَشهَدُ أَنَّ عَلِیّاً وَلِیُّکَ وَخَلِیفَتُکَ بَعدَ نَبِیِّکَ علی خَلْقِک وَأَنَّ أَولِیَاءَهُ خُلَفَاؤُکَ وَأَوصِیَاؤُهُ أَوصِیَاؤُک» اگر کسی در آخر وضویش این ذکر را گفته و حمد خدا، تسبیح خدا، شهادت بر توحید، شهادت بر نبوت، شهادت بر ولایت امیر المؤمنین و اولاد طاهرینش صلوات الله علیهم اجمعین بگوید،
«تحاطت عنه ذنوبه کلّها کما تحاط ورق الشّجر»(1) تمام گناهانش مثل برگ درخت می ریزد و بخشیده می شود.
ملاحظه می فرمائید چقدر این وضو در نزد خدای تبارک و تعالی مهم است و چه تحوّلی در وضو گیرنده به وجود می آورد و چه اسرار و حقایقی در این وضو هست که متأسفانه از آن بی اطلاعیم و بسیاری از ما از این حقایق دور هستیم.
گاهی برخی افراد به علت جهل و نادانی می پرسند یعنی چه که برای خواندن نماز باید صورت و دستهایمان را بشوییم؟ این افراد نمی دانند آن خدای حکیم علی الاطلاق که وضوء را برای نماز واجب نموده است، کاملاً آگاه به حقیقت و اسرار این وضو هست. لذا سعی کنیم همیشه با وضو باشیم، گر چه وضو شرط برای نماز است، اما از این معنا غافل نباشیم و فقط برای نماز وضو نگیریم بلکه در همه حالات وضو داشته باشیم تا انوار این وضو و طهارت همه وجود ما را فرا بگیرد، انشاء الله.
ص:180
ص:181
ص:182
بسم الله الرحمن الرحیم
یکی از شرایطی که انسان نمازگزار باید رعایت کند، ستر عورت است. نوعاً این سؤال مطرح می شود که چرا نمازگزار در نماز باید ستر عورت داشته باشد و عورت خود را بپوشاند؟ نزد خدایی که آگاه به ظاهر و باطن انسان است چه فرقی می کند بنده نمازگزار او پوشیده باشد یا عریان؟ چه خصوصیت و اسراری در ستر عورت وجود دارد که به عنوان یکی از واجباتی که در نماز باید رعایت شود، مطرح گردیده است.
بزرگان ما در کتاب های اسرار الصّلاة خود در این مورد نکات بسیار ارزنده ای را بیان فرموده اند، مخصوصاً حضرت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه نکات بسیار مهمی را ذکر فرموده که برخی نکات از فهم امثال ما خارج است و اختصاص به همان درک و حقیقت نورانی ایشان و امثال ایشان دارد. در مورد ستر عورت در نماز باید گفت پوشاندن عورت و مقابح بدن، مواضعی که نظر به آن مواضع قبیح است و عقلا هم از نگاه به آن اجتناب می کنند، نازل ترین و پائین ترین مرتبۀ ستر عورت است و به تعبیر امام رضوان الله علیه، این ستر عورتی است که نزد عامۀ مردم مطرح است. ایشان پنج مرتبه دیگر برای این ستر
ص:183
عورت بیان می فرمایند؛ 1) ستر عورت نزد خاصّه، 2) ستر عورت نزد خواص، 3) ستر عورت نزد اهل ایمان، 4) ستر عورت نزد اهل معرفت، 5) ستر عورت نزد اهل ولایت.(1)
واضح است که هر پوششی لباس و ساتری خاص لازم دارد، ستر مواضع قبیحه ظاهر بدنِ با همین لباس های ظاهری یا حتی در مواردی که لباس نباشد با برگ درخت، و این گونه امور امکان پذیر است، انسان به راحتی می تواند این مواضع را مستور کند، اما مراتب بالاتر پوشش، لباس های دیگری را لازم دارد. نظیر لباس تقوا که اگر انسان بخواهد اعمال قبیحه و زشت خود را بپوشاند باید لباس تقوا داشته باشد یعنی کاری کند که از جسم او عمل قبیحی سر نزند، در مرتبه سوم اگر بخواهد قبایح و زشتی هایی را که در نفس انسان است بپوشاند باید با لباس عفاف و پاکی آن را مستور نماید. و در مرتبۀ چهارم اگر بخواهد زشتی ها و عیوب قلب را که در نفس و روح او هست بپوشاند باید از لباس طمأنینه استفاده کند. و مرتبه پنجم لباس شهود و لباس تمکین است که از جمله مفاهیمی است که درک آن برای ما بسیار مشکل است.
مقصود ما از اشارۀ به این مراتب آن است که نمازگزار بداند اگر در نماز باید نسبت به قبایح ظاهری خود پوشش و ساتری را انتخاب کند، اعمال او هم نیاز به ساتر دارد، قلب او و فکر او و درون او هم نیاز به ساتر دارد، ملکات زشت اخلاقی او هم نیاز به ساتر دارد، ما با گذر از قبایح ظاهری باید فکر خود را متمرکز در قبایح باطنی کنیم. مرحوم شهید ثانی رضوان الله تعالی علیه می فرمایند انسان باید تمام قبایح باطنی خود را در دل و قلب خود جمع کند و بداند تنها ساتر آن عبارت از خوف خدا و امید به رحمت خداست. خوف و رجاء را به عنوان یک ساتر برای ملکات زشت باطنی و اخلاق ناپسند خود قرار دهد، با این توضیحات معلوم شد چرا نمازگزار در حال نماز و در پیشگاه حضرت حق که
ص:184
آگاه به ظاهر و باطن است باید عورت خود را بپوشاند ولو در جایی باشد که هیچ کس او را نمی بیند و لذا تأکید شده حتی لباسی که برای نماز انتخاب می کند لباسی نباشد که او را مشغول به خود و متوجه به غیر خدا کند، لباس خاصی نباشد که موجب عجب و خودپسندی او شود.
به عبارت دیگر، هدف اساسی از پوشش بدن و عورت خود مستور گذاشتن ظاهری این اعضاء و جوارح است. این عمل مقدمه ای است برای توجه به لزوم پوشش سایر عیوب و زشتی ها. با این عمل انسان آگاه می شود بر اینکه در نفس و روح او عیبها و نواقص و آلودگی های فراوانی وجود دارد که باید به طریق خاص آنها را بپوشاند.
انسان از این شرط ستر باید پی ببرد به اینکه نیاز به ساتر واقعی دارد، نیاز به تهیه ساتر برای اعمال و اخلاق و ملکات ناپسندش دارد. و قرآن کریم می فرماید:«وَ لِباسُ التَّقْوی ذلِکَ خَیْرٌ» بهترین لباس، لباس تقواست.
خداوند ما را بهره مند از این لباس زیبای تقوا بنماید.
ص:185
بسم الله الرحمن الرحیم
پیرامون اسرار ستر عورت در نماز بیان کردیم این ستر ظاهری که لازم است انسان قسمتی از بدن خود را به حسب ظاهر در نماز بپوشاند برای آن است که به خودش بفهماند به ستر و پوشش های فراوانی نیازمند است، انسان نباید فکر کند فقط جسم او نیاز به ستر دارد، بلکه باید برای ستر قبایح و زشتی های باطنی خودش نیز فکری بکند.
امام خمینی رضوان الله تعالی علیه می فرمایند خداوند متعال ستار جمیع عورات و مقابح خلق است، یعنی یکی از چیزهایی که ما باید خدا را به خاطر آن شکر کنیم این است که خدا برای بشر لباس قرار داده (همین لباس ظاهری) که به وسیلۀ این لباس می تواند خودش را بپوشاند. خداوند این امتیاز را به بشر داده و در سایر حیوانات و موجودات عالم چنین چیزی نیست، این یک کرامتی است که خداوند برای بشر قرار داده که همۀ مقابح و زشتی های بدن او با لباس های گوناگون که در فرهنگ های مختلف وجود دارد پوشیده می شود.
اما مطلب دیگر این است که ما باید توجّه داشته باشیم خداوند همین صورت انسانی را پرده و ساتر حقیقت اعمال قبیحۀ بشر قرار داده و به وسیله این صورتِ
ص:186
ظاهر آن حقیقت باطن را پوشانده است و این نکتۀ بسیار بسیار مهمی است.
اگر خداوند این صورت انسانی را کنار بگذارد، اگر ارادۀ حق تبارک و تعالی بر این باشد که هر کسی هر عملی انجام می دهد حقیقت و صورت واقعیه آن عمل هویدا و آشکار بشود، همه گرفتار رسوایی و خواری خواهند شد «الاّ قلیل». بر حسب آیات و روایات این از اعتقادات ما است که در روز قیامت مردم بر همان صورت واقعیۀ اعمالشان محشور می شوند، در بعضی روایات آمده برخی از صورت ها در قیامت آنچنان زشت و کریه است که صورت خنزیر (خوک) و میمون در پیش آن چهره ها بسیار زیباست. این دلیل بر آن است که در همین عالم دنیا فیض ستاریت خداوند دائماً جاری است، خدا اجازه نمی دهد که صورت حقیقت اعمال ما بر یکدیگر روشن شود و إلاّ اگر باطن اعمال بخواهد ظاهر شود صورت های بسیار زشت و متعفّن از هر عمل ناپسند نمایان خواهد شد. لذا همین صورت ظاهری انسان یک ساتر است بر آن صورت های قبیحۀ اعمالی که انسان انجام می دهد.
در روایات وارد شده کسی که در عالم دنیا متکبر است روز قیامت به صورت یک مورچۀ ضعیف محشور و پایمال تمام خلایق می شود تا زمانی که همه مردم از حساب فارغ شوند، ظهور حقیقت متکبر در آن عالم ظهور این چنینی است. امام رضوان الله علیه می فرمایند(1) سالک سبیل آخرت و مجاهد فی سبیل الله باید عورات باطنیۀ خود را با تمسّک به مقام غفّاریت و ستاریت حضرت حق ستر نماید، زیرا اوست که صورت حقیقی اعمال ما را در این دنیا پوشانده و مستور کرده، انسان باید با ذکر یا غفار و یا ستار مأنوس باشد، خداوند این عنوان ستاریت را دائماً برای بشر به کار می بندد، توجّه کنیم به اینکه ساتر و ستار حقیقی خداست، و از اینجا باید به این نکته پی ببریم وقتی لازم باشد ما عیوب ظاهری و زشتی های باطنی خودمان را بپوشانیم به طریق اولی به هیچ وجه نباید
ص:187
در صدد افشای عیوب دیگران برآئیم که آن مسئلۀ بسیار بسیار خطرناکی است که شخصی متوجه عیبی از دیگری بشود ولی ستاریت نکند و پرده دری کند و آن را افشا و برملا نماید، بیان خواهیم کرد که چه آثار بسیار بد و عجیبی در روایات برای این عمل ذکر شده است.
ص:188
بسم الله الرحمن الرحیم
در مورد اسرار ستر عورت روایت مفصلی در کتاب مصباح الشریعه از امام صادق علیه السلام ذکر شده که امام خمینی رضوان الله تعالی علیه بعد از نقل این روایت می فرمایند: تفکّر و تدبر در این کلام جامع برای اهل معرفت و اصحاب قلوب، ابوابی از حِکَم و معارف را می گشاید.
امام صادق علیه السلام فرمودند:
«أَزیَنُ اللِّباسِ لِلْمُؤمِنِ لِباسُ التّقوی وَأَنْعَمُهُ الایمانُ» زیباترین و آراسته ترین لباس برای مؤمنین لباس تقواست، هیچ لباسی بهتر از این نیست. لباس چیزی است که انسان را حفظ می کند. لباس چیزی است که به انسان عظمت و وقار می دهد و او را از برخی آسیب ها محفوظ می دارد و بهترین این لباس ها لباس تقواست که سعادت دنیا و آخرت انسان را تضمین می کند. حضرت امام صادق علیه السلام به این آیه قرآن اشاره فرموده اند:«وَ لِباسُ التَّقْوی ذلِکَ خَیْرٌ».
در ادامه می فرمایند:
«وَأَمَّا اللِّبَاسُ الظَّاهِرُ فَنِعمَةٌ مِنَ اللَّهِ تَعَالَی تُستَرُ بِهَا عَورَاتُ بَنِی آدَمَ» این لباس ظاهر نعمتی از جانب خداست که عورات بنی آدم را می پوشاند.
ص:189
«وَهِیَ کَرَامَةٌ أَکرَمَ اللَّهُ بِهَا ذُرِّیَّةَ آدَمَ لَم یُکرِم بِهَا غَیرَهُم» خدا ذریۀ آدم را با این لباس ظاهر مورد کرامت قرار داد.
«وَهِیَ لِلمُؤمِنِینَ آلَةٌ لِأَدَاءِ مَا افتَرَضَ اللَّهُ عَلَیهِم» لباس وسیله ای است که مؤمنین برای انجام اطاعت خدا از آن استفاده می کنند.
«وَخَیرُ لِبَاسِکَ مَا لَا یَشغَلُکَ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ بَل یُقَرِّبُکَ مِن ذِکرِهِ وَشُکرِهِ وَطَاعَتِهِ» بهترین لباس ظاهر آن است که تو را مشغول و متوجه غیر خدا نکند و تو را از خدای تبارک و تعالی باز ندارد، بلکه تو را به شکر و یاد و طاعت خداوند نزدیکتر کند.
«وَلَا یَحمِلُکَ عَلَی العُجبِ وَالرِّیَاءِ وَالتَّزَیُّنِ وَالتَّفَاخُرِ وَالخُیَلَاءِ» بهترین لباس لباسی است که تو را وادار به عجب و خودپسندی، ریاء و خودنمایی، خودآرایی و فخرفروشی و تکبر نکند.
سپس فرمودند:
«فَإِنَّهَا مِن آفَاتِ الدِّینِ وَمُورِثَةُ القَسوَةِ فِی القَلبِ» یعنی عجب و ریاء و مفاخره از آفات دین و موجب قساوت قلوب است.
«فَإِذَا لَبِستَ ثَوبَکَ فَاذکُر سَترَ اللَّهِ عَلَیکَ ذُنُوبَکَ بِرَحمَتِهِ» وقتی این لباس ظاهر را می پوشی به یاد آور خداوند به سبب لطف و رحمتش گناهان تو را پنهان و مستور کرده است.
«وَأَلبِس بَاطِنَکَ کَمَا أَلبَستَ ظَاهِرَکَ بِثَوبِکَ».
بنابراین همان طور که ظاهر خود را با قطعه پارچه ای می پوشانی، باطنت را توسط صدق و راستی بپوشان
«وَلیَکُن بَاطِنُکَ فِی سِترِ الرّهبة وَظَاهِرُکَ فِی سِترِ الطَّاعَةِ» باید باطنت تحت پوشش ترس و خوف از عذاب و ظاهرت تحت پوشش طاعت باشد، یعنی آنچه که ظاهر تو را مستور می دارد اطاعت حضرت حق تبارک و تعالی است و آنچه که باطن تو را مستور می دارد ترس از او است.
«وَاعتَبِر بِفَضلِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ حَیثُ خَلَقَ أَسبَابَ اللِّبَاسِ لِیَستُرَ العَورَاتِ الظَّاهِرَةَ» فضل و بزرگی خداوند را وسیلۀ عبرت قرارده که وسایل پوشش را آفرید تا عورات ظاهرت را بپوشانی.
ص:190
«وَفَتَحَ أَبوَابَ التَّوبَةِ وَالإِنَابَةِ لِیَستُرَ بِهَا العَورَاتِ البَاطِنَةَ» و دربهای توبه و انابت را گشود تا عورت های باطنی ات را بپوشانی. مراد از عورت های باطنی چیست؟
امام صادق علیه السلام می فرماید:
«مِنَ الذُّنُوبِ وَأَخلَاقِ السُّوءِ»؛ گناهان و اخلاق بسیار بد.
«وَلَا تَفضَح أَحَداً حَیثُ سَتَرَ اللَّهُ عَلَیکَ مَا هُوَ أَعظَمُ مِنهُ» هیچ وقت دنبال این نباشید که کسی را رسوا کنید! برادران و خواهرانی که این سطور را با دقت دنبال می کنید، ملاحظه کنید انسان، چگونه از طریق رعایت ستر عورت خود با حفظ حیثیت و آبروی سایر مخلوقین خدا ارتباط برقرار می کند. قبلاً تذکر داده شد حقیقت عبادت به این است که انسان غافل از بندگان خدا و آنچه که خدا نسبت به رعایت حال آنها مورد توجّه قرار داده نباشد، خدا نمی خواهد انسان عیوب بندگانش را فاش کند، اگر کسی اطلاع از عیب دیگری دارد می فرماید: وَلَا تَفضَح أَحَداً، حق ندارد او را رسوا کند
«حَیثُ سَتَرَ اللَّهُ عَلَیکَ مَا هُوَ أَعظَمُ مِنهُ» به یاد آور که خدا عیب های بزرگتر از عیب آن فرد را که در تو وجود دارد مستور نموده و آبروی تو را حفظ کرده است.
«وَاشتَغِل بِعَیبِ نَفسِکَ» به عیب خودت نگاه کن و مشغول برطرف کردن آن باش.
«وَاصفَح عَمَّا لَا یَعنِیکَ حَالُهُ وَأَمرُهُ» توجّه نکن به آن چه که کمکی به تو نمی کند و ارتباطی با تو ندارد، یعنی توجه به عیوب دیگران چه ربطی به تو دارد؟
«وَاحذَر أَن یَفنَی عُمُرُکَ بِعَمَلِ غَیرِکَ» از اینکه عمر خود را صرف توجّه به کار دیگران و عیوب آنها کنی برحذر باش. بسیار پستی و بدبختی است که انسان عمر گرانبهای خود را صرف تجسّس از عیوب دیگران کند که بسیار مورد مذمّت واقع شده است. متأسفانه در جامعۀ امروز ما این رفتار ناپسند وجود دارد. می گوئیم چرا نمازهای ما اثر ندارد؟ برای اینکه در نماز باید از ستر عورت ظاهری استفاده کرده و مراقب ستر عیوب دیگران باشیم، نگذاریم که عیوب آنها
ص:191
آشکار و فاش شود، اما متأسفانه بسیاری از افراد توجّه به این نکته ندارند. حضرت می فرمایند عمر خود را به خاطر عمل دیگران از دست مده و تباه نکن، دیگری اگر عیب و اشتباه و زشتی هایی دارد تو چرا زبان و فکر و وقت خود را به آن مشغول می کنی؟ همه باید بدانیم اگر کسی درصدد بازگو کردن عیب دیگران باشد عمرش را تلف می کند و ثانیاً برملا ساختن عیوب دیگران موجب خواهد شد خدا خوبی های تو را در نامۀ عمل او ثبت کند و در نتیجه آن فرد با اعمال خوب و سرمایۀ تو تجارت خواهد نمود و حال آنکه تو نفس خود را هلاک کرده ای.
بعد می فرماید:
«فَإِنَّ نِسیَانَ الذُّنُوبِ مِن أَعظَمِ عُقُوبَةِ اللَّهِ فِی العَاجِلِ وَأَوفَرِ أَسبَابِ العُقُوبَةِ فِی الآجِلِ» فراموشی گناهان از جمله بزرگترین عقوبت های الهی در دنیا و بیشترین اسباب کیفر در آخرت است چرا که انسان در دنیا اگر گناهان خود را فراموش نماید، موفق به توبه نمی شود.
«وَمَا دَامَ العَبدُ مُشتَغِلًا بِطَاعَةِ اللَّهِ تَعَالَی وَمَعرِفَةِ عُیُوبِ نَفسِهِ وَتَرکِ مَا یَشِینُ فِی دِینِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ فَهُوَ بِمَعزِلٍ عَنِ الآفَاتِ»؛ تا هنگامی که بنده مشغول طاعت خدا و شناخت عیوب خود و ترک اموری است که چهره دین خدا را زشت و نازیبا جلوه می دهند، این فرد از آفات و آسیب ها و بلاها به دور است. یعنی اگر انسان بخواهد از آفت ها به دور باشد راهش این است که مشغول به طاعت خدا و در صدد شناخت عیوب خود باشد و آنچه را که موجب ناپسندی و زشت نمایاندن دین خدا می شود، ترک کند.
«غَائِصٌ فِی بَحرِ رَحمَةِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ یَفُوزُ بِجَوَاهِرِ الفَوَائِدِ مِنَ الحِکمَةِ وَالبَیَانِ» چنین فردی هم از آفات دور است و هم در دریای رحمت خدا فرو می رود و گوهرهای حکمت و بیان را به دست می آورد، یعنی اگر انسان مشغول شناخت عیوب خود شود، کاری به عیوب دیگران نداشته باشد، و به طاعت پروردگار بپردازد، خدا گوهرهایی از حکمت و بیان نصیب او می کند.
ص:192
«وَمَا دَامَ نَاسِیاً لِذُنُوبِهِ جَاهِلًا لِعُیُوبِهِ رَاجِعاً إِلَی حَولِهِ وَقُوَّتِهِ لَا یُفلِحُ إِذاً أَبَداً»؛(1) و در مقابل اگر کسی گناهان خود را به فراموشی بسپرد و در صدد شناخت عیوب خود برنیاید و نسبت به آنها جاهل باشد و در انجام امور به جای تکیه بر خدا به قوت و نیروی خود تکیه کند، این انسان هرگز رستگار نمی شود.
پس ملاحظه می فرمایید آشنایی با اسراری که در ستر عورت وجود دارد چه ابوابی را برای انسان باز می کند، یعنی از ستر عورت ظاهری به دُرها و جواهرهای حکمت و بیان، می رسیم. اگر انسان این امور را رعایت کند به نتایج بزرگی نائل می شود.
از مجموع این بحث و مطالب گذشته نتیجه می گیریم که تاکنون دو فایده مهم برای لزوم ستر عورت در نماز را فراگرفته ایم:
1. ستر عورت ظاهری موجب توجه به لزوم پوشانیدن عیوب باطن است.
2. ستر عورت انسان در نماز موجب این می شود که انسان بداند که باید عیوب دیگران را بپوشاند.
امیدوارم که خداوند همۀ ما را موفق به حقیقت این اعمال بفرماید.
ص:193
ص:194
ص:195
ص:196
بسم الله الرحمن الرحیم
یکی دیگر از مواردی که در بحث اسرار نماز باید به آن توجّه کنیم مسئلۀ وقت نماز است. همۀ ما می دانیم که برای نمازهای واجب اوقات معینی تعیین و در فقه ما و رساله های عملیۀ مراجع بزرگوار این اوقات ذکر شده است. برای نماز صبح یک وقت خاصی هست، برای نماز ظهر و عصر و نماز مغرب و عشاء هم همینطور. علاوه بر نمازهای واجب برای نوافل یومیه هم زمانی معین و مقرر شده است. نتیجه این می شود که نماز آن گاه صحیح و مؤثر واقع می شود که کاملاً رعایت اوقات را نموده و حافظ مواقیت آن باشیم. در این بحث این سؤال مطرح می شود که آیا نمی شد خداوند تبارک و تعالی برای نماز وقت خاصی را معین نکنند و تعیین آن را به عهدۀ خود مردم بگذارند؟ یعنی هر زمان انسان خواست او را عبادت کند و هرگاه آمادگی خواندن نماز را داشت برخیزد و نماز بخواند. اساساً چه حکمتی در این امر وجود دارد که خدای تبارک و تعالی برای هر نماز وقت معینی را قرار داده، به طوری که اگر انسان این نماز را قبل از آن وقت بخواند، این نماز نمازی نیست که تکلیف را از او بردارد و به اصطلاح مسقط تکلیف او باشد. این نماز نمازی نیست که دارای اثر باشد.
ص:197
پاسخ به این سؤال روشن می کند مسئلۀ وقت در باب نماز یک عنایت خاصی است که خداوند بر بندگان مؤمن خود نموده است. هر چند در همۀ اوقات می توان خدا را عبادت کرد، اما این اوقات خاص زمان هایی است که خدای تبارک و تعالی در این ظرف زمانی نسبت به بندگانش عنایات خاصی را مبذول و توجّه بیشتر به نمازگزاران می کند، لذا یک دعوت خاص است و از آن طرف هنگامی که انسان بداند برای نماز و مناجات با خدا، خودِ خداوند تبارک و تعالی زمان خاصی را معین کرده است، قبل از فرا رسیدن آن زمان خود را آماده و مهیا کرده، شوق مناجات و راز و نیاز با خدای تبارک و تعالی پیدا می کند، شوقی که در غیر از این فرض معنا ندارد و تصویر نمی شود.
بزرگان ما این مطلب را در قالب یک مثال در کتب خود مطرح کرده اند که اگر یک شخصیت بزرگ، یا رئیس یک مملکت، از فردی دعوت کند تا در یک وقت خاص به ملاقات او رود، و بخواهد به این فرد هم عنایت و توجّه ویژه ای داشته باشد و بگوید که در این وقت حرفهایت را می شنوم و درخواست هایت را اجابت می کنم، در این صورت طبیعی است که انسان خود را آماده این دیدار کرده و لحظه شماری می کند تا زمان حضور و میقات موعود فرا رسد.
خدای تبارک و تعالی هم به انسان چنین فرموده است؛ اگر اول طلوع فجر برخیزی و نماز صبح را اقامه کنی، در این قطعه از زمان عنایت و توجّه بهتری به شما کرده و خواسته های بیشتری را اجابت می کنم، وعده ای که هیچ گونه تخلفی در آن نیست، بنابراین این اوقات نماز چنین خصوصیتی دارند که یک ضیافت خاص برای انسان نمازگزار بر پا می نمایند.
مرحوم شهید ثانی رضوان الله علیه در کتابی که پیرامون اسرار نماز دارند می فرمایند: زمانی که وقت نماز فرا می رسد بدان این میقاتی است که خدا برای تو قرار داده و دعوتت کرده تا به خدمتش قیام کنی و آماده درک محضر ربوبی اش شوی.
«واما الوقت فاستحضر عند دخوله أنّه میقاتٌ جعله الله تعالی لک
ص:198
لتقوم فیه بخدمته وتتاهل للمثول فی حضرته والفوز بطاعته»(1) قبلاً گفته شد ما همیشه و در همه حالات در محضر خدای تبارک و تعالی هستیم، در حال بیداری، خواب، گفتگو و... اما هنگامی که وقت نماز فرا می رسد گویا خداوند در انتظار شنیدن صحبت بندۀ خودش است، منتظر مناجات و راز و نیاز اوست، اگر انسان به این مفاهیم توجّه کند این معنا بیشتر در ذهنش تجلی پیدا می کند و با حضور قلب بیشتر به نماز می ایستد.
نمازگزار هنگام رسیدن وقت نماز باید وجد و سرور همۀ وجودش را فرا بگیرد، آیا ما برای نمازمان چنین حالی داریم؟ آیا وقتی که اذان مؤذّن به گوش می رسد قلب ما احساس انبساط و سرور و بهجت دارد یا نه؟ از علائم انسان مؤمن این است که هنگام فرا رسیدن وقت نماز سرور و شادی وجود او را فرا بگیرد، احساس کند که وقت ملاقات و مناجات با خداست، و به این جهت است که در سیرۀ اشرف مخلوقات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وارد شده است:
«کان النبی صلی الله علیه و آله ینتظر وقت الصّلاة و یشتدّ شوقه و یترقّب دخوله و یقول لبلال مؤذّنه أرحنا یا بلال»(2) آنچنان منتظر رسیدن وقت نماز بود که هنگام دخول وقت، شدت شوق مناجات با خدا وجود مبارکش را فرا گرفته به بلال می فرمود: ای بلال زودتر اذان بگو ما را راحت کن، که می خواهیم نماز را شروع و با خدا مناجات کنیم. این حالت باید در امّت پیامبر هم وجود داشته باشد، همه ما باید دائماً منتظر باشیم ببینیم چه زمانی وقت نماز فرا می رسد؟ وقت نماز همانند گمشده ای برای ما باشد و دائماً از این و آن سؤال کنیم که چه زمانی این وقت می رسد؟ و انتظار وقت نماز آثار بسیار عظیمی برای ما خواهد داشت.
ص:199
بسم الله الرحمن الرحیم
تاکنون بیان شد توجّه به وقت نماز، نمازگزار را آماده ورود به نماز و تحقق حقیقت نماز می کند.
در عبارتی که از شهید ثانی رضوان الله تعالی علیه در کتاب التنبیهات العلیة(1) نقل شد فرمودند هنگام فرا رسیدن وقت نماز انسان باید بداند این زمان میقاتی است که خدا برای او تعیین نموده، لذا سرور و بهجت قلب و چهره اش را فرا می گیرد. ایشان در ادامه می فرماید:
«ثم استشعر بعد هذه البهجة خشیة الله تعالی فی الوقوف بین یدیه»؛ بعد از پیدایش بهجت و سرور که حاصل از دخول وقت مناجات با خدا است، توجّه به این مطلب که چنین موجود حقیری با داشتن تیرگی های فراوان نفسانی در مقابل عظیم ترین موجود و قدرت هستی قرار گرفته و می خواهد با او مناجات و صحبت کند. خوف و خشیت وجودش را فرا می گیرد. می فرماید
«فإنّ استشعار الخوف شعار الکاملین» یکی از علائم انسان های کامل و وارسته، وجود خوف و خشیت از خدا در قلب آنهاست، کما اینکه غفلت علامت مطرودین است، آنها که
ص:200
از درگاه خدا طرد شده اند در ذهن و وجودشان هیچ خشیتی از خدا نیست. اگر کسی که در وجود خود اثری از خوف و خشیت از خدا ندید بداند از مطرودین است، اما اگر هنگام وقت نماز احساس کرد در عین اینکه سرور و بهجت پیدا می کند خشیت از خدا هم بر قلبش حاکم می شود بداند که در ردیف انسان های کامل می باشد. می فرماید عظمت خدا را بر خودت حاکم کن. نقصان و ضعف خود را به یاد بیاور و به عظمت خدا توجّه کن.
در سیرۀ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بعضی از همسران حضرت حالات ایشان را هنگام رسیدن وقت نماز، این گونه نقل کرده اند
«کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یُحَدِّثُنَا وَنُحَدِّثُهُ فَإِذَا حَضَرَتِ الصَّلَاةُ فَکَأَنَّهُ لَم یَعرِفنَا وَلَم نَعرِفهُ شغلاً بالله عن کلّ شیء»(1) گاهی اوقات مشغول صحبت با پیامبر بودیم، همین که وقت نماز می رسید در آن هنگام حالتی به ایشان دست می داد که گویا نه او ما را می شناسد و نه ما او را می شناسیم! یاد خدا توجّه او را از هر چیزی بازمی داشت، یعنی چهرۀ او یک چهرۀ دیگر می شد، این پیامبر دیگر آن فردی که قبل از وقت نماز با آنها صحبت می کرد نبود. پس چرا ما باید بی توجه به وقت نماز باشیم وقتی صدای مؤذّن بلند می شود هنوز مشغول کار خود باشیم آیا این بی اعتنایی به خدای تبارک و تعالی و بی توجهی به دستور او نیست؟ آیا آن وقت توقع داریم که خدا دعای ما را مستجاب کند، ما که دائماً نسبت به او بی اعتنایی می کنیم و حق او را رعایت نمی کنیم! مگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که نسبت به همۀ امور دقت لازم را داشتند، هنگامی که با نزدیکترین افرادش در حال صحبت و مکالمه بود اگر وقت نماز می رسید صحبت را رها نمی کرد، چرا ما نباید تبعیت کنیم؟ چرا ما نباید موقع فرا رسیدن وقت نماز، کسب و کار، درس و بحث، جلسات خود را رها کنیم! هیچ چیزی مهم تر از مناجات با خدا و صحبت با خدا نیست. نگوئیم وقت نماز وسیع است و خدا خودش اجازه داده، درست است که وقت نماز موسّع است، اما اساس نماز همین
ص:201
نماز اول وقت است، صورت حقیقی و کامل نماز در نماز اول وقت تحقق پیدا می کند، حتی اگر داخل ماشین و در حال سفر هستیم، وقت نماز که رسید یک جا بایستیم نماز خود را بخوانیم و نگذاریم نماز اول وقت از دست ما برود.
در کتاب عوالی اللئالی این حدیث نقل شده که
«إن علیاً علیه السلام إذا حَضَرَ وَقتُ الصَّلاةِ یَتَمَلْمَلُ وَ یَتَزَلْزَلُ وَ یَتَلَوّن» امیر المؤمنین علیه السلام هنگامی که وقت نماز نزدیک می شد به خود می پیچید و آرام نداشت و رنگ چهره اش تغییر می کرد، منتظر بود، همۀ وجودش را انتظار فرا گرفته بود.
«فَیُقالُ لَه ما لَکَ یا امیرَ الْمُؤمنین فَیقولُ جاءُ وَقتُ الصّلاةِ وَقْتَ أَمانةٍ عَرَضَهَا الله عَلَی السَّماوات وَالارضِ وَالجِبال فَأَبَیْنَ انْ یَحْمِلْنها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها»(1) به حضرت عرض می کردند شما را چه شده، چرا حال طبیعی ندارید؟ می فرمود: وقت آن امانت رسید که خداوند بر آسمان ها و زمین و کوهها عرضه کرد و آنها از پذیرش آن ابا کردند. یعنی نماز و مناجات با خدا امانت سنگینی است که فقط انسان می تواند عهده دار آن شود. این یک موهبتی است که خدا به بندگانش عنایت کرده. سعادتمند کسی است که از این موهبت هر چه بهتر و بیشتر استفاده کند. ما باید برای وقت نماز و اینکه نماز در اول وقت خوانده شود خیلی اهمیت قائل بشویم و نگذاریم نماز اول وقت از دست ما برود.
از امام سجّاد علیه السلام نقل شده:
«کَانَ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ علیهم السلام إِذَا حَضَرَ لِلوُضُوءِ اصفَرَّ لَونُهُ فَیُقَالُ لَهُ مَا هَذَا الَّذِی یَعتَوِرُکَ عِندَ الوُضُوءِ» (در بعضی از نسخه ها یعتادک یا یعترضک عند الوضوء آمده)، وقتی امام سجّاد وضو می گرفتند رنگ شان زرد می شد، سؤال می کردند که این چه حالتی است که شما پیدا کردید؟
«فَیَقُولُ مَا تَدرُونَ بَینَ یَدَی مَن أَقُومُ»(2) می فرمود: شما نمی دانید که می خواهم در مقابل چه شخصی بایستم و صحبت کنم، بیائید در زندگی نسبت به وقت نماز خیلی
ص:202
اهمیت بدهیم، این حالت را در خود، در خانواده و جامعۀ خودمان ایجاد کنیم که همه از منتظرین وقت نماز شویم، قبل از اینکه وقت نماز برسد از یکدیگر سؤال کنیم چه زمانی وقت نماز و زمان وصال حق فرا می رسد؟ که برای همین کار هم ثواب زیادی وارد شده است. در بعضی روایات آمده: یکی از عبادات آن است که بنده در مسجد بنشیند و منتظر وقت نماز باشد، خود این جلوس عبادت است. قال رسول الله صلی الله علیه و آله
«الجُلُوسُ فِی المَسجِدِ انتِظَاراً لِلصَّلَاةِ عِبَادَة».(1)
انشاء الله خداوند همۀ ما را از حافظین اوقات نماز قرار بدهد.
ص:203
بسم الله الرحمن الرحیم
مطلب مهمی که باید به آن توجّه داشته باشیم و خصوصاً در نماز اینست که زمان دارای نقش بسیار اساسی در اعمال انسان است، به طوری که اگر عملی در غیر زمان خود واقع شود چه بسا اثر مورد انتظار را از دست بدهد. بالاتر از آن اینکه نفس زمان اعم از شب یا روز با قطع نظر از اعمالی که انسان در آن انجام می دهد یک حقیقتی دارد که متأسفانه ما از این نکته غافل هستیم، عقول ضعیف و ناقص ما به این حقیقت توجّه نمی کند که هر زمان دارای یک حقیقت است، روز یک حقیقت و شب حقیقت دیگر دارد، روز جمعه یک حقیقت و روزهای دیگر هر یک حقیقت دیگری دارند. با مطالعه روایات ائمه معصومین صلوات الله علیهم اجمعین این مطلب به خوبی روشن می شود.
در بحار الانوار از امام صادق علیه السلام این روایت وارد شده(1) که
«إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ بَعَثَ اللَّهُ الْأَیَّامَ فِی صُوَرٍ یَعْرِفُهَا الْخَلْقُ أَنَّهَا الْأَیَّامُ» در روز قیامت، خداوند روزها را در قالب صورت هایی مبعوث می کند، همۀ مردم متوجه می شوند که این صورت ها مربوط به ایام است، یکی صورت روز شنبه است، دیگری صورت روز
ص:204
یکشنبه و همینطور....
«ثُمَّ یَبْعَثُ اللَّهُ الْجُمُعَةَ أَمَامَهَا یَقْدُمُهَا کَالْعَرُوسِ ذَاتَ جَمَالٍ وَ کَمَالٍ تُهْدَی إِلَی ذِی دِینٍ وَ مَالٍ ٍ» پیشاپیش این ایام صورت روز جمعه همانند عروسی زیبا و صاحب کمال قرار دارد، زیباترین چهره در بین ایام متعلق به روز جمعه است. که به فرد متدین و صاحب مال اهداء می شود.
«قَالَ فَتَقِفُ عَلَی بَابِ الْجَنَّةِ وَ الْأَیَّامُ خَلْفَهَا یَشْهَدُ» پس کنار درب بهشت می ایستد و تمام ایام پشت سر او قرار می گیرند، آنگاه شروع می کند به شهادت دادن و شفاعت کردن و به خدا عرض می کند این انسان در دنیا توجّه به من داشت. برای نماز و ذکر و مناجات در روز جمعه اهمیت قائل بود.
«وَ یَشْفَعُ لِکُلِّ مَنْ أَکْثَرَ الصَّلَاةَ فِیهِ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ»؛ سپس کسانی را که در این روز بر پیامبر و آل پیامبر صلوات زیاد فرستاده اند شفاعت می کند.
راوی از امام می پرسد:
«وَ کَمِ الْکَثِیرُ مِنْ هَذَا وَ فِی أَیِّ أَوْقَاتٍ أَفْضَلُ» درود زیاد به پیامبر چه مقدار است؟ و انجام آن در کدام وقت از روز جمعه فضیلت بیشتری دارد؟
امام فرمود:
«مِائَةَ مَرَّةٍ وَ لْیَکُنْ ذَلِکَ بَعْدَ صَلَاةِ الْعَصْرِ» کسی که در روز جمعه بعد از نماز عصر صد مرتبه بگوید:
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم».
روایات دیگری نیز داریم که بیانگر این نکته مهم هستند که در روز قیامت ایام و لیالی در مورد انسان شهادت می دهند، همچنانکه مکان ها و همه اجزاء هستی شهادت می دهند انشاء الله در بحث مکان بیان خواهیم کرد مکانی که در آن نماز خوانده می شود، روز قیامت به نفع انسان شهادت می دهد، همچنین نیز زمان شهادت می دهد.
در امالی صدوق در مجلس سی وسوم این روایت از امیر المؤمنین علیه السلام نقل شده:
«مَا مِنْ یَوْمٍ یَمُرُّ عَلَی ابْنِ آدَمَ إِلَّا قَالَ لَهُ ذَلِکَ الْیَوْمُ یَا ابْنَ آدَمَ أَنَا یَوْمٌ جَدِیدٌ وَ
ص:205
أَنَا عَلَیْکَ شَهِید» هیچ روزی نیست که بر فرزند آدم بگذرد مگر اینکه آن روز خطاب به آنها می گوید ای فرزند آدم من یک روز جدید هستم و در قیامت بر تو شهادت خواهم داد،
«فَقُلْ فیه خَیْراً وَ اعْمَلْ فیه خَیْراً» این زمان را از دست نده و در آن حرف خوب بزن و عمل خوب انجام بده تا من در روز قیامت به نفع تو شهادت بدهم. بر حسب این روایت ایام دارای حقیقتی هستند که در قیامت نسبت به اعمال انسان شهادت می دهند. کسی که اول وقت منتظر وقت نماز است، آن اول وقت در روز قیامت به عمل او شهادت می دهد و آثار بسیار فراوانی بر این امر مترتب خواهد شد. بنابراین ما باید توجّه کنیم که زمان یک اثر خاص در حقیقت نماز و عبادات واقع در آن دارد و از این جهت اگر نمازگزار می خواهد تمام آثار و برکات نماز را بدست آورد خصوصاً به حقیقت کامل آن برسد باید اوّل وقت نماز بخواند تا تمام این امور بر آن مترتّب شود.
«اَوّلُ الوَقتِ رِضْوانُ الله و آخِره غُفرانُه» خشنودی و رضوان خدا در اول وقت است و آخر وقت غفران و بخشش خداست، یعنی کسی که نمازش را به تأخیر اندازد و آن را در آخر وقت بخواند، نماز او دیگر آن صورت حقیقی و نورانی را که موجب رضای خداوند شود، نخواهد داشت و وی را به مراتب بالا نمی رساند، فقط سبب بخشش و عفو خداوند می شود. اما آنچه که موجب رضوان خداست و آن حقایق و اسرار که در عنوان نماز نهفته است مربوط به نماز اول وقت است.
بیائیم با خدای خود عهد کنیم که همیشه نماز خود را اول وقت بخوانیم، تا چنانچه در پایان عمر نگاهی به گذشته افکندیم ببینیم اوقات خود و نمازمان را ضایع نکرده ایم. وای به حال آن انسان بیچاره ای که بگوید صبح خواب ماندم و نمازم قضا شد، چنین فردی هر چند قضای نمازش را بخواند اما نمی داند چه بلایی سر خودش آورده و چه نعمت بزرگ و موقعیت والایی را از دست داده است؟ نمی داند خودش را از چه انوار و فیوضاتی محروم کرده است. اگر یک روز صبح خدای ناکرده، ببینیم طلوع خورشید نزدیک شده و موفق نشدیم
ص:206
نمازمان را اول وقت بخوانیم، باید به حال خود گریه کنیم و اشک بریزیم و به خود بگوییم چه بلایی بر سر خود آورده و چه کار ناپسندی کرده بودیم که از این توفیق بزرگ خدا محروم شدیم، همه ما به یکدیگر سفارش کنیم که نماز را در اول وقت بخوانیم و مراقب باشیم که نماز اول وقت ما فوت نشود انشاء الله تعالی.
ص:207
بسم الله الرحمن الرحیم
یکی از علائم مؤمن این است که از رسیدن وقت نماز خوشحال می شود، مرحوم شهید ثانی تعبیری دارند که توجّه به آن بسیار مهم است، می فرماید
«إذا سِمعتَ نِداء المؤذّنِ فَأَحضِر فی قَلبِک هول النِّداءِ یَومَ القیامة» می فرمایند: وقتی ندای مؤذّن بلند می شود و انسان را دعوت به نماز می کند، قلبت را متوجه قیامت و آن هول و وحشتی کن که با ندای آن روز همۀ موجودات عالم را فرا می گیرد.
«وتَشَمّر بظاهِرک وباطِنک لِلمُسارَعَة وَالاجابةِ» پس ظاهر و باطنت را آماده اجابت ندای مؤذّن کن،
«فَإنّ المُسارعین إلی هذا النّداء هُم الّذینَ یُنادَونُ بِاللُّطف یَومَ العَرض الأَکبَر» زیرا کسانی که در دنیا زودتر از دیگران به ندای مؤذّن پاسخ گویند و خودرا برای نماز آماده کنند، در روز قیامت زودتر از دیگران مورد لطف و توجّه قرار می گیرند.
«فَأَعرِضْ قَلبَک عَلی هذا النِداءِ فَإِنْ وَجَدتَه مَملُوّاً بِالفَرحِ وَالأَستِبْشارِ وَمُستَعِدّاً بِالرَّغبةِ إلیَ الابتِدارِ فَأَعْلَم أنّه یَأتیکَ النّداءُ بالبشری والفوزِ یَومَ القَضاءَ»(1) پس قلب خودت را بر این نداء عرضه کن، اگر قلبت را سرشار از شادمانی و آماده استقبال
ص:208
از نماز یافتی، بدان که از جمله افرادی هستی که در روز قیامت ندای بشارت و رستگاری به سراغت می آید.
بر طبق این کلام، مراقبت از اوقات نماز و استقبال نیکو از آن موجب نجات انسان از وحشت و اضطراب حاکم بر روز قیامت است.
البته در مورد هر یک از اوقات نماز نکات دیگری هم در روایات ذکر شده است، مثلاً در مورد وقت نماز ظهر بیان فرموده اند وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله به معراج رفت، نمازی که آنجا اقامه کرد نماز ظهر بود و اینجا یک بحث مهمی مطرح می شود که معراج حضرت در شب واقع شده است، پس چطور آن نمازی که خوانده شد نماز ظهر بود؟ آیا در آن عالم صباح و مساء، روز و شب در کار نیست؟ همینطور نکات دیگری که اهل فن در جای خود به آن پرداخته اند. نماز ظهر نمازی است که پیامبر در معراج خواند، وقت نماز عصر هنگامی است که آن خطا و ترک اولی از آدم ابوالبشر سر زد و تمایل به شجرۀ طبیعت پیدا کرد، و وقت نماز مغرب زمانی است که آدم توبه کرد و سه رکعت نماز خواند، رکعت اول را به جهت خطای خود و رکعت دوم را به جهت خطای حوا و رکعت سوم را به عنوان توبه خود خواند. و وقت نماز عشاء یادآور ظلمت و تاریکی قبر و قیامت است و نماز عشاء نوری است که آن تاریکی قبر و ظلمت در قیامت را برطرف می کند، بر اساس این نکاتی که در برخی از کتب روایی ما آمده، این چنین نیست که اوقات نماز صرفاً یک امر اعتباری محض باشند، بلکه وقت نماز صبح، ظهر، عصر، مغرب و عشاء، تماماً مناسبات واقعیه و حقیقیه دارند. اگر انسان نماز خود را در این اوقات بخواند، آن وقت است که به فوز عظیم نائل می شود. خصوصاً نسبت به اوّل وقت که در روایات تأکید بسیار شده است.
از امام صادق علیه السلام وارد شده که فرمودند:
«إِنَّ فَضْلَ الْوَقْتِ الْأَوَّلِ عَلَی الْآخِرِ کَفَضْلِ الْآخِرَةِ عَلَی الدُّنْیَا»(1) مثل فضیلت اول وقت با آخر وقت، مثل فضیلتی است
ص:209
که آخرت بر دنیا دارد، آیا آخرت قابل مقایسه با دنیاست؟ اگر فردی این روایت را بشنود و متوجه شود اول وقت اینقدر مهم است که نسبتش با آخر وقت مثل نسبت آخرت به دنیاست؟ آیا باز به خود اجازه می دهد که این سرمایه عظیم فضیلت اول وقت را به راحتی از دست بدهد و نسبت به آن بی اعتنا باشد؟
از وجود مبارک پیامبر صلی الله علیه و آله وارد شده که فرمود:
«إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ یُحِبُّ مِنَ الْخَیْرِ مَا یُعَجَّل»(1) خدا از کارهای خیر آنرا بیشتر می پسندد که زودتر انجام شده باشد
«فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ»؛ «وَ سارِعُوا إِلی مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ»(2) خداوند رحیم در قرآن کریم نسبت به کار خیر و رسیدن به مغفرت الهی، امر به سرعت و شتاب در انجام آن فرموده است.
بنابراین اصل در نماز و نماز کامل، نماز اول وقت است، در عین حال خداوند برای کسانی که به جهت ضرورتی موفق به درک فضیلت اول وقت نشوند، زمان نماز را توسعه داده است و آن فرد می تواند نمازش را با تأخیر بخواند، اما در حالت عادی اگر اول وقت از دست برود، انسان دچار خسارت بسیار عظیم خواهد شد.
انشاء الله خداوند همۀ ما را از حافظین وقت صلاة قرار بدهد.
ص:210
خلاصه ای از اسرار وقت نماز
الف) ایجاد بهجت و سرور برای ملاقات و صحبت با خدا؛
ب) خشیت از خداوند در وقوف در پیشگاه او یعنی در عین سرور و خوشحالی باید حالت خشیت به او دست دهد که شعار کاملین است.
ج) زمان خود شعور و درک دارد و مانند مکان در روز قیامت شهادت می دهد، ایام و روزها و شبها هرکدام حقیقت مخصوص به خود را دارد، از این جهت نماز در اول وقت حقیقتی دارد که هرگز نماز در غیر اول وقت نمی تواند آن حقیقت را داشته باشد.
د) کسانی که در دنیا به ندای مؤذن زودتر پاسخ گویند، در قیامت زودتر از دیگران مورد لطف و توجه قرار می گیرند، کسانی که در دنیا با شنیدن اذان و رسیدن وقت نماز، خوشحالی آنان را فراگیرد، در قیامت هم بشارت و رستگاری سراغ آنان می آید.
ه -) اوقات نماز امور اعتباری صرف و محض نیستند، بلکه هرکدام حاکی از یک حقیقت و واقعیت است، نماز ظهر نمازی است که پیامبر صلی الله علیه و آله در معراج خواندند و هنگامی است که خدا بر پیامبر صلی الله علیه و آله درود می فرستد و نیز هنگامی است که همه موجودات خداوند را تسبیح می کنند. وقت نماز عصر هنگامی است که خطا و ترک اولی از حضرت آدم علیه السلام سر زد و زمان مغرب زمان توبه حضرت آدم و زمان عشاء یادآور ظلمت و تاریکی قبر و قیامت است.
ص:211
بسم الله الرحمن الرحیم
خداوند تبارک و تعالی در قرآن کریم نسبت به اوقات نماز عنایت خاصی مبذول فرموده اند، در عین اینکه در قرآن پیرامون اصل وجوب نماز، احکام و دستوراتی را بیان و تأکید فراوانی بر اصل اقامۀ نماز شده افزون بر آن، نسبت به اوقات نماز هم تأکید ویژه ای صورت گرفته است. در آیۀ 238 سورۀ مبارکه بقره امر به مراقبت از نمازها خصوصاً نماز وسطی شده
«حَافِظُوا عَلَی الصّلوات وَالصّلاة الْوُسْطَی» که مفسرین صلاة وسطی را به نماز ظهر تطبیق و تفسیر نموده اند.
در برخی آیات دیگر خدای تبارک و تعالی به سه وقت از اوقات اشاره و آنرا برای اقامه نماز معین فرموده اند مانند آیۀ 114 سورۀ مبارکه هود «أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَیِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ» که مشهور مفسرین «طرفی النّهار» دو طرف روز را صبح و مغرب تفسیر کرده اند. خداوند می فرمایند نماز را در دو طرف روز، که یکی صبح است و دیگری مغرب به پادار. و زلفاً من اللیل هم اشاره به نماز عشاء دارد. در برخی دیگر از آیات تمام اوقات نماز بیان شده است. در سورۀ مبارکه اسراء «أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلی غَسَقِ اللَّیْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً» نماز را از دلوک شمس به پا دار، که مراد از دلوک شمس زمانی است که
ص:212
خورشید به دایرۀ نصف النّهار می رسد، یعنی موقع زوال آفتاب و اذان ظهر. البته برای دلوک معانی مختلفی ذکر شده مثل «دلک» به معنای مالیدن. در اینکه چرا از زمان رسیدن خورشید به دایرۀ نصف النّهار تعبیر به دلوک شمس می شود، توجیهات مخلتفی بیان شده است. برخی گفته اند چون بر اثر شدت آفتاب، انسان چشم خودش را می مالد، برخی دیگر گفته اند چون خورشید از دایرۀ نصف النّهار به سمت مغرب تمایل پیدا می کند، و توجیهات دیگری هم ذکر شده است. بالاخره روشن است که مراد از دلوک شمس وقت نماز ظهر است و امام باقر علیه السلام در روایتی می فرمایند: دلوک شمس همان وقت زوال خورشید است. اما مراد از غسق لیل، همان نیمه شب است، زمانی که شب از نظر تاریکی به نهایت تیرگی می رسد. حال خداوند می فرماید از هنگام زوال شمس تا نیمه شب آن موقعی که تاریکی به غایت خود می رسد نماز به پا دار، در این قسمت از آیه اشاره به چهار نماز شده است: نماز ظهر و عصر، نماز مغرب و عشاء. سپس به وقت نماز صبح اشاره فرموده، یعنی: «وقرآن الفجر» آنچه که در هنگام طلوع فجر قرائت می شود، در روایات تطبیق نماز صبح شده است.
خدای تبارک و تعالی برای نماز آنقدر اهمیت قائل است که برای این عبادت وقت خاص تعیین و امر فرموده که باید در این اوقات نماز خوانده شود، نباید کسی توهّم کند اگر انسان بخواهد خدا را عبادت کند چه لزومی دارد که در وقت معینی باشد، چرا که هر یک از این اوقاتی که خداوند در قرآن کریم معین فرموده دارای حقیقت و سرّی است که منحصر به خود آن وقت است، به طوری که اگر نماز در آن وقت انجام نشود به طور کلی آن حقیقت محقق نخواهد شد. امیدوارم توجّه ما به این عنایت خدا نسبت به به اوقات نماز سبب شود که ما هم اهمیت ویژه ای برای وقت نماز خود قائل شویم.
ص:213
بسم الله الرحمن الرحیم
إنّ قرآن الفجر کان مشهوداً.
نماز صبح مشهود ملائکه است.
تاکنون بیان شد اگر نمازگزار بخواهد نمازش از حقیقت و باطن برخوردار باشد و آن اسراری که خداوند در نماز قرار داده محقق شود، باید به وقت نماز اهمیت فوق العاده بدهد و بداند که خواندن هر نماز در هر یک از اوقات دارای یک اثر خاص است. و قطعاً نمازی که از انسان فوت می شود ولو از نظر فقهی قضای آن نماز واجب است، اما آن قضاء در حدی است که فقط تکلیف را از مکلّف ساقط می کند و ما اطمینان نداریم به اینکه آن اسرار و حقایق موجود در نماز اداء در قضای نماز هم وجود داشته باشد. مسلماً همۀ آن حقایق وجود ندارد، لذا به وقت نماز اهمیت بدهیم.
همچنین بیان شد اگر کسی به قرآن کریم مراجعه کند توجّه و عنایت ویژۀ خدای تبارک و تعالی را نسبت به وقت نماز ملاحظه می کند، آیۀ شریفه سورۀ مبارکۀ اسراء «أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلی غَسَقِ اللَّیْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً» به نکتۀ بسیار مهمی تصریح می نماید که اگر کسی به این نکته
ص:214
توجّه کند حاضر نیست یک روز نماز صبحش قضا شود، و گرفتار آن خسارت بزرگ و غیرقابل جبران گردد، خداوند در این آیۀ شریفه می فرماید «إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً» قرآن الفجر یعنی نماز صبح و همان چیزی که در طلوع فجر خوانده می شود مشهود، مورد نگاه و توجّه و شهادت است. این کلام یعنی چه؟ مشهود چه افرادی است؟ چه کسانی به نماز صبح این فرد که اول طلوع فجر از خواب برمی خیزد و این واجب را انجام می دهد نظاره می کنند؟ وقتی به روایات مراجعه کنیم، روایات مشخص می کند که نماز صبح مشهود ملائکه شب و روز است، هم ملائکۀ لیل که مأموران شب هستند و هم ملائکۀ روز که مأموران روز هستند، یعنی تنها نمازی که دو گروه از مأموران و جنود الهی به آن نگاه می کنند و آن را ثبت کرده و شهادت بر آن می دهند و آن را در نامۀ عمل انسان قرار می دهند نماز صبح است. هم آن گروه از ملائکه ای که در شب مأمور نظارت بر اعمال انسان هستند، این نماز را نظاره می کنند و هم آن ملائکه ای که کار نظارتشان از روز شروع می شود، البته این مطلب که نحوۀ تغییر و جابجایی ملائکه چگونه است؟ آیا فرشتگانِ شب عروج می کنند و ملائکۀ روز می آیند؟ باید در جای خودش روشن شود،
در کتاب علل الشرائع آمده در روایتی سعید بن مسیب از امام سجّاد علیه السلام سؤال می کند
«مَتَی فُرِضَتِ الصَّلَاةُ عَلَی الْمُسْلِمِینَ عَلَی مَا هِیَ الْیَوْم» یا
«علی ما هم الیوم علیه» چه زمانی این نماز که امروز مسلمان ها در اوقات صبح، ظهر، عصر، مغرب و عشاء می خوانند - واجب شد؟
«فَقَالَ بِالْمَدِینَةِ حِینَ ظَهَرَتِ الدَّعْوَةُ وَ قَوِیَ الْإِسْلَام»(1) حضرت فرمود: در مدینه وقتی که دعوت پیامبر آشکار و علنی شد و اسلام قوی گردید نماز به این صورت فعلی واجب شد.
ص:215
بسم الله الرحمن الرحیم
إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کَانَ مَشْهُوداً.
آنچه که در علم فقه و نیز از نظر تاریخی مسلم است، این است که نمازهای پنج گانه آن مقداری که در ابتدا خدای تبارک و تعالی واجب فرموده بود مجموعاً ده رکعت بود و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با آن اختیاری که از طرف خدا داشت هفت رکعت به این ده رکعت اضافه فرمود، در نهایت هفده رکعت شد. دو رکعت به ظهر اضافه فرمود، دو رکعت به عصر و دو رکعت به عشاء و یک رکعت هم به نماز مغرب.
نکتۀ بسیار جالبی برحسب برخی از روایات در ذیل این آیۀ شریفه وارد شده است. در تفسیر نور الثقلین(1) بیان داشته است که
«فَلَمَّا صَلَّی الْمَغْرِبَ بَلَغَهُ مَوْلِدُ فَاطِمَةَ علیها السلام فَأَضَافَ إِلَیْهَا رَکْعَةً شُکْراً لِلَّهِ عَزَّوَجَل» پیامبر نماز مغرب را دو رکعت خوانده بودند، به حضرت ولادت حضرت فاطمه علیها السلام را خبر دادند، حضرت یک رکعت به عنوان شکرانه عنایت حق در تولد حضرت زهرا علیها السلام اضافه کردند و از
ص:216
آن به بعد نماز مغرب برای همیشه سه رکعت شد. یک رکعت به عنوان نماز شکر به شکرانۀ عنایت ولادت فاطمۀ زهرا علیها السلام بود.
«فَلَمَّا أَنْ وُلِدَ الْحَسَنُ علیه السلام أَضَافَ إِلَیْهَا رَکْعَتَیْنِ شُکْراً لِلَّهِ عَزَّوَجَلَّ» وقتی به پیامبر خبر ولادت امام مجتبی علیه السلام را دادند دو رکعت به عنوان شکر خدای تبارک و تعالی اضافه کردند
«فَلَمَّا أَنْ وُلِدَ الْحُسَیْنُ علیه السلام أَضَافَ إِلَیْهَا رَکْعَتَیْنِ شُکْراً لِلَّهِ عَزَّوَجَل» این بیان برای این است که چرا پیامبر هفت رکعت را به نمازها اضافه فرمود. یعنی هر کدام به شکرانۀ ولادت فاطمۀ زهرا علیها السلام، امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام، که البته در این روایت که خواندیم امیر المؤمنین علیه السلام نبود.
در روایت سعید بن مسیب امام سجّاد علیه السلام می فرماید: هنگامی که در مدینه اسلام قوی گردید و خداوند جهاد را واجب نمود
«زَادَ رَسُولُ اللَّهِ ص فِی الصَّلَاةِ سَبْعَ رَکَعَاتٍ فِی الظُّهْرِ رَکْعَتَیْنِ وَ فِی الْعَصْرِ رَکْعَتَیْنِ وَ فِی الْمَغْرِبِ رَکْعَةً وَ فِی الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ رَکْعَتَیْنِ وَ أَقَرَّ الْفَجْرَ عَلَی مَا فُرِضَتْ بِمَکَّةَ لِتَعْجِیلِ عُرُوجِ مَلَائِکَةِ اللَّیْلِ إِلَی السَّمَاءِ وَ لِتَعْجِیلِ نُزُولِ مَلَائِکَةِ النَّهَارِ إِلَی الْأَرْضِ»(1) نماز صبح را به همان صورت که قبلاً در مکه واجب شده بود، و به خاطر شتاب ملائکۀ شب در عروج به آسمان و عجله ملائکۀ روز به نزول در زمین تثبیت کرد.
«فَکَانَ مَلَائِکَةُ النَّهَارِ وَ مَلَائِکَةُ اللَّیْلِ یَشْهَدُونَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله صَلَاةَ الْفَجْرِ» هم ملائکۀ لیل و هم ملائکۀ نهار با پیامبر، شاهد بر نماز فجر هستند.
«فَلِذَلِکَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَی إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً لِیَشْهَدَهُ الْمُسْلِمُونَ وَ لِیَشْهَدَهُ مَلَائِکَةُ النَّهَارِ وَ مَلَائِکَةُ اللَّیْل» اینکه نماز صبح مشهود است یعنی مشهود ملائکۀ لیل و ملائکۀ نهار است که آنرا ملاحظه می کنند و به آن شهادت می دهند.
در روایت دیگر آمده
«فَإِذَا صَلَّی الْعَبْدُ الصُّبْحَ مَعَ طُلُوعِ الْفَجْرِ أُثْبِتَتْ لَهُ مَرَّتَیْنِ أَثْبَتَهَا مَلَائِکَةُ اللَّیْلِ وَ مَلَائِکَةُ النَّهَار»(2) وقتی بنده ای نماز صبح را هنگام طلوع فجر
ص:217
بخواند دو بار برای او نوشته می شود، هم ملائکۀ لیل آن را ثبت می کنند و هم ملائکۀ نهار، بنابراین اگر انسان توجّه کند که نماز صبح چنین عظمت و خصوصیتی دارد هرگز به خود اجازه نخواهد داد که نماز صبح او قضا شود.
ص:218
بسم الله الرحمن الرحیم
إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کَانَ مَشْهُوداً.
از قرآن کریم استفاده کردیم که نماز صبح مشهود فرشتگان شب و ملائکۀ روز است. انسان باید به این نکته توجّه کند که اگر انجام نماز صبح از زمان طلوع فجر بگذرد و یک ساعت، نیم ساعت بعد از طلوع فجر خوانده شود، دیگر این اثر و این خصوصیت را نخواهد داشت. اگر کسی می خواهد نمازش مورد شهادت و نظر ملائکۀ لیل و نهار باشد باید آنرا اول طلوع فجر که هنگام صعود و عروج ملائکه شب به آسمان و وقت نزول ملائکۀ نهار بر زمین است بخواند تا این دو گروه از فرشتگان نماز او را ثبت کنند، ظاهر روایت این است که هر ثبتی ارزش و اثر خاص خود را دارد، برادران و خواهران ایمانی حتماً نسبت به نماز صبح شان مقید باشند و در آن سهل انگاری نکنند. بدانند آثار بزرگ و برکات فراوانی در نماز اول وقت صبح وجود دارد.
در زمان حیات آیت الله العظمی فاضل لنکرانی رضوان الله تعالی علیه، پیرمردی از کشور آذربایجان شوروی خدمت ایشان آمده بود، نکته ای را گفت که واقعاً تعجب کردیم و به حال او غبطه خوردیم. آن پیرمرد گفت در تمام دوران
ص:219
کمونیستی یک بار نماز صبح او قضا نشده است، این چه لذّتی دارد، فردی که 70-80 سال عمر کرده وقتی به گذشتۀ خود نگاه می کند و می خواهد به اعمالش نمره بدهد، به نماز خود می نگرد می بیند الحمدلله هیچ یک از نمازهایش قضا نشده، و اگر همین لحظه از دنیا برود نمازی بر ذمّۀ او وجود ندارد. اما برخی دیگر از انسان ها که سن کمتری هم دارند وقتی به گذشتۀ خود نگاه می کنند می بینند برخی از نمازهایشان قضا شده! حالا به جای اینکه به سرعت مبادرت به قضای آن کرده و تکلیف خود را انجام دهند، آنرا به امروز و فردا واگذار می کنند تا پایان عمرشان فرا می رسد و موفق به انجام قضای آن هم نمی شوند، بعد از مرگ هم معلوم نیست ورثه او این کار را انجام بدهند.
بنابراین نسبت به گذشتۀ خود تأمل کنیم اگر احتمال می دهیم نمازی از ما فوت شده حتماً آن را قضا کنیم. آیه شریفه «إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً» یادمان باشد، شب که می خواهیم بخوابیم از خدای تبارک و تعالی استمداد کنیم، خدایا تو خودت ما را برای نماز صبح بیدار کن، خدایا تو عنایت کن و ما را به محفل نورانی خود و به بزم عاشقان و مناجات کنندگان خودت راه بده، شما امتحان کنید، بزرگان ما بارها فرمودند نمی شود انسان شب از خدا طلب کند، حتی نماز شب را، اما موفق به نماز شب نشود. به جای اینکه به این و آن سفارش کنیم که ما را برای نماز صبح بیدار کنید از خدا و ملائکۀ الهی بخواهیم، از آنهایی که دائماً بیدارند و توجّه دارند.
حال اگر واقعاً دغدغه داشته باشیم، چنانچه یک روز صبح از خواب بلند شویم و ببینیم نیم ساعت از اذان گذشته، بگوئیم عجب! ملائکۀ لیل رفتند و شاهد نماز امروز نبودند و این چه خسارت بزرگی است! اگر یک مقدار این حال را در خود ایجاد کنیم مطمئن باشید که همیشه هنگام اذان صبح برای نماز و مناجات با خدای تبارک و تعالی بیدار هستیم، معنای این آیه را همه بدانند و به ذهن بسپارند، در حال راه رفتن این را با خود زمزمه کنند
«إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کَانَ مَشْهُوداً»
ص:220
وقتی برای نماز صبح برمی خیزند نگاهی به آسمان اندازند و ببینند ملائکۀ الهی را، ملائکۀ شب که فوج فوج به سوی آسمان می روند و ملائکۀ روز که گروه گروه به سوی زمین می آیند، به آنها سلام کنند. این ارتباط را با آنها برقرار کنیم تا انشاء الله از نماز خود لذت ببریم.
ص:221
بسم الله الرحمن الرحیم
مرحوم صدوق از امیر المؤمنین علیه السلام نقل می فرماید:(1)
«جَاءَ نَفَرٌ مِنَ الْیَهُودِ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَسَأَلَهُ أَعْلَمُهُمْ عَنْ مَسَائِلَ» گروهی از یهودی ها خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله رسیدند. عالم ترین فرد این گروه سوالهایی از پیامبر پرسید در ضمن آنها این سؤال بود.
«أَخْبِرْنِی عَنِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ لِأَیِّ شَیْ ءٍ فَرَضَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ هَذِهِ الْخَمْسَ الصَّلَوَاتِ فِی خَمْسِ مَوَاقِیتَ عَلَی أُمَّتِکَ فِی سَاعَاتِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ» به چه دلیل خدای تبارک و تعالی این پنج نماز را در پنج وقت بر امّت تو واجب کرده است؟
«فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله: إِنَّ الشَّمْسَ عِنْدَ الزَّوَالِ لَهَا حَلْقَةٌ تَدْخُلُ فِیهَا» حضرت فرمودند: هنگام زوال حلقه ای است که خورشید داخل آن حلقه می شود، (شاید این اشاره به همان دایرۀ نصف النّهار باشد که وقتی خورشید به این دایرۀ نصف النّهار می رسد، هنگام نماز ظهر می رسد).
«فَإِذَا دَخَلَتْ فِیهَا زَالَتِ الشَّمْسُ فَیُسَبِّحُ کُلُّ شَیْ ءٍ دُونَ الْعَرْشِ بِحَمْدِ رَبِّی جَلَّ جَلَالُهُ» پیامبر فرمود در آن زمان - یعنی زمان نماز ظهر و زمان زوال شمس - هر
ص:222
چیزی که تحت العرش و دون العرش است، همۀ موجودات خدا را تسبیح می کنند.
«وَ هِیَ السَّاعَةُ الَّتِی یُصَلِّی عَلَیَّ فِیهَا رَبِّی» هنگام زوال و وقت نماز ظهر آن زمانی است که خدای متعال بر من درود می فرستد.
«فَفَرَضَ اللَّهُ عَلَیَّ وَ عَلَی أُمَّتِی فِیهَا الصَّلَاةَ وَ قَالَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلی غَسَقِ اللَّیْلِ» خداوند در این زمانی که خودش بر من درود می فرستد و موجودات تحت العرش همه در حال تسبیح او هستند، بر من و امّتم نماز ظهر را واجب فرمود، این خصوصیت نماز ظهر و وقت نماز ظهر است.
بنابراین تصور نشود وقت نماز ظهر یک بخش از تقسیمی است که خدا نسبت به 24 ساعت شبانه روز نموده است و در وقت زوال شمس نماز ظهر و در طلوع فجر نماز صبح را قرار داده است، خیر.، در تمام این اوقات حکمت ها وجود دارد، اگر انسان بداند هنگام نماز ظهر وقتی است که خدای تبارک و تعالی به پیامبر درود می فرستد، همۀ موجودات آن زمان خدا را تسبیح می کنند، این انسان هم همراه این قافله شده و خود را در دریای تسبیح کنندگان و خیل عشاقان و مسبّحین قرار می دهد.
می فرماید:
«وَ هِیَ السَّاعَةُ الَّتِی یُؤْتَی فِیهَا بِجَهَنَّمَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَمَا مِنْ مُؤْمِنٍ یُوَافِقُ تِلْکَ السَّاعَةَ أَنْ یَکُونَ سَاجِداً أَوْ رَاکِعاً أَوْ قَائِماً إِلَّا حَرَّمَ اللَّهُ جَسَدَهُ عَلَی النَّار» آن وقتی که شب به نهایت تاریکی خود می رسد که همان نیمۀ شب است می فرماید این ساعتی است که در قیامت جهنم را حاضر و مجرمین را به جهنم می برند. هیچ مؤمنی در این ساعات در حال سجده یا رکوع یا قیام نمی باشد إلاّ اینکه خدای تبارک و تعالی جسد او را بر آتش جهنم حرام می کند.
ص:223
بسم الله الرحمن الرحیم
امیرالمؤمنین علیه السلام در ادامه روایتشان از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله پیرامون اسرار اوقات نماز می فرمایند:
«وَأَمَّا صَلَاةُ الْعَصْرِ فَهِیَ السَّاعَةُ الَّتِی أَکَلَ آدَمُ علیه السلام فِیهَا مِنَ الشَّجَرَةِ فَأَخْرَجَهُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ مِنَ الْجَنَّةِ» اینکه در وقت عصر نماز عصر واجب شده برای این است که در این زمان حضرت آدم از آن شجرۀ ممنوعه خورد، حضرت آدم از این کار نهی شده بود، لذا خدا او را از بهشت اخراج کرد.
«فَأَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ذُرِّیَّتَهُ بِهَذِهِ الصَّلَاةِ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ اخْتَارَهَا لِأُمَّتِی فَهِیَ مِنْ أَحَبِّ الصَّلَوَات إِلَی اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ أَوْصَانِی أَنْ أَحْفَظَهَا مِنْ بَیْنِ الصَّلَوَات» سپس خدای تبارک و تعالی نماز عصر را در این وقت برای ذریۀ آدم تا روز قیامت واجب کرد.
«وَ اخْتَارَهَا لِأُمَّتِی» و این نماز را برای امت من برگزید و این نماز از محبوب ترین نمازها نزد خداوند متعال است به طوری که پیامبر می فرماید خداوند به من سفارش فرموده که در میان نمازها بر این نماز محافظت بیشتری داشته باشم.
در این حدیث حکمت تعیین وقت نماز عصر واضح و روشن گردیده است، یعنی انسان به هنگام عصر باید به یاد آورد چگونه آدم ابوالبشر علیه السلام مرتکب آن
ص:224
ترک اولی شد و از بهشت رانده گشت و بر ذریه و اولاد اوست که در این وقت با خواندن نماز عصر در حقیقت آن نقیصه را جبران کرده و خود را از آثار آن خطا دور کنند و از این جهت است که نماز عصر محبوب ترین نمازها در نزد خدای تبارک و تعالی است. یعنی ما می خواهیم در وقت نماز عصر به خداوند عرض کنیم که اگر آدم چنین ترک اولایی را مرتکب شد ما با خواندن این نماز می خواهیم اطاعت و بندگی، انقیاد و عبودیت خود را ابراز کنیم، اگر آدم آن خطا را کرد ما با عبادت و بندگی اعلام می کنیم که نمی خواهیم با حضرت حق مخالفت و عصیان کنیم، یعنی این نماز عصر یک رنگ خاص دارد و یک امتثال مضاعف است، نفس نماز امتثال امر و اطاعت خداست اما با توجّه به آن سابقۀ تاریخی که نسبت به حضرت آدم وجود دارد، ما که ذریۀ آدم هستیم می خواهیم با خواندن نماز عصر علاوه بر امتثال، به خدای تبارک و تعالی عرض کنیم که خدایا ما نمی خواهیم مرتکب خطا شویم و از دایرۀ انقیاد و عبودیت و بندگی تو خارج شویم.
ص:225
بسم الله الرحمن الرحیم
در روایت امیرالمؤمنین علیه السلام در مورد تعیین وقت نماز مغرب دانستیم که وقت مغرب وقتی است که خداوند توبه آدم را پذیرفت، اصولاً همین که انسان به خاطر آورد که در این وقت جدّ ما آدم ابوالبشر و آن نبی بزرگ توبه اش پذیرفته شده، ما هم به یاد توبه می افتیم. فلذا نماز ما حقیقت دیگری پیدا کرده و به عنوان یک توبۀ عملی واقع می شود ولو اینکه هر نمازی توبه است، اما در وقت نماز مغرب، وقتی انسان به یاد این خصوصیت می افتد عملاً توبه تحقق پیدا می کند. توبۀ آدم هم به این نحو انجام شد که سه رکعت نماز خواند، یک رکعت به خاطر خطایی که خود مرتکب شده بود، یک رکعت به خاطر خطایی که حوا کرده و یک رکعت هم به عنوان توبه ای که باید انجام می داد.
«فَفَرَضَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ هَذِهِ الثَّلَاثَ رَکَعَاتٍ عَلَی أُمَّتِی» خدای تبارک و تعالی این سه رکعت را بر امّت من واجب کرد. البته در برخی از روایات دیگر آمده که این رکعت سوم رکعتی است که وقتی ولادت فاطمه زهرا سلام الله علیها به پیامبر صلی الله علیه و آله بشارت داده شد خود پیامبر اضافه فرمودند. و این منافاتی ندارد، ممکن است که خود آدم علیه السلام سه رکعت خوانده باشد و بعد خدای تبارک و تعالی
ص:226
تخفیفاً بر امت آنرا دو رکعت قرار داده باشد، چون خدا علم داشت که آن یک رکعت را مجدداً پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به عنوان فرض النّبی اضافه خواهد فرمود و لذا بر این رکعت سوم، هم عنوان توبۀ آدم و هم عنوان شکرانۀ ولادت فاطمۀ زهرا، هر دو عنوان منطبق است و از این جهت اشکالی ندارد.
نکتۀ بسیار مهم این است که پیامبر می فرماید
«وَ هِیَ السَّاعَةُ الَّتِی یُسْتَجَابُ فِیهَا الدُّعَاءُ فَوَعَدَنِی رَبِّی عَزَّوَجَلَّ أَنْ یَسْتَجِیبَ لِمَنْ دَعَاهُ فِیهَا» وقت نماز مغرب وقتی است که وقت استجابت دعاست، خدا به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وعده فرموده است که در وقت نماز مغرب دعای او را مستجاب می کند و نه فقط دعای پیامبر، بلکه هر کسی که در وقت مغرب دعا کند و خدا را بخواند خدا دعای او را مستجاب می کند. نماز مغرب همان نمازی است که خداوند متعال در آیه کریمه «فَسُبْحانَ اللّهِ حِینَ تُمْسُونَ وَ حِینَ تُصْبِحُونَ»1 بدان اشاره فرموده است.
«وَ هِیَ الصَّلَاةُ الَّتِی أَمَرَنِی رَبِّی بِهَا فِی قَوْلِهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی: فَسُبْحانَ اللّهِ حِینَ تُمْسُونَ وَ حِینَ تُصْبِحُونَ» .
«وَ أَمَّا صَلَاةُ الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ فَإِنَّ لِلْقَبْرِ ظُلْمَةً وَ لِیَوْمِ الْقِیَامَةِ ظُلْمَةً» هم در قبر ظلمت و تاریکی وجود دارد و هم در روز قیامت. خدا امر به نماز عشاء فرموده به جهت آنکه نماز عشاء سبب روشن شدن قبر ماست و تاریکی آن را از بین می برد. اینها نکاتی است که انسان را برای نماز آماده می کند، هر چند نیت انسان بر نماز باید همان اطاعت پروردگار تبارک و تعالی باشد، اما بدانیم این مصداق از اطاعت ظلمت قبر و قیامت را هم از بین می برد.
«أَمَرَنِی رَبِّی عَزَّ وَ جَلَّ وَ أُمَّتِی بِهَذِهِ الصَّلَاةِ لِتُنَوِّرَ الْقَبْرَ وَ لِیُعْطِیَنِی وَ أُمَّتِیَ النُّورَ عَلَی الصِّرَاطِ» حقیقت نماز عشاء در روز قیامت نور است برای عبور از صراط و نجات از ظلمات قبر و قیامت. حال با توجّه به این خصوصیات، آیا به خود اجازه می دهیم نماز عشاءمان را با توجّه و حضور قلب نخوانیم؟ و این وقت عزیز را ضایع کنیم و از بین ببریم؟
ص:227
«وَمَا مِنْ قَدَمٍ مَشَتْ إِلَی صَلَاةِ الْعَتَمَةِ (1) إِلَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ جَسَدَهَا عَلَی النَّارِ وَ هِیَ الصَّلَاةُ الَّتِی اخْتَارَهَا اللَّهُ تَعَالَی وَ تَقَدَّسَ ذِکْرُهُ لِلْمُرْسَلِینَ قَبْلِی» هیچ گامی به سوی نماز عشاء برداشته نمی شود مگر آن که خداوند متعال آن قدم را بر آتش جهنم حرام می کند و عشاء نمازی است که خداوند برای انبیاء گذشته بیان فرموده است.
پس بدانید تعیین اوقات نماز هر کدام جهت خاصی دارد، نماز صبح مشهود ملائکه است و زمان آن طلوع فجر است که ملائکه شب و روز هر دو شاهد بر آن هستند، نماز ظهر هنگامی است که خدا درود به پیامبر می فرستد و همه موجودات تسبیح حق می گویند. نماز عصر در وقتی است که آدم مرتکب آن خطا و ترک اولی شد و توبه کرد. هنگام نماز مغرب وقت پذیرفته شدن توبۀ آدم است وقت نماز عشاء یادآور ظلمت قبر و قیامت است، و نماز عشاء برای نجات از آن ظلمت است.
خداوند همۀ ما را از نمازگزاران واقعی قرار بدهد، انشاء الله.
ص:228
بسم الله الرحمن الرحیم
دقت در آیات شریفه سوره ماعون، ضرورت و اهمیت توجّه به وقت نماز را بیشتر نمایان می کند، در آیاتی از این سورۀ شریفه آمده:«فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ * اَلَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ» خدای تبارک و تعالی در این آیه در مقام تهدید عظیم و شدیدی برآمده و می فرمایند «فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ» ویل یا به عنوان عذاب شدید است و یا به معنای مکانی است که عذاب شدید در آن مکان وجود دارد. قبل از این آیۀ شریفه خداوند می فرماید «أَ رَأَیْتَ الَّذِی یُکَذِّبُ بِالدِّینِ * فَذلِکَ الَّذِی یَدُعُّ الْیَتِیمَ * وَ لا یَحُضُّ عَلی طَعامِ الْمِسْکِینِ» کثیری از مفسرین در این مقام برآمدند که آیۀ «فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ» را مرتبط با آیات قبل کنند، در حالی که خدای تبارک و تعالی بعد از اینکه در اول این سوره با تکذیب کنندگان روز قیامت و کسانی که یتیمان را از خود می رانند و مساکین را از طعام محروم می کنند برخورد بسیار شدیدی می کند، سپس مطلب مستقلی را بیان می کند که این خود حاکی از اهمیت آن مطلب است و محققین در علوم قرآن معتقدند که آیات اول سورۀ ماعون مکی است و از فویلٌ للمصلّین تا آخر مدنی می باشد که می فرماید وای برنمازگزاران «اَلَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ» کسانی که در نمازشان سهل انگاری می کنند و
ص:229
برای وقت نماز ارزش و اهمیتی قائل نیستند و آن را به تأخیر می اندازند، اول وقت اگر صدای اذان را بشنوند پیش خود می گویند فعلاً کارهای مهمتری داریم نماز را بعداً خواهیم خواند و توجهی به وقت نماز نمی کنند. حالا یا آنرا از اول وقت تأخیر می اندازند و یا خدای نکرده به طور کلی می گویند اگر در وقت نخواندیم خداوند قضای نماز را قرار داده و خارج از وقت می خوانیم، در حالی که باید به این نکته توجّه داشته باشند اگر کسی نماز خود را عمداً به تأخیر افکند و خارج از وقت نماز بخواند، ولو اینکه نمازش قضا می شود و باید قضای آن را انجام بدهد ولی خود این کار یک معصیت بزرگ است. و در آیۀ شریفه «اَلَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ» نفرموده کسانی که در بین نماز یا در هنگام نماز سهل انگاری می کنند، فرموده کسانی که از نماز سهو می کنند، سهو از نماز یعنی ترک نماز در اول وقت یا ترک نماز در اصل وقت، یا اساساً خدای نکرده به طور کلی کسی بخواهد در برخی از روزها، در برخی از زمان ها و مناسبت ها نمازش را ترک کند، بگوید حالا جشنی وجود دارد، عروسی وجود دارد، به این مناسبت یک روز آنرا تأخیر بیندازیم و بعداً قضا آن را خواهیم خواند.
ملاحظه می فرمایید که در این آیۀ شریفه خدای تبارک و تعالی می فرماید «فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ» ویل برای نمازگزارانی که این گونه نسبت به نماز برخورد می کنند و مع الأسف در میان مسلمان ها و مؤمنین افرادی هستند که گاهی هم ممکن است اول وقت نماز بخوانند اما بیشتر اوقات بی مبالاتی کرده و به وقت نماز اهمیت نمی دهند. این آیۀ شریفه سورۀ ماعون را باید همیشه در نظر داشته باشیم، مبادا در همان حالی که نماز می خوانیم مشمول این آیۀ شریفه بشویم که «فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ * اَلَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ» البته نکات دقیق تفسیری دیگری هم در این آیۀ شریفه وجود دارد که در جای خود بیان شده است.
بنابراین باید مسلمان ها و خصوصاً شیعیان توجّه داشته باشند که یکی از أمّتیازات و ویژگی های شیعه باید این باشد که نسبت به مواقیت نماز اهتمام
ص:230
داشته و به آن بسیار اهمیت بدهند.
امام صادق علیه السلام فرمود:
«إِنَّ فَضْلَ الْوَقْتِ الْأَوَّلِ عَلَی الْآخِرِ کَفَضْلِ الْآخِرَةِ عَلَی الدُّنْیَا»؛(1) فضیلت اول وقت نسبت به آخر وقت مثل فضیلت آخرت نسبت به دنیاست.
ص:231
ص:232
ص:233
ص:234
بسم الله الرحمن الرحیم
از مباحثی که در اسرار نماز باید به آن توجّه شود مسئلۀ قبله و ایستادن نمازگزار به سوی کعبه است. یکی از شرایط صحّت نماز این است که نمازگزار به سوی کعبه بایستد و نماز بخواند به طوری که اگر عمداً مقدار کمی انحراف از جهت قبله داشته باشد مضرّ به صحّت نماز اوست. نکته مهم این است که سرّ استقبال به کعبه در باب نماز چیست؟ از طرفی در آیات شریفۀ قرآن آمده،«لِلّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ»1 مشرق و مغرب برای خداست و هرکجا روی نمایید، آنجا وجه خداست انسان به هر طرف و جهتی که رو کند آنجا خالی از خدا نیست، ما هیچ جهتی از جهات عالم را نداریم که بگوئیم در آن جهت خدای تبارک و تعالی حضور ندارد، نمی توان گفت خدا در آسمان است و در زمین نیست، نمی توان گفت خدا در کعبه است و در جای دیگر نیست. عقل هم چنین ادراکی دارد و حکم می کند آن موجودی که همۀ این عالم و تمام ممکنات و تمام موجودات ماسوای خود را آفریده باید نسبت به همه احاطه داشته باشد، باید در همه جا حضور داشته باشد و نمی توانیم عقلاً جایی را تصور کنیم که آنجا خدای
ص:235
تبارک و تعالی وجود نداشته باشد. با توجّه به این مطلب چرا باید نماز به سمت کعبه خوانده شود؟ چه سرّی در این مسئله وجود دارد؟ به طوری که اگر نماز به آن طرف نباشد ولو اینکه کسی تمام عمر نمازش را به سوی جهت های دیگر بخواند این نماز مورد قبول خدا نیست. برای روشن شدن مطلب ابتدا باید مقدمه ای را بیان کنیم. اساساً به سوی کعبه بودن اختصاص به نماز ندارد، اگر به فروع فقهیه و متون روایی مراجعه کنیم، امور زیادی را می یابیم که انجام آن باید به سمت کعبه باشد، ذبح قربانی اگر به سوی قبله نباشد آن قربانی حلال و تزکیه نمی شود. و نیز مستحب است شخصی را که در حال احتضار و جان دادن است به سوی قبله قرار بدهیم، وقتی میت دفن می شود باید صورت او به سوی قبله باشد. حتی در نشستن معمولی بهتر است که انسان به سوی قبله بنشیند. در بیان خصوصیات شخصی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله امام صادق علیه السلام می فرماید:
«کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَکْثَرَ مَا یَجْلِسُ تُجَاهَ الْقِبْلَة»(1) غالباً به سمت قبله می نشست.
همچنین حماد بن عثمان می گوید:
«رَأَیْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَجْلِسُ فِی بَیْتِهِ عِنْدَ بَابِ بَیْتِهِ قُبَالَةَ الْکَعْبَة»(2) امام صادق علیه السلام در خانه اش به سمت کعبه می نشست.
در روایات باب زراعت هم وارد شده:
«إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَزْرَعَ زَرْعاً فَخُذْ قَبْضَةً مِنَ الْبَذْرِ وَ اسْتَقْبِلِ الْقِبْلَة» وقتی می خواهید زراعت کنید بذر را برداشته و به سوی قبله ایستاده و بگوئید:
«وقل أَفَرَأَیْتُمْ مَا تَحْرُثُونَ أَأَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ»(3) که خوب است کشاورزان ما به این روایت توجّه کنند و موقع کاشت این آیۀ شریفه را رو به قبله بخوانند و بعد سه مرتبه بگویند
«الله الزّارع» خدا زارع است. پس مسئلۀ استقبال قبله اختصاص به نماز ندارد و در حالات و امور دیگر هم وجود دارد، این مطلب روشن می کند که یک سرّ و حقیقتی در کعبۀ معظمه وجود دارد که می باید بندگان امور مهمۀ خود را به آن سمت انجام بدهند.
ص:236
بسم الله الرحمن الرحیم
به عنوان مقدمه بیان شد به سوی قبله بودن اختصاص به حال نماز ندارد در بسیاری از امور مثل ذبح قربانی، زراعت و حتی نشستن معمولی، مسئلۀ استقبال قبله مطرح است. و در روایات وارد شده که یکی از شرایط استجابت دعا این است که انسان به سوی قبله بایستد و با خدای تبارک و تعالی مناجات کند.
صفوان جمال می گوید(1)
«شَهِدْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام وَ اسْتَقْبَلَ الْقِبْلَةَ قَبْلَ التَّکْبِیرِ» امام صادق علیه السلام را دیدم قبل از اینکه تکبیر بگوید به سوی قبله می ایستاد و عرض می کرد:
«اللَّهُمَّ لَا تُؤْیِسْنِی مِنْ رَوْحِکَ وَ لَا تُقَنِّطْنِی مِنْ رَحْمَتِکَ وَ لَا تُؤْمِنِّی مَکْرَک»، پروردگارا مرا مأیوس و ناامید از رحمتت مگردان و از مکر خود ایمن مساز» می بینیم که دعا هم باید به سمت قبله باشد. حتی در مورد زن هایی که عذر شرعی در انجام نماز دارند مستحب است وضو بگیرند و هنگام نماز در همان محلی که معمولاً نماز می خوانند، رو به قبله بنشینند و به اندازۀ یک نماز معمولی ذکر خدا بگویند. پس روشن شد که استقبال قبله اختصاص به حال نماز ندارد و
ص:237
لذا همۀ توجه ها را باید معطوف به این نکته کنیم که کعبه چه خصوصیتی دارد؟ و چه رمز و حقیقتی در آن نهفته است؟ حسب تعبیر امام خمینی رضوان الله علیه در کتاب سرّ الصّلاة کعبه امّ القری و مرکز بسط زمین است.(1)
در روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وارد شده است
«سُمِّیَتِ الْکَعْبَةُ کَعْبَةً لِأَنَّهَا وَسَطُ الدُّنْیَا»(2) کعبه به این نام نهاده شده چون مرکز ثقل عالم است، اولین نقطه ای است که بعد از جریان کشتی نوح از آب بیرون آمد، قرآن هم در سورۀ نازعات می فرماید «وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحاها»3 کعبه ام القری و مرکزیت دارد. ما می توانیم در اینجا این تعبیر را داشته باشیم که کعبه وجه خدای تبارک و تعالی در این عالم أرض است.
مرحوم میرزا جواد ملکی تبریزی رضوان الله علیه می فرماید: خدا در هر عالمی نسبت به اهل آن عالم وجهی دارد، در عالم دنیا هم نسبت به اهل زمین وجه خدا کعبۀ معظمه است، یعنی خداوند اینطور مقرّر فرموده کسانی که می خواهند بر روی زمین به سوی خدای تبارک و تعالی توجّه کنند رو به کعبه نمایند. ما وقتی که به سوی کعبه می ایستیم معنایش این است که توجّه خود را از هر چه که غیر خداست برگردانده و فقط رو به سوی خدای تبارک و تعالی می کنیم. وجه خدا بدین معنا نیست که بگوئیم خدا وجه و صورت ظاهری دارد بلکه وجه یعنی مظهری که انسان به وسیلۀ آن می تواند متوجه به حق بشود، و رو به سوی او کند گر چه در همۀ حالات خدا بر انسان احاطه دارد و انسان می تواند با او راز و نیاز کند، اما در حال نماز چون وجه خدا در زمین کعبۀ معظمه است، نمازگزار باید آن را مورد توجّه و استقبال قرار دهد.
انسان نمازگزار در همه حال چه ایستاده یا نشسته و یا حتی اگر مجبور است نمازش را خوابیده بخواند باید توجّه به کعبۀ معظمه داشته باشد.
ص:238
بسم الله الرحمن الرحیم
امام صادق علیه السلام می فرماید:
کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ إِذَا أَهَلَّ هِلَالَ شَهْرِ رَمَضَانَ أَقْبَلَ إِلَی الْقِبْلَة؛(1)
امیرالمؤمنین علیه السلام وقت حلول و فرا رسیدن هلال ماه مبارک رمضان رو به قبله نموده و شروع به دعا می کرد.
از این نکته که در انجام امور مهمه رعایت جهت قبله لازم است، نتیجه گرفتیم در کعبۀ معظمه یک رمز و سرّی وجود دارد که باید بدانیم آن سرّ چیست؟ در برخی از روایات چنین آمده که قبله عنوان امن را دارد. امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:
«لَا یَجُوزُ لِلرَّجُلِ أَنْ یُصَلِّیَ وَ بَیْنَ یَدَیْهِ سَیْفٌ لِأَنَ الْقِبْلَةَ أَمْن»(2) نمازگزار وقتی در حال خواندن نماز است جلوی خود شمشیر قرار ندهد، چون قبله محل امن الهی است، با دقت در این عبارت می توانیم این نکته را استفاده کنیم که ایستادن به سوی کعبۀ معظمه، یک امنیت روحی و معنوی برای انسان ایجاد می کند، یعنی در حقیقت همانطور که خداوند محیط کعبه و مکۀ معظمه را به عنوان حرم امن قرار داده
ص:239
است این امنیت فقط به فردی که داخل آنجا شود اختصاص ندارد! بلکه فوق این امنیت ظاهری است، انسان وقتی که به سمت قبله می ایستد، خدای تبارک و تعالی برای او امنیتی ایجاد می کند که اگر به سمت جهات دیگر بایستد این امنیت وجود نخواهد داشت، هر چند در جهات دیگر هم خدا هست اما این امنیتی که ارادۀ حق تبارک و تعالی به آن تعلق پیدا کرده نیست. بر حسب این روایت نمازگزار در نماز باید آنقدر خود را در حرم امن خدا بداند که نباید شمشیرش را برای دفاع از خود در پیش رو قرار دهد، قطعاً این حدیث امنیت معنوی و باطنی را افاده می کند، یعنی انسانی که رو به سمت قبله کرده است، فکر و قلب و عقل و نفس او از وسوسه ها و از افکار شیطانی دور می شود، یعنی در این حالت خداوند مقدار زیادی شیطان را محدود می کند.
خدای تبارک و تعالی همانطور که در ماه رمضان دست و پای شیطان را می بندد، وقتی هم نمازگزار به سوی کعبه و خدا می ایستد، امنیتی را برای او ایجاد می کند و به همین جهت در برخی از روایات از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده است
«إِذَا قَامَ الْعَبْدُ إِلَی الصَّلَاةِ فَکَانَ هَوَاهُ وَ قَلْبُهُ إِلَی اللَّهِ تَعَالَی انْصَرَفَ کَیَوْمَ وَلَدَتْهُ أُمُّه»(1) اگر بنده ای برای نماز قیام کند و در طول نماز وجه و فکر و قلب او متوجه خدا باشد، در پایان نماز گناهان او از بین می رود و مثل روزی می شود که از مادر زاده شده است. قرار گرفتن ظاهر بدن به سوی قبله مقدمه است برای آنکه وجه باطن یعنی قلب و روح ما به خدای تبارک و تعالی توجّه پیدا کند. اینکه فرموده اند قبله امنیت است، یعنی خدای تبارک و تعالی از نمازگزار مراقبت کرده و آلودگی ها را از او دور می کند، نمی گذارد گرفتار اقسام وسوسه ها شود، همۀ شرایط را فراهم می کند تا این بنده با او مناجات و راز و نیاز کند، این یکی از نکات مهمی است که در باب قبله باید به آن توجّه داشته باشیم.
ص:240
بسم الله الرحمن الرحیم
در پاسخ به این سؤال که چرا نمازگزار باید نماز خود را به سوی کعبۀ معظمه بخواند؟ در این شرطیت قبله برای مصلّی چه حکمت و رمز و رازی وجود دارد؟ شهید ثانی اعلی الله مقامه الشریف می فرماید:(1) «أمّا الاستقبال فهو صرفٌ لظاهر وجهک عن سائر الجهات إلی جهة بیت الله تعالی» استقبال به قبله این است که انسان ظاهر بدن و روی خود را از تمام جهات برگردانده و به سمت کعبه و خانه خدا توجّه کند. این بدین معناست که می خواهد به خدا عرض کند که خدایا از دنیا و آنچه در اوست، و از آنچه که رنگ تو را ندارد روی گردانم و می خواهم ظاهر و باطن وجود خود را متوجه به سوی تو نمایم. اگر نمازگزار توجّه به این امر داشته باشد چقدر بر نیت نماز او اثر دارد؟ چقدر این نماز معنوی تر، خالص تر و با روح تر انجام می شود. لذا در روایات وارد شده در نماز آن طور باشید که گویا خدا را می بینید و اگر شما خدا را نمی بینید او شما را می بیند.
بعد شهید ثانی می فرماید «أفتری أنّ صرف القلب عن سائر الامور إلی امر الله تعالی لیس مطلوباً منک» می فرماید دقت نما فقط صرف توجّه قلب به خدا و اینکه
ص:241
در قلب تو چیزی غیر از خدا نباشد، مطلوب نیست! همانطور که اگر قلب حرم خداست و باید غیر خدا در آن ساکن نشود و توجّه به غیر او نکند، بدن ظاهری تو هم باید فقط متوجه خدا باشد. از امر خداوند به ایستادن به سوی کعبه نتیجه می گیریم که بین ظاهر و باطن باید این رابطه وجود داشته باشد که وقتی انسان ظاهر خود را متوجه به خدا کرد لا محاله قلبش هم متوجه خدا شود و وقتی قلب متوجه خداست، لا محاله ظاهر هم باید از غیر خدا دور شود و متوجه خدای تبارک و تعالی باشد ولو اینکه غالباً بزرگان ما در کتب اخلاقی و عرفانی، ظاهر را به عنوان طریق برای باطن قرار می دهند، همچنانکه در همین مسئلۀ کعبۀ معظمه، حسب بیان برخی از روایات مقابل کعبه در آسمان چهارم بیت المعمور واقع شده که محل طواف ملائکه است، بیت المعمور هم در ازاء عرش خدای تبارک و تعالی قرار گرفته است. این ارتباط عمیقی است که از زمین به بالا و از این ظاهر به آن باطن و حقیقت وجود دارد.
نباید فکر کنیم که کعبه بنایی است متشکل از سنگ هایی که حضرت ابراهیم علیه السلام در آنجا بنیان نهاد و می شد آن را در جای دیگری هم بنا کند اما حالا که آنجا بنا کرده است، این به عنوان یک امر قراردادی تعیین شده است! هرگز. کعبه خیلی اسرار دارد؛ اینکه در روایات وارد شده نظر کردن به کعبه مستحب است، انسانی که در مسجد الحرام نشسته، هر اندازه که به کعبه نگاه کند نگاه او ثواب دارد، برای این است که فقط ظاهر کعبه مراد نیست بلکه باید دانست در محاذات آن بیت المعمور قرار گرفته، و آنجا هم در محاذات عرش خدای تبارک و تعالی می باشد یعنی سرّ کعبه بیت المعمور است و سرّ بیت المعمور عرش خدای تبارک و تعالی است. پس ما با ایستادن به سمت قبله وجه خود را از آنچه که غیر خداست دور می کنیم و توجّه خود را به آن حقیقت واحده یعنی خدای تبارک و تعالی معطوف می کنیم و این بدان معناست که ظاهر انسان هم صبغه و رنگ خدایی پیدا می کند.
ص:242
بسم الله الرحمن الرحیم
تاکنون این نکته را مورد توجّه قرار دادیم همانطور که قلب نمازگزار باید متوجه خدا باشد ظاهر و جوارح بدن او هم باید به سمت وجه خدا باشد که این وجه در زمین کعبۀ معظمه است. یکی از آثار توجّه نمازگزار به قبله این است که به قلب خود بفهماند که قلب هم فقط و فقط باید به یاد خدا و در فکر عظمت و قدرت او باشد. اگر کسی به سمت کعبه بایستد اما دل او مایل به غیرخدا باشد، این بزرگترین استهزاء نسبت به خداست، شما اگر به حسب ظاهر به صورت کسی نگاه کرده وشروع به صحبت با او کنید، اما دل و حواس تان جای دیگری باشد. یا برعکس اگر متوجه شوید کسی که در مقابل شما ایستاده و با شما صحبت می کند فکر و قلبش جای دیگری است، چه حالی پیدا می کنید؟ مبادا ظاهر و بدن ما به سمت قبله باشد اما قلب ما متوجه خدا نباشد و در فکر امور دیگر باشیم.
این روایت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را به یاد آوریم که فرمود:
«أَمَا یَخَافُ الَّذِی یُحَوِّلُ وَجْهَهُ فِی الصَّلَاةِ أَنْ یُحَوِّلَ اللَّهُ وَجْهَهُ وَجْهَ حِمَار»(1) آیا آن کسی که به سمت قبله
ص:243
ایستاده و نماز می خواند و قلباً توجّه به خدا ندارد بلکه قلب و فکرش مشغول امور دنیوی است، نمی ترسد که خدا صورت او را به شکل یک الاغ تغییر بدهد؟
باید در این روایت خیلی تأمل و دقت نمود و نکات آن را به دست آورد. چرا تعبیر فرموده که قیافه او باید به شکل حمار تغییر پیدا کند؟
شاید معنایش این باشد. کسی که به سوی خدا بایستد اما قلب و فکرش جای دیگری باشد، یکی از آثاری که خداوند بر این فرد مترتب می کند کاستن از عقل اوست، ممکن است عقل او را آنقدر کاهش بدهد که در کم عقلی مثل حمار شود، خیلی بعید است که مراد پیامبر این باشد که خدا صورت ظاهری این شخص را به صورت حمار در بیاورد، بلکه می فرماید صورت باطنی این فرد چنین است، چون حمار در میان حیوانات کم عقل ترین حیوانات است.
البته یکی دیگر از احتمالاتی که در مورد روایت وجود دارد آن است که این حقیقت مربوط به کسی است که در نماز صورت خود را به این طرف و آن طرف بگرداند، اما احتمال صحیح همان احتمال قبل است.
پس توجّه داشته باشیم وقتی به نماز ایستادیم همانطور که رو به سوی کعبه می نمائیم به عظمت خدای تبارک و تعالی توجّه کنیم، قلب ما هم رو به کعبه کند، بیت المعمور و عرش خدا را ببیند، تا نماز ما یک نماز با روح باشد، انشاءالله.
ص:244
بسم الله الرحمن الرحیم
گفته شد به سوی قبله ایستادن اختصاص به حال نماز ندارد و در بسیاری از امور معنوی و دنیوی مورد توجّه است، حالا یا به نحو الزام یا به عنوان امری مستحب. روایتی هم ذکر شد که قبله برای انسانی که به سمت او می ایستد ایجاد امنیت می کند، در برخی از روایات نکته دیگری ذکر شده و آن این است که کعبه
«أَوَّلُ رَحْمَةٍ وُضِعَتْ عَلَی وَجْهِ الْأَرْضِ فَجَعَلَهُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْنا»(1) اولین رحمتی است که از سوی خدای تبارک و تعالی نسبت به زمین و اهل زمین نازل شده، کعبه معظمه اولین جلوۀ حق تعالی در روی زمین و اولین محلی است که مورد عنایت حق تبارک و تعالی قرار گرفته است. لذا در روز دحو الارض، روز بیست و پنجم ذی القعده روزه گرفتن مستحب است و ثواب هفتاد سال روزه را دارد. دحو الأرض روزی است که کعبه یعنی این قسمت زمین از آب خارج شد و زمین بعد از آن گسترش پیدا کرد، این خصوصیات ما را متوجه عظمت کعبه می کند، در روایتی از امام باقر علیه السلام وارد شده؛ همین که خدا کعبه را به خود نسبت داده و فرموده: «بیتی» خانۀ من، این انتساب گویای عظمت و بزرگی این مکان
ص:245
شریف است.
انسان در میان همۀ موجودات این افتخار را دارد که خدا در موردش فرموده است «نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی» همۀ عظمت و برتری انسان از این انتساب و اضافه ای است که به واسطه دمیده شدن روح الهی، به حق تبارک و تعالی پیدا کرده است و از همین جهت صلاحیت خلافت الهی را پیدا کرده است. غیر از انسان در میان جمادات این انتساب را فقط نسبت به کعبۀ معظمه می یابیم که خداوند می فرماید «بیتی» کعبه خانه خدای تبارک و تعالی است.
ما وقتی به سوی این بیت می ایستیم اصلاً خود را در مسیر دیگری غیر از همۀ مسیرهای عالم قرار می دهیم، به سوی عظمت خدا و خانۀ خدا می ایستیم. باید توجّه کنیم که این یک حالتی است که انسان را به خدا نزدیکتر و برای راز و نیاز با او آماده تر می سازد.
امام صادق علیه السلام در روایتی فرمود(1)
«إذ استقبلت القبلة فآیس من الدّنیا و مافیها والخلق وما هم فیه» اینکه ایستادن به سمت قبله این همه آثار و عظمت دارد نه فقط برای اینست که انسان روی خود را به سمت کعبه قرار داده است بلکه به خاطر رعایت شرایط و مقدمات آن هم می باشد که یکی از شرایطش این است که انسان وقتی به سوی قبله ایستاد از دنیا و آنچه که در اوست مأیوس و ناامید باشد و برای هیچ چیز دنیا ارزش قائل نباشد، از خلق و آنچه در آن هستند، مأیوس باشد
«واستفرغ قَلْبَکَ عَنْ کُلِ شَاغِلٍ یَشْغَلُکَ عَنِ اللَّهِ تَعَالَی» قلب خود را از هر چیزی که تو را از خدا دور کند خالی کن، خواه جاه و مقام باشد یا مال و کسب و کاسبی، حتی اگر آن اشتغال قلبی علم و مباحث علمی باشد، انسان در حینی که به سمت قبله ایستاده باید قلبش را از همۀ اموری که او را از خدا باز می دارد خالی کند.
«وَعَایِنْ بِسِرِّکَ عَظَمَةَ اللَّهِ تَعَالَی» با باطن و سرّ خود عظمت خدا را ببین. انسان
ص:246
وقتی که مأیوس از دنیا و خلق شود و خود را از هر چه که غیر خداست دور کند با چنین باطن و سرّی می تواند عظمت خدا را مشاهده کند. خوشا به حال آن کسانی که این حال برایشان به وجود می آید و عظمت خدا را مشاهده می کنند. غایت سوی قبله ایستادن ها و نماز خواندن ها آن است که قلب انسان آلودگی ها و وسوسه ها و موانع را کنار بگذارد و با پاکی و صفا عظمت خدای تبارک و تعالی را مشاهده کند.
معنای به سوی قبله ایستادن این است که انسان همۀ امور را جمع کند، دور بیاندازد و با درونش عظمت خدا را مشاهده کند به سوی قبله ایستادن انسان را به یاد قیامت می اندازد و این که یک روز باید در پیشگاه خدا بایستیم و حساب پس بدهیم، چنین توجهی حالات معنوی بسیار خوبی برای نمازگزار به وجود می آورد و خدا چنین حالاتی را روزی همۀ ما بفرماید، انشاء الله.
ص:247
خلاصه ای از اسرار قبله
الف) از روایات استفاده می شود که انجام امور مهمه، لازم است و یا مناسب است به سوی کعبه باشد، مانند زراعت و ذبح قربانی و نیز برای استجابت دعا و دفن میت؛ بنابراین، توجه به کعبه اختصاص به نماز ندارد.
ب) کعبه ام القری و مرکز بسط زمین است و بر حسب برخی روایات در وسط زمین قرار گرفته است و وجه خداوند در زمین برای اهل آن است.
ج) چون کعبه محل امن است، ایستادن به سوی او، یک امنیت روحی و معنوی برای انسان ایجاد می کند.
د) توجه به قبله به این معنی است که انسان ظاهر بدن و روی خود را از تمام جهات برگردانده و به سمت خدا و خانه او متوجه می کند.
ه -) با توجه به سوی کعبه ظاهر و باطن هر دو در این جهت یعنی توجه به خدا متحد می شوند.
و) با توجه ظاهری به کعبه، قلب انسان باید متوجه به بیت المعمور و عرش خدا شود.
ز) کعبه اولین رحمتی است که از سوی خداوند نسبت به زمین و اهل آن نازل شده و اولین جلوه حق تعالی در روی زمین است.
ح) به سوی کعبه ایستادن، انسان را به یاد ایستادن در برابر پروردگار در روز قیامت می اندازد، بنابراین، باید از دنیا و آنچه در آن است، از مردم و آنچه در اختیار آنان است، چشم بپوشاند.
ص:248
ص:249
ص:250
بسم الله الرحمن الرحیم
یکی از مسائلی که در مورد نماز و اسرار آن باید مورد توجّه قرار بگیرد، مسئلۀ اذان و اقامه قبل از نمازاست. شاید بتوان گفت اسراری که در اذان و اقامه وجود دارد مقدمه ای است برای درک حقایق نماز، و انسان را برای رسیدن به حقیقت نماز آماده تر می کند و این از خصوصیات عبادت مسلمین است، که در امت های گذشته و دیگر ادیان نبوده است. البته اصل نماز در ادیان گذشته بوده، اما مسئلۀ اذان و اقامۀ قبل از نماز از اختصاصات و ویژگی هایی است که خدای تبارک و تعالی برای امت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله قرار داده اند.
در مسئلۀ اذان و اقامه چند مطلب مورد توجّه قرار می گیرد، اولاً در روایات آثار و ثواب های بسیار و تعجب انگیز برای اذان و اقامه بیان شده که توجّه به آن انسان را نسبت به حقیقت این عمل آگاه تر می کند. قبلاً باید عرض کنیم که در مورد اذان و اقامه فقهای ما نه تنها قائل به رجحان و استحباب آن هستند بلکه آنرا از مستحبّات موکّد می دانند و حتی برخی از فقهای گذشته قائل به وجوب آن در تمام نمازها بودند، برخی فقط در خصوص نماز صبح و مغرب و برخی در مورد نماز جماعت قائل به وجوب هستند. در هر صورت از نظر فقهی اذان و
ص:251
اقامه در حدّ بسیار بالایی مورد توجّه قرار گرفته است به طوری که نماز نباید بدون اذان و اقامه باشد، نماز بدون اذان و اقامه را نمی توان یک نماز کامل دانست، بنابراین نمازگزاران عزیز توجّه داشته باشند که حتماً در نماز خود مسئلۀ اذان و اقامه را رعایت نمایند.
در روایتی بلال نقل می کند
«سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ مَنْ أَذَّنَ عَشْرَ سِنِینَ أَسْکَنَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَعَ إِبْرَاهِیمَ الْخَلِیلِ فِی قُبَّتِهِ أَوْ فِی دَرَجَتِه»(1) کسی که ده سال اذان بگوید خداوند او را در قبه یا در درجۀ حضرت ابراهیم ساکن می سازد. آن پیامبر بزرگی که بنای بیت الله یا تعمیر آن به دست او بود، خداوند مقام مؤذّن را در رتبه و درجه آن حضرت قرار داده است.
در برخی از روایات که بزرگان ما فرموده اند این روایات از حدّ خبر واحد متجاوز است و فوق حدّ استفاضه و نزدیک به تواتر است. وارد شده
«مَنْ أَذَّنَ وَ أَقَامَ وَ صَلَّی خَلْفَهُ صَفَّانِ مِنَ الْمَلَائِکَة»(2) هر کسی نماز با اذان و اقامه بخواند با گفتن این اذان و اقامه دو صف از ملائکه با او نماز می خوانند.
نکتۀ مهم این است که در برخی از روایات مقدار این صف هم بیان شده و فرموده اند
«أَقَلُّهُ مَا بَیْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ أَکْثَرُهُ مَا بَیْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْض» کمترین فاصله این صف از ملائکه فاصلۀ بین مشرق و مغرب است و اکثرش فاصلۀ بین آسمان و زمین است. وقتی خدای تبارک و تعالی در نماز که حضور بنده در محضر پروردگار می باشد، این مقدار به مسئلۀ اذان و اقامه اهمیت می دهد، این امر باید ما را وادار کند که فکر کنیم در حقیقت اذان چه اسراری نهفته است؟ در شروع و پایان اذان چه نکات عجیبی وجود دارد؟ اساساً انسان با اذان و اقامه به چه مرتبه ای از مراتب توحید و به چه مرحله ای از مراحل عبودیت و بندگی می رسد؟ با یافتن پاسخ این سؤال ها وقتی نمازگزار چنین عملی را به عنوان
ص:252
مقدمه نماز انجام بدهد، روح او در عبودیت و بندگی و مراتب توحید تکامل پیدا می کند. سپس آماده ورود به محضر حق تبارک و تعالی می شود که همان نماز باشد و صلاحیت و قابلیت پیدا می کند برای اینکه به معراج رود و حرکت اصلی به سوی خدای تبارک و تعالی را آغاز کند.
به عبارت دیگر اذان و اقامه دو عامل بسیار محرّک و مهم هستند برای اینکه نماز انسان آن طور که شایسته است شروع بشود.
ص:253
بسم الله الرحمن الرحیم
در اذان و اقامه که مشتمل بر تکبیر و تهلیل و شهادت به رسالت و ولایت و دعوت به سوی فلاح و رستگاری است و در آخر هم با تکبیر و تهلیل تمام می شود، اسرار بسیار مهمی وجود دارد.
برخی بزرگان از علمای عرفان و اخلاق می فرمایند ندای مؤذّن یادآور آن ندایی است که در روز قیامت کبرا همه را برای حضور در محشر فرا می خوانند، مرحوم ملا محسن فیض کاشانی، در کتاب حقایق می فرماید
«و إذا سمعت نداء المؤذّن فاحضر فی قلبک هول نداء یوم القیامة» وقتی که ندای مؤذّن را شنیدی، ندای روز قیامت را در قلب خود به یاد آور.
«وتشمّر بظاهرک وباطنک للمسارعة والاجابة» ظاهر و باطن خودت را برای پاسخگویی به آن ندا آماده ساز
«فإنّ المسارعین إلی هذا النّداء هم الّذین ینادون باللطف یوم العرض الاکبر» آنها که در دنیا، وقتی صدای اذان را می شنوند این ندا را به سرعت پاسخ گفته و برای حضور در نماز آماده می شوند، کسانی هستند که در روز قیامت مورد لطف خدای تبارک و تعالی قرار می گیرند. و اساساً مرحوم فیض اینجا یک ظرافت و لطافتی را مورد توجّه قرار داده و آن اینست که
ص:254
می فرماید اگر انسان بخواهد ببیند در روز قیامت وقتی که خدای تبارک و تعالی همۀ انسان ها را برای حساب و کتاب دعوت می کند، چه مقدار آمادگی دارد؟ آیا آن روز، روز سرور و خوشحالی اوست یا روز پریشانی او؟
می فرماید در این عالم دنیا ببیند از شنیدن اذان آیا وجود او سرور پیدا می کند یا نه؟ آیا وقتی مؤذّن شروع به اذان می کند دل و قلب او نشاط پیدا می نماید و مملو از سرور و فرح می شود یا آنکه خدای نکرده تغییری در آن بوجود نمی آید و پناه بر خدا اگر کسی از شنیدن صدای مؤذّن دلگیر شود و فکر کند اوقات بزم و زندگی او بهم خورد که وای به حال چنین انسانی باشد.
ایشان می فرمایند نوع عکس العمل و واکنش افراد در این عالم دنیا نسبت به صدای مؤذّن نمایانگر آن است که به نداء روز قیامت که حشر و نشر عموم است پاسخ مناسب خواهد داد یا نه. سپس ایشان این تعبیر پیامبر را که فرمودند:
«أرحنا یا بلال» مرتبط با همین معنا قرار می دهد و می فرماید:
«أرحنا بها و بالنّداء إلیها» مؤذّن مؤمنین را به مجلس حضور و صحبت با خدا و معراج به سوی او فرا می خواند و اگر بر حسب اینکه
«الانسان یموت علی ما یعیش ویحشر علی ما یموت ویحصد ما زرعه فی أرض قلبه» انسان بر همان حالاتی که در این عالم زندگی می کند، از دنیا می رود و بر همان چه که از دنیا رفته بر همان صورت و نیات و بر همان کیفیات در روز قیامت محشور می شود، و آنچه را در زمین قلبش کاشته است درو خواهد کرد.
حال اگر انسانی با شنیدن ندای مؤذّن واقعاً مسرور و خوشحال شود که بزم نماز و مجلس ملاقات با خدا برپا شد، حضور در محضر حق برای اینکه انسان از افاضات حق تبارک و تعالی استفاده کند آغاز شد، اگر انسان در هنگام ندای مؤذّن این حال شوق و پرواز را داشته باشد با همین حال از دنیا می رود و روزی هم که می خواهد محشور بشود همین حالات و ملکات در نفس او به فریادش می رسد و به او کمک می کند.
ص:255
تعبیر عمیق تری را امام رضوان الله علیه بیان می فرماید(1) که اذان نزد اهل معرفت اعلام قوای ملک و ملکوت در انسان کبیر و صغیر، برای مهیا شدن برای حضور در محضر حق تبارک و تعالی است. اذان فقط برای این نیست که افراد به مسجد بیایند و به نماز بایستند، بلکه اذان دعوت جمیع قوای عالم است، به وسیله اذان انسان ها؛ چه انسان کوچک و چه انسان بزرگ، قوای ملکیه و ملکوتیه، همه برای حضور در محضر حق تبارک و تعالی دعوت می شوند. از این جهت است که باید به مسئلۀ اذان و اقامه که بسیار امر مهمی است توجّه نمائیم.
ص:256
بسم الله الرحمن الرحیم
مرحوم کلینی در کافی شریف از امام باقر علیه السلام نقل می کند که حضرت فرمودند:
«لَمَّا أُسْرِیَ بِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِلَی السَّمَاءِ» وقتی که پیامبر به معراج برده شد
«فَبَلَغَ الْبَیْتَ الْمَعْمُورَ وَ حَضَرَتِ الصَّلَاةُ فَأَذَّنَ جَبْرَئِیلُ وَ أَقَامَ» در بیت المعمور وقت نماز فرا رسید جبرائیل اذان و اقامه گفت.
«فَتَقَدَّمَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَصَفَّ الْمَلَائِکَةُ وَالنَّبِیُّونَ خَلْفَ مُحَمَّد صلی الله علیه و آله»(1) پیامبر جلو ایستادند و ملائکه و تمام انبیاء پشت سر پیامبر صف کشیدند و نماز را برپا داشتند.
از این که جبرئیل اذان و اقامه گفت معلوم می شود حقیقت نماز بدون اذان و اقامه میسر نیست. باید تأسف بخوریم که بسیاری از نمازهای ما بدون اذان و اقامه برپا می شود، چنین نمازی کامل نیست، این نمازی نیست که انسان بتواند مرتبۀ عالی حضور قلب را در آن داشته باشد و این نمازی نیست که معراج انسان باشد، نماز بدون اذان و اقامه بسیار ناقص است.
عبارتی از امام رضوان الله علیه قبلاً ذکر شد که ایشان می فرمایند: اذان دعوت
ص:257
از قوای عالم، قوای ملک و ملکوت برای حضور در محضر حق تبارک و تعالی است، این اذان چیست؟ در اذان چهار مرتبه الله اکبر گفته می شود، که اسرار و حقایقی در این تکبیرات نهفته است. با این تکبیرات که اعلام عجز موجودات از قیام به ثنای حق است، نمازگزار می خواهد بگوید هیچ موجودی نمی تواند خدا را حمد و ستایش کند، هنگام شروع نماز با این تکبیرات در اذان و با ذکر مجدد آن در اقامه، اعتراف می کنیم که اصلاً هیچ موجودی و هیچ انسانی قدرت ثناء و حمد و ستایش خدا را ندارد، وقتی چهار بار الله اکبر می گوئیم یعنی خدا بزرگتر از این است که کسی قدرت حمد و ستایش او را داشته باشد. اعلام قصور از قابلیت حضور است؛ انسان عاجز اعتراف می کند به اینکه قابلیت حضور در محضر حق تبارک و تعالی را ندارد، بعد از اعتراف به عجز و قصور، آماده اظهار خوف و خشیت و خضوع می شود. و بعد شهادت به وحدانیت خدای تبارک و تعالی می دهد
«اشهد أن لا إله إلاّ الله» دو مرتبه این شهادت ذکر می شود، شاید جهتش این باشد که شهادت اول، شهادت به توحید در ذات است، یعنی خداوند در ذات شریکی ندارد. شهادت دوم شهادت به توحید در فعل است یعنی هر فعلی که در عالم انجام می شود فعل خداست و فاعلی غیر از خدا وجود ندارد، به این نکته نیز برخی از بزرگان دیگر مثل مرحوم فیض اشاره فرموده اند.
توجّه کنید شروع اذان با تکبیر و ختم آن هم با تکبیر است، این چه پیامی دارد؟ آیا جز این است که انسان را به این نکته می رساند «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ الْباطِنُ»1 همه چیز خداست، انسان وقتی به این نکات در اذان و اقامه توجّه پیدا کند در می یابد، چه قدم های بزرگی باید بردارد تا قابلیت ورود به محضر خدا را پیدا کند، مبادا سریع برخیزیم و بلا فاصله الله اکبر گفته و وارد نماز شویم، چنین کاری قدر ناشناسی از این عبادت مهم خدا و ضایع کردن آن است، این عبادت باید با مقدماتش انجام شود. آن مقدمات بسیار زیبا که خدا
ص:258
منت گذارده و به ما یاد داده و ما را به آن آگاه کرده است، امتحان کنیم، با توجّه به این مطالب نماز خود را با اذان و اقامه بخوانیم. ببینیم این نماز چه تحوّلی در زندگی ما بوجود می آورد.
ص:259
بسم الله الرحمن الرحیم
برادران و خواهران نمازگزار مقید باشند که نمازشان را با اذان و اقامه برپا کنند، ثواب نماز همراه با اذان و اقامه با نماز بدون اذان و اقامه بسیار متفاوت است، غیر از مسئله ثواب در خودِ حقیقت و روح نماز هم فاصلۀ زیاد وجود دارد.
از مواردی که در روایات برای فعل انسان ثواب بسیار زیادی ذکر شده همین مسئله است، به طوری که علمای بزرگ ما به تلاش افتاده اند که چگونه این ثواب را توجیه و تفسیر کنند، مرحوم صدوق در کتاب امالی مجلس 66 از امام صادق علیه السلام و امام صادق هم از آباء بزرگوار خودشان صلوات الله علیهم اجمعین از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل می کنند که حضرت فرمود:
«أَلَا وَ مَنْ أَذَّنَ مُحْتَسِباً یُرِیدُ بِذَلِکَ وَجْهَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ أَعْطَاهُ اللَّهُ ثَوَابَ أَرْبَعِینَ أَلْفَ شَهِیدٍ وَ أَرْبَعِینَ أَلْفَ صِدِّیقٍ وَ یَدْخُلُ فِی شَفَاعَتِهِ أَرْبَعُونَ أَلْف مُسیء» اگر کسی برای خدا اذان بگوید (به قصد وجه الله باشد)، خدا ثواب چهل هزار شهید و چهل هزار صدیق به او می دهد و شفاعت او شامل چهل هزار انسان گناهکار می شود.
«وَإِنَّ الْمُؤَذِّنَ إِذَا قَالَ: أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ صَلَّی عَلَیْهِ تِسْعون أَلْفَ مَلَک» وقتی مؤذّن شهادت به توحید می دهد نود هزار ملک بر او درود فرستاده و برای او
ص:260
استغفار می کنند.
«وَکَانَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِی ظِلِ الْعَرْشِ حَتَّی یَفْرُغَ اللَّهُ مِنْ حِسَابِ الْخَلَائِق» در روز قیامت در سایه عرش الهی (یعنی در آسایش و راحتی کامل و در عین حال محو جمال حق تعالی بودن و بهره مندی از توجه خاص خداوند) قرار می گیرد تا خدای تبارک و تعالی از حسابرسی به امور خلائق فارغ شود.
اینجا سؤال مهمی مطرح است که چطور برای یک اذان که در چند دقیقه گفته می شود خدای تبارک و تعالی این همه ثواب قرار می دهد؟
در پاسخ چند نکته را باید مورد توجّه قرار بدهیم؛ اولین نکته این است که ثوابی که خدا در مقابل عمل می دهد به ازاء عمل نیست بلکه فضل خدا و لطف او است، لذا ممکن است در مورد یک عمل به فردی یک ثواب بدهد و به فرد دیگری چندین برابر آن ثواب را بدهد چون ملاک در باب ثواب فضل و لطف خداست، و مسئلۀ اندازه گیری در این باب مطرح نیست.
در مورد عقاب به مقداری که انسان گناه می کند به همان مقدار باید جزا و عقاب داده شود، اما در مسئلۀ ثواب بستگی به فضل و رحمت خدا دارد.
نکتۀ دوم این است که این ثواب به هر مؤذّنی داده نمی شود. مشروط به قید
«وجه الله» است که بسیار شرط مهمی است و معلوم نیست این شرط به آسانی محقق شود، نکتۀ سوم اینست که نزد ما رقم هزار و صد هزار و یک میلیون تفاوت می کند اما نزد خدای تبارک و تعالی اینها هیچ فرقی نمی کند! برای او به وجود آوردن یک شیء جزئی با به وجود آوردن جمیع عالم فرقی نمی کند، همین مقدار کافی است که اراده ایجاد آن را بنماید اینطور نیست که به وجود آوردن این عالم سخت تر از بوجود آوردن یک جزء از آن باشد،
«إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ»(1) اراده حق نسبت به همۀ افعال خدای تبارک و تعالی یکسان است. برخلاف این که نزد ما یکی و صد تا فرق می کند؟ حال با وجود
ص:261
چنین خدای بزرگی که اینطور بذل و بخشش می کند، آیا انصاف است یا صحیح است که نمازگزار چنین عنایتی را از دست بدهد، عمری بر او بگذرد و یک اذان و اقامه برای نماز خود نگفته باشد.
ص:262
بسم الله الرحمن الرحیم
عبدالله بن سنان از امام صادق علیه السلام نقل می کند که پیامبر به بلال فرمود وقتی وقت نماز فرا می رسد روی دیوار مسجد برو و صدایت را به اذان بلند کن
«فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ وَکَّلَ بِالْأَذَانِ رِیحاً تَرْفَعُهُ إِلَی السَّمَاءِ» خدا در میان این بادها که باد هم از جنود و مأموران الهی است، یک باد را مأمور و موظف کرده که اذان مؤذّن را به آسمان بالا ببرد.
«وَ إِنَّ الْمَلَائِکَةَ إِذَا سَمِعُوا الْأَذَانَ مِنْ أَهْلِ الْأَرْضِ قَالُوا هَذِهِ أَصْوَاتُ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله بِتَوْحِیدِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ» ملائکه وقتی صدای اذان را از اهل زمین می شنوند، می گویند این صدای امت پیامبر است که به توحید خداوند عزّوجلّ بلند شده است.
«وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِأُمَّةِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله حَتَّی یَفْرُغُوا مِنْ تِلْکَ الصَّلَاة»(1) ملائکه شروع به استغفار بر این امت می نمایند تا زمانی که نمازگزاران فارغ از نماز شوند.
چرا نمازگزار قبل از نماز بایستی در اذان شهادت به رسالت پیامبر اکرم بدهد؟ امام خمینی رضوان الله علیه می فرمایند «شهادت به رسالت نبی ختمی مرتبت، توسل جستن به مقام مقدّس شفیع مطلق و شفاعت مطلقه است»، چون بر حسب
ص:263
آنچه که در قرآن کریم بیان شده پیامبر عنوان شفیع مطلق را دارد و انسان مصاحبت با رسولی پیدا می کند که ولایت مطلقه دارد، یعنی چه؟ یعنی در این نماز که خود یک سلوک و طی کردن راه برای معراج و صحبت با خدا است، نمازگزار با شهادت به رسالت، خود را همراه رسول ختمی مرتبت می کند و با شهادت به ولایت امیر المؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله و سلامه علیه خود را همراه با صاحب ولایت مطلقه می کند، ما چه در اذان موفق به شهادت به ولایت علی بن ابیطالب بشویم چه نشویم، شهادت به پیامبر متضمن شهادت به ولایت امیر المؤمنین است، چون رسالت پیامبر تکمیل نشد مگر با ولایت امیر المؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام.
امام خمینی رضوان الله علیه در کتاب آداب الصّلاة کلامی را از استاد بزرگ خود، مرحوم شاه آبادی رضوان الله علیه نقل کرده و می فرمایند(1) شیخ عارف کامل ما روحی فداه می فرمود «شهادت به ولایت ولی الله متضمن شهادت به رسالت می باشد، زیرا که ولایت باطن رسالت است» پس انسان نمازگزار همانطوری که مصاحب و همراه با مقام نبوی است، مصاحب با مقام مقدّس علوی و ولوی است.
در بعضی از احادیث وارد شده
«بعلیٍّ قَامَتِ الصَّلَاة»(2) به وجود مبارک امیر المؤمنین نماز برپا شد یا در بعضی از روایات در معنای
«قد قَامَتِ الصَّلَاة» آمده
«أن بعلیٍّ قَامَتِ الصَّلَاة» اگر ما علی را حقیقت قرآن می دانیم که خود او فرمود حقیقت قرآن و قرآن ناطق علی است، حقیقت صلاة و صوم هم علی علیه السلام است. انشاءالله خداوند قلوب ما را هر چه بیشتر به نور ولایت علی بن ابیطالب منوّر بفرماید.
ص:264
بسم الله الرحمن الرحیم
در مورد اسرار اذان و اقامه ذکر نمودیم که نمازگزار با تکبیر اول در اذان عجز همۀ موجودات عالم را از ثنای حضرت حق تبارک و تعالی اعلام کرده و بعد شهادت به توحید ذات و توحید در افعال می دهد، سپس برای شروع در این سفر روحانی که نماز معراج مؤمن است با شهادت به رسالت نبی مکرم و ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام خود را مصاحب با آنها کرده و از همراهی آن بزرگواران مدد می جوید.
بعد از بیان این شهادت، آمادگی و مهیا شدن خود را برای نماز اعلام می کند و با ذکر «حیّ علی الصّلاة» همه را برای شتاب کردن به سوی نماز دعوت می کند. و بعد از آن با بیان ذکر «حیّ علی الفلاح» سرّ اجمالی نماز را بیان می نماید که رستگاری فقط در نماز است و بشتابید برای رستگار شدن. گاهی اوقات انسان قبل از توجّه به معانی این الفاظ به ذهنش خطور می کند. خدا که نیازی به نماز من ندارد، پس برای چه آن را واجب کرده است؟ اینکه با خواندن نماز بخواهم شکر خدا و نعمات الهی او را بنمایم هم یک تعبیر بسیار سطحی است، پس نماز برای چیست؟ این ذکر در اذان می گوید: نماز برای رستگاری است، نماز برای
ص:265
سعادتمند شدن و تقرّب الی الله است.
«حیّ علی الفلاح»، «حیّ علی خیر العمل» بهترین عملی که انسان را رستگار می کند نماز است، توجّه به این نکته مهم است. مستحب است دعایی بین اذان و اقامه خوانده شود که از آن به دعای توجّه تعبیر شده است و مرحوم کلینی در جلد دوم کافی آن را ذکر فرموده «اللَّهُمَّ إِنِّی أَتَوَجَّهُ إِلَیکَ بِمُحَمَّدٍ وَ آلهِ»(1) اینکه در اذان انسان خود را مصاحب با پیامبر و امیر المؤمنین قرار می دهد و در این دعای توجّه هم عرض می کند خدایا با مصاحبت محمّد و آل محمّد توجّه به سوی تو پیدا کردم، به ما می فهماند که فقط تنها راه برای تقرّب و توجّه به خدا اینست که ما پیامبر و آل پیامبر را واسطه قرار بدهیم.
آنها که نمی خواهند حقیقت مذهب شیعه و محتوای معارف بلند این مکتب را بفهمند و با آن عناد می ورزند افرادی کوردل و نافهم هستند. اما قلوب پاک به جهت نورانیتی که در آن وجود دارد می فهمند برای رسیدن به خدا باید پیامبر و آل پیامبر را واسطه قرار بدهند. امروز که وهابیت برای از بین بردن دین به وسیلۀ کشورهای استعماری به وجود آمده و به جان اسلام و مسلمین افتاده است، این مطالب را شرک می دانند، باید از آنها پرسید اگر شما می گوئید غیر از خدا نباید چیز دیگری مطرح باشد؟ پس چرا ما باید در اذان که مقدمه برای مهمترین عبادت است، شهادت به رسالت پیامبر بدهیم؟ اگر بگویند خداوند امر به آن فرموده، در جواب می گوییم همان خدا شهادت به ولایت امیر المؤمنین را هم مورد توجّه قرار داده است.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و اوصیاء گرام او حقایقی هستند که به وسیلۀ آن ها توجّه به خدا پیدا می کنیم
«اللَّهُمَّ إِنِّی أَتَوَجَّهُ إِلَیْکَ بِمُحَمَّدٍ وَ آلهِ مُحَمَّدٍ وَ أُقَدِّمُهُمْ بَیْنَ یَدَیْ صَلَاتِی» خدایا در نمازهایم محمّد و آل محمّد را پیش روی نماز خود قرار می دهم و به وسیله آنها به سوی تو تقرّب می جویم.
ص:266
«وصلّ علیهم فَاجْعَلْنِی بِهِمْ وَجِیهاً فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ» خدایا بر آنها درود فرست و مرا به برکت آنها آبرومند در دنیا و آخرت قرار بده و از مقرّبین درگاهت نما.
«مَنَنْتَ عَلَیْنا بِمَعْرِفَتِهِم» منت بر ما نهادی و معرفت آنها را نصیب ما فرمودی. بنابراین، مناسب است مؤمنین و نمازگزاران عزیز، این دعا را حتماً در نماز خود مدّ نظر داشته باشند.
ص:267
بسم الله الرحمن الرحیم
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
أَذِّنْ فِی بَیتِکَ فَإِنَّهُ یطْرُدُ الشَّیطَان؛(1)
در خانه خود اذان بگو که اذان شیطان را دور می کند.
از روایات و کلمات بزرگان استفاده کردیم که مسئلۀ اذان و اقامه در نماز بسیار مهم است و همانطوری که در بحث قبله اشاره نمودیم وقتی نمازگزار به سوی کعبه می ایستد از بسیاری از دام های شیطان دور شده و در یک مسیر امن معنوی قرار می گیرد، با اذان هم چنین خواهد بود.
در بعضی از روایات وارد شده است:
«و أَذِّنْ فِی بَیْتِکَ فَإِنَّهُ یَطْرُدُ الشَّیْطَان» اذان شیطان را از ساحت انسان دور می کند، شاید یکی از حکمت های استحباب اذان و اقامه در گوش نوزاد این باشد که خداوند به این وسیله، شیطان را از وجود او دور کند.
امام خمینی رضوان الله تعالی علیه در کتاب شریف خود به نقل از علل
ص:268
الشرایع حدیث مفصلی را از امام صادق علیه السلام در مورد صلاة پیامبر در معراج نقل می کند که حضرت فرموده است
«أَنْزَلَ اللَّهُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ عَلَیْهِ مَحْمِلًا مِنْ نُورٍ فِیهِ أَرْبَعُونَ نَوْعاً مِنْ أَنْوَاعِ النُّورِ» خدای تبارک و تعالی برای پیامبر بزرگوار محملی از نور فرستاد که چهل نوع از انواع نور در آن بود.
«کَانَتْ مُحْدِقَةً حَوْلَ الْعَرْش عَرْشُهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی تَغْشَی أَبْصَارَ النَّاظِرِین» این انوار گرداگرد عرش خدا را احاطه کرده بودند، به طوری که چشم های بینندگان را خیره می کرد.
«أَمَّا وَاحِدٌ مِنْهَا فَأَصْفَرُ فَمِنْ أَجْلِ ذَلِکَ اصْفَرَّتِ الصُّفْرَةُ» یکی از آن نورها نور زرد بود و زردی نور زرد از همان جا آغاز شد.
«وَ وَاحِدٌ مِنْهَا أَحْمَرُ فَمِنْ أَجْلِ ذَلِکَ احْمَرَّتِ الْحُمْرَة» یکی قرمز بود و سرخی سرخ از آنجا آغاز شد.
تا اینکه پیامبر بر آن محمل نور نشستند
«فَجَلَسَ عَلَیْهِ ثُمَّ عُرِجَ إِلَی السَّمَاءِ الدُّنْیَا فَنَفَرَتِ الْمَلَائِکَةُ إِلَی أَطْرَافِ السَّمَاءِ» وقتی که پیامبر در معراج خود به آسمان دنیا رسیدند، تمام ملائکه کوچ کردند یا به تعبیری گریختند -
«ثُمَّ خَرَّتْ سُجَّداً فَقَالَتْ سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّنَا وَ رَبُّ الْمَلَائِکَةِ وَ الرُّوحِ مَا أَشْبَهَ هَذَا النُّورَ بِنُورِ رَبِّنَا» به سجده افتادند و گفتند چقدر این نور به نور پروردگار ما شبیه است.
«فَقَالَ جَبْرَئِیلُ اللَّهُ أَکْبَرُ اللَّهُ أَکْبَرُ» این تعدّد تکبیر در اذان یا در اقامه یادآور آن تعدّد تکبیری است که جبرئیل از عظمت صحنه ورود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و حضور ایشان در آسمان دنیا، و آن سجده ملائکه بیان کرد. اینقدر نور پیامبر عظیم بود که همۀ ملائکۀ آسمان به سجده افتادند و جبرئیل دو بار گفت
«أَکْبَرُ اللَّهُ أَکْبَرُ فَسَکَتَتِ الْمَلَائِکَةُ وَ فُتِحَتْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ وَ اجْتَمَعَتِ الْمَلَائِکَة» ملائکه ساکت شدند و درب های آسمان گشوده شد و ملائکه اجتماع کردند و گروه گروه خدمت پیامبر آمدند به ایشان سلام کردند و عرض نمودند
«یَا مُحَمَّدُ کَیْفَ أَخُوکَ إِنْ أَدْرَکْتَهُ فَأَقْرِئْهُ مِنَّا السَّلَامَ» پرسیدند: ای رسول خدا برادر تو چگونه است؟ فرمود: «بخیرٍ»
ص:269
آنها گفتند: سلام ما را به او برسان.
پیامبر فرمود: آیا شما او را می شناسید؟
«فَقَالَ کَیْفَ لَمْ نَعْرِفْهُ وَ قَدْ أَخَذَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ مِیثَاقَکَ وَ مِیثَاقَهُ مِنَّا»(1) ما چطور علی را نشناسیم در حالی که خدای عزّوجلّ برای تو و او از ما پیمان گرفته است؟
امام رضوان الله علیه بعد از نقل این روایت، می فرمایند(2) «در این حدیث شریف اسرار و حقایقی است که دست آمال ما از وصول به آنها کوتاه است» و آنچه به فهم قاصر از آن ادراک می کنم اگر مذکور کنم حدیث طولانی شود و از وصف این اوراق خارج است. یعنی می فرماید آنقدر مطالب در مورد این حدیث در ذهنم هست که نمی توانم اینجا بیان کنم و مقصود از ذکر بعضی از آن استشهاد برای این مطلب بود که با ذکر اقامه ملائکة الله مجتمع می شوند، یعنی نمازگزار وقتی اقامه می گوید همۀ ملائکه جمع می شوند و این نکته ای است که در روایات وارد شده.
با گفتن اذان دو صف از ملائکه و با گفتن اقامه یک صف از ملائکه در نماز حضور پیدا می کنند و آنها که با چشم دل حضور این ملائکه را مشاهده کنند، چه نماز خوشی خدا به آنها عنایت کرده است. رزقنا الله إنشاء الله.
ص:270
بسم الله الرحمن الرحیم
یکی از سؤالاتی که در مورد اذان در ذهن غالب مؤمنین وجود دارد اینست که اسرار فصول و بندهای اذان چیست؟ اینکه در ابتدای اذان چهار مرتبه تکبیر گفته می شود چه خصوصیتی دارد؟ و بعد از تکبیر شهادت بر وحدانیت خدای تبارک و تعالی و اینکه هیچ معبودی غیر از او نیست و سپس شهادت بر رسالت و ولایت، بعد هم آنچه که به عنوان حَیعلات مطرح است، این فصول را چگونه می توان توجیه و تفسیر کرد؟ قبل از پرداختن به برخی از نکات که در کتب بزرگان از عرفا و علما وارد شده، شاید بتوانیم این نکته را ذکر کنیم که وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به معراج رفتند و آن سفر آسمانی و آن حرکت عظیم الهی واقع شد، آن شکوهی که حرکت رسول خدا صلی الله علیه و آله داشت، در آن عوالم و در عالم ملکوت و در میان موجودات آسمانی و فرشتگان یک حرکات و حرف ها و اذکار و یک ولوله ای را به وجود آورد. حرکت پیامبر این چنین نبود که مشهود ملائکة الله در آسمان ها نباشد.
در آن روایت معروف اشاره شده است که در برخی از آسمان ها ملائکه توهم کردند که این نور، نور خداست و به سجده افتادند و بعد که جبرائیل معرفی کرد
ص:271
و گفت این نور نورِ پیامبر ختمی مرتبت محمّد بن عبدالله صلی الله علیه و آله است، این الله اکبرها و این اشهد أن لا إله إلاّ الله و أشهد أن محمّداً رسول الله صلی الله علیه و آله در آن عوالم بیان شد. به عبارتی اذان حکایتی از آن اذکار ملائکه است که به هنگام معراج رسول خدا رخ داد. اذان حکایت از آن اعمالی است که ملائکه در برابر عظمت پیامبر اکرم از خود نشان دادند، وقتی نور پیامبر را دیدند، در درجۀ اول آنقدر این نور که پرتوی از نور خدا بود جلوه عظیمی داشت که عظمت و بزرگی و کبریایی خداوند را یاد نمودند، شاید در آسمان اول تکبیر اول را گفتند و در آسمان دوم تکبیر دوم را و در آسمان سوم تکبیر سوم و در آسمان چهارم هم چهارمین تکبیر گفته شد. البته این به عنوان یک احتمال است که مطرح می کنیم و برخی از روایات هم فی الجمله مؤید این مطلب هست.
بنابراین اذان حکایت آن رخداد و اذکاری است که از ملائکۀ خدا در آن عالم واقع شد و نماز هم چون معراج مؤمن است، قبل از نماز، آنچه که ملائکۀ الهی انجام دادند را تکرار و حکایت می کنیم تا آماده برای این عروج الهی شویم. و تقرّب بیشتری به خدای تبارک و تعالی پیدا کنیم. نکتۀ دومی که باید ذکر کنیم این است که اذان جامع تکبیر، شهادت به توحید، شهادت به رسالت و شهادت به ولایت است، که خود این نکتۀ بسیار بسیار مهمی است و در آن اسرار فراوانی نهفته است.
ص:272
بسم الله الرحمن الرحیم
خصوصیت چهار تکبیر در اذان چیست؟ معنای اجمالی تکبیر این است که خدای تبارک و تعالی بزرگتر از آن است که انسان او را درک و توصیف کند. امیر المؤمنین صلوات الله و سلامه علیه در یک روایتی می فرمایند معنای تکبیر نفی کیفیت از خدای تبارک و تعالی است، یعنی این چگونگی ها و کیفیت های مادّی، هر توصیفی که عقل ناقص ما بخواهد از خداوند بکند بیان یک کیفیت برای خدای تبارک و تعالی است، و با گفتن الله اکبر همۀ این توصیفات را نفی می کنیم، حضرت فرموده اند مؤذّن وقتی الله اکبر می گوید.
«کَأَنَّهُ یَقُولُ اللَّهُ أَجَلُّ مِنْ أَنْ یُدْرِکَ الْوَاصِفُونَ قَدْرَ صِفَتِهِ الَّذِی هُوَ مَوْصُوفٌ بِهِ» گویا می گوید خدا بزرگتر از آن است که توصیف کنندگان بتوانند قدر آن صفتی که واقعاً خدا موصوف به آن است را درک کنند.
«وَإِنَّمَا یَصِفُهُ الْوَاصِفُونَ عَلَی قَدْرِهِمْ لَا عَلَی قَدْرِ عَظَمَتِهِ وَ جَلَالِهِ» توصیف کنندگان به اندازه ظرفیت فکر خود خدا را وصف می کنند نه به اندازۀ جلال و عظمت خدای تبارک و تعالی، و در آخر هم فرمودند
«تَعَالَی اللَّهُ عَنْ أَنْ یُدْرِکَ الْوَاصِفُونَ صِفَتَهُ عُلُوّاً کَبِیراً»(1) خدا منزه از آن است که وصف کنندگان بتوانند او را
ص:273
توصیف کنند. تکبیر اعلان عظمت خدای تبارک و تعالی است، تکبیری که در اذان گفته می شود، بیان کبریایی خدای تبارک و تعالی است، کسی که تکبیر می گوید و الله اکبر را بر زبان خود جاری می کند معنایش این است که اقرار می کنم هیچ موجودی غیر از خداوند متعال سزاوار بزرگی و کبریایی نیست. حال که معنای اجمالی تکبیر روشن شد باید دید چه اسراری در این تعدد وجود دارد و چرا باید چهار مرتبه گفته شود؟ در این مورد احتمالاتی وجود دارد:
احتمال اول در این چهار تکبیر اینست که هر کدام از این تکبیرها اشاره به یک مقامی دارد؛ تکبیر اول تکبیر از توصیف ذات خداست، خدا بزرگتر از آن است که احدی بتواند ذات او را بشناسد و توصیف کند. تکبیر دوم از توصیف وصف خداست، خدا بزرگتر از آن است که ما بعد از دایرۀ ذات، صفتی از اوصاف او را بتوانیم درک و بیان کنیم. تکبیر سوم تکبیر از توصیف در مقام اسم است، خدا بزرگتر از آن است که ما بتوانیم اسمی را برای او ذکر کرده و آنرا بشناسیم. تکبیر چهارم تکبیر از توصیف در مقام فعل است که این احتمال را امام خمینی رضوان الله تعالی علیه بیان فرموده است. بنابراین هر یک از این چهار تکبیر به یک مقام و بُعدی اشاره دارند. یعنی ما نمی توانیم خدا را در مقام ذات و صفات و اسماء و افعال بشناسیم.
احتمال دوم این است که هیچ بعید نیست که اذان حکایت از آن واقعه و رخدادی بنماید که هنگام عروج پیامبر در آسمان ها واقع شد، یعنی وقتی در معراج ملائکۀ الهی عظمت و شکوه پیامبر را دیدند، چهار بار تکبیر گفتند و ما هم این چهار تکبیر را در نماز خود حکایت می کنیم. نمازگزار وقتی در اول اذان بگوید آن کسی که استحقاق ثنا را دارد خداست، آن کسی که بزرگتر از همه چیز است خداست، آن کسی که لیاقت کبریایی و بزرگی و عظمت را دارد خداست. ببینید چقدر عمل او روح پیدا می کند.
نباید تصور کنیم که اذان صرفاً یک شعار ظاهری بین مسلمین است، انسان با
ص:274
گفتن اذان به یک سری از حقایق و واقعیات، توجّه و اعتراف می کند و بعد که وارد نماز می شود آن نماز یک ثنای جامع و بزرگ می شود. بزرگترین تسبیح و تحمید خدا در نماز وجود دارد، ذکر این مقدّمات در اذان می خواهد ما را وارد چنین نمازی کند و بگوییم خدایا اگر تمام عمر هم این چنین نماز بخوانیم نه قدرت ثنای تو را داریم و نه قدرت تسبیح و نه تحمید تو را خواهیم داشت و این اقرار را در اول اذان با آن چهار تکبیر بیان می داریم.
باید به اذان بسیار اهمیت دهیم و قبل از ورود در نماز به حقایق اذان توجّه کنیم که این توجّه انسان را برای نماز بسیار آماده می سازد.
ص:275
بسم الله الرحمن الرحیم
در مورد اسرار چهار تکبیر در اذان احتمالاتی را ذکر کردیم، احتمال سوم توجیهی است که در کلمات امام خمینی رضوان الله تعالی علیه، در این مورد بیان شده و آن این است که مؤذّن در تکبیر اول به کبریایی ذات مقدس خداوند توجّه دارد و عظمت و کبریایی ذات خدا را به همۀ قوای ظاهری و باطنی نفس خود اعلان می کند، چون اذان به معنای اعلان است و با تکبیر اول، انسان کبریایی خدا را به تمام اعضاء و قوای ظاهری و باطنی خود اعلان می کند.
تکبیر دوم این است به ملائکه ای که بر هر یک از این قوای ظاهری و باطنی به عنوان موکَل، مأمور هستند، کبریایی و بزرگی خدا را اعلان می کند.
در تکبیر سوم عظمت و کبریایی خداوند را به همۀ موجودات عالم غیب و شهود اعلان می کند. یعنی انسان دیگر به خودش و ملائکه ای که او را احاطه کرده اند توجّه نمی کند بلکه سراغ تمام موجودات عالم می رود، چه موجوداتی که مشهودند، چه غیرمشهود و غیب. کبریایی حق تبارک و تعالی را در عالم غیب و شهود اعلان می کند.
در تکبیر چهارم اعلان عظمت حق به ملائکه ای است که مؤکل آسمان ها و
ص:276
زمین هستند. نتیجه ای که ایشان از این توجیه بسیار لطیف عرفانی گرفتند این است کسی که اذان می گوید، با این چهار تکبیر بزرگی، عظمت و کبریایی حضرت حق را به همۀ سکنۀ عالم غیب و شهود و همۀ موجوداتی که در همۀ عوالم حضور دارند اعلان می کند(1).
حال این سؤال مطرح می شود که این اعلان برای چه هدفی انجام می شود؟ چرا فرد مؤذّن به این دست و پا و چشم و گوش و اعضای ظاهری و باطنی خود عظمت و کبریایی خدا را اعلان می کند؟ چرا به ملائکۀ موکَل آنها اعلان می کند؟ چرا به موجودات عوالم دیگر اعلان می کند؟ در پاسخ باید گفت به دو دلیل:
دلیل اول اینکه وقتی انسان به همۀ موجودات عالم بزرگی و عظمت خداوند را اعلان می کند، این خود اظهار عجز است، هم از جانب خودش و هم از جانب همه موجودات، عجز از اینکه بتوانند خدا را ثنا بگویند و ستایش و عبادت کنند. انسان با این الله اکبرها در عین اینکه اعلان کبریایی خدا را می کند، اقرار به عجز و ناتوانی تمام موجودات عالم می کند، یعنی ای انسان و ای ملائکه و ای موجودات عالم غیب و شهود و ای همه و همه، خدا اینقدر عظیم و بزرگ است که ما نه می توانیم او را بشناسیم و نه می توانیم او را عبادت کنیم، آنچنانکه شایسته اوست.
دلیل دوم این است که انسان به وسیله اذان باید این معارف و حقایق را وارد قلب خود کند، باید قلب انسان به عظمت حق تبارک و تعالی پی ببرد، کبریایی حق تبارک و تعالی را باور کند، انسان باید کبریایی را منحصر به خدا بداند، اگر منحصر به خدا دانست معنایش این است که غیر از خدا بزرگی وجود ندارد، اگر انسان در دلش نسبت به دیگری قائل به بزرگی باشد، [البته بزرگی ای که منشأش خدای تبارک و تعالی نباشد، چرا که ما رسول گرامی اسلام را چون نوری از انوار خدای تبارک و تعالی است بزرگ می دانیم، امیر المؤمنین علیه السلام را همینطور، ائمۀ
ص:277
معصومین را همینطور]، اگر انسان برای موجودی به استقلال بزرگی را معتقد به بزرگی باشد، معنایش این است که نسبت به الله اکبرهایی که می گوید دروغ می گوید، کبریایی خدا را قبول ندارد. کبریایی و بزرگی خدا معنایش این است که انسان برای هیچ موجودی بزرگی و کبریایی قائل نباشد، و چقدر این معنا معنای عمیق و این مقام مقامِ بزرگی است. اگر واقعاً کسی باور داشته باشد که بزرگی فقط مربوط به خداست و غیر از خدا هیچ کس لباس کبریایی را نمی تواند و لیاقت ندارد که بر تن کند، رسیدن به این مقام چه حال خوشی به او می بخشد و وی را به چه مراتب والایی می رساند.
ص:278
بسم الله الرحمن الرحیم
توجیه چهارم در تکرار تکبیر در اول اذان، این است که به وسیله تکرار انسان آن مفهوم و فحوی را در قلب خود وارد و تثبیت می کند.
تکرار در تکبیرات سبب می شود که حقیقت این تکبیر در قلب انسان تجلّی و تحقق پیدا کند، قلب انسان «الله اکبر» را چنانچه باور داشته باشد. و قائل به کبریایی خدا باشد دیگر عظمت و بزرگی را فقط در خدا و انوار خداوند یعنی موجوداتی که برخوردار از نور خدا هستند می بیند، و برای غیر خدا هیچ عظمتی قائل نخواهد بود. لذا انسانهای مؤمن، هیچ خوفی از حکّام جائر و افراد ستمگر ندارند، برخورد و مبارزه علمای بزرگ با شقی ترین افراد تاریخ و سلاطین جور، که هیچ خوفی نسبت به آنها نداشتند، بدین جهت است که آنها را بزرگ و عظیم نمی دانستند. بلکه کبریایی و بزرگی را فقط برای خدا قائل بودند. انسانی که در قلب و نفس خود کبریایی و بزرگی را منحصر در خدا بداند در مسیر زندگی فقط خشنودی و رضای او را مدّ نظر قرار می دهد، اگر فردی خدای نکرده در هر امری از امور زندگی خود رضای مخلوق را مقدّم بر رضای خالق قرار دهد، معنایش این است که آن مخلوق را بزرگتر از خدا می داند، اساساً آنها که الله اکبر
ص:279
تأثیری بر افکار و رفتارشان ندارد، کسانی هستند که الله اکبر در قلبشان رسوخ نکرده و قلب آنها بزرگی خدا را باور نکرده است، تکرار الله اکبر برای این است که بزرگی خدای تبارک و تعالی را باور کنیم که این باور قلبی نه تنها نیاز به تکرار بلکه نیاز به ریاضت های فراوان هم دارد. با یک روز و دو روز و یک ماه و یک سال و چند سال کسی نمی تواند ادعا کند قلبش عظمت خدا را کاملاً باور کرده است.
در روایتی امام صادق علیه السلام می فرمایند:
«إِذَا کَبَّرْتَ فَاسْتَصْغِرْ مَا بَیْنَ الْعُلَی وَ الثَّرَی دُونَ کِبْرِیَائِهِ» وقتی تکبیر می گویی آنچه را بین آسمان و زمین، بین عرش و فرش قرار دارد، کوچک بشمار، هنگامی که به بزرگی خدا توجّه می کنی باید بقیۀ امور را کوچک بشماری.
«فَإِنَّ اللَّهَ إِذَا اطَّلَعَ عَلَی قَلْبِ الْعَبْدِ وَ هُوَ یُکَبِّرُ وَ فِی قَلْبِهِ عَارِضٌ عَنْ حَقِیقَةِ تَکْبِیرِهِ قَالَ یَا کَاذِبُ» این عبارت بسیار تکان دهنده است. حضرت صادق علیه السلام می فرماید چنانچه خدا به قلب بنده ای از بندگان خود هنگامی که در حال تکبیر گفتن است نگاه کند و در قلب او اثری از حقیقت تکبیر و عظمت خدا نیابد یعنی در قلب او چیزهای دیگری بزرگ باشد مثل پول، مقام، شهرت، نزدیک شدن به صاحبان مقام و منصب، خداوند خطاب به او می فرماید:
«أَتَخْدَعُنِی وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی لَأَحْرِمَنَّکَ حَلَاوَةَ ذِکْرِی وَ لَأَحْجُبَنَّکَ عَنْ قُرْبِی وَ الْمُسَارَّةِ بِمُنَاجَاتِی»(1) یا کاذب، ای دروغگو! آیا با من خدعه می کنی؟ به عزت و جلالم قسم شیرینی ذکرم را بر تو حرام می کنم، تو را از قرب خود و سرور مناجاتم دور می کنم.
افرادی که سؤال می کنند چرا نماز برای ما شیرین نیست؟ چرا حلاوت ذکر خدا نصیب ما نمی شود؟ پاسخ این است که چون برای غیر خدا بزرگی قائلیم و کبریایی را منحصر به خدا نمی دانیم، اما کسی که آن را منحصر در خدا بداند و
ص:280
بعد هم ببیند خدا راه را بر او گشوده و توفیق داده تا در مقابل حضرتش بایستد و با او مناجات کند، مگر امکان دارد که ذکر خدا برای او شیرین نباشد؟!
ببینید در الله اکبر چه رازها و اسراری وجود دارد. در هنگام اذان با گفتن «الله اکبر» به دنبال این باشیم که کبریایی خدا را در قلب خود رسوخ بدهیم، فقط و فقط، بزرگی و عظمت و جلال را برای خدا قائل باشیم. تمام قدرت های دنیا و حاکمان را در مقابل خدا صفر بدانیم، تمام ابزار و وسائلی را که مخصوصاً در زمان ما وجود دارد در مقابل تدبیر و قدرت الهی صفر بدانیم، بزرگی فقط مخصوص خدای تبارک و تعالی است و این را در قلب خود تثبیت کنیم.
ص:281
مراتب اول و دوم: شهادت لفظی و عملی
بسم الله الرحمن الرحیم
بعد از بیان مقصود از تکبیر و وجه تکرار آن در تکبیرات اربعه، باید دید مقصود از شهادت به توحید و اینکه غیر از خدا اله دیگری وجود ندارد چیست؟ ابتدا باید دانست شهادت دارای مراتبی است؛ یک مرتبه شهادت لسانی و قولی است که انسان با زبان خود شهادت می دهد، که غیر از خدا معبود دیگری وجود ندارد، این نازل ترین و ضعیف ترین مرتبۀ شهادت است.
مرتبۀ دوم شهادت عملی است. مقصود از شهادت عملی این است که انسان در مقام عمل و با عمل خود ثابت کند که هیچ مؤثری غیر از خدای تبارک و تعالی در عالم وجود ندارد..
ما اگر در زندگی خود از شخصی نه به عنوان اینکه واجد صفات الهی و انسانی است، بلکه به خاطر قدرت یا ثروت یا مقام و منصب او مدح و ستایش کنیم این عمل به این معناست که ما در مقام عمل غیر از خدا معبود دیگری را مورد توجّه داده ایم. کلمۀ «اله» در «لا اله الا الله» لغت عرب چند احتمال دارد؛ یکی از احتمالات آن است که از کلمۀ
«ألِهَ فی الشیء» به معنای تحیر فی الشیء،
ص:282
یعنی در شیء متحیر شد، یا ممکن است از لاه یلوه به معنای احتجب یعنی در پرده قرار گرفتن و نهان شدن باشد و احتمال سوم این است که به معنای عبَدَ باشد، مألوه یعنی معبود. هر چه باشد الوهیت مختص خداوند است و انسان باید هم در مقام ذات و هم در مقام فعل قائل به این الوهیت باشد. در مقام فعل یعنی انسان با عمل خود نشان دهد هیچ مؤثری در عالم غیر از خدا نیست، همه چیز به دست خدای تبارک و تعالی است، شفا به دست اوست، غنا به دست اوست، عزّت به دست اوست، اگر کسی بخواهد با اتکاء به دیگری که آن هم مثل او ضعیف است خود را در دنیا عزیز گرداند، معنایش این است که خدا را فقط مؤثر در امور نمی بیند، بلکه دیگران را هم مؤثر در وجود می بیند.
انسان باید دست احتیاج خود را فقط به سوی خدای تبارک و تعالی دراز کند، هر چه می خواهد از او بخواهد، چشم طمع از غیر او ببندد و فقط به او امید داشته باشد و نباید به موجود دیگری غیر از او امیدوار باشد. عجز و فقر و احتیاج خود را فقط در پیشگاه حق اظهار کند، نه در درگاه دیگران، معنای این کار آن است که چنین فردی با عمل خود شهادت می دهد به «لا إله إلاّ الله» و ببینید این شهادت عملی چقدر عمیق تر و وسیع تر از آن شهادت لفظی است.
در اذان همانطور که با زبان خود می گوئیم
«أشهد أن لا اله إلاّ الله» باید این شهادت در عمل و کردار ما در طول دوران زندگی نمایان باشد. اذان فقط مقدمۀ نماز نیست، ببینید اذان در زندگی چه تأثیری می گذارد؟ ببینید این عبادت حتی برای کسب قدرت و امکانات مالی، عظمت و عزت دنیا و آخرت راهنمای ماست و می گوید راه آن فقط خداست، اگر کسی دل به غیر خدا ببندد، مسیر را اشتباه رفته و به نتیجه هم نخواهد رسید. باید علاوه بر بیان لفظی در عمل هم معتقد باشیم که مؤثر فقط خداست و همه چیز به دست خدای تبارک و تعالی است، باید شهادت عملی بدهیم بر اینکه
«أشهد أن لا إله إلاّ الله». انشاء الله خداوند خاتمۀ عمر همۀ ما را شهادت لفظی و عملی بر لا إله إلاّ الله قرار بدهد.
ص:283
مرتبه سوم و چهارم: شهادت قلبی و ذاتی
بسم الله الرحمن الرحیم
مرتبه سوم از شهادت، شهادت قلبی است که امام خمینی رضوان الله تعالی علیه می فرمایند(1) شهادت قلبی سرچشمۀ شهادت عملی و قولی است، قلب به سرّ باطنی خود باید توحید فعلی را دریابد و شهادت به توحید قلب انسان را احاطه و توحید فعلی در قلب تجلّی پیدا کند. این تعبیری که در روایات آمده
«الْقَلْبُ حَرَمُ اللَّهِ فَلَا تُسْکِنْ حَرَمَ اللَّهِ غَیْرَ اللَّه»(2) قلب حرم خداست. در حرم خدا غیر خدا را ساکن مگردان برای همین است که توحید فعلی بر تمام قلب انسان حاکم و محقق باشد.
پس در باب شهادت نباید فقط به شهادت لفظی و شهادت عملی بسنده کنیم، ریشۀ اصلی شهادت قولی و عملی این است که قلب انسان توحید را باور کند و از توجّه به دیگر موجودات منقطع شود. امام رضوان الله تعالی علیه می فرمایند که عمده اخبار اهلبیت عصمت و طهارت علیهم السلام راجع به ترک طمع از دست مردم و یأس
ص:284
از بندگان و ثقه و اطمینان و اعتماد به خدای تبارک و تعالی. مربوط به همین مرتبۀ شهادت قلبیه است. حال اگر کسی در ظاهر به جهت خجالت و کم رویی و برخی ملاحظات اظهار نیاز یا توجهی به آنچه که دیگران دارند داشته باشد اما در قلب او چنین نباشد مشمول این روایات نخواهد بود، چون باید در قلب و نفس و باطن خود، هیچ توجّه و علاقه ای به آنچه که دیگران دارند نداشته باشد.
مرحوم کلینی در کتاب الایمان و الکفر اصول کافی(1) بابی دارد تحت عنوان «الاستغناء عن النّاس» که توصیه می شود روایات این باب را همه ببینند یعنی بی نیاز دانستن خود از مردم و اینکه فقط و فقط انسان خودش را محتاج به خدا بداند. امام سجّاد علیه السلام فرمودند:
«رَأَیْتُ الْخَیْرَ کُلَّهُ قَدِ اجْتَمَعَ فِی قَطْعِ الطَّمَعِ عَمَّا فِی أَیْدِی النَّاس» می فرماید اگر از من بپرسند تمام خوبی ها در چه چیز خلاصه می شود؟ چه عاملی انسان را به تمام خوبی ها سوق می دهد؟ می گویم قطع طمع از آنچه که در اختیار دیگران است، به وسیلۀ قطع طمع می توان به تمام خوبی ها رسید، این تعبیر خیلی عجیبی است «رأیت الخیر کلّه» تمام و همه خیر را، یعنی انسان اگر می خواهد به هر چه خوبی است برسد راهش قطع طمع است از آنچه که دیگران دارند. اگر دید دیگری خانه ای بزرگ دارد، مقام و پولی دارد، شهرت دارد، زیبایی دارد، یا هر چیز دیگر، به آن هیچ توجهی نکند. مبادا در ذهنش بیاید که کاش من یک مقداری از ثروت و یا حتی علم او را داشتم، اگر علم هم می خواهد باید از خدا بخواهد.
«وَمَنْ لَمْ یَرْجُ النَّاسَ فِی شَیْ ءٍ» کسی که در هیچ چیز به مردم امید نداشته باشد.
«وَرَدَّ أَمْرَهُ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ فِی جَمِیعِ أُمُورِه» و همه امور خود را به خدا تفویض و واگذار کند، دائماً بگوید
«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَی اللّهِ إِنَّ اللّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ»(2) اگر دید خود مریض است و دیگری سالم، حسرت سلامتی آن فرد را نداشته
ص:285
باشد، طرف خود را خدا قرار بدهد.
امام سجّاد علیه السلام بر این کار اثر عجیبی را بیان می فرماید
«اسْتَجَابَ اللَّهُ تَعَالَی لَهُ فِی کُلِّ شَیْ ء» می فرماید چنین فردی مستجاب الدّعوة می شود، هر چه از خدا بخواهد خداوند دعای او را مستجاب می کند، چرا بسیاری از دعاهای ما مستجاب نمی شود؟ برای اینکه انسان فریاد می زند خدا خدا می کند اما در گوشۀ قلبش امید دارد که کسی بیاید کمک کند و دست او را بگیرد و بالا بیاورد، یا به او اعتباری بدهد، چقدر باید یک انسان بدبخت و بیچاره باشد که برای برخورداری از بهره های یکی دو روزه دنیا بخواهد از اعتبارات ظاهری دیگران استفاده کند. به وسیلۀ آنها که خود محتاج دیگری هستند بخواهد رفعت عنوان و مقام پیدا کند.
انسان اگر بخواهد رفعت و اعتبار پیدا کند باید فقط و فقط از خدای تبارک و تعالی بخواهد «فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمِیعاً»1 عزت فقط برای خداست، معنای این آیه آن نیست که فقط عزت برای خداست، بلکه همه چیز مانند سلامتی، اعتبار، علم و قدرت و... دست خداست، ما در اذان باید با قلب خود شهادت بدهیم،
«اشهد أن لا إله إلاّ الله» اگر در زمان حیات خود هر روز با تکرار، این شهادت را در قلب خود وارد کنیم، قلب نسبت به آن تمکین پیدا می کند، در نتیجه به هنگام مرگ به راحتی این شهادت بر زبان جاری خواهد شد، اما آن کس که شهادت به لا اله إلاّ الله در قلبش نفوذ نکرده باشد نمی تواند به هنگام مُردن شهادت به لا إله إلاّ الله را بگوید، ولو با زبان هم آن را زیاد گفته باشد، باید این شهادت را در قلب خود ایجاد و تثبیت کنیم.
مرتبۀ چهارم شهادت، شهادت ذاتی است که همۀ موجودات عالم با ذات خودشان شهادت می دهند به اینکه لا اله إلاّ الله. بر طبق آیۀ شریفه 18 سورۀ مبارکه آل عمران «شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ» خود خداوند و
ص:286
ملائکه و صاحبان علم همه شهادت بر وحدانیت او می دهند که از این تعبیر به شهادت ذاتی می کنند.
بنابراین نمازگزار که در حال گفتن اذان است، وقتی به شهادت بر لا اله إلاّ الله می رسد به این نکته توجّه کند که فقط زبان او شهادتگو نیست، بلکه عمل و قلب او هم شهادت بر توحید می دهند.
انشاء الله همۀ ما از موحدین واقعی باشیم.
ص:287
بسم الله الرحمن الرحیم
اشهد أن محمّداً رسول الله
بعد از بیان مختصری از خصوصیات مربوط به تکبیرهای اربعه و شهادت به توحید در اذان باید ببینیم چه سرّی وجود دارد که در اذان و اقامه بلافاصله بعد از شهادت به توحید، شهادت به رسالت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مطرح می شود و اساساً بین شهادت به رسالت و نماز یعنی عبادت خدای تبارک و تعالی چه ارتباطی وجود دارد؟ ارتباط تکبیر و شهادت به توحید با عبادت کاملاً روشن است چون حقیقت تکبیر عبادت است، معنای تکبیر ثناگویی و تعظیم خداست و همچنین شهادت به توحید هم نفی الوهیت غیر و اثبات الوهیت برای خداست. اما نسبت به اینکه شهادت به رسالت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله چه ارتباطی با نماز دارد که نمازگزار باید در هر یک از اذان و اقامه دو بار این شهادت را بر زبان جاری کند؟
همانطور که قبلاً اشاره شد توجّه به روایت شریف معراج که در کتاب علل الشرائع ذکر گردیده، اسرار این اذکار را در گفتارهای صورت گرفته درعالم معراج حکایت می کند. وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با آن محمل از نور که خدای تبارک و تعالی برای ایشان فرستاده بود به همراه جبرئیل به آسمان سوم رسیدند ملائکه
ص:288
از شدّت عظمت و شباهت وجود نورانی نبی اکرم به نورانیت حضرت حق (نورانیتی که در هنگام تجلی برای ملائکه مشهود می گشت) متحیر گشته و به سجده افتادند.
وقتی که جبرئیل این رفتار و حیرت ملائکه را مشاهده کرد دو بار با صدای بلند گفت «أشهد أن محمّداً رسول الله صلی الله علیه و آله» بعد از اینکه جبرائیل این شهادت را داد، ملائکه برگشتند، جمع شدند و به حضرت سلام کردند و سؤال کردند حال برادر شما علی بن ابیطالب چگونه است؟
در این قسمت از روایت اولین نکته آن است همانطور که در پی شهادت جبرئیل به رسالت پیامبر، حجاب ها از پیش روی ملائکۀ الهی کنار رفت، ذکر این شهادت در ابتدای نماز موجب کنار رفتن حجاب های فراوان از نمازگزار و گشوده شدن ابواب معنوی بسیار بر او می شود.
بنابراین، بیان این شهادات در اذان و اقامه حکایتی است از آن حادثه که هنگام معراج واقع شد.
نکته دوم آن است که ما در نماز این معراج و سفر روحانی به عنوان یک موجود ناچیز می خواهیم وجود بسیار بزرگ و با عظمتی را ستایش کنیم. برای ستایش آن وجود با عظمت باید از وسائطی که این مسیر را طی کرده و مقرّب نزد خدای تبارک و تعالی هستند بهره مند شویم. اساساً بدون ارتباط و وساطت آنها امکان اتصال به حق تبارک و تعالی وجود ندارد. بدون شهادت به رسالت، شهادت به توحید امکان ندارد، توحید کامل آن توحیدی است که همراه با شهادت بر رسالت باشد.
این بحث نزد فلاسفه مطرح است که اساساً ربط قدیم به حادث چگونه است؟ آن خدای بزرگ چگونه با موجودات ممکن و حادث این عالم ارتباط برقرار می نماید؟ در پاسخ به این نکته می گویند باید یک واسطه ای در فیض وجود داشته باشد. به همین جهت در بعضی روایات چنین بیان شده که اول
ص:289
چیزی که خدای تبارک و تعالی خلق کرد نور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بود. نمازگزار بدون ارتباط با پیامبر و بدون شهادت بر رسالت پیامبر، نه در اعتقاد و نه در عبادت نمی تواند ارتباط با خدای تبارک و تعالی پیدا کند، اعتقاد کامل و عبادت منحصر به همین راه است.
ص:290
بسم الله الرحمن الرحیم
اشهد أنّ علیاً ولی الله
در پاسخ به این سؤال که چه ارتباطی بین شهادت به رسالت با شهادت به توحید و نیز چه ارتباطی بین این شهادتها و نماز وجود دارد، بیان نمودیم که اساساً راه توحید واقعی و اینکه انسان حقیقتاً موحّد باشد اینست که شهادت قلبی و لسانی به نبوّت پیامبر ختمی مرتبت داشته باشد. نمازگزار باید در این مسیری که به عنوان نماز طی می کند که یک سفر معنوی و معراج روحانی است، بداند آنقدر ضعیف و عاجز و ناتوان است که نمی تواند این راه را به تنهایی طی کند. باید متمسّک و متوسّل به انواری شود که سالک إلی الله بوده و این راه را طی کرده اند، ما با شهادت به رسالت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام خود را تقویت کرده و نورانیت پیدا می کنیم تا بتوانیم قابلیت حضور را در محضر ربوبی خدای تبارک و تعالی پیدا کنیم.
این مطلب مهم که روایات فراوان در کتب روایی بر آن گواه است که عبادات بدون ولایت امیرالمؤمنین و اولاد او ارزشی ندارد، فقط مجرّد یک اعتبار و قانون نیست! کسی فکر نکند این صرفاً یک قانون است که خدا قرار داده و فرموده اگر
ص:291
کسی ولایت را نپذیرد نمازش مورد قبول نیست، بلکه این بیانگر یک حقیقت و واقعیت تکوینی است و آن واقعیت اینست که انسان بدون ولایت نمی تواند خدا را عبادت کند.
بدون امامت و ولایت علی ابن ابیطالب و اولاد او لیاقت و صلاحیت و قابلیت عبادت خدای تبارک و تعالی را ندارد. همانطور که بدون شهادت بر رسالت پیامبر نمی تواند تقرّب به خدای تبارک و تعالی پیدا کند.
در آن روایت معروف، امام باقر علیه السلام به محمّد بن مسلم می فرمایند:(1) امامان جور و پیروان آنها از دین خدا دور و جدا هستند، خودشان گمراهند و دیگران را هم گمراه کردند. اعمالی که انجام می دهند مثل خاکستری است که در یک روز طوفانی با وزیدن باد شدید متفرق می شود.
سپس حضرت باقر علیه السلام می فرمایند: اگر کسی تمام شب ها را به عبادت سر کند و تمام روزها روزه بگیرد و همه اموالش را در راه خدا صدقه بدهد و تمام سال های عمرش به حج برود، اما معتقد به ولایت ولی الله نباشد، این اعمال هیچ ارزشی نخواهد داشت، چرا؟ برای اینکه حقیقت عبادت بدون ولایت تحقق پیدا نمی کند، انسان ضعیفی که قلبش هزاران آلودگی دارد و وجود او با هزاران ضعف همراه است، چگونه می خواهد تقرّب به خدا پیدا کند، و اساساً با این وضع چه نسبتی با خدا دارد؟ این کجا و خدا کجا؟
باید بین آن موجود بی نهایت عظیم و این ضعیف ذلیل یک انواری واسطه باشد که این انسان ضعیف با تمسّک به آن انوار بتواند خود را متصل به خدای تبارک و تعالی کند. اینها وسائط الی الله هستند، نفهمیدند و نباید هم بفهمند آن کوردلانی که حقیقت ولایت را نچشیده و این معارف عظیم را درک نکردند و از دنیا رفتند و با انکار ولایت خود را گرفتار عقوبت و عذاب الهی کردند.
این مطلب که عبادت بدون ولایت قابل قبول نیست یک مطلب برهانی است،
ص:292
برهان فلسفی بر آن قائم است، مصادیقش را هم روایات و ادلۀ نقلی برای ما بیان کرده اند، و از اینجا می توان این نتیجه روشن را گرفت که هرکس اعتقادش به رسالت پیامبر اکرم و ولایت بیشتر باشد، عباداتش از ثواب بیشتر برخوردار و خود نیز دارای اجر و قرب بیشتری نزد خدای تبارک و تعالی خواهد بود. شهادت به ولایت امیر المؤمنین علیه السلام یکی از مستحبّاتی است که در اذان - به عنوان ذکر مطلق - باید ذکر شود و در روایات آمده که اگر کسی به توحید و رسالت پیامبر شهادت داد، حتماً به ولایت امیر المؤمنین علیه السلام هم شهادت دهد.(1) انشاء الله خداوند همۀ ما را اهل ولایت قرار بدهد.
ص:293
بسم الله الرحمن الرحیم
یکی از روایاتی که دلالت می کند بر اینکه بدون تمسّک به رسالت و ولایت اساساً توحید کامل نیست و تحقّق پیدا نمی کند. بدون مصاحبت و همراهی کامل ترین موجودات عالم امکان تقرّب به خدای تبارک و تعالی نیست. روایتی است که مرحوم کلینی از امام باقر علیه السلام ذکر کرده اند: محمّد بن مسلم می گوید(1)
«سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام یَقُولُ کُلُّ مَنْ دَانَ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ بِعِبَادَةٍ یُجْهِدُ فِیهَا نَفْسَهُ وَ لَا إِمَامَ لَهُ مِنَ اللَّهِ فَسَعْیُهُ غَیْرُ مَقْبُولٍ» هر کسی که بخواهد از راه عبادت به خدا تقرّب پیدا کند و نفس خود را در این راه به زحمت و تلاش بیندازد، در حالی که امامی از ناحیۀ خدا به عنوان حجّت و حبل الله و واسطۀ فیض بین خدا و بشر نداشته باشد، تلاش او بی فایده و غیر مقبول است «وَ هُوَ ضَالٌّ مُتَحَیِّرٌ» چنین فردی گمراه و در همه امور متحیر و سرگردان است.
مسئلۀ امامت و ولایت فقط یک امر سیاسی یا یک امر اجتماعی که مربوط به حکومت باشد نیست! دایرۀ ولایت ائمه معصومین علیهم السلام اینقدر وسیع است که حتی عبادت های شخصی افراد را هم دربر می گیرد. بر حسب این روایت و روایات
ص:294
متعدد دیگر به هیچ وجه کسی که ولایت اهلبیت را نپذیرفته و نور ولایت در قلب او وجود نداشته باشد، قدرت عبادت خدای تبارک و تعالی را ندارد بلکه قابلیت ندارد تقرّب به خدا پیدا کند و موحّد واقعی باشد و بر اثبات این مسئله علاوه بر روایات، برهان عقلی هم دلالت وجود دارد که در جای خود علمای بزرگ آن را اقامه کرده اند. وقتی به نماز می ایستیم به خود نگاه کنیم ببینیم میزان اعتقاد ما به ولایت چه اندازه است؟ چه مقدار ولایت ائمۀ معصومین علیهم السلام وجود ما را فرا گرفته؟ و نور ولایت قلب ما را احاطه کرده؟ به روشنی می توان گفت هر مقدار انسان در این دایره قوی تر باشد، در دایرۀ عبادت قوی تر است.
در زمان حاضر که زمان غیبت کبری است هر انسانی که تولّی و اعتقادش نسبت به وجود مقدس امام زمان (عج) بیشتر باشد و ارتباط قلبی او با آن حضرت قوی تر باشد نه فقط ارتباط لفظی و لسانی، نه فقط دعای تعجیل را بر زبان جاری کند بلکه حقیقتاً در عمق قلب و روحش معتقد باشد به اینکه واسطۀ فیض خدا آن حضرت است و همۀ عنایاتی که به بشر می شود از طریق اوست. هر مقدار این ارتباط قوی تر باشد عبادات ما قوی تر و امکان تقرّب ما به خدا بیشتر است.
در ادامه روایت امام باقر علیه السلام نسبت به افرادی که امامت و ولایت را قبول ندارند می فرمایند
«وَاللَّهُ شَانِئٌ لِأَعْمَالِهِ وَ مَثَلُهُ کَمَثَلِ شَاةٍ ضَلَّتْ عَنْ رَاعِیهَا وَ قَطِیعِهَا»، خدا اعمال این افراد را اصلاً قبول ندارد و به گوسفندی می مانند که از گله و چوپان جدا شده است. انسانی که ولایت اهلبیت علیهم السلام را نپذیرد در غیر مسیر انسانیت قرار می گیرد.
انشاء الله خداوند نور ولایت را در قلوب ما هرچه بیشتر قرار بدهد.
ص:295
بسم الله الرحمن الرحیم
بعلیّ قامت الصّلاة؛
به (وجود مبارک) علی نماز برپا شد.(1)
در مورد شهادت بر ولایت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه باید گفت گرچه در شهادت بر رسالت، شهادت به ولایت و در شهادت بر ولایت، شهادت به رسالت هم هست، اما چون حقیقت رسالت با وصایت و ولایت امیر المؤمنین صلوات الله علیه تکمیل و اتمام شد، نمازگزار باید در این سفر معنوی توجّه خاص به این مطلب داشته باشد.
ما فعلاً وارد این بحث فقهی نمی شویم که آیا شهادت به ولایت علی ابن ابیطالب «جزءِ وارد» در اذان و اقامه هست یا خیر؟ این در جای خودش در کتب فقهی مورد بحث قرارگرفته است.. اما روشن و بدیهی است کسی که اقرار لسانی و اعتقاد قلبی به ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام که تکمیل دین و اتمام رسالت به آن است نداشته باشد، نماز او به هیچ وجه نمی تواند نماز واقعی باشد!
ص:296
در کتاب احتجاج(1) این روایت ذکر شده که شخصی به امام صادق علیه السلام عرض می کند یابن رسول الله برخی از مردم چنین حدیثی در مورد معراج نقل می کنند که رسول خدا صلی الله علیه و آله در معراج ملاحظه کرد بر عرش خدا سه کلمه نوشته شده: «لا اله إلاّ الله، محمّد رسول الله صلی الله علیه و آله» و بعد اسم خلیفۀ اول که به حسب ظاهر خلافت را تصاحب کرد نام بردند. امام صادق علیه السلام ناراحت شدند و فرمودند «سبحان الله» اینها همه چیز را تغییر دادند حتی این مطلب را. بعد فرمودند خدای عزّوجلّ وقتی عرش را خلق فرمود بر آن نوشت
«لا إله إلاّ الله، محمّد رسول الله، علیٌّ أمیر المؤمنین» سپس فرمودند چرا برخی از جهّال زمان این حقیقت را تغییر دادند؟ متأسفانه دستگاه ظلم و تحریف خلفاء به هیچ چیزی بسنده و اکتفا نکردند و حتی این واقعیت را در حدیث معراج هم تغییر دادند و به جای «علیٌ أمیر المؤمنین» نام فرد دیگری را قرار دادند. علی که در تمام زندگی خود یک آن و یک لحظه شرک به خدا نداشت، چطور می شود نام امیر المؤمنین را برداشت و نام شخص دیگری را جای آن گذاشت که مدتی از عمرش را در شرک گذرانده است؟ و بعد فرمودند: نه تنها این سه نام
«لا اله إلاّ الله، محمّد رسول الله، علیّ امیر المؤمنین» بر عرش خدای تبارک و تعالی نوشته شده، بلکه خداوند این سه کلمه را بر آب و کرسی و بر لوح و پیشانی اسرافیل و دو جناح و بال جبرئیل و اکتاف آسمان ها و زمین، سر کوه ها و بر خورشید و ماه و به طور خلاصه در تمام هستی این کلمات تکویناً ثبت شده است.
سپس امام صادق علیه السلام فرمود: هر کس لا اله إلاّ الله، و محمّد رسول الله را گفت، در ادامه علی امیر المؤمنین را هم بیان کند. تردیدی نیست که اگر به حسب ضوابط فقهی
«أشهد أنّ علیاً ولیّ الله» جزء وارد در اذان نباشد، اما به عنوان ذکر مطلق باید معتقد به استحباب و رجحان آن شد. ما وقتی این روایت را ملاحظه می کنیم، باید بگوئیم ای انسان نمازگزار فکر نکن که فقط تو شهادت به الوهیت،
ص:297
رسالت و ولایت امیر المؤمنین می دهی، بلکه در باطن عرش خدا، دریاها، بیابان ها، کوه ها، کرسی، جبرئیل، ملائکه، خورشید و ماه، این کلمات حک شده و وجود دارد. و ما اینک با ذکر این عبارات در اذان و اقامه به عنوان یکی از موجودات عالم با همۀ موجودات دیگر همراهی می کنیم.
بنابراین حتماً در اذان و اقامه سعی کنیم شهادت به ولایت امیر المؤمنین را ذکر کنیم. بزرگان ما فرمودند اگر جزء اذان هم نباشد، اما روح اذان و دین و عبادت است و عبادت بدون این هرگز محقق نمی شود.
ص:298
بسم الله الرحمن الرحیم
ذکر کردیم که بدون شهادت بر ولایت، شهادت بر رسالت حاصل نمی شود.
نکته ای را امام خمینی رضوان الله تعالی علیه در کتاب آداب الصّلاة می فرمایند که «در شهادت به توحید و الوهیت هر دو شهادت به رسالت و ولایت منطوی است، یعنی شهادت به توحید محقق نمی شود مگر اینکه در آن شهادت به رسالت و ولایت هم هست، و همچنین فرموده اند در شهادت به رسالت هم آن دو شهادت دیگر موجود است، و نیز در شهادت به ولایت هم شهادت به توحید و رسالت موجود است(1)»، چون نور پیامبر و نور علی از نور خدای تبارک و تعالی است و این افراد کامل ترین انسان هایی هستند که مظهر توحید حق تبارک و تعالی هستند، بدون توسل و شهادت به این ذوات مقدسه کسی نمی تواند به خدای تبارک و تعالی تقرّب پیدا کند، از این تعبیر معروف پیامبر صلی الله علیه و آله که در مورد سفر می فرمایند: «الرفیق ثمّ الطریق»(2) اول انسان برای خود رفیق و همراه پیدا کند و بعد راه را آغاز کند، در باب عبادت هم می توانیم استفاده کنیم. برای عبادت و
ص:299
حرکت به سوی حق آن موجودی می تواند رفیق و همراه سالک باشد که خود در اعلی درجۀ توحید باشد و یک آن شرک، گناه و خطا وجودش را آلوده نکرده باشد.
چقدر این تعابیر و عباراتی که در اذان و اقامه وجود دارد منسجم و هماهنگ است، انسان در ابتدا عظمت خدا را با آن خصوصیات که در چهار تکبیر است و قبلاً به آن اشاره کردیم، بیان می کند و سپس شهادت به توحید و وحدانیت خدای تبارک و تعالی می دهد و بعد هم شهادت به رسالت و ولایت می دهد.
تا این قسمت اذان مسئله از نظر ایمانی و اعتقادی که در نمازگزار باید وجود داشته باشد تا صلاحیت ورود به نماز را پیدا کند تمام می شود، اما با ذکر حی علی الصلاة بخش دوم اذان و اقامه شروع می شود که باید ببینیم معانی آن چیست؟
در این بخش از اذان می گوییم «حیّ علی الصّلاة» بشتاب به سوی نماز، بعد می گوئیم
«حیّ علی الفلاح» بشتاب به سوی فلاح و رستگاری، بعد هم «حیّ علی خیر العمل» بشتاب به سوی آنچه که بهترین اعمال است. انسان نمازگزار باید هر یک از اینها را دو بار ذکر کند.
انسانی که در حال گفتن اذان و سالک کوی یار است و در این راه برای معراج و آن سفر روحانی می خواهد قدم بردارد، بعد از اینکه مسائل ایمانی و اعتقادی خود را گفت، یعنی اول: عظمت حق تعالی را اعلان کرد، دوم: شهادت به الوهیت و توحید داد، سوم: رفاقت و مصاحبت با رسول و ولی را اختیار کرد با بیان «حیّ علی الصّلاة» به قوای مُلکیه و مَلکوتیه اعلام می کند که برای نماز آماده شوند، معنای ظاهری «حیّ علی الصّلاة» این است که انسان به دیگران خطاب می کند بشتابید به سوی نماز که می خواهد نماز شروع شود، ولی معنای عمیق حی علی الصّلاة اعلان به همۀ قوای مُلکی و ملکوتی برای شتاب به این امر است. مؤذّن تمام قوای مُلکیه و ملکوتیه را آماده نماز می کند، اعلان حضور
ص:300
می دهد که با همۀ قوا آمادگی برای نماز پیدا کنند.
در قسمت اول اذان جنبۀ اعتقادی آن مطرح است، اما در قسمت دوم جنبۀ عملی اذان، و توجّه به اینکه چه کسانی، چه موجودات و قوایی می خواهند در محضر حق تبارک و تعالی حضور پیدا کنند، بیان می شود و چقدر لذّت دارد وقتی که انسان «حیّ علی الصّلاة» می گوید توجّه کند به اینکه نه فقط وجود ظاهری خود و دوستانش را ترغیب و تشویق به نماز می کند، بلکه قلبش را، دست و چشمش را، نفس و قوای مُلک و ملکوت و همه را دعوت برای حضور در این محضر می کند.
ص:301
بسم الله الرحمن الرحیم
بیان کردیم با «حیّ علی الصّلاة» انسان به تمام وجود و اعضا و جوارح خود خطاب می کند که آماده برای نماز شوند و بشتابند به سوی نماز، و نه فقط وجود خودش بلکه همه قُوایی که در مُلک و ملکوت وجود دارد نیز دعوت به نماز می کند. یعنی حال که خدا عظیم است، و حال که خدا واحد است، و حال که ما رسالت و ولایت را قبول داریم پس باید خدا را ثنا بگوئیم و او را عبادت و پرستش کنیم و نباید درنگ و توقف کنیم، نمی شود آن شهادت ها باشد اما نسبت به نماز درنگ شود، اگر در خواندن نماز و انجام این فریضه الهی مسامحه وجود داشته باشد خدای نکرده، ریشه در این دارد که این شهادت ها ناقص است، این شهادت ها قلبی و واقعی نیست. اما اگر این شهادت ها شهادت های کاملی باشد، چطور انسان می تواند شهادت به توحید و رسالت و ولایت بدهد، اما خود را از قافلۀ پرستش عقب بیندازد، بلکه باید بلا فاصله شروع به پرستش خدای تبارک و تعالی کند.
بعضی سؤال می کنند که چرا «حیّ علی الصّلاة» یا فصول دیگر دو بار باید تکرار شود؟ جواب کلی که برای این تکرارها وجود دارد اینست که معمولاً در
ص:302
دفعه اول انسان توجّه کامل پیدا نمی کند، فطرت انسان بیدار نمی شود. این تکرار برای اینست که یک بیداری کامل برای فطرت ایجاد شود، انسان وقتی یک بار می گوید ممکن است توجّه عمیق نکند، اما برای توجّه عمیق و تنبّه کامل و بیداری تام که فطرت را کاملاً بیدار کند که باید نماز خواند و خدا را پرستش کرد، دو مرتبه آن را می گوید. وجه دومی هم در کلمات امام رضوان الله تعالی علیه ذکر شده که می فرمایند(1) ممکن است بار اول خطاب به قوای داخل باشد، قوایی که داخل در مملکت وجود انسان است، مثل قلب، گوش، دست، چشم و...، و بار دوم خطاب به قوای خارج از مملکت انسان است. انسان در این پرستش تنها نیست بلکه با تمام موجودات عالم همراه است، می خواهد خدا را در کنار موجوداتی که دائم در حال تسبیح و عبادت او هستند، عبادت کند و بعد توجّه پیدا می کند به حکمت، و آن اثر مهم نماز که رستگاری و فلاح است.
فطرت هر انسانی خواهان رسیدن به سعادت است، از هر کسی سوال کنید می گوید می خواهم خوشبخت شوم، البته گاهی اوقات در تشخیص مصداق های خوشبختی اشتباه می کند، یکی مصداق خوشبختی را پول و دیگری مقام می داند، یکی شهوت و دیگری خوراک می داند، اما خدا می فرماید مصداق مهم خوشبختی، سعادت و رستگاری برای انسان، نماز است. هر کس می خواهد در زندگی خوشبخت باشد باید دنبال نماز باشد، کسی که دنبال نماز باشد ابواب آسمان ها به روی او باز می شود خداوند ابواب رحمت و درهای حکمت خود را به روی او باز می کند.
قبل از شروع نماز در اذان و اقامه دو بار می گوید فلاح و رستگاری در نماز است، و تکرار در این جا هم باز برای بیدار کردن فطرت و تحکیم و تثبیت این مطلب در نفس است که ای انسان حواست جمع باشد فلاح و رستگاری در همین نماز است و بس.
ص:303
سپس می گوید «حیّ علی خیر العمل» اگر می خواهی بهترین اعمال را انجام بدهی، اگر می خواهی عملی انجام بدهی که بهتر از آن تصور نشود آن عمل نماز است.
«حیّ علی خیر العمل» و در ادامه ذکر تکبیر و لا إله إلاّ الله را بیان می کند
«الله اکبر، الله اکبر، لا إله إلاّ الله، لا إله إلاّ الله» که نکتۀ خیلی مهم این است، هم در اذان و هم در اقامه شروع و پایان با لفظ الله است که این لفظ الله به گفتۀ اهل فن یک اسم و عنوانی است که همۀ شئون الهیه در آن وجود دارد.
تا این بخش، اسرار و حکمت های اذان پایان می یابد، در دنباله بحث حکمت های موجود در نماز را مورد بحث قرار می دهیم.
ص:304
ص:305
ص:306
بسم الله الرحمن الرحیم
بعد از بیان نکات مختصری پیرامون اذان و اقامه، وارد بحث خصوصیات نماز می شویم؛ مجموعاً از نظر شکل و هیئت، نمازگزار در این عبادت سه حالت را دنبال می کند، یکی حالت قیام و ایستادن است، بر انسانی که مریض نیست و قدرت بر ایستادن دارد واجب است نماز را ایستاده بخواند، همین نماز را اگر او نشسته بخواند ولو صد ساعت هم طول بدهد هیچ ارزشی ندارد، باید در حال قیام باشد. حالت دوم رکوع و حالت سوم هم سجده است.
در هیچ عبادتی مجموع این سه حالت را در یک جا همراه با هم ملاحظه نمی کنیم، بزرگان اهل معرفت از این سه حال، سه مرتبۀ از توحید را استفاده کرده اند و گفته اند وقتی نمازگزار می ایستد و شروع به نماز می کند حالت قیام او اشاره به توحید افعالی و حالت رکوع او اشاره به توحید صفاتی و حالت سجده که مهم ترین و عمیق ترین حالت پرستش در نماز است اشاره به مهمترین مرحلۀ توحید دارد که توحید در ذات است. حال باید دید چه نکاتی در قیام نماز وجود دارد و چه آدابی باید در موقع قیام رعایت شود.
ص:307
امام خمینی رضوان الله علیه در مورد قیام می فرمایند وضعیت این قیام و الفاظی که در قرائت آن وجود دارد، اشاره به مقام توحید افعالی است و مقصود از توحید افعالی این است که ما قائل به فاعلیت خدای تبارک و تعالی در همۀ افعال باشیم، حتی کوچکترین فعلی که از انسان سر می زند، مثل یک نشستن و برخاستن، همه افعال مرتبط با ارادۀ حق تبارک و تعالی است، و تا ارادۀ او نباشد برگی از درخت نمی افتد، بادی نمی وزد و هیچ فعلی در عالم نه از انسان و نه از غیر انسان صادر نمی شود.
البته در مورد افعال انسان در جای خود توضیح داده می شود که توحید فعلی منافات با اختیار انسان ندارد. لکن این انسان مختار باید بداند که هر فعلی را که انجام می دهد مسبوق به ارادۀ حق تبارک و تعالی است، ولو آن را از روی اختیار انجام می دهد.
پس مقصود از توحید افعالی این است که انسان غیر از خدا هیچ چیز را در عالم فاعل و مؤثر نداند و این حالت قیام در نماز اشاره به قیومیت حق تبارک و تعالی دارد و اگر بندگان حرفی می زنند یا کاری انجام می دهند تحت عنوان قیومیت حق تبارک و تعالی است.
انسان باید به قلب خود یادآوری کند که تعینات نفسانیه را کنار بگذارد و بداند از خود استقلالی ندارد. اگر به عبادت ایستاده این خداست که اراده کرده ولو اختیار هم در کنارش وجود دارد اما اگر ارادۀ خدا نباشد این امر محقق نمی شود. باید به قلب و باطن خود این مطلب را بفهماند؛ ادب قیام این است که نمازگزار خود و همه عالم را در محضر خدا حاضر بداند.
انسان وقتی می خواهد به کسی احترام کند و یا با کسی مواجه می شود ادب ظاهری و فطری هر انسان این است که جلوی پای او می ایستد، این ایستادن بدین معناست که من با همۀ وجود در محضر تو هستم، چنین انسانی باید خواه ناخواه عظمت حق تبارک و تعالی را باور کرده باشد، آن کسی که بدون هیچ
ص:308
گونه عذری نشسته یا خوابیده نماز بخواند، نمی توان گفت عظمت معبود را باور کرده و پذیرفته است، ولی وقتی با وقار و با خصوصیاتی که ذکر خواهد شد می ایستد، ادب پرستش از او به خوبی صادر می شود و این حالت حالتی است که باید از فرد عابد و سالک ظاهر شود.
ص:309
بسم الله الرحمن الرحیم
امام رضا علیه السلام فرمود:
إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَقُومَ إِلَی الصَّلَاةِ فَلَا تَقُومُ إِلَیْهَا مُتَکَاسِلا...؛
هنگامی که می خواهی به نماز بایستی با کسالت و تنبلی به نماز نایست.
گفته شد اولین حالت نمازگزار در نماز قیام و ایستادن است، حالت دوم رکوع و حالت سوم هم سجده است. طبق بیان اهل معرفت این سه حالت و سه هیئت به سه مرتبه از مراتب توحید اشاره دارد. در حالت قیام و ایستادن، انسان با تمام وجود طرف مقابل خود را درک و معبود خود را مشاهده می کند. حالتی که در حال نشسته یا خوابیده هرگز برای انسان حاصل نمی شود.
در کتاب فقه الرضا(1) این روایت آمده که:
«فَإِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَقُومَ إِلَی الصَّلَاةِ فَلَا تَقُومُ إِلَیْهَا مُتَکَاسِلًا وَ لَا مُتَنَاعِساً وَ لَا مُسْتَعْجِلًا وَ لَا مُتَلَاهِیاً» وقتی برای نماز قیام می کنی با حالت کسالت و خواب آلودگی و چُرت نایست، با شتاب و عجله به نماز نایست، با حالت لهو و سرگرم بودن و بازی با سر و گوش و... خود به
ص:310
نماز نایست، این ادب قیام است.
انسان وقتی می خواهد در برابر خدای تبارک و تعالی بایستد، احساس کند که واقعاً خدا او را می بیند، تمام فکر و وجودش معطوف به خدای تبارک و تعالی باشد، نباید کسالت به خود راه دهد، نباید با عجله بایستد. هنوز از زمین برنخاسته و بدنش سکون نیافته و کامل نایستاده الله اکبر گفتن کار درستی نیست!
حضرت می فرمایند:
«وَ لَکِنْ تَأْتِیهَا عَلَی السُّکُونِ وَ الْوَقَارِ وَ التُّؤَدَةِ» این نماز را باید با آرامش و وقار انجام دهی.
«وَ عَلَیْکَ الْخُشُوعُ وَ الْخُضُوعُ مُتَوَاضِعاً لِلَّهِ عزّوجلّ مُتَخَاشِعاً» نماز خود را با حالت تواضع در برابر خدا و خضوع و خشوع انجام بده
«عَلَیْکَ خَشْیَةٌ وَ سِیمَاءُ الْخَوْفِ رَاجِیاً خَائِفاً بِالطُّمَأْنِینَةِ عَلَی الْوَجَلِ وَ الْحَذَرِ» می فرماید در نماز خشیت داشته باش و آثار خوف در سیمای تو ظاهر باشد.
در عبارت قبل فرمود باید با خضوع و خشوع و تواضع باشی و اینجا می فرماید حالت ترس و خشیت باید در چهره ات ظاهر باشد. هم امید به خدا داشته باشید و هم خوف. انسان باید پیوسته نگران باشد که آیا خداوند این عبادت را از او می پذیرد یا نه؟ آیا خدا به او توجّه می کند یا نه؟
«فَقِفْ بَیْنَ یَدَیْهِ کَالْعَبْدِ الْآبِقِ الْمُذْنِبِ بَیْنَ یَدَیْ مَوْلَاهُ» می فرماید وقتی به نماز می ایستی مثل یک بندۀ گناهکار فراری که نزد اربابش قرار گرفته ترسان و نگران باش، انسان باید در پیش خدا این چنین بایستد.
واقعاً وقتی که می خواهیم به نماز بایستیم بفهمیم، تا به حال دور بودیم و فراری، حالا ما را برگردانده اند لذا باید با یک حالت شرمندگی و ندامت و خوف، و در عین حال با امید به مغفرت و رحمت پرورگار به نماز بایستیم.
«فَصُفَّ قَدَمَیْکَ وَ انْصِبْ نَفْسَکَ وَلَا تَلْتَفِتْ یَمِیناً وَ شِمَالًا»؛ پاهای خودت را کنار هم قرار بده و قامتت را راست نگه دار و به راست و چپ نگاه نکن، اینکه
ص:311
می گویند در نماز نباید به این طرف و آن طرف نگاه کرد علتش همین است که انسان در پیشگاه خدا ایستاده و باید تمام حواس و چهره اش را متوجه او بکند.
«وَتَحْسَبُ کَأَنَّکَ تَرَاهُ فَإِنْ لَمْ تَکُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ یَرَاکَ»(1) فکر کن که تو او را می بینی و اگر تو او را نمی بینی، او تو را می بیند. این حالتی است که انسان باید وقتی به نماز ایستاده کاملاً آن را رعایت کند.
ص:312
بسم الله الرحمن الرحیم
امام سجاد علیه السلام می فرمایند:
وَأَمَّا حُقُوقُ الصَّلَاةِ فَأَنْ تَعْلَمَ أَنَّهَا وِفَادَةٌ إِلَی اللَّه؛
اما حق نماز آن است که بدانی نماز ورود به محضر پروردگار است.
نمازگزار اگر به اسرار قیام در نماز توجّه کند و آداب آن را رعایت نماید، نماز برای او بسیار لذتبخش خواهد بود و احساس می کند که واقعاً از آلودگی های دنیا جدا می شود. احساس خستگی در نماز نمی کند، و می خواهد دائماً به نمازش ادامه بدهد.
در برخی از روایات در مورد امام هشتم علیه السلام وارد شده که آن حضرت در یک شبانه روز هزار رکعت نماز می خواند، دلیل آن این است که از ایستادن در نماز لذت می بردند و اگر در لحظات اول روز قبل از طلوع خورشید یا قبل از غروب نمازهای مستحب را تعطیل می کردند و در مصلای خود نشسته و با خدا مناجات می کردند. برای این بود که اسرار، فواید و ارزش نماز را می دانستند، در روایتی امام سجّاد علیه السلام مواردی را به عنوان حقوق نماز ذکر کرده اند، یعنی اگر نمازگزار
ص:313
اینها را رعایت نکند حقّ نماز را اداء نکرده و آن را ضایع کرده است.
می فرمایند
«وَأَمَّا حُقُوقُ الصَّلَاةِ فَأَنْ تَعْلَمَ أَنَّهَا وِفَادَةٌ إِلَی اللَّه»(1) دو مورد را به عنوان حق نماز بیان می فرماید، حق اول نماز این است که بدانیم نماز ورود به محضر خدای تبارک و تعالی است، کسی که قصد دارد نماز را شروع کند بداند که می خواهد وارد بر محضر خاص خدای تبارک و تعالی شود. به عبارت دیگر، نماز ورود است، اما ورود به محضر حق تبارک تعالی. شخص نمازگزار باید بداند به وسیله نماز چه موجودی وارد می شود. روشن است که هر ورودی مستلزم خروجی است، یعنی باید از دنیا و تعلقات آن، از تمنّیات نفسانی و شهوانی خارج شده و بر نور مطلق وارد شویم.
حق دوم آن است که بدانیم در پیشگاه خداوند ایستاده ایم، این حق زمانی ادا می شود که انسان نمازگزار نسبت به حق اول، وظیفۀ خود را انجام داده باشد.
«وَأَنَّکَ فِیهَا قَائِمٌ بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ» باید بدانی که در مقابل خدای تبارک و تعالی ایستاده ای.
«فَإِذَا عَلِمْتَ ذَلِکَ کُنْتَ خَلِیقاً أَنْ تَقُومَ فِیهَا مَقَامَ الْعَبْدِ الذَّلِیلِ الرَّاغِبِ الرَّاهِبِ الْخَائِفِ الرَّاجِی الْمُسْتَکِینِ الْمُتَضَرِّعِ الْمُعَظِّمِ» هنگامی که این دو حق را دانستی، شایسته آن خواهی شد که در مقام عبد خوار و ذلیل و درمانده قرار بگیری. یعنی انسان خود به خود نمی تواند به این مقام برسد. بلکه باید از قبل بداند که در محضر خداست، بدون توجّه به این حضور، چنین حالتی برای او پیش نخواهد آمد
«مَقَامَ مَنْ یَقُومُ بَیْنَ یَدَیْهِ بِالسُّکُونِ وَ الْوَقَارِ وَ خُشُوعِ الْأَطْرَافِ وَ لِینِ الْجَنَاحِ» با آرامش و وقار و خشوع در جوارح و اعضای بدن.
«وَحُسْنِ الْمُنَاجَاةِ لَهُ فِی نَفْسِهِ وَالطَّلَبِ إِلَیْهِ فِی فَکَاکِ رَقَبَتِهِ الَّتِی أَحَاطَتْ بِهَا خَطِیئَتُهُ وَاسْتَهْلَکَتْهَا ذُنُوبُهُ» با فروتنی و با حال مناجات خیلی خوب دائماً از خدا می خواهد از همۀ گناهان و خطاهایی که او را احاطه کرده اند آزاد کند، گناهانی
ص:314
که او را هلاک و نابود کرده اند
«وَلَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّه» و در آخر هم می فرماید هیچ نیرو و قوه و قدرتی نیست مگر قدرت خدای تبارک و تعالی، اگر انسان بخواهد از گناهان و خطاهایی که او را احاطه کرده نجات پیدا کند فقط باید با ارادۀ حق تبارک و تعالی باشد. بنابراین برای رهایی از آلودگی ها باید در نماز خود را در مقام عبد ذلیل قرار بدهیم تا حالت خشوع و وقار و حال حُسن مناجات پیدا کنیم.
ص:315
بسم الله الرحمن الرحیم
مسئلۀ قیام در نماز جماعت مسئلۀ بسیار مهمی است و جلوۀ زیادی دارد. نمازگزاران وقتی همه با صفوف یکپارچه در پیشگاه خدای تبارک و تعالی می ایستند، باید بدانند چه عنایاتی از طرف خدا به آنها می شود. سرّ اینکه برای نماز جماعت ثواب بسیار زیادی ذکر شده است در رعایت همین آداب و توجّه به این اسرار نهفته است. بنابراین باید به نحوه ایستادن خود توجّه کنیم؛ و ببینیم آدابش را درست رعایت می کنیم یا خیر؟
مرحوم سید ابن طاووس در کتاب فلاح السائل روایتی را از امام صادق علیه السلام ذکر کرده، که عنوانش خصوصیات نمازی است که بازدارنده از فحشاء و منکر است،
«فی صفة الصّلاة التی تَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَر» نقل می کند که ابوجعفر منصور در یک روز جمعه در حالی که به دست مبارک امام صادق علیه السلام تکیه داده بود، مردی به نام رزّام از او سؤال کرد این کسی که به او تکیه داده ای کیست؟ به او گفته شد جعفر بن محمّد فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله است، آن مرد گفت
«إِنِّی وَ اللَّهِ لَوَدِدْتُ مَا عَلِمْتُ أَنَّ خَدَّ أَبِی جَعْفَرٍ نَعْلٌ لِجَعْفَر» حقش این است که گونه و صورت منصور نعل کفش امام صادق باشد.
ص:316
با این مقدمات رزام از امام صادق علیه السلام سؤال می کند از نماز و حدود آن به من خبر بدهید
«أَخْبِرْنِی عَنِ الصَّلَاةِ وَ حُدُودِهَا».
حضرت ابتدا فرمود:
«لِلصَّلَاةِ أَرْبَعَةُ آلَافِ حَدٍّ لَسْتَ تُؤَاخَذُ بِهَا» نماز چهارهزار حد دارد که تو نمی توانی به آن عمل کنی و تمام این حدود را رعایت نمایی. و این خود نکتۀ بسیار مهمی است که امام صادق می فرماید نماز چهارهزار حد دارد، مراد از حد در اینجا یعنی آنچه که در تحقق حقیقت نماز مدخلیت دارد.
رزام عرض کرد
«أَخْبِرْنِی بِمَا لَا یَحِلُّ تَرْکُهُ وَ لَا تَتِمُّ الصَّلَاةُ إِلَّا بِه» عرض کرد یابن رسول الله حالا که من نمی توانم این حدود نماز را رعایت کنم به آنچه که باید انجام بدهم و ترکش جایز نیست و تمامیت نماز به آن است، آگاهم سازید.
جوان های عزیز توجه کنند اشخاصی که در زمان ائمۀ معصومین علیهم السلام بودند وقتی به محضر ائمه می رسیدند چه مطالبی را سؤال می کردند. امروز که متأسفانه دست ما از ساحت وجود مقدس حضرت ولی عصر (عج) کوتاه است - از بزرگانی که در وادی فقاهت و معرفت، در وادی فهم کتاب خدا و تشخیص حلال و حرام آن عمری را سپری کرده اند غافل نباشیم. سعی کنید دسترسی به آنها پیدا کنید و چنین سؤالاتی را از محضر آنها داشته باشید تا بتوانید اعمال خود را صحیح انجام دهید. مبادا عمری بر ما بگذرد و بعد تأسف بخوریم که چرا ما به مسئلۀ قیام در نماز توجّه نکردیم، چرا آداب قیام را رعایت نکردیم؟ چرا در حال نماز آن طور که سزاوار ایستادن در محضر خدای تبارک و تعالی است قیام نکردیم.
رزام از امام صادق علیه السلام سوال می کند آن اموری را که اگر در نماز رعایت کنم گوشه ای از حقیقت و حدود نماز را انجام داده ام برای من بیان کنید. حضرت فرمودند:
«لَا تَتِمُّ الصَّلَاةُ إِلَّا لِذِی طُهْرٍ سَابِغٍ» حضرت فرمود، حقیقت نماز محقق نمی شود، مگر برای کسی که طهارت کامل داشته باشد، یعنی طهارتی که همۀ وجود او را فرا گرفته باشد، یعنی مجموعه ای از طهارت ظاهری و طهارت باطنی و طهارت از فرق سر تا انگشتان پا، انسانی که به نماز می ایستد باید تمام
ص:317
وجودش طاهر باشد، مراد از این طهارت فقط وضو نیست که شرط برای نماز است. سپس فرموده باید نمازگزار «تَمَامٍ بَالِغٍ» باشد، یعنی به یک تمامیت جامع و نافذ رسیده باشد. بالغ معانی متعددی دارد که یکی از آنها به معنای رسیدن است، بچه ای که به حدّ بلوغ می رسد را بالغ می گویند یا به میوۀ رسیده ثمرۀ بالغه می گویند. بنابراین، معنی این چنین می شود که نمازگزار باید به تمامیت کامل رسیده باشد، اما معنای دوم بالغ نافذ است
«امر بالغ» یعنی مطلب نافذ، یعنی نمازگزار باید دارای یک تمامیت نافذ باشد. به نظر ما معنای نافذ أولی از معنای رسیدن است، باید مطالب و عباراتی را که بیان می کند عباراتی نباشد که از حد لسان او تجاوز نکند بلکه باید نفوذ کند. سپس فرموده است شرط سوم برای حقیقت نماز آن است که «غَیْرِ نَازِعٍ» در بعض از نسخ «غَیْرِ نَازِعٍ» آمده که تعبیر بسیار زیبایی است و بدین معناست که کمترین حرکت از او صادر نشود، همین که قبلاً از بعضی روایات ذکر شد که امام سجّاد وقتی برای نماز می ایستاد گویا مانند یک درخت بود و به هیچ وجه حرکتی از او مشاهده نمی شد مگر حرکت عبای آن حضرت که آن هم به وسیلۀ باد بود. «غیر نازغٍ» یعنی کمترین حرکت و تکانی از او صادر نشود.
خصوصیت چهارم آن است که «وَ لَا زَائِغٍ» کمترین انحرافی در او نباشد، زائغ از زیغ به معنای انحراف از راه حق است، این کلمه به معنای خمیدگی و کجی هم آمده، یعنی در حال نماز کاملاً مستقیم باشد و هیچ کجی و انحرافی در او نباشد. بنابراین، خصوصیاتی را که امام صادق علیه السلام در این حدیث بیان می فرمایند:
الف) انسان نمازگزار باید طهارت کامل داشته باشد، همه انواع طهارت را دارا باشد.
ب) باید دارای تمامیت جامع و نافذ باشد.
ج) باید کمترین حرکت خارج از نماز از او سر نزند، با سر و صورت و اعضاء خود بازی نکند.
د) باید مستقیم بوده و در وجود ظاهری او انحرافی نباشد.
ص:318
بسم الله الرحمن الرحیم
در ادامه روایت رزام، امام صادق علیه السلام پس از بیان برخی از آن چهارهزار حد و خصوصیات نماز به نُه ویژگی دیگر اشاره فرموده اند:
1 و 2. «عَرَفَ فَوَقَفَ»، «وَأَخْبَتَ فَثَبَتَ»: خدا را بشناسد و با معرفت و شناخت در برابر خدا به نماز بایستد اخبات و خشوع پیدا می کند، با یافتن خشوع و تواضع، ثبات در این عمل پیدا می کند.
3. «وَهُوَ وَاقِفٌ بَیْنَ الْیَأْسِ وَالطَّمَعِ وَالصَّبْرِ وَالْجَزَعِ» این که در برابر خدا ایستاده از یک طرف یأس بر او حاکم است، زیرا نگاه به ضعف خود می کند، عمل خود را در برابر خدا قابل عرضه نمی بیند. ما باید در نماز چنین حالتی داشته باشیم. مبادا یک وقت اگر نماز ما ده دقیقه طول کشید فکر کنیم کار کارستانی کرده ایم! باید یأس از شایستگی و مقبولیت اعمال و عبادات خود داشته باشیم و از آن طرف به لطف و فضل و رحمت خدا طمع داشته و امیدوار به آن باشیم.
از یک سو باید در انجام وظایف و تکالیف خود صبور و شکیبا باشیم و از طرف دیگر به درگاه خدای تبارک و تعالی ناله، جزع و التماس کنیم، مبادا از درگاه او دور بمانیم و اعمال ناچیز ما مورد قبول قرار نگیرد.
«کَأَنَّ الْوَعْدَ لَهُ صُنِعَ»
ص:319
چقدر زیباست این تعبیر! کسی که در نماز برابر خدای تبارک و تعالی ایستاده باور کند تمام وعده های خدا در مورد او انجام شده است. یقین داشته باشد وعده هایی که خدا به نمازگزاران داده، پاداش هایی که برای آنها در نظر گرفته، تمام این وعده ها محقّق شده است.
«وَ الوَعِیدَ بِهِ وَقَعَ» از آن طرف خود را مستحق مجازات و عقاب هایی بداند که برای افراد سهل انگار و کاهل در نماز قرار داده شده است، که این حالت، حالت بسیار عجیبی است! انسان هم خود را مستحق وعده ها و پاداش های الهی، و هم مستحق وعیدها و عقوبت های الهی بداند.
4. «بَذَلَ عِرْضُهُ وَ یمثّل غَرَضَه» «عروض» در لغت به معنای مال و متاع و دارایی است، حیات و وجود مهم ترین سرمایه و دارایی یک انسان است، هر چه که دارایی اوست به پیشگاه خدای تبارک و تعالی عرضه کرده است.
5. «و تَمَثَّلَ غرضه» غرض و مقصود خود را از این نیایش و راز و نیاز متمثّل کرده و در نظر آورد.
6. «وَ بَذَلَ فِی اللَّهِ الْمُهْجَةَ» جان و قلب در راه خدا نهاده و وجود خود را نثار او کند.
7. «وَ تَنَکَّبَ إِلَیْهِ الْمَحَجَّةُ» فقط راه و طریق الهی را برگزیند، راهی غیر از راه خدا را نپذیرد.
8. «غَیْرَ مُرْتَعِمٍ بِارْتِغَامٍ» از اینکه بینی خود را در حال سجده بر خاک می گذارد هیچ کراهتی نداشته باشد، نگوید این کار برای من سخت است، چرا باید پیشانی خود را روی خاک بگذارم! بلکه از این کار لذت ببرد.
9. «یَقْطَعُ عَلَائِقَ الِاهْتِمَامِ بِعَیْنِ مَنْ لَهُ قَصَدَ وَ إِلَیْه وَفَدَ وَ مِنْهُ اسْتَرْفَدَ» تمام علایق و دلبستگی های به غیر خدا را در وجودش قطع کند، توجّه و اهتمام خود را فقط برای ارتباط با خدا بگذارد، این شخصی که ایستاده و نماز می خواند، بداند که چه کسی را قصد کرده و در محضر چه کسی وارد می شود؟ از چه کسی عطا و پاداش می خواهد؟
ص:320
«فَإِذَا أَتَی بِذَلِکَ کَانَتْ هِیَ الصَّلَاةَ الَّتِی بِهَا أَمَرَ وَ عَنْهَا أَخْبَرَ» امام صادق می فرماید اگر کسی چنین نمازی بخواند، این همان نمازی است که به آن امر شده و همان است که خدا می فرماید
«إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ».
عزیزان؛ چرا نمازهای ما بازدارندۀ از فحشاء و منکر نیست؟ برای اینکه این خصوصیات در آن وجود ندارد! اگر این خصوصیات در آن وجود داشته باشد امکان ندارد که این نماز ناهی و مانع از فحشاء و منکر نباشد. امام صادق علیه السلام می فرماید چنین نمازی انسان را از فحشاء و منکر باز می دارد. در دنبالۀ روایت منصور عباسی جمله ای را خطاب به حضرت فرمود که قابل توجّه است عرض کرد
«یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَا نَزَالُ مِنْ بَحْرِکَ نَغْتَرِفُ» ما همیشه از دریای وجود شما غرفه های رحمت را برمی گیریم
«وَ إِلَیْکَ نَزْدَلِفُ» به تو نزدیک می شویم، هر چه از عمر ما می گذرد به حقیقت تان نزدیکتر می شویم
«تُبَصِّرُ مِنَ الْعَمَی وَ تَجْلُو بِنُورِکَ الطَّخْیَاءَ» با نورتان کوری و عماء و ظلمت شبهای تاریک را از بین می برید،
«فَنَحْنُ نُعُومٌ فِی سُبُحَاتِ قُدْسِک» پس ما در انوار و محاسن قدس تان غوطه ور می گردیم ببینید منصوری که در آینده قاتل امام علیه السلام شد نسبت به مقام حضرت چه تعابیری بیان می کند؟
ص:321
بسم الله الرحمن الرحیم
در کتاب عُدة الداعی این روایت ذکر شده است:
«رُوِیَ أَنَّ إِبْرَاهِیمَ علیه السلام کَانَ یُسْمَعُ تَأَوُّهُهُ عَلَی حَدِّ مِیلٍ» وقتی که حضرت ابراهیم به نماز می ایستاد و با خدا مناجات و راز و نیاز می کرد، صدای زاری و آه و نالۀ او تا فاصلۀ یک میل(1) به گوش دیگران می رسید،
«حَتَّی مَدَحَهُ اللَّهُ تَعَالَی بِقَوْلِهِ إِنَّ إِبْراهِیمَ لَحَلِیمٌ أَوَّاهٌ مُنِیبٌ»(2) به طوری که خداوند در قرآن یکی از صفات برجستۀ ابراهیم را اوّاه بودن یعنی کسی که آه و ناله زیاد می کند ذکر فرموده است.
در حال قیام نماز باید توجّه داشته باشیم که این نماز فقط لقلقۀ زبان ما نباشد، بلکه با حال انابه و زاری همراه باشد، در حالات بزرگان از عرفا آمده است که گاهی اوقات از شدّت گریه و زاری از حال می رفتند و نمی توانستند نماز را تمام کنند.
در ادامه روایت چنین آمده که در نماز صدایی از ابراهیم به گوش می رسید مانند صدای دیگ جوشان
«وَکَانَ فِی صَلَاةٍ یُسْمَعُ لَهُ أَزِیزٌ کَأَزِیزِ الْمِرْجَلِ وَ کَذَلِکَ
ص:322
کَانَ یُسْمَعُ مِنْ صَدْرِ سَیِّدِنَا رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مِثْلُ ذَلِکَ» نظیر همین حالت ابراهیم را پیامبر صلی الله علیه و آله ما هم داشت، البته باید توجّه داشت مقصود آن حالتی نیست که صدای گریه صورت نماز را بهم بزند،
«وَ کَانَتْ فَاطِمَةُ علیها السلام تَنْهَجُ فِی الصَّلَاةِ مِنْ خِیفَةِ اللَّهِ»(1) روش حضرت فاطمه سلام الله علیها هم همین طور بوده است.
در کتاب آداب الصّلاة امام خمینی رضوان الله تعالی علیه(2) عبارات بسیار مهمی وجود دارد که باید این عبارات مکرر خوانده شود، این کلمات یک انسان ربّانی است که واقعاً نفس خود را تهذیب کرده و مراحل بالایی از سیر و سلوک را طی نموده است. امام خمینی می فرماید: قدری در حالات علی بن الحسین (امام سجّاد علیه السلام) و مناجات آن بزرگوار با حضرت حق و دعاهای لطیف آن سرور که کیفیت و آداب عبودیت را به بندگان خدا تعلیم می کند تفکر کن. من نمی گویم مناجات آن بزرگواران برای تعلیم به بندگان است، یکی از حرف های مشهور اینست که این مناجات ها و راز و نیازهایی که ائمۀ ما انجام می دادند و آنچنان اظهار گناه و تقصیر در پیشگاه خدا می کردند، برای اینست که به دیگر بندگان یاد دهند که خدا را این چنین عبادت کنند.
امام خمینی می فرمایند این کلام گفته بی مغز و باطلی است و از جهل به مقام ربوبیت و معارف اهلبیت صادر شده است. خوف و خشیت آنها از همه کس بیشتر بوده، آن خوف و خشیتی که امیر المؤمنین، امام سجّاد و سایر ائمه علیهم السلام داشتند قابل مقایسه با خشیت انسان های معمولی و یا علماء ما نیست! عظمت و جلال حق در قلب آنها بیشتر از دیگران تجلی نموده، آنچنان تجلی ای که ما قدرت درک آن را نداریم، لکن باید کیفیت عبودیت و سلوک الی الله را از آنها یاد بگیریم. وقتی نماز امام سجّاد این چنین است نماز ما هم لااقل یک مقدار شبیه آن باشد، وقتی ابراهیم این چنین است ما هم یک مقدار مثل او باشیم، ما که
ص:323
ادعا می کنیم شیعۀ امیر المؤمنین علیه السلام هستیم چه مقدار نماز ما به نماز آن حضرت نزدیک است؟ از خود سؤال کنیم و به خودمان هم جواب بدهیم، غالباً شرمنده و سرافکنده هستیم. بیائیم تا عمر باقی است و مهلتی وجود دارد - هر چند اندک - به این مسئله توجّه کنیم و نمازهای خود را اصلاح نماییم.
ص:324
بسم الله الرحمن الرحیم
بیان نمودیم که امام خمینی رضوان الله تعالی علیه فرمودند «ما باید در عبادت و بندگی تأسی و پیروی از عبادات علی بن الحسین امام سجّاد علیه السلام کنیم. وجود مبارک امام سجّاد علیه السلام از بزرگترین نعمت هایی است که ذات مقدس حق بر بندگان خود به این وجود منّت گذارده و آن سرور را برای فهماندن روش عبودیت و بندگی از مقام قرب و قدس خود نازل فرموده است. عبادات امام سجّاد علیه السلام، دعاها و نمازهای امام سجّاد علیه السلام منّتی است که خدا بر سایر خلق گذاشته تا الگوی عبادت برای دیگر بندگان باشد. و مراد از نعیم در این آیۀ شریفۀ «لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ»1 نعمت ولایت است، که در قیامت از آن سؤال می شود.
اگر آن روز از ما سؤال شود چرا قدر این نعمت را ندانستید و از این بزرگوار استفاده نکردید؟ چرا دعاها و نمازتان را مثل نماز امام سجّاد قرار ندادید؟ ما در پیشگاه خدا جواب نداریم». سپس موعظه می فرمایند «ای عزیز اکنون که فرصت است و سرمایۀ عمر عزیز در دست است و طریق سلوک الی الله مفتوح است» حالا که وقت و سرمایه داری و راه هم باز و درهای رحمت خدا هم مفتوح است
ص:325
«سلامتی و قوّت اعضا و قوا برقرار است و دار الزرع عالم مُلک برپاست» چه تعابیر عمیق و جامعی را دارند؛ حالا که در عالمی قرار گرفتی که هر لحظه اش وقت زرع و زراعت است، در باب معنویات زراعت فصل خاصی ندارد.
عالم دنیا همیشه دار الزرع است، در هر آنی، چه در شب و چه در روز، در هر لحظه انسان باید برای عالم آخرت زراعت کند، می فرماید حالا که همۀ اسباب فراهم است، مخصوصاً برای جوان ها که فرصت بیشتری دارند! قوای آنها کاملاً مهیاست و موانع کمتری برای عبادت و بندگی دارند، گرفتاری های دنیوی و آلودگی هایشان کمتر و در نتیجه حجاب های قلبشان کم است.
برای آنها بحمدالله این راه سیر و سلوک امکان بیشتری دارد، آنها باید همت کنند و قدر این نعم الهیه را بفهمند و از آن استفاده کنند و کمالات روحانی و سعادات ازلی و ابدی را تحصیل کنند.
در این قسمت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه به نکتۀ بسیار مهمی توجّه می دهند و می فرمایند «از این همه معارفی که قرآن و اهلبیت عصمت علیهم السلام به این طبیعت ظلمانی زمین آوردند و بسط دادند، و عالم را به انوار نورانی خودشان روشن کردند، چرا ما نباید بهره ای ببریم.
می فرمایند «بهره ای بردار و أرض طبیعت مظلمه و تاریک خود را به نور الهی روشن کن» زمین وجودت را به نور خدا روشن کن، چشم و گوش و زبان و قوای ظاهر و باطن را به نور خدا روشن کن. این أرض تاریک ظلمانی را باید به یک أرض نورانی و آسمان عقلانی تبدیل کنید. با استفادۀ بسیار لطیف و ظریف از آیات شریفه «یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ»1 و «وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها»2 می فرمایند بر طبق آیه اول هر انسانی باید وجود و أرض تاریک خود را به نور خدا روشن و آنرا به یک أرض نورانی تبدیل کند، و اگر انسان در دنیا این کار را
ص:326
کرد، دیگر روز قیامت گرفتار ظلمت ها، سختی ها، وحشت ها و فشارها، ذلت ها و خواری ها و عذاب ها نمی شود و قیامت بسیار خوبی را خواهد داشت، اما آنها که در عالم دنیا أرض ظلمانی تاریک خود را روز به روز تاریک تر کردند، قیامت آنها بسیار مشکل است.(1)
ص:327
بسم الله الرحمن الرحیم
در بحث از اسرار نماز این نکته روشن می شود که هر یک از عبادات ظاهری دارای یک حقیقت ویژه و مخصوص است و مقصود از انجام این ظواهر رسیدن به آن اسرار و حقایق است. بدون رعایت و انجام این ظواهر امکان دسترسی به آن حقایق نیست! خیلی از افراد سؤال می کنند که مقصود خدای تبارک و تعالی از نماز چیست؟ علت این سؤال اینست که ما فکر و درک خود را محدود کرده ایم به اینکه هر چه هست همین ظاهر است! همین قیام و قعود و اذکار ظاهری. با وجود این پیش فرض طبعاً این سؤال پیش می آید که مقصود خدا چیست و این ظاهر چه نفعی برای او دارد و همینطور چه فایده ای برای انسان دارد؟
اما اگر بدانیم این ظاهر یک طریق است بر اینکه ابوابی از حقایق را بر روی ما بگشاید و غیر از این هم امکان ندارد، نماز حقایق و معارفی دارد که غیر از طریق نماز امکان رسیدن به آن حقایق و معارف وجود ندارد. و در رأس این معارف مسئلۀ توحید قرار دارد. انسان برای اینکه بتواند تا اندازه ای به حقیقت توحید نزدیک شود تنها راهش نماز است و هر کسی که در انجام نماز توفیق بیشتری
ص:328
داشته باشد، رسیدن به مقام توحید برای او نزدیکتر و آسان تر می شود. امام رضوان الله علیه در کتاب آداب الصّلاة از استاد عرفان خود مرحوم آیت الله حاج شیخ محمدعلی شاه آبادی رضوان الله تعالی علیه نقل می کنند که عبادات اجرای توحید در مُلک بدن از باطن قلب است، انسان با انجام عبادت می خواهد توحید را در تمام مُلک وجود خود جاری کند و بدون این عبادت و نماز، توحید در وجود انسان تحقق پیدا نمی کند.
نکته ای که امام خمینی قدس سره در همین جا تأکید می فرمایند(1) اینست که: مقصد و مقصود خداوند از ارسال انبیاء و قرآن و احکام و شرایع و کتاب های آسمانی نشر توحید و معارف الهیه است، تمام آنها برای این آمدند که انسان به مرتبه توحید برسد و موحّد باشد و کفر و شرک را از درون خود دور کند. سپس می فرمایند بسیار اشتباه است که ما بگوئیم تمام این برنامه های آسمانی: اعم از فرستادن انبیاء و کتب، و بیان شرایع، احکام، دستورات و مقررات برای این است که انسان بعد از این عالم وارد بهشت مادی محدود شود! بلکه اینها مقدّمه است برای اینکه انسان به مقام های بسیار بالا برسد و ابواب وسیع معرفت را به روی خود بگشاید، اگر کسی از انجام عبادات به چنین نتیجه ای برسد دیگر به ظاهر اکتفا نمی کند. اساساً از این ظواهر عبور می کند و خود را به آن باطن و حقیقت می رساند. ما باید توجّه کنیم که بسط این همه از بساط رحمت و انزال کتب و ملائکه و ارسال انبیاء برای تحقق بعضی از امور ظاهری و پیش پا افتاده مثل خوردن و آشامیدن و قدم زدن زیر درختان باصفا نیست! غایت معارف اینست که با انجام این عبادات و خودداری از گناهان انشاء الله به مقامات بسیار بالایی از علم و معرفت و نورانیت در آخرت برسیم. این نکتۀ بسیار مهمی است که باید به آن توجّه کنیم.
امام خمینی رحمه الله می فرمایند امثال ما که از حدّ حیوانیت تجاوز نکرده ایم جز میل
ص:329
به بهشت جسمانی و ادارۀ بطن و فرج چیز دیگری نداریم! اما نباید گمان کنیم که سعادت منحصر به این و بهشت حق تعالی محصور به همین بهشت حیوانی است، بلکه برای حق تعالی عوالمی است که هیچ چشمی ندیده، هیچ گوشی نشنیده و به قلب هیچ انسانی خطور نکرده و لذا اهل محبت و معرفت اعتنایی به هیچ یک از این بهشت های مادی و حیوانی ندارند و برای آنها جنّت اللقاء و بهشت حضور مطرح است.
ببینید نماز انسان را به کجا می رساند؟ این نماز اگر با آداب و خصوصیاتش انجام شود، غایتش توحید و رسیدن به مقامات بسیار بالا فوق این بهشت ظاهری است که انشاءالله خدا قسمت همۀ ما بفرماید.
ص:330
ص:331
ص:332
بسم الله الرحمن الرحیم
بعد از بیان اسرار قیام موضوع نیت در نماز مطرح می شود. در مسئلۀ نیت چند مطلب باید مورد توجّه قرار گیرد، اولین مطلب اینست که حقیقت نیت چیست؟ حقیقت نیت عبارت از تصمیم و عزم بر انجام یک عمل است، همین قدر که فرد قصد کند یک عملی را انجام بدهد، نیت تحقق می یابد. لذا حقیقت نیت متوقف بر تلفّظ نیست که اگر آن را به زبان نیاورد گفته شود نیت محقق نشده است، حقیقت نیت به این است که انسان در نفس خود تصمیم بگیرد کاری را انجام بدهد، مثلاً همین که تصمیم می گیرد راه برود، نیت راه رفتن دارد، اگر تصمیم می گیرد بنشیند پس نیت نشستن دارد.
بنابراین هیچ فعل اختیاری خالی از نیت نیست و امکان ندارد که فعل و عمل بدون نیت از انسان صادر شود، در نتیجه هنگامی که انسان برای نماز خواندن می ایستد همین خود نیت نماز است، همین که تصمیم دارد خدا را عبادت کند خودش نیت است، نباید خود را گرفتار وسوسه هایی کند که متأسفانه بعضی از جُهّال و افراد مقدّس مآب دچار آن هستند، مخصوصاً در عبادات و بالاخص در نماز. شیطان برای مقابلۀ با ایمان انسان حیله های گوناگون به کار می برد گاهی
ص:333
اوقات او را مأیوس کرده و وادار می کند که اصل عمل را انجام ندهد، اگر این حیله مرحله اول در عده ای تأثیر نکند، در مرحله دوم، در فکر آنها مسئلۀ ریا، عجب و خودپسندی را به وجود می آورد.
شیطان در مرحلۀ سوم به سراغ القاء شک و تردید و وسوسه می آید مثل اینکه نیت کردی یا نه؟ نیت خود را صحیح انجام دادی یا نه؟ قصد قربت کردی یا نه؟ بنابراین مراد ما از نیت، قصد انجام نماز و تصمیم بر این است که می خواهد نماز بخواند، کسی که برخاسته و می خواهد الله اکبر بگوید قصد انجام نماز را دارد و نباید خود را گرفتار وسوسه کند که آیا من نیت کردم یا نه؟ متأسفانه دیده شده گاهی اوقات برخی الله اکبر می گویند، و سپس نماز خود را قطع می کند به بهانۀ اینکه درست نیت نکردم! این وسوسه ها بر حسب آنچه که در روایات ما آمده، خود یک عمل شیطانی است.
در روایتی امام صادق علیه السلام می فرمایند:
«لَا تُعَوِّدُوا الْخَبِیثَ مِنْ أَنْفُسِکُمْ بِنَقْضِ الصَّلَاةِ فَتُطْمِعُوهُ» حضرت فرمود خبیث (یعنی شیطان) را عادت ندهید که بر شما غلبه کند و نمازتان را بشکنید، هر بار که نماز خود را بشکنید طمع شیطان بیشتر می شود
«فَإِنَّ الشَّیْطَانَ خَبِیثٌ یَعْتَادُ لِمَا عُوِّد» چراکه او پلید است و نسبت به آنچه که عادت داده بشود معتاد می شود، شما اگر خود را طوری بار بیاورید که برای مسئلۀ «نیت» نمازتان را قطع کنید، شیطان مجدداً شما را وادار می کند که نمازتان را بشکنید.
«إِنَّمَا یُرِیدُ الْخَبِیثُ أَنْ یُطَاعَ فَإِذَا عُصِیَ لَمْ یَعُدْ إِلَی أَحَدِکُم» شیطان دنبال اینست که از او اطاعت بشود، لذا اگر ببیند با او مخالفت می شود مأیوس می شود و کنار می رود. حال اگر در نماز شک کردید که نیت نماز کردید یا نه؟ چنانچه توجهی به آن نکنید شیطان مأیوس می شود و دیگر در این مسئله شما را گرفتار شک و وسوسه نمی کند، اما اگر به وسوسه او توجّه کنید و از او اطاعت کنید و نمازتان را بشکنید، شیطان مجدداً در نماز دیگر و یا در همین نماز آنقدر فرد را گرفتار می کند
ص:334
که گاهی اوقات یک ساعت طول می کشد تا تکبیر بگوید دائماً می گوید نیت از من صادر نشده! چرا ما باید عمر گرانبها را که باید صرف تحصیل حقایق و معنویات کنیم در این امور ظاهری که شیطان حاکم و میدان دار آن است تلف کنیم.
پس در مسئلۀ نیت نباید وسوسه به خود راه دهیم، هر عمل اختیاری همراه با نیت است و در نیت لفظ لازم نیست، همین برخاستن برای نماز خود تصمیم و عزم بر انجام این کار است و همین مقدار برای نماز ما کافی است. این نکته در کلمات امام خمینی رضوان الله تعالی علیه مورد تأکید قرار گرفته که وسواس در نیت مضحک تر و عجیب تر از همۀ وسواس هاست و اگر انسان توجّه نکند و گوش به حرف شیطان بدهد او را به یک سرانجام بد می کشاند، شما ببینید اگر کسی در طول عمر تمام قوای خود را صرف کند و بخواهد یک عمل اختیاری بدون نیت انجام بدهد از نظر عقلی امکان ندارد که بتواند چنین کاری را انجام بدهد، چون هر عمل اختیاری از روی نیت صادر می شود، یک نفر بیچارۀ مریض و ضعیف العقل را می بینی که در هر نماز مدت های مدیدی خود را معطل می کند که نمازش با نیت و عزم انجام شود، این شخص به آن ماند که مدت ها تفکّر کند که برای بازار رفتن یا ناهار خوردن نیت و عزم کند. بیچاره ای که باید نماز، معراج قُرب و مفتاح سعادتش باشد و با تأدّب به آداب قلبیه و اطلاع بر اسرار این لطیفۀ الهیه، تکوین ذات و تأمین نشئۀ حیات خود کند، از همۀ این امور غفلت کرده، اینکه این امور را لازم نداند سهل است، بلکه همه را باطل شمارد. یعنی اصلاً توجهی به این اسرار و حقایق ندارد و سرمایۀ عزیز خود را صرف خدمت شیطان و اطاعت وسواس خنّاس کند و عقل خداداد را که نور هدایت است محکوم حکم ابلیس کند(1).
پس ببینید چقدر مسئلۀ وسواس مذموم است خصوصاً وسواس در نیت که انسان را از اصل عمل باز می دارد و حقیقت عمل را از انسان برای همیشه دور
ص:335
می کند و اگر در کسی کوچکترین وسواس وجود دارد باید با هر زحمت و ریاضتی هست، چاره ای بیندیشد، فکر نکند که این کار مقدس مآبی و احتیاط در عمل است، یک کسی که نماز خود را ده بار به بهانۀ اینکه هنوز نیت نکرده ام قطع می کند، مطیع شیطان است فکر نکند که مقدس مآب است و به این وسیله اجر بیشتری پیش خدا دارد!
ص:336
بسم الله الرحمن الرحیم
یکی از نُکاتی که در مورد نیت مطرح است آن است که نمازگزار باید عمل عبادی و نماز خود را با اخلاص و قربةً إلی الله، یعنی به قصد قربت و نزدیک شدن به خداوند تبارک و تعالی انجام دهد.
به تعبیر دیگر نماز را با اخلاص کامل برای خدا بخواند البته توجّه دارید قصد قربت غیر از مسئلۀ نیت اصل نماز است. اگر در کنار نیت نماز و تصمیم بر انجام آن قصد قربت و تقرّب إلی الله نباشد اساساً این نماز باطل است. در مورد اخلاص چند جهت قابل تأمل و دقت است. اخلاص یعنی چه؟ تقرّب إلی الله به چه معنی است؟ اخلاص چیست و مراتب آن کدام است؟ در کلام اولیای خدا، عرفا، بزرگان و در رأس آن امام خمینی رضوان الله تعالی علیه هشت مرتبه برای اخلاص ذکر شده است. بعد از علم به مراتب اخلاص، راهکار تحقق مراتب عالیه آن خصوصاً کمال اخلاص را در اعمال خود بیابیم.
حقیقت اخلاص اینست که در انجام عمل هیچ شائبه و انگیزه غیر خدایی وجود نداشته باشد و انسان عمل را فقط برای خدا انجام بدهد، به قصد ریا و نمایاندن به دیگران نباشد که ببینند نماز می خواند یا نماز اوّل وقت می خواند،
ص:337
برای جلب نظر و کسب خشنودی مخلوقین نباشد. حتی به منظور عجب و خودپسندی نزد خودش نباشد. مبادا کسی که نماز می خواند به نفس خود خطاب کند به به این من هستم که نماز اول وقت می خوانم، این من هستم که نماز جماعت می خوانم، این امور با اخلاص منافات دارد، معنای اخلاص این است که فقط برای خدا باشد و غیر از خداچیز دیگری مطرح نباشد.
قرآن کریم می فرماید:«أَلا لِلّهِ الدِّینُ الْخالِصُ»1 از این آیۀ شریفه استفاده می شود که دینِ خالص برای خداست، یعنی دینی که هیچ جنبۀ غیر خدایی در آن نباشد، دینی که ابتداء و انتها و ابعاد و ماهیات و خصوصیاتش همه و همه برای خدا باشد. دینی که هیچ شائبۀ شیطانی و غیر خدایی در آن نباشد، از این آیۀ شریفه استفاده می شود که اساساً خدای تبارک و تعالی آنچه که صد در صد خالص هست را می پذیرد و برای خود قرار می دهد. دین خالص، قلب سلیم و قلب خالص است «یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ إِلاّ مَنْ أَتَی اللّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ»2 در برخی از روایات وارد شده که قلب سلیم یعنی قلبی که در آن غیر از خدا چیز دیگری نباشد! اگر بخواهیم نمازی که می خوانیم در عالم دنیا و آخرت برای ما نافع باشد باید با اخلاص باشد، هیچ جنبۀ غیر خدایی در آن نباشد.
از آیۀ شریفه «أَلا لِلّهِ الدِّینُ الْخالِصُ» این استفاده هم می شود که دین صحیح دینی است که خالص باشد، اگر یک دینی خالص نباشد، افکار و اهداف غیر خدایی در آن مطرح بشود آن دین مربوط به خدا نیست و آنرا خدا قبول ندارد.
ص:338
بسم الله الرحمن الرحیم
نسبت به حقیقت اخلاص از آیات قرآن کریم استفاده می شود آنچه که برای خدای تبارک و تعالی هست دین خالص است، اساساً عمل اگر خالص نباشد، قابلیت عرضه به درگاه خدای تبارک و تعالی را ندارد، نه اینکه بگوئیم خدا آن را قبول نمی کند، اصلاً چنین عملی قابل عرضه به محضر خدای تبارک و تعالی نیست.
انسان نمازگزار و هر فردی که می خواهد عبادتی انجام دهد باید توجّه داشته باشد که اگر عمل او خالص برای خدا نباشد آن عمل یک ظلمت است، نمی توان آن را به خدای تبارک و تعالی که نور است عرضه کرد، قرآن که می فرماید دین خالص برای خداست، یعنی اگر مقداری از افکار غیر خدایی و نفسانی و شیطانی بخواهد در دین باشد، ارتباطی با خدای تبارک و تعالی پیدا نمی کند، عمل خالص هم این چنین است.
به عبارت دیگر؛ اگر کسی اخلاص در نماز نداشته باشد نمی تواند بگوید من نماز خواندم، چون عمل او دیگر عنوان نماز را ندارد تا بخواهد قابل عرضۀ به خدای تبارک و تعالی باشد، قرآن کریم در آیۀ پنجم سوره بینه می فرماید: «وَ ما
ص:339
أُمِرُوا إِلاّ لِیَعْبُدُوا اللّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ» خواسته خدای تبارک و تعالی از یهود و نصارا این بود که دست از شرک و مشرک بودن بردارند و فقط خدا را عبادت کنند، غیر از خدا موجود دیگری را عبادت نکنند، خدا را عبادت کنند و عبادتشان هم از روی اخلاص باشد. این امر اختصاص به اهل کتاب ندارد، خدای تبارک و تعالی از انسان ها عبادت با اخلاص می خواهد.
در سورۀ مبارکۀ شوری آیۀ 20 می فرماید:«مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها» کسی که دنبال محصول دنیاست ما از همین دنیا به او می دهیم «وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ نَصِیبٍ» اما او بهره و نصیبی در آخرت ندارد.
این تعبیر از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است که فرمودند:
«لکلّ امرء ما نوی»(1) هر آنچه که انسان نیت کند به آن می رسد یا برای اوست.
«فَمَنْ کَانَ هِجْرَتُهُ إِلَی اللَّهِ وَ رَسُولِهِ فَهِجْرَتُهُ إِلَی اللَّهِ وَ رَسُولِهِ» کسی که به سوی خدا و رسول حرکت می کند، حرکت او واقعاً هجرت است و این فرد حقیقت هجرت را پیاده می کند.
«وَمَنْ کَانَ هِجْرَتُهُ إِلَی الدُّنْیَا یُصِیبُهَا أَوِ امْرَأَةٍ یَنْکَحُهَا فَهِجْرَتُها إِلَی مَا هَاجَرَ إِلَیْه» اما اگر کسی برای رسیدن به دنیا یا به دست آوردن زنی حرکت کند، هجرت او به سوی همان چیزی است که به قصد آن حرکت کرده است مثل رزمنده ای که در جنگ برای دنیاطلبی و قدرت طلبی شمشیر می زند.
این روایت معنای بسیار روشنی دارد، نماز یکی از مصادیق هجرت الی الله و الی رسوله است، نماز حرکت به سوی خدا و ورود به بارگاه الهی است، آیا ما واقعاً در حین نماز، بعد یا قبل از نماز، به این معنا توجّه می کنیم که می خواهیم با این عمل به سوی خدا هجرت کنیم. آیا بعد از نماز می توانیم به خود بگوئیم ما به سوی خدا هجرت کردیم؟ آیا اخلاص در نماز داشتیم؟ معنای اخلاص همین است که عمل ما هجرت و حرکت به سوی خدا باشد، اما اگر کار غیر خدایی
ص:340
شد از دایرۀ اخلاص خارج می شود. اگر انسان تأمّل کند نکات دیگری هم از این روایت استفاده می کند. نماز یکی از مصادیق عملی هجرت واقعی است، آن هجرتی که مورد نظر خدای تبارک و تعالی هست و در برخی دیگر از آیات قرآن به آن اشاره شده مثل «وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَی اللّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی اللّهِ»1 ، نماز هجرت و حرکت به سوی خداست، و اگر إلی الله نباشد دیگر هجرتی وجود ندارد! حقیقتی به عنوان هجرت در کار نیست، اخلاص در نماز اینست که همۀ ما عنوان مهاجر إلی الله را پیدا کنیم انشاء الله.
ص:341
بسم الله الرحمن الرحیم
هجرت در آیۀ شریفه «وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَی اللّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی اللّهِ» کسی که از خانه خود خارج شود در حالی که به سوی خدا و رسول او هجرت می کند، چنانچه در این مسیر فوت کند اجر و پاداش او با خداست. (کنایه از این که اجرش خیلی زیاد است) مراد فقط معنای ظاهری هجرت نیست که به وسیله این جسم و بدن از یک جا به جایی دیگر نقل مکان کند، اگر انسان در محل سکونت یا کار خود می بیند فسق و فجور وجود دارد، از آنجا به محل دیگری برود که مردمش اهل عبادت هستند، این هجرت ظاهری است اما هجرت یک معنای دقیق تر و باطنی دارد «وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ» مراد واقعی از این بیت، خانه و شهر و مکان ظاهری نیست! مراد از این بیت خانۀ نفس است، کسی که از خانۀ نفس خود و از آن هواهای نفسانی و آمال و آرزوهای شیطانی مهاجرت به سوی خدا و رسول کند، آن آمال و هواهای نفسانی را کنار بگذارد، ببیند خدا چه می خواهد؟ به سوی خدا و آنچه که خدا اراده کرده برود این می شود یک مسافرت درونی. در معنای اول، هجرت او یک مسافرت ظاهری است، اما برطبق این معنای دوم یک مسافرت و هجرت معنوی
ص:342
است، مبدأ این مسافرت خانۀ دل و نفس و آرزوهای نفسانی و آمال و هواهای نفسانی است و غایتش رسیدن به حضرت حق تبارک و تعالی است.
اگر انسان از منزل نفس مهاجرت کند اساساً خود را کنار بگذارد و به تعبیر بسیار لطیف امام خمینی رضوان الله تعالی علیه و حشره الله مع اجداده الطاهرین در کتاب آداب الصّلاة(1) در این هجرت باطنی باید
«إنّیت و منیّت و خودیّت» خود را هم کنار بگذارد و اصلاً چیزی را به نام خودش نشناسد، حتی نسبت به این که می خواهد به سوی خدا حرکت کند نگوید من می خواهم به مقامات معنوی برسم، این منیت و یا وصول به مقامات معنوی هم نباید در کار باشد، کسی که محو خدای تبارک و تعالی می شود اصلاً برای خود که منیت اوست نباید ارزشی قائل باشد! همین منیت سبب می شود که گرفتار قفس نفس باشد، همین منیت و إنانیت سبب می شود که این فرد از نفس خود به سوی همان نفس سفر کند نه به سوی خدا، و گویا از گوشه ای به گوشۀ دیگر حرکت کرده و مسافر در جوف و باطن بیت نفسش است، این فرد مسافر إلی الله نیست. معنای مسافر الی الله و اخلاص این است که انسان تمام امور دنیوی حتی همۀ این جهات ذکرشده را کنار بگذارد.
بنابراین، اخلاص جایی است که هجرت إلی الله صدق کند، و فرد کار را برای خدا انجام بدهد و هیچ شائبۀ غیر خدایی در کار نباشد.
ص:343
بسم الله الرحمن الرحیم
قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ، إِلاّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ؛1
شیطان گفت به عزّت تو قسم همگی آنها را اغواء خواهم نمود، مگر بندگان اخلاص یافته ات.
نمازگزار باید در نیت خود اخلاص داشته باشد و نماز را فقط برای خدا بخواند، این اخلاص دست شیطان را کوتاه و طمع او را از انسان قطع می کند. اگر در بین نماز وسوسه های شیطانی، افکار غیر خدایی، افکار مادّی و دنیوی ما را احاطه می کند علّتش این است که اخلاص در نیت نداریم، برای اینکه اگر واقعاً اخلاص داشته باشیم، شیطان نسبت به ما طمع نمی ورزد و این تصریح خود او است. بعد از آنکه خداوند شیطان را از درگاه خود راند، شیطان عرض کرد «فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ» به عزت تو قسم، عزت مظهر توانایی خداست، این قسم برای اظهار توانایی خود شیطان است، اینکه به عزت خدا سوگند می خورد، دالّ بر این است که من این توانایی را دارم که همۀ بندگانت را گمراه کنم، مگر انسان های بااخلاص.
ص:344
در این آیه چند تأکید وجود دارد که این تأکیدها باید انسان را بیدار کند. قسم، فعل مضارع همراه با «لام» و «ن» تأکید و لفظ أجمعین، تمام اینها دالّ بر تأکید است، یعنی شیطان یک لحظه از وسوسه و منحرف کردن انسان فروگزاری نمی کند و دائماً در تلاش است. در شب و روز، در جوانی و پیری، در همۀ حالات دست از تلاش بر نمی دارد، گمراه کردن کار شیطان است، اما همین شیطان یک استثناء ذکر می کند «إِلاّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ» مگر بندگان مخلَص تو، یعنی فقط یک گروه است که من نمی توانم آنها را فریب بدهم و از آنها مأیوس هستم که در دام من قرار گیرند و آن بندگان مخلَص تو هستند. اگر انسان در همین نمازهای روزانه، واقعاً اخلاص داشته باشد و از بندگان مخلِص و مخلَص خدا شود شیطان از او دور و مأیوس می گردد و نمی تواند او را فریب بدهد.
اخلاص در نماز این مقدار مهم و تأثیرگذار است. باید از خدا استمداد بجوئیم که اخلاص در نیت را به ما عنایت فرماید تا اعمال مان را با قصد قربت کامل انجام دهیم.
ص:345
بسم الله الرحمن الرحیم
رسول اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:
مَا أَخْلَصَ عَبْدٌ لِلَّهِ عَزَّوَجَلَّ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً إِلَّا جَرَتْ یَنَابِیعُ الْحِکْمَة مِنْ قَلْبِهِ عَلَی لِسَانِه.(1)
هیچ بنده ای برای خداوند چهل روز اخلاص نورزید، مگر اینکه چشمه های حکمت از قلب او بر زبان او جاری گردید.
نکته عمده ای که در روایات ما تأکید فراوان شده آن است که نماز و همه عبادات ما باید با اخلاص انجام شود و اولین اثر اخلاص ایجاد قابلیت در عمل است تا آن عمل قابل عرضه به درگاه خداوند شود، عمل بدون اخلاص هیچ و کالعدم است و قابلیت تقدیم به محضر خدا را ندارد.
دومین اثر اخلاص این است که شیطان را از انسان مأیوس می کند و سومین اثر که واقعاً اگر انسان نمازگزار یا انجام دهنده هر عبادتی باید به آن آگاه باشد این است که اخلاص فقط در خود آن عمل اثر نمی کند، اینطور نیست که بگوئیم
ص:346
این اخلاص فقط این عمل را قابل عرضه بر خدای تبارک و تعالی می کند، اما بعد همه چیز تمام می شود.
نه! این اخلاص باعث می شود عمل آثار خود را نمایان کند، هم آثاری که بر نماز و نفس عمل مترتّب است و هم آثاری که بر خود این اخلاص مترتّب است. از اینرو لازم است نمازگزار بداند بر قصد قربت و اخلاص او چه آثاری مترتب می شود.
روایت معروف
«مَن أَخلَصَ للهِ أَربعین صَباحَاً جَرَتْ یَنابیعُ الحِکْمَةِ مِنْ قَلبِهِ عَلی لِسانه»(1) بیان یکی از آثار اخلاص در نماز و سایر اعمال است اگر اعمال شخصی چهل روز با اخلاص باشد، یعنی چهل روز مخلصاً لله برای خدای تبارک و تعالی بخوابد، بشنود، بگوید، بنویسد، عبادت کند، کار کند، نگاه کند، هر کاری انجام می دهد برای خدا باشد، حتی اگر اشاره ای می کند! یا معامله ای انجام می دهد، اگر با فرزندانش صحبت می کند، اگر غذا می خورد، همه امورش برای خدا باشد. بر حسب این روایت چشمه های حکمت از قلب او بر زبانش جاری می شود.
این روایت مطالب بسیار مهم و نکات بسیار عمیقی دارد. باید ملاحظه شود که ینابیع الحکمة چشمه های حکمت چیست و چگونه از قلب بر زبان جاری می شود؟ این مطلب خود بحث مستقلی است و جدای از بحث اسرار نماز باید به آن پرداخته شود.
اما نکته ای که از آن استفاده می کنیم اینست که نمازگزار بداند اخلاصی که در نماز از او محقق می شود، آثار فراوانی در زندگی او دارد، این چنین نیست که فقط سبب شود نماز او مقبول درگاه خدای تبارک و تعالی واقع شود و بعد از آن اثر دیگری نداشته باشد، بعد از اینکه اخلاص محقق شد تازه آغاز راه و ابتدای کار است، ثمرات و آثار آن تازه می خواهد ظاهر شود. که یکی از آنها ایجاد نورانیت در وجود انسان است معمولاً نمازگزار بعد از انجام نماز احساس یک حالت نورانی در خود می نماید و باید هنر او این باشد که آن حالت را حفظ کند.
ص:347
تا این قسمت مختصری از مطالب پیرامون حقیقت اخلاص و آثار آن را ذکر نمودیم، اما راجع به مراتب اخلاص، امام خمینی رضوان الله تعالی علیه در کتاب شریف آداب الصّلاة برای اخلاص در نماز هفت مرتبه ذکر فرموده اند،(1) که به تمام این مراتب اشاره می کنیم، ابتدا باید دانست مراتب اخلاص کدام است؟ و بعد از علم به این مراتب لازم است به آنها عمل کنیم. توجّه به این مراتب در نماز موجب لذتبخش شدن آن برای نمازگزار خواهد شد و رسیدن به مراتب بالاتر، عنایات خاص خداوند را در پی خواهد داشت.
ص:348
1. تصفیه عمل از رضایت مخلوقین
2. وسیله قرار ندادن عمل برای اهداف دنیوی
بسم الله الرحمن الرحیم
اولین مرتبه اخلاص اینست که وقتی می خواهیم عملی را برای خدا انجام بدهیم بدانیم آنچه که برای ما باید اهمیت داشته باشد رضای خدای تبارک و تعالی است، نباید برای خوشحالی دیگران، کسب رضای مخلوقین، و جلب توجّه آنها نماز بخوانیم، چیزی که متأسفانه گاهی اوقات گرفتار آن هستیم، گاهی اوقات انسان در حضور دیگران نمازش را طور دیگری می خواند، قرائت نمازش را به نحو دیگری می خواند، اگر دیدیم نماز ما آن هنگام که در منزل خود تنها هستیم با زمانی که فرد دیگری در حال تماشای ماست، فرق می کند و ما برای جلب نظر او به نوع دیگری نماز را می خوانیم معنایش این است که اخلاص نداریم، این همان معنای ریا است که باطل کننده عمل است، اگر انسان برای جلب نظر دیگران عمل عبادی خود را انجام دهد، مثلاً نماز بخواند که بگویند مسلمان است، یا نماز بخواند که با او معامله کنند و ارتباط خوب داشته باشند و به او احترام بگذارند! این با اخلاص سازگاری ندارد.
ص:349
اولین مرتبۀ اخلاص این است که انسان عمل خود را از اینکه آلودۀ به رضایت دیگران بشود پاک کند، کاری به دیگران نباید داشت، چه دیگران از عمل انسان خوش شان بیاید و چه بدشان بیاید؟ چه توجّه بکنند و چه نکنند! انسان باید نمازش را بخواند، گاهی اوقات انسان در جایی حضور دارد، وقت هم گذشته و نماز نخوانده، می گوید اگر بلند شوم جلوی این افراد نماز بخوانم آبرویم می رود، این فرد کاهل در نماز است، خود همین یک مشکل است، وقتی انسان ملاکش جلب رضایت خدا باشد نباید به این جهات توجّه کند! هر کس هر حرفی می خواهد راجع به انسان بزند، انسان باید طرف حساب خود را خدا قرار دهد، این اولین مرتبۀ اخلاص است.
دومین مرتبه اخلاص اینست که انسان نماز یا سایر امور عبادی را با هدف رسیدن به خواسته ها و حاجات دنیوی انجام ندهد! اگر کسی نماز بخواند برای آنکه خدا به او روزی دهد، یا بگوید من نماز اول ماه را می خوانم برای اینکه بدنم در طول این یک ماه سالم باشد، این کار با اخلاص سازگاری ندارد. درست است که عبادات هر یک آثار خاصی دارد؛ نماز شب در توسعۀ رزق، در عزت، در نورانیت ظاهر و باطن اثر می گذارد، اما اگر کسی همین نماز شب را بخواند برای اینکه چهره اش نورانی شود و یا خداوند وسعت رزق به او بدهد، این فرد نماز را با اخلاص نخوانده است و برخی از فقها چنین نیتی را مُخلّ به صحت عمل می دانند. اگر کسی بگوید من نماز می خوانم اما هدفم این است که رزقم زیاد شود، یا روزه می گیرم برای اینکه بدنم سالم باشد، این مخلّ به صحت عمل است! و در پیش اهل معرفت چنین عملی عنوان معامله و تجارت دارد، چون برای خدا نماز نخوانده بلکه برای وسعت رزق نماز خوانده یا برای سلامتی جسم روزه گرفته است! این یک تجارت است و برای خدا عملی انجام نشده است. این مرتبۀ دوم از مراتب اخلاص است. پس در مرتبۀ اول انسان عمل خود را از رضای مخلوقین تصفیه می کند و در مرتبۀ دوم عمل را طریق رسیدن به مقاصد و اهداف دنیوی قرار نمی دهد که هر یک از اینها مخلّ به اخلاص است.
ص:350
مرتبه سوم: به دنبال اجر و ثواب نبودن
بسم الله الرحمن الرحیم
مرتبه سوم اخلاص اینست که عبادت به قصد رسیدن به بهشت و اینکه خدای تبارک و تعالی در قیامت حور و قصور و باغ و نهر و درخت نصیبش کند نباشد. نماز نخواند برای اینکه خدا در ازای هر نماز یک قصر در عالم قیامت نصیبش کند یا باغ هایی که در میان آن نهرها جاری است نصیبش کند، به عبارت دیگر این نماز با عظمت را برای رسیدن به بهره های ظاهری ولو در عالم قیامت قرار ندهد! چه فرقی است بین این که انسان نماز را به قصد رسیدن به اهداف مادی در این دنیا یا در آن دنیا بخواند! از این نظر هر دو عنوان تجارت و کاسبی را دارد. این نحوه عبادت عبادت تجّار است.
در روایتی امام سجّاد علیه السلام فرمودند:
«فَلَکَ الْحَمْدُ عَلَی ابْتِدَائِکَ بِالنِّعَمِ الْجِسَامِ، وَ إِلْهَامِکَ الشُّکْرَ عَلَی الْإِحْسَانِ وَ الْإِنْعَام»(1) خدا را ستایش می کند بر نعمت های بزرگی که ابتداءً خلق فرمود و شکر بر احسان را به انسان الهام نمود. در این مرتبۀ از اخلاص نمازگزار به اجر و ثواب های مادّی و ظاهری مثل حور و قصور
ص:351
و میوه ها و درختان و نهرهای بهشتی نباید توجّه کند، که این توجّه ناشی از کمی معرفت او به خدای تبارک و تعالی است.
انسان در حال خواندن نماز باید توجّه داشته باشد این توفیقی است که خدا به او عنایت کرده و نماز می خواند، با این توجّه و باور دیگر خود را مستحقّ اجر نمی داند. وای به حال کسی که بعد از نماز خیال کند استحقاق اجر پیدا کرده و از خدا طلب ثواب بکند.
در باب 76 کتاب مصباح الشریعة در بحث اخلاص می فرماید:
«أَدْنَی حَدِّ الْإِخْلَاصِ بَذْلُ الْعَبْدِ طَاقَتَهُ» کمترین حد اخلاص این است که بنده هر چه در طاقت دارد را به میدان بیاورد.
«ثُمَّ لَا یَجْعَلُ لِعَمَلِهِ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً فَیُوجِبَ بِهِ عَلَی رَبِّهِ مُکَافَأَةً بِعَمَلِه»(1) بعد برای عمل خود نزد خداوند ارزشی قائل نباشد. اگر فردی پیش خود تصور کند که حالا باید خداوند یک ثواب و اجری به من بدهد، معنایش این است که برای عمل خود ارزش قائل شده، در حالی که انسان مخلِص کسی است که می گوید من کاری انجام ندادم، هر چه هست از توفیق و عنایت اوست.
اگر شبانه روز برای کسی که علاقمند او هستید کار بکنید باز هم می گوئید من کاری انجام ندادم، چطور می شود در مورد خداوندی که این همه عنایت به انسان کرده، چنانچه کسی دو رکعت نماز بخواند خود را طلبکار و مستحق اجر و ثواب بداند! اصلاً نباید برای عمل خودش ارزشی قائل باشد،
«لَا یَجْعَلُ لِعَمَلِهِ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً».
نمازگزاران عزیز و بندگان عابد و متهجد اگر بخواهند میزان و درجۀ عبادتشان بالاتر برود، هر روز باید باورشان بیشتر بشود که ما کاری نکردیم! و عملی در خور توجّه انجام ندادیم.
بنابراین مرتبۀ سوم اخلاص این است که انسان دنبال اجر و ثواب و بهشت
ص:352
جسمانی و میوه و باغ و قصر نباشد، ای نمازگزار حیف نیست که انسان نماز را برای رسیدن به میوۀ ظاهری در عالم آخرت بخواند؟! ارزش نماز خیلی بالاتر از این است. اخلاص موجب می شود انسان به مقامات و درجات بالای بهشت برسد.
ص:353
بسم الله الرحمن الرحیم
تاکنون به سه مرتبه از مراتب اخلاص اشاره کردیم، بعضی از این مراتب اگر تحقق نیابد نماز باطل است اما نسبت به برخی دیگر از مراتب، درجه و ارزش نماز پایین می آید. از باب مثال اگر کسی در نماز ریا کند نمازش باطل است، اگر نماز را به قصد وصول به حاجات دنیوی بخواند برخی از فقها این نماز را هم باطل می دانند، مرتبۀ سوم این بود که نماز نباید به قصد طلب اجر از خدای تبارک و تعالی باشد، البته اگر کسی چنین قصدی داشته باشد نمازش باطل نیست، اما چون این مرتبۀ از اخلاص را ندارد ارزش عبادت او پائین است.
مرتبه چهارم تصفیه عمل از طمع به بهشت و ترس از جهنم بدین معنی که انسان عمل خود را از مسئلۀ عقاب و عذاب جسمانی در قیامت تصفیه کند، گروهی نماز می خوانند برای اینکه به جهنّم نروند و از آتش جهنم می ترسند، البته این به صحّت نماز ضرر نمی رساند اما مخلّ به اخلاص است، نمازگزار نباید به این دلیل نماز بخواند که گرفتار عذاب جهنم نشود، گاهی برخی از پدران یا مادران جهت تشویق فرزندان خود به نماز می گویند اگر نماز نخوانی به جهنم می روی! بله، در قرآن کریم آمده در قیامت به اهل جهنم خطاب می کنند «ما
ص:354
سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ»1 که چه چیزی باعث شد در جهنم قرار بگیرید؟ آنها می گویند «لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ»2 هر چند کسی که نماز نخواندقطعاً اهل جهنم است ولی ما نباید به آن کسی که تازه می خواهد نماز بخواند یاد دهیم که برای فرار از عقاب و رهایی از آتش جهنم نماز بخواند! نمازی که بر پایۀ ترس خوانده شود نمازی نیست که انسان را رشد بدهد و معراج او باشد! نمازی که یک عمر بر پایۀ ترس و خوف از جهنم خوانده شود، این مقدار اثر دارد که فرد را از جهنم ظاهری نجات می دهد اما او را عروج نمی دهد و بالا نمی برد.
مرتبه پنجم تصفیه عمل از رسیدن به سعادت عقلی و لذّات روحانی دائمی و ازلی است(1) که در کلمات امام خمینی رضوان الله تعالی علیه بدان اشاره شده است. از آیات و روایات به خوبی استفاده می شود که در آخرت مرتبه ای بالاتر از بهشت ظاهری و مادی وجود دارد که لذّت آن عقلی و روحانی است، آن لذّت فوق لذت های ظاهری و مادی است، ایشان می فرمایند گر چه این مقام یک مقام بسیار والایی است و رسیدن به آن انسان را در زمرۀ کروبیین قرار می دهد، اما انسان مخلص حتّی برای اینکه در زمره این گروه قرار بگیرد نماز و اعمال عبادی خود را انجام نمی دهد. زیرا در نزد سالکین الی الله چنین قصدی خود یک نقص به شمار می رود و یک معامله محسوب می شود، چون نماز می خواند برای اینکه وصول به آن مقامات پیدا کند و در زمره کروبین قرار گیرد.
مرتبه ششم تصفیه عمل از خوف عدم وصول به لذات عقلی است: که با مرتبۀ پنجم رابطه نزدیک دارد، نماز می خواند چون اگر نماز نخواند، ترس از این دارد که خدا این لذّات عقلی را در قیامت نصیبش ننماید، که خود این هم یک نوع عذاب است.
ص:355
مرتبه هفتم تصفیه عمل از وصول به لذات جمال الهی: که باز در کلمات امام رضوان الله تعالی علیه به زیبایی بیان شده است. ایشان در مورد تصفیۀ عمل از وصول به لذّات جمال الهی و رسیدن به بهجت های انوار سبحات غیر متناهی می فرمایند این همان جنّت لقاء است که از آیات و روایات استفاده می شود و نهایت آرزوی اهل معرفت و اصحاب قلوب است و دست نوع بشر از این مقام کوتاه است و انگشت شماری از اهل معرفت می توانند به آن برسند، اینکه در دعای شعبانیه می فرماید:
«إِلَهِی هَبْ لِی کَمَالَ الِانْقِطَاعِ إِلَیْک» این کمال انقطاع آن میوه و حور و قصور و اشجار و انهار بهشتی نیست، نمی توان کمال انقطاع را به این امور ظاهری تفسیر کرد که البته فهم این مرتبه برای امثال بنده بسیار بسیار مشکل است اما همین مقدار را اجمالاً می توانیم بفهمیم که نباید نمازمان را برای رسیدن به یک امور مادّی انجام بدهیم. بلکه باید خود را از مادیات دنیا و بهره های آخرت جدا کنیم و بالا ببریم. و یک مقدار به ارزش وجودی خود و ارزش عبادات بیشتر توجّه کنیم و این سرمایۀ عمر را از دست ندهیم و این عبادات را همینطور بدون فهم و درک و تأمل انجام ندهیم، که خسارت بزرگی به دنبال دارد. انسان به وسیلۀ این عبادات به بسیاری از مقامات می تواند برسد.
ص:356
انسان همیشه خود را مقابل خداوند مقصّر بداند
بسم الله الرحمن الرحیم
یکی از نکاتی که نمازگزار در مسئلۀ اخلاص باید به آن توجّه کند اینست که مبادا نسبت به اعمال و کثرت آن بهجت و سرور زیاد در درونش بوجود بیاید، البته گاهی انسان خدا را شکر می کند که 50 سال است نماز می خواند و نمازش قضا نشده، یا 50 سال است نماز شب می خوانم، برای شکر خدا مانعی ندارد. اما اگر پیش خود سرور و بهجتی ایجاد کند و بگوید این من هستم که این همه نماز خواندم، دیگران کجا و من کجا؟ این امر ضربۀ کاری به اخلاص وارد می کند. چه باید کرد تا این حالت در فرد بوجود نیاید؟ امام کاظم علیه السلام دستوری فرموده اند که در بیانات دیگر ائمه علیهم السلام هم وجود دارد و آن اینست که انسان همیشه باید در برابر پروردگار خود را مقصر بداند، اگر کسی خود را همیشه مقصر بداند می گوید این عمل من چیزی نیست! انسانی که خود را مقصّر می داند بین عمل یک روز و صد روز و صد سالش فرقی نمی گذارد، اما آنکس که خود را مقصر نداند می گوید من زیاد نماز خواندم و یک فرق بین خود و دیگران قائل می شود!
در اصول کافی(1) در باب الاعتراف و التقصیر روایتی از موسی بن جعفر علیه السلام
ص:357
تقل می کند که به یکی از فرزندانش فرمود
«یَا بُنَیَّ عَلَیْکَ بِالْجِدِّ» در عمل به عبادت کوشش کن.
«وَلَا تُخْرِجَنَّ نَفْسَکَ مِنَ حَدِّ التَّقْصِیرِ فِی عِبَادَةِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ طَاعَتِه» نگذار نفست از حالت مقصّر بودن خارج شود، یعنی هیچ گاه احساس نکن کار خود را درست انجام داده ای و تمام شده! اگر این حالت برای انسان بوجود بیاید به اخلاص و عبادت او ضربه می زند، وی باید همیشه خود را در پیشگاه خدای تبارک و تعالی مقصّر بداند، چرا؟
امام کاظم علیه السلام می فرمایند:
«فَإِنَّ اللَّهَ لَا یُعْبَدُ حَقَّ عِبَادَتِه» برای اینکه خدا را هر چه عبادت کنیم، این عمر کوتاه پنجاه - شصت ساله ما که چیزی نیست! این ملائکه ای که از ازل تا ابد خدا را عبادت می کنند، نمی توانند بگویند ما حقّ عبادت خدا را بجا آوردیم!
اگر عبادت همۀ انبیاء را روی هم جمع کنند باز حقّ عبادت خدا اداء نمی شود! خود نمازگزار به این معنا توجّه داشته باشد، این همه ملائکه که از ازل تا ابد خدا را عبادت می کنند، نمی توانند ادعا کنند حق عبادت خدا را به جای می آورند، حال عبادت ما که در مقابل عبادت ملائکه چیزی نیست! آن گاه که نماز تمام می شود واقعاً احساس شرم کرده و به خدا عرض کنیم خدایا ما نمی توانیم و قدرت نداریم تو را درست عبادت کنیم، اگر تمام شب و روز را به عبادت سپری کنیم باز اقرار می کنیم که نمی توانیم تو را آن گونه که شایسته اش هستی عبادت کنیم، اگر این حالت تقصیر در عبادت در انسان به وجود آید دیگر حساب نمی کند که چند سال نماز شب خوانده و خدا را عبادت کرده، چند سال است که نوافل یومیه را می خواند، اصلاً به خودش اجازه نمی دهد اینها را محاسبه کند و این یکی از مراتب مهم اخلاص است که انسان در اخلاص به این مرتبه برسد که نسبت به کثرت عمل خود خشنود نشود، گر چه باید نسبت به آن شاکر باشد و آن را لطف بزرگ خدای تبارک و تعالی بداند.
ص:358
ص:359
ص:360
بسم الله الرحمن الرحیم
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:
مَنْ قَرَأَ خَمْسِینَ آیَةً فِی یَوْمِهِ أَوْ لَیْلَتِهِ لَمْ یُکْتَبْ مِنَ الْغَافِلِین؛
کسی که روز یا شب پنجاه آیه از قرآن را بخواند، در زمره غافلین محسوب نخواهد شد.
از جمله مباحث مهم در بحث اسرار نماز مسئله قرائت است، اینکه نمازگزار در رکعت اول و دوم نماز سوره فاتحة الکتاب و بعد از آن یکی از سُوَر قرآن را باید بخواند. چه اسراری در این قرائت قرآن وجود دارد؟ همانطور که سایر اجزاء و اذکار و افعال نماز دارای اسرار است خود این قرائت قرآن هم اسرار دارد. نکته ای که باید به آن توجّه پیدا کنیم فضیلت های زیادی است که بر خود قرائت قرآن در متون دینی و روایات ما ذکر شده است.
مسئله قرائت قرآن بسیار مهم است و اهمیت آن فقط به این نیست که هر کسی قرآن بخواند ثوابی به او داده می شود. بلکه آثار بسیار مهم دنیوی و اخروی بر قرائت قرآن مترتب است از این رو لازم است اشاره ای به آداب قرائت قرآن داشته باشیم. در روایتی که انس بن مالک از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل می کند می گوید
ص:361
«سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ: مَنْ قَرَأَ خَمْسِینَ آیَةً فِی یَوْمِهِ أَوْ لَیْلَتِهِ لَمْ یُکْتَبْ مِنَ الْغَافِلِین»(1) اگر کسی در روز یا شب لااقل پنجاه آیه از آیات قرآن را تلاوت کند از غافلین محسوب نمی گردد. به عبارت دیگر خواندن قرآن انسان را جزء ذاکرین قرار می دهد، غفلت منشأ برای بسیاری از خلأها، گناهان، آلودگی ها و ظلمت هاست. با خواندن قرآن از زمره غافلین خارج می شود.
در روایت دیگری حضرت حسین بن علی علیهم السلام می فرماید:
«مَنْ قَرَأَ آیَةً مِنْ کِتَابِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ فِی صَلَاتِهِ قَائِماً یُکْتَبُ لَهُ بِکُلِّ حَرْفٍ مِائَةُ حَسَنَة»(2) اگر کسی آیه ای از قرآن کریم را در نماز خود در حال ایستاده بخواند، در مقابل هر حرفی از این آیه، خداوند صد حسنه برای او ثبت می کند.
در روایت دیگری امام باقر علیه السلام قریب همین مضمون می فرماید: وقتی انسان نمازش را به صورت ایستاده می خواند، در ازای هر حرفی از آیات قرآن که بخواند خدا صد حسنه برای او قرار می دهد، و اگر نمازش را به صورت نشسته بخواند در ازای هر حرفی 50 حسنه برای او ثبت می کند و اگر قرآن را در غیر نماز بخواند، در ازای هر حرفی برای او ده حسنه نوشته می شود.
در ادامه روایتی که از امام حسین علیه السلام نقل شد حضرت می فرماید
«و إن استمع القرآن» اگر کسی قرآن را بشنود، خداوند برای او در مقابل هر حرفی یک حسنه قرار می دهد، برای آن قاری ده حسنه و برای مستمع یک حسنه است.
«وَإِنْ خَتَمَ الْقُرْآنَ لَیْلًا صَلَّتْ عَلَیْهِ الْمَلَائِکَةُ حَتَّی یُصْبِحَ وَ إِنْ خَتَمَهُ نَهَاراً صَلَّتْ عَلَیْهِ الْحَفَظَةُ حَتَّی یُمْسِیَ وَ کَانَتْ لَهُ دَعْوَةٌ مُجَابَة» اگر قاری قرآن را در شب ختم کند ملائکه تا صبح بر او درود می فرستند و اگر روز ختم قرآن کند حفظۀ قرآن تا شب بر او درود می فرستند و دعایش مستجاب است، یعنی یکی از کسانی که دعایش مستجاب می شود قاری و ختم کننده قرآن است.
ص:362
پس اجمالاً روشن شد که قرائت قرآن چه فضیلت و آثاری دارد و بین کسی که قرآن را در نماز می خواند و آن کسی که قرآن را در غیر نماز می خواند فرق وجود دارد و باید نمازگزاران از همین روایت استفاده کنند و در نمازهایشان از قرائت قرآن غافل نباشند.
ص:363
بسم الله الرحمن الرحیم
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:
إِنَّ الْمُؤْمِنَ إِذَا قَرَأَ الْقُرْآنَ نَظَرَ اللَّهُ إِلَیْهِ بِالرَّحْمَة؛(1)
هنگامی که انسان مؤمن قرآن بخواند خداوند نظر رحمت به او می نماید.
قرائت قرآن یکی از سفارشات اکید پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام است. پیامبر به امیرالمؤمنین فرمود
«أُوصِیکَ فِی نَفْسِکَ بِخِصَالٍ فَاحْفَظْهَا» چند خصلت را به تو سفارش می کنم مراقبت کن و به آنها عمل نما.
«وَعَلَیْکَ بِتِلَاوَةِ الْقُرْآنِ عَلَی کُلِ حَال»(2) بر تو باد به قرائت قرآن در تمام حالات.
این سفارش را هم امیرالمؤمنین علیه السلام و هم دیگر ائمه معصومین صلوات الله علیهم اجمعین مورد توجّه قرار داده اند. وقتی سیره امامان بزرگوار را بررسی کنیم می یابیم بخش بسیار مهم و روشن و نورانی زندگی آنها مسئلۀ قرائت قرآن بوده است.
این مطلب ما را متوجه می کند که انسان نباید از قرائت قرآن در هر روز غافل
ص:364
باشد. در تفسیر ابوالفتوح این روایت از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده است که حضرت فرمود
«مَنْ قَرَأَ ثُلُثَیِ الْقُرْآنِ فَکَأَنَّمَا أُوتِیَ ثلث النُّبُوَّة» کسی که یک سوم از قرآن را قرائت کند گویا یک سوم از پیامبری و نبوت به او داده شده است.
«مَنْ قَرَأَ ثُلُثَیِ الْقُرْآنِ فَکَأَنَّمَا أُوتِیَ ثُلُثَیِ النُّبُوَّة» اگر کسی دو ثلث از قرآن را قرائت کند گویا دو ثلث از نبوت به او داده شده است.
«وَ مَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ کُلَّهُ فَکَأَنَّمَا أُوتِیَ تَمَامَ النُّبُوَّةِ» کسی که تمام قرآن را بخواند گویا تمام نبوّت به او داده شده است. در روایات آمده عدد درجات بهشت به عدد آیات قرآن کریم است، در قیامت انسان هر مقدار از آیات قرآن را در وجود خود ثبت کرده و همراه خود برده باشد آن آیات را می خواند و با هر آیه یک درجه در بهشت بالا می رود.
«ثُمَّ یُقَالُ لَهُ اقْرَأْ وَ ارْقَ بِکُلِّ آیَةٍ دَرَجَةً فَیَرْقَی فِی الْجَنَّةِ بِکُلِّ آیَةٍ دَرَجَةً حَتَّی یَبْلُغَ مَا مَعَهُ مِنَ الْقُرْآنِ» در قیامت به او خطاب می شود که بخوان و بالا برو. با هر آیه یک درجه بالا می رود تا آن مقداری که از قرآن با اوست.
«ثُمَّ یُقَالُ لَهُ اقْبِضْ فَیَقْبِضُ» سپس به او گفته می شود بگیر و او می گیرد، دو مرتبه گفته می شود
«اقْبِضْ فَیَقْبِضُ».
«ثُمَّ یُقَالُ لَهُ هَلْ عَلِمْتَ مَا فِی یَدِکَ» به او گفته می شود، می دانی ما چه چیز در دست تو قرار دادیم و در اختیار تو است؟ «فَیَقُولُ لَا» عرض می کند نه!
«فَإِذَا فِی یَدِهِ الْیُمْنَی الْخُلْدُ وَ فِی الْأُخْرَی النَّعِیم»(1) در دست راست او خلود و جاودانگی در بهشت و در دست دیگر او حواله و رمز تمام نعمت های بهشتی قرار گرفته است.
پس بهشت اساساً با آیات قرآن درجه بندی شده و با قرائت قاری قرآن درجات آن تنظیم می شود، جاوادنگی در بهشت مربوط به قرائت قرآن است. نعیم
ص:365
بهشت هم فقط نعمت های ظاهری نیست، همه نعمت هایی که در بهشت هست، حتی رضوان خدا که در جنّت و بالاتر از جنت هست «و رضوانٌ من الله اکبر» همه متوقف بر انس انسان در دنیا با قرآن کریم است. ما باید ارزش قرائت قرآن را بدانیم تا موفق به درک اسرار قرائت قرآن در نماز شویم و نماز خود را با قرآن کریم مزّین تر نمائیم.
ص:366
بسم الله الرحمن الرحیم
در زندگی مسلمانان و خصوصاً شیعیان مؤمن باید قرائت قرآن جزء برنامه های اصلی باشد، همانطور که نماز جزء برنامه های اصلی آنهاست در کتاب کافی شریف این روایت از حضرت موسی بن جعفر علیه السلام وارد شده.
حضرت به شخصی فرمودند
«أَتُحِبُ الْبَقَاءَ فِی الدُّنْیَا؟» می خواهی در دنیا باقی باشی؟ «فقال نعم» عرض کرد بله، «فَقَالَ وَ لِمَ» حضرت فرمود به چه امیدی و برای چه می خواهی در دنیا بمانی؟
«قَالَ لِقِرَاءَةِ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» دلم می خواهد خدا به من مهلت بدهد، ولو یک دقیقه هم که شده در دنیا بمانم و سورۀ توحید را قرائت کنم. «فَسَکَتَ عَنْهُ» حضرت ساکت شد، قبل از بیان ادامه این روایت باز در یک روایت دیگر از امام باقر علیه السلام وارد شده که اگر کسی در روز یک مرتبه سورۀ توحید را بخواند، خداوند برکتی را بر او قرار می دهد، اگر دو بار بخواند بر او و خانواده اش برکت و رحمتی را قرار می دهد، اگر سه بار بخواند خداوند بر همسایه های او هم رحمت و برکتی را قرار می دهد. اگر در شبانه روز دوازده بار بخواند خدا دوازده قصر در بهشت برای او قرار می دهد، اگر در شبانه روز صد بار بخواند، خداوند گناه 25 سال او را مورد بخشش قرار می دهد مگر آن گناهانی که در مورد دِماء و اموال باشد، یعنی اگر خدای ناکرده خون کسی را به ناحق ریخته باشد، بر کسی جراحتی وارد کرده باشد، دیه یا
ص:367
قصاصی بر عهده او باشد، یا ضامن باشد مال کسی را بپردازد، این گناهان مربوط به دماء و اموال بخشیده نمی شود اما سایر گناهانی که حق الله محض است خدا آنها را به برکت سورۀ توحید می بخشد. اگر در شبانه روز چهارصد بار بخواند خدا ثواب چهارصد شهید را به او می دهد، و اگر در شبانه روز هزار مرتبه سورۀ توحید را بخواند او نمی میرد مگر اینکه جایگاه خود را در بهشت می بیند.
خواندن سورۀ توحید بسیار مورد سفارش واقع شده است. در روایت اول آن شخص گویا از پدران حضرت موسی بن جعفر علیه السلام ثواب خواندن سورۀ توحید را شنیده بوده و لذا وقتی حضرت از او سؤال می کند چرا می خواهی در دنیا بمانی؟ عرض کرد برای اینکه سورۀ توحید را بخوانم. بعد حضرت سکوت کردند و بعد از مدتی به حفص خطاب کردند و فرمودند:
«یَا حَفْصُ، مَنْ مَاتَ مِنْ أَوْلِیَائِنَا وَ شِیعَتِنَا وَ لَمْ یُحْسِنِ الْقُرْآنَ، عُلِّمَ فِی قَبْرِهِ لِیَرْفَعَ اللَّهُ بِهِ مِنْ دَرَجَتِهِ» هر کس از موالیان و دوستان ما بمیرد و قرآن را یاد نگرفته باشد، در عالم قبر قرآن را به او یاد می دهند. تا به سبب آن خداوند درجات او را بالا ببرد. چون درجات بهشت به قدر آیات قرآن است به او گفته می شود قرآن بخوان و بالا برو.
بر حسب روایات این از مختصات شیعیان اهلبیت و شیعۀ اثنی عشر است که این عنایت به آنها می شود و بقیۀ مسلمین مشمول این عنایت نمی شوند.
حفص می گوید:
«فَمَا رَأَیْتُ أَحَداً أَشَدَّ خَوْفاً عَلی نَفْسِهِ مِنْ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ علیه السلام وَ لَا أَرْجَی النَّاسِ مِنْهُ، وَ کَانَتْ قِرَاءَتُهُ حُزْناً، فَإِذَا قَرَأَ فَکَأَنَّهُ یُخَاطِبُ إِنْسَانا»(1) کسی را مثل موسی بن جعفر علیه السلام در شدت خوف و رجا، امید به رحمت خدا و خوف از عذاب ندیدم، موسی بن جعفر علیه السلام قرآن را با حُزن می خواند، گویا کسی را مورد خطاب قرار داده است، این چنین قرآن را تلاوت می کرد. ما باید این ادب تلاوت را از حضرت بیاموزیم.
ص:368
بسم الله الرحمن الرحیم
در روایات پیرامون قرائت آیات قرآن، آثار بسیار فراوانی ذکر شده است، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به سلمان فرمودند
«عَلَیْکَ بِقِرَاءَةِ الْقُرْآنِ فَإِنَّ قِرَاءَتَهُ کَفَّارَةُ الذُّنُوبِ وَ سُتْرَةٌ مِنَ النَّارِ وَ أَمَانٌ مِنَ الْعَذَاب»(1) قرائت قرآن کفارۀ گناهان گذشته و سپری برای عذاب هاست.
در بحث قرائت قرآن یکی از نکات مهم، مسئلۀ آداب قرائت است. جامع ترین و دقیق ترین بحث در مورد آداب قرائت را امام خمینی رضوان الله تعالی علیه در کتاب آداب الصّلاة(2) عنوان فرموده و برای آن چند ادب را ذکر کرده اند که به برخی از آنها به طور اجمال اشاره خواهیم کرد. اولین ادب که قاری قرآن باید در حین قرائت مورد توجّه قرار دهد، تعظیم است. یعنی توجّه به عظمت این کتاب الهی کند، بداند کتابی را که قرائت می کند یک کتاب معمولی نیست، بلکه بزرگترین کتاب آسمانی است، توجّه به تعظیم و اکرام قرآن موجب نورانیت قلب
ص:369
و حیات باطنی می شود. تعظیم متوقف بر این است که انسان بفهمد قرآن کتاب عظیمی است، و این کتاب الهی محصور به این الفاظ ظاهری نیست! بلکه ماورای این الفاظ، حقیقت دیگری وجود دارد که دست بشر، دست عالمان، حتّی دست اهل باطن و اهل شهود و مکاشفه از آن حقیقت کوتاه است. نباید تصور شود حقیقت قرآن همین الفاظ است که در مقابل ما قرار دارد.
خداوند می فرماید:«إِنّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ»1 ما قرآن را عربی قرار دادیم که شما بتوانید در آن تأمل کنید «وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ»2 اصل و حقیقت قرآن در امّ الکتاب است که در نزد ما است، بشر به همین قرآن ظاهری دسترسی دارد، اما به امّ الکتاب و به آنچه که نزد ما (لدینا) است کسی دسترسی ندارد، از این آیه شریفه معلوم می شود که قرآن قبل از اینکه به صورت عربی بر قلب مبارک پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نازل بشود در امّ الکتاب بوده است، ظاهر آیۀ شریفه می رساند که قرآن به همین صورت که هست، حقیقتش، شاید به صورت بسیار گسترده تر و وسیع تر در امّ الکتاب و در نزد خدا بوده، از آن عوالم به این عالم مُلک و عالم ماده تنزّل داده شده و به صورت الفاظ عربی درآمده است، فکر نکنیم که قرآن شامل یک سری کلمات و الفاظ است که سایر کتب هم این عبارات و الفاظ را دارند، کسانی که قرآن را کلام بشری می دانند، چرا به این آیۀ شریفه توجّه نمی کنند. ما اگر قرآن را منحصر در همین الفاظ ظاهری کنیم زمینه ایجاد این توهّمات باطله را به وجود می آوریم اما اگر حقیقت قرآن را در ورای این عالم ماده و در امّ الکتاب، نزد خدای تبارک و تعالی بدانیم، به آن حقیقت أحدی از بشر با این علوم رسمی و ظاهری، و با این معارف قلبی و مکاشفات غیبی نمی تواند دسترسی پیدا کند، فقط یک استثناء وجود دارد و آن وجود مقدّس خاتم الانبیاء پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است آن هم وقتی در محفل انس قاب
ص:370
قوسین أو أدنی دنواً قرار گرفته، او می تواند دسترسی به امّ الکتاب داشته باشد اما بشر عادی نمی تواند.
پس وقتی در محضر قرآن نشسته ایم توجّه پیدا کنیم که این قرآن مرتبه نازلۀ امّ الکتاب است، این قرآن تنزّل یافتۀ آن حقیقت عظیمی است که فهم بشر از درک عظمت آن عاجز است و اگر نتوانیم توجّه به عظمت قرآن پیدا کنیم، روشن است که حقّ تعظیم قرآن را آن طور که شایسته است نمی توانیم اداء کنیم.
امام خمینی رضوان الله علیه در بحث تعظیم قرآن به عنوان یکی از آداب قرائت می فرمایند(1) منشأ عظمت هشت چیز است، عظمت یک کتاب گاهی به عظمت متکلّم و صاحب کتاب است و گاهی به عظمت مطالب و مقاصد است، سوم به عظمت نتایج و آثار آن کتاب است، چهارم به عظمت آورنده آن یعنی جبرائیل امین و آن روح اعظمی است که این کتاب را آورده. (اگر روح اعظم را همان جبرائیل بدانیم)، پنجم عظمت خود پیامبر که این قرآن بر قلب مبارک پیامبر عظیم الشأن نازل شده، ششم: عظمت کسانی که حافظ این قرآن هستند، هفتم: عظمت افرادی که شارح این کتاب هستند و هشتم: عظمت زمانی که این کتاب در آن نازل شده.
ص:371
بسم الله الرحمن الرحیم
قبل از توضیح موارد هشت گانه تعظیم، مناسب است این روایت را ذکر نمائیم
«إِنَّ أَکْرَمَ الْعِبَادِ إِلَی اللَّهِ بَعْدَ الْأَنْبِیَاءِ الْعُلَمَاءُ ثُمَ حَمَلَةُ الْقُرْآنِ»(1) گرامی ترین بندگان در نزد خدا، اول انبیاء و بعد ائمه معصومین علیهم السلام و علما هستند و در مرحلۀ بعد حاملین قرآن هستند یعنی آنها که قرآن را قرائت نموده و به آن عمل کرده و آنرا منتشر می کنند.
«یَخْرُجُونَ مِنَ الدُّنْیَا کَمَا یَخْرُجُ الْأَنْبِیَاءُ» همانطور که روح انبیاء قبض می شود، روح این افراد به همان نحو قبض می شود.
«وَ یُحْشَرُونَ مِنْ قُبُورِهِمْ مَعَ الْأَنْبِیَاءِ» روز قیامت و روز حشر همراه با انبیاء محشور می شوند.
«وَیَمُرُّونَ عَلَی الصِّرَاطِ مَعَ الْأَنْبِیَاءِ» از پل صراط هم که بخواهند عبور کنند در معیت و همراهی انبیاء عبور می کنند.
«وَیَأْخُذُونَ ثَوَابَ الْأَنْبِیَاء»، خدا ثواب انبیاء را به این افراد می دهد.
قاری قرآن هم در دنیا و هم در آخرت در مرتبۀ انبیاء قرار می گیرد، در روایت
ص:372
سابق نیز بیان شد کسی که یک ثلث قرآن را بخواند
«فَکَأَنَّمَا أُوتِیَ ثُلُثَ النُّبُوَّة» گویا یک سوم نبوت و پیامبری به او داده شده، انسانی که دو ثلث قرآن را می خواند، دو ثلث نبوت را دارد، انسانی که تمام قرآن را می خواند گویا تمام نبوت به او داده شده. و این روایت می فرماید: خداوند قاری و حملۀ قرآن را آنقدر بالا می برد که در دنیا و آخرت او را به منزلۀ انبیاء و هم رتبه و همنشین آنها قرار می دهد.
چنانچه در حین قرائت قرآن به این نکته توجّه داشته باشیم عظمت قرآن قلب ما را احاطه می کند و هیچ گاه در ذهن ما خطور نمی کند که خواندن قرآن فقط برای این است که خدا ثوابی به ما بدهد که چشم ما به آن روشن شود.
اما توضیح منشأ و مراتب هشتگانه تعظیم؛
اولین منشأ تعظیم قرآن، عظمت فرستنده و صاحب آن است. قرآن عظیم است چون آن کسی که آنرا نازل فرموده عظیم است، یکی از اوصاف بزرگ خدای تبارک و تعالی عظیم است،
«یا علیّ یا عظیم».
امام خمینی رضوان الله تعالی علیه تعبیری دارند که بسیار قابل تأمّل است و واقعاً در برخی از سطرهای کتاب ایشان باید ساعت ها فکر کرد. می فرمایند(1): تجلّی حق به جلوه عظمت برای احدی از موجودات ممکن نیست بلکه از پسِ هزاران حُجُب تجلی می کند، یعنی خدای تبارک و تعالی اگر بخواهد با صفت عظیمیه، با مبدأ عظیمیت و بزرگی خود تجلّی کند هیچ موجودی، تحمّل این تجلّی را ندارد و در نتیجه تجلّی عظمت خدا باید از پس هزاران پرده باشد. خود همین قرآن تجلّی ذات خدای تبارک و تعالی است، اینقدر تنزل کرده تا اینکه به صورت این الفاظ عربی به بشر رسیده است.
در روایتی که هم مرحوم مجلسی در بحار آن را آورده و هم در کتب عامه ذکر شده چنین می فرمایند:
«أَنَّ لِلَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی سَبْعِینَ أَلْفَ حِجَابٍ مِنْ نُورٍ وَ
ص:373
ظُلْمَةٍ» هفتاد هزار حجاب از نور و ظلمت بین خدا و ما سوی الله است.
«لَوْ کُشِفَتْ لَأَحْرَقَتْ سُبُحَاتُ وَجْهِهِ مَا دُونَه»(1) اگر این حجاب ها برداشته بشود روشنی و فروزانی روی او آتش می زند به آنچه که بر آن تجلّی شده است.
یکی از فرق هایی که بین قرآن و سایر کتب آسمانی وجود دارد اینست که قرآن کریم از ناحیه خدای تبارک و تعالی با جمیع شئون ذاتیه و فعلیه و صفاتیه و با جمیع تجلّیات جمالیه و جلالیه صادر شده، یعنی تجلّی تجلّی اعظم است، خداوند با همۀ ذات و افعال و صفاتش و با تمام صفات ثبوتیه و سلبیه، جمالیه و جلالیه در قرآن کریم تجلی فرموده، که در سایر کتب آسمانی این چنین نیست و این مطلب عظمت این کتاب را بیشتر می نمایاند.
بنابراین اولین منشأ برای درک عظمت قرآن و تعظیم در برابر آن اینست که توجّه کنیم این کتاب الهی از یک موجود عظیم صادر شده است.
دومین منشأ اینست که این قرآن کریم توسط جبرائیل امین آورده شده و جبرائیل امین ملکی است که اشرف ملائکه و موکَّل علم و حکمت و سایر ارزاق معنوی است.
سوم اینکه بر چه کسی نازل شده؟ بر اشرف انسان های روی زمین که وجود مبارک پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می باشد.
و چهارم اینکه خودِ خدای تبارک و تعالی فرمود «إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ»2 ما قرآن را نازل کردیم و حافظ این کتاب هم خود ما هستیم، کتابی که خدا می فرماید ما حافظ آن هستیم، هیچ فرد و گروهی قدرت از بین بردن این کتاب را ندارند و این کتاب تا روز قیامت باقی است.
پنجم: چه کسانی شارح و مبین این کتاب هستند، وجود شریف ائمۀ معصومین صلوات الله علیهم اجمعین شارح و مفسّر این کتاب اند.
ص:374
ششم: در چه وقتی نازل شده؟ در شب قدر که برترین زمان ها نزد خدای تبارک و تعالی است،
«إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْر» انسان اگر در حین خواندن قرآن توجّه به این جهات داشته باشد به اندازۀ ظرفیت وجودی خود عظمت قرآن کریم را درک می کند و این سبب نزدیک شدن به باطن قرآن می شود، انشاء الله.
ص:375
بسم الله الرحمن الرحیم
برحسب آنچه امام خمینی رضوان الله تعالی علیه در کتاب آداب الصّلاة بیان فرموده اند هشت منشأ برای عظمت قرآن، این کتاب الهی وجود دارد که یکی از آنها محتوا و مطالب قرآن کریم است.
انسان اگر کتابی را بخواند ولی به عظمت مطالب کتاب و مقاصد آن توجّه نداشته باشد نمی تواند قائل به تعظیم آن شود. قرآن کریم از حیث مطالب عظیم ترین کتاب است، کتابی را سراغ نداریم که از حیث مطالب به مثل قرآن کریم باشد. قرآن کریم در درجۀ اول کتاب هدایت است «هُدیً لِلْمُتَّقِینَ» یعنی اگر کسی بخواهد هدایت بشود بدون ارتباط با قرآن کریم موفق نمی شود، اگر کسی بخواهد به مراتب عالیۀ هدایت برسد باید از قرآن کریم استمداد جوید، اگر کسی بخواهد سیر و سلوک إلی الله داشته باشد باید از قرآن کریم مدد بگیرد، افرادی که در دار دنیا گرفتار غل و زنجیرهای دنیوی شده اند به وسیله قرآن می توانند خود را نجات بدهند، با قرائت قرآن کریم است که انسان می تواند خود را از این مرتبه نازله مادیت و حضیض پست حیوانیت به مرتبه اعلای معنویت و انسانیت و کمال برساند. از مجاورت و همراهی شیطان خود را به همنشینی و مصاحبت با
ص:376
ملائکۀ الهی برساند. این یکی از خصوصیات بسیار مهم است که در قرآن کریم وجود دارد.
مطلب دوم اینست که این کتاب کتابی است که هر فرد به اندازۀ استعداد و ظرفیت خود می تواند از آن بهره بگیرد، هم آن عالمی که برخوردار از مرتبه بالای علمی است که هر آیه ای از قرآن برای او خزائن علم است، هم آن کسی که بهره و حظّی از علم ندارد می تواند از ظواهر قرآن استفاده کند. در روایات آمده که برخی از سوره های قرآن مثل سورۀ مبارکۀ توحید و برخی از آیات قرآن، مثل آیات اول سورۀ حدید، برای متعمّقین و اندیشمندان ژرف نگر در آخر الزّمان نازل شده است.
این بدین معنا نیست که سورۀ توحید فقط برای آنهاست بلکه آنها توانایی دارند بسیاری از حقایق و معارف و دُرَر را از این سورۀ مبارکه استخراج کنند که نسل های گذشته قدرت استفادۀ آن را نداشتند، البته گذشتگان و پیشینیان هم به فراخور ظرفیت وجودی خود از این سوره استفاده کرده اند. کدام کتاب را سراغ داریم که یک عبارت و یک سطر آن هم برای افرادی که در درجۀ بسیاربالای علمی قرار دارند مفید باشد و هم برای آن کسی که حظّی از مطالب علمی ندارد! و قرآن کریم چنین خصوصیتی دارد و این یکی از جنبه های اعجاز آن است.
پس مطلب دوم اینست که قرآن کریم دارای این ویژگی است که هر کس به فراخور استعداد خود می تواند از آن بهره مند شود و کسی نباید بگوید قرآن متعلق به یک طبقه و گروه خاصی است، این کتاب الهی کتابی برای همۀ بشر است و هر فرد به اندازۀ استعداد خود می تواند از آن استفاده کند. در نتیجه هر کسی به اندازۀ ظرفیت و به مقدار آشنایی خود با قرآن به عظمت این کتاب الهی پی می برد.
ص:377
ترتیل، تقفه و تدبر، عمل به آیات، عبرت از قصص،
توجه قاری به تعلیمی بودن قرآن
بسم الله الرحمن الرحیم
خدای تبارک و تعالی در آیۀ شریفه «اَلَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ»1 می فرماید کسانی که ما قرآن را به آنها دادیم آنرا تلاوت کرده و حق تلاوت را ادا می کنند، حق تلاوت قرآن چیست؟ از آیۀ شریفه استفاده می شود ممکن است کسی قرآن را بخواند ولی حقّ تلاوت قرآن را رعایت نکند، تلاوت مسئله ای است و حقّ تلاوت مسئله ای دیگر، همانطور که عبادت امری است و حق عبادت امر دیگر. معرفت خدا امری است و حق معرفت امر دیگر. برای دانستن حقّ تلاوت که می توانیم از آن به آداب قرائت هم تعبیر کنیم. امام صادق علیه السلام در ذیل این آیه می فرماید:
«یُرَتِّلُونَ آیَاتِهِ وَ یَتَفَقَّهُونَ فِیهِ» آیات قرآن را با ترتیل بخوانند و در آن تفقّه و تفکّر کنند. یعنی خواندن با ترتیل یکی از آداب و تفقّه یکی دیگر از آداب قرائت و تلاوت است،
«وَ یَعْمَلُونَ بِأَحْکَامِهِ» عمل به احکام قرآن نیز ادب سوم از شئون
ص:378
حقّ تلاوت است، عمل به قرآن یعنی انسان هر آیه ای را که می خواند در زندگی اش به آن عمل کند.
قاری وقتی این آیات را تلاوت می کند که می گوید خدای تبارک و تعالی، علیم، شنوا، آگاه و بصیر است، حال اگر بخواهد در زندگی خود به این آیه عمل کند باید توجّه داشته باشد، خدا به هر کاری از کارهای او آگاه است و آن را می بیند.
«وَ یَرْجُونَ وَعْدَهُ وَ یَخَافُونَ وَعِیدَهُ وَ یَعْتَبِرُونَ بِقِصَصِهِ» به آیات بهشت که می رسد امید به بهشت و وعدۀ الهی داشته باشد، به آیات جهنم که می رسد از عذاب خدا بترسد و اشکش جاری شود. ائمه ما وقتی آیات جهنم را تلاوت می فرمودند اشک شان جاری می شد و گریه می کردند. وقتی قصص قرآن را می خوانند از قضایای آن عبرت بگیرند، طرح این قصه ها در قرآن فقط برای این نیست که خدای تبارک و تعالی بخواهد سرگذشت پیشینیان و اقوام گذشته را به عنوان نقل تاریخ برای پیامبر و امت آن حضرت بیان کند بلکه برای عبرت و پنداموزی است. حتی آن قضایایی که در قرآن تکرار شده در حقیقت تکرار نیست، در هر مورد یک نکتۀ دقیق عرفانی، اخلاقی، تربیتی یا علمی وجود دارد که در مورد دیگر وجود ندارد.
«وَ یَأْتَمِرُونَ بِأَوَامِرِهِ وَ یَتَنَاهَوْنَ عَنْ نَوَاهِیهِ» اوامر قرآن را بپذیرد، و به نواهی قرآن توجّه کند، سپس امام صادق علیه السلام فرمودند:
«مَا هُوَ وَ اللَّهِ حِفْظَ آیَاتِهِ» گویا در زمان خود آن حضرت هم مثل زمان ما عده ای قرآن را فقط در حفظ آن خلاصه کرده بودند که حضرت می فرمایند:
«مَا هُوَ وَ اللَّهِ حِفْظَ آیَاتِهِ وَ دَرْسَ حُرُوفِهِ وَ تِلَاوَةَ سُوَرِهِ وَ دَرْسَ أَعْشَارِهِ وَ أَخْمَاسِهِ» به خدا سوگند مراد از تلاوت فقط قرائت سوره ها و حفظ ظاهری قرآن و توجّه به الفاظ و حروف و قرائت های مختلفی که در آیات وجود دارد نیست.
«حَفِظُوا حُرُوفَهُ وَ أَضَاعُوا حُدُودَهُ» گروهی از مسلمان ها که به حسب ظاهر خیلی هم به قرآن توجّه دارند، حروف قرآن را حفظ کردند اما حدود و حقایق آن را ضایع کردند!
ص:379
«وَإِنَّمَا تَدَبُّرُ آیَاتِهِ وَالْعَمَلُ بِأَحْکَامِه»(1) بعد حضرت می فرماید: حق تلاوت تدبر در آیات قرآن و عمل به احکام آن است. پس ما باید توجّه کنیم قاری قرآن باید حقّ تلاوت آن را رعایت کند و یکی از جهات رعایت حق تلاوت اینست که ما توجّه به مطالب و محتوای قرآن کنیم
ص:380
بسم الله الرحمن الرحیم
رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:
قِرَاءَةُ الْقُرْآنِ فِی الصَّلَاةِ أَفْضَلُ مِنْ قِرَاءَةِ الْقُرْآنِ فِی غَیْرِ الصَّلَاة؛
قرآن خواندن در نماز برتر از خواندن قرآن در خارج از نماز است.(1)
نمازگزار قطع نظر از مسئله نماز باید توجّه داشته باشد که قرائت قرآن موضوع بسیار مهمی است که در آیات و روایات تأکید بر آن شده است و آثار فراوانی دارد که وقتی این قرائت قرآن در نماز صورت بگیرد آن آثار مضاعف و بلکه چند برابر می شود. در روایات وارد شده بهشت مشتاق ورود قاریان قرآن است.
حال اگر نمازگزار قرآن را در ضمن نماز قرائت کند اشتیاق بهشت مضاعف می شود، یا در روایات آمده کسی که قرآن می خواند ملائکه برای او استغفار می کنند، این فرد وقتی قرآن را در نمازش بخواند استغفار ملائکه برای او مضاعف می شود.
اگر در روایات وارد شده کسی که قرآن می خواند خدا به نظر رحمت به او
ص:381
می نگرد
«إِنَ الْمُؤْمِنَ إِذَا قَرَأَ الْقُرْآنَ نَظَرَ اللَّهُ إِلَیْهِ بِالرَّحْمَة»(1) خدا اگر یک آن نظر رحمت به کسی بکند، این فرد بیمه خواهد شد. حال اگر این قرآن در نماز خوانده شود، نمازی که خود سبب جلب نظر خدای تبارک و تعالی است، این قرآن اگر در آن باشد چه آثاری در پی خواهد داشت؟ در روایات وارد شده است که اگر انسان یک آیه از قرآن را بخواند خدا ثواب صد شهید به او می دهد، اگر یک سوره را بخواند ثواب یک نبی مُرسل به او می دهد، در مقابل هر حرفی از آیات نوری را در صراط قرار می دهد، حال چنانچه این قرائت قرآن در نماز قرار بگیرد چه مقدار آثار بر آن مترتب می شود؟ لذا نمازگزار باید از قبل آگاهی و توجّه به اصل قرائت قرآن داشته باشد.
قبلاً بیان شد یکی از اموری که سبب تعظیم قرآن می شود توجّه انسان به مطالب قرآن کریم است. قرآن مطالب متنوّع و مختلفی دارد، اولاً کتاب هدایت است، ثانیاً برای همۀ طبقات بشر از عامی و عارف و عالم، مفید و مؤثر است، و هر طبقه ای به اندازۀ ظرفیت و استعداد خود از حقیقت قرآن بهره می گیرد. ثالثاً این کتاب «هُدیً لِلْمُتَّقِینَ» است سبب می شود که انسان رذایل و آلودگی های اخلاقی را از خود دور کند و هدایت شود. قرآن کفارۀ گناهان است، یعنی همین که آیه ای از آیات قرآن را با توجّه بخواند آلودگی های باطنی او برطرف می شود و نورانیت پیدا می کند.
مطلب چهارم که در قرآن کریم وجود دارد، بیان سرگذشت و قصص انبیاء گذشته است، برخی خیال می کنند ذکر این قصص برای آن است که خدای تبارک و تعالی خواسته تاریخ را نقل کند، در حالی که وقتی خدا به پیامبر می فرماید: «واذکر عبدنا»، و نام انبیاء گذشته را می برد، برای این است که با ذکر این قصص در درجۀ اول پیامبر و در درجۀ بعد امت آن حضرت را مورد تعلیم قرار دهد، با استفاده از این قصص می توان بندگان را تربیت نمود.
ص:382
چرا که در این قصص معارف فراوانی وجود دارد، امام صادق علیه السلام می فرماید حقّ تلاوت اینست که وقتی به قصه ای از قصص قرآن می رسیم از آن عبرت بگیریم، عبرت فقط پند اخلاقی و تربیتی نیست، امام خمینی رضوان الله تعالی علیه می فرمایند(1) در قصص قرآن به قدری معارف و تعلیمات و تربیت های ربوبی است که عقل متحیر از آن است، این تکرارهایی که در آیات وجود دارد، اولاً در باب تزکیه و تعلیم و تربیت مطلوب است و ثانیاً اگر خوب دقّت شود حقیقتاً تکراری در کار نیست، چون در هر جایی یک مطلب عمیق تر و نکته ای عرفانی و اخلاقی وجود دارد.
بنابراین، باید قصص قرآن را مورد توجّه قرار داده و از آن استفاده کنیم، برای سیر و سلوک انسان توجه به قصص انبیاء بسیار مهم است، در داستان حضرت ابراهیم که می فرماید
«فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأَی کَوْکَباً»(2) انسان سالک از این آیۀ شریفه می تواند بفهمد که برای سیر و سلوک الی الله باید از منتهای ظلمت طبیعت شروع کند تا به خدای تبارک و تعالی برسد.
ص:383
بسم الله الرحمن الرحیم
یکی از مطالبی که در قرآن کریم وجود دارد بیان احوال کفّار و منکرین، و کسانی است که آیات خدا را تکذیب می کنند. و در مقابل بیان احوال متّقین، ابرار، نیکان، محسنین و کسانی است که آیات الهی را تصدیق می کنند. خداوند به وضوح سرانجام و عاقبت کار آنها را بیان می فرماید. فرعون ها، نمرودها، قارون ها، شدادها، اصحاب فیل ها، چه گرفتاری هایی پیدا کردند و می کنند، و در مقابل چه سرنوشتی در انتظار اهل ولایت است. یکی از مطالب قرآن ذکر احوال معاد و براهین اثبات آن است واینکه کیفیت عذاب اخروی به چه نحو است؟ کیفیت بهشت، و جهنّم، حالات اهل سعادت و درجات آنها در قرآن ذکر شده است. قبلاً در تفسیر آیۀ شریفه «اَلَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ» این روایت از امام صادق علیه السلام نقل شده که حضرت فرمودند حقّ تلاوت اینست:
«هُوَ الْوُقُوفُ عِنْدَ ذِکْرِ الْجَنَّةِ وَ النَّار» آنگاه که آیه ای از آیات بهشت را می خوانند توقف کنند، و از آن با سرعت نگذرند و با دقت و تفکر در این آیات از خدا درخواست کنند بهشت را نصیب آنها نماید و وقتی به آیات جهنم آن عذاب سخت اخروی که تصوّرش هم برای ما محال است برخورد می کنند، به
ص:384
خدای تبارک و تعالی پناه ببرند.
در قرآن براهین اثبات خدا، توحید و صفات او به صورت مفصّل ذکر شده است. بنابراین معنای تعظیم که ادب اول قرائت قرآن می باشد اینست که قاری به محتوای این کتاب الهی توجّه داشته باشد، هیچ کتابی در عالم محتوای قرآن را ندارد. کتابی است که مطالب و حقایق هستی را از ازل تا به ابد برای بشر ذکر کرده و در همۀ ابعاد، کتاب سعادت و هدایت است. بشر هیچ کتابی را کامل تر و جامع تر از قرآن کریم نمی تواند پیدا کند. نه تنها قرآن، بلکه سوره ای به جامعیت یک سوره و حتی آیه ای به مثابه یک آیه قرآن نمی تواند پیدا کند. امیر المؤمنین صلوات الله علیه می فرمایند:
«الْبَیْتُ الَّذِی یُقْرَأُ فِیهِ الْقُرْآنُ وَ یُذْکَرُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِیهِ تَکْثُرُ بَرَکَتُهُ وَ تَحْضُرُهُ الْمَلَائِکَةُ وَ تَهْجُرُهُ الشَّیَاطِینُ» خانه ای که در آن قرآن خوانده و ذکر خدا در آن انجام می شود برکتش زیاد می گردد، ملائکه در آن خانه حضور یافته و شیاطین از آن دور می گردند، هر آنچه که منشأ بسیاری از گرفتاری های یک خانه از نظر معنوی است، تماماً از آنجا برطرف می شود.
«وَ یُضِیءُ لِأَهْلِ السَّمَاءِ کَمَا تُضِیءُ الْکَوَاکِبُ لِأَهْلِ الْأَرْضِ» این خانه نزد اهل آسمان روشن و نورانی است همان طور که ستارگان برای اهل زمین روشن هستند.
«وَإِنَّ الْبَیْتَ الَّذِی لَا یُقْرَأُ فِیهِ الْقُرْآنُ وَ لَا یُذْکَرُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِیهِ تَقِلُّ بَرَکَتُهُ وَ تَهْجُرُهُ الْمَلَائِکَةُ وَ تَحْضُرُهُ الشَّیَاطِین»(1) در مقابل، خانه ای که در آن قرآن خوانده نمی شود و ذکر خدا انجام نمی گیرد، برکت از آن خانه می رود، ملائکه در آنجا حضور نمی یابند و برای اهل آن خانه استغفار نمی کنند، بلکه شیاطین در آنجا حضور پیدا می کنند. لذا در خانه ای که قرآن خوانده می شود آرامش وجود دارد و دارای نورانیت و امید و صفا است، در حالی که منزلی که در آن قرآن قرائت نمی شود، این امید و صفا و نورانیت و رحمت وجود ندارد بنابراین مؤمنین باید توجّه کنند که از قرائت قرآن غافل نباشند.
ص:385
بسم الله الرحمن الرحیم
یکی دیگر از آداب قرائت قرآن اینست کسی که قرآن را تلاوت می کند، آن را برای خود کتاب تعلیم بداند. توجّه داشته باشد خدای تبارک و تعالی قرآن را کتاب تعلیم قرار داده و برای تعلیم آن به بشر بهترین بندگانش را فرستاده است. و این جهت بسیار مهمی است، اگر ما بخواهیم قرآن را فقط برای ثواب و اجری که دارد قرائت کنیم، یا به برخی از جنبه های ادبی آن مثل فصاحت و بلاغت بپردازیم، از هدف اصلی قرائت قرآن که تعلیم است باز مانده ایم، قرآن کریم در آیات متعددی به این مطلب که کتاب تعلیم است تصریح فرموده است. در آیه 151 سورۀ مبارکه بقره می فرماید:«کَما أَرْسَلْنا فِیکُمْ رَسُولاً مِنْکُمْ یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِنا وَ یُزَکِّیکُمْ وَ یُعَلِّمُکُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ» یکی از وظایف فرستاده خدا تعلیم کتاب به مردم است، یعنی قرائت قرآن مقدمه است بر اینکه انسان از مقاصد اصلی خدای تبارک و تعالی در قرآن کریم آگاه بشود. در آیه 164 سورۀ آل عمران می فرماید:«لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ» نکتۀ قابل توجّه اینست که این جنبه تعلیمی مربوط به همۀ کتب آسمانی است و در برخی دیگر از آیات قرآن به این معنا
ص:386
اشاره شده، در آیۀ 48 از سورۀ آل عمران می فرماید:«وَ یُعَلِّمُهُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِیلَ» - مسئلۀ تعلیم - علاوه بر قرآن، در تورات و انجیل واقعی هم همینطور است.
پس قاری قرآن باید توجّه کند که قرآن کتاب تعلیم است و انسان باید از طریق قرآن به دریای علم و حقایق هستی برسد. نکتۀ بسیار دقیقی را امام رضوان الله علیه(1) توجّه کرده اند و آن اینست که بحث از تعلیم به بیان جهات ادبی قرآن یا به بیان شأن نزول آیات و یا اختلاف قراءات منحصر نمی شود. بحث تعلیم قرآن مربوط به اینست که خدای تبارک و تعالی می خواهد به وسیلۀ هر آیه انسان را به آن مقصود بزرگی که از آن آیه اراده فرموده هدایت نماید. سپس امام با بیان گلایه ای پرده از یک حقیقت برمی دارد و می فرماید ما باید تصریح کنیم که مفسرین بزرگ باب تعلیم را به روی مردم باز نکردند و بالاتر از آن فرموده اند: من نمی توانم بپذیرم که تا کنون برای قرآن تفسیری نوشته شده باشد، امام خمینی رحمه الله در عین اینکه نسبت به تفاسیر بزرگان کمال احترام و اعتناء را دارند و برای آنها و تلاشی که انجام داده اند دعا می کنند، اما می فرمایند به نظر ما اینها تفسیر نیست چون تفسیر شرح مقاصد کتاب است و مفسّر باید مقصود از نزول آیات را بیان کند نه سبب نزول آیات را! و لذا تأکید می نماید در هر آیه ای باید دید جنبۀ اصلی تعلیمی آن، یعنی آنچه که مدّ نظر معلّم اول و آخر که خدای تبارک و تعالی است چه می باشد؟
به نظر شریف امام جنبۀ اصلی و تعلیمی تمام آیات، هدایت و گشوده شدن راهی برای سیر و سلوک الی الله است. بنابراین مفسّر باید حتی الإمکان تمام این جهات عرفانی و تربیتی را از دل آیات بیرون بیاورد، کما اینکه در قضیۀ حضرت آدم و حوا، و جریان شیطان و اخراج آنها از بهشت و ورودشان بر زمین، معارف و مواعظ بسیاری وجود دارد که اگر انسان بخواهد نفس خود و معایب آن را
ص:387
بشناسد و با شگردهای ابلیس آشنا و دام های او را درست تشخیص بدهد از همین آیات به خوبی می تواند استفاده کند.
مفسّری که از جهات عرفانی و تربیتی و اخلاقی غافل باشد، از مقصود اصلی قرآن غافل است. پس قاری قرآن باید به این ادب تلاوت که توجّه به جزء تعلیمی قرآن است عنایت داشته باشد و هنگام قرائت قرآن همّ او پایان رساندن قرائت نباشد بلکه در آیات تدبّر و تفقّه نماید و به نکات اخلاقی و عرفانی و تربیتی آن توجّه کند.
ص:388
بسم الله الرحمن الرحیم
یکی از آداب تلاوت قرآن رفع موانع استفاده از قرآن و از میان برداشتن حجاب ها و پرده هایی است که مانع از رسیدن انسان به حقایق قرآن می شود. این بحث را امام خمینی رضوان الله تعالی علیه در کتاب آداب الصّلاة(1) با عبارات بسیار پرنغز و پرمغز مورد توجّه قرار داده اند. یکی از این موانع حجاب خودبینی است که موجب توقف فرد در رسیدن به حقایق می شود. اگر کسی خود را محصور در یک علم نماید و به قرآن کریم هم فقط از منظر همان علم نگاه کند، این یک نوع خودبینی است که بین او و بین قرآن حجاب می افکند.
اگر ادیب فکر کند قرآن فقط منحصر و محصور در جهات ادبی است، اگر فقیه فکر کند قرآن منحصر در جهات فقهی است، اگر فیلسوف فکر کند قرآن منحصر در بیان حقایق فلسفی است، هیچ گاه به حقیقت یک آیه هم نمی رسند، چه رسد به حقیقت قرآن. هیچ عالمی نباید خود را در هیچ رشته علمی محصور کند. یکی از آموزه های بزرگ قرآن اینست که هیچ عالمی، در هر مرتبه علمی که
ص:389
باشد حتی انبیاء در مرتبۀ نبوت نباید از طلب ازدیاد و افزونی علم غافل باشد.
خدا به پیامبر بزرگ ما می فرماید:
«وَقُلْ رَبِّ زِدْنی عِلْمًا»(1) پیامبری که بین موجودات عالم در اعلی مرتبه علم قرار دارد، اما اینقدر باب علم و حقیقت علم در نزد خدای تبارک و تعالی بی نهایت، وسیع و گسترده است که به همین پیامبر هم امر می کند که از خدا طلب افزایش علم کند.
در نتیجه هنگام قرائت قرآن باید این دعا مورد نظر ما باشد تا خداوند به افراد عادی هم در حدّ ظرفیت وجودی آنها این علم را افاضه کند.
در قضیۀ حضرت موسی و خضر، حضرت موسی با این که دارای مقام بزرگ نبوّت بود، اما به آن حد و مرتبه از مقام و علم هیچ گاه قناعت نکرد. لذا وقتی با حضرت خضر علیه السلام مواجه شد و وی را یک شخص کامل دید، با تواضع تمام اجازه خواست از علم او بهره مند شود.
«هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلَی أَنْ تُعَلِّمَنِی مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً»(2) و از خضر درخواست کرد آنچه را که می داند، تعلیمش نماید و از رشد و آگاهی و علمی که واجد است او را بهره مند کند. پس اولین حجابی که لازم است انسان برطرف نماید، کنار گذاشتن خودیت اوست. وقتی در محضر قرآن کریم قرار می گیرد خود را مواجه با علوم بی کران و دریاهای متعدد از علوم ببیند و فکر نکند که این کتاب بزرگ محصور و منحصر در یک علم است.
ما در برخی از روایات هم داریم:
«مَنْ أَرَادَ الْعِلْمَ فَلْیُثَوِّرَ الْقُرْآن»(3) کسی که دنبال علم است قرآن را شخم بزند، یعنی در آیات قرآن جستجو و کاوش کند و دنبال این باشد که با هر آیه دری از علم را به سوی خود باز کند، کلمۀ علم در
«مَنْ أَرَادَ الْعِلْمَ» فقط مقصود علم آخرت نیست، بلکه شامل هر آنچه می شود که از حقیقت علم برخوردار است. پس کسی که قرآن را می خواند باید این ادب را
ص:390
داشته باشد که حجاب خودبینی را کنار بگذارد، دنبال این باشد که از حقایق آیات قرآن بیشتر استفاده کند.
از دیگر حجاب هایی که بین انسان و آیات قرآن واقع می شود، افکار و آرای فاسدی است که از گذشتگان به صورت تقلیدی به ارث رسیده است. وجود آراء فاسد، افکار و مسلک های باطل، مانع استفاده صحیح انسان از قرآن کریم می شود. برای این مطلب نمونه های فراوانی را می توان ذکر کرد و امام خمینی (ره) به یکی از این نمونه ها، در کتاب آداب الصّلاة(1) اشاره کرده و می فرمایند ما در قرآن کریم، آیات متعددی مربوط به لقاء الله و معرفت خدا داریم. مثل «إِنَّ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا»2 یا «مَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ اللّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللّهِ لَآتٍ»3 همین طور در احادیث و ادعیه و مناجات های ائمه اطهار علیهم السلام مطالب فراوانی بیان شده است نظیر عبارات عمیق مناجات شعبانیه.
حال اگر کسی با دید سطحی و ظاهربین در کنار کتاب الهی بنشیند، و راه معرفت الله و مشاهدۀ جمال الهی را به کلی مسدود بداند و به اشتباه و به باطل این باب از معرفت را با معرفت ذات خدا مقایسه کند، خود را از بسیاری از معارف الهی و قرآنی محروم ساخته است. گر چه در برخی روایات آمده که در ذات خدا تفکّر نکنید اما این معارف جدا از معرفت ذات است، بحث لقاء خدا و مشاهدۀ جمال الهی مطلوب اولیاء خداست. در مناجات شعبانیه نیز آمده:
«هَبْ لِی کَمَالَ الِانْقِطَاعِ إِلَیْکَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِیَاءِ نَظَرِهَا إِلَیْکَ حَتَّی تَخِرَقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّور» طبق این مضامین انسان می تواند با کنار زدن حجاب ها و کمال انقطاع از غیر خدا، جمال الهی را مشاهده کند.
انکار این مباحث انسان را از بسیاری از حقایقی که در قرآن کریم ذکر شده
ص:391
محروم می کند. نکتۀ بسیار عجیب و تکان دهنده ای که امام خمینی رضوان الله تعالی علیه بیان می فرمایند اینست که چنین افکاری سبب مهجور شدن قرآن می شود. پیامبر فرمود
«یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورا»(1) مهجوریت قرآن به این نیست که کسی قرآن را نخواند، یا تلاوت نکند و یا به آن عمل نکند، مهجوریت مراتب متعددی دارد که همۀ ما گرفتار آن هستیم، یکی از این مراتب، محروم شدن از این حقایقی است که در آیات قرآن مربوط به لقاء الله و معرفت خدا ذکر شده، اگر انسان با افکار غیر صحیح بخواهد اینها را تکذیب و یا به یک معنای بسیار سطحی تفسیر کند این هم سبب مهجوریت قرآن می شود.
بنابراین یکی از حجاب هایی که لازم است قاری قرآن از میان بردارد، اینست که از عقاید فاسد و مسلک های باطل دوری کند تا بتواند به حقایق قرآن نزدیک شود.
ص:392
بسم الله الرحمن الرحیم
سومین حجاب که امام خمینی رضوان الله تعالی علیه به آن اشاره می فرمایند(1) این است که مفسّر قرآن نباید فکر کند هر آنچه که پیرامون آیات قرآن ممکن است بیان بشود در تفاسیر مفسّرین قبل مطرح شده است و اگر بخواهد غیر از آن مطالبی که مفسرین قبل بیان کردند مطلبی را اضافه کند این از مصادیق تفسیر به رأی است و حقّ بیان آن را ندارد. در قضیۀ حضرت موسی و خضر از کیفیت درخواست تعلیم حضرت موسی و جواب خضر، و نحوه سؤال و جواب این دو پیامبر تا انتهای ماجرا علاوه بر اینکه اهمیت علم استفاده می شود، ما می توانیم 20 ادب از آداب معلّم و متعلّم را بیاموزیم که در کلمات مفسّرین گذشته شاید به بسیاری از این آداب اشاره نشده است، کسی فکر نکند این تفسیر به رأی است، یا اگر کسی از آیۀ شریفه «اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ» استفاده کرد که تمام ستایش ها، هر ستایشی در هر جایی، از هر کسی و برای هر کسی صورت پذیرد، کُنه آن، حمد و ستایش خدای تبارک و تعالی است، چنین استفاده ای اساساً تفسیر نیست
ص:393
که بخواهد از مصادیق تفسیر به رأی قرار گیرد. اگر تفاسیر قرآن را ملاحظه کنید گاهی اوقات یک مفسّر برای تخطئه کردن مفسر دیگر از عنوان تفسیر به رأی استفاده کرده است، اگر مفسّری از یک آیه نکتۀ عرفانی دقیق به دست آورد مفسّر دیگر او را متهم به تفسیر به رأی می کند.
امام خمینی رضوان الله علیه می فرماید خود این یک نوع حجاب است، اینکه یک مفسّر اگر در اثر تفکّر و تدبر در آیات قرآن به حقیقتی دست یافت که دیگران به آن حقیقت نرسیده اند، یک نکتۀ اخلاقی یا سیر و سلوک و عرفانی یا یک نکتۀ هدایتی را از آیات قرآن استفاده کرد نباید بپندارد که این تفسیر به رأی است.
علمای دیگر مسئلۀ تفسیر به رأی را در تمام آیات قرآن جاری می دانند، اما یکی از آرای امام خمینی رضوان الله علیه اینست که می فرمایند من بعید نمی دانم و احتمال قوی می دهم که اساساً مسئلۀ تفسیر به رأی که مورد مذمت واقع شده مربوط به آیات الاحکام باشد نه مربوط به جمیع قرآن کریم. در آیات الاحکام دست عقل از فهم آیات کوتاه است، دست فکر و درک انسان از تشخیص احکام و حدود الهی کوتاه است، لذا حق ندارد که در آیات الاحکام از رأی و عقل خود کمک بخواهد، برخلاف سایر آیات که تفکّر و تدبر در آنها از راه همین عقل است، آیاتی وجود دارد که اصلاً برای قوه دیگری غیر از عقل مجالی برای به میدان آمدن نیست، فقط عقل است که باید در آن میدان حضور پیدا کند و بنابراین انسان باید این حجاب را کنار بگذارد و فکر نکند که اگر از آیه ای نکته ای را برداشت کرد این تفسیر به رأی تلقی می شود.
ص:394
بسم الله الرحمن الرحیم
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:
إِنَ لِلْقُلُوبِ صَدَأٌ کَصَدَإِ النُّحَاسِ فَاجْلُوهَا بِالاسْتِغْفَارِ وَ تِلَاوَةِ الْقُرْآن؛
دل ها نیز همانند فلزات زنگار می گیرند پس با استغفار و قرائت قرآن دلهایتان را جلا بخشید.
انسان نمازگزار با قطع نظر از نماز، باید متوجه اهمیت قرائت قرآن باشد، چنین کسی که نسبت به قرائت قرآن اهمیت قائل است، نمازش یک نماز دیگر خواهد بود. قرائت قرآن آثار بسیار فراوانی دارد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:
«إِنَ لِلْقُلُوبِ صَدَأٌ کَصَدَإِ النُّحَاسِ»؛ می فرماید: برای قلوب زنگار وجود دارد، همان طوری که فلز زنگ می زند، قلب انسان هم زنگ می زند و زنگار روی آن را می گیرد و قلبی که مبتلای به زنگار باشد دیگر قلبی نیست که انسان را به سوی حق هدایت کند.
«فَاجْلُوهَا بِالاسْتِغْفَارِ وَتِلَاوَةِ الْقُرْآن»(1) بعد فرمودند: جلای این قلوب زنگار
ص:395
گرفته دو چیز است: یکی استغفار و دیگری خواندن قرآن.
گفته شد خواندن قرآن آدابی دارد و یکی از آنها این است که قاری قرآن حجاب های موجود بین خود و آیات قرآن را کنار بگذارد، حجاب خودبینی، حجاب عقاید فاسده حجاب اینکه فکر خود را متوقف کند و تفسیر قرآن را منحصر به تفاسیر پیشینیان کند.
حجاب دیگر، حجاب معاصی است، کسی که قاری قرآن است باید از معصیت خدا دور باشد. اعمال انسان اعم از خوب و بد در نفس و باطن او اثر می گذارد، در روایات آمده اگر کسی معصیتی کند، یک ذره آلودگی در قلبش ایجاد می شود و اگر معصیت ادامه پیدا کند و این شخص توبه نکند آلودگی آرام آرام تمام قلب او را فرا می گیرد و قلبی که گرفتار آلودگی باشد به تصریح قرآن قلب فهیم و قلب سلیم نیست! این قلب هر چه انسان را موعظه کند، در او اثر ندارد.
برخی مردم متدین سؤال می کنند که چرا موعظه در عده ای از افراد اثر ندارد؟ گاهی اوقات انسان وارد یک قبرستان می شود مردگان و قبور را می بیند و خودش هم توجّه دارد که آخر کار و عاقبتش همین جاست اما اثری در او نمی کند، چرا؟ برای چه وقتی که آیات بهشت و جهنم را می خواند در او اثر نمی کند؟ جهتش اینست که زنگار گناه قلب او را فرا گرفته است.
قاری قرآن باید هر روز قلبش پاک تر و نورانی تر شود تا با این قلب پاک وارد فهم قرآن شود
«لَهُمْ قُلُوبٌ لَا یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لَا یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا یَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَئِکَ کَالْأَنْعَامِ»(1) کسی که قلبش را زنگار گرفته و چشم و گوشش را موانع و حجاب ها پوشانده متوجه حقایق نمی شود، قرآن می فرماید اینها مثل چهار پایان و بلکه بدتر از آن هستند. چون آنها این قوت و قدرت درک را ندارند، اما اینها از این نعمت برخوردارند و آن را ضایع نموده اند، پس قاری قرآن باید حجاب معصیت را کناربگذارد.
ص:396
آخرین حجاب هم حجاب حبّ دنیاست که امام خمینی رضوان الله علیه می فرمایند: حب دنیا از حُجُب غلیظه و از پرده های ضخیمه است، از حجاب هایی است که انسان به این آسانی نمی تواند آن را کنار بگذارد! انسان اگر بخواهد قرآن را بفهمد، و در آن تدبّر کند باید حبّ دنیا را کنار بگذارد،«أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلی قُلُوبٍ أَقْفالُها»1 یکی از قفل های مهم حبّ دنیاست.
در روایات زیادی وارد شده قاری قرآن اگر قرآن را برای حاکم جائر قرائت کند، اهل نار و آتش می شود. کسانی که قرآن را برای جلب توجّه و جذب قلوب مردم به سوی خود قرائت کنند، اهل جهنم می شوند، کسانی که قرآن را برای کسب مال قرائت کنند، مورد مذمت هستند. انسان باید حبّ دنیا را کنار بگذارد و قرآن را راه و طریقی برای دنیای خود العیاذ بالله قرار ندهد، اگر به این حجاب ها توجّه کنیم و آنها را کنار بگذاریم امید می رود خداوند گوشه ای از حقایق قرآن را به ما عنایت کند، انشاء الله.
ص:397
بسم الله الرحمن الرحیم
در بحث از اسرار نماز مطالبی را پیرامون آداب قرائت قرآن ذکر کردیم و بیان کردیم که اگر انسان نمازگزار به قرائت قرآن در غیر نماز اهمیت فراوانی بدهد و با همان اهتمام قرآن را در نماز قرائت کند، نمازش چه آثار عجیبی برای او خواهد داشت و روایاتی را ذکر نمودیم که اگر خواندن یک آیه در غیر نماز مساوی با ده حسنه باشد، همان آیه را اگر انسان در نماز بخواند مساوی با صد حسنه است، این حسنه فقط اجر اخروی نیست بلکه آثار وضعی و معنوی در همین عالم دنیا برای او نیز دارد.
یکی از آدابی که شخص قاری قرآن باید مورد توجّه قرار دهد تفکّر و تدبر در آیات قرآن است. خداوند می فرماید:«أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ»1 چرا در قرآن تدبر نمی کنند؟ یا «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ»2 ما قرآن را بر تو نازل کردیم تا برای مردم بیان کنی و آنها در آن تفکر کنند. تفکّر
ص:398
اختصاص به یک گروه خاص و یا علماء ندارد، هر کس می تواند در آیات قرآن تفکّر کند، مخصوصاً در آیاتی که قصص قرآن در آن مطرح شده، تفکّر در این آیات و به دست آوردن نکات مهم علمی، تربیتی، اخلاقی، عرفانی، از قصه های انبیاء برای همه میسور است. لذا می فرماید «فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ»1.
در ذیل آیۀ شریفه «إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْبابِ»2 در خلقت آسمان ها و زمین و رفت و آمد شب و روز آیات و نشانه های الهی برای صاحبان خرد و اندیشه وجود دارد، این روایت وارد شده است که
«وَیلٌ لِمَنْ قَرأَها وَلَمْ یَِتَفَکّرْ فِیها»(1) وای بر کسی که این آیۀ شریفه را قرائت کند و در آن تفکّر نکند که چه آیات و نشانه هایی در خلقت آسمان ها و زمین وجود دارد. انسان با تفکّر به این آیات و نشانه ها می رسد. در قرآن کریم آیات زیادی صاحبان عقل و اندیشه را دعوت به تفکر در آفرینش کرده است تا از این طریق متوجه عظمت و قدرت پروردگار عالم شده و اعتقاد و ایمان خود را محکم تر کنند.
بنابراین یکی از آداب قرائت قرآن تفکّر در هر آیه است و آن هم برای همگان میسّر است.«وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ»4.
آخرین عنوان ادب در قرائت قرآن مسئلۀ تطبیق است، یعنی انسان هر آیه ای را که می خواند ملاحظه کند که آیا این آیه منطبق بر او می شود یا نه؟ جایگاه خود را نسبت به آن آیۀ شریفه بسنجد؟ وقتی آیات بهشت یا جهنم را می خواند، هنگامی که آیات مربوط به ایمان و خصوصیات مؤمنین را قرائت می کند، ببیند که آیا در صف اهل بهشت و مؤمنین قرار دارد یا نه؟ اگر آیات مربوط به کفر و نفاق و شرک و ضلالت و گمراهی را می خواند، ببیند که مبادا خدای ناکرده برخی از
ص:399
این آیات انطباق بر او پیدا کند! مسئلۀ تطبیق یکی از نکات بسیار مهم است که قاری قرآن باید به آن توجّه کند.
در ذیل آیۀ شریفه «اَلَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ»1 امام صادق علیه السلام فرمود
«حَقُّ تِلَاوَتِهِ هُوَ الْوُقُوفُ عِنْدَ ذِکْرِ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ یَسْأَلُ فِی الْأُولَی وَ یَسْتَعِیذُ مِنَ الْأُخْرَی»(1) وقتی آیۀ بهشت را می خواند توقف کند و از خدا بهشت را مسئلت کند، وقتی آیۀ جهنم را می خواند اشک او جاری شود و از عذاب جهنم به خدای تبارک و تعالی پناه برد.
در مورد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله روایت شده که روزی به ابن مسعود فرمودند «اِقَرأ عَلَیّ» برای من قرآن بخوان، ابن مسعود می گوید(2)
«فَفَتَحْتُ سُورَةَ النِّسَاءِ» شروع به خواندن سورۀ نساء کردم، وقتی رسیدم به این آیه «فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ» چگونه خواهد بود حال مردم در آن روزی که ما برای هر أمّتی شاهدی می آوریم «وَ جِئْنا بِکَ عَلی هؤُلاءِ شَهِیداً»4 و تو را به عنوان شاهد بر این امت خواهیم آورد، ابن مسعود می گوید: «رَأَیْتُ عَیْنَاهُ تَذْرِفَانِ مِنَ الدَّمْعِ فَقَالَ لِی حَسْبُکَ الْآن» گویا پیامبر خود را حاضر در روز محشر دید چشم های مبارکش شروع به اشک ریختن کرد، پیامبر بزرگواری که خودش این کتاب را آورده وخداوند به او وعده های فراوان در آخرت داده، اما شروع به گریه کردن می کند و می فرماید خواندن دیگر کافی است.
بنابراین تطبیق آیات قرآن بر خود نکته ای است که باید به آن توجّه داشته باشیم.
ص:400
بسم الله الرحمن الرحیم
در کتاب مصباح الشریعه از امام صادق علیه السلام نقل کرده که حضرت فرمودند
«مَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ وَ لَمْ یَخْضَعْ لِلَّهِ وَلَمْ یَرِقَّ قَلْبُهُ وَلا یَکْتَسِی حُزْناً وَوَجَلًا فِی سِرِّهِ فَقَدِ اسْتَهَانَ بِعَظِیمِ شَأْنِ اللَّهِ تَعَالَی وَخَسِرَ خُسْراناً مُبِیناً» حضرت فرمود کسی که قرآن را بخواند و نسبت به کلام الهی خضوع نداشته باشد و رقّت قلب پیدا نکند، یعنی وقتی آیات مربوط به عذاب را، آیات مربوط به عظمت و قدرت الهی را، آیات مربوط به صفات و اسماء خدا را می خواند، قلب او تأثّری نسبت به آن پیدا نکند و هیچ اثری در قلبش ایجاد نشود، قبل و بعد از خواندن آیه هیچ تفاوتی برای او نداشته باشد، اندوه و شادی در قلب او ایجاد نشود، چنین فردی شأن عظیم خدای تبارک و تعالی را کوچک و خوار نموده است و این یک خسارت بسیار بزرگ برای اوست که قرآن را قرائت کند اما در قلب او حزن و تأثر و خوفی از عظمت خدای تبارک و تعالی ایجاد نشود.
«فَقَارِئُ الْقُرْآنِ یَحْتَاجُ إِلَی ثَلَاثَةِ أَشْیَاءَ قَلْبٍ خَاشِعٍ وَ بَدَنٍ فَارِغٍ وَ مَوْضِعٍ خَالٍ» هنگام قرائت قاری قرآن سه چیز نیاز دارد: اول قلب خاشع، قلب اگر خاشع گردد، شیطان
ص:401
از آن دور می شود، این که خداوند تبارک و تعالی می فرماید:«فَإِذَا خَشَعَ لِلَّهِ قَلْبُهُ فَرَّ مِنْهُ الشَّیْطَانُ الرَّجِیم»(1) این استعاذه و پناه بردن به خدا از شر وسوسه های شیطان برای اینست که خدا شیطان را از قلب انسان دور کند، قلبی که در مقابل خدا خضوع و خشوع پیدا کند، آماده دریافت نور الهی می گردد. بدین معنا که مانع بزرگ تجلی نور حق که شیطان است، از قلب انسان خارج می شود.
از وجود مبارک پیامبر اکرم علیه السلام این روایت نقل شده که
«لَولا أنَّ الشَّیاطینَ یَحومُونَ عَلی قُلوبِ بَنی آدمَ لَنَظَرُوا إِلیَ المَلَکوت»(2) اگر شیاطین در اطراف قلب بنی آدم طواف و حرکت نکنند و حضور نداشته باشند، می توانند به باطن و ملکوت نظر کنند، آنچه که مانع نظر انسان به ملکوت است، گرفتار بودن قلب او دربند شیاطین است، شیاطین دائماً در اطراف قلب انسان طواف می کنند و مانع از این می شوند که انوار الهی بر قلب او بتابد. پس اگر قلبی خاضع شد شیطان از او دور می شود.
دوم؛ بدنِ فارغ است، باید یک جسمِ فارغ داشته باشد که مشغول به امور دیگر نباشد.
و سوم؛ و موضعٍ خال، محتاج مکان خلوتی است که خود را از شلوغی ها، تکثرها، از مجالسی که مشغول به دنیا و لهو و لعب هستند دور کند تا روحش با خدای تبارک و تعالی انس بگیرد، قاری قرآن هنگام قرائت احتیاج شدید به انس و خلوت با خدا دارد تا حلاوت و شیرینی خطاب الهی را بچشد و لطف خدا را احساس، و عنایت حق تبارک و تعالی را درک کند. به تعبیر برخی از بزرگان اگر به قاری قرآن چنین حالی دست بدهد، هرگز حاضر نیست این حالت را ترک و مشغول کار دیگری بشود. اینکه از قرائت قرآن خسته می شویم معنایش این است که شرایط قرائت در ما وجود ندارد، فقط زبان ما مشغول خواندن قرآن است اما قلب ما نسبت به آیات قرآن حضور و خشوع ندارد و إلاّ قلب خاشع، هیچ گاه از قرائت قرآن خسته نمی شود.
ص:402
بسم الله الرحمن الرحیم
وجود مبارک امام صادق علیه السلام در ادامه روایت می فرمایند:
«فَانْظُرْ کَیْفَ تَقْرَأُ کِتَابَ رَبِّکَ وَ مَنْشُورَ وَلَایَتِکَ» تأمل کن چگونه کتاب پروردگارت را قرائت می کنی؟ خواندن قرآن نباید مثل خواندن سایر کتب باشد! در سایر کتب کسی به عظمت و قدرت مؤلف و صاحب کتاب توجهی ندارد برخلاف قرآن که باید بدانیم کلام بزرگی است که از ناحیه پروردگار با عظمت و آگاه به تمام رموز هستی نازل شده و منشور ولایت حق تبارک و تعالی است. انسان مؤمن برای زندگی سعادتمند خود هیچ منشوری غیر از کتاب خدای تبارک و تعالی ندارد، منشور واقعی سعادت انسان در همین قرآن کریم است، ما با قرائت قرآن منشور واقعی سعادت و هدایت را مطالعه و تدبّر می کنیم.
«وَ کَیْفَ تُجِیبُ أَوَامِرَهُ وَ تَجْتَنِبُ نَوَاهِیَهُ» قاری قرآن در برابر آیات مشتمل بر دستورات و امر و نهی های الهی خود را بسنجد که چند درصد از این اوامر را در زندگی خود اجرا و چه مقدار از نواهی را امتثال کرده است.
«وَ کَیْفَ تَتَمَثَّلُ حُدُودَهُ» چگونه حدود الهی را رعایت کرده؟
«فَإِنَّهُ کِتَابٌ عَزِیزٌ لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ
ص:403
حَمِیدٍ فَرَتِّلْهُ تَرْتِیلًا وَ قِفْ عِنْدَ وَعْدِهِ وَ وَعِیدِه»(1) قرآن کتاب بزرگی است که باطل در آن راه ندارد و از جانب پروردگار حکیم نازل شده است. پس آنرا با توجّه و آرامش بخوان و در برابر وعده و وعیدهایش درنگ کن.
وعده های قرآن اختصاص به بهشت و جهان آخرت ندارد، بلکه نسبت به همین عالم هم وعده ها داده است،
«وَعَدَ اللَّهُ الّذین آمَنُوا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُم فِی الْأَرْضِ»(2) یکی از آن وعده ها خلافت بر زمین است برای افراد با ایمان که عمل صالح انجام می دهند، وقتی این آیه را می خوانیم ببینیم آیا صلاحیت داریم در زُمرۀ مصادیق این وعده الهی باشیم یا نه؟ همینطور در مورد آیاتی که مربوط به عذاب الهی است، متذکّر شویم و به خود خطاب کنیم مبادا عمل ما، ما را مستحقّ آتش جهنم قرار داده باشد!
«وَفَکَّرْ فِی أَمْثَالِهِ وَمَوَاعِظِهِ وَاحْذَرْ أَنْ تَقَعَ مِنْ إِقَامَتِکَ حُرُوفَهُ فِی إِضَاعَةِ حُدُودِه»(3) امام صادق علیه السلام می فرماید: وقتی به امثال و مواعظ قرآن می رسی در آنها فکر کن، بیان این قصص نه برای اینست که قرآن قصه گویی کرده و حادثه ای را برای ما نقل کند، بلکه برای عبرت گرفتن ماست. انسان تا در حالات و سرگذشت گذشتگان فکر نکند و نیندیشد که چرا آنها گرفتار این عقوبت و عذاب الهی شدند؟ خواندن آیات عبرتی برای او حاصل نمی کند و در آخر حضرت می فرماید مبادا به فکر این باشی که حروف قرآن را صحیح قرائت کنی، تجوید قرآن را درست انجام بدهی اما خدای ناکرده حدود و حقایق قرآن را ضایع نمایی!
متأسفانه در زمان ما برخی این چنین هستند که همّ و غمّ شان فقط تجوید قرآن و اقامۀ حروف قرآن است، خصوصاً در نماز. گاهی برای اینکه تجوید لفظی را رعایت نماید، آن کلمه را تکرار می کند تا حدی که مورد استهزاء دیگران قرار
ص:404
می گیرد و همین جا این کلام را از بعض بزرگان مثل مرحوم فیض کاشانی نقل می کنیم که بیشترین خندۀ شیطان هنگامی است که ببیند کسی نماز خود را این چنین می خواند. می خواهد «وَ لاَ الضّالِّینَ» را درست اداء کند لذا آن را چند مرتبه تکرار می کند به طوری که مورد استهزاء دیگران قرار می گیرد و امام صادق علیه السلام می فرماید مبادا در اثر توجّه بیش از حد به اقامۀ حروف گرفتارِ تضییع حدود و دوری از معانی قرآن شوید.
خداوند انشاء الله حقایق قرآن را در قلب ما قرار بدهد و ما را موفق به اقامۀ حدود قرآن بفرماید، انشاء الله.
ص:405
بسم الله الرحمن الرحیم
برحسب روایتی که مصباح الشریعه از امام صادق علیه السلام نقل می کند، قرائت قرآن مراتبی دارد که قاری قرآن باید به این مراتب توجّه کند. مرتبۀ اول مرتبۀ تعظیم است، مرتبۀ دوم تدبّر، سوم: تخلّی، چهارم: تفهّم و تخصیص، پنجم: تأثّر و ترقی است.
مرحوم میرزاجواد ملکی تبریزی رضوان الله تعالی علیه در کتاب اسرار الصّلاة این مراتب را با یک قلم بسیار شیوا بیان می کند که حاکی از معنویت و مرتبت بسیار بالای این مرد بزرگ در مسائل عرفانی و اخلاقی است. مرتبۀ اول که مسئلۀ تعظیم باشد قبلاً توضیح داده شد. قاری باید توجّه به عظمت کلام و متکّلم داشته باشد، هم کلام خیلی عظیم است و هم متکلّم و این توجّه برای انسان خضوع می آورد.
اما مرتبۀ دوم که تفکّر و تدبّر در آیات قرآن است؛ خود قرآن نسبت به اینکه چرا افراد تدبّر در قرآن نمی کنند اعتراض کرده «أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ» در آیات متعدد تدبر در آیات را گوشزد نموده است.
مرحوم میرزا جواد ملکی در کتاب اسرار الصّلاة می فرمایند: «إِذا قَرأتَ فِی
ص:406
سُورَةِ الواقِعَةِ أَفَرَأَیْتُمْ الْمَاءَ الّذی تَشْرَبُونَ أَءَنْتُمْ انْزَلْتُموهُ مِن المُزنِ أَمْ نَحْنُ المُنْزِلوُن»(1) خدا در این آیه که می فرماید آیا به این آبی که می نوشید دقت کرده اید؟ می خواهد بفهماند که شما نباید فکر خود را محدود کنید به اینکه آب فقط وسیله ای برای رفع عطش است، بلکه توجّه کن که هر موجود زنده ای در این عالم از نباتات، گیاهان، حیوانات، همه از آب بوجود آمده و تولّد پیدا کرده اند. انسان باید تفکّر کند که این قطرات آب چگونه در چرخه طبیعت تبدیل به غذا می شود. دانه ای که در دل خاک است، آن دانه سخت چطور تبدیل به گیاه می شود و آن گیاه چگونه غذای حیوانات شده، و آن حیوان غذای انسان می شود و وقتی غذای انسان شد گوشت و پوست و استخوان انسان، تماماً از آن تشکیل می شود و نه تنها جسم انسان بلکه قوۀ فهم و ادراک او مثل قوای شنوایی و بینایی و... و بقیۀ قوا هم از آن به وجود می آید. در این مرحله است که صلاحیت ورود روح الهی و شعور و فکر و عقل در او بوجود می آید. تا آن مراحل گذشته تحقق نیابد صلاحیت این مرحله بوجود نمی آید.
«ثُمَّ تَفَکَّرْ فِی حَقیقَةِ الْعَقْلِ وَالْعَظَمَةِ، ثُمَّ تَفَکَّرْ فِی مَراتِبِ الْعُقوُلِ» در حقیقت عقل و عظمت آن فکر کن. ایشان می فرماید اگر کسی تدبّر در این آیه کند
«أَفَرَأَیْتُمْ الْمَاءَ الّذی تَشْرَبُونَ» و متوجه شود این آبی که می نوشد، فقط یک قطره آب در ظاهر و برطرف کننده عطش او نیست، بلکه در سیر تکاملی خود مایه حیات ظاهری موجودات و حیات ظاهری و باطنی انسان می شود، آن وقت است که توجّه به مبدأ این آب پیدا می کند.
مثال دومی که مطرح می فرمایند آیۀ شریفه «فَانْظُرْ إِلی آثارِ رَحْمَتِ اللّهِ کَیْفَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها»2 است. نگاه کن به آثار رحمت خدا که چگونه زمین را بعد از مردنش، زنده می کند؟ وقتی قاری قرآن به این آیه می رسد در صفت
ص:407
رحمت خدا فکر کند، در قیومیت خدای تبارک و تعالی نسبت به عالم فکر کند، وقتی این آیۀ «اَللّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ»1 را می خواند، فکر کند قیوم یعنی چه؟ قیؤمیت خدای تبارک و تعالی نسبت به جمیع عالم چگونه است، برپایی سقف ها به واسطه استواری و قیومیت ستون های آن است، به طوری که اگر ستون ساختمان یک لحظه اعوجاج پیدا کند و بلرزد آن سقف فرو می ریزد، اگر هستی تمام شعاع ها به برکت قیومیت نور است، چنانچه آن نور خاموش شود همه شعاع ها از بین می رود، خداوند تبارک و تعالی نسبت به ماسوای خود قیومیت دارد، اگر یک آن یا کمتر از آن عنایت خود را سلب کند دیگر چیزی باقی نمی ماند و همه چیز از بین می رود، پس باید در آیات الهی تفکّر کنیم.
یکی از مراتب مهم در آداب قرائت مسئلۀ تفکّر در آیات الهی است که خداوند همۀ ما را موفق به این تفکّر بفرماید، انشاء الله.
ص:408
بسم الله الرحمن الرحیم
یکی دیگر از آداب قرائت قرآن تخصیص است، معنای تخصیص این است که کسی که در حال خواندن قرآن است (قاری قرآن) خود را مخاطب و مقصود از خطابات قرآن بداند، گویا خدا فقط با او صحبت می کند، اگر در آیه ای خطاب امر آمده خود را مأمور به آن بداند و اگر نهی ذکر شده بگوید کسی که باید این نهی را امتثال کند من هستم، اگر در آیه ای وعدۀ بهشت یا وعید به عذاب داده شده خود را مخاطب بداند. نباید فقط آیات بهشت را که می خوانیم بگوئیم این مربوط به ماست، اما آنگاه که به آیات جهنم می رسیم بگوئیم مقصود کفار و فساق و منافقین است. نه! نباید این چنین باشد.
امیرالمؤمنین در خطبه متّقین می فرمایند:
«وَإِذَا مَرُّوا بِآیَةٍ فِیهَا تَخْوِیفٌ أَصْغَوْا إِلَیْهَا مَسَامِعَ قُلُوبِهِمْ» متقین آنها هستند که وقتی به آیه ای می رسند که در آن به عذاب الهی خوف داده شده، گوش های قلبشان را باز کرده و شنوای آیه می شوند و آن را به خوبی در گوش جان و دلشان قرار می دهند.
«وَ ظَنُّوا أَنَّ زَفِیرَ جَهَنَّمَ وَ شَهِیقَهَا فِی أُصُولِ آذَانِهِم» گویا آتش جهنم لاله های گوش آنها را نوازش می کند.
وقتی این آیۀ شریفۀ «خُذُوهُ فَغُلُّوهُ»1 را می بیند که روز قیامت خطاب می آید
ص:409
مجرمین را بگیرید و به غُل و زنجیر بکشانید و به سوی جهنم روانه کنید، به خود خطاب کند مبادا من هم جزء این گروه باشم! مبادا اعمالم طوری باشد که در زمرۀ این گروه قرار بگیرم، و از این جهت، باید خوف و اضطراب پیدا کند.
از بعضی بزرگان و اولیاء خدا نقل شده که در هنگام قرائت این آیات از شدّت بکاء و گریه حالت غش پیدا می کردند چون خطاب خُذُوهُ فَغُلُّوهُ را تصویر می کردند، گویا قیامت در نزدشان مجسّم بود و خود را در زمره این گناهکاران می دیدند و از شدت خوف و ترس چنان گریه های شدید می کردند که از حال می رفتند! البته وقتی هم آیات رحمت را می خواند که «لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ»1 «از رحمت الهی مأیوس نشوید، خدا همۀ گناهان را می بخشد» باید خیلی خوشحال شود و بگوید انشاء الله من هم جزء کسانی هستم که خدا گناهانم را می بخشد، و چنان باشد که از شدّت شوق و خوشحالی می خواهد بال درآورد و این همان حال تأثر قلب است که از تخصیص آیات به خود به وجود می آید.
از دیگر حالاتی که قاری قرآن باید به آن توجّه داشته باشد ترقّی است؛ بدین معنا که گویا کلام خدا را می شنود، امام صادق علیه السلام فرمودند من طوری قرآن می خوانم که گویا آن را از گویندۀ آن می شنوم.
ص:410
بسم الله الرحمن الرحیم
امام صادق علیه السلام فرمود:
وَاللّهِ لَقَد تَجلَّی اللهُ بِخَلقِه فی کلامِه ولکِنْ لا یَبصُروُنْ؛
بخدا سوگند خداوند در کلام خود (قرآن) بر بندگانش تجلی نموده است لیکن او را نمی بینند.
در مسئله ترقی سه مرحله برای قاری قرآن بیان شده، اولین مرحله این است که قاری خودش را واقف بین یدی الله جلّ جلاله بداند، هنگام خواندن قرآن خود را در پیشگاه خدای تبارک و تعالی حاضر بدانیم، بدانیم او ما را می بیند و کلام ما را استماع می کند، وقتی این حالت برای انسان ایجاد شود، آیه را با حُزن یا وجد و شوق می خواند، حتی آنجا که می خواهد از خدا تقاضایی کند، به غفوریت و رحیمیت خدا که می رسد، نسبت به خدای تبارک و تعالی تملّق گویی می کند، همه جا تملّق گویی ناپسند است إلاّ تملّق در معنویات و در بارگاه حق تبارک و تعالی.
مرحله دوم که بالاتر از این مرتبه است اینست که قاری با قلب خود مشاهده کند که گویا خدا او را خطاب کرده و با او مناجات می کند، گویا کلام خدا را می شنود و متوجه مخاطب قرار گرفتن خود از جانب خدای تبارک و تعالی است.
ص:411
توجه به این که خدا با او مناجات کند، در فهم او از آیات هم تأثیر می گذارد و این یک تعظیم و حیا و هیبت دیگر و امیدواری بیشتری نسبت به خدای تبارک و تعالی برای او ایجاد می کند.
مرحله سوم که بالاتر از آن مراحل قبل است، اینست که
«أَنْ یَری فی الکَلامِ المُتِکَلِّمَ وَفی الْکَلِماتِ الصّفاتَ فَیَشْتَغِلُ ذلِکَ عَنِ النّظرِ إِلی قَرائَتِهِ وَإلی نَفْسِهِ» در مرتبۀ سوم در حین قرائت کلام خداوند متکلم آن را ببیند، در آیات و کلمات خداوند صفات خدا را ببیند، غافل از خود و حتّی از قرائت ظاهری این الفاظ شود و فقط خدای تبارک و تعالی را ببیند، همّ او فقط خدا باشد و مستغرق در مقام شهود گردد.
امام صادق علیه السلام فرمودند:
«وَاللهِ لَقَدْ تَجلّی اللهُ بِخَلقِه فِی کَلامِهِ وَلکِنْ لا یَبْصُروُنْ»(1) خدای تبارک و تعالی در کلام خود بر خلقش تجلّی کرده است، اما او را نمی بینند. یعنی اگر انسان بخواهد خدای تبارک و تعالی را مشاهده کند، خداوند به وسیلۀ کلام خود در قرآن بر بندگان تجلّی می کند و لکن حجاب ها مانع می شود تا او را ببینند.
البته این درجه درجۀ بسیار بالایی است که اختصاص به مقرّبین دارد در کتاب اسرار الصّلاة مرحوم میرزا جواد ملکی، در مورد این مرتبه آخر که انسان فقط خدا را مشاهده کند و از خود و الفاظ فارغ و مستغرق در مقام شهود باشد، می فرماید این درجه مخصوص مقرّبین است، مرتبه دوم که انسان احساس کند خدا با او صحبت می کند مربوط به اصحاب یقین است و مرتبه اول مربوط به سایر مردم است که بدانند در محضر خدا هستند و توجّه کنند که هنگام قرائت قرآن خدا به آنها نظر می کند.
ص:412
بسم الله الرحمن الرحیم
اکنون به بحث از قرائت سوره حمد در نماز می پردازیم؛ قبلاً اشاره کردیم که ثواب خواندنِ یک آیه در نماز گاهی صد برابر خواندن آن آیه در غیر نماز است و اگر مؤمنین به این امر توجّه داشته باشند قاعدتاً سعی می کنند مقداری از قرآن را حفظ کرده و حتی الامکان در نماز خود سوره هایی را که دارای آیات بیشتری است قرائت کنند.
در نماز یکی از اجزاء بسیار مهم آن حمد و سوره است که باید در دو رکعت اول نماز قرائت شود، حتی در رکعات دیگر هم مخیر است به اینکه حمد را به صورت آرام یا تسبیحات اربعه را بخواند، این کشف از اهمیت خواندن قرآن و خصوصاً سورۀ حمد در نماز می کند که سفر الهی و معراج مؤمن است. اگر ما از اسراری که در سورۀ مبارکه حمد است آگاه شویم متوجه اهمیت نماز و تإثیر و نقش آن در زندگی انسان خواهیم شد.
در مورد قرائت باید گفت نمازگزاران دو دسته اند. یک دسته بیش از الفاظ و کلمات و یا حتی تجوید، حظّ و بهره ای ندارند اینها افرادی هستند که از روح عبادت محروم اند، دستۀ دوم کسانی هستند که قرائت را وسیلۀ تذکر و حمد و ثنا
ص:413
و ستایش و تقدیس خدا قرار می دهند، اینها حظّ وافری از عبادت می برند. تقاضای ما اینست که هنگام خواندن سورۀ مبارکه حمد به این حدیث قدسی توجّه نمائیم که بسیار حدیث شریف و پرمغزی است. خدای تبارک و تعالی در این حدیث قدسی می فرماید
«قَسَمْتُ الصّلاة بَیْنِی وَ بَیْنَ عَبْدِی» نماز را (که در اینجا مقصود سوره حمد است) بین خود و بنده ام تقسیم کردم.
«فَنِصْفُهَا لِی وَ نِصْفُهَا لِعَبْدِی» نصفش مربوط به من و نصف دیگر مربوط به بنده من است. مسلماً تا حق نیمه اول که مربوط به پروردگار و حق ربوبی می باشد درست ادا نشود مجالی برای نیمه دوم باقی نمی ماند.
«فإذا قال بسم الله الرّحمن الرّحیم یَقوُل الله: ذَکَرَنی عبدی» وقتی نمازگزار می گوید بسم الله الرّحمن الرّحیم خدای تبارک و تعالی به ملائکه می فرماید بنده ام مرا یاد کرد و متذکر من شد.
ذکر یک مرتبه لفظی و ظاهری دارد که انسان با زبان از خدا یاد می کند و مرتبه دیگر آن قلبی و ایمانی است.
بیان اسماء و صفات جمال و کمال و جلال خداوند از مصادیق ذکر است، اما یکی از بهترین، عمیق ترین و بارزترین مصادیق ذکر خدا بسم الله الرّحمن الرّحیم است، که می فرماید وقتی انسان آن را بگوید مرا یاد کرده است. در اینجا فقط ذکر لفظی بسم الله الرّحمن الرّحیم قطعاً مراد نیست! بلکه باید قلب انسان هم ذاکر باشد، همان طور که مفسّرین مراد از اسم را در این آیۀ شریفه مسمّای آن می دانند، یعنی حقیقت هر چیز در عالم جلوه ای از تجلّیات حق تبارک و تعالی است، قلب انسان باید به این باور و یقین برسد که هیچ موجودی، هیچ شیئی در این عالم نیست که حاکی از وجود خدای تبارک و تعالی و جلوه ای از تجلّیات حضرت حق نباشد.
ما نباید بسم الله الرّحمن الرّحیم را منحصر در این کنیم که به عنوان یک سنّت ابتدای هر کار را با ذکر بسم الله الرّحمن الرّحیم آغاز کنیم، هر چند این کار امر صحیح و مستحب مؤکّد هم هست، اما حقیقت بسم الله الرّحمن الرّحیم فوق این
ص:414
مطلب است. این مطلب نازلترین مرتبه و رشحه از حقیقت بسم الله الرّحمن الرّحیم است، یعنی باید انسان باور کند که در حقیقتِ همۀ موجودات عالم تجلّی خدای تبارک و تعالی وجود دارد و همۀ موجودات عالم مظهری از مظاهر خدای عزّوجلّ است و چیزی در عالم وجود ندارد که جدای از فعل خدا باشد، پس همه چیز مقرون به ذات خدای تبارک و تعالی و مرتبط با آن حضرت است و ما با ذکر بسم الله الرّحمن الرّحیم می خواهیم به این مطلب با زبان خود اقرار و با قلب و باور قلبی خود توجّه پیدا کنیم.
قلب انسان باید صورت ذکر پیدا کند. باطن و ذات او باید ذاکر بشود. این کلام باباطاهر که می گوید «خوشا آنان که دائم در نمازند» ناظر به کسانی است که قلب شان قلب ذاکر است، قلبی که ذاکر باشد در حال خواب هم ذاکر است. برای آن خواب و بیداری فرقی ندارد.
بنابراین نکتۀ اول در مورد بسم الله الرّحمن الرّحیم این است که قلب انسان هم باید ذاکر این ذکر باشد، اگر خدا می فرماید «ذکرنی عبدی» وقتی بندۀ من در نماز می گوید بسم الله الرّحمن الرّحیم مرا یاد می کند، این ذکر فقط مجرّد لفظ و لقلقۀ زبان نیست بلکه خدا نگاه به قلب نمازگزار می کند، اگر قلب ذاکر باشد و این بسم الله جوشیده از قلب باشد آن وقت خدا می فرماید «ذکرنی عبدی»، اما اگر فقط در محدوده لفظ و زبان باشد، و در قلب هیچ تغییر و تحوّل و باوری به تجلی خداوند در همۀ ممکنات عالم نباشد اینجا نمی توان گفت حقیقت ذکر وجود دارد و قطعاً در چنین موردی خدا نمی فرماید ذکرنی عبدی.
«وإذا قال الحمدلله یقول الله: حَمَدَنی عبدی واثنی علیّ» وقتی می گوید «الحمدلله رب العالمین» خداوند می فرماید: بنده ام من را ستایش کرد و ثنا گفت.
«وإذا قال الرّحمن الرّحیم یقول الله: عظّمنی عبدی» وقتی می گوید الرّحمن الرّحیم خدا می فرماید بنده ام مرا عظیم شمرد. از این کلام خداوند معلوم می شود بین این عبارت الرحمن الرحیم و آنچه که در بسم الله الرّحمن الرّحیم آمده فرق
ص:415
وجود دارد و تکرار در کار نیست. و این جا در مقام تعظیم خدای تبارک و تعالی قرار دارد.
«و إذا قال مالک یوم الدّین یقول الله: مجّدنی عبدی» وقتی می گوید مالک یوم الدین خدا می فرماید بنده ام مرا تمجید کرد. بزرگی و مجد و عظمت و مالکیت من را یاد کرد.
«وإذا قال ایّاک نعبد وایّاک نستعین یقول الله هذا بینی وبین عبدی» وقتی به این آیۀ شریفه می رسد که خدایا فقط تو را عبادت می کنم و فقط از تو استعانت و مدد می جویم می فرماید این بین من و بین عبد من است، یک مقدار از این آیه مال من و یک مقدار مال عبد من است.
«وإذا قال اهدنا الصّراط المستقیم یقول الله: هذا لعبدی ولعبدی ما سأل»(1) وقتی بنده عرض می کند خدایا ما را به صراط مستقیم خود هدایت کن، خداوند می فرماید این قسمت برای عبد من است و هر چه او از من درخواست کند به او خواهم داد.
پس طبق این حدیث قدسی سورۀ مبارکۀ حمد تا مالک یوم الدّین مخصوص خداست، نمازگزار باید به این نکته توجّه کامل داشته باشد تا بتواند غرق در توجّه به خدا شود. در ایاک نعبد و ایاک نستعین بداند بخشی مربوط به خدا و بخشی مربوط به خود اوست و بقیه آیات مختص به عبد است.
ص:416
بسم الله الرحمن الرحیم
مناسب است در مورد حقیقت ذکر چند روایت بیان نماییم تا توجّه پیدا کنیم حقیقت ذکر چیست؟ حقیقت ذکر مجرّد تسبیح گرفتن در دست و بیان اذکار به شمارش معین نیست! بلکه این مقدّمه است برای رسیدن به حقیقت ذکر قلبی که قلب و باطن انسان دائماً به یاد خدا باشد و خود را در محضر او ببیند و عالم را جلوه ای از تجلیات حضرت حق تبارک و تعالی بداند، اگر به این مرحله رسید به مقام ذکر دست یافته است.
در برخی از روایات از خدای عزّوجلّ نقل شده
«أَنَا جَلِیسُ مَنْ ذَکَرَنِی»(1) من همنشین کسی هستم که مرا یاد کند، این لطف بزرگ خدای تبارک و تعالی به بنده اش است. با اینکه توفیق ذکر را خود او می دهد، و قلب بنده با عنایت اوست که ذاکر می شود! اما می فرماید وقتی این قلب موفق به ذکر شد من همنشین او می شوم، وقتی خدا همنشین بنده شود، دستش با عنایت خدا کار می کند، فکر، چشم، گوش، زبان و همۀ وجودش با عنایت حق تبارک و تعالی فعالیت می کند و این توفیق بزرگی است که نصیب برخی از اولیاء خاص الهی می شود که قلب
ص:417
آنها ذاکر است.
در حدیث قدسی دیگر امام صادق علیه السلام می فرماید
«قال اللهُ عزّوجلّ: یَا بنَ آدم اذکُرْنی فی نَفْسِک اذکُرْک فی نَفْسی» ای فرزند آدم تو در باطن و نفس خود مرا یاد کن، من هم در پیش خود تو را یاد می کنم. این یاد خدا آن هم در مرتبۀ ذات رتبه اش بسیار بالاتر از آن است که خدا نزد ملائکه از انسان یاد کند و این چیزی است که عاجز از فهم آن هستیم و نمی توانیم بفهمیم که خدا ما را در نفس خود یاد می کند یعنی چه؟ خدا این را می فرماید تا بتوانیم یک مقدار تصور کنیم که این مرتبۀ بالایی از عنایت حق تبارک و تعالی است.
خدا اگر بخواهد به بنده ای عنایت خاص کند، می فرماید آن بنده ای که بدون اینکه کسی توجّه پیدا کند و بدون اینکه اشاره ای کند تا دیگران متوجه شوند، در درون خود مرا یاد می کند و خود را در محضر من می بیند، من هم در نفس و ذات خودم از او یاد می کنم.
«یابن آدم اذکُرنی فی خَلأ اذکُرْک فی خَلأ» در خلوت خود با من مناجات کن من هم در خلوت تو را یاد می کنم.
«یابن آدم اذْکُرْنی فی مَلَأ اذْکُرْک فی مَلَأ خَیْرٌ مِنْ مَلَأک» در میان مردم مراد یاد کن، مردم را به سوی من دعوت کن، در میان مردم مرا ستایش و تقدیس کن، من هم در میان یک جمع که از جمع شما به مراتب بهتر است تو را یاد می کنم.
امام صادق علیه السلام در ادامه می فرماید:
«وقال: ما من عبدٍ ذَکَرَ اللهَ فی مَلَأٍ مِنَ النّاسِ إلاَّ ذَکَرَهُ اللهُ فی مَلَأٍ مِنَ المَلائِکَة»(1) هیچ بنده ای نیست که در بین مردم خدا را یاد کند، مگر آنکه خداوند او را در جمع ملائکه یاد می کند.
امر به معروف و نهی از منکر، تبلیغ دین خدا، حضور در مساجد و اقامۀ نماز به جماعت از مصادیق ذکر خدا در ملأ هستند، کسی که بندگان خدا را هدایت می کند فریاد خدا را در اجتماع سر می دهد این مصداق ذکر خدا در ملأ است و
ص:418
خداوند متعال چنین بندگانی را در اجتماع عظیم ملائکه که قابل مقایسه با اجتماع بشری نیست یاد می کند.
پس توجّه داشته باشیم که ذکر خدا چقدر اهمیت دارد و با ذکر بسم الله الرّحمن الرّحیم که یکی از مصادیق بزرگ ذکر خداست، ذکر واقعی و قلبی را برای خودمان ایجاد کنیم، انشاء الله.
ص:419
بسم الله الرحمن الرحیم
قال علی علیه السلام فرمود:
انَّ کُلَّ ما فِی القرآنِ فی الفاتحةِ...؛
تمام آنچه که در قرآن است در سوره فاتحه گنجانده شده است.
به نکاتی در مورد بسم الله الرّحمن الرّحیم اشاره نمودیم، البته در این بحث درصدد تفسیر سورۀ حمد نیستیم ولو اینکه بزرگانی که کتاب اسرار الصّلاة را به رشتۀ تحریر درآورده اند گوشه ای از تفسیر سوره های مبارکۀ حمد، توحید و قدر را بیان کرده اند و ما اگر بخواهیم وارد این مباحث تفسیری بشویم بسیار به طول می انجامد. اما به مناسبت بیان این حدیث قدسی که وقتی بنده می گوید بسم الله الرّحمن الرّحیم، خدا می فرماید «ذکرنی عبدی» بنده ام من را یاد کرد، نکاتی را بیان نموده و استفاده کردیم که بر اساس این حدیث، بسم الله الرّحمن الرّحیم ذکر است.
باید این نکته را هم توجّه داشته باشیم که خود قرآن کریم به تصریح آیات قرآن ذکر است. حتی وجود مبارک پیامبر به عنوان ذکر معرفی شده است، همه اینها از مصادیق ذکر هستند. با توجّه به این روایتی که منسوب به امیر المؤمنین صلوات الله و سلامه علیه است که فرمودند
«إِنَّ کُلَّ ما فِی القرآنِ فِی الفاتحةِ» تمام
ص:420
معانی، اسرار، دقایق و حقایق قرآن به صورت اجمال و فشرده، در سورۀ فاتحة الکتاب که امّ الکتاب است جمع شده و موجود است. یعنی سورۀ حمد تمام معانی و حقایق قرآن را به صورت اجمال در بر دارد.
در ادامه می فرماید:
«وَکُلَّ ما فی الفاتحةِ فِی بسم الله الرّحمن الرّحیم» هر آنچه در فاتحة الکتاب هست در بسم الله الرّحمن الرّحیم آمده است.
«وَکلَّ ما فیه فی الباءِ، وکلّ ما فی الباءِ فی النّقطة وأَنا النّقطةُ تحت الباء» و هرچه در بسم الله هست در باء آن جمع شده و هر چه در باء موجود است در نقطه باء قرار داده شده و من نقطه تحت آن باء هستم. این روایت در مشارق انوار الیقین(1) و در ینابیع المودّة وجود دارد.
نمازگزار بداند همۀ معانی و حقایق قرآن در سورۀ حمد و حقیقت سورۀ حمد در بسم الله الرّحمن الرّحیم جمع شده است. لذا وقتی به نماز می ایستد نباید با سرعت آنرا بخواند و عبور کند. بلکه به این لطایف و اشارات که در روایات ائمۀ طاهرین صلوات الله علیهم اجمعین آمده توجّه کند، در این صورت حال دیگری پیدا خواهد کرد اگر توجّه پیدا کند، وقتی می گوید بسم الله الرّحمن الرّحیم، خدا می فرماید: ذکرنی عبدی، معنای ذکر خدا این نیست که فقط اسم خدا را برده، نه! با توجّه به این روایات مصداق اتمّ ذکر با بسم الله الرّحمن الرّحیم محقق می شود.
در برخی از روایات آمده است(2) که باء بسم الله اشاره به یکی از صفات و اسماء خداست. در برخی دیگر ذکر شده که اشاره به بهجت الله است، در برخی آمده اشاره به بهاء الله است، همان که ما در دعای سحر ماه مبارک رمضان به خدا عرض می کنیم:
«اللّهمّ إنّی اسئلک ببهائک کلّه وکُلّ بهائک بهیّ»، بها یکی از اسماء بزرگ خداست، «سین» اشاره به سناء الله و «میم» اشاره به مجد الله دارد و در برخی آمده
«أنَّ المیمَ دلیلٌ عَلی مُلْکِه» میم اشاره به ملک خدای تبارک و تعالی
ص:421
دارد. قاری قرآن باید بداند حروفی که در این کتاب شریف آمده اینطور نیست که مثل حروف سایر کتب و متکلّمین باشد بلکه با نهایت حکمت و درایت تنظیم شده اند. پس کسی که نماز می خواند به این نکات توجّه اجمالی کند تا از این طریق آرام آرام قلبش آماده پذیرش تجلّیات الهی شود.
ص:422
بسم الله الرحمن الرحیم
امام علی علیه السلام فرمود:
... اللَّهُ أَعْظَمُ اسْمٌ مِنْ أَسْمَاءِ اللَّه؛
الله بزرگترین اسم از اسم های خداست.
مرحوم صدوق رضوان الله علیه در کتاب توحید(1) از وجود مبارک امیرالمؤمنین علیه السلام روایت می نماید که: «أَنَ رَجُلًا قَامَ إِلَیْهِ فَقَالَ» مردی در محضر امیرالمؤمنین ایستاد و عرض کرد:
«یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَخْبِرْنِی عَنْ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ مَا مَعْنَاهُ» معنای بسم الله الرّحمن الرّحیم چیست؟
از این سؤال این نکته استفاده می شود که اصحاب امیر المؤمنین از سطح بالایی از فطانت و فهم و ایمان برخوردار بودند که این گونه سؤالات را از ایشان می کردند، مردم عزیز و جوان های ما هم باید سعی کنند سؤالات معارفی خود را بیشتر کنند، و علما و بزرگان هم تا اندازه ای که توان علمی دارند جواب خواهند داد.
ص:423
این شخص از معنای بسم الله الرّحمن الرّحیم سؤال کرد و حضرت فرمود:
«إِنَّ قَوْلَکَ اللَّهُ أَعْظَمُ اسْمٍ مِنْ أَسْمَاءِ اللَّهِ» کلمۀ الله بزرگترین اسم از اسماء الهی است.
«وَ هُوَ الِاسْمُ الَّذِی لَا یَنْبَغِی أَنْ یُسَمَّی بِهِ غَیْرُ اللَّهِ» و شایسته نیست و نباید بر غیر خدا کلمۀ الله اطلاق بشود، الله فقط سزاوار خدای تبارک و تعالی است.
«هُوَ الَّذِی یَتَأَلَّهُ إِلَیْهِ عِنْدَ الْحَوَائِجِ وَ الشَّدَائِدِ کُلُّ مَخْلُوقٍ عِنْدَ انْقِطَاعِ الرَّجَاءِ مِنْ جَمِیعِ مَنْ هُوَ دُونَهُ وَ تَقَطُّعِ الْأَسْبَابِ مِنْ کُلِّ مَنْ سِوَاهُ» وقتی انسان در نیازها و سختی ها گرفتار شود و امید او از همه اسباب طبیعی قطع گردد، آن اسم و آن حقیقتی که به او پناه می برد، خدای تبارک و تعالی است، نام الله حکایت از آن موجود می کند.
بدین معنا که کسی که کلمۀ الله را بر زبان جاری می سازد توجّه کند این اسم یک مصداق بیشتر ندارد، این اسم نه اینکه مصداق دومی ندارد بلکه برایش مصداق دیگری تصور نمی شود! هیچ موجودی غیر از خدای تبارک و تعالی قابلیت ندارد این اسم بر او اطلاق شود، نباید گفت الله یعنی معبود، بعد هم خدای ناکرده گفته شود بت ها هم معبود بت پرستان هستند، الله یک معبود و بت های دیگر هم معبود دیگر!!!
لذا بزرگان ما می فرمایند: الله اسمٌ مستجمعٌ لجمیع الصّفات الکمالیة، الله اسمی است که تمام صفات کمالیه در آن نهفته است، ما وقتی می گوئیم بسم الله الرّحمن الرّحیم، اگر به این جهت توجّه نداشته باشیم، دیگر خدا نمی فرماید ذکرنی عبدی، اما اگر التفات داشته باشیم الله اسمی است مختصّ به آن ذات غیر متناهی که دارای قدرت و علم و حیات مطلق است و همۀ عوالم وجود از برکت وجود و اسماء و صفات او بوجود آمده اند، در این صورت خدا می فرماید ذکرنی عبدی، بنده ام من را یاد کرد و إلاّ اگر الله را بگوئیم اما نفهمیم چه کسی را اسم می بریم و نفهمیم الله اسم چه کسی است و مربوط به چه موجودی است؟ طبعاً انتظار اثر نباید داشت. البته مقصود ما شناخت حقیقت او نیست چون احدی از مخلوقات
ص:424
حتی انبیاء هم نمی توانند حقیقت او را بفهمند! اما این مقدار باید بدانیم که الله چنین خصوصیاتی دارد.
«اللَّهُ هُوَ الْمَسْتُورُ عَنْ دَرْکِ الْأَبْصَارِ الْمَحْجُوبُ عَنِ الْأَوْهَامِ وَ الْخَطَرَات» باید بدانیم این اسم فقط مخصوص خدای تبارک و تعالی است و ما نمی توانیم آن ذات را درک کنیم چون ذهن و فهم ما قدرت درک او را ندارد و از این جهت عرب به فرد متحیر و سرگردان می گوید: ألِهَ الرَّجُل. الله هم یعنی آن ذاتی که همۀ انسان ها از فهم حقیقتش متحیر هستند و او محجوب از تمام افکار و اوهام و اذهان است.
ص:425
بسم الله الرحمن الرحیم
در بیان حدیث قدسی مربوط به تقسیم نماز و سوره حمد بین خدا و بنده، این سؤال مطرح می شود که آیا آنچه در این حدیث شریف وارد شده اختصاص به سوره حمد دارد؟ یا در اذکار، افعال و امور دیگر نماز این تقسیم نیز وجود دارد؟ چون از یک طرف در ابتدای روایت خداوند می فرماید: «قَسَّمتُ الصَّلاةَ» تمام نماز را بین خودم و بنده ام تقسیم کردم اما از طرف دیگر وقتی در مقام توضیح مطلب برمی آید این تقسیم را فقط در سوره حمد مطرح و می فرماید آیات اول سوره حمد مربوط به من است، «بسم الله الرحمن الرحیم» ذکر من است، «الحمدلله» حمد من است و...
آیا در این حدیث آنچه که در مورد سوره حمد بیان شده به عنوان مثال ذکر شده یا نه فقط اختصاص به سوره حمد دارد؟ از اینجا این سؤال مهم مطرح می شود که اساساً آیا این تقسیم بین خدا و بنده در خصوص نماز است؟ یعنی اگر بگوئیم بیان سوره حمد به عنوان مثال است و خداوند خواسته است یک نمونه ای را بیان فرموده باشد، اما مجموع نماز هم مربوط به عبد است و هم
ص:426
مربوط به خدا، آیا می توانیم نسبت به همه عبادت ها هم بگوئیم این چنین است؟ آیا می توان گفت در هر عبادتی یک وجه آن عبادت مربوط به خدا و وجه دیگر مربوط به بندۀ خداست؟
به این نکتۀ دقیق امام خمینی رضوان الله تعالی علیه تا یک حدّی اشاره فرموده و می فرمایند(1) به نظر ما گرچه در این روایت خداوند تقسیم را در سوره مبارکه حمد پیاده فرموده اما این تقسیم مربوط به همۀ نماز است، بقیه اذکار و حالات نماز هم این چنین است، از تکبیرات افتتاحیه گرفته تا سلام.
بیان بسیار لطیف و دقیق امام خمینی رضوان الله تعالی علیه و حشره الله مع اجداده الطاهرین اینست که وقتی بنده ای الله اکبر گفته و وظیفه بندگی خود را درست به جای آورده و همه بزرگی و کبریایی و مجد و عظمت را برای خدا بداند، اگر واقعاً و حقیقتاً از درون و قلب او این الله اکبر برخاسته باشد و در قلب او چنین نوری باشد، خداوند هم باب مراوده و مکاشفه و إنابۀ خود را به روی او باز می کند. چنانچه در حدیث شریف مصباح الشریعه اشاره به آن می فرماید. وقتی تکبیر می گویی به قلب خودت توجّه و نظر کن، ببین آیا حلاوت نماز، آیا شادی، بهجت و سرور در قلب خود می یابی یا نه؟ اگر با گفتن الله اکبر ملاحظه کردی انواری از انوار الهیه بر قلب تو روشن و ابواب سرور بر آن گشوده شد یک شیرینی و حلاوت را در درونت بین خود و خدا احساس کردی معلوم می شود که این الله اکبر، الله اکبر واقعی بوده، اما اگر تکبیرة الإحرام را گفتی و چنین حلاوتی را در درون خود احساس نکردی بدان این تکبیر از روی صدق واقع نشده و تو در گفتارت صادق نبوده ای، اگر انسان در گفتارش صادق باشد، لذت حلاوت و شیرینی در درون او ایجاد می شود.
بنابراین الله اکبر یک جنبه اش مربوط به خداست، که بیان کبریایی و عظمت خدا از سوی بنده است، اما جنبۀ دیگرش مربوط به بنده است که با لطف خفی و
ص:427
رحمت جلّی پروردگار انسان حلاوت مناجات و عبادت خدا را احساس می کند.
اگر همین بیان امام را بخواهیم توسعه بدهیم منعی وجود ندارد که این دو جهت در تمام عبادت ها باشد، اما این سؤال پیش می آید که چه خصوصیتی برای نماز وجود دارد که خدا در این حدیث شریف قدسی آن را بیان فرموده، جواب این است که مظهر اعلی و اتمّ و نمونۀ بارز و روشن این تقسیم در نماز است، در هر عبادتی یک وجه آن مربوط به خدا و وجه دیگر مربوط به بنده است. لکن در آن عبادت ها این تقسیم خیلی آشکار، روشن و واضح نیست اما نماز عبادتی است که این تقسیم خیلی روشن در آن وجود دارد. هر فردی ولو آنها که حظّی هم از علم و مطالب معرفتی ندارند می توانند بفهمند نماز یک قسمتش مربوط به خداو یک قسمتش مربوط به بنده خداست.
ما باید در همه عباداتمان به این مطلب توجّه کنیم و فکر نکنیم که عبادت همه اش مربوط به خداست، و یک باری است که انسان روی دوش خود می گذارد و تحویل مولایش می دهد، نه! عبادت یک جنبه اش مربوط به خدای تبارک و تعالی و جنبۀ دیگرش مربوط به عبد است، آثار عبادت و حلاوت آن باید در قلب انسان عابد به وجود بیاید، انشاء الله.
ص:428
بسم الله الرحمن الرحیم
فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیم؛
هنگامی که قرآن می خوانی از شرّ شیطان رانده شده به خدا پناه ببر.
یکی از آداب مهم قرائت استعاذه است، مقصود از استعاذه اینست که نمازگزار بعد از گفتن تکبیر و قبل از آغاز سورۀ مبارکۀ حمد بگوید
«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم». فقهای بزرگ فتوا به استحباب استعاذه قبل از قرائت داده اند، البته این را هم تصریح کرده اند که این کلام به اخفات یعنی آرام و آهسته ذکر شود. اما این که استعاذه چیست و آداب و ارکان آن کدام است؟ آیا استعاذه فقط یک ذکر لفظی و زبانی است که انسان به صرف گفتن آن خود را در پناه خدای تبارک و تعالی قرار می دهد؟ یا اینکه استعاذۀ لفظی باید حاکی از استعاذۀ قلب و روح و درون انسان باشدو استعاذۀ حقیقی آن استعاذه قلبی است. نکتۀ بسیار مهم همین است که اولاً توجّه کنیم که خدای تبارک و تعالی وقتی که به پیامبرش دستور می دهد «وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجارَکَ فَأَجِرْهُ»1 ای پیامبر اگر یکی از مشرکین به تو پناهنده شد به او پناه بده، این خدای رحیم و مهربانی
ص:429
که در مورد مشرکین چنین امری به پیامبر می فرماید، آیا می شود یک مسلمان به خود او پناه ببرد اما خدا به او پناه ندهد؟ پناه دادن خدا چه آثار و نشانه هایی در زندگی دارد؟ با مقداری دقت در حقیقت استعاذه به نکات بسیار مهمی خواهیم رسید، اولاً در آیۀ شریفۀ (98-100) سورۀ مبارکۀ نحل خدا به پیامبر می فرماید «فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ» ای پیامبر هنگام خواندن قرآن از شیطان رانده شده به خدا پناه ببر، یعنی در همان حین که قرآن را به قصد قربت باز می کنی بدان شیطان دنبال اینست که تو و امت تو را از من دور کند. - برخی از فقهاء بزرگ به جهت اینکه در این آیه امر به استعاذه شده و در علم اصول قائل به ظهور امر در وجوب هستند، استعاذه را قبل از قرائت قرآن واجب دانسته اند.
در ادامه خداوند می فرماید:«إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ» شیطان بر کسانی که ایمان به خدا آوردند و بر او توکل کر