عنوان و نام پدیدآور : شیعیان عربستان [کتاب]/علی انصاری بویراحمدی
مشخصات نشر : قم: آشیانه مهر، 1391.مجمع جهانی شیعه شناسی.
مشخصات ظاهری : 472ص.
وضعیت فهرست نویسی : فیپا
موضوع : شیعیان -- عربستان سعودی -- شرقیه (استان) -- تاریخ
موضوع : Shiites -- Saudi Arabia -- Sharqīyah (Province) -- History
موضوع : شیعیان -- عربستان سعودی -- فعالیت های سیاسی
موضوع : Shiites -- Saudi Arabia -- Political activity
موضوع : شیعه و اهل سنت
موضوع : Shi'ah -- Relations -- Sunnites
موضوع : اهل سنت و شیعه
موضوع : Sunnites -- Relations -- Shi'ah
موضوع : شرقیه (عربستان سعودی: استان) -- سیاست و حکومت
موضوع : Sharqīyah (Saudi Arabia : Province) -- Politics and government
رده بندی کنگره : DS247/9 /ش9 م2 1396
رده بندی دیویی : 305/6978209538
شماره کتابشناسی ملی : 3110270
ص: 1
ص: 2
ص: 3
مجمع جهانی شیعه شناسی
شناسنامه کتاب
نام کتاب:....................................................................................................................................................................................... شیعیان عربستان
مؤلف:....................................................................................................................................
حجت الاسلام والمسلمین استاد علی انصاری بویراحمدی
ویراستاری علمی:............................................................................................................................................................... سید علی سجادی بهسودی
صفحه آرایی و طرح روی جلد:............................................................................................................................................... علی اکبر رشیدی گلروئیه
ناشر: آشیانه مهر
نوبت چاپ: اول/1391
چاپ: گلها
شمارگان: 3000 جلد
صفحات............................................................................................................................................................................................................. 472
قیمت (گالینگور): ................................................................................................................................................................................ 11500 تومان
قیمت (شومیز): .................................................................................................................................................................................... 9500 تومان
شابک: .................................................................................................................................................................................. 1-15-6164-600-978
کلیه حقوق محفوظ است
این کتاب با حمایت معاونت فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به چاپ رسیده است.
قم-45
متری عمار یاسر-پلاک 90-ص پ 644-37158 vتلفن: 7713773-7756092 / دورنگار: 7713774
ص: 4
ص: 5
ص: 6
ص: 7
ص: 8
ص: 9
ص: 10
ص: 11
ص: 12
ص: 13
ص: 14
ص: 15
ص: 16
ص: 17
ص: 18
ص: 19
ص: 20
بسم الله الرحمن الرحیم
شیعیان در نقاط مختلف جهان عرب، چندان مورد توجه حکام کشورهای خود نبوده اند. بی مهری به مکتب حیات بخش تشیع و عناد با آن، از همان ابتدای مکتب خلفا، شروع شد و در زمان بنی امیه، چنان دایره بر اهل بیت علیهم السلام و پیروان آن ها تنگ شد که کسی جرأت بیان عقاید خود را نداشت. در آن دوران، اگر مختصر مقاومتی در مقابل حکومت ها صورت می گرفت، چنان سرکوب می شد که اثری از آن باقی نمی ماند.
شیعیان عربستان نیز مانند سایر شیعیان به چنین سرنوشتی دچار شدند. آنها از نظر حفظ آداب و رسوم تشیع، وضعیت بهتری در مقایسه با سایر شیعیان داشتند؛ اما به هر صورت، محدودیت های فراوان، دامان آنان را نیز گرفته بود. در نتیجه، مجاهدت ها، اعتراض ها، واکنش های حزبی، مقاومت ها و دیگر تلاش های مختصر آنان برای کسب استقلال یا کاهش محدودیت ها و تبعیض ها بی اثر ماند.
این وضعیت، صدها سال ادامه داشت تا اینکه جرقه انقلاب اسلامی ایران در سال 1979 م زده شد. این انقلاب، با رهبری حکیمانه امام بزرگ و حضور
ص: 21
گسترده مردم ایثارگر ایران به بار نشست؛ آفتاب درخشان انقلاب تابش خویش را آغاز کرد، اشعه های آن منطقه را فرا گرفت و به ویژه مناطق شیعه نشین را متوجه خود کرد.
اکنون برهه جدیدی از تاریخ تشیع آغاز شده است؛ از یک سو شیعیان به خود آمده و هویت خود را باز یافته اند. از جمله آثار بیداری شیعیان، این است که شیعیان متوجه ظلم هایی شدند که در طول تاریخ به آنها شده بود. این ظلم ها باعث شده بود که آنان در یک دایره تنگ و تاریک قرار بگیرند؛ از این رو تصمیم گرفتند تا دیواره های پولادین این دایره را بشکنند و از آن خارج شوند.
از سوی دیگر، حکومت ها پس از این حادثه غیرمنتظره و سریع، هر کدام وجود گروهی را در کنار خود احساس کردند و خطر جدی آنان را دریافتند؛ خطری که توانست ریشه های حکومت شاهنشاهی را در ایران بلرزاند و سرنگون کند. بدین طریق ترس آن داشتند که این خطر با حکومت های متزلزل آنها چه خواهد کرد.
دولت های منطقه، همچون دولت عربستان در ابتدا کوشیدند که با زور، این امر را در کشورهای خود، در نطفه خفه کنند؛ اما دیدند که این نور خاموش شدنی نیست: {وَاللّهُ
مُتِمَّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ}((1))
آنها پس از زندان و شکنجه اندیشمندان شیعی و تبعید شخصیت های مهم و یا ممنوع الخروج کردن آنان، در نهایت به این حقیقت رسیدند که ناچارند حقوقی برای این قشر قائل شوند. ایشان دریافتند که افزون بر به رسمیت شناختن مذهب شیعه، باید از شدت برخورد با شیعیان بکاهند.
ص: 22
امید آنکه شاهد روزی باشیم که به تدریج بر عزت فرزندان علی علیهم السلام در سراسر جهان افزوده شود و دولت ها به این باور برسند که شیعیان، مسلمانان و مؤمنانی هستند که در صورت گرفتن حقوق خود، راه سِلم را در پیش می گیرند و هیچ خطری از جانب آنها متوجه کسی نخواهد شد.
در این پژوهش، سعی شده است تا با شناخت نسبی شیعیان عربستان؛ محدودیت ها، مظلومیت ها و مشکلات آنان روشن و تبیین شود.
در ادامه کوشش شده است که راهکارهایی کوتاه مدت و بلندمدت برای برطرف کردن این مشکل ارائه شود. تقویت توانایی ها و کاستن آلام شیعیان عربستان، هدفی است که در این پژوهش بنا به اولویت و ضرورت به آن پرداخته خواهد شد.
سعی شده افزون بر ارائه دیدگاه نظری؛ کاربردی بودن آن با اهتمام بیشتری مورد نظر باشد.
همچنین تلاش شده است تا با ارائه راهکارهای فرهنگی حقایق و واقعیت های مکتب تشیع با زبانی ساده و در حدّ فهم همگان بیان شود. با این وجود که منابع مورد نیاز در دسترس نبوده و آمار و ارقام دقیقی وجود نداشته است؛ اما با ترکیب و کنار هم قرار دادن جزئیات مختلف و فراوان، نتایجی حقیقی و قریب به واقع به دست آمده است.
در این کتاب، ابتدا اشاره ای کلی به شرایط حاکم بر کشور عربستان در ابعاد مختلف آن خواهد شد؛ به گونه ای که در فهم و درک مسائل مختلف و موقعیت شیعیان در این کشور راهگشا باشد. مباحث پژوهشی کتاب شیعیان عربستان در چهار بخش و سیزده فصل تقدیم خوانندگان عزیز می شود. امید است این سعی
ص: 23
ناچیز زمینه ای برای تحقیق های گسترده و ارزشمند در آینده باشد؛ ان شاءاللّه.
در پایان از پیشنهادها و نظرات خوانندگان ارجمند و صاحبان فکر و اندیشه استقبال نموده و استفاده از دیدگاه خوانندگان عزیز موجب امتنان و مایة مباهات است.
اَللّهُمَّ اِنَّا نَشْکوُ اِلَیْکَ فَقْدَ نَبِیِّنا صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَالِهِ وَغَیْبَةَ وَلِیِّنا، وَکَثْرَةَ عَدُوِّنا، وَقِلَّةَ عَدَدِنا، وَشِدّةَ الْفِتَنِ بِنا، وَتَظاهُرَ الزَّمانِ عَلَیْنا، فَصَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَالِهِ، وَاَعِنَّا عَلی ذلِکَ بِفَتْحٍ مِنْکَ تُعَجِّلُهُ، وَبِضُرٍّ تَکْشِفُهُ، وَنَصْرٍ تُعِزُّهُ، وَسُلْطانِ حَقٍّ تُظْهِرُهُ، وَرَحْمَةٍ مِنْکَ تَجَلِّلُناها، وَعافِیَةٍ مِنْکَ تُلْبِسُناها، بِرَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ الرَّاحِمینَ.
و اسئل الله سبحانه المعونة و النصر علی الظالمین، والسلام علیکم و علی جمیع اخواننا المؤمنین بولایة علی بن ابیطالب فی اقطار العالم و رحمة الله و برکاته
علی انصاری بویراحمدی
ص: 24
ص: 25
ص: 26
کره زمین از کعبه گسترش و توسعه یافته است. روایات متعدد و حتی آیات قرآنی نیز حاکی از این حقیقت اند.
سرزمین حجاز، نخستین و کهن ترین نقطه کره زمین است. روایات اسلامی نشان می دهند که پدیدار شدن خاک و گسترش زمین از محل کعبه در مکه آغاز شده است؛((1)) همچنین قرآن می فرماید:
{وَالاَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحیها}((2))
و زمین را پس از آن بگسترانید.
همچنین البتنونی می گوید:
حیات جمعی انسان در این سرزمین، 25 قرن پیش از میلاد بوده است.((3))
ص: 27
نام قدیمی سرزمین عربستان، حجاز بوده است.
پیشینه تاریخی عربستان را می توان به پنج دوره تقسیم کرد:
الف)
دوران باستان تا هجرت حضرت ابراهیم؛((1))
ب) از هجرت حضرت ابراهیم تا ظهور اسلام؛((2))
ج) از ظهور اسلام تا دولت خلفا؛
د) از دولت خلفا تا آل سعود؛
ه-) از دولت آل سعود تا دوران معاصر.
هجرت حضرت ابراهیم علیه السلام و بعثت خاتم الانبیا صلی الله علیه و آله صلی الله علیه و آله صلی الله علیه و آله از مهم ترین سرفصل های تاریخی کشور عربستان هستند. حضرت رسول صلی الله علیه و آله صلی الله علیه و آله صلی الله علیه و آله با هدایت قبایل، دفع طوفان سهمگین خرافات و عادت های ناپسند اخلاقی، مبارزه با پرستش بت ها و اجرام آسمانی و متحد ساختن قبایل متخاصم، زیر لوای اسلام، زمینه خوبی را برای برقراری حکومت اسلامی فراهم آورد و این منطقه را مرکز جهان اسلام قرار داد.
پس از رحلت رسول مکرم اسلام صلی الله علیه و آله صلی الله علیه و آله صلی الله علیه و آله ، خلفا حکومت را به دست گرفتند و پس از آنها نیز بنی امیه تا سال 132 ه- . ق حکم راندند. در دوره امویان اگر چه حکمرانان بنی امیه و پس از آنان حکمرانان بنی عباس بر عربستان حاکمیت داشتند؛ شهرهای مختلف عربستان شاهد اعتراض ها، مبارزه ها و حتی جنگ هایی بر ضد این دو خاندان بوده اند.
ص: 28
در سال 251 ه- . ق و در اوج درگیری مستعین و معتز عباسی؛ اسماعیل بن یوسف، یکی از سادات حسنی، فرصت را غنیمت شمرد و حجاز را تصرف کرد. پس از او برادرش محمدبن یوسف، معروف به «اخضیر» در حجاز حاکم شد. او پس از حمله عباسیان به نجد رفت؛ اما پس از بیست سال دوباره بر حجاز تسلط یافت.
در سال 254 ه- . ق دولت حجاز تحت نفوذ دولت طولونیه مصر قرار گرفت. عباسیان در سال 290 ه- . ق بار دیگر حجاز را در اختیار گرفتند و تا سال 330 ه- . ق با ضعف شدید - بر حجاز بودند. در آن سال، بار دیگر حاکمان مصر (اخشیدیین) بر حجاز تسلط یافتند؛ اما «اخضیرین» با توسعه قدرت خود، دوباره بر حجاز حاکم شدند.
قرامطه (حاکمان مصر) در سال 350 ه- . ق به مدت نُه سال، سادات اخضری را کنار زده، خود بر آن تسلط یافتند. سرانجام حکومت «فاطمیین» در سال 359 ه- . ق در مصر تشکیل شد. حاکمیت آنان تا سال 463 ه- . ق به طول انجامید و پس از آنان، حکومت «سلاجقه» تا سال 650 ه- . ق و سپس سلطه ممالیک تا سال 923 ه- . ق بر حجاز ادامه یافت. در بیشتر این ایام، نوادگان امام علی علیه السلام و امام مجتبی علیه السلام با نام های «بنی موسی» و «بنوفلیته» در مکه و نوادگان امام حسین علیه السلام در مدینه حکومت می کردند. این دوران به دوران «حکومت شُرَفا» شهرت یافته است.
با تشکیل دولت عثمانی آنان در سال 923 ه- . ق بر مصر تسلط یافتند. همچنین حاکمیت در منطقه حجاز و دیگر مناطق عربستان، تحت نفوذ آنان قرار گرفت و کارگزاران آنان «بنوقتاده» در منطقه حجاز حکم می راندند. در آن دوران،
ص: 29
حاکمان جده از سوی مصر انتخاب می شدند و گاه بین آنان و حاکمان حجاز، اختلاف و درگیری پیش می آمد.((1))
کشور عربستان((2)) با مساحت 000/240/2 کیلومتر مربع، از کشورهای قاره آسیا در منطقه خاورمیانه است.((3)) این کشور با اختصاص حدود ٪43 از سرزمین های شبه جزیره عربستان به خود، بزرگ ترین کشور شبه جزیره عربستان است.
شبه جزیره عربستان از هفت کشور جمهوری یمن، عمان، قطر، امارات متحده عربی، کویت، عربستان و بحرین تشکیل شده است.
این کشور از شرق به کویت، بحرین، قطر، امارات متحده عربی و خلیج فارس، از غرب به دریای سرخ، از جنوب به جمهوری یمن و عمان و از شمال به اردن و عراق محدود می شود.
عربستان سعودی به چهار منطقه اصلی تقسیم شده است که عبارت اند از: ارتفاعات غربی،((4)) نجد،((5)) احساء و قطیف((6)) و صحراهای شن زار.((7)) سرزمین
ص: 30
عربستان در تقسیم بندی دیگری به سه منطقه تهامه،((1)) نجد((2)) و حجاز((3)) تقسیم شده است.
بیشترین مساحت سرزمین عربستان را منطقه نجد به خود اختصاص داده است. شهرهای غنیزه، درعیه و بریده - که موطن آل سعود به حساب می آیند - جزء این منطقه اند. در حقیقت محل اصلی شکل گیری آیین وهابیت نیز همین شهرهاست.
از شهرهای مهم دیگر این منطقه، ریاض (پایتخت عربستان) است که در ناحیه عارض واقع شده است. شهرهای مقدس مکه و مدینه و شهرهای ینبوع، جده و طائف در منطقه حجاز قرار گرفته اند.
آب و هوا
کشور عربستان، یکی از خشک ترین و گرم ترین مناطق دنیاست؛ حتی یک رودخانه در آن وجود ندارد که به دریا بریزد. بارندگی در آن، سالانه کمتر از 100 میلی متر است.((4)) به دلیل گستردگی صحراها، وضعیت زمین و کمبود آب، تنها 1% از مجموع اراضی عربستان، قابل کشت و زراعت است.((5))
مهم ترین منابع و ذخایر عربستان که گستره و غنای فراوانی دارند، عبارت اند از:
ص: 31
نفت، گاز، طلا، نقره، مس، سنگ آهن، اورانیوم، فسفات، سنگ مرمر، روی، بوکسیت، پتاسیم، نمک، آهک و... .((1))
وجود مکه مکرمه و مدینه منوره، ارزآوری و رونق اقتصادی، ویژگی های خاص جغرافیایی و سوق الجیشی، ذخایر سرشار نفت، گاز و...، جایگاه ویژه عربستان در نظام سیاسی جهان به خصوص کشورهای اسلامی، اهمیت ژئوپلیتیک عربستان را دو چندان ساخته اند.
این موقعیت ژئوپلیتیک، باعث شده است که عربستان در اتحادیه عرب، سازمان کنفرانس اسلامی، شورای همکاری خلیج فارس و مناسبات و ارتباطات جهان اسلام با اروپا و غرب، در بین کشورهای اسلامی دارای موقعیت استراتژیک و منشأ تأثیرات فراوان باشد.
لزوم همراهی و همکاری این کشور با عالم تشیع به ویژه شیعیان در خود عربستان، اهمیت فوق العاده و ویژه ای دارد؛ بدین سبب، پیش از ورود به بحث شیعیان عربستان، ضروری است که شناختی اجمالی از این کشور ارائه دهیم تا هنگام تحلیل، شرح و بسط مطالب، ابهامی باقی نماند.
ص: 32
مکه: این شهر، مهم ترین شهر مذهبی مسلمانان است و به دلیل عظمت مسجدالحرام و برگزاری مناسک حج در آن، قداست بسزایی دارد.
مدینه:
مسجد و حرم پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در آن قرار دارند و قبرستان تاریخی و باستانی بقیع، این شهر را در جایگاه ویژه ای قرار داده است.
تاریخی ترین شهرهای عربستان، مکه و مدینه هستند. این دو شهر با توجه به شکل گیری اسلام در آنها و داشتن خاطرات ارزشمند نبوی و علوی، برای مسلمانان جهان، تقدسی خاص و در ایام حج، رونق تجاری بالایی دارند.
ریاض: از سال 1375 ه- . ق تا کنون این شهر پایتخت عربستان است که به همین دلیل توسعه قابل ملاحظه ای داشته است.
جده: این شهر، پیش از ریاض، پایتخت عربستان بود و بیشتر رجال سیاسی در آن سکونت دارند. جده از نظر تجاری، مهم ترین بندر عربستان است و پایگاه های مهم نظامی و دریایی
ص: 33
در آن قرار دارند.((1))
دمام: شهر دمام، در منطقه شرقی واقع شده است و از مهم ترین شهرهای تجاری عربستان به حساب می آید و بخش عمده نفت و گاز عربستان از آنجا استخراج می شود.
جبیل و ینبوع: این دو شهر به دلیل وجود تأسیسات نفتی، مراکز پالایشگاهی و پتروشیمی دارای اهمیت فوق العاده ای هستند.
شهرهای طائف، بریده، تبوک، نجران، احساء، خمیس و مثیط از نظر کشاورزی دارای اهمیت نسبی هستند.
پس از بندر بازرگانی جده، مهم ترین بنادر عربستان عبارت اند از: دمام، ینبوع، جیران، جبیل، حبل و بندر نفتی رأس التنوره.
بنادر کوچک آن نیز عبارت اند از: کوریبه، حاجی، دیبا، الوجیه، یمیلوج، فاراسان، القامه، الکبار، ضیقف، یاقاری، رأس الخفیجی و رأس الحیشاب.
عربستان دارای سیزده منطقه (استان) است و برای هر منطقه، امیری به حکم پادشاه منصوب می شود.
اسامی استان های این کشور عبارت اند از:
1. ریاض؛ 2. شرقیه؛ 3. مکه مکرمه؛ 4. مدینه منوره؛ 5. حائل؛ 6. القصیم؛ 7. تبوک؛ 8. الباحه؛ 9. عسیر؛ 10. نجران؛ 11. جوف؛ 12. جیران؛ 13. الحدود الشمالی.
نژاد مردم عربستان «سامی» است. ساکنان منطقه جنوب عربستان، از نژاد «یعرب بن قحطان» فرزند پنجم حضرت نوح علیه السلام هستند و بدین سبب، خود را عرب خالص می دانند. این
ص: 34
افراد به سبب انتساب به یعرب بن قحطان به قحطانیان شهرت یافته اند.
گفته می شود که ساکنان منطقه شمالی و مرکز شبه جزیره از نژاد عدنان، نواده حضرت اسماعیل علیه السلام هستند و آنان را «عدنانیان» می خوانند. قحطانیان را «اعرب عاربه» و عدنانیان را «اعراب مستعربه» می خوانند.((1))
برخی از منابع، جمعیت کنونی عربستان را بیش از 000/960/21 نفر می دانند که از میان آنها و طبق اظهار نظر وزیر کار عربستان، حدود هفت میلیون نفر را خارجیان مقیم این کشور تشکیل می دهند.((2))
دین رسمی کشور عربستان اسلام است.((3))
تعطیلات رسمی در این کشور به مناسبت عید فطر از بیست و پنجم رمضان تا پنجم شوال و به مناسبت عید قربان از پنجم تا پانزدهم ماه ذی الحجه است.
واحد پول عربستان، ریال؛ مقیاس اندازه گیری، متر؛ و واحد وزن آن، کیلوگرم است.
نشان رسمی کشور عربستان یک نخل خرما در میان دو شمشیر است که یکدیگر را قطع کرده اند. این نشان از زمان «محمدبن سعد» تاکنون رواج داشته است.((4))
زبان و خط رسمی این کشور، عربی است؛ اما میان مهاجران زبان های مختلفی رواج دارد.
ص: 35
نفت از مهم ترین و پرسودترین منابع اقتصادی در جهان است. نفت؛ آبادانی و ترقی در معیشت مردم منطقه را به دنبال دارد.
مردم مناطق مختلف برای رسیدن به نان و نوایی به مناطق نفت خیز آمدند. به دلیل وجود نفت، خانه های چوبی و محقرانه و آن مناطق نه چندان آباد به شهرهای جدیدی، مانند: ظهران، دمام، عضیلیه و... تبدیل شدند. این شهرها زیر نظر قطیف اداره می شدند.
شهرهای قیصومه، ودیعه، شعبیه، رفحاء، بدنه و طریق به دلیل نزدیکی به شرکت نفتی «آرامکو» آبادانی بیشتری داشتند. شهرهای «دمام» و «الخبر» تا پیش از استخراج نفت، روستاهایی کوچک و دارای خانه های چوبی بودند.
منطقه شرقی با شهرهای قدیمی و جدید آن، بهره چندانی از نفت نبردند و اگر نزدیک ریاض و دیگر شهرها بودند، وضعیت آنها متفاوت بود.
سیستم اقتصادی عربستان بر مبنای دو محور اساسی، یعنی درآمدهای نفتی و درآمد حاصل از برگزاری مراسم حج و بازار پر فروش ایام حج دور می زند. این کشور، سرمایه گذاری های فراوان خارج از مرزها را گسترش داده است که نمونه بارز آن شرکت «البرکه» است که در 32 کشور جهان، بانک تأسیس کرده است.((1))
بخش های مختلف اقتصادی عربستان را کشاورزی، معادن، نفت، صنایع، ارتباطات و حمل و نقل، اعم از راه آهن، جاده ها، فرودگاه ها، صادرات و واردات تشکیل می دهد. این کشور به تنهایی 26% نفت جهان را داراست.
ص: 36
یکی از مهم ترین و اساسی ترین عوامل نفوذ و تأثیرگذار در عربستان، مسئله مذهب است. حکومت آل سعود، مملکت را ظاهرا براساس مکتب و دین اداره می کند، آنها می کوشند تا در مسائل فرهنگی، سیاسی و اجتماعی ظواهر دین حفظ شود.
مردم عربستان - که اکثر آنان اهل تسنن هستند - بیشتر از فرقه های حنبلی و مالکی اند. پس از این دو فرقه، پیروان مکتب اهل بیت علیهم السلام (تشیع) - که بیشتر در مناطق شرقی و همچنین مکه و مدینه ساکن هستند - بیشترین جمعیت را دارند.
پس از رحلت پیامبر مکرم اسلام صلی الله علیه و آله مسلمانان به دو گروه عمده تقسیم شدند:
1. پیروان مکتب اهل بیت علیهم السلام علیهم السلام : جمعی از بزرگان صحابه، همچون: ابوذر غفاری،
ص: 37
سلمان فارسی، اویس قرنی، عباس، مقداد، عمار یاسر و... به پیروی از کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله خلافت بلافصل علی علیه السلام را پذیرفتند و تا آخر عمر به آن وفادار ماندند؛
2. پیروان مکتب خلفا: این افراد پس از وفات رسول خدا صلی الله علیه و آله کلام و وصایای او را نادیده گرفتند و با استناد به عمل سقیفه و با تحمیل بیعت به مردم، حکومت را در دست گرفتند. ایشان بعدها «اهل سنت و جماعت» نیز خوانده شدند.
پیروان مکتب خلفا درگذر زمان به فرقه های مختلفی تقسیم شدند که از جمله آنها فرقه وهابیت است. این فرقه دارای آیین و عقاید خاصی است((1)) که باعث متمایز شدن آنها از دیگر مسلمانان شده است.
ضروری است پیش از شناخت آیین وهابیت، نگاهی گذرا و فهرست وار به تاریخچه وهابیت داشته باشیم.
در صدر اسلام، مسائلی، همچون: صفات خداوند، جبر و اختیار، قضا و قدر، قدیم یا حادث بودن کلام الهی باعث شد که مذاهب کلامی متفاوتی پدید آیند.
برخی با تأمل و تفکر در مسائل اعتقادی به مباحثه و گفتگو می پرداختند
ص: 38
و با بحث های علمی و استدلال، سخن می گفتند. در مقابل اینان عده ای نیز، عقل مداری و بحث و گفتگو را به شدت حرام و تنها راه چاره و معیار شناخت واقعیت و حقیقت را حدیث می دانستند.
از جمله کسانی که هرگونه مسائل عقلی و عقل گرایی را محکوم می کرد، احمدبن حنبل - یکی از علمای مکتب خلفا - بود. پیروان او به حنبلی ها معروف شدند. در کنار مکتب حنابله سه مکتب فقهی، یعنی شافعی، حنفی و مالکی و مکاتب دیگری ایجاد شدند.
مالک بن انس، رهبر مالکی ها نیز همچون حنابله، هرگونه اندیشه و بحث و گفتگوی علمی در مسائل اعتقادی و اصول دین را محکوم و ممنوع اعلام می کرد؛ اما در میان خلفای بنی عباس، به جز متوکل عباسی، هیچ کس از عقاید حنبلی ها حمایت نکرد و حنابله به سستی و ضعف گراییدند و از نظر فقهی نیز طرفداران خود را از دست دادند. بدین ترتیب در نهایت ذلت و به ندرت در گوشه و کنار، روزگار می گذراندند.
پس از گذشت صدها سال، دوباره در اواخر قرن چهارم، «بر بهاری» رئیس حنبلیان بغداد با تکیه بر ظواهر آیات و روایات، بار دیگر عقایدی، مانند: استقرار خداوند بر فراز کرسی و دیده شدن خدا در قیامت را زنده ساخت. او از نظر فقهی، زیارت قبور را منع کرد و نوحه گری بر امام حسین علیه السلام را ناروا خواند.((1))
در هیچ یک از مکاتب اهل سنت - به جز حنبلی ها - چنین سخنانی سابقه نداشت؛ این گفته ها که به صورت بسیار روشن، توحید واقعی را زیر سؤال
ص: 39
می برد با مخالفت شدید علما و دانشمندان فرقه های مختلف روبه رو شد.
اظهار چنین مطالبی، خشم علما و مردم را برانگیخت و سبب صدور اطلاعیه ای از سوی خلیفه «الراضی»، در مخالفت با عقاید او و توبیخ یاران او شد. بنابر نوشته ابن جوزی، از آن پس، او در خانه زنی پنهان شد و همان جا مرد و بدون اطلاع مردمان، او را در همان مکان غسل دادند و به خاک سپردند.((1))
برای بار دوم نیز حنبلیان از میان برچیده شدند و صدها سال، نام و نشانی از آنان نبود تا اینکه در اوایل قرن هشتم، ابن تیمیه و شاگردش، آرا و نظریات احمدحنبل و بر بهاری را تکرار کردند و با شدت فراوان به تبلیغ آن پرداختند. آنها بر همان عقاید باطل حدیث قرون نخستین تأکید می کردند. ابن تیمیه همواره بر جسم بودن خداوند و نشستن خداوند بر فراز کرسی تأکید می کرد.
ابن تیمیه با مخالفت سختی از سوی عالمان مواجه شد و در جلسه ای در حضور علما و پس از شنیدن استدلال آنها، حرف خود را پس گرفت و توبه کرد؛ ولی پس از چندی، رأی فقهی او مبنی بر ناپسند بودن زیارت، بار دیگر خشم همگان را برانگیخت. به دلیل مخالفت عمومی و شکایت فرقه های مختلف اسلامی، به دستور ملک ناصر به زندان افتاد و در همان جا از دنیا رفت.((2))
این دفعه و برای بار سوم نیز، اندیشه حنبلیان رو به افول گذاشت.
قابل توجه است که هرگاه بزرگان وهابیت به ابراز عقیده و اظهار آرای مخصوص این فرقه می پرداختند، با مخالفت و سرسختی تمام فرقه های اسلامی
ص: 40
و دانشمندان مسلمان روبه رو می شدند.
باز هم چند صد سال از افکار و آرای آنها خبر تازه ای نبود تا اینکه محمدبن عبدالوهاب در قرن دوازدهم ه- . ق برای تبلیغ و گسترش افکار حنابله به صورت جدی اقدام کرد. او با امیر درعیه، محمدبن سعود (جد آل سعود) وارد مذاکره شد. در این مذاکره، پیمانی مبنی بر این امر منعقد شد که محمدبن عبدالوهاب، رهبر دینی و محمدبن سعود، رهبر سیاسی حکومت باشد. از آن پس نام «وهابیت» بر جبین این مذهب نقش بست.((1))
در عربستان، تشکیلات حکومتی - که مسئولیت حفظ مذهب و تبلیغ آن را به عهده دارند - عبارت اند از: وزارت اوقاف، شئون اسلامی، دعوت، ارشاد و... . افزون بر تشکیلات فوق، سازمان های دیگری نیز انجام امور مذهبی را بر عهده دارند که مهم ترین آنها عبارت اند از:
الف) هیئت کبار العلماء (سازمان علمای بزرگ)؛
ب)
سازمان رابطة العالم الاسلامی؛
ج)
سازمان امر به معروف و نهی از منکر.
اکنون بیش از چهل سال از تأسیس سازمان رابطة العالم الاسلامی می گذرد. این سازمان دارای امکانات فراوانی است، در بیشتر کشورهای جهان دارای شُعبه است و مؤسسات فراوانی را تحت پوشش خود دارد.
این سازمان، سالانه میلیاردها تومان بودجه و اعتبار را برای ترویج «وهابیت»
ص: 41
صرف می کند. برای مثال، یک هزار باب مسجد و صدها مؤسسه و مرکز اسلامی وهابی، تحت نظر این سازمان در دنیا مشغول به فعالیت اند. این مرکز تاکنون هزینه بیش از 20 مرکز اسلامی، 1259 مسجد، 1069 مدرسه، 200 مؤسسه مذهبی، 134 دانشگاه، 41 درمانگاه، 76 بیمارستان و یک انستیتو جهان عرب در پاریس را پرداخت کرده است.
یکی دیگر از مراکزی که فواید تبلیغاتی زیادی به وهابیت می رساند، مجتمع بزرگ چاپ قرآن ملک فهد است. این مجتمع به مساحت 000/250 متر مربع بنا شده و افزون بر چاپ سالانه، به طور متوسط 000/000/10 نسخه قرآن، مجموع فتاوای «ابن تیمیه» را نیز در سطح گسترده ای منتشر می کند.
در زمان های گذشته، مدارس دینی و مساجد به تعلیم و تربیت دانش آموزان می پرداختند؛ اما در دهه های اخیر، مدارس دولتی و ملی به سبک امروزی دایر شده اند. تحصیلات عالی دانشگاهی نیز در هشت دانشگاه عربستان برقرار است که عبارت اند از:
1.
دانشگاه ملک سعود؛ 2. دانشگاه ملک عبدالعزیز؛ 3. دانشگاه نفت و صنعت و معدن ملک فهد؛ 4. دانشگاه ملک فیصل؛ 5. دانشگاه اسلامی امام محمدبن سعود؛ 6. دانشگاه اسلامی مدینه منوره؛ 7. دانشگاه ام القری؛ 8. دانشگاه ملک خالد.
چاپ و نشر کتاب در سال های اخیر از لحاظ کمی و کیفی گسترش فراوانی یافته است. شصت کتابخانه بزرگ در عربستان وجود دارند که بیش از یک میلیون جلد کتاب را در خود جای داده اند. سیاست کلی و عمومی تبلیغاتی
ص: 42
عربستان را شورای عالی تبلیغات؛ سیاستگذاری و تدوین می کند.
در کشور عربستان، مطبوعات تحت نظارت مستقیم دولت اند. تعداد روزنامه های عربی زبانِ عربستان، یازده((1)) عنوان و روزنامه های انگلیسی زبان آن چهار عنوان است.((2)) مجله های عربی و انگلیسی متعددی نیز وجود دارند که برای اختصار ذکر نمی شوند.
در عربستان دو خبرگزاری داخلی وجود دارد که به طور مستقیم زیر نظر خاندان آل سعود اداره می شوند. رادیو و تلویزیون عربستان زیر نظر وزارت تبلیغات قرار دارد و دارای برنامه های درون مرزی و برون مرزی است. این مرکز، خط مشی و سیاست های دولت را تبلیغ و ترویج می کند.
دو عامل مهم، یعنی مذهب و تعصب قبیله ای، شاکله اجتماعی جامعه عربستان را فراهم آورده و فرهنگ حاصل از این دو عامل تا حدودی جامعه این کشور را از فرهنگ اصیل اسلامی دور کرده است.
در جامعه کنونی عربستان، دو گرایش عمده اجتماعی، یعنی سنت گرایان و تجددطلبان و پس از آن فرهنگ ملوک الطوایفی مشهود است. سنت گرایان نیز به دو جناح رسمی و غیررسمی تقسیم می شوند که برای رعایت اختصار از توضیحات بیشتر خودداری می شود.
ص: 43
آداب و رسوم اجتماعی در عربستان، تابع سه گروه عمده است؛ آداب و رسوم حجازیان، نرم و معتدل است، نجدیان، دارای آداب و رسوم خشک و خشن و ساکنان منطقه «الشرقیه»، هم دارای آداب و فرهنگ اهل بیت علیهم السلام هستند.
در عربستان، برای زنان محدودیت ها و محرومیت های اجتماعی وجود دارد که از افکار افراطی وهابیت سرچشمه می گیرد. ممنوعیت گریه در مرگ عزیزان، پوشاندن کامل دست و صورت حتی برای دختران، نداشتن شناسنامه، نداشتن حق رأی، نداشتن حق رانندگی، همچنین اجازه نداشتن برای حضور در مساجد، اماکن عمومی، دوایر دولتی و انتخابات سرنوشت ساز، طلاق دادن آسان از سوی مردان و... نشان از بی اعتنایی به حقوق فردی و اجتماعی زنان در جامعه عربستان دارد.
بهداشت، درمان و خدمات اجتماعی در عربستان وضعیت مطلوبی دارند.
شهرک پزشکی ملک فیصل در حومه ریاض قرار دارد و دارای 65 هزار کادر پرستاری و بیش از «45729» تخت بیمارستانی است. این مرکز در شمار مجهزترین و پیشرفته ترین مراکز پزشکی است.
ص: 44
ارکان اصلی قدرت در عربستان عبارتند از:
1. پادشاه: او بالاترین مقام سیاسی و مهم ترین کانون قدرت در کشور است. این شورا پس از شورای خاندان حاکم یا مجلس الاسرهًْ المالکهًْ((1)) نفوذ قابل توجهی دارد و گاهی بر نفوذ پادشاه نیز غلبه می کند. این شورا در کنار پادشاه، خط مشی کلی سیاست داخلی و خارجی کشور را ترسیم می کند؛
2. هیئت وزیران: این هیأت، بیشترین اختیارات اجرایی را دارند؛
3. استانداران: پس از هیئت وزیران، عالی ترین مقام اجرایی در هر استان، استاندار آن استان است. کشور عربستان 13 استان دارد که ریاست هر استان را
ص: 45
یکی از اعضای خانواده سلطنتی به عنوان امیر منطقه - که از سوی پادشاه منصوب می شود - به عهده دارد.
کشور عربستان بر مبنای قوانین سه گانه((1)) به صورت پادشاهی اداره می شود. قوانین سه گانه عربستان در تاریخ 27 / 18 / 1412 ه- . ق در 83 اصل به تصویب رسید. طبق اصل 24 قانون اساسی، این کشور دارای سه قوه است: قوه قضائیه، قوه مجریه و قوه مقننه و نظرات پادشاه بر هر سه قوه و قوانین جاری، حاکم است.
سیاست خارجی عربستان - با توجه به موضوع و محل آن - به چند بخش تقسیم می شود:
1. روابط با کشورهای غربی: عربستان، همواره با کشورهای غربی از جمله آمریکا و انگلیس رابطه ای بسیار نزدیک و حسنه داشته است؛
2. رابطه با چین، روسیه و اروپای شرقی: کوشش این کشور پیوسته بر نداشتن ارتباط با این ممالک بوده است. دلیل این امر را مسلک الحادی برخی از آن کشورها می دانند؛ اما به تازگی عربستان برای گسترش وهابیت در این کشورها تلاش هایی انجام داده است؛
3. روابط با همسایگان و کشورهای اسلامی: سیاست عربستان درباره
ص: 46
همسایگان و کشورهای اسلامی بر مبنای کسب قدرت بیشتر، برتری در منطقه، تسلط فرهنگی بر این کشورها و ترویج فرهنگ وهابیت است؛
4. مسئله فلسطین: کشور عربستان درباره فلسطین نیز سیاست های ویژه ای دارد؛
5. ارتباط با ایران: سیاست عربستان در ارتباط با ایران، دارای افت و خیز و همراه با چالش های مقطعی بوده است؛ اما اکنون این کشور با ایران ارتباط نسبتا خوبی دارد که در این اواخر نیز، سطح این روابط ارتقا یافته است.
حاکمان عربستان اززمان پیامبراسلام صلی الله علیه و آله تاحکومت آل سعود
سال
آغاز حکومت
سال
پایان حکومت
دولت
335
350
اخضریون
3
11
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله
350
359
قرامطه
11
40
خلفا
359
463
فاطمیون
40
132
امویان
463
567
سلجوقیان
132
251
عباسیان
567
650
ایوبیان
251
254
اخضریون
650
923
ممالیک
254
293
طولونیون
923
1335
عثمانیان
293
330
عباسیان
1335
1342
استقلال
330
335
اخشیدیون
1342
فعلی
آل سعود
ص: 47
با توجه به بررسی های به عمل آمده، دوران سعودی به سه دوره تقسیم می شود:
الف)
آل سعود از سال 1207 ه- . ق بر حجاز حاکم شده اند. آنها در دو دهه اول چندان توجهی به منطقه «الشرقیه» نداشتند؛ زیرا کشمکش های منطقه و جنگ و گریز بین حکام سعودی و سایرین از جمله عثمانی ها، وقت کافی را به آنها نمی داد تا توجهی به قومیت ها و مذاهب کشورشان بکنند.
در نهایت، در سال 1288 ه- . ق بار دیگر عثمانی ها بر حجاز و حواشی آن تسلط پیدا کردند. حکام آل سعود در آن زمان بر اَریکه قدرت باقی ماندند؛ اما همچون سر سپرده ها عمل می کردند تا اینکه در سال 1331 ه- . ق ملک عبدالعزیز با یک یورش وسیع و فراگیر و با کمک انگلیس، عثمانی ها را از جزیره عربی خارج کرد و سایه استعماری جدیدی (استعمارِ انگلیسی) را بر منطقه مسلط ساخت و نام کشور را به عربستان سعودی تغییر دادند؛
ب) با شروع حکومت و سلطنت ملک عبدالعزیز و استقرار آن در حجاز، فعالیت های مذهبی فرقه نوظهور «وهابیت» نیز در این کشور پا گرفت. از این دوران بود که وهابیت در حجاز ریشه دواند. فعالیت های مذهبی تا پیش از این دوران نیز در این کشور وجود داشت؛ اما درگیری های منطقه ای مجال بروز مذاهب مختلف را نمی داد. با آرام شدن اوضاع، وهابیت شروع به فعالیت کرد و با اقتدار در همه عربستان منتشر شد. اینان، تنها مانع بر سر راه خود را مذهب شیعه و به ویژه شیعیان «مدینه» و منطقه «الشرقیه» می دانستند. از این زمان به بعد، درگیری های مذهبی آغاز شد و تبعیض های گسترده و فراگیر و مصائب متعدد و
ص: 48
همه جانبه ای را بر آنان تحمیل نمودند.
مصائب شیعیان از آن زمان شروع شد که علمای وهابی دیدند که با تبلیغ و تطمیع نمی توانند مذهب ریشه دار تشیع را از اذهان مردم خارج کنند. آنها از مسئولین دولت سعودی خواستند تا عرصه را بر شیعیان تنگ کنند. دولت سعودی نیز با ایجاد مشکلات و موانع متعدد در مقاطع مختلف از پیشرفت شیعیان به ویژه در بخش اقتصادی جلوگیری به عمل آورد و محرومیت های فراوانی را بر شیعیان تحمیل کرد. برخی از این محرومیت ها عبارت اند از:
1.
ایجاد محدودیت در تحصیلات؛
2.
ایجاد محدودیت در ورود به ارتش و دستیابی به درجه های بالای نظامی؛
3.
ایجاد محدودیت در مشاغل دولتی در رده های بالا؛
4.
ایجاد محدودیت در فعالیت های تجاری در رده های بالا و محرومیت از کمک های ویژه دولتی در این خصوص؛
5.
محدودیت در انجام مراسم مذهبی و عزاداری؛
6.
ممنوعیت در ساختن مساجد، حسینیه و... .
دولت با ایجاد ممنوعیت در موضوع ها و بخش های مختلف و اعمال فشار بر شیعیان، از آنها می خواست تا از عقاید خود دست بردارند و به مذهب وهابیت روی آورند؛ اما مقاومت شیعیان، به ویژه در مناطق «قطیف» و «احساء» به حدی بود که دولت مجبور به عقب نشینی شد.
در نهایت، دولت تا حدودی از ایجاد محدودیت دست برداشت و بعضی از مشاغل را برای شیعیان در منطقه «الشرقیه» مجاز دانست؛ مشروط به اینکه آنها در مسائل سیاسی دخالت نکنند. علمای شیعی در آن زمان این شرط را
ص: 49
پذیرفتند؛علمای وهابی از ایجاد درگیری دست بر نداشتند و جدال بین علمای شیعه و وهابی ادامه داشت. در این مقطع، دولت، هر دو مذهب را به حال خود وا گذاشته بود. این وضع تا پیروزی انقلاب اسلامی ایران ادامه داشت؛((1))
ج) پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، دوران جدیدی در تاریخ شیعیان منطقه «الشرقیه» آغاز شد. از این تاریخ به بعد، مردم الشرقیه نه تنها از نظر جغرافیایی، اقتصادی و سوق الجیشی، بلکه از بُعد مذهبی نیز مورد توجه و تحت نظر دشمنان بودند. پیروزی شیعه در ایران - پس از 2500 سال حکومت پادشاهی - زنگ خطری بود برای استکبار جهانی و کشورهایی که دارای جمعیت شیعه بودند. شیعیان نیز به خود آمدند و تا حدودی به هویت اصیل خویش پی بردند. آنها دریافتند که بیش از تصورشان آزاده اند و نباید اجازه دهند که دشمنان، مذهبشان را مورد تاخت و تاز قرار دهند.
تولد این دو پدیده متضاد، یعنی خوف سردمداران سعودی از خطر تشیع در منطقه الشرقیه و مدینه منوره از یک سو و به خود آمدن شیعیان از سوی دیگر، میدانی را ایجاد کرد. این امر شروعی برای رویارویی و تنش های مستمر برای حفظ موجودیت هر یک از دو طرف بود.
در این بُرهه، شیعیان، مانند سنوات گذشته از وطن خویش دفاع نمی کردند؛ بلکه برای آنها دفاع از مذهب و حقوقشان اصل بود. در نتیجه اعتراض ها شروع و دامنه آنها به خیابان ها کشیده شد. رفته رفته عکس العمل های خشونت بار آغاز شد. از سوی دیگر، دولت سعودی از این موضوع به خشم آمده بود و آل سعود
ص: 50
احساس می کرد که آرامش چندین دهه گذشته را از دست خواهند داد.
دولت سعودی که می ترسیدند کشورشان به کشوری ناآرام و پر آشوب تبدیل شود، زندانی و شکنجه کردن شیعیان معترض را در دستور کار خود قرار دادند. هرچه عکس العمل های دولت بیشتر می شد، به همان نسبت مردم منطقه «الشرقیه» تعلق خاطر خود را به این کشور از دست می دادند و بیشتر خود را مظلوم و سرخورده می پنداشتند. این امر سبب می شد که آنها مقاومت بیشتری از خود نشان دهند. به همین سبب، زندان ها مملو از معترضان شیعه شد.
افزون بر آن، عده زیادی از مبارزان به کشورهای امن تر مهاجرت کردند تا صدای اعتراض خود را به گوش جهانیان برسانند. در چنین فضایی، سردمداران آل سعود نیز اقدام هایی را برای سرکوب معترضان و تنگ شدن عرصه بر آنان انجام دادند.
برخی از این اقدام ها عبارت اند از:
الف) متهم
کردن ایران به همکاری با مخالفان؛
ب) مجبور
کردن دولت ایران به اخراج آنها؛
ج) همکاری
امنیتی وسیع با کشور سوریه برای اخراج مخالفان؛
د) هماهنگی های
مکرر با سازمان های امنیتی کشورهای حوزه خلیج فارس برای شناسایی مخالفان و تحویل آنها به دولت عربستان.
آنها اقدام های مشابهی را نیز در کشورهای اروپایی انجام دادند تا در عرصه بین المللی هم، به شیعیان اجازه تحرک و فعالیت را ندهند. دولتمردان سعودی در داخل کشور، افزون بر زندان و شکنجه، دست به اعدام های بی سابقه ای زدند (بریدن سر شیعیان با شمشیر که فقط در صدر اسلام و آن هم درباره مشرکان و
ص: 51
مرتدان اعمال می شد). وهابی ها با بهانه شرک و ارتداد این افراد به سبب خروج بر ولی امر، این اعمال را انجام می دادند. در واقع علمای وهابی که کینه دیرینه ای از شیعیان الشرقیه داشتند، از این فرصت، سوء استفاده کردند.
به هر حال دولتمردان آل سعود، در ظاهر توانستند با موفقیت، فریاد «هَلْ مِْن ناصٍِر یَنْصُرُنی» این مظلومان تاریخ را خاموش کنند؛ اما به طور قطع، این آتش زیر خاکستر، روشن و سوزان خواهد ماند. این برهه از تاریخ شیعیان الشرقیه دورانی بسیار حساس و سخت بوده است که همچنان ادامه دارد.
شیعیان مدینه وضعیت متفاوتی داشتند. آنها در این دوره و در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی ایران، حرکت های مختصری داشتند؛ به این علت که اقلیتی بیش نبودند و همچنین به سبب دوری از شیعیان الشرقیه، در همان آغاز سرکوب شدند و دیگر لب به اعتراض نگشودند. از سوی دیگر، شیعیان مدینه به حدی مستضعف و درمانده بودند که مقاومت برای آنها غیرممکن بود. تعداد شیعیان مدینه، کمتر از پیروان سایر مذاهب است؛ از این رو کاری از پیش نبردند.
محمدبن سعود به کمک و راهنمایی محمدبن عبدالوهاب، با برنامه ها و نقشه های حساب شده، به گسترش مناطق تحت نفوذ خود پرداخت. سپس با تصرف عدوانی مناطق استراتژیک، قلمرو حکومت خویش را گسترش داد. ابتدا سه نفر از اجداد آل سعود در شهر «درعیه»، حکومتی تشکیل دادند. سپس «ابراهیم مقرن» آن را در منطقه نجد گسترش داد. پس از او سعود همچون پدرش، تهاجم خود را ادامه داد. بعد از وی، فرزندش محمد برای گسترش حکومت آل سعود بسیار کوشید.
این خاندان به مرور زمان از منطقه کوچک درعیه شروع کردند و حکومت خود را به کل کشور عربستان گسترش دادند. این گسترش دارای سه مرحله بوده است و هر کدام از حاکمان آن مراحل سه گانه به حاکمان دوره اول، دوم و سوم شهرت یافته اند.
1
محمد بن سعود
1139
1179
40 سال
2
عبدالعزیز بن محمد
1179
1218
39 سال
3
سعود بن عبدالعزیز
1218
1229
11 سال
4
عبدالله بن سعود
1229
1234
5 سال
ص: 53
5
مشاری بن سعود
1235
1235
کمتر از یکسال
6
ترکی بن عبدالله
1240
1250
10 سال
7
فیصل بن ترکی (دوره اول)
1250
1254
4 سال
8
خالد بن سعود
1254
1257
3 سال
9
عبدالله بن ثنیان
1257
1259
2 سال
10
فیصل بن ترکی (دوره دوم)
1259
1282
23 سال
11
عبدالله بن فیصل (دوره اول)
1282
1288
6 سال
12
سعود بن فیصل
1288
1291
3 سال
13
عبدالرحمان بن فیصل (دوره اول)
1291
1293
2 سال
14
عبدالله بن فیصل (دوره دوم)
1293
1307
14 سال
15
عبدالرحمان بن فیصل (دوره دوم)
1307
1309
2 سال
------------------------
16
ملک بن عبدالعزیز بن عبدالرحمان
1319
1373
54 سال
17
ملک سعود بن عبدالعزیز
1373
1384
11 سال
18
ملک فیصل بن عبدالعزیز
1384
1395
11 سال
19
ملک خالد بن عبدالعزیز
1395
1402
7 سال
20
ملک فهد بن عبدالعزیز
1402
تاکنون
21 سال
ص: 54
آنچه گذشت مطالب بسیار مختصری درباره کشور عربستان بود. با این شناخت، زمینه فهم، بررسی و تحقیق بیشتر درباره مسائل مختلف شیعیان عربستان فراهم شده است.
اکنون اگر بخواهیم اشاره ای کلی به موقعیت شیعیان در آن جامعه داشته باشیم، می توانیم بگوییم که جامعه عربستان، شامل بخش های سیاسی و فرهنگی می شود. این دو بخش را می توان در ابعاد رسمی و غیررسمی تقسیم بندی کرد.
ص: 55
کلیه اقدام های دولت عربستان را می توان در بخش رسمی «سیاسی» گنجاند که دو منشأ دارد:
1. منشأ دولتی و حکومتی که ناشی از سیاست های فرامنطقه ای داخل آن کشور است؛
2. منشأ دینی که ناشی از طیف «وهابیت» است که به دلیل اختلاف ها و تعصب های دینی به دولت منتقل و سپس به صورت محدودیت های قانونی برای شیعیان جلوه گر می شود.
فضای حاکم بر استراتژی ملی عربستان، ناشی از مسائل مذهبی است. این کشور پایگاه تفکر وهابیت است و تضاد دینی بین وهابیت و تشیع، منشأ محدودیت ها و مانع تراشی ها برای شیعیان به شمار می رود.
خلاصه اینکه محیط عربستان، یک محیط مذهبی و اعتقادی است که این اعتقادها بر گرفته از سیاست تکفیر و سرکوب وهابیت در جهت تضاد و ضدیت با شیعه است.
ص: 56
ص: 57
ص: 58
کلمه «شیعه» در مفرد، تثنیه، جمع، مذکر، مؤنث و... به همین صورت نوشته و خوانده می شود. مفرد آن گاه در فارسی، با کلمه شیعی بیان می شود و در ادبیات عرب، جمع آن شیع و اشیاع است.
در لغت، به معنای پیرو و یاری دهنده است. «جوهری»، لغوی معروف گفته است:
شیعه کسی بودن، عبارت است از پیروی از او و یاری کردن او.((1))
کلمه شیعه در قرآن نیز، به همین معنا آمده است:
{وَ اِنْ مِنْ شِیعَتِهِ لاِبْراهِیمَ}((2)) و {هذا مِنْ شیعَتِهِ وَ هذا مِنْ عَدُوِّهِ}((3))
ص: 59
«قاموس المحیط»، معنای لغوی آن را چنین بیان می کند:
شیعه کسی بودن، عبارت از پیروی از او و یاری کردن اوست.((1))
بنابراین از نظر لغوی، به عده یا گروهی که از موضوع خاص و امر واحدی پیروی کنند، شیعه گفته می شود؛ مانند: شیعه علی علیه السلام ؛ یعنی کسانی که پس از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله ، معتقد به امامت حضرت علی علیه السلام هستند و امامت را خارج از فرزندان او نمی دانند. این کلمه، اسم خاص آنها قرار گرفته است.
«شیعه» در اصطلاح به کسانی اطلاق می شود که معتقدند همان گونه که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله از سوی خداوند، منصوب شده است، پیامبر نیز به دستور خداوند حضرت علی علیه السلام را به عنوان خلیفه و امام پس از خویش منصوب و معرفی کرده است.
شهرستانی می گوید:
به کسانی که فقط از علی علیه السلام پیروی کرده و امامت و خلافت را به سبب نص و وصیت پیامبر صلی الله علیه و آله پذیرفته اند، «شیعه» اطلاق می شود.((2))
«ابن حزم» می نویسد:
هر کس با این گفته موافق باشد که پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله ، علی علیه السلام ، افضل مردم و احق آنها به امامت است و امامت در اولاد او ادامه می یابد؛ پس او «شیعه» است.((3))
ص: 60
«ابن خلدون» می نویسد:
«شیعه» در لغت، به معنای همراه و پیرو است؛ اما در عرف فقیهان و متکلمان، به پیروان علی و اولاد او گفته می شود.((1))
«محمد فرید وجدی» می نویسد:
به کسانی که علی را امام می دانند و از او پیروی می کنند و امامت را خارج از اولاد او نمی دانند، «شیعه» گفته می شود. این افراد معتقدند که امامت، قضیه ای مصلحتی نیست تا امت، کسی را به اختیار خود، به امامت برگزینند؛ بلکه رکن و پایه ای از ارکان دین است و به همین سبب، باید رسول خدا صلی الله علیه و آله ، به صراحت، امام پس از خود را معرفی فرماید.
از معتقدات دیگر شیعه این است که آنها، امامان را از گناهان کبیره و صغیره معصوم می دانند و می گویند که باید انسان در گفتار و رفتار، تولی و تبری را رعایت کند؛ مگر اینکه از دشمن ظالم بترسد که در آن حال می تواند تقیه کند.((2))
بنابراین، به کسانی شیعه می گویند که ملازم و مصاحب رسول الله صلی الله علیه و آله بودند، فضایل، مناقب و امامت حضرت علی علیه السلام را از زبان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله شنیدند و خلافت بلافصل او را پذیرفتند. سپس از سفارش های پیامبر صلی الله علیه و آله درباره او اطاعت و متابعت کردند و از یاران و پیروان امیرمؤمنان به حساب آمدند.
در نتیجه به مخاطبان واقعی سخن و وصیت رسول الله صلی الله علیه و آله درباره امامت و ولایت علی علیه السلام و ائمه اطهار علیهم السلام - که امامت را منحصر به حضرت علی و اولاد
ص: 61
او می دانند - «شیعه» اطلاق می شود.((1))
روند شکل گیری تشیع هم زمان با اعلان اسلام از طرف پیامبر اسلام و از همان آغازین روزهای یوم الانذار شروع گردیده است. مکتب تشیع به دلیلی که در واقع همان اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله است همزاد اسلام بوده است.
«تشیع»، مذهبی است که از زمان خلافت امام علی علیه السلام به عنوان مکتب اهل بیت علیهم السلام به صورت رسمی و حکومتی اعلام گردید. در آن زمان یکی از یاران پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله به نام ابان بن سعید، متولی منطقه بحرین بود. او نخستین شخصی است که بذر شیعه را در آن منطقه کاشت. در زمان وی، بحرین شامل بخش های قطیف و احساء و سایر مناطق «الشرقیه» بود.
به هر حال مردم منطقه الشرقیه - که شامل بخشی از شرق عربستان و بحرین فعلی بود - از زمان خلافت امام علی علیه السلام به تشیع رو آوردند. آنان همراه امام در سه جنگ صفین، نهروان و جمل شرکت داشتند. مورخان شهدای آنها را چنین اعلام کردند:
1. حکیم بن جبلهًْ العبدی؛ 2. ربیعهًْ العبدی؛ 3. زیدبن صوحان؛ 4.صعصعهًْ بن صوحان؛ 5. صحاربن العیاش العبدی؛ 6. قدامهًْ بن مسروق؛ (در جنگ جمل به شهادت رسیدند) 7. عمروبن المرجوم العبدی؛ 8. الحارث بن منصور العبدی؛ 9. الحارث بن مره. (در جنگ صفین به شهادت رسیدند)
مورخان آورده اند که قبایل منطقه الشرقیه - که به نام قبایل ربیعه مشهور بودند -
ص: 62
در تمام جنگ ها به طور فعال همراه امام علی علیه السلام بودند. برخی از پرچم های این قبایل، با عنوان «رایات الله» نام گذاری شده اند. خلاصه اینکه شیعیان الشرقیه نه تنها در جنگ؛ بلکه در سایر امور در خدمت امام علی علیه السلام بودند و در هر امری که امام می فرمود، بسیج شده، شرکت می کردند.
پس از شهادت امام علی علیه السلام اموی ها برای تسلط بر این منطقه بسیار کوشیدند؛ اما روح و جان مردم این مناطق، چنان با محبت اهل بیت علیهم السلام عجین شده بود که اجازه نمی دادند، اموی ها بر آنها مسلط شوند. پس از اموی ها عباسی ها نیز سعی کردند تا بر این سرزمین چیره شوند؛ اما با دیدن مقاومت آنها، ترجیح دادند که آنها را به حال خود واگذارند. در نتیجه «الشرقیه» - که به طور عمده از شیعیان بودند - به مرکز و مأمن مخالفان حکومت عباسیان تبدیل شد.
با این حال، حاکمان عباسی نمی خواستند که مشکلی بر مشکلات خود بیفزایند؛ زیرا خلفای عباسی افزون بر درگیری با حکام شامات، بر سر خلافت نیز با هم درگیری داشتند - که بیشتر این درگیری ها بلند مدت بود - . این امر باعث می شد، سرزمین الشرقیه را - که مخفیگاه مخالفان آنها بود - تحریک نکنند.
در اواخر حکومت بنی عباس، «قرامطه»، به منطقه الشرقیه حمله کردند و پس از کشتار و غارت، بر این منطقه تسلط پیدا کردند. مشخص نیست که آنان دقیقا چند سال بر این منطقه مسلط بودند؛ اما مسلم است که در سال 466 ه- . ق، شیعیان منطقه، تحت لوای «العیونیون الشیعه»، به مرکز حکومت قرامطه حمله کردند و پس از شکست آنها، حکومت را باز پس گرفتند. در تاریخ آمده است که «العیونیون» حدود 170 سال حکومت کردند.
پس از العیونیون، حکومت به دست «بنی عقیل» و پس از آن به دست
ص: 63
«آل عصفور» و سپس «آل جروان»، «آل جبر» و «مغامس» افتاد. همه این قبایل از پیروان اهل بیت علیهم السلام بودند.
«ابن بطوطه» سنی مذهب می گوید: «در زمان حکومت های ذکر شده، به منطقه الشرقیه مسافرت داشته و متوجه شده است که مسلمانان این منطقه «رافضی» هستند و پس از نام پیامبر صلی الله علیه و آله در اذان، نام علی علیه السلام را می آورند. همچنین حی علی خیرالعمل را در اذان ذکر می کنند».((1))
خلاصه آنکه تمام حاکمان این مناطق، شیعه بودند و اگر در مقطعی از تاریخ، قبایلی بر این منطقه مسلط شدند، به دلیل برتری تشیع و هویت مستقل و اصیل شیعیان، بیشتر آنها به مکتب تشیع گرویدند.
برای نمونه، هرچند حکومت قبیله بنی خالد در ابتدا شیعه نبودند؛ اما علمای شیعه، به تدریج، از نظر فرهنگی بر آنها تأثیر گذاشتند و بیشتر مردم این قبایل به مذهب تشیع گرویدند.
قبیله بنی خالد با اقتدار تا سال 1207 ه- . ق در این منطقه به حکومت خود ادامه دادند. پس از آن، با آغاز حکومت آل سعود، حکومت قبیله بنی خالد از این منطقه برچیده شد.((2))
در صدر اسلام، دو دیدگاه متفاوت در صحنه های مختلف جامعه اسلامی ظاهر شد که به مرور زمان، به دو مذهب بزرگ «شیعه و سنی» معروف شد. این دو
ص: 64
گرایش، دارای اختلاف ها و تفاوت هایی در اصول و فروع بودند. پیروان هر دو مذهب، در قالب گروه اکثریت و گروه اقلیت، تحولات و فراز و نشیب های گوناگونی داشتند.
پس از بعثت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و علنی شدن دعوت به اسلام، در زمان کوتاهی، فضایل و برتری های علی علیه السلام آشکار شد و چندین مرتبه رسول خدا صلی الله علیه و آله به صورت علنی و غیرعلنی، وصایت، خلافت و همچنین بشارت رستگاری او و پیروانش را - که همان شیعیان باشند - به اصحاب اعلام فرمودند:
یا علی أنت و شیعتک هم الفائزون.((1))
مَنْ کُنْتُ مَوْلاه فهذا علیٌ مولاه... .((2))
در تحولات تاریخی و اجتماعی که پس از رحلت پیامبر پیش آمد، گروه اکثریت (پیروان مکتب خلفا)، حاکمیت سیاسی را در اختیار داشت. آنها آنچه
ص: 65
در توان داشتند، بر ضد گروه اقلیت (پیروان اهل بیت علیهم السلام:) استفاده کردند، تا آنجا که پیروان مکتب خلفا - که سال ها بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله ، تشکیل مکتب داده بودند - گاهی مدعی هم زمانی و حتی سبقت بر تشیع نیز شدند.
برای روشن شدن حقیقت اصالت و تقدم مکتب اهل بیت علیهم السلام (تشیع)، سابقه این مکتب را در کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله جستجو می کنیم.
آن حضرت می فرماید:
یا علیّ بشّر شیعتک انا الشّفیع لهم یوم القیامة وقتا لاینفع مال و لا بنون الّا شفاعتی؛((1))
ای علی! مژده بده به شیعیانت که من در قیامت، هنگامی که مال و فرزندان فایده ای ندارد، آنان را شفاعت می کنم.
و نیز:
یا علیّ، لو ان، عبدا عبدالله عزّوجلّ مثل ما اَقام نوح فی قومه و کان له مثل احد ذهبا فانفقه فی سبیل اللّه و مدّ فی عمره حتّی حج الف عام علی قدمیه ثم قتل بین الصّفا والمروة مظلوما ثم لم یوالک یا علیّ لم یشم رائحة الجنّة و لم یدخلها؛((2))
ص: 66
ای علی! هرگاه بنده ای خدای عزّوجلّ را بندگی کند همانند آنچه که نوح در میان قومش بود و همانند کوه اُحد طلا داشته باشد؛ پس آن را در راه خدا انفاق کند و عمرش به قدری طولانی شود تا هزار مرتبه با پای پیاده به حج مشرّف شود. سپس میان صفا و مروه مظلومانه شهید شود؛ آن گاه ای علی! ولایت تو را نداشته باشد؛ بوی بهشت را استشمام نخواهد کرد و داخل بهشت نخواهد شد.
ص: 67
پیش بینی مدبرانه رسول مکرم اسلام صلی الله علیه و آله در غصب ولایت و خلافت ستودنی است. گویا ایشان به وضوح، کید و فتنه ریاست پرستان را می بیند. آن حضرت با صراحت می فرماید:
ستکون من بعدی فتنة فاذا کان ذلک فالزموا علیّ بن ابی طالب فانّه اول من یرانی و اول من یصافحنی یوم القیامة و هو الصّدّیق الاکبر و هو فاروق هذه الامّة یفرق بین الحقّ والباطل و هو یعسوب المؤمنین والمال یعسوب المنافقین؛((1))
ص: 68
به زودی بعد از من فتنه ای شما را در بر خواهد گرفت؛ پس هرگاه چنین شد، ملازم رکاب علیّ بن ابی طالب باشید؛ زیرا او در قیامت اول شخصی است که مرا خواهد دید و اول کسی است که با من مصافحه خواهد کرد. او صدیق اکبر و فاروق این امت و مرز بین حق و باطل است و او پیشوای افراد باایمان است و مال، پیشوای منافقان است.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله افزون بر پیش گویی فتنه و مشخص کردن مسیر مؤمنان با دستور الهی، بار دیگر، در تمسک به ولایت از جهت پیشوایی و رهبری امام علی علیه السلام ، بعد از خود فرموده اند:
علیکم بعلیّ بن ابی طالب فانّه مولاکم فَاَحِبّوه و کبیرکم فاتّبعوه و عالمکم فاکرموه و قاعدکم الی الجنّة فعزّزوه و اذا دعاکم فأجیبوه و اذا أمرکم فاطیعوه احبّوه لحبّی واکرموه لکرامتی ما قلت لکم فی علیّ الّا ما أمرنی به ربّی جلّت عظمته؛((1))
ص: 69
بر شما باد به علی بن ابی طالب؛ زیرا او مولای شماست، پس او را دوست بدارید؛ و بزرگ شماست پس از او پیروی کنید؛ و دانشمند شماست پس به او احترام بگذارید؛ و پیشوا و رهبر شما به سوی بهشت است؛ پس او را عزیز بدارید. هنگامی که شما را بخواند به فرمان او توجه کنید و اگر دستوری به شما دهد، پس از او اطاعت کنید. برای دوستی من، او را دوست بدارید و برای اکرام من، او را اکرام کنید. برای شما درباره علی نگفتم؛ مگر آنچه پروردگارم (جلت عظمته) به من امر فرموده بود.
همچنین آن حضرت می فرماید:
طاعة علیّ طاعتی و معصیته معصیتی؛((1))
ص: 70
اطاعت و پیروی از علی علیه السلام اطاعت من و نافرمانی از دستورهای او نافرمانی از دستورهای من است.
برخی ادعا می کنند که اگر علی علیه السلام به حکومت برگزیده می شد، جامعه به مقصد و هدایت نمی رسید؛ زیرا اولاً، او جوان بود و ثانیاً، او در صدر اسلام بسیاری را با شمشیر برنده اش، داغدار کرده بود. از همان ابتدا پیامبر به آنها چنین فرمود:
ان تولّوا علیّا تجدوه هادیا مهدیّا یسلک بکم الطّریق المستقیم؛((1))
ص: 71
اگر ولایت علی را بپذیرید، او را هدایتگری هدایت شده می یابید که شما را به سوی راه مستقیم رهبری می کند.
ان علیّ بن ابی طالب هو آل محمد و من یتعلّق به من نسله؛((1))
به درستی که علیّ بن ابی طالب و هر کس از فرزندان او باشد آل محمد است.
از آن حضرت روایت شده است:
ان فی اللّوح المحفوظ تحت العرش مکتوب علیّ بن ابی طالب امیرالمؤمنین؛((2))
به درستی که در لوح محفوظ - که در زیر عرش قرار دارد - نوشته شده است که علی بن ابی طالب، امیر مؤمنان است.
همچنین می فرماید:
یا علیّ خلقت أنا و انت من نور اللّه تعالی؛((3))
ص: 72
ای علی! من و تو از نور خدای تعالی آفریده شده ایم.
علیّ امیر البررة و قاتل الفجرة منصور من نصره فخذول من خذله الا و ان الحقّ یتبعه الا فمیلوا معه؛((1))
علی، امیر نیکان و قاتل فاجران است؛ یاری می شود هر که او را یاری کند و خوار می شود، هر که او را خوار کند. آگاه باشید که حق از او تبعیت و پیروی می کند، پس شما هم به سوی او میل کنید.
چگونه می شود ادعا کرد که خلافت بلافصل علی علیه السلام از سوی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله اعلام نشده و این امر
ص: 73
به امت واگذار شده است. آیا تنها همین یک کلام، حجت را بر تمام عقل گرایان و منصفان عالم تمام نمی کند که پیامبرشان فرموده است:
لکلّ نبیّ وصیّ و وارث و انّ وصیّی و وارثی علیّ بن ابی طالب؛((1))
ص: 74
برای هر پیامبری، وصی، جانشین و وارثی بوده است و به درستی که جانشین، وصی و وارث من علی بن ابی طالب است.
در انجام و سقوط تکلیف هر مسلمانی، حجت و ملاک الاهی لازم است. پیامبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه و آله به رسالت خویش در مشخص کردن حجت های الهی در رهبری امت اسلام عمل فرمود.
دقت در این کلام نورانی از ایشان بسیار راهگشا است که می فرماید:
أنا و علیّ حجّة اللّه علی عباده؛((1))
ص: 75
من و علی حجت و راهنمای الهی برای بندگانش هستیم.
وقتی پیامبر تمام موازین و مبانی انتخاب و انتصاب رهبر بعد از خودش را مشخص کرده، حکومت - چه مکتب و چه رهبری - مشروع خواهد بود و در پیشگاه الهی، سعادت دنیا و آخرت و رستگاری را به دست خواهد آورد. نظر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در این رابطه چنین است:
علیّ و شیعته هم الفائزون یوم القیامة؛((1))
ص: 76
علی و شیعیان او در روز قیامت رستگاران هستند.
ممکن است گفته شود که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله ، تنها علی علیه السلام را معصوم و حجت خدا بر بندگانش و رهبر آنان معرفی کرده است؛ زیرا شیعه حجت بودن او را نیز قائل است. در حالی که شیعه، طبق دستور پیامبر عمل کرده که فرمودند:
انّ اللّه جعل علیّا و زوجته و ابناءه حجج اللّه علی خلقه و هم ابواب العلم فی امّتی، من اهتدی بهم هدی الی صراط المستقیم؛((1))
به درستی که خداوند علی و همسر و فرزندانش را حجت و راهنمایان خود برای خلقش قرار داد و آنان در
ص: 77
میان امت من، درهای دانش هستند. هر کس به واسطه آنان هدایت شود، به سوی صراط مستقیم هدایت شده است.
اگر کسی قائل باشد که پیامبر صلی الله علیه و آله ، علی علیه السلام را شایسته رهبری می دانسته و او را پس از خود، تأیید، و بعد از خویش منصوب کرده اند، اما از کجا معلوم که او برای وصایت و خلافت بهترین
بوده است؟ اولاً؛ باید گفت پیامبر به دستور الهی عمل کرده و ثانیاً؛ این مطلب توهین به عظمت و اعلمیت پیامبر است، ثالثاً؛ خود ایشان برتری علی علیه السلام را نیز با صراحت چنین بیان فرموده اند:
انّ وصیّی و خلیفتی و خیر من اترک بعدی ینجز موعدی و یقضی دَینی علیّ ابی طالب؛((1))
ص: 78
به درستی که وصی من و جانشین من و بهترین کسی که بعد از من است و قرض مرا ادا کرده، علی بن ابی طالب است.
با وجود همه تأکیدات پیامبر مبنی بر وحدت امت اسلام، تنها شیعیان پایبند و ملتزم به امر ایشان بوده اند و کسانی که با علی علیه السلام و شیعیانش مخالف بودند، باعث تفرقه شدند و از مشروعیت سقوط کردند.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در این باره می فرماید:
اوّل ثلمة فی الاسلام مخالفة علی؛((1))
نخستین شکافی که در اسلام پدید می آید، مخالفت با علی خواهد بود.
پس آنگاه که شکاف در اسلام پدید آمد تکلیف امت چیست؟! پیامبر عظیم الشأن اسلام می فرمایند:
تکون بین امّتی فرقة و اختلاف فیکون هذا و اصحابه علیَ الحقّ یعنی علیّا؛((2))
میان امت من اختلاف و جدایی افتد؛ پس در آن هنگام ایشان و اصحاب او بر حق هستند؛ یعنی علی و یارانش.
ص: 79
دیدیم که شیعیان (پیروان علی بن ابیطالب علیه السلام ) طبق فرموده خداوند متعال و پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به این مکتب توسّل جسته اند. تشیع از همان روزهای نخستین اسلام، به عنوان مکتبی حقیقی و به عنوان اسلام ناب و بی انحراف محمدی تشکیل شده است. اگر در اسلام، غیر از حدیث غدیر، دلیلی بر حقانیت و سابقه تشیع نبود، باز هم هیچ خدشه ای بر این اصالت وارد نبود؛ زیرا حدود 27 نفر از محدثان اهل سنت، واقعه غدیر خم را روایت کرده اند؛ از آن گروه: «حاکم» در «مستدرک»، «خطیب خوارزمی» در «المناقب»، «هیثمی» در «مجمع الزوائد» و... را می توان نام برد.
حدود 13 نفر از مفسران اهل تسنن در تفسیرهای خود به ذکر واقعه غدیر خم پرداخته اند؛ مانند: «طبری» در تفسیرش، «تفسیر طبری»، «واحدی» در «اسباب النزول»، «فخر رازی» در «تفسیر کبیر» و... .
حدود 10 نفر از علمای علم کلام اهل سنت در مبحث امامت به ذکر واقعه غدیر خم پرداخته اند؛ مانند: «قاضی ابوبکر باقلانی مصری» در «التمهید» و «جرجانی» در «شرح المناقب» و... .
علمای لغت، آنجا که با لغاتی، از قبیل: «مولی»، «خم»، «غدیر» و «ولی» مواجه شده اند، ناچار به حدیث غدیر خم اشاره کرده اند؛ مانند: «ابن درید»، محمدبن حسن، در «جمهره» و «ابن اثیر» در «النهایه» و «حموری» در «معجم البلدان»، «زبیدی حنفی» در «تاج العروس»، «بهایی» در «المجموعهًْ النبهانیهًْ» و... .
پس بیاییم برای جلب رضایت خداوند، جبران ستم های روا داشته به این مکتب، اعتصام به «حبل الله المتین» و رستگاری و برای تمکین در مقابل حق؛ شجاعت و صداقت داشته باشیم؛ ان شاء اللّه.
ص: 80
هر مکتبی دارای اصول و مبانی عقیدتی و سیاسی مخصوصی است و شاکله اصلی مذاهب مختلف، اصول، مبانی و مظاهر اعتقادی آنان است.
بررسی دقیق و تحقیق عمیق در آرمان مکتب تشیع، نشان می دهد که آیات قرآن کریم، احادیث و روایات رسیده از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سنت نبوی، مهم ترین اصول و مبانی اعتقادی و سیاسی مذهب شیعه را تشکیل می دهد.
این حقیقت، بیانگر آن است که شیعه، مولود طبیعی اسلام و در واقع همان اسلام راستین ناب محمدی صلی الله علیه و آله است و از جنبه اصالت و اسلامیت در عصر نبوت شکل گرفته است؛ نه در تحولات و رویدادهای تاریخیِ پس از پیامبر مکرم اسلام صلی الله علیه و آله .
یکی از اصلی ترین و مهم ترین اصول و مبانی اعتقادی شیعه، موضوع ولایت و امامت است. شیعه
معتقد است که ادامه و تداوم حرکت نبوت، تنها از طریق امامت امکان پذیر است.
ص: 81
طبق نظر دانشمندان پیرو مکتب خلفا (اهل سنت)، امامت از فروع دین است؛((1)) اما از نظر شیعیان، امامت از اصول دین و معرِّف مکتب تشیع است.((2))
تعریف امامت، طبق نظر علما شیعه:
امامت، ریاستی عمومی، هم در امور دینی و هم در امور دنیایی است؛((3)) بنابراین، سعادت دنیا و آخرت انسان را تأمین و تضمین می کند.
امامت، لُطفی از سوی پروردگار، شناسنامه دین، کامل ترین نوع و مصداق حقیقی حجت خدا و خلیفه الهی است؛ اما قضاوت پیروان مکتب خلفاء درباره امامت، اجتهاد در مقابل نص است؛ به این معنا که آیات متعدد قرآن درباره رهبری و امامت را نادیده می گیرند؛ آنها حتی نص صریح کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله را تفسیر به رأی کرده و در مقابل این حجت های قطعی الهی و نص صریح، اجتهاد می کنند.
یکی از بارزترین موارد اجتهاد در مقابل نص در مکتب خلفا، در انجمن «سقیفه بنی ساعده» بود که بر خلاف مضامین و دستورهای قرآن کریم و احادیث و سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله عمل کردند.((4))
ص: 82
ویژگی های خاص امامت از نظر مکتب اهل بیت علیهم السلام عبارت اند از: عصمت امام،((1)) علم امام،((2)) سبقت او((3)) در اسلام، قرابت و نزدیکی به رسول خدا صلی الله علیه و آله ، داشتن وصایت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ،((4)) نص و تنصیص((5)) از سوی خدا و رسول و... .
مهم ترین مستندات قرآنی امامت بلافصل علی علیه السلام از نظر تشیع عبارت اند از: آیه ولایت،((6)) آیه اولی الامر،((7)) آیه صادقین،((8)) آیه ذوی القربی،((9)) آیه تبلیغ((10)) که توضیح و تبیین مفصل آیات در بسیاری از کتب تفسیری شیعه و اهل سنت آمده است. ما به دلیل اختصار و عنوان کردن موضوع، تنها به فهرست اکتفا کرده ایم؛
ص: 83
در صورت نیاز، به تفاسیری همچون: «تفسیر فخر رازی»، «المیزان فی تفسیر القرآن»، «تفسیر نمونه»، «تفسیر راهنما» و «تفسیر البیان» مراجعه فرمایید.
اصول سیاسی شیعه نیز، همانند اصول اعتقادی او، برگرفته از قرآن کریم، سنت رسول اللّه و سیره ائمه معصومین علیهم السلام است؛ همان گونه که مهم ترین مسئله سیاسی و اعتقادی حضرت علی علیه السلام نیز، در دوران حکومتش، عمل به کتاب خدا و سنت رسول اللّه صلی الله علیه و آله بود و در این باره فرمود: «اِنی حاملکم الی منهج نبیکم».((1))
عملکرد حکومتی امام علی علیه السلام که برگرفته از قرآن و سنت رسول اللّه صلی الله علیه و آله بود، بیانگر مبانی اندیشه سیاسی شیعه و تاریخ بی نظیر اسلام است؛ در اندیشه سیاسی تشیع، اهتمام خاصی به خدامحوری در تمام امور و شایسته سالاری، در راستای مردم سالاری دینی بوده است.
در این نوع اندیشه، همواره بر دوری از ظلم و ستم و توجه خاص به حق و حقیقت و گسترش عدالت اجتماعی تأکید شده است. در مکتب حیات بخش تشیع، حفظ ارزش ها و پاسداری از سنت های پسندیده، مشارکت طبقات مختلف در دولت و حکومت، توجه به معیشت مردم و تأمین نیازهای آنان، عدالت محوری، تکامل معنوی و مادی، ارتباط صحیح حاکم و کارگزار با مردم، و در یک جمله، تنظیم تمام امور طبق تعالیم اسلامی، از مؤلفه های اساسی و منشور سیاسی تشیع است.
یکی از ویژگی های خاص مکتب تشیع - که سایر فرقه های اهل سنت به آن عمل نمی کنند و اگر هم به آن اعتقاد دارند، به صورت مصلحتی آن را کتمان
ص: 84
می کنند - عدالت خواهی حاکم و کارگزار حکومتی است. مهم ترین و اساسی ترین عنصر حکومتی امام علی علیه السلام عدالت او بود؛ به همین دلیل گفته اند:
قتل فی محرابه لشدة عدله؛
علی به سبب شدت عدالتش به شهادت رسید.((1))
خلاصه اگر بخواهیم منشأ اندیشه سیاسی تشیع را در یک تقسیم بندی کلی قرار دهیم، به صورتی که شامل تمام ابعاد و زوایای جهان شمول و ناب آن شود، از سه محور اصلی نشأت می گیرد:
1. قرآن کریم؛ 2. سنت رسول خدا؛ 3. گفتار و سیره امام علی علیه السلام و دیگر ائمه معصومین علیهم السلام که همان اهل بیت علیهم السلام
هستند.
بیان اهداف و مبانی عقیدتی شیعیان در ابعاد مختلف آن، تدوین کتب متعددی را می طلبد؛ اما باید دانست که سلسله اصول و مبادی اعتقادی شیعیان همان عقاید رسول مکرم صلی الله علیه و آله و اسلام حقیقی است که پیشوایان تشیع بارها و به مناسبت های متعدد، مانند قیام ها و مبارزه های گوناگون بر ضد طاغوت های زمان خویش، آنها را مطرح کرده اند؛ برای مثال، حضرت امام حسین علیه السلام ، قیام و حماسه تاریخی خود را برای حفظ همین اصول و معارف الهی و زنده نگه داشتن این حقایق عینی از اسلام ناب محمدی و مکتب حیات بخش تشیع علوی سازماندهی کرد.
لازم است جهانیان و دیگر برادران مسلمان ما بدانند که پیام تشیع، به ویژه شیعیان عربستان؛ جایگزین شدن معروف به جای منکر، صلاح و اصلاح به جای
ص: 85
افساد، تقوا به جای گناه، حق به جای باطل و در یک کلمه، حاکمیت اسلام راستین رسول الله صلی الله علیه و آله به جای انحراف ها و تعصب های ناصواب در تمام سرزمین های اسلامی است؛ از این رو است که شیعیان، به عدالت و گسترش تعلیم و تربیت امیر مؤمنان، علی علیه السلام علاقه مند هستند.
حقانیت مکتب حیات بخش تشیع برای بزرگان اسلام، محرز، و تمام کتب معتبر حدیث و تاریخ، گویای این حقیقت است. برای نمونه، احادیثی را که در کتب متعدد اهل سنت آمده و به حد تواتر رسیده اند، ذکر می کنیم و به دنبال آن، بعضی از منابع این احادیث را، از کتب مکتب اهل بیت علیهم السلام نیز یادآور می شویم. هر چند - در اصل اثبات حقانیت - نیازی به مراجعه به کتب مکتب خلفا نیست؛ اما به دلیل احتجاج و اتمام حجت بر برادران اهل سنت، کوشیده ایم تا بیشتر منابع احادیث از کتب اهل تسنن باشند.
با اندکی تأمل و دقت در احادیث پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله درمی یابیم که تنها راه نجات امت اسلامی از گمراهی، تمسّک و توسّل به علی و فاطمه و ائمه اطهار علیهم السلام است.
1. تربیت علی علیه السلام در خانه و آغوش پیامبر اسلام و سابقه او در اسلام؛((1))
ص: 86
2. حدیث یوم الدار (سبقت در آشکار کردن اسلام)؛((1))
3. عقد
اخوت، پیش و پس از هجرت؛((2))
4. لیلة المبیت؛((3))
5. حدیث سد الابواب؛((4))
6. حدیث لافتی؛((5))
ص: 87
7. حدیث قدسی «ضربة علی یوم الخندق»؛((1))
8. حدیث طیر؛((2))
9. حدیث لقب ابوتراب؛((3))
10. حدیث منزلت در غزوه تبوک؛((4))
11. حدیث نجوی (غزوه طائف)؛((5))
12. حدیث خاصف النعل؛((6))
ص: 88
13. حدیث نفس (در اعلام سوره برائت)؛((1))
14. حدیث غدیر؛((2))
15. حدیث ولایت.((3))
هر کدام از موارد فوق به تنهایی می تواند دلیلی محکم بر مشروعیت مبانی عقیدتی شیعه باشد که در کتب مربوطه توضیح آنها آمده است.
بنابراین، با توجه به این غنای اسلامی، اتقان و ربط وثیق تشیع به حضرت رسول مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و اهل بیت مطهرش، باید روح جدیدی در این عصر بیداری در کالبد شیعیان دمیده شود. شیعیان باید به صورت صریح، علنی و دامنه دار؛ حقوق خویش را مطالبه کنند. آنها هرگز نباید از مبانی و اصول درست و به حق خویش عقب نشینی کنند. اقتدار شیعه در طول دوران های مختلف تاریخی، به او بقا بخشیده است. شیعیان در برابر بزرگ ترین مشکل در عربستان، یعنی جنگ
ص: 89
مذهبی باید استقامت کنند و با اصرار و چانه زنی بر اثبات حقانیت و استحقاقِ استیفای حقوق پا فشاری نمایند. غیر از پانزده حدیث مشهوری که ذکر شد، احادیث مشهور و فراوان دیگری نیز، حقانیت اعتقادات شیعه را تأیید و اثبات می کند.
رسول صلی الله علیه و آله می فرماید:
أتانی ملک فقال: یا محمّد سل من ارسلنا من قبلک علی ما بعثوا؟ (قال) قلت: علی ما بعثوا؟ قال: علی ولایتک و ولایة علیّ بن ابی طالب؛((1))
فرشته ای نزد من آمد و گفت: «ای محمد! سؤال کن از پیامبران پیش از خودت که بر چه چیزی مبعوث شده اند». گفتم: «بر چه چیزی مبعوث شده اند؟» جواب داد: «بر ولایت تو و ولایت علی بن ابی طالب».
همچنین می فرماید:
اذا کان یوم القیامة أقف أنا و علیّ علی الصّراط و بید کلّ واحد منّا سیف فلا یمرّ أحد من خلق اللّه الّا سألناه عن ولایة علیّ فمن کان معه شی ء منها نجی و فازو الّا ضربنا عنقه و القیناه فی النّار؛((2))
ص: 90
هنگامی که روز قیامت می شود، من و علی بر پل صراط می ایستیم و در دست هر یک از ما شمشیری است. هیچ کس از خلق خدا از آنجا عبور نمی کند؛ مگر آنکه از او درباره ولایت علی پرسش می کنیم. پس اگر با او چیزی از ولایت بود، نجات می یابد و رستگار می شود وگرنه گردنش را با شمشیر می زنیم و او را در آتش جهنم می اندازیم.
شیعیان بر اساس همین روایات و احادیث مستند و متواتر است که عاشق امیرمؤمنان و حکمت متعالی تشیع هستند و این برتری و فضایل منحصربه فرد علی علیه السلام است که پیامبر بیان می دارند.
پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله فرموده اند:
الشّاک فی فضل علیّ بن ابی طالب یحشر یوم القیامة من قبره و فی عنقه طوق من نار فیه ثلاث مأة شعبة علی کلّ شعبة منها شیطان یکلح فی وجهه و یتفل فیه؛((1))
ص: 91
کسی که درباره فضیلت و برتری علی بن ابی طالب شک کند، روز قیامت در حالی محشور می شود و از قبرش بیرون می آید که بر گردنش طوقی و گردنبندی از آتش دارد که دارای سیصد زبانه و بر هر زبانه ای از آن شیطانی است که او را به هول و هراس می اندازد و بر روی او آب دهان می اندازد.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:
اذا کان یوم القیامة و نصب الصّراط علی جهنّم لم یجز علیه الّا من معه جواز ولایة علیّ بن ابی طالب و ذلک قوله تعالی: وَقِفُوهم انّهم مسئولون؛((1))
ص: 92
هنگامی که روز قیامت می رسد و پل صراط بر روی جهنم نصب می شود هیچ کس از روی آن نگذرد، مگر آنکه همراه او برگ امان و ولایت علی بن ابی طالب باشد و این است سخن خدای تعالی: «آنها را نگه دارید چون مورد بازخواست و پرسش هستند.
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله که خود به دستور خداوند متعال، ولایت و خلافت بلافصل امیر مؤمنان علیه السلام را اعلام فرموده بود، پس از انجام مأموریت، خشنودی خدای متعال را در این باره، به بندگان اعلام می دارد:
اللّه اکبر علی اکمال الدّین و اتمام النّعمة و رضی الرّب برسالتی و ولایة علیّ من بعدی؛((1))
ص: 93
اللّه اکبر از کامل شدن دین و اتمام نعمت و رضایت و خشنودی پروردگار به سبب پیامبری من و ولایت علی بعد از من.
رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:
ما عرجنی ربّی عزّوجلّ الی السّماء و کلمنی ربّی الّا قال: یا محمّد أقرء علیّا منی السّلام و عرفه انّه امام أولیایی و نور اهل طاعتی و هنیئا لک هذه الکرامة؛((1))
هیچ گاه پروردگارم مرا به معراج نبرد و با من سخن نگفت؛ مگر اینکه فرمود: «ای محمد! علی را از سوی من سلام برسان و بگو که او پیشوا و رهبر دوستان من و نور و روشنی چشم اطاعت کنندگان من است و گوارا باد بر تو این کرامت و ارجمندی.
پیامبر اسلام اعتصام به آنان را تنها حبل ممدود و ریسمان اتصال بین خدا و بندگان دانسته اند:
فاطمة مُهجة قلبی و ابناها ثمرة فؤادی و بعلها نور بصری و الائمة من ولدها أمنا ربّی حبل ممدود بینه و بین خلقه من اعتصم بهم نجی و من تخلّف عنهم هوی؛((2))
ص: 94
فاطمه؛ روشنی بخش قلب من و شوهرش نور چشم من و پسرانش میوه دل من و امامان - از فرزندان وی - امینان پروردگارم و [آنان] ریسمان بین خدا و مخلوق او هستند. نجات می یابد، کسی که به آنان اعتصام جوید و نابود می شود، کسی که از آنان سرپیچی کند. برخی از مورخان، احادیثی در فضایل برخی از خلفا آورده اند و گاهی هم ادعا می کنند که ما هم فضایل و مناقبی برای پیشوایان مورد نظر داریم. در صحت آن احادیث، سخن بسیار است؛ اما
ص: 95
آیا آنان می توانند فضایلی بیاورند که حاکی و اثبات کننده ولایت کسی، غیر از علی علیه السلام و شیعیانش باشد.
رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: فضل علیّ علی هذه الامّة کفضل شهر رمضان علی سایر الشّهور و فضل علیّ علی هذه الامّة کفضل لیلة القدر علی سایر اللیالی و فضل علیّ بن ابی طالب علی هذه الامّة کفضل الجمعة علی سائر الایام. فطوبی لمن آمن به و صدّق بولایته والویل لمن جحده و جحد حقّه حقّا علی اللّه ان لا ینیله شیئا من روحه یوم القیامة و لا تناله شفاعة محمّد؛((1))
برتری علی بر این امت، همانند برتری ماه مبارک رمضان بر ماه های دیگر است و برتری علی بر این امت، همانند برتری شب قدر بر سایر شب ها و برتری علی بن ابی طالب بر این امت، همچون برتری جمعه بر سایر روزها است. پس خوشا به حال کسی که به او ایمان داشته باشد و ولایت او را تصدیق کند [بپذیرد ]و وای بر کسی که (امامت) او را انکار کند و حق او را منکر شود. بر خداوند است که چیزی از روح و آرامش و آسایش خود را نصیب چنین شخصی نکند و او را به شفاعت پیامبر نائل نسازد.
چرا همانگونه که شیعیان معتقد و پایبند به کلام ائمه خویش هستند، دیگر فِرَق اسلامی اعتقاد و پایبندیِ جدی به کلام پیشوایان و بزرگان خود نشان نمی دهند.
احمدبن حنبل - که پیشوای مذهب حنبلی اهل سنت است - کتاب مُسند خود
ص: 96
را از میان هفتصد هزار حدیث گلچین کرده است. او در حقانیت علی علیه السلام اعترافاتی دارد که عظمت تشیع را اثبات می کند و بازدارنده معاندان و مخالفان تشیع از ستیزه جویی و دشمنی با تشیع است. معمولاً در تمام کتب، به ویژه در صحاح سته اهل سنت از این گونه احادیث فراوان اند؛ اما برای نمونه احادیثی ذکر می شود:
«عبدالله»، فرزند «احمدبن حنبل»، می گوید که روزی در محضر پدرم بودم. گروهی از ساکنان محله «کرخ» بغداد بر او وارد شدند و درباره خلافت خلفای چهارگانه، سخن زیادی گفتند. پدرم رو به آنان کرد و گفت: «درباره علی و خلافت او سخن زیاد گفتید؛ آگاه باشید! خلافت، علی را زینت نداد. این علی بود که به خلافت زینت بخشید.»
«ابن ابی الحدید» پس از نقل این سخن می گوید: «مقصود احمد این است که دیگر خلفا خود را با خلافت آراستند و خلافت، کاستی های آنها را جبران کرد.»((1))
درباره فضایل صحابه پیامبر، به ویژه خلفا، روایات زیادی در کتب حدیثی وارد شده است؛ اما قسمت اعظم آنها مخدوش و ضعیف است. با توجه به این اصل که یادآور شدیم، پسر احمد می گوید که روزی پدرم می گفت: «ما لاحد من الصحابة من الفضائل بالاسانید الصحیحة مثل ما لِعلی؛((2))
ص: 97
درباره فضیلت هیچ یک از صحابه، به اندازه علی، روایت صحیح نقل نشده است».
باز عبدالله بن احمد می گوید، به پدرم گفتم: «درباره صحابه چه نظری داری؟» گفت: «در خلافت، ابوبکر و عمر و عثمان برترند. گفتم: «پس علی چگونه است؟» در پاسخ گفت: «علی از خاندانی است که هیچ کس را نمی توان با او مقایسه کرد.»((1))
او به طور تلویحی رسانده که علی بالاتر از آن است که با دیگر صحابه و یا خلفا مقایسه شود.
یکی از شاگردان «احمدبن حنبل» به نام «احمدبن منصور» می گوید که من نزد استادم بودم. مردی از او پرسید: «معنای حدیث که علی تقسیم کننده بهشت و دوزخ است، چیست؟»
احمد در پاسخ گفت: «چه اشکالی دارد، مگر پیامبر به علی نگفته است که تو را جز مؤمن، دوست، و جز منافق، دشمن نمی دارد».
سؤال کننده، گفتار احمد را تصدیق کرد؛ آن گاه احمد گفت: «جای مؤمن کجاست؟» مرد در پاسخ گفت: «در بهشت است». بار دیگر احمد پرسید: «جای منافق کجاست؟» آن مرد در پاسخ گفت: «در دوزخ است.» احمد از دو اعتراف این
ص: 98
مرد، نتیجه گرفت که علی علیه السلام تقسیم کننده دوزخ است؛ یعنی وجود علی در عالم آفرینش و مهر ورزیدن بر او یا ابراز خشم بر وی، مردم را به دو دسته تقسیم کرده است. نتیجه اعتقاد دسته نخست، بهشت، و نتیجه اعتقاد گروه دوم، دوزخ است.((1))
عبدالله((2)) می گوید که پدرم به من گفت:
مخالفان علی، در زندگی او کنجکاوی زیادی کرده اند تا در او نقطه ضعفی بیابند، اما موفق نشده اند؛ به همین دلیل تصمیم گرفته اند تا درباره کسانی که با علی علیه السلام نبرد کرده اند، فضایلی را نقل کنند. آنها فضایلی را جعل کردند و به مبارزه کنندگان با آن حضرت نسبت دادند.
این روایات، نمونه ای از صدها مورد از فضایل شیعیان و پیشوایان تشیع در کتب معتبر اهل سنت بود.
بیان فضایل و مناقب علی علیه السلام و اهل بیت پیامبر علیهم السلام و ذکر فضایل شیعیان در کتب معتبر اهل تسنن تا حدود زیادی به اثبات حقانیت مکتب تشیع، نزد معاندان و افراطیان علیه تشیع، به ویژه «وهابیت»، کمک می کند.
امام علی علیه السلام - با وجود تمام معضلات - توانست، افزون بر پیاده کردن عدالت در جامعه، احقاق حقوق مظلومان و اصلاح جامعه؛ شاگردانی همچون: مالک اشتر، کمیل، میثم، رشید هجری و... را تربیت کند و جامعه را در مسیر
ص: 99
صلاح و هدایت نبوی پیش ببرد.
متأسفانه ریاست طلبان و پیروان هوای نفس، برای به دست آوردن مطامع مادی و ریاست دنیوی خود، مسیر حکومت را تغییر دادند و در این راستا، مصائب بسیاری بر مسلمانان وارد کردند، به ویژه اینکه دشمنی فراگیر و گسترده ای را علیه شیعیان آغاز کردند. موارد متعدّد این دشمنی ها در تاریخ ذکر شده است؛ برای مثال، پس از امام علی علیه السلام حجربن عدی - صحابی پاکدامن - را گردن زدند... .
فجایع امویان به حدی بود که بسیاری از علمای اهل سنت و جماعت، ناچار شدند که خلفا را به خلفای راشدین و غیرراشدین تقسیم کنند.
حکومت بنی امیه با شیعیان رفتاری وحشیانه داشت؛ برای مثال، جسد زید را از قبر بیرون آوردند؛ سپس آن را به دار آویختند و سال ها بعد، آن را آتش زده، خاکسترش را به باد دادند.((1))
فجایع بنی عباس و کارگزاران آنها به حدی بود که خودشان هم اعتراف می کردند؛ مثلاً روزی شخصی در ماه مبارک رمضان بر حمیدبن قحطبه وارد شد. حمید، مشغول غذا خوردن بود. او پس از صرف طعام گفت: «من هیچ گونه عذری برای روزه نگرفتن ندارم.» آن شخص گفت: «پس چرا روزه نمی گیری؟» جواب داد: «کسی که این همه از علویان را کشته است، آیا می تواند امیدی به رستگاری داشته باشد؟»((2))
هزاران مورد متعدد دیگر از مظلومیت های شیعیان در تاریخ ثبت شده است که به مواردی از آنها، در بخش محدودیت ها و مظلومیت های شیعیان اشاره خواهیم کرد.
ص: 100
ص: 101
ص: 102
پیش از بررسی مناطق سکونت شیعیان در عربستان، ابتدا چند خاطره تاریخی و سپس وضعیت سکونت آنها را بررسی می کنیم.
در قرن چهارم هجری، بیشتر ساکنان جزیرهًْ العرب، شیعه بودند.((1)) «مقدسی»، جغرافی دان و مورخ معروف قرن چهارم می گوید که تمام قاضیان حجاز، شیعه بودند.((2)) دو سلسله قدرتمند شیعی به نام «آل بویه» و «فاطمیان» نیز مدت ها بر حجاز حکومت داشتند.((3))
شیعیان در عصر سلجوقیان، مقداری در فشار و سختی قرار گرفتند؛ اما قبه مطهر ائمه
ص: 103
بقیع علیه السلام را «مجد الملک»، «ابوالفضل اسعدبن محمدبن موسی اردستانی» بنا کرد این بقعه متبرکه، در سال 560 ه- . ق تکمیل شد. بقعه و بارگاه بسیار باشکوه و به آیینه کاری و گچ بری مزین بود. این مکان، قندیل های طلا و نقره و فولاد مکلل، فرش های گرانبها و عتیقه جات فراوان داشت که اکثر آنان، هدایای شیعیان ایران و هندوستان بود. در و دیوار آن روضه باصفا، اثری از صنعت و هنر سرپنجه ایرانیان عاشق اهل بیت علیهم السلام بوده است.((1))
مناطق زیادی از مکه و مدینه در دست شیعیان بود و آنان عزت و حیثیت اجتماعی والایی داشتند.
«مقدسی» می نویسد:
«ینبع»؛ بزرگ، پر آب و دارای بارویی استوار است. این شهر آباد و پرآب تر از یثرب است. دژی استوار و بازاری گرم دارد؛ مانند آن در شهرهای حجاز نیست. بیشتر بازاریان مدینه در موسم از آنجایند. دو دروازه دارد که جامع، نزدیک یکی از آنهاست. اکثر مردمش از بنی الحسن «علیه السلام» هستند.((2))
«ابوالقاسم بن احمد جیهانی» می نویسد:
ینبع، حصاری است در آنجا خرماستان و آب و زراعت، و آنجا وقفیاتی است که امیر مؤمنان علی بن ابی طالب راست و تولیت همچنان فرزندان او دارند.((3))
ص: 104
«اصطخری» در این باره می گوید:
ینبع حصتی است با نخیل و کشاورزی و آب و آنجا وقفی هست بر علویان. یادآوری این امر لازم است که بندر ینبع هم اکنون از مهم ترین مراکز تدارکاتی و مواصلاتی عربستان به شمار می آید و روزانه حدود دو میلیون بشکه نفت به ساحل بحر احمر می رساند. در حوالی ینبع، معدن طلا نیز وجود دارد.((1))
شیعیان نیز همانند پیروان دیگر مذاهب اسلامی در سراسر جهان، از جمله عربستان پراکنده اند. این پراکندگی به صورت ذیل است:
1. بخش عمده شیعیان عربستان در منطقه «الشرقیه» زندگی می کنند. استقرار شیعه در این منطقه، قدمت تاریخی دارد و بیشتر تاریخ نویسان، قدمت این استقرار را از زمان خلافت امام علی علیه السلام می دانند. استقرار شیعیان در این منطقه، بیشتر در شهرهای قطیف، احساء و دمام بوده و هست.((2))
2. بیش از 40 هزار نفر از شیعیان در مدینه زندگی می کنند که تاریخ سکونت آن، به دوران خلافت امام علی علیه السلام برمی گردد. شیعیان مدینه به «نخاوله» معروف اند. علت این لقب آن است که شغل اصلی شیعیان در مدینه «نخل داری» است. منبع درآمد آنها نیز از راه فروش محصولات به دست آمده از نخلستان ها است. البته این شغل از دیرباز متعلق به آنها بوده و اکنون هم جمعیت زیادی
ص: 105
از آنها در نخلستان های خرما کار می کنند.((1))
3.
عده ای از شیعیان عربستان نیز در شهرهای «ریاض»، «جده» و «مکه» سکونت دارند. بیشتر این افراد به تجارت و بازرگانی مشغول هستند. این افراد در واقع ساکنان شرقیه و مدینه بودند که برای بازرگانی به این شهرها مهاجرت کردند و جمعیت قابل توجهی را تشکیل می دهند.
4.
شیعیان اسماعیلی، عموما در منطقه جنوبی «حجاز» در جوار مرزهای عربستان با یمن زندگی می کنند.
5.
شیعیان زیدیه و گروهی از اثنا عشریه در منطقه غربی سکونت دارند.
6.
افراد و گروه های شیعی متفرقی که با تقیه در نقاط مختلف عربستان، از آشکار کردن مذهب و عقاید خویش خودداری می کنند.
این منطقه به سبب موقعیت جغرافیایی و اقتصادی، توجه ادیان و ملل گوناگون را به خود جلب کرده است. آثار کشف شده، حکایت از بت پرستی مردمانش در دوران باستان دارد، مثل: مجسمه ای سنگی که نزدیکی های قلعه «تاروت» یافت شد و شبیه مجسمه های سومری است یا مجسمه طلایی «عشتاروت» که در یکی از بستان های «تاروت» کشف شده است. برخی از اسامی بت ها در برخی از اماکن عبادی بت پرستان پیش از اسلام، هنوز باقی است، مثل: اسم «وال» که بت «بکربن وائل» بوده، یا «محرق» که بت «بکربن تغلب عبد قیس، عبدود و...» بوده است.
ص: 106
آتش پرستی نیز از طریق امپراتور ساسانی ایران به این منطقه وارد شده بود و در این مناطق - هر چند به طور غیرگسترده - رایج بوده است.
آتش پرستی قبل از اسلام با نفوذ ایرانیان در منطقه، تسلط آنها بر آن و هجرت برخی از ایرانیان به این منطقه گسترده تر شده است.
برخی از حفاری ها در قبرستان ها و معبدها نشان می دهد که برخی از افراد قبایل این منطقه نیز زرتشتی بوده اند؛ مثل عده ای از قبیله «تیم»؛ مانند: زراره بن عدسی تیمی، حاجب بن زراره، اقرع بن حابس و ابوالاسود.
یهودیت نیز وارد این منطقه شده است؛ گویا یهودیت از یمن یا عراق به این منطقه آمده است. «دکتر جواد علی» معتقد است که یهودیان از عراق به این منطقه آمده، در سواحل خلیج ساکن شده و با ساکنان آنجا تجارت کرده اند. آنان، سعی در یهودی کردن مردم این منطقه داشته و در این کار هم موفق بوده اند تا اینکه پرچم اسلام بر این منطقه بر افراشته شد.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دستور داد با آنان کاری نداشته باشند و تنها از آنها جزیه بگیرند. یهودیان بحرین و بقیه یهودیان این منطقه، جزیه می دادند و به این ترتیب بر دین خود باقی ماندند.
مسیحیت نیز وارد این منطقه شده است؛ برخی می گویند که از «حیره» یا «یمن» از طریق «مبشرین» و تجار مسیحی که از امپراتوری روم و فارس به این منطقه آمده اند، وارد شده است. مذهب «نسطوری» بین مسیحیان این منطقه رواج داشت و تاریخ کلیساها از وجود اسقف هایی در حوالی سال های 224م خبر می دهد، مانند: اسقف «عبدیوع» که مردم منطقه را به مسیحیت دعوت می کرد و دیرهایی نیز در این منطقه بنا کرد.
ص: 107
بیت قطرایا (قطر)، درین (دارین) در جزیره «تاروت» از توابع این کلیسا بود.
بیشترین پیروان در این منطقه به مسیحیت اختصاص داشت و عده ای از قبایل تغلب، ایاد بکر، تمیم، عبد قیس و... به این دین گرویدند. مشهورترین آنها بحیرا راهب، متالمس، جریربن عبدالمسیح و جارودبن بشربن عمرو است. جارود با عده ای نزد پیامبر آمدند و مسلمان شدند.
«مسعودی» می نویسد:
رباس ثنی و بحیرای راهب - که از قبیله عبد قیس بودند - پیش از بعثت پیامبر، معتقد به خداوند، توحید و معاد بودند.
«ابن حجر عسقلانی» در کتاب «الاصابة» می نویسد:
منذربن عائد ملقب به اشبح با راهبی دوست بود و در «دارین» منزل داشت و هر سال او را می دید. یک بار او را در «زاره» دید. وی به منذر خبر داد که پیامبری از مکه ظهور خواهد کرد. او هدیه را می پذپرد؛ اما صدقه را نمی پذیرد و بین دو کتفش علامتی است که نشان می دهد، وی بر تمام ادیان پیروز خواهد شد.
پس از مرگ راهب، وقتی اشبح، خبر بعثت رسول اکرم صلی الله علیه و آله را شنید، پسر خواهر و داماد خود، عمروبن عبدالقیس را با مقداری خرما و هدایا به همراه «اریقط» که راهنما بود، نزد او فرستاد. عمرو در سال هجرت به مکه رسید و پیامبر را ملاقات کرد و نشانه ها را دید و اسلام آورد. سپس برگشت و به دایی خود خبر داد. او نیز اسلام آورد. این دو نفر تا مدتی اسلام خود را کتمان می کردند.
ص: 108
مردم این منطقه در سال ششم هجری اسلام آوردند. مورّخان می نویسند، مسلمانان این منطقه با صحت مبانی اسلام قانع شدند و جنگی در نگرفت. اکثریت قاطع ساکنان این منطقه مسلمان شدند و نشانه های اسلام اصیل در جان و دل ساکنان این منطقه باقی ماند و همین امر باعث شد تا اهالی این منطقه شیعه بمانند. این افراد در اکثر مبادی و مبانی دینی، اختلافی با برادران اهل سنت ندارند و انحراف ها و اختلاف هایی نیز که «قرامطه» به وجود آورده بودند، با زوال حکومت شان از بین رفت. اکنون در منطقه «قطیف» و شهرها و روستاهایش، اسلام ناب شیعی، مدال افتخار این منطقه است. راستی که بزرگ مرد تاریخ بشر، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله چه زیبا فرموده است:
یا علیّ ما مثلک فی النّاس الّا کمثل سورة قل هو اللّه احد فی القرآن. من قرأها مرّة فکانّما قرأ ثلث القرآن و من قرأها مرّتین فکانّما قرأ ثلثی القرآن و من قرأها ثلاث مرّات فکانّما قراء القرآن کلّه و کذا انت یا علیّ من احبّک بقلبه فقد اخذ ثلث الایمان و من احبّک بقلبه و لسانه فقد اخذ ثلثی الایمان و من احبّک بقلبه و لسانه و یده فقد جمع الایمان کلّه و الّذی بعثنی بالحقّ نبیّا لو احبّک اهل الارض کما یحبّک اهل السّماء لما عذّب اللّه احدا منهم بالنّار؛((1))
ص: 109
ای علی! نیست مثل تو در میان مردم؛ مگر مانند سوره قل هو اللّه احد در قرآن که اگر کسی آن را یک بار بخواند، مانند آن است که ثلث قرآن را خوانده است. اگر کسی دوبار بخواند، مانند آن است که دو سوم قرآن را خوانده است. هرگاه کسی آن را سه مرتبه بخواند، مانند آن است که تمام قرآن را خوانده است و تو، ای علی! چنین هستی، اگر کسی تو را در قلب خود دوست بدارد به درستی که یک سوم ایمان را داراست و هرگاه تو را با قلب و اظهار زبان دوست بدارد، پس دو سوم ایمان را دارد و هرگاه دوستدار قلبی تو باشد و به زبان نیز اقرار کند و با وجودش از تو حمایت کند، تمام ایمان را داراست. قسم به خدایی که مرا به راستی و حق، پیامبر قرار داده است؛ هرگاه اهل زمین تو را مانند اهل آسمان دوست بدارند، خداوند هرگز یکی از آنان را با آتش جهنم معذب نخواهد کرد.
کتاب «الشیعه
فی المملکهًْ العربیهًْ السعودیهًْ»،
اثر آقای «حمزه حسن»، بهترین کتابی است که درباره اوضاع و احوال شیعیان عربستان، وضعیت جغرافیایی
ص: 110
انسانی، پراکندگی در سکونت، تعداد و قبایل، سخن به میان آورده است.
این کتاب بهترین تحقیقی است که به طور کامل و مستند ارائه شده است.
مؤلف از هر طایفه، افرادی را ذکر کرده و از مشاهیر آنها نیز، سخن به میان آورده است. این کتاب در دو جلد و با اسلوبی مناسب، به زیور طبع آراسته شده است.
ما در این اثر، پراکندگی، تعداد جمعیت و انواع قبایل را از کتاب ایشان، اقتباس کردیم. سپس با افزودن مطالبی، کوشیدیم تا پژوهشی قابل اطمینان و قریب به واقع ارائه کنیم.
به دلیل خفقان، سرکوب شدید و کافر دانستن این مسلمانان اولیه و به سبب ترس از خطرات جانی، مالی و ناموسی، هرگز همه این مسلمانان، دین خود رابه صورت علنی اعلام نکرده و نمی کنند؛ اما با تلاش در شناسایی مناطق شیعه نشین و نسبت جمعیتی آنها و با توجه به جوانب مختلف قضایای مربوطه، توانستیم تا حدودی به اصل مسئله پی ببریم. سپس سعی کردیم با تکمیل نقاط ضعف آن در تحقیق های گذشته و افزودن مطالب مربوطه و درست، آمار و ارقام صحیحی ارائه کنیم.
شیعه امامیه، به غیر از مکه و مدینه، در شهرها و روستاهای شرقی عربستان نیز ساکن است. دکتر «عبدالله حامد» می نویسد:
در هیچ نقطه ای از عربستان، دینی غیر از اسلام وجود ندارد و شیعیان در مکه و مدینه ساکن اند و اکثر آنها در احساء و قطیف زندگی می کنند؛ به ویژه قطیف که همه ساکنان آن شیعه هستند.
اسماعیلیه نیز در شهرهای جنوبی عربستان، همچون «نجران» و روستاهای آن متمرکزند. در شهرهای دیگر نیز اقلیت شیعی (امامیه و زیدیه) به چشم می خورد.
ص: 111
منطقه احساء دارای وسعت زیادی است و پهنه آن، تا مرز قطر ادامه دارد. بافت کلی ساکنان این منطقه شیعی است و قدمت آن به ابتدای قرن اول ه- . ق بر می گردد. در زمان حکمرانی سلسله قدرتمند و شیعی آل بویه، دیگر مردم این منطقه نیز به مذهب تشیع گرویدند. در آن زمان، این منطقه جزء خاک عربستان نبوده است. در قرن گذشته و پس از اینکه وهابیت، این ناحیه را به طور کامل اشغال کرد، این منطقه ضمیمه عربستان سعودی شد.
در شمال منطقه احساء، کشور کویت قرار دارد که حدود یک سوم آن را شهروندان شیعه تشکیل می دهند. همچنین در جنوب منطقه «احساء»، قطر قرار دارد که حدود 25 درصد از جمعیت آن را شیعیان تشکیل می دهند. در کنار قطر، منطقه «بحرین» با هفتاد درصد جمعیت شیعه قرار دارد که در صورت بیداری اسلامی، مکملی برای یکدیگر خواهند بود.
«ابراهیم پاشا» پس از دیدار از احساء، در توصیف آن می گوید: «روستاهای پنجاه گانه اش، پوشیده از بوستان ها و مزارع سرسبزند و برنج و خرما بیشترین سهم را در محصولات کشاورزی این منطقه دارد.»
او سپس گندم را نیز اضافه کرده و می گوید، گندم بخش زیادی از زمین های کشاورزی این منطقه را به خود اختصاص داده است.
انگور، انجیر، هلو، نارنج، لیمو، پرتقال، سیب، توت، سدر، زردآلو و سبزیجاتی، مانند: بامیه، گوجه فرنگی، لوبیا، کنجد و سیب زمینی از دیگر محصولات کشاورزی این منطقه اند.
ص: 112
1. جبیل: این روستا در شرق هفوف قرار گرفته است. علی آل عبدالقادر درباره این روستا می نویسد: «اهل این روستا شیعه و شغل آنها کشاورزی است.»((1))
سادات - آل حسین، آل هاشم، آل حسن، آل ابن محسن - ، آل شایب - که مهندس عبدالله عبدالمحسن الشایب از این خانواده است - ، آل عبدالرضا، آل ابن نصر، عیسی، آل عبدالله، آل حیا، آل عبود و آل ممتّن از شیعیان این روستا به شمار می روند. سید ابراهیم سلمان - که بزرگ روستاست -، شاعر معروف عبدالکریم ممتّن و عبدالرحیم ممتّن از شخصیت های بارز این روستا هستند؛
2. شهارین: این روستا در شرق روستای «فضول» قرار گرفته و تمام ساکنان آن شیعه اند. علی آل عبدالقادر درباره این روستا می نویسد:
رودی از چشمه برابر از روستای شهارین می گذرد...اهل این روستا شیعه و شغل آنها کشاورزی است.((2))
طوایف آل بدیوی، آل صقر، آل عباد، آل حسین، عقیلی و دالوی از طوایف این روستا هستند؛
3. بطّالیه: این روستا منسوب به مالک بن بطال است. او یکی از اعضای دولت «عیونیه» بود که بر منطقه حکومت کرد. ابن مقرب عیونی او را این چنین ستایش می کند:
و مالک حین ندعوه فأی فتی
حرب اذا ماالتقی الرجاف فالتمطا
بطّالیه، روستایی نزدیک شهر «هجر» است که طبق نقل که علامه الجزیرهًْ
ص: 113
حمد الجاسر در عصر اسلام شهری مشهور بوده است. «حمد الجاسر» در سال 1358 ه- . ق از این روستا دیدن کرد و آن را این چنین توصیف کرد:
این منطقه، منطقه ای آباد در حدّ شهر «احساء» است که قرامطه، آن را مبدأ حرکت خود قرار دادند. بطالیه از چهار منطقه تشکیل می شود و از دو چشمه «حاره» و «جوهریه» سیراب می شود.
«جاسر» منطقه وسیعی مشهور به «قصر قریمط» و آثار باستانی دیگری همچون مسجد جامع - که مردم به آن «مسجد قریمط» می گویند - و حمامی را دیده است که پادشاه آخر قرامطه در آن کشته شد؛ اما اکنون وهابیان، این اماکن را از بین برده و بناهای جدیدی جای آنها ساخته اند.((1))
«لوریمر» درباره اهالی «بطالیه»، در اوایل قرن بیستم چنین می نویسد که در این روستا 325 خانوار وجود دارند که همه شیعه اند.
«علی آل عبدالقادر» درباره این روستا می نویسد: «تمام اهالی این روستا، شیعه و شغلشان کشاورزی است.»((2))
مسبّح - علی مسبح از این طایفه است - ، مسلم - عبدالله ناصر مسلم - متوفای 1988 م که در زندان های صدام به شهادت رسید و حکومت عربستان برای آزادی وی هیچ اقدامی نکرد، از این طایفه است - ، طایفه شیخ، عبدالرضا، کریّ، حجّی، مسلّمی، آل رزق و آل عمار - باقر آل عمار از این طایفه است - جزء طوایف این روستا به شمار می روند؛
ص: 114
4. مطیرفی: تمام اهالی این روستا شیعه اند. چشمه های آب گرم، نخلستان ها و مزارع فراوانی در این روستا وجود دارد. طایفه آل خویتم (از قبیله زعب) در این روستا ساکن هستند. در گذشته، این طایفه، جزء رهبران و بزرگان روستا به شمار می رفتند. طوایف بندر،عبیدون و بختیان - که هم اکنون اکثر اهالی روستا را تشکیل می دهند - در این روستا ساکن اند.
طوایف آل حجی، سادات آل علی و جزیری نیز از ساکنان این روستا هستند. آیت الله احمدبن زیدالدین احسائی، متوفای 1241 ه- . ق، یکی از مشهورترین علمای شیعه، از این روستا بوده است. مشهور است که اکثر اهالی این روستا از بزرگان منطقه بوده اند. بسیاری از افراد طایفه «بنی خالد» چندین سال پیش به این روستا هجرت کرده و شیعه شده اند؛
5. بنی معن: روستایی واقع در شرق «هفوف» است که همه ساکنان آن شیعه اند. طوایف شیعه ساکن در این روستا عبارت اند از: آل عطیه - محمد عطیه از این طایفه است - ، آل خمیس - می گویند، این طایفه از قبیله سبیع بوده اند - ، آل بوقرین - عبدالله آل علی بوقرین از این طایفه است - ، سادات و شقاقیق - یوسف الشقاق از برجسته ترین شخصیت های منطقه و عبدالله شقاق از این طایفه هستند و در این روستا ساکن اند؛
6. دالوة: تمام اهالی آن شیعه و سادات آل ناصر، آل هاشم، طوایف آل تریکی و مطاوعه - حبیب مطاوعه از این طایفه است - در این روستا ساکن هستند؛
7. قاره: تمام
اهالی آن شیعه هستند و سادات آل محسن، آل شخص و سلمان در این روستا ساکن هستند. آل شخص؛ طایفه ای علمی است که شخصیت هایی همچون سید باقر شخص، پسرش سید عبدالرضا شخص، دکتر سید عدنان
ص: 115
شخص، پسرش سید هاشم شخص، شاعر محمد رضابن عبدالله هاشم شخص، خطیب سید محمد محسن شخص و خطیب سید هاشم بن محمد شخص در آن درخشیده اند. سید باقر و سید خلیفه موسوی قاری - متوفای 1361 ه- . ق - نیز ساکن این روستا بوده است.
طایفه عیثان که محمد عیثان، علی عیثان و حسن عیثان از شخصیت های آن هستند. طایفه علی نیز در این روستا ساکن اند. شاعر و ادیب، محمدعلی که سردبیر مجله «الیوم»، و جلال علی - شاعر - از شخصیت های آن هستند. روستای قاره به سبب کوهی به نام «جبل القاره» معروف و مشهور است؛
8. منصوره: همه اهالی این روستا شیعه هستند. برخی از طوایف این روستا عبارت اند از: طوایف سلمان عباد، آل حبابی، آل اوباری، فضلی - مجتهد بزرگ میرزامحسن فضلی و پسرش دکتر عبدالهادی فضلی که ریاست بخش زبان عربی دانشگاه ملک عبدالعزیز جده را تا سال 1988 م به عهده داشت، از شخصیت های بارز این طایفه اند؛ همچنین طوایف سلطان و عیسی نیز از این روستا بوده اند که عبدالمحسن عیسی و پسرش توفیق عیسی از این طایفه اند.
خطیب حبیب هدیب و علی ابوراضی نیز از علمای این روستا بوده اند؛
9. تیمیه: مناطق شیعه نشین، مهد تمدن و فرهنگ اسلامی شیعی بوده اند. جای جای مناطق شیعه نشین عربستان، اعم از مکه، مدینه، احساء، قطیف و... . شخصیت های علمی برجسته ای داشته اند. این اشخاص به دلیل حمله وهابیت کشته، زندان، تبعید یا راهی دیار دیگری، همچون: قطر، بحرین، کویت و... شده اند.
برای نمونه می توان به روستای «تیمیه» از روستاهای «هفوف» منطقه احساء اشاره کرد که تمام اهالی این روستا نیز شیعه هستند. این روستا، روستای علم
ص: 116
و فضیلت است. گفته اند که در یک زمان حدود چهل مجتهد در این روستا بوده است. این قضیه، کمی قبل از اشغال اخیر آل سعود بر این منطقه بوده است. تاریخ نویسان معتبر نوشته اند که مساجد این روستا و چندین روستای دیگر به بهانه اینکه کلیسا هستند، ویران شدند.
مرحوم فرج عمران درباره این روستا، این گونه می سراید:
قدّسوا مدینه تیمیة
فهی من خیرة القری الهجریة
قدّسوا تلکم الربوع اللواتی
هی بالامس مشرقات مضیّة
طوایف آل ابوعامر، آل عبدالرزاق، آل عباد و... در این روستا ساکن بوده اند. ابراهیم بن حسن بن ابن جمهور شیبانی احسائی - یکی از بزرگ ترین علمای شیعه درقرن نهم هجری - ، پسرش علی و نوه اش محمدبن علی بن ابی جمهور، نویسنده کتاب «عوالی اللآلی» از شخصیت های برجسته این روستا به شمار می روند.
مصادیق دیگر این حقیقت، آیت اللّه احمدبن زیدالدین احسائی (متوفای 1241 ه- . ق) یکی از مشهورترین علمای شیعه عربستان از روستای «مطیرفی» هفوف بود. آیت اللّه حبیب بن صالح بن قرین (متوفای 1363 ه- . ق) از مراجع بزرگ منطقه روستای «حوطه» هفوف در منطقه احساء بود. حسن موسی صفار از بزرگان دینی و سیاسی شیعه در عربستان است. او خطیب و نویسنده ای مشهور بود که تألیفاتش به بیش از سی اثر می رسد و یکی از آثار او کتاب «التعددیة والحریة فی الاسلام» است؛
10. طریبیل: تمام ساکنان این روستا شیعه هستند. این روستا، روستایی تاریخی و قدیمی است که طوایف «هاجری» و «آل ابوشفیع» - که خطیب محمد
ص: 117
ابوشفیع ( متوفای 1988 م) و شفیع ابوشفیع از شخصیت های آن هستند - در آن سکونت داشتند؛
11. تویثیر: تمام اهالی این روستا شیعه هستند. این روستا نیز، مانند روستاهای دیگر افزون بر ساکنان اصلی، مقصدی برای قبایل دیگر بوده است. سادات حاجی، آل برّاقی، آل ابن محسن، حسن، سید غالب سلمان و طوایف آل عبدالله و شقاق در این روستا سکونت دارند؛
12. قرن: همه
ساکنان این روستا شیعه اند. سادات و طوایفی، همچون حسین - که شیخ حسین از شخصیت های آن بود - آل عطیه و آل جریدان از ساکنان آن به شمار می روند؛
13. حوطه: تمام اهالی این روستا شیعه هستند. طوایف جبران، اکثر اهالی روستا را تشکیل می دهند و احمد جبران نیز جزء آنان است. آل حسن ناصر، ابوعلی و سادات در این روستا ساکن هستند. مرجع بزرگ؛ حبیب بن صالح بن قرین (متوفای 1363 ه- . ق) و جمال الدین احمد محسنی (متوفای 1247 ه- . ق) از شخصیت های این روستا هستند؛
14. عقار: طبق نوشتة علی آل عبدالقادر، تمام اهالی این روستا شیعه اند؛حمد جاسر به اشتباه از کتاب «دلیل الخلیج» نقل کرده است که تمام اهالی آن سنی هستند؛
15. حلیله: این روستا، در شمال شرقی «هفوف» واقع شده و اداره سنی ترکی در این روستا، زمین هایی دارد که زیر کشت برنج است. تمام ساکنان این روستا شیعه هستند و طوایف آل مبارک - که عبدالله مبارک از آنان است - ، آل خمسین، سلطان بحرانی - که حسین طاهر بحرانی از شخصیت های آن بود - ،
ص: 118
آل بورقیبه، آل کشی، عباد، خضیری، حلیمی و حلیلی از ساکنان این روستایند؛
16. غمسی: تمام اهالی این روستا شیعه هستند و طایفه راشد - که خطیب حجّی راشد جزء شخصیت های این طایفه است - ساکن این روستا هستند؛
17. مزاوی: تمام اهالی این روستا شیعه هستند و آل نصیر یکی از طوایف این روستا شمرده می شود؛
18. مرکز: همه ساکنان این روستا شیعه هستند و طوایف آل حسین، آل ناصر، سلمان، سادات آل هاشم و جاسم - که علی جاسم از این طایفه است - از ساکنان این روستا به شمار می روند؛
19. قسیایره: تمام اهالی این روستا شیعه و طوایف «راشد» و «علیوی» در آن سکونت دارند؛
20. بنی نحو: در نزدیکی «هفوف» واقع است و تمامی اهالی آن شیعه هستند؛
21. ابوثور: تمام اهالی این روستا شیعه اند؛
22. رمیله: تمام اهالی این روستا نیز شیعه هستند؛ طوایف ناصر، شقاقیق، راشد، آل صالح، سادات سلمان و لویمی - که عبدالمحسن لویمی که به ایران هجرت کرده و در شهر سیرجان دفن شده، از شخصیت های آن است - ساکن این روستا بوده اند؛
23. ساباط: از روستاهای «هفوف» است و تمام ساکنان آن شیعه هستند. طوایف آل محسن، آل حسن، آل بطی و بحرانی - که حاج علی بحرانی جزء آنهاست - در این روستا سکونت داشته اند؛
24. عمران شمالی: این روستا در شمال شرقی «هفوف» قرار گرفته واهالی آن شیعه اند. طوایف آل علی - که عمران آل علی و پسرش شیخ معتوق و محسن
ص: 119
عیسی علی و پسرش عبدالهادی که بزرگ کنونی روستا به شمار می رود - از شخصیت های این طایفه هستند. آل سلیم و نجیدی نیز در این روستا ساکن اند؛
25. عمران جنوبی: این روستا نیز در شمال شرقی «هفوف» قرار دارد. سادات شایب - که حسین شایب و خطیب طاهر شایب از شخصیت های آن بوده اند - ، در این روستا می زیسته اند؛
26. شعبه: این روستا در کنار کوه «کنزان» - که معاهده کنزان بین ملک عبدالعزیز و قبیله عجمان در نزدیکی این کوه بود - اکثر ساکنان آن شیعه اند و طوایف حلیمی - که محمد حلیمی - حسین حلیمی و ملا ابراهیم حلیمی جزء آن هستند - و خمیس - که شیخ موسی خمیس از شخصیت های آن به شمار می رود - در این روستا ساکن هستند؛
27. منیزله: اکثر ساکنان این روستا، شیعه و طوایف آل حسین، آل ناصر و سلمان در آن سکونت دارند؛
28. فضول: اکثر اهالی این روستا شیعه و طوایف مطر - که خطیب صالح بن عبدالحسین مطر، کاظم بن مطر، پسرش خطیب جوادبن مطر، برادرش خطیب و شاعر محمد صالح مطر از شخصیت های آن بوده اند - ، آل صویل و کاظم از ساکنان این روستا هستند؛
این روستا پس از آن معروف شد که وهابی ها اکثر ساکنان آنجا را سربریدند. همان گونه که مورخ وهابی، حسین بن غنام با افتخار در کتاب خود «روضة الافکار والاوهام» می نویسد: «این کشتار بی رحمانه در سال 1203 ه- . ق روی داد»؛
29. جلیجله: عده ای از اهل تسنن قبیله عجمان و شیعه در این روستا زندگی می کنند. تعداد شیعیان این روستا، حدود نصف جمعیت روستا را تشکیل می دهد.
ص: 120
طوایف آل جعفری، آل جعیدان و حسن هم از ساکنان این روستا هستند؛
30. طرف: اکثر
اهالی این روستا سنی بوده اند؛ اما بسیاری از آنها به مناطق دیگر به ویژه به شهرها هجرت کرده و تعدادی از طوایف شیعی به این روستا مهاجرت کرده اند. به همین سبب، اکنون حدود نصف جمعیت آن را شیعیان تشکیل می دهند.
طوایف شیعی؛ بدیوی، احمد، شملان، آل شریده - که محمد شریده از آنان است - از ساکنان این روستا به شمار می روند؛
31. جفر: شیعیان
این روستا نیمی از جمعیت روستا را تشکیل می دهند و طوایف عالم - که محمد عالم از جمله آنان بوده - ، آل جاسم و آل احمد از ساکنان آن هستند.
32. جشّه: اهالی آن از شیعه و سنی بوده اند و طوایف شیعی آل بدر و ملیفی در آن سکونت دارند؛
33. صبایخ: تمام اهالی آن شیعه هستند و شیخ حسن جزیری و پسرش عبدالحمید جزیری از شخصیت های بارز این روستا به شمار می روند.
روستاهای دیگری نیز وجود دارند که شیعه نشین هستند. مانند: ابورمل، ابوحصی دویکیه، شویکیه، سیدویه، سویدر، ضاحیه، عرّامیه، علیه، غرس و واسط.
هفوف، مرکز استان است و یک سوم ساکنان استان، در این شهر ساکن اند. نود درصد ساکنان آن را شیعیان تشکیل می دهند، که در تمام مناطق آن، با اکثریت قاطع زندگی می کنند ؛ مانند: رفعه شمالی، رفعه جنوبی، کوت، فریق شمالی،
ص: 121
فاضلیه تعاون، مزرع، سدره، حدادید، سویج، نعاثل، رقیات، یحیی، اندلس و زقیقان.
1. آل ابوخمسین: محمد «ابوخمسین»، «موسی ابوخمسین»، «باقر ابوخمسین»- که قاضی شیعیان احساء در دادگاه اوقاف و ارث است - پسرش «حسن بن باقر ابوخمسین»، «موسی عبدالهادی ابوخمسین»، «حسین عبدالهادی ابوخمسین»، «حسن عبدالهادی ابوخمسین»، «یاسین ابوخمسین» (متوفای 1400 ه- . ق) و روزنامه نگار «علی بن احمد ابوخمسین» از بزرگان این طایفه به شمار می روند. طوایفی از آل ابوخمسین در کویت و بصره نیز ساکن شده اند که از احساء به این مناطق مهاجرت کرده اند؛
2. عامر:
«توفیق العامر» از این طایفه است. تعدادی از خویشاوندان این طایفه در منطقه زبیر ساکن هستند؛
3. شوّاف:
«حسین شوّاف» - که از شاگردان موسی ابوخمسین به شمار می رود - و پسرش «عبدالله شوّاف» و شهید «محمد نور الشوّاف» - متوفای 1406 ه- . ق - از این طایفه به شمار می روند. تعدادی از نزدیکان این طایفه در کویت زندگی می کنند؛
4. ابوحلیقه: «احمدبن عبدالله ابوحلیقه» - که پدرش چندین حسینیه و... را تأسیس کرده بود - و پسرش «جوادبن احمد ابوحلیقه» جزء این طایفه هستند. تعدادی از خویشاوندان این طایفه در کویت سکونت دارند؛
5. رمضان:
«احمد رمضان» - از شاگردان «موسی ابوخمسین احمدراضی بن
ص: 122
عبدالرضابن عبدالله رمضان»، شاعر شهید «علی رمضان» - که در 1370 ه- . ق به شهادت رسید - ، شاعر معاصر «محمد حسین رمضان» و برادرش «جواد رمضان» از این طایفه هستند. تعدادی از نزدیکان این طایفه در کویت ساکن اند؛
6. الامیر: خطیب جوان، «عادل بن علی محمد الامیر» از این طایفه است. تعدادی از خویشاوندان این طایفه در کویت زندگی می کنند؛
7. قطان:
«علی بن طاهر قطان» - که از شخصیت های بارز و مؤسس حسینیه های بسیاری است - از این طایفه محسوب می شود. تعدادی از نزدیکان این طایفه نیز در کویت هستند؛
8 . آل ابوعلی: «احمدبن ابراهیم ابوعلی» و «توفیق بن ناصر ابوعلی»، از این طایفه اند؛
9. بقشی:
«محمد بقشی» - از شاگردان «موسی ابوخمسین» - ، «محمدامین بن علی حسن بقشی» و «مجیدبن عبدالله بن عبدالوهاب بقشی» از این طایفه هستند؛
10. الخرس: «ابراهیم الخرس»، «احمد الخرس» و «عبدالامیربن علی بن محمد ابراهیم الخرس» از این طایفه به شمار می روند؛
11. شبیث:
«علی بن یوسف شبیث» و پسرش «حسین شبیث» از این طایفه اند؛
12. سادات آل صالح: «عمدة الفوارس»، «سید حسین صالح» از این طایفه است؛
13. وصیبعی: «عبدالله وصیبعی» از این طایفه شمرده می شود؛
14. هلال:
«حسین هلال»، «قطیب عبدالحمید هلالی»، «جعفر هلالی» و برادرش «باقر هلالی» و... از این طایفه هستند. تعدادی از افراد این طایفه ابتدا در زیبر ساکن شدند و سپس به نجف اشرف هجرت کردند؛
15. طویل: «احمد طویل» و شاعر معاصر مردمی «عبدالله طویل» از این طایفه هستند؛
ص: 123
16. غریری: «عبدالوهاب غریری» و «سلمان غریری» - از شاگردان «موسی ابوخمسین» - از این طایفه به شمار می روند؛
17. سادات حداد: اکثر اهالی «فریق شمالی» و «سید جواد» و «سید کاظم آل حداد» از این طایفه اند؛
18. ابومره: «عبدالله ابومره» از این طایفه است؛
19. آل حمد: «حبیب احمد آل حمد» از این طایفه به حساب می آید؛
20. آل سلیمان ناصر: «آل ابوخضر» از این طایفه اند. «ناصر ابوخضر»، «حبیب ابوخضر» و «یوسف ابوخضر» از این طایفه به شمار می روند؛
21. عوض: خطیب «احمد العوض» از این طایفه است.
آل ابراهیم، معیلی - عادل معیلی از این طایفه است - ، آل حماده، آل معیوف، آل عبدالسلام، غدیر - خطیب عبدالله غدیر از این طایفه است - ، مبارک، حلیلی، جاسم، تمار، قضیب، سلیمان - سلمان سلیمان از این طایفه است - ، حمضه - محمد الحمضه از این طایفه است - ، حداد، ابوناصر، آل سعد، عبدالنبی، محمد صالح، غراش، عبدالرضا، عبدالباقی، حسن، عمر، عمران، حمیدی، آل ابن سلیمان، شبعان، غانم، آل بن شیخ، سادات سویج - سید علی سویج از این طایفه است و در بصره نیز تعدادی از این طایفه با همین اسم زندگی می کنند -. وائل - عبدالله وائل و احمدبن حسن وائل از این طایفه هستند - ، هاجری - مجتهد بزرگ محمد هاجری از این طایفه است - ، خلیفه - احمدبن حسین آل خلیفه از این طایفه است -، مهنّا - علی المهنّا از این طایفه است - ، بغلی - احمدبن محمد الاحمد بغلی
ص: 124
و برادرش حسن و شاعر محمدبن علی املیخان بغلی از این طایفه هستند - ، قرقوش - عبدالرئوف قرقوش از این طایفه است - ، ابن دهنین - خطیب علی بن دهنین از این طایفه است - ، صحّاف - احمدبن علی صحاف - متوفای 1319 ه- . ق - و برادرانش، کاظم صحّاف، شاعر، حسین صحّاف و علی صحّاف از این طایفه هستند - .
مبرز، شهر دوم احساء به شمار می رود، که حدود 55% ساکنان آن شیعه اند. شیعیان مبرز در مناطق شعبه قدیمی، شعبه جدید، سیاسب، مجابل (مقابل)، عیونی، عتبان، نزهه، یحیی، خرس، راشدیه، محاسن، حمادیه و قوع (قوع العتبان) زندگی می کنند.
1. سادات (علی، هاشم، صالح، یوسف، محسن، احمد، سلمان و حسن): سیدهاشم سلمان، سید ناصر سلمان، سید حسین سلمان، سید محمد سید حسین سلمان، سید علی سید ناصر - که از شخصیت های بارز دمام به شمار می رود - پسرش سید هادی سید محمد ناصر، پسرش سید عدنان و سید محمد علی بن سید ناصر سلمان از این سادات هستند؛
2. جبران: به نظر می رسد این طایفه، جزء قبیله «بنی هاجر» باشند که در روستای «بطالیه» زندگی می کردند و سپس به «مبرز» هجرت کردند. طایفه جبران، طایفه ای علمی است که علمای بسیاری در آن ظاهر شده اند که محمد جبران، محمد علی جبران و صادق جبران از این طایفه اند؛
3. آل ماجد: این طایفه، جزء قیبله «عنزه» هستند. طایفه آل ماجد به دو گروه
ص: 125
شیعه و سنی تقسیم می شوند. علی آل ماجد از شیعیان این طایفه است؛
4. خلیفه: محمد خلیفه، عبدالمحسن خلیفه، حسین خلیفه، صادق خلیفه، عبدالله خلیفه، احمد خلیفه، جواد خلیفه و صادق خلیفه از این طایفه به شمار می روند؛
5. بشر: اکثر ساکنان منطقه شعبه از این طایفه اند. احمد آل بشر و عیسی آل بشر - به این سبب که جرأت پیدا کرده بودند و از پادشاه حقوق طوایف شیعی را درخواست کنند، به دستور پادشاه فیصل به زندان افتادند - از این طایفه هستند.
قبیله های بحرانی، کویتی، قطیفی، مهنّا، ناصر، آل شمس، جزء قبیله سبیع به شمار می روند، الملا ابوصالح، حداد، مرهون، اسماعیل، ابراهیم، علوان، عمران (شیعه و سنی و جزء
قبیله عنزه)، ابوخضره، حمید خمیس - احمد بن حبیب بن خمیس - متوفای 1311 ه- . ق و از شاگردان سید هاشم سید سلمان است - ، از این طایفه به شمار می رود؛ عشام، مجحد، زین، حمّود، مبارک، عیسی، علیون، عوض، عویض حواج، نجیدی، صایغ، وایل، نمر، دجانی، نجار، تمّار وصیبعی، آل ثانی و آل ابن سعد، همه قبایل متعددی از طایفه مبرز هستند.
قطیف
شهری بزرگ و دارای نخلستان های زیادی است. این شهر در بخش شرقی عربستان واقع شده است و بیشتر جمعیت این شهر را شیعیان تشکیل می دهند.
ابن بطوطه - گردشگر مشهور - می نویسد:
قطیف؛ شهر بزرگی است که بیشتر ساکنان آن از شیعیان
ص: 126
است و آنان شیعه بودن خود را با ذکر «أشهد أن علیا ولی الله» و «حی علی خیرالعمل» اعلام می کنند و... .((1))
نخلستان های این شهر، اگر نگوییم بی نظیر، کم نظیر است. اهالی آن از اعراب و از قبیله عبدالقیس بن أفصی هستند.
این منطقه به دلیل برخورداری از موقعیت استراتژیکی، همواره محل تاخت و تاز کسانی بوده است که می خواستند از منابع سرشار این منطقه بهره برداری کنند.
مروری بر پیشینه تاریخی قطیف
قطیف از سال 960 ه- . ق تحت تسلط عثمانی ها بود. در سال 1207 ه- . ق قبیله بنی خالد به حکومت آنان بر قطیف پایان دادند. تعداد زیادی از قبیله بنی خالد به شیعه گرویدند و مذهب شیعه را برگزیدند.
از سال 1233 - 1207 ه- . ق و همچنین در زمان حکومت آل سعود، شیعیان نقشی مهم، تأثیرگذار و تعیین کننده در اقتصاد این منطقه داشتند. این نقش در زمان حکومت مصری ها و سعودی دوم همچنان ادامه داشت. همچنین تا زمان بازگشت دوباره عثمانی ها به منطقه در سال 1331 ه- . ق تا زمان ملک عبدالعزیز و از آن زمان تاکنون، شیعیان، همچنان نقش تعیین کننده ای در منطقه دارند؛ زیرا بیشترین ساکنان این منطقه را تشکیل می دهند. تمام اهالی این شهر شیعه هستند.
1. ابوذیب: شاعر احمد آل ابی ذیب قطیفی، شاعر و ادیب عبدالحسین ابوذیب
ص: 127
1. و برادرش ادیب و شاعر بزرگ یوسف ابوذیب، ناصربن محمد آل ابی ذیب قطیفی و عبدالرسول بن ملاحمید آل ابی ذیب قطیفی از این طایفه هستند؛
2. بحارنه: ابراهیم بن مکی بحارنه - متوفای 1396 ه- . ق که وکیل تعدادی از مراجع تقلید همچون آیت الله العظمی سید محسن حکیم+ بود - ، شاعر یوشع بن حسین بحارنه و شاعر معاصر مهدی عبدالرسول بحارنه از این طایفه اند؛
3. بحر: این
طایفه جزء قبیله «میاس» به حساب می آید و شاعر علی بن علی بن بحر از این طایفه است؛
4. حجّی: خطیب
معاصر علی بن احمد حجّی و هنرمند بزرگ، منیر حجی از این طایفه اند؛
5. آل جمعه: منصوربن جمعه پاشا (متوفای 1330 ه- . ق)، عبدالحسین بن جمعه - که به دست ابن سعود در سال 1915 م به شهادت رسید - ، عبدعلی بن منصور بن جمعه - (متوفای 1353 ه- . ق) و عبدعلی بن عبدالحسین بن جمعه از این طایفه هستند؛
6. اخوان: علی بن منصوربن اخوان - (متوفای 1337 ه- . ق) و پسرش عبدالله بن علی بن منصور اخوان از این طایفه به شمار می آیند؛
7. حبشی: طایفه ای
علمی و ادبی است که ادیب و شاعر عبدالعزیز مهدی حبشی (متوفای 1270 ه- . ق)، محمدبن سعود حبشی، ادیب و شاعر محمد سعید حبشی (متوفای 1411 ه- . ق)، باقربن منصور حبشی، شاعر معاصر عبدالرسول حبشی - که یکی از اصلی ترین رهبران حرکت ادبی قطیف به شمار می رود و سردبیر مجله «الغری» بود که در دهه پنجاه میلادی در نجف اشرف منتشر می شد - ، خطیب عبدالمهدی حبشی، سامی حبشی و شاعره معاصر نهاد سعید حبشی
ص: 128
از شخصیت های برجسته این طایفه هستند؛
8. محروس: یکی از طایفه های مشهور کویکب، قطیف به شمار می رود و شیخ رضی ابراهیم محروس (1281 - 1352 ه- . ق)، حسن علی بن عیسی محروس (متوفای 1362 ه ق)، عباس محروس و وجدی محروس المحروس - شاعر معاصر - از این طایفه اند؛
9. آل خنیزی (خطّی): علی
ابوالحسن خنیزی، علی ابوعبدالکریم خنیزی، عبدالله ناصر خنیزی، محمد صالح خنیزی، شاعر عبدالواحد خنیزی (1345 - 1401 ه- . ق) شهید عبدالرئوف خنیزی - که در سال 1930 م متولد شد و یک بار در درگیری های سال 1956 م و بار دوم در سال 1964 م دستگیر شد و هفت سال در زندان بود و سرانجام بر اثر شکنجه های بسیار در سال 1971 م (هفتم جمادی الاولی 1319 ه- . ق) به شهادت رسید - از این طایفه اند همچنین ادیب عبدالحمید خطی - که قاضی شیعه در دادگاه اوقاف وارث قطیف بود - ، ادیب و نویسنده عبدالله خنیزی، شاعر محمد حسین خنیزی، ادیب حسن بن علی ابوالحسن خنیزی و روزنامه نگار و شاعر غسّان خنیزی از بزرگان این طایفه به شمار می روند؛
10. سنان: احمدبن عبدالله سنان (متوفای 1390 ه- . ق) علی بن صالح سنان، شهید عبدالفتاح بن احمد سنان، محمد علی بن سلمان آل سنان و ادیب معاصر عبدالرئوف سنان از شخصیت های این طایفه هستند؛
11. آل حمّار: خطیب و شاعر ابراهیم بن محمدبن حسین از این طایفه است؛
12. سویکت: این طایفه در منطقه «دبابیه» قطیف ساکن هستند. احمدبن مهدی سویکت و علی بن مکی سویکت (متوفای 1352 ه- . ق) از این طایفه اند؛
13. صفّار: حسن موسی صفار - که یکی از بزرگان دینی و سیاسی شیعه
ص: 129
در عربستان و خطیب و نویسنده ای مشهور بود و تألیفاتش به بیش از سی اثر می رسد و اثر آخر او کتاب «التعددیه و الحریه فی الاسلام» است - ، محمد موسی صفار و هنرمند علی صفار از این طایفه هستند؛
14. آل علقم: شهید حسین علقم - که در انتفاضه محرم سال 1400 ه- . ق به شهادت رسید - و رضی بن عبدالله علقم از این طایفه به حساب می آیند؛
15. آل غریب: شهیده فاطمه غریب - که در انتقاضه محرم سال 1400 ه- . ق با شلیک گلوله از هواپیما به شهادت رسید - از این طایفه است؛
16. جامد: شهید فیصل جامد - که در منطقه شرقی در انتقاضه محرم 1400 ه- . ق به شهادت رسید - و دکتر میرزا جامد از این طایفه هستند؛
17. مدیفع: شهید علی مدیفع - که در سال 1406 ه- . ق شهید شد - از این طایفه است؛
18. رمضان: شاعر علی رمضان (1397 - 1314 ه- .ق) صاحب منظومه «ماضی القطیف و حاضرها» از این طایفه به حساب می آید؛
19. آل قیصوم: خطیب و شاعر علی بن حسن آل قیصوم از این طایفه محسوب می شود؛
20. ماحوزی: خطیب و شاعر عبدعلی بن محمد ماحوزی و حسین بن محمد ماحوزی (1181 - 1092 ه- . ق) از این طایفه هستند؛
21. قطان: احمدبن منصوربن علی قطان - که معاصر با دولت عباسی بود - از این طایفه است؛
22. شویکی: مرزوق بن محمد شویکی (متوفای 1214 ه- . ق)، محمدبن عبدالله شویکی (متوفای 1254 ه- . ق) و عبدالله شویکی (متوفای 1275 ه- . ق)
ص: 130
از این طایفه به شمار می آیند؛
23. مقابی: احمدبن یوسف مقابی (متوفای 1102 ه- . ق)، محمدبن یوسف مقابی (متوفای 1125 ه- . ق) و یوسف محمد مقابی (متوفای 1102 ه- . ق) از بزرگان این طایفه اند؛
24. مسلم: نویسنده و شاعر محمد سعید مسلم - نویسنده کتاب «ساحل الذهب الاسود» و کتاب های
بسیار دیگر - ، شاعر سلیمان مسلم (متوفای 1360 ه- . ق)، نویسنده معاصر عبدالواحدبن موسی مسلم از این طایفه هستند؛
25. حوّاج: از سادات هستند و خطیب سید شرف بن محمد حوّاج (متوفای 1361 ه- . ق)، از این طایفه است؛
26. علویات: شاعر معاصر صالح حسن علویات - که دیوانی با نام «مصابیح الظلام» دارد - ، از شخصیت های بارز این طایفه به شمار می آید؛
27. بدر: عبدالله بن محمد
بدر، علامه مجاهد حسن علی بدر (1278 - 1334 ه- .ق)، پسرش طاهر بدر (1324 - 1377 ه- . ق) و پسر دیگرش عبداللطیف بدر (متوفای 1338 ه- . ق) از شخصیت های این طایفه اند؛
28. مسحّر: این طایفه از سادات موسوی هستند که در «کویکب» ساکن شدند. شاعر معاصر سید طاهربن ناصر مسحّر از این طایفه محسوب می شود؛
29. غانم: در گذشته، رهبری شیعیان قطیف بر عهده این طایفه بود. نویسنده معاصر، راشد عبدالله غانم یکی از شخصیت های این طایفه است؛
30. ذهبه: این طایفه در منطقه «کویکب» ساکن بودند. شاعر عبدالله بن احمد ذهبه (متوفای 1277 ه- . ق) از این طایفه شمرده می شود؛
31. حکیم: شاعر لطف الله بن یحیی حکیم (متوفای 1300 ه- . ق) از این
ص: 131
طایفه به شمار می آید؛
32. اسکافی: این طایفه در منطقه «دبابیه» ساکن هستند. علی بن حسن اسکافی (متوفای 1330 ه- . ق) از این طایفه به حساب می آید؛
33. آل رقیه: احمدبن عبدالحسین آل رقیه از این طایفه است؛
34. آل خزام: شاعر و نویسنده معاصر، عباس مهدی آل خزام - که کتاب های بسیاری نگاشته است و مهم ترین آنها کتاب «کیف ینظم الشعر» است - و پسرش شاعر جوان، عادل خزام از این طایفه اند؛
35. ابوعزیز: این طایفه در «باب الشمال» ساکن هستند. محمدبن عبدالله ابوعزیز (متوفای 1200 ه- . ق) صاحب کتاب های فراوانی، همچون «معراج النبی» از این طایفه است؛
36. نهاش: در منطقه «قلعه» ساکن هستند و علامه محمد علی بن علی نهاش (متوفای 1341 ه- . ق) از این طایفه شمرده می شود؛
37. سویدان: نویسنده و شاعر معاصر، مهدی سویدان از این طایفه به شمار می آید؛
38. خضراوی: این طایفه از سادات هستند و نویسنده، سید محمدبن رضی خضراوی از این طایفه است؛
39. حایک: نویسنده معاصر، عباس احمد ابراهیم حایک از این طایفه محسوب می شود؛
40. دهّان: شاعر معاصر، فوزی دهّان از این طایفه است؛
41. مسعود: خطیب، محمدمسعود از این طایفه است؛
42. طویل: خطیب معاصر، علی بن حسن طویل از این طایفه شمرده می شود؛
ص: 132
43. زایر: خطیب بزرگ، راضی بن محمدجوادزایر (متوفای 1403 - 1321 ه- . ق)، پدرش محمدجوادمحمدزایر (متوفای 1143 ه- . ق) و عبداللطیف محمدجواد زایر از این طایفه اند؛
44. عصفور: حسن بن کاظم بن جاسم عصفور (متوفای 1349 ه- . ق) از این طایفه است؛
45. بیات: حسن علی بن محمد بیات، علامه منصور بیات و عبدالله بیات از این طایفه هستند؛
46. ماجد: این طایفه از سادات و در منطقه «دبابیه» قطیف ساکن هستند. سید احمدبن ماجد الماجد و شاعر معاصر سید جعفربن احمد ماجد از بزرگان این طایفه اند؛
47. شماسی: شهید عبدالمجید شماسی از این طایفه است. او در سال 1935 م به دنیا آمد و در سال 1969 م دستگیر و به شدت شکنجه شد. وهابیان ناخن هایش را کشیدند، فکش را شکسته، ستون فقراتش را خرد کردند. او سه روز به همین حال ماند و خون از بدنش می رفت تا اینکه در بیست و یکم ربیع الثانی سال 1389 ه- . ق برابر با سال 1969 م به شهادت رسید. همچنین ادیب و شاعر محمد رضا شماسی از این طایفه شمرده می شوند؛
48. آل غریافی: نویسنده معاصر، احمد غریافی از این طایفه است؛
49. آل بریکی: محمد صالح بریکی (1314 - 1374 ه- . ق)، خطیب مشهور میرزا حسین بریکی (1326 - 1398 ه- . ق)، ادیب و شاعر معاصر محمدسعیدبن میرزاحسین بریکی و شاعر، دکتر حسن بن محمدصالح بریکی از بزرگان این طایفه اند؛
ص: 133
50. عوّی: طایفه ای مشهور هستند که در اواخر قرن دوازدهم میلادی از بحرین به این شهر هجرت کرده اند. عبدالله بن علی عوّی، علی عوّی و شاعر معاصر احمدبن عبدالله عوّی، صاحب دیوان «محرک الاشجان فی رثاء امناء الرحمان» از این طایفه هستند؛
51. خمیس: شاعر، محمدبن علی بن سلمان آل خمیس (متوفای 1335 ه- . ق) از بزرگان این طایفه است؛
52. عمران: بسیاری از علما و ادبا از این طایفه اند. علامه فرج عمران در کتاب «تحفة اهل الایمان فی تراجم آل عمران» اسامی اکثر آنها را ذکر کرده است. محمد آل عمران (متوفای 1303 ه- . ق) عبدالله بن فرج آل عمران (متوفای 1340 ه- . ق)، فرج عمران (متوفای 1398 ه- . ق)، پسرش حسین فرج عمران، شهید شاعر، حسن بن فرج عمران - که در بیست و نهم ربیع الاول سال 1390 ه- . ق دستگیر شد و در اول ذی القعده سال 1392 ه- . ق خبر شهادتش به خانواده اش رسید - و شاعر محمدفرج عمران از شخصیت های برجسته این طایفه هستند؛
53. غرّاش: ابراهیم بن عبدالله غرّاش از این طایفه است؛
54. آل نصرالله: احمدمهدی نصرالله (متوفای 1306 ه- . ق)، منصوربن حسن بن نصرالله، ادیب و روزنامه نگار محمدرضابن منصور نصرالله - که یکی از مشهورترین منتقدان عربستان به شمار می رفت و مدتی نیز سردبیری هفته نامه «الریاض» را به عهده داشت - و روزنامه نگار شاعر، فؤاد نصرالله از این طایفه هستند؛
55. مصطفی: علی مصطفی (متوفای 1321 ه- . ق)، شاعر احمدمحمدبن علی مصطفی - که از بزرگان شعر و ادب قطیف به شمار می رفت - ، حسین بن علی
ص: 134
مصطفی و شاعر و طراح علی عبدالکریم مصطفی از شخصیت های این طایفه اند؛
56. آل خباز: از سادات هستند و سید احمدبن علوی خباز (متوفای 1396 ه- . ق)، سید شبّربن محفوظ خباز - که بزرگ روستای «مدارس» قطیف و فرد مورد اعتماد علما در قطیف به شمار می رفت - و خطیب و شاعر معاصر، سید منیرعدنان خباز از بزرگان این طایفه به شمار می روند؛
57. خباز: این طایفه از سادات نیستند و خطیب حیدربن عبدالله خباز (متوفای 1388 ه- . ق)، شاعر و خطیب عبدالله خباز (متوفای 1362 ه- . ق) و شهید ابراهیم رضی خباز - که در انتفاضه محرم 1400 ه- . ق به شهادت رسید - از این طایفه هستند؛
58. آل عبدالجبار: طایفه ای ادیب و عالم هستند. محمدحسین آل عبدالجبار، علامه علی بن احمد آل عبدالجبار (متوفای 1387 ه- . ق)، برادرش علامه سلیمان عبدالجبار ( متوفای 1366 ه- . ق)، سلیمان سلیمان آل عبدالجبار، محمدبن عبد علی آل عبدالجبار - که یکی از فقهای شیعه محسوب می شود و تألیفات بسیاری دارد - و شهید عبدالواحد احمد حسن آل عبدالجبار - که در سال 1936 م در قطیف به دنیا آمد و در سال 1970 م دستگیر و پس از یازده روز، زیر شکنجه به شهادت رسید - از شخصیت های این طایفه به شمار می روند؛
59. ساده: شهید سید باسم سید حسن ساده - که در انتفاضه محرم سال 1400 ه- . ق در منطقه شرق به شهادت رسید - از این طایفه است؛
60. مدن: این
طایفه در منطقه «دبابیه» ساکن هستند. خطیب معاصر باقرعبدالکریم مدن از این طایفه به شمار می آید؛
61. میلغی: از سادات هستند و سید باقربن سید حمید میلغی از این طایفه است؛
ص: 135
62. عبدالعال: خطیب عیسی بن علی بن عبدالعال (متوفای 1356 ه- . ق) و خطیب معاصر علی بن عیسی بن عبدالعال از این طایفه هستند؛
63. آل عوامی: سیدماجد عوامی، سیدهاشم سیدعلی عوامی، سیدحسین عوامی، سیدعلی عوامی، سیدمحفوظ عوامی، نویسنده معاصر سیدباقر عوامی، نویسنده و ادیب سیدحسن عوامی، ادیب سید علی عوامی و شاعر معاصر سید عدنان عوامی از بزرگان این طایفه به شمار می روند؛
64. آل شعبان: شاعر حبیب آل شعبان ( متوفای 1310 ه- . ق) از این طایفه است؛
65. جامع: این طایفه در منطقه "قلعه" ساکن هستند. شاعر حسن بن عبدالله عبدالصمد جامع و شاعر معاصر حسین بن حسن جامع از شخصیت های برجسته این طایفه به شمار می آیند؛
66. ابوجعیّد: محمدبن سلمان آل ابی جعید از این طایفه است؛
67. شیوخ: وصفی شیوخ از این طایفه شمرده می شود؛
68. مهدی: شاعر عبدالوهاب حسن مهدی (1358 - 1406 ه- . ق ) و هنرمند معروف، عبدالله مهدی از این طایفه هستند؛
69. فارس: علی بن حسن بن فارس ( متوفای 1341 ه- . ق) - که منصب وکالت مالی قطیف را بر عهده داشت - ، علی بن عبدالله بن فارس، و محمدبن فارس - که به جمع آوری آثار و کتاب ها اهمیت بسیاری می داد و یکی از بزرگان قطیف به شمار می رفت - ، از بزرگان این طایفه به شمار می روند؛
70. دار: خطیب،
عبدالله دار از این طایفه است؛
71. میلاد: نویسنده، زکی میلاد از این طایفه به شمار می آید؛
72. موسی: محمد موسی از این طایفه است.
ص: 136
دیگر طوایف قطیف، عبارت اند از: قفاص، قلاف، مبارک، محاسنه، محسن، محفوظ، عید، عبادی، ضیف، صحاف، صبیخی، شروفنا، مشد، سلاط، ربیع، رجب، رضی، دعبل، حیدر، حمیده، حمود، حمزه، حمام، بستانی، جاسم، ثنیان، برمکی، مزین، مشکاب، اخضر، اسماعیل، اسود، اصمخ، اصیل، امان، بحرانی، بزبوز، بزرون، بشراوی، بطی، بنای، تاروتی، تاریخ، تحیفه، تنبل، جارودی، حامد، جبیلی، جراش، جساس، جصاص، جعفر، جنبی، حساوی، حکروه، حماد، خزعل، خضر، خضیر، ابوشومی، ابوصعب، خلف، خلیتیت، خلیفه، خمیری، خواهر، خیاط، خویطر، خویلدی، دبیسی، دشیشی، دهنیم، زکریا، سعید، مطلق، معیوف، مغاصله، مغیص، ناس، ناصر، هجهوج، هزیم، هلال، هنقامه، هواشم، یتیم، یوسف، هاشم، ناجی، معتوق، مطر، مطاوعه، مسیبح، مرزوق، مرار، مخرّق، مختار، مخامل، محیمید، محیسن، محمود، قفشات، عیسی، سهوان، سیف، سیهاتی، شاخوری، شباط، شنخنخ، شهاب، شملاوی، صادق، صایغ، صباخ، صباغ، صحاف، ضامن، ابراهیم، ابوتاکی، ابوشاهین، ضو، طاق، طلاق، طحان، عاشور، عباس، عسیف، علوان، علوی، علیوات، علی، عید، غراب، غمغام، فردان، قدیحی و قصاب.
این دو شهر - که در منطقه شرق کشور عربستان واقع شده اند - ، از غنی ترین مناطق امروز جهان به شمار می روند؛ اما با این وجود، مردم این منطقه در فقر همه جانبه ای به سر می برند.
پیش از دوران نفت، مناطق شیعه نشین از غنی ترین مناطق عربستان به شمار می رفت. در دوران قبل از نفت و بعد از آن، هیچ یک از مناطق شبه جزیره
ص: 137
عربستان توان رقابت با این دو منطقه را نداشتند. به همین دلیل، احساء و قطیف، قلب اقتصادی عربستان، از زمان اشغال تاکنون به شمار می روند.
در زمانی که زندگی مردم عربستان متکی به کشاورزی و گله داری بودند و این امور از منابع مهم اقتصادی آنها به شمار می رفت؛ مردم قطیف در اوج رفاه به سر می بردند و بر بیشتر مناطق از نظر ثروت، رشد و ترقی، برتری کامل داشتند.
اقتصاد قطیف تک قطبی نبود؛ حدود یک میلیون اصله نخل در قطیف و در احساء نیز حدود دو میلیون اصله نخل وجود داشت.
لؤلؤ نیز از دیگر ثروت های قطیف به شمار می رفت؛ این محصول تجارت پر سودی را به دنبال داشت. قطیف، در طول سال با نشاط بود، قطب تجاری کشور محسوب می شد و ساکنان کشورهای خلیج فارس و تجار هند برای انجام معامله به قطیف می آمدند.
قطیف دارای دو موسم (فصل) است:
الف) موسم صادرات: در این فصل چغندر قند از بندر تاریخی قطیف به دیگر مناطق صادر می شود.
ب) موسم صحرانشینی: در این فصل، مردم آنچه نیاز دارند - اعم از اقلام کشاورزی، دامی و دیگر احتیاجات - را برای خود ذخیره می کنند. خرما و کشاورزی، نه تنها برای مصرف داخلی کافی است؛ بلکه نیازهای دیگر کشورهای حوزه خلیج فارس را نیز تأمین می کند.
قطیف، افزون بر تأمین نیازهای خود، انار، انجیر، موز، هلو، لیمو، نارنج، خربزه و... را به مناطق دیگر صادر می کند.
ص: 138
سیهات، یکی از مهم ترین شهرهای منطقه به شمار می رود که جنگ، سیاست و عهدنامه های زیادی در صحنه رهبری این شهر نمایان است. ساکنان سیهات در تاریخ، موضع گیری های بارز و مشهودی، به ویژه در مقاومت و جنگ داشته اند. حمله های وحشیانه بارها مردم این شهر را به مخاطره انداخته است، به ویژه دولت اول و دوم سعودی چندین بار برای انتقام از ساکنان این منطقه، قتلگاه ها به راه انداخته اند.
تمامی ساکنان این شهر شیعه و بیشتر خانواده های سیهات، از اعراب اصیل و قبایل خوالد، عجمان، هواجر و سبیلاع هستند. این امر را می توان از خلال تعداد طوایف کنونی سیهات شناخت.
1. مطرود:
عبدالله مطرود از این طایفه است؛
2. مطوع:
عبدالله بن حسین مطوع (متوفای 1409 ه- . ق) و پسرش عبدالحمید مطوع از شخصیت های این طایفه هستند؛
3. نصر:
حسین بن نصر از بزرگان سیهات، شاعر عبدالمحسن بن نصر (متولد 1336 ه- . ق و متوفای 1411 ه- . ق) که دیوانی در دو جلد با نام «لوعة
الحزین» دارد و پسر شاعرش، باقرنصر از شخصیت های این طایفه اند؛
4. خمیس: خطیب و شاعر معاصر، احمدبن منصور خمیس از این طایفه است؛
5. شیخ آل ابی مکارم: مجید علی جعفر از این طایفه به شمار می آید؛
6. آل جظر: جواد جظر و برادرش حسین جظر از این طایفه هستند؛
ص: 139
7. داود: جعفر یوسف داوود از این طایفه است؛
8. آل قریش: حسین رمضان قریش از این طایفه شمرده می شود؛
9. آل زواد: علی زواد، عبدالمحسن زواد و ناجی زواد از بزرگان این طایفه هستند؛
10. آل دبیس: خطیب، حبیب دبیس از این طایفه است؛
11. عباس:
خطیب، عبدالحمیدعباس از این طایفه محسوب می شود؛
12. آل زاکی: عبدالجلیل زاکی از این طایفه به شمار می آید؛
13. آل مسکین: محمدمسکین از این طایفه است؛
14. آل مدلوح: محمدمدلوح و سعیدمدلوح از این طایفه اند؛
15. راشد: خطیب احمد راشد از این طایفه است؛
16. آل معلم: محمدمعلم، برادرش عبدالوهاب معلم (متوفای 1410 ه- . ق)، منصوربن صالح معلم (متوفای 1389 ه- . ق) و کمال معلم - طراح معاصر - از این طایفه هستند؛
17. سالم: خطیب و شاعر معاصر، علی سالم - که دیوان شعرش به چاپ رسیده است - ، از این طایفه است؛
18. مسلّم: عبدالله مسلّم از این قبیله به شمار می آید؛
19. حمود: خطیب و شاعر معاصر عبدالکریم بن محمدحسین حمود و جعفر حمود از این طایفه هستند؛
20. صیود:
خطیب، علی هلال صیود و نویسنده معاصر، معصومه صیود از این طایفه اند؛
21. قلاف: شهید حسن منصور قلاف - نخستین شهید انتفاضه محرم 1400 ه- . ق -
ص: 140
و فاطمه علی یوسف قلاف - نویسنده معاصر - از این طایفه محسوب می شوند؛
22. آل سبع: شاعر معاصر، حسن سبع - مسئول امور فرهنگی مجله «الیوم» - ، از این طایفه است؛
23. شافعی: منصوربن احمد شافعی (متوفای 1364 ه- . ق) و عبدالحمیدعبدالله شافعی - نویسنده معاصر - از این طایفه هستند؛
24. آل صلیل: نویسنده، عیسی صلیل از این طایفه است؛
25. شویخات: ادیب، احمدشویخات و حسن مبارک شویخات - داستان نویس معاصر - از این طایفه هستند؛
26. هویدی: هنرمند بزرگ، علی هویدی - که جایزه اول نمایشگاه کشور را در سال 1398 ه- . ق به دست آورد - ، از این طایفه است؛
27. شمر:
نویسنده معاصر، احمد شمر از این طایفه شمرده می شود؛
28. آل ابراهیم: شاعر، عبدالنبی جعفر آل ابراهیم - که دیوان شعرش با نام «وحی الشعور» به چاپ رسیده - و برادرش، علی جعفر آل ابراهیم - شاعر - از این طایفه هستند.
هزاع، ناصر، هلال، مزعل، مرزوق، متروک، مبارک، محفوظ، مشامع، منیان، محسن، کبیش، فضل، غانم، سلهام، سکیری، رشود، ربعان، سبیعی، ریح، سواد، سیهاتی، سلیس، داود، خریده، باشا، درویش، خمیری، بیات، جراد، جفال، حلال، حکیم، حمیدی، خرداوی، بوری، مروهون، مشهد، یامی، نصرالله، مؤمن، مدن،
ص: 141
مرشود، معلم، ساده، بشیر، بشراوی، ترکی، حماد، حمد، خلیفه، خواهر، سدره، سعدون، شاخور، شافعی، شهاب، شومان، شیبان، صیاحی، ضاحی، عرب، عرادی، عواد، عید، عیسی، قراش، محیف، مساعد، مسبح، مسجن، مشرف، مطر، مویس، معتوق، همل، أمان، برهان، اخوان، جعصی، زبیدی، هاشم و... .
م
نام
حسینیه
مکان
و موقعیت
سخنران
و خطیب
1
حسینیة الحسین
الخصاب قرب مغتسل سیهات
غیر ثابت
2
حسینیة السالم
الحالة الی الغرب من بنک الریاض
الشیخ حبیب الدبیس
3
الکبیش
الدیرة قرب
شارع مکة
الملا عبدالرسول البصارة
4
شاخور (المنتظر)
الحالة قرب مسجد العید
الشیخ عبدالحمید العباس
5
حسینیة الخلیفة
الدیرة قرب حسینیة المطوع
الشیخ عبدالحمید العباس
6
حسینیة الراشد
الدیرة الشارع العالم
الشیخ حسن الخویلدی
7
حسینیة السیهاتی
الدیرة
الملا احمد خمیس
8
حسینیة المطوع
الدیرة
الملا عبدالحمید المرهون
9
حسینیة الناصر
الدیرة - قرب شارع مکة
غیرثابت
10
شهاب (الزهراء)
الخصاب (فی وسط الحی)
الشیخ فوزی السیف
صفوی، شهری تاریخی و قدیمی در کنار قلعه «جاوان» است که مملو از آثار فرهنگی - باستانی است. این شهر در شمال قطیف و با فاصله اندکی از بندر «رأس تنوره» (سکوی نفتی معروف) قرار گرفته است.
ص: 142
تمامی ساکنان این شهر شیعه اند. در اطراف این شهر، تعدادی از بادیه نشینان ساکن شده بودند که اکثر آنها از این شهر مهاجرت کرده اند. طوایف این منطقه، مخلوطی است از قبایل جدید و نوادگان قبایل قدیمی که قبل از ظهور اسلام در این منطقه ساکن شده اند.
1. ساده: خطیب
مشهور، سید هاشم سید شرف حسن (میر)، برادرش سید حسین سید شرف، خطیب و نویسنده سید جعفر سید هاشم سید شرف و برادرش خطیب سید عبدالمطلب سید هاشم شرف، سید هاشم شرفا، دکتر عدنان جعفر حسن، روزنامه نگار حمزه حسن، خطیب سید عبدالکامل سید عبدالمطلب حسن، خطیب سید عمران سید شرف اسعد، خطیب سید محمدبن سید علی آل ادریس، سید هاشم سید احمد علوی، خطیب سید هاشم سید طاهر، سید زهیر عبدالعظیم ساده و خطیب و شاعر سید علی شرف أسعد از این طایفه اند؛
2. ابراهیم (طایفه شمر منطقه عارض): نویسنده فؤاد علی آل ابراهیم، ادیب معروف سلمان بن صالح آل ابراهیم صفوانی، صالح محمداحمد آل ابراهیم، دکتر عبدالله علی آل ابراهیم، دکترعبدالمحسن علی عبدالله آل ابراهیم، دکتر محمدحسین صالح آل ابراهیم، دکترباسم احمدعلی عبدالله آل ابراهیم، صالح حسن علی کریم آل ابراهیم - که در انتفاضه محرم 1400 ه- . ق به شهادت رسید - ، خطیب صالح، محمدصالح آل ابراهیم، خطیب علی بن عبدالله آل ابراهیم و محمداحمد آل ابراهیم از این طایفه هستند؛
3. آل صادق: این طایفه از قبیله «عبدالقیس» است. اکثر اهالی صفوی از این
ص: 143
طایفه هستند. حسین صادق، نویسنده عادل احمد صادق، شاعر ناصرسلمان صادق و عبدالعظیم صادق از این طایفه شمرده می شوند؛
4. قریش: (از قبیله سبیع هستند): عبدالرحیم قریش، هشام محمد احمد قریش، عبدالله عبدالرحیم قریش، سعید عبدالرحیم قریش، محمد عبدالرحیم قریش و نویسنده خانم منتهی محمد احمد قریش از این طایفه هستند؛
5. یوسف: (قحطانیون فخذ حسمه): خطیب حسین بن محمدبن ابراهیم یوسف، محمدتقی یوسف و پسرش سعید تقی یوسف از این طایفه اند؛
6. حمدان: خطیب صالح بن احمد آل حمدان از این طایفه است؛
7. آل حمیدان (مبارک): ریشه این طایفه به «احساء» برمی گردد. بسیاری از علما، همچون: محمدصالح صفوانی - که قاضی شیعه در قطیف بود و کتاب های بسیاری نوشته است، مبارک بن علی، عبدالله بن مبارک، محمدبن مبارک، علی بن مبارک، حسن بن محمدبن مبارک، حسین بن محمدبن مبارک، عبدالله بن علی بن مبارک، سلیمان بن علی بن مبارک و علی بن سلیمان بن علی بن مبارک از این طایفه هستند؛
8 . آل مبارک: جعفربن علی مبارک از این طایفه است؛
9. حبیب: رهبر
فقید صفوی سلمان عبدالهادی، علی سلمان عبدالهادی و محمدحسن عبدالرحمان آل حبیب از این طایفه هستند؛
10. دخیل: شهید مکی علی ناصر دخیل - که در انتفاضه 1400 ه- . ق به شهادت رسید - ، از این طایفه است؛
11. آل عبدالباقی: حسن عبدالباقی و شاعر حسن عبدالباقی از این طایفه هستند؛
12. مرهون: کاتب، خضرعلی مرهون از این طایفه است؛
ص: 144
13. آل ملا: عبدالکریم ملا و دکتر عبدالله ملا از این طایفه هستند؛
14. آل هانی: نویسنده، خانم صباح عباس آل هانی از این طایفه است؛
15. آل مدن (قصاب): شهید سعید عبدالمحسن مدن و شهید مالک عبدالرزاق مدن - که در انتفاضه محرم 1400 ه- . ق به شهادت رسیدند - ، از شخصیت های این طایفه هستند؛
16. آل سعید: حیدربن احمد آل سعید از این طایفه است؛
17. آل خویلدی: حسن مکی خویلدی، نویسنده میرزاعلی خویلدی و شاعر حبیب مکی خویلدی از این طایفه هستند؛
18. آل صلاح: خطیب علی بن حسن صلاح از این طایفه است.
19. مهدی: یوسف بن سلمان مهدی - که یکی از بزرگ ترین و برجسته ترین علمای شیعه قطیف و احساء به شمار می رود - ، از این طایفه محسوب می شود؛
20. آل دهیم: نویسنده صراع شبیب دهیم و حبیب دهیم از این طایفه اند؛
21. آل عجاج: محمد عجاج و حسین بن احمد عجاج از این طایفه شمرده می شوند؛
22. معلم: شهید علی احمد معلم و علی عبدالله معلم از این طایفه هستند؛
23. آل فرید: حسین فرید، شاعر مردمی عباس علی فرید، نویسنده خانم عالیه مکی فرید و محمد عبدالله فرید از بزرگان این طایفه هستند؛
24. رهین: شهید سلمان آل رهین از این طایفه است؛
25. عواد: شهید عبدالوهاب عواد از این طایفه به شمار می آید.
ص: 145
سیف، خلف، صالح، حایکی، خمیس، فرید، کاظم، مسلم، مطلق (از طایفه مهاشیر بنی خالد)، ناصر، عقیلی، بشری، فردان، عامر، مطرود، متروک (فؤاد عبدالکریم متروک از این طایفه است)، غانم - علی غانم از این طایفه است - ، غریب - صالح بن عبدالله غریب از این طایفه است - ، زاهر، زاکی، آل فاران، قرین، شاهین، نصفان، معین، آل داوود - از طایفه عنزه و از منطقه حوطه نجد هستند - و دخیل که نویسنده و هنرمند میرزا حسین صالح دخیل از این طایفه است.
تاروت، جزیره ای است معروف که گنجینه های با ارزشی از آثار باستانی در آن جای دارد. روستاهای سنابل، ربیعیه، زور و دراین، از توابع این جزیره اند. اکثر ساکنان این جزیره و روستاهای آن شیعه هستند.
1. آل سیف: محمدبن احمدبن سیف - بزرگ خاندان و نخستین عالم این طایفه است - حسین بن محمد آل سیف، علی بن محمد آل سیف، منصور آل سیف (1293 - 1326 ه- . ق) و احمدبن منصور آل سیف (1326 - 1406 ه- . ق) از علمای قدیم این طایفه اند. نویسنده، توفیق محمدتقی سیف - که کتاب های بسیاری در علوم مختلف نگاشته است - از بررسی های با ارزش او «البترول و السیاسة فی المملکة العربیة السعودیه» است - ، خطیب و نویسنده فوزی محمد تقی سیف - که ده ها کتاب از او منتشر شده است و مهم ترین آنها، کتاب «نظام الادارة الدینیة عند الشیعة الامامیة» است - ، خطیب و نویسنده محمد تقی سیف،
ص: 146
حمید محمد تقی سیف، نویسنده منصوربن جعفر سیف، عبدالعلی سیف - که کتاب القطیف واضواء علی شعرها المعاصر از اوست - ، محمد تقی سیف و عیسی بن احمد سیف از علمای معاصر این طایفه هستند؛
2. آل دعلوج: از سادات هستند و سید أسعد سید علی دعلوج از این طایفه است؛
3. معتوق: ریشه این طایفه به طایفه آل مرهون می رسد و عبدالله بن معتوق (1274 - 1362 ه- . ق)، برادرش سلمان بن معتوق، محمدتقی معتوق، ادیب و شاعر دکتر احمدبن محمد تقی معتوق از این طایفه هستند؛
4. خباز: خطیب
معاصر جمال خباز و دکتر احمد خباز از این طایفه اند؛
5. حجاج: شهید
ازهر حجاج - که در سال 1988 م دستگیر و به یک اتهام سیاسی در اواخر اکتبر 1988 م اعدام شد - ، شهید نزیه حجاج - که درسال 1406 ه- . ق به شهادت رسید - و خطیب معاصر عبدالله بن احمد حجاج از این طایفه هستند؛
6. عبندی: از ساکنان روستای سنابس هستند و شاعر بریر عبندی و نویسنده معاصر حسن عبندی از بزرگان این طایفه به شمار می روند؛
7. آل شلی: از ساکنان روستای ربیعیه هستند و جلال احمد آل شلی (1386 -1406 ه- . ق) و نقاش عبدالعظیم محمد آل شلی از این طایفه هستند؛
8. دوره: از
ساکنان روستای سنابس هستند. شاعر مردمی معاصر ابراهیم سلمان بن کاظم دوره، شاعر و نویسنده معاصر علی ابراهیم دوره - که کتاب های بی شماری نوشته است و معروف ترین آنها «شعراء الموّال فی جزیرة تاروت» است - ، شاعر معاصر حسن احمد دوره و شاعر علی عبدالله دوره از
ص: 147
شخصیت های بارز این طایفه هستند؛
9. آل ربیع: در روستای ربیعیه زندگی می کنند و شاعر و خطیب حسن بن عبدالله بن ربیع (1282 - 1362 ه- . ق) - که مؤسس روستای ربیعیه در جزیره تاروت است - و خطیب و شاعر علی بن حسن بن ربیع (1316 - 1382 ه- . ق) از شخصیت های بارز این طایفه هستند؛
10. آل صلیل: ساکن روستای سنابس هستند. شهید حسن صلیل که در انتفاضه محرم 1400 ه- . ق به شهادت رسید، از این طایفه است؛
11. الماء: شاعر معاصر عبدالجلیل مرهون الماء از این طایفه شمرده می شود؛
12. درازی: خطیب و شاعر عبدالحسین درازی (1296 - 1392 ه- . ق) - که دیوان او با نام «ذخیرة الشیعه» چاپ
شد - ، شاعر معاصر مردمی علی بن حسن درازی و هنرمند معروف محمد درازی از این طایفه اند؛
13. آل عبدالمحسن: نویسنده معاصر عبدالله حسن منصور آل عبدالمحسن - که تألیفات بسیاری دارد و معروف ترین آنها کتاب «من تراث جزیرة تاروت» است - و زهیرحسن آل عبدالمحسن ازشخصیت های بارز این طایفه هستند؛
14. آل زرع: شاعر معاصر عبدالکریم بن مبارک آل زرع از این طایفه است؛
15. مصلی: شاعر معاصر مهدی مصلی و طراح معروف محمد مصلی از این طایفه هستند؛
16. ابوسریر: شاعر معاصر دکتر حسین ابوسریر از این طایفه است؛
17. جنوبی: از ساکنان روستای «سنابس» هستند. شاعر دکتر علی جنوبی - که استاد روانشناسی دانشگاه الملک سعود است - ، از این طایفه هستند؛
18. درویش: از ساکنان «سنابس» و از سادات به شمار می روند. سید سلمان
ص: 148
درویش (1225 - 1350 ه- . ق) و شاعر معاصر سیدطاهربن سید علوی درویش از این طایفه هستند؛
19. عمانی: شاعر معاصر فاضل عمانی از این طایفه است؛
20. حداد: در روستای «سنابس» زندگی می کنند. خطیب رضی بن عبدالله حداد و شاعر معاصر مردمی ابراهیم بن ناصر حداد از شخصیت های این طایفه به شمار می روند؛
21. بیابی: خطیب رضی بیابی، خطیب معاصر عبدالرسول بیابی و خطیب معاصر محمد علی بیابی از این طایفه هستند؛
22. محسن: از ساکنان روستای سنابس هستند و علامه علی بن یحیی بن ناصر محسن (1326 - 1401 ه- . ق) و پسرش هادی بن علی بن یحیی محسن از بزرگان این طایفه به شمار می آیند؛
23. سنّی: خطیب عیسی بن محمدبن مهدی سنی (1305 - 1355 ه- . ق) از این طایفه است؛
24. عقیلی: شاعر معاصر عبدالمحسن بن محمدبن رضوان عقیلی - که دیوان شعر او با عنوان «الزفرات المحسنیه» به چاپ رسیده - ، از این طایفه شمرده می شود؛
25. آل غنام: منصوربن علی آل غنام (1313 - 1372 ه- . ق) از این طایفه است؛
26. اسود: نویسنده معاصر محمد رضی أسود - که کتاب او با نام «کتابات» به چاپ رسیده - ، از این طایفه محسوب می شود؛
27. آل حبیل: عبدالکریم آل حبیل از این طایفه به شمار می آید؛
28. قطری: خطیب منصوربن محمد علی قطری از این طایفه است؛
ص: 149
29. آل عمران: روزنامه نگار معاصر، علی موسی آل عمران از این طایفه است؛
30. آل طلاق: شاعر معاصر مردمی احمدبن حبیب آل طلاق و طراح معاصر علی حبیب آل طلاق از این طایفه هستند؛
31. کزاز: از ساکنان روستای «سنابس» هستند. شاعر معاصر مردمی عبدالله حسن کزاز از این طایفه است؛
32. آل صایغ: این طایفه به قبیله آل معتوق مرهون منسوب اند و شاعر معاصر مردمی عباس بن احمد صایغ از این طایفه محسوب می شود؛
33. قروص: ساکن روستای «سنابس» هستند. شهید محمد علی قروص - که در 18 آوریل 1988 م دستگیر شد و نظام سعودی به تهمتی سیاسی او را در اکتبر همان سال به شهادت رساند - ، حسن مکی قروص، نویسنده و روزنامه نگار عبدالله قروص - که کتاب های بسیاری به چاپ رساند و کتاب های «استخدم عقلک» و «القراءة السریعه» از جمله کتاب های او هستند - ، از شخصیت های برجسته این طایفه هستند؛
34. علیوات: محمد حسن علیوات از این طایفه است؛
35. کوی: نویسنده
معاصر عبدالرزاق کوی از این طایفه به شمار می آید؛
36. عبادی: شاعر معاصر شفیق عبادی از این طایفه است؛
37. حبیب: از ساکنان روستای سنابس هستند و علی آل حبیب از این طایفه شمرده می شود؛
38. خیری: این طایفه نیز از روستای سنابس هستند و فؤاد خیری از اینها است؛
39. شایب: رضی شایب از این طایفه محسوب می شود؛
ص: 150
40. صفار: ریشه این طایفه به همدان برمی گردد. رضی بن علی صفار (1295 - 1372 ه- . ق)، حسن بن علی صفار (متوفای 1335 ه- . ق)، جعفرصالح صفار (1392 - 1317 ه- . ق)، خطیب صالح بن حسن صفار، خطیب عبد علی صفار، ادیب محمد صالح صفار (متوفای 1410 ه- . ق) و عبدالحمیدبن رضی صفار از این طایفه اند؛
41. عید: روزنامه نگار
جعفر عید و برادرش سلمان عید از این طایفه هستند؛
42. آل حسین: ادیب و شاعر عبدالرسول محمد آل حسین از این طایفه است؛
43. آل صلیل: از روستای سنابس هستند و شهید حسن صلیل که در انتفاضه محرم 1400 ه- . ق در منطقه شرقی به شهادت رسید - ، از این طایفه شمرده می شود؛
44. علق: در
روستای ربیعیه ساکن هستند. شهید خالد عبدالحمید علق که در سال 1988 م به تهمتی سیاسی دستگیر و در اکتبر همان سال اعدام و به فیض عظیم شهادت نائل آمد، از این طایفه محسوب می شود.
آل ابراهیم، بحرانی، بحارنه، جلیح، جمعان، حبیب، دبیسی، خالدی، صادق، صفوان، سالم، فردان، قلاف، محاسنه، مطر، معلم، مطوع، بدر، امان، جامد، جامع، جبران، حبشی، جمعه، جیرانی، خاطر، حیان، دهنیم، داود، دعبل، دغام، راشد، سلیس، سهوان، زایر، طویل، عوّی، مادح، قدیحی، مدن، مرزوق، مختار، مرهون، مطلق، میاد و... .
ص: 151
عوامیه، شهری است در شمال قطیف که بر خرابه های شهر «زاره» ساخته شده است.
این ناحیه در گذشته، مرکز منطقه به شمار می رفت. قرامطه، زاره را ویران کرده، آن را به آتش کشیدند. این شهر به ابوبهلول عوام بن محمدبن یوسف زجاج یکی از پسران عبدالقیس منسوب است که بحرین را از قرامطه گرفت.
تمامی ساکنان این منطقه شیعه هستند. مردم آن در مبارزه و شجاعت زبانزد بوده و همیشه به تنهایی در برابر یورش های حکومت سعودی مقاومت کرده اند. اکثر طوایف این شهر از قبایل «نجد» هستند که به این منطقه مهاجرت کرده اند. بنابراین طوایف آل نمر، آل فرج و آل زاهر عدنانی هستند و به تازگی به قبیله قحطان منسوب شده اند؛ همان گونه که عبدالله بن مهدی فرج به این نکته اشاره می کند.
نسبت این سه طایفه (آل نمر، آل فرج و آل زاهد) به نمربن عائدبن عفیصان برمی گردد. نسب شناسان می گویند، او به علت رفت وآمد به منطقه عوامیه و روستای اسلمیه نجد، شیعه شد. علامه محمد عرجان (متوفای 1019 ه- . ق) دخترش عدی را به همسری او در آورد. او از عدی، صاحب سه پسر به نام های نمر، فرج و زاهد شد. طوایف بزرگ عوامیه به این سه نفر بر می گردند.
برخی می گویند، زعامت و ریاست اسلمیه، بر عهده آل عفیصان و بنی تمیم بود؛ اما وقتی بنی تمیم بر این منطقه تسلط یافتند و به تنهایی حکمرانی این منطقه را عهده دار شدند، این امر باعث شد که بسیاری از آنها، در منطقه شرقی سکونت یابند.((1))
ص: 152
1. طایفه آل نمر: نمر باقر نمر، محمد باقر نمر، نویسنده محمد حسن نمر (متوفای 1397 ه- . ق) - که کتاب ها و نشریه های بسیاری از جمله نشریه «بهلول» را در عراق منتشر کرد - ، آیت الله محمدبن ناصر نمر (1277 - 1348 ه- . ق)، برادرش حسن (متوفای 1327 ه- . ق)، شهید قصی نمر (متوفای 1407 ه- . ق) و عبدالحسین بن احمد نمر (312 1 - 1407 ه- . ق) از شخصیت های بارز این طایفه هستند؛
2. آل زاهر: باقر زاهر، شاعر معروف علی زاهر - که صاحب دیوان «بسمة الاسحار» است - ، خطیب علی زاهر (1355 - 1298 ه- . ق) و شهید حسن زاهر - که در انتفاضه محرم سال 1400 ه- . ق به شهادت رسید - ، از این طایفه شمرده می شوند؛
3. آل فرج: خطیب محمدحسن فرج، سعودبن محمد فرج (متوفای 1366 ه- . ق)، دکتر سعودنصر ترکی فرج، دکتر تقی نصر فرج، دکتر عبدالله محسن فرج، نویسنده معاصر سعود عبدالکریم فرج، دکتر نصر باقر فرج و مهدی فرج از این طایفه هستند؛
4. آل ابی المکارم (آل شیخ): این طایفه طایفه ای دینی و مشهورند. آنها پس از مهاجرت از حجاز، ابتدا در بحرین و سپس در عوامیه ساکن شدند. جعفربن محمد آل ابی المکارم (1281 - 1342 ه- . ق)، علی بن جعفر آل ابی المکارم (1313 - 1364 ه- . ق)، خطیب سعید ابوالمکارم، نویسنده عبدالقادر ابوالمکارم، پسرش عدنان عبدالقادر و عبدالکریم علی ابوالمکارم از شخصیت های بارز این طایفه هستند؛
ص: 153
5. آل جریدی: محمد علی جریدی از این طایفه است؛
6. حماد: شهید
سعود علی حماد - که در بیست و سوم رمضان 1401 ه- . ق دستگیر شد و بر اثر شکنجه در 15 ذی القعده همان سال به شهادت رسید - ، از این طایفه محسوب می شود؛
7. آل ثویمر: از قبیله «سبیع» هستند و طوایف آل قریریص، آل صویمل و آل زنادی نیز از این قبیله هستند؛
8. مطر: رضی
مطر از این طایفه است؛
9. آل تحیفه (آل درویش): قحطانی الاصل هستند و پسر عموهایشان در روستای ملاحه زندگی می کنند؛
10. آل مشیخص: دکتر عبدالواحد نصر آل مشیخص و خطیب عبدالعظیم مشیخص از این طایفه هستند؛
11. دبیسی: نویسنده معاصر عبدالله دبیسی که مسئول صفحه «اخبار الیوم والناس» از نشریه «الیوم» است، از این طایفه است؛
12. آل مبیوق: دکتر رضی مبیوق از این طایفه به حساب می آید؛
13. آل عرجان: از قبیله سبیع هستند و محمد عرجان ( متوفای 1119 ه- . ق) از این طایفه محسوب می شود؛
14. عوی: علی
عبدالکریم عوی از این طایفه است؛
15. صباح: حسین صباح از این طایفه شمرده می شود.
آل ضیف، آل عریض، براکی، جوهر و آل ربح - که طایفه ای بزرگ و مشهور
ص: 154
است - ، سمیر ربح، رمزی ربح و احمد ربح از این طایفه هستند.
آجام، در گذشته نه چندان دور از محدوده قطیف خارج و بیشتر با صحرا و بادیه نشینان در ارتباط بود. با اینکه همه اهالی آن شیعه و متمدن هستند؛ اما به سبب ارتباط با صحرا و طوایف بادیه نشین، شیعیان این منطقه را «بدوالشیعه» نامیده اند.
اکثر ساکنان آجام به یک قبیله منسوب اند. طوایف معروف سه گانه؛ ناصر، سنان و مرزوق هر سه قحطانی الاصل هستند. آنها از قرن ها پیش از شمال یمن هجرت کردند. ابتدا در روستای «بنی معن» و سپس در این منطقه ساکن شدند.
ناصر حسین رضی سنان، مالک سنان و محمد ناصر سنان از شخصیت های بارز آل سنان هستند.
شخصیت های آل ناصر عبارت اند از: دکتر حبیب منصور ناصر، عبدالرحیم احمد ناصر، خطیب احمد محمد جواد ناصر، شاکر احمد ناصر، علی احمد ناصر، شاعر محمد علی ناصر، دکتر علی سلمان ناصر و شهیده زهرا منصور حبیب ناصر که بر اثر شکنجه های زندان حدیثه در مرز عربستان و اردن در سال 1989 میلادی به شهادت رسید.
شخصیت های طایفه آل مرزوق عبارت اند از: راشد مرزوق، حسن محمد مرزوق، شاعر سعودبن مرزوق، محمدحسن مرزوق و مصطفی حسن مرزوق.
1. آل جمیع: حبیب آل جمیع، شاعر مردمی یعقوب جمیع و حسن عبدالکریم
ص: 155
جمیع از این طایفه هستند؛
2. عاشور: خطیب وشاعر منصور عاشور آجامی، موسی محمد موسی عاشور و جاسم علی عاشور از شخصیت های بارز این طایفه محسوب می شوند؛
3. مبارک: عبدالله بن ناصربن حمیدان بن سالم مبارک از بزرگان این طایفه است؛
4. محسین؛
5. آل رهن؛
بزرگان مشهور این شهر که یکی پس از دیگری زعامت و ریاست این منطقه را به عهده داشتند، عبارت اند از:
1.
راشدبن علی مرزوق (سنان)؛
2.
عبدالله بن راشد مرزوق (سنان)؛
3.
سعدبن محمد مرزوق؛
4. خطیب حسین بن حسن سنان؛
5.
احمدبن علی مرزوق؛
6.
محمدبن سعود مرزوق (سنان)؛
7.
صالح بن علی ناصر که اکنون ریاست این منطقه را به عهده دارد.
قدیح؛ شهری کوچک و پرجمعیت است که همگی مذهب تشیع دارند.
برخی از طوایف قدیح
1. سادات آل ابوالرحی خضاروه؛
2. آل طعان: احمدبن صالح آل طعان، عبدالله بن احمد آل طعان و محمد صالح احمد آل طعان از
ص: 156
بزرگان این طایفه هستند؛
3. آل شرفا (سادات): سید امان بن محمد شرفا ( متوفای 1352 ه- . ق)، علامه سید باقربن امان شرفا، شاعر معاصر سید طاهربن صالح شرفا، نویسنده سید محمدبن علی شرفا و نویسنده سید یوسف بن محمد شرفا از این طایفه اند؛
4. سادات شمیمی: سید طاهر شمیمی از این طایفه است؛
5. آل عرفات: ابراهیم بن عرب آل عرفات (متوفای پس از سال 1237 ه- . ق) از این طایفه شمرده می شوند؛
6. سادات خباز: نویسنده سید سعیدبن احمد خباز که کتاب های بیشماری از جمله «الصلاة عبادة فکریة و عمل تربوی» نوشته، از این طایفه است؛
7. آل جنبی: احمدبن صالح بن حسن جنبی ( متوفای 1357 ه- . ق) از این طایفه محسوب می شود؛
8. حلیلی: حسن بن مکی حلیلی از این طایفه است؛
9. آل مسباح: ادیب و شاعر معاصر عبدالنبی بن علی آل مسباح از این طایفه به شمار می آید؛
10. آل حیّان: نویسنده معاصر عید محسن آل حیان صاحب کتاب «ادباء من قطیف» از این طایفه است؛
11. خاطر: خطیب معاصر سعیدبن ناصر خاطر از این طایفه است؛
12. آل توفیق: خطیب علی بن ناصر آل توفیق ( متوفای 1408 ه- . ق) از این طایفه است؛
13. آل شیخ: این طایفه به طایفه «بلادی» منسوب هستند. شاعر معاصر عمر شیخ - که دیوان شعرش با عنوان «متی تأتی» چاپ شد - و عبدالعظیم شیخ از این طایفه اند؛
ص: 157
14. مقیلی: خطیب و شاعر معاصر حسن بن حسین مقیلی از این طایفه است؛
15. ناصر: ادیب و نویسنده محمد علی ناصر - که کتاب «الله الخالق القدیر» از آثار اوست و شاعر معاصر محمد احمد مکی ناصر از این طایفه هستند؛
16. آل عبیدی: ادیب و شاعر محمدبن رضوان عبیدی ( متوفای 1345 ه- . ق) از این طایفه است؛
17. عوازم: مهدی عوازم از این طایفه شمرده می شود؛
18. آل غزوی: نویسنده حسن عبدالله محمد آل غزوی از این طایفه است.
آل بلادی،
آل شهاب، آل حوری، آل شاهین، بشراوی، علوان، نیدری، جعفر، آل صفوان، حمادی و... طوایف شیعی دیگری هستند که در قدیح سکونت دارند.
این شهر در شمال غربی سیهات قرار دارد و تمام ساکنانش شیعه هستند.
1. شبیب: شاعر
حسین شبیب - که دیوانش در دو جلد چاپ شد - ، پسرش عبدالکریم شبیب - که در بحرین ساکن است و شاعر و خطیب توانایی است - ، بدرشبیب، شاعر جوان سعید معتوق شبیب، هنرمند معروف عبدالجلیل شبیب، شاعر بدر شبیب، عبداللطیف شبیب و غازی شبیب از این طایفه هستند؛
2. مرهون: طایفه ای علمی و ادبی که بسیاری از علما، ادبا و خطبا را به جامعه ارائه کرده است. عبدالحی مرهون (1302 - 1366 ه- . ق)، علامه منصور
ص: 158
مرهون (1362 - 1294 ه- . ق)، علامه علی مرهون - که تألیفات بسیاری از جمله «شعراء القطیف من الماضین و المعاصرین» دارد - ، خطیب محمد حسن مرهون، خطیب عبدالحمید مرهون، خطیب سعید مرهون، خطیب عبدالعظیم مرهون - که کتاب های بی شماری از جمله «تاریخ ام الحمام» را نگاشته است - ، خطیب صادق مرهون، شاعر کاظم مرهون، نویسنده محمد مرهون، شاعر ابراهیم مرهون و مصطفی عبدالحمید مرهون از شخصیت های برجسته این طایفه اند؛
3. برّاک: محمد صالح براک (1296 - 1396 ه ق) از این طایفه است؛
4. کعیبی: خطیب ناجی کعیبی از این طایفه شمرده می شود؛
5. شملاوی: خطیب و شاعر سعود شملاوی و پسرش علی شملاوی از این طایفه هستند؛
6. حرز: شاعر
جوان حسین بن منصور حرز از این طایفه است؛
7. آل راضی: خطیب وشاعر معاصر راضی بن علی آل راضی از بزرگان این طایفه به حساب می آید؛
8. آل مسبّح: ادیب معاصر محمد علی بن عبدالهادی مسبّح که دیوان شعری در مدح اهل بیت علیهم السلام دارد، از این طایفه است.
حایک، عبیّد، طویل، آل عباس، آل عبدالنبی، بحرانی، ستراوی، زایر، عبدالهادی، مویس، عوامی، رضوانی، طلالوه، محیمیه، هلال، ربیع، علوی، مدن، هاشم، سادات معلم و مدن، صلیل، مریط، امان، معتوق، عاقول، سویکت، منصور، خمیری، آل شیخ، آل محمد علی، هنیدی، قنبر، آل جبر، ناصر، فتیل، معلم، جراش،
ص: 159
قیصوم، وقع، سریو، محیسن، میرزا، خباز، قصّار، طفیّف، حللی، یوسف، نجرانی، مرزوق، سالم، جفال، شوملی، عطیه، لطف الله، عبداللطیف، ابوشیف، نصیف، سرحان، موسی، صبیع و خضیر.
این شهر در شمال غربی سیهات قرار دارد و همه ساکنان آن شیعه هستند.
1. آل سنبل: شاعر بدربن احمد آل سنبل (متوفای 1336 ه- . ق)، حسن بن احمد بن سنبل (1294 - 1325 ه- . ق)، شاعر فیصل بن عبدالله آل سنبل (1325 - 1364 قمری)، احمدبن حسن آل سنبل، ضیاء آل سنبل و نزار آل سنبل ازشخصیت های این طایفه هستند؛
2. خواهر: روزنامه نگار معاصر حسین عبدالله خواهر از این طایفه است.
آل منافی، آل حمزه، آل عوّاد، آل حمود، آل سلام، آل خمیس، آل نصیف، ذاهب، آل مبارک، آل درویش، مغاسله، آل سعیّد، آل زایر، آل عشوه، آل کنیص، آل عاشور، آل عیاش، آل عبدربه، مرزوق، آل احمد، آل عبدالمحسن، آل سیف، قمر، آل عویوی، مدبس، آل ضیف، آل موسی، آل ابراهیم، عوامی، جراش، آل مهنا، آل سلیمان، سبع، رمضان، آل ترکی، آل حیان، عید و حبشی، منصور حبشی و محمد حبشی از این طایفه اند.
ص: 160
جاردویه، شهری تاریخی و معروف، نزدیک بدرانی است که در گذشته در مسیر حجّاج بود و تمام ساکنان آن شیعه اند.
طوایف جارودیه
آل حبیل - خطیب مهدی بن محمد آل حبیل و شاعر محمد حسن آل حبیل از این طایفه هستند - ، آل سید طالب، آل سید طویلب، آل مشعل، جارودی، صفار، سلیمان، آل منشاد، آل معلم، محسن معلم و علی معلم از این طایفه اند - ، عیاشی، آل سید کاظم، شرفا، سادات، آل رمضان، آل مدن، شهاب - خطیب حسن شهاب از این طایفه است - و آل عید - شاعر و خطیب بدربن ابراهیم بن عجول آل عید از این طایفه است - .
تمامی ساکنان این شهر نیز شیعه هستند.
1. آل نتیف: مخطیف محمد علی آل نتیف - صاحب دیوان «عبرة المؤمنین» (1315 - 1372 ه- . ق) - ، پسرش حسن - که اکنون در دادگاه جعفوبه بحرین مشغول کار است - ، خطیب مهدی نتیف - که دیوان «جواهر الافکار» از آثار اوست (متوفای 1411 ه- . ق) - ، خطیب عبدالله نتیف که دیوان خطی «ینبوع الحکمه»، در مدح اهل بیت عصمت علیهم السلام از سروده های اوست - و شاعر معاصر عبدالله مهدی نتیف از بزرگان این طایفه هستند؛
ص: 161
2. شرفا: خطیب معاصر سید تقی شرفا از این طایفه است؛
3. آل امرد: جبوالامرد از این طایفه محسوب می شود؛
4. سادات: خطیب سید مصطفی حیدر ساده، خطیب سید حیدر علوی ساده و خطیب سید صالح علوی از این طایفه هستند؛
5. آل عباس: سید جبر آل عباس و پسرش خطیب سید یوسف از شخصیت های بارز این طایفه به شمار می آیند.
خویلدی، صحاف، راشد، سمّاک، مرزوق، مدرهم، عجیمی، زواد، صاهول، جمعان، رمیّض، محروس، طریدی، جمیعان، قاسم، قطان، طویلح - که حسین صویلح از این طایفه است - ، علوی، سهوان، قنبر، ناصر، قمر، عطیه، عبیّد، مزین، آل عبداللطیف، هاشم، آل عبدالعال، حریفی، میّاد، عفلوج، طاق، شهاب، نحوی، بشراوی، جارودی، حرمله، آل سالم، آل ابراهیم، طریدی، غنّام، دعبل و آل شبّر.
تمامی ساکنان این شهر شیعه هستند.
1. ابو البحر: شاعر بزرگ جعفر خطّی از این طایفه است. اکنون نیز نسل او در این شهر سکونت دارند؛
2 و 3. آل شیخ و آل موسی: اینها از نزدیکان طایفه ابوالبحر هستند؛
4. جرّاش: این طایفه از سادات اند؛
ص: 162
5. ابوالفلفل: اینها از سادات موسوی اند. ادیب و شاعر سید مهدی بن مال الله ابوالفلفل ( متوفای 1261 ه ق) و سید مال الله ابوالفلفل از شخصیت های بارز آن هستند.
این شهر در جنوب قطیف قرار دارد و تمام ساکنان آن شیعه هستند.
خمیس: شهید احمد مهدی خمیس - که در شانزدهم ذی الحجة 1406 ه- . ق دستگیر و دو روز بعد به شهادت رسید - و حسین مهدی خمیس از این طایفه اند.
ساده، شعله، هاشم، عجیّان - که رضا عجّیان از این طایفه است - جنبی، شرقی، باقر - که خطیب حسن بن محمد باقر و پسرش محمد حسن بن محمد باقر از این طایفه هستند - بوری، عکش، نغموش، درویش، متروک، کحیلی، فردان، محیشی، یوسف - عبدالله یوسف از این طایفه است - ، شخل، هرود، فلفل، هنا، مادح - خطیب و شاعر عبدالله بن علی مادح (1285 - 1345 ه ق) از این طایفه است - ، مقرقش، قصاب، بطران ، طلاق، عجمی و عوامی.
تمامی ساکنان آن شیعه هستند.
ص: 163
1. آل درویش: خطیب عبدالله بن علی آل درویش (متوفای 1394 ه- . ق) از این طایفه به شمار می آید؛
2. آل زهیری: محمدبن عبدالله آل زهیر (متوفای 1329 ه- . ق) از این طایفه است.
شویکه چندین سال پیش، روستایی کوچک بود؛ اما باغ های قطیف تا آنجا پیش رفته و شویکه، جزء قطیف شده است. تمام اهالی این منطقه نیز شیعه هستند.
بحاری، در جنوب قدیح واقع شده است و تمام ساکنان آن شیعه هستند.
میلاد، حماد، عبکری - خطیب مهدی عبکری از این طایفه است - ، حماد - شهید عبدالکریم حماد که در انتفاضه محرم 1400 ه- . ق به شهادت رسید از این طایفه است - ، ثنیان، شقیقی، عفیریت - خطیب محمد عفیریت از این طایفه است - ، غاوی، محیسن، علی، دهنین، علیو، سویّد، نزغه، آل ابن صعب، ضامن، سویف، آل شریف، زیدانی، رضوان، میّاد، مغیص، آل عون، آل درویش، آل زید، مرعی، خلیف، حمید، میّاس، امان، حاجی، عاشور و کاظم.
بسیاری از مردم قبیله خوالد در این شهر زندگی می کنند که تعداد بسیاری از آنها شیعه هستند و به طایفه علیوات مشهورند.
ص: 164
عید، رمضان، شعبان، آل نصیف، آل خمیس، امان، دخیل، قنبر - شهید محمد قنبر آل قنبر که در انتفاضه سال 1400 ه- . ق به شهادت رسید، از این طایفه است - ، مشهدی - شاعر عبدالله بن علی مشهدی متوفای 1255 ه- . ق که دیوان شعرش به چاپ رسیده و غازی مشهدی از این طایفه اند.
این مهاجرت ها را می توان به پنج قسمت تقسیم کرد:
بسیاری از مردم منطقه، به ویژه پس از سیطره وهابیت بر منطقه در قرن 19 میلادی به عراق هجرت کردند و در شهرهای بصره، نجف و کربلا و... سکونت یافتند.
محمد سعید مسلم می گوید:
منطقه ای در عراق وجود دارد که به آن حی القطافه (منسوب به قطیف) می گویند که تعداد جمعیت آنان در سال 1960 میلادی، حدود بیست هزار نفر بوده است. بیشتر مهاجران، به ویژه اهالی احساء در جنوب عراق ساکن و مشغول زراعت شدند تا جایی که در آنجا به آنها مزرعه داران حساوی می گویند.
برخی از مردم در شهرهای آبادان، اهواز و بوشهر ساکن شدند. شغل این افراد مزرعه داری و زبان مادری آنها عربی است؛
ص: 165
کویت بیشتر از همه کشورهای شیخ نشین خلیج فارس از مهاجران نجد، احساء و... استقبال کرد؛ زیرا بحرین و کویت، کیان سیاسی واحدی به شمار می رفتند و اکثر قبایل، مذهب و تاریخ مشترکی داشتند. کویت ارتباط مخصوصی با احساء داشت. قبیله بنی خالد، کشور کویت را با این نام مستقل تأسیس کردند؛ زیرا بنی خالد که حاکمان منطقه بودند، قلعه ای به نام کوت ساختند و زعمای قبیله هر از چند گاهی به آنجا می رفتند.
آنها به سرعت بادیه نشین ها اطراف آن را گرفتند و سپس آل صباح در نزدیکی آن سکونت یافتند و با حمایت بنی خالد از ثروت های آن بهره مند شدند. به تدریج کوت به کویت تبدیل شد. این مطلب را همه تاریخ نویسان نقل کرده اند.
جامعه کویت در اوایل قرن هجدهم میلادی ثروت خاصی نداشت. تنها برخی از ساکنان کویت افزون بر ماهیگیری، به صید صدف نیز مشغول بودند. با آمدن آل صباح - که پس از آغاز حرکت وحشیانه وهابیت در مرکز و شرق عربستان بود - ، مهاجران و آوارگان بسیاری به این منطقه امن پناه بردند. بنابراین تشکیل جمعیت شهری کویت - قبل از نفت - به برکت مهاجرت های نجدیان و احسائیان بوده است.
گروه های اهل تسنن کویت عبارت اند از: طایفه حاکم سنی های نجد که با وهابیت مخالف بودند، سنی های عراق و احساء، سنی های فارس و برخی از طوایف قبیله ای مطیر و عجمان.
اهالی احساء، بحرانیون و عراقیون، اعراب شیعه کویت هستند. منطقه ای در جنوب منطقه شرقی در کویت وجود دارد که هم اکنون نیز با نام «احساویه»
ص: 166
معروف است. اکثر جمعیت آن از احساء آمده اند و کمی پیش از این زمان، هنوز در کار نساجی و عباهای عربی بودند.
در منطقه قبله، افزون بر طوایف مهاجر نجدی، طوایفی از احساء نیز وجود دارند؛ همچنین در منطقه شرق، مجموعه هایی از طوایف قطیف و احساء نیز وجود دارند. شیعیان فارس و ایرانی که برخی از آنها مثل طایفه معرفی بیش از دویست سال است که به کویت هجرت کرده اند.
افزون بر مهاجرت های فراوان در اوایل تأسیس دولت اول سعودی، تعداد بسیار زیادی از اهالی منطقه اندکی پس از اشغال احساء در سال 1913 م به کویت مهاجرت کردند. این مهاجرت، همچون هجرت پیشین، باعث رشد اقتصادی کویت شد.
زمین کویت برای کشاورزی مناسب نیست. به همین سبب به نظر می رسد بر خلاف مهاجرت اهالی احساء و قطیف به عراق، که برای کشاورزی بود، این مهاجرت برای حرفه و صنعت بوده است.
از منابع تاریخی به دست می آید که اهالی احساء در کویت، مشغول صنعت وسایل مسی و لوازم خانگی مثل دیگ، قهوه جوش و آهنگری شدند؛ و با ساختن چاقو، چکش، وسایل بنایی، میخ هایی برای کشتی سازی و... روزگار می گذراندند.
صنعتی که اهالی احساء در آن بسیار ماهر بودند، صنعت نساجی و به ویژه «احسائی» است که شهرت جهانی دارد. به همین سبب، منطقه حساویه یکی از مناطق مهم این صنعت - قبل از اینکه نفت آن را ویران کند - بود و نام استادانی از طوایف بغلی، قطان و... که شیعه بودند، در این صنعت ماندگار شد؛
ص: 167
آنچه گفته شد، عوامل هجرت به بحرین نیز هست. هرگاه توفانی سیاسی یا طایفه ای، در یکی از مناطق می وزید، هجرت ها آغاز می شد؛ مثلاً جنگی که در سال 1783 م در بحرین اتفاق افتاد، یا قضیه ای که بعد از دو دهه در احساء رخ داد، یا جنگ سعودی با احساء که در دهه هفتاد قرن نوزدهم رخ داد، یا جنگی که بین بادیه و شیعه در سال 1908 م در قطیف به وقوع پیوست، یا اشغال احساء در سال 1913 م به دست ابن سعود و یا صدور فتوایی از علمای وهابیت به دستور ملک عبدالعزیز مبنی بر کشتن شیعیانی که مذهب خود را تغییر نمی دهند. از تبعات این فتوا، هجرت گسترده مردم شیعه در سال های 1927 و 1928 م به بحرین بود.
مورّخان، بحرین را به دو قسمت اکثریت شیعه و اقلیت سنی که حاکم هستند، تقسیم می کنند.
عتوب، هوله - که ایرانی بودند و در سال 1925 م از کرانه شرقی خلیج به بحرین هجرت کردند - ، بیاسر، بنوخضیر، دواسر و تعدادی از قبایل سنی نجد.
الف)
بحارنه که ساکنان اصلی بحرین هستند و اکثریت به شمار می روند؛
پس از روی کار آمدن وهابی ها، به ویژه پس از تسلط عبدالعزیزبن سعود در سال 1913 بر این منطقه، به بحرین مهاجرت کردند؛
ب)
شیعیان ایرانی که تعدادشان اندک است و بین سال های 1623 و سال های
ص: 168
اشغال بحرین توسط عتوب در سال 1783 م به بحرین مهاجرت کرده اند.
پس از بیرون راندن استعمار پرتغال از بحرین و بازگشت این منطقه به کشور ایران مهاجرت هایی از شیعیان فارس به این منطقه انجام شد.
گروه های احسائی در قطر و امارات متحده عربی معروف و مشغول تجارت هستند؛ تاریخ دقیق هجرت آنها مشخص نیست و شاید پس از سال 1913 م باشد؛
6. هجرت به سایر مناطق:
افزون بر این، تعدادی از شیعیان منطقه به هند، پاکستان، سوریه و... مهاجرت کردند و در آنجا سکونت یافتند.
این منطقه از هزاران سال قبل، شاهد مهاجرت های گسترده ای بوده است؛ اما ما قصد برگشت به گذشته های دور را نداریم. تنها به همین بسنده می کنیم که عربستان، به ویژه بخش های مرکزی و جنوبی آن، در طول تاریخ، در مسیر هجرت عظیم مردم به سوی شمال بوده اند. به همین سبب، همیشه منطقه سرسبز هلال و اطراف آن، پر از جمعیت بوده اند.
کنعانیان، عمالقه، فینقیون و کلادانیون (جرهائیون) به این منطقه (بحرین قدیم) مهاجرت کرده و در آنجا ساکن شده اند. در اوایل قرن اول میلادی، بسیاری از قبایل عربی عدنانی، همچون قضاعه نیز به این منطقه هجرت کرده اند. در رأس همه مالک بن فهم و پس از او طایفه هایی از ایاد و ازد به اینجا آمدند. سپس عده ای از طایفه ربیعه (عبدالقیس وبکربن وائل) بر آنجا تسلط یافتند.
ص: 169
با ظهور اسلام، بیشتر جمعیت عربستان را قبیله عبدالقیس تشکیل می دادند و در زمان خلیفه دوم - که دوران او، دوران فتوحات و گسترش دولت اسلامی بود - ، بزرگ ترین مهاجرت در تاریخ این منطقه رخ داد؛ زیرا بسیاری از ساکنان شبه جزیره به مناطق فتح شده، به ویژه عراق هجرت کردند. بیشتر آنها در شهرهای تازه تأسیس مسلمانان، همچون: بصره و کوفه و یا در کرانه شرقی خلیج فارس مستقر شدند. این هجرت، نقش بسیار مهمی در تاریخ سیاسی عراق، خاصه در زمان امام علی علیه السلام ، حکومت بنی امیه و قسمتی از حکومت بنی عباس داشت.
در دوران امویان، هجرت دیگری رخ داد؛ اما این بار از حجاز و عراق به منطقه خلیج فارس، به ویژه احساء و قطیف بود. این هجرت در پی ظلم و ستمی بود که امویان به سبب اغراض مذهبی و سیاسی بر پیروان اهل بیت علیهم السلام روا داشتند. یکی از عوامل مهم انتخاب این منطقه، دور بودن آن از مرکز خلافت دمشق بود.
با رسیدن تعداد زیادی از شیعیان به احساء و قطیف، انقلاب و شورش بر ضد حکومت اموی در این منطقه به اوج خود رسید. در زمان عباسیان نیز تعداد زیادی از شیعیان - به سبب بد قولی عباسیان در نرساندن خلافت به کسی که به نام او قیام کردند - به این منطقه رهسپار شدند.
در حقیقت، این منطقه به منطقه مخالفان حکومت های اموی و عباسی تبدیل شد؛ حتی خوارج - که دشمنان امام علی علیه السلام و شیعیان او بودند - نیز در این منطقه مستقر شدند. به همین سبب وقتی خوارج در سال 67 ه- . ق، از نجد یمامه خارج می شدند، به منطقه بحرین عزیمت کردند. شیعیان عبدالقیس از قبول آنان امتناع کردند و گفتند نمی گذاریم، نجد بر ما حکومت کند و حال اینکه او
ص: 170
فاسق است؛ ولی نجد آنان را شکست داد، شمشیر بر گردن های آنان گذاشت، وارد قطیف شد و آن را به خاک و خون کشید.
حمل بن معنی عبدی در این باره چنین می سراید:
نصحت لعبدالقیس یوم قطیفها
و ما خیر نصح بعد لم یتقبل
فقد کان فی اهل القطیف فوارس
حماة اذا ماالحرب شدّت بیذبل
البته گروه هایی که از ظلم و ستم امویان فرار کردند و در این منطقه ساکن شدند در انقلاب های شیعه در عراق، همچون: انقلاب توّابین و انقلاب مختار ثقفی شرکت کردند؛ مثلاً ابراهیم بن مالک اشتر وارد منطقه شد و سپس در آن انقلاب شرکت کرد و نسل او تا کنون نیز در قطیف هستند.
برخی از شیعیان این منطقه، پس از هجوم عبدالملک بن مروان در سال 73 ه- . ق مجبور به کنار گذاشتن تشیع شدند. آنها به سوی چین و هند هجرت کردند و اسلام را در آن مناطق گسترش دادند. بیشتر بررسی های جدید نشان می دهد که شیعه نخستین گروهی است که اسلام را در چین گسترش داد و هم اکنون چندین میلیون نفر از آنها در چین هستند.
دو علت اساسی باعث شد که این منطقه در طول تاریخ مهاجران را به خود جذب کند:
1. ثروت بی کران منطقه: آب فراوان، زمین حاصلخیز، کثرت چراگاه ها و مزارع از نشانه های این ثروت هستند. منطقه ای که اکنون منطقه شرقی نامیده می شود، یکی از مناطق استراتژیک و مهمی است که نزدیک دریا قرار دارد و
ص: 171
اهالی آن مشغول تجارت و همکاری در زمینه های گوناگون با مردم دنیا هستند. این منطقه در راه قافله هایی قرار گرفته است که از جنوب می آیند و نیز در مسیر کشتی هایی قرار دارد که از هند و جنوب شرقی آسیا تا منطقه سرسبز هلال می آیند.
تمامی این عوامل، باعث جذب اقوام و قبیله های گوناگون شد. در حقیقت، اکثر مهاجرت ها به این منطقه به سبب اغراض اقتصادی بود، یعنی برای فرار از گرسنگی فراگیری بود که نجد و مناطق جنوبی عربستان را در بر گرفته بود؛
2. آوارگی دینی و سیاسی: افزون بر جنگ هایی که از روی تعصبات قبیله ای در مناطق بدوی در جریان بود و تا گذشته نزدیک نیز ادامه داشت. این عامل، به ویژه در عصر متأخر کم اهمیت تر و کم اثرتر از عامل پیشین است.
با همه اینها بسیاری از مردم نجد در دو قرن گذشته، به سبب عوامل مذهبی و اقتصادی، به منطقه خلیج هجرت کردند. در آغاز تشکیل دولت وهابی و اواخر قرن دوازدهم هجری، بسیاری از علمای حنبلی نجد به همراه هزاران نفر به احساء و قطیف عزیمت کردند؛ زیرا این منطقه، تحت حکومت خالد بود. با اشغال احساء و قطیف به دست وهابیون، آنها به جنوب عراق و کویت منتقل شدند. بی تردید کویت و برخی از کشورهای خلیج، اکثر جمعیت خود را از قبایل نجد دارند که پس از اشغال نجد و احساء، به این منطقه هجرت کرده اند؛ علت اینکه شیعیان این منطقه را برای مهاجرت انتخاب کردند، نفت و رفاه اقتصادی این مناطق بوده است؛
اما علت امور اقتصادی و... سبب مهاجرت شیعه از وطن پدری شان نبود؛ چون ثروت هیچ نقطه ای از عربستان با مناطق شیعه نشین برابری نمی کرد. تنها
ص: 172
عامل هجرت شیعیان، آوارگی مذهبی بود و این قضیه در اوایل دوران سعودی به اوج خود رسید؛ زیرا مخالفان با وهابی ها؛ به قتل، غارت و چپاول محکوم می شدند.
افرادی که به این منطقه هجرت کردند به مذهب اکثریت (تشیع) در آمدند. پس از هجرت بزرگی که بعد از فتح ایران رخ داد، هجرت شیعه از منطقه در اوایل قرن سیزدهم هجری، بزرگ ترین هجرت منطقه به شمار می رود.
سرشماری ها حاکی از این است که بین سال های 1205 - 1350 ه- . ق، حدود نصف ساکنان عربستان از منطقه هجرت کردند و اگر منطقه در گذشته بسیاری از قبایل را جذب نمی کرد، جز تعداد اندکی از شیعیان در منطقه باقی نمی ماند؛ زیرا تعداد شیعیانی که به قبایل سنی برمی گردند، حدود نیمی از تعداد تمام شیعیان منطقه شرقی است. افزون بر این، سیاست بیرون راندن شیعیان از مناطقشان که برپایه کافر دانستن و جواز غارت اموال آنان استوار بود و باعث از دست رفتن زمین و باغ ها و خانه های آنان شد. این امر، سبب کاهش تعداد شیعیان نسبت به طوایف مذهبی دیگر شد.
این تذکر لازم است که وقتی قبیله بنی خالد وارد منطقه شدند، اغلب جمعیت منطقه شیعه بودند و با تسلط بنی خالد انتظار می رفت که تعداد شیعیان کم شوند؛ ولی به تدریج، بنی خالد متمدن تر شدند و بیشتر طوایف آن زیر پرچم تشیع درآمدند. همین باعث شد، برخی از مورّخان قبیله بنی خالد را قبیله ای شیعی بدانند. برای مثال، دکتر صالح عقاد می گوید که اکثر قبیله بنی خالد در احساء، شیعه اند.((1))
ص: 173
مورخی دیگر می گوید؛ بنی خالد شیعه نبود؛ امّا ساکنان احساء شیعه هستند.((1))
اکنون افرادی که پس از سقوط دولت بنی خالد از این طایفه باقی مانده اند، برخی مالکی سنی هستند و بقیه شیعه شده اند. وقتی قبیله عجمان در اواسط قرن سیزدهم هجری وارد منطقه شده و در احساء مستقر شدند. آنها با قبایل مره، بنی هاجر، عوازم و سبیع و... درگیر شدند و حکومت به دست آنان افتاد. آنها پس از نیم قرن، جنگ هایی خونین بر ضد ملک عبدالعزیز به راه انداختند؛ زیرا او قصد داشت که برای تحقیر، آنان را در هجر الاخوان سکونت دهد - به تازگی در سال 1919 م موفق به این کار شد اما با مرور زمان و ظهور نفت در منطقه، این قبایل از بادیه نشینی خارج و در شهرهای جدید نفت خیز ساکن شدند و جزء ساکنان آن منطقه به شمار آمدند.
این مطلب، ما را مطمئن می کند که اکثر اهل تسنن احساء و بحرین، به تازگی وارد این منطقه شده اند. در بحرین، اکثریت قاطع نودوپنج درصد شیعه بوده اند؛ حتی در پی اشغال عتوب در سال 1783 م به دست قبایلی - که دنبال جایی برای سکونت بودند - نیز این تعداد باقی بودند.
این افراد از اعماق عربستان آمدند به سوی قطر و از آنجا به بحرین رفته و آنجا را اشغال کردند. ابتدا تعداد اشغالگران بسیار اندک بود؛ به همین سبب از هم پیمانان جدید کمک خواستند تا بتوانند بر اکثریت شیعه غالب شوند. آنها قبیله دواسر را فریب دادند و زمین هایی را که از شیعیان گرفته بودند، به این بهانه که غنیمت گروه پیروز است، به آنان دادند و مالیات را تنها از شیعه گرفتند و
ص: 174
به هم پیمانان خود دادند.
در دهه های اخیر، حاکمان بحرین، مهاجرت اهل تسنن عربستان را به این کشور آزاد کردند، تا بین ساکنان آن توازن مذهبی ایجاد کنند و در مقابل به عرب هایی که شیعه بودند، اجازه ورود به بحرین را ندادند؛ اما با همه این نقشه ها، هنوز هم مثل گذشته، اکثریت با شیعیان است؛ با اینکه ده ها هزار شیعه از این کشور به سواحل ایرانی خلیج فارس، به ویژه بوشهر و خرمشهر فرار کردند.
قضایایی که در بحرین اتفاق افتاد، در قطیف و احساء نیز رخ داد. تعصبات مذهبی، باعث مشکلات زیادی برای شیعیان منطقه شد. تمام منابع تاریخی سعودی تأکید دارند که اهل تسنن در این منطقه بسیار کم بوده اند و این افراد همیشه تحت حکومت شیعه، حکومت عیونی، آل عصفور و... بدون ظلم و تبعیض و یا دخالت در امور مذهبی شان زندگی می کردند. همچنین شیعیانی که در گذشته، تحت حکومت حکام سنی مذهب بودند، هیچ مشکلی نداشتند.
از سوی دیگر منابع تاریخی سعودی بر این مطلب تأکید دارند که پس از اینکه حکومت سعودی، منطقه شرقی را اشغال کرد، هجرت های اهل تسنن به صورت سرسام آوری گسترش یافت؛ اما این هجرت ها، مخلوطی از شیعه و سنی نبودند؛ زیرا حکومت وهابی سعودی که بر پایه ظلم و ستم بنا شده است، اجازه نفس کشیدن به شیعه را نمی دهد و شیعه را از مناطق اصلی خود بیرون می راند.
از قرن سیزدهم به بعد، جواز بیرون راندن شیعیان از مناطق اصلی شان صادر شد و بسیاری از نجدیون در احساء سکونت گزیدند و زمین ها، باغ ها و وسایل شیعیان را مالک شدند؛ همان اموال و زمین هایی که از شیعیان مصادره شده بود و یا صاحبان آنها از ترس جان خود فرار کرده بودند.
ص: 175
هجرت شیعه، اجباری بود. ماجرای این قتل و غارت در کتاب ها آمده است. وهابی ها، هزاران نفر را از وطن خود بیرون راندند، فقط به این دلیل که آنان به مذهب جدید وهابیت نگرویده بودند. ابی غنام، مورخ و شاعر وهابی با افتخار درباره هجرت و تبعید شیعیان چنین می سراید:
و قد ولی الاحساء سعود فاسعدت
مساعیه اهل الخیر فانتظموا
وابعد اهل الشرک عنها و ابعدت
مذاهبهم فیها و ما ابصروا غمطا
نغم هدمت لرفض فیها کنائس
وکل شعار الرفض عن ارضها میطا
ولم ینف الاکل من عمل الردی
ومن کان سبا سبا لمنطقه مسطا
پس از آن، سپاهیان محمدعلی پاشا شهر درعیه را ویران کردند؛ هجرت از نجد به علل اقتصادی بیشتر شد ؛ زیرا درعیه پایتخت و سرشار از ثروت هایی بود که از مالیات های مناطق دیگر تأمین می شد. با ویران شدن آن، نجد به فقر قدیمی خودش بازگشت.
به همین سبب، تعداد زیادی از آنها به کویت، احساء، بحرین، قطر، جنوب عراق و... مهاجرت کردند. این هجرت ها با ظهور سلطه وهابیت و تأسیس حکومت جدید سعودی کاهش یافت، تا اینکه ترک ها بر احساء تسلط یافتند، زیرا وهابیان سلطنت ترک ها را سلطنت کفر می دانستند و معتقد بودند. بر مسلمانان جایز نیست که تحت حکومت کفر باشند و باید هجرت کنند.
با ظهور آل سعود، پس از اشغال منطقه در سال 1331 ه- . ق اهالی قطیف و احساء در هجرتی بزرگ به بحرین، کویت، عراق، ایران، قطر و امارات مهاجرت
ص: 176
کردند و حتی برخی تا شام رفتند؛ زیرا می خواستند از ستم وهابی ها در امان باشند. در این هنگام و پس از ظهور نفت در منطقه، هجرت از نجد به این منطقه به صورت گسترده ای شروع شد.
آل سعود در چهار دهه اخیر با وضع قوانین جدید در راستای اهداف، نقشه و تعصبات مذهبی، طرح هایی درباره استخدام و اعطای خدمات به مهاجران جدید (وهابی ها) و محروم کردن شیعیان از کار ارائه کرده و با این کار ضربه بزرگی به شیعه منطقه زده است.
با این طرح، تمام بادیه نشینان در ضمن طرحی نظامی - سیاسی که پادشاه، نام آن را طرح «هِجَر» گذاشت، قبایل عجمان، بنومره، هواجر و برخی از طوایف سبیع، عوازم، مطیر، بنی خالد و طوایفی از قبیله بریمی، همچون: مناصیر و قبیله ابومنذر (با زعامت قران بن مانع) در منطقه ساکن شدند. این طرح در دهه دوم قرن بیستم میلادی انجام گرفت.
در دوران حمدان بن زائد (حاکم ابوظبی) طوایف مختلفی در جنگ بودند. در یک طرف جبهه جنگ؛ مناصیر، مزاریع و بنویاس و در طرف دیگر عوامر، ابوشماس و دروع قرار داشتند. همگی به عبدالله بن جلوی حاکم احساء پناه بردند و به احساء پناهنده شدند. از آن زمان، طایفه مناصیر با زعامت راشدبن مانع در اواخر دهه دوم میلادی در احساء مستقر شدند و پس از آنها در سال 1925 م طوایف عوامر و دروع نیز به آنان پیوستند.
در همین سال ها یعنی سال 1923 م قبیله دواسر نیز که اصلاحات اقتصادی سیاسی بحرین را رد کردند، با درخواست ملک عبدالعزیز در منطقه دمام ساکن شدند؛ اما با افزایش استخراج نفت در دهه چهل میلادی، بسیاری از افراد جنوب
ص: 177
عربستان، در پی رفاه و مسکن در شهرهای جدید نفت خیز ساکن شدند.
در قرن نهم میلادی، مذهب تشیع «زیدی» شکل گرفت. این جریان تا مدت ها ساختار اصلی دولت یمن را تشکیل می داد. هم اکنون نیز حدود50% از جمعیت شمال یمن را شیعیان تشکیل می دهند. زیدیه به سرزمین های مرتفع و کوهستانی پناه بردند و فرقه های مختلف اهل سنت به مناطق پایین و دشت ها محدود می شدند.
در قرن نوزدهم، در نتیجه رقابت ترکیه و انگلیس برای کنترل دریای سرخ و دهانه آن در اقیانوس هند، این منطقه اشغال شد. گسترش استعمار انگلیس به شیعیان کوهستان نرسید و بنابراین، شیعیان در میان انبُری قرار گرفته بودند که یک طرف آن را عثمانی های سنی و طرف دیگر آن را وهابی های داخل شبه جزیره عربستان تشکیل می دادند.((1))
فروپاشی امپراطوری عثمانی، راه را برای تشکیل یک یمن مستقل - که همیشه تحت حاکمیت شیعه زیدیه بود - فراهم کرد. جنگ بر سر مناطق غنی «الثار» میان یمن و عربستان سعودی آغاز شد. این جنگ به شکست یمنی ها منجر شد و عربستان سعودی توانست منطقه زرخیز «الثار» را تصاحب کند.
بدین ترتیب زمینه حضور یک جامعه کوچک شیعه زیدی در جنوب غربی عربستان سعودی فراهم شد. ریاض و صنعا تا امروز درباره آن اختلاف دارند.((2))
ص: 178
گروهی از فرقه اسماعیلیه نیز در منطقه «الثار» زندگی می کنند که بازماندگان خلافت قرمطی ها هستند؛ اما از نظر ایدئولوژیکی آقا خان - رهبر اسماعیلیه - را به رسمیت نمی شناسند.
شیعیان قبایل و طوایف اطراف کانون های شهری حجاز نیز قابل توجه هستند؛ اما متأسفانه آمار دقیقی از آنان در دست نیست. می توان اذعان کرد که قبیله های بنوجهم، بنوعلی و جمع کثیری از قبیله بنوعوف شیعه اند.
آمار شیعیان عربستان را تا 5/1 میلیون نفر ذکر کرده اند که در این صورت با احتساب 5/13 میلیون نفر سکنه عربستان بیش از ده درصد افراد این کشور شیعه هستند.
علت اینکه آمار دقیقی در دست نیست، پنهان کاری کشور عربستان است. دولت عربستان اجازه نمی دهد که از شیعیان آمارگیری دقیقی به عمل آید. برای نمونه در یکی از سال ها که جمعیت این کشور 8839000 نفر بوده آمار شیعیان 278000 نفر گزارش شده است: اما در سالنامه های آماری جدید که سکنه آن را حدود 5/13 میلیون نفر نوشته اند، حتی یک نفر را جزء سکنه اهل تشیع نیاورده اند.
وجود اقلیت شیعه در کشوری که بر اساس اصول وهابیت اداره می شود - با توجه به طرز تلقی شیعیان از حکومت و نوع برخورد آنان با حاکمان - ، می تواند خطر بالقوه ای برای رژیم حاکم بر عربستان به حساب آید؛ زیرا شیعیان بر خلاف اهل سنت هر حاکمی را «اولی الامر» نمی دانند و مبارزه با پادشاه ستمگر و سلطان جبار را وظیفه شرعی خود تلقی می کنند.((1))
ص: 179
دکتر نفیسی در این باره می نویسد:
بی توجهی قوه حاکمه بر رشد نیروهای متنوع اجتماعی و حزب های سیاسی مخالف با روش نیروی حاکمه، اهمال در تأمین خواسته های شهروندان، اعتماد کردن حکمرانان به آمریکایی ها و غربی ها و تردید به شهروندان خویش، وجود نداشتن راه های قانونی و فقدان تشکیلات سیاسی اجتماعی لازم به منظور انتقال خواسته های مردم به هیأت حاکمه و... بی تردید در بروز بحران های امنیتی این کشور مؤثر است.((1))
مدینه((2)) نامی است که با شنیدن آن، پیامبر و اهل بیت پاکش علیهم السلام در ذهن تداعی می شوند. آن قدر، این نام معرف و مُشعِر به اهل بیت رسول اللّه علیهم السلام است که «مدینة النبی» و «مدینة الرسول» خوانده می شود؛ اما پس از رحلت حضرت رسول صلی الله علیه و آله اهل بیت او در شهر پیامبر صلی الله علیه و آله ، مصائب فراوانی را تحمل کردند.
این شهر، مرکز حکومت خلفا شد و قریش - که سرسخت ترین دشمنان اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله بودند -، فشار مضاعفی را بر اهل بیت علیهم السلام روا داشتند. با این وجود، جمعیت کثیری از اهل مدینه را «انصار» تشکیل می دادند؛ آنان همواره، دوستدار خاندان پیامبر بودند و در کشمکش های مختلف سیاسی و فرهنگی
ص: 180
از اهل بیت پیامبر علیهم السلام دفاع می کردند. صحابیان بزرگوار شیعی که در این شهر زندگی می کردند پیوسته حقیقت را به مردم می گفتند.
جابربن عبدالله انصاری - صحابی بزرگوار پیامبر صلی الله علیه و آله - به عصای خود تکیه می داد و در کوچه های مدینه می گشت و می گفت:
علی بهترین مردم است و هر کس او را قبول نکند و نپذیرد، کافر شده است. ای گروه انصار! فرزندانتان را به محبت علی تمرین دهید. هر کدام از آنها این محبت را پذیرا نشوند، درباره نطفه اش از مادرش سؤال کنید.((1))
همین بزرگوار در مسجدالنبی می نشست و می گفت: «ای باقر العلوم کجایی؟» مردم می گفتند: «جابر هذیان می گوید». جابر می گفت: «نه، هذیان نمی گویم؛ بلکه رسول خدا به من فرمود که بعد از من، شخصی از خاندان مرا خواهی دید که اسمش، اسم من و قیافه اش، شبیه من خواهد بود. او درهای دانش را به روی مردم خواهد گشود.»((2))
ابوذر غفاری یکی دیگر از صحابیان و دوستداران اهل بیت علیهم السلام است. او در مسجدالنبی می ایستاد و می گفت:
هر کس مرا شناخته که شناخته و هر کس نمی شناسد، پس بداند که من ابوذر غفاری، جندب بن جناده هستم. محمد وارث علم آدم و تمام فضایل انبیاست و علی بن ابی طالب وصی محمد و وارث علم اوست.((3))
ص: 181
از سوی دیگر اکثر بنی هاشم در این شهر می زیستند و در حرم جدشان دارای احترام خاصی بودند. افزون بر این، امامان معصوم در این شهر بودند به ویژه در زمان امام باقر و امام صادق علیه السلام حلقه های درس این دو بزرگوار به مسجدالنبی نیز کشیده شد.
تمام هاشمیون از شیعیان ساکن در مدینه بودند و نیز کسانی، مانند: حذیفه بن یمان، زبیربن عوام، خزیمه ذوالشهادتین، ابوالتیهان، هاشم بن عتبهًْ بن ابی وقاص، ابوایوب انصاری، ابوسعید خدری((1)). خالدبن سعید اموی، ابورافع، عدی بن حاتم طایی، حجربن عدی کندی، سعیدبن جبیر، بلال، مؤذن پیامبر صلی الله علیه و آله و... که همگی از شیعیان علی علیه السلام و هر کدام صاحب مقامات والا، باریک بین و ژرف نگر بودند. بیشتر اینها ساکن شهر مدینه بودند و بر تشیع و دوستی علی علیه السلام پس از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله پایدار ماندند. آنها به دلیل آنکه علی علیه السلام را از دیگران برای امامت شایسته تر از دیگران می دانستند، از بیعت با ابوبکر سر باز زدند.((2))
شهر مدینه؛ نخستین پایگاه شیعیان و محل سکونت بزرگان شیعه، مانند: ابوذر، سلمان، مقداد، عمار و... بود. این شهر پایگاهی بود که پایه های اساسی تشیع در آن نهاده شد.((3))
این نکته تعجب برانگیز است که درباره مدینه در مقایسه با مکه - به جز تاریخ مدینه در قرن نخست هجری - آگاهی های اندکی داریم.
ص: 182
از آغاز دوره عباسی، شهر مدینه تحت سیطره أعقاب حسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام بود. آنها با عنوان «بنوالحسین» شناخته می شدند. به نظر می رسد که این خاندان، با حفظ مناصب رسمی، مانند: قاضی، خطیب، امام جماعت، مسئولیت موقوفات - برای توزیع غذا میان فقرا در مراسم عاشورا به ویژه میان طوایف جماز، عطیه و هواشم - موقعیت خود را در جایگاه امرای شهر، حتی پس از فتح آن حفظ کرده اند؛ اما مداخله مکرر شرفای مکه در مسائل این شهر، تعیین افرادی از سوی آنها برای اشغال پست های مهم و میانجیگری آنها در درگیری ها و دشمنی های ایجاد شده، میان خاندان «بنوالحسین»، نشانگر آن است که باید نقصی در نفوذ سیاسی آنها رخ داده باشد.
در دو قرن نخستِ حکومت عثمانی ها، طایفه «بنی شدقم» از سادات بنوالحسین، با شهرت نسب شناسان و مورّخان برجسته، از دیگران متمایز و ممتاز بودند. آنها مسئولیت بیت المال را داشتند و دست کم یک بار نیز در مدیریت حرم نبوی صلی الله علیه و آله شرکت کردند. آمادگی آنها در داشتن عنوان نقیب الاشراف، می توانست نقش مهمی را در شهر و اطراف آن، برای آنها در پی داشته باشد. نوعی از قدرت نظامی می بایست سبب جذب آنها به این منصب باشد؛ زیرا می دانیم که آنها رهبری نبردهای اشراف را در دفاع از مدینه و ینبع در برابر شرارت های بدویان - که از سوی شرفای مکه تقویت می شدند - سازماندهی و رهبری می کردند.
بخشی از حوادث محلی مرتبط با آنها، آن است که نقبای خاندان «شدقم» برای بهبود بخشیدن به وضعیت شرفا، با زیرکی، خود را نزد سلاطین عثمانی و نیز صفوی - که وقف های زیادی برای آنها قرار داده بود و در آمد سالانه آن را برای آنها می فرستاد - محبوب می کردند.
ص: 183
نقیب احمدبن سعدبن شدقم (م 988) با فرستادن پیشکش هایی برای «سلطان مراد سوم» او را بر آن داشت تا بخشی از زمین های قابل کشت مصر را وقف کند که درآمد سالانه آن 4000 اردب تخمین زده می شد. این زمین ها را احمد شریفی که به طور مستقیم از سوی استانبول اعزام شد، تحت نظر نقیب، میان اشراف تقسیم کرد.
علی بن تقی مدنی (م 1077) او را به عنوان نقیب مدینه تعیین کرد. اشراف آن روزگار گله داشتند که عواید موقوفاتی که شاه عباس برایشان معین کرده بود، به طور منظم به دست آنها نمی رسید.
ظهور یک سلسله هندی شیعی در دکن، برای اشراف اهمیت زیادی یافت. خاندان «ابن شدقم» نزد سلسله «نظام شاه» در احمدنگر، حامیان فراوانی به دست آوردند. نخستین ارتباط را نقیب علی بن شدقم (م 960) برقرار کرد. او به دکن رفت و با «برهان اول نظام شاه» دیدار کرد و سپس به مدینه بازگشت.
فرزندش، بدرالدین حسن نقیب بن شدقم مدنی نیز به دکن رفت و حسین نظام شاه از او به گرمی استقبال کرد. او در آنجا به عنوان «رئیس العلما» منصوب شد و با دختر شاه ازدواج کرد. مطابق قانون از طریق مادرش ثروت هنگفتی، به دست او و جانشینانش افتاد، به گونه ای که سالانه 12000 سکه طلا به او پرداخت می شد. او به دلیل حمایتش از فقرا و نگرفتن مالیات و عشریه از اتباعش، ستایش شده است.
به هر طریق، او سالانه مقدار زیادی از ثروت خود را برای بستگانش به مدینه می فرستاد. او پس از مرگ حسین نظام شاه در سال 1565 م، 972 ه- . ق به حجاز بازگشت و همراه علمای شیعه و سنی در مکه به تحصیل پرداخت. وی با
ص: 184
تأسیس دو وقف عام در مدینه به فردی خیر مشهور شد. او از موقعیت خودش ناراضی بود و به همین دلیل به دکن بازگشت و به سال 999 ه- . ق در همان جا در گذشت.
پس از او پسرش محمد (متوفای 1008 ه- . ق)، رهبری اشراف را برای مدتی حفظ کرد؛ اما پس از مدتی توطئه های محلی، او را وادار کردند که به مکه فرار کند.
فرزند دیگر او حسین به اصفهان رفت و نزد شیخ بهایی، به تحصیل پرداخت. شاه عباس اول، محبت خود را با بخشش مقدار زیادی پول و وارد کردن نامش در دیوان به او نشان داد. او به طور غیرمنتظره ای آنجا را ترک کرد و دعوت حاکم هویزه «سید مبارک مشعشی» (متوفای 1025 ه- . ق)، را برای آمدن نزد او پذیرفت. بدرالدین، نواده حسین بن علی (متوفای 1090 ه- . ق)، باز راه هند را در پیش گرفت تا عالی ترین مقام روحانی دربار اورنگ زیب، سلطان مغول باشد.
خاندان دیگر از «بنوالحسین» که از مهاجران جدید به حجاز بودند. آنها بنا به احتمال در قرن دوازدهم به آنجا آمدند و شهرت و توفیقی در هند به دست آوردند.
اکنون همه می دانیم که زیبایی های حج برای تمام مسلمانان مطرح است، و بقیع نیز برای دوستداران اهل بیت علیهم السلام ، به ویژه شیعیان، بسی ارجمند و خاطره انگیز است. آنان در جریان حضورشان در مدینه خود را در کنار محمد صلی الله علیه و آله و آل او احساس می کنند و این دو را از یکدیگر جداناشدنی می بینند.
بسیاری از برادران اهل سنت نیز به بقیع عشق می ورزند و غیر از اهل بیت علیهم السلام در آنجا علقه های دیگری نیز دارند؛ اما چیزی که هست، عقاید حاکم
ص: 185
بر حرمین، فرصت بروز این علقه ها را نمی دهد، به جز در مواردی که محدود و معدود است. این سختگیری گرچه در دوره های اخیر بیشتر شده است، اما پیش از آن، مشکلاتی وجود داشته است.((1))
در سال 654 ه- . ق یک آتش سوزی در مسجدالنبی صورت گرفت. به نوشته مورّخان، سبب این حادثه چراغی بود که یکی از فراشان مسجد به محلی آویزان کرده بود. آن چراغ، آتش گرفت و او از عهده خاموش کردن آن برنیامد تا آنکه به همه جا سرایت کرد. خبر به مردم شهر رسید و همگی برای اطفای حریق تلاش کردند؛ اما تقریبا پس از سوختن همه چیز، آن را خاموش کردند.
این حادثه ای بود که بر اثر بی توجهی یک فراش رخ داد؛ اما تحلیل مورّخان متعصب سنی، آن بود که چون در آن سال ها شیعیان بر مدینه تسلط داشتند و محراب، مسجد و خطیب در دست آنان بود، خداوند بر مردم قهر کرد و این باعث آتش سوزی شد.((2))
چنین تعصب کوری، نشانگر کینه و نفاق شدیدی است که در طول قرن های گذشته میان سنی و شیعه وجود داشته است. این امر سبب شده است که آنها بدون دلیل به برادران مسلمان خود، چنین جسارت هایی نابخشودنی را روا دارند. در ضمن، این حادثه نشانگر آن است که زمانی، حاکمیت مدینه به دست شیعیان بوده است.
مطلب دیگر درباره حضور شیعیان در مدینه، نقلی است که «ابو سالم عیاشی»
ص: 186
در سفرنامه خود آورده است. سفر او در سال 1072 ه- . ق بوده است. او در برشمردن مشاهد مدینه، از جمله به مشهد اسماعیل بن جعفرالصادق علیه السلام اشاره می کند. هر چند در اینکه محل آن به طور دقیق در کجا بوده است و به عبارتی، کدام یک از دو بقعه، مربوط به اسماعیل است، قدری تأمل می کند.((1))
عیاشی در ادامه می افزاید:
زمانی که کاروان عراق((2)) وارد مدینه می شوند. گروه گروه به زیارت قبر اسماعیل می شتابند، همان گونه که دیگر اهل بیت علیهم السلام را زیارت می کنند و کمتر کسی از آنهاست که به زیارت این مشهد نیاید.
او می افزاید که محل اقامت آنها، نزدیک مشهد اسماعیل بوده است و قطعه ذیل را نیز از زیارت آنها بر اسماعیل نقل می کند:
السلام علیک یا اسماعیل... نشهد انک علی دین اخیک موسی و نشهد انک غیرمخالف له مطیع لطریقه.
این زیارت و عبارت، برای نفی امامت اسماعیل، پس از جعفربن محمد علیه السلام بوده است. از این عبارت مؤلف، چنین برمی آید که مقصود او از زیارت کنندگان، شیعیان امامی مذهب و اثنا عشری بوده است.
وی در جای دیگری نیز از مشکلات حجاج ایرانی (اصفهانی) که مجبور بودند برای حفاظت از خود، به عامل بصره، پول زیادی بپردازند تا گرفتار راهزنان نشوند سخن گفته است.((3))
ص: 187
او در آغاز، از لزوم حمایت از زائران سخن می گوید؛ اما می افزاید:
چون روافض از فساق هستند، اهانت بیشتر بر آنها اشکالی ندارد؛ ولی در عین حال چون اکنون عنوان زائر دارند، بهتر است حرمت آنها رعایت شود.((1))
او اهل یمن را نیز از امامیه می داند و موقعیت آنان را از لحاظ آنکه با شرفای مکه پیوند مذهبی و خویشاوندی دارند، بسیار خوب می داند.((2)) پولی که امیر مکه از حجاج ایرانی می گرفت، یازده دینار طلا بود که شش دینارش برای وارد شدن به مکه و پنج دینارش برای ورود به مدینه بود.((3))
وی می افزاید: «در این سال دایه شاه ایران، طبیب، حاجب و وزیر او به حج آمدند و قریب یک ماه در مدینه ماندند. آنها جز به زیارت مشاهد اهل بیت علیهم السلام نمی رفتند و هنگام زیارت رسول خدا صلی الله علیه و آله نزدیک قبر دو خلیفه نمی ایستادند؛ بلکه بسیاری از آنها حتی از آن طرف نیز عبور نمی کردند.»
او از مباحثه خود با یکی از زائران ایرانی - که در آغاز خود را مالکی مذهب نشان می داد، اما بعدا معلوم شد که امامی مذهب است - یاد می کند. آن زائر که به سختی به عربی سخن می گفت، درباره صفات خداوند با او به بحث می پردازد.
عیاشی می نویسد که او با وجود ثقل لسان، به خوبی در بحث شرکت کرد و در معقولات بر مبنای عقاید معتزلی قوی بود.
عیاشی می گوید: «او را متهم کرد که خود را بر ظواهر حاکم می کند و پس از
ص: 188
جدا شدن او را ندیدم؛ اما شنیدم که با شیخ ما، بدرالدین هندی نیز دیداری داشته و این در حضور احمدبن التاج، رئیس الموقتین (رئیس تعیین وقت) و در اول ماه بوده است. او بر این باور است که آن فرد اعجمی از پاسخ دادن ناتوان شده است! ظاهرا آنها در اندیشه بازخواست و تعذیب آن ایرانی بوده اند؛ اما به هر حال حرمت او را نگاه داشته، و در پی یافتن او بر نیامده اند!»
بد نیست بدانیم که مالکیان نیز به دلیل آنکه دستشان را در نماز رها می کنند، به توصیه برخی از جاهلان اهل سنت، رافضی شناخته شده اند و این برای آنها یک مصیبت شده است.
او می نویسد: «به طور معمول، جنازه ها را داخل مسجد می آورند و بر آنها نماز می گزارند؛ اما جنازه روافض (نخاله) را در بیرون مسجد در کنار روضه می نهند و داخل مسجد نمی آورند.»((1))
سومین خاطره از وضع شیعه در مدینه، در «مرآة الحرمین» اثر ابراهیم رفعت پاشا آمده است. او ضمن وصف بقیع، درباره دفن شدگان این مکان شریف و تخریب قبه های آن به دست وهابی ها، می نویسد: «مردم مدینه، هر پنجشنبه، برای زیارت قبور به بقیع می آیند و ریحان بر روی قبور می ریزند؛ اما شیعیانی که می خواهند به قبه اهل بیت علیهم السلام وارد شوند، تنها با پرداخت 5 قروش می توانند اجازه ورود بیابند.»((2))
ص: 189
ما در این بخش موقعیت و تعداد شیعیان در مدینه را بررسی می کنیم. در این شهر چهار گروه شیعه جعفری ساکن هستند:
نخاوله جمع نخلی است. این قبیله از قبایل عرب است که حدود دو قرن پیش با تعدادی از افراد قبایل دیگر، همچون قبیله عصاری، برای حمایت از قبیله نخاوله وارد آن شده اند. قبیله عصاری به قبیله عنزه (بنی اعصر) برمی گردد. نخاوله از نظر تعداد جمعیت و پراکندگی، اکثریت شیعه را در عربستان تشکیل می دهند و همیشه در معرض آزار، ظلم، ستم و حمله های طایفه ای بوده اند.
یکی از دشمنان شیعه می گوید:
همه قبیله نخاوله، شیعیان بی اعتقادی هستند و اکثرا از مذهب رافضه (شیعه) چیزی نمی دانند. از پدرانشان تقلید می کنند و بی تردید با همان ها در آتش جهنم خواهند بود.((1))
شخص دیگری می گوید:
تعدادی از عجم ها که نخاوله نامیده می شوند، از باغ و بستان های مدینه محافظت می کنند، در آنجا کار می کنند و در خانه های مردم نیز مشغول به نظافت می شوند. این افراد در مدینه شبیه کشاورزان مصر هستند و اگر آنها نباشند، زراعتی در مدینه نخواهد بود. آنها رافضی (شیعه) هستند. برای تحقیر آنها و به سبب مذهبشان، شهردار مدینه آنها را موظف به راندن
ص: 190
سگ ها از اطراف مسجدالنبی کرده است. در ایام حج، عجم ها دور آنها را می گیرند و خانه هایشان را اجاره می کنند.((1))
این در حالی است که شیعیان نخاوله، انسان هایی شریف، بزرگوار، مؤمن و دارای عزّت نفس هستند؛ امّا به این دلیل که پیرو مکتب اهل بیت علیهم السلام و شیعه امامی هستند، آماج تهمت ها و نسبت های ناروا قرار گرفته اند.
پس از نخاوله، تعداد اشراف بیش از بقیه قبایل است. این قبیله از سادات بنی هاشم هستند و در شهرهای دیگری غیر از مدینه، همچون: مکه مکرمه، جدّه، طائف و شهرهای جنوبی عربستان ساکن هستند.
حمدبن ابراهیم در کنز الانساب می نویسد:
طوایف ساکن در غرب و جنوب عربستان که به قبیله اشراف منسوب هستند: حیادره (حیدریه) - که از طایفه بنی جعفر صادق (بنی ایمن) هستند - ابراهیم - که در ینبع النخل ساکن هستند - و آل حسین - که با قبیله خفیر هستند و از سادات حسینی به شمار می روند.((2))
برخی از افراد این دو قبیله همچون بنی علی فرید و... شیعه شدند و تشیع در میان آنها گسترش یافت.
ص: 191
از عرب های اصیل هستند که در مکه و مدینه ساکن اند. تعدادشان از قبیله های قبلی کمتر است. نویسنده و محدث، «محمدبن عیسی مشهدی» از طایفه «آل مشهدی» از این قبیله است.
سفرنامه «تحفة
الحرمین» در سال 1306 ه- . ش در بمبئی به چاپ رسید و در سال 1362 ه- . ش در تهران افست شد. ارزش این سفرنامه به دلیل اشتمال آن بر اطلاعات گرانبهای تاریخی، اجتماعی و فرهنگی، بسیار والا است. حق، آن است که با تحقیقی نیکو و با حروفی زیبا به زیور طبع آراسته شود. چاپ قبلی سنگی و چاپ تهران نیز افست همان است.
باید دانست که سنت سفرنامه نویسی در اصل، میان مسلمانان ریشه داشت؛ مانند: سفرنامه های ابودلف، ناصر خسرو، ابن جبیر و ابن بطوطه؛ اما با این حال در دوره معاصر و تحت تأثیر سفرنامه های فراوان خارجی ها، رجال ایرانی نیز بدین کار همت گماشتند و آثاری از خود در زمینه سفر به عتبات، حرمین شریفین، اروپا و هند بر جای گذاشتند. یکی از این سفرنامه ها، کتاب حاضر است((1)) که ما تنها در باب بقیع و مدینه اطلاعاتی را از آن استخراج و عرضه می کنیم.
او در دهه اول محرم سال 1306 وارد مدینه می شود. او ابتدا به توصیف مسجد می پردازد و اطلاعات نسبتا دقیقی از وضع کلی مسجد و نیز سوابق
ص: 192
تاریخی آن می دهد. افزون بر شمارش دقیق ستون ها، برخی از کتیبه های موجود بر دیواره های مسجد را توصیف می کند؛ کتیبه ها به جز آیات قرآن، شامل اشعار ترکی زیادی بودند که به لحاظ تسلط عثمانی ها - نه تنها در مسجدالنبی صلی الله علیه و آله بلکه بر بیشتر آثار اسلامی - تاریخی مدینه وجود دارد.
اما در وصف آنچه به عنوان مرقد فاطمه سلام الله علیها در کنار مرقد رسول الله صلی الله علیه و آله وجود دارد، می نویسد:
صدیقه طاهره در وسط خانه خود، مرقدی دارد و پوششی به روی او کشیده اند و شمع کافوری و بعضی جارها در روضه حضرتش روشن می شود. دو درب دارد که از روضه آن حضرت داخل ضریح پدر بزرگوارش می شوند... و بحمدالله به همت درویشان، هنگام غروب و بردن شمع در روضه، به تغییر لباس به شرف آستان بوسی شاه ایشان، سر را قدم کرده، بار یافتم.((1))
او در توصیف صحن مسجد می نویسد:
زمین مسجد را هنوز سنگ فرش نکرده؛ ریگ های سرخ رنگ ریخته اند که شاید مقصودی در آن باشد. در صحن مسجد به طرف «باب النساء» باغچه ای مشتمل بر دو نخل و بعضی گل ها دارد که بی صفا نیست. در اطراف صحن و به محاذات اسطوانه ها، کتیبه مانند، به شکل دایره و سطح او به رنگ سبز و به خط ثلث جلی با طلا اسم جلاله و رسول و ثلاثه و اصحاب؛ مانند: ابی هریره، عشره((2)) معروفه و ائمه
ص: 193
اثنا عشر را تمام مؤدبانه نوشته اند تا به امام دوازدهم به این عبارت محمد المهدی رضی الله عنه. در چهار کنج آن اسامی (رؤسای) چهار مذهب نوشته شده است.((1)) این اسامی اکنون نیز برجای مانده و دو صحن مسجدالنبی در اطراف مسجد موجودند.
بقیع، در نظر او عبارت از گورستان عبرت انگیز و وحشت آمیزی است که اطرافش باغات و نخیلات بسیار و بساتین وجود دارد و از یک سو به احد و از سوی دیگر به قبا متصل می شود. تاریخ بنای دیوار بقیع سال 1224 بوده است و اشعاری نیز به زبان ترکی بر سر درب ورودی بقیع بوده است.((2)) در میان بقعه های مختلفی که در بقیع و بر سر قبور افراد شناخته شده بود، یکی نیز بقعه امامان شیعه بوده است که قبر عباس نیز در همان جا قرار داشت.
او می نویسد:
قبر هر چهار امام در یک ضریح قرار داشته است... و اصل این بقعه را مجدالملک قمی براوستانی،((3)) وزیر برکیارق سلجوقی ساخته و در این اواخر حاجی عبدالحسین به مرمت آن موفق شده است.((4))
در بیرون از بقعه ائمه: قبور بسیاری از علمای شیعه وجود دارند که برخی از آنها را نام می برد؛ از جمله: قبر شیخ احمد احسایی در مقابل «بیت الاحزان» کنار
ص: 194
دیواره بقعه امام حسن مجتبی علیه السلام . در ظاهر، آثار موجود بر قبور ائمه، کهنه بوده و بنای مختصری داشته است.((1))
از مجلس روضه ای که در محله نخاوله در خانه مرجان آغا - از آغایان حرم نبوی - بر پا می شده است و افراد فراوانی از عرب، عجم و ترک در آن محفل حضور داشته اند، خبری آمده است.((2))
درباره مردم نخاوله می نویسد:
ساکنان نخاوله که همگی در بیرون از مدینه و در حصار جدید منزل دارند، بالغ بر دو هزار نفر می شوند و تمام آنها مُحب آل ابی طالب و شیعیان اسدالله الغالب هستند. آنها با زوار ایرانی، کمال الفت را دارند و بیشتر آنها فقیرند.((3))
وی از زیارت مقبره حمزه و شهدای «اُحد» یاد می کند و می افزاید که در دماغه کوه، بقعه ای است. او می گوید: «موضع شکستن دندان مبارک پیامبر است، به فاصله سیصد قدم از مدفن جناب حمزه، به سمت مدینه بقعه و آثاری است که مقتل حضرت حمزه است.»((4))
او از رفتن به مسجد قبا در خارج از شهر سخن گفته، می گوید: «رفتن به آنجا خالی از خطر نیست؛ بلکه هنگام رفتن با جمعیت هم احتیاط لازم است.»((5))
ص: 195
او چند بیت شعر به زبان ترکی، مشتمل بر تاریخ بنا و بانی آن آورده است.((1))
بیرون از مسجد، ده قدم بالاتر، بقعه ای است که بر سر در آن نوشته است: «هذا مقام مولانا علی کرم الله وجهه» و نیز شعری به زبان ترکی بر سر در آن وجود دارد. در کوچه بالاتر از آن، مسجد کوچکی است و در آن، چاه آب شیرین و گوارایی معروف به «بئر الخاتم» است.»((2))
در نزدیکی آنجا، دو بقعه دیگر است که بر سردر و بر محراب یکی از آنها نوشته اند: «هذا مقام حضرت فاطمة الزهراء - رضی الله عنها» و شعری به زبان ترکی:
مقام حضرت بنت الرسول فاطمة بی
زیارت ایله بولورسی حیوة و ائمة بی
از نکات جالب، مطالبی است که درباره «قبة رأس الوهابی» آورده است. درباره آن سؤال کرده و پاسخی که شنیده، چنین است: «چندین سال قبل شیخ وهابی به عزم تصرف، مدینه مشرفه را با جمعی محاصره کردند و آثار چند گلوله در مسجدالنبی باقی است. از مصر به حمایت از مدینه رسیدند، شیخ وهابی را به قتل رساندند، و محض یادداشت بر سر او مناره ساخته اند که عبرت طاغیان شود».((3))
ص: 196
منطقه ای است که در گذشته به آن «زقاق النخاوله» یا «محلة
النخاوله» می گفتند و اکنون به آن «حی الروضه» می گویند. نخاوله در شمال غربی مسجد النبی صلی الله علیه و آله (باب کومه) نیز ساکن هستند؛
روستایی که دو مایل از مدینه فاصله دارد و در حال حاضر، یکی از محله های جنوبی مدینه به شمار می رود. بسیاری از «نخاوله» در این منطقه سکونت دارند؛
منطقه جنوبی مدینه منوره که افزون بر «نخاوله»، شیعیان قبایل «حروب» و «موالید» نیز در آنجا ساکن اند؛
در جنوب شرقی مدینه قرار دارد و بسیاری از نخاوله و حروب در این منطقه ساکن هستند. افزون بر این مناطق، شیعه در مناطق دیگر مدینه منوره نیز با پراکندگی کمتر ساکن هستند؛ مانند: «حاره شرقی» که بسیاری از اشراف که تعدادشان کمتر از نخاوله است، در آنجا ساکن هستند. مناطق حاره غربی و حی العیون هم از جمله آنهاست.
تعداد زیادی از شیعه زیدیه در سال های گذشته در مدینه منوره ساکن شده اند؛ همچنین شیعه در بسیاری از روستاهای اطراف مدینه که جزء محدوده ی شهر مدینه به حساب می آید، نیز ساکن اند.
ص: 197
1. وادی الفرع: این روستا در جنوب شهر مدینه واقع است و اکثر جمعیت آن را شیعیان اشراف تشکیل می دهند؛
2. سویرقیه: در جنوب شرقی مدینه قرار دارد و اکثر جمعیت آن از شیعیان اشراف هستند؛
3. ینبع النخل: به مجموعه روستاهایی اطلاق می شود که از شمال شرقی تا جنوب غربی مدینه گسترش یافته است. این منطقه پرجمعیت، سرسبز و پر باغ و بستان، حدود 150 کیلومتر از مدینه فاصله دارد.
برخی گفته اند که این اسم به سبب کثرت چشمه ها (ینابیع) بر این منطقه اطلاق شده است. این منطقه، شهرت خود را از عبور و مرور قافله ها و کاروان ها به دست آورده است. حضرت رسول صلی الله علیه و آله این منطقه را به شخصی از قبیله «جهینه» بخشید.((1)) سپس «عبدالرحمان بن اسعد» آن را از او خرید. بعد امام علی بن ابی طالب علیه السلام آن را از عبدالرحمان خرید و دو چشمه از چشمه های آن را صدقه داد. در این منطقه 21 روستا قرار دارد که جمعیت آن در سرشماری سال 1974 میلادی حدود 19207 نفر بوده است.((2))
یکی از نویسندگان می نویسد:
ص: 198
بیش از سی هزار شیعه کیسانیه در منطقه ینبع ساکن هستند. گویا منظور وی ینبع النخل نیست؛ بلکه منظور وی ینبع البحر (مینا = بندر) است که نزدیک کوه رضوی واقع شده است. همان جا که یاقوت حموی به آن اشاره می کند و می گوید: «در این کوه، چشمه ای سرسبز است، برخی که در آن گشته اند، می گویند که آب و درختان بسیاری دارد. این کوه، کوهی است که کیسانیه معتقدند که محمد حنفیه در آنجا، زنده است و زندگی می کند».
4. مهدالذهب: روستایی است که به «مناجم الذهب» نیز مشهور است. بسیاری از شیعیان از قبایل گوناگون در آنجا سکونت دارند.
جمعیت شیعیان مدینه و روستاهای اطراف آن حدود 100 هزار نفر است.
شیعیان اسماعیلیه در مناطق جنوبی، به ویژه در نجران و اطراف آن ساکن هستند و «مکارمه» نامیده می شوند؛ زیرا به طایفه مکرمیه منتسب اند که نسب حاکمان نجران به آنها می رسد.
حسن بن هبهًْ الله مکرمی - که سعودی ها را در ابتدای تأسیس دولت نخست شان در درعیه شکست داد - از این طایفه است.
این طایفه به قبیله یام منتسب هستند و طایفه «ابوساق» از این قبیله، زعامت قبیله را به عهده داشته است. تعداد آنها در جنوب عربستان، بین 300 - 250 هزار نفر است.
تعداد زیادی از زیدیه، از قبیله «وائله» در نجران ساکن هستند و در مناطق حارث و وادعه زندگی می کنند؛ همچنین بسیاری از شیعیان اشراف
ص: 199
در مرکز سکونت دارند که «احمد ابوطالب» یکی از آنهاست. تعداد اندکی از شیعیان دوازده امامی و کیسانیه نیز در نجران زندگی می کنند.
قبیله «طی» در این منطقه زندگی می کند. این قبیله در تمام جنگ ها از یاوران امام علی علیه السلام بودند. بسیاری از زعمای این قبیله، همچون: «عدی بن حاتم طائی» شیعه شدند و مبلغ تشیع بودند.
طرماح بن عدی بن حاتم طائی نیز از بزرگان معروف این قبیله است. ریشه قبیله «شمّر» که در حائل ساکن هستند، نیز به قبیله طی برمی گردد.
این قبیله به نداشتن تعصب مذهبی معروف است و باوجود موج تعصب مذهبی که با ظهور وهابی ها، همه جا را در بر گرفته بود؛ این قبیله اصلاً تعصب مذهبی نداشت؛ به همین سبب شیعیان به راحتی در این منطقه تجارت و سکونت داشتند.
البته به سبب اتفاقاتی که رخ داد، اکثر شیعیان «حائل» از آنجا بیرون رانده شدند و به عراق یا مدینه مهاجرت کردند. این قضیه پنج سال بعد از سقوط حکومت حائل و پیش از اشغال آن به دست سعودیان بوده است. «آل رشید» حاکمان حائل بودند نیز به حائل فرار کردند. با این حال، تعدادی از شیعیان در عراق ماندند و همچون بقیه شیعیان شهرها و روستاهای «نجد» با تمام مشکلات دست و پنچه نرم کردند؛ بدون آنکه هویت خود را اعلان کنند.
شیعیان در ریاض، قصیم، افلاح و حریق نیز سکونت دارند و در مناطق معروفی زندگی می کنند.
ص: 200
بیان تعداد شیعیان در «حائل» و مناطق مرکزی و جنوبی «نجد» مشکل است؛((1)) اما با مقایسه جمعیت شیعیان ریاض، می توان گفت که تعداد آنها به 10 هزار نفر می رسد.
با شنیدن نام بقیع،((2)) اسلام حقیقی، یاران رسول الله صلی الله علیه و آله در صدر اسلام، صحابه بزرگ رسول الله صلی الله علیه و آله جایگاه و مدفن جمعی از اهل بیت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از جمله مرقدهای شریف جمعی از ائمه معصومین علیهم السلام در ذهن تداعی می شود.
بقیع، فرشی از عرش، قطعه ای از بهشت و حرم اهل بیت علیهم السلام است. بقیع، نه یک قبرستان که یک فرهنگستان، یک تاریخ و یک میراث فرهنگی هزار ساله از تمدن و دین جهانی اسلام است.
بقیع، حرم مطهر امام حسن مجتبی، امام زین العابدین، امام محمد باقر و امام جعفر صادق علیهم السلام است.
در کنار قبر این امامان، قبر عباس، عموی گرامی پیامبر خداست. در کنار آن نیز قبر «فاطمه بنت اسد» است که همگی، روزگاری به موازات اسلام، دارای گنبد و ضریح و بارگاهی بس عظیم و نورانی بوده اند.
سلام خدا بر این انوار تابناک الهی که از هجوم، تعرض و غارت دشمنان اسلام، بارگاه با عظمتشان تخریب شد و به جای بزرگداشت، تکریم و حفظ
ص: 201
میراث ماندگار فرهنگی رسول خدا صلی الله علیه و آله کمر همت به نابودی آن بستند. آیا فضیلت و قداست بقیع را در حدیث های متعدد از رسول مکرم اسلام صلی الله علیه و آله نشنیده بودند؟ آیا با تاریخچه بقیع آشنا نبودند؟
بقیع، مقدس ترین و با فضیلت ترین بقاع متبرکه، پس از مرقد مطهر رسول الله صلی الله علیه و آله است. آنجا مدفن همسران، فرزندان، اقوام و عشیره پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و جمع کثیری از یاوران آن حضرت و مدفن گروه کثیری از شهدای زمان رسول الله صلی الله علیه و آله و مدفن جمعی از علما بزرگ اسلام است. از همه مهم تر، آنجا حرم مطهر چهار امام معصوم است که ارزش فوق العاده و نامحدود تاریخی و مذهبی دارد.
معلوم نیست که وهابیان با کدامین مستمسک و ادله شرعی به تخریب این آثار ارزشی و تاریخی پرداخته اند؟ با کدامین دلایل عقلی، مقدسات یک مذهب بزرگ را به نابودی کشاندند؟
ننگ باد بر کسانی که به حریم حرمت الهی انسان ها تجاوز کردند و با نام دین بر ضد دین به جنگ مقدسات رفتند.
مرحوم «آیت الله علامه سید محسن امین عاملی»، دلایل عقیدتی وهابیت در تخریب اماکن مقدسه را این چنین بیان می کند:
شفیع قرار دادن او در پیشگاه خدا، توسل به آن حضرت، مخاطب قرار دادن او با تعبیر یا رسول الله صلی الله علیه و آله و همچنین تبرک به قبر او، نماز خواندن، دعا کردن در کنار این قبر و تعظیم و احترام آن شرک، کفر و بت پرستی و سبب حلال شدن مال و خون چنین افرادی است؛ همان گونه که سفر کردن
ص: 202
برای زیارت قبر پیامبر، حرام و منهدم ساختن قبر و گنبد او واجب است؛ همچنین تبرک کردن خاک، لمس کردن و بوسیدن قبر پیامبر حرام است. اکنون این قبر یکی از بت های دنیا بلکه بزرگ ترین بت هاست؛ همان گونه که قبور سایر پیامبران و صالحان چنین است.((1))
آنچه خواندید، عقیده و مرام وهابیت در تخریب اماکن مقدسه و قبور پیشوایان و پیامبران است؛ حتی نسبت به شخص رسول الله صلی الله علیه و آله نیز کینه و عداوت خود را کتمان نمی کنند و مرقد مطهرش را بزرگ ترین بت ها می دانند.
واضح است که هرگاه از مسلمانان نترسند، مرقد شریف پیامبر بزرگ الهی حضرت محمد صلی الله علیه و آله را نیز تخریب می کنند. این بارگاه با عظمت، تنها بر اثر ترس وهابیت از قیام مسلمانان جهان، از تخریب مصون مانده است.
خداوند متعال چه زیبا فرموده است:
{قُلْ هَلْ نُنَبِّ-ئُکُمْ بِالأَخْسَرِینَ أَعْمالاً الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الحَیاةِ الدُّنْیا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَ نَّ-هُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً}((2))
«بگو آیا شما را از زیانکارترین مردم آگاه گردانم آنان] کسانی اند که کوشش شان در زندگی دنیا به هدر رفته و خود می پندارند که کار خوب انجام می دهند.»
برای روشن تر شدن مشروعیت زیارت مزار و قبور مؤمنان و گریستن، هنگام زیارت آنها، به احادیثی از رسول خدا صلی الله علیه و آله اکتفا می کنیم:
ص: 203
ابراهیم فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله مریض شد. او در روز سه شنبه یازدهم ربیع الاول سال دهم هجری - که هیجده ماهه و بنا به قولی شانزده ماهه بود - از دنیا رفت.
در منابع حدیثی متعدد نقل شده است که در لحظات آخر عمر او و آن گاه که در حال احتضار بود، رسول خدا صلی الله علیه و آله در کنار بسترش نشسته بود و در حالی که اشک به صورتش جاری می شد، چنین فرمود:
تدمع العین و یحزن القلب و لانقول الا ما یرضی به الرب و انا بک یا ابراهیم لمحزونون؛
قلبم اندوهناک و چشمم گریان است و چیزی به جز رضای حق نمی گویم. ای ابراهیم! اکنون در فراقت به شدت اندوهناکیم.((1))
در حدیث دیگری آمده است که آن حضرت پس از آنکه فرمود: «تدمع
ص: 204
العین...» این جمله را هم اضافه فرمود:
و لو لا انه وعد صادق و وعد جامع و ان الاخر لاحق بالاول لوجدنا علیک یا ابراهیم اشد من وجدنا و انابک لمحزونون؛
اگر مرگ وعده حق و همگانی نبود و اگر قرار نبود که آیندگان به پیشینیان ملحق شوند، اندوه ما در فراقت، بیش از این می شد و در عین حال در فراقت به شدت اندوهناکیم.((1))
همچنین در حدیث دیگری که «ابی داوود» متن آن را نقل کرده، چنین آمده است: «ففاضت عینا رسول الله صلی الله علیه و آله فقال له سعد: «ما هذا؟» قال صلی الله علیه و آله «انها
رحمة وضعها فی قلوب من یشاء و انما یرحم الله من عباده الرحماء»؛((2)) چون اشک پیامبر صلی الله علیه و آله جاری شد، سعد عرض کرد: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله چرا گریه می کنید؟» فرمود: «این رحمت و عاطفه است که خداوند در دل کسانی که می خواهد، قرار می دهد و خداوند بر افرادی از بندگان خویش رحم می کند که در دلشان رحم باشد».
«ابن ماجه» از «انس بن مالک» نقل می کند که چون ابراهیم از دنیا رفت، رسول خدا صلی الله علیه و آله هنگام تکفین او فرمود:
لا تدرجوه فی اکفانه حتی انظر الیه فأتاه فأنکب علیه
ص: 205
وبکی؛((1))
بر وی کفن نپیچید تا برای بار آخر او را ببینم؛ آن گاه در کنارش نشست و روی جنازه اش خم شد و گریست.
این گریه رسول خدا صلی الله علیه و آله در تاریخ ابن کثیر با توضیح جالب تری نقل شده است؛ زیرا او این جمله را نیز افزوده است:
فبکی حتی اضطرب لحیاه و جنباه؛((2))
رسول خدا صلی الله علیه و آله آن چنان گریه می کرد که چانه و شانه های آن حضرت از شدت گریه تکان می خورد.
«ابن کثیر» می گوید که هنگام دفن ابراهیم، امیرمؤمنان وارد قبر شد و کف قبر را آماده و جسد را دفن کرد. «فدخل علی فی قبره حتی سوی علیه و دفنه».((3))
در «تاریخ ابن کثیر» در ضمن بیان مراسم دفن ابراهیم، از سومین گریه رسول خدا صلی الله علیه و آله سخن به میان آمده است. در این مرحله، حزن، اندوه و گریه آن بزرگوار سبب اندوه شدید مسلمانان شرکت کننده در مراسم دفن شد.آنها کنار قبر با صدای بلند گریستند و آن حضرت دوباره فرمود:
بکی رسول الله و بکی المسلمون حوله حتی ارتفع الصوت ثم قال: تدمع العین و یحزن القب و لانقول ما یغضب الرب
ص: 206
و انا علیک یا ابراهیم لمحزونون؛((1))
چشممان گریان و قلبمان محزون است ولی چیزی که سبب خشم خداست بر زبان نمی آوریم و اکنون ای ابراهیم! در فراقت به شدت محزون هستیم.
عبدالرحمان بن حسان بن ثابت هم نقل می کند که مادرم سیرین (خواهر ماریه) می گفت که هنگام دفن ابراهیم، من در کنار قبر بودم و می گریستم و کسی هم از گریه من ممانعت نمی کرد.((2))
رسول خدا صلی الله علیه و آله هنگام دفن ابراهیم، میان خشت هایی که داخل قبر چیده می شد، شکافی مشاهده فرمود. آن حضرت، قطعه کلوخی به شخص حفرکننده داد که میان آن خشت ها قرار بدهد، آن گاه فرمود:
اِنها لا تضر و لا تنفع و لکنها تقر عین الحی؛
این کلوخ، ضرر و فایده ای برای مرده ندارد؛ ولی زنده هایی را که کنار قبر هستند، خوشحال می کند.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پس از پوشانیدن قبر در گوشه ای از آن، قطعه سنگی دید، آن را برداشت و با دست مبارکش خاک قبر را مسطح و هموار کرد و چنین فرمود:
اذا عمل احدکم عملاً فلیتقنه فانّه مما یسلی نفس المصاب؛
هرگاه عمل دفن انجام می دهید، در استحکام آن بکوشید که مایه تسلی خاطر مصیبت زدگان می شود.
ص: 207
آن گاه به دستور او، مشک آبی آوردند و روی قبر ریختند. سپس آن بزرگوار، سنگی برای علامت، بر بالای قبر ابراهیم نصب کرد.
«صاحب طبقات» نیز این چنین نقل می کند:
امر رسول الله صلی الله علیه و آله به حجر فوضع عند قبره و رش علی قبره الماء.((1))
درباره ریختن آب در جای دیگر چنین نقل می کند که به هنگام دفن ابراهیم رسول خدا صلی الله علیه و آله خطاب به شرکت کنندگان در این مراسم فرمود: «کسی هست که یک مشک آب بیاورد؟» یکی از انصار مشک آبی آورد. آن حضرت فرمود: «بریز روی قبر ابراهیم».((2))
«صاحب استیعاب» و «اسد الغابه» از «زبیربن بکار» نقل می کنند:
رش علی قبره ماء و علم علی قبره بعلامة و هو اول قبر رش علیه الماء؛((3))
رسول خدا بر قبر ابراهیم آب ریخت و بر قبرش (با سنگ) علامت گذاری کرد و آن نخستین قبری بود که آب بر آن ریخته شد.
ملاحظه شد که رسول خدا صلی الله علیه و آله هم در مرگ عثمان بن مظعون و هم در مرگ فرزندش ابراهیم چندین مرتبه گریست و با حزن و اندوه خویش، مجلس را به حالت عزا در آورد و همگان را گریاند. چگونه است که خود رسول الله صلی الله علیه و آله در
ص: 208
مرگ عزیزان و صحابه به شدت می گرید و آنها را با مراسم خاصی تشییع، کفن و دفن می کند و نزدیک قبر نیز با صدای بلند می گرید و همه را به گریه وا می دارد؟
چگونه است که شخص رسول الله صلی الله علیه و آله توصیه و اهتمام به محکم کاری در حفظ قبر و یاد مؤمنان دارند؟
رسول خدا صلی الله علیه و آله با قرار دادن قطعه ای از سنگ، توصیه به استحکام قبر، ریختن آب بر قبر و پوشاندن قبر با خشت و گل به جای خاک، دوام و استحکام آن را سفارش می کنند؛ اما وهابیت آن را غیراسلامی و بت پرستی می دانند و تخریب می کنند. آیا سنت رسول الله صلی الله علیه و آله را کسی بهتر از خود رسول الله می داند؟
از نظر تاریخی و حدیثی مشخص شد که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نه تنها گریستن را ممنوع نمی کرد؛ بلکه در فراق عزیزان، همچون فرزندش ابراهیم، آن چنان گریه می کرد که صحابه رسول خدا نیز به شدت متأثر می شدند و می گریستند؛ نه تنها مردان که همه مردان و زنان گریه می کردند و کسی نیز مانع گریه آنها نمی شد.
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله هنگام تکفین ابراهیم فرمود: «لا تدرجوه فی اکفانه حتی انظر الیه؛ بر کفنش نپیچید تا بار دگر نگاهش کنم». آن گاه کنار جسد مبارک فرزندش نشست و گریه کرد که آثار گریه در شانه ها و چانه آن حضرت مشاهده شد.((1))
پیامبر با تکرار جمله غم انگیز «انّ القلب لیحزن» حزن مراسم دفن ابراهیم را دوچندان ساخت. فقهای شیعه و اهل سنت نیز برجواز گریه حتی با صدای بلند تصریح کرده اند.
موارد ذیل شاهدی بر جواز فقهی و شرعی گریستن و عزاداری
ص: 209
پیامبر صلی الله علیه و آله و مسلمانان است از جمله: در مرگ عثمان بن مظعون، در مرگ ابراهیم و کنار قبر یکی از دخترانش؛((1)) همچنین در مرگ صحابه، در شهادت پسر عمویش جعفربن ابی طالب،((2)) شهادت عمویش حضرت حمزه،((3)) دستور صریح آن حضرت به بانوان مدینه برای گریه بر حمزه((4)) و به پیروی از اهل بیت علیهم السلام گریه حضرت زهرا سلام الله علیها در مرگ جانگداز رسول الله صلی الله علیه و آله ،((5)) گریه های فراوان دیگر، همچون گریه امام زین العابدین در مرگ و شهادت پدر بزرگوارش و موارد متعدد و مکرر دیگری که در کتب معتبر شیعه و اهل سنت آمده اند.
برخی، گریه کنار قبر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه هدی را عملی حرام و ناشایست می دانند، شیعه را نکوهش می کنند و مرتکب بدعت می شمارند، آنان از اسلام واقعی و سنت رسول الله صلی الله علیه و آله بی خبرند و یا اینکه از اسلام واقعی بیزارند؛ اما شیعیان به پیروی از سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله برای حفظ یاد و اثر بزرگان دین بر حفظ قبور آنان همت گماشته اند.
در روایات، احادیث و متون تاریخی، مطالب زیادی بر استحباب و ارزش زیارت قبور مؤمنان و اماکن مقدسه وارد شده است.
ص: 210
«ابوزید عمربن شبه نمیری» از مورخان صدر اسلام (173 - 262 ه- . ق) در کتاب تاریخ مدینه، احادیث و روایات فراوانی را در باب زیارت قبور آورده است.
تنها در باب زیارت پیامبر صلی الله علیه و آله از قبر مادرش آمنه، هشت حدیث را با ذکر منابع یاد آورد شده است که تنها به یکی دو نمونه از آنها اکتفا می کنیم:
«قبیصهًْ بن عقبه» برای ما نقل کرد که «سفیان»، از «علقمهًْ بن مرشد»، از «ابوسلیمان بن ابی بریده»((1)) از پدرش نقل کرد که چون پیامبر صلی الله علیه و آله مکه را فتح کرد، کنار قبری آمد و نشست. مردم نیز پیرامون او نشستند. آن حضرت، قبر را مخاطب خود قرار داد و سپس مقابل آن ایستاد و گریست. عمر که بیش از همه در برابر آن حضرت جرأت و تجری از خود نشان می داد، جلو رفت و پرسید: «ای رسول خدا! پدر و مادرم به فدایت! چه چیز تو را به گریه واداشته است؟» فرمود: «این قبر مادر من است. از خداوند زیارت او را خواسته بودم و برایم چنین تقدیر کرد. پس او را به یاد آوردم و ایستادم و گریستم».
راوی می گوید: «من هیچ روزی، پیامبر را بیش از این گریان ندیدم».((2))
«فلیح بن محمد یمانی» برای ما نقل کرد که «سعیدبن ابی سعید مقبری»، از پدرش، از «جوش»، از «ابوهریره» نقل کرد که وقتی پیامبر در مکه بود، بر سر قبری از قبرهای مردگان ایستاد و فرمود:
هان بدانید! این قبر مادر محمد است. از پرودگارم
ص: 211
اجازه خواستم که بر سر قبر او بیایم، سلام دهم و آمرزش بطلبم. خداوند نیز اجازه فرمود تا بر سر قبراو بیایم.((1))
اگر وهابیت پیرو سنت رسول الله صلی الله علیه و آله هستند، چرا از این سنت او که در کتب معتبر آنها نیز آمده است، پیروی نمی کنند؟ آیا اگر شیعه را به دلیل زیارت و گریه کافر و بدعت گذار می دانند، جرأت دارند - نعوذ بالله - این عمل پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله را کفرآمیز و او را بدعت گذار بخوانند؛ «ماالفرق»؟
فقهای چهارگانه و ائمه اربعه اهل سنت نیز در اصل گریه، با فقهای شیعه همگام بوده و بر جواز آن فتوا داده اند. گرچه در کیفیت و بعضی جزئیات آن، همانند فروع دیگر فقهی اختلاف نظر دارند.
جزیری می گوید:
گریه کردن بر مردگان با شیون و صدای بلند به فتوای مالکی ها و حنفی ها جایز نیست؛ ولی شافعی ها و حنبلی ها بر جواز آن قائل شده اند؛اگر چه توأم با ناله و شیون هم باشد؛ اما گریستن و اشک ریختن بدون سر و صدا به فتوای
ص: 212
همه مذاهب چهارگانه، مباح و جایز شمرده شده است.((1))
ملاحظه فرمودید که گریستن، هنگام فقدان عزیزان، یک موضوع عاطفی است. این امر، از نظر تاریخ و حدیث از سنن ثابت رسول خدا صلی الله علیه و آله از مباحث مورد اتفاق فقهای شیعه و اهل سنت است؛ اما در مقام عمل، این سنت با اختلاف نظر میان مسلمانان مواجه است؛ زیرا شیعیان اهل بیت علیهم السلام و پیروان واقعی سنت رسول الله صلی الله علیه و آله ، براساس تفکر مذهبی و طبق راه و رسم نبوی صلی الله علیه و آله و فتوای فقها، در عمل نیز گریه کردن را جایز و گریه در فراق رسول اکرم صلی الله علیه و آله و فقدان و مظلومیت پیشوایان دینی را جزء مستحبات می دانند.
این عمل در طول تاریخ، یکی از مشخصات و شعائر شیعه به حساب آمده و به صورت یک حقیقت
تاریخی تردیدناپذیر و به شکل یک واقعیت عینی ملموس، متجلی شده است؛ اما بیشتر اهل تسنن در این باره حالت انفعالی دارند و نه تنها گریستن میان این گروه از مسلمانان یک عمل ناروا به حساب می آید؛ بلکه شیعه را نیز از این جهت متهم به عملی ناروا و نکوهش می کنند.
آنان گریه در مراسم عاشورای حسینی علیه السلام کنار قبر پیامبر و قبور اولیا را حرام، غیرمشروع و بدعت در آیین معرفی می کنند. با اینکه مردم حجاز پیرو فقه حنبلی و از کسانی هستند که طبق فتوا، حتی گریه کردن با صدای بلند و با ناله و شیون را جایز می دانند.شعار
«یا حاج حرام» از سوی مأموران سعودی و نگاه
ص: 213
خشم آلود آنان، هنگام گریه حجاج در کنار حرم پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه بقیع علیهم السلام نموداری از این نوع تفکر آنان است.
انگیزه عملی جهان تسنن و عامل تفکر این گروه از مسلمانان را در موضوع گریه، با وجود جواز آن از نظر سنت، حدیث و فقهای چهارگانه، باید در مخالفت عملی خلیفه دوم در این موضوع جستجو و ریشه یابی کرد؛ زیرا او نه تنها با گریه مخالف بود و بر عقیده خویش اصرار می ورزید، بلکه از گریستن ممانعت می کرد؛ حتی اگر به وسیله تازیانه و سنگ زدن بر گریه کنندگان و یا پاشیدن خاک و شن بر سر و صورت آنان باشد و این عقیده و روش خلیفه دوم، در طول سال های خلافتش و همچنین در دوران حیات رسول خدا صلی الله علیه و آله بود.
اکنون به نقل چند نمونه از روایاتی می پردازیم که در این زمینه در منابع اصیل اهل سنت آمده است:
1. بخاری: او در صحیح خود پس از نقل حدیثی، درباره گریه رسول خدا صلی الله علیه و آله و صحابه آن حضرت بر بالین سعدبن معاذ می گوید:
و کان عمر - رض - یضرب فیه بالعصاء و یرمی بالحجارة و یحثی بالتراب.((1))
و عمر در آن هنگام با عصا و سنگ گریه کنندگان بر بالین میت را می زد و بر سر و صورت آنان خاک می پاشید.
1. احمدبن حنبل و محدثان دیگر: این افراد، از ابن عباس نقل کرده اند که
ص: 214
وقتی زنان در مرگ رقیه، دختر رسول الله صلی الله علیه و آله گریه می کردند، عمر آنها را با تازیانه می زد. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «بگذارید گریه کنند»؛ آن گاه خطاب به آنان فرمود: «ابکین و ایاکن و نعیق الشیطان؛ گریه کنید اما از صدای شیطان دور باشید (گریه خود را با عمل حرام توأم نکنید)».
«واقدی» و «ذهبی»، این جمله را به آن حدیث اضافه کرده اند که وقتی عمر آنها را می زد، رسول خدا دست او را گرفت و فرمود: «آرام باش عمر! بگذار گریه کنند».((1))
3. احمدبن حنبل: او نقل می کند که عده ای از زنان در تشییع جنازه ای گریه می کردند. عمر آنها را منع کرد. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «آنها را به حال خودشان واگذار؛ زیرا عزیز خود را تازه از دست داده اند، قلبشان اندوهگین و چشمشان گریان است.»((2))
4. بخاری: او در صحیح خود اشاره ای دارد به عکس العمل خلیفه دوم، درباره زنانی که در مرگ ابوبکر گرد آمده بودند. او می گوید: «و قد أخرج عمر أخت ابی بکر حین ناحت».((3))
مشروح این جریان را طبری چنین نقل می کند که در مرگ ابوبکر، عایشه مجلس عزایی بر پا کرد. عمر به در خانه او آمد و شرکت کنندگان را از گریستن بر ابوبکر منع کرد. چون آنها به گفتار عمر گوش ندادند، او به هشام بن ولید
ص: 215
دستور داد تا وارد خانه شود و دختر ابی قحافه را نزد او بیاورد. عایشه به هشام گفت: «به خدا سوگند! در این صورت خانه را بر سرت ویران خواهم کرد».
عمر دوباره به هشام دستور داد تا داخل خانه شود و امر خلیفه را اجرا کند و ام فروه، خواهر ابوبکر را نزد او آورد. عمر، چند ضربه تازیانه بر پیکر ام فروه نواخت که سایر شرکت کنندگان با دیدن این صحنه، مجلس را ترک کردند و متفرق شدند.((1))
ابن ابی الحدید می گوید:
نخستین کسی که عمر در دوران خلافتش او را با تازیانه زد، ام فروه دختر ابی قحافه بود؛ زیرا وقتی ابوبکر از دنیا رفت، زنان بر وی گریه و شیون می کردند. عمر چندین بار آنها را نهی کرد و چون آنان به گریه خود ادامه دادند، ام فروه را از میانشان بیرون کرد و با تازیانه بر وی زد. زنان دیگر با دیدن کتک خوردن ام فروه متفرق شدند.((2))
این نمونه ای از مخالفت عملی خلیفه دوم با گریستن مسلمانان در مرگ عزیزانشان بود.
کسانی که فرصت بررسی بیشتری دارند می توانند نمونه های دیگری را در این زمینه به دست آورند.
از این بررسی کوتاه، دو مطلب به دست می آید:
1. این سخت گیری خلیفه درباره یک موضوع عاطفی و تبعیت اهل سنت، بینش کنونی را میان آنها پدید آورد؛ بنابراین این مطلب که گروهی از مسلمانان،
ص: 216
گریه کردن را عملی زشت و ناپسند و گریه کنندگان را مرتکب عملی غیرمشروع و ناروا می پندارند، از آثار همان حقیقت تلخ تاریخی است؛
2. از
این حقیقت تلخ تاریخی و سختگیری خلیفه، علت ساخت بیت الاحزان در کنار بقیع و انگیزه انتخاب این محل برای گریستن حضرت زهرا سلام الله علیها روشن می شود؛ زیرا بدیهی است کسی که خواهر ابوبکر را به جرم گریه کردن در مرگ او کتک می زند و کسی که در حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله با تازیانه از گریه بانوان جلوگیری می کند در غیاب آن حضرت اجازه نخواهد داد که بانویی در فراقش گریه و بر او نوحه سرایی کند که «یا ابتاه الی جبرئیل ننعاه یا ابتاه، جنة الفردوس مأواه».((1))
ما ذا علی من شم تربة احمد
ان لایشم مدی الزمان غوالیا
صبت علی مصائب لوانها
صبت علی الایام صرن لیالیا((2))
دومین مطلبی که از سیره و سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله در مراسم دفن ابراهیم و عثمان مظعون به دست می آید و یک وظیفه برای تمام مسلمانان است، اهتمام بر حفظِ یاد، آثار و قبور شخصیت های مذهبی و کسانی است که با رسول خدا صلی الله علیه و آله پیوند و ارتباط دارند؛ زیرا به گونه ای که درباره ابراهیم و ابن مظعون
ص: 217
ملاحظه شد، گفتار و کردار شخص پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله توجه به این جنبه بوده است.
به کار بردن جمله «ادفنوا عثمان بن مظعون بالبقیع یکن لنا سلفا» هنگام مرگ وی و تکرار این جمله پس از مرگ ابراهیم و فرموده ایشان به فاصله هشت سال، «الحقوه بسلفنا الصالح عثمان بن مظعون» و نصب قطعه سنگی به دست مبارک خویش بر قبر ابن مظعون و تأکید بر این مطلب که «یکون علما لیدفن الیه قرابتی» و کرداری از اهتمام آن بزرگوار بر حفظ یاد ابن مظعون به عنوان «سلف صالح» و نمونه ای از یاران با وفای آن حضرت است که باید برای همه انسان ها در طول قرن ها به صورت الگوی زهد، تقوا، مبارزه و استقامت باقی بماند. قبر او نیز باید با علامتی مشخص و اثری پایدار و به صورت سمبلی گویا از این حقایق حفظ شود.
همچنین، انتقال پیکر ابراهیم از محله بنی مازن به داخل مدینه با آن تشریفات و به دست امیر مؤمنان علیه السلام با دستور رسول خدا صلی الله علیه و آله و اجرای مراسم تغسیل، تکفین، تشییع و تدفین او با نظارت مستقیم آن حضرت و نصب کردن سنگ و ریختن آب بر قبر او، همه حاکی از علاقه پیامبر صلی الله علیه و آله بر حفظ قبر ابراهیم و جلب توجه مسلمانان به سوی او بوده است.
رسول خدا صلی الله علیه و آله دستور داد تا جسد این طفل شانزده ماهه به بقیع منتقل شود؛ درصورتی که صحابه آن حضرت فکر می کردند، پیکر او را در گورستان عمومی بنی مازن در خارج از شهر و یا طبق فرهنگ آن روز و شرایط سنی ابراهیم، در گوشه باغی و یا زیر درخت خرمایی به خاک بسپارند؛ اما رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «الحقوه بسلفنا الصالح عثمان بن مظعون؛ او را در کنار قبر سلف صالح ما عثمان بن مظعون دفن نمایید».
آری! او باید در بقیع و در گورستان رسمی شهر مدینه دفن شود که در آینده،
ص: 218
پیکر هزاران نفر از یاران پیامبر، شخصیت های علمی، محدثان، قاریان و تاریخ سازان را در آغوش خواهد گرفت تا یاد او در خاطره ها زنده و اثر قبر او در معرض و منظر دید مسلمانان باقی بماند و این است شریعت و سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره فرزند شانزده ماهه اش ابراهیم و یکی از یارانش به نام عثمان ابن مظعون.
مسلمانان هم بر این اساس و به پیروی از این سنت، از قرن های اول اسلام برای حفظ یاد و آثار بزرگان دین و شخصیت های مذهبی بر حفظ قبور آنان همت گماشتند؛ زیرا اگر این امر، ناپسند بود، آن حضرت با آن مبارزه می کرد؛ همان گونه که روز وفات ابراهیم، وقتی مردم، علت کسوف را وفات ابراهیم دانستند، آن حضرت در برابر این تفکر بی اساس، ایستاد.
بنابراین مهم ترین برداشت از افعال رسول اللّه صلی الله علیه و آله - که این همه به قبور مؤمنان حساس بوده است - جواز وجود زیارتگاه برای مؤمنان و جواز زیارت قبور مقدس آنان، است.
چیزی که باعث تعجب تحلیلگران و تاریخ نویسان می شود، نبودن آماری دقیق از تعداد ساکنان منطقه از سوی حکومت و ادارات مربوط به آن است.
اکنون جز آمارهای متناقضی که نمی توان به آنها اعتماد کرد، آمار به خصوصی وجود ندارد. بی تردید درباره ساکنان عربستان، نیاز مبرمی به آمار و ارقام داریم. فقدان آمار، باعث بروز مشکلاتی جدی در بررسی های تحلیلی ساکنان منطقه شده است.
ص: 219
حکومت عربستان به شدت از ارائه آمار می ترسد و این ترس، تنها در باب آمار جمعیت نیست؛ بلکه در امور اقتصادی و اجتماعی نیز جریان دارد. با وجود این مشکل، بیان آمار دقیقی از شیعیان عربستان به راحتی امکان پذیر نیست.
نشریه انگلیسی اکونومیست در سال 1990 م بیانیه ای در تیراژ پایین صادر و در آن، علت بیان نکردن آمارها را در عربستان بیان کرد. این نشریه، علت اصلی را تلاش مسئولان برای مخفی نگه داشتن تعداد 4 میلیون ساکنان غیرعربستانی که بیشتر آنها از یمن آمده اند و همچنین تلاش آنان را برای مخفی داشتن تعداد شیعیان - که مدت هاست خواستار برداشتن تبعیض مذهبی بر ضد خویش هستند - علت دیگر این کار دانست.
دولت عربستان، مدت های مدیدی رقم 8 میلیون را برای ساکنان عربستان در نظر گرفته بود. در سال 1974 - طی سرشماری انجام شده - تعداد جمعیت را 7 میلیون دانست. 7 میلیون، رقمی است که سازمان یونسکو و ادارات دولتی عربستان بر آن اعتماد کرده بودند؛ اما مشخص است که این رقم، رقمی مبالغه آمیز و غیردقیق است؛ زیرا نشریه عربستانی «یمامه» اشاره کرده است، طبق یک سرشماری که دولت آن را منتشر نکرد، حدود 5/5 تا 6 میلیون نفر دارای شناسنامه عربستانی بوده اند.
پس از این سرشماری که تنها سرشماری در عربستان بود، اطلاعیه هایی در تمامی شهرها پخش شد. در این اطلاعیه ها، رقم یاد شده، کل جمعیت عربستان دانسته شد. این سرشماری، تنها به تعداد جمعیت بدون ذکر سن، جنس، امور اقتصادی و... اشاره کرده بود.
همه می دانستند که این آمار ساختگی است. در همان روزها شایعاتی قوی،
ص: 220
مبنی بر اینکه تعداد جمعیت از 4 میلیون بیشتر نیست، در کشور پخش شد. در نتیجه، مسئولان کشور به اجبار اعتراف کردند که آمارگیرها از وزارت معارف بوده و مهارت این کار را نداشته و تنها یک ماه آموزش دیده اند؛ از این رو نتوانسته اند به طور دقیق آمارگیری کنند.
در طرحی دیگر که بین سال های 1962 و 1974 اجرا شد، تعداد جمعیت حدود 3 - 2 میلیون نفر اعلام شد. مسئولان که تعداد جمعیت را 8 میلیون نفر می دانستند از این سرشماری راضی نبودند، آن را نادرست دانستند و همان رقم پیشین (5/5 - 6 میلیون) را منتشر کردند.
حکومت عربستان نمی خواهد که جمعیت عربستان کم باشد ؛ زیرا در این صورت، مردم از وضعیت ثروت کشور و... خواهند پرسید و از سوی دیگر، تعداد حقیقی شیعیان نیز باید پنهان بماند. دولت همیشه می خواهد تعداد شیعیان زیاد نباشد تا با اغراض سیاسی آنها سازگار باشد.
روزی امین ریحانی - نویسنده معروف - از ملک عبدالعزیز پرسید: «آیا واجب است که با مشرکان بجنگیم تا به دین توحید (وهابیت) بگروند؟» ملک پاسخ داد: «نه! نه!» و با عصای خود بر زمین می زد و می گفت: «حدود 30 هزار شیعه در احساء هستند که با آرامش زندگی می کنند».
ملک عبدالعزیز شیعه را مشرک ندانسته و تعداد آنها را تنها سی هزار نفر دانسته است؛ اما با توجه به آمار مالیات های شیعه، تعداد شیعیان بسیار بیشتر از این بوده است.
پس مشخص شد که بیان آمار دقیق تعداد ساکنان عربستان، بسیار سخت است. این کار باعث شده است که همه تحلیلگران اشتباه کنند. آنها به این نکته اشاره کرده اند که شیعه، تنها در منطقه ثروتمند و نفت خیز شرق عربستان جمع
ص: 221
شده اند و از مشکلات سیاسی رنج می برند.
آیا آنان از این نکته غافل شده و یا خود را به غفلت زده اند که بسیاری از شیعیان در مناطق دیگر عربستان، همچون: مناطق غربی، شمالی و جنوبی عربستان نیز وجود دارند.
باید توجه داشت که بررسی تعداد شیعیان در این کشور، اهمیت سیاسی فراوانی دارد. نظام سیاسی بر مبنای تعصب طایفه ای در سیاست ها و پیمان های داخلی و خارجی اعمال نظر می کند؛ چون مذهب در عربستان، یکی از مهم ترین پایه های موضع گیری های سیاسی و اجتماعی است.
در یک مأموریت کاملاً مهم و سرّی، جناب آقای «حمزه حسن» - مؤلف کتاب وزین «شیعة فی المملکة العربیة السعودیة» - و خبرنگار انگلیسی ج . ج . سوریمر، به احساء می رود. در آن زمان، احساء تحت حکومت عثمانی بود. او همراه خود تعدادی از تحلیلگران را به این منطقه برد تا آمار دقیقی از امور جغرافیایی و سیاسی این منطقه به دست آورد. او آمار موقعیت های استراتژیک، ثروت خیز و نیز روستاها و ساکنان آن، منازل، ثروت ها، و مزارع، چشمه ها و... را به دست آورد.
نتیجه این کار، طی زمانی طولانی، کتابی به نام «دلیل الخلیج» در 14 جلد (7 جلد جغرافیای منطقه و 7 جلد سیاست) شد. این اثر تنها میان مسئولان انگلستان - که به این منطقه اهمیت می دادند و با آن سروکار داشتند - پخش شد و تنها 50 دوره از آن به چاپ رسید. در دهه پنجاه میلادی، نسخه ای از این کتاب ترجمه شد و امیر قطر دو بار آن را چاپ کرد.
«سوریمر» در این کتاب در سال 1907 م جمعیت احساء را حدود 158 هزار
ص: 222
نفر شهری و روستایی، کویت حدود 35 هزار نفر، بحرین 100 هزار نفر، قطر 27 هزار نفر و تمام ساحل عمان را 72 هزار نفر دانسته است.((1))
سوریمر نسبت شیعیان احساء را 43 درصد ساکنان شهرهای احساء؛ و شیعیان را در قطیف اکثریت می داند و می گوید که تعداد ساکنان قطیف حدود 28 هزار نفر است.
در دهه 30 میلادی، «عمررضا کحاله»، تعداد جمعیت احساء را 300 - 250 هزار نفر می داند. در همان زمان «حافظ وهبه» - مستشار ملک عبدالعزیز - ساکنان آن را 90 هزار نفر می داند و می گوید: «حدود 60 هزار نفر از آنها شیعه اند.»
«فایدل»، مولف کتاب «واحة الاحساء» تعداد شیعیان احساء را در سال 1955 م حدود 130 هزار نفر می داند و می گوید که نسبت شیعیان به اهل تسنن و بادیه نشینانی که شهرنشین شده اند - پس از ظهور نفت - 45% به 55% است. «فاسیلیف»، این رقم را به دلیل مخفی کاری اعتقادات شیعیان می داند و احتمال می دهد که تعداد شیعیان در منطقه شرقی بیش از این تعداد باشد.
«محمدسعیدمسلم» در سال 1960 تعداد جمعیت قطیف و روستاهایش را - غیر از احساء - 150 هزار نفر می داند و می گوید شیعه 96 % جمعیت کل قطیف را تشکیل می دهد. او خاطرنشان کرده است که به سببِ افزایشِ تولید مثل و کاهش مرگ و میر، این درصد افزایش یافته است.
با توجه به آمار محمدسعیدمسلم درباره جمعیت قطیف می توان، تعداد جمعیت احساء را نیز در همان سال (1960 م) حدود 210 هزار نفر تخمین زد؛
ص: 223
بنابراین شیعیان در احساء و قطیف حدود 350 هزار نفر خواهند بود.
دکتر عبدالله سبیعی در سال 1960 م تعداد جمعیت احساء و قطیف را حدود 600 هزار نفر دانسته است. نسبت شیعه منطقه شرقی به کل عربستان وقتی مشخص می شود که همراه با شیعیان شهرهای دیگر ملاحظه شود.
واضح است که همه این آمارها تقریبی و غیردقیق است و به سرشماری های حکومت نیز - اگر سرشماری صورت گرفته باشد - نمی توان اعتماد کرد؛ همچنان که هیچ یک از تحلیلگران اعتماد نکرده اند.
پس از طرح «هجر» - که حکومت سعودی در سال 1962 م انجام داد - تعداد ساکنان احساء و قطیف، 575 هزار نفر اعلام شد که 200 هزار نفر از آنان بادیه نشین هستند. این تعداد جمعیت قطیف و احساء در زمانی است که جمعیت کل عربستان 2 تا 3 میلیون نفر اعلام شده است.
در سال 1974 م جمعیت منطقه شرقی حدود 770 هزار نفر از 7 میلیون جمعیت کل کشور تخمین زده شده است. در سال 1977 م (1397 ه- . ق) سازمان سرشماری عمومی وزارت اقتصاد و دارایی کشور عربستان، تعداد ساکنان منطقه شرقی را حدود 762027 نفر دانسته است. همه این آمار حدس هایی است که از دست کاری در امان نبوده است.
پس از سرکوبی انتفاضه شیعیان در منطقه شرقی در اوایل سال 1400 ه- . ق نیاز به شناخت تعداد، موقعیت و مقدار تأثیر شیعیان عربستان بیشتر احساس شد؛ ولی تحلیلگران با تناقض آمار و ارقام مواجه شدند. آنها خواستند بین آمار، حد وسط را انتخاب کنند، همان گونه که آمریکا در اواسط دهه 70 م جمعیت عربستان را بین 10 - 6 میلیون نفر دانست.
ص: 224
«فاسیلیف» جمعیت شیعیان احساء و قطیف را در آوریل دهه 80 م بین 350 تا 300 هزار نفر می داند و می گوید که شیعیان در مهم ترین و استراتژی ترین مناطق عربستان ساکن هستند.
در همان وقت، «عضید دوشیه»، نسبت شیعیان عربستان به کل جمعیت را 12% می داند؛ اما تعداد جمعیت مردم عربستان را ذکر نمی کند و می گوید که اکثر شیعیان در منطقه شرقی سکونت دارند.
«روبرت لیسی»، نویسنده و روزنامه نگار انگلیسی، تعداد شیعیان را در سال 1982 م 200 هزار نفر می داند و از سیاق سخنانش به دست می آید که مقصود او تنها شیعیان مناطق ناآرام قطیف بوده و شیعیان احساء را حساب نکرده است.
دو تحلیلگر غربی در مرکز بررسی های استراتژیک عربستان، جمعیت شیعه را در سال 1982 م حدود 275 هزار نفر دانسته اند و گفته اند که 150 هزار نفر از این تعداد در قطیف زندگی می کنند و 98 % جمعیت این منطقه (قطیف) به شمار می روند و شیعیان احساء، حدود نیمی از جمعیت «احساء» را تشکیل می دهند.
مشخص است که این سرشماری نیز اشتباه است؛ زیرا جمعیت «احساء» بیشتر از جمعیت «قطیف» است و حال اینکه این دو تحلیلگر، جمعیت شیعیان احساء را تنها 125 هزار نفر، یعنی کمتر از جمعیت قطیف دانسته اند.
این دو تحلیلگر در جایی دیگر می گویند که جمعیت عربستان در سال 1980 م به 3/4 میلیون نفر و در جای دیگر گفته اند که جمعیت عربستان، کمتر از 4 میلیون نفر است.
«ژوزف کشیشیان» تعداد اقلیت شیعه در عربستان را بین 400 - 250 هزار نفر دانسته و گفته است: شیعه به طور اساسی در مناطق قطیف، هفوف و سیهات
ص: 225
ساکن و اکثر آنها در بخش صنعت نفت مشغول به کار هستند؛ بنابر این نمی توان از آنها بی نیاز شد. او بر این باور است که کنار گذاشتن شیعیان به جرم فعالیت های ضدحکومتی، ضربه بزرگی بر صنعت نفت خواهد زد.
«مایکل فیلد»، نویسنده انگلیسی، تعداد شیعیان عربستان را در اواسط دهه 80 م حدود 380 هزار نفر دانسته و دو نویسنده دیگر انگلیسی، تعداد آنها را 200 هزار نفر دانسته اند.
«ویلیام کوانت» در کتاب «السعودیهًْ فی الثمانیات» تعداد شیعیان را 300 هزار نفر دانسته است.
«جیمس بوکان» و «جیمس بل» نویسندگان کتاب «الاسلام و السیاسه والشیعه فی الخلیج» جمعیت شیعیان را 400 هزار نفر دانسته اند. «جاکوب گولدبیرگ» در بررسی اقلیت شیعه در عربستان، رقمی را ارائه کرده و گفته است که این رقم، رقم متعادلی است؛ یعنی 350 هزار نفر از بین 6 میلیون جمعیت کل عربستان. جاکوب معتقد است که 31 ساکنان احساء، 95 % ساکنان قطیف و اطراف آن و نیمی از جمعیت هفوف، شیعه هستند. در سال 1987 م (1407 ه- . ق) یوسف خالد ابوشیت در مقاله ای درباره قطیف و مرزهای آن، تعداد جمعیت قطیف را 89 هزار نفر و جمعیت قطیف با روستاها و شهرهای اطراف آن را 250 هزار نفر دانسته است. مشخص است که این آمار شامل «احساء» نمی شود.
در اواخر دهه هشتاد بزرگان شیعه در سخنرانی ها و دیدارهای خود با مسئولان حکومتی، جمعیت شیعیان قطیف و روستاهای آن را 400 هزار نفر اعلام می کردند.
در یک بررسی میدانی که گروهی از فارغ التحصیلان دانشگاه در تابستان 1989 م در قطیف انجام دادند، از خلال سرشماری دانش آموزان ابتدایی،
ص: 226
راهنمایی، متوسطه، دانشجویان و کارآموزان فنی و حرفه ای، کارگران شرکت نفتی آرامکو، تعداد مدارس، باشگاه ها و شرکت ها، بیمارستان ها، مساجد، خط تلفن ها و... آمار جمعیت زیر به دست آمد:
قطیف 81 هزار نفر، قدیج 20 هزار نفر، بحاری 7 هزار نفر، ام الحمام 16 هزار نفر، جارودیه 5/8 هزار نفر، حبش 12 هزار نفر، خویلدیه 7 هزار نفر، اوجام 5/9 هزار نفر، عوامیه 26 هزار نفر، سیهات 45 هزار نفر، صفوی 41 هزار نفر، تاروت 28 هزار نفر، ربیعیه 14 هزار نفر، سنابس 20 هزار نفر، حله محیش 5/7 هزار نفر، ملاحه 5/7 هزار نفر و مناطق دام، خبر، جبیل، بقیق، ثقبه، رحیمه و ظهران 45 هزار نفر.
این گروه می گویند که تعداد جمعیت قطیف، روستاها وشهرهای اطراف آن به جز احساء به 395 هزار نفر می رسد. جمعیت احساء نیز 560 هزار نفر است.
در یک آمارگیری - از 5000 نفر به طور غیرمنتخب - میانگین کثرت جمعیت در قطیف را - در طول چهار دهه اخیر - 7/3 % در سال دانسته است که اکنون به 9/3% رسیده است. بررسی های این گروه این کثرت عجیب را به سبب چند عامل می داند.
عوامل افزایش جمعیت در قطیف عبارت اند از:
1. کاهش مرگ و میر در چند دهه اخیر: در دهه هفتاد، رقم 141 نفر از 1000 نفر - که رقمی بسیار بالاست - در اواخر دهه هشتاد به 30 نفر از 1000 نفر کاهش یافته است. این امر به سبب بالا رفتن سطح خدمات بهداشتی در این منطقه است؛
2. ازدواج زود هنگام: این
بررسی نشان می دهد که سن ازدواج در مردان 18 تا 25 سال و در زنان 16 تا 22 سال است. علل ازدواج زود هنگام دو امر است:
ص: 227
الف) محیط
اصولگرا و دینی منطقه؛
ب)
نبودن مشکلات در راه ازدواج، زیرا مقدار مهریه بسیار پایین و به طور معمول بین 15 - 10 هزار ریال است و حال اینکه در بقیه مناطق عربستان به صدها هزار ریال می رسد؛
3. نیاز به افزایش: جامعه شیعه، زادوولد زیاد را از شیعیان می خواهد. احساس اقلیت بودن و ضرورت مبارزه، علت این امر است. این بررسی نشان می دهد که کثرت زادوولد، یکی از مسائل مهم و ارزشمند در این منطقه است. به نظر اکثر مردم، کسی که تنها 5 فرزند داشته باشد، انسانی بیچاره است و داشتن 10 فرزند و بیشتر در این جامعه، معمول است؛ برای مثال دیده می شود که جوانی که سنش به سی سال نرسیده 5 یا 6 فرزند دارد.
در این بررسی، خاطر نشان می شود که کثرت زادوولد به سبب بی فرهنگ بودن مردم این منطقه نیست؛ به ویژه اینکه شیعیان عربستان آگاه ترین و با فرهنگ ترین مردم هستند. از سوی دیگر، کثرت جمعیت در «احساء» نیز همین گونه است؛ زیرا شیعه در تمام روستاها و مناطق وجود دارد و در روستاهای مختلط، اکثریت شیعه اند.
افزون بر این، احساء همیشه مقصد هجرت عرب های صحرانشین و عرب های جنوب عربستان بوده است .به همین دلیل، زیاد بودن جمعیت، نقش مهمی در بقای اکثریت شیعه در این منطقه داشته و نیز با وجود مهاجرت های بسیار زیاد از مناطق مختلف عربستان به این منطقه، شیعه همیشه در اکثریت بوده است.
این در حالی است که در دوره حاکمیت های سه گانه وهابیت بر عربستان سعودی، تعداد انبوهی از شیعیان عربستان به مناطقی از قطر، بحرین، یمن، ایران،
ص: 228
عراق، شام، مصر و... هجرت کرده اند. همچنین جمع کثیری که در مناطق اهل سنت سکونت دارند، از ترس تعصبات و خشونت های فراوان بر ضد آنان از فاش کردن مذهب و عقاید خویش خودداری می کنند. گروهی نیز به سبب از دست دادن موقعیت شغلی و امنیت خویش در حال تقیه به سر می برند.
با وجود همه این محدودیت ها، می توان تعداد جمعیت شیعیان عربستان را حداقل 7/1 میلیون نفر دانست که بیش از 955 هزار نفر در منطقه شرقی، 280 هزار نفر در منطقه غربی (شیعه زیدیه و اثنا عشریه)، 300 هزار نفر در مناطق جنوبی (شیعه اسماعیلیه) و 200 هزار نفر شیعه امامیه در مکه و مدینه و دیگر مناطق شیعه نشین ساکن هستند؛ اما نسبت جمعیت شیعه به کل جمعیت عربستان که حدود 18 - 16 میلیون نفر است، تقریباً 25% - 20 خواهد بود. با توجه به چهار فرقه اصلی اهل سنت در عربستان و شیعیان که کل جمعیت را تشکیل می دهند، دیگر شیعیان نه تنها اقلیت نیستند؛ بلکه بزرگ ترین فرقه اسلامی در کشور عربستان به حساب می آیند و حکومت موظف است که آنها را به رسمیت بشناسد.
درباره چگونگی اشغال احساء و قطیف، روایات متعدد و ضد و نقیضی از سوی مورّخان سعودی مطرح شده است. همه این روایات از یک منبع سرچشمه می گرفتند و آن منبع پادشاه عربستان بود که او چگونگی اشغال احساء را به اشکال مختلف و با توجه به حال خود و شنونده بیان کرده است.
ص: 229
«روبرت لیسی»، مؤلف انگلیسی، روایات زیاد و متناقضی را در این باره آورده است.
او می گوید که پادشاه دوست دارد، هر بار درباره هر رخدادی مسائلی را به آن اضافه و یا از آن کم کند. او مثال های زیادی می آورد که برای آگاهی بیشتر باید به کتاب او مراجعه کرد.
برخی از نویسندگان سعودی می گویند؛ ملک عبدالعزیز در ربیع الاول سال 1331 ه- . ق ریاض را به قصد تصرف احساء ترک کرد. وقتی به نزدیکی احساء رسید، با افسری انگلیسی به نام «جرارد لیتشمان» برخورد کرد. او از دمشق و تحت عنوان جغرافیدان آمده بود. نویسندگان سعودی او را جاسوس ترک می دانند که برای آگاهی از تحرکات مشکوک ابن سعود به این منطقه آمده بود.
ابن سعود، قبل از اشغال احساء در اندیشه دور کردن غیراعراب از احساء بود؛ هر چند اهالی احساء برای مقابله با ترک ها با ابن سعود هم پیمان شده بودند. یکی از دلایل ابن سعود برای دور کردن غیراعراب از سرزمین احساء این بود که نمی خواست آنها در غنایم او شریک باشند. برای حاکم سعودی مشکل بود، منطقه ای را که خود امنیت آن را به هم زده بود، به بهانه برقراری امنیت اشغال کند. به این ترتیب ابن سعود در ربیع 1331 ه- . ق با گروهی کوچک، ریاض را به مقصد احساء ترک کرد و در سرزمین «الخفس» فرود آمد. تا مسئله حمله و اشغال احساء مخفی بماند.
او می بایست برای این کار خود (رفتن به سوی مشرق) دلیلی ارائه می کرد، به این منظور شایعه تنبیه برخی از قبایل ساکن مشرق را که از اطاعت حکومت سرباز زده بودند، در جامعه منتشر کرد.نخستین اقدام ابن سعود، دور کردن
ص: 230
غیراعراب از احساء بود.
یکی از نویسندگان عربستان سعودی، دلیل خود را برای این کار ابن سعود ذکر می کند و می گوید که آنها دارای مطامع سیاسی در احساء بودند. سپاهیان ابن سعود حدود 300 نفر بودند. این تعداد، سپاه کوچکی را تشکیل می دادند که و قدرت حمله و مقاومت در برابر استحکامات ترک ها را نداشتند.
ابن سعود، سپاهیانش را به سه بخش تقسیم کرد:
1. بخشی برای تسلط بر حصار؛
2. بخشی برای بازداشت؛
3. بخشی برای تصرف بُرج ها و پشتیبان ها که این بخش، مهم ترین و اساسی ترین بخش های سپاه ابن سعود را تشکیل می داد.
عملیات تصرف و اشغال احساء با بالا رفتن از حصار - و بر طبق نقشه از پیش طراحی شده - توسط نجدیانی آغاز شد که در احساء سکونت داشتند.
پس از محاصره سربازان ترک و مقاومت نکردن آنها در صبح همان روز، حاکمیت عبدالعزیز در سرزمین «احساء» اعلام شد؛ سربازان ترک، به سبب نداشتن توان مقاومت در برابر سپاهیان ابن سعود تسلیم شدند. ملک عبدالعزیز نیز دستور مصادره سلاح های سنگین آنان را صادر کرد.
در تاریخ 6 جمادی الاولی 1331 ه- . ق برابر با 12 / 4 / 1913 م در خانه یکی از افراد خانواده آل ملا، توافقنامه ای میان رهبران شیعه در احساء و ابن سعود به امضا رسید. شیخ موسی بوخمیس از این توافق اظهار نارضایتی و آن را نکوهش کرد و در جوابش نوشت: «حفظ جان اهالی احساء بر گردن اوست و او در برابر خداوند مسئول است؛ زیرا به محض تصرف و تسلط بر احساء، خون
ص: 231
مردم با خطر مواجه می شود».
در این توافقنامه از سوی ابن سعود، آزادی دینی و حاکمیت دوباره امنیت و برقراری عدالت در احساء تضمین شد. مردم منطقه نیز موظف به اطاعت از حکومت شدند. آزادی دینی در این توافقنامه به این معناست که حکومت حق ندارد در عقاید شیعه، به هر شکل ممکن مانند (نظامی، بدرفتاری، اهانت و دادن نسبت های ناروا) دخالت کند.
به نظر می رسد که هدف اصلی ابن سعود از امضاء و اجرای این توافقنامه، تسلط همه جانبه بر احساء و استفاده از منابع و معادن آن برای آبادانی هر چه بیشتر کشور عربستان سعودی بود.
از سوی دیگر با تصرف شهر قطیف، صفحه جدیدی از تاریخ منطقه، بلکه تاریخ عربستان سعودی گشوده شد؛ زیرا منطقه شرق عربستان از نظر جغرافیایی دارای موقعیت ویژه از جمله دارای معادن و... است.
این منطقه شاید از نظر مساحت بزرگ ترین بخش کشور عربستان محسوب شود. ویژگی دیگر این منطقه، جمعیت زیاد آن و حاصلخیز بودن زمین های کشاورزی و مهم تر از همه، موقعیت استراتژیک این منطقه در خلیج فارس است.
ابن سعود گروهی از لشکریانش را به فرماندهی «عبدالرحمان بن سویلم» برای اشغال قطیف فرستاد و شخصی به نام «خیرالله» - از خاندان ابن سعود - را نیز با آنان فرستاد.این گروه، نامه ای را برای رهبران شیعه در احساء با خود داشتند که در آن نامه، از رهبران شیعه و مردم قطیف خواسته شده بود تا در برابر لشکریان
ص: 232
ابن سعود تسلیم شوند. اخبار سقوط احساء، مرتب به قطیف می رسید.
در این زمان یکی از شخصیت های قطیف به نام «حاج احمدبن مسعود» در گذشت.بعد از پایان مراسم ختم، «علامه حسن علی البدر»، یکی از مجتهدان و استوانه های علمی قطیف، شروع به سخنرانی کرد و مردم را از عواقب شوم تسلیم در برابر حکومت ابن سعود - که او آنها را وهابیان خطاب می کرد - آگاه ساخت و گفت که باید از تجربه گذشته در احساء عبرت بگیرید. او مردم و بزرگان شهر را به مقاومت و مبارزه دعوت کرد. او اضافه کرد که ابن سعود، قطیف را هم اشغال خواهد کرد و در صورت مقاومت نکردن، منتظر ذلت و خواری باشید.
اخبار سخنان تند حسن علی البدر به ابن سعود رسید. او را از بزرگان دینی قطیف، که مردم را بر ضد اشغال گری می شوراند، معرفی کرده بودند. اشغال احساء، مقدمه ای برای اشغال قطیف به شمار می رفت؛ زیرا هر یک از این دو شهر، دروازه ای برای دیگری بود. با وجود دعوت صریح شیخ حسن علی البدر به مقاومت، در ظهر روز 9 جمادی الثانی سال 1331 ه- . ق، قطیف سقوط کرد و به اشغال نیروهای ابن سعود در آمد.
«کاپیتان شکسپیر»، دیپلمات انگلیسی در کویت، بعد از پایان نشست با ابن سعود اعلام کرد که به زودی احساء به اشغال نیروهای ابن سعود در خواهد آمد. چیزی نگذشته بود که این دیپلمات انگلیسی خبر اشغال احساء را به اطلاع مسئولان بلند پایه انگلیسی رساند.
در سال 1913 م، یک شهروند انگلیسی مقیم بوشهر طی تلگرافی به «سر
ص: 233
ادوارد گری»، وزیر خارجه وقت انگلستان، خبر سقوط احساء را اعلام می کند.
در این تلگراف آمده است:
دیپلمات ساکن بحرین در تلگرافی - که از طریق جزیره هنگام فرستاده است - از منابع موثق نقل می کند که ابن سعود، احساء را بدون هیچ مقاومتی اشغال کردند. مسئولان ترک مقیم بوشهر نیز که با استفاده از کشتی های آلمانی به سوی بحرین رفته بودند، این مسئله را تأیید کرده اند. این دیپلمات می افزاید که ابن سعود پس از اشغال احساء، قطیف و عقیر را نیز تهدید می کنند.
کاپیتان شکسپیر درباره نقش شیعیان در احساء می گوید:
ابن سعود، فرستادگانی را برای گفتگو با بزرگان شیعه، به ویژه مجتهد بزرگ شیعه در احساء فرستاد. آنان نامه ای را به قائم مقام حکومت در قطیف فرستادند و از او خواستند تا تسلیم شود.
در 18 / 1913 م دیپلمات انگلیسی مقیم بحرین طی تلگرافی اعلام کرد که در 15 / 1913 م برابر با 9 / 6 / 1331 ه- . ق قطیف تسلیم ابن سعود شد و حامیان ترک که تعداد آنها 600 - 500 نفر بود با یک کشتی ترکیه ای در روز هجدهم همین ماه به بحرین رسیدند، تا از آنجا به بصره بروند. از سوی دیگر، انگلستان نیروهای ترک را از انجام عملیات نظامی دریایی بر ضد نیروهای ابن سعود بر حذر داشت.
توجیه اشغالگری ابن سعود و هم پیمانانش از چند منظر قابل بررسی و تأمل
ص: 234
است. این توجیهات، کاری تبلیغاتی است و هدف اصلی آن، انحراف افکار عمومی و اطمینان از این بود که برای باز پس گیری این مناطق استراتژیک شیعی بر ضد آل سعود، کمک نظامی وجود ندارد.
از مهم ترین توجیهات، مسئله حقوق تاریخی است که در نامه ها و مکتوبات سعودی ها و با الفاظ گوناگون و متفاوت آمده است؛ مانند: سرزمین آبائی و اجدادی و... . از دیدگاه دیگران، ترک ها شایسته تر از آنها برای تسلط بر احساء هستند؛ چون اجداد ترک ها بیش از دو قرن و نیم در آنجا سکونت داشته اند... .
مسئله برقراری امنیت نیز از توصیه های آنان است. ابن سعود درباره شکایت اهالی و شهروندان سرزمین های اشغالی از فقدان امنیت سخن گفته و هدف از اشغال این سرزمین را برقراری امنیت بیان کرده است. این ترفند از توجیهات امروزی کشورگشایان برای اشغال کشورها و مناطق جهان است.
از دیگر توجیهات اشغال، طرح مسئله درخواست مردم منطقه از حاکم منطقه، برای سامان بخشیدن به امور منطقه است و این کار جز با حمله نظامی و فتح منطقه به دست نمی آید.
امروز نیز کشورگشایان با طرح این مسائل به دیگر کشورها و مناطق جهان لشکرکشی می کنند. این در حالی است که اشغال مناطق مورد نظر با مخالفت مردم و افکار عمومی جهان روبه رو می شوند؛ امّا طوفان سهمگینِ ظلم، جنایت، قتل و غارت آل سعود، پس از اشغال مناطق شیعه نشین اهداف شوم آنان را آشکار ساخت.
1.
ناامنی و نابسامانی اوضاع شیعیان؛
ص: 235
2.
اختلال در توانایی و قدرت نیروها؛
3. فقدان
وجود رهبران دلسوز؛
4. تلاش و طراحی مذبوحانه انگلیسی ها در منطقه در حمایت مخفیانه از آل سعود؛
5.
تهاجم وحشیانه سپاه آل سعود و قتل و غارت بی رحمانه شیعیان.
6. عدم
انجام وظیفه دفاع از جانب مدافعان ترک که از طرف دولت عثمانی مأمور حفاظت از منظقه بودند که البته نقش انگلیسی ها در این زمینه قابل انکار نیست.
با سقوط شهر قطیف جمع زیادی از شیعیان ساکن آنجا به دلیل ترس از شکنجه، زندان، فشارهای سیاسی، عقیدتی و فرهنگی اشغالگران، به بحرین مهاجرت کردند که «شیخ حسن علی البدر» نیز در جمع آنان بود.
ص: 236
اگر چه اکنون، شیعیان عربستان، اقلیت مذهبی به شمار می روند و از نفوذ سیاسی آنها در پُست و مقام های کلیدی جلوگیری شده است؛ اما به دلیل سکونت آنها در مناطق استراتژیک و نفت خیز، دارای اهمیت و منشأ آثار فراوانی هستند. می توان گفت که شیعیان در متن و قلب اقتصاد این کشور قرار گرفته اند و این پدیده ای قابل مطالعه و ملاحظه است. استقبال و حضور آنها در دوایر و دفاتر نفتی در مناطق احساء، قطیف و به طور کلی در نیمه شرقی عربستان سعودی یک مسئله حیاتی، اساسی و قابل توجه برای حکومت به وجود آورده است.
دولتمردان سعودی پیوسته کوشیده اند که این جمعیت، با سابقه تاریخی درخشان را منزوی و طرد کنند. این موضوع باعث شده است تا آنان به طور عمده در ردیف و طبقه زحمتکش و روستایی قرار گیرند. متأسفانه در دهه های
ص: 237
اخیر، از آنها به عنوان اقلیت مذهبی غیررسمی نام برده شده است؛ در حالی که آنها نیز، شهروندان این کشور هستند.
با توجه به اینکه شیعیان به دلایل مختلف در حومه شهرها واقع شده اند، می توانند از طریق مهاجرت، تجمیع و افزایش جمعیت، حضوری برجسته تر در تحوّلات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و... داشته باشند. رشد جمعیت می تواند تجدید حیات هویتی را نیز به ارمغان آورد.
گروهای شیعه می توانند با محور قرار دادن هویت تشیع امامیه و الگو و دستورپذیری از روحانیت بلندپایه، به استقلال نسبی و ثبوت استقرار خویش کمک کنند. آنها از این طریق می توانند حیات سیاسی خویش را نیز احیا کنند.
حاکمان و کارگزاران وهابی در پی این هستند که شیعیان را در جامعه، منزوی و حذف کنند. از طرفی، خود شیعیان در پی خروج از بن بست و ارتقا از شهروند درجه دومی به شهروند رسمی و درجه اولی هستند؛ گرچه اهداف و آرمان های هر دو گروه مشخص است، اما قضاوت اینکه در آینده چه خواهد شد، بسیار پیچیده است. میانجیگری جمهوری اسلامی ایران و انعطاف پذیری وهابیت از تعصبات خشک، می تواند کمک شایانی برای همسوگرایی و اعتدال دو گروه باشد.
با توجه به درگیری های شدید گذشته و تحمل سختی و مصیبت از سوی شیعیان و از همه مهم تر انهدام اماکن مقدس آنان، کارگزاران میانه روی عربستان نیک می دانند که پیروی از گروه افراط گرا و هجمه به شیعیان، نمی تواند راه حل اساسی مشکل این گروه باشد. آنان دریافته اند که به تنهایی نمی توانند برای
ص: 238
همیشه بر حرمین شریفین حاکم باشند و کشور را اداره کنند.
سرانجام روزی خواهد رسید که شیعیان از خودباختگیِ اجتماعی - که به دلیل اعمال فشار و سرکوب به دست آمده است - خارج شوند و با آگاهی سیاسی قوی که الهام گرفته از مکتب حیات بخش آنان است، به برتری حقوقی دست یابند و استحکام هویت جوامع شیعی و برتری عقیدتی و کلامی را در جوامع مختلف به دست آورند. آیا در آن صورت باز هم دولتمردان سعودی می توانند جلوی مشارکت آنان در امور مملکت خویش را گرفته و از اعطای حقوق آنان خودداری کنند؟
ما معتقدیم که آسان ترین راه برای برقراری امنیت و ثبات پایدار و طولانی در این کشور استراتژیک اسلامی، تن دادن به خواست شیعیان مبنی بر به رسمیت شناخته شدن آنان است.
تشیع دارای سابقه طولانی در شرق کشور عربستان سعودی است و همه مورّخان - در گذشته و حال - بر این نکته اتفاق نظر دارند؛ اما اختلاف آنها در این است که مکتب تشیع در چه زمانی وارد این سرزمین شده است؟ آیا در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله یا در زمان امام علی بن ابی طالب علیه السلام بوده است؟
بنابر قول مشهور، تشیع در زمان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وارد این منطقه شده است. این منطقه در آن زمان، شامل: «اوال، الحظ و هجر» بود که امروزه به بحرین، قطیف و احساء مشهور است.
درباره جمعیت شهر قطیف، بین مورّخان اختلاف نظر وجود دارد؛ برخی تعداد جمعیت قطیف را 81 هزار نفر و برخی دیگر تعداد جمعیت قطیف را 89
ص: 239
هزار نفر دانسته اند.((1))
فرهنگ و آثار علمی و ادبی بر اساس پیشنیه ای علمی فرهنگی بنا می شود. این مطلب را کتاب «انوار البدرین» که شرح حال پنجاه و هشت عالم از علمای قطیف را بررسی کرده، عنوان نموده است.
اگرچه ما اطلاعات کافی از روش های تحصیل علوم در خلال عصرها نداریم و در هر عصری به گونه ای خاص بوده است؛ اما به طور قطع، روش تحصیل در علوم عقلی و نقلی در عصر حاضر، همان روش تقلیدی تحصیل در نجف اشرف است که به «حوزه» معروف است.
در این روش طلبه پس از تکمیل آموزش قرآن کریم و مهیا شدن وضعیتی مناسب برای اینکه زندگی اش را در راه تحصیل علم قرار دهد، استادی را انتخاب می کند تا در هر روز، وقتی را برای آموزش به او اختصاص دهد.
استاد هر روز در راه آموزش او تلاش می کند و روز بعد، درس روز پیش را از وی سؤال می کند (امتحان می گیرد) و همین طور ادامه دارد تا کتاب تمام شود؛ سپس کتاب بعدی را آغاز می کنند و به همین طریق از یک علم به علم دیگر منتقل می شوند. گاهی یک طلبه زیر نظر چندین استاد تعلیم می بیند و یک روز در چندین کلاس شرکت می کند و این، به مقدار جدیت، نشاط و قدرت حافظه وی بستگی دارد.
ص: 240
علم نحو: اجرومیه
ابن اجروم، قطر الندی از ابن هشام، شرح الفیه ابن مالک و مغنی ابن هشام؛
علم صرف: کتاب نظام نیشابوری و تصریف رضی؛
علم معانی و بدیع: مطول تفتازانی؛
علم منطق:
حاشیه ملا عبدالله شمسیه رازی؛
علم کلام و عقاید: باب حادی عشر علامه حلی و شرح تجرید الاعتقاد علامه حلی؛
علم اصول:
معالم شهید ثانی، قوانین میرزای قمی، کفایة الاصول، آخوند خراسانی و رسائل شیخ انصاری؛
علم درایه: معرفة الرجال کشی، رجال علی بن ابراهیم و رجال مامقانی؛
علم حدیث: کتب اربعه، شامل من لایحضره الفقیه شیخ صدوق، کافی، کلینی، تهذیب و استبصار شیخ طوسی.
گاهی طلبه برای درک و تعمق بیشتر، کتاب های حدائق بحرانی و جواهر الکلام محمد حسن جواهری را نیز مطالعه می کند.
افزون بر این علوم، طلبه، علوم قرآنی، مثل تفسیر، آیات الاحکام، تجوید و... و طب، فلسفه، نجوم و ریاضیات را نیز فرامی گیرد.
پس از پایان این مرحله، طلبه باید در درس خارج شرکت کند. آنجا طلاب، گرد مجتهد می نشینند و او مباحث فقه یا اصول را مطرح می کند. سپس درباره کیفیت استدلال و برهان های علمی آن، بحث و گفتگو بین استاد و طلاب آغاز می شود. هرگاه استاد در هر یک از شاگردان، قدرت استنباط احکام شرعی را از
ص: 241
ادله عقلی یا نقلی و فراگیر بودن تمام جوانب موضوع را احساس کند، به او درجه اجتهاد می دهد.
گاهی طلبه، مسئله ای از مسائل فقهی را مطرح می کند و وقتی استاد در طلبه، ملکه و قدرت فهم و استنباط را پس از بحث و گفتگو می یابد، به او اجازه اجتهاد می دهد و این اجازه، شبیه مدرک دکترا در دانشگاه هاست؛ البته مدت تحصیل در درس خارج متفاوت است. امکان دارد این مدت بین 30 - 10 سال طول بکشد تا به اجتهاد برسد.
باید خاطرنشان کرد که اعطای مدرک در حوزه، به این روش بسیار صحیح تر از روش دانشگاه است ؛ زیرا در حوزه، استاد پس از درک شخصی و بحث و گفتگوی رودررو اجازه اجتهاد می دهد؛ اما اعطای مدرک در دانشگاه با نوشتن پایان نامه انجام می گیرد که ممکن است نظریات و آرای دیگران در تکمیل آن نقش اساسی داشته باشد و حتی گاهی پایان نامه با کمک دیگران تکمیل شود.
قطیف در اواخر قرن های سیزدهم و چهاردهم هجری، حرکت علمی بزرگی را در خود مشاهده کرد و علما و طلاب بی شماری را پرورش داد؛ تا جایی که به قطیف، نجف کوچک می گفتند.
قطیف، مدارس علمیه بسیاری دارد که فضلای بسیاری را پرورش داده اند؛ مثل: مدرسه شیخ علی بلادی بحرانی که بسیاری از طلاب در آنجا درس می خواندند و از آنجا به نجف اشرف هجرت می کردند. این طلاب در نجف درس هایشان را ادامه می دادند تا به درجه اجتهاد می رسیدند. کسانی مثل حسن علی بدر، عبدالله معتوق، محمدبن غر، و سید ماجد عوامی (1376 - 1279 ه- . ق).
ص: 242
برخی از این علما، روش استادشان را ادامه دادند؛ مانند، «محمدبن نمر» که دو مدرسه در عوامیه و دبابیه تأسیس کرد و اوقافی را برای آن اختصاص داد. همچنین مانند «عبدالله معتوق» که در جزیره تاروت مدرسه علمیه بنا کرد.
بسیاری از طلاب در حین تحصیل به تعداد دیگری از طلاب سطوح پایین تر درس می دهند. به همین سبب، زمانی رسید که قطیف، مهد علما و فضلایی شد که در حرکت علمی، فکری و ادبی عربستان مؤثر بودند؛ عالمانی همچون علی عبدالجبار (متوفای 1387 ه- . ق)، برادرش سلیمان (متوفای 1266 ه- . ق)، علی قدیمی (متوفای، 1340 ه- . ق)، عبدالله علی بدر (متوفای 1324 ه- . ق)، محمدبن نمر (متوفای 1348 ه- . ق)، عبدالله معتوق (متوفای 1362 ه- . ق)، جعفر ابوالمکارم (متوفای 1342 ه- . ق)، علی ابوعبدالکریم خنیزی (متوفای 1363 ه- . ق)، سید ماجد عوامی (متوفای 1267 ه- . ق)، علی حجی (متوفای 1376 ه- . ق)، فرج عمران متوفای 1398 ه- . ق) و محمد صالح مبارک (متوفای 1395 ه- . ق).
بررسی تمدن و فرهنگ هر جامعه ای تا حدودی گویای وضعیت اجتماعی آن در ادوار مختلف تاریخ است. تاریخ کهن صحرای حجاز حکایت از آن دارد که جزیرهًْ العرب بر پایه روابط قبیله ای استوار بوده است. با اینکه در طلوع و صدر اسلام این منطقه مرکز جهان اسلام بود، به دلیل آداب و رسوم فراوان قبیله ای، هرگز تمدن اسلامی در این منطقه به فرهنگ عمومی جامعه تبدیل نشد. شاکله اصلی و ساختار اجتماعی عربستان را عوامل مذهب، تعصبات و روابط قبیله ای و عشیره ای با ساختار ملوک الطوایفی تشکیل داده است.
ص: 243
اگرچه در دوران سه خلیفه اول، عربستان مرکز حکومت اسلامی بود؛ اما حضرت علی علیه السلام (علویان) مرکز حکومت خود را کوفه و دستگاه بنی امیه (امویان)، مرکز حکومتشان را شام و بنی عباس نیز مرکز حکومتشان را بغداد، قرار دادند. بدین ترتیب مرکزیت و عظمت عربستان را در جهان اسلام کاهش داده، دوباره همان طریق قبل از اسلام (ملوک الطوایفی) تا حدودی رواج یافت؛ اما به هر طریق، عامل مذهب به عنوان عاملی تأثیرگذار و توسعه بخش، نقش عمده و اساسی در ساختار اجتماعی عربستان ایفا کرده است.
وجود آداب و رسوم مختلف قبیله ای و عشایری باعث شد که تمدن اسلامی در این کشور، رشد و شکوفایی خاصی نداشته باشد و کشورهای دیگری، همچون: مصر، ایران، عراق و... بهره بیشتری از تمدن اسلامی داشته باشند.
وضعیت اجتماعی شیعیان در عربستان به دلیل سیاستگذاری حاکمان و اعمال نفوذ شدید، گرفتار مظلومیت و تبعیض فراوان شده است. پژوهش های تاریخی نشان می دهد که آنها از نخستین روزهای خلافت خلیفه اول، وفات رسول الله صلی الله علیه و آله ، به شدت آزار دیده اند. گویا از روزهای نخستین پس از رسول الله صلی الله علیه و آله بنای نسل کشی شیعه در صحرای حجاز گذاشته شد.
از شهادت محسن بن علی علیه السلام و جریان دردناک فاجعه کربلا تا قتل عام شیعیان مدینه در سال سوم حکومت یزید و پس از آن، تا دوران حاکمیت وهابیت که قتل و غارت شیعیان در منطقه احساء و قطیف به اوج خود رسید، شیعیان پیوسته، تاوان حفظ دین خود را پرداخته و مجالی برای سر و سامان دادن به اوضاع اجتماعی خویش نیافته اند.
شیعیان با برخورداری از حداقل امکانات و به عنوان شهروند درجه دوم
ص: 244
روزگار می گذرانند؛ به امید روزی که به حقوق حقه خویش دست یابند و اوضاع اجتماعی را بهبود بخشند. در دوره های مختلف تاریخی، گاهی حتی حاکمیت مکه و مدینه نیز به عهده آنان بوده است و متولی حرمین شریفین نیز بوده اند؛ اما در اندک زمانی و مقطعی کوتاه، حاکمیت خویش را از دست داده و دوباره در انزوا و مظلومیت کامل به سر برده اند.
شیعیان قرن ها به صورت تقیه روزگار گذرانده اند، به ویژه در روزگار حاکمیت وهابیت که امنیت در اقسام مختلف آن از زندگی شان رخت بر بسته است. این حقیقت تلخ، نشانگر آن است که هرگز آزادی نداشته اند تا بتوانند آزادانه اجتماعاتی داشته باشند و یا تشکلی منظم برای امور اجتماعی خویش به وجود آورند.
جنبش اخوان را شیخ عبدالکریم مغربی، استاد «فالح باشا السعدون» قبل از اشغال احساء تأسیس کرد. این جنبش مورد حمایت حکومت آل سعود بوده است. برخی از بزرگان آل سعود از آن به عنوان «سیوف الاسلام» یاد کرده اند. ظلم و ستم جنبش اخوان بر شیعیان نمونه ای بارز بر اثبات این مدعاست. برای آشنایی بیشتر با جنبش اخوان به گوشه ای از افکار و عقاید آنها اشاره می شود:
1.
استفاده از سیگار و دخانیات ممنوع است. چنانچه کسی از سخن برادرش در منع از دخانیات سرپیچی کند، مورد ضرب و شتم قرار خواهد گرفت؛ حتی اگر به قتل او منجر شود؛
2.
ساختن منزل بیش از یک طبقه ممنوع است؛
3.
زندگی و پوشش باید به ساده ترین شکل باشد؛
ص: 245
4. واجب است، همه عمامه سفید بر سر کنند؛ زیرا عمامه سفید علامت این است که فرد از جنبش اخوان است؛
5. چنانچه
کافری را در خیابان دیدید، صورتتان را با دستان خود بپوشانید، به ویژه اگر شیعه باشد؛
6. اخوان
دارای گرایش وهابیت است؛ از این رو ساختن قبر و ضریح برای قبور، حرام، منکر و تخریب آن واجب است؛
7. توسل
و طلب شفاعت از پیامبر، آل و یارانش جایز نیست. چنانچه کسی از این امر سرپیچی کند، کافر است و خون، مال، زندگی و زنانش برای دیگران حلال اند، به این دلیل که توسل و طلب شفاعت از آداب شیعیان است؛
8. جواب سلام شیعیان را ندهید.
جنبش اخوان نیز همانند دیگران، فشارهای زیادی بر شیعیان وارد می آوردند که جلوگیری از برپایی مجالس و اجتماعات آنان در مناسبت های مختلف از جمله این فشارهاست. بنابر آنچه مورّخان نوشته اند، آنها تعداد زیادی از شیعیان را که برای انجام مراسم دینی و عقیدتی خود در حسینیه ها گرد هم آمده بودند، به قتل رساندند.
دیگر اینکه، آنها، شیعیان ساکن همه مناطق به ویژه احساء را مجبور به پذیرش مذهب وهابیت می کردند؛ زیرا اخوان، شیعیان ساکن احساء را کافر می دانستند. جنبش اخوان، احساء را مرکز ترک ها و عجم هایی می دانستند که در گمراهی به سر می برند و ایشان از دیدگاه جنبش اخوان محارب شناخته می شدند.
برخی از دیدگاه های جنبش اخوان، در مورد شیعه به شرح ذیل است:
ص: 246
1. چنانچه
کسی با آنان (جنبش اخوان) مخالفت کنند، به شدت مجازات خواهد شد؛
2. چنانچه
کسی به ابن سعود یا اعضای اخوان و یا عقیده آنها، آشکارا دشنام دهد، آن قدر او را می زنند تا بمیرد...؛
3. شیعیان
باید در مساجد اهل سنت و به امامت اهل سنت - که به عدالت او اطمینان ندارند - نماز بخوانند؛
4. شیعیان
حق ندارند، حتی در منازل خود دخانیات مصرف کنند؛
5. شیعیان
حق ندارند در حسینیه قرآن تلاوت کند.
به دلیل این گونه ظلم و ستم ها، آسایش و آرامش از شیعیان سلب شده بود. شیعیان، به ویژه شیعیان ساکن قطیف به اعمال و رفتار حاکمان محلی و جنبش اخوان اعتراض های زیادی کردند؛ اما هیچ کدام از این اعتراض ها به جایی نرسید تا اینکه شیعیان تصمیم گرفتند؛ گروهی را برای گفتگو و جلوگیری از ظلم و ستم حاکمان محلی و اعضای جنبش اخوان بر شیعیان، برای ملاقات با ملک به ریاض بفرستند.
دلیل فرستادن این هیئت به ریاض این بود که حاکمان محلی بر ضد آنها حکم کردن، و با طرف مقابل همکاری می کردند. ابن سعود به این شکایات توجهی نکرد تا اینکه شیعیان با نماینده سیاسی انگلیس در بحرین که هم پیمان و دوست ابن سعود بود، وارد گفتگو شدند. نماینده انگلیس نیز به خواست شیعیان مبنی بر کاهش فشارهای وارده از سوی حکومت بر آنها، توجهی نکرد؛ زیرا تشکیل و استقرار وهابیت را مولود خویش می دانستند.
همان گونه که گفتیم، شیعیان در برگزاری مراسم دینی و عقیدتیشان آزادی
ص: 247
نداشتند. آنها در بیشتر مناطق، مراسم خود را بعد از نیمه شب و در زیر زمین ها و سرداب ها برگزار می کردند و این روند تا سالیان متمادی ادامه داشت.
در منطقه ای به نام تاروت، اهالی آن رقص نمایشی انجام می دادند و در پوشش این رقص نمایشی و رقص جنگ، مراسم عزاداری محرم را برگزار می کردند.
در مناطق صفوی، قطیف و دیگر مناطق، مراسم عزاداری خود را در تاریکی شب انجام می دادند؛ بدین ترتیب که شخصی را در دروازه های شهر و روستا می گماشتند تا در صورت لزوم، آنها را مطلع کند.
همچنین جنبش اخوان، مزار حمزهًْ بن عبدالمطلب، عموی پیامبر را به این دلیل که زیارتگاه شیعیان است، ویران کردند. این کار جنبش اخوان، بیانگر عمق کینه و دشمنی آنان با شیعیان و معتقدات آنان است. در کشور عربستان نظیر این رفتار با شیعیان بسیار زیاد دیده شده است.
در فتوایی که چند تن از عالمان و بزرگان وهابیت، همانند، «شیخ محمدعبداللطیف آل شیخ»، «سعدبن عتیق» و «سلیمان بن سمحان» صادر کرده اند، شیعیان را غیرمسلمان تلقی کرده، آنان را به پذیرش و تبعیت از دین اسلام فرا خوانده و آورده اند که شیعیان باید دین اسلام را بپذیرند و از برپایی مراسم دینی و عقیدتی باطل خود دست بردارند.
شیعیان باید به حاکم احساء مراجعه و با او بیعت کنند و از شرک و گمراهی دست بردارند. شیعیان نباید به زیارت اماکن مقدسه شان در عراق بروند، باید در نمازهای پنج گانه حضور داشته باشند و به امام وهابیان اقتدا کنند.
شیعیان موظف اند دستورهای ذیل را به کار ببندند:
ص: 248
1. دستور
می دهیم تا از ورود شیعیان به سرزمین مسلمانان جلوگیری شود؛((1))
2. باید
مکان هایی را که در آن بدعت گذاری می کنند (مراسم دینی و عقیدتی بر پا می کنند) تخریب کنند؛
3. شیعیان،
حق برگزاری مراسم دینی و عقیدتی خود را در مساجد ندارند؛
چنانچه کسی از انجام این سه کار خودداری کند، از سرزمین مسلمانان اخراج و تبعید می شود!
یک سال بعد از رسمیت یافتن فتوای مذکور، هیئتی متشکل از «شیخ منصور سیف» از تاروت، «شیخ محمد علی الخنیزی» از قطیف و «محمدحسین الفرج» از عوامیه برای دیدار با ملک به مکه مکرمه سفر کردند.آنها با او ملاقات کردند و ملک با احترام خاصی از آنان استقبال کرد. این رویداد مهم، بعد از اشغال قطیف اتفاق افتاد.
ابتدا شیخ منصور سیف به پادشاه گفت: «اگر ما را کافر می دانید، پس باید از ما فقط جزیه بگیرید، اگر چنین است، پس چرا افزون بر جزیه از ما زکات نیز دریافت می کنید. این به چه معناست که از ما می خواهید تا اسلام بیاوریم و در نمازهای پنج گانه اهل سنت شرکت کنیم؟»
سعود در پاسخ گفت: «شما مسلمان هستید و من اجازه نمی دهم که آنان (اهل سنت) امامت جماعت شما باشند. پیشنهادات و انتقادات شما را می پذیرم و به حاکم منطقه شرقی، «ابن سویلم»، درباره این موضوع می نویسم».((2))
ص: 249
با اینکه ابن سعود دستور ظاهری داد تا فشارها بر شیعیان از بین برود؛ اما سرزمین های دیگر شیعه نشین، همانند گذشته در اضطراب بودند.
از نظر بهداشتی نیز، قطیف، سرآمد دیگر مناطق عربستان به شمار می رود. اگر چه دولت کوشیده است تا امکانات بهداشتی، مانند بیمارستان و امکانات پیشرفته در منطقه ایجاد نشود، با این حال خود مردم منطقه به بهداشت اهتمام دارند.
مردم شهر قطیف، تعداد بی شماری اسب و مرکب داشتند که تنها وسیله حمل و نقل آنها ما قبل از صنعت بود. در عصر حاضر نیز قطیف به دلیل ویژگی های ممتاز اقتصادی و راه های مواصلاتی از بهترین شبکه های حمل و نقل و جاده های کشور عربستان به شمار می رود.
در این بخش نیز همانند سایر بخش ها، قطیف مرکز انتشار کتب مفیدی است که شهرها و روستاها را پر کرده است.
وضعیت اقتصادی احساء تفاوتی با قطیف ندارد و اگر بهتر از قطیف نباشد، بدتر نیست. مشهورترین محصول احساء برنج است و خرما نیز در محصولات احساء ویژگی خاصی را دارد.
ص: 250
شیعیان عربستان به دلیل پیروی از مکتب اهل بیت علیهم السلام خُلق و خوی پسندیده و آداب و رسوم حسنه ای دارند. فرهنگ حیات بخش تشیع بر آداب و رسوم نیکوی آنها تأثیر بسزایی داشته است، به گونه ای که با سایر افراد جامعه بسیار متفاوت اند. آمیختگی سنت های قبیله ای و فرهنگ اسلامی، آداب و رسوم مردم عربستان را به سه دسته تقسیم کرده است:
1. حجازیان
(نرم و معتدل)؛
2. نجدیان
(خشک و خشن)؛
3. ساکنان
منطقه شرقیه که به دلیل پیروی از مکتب اهل بیت علیهم السلام آداب و رسومی حسنه و فرهنگی متفاوت با قبایل دیگر دارند.
در حالی که نجدیان عربستان به دلیل سکونت در مناطق خشک و بی آب و علف مرکزی، دارای آداب و رسوم متعصبانه، قبیله ای و خشن هستند. ساکنان حجاز به دلیل مراوده، ارتباط و میزبانی زائران خانه خدا و مدینهًْ النبی و نیز برخورد با فرهنگ ها و ملل مختلف، آداب و رسوم معتدل و عقلایی تری دارند که قداست و عظمت اسلامی کعبه و حرم نبوی صلی الله علیه و آله نیز در آن بی تأثیر نبوده است.
ساکنان مناطق شیعه نشین، مثل منطقه شرقیه که اکثر قریب به اتفاق ساکنان آن شیعه اند، به شدت تحت تأثیر فرهنگ اهل بیت علیهم السلام قرار گرفته و دارای آداب و رسوم اسلامی هستند. ناگفته نماند که محدودیت های به عمل آمده برای ظهور فرهنگ شیعی و همچنین اختناق شدید حاکمان در جلوگیری از اجتماعات و تشکّل های منظم اجتماعی به منظور جلوگیری از رشد و شکوفایی این فرهنگ برای شیعیان مشکل ساز بوده است.
ص: 251
به همین علت، عنصر اساسی و انسان ساز فرهنگ اهل بیت علیهم السلام مجال شکل گیری در ابعاد مختلف اجتماعی را پیدا نکرده است. واضح است که هیچ گاه شیعیان در تشکیلات رسمی دولتی و حکومتی عربستان، در دوران معاصر جایگاهی نداشته اند؛ موقعیتی که بتوان فرهنگ اهل بیت علیهم السلام را به صورت گسترده و فراگیر توسعه داد.
شیعیان با وجود شرایط و حالت فوق العاده تقیه و خسارات فراوان جانی، مالی و ناموسی، آداب و رسوم پسندیده ای را ارائه کرده اند. مردان، اغلب پیراهن سفید می پوشند، آراستگی خوبی دارند و حضور زنان و دختران در محافل عمومی و مساجد با شرایط اسلامی مانعی ندارد.
ایشان در ازدواج برای رأی و نظر دختران احترام قائل اند؛ سلام کردن نزد شیعیان نیکوست و پاسخ به آن را واجب می دانند. آنها به همدیگر احترام می گذارند و یکدیگر را با الفاظ سید و سیده صدا می کنند، آنها با وجود بیم و ترس از لطمه های وهابیت، در عزای عزیزان خویش می گریند.
اهل تشیع؛ مجالس فاتحه، ترحیم و بزرگداشت دارند. آنها با اهل خانه و خانواده صمیمت دارند و به تفریحات سالم خانوادگی اهمیت می دهند. مهمان نوازی از خصوصیات بارز شیعیان است که بهترین علامت آن حاضر کردن گوسفند کامل و بریان میان سفره است. قهوه عربی به همراه هل دم شده، نوشیدنی رسمی پذیرایی در مجالس و مهمانی هاست.
در محاوره و گفتگوهای روزانه آنها، نام خداوند، طلب رحمت، شکر، هدایت و طلب عاقبت به خیری برای خویش و دیگران بسیار تکرار می شود. اگر چه گفتن اذان و اقامه جماعت برای آنان ممنوع است؛ اما در صورت امکان دریغ
ص: 252
نمی ورزند و حفظ ظواهر نیکوی اسلامی را در هر شرایطی بر خود لازم می دانند.
این شمه ای از خصال نیکوی شیعیان در محاوره و آداب و رسوم آنها در عربستان است. صفات پسندیده و ارزشمند آنها در ابعاد گوناگون، قابل تجزیه و تحلیل است که در جای خود قابل بررسی است؛ اما یادآوری این مقدار به دلیل اثبات انطباق مذهب تشیع با اسلام ناب محمدی بیان شد.
نفت؛ یکی از مهم ترین و پرسودترین کالاهایی است که در تاریخ ثبت شده است؛ بدین جهت آن را «طلای سیاه» نامیده اند. روزبه روز بر اهمیت کشور عربستان سعودی و به ویژه مناطق شرق آن - که به طور عمده شیعه نشین هستند - به دلیل برخورداری از این نعمت بزرگ افزوده می شد. هر روز که قیمت نفت بالا می رفت، اهمیت مناطق نفت خیز - شیعه نشین - نیز بالا می رفت، به گونه ای که منطقه شرقی را به مهم ترین منطقه عربستان تبدیل کرد.
چون منابع نفتی به طور عمده در مناطق شیعه نشین وجود داشت، این مسئله بیش از پیش حساسیت هیئت حاکمه سعودی را به شیعه افزایش می داد. شیعیان 70 % از کارکنان شرکت های نفتی عربستان را تشکیل می دهند که بدون آنها استخراج و صدور نفت، غیرممکن به نظر می رسد.
در سال 1978 م حکومت سعی کرد تا از شیعیان در صنعت نفت استفاده نکند؛ اما تاکنون نتوانسته است که بدون به کارگیری شیعیان، کاری از پیش ببرد. شرکت مشهور استاندارد - که به آرامکو تغییر نام داده بود - با توجه به نیاز به تجارب شیعیان در صنعت نفت و نیاز شدید به شیعیان در استخراج نفت - به جذب شیعیان برای کار در این شرکت پرداخت. کارشناسان شرکت آرامکو نیز
ص: 253
گفته اند که شیعه، آمادگی پذیرش خطرات را بیش از اهل سنت دارد.((1))
به همین دلیل، دخالت های فوق العاده افراطیون وهابی و حاکمان، برای به کار نگرفتن شیعیان کم اثر شد؛ اما در مصادر کلیدی و مسئولیت های مهم، هرگز از آنها استفاده نشد.
ص: 254
پیش از بررسی محدودیت ها و مظلومیت ها ابتدا تبعیض فراگیر و گسترده وهابیت بر ضد پیروان مکتب اهل بیت علیهم السلام را به طور اجمالی بررسی و سپس به توضیح محدودیت ها و مظلومیت ها خواهیم پرداخت.
شیعیان عربستان از همان آغازِ غصب و اشغال سرزمین هایشان از سوی وهابیت، پیوسته از تبعیض شدید آزار دیده اند.
اساسی ترین و مهم ترین تبعیض های رسمی بر ضد تشیع به چهار دسته کلی زیر تقسیم می شوند:
1. تبعیض
مذهبی؛
2. تبعیض
فرهنگی؛
3. تبعیض
قانونی؛
ص: 255
4. تبعیض
اقتصادی.
از آثار خاص این تبعیض ها، ضایع شدن حقوق فردی و اجتماعی شیعیان است.
شیعیان در نظام حاکم بر عربستان، آشکارا و به طور رسمی و قانونی در معرض تبعیض دینی قرار گرفته اند. متأسفانه علمای بلندپایه وهابی، تحت تأثیر فشارهای متعدد، حکم به کفر و ارتداد شیعیان می دهند و کشتن آنان را از لحاظ فقهی غیرمشروع نمی دانند. همچنین، شیعیان اختیار ندارند که هیچ نوع کتاب و یا آثار مذهبی مربوط به مکتب خویش در اختیار داشته باشند.
وهابی های افراطی ، گوشت حیوانات ذبح شده شیعیان را حرام و نجس می دانند. ازدواج مردان وهابی را جایز نمی دانند و خوردن از غذای آنان را ممنوع می دانند.
به شیعیان از نظر فرهنگی نیز ستم شده است. در عربستان، چاپ و نشر کتب درباره فرهنگ اهل بیت علیهم السلام و تشیع ممنوع و مورد تعقیب قانونی قرار می گیرد؛ همچنین نوار مذهبی، فیلم، سی دی و سرودهای مربوط به تشیع، مجازات فراوان دارد؛ زیرا محو فرهنگ شیعی از آرزوهای دیرینه وهابیت به شمار می رود.
ممنوعیت انتشار کتاب فرهنگ و تاریخ تشیع و تغییر نام مناطقی که معرف فرهنگ شیعی هستند، همچون تغییر نام احساء به ایالات شرقی، تعلیم آموزه ها و معارف وهابیت به جای معارف الاهی تشیع در مناطق شیعه نشین، محکوم کردن و ردّ مکتب تشیع در کتب درسی، حتی در مناطق شیعه نشین، کفرآمیز و شرک آمیز خواندن عقاید غیروهابیت، مرتد خواندن عقاید شیعیان و صدها
ص: 256
مورد از این قبیل، حکایت از حقیقت تلخ تبعیض فرهنگی دارند.
اگرچه یکی از دلایل تبعیض بر ضد شیعیان، وجود افراد مذهبی افراطی وهابیت و تأثیرگذار، و تحریک آنان بر ضد تشیع است؛ اما دولتمردان نیز به نوبه خود با تصویب قوانین تبعیض گرایانه، شیعیان را در معرض تبعیض شدید قرار داده اند.
محرومیت از تمام مشاغل حکومتی، ممنوعیت ورود پیروان مکتب اهل بیت علیهم السلام به اکثر دانشگاه ها و مؤسسات تحقیقاتی، اجازه نداشتن برای ادای شهادت و گواهی در محاکم قضایی، نابرابری جایگاه شیعه با اهل سنت در دادگاه ها، استخدام نشدن قاضی شیعه در محاکم قضایی و موارد فراوان دیگر، حکایت از تبعیض شدید قانونی علیه شیعیان دارد.
با مقایسه مناطق شیعه نیشین با مناطق پیروان مکتب خلفا، تبعیض و تفاوت فاحش در رفاه عمومی و عمران و آبادانی مناطق را هویدا می سازد. وجود رفاه شخصی و اجتماعی به دلیل ثروت فراوان نفت، که از مشخصه های بارز مردم عربستان است که مناطق شیعه نشین از آن محروم اند.
اخراج شیعیان از کار و مشاغل خویش، جلوگیری از ارتقای شغلی، ممنوعیت تجارت عمده و گسترده برای شیعیان، ممنوعیت زنان شیعه از مشاغل دولتی و... از موارد خاص و بارز تبعیض اقتصادی است. اعمال تبعیض های چهارگانه فوق الذکر شیعه را به نهایت محدودیت و مظلومیت کشانده است.
ص: 257
در این قسمت محدودیت ها و مظلومیت های شیعیان را به سه قسمت فرهنگی، اقتصادی و سیاسی تقسیم کرده ایم:
- تعلیم اجباری مذهب و مکتب خلفا (اهل سنت) در مدارس شیعیان؛
- تبلیغ بر ضد شیعیان در کتب درسی؛
- اعمال شدید ممنوعیت و محدودیت در ساخت مساجد مربوط به شیعیان؛
- ممنوعیت ساخت حسینیه و تکایا برای برگزاری مراسم عزاداری و... ؛
- ممنوعیت تأسیس و راه اندازی مؤسسات تحقیقاتی و پژوهشی شیعیان؛
- جلوگیری از چاپ و نشر کتب درباره مذهب تشیع؛ حتی به دست خود مؤلف؛
- اهمال در خدمات رسانی فرهنگی شهری و زیر ساخت ها و امکانات فرهنگی مناطق شیعی؛
- فقدان حقوق مساوی شهروندی برای شیعیان؛
- شکنجه، آزار و حبس شیعیان به بهانه های واهی و بدون کمترین مدرک جرم؛
- جلوگیری از برگزاری مراسم مذهبی و اعیاد مخصوص شیعیان؛
- ممنوعیت راه اندازی مجتمع های فرهنگی و هنری؛
- ممنوعیت اعطای مجوز و پروانه برای روزنامه، مجله و دیگر رسانه های عمومی برای شیعیان؛
- جلوگیری از ابراز نظر شیعیان در مطبوعات و رسانه های عمومی؛
- جلوگیری از برگزاری دوره ها و اردوهای آموزشی و فرهنگی؛
ص: 258
- تهمت و افترا به شیعه در آثار، کتب و رسانه های عمومی به صورت گسترده؛
- جلوگیری از نشر و پخش کتب و منشورات شیعی.
از نخستین روز پس از رحلت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله که امت اسلام به دو دسته تقسیم شدند، طرفداران خلافت تازه، افراد پایبند به کلام و سخن رسول الله صلی الله علیه و آله درباره وصایت و خلافت علی علیه السلام را در معرض هجمه قرار دادند.
مسلمانان نور غدیر را از یاد نبرده بودند و خطبه الهی رسول الله صلی الله علیه و آله در غدیر - مَن کُنتُ مَولاه فَهذا عَلیٌ مَولاهُ - در گوش جانشان طنین انداز بود؛ اما به جز اندکی، بقیه از ترس شمشیر و برچسبِ ارتداد سکوت کردند.
در آن روزگار، اگر احدی از بیعت خودداری می کرد، اگر چه دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله باشد، خانه اش به آتش کشیده می شد و باید منتظر قتل و غارت جان و مال خویش می بود.((1))
اگر برترین و عزیزترین صحابی رسول الله صلی الله علیه و آله و نخستین مسلمان امت اسلام مخالفت می ورزید، او را با دستان بسته و ریسمان به گردن، برای بیعت به سوی مسجد می کشاندند. خانه نشین شدن فاتح خیبر و خلیفه واقعی رسول الله صلی الله علیه و آله ، بزرگ ترین سند مظلومیت تشیع از همان صدر اسلام است. آنان به قتل و غارت تشیع اکتفا نکردند و لعن علی علیه السلام را به جای خطبه رسول الله صلی الله علیه و آله در منابر اجباری کردند. فشار روزافزون بر اهل بیت رسول الله و ائمه اطهار علیهم السلام
ص: 259
همچنان ادامه داشت.
آنان به سبب شکست در استدلال، مجادله و مناظرات فکری و عقیدتی، به تهمت، افترا و هزاران نسبت ناروا متوسل می شدند. آنها به این هم بسنده نکرده، به کشتار دسته جمعی نیز روی آوردند و خشونت و شکنجه بر ضد تشیع را الگوی رفتاری خویش قرار دادند.
یکی از نمونه های بارز آن، فجایعی است که یزید به بار آورد. او جوانی بی اعتنا به اصول و قوانین اسلام، عیاش، بی بندوبار و شهوت ران بود. او در سه سال حکومت خود فجایعی را مرتکب شد که در تاریخ بشر - حتی عرب جاهلیت - سابقه نداشته است.
یزید در نخستین سال حکومت خود، حضرت حسین بن علی علیه السلام فرزند رسول الله صلی الله علیه و آله و خلیفه مسلمانان و یارانش را با فجیع ترین وضعیت به شهادت رساند و زنان، کودکان و اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله را همراه سرهای بریده شهدای کربلا در شهرها و بلاد مختلف، گردانید.
یزید در سال دوم، مردم و شیعیان مدینه را قتل عام کرد و خون، مال و ناموس مردم را سه روز برای لشکریان خود مباح اعلام کرد. او در سال سوم حکومتِ خود، حتی کعبه را با منجنیق های آتشین خراب کرد و به آتش کشید. او همچنین به سوی قرآن تیراندازی کرد.
روزگار بر شیعیان همچنان تلخ و تاریک می گذشت؛ اما مظلومیت، تقوا، طهارت و حقانیت پیشوایان تشیع، آنان را روز به روز در عقاید و آرمانشان استوارتر می ساخت.
این بار مخالفان تشیع، دوباره به حرکت جدید تخریب فرهنگ تشیع و
ص: 260
تخریب اذهان عمومی مسلمانان روی آوردند. این بار جعل احادیث، انتشار کتب مخرب وضالّه بر ضد تشیع را وسیله انتقام جویی از کشته شدگان بدر، خندق، خیبر و أحد قرار دادند.
با وجود همه این توطئه ها، شیعیان عاشق رسالت نبوی و ولایت علوی، با تحمل انواع فجایع و تقیه کامل، قرن ها صبر کردند و حفظ مذهب بر حق خود را به جان خریدند. شیعیان در هر عصر و زمانی، از محسن شهید فرزند فاطمه زهرا سلام الله علیها - گرفته تاکنون، از جان فشانی در راه خدای متعال، حفظ حقیقت سنت نبوی و عظمت اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله ذره ای دریغ نورزیده اند.
شیعیان جام زهر و طعم تلخ اتهام هایی چون کفر، بدعت، زندقه، رفضه و... را سرکشیدند و با جگر پاره پاره و دل پر از خون، در حفظ مکتب الهی خویش همت گماردند و با تحمل همه شکنجه ها خاطره عماریاسرها و سمیّه ها را دوباره زنده کردند.
برای آشنایی با تهمت ها و نسبت های ناروا بر ضد شیعه، در کتب و تألیفات وهابیان به مواردی اشاره می کنیم:
- «ابراهیم الجبهان» در کتاب «تبدیل الظلام و تنبیه النیام الی خطر الشیعة و التشیع علی المسلمین والاسلام» که با هزینه ادارة الدعوهًْ و الافتاء و الارشاد به چاپ رسید، درباره شیعه چنین تهمت ها و اکاذیبی آورده است:
- نکاح (ازدواج با مادر) در مکتب تشیع، نیکوکاری به مادر تلقی می شود و این یکی از راه های نزدیکی آنها به خداست. (ص 222)؛
- شیعه، از اسلام جدا شده اند و حکم مرتد را دارند تا زمانی که به اسلام
ص: 261
برگردند. (ص 274)؛
- مکتب شیعه را عبدالله بن سبأ یهودی به وجود آورده است و هر شیعه یک سبئی به شمار می رود. (ص 18)؛
- ما شیعیان را رافضی می نامیم؛ زیرا آنها به طور اجمالی و تفصیلی مخالف اسلام هستند. (ص 327)؛
- همان گونه که مسیحیان نادانند، شیعیان نادان تر و کثیف تر از آنها هستند و شیعه تجسّمی از جهل مسیحیان و خباثت یهودیان است. (ص 329)؛
- کتاب «الدعوة الاسلامیة الی وحدة اهل السنة و الامامیه» نوشته «شیخ علی خنیزی» - از اهالی قطیف - به دستم رسید و سعی کردم آن را رد کنم؛ زیرا گمراهی، دسیسه و دودلی در آن وجود دارد. (ص 384)؛
معلوم می شود این کتاب منشأ آثار خوبی در وحدت بین شیعه و سنی است که این گونه در قلب ها دودلی و تشکیک ایجاد می کرده است.
- «ابراهیم الجبهان» خطاب به شیعیان می گوید: «شما مسیحیان را به سبب پرستش سه خدا مسخره می کنید، در حالی که خودتان شایسته تمسخر هستید؛ زیرا شما دوازده خدا را می پرستید. شما یهود را دشمن بشر می دانید و نمی دانید که شما نیز همان دین، عقیده و مرام را دارید... . (ص 210)
این گونه تهمت ها در حالی نسبت داده می شود که حتی احدی از شیعیان نه تنها به آن اعتقاد ندارند؛ بلکه از شنیدن آن به شدت متعجب می شوند.
- او درباره امام صادق علیه السلام می گوید که علمای مسلمان از او تجلیل می کنند. در حالی که او بنیانگذار عقیده ای است که جاسوسی از آن به وجود می آید، به او توجه می کنند و او را به عنوان بت قرار می دهند. (ص 21)؛
ص: 262
- جعفربن محمد الصادق علیه السلام به مردم کمک مالی می کرد و آنها را برای ضربه زدن، فاسد کردن و تخریب اسلام دعوت می کرد. (ص 10)؛
- خدایا تو شاهد باش! ای جهان! ای انسانیت! ای تاریخ! ای نسل های آینده! شاهد باشید و بدانید که آنها (شیعیان) خدا، ملائکه، کتب آسمانی، پیامبران و روز قیامت را منکر هستند... و اینکه خود را مسلمان می دانند، دروغی بیش نیست. (ص 189)؛
- شیعه قدرت عجیبی در تقلب دارد. شیعه یک دست را برای مصافحه به سویت دراز می کند؛ اما با دست دیگر جیب تو را خالی می کند. (ص 91 و 190).
اوصاف دیگری را نیز مؤلف این کتاب برای شیعه آورده و بارها تکرار کرده است. این اوصاف عبارت اند از:
- احمقانی که ذره ای عقل ندارند؛
- سجده برای غیرخدا را مباح می دانند؛
- دست نشاندگان یهود؛
- و... .
مؤلف این کتاب، صفاتی را برای علمای شیعه ذکر می کند که به نمونه هایی از آن اشاره می کنیم:
- دین فروشان، تحریف کنندگان دین و ماهرترین مردم در دروغ پردازی؛
- سازندگان خرافات، پیشوایان گمراهی و خبیث ترین مردم از نظر سیرت و صورت.
مؤلف این کتاب درباره مذهب تشیع نیز چنین هجویاتی نوشته است:
- دین جدید با رنگ و بوی مجوسی، مسیحی و یهودی؛
- دین استبداد؛
- سرطانِ کشنده؛
ص: 263
- دینی مملو از خرافات؛
- دینی مرکب از جاسوسی و یهودیت.
در چنین شرایطی، شیعیان حق دفاع از خود را هم نداشتند و حق نداشتند تا در کتاب های خود ردی بر این کتاب و دیگر کتب بنویسند و اگر کسی چنین می کرد، حکومت، او را به پرداخت غرامت، زندان، مصادره اموال به ویژه مسکن، ماشین و... محکوم می کرد.
حکومت، یکصد تن از جوانان شیعه را به این دلیل که کتابی شیعی را ترتیب داده بودند، مجازات کرد و به زندان انداخت؛ در حالی که آنها سخنانی مثل الجبهان نیاورده بودند و مانند او به هجویات نپرداخته بودند.
شنیع ترین و اسفبارترین نمونه تکفیر در صدر اسلام، تکفیر مولای متقیان، امیر مؤمنان، علی بن ابی طالب علیه السلام است. این کار را معاویهًْ بن ابی سفیان و خوارج نادان مقدس نما انجام دادند و سبب گمراهی ها و کشتارهای فراوان شدند. آنها، پیش از ترور حضرت علی علیه السلام ، شخصیت او را هتک کردند و اتهام هایی مانند: کفر، خروج از دین و... را بر او وارد ساختند.
معاویه در زمان حکومت خویش در شام، آن قدر با تبلیغات و جعل دروغ، برای حضرت علی علیه السلام و خاندانش جَوسازی کرده بود که آن امام همام علیه السلام در نظر بسیاری از مردم شام، فردی منحرف و کافر به شمار می آمد. افراد فاقد قدرت تفکر، در چنین فضای مسمومی، تحت تأثیر این تبلیغات قرار می گرفتند و با ساده اندیشی و بدون تفکر و حتی با خلوص نیت و در حال نماز، آن حضرت را لعن می کردند.
ص: 264
سب و لعن آن حضرت بر اساس دستور سراسری معاویه بود. خطبا به دستور او، بر منابر و در روزهای عید و نماز جمعه، حضرت علی علیه السلام را لعن می کردند. این دستور حتی به صورت یک سنت معمول درآمد و آن چنان فراگیر شد که خطیب جامع حران، چون در خطبه اش از سب و دشنام حضرت علی علیه السلام چیزی نگفت، مردم به او اعتراض کردند و از هر سو فریاد برآوردند که او سنت، را ترک کرده است.((1))
تبلیغات مسموم معاویه و جو تکفیری که بر ضد حضرت علی علیه السلام وجود داشت، آن قدر زیاد شد که عده ای از مسلمانان تحت تأثیر قرار گرفتند و هنگامی که خبر شهادت آن حضرت را در محراب شنیدند، با شگفتی پرسیدند که مگر علی هم نماز می خوانده است!
استفاده از حربه تکفیر بر ضد حضرت علی علیه السلام فقط به او محدود نشد؛ بلکه بنی امیه و بنی عباس، سایر ائمه را نیز تکفیر کردند. امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام نیز در معرض اهانت و تهمت خروج از دین قرار گرفتند. تا جایی که «شریح قاضی» امام حسین علیه السلام را به خروج از دین متهم کرد و فتوای قتل ایشان را صادر کرد.((2))
این سیره در زمان سایر ائمه نیز ادامه یافت و هر یک از ائمه اطهار علیهم السلام به گونه ای
ص: 265
در معرض این حربه قرار گرفتند. برای نمونه، هشام بن عبدالملک، امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام را تکفیر کرد و حتی اتهام نصرانیت نیز به ایشان زده شد.((1))
پس از نهضت عاشورا، دشمنان اسلام، تمام تلاش و کوشش خود را به کار گرفتند تا قیام ها و نهضت های برخاسته از قیام امام حسین علیه السلام و واقعه کربلا را تکفیر کنند. آنها با تهمت ها و برچسب هایی از قبیل خارجی و... موقعیت سیاسی و مذهبی رهبران آن نهضت ها را میان توده مردم، متزلزل می کردند.
از جمله افرادی که قربانی این سلاح شیطانی شدند، زیدبن علی بن الحسین علیه السلام است. او از جانب افراد و جناح های مختلف وابسته به حکومت های اموی و پیروان فکری آنان، تکفیر شد. آنها برای بدبین ساختن شیعیان به زید، برخی از این تکفیرها را به شیعیانی نسبت دادند که به پیروی از ائمه اطهار علیهم السلام مدافع حرکت زید بودند. یکی از این راویان ابن تیمیه است. او در این باره می گوید:
روافض (شیعیان) زیدبن علی و پیروانش را طرد کرده و به کفر و فسق وی شهادت داده اند... .((2))
این دروغ در حالی به شیعیان نسبت داده می شود که امام جعفر صادق علیه السلام در دفاع از زید چنین می فرماید:
و لم یدعکم الی نفسه، و انما دعاکم الی الرضا من ال محمد، و لو ظفر لوفی بما دعاکم الیه، و انما خرج الی سلطان
ص: 266
لینقصه...؛((1))
زید مردم را به خودش دعوت نکرد؛ بلکه به سوی آنکه مورد رضای آل محمد بود، دعوت کرد و اگر پیروز می شد به آن چه شما را دعوت کرده بود، وفا می کرد و همانا خروج کرد برای شکستن سلطنت جائرانه... .
شیخ مفید+
- که از فقهای بزرگ و نامی شیعه است - در این باره می نویسد:
زید، عابدی با ورع و فقیهی باسخاوت بود. با شجاعت امر به معروف و نهی از منکر می کرد و با شمشیر به خونخواهی شهدای کربلا برخاسته بود.((2))
سایر علمای شیعه، مانند: شهید اول، شیخ طوسی، شیخ بهایی، بحرالعلوم، مقدس اردبیلی، شیخ حر عاملی، علامه مجلسی و... آن چنان از زید دفاع کرده اند که می توان تصریح کرد، حرکت و قیام او پشتوانه ای برای نهضت های شیعی در جهان اسلام و به ویژه جهان تشیع به شمار آمده است.
مذهب شیعه، بیش از سایر مذاهب اسلامی، هدف تهمت ها و نسبت های ناروا قرار گرفته است. حکومت های طاغوتی و استبدادی، وعاظ السلاطین، ارباب ملل و نحل، تاریخ نگاران مغرض، مستشرقان بدخواه و از همه مهم تر استعمارگران، در مخدوش کردن بُعد عقیدتی و فرو ریختن پشتوانه تاریخی شیعیان، تلاش فراوان کرده اند. تاریخ شیعه، گویای این واقعیت است و کتاب های
ص: 267
موجود اسناد زنده آن هستند.((1))
بهانه این همه تهمت و نسبت ناروا، تکفیر و تفسیق شیعیان از سوی برخی متعصبان مکتب خلفا و فرقه های ساختگی و دست پرورده استعمار، در واقع به بهانه اختلاف بر سر جانشینی پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله است.
شیعیان که حضرت علی علیه السلام را جانشین بر حق پیامبر صلی الله علیه و آله می دانند از آن حضرت و سایر ائمه پیروی
کردند.((2)) به همین دلیل، اهل تشیع همیشه قوی ترین و سرسخت ترین مخالفان حکومت های فاسد و ستمگر اموی، عباسی و حکومت های طاغوتی پس از آنها بودند.
عوامل و کارگزاران این حکومت ها نیز برای مقابله با شیعیان، همواره تلاش کردند تا به هر بهانه ای شخصیت ها و علمای شیعه را تکفیر کنند، آنها را به زندان بیندازند یا تبعید و حتی به قتل برسانند.
این حکومت ها حتی برای خود تعدادی از علمای درباری و مزدور را استخدام می کردند. علمای درباری هم می کوشیدند تا شیعیان را تکفیر کنند و اعمال و رفتار این ستمگران را به حق جلوه دهند.
نمونه ای از این تکفیرها - که از سوی دو نفر از علمای اهل سنت درباره علمای شیعه صورت گرفته - چنین است:
قال فی جواب من سأله عن السبب فی وجوب مقاتلة
ص: 268
الشیعه و جواز قتلهم: اعلم اسعدک الله ان هولاء الکفرة و البغاة الفجرة جمعوا بین اصناف و البغی والعناد و انواع الفسق و الزندقة و الإلحاد و من توقف فی کفرهم والحادهم و وجوب قتالهم و جواز قتلهم فهو کافر مثلهم و سبب وجوب قتالهم و جواز قتلهم البغی و الکفرمعاً.
اما البغی فانهم خرجوا عن طاعة الامام خلد الله ملکه الی یوم القیامه و قد قال تعالی: «فقاتلوا التّی تبغی حتی تفی ء الی امرالله و الامر للوجوب فینبغی للمسلمین اذا دعاهم الامام الی قتال هولاء الباغین الملعونین علی لسان سیدالمرسلین ان لایناخروا عنه بل یجب علیهم ان یعینوه و یقاتلوهم... فیجب قتل هولاء الاشرار الکفار تابوا او لم یتوبوا ثم حکم باسترقاق نسائهم و ذراریهم.((1))
این جریان تکفیرگونه بر ضد »شیعیان، آن چنان ادامه یافت و عده ای ناآگاه را به دنبال خود کشاند که به شکل گیری فجایعی علیه شیعیان منجر شد. سوزاندن کتابخانه ها و کشتن شخصیت هایی چون شهید اول و شهید ثانی، قاضی نورالله شوشتری و هزاران مظلوم و بی گناه دیگر از جمله این فجایع و جنایت هاست.
برای نمونه، پس از شکل گیری وهابیت در سرزمین حجاز و سلطه وهابی ها بر شهرهای مقدس مکه و مدینه، آنها بسیاری از حجاج شیعه را کشتند و بسیاری از حجاج را نیز مورد تجاوز، قتل و غارت قرار دادند. آنها هر کس که معتقد به
ص: 269
زیارت حرم پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه بود، مشرک و کافر می دانستند و با آنها به تندی برخورد می کردند.
سرانجام، وهابیت، کتاب شیخ احمد احسائی به نام «شرح الزیاره» را بهانه قرار دادند. او در این کتاب ضمن بالا بردن مقام ائمه، به خلفای ثلاث، لعن و دشنام روا داشته بود. وهابی ها به این بهانه، فتوای قتل شیعیان را از برخی علمای اهل سنت گرفتند و با اینکه عراق، جزء دولت عثمانی بود، آزادانه از حجاز به عتبات حمله ور شدند و ضمن غارت حرم ائمه اطهار علیهم السلام به کشتار و تجاوز وحشتناکی دست زدند. از جمله بسیاری از علمای شیعه را که مخالف فرقه «شیخیه»((1)) بودند از دم تیغ گذراندند. نکته قابل توجه اینجاست که در این حمله، خانه سید کاظم رشتی، شاگرد، جانشین و مروج کتاب شیخ احمد احسائی هیچ آسیبی نمی بیند؛ بلکه خانه شیخ احمد، حرم امن و پناهگاه اعلام می شود!((2))
ص: 270
متأسفانه استعمارگران توانستند از این رفتار تکفیرگونه و نیز احساسات جریحه دار شده شیعیان و نیز پاره ای از اختلاف های موجود بین دو طایفه مهم شیعه و سنی سوء استفاده کرده، به اختلاف های بین شیعیان و اهل سنت دامن بزنند و در برخی مناطق، جنگ شیعه و سنی به راه بیاندازند.
آنها در این راه از جعل هرگونه اتهام و داستان پردازی بر ضد شیعیان و اشاعه آن بین اهل سنت و بر عکس و نیز بزرگ نمایی اختلاف های مذهبی - به گونه ای که دیگری را تا سر حد کفر و خروج از دین اسلام برساند - کوتاهی نکردند و سعی کردند با روشی بسیار مرموز، این اختلاف ها را با چاشنی احساسات داغ مذهبی در هم آمیزند.
وحدت، همواره منافع استعمارگران را تهدید کرده است. آنان همواره از گزینه تفرقه افکنی سود جسته اند. نمونه های ذیل، شواهدی بر این امر است:
الف) در دوران صدارت امیر کبیر، انگلیسی ها در قندهار، سنی ها را تحریک و به آنها القا می کردند که اگر ایران حاکم بلامنازع افغانستان شود، شیعه پیش می افتد و منافع سنی ها در خطر خواهد افتاد. تحریکات انگلیسی ها سبب شد که اهل تسنن، کشتار فجیعی را هنگام عزاداری شیعیان در روز عاشورای سال 1267 ه- . ق به راه انداختند.((1)) با این کشتار فجیع، آتش اختلاف میان دو گروه برافروخته تر شد.
ص: 271
استعمار برای تشدید اختلاف میان این دو طایفه مسلمان (شیعیان و سنی ها) به اعمال مرموزی روی آوردند. این فتنه افروزان، ذهن اهل تسنن و اهل تشیع را به یکدیگر کدر کرده و اسباب آتش افروزی بین آنها را مهیا کردند؛
ب) نقل می کنند که در مشهد مقدس که محل تردد و مرکز داد و ستد برادران اهل سنت و شیعه بوده است، شخصی در دارالسیاده حضرت رضا علیه السلام به مدت دو سال و نیم هر روز روضه حضرت زهرا سلام الله علیها را با آب و تاب فراوان و حالتی ویژه می خواند که پس از تحقیق و بررسی معلوم شد که این کار به دستور و با هزینه سفارت انگلستان انجام می گرفته است؛((1))
ج)
همچنین، نظیر مسئله پیشین، هنگامی که دولت عثمانی در ایران سفارت داشت، اتفاق افتاد. قضیه از این قرار بود که یک روضه خوان در مسجدی، نزدیکی سفارت عثمانی در تهران، هر روز صبح روضه حضرت زهرا سلام الله علیها می خواند و پس از آن از خلیفه دوم بدگویی می کرد. پس از تحقیق و بررسی معلوم شد که او با چند واسطه برای خواندن این روضه از سفارت انگلستان پول می گرفته است. هدف انگلستان این بود که وقتی عثمانی های سنی مذهب به این مسجد می آیند، به ایران و مذهب تشیع، بد بین و از شیعیان آزرده خاطر می شوند.
این اقدام ها، سبب بروز کینه و عداوت بین شیعه و سنی شد و تا مدت ها این دو طایفه را به جان هم انداخت. در نتیجه دو دولت عثمانی و ایران که دو قدرت بزرگ اسلام به شمار می آمدند، به جای اتحاد در رویارویی با دشمنان اسلام، مقابل همدیگر قرار گرفتند، کشور پهناور اسلامی قطعه قطعه شد و هر کدام از
ص: 272
این قطعه ها، در دست یکی از نوکران استعمار قرار گرفت.
بر اثر همین تحریکات و جوسازی ها، کار به جایی رسید که دولت عثمانی در ایران، کشوری مخالف اهل بیت علیهم السلام و شیعیان ایران در نظر عثمانی ها، گروهی غیرمسلمان، رافضی و کافر شناخته شدند. گاه آن چنان، آتش کینه و نفاق شعله ور می شد که بسیاری از مردم ساده اندیش و جاهل، مبارزه با برادران دینی خود را جهاد در راه خدا پنداشته، با ریختن خون همدیگر به خدا تقرب می جستند.
متأسفانه هرگاه که بر اثر رویدادی زمینه ای برای ایجاد وحدت اسلامی میان مسلمانان و تشکیل امت واحدۀ جهانی پیدا شد، استعمار به شکل بسیار مرموزی از حربۀ تفرقه استفاده کرده است. برای نمونه به مثال ذیل توجه فرمایید:
صهیونیست ها در جنگ شش روزۀ اعراب و اسرائیل، فلسطین را اشغال کردند. در آن زمان همۀ دل ها از سراسر جهان اسلام متوجه یک نقطه شد و علمای ایران و عراق و سایر کشورهای اسلامی، مردم را برای دفاع جانی و مالی بسیج کردند و می رفت که مسئلۀ نجات فلسطین، نقطه مشترکی برای وحدت مسلمانان قرار گیرد؛ زیرا «عندالشدائد تذهب الاحقاد؛ هنگام هجوم مشکلات کینه ها فراموش می شود».
مزدوران داخلی استعمار برای نابودی این وحدت در مکۀ معظمه - مرکز اجتماع و قدرت نمایی مسلمانان - در لابه لای قرآن ها به نام شیعه، کلمات توهین آمیزی بر ضد خلفا گذاشتند تا در این اجتماع بزرگ، خشم و کینه مسلمانان متوجه یکدیگر شود. بهترین وسیله برای غفلت امت اسلامی از خطر صهیونیسم این است که اهل تسنن، تشیع را خطری برای اسلام بدانند و برای دشمن، چه موقعیتی بالاتر از طرح یک نقشه، برای اینکه دو گروه مسلمانی - که
ص: 273
باید در کنار همدیگر باشند - بر ضد یکدیگر موضع گیری کنند.
در سال هایی که این دو قشر بزرگ، بیش از پیش به وحدت همیشگی احتیاج دارند و یهودیان تظاهر می کنند که اسلام در معرض خطری جدی قرار گرفته است؛ واعظان وهابی در مدینۀ منوره مردم ناآگاه را تحریک می کنند که این رافضی ها از یهود بدترند؛ چون یهود دشمن صریح ما هستند و زمین ما را می گیرند ولی رافضی ها قرآن ما را از ما می گیرند. وهابیان می گویند که یهود اهل کتاب اند؛ ولی رافضی ها بت پرست و مشرک اند؛ این ها دشمن داخلی و منافق به شمار می روند و منافقان از کفار بدترند.
اگر چه برخی ادعا کرده اند در همان ایام، واعظانی ناآگاه و یا دست نشانده با شور و شعفی شبیه همکاران خویش که نقش مقابل آنها را به عهده دارند، مسلمانان ناآگاه و شیعیان علاقه مند به اهل بیت علیهم السلام را در ایران تحریک می کنند. آنها می گویند که اهل تسنن از یهود بدترند. یهود کافرند و با ما بغض و عناد شخصی ندارند؛ اما سنی ها دشمن اهل بیت علیهم السلام هستند. یهودی ها فدک را به پیامبر صلی الله علیه و آله دادند؛ اما اهل تسنن غصب کردند.((1)) ولی این ادعا صحیح نیست؛ زیرا شیعه همیشه اقلیت و تحت ظلم بوده و معمولاً امکان حرکت تهاجمی علیه سنی ها را نداشته است. اساساً علما و واعظان شیعه به وحدت و هم دلی با برادران اهل تسنن غیرمعاند تأکید داشته اند. عقیده علمای شیعه در مورد نواصب، همان اعتقادی است که علمای منصف سنی در مورد آنان دارند.
طبق گزارش نشریه «کرسنت انترنشنال» در پنج سال گذشته، صدها کتاب به
ص: 274
زبان های مختلف، در زمینه مسائل اختلافی میان شیعه و سنی در کشورهای مصر، لبنان، کویت، اردن - که دارای دستگاه های نشر مدرن هستند - به چاپ رسیده است.
این نشریه تصریح کرده است که یکی از زیان بارترین مبارزات تبلیغاتی در تاریخ اسلام - در حال حاضر - در کشورهای مسلمان نشین در شُرُف تکوین است. رهبری این مبارزات را گروهی به اسم و عنوان «جامعه مسلمانان» به عهده دارند و مقرشان در مکه معظمه است. این جامعه، ضمن داشتن هزار مسجد و پیش نماز از بودجۀ عظیمی برخوردار است. این مرکز، همچنین چاپخانه های زیادی را در اختیار دارد و انتشارات تحت کنترل خود را با کمک ها و یارانه های زیادی، به قیمت ارزان و حتی رایگان پخش و توزیع می کند.
یک شورای عالی دولتی، مسئول سازمان دهی این جامعه است. کار اصلی این شورا، ایجاد هماهنگی میان افرادی است که در دانشگاه های عربستان تحصیلات خود را به پایان رسانده اند و به عنوان مبلّغ خارج از کشور، از دولت عربستان حقوق می گیرند. بیش از ده هزار نفر از این افراد به زبان عربی تسلط دارند؛ وظیفۀ این مبلّغان، زنده نگاه داشتن مسائل اختلاف انگیز و زیان آور است. در بعضی موارد، این مبلّغان، وضعی به وجود می آورند که بحث و گفتگو بر این مسئله متمرکز می شود که آیا شیعیان مسلمان هستند یا نیستند؟((1))
آغاز تکفیر دوستداران ائمه علیهم السلام از همان آغاز غصب خلافت بود، همانند
ص: 275
جریان تکفیر و قتل عام قبیلۀ مالک بن نویره و اما بعدها به دنبال به دست آوردن بهانه ای برای مشروعیت و مقبولیت بخشیدن به اعمال نامشروع خود موضوع غلو را دست آویز قرار داده و شروع آن زمانی بود که غالیان (غلات) در مدح و ستایش آنها غلو بسیار کردند و حتی مقامی فراتر از امامت و عصمت برای آنها قائل شدند؛ زیرا برخی غالیان به الوهیت حضرت علی علیه السلام و بعضی امامان دیگر حکم کردند،((1)) جمیع پژوهشگران و محققان منصف معتقدند، شیعیان اصیل، هرگز چنین اعتقادی نداشته اند و این حربه، ساخته و پرداخته خود این دشمنان بوده است تا بهانۀ کافی داشته باشند. دشمنان، موضوع غلات را به صورت یک جریان فکری منحرف در بین شیعیان به وجود آوردند. آنها در مقابل ائمه علیهم السلام موضع گیری کرده و آنان را طرد کردند.
پس از مدتی، حساسیت و واکنش به غلو، میان مسلمانان دیگر، بر ضد شیعیان دوچندان شد. بعدها این امر به گونه ای تشدید شد که حتی اگر کسی به حق به ستایش ائمه علیهم السلام می پرداخت، از اتهام غالی بودن مصون نمی ماند.
در کتب رجالی به موارد زیادی از این نوع، برخورد می کنیم که اشخاصی به غلو متهم شده و تضعیف شده اند؛ در حالی که چنین نبوده و این کار برخاسته از همین قضایا بوده است. به این لحاظ، بعضی از علما در کتب رجالی، در مورد انتساب غلو به برخی اشخاص اظهار تردید کرده اند.
ص: 276
تکفیر در دوران بنی امیه از مسائلی بود که نزد سیاستمداران اموی مستمسک قرار گرفت تا برای توجیه ستم های خود از آن استفاده کنند. با طرح این مسئله، عده ای از اهل سنت به نام «اشاعره»، طرفدار جبر و عده ای دیگر از آنان به نام «معتزله» طرفدار اختیار شدند، به گونه ای که بر اثر آن، اختلاف میان این دو گروه شدت گرفت و در مقابل هم صف آرایی کرده، به تخطئه و تکفیر یکدیگر پرداختند.
حکام بنی امیه هم، از این موقعیت سوء استفاده کرده، با طرفداری از مسلک جبر، طرفداران اختیار و آزادی را به بهانۀ مخالفت با یک عقیدۀ دینی به زندان می انداختند، یا به قتل می رساندند.
حکام بنی عباس نیز، با طرفداری از معتزله - که در تأیید حکومت مأمون خلیفۀ عباسی کوشا بودند - مخالفان خود را سرکوب می کردند.
اکنون به دو مورد ذیل توجه فرمایید:
معروف است که غیلان دمشقی از طرفداران عقیدۀ اختیار، روزی به ربیعهًْ الرأی رسید که از منکران اختیار بود. غیلان بالای سر ربیعه ایستاد و گفت: «انت الذی تزعم ان الله یحب ان یعصی؛ تو همان کسی هستی که گمان می بری خدا دوست دارد مردم او را معصیت کنند». ربیعهًْ الرأی بدون اینکه از عقیده خود دفاع کند، به نقطه ضعفی در عقیدۀ غیلان دمشقی متمسک شد و گفت: «انت الذی تزعم ان الله یعصی قهرا؛ تو همان کسی هستی که می پنداری خداوند چیزی را اراده می کند و انسان چیز دیگری و خداوند مقهور خواست بندگان می شود».((1))
ص: 277
«مستر همفر» یکی از جاسوسان کهنه کار انگلیسی، در کتاب خاطرات خود در کشورهای اسلامی دربارۀ تأثیر اسلام و نفوذ و سیادت علما میان مسلمانان می نویسد:
دین اسلام بنابر سوابق تاریخی، دین زندگی و سادگی و آزادگی است و پیروان راستین اسلام به آسانی، تن به اسارت و بندگی نمی دهند. غرور و عظمت های گذشته به گونه ای بر وجودشان حاکم شده است که حتی در این دورانِ ناتوانی و فتور هم دست از آن بر نمی دارند.((1))
وی دربارۀ موفقیت علمای اسلام و تأثیر کلام آنها در مسلمانان تصریح می کند:
ما از علمای مسلمانان سخت نگران بودیم؛ زیرا علمای الأزهر، علمای عراق و علمای ایران، بزرگ ترین سد در راه تحقق آرمان های ما بودند و تنها بهشتی را که قرآن به آنان وعده داده است، مد نظر داشتند و از این رو حاضر نبودند که سر مویی از افکار و عقاید خود دست بردارند. مردم هم از آنان پیروی می کردند و حکومت ها نیز همان گونه که موش از گربه بترسد، از آنان وحشت داشتند. شیعیان، بیشتر از هر کس و هر چیز از علمای خود پیروی می کنند؛ زیرا آنان حق حکومت و ولایت را تنها منحصر به عالِم می دانند و چندان اهمیتی به سلطان (حاکم) نمی دهند؛ ولی این تفاوت نمی توانست آن نگرانی عمیق را که بر وزارت مستعمرات؛ بلکه تمام حکام بریتانیای کبیر استیلا داشت، تخفیف دهد».((2))
ص: 278
یکی از کسانی که زهر تلخ تکفیر به کامش ریخته شد، میرزا رضای کرمانی، این قهرمان مبارزه با استبداد داخلی است. این عالم مجاهد و از جان گذشته نیز که با گلولۀ سرخش، به حیات ننگین و دوران پنجاه ساله حکومت ناصرالدین شاه پایان داد، به بابی گری متهم و تکفیر شد. وقتی او را به پای چوبه دار می بردند، او در برابر مردم ایستاد و گفت: «ای مردم! بدانید که من بابی نیستم و مسلمان هستم.» و شهادتین را بر زبان جاری کرد و انا لله و انا الیه راجعون گفت و به مأموران اعدام اظهار داشت: «این چوبۀ دار را به یادگار نگه دارید؛ زیرا من آخرین نفر نیستم».((1))
ما بدخواهی و کینه توزی عروة بن زبیر، عکرمه و مقاتل بن سلیمان را نسبت به فرزندان علی علیه السلام و به ویژه نسبت به علی علیه السلام بعید نمی دانیم.
در توضیح این مطلب می گوییم:
الف) عروه متهم به بدخواهی بنی هاشم: نظریات عروه که دوست داشت برای خاله اش عایشه فضیلت ردیف کند، به ویژه دربارۀ علی علیه السلام غیرقابل اعتناست. عروه، بغض و کینۀ شدیدی از علی علیه السلام در دل داشت؛ آن گونه که هرگاه نام علی علیه السلام برده می شد، از او بدگویی و انتقاد می کرد((2)) و او را ناسزا و دشنام می داد و دستانش را برهم می زد.((3))
«اسکافی» او را از جمله تابعینی شمرده است که اخبار زشتی در بارۀ
ص: 279
علی علیه السلام می ساختند.((1))
«عبدالرزاق صنعانی» از «معمر» روایت کرده است که زهری دو حدیث به نقل از عروه، از عایشه دربارۀ علی علیه السلام داشت. روزی دربارۀ این دو حدیث از او پرسیدم. پاسخ داد: «می خواهی با آن دو حدیث چه کنی؟زیرا من هر دو را متهم به بدخواهی بنی هاشم می دانم».((2)) مردم برای استماع روایات او اجتماع می کردند.((3)) به ابن عمر گفت: «نزد این پیشوایان خود می نشینیم. آنان سخن می گویند و با اینکه می دانیم حق غیر از آن است، آنان را تصدیق می کنیم؛ آنها به ستم قضاوت می کنند و ما آنان را تقویت می کنیم و این قضاوتشان را نیکو می شماریم. نظر تو در این باره چیست؟» پسر عمر به او گفت: «پسر برادرم! ما نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله بودیم و آن را نفاق می شمردیم؛ اما نمی دانم که از نظر شما چگونه است؟!»((4))
ب) عکرمه خارجی، کینه توز اهل بیت علیهم السلام: وضع عکرمه مشهورتر از آن است که بیان شود. او از خواراج((5)) و از پیروان عقیدۀ نجده حدوری است. نجده
ص: 280
از سردمداران خوارج و دشمن ترین آنان با علی علیه السلام بود. عکرمه
به مغرب رفت و نخستین کسی بود که عقیدۀ صفویه را میان آنان نشر داد؛((1)) بنابراین، مذهب خوارج در مغرب از او گرفته شده است.((2))
در متن دیگری آمده است که عکرمه بر در مسجد ایستاد و گفت: «کسی در مسجد نیست، مگر کافران». او پیرو عقیدۀ اباضیه (فرقه ای از خوارج) بود.((3)) عکرمه ادعا کرده است که ابن عباس هم، معتقد به رأی خوارج بود.((4)) او به کذب نیز متهم است.((5))
به حدیث عکرمه احتجاج نمی کنند و مورد انتقاد مردم است. دروغ سازی او
ص: 281
از زبان ابن عباس معروف و مشهور است.((1)) عبدالله بن عباس او را به در مستراح بسته بود، به او گفتند: «آیا از خدا نمی ترسی؟» پاسخ داد: «این خبیث بر پدرم دروغ می بندد. انگشتر طلا به دست می کند، آواز می خواند و به بی نمازی و بازی نرد متهم است.» برای آگاهی بیشتر به شرح حال او در منابع مراجعه کنید.
ج) مقاتل بن سلیمان: دانشمندان علم رجال، مقاتل بن سلیمان را کذّاب خوانده اند.((2)) «جوزجانی» می گوید که مقاتل، کذّابی بی باک بود. از بوالیمان شنیدم که مقاتل به اینجا آمد و پشت به قبله کرد و گفت: «درباره آنچه پایین تر از عرش است، از من بپرسید.» گفته شده است که او مانند این سخن را در مکه هم بر زبان آورد. مردی برخاست و پرسید: «به من بگو روده های مورچه کجاست؟» مقاتل در برابر این سؤال، ساکت شد.((3)) روشن است که او با این
ص: 282
کار خویش قصد داشت خود را شبیه به علی علیه السلام سازد؛ اما خداوند او را رسوا کرد.
ابن حبان می گوید که مقاتل، علم قرآن را از یهود و نصارا آن گونه که موافق کتاب های آنان بود فرا می گرفت. اهل تشبیه بود (خداوند را به مخلوقات تشبیه می کرد) و در حدیث دروغ پرداز بود.((1))
بحث در بارۀ این مرد و اینکه او در حدیث ضعیف، متروک و متهم بود فراوان است و در این مختصر، فرصت بیان آن را نداریم. او را فاجر و فاسق هم توصیف کرده اند. برای شناخت آنچه دربارۀ او گفته اند به شرح حال او در کتب رجال مراجعه کنید.
پیش از این آوردیم که عکرمه در بازارهای مدینه فریاد می زد که آیۀ تطهیر دربارۀ زنان پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شده است و مردم را در این باره به مباهله دعوت می کرد. اگر چه ما این کار را از عکرمه خارجی - معروف به ناصبی گری و بغض با علی و خاندانش - شگفت نمی دانیم؛اما در موضع گیری او دلالت های دیگری می بینیم. شاید روشن ترین آنها این امور باشند:
1. نزول
آیۀ تطهیر در بارۀ اهل بیت علیهم السلام در زمان عکرمه معروف و شایع بوده است و او می خواست با هر وسیله ای، حتی با فریاد زدن در بازارها و دعوت برای مباهله، عظمت و معروفیت آن آیه دربارۀ اهل بیت علیهم السلام از بین ببرد؛
2. عکرمه
دلیل قانع کننده ای دربارۀ نزول این آیه دربارۀ زنان پیامبر نداشت،
ص: 283
جز اصرار شدید که می خواست آن را با نوعی تهدید و وارد آوردن شکست روانی بر طرف دیگر تقویت کند. این کار وی، سبب تزلزل یقین طرف مقابل می شد و انسانی را در برابر خود می دید که حاضر است با دعوت به مباهله جانش را در این راه بدهد؛ بدین ترتیب مرد مقابل با خود می گفت که اگر این شخص نسبت به آنچه می گوید یقین نداشت، هرگز مردم رابه مباهله که عواقب خطرناکی به دنبال دارد؛ دعوت نمی کرد.
3. عکرمه
در بازار فریاد می زد که آیه دربارۀ زنان پیامبر صلی الله علیه و آله فرود آمده است. آیا دیگران هم که چنین عقیده ای نداشتند، می توانستند برای اثبات خلاف این عقیده همان کار را انجام دهند (در بازار فریاد بزنند)؟!
4. این کار عکرمه اشاره دارد که رقبای اهل بیت علیهم السلام در پذیرش نزول این آیه دربارۀ اهل بیت علیهم السلام احساس خطر می کردند و شاید از این جهت بود که آثاری در عقاید و مواضع آنان - در ضدّیت با اهل بیت علیهم السلام - از خود بر جای می گذاشت.
بدون شک در طول تاریخ اسلام، به ویژه تاریخ شیعه، علما و بزرگان - که نظرهای آنها دربارۀ مسائل مختلف فقهی و اعتقادات اسلامی مخالف با تفکر حاکم بر جامعه بوده است - یکی از قربانیان حربۀ تکفیر بوده اند.
یکی از این قربانیان، هشام بن حکم است؛ البته بیشترین اتهام ها به وی، در مسائل اعتقادی به ویژه در زمینۀ رؤیت، تجسم و علم خداوند متعال است که پس از مرگش به او نسبت داده شده است.
این دیدگاه ها و نظریه ها، قبل از آنکه برخاسته از مطالعات تحقیقی باشد،
ص: 284
از تعصب های مذموم، بیجا، بدون تحقیق و به دور از واقعیت ارباب ملل و نحل، نشأت می گیرد؛ زیرا اولاً: او با «هشام بن عمرو فوطی» که فرقۀ هشامیه منسوب به وی است و دارای عقاید باطلی بود، اشتباه گرفته شده است؛((1))
ثانیاً: بسیاری از عقاید منسوب به هشام بن حکم - در صورت صحت - مربوط به روزگار قبل از تشرف او به خدمت امام جعفر صادق علیه السلام و تلمذ در محضر ایشان است. در آن روزگار او از پیروان «جهم بن صفوان»((2)) به شمار می رفت.
حسادت برخی از هم ردیفان او و پیچیدگی مسائل اعتقادی اسلام و درک نشدن صحیح اندیشه های کلامی او سبب شد، هنگامی که افتخار شاگردی امام جعفر صادق علیه السلام را داشت، در معرض اتهام و تکفیر قرار گیرد.
گروهی از اصحاب که عبارت بودند از: هشام بن حکم، هشام بن سالم، جمیل دراج، عبدالرحمان بن حجاج، محمدبن حمران، سعیدبن عزوان و عده ای دیگر که در مجموع حدود 15 نفر بودند، در مجلسی اجتماع کردند. آنان از هشام بن حکم تقاضا کردند که با هشام بن سالم، دربارۀ توحید و صفات خداوند مناظره کند تا ببیند که کدام یک در احتجاج نیرومندتر هستند. هشام بن سالم مناظره را مشروط به حکمیت محمدبن عمیر قبول کرد.
مناظره شروع شد و سخن به جایی رسید که هشام بن حکم، کلام خدا را
ص: 285
که به وسیلۀ ایجاد صوت صورت می گیرد، به زدن عود (یکی از آلات موسیقی) تشبیه کرد. عبدالرحمان بن حجاج به هشام بن حکم گفت: «بالله العظیم که کفر گفتی و از طریق عقل منحرف شدی، وای بر تو!»((1))
امام جعفر صادق علیه السلام و ائمه بعد از ایشان، در برابر این اتهام و دیگر اتهام ها که مبنی بر تکفیر، طرد و لعن او بود، از هشام دفاع کردند. آن حضرت درباره هشام بن حکم چنین می فرماید:
هشام بن حکم، مراقب و نگهبان حق ما و مؤید صدق ما و نابودکننده دشمنان ما است. کسی که از او پیروی کند، از ما پیروی کرده است و کسی که با او مخالفت و دشمنی کند با ما مخالفت و دشمنی کرده است.((2))
همچنین امام رضا علیه السلام در پاسخ به سؤالی که سلیمان بن جعفر از آن حضرت درباره هشام ابن حکم می پرسد، چنین پاسخ فرمود:
خدایش رحمت کند! بندۀ خیرخواهی بود، اصحابش بر او حسد بردند و او را آزردند.((3))
بزرگان دینی در سند و دلالت بعضی از روایات که عقاید هشام در آنها مذمت شده اند، مناقشه کرده اند.((4))
افزون بر آن، برخی از علمای طراز اول و بزرگان دین، مانند: سید رضی+
ص: 286
و شیخ مفید+ به رد اتهام ها بر ضد هشام پرداخته اند.((1))
این امر، موقعیت او را بیش از پیش تثبیت کرده است، به گونه ای که امروزه هشام را یکی از بارزترین شاگردان امام صادق علیه السلام می دانند.
جاسوسان برای ایجاد جو بدبینی و برانگیختن آتش نفاق و کینه درمیان مسلمانان مأموریت پیدا کردند تا بیشترین تلاش و فعالیت خود را در دو موضوع مهم و اساسی زیر به کار گیرند:
1. شناخت
اختلاف ها بین مسلمانان و راه های ایجاد تفرقه؛
2. مذهب سازی.
دربارۀ موضوع اول در خاطرات «مستر همفر» - جاسوس کهنه کار انگلیس - در کشورهای اسلامی چنین آمده است:
وظیفه ای است که هیچ مأمور انگلیسی نباید فراموش کند و در این راه باید نخست به دو کار عمده پرداخت:
1. برچسب زدن و تهمت وارد ساختن به علما و مراجع؛
2. وارد ساختن بعضی از عالم نمایان وابسته به وزارت مستعمرات در سلک علمای دین.((2))
او در توصیۀ این سیاست شوم در جای دیگر تصریح می کند:
باید اساس هرگونه نماز جماعتی را با اشاعۀ اتهام ها به ائمۀ جمعه و جماعت بر هم زد و از استقبال مردم از آن کاست. به ویژه لازم است که دلایلی بر فسق و فجور امام
ص: 287
جماعت ارائه داد تا هرگونه رابطه ای بین امام و مردم به سبب سوء ظن و دشمنی با او از میان برود.((1))
نقش این رهبران مذهبی به قدری در نابودی استعمار در عراق مؤثر بود که یکی از مورّخان غربی به نام «مش بل» می نویسد:
رجال دین از مؤثرترین و بزرگ ترین مبلّغان شورش در عراق بودند و این روش را همیشه در خلال جنگ و بعد از آن داشتند... .((2))
استعمارگران با جمع بندی تجربیات خود به این نتیجه رسیده اند که بهترین و موفق ترین راه برای رسیدن به اهداف شیطانی شان، ایجاد فضای بدبینی، نفاق و اختلاف، میان مسلمانان است؛ زیرا از رویارویی نظامی با مسلمانان، هیچ خاطرۀ خوشی نداشته اند، نه در جنگ های صلیبی - که کشیشان خون ریز با تحریک احساسات مذهبی صدها هزار نفر را بر ضد مسلمانان بسیج کردند - و نه در شکست خفت بارشان در سرزمین های اسلامی، مانند: لیبی، عراق، الجزایر و... .
استعمارگران در تمام این جبهه ها، با توسل به زور می خواستند به اهداف شوم خود برسند؛ اما دریافتند که درگیری نظامی، نه تنها مسلمانان را از طرفداری اسلام باز نمی دارد بلکه بر مقاومت و ایستادگی آنان می افزاید.
برای نخستین بار یک کشور اسلامی به نام «ایران» سخن از وحدت مسلمانان و هفته وحدت، به میان آورد و پس از آن، اتحاد و همبستگی مسلمانان رنگ تازه ای به خود گرفت. وحدت، مسئله ای است که برای حفظ آن، شخصیتی
ص: 288
همچون حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام سال ها متحمل رنج ها و سختی ها شد و بزرگان دین و علمای اندیشمندی مانند سید جمال الدین حسینی اسدآبادی+ و یارانش، آیت الله بروجردی+ و همفکرانش و حضرت امام خمینی+ زحمت ها کشیده اند و وحدت مسلمانان، جزء مهم ترین آرزوهای آنان بوده است.((1))
1. دریافت
مالیات های مختلف از کشاورزان، باغداران، ماهیگیران، نخل داران، کارگران، کاتبان و قضات دادگستری، در صورتی که شیعه باشند (این مشاغل برای اهل تسنن، مالیات نداشت)؛
2. گرفتن
جزیه از شیعیان که در اسلام، مشروعیت اخذ جزیه تنها از غیرمسلمانان، به ویژه از کفار است و جزیه را تنها از مردان می گیرند؛ اما در عربستان که ثروتمندترین کشور منطقه است، از شیعیان جزیه می گیرند؛ آنها نه تنها از مردان، بلکه از زنان و کودکان نیز جزیه می گرفتند؛
3. افزون
بر مالیات و جزیه، شیعیان موظف اند 8 - 5 درصد از فروش حیوانات خود را به آنها بپردازند که باج تلقی می شود؛
4. غصب و تملک اراضی شیعیان؛
5. اهمال کاری در ساخت زیربناهای رفاهی و شهری در مناطق محل
ص: 289
سکونت شیعیان.
مکتب اهل بیت علیهم السلام از همان صدر اسلام، انواع محدودیت ها و مظلومیت ها را تحمل کرده است. سراسر تاریخ، شاهد فجایع مختلف حاکمان ستم پیشۀ بنی امیه و بنی عباس بوده است. دشمنان مکتب تشیع، همواره در حد توانشان برای محدود ساختن و انزوای اهل بیت علیهم السلام و پیروان راستین آنان تلاش کرده اند. برای نمونه می توان به غصب و تصرف عدوانی فدک اشاره کرد.
سویدبن سعید و حسن بن عثمان نقل کردند که ولیدبن محمد از زهری، از عروه، از عایشه روایت کرده است که فاطمه سلام الله علیها دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله برای ابوبکر پیغام فرستاد و سهم خود را «فی ء» درخواست کرد. فی ء را خداوند به پیامبرش عطا کرده بود.
فاطمه سلام الله علیها ، صدقۀ((1)) پیامبر صلی الله علیه و آله را که در مدینه بود، همچنین فدک و نیز آنچه را که از خمس خیبر باقی مانده بود، درخواست کرد. ابوبکر در پاسخ گفت: «رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده است که ما پیامبران ارث نمی گذاریم و آنچه بر جای گذاشتیم صدقه است».((2))
به این ترتیب، ابوبکر از دادن این اموال به فاطمه سلام الله علیها خودداری کرد. فاطمه سلام الله علیها
ص: 290
در این باره از ابوبکر ناخشنود شد، با او قهر کرد و تا زنده بود با او هیچ سخن نگفت. او پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله شش ماه زنده ماند و چون درگذشت (همسرش) علی علیه السلام او را شبانه به خاک سپرد و ابوبکر را از این خبر آگاه نساخت و خود بر او نماز گزارد.((1))
عمروبن عاصم و موسی بن اسماعیل برای ما نقل کردند که حمادبن سلمه، از کلبی، از ابوصالح، از ام هانی حدیث کرد که فاطمه سلام الله علیها به ابوبکر گفت: «چون تو بمیری چه کسی از تو ارث برد؟» گفت: «فرزندان و کسانم». گفت: «پس چگونه است که تو به جای ما از رسول خدا صلی الله علیه و آله ارث می بری؟» گفت: «ای دختر رسول خد صلی الله علیه و آله ! من از پدرت نه خانه ای به ارث برده ام، نه زمینی، نه طلایی و نه نقره ای». گفت: «آری، اما سهمی که خداوند برای ما قرار داده است و صافیه ای((2))
ص: 291
که در فدک واقع است و از آنِ ماست چطور؟» ابوبکر گفت: «از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که می گفت: «این طعمه ای است که خداوند روزی مان ساخت و آن گاه که بمیرم از آن همه مسلمانان است».((1))
وقتی خلیفه و جانشین رسول اللّه صلی الله علیه و آله با دختر رسول اللّه صلی الله علیه و آله این گونه برخورد کند و حق مسلم و شرعی او را این گونه غصب کند و بر شیعیان، آن گونه که در تاریخ آمده ظلم و ستم کند، چه امید و انتظاری است که پیروانش، بعد از
ص: 292
که در فدک واقع است و از آنِ ماست چطور؟» ابوبکر گفت: «از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که می گفت: «این طعمه ای است که خداوند روزی مان ساخت و آن گاه که بمیرم از آن همه مسلمانان است».((1))
وقتی خلیفه و جانشین رسول اللّه صلی الله علیه و آله با دختر رسول اللّه صلی الله علیه و آله این گونه برخورد کند و حق مسلم و شرعی او را این گونه غصب کند و بر شیعیان، آن گونه که در تاریخ آمده ظلم و ستم کند، چه امید و انتظاری است که پیروانش، بعد از
ص: 293
هزار و چهارصد سال دربارۀ حق شیعه خوب عمل کنند و از تخریب و سرکوب و خشونت دست بردارند.
در سازندگی و رفع مشکلات عمرانی مناطق شیعه نشین، اهمال کاری های زیادی از سوی هیئت حاکمۀ سعودی صورت می گیرد:
قطیف، شامل 25 شهر و روستا می شود که فاصله های زیادی با یکدیگر دارند.
اکنون مواردی از اهمال کاری های وهابیت در منطقۀ قطیف و روستاهای آن را در مسایل مختلف بررسی می کنیم:
روستاهای قطیف فقط یک درمانگاه دارند که آن هم قادر به انجام عمل جراحی نیست. در تاروت نیز به همین شکل است. آنجا از عمل جراحی، زایشگاه، اورژانس و... خبری نیست و هنگام ضرورت، شرکت آرامکو، بیماران را می پذیرد.
در منطقۀ گسترده ای، مانند منطقه سوق قطیف که شامل قلعه باب شمال و... می شود، تنها دو مدرسه ابتدایی - که در سال 1365 ه- . ق ساخته شده بود - وجود دارد. در یکی از آنها، 380 دانش آموز و در مدرسۀ جدید، 475 دانش آموز مشغول تحصیل هستند. آیا این دو مدرسه برای یک منطقه گسترده کافی است؟
جاده قطیف، آن را به دیگر مناطق شرقی مرتبط می سازد و این امر عامل
ص: 294
مهمی در گسترش تجارت و کاهش هزینۀ حمل و نقل به شمار می رود. با اینکه پادشاه، دستور آسفالت و تجهیز این راه ها را داده است؛ اما تاکنون تغییری در حالت جاده ایجاد نشده است.
در زمان بارش باران، این جاده مسدود می شود و تجارت و خرید و فروش نیز مسکوت می ماند. این در حالی است که مناطق دور افتاده اهل تسنن در نهایت عمران و آبادی هستند.
در بخش کشاورزی و آبیاری نیز به مناطق شیعه نشین توجهی نمی شود؛ 85 در صد از زمین های کشاورزی این مناطق، به دلیل توجه ناکافی، قابل بهره برداری نیست. این در حالی است که مساحت زمین های کشاورزی در منطقۀ شرقی حدود 40 هزار هکتار است که 30 هزار هکتار آن در احساء و 10 هزار هکتار آن در قطیف است. همچنین تعداد 3 میلیون اصله نخل در احساء و قطیف وجود دارد.
قیمت خرمای احساء حدود 1050 میلیون جُنیه یا بیشتر از یک میلیارد است. در این مناطق، سالانه 40 میلیون رطل برنج و نزدیک به یک هزار میلیون رطل گندم برداشت می شود.
این بخش نیز، مانند سایر بخش ها، به دلیل اهمال کاری محروم و عقب مانده است.
ص: 295
بزرگان مناطق شیعه نشین از هر شهر و روستا، کمبودهای خود را در بخش های مختلف با هیئت اعزامی حکومت در میان گذاشتند و ملک به وزیر کشور آن روز (ملک فهد) توصیه هایی کرد که مشتمل بر نکات ذیل بود:
1. تجهیز
و ترمیم خیابان های شهرها و استان ها؛
2. سالم
سازی آب نوشیدنی، برپایی بازارهای مرکزی و...؛
3. کمک
به کشاورزان قطیف برای اصلاح مزارع و نخلستان های آنها؛
4. ایجاد
کارخانۀ خرما؛
5. ساخت
مدارس پسرانه و دخترانه و انتقال آنها از خانه های اجاره ای و تجهیز این مدارس به آب آشامیدنی سالم؛
6. گسترش
خدمات بهداشتی و رفع کمبودهای درمانگاه ها، ساخت بیمارستان های بزرگ و مجهز در شهرهای تاروت و توسعۀ بیمارستان ها و ساخت درمانگاه های دولتی با ظرفیت بالای پذیرش بیمار؛((1)) امّا متأسفانه هرگز این مسائل، جامۀ عمل نپوشیدند.
از مشکلاتی که مردم منطقه شرقی به ویژه قطیف و احساء با آن روبه رو بودند، مسئلۀ پرداخت مبالغ هنگفت با عنوان زکات بود. این مشکل، بیشتر بر دو قشر فشار وارد می کرد:
1. صاحبان
زمین های کشاورزی؛
2. باغداران
که بیشتر آنان شیعه بودند.
ص: 296
همچنین مردم آن دیار باید به ناچار، گوسفندان و شتران خود را به عنوان زکات می دادند. مردم، موظف بودند که صورت اسامی و تعداد نخل ها و نام زمین داران را به ادارۀ مالیات ارسال کنند.
همۀ مردم احساء موظف بودند تا زکات خود را به ادارۀ مالیات تحویل دهند؛ یعنی مردم می بایست هزینۀ حمل و نقل را هم می پرداختند.
در بحران اقتصادی سال های 1350 - 1349 جهان، مردم قطیف و احساء بیشترین خسارات را متحمل شدند. این خسارات، نتیجۀ تعیین مالیات سنگین، فشار بر مردم و مصادره گستردۀ اموال و دارایی های مردم برای تضعیف آنها از نظر اقتصادی بود و شیعیان بیشترین خسارت را تحمل کردند.
در آن سال، قیمت خرما - که غذای اصلی مردم و بهترین محصول آنها بود - کاهش قابل ملاحظه ای یافت. با کاهش قیمت خرما، مردم از پرداخت مالیات عاجز بودند و بدین ترتیب بحران اقتصادی سختی گریبانگیر مردم شد.
این در حالی است که طبق قوانین اسلام، زکات را می بایست برای آبادانی و عمران منطقه ای که زکات از آن جمع آوری شده به مصرف برسانند و در صورت بی نیاز بودن آن نواحی، می توانند در دیگر مناطق مصرف کنند. زکات جمع آوری شده از قطیف و احساء، هرگز برای آبادانی این مناطق مصرف نمی شد و به فقرا و مساکین این دو منطقه نیز داده نمی شد.
آن گاه که بحران های اقتصادی، گریبانگیر همه کشورهای جهان و کشور عربستان سعودی شده بود. سال های 1925 و 1924 م، اوج این بحران های اقتصادی در جهان بود. جنبش اخوان و انقلاب نمر در قطیف، انقلاب ابن رفاده در شمال حجاز، جنگ عربستان با یمن بر سر بحران عسیر، از بین رفتن شغل
ص: 297
صید لؤلؤ به دلیل تولید لؤلؤ مصنوعی، کاهش تعداد حجاج و... از پیامدهای این بحران اقتصادی بودند.
هنگام اخذ مالیات برای شیعیان سختگیری می کردند و در تعیین مالیات های گمرکی و... نیز عدالت رعایت نمی شد. بدین ترتیب که مالیات های تعیین شده در مناطق سنی نشین با مالیات های تعیین شده در مناطق شیعه نشین، تفاوت زیادی داشت و مالیات شیعیان بسیار سنگین تر از مالیات اهل تسنّن بود.
با تثبیت حاکمیت ابن سعود بر احساء، مالیات گمرکی را تا 8 درصد از کل وارداتی که از طریق دریا وارد می شود، افزایش دادند. این واردات تا عصر نفت از مهم ترین واردات سالانه بود.
برخی از دیگر مالیات هایی که به صورت عمدی برای ضربه زدن به شیعیان برنامه ریزی شده بود، به شرح ذیل است:
بیشتر ماهیگیران را شیعیان تشکیل می دادند. مأموران مالیاتی سر راه ماهیگیران می نشستند و یک پنجم ماهی های صید شده از آنها را می گرفتند و در بازارمی فروختند. مردم این کار مأموران را راهزنی می دانستند و خرید و فروش آن ماهی ها را جایز نمی دانستند.
به نظر می رسد که تعیین مالیات سنگین برای ماهیگیران با هدف فشار بیشتر بر شیعیان صورت گرفته باشد؛ زیرا بیشتر ماهیگیران را شیعیان تشکیل می دادند و تعداد کمی از مردم اهل تسنّن به این حرفه مشغول بودند.
ص: 298
یکی از مشاوران ملک بن سعود، مالیات بر جهاد را این گونه تعریف می کند:
و هو ما یدفعه المکلفون بالجهاد من رجال القبائل حینما لا یودونه باشخاصهم؛((1))
چنانچه کسی در فراخوان عمومی پادشاه برای جنگ، چه کوچک و چه بزرگ، شرکت نکند، باید این مالیات را بپردازد.
مالیات جهاد در حقیقت، همان جزیه است که به یهودیان و مسیحیانی تعلق می گیرد که در پناه دولت اسلامی زندگی می کنند. این جزیه را برای شیعه تعیین کرده اند و هیچ استثنایی هم قائل نشده اند. جزیه را فقط از مردان می گیرند، نه از کودکان و زنان؛ اما سعودیان از زنان، مردان و حتی کودکان شیعه هم جزیه می گیرند.
به دلیل نپرداختن مالیات (جزیه)، دویست نفر از شهروندان شیعی را زندانی کردند. این کار، زنان را وا می داشت تا طلا و زیورآلاتشان را بفروشند تا با پول آنها جزیه را بپردازند و شوهرانشان را از زندان آزاد کنند.
بزرگان شیعه، هیأتی را برای ملاقات و گفتگو با ملک ابن سعود به ریاض فرستادند. آنها پس از توضیحات فراوان به ملک ابن سعود گفتند: «چیزی از ما باقی نمانده است و نابودی ما نزدیک است». ابن سعود متکبرانه فقط پاسخ داد: «شما حیا نمی کنید؟»((2))
به این ترتیب اکثر شیعیان، ناچار از سرزمین خود به دیگر مناطق، از جمله
ص: 299
بحرین هجرت کردند. شیعیانی که در احساء بودند، همانند شیعیان قطیف یا بیشتر از آنها دچار مشکلات شدند. چون قطیف، مرکز مبارزات سیاسی شیعیان در عربستان بوده است به همین دلیل ابن سعود، پسر عمویش، عبدالله بن جلوی را - که به قساوت قلب و ترور شهرت داشت - به مقام «حاکم منطقه» برگزید.
دلیل انتخاب و انتصاب او به حاکمیت این منطقه، سرکوب حرکات و مبارزات سیاسی شیعی در برابر حکومت بوده است.
هر شیعه باید بین 8 - 5 درصد از قیمت فروش حیوانات خود را به حکومت بپردازد و این مالیات اختصاص به شیعه و دیگر قبایل منطقه شرقی - که با حکومت مخالف هستند - دارد. این مالیات شامل حیوانات حمل و نقل، مانند: شتر، الاغ و قاطر نیز می شد.
این مالیات نیز اختصاص به شیعه داشت و شامل مشاغل آهنگری، نقاشی، خیاطی، کارکنان داروخانه ها، پزشکان عمومی، مغازه داران و... می شد.
این نوع مالیات اختصاص به شیعیان قطیف داشته است.
این نوع مالیات به صیادان لؤلؤ تعلق می گرفت.
غیر از موارد مذکور، کاتبان دادگستری و قضات نیز مالیات مخصوص به
ص: 300
خود را داشتند و بنگاه های معاملاتی املاک نیز از فشارهای ابن سعود بی نصیب نبودند.
«ابن جلوی»، (حاکم منطقه شرقی)، و مؤدیان مالیاتی اش، بردگان و زیردستان خود را برای جمع آوری مالیات می فرستادند و چنانچه کسی می گفت که ندارم، دایره ای برای او رسم می کردند و او را تهدید به قتل می کردند؛ چنانچه او از آن دایره خارج می شد، منزل او را بازرسی می کردند و هر آنچه به دست می آوردند، با خود می بردند. آنها حتی کودکان را برای خدمت به قصر امیر منطقه شرقی می بردند و اگر چیزی در خانۀ آن شخص پیدا نمی شد، او را زندانی می کردند.((1))
در مدارک صادر شده از حوزۀ ریاست شهرداری قطیف، چنین آمده بود:((2))
- 000/40 متر مربع برای امیر عبدالرحمان بن سعود؛
- 870/042/2 متر مربع برای نوف بنت محمدبن عبدالعزیز؛
- 350/4/30/3 متر مربع برای مادر امیر فیصل بن خالدبن عبدالعزیز، همسر ملک؛
- 000 /500/2 متر مربع برای عبدالمجیدبن عبدالعزیز؛ امیر مدینه منوره؛
- 000 /893/1 متر مربع برای سلطان بن عبدالعزیز؛ وزیر دفاع؛
- 300 /82/4 متر مربع برای منیرهًْ بنت فیصل؛
- 650 /014/2 متر مربع برای عبدالمجیدبن عبدالعزیز (بار دوم)؛
ص: 301
- 000 /947/1 متر مربع برای فرزندان فیصل بن سعود؛
- 000 /040/1 متر مربع برای شاری بن عبدالعزیز؛
- 000 / 500 متر مربع برای سعدبن خالد.
موارد دیگری که زمین های مردم بین هیئت حاکمه و نزدیکان آنها تقسیم شد:
- 000 / 100 متر مربع برای امیر ترکی بن ناصربن عبدالعزیز - جنوب کویری قریة أم الساهک؛
- 000 / 000 / 4 متر مربع برای بندربن محمدبن عبدالرحمان؛ شرق راه های جبیل زمین های زیادی که مساحت آنها نامعلوم است برای امیر منطقۀ قصیم عبدالله عبدالعزیز؛
- 000 / 400 متر مربع برای امیر فهدبن سلمان، نائب امیر منطقۀ شرقی.
حاکمان منطقه شرقی عربستان و به ویژه حاکمان دو منطقۀ احساء و قطیف، دستور مصادرۀ اموال شهروندان شیعی را صادر می کردند و یا مالیات های سنگینی را برای آنها مقرّر می داشتند.
برای نمونه می توان به اموال مصادره شدۀ زنی به نام «زینب لبقشی»، اشاره کرد که به دلیل نپرداختن مالیات هنگفتی که برای او مقرر کرده بودند او را به زندان انداختند. در زمان بازجویی به گونه ای صحبت و عمل کرد، که او را فردی سنی مذهب بدانند. به همین دلیل، امیر با بازداشت کردن او مخالفت کرد.((1))
ص: 302
روش مصادره اموال در تاریخ کشور عربستان سعودی چیز تازه ای نیست و این روش در مصادرۀ اموال، حکومت های اول و دوم سعودی ها نیز وجود داشته است.
دولت کنونی عربستان نیز آن را برگزیده است. اهالی احساء، نام بسیاری از باغ ها را ذکر کرده اند که حاکمان منطقه آنها را مصادره کردند؛ مانند: الحقل، العمار، الشراع، الشهیبی، ابوسحیل السحمیه و... . یکی از مشهورترین اموالی که حاکمان منطقه مصادره کرده اند، مصادرۀ املاک ابن جمعه است.((1))
از آنجایی که هیئت حاکمه سعودی از وجود سلاح در مناطق شیعه می ترسیدند، سعی می کردند تا به هر شکلی، سلاح - و آنچه که در تجهیز یک جنگجو مفید است - را از مناطق شیعه نشین جمع آوری کرده و شیعیان را خلع سلاح کنند.
همین مسئله، زمینه ساز قیام های مردمی بسیاری شد که می توان به قیام شیخ محمد النمر، اشاره کرد.
برخی از محدودیت ها و مظلومیت های پیروان مکتب اهل بیت علیهم السلام را در ابعاد سیاسی به صورت فهرست وار بیان می کنیم و سپس به توضیح پاره ای از آنها خواهیم پرداخت.
- محروم بودن از آزادی های فردی و اجتماعی؛
ص: 303
- جلوگیری از استخدام و به کارگیری پیروان مکتب اهل بیت علیهم السلام در مصادر کلیدی و مشاغل امنیتی و سیاسی جامعۀ خویش؛
- منع انتخاب نمایندگان این طیف وسیع، در مجالس مختلف کشور توسط مسئولیت های انتصابی هیئت حاکمۀ وهابیت؛
- ممانعت از تشکیل احزاب و گروه های سیاسی؛
- اعمال فشار بر گروه ها و اقشار مختلف، بدون دلیل و مدرک، به سبب اتخاذ سیاست های ضد شیعی؛
- جلوگیری از ارتباط و تعامل پیروان مکتب اهل بیت علیهم السلام با سایر شیعیان منطقه و جهان؛
- نسبت دادن دروغین انفجارها، خراب کاری ها و نسبت های ناروا به سبب مخدوش ساختن چهرۀ شیعیان در افکار عمومی؛
- فقدان امکان پیشرفت در مسئولیت ها و پُست های سیاسی کشور؛
- ممانعت از استخدام در مشاغل امنیتی، سیاسی و مسئولیت های لشکری و کشوری؛
- تبعیض نه تنها در فرصت های شغلی و مشاغل مهم و کلیدی، بلکه حتی در مشاغل سطح پایین جامعه؛
- جلوگیری و ممنوعیت از انتشار مطالب و افکار سیاسی شیعیان در مطبوعات، جراید و رسانه های عمومی کشور.
پیش از به قدرت رسیدن آل سعود و سیطرۀ آنها بر جزیرهًْ العرب در دوره های
ص: 304
مختلف تاریخی، شیعیان شرقیه و شیعیان بحرین - که یک منطقه به شمار می آمدند - دارای حکومت، ارتش و مجالس مختلفی بودند. در بعضی دوره ها، حکومت های تحت نفوذ شیعیان به بیش از یک قرن هم رسید؛ البته در دوره هایی هم حکومت نداشتند.
پس از به قدرت رسیدن آل سعود در جزیرهًْ العرب به تدریج شیعیان مناطق شرقیه و بحرین تضعیف شدند و اقتدار سیاسی خود را بر این مناطق از دست دادند. این خانواده در اوایل زمامداری توانستند قدرت را از منطقه شرقیه بگیرند؛ اما نتوانستند شیعیان بحرین را از قدرت برکنار کنند. این امر باعث شد که شیعیان منطقه شرقیه با کمک شیعیان بحرینی، قدرت مختصری را برای خود حفظ کنند تا اینکه عثمانی ها وارد منطقه شدند و با ورود آنها، اقتدار شیعیان در بحرین تضعیف شد. در نتیجه اقتدار شیعه در منطقه احساء نیز که در واقع تجلی اقتدار شیعیان شرقیه بود رو به ضعف نهاد.
با وجود ضعف اقتدار سیاسی در دوران عثمانی ها، شیعیان در احساء و قطیف یک خطر به شمار می رفتند. به این ترتیب حیات سیاسی خود را در قالب تجمعات فرهنگی و مجالس محلی به رخ عثمانی ها می کشیدند.
انگلیس پس از ورود به منطقه و جنگ با عثمانی ها، متوجه قدرت سیاسی مجالس محلی و تجمعات شیعیان در احساء، قطیف و سایر مناطق شیعه شد. انگلیس با استفاده از حیله و نیرنگ برای از بین بردن عثمانی ها، آنها را به خدمت گرفت و ایشان را وسیله ای برای اخراج عثمانی ها از این مناطق قرار داد.
شیعیان از نظر دید سیاسی و شناخت، ضعف داشتند و انگلیس، این روباه مکار را به خوبی نمی شناختند. اما با اخراج ترک ها منطقۀ شرقیۀ شیعه نشین نیز
ص: 305
همانند نجد و حجاز تحت نفوذ انگلیسی ها قرار گرفت.
انگلیس پس از اخراج ترک های عثمانی، درصدد تقویت آل سعود بر آمد و هیچ امتیازی به رهبران شیعه نداد؛ بلکه در تضعیف آنها کوشید. آنها احساس می کردند که شیعیان نمی توانند افراد مطمئنی برای انگلیس در عربستان باشند؛ از این رو به کسانی در منطقه قدرت داد که در حدّ توان، شیعه را با روش های مختلف از سر راه بر می داشتند.
برای مثال انگلیسی ها در منطقۀ احساء، به وسیلۀ «ابن سعود» شخصی به نام «عبدالله جَلوی» را به حکومت گماشتند که در بدو ورود، مجالس و تجمعات شیعه را منحل کرد و سپس به تدریج، سران آنها را به روش های مختلف از بین برد، تا مزاحم حکومت نشوند. وی پس از نابودی سران شیعه، ظلم خود را گسترش داد و شیعیان را برای ساخت کاخ های متعدد به بیگاری کشید. او به مرور زمان، قانون گرفتن مالیات از شیعیان احساء و قطیف را تصویب و اعمال کرد. به این ترتیب مردم این مناطق، مالیات خود را به حکومت عبدالله می دادند و در صورت مقاومت کشته می شدند.
بعد از مدتی، از مردم این منطقه به صورت خدمتکار در کاخ ها بهره گرفته می شد. زنان نیز از این موضوع مستثنا نبودند و به نوبت در این کاخ ها به خدمتکاری مشغول می شدند.
البته در این دوره از تاریخ، مقاومت هایی نیز ثبت شده که کارساز نبوده و مشکلی را حل نکرده است. در این برهه، دولت انگلیس از نافرمانی حکام آل سعود بیمناک شد و در پی تضعیف آنها بر آمد و از این رو بار دیگر شیعیان فرصت پیدا کردند تا مجالس محلی و تجمعات خود را احیا کنند.
ص: 306
با ورود آمریکایی ها به منطقه و خروج مرحله ای انگلیس از عربستان، باز هم شیعیان از نظر توان سیاسی رو به ضعف نهادند؛ اما دیگر ظلم سابق، یعنی بیگاری و خدمتگزاری در قصرها از میان رفت. شیعیان در این دوره توانستند مقداری از تشکیلات سیاسی خود را به صورت ضعیف احیا کنند، به ویژه در منطقۀ احساء که مجالس متعددی وجود داشت که در تصمیم گیری محلی نیز مؤثر بود؛ اما به تدریج، عواملی در این مجالس نفوذ کردند که طرفدار دولت آل سعود بودند. به این ترتیب این مجالس هم به تدریج تحت اشراف دولت قرار گرفتند و از شکل قبلی خود - که مجالسی معترض بودند - خارج شدند.
پس از مدتی این مجالس هم منحل شد و دیگر نه از مجالس معترض خبری بود و نه از مجالس تحت اشراف؛ بلکه دولت با ایجاد تشکیلات سیاسی دولتی، مانند فرمانداری، بخشداری و... توانست از نظر اداری بر اوضاع مسلط شود. در این دوره، گاهی افرادی برای اعتراض قد علم می کردند، و یا اینکه تجمعاتی معترض، اعلام موجودیت می کردند؛ اما چون به صورت رسمی و تشکیلاتی هیچ حزب یا حرکتی نبود، در نتیجه آن افراد هم خیلی زود از میان برداشته می شدند.((1))
«امیر محمدبن سعود» و «شیخ محمدبن عبدالوهاب» در سال 1158 ه- . ق بر انتشار عقاید وهابیت با یکدیگر متحد شدند. آنها با هم توافق کردند که
ص: 307
فرمانروای درعیه (ابن سعود) قدرت سیاسی و ابن وهاب قدرت دینی را در دست گیرد. این امر با مخالفت شدیدی از سوی فرمانروایان مناطق مجاور روبه رو شد، به ویژه هنگامی که این دو هم پیمان، توسعه طلبی خود را به خارج منطقه درعیه گسترش دادند. در نتیجه این وضع به جنگ های متعددی بین «محمدبن سعود» و فرمانروایان نجد و احساء منجر شد. پس از ابن سعود، «عبدالعزیزبن محمد» جانشین او شد و به حاکمیت خود توسعه بخشید.
سپاه ستم در سال 1218 ه- . ق به مکه هجوم برد و به تخریب و ویرانی گنبدها و آثار مذهبی پرداخت. در این هجوم، گنبد زادگاه رسول اکرم صلی الله علیه و آله ، گنبد زادگاه حضرت علی علیه السلام و گنبد حضرت خدیجه سلام الله علیها هدف این ویرانی قرار گرفتند. در سال 1220 ه- . ق عرصه را بر اهل مدینه تنگ کردند و راه ها را بر آنان بستند. آنها مدت ها این کار را ادامه دادند و در نتیجه پس از هجده ماه محاصره، اهالی مدینه تسلیم شدند.
وهابی ها به محض ورود، دستور تخریب و ویرانی گنبد و بارگاه بزرگان اسلام و ائمۀ بقیع علیهم السلام را صادر کردند و تنها گنبد رسول الله صلی الله علیه و آله را باقی گذاشتند. آنان در این ماجرا گروهی از شیعیان را کشتند و مردم را از بوسیدن عتبات عالیات، راز و نیاز در اطراف مقابر اهل بیت علیهم السلام و برنامه هایی از این قبیل منع کردند.
رفتار رنج آور متجاوزان سعودی در مدینۀ منوره، سبب هتک حرمت آثار و مقابر اهل بیت علیهم السلام ، علویان و صالحان این دیار شد و قلب مسلمانان جهان را جریحه دار کرد؛ از این رو آتشفشان خشم جهان اسلام، تمام کشورهای اسلامی را
ص: 308
فرا گرفت و درخواست های مکرّر مسلمانان دنیا، مبنی بر آزادی حرمین شریفین از لوث وجود سعودی ها، افزایش یافت.((1)) دولت عثمانی از زمینه های فراهم آمدۀ تبلیغی استفاده کرد و برای عملی کردن خواسته های مسلمانان((2)) در سال 1222 ه- . ق از والی خود در مصر (محمد علی پاشا) کمک طلبید.
پاشای مصر در پنجم شعبان 1226 ه- . ق با حدود هشت هزار نفر، شکست های سختی را بر سعودی ها وارد ساخت. درگیری ها همچنان ادامه داشت تا آنکه عبدالله بن سعود در هشتم ذی القعده 1233 ه- . ق تسلیم مهاجمان شد.
دولت عثمانی پس از تصرف مدینه، آثار اسلامی که وهابیان تخریب کرده بودند، تجدید بنا کرد و در این راه از همکاری علمای جهان اسلام و هدایای زیادی که شیعیان عاشق از اطراف و اکناف تقدیم می کردند، بهره مند شد.((3))
ابن سعود بعد از آنکه در سال 1319 ه- . ق، بر ضد ابن عجلان در ریاض کودتای نظامی انجام داد، به طمع دستیابی بر دیگر مناطق؛ نجد، احساء و حوالی آن را در سال 1331 ه- . ق اشغال کرد. او سپس بر حائل، عسیر و جنوب آن استیلا یافت و بعد از آن، قصد تسلط بر حجاز را داشت که «اشراف» بر آن حاکم بودند؛ در حالی که شریف حسین و ابن رشید (فرمانروای منطقه حائل) به مخالفت با سعود و ابن صباح (هم پیمان او و حاکم کویت) پرداختند.
ص: 309
شریف حسین و ابن رشید از متابعان ترک ها بودند؛ اما ابن سعود و ابن صباح از حمایت های استعمارگر پیر - انگلستان - بهره مند شدند. بعد از جنگ جهانی اول، موضع شریف عوض شد؛ زیرا انگلستان به آن امید که دولت عثمانی را در هم بکوبد، به امیران حجاز وعده داد که یک کشور پادشاهی بزرگ عرب را ایجاد کند. این کشور که سوریه، عراق و فلسطین را شامل می شد، نتیجۀ موافقت نامۀ شریف حسین و مک ماهون بود. از سوی دیگر، لندن طی اعلامیۀ بالفور، فلسطین را به یهودیان واگذار کرد.
هاشمیان نیز دل مشغولی هلال خصیب (سرزمین های مرتفع و حاصلخیز هلالی شکل بین خلیج فارس و سواحل فلسطین) را داشتند. افزون بر آن کلنل کاکس انگلیسی با عبدالعزیزبن سعود زدوبند کرده بودند و بر اساس همین توافق، ابن سعود بدون تحمل دردسر، مجموع شبه جزیره را به تصرف در آورد. او نخست، مرکز نجد، ریاض و پیرامونش را فتح و در سال 1342 ه- . ق مکه را تسخیر کرد و سپس هاشمیان را از این ناحیه بیرون راند.((1))
در جمادی الثانی 1343 ه- ق شهر جده و سپس مدینۀ منوره در محاصرۀ نیروهای سعودی قرار گرفت و پس از محاصره ای طولانی سقوط کرد. طی محاصره، مردم آن شهر به ویژه شیعیان، رنج زیادی متحمل شدند. «مستر رتز» جهانگرد اروپایی - اوضاع اسفبار حاکم بر مدینه را بعد از این رخداد زجرآور،
ص: 310
چنین وصف کرده است:
نتیجه ای که این محاصرۀ قبیح به بار آورد، این است که تعداد اهالی مدینه به شش هزار نفر رسید؛ در حالی که پیش تر تعداد اهالی آن به هفتاد یا هشتاد هزار نفر می رسید.((1))
در ماجرای یورش به مدینه که در هشتم شوال 1344 ه- . ق صورت گرفت، وهابی ها برای بار دوم، تخریب اماکن مقدسه، بقعه و بارگاه پاک ترین انسان های مدفون در بقیع را شروع کردند. آنها تمام معماران مدینه را موظف کردند تا در این جنایت شرکت کنند.
شهید آیت الله سید حسن مدرس در هشتم شهریور 1304 ه- . ش مطابق با یازدهم صفر 1344 ه- . ق طی نطقی پرشور در مجلس شورای ملی سابق، حکومت وهابیان را تهدید کرد. او از رفتار آنان به شدت انتقاد و آمادگی خود و شیعیان را برای عزیمت و جلوگیری از تخریب اماکن مقدسه اعلام کرد؛ همچنین در بخشی از بیانات افشاگرانۀ خود فرمود:
این اتفاقی که امروز افتاده و استماع فرموده اید، ویرانی شهر مدینه و حرکت به سوی عراق برای ویرانی قبور ائمۀ اطهار علیهم السلام ضایعۀ بزرگی است. دولت مکلف است تحقیق ها را کامل کرده، به عرض مجلس برساند... به عقیدۀ من اکنون باید تمام فکر را صرف این کار کرد، ما این تجاوزات را نمی توانیم ببینیم و نخواهیم گذاشت که ادامه یابند و اماکن متبرکه و مراکز دینی و اسلامی دستخوش تجاوز متجاوزان
ص: 311
شود. با قدرت و قاطعیت آنها را حفظ می کنیم و متجاوزان را سرکوب می کنیم... .((1))
وقتی آل سعود با مراقد و بارگاه اهل بیت علیهم السلام چنین برخورد خصمانه ای دارند، آشکاراست که با دوستان و عاشقان خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله چگونه رفتاری می کنند؛ آنان پس از آنکه گروه زیادی از شیعیان را کشتند، دارایی آنها را نیز به یغما بردند و بازماندگان را مجبور کردند که طبق شعائر وهابی رفتار کنند و در نماز جمعه و جماعت آنان حضور یابند. آنها همچنین به شیعیان اجازه ندادند که بارگاه مطهر نبی اکرم صلی الله علیه و آله را زیارت کنند.
ابن سعود در سال 1953 م درگذشت و پسر ارشدش سعودبن عبد العزیز به سلطنت رسید. او در سال 1964 م از کار بر کنار و ملک فیصل به پادشاهی منصوب شد. در 24 مارس 1975 م برابر با 5 فروردین 1354 ه- . ش ملک فیصل به دست برادرزاده اش به قتل رسید و پس از وی، ملک خالد، زمام امور را به دست گرفت. با مرگ او در سال 1982 م ملک فهد به پادشاهی عربستان رسید و طی حکومت این افراد نیز شیعیان حجاز و دیگر نواحی تحت سیطره آل سعود با تنگناهای زیاد و فشارهای سختی روبه رو بوده اند؛ اما چون بوستان معطری، هویت ارزشمند خویش را حفظ کردند.
در کتاب «حرمین شریفین» چنین آمده است:
گروهی از شیعیان حجاز که در مدینه سکونت دارند، به
ص: 312
لحاظ شغل کشاورزی و نخل داری به خاندان نخلی مشهورند، اینها شیعه اثنا عشری و از سادات حسینی هستند.((1))
این طایفه با وجود رنج های فراوان و دشواری هایی که داشتند و برخلاف آنکه خلفای عباسی بسیاری از آنان را کشتند و گروهی را در زندان های مخوف گرفتار کردند، نه از آیین خود دست کشیدند و نه مدینه را ترک کردند. با روی کار آمدن وهابیان، این گروه از شیعیان، به سختی تحقیر و استهزا شدند.
در ربیع الثانی 1346 ه- . ق شیعیان نخلی، قیام کردند؛ زیرا تاب اهانت ها و جنایات وحشیانه خانواده سعودی را نداشتند. عبدالعزیزبن ابراهیم، برای سرکوبی این نهضت روانه مدینه شد و متجاوز از هفت هزار نفر شیعه را به شهادت رسانید که اغلب، زن و کودک بودند. پس از آن، عده زیادی از شیعیان به سوی مصر، اردن و دیگر کشورهای عربی گریختند. بعد از این قیام، تحقیر شیعیان نخل دار شدت یافت و آل سعود فرمان دادند که با آنان رفت و آمد نشود و آنان را در مراکز خدمات دولتی و بخش خصوصی استخدام نکنند.((2))
در سال 1371 ه- . ق کشاورزان نخلی، در اجتماعی خواستار شدند که تحقیر آنان پایان یابد و با آنها مانند یک انسان برخورد شود؛ اما سعودی ها به جای برآوردن خواسته منطقی آنان، جنایت دیگری را بر اعمال وحشیانه خود افزودند.
ص: 313
ماجرا این گونه بود که عبدالله فیصل - پسر ملک فیصل - با هواپیمای ویژه از جده به سوی مدینه حرکت کرد و به محل اقامت این کشاورزان زحمت کشیده حمله برد. به دستور وی، آنان را شکنجه و آزار سختی دادند، دست و پای آنان را به پشت ماشین ها بستند و در خیابان ها آن قدر به زمین کشیدند تا از پای در آمدند. عده ای نیز در زندان ها بر اثر شکنجه زیاد، جان به جان آفرین تسلیم کردند.((1))
با وجود همه این سختگیری ها و اختناق و فشار وهابی ها، خوشبختانه شیعیان همچنان پر شور و در حالت تقیه، اعمال مذهبی خود را انجام می دهند و درباره مسائل دینی و اعتقادی خویش، راسخ و استوار مانده اند.
همان گونه که در بخش پیشین اشاره شد، دولت بریتانیا برای اخراج عثمانی ها از تجمعات و مجالس محلی و همچنین از نفوذش بین شیعیان احساء و قطیف استفاده کرد و بعدها هم دولت عربستان، بار دیگر این مجالس را به کار گرفت؛ البته افرادی وارد آنها می شدند که وابسته به نظام بودند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و بیم حاکمان عربستان از شیعیان، این مجالس منحل شدند و دیگر به شیعیان، اجازه تشکیل هیچ گونه تجمعی داده نشد. اگر دولت احساس می کرد که فرد یا افرادی در صدد تشکیل جمعیتی، به ویژه جمعیت های سیاسی هستند، با آنها به شدت برخورد می کرد.
ص: 314
افزون بر آن، تجمع در مساجد و حسینیه ها به ویژه در ماه های محرم و رمضان که پیش از پیروزی انقلاب اسلامی آزاد بود، ممنوع اعلام شد؛ به ویژه در شهرهای قطیف، تاروت و سیهات. در پنج سال اول پس از پیروزی انقلاب، بعضی از مساجد مرکزی تعطیل شدند و یا اینکه مراسم مذهبی در آنها تحت اشراف نیروهای امنیتی انجام می شد.
در احساء به سبب محدود بودن علمای انقلابی، کمتر نظارت انجام می شد؛ همچنین از سال سوم به بعد از تظاهرات تاسوعا و عاشورا که در دو سال اول پس از انقلاب در آن مناطق مرسوم شده بود، به شدت جلوگیری شد و با تظاهرکنندگان بر خورد می شد؛ اما شیعیان که پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران بر جرئتشان افزوده شده و توان معنوی آنها صد چندان شده بود، این ممنوعیت ها را بی اهمیت می دانستند و برای اجرای مراسم مذهبی و فرهنگی اصرار می ورزیدند. آنان در این راه، شهدایی نیز تقدیم کردند که همین شهدا اهمیت آنها را افزایش داد.
این تجمعات سیاسی و فرهنگی، اصرار بر اجرای مراسم مذهبی و رویارویی با دولت سعودی، جوانان را بر آن داشت تا تحت لوای تشکیلات منظمی، مبارزات خود را آغاز کنند؛ از این رو آنان بر آن شدند تا هر چه منظم تر به تشکیل احزاب و سازمان هایی بپردازند که به طور عمده، جنبه مبارزاتی داشتند.
از این موضوع نتیجه می گیریم که اهتمام شیعیان به مسائل سیاسی، حزبی و سازمانی پس از پیروزی و تأثیرگذاری انقلاب اسلامی شکل گرفت و این تشکل ها روزبه روز منظم تر، قوی تر و پرمحتواتر شدند تا جایی که امروزه شیعیان در مناطق شیعی، احزابی بسیار قوی دارند که دارای تشکیلاتی هستند.
ص: 315
گرچه بیشتر احزاب و سازمان های فعال شیعی در خارج از عربستان فعال اند؛ اما مردم در داخل، به روش های مختلف با آنها ارتباط دارند و حتی برای آنها کمک های مالی نیز می فرستند.
این احزاب در بدو امر، جنبه مبارزاتی داشتند و به رویارویی با دولت عربستان برمی خاستند؛ اما به تازگی و با توجه به اوضاع جدید، بیشتر در جهت سیاسی و فرهنگی فعال شده و در ابن بعد به مبارزه پرداخته اند. آنان در این راستا بیشتر به نشر کتب، مجله ها و نشریه های مختلف می پردازند و به این صورت با شیعیان مناطق مختلف، ارتباط دارند.
حقیقت امر این است که در تمام ادوار، شیعیان منطقه الشرقیه و سایر مناطق، موفق به انتشار نشریه رسمی نشده و رسانه گروهی مخصوصی نداشته اند؛ حتی در بخش های علمی و غیرسیاسی نیز تا این زمان موفق به انتشار نشریه ای نشده اند.
البته در لندن، یک سری مجله ها با نام «البقیع» و در مکان های دیگر، مجله های دیگر با نام های مختلف، نظیر الحرمین و... منتشر شده است که جنبه مخالفت با حکومت آل سعود را دارند.
شیعیان از داشتن هرگونه جریده و یا رسانه گروهی محروم اند. علت این امر، تنها دولت وهابی سعودی نیست؛ بلکه برخی علمای افراطی وهابی نیز عامل مهمی برای آن به شمار می روند. وهابی ها همیشه تلاش کرده اند که شیعیان را در تنگنا و انزوا قرار دهند. آنان در همه حال، مخالف این بودند که آزادی شیعیان به
ص: 316
حدی برسد که از مجله یا رسانه ای سود ببرند. اگر دولت هم اجازه چنین کاری را بدهد و آزادی های محدودی را برای مردم این منطقه در نظر بگیرد، علمای وهابی با دخالت خود، با شدت تمام از این امر جلوگیری می کنند و حکام سعودی را مجبور به پس گرفتن اظهارات خود می کنند؛ از این رو می توان نتیجه گرفت که، تا تفکر افراطی وهابیت در عربستان وجود دارد، امیدی به رفع این محرومیت ها از شیعیان نیست.
البته شیخ حسن صفار از امیر محمد، فرزند فهد، قول انتشار یک مجله هفتگی رسمی را گرفته است. سال هاست که بحث راه اندازی آن مطرح است؛ اما هرگاه علمای وهابی احساس می کنند که بحث راه اندازی این نشریه جدی می شود، مخالفت می کنند و دولت را مجبور به عقب نشینی می کنند.
گرچه نشریه ای که او منتشر کند، کبریت بی خطری بیش نیست و شیخ حسن صفار معترض وهابیت یا دولت نخواهد بود؛ اما با این حال، وهابیان مخالفت شدید خود را با وجود چنین نشریه ای اعلام می دارند.
دولت عربستان سعودی از اوایل تأسیس، نسبت به شیعیان حساس بود و این حساسیت و ترس روزبه روز مشهودتر می شود. به همین دلیل از دیرباز، سیاست منع شرکت شیعیان در مسائل و پروژه های سیاسی را در پیش گرفته است.
شیعیان در طول تاریخ حیات آل سعود سعی کردند که با روش های مختلف، این ممنوعیت را از میان بردارند؛ اما حکام سعودی در هر شرایطی از خود انعطاف نشان نداده اند.
ص: 317
حاکمان عربستان، هیچ حقی را برای مشارکت شیعیان در امور سیاسی قائل نشده اند؛ البته در مواردی بسیار کم در حد بخشدار یا دهدار و در حد بسیار نادر به سمت شهردار در یکی از شهرهای کوچک منطقه شرقیه به کار گرفته شدند؛ البته این امور به ندرت و برای زمانی محدود و در مقاطع خاصی اتفاقی افتاده اند.
در سال 1975 م به بعد، شیعیان اجازه یافتند که در کادرهای پایین نظامی به استخدام ارتش عربستان درآیند. پس از حمله عراق به کویت، دولت عربستان بیشتر آنان را اخراج و یا مجبور به استعفا یا بازنشستگی کرد؛ حتی برای عده ای از آنها که بیش از 400 نفر بودند، به دلایلی دستور بازداشت یا ممنوع الخروج بودن از کشور را صادر کرد، و پاسپورت های آنان را ضبط کرد؛ البته تعداد کمی نیز در مشاغل خود باقی ماندند که در مشاغل پایین، مثل خدمت در آشپزخانه و نظافت و کار در تعمیرگاه ها به کار گرفته می شوند.
در ذی القعده سال 1406 ه- . ق وزیر دفاع عربستان، طی اطلاعیه ای دستور داد که تمام شیعیانی که در ارتش شاغل هستند، از پادگان ها و مراکز کارشان خارج نشوند، تا از همه آنها بازجویی به عمل آید که این امر چند روز طول کشید و در این مدت شیعیان، انواع اهانت ها را متحمل شدند.
در سال 1985 م دستور داده شد که از شیعیان تحت هیچ شرایطی در ارتش استفاده نشود و از سربازان شیعه در کارهای خدماتی و غیرحساس استفاده شود. از مجموع موضوعات ذکر شده، می توان نتیجه گرفت که دولت عربستان درباره به کارگیری شیعیان، نه تنها قصد تعدیل در قوانین را ندارد؛ بلکه روزبه روز بر تشدید محدودیت ها می افزاید. به این ترتیب هیچ یک از شیعیان نمی توانند در ارتش، مناصب حساس نظامی را به عهده بگیرند و کسانی هم که در پست هایی
ص: 318
در ارتش کار می کنند، مشاغل پایینی را به عهده دارند.
درباره ادارات، شیعیان فقط می توانند در کارهای بسیار پایین انجام وظیفه کنند؛ مانند پستچی، سرایداری مدارس، نظافتچی ادارات و در نتیجه برای مناصب مهم، همچون: شهرداری، بخشداری و یا اداره شهرهای کوچک نیز از آنها استفاده نمی شود.
همیشه فرمانداران و شهرداران مناطق شیعی از افراد سنی و وهابی انتخاب می شوند. این افراد، نه تنها خدمتی به مردم نمی کنند، بلکه سعی می کنند از راه های مختلف به دین، مذهب، آداب و رسوم شیعیان اهانت کنند. این حاکمان برای انجام چنین کارهایی از سوی سلفی ها نیز پشتیبانی می شوند.
در بخش های سیاسی وزارت خارجه و یا وابستگی های خارج از کشور، شیعیان بطور مطلق نمی توانند به عنوان سفیر یا کنسول و یا حتی کارمند وزارت خارجه مشغول به کار شوند.
در صفر سال 1409 ه- . ق تعدادی از بزرگان شیعه برای امیر عربستان نامه ای نوشتند و در آن درباره بی اعتنایی به شیعیان در استخدام آنها در ادارات مختلف اعتراض کردند. این نامه پس از مقدمه شامل 5 بند اعتراض به شرح ذیل است:
1. با
توجه به اینکه آرامکو در مناطق شیعه نشین است و در بدو تأسیس بیشتر کارکنان آن شیعه بودند؛ چرا در دهه اخیر استخدام شیعیان در این مناطق ممنوع شده است؟
2. علت
نپذیرفتن شیعیان در دانشگاه ها و ادارات وابسته به آن چیست؟
3. علت
استخدام نکردن شیعیان در ادارات دولتی چیست؟
4. علت
ارتقا نیافتن کارمندان شیعه - که از قدیم استخدام شده اند - چیست
ص: 319
و چرا آنان سالیان متمادی در یک رتبه شغلی باقی مانده اند؟
5. افزون
بر ارتقا نیافتن رتبه آنان گاهی بعضی از کارمندان تنزل رتبه نیز داشته اند و دلیلی هم برای این موضوع ارائه نشده است؟
در پایان این نامه آمده است: ای امیر! تو بر ما حاکم هستی و خداوند بر تو؛ پس همان را برای ما بپسند که می خواهی خداوند برای تو بپسندد، که قیامت نزدیک است «یوم لاینفع مال و لابنون» فکر نکن اگر درهای کار را بر روی ما ببندی، خداوند از تو راضی خواهد شد و... .
از این گونه نامه ها بسیار نوشته شده است؛ اما حکومت به آنها بی اعتناست. آل سعود، سیاست خود درباره استخدام نشدن شیعیان در ادارات، ارتش، فرودگاه ها، وزارت خارجه، وزارت دفاع و... را تغییر نداده است و همچنان استخدام شیعیان الشرقیه و مدینه را ممنوع کرده است.
مجلس مشورتی عربستان - که افراد آن را پادشاه منصوب می کند - دارای 120 نماینده از مناطق مختلف عربستان است. این مجلس از سال 1992 م شروع به کار کرد و اکنون دوره سوم خود را طی می کند. تعداد نمایندگان آن از 60 نفر به 120 نفر افزایش یافته است؛ اما با این حال در این سه دوره، حتی یک نماینده از شیعیان انتخاب نشده است و با وجود جمعیت شیعه در مناطق الشرقیه و مدینه، متأسفانه نمایندگان این مناطق سنّی و وهابی هستند.
در بخش مشاغل نیز محدودیت های زیادی برای شیعیان قائل شده اند؛ مثلاً مؤسسات امنیتی، نظامی و... حق استخدام شیعیان را نداشتند. در عربستان سعودی، شیوه همه حاکمان آن کشور این بوده است که شیعیان به منصب وزارت یا معادل وزیر و مدیر کل یک وزارتخانه، شهردار، بخشدار، و حتی دهدار در
ص: 320
روستاهای شیعه نشین نرسند؛ بلکه شیوه آنها این است که حتی به پایین ترین مناصب نیز نباید برسند.
تبعیض درباره شیعیان در تمام بخش های زندگی عمومی در عربستان مشهود و ملموس است.
در بخش دیپلماتیک: ممکن نیست که یک شهروند شیعه در مقام سفارت، کنسول یا مقامی وابسته به سفارت عربستان سعودی یا حتی در مقام کارمندی عادی در یکی از نمایندگی های سیاسی این کشور به کار گرفته شود.
در بخش مطبوعات: در این بخش نیز روزنامه نگاران و نویسندگان شیعه با مشکلات فراوانی روبه رو هستند و تا کنون هیچ یک از شهروندان، روزنامه نگاران و نویسندگان شیعه نتوانسته اند به مقام عضو و رئیس هیئت تحریریه دست یابند و یا امتیاز صدور یک روزنامه و یا مجله را به دست آوردند.
برای نمونه می توان به یک هفته نامه اشاره کرد که جوانی شیعه از ساکنان قطیف در سال 1953 م منتشر کرد. بیش از چند شماره از انتشار این هفته نامه به نام «الجزیره» نمی گذشت که شخص ملک سعود با آن مخالفت کرد؛ از این رو نام آن در لیست سیاه قرار گرفت و مسدود شد.
در بخش آموزش: به دختران و زنان شیعه اجازه تدریس داده نمی شود؛ تا در مقام مدرس شیعی نامشان ثبت شود. افزون بر این در دانشکده های دینی نیز نمی توانند ثبت نام کنند.
بسیار بعید است که اجازه دهند یک شهروند شیعی، مدیریت یکی از مدارس در احساء را بر عهده بگیرد و یا به وکالت بپردازد و یا یک زن شیعی، مدرسه ای تأسیس کند.
ص: 321
در بخش پزشکی: حضور در این بخش نیز همانند دیگر مشاغل، کاری دست نیافتنی برای شیعیان اعم زن و مرد است. به نظر می رسد که علت این کار، برتری دانشجویان شیعی بر دیگر دانشجویان منطقه شرقی و شاید کل کشور باشد.
با برپایی تجمع بزرگ و اعتراض آمیز شیعیان، تعداد کمی از شهروندان شیعی در دانشکده های پزشکی پذیرفته شدند؛ مشروط به اینکه دارای معدل بالا باشند. در سال های اخیر کار به جایی رسیده است که به این بهانه که معدل دانشجویان شیعه پایین است، برخی از آنها را اخراج کرده اند؛ در حالی که این گونه نیست. این کار مسئولان حکومتی، نه تنها به شیعیان ضرر می رساند؛ بلکه برای همه مردم و کشور مضر است و به همین دلیل می بایست از پزشکان خارجی استفاده شود.
در مناطق قطیف و احساء، شیعیان محاکم قضایی داشتند که به حل و فصل اختلاف ها می پرداختند و قضات شیعه میان شیعه و سنی قضاوت می کردند. پس از شدت یافتن «فتنه طائفیه» علمای مذاهب رسمی کشور، اعلام کردند که مردم می توانند به هر یک از این دو محاکم (شیعه و سنی) برای رفع اختلاف های خود مراجعه کنند.
در 22 ذی القعده سال 1382 ه- . ق حُکم حکومتی؛ شماره 49662، امور اوقاف، میراث و وصیت به قضات شیعه واگذار شد؛ اما پس از یک سال از اجرای این حکم و بنابر حکم حکومتی شماره 11715 و در 20 ربیع الثانی، این حکم باطل اعلام شد و فقط امور شیعه به قضات شیعه واگذار شد.((1)) پس از
ص: 322
صدور این حکم، محکمه جدیدی به نام «محکمه اوقاف و مواریث» تأسیس شد که هدف آن حل مشکلاتی بود که حل آنها بنابر دلایلی به تعویق افتاده بود.
این محکمه را وزیر دادگستری، شهرداری ها، حج و اوقاف و شیخ عبدالعزیزبن باز با هدف حاکم کردن قانون گذشته پایه گذاری کردند.
دولت با تأسیس این محکمه، خواستار انجام دو کار شد:
1. قاضی
شیعه حق ندارد در روزنامه ها انحصار وراثت بدهد؛
2. احکام
صادر شده از سوی قضات شیعه، باید به هیئت بررسی در ریاض، فرستاده شوند.
شیعیان با این دو مسئله مخالفت کردند و اعتراض خود را طی نامه ای با امضای 13 نفر از بزرگان شیعه، در نهم صفر 1402 ه- . ق، به وزیر کشور ارسال کردند و خواستار اجرای بندهای 83 و 82 قانون محاکم قضایی شدند.((1))
شیعیان، خواستار این بودند که هیئت بررسی احکام قضایی صادره از قُضات شیعه، باید از بزرگان و عالمان شیعی باشند؛ زیرا کسانی که آرا و احکام صادره از سوی قضات و محاکم شیعی را بررسی می کنند، باید به مسائل قضایی شیعه آگاه باشند.
انگیزه حمله های وهابیت
مهم ترین انگیزه های وهابیت در اعمال فشار بر دیگر فِرَق اسلامی خصوصاً شیعیان؛ بدین شرح است؛ حس برتری جویی، افزون خواهی، مطامع مالی، تحریف واقعیات اصیل اسلامی، تقابل جدی آیین الهی اسلام با برخی آداب
ص: 323
و رسوم وهابیت و... که به اختصار به توضیح برخی از آنها می پردازیم:
بررسی دقیق تاریخ چند صد ساله وهابیت از جد اعلای آل سعود تا کنون حکایت از رازی سر به مُهر دارد. مسلمانان همواره از انحراف های پدید آمده در فرقه وهابیت و دشمنی آنان با دیگر فِرَق اسلامی نالیده اند. برخی مورّخان و تحلیلگران همواره از دلایل انحراف ها و حمله های آنان به دیگر مسلمانان متعجب بوده اند. آنها در مواردی به این نتیجه رسیده اند که وهابیان به دلیل برتری طلبی (غیرشرعی و غیراسلامی) و حب جاه، مقام و کشورگشایی، به دیگر جوامع و فرقه های اسلامی حمله می کنند و به قتل و غارت آنان اقدام می کنند.
ولی اکنون از این راز سر به مُهر، پرده بر می داریم و علی التحقیق می گوییم که غیر از برتری طلبی و کشورگشایی غیرمشروع، بررسی دقیق تهاجم وهابیت نشان می دهد که هدف آنها غارت اموال مردم و دیگر فرق و حتی غارت اموالی است که در اماکن مقدسه ای همچون مکه و مدینه موجود بوده است.
در زمانی که حاکم درعیه (از توابع نجد) محمدبن سعودبن مقرن بن مرجان بن ابراهیم بن موسی بن ربیعه بن مانع بود، شیخ محمدبن عبدالوهاب با نخستین حاکم سعودی یعنی محمدبن سعود، پیمانی را منعقد کرد که طبق آن، محمدبن سعود قول داد، برای گسترش وهابیت بکوشد و از سوی دیگر شیخ محمدبن عبدالوهاب هم اجازه و مشروعیت غارت و قتل عام مسلمانان را به حکومت داد و آنها در این مسیر هم پیمان شدند.
البته ناگفته نماند که جدّ اعلای آل سعود، یعنی «مانع» نیز هرگاه فرصت
ص: 324
می کرد، از قتل و غارت دیگر مسلمانان دریغ نمی کرد؛ همچنان که او به همراه پسرش «ربیعه» به آل یزید حمله کرد. در این تهاجم، آنان مردان قبیله را از دم تیغ گذراندند و زنان و اموالشان را تصاحب کردند و منطقه نفوذ خود را گسترش دادند.
فرزندان او نیز روش پدر را دنبال کردند، فرزند ابراهیم، مقرن نام داشت که جد اعلای آل سعود است. او با وسعت یافتن منطقه تحت نفوذش در نجد، حکومت کوچکی تشکیل داد. پس از او فرزندش، سعود با تاختن بر آل مَعْمَرْ که دایی های او بودند پس از متواری ساختن آنان به عینیه، با تصاحب زنان و اموال آنان در درعیه به امارت نشست.((1))
نکته قابل ملاحظه این است که هرگاه این خاندان به همسایگان مسلمان خود حمله کردند، با قتل عام مردان قبایل؛ زنان و اموال آنان را به غارت می بردند. اینان چه وجه شرعی و انسانی برای استفاده از زنان مسلمان قبایل و طوایف همجوار داشته اند؟ آیا این عمل جز بی دینی و لامذهبی واقعی، توجیه دیگری دارد؟ به هر حال تأمل بیشتر آنجا است که حتی به زنان و اموال دایی خود «آل مَعْمَرْ» نیز رحم نکردند!!!
پس از محمدبن سعود، فرزندش عبدالعزیز، جانشین پدر شد. او با پشتیبانی شیخ محمدبن عبدالوهاب کشور وسیعی پدید آورد. نخست در سال 1185 ه- . ق بر عشایر متحد نجد تاخت و آنان را در قریه حایر شکست داد. سپس سپاهیان امیر ریاض
ص: 325
را در سال 1187 ه- . ق تار و مار کرد و پس از مرگ دهام، ریاض را به تصرف خود درآورد.((1))
در سال 1190 ه- . ق شهر «ثَرْمَدَهْ» را گشود و سال بعد دو ناحیه مهم «سُدَیر» و «وَشْم» تسلیم او شدند. او اراضی شهرهای خرج، تهامه، مجمعه، حرمه، و بُرَیْدَه را تصرف کرد و با حمله به جبل شمَّر، حایل و قصیم؛ آن نواحی را نیز به تصرف در آورد و با قتل عام بسیار، اعراب سراسر عربستان را مرعوب و مطیع خود ساخت.((2))
وهابیان در عهد عبدالعزیز، منطقه عَسیر، تهامه، حجاز، عُمان، احساء، قطیف، منطقه حجاز از جمله مکه، مدینه، طائف، زیاره، بحرین، وادی الدّوایر، خَرْج، مُحْمِل، َشْم، سُدَیْر، قصیم،
جبل، شَمّر، مَجْمَعَه، منیع، بیشَه، رَنیّه و تُرابه را به تصرف خویش درآوردند و به کمک انگلستان خاندان سعودی بر تمام عربستان فعلی سیطره پیدا کرد و با تلاش انگلستان به رسمیت شناخته شد.
گسترش منطقه حکومتی و تصاحب اموال قبایل، نه تنها بودجه ارتش و کشور سعودی را فراهم ساخت؛ بلکه موجی از ثروت و رفاه را برای آل سعود به ارمغان آورد.
اما تأسف مضاعف آنجایی است که اینان، جز قتل و غارت و چپاول اموال فِرَق اسلامی حتی به اماکن مقدسه نیز حمله می کردند و ذخایر ارزنده ای، همچون موزه اشیای گران قیمت را به غارت می بردند. شرم آورتر آنکه گاهی مسجدی با ارزش ملکی زیاد را - که مربوط به دیگر فِرَق اسلامی بوده است - به بهانه های واهی، تخریب و زمین آن را برای استفاده های شخصی خویش به تملک در می آوردند.
مهم ترین و مشهودترین انگیزه وهابیت در حمله به مناطق به ویژه مناطق
ص: 326
شیعه نشین غارت اموال مردم بوده است. در کتب تاریخی حتی کتب تاریخی مربوط به وهابیت، پیوسته موضوع به دست آوردن اموال و املاک مناطق تصرف شده، ذکر شده است. موضوع انگیزه های مالی، بیانگر شباهت فوق العاده وهابیت و یهود، به یکدیگر در انحراف از ارزش های الهی است.
در متون تاریخی فراوانی آمده است که حاکمان وهابی با حمله به یک منطقه پس از تصرف و جمع آوری دارایی های منطقه، دوباره منطقه را رها کرده و به محل خویش باز گشته اند؛ مگر در مناطق شیعه نشین، که با توجه به عناد تاریخی و دیرینه شان با تشیع، پس از جمع آوری دارایی ها، برای تملک اراضی و املاک عمومی آنان در منطقه مانده و به غصب و ستم خویش ادامه داده اند. نمونه های فراوانی که در تاریخ ثبت شده، به روشنی از این موضوع حکایت می کند.
مالکی ها، مساجد متعددی در شهر مدینه داشتند که وهابیان آنها را تخریب و به جای آنها قصرهای خویش را بنا کردند؛ البته گفتنی است که بعضی از این مساجد در نقاط مرکزی و مهم شهر و دارای وسعت زیاد بوده اند. بیش از 50 مسجد هم، از شیعیان مدینه تخریب شد. منازل بنی هاشم، حضرت خدیجه، حضرت حمزه و دیگر مناطق تخریب شدند که همه این منازل دارای وسعت فراوان و در نقاط مهم شهر بوده اند.
بررسی دقیق مکان این تخریب ها در مستندات، نشان از آن دارد که همه این اموال به تصرف شخصی و حکومتی آل سعود و حاکمان آنها در آمده اند. وهابیان این اماکن را از بین برده و بناهای جدیدی (غصبی) جای آنها ساخته اند.((1))
ص: 327
نمونه های مستند زیر گویا و مبیّن این حقیقت تلخ است:
وهابی ها، پس از تصرف حرم نبوی صلی الله علیه و آله و قطع دست مسلمانان تولیت آن، خدام سودانی الاصل حرم نبوی صلی الله علیه و آله را احضار کردند و از آنها خواستند که گنجینه های حرم پیامبر صلی الله علیه و آله را به آنها تحویل بدهند؛ اما وقتی با مخالفت آنها روبه رو شدند، با شکنجه، آنان را وادار به نشان دادن جای گنجینه کردند.
در این گنجینه عظیم اسلامی که تمام مسلمانان در طول قرن ها به حفظ و زیادت آن کوشیده بودند و ذخیره بزرگی برای جهان اسلام به شمار می رفت، ده ها بشکه بزرگ از سکه های طلا، جواهر، زیورآلات اهدایی و وقفی مسلمانان جهان و آثار بی شمار باستانی اهدایی، مانند: تاج انوشیروان، شمشیر هارون الرشید، گردنبند قیمتی زبیده، (همسر هارون الرشید)، شمعدان هایی از زمرد، الماس های مستطیلی نایابی که به جای شمع در آنها بود، حدود هزار شمشیر از فولاد باارزش و قوی که با طلا ملبس شده بودند، صد ها هزار اثر باستانی گران قیمت، اعم از فرش های ابریشمی و طلابافت، پارچه های زربافت منحصربه فرد، ظروف طلاکاری و نقره فام و... از گنجینه حرم پیامبر صلی الله علیه و آله تصرف و به سرقت رفته اند. گفتنی است که در این غارت، کوزه های سفالی بزرگ که پر از سکه های طلا و جواهر بودند سهم «السعود الکبیر» شدند.((1))
این جسارت وهابی ها در آن زمان، باعث جریحه دار شدن احساسات مسلمانان جهان و اندوه آنان شد و اعتراض های زیادی بر ضد آل سعود بر پا شد؛ اما حکام آل سعود و سردمداران وهابیت، عده ای از علمای اهل سنت را با تطمیع
ص: 328
و تزویر قانع کردند. این ترفند، همه مسلمانان را ساکت نکرد و مردم، مدت های مدیدی معترض بودند که با سرکوب آل سعود روبه رو شدند و جز اعتراض، قادر به کار دیگری نبودند؛((1))
وهابیت از همان آغاز تشکیل حکومت آل سعود کتابخانه بزرگ و تاریخی شهر مکه را به آتش کشیدند که شرح آن در بخش آثار تاریخی مذهبی شیعیان در مکه گذشت. نکته اینجاست که این کتابخانه یک موزه بسیار مهم داشته که مجموعه ای از آثار پیش و پس از اسلام و انواع وسایل مربوط به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله - که از گرانبهاترین اشیای تاریخی در جهان امروز هستند - در موزه این کتابخانه بود که حکام آل سعود آنها را به سرقت بردند.((2))
تحلیلگران معتقدند که هدف از تخریب و به آتش کشیدن این کتابخانه مهم و تاریخی، به دست آوردن اشیای گران قیمتِ موزه آن بوده است.
مردم روستای «فضول» از توابع هفوف، هنوز از کشتار بی رحمانه اهالی به دست وهابیت می نالند. پس از آنکه وهابی ها اکثر ساکنان آنجا را سر بریدند، شروع به جمع آوری و غارت اموال مردم کردند. سپس تعدادی از وهابی ها را به این منطقه آورده، املاک کشته شدگان را به آنها واگذار کردند. «ابن غنام» مورخ وهابی می نویسد، این کشتار بی رحمانه در سال 1203 ه- . ق روی داده است.((3))
آنچه گذشت، نمونه هایی از جنایات وهابیت بود که به انگیزه به دست آوردن اموال و دارایی های دیگر مسلمانان انجام گرفت و مشخص شد که همچون
ص: 329
غارت حرم حضرت رسول صلی الله علیه و آله که تنها انگیزه این عمل جمع آوری ثروت و مال اندوزی بوده و تاریخ، نمونه های فراوانی را در این باره ثبت کرده است.
برخی افکار و عقاید، در آداب و رسوم کشور عربستان مخصوص وهابیت است. آنها به دلیل تحکم در این نوع افکار برای دیگر فِرَق اسلامی نیز محدودیت به وجود آورده اند؛ مثلاً گریه کردن حتی در مرگ عزیزان، حرام و جرم محسوب می شود و مجالس ترحیم و فاتحه وجود ندارد. حضور زنان در شستشو و دفن مردگان، ممنوع و رفتن زنان به قبرستان نیز حرام است.
افراط وهابیان در رعایت پوشش اسلامی و سختگیری های بی مورد آنان، سبب شده است که مشقت های طاقت فرسایی برای بانوان به وجود آید. برای دختران نابالغ، پوشیدن دست و تمام صورت اجباری است و در صورت تخلف، مأموران «مطوع»((1)) از آنها بازجویی می کنند. زنان، بدون شوهر یا پدر، اجازه رفت و آمد در خیابان ها را ندارند و رانندگی برای تمام زنان حرام و ممنوع است.
استخدام زنان در ادارات و فروشگاه های عمومی ممنوع است و آنان از حقوق مساوی اجتماعی محروم اند. همچنین به راحتی از سوی مردان طلاق داده می شوند؛ حتی این اواخر از داشتن شناسنامه نیز محروم بودند و نامشان در شناسنامه پدر یا همسرشان ثبت می شد.
ص: 330
بنابر اظهارات وزیر کشور عربستان، نام دختران و بانوان این کشور تا کنون در شناسنامه پدر یا همسرشان ثبت می شد و فاقد شناسنامه مستقل بودند، اما قرار است دارای شناسنامه مستقل شوند.((1))
رأی دادن و شرکت در اجتماعات و مجامع عمومی برای زنان عربستان، ممنوع و جرم است. این دستورهای تحمیلی، تنها گوشه ای از آداب و رسوم غیرعقلایی و غیرشرعی وهابیان درباره بانوان است که به دلیل اختصار از تشریح و تبیین کامل آن خودداری می شود.
در عربستان، آداب و رسوم مردان نیز دچار مشکلات فراوان دیگری است. حاکمان عربستان در اداره جامعه و حکومت نیز سلایقی را پیش گرفته اند که خروج از شئون اسلام حقیقی است. آنها در برخورد با اقوام و مذاهب، گرفتار تناقض شده اند و مصلحت را جایگزین عدالت و اجتهاد به رأی را جایگزین حقیقت کرده اند. آنها درباره حقوق عمومی آحاد جامعه سستی می کنند و در کسب امتیازات و عواید خصوصی اهتمام می ورزند و در یک کلام به نظر می رسد که «مدینه وهابیت گرا» را جایگزین «مدینه رسول اللّه» کرده اند.
هزاران افسوس و تأسف که مشرکان حق نما با آرم توحید در پی اهداف پلید و فرقه ای خود، تمام مقدّسات الهی را به بازی گرفته اند. آنها با تفسیر به رأی و حذف ابتدا و انتهای آیات الهی و روایات پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله اهداف ناصواب و اندیشه های التقاطی خود را بر جامعه مسلمانان حجاز تحمیل کردند و سر منشأ انحراف های فکری شدند.
ص: 331
فرقه وهابیت در واقع در پی تبیین معارف اسلامی نیست؛ بلکه قدرت پرستان، قداره بندان و رهزنان فرهنگ دینی اند. آنها در پی مقاصد شوم خویش، ارزش های الهی را نادیده گرفته، در تلاش اند تا با تحریف واقعیات اصیل اسلامی، عظمت بزرگان دینی را از صدر اسلام تاکنون هتک حرمت کنند و همه را فدای اهداف شخصی خود سازند.
آنان، زحمات طاقت فرسای رسول الله صلی الله علیه و آله و ائمه طاهرین را نادیده گرفته اند و از تضعیف اسلام و مسلمانان واهمه ای ندارند؛ همان گونه که رذالت را، بر کرامت و مصلحت را، بر عدالت و ریاست را، بر حقانیت و وهابیت را، بر واقعیت شریعت ترجیح داده اند.
از جمله جنایات آنها می توان کشتار دسته جمعی شیعیان، تخریب قبور ائمه بقیع، نابود کردن خانه دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله و از همه مهم تر و مصیبت بارتر تحریف اصل و اصول مسلّم اسلام را نام برد، که دل هر اسلام شناس روشنفکر ژرف اندیش را خون می کند.
بر علمای گرامی و باطل ستیزان راستین علوم اسلامی است که مردم را به مبانی و معارف انسان ساز الهی آگاهی کرده و تنها، صراط مستقیم الی الله را مقصد نهایی مسلمانان سازند. آنها باید با بیداری عقل و وجدان مسلمانان، اسلام حقیقی رسول الله صلی الله علیه و آله و امیر مؤمنان علیه السلام را جایگزین رذایل و مفاسد عقیدتی و ملحدانه آن فرقه خودخواه کنند. آری! در آن صورت است که به جای اندیشه های التقاطی، دیدگاهی عالی و برخاسته از مکتب رسول الله صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام ، رهنمای سعادت دین و دنیای انسان های آزاده خواهد شد، که نتیجه اش «یملأ الارض قسطا و عدلاً» خواهد بود.
ص: 332
شناخت سازوکار بازگشت تشیع به صحنه سیاسی و حضور فعال و مداوم در امور سرنوشت ساز خویش، می تواند اصلی ترین وظیفه بیداری این اقلیت زجر کشیده و طرد شده باشد. با عنایت به اینکه تشیع؛ مذهبی فرجام گرا، انقلابی و ظلم ستیز است، به سرعت می تواند از رخوت و سستی بیرون آید.
تشیع به عنوان مکتبی که منتظر یک منجی و عدل گستر جهانی است، با ویژگی ها و سیستم ایدئولوژیک و جهان بینی، منشأ آثار و پیامدهای اجتماعی فراوانی است. بسیاری از شیعیان عربستان در مناطق نفت خیز زندگی می کنند و متأسفانه این شیعیان - از زمان خلفا تا زمان امپراطوری عثمانی و تا کنون که حاکمان سعودی بر آن حکم می رانند - پیوسته تحت شکنجه، آزار و اذیت چه به صورت مستقیم یا غیرمستقیم بوده اند.
ص: 333
بیداری و خودآگاهی این طردشدگان و مبارزه طلبی آنان، برای احقاق حقوق از دست رفته خویش، خارج از انتظار نیست و این بیداری به استیفای حقوق آنان می انجامد و پیامدهای سنگین و ناگواری را برای رژیم های ناسازگار موجود به دنبال دارد. نکته قابل توجهی که نباید هرگز از نظر دور داشت، استراتژیک و حیاتی بودن مناطق نفت خیز برای شیوخ منطقه و رژیم های حاکم است؛ زیرا هرگونه ناآرامی، مشکلات فراوانی را برای آنها به وجود می آورد.
از ویژگی های خاص شیعیان، عدالت خواهی است؛ همان گونه که پیشوایان تشیع در طول تاریخ، با تمام مظاهر بی عدالتی مبارزه کردند. شیعه حتی اگر در اقلیت هم باشد، معتقداست که برای رهایی باید مبارزه کند؛ زیرا آرمان گرایی، آزادی خواهی و اعتقاد به مهدویت؛ اعتقاداتی ایدئولوژیکی را به وجود آورده اند که به صورت اهرم قدرتمندی می تواند ظاهر شود.
بررسی اوضاع، احوال و اخبار اقلیت شیعیان در عربستان نشان می دهد که با وجود همه شکنجه ها، خشونت ها و سرکوب های متعدد نه تنها ضعیف و نابود نشده اند؛ بلکه به عنوان یک مرکز ثقل نیرومند، توان مبارزه برای آزادی را دارند. وقت آن است که مسئولان سیاسی حکومت عربستان این واقعیت را به خوبی درک کنند و از صف بندی و تلاش برای سرکوب، خفقان و انزوای شیعیان دست بردارند.
سالیانی بس دراز، شیعیان عربستان، زندگی را به غربت و مظلومیت گذرانده اند. سیاهی، ظلمت و دشمنی ها همواره بر آنان مستولی بوده است و با اینکه روز شمار تاریخ آنان، سراسر حق جویی، ستم گریزی، جهاد و شهادت
ص: 334
است، پیوسته در رنج، عذاب و فشار بوده اند.
«دکتر احمد شرباصی» می نویسد:
و مرت الشیعة خلال مسیرتهم التاریخیة بمراحل صراح و جهاد تعرضوا فی ها الالوان من الذی و العدوان و قداصیبوا و اصابوا والحرب سبحال کمایقال و لکنهم احتملوا اکثر من غیرهم؛((1))
شیعه در مسیر تاریخی اش از گذرگاه های جنگ و جهاد گذشته و آسیب ها و دشمنی های گوناگونی را به خود دیده است؛ گرچه در جنگ، هر دوگروه آسیب می بینند؛ اما شیعیان، بیش از دیگران پذیرای سختی ها شدند.
بیداری اسلامی و حقیقت خواهی؛ شیعیان مکه، مدینه، قطیف، احساء و... را به جنگ و جهاد وا می داشت. هر چند به کشتن هزاران نفر از کودکان هفت ساله تا پیران هفتادساله، مدفون شدن در زیر دیوارها، قتل، غارت، بی حرمتی، آتش زدن کتابخانه ها و ابنیه و تخریب اماکن مقدسه شیعیان بینجامد؛ زیرا از آغاز، حاکمان اموی، سوگند خورده بودند که از شیعه حتی نامی هم باقی نماند.
با وجودی که پیامبر اسلام در بین بیش از صد هزار نفر در صحرای غدیر امیر المؤمنین علی علیه السلام را به عنوان امام و جانشین پیامبر منصوب فرمودند و در موارد متعدد دیگر که در منابع اهل سنت نیز آمده است خلافت و ولایت وی را به صورت رسمی و به صراحت اعلام نموده اند، اما می بینیم که جمع کثیری از صحابه به دلایل مختلف برخلاف آن عمل کردند. آنها نه تنها، شهادت بر آن
ص: 335
حضرت را کتمان نمودند بلکه درصدد نابود کردن و محو تمام مناقب و فضائل آن حضرت برآمده بودند. بنابراین هیچ گونه انتظاری از آنان نیست که چرا در اذان و اقامه «اشهد انّ علیاً ولی اللّه» را بر زبان نمی آوردند؟ قدر مسلّم آن است که اگر توان و امکان داشتند حتی شهادت ثانیه یعنی «اشهد انّ محمداً رسول اللّه» را نیز حذف می کردند.
مطرف بن مغیره نقل می کند:
شبی پدرم از نزد معاویه بازگشت، ولی عصبانی و ناراحت بود. سبب آن را جویا شدم، گفت من در خلوت به معاویه گفتم، حالا که پیر شده ای و بر حکومت و قدرت تسلط یافته ای، عدالت را پیشه خود ساز و در حق بنی هاشم نیکی کن. او برافروخت و گفت: «ویل لا ام لک؛ هرگز، هرگز، برادرتیم (ابوبکر) پس از فوتش یاد او با او دفن شد، برای عدی (عمر) پس او آستین خود را بالا زد ولی با مرگش، یادش فراموش شد. ولی همه روزه در مناره ها یاد فرزند ابی کبشه (پیامبر اسلا صلی الله علیه و آله ) پنج بار به زبان است و مردم «اشهد انّ محمداً رسول اللّه» می گویند، سوگند به خدا تا نام او را دفن نکنم از پای نخواهم نشست. «لا وللّه الّا دفناً دفناً»((1)) آیا با این همه عداوت حتی نسبت به پیامبر دیگر کسی می تواند دوست علی علیه السلام باشد و شهادت ثالثه را بر زبان آورد؟ اما ابوذر، سلمان، مقداد، عمار یاسر و... از اول در اذان می گفتند حتی در انگشتر پیامبر نیز هر سه شهادت حک شده بود.
آری، شیعیان در طول تاریخ خونرنگ خویش - که تاریخی سراسر بیداری و
ص: 336
استقامت در مقابل حکام جور بود - برای دست یافتن به حقوق حقه خود نهضت هایی را برپاداشته اند. انقلاب ها و جنبش های شیعیان حتی در سده های اخیر، یکی پس از دیگری به شکست می انجامید و به همین دلیل، شیعیان عربستان، همچون دیگر شیعیان جهان، در مظلومیت و انزوای کامل روزگار می گذراندند؛ اما سرانجام با مشیت حق، و با جهاد ملت بزرگ ایران با حکومت طاغوت زمان و نابودی حکومت پهلوی به دست مصلحی بزرگ و رهبری کبیر، همچون امام خمینی+ فجر و نوری در زندگی شیعیان دمیده شد.
شاه ایران سرنگون و نخستین حکومت شیعی مقتدر به دست فقیهی وارسته و عالمی مبارز، شجاع و خداترس مستقر شد. بدون هیچ گونه چشم داشت دنیوی و قدرت طلبی و انگیزه مادی، برای نجات تمام مسلمانان به پا خاسته بود و با تحقق این وعده الهی، شیعیان ستمدیده عربستان نیز به طلوع صبح صادق خویش امیدوار شدند.
پیروزی انقلاب اسلامی در ایران با مبانی عقیدتی قرآن و اهل بیت علیهم السلام ، سبب شد که بارقه امید به آینده ای روشن، بر دل های تمام شیعیان جهان، به ویژه شیعیان عربستان نقش بندد و خستگی سال ها مظلومیت و انزوا از دل و جانشان بیرون برود. با پیروزی انقلاب اسلامی، اطمینان به پیروزی در سایه تلاش و مبارزه حق جویانه و عدالت خواهانه بر قلب ها حاکم شد، جوانه های امید به آزادی عقیده در دل هایشان رویید و امیدوار شدند که می توانند حقوق از دست رفته، آرامش، امنیت، جان و مال خود را مطالبه کنند؛ در نتیجه در پی آن بر آمدند که خویشتن خویش را باز یابند، خیمه عدالت علوی را به پا کنند و زیر سایه عظمت تشیع ناب، به آرامشی دوباره دست یابند.
ص: 337
البته نباید از نظر دور داشت که این پیروزی و بیداری اسلامی، خشم کج اندیشان و بدخواهان را برانگیخت. غاصبانِ حق علی و فاطمه سلام الله علیها تاب نیاوردند و فعالیت های ضد شیعی خود را تشدید کردند و در نتیجه، اتحادی نامبارک از سوی زورمداران در تمام عرصه های فرهنگی، اعتقادی، سیاسی و اقتصادی شکل گرفت. آنها شرارت، غارت و کشتن شیعیان بی پناه عربستان را دوباره از سر گرفتند. در نهایت، آنچه توانستند کردند و در واقع، همان مظلومیت گذشته را بر تمامی مناطق شیعه نشین حاکم کردند. بدین طریق با زور تفنگ و سرنیزه، این بیداری اسلامی را کم اثر کردند و همچنان، مجامع شیعی در خفقان و به دور از آزادی های لازم به سر می برند.
بهره مندی و پیروی از اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله یکی از امتیازات شیعیان است؛ زیرا آنها بدون ذره ای لغزش و انحراف از اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله مطلع ترین افراد به سنت جد خویش هستند؛ آنها متصل به منبع علم الاهی هستند که پیروی از آنها، سعادت قطعی دنیا و آخرت را به دنبال دارد.
برخورداری از اجتهادی پویا، زنده و کارآمد از دیگر برتری های شیعه است؛ این اجتهاد به گونه ای است که می تواند پاسخگوی نیازهای انسانی و جوامع بشری در کلیه اعصار باشد. سرمنشأ این اجتهاد مستدل، اصولی و قانونمند، مضامین عالی قرآن، سیره و کلام رسول الله صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام است. در این نوع اجتهاد، هیچ گونه برتری طلبی و تفوق جویی بر «نص»((1)) وجود ندارد؛ در حالی که
ص: 338
بزرگ ترین مشکل و سرچشمه اصلی انحراف برادران اهل سنت، اجتهاد در مقابل نص است. از دیگر ویژگی های منحصربه فرد و برتری های مذهبی و فرهنگی مکتب الاهی تشیع، برخورداری از نعمت امامت و ولایت است.
با توجه به آیاتی از قرآن مجید و سخنان رسول الله صلی الله علیه و آله ، امامت و ولایت واقعی اهل بیت علیهم السلام منحصر در مکتب انسان ساز و عزت آفرین تشیع است و این امر، بزرگ ترین سند افتخار و حقانیت این مکتب به شمار می رود.
شیعیان با مطرح کردن خواسته های خود و توجه نکردن حکومت، در عمل به جنبش ملی پیوستند. بدین ترتیب روابط شیعیان با حکومت به تیرگی گرایید و مناطق شیعه نشین به مراکز مبارزات سیاسی بر ضد حکومت تبدیل شد؛ اما حاکمان که قدرت را در اختیار داشتند، همچنان با تکیه بر اهرم فشار، به غارت، قتل، زندانی و تبعید شیعیان اهتمام ورزیدند. آنها بر خفقان و اختناق افزودند و با کافر خواندن شیعیان، مصائب فراوانی را به بار آوردند.
با آغاز مبارزات سیاسی، سرکوب شیعیان - که خواستار اصلاح نظام سیاسی کشور بودند - سه سال به طول انجامید. رُخداد مهم سال 1989 م نقطه عطفی در تاریخ شیعه در عربستان و رابطه آنان با حاکمان سعودی به شمار می رود.
در محرم سال 1400 ه- . ق گروهی از وهابیان واپسگرا به مسجدالحرام حمله کردند و آنان، این حمله را به شیعیان نسبت دادند؛ زیرا آنها با تأسی از انقلاب اسلامی ایران، در برابر حکومت عربستان ایستاده بودند.
انتساب این عمل غیراسلامی به شیعیان با هدف تحقیر و سرکوب بیشتر شیعیان انجام گرفت.
ص: 339
سخنگوی وزارت خارجه وقت آمریکا درباره این حادثه و عوامل ایجاد آن می گوید:
حمله کنندگان به مسجدالحرام دارای هویتی مجهول اند و هدف آنها از انجام این حمله نامعلوم است؛ اما آنها از شیعیان هستند.((1))
امیر فهد نیز - که در رأس هیئتی برای شرکت در اجلاس سران کشورهای عربی به تونس رفته بود - ، گفت:
حمله کنندگان به مسجدالحرام از پیروان مذهب رسمی کشور نبوده اند.
یکی از منابع سعودی در روز حادثه (21 / 11 / 1979) اظهار داشت:
افراد مسلحی که به بیت الله الحرام حمله کردند، خارج از دین اسلام هستند و از شیعیان نیستند.((2))
این روند تا چند روز پس از حادثه ادامه داشت تا اینکه به اعتراف حکومت عربستان مشخص شد که مهاجمان به مسجدالحرام از شیعیان نبودند.
روزنامه لوموند به نقل از منابع سعودی نوشت:
برخی از شخصیت های نزدیک به سعودیان تصریح کردند که در عملیات مکه (حمله به مسجدالحرام) نه خارجی ها و نه شیعیان هیچ کدام دخالت نداشتند، بلکه مهاجمان از وهابیان و اهل سنت بودند.((3))
ص: 340
پس از گذشت 6 روز از حادثه حمله به مسجدالحرام به رهبری «جهیمان سیف بن العتیبی»، شیعیان قطیف و احساء، تظاهراتی سیاسی بر پا کردند که زنان نیز در آن شرکت کردند. 20 - 12 هزار نفر از افراد گارد ملی برای مقابله و سرکوب تظاهرکنندگان اعزام شدند. در این تظاهرات، خسارات زیادی وارد شد و تعدادی از اتومبیل ها نیز طعمه حریق شدند؛ البته تظاهرکنندگان افزون بر تیراندازی، به بانک سعودی - انگلیسی در شهر قطیف نیز حمله کردند.
حکومت که اوضاع را این گونه دید، برای نابودی تظاهرکنندگان از اهالی شهرهای هراوات و الفازات یاری خواست. آنها هم از سلاح های اتوماتیک و پیشرفته استفاده کردند؛ این در حالی بود که هلیکوپترهای نظامی هم آنها را پشتیبانی می کردند. در این تظاهرات 25 نفر از شیعیان و 10 نفر از سربازان وهابی کشته شدند و بیش از یکصد نفر از تظاهرکنندگان نیز مجروح و افزون بر هزار و دویست نفر از شیعیان بازداشت شدند.
1. بیداری
و آگاهی هر چه بیشتر شیعیان؛
2. ایجاد
انگیزه و هدف برای نسل جوان و حماسه ساز شیعه برای دفاع از حقوقشان؛
3. گسترش
هر چه بیشتر ابعاد این انقلاب؛
4. فقدان
قدرت حکومت برای طفره رفتن از جواب سؤالات متعدد مربوط به فشارهای وارد شده بر شیعیان؛
5. نترسیدن
شیعیان از زندانی یا کشته شدن و ادامه مبارزات سیاسی با حاکمان سعودی؛
ص: 341
6. تبلور
و آشکار شدن نقش مهم و اساسی رهبران سیاسی و اجتماعی شیعه در شکل گیری آینده و نقش شیعه در عربستان.
در دهه هشتاد میلادی که روابط بین ایران و عربستان سعودی به سردی گرایید و بحرانی شد، این مسئله بر شیعیان عربستان نیز تأثیر گذاشت. این بحران نتیجه جنگی بود که صدام آن را شروع کرد.
شیعیان عربستان به دلیل بروز این جنگ، مشکلات و آزار و اذیت های زیادی را تحمل کردند، تا جایی که حکومت عربستان سعودی، جنگ با شیعیان را جزئی از جنگ با ایران می دانست.
به کارگیری این سیاست - که به تحریک بیگانگان و برخی از کشورهای عربی صورت می گرفت - ، راه سوء استفاده از این بحران (بحران روابط ایران و عربستان) را برای دیگران باز کرد.
پیش تر ذکر شد که بزرگان و مسئولان شیعه، سعی کردند به دولت سعودی بفهمانند که مشکلات شیعیان، نتیجه سیاست های قبیله ای آنان است. حکومت سعودی علت فشار بر شیعیان را اطاعت نکردن از حکومت می دانست. همچنین می گفت که وقتی حکومت ایران با شهروندان سنی خود درست برخورد نمی کند، چگونه شیعیان عربستان، توقع دارند تا به اوضاع آنها رسیدگی شود؟
شیعیان در بحران روابط ایران با عربستان، بهای سنگینی را پرداختند. هرگونه تحولی که در یکی از کشورهای همسایه رخ بدهد بر شیعیان عربستان تأثیرگذار است؛ مثلاً تحولات در کشورهایی، مانند: اردن، یمن، کویت، عراق و حتی عمان در سرنوشت شیعیان مؤثر است و این تحولات مبنایی برای تصمیم گیری
ص: 342
دولتمردان سعودی در برخورد با شیعیان در عربستان است.
نمونه آن، پیروزی انقلاب اسلامی ایران و تأسیس یک حکومت شیعی در ایران است که تأثیر زیادی در برخورد حاکمان سعودی با شیعیان داشت و حتی حاکمان را بر آن داشت تا مقایسه نادرستی داشته باشند.
به برخی از اعتراض های شیعیان درباره رفتار حکومت سعودی اشاره کردیم و گفتیم که شیعه در عربستان، واقعیتی انکارناپذیر و برای حاکمان زور مدار سعودی، مشکلی اساسی است.
به نظر می رسد که آل سعود تنها به حل مقطعی مشکل، بدون در نظر گرفتن عواقب خطرناک تاریخی، اجتماعی و اقتصادی آن توجه دارند. حاکمان سعودی در دهه های گذشته، همواره برای حل این مشکل تلاش کرده اند؛ زیرا آن را مشکلی امنیتی می دانند.
آنهابه هر طریق ممکن، سعی دارند تا این مشکل را حل کنند؛ هر چند به بازداشت، اعدام، آزار، اذیت، افزایش فشارهای اعتقادی و اقتصادی و دور کردن فرزندان شیعه از عربستان بیانجامد.
شیعیان نیز زمانی که دریافتند، اعتراض ها، مکاتبات و دیدارها قادر به تأمین مطالبات شیعه نیست؛ شیوه مبارزه سیاسی با حکومت را برگزیدند و در مقابل، بیشتر رهبران و حاکمان سعودی مشکل شیعه را مشکلی ملی قلمداد کردند.
خواست های شیعه از نظام سیاسی، برای اصلاح اوضاع عمومی جامعه، امری ضروری و اجتناب ناپذیر به نظر می رسد، برخی از حقوق شیعه همان است که در درخواست و مطالبات آنها آمده بود، مانند:
ص: 343
1. برقراری
مساوات در جامعه در همه بخش ها؛
2. احترام
به مذاهب؛
3. دادن
فرصت کافی برای انجام مراسم عبادی آنها؛
4. احترام
به رأی مردم در انتخاب نمایندگان مجلس شورا.
اما حکومت هرگز پاسخ مثبتی نداد. شیعیان در تقابل وهابیت و احقاق حقوق حقه خویش، ناگزیر شدند جنبش های ملی به وجود آورند، تا مبارزات سیاسی عربستان شکل مناسبی بیابد.
تخریب اماکن مقدسه و سرکوب شیعیان، خلاف شرع مقدس اسلام و راه حلی کوتاه مدت و موجب آشفتگی و سبب شگفتی بیشتر خواهد شد.
تجربه و تاریخ نشان داده است که این گونه فشارها در آینده مشکل سازند. نخستین دغدغه فکری و ایمانی هر قوم و گروهی، حفظ حرمت شخصیت ها و اماکن مقدس آنهاست. متأسفانه اصلی ترین دغدغه فکری وهابی ها، از همان ابتدای قرن نوزدهم که به حکومت رسیدند، تخریب و نابودی اماکن مقدس شیعیان در سرزمین حجاز (عربستان) بوده است؛ مانند تخریب بارگاه نورانی ائمه اطهار علیهم السلام در قبرستان تاریخی بقیع که مدفن جمع کثیری از صحابه رسول الله صلی الله علیه و آله و بزرگان اسلام، همچون عموی پیامبر، حضرت حمزه سیدالشهداء علیه السلام است.
تاریخ این نکته مهم را ثابت خواهد کرد که تشیع در عربستان فراتر و جدی تر از یک اقلیت مذهبی هستند. دوراندیشی و تدابیر عقلایی سبب می شود که حکام سعودی، حقانیت و هویت اصیل شیعیان را بیشتر درک کنند. در آن صورت، سیاست مداران به جای خشونت، در پی همگرایی خواهند بود و توّهم
ص: 344
خطر احتمالی شیعیان، آنها را به وادی انحصارطلبی نخواهد کشانید.
عملکرد وهابی ها باعث ایجاد جریان های گوناگون فرقه ای شده است. مبالغه آمیز نیست، اگر بگوییم که از زمان روی کار آمدن وهابیت، حتی لحظه ای شیعیان روی خوش ندیده اند و افزون بر سلب آزادی فردی و اجتماعی، امنیت جانی نیز نداشته اند.
ما معتقدیم که ریشه این اختلاف ها، نه تنها در عوامل حکومتی و تفاوت های سیاسی، بلکه نتیجه اختلاف های مذهبی و قبیله ای است. اصلاح نکردن این گونه عملکردها، عواقب خطرناک و بحران آفرینی را در پی خواهد داشت که دود آن به چشم خود وهابیت خواهد رفت.
سردمداران عربستان بسیار علاقه مندند که توازن جمعیتی مناطق شیعه نشین را به هم بزنند و آن را به یک اکثریت سنی تبدیل کنند. آنان در این باره کوشیده اند تا با مهاجرت اعراب سنی به منطقه احساء و پراکنده کردن شیعیان به مناطق دیگر، تشویش خاطر خود را برطرف کنند. آنها خوب فهمیده اند که منطقه خلیج فارس از نظر مذهبی تا حدود زیادی تحت سلطه شیعیان است.
این نکته انکارناپذیر است که شیعیان عربستان، پیوسته از نظر حقوق سیاسی و اجتماعی در محرومیت قرار گرفته و طرد شده اند؛ اما انقلاب اسلامی ایران و نهضت امام خمینی+ آرزوی دست یابی به حقوق خویش را در دل آنها زنده ساخته است.
نکته قابل توجه اینجاست که ذخایر عمده نفتی عربستان در منطقه احساء قرار دارد. این منطقه از نظر استراتژیک برای عربستان، اهمیت فراوانی دارد و بیش از هفتاد درصد کارکنان ادارات و میدان های نفتی را شیعیان تشکیل می دهند.
ص: 345
برای شن