بازخوانی تحولات اعتقادی و تاریخی امامت و واژگان مرتبط

مشخصات کتاب

سرشناسه : مظفری ورسی، حیدر، 1346 -

عنوان و نام پدیدآور : بازخوانی تحولات اعتقادی و تاریخی امامت و واژگان مرتبط (امام،خلیفه،ولی،وصی،حجت،وارث،امیر،وزیر) [کتاب]/حیدر مظفری ورسی.

مشخصات نشر : قم: مجمع جهانی شیعه شناسی، 1390.

مشخصات ظاهری : 329ص.

شابک : 978-600-6164-28-1

یادداشت : کتابنامه.

موضوع : امامت -- تاریخ

موضوع : خلافت -- تاریخ

موضوع : امامت -- دیدگاه اهل سنت

موضوع : خلافت -- نظر اهل سنت

شناسه افزوده : مجمع جهانی شیعه شناسی

رده بندی کنگره : BP223/م58ب2 1390

رده بندی دیویی : 297/45

شماره کتابشناسی ملی : 2404331

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

مجمع جهانی شیعه شناسی

قم-45 متری عمار یاسر-پلاک 90-ص پ 644-37158 تلفن: 7713773-7756092 / دورنگار: 7713774

شناسنامه کتاب

نام کتاب:---- بازخوانی تحولات امامت

مؤلف:--------------------- حیدرمظفری

ناشر---------- انتشارات آشیانه مهر

ویراستاری علمی: سید محمد علی محمودیان

صفحه آرایی: علی اکبر رشیدی گلروئیه

حروفچینی: مهدی لطفی مرام

تنظیم و طرح روی جلد: علی اکبر رشیدی گلروئیه

نوبت چاپ: اول/1390

چاپ: گلها

شمارگان: 3000

قیمت (گالینگور): ------ 14000 تومان

قیمت (شومیز): --------- 10800 تومان

شابک: ------------------- 978-600-6164-28-1

کلیه حقوق این اثر متعلق به مجمع جهانی شیعه شناسی است.

ص: 4

ص: 5

ص: 6

فهرست

مقدمه 15

پیشگفتار 19

فصل یکم واژگان امام و امامت 21

کاربرد واژه امام در قرآن 23

واژگان «امام» و «امامت» در روایات 30

روایات دسته اول 30

امامان الاهی و غیر الاهی 36

معنا شناسی امام و امامت 41

مفهوم لغوی امام 41

مفهوم «امام» و «امامت» در اصطلاح 45

الف - دانشمندان شیعی 46

ب - دانشمندان اهل سنت 49

جامعیت و مانعیت این تعریف ها 51

تبیین مفاهیم مشترک 53

روش شناسی متکلمان در تعریف امامت 55

نگرشی بر تفاوت تعریف کلامی امام و نبی 57

تفاوت و تشابه امامت و نبوت 61

تبیین تفاوت ها در تعریف های کلامی شیعه و سنی 63

الف - تطبیق میان حقیقت امامت و تعریف آن نزد اهل سنت 63

1 - لزوم تعیین و مشروعیت امام 64

2 - فرع انگاری امامت 67

3 - شرایط و اوصاف امام 70

4 - وجوب اطاعت از امام 72

بازخوانی تعریف امامت و تبیین تفاوت ها 76

1 - ریاست عامه 77

2 - نقض ولایت عامه با ولایت اهل حل و عقد 78

3 - وجوب اطاعت از غیر معصوم 79

نگاهی بر آنچه گذشت 83

ب - تطبیق میان حقیقت امامت و تعریف آن نزد امامیه 84

1 - ضرورت وجود امام 85

2 - چگونگی تعیین امام 86

تبیین قاعده لطف در الاهی بودن تعیین امام 87

3 - جایگاه اعتقادی امامت 89

4 - شرایط و اوصاف امام 92

الف - عصمت 93

ب - اعلمیت 95

ج - افضلیت 97

بازخوانی تعریف امامت و تبیین تفاوت ها 99

لحاظ نشدن هویت الاهی امامت در تعریف 100

تعریف پسین امامت با رویکرد الاهی 104

تحلیلی از تاثیرات بیرونی در تعریف مشهور امامیه 108

الف - تضاد های مذهبی 111

ب - تنش های سیاسی 114

تعریف امامت در روایات 116

نگرشی بر مصداق شناسی امام در روایات 120

فصل دوم واژگان خلیفه و خلافت 127

واژه ی «خلیفه» در قرآن 130

الف - شواهدی از آیات دسته یکم 130

ب - نمونه ای از آیات دسته دوم 133

کاربرد واژه خلیفه در روایات 139

ویژگی های حدیث اثنا عشر و خلفا 144

واژه یابی خلیفه و خلافت در لغت 147

خلیفه و خلافت در اصطلاح متکلمان 149

نسبت بین واژگان «امامت» و «خلافت» 155

نگاهی بر آنچه گذشت 157

تعریف خلافت با رویکرد الاهی 159

نگاهی تطبیقی میان مفهوم و مصداق خلیفه نزد شیعه و سنی 162

الف - مصادیق خلفای اثناعشر در اندیشه شیعی 163

نگرشی بر دلایل شیعه بر این مدعا 165

1 - آیات 166

2 - روایات 167

ب - مصداق شناسی خلفای اثنی عشر نزد اهل سنت 174

نقدی بر اندیشه مصداق انگاری اهل سنت 178

جایگاه اطاعت از خلفا نزد اهل سنت 182

روایات معارض 185

تحلیلی بر آنچه گذشت 187

بازخوانی تحول تاریخی مفهوم خلافت در عرف سیاسی و اعتقادی مسلمانان 188

تحول مفهوم خلافت در حیات تاریخی تشیع 189

پیدایش اعتقاد به مفهوم و مصداق خلفای اثنا عشر 194

تحول تاریخی مفهوم خلافت در نزد اهل سنت 200

بررسی نقش عناصر فرهنگی و سیاسی در تحول مفهوم خلافت 211

فصل سوم واژگان ولی و ولایت 217

ولی و ولایت و مولا در قرآن 220

مفهوم ولی در آیه ولایت 224

مصداق شناسی 227

وجه دلالت آیه ولایت بر ولایت علی 229

ولی و ولایت در روایات 230

معنا شناسی ولی و ولایت در لغت 233

مفهوم و مصداق ولی و ولایت در اندیشه اسلامی 236

ولی و ولایت در اندیشه اهل سنت 237

مفهوم و مصداق ولی و ولایت در اندیشه امامیه 243

بازخوانی تفاوت دو اندیشه 251

رهیافتی بر مفهوم و مصداق ولی و ولایت در روایات 253

منشا شناسی مشروعیت ولایت ولی در روایات 260

واژه مولا 262

فصل چهارم واژگان وصی و وصایت 271

کاربرد مفهومی و مصداقی وصی و وصایت در قرآن 274

دسته یکم: وصیت در امور مالی 274

دسته دوم - وصیت در امور اخلاقی و رفتار با دیگران 275

دسته سوم - توصیه به دین و محافظت از آن 277

مفهوم وصی و وصایت در روایات 282

جایگاه تشریعی وصایت در روایات 283

واژگان وصی و وصایت در لغت 286

مفهوم شناسی وصی و وصایت در اصطلاح 288

وصی و وصایت در اندیشه اهل سنت 290

دلیل انکار وصیت پیامبر9 نزد اهل سنت 293

1 - رضایت علی به خلافت دیگران 293

رهیافتی بر بی پایگی این ادعا 295

2 - روایت عایشه 299

3 - آخرین گفتار عمر 300

بررسی نا سازگاری ها 303

الف - روایات تعارض گونه عایشه 303

ب - روایات معارض دیگر 308

نگاهی بر آنچه گذشت 312

ضرورت وصی و وصایت دراندیشه شیعی 317

مصداق شناسی وصی در اندیشه شیعی 320

خاستگاه مشروعیت وصی در اندیشه شیعی 323

الف - دلیل عقلی بر ضرورت وصایت از باب لطف 323

ب - روایات تشریع وصایت 326

مصداق شناسی وصی در روایات 329

الف - روایات وصایت بلافصل امام علی7 330

روایات وصایت بقیه اوصیا 335

رهیافتی بر جایگاه مردمی وصی و وصایت 341

فصل پنجم واژگان حجت و حجیت 345

حجت و حجیت در قرآن 348

جایگاه مفهوم و مصداق حجت در روایات 354

مفهوم حجت در لغت 360

حجت در اصطلاح 361

ضرورت حجت در اندیشه دانشمندان اسلامی 365

جایگاه ابلاغ و تفهیم حجت بر مردم 370

مصداق حجت در اندیشه دانشمندان اسلامی 374

الف - مصادیق مشترک حجت در نزد شیعه و سنی 374

ب - رهیافتی بر مصادیق اختصاصی حجت 380

مصداق حجت در اندیشه اهل سنت 380

1 - حجیت مقامی و معرفتی اصحاب 381

تبیین ادله اهل سنت بر حجیت صحابه 385

ادله حجیت صحابه در آیات قرآن 386

پی آمدهای مقام حجیت صحابه 393

1 - نقد ناپذیر بودن صحابه 393

2 - حجیت کردار و گفتار صحابه 394

بازخوانی و نقد اندیشه حجیت صحابه 395

1 - تفاوت برداشت ها و شأن نزول ها 396

2 - تفاوت ها و تعارضات با دیگر آیات قرآن 400

الف - دو چهرگان منافق 400

ب - بیمار دلان و شکاکان در دین 402

ج - اسلام آورندگان غیر مؤمن 406

د - فاسقان و بداندیشان 407

ه- - آزار دهندگان به پیامبر 410

و - رو آوران به سوی ارتداد 412

ز - خیانت پیشگان 414

ادله حجیت صحابه در روایات 417

روایت یکم: نهی از دشمنی با اصحاب 418

روایت دوم: نهی از توهین به اصحاب 419

روایت سوم: اصحاب، ستارگان هدایت 420

روایت چهارم: جلوگیری اصحاب از فساد در دین 421

روایت پنجم: برتر بودن امت زمان پیامبر 421

بازاندیشی سند ودلالت این روایات 423

گفتار یکم - سند روایات 424

گفتار دوم: دلالت احادیث حجیت صحابه 430

گفتار سوم:روایات معارض 435

گفتار چهارم: تعارض با سیره صحابه 438

مبنای حجیت سلاطین و پادشاهان در اندیشه اهل سنت 443

تحلیل و نقدی بر این نظریه 449

مصداق شناسی حجت در اندیشه شیعی 455

مصداق شناسی حجت در روایات 458

حجت های پیوسته 463

فصل ششم واژگان وارث و وراثت 469

وارث و وراثت در قرآن کریم 472

ضرورت وراثت نبی در روایات 477

وارث و وراثت در لغت 481

وارث و وراثت در اصطلاح 482

مصداق شناسی وارث رسول اکرم صلی الله علیه و آله در روایات 486

خاستگاه مشروعیت وراثت نبوت 495

وراثت امام علی7 پس از پیامبر در اندیشه اسلامی 499

ماهیت شناسی میراث پیامبر 507

1 - آثار انبیای پیشین 508

2 - آثار و یادگاری های رسول اکرم صلی الله علیه و آله نزد ائمه: 511

فلسفه مواریث انبیا 515

فصل هفتم واژگان امیر و امارت 519

مفهوم شناسی امیر و امارت 522

مفهوم لغوی 523

امیر و امارت در اصطلاح 525

امیر و امارت در روایات رسول اکرم صلی الله علیه و آله 528

مصداق شناسی امیر مؤمنان در روایات 529

نگاهی به پیوست های آنچه گذشت 535

الف - امیرالمؤمنین لقب اختصاصی امام علی7 535

ب - پیوستگی میان امارت و رسالت 538

مبنا شناسی مشروعیت امارت امیر 541

الف - مبنای مشروعیت امارت امیر در نگاه اهل سنت 541

ب - مبنای مشروعیت امارت امیر در اندیشه شیعی 544

مشروعیت امارت امیرالمؤمنین در روایات 547

خبر از امیران ستم پیشه و گمراه گر 550

نگاهی به جریان امارت پس از رسول خدا9 555

رهیافتی بر کاربرد واژگان امیرالمؤمنین در عصر خلفا 561

احتجاج علی7 و یارانش با واژگان امیرالمؤمنین 566

فصل هشتم واژگان وزیر و وزارت 573

مفهوم وزیر و وزارت در لغت 576

مفهوم اصطلاحی واژگان وزیر و وزرات 579

وزیر و وزارت در قرآن 582

رهیافتی بر اهداف کاربردی وزارت هارون 586

پیوستگی میان وزارت علی7 و هارون 589

نگاهی به پیوند ها و اشتراکات وزارت علی7 و هارون 592

الف - اشتراک در مبانی انتخاب و مشروعیت الاهی 593

ب - اشتراک در اهداف اجرایی 598

پیشینه شناسی اعلام وزارت علی در روایات 604

اندیشه اثباتی و انکاری دانشمندان اسلامی در تداوم وزارت علی7 612

الف - انکار تداوم و بقای وزارت علی7 612

ب- اثبات تداوم وزارت امیرالمؤمنین7 616

1- روایات تداوم وزارت 616

2- تداوم وزارت علی در اندیشه دانشمندان شیعی 620

مفهوم وزیر و وزارت در سقیفه 624

تحریف در روایات وزارت 626

احتجاج امیرالمؤمنین7 و یارانش به روایات وزارت 629

فصل نه-م نگاهی به جریان خانه نشینی امیرالمؤمنین7 و شکیبایی آن حضرت 635

تصویری از رخداد انحراف از خلافت امیرالمؤمنین7 639

نشست اعتراض آمیز علی7 و خشونت حکومتیان 643

بهانه های مخالفان در کنار گذاشتن علی7 647

الف - جوان بودن 647

ب - ریاست طلبی 650

ج - شوخ طبعی 651

ارزیابی افکارعمومی نسبت به امیر المؤمنین7 652

الف - طرفداران علی7 653

ب - بی تفاوت ها 658

ج - دشمنان دیرینه علی7 659

علل دشمنی با علی7 664

1 - حسادت به رسول اکرم صلی الله علیه و آله 665

2 - کینه و حسادت به شخص امیرالمؤمنین7 667

موضع شکیبانه علی7 در برابر دشمنان 668

علل سکوت علی7 672

1 - سفارش پیامبر9 672

2 - مصلحت اسلام 675

3 - حفظ جان خود و یاران 678

فریادهای خاموش 679

منابع 683

ص: 7

3 - وجوب اطاعت از غیر معصوم 79

نگاهی بر آنچه گذشت 83

ب - تطبیق میان حقیقت امامت و تعریف آن نزد امامیه 84

1 - ضرورت وجود امام 85

2 - چگونگی تعیین امام 86

تبیین قاعده لطف در الاهی بودن تعیین امام 87

3 - جایگاه اعتقادی امامت 89

4 - شرایط و اوصاف امام 92

الف - عصمت 93

ب - اعلمیت 95

ج - افضلیت 97

بازخوانی تعریف امامت و تبیین تفاوت ها 99

لحاظ نشدن هویت الاهی امامت در تعریف 100

تعریف پسین امامت با رویکرد الاهی 104

تحلیلی از تاثیرات بیرونی در تعریف مشهور امامیه 108

الف - تضاد های مذهبی 111

ب - تنش های سیاسی 114

تعریف امامت در روایات 116

نگرشی بر مصداق شناسی امام در روایات 120

فصل دوم واژگان خلیفه و خلافت 127

واژه ی «خلیفه» در قرآن 130

الف - شواهدی از آیات دسته یکم 130

ب - نمونه ای از آیات دسته دوم 133

کاربرد واژه خلیفه در روایات 139

ویژگی های حدیث اثنا عشر و خلفا 144

واژه یابی خلیفه و خلافت در لغت 147

خلیفه و خلافت در اصطلاح متکلمان 149

نسبت بین واژگان «امامت» و «خلافت» 155

نگاهی بر آنچه گذشت 157

تعریف خلافت با رویکرد الاهی 159

نگاهی تطبیقی میان مفهوم و مصداق خلیفه نزد شیعه و سنی 162

ص: 8

الف - مصادیق خلفای اثناعشر در اندیشه شیعی 163

نگرشی بر دلایل شیعه بر این مدعا 165

1 - آیات 166

2 - روایات 167

ب - مصداق شناسی خلفای اثنی عشر نزد اهل سنت 174

نقدی بر اندیشه مصداق انگاری اهل سنت 178

جایگاه اطاعت از خلفا نزد اهل سنت 182

روایات معارض 185

تحلیلی بر آنچه گذشت 187

بازخوانی تحول تاریخی مفهوم خلافت در عرف سیاسی و اعتقادی مسلمانان 188

تحول مفهوم خلافت در حیات تاریخی تشیع 189

پیدایش اعتقاد به مفهوم و مصداق خلفای اثنا عشر 194

تحول تاریخی مفهوم خلافت در نزد اهل سنت 200

بررسی نقش عناصر فرهنگی و سیاسی در تحول مفهوم خلافت 211

فصل سوم واژگان ولی و ولایت 217

ولی و ولایت و مولا در قرآن 220

مفهوم ولی در آیه ولایت 224

مصداق شناسی 227

وجه دلالت آیه ولایت بر ولایت علی 229

ولی و ولایت در روایات 230

معنا شناسی ولی و ولایت در لغت 233

مفهوم و مصداق ولی و ولایت در اندیشه اسلامی 236

ولی و ولایت در اندیشه اهل سنت 237

مفهوم و مصداق ولی و ولایت در اندیشه امامیه 243

بازخوانی تفاوت دو اندیشه 251

رهیافتی بر مفهوم و مصداق ولی و ولایت در روایات 253

منشا شناسی مشروعیت ولایت ولی در روایات 260

ص: 9

منشا شناسی مشروعیت ولایت ولی در روایات 260

واژه مولا 262

فصل چهارم واژگان وصی و وصایت 271

کاربرد مفهومی و مصداقی وصی و وصایت در قرآن 274

دسته یکم: وصیت در امور مالی 274

دسته دوم - وصیت در امور اخلاقی و رفتار با دیگران 275

دسته سوم - توصیه به دین و محافظت از آن 277

مفهوم وصی و وصایت در روایات 282

جایگاه تشریعی وصایت در روایات 283

واژگان وصی و وصایت در لغت 286

مفهوم شناسی وصی و وصایت در اصطلاح 288

وصی و وصایت در اندیشه اهل سنت 290

دلیل انکار وصیت پیامبر9 نزد اهل سنت 293

1 - رضایت علی به خلافت دیگران 293

رهیافتی بر بی پایگی این ادعا 295

2 - روایت عایشه 299

3 - آخرین گفتار عمر 300

بررسی نا سازگاری ها 303

الف - روایات تعارض گونه عایشه 303

ب - روایات معارض دیگر 308

نگاهی بر آنچه گذشت 312

ضرورت وصی و وصایت دراندیشه شیعی 317

مصداق شناسی وصی در اندیشه شیعی 320

خاستگاه مشروعیت وصی در اندیشه شیعی 323

الف - دلیل عقلی بر ضرورت وصایت از باب لطف 323

ب - روایات تشریع وصایت 326

مصداق شناسی وصی در روایات 329

الف - روایات وصایت بلافصل امام علی7 330

روایات وصایت بقیه اوصیا 335

رهیافتی بر جایگاه مردمی وصی و وصایت 341

فصل پنجم واژگان حجت و حجیت 345

ص: 10

حجت و حجیت در قرآن 348

جایگاه مفهوم و مصداق حجت در روایات 354

مفهوم حجت در لغت 360

حجت در اصطلاح 361

ضرورت حجت در اندیشه دانشمندان اسلامی 365

جایگاه ابلاغ و تفهیم حجت بر مردم 370

مصداق حجت در اندیشه دانشمندان اسلامی 374

الف - مصادیق مشترک حجت در نزد شیعه و سنی 374

ب - رهیافتی بر مصادیق اختصاصی حجت 380

مصداق حجت در اندیشه اهل سنت 380

1 - حجیت مقامی و معرفتی اصحاب 381

تبیین ادله اهل سنت بر حجیت صحابه 385

ادله حجیت صحابه در آیات قرآن 386

پی آمدهای مقام حجیت صحابه 393

1 - نقد ناپذیر بودن صحابه 393

2 - حجیت کردار و گفتار صحابه 394

بازخوانی و نقد اندیشه حجیت صحابه 395

1 - تفاوت برداشت ها و شأن نزول ها 396

2 - تفاوت ها و تعارضات با دیگر آیات قرآن 400

الف - دو چهرگان منافق 400

ب - بیمار دلان و شکاکان در دین 402

ج - اسلام آورندگان غیر مؤمن 406

د - فاسقان و بداندیشان 407

ه- - آزار دهندگان به پیامبر 410

و - رو آوران به سوی ارتداد 412

ز - خیانت پیشگان 414

ادله حجیت صحابه در روایات 417

روایت یکم: نهی از دشمنی با اصحاب 418

روایت دوم: نهی از توهین به اصحاب 419

روایت سوم: اصحاب، ستارگان هدایت 420

روایت چهارم: جلوگیری اصحاب از فساد در دین 421

روایت پنجم: برتر بودن امت زمان پیامبر 421

بازاندیشی سند ودلالت این روایات 423

ص: 11

گفتار یکم - سند روایات 424

گفتار دوم: دلالت احادیث حجیت صحابه 430

گفتار سوم:روایات معارض 435

گفتار چهارم: تعارض با سیره صحابه 438

مبنای حجیت سلاطین و پادشاهان در اندیشه اهل سنت 443

تحلیل و نقدی بر این نظریه 449

مصداق شناسی حجت در اندیشه شیعی 455

مصداق شناسی حجت در روایات 458

حجت های پیوسته 463

فصل ششم واژگان وارث و وراثت 469

وارث و وراثت در قرآن کریم 472

ضرورت وراثت نبی در روایات 477

وارث و وراثت در لغت 481

وارث و وراثت در اصطلاح 482

مصداق شناسی وارث رسول اکرم صلی الله علیه و آله در روایات 486

خاستگاه مشروعیت وراثت نبوت 495

وراثت امام علی7 پس از پیامبر در اندیشه اسلامی 499

ماهیت شناسی میراث پیامبر 507

1 - آثار انبیای پیشین 508

2 - آثار و یادگاری های رسول اکرم صلی الله علیه و آله نزد ائمه: 511

فلسفه مواریث انبیا 515

فصل هفتم واژگان امیر و امارت 519

مفهوم شناسی امیر و امارت 522

مفهوم لغوی 523

امیر و امارت در اصطلاح 525

امیر و امارت در روایات رسول اکرم صلی الله علیه و آله 528

مصداق شناسی امیر مؤمنان در روایات 529

نگاهی به پیوست های آنچه گذشت 535

الف - امیرالمؤمنین لقب اختصاصی امام علی7 535

ص: 12

ب - پیوستگی میان امارت و رسالت 538

مبنا شناسی مشروعیت امارت امیر 541

الف - مبنای مشروعیت امارت امیر در نگاه اهل سنت 541

ب - مبنای مشروعیت امارت امیر در اندیشه شیعی 544

مشروعیت امارت امیرالمؤمنین در روایات 547

خبر از امیران ستم پیشه و گمراه گر 550

نگاهی به جریان امارت پس از رسول خدا9 555

رهیافتی بر کاربرد واژگان امیرالمؤمنین در عصر خلفا 561

احتجاج علی7 و یارانش با واژگان امیرالمؤمنین 566

فصل هشتم واژگان وزیر و وزارت 573

مفهوم وزیر و وزارت در لغت 576

مفهوم اصطلاحی واژگان وزیر و وزرات 579

وزیر و وزارت در قرآن 582

رهیافتی بر اهداف کاربردی وزارت هارون 586

پیوستگی میان وزارت علی7 و هارون 589

نگاهی به پیوند ها و اشتراکات وزارت علی7 و هارون 592

الف - اشتراک در مبانی انتخاب و مشروعیت الاهی 593

ب - اشتراک در اهداف اجرایی 598

پیشینه شناسی اعلام وزارت علی در روایات 604

اندیشه اثباتی و انکاری دانشمندان اسلامی در تداوم وزارت علی7 612

الف - انکار تداوم و بقای وزارت علی7 612

ب- اثبات تداوم وزارت امیرالمؤمنین7 616

1- روایات تداوم وزارت 616

2- تداوم وزارت علی در اندیشه دانشمندان شیعی 620

مفهوم وزیر و وزارت در سقیفه 624

تحریف در روایات وزارت 626

احتجاج امیرالمؤمنین7 و یارانش به روایات وزارت 629

ص: 13

مقدمه 15

پیشگفتار 19

فصل یکم واژگان امام و امامت 21

کاربرد واژه امام در قرآن 23

واژگان «امام» و «امامت» در روایات 30

روایات دسته اول 30

امامان الاهی و غیر الاهی 36

معنا شناسی امام و امامت 41

مفهوم لغوی امام 41

مفهوم «امام» و «امامت» در اصطلاح 45

الف - دانشمندان شیعی 46

ب - دانشمندان اهل سنت 49

جامعیت و مانعیت این تعریف ها 51

تبیین مفاهیم مشترک 53

روش شناسی متکلمان در تعریف امامت 55

نگرشی بر تفاوت تعریف کلامی امام و نبی 57

تفاوت و تشابه امامت و نبوت 61

تبیین تفاوت ها در تعریف های کلامی شیعه و سنی 63

الف - تطبیق میان حقیقت امامت و تعریف آن نزد اهل سنت 63

1 - لزوم تعیین و مشروعیت امام 64

2 - فرع انگاری امامت 67

3 - شرایط و اوصاف امام 70

4 - وجوب اطاعت از امام 72

بازخوانی تعریف امامت و تبیین تفاوت ها 76

1 - ریاست عامه 77

2 - نقض ولایت عامه با ولایت اهل حل و عقد 78

3 - وجوب اطاعت از غیر معصوم 79

نگاهی بر آنچه گذشت 83

ب - تطبیق میان حقیقت امامت و تعریف آن نزد امامیه 84

1 - ضرورت وجود امام 85

2 - چگونگی تعیین امام 86

تبیین قاعده لطف در الاهی بودن تعیین امام 87

3 - جایگاه اعتقادی امامت 89

4 - شرایط و اوصاف امام 92

الف - عصمت 93

ب - اعلمیت 95

ج - افضلیت 97

بازخوانی تعریف امامت و تبیین تفاوت ها 99

لحاظ نشدن هویت الاهی امامت در تعریف 100

تعریف پسین امامت با رویکرد الاهی 104

تحلیلی از تاثیرات بیرونی در تعریف مشهور امامیه 108

الف - تضاد های مذهبی 111

ب - تنش های سیاسی 114

تعریف امامت در روایات 116

نگرشی بر مصداق شناسی امام در روایات 120

فصل دوم واژگان خلیفه و خلافت 127

واژه ی «خلیفه» در قرآن 130

الف - شواهدی از آیات دسته یکم 130

ب - نمونه ای از آیات دسته دوم 133

کاربرد واژه خلیفه در روایات 139

ویژگی های حدیث اثنا عشر و خلفا 144

واژه یابی خلیفه و خلافت در لغت 147

خلیفه و خلافت در اصطلاح متکلمان 149

نسبت بین واژگان «امامت» و «خلافت» 155

نگاهی بر آنچه گذشت 157

تعریف خلافت با رویکرد الاهی 159

نگاهی تطبیقی میان مفهوم و مصداق خلیفه نزد شیعه و سنی 162

الف - مصادیق خلفای اثناعشر در اندیشه شیعی 163

نگرشی بر دلایل شیعه بر این مدعا 165

1 - آیات 166

2 - روایات 167

ب - مصداق شناسی خلفای اثنی عشر نزد اهل سنت 174

نقدی بر اندیشه مصداق انگاری اهل سنت 178

جایگاه اطاعت از خلفا نزد اهل سنت 182

روایات معارض 185

تحلیلی بر آنچه گذشت 187

بازخوانی تحول تاریخی مفهوم خلافت در عرف سیاسی و اعتقادی مسلمانان 188

تحول مفهوم خلافت در حیات تاریخی تشیع 189

پیدایش اعتقاد به مفهوم و مصداق خلفای اثنا عشر 194

تحول تاریخی مفهوم خلافت در نزد اهل سنت 200

بررسی نقش عناصر فرهنگی و سیاسی در تحول مفهوم خلافت 211

فصل سوم واژگان ولی و ولایت 217

ولی و ولایت و مولا در قرآن 220

مفهوم ولی در آیه ولایت 224

مصداق شناسی 227

وجه دلالت آیه ولایت بر ولایت علی 229

ولی و ولایت در روایات 230

معنا شناسی ولی و ولایت در لغت 233

مفهوم و مصداق ولی و ولایت در اندیشه اسلامی 236

ولی و ولایت در اندیشه اهل سنت 237

مفهوم و مصداق ولی و ولایت در اندیشه امامیه 243

بازخوانی تفاوت دو اندیشه 251

رهیافتی بر مفهوم و مصداق ولی و ولایت در روایات 253

منشا شناسی مشروعیت ولایت ولی در روایات 260

واژه مولا 262

فصل چهارم واژگان وصی و وصایت 271

کاربرد مفهومی و مصداقی وصی و وصایت در قرآن 274

دسته یکم: وصیت در امور مالی 274

دسته دوم - وصیت در امور اخلاقی و رفتار با دیگران 275

دسته سوم - توصیه به دین و محافظت از آن 277

مفهوم وصی و وصایت در روایات 282

جایگاه تشریعی وصایت در روایات 283

واژگان وصی و وصایت در لغت 286

مفهوم شناسی وصی و وصایت در اصطلاح 288

وصی و وصایت در اندیشه اهل سنت 290

دلیل انکار وصیت پیامبر9 نزد اهل سنت 293

1 - رضایت علی به خلافت دیگران 293

رهیافتی بر بی پایگی این ادعا 295

2 - روایت عایشه 299

3 - آخرین گفتار عمر 300

بررسی نا سازگاری ها 303

الف - روایات تعارض گونه عایشه 303

ب - روایات معارض دیگر 308

نگاهی بر آنچه گذشت 312

ضرورت وصی و وصایت دراندیشه شیعی 317

مصداق شناسی وصی در اندیشه شیعی 320

خاستگاه مشروعیت وصی در اندیشه شیعی 323

الف - دلیل عقلی بر ضرورت وصایت از باب لطف 323

ب - روایات تشریع وصایت 326

مصداق شناسی وصی در روایات 329

الف - روایات وصایت بلافصل امام علی7 330

روایات وصایت بقیه اوصیا 335

رهیافتی بر جایگاه مردمی وصی و وصایت 341

فصل پنجم واژگان حجت و حجیت 345

حجت و حجیت در قرآن 348

جایگاه مفهوم و مصداق حجت در روایات 354

مفهوم حجت در لغت 360

حجت در اصطلاح 361

ضرورت حجت در اندیشه دانشمندان اسلامی 365

جایگاه ابلاغ و تفهیم حجت بر مردم 370

مصداق حجت در اندیشه دانشمندان اسلامی 374

الف - مصادیق مشترک حجت در نزد شیعه و سنی 374

ب - رهیافتی بر مصادیق اختصاصی حجت 380

مصداق حجت در اندیشه اهل سنت 380

1 - حجیت مقامی و معرفتی اصحاب 381

تبیین ادله اهل سنت بر حجیت صحابه 385

ادله حجیت صحابه در آیات قرآن 386

پی آمدهای مقام حجیت صحابه 393

1 - نقد ناپذیر بودن صحابه 393

2 - حجیت کردار و گفتار صحابه 394

بازخوانی و نقد اندیشه حجیت صحابه 395

1 - تفاوت برداشت ها و شأن نزول ها 396

2 - تفاوت ها و تعارضات با دیگر آیات قرآن 400

الف - دو چهرگان منافق 400

ب - بیمار دلان و شکاکان در دین 402

ج - اسلام آورندگان غیر مؤمن 406

د - فاسقان و بداندیشان 407

ه- - آزار دهندگان به پیامبر 410

و - رو آوران به سوی ارتداد 412

ز - خیانت پیشگان 414

ادله حجیت صحابه در روایات 417

روایت یکم: نهی از دشمنی با اصحاب 418

روایت دوم: نهی از توهین به اصحاب 419

روایت سوم: اصحاب، ستارگان هدایت 420

روایت چهارم: جلوگیری اصحاب از فساد در دین 421

روایت پنجم: برتر بودن امت زمان پیامبر 421

بازاندیشی سند ودلالت این روایات 423

گفتار یکم - سند روایات 424

گفتار دوم: دلالت احادیث حجیت صحابه 430

گفتار سوم:روایات معارض 435

گفتار چهارم: تعارض با سیره صحابه 438

مبنای حجیت سلاطین و پادشاهان در اندیشه اهل سنت 443

تحلیل و نقدی بر این نظریه 449

مصداق شناسی حجت در اندیشه شیعی 455

مصداق شناسی حجت در روایات 458

حجت های پیوسته 463

فصل ششم واژگان وارث و وراثت 469

وارث و وراثت در قرآن کریم 472

ضرورت وراثت نبی در روایات 477

وارث و وراثت در لغت 481

وارث و وراثت در اصطلاح 482

مصداق شناسی وارث رسول اکرم صلی الله علیه و آله در روایات 486

خاستگاه مشروعیت وراثت نبوت 495

وراثت امام علی7 پس از پیامبر در اندیشه اسلامی 499

ماهیت شناسی میراث پیامبر 507

1 - آثار انبیای پیشین 508

2 - آثار و یادگاری های رسول اکرم صلی الله علیه و آله نزد ائمه: 511

فلسفه مواریث انبیا 515

فصل هفتم واژگان امیر و امارت 519

مفهوم شناسی امیر و امارت 522

مفهوم لغوی 523

امیر و امارت در اصطلاح 525

امیر و امارت در روایات رسول اکرم صلی الله علیه و آله 528

مصداق شناسی امیر مؤمنان در روایات 529

نگاهی به پیوست های آنچه گذشت 535

الف - امیرالمؤمنین لقب اختصاصی امام علی7 535

ب - پیوستگی میان امارت و رسالت 538

مبنا شناسی مشروعیت امارت امیر 541

الف - مبنای مشروعیت امارت امیر در نگاه اهل سنت 541

ب - مبنای مشروعیت امارت امیر در اندیشه شیعی 544

مشروعیت امارت امیرالمؤمنین در روایات 547

خبر از امیران ستم پیشه و گمراه گر 550

نگاهی به جریان امارت پس از رسول خدا9 555

رهیافتی بر کاربرد واژگان امیرالمؤمنین در عصر خلفا 561

احتجاج علی7 و یارانش با واژگان امیرالمؤمنین 566

فصل هشتم واژگان وزیر و وزارت 573

مفهوم وزیر و وزارت در لغت 576

مفهوم اصطلاحی واژگان وزیر و وزرات 579

وزیر و وزارت در قرآن 582

رهیافتی بر اهداف کاربردی وزارت هارون 586

پیوستگی میان وزارت علی7 و هارون 589

نگاهی به پیوند ها و اشتراکات وزارت علی7 و هارون 592

الف - اشتراک در مبانی انتخاب و مشروعیت الاهی 593

ب - اشتراک در اهداف اجرایی 598

پیشینه شناسی اعلام وزارت علی در روایات 604

اندیشه اثباتی و انکاری دانشمندان اسلامی در تداوم وزارت علی7 612

الف - انکار تداوم و بقای وزارت علی7 612

ب- اثبات تداوم وزارت امیرالمؤمنین7 616

1- روایات تداوم وزارت 616

2- تداوم وزارت علی در اندیشه دانشمندان شیعی 620

مفهوم وزیر و وزارت در سقیفه 624

تحریف در روایات وزارت 626

احتجاج امیرالمؤمنین7 و یارانش به روایات وزارت 629

فصل نه-م نگاهی به جریان خانه نشینی امیرالمؤمنین7 و شکیبایی آن حضرت 635

تصویری از رخداد انحراف از خلافت امیرالمؤمنین7 639

نشست اعتراض آمیز علی7 و خشونت حکومتیان 643

بهانه های مخالفان در کنار گذاشتن علی7 647

الف - جوان بودن 647

ب - ریاست طلبی 650

ج - شوخ طبعی 651

ارزیابی افکارعمومی نسبت به امیر المؤمنین7 652

الف - طرفداران علی7 653

ب - بی تفاوت ها 658

ج - دشمنان دیرینه علی7 659

علل دشمنی با علی7 664

1 - حسادت به رسول اکرم صلی الله علیه و آله 665

2 - کینه و حسادت به شخص امیرالمؤمنین7 667

موضع شکیبانه علی7 در برابر دشمنان 668

علل سکوت علی7 672

1 - سفارش پیامبر9 672

2 - مصلحت اسلام 675

3 - حفظ جان خود و یاران 678

فریادهای خاموش 679

منابع 683

ص: 14

مقدمه استاد انصاری بویراحمدی

بسم الله الرحمن الرحیم

قال الله تعالی: {وَإِذِ ابْتَلَی إِبْرَاهِیمَ رَبّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمّهُنّ قَالَ إِنّی جَاعِلُکَ لِلنّاسِ إِمَاماً قَالَ وَمِنْ ذُرّیَتِی قَالَ لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظّالِمِینَ}(1)؛

به یاد آر هنگامی که خداوند ابراهیم را به اموری چند امتحان کرد و او همه را به جای آورد، آنگاه خداوند به او فرمود: من تو را برای مردم امام قرار دادم، ابراهیم عرض کرد: این امامت را به فرزندان من نیز عطا می فرمایی؟ فرمود: عهد من هرگز به ستمکاران نمی رسد.

امام صادق× در مورد این آیه فرموده اند: «إنَّ اللهَ إتَّخَذَ إبراهیمَ عَبْداً قَبْلَ أَنْ یتَّخذَهُ نَبیّاً وَاتَّخَذهُ نَبِیّاً قَبْلَ أَنْ یتَخِذَهُ رَسُولاً وَاتَّخذهُ رَسُولاً قَبْلَ اَنْ یَتَّخذَهُ خَلیلاً وَاتَّخِذَهُ خَلیلاً قَبْلَ أَنْ یتَّخِذَهُ إماماً، فَقالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ اِماماً، رَأی عِظَمِ ذلِکَ قَالَ وَمِنْ ذُرّیَتِی قَالَ لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظّالِمِینَ»(2)؛

همان گونه که دیدیم خداوند چندین امتحان از حضرت ابراهیم خلیل الله به عمل آورد و پس از اعطای درجات متعدد، وی را به امامت منصوب فرمود، یعنی آن قدر مقام امامت بالاست که حتی پیامبران اولوالعزم نیز، پس از امتحانات متعدد و کسب درجات رفیع به آن مقام الاهی دست می یابند.

امام× در حقیقت اعلم و افهم نسبت به دین، نزدیک ترین و متقی ترین در پیشگاه الاهی، با فضیلت ترین فرد از جنس بشر، ترجمان حکمت و علم الاهی، حافظ دین از تغییر و تحریف و مفسّر شریعت و قرآن است. کلام امام× حق است پس اطاعت از او اطاعت از خداوند و تسلیم در مقابل قول و عمل او واجب است.

امام× با این همه عظمت دارای اوصاف و

ص: 15


1- . بقره: 124.
2- . کافی، ج1، ص175؛ شرح اصول کافی، ج5، ص111؛ الاختصاص، ص22، بحار، ج12، ص12.

ویژگی های منحصر به فردی است که در فرصتی مناسب باید به زیبایی به آن پرداخت.

بزرگ ترین و گسترده ترین موضوع اختلافی در جهان اسلام، مسئله جانشینی رسول خدا| و امامت و ولایت است. عنصر اساسی و سرچشمه همه اختلافات از نظر فقهی، عقیدتی، کلامی، سیاسی، اجتماعی و... - که باعث مشاجرات، مجادلات و حتی مبارزات گردیده است - عدم شناخت حقیقی و واقعی رکن رکین امامت است.

اثبات و تبیین زوایای گوناگون این مهم، با دلایل روشن و مستند و مستدل، وظیفه ای سترگ و عظیم برعهدۀ اندیشمندان مسلمان به ویژه علمای دین است.

مسلمانان در مورد امام شناسی به سه طریق ره پیموده اند:

اوّل: با درک این مهم که معرفت حقیقی نسبت به ساحت مقدس امام× از ضروریات و مبانی اعتقادی اسلام است، به حقانیت و عظمت امام× از طریق صحیح واقف گشته، مقامات باطنی امام× را درک نموده اند و به رهبری و هدایت امام× در تمامی اعصار اعتقاد دارند. این گروه امام را برترین ابناء جنس بشر دانسته و او را واسطه فیض بین خالق و مخلوق و مصداق اکمل «خلیفة الله فی الأرض» می دانند. جزاهم الله عن الاسلام اجراً!

دوّم: گروهی در اوصاف امام زیاده روی کرده، راه افراط پیموده اند، شأن بشری ائمه^ را فراموش کرده و گرفتار غلوّ شده اند. در نتیجه مقام امام× را تا حدّ الوهیت بالا برده اند. مکتب تشیع این دسته را خارج از اسلام و از آنان بی زاری و برائت می جوید. لعنة الله علیهم!

سوم: برخی نیز در شناخت حقیقی و کامل امام کوتاهی کرده و مقام آنان را تنزّل داده اند؛ نسبت به آیات قرآن و احادیث پیامبر| در این رابطه، اجتهاد در مقابل نصّ می نمایند. به مقام والا و الاهی امام اعتنایی نکرده، با مقدم داشتن مفضول بر افضل، از ولایت خدا و رسول| و جانشینان واقعی آن حضرت دور مانده اند. به شهر علم پیامبر| از دری به غیر از درب واقعی وارد شده و پس از فتنه بزرگ (انجمن شوم سقیفه) از اسلام راستین فاصله گرفتند. هَدیهُم الله ان شاء الله!

در این میان دیدگاه و مبانی اعتقادی تشیع در باب امام شناسی برگرفته از آیات هدایتگر قرآن کریم و احادیث نورانی ائمه معصوم^ است. وجود ادلۀ عقلی و نقلی فراوان، ضرورت تمسّک به امامت را به عنوان اصلی مسلّم از اصول اعتقادی اسلام قرار داده است. هر انسان منصف و آزاده ای با اندکی تأمل و تدبّر در معارف صحیح اسلام به واقعیت این مهم پی خواهد برد.

همه ادیان الهی آموزندۀ توحید، نبوت، عدل و معاد بوده اند، اما ویژگی مهم و منحصر به فرد مکتب اسلام، استمرارِ حرکت انبیاء توسط امامت و از طریق اهل بیت پیامبر اعظم| است تا آنجا که برخی گفته اند: مشروعیت خاتمیت حضرت رسول اعظم| به امامت و ولایت منصوب از طرف خداوند متعال است.

امام شناسی شیعیان برخوردار از اطلاعات وسیع، خِردورزی،

ص: 16

رعایت اعتدال، مبانی قوی، مستدل، مستند و ملاک شرعی برگرفته از آیات قرآن و سنّت صحیح و بی انحراف پیامبر اعظم| است.

در مقابل دیدگاه تشیع، مسلمان نمایانی هستند که فریفته کرشمۀ لذت فانی دنیا گردیده، وجود امام را مانع تحصیل مال و منال و حشمت و جلال جاهلی خود می دیدند؛ این دسته با عمل به منهیات، ارتکاب محرمات، ظاهرسازی و عوام فریبی، افکار مسلمانان را منحرف کردند و حقوق مسلّم اهل بیت^ را غصب نمودند. با این غصب، اصول اعتقادی و اصالت اسلام ناب محمدی| گرفتار انحراف، اکمال دین و اتمام نعمت جریحه دار، استمرار رسالت نبوی در امامت و ولایت حقیقی دچار وقفه شده و صدمات بزرگ و جبران ناپذیری به اسلام وارد گردید. انکار امامت به اندازه ای قبیح است که پیامبر اعظم| فرمودند:

«یا علیّ مَن أنکر إمامتک فقد أنکر نبوّتی»(1):

یا علی! کسی که امامت تو را انکار کند به تحقیق پیامبری مرا انکار کرده است.

در همان صدر اسلام به دلیل نداشتن امام شناسی قوی، پس از رحلت شهادت گونه پیامبر اعظم| چنان ظلم فاحشی بر امام مسلمین و خلیفه بلافصل رسول الله| - حضرت علی× - روا داشتند که آن حضرت از شدت غم و اندوه فرمودند:

«صبرتُ وفی العین قَذی وفی الحلقِ شَجی»(2): صبر کردم در حالی که خار در چشم و استخوان در گلو داشتم.

غفلت از امام شناسی، مصائب و فجایعی را برای جهان اسلام به دنبال داشته است. برخی از اسفناک ترین نتایج غفلت و نداشتن امام شناسی مسلمین عبارتند از:

بی اعتنایی و عمل نکردن به آیات امامت و ولایت در قرآن کریم، نافرمانی و سرپیچی از التزام به احادیث، سیره و کلام پیامبر اعظم| به ویژه در امر خلافت ایشان، هتک حرمت به اهل بیت پیامبر اسلام^، ظلم و ستم به مقام مقدس حضرت فاطمۀ زهرا÷، محروم نمودن جامعه از رکن الاهی امامت؛ محروم نمودن مسلمین از عدالت و هدایت علوی؛ ایجاد اختلاف و تفرقه بین مسلمین؛ و... .

بنابراین، پژوهش و مطالعه علمی و مستند، بازشناسی،

ص: 17


1- ) شیخ سلیمان حنفی، ینابیع المودة، ص53، چاپ اسلامبول؛ ابن عقده، فضائل امیرالمؤمنین×، ص150؛ علامه بحرانی، غایة المرام، ص456، چاپ بیروت؛ شیخ صدوق، امالی، مجلس 94، ح5؛ عیون اخبار الرضا، ج1، ص297، ح53.
2- ) نهج البلاغة، خطبه شقشقیه، رسائل مرتضی، ج2، ص108؛ علل الشرایع، شیخ طوسی، ج1، ص151.

بازگویی و بیان ابعاد متعدد امام شناسی ضرورتی انکارناپذیر است. کشف حقایق و درک عظمت و آثار وجودی امام، نیازمند تحقیقات عمیق، دقیق، گسترده و فراگیر، همراه با همت بلند، تلاش مستمر و اطلاع کامل از تاریخ و معارف صحیح اسلام است.

با وجود هزاران کتاب کوچک و بزرگ، قدیم و جدید، هنوز جامعه مسلمین از امام شناسیِ لازم برخوردار نبوده و برخی غبارها زدوده نشده است.

شیعه با افتخار از دانشمندان و محققان تمامی فرقه های اسلامی دعوت می نماید تا به اقتضای عقل و منطق، حق گرایی و روشن اندیشی، از تعصب جاهلانه و تشکیک بی پایه دست بردارند، و با تحقیقات گسترده و استوار به همراه براهین قاطع، دلایل واضح و محکم ترین مستندات نسبت به عظمت امام فروتنی نشان دهند. در نتیجه، ضروری است هر مسلمان مؤمنی در پاسخ به شبهات و ابهامات مربوط به امام شناسی آگاهی کامل داشته باشد تا بتوانیم نسبت به درّ غلطان وجود مقدس و جهان شمول امام× به صورت جامع الاطراف و واقع بینانه، شناخت صحیح و کاملی پیدا نموده و تصویر واقعی و زیبایی از امامت و ولایت الاهی به جهانیان عرضه نماییم.

کتاب بازخوانی تحوّلات اعتقادی امامت که توسط مجمع جهانی شیعه شناسی به زیور طبع آراسته و به جامعۀ اسلامی عرضه می گردد، دارای ویژگی های نیکو و پسندیده ای است که به اختصار اشاره می نماییم:

تبیین دقیق موضوع، ابتکار در تدوین و اسلوب تألیف، تبیین تفاوت ها و اشتراک ها در درک و فهم موضوع امامت، تطبیق دو روش اعتقادی و تاریخی، دوری از تعصّب و پیش داوری، بیان پیشینه های تاریخی، بیان ساده و روان با اسلوب آموزشی و فرهنگی، استفاده از کثرت منابع اعم از قدیم و جدید، بررسی واژه های مرتبط و معادل امامت و ولایت و... .

باشد که با رعایت اصول و ملاک های صحیح نویسندگی، روز به روز شاهد خلق چنین آثار علمی پژوهشی روشمند و مستدل باشیم. ان شاء الله

در راستای انجام این وظیفۀ بزرگ اسلامی، استاد معظم، اندیشمند محقق، پژوهش گر مدقّق، حضرت حجت الاسلام والمسلمین جناب آقای دکتر حاج شیخ حیدر مظفری ورسی از اعضاء هیأت علمی مجمع جهانی شیعه شناسی، با قلم عالمانۀ خویش پژوهشی وزین و ارزشمند را دربارۀ این موضوعِ بسیار مهم، به گونه ای به رشتۀ تحریر درآورده است که دارای تمام ویژگی های فوق الذکر است.

مطالعه این کتاب گران سنگ دارای ارزش و اهمیت فراوانی در راستای ارتقاء سطح علمی و تخصصی امام شناسی در جامعۀ اسلامی است. خداوند این زحمت زیاد و تلاش مستمر را از مؤلف عالیقدر به عنوان عبادت قبول نماید. ان شاء الله

کثر الله امثالهم، جزاه الله عن الإسلام اجراً، ادام الله ظله ودامت افاضاته

والسّلام علیکم وعلی جمیع اخواننا المؤمنین بولایة علیّ بن أبی طالب× فی اقطار العالم ورحمة الله وبرکاته

مسئول مجمع جهانی شیعه شناسی

انصاری بویراحمدی

ص: 18

پیشگفتار

سال یازدهم هجری یکی از غم انگیزترین و پرمخاطره ترین

سال ها در تاریخ اسلام است که در آن سال جامعه ی اسلامی با رحلت غم انگیز آخرین سفیر هدایت روبه رو گردید. با تأمل در رخدادهای زمان رحلت آن حضرت می توان گفت از مهمترین وقایع آن روزگار بحران فقدان رهبری در جامعه اسلامی بود که اصحاب و یاران رسول خدا برای حل مسئله ی رهبری و جانشینی آن حضرت رو در روی هم قرار گرفته بودند. عده ای بدون توجه به آموزه های برخواسته از قرآن و سنت پیامبر9 و با تکیه بر اندیشه قوم گرایی و بعضی اولویت های ظاهری نسبت به امامت و خلافت نگاهی ابزاری نموده و تنها آن را وسیله اقتدار گرایی و نظم دهنده اجتماعی می دانستند که با این اندیشه از میان خود فردی را برای جانشینی رسول اکرم صلی الله علیه و آله انتخاب کردند؛ ولی در برابر اینان، عده ای از یاران رسول خدا9 امامت و رهبری پس از آن حضرت را استمرار نبوت دانسته و ادعا داشتند که این مقام و منصب مانند نبوت یک مقام و منصب الاهی است و همان گونه که انتخاب نبی از عهده مردم بیرون بوده و نبی از جانب خداوند انتخاب می شود، امام و جانشینان پیامبر9 نیز باید از

ص: 19

جانب خداوند انتخاب شوند.

سرانجام این رویارویی ها در ماجرای امامت، این شد که مسلمانان از همان ابتدا با اختلاف در مصداق و دیگر شرایط امامت و رهبری در دوجهت و اندیشه متفاوت قرار گرفتند که پس از آن عالمان و دانشمندان اسلامی هر کدام با گرایش های مذهبی خاص و با رویکردهای گوناگون فقهی، کلامی، تفسیری، روایی، عرفانی و تاریخی نسبت به پدیده ی امامت و حقیقت آن، تحقیقات ارزشمند و نقدهای عالمانه ای نسبت به همدیگر ارائه نمودند.

اثر حاضر که حاصل تلاش ها و تجربیات علمی و آموزشی نگارنده در بنیاد فرهنگی امامت (تحت اشراف حضرت آیت الله سید علی میلانی) و نیز بنیاد فرهنگی جعفری است با روش میان رشته ای به مفردات الفاظ و واژگانی چون امام، خلیفه، ولی، وصی، وارث، حجت، امیر و وزیر و کاربردهای قرآنی، روایی، لغوی، اصطلاحی و تاریخی آنان که در حقیقت زیر ساخت های بحث امامت می باشد پرداخته است و به دور از هر گونه تعصب مذهبی و پیش داوری های جانب دارانه برخی شواهد و قراین مستند و علمی در شناخت مصداق واقعی امام و خلیفه پس از رسول خدا9 ارائه شده است.

ص: 20

فصل یکم: واژگان امام و امامت

کاربرد واژه امام در قرآن

ص: 21

ص: 22

واقعیت این است که از جهت علمی و عملی، قرآن کریم در کاربرد واژگان و پیام رسانی ، اطمینان آور و مورد توجه تمام دانشمندان اسلامی از هر صنف است که هر کدام سعی می کنند در بیان افکار و اندیشه خود با استناد به قرآن ادعای خود را به اثبات رسانند.

از طرف دیگر در داوری ها و رد یا پذیرش ادعای دیگران همواره قرآن را ملاک برتر قرار داده و به آن استناد می جویند که در این میان مسئله امامت و امام شناسی نیز در قرآن مورد توجه ویژه قرار گرفته است و در طول تاریخ اسلام دانشمندان اسلامی از هر فرقه و مذهبی سعی داشته اند با استناد به قرآن حقانیت مذهب خود را اثبات نمایند که پی جویی تمام مسائل امامت در قرآن و استدلال های آن از موضوع این نوشتار خارج بوده و آنچه متناسب با موضوع و هدف این نوشتار است، تنها جست و جوی واژه «امام» و مفهوم آن است. در این زمینه از بررسی آیات قرآن کریم به دست می آید که واژه امام (مفرد) و ائمه (جمع) دوازده بار در قرآن کریم به کار رفته است و از جهت مفهومی غالبا به همان معنای لغوی پیشوا استعمال شده است که می توان این آیات را به شش وجه تقسیم نمود:

ص: 23

وجه یکم - پنج آیه به معنای پیشوایان هدایت گر و اصلاح گران الاهی به ترتیب زیر آمده است:

«وَالَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ ازْوَاجِنَا وَذُرِّیَّاتِنَا قُرَّةَ اعْیُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ امَامًا»((1))

و کسانی که می گویند پروردگارا از همسران و فرزندان مان مایه روشنی چشم ما قرار ده و ما را برای پرهیزگاران پیشوا گردان.

«وَاذِ ابْتَلَی ابْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَاتَمَّهُنَّ قَالَ انِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ امَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی قَالَ لا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ»((2))

(به خاطر آورید) «هنگامی که خداوند ابراهیم را با وسایل گوناگونی ازمود و او به خوبی از عهده این ازمایش ها بر آمد خداوند به او فرمود: من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم ابراهیم عرض کرد از دودمان من نیز امامی قرار بده خداوند فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی رسد» «یعنی تنها فرزندان معصوم تو شایسته این مقامند».

و در آیه 72 سوره انبیا می فرماید اسحاق و یعقوب را مردمانی صالح قرار دادیم پس از آن می فرماید:

«وَجَعَلْنَاهُمْ ائِمَّةً یَهْدُونَ بِامْرِنَا وَاوْحَیْنَا الَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ»((3))

و آنان را پیشوایان قرار دادیم که

ص: 24


1- 1) فرقان، 74.
2- 2) بقره، 124.
3- 3) انبیا، 73.

به فرمان ما (مردم را) هدایت می کردند و انجام کارهای نیک را به آنان وحی کردیم.

و در سوره سجده می فرماید:

«وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ ائِمَّةً یَهْدُونَ بِامْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَکَانُوا بِایَاتِنَا یُوقِنُونَ»((1))

از آنان پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما مردم را هدایت می کردند چون شکیبایی می نمودند و به آیات ما یقین داشتند.

«وَنُرِیدُ ان نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الارْضِ وَنَجْعَلَهُمْ ائِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ»((2))

«ما می خواستیم بر مستضعفان زمین منت نهیم و آنان را پیشوا و وارثان روی زمین قرار دهیم.»

ص: 25


1- 4) سجده، 24.
2- ) قصص، 5

وجه دوم - دو آیه به معنای امامان و پیشوایان ضلالت و گمراه کننده آمده است:

درباره فرعونیان گوید:

«وَجَعَلْنَاهُمْ ائِمَّةً یَدْعُونَ الَی النَّارِ وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ لا یُنْصَرُونَ»((1))

«و آنان (فرعونیان) را پیشوایانی قرار دادیم که به آتش دوزخ دعوت می کنند و روز رستاخیز یادی نخواهند شد.»

«وَانْ نَکَثُوا ایْمَانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِی دِینِکُمْ فَقَاتِلُوا ائِمَّةَ الْکُفْرِ انَّهُمْ لا ایْمَانَ لَهُمْ»((2))

اگر پیمان خود را پس از عهد خود بشکنند و آیین شما را مورد طعن قرار دهند با پیشوایان پیکار کنید چرا که آنان پیمانی ندارند.

وجه سوم - یک مورد به معنای جامع میان پیشوایان هدایت و ضلالت به کار رفته است:

«یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ انَاسٍ بِامَامِهِمْ»((3))

(به یاد آورید) روزی را که هر گروهی را با پیشوایشان می خوانیم.

ص: 26


1- ) قصص، 41.
2- ) توبه، 12.
3- ) اسرا، 71.

وجه چهارم - دو آیه درباره تورات کتاب آسمانی حضرت موسی استعمال شده است:

«وَمِنْ قَبْلِهِ کِتَابُ مُوسَی امَامًا وَرَحْمَةً وَهَذَا کِتَابٌ مُصَدِّقٌ لِسَانًا عَرَبِیًّا لِیُنْذِرَ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَبُشْرَی لِلْمُحْسِنِینَ»((1))

«پیش از آن کتاب موسی که پیشوا و رحمت بود و این کتاب هماهنگ با نشانه های تورات است در حالی که به زبان عربی فصیح و گویا است تا ظالمان را بیم دهد و برای نیکوکاران بشارتی باشد.»

«افَمَنْ کَانَ عَلَی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَیَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِنْهُ وَمِنْ قَبْلِهِ کِتَابُ مُوسَی امَامًا وَرَحْمَةً»((2))

آیا آن کسی که دلیل آشکاری از پروردگار خویش دارد و به دنبال شاهدی از سوی او می باشد و پیش از آن کتاب که پیشوا و رحمت بود.

وجه پنجم - یک آیه به معنای طریق و راه روشن به کار رفته است:

«فَانْتَقَمْنَا مِنْهُمْ وَانَّهُمَا لَبِامَامٍ مُبِینٍ»((3))

آنها را نیز به کیفر رسانیدیم و این هر دو شهر «اصحاب ایکه و قوم لوط» برای اهل اعتبار راهی روشن و آشکار است.

ص: 27


1- ) احقاف، 12.
2- ) هود، 17.
3- ) حجر، 79.

وجه ششم - یک آیه به معنای لوح محفوظ آمده است:

«وَنَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَ آثارهُمْ وَکُلَّ شَیْءٍ احْصَیْنَاهُ فِی امَامٍ مُبِینٍ»((1))

و آنچه را که از پیش فرستاده اند و تمام آثار آنان را می نویسیم و همه چیز را در کتاب آشکار کننده بر شمردیم.((2))

از آیاتی که نگارش یافت، مفاهیم و گزینه های ذیل در رابطه با امامت به دست می آید:

الف - در بیشتر این آیات امام و ائمه به همان معنای پیشوا آمده است که حتی در موردی که سخن از کتاب آسمانی حضرت موسی در میان بود نیز همان جنبه هدایت گری آن که کار پیشوایان است در قالب بشارت و انذار مطرح شده بود چنانکه خداوند یکی از شئون قرآن را نیز همان هدایت گری معرفی نموده است:

«انَّ هَذَا الْقرآن یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ اقْوَمُ وَیُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ»((3))

این قرآن به راهی که استوارترین راههاست هدایت می کند و به مؤمنانی که اعمال صالح انجام میدهند بشارت می دهد.

بنابراین کتاب آسمانی، پیشوایان و هدایت گرانی از جانب خداوند هستند.

ب - هم چنین از این آیات به دست آمد که در هر جامعه ای وجود امام و پیشوا ضرورت دارد اما در نهایت آن پیشوایان طبق آیات دسته یکم و

ص: 28


1- ) یس، 12.
2- ) مجموع آیات برگرفته از المعجم الفهرست عبدالباقی، ص103 و با استفاده از ترجمه ایت الله مکارم شیرازی.
3- ) اسرا، 9.

دوم یا امامان هدایت هستند یا پیشوایان ضلالت و گمراهی.

ج - نیز از این آیات به دست آمد که امامان هدایت و ضلالت هر کدام ویژگی های خاصی دارند مانند اینکه امام هدایت گر دارای مقام جعلی و تأیید شده از جانب خداوند است؛ زیرا در آیات دسته یکم واژگان «و جعلنا للمتقین اماما» (فرقان /74) و جمله «انی جاعلک لناس اماما» (بقره/124) و جمله و «جعلناهم ائمة» (انبیا/73) «و جعلنا منهم ائمة» (سجده/24) و نیز «نجعلهم ائمة» (قصص/5) با صراحت گویای این است که امامان و پیشوایان هدایت گر از جانب خداوند انتخاب شده اند و مقام امامت را با جعل الاهی به دست آورده اند و پس از آن نیز با جمله و «اوحینا الیهم فعل الخیرات» (انبیا/73) همواره با عنایت و راهنمایی الاهی به هدایت گری راستین خود ادامه می دهند.

اما در برابر امامان هدایت گر، امامان گمراه و ضلالت پیشه قرار دارند که آنان هیچ گونه تأیید و احترام از جانب خداوند ندارند و از مشخصات آنان «نکثو ایمانهم» (توبه/5) پیمان شکنی و «یدعون الی النار» (قصص/41) دعوت به سوی آتش و خواری و دور بودن از نصرت و یاری خداوند است.

سرانجام اینکه، مفاهیم به دست آمده از واژه «امام» در این آیات می تواند راهکار خوبی باشد برای مسلمانان تا در مسیر امامت پژوهی و انتخاب امام پس از رسول خدا9، میان امامان حق گرا و باطل را تشخیص دهند و در دام پیشوایان دروغین و فرعونیان قرار نگیرند و سعی کنند با اندیشه ای حق جویانه و بدون هیچ تعصب و غرض ورزی، امامان هدایت شده و مورد تأیید الاهی را

ص: 29

سرمشق و پیشوای خود قرار دهند؛ زیرا حرکت به دنبال آنان است که سبب نجات رهروان می گردد. فخررازی در این زمینه می نگارد «کسی که به مقام هدایت نائل می گردد، هدایت او به امر خداست».((1))

واژگان «امام» و «امامت» در روایات

کلمه امام از صریح ترین واژگانی است که بارها رسول اکرم صلی الله علیه و آله و باقی معصومین: آن را درباره رهبر و پیشوای مسلمانان بعد از آن حضرت به کار برده اند و با دقت در متن این روایات می توان به این مطلب دست یافت که برخی از آنان بحث امامت را به صورت عام مطرح کرده اند و در بعضی، مصداق هم تعیین شده است که در اینجا به تناسب بحث ابتدا به روایاتی که به طور مطلق امام و ائمه را ذکر نموده اند اشاره میشود و روایاتی که در آنان تعیین مصداق شده است در پایان بخش تعریف امامت نگارش خواهد یافت.

روایات دسته اول

در روایتی از پیامبر9 درباره فرمان برداری و اطاعت از امام نقل شده است:

«تمسکوا بطاعة ائمتکم و لا تخالفوهم فان طاعتهم طاعة الله و معصیتهم معصیة الله»؛((2))

«اطاعت امامان را پیشه خود کنید و با آنان مخالفت نکنید؛ زیرا اطاعت آنان اطاعت خدا و معصیت آنان معصیت

ص: 30


1- ) تفسیر کبیر، ج22، ص191.
2- ) متقی هندی، کنز العمال، ج6، ص59.

خدا است.»

در این حدیث با واژه «ائمه» که جمع امام است به طور مطلق، امر به اطاعت امامان و پیشوایان نموده و مردم را از مخالفت آنان برحذر داشته است و این نکته اساسی نیز مطرح شده است که پیوستگی گسست ناپذیری میان اطاعت خداوند و اطاعت امام است.

در این زمینه احادیث فراوانی در منابع شیعه و سنی، معروف به احادیث اثنی عشر، نقل شده است که در بعضی از آنان واژه «خلیفه»، در بعضی واژه «امیر» (این دو دسته در بخشی جداگانه بررسی خواهد شد) و در بعضی واژه «ائمه» آمده است که به تناسب بحث واژه «امام»، به شواهدی اشاره می شود.

در حدیثی از رسول خدا9 نقل شده است:

«الائمة من بعدی اثنا عشر کلهم من قریش»((1))

امامان بعد از من دوازده نفرند که همه شأن از قریش هستند.

ابوسعید خدری نیز از رسول خدا9 نقل نموده است که آن حضرت فرمود:

الائمة من بعدی اثنی عشر((2))

پیشوایان بعد از من دوازده نفرند.

ص: 31


1- ) لطف الله صافی، منتخب الاثر، ص24، روایات ائمه اثنا عشر از روایات مشهور است که با متن های فراوان در منابع شیعه و سنی نقل شده است
2- ) الانصاف، ص70.

و هم چنین آن حضرت فرمود:

«الائمة من بعدی اثنی عشر عدد شهور الحول»((1))

پیشوایان بعد از من دوازده نفرند که به تعداد ماه های سال هستند.

و هم چنین از ابوذر نقل شده است که از رسول خدا9 سؤال نمودم:

«کم الائمة من بعدک قال عدد نقباء بنی اسرائیل»((2))

تعداد پیشوایان بعد از شما چند نفرند؟ «حضرت فرمود به اندازده نقبای بنی اسرائیل که آنان دوازده نفر بودند.»

و هم چنین از جابر بن عبدلله انصاری نقل شده است:

قلت یا رسول الله و ما عدة الائمه فقال «یا جابر سئلتنی رحمک الله عن الاسلام باجمعه عدتهم عدة الشهور عند الله و هی عند الله اثنا عشر شهرا»((3))

ای فرستاده خدا! تعداد پیشوایان چند نفرند؟ حضرت فرمود: ای جابر! خدا تو را رحمت کند، از من درباره تمام اسلام سؤال نمودی. تعداد ائمه به تعداد ماههای سال نزد خداوند است و تعداد ماهها نزد خداوند دوازده ماه است.

ص: 32


1- ) منتخب الاثر، ص26.
2- ) کفایة الاثر، خزاز قمی، ص28.
3- ) سید بن طاووس، التحصین، ص570.

سرانجام اینکه این گونه روایات از رسول خدا9 در منابع فراوان وارد شده است که سید بن طاووس تعداد روایات ائمه اثنا عشر را تا چهل حدیث ذکر نموده است.((1)) و روایاتی که در اینجا ذکر شد برای اثبات این مطلب بود که واژه «امام» و «ائمه» در زمان رسول خدا9 کاربرد فراوان داشته است. گرچه در روایاتی که ذکر شد نام ائمه دوازده گانه به میان نیامده است، ولی در برابر آنان روایات فراوان دیگری از رسول اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده است که نام های امامان دوازده گانه تصریح شده است که این روایات را در پایان فصل خواهیم آورد.

نکته دیگر: در برخی روایات آمده بود که امامان از قریش هستند و دیگر توضیح نیامده بود که مراد کدام طائفه از قریش است؛ ولی در همین رابطه روایتی از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده است که تفسیرگر واژه «قریش» در آن احادیث است. حضرت می فرماید:

«ان الائمة من قریش غرسوا فی هذا البطن من هاشم لا تصلح علی سواهم و لا تصلح الولاة من غیر هم»((2))

امامان از قریش اند که از طریق بنی هاشم در قریش به وجود آمده اند امامت در شأن غیر آنان نیست و والیان از غیر آنان نمی شوند.

ص: 33


1- ) طرائف، ص172.
2- ) نهج البلاغه، خطبه 144.

هم چنین حدیث دیگری که درباره امام شناسی در منابع شیعه و سنی نقل شده است، حدیث معروفی است از رسول اکرم صلی الله علیه و آله که آن حضرت دوری گزیدن از امام و نشناختن امام را مساوی با مرگ جاهلی دانسته است. این روایات با تعابیر مختلف نقل شده است که در حقیقت سرانجام و سرنوشت مخالفان و منکران امامت را معرفی نمودهاند.

در حدیثی از پیامبر9 نقل شده است:

من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیَة((1))

«کسی که بمیرد و امام زمانش را نشناخته باشد با مرگ جاهلی از دنیا رفته است.»

در مسند احمد بن حنبل به نقل از پیامبر9 آمده است:

«من مات بغیر امام مات میتة جاهلیة»((2))

کسی که بدون شناخت امام بمیرد در حقیقت با مرگ جاهلی از دنیا رفته است.

هم چنین از آن حضرت نقل شده است:

من مات و لا امام له مات میتة جاهلیة؛((3))

کسی که بمیرد در حالی که عقیده به امامی نداشته باشد با مرگ جاهلی از دنیا رفته است.

ص: 34


1- ) تفتازانی، شرح مقاصد، ج5، ص239؛ مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج5، ص218؛بحارالانوار، ج23، ص77؛ الغدیر، ج10، ص360.
2- ) مسند احمد، ج4، ص96.
3- ) المعیار و الموازنه، ابن جنید، ص24.

ابن ابی الحدید این حدیث را از عبدالله فرزند عمر نقل نموده و به جریانی اشاره می کند که عبدالله شبانه به در خانه حجاج بن یوسف ثقفی حاضر شد و خواست برای خلافت عبدالملک با وی بیعت کند و از جانب حجاج تحقیر شد؛ زیرا حجاج به جای دست، پای خود را از رختخواب به سوی عبدالله دراز نمود و گفت دست خود را به پای من متصل کن.((1))

و در منابع شیعی نیز این حدیث فراوان نقل شده است که از جمله علامه مجلسی این حدیث را با چهل سند از منابع اختصاصی شیعه نقل نموده است.((2))

کلینی نیز در «اصول کافی» در باب جداگانه ای این روایات را نقل نموده که از جمله آنان حدیث فضیل بن یسار است که گوید روزی امام صادق علیه السلام به ما فرمود:

«قال رسول الله من مات و لیس له امام فمیتته میتة جاهلیة فقلت قال ذالک رسول الله فقال ای و الله قد قال»((3))

رسول خدا9 فرمود هر که بمیرد و امام را نشناسد، با مرگ جاهلی مرده است. من گفتم: رسول خدا9 این را گفته است؟ حضرت فرمود: آری به خدا.

ص: 35


1- ) شرح نهج البلاغه، ج13، ص242.
2- ) بحار الانوار، ج23، صص76- 95.
3- ) اصول کافی، ج2، ص269.

سرانجام اینکه بر اساس روایات یاد شده، انکار امامت سبب مرگ جاهلانه می شود و از این روایات و نیز مجموع روایاتی که پیش از این ذکر شد، میتوان به این نتیجه دست یافت که واژگان «امام» و «ائمه» در زمان رسول خدا9 کاربرد داشته و از متن بسیاری از این روایت ها می توان استنباط نمود که منظور آن حضرت از «امام»، معنای رهبری و پیشوایی بعد از ایشان بوده است و این معنا برای مخاطبان و امت اسلامی در آن روزگار روشن بوده است؛ زیرا در هیچ یک از این روایات نیامده است که اصحاب از معنای امام پرسش نموده باشند بلکه طبق برخی روایات که ذکر شد تنها از تعداد پیشوایان سؤال شده که آن حضرت جواب داده است و این بدان معناست که معنای امام نزد اصحاب روشن بوده است. ما در اینجا به ذکر همین مقدار از روایات در کاربرد واژگان «امام» و «ائمه» بسنده می کنیم.

امامان الاهی و غیر الاهی

از آنجا که بحث امامت از جهت اعتقادی اهمیت فراوانی دارد، توجه به این مطلب ضرورت دارد که در شناخت امام همیشه این گونه نیست که افراد به معرفت واقعی دست یابند و به هر کسی که ادعای امامت و پیشوایی نماید، بتوان اقتدا نمود؛ زیرا با دقت در مفهوم واژه «امام» و «ائمه» روشن می شود که این واژگان از جهت کاربرد مفهومی، دو گونه امام و پیشوا را مطرح نموده است که یکی با پشتیبانی الاهی و دیگری غیر الاهی است.

در روایتی از امام صادق علیه السلام در این باره با

ص: 36

استناد به آیات قرآن نقل شده است که:

«ان الائمه فی کتاب الله امامان قال الله تعالی و جعلنا هم ائمه یهدون بامرنا((1)) لا بامر الناس یقدمون امر الله قبل امرهم و حکم الله قبل حکمهم - قال و جعلنا هم ائمة یدعون الی النار((2))یقدمون امرهم قبل امر الله و حکمهم قبل حکم الله و یاخذون باهوائهم خلاف ما فی کتاب الله عز و جل»((3))

پیشوایان در کتاب خدا دو گونه اند: 1- خداوند می فرماید آنان را پیشوا قرار دادیم که به فرمان ما هدایت کردند نه به خواهش های مردم؛ و به فرمان الاهی پیش از فرمان خود اقدام می کردند و حکم خدا را پیش از حکم خود اجرا می کردند 2- آنان را پیشوایان قرار دادیم که به آتش دوزخ دعوت می کنند و آنان به فرمان خود پیش از فرمان خدا اقدام می کنند و نیز خواهش خود را پیش از حکم خدا اجرا نموده، به خواهش های نفسانی خود بر خلاف دستور خدا عمل می کنند.

ص: 37


1- ) انبیا، 73.
2- ) قصص، 41.
3- ) تفسیر صافی، ج4، ص91؛ اصول کافی، ج1، ص418.

درباره آثار عملی پیروی از این دو پیشوا از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده است:

سمعت رسول الله یقول قال الله تبارک و تعالی لا عذ بن کل رعیة دانت بطاعة امام لیس منی و ان کانت الرعیة فی نفسها غیر برة و لا رحمن کل رعیة دانت بامام عادل منی و ان کانت الرعیة فی نفسها غیر برة و لا تقیة((1))

شنیدم از رسول خدا9 که می فرمود: خدای تعالی می فرماید هر رعیتی که نزدیک شود به امامی که از جانب من نیست بطور مسلم او را عذاب می کنم اگر چه آن رعیت نیکوکار باشد و هر رعیتی که نزدیک شود به امامی که از جانب من است بطور مسلم او را رحم کنم اگر چه به خودی خود نیکوکار نباشد.

در روایتی از امام صادق علیه السلام نقل شده است که رسول خدا9 درباره پیشوایان بر حق و پیشوایان ستمگر فرمودند:

«سیکون من بعدی ائمة علی الناس من الله من اهلبیتی یقومون فی الناس فیکذبون و یظلمهم ائمة الکفر و الضلالُ اشیاعهم»((2))

پیشوایان از خاندانم از جانب خداوند برای مردم گماشته می شوند و آنان در میان مردم قیام می کنند و

ص: 38


1- ) الانصاف، ص282.
2- ) اصول کافی، ج1، ص417.

مردم آنان را تکذیب می کنند و پیشوایان کفر و ضلالت و پیروانشان به آنان ستم می کنند.

امیرالمؤمنین علیه السلام در نامه ای به محمد بن ابی بکر به امامان هدایت گر و امامان ستمگر اشاره نموده می فرماید:

«فانه لا سواء امام الهدی و امام الردی و ولیّ النبی و وعدو النبی»((1))

پس پیشوای هدایت گر و گمراه گر هیچ گاه یکسان نخواهند بود چنانچه دوستان پیامبر9 و دشمنانش برابر نیستند.

و هم چنین در لغت نیز «امام» مفهوم عام دارد که شامل پیشوای هدایت گر و ستمگر می شود.

در «لسان العرب» آمده است:

«الامام کل من ائتم به قوم کانو علی صراط المستقیم او کانو ضالین»((2))

امام کسی است که گروهی به او اقتدا کنند، اعم از اینکه بر راه هدایت باشند یا بر گمراهی.

ص: 39


1- ) نهج البلاغه، نامه 27، ص510.
2- ) لسان العرب، ج12، ص24.

بنابراین واژه امام از جهت کاربرد مفهومی، معنایی عام دارد که شامل امام هدایت کننده و امام گمراه کننده می شود و برای دست یابی بهتر به این مطلب کافی است که سیر تاریخی امامت بعد از رحلت رسول اکرم صلی الله علیه و آله مورد دقت قرار بگیرد؛ زیرا به خوبی روشن است همان گونه که در این روایات به ویژه روایت آخر پیامبر9 پیش بینی نموده بود، همواره در برابر پیشوایان و امامان که از خاندان پیامبر9 بودند کسان دیگری با در دست گرفتن قدرت اجتماعی، به آنان ستم کرده و مردم را از رهبری خدامحورانه آنان محروم نمودند و پس از آن پیدایش اندیشه های گوناگون درباره امامت سبب شد که امامت و رهبری مسلمانان تبدیل شود به حکومت های موروثی و سلطنت استبدادی که مهم ترین برنامه شان ستیزه جویی با خاندان رسالت بود و از جهت سیاسی و اجتماعی موفق شدند که خاندان پیامبر9 را به انزوا کشانیده و حتی مردم را از شنیدن سخنان و راهنمایی های پیشوایان ائمه اهل بیت محروم نمایند که این مطلب یکی از خسارت های جبران ناپذیر در تاریخ امامت است و از آنجا که در این نوشتار هدف، بررسی کاربردی و مفهومی واژگان «امام» و «امامت» است، به همین مقدار از کاربرد واژه «امام» به وسیله ی رسول اکرم صلی الله علیه و آله اکتفا و بحث تاریخی امامت را به مجال دیگر واگذار می کنیم.

ص: 40

معنا شناسی امام و امامت

پس از بحث پیشین مناسب است که این واژه از جهت مفهومی و معنا شناختی بررسی شود، هر چند الفاظ به صورت دقیق و قطعی همه ابعاد را نشان نمی دهد اما این را هم نمی توان انکار نمود که در مواردی برخی واژه ها دارای پیام روشنی هستند که برای همگان فهمیدنی بوده و در مواردی با قرائن دیگر، مبنای فکر و استنباط اندیشمندان قرار می گیرد؛ از آن جمله واژه «امام» و مشتقات آن است که با آن همه کاربرد در زمان رسول خدا9 و نیز تعیین مصداق برافراد خاص می توان با قرائنی به دست آورد که در آن روایات هدف رسول خدا9 طرح ریزی امامت و پیشوایی پس از خود بوده است.

مفهوم لغوی امام

واژه «امام» در لغت از ریشه «امَّ» و مهموز الفاء و مضاعف به معنای پیشوا، پیشرو و مقتداست اعم از اینکه فرد هدایت گر مؤمن و عادل باشد یا اینکه فردی ستمگر و گمراه. در «معجم مقاییس اللغة» آمده است:

الامام کل من اقتدی به و قدم فی الامور((1))

کسی که به او اقتدا شود و در کارها پیش افتد امام است.

ص: 41


1- ) معجم مقاییس اللغة، ج1، ص28.

ابن منظور در لسان العرب معتقد است که امام (جلو و مقدم) با فتح همزه و نیز امام (پیشوا) با کسر همزه از ریشه «امّ یؤمّ » به معنای قصد کردن و پیش گرفتن است و گفته می شود:

«امّ القوم و امّ بهم تقدمهم و هی الامامة و الامام کل من ائتم به قوم کانو علی صراط المستقیم او کانو ضالّین»((1))

گروهی را امامت کرد و بر آنان مقدم شد و امامت هم همین است و امام کسی است که گروهی به او اقتدا کنند اعم از اینکه بر راه هدایت باشند یا بر ضلالت و گمراهی.

و هم چنین امام به معنای قیم، و سرپرست، طریق و راه نیز آمده است.((2))

راغب در «مفردات» می نگارد:

الامام المؤتم به، انسانا کان یقتدی بقوله او فعله او کتابا او غیر ذلک محقا کان او مبطلا و جمعه الائمة((3))

امام کسی است که به او اقتدا شود، انسان باشد که به سخنان یا کردار او اقتدا کند یا کتاب باشد یا غیر آن حق باشد یا باطل و جمع آن ائمه است.

هم چنین در برخی منابع آمده است که امام با

ص: 42


1- ) لسان العرب، ج12، ص24.
2- ) مجمع البحرین، ج6، ص10.
3- ) مفردات فی غریب القرآن، ص87.

کسر و امام با فتح هر دو به معنای پیشوای قوم آمده است و امام اقسام دارد:

الف - پیشوا و رئیس؛ کقولهم امام المسلمین.

ب - به معنای کتاب؛ کقوله تعالی (یوم ندعو کل اناس با مامهم.)((1))

ج - به معنای طریق واضح و روشن که به آن اقتدا شود. کقوله تعالی:

و انهما لبامام مبین؛((2))

یعنی آن دو (ابراهیم و لوط) در راهی روشن هستند.

هم چنین درباره معنای امام آمده است:

الامام من یؤتم به و لازم ان یکون جامعا للکمالات و ضابطا لصفات الالهیه حتی یهتدی به((3))

امام کسی است که به او اقتدا شود و لازم است که دارای کمالات و دربردارنده صفات الاهی باشد تا به واسطه آن دیگران هدایت شوند.

بنابراین واژه «امام» در لغت به معنای پیشوا است که دیگر افراد در کارهایشان به او اقتدا کنند و در نهایت آن امام یا هدایت شده و هدایت گر است یا اینکه در نهایت آن امام یا پیشوای هدایت شده و پیشوای ضلالت و گمراه کننده.

ائمه: این واژه در روایات و آیات قرآن کاربرد فراوان دارد و از جهت ضبط لغوی و ادبی

ص: 43


1- ) بنی اسرائیل، 71.
2- ) فجر، 79.
3- ) الزاهر فی معانی کلمات الناس، ص409.

جمع به معنای پیشوایان است. در بعضی منابع آمده است: امام بر وزن صیام و قیام مصدر است و جمع آن ائمه می باشد.((1))

امامت: این واژه در قرآن نیامده است؛ اما در روایات فراوان است که برای معنا شناسی امامت یک شأن از شئون، امام است که مربوط می شود به جنبه رهبری و هدایت گری امام.

در برخی منابع درباره رابطه مفهومی میان دو واژه امام و امامت آمده است:

الامامة عهد تکونی فی نفس الامام حتی یتعلق به العهد التشریعی فاذا لم یوجد فی الذات اقتضاء الامامة لا یمکن انتخابه و جعله اماما لناس حتی یاتمو به فی اعتقاداتهم و اخلاقهم و معاشهم و معادهم((2))

امامت پیمان تکوینی است در ذات امام تا اینکه بر آن پیمان تشریعی تعلق گیرد (یعنی از جانب خداوند رسمامأمور شود به رهبری و ارشاد مردم) پس اگر در ذات امام زمینه امامت یافت نشد امکان ندارد که او را به امامت انتخاب نماید تا مردم به او در اعتقادات اخلاق، زندگی و آخرت شأن اقتدا کنند.

هم چنین در برخی منابع در این زمینه آمده است:

ان الامامة فی اللغة تساوق الهدایة و الهدایة کما یذکر اللغویین

ص: 44


1- ) تفسیر قرطبی، ج13، ص83.
2- ) التحقیق فی کلمات القرآن، ج12، ص309.

لها معنیان و...؛

امامت در لغت مساوی است با هدایت و هدایت آن گونه که لغویین گفته اند دارای دو معنا است.

در ادامه گوید یکی تنها نشان دادن راه است و دیگری رساندن به هدف و معنای دوم شامل یکم نیز می شود و مراد ما دراینجا از بحث «امامت» معنای دوم است.((1))

مفهوم «امام» و «امامت» در اصطلاح

اشاره

پیش از ارائه تعریف های اصطلاحی و گفتار دانشمندان اسلامی، توجه به این مطلب ضرورت دارد که بحث معنا شناسی اصطلاحی یا تعریف امامت، نشان دهنده تصور اعتقادی است که دانشمندان اسلامی نسبت به امامت و جایگاه اعتقادی آن دارند و با تعریف امامت است که مسئله چیستی امامت روشن می شود که مناسب است به برخی تعریف های دانشمندان و متکلمان اشاره گردد:

ص: 45


1- ) الامامة الالاهیه، شیخ محمد سند، ج1، ص266.

الف - دانشمندان شیعی

1 - شیخ مفید:

ان الائمه القائمین مقام الانبیا فی تنفیذ الاحکام و اقامة الحدود و حفظ الشرایع و تادیب الانام((1))

پیشوایان (امامان) جانشینان جایگاه انبیا هستند در اجرای احکام و برپایی حدود و نگه داری شریعت و تربیت مردم.

هم چنین ایشان در جای دیگری تصویری روشن در تعریف امامت ارائه داده، می گوید:

فان قیل ما حدا الامامة

اگر گفته شود امامت چیست؟

فالجواب الامام هو الانسان الذی له ریاسة عامة فی امور الدین و الدنیا نیابة عن النبی((2))

پس جواب این است که امام انسانی دارای ریاست و زعامت فراگیر در امور دین و دنیا به نیابت از نبی است

هم چنین ایشان در کتاب «الافصاح» تعریف دیگری ارائه نموده و گوید: امامت یعنی

ص: 46


1- ) اوائل المقالات، ص73.
2- ) النکته الاعتقادیه، ص39.

پیشوایی در آن چیزی که باید دیگران از او فرمان برداری نمایند.((1))

2 - خواجه نصیر طوسی:

الامامة رئاسة عامة دینیة مشتملة علی ترغیب عموم الناس فی حفظ مصالحهم الدینیة و الدنیویه و زجرهم عما یضرهم بحسبها((2))

امامت زعامت همگانی دینی است که دربردارنده تشویق مردم در نگهبانی مصالح دینی و دنیایی ایشان است و نیز بازدارنده مردم از آنچه ضرر بر مصالحشان دارد.

3 - شیخ طوسی:

الامام هو الانسان الذی له الریاسة العامة فی الدین و الدنیا بالاصالة فی دار التکلیف((3))

امام انسانی است که دارای زعامت فراگیر است در دین و دنیا بالاصاله (نه نیابت) در محدوده تکلیف.

4 - فاضل مقداد:

الامامة ریاسة عامة لشخص من الاشخاص فی امور الدین و الدنیا؛((4))

امامت زعامت فراگیر است برای فردی از افراد در امور دین و دنیا.

5 - ابن میثم بحرانی:

الامام هو الانسان له الامامة و هی رئاسة عامة فی امور الدین و

ص: 47


1- ) الافصاح، ص27.
2- ) قواعد العقائد، تحقیق: علی ربانی گلپایگانی، ص108.
3- ) رسالة الامامة، ص15.
4- ) ارشاد الطالبین، ص295.

الدنیا بالاصالة؛((1))

امامت زعامت فراگیر است برای فردی از افراد در امور دین و دنیا بالاصاله (نه نیابت).

6 - سید اسماعیل نوری طبرسی:

الامامة هی الریاسة العامة الهیه خلافة عن رسول الله فی امور الدین و الدنیا بحیث یجب اتباعه علی کافة الامة((2))

امامت زعامت فراگیر الاهی و جانشین رسول خدا9 است در امور دین و دنیا به گونه ای که پیروی از آن بر همه امت واجب است.

7 - میرزا احمد آشتیانی: ایشان هم مانند تعریف بالا امامت را به قید الاهیه تعریف نموده اند و تنها در تعریف ایشان جمله «لشخص من الاشخاص» اضافه آمده است((3)).

ص: 48


1- ) قواعد المرام فی علم الکلام، ص174.
2- ) کفایة الموحدین، ج2، ص3.
3- ) لوامع الحایق فی الصول العقاید، ص9.

8 - سید محسن خرازی:

الامامة عند الشیعه هی الخلافة الکلیة الاهیه التی من آثارها ولایتهم التشریعیه التی منها الامارة و الخلافة الظاهریة؛((1))

امامت نزد شیعه، خلافت کلی الاهی است که از آثار آن ولایت تشریعی است که جزئی آن خلافت ظاهری است.

ب - دانشمندان اهل سنت

1- قاضی عبدالجبار معتزلی:

ان الامام فی اصل اللغة هو المقدم سواء کان مستحقا لتقدم أو لم یکن و اما فی الشرع فقد جعله اسما لمن له الولایة علی الامة و التصرف فی امورهم علی وجه لا یکون فوق یده ید؛((2))

امام در لغت مقدم و پیشواست چه او مستحق چنین پیشوایی باشد یا نباشد و اما در شرع امام اسم برای کسی است که دارای ولایت و سرپرستی و تصرف در امور امت باشد و کسی در مقام از او بالاتر نباشد.

ص: 49


1- ) بدایة المعارف، ج2، ص8.
2- ) شرح الاصول الخمسة، ص509.

2- سیف الدین آمدی:

و الحق ان الامامة عبارة عن خلافه شخص من الاشخاص للرسول فی اقامة قوانین الشرع و حفظ حوزة الملة علا وجه یجب اتباعه علی کافة الامة؛((1))

حق این است که امامت عبارت است از جانشین فردی از افراد از رسول خدا9 در برپایی قوانین شرع و نگهبانی از تمامیت ملت به گونه ای که بر تمام امت پیروی از او واجب است.

3 - قاضی عضد الدین ایجی:

هی خلافة الرسول فی اقامة الدین بحیث یجب اتباعه علی کافة الامة؛((2))

امامت جانشینی پیامبر9 است در برپایی دین به گونه ای که لازم است تمام امت از او پیروی نمایند.

4 - سعد الدین تفتازانی:

هی ریاسة عامة فی امور الدین و الدنیا خلافة عن النبی؛((3))

امامت زعامت فراگیر و جانشینی پیامبر9 در امر دین و دنیا است.

5 - ابن خلدون:

ص: 50


1- ) ابکار الافکار فی الصول الدین، ج3، ص416.
2- ) شرح المواقف، ج8، ص345.
3- ) شرح المقاصد، ج5، ص232.

خلافة عن صاحب الشرع فی حراسة الدین و سیاسة دنیا؛((1))

امامت جانشینی از صاحب شریعت است در نگهبانی از دین و سیاست دنیا.

جامعیت و مانعیت این تعریف ها

نگاهی تطبیقی بر تعریف هایی که درباره امامت گزارش شد، نشان می دهد که در ظاهر، تعریف امامت نزد متکلمان شیعه و سنی تفاوت چندانی ندارد و در این میان تنها نکته مهم این است که این تعریف باید طبق معیارهای منطقی، از جهت جامع بودن و مانع بودن ارزیابی شود که به گزینه های ذیل اشاره می شود:

1 - کلمه ریاست در این تعریف به منزله جنس است که جمع کننده تمام افراد است.

2 - قید عامه: فصلی است که به واسطه آن نائب امام، قاضی و رئیس منصوب از جانب امام در بعضی نواحی خارج می شود؛ چون آنان ریاست عامه ندارند.

3 - قید لشخص من الاشخاص: قیدی است که در نگاه امامیه و اهل سنت به قرار ذیل تفاوت دارد:

الف - اهل سنت: اهل سنت این قید را می آورند تا آن گروهی از اهل حل و عقد که امام را به دلیل فسقش عزل نموده است خارج کنند؛ به این معنا که وقتی امام گرفتار فسق شد و اهل حل وعقد او را از امامت خلع نمود در آن زمان

ص: 51


1- ) مقدمه ابن خلدون، ص204، چاپ جدید، قطع جیبی.

نمی توان به آنان اهل حل و عقد امام گفت.((1))

ب - امامیه: آوردن این قید در نزد امامیه دو معنای متفاوت با اهل سنت دارد:

این که امام باید شخص معینی از جانب خدا و رسول باشد.

دوم این که جایز نیست که در یک زمان دو امام باشد.

4 - قید بالاصالۀ: این قید را به دلیل خارج شدن کسی که نیابت عام ازجانب امام دارد آورده است((2)) اما باید توجه داشت که بعضی متکلمان قید عامه را کافی دانسته وقید اصاله را لازم نمی دانند.

5 - قید لا نیابۀ عن الغیر هو فی دار التکلیف: این قید به دلیل دوری گزیدن از نص نبی یا امام نسبت به امامت امام بعدی است که با وجود ناصی، او در دار تکلیف به دلیل قابلیت نداشتن مکلفین ریاست ندارد.((3))

6 - قید خلافۀ او نیابۀ عن النبی: این قید برای خارج کردن نبی از تعریف امامت است.

7 - قید یجب اتباعه علی کافۀ امۀ: با این قید قاضی و مجتهد و... خارج شده است((4)).

هم چنین در این قید وظیفهی مأمومین نسبت به امام و تبعیت از امام بیان شده است.

پس از نگارش مؤلفه های جامع و مانع در این تعریف، بر این نکته تأکید می شود که آوردن

ص: 52


1- ) شرح المقاصد، ج5، ص234.
2- ) المنتقذ من التقلید ج 2 ص235
3- ) المسلک فی اصول الدین، ص187.
4- ) ارشاد الطالبین الی نهج المسترشدین، ص325

برخی از قید ها در تعریف از جانب برخی متکلمان شیعه و سنی مورد اشکال واقع شده است که در بخش بررسی مبانی دانشمندان شیعه و سنی بدان اشاره خواهد شد.

تبیین مفاهیم مشترک

پس از ارائه جامعیت و مانعیت در تعریف مشهور میان شیعه و سنی، اینک مناسب است به مفاهیم و وجوه مشترک میان آنان اشاره شود:

1 - جانشینی پیامبر9: با مروری بر تعریف هایی که گذشت استفاده می شود که گروهی از دانشمندان شیعه و سنی در تعریف امامت واژه «خلیفۀ الرسول» را قید آورده و گفتند امام کسی است که پس از پیامبر9 به عنوان جانشین اوست و در برخی موارد از واژه «نیابت» استفاده شده بود.

ص: 53

2 - ریاست دینی و دنیایی بر مردم: در این تعریف ها واژه ریاست عامه در امور دین و دنیای مردم بسیار شایع و تقریبا همگانی بود و این را وظیفه اجرایی امام می دانستند که پس از رسیدن به امامت و رهبری در امور دینی و دنیایی مردم تصرف و رسیدگی نماید. بر این اساس معلوم شد که متکلمان شیعه و سنی امامت را تنها یک مقام سیاسی و اجتماعی و دنیوی نمی دانند بلکه او را یک مقام دنیوی و دینی می دانند و از اینجا نادرست بودن این سخن که اهل سنت امامت را تنها یک مقام دنیوی می دانند به دست می آید.((1))

3 - واجب الطاعه بودن: بحث واجب الطاعه بودن در واقع بیان وظیفه مردم در برابر امام است که در برخی تعریف ها بدان اشاره شده است. در حقیقت بیان این مطلب است که رابطه امام و ماموم طرفینی است که امام در برابر امت و امت در برابر امام وظایف و مسئولیت هایی دارند که این قید با نگاه دینی جای بحث فراوان دارد که آن شخص واجب الطاعه باید چه شرایطی داشته باشد.

4 - محافظت و ترویج شریعت: گرچه این قید را بیشتر متکلمان نیاورده اند و تنها در تعریف شیخ مفید با جمله «حفظ الشرایع»، شیخ طوسی با «حفظ مصالح الدینیه»، ابن خلدون با «حراسهًْ الدین»، قاضی ایجی با «اقامهًْ الدین» و آمدی با «اقامهًْ قوانین الشرع» ذکر نموده اند اما این قید از جهت کاربردی اهمیت ویژه ای دارد؛ زیرا

ص: 54


1- ) شیخ محمد سند، الامامة الاهیه، ج1، ص254.

نشان دهنده استمرار وظیفه رهبری و امامت پس از رسول خدا9 است.

5 - الاهی بودن امامت: با نگاهی به ساختار و ترکیب لفظی تعریف هایی که ارائه شد معلوم است که این قید الاهی بودن در هیچ یک از تعریف های دانشمندان اهل سنت نیامده است اما در تعریف های دانشمندان قدیم امامیه نیز نیامده است، بلکه این قید در میان متاخران مانند نوری، طبرسی، میرزا احمد آشتیانی به ویژه در آخرین تعریف - که از بدایهًْ المعارف نقل شد - آمده است. در حالی که این قید در هویت شناختی و چیستی امامت اهمیت فراوان داشته و نشان دهنده هویت آسمانی و الاهی بودن امام بر حق و هدایت گر واقعی است که ما بعداً در این زمینه در بحث تفاوت ماهوی اهل سنت با شیعه در امام شناسی اشاره خواهیم کرد.

روش شناسی متکلمان در تعریف امامت

متکلمان در تعریف امامت و جایگاه اعتقادی آن به لحاظ منطقی از دو روش استفاده کرده اند:

الف - تعریف امامت با توجه به ملاک های برگرفته شده از برهان عقلی که تأیید شده به وسیله ی ادله نقلی از قرآن و سنت است و سپس تطبیق آن با مصادیق خارجی؛

ب - تعریف امامت با نگاهی به مصادیق خارجی سپس تطبیق آن مصادیق با قدر جامع از ضرورت ها و اولویت های صرفا اجتماعی.

حال با دقت به این دو روش می توان گفت روش نخست از نوع قضایای حقیقیه و روش دوم ازنوع

ص: 55

قضایای خارجیه است. با این وصف نسبت به تعریف مشهور درباره امامت اگر چه در ظاهر الفاظ میان دانشمندان شیعه و سنی دوگانگی زیادی مشاهده نمی شود، اما از حیث نتایج اعتقادی که آنان از تعریف امامت به دست آورده اند یکسان نیست؛ زیرا اگر با رویکرد اعتقادی و کلامی شیعی به امامت نگریسته شود، مهم ترین بحث در موضوع امام و امامت، مسئله نصب الاهی بودن آن است. این در حالی است که دانشمندان اهل سنت با توجه به مصداق های خارجی و حاکمانی که ادعای جانشینی پیامبر9 را داشتند، امامت را تعریف و ارزیابی کرده اند((1)) که در واقع از همین نقطه دوگانگی و جدایی تشیع و تسنن درباره ماهیت امامت آغاز شده و به جدا انگاری در مصداق انجامید.((2))

در تعریف های ذکر شده پیداست که متکلمان اهل سنت تماما و متکلمان امامیه غالبا((3)) به این بحث نپرداخته اند و در نتیجه تعریف های آنان از تعریف موضوعی خارج شده و بر اساس تعریف غایت یعنی ریاست عامه که یکی از شئون و وظایف امام است، پرداخته شده است. با نگرش خوش بینانه و اغماض و تساهل می توان گفت که این تعریف ها تنها در بیان یک بخش از امامت است که عبارت است از جنبه ظاهری آن؛ اما نسبت به معرفی و بیان تمام موضوع امامت کامل نیست. در این باره در برخی منابع این چنین آمده

ص: 56


1- ) تفصیل مبانی ودیدگاه اهل سنت در این زمینه بعداً خواهد امد.
2- ) تفصیل این بحث بعداً خواهد امد.
3- ) بعداً علت آن را ذکر خواهیم نمود.

است: طرح امامت از نظر اعتقادی و فرهنگی جزء اصلی ترین مبانی ایدئولوژیک اسلام است و تحلیل های سنتی بیشتر دو بخش شرایط و مسئولیت های امامت را مورد بحث قرار داده است ولی باید توجه داشت که این بحث وقتی روشن می شود که ماهیت امامت و عناصر تشکیل دهنده این طرح ایدئولوژیک کاملا مشخص شود و بر اساس نوع و شکل امامت است که شرایط و مسئولیت های امامت نیز دقیقا تعیین می شود.((1)) برای توضیح بیشتر این ادعا باید گفت بیشتر متکلمان ابتدا امامت را به همان طرح رایج ریاست عامه تعریف کرده اند و بعد از آن درباره شرایط مانند علم، عصمت و غیره پرداخته اند که در این صورت اثبات آن شرایط واقعا کار مشکلی است؛ بلکه بهترین راه این است که در ابتدا امامت را با همان ماهیت و نوع الاهی بودن آن طرح نماید و پس از آن است که اثبات آن شرایط نیز آسان خواهد بود.

نگرشی بر تفاوت تعریف کلامی امام و نبی

مروری بر تعریف هایی که برای امامت از جانب متکلمان شیعه و سنی نگارش یافت، نمایانگر این مطلب است که در ظاهر این تعریف ها و الفاظ تفاوت چندانی وجود ندارد دست کم به تناسب عنوان بالا می توان از بیشتر آن تعریف ها استفاده کرد که متکلمان شیعه و سنی در تعریف امامت توجه خاصی به بحث خلافت و جانشینی دارند و بیشتر آنان بحث «خلافهًْ عن النبی» یا

ص: 57


1- ) آیت الله عباسعلی عمید زنجانی، تاملات سیاسی در تاریخ تفکر اسلامی، ج1، ص163.

«نیابهًْ عن النبی» را مطرح کرده اند.

پس از آن، مطلب قابل توجه دیگر در همین تعریف ها، بحث لزوم اطاعت و فرمانبرداری امت از امام مطرح شده و اطاعت از او را به منزله اطاعت از فرمان پیامبر9 دانسته اند؛ چنانچه شیخ صدوق در این زمینه می نگارد: «بنا به اعتقاد ما امامیه، کسی که امامت را انکار کند گویا نبوت را انکار نموده است».((1)) حال در اینجا به تناسب بحث که بررسی و تعریف امامت است جای این سؤال است که اگر امام طبق این تعریف جانشین پیامبر9 و مانند آن حضرت واجب الطاعه است (که حق هم همین است) پس چرا در تعریف مشهور از طرح منصب الاهی بودن، که دخالت مستقیم در ماهیت امامت دارد، خودداری شده است؟ این در حالی است که در تعریف نبی و نبوت بحث نصب الاهی بودن به خوبی طرح شده است که برای روشن شدن مطلب به شواهدی از آن تعریف ها اشاره می شود:

خواجه نصیر الدین طوسی می گوید:

النبی انسان مبعوث من الله تعالی الا عباده؛((2))

نبی انسانی است که از جانب پروردگار به سوی بندگانش برگزیده می شود.

و در ادامه می گوید غرض و هدف از بعثت انبیا این است که بندگان خدا را با راههای کمال و اطاعت و نیز دوری از معصیت خدا آشنا سازند.

ص: 58


1- ) الهدایۀ، ص27.
2- ) قواعد العقائد، ص87

و در بسیاری از منابع دیگر در تعریف نبی آمده:

النبی هو انسان مخبر عن الله بغیر واسطة احد من البشر؛((1))

نبی انسانی است که از جانب خداوند بدون واسطه شدن هیچ بشری خبر دهد.

هم چنین در تعریف دیگر آمده است:

النبوة خلافة الهیه لاصلاح المعاش و المعاد مع فعل الخارق للعادة؛((2))

نبوت جانشینی خداوند است برای ساماندهی امور دنیوی و اخروی با انجام کارهای غیر متعارف.

نیز در تعریف نبی آمده است:

النبوة منصب الاهی یؤتیه الله من یشاء من افراد الانسان بلاحیثیة نیابیه؛((3))

نبوت منصب الاهی است که خداوند آن را بر هر فردی از انسان ها که بخواهد، می دهد.

عضد الدین ایجی نیز در «شرح مواقف» بر جنبه الاهی بودن نبوت اشاره نموده، می نگارد:

قالوا فی هذا التعریف النبی هو من قال له تعالی ارسلناک الی الناس

ص: 59


1- ) شیخ مفید النکت الاعتقادیه، ص34؛ المسلک فی اصول الدین، علامه حلی، ص153.
2- ) رسائل فیض کاشانی، ص633؛ عقائد الامامیه، شیخ محمد رضا مظفر، ص 48.
3- ) محمد اصف محسنی، صراط الحق، ج3، ص11.

او الی قوم؛((1))

دانشمندان ما در تعریف نبی گویند: نبی کسی است که خداوند به او خطاب کند ما تو را به سوی تمام مردم یا قومی فرستادیم.

تفتازانی در تعریف نبی می نگارد:

النبی هو کون الانسان مبعوثا من الحق الی الخلق؛((2))

نبی انسانی است که از جانب حق به سوی خلق برگزیده باشد.

در «شرح عقائد طحاویه»، یکی دیگر از منابع اهل سنت، درباره تعریف نبی آمده است:

النبی هو من اوحیی الیه بشرع؛((3))

نبی کسی است که به سوی او از جانب شرع وحی می شود.

بنابراین شیعه و سنی در تعریف نبی بدون هیچ گونه اختلافی الاهی بودن آن را در ماهیت نبی قبول داشته و در تعریف نبی آن را لحاظ نموده اند و تأکید می شود از آنجا که مقام نبوت برای نبی و مقام امامت برای امام جلوه ای از الطاف خداوند بوده و در ماهیت هر دو مقام

ص: 60


1- ) شرح مواقف، ج8، ص269.
2- ) شرح مقاصد، ج5، ص5.
3- ) شرح عقاید الطحاویه، ص329.

دخالت دارد؛ مناسب بود که متکلمان در تعریف امامت، مانند نبوت جنبه الاهی بودن آن را لحاظ می کردند.

یکی از نویسندگان معاصر در این رابطه می نگارد: «در هر جا سخن از کار خداوند بود مسئله کلامی است و در نبوت و امامت باید گوید یجب عن الله که نبی بفرستد و در امامت نیز گوید «یجب عن الله» که جانشین معصوم به جای نبی تعیین کند».((1))

ما در اینجا به همین مقدار از بحث اکتفا می کنیم و تأکید می شود که این دوگانگی در تعریف امام و نبی دلیل دیگر است بر اینکه تعریف امام و امامت از جهت ماهیت و موضوع تعریف مانع و جامع نیست.

تفاوت و تشابه امامت و نبوت

گرچه اصل این بحث، از موضوع این نگارش، که درباره معنا شناسی اصطلاحی امامت است، خارج می باشد، از آنجا که بسیاری از متکلمان به این بحث پرداخته اند در اینجا به اختصار اشاره می شود. از مباحث پیشین درباره تعریف امام و نبی روشن شد که امام و نبی از جهاتی با هم مشترک و از جهاتی نیز با هم تفاوت دارند؛ مثلا در اینکه مقبولیت و مشروعیت هر دو از جانب خداوند است و اینکه هر دو هادی اند و... مشترک می باشند و در اینکه نبی بدون واسطه ی احدی از بشر از جانب خداوند سخن می گوید اما امام با واسطه بشر، - که نبی باشد - سخن می گوید((2))

ص: 61


1- ) تاملات سیاسی در تاریخ تفکر اسلامی، ج1، ص6.
2- ) عماد الدین طبرسی، حسن بن علی، اسرار امامت، ص145.

جنبه افتراق و تفاوت های میان نبی و امام است.

شیخ طوسی در این رابطه، رساله مستقلی به نگارش درآورده که در بخشی از آن می نگارد: «در لفظ امام دو معنا وجود دارد الف: مقتدا بودن و ب: تدبیر امت در امور سیاست و دفاع از جامعه دینی... می باشد؛ در معنای اول نبی و امام تفاوتی با هم ندارند؛ زیرا نبی کسی است که به کردار و گفتارش می توان اقتدا نمود اما از جهت معنای دوم گاهی با هم تفاوت دارد؛ زیرا قیام به تدبیر امور سیاست و به دست گرفتن امور حکومتی بر هر نبی واجب نیست».((1))

شهید مطهری درباره نسبت بین امام و نبی می گوید: «حقیقت این است که میان راهنمایی (شان نبوت) و رهبری (شان امامت) به حسب مورد، عموم من وجه است نبوت از نوع راهنمایی و امامت از نوع رهبری است و این دو مورد عام من وجه می باشند».((2))

ما در اینجا به همین مقدار بسنده می کنیم و برای تکمیل این بحث لازم است که تعریف امامت و ناسازگار بودن آن را به گونه ای مستقل در دو گزینه با رویکرد اعتقادی و کلامی تشیع و تسنن تطبیق نموده و تفاوت ها را نشان دهیم.

ص: 62


1- ) برای تفصیل بیشتر رک الرسائل العثر، ص109-114.
2- ) امامت و رهبری، ص29

تبیین تفاوت ها در تعریف های کلامی شیعه و سنی

اشاره

آنچه تاکنون درباره تعریف امام و امامت در اصطلاح متکلمان شیعه و سنی به نگارش درامد، کلیاتی بود برای نشان دادن برخی نارسایی ها تا با طرح این بحث زمینه ای فراهم شود برای ورود به بحث عینیت سازی و شناخت تفاوت ها در این تعریف ها که هم اکنون مناسب است این بحث از دیدگاه معرفتی و اعتقادی شیعه و سنی جداگانه تحلیل و بررسی شود.

الف - تطبیق میان حقیقت امامت و تعریف آن نزد اهل سنت

اشاره

با توجه به تعریف مشهور که درباره امامت نگارش یافت، با این سؤال مهم روبه رو هستیم که آیا این تعریف با مبانی اعتقادی اهل سنت، نسبت به امامت و حقیقت آن همخوانی دارد یا خیر؟

برای پاسخ به این سؤال ناگزیریم ابتدا به چیستی و ماهیت امامت در اندیشه اهل سنت توجه کنیم که در این زمینه به گزینه های زیر اشاره شده و سپس تعریف مشهور را با آن تطبیق نماییم.

ص: 63

1 - لزوم تعیین و مشروعیت امام

اصل لزوم وجود امام برای پیشوایی و رهبری امت اسلامی بعد از رسول اکرم صلی الله علیه و آله، چیزی است که تمام مذاهب اسلامی به آن اتفاق دارند مگر عده اندکی از خوارج و برخی از معتزله.((1)) اما در چگونگی تعیین امام وکسب مشروعیت منصب و مقام امامت، میان دانشمندان شیعی و اهل سنت اختلاف وجود دارد؛ زیرا از دیدگاه شیعی امامت یک مقام و منصب الاهی است که تعیین امام مربوط به خداوند است؛ اما اهل سنت برخلاف مبانی شیعه مقام امامت را یک منزلت اجتماعی و منصب عادی و غیر الاهی می دانند که مردم، به ویژه اهل حل و عقد، او را به عنوان امام تعیین می کنند. در حقیقت ملاک و ضابطه اهل سنت در تبیین این دیدگاه، الف: بیعت، ب: تعیین خلیفه قبلی و ج: شورا (که همان شیوه های روی کار آمدن سه خلیفه نخست است) می باشد و هم چنین راه استیلا به وسیله ی قهر و غلبه را نیز برای مشروعیت بخشیدن به خلفای اموی و عباسی ارائه نموده اند.((2)) چنانچه تفتازانی در این زمینه با صراحت می نگارد:

و تنعقد الامامة بطرق احدها بیعة... الثانی استخلاف... و الشوری و الثالث القهر و الاستیلا.((3))

هم چنین ماوردی در این رابطه

ص: 64


1- ) ابن میثم بحرانی، النجاۀ فی القیامۀ فی تحقیق امر الامامۀ، ص30؛ شرح المقاصد، ج 5، ص235.
2- ) شرح المواقف، ج 8، ص 346.
3- ) شرح مقاصد، ج5، ص233

می نگارد: «امامت به دو صورت حاصل می شود: یکی به وسیله ی گزینش اهل حل و عقد و دیگری با انتصاب به واسطه امام پیشین و در شکل اجرای عملکرد اهل حل وعقد در تعیین امام چهار نظریه را مطرح نموده است».((1))

قاضی ابویعلی درباره تعیین امام می نگارد: «امامت با اعمال زور و قدرت حاصل می شود و نیازی به گزینش و عقد ندارد؛ بنابراین هر کس که به زور شمشیر پیروزی به دست آورد و بر مسند خلافت نشست، فرمانش بر همگان نافذ است».((2))

عبد الرحمن بن خلدون نیز در این باره می نگارد:

ثم ان نصب الامام واجب قد عرف وجوبه فی الشرع باجماع الصحابه و التابعین لان اصحاب رسول الله عند وفاته بادرو الی بیعة ابی بکر و تسلیم نظر الیه فی امور هم کذا فی کل عصر بعد ذالک؛((3))

پس نصب امام واجب است و وجوب آن در شرع به واسطه اجماع اصحاب و تابعین به دست می آید، زیرا اصحاب رسول خدا9 پس از رحلت آن حضرت فورا با ابوبکر بیعت نموده و سرنوشت خودشان را به او سپردند و هم چنین بعد از آن در تمام زمان ها همین سیره جریان

ص: 65


1- ) الاحکام السلطانیه، ص6.
2- ) الاحکام السلطانیه، ص20.
3- ) مقدمه ابن خلدون، ص205.

داشت.

با این گزارش می توان به این نتیجه اشاره کرد که پیدایش برخی ناسازگاریها در اندیشه معرفتی و عملی اهل سنت در مسئله امامت و جانشینی رسول اکرم صلی الله علیه و آله در اثر همگرایی و تلفیق انگیزه های شخصی برخی دانشمندان و حاکمیت سیاسی بوده است که به وسیله طرح عملکرد صحابه در تعیین امام وحجیت آن، هم کردار خلفای پیشین را توجیه نمودند و هم زمینه اقتدار خلفای پسین را، تا جایی که غزالی در دوره حاکمیت بنی عباس آنان را خلفای واقعی پیامبر9 دانسته و اطاعت آنان را واجب می دانست.((1))

در پیوست همین نظریات است که ابن خلدون در تحلیلی جامع درباره خلافت می گوید: «پس از زمان معاویه خلافت از مجرای واقعی خود خارج شد و تبدیل به سلطنت گردید به گونه ای که دیگر در انتخاب خلیفه، بیعت امت مطرح نبود بلکه مسئله ولایت عهدی مطرح شد که آن هم راهی صحیح بود.»

و قد عرف ذالک من الشرع باجماع الامة علی جواز انعقاده اذ وقع بعهد ابی بکر لعمر بمحضر الصحابه و اجازوه و اوجبو علی انفسهم به طاعة عمر؛((2))

و دلیل شرعی ولایت عهدی نیز از اجماع امت به دست می آید؛ زیرا ابوبکر بعد از خود خلافت را در حضور اصحاب به عمر واگذار نمود و آنان نیز آن را جایز شماریده و اطاعت

ص: 66


1- ) تاملات سیاسی در تاریخ تفکر اسلامی، ج5، ص342.
2- ) مقدمه ابن خلدون، صص222و 223.

عمر را بر خودشان واجب دانستند.

گفتار روشن و صریح این افراد به خوبی نشان دهنده این مطلب است که آنان حتی اصل وجوب نصب امام را از کردار صحابه گرفته اند نه از مبانی مستند به کتاب و سنت پیامبر9 و به دنبال همین عقیده است که پس از آن به آسانی و زنجیر وار تمام مسائل امامت و جانشینی رسول اکرم صلی الله علیه و آله را با استناد به همین کردار سیاست آمیز صحابه حل نموده اند.

2 - فرع انگاری امامت

پژوهشگران مسائل دینی با توجه به ملاک های برگرفته از آموزه های اسلامی، باورهای دینی را به دو بخش اصول دین و فروع دین تقسیم نموده اند و به تبع آن برای تعیین جایگاه هر یک از دستورات دینی این بحث را مطرح کرده اند که کدام یک از آموزه های دینی جزء اصول دین و التزامات اعتقادی قرار دارند و کدام یک جزء فروع دین و التزامات عملی؟

در حقیقت این بحث یکی از مطالب کلیدی و دارای گستره فراوان در میان اندیشمندان اسلامی می باشد که تفصیل آن در این اثر نمی گنجد و تنها به تناسب بحث امامت بر این مطلب تأکید می شود که تعیین جایگاه امامت و اینکه امامت از اصول است یا از فروع، در میان اندیشمندان شیعی و سنی مورد اختلاف است؛ چنانچه اندیشمندان شیعی آن را از اصول دانسته((1)) و دانشمندان اهل سنت آن را در ردیف فروعات قرار

ص: 67


1- ) تفصیل این بحث بعداً خواهد امد.

داده اند که به شواهدی در این زمینه اشاره می شود:

قاضی ایجی در این زمینه می نگارد:

هی عندنا من فروع و انما ذکر ها فی علم الکلام تأسیا بمن من قبلنا؛((1))

امامت نزد ما از فروعات (مسائل فقهی) است و آن را در علم کلام ذکر نمودم برای اقتدا به پیشینیان.

هم چنین تفتازانی در این زمینه می نگارد:

لا نزاع فی ان مباحث الامامة بعلم الفروع الیق لرجوع ها الی ان القیام بالامامة و نصب الامام الموصوف بالصفات المخصوصة من فروض الکفایات؛((2))

نزاعی نیست در این که بحث امامت در میان فروعات سزاوار تر است چون بحث امامت بر این باز می گردد که تعیین امام با آن ویژگی های مخصوص از واجبات کفایی (و مربوط به مکلف) است.

سیف الدین آمدی در این زمینه می نگارد: «سخن گفتن درباره امامت نه از اصول دین است و نه آن قدر مهم که مکلف نتواند آن را رها کند یا به آن جاهل باشد».((3))

ص: 68


1- ) شرح المواقف، ج8، ص344.
2- ) شرح المقاصد، ج5، ص232.
3- ) غایت المرام فی علم الکلام، ص 363.

در این باره در کتاب «المعتقد المنتقد» آمده است:

الباب الرابع فی الامامة اصل مباحثها من الفقه العملی لان القیام بها من الفروض الکفایة و ذلک من احکام العملیه دون الاعتقاد یه و محل بیانها کتب الفروع و انما کانت متمتعة لعلم الکلام لما شاعت فی الامامة من اهل البدع الاعتقاداة فاسدة مخله بکثیر من القواعد الاسلامیه؛((1))

باب چهارم در امامت است که جایگاه این بحث فقه عملی است زیرا قیام به امامت واجب کفایی است و واجب کفایی از احکام عملی است نه اعتقادی و محل بیان آن کتاب های فروع می باشد؛ اما آن را در علم کلام آوردیم برای اینکه از طرف بدعت گزاران در مسئله امامت بدعت های فراوان به وجود آمده بود که سبب ناسازگاری های بسیار در قواعد اسلامی شده است.

بدیهی است که داشتن چنین اعتقادی درباره امامت به عنوان یک مقام اجتماعی و به دور از دخالت شرع بسیار انعطاف پذیر بوده و بدون داشتن هیچ گونه ضابطه و ملاکی می توان از آن برای رسیدن افراد به خاستگاه شان استفاده کرد و از نظر اعتقادی و التزام عملی، این چنین امامت، که در موضوع و ماهیت آن، شرع هیچ گونه

ص: 69


1- ) فضل الرسول قادری، المعتقد المنتقد، ص195.

جایگاهی ندارد، می تواند محور تعریف همان ریاست عامه در امور دین و دنیا قرار گرفته و پس از آن اگر در مسیر رهبری در امور دینی به مشکلی برخورد نماید می توان با دادن حق اجتهاد به آن رهبر، مسئله را حل کرد و در نهایت توجه به این نکته مهم ضرورت دارد که آنچه از گفتار برخی دانشمندان اهل سنت بر می آید نظریه فرع انگاری، مسئله امامت مبتنی بر نظریه نصب و تعیین امام می باشد که در گزینه قبلی نگارش یافت، زیرا وقتی اهل سنت تعیین و نصب امام را جزء افعال مکلفان دانستند، ناگزیر هستند که جایگاه اعتقادی و عملی امامت را نیز از موضوعات فرعی و مربوط به فقه بدانند.((1))

3 - شرایط و اوصاف امام

با اندک تأمل در آثار دانشمندان اهل سنت به خوبی نمایان می شود که آنان نسبت به شرایط و اوصاف امام دیدگاه های مختلفی دارند که به شواهدی اشاره می شود:

تفتازانی شروط ذیل را برای امام ذکر نموده است: مسلمان بودن، آزاد بودن، مرد بودن، عدالت، شجاعت، اجتهاد و قریشی بودن.((2))

قاضی ایجی مجتهد بودن، شجاعت، داشتن تدبیر در امور لشکری و حفظ مرزهای اسلامی، عدالت، بلوغ و قریشی بودن را برای امام شرط دانسته است.((3))

ابوبکر باقلانی سه شرط قریشی بودن،

ص: 70


1- ) ماوردی، الاحکام السلطانیه، ج2، ص5.
2- ) شرح المقاصد، ج5، ص243.
3- ) شرح المواقف، ج8، ص 349.

برخورداری از علم و آگاهی در حد یک قاضی و آشنایی با امور جنگی و اداره لشکر و توانایی حفظ مرزها و انتقام از ستمگر را شرط دانسته است)(1)(

قاضی عبدالجبار معتزلی یکی از دانشمندان معتزلی شرایط زیر را برای امام لازم می داند:

1 - داشتن علم به اندازه ای که بتواند با مراجعه به گفتار علما قول ضعیف را از قوی تشخیص بدهد؛

2 - داشتن مرتبه بالایی از عدالت و پارسایی؛ در غیر این صورت نمی تواند عهده دار منصب قضاوت و مجری احکام اسلامی باشد؛

3 - شجاعت؛ چون اگر شجاعت نداشته باشد نمی تواند سپاه اسلام را سامان داده و مرزهای اسلامی را حفظ نماید؛

4 - عاقل بودن؛

5 - بالغ بودن؛

6 - مرد بودن؛

7 - آزاد بودن.((2))

ابن خلدون برای امام 4 شرط را لازم دانسته است:

1 - علم؛

2 - عدالت؛

3 - کفایت در امور مردم؛

4 - سلامت در فکر و بدن.

اما شرط پنجم، یعنی قریشی بودن را مورد

ص: 71


1- ) تمهبید الاوائل، ص471.
2- ) شرح الاصول الخمسه، ص 750.

اختلاف دانسته است.((1))

سرانجام اینکه با دقت در شرایطی که ذکر شد می توان به این نتیجه رسید که اهل سنت در اوصاف و شرایط امام رویکرد فقهی داشته و اوصاف دیگری مانند عصمت را که ارتباط با مسائل اعتقادی دارد، شرط نمی دانند که شواهد آن بعداً ذکر خواهد شد.

4 - وجوب اطاعت از امام

در پیوست گزینه های پیشین مبنی بر تعیین امام و شرایط او، که از نظر اهل سنت امام یک فرد عادی غیر معصوم و مقام امامت یک منصب غیر الاهی و با اعطای بشری معرفی شد، اینک با این مطلب مهم رو به رو هستیم که اهل سنت از نظر عملی پیروی از چنین امامی را چگونه تصویر نموده است که در این زمینه در منابع اهل سنت می توان به مطالب اعجاب انگیز مبنی بر وجوب تبعیت مطلق از امام را به دست آورد که به شواهدی اشاره می شود:

در این باره آمدی و قاضی ایجی، دو تن از متکلمان اهل سنت بحث وجوب اطاعت و فرمانبرداری از امام را، آن گونه که قبلاً ذکر شد، در تعریف امامت گنجانده و

سیف الدین آمدی می نگارد:

و الحق ان الامامة عبارة عن خلافه شخص من الاشخاص للرسول فی اقامة قوانین الشرع و حفظ حوزة الملة علا وجه یجب اتباعه علی

ص: 72


1- ) تاریخ ابن خلدون، ج1، ص 191.

کافة الامة؛((1))

حق این است که امامت عبارت است از جانشین فردی از افراد رسول خدا9 در برپایی قوانین شرع و نگهبانی از تمامیت ملت به گونه ای که بر تمام امت پیروی از او واجب است.

و نیز قاضی عضد الدین ایجی می گوید:

هی خلافة الرسول فی اقامة الدین بحیث یجب اتباعه علی کافة الامة؛((2))

امامت جانشینی پیامبر9 است در برپایی دین به گونه ای که لازم است تمام امت از او پیروی نمایند.

تفتازانی نیز در این باره می گوید: «هر کسی از طریق انتخاب مردم به منصب امامت رسید،

یجب علی کافة الامم الاتباع لان الصحابة قد اجتمعوا؛((3))

فرمان برداری از او واجب است چون صحابه به آن اجماع نموده است.

و همو درباره عملکرد امام و تبعیت از آن می نگارد:

و لا ینعزل الامام بالفسق ای بالخروج عن طاعة الله تعالی و الجور ای الظلم علی عبادالله تعالی لانه قد ظهر الفسق و انتشر الجور من

ص: 73


1- ) ابکار الافکار فی الصول الدین، ج3، ص416.
2- ) شرح المواقف، ج8، ص345.
3- ) شرح عقائد نسفیه، ص229.

الائمه و الامراء بعد خلفا راشدین و السلف کانو ینقادون لهم و یقیمون الجمع و الاعیاد باذنهم و لایرون الخروج علیهم؛((1))

امام به واسطه فسق و بیرون شدن از فرمان الاهی و جور و ستم بر بندگان خداوند عزل نمی شود؛ زیرا فسق و جور و گناهان فراوان از پیشوایان بعد از خلفای راشدین آشکار شدند با وجود این امت اسلامی از آنان فرمان برداری نموده و نماز های جماعت و اعیاد اسلامی را به فرمان آنان بر پاداشته و بر آنان خروج نکردند.

آنچه ذکر شد رویکرد کلامی اهل سنت نسبت به تبعیت از امام بود و اما از آنجایی که اهل سنت امامت را از فروعات و مسائل فقهی می دانند، فقهای اهل سنت نیز با رویکرد فقهی نگریسته اند؛ چنانکه یحیی بن شرف نووی یکی از دانشمندان اهل سنت در این رابطه می نگارد: «بسیاری از فقها و محدثان و متکلمان ما (اهل سنت) اتفاق دارند که زمامدار و پیشوا با ارتکاب فسق و ستم و جاری نکردن حقوق و حدود الاهی عزل و برکنار نمی شود و این موارد سبب قیام بر علیه او نمی گردد».((2))

و نیز در بعضی دیگر از منابع فقهی اهل سنت آمده است:

یجوز الصلاة خلف کل فاجر لان الصحابه و التابعین کانو لا یمتنعون

ص: 74


1- ) شرح عقائد نسفیه، ص239.
2- ) شرح النووی علی صحیح مسلم، ج12، ص129.

من الاقتداء بالحجاج فی صلاة الجمعه و غیر ها مع انه کان افسق اهل زمانه؛((1))

نماز خواندن پشت سر هر فاجر جایز است زیرا صحابه و تابعین از خواندن نماز جمعه و غیر آن پشت سر حجاج که فاسق ترین دوره خودش بود خودداری نمی کردند و در برخی منابع اهل سنت آمده است نماز خواندن پشت سر فاسق جایز است

لان ابن عمر کان یصلی خلف الحجاج و انه کان افسق اهل زمانه((2)).

هم چنین شوکانی در تحلیل جواز نماز پشت سر فاسق می نگارد:

قد ثبت اجماع اهل العصر الاول من بقیته الصحابه و من معهم من التابعین اجماعا فعلیا و لا یبعدان یکون قولیا علی الصلاة خلف الجائرین لان الامراء فی تلک الاعصار کانوا ائمة لصلوات الخمس فکان الناس لا یؤمهم الاامرائهم فی کل بلدة فیها امیر و کانت الدولة ذاک لبنی امیه و حالهم و حال امرائهم لا یخفی؛((3))

ص: 75


1- ) المبسوط سرخیس، ج1، ص40.
2- ) البحر الرائق، ج1، ص610، ابن نجیم مصری حنفی.
3- ) نیل الاوطار، ج3، ص200.

ثابت شده است که بقیه صحابه از عصر اول و تابعین اجماع عملی و بلکه قولی داشته اند که نماز پشت سر ستمگران جایز است، زیرا امیران در آن زمان، امام نماز های پنج گانه بودند و مردم نیز در نماز از آنان پیشی نمی گرفتند و حکومت در آن زمان در دست بنی امیه بود که حال آنان و فرماندارانشان معلوم است.

بازخوانی تعریف امامت و تبیین تفاوت ها

اشاره

آنچه تاکنون درباره حقیقت امامت در چهار گزینه پیشین نگارش یافت، بخشی از مسائل اعتقادی و تمایز اندیشه اهل سنت نسبت به امامت بود.

در اینجا مناسب است بار دیگر به بحث اصلی، که تعریف امامت بود برگشته و با رویکرد جدید که خالی از تکرار و تطویل مطلب باشد، تعریف امامت در نزد اهل سنت را با حقیقت امامت در نزد آنان تطبیق نموده به تفاوت ها و سؤال هایی که در این زمینه وجود دارد، اشاره شود.

ص: 76

1 - ریاست عامه

در تعریف مشهور اهل سنت بحث ریاست عامه مطرح شده است و از جهت عملی معنای این جمله این است که امام دارای شئون و اختیارات وسیع در جامعه اسلامی است که می تواند در امور دین و دنیای مسلمانان تصرف نماید((1)) و حال طبق مبنای اهل سنت مبنی بر انتخابی بودن امام به وسیله ی بشر و خالی بودن آن از پشتوانه الاهی (که از انتخاب خلیفه اول می توان به عنوان نمونه یاد کرد)، جای این سؤال است که چگونه ایشان با انتخاب پنج نفر((2)) به ریاست عامه دست یافت؛ در حالی که عده فراوانی از مسلمانان مانند بنی هاشم که در راس آنان علی بن ابی طالب علیه السلام قرار داشت، سعدبن عباده، طلحه و زبیر و نیز صحابیان بزرگی مانند سلمان، مقداد، ابوذر و... مخالف انتخاب ایشان بود((3)) و علاوه بر آن اهل سنت برای مشروعیت این انتخاب هیچ گونه دلیلی از شرع و نقل نیاورده است و تنها دلیل آنان در این مسئله عملکرد اصحاب پیامبر9 است.((4))

با توجه به مطالب یاد شده فتح الدین حنفی یکی از دانشمندان اهل سنت بر این مطلب توجه

ص: 77


1- ) شرح عقائد نسفیه، ص239.
2- ) در اینکه ابوبکر به وسیله ی چه کسانی روی کار امد، اهل سنت اختلاف دارند؛ بعضی از آنان از پنج نفر یعنی عمر بن خطاب، اسید بن حضیر، بشیر بن سعد، سالم مولی ابو حضیفه و ابو عبیده جراح و برخی تنها از عمر بن خطاب نام می برند. الاحکام السلطانیه، ص6.
3- ) الامامۀ و السیاسۀ، ص 21؛ مروج الذهب، ج2، ص301؛ تاریخ طبری، ج2، ص443.
4- ) مقدمه ابن خلدون، ص 222.

نموده و می گوید: «تطبیق ریاست عامه و مطلقه که در تعریف آمده است، بر مصادیق مشکل دارد زیرا بر خلافت ابوبکر همه مسلمانان اتفاق نداشتند».((1))

2 - نقض ولایت عامه با ولایت اهل حل و عقد

آن گونه که قبلاً اشاره شد، اهل سنت قید «شخص من الاشخاص» را آورده است تا ولایت اهل حل و عقد را خارج نماید. هدف از آوردن این قید این است که اگر امام منتخب گرفتار عمل فسق گردد اهل حل و عقد می توانند امام فاسق را عزل نمایند ولی چون در یک زمان بیشتر از یک نفر نمی تواند امامت کند، اهل حل وعقد که متشکل از چند نفر است، امامت ندارد؛ زیرا در هر عصر امام باید یک نفر باشد و هیچ کس بر او ولایت ندارد.((2))

یکی از دانشمندان امامیه در این باره می گوید: «طبق مبنای اهل سنت مبنی بر انتخابی بودن امام به وسیله ی اهل حل و عقد، آوردن این قید برای خارج کردن ولایت آنان کافی نیست؛ زیرا اهل حل و عقد می توانند امام را در صورت انجام فسق از امامت عزل نمایند و این بدان معنا است که اهل حل و عقد بر امام ولایت دارند و نمی توان ولایت آنان را به صورت شرطی تصور کرد که اهل حل و عقد فقط در زمانی بر امام

ص: 78


1- ) فلک النجاۀ فی الامامۀ و الصلاۀ، ص 10.
2- ) شرح المقاصد، ج5، ص 234، به نقل از امام رازی.

ولایت دارد که امام فسق انجام دهد؛ پس ریاست عامه ای که برای امام در تعریف ذکر شده بود، در اینجا طبق مبنای دخالت اهل حل و عقد و ولایت داشتن آنان نقض می شود.((1))

3 - وجوب اطاعت از غیر معصوم

با نگاه تلفیقی به تعریف امامت نزد اهل سنت و شرایطی که آنان برای امام ذکر نموده اند، با دو مطلب متضاد یعنی اطاعت مطلقه از امام و معصوم نبودن امام رو به رو می شویم؛ زیرا آن گونه که قبلاً نگارش یافت یکی از مقوله هایی که در تعریف امامت در برخی منابع اهل سنت ذکر شده است، بحث وجوب اطاعت مطلقه از امام است چنانچه در گزینه چهارم از حقیقت امامت نزد اهل سنت شواهدی از منابع کلامی و فقهی آنان در این باره ذکر شد((2)) که از تکرار دوباره آن خودداری می شود اما درپیوست آن نمی توان این مطلب مهم را نادیده گرفت که ادعای اطاعت مطلقه از امام حتی در تعریف امامت در حالی مطرح شده است که تمام دانشمندان اهل سنت بر این مطلب اتفاق دارند که عصمت برای امام شرط نیست. قاضی ایجی در این باره میگوید: «امامیه عصمت را برای امام شرط می داند اما از نظر ما این شرط باطل است، چون ابوبکر با اینکه معصوم نبود همگان امامت او را قبول

ص: 79


1- ) المنقذ من التقلید، ص 238، با اندکی تصرف و تلخیص.
2- ) ابکار الافکار فی اصول الدین، ج3، ص416؛ شرح المواقف، ج8، ص345؛ شرح عقائد نسفیه، ص229؛ شرح النووی علی صحیح مسلم، ج12، ص129؛ المبسوط سرخس، ج1، ص40؛ البحر الرائق، ج1، ص610، ابن نجیم مصری حنفی؛ نیل الاوطار، ج3، ص200.

داشتند».((1))

هم چنین تفتازانی می گوید:

لا یشترط فی الامام آن یکون معصوما؛((2))

برای امام معصوم بودن شرط نیست.

همو در جای دیگر شرط عصمت را برای امام از دیدگاه شیعه مطرح نموده و پس از آن در جواب می گوید:

و احتج اصحابنا علی عدم وجوب العصمت بالاجماع علی امامة ابی بکر و عمر و عثمان مع الاجماع علی انهم لم تجب عصمتهم؛((3))

اصحاب ما استدلال نموده اند به شرط نبودن عصمت بر امام بر اینکه ما اجماع داریم بر امامت ابوبکر و عمر و عثمان و از طرفی هم اجماع داریم که آنان معصوم نبوده اند.

ابو ثنا ماتریدی می نگارد: «نزد ما (اهل سنت) برخلاف رافضه عصمت برای امام شرط نیست؛ زیرا رسول خدا9 فرموده است می توانید به دنبال هر فاسق و فاجر نماز را اقامه نمایید».((4))

عبدالقاهر بغدادی اشعری در این زمینه می نگارد: «عصمت برای نبوت و رسالت شرط است، اما برای امامت، عدالت ظاهری کافی بوده و

ص: 80


1- ) شرح المواقف، ج 8، ص 351.
2- ) شرح عقائد نسفیه، ص 237.
3- ) شرح مقاصد، ج5، ص249.
4- ) التمهید لقواعد التوحید، ص151

عصمت شرط نیست».((1))

طبیعی است با توجه به نقل ها و گزارش هایی که خود اهل سنت از خلفای مورد نظرشان نقل نموده اند نمی توانند برای آنان ادعای عصمت نمایند؛ مثلا وقتی خودشان نقل می کنند که ابوبکر در روز اعلام خلافت خود در مسجد رسول خدا9 به مردم خطاب نمود:

ان لی شیطانا یعترینی فاذا رایتمونی غضبت فاجتنبونی؛

پیوسته شیطانی مرا به لغزش وا می دارد. هر گاه مرا خشمگین دیدید از من دوری کنید. پس از آن ادامه داد بدانید گرچه من امور شما را به دست گرفته ام بهتر از شما نیستم.((2))

ص: 81


1- ) اصول الایمان، ص 221.
2- ) السیرة الحلبیه، ج3، ص483؛ تاریخ طبری، ج2، ص245؛ البدایه و النهایه، ج6، ص307.

حال با این گفتار خلیفه که شیطان به ایشان راه دارد و نیز ایشان هیچ گونه برتری، طبق اقرار خودش، بر دیگران ندارد، چگونه می توان گفت امام باید معصوم باشد؟

البته اینجا برای رعایت حقوق علمی افراد این مطلب قابل ذکر است که همه دانشمندان اهل سنت اطاعت از امام را به گونه مطلق واجب نمیدانند؛ بلکه بسیاری از آنان به ویژه کسانی که مسلک معتزلی دارند، اطاعت از امام را تا آن حد واجب می دانند که از حق منحرف نگردد.((1))

به هر حال از آن کسانی که اطاعت مطلقه را مطرح نموده اند باید این سؤال را کرد که چگونه می توان از امامی که دارای مقام عصمت نیست و راه خطا ونسیان به رویش باز است، پیروی کرد؟

این یک واقعیت مسلم است که این نوع نگرش اهل سنت به ماهیت امامت و تنزل آن به مقام فرعی و اجتماعی برای اجرای احکام و ایجاد نظم اجتماعی، دست آنان را در گزینش خلیفه بازگذاشته است و بدون ضابطه و مبنای شرعی راه انتخاب خلفا را از طریق گزینه هایی مانند اهل حل و عقد، استخلاف، شورا و چیرگی به وسیله ی زور و قدرت جایز شماریده و عملا به آن ملتزم باشند((2)) و بعد در توجیه آن، دست از تعریف امامت، که به عنوان جانشین پیامبر9 یاد شده

ص: 82


1- ) شهرستانی، الملل و نحل، ص116؛ مقالات الاسلامیین، ج 2، ص451.
2- ) شرح مواقف، ج8، ص345؛ شرح مقاصد، ج5، ص233؛ احکام السلطانیه، بغدادی، ص7؛ مقدمه ابن خلدون، ص223؛ ماوردی، احکام السلطانیه، ص6؛شرح عقاید النسفیه، ص229.

بود، برداشته و پیوستگی میان مقام رسالت و امامت را انکار نمایند؛ چنانچه ابن جنید اسکافی در این زمینه با صراحت می گوید:

ان الامامة لا تشبیه النبوة و هی بالامارة اشبه؛((1))

امامت شباهت به نبوت ندارد بلکه شباهت امامت به امارت و فرمانروایی بیشتر است.

طبق این ادعا رابطه میان امامت و نبوت قطع شده و جایگاه امامت به امارت وفرمانروایی تنزل پیدا کرده است که تنها کاربرد آن اداره امور اجتماعی مردم است.

نگاهی بر آنچه گذشت

با دقت و تأمل در آنچه درباره تعریف امامت و حقیقت امامت در نزد اهل سنت به نگارش درآمد می توان به این نتیجه دست یافت که نظریه پردازی های اهل سنت درباره امامت، بر مبانی و ساختارهای پیشین که به زمان رسول اکرم صلی الله علیه و آله بر گردد استوار نیست؛ بلکه مبانی و تئوری های آنان در مسئله امامت و جانشینی رسول اکرم صلی الله علیه و آله به کردار و رفتاری که صحابه پس از رسول خدا9 انجام دادند بر می گردد؛ چنانچه شهرستانی دانشمند اهل سنت می نگارد: «تفرقه و جدایی مذاهب اسلامی در مسائل اعتقادی پس از روزگار صحابه در ایام بنی امیه آغاز گردید»((2)) و هم چنین در برخی منابع در این زمینه آمده است:

ص: 83


1- ) المعیار و الموازنه، ص42.
2- ) ملل و نحل، ج1، ص35.

«با پیدایش مکاتب کلامی و گرایش های فکری در قرن دوم هجری، یکی از مهم ترین مسائل مورد بحث این مکاتب مسئله امامت بود».((1))

نگاه پسینی اهل سنت نسبت به امامت چنان در اندیشه آنان تاثیرگذار بوده است که حتی آنان بسیاری از معیارهایی را که در تعریف امامت آمده است، نتوانسته اند در امامان خودشان تطبیق دهند؛ چنانچه لاهیجی یکی از دانشمندان شیعی در این باره می نگارد: «تعریف مذکور برای امامت میان ما و مخالفان ما متفق علیه است و حال آنکه هیچ یک از خلفا و ائمه که ایشان مختصند به قول به امامت ایشان به مجموع امور مقیده در مفهوم امامت در تعریف مذکور متصف نیستند چه ریاست در امور دینی ناگزیر موقوف است به معرفت امور دینی بالضرورت و ایشان عالم بودن امام را شرط نمی دانند و نیز ریاست در امور دینی موقوف است به عدالت بالضرورت و ایشان آن را نیز شرط ندانسته اند».((2))

ب - تطبیق میان حقیقت امامت و تعریف آن نزد امامیه

اشاره

آنچه پیش از این درباره تعریف امامت به نگارش در آمد، غالب دانشمندان امامیه مانند اهل سنت، امامت را به عنوان «ریاسهًْ عامه فی امور الدین و الدنیا» تعریف نموده اند و ظاهر این الفاظ و تعریف مشترک، ممکن است این توهم را ایجاد نماید که امامیه و اهل سنت تنها در

ص: 84


1- ) علی رفیعی، تاریخ تحلیلی پیشوایان، ص26. یادآوری می شود که اینجا سخن در پیدایش مکاتب کلامی اهل سنت است و درباره پیدایش مکاتب کلامی تشیع بعداً بحث خواهیم کرد.
2- ) گوهر المراد، ص462، نشر سایه تهران، 1383.

مصداق امامت با همدیگر اختلاف دارند، در حالی که با اندک تأمل به دست می آید که اختلاف آنان در چیستی و ماهیت امامت است. از این رو ضرورت دارد حقیقت و ماهیت امامت طبق مبنای امامیه بررسی شده و تعریف مشهور با آن تطبیق گردد.

1 - ضرورت وجود امام

در اصل لزوم وجود امام و پیشوا برای هدایت و تدبیر امور جامعه، اختلاف چندانی وجود ندارد و تنها گروه اندکی از خوارج، یعنی پیروان نجدت بن عامر، ضرورت وجود امام را انکار نموده اند((1)) و دو نفر دیگر از معتزله به نام های ابوبکر اصم و هشام الفوتی و پیروان این دو نفر وجوب انتخاب امام را انکار کرده، می گویند: «اختیار انتخاب امام در دست مسلمانان است و آنان مختار هستند که امامی انتخاب کنند یا انتخاب نکنند».((2))

اما کسانی که وجود امام را واجب می دانند یعنی امامیه، اشاعره و معتزله در تبیین این مسئله و بیان این که وجوب امامت عقلی است یا شرعی و اینکه انتخاب امام چگونه باید انجام شود، اختلاف فراوانی دارند؛ زیرا امامیه وجوب آن را عقلی و از جانب خداوند می دانند، در حالی که اشاعره وجوب امامت را نقلی و شرعی و انتخاب آن را از جانب مردم می دانند و معتزله وجوب امامت را عقلی و انتخاب آن را مانند اشاعره بر عهده مردم می دانند.((3))

ص: 85


1- ) علامه حلی، مناهج الیقین فی اصول الدین، ص 439؛ شرح المقاصد، ج5، ص 236.
2- ) ناشی اکبر، فرقه های اسلامی و مسئله امامت، ص 75؛ شرح المواقف، ج8، ص 345.
3- ) خواجه طوسی، قواعد العقائد، ص110؛ ابن میثم، انجاۀ فی القیامۀ فی تحقیق امر امامۀ، ص30؛ شرح المواقف، ج8، ص345؛ قاضی عبدالجبار، شرح الاصول الخمسه، ص759.
2 - چگونگی تعیین امام

در تعیین امام برای امامت و پیشوایی از دیدگاه تشیع پیش از همه باید به این نکته باید توجه کرد که امامت در اعتقاد شیعه دارای ماهیت الاهی و هم طراز نبوت است، مگر در تلقی وحی. در نظام معرفتی و اعتقادی تشیع همان گونه که نبی به وسیله ی خداوند انتخاب می شود و هرگز امکان ندارد که فرد از طریق گزینش مردم به مقام نبوت دست یابد، مقام امامت نیز یک مقام الاهی است که هرگز کسی از طریق انتخاب مردمی به مقام امامت نمی رسد. در حقیقت نقطه آغاز جدایی میان دو فرقه شیعه و سنی در باب امامت از همین مرحله با دو مشرب انتخاب مردمی و انتصاب الاهی به وجود امد. در برخی منابع دین پژوهی در این رابطه آمده است: «نخستین مبحث دین پژوهی و کلامی که به جد در صدر اسلام و پس از وفات پیامبر9 مطرح شد مساله خلافت و تعیین خلیفه و جانشین پیامبر9 بود که دو فرقه شیعه و اهل سنت را پدید آورد. شیعیان بر این عقیده بودند که امامت مانند نبوت منصبی الاهی است و هم چنانکه خداوند سبحان هر که را از بندگان خود بخواهد به نبوت و رسالت بر می گزیند هر که را بخواهد نیز برای امامت اختیار می کند»...((1))

ص: 86


1- ) عبدالحسین خسرو پناه، انتظارات بشر از دین، ص301.

تبیین قاعده لطف در الاهی بودن تعیین امام

برای اثبات این امر که امام باید از جانب خداوند به امامت برگزیده شود نه از جانب مردم، در آثار دین پژوهان شیعی می توان به دلایل عقلی و شرعی دست یافت که تفصیل آن در این اثر نمی گنجد و تنها به این نکته اشاره می شود که متکلمان شیعه ضرورت انتصابی بودن امام را به دلیل عقلی اثبات نموده اند و دلایل نقلی که در این باب وجود دارند را حمل بر ارشاد و تأیید دلیل عقلی دانسته اند؛ لذا ما در اینجا تنها به تبیین قاعده لطف که برخاسته از یک دلیل عقلی است، می پردازیم.

متکلمان در تعریف قاعده لطف و جایگاه آن در امامت می گویند: «لطف حالتی در مکلف ایجاد می کند که او را به طاعت نزدیک و از معصیت دور می کند».((1)) سید مرتضی نیز در تعریف لطف می گوید: «لطف چیزی است که مکلف با وجود آن اطاعت را اختیار می کند یا با وجود آن به انتخاب طاعت نزدیکتر می شود».((2))

متکلمان در تبیین این قاعده استدلال نموده اند که هر چیزی بندگان خداوند را به سوی طاعت و فرمانبرداری نزدیک و از ارتکاب معصیت دور کند بر خداوند واجب است که آن را بیان نماید.((3))

بر این اساس است که متکلمان نصب امامت را

ص: 87


1- ) علامه حلی، مناهج الیقین فی اصول الدین، ص252.
2- ) رسائل سید مرتضی، ج 2، ص280.
3- ) کشف المراد، ص 350.

بر خداوند از باب قاعده لطف واجب می دانند.

شیخ مفید در این زمینه می نگارد: دلیل ما بر وجوب نصب امام این است که

آنها لطف و اللطف واجب فی الحکمة علی الله تعالی فالامامة واجبة فی الحکمة؛((1))

نصب امام لطف است و لطف عقلا بر خداوند واجب است پس امامت عقلا واجب است.

(لطف به این معنا که با بودن آن عبد به طاعت نزدیک تر و از معصیت دورتر می شود و معرفی امام مانند معرفی نبی به نظر امامیه طبق همین قاعده است) و بعد از آن شیخ فورا مسئله عصمت و علم امام را به عنوان شرایط امامت ذکر نموده است.((2))

خواجه نصیر الدین طوسی نیز همانند شیخ مفید پس از تعریف مشهور امامت، درباره نصب امام می نگارد:

ان نصب الامام لطف و هو واجب علاالله فیجب ان یکون الامام معصوما لئلا یضل الخلق؛((3))

نصب امام لطف و لطف بر خداوند واجب است پس لازم است که امام معصوم باشد تا مردم را گمراه نکند.

بنابراین از مهمترین ادله وجوب نصب امام بر

ص: 88


1- ) النکته الاعتقادیه، ص39.
2- ) همان.
3- ) قواعد العقائد، ص120.

خداوند قاعده لطف است که در این زمینه می توان به ادله فراوانی از آیات و روایات نیز برای تأیید این قاعده در آثار متکلمان دست یافت که ما در اینجا به جهت رعایت اختصار از نگارش آنان خودداری می نماییم.((1))

سرانجام بر این نکته تأکید می شود که قاعده لطف نشان دهنده ماهیت الاهی و شأن هدایتگری امام در جامعه اسلامی است که در تعریف مشهور به آن چندان توجهی نشده است که تفصیل آن در ادامه خواهد امد.

3 - جایگاه اعتقادی امامت

تعیین جایگاه اعتقادی امامت واینکه آیا امامت در ردیف اصول دین قرار دارد و یا در میان فروعات دین، یکی از مواردی است که میان دانشمندان امامیه و اهل سنت در آن اختلاف وجود دارد؛ زیرا در اندیشه اهل سنت آن گونه که قبلاً نگارش یافت، امامت از فروعات است در حالی که در تلقی امامیه، امامت یکی از اصول دین قرار گرفته است.

ص: 89


1- ) برای دست یابی به این آیات و روایات رک: میلانی، سید علی، جواهر الکلام، ج1، ص 394 - 398.

شیخ صدوق در این زمینه می نگارد:

یجب آن یعتقد آن المنکر للامام کالمنکر للنبوة و المنکر للنبوة کالمنکر لتوحید؛((1))

واجب است اعتقاد داشته باشیم که انکار کننده امام مانند انکار کننده نبوت و انکار کننده نبوت مانند انکار کننده توحید است.

در تبیین این گفتار شیخ می توان به این نتیجه دست یافت که همان گونه که توحید و نبوت از اصول دین و منکر آن کافر است، پس امامت نیز از اصول دین و انکار آن موجب کفر است.

هم چنین شیخ مفید در این زمینه می نگارد: «امامیه اتفاق دارد بر اینکه هر کسی امامت یکی از امامان را و یا آنچه را خداوند اطاعت از آن را واجب قرار داده است، انکار نماید او کافر، گمراه و مستحق بودن در آتش جهنم به طور همیشگی است».((2))

شیخ طوسی و بحرانی نیز امامت را از اصول دین دانسته اند و حکم به کفر منکران امامت کرده اند.((3))

در برخی منابع شیعی آمده است: «بدان که امامت از اصول دین است نه از فروع دین؛ زیرا امامت در پیوند نبوت قرار داشته و آن اهدافی

ص: 90


1- ) الهدایه، ص27.
2- ) اوائل المقالات، ص44.
3- ) تهذیب الاحکام، ج1، ص335؛ الحدائق الناضره، ج3، ص406.

که به واسطه رسالت به دست می آید به واسطه امامت حقه نیز به دست می آید که آن اهداف، حفظ اساس دین و تدبیر امت می باشد».((1))

هم چنین یکی از معاصران در این زمینه می نگارد: «بیشتر علمای امامیه، امامت را از اصول دین می دانند و بعضی از اصول مذهب».((2))

یکی دیگر از دانشمندان امامیه در این زمینه می نگارد: «جاهل بودن بر امامت و یا انکار آن مانند جهل و انکار نبوت است».((3))

با توجه به آنچه به نگارش در آمد، بسیاری از دانشمندان شیعی، امامت را از اصول دین دانسته و ادله ای که در این زمینه ذکر نموده اند، آیات قرآن و روایات است که از آن جمله آیه اکمال دین است؛ زیرا در این آیه امامت سبب کمال دین و پایانی نعمت بر مسلمانان ذکر شده است و اگر امامت از اصول دین نبود، نقش و جایگاهی این چنینی نداشت.((4))

هم چنین آیات دیگری در این زمینه مورد استدلال واقع شده است که از ذکر آنان خودداری می شود.((5))

روایات فراوانی در منابع شیعه و سنی نقل

ص: 91


1- ) توضیح المراد، ص673.
2- ) الجوامع و الفوارق بین سنۀ و شیعه، ص132.
3- ) المنقذ من التقلید، ج2، ص366.
4- ) احقاق الحق، ج2، ص 471
5- ) برای اطلاع تفصیلی رک: علامه حلی، الالفین، ج1، ص43؛ بحرانی، الحدائق الناضره، ج18، ص153؛ مجلسی، بحار، ج8، ص 368.

شده است که می توان از این روایات نیز اصول دین بودن امامت را به دست آورد. از آن جمله حدیث معروف پیامبر9 که جهالت بر امامت را سبب مرگ جاهلی دانسته و اقرار به امامت را مانند اقرار به نبوت دانسته است.((1))

4 - شرایط و اوصاف امام
اشاره

درتعیین شرایط امامت در اندیشه اعتقادی امامیه، پیش از همه باید به این نکته توجه کرد که چون امامت در نزد شیعه از اصول دین و اعتقاد به آن در مرتبه توحید و نبوت قرار دارد، دانشمندان امامیه برای امام همان شرایط و ویژگی هایی را شرط می داند که برای نبی قائل هستند؛ زیرا امامت، خلافت و جانشینی پیامبر است مگر در دریافت وحی.((2))

در بعضی منابع نیز به چهار شرط عصمت، افضلیت، اعلمیت و اشجعیت اشاره شده است.((3)) از میان این شروط چهارگانه، شرط اشجعیت را تمام اهل سنت و شرط افضلیت را اشاعره و بعضی از معتزله قبول دارند، اما دو شرط دیگر یعنی عصمت و اعلمیت با مرتبه خاص علمی، از ویژگی های اعتقادی شیعه است که در اینجا به سه صفت عصمت، اعلمیت و افضلیت اشاره می شود:

ص: 92


1- ) مصباح الهدایه، ص133.
2- ) النافع یوم الحشر فی شرح الباب الحادی عشر، ص 95.
3- ) المنقذ من التقلید، ج2، ص288.
الف - عصمت

شرط عصمت برای امام یکی از ویژگی های اعتقادی امامیه است که می گوید: «امام باید همانند پیامبران و فرشتگان، معصوم و از هرگونه پلیدی پاک باشد و در تعریف عصمت آمده است: عصمت یعنی خداوند بر کسی به گونه ای لطف کند که او انگیزه ای برای ترک طاعت و ارتکاب معصیت نداشته باشد در حالی که توانایی انجام آن را دارد».((1))

هم چنین فاضل مقداد در تعریف عصمت می گوید: «عصمت ملکه ای است نفسانی که متصف به آن را از فجور باز می دارد، در حالی که آنان توانایی چنین رفتاری را دارند».((2))

خواجه نصیرالدین درباره عصمت در امام می گوید: «واجب است که امام معصوم باشد تا مردم را گمراه نکند»((3))

علامه حلی درباره عصمت و دلیل آن می نگارد: واجب است که امام معصوم باشد و در غیر این صورت تسلسل لازم می آید، زیرا چیزی که ما را به امام نیازمند می کند، همان بازداشتن ظالم از ظلم و گرفتن حق مظلوم از ستمگر است و اگر غیر معصوم بودن امام را جایز بدانیم، خود او به امام دیگری محتاج خواهد بود و در نتیجه تسلسل لازم می آید که این محال است».((4))

ص: 93


1- ) خواجه طوسی، تلخیص المحصل، ص 368.
2- ) اللوامع الالهیۀ، ص170
3- ) قواعد العقاعد، ص121.
4- ) النافع یوم الحشر فی شرح الباب الحادی عشر، ص 96.

هم چنین درباره دلیل لزوم عصمت در امام آمده است: «چون وجود امام لطف است با او فساد از بین رفته و امور سامان می یابد و اگر امام معصوم نباشد، به این هدف دست نمی یابیم، لذا ضرورت دارد که امام معصوم باشد».((1))

ابن میثم بحرانی نیز می گوید: «امامیه و اسماعیلیه عصمت را در امام شرط می دانند؛ اما در علت آن اختلاف دارند. اسماعیلیه می گوید چون امام به منزله معلم مکلفان است لذا نباید خطا کند و امامیه می گوید چون وجود امام لطف است لذا این لطف تمام نمی شود مگر این که امام معصوم باشد؛ چون علت نیاز مردم به امام این است که خطا برای مردم جایز است، پس اگر امام هم گرفتار خطا گردد این نیازمندی ادامه پیدا کرده و تسلسل به وجود می آید که آن باطل است».((2))

هم چنین کاشف الغطا درباره معصوم بودن امام می گوید: «شرط است که امام مانند نبی معصوم از خطا باشد؛ زیرا در غیر این صورت اطمینان مردم از نبی برداشته می شود و دلیل ما بر این شرط آیه مبارکه «لا ینال عهدی الظالمین» است که با صراحت عصمت را بیان می کند».((3))

بنابراین در اندیشه اعتقادی امامیه همان گونه که اصل وجود امام و نبی لطف است، عصمت نیز لطفی است که خداوند به نبی و امام عنایت می کند تا در رساندن دین به مردم و

ص: 94


1- ) المنقذ من التقلید، ج2، ص278.
2- ) النجاۀ فی القیامۀ فی تحقیق امر الامامۀ، ص38.
3- ) اصل الشیعه و اصولها، ص 62.

هدایت آنان گرفتار خطا و اشتباه نگردند.

ب - اعلمیت

عالم بودن امام یکی از شرایطی است که تا حدودی تمام فرقه های اسلامی آن را برای امام شرط می دانند اما در میزان آن اختلاف دارند، چنانچه اهل سنت عقیده دارد: اگر امام در حد یک مجتهد که بتواند امور شرعی را از اصول و فروع به دست آورده و شبهات را جواب گوید، کافی است.((1)) و بعضی از متکلمان معتزله حتی علمِ پایین تر از اجتهاد را برای امام کافی دانسته، می گویند: لزومی ندارد تا امام داناترین فرد روزگار خود باشد، بلکه وی نیازمند مشورت با دیگرانی است که علم افزون تر از وی داشته باشند، چنین مشورتی از منزلت امام نمی کاهد؛ زیرا هر کسی بخواهد بهره ای از علم و آگاهی داشته باشد از دانشمندان و اهل علم بی نیاز نیست.((2))

اما علمی که امامیه برای امام شرط می دانند در گستره ی وسیع و فراتر از علوم شرعی، بلکه مربوط به تمام امور و تأیید شده از جانب خداوند است.

شیخ طوسی در این باره می نگارد: «به حکم عقل واجب است که امام به تدبیر تمام اموری که در آنان امامت دارد علم داشته باشد؛ مانند سیاست، رعایت مصالح مردم و علم به تمام شریعت».((3))

ابوصلاح حلبی می گوید: «امام به نیابت از پیامبر موظف است دین را تبیین کند و مردم هم

ص: 95


1- ) شرح المواقف، ج8، ص 349.
2- ) قاضی عبدالجبار، المغنی، ج20، ص211.
3- ) الاقتصاد، ص92.

وظیفه دارند در امر دین به امام رجوع کنند. اگر امام به همه دین آگاه نباشد در این صورت مکلف نمودن امام به تبیین همه دین به نیابت از پیامبر نزد عقلا ناپسند خواهد بود و هم چنین مکلف شدن مردم به رجوع به کسی که از دین آگاهی ندارد، ناپسند است».((1))

شیخ صدوق در این زمینه می نگارد: «از بهترین دلیل ها در اثبات امامت امامان، این است که خداوند متعال دلیل حقانیت پیامبر را این قرار داد که وی بدون آنکه به مکتب رفته یا با دانشمندان نصرانی یا یهودی ملاقاتی داشته باشد، داستان پیامبران گذشته و علوم تورات و انجیل و زبور را برای مردم نقل می کرد. امامان نیز این گونه بودند، به خصوص امام باقرعلیه السلام و امام صادق علیه السلام که مطالب فراوانی از ایشان در علوم مختلف ابراز شد بدون آنکه نزد کسی شاگردی کرده باشند و این بهترین دلیل است که پیامبر ایشان را به این مقام نصب کرده و علم خود را نزد ایشان امانت گذاشته است».((2))

ابن میثم بحرانی می گوید: «واجب است که امام به تمام احکام و کلیه دین دانا باشد اما در احکام جزئی که متعلق به وقایع جزئی است امام دارای ملکه ای است که هر گاه بخواهد آن اجزا را از قوانین کلیه و مواد آن به دست می آورد».((3))

هم چنین درباره اعلمیت امام آمده است: «امام باید اعلم از تمام رعیت باشد زیرا امام

ص: 96


1- ) الکافی فی الفقه، ص 88.
2- ) کمال الدین، ج2، ص574.
3- ) النجاۀ فی القیامۀ فی تحقیق امر الامامۀ، ص48.

متولی تمام احکام است، پس اگر عالم به جمیع آن نباشد، متولی شدن امام ناپسند است».((1))

ج - افضلیت

یکی از ویژگی هایی که برای امام ذکر شده است، افضلیت است که امامیه و اشاعره و بعضی معتزله آن را شرط دانسته می گویند: «امام باید افضل مردم بعد از پیامبر باشد؛ اما بعضی معتزله مانند بشریه و پیروانش و ابوبکر اصم و بعضی از معتزله بغداد با اینکه قائل به افضلیت علی بن ابی طالب علیه السلام بودند، به دلایلی امامت ابوبکر را در عین مفضول بودن جایز شمرده اند».((2))

اما در اینکه ملاک افضلیت چیست، دو معنا برای آن ذکر شده است: یکی فراوانی ثواب در پیشگاه خداوند و دیگری فراوانی فضائل و کرامات.

قاضی عبدالجبار، افضل را به معنای فراوانی ثواب دانسته است((3)) و تفتازانی افضل را به معنای فراوانی در فضائل و کمالات دانسته است.((4))

یکی از دانشمندان شیعی در این زمینه می نگارد: «ما افضلیت را به هر کدام از این دو معنا برگردانیم واجب است که امام در هر دو معنا از دیگران افضل باشد؛ زیرا در غیر این

ص: 97


1- ) المنقذ من التقلید، ج2، ص290.
2- ) ناشی اکبر، فرقه های اسلامی و مسئله امامت، ص 86 به بعد.
3- ) شرح الاصول خمسه، ص766.
4- ) شرح المقاصد، ج5، ص 299.

صورت تقدیم مفضول بر افضل لازم می شود و آن ناپسند است.((1))

به هر حال طبق اعتقاد امامیه امام باید از همه رعیتش برتر باشد؛ زیرا در غیر این صورت یا مساوی با رعیت است یا پایین تر از آنان و این محال است؛ زیرا اگر امام با دیگران مساوی باشد چگونه می توان به دیگران گفت به او مراجعه کنند؟ یا درصورتی که امام پایین تر از دیگران باشد، به طریق اولی نمی توان آن کسی که بالاتر از اوست به او رجوع نماید.((2))

غیر از این صفاتی که به نگارش درآمد، صفات دیگری مانند شجاع بودن، حلیم بودن و پرهیزکار بودن نیز در برخی از منابع شیعی ذکر شده است که در اینجا به دلیل مشترک بودن آن با اهل سنت از ذکر آن در اینجا خودداری می شود.((3))

ص: 98


1- ) المنقذ من التقلید، ج6، ص289.
2- ) النجاۀ فی القیامۀ فی تحقیق امر الامامۀ، ص46.
3- ) همان، ص47.

بازخوانی تعریف امامت و تبیین تفاوت ها

با دقت و تأمل در آنچه درباره حقیقت و ماهیت امامت در اندیشه امامیه نگارش یافت، می توان به مؤلفه های زیر اشاره کرد که تمایز دهنده اعتقاد شیعه از اهل سنت در بحث امامت است.

الف - منصب الاهی و لطف بودن آن، مانند نبوت؛

ب - از اصول مذهب دین و بودن امامت؛

ج - معصوم بودن امام؛

د - مقام هدایت و اولویت در تصرف به اذن خداوند.

در حقیقت هر یک از این مؤلفه ها نشان دهنده چیستی و هویت امامت در اندیشه شیعی است که اهل سنت با امامیه در آن اختلاف دارند. با این توضیح مناسب است نظری بیفکنیم به تعریف مشهور امامت نزد شیعه که پیش از این گزارش شد و جامعیت آن را با حقیقت و ماهیت امامت ارزیابی و به تفاوتی که در این زمینه وجود دارد، اشاره گردد.

ص: 99

لحاظ نشدن هویت الاهی امامت در تعریف

با توجه به ماهیت امامت نزد شیعه و تعریف امامت به ریاست عامه در امور دین و دنیا به نیابت از پیامبر، بعضی متکلمان امامیه آن تعریف را ناقص دانسته، می گویند: مؤلفه اصلی امامت که بحث الاهی و لطف بودن آن در نزد شیعه است، لحاظ نشده است بلکه به لوازم و آثار آن که ریاست عامه است، توجه شده است و در پی جویی این ادعا شاید بتوان گفت نخستین کسی که بر این مطلب توجه نموده و بعد به نحوی آن را طبق مبنای خودش حل نموده است، ابن میثم بحرانی است.

ایشان در یکی از آثار کلامی خود در امامت پس از تعریف امامت به ریاست عامه در امور دین و دنیا می گوید: ریاست جنس قریب برای امامت است و بعد از آن درباره قید های تعریف می گوید:

فان کون الریاسة عامة و ان میز نوع الامامة عن نوع القضا و کل ریاسة خاصة لکنه لا یمیزه عن نوع السلطنة الجوریة اذ هی عامة ابضا و قولنا لشخص و ان میزه عن رئاسة لشخصین او اکثر غیر انه لا یمیزه عن سلطنة الجوریة ایضا. و قولنا فی امور الدین و الدنیا و ان میزه عن سلطان الجور غیر انه لایکفی فی تمیزه اذ لیس کل رئاسة فی امور الدین و الدنیا وجب ان تکون عامة... اذا اجتمعت حصل من المجموع قدر ممیز لذلک النوع تمییزا مطلقا یسمی باصطلاح قوم

ص: 100

الخاصة المرکبة؛((1))

بودن ریاست عامه اگر چه نوع امامت را از منصب قضاوت و دیگر ریاست های خاص تمیز می دهد اما از نوع سلطنت جور که آن هم ریاست عامه است تمیز نمی دهد قید «لشخص» اگر چه از ریاست دو نفر یا بیشتر تمیز می دهد، باز هم از سلطنت جور تمیز نمی دهد و قید «فی امور دین و دنیا» از سلطنت جور تمیز می دهد اما آن کافی نیست؛ زیرا لازم نیست هر سلطنت در امور دین و دنیا عمومی باشد. پس از آنکه ایشان قید ها را به تنهایی کافی نمی داند برای حل این اشکال در ادامه می گوید: باید مجموع قید ها را به صورت یک خاص مرکب در نظر بگیریم.

در توضیح این کلام باید به این مطلب اشاره کرد که طبق مبنای ایشان هر یک از قید ها با حیثیت انفرادی در تعریف، مسئله الاهی بودن را در امامت که هدف تبیین آن در تعریف است، نمی تواند از امامت غیر الاهی جدا کند اما از حیث جمعی و ترکیبی می تواند امامت غیر الاهی را خارج نماید.

حال اشکالی که اینجا به نظر می رسد این است که قیدهای مذکور در تعریف، مورد اتفاق تمام متکلمان امامیه نیست علاوه بر آن بعضی ها قید امور دین و دنیا را احترازی نمی دانند تا به واسطه آن امامت جور را خارج نماید، بلکه آن

ص: 101


1- ) النجاۀ فی القیامۀ فی تحقیق امر الامامۀ، ص29.

را قید توضیحی می دانند((1)) و بعضی قید ریاست در دنیا را نیاورده اند.((2))

از این روست که بسیاری از متاخران امامیه این تعریف را ناتمام دانسته، می گویند: درتعریف الفاظی مانند نبوت، امامت، خلافت و وصایت باید به اصل آن توجه شود نه به لوازم جانبی آن و در امامت اصل، مقتدا بودن است و مردم موظف اند تا اعمال و رفتار خود را با رفتار او منطبق کنند که این معنا مستلزم ریاست هم است؛ اما نباید ریاست را معنای اصلی و حقیقی امامت در نظر گرفت؛ همچنان که در نبوت نیز این ریاست وجود دارد اما درتعریف آن کسی نگفته است که نبوت یعنی ریاست دینی.((3))

در بعضی منابع دیگر آمده است: تعریف امامت به ریاست عامه شامل هر دو نوع امامت الاهی و باطل می شود و قید دین و دنیا نمی تواند اشکال را برطرف کند مگر این که جمله «مِن قِبل الله» بر آن افزوده شود.((4))

هم چنین درباره ناتمام بودن این تعریف آمده است: «تعریف مشهور دربردارنده تمام مقامات امامت عظمی نیست؛ زیرا تنها برخی شئون تشریعی امام را که همان زعامت دین و دنیا ست، دربردارد».((5))

شهید مطهری در این باره می نگارد: «این اشتباه بزرگی است که احیانا قدما (بعضی متکلمان) هم گاهی چنین اشتباهی را مرتکب

ص: 102


1- ) النافع یوم الحشر فی شرح الباب الحادی عشر، ص95.
2- ) المنقذ من التقلید، ج 2، ص235.
3- ) المیزان، ج1، ص266.
4- ) توضیح المراد، ص672.
5- ) الفوائد البهیه فی شرح الامامیه، ج2، ص9.

می شدند. امروز این اشتباه خیلی تکرار می شود، تا می گویند امامت متوجه مسئله حکومت می شدند در حالی که مسئله حکومت از فروع و یکی از شاخه های خیلی کوچک مسئله امامت است و این دو را نباید با یکدیگر مخلوط کرد».((1))

یکی دیگر از معاصران می نگارد: «در تجزیه و تحلیل های سنتی بیشتر دو بخش شرایط امام و مسئولیت های امامت مورد بحث قرار گرفته و می گیرد... ولی باید توجه داشت که این بحث وقتی روشن خواهد شد که ماهیت امامت و عناصر تشکیل دهنده این طرح ایدئولوژیک کاملا مشخص می شود».((2)) این گفتار ایشان اشاره به این مطلب می کند که طرح سنتی امامت تعریف به بخشی از آثار امامت است نه تعریف ماهوی و چیستی از امامت و در نهایت ایشان می نگارد: «امامت به معنای جانشینی پیامبر از همان ولایتی برخوردار است که پیامبر را شایسته بود».((3))

سرانجام اینکه تعریف مشهور به دلیل دخیل نبودن ماهیت الاهی امامت در آن به دلایل ذیل جامعیت کامل ندارد:

الف- الاهی بودن و انتصابی بودن مقام امامت مانند نبوت؛ همان گونه که در تعریف نبوت، الاهی بودن لحاظ شده است در امامت نیز باید چنین باشد.

ب- از آنجا که نقطه اصلی جدایی تشیع و تسنن در الاهی بودن و بشری بودن امامت است، لذا برای تعیین مرز اندیشه ها، لحاظ الاهی بودن در تعریف شیعی درباره امامت ضرورت دارد.

ج- وجود روایات؛ به نظر می رسد در تعریف

ص: 103


1- ) امامت و رهبری، ص71.
2- ) تاملات سیاسی در تاریخ تفکر اسلامی، ج1، ص163.
3- ) همان، ص166.

امامت باید به روایات این باب نیز توجه شود و در روایات گرچه بیشتر مقامات امام بازگو شده است، اما در تعریف امامت نیز روایاتی می توان یافت که در آنان بحث الاهی بودن امامت به عنوان قوام اصلی در امامت توجه شده است که نمونه هایی از آن روایات در پایان همین فصل نگارش خواهد یافت.

بنابراین سزاوار است که در تعریف امامت در منظومه اعتقادی شیعه، بحث الاهی و لطف بودن امامت مورد توجه قرار بگیرد، کما اینکه در منابع پسین امامت پژوهان امامیه به این مسئله توجه شده است که به شواهدی اشاره می شود.

تعریف پسین امامت با رویکرد الاهی

با دقت در آثار امامت پژوهان معاصر می توان به تعریف جدیدی از امامت بر خورد که در آن به بحث الاهی بودن مقام امامت در نزد شیعه توجه شده است؛ اما قبل از هر چیز اشاره به این نکته لازم است که با مراجعه به بعضی منابع قدیم امامیه نیز می توان مواردی را یافت که به جنبه الاهی و دینی بودن امامت در تعریف امامت اشاره می کند. برای نمونه وقتی شیخ طوسی به مفهوم واژه امام می پردازد، می گوید: «امام به دو معنا است: الف- مقتدای الاهی بودن که مردم باید به سخن و رفتار او اقتدا کنند ب- ریاست تدبیر امور جامعه و سیاست گذاری آن و تادیب متجاوزان و دفاع در برابر دشمنان و نصب قضات و اجرای حدود الاهی».((1))

ص: 104


1- ) الرسائل العشر( رسالۀ فی الفرق بین نبی و امام)، ص 111 به بعد..

با دقت در کلام شیخ آشکار است که ایشان در معنای نخست به جنبه الاهی بودن امام توجه کرده و در معنای دوم به ریاست امام در امور اجرایی؛ اما در تعریف مشهوری که از شیخ نقل شد مانند دیگران تنها معنای دوم را آورده است.

هم چنین خواجه نصیر طوسی در «قواعد العقائد» در تعریف امامت می گوید:

الامامة ریاسة عامة دینیه،

که قید «دینیه» اشاره به همان جنبه الاهی بودن امامت دارد و امور دین و دنیا را بعداً به عنوان قید توضیحی آورده است.

اما در تعریف هایی که معاصران امامیه نسبت به امامت ارائه نموده اند، مسئله الاهی بودن به گونه ای آشکار دیده می شود که به نمونه هایی از آن ها اشاره می شود:

در مقدمه «کفایت الاثر» خزاز قمی آمده است:

الامامة منصب الاهی کالنبوة یعطیه من یشاء من عباده؛((1))

امامت مانند نبوت منصبی الاهی است که خداوند آن را به هر یک از بندگانش که بخواهد، می دهد.

فیض کاشانی:

وی امامت را به ولایت و خلافت الاهی برای اصلاح امور اخروی و دنیایی تعریف کرده است.((2))

ص: 105


1- ) کفایۀ الاثر، ص3.
2- ) رسائل فیض کاشانی، ص633.

نوری طبرسی:

الامامة هی الریاسة العامة الهیه خلافة عن رسول الله فی امور الدین و الدنیا بحیث یجب اتباعه علا کافة الامة؛((1))

امامت ریاست همگانی الاهی است در امور دین و دنیا پس از رسول خدا9 به گونه ای که بر تمام امت پیروی از امام واجب است.

در این تعریف قید به امر الاهی بودن امام تا حدودی بازگوکننده ماهیت امامت طبق عقیده شیعه است.

میرزا احمد آشتیانی:

الامامة هی الریاسة العامة الهیه لشخص من الاشخاص خلافة عن رسول الله فی امور الدین و الدنیا بحیث یجب اتباعه علا کافة الامة((2))

محمد حسین آل کاشف الغطا:

ان مراد هم «شیعه» بالامامة کونها منصبا الهیا یختاره الله بسابق علمه بعباده؛((3))

مراد شیعیان از امامت این است که امامت منصب الاهی است که خداوند امام را با علم پیشین که به بندگان خود دارد انتخاب می کند.

ص: 106


1- ) کفایة الموحدین، ج2، ص3.
2- ) لوامع الحقائق فی اصول العقائد، ص9.
3- ) اصل الشیعه و اصولها، ص221، موسسه امام علی، قم، 1415.

در کتاب «احقاق الحق» در تعریف امامت آمده است:

الامامة و الولایت من مناصب الهیه التی من الله علی عباده و جعلها تالیة لمرتبة النبوة؛((1))

امامت و ولایت از منصب های الاهی است که خداوند به واسطه آن بر بندگانش منت نهاده و آن را در مرتبه بعد از نبوت قرار داده است.

نیز در بعضی تعاریف آمده است: «امامت در نزد شیعه سلطنت الاهی است که از آثار آن ولایت تشریعی است که بخشی از آن آثار امارت و خلافت ظاهری است»((2))

بعضی از معاصران با رویکرد دقیق تر می نگارند:

الامامة عند الشیعه هی الخلافة الکلیة الهیه؛((3))

امامت نزد شیعه خلافت کلی الاهی است و پس از آن در تعریف واژه امام می نگارد:

ص: 107


1- ) احقاق الحق، ج2، ص286 پاورقی اول.
2- ) الفوائد البهیه، ج2، ص12.
3- [3]) بدایة المعارف الاهیه، صص 8 و 9.

فالامام هو الانسان الکامل الاهی العالم بجمیع ما یحتاج الیه الناس؛((1))

پس امام انسان کامل الاهی است که آگاه است بر تمام آنچه مردم به آن نیازمندند.

ما به همین مقدار از تعریف های پسین امامت که به جنبه الاهی بودن آن اشاره شده بود، اکتفا می کنیم و لازم است درباره علت نارسایی که در تعریف قدما دیده می شود، اشاره ای کنیم.

تحلیلی از تاثیرات بیرونی در تعریف مشهور امامیه

اشاره

بر اساس آنچه نگارش یافت، شیعه و سنی در چیستی امامت قبل از کیستی آن، دو رویکرد کاملا متفاوت از هم دارند لذا ضرورت دارد که امامت و امام شناسی به گونه ای تعریف شود که در آن، جنبه مقام و لطف الاهی بودن امامت، که نشان دهنده اعتقاد شیعی است، گنجانده شود که در ظاهر از تعریف مشهور امامت این مطلب به دست نمی آمد. حال در اینجا مهم ترین سؤال این است که به چه دلیلی بزرگانی مانند شیخ مفید در برخی تعریف های خود و نیز شیخ طوسی، سید مرتضی، خواجه طوسی، ابن میثم بحرانی و... این گونه تعریف به ظاهر وهم انگیز را ذکر نموده اند که حتی شهید مطهری از آن به عنوان اشتباه بزرگ یاد کرده است؟((2))

ص: 108


1- ) همان.
2- ) امامت و رهبری، ص162.

برای دست یابی به پاسخ این مطلب به نظر می رسد نخستین شاخصی را که باید بررسی کرد، تاثیرگذاری وضعیت فرهنگی و سیاسی روزگار بر شیوه کار بزرگان امامیه و مماشات آنان با دیگران است. در تعریف مشهور امامت (ریاسة عامه فی امور الدین و الدنیا) با طرح اعطای مردمی امامت به افراد یا سلطه با زور و تزویر که بیشتر خلفا با آن روش روی کار آمده بودند، بیشتر سازگاری داشته و در هر عصر و زمانی از تعریف رایج و مشهور نزد اهل سنت بود و این گونه تعریف برای حاکمان وقت نیز خوشایند و توجیه گر کردار آنان بود.

بدیهی است اگر کسی از این تعریف عدول نموده و مدلی را ارائه می نمود که در آن شخصیت امام مانند نبی به انتخاب خداوند و شیوه کاری امامت آن نیز مانند شیوه کاری نبوت معصومانه و به دور از هرگونه خطا و سهو انجام می پذیرفت، دیگر این تعریف را هیچ یک از خلفا و حکمرآنان بر نتابیده و با تمام توان با ترویج گران آن مقابله می نمودند و بر این اساس متکلمان و دانشمندان شیعی هر کدام با دریافت واقعیت های زمان خود شیوه ای را انتخاب می نمودند که در ظاهر تا حدودی خودشان را با دیگران نزدیک نشان داده و در واقع اعتقاد اصیل شیعی را که از تاریکی های فراوان عبور کرده بود حفظ نمایند؛((1)) زیرا خط و اندیشه ای که درباره امامت به وسیله ی دشمنان شیعه پایه ریزی شده بود چنان با پشتوانه زر و زور در مسیر خود ادامه داده و مورد پسند

ص: 109


1- ) شواهدی از فعالیت های هوشمندانه و زیرکانه متکلمان شیعی برای حفظ عقیده صحیح شیعی درباره امامت در پایان همین گزینه خواهد امد.

واقع شده بود که در فضای آن روزگار به دیگران اجازه نفس کشیدن نمی دادند.

لذا در بسیاری از موضوعات علمی و فرهنگی، دانشمندان امامیه از رویارویی تنش آور با مخالفینشان پرهیز کرده و برای این که آنان را به بحث علمی بکشانند، راه مماشات و تعامل را انتخاب می کردند که به نمونه ای از گفتار شیخ مفید در این زمینه اشاره می شود.

ایشان درباره روش علمی در بحث با مخالفان می فرماید: «ملاک در بحث با مخالفان این است که علماء بر یک اصطلاح اتفاق نموده و سپس همه مخالفان در اطراف آن تسلیم شده و از عصبیت به حال سکون و آرامش و از مجادله ها و نقل های متضاد و آراء و اعتقاداتی که همراه با دشمنی است به اصل دینی مشترک برسد؛ زیرا اگر این گونه نباشد بر هیچ امری از شریعت اسلام به جهت مخالفت های جزئی که وجود دارد، اجماعی به دست نمی آید. بنابراین انصاف این است که بین ما و بین مخالفان ما بعضی از واجبات شرعی و احکام به عنوان قدر مشترک در بحث در نظر گرفته شود.((1))

از این جملهی ایشان می توان به عنوان شاهد استفاده نموده که در بحث ها و مناظرات علمی، روش ایشان این بوده است که در مواردی با تشخیص موقعیت، با مخالفان تعامل و مماشات داشته اند و بر همین مبنا درباره تعریف مشهور امامت که همسان با تعریف اهل سنت است نمی توان از این واقعیت گذشت که تعریف مشهور به وسیله ی آن دسته از متکلمان امامیه ارائه شده است که آنان در آن زمان مقیم بغداد و همزمان با فعالیت های تند عقل گرایانه افراطی معتزله که

ص: 110


1- ) الافصاح، ص38.

همسو با سیاست های خلفا حرکت می کردند، قرار داشتند و برای اثبات این مدعا کافی است به زندگانی شیخ مفید، شیخ طوسی، سید مرتضی و... نظر افکند که تعریف امامت به ریاست عامه از جانب ایشان پایه گذاری شده و همه اینان مقیم بغداد بودند و از نظر فرهنگی دربرابر معتزله و اهل حدیث و از جهت سیاسی در مرکز خلافت، قرار داشتند.

بنابراین نمی توان گفت متکلمان امامیه درباره امامت راه خطا پیموده اند، بلکه آنان به جهت موقعیت آن روزگار از راه تقیه و مماشات که روش تأیید شده ای از طرف امامان معصوم: بود، راه پیموده اند که به شواهدی از فشار های آن روزگار به دانشمندان امامیه اشاره می شود:

الف - تضاد های مذهبی

برای دست یابی به تنش های مذهبی در زمان شیخ مفید و متکلمان شیعی بعد از ایشان که مقیم بغداد بودند، نمی توان در این اثر به تفصیل سخن گفت و تنها به عنوان شاهد کافی است که به نمایه ای از فضای فرهنگی و تضاد های مذهبی بغداد در زمان آنان نظر افکنده شود.

شهرستانی در کتاب «ملل و نحل» خود درباره برخورهای ستیزه جویانه و کردارهای خصمانه میان اشاعره و معتزله می نگارد: «در مواردی ستیزه جویی های آنان سبب شده است که برخی دانشمندان یک مذهب به جهت سعایت دانشمندان مذاهب دیگر جان خود را از دست بدهد».((1))

از این رفتار خصمانه میان مذاهب اهل سنت، که در موارد فراوان هم عقیده نیز بودند،

ص: 111


1- ) ملل و نحل، ج1، ص79.

می توان پی برد که آنان با مذهب امامی در تمام مسائل به ویژه امامت که آمیخته با سیاست نیز بود، رفتار به مراتب تندتر داشته اند.

به عنوان مثال جاحظ یکی از دانشمندان معتزله عقیده ی انتصابی بودن امام از طرف خداوند را که یکی از معتقدات مهم شیعه بود، به شدت انکار کرده و می گفت: «نباید امامت را با نبوت قیاس نمود».((1))

هم چنین قاضی عبدالجبار معتزلی، در موضع تندی در برابر متکلمان امامیه می گفت: «یکی از اشتباهات امامیه این است که می گویند ما به امام نیاز داریم تا احکام و دستورات شرع را از او به دست آوریم و این عقیده امامیه اشتباه است؛ زیرا شریعت آشکار است و ادله آن در قرآن و سنت و اجماع امت آمده است. بنابراین ما چه نیازی داریم که احکام را از امام بگیریم و یکی دیگر از اشتباهات امامیه این است که می گوید وجود امام لطف در دین است و ما دلیلی بر این لطف بودن نداریم».((2))

در کنار این رویارویی های مذهبی، بازار تهمت زدن ها به متکلمان امامیه بسیار گرم بود که حتی هشام بن حکم، دانشمند و متکلم شیعی، که تمام زیربناهای کلامی و اعتقادی را مستقیما از امام صادق علیه السلام گرفته بود نیز از این اتهامات به دور نمانده و دو گروه معتزله و اشاعره او را متهم نمودند که او بر این عقیده است که خداوند جسم است((3)) در حالی که او در مسائل

ص: 112


1- ) رسائل جاحظ، ص190 به بعد.
2- ) شرح اصول الخمسه، ص510.
3- ) اسفرایینی، التبصیر فی الدین، ص106؛ ابوالحسن الشعری، مقالات الاسلامیین، ج1، ص257 به نقل از شیعه در برابر معتزله و اشاعره، ص209.

اعتقادی چنان پابند به آموزه های امام معصوم بود که در داستان مناظره معروف که او با عمروبن عبید معتزلی در بصره انجام داد، با استدلال قوی منصوب بودن امام را از طرف خداوند ثابت نمود. پس از آن امام صادق علیه السلام در مجلس بزرگی که از یاران حضرت تشکیل شده بود به هشام دستور می دهد که جریان مناظره را گزارش دهد. پس از آن گزارش بود که امام فرمود: «ای هشام! چه کسی این مناظره را به تو اموخته بود؟» هشام جواب داد:

شیئی اخذته منک و الّفته؛

این ها مطالبی بود که از شما فراگرفته بودم و خودم تنظیم کردم.((1))

در این گزارش دو نکته قابل توجه است: الف- وجود مناظرات مذهبی میان معتزله و امامیه در عصر امام صادق علیه السلام و ب - اعتقاد راسخ هشام به آموزه های امام معصوم.که می گوید: مایه اصلی بحث اعتقادی و کلامی را از امام گرفتم منتهی طبق مقتضا و موقعیت جلسه خودم تنظیم نمودم.

در راستای همین سیاست، شخصیت انقلابی و ظلم ستیزی مانند زید فرزند امام زین العابدین را از شاگردان واصل بن عطا ذکر نموده و به او تهمت معتزلی بودن می زند و می گوید: «او با اینکه جدش علی بن ابی طالب علیه السلام را افضل صحابه

ص: 113


1- ) اصول کافی، ج1، ص318.

می دانست اما قائل به جواز امامت مفضول بر افضل است؛ لذا خلافت ابوبکر را بر حق می دانست.((1))

هم چنین نسبت به سید مرتضی که از مدافعان برجسته عقاید شیعه است اتهام وارد نموده است که او در اصول اعتقادی از پیروان مذهب معتزله است.((2))

به مرور زمان دامنه اتهام زنی ها به دانشمندان شیعی آن گونه بالا می رود که حتی دانشمند فقیه، متکلم و فیلسوفی مانند خواجه نصیر الدین طوسی را به اسماعیلیه بودن متهم می کند؛ زیرا او که به دلیل اوضاع سیاسی و کشاکش های ویرانگر و سرکوب گرانه دوران خود، مجبور می شود 28 سال از عمر با برکت خود را در دربار اسماعیلیان به صورت زندانی به سر برد؛ بدون پایه و اساس به ایشان تهمت می زند که او پیرو مذهب اسماعیلیه است؛((3)) در حالی که کتاب های «رساله امامت»، «تجرید الاعتقاد» و «قواعد العقاید» شیخ از مهم ترین سند و مدرک بر شیعه بودن ایشان است.

ب - تنش های سیاسی

پیش از همه درباره وجود فشار های سیاسی بر مدافعان خط امامت توجه به این نکته ضرورت دارد که پس از رحلت رسول خدا9 و قرار گرفتن حکومت در دست دیگران همواره حکمرآنان سیاستی یکسان را برای به انزوا کشیدن خاندان پیامبر

ص: 114


1- ) ملل و محل شهرستانی، ج1، ص138.
2- ) شیعه در برابر معتزله و اشاعره، ص342.
3- ) تاملات سیاسی در تاریخ تفکر اسلامی، ج1، ص101.

در پیش گرفته بودند و هیچ گاه رضایت نمی دادند که اندیشه امامت آن گونه که امامان شیعه و متکلمان پیرو آنان می خواهند نشر یابد و با در نظر داشتن آن موقعیت با اندک تأمل معلوم می شود که اصلی ترین حاملان، مطرح کنندگان و دفاع کنندگان اندیشه شیعه در زمان امامان، خود آن بزرگواران بودند و این اندیشه که برگرفته از قرآن و سنت بوده است و تنها وسعت و نوع طرح و دفاع کردن از آن طبق اقتضای زمان فرق می کرد که اوج آن در زمان آخر امامت امام باقر علیه السلام و دوره نخست امامت امام صادق علیه السلام بود و در زمان امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام عده ای از شاگردان شان با راهنمایی خود آنان به فراگیری علم کلام می پرداختند و این وضعیت تا زمان نصیر الدین طوسی وجود داشت.((1))

در عین حال رفتار خصمانه دشمنان همواره در جریان شیعی در قالب فشار های روانی مانند شکنجه های بدنی و زندانی کردن و نظارت بر خود و خانواده شان نیز چنان فضای سنگین و وحشت زایی را به وجود آورده بودند که شیعیان همیشه در معرض یورش های سخت و بی رحمانه آنان قرار داشتند که هدف دشمنان خاتمه دادن به زندگی شیعیان بود و برای رسیدن به این هدف، ارتکاب هر کاری را جایز می شمردند؛((2)) زیرا حکمرانان می دانستند شیعیان به پیروی از امامان معصوم شان حکومت آنان را فاقد مشروعیت می دانند.

ص: 115


1- ) تاملات سیاسی در تاریخ تفکر اسلامی، ج3، ص343.
2- ) هاشم معروف الحسن، شیعه در برابر معتزله و اشاعره، ص196.

سرانجام اینکه جو اختناق و فشارهای بی حد و حساب مذاهبی مانند معتزله و اشاعره و نیز مهم تر از همه، فشار های حکمرانان چنان عرصه را برای دانشمندان شیعه تنگ کرده بود که آنان ناگزیر بودند برای در امان ماندن از آسیب های دشمنان از اصل تقیه که مشروعیت آن از جانب امامان معصوم: تأیید شده بود استفاده کنند و در آن فضای ملتهب و نا آرام در موارد فراوان از جمله در بحث حساسی مانند تعریف و طرح امامت که مورد توجه ویژه مذاهب دیگر و حکمرآنان بود تا حدودی با دشمنان خود تعامل و مماشات کنند.

در عین حال باید توجه کرد که این مقدار از تعامل و مماشات متکلمان شیعی با دیگران هیچ گاه به معنای معامله گری و دست برداشتن از اصول عقاید شیعه در باب امامت نبود. بهترین گواه در این ادعا مطالعه آثار نگارش یافته به وسیله ی همان متکلمان است این تعریف های به ظاهر ناسازگار که از آنان نقل شد به خوبی نمایان است. هر یک از آنان پس از ذکر آن تعریف مشهور درباره امامت بلافاصله بسیار هوشمندانه و با زیرکی خاصی شرایط امام را مطرح کرده اند که در ضمن ذکر شرایط امام، تمام اندیشه شیعه را در باب امامت، مانند لطف بودن، عصمت و... را گنجانده اند.

تعریف امامت در روایات

پیش از این اشاره شد که در شناخت مسائل کلامی و اعتقادی نمی توان روایات را نادیده گرفت و در هر مسئله اگر روایتی از امام معصوم وجود داشت باید آن را به عنوان پایه اعتقادی قرار داد.

ص: 116

بحث امامت از مواردی است که در بسیاری از شاخه های آن از جمله در تعریف امامت، روایات فراوان وجود دارد که مناسب است بنا به اقتضای این بحث، که درباره تعریف امامت است، به شواهدی از آن روایات اشاره شود:

رسول خدا9: مجلسی در «بحار» و شیخ صدوق در «معانی الاخبار» از پیامبر نقل کرده است که آن حضرت فرمود:

سمّیی الامام اماما لانه قدوة للناس منصوب من قبل الله تعالی ذکره مفترض الطاعة علی العباد؛((1))

امام به آن دلیل امام نامیده می شود که مقتدای مردم است و از طرف خدای متعال منصوب شده است و فرمان برداری اش بر بندگان واجب است.

امیرالمؤمنین: ایشان در تعریف پیشوایان می فرمایند:

انما الائمة قوام الله علی خلقه و عرفائه علی عباده و لا یدخل الجنة الا من عرفهم و لا یدخل النار الا من انکرهم و انکروه؛((2))

امامان (پیشوایان) برپادارنده مردم از جانب خدایند و وسیله شناخت او و کارشناسان خدا بر بندگانش می باشند. بر بهشت وارد نمی شوند جز کسانی که امامان را می شناسند و شناخته شده امامان هستند و کسانی وارد جهنم

ص: 117


1- ) معانی الاخبار، ص64؛ بحار الانوار، ج25، ص104.
2- ) نهج البلاغه، خطبه 152، ص280.

می شوند که امامان را نشناسند و شناخته شده آنان نباشند.

امام صادق علیه السلام : ان الامامة عهد من الله عزوجل معهود لرجل سمیّن لیس للامام ان یزویها عمن یکون من بعده((1))

امامت عهد و وصیتی است که از ناحیه خدای تعالی برای شخص معین واگذار شده است و امام پیشین نمی تواند آن را از امام بعدی پنهان نماید.

امام رضا علیه السلام : آن حضرت نیز در بیان بسیار جامع و طولانی، واژگان امام و امامت را به گونه ای روشن تعریف نموده است که به دلیل اختصار به برخی از گفتار امام اشاره می شود. به نقل شیخ مفید و دیگران از یکی از یاران امام به نام عبدالعزیز بن مسلم می گوید: با عده ای در مسجد جامع مرو در امر امامت، که مورد اختلاف فراوان بود، گفت گو می کردیم تا اینکه من به محضر مولای خود امام رضا علیه السلام شرفیاب شدم و سخنان مردم را درباره امامت به عرض آن حضرت رساندم. پس از آن حضرت تبسمی کرد و این حدیث طولانی را در تعریف امامت و جایگاه امام ایراد فرمود که در بخش هایی از آن حدیث آمده است:

ان الامامة خلافة الله و خلافة الرسول و مقام امیرالمؤمنین و میراث

ص: 118


1- ) اصول کافی، ج2، ص54؛ بحارالانوار، ج23، ص72.

الحسن و الحسین ان الامامة زمام الدین و نظام المسلمین و صلاح الدنیا و عز المؤمنین ان الامامة اس الاسلام النامی و فرعه السامی

امامت، خلافت و جانشینی خدا (در زمین) و جانشین رسول خدا9 است و مقام امیرالمؤمنین علیه السلام و میراث حسن علیه السلام و حسین علیه السلام است امامت زمامدار دین و نظام بخش مسلمانان و اصلاح گر دنیا و عزت بخش مؤمنان است. امامت بنای اساس اسلام و شاخه با برکت آن است.

پس از آن در تعریف واژه امام می فرماید:

الامام امین الله فی خلقه و حجته علا عباده و خلیفته فی بلاده و الداعی الی الله و الذاب عن حُرُم الله امام مطهر من الذنوب و المبرا عن العیوب المخصوص بالعلم... عالم بالسیاسة مفروض الطاعة قائم بامر الله ناصح لعبادالله، حافظ لدین الله؛((1))

امام امین خداوند در میان خلقش و حجت او بر بندگانش و خلیفه او در بلادش است امام دعوت کننده به سوی خدا و دفاع کننده از محرمات الاهی است، امام از گناهان پاک و از عیب ها به دور و به علم و دانش مخصوص است امام آگاه به سیاست و فرمانبرداری از او واجب و به پادارنده امر خداوند و دلسوز

ص: 119


1- ) اصول کافی، ج1، صص291- 284؛ تحف العقول، صص223-224.

بندگان و نگهبان دین خدا است.

بدون تردید با دقت در این روایات و با تحلیل واژگان به کار رفته می توان به این واقعیت پی برد که در تمام این روایات مسئله انتخاب امام از طرف خداوند به عنوان یک امر مسلم ذکر شده است که از جهت کاربردی در بحث اعتقادی و کلامی باید در تعریف امامت لحاظ گردد که ما در گزینه پیشین به نمونه هایی از آن گونه تعریف ها اشاره کردیم و در نهایت آنچه از این روایات در تعریف امام و شرایط آن می توان استنباط نمود اینک امام با این معنا و شرایط و مسئولیت هایی که ذکر شد باید انتخاب او مانند انتخاب نبی با ملاک های ویژه و خارج از دسترس بشر باشد؛ زیرا با انتخاب بشر هیچ تضمینی وجود ندارد که امام را با آن شرایط ویژه انتخاب کند.

تنها راه اطمینان آور در انتخاب امام همان راهی است که انتخاب امام را مانند انتخاب نبی از طرف خداوند بدانیم.

نگرشی بر مصداق شناسی امام در روایات

پس از شناخت معنای اصطلاحی و اعتقادی امام و امامت در نزد متکلمان و روایات معصومان: اینک ضرورت دارد که به شواهدی از مصداق شناسی امام در روایات اشاره گردد، زیرا همان گونه که در ابتدای این بخش اشاره شد با دقت در جریان شناختی روایات که در آنان واژگان امام و ائمه ذکر شده است، معلوم می شود که این روایات به

ص: 120

طور کلی به دو دسته تقسیم می شود: الف - روایات مطلق که در آنان بدون قیدی سخن از امام و ضرورت آن به میان آمده است که این دسته در ابتدای این فصل نگارش یافت. ب - روایات مقید که در این دسته علاوه بر ذکر امام و ضرورت آن، مصادیق امامان نیز ذکر شده است که در اینجا مناسب است برای تکمیل معنا شناسی امامت به شواهدی اشاره شود.

عبدالرحمن بن سمره نقل نموده است که پیامبر9 به من فرمود: ای فرزند سمره! زمانی که آراء و خواهش ها پراکنده شد به علی بن ابی طالب علیه السلام رو آورید.

«فانه امام امتی و خلیفتی من بعدی»؛((1))

او پیشوای امت من و جانشین بعد از من است.

نیز آن حضرت فرمود:

«ایها الناس ان علیا امامکم من بعدی... من انکره انکرنی و من انکرنی فقد انکر الله و من اقر بامامته فقد اقر بنبوتی»؛((2))

«ای مردم همانا علی پیشوای شما است بعد از من کسی که انکار کند علی را، من را انکار نموده است و کسی که مرا انکار کند خدا را انکار نموده و کسی که اقرار به امامت علی نماید به نبوت من اقرار نموده است...»

ص: 121


1- ) کمال الدین، صدوق، ص251.
2- ) شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص272.

و نیز از انس بن مالک نقل شده است که رسول خدا9 به ابوبرزه اسلمی فرمود:

«یا ابا برزه ان رب العالمین عهد الیی فی علی بن ابی طالب علیه السلام عهدا فقال علی رایة الهدی و امام اولیائی و نور جمیع من اطاعنی»؛((1))

ای ابوبرزه همانا پروردگار عالمیان پیمان بست با من درباره علی بن ابی طالب علیه السلام پیمان بستنی و پس از آن گفت علی پرچمدار هدایت و پیشوای دوستان من و روشنایی بخش تمام کسانی است که از من فرمان برداری کند.

به نقل حاکم در مستدرک، رسول خدا9 فرمود:

اوحیی الیی فی علی ثلاث انه سید المسلمین و امام المتقین و قائد الغرالمحجلین؛((2))

به سوی من نسبت به علی سه چیز وحی شده است او آقای مسلمانان، پیشوای پرهیزگاران و رهبر سفید رویان است.

و نیز آن حضرت خطاب به علی فرمود:

«یا علی انت الامام بعدی و مالک فی امتی نظیر»؛((3))

ای علی تو پیشوای بعد از من هستی و

ص: 122


1- ) تاریخ بغداد، ج14، ص102؛ الغدیر، ج7، ص176.
2- ) مستدرک علی الصحیحین، ج3، ص138.طبرانی، المعجم الصغیر، ج2، ص88؛مجمع الزوائد، ج9، ص121.
3- ) حلیة الابرار، ج2، ص27؛ روضة الواعظین، ج1، ص128.

در میان امت من کسی همانند تو نیست.

در روایت دیگری نقل شده است که رسول خدا9 فرمود:

«ان علی بن ابی طالب علیه السلام الامام بعدی و اعلموا ان الله قد نصبه لکم ولیا مفترضا طاعته»؛((1))

«علی بن ابی طالب علیه السلام پیشوای بعد از من است؛ بدانید که خداوند او را سرپرست و پیشوای شما نصب کرده و واجب کرده است پیروی از او را.»

در جریان حدیث معراج از رسول خدا9 نقل شده است که خداوند به من فرمود:

«یا محمد انی جعلت علیا امام المسلمین فمن تقدم علیه اخزیته»((2))

ای محمد! من علی را پیشوای مسلمانان قرار دادم و هر کس خود را از او جلو اندازد، خوار و ذلیل می کنم.

هم چنین از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده است که رسول خدا9 فرمود:

الائمه بعدی اثنا عشر اولهم انت یا علی و اخرهم القائم الذی یفتح الله عزوجل علی یدیه مشارق الارض و مغاربها؛((3))

پیشوایان پس از من دوازده نفرند؛

ص: 123


1- ) من لا یحضره الفقیه، ج3، ص254.
2- ) مدینة المعاجز، ج2، ص402؛ امالی صدوق، ص426.
3- ) کمال الدین، صدوق، ص149.

یا علی نخستینشان تو هستی و آخرین آنان قائم است که خداوند با دستان او شرق و غرب زمین را می گشاید.

در روایت دیگری از علی علیه السلام نقل شده است که رسول خدا9 به من فرمود:

انت الامام ابوالائمه احد عشر من صلبک ائمة مطهرون؛((1))

«تو پیشوا و پدر پیشوایان هستی یازده تن از صُلب تو پیشوایانی هستند پاکیزه.»

و در روایت دیگری از انس بن مالک نقل شده است که روزی، در حالی که رسول خدا9 در جمع یاران خود نشسته بود به آنان فرمود:

اول من یدخل من هذالباب امام المتقین و سید المرسلین و قائد غر المحجلین؛

نخستین کسی که از در وارد می شود پیشوای پرهیزگاران و آقای مسلمانان و رهبر سفید رویان است.

پس در آن هنگام علی وارد شد و رسول خدا9 از او استقبال کرد و گفت:

انت تؤدی عنی و تسمعهم صوتی و تبین لهم ماختلفوا فیه من بعدی؛((2))

تو از جانب من ادا می کنی و صدایم

ص: 124


1- ) الانصاف، سید هاشم بحرانی، ص72.
2- ) ابو نعیم، حلیة الاولیا، ج1، ص63؛ فرائد المسلمین، ج1، ص145.

را به آنان می رسانی و بیان می کنی آنچه را که بعد از من در آن اختلاف می کند.

از امام حسن عسکری علیه السلام نیز نقل شده است که رسول خدا9 به ابن مسعود فرمود:

یا ابن مسعود علی بن ابی طالب علیه السلام امامکم بعدی و خلیفتی علیکم فاذا مضی فابنی الحسن امامکم بعده و خلیفتی علیکم فاذا مضی فابنی الحسین امامکم بعده و خلیفتی علیکم ثم تسعة من ولد الحسین واحدا بعد واحد ائمتکم و خلفائی علیکم... و من انکر واحدا منهم فقد انکرنی و من انکرنی فقد انکر الله و من جحد واحدا منهم فقد جحدنی و من جحدنی فقد جحد الله لان طاعتهم طاعتی و طاعتی طاعة الله و معصیتهم معصیتی و معصیتی معصیة الله؛((1))

ای فرزند مسعود! علی بن ابی طالب علیه السلام پس از من پیشوای شما و خلیفه من است بر شما چون او بگذرد فرزندم حسن پس از او پیشوای شما، چون و خلیفه من بر شماست وچون او برود فرزندم حسین پیشوای شماست سپس نه تن از فرزندان حسین یکی پس از دیگری پیشوایان شمایند و هر کس یکی از ایشان را انکار کند مرا انکار کرده و هر که مرا انکار کند خدا را

ص: 125


1- ) الانصاف، ص241.

انکار کرده است و هر که یکی از ایشان را رد کند مرا رد کرده و هرکه مرا رد کند خدا را رد کرده است؛ زیرا پیروی ایشان پیروی من و پیروی من پیروی خداست و نافرمانی ایشان نافرمانی من و نافرمانی من نافرمانی خداست.

با نگاه تطبیقانه به آنچه تاکنون درباره مصداق شناسی امامان وپیشوایان در روایات به نگارش در آمد می توان به این مطلب مهم و اساسی دست یافت که مسئله امامت و پیشوایی پس از رسول خدا9، بحثی مهم و در خور توجه بوده است که آن حضرت نیز نه تنها هیچ گاه از آن غفلت نورزید، بلکه در موقعیت های مختلف درباره آن سخن گفته است که در این زمینه می توان به احادیث مشهور و به یاد ماندنی یوم الدار، غدیر، منزلت، ثقلین و... اشاره کرد که در اینجا از ذکر آنان خودداری می شود،((1)) و در پایان تأکید می شود که از روایات نگارش یافته در باب مصداق شناسی امام می توان به امور ذیل درباره ی جایگاه و ویژگی های امامت اشاره نمود:

الف - ضرورت وجود امام برای سامان بخشی به مسائل دین و دنیای امت اسلامی.

ب - انتخاب امام باید از طرف خداوند انجام شده و به وسیله ی پیامبر برای آگاهی مردم مانند باقی دستورات الاهی ابلاغ گردد.

ج - در این روایات از جهت مصداق شناسی هیچ ابهامی باقی نمانده است مگر اینکه انگیزه هایی برای انکار امام و امامت الاهی در ذهن کسی

ص: 126


1- ) هر یک از این احادیث مناسب خود، نگارش خواهد یافت.

باشد.

د - در برخی از این روایات تطبیق و پیوستگی میان معرفت نبی و امام و نیز انکار نبی و امام مطرح شده بود که از جهت معرفت شناسی می توان به این نکته دست یافت که امامت از نبوت جداناپذیر بوده و پس از درگذشت نبی امام در جایگاه او به عنوان جانشین او وظیفه هدایت گری خلق را بر عهده می گیرد.

ص: 127

فصل دوم: واژگان خلیفه و خلافت

اشاره

ص: 128

پس از رحلت پیامبر رسول اکرم صلی الله علیه و آله، در نظام سیاسی و مدیریتی مسلمانان واژگان «خلیفه» و «خلافت» از پر کاربردترین واژگانی اند که با بار سیاسی و اعتقادی وارد تاریخ و ادبیات مسلمانان شده و در گذر زمان مفاهیم پر فراز و نشیبی از آن ها اراده شده است که در بیشتر زمان ها ابزاری بوده است برای تفرقه افکنان که تاب دیدن اتحاد مسلمانان را نداشتند و از طرف دیگر خلافت در عرف سیاسی و فرهنگی مسلمانان مورد سوء استفاده های فراوان قرار گرفته است که عده ای با استفاده از مفهوم این واژه به سرنوشت دیگر مسلمانان مسلط شده و به عنوان جانشین رسول اکرم صلی الله علیه و آله با در دست داشتن اختیارات وسیع از هیچ کرداری فروگذار نکردند. بر این اساس مناسب است که واژه «خلیفه» و «خلافت» را ابتدا در آیات قرآن و روایات معنا شناسی کنیم سپس در عرف و اصطلاح مسلمانان بررسی نماییم.

ص: 129

واژه ی «خلیفه» در قرآن

اشاره

واژه «خلیفه» به شکل مفرد و جمع آن «خلائف» و «خلفا» در قرآن کریم نُه بار به کار رفته است((1)) و با برشمردن اشتقاق های آن در قرآن کاربرد فراوان دارد((2)) که در مجموع بیشتر آیات به معنای کناررفتن گروهی و جانشین شدن گروهی دیگر آمده است و در برخی آیات نیز سخن از جانشینی خداوند در تدبیر امور در روی زمین است که این آیات اشاره بر ولایت و شأن خاص گروهی دارد که به نمونه هایی از این ایات اشاره می شود:

الف - شواهدی از آیات دسته یکم

«وَرَبُّکَ الْغَنِیُّ ذُو الرَّحْمَةِ ان یَشَا یُذْهِبْکُمْ وَیَسْتَخْلِفْ مِنْ بَعْدِکُمْ مَا یَشَاءُ کَمَا انْشَاکُمْ مِنْ ذُرِّیَّةِ قَوْمٍ اخَرِینَ»((3))

«و پروردگارت بی نیاز و صاحب رحمت است اگر بخواهد همه شما را هلاک می نماید و پس از شما هر نسلی که بخواهد جایگزین شما می کند همان گونه که شما را از نسل گروهی دیگر پدید آورد.»

«وَهُوَ الَّذِی جَعَلَکُمْ خَلائِفَ الارْضِ وَرَفَعَ بَعْضَکُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِیَبْلُوَکُمْ فِی مَا اتَاکُمْ ان رَبَّکَ سَرِیعُ الْعِقَابِ وَانَّهُ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ»((4))

ص: 130


1- ) قاموس قرآن، ج2، ص284.
2- ) المعجم الفهرس، ص305.
3- ) انعام، 133.
4- ) انعام، 165.

اوست کسی که شما را در زمین جانشینان نسل های گذشته قرار داد و (پایه های مادی و معنوی ) برخی از شما را بر برخی دیگر به درجاتی بالا برد تا شما را در آنچه به شما عطا کرده بیازماید قطعا پروردگارت زودکیفر است و یقینا بسیار آمرزنده و مهربان است.

«وَیَجْعَلُونَ لِلَّهِ مَا یَکْرَهُونَ وَتَصِفُ الْسِنَتُهُمُ الْکَذِبَ ان لَهُمُ الْحُسْنَی لا جَرَمَ ان لَهُمُ النَّارَ وَانَّهُمْ مُفْرَطُونَ»((1))

«آنان برای خداوند چیزهایی قرار می دهند که خودشان از آن کراهت دارند (= فرزندان دختر) با این حال زبانشان به دروغ می گویند سرانجام نیکی دارند به ناچار برای آنان آتش است و آنان از پیشگامان دوزخند»

«دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ وَتَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلامٌ وَاخِرُ دَعْوَاهُمْ ان الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ»((2))

«گفتار (و دعا) آنان در بهشت این است که خداوندا منزهی تو و تحیت آنان در آنجا سلام و آخرین سخنشان این است که: حمد مخصوص خدا پروردگار عالمیان است.»

«اوَعَجِبْتُمْ ان جَاءَکُمْ ذِکْرٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَلَی رَجُلٍ مِنْکُمْ لِیُنْذِرَکُمْ وَاذْکُرُوا اذْ جَعَلَکُمْ خُلَفَاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ وَزَادَکُمْ فِی الْخَلْقِ بَسْطَةً فَاذْکُرُوا الاءَ اللَّهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»((3))

آیا تعجب کرده اید که دستور آگاه

ص: 131


1- ) نحل، 62.
2- ) یونس، 10.
3- ) اعراف، 69.

کننده پرودگارتان به وسیله مردی از میان شما به شما برسد تا از مجازات الاهی بیم تان دهد؟ و به یاد آورید هنگامی که شما را جانشینان قوم نوح قرار داد و شما را از جهت خلقت (جسمانی) گسترش (و قدرت) داد. پس نعمت های خدا را به یاد آورید شاید رستگار شوید.

در این آیات مراد، خلافت و جانشینی عامه مردم است که از طرف خداوند به آنان برای آبادانی زمین و بهره بردن از نعمت در آن اذن عام داده شده است.((1))

علامه طباطبایی درباره معنای خلافت عامه مردم در زمین با استفاده از این آیات می نگارد: «خلیفه بودن مردم در روی زمین به این معناست که هر دسته لاحقی در مقام سابقین برخیزند و بر تصرف و انتفاع از زمین همان طور که گذشتگان مسلط بودند مسلط شوند.»((2))

در تفسیر «تبیان» در این زمینه آمده است: «خلفا در این آیات جمع خلیفه است و معنایش این است که گروهی بر جای گروهی دیگر به تدبیر امور اقدام نمایند.»((3))

بنابراین یک دسته از آیات نشان دهنده خلافت عامه مردم در استفاده از نعمت های الاهی است که بنابر حکمت الاهی از نعمت های خداوند در زمین استفاده می برند.

ص: 132


1- ) شیخ محمد سند، الامامة الالهیه، ج1، ص205.
2- ) المیزان، ج17، ص75.
3- ) التبیان، ج4، ص284.

ب - نمونه ای از آیات دسته دوم

در برابر آیات پیشین یک سری آیات در قرآن مسئله خلافت و جانشینی را به معنای خاص طرح کرده اند که دانشمندان از آن آیات، شأن ولایت خاصه و تصرف در امور را برای آن خلفا استفاده کرده اند که به نمونه ای از آیات که صراحت بیشتری در این زمینه دارند اشاره می شود:

«وَاذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ انِّی جَاعِلٌ فِی الارْضِ خَلِیفَةً»((1))

«و به خاطر آور هنگامی را که پروردگارت به فرشتگان گفت: من بر روی زمین جانشینی (= نماینده ای ) قرار خواهم داد.»

«یَا دَاوُدُ انَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الارْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ»((2))

«ای داوود! ما تو را خلیفه (و نماینده خود) در زمین قرار دادیم پس در میان مردم به حق داوری کن.»

«وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ امَنُوا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الارْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَی لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ امْنًا یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئًا وَمَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذَلِکَ فَاولَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ»((3))

«خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند وعده می دهد که قطعا آنان

ص: 133


1- ) بقره، 30.
2- ) ص، 26.
3- ) نور، 55.

را حکمران روی زمین خواهد کرد همان گونه که به پیشینیان آنان خلافت روی زمین را بخشید و دین و آیینی را که برای آنان پسندیده پابرجا و ریشه دار خواهد ساخت و ترس شان را به امنیت و آرامش مبدل می کند آن چنان که تنها مرا می پرستند و چیزی را شریک من نخواهند ساخت و کسانی که بعد از آن کافر شوند آنان فاسقانند.»

درباره دلالت این آیات بر خلافت و جانشینی در بعضی منابع این چنین آمده است: «خلیفه و استخلاف که در قرآن آمده است به دو معنا است. اول: جانشینی عام برای نوع بشر که هدف از آن آبادانی زمین و عالم هستی است. دوم: جانشینی خاصی که هدف از آن جانشینی برگزیدگان است که در آیات دسته دوم این نوع از خلافت و جانشینی مراد است که مخصوص عدهای از افراد بشر است نه تمام بشر... و مراد از خلافت و جانشینی بشر از خداوند که واجب الوجود است به معنای جانشینی بعد از فقدان نیست؛ زیرا فقدان نسبت به واجب الوجود معنا ندارد، بلکه مراد خلافت اولیه است به این معنا که مالک اصلی زمین و آسمان خداوند است، اما در عین حال به نوعی قدرت و امکان برای بندگان برگزیده خود نیز داده است.((1))

ص: 134


1- ) شیخ محمد سند، الامامة الالهیه، ج1، ص315- 316.

صدرالمتالهین شیرازی با استفاده از آیه ی:

«یَا دَاوُدُ انَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الارْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ»((1))

می گوید: مراد از خلافت آدم در زمین، مقام ولایت است و این مقام بزرگترین منصب است که با آن حق تصرف در امور و مصالح دیگران پیدا می کند.((2))

نیز ایشان از واژه «جاعل» در «انِّی جَاعِلٌ فِی الارْضِ خَلِیفَةً»((3)) استفاده نموده که جاعل اشاره دارد بر اینکه انتخاب خلیفه از طرف خداوند است و جایز نیست که آن را به مردم واگذارد.((4))

آیت الله جوادی املی در تفسیر آیه «انِّی جَاعِلٌ فِی الارْضِ خَلِیفَةً» میگوید: «مقام آدمیت که شخصیت حقوقی انسان کامل است محور خلافت الاهی است؛ زیرا بیان خلافت در قالب جمله اسمیه مفید استمرار است.»((5))

در بعضی روایات در تفسیر این آیه آمده است: مراد از اینکه خداوند می فرماید من در روی زمین خلیفه قرار دادم این است که یکون حجة لی فی

ص: 135


1- ) ص، 26.
2- ) تفسیر قرآن العظیم، ج3، ص4.
3- ) بقره، 30.
4- ) صدر المتالهین شیرازی، پیشین، ج3، ص51.
5- ) صورت و سیرت انسان در قرآن، ص291.

الارض علی خلقی؛((1)) تا آنان حجت بر مخلوقاتم در روی زمین باشند.

هم چنین در روایات درباره تفسیر و بیان کردار خلفا در این آیات آمده است:

خلفائی علی خلقی فی الارض ینهونهم عن معصیتی و ینذرونهم و یهدونهم الی طاعتی و یسلکون بهم سبیلی؛((2))

(آنان) جانشینان من بر بندگانم در روی زمین هستند باز می دارند بندگانم را از نافرمانیم و آنان را بیم داده و هدایت می کنند به سوی فرمانبرداری از من و راه می پیمایند با آنان راهی به سوی من.

هم چنین در حدیثی از امام رضا علیه السلام که سلسله سند آن به امیرالمؤمنین علیه السلام می رسد نقل شده است که رسول خدا9 به چهار آیه از قرآن اشاره کرد و فرمود: خداوند در این آیات از چهار خلیفه خبر داده است:

الاول: «قال انِّی جَاعِلٌ فِی الارْضِ خَلِیفَةً»((3))

و خلیفه در این آیه آدم است.

الثانی: «یَا دَاوُدُ انَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الارْضِ»((4))

و خلیفه در این آیه داوود است.

ص: 136


1- ) البرهان فی تفسیر القرآن، ج1، ص168.
2- ) قصص الانبیا، راوندی، ص42.
3- ) بقره 30.
4- ) سوره ص / 26.

الثالث: خداوند از قول موسی حکایت نموده

« قال لهارون اخلفنی فی قومی»((1))

و خلیفه در این آیه هارون است.

الرابع: خداوند فرموده: «و اذان من الله و رسوله الی الناس»((2))

فکنت انت یا علی خلیفتی

یعنی کسی که از جانب خدا و رسول اذن دارد تو هستی یا علی((3))

بنابراین آنچه تاکنون به نگارش درآمد رهیافتی بود برای این مطلب که واژه خلیفه به معنای جانشینی خداوند در قرآن به دو معنا به کار رفته است: یکی به معنای جانشینی عام و برای استفاده از نعمت های خداوند در زمین و دوم به معنای جانشینی خاص و دارای مقام و منصب الاهی که از آثار آن داشتن ولایت و حق تصرف در امور دیگران است تا در سایه رهبری آنان احکام و قوانین الاهی از تغییر و تحریف محفوظ ماند و بر این اساس است که وجود آن خلفای الاهی برای همیشه در روی زمین به عنوان حجت الاهی و هدایت گر انسان ها لازم است و از طرف دیگر برای همه واجب است که با آنان مخالفت نورزیده و فرمانبردار آنان باشند.

امیرالمؤمنین علیه السلام در این باره می فرماید:

لا تخلوالارض من قائم لله بحجة اما ظاهرا مشهورا و اما خائفا

ص: 137


1- ) اعراف 142.
2- ) توبه 3.
3- ) البرهان فی تفسیر القرآن، ج2، ص735.

مغمورا... اولئک خلفاء الله فی ارضه و الدعاة الی دینه؛((1))

هرگز زمین خالی نمی ماند از کسی که حجت الاهی را به پا دارد خواه آشکار و مشهور باشد یا بیمناک و پنهان، آنان جانشینان خدا در روی زمین و داعیان به سوی دین اویند.

در حدیثی از پیامبر9 نقل شده که درباره علی علیه السلام فرمود:

ان علیا خلیفة الله؛((2))

همانا علی خلیفه خداست.

در روایتی امام صادق علیه السلام می فرمایند در روز قیامت ندا می شود:

این خلیفة الله فیقوم امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام فیاتی الندا من قبل الله یا معشر الخلائق هذا علی بن ابی طالب علیه السلام خلیفتة الله فی ارضه و حجته علی عباده؛((3))

کجا است خلیفه خداوند؟ پس از آن امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام بلند می شود. پس از آن ندایی از جانب خداوند می رسد که ای تمام مخلوقات این علی بن ابی طالب علیه السلام خلیفه خدا در زمین و حجت او برای

ص: 138


1- ) نهج البلاغه، حکمت 147، ص660.
2- ) راوندی، قصص الانبیا، ص177.
3- ) تفسیر نور الثقلین، ج1، ص150؛ مناقب آل ابی طالب، ج3، ص78.

بندگانش بود.

در حدیثی امام رضا علیه السلام مقام امامت را مقام خلیفهًْ اللهی دانسته، می فرماید:

ان الامامة خلافة الله؛((1))

همانا امامت خلافت و جانشینی خداوند است.

لغوی مشهور ابن منظور در این زمینه می گوید:

جاز ان یقال للائمة خلفا الله فی ارضه؛((2))

جایز است به پیشوایان، جانشینان خداوند در زمین گفته شود.

بدیهی است که اینجا مراد، پیشوایان تأیید شده از طرف خداوند است نه پیشوایان طاغوتی و غیر الاهی.

در اینجا نکته ای که باید آن را مد نظر قرار داد این است که، این خلفای الاهی دارای شئون و ویژگی های خاصی هستند؛ از جمله داشتن حق حاکمیت و فرمانروایی از طرف خداوند؛ منتهی اجرایی شدن این حق وابسته به شرایطی مانند پذیرش مردمی است اما از نظر حقوقی همیشه ثابت و پابرجا است چه مردم بخواهند و چه نخواهند.

کاربرد واژه خلیفه در روایات

پیش از نگارش روایات، توجه به این مطلب ضرورت دارد که در منابع روایی و تاریخی شیعه و سنی واژه «خلیفه» و مشتقات آن یکی از واژگان

ص: 139


1- ) اصول کافی، ج1، ص284؛ تحف العقول، ص223.
2- ) لسان العرب، ج9، ص84.

پرکاربرد است که برای معرفی جانشین رسول اکرم صلی الله علیه و آله و بیان ضرورت آن استفاده شده است و دقت و تأمل می توان مفاد این روایات را به دو دسته مطلق (بدون بیان مصداق) و مقید (با تعیین مصداق) تقسیم کرد که در اینجا ابتدا، برای اثبات ضرورت خلافت و طرح آن در روایات رسول اکرم صلی الله علیه و آله، روایات مطلق را به نگارش در آورده، سپس در پایان این فصل به روایات مقید که در آنان مصادیق خلفا بیان شده است، خواهیم پرداخت.

در میان روایاتی که واژه «خلیفه» در آن بیان شده است، روایات اثنا عشر، که در آن رسول اکرم صلی الله علیه و آله طرح جانشینان دوازده گانه بعد از خود را پایه ریزی کرده است، از مشهورترین روایات در این باب است که پیش از نقل این روایات توجه به این نکته ضرورت دارد که احادیث اثنا عشر با واژگان «اثنا عشر اماما((1)) و اثنا عشر امیرا»((2)) نیز نقل شده است و اما آنچه به تناسب این فصل ذکر می شود اختصاص دارد به احادیثی که در آن واژه «خلیفه» به کار رفته است.

در روایتی که سند آن به عبدالله بن مسعود می رسد این چنین نقل شده است: «در آن زمانی که ایشان درکوفه مشغول تعلیم دادن قرآن برای آن مردم بود کسی از او سؤال کرد آیا پیامبر به شما از تعداد جانشینان پس از خود خبر داده بود؟ ابن مسعود به او گفت: از آن روزی که من

ص: 140


1- ) که این احادیث در فصل یکم نقل شد.
2- ) در فصل جداگانه بعداً ذکر می شود.

به عراق آمدم تا هنوز کسی از من در این باره سؤال نکرده است، بله در این زمینه خودم از رسول خدا9 شنیدم که فرمود:

«یکون بعدی من الخلفا عدد نقباء بنی اسرائیل اثنا عشر کلهم من قریش»؛((1))

پس از من تعداد جانشینانم به تعداد نقبای بنی اسرائیل دوازده نفر می باشد که تمام آنان از قریش هستند.

هم چنین از رسول خدا9 نقل شده است:

«لا یزال الدین قائما حتی تقوم الساعة او یکون علیهم اثنا عشر خلیفة کلهم من قریش»؛((2))

پیوسته دین اسلام تا روز قیامت پابرجا خواهد بود دوازده خلیفه که همگی از قریش هستند بر مردم خلافت خواهند کرد.

در حدیث دیگر نقل شده است:

«لا یزال هذا الدین قائما حتی یکون علیکم اثنا عشر خلیفه؛((3))

همیشه این دین (اسلام) پابرجاست تا دوازده خلیفه، خلافت کنند.

ص: 141


1- ) راوندی، قصص الانبیا، ص368؛ عیون اخبار الرضا، ج2، ص54؛ مسند احمد، ج5، ص106؛ معجم کبیر طبرانی، ص198. با اندک تفاوت
2- ) صحیح مسلم، ج6، ص4غ کتاب اماره، باب 1؛ کنز العمال، ج12، ص32.
3- ) تاریخ الخلفا، سیوطی، ص10؛ سنن ابی داوود، ج2، ص309.

سید بن طاووس حدیث اثنا عشر خلیفه را با چندین سند از منابع اهل سنت نقل نموده است از جمله این حدیث:

«لا یزال هذاالدین ظاهرا حتی تقوم الساعة و یکون علیهم اثنا عشر خلیفه کلهم من قریش؛((1))

پیوسته این دین آشکار است تا قیامت بر پا شود و یا دوازده خلیفه بر آنان (مسلمانان) خلافت کنند که همگی از قریش هستند.

در «عیون اخبار الرضا» درباره تعداد خلفا و کارنامه عملی آنان نقل شده است:

«ان هذه الامة لا تهدی حتی تکون فیها اثنا عشر خلیفه کلهم یعمل بالهدی و دین الحق»؛((2))

این امت هدایت نگردد مگر اینکه دوازده خلیفه در بین آنان خلافت نمایند که همه آنان به سوی هدایت گری و دین حق عمل نمایند.

هم چنین در روایتی نقل شده است که رسول خدا9 فرمود:

«یکون بعدی اثنا عشر خلیفه... اسمائهم فی الوصیة من لدن»؛((3))

پس از من دوازده خلیفه هستند که

ص: 142


1- ) الطرائف، ص170.
2- ) عیون اخبار الرضا، ج2، ص55.
3- ) راوندی، قصص الانبیا، ص368.

نام های آنان با سفارش (از جانب خداوند) تعیین شده است.

در «کنز العمال» نقل شده است:

«لا یزال امر امتی صالحا حتی یمضی منهم اثنا عشر خلیفة کلهم من قریش؛((1))

همیشه امر خلافت میان امت من به شایستگی ادامه دارد تا اینکه میان آنان دوران دوازده نفر خلیفه پایان یابد و همگی از قریش هستند»

در روایت جابر بن سمره از پیامبر9 آمده است:

«ان الاسلام لا یزال عزیزا الا اثنا عشر خلیفه»؛((2))

«اسلام همیشه عزت مند است تا مادامی که دوازده خلیفه خلافت کنند.»

در حدیث دیگر از پیامبر9 نقل شده است:

«لا تزال هذه الامة مستقیما امرها ظاهرة علی عدوها حتی یمضی اثنا عشر خلیفة کلهم من قریش»؛((3))

همیشه امر این امت به راهی راست

ص: 143


1- ) کنز العمال، ج12، ص32؛ مستدرک علی الصحیحین، ج3، ص618.
2- ) مسند طیالسی، ص105؛ مسند علی بن جعد جوهری، ص290؛ الکفایه فی علم الدرایه، خطیب بغدادی، ص95؛ معجم الکبیر، طبرانی، ج2، ص195.
3- ) تهذیب الکمال، ج3، ص224.

بوده و بر دشمنان پیروز است تا اینکه دوازده نفر خلیفه بر آنان خلافت کنند که همگی از قریش هستند.

هم چنین حضرت فرمود:

«لا یزال هذا الامر عزیزا الا اثنا عشر خلیفه کلهم من قریش»؛((1))

همیشه امر خلافت استوار است تا دوازده خلیفه که همه از قریش هستند خلافت نمایند.

ما در اینجا به ذکر همین مقدار از روایات اکتفا می کنیم و تأکید می کنیم که به جز روایات نگارش یافته در اینجا، دهها روایات دیگر با همین مضمون در منابع شیعه و سنی نقل شده است که برای اطلاع بیشتر به منابع ذیل مراجعه شود.((2))

ویژگی های حدیث اثنا عشر و خلفا

با توجه به نقل های فراوان که حدیث اثنا عشر در منابع شیعه و سنی دارد و نیز تأمل در خصوصیات و ویژگی هایی که برای خلفا ذکر شده است، می توان رهیافتی پیدا نمود به سوی شناخت و معرفت خلفای واقعی از خلفای دروغین. بر این اساس مناسب است به برخی از آن ویژگی ها اشاره شود:

ص: 144


1- ) نعیم بن حماد، کتاب الفتن، ص52.
2- ) مسند احمد، ج5، ص106 به بعد؛ کنز العمال، ج12، ص32 به بعد؛ مستدرک حاکم نیشابوری، ج3، ص618؛ معجم کبیر طبرانی، ج2، ص195؛ فتح الباری، ج13، ص211؛ عیون اخبار الرضا، ج2، ص54 به بعد؛ خصال صدوق، ج2، ص235 به بعد؛ الطرائف، سید بن طاووس، ص170 و دهها منبع دیگر از شیعه و سنی.

1 - همان گونه که نگارش یافت، این احادیث مورد اتفاق شیعه و سنی است.

2 - تأکید بر عدد دوازده که این مطلب در متن تمام روایات به عنوان شاخصه اصلی مورد توجه قرار گرفته که تعداد خلفا بعد از رسول دوازده نفرند.

3 - تمام آن دوازده نفر از قریش هستند.

4 - خلافت اختصاص به زمان خاصی ندارد، بلکه تا امت اسلامی باقی است خلافت نیز برای آنان ضرورت دارد.

5 - قوام و ثبات دین به وجود خلفای دوازده گانه وابسته است.

6 - عزت اسلام به وجود خلفای دوازده گانه است.

7 - صحت حدیث. ( از جهت کاربردی و اعتقادی یکی از مهم ترین ویژگی های حدیث اثنا عشر این است که این حدیث مورد اتفاق شیعه و سنی است و این نکته قابل توجه است که از جهت پیشینه شناسی حدیث یاد شده نخستین بار در منابع اهل سنت که مربوط به اواخر قرن دوم است به ثبت رسیده، مانند ابوداوود طیالسی در «مسند» خود و نعیم بن حماد در کتاب «الفتن»((1)) و پس از آن محدثان و دیگر دانشمندان نامدار اهل سنت حدیث فوق را نقل نموده و بسیار نیز بر صحت آن اشاره نموده اند.)

ترمذی در «صحیح» خود پس از نقل حدیث تصریح

ص: 145


1- ) برای نمونه پیشتر حدیث اثنا عشر از هر دو منبع مذکور نقل گردید.

نموده است: هذا حدیث حسن.((1))

هیثمی می نگارد: «رجال حدیث اثنا عشر که طبرانی آن را در «معجم الکبیر» نقل نموده است همگی صحیح و مورد وثوق است».((2))

هم چنین ابن حجر درباره حدیث اثنا عشر که از ابن مسعود نقل شده می نگارد: «حدیث حسن» است.((3))

ذهبی پس از نقل حدیث اثنا عشر می نگارد:

هذه حدیث صحیح((4))

عمروبن عاصم درباره این حدیث می گوید:

حدیث صحیح، اسناده حسن و رجاله ثقات((5))

بنابراین حدیث اثنا عشر مورد وثوق و اطمینان دانشمندان اهل سنت است که این از جهت کاربردی می تواند از مهمترین ویژگی های این حدیث به شمار آید.

ص: 146


1- ) صحیح ترمذی، ج3، ص340؛ کتاب الفتن، باب26.
2- ) مجمع الزوائد، ج5، ص190.
3- ) فتح الباری، ج13، ص182.
4- ) سیر اعلام النبلا، ج14، ص444.
5- ) کتاب السنة، ص518.

واژه یابی خلیفه و خلافت در لغت

این دو واژه، که در اصل یکی برای شخص معین (خلیفه) و دیگری برای مقام آن شخص (خلافت) به کار می روند، در لغت به معنای جانشین آمده است. خلیل در این باره می نگارد:

الخلیفة من استخلف مکان من قبله و یقوم مقامه؛((1))

خلیفه کسی است که جانشین کسی شود که پیش از او بوده و بر مقام و جایگاه او بنشیند.

جوهری در «صحاح» می نگارد: «خلیفه به معنای سلطان اعظم (بزرگ) است و جمع آن خلائف می باشد و گفته می شود فلانی جانشین فلانی گردید یا گفته می شود فلانی جانشین فلانی در قومش گردید؛((2)) ابن اثیر می گوید:

الخلیفة من یقوم مقام الذاهب و یسد مسده؛((3))

خلیفه کسی است که به جای دیگری در صورت رفتن او می نشیند و بر مسند او تکیه می زند.

در «قاموس» درباره واژه خلافت و منشأ پیدایش آن آمده است: «خلافت نیابت از غیر است در اثر غیبت منوب عنه یا برای مرگش یا برای عاجز بودنش یا برای شرافت و یا برای شرافت نائب از این قبیل است که خداوند اولیای خویش را در زمین خلیفه قرار داده، یعنی برای شرافت

ص: 147


1- ) کتاب العین، ج4، ص267.
2- ) الصحاح، ج4، ص1356.
3- ) النهایه، ج2، ص69.

اولیا».((1))

در برخی منابع آمده است که خلیفه به معنای سلطان بزرگ است و در آن دو معنای فاعلی و مفعولی را می توان لحاظ کرد. معنای فاعلی به اعتبار اینکه او جانشین است از کسی که قبل از او بود و معنای مفعولی به اعتبار این که خداوند او را خلیفه قرار داده است.((2))

از معنای لغوی خلیفه می توان استنباط کرد که خلافت و جانشینی در دو فرایند زیر محقق می شود:

الف - گروهی از کاری کنار روند و عده ای دیگر جانشین آنان شوند.

ب - شخص یا گروهی تدبیر و اداره کاری را از سوی شخص یا گروهی بر عهده گیرند.((3))

در حقیقت از گفتار اهل لغت درباره جایگاه خلیفه و مقام خلافت می توان به این نتیجه رسید که همان سلطه و حقی که در امری برای مستخلف عنه بالاصاله وجود داشت پس از او بالتبع برای خلیفه و جانشینش محقق می شود تا بر کارهای او همانند خودش سامان بخشد.

ص: 148


1- ) قاموس القرآن، ج2، ص286.
2- ) التحقیق فی کلمات القرآن، ج3، ص108.
3- ) مجمع البحرین، ج5، ص50.

خلیفه و خلافت در اصطلاح متکلمان

پیش از شناخت معنای خلیفه در اصطلاح متکلمان توجه به این مطلب ضرورت دارد که در مفهوم شناسی کلامی این واژگان، این واقعیت را نباید نادیده گرفت که مسلمانان صدر اسلام با مفهوم این واژگان نا آشنا نبودند؛ زیرا در موارد فراوان مورخان گزارش کردهاند که رسول خدا9 در زمانی که برای شرکت در جهاد یا مسافرت های دیگر از مدینه خارج می شد افرادی را به عنوان خلیفه و جانشین خود در مدینه معین می کرد تا در نبود آن حضرت، به امور مردم رسیدگی کنند((1)) و پس از آن در نبود پیامبر مردم از آن جانشین پیروی کنند و همانند زمان حضور آن حضرت در نماز های جمعه و جماعات حاضر شوند. در حقیقت مسلمانان تبعیت از جانشین پیامبر را جزء وظایف دینی خود می دانستند که از طرف رسول خدا9 به آنان سفارش شده بود و مهم تر از همه انبوه روایاتی بود که در آنان رسول خدا9 در موقعیت های گوناگون از ضرورت وجود خلیفه و جانشین پس از خود خبر داده بود و در موارد فراوان اصحاب آن حضرت درباره خلفای بعد از ایشان سؤالاتی مطرح می کردند و ایشان برای آنان توضیحات لازم را ارائه می کردند.((2))

بر این اساس مفهوم خلیفه و جانشین پیامبر

ص: 149


1- ) برای اطلاع از اسم افرادی که پیامبر در نبود خود آنان را جانشین خویش در مدینه می گذاشت رک طبقات الکبری، ج20، ص224؛ مسند احمد بن حنبل، ج3، ص192و انساب الاشراف، ج1، ص311.
2- ) بعداً به گونه ای مستقل این روایات را بررسی خواهیم کرد.

در میان مردمان صدر اسلام روشن بود. سید مرتضی در این باره می نگارد:

در عرف مردمان هر عصر و دوره ای این مطلب مسلم است که امرا و حاکمان شان فردی را به عنوان قائم مقام و جانشین خود در نظر می گیرند تا در نبود آن حاکم یا امیر به کارها سامان بخشد و در مواردی هم مردم از سلاطین خود در این زمینه سؤال می کردند که چه کسی را جانشین خود تعیین کرده و در امت اسلام نیز بارها رسول اکرم صلی الله علیه و آله به یاران خود فرمود: خلیفتی فلان او فلان و مفهوم خلیفه و نیز ضرورت وجود آن بعد از رسول اکرم صلی الله علیه و آله در نظر مردمان چنان بدیهی و روشن بود که کسی نه از مفهوم سؤال می کرد و نه اعلام بی نیازی از آن می کرد.((1)) و همین که پیامبر از خلافت یا خلیفه بعد از خود سخن به میان می آورد اطرافیان حضرت می دانستند که مراد حضرت همان قائم مقام و جانشین ایشان است.((2))

پس از رحلت پیامبر9 واژگان «خلیفه» و «خلافت» به عنوان اصطلاحاتی مشهور در امر رهبری و جانشینی آن حضرت مطرح گردیدند((3)) و در این میان آنچه با بحث این نوشتار تناسب دارد بررسی اصطلاح کلامی و جایگاه اعتقادی خلیفه و خلافت نزد مسلمانان است که در این زمینه با تتبع در منابع شیعه و سنی می توان به این حقیقت دست یافت که در تعریف هایی که بعدها دانشمندان اسلامی از خلیفه و خلافت ارائه نموده اند غالبا با توجه به همان ارتکاز ذهنی

ص: 150


1- ) الشافی فی الامامة، ج، ص129.
2- ) ابن جبر، نهج الایمان، ص294.
3- ) ما بعداً در سیر تاریخی این واژگان بحث خواهیم کرد.

و عرف نزد مسلمانان صدر اسلام و اهل لغت بوده است زیرا در تمام تعریف ها بحث جانشینی و نیابت لحاظ شده است و از جهت روش شناسی در تعریف خلافت همان روشی را پیموده است که در امامت پیموده بود که به شواهدی از تعریف ها دانشمندان شیعه و سنی اشاره می شود:

تفتازانی می گوید:

خلافتهم ثابتة ای نیابتهم عن رسولالله فی اقامة الدین بحیث یجب علی کافة الامم الاتباع؛((1))

خلافت یعنی نیابت آنان (خلفا) از پیامبر در به پا داشتن دین ثابت است به گونه ای که بر تمام مردمان پیروی از آنان واجب می باشد.

مولف کتاب «تراتیب الاداریه» می نویسد: «خلافت، سرپرستی جامعه در امور دینی و دنیوی است و به کسی که این مقام را به عهده می گیرد خلیفه گویند چون او جانشین رسول خدا9 است و بر او امام نیز می گویند چون امامت در اجرای خطبه ها و نماز به عهده اوست و از دیگر وظایف خلیفه حکمرانی است و به این دلیل او را امیرالمؤمنین علیه السلام می گویند زیرا او سرپرستی است که بالاتر از او کسی نیست.»((2))

ص: 151


1- ) شرح عقائد النسفیه، ص229.
2- ) تراتیب الاداریه، ج1، ص2.

و در کتاب «ماثر الانافه فی معالم الخلافه» آمده است: «خلیفه کسی است که ولایت عمومی بر مردم داشته باشد و برای ساماندهی کارهای دنیوی و اخروی آنان قیام کند.»((1))

مناوی در تعریف خلافت می نگارد:

الخلافة الملک و السلطه؛((2))

خلافت عبارت است از پادشاهی و سلطنت.

ابن خلدون پس از گفتار درباره وظایف دنیوی و اخروی مردم و نقش رهبری انبیا در امور دینی و دنیایی مردم درباره خلفا می گوید:

و الخلافة هی حمل الکافة علی مقتضی النظر الشرعی فی مصالحهم الاخرویه و الدنیویه؛((3))

خلافت عبارت است از واداشتن همگان بر طبق خواهش شرع در مصلحت دنیوی و اخروی مردم.

در بسیاری از تعریف ها واژه «خلافت» به عنوان تفسیر کننده واژه «امامت» ذکر شده و هردو واژه کنار هم تعریف شده است.

سیف الدین آمدی می گوید:

الحق ان الامامة عبارة عن خلافة الشخص من الاشخاص للرسول فی

ص: 152


1- ) ماثر الانافه، ج1، ص16.
2- ) فیض القدیر، شرح جامع الصغیر، ج1، ص242.
3- ) مقدمه ابن خلدون، ص204.

اقامة قوانین الشرع و حفظ حوزة الملة علی وجه یجب اتباعه علی کافة الامة؛((1))

حق این است که امامت عبارت است از جانشینی فردی از افراد، از رسول خدا9 در برپایی قوانین شرع و نگهبانی از تمامیت ملت به گونه ای که بر تمام امت پیروی از آن واجب است.

قاضی ایجی بعد از ذکر امامت می نگارد:

و هی خلافة الرسول فی اقامة الدین بحیث یجب اتباعه علی کافة الامة؛((2))

امامت یعنی جانشینی پیامبر در برپایی دین، به گونه ای که لازم است تمام امت از او پیروی کنند.

آنچه تاکنون به نگارش در آمد تعریف هایی بود که دانشمندان اهل سنت درباره خلافت ارائه کرده بودند و در این رابطه دانشمندان شیعی نیز غالبا تعریف هایی هماهنگ با اهل سنت درباره خلافت ارائه کرده اند.

ص: 153


1- ) ابکار الافکار فی اصول الدین، ج3، ص416.
2- ) شرح المواقف، ج8، ص345.

نوری طبرسی:

الامامة هی الریاسة العامة الاهیه خلافة عن رسول الله فی امور الدین و الدنیا؛((1))

امامت ریاست فراگیر الاهی و جانشینی رسول خدا9 است در امور دین و دنیا.

شیخ طوسی:

سمی الخلیفة خلیفة لانه خلف من کان قبله فقام مقامه؛((2))

خلیفه، خلیفه نام نهاده شد چون او جانشین کسی شده است که پیش از او بود. پس او (خلیفه) در جایگاه او قرار گرفته است.

طبرسی:

الخلیفة هو المدبر الامور من قبل غیره بدلا من تدبیره؛((3))

خلیفه و جانشین اداره کننده امور است از طرف غیر خود به جای اداره و تدبیر آن غیر.

علامه طباطبایی:

ایشان پس از بررسی واژه خََلَفَ می گوید:

«معنایش این است که فلانی به جای او نشست.»((4))

در برخی منابع آمده است:

ص: 154


1- ) کفایة الموحدین، ج2، ص3.
2- ) البیان فی تفسیر القرآن، ج1، ص131.
3- ) مجمع البیان، ج8، ص736.
4- ) المیزان، ج11، ص80.

الخلافة هی الامامة العامة فی امور الدین و الاحکام الشرعیه؛((1))

خلافت عبارت است از پیشوای فراگیر دینی و دستورات شرعی.

از آنچه تاکنون درباره تعریف خلافت نگارش یافت. آشکار است که دانشمندان شیعه و سنی در تعریف خلافت نگرش یکسانی دارند که در اینجا به همین مقدار بسنده می کنیم.

نسبت بین واژگان «امامت» و «خلافت»

با دقت در تعریف های پیشین درباره امامت و خلافت و نیز کاربرد های کلامی و تاریخی این دو واژه به خوبی روشن می شود که نسبت بین این دو واژه از جهت منطقی مترادف است؛ زیرا همان گونه که در کاربردهای تاریخی این دو کلام نمایان است، مسلمانان همواره خلافت و امامت را دو اسم برای یک منصب یعنی اداره امور دینی و دنیوی مردم پس از رسول خدا9 می دانستند.

ابن خلدون پس از توضیح و تحلیلی درباره پیدایش اختلاف میان امت اسلامی برای دست یابی به منصب خلافت می نگارد:

حقیقت هذا لمنصب و انه نیابة عن صاحب الشریعة تسمی خلافة و امامة و القائم به خلیفه و اماما فاما تسمیته اماما تشبیهاً بامام الصلاة فی اتباعه و الاقتدا به و اما تسمیته خلیفة فلکونه یخلف النبی فی امته فیقال خلیفه رسول الله؛((2))

ص: 155


1- ) منار الهدی فی النص علی ائمة اثنا عشر، ص159.
2- ) مقدمه ابن خلدون، ص204.

حقیقت این منصب نیابت از صاحب شریعت است که آن را خلافت و امامت نام نهاده و آن کسی که این منصب را به دست می گیرد خلیفه یا امام می گویند؛ امام می گویند به دلیل شباهت داشتن آن به امامت در نماز که دیگران باید از او پیروی کرده و به وی اقتدا نمایند و خلیفه می گویند چون او جانشین نبی در میان امتش می باشد؛ لذا می گوید خلیفة رسول الله.

بنابراین، دو واژه «خلیفه» و «امام» از جهت مفهوم، کاربردی همسان دارند و تنها اختلاف شأن در تعبیر لفظی است که آن هم به جهت نسبت است که در اصل اشتقاق آن دو لفظ بر می گردد به این معنا که اگر آن مقام نسبت به رسول خدا9 لحاظ گردد از او به خلیفه و خلافت تعبیر می شود و اگر نسبت به مردم لحاظ گردد از او به امام و امامت تعبیر می شود. توجه به این مطلب مهم است که در هر دو تعبیر معنا و مفهوم تغییر نکرده، بلکه به گونه ای یکسان نشان دهنده مقام رهبری پس از رسول خدا9 است.

یکی از معاصران در این زمینه می نگارد: «امام و خلیفه دو واژه اند که گویای یک معنا می باشند و آن عبارت است از ریاست عامه در امور دین و دنیا به نیابت از پیامبر و به کسی که این کارها راه بر عهده دارد امام گفته می شود؛ زیرا در اموری که برقرار می کند و در راهی که به مردم نشان می دهد آنان پشت سر او حرکت می کنند و اینکه خلیفه نامیده شده است،

ص: 156

چنانکه در روزگار خلفای راشدین و پس از آنان معمول بوده است، برای این است که در اداره امور امت و رهبری آن جانشین پیامبر بوده اند.»((1))

یکی از لغت شناسان عرب در این زمینه می نگارد: امام و خلیفه در مفهوم یکی است و تنها فرق آن دو در ماده اشتقاق و نسبت شان است:

فالخلیفه من استخلف فی الامر مکان من کان قبله فهو ماخوذ من انه خلف غیره... و الامام ماخوذ من التقدم فهو المتقدم فیما یقضی وجوب الاقتدا و فرض اطاعته فیما تقدم؛((2))

پس خلیفه کسی است که جانشین شده در کاری از کسی که پیش از او بوده و پس به او خلیفه گفته شده است به این دلیل که او پشت کس دیگر واقع شده و امام گرفته شده است از تقدم یعنی پیشرو؛ پس امام جلو است در چیزی که میطلبد وجوب اقتدا بر او را و واجب بودن اطاعت او در آنچه او پیش افتاده است.

نگاهی بر آنچه گذشت

با دقت در دو گزینه پیشین درباره واژگان «خلیفه» و «خلافت» می توان به نکات ذیل اشاره کرد:

1- نسبت میان واژگان «امام» و «خلیفه» ترادف می باشد و هر دو کلمه در اصطلاح خاص

ص: 157


1- ) هاشم معروف حسینی، شیعه در برابر معتزله و اشاعره، ص274، ترجمه محمد صادق عارف.
2- ) الفروق اللغویه، ص222.

مسلمانان برای کسی به کار می رود که مقام رهبری پس از پیامبر را عهده دار شود.

2 - جایگاه قانونی و کاربردی خلیفه طبق این تعاریف همان جایگاه رسول خدا9 می باشد که در بیشتر آنها، این مطلب تصریح شده است.

3 - وظیفه خلیفه هدایت مردم به مصالح دنیوی و اخروی آنان به نیابت از پیامبراست؛کما اینکه به این وظیفه در بیشتر تعریف ها تأکید شده است که در حقیقت این قید در تعاریف شرح وظایف جانشینان پیامبر بوده و از جهت مصداق شناسی اهمیتی فراوان دارد؛ زیرا می توان از این قید به عنوان ملاک در شناخت جانشینان راستین و دروغین استفاده کرد؛ به این معنا که هر کس در دوره تاریخ اسلام ادعای جانشینی رسول اکرم صلی الله علیه و آله را کرده است یکی از راههای شناخت او این است که کارنامه عملی و اجرایی او ارزیابی شود که تا چه میزانی به وظایف دینی و دنیوی خود در رعایت دستورات پیامبر و مصالح مردم پایبند بوده است.

4 - حق ولایت خلیفه در جهت مصالح دنیوی و اخروی مردم و واجب الاطاعه بودن خلیفه (این قید نیز در بیشتر تعریف ها ذکر گردیده است که در واقع بیان کننده حقوق متقابل جانشین پیامبر و امت است، یعنی جانشین پیامبر حق حکمرانی بر آنان را به دلیل اجرای دستورات دینی دارد و مردم باید از آنان فرمان ببرند و از طرف دیگر مردم هم حق دارند که خلیفه همیشه مصلحت دنیوی و اخروی آنان را در نظر گیرد.)

5 - ریاست الاهیه ( این قید که خلافت پیامبر، ریاست الاهی و خدادادی است تنها در تعریف برخی

ص: 158

دانشمندان شیعی بدان اشاره شده بود که از جهت معنا شناسی و مشروعیت خلافت اهمیت فراوان دارد.)((1))

تعریف خلافت با رویکرد الاهی

با توجه به اینکه هویت خلافت و جانشینی پیامبر در نزد دانشمندان شیعی مانند نبوت دارای منشأ و خاستگاه الاهی است (و همان گونه که اصل بعثت پیامبر9 از جانب خداوند لطف است تا بندگانش توسط پیامبر از مسیر گمراهی نجات یافته در مسیر هدایت قرار گیرد) تعیین جانشین پیامبر نیز از طرف خداوند لطف است؛ بر این اساس است که گرچه برخی از تعریف های متکلمان شیعی، که قبلاً نسبت به خلافت ذکر شد، هماهنگ با اهل سنت است که آن هم به دلیل مماشات با آنان بوده است اما در این میان بسیاری از دانشمندان شیعی رویکردی جدا از تعریف اهل سنت درباره خلافت را ارائه کرده اند که در آنان با صراحت به جنبه الاهی بودن مقام خلافت تصریح شده است.

محمد جواد مغنیه در تعریف خلافت می گوید:

الخلافة منصب الهیی امرها بید الله لا بید الناس؛((2))

خلافت منصبی خدادادی است که امر آن مربوط به خداوند است نه بر مردم.

هم چنین در شرح «منهاج الکرامه» در تعریف خلافت آمده است:

ان الخلافة منصب الهیی کالنبوة فکما لا یراد من رسول الله من ادعی

ص: 159


1- ) که ما بعداً به آن اشاره خواهیم کرد.
2- ) الشیعه فی المیزان، ص16.

الرسالة او من قال الناس برسالته بل المراد من انتخبه الله لرسالته کذالک لا یراد من خلیفة رسول الله من ادعی الخلافة او من قال الناس بخلافته بل المراد من استخلفه الرسول؛((1))

خلافت مانند نبوت منصب خدادادی است، همان گونه که اگر کسی ادعای رسالت کند یا مردم گویند او رسول است، مورد پذیرش نیست بلکه مراد از رسول کسی است که خداوند او را به رسالت خود برگزیده باشد، هم چنین مراد از خلیفه نیز کسی نیست که خودش ادعای خلافت کند یا مردم گویند او خلیفه است بلکه مراد کسی است که پیامبر او را به جانشینی خود معرفی کرده باشد.

بنابراین انتخاب خلیفه پیامبر مانند انتخاب خود پیامبر از عهده مردم خارج بوده و هر دو در اختیار خداوند است:

الخلافة هی باختیار الله وحده لان الخلافة کالنبوة لیست هی من اعمال العباد و لا موکولة الیهم؛((2))

خلافت تنها در اختیار خداوند است زیراخلافت مانند نبوت مربوط به بندگان نیست و هم چنین واگذار به بندگان هم نشده است.

ص: 160


1- ) شرح منهاج الکرامه، ج1، ص438.
2- ) دکتر تیجانی، لاکون مع لاصادقین، ص148.

هم چنین علمای علم اصول نیز، در مواردی که به بحث خلافت اشاره کرده اند با صراحت خلافت را منصب الاهی تعریف کرده اند.((1))

علامه طباطبایی در این زمینه می نگارد: «مقام خلافت همان گونه که از نام آن پیداست تمام نمی شود مگر اینکه خلیفه نمایشگر مستخلف باشد.»((2))

بنابراین خلیفه پیامبر کسی است که تمام شئون آن حضرت را داشته باشد مگر مواردی که با دلیل خارج شده باشد. طبق مبانی شیعه جانشین پیامبر، جز مقام نبوت باقی شئون آن حضرت را دارا می باشد. هم چنانکه در برخی تعاریف آمده است:

انها منصب الاهی و التنصیب من قبل الله و اما الرسول فهو مبلغ للناس عن ذلک فقط؛((3))

خلافت منصبی خدادادی است و معرفی آن از جانب خداوند است و پیامبر تنها وظیفه دارد که آن را به مردم ابلاغ نماید.

و در برخی تعاریف آمده است:

الخلافة منصب الهیی و عهد ربانی لا یناله الا ذو حظ عظیم یمتاز عن سائر الافراد؛((4))

خلافت منصبی خدادادی و تعهد با

ص: 161


1- ) فرائد الاصول، نائینی، ج1، ص126، تحقیق کاظمینی.
2- ) المیزان، ج1، ص177.
3- ) الشهب الثاقب، ص14.
4- ) المناظرات فی الامامة، ص16.

پروردگار است که به آن دست نمی یابند مگر افرادی که دارای بهره ای بزرگ بوده و نسبت به دیگر افراد امت امتیاز بالا داشته باشند.

سرانجام اینکه تعریف اخیر، با الاهی دانستن منصب خلافت بعد از رسول خدا9، همان عقیده اصیل متکلمان امامیه است که با توجه به روایات معصومان: ارائه شده است.

نگاهی تطبیقی میان مفهوم و مصداق خلیفه نزد شیعه و سنی

اشاره

بنابر آنچه از نظر تاریخی و رویکرد اعتقادی، قطعی و مسلم است، این مطلب است که شیعه و سنی پس از رحلت رسول اکرم صلی الله علیه و آله اصل ضرورت و نیازمندی به وجود خلیفه و جانشین برای آن حضرت را یک امر مسلم می دانستند و در این میان آنچه مهم می باشد این است که در گزینش و ماهیت خلافت دو رویکرد جداگانه و ناسازگار با هم در پیش گرفتند که سرانجام به جدا انگاری و دوگانگی در انتخاب مصادیق انجامید و بدیهی است که هر کدام برای اثبات حقانیت اعتقاد خود و باطل جلوه دادن دیگری نیازمند به پشتوانه های دینی و مذهبی بودند که در این زمینه وجود حدیث اثناعشر با آن شهرت و نیز روشن بودن ویژگی های خلفا در این حدیث، یکی از ادله بسیار مهم و تاثیرگذار بود که کسی نمی توانست آن را انکار کند؛ بلکه طبق شواهد موجود در منابع شیعه و سنی هرکدام سعی داشتند با بهره برداری از این حدیث اقدام به تطبیق مفهوم و مصداق خلفای مورد اعتقاد خود با مضمون حدیث اثناعشر نموده

ص: 162

و تفسیرها و توجیهاتی ارائه کنند که به دلیل روشن شدن مطلب ضرورت دارد به شواهدی اشاره گردد:

الف - مصادیق خلفای اثناعشر در اندیشه شیعی

اشاره

با توجه به اینکه حدیث اثناعشر در منابع روایی شیعه و نزد دانشمندان این مذهب از شهرت بالایی برخوردار است، تعداد خلفا و امامان بعد از پیامبر در اندیشه شیعیان دوازده نفر هستند که در منظومه اعتقادی شیعیان علی بن ابی طالب علیه السلام به عنوان خلیفه و جانشین بلافصل پیامبر9 و پس از ایشان یازده نفر از فرزندان معصوم آن حضرت که حجت بن الحسن آخرین آنان است، به امامت و جانشینی رسول اکرم صلی الله علیه و آله از جانب خداوند منصوب شده اند که تمام آنان در یک هدف یعنی هدایت انسان ها قدم گذارده و هیچ گاه زمان از وجود یکی از آنان که حجت خدا هستند خالی نیست و از آن طرف هم در عقیده شیعه امکان ندارد که در یک زمان دو نفر امام وجود داشته باشد.((1))

در حقیقت اساس خلافت اسلامی و به عبارت دقیق تر نظام امامت و رهبری پس از رسول خدا9 در تداوم مقام رسالت برای هدایت بشر است که پس از ختم نبوت و پایان یافتن سفارت الاهی به وسیله ی پیامبر خاتم9((2)) دین و شریعت آن حضرت باقی است و این مطلب بدیهی است که تا امت اسلامی باقی است، برای عزت و قوام دین و بقای شریعت باید کسانی باشند که همانند رسول اکرم صلی الله علیه و آله کارشناس در دین و تفسیر کننده معانی و مفاهیم قرآن و حجت خداوند در میان مردمان باشند.((3))

ص: 163


1- ) تحف العقول، ص324؛ بحار الانوار، ج25، ص105 به بعد.
2- ) احزاب، 40.
3- ) المسلک فی اصول الدین، ص272؛ علم الیقین فی الصول الدین، ص500.

بنابر عقیده شیعه، آن دوازده خلیفه و جانشین که پیامبر9 برای بعد از خود معرفی کرده بودند همان کارشناسان دین و مرزبآنان شریعت آن حضرت هستند که هر یک مقام و منصب خلافت را از جانب خداوند دریافت کرده و پیامبر9 در موقعیت های فراوان و بیان های گوناگون از جمله با حدیث اثناعشر، خلافت و جانشینی آنان را برای پس از خود ابلاغ کرده است و در این ابلاغ پیامبر تنها پیام رسان الاهی است و در اصل گزینش آن خلفا هیچ گونه دخالتی ندارد؛ زیرا همان گونه که مقام رسالت امر الاهی است، مقام خلافت و رهبری پس از آن حضرت نیز الاهی است و جز خداوند هیچ کسی حتی شخص پیامبر9 در انتخاب آنان دخالت ندارد. در حقیقت احادیث اثنا عشر و امثال آن که حکایت از ضرورت وجود خلفای اثنا عشر می کند ابلاغ پیام وحیانی و آسمانی است که آن حضرت مأمور رساندن آن بود تا حجت بر مردم تمام شده و اطاعت و فرمانبرداری آنان بر امت اسلامی واجب است.((1))

بنابراین، پیروان مذهب شیعه اثناعشری((2)) در تطبیق مفهوم و مصداق حدیث اثناعشر با سلسله امامان دوازده گانه مورد اعتقاد خودشان که همگی از خاندان پیامبر9 هستند بر این عقیده اصرار دارند که امامت و خلافت آنان از عصر خود پیامبر به امر خداوند پایه ریزی شده است((3)

ص: 164


1- ) شیخ مفید، اوائل المقالات، ص7؛ سید مرتضی، الذخیرة فی علم الکلام، ص424.
2- ) سَوای مذاهبی مانند زیدیه و اسماعیلیه که منسوب به شیعه هستند.
3- ) کشف الغمه، ج1، ص56؛ قواعدالمرام، ص90.

زیرا خلفای پس از رسول اکرم صلی الله علیه و آله دارای هویت الاهی هستند و همان گونه که بعثت رسول در اختیار خداوند است انتخاب خلیفه و جانشین رسول نیز باید از جانب خداوند انجام شود. بر همین اساس شیعیان عقیده دارند که امام علی بن ابی طالب علیه السلام به عنوان خلیفه و جانشین بلافصل رسول اکرم صلی الله علیه و آله برای هدایت مردم از جانب خداوند معرفی شده است و پس از آن حضرت، یازده نفر از فرزندان علی علیه السلام و زهرا3((1)) یکی پس از دیگری به عنوان خلیفه و جانشین پیامبر9 هستند.((2))

نگرشی بر دلایل شیعه بر این مدعا
اشاره

دانشمندان امامیه، همان گونه که در مقام ثبوت ادعا دارند که مقام امامت و خلافت پس از رسول خدا9 منصبی الاهی است و باید از جانب خداوند کسی در این مقام نصب گردد، در مقام اثبات این قضیه نیز با استفاده از آیات قرآن و روایات، ادله روشن و فراوانی را به کمک ادله عقلی ذکر نموده اند که به برخی از آن آیات و روایات اشاره می شود:

ص: 165


1- ) بعداً به روایاتی که مؤید این نظریه است اشاره خواهیم کرد.
2- ) البته اعتقاد به امامت و خلافت دوازده امام اختصاص به شیعیان دوازده امامی معروف به اثنا عشریه دارد و در مسیر امامت فرقه هایی مانند زیدیه و اسماعیلیه انشعاب کرده اند که اینجا جای بحث نیست. رک: الملل و النحل؛ خاستگاه تشیع و پیدایش فرقه های شیعی، علی آقا نوری؛ امامت از دیدگاه امامیه و زیدیه، مصطفی سلطانی.
1 - آیات

1- آیه ولایت:

«انَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ امَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ وَمَنْ یَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِینَ امَنُوا فَانَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ»((1))

2- آیه تطهیر:

«وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الاولَی وَاقِمْنَ الصَّلاةَ واتِینَ الزَّکَاةَ وَاطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ انَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»((2))

3- آیه مودهًْ:

«ذَلِکَ الَّذِی یُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِینَ امَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ قُلْ لا اسْالُکُمْ عَلَیْهِ اجْرًا الا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی وَمَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْنًا ان اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ»((3))

4- آیه مباهله:

«فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ ابْنَاءَنَا وَابْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَانْفُسَنَا وَانْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَی الْکَاذِبِینَ»((4))

5- آیه اولی الامر:

«یَا ایُّهَا الَّذِینَ امَنُوا اطِیعُوا اللَّهَ وَاطِیعُوا الرَّسُولَ وَاولِی الامْرِ مِنْکُمْ فَانْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ الَی اللَّهِ وَالرَّسُولِ ان کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الاخِرِ ذَلِکَ خَیْرٌ وَاحْسَنُ تَاوِیلا»((5))

6- آیه صادقین:

«یَا ایُّهَا الَّذِینَ امَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَکُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ»((6))

7- آیه علم الکتاب:

ص: 166


1- ) مائده، 55 و 56.
2- ) احزاب، 33.
3- ) شوری، 23.
4- ) آل عمران، 61.
5- ) نسا، 59.
6- ) توبه، 119.

«وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلا قُلْ کَفَی بِاللَّهِ شَهِیدًا بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ»((1))

آیات فراوان دیگری نیز در این زمینه وجود دارد، ولی از آنجا که در این اثر، بحث ما در مصداق شناسی و تطبیق مفهوم آن است نه استدلال آن، به همین مقدار اشاره و به آیات مذکور اکتفا می کنیم.((2))

2 - روایات

عمده ترین دلیل در این زمینه روایات رسول اکرم صلی الله علیه و آله است که در برخی از آن روایات با صراحت نام هر یک از امامان به عنوان حجت خداوند ذکر شده است.((3))

از آن جمله در تفسیر آیه اولی الامر از جابر بن عبدلله انصاری نقل شده است که رسول خدا9 در تفسیر اولی الامر فرمود:

«هم خلفائی من بعدی و ائمة الهدی بعدی اولهم علی بن ابی طالب علیه السلام ثم الحسن علیه السلام ثم الحسین علیه السلام ثم علی بن الحسین علیه السلام ثم محمد بن علی علیه السلام ثم جعفر بن محمد علیه السلام ثم موسی بن جعفر علیه السلام ثم علی بن موسی علیه السلام ثم محمد بن علی علیه السلام ثم علی بن محمد علیه السلام ثم الحسن بن علی علیه السلام ثم سمیّی و کنیّی حجة الله فی ارضه»((4))

ص: 167


1- ) رعد، 43.
2- ) برای تفصیل مطلب رک: نفخات الازهار، ج20؛ مصباح الهدایه، مرحوم بهبهانی و...
3- ) کمال الدین، صدوق، ج2، ص262.
4- ) بحار الانوار، ج23، ص289؛ تفسیر صافی، ج1، ص464؛ تفسیر نور الثقلین، ج1؛ ص499؛ تفسیر المیزان، ج4، ص409.

در این حدیث رسول خدا9 با صراحت خلفا را به دوازده نفر از ائمه که مورد اعتقاد شیعه است تفسیر و تطبیق کرده است.

و نیز به نقل زید بن ارقم، پیامبر9 به علی علیه السلام فرمود:

انت الامام و الخلیفة بعدی و ابناک سبطای هما سیدا شباب اهل الجنة و تسعة من ولد الحسین ائمة معصومون؛((1))

یا علی! تو پیشوا و جانشین بعد از من هستی و دو فرزند تو نوادگان من و بزرگ جوانان بهشت و نه نفر از فرزندان حسین پیشوایان معصوم هستند.

هم چنین از عبدالله بن عباس نقل شده است که پیامبر9 فرمود:

ان الخلفائی و اوصیائی و حجج الله علی الخلق بعدی اثنا عشر اولهم اخی و اخرهم ولدی؛((2))

همانا جانشینان و اوصیای من و حجت های خدا بر مردم بعد از من دوازده نفرند نخستین آنان برادرم علی بن ابی طالب علیه السلام و آخرین آنان فرزندم مهدی علیه السلام است.

و نیز بارها پیامبر9 به اصحاب خطاب کرد: «علی بن ابی طالب علیه السلام جانشین و پیشوای پس از من

ص: 168


1- ) کفایة الاثر، ص100.
2- ) فرائد السمطین، ج2، ص312؛ الانصاف، ص156.

است و خداوند اطاعت او را بر شما واجب کرده است.»((1))

در روایت دیگری از جابر بن عبدالله انصاری نقل شده است که روزی رسول خدا9 صفات فراوانی را به قرار زیر برای علی علیه السلام برشمرد:

اقدم امتی سلما و اکثرهم علما و اصحهم دینا و افضلهم یقینا و اکملهم حلما و پس از ان فرمود: و هو الامام و الخلیفة بعدی؛

«یعنی علی با این صفات برجسته پیشوا و جانشین پس از من است.»((2))

و هم چنین علی بن ابی حمزه از امام صادق علیه السلام و آن حضرت از پدران خود تا به رسول خدا9 و آن حضرت با سند به جبرئیل و با استناد به حدیث قدسی به خداوند، می فرماید:

«ان علی بن ابی طالب علیه السلام ولیی و خلیفتی و ان الائمة من ولده حججی»؛((3))

ص: 169


1- ) من لا یحضره الفقیه، ج3، ص254.
2- ) غایة المرام، ج16، ص9.
3- ) احتجاج، طبرسی، ج1، ص83.

همانا علی بن ابی طالب علیه السلام ولی و خلیفه من و پیشوایان از فرزندان او حجت من هستند.

از ابو سعید خدری نقل شده است: از رسول خدا9 شنیدم که فرمود:

الخلفاء بعدی اثنا عشر تسعة من صلب الحسین؛((1))

جانشینان پس از من دوازده نفرند و نه نفر از صلب حسین هستند.

از جهت پیشینه شناسی، واژه «خلیفه» برای علی بن ابی طالب علیه السلام همزمان با ابلاغ رسالت بازگو شده است که بهترین گواه در این زمینه حدیث مشهور یوم الدار است((2)) و در اینجا به تناسب بحث مفهوم شناسی و کاربردی واژه «خلیفه» تنها به این مطلب اشاره می شود که پیامبر9 در این حدیث با اشاره به علی علیه السلام فرمود:

«ان هذا اخی و وصیی و خلیفتی فیکم فاسمعوا و اطیعوا»؛

این برادر من و وصی من و جانشین من میان شما است از او فرمان برید و به دستورش گوش فرادهید.

بزرگان بنی هاشم از آنجا با تمسخر بلند شده، به ابوطالب گفتند: «فرزند برادرت می گوید از فرزند خردسالت پیروی کن.»((3))

درباره این حدیث توجه به امور ذیل ضرورت دارد:

ص: 170


1- ) الانصاف، ص163.
2- ) جریان تفصیلی حدیث بعداً ذکر خواهد شد.
3- ) تاریخ طبری، ج2، ص319؛ الکامل ابن اثیر، ج2، 5 ص42.

1 - در این حدیث، واژه «خلیفتی فیکم» با صراحت نقل شده که همان جانشینی آن حضرت را می رساند که از نظر تاریخی دوشادوش رسالت مطرح شده است.

2 - از واژه «فاسمعوا و اطیعوا» به دست می آید که آن خلیفه مانند خود حضرت واجب الاطاعت است.

3 - از واکنش ابتدایی بنی هاشم که به ابوطالب خطاب کردند فرزند برادرت به تو دستور داده است که از فرزند خود (علی) اطاعت کنی، نیز همین واجب الاطاعت بودن به دست می آید.

و نیز در برخی روایات تشبیهی میان خلفای اثناعشر در امت اسلامی و نقبای بنی اسرائیل ذکر شده است و همان گونه که خداوند درباره نقبای بنی اسرائیل فرموده:

«وَلَقَدْ اخَذَ اللَّهُ مِیثَاقَ بَنِی اسْرَائِیلَ وَبَعَثْنَا مِنْهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقِیبًا» ((1))

همانا خداوند از بنی اسرائیل پیمان گرفت و دوازده بزرگ میان آنان برانگیختیم.

همان گونه جانشینان پیامبر خاتم نیز دوازده نفر و به انتخاب از جانب خداوند باید باشند.((2)) علاوه بر این دسته از روایات، روایات فراوانی از رسول خدا9 نقل شده است که با صراحت نام خلفای دوازده گانه در آنان آمده است.

ص: 171


1- ) مائده، 12.
2- ) علم الیقین فی اصول الدین، ج1، ص546؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج2، ص386.

در این میان مطلبی که در مصداق شناسی و تطبیق مفهومی آن دارای اهمیت است، این نکته است که هرگاه خداوند فردی را به عنوان امام مردم و جانشین پیامبر برگزید، لازمه آن انتخاب این نیست که آن امام و خلیفه حتما باید به حکومت و فرمانروایی دست یابد؛ زیرا به عقیده شیعه، امامت مانند نبوت دارای شئون فراوان است که یکی از شئون آن حکومت و امارت ظاهری بر مردم است و اگر به سبب مانع یا مصلحت، امامی نتواند قدرت و فرمانروایی مردم را در دست بگیرد به منصب امامت و خلافت او هیچ گونه خدشه ای وارد نشده و رهبری الاهی او به قوت خود باقی است؛ زیرا همان گونه که برخی موانع در مسیر رسالت پیامبران و کناره گیری برخی آنان در مدت زمانی به دلیل مصالح موجود، به نبوت آنان لطمه ای نمی زند، در امامت و خلافت نیز اگر کسی از طرف خداوند، به عنوان امام واجب الاطاعت و خلیفه بعد از پیامبر، منصوب گردید در هر حال، فرض واجب الاطاعت بودن او باقی است((1)) و این مبنای امامیه مبتنی بر این است که در اندیشه شیعه امامت و خلافت مساوی با امارت ظاهری نیست.

بر همین اساس گرچه به دلیل ناسپاسی ها و برخی رفتارهای کینه توزانه امت اسلامی، خلفا و امامان دوازده گانه مورد نظر شیعه همیشه از حکومت اجتماعی دور ماندند و تنها نزدیک پنج سال امیرالمؤمنین علیه السلام و حدودا شش ماه فرزندش

ص: 172


1- ) برای تفصیل بیشتر رک: الشافی فی الامامت، ج1، ص139و ج3، ص50 به بعد؛ الانتصار، عاملی، ج8، 61 به بعد؛ شرح منهاج الکرامه، آیت الله میلانی، ج1، ص52 به بعد.

امام حسن مجتبی علیه السلام به قدرت ظاهری دست یافتند و باقی امامان همواره دور از حکومت بودند اما در عین حال آن سلطنت الاهی و هدایت گری آنان همیشه بوده است و هر امامی به مقتضای عصرخود، وظیفه رهبری الاهی و هدایت گرانه خود را انجام داده است؛ زیرا اگر چه نیروهای فشار و قدرت طلبان موفق شدند که قدرت سیاسی، اجتماعی و امارت اسلامی را از آنان بگیرند (به عقیده شیعه) آن منصب الاهی و ولایت مطلقه ای را که خداوند به امامان و جانشینان پیامبرش داده است، هیچ گاه نتوانستند از آنان جدا کنند و هیچ گونه ملازمه ای میان منصب الاهی که خداوند به آنان داده است با منصب و امارت دنیوی وجود ندارد آن گونه که رسول خدا9 نسبت به امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام فرمود:

الحسن و الحسین امامان قاما او قعدا؛((1))

حسن و حسین دو پیشوایند چه قیام کنند چه بنشینند.

و در روایت دیگر

ابنای هذان امامان قاما او قعدا؛((2))

این دو فرزندم امام هستند چه قیام کنند چه بنشینند.

قاضی نورالله تستری پس از نقل این حدیث می نگارد: اصحاب ما از این حدیث استفاده کرده اند که برکنار ماندن امامانی که خداوند

ص: 173


1- ) کراجکی، التعجب، ص52؛ نفحات الازهار، ج4، ص196.
2- ) علل الشرایع، ج1، ص211؛ ارشاد مفید، ص199؛ بحارالانوار، ج44، ص2.

آنان را انتخاب کرده از منصب امارت ظاهری، بر منصب الاهی شان خدشه ای وارد نمی کند.

اذلم یقدح فی النبوة الانبیا تکذیب من کذبهم؛

همان گونه که در نبوت انبیا تکذیب دشمنانشان اشکالی وارد نمی کند.((1))

ب - مصداق شناسی خلفای اثنی عشر نزد اهل سنت

اشاره

از آنجا که ماهیت خلافت در اعتقاد اهل سنت یک مقام اعطایی بشری است، مفهوم و مصداق خلیفه و خلافت در نزد آنان بر مبانی استوار و محکم قرار ندارد، بلکه مفهوم و مصداق خلیفه در مبانی اعتقادی اهل سنت بسیار تحول گرا بوده و از آن ابزارگونه استفاده شده است و هر فرد با هر ویژگی و از هر طریق عرفی و اجتماعی که موفق شود به قدرت اجرایی جامعه اسلامی دست یابد، بدون مانع نام خلیفه بر او گذاشته می شود.

در عین حال نکته ای که باید در این زمینه مورد توجه قرار گیرد، چگونه تطبیق مصداق حدیث اثناعشر است، زیرا این حدیث نزد اهل سنت از شهرت بالایی برخوردار است و به همین دلیل است که آنان نتوانسته اند اصل حدیث یا صحت سند آن را انکار کنند بلکه مجبور شده اند با رویکرد توجیهی برای آن مصادیقی را ذکر کنند که در این زمینه به اقوال زیر اشاره می شود:

1 - ابن جوزی در توجیه حدیث مذکور سه وجه ذکر کرده است.

وجه یکم: در جمله «یکون بعدی» در حدیث،

ص: 174


1- ) الصوارم المهرقه، ص95.

مراد زمان بعد از آن حضرت و اصحاب ایشان است.

لان حکم اصحابه مرتبط بحکمه؛

در واقع آن حضرت خبر داده که بعد از اصحاب او خلافت تبدیل می شود به امارت و پس از آن درباره مصداق می نگارد: عثمان و معاویه و ابن زبیر چون از اصحاب بودند حساب نمی شوند بلکه نخستین خلفای مورد نظر یزید بن معاویه است و آخرینشان مروان بن محمد (حمار) که تا اینجا تعدادشان سیزده نفر است و از میان آنان مروان بن حکم نیز حساب نیست؛ زیرا با وجود رضایت مردم به ابن زبیر، او قدرت را به دست گرفت و به غیر از او باقی خلفا تا آن زمان دوازده نفر می شوند و پس از آن، دوره دیگری از هرج پیش آمد و پیش گویی پیامبر9 تا آن زمان تحقق یافت.

وجه دوم: شاید مراد پیامبر9 از خلفای اثنا عشر دوازده خلیفه است که بعد از وفات مهدی در آخر الزمان ظهور می کنند.

وجه سوم: اینکه پیامبر9 خبر داده که در تمام مدت خلافت تا روز قیامت فقط دوازده نفر روی کار می آیند که به راه حق عمل می کنند حتی اگر روزگار آنان پشت سر هم نباشند یعنی یکی می آید و با عدالت رفتار می کند و او خلیفه است؛ بعد چندین نفر دیگر قدرت را به دست می گیرند و ظلم می کنند و آنان خلیفه نیستند. پس از آن همین گونه بعضی عدالت پیشگان می آیند تا عدد دوازده تمام شود.((1))

ص: 175


1- ) ابوالفرج، عبدالرحمن بن جوزی، کشف المشکل، ج1، ص289 تا 293.

2 - در برخی توجیهات آمده است که مراد حضرت از«یکون بعدی» در این حدیث، همان بعدیّت متصل به خودشان است که این خلفا از ابوبکر آغاز شده و به عمر بن عبدالعزیز ختم می شود و در این میان از جهت عددی تعدادشان چهارده نفر است که خلافت و ولایت معاویهًْ بن یزید و مروان بن حکم چون دارای زمان کوتاه بود و مستقر نشد باقی دوازده نفر می شوند.((1))

3 - شمس الدین عظیم آبادی به نقل از جماعتی از جمله ابن حبان مصداق خلفای اثناعشر را به قرار زیر برشمرده است: 1 - ابوبکر 2 - عمر 3- عثمان 4- علی بن ابی طالب7 5 - معاویه 6 - یزید بن معاویه علیه السلام - معاویهًْ بن یزید 8- مروان بن حکم 9- عبدالملک بن مروان 10- ولید بن عبدالملک 11- سلیمان بن عبدالملک 12- عمر بن عبدالعزیز.((2))

4 - ابن کثیر هم در تفسیر و هم در تاریخ خود می نگارد: معنای این حدیث بشارتی است از جانب پیامبر به وجود دوازده خلیفه صالح، که حق و عدالت به واسطه آنان برپا می شود و لازم نیست که آن دوازده خلیفه پشت سر هم روی کار آیند و چهار خلیفه در آغاز و پس از آن عمر بن عبدالعزیز و برخی از خلفا بنی عباس از مصادیق آن هستند و باقی خلفا دوازده گانه قبل از برپایی قیامت روی کار می آیند

و الظّاهر ان منهم المهدی المبشر به

ص: 176


1- ) فتح الباری، ج13، ص215.
2- ) عون المعبود، ج9، ص216.

فی الاحادیث((1))

5 - ابن حبان یکی دیگر از محدثان اهل سنت در توجیه حدیث می گوید:

«مراد پیامبر در حدیث اثنا عشر این است که اسلام در زمان دوازده خلیفه عزت می یابد و این خبری است درباره آینده از آن حضرت و از دیگران هم نفی خلافت نکرده است.»((2))

6 - هم چنین برخی منابع با مسلم دانستن خلفای اربعه و امام حسن بن علی علیه السلام و معاویه و عبدالله بن زبیر و عمر بن عبدالعزیز و مهدی عباسی که ده نفر می شوند، یازدهمین نفر را مهدی منتظر معرفی کرده اند و نسبت به نفر دوازدهم سکوت کرده اند.»((3))

7 - سیوطی پس از اشاره به اقوال و نظریات فراوان درباره معنای حدیث اثنا عشر نیز به همین نظریه فوق اشاره کرده است.((4))

ص: 177


1- ) تفسیر ابن کثیر، ج2، ص34؛ البدایه و النهایه، ج1، ص177 با اندک تفاوت.
2- ) صحیح بن حبان، ج15، ص42. و در ادامه مصداق خلفا را از ابوبکر تا عمر بن عبدالعزیز حساب نموده است: همان، ص37 تا 41.
3- ) الصواعق المحرقه، ج1، ص55.
4- ) تاریخ الخلفا، ص12.
نقدی بر اندیشه مصداق انگاری اهل سنت

با اندک تأمل در کردار و رفتار افرادی که اهل سنت آنان را به عنوان خلیفه و جانشین پیامبر و حاکم در دین و دنیای مردم ذکر کرده اند، نمی توان از مطالب و پرسش های فراوانی که در این باره وجود دارد دست برداشته و به آسانی آنان را به عنوان خلیفه پیامبر قبول کرد که به نمونه هایی از آن پرسش ها اشاره می شود:

1 - تفاوت روش ها و نتایج: توجه به این نکته اساسی اهمیت دارد که همه آن دسته از دانشمندان اهل سنت که درباره حدیث اثناعشر دست به توجیه زده اند؛ به اتفاق به دنبال این هستند که برای حدیث یاد شده از خلفای مورد اعتقاد خودشان مصداق تعیین کنند؛ اما از جهت روش بحث و نتایجی که به دست آورده اند دارای تفاوت های اساسی هستند که برای هیچ کس در این زمینه اطمینان حاصل نشده و همواره جای این سؤال باقی است کدام روش های طی شده و مصادیق گوناگون را باید پذیرفت؟((1))

2 - تفاوت در ویژگی ها: همان گونه که قبلاً نگارش یافت، در حدیث اثناعشر، قوام و عزت دین و عزت امت اسلامی به وجود خلفای اثناعشر ذکر شده است و در رابطه به توجیهات دانشمندان اهل سنت و خلفای مذکور جای این سؤال باقی است که آیا قوام و عزت دین و امت اسلامی به واسطه خلفای مذکور، به ویژه اینکه بیشتر خلفا از

ص: 178


1- ) برای دست یابی بهتر به این تفاوت ها یکبار دیگر به آراء نگارش یافته با دید نقد گرایانه بنگرید تا بهتر به مطلب پی برده شود.

دودمان بنی امیه است. حفظ شد؟ و این در حالیست که درمنابع اهل سنت درباره خلفا بنی امیه تصریح شده است که پیامبر9 فرمود: بعد از من کسانی روی کار می آیند که آنان نماز را از بین می برند.

و قد وقع هذا فی زمان بنی امیه

یعنی این حدیث در زمان خلافت بنی امیه تحقق یافت؛

زیرا آنان حقیقت نماز را از بین بردند.((1)) برخی دیگر نیز در این باره این چنین تصرح کرده اند:

کان إمراء بنی امیه او اکثرهم یصلون الجمعة عند الغروب؛((2))

تمام امرای بنی امیه یا بیشتر شأن نماز جمعه را هنگام غروب به جا می آوردند.

حال خلفایی که حتی نسبت به نماز که از مهم ترین فروعات اسلامی و شعار دین داران است این گونه دستبرد بزنند، چگونه می توان گفت که اسلام و امت اسلامی در دوران آنان به عزت رسید؟ و مهم تر از همه اینکه بیشتر این توجیه گران، یزید بن معاویه را یکی از خلفای دوازده گانه به حساب آورده اند. حال چگونه می توان آن ویژگی های خلیفه اسلامی را که عزت اسلام در دست اوست با کردار ظالمانه یزید که امام حسین علیه السلام ، ریحانه رسول خدا9 را به شهادت رسانید و

ص: 179


1- ) شرح النووی علی صحیح مسلم، ج2، ص444.
2- ) الاستذکار، ج1، ص79.

خاندان پیامبر9 را اسیر کرد و پس از آن در برخورد با مردم مدینه در کنار قبر پیامبر9 بدترین فاجعه را به وجود آورد و در ادامه برای تکمیل حلقه های رفتار جنایت کارانه خود در برخورد با فرزند زبیر خانه کعبه را به منجنیق بست و خرابی هایی را به وجود آورد، تطبیق نمود؟((1))

هم چنین در بسیاری از این توجیهات چندین نفر از مروانیان به عنوان مصداق خلفای اثناعشر ذکر شده اند این در حالیست که در سیره حکومتی آنان، جز اسلام ستیزی چیز دیگری نمی توان جست تا جایی که احمد امین مصری درباره مروانیان می نگارد:

مروان بن الحکم اموی و شیعته هدمو کل ما بناه الاسلام من قبل؛((2))

مروان فرزند حکم اموی و پیروانش تمام آنچه را اسلام پیش از آنان بنیانگذاری کرده بود از بین بردند.

اگر با دید انصاف و رویکرد دینی به سیره حکومتی خاندان مروان نگریسته شود، چگونه کسی می تواند جرئت کند که آنان را از مصادیق خلفای اثنا عشر برشمارد در حالی که در نظر رسول خدا9 خلافت آنان اهمیت فراوان داشته و بارها برای امت اسلامی خبر داده و اتمام حجت کردند؟

3 - زندگانی بدون امام: یکی از خصوصیت های دیگری که از حدیث اثنا عشر و نیز احادیث دیگر مانند:

ص: 180


1- ) سیوطی، تاریخ خلفا، ص209.
2- ) فجر الاسلام، ص254.

«من مات و لم یعرف امام زمانه و...»((1))

به دست می آید این مطلب مهم است که خلافت مربوط به تمام امت اسلامی است و تا قیامت برپا نشده، خلافت باقی است و بر مردم نیز لازم است که آنان را شناخته و از آنان پیروی کنند. حال در این توجیهات مذکور غالبا عمر بن عبدالعزیز متوفای 101، ((2)) آخرین خلیفه دوازده گانه به حساب آمده است. در برخی توجیهات با گزینش افرادی از بنی امیه و بنی عباس تعداد خلفا همانند کلاف سردرگمی شده است که هیچ کس در آن نمی تواند به هدف معین دست یابد. به هر حال در همه این توجیهات جای این سؤال است که در زمان نبود خلیفه، امت اسلامی چه وظیفه ای دارند؟ آیا ضرورت وجود خلیفه را در هر زمان منکر شویم یا اینکه بگوییم امت اسلامی بدون امام به گمراهی کشیده شده و در نتیجه بدون شناخت امام با مرگ جاهلی از دنیا رفته است؟

4 - تعارض با روایات دیگر: ما در منابع شیعی، روایات فراوانی داریم که در آنان مصادیق خلفای اثنا عشر با مشخصات و نام افراد از خاندان پیامبر9 معرفی شده است که نمونه های آن ذکر شد و این روایات مبنای اعتقادی شیعه در امامان دوازده گانه اهل بیت است و در نتیجه مصادیق اهل سنت با آن روایات در تضاد آشکار قرار دارد.

ص: 181


1- ) شرح مقاصد، ج5، ص239؛ بحار، ج32، ص 331 و...
2- ) تاریخ خلفا، سیوطی، ص264.

جایگاه اطاعت از خلفا نزد اهل سنت

دانشمندان اهل سنت برای موجه جلوه دادن شخصیت و مقام خلفای مورد اعتقادشان روایاتی را ذکر کرده اند که بر اساس آن روایات، فردی که به وسیله ی مسلمانان یا به هر نحو دیگر به خلافت انتخاب می شود مجاز است هر کاری انجام دهد و بر مسلمانان واجب است در هر وضعیتی از او فرمانبرداری کنند و جایز نیست که با آنان از در مخالفت برخواسته و بر وی شمشیر بکشند که به نمونه هایی از آن روایات اشاره می کنیم:

محدث بزرگ اهل سنت مسلم بن حجاج قشیری و دیگران از حذیفهًْ بن یمان نقل کرده اند که پیامبر9 فرمود:

«یکون بعدی ائمة لا یهتدون بهدای و لا یستنون بسنتی فیهم رجال قلوبهم کقلوب الشیاطین فی جثمان انس قال قلت کیف اصنع یا رسول الله ان ادرک ذالک قال تسمع و تطیع للامیروأن ضرب ظهرک واخذ مالک فاسمع و اطع»؛((1))

«پس از من پیشوایانی خواهند آمد که نه در راه من قدم بر می دارند و نه به روش من عمل می کنند در میان ایشان مردانی برخواهند خاست که پیکرشان پیکر آدمی ولی قلبشان قلب شیطان است. من (حذیفه) پرسیدم: ای فرستاده خدا اگر آن زمان را درک

ص: 182


1- ) صحیح مسلم، ج6، ص 20 باب لامر بلزوم الجماعة؛ کنز العمال، ج11، ص223؛ المعجم الاوسط، طبرانی، ج3، ص190 با اندک تفاوت در متن حدیث.

کنم تکلیف چیست؟ حضرت فرمود: مطیع و فرمانبردار پیشوا باش اگر چه پشتت را با تازیانه بکوبد و مالت را ببرد، تو باید فرمان ببری و گوش به فرمان باشی.»

هم چنین از ابن عباس نقل شده است که پیامبر9 فرمود:

من رأی من امیره شیئا یکرهه فلیبصر فانه من فارق الجماعة شبرا فمات میتة الجاهلیة؛((1))

اگر کسی از پیشوایش چیزی ناخوشایند ببیند باید صبر کند؛ زیرا اگر به اندازه یک وجب از جماعت مردم دور شود و در آن حال بمیرد مرده اش، مردۀ جاهلیت است.

در حدیث دیگری از ابن عباس به همین مضمون نقل شده که پیامبر9 فرمود:

من کره من امیره شیئا فلیصبر علیه فانه لیس احد من الناس خرج من السلطان شبراً فمات علیه الا مات میتة الجاهلیة؛((2))

کسی که از فرمانده اش کردار ناپسند ببیند باید بردباری کند، زیرا بر هیچ کسی از مردمان روا نیست که از پادشاه خود سرپیچی کند و اگر چنین

ص: 183


1- ) صحیح مسلم، ج6، ص22؛ سنن دارمی، ج2، ص241؛ بیهقی، سنن الکبری، ج12، ص293؛ بخاری، ج8، ص88.
2- ) صحیح مسلم، ج6، ص22؛ صحیح بخاری، ج8، ص87.

کند با مرگ جاهلی مرده است.

هم چنین در حدیث دیگر از عرباض بن ساریه نقل کرده است که در صبحگاهی رسول خدا9 بعد از ادای نماز ما را موعظه و نصیحت کرد که در اثر آن چشم های ما پر از اشک و قلب های ما به تپش در آمد و در ادامه فرمود:

اتقوالله و علیکم بالسمع و الطاعة و ان کان عبدا حبشیا و انه من یعشی منکم بعدی فسیری اختلافا کثیرا فعلیکم بسنتی وسنة الخلفا من بعدی الراشدین المهدیین و ایاکم و محدثات الامور فان کل بدعة ضلالة؛((1))

تقوای الاهی را پیشه دارید و بر شما باد بر شنیدن و فرمان برداری اگر چه عبد حبشی باشد و هر کس از شما بعد از من زنده بماند پس به زودی اختلافات فراوان را خواهد دید. بر شما باد که به سنت من و سنت جانشینان راه یافته و هدایت کننده من عمل کنید و بپرهیزید از ایجاد مسیرهای جدید که هر بدعت گمراهی است.

بر اساس همین روایات است که در دیدگاه اهل سنت، عدالت در خلیفه شرط نبوده و هرگونه فسق و فجور خلیفه، او را از خلافت اسلامی بر کنار نمی کند و بر مردم اطاعت و فرمان برداری از او

ص: 184


1- ) المعجم الکبیر، طبرانی، ج18، ص246؛ صحیح، ابن حبان، ج1، ص179.

واجب است.((1))

یکی از نویسندگان معاصر اهل سنت نیز از همین روایات و روایات مشابه، صحت خلافت خلفا و لزوم پیروی از آنان را استفاده نموده است.((2))

روایات معارض

دربرابر روایات پیشین مبنی بر اطاعت از خلفا، روایات دیگری در منابع اهل سنت نقل شده است که تأکید بر پیروی نکردن از حاکمان ظالم و ستمگر کرده است.

در حدیثی از جابر بن عبدالله انصاری نقل شده که پیامبر9 با کعب بن عجره سخن از امرای سفها به میان آورد و کعب بن عجره ازحضرت سؤال که مراد از امرای سفها چیست؟ حضرت فرمود:

امراء یکونون من بعدی لا یقتدون بهدای و لا یستنون بسنتی فمن دخل علیهم و صدقهم بکذبهم و اعانهم علی ظلمهم فاولئک لیستومنی و لست منهم و لا یردون علی حوضی و من لم یدخل علیهم و لم یصدقهم بکذبهم و لم یعنهم علی ظلمهم فاولئک منی و انا منهم و سیردون علی حوضی؛((3))

فرمانروایان پس از من که نه در راه من قدم بر می دارند و نه به روش من عمل می کنند پس هر کسی همراه آنان شده و دروغهای آنان را تصدیق نماید

ص: 185


1- ) شرح النووی علی صحیح بن مسلم، ج12ف ص229؛ شرح عقائد نسفی، ص185.
2- ) حسن بن فرحان، المالکی، نحو انقاذ تاریخ اسلامی، ص122.
3- ) المصنف، عبدالرزاق، ج11، ص246؛ تحفته الاحوذی، ج6ف ص444؛ صحیح ابن حبان، ج1ف ص372؛ کنز العمال، ج6، ص71.

یا آنان را در ظلم شأن یاری رساند پس آنان از من نیستند و من از آنان نیستم و از حوض من بهره ای ندارند اما کسانیکه آنان را همراهی نکرده و دروغ آنان را تصدیق نکنند و در ظلم شان یاری نرسانند آنان از من هستند و من از آنان و به زودی بر حوضم وارد می شوند.

با دقت در این روایت و روایات پیشین به دو وجه، یکی اشتراک و دیگری افتراق بر می خوریم:

الف - وجه اشتراک: در هر دو دسته از روایات تصریح شده است که بعد از آن حضرت، خلفا و فرمانروایانی بر روی کار می آیند که مسیر آنان جدا از مسیر هدایت گرانه پیامبر است.

ب - وجه افتراق: در روایات قبلی پیروی مطلق خواسته شده ودر این روایت پیروی نکردن از خلفا و امرا جور خواسته شده است. در اینجا شایسته بود که اهل سنت محتوای هر دو دسته از روایات را با مبانی اصیل اسلام سنجیده و راهی را برگزینند که از کشیده شدن جامعه دینی و حکومت اسلامی به سوی ظلم گرایی و خودسریهای حاکمان جلوگیری می کردند؛ زیرا در روایات اهل سنت به وفور آمده است که پیامبر9 فرمود:

من امرکم من الولاة بمعصیة فلا تطیعوه؛((1))

هر کدام از والیان شما را امر به انجام معصیت کند از او اطاعت نکنید.

و نیز فرمود:

ص: 186


1- ) کنز العمال، ج6، ص67.

انما الطاعة فی معروف؛((1))

همانا فرمانبرداری تنها در معروف لازم است.

تحلیلی بر آنچه گذشت

با دقت و تحلیل منصفانه نسبت به آنچه از اهل سنت درباره مصداق و اطاعت از خلیفه نگارش یافت، می توان به مباحث ذیل به عنوان شاخصه های فکری اهل سنت درباره خلافت اسلامی اشاره کرد:

1 - بنا به عقیده اهل سنت اصل مشروعیت خلافت پس از رسول خدا9 هیچ گونه ارتباطی با خداوند ندارد بلکه مشروعیت آن از طرف مردم تعیین می شود.

2 - خلیفه از جهت اعتقادی و تعامل اجتماعی به عنوان خلیفه رسول الله واجب الاطاعت و دارای حق ولایت و تصرف در امور مردم پس از رسول اکرم صلی الله علیه و آله است.((2))

3 - اهل سنت در مصداق شناسی و تطبیق مفهوم خلافت بر افراد، مسیری حداقلی و سیر نزولی را پیموده است که برای خلیفه نه عصمت شرط شده است و نه علم برتر از دیگران و صرفا علم در حد اجتهاد کافی است و هم چنین در اعتقاد اهل سنت عدالت در خلیفه شرط نیست بلکه او در اجرای قوانین و امنیت اجتماعی سعی می کند قوانین را عادلانه اجرا کند و بر تاکتیکهای

ص: 187


1- ) همان، ج5، ص791.
2- ) برای دست یابی به این مطلب رک: شرح عقائد نسفیه، ص229؛ مقدمه ابن خلدون، ص204؛ فیض القدیر، ج1، ص242؛ ابکار الابکار فی اصول الدین، ج3، ص416.

جنگی و اداره لشکریان وقوف داشته باشد.((1))

حال با توجه به آنچه ذکر شد، بزرگترین مشکلی که در اندیشه اهل سنت وجود دارد، ناسازگاری میان مفهوم خلافت با قید واجب الاتباع و حق تصرف ولایی داشتن در امور مردم با آن مصادیق است که آنان بدون هیچ گونه قید و الزاماتی مانند داشتن حق مشروعیت و تأیید الاهی، عصمت، علم برتر از باقی امت و... عقیده به خلافت آنان دارند.((2))

بازخوانی تحول تاریخی مفهوم خلافت در عرف سیاسی و اعتقادی مسلمانان

به لحاظ تاریخی پیدایش اختلاف در مسئله امامت و خلافت از همان زمان رحلت رسول اکرم صلی الله علیه و آله آغاز شد.

یکی از نویسندگان معاصر با بر شمردن خلافت به عنوان نخستین مسئله ی اختلاف برانگیز میان مسلمانان می نگارد: پس از رحلت رسول خدا9 امت اسلامی درباره تصاحب جانشینی آن حضرت به سه گروه تقسیم شدند:

الف - انصار که به دلیل یاری رساندن به پیامبر و یاران آن حضرت و نیز کمک به پیشرفت دین ادعا داشتند که خلافت حق آنان است؛ زیرا رسول خدا9 در حالی از دنیا رفت که از انصار راضی بود.

ب - گروهی از مهاجران که خود را از

ص: 188


1- ) ماوردی، الاحکام السلطانیه، ص10؛ باقلانی، تمهید الاوائل، ص471.
2- ) بحث تکمیلی بعداً در بحث تحولات تاریخی مفهوم خلافت خواهد امد.

مسلمانان آغازین و اقوام پیامبر می دانستند و در نهایت پس از گفت و گوهایی میان این دو گروه در سقیفه کار به نفع مهاجران خاتمه یافت و ابوبکر خلیفه شد.

ج - گروه سوم نیز علی علیه السلام و عده ای از بنی هاشم و گروهی دیگر از اصحاب بودند. علی علیه السلام و اصحابش که مشغول تجهیز بدن مبارک پیامبر بودند، وقتی از بیعت با ابوبکر آگاه شدند به خلافت ابوبکر رضایت نداند. در ادامه ادعای گروه انصار خوابید اما دو گروه دیگر یعنی طرفداران ابوبکر و طرفداران علی در طول تاریخ با شدیدترین جدال ها باقی ماندند.((1))

حقیقتا آن گونه که از این گزارش به دست آمد امر خلافت نخستین چیزی بود که سبب نزاع میان مسلمانان شد؛ اما پس از آن هم همیشه این نزاع ادامه یافت و سبب پیدایش فرقه های مذهبی و سیاسی گردید که در این زمینه اگر نیک نگریسته شود، مفهوم خلافت در طول تاریخ مورد سوء استفاده ها یا بی مهری هایی شده است که مناسب است از دو منظر شیعه و سنی بررسی شود:

تحول مفهوم خلافت در حیات تاریخی تشیع

همان گونه که در تعریف خلافت اشاره شد، به عقیده شیعه خلافت یک مقام و منصب الاهی است و از لحاظ تاریخی هم این مطلب مسلم است که پیروان علی علیه السلام در طول تاریخ این عقیده را داشته و برای حفظ این عقیده دوره های محنت زا و غم انگیزی را در طول حیات سیاسی و اجتماعی خود

ص: 189


1- ) احمد امین، فجر الاسلام، صص252 تا 253.

پیموده اند. نویسندگان ملل و نحل به اتفاق نگاشته اند که شیعیان علی بن ابی طالب علیه السلام همواره در دوره خلفای راشدین و پس از آن، در دوره خلافت بنی امیه و بنی عباس به عنوان یک نیروی مخالف شناخته شده و معروف بودند که آنان این گونه خلافت را که تنها خاستگاه مردمی دارد، مشروع ندانسته و طبیعتا آنان، خلفا را غاصبانی می دانستند که به ناحق خلافت الاهی اهل بیت پیامبر9 را به دست گرفته اند((1)) و در این میان توجه به این نکته ضرورت دارد که کناره گیری و داخل نشدن به کارهای حکومتی خلفای جور نه خواست امامان شیعه و پیروان آنان بود و نه خواست خلفا. خواست امامان شیعه نبود؛ زیرا امامان معصوم شیعه هر کدام همکاری با خلفای جور را نوعی کمک به دوام حکومت آنان و تأیید کردار ظالمانه آنان می دانستند و از طرف دیگر خلفا نیز هیچ گاه همکاری امامان شیعه و پیروان آنان را به نفع خود ندانسته و شدیدا با عقیده آنان که امامت را منصب الاهی می دانستند مبارزه می کردند.

بر این اساس بود که امامان شیعه و یاران آنان با زیرکی و احتیاط تمام، مفهوم الاهی بودن خلافت را با سختی های فراوان حفظ کردند که در این زمینه اگر با رویکرد تاریخی و تحلیلی نگریسته شود، امامان شیعه و نیز پیروان خاص آنان در هر عصر از درون و بیرون با چالش های فکری، سیاسی و اجتماعی روبه رو بودند. از

ص: 190


1- ) ملل و نحل، شهرستانی، ج1، ص131؛ شیخ مفید، اوائل المقالات، ص37؛ ابن حزم اندلسی، الفصل فی الملل و الهوا و النحل، ج2، ص270.

درون، انشعابات افراد کم ظرفیت شیعی که اعتقاد به خلافت الاهی علی علیه السلام و پس از ایشان دو فرزندش امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام داشتند اما پس از آن سه بزرگوار نتوانستند این مسیر را ادامه دهند و از اندیشه اصیل تشیع که عقیده به خلافت نه نفر از فرزندان معصوم امام حسین علیه السلام داشتند، جدا شدند و فرقه هایی مانند کیسانیه را در عصر امام سجاد علیه السلام به وجود آوردند((1)) و پس از آن انشعاب زیدیه در زمان صادقین((2)) و نیز پیدایش گروه اسماعیلیه با زیر مجموعه هایش پس از درگذشت امام صادق علیه السلام در سال 148 به وقوع پیوست.((3)) این انشعابات داخلی در زمان باقی امامان نیز ادامه داشت که به نحوی چالشی درونی برای حفظ خط فکری که امامان شیعه به دنبال حفظ آن بودند، و در کنار آن چالش های داخلی، منازعات سیاسی و فشار های ستیزه جویانه حاکمان با امامان شیعه و پیروان شان محافظت و پاسداری از تعلیمات اصیل اسلامی از جمله حفظ اعتقاد به منصب الاهی بودن خلافت و امامت که لبه ستیز خلفای نام نهاده شده ی اسلامی با آن اندیشه و تفکر الاهی بود، کار را برای امامان و پیروان شان سخت تر کرده بود. در حقیقت از نظر تاریخی موضع گیری با تفکر نص گرایی و منصب الاهی دانستن خلافت و جانشینی پس از رسول اکرم صلی الله علیه و آله از همان زمان تشکیل سقیفه آغاز شده بود. به نقل احمد امین از همان زمان عده ای از پیروان علی علیه السلام مانند عمار، سلمان فارسی، اباذر، جابر بن

ص: 191


1- ) ملل و نحل شهرستانی، ج1، ص131؛ ابن حزم، الفصل، ج5، ص35؛ الکسانیه فی تاریخ والادب، ص265.
2- ) ابوزهره، الامام الزید، ص47؛ ملل و نحل شهرستانی، ج1، ص139؛ فرق الشیعه، نوبختی، ص52
3- ) فرق الشیعه، ص67.

عبدالله انصاری، عباس و فرزندان، ابی بن کعب و... در برابر تفکر انتخابی بودن خلیفه که در سقیفه انجام شد به مخالفت برخواسته و در همان زمان به علی علیه السلام لقب وصی را داده، می گفتند او از طریق نص به این منصب برگزیده شده است.((1))

پس از آن نیز همواره جریان نص گرایی در معرفی جانشین پیامبر با استناد به روایات ادامه داشت که در اینجا غزالی یکی از دانشمندان اهل سنت به جمله ای جالب اشاره کرده است. او پس از گفتار درباره منشأ پیدایش خلافت وقتی به جریان نص گرایی می رسد درباره خطبه غدیر می نگارد:

و اجمع الجماهر علی متن الحدیث من خطبته فی یوم عید غدیر خم...و هو یقول من کنت مولاه فعلی مولاه - فقال عمر بخ بخ یا ابالحسن لقد اصبحت مولای فهذا تسلیم و رضا و تحکیم ثم بعد لهذا غلب الهوی لحب الریاسة و حمل عمود الخلافة؛((2))

«اجماع دارند بزرگان بر متن حدیث از خطبه ای که در روز عید غدیر خم ایراد شد که ایشان (پیامبر) فرمود: هر کس را من مولای اوبودم پس از من علی علیه السلام مولای اوست. و از آن عمر گفت: مبارک باد مبارک باد ای اباالحسن که مولای من و مولای دیگران شدی. پس این گفتار عمر تسلیم بود و رضایت داشت. پس از آن هوای نفس و ریاست

ص: 192


1- ) احمد امین، فجر الاسلام، ص267.
2- ) مجموعة الرسائل الامام غزالی، ص453، رساله سر العالمین.

طلبی بر او غلبه کرد و او پایه های خلافت را بردوش گرفت.»

که در حقیقت اعتراف این دانشمند اهل سنت منصفانه ترین گفتاری است که در عمل کرد تمام خلفا تطبیق شده و هر یک از آنان چه در زمان بنی امیه و چه در زمان بنی عباس به دلیل ریاست طلبی و هوای نفس در برابر امامان از اهل بیت قد برافراشتند و آنان را از حقشان محروم کردند.

در عصر خلافت امویان، از همان آغاز خلافت، معاویه میزان مقبولیت علی علیه السلام را در میان پیروانش می دانست و دریافته بود که اعتقاد پیروان علی علیه السلام به آن حضرت به انگیزه دینی و مذهبی استوار بوده و ایشان را دارای منصب و مقام الاهی می دانند، در مبارزه با آن حضرت با جدیت تمام برخواسته و از میان تمام مخالفان خود با ایشان مبارزه جدی تری را آغاز کرد. صف آرایی های نظامی، ترویج لعن و نفرین به آن حضرت در خطبه های نماز جمعه و... همه پایه ریزی پروژه ای بود که برای کوبیدن شخصیت امیرالمؤمنین علیه السلام و جدا کردن مردم از خاندان پیامبر9 بنا نهاده شده بود و پس از وی باقی خلفای بنی امیه از روش و سیاست او با شدت تمام پیروی کردند و در همین راستا فرزند امیرالمؤمنین علیه السلام امام حسین علیه السلام توسط فرزند معاویه، یزید، به شهادت می رسد. تفکر و اندیشه امامیه در آن زمان چنان مجرمانه بود که اگر به کسی زندیق می گفتند بهتر از این بود که به او شیعه

ص: 193

بگویند.((1)) پس از فروپاشی بنی امیه، بنی عباس نیز روش ستیزه جویانه در برابر امامان شیعه و پیروانشان انتخاب کردند. هر چند آنان در ابتدا با همراهی شیعیان بر ضد بنی امیه قیام کرده بودند، اما پس از دست یابی به خلافت روشی بدتر از بنی امیه را در مبارزه با شیعیان وامامانشان پیش گرفتند((2)) و بسیار جالب است که آنان برای مبارزه عینی با تفکر امامان شیعه در بحث خلافت، خود را همواره خلیفهًْ الله مطرح می کردند.((3))

بنابراین حفظ اعتقادات اصیل اسلامی از جمله عقیده به منصوصیت جانشینان پیامبر9، به دلیل حساسیت ویژه خلفا در برابر امامان شیعه و پیروانشان، در طول تاریخ بسیار مشکل و خطر آفرین بوده است و امامان شیعه که وظیفه اصلی شان امامت و هدایت مردم بوده است با موانع و چالش های فراوان روبه رو بوده اند ولی آنان هر کدام با زیرکی تمام، راهکارهایی را طبق مصلحت و اقتضای زمان امامت شان برگزیده بودند و از آموزه های اصیل اسلام پاسداری می کردند که در این میان یکی از بزرگترین دستاورد های اعتقادی و عملی امامان شیعه و شاگردان ویژه آنان، حفظ اعتقاد به مفهوم و مصداق امامان دوازده گانه منصوب از جانب خداوند بوده است که می توان از ثمره عینی و

ص: 194


1- ) احمد امین، فجر الاسلام، ص275؛ مروج الذهب، ج3، ص75 به بعد.
2- ) احمد امین، فجر الاسلام، ص274.
3- ) حاتم قادری، تحول مبانی مشروعیت خلافت از آغاز تا فروپاشی عباسیان، ص72.

نماد فکری آن، شیعیان اثنا عشری را نام برد که این عقیده با عبور از موانع بازدارنده و فضاهای تاریک درونی وبیرونی در طول تاریخ موفق شد اندیشه ای را در جهان عرضه کند که با آموزه ها و روایات رسول اکرم صلی الله علیه و آله موافق است.

پیدایش اعتقاد به مفهوم و مصداق خلفای اثنا عشر

در منابع قدیم و جدید که درباره ملل و نحل نگارش یافته است، در بخش معرفی عناوین شیعه و امامیه به واژه «اثنا عشریه» بر می خوریم که در معرفی آن این چنین آمده است: شیعه اثناعشریه گروهی هستند که عقیده دارند علی بن ابی طالب علیه السلام با نص به عنوان خلیفه بلافصل پیامبر9 معرفی شده است و پس از ایشان یازده نفر از فرزندانش به عنوان امامان منصوص و واجب الاطاعت هستند که دوازدهم آنان به عنوان مهدی در حال غیبت به سر می برد.((1))

حال در اینجا به تناسب بحث مفهوم شناسی و تطبیق مصداقی آن، مهم ترین سؤال این است که اعتقاد به این مفهوم و مصداق، (یعنی حصر مفهوم خلافت و امامت به دوازده نفر)، از چه زمان پیدا شده است و اهمیت این امر در این است که تاریخ پیدایش باقی فرق منسوب به شیعه مانند کیسانیه، زیدیه، اسماعیلیه و واقفیه در اصطلاحات ملل و نحل نگاران روشن است که در دوره معین ظهور کرده است و اما نسبت به اثنا

ص: 195


1- ) ملل و نحل شهرستانی، ج1، ص150؛ مقدمه ابن خلدون، ص215؛ احمد امین، فجر الاسلام، ص272.

عشری جای این سؤال است که آیا این عقیده بعد از تکمیل عدد دوازده امام، یعنی دوره امامت امام عصر، پیدا شد یا اینکه از همان دوره نخستین امامت امام علی علیه السلام اعتقاد به مفهوم و مصداق این عدد وجود داشت و پیروان علی از همان زمان این سلسله را می دانستند؟

در این زمینه یکی از مستشرقان به نام اتان کولبرگ در مقاله ای با عنوان «از امامیه تا اثناعشریه» تفکر و اندیشه اثناعشریه را یک پدیده نوظهور دانسته است((1)) و از برخی منابع استفاده می شود که در ابتدا واژه امامیه بر مجموعه فرقه های زیدیه، اسماعیلیه و اثناعشریه به کار می رفته است.((2)) در منابع فراوان واژه «امامیه» را مخصوص شیعیان اثناعشری دانسته است. ابن خلدون در این زمینه می نگارد:

و اما الاثناعشریه فربما خَصُّو باسم الامامیه

و پس از آن نام هر یک از امامان شیعه اثناعشری را می شمارد.((3))

بعضی از اهل سنت ادعا کرده اند که اعتقاد به ائمه اثنا عشر از قرن چهارم به وجود آمده است((4)) که در پاسخ به این ادعا باید به گفت:

اصولا در شناخت هر اندیشه و تفکری باید میان

ص: 196


1- ) فصلنامه پژوهشی دانشگاه امام صادق، سال اول، شماره2.
2- ) احمد امین، فجر الاسلام، ص273؛ سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج1، ص21.
3- ) مقدمه ابن خلدون، ص215.
4- ) الشبهات و الردود، ج1، ص14.

دو گزینه اصطلاح شناسی و پیشینه مفاهیم اعتقادی تفکیک قائل شد؛ زیرا بسیارند مفاهیم و اعتقاداتی که به دلیل تقیه از دشمنان یا به دلیل اغراض سیاسی و مذهبی، خود دارندگان آن عقیده سعی می کنند از افشا شدن اسم رسمی و بازاری شدن آن عقیده خودداری ورزیده و برای افراد خاص به عنوان اسرار بازگو نمایند.

بر این اساس نسبت به واژه اثناعشری از جهت اصطلاح شناسی و رسمیت یافتن در آثار فرقه نگاران می توان این نظریه را پذیرفت که این اصطلاح از زمان امامت امام دوازدهم به بعد میان نویسندگان رایج شده است؛ اما از جهت پیشینه اعتقادی و بازگوشدن مفهومی، نمی توان این نظریه را پذیرفت که عقیده به امامت امامان دوازده گانه نیز در آن زمان پیدا شده است؛ بلکه با توجه به این مطلب که شیعیان حقیقی علی بن ابی طالب علیه السلام ، که امامت و خلافت بلافصل آن حضرت را با نص از رسول اکرم صلی الله علیه و آله می دانستند، هیچ گاه قانع بر این نبودند که نسبت به امامان و پیشوایان بعد از آن حضرت ساکت بمانند و بسیار طبیعی به نظر می رسد که آنان نسبت به امامان بعدی و تعداد آنان نیز سؤالاتی را مطرح کنند که در این زمینه، هم خود امامان در هر عصر و هم روایات فراوانی که از رسول اکرم صلی الله علیه و آله درباره تعداد امامان وجود داشت، می توانست برای شیعیان همان گونه که مسئله جانشینی علی را حل کند مسئله امامان بعد از ایشان را نیز حل کند.

در این زمینه روایات مشهور اثناعشر که در

ص: 197

منابع شیعه و سنی مشهور است((1)) و نیز روایات مشهور صحیفه از جابر بن عبدالله انصاری که در نزد حضرت زهرا3 موجود بود و در آن نام هر یک از دوازده امام و نام مادران شان نوشته شده بود((2)) و نیز حدیث معروف جابر از رسول خدا9 در تفسیر آیه اولی الامر که در آن حدیث رسول خدا9 اولی الامر را با دوازده جانشین خود که مطابق با عقیده اثناعشری است تطبیق کرده است((3)) و روایات فراوان دیگر که در آنان واژگان امام((4)) یا دوازده خلیفه با صراحت ذکر شده است.((5))

در منابع کلامی شیعه در این زمینه آمده است که روایات اثبات ائمه دوازده گانه مورد اعتقاد شیعه با سند متواتر به پیامبر می رسد.((6))

ناشی اکبر، که جزو نخستین فرقه نگاران اهل سنت است، می نگارد: «پس از کشته شدن علی علیه السلام شیعیان به سه دسته تقسیم شدند: دسته یکم: کسانی که به مرگ آن حضرت یقین کرده و معتقد بودند امام پس از او حسن بن علی است و اعتقاد داشتند که پیامبر امامت او را همانند امامت پدرش با صراحت بیان داشته است؛ اینان همان کسانی هستند که به تسلسل رشته امامت معتقد

ص: 198


1- ) کشف الغمه، ج1، ص56؛ حق الیقین، ج1، ص195 به بعد؛ معجم الکبیر طبرانی، ج2، ص277؛ مسند احمد، ج5، ص106؛ فتح الباری، ج 13، ص211.
2- ) الاحتجاج طبرسی، ج2، ص292؛ ملحقات احقاق الحق، ج12، ص17؛ بحار الانوار، ج36، ص196.
3- ) کمال الدین صدوق، ص253؛ ینابیع المودت، ج3، ص399.
4- ) نمونه هایی در فصل یکم این اثر نقل شده است.
5- ) در پایان این فصل نمونه هایی از آن روایات ذکر خواهد شد.
6- ) علامه حلی، مناهج الیقین فی اصول الدین، ص328؛ المنقذ من التقلید، ج 2، ص369.

بوده و به وصیت متوالی پیامبر درباره امامان پایبندند. این گروه معتقدند تا دنیا برقرار است، پس از هر امامی امام دیگر لازم است و بعد از وصی وجود وصی دیگر ضروری است و پیامبر اسامی و صفات تمامی امامانی که پس از علی از نسل او تا روز قیامت خواهند آمد را بیان کرده است.((1))

نکته مهم در این گزارش این است که یک نویسنده سنی که در حدود قرن دوم و سوم می زیسته است، وجود اعتقاد به امامان دوازده گانه را از زمان نخستین امام شیعیان گزارش کرده است.

مهم تر از همه، وجود روایات فراوان درباره مهدی موعود از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و امامان معصوم: می باشد که با توجه به این روایات، شیعه و سنی این امر را مسلم می دانستند که پایان این جهان به وسیله ی مهدی موعود اداره می شود و دین با آن حضرت که از خاندان پیامبر9 است، تکمیل می گردد.((2))

در بسیاری از این روایات تصریح شده است که آن مهدی موعود، دوازدهمین پیشوا از خاندان پیامبر9 است.((3)) این مسلم است که پس از بازگو شدن مهدی4 به عنوان دوازدهمین پیشوا، هر شخصی به ویژه شیعیان و معتقدان به امامت منصوصه خاندان پیامبر9 برای شناخت امامان قبل از

ص: 199


1- ) فرقه های اسلامی و مسئله امامت، ص 41.
2- ) المستدرک علی الصحیحین، ج4، ص558؛ عقد الدرر، ص215؛ الدرر المنثور، ج6، ص56.
3- ) فرائد السمطین، ج2، ص133؛ ینابیع الموده، ج3، ص285؛ کفایة الاثر، خزاز قمی، ص85؛ بحار الانوار، ج51، ص216 به بعد.

ایشان نیز اقدام کرده و راضی نمی شدند که دراین میان خلا در تسلسل امامان دوازده گانه به وجود آید و اعتقاد به موعود گرایی از نظر تاریخی همیشه به ویژه در زمان خلافت بنی عباس چنان قطعی و مسلم بوده است که در طول تاریخ افرادی ادعای مهدویت کرده و ادعا می کردند که آنان منجی بشریت هستند مانند محمد بن عبدالله بن حسن مثنی و مهدی فرزند منصور عباسی.((1))

بنابراین با توجه به روایاتی که نگارش یافت می توان به این نتیجه رسید که مفهوم خلفای اثناعشر و اعتقاد به آن از دوره حضور امامان شیعه وجود داشته است؛ اما از جهت اصطلاحی بعید نیست که بعد از زمان امامت امام دوازدهم به عنوان اصطلاح رایج متکلمان و ملل و نحل نگاران مشهور شده باشد؛ منتها دراینجا توجه به این نکته ضرورت دارد که از نظر اعتقادی و التزام عملی، هر شیعه موظف بود که از امام دوره خود و امام قبل از آن پیروی کند.((2))

تحول تاریخی مفهوم خلافت در نزد اهل سنت

در ارزیابی تغییرات و تحولات تمام فرایندهای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی، بیش از همه توجه به این مطلب ضرورت دارد که در تمام فرایند های مذکور بیشتر تحولات در آن دسته از فرایند ها رخ می دهد که بر روی مبانی محکم و استوار، بنیان گذاری نشده باشد و بر همین اساس است که تحول تاریخی مفهوم خلافت در نزد اهل سنت به دلیل نداشتن مبانی محکم و استوار، بیشترین تغییر و تحول را پذیرفته است؛ زیرا با توجه به شواهد

ص: 200


1- ) تاریخ طبری، ج6، ص82.
2- ) علامه مرتضی عسکری، نقش ائمه در احیای دین، جزء10، ص55.

تاریخی، مفهوم خلافت در نظام سیاسی و اجتماعی اهل سنت غالبا به ابزار حکومتی و توجیهِ کردار امیران و سلاطین، که جز قدرت و تداوم سلطه گری اندیشه ای نداشتند، تبدیل شده بود.

برای اثبات این مطلب کافی است که به فراز و نشیب های کاربردی مفهوم واژگان «خلیفه» و «خلافت» در تعاملات عالمان و دانشمندان اهل سنت و حاکمان اسلامی پس از رسول خدا9 نظر افکنده شود که در این زمینه می توان با یک جمع بندی کلی به این نتیجه دست یافت که سیر کاربردی این واژگان در نظام سیاسی و حکومتی اهل سنت یک مسیر پلکانی و تدریجی را پیموده است که با مرور زمان از مفهوم اصلی و شرایط ابتدایی خود فاصله گرفته و انعطاف پذیر شده است؛ همان طور که در نخستین گردهمایی مهاجر و انصار در سقیفه و پایه گذاری نظام خلافت نیز در هیچ گزارشی نیامده است که واژه «خلیفه» به کار رفته باشد، بلکه در آنجا از واژه «امر» استفاده کردند((1)) که ظهورش بر امارت و فرماندهی برای برقراری نظم اجتماعی بود و در این زمینه ابوبکر و یارانش چنان زیرکانه عمل کردند که حتی در مرحله دوم بیعت ستانی در مسجد، که هنوز پایه های حکومت محکم نشده بود وقتی مردم را در مسجد جمع کردند عمر که پیش از ابوبکر سخن آغاز کرد نام از خلافت نبرد، بلکه واژه «امر» را بکار برد و بعد از آن ابوبکر نیز در خطبه خود گفت: «من امارت برشما

ص: 201


1- ) انساب الاشراف، ج1، ص582؛ طبقات الکبری، ج3، ص182؛ الکامل فی التاریخ، ج2، ص223؛ ریاض النضره فی مناقب العشره، ج2، ص204.

را بر عهده گرفتم در حالی که هیچ گاه خواهان امارت نبودم.»((1))

در حقیقت این واژه از جهت نظم بخشی و ایجاد امنیت برای مردم آن روزگار که در نبود رسول خدا9 آرامش خود را از دست داده بودند و امنیت خود را در خطر می دیدند، خوشایند بود؛ اما نکته اساسی در این زمینه این است که خلیفه با آن مفهوم، یعنی حاکم و زمامدار مسلمانان، یک نام گذاری و اصطلاح شرعی نبود، بلکه از اصطلاحات مسلمانان بود((2)) و با استقرار پایه حکومت پس از مدت کوتاهی حکومتیان واژه خلیفهًْ رسول الله را در فرهنگ سیاسی و حکومتی برای دست یابی به پشتوانه دینی و مذهبی وارد عرصه کردند.

بنا به نقل ابن قتیبه و طبری، در روزهای نخست حکمرانی ابوبکر، علی علیه السلام و عده ای از یارانش با او مخالفت ورزیدند و ابوبکر نیز برای مقابله، قنفذ را به سراغ علی علیه السلام فرستاد و هنگامی که او به درب خانه علی آمد ندا داد که خلیفه پیامبر9، علی علیه السلام را برای بیعت خواسته است و امیرالمؤمنین علیه السلام ضمن خودداری از رفتن، فرمود: «چه زود به رسول خدا9 دروغ بستید.»((3))

از برخی منابع استفاده می شود که پس از آن بعضی افراد از روی تملق به ابوبکر لقب خلیفهًْ الله داده، به او خطاب می کرد:

یا خلیفة الله ! قال انا خلیفة محمد و انا راض بذالک و کره ان یقال له

ص: 202


1- ) تاریخ الخلفا، سیوطی، ص69.
2- ) نقش ائمه در احیای دین، ج11، ص52.
3- ) الامامة السیاسة، ص11؛ تاریخ طبری، ج2، ص207.

خلیفة الله؛((1))

ای جانشین خدا! ابوبکر گفت: من جانشین محمد هستم و بر آن رضایت دارم و دوست نداشت به او خلیفة الله بگویند.

و از آن زمان کاربرد خلیفهًْ الرسول برای ابوبکر میان مسلمانان رایج گردید.

پس از سپری شدن دوره زمامداری ابوبکر و روی کار آمدن عمر، هم خود او و هم اطرافیانش در اینکه به ایشان چه لقبی بدهند گرفتار سردرگمی شده و گاهی به او خلیفه ی خلیفهًْ رسول الله و گاهی امیرالمؤمنین علیه السلام خطاب می کردند و پس از مدتی به دلیل طولانی بودن واژگان خلیفهًْ خلیفهًْ رسول الله آن ترکیبات به دستور خود عمر حذف شد و به او بدون ترکیب یا «خلیفه» می گفتند و یا امیرالمؤمنین((2)) و در عین حال عمر وقتی به کارنامه حکومتی خود می نگریست متحیر بود که برای آن مقام و منصب که به عهده گرفته است چه واژه ای به کار گیرد.

به نقل شخصی به نام ابی العرجاء روزی عمر به یاران خود خطاب کرد:

ما ادری اخلیفة انا ام ملک؛

من ندانستم که من خلیفه هستم یا پادشاه.

ص: 203


1- ) تاریخ دمشق، ج20، ص294؛ قرطبی، جامع الاحکام القرآن، ج14، ص356.
2- ) تاریخ الخلفا، سیوطی، ص138؛ تاریخ طبری، ج2، ص411.

به عمر گفته شد میان هر دو فرق است؛ زیرا خلیفه چیزی نمی ستاند و نمی گذارد مگر از راه حق و پادشاه با مردم نیرنگ کرده از هر راهی به دست آورده و در هر جایی که خواهد به کار می گیرد.((1))

و پس از آن، در دوره زمامداری عثمان همواره از واژه «خلیفه» بدون اضافه و نیز از واژه امیرالمؤمنین استفاده می شد و آنچه در اینجا مهم است، این مطلب است که گرچه در شکل ظاهری واژه «خلیفه» تحولاتی مانند: خلیفهًْ الله - خلیفهًْ الرسول الله - خلیفهًْ خلیفهًْ الرسول الله و خلیفه بدون ترکیبی خاص در زمان سه خلیفه به وجود آمد اما در حقیقت از جهت مفهومی یک هدف دنبال می شد که آن عبارت بود از بخشیدن مقام قدسی به خلفا تا کسی هیچ حقی نداشته باشد که درباره کردار آنان حرفی به زبان آورند.

بر این اساس در تعامل اجتماعی دوران خلفا، کاربرد واژه «خلیفه» چنان مهم و حساس بود که در بعضی موارد احساسات قوم گرایی را برانگیخته و خویشان خلیفه در بکار گیری آن به فردی از خاندان خود افتخار می نمودند. به نقل ابن ابی الحدید روزی عده ای از طائفه بنی عدی (خویشان عمر) نزد عمر آمده به او خطاب نمودند: انت خلیفهًْ رسول الله و عمر گفت: من خلیفه ابوبکر و ابوبکر خلیفه رسول خدا9 بود. خویشان عمر با روحیه و تعصب قبیله خواهی راضی نبودند که فردی از قبیله آنان جانشین فردی از قبیله دیگر (ابوبکر از قبیله تیم) خوانده شود، لذا به او گفتند: گرچه از جهت ترتیب چنین است اما تو باید خود را مانند ابوبکر خلیفهًْ رسول الله اعلام

ص: 204


1- ) الدرر المنثور، ج5، ص306.

نمایی.((1))

بنابراین کاربرد واژه «خلیفه» در آن دوره از جهت مفهومی برای کسب آبرو و رسیدن به جایگاه بهتر اجتماعی و سیاسی و رسیدن به اهداف سود جویانه تبدیل شده بود.

آنچه در تحلیل تاریخی ونگاه آسیب شناسانه در تغییر مفهومی و ظاهری واژه «خلیفه» و «خلافت» می توان به دست آورد، این است که اوج تغییرات و سوء استفاده از این واژه از زمان حکمرانی معاویه آغاز گردید. او که خود را وارث خلیفه سوم می دانست، پس از روی کار آمدن، بدون نظر داشتن دوره خلافت امام علی بن ابی طالب علیه السلام و فرزندش امام حسن مجتبی علیه السلام ، در نامه نگاری ها و خطابه هایش میان خلافت خود و خلافت عثمان پیوند برقرار نموده، می نگاشت:

من معاویة بن ابی سفیان خلیفة عثمان بن عفان امام المسلمین و خلیفة رسول رب العالمین؛((2))

از معاویه فرزند ابوسفیان جانشین عثمان فرزند عفان پیشوای مسلمانان و جانشین فرستاده پروردگار عالمیان.

پس از آن معاویه در مدت تقریبا بیست سال خلافت خود چنان بی باکانه در کارنامه خلافت اسلامی تغییر و تحول ایجاد کرد که تنها از واژه و مفهوم «خلافت» به عنوان ابزار برای توجیه کردار خود استفاده می کرد و به اقرار بسیاری از دانشمندان اهل سنت، بنی امیه به ناحق ادعا می کردند که خلافت در آنان استقرار یافته است، بلکه تمام دوران حکمرانی بنی امیه که از زمان معاویه آغاز شده بود سلطنت

ص: 205


1- ) شرح نهج البلاغه، ج12، ص94.
2- ) ابن مغازلی، المناقب، ص199.

بود نه خلافت((1))

شخصی به نام اسود بن یزید نقل کرده است که از کردار معاویه نزد عایشه، همسر رسول خدا9، یاد کردم و گفتم: آیا تعجب نمی کنی که این مرد (معاویه) از خاندان طلقا چگونه با اصحاب رسول خدا9 درباره خلافت به منازعه برخاسته است؟

عایشه در جوابم گفت:

ما تعجب من ذلک و هو سلطان الله یؤتیه البر والفاجر؛((2))

تعجب نکن از این؛ زیرا خلافت، پادشاهی از جانب خداوند است که آن را به نیکان و بدان می دهد.

با نگرش در کردار معاویه پیداست که یکی از بدترین تغییراتی که در مفهوم خلافت به وجود آورد بنیان گذاری روشی جدید به نام ولایت عهدی و موروثی کردن این مقام بود؛ زیرا او در یک اقدام بی سابقه فرزندش یزید را خلیفه و جانشین پس از خود معرفی کرد و این در حالی بود که افرادی مانند عبدالرحمن بن ابی بکر، عبدلله بن عمر و ابن زبیر با این کردار معاویه مخالفت ورزیده و آن را از روش اسلامی خارج دانسته، می گفتند:

سنة کسری و قیصر؛((3))

این روش شاهان طاغوتی کسری و قیصر است.

ابن خلدون پس از گفتاری درباره خلافت معاویه

ص: 206


1- ) تاریخ الخلفا، سیوطی، ص199.
2- ) الدرر المنثور، ج6، ص19.
3- ) تاریخ الخلفا، سیوطی، صص196- 197.

و مروانیان می نگارد:

ذهبت معانی الخلافة و لم یبق الا اسمها و صار الامر ملکا بحتا((1))

در زمان آنان مفهوم خلافت از بین رفت و به جز اسم خلافت چیزی باقی نماند بلکه امر خلافت صرفا تبدیل به پادشاهی شده بود.

سرانجام اینکه ایجاد تغییر و تحولات گسترده و بنیادی در مفهوم خلافت در زمان بنی امیه و روی آوردن آنان به سوی کردارهای خراب کارانه و ضد اسلامی، بستری را برای برخی اعتراضات که با نیت های مختلف ابراز می شد، آماده کرد و در این میان بنی عباس با یک خیزش تلفیقی فرهنگی((2)) و سیاسی و همکاری نیروهایی از علویون وشیعیان معترض، خلافت بنی امیه را از میان برداشتند که به تناسب بحث اشاره می شود که بنی عباس پس از براندازی امویان، نسبت به واژگان «خلیفه» و «خلافت» و مفهوم آن همان سوء استفاده مغرضانه بنی امیه و بلکه بدتر از آن را در دستور کار خود قرار دادند و در طول تاریخ خلافت بنی عباس مشاهده می شود که هر یک از آن خلفا در شعار ها و خطبه هایشان بر سلیقه خود گاهی از واژه خلیفهًْ الله و گاهی از واژه سلطان الله و بعضا از واژه خلیفهًْ رسول الله استفاده می کردند. برای نمونه در یکی از خطابه های منصور دومین خلیفه عباسی آمده است که او در روز عرفه در خطبه ای به مردم خطاب کرد:

ص: 207


1- ) مقدمه ابن خلدون، 222.
2- ) در بخش فرهنگی می توان به سوء استفاده آنان از خویشاوندی با پیامبر اشاره کرد.

ایها الناس انما انا سلطان الله فی ارضه اسوسکم بتوفیقه؛((1))

ای مردم! من پادشاه از جانب خدا در روی زمینش هستم و شما را به توفیق او رهبری می کنم.

واقعیت این است که خاندان عباسی در به کارگیری واژگان مذهبی چنان زیرکانه عمل می کردند که هر وقت نماد های مذهبی و اجتماعی بهتر برای واژه ای در تداوم قدرت شان می دیدند فوراً از آن استفاده می کردند. برای نمونه واژه «امام» در آن روزگار به وسیله ی شیعیان برای پیشوایان معصوم کاربرد فراوان داشت که به نحوی تداعی کننده همان خلافت و جانشینی رسول خدا9 بود و به همین دلیل از نیمه دوم خلافت عباسیان واژه «امام» نیز، برای خلیفه به کار گرفته می شد.((2))

در این میان توجه به این نکته نیز اهمیت دارد که خلفای بنی عباس در یک بازی سیاسی و فریب کارانه دیگر از واژه «الله» به عنوان پسوند به اسامی شان استفاده کردند که این فریب کاری از دوره خلافت واثق با عنوان الخلیفه واثق بالله آغاز شد و پس از آن تمام خلفای عباسی از آن به عنوان لقب مضاف استفاده می کردند.((3))

بنابراین تغییر و تحول در واژگان «خلیفه» و «خلافت» و مفهوم آن از زمان بنیان گذاری مکتب خلافت آغاز شد و در دوره بنی امیه و بنی عباس

ص: 208


1- ) تاریخ الخلفا، سیوطی، ص263؛ فی التاریخ العباسی و الفاطمی، ص30.
2- ) ماثر الانافه فی معالم الخلافه، ص19.
3- ) الخلافة الاسلامیه، محمد سعید العثاوری، صص269 تا 271.

به موازات بیشتر شدن فاصله زمانی با عصر رسالت، شدت آن تغییرات بیشتر شد و با استفاده ابزارگونه از واژه «خلیفه» و اضافه کردن پسوند ها به آن، به دنبال فریفتن و به بازی گرفتن مردم با قدسیت بخشیدن به مفهوم خلافت بودند که البته در این زمینه موفقیت هایی را نیز کسب کرده بودند. آن گونه که در بعضی گزارشات آمده است در اواخر دوره بنی امیه و آغاز خلافت بنی عباس، مفهوم منصب خلافت چنان در میان مردم جایگاه مهم پیدا کرده بود که هر خلیفه خود را سلطان می خواند و کسی میان واژه «سلطان» و «خلیفه» تفاوت نمی گذاشت و پیروی از آن را واجب می دانست.((1))

اما از جهت محتوا و مبانی دینی، خلفا چنان از تدین و تعلیمات دینی فاصله گرفته بودند که به اعتراف ابن خلدون از خلافت به جز اسم - که آن هم با چنگ زدن به عصبیت عربی بود - چیزی باقی نمانده بود.((2)) و در حیات سیاسی بنی عباس یکی از بازیهایی که روی دست گرفته بودند ولایت عهدی بود که آن را به پیروی از بنی امیه به شدت دنبال کردند و هر خلیفه فرزند یا برادر خود را به ولایت عهدی برگزیده و دیگر حتی از آن معیارهای نخستین قابل قبول نزد اهل سنت، مانند بیعت و شورا هم خبری نبود و خود همین روش ولایت عهدی، برخی نزاع های داخلی و نارضایتی بیرونی را نسبت به خلافت بنی عباس فراهم کرد((3)) و پس از آن به موازات خلافت بنی عباس بازماندگان اموی در

ص: 209


1- ) الدولة العباسیه، محمد خضری، ص30.
2- ) مقدمه ابن خلدون، ص222.
3- ) الدولة العباسیه، ص39.

اندلس حکومت جداگانه ای تشکیل دادند که در آنجا عبدالرحمن سوم اموی خطبه ای مستقل به نام خلافت ایراد کرد و پس از آن در سال 218 در تحولی دیگر، معتصم با به کار گرفتن ترکان در حکومت آن گونه به آنان میدان داد که از زمان متوکل به بعد عملا ترکان کارگزار، طبق نقشه و میل خود خلفا را انتخاب می کردند.((1))

در عین حال با توجه به آنچه درباره تغییرات و تحول بنیادی در مفهوم خلافت حتی طبق مبانی اهل سنت گزارش شد باز هم از جهت کاربرد اجتماعی و فرهنگی، مفهوم خلیفه و خلافت در نزد توده مردم چنان دارای قداست و جا افتاده بود که هنگامی که در سال 334، معز الدوله شیعی، بغداد، پایتخت عباسیان را تصرف کرد و تمام قدرت را در اختیار گرفت، برای خود لقب خلیفه را انتخاب نکرد بلکه به دلیل قداست مقام خلافت نزد سنی مذهبان، خلیفه را برجایگاهی که داشت اسماً باقی گذارید تا بدین وسیله از مخالفت های سنی مذهبان و آشوبهای دیگر مدعیان خلافت جلوگیری کند.((2))

در اینجا برای خارج نشدن از موضوع بحث (تحول در مفهوم و واژه خلافت) به همین مقدار اکتفا می شود و تنها مطلبی که بر آن تأکید می شود این است که با همه آن بازی های سیاسی که خلفای مورد قبول اهل سنت بر مفهوم و محتوای خلافت در آورده بودند و از نظر مصداقی به گونه ای آشکارا کسانی ادعای خلافت می کردند که بیشترشان اهل فسق، فجور، قمار بازی و میگساری بودند باز هم در اندیشه توده مردم و حتی بعضی دانایان مفهوم خلافت و واژگان همسو که به وسیله ی خلفا انتخاب می شدند، همچنان دارای قداست و

ص: 210


1- ) تاریخ الخلفا، سیوطی، ص350.
2- ) السلاطین فی مشرق الغربی، عصام محمد، ص13؛ تاملات سیاسی در تاریخ تفکر اسلامی، ج3، ص68.

بار معنوی بود که به دلیل اهمیت، جداگانه به آن خواهیم پرداخت.

بررسی نقش عناصر فرهنگی و سیاسی در تحول مفهوم خلافت

با تحلیل در تعامل میان اندیشه عناصر سیاسی و حکومتی اهل سنت با اندیشه عناصر فرهنگی و مذهبی شان به رگه هایی از همگرایی به صورت قرار دادی برخوردیم که همیشه میان حاکمان و عناصر مذهبی و فرهنگی آنان وجود داشته است که عملا پشتیبان و مدافع یکدیگر بودند و نکته تأمل برانگیز در این همگرایی میان متولیان خلافت و عناصر فرهنگی و مذهبی این است که گویا هر دو دسته به دنبال هدف مشترک حرکت می کردند که آن عبارت بود از حفظ و تداوم اقتدار سیاسی و مذهبی در جامعه اسلامی و آنان در این همگرایی و بازی هایی که با واژه خلافت و واژگان همسو انجام می دادند به دنبال این بودند که به این واژه با اضافه کردن پسوند هایی مانند «الله و رسول» قداست و بار معنوی داده و سپس از مفهوم و محتوای آن که به معنای جانشینی خدا و رسول است به نفع حکومت و مذهب استفاده کنند که در این زمینه اگر با رویکرد اجتماعی نظر افکنده شود مشاهده می شود که موفقیت های چشم گیری در جذب توده های اجتماعی در مسائل حکومتی و مذهبی به دست آورده بودند.

در این همگرایی آنچه را که نمی توان نادیده گرفت، این مطلب است که غالبا نیروهای مذهبی و فرهنگی اهل سنت، که هماهنگ با حکومتیان در

ص: 211

قداست بخشی به مفهوم واژگان خلیفه و خلافت فعالیت می کردند، از نظر مصداق شناسی و افرادی که آن منصب را به دست می گرفت چنان منفعلانه و با چشم های بسته حرکت می کردند که از جهت اجرایی و عملی هر فرد با هر اندیشه و کردار خراب کارانه و ضد دینی می توانست خلافت اسلامی را در دست گیرد. چنانچه در این زمینه در طول تاریخ خلافت اسلامی به موارد فراوان بر می خوریم که برخی خلفا با اینکه اهل فسق، فجور، قمار و میگساری بودند((1)) اما همین که با دست دادن عده ای به عنوان بیعت یا انتخاب خلیفه قبل یا زور و تزویر به قدرت می رسیدند بدون هیچ گونه ملاحظه دینی او در زیر چتر محافظتی واژه خلیفه قرار می گرفت.

آن قداست و معنویت که این واژه پیدا کرده بود سبب می شد که خلیفه در مصونیت و حمایت حفاظتی توده های مردمی و برخی عالمان دینی قرار بگیرد و در تمام کردار های خود آزادانه عمل می کند و هیچ کسی نسبت به او چون خلیفه پیامبر بود حق اعتراض نداشت.

به هر حال نسبت به اندیشه دینی و فرهنگی اهل سنت از جهت تطبیقی همواره این تضاد میان مفهوم قدسی خلافت اسلامی و مصادیق آن وجود داشته است.

برای تکمیل این بحث اشاره می شود که در تحول و تغییر مفهوم خلافت و قداست بخشی آن از جهت فرهنگی برخی از شعرا و عالمان دینی درباری

ص: 212


1- ) برای دست یابی به کردار خلفای بنی امیه و بنی عباس رک: تاریخ الخلفا، سیوطی؛ ماثر الانافه فی معالم الخلافه، قلقشندی و نیز به مواردی در احکام السلطانیه ماوردی مراجعه شود.

نقش بسیار فعالی داشته اند و این مطلبی است که برخی دانشمندان اهل سنت نیز به آن توجه جدی کرده اند. ابن خلدون در این زمینه می نگارد: «صناعت شعر در دوره جاهلیت جایگاه مهم داشت و با بعثت رسول اکرم صلی الله علیه و آله تا حدودی فروکش نمود و پس از آن در دوره بنی امیه و اوائل بنی عباس دوباره رشد کرد بیشتر شعرا برای مدح خلفا شعری می سرودند و از آنان جایزه می گرفتند.»((1)) و هم چنین در این زمینه، احمد امین از شاعران زمان بنی امیه که برای مدح آنان شعر می گفتند به نام های جریر، فرزدق و اخطل اشاره کرده است.((2))

هم چنین درباره بنی عباس در استفاده از شعرا نقل شده است که آنان در ابتدای روی کار آمدن با علویون روبه رو گردیدند که آنان خلافت را از آن خود می دانستند و بنی عباس برای مبارزه فرهنگی با آنها، شعرا را در خدمت گرفتند و آنان در تمام سروده های شان با دادن القابی مانند خلیفهًْ الله و خلیفهًْ الرسول به خلفای بنی عباس می گفتند خلافت به وراثت نیست که به آل علی برسد بلکه مال بنی عباس است که اکنون آن را در دست گرفته است.((3))

در تاثیرگذاری شعرا در ایجاد تحول در مفهوم و واژه «خلیفه» و قداست بخشی به آن، توجه به این نکته ضرورت دارد که آنان در اشعارشان نسبت به خلفا از واژگان مذهبی و غلو آمیز استفاده می کردند که در ترویج مفاهیم دینی و اعتقادی میان عامه مردم نقش مهمی داشت که در این زمینه میتوان به واژگان زیر در شعر شعرای

ص: 213


1- ) مقدمه این خلدون، ص661.
2- ) فجرالالسلام، ص80.
3- ) فی التاریخ العباسی و الفاطمی، ص21.

دوره بنی امیه اشاره کرد:

خلیفة الله فی الارض الامین المامون، امام المسلمین، امین الله، جنة الدین، الخلیفة المبارک، خیار الله للناس، راعی الله فی الارض، الامام المصطفی، ولی الحق، امام المهدی، ولی عهد الله امام المبارک، امام العدل، خلیفة الحق، الخلیفة الافضل وپ..((1))

با توجه به واژگان به کار رفته در اشعار و مفاهیم مذهبی آن می توان به نقش تاریخی شاعران درباری در تحول فرهنگی مفهوم خلافت در فریب دادن عامه مردم به خوبی پی برد.

هم چنین برخی از عالمان دینی و بنیان گذاران مذاهب، در تحول فرهنگی مفهوم خلافت نقش مهمی داشته اند که در این زمینه در برخی منابع از تعامل و همکاری فرهنگی فرقه مرجئه به عنوان نخستین فرقه مذهبی با بنی امیه نام برده شده است.

احمد امین در این زمینه می نگارد: در ابتدا دو فرقه خوارج و شیعه با دو دیدگاه سیاسی درباره خلافت به وجود آمد که هر دو گروه رویکرد جداگانه نسبت به خلفای سه گانه داشتند اما نسبت به بنی امیه اتفاق داشتند که آنان

ص: 214


1- ) رسول جعفریان؛ تاریخ الخلفا، ص778 و هم چنین در این زمینه ایشان در چندین صفحه شواهدی از اشعار شعرای دوران مروانیان نقل کرده است.

ظالم و ناحق هستند و در برابر این دو گروه گروه مرجئه با دیدگاهی خاص به وجود آمد که

یرون حکومة الامویین حکومة شرعیة و کفی بذلک تاییدا؛((1))

حکومت بنی امیه را حکومت شرعی می دانست و همین مقدار در تأیید حکومت آنان کفایت می کرد.

برخی نویسندگان مرجئه را به دو دسته مرجئه خالص و ناخالص تقسیم کرده و می نگارند: مرجئه خالص که حکومت بنی امیه را قبول داشتند عقیده جبریه داشتند و این عقیده به نفع بنی امیه بود و آنان را تقویت می کرد.((2))

در حقیقت شاخصه اعتقاد مرجئه، که نسبت به مؤمن بودن و کافر بودن افراد نباید حرف زد بلکه باید داوری در این زمینه را برای روز رستاخیز به تأخیر انداخت و باید به این امید بود که شاید خداوند گناه کاران را بخشیده و از ستم کاران درگذرد، ((3)) برای به اغفال کشاندن مردم و نادیده گرفتن کردار خلفا زمینه ساز شد که این به نفع خود کامگی خلفای بنی امیه بود.

هم چنین در طول تاریخ خلافت اسلامی همواره عالمان درباری بوده اند که برای خوشایندی آنان سخنان به دور از حقیقت گفته و توجیه گر کردار آنان از جنبه فرهنگی و مذهبی بوده اند، افرادی مانند کعب الاحبار در تشویق معاویه در غصب خلافت علوی((4)) و عالم درباری مانند وهب بن منبه در زمان عمربن عبدالعزیز((5)) و نیز خدمات محمد بن

ص: 215


1- ) فجر الاسلام، ص279 - 280.
2- ) تاریخ الاسلام الثقافی السیاسی، صاحب عبدالحمید، ص610.
3- ) ملل و نحل شهرستانی، ج1، ص125.
4- ) تاریخ طبری، ج4، ص343؛ الکامل فی التاریخ، ج3، ص495.
5- ) تاریخ الخلفا، سیوطی، ص233.

شهاب زهری در دربار هشام بن عبدالملک.((1)) در این زمینه کار به جایی رسیده بود که وقتی یزید بن عبدالملک به حکومت رسید در ابتدا می خواست طبق روش عمر بن عبدالعزیز (با عدالت نسبی) رفتار کند و در آن زمان بود که

فاتی باربعین شیخا فشهدوله ما علی الخلفا حساب و لا عذاب((2))

چهل نفر از شیوخ نزد او آمدند و شهادت دادند که خلفا نه حسابی دارند نه عذاب.

سرانجام اینکه از جهت فرهنگی و اندیشه مذهبی، همواره در میان اهل سنت با برخی فراز و نشیب هایی، اندیشه قداست بخشی نسبت به خلفا وجود داشته است و ترویج کننده این افکار بوده است که هر کس و با هر وسیله وقتی در جامعه اسلامی به خلافت رسید دیگر برای هر کس که ایمان به خدا و روز قیامت دارد روا نیست که شبی را به روز آورد در حالی که او را امام نداند و فرقی ندارد که آن خلیفه جنایت کار باشد یا فردی نیکو.((3))

در تمام اظهارات و فتاوای علما و دانشمندان اهل سنت درباره اطاعت و فرمانبرداری از خلفا در هر وضعیتی نمی توان مبنایی برای آن جست، جز همان قداست مقام خلافت که هر کسی که دارای اقبال بلند بود و این نام روی او نهاده شد دیگر در برابر خدا و خلق خدا دارای مصونیت و آزادی است.

ص: 216


1- ) تذکرة الحفاظ، ج1، ص109.
2- ) تاریخ الخلفا، سیوطی، ص246.
3- ) احکام السلطانیه، ماوردی، ص23؛ ماوردی، المجموع، ج15، ص297 به بعد.

فصل سوم: واژگان ولی و ولایت

اشاره

ص: 217

ص: 218

در اندیشه دینی و تاریخ تفکر اسلامی، بحث ولایت یکی از بحث های بسیار مهم و دامنه داری است که در پیوند با بحث امامت و خلافت به وسیله ی دانشمندان اسلامی مورد بحث و داوری های فراوان قرار گرفته است که به تناسب بحث بررسی واژه امام و واژگان مرتبط، می توان به این مطلب اشاره کرد که دو واژه ولی و ولایت پرتویی درخشان و یکی از ابعاد امامت است که در منابع دینی مانند قرآن، سنت و اصطلاحات اسلامی به آنان از جهت مصداق و مفهوم پرداخته شده است و در حقیقت بحث ولایت یکی از مهم ترین و کارآمد ترین شئونات امامت است که امام زمان هر عصری به عنوان ولی و سرپرست انسان ها دارای اولویت در تصرف به امورات آنان می باشد. بر این اساس ضرورت دارد که با اختصار به کاربرد لفظی و مفهومی ولی و ولایت در منابع اسلامی اشاره شود:

ص: 219

ولی و ولایت و مولا در قرآن

واژه ولی و مشتقات آن به صورت اسم و فعل 233 بار در قرآن آمده است((1)) که ما به دلیل دور نشدن از مطلب، از ذکر آن خودداری ورزیده و فقط به این مختصر اشاره می شود که واژگان ولی، ولایت و مولا که مشتق شده از وَلْی می باشند، در معارف اسلامی به ویژه در بحث امامت، جایگاه بسیار مهمی در قرآن دارند که با صرف نظر از وجوه و احتمالات فراوان درباره معنای ولایت مانند ربوبیت، محبت، نصرت، موالات وصله، تولیت و سلطنت، ((2)) ما این معانی را در بخش اصطلاح شناسی ولی و مولا بررسی خواهیم کرد.

آنچه در اینجا باید مورد اشاره قرار گیرد این است که بر اساس موارد استعمال ولایت در قرآن قدر جامع در میان همه آنان قرب است و مراد از آن نحوۀ نزدیکی بدون فاصله بین دو شئ است که موجب نوعی حق تصرف و مالکیت و تدبیر در غیر می شود.((3))

بر این اساس واژه ولی در قرآن از جهت نوع شناسی به دو نوع مثبت (الاهی) و منفی (طاغوتی) به کار رفته است که در نوع منفی آن سلطه پذیری، یاری طلبیدن و شفاعت خواهی از غیر خداوند نفی شده است که در قرآن شواهد زیادی می توان در این باره جست که ما به شواهدی اشاره می کنیم:

«

الَمْ تَعْلَمْ ان اللَّهَ لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالارْضِ وَمَا لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ

ص: 220


1- ) فؤاد عبدالباقی، المعجم المفهرست لالفاظ القرآن الکریم، صص874 تا 877.
2- ) مجمع البحرین، ج1، ص455؛ المفردات راغب، ص533؛ زمخشری، الکشاف، ج2، ص724.
3- ) المیزان، ج6، ص12.

مِنْ وَلِیٍّ وَلا نَصِیر»((1))

«آیا نمی دانستی که حکومت آسمان ها و زمین از آن خداست (و حق دارد هرگونه تغییر و تبدیلی در احکام خود طبق مصالح بدهد) و جز خدا ولی و یاوری برای شما نیست؟ (و اوست که مصلحت شما را می داند و تعیین می کند.)»

«یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ مَا قَالُوا وَلَقَدْ قَالُوا کَلِمَةَ الْکُفْرِ وَکَفَرُوا بَعْدَ اسْلامِهِمْ وَهَمُّوا بِمَا لَمْ یَنَالُوا وَمَا نَقَمُوا الا ان اغْنَاهُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ فَانْ یَتُوبُوا یَکُ خَیْرًا لَهُمْ وَانْ یَتَوَلَّوْا یُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ عَذَابًا الِیمًا فِی الدُّنْیَا وَالاخِرَةِ وَمَا لَهُمْ فِی الارْضِ مِنْ وَلِیٍّ وَلا نَصِیر»((2))

«به خدا سوگند می خورند که (در غیاب پیامبر9 سخنان نادرست) نگفتند در حالی که قطعا سخنان کفرآمیز گفته اند و پس از اسلام آوردنشان کافر شده اند و تصمیم (به کار خطرناکی) گرفته اند که به آن نرسیده اند آنان فقط از این انتقام می گیرند که خداوند و رسولش آنان را به فضل (و کرم) خود بینیاز ساختند. (با این حال) اگرتوبه کنند برای آنان بهتر است و اگر روی گردانند خداوند آنان را در دنیا و آخرت به مجازات دردناکی کیفر خواهد داد و در سراسر زمین نه

ص: 221


1- ) بقره، 107.
2- ) توبه، 74.

ولی و حامی دارند و نه یاوری.»

«وَکَذَلِکَ انْزَلْنَاهُ حُکْمًا عَرَبِیًّا وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ اهْوَاءَهُمْ بَعْدَمَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَلا وَاقٍ»((1))

همان گونه (که به پیامبران پیشین کتاب آسمانی دادیم ) به تو نیز این (قرآن) را به عنوان فرمان روشن و صریحی نازل کردیم و اگر از هوس های آنان بعد از آنکه آگاهی برای تو آمده پیروی کنی هیچ کس در برابر خدا از تو حمایت و جلوگیری نخواهد کرد.

«وَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ یَتَّخِذْ وَلَدًا وَلَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ وَلَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ وَکَبِّرْهُ تَکْبِیرًا»((2))

«و بگو: ستایش برای خداوندی است که نه فرزندی برای خود انتخاب کرده و نه شریکی در حکومت دارد و نه برای ضعف و ذلت (حامی و) سرپرستی برای اوست و او را بسیار بزرگ شمار.»

«قُلْ اغَیْرَ اللَّهِ اتَّخِذُ وَلِیًّا فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالارْضِ وَهُوَ یُطْعِمُ وَلا یُطْعَمُ قُلْ انِّی امِرْتُ ان اکُونَ اوَّلَ مَنْ اسْلَمَ وَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ»((3))

«بگو: آیا غیر خدا را ولی خود انتخاب کنیم؟ خدایی که آفریننده

ص: 222


1- ) رعد، 37.
2- ) اسرا، 111.
3- ) انعام، 14.

آسمان ها و زمین است، اوست که روزی می دهد و از کسی روزی نمی گیرد، بگو من مامورم که نخستین مسلمان باشم و (خداوند به من دستور داده که ) از مشرکان نباش.»

«وَلاضِلَّنَّهُمْ وَلامَنِّیَنَّهُمْ وَلامُرَنَّهُمْ فَلَیُبَتِّکُنَّ اذَانَ الانْعَامِ وَلامُرَنَّهُمْ فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ وَمَنْ یَتَّخِذِ الشَّیْطَانَ وَلِیًّا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرَانًا مُبِینًا»((1))

و آنان را گمراه می کنم و به آرزوها سرگرم می سازم و به آنان دستور می دهم که (اعمال خرافی انجام دهند و) گوش چهارپایان را بشکافند و آفرینش (پاک) خدایی را تغییر دهند (و فطرت توحید را به شرک بیالایند) و هر کس شیطان را به جای خدا ولی خود برگزیند زیان آشکاری کرده است.

آشکار است که در این آیات خداوند ولایت غیر خودش را چه از شیاطین و چه غیر آن نفی کرده است.

و نوع دوم، اثبات ولایت در قرآن است. خداوند در ضمن چند آیه خود را ولی مطلق دانسته است. اینک نمونه هایی از آن آیات:

«فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِیُّ » (شورا/9) «وَهُوَ

الْوَلِیُّ الْحَمِیدُ » (شورا/28) «وَهُوَ وَلِیُّهُمْ » (انعام/127) «انْتَ وَلِیُّنَا» (اعراف/155) «انْتَ وَلِیِّی فِی الدُّنْیَا وَالاخِرَةِ» (یوسف/101) «وَاللَّهُ وَلِیُّهُمَا» (ال عمران/122) «وَهُوَ یَتَوَلَّی الصَّالِحِینَ »

ص: 223


1- ) نسا، 119.

(اعراف/196) «وَاللَّهُ وَلِیُّ الْمُتَّقِینَ» (جاثیه/19) «وَاللَّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ» (ال عمران/69) «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ امَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ الَی النُّورِ» (بقره/257) «وَکَفَی بِاللَّهِ وَلِیًّا» (نسا/45) «وَاجْعَل لَنَا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا» (نسا/75).

در تمام این آیات با رویکرد اثباتی به بحث ولایت نگریسته شده است و با اختصاص دادن واژه ولی به خداوند، ولایت خداوند را دارای آثاری چون اخراج مؤمنان از تاریکی به روشنایی و نیز ولایت خداوند را در دنیا و آخرت برقرار و کافی دانسته است که در حقیقت ولایت خداوند در قرآن برای پذیرندگان آن سرآغاز راهی است برای رسیدن به کمال در زندگی دنیوی و اخروی که در آن هیچ گونه تخلف وجود ندارد.

در امتداد ولایت الاهی برای فراهم شدن بهتر زمینه های رشد و کمال انسانها خداوند زیر مجموعه و مظاهری را برای ولایت هدایت گرانه خود معرفی کرده است که ولایت و رهبری آنان همواره و به گونه ای ملموس در اختیار بشر برای گام نهادن در مسیر ترقی و کمال است که در این زمینه به تناسب بحث امامت و رهبری آیه 55 سوره مائده، که معروف است به آیه «ولایت»، دلیل روشن و سند گویای الاهی است بر اینکه کسانی به اذن خداوند ولایت بر جامعه بشری دارند.

مفهوم ولی در آیه ولایت

خداوند در آیه ولایت می فرماید:

«انَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ امَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ»((1))

جز این نیست که صاحب اختیار و

ص: 224


1- ) مائده، 55.

سرپرست شما خدا و رسول او و مؤمنانی هستند که نماز را به پا می دارند و در حال رکوع زکات می دهند.

از آنجا که نسبت به این آیه دانشمندان و مفسران شیعه و سنی بحث های گسترده و در خور توجه انجام داده اند ما در اینجا از بحث تفصیلی خودداری ورزیده، تنها به تناسب موضوع به این نکته تأکید می کنیم که کاربرد ولایت رسول و مؤمنان، با آن نشانه ها در کنار ولایت خداوند در این آیه، دارای این مفهوم بلند و پیام روشن است که ولایت رسول و آن مؤمنان از سنخ ولایت خداوند بوده و می توان آن را از مجرای قانونی تأیید شده از جانب خداوند پذیرا شد که این مطلب از نظر کاربردی دارای این اثر مهم است که انسان در ولایت پذیری میان ولایت الاهی و غیر الاهی تمایز ها را در نظر گیرد؛ زیرا در تفسیر این آیه درباره حقیقت ولی و ولایت از نظر معنا شناسی و مفهومی اختلاف فراوان است که در مجموع می توان به موارد زیر اشاره کرد:

1 - ولی مشترک لفظی است بین معانی اولی به تصرف، نصرت، محبت و...((1))

2 - ولی مشترک معنوی است و قدر جامع آن سلطنت و اولی به تصرف بودن است.(2)

3 - ولی حقیقت درامارت و سلطنت است و کاربرد

ص: 225


1- ) تفسیر کبیر فخر رازی، ج12، ص27.
2- ) مظفر، دلائل الصدق، ج2، ص740.

آن بر سایرمعانی مجاز است.((1))

4 - ولی مشترک معنوی و قدر جامع آن قرب است.((2))

در برخی منابع تفسیری همین معنای چهارم را برگزیده اند و در وجه آن اشاره کرده اند که نسبت دادن واژه قرب به مافوق مفید سلطنت و اولویت در تدبیر است.((3))

به هر حال از نظر معنا شناسی که ارتباط با امامت دارد دقت در این مطلب ضرورت دارد که با توجه به همه این معانی و تطبیق واژگان آیه از جمله واژه «انما» که دلالت بر حصر می کند می توان به این نتیجه دست یافت که واژگان ولایت و ولی در تمام کاربرد هایی که دارند مانند ولی میت، ولی صغیر، ولی نصرت و... ولایت قربی در آنان لحاظ شده است که باعث جواز نوع خاصی از تصرف مالکیت و تدبیر امور می شود و خداوند که ولی بندگانش است نیز به این معناست که امور دنیا و آخرت آنان را تدبیر می کند((4)) و هم چنین متکلمان شیعه نیز اتفاق نظر دارند بر اینکه ولی به معنای اولی در تصرف است.((5)) در برخی منابع در این باره این چنین آمده است: ولایت در آیه اولا به تصرف است که خداوند پس از اثبات آن ولایت برای خود در سیاق واحد همان ولایت را

ص: 226


1- ) مناهج الیقین، ص؛272؛ مجمع البیان، ج3، ص323.
2- ) مجمع البحرین، ج1ف ص455؛ مقاییس اللغه، ج6، ص141.
3- ) طریحی، غریب القرآن، ص78؛ المیزان، ج10، ص89؛ تفسیر کبیر، ج21، ص181.
4- ) المیزان، ج6، ص12.
5- ) الذخیره، سید مرتضی، ص438؛ تمهید الاصول فی علم الکلام، شیخ طوسی، ص372؛ کشف المراد، ص368، مناهج الیقین، ص472؛ ارشاد الطالبین، ص382 و....

برای نبی و ولی نیز بیان کرده است.((1))

حال نکته اساسی این است که پس از شناخت ولایت خدا و ولایت رسول که هر کدام از جهت مصداق روشن است، درباره مؤمنانی که هم سیاق آنان دارای ولایت ذکر شده جای این سؤال است که مراد کدام مؤمنان است؟ آیا صنف خاصی مراد است یا اینکه مطلق مؤمنان مراد است؟

مصداق شناسی

در آیه مذکور از ولایت خدا و رسول و مؤمنان خبر داده است که از جهت مصداق شناسی نسبت به خدا و رسول مشکل وجود ندارد اما نسبت به مؤمنان که دارای ولایت است در مصداق شناسی آن اندک اختلاف وجود دارد؛ زیرا برخی می گویند مراد از «الذین امنوا» در آیه همه مؤمنان است و آیه ارتباط به امامت ندارد.((2))

نیز بعضی ادعا کرده اند که آیه مذکور در حق ابوبکر نازل شده است. بنابراین اگر دلالت بر اثبات امامت می کند امامت ابوبکر است.((3))

واقعیت این است که هر دو احتمال مذکور از جهاتی مخدوش است زیرا نخست این که: هر دو قول با مضمون آیه نمی سازد چون در آیه یؤتون الزکاهًْ و هم راکعون مخاطب خاصی را بیان می کند زیرا و هم راکعون در آیه حال است و معنایش این است که زکات (صدقه) را در حال رکوع داد. حال این صفت عامه مؤمنان نیست و با

ص: 227


1- ) المراجعات، مراجعه 40، ص313.
2- ) تفسیر طبری، ج6، ص186؛ تفسیر ابن کثیر، ج2، ص71؛ واحدی نیشابوری، اسباب النزول، ص201.
3- ) تفسیر کبیر فخر رازی، ج12، ص25.

قول دوم هم نمی سازد زیرا هیچ کس این صفت را برای ابوبکر نقل نکرده که در حال رکوع صدقه داده باشد، بلکه این صفت وصفی خاص برای فردی معین می باشد که قطعا در خارج تحقق پیدا کرده باشد.((1))

دوم این که هر دو قول معارض است با قول سوم که می گوید آیه در شأن علی علیه السلام نازل شده است و در صورت معارض بودن ترجیح با قول سوم است؛ زیرا خاصه و عامه درمنابع فراوان نقل کرده اند که این آیه در شأن علی نازل شده است و همه دراین مطلب اتفاق دارند که غیر از علی علیه السلام کس دیگر در حال رکوع صدقه نداده است و حتی برخی در این زمینه ادعای اجماع کرده اند که این آیه در حق علی علیه السلام نازل شده است.((2))

روایات فراوان در این زمینه نقل شده است که روزی علی علیه السلام در هنگام ظهر مشغول نماز بود و سائلی وارد مسجد شد و از مسلمانان کمک خواست و کسی به او کمک نکرد و آن فقیر دل شکسته شد و دست ها را به سوی آسمان بلند کرد و از بی اعتنایی مسلمانان نزد خداوند شکایت کرد و در آن حال علی علیه السلام به سائل اشاره کرد که انگشتری که در انگشتش بود بردارد و سائل آن را برداشت. در آن وقت رسول خدا9 با دیدن آن منظره شادمان شده در حق علی علیه السلام دعا کرد و در آن لحظه آیه انما ولیکم الله... نازل شد.((3))

ص: 228


1- ) شیخ مفید، مسائل عکبریه، ص49؛ شیخ طوسی، تفسیر تبیان، ج3، ص560.
2- ) طبرسی، مجمع البیان، ج3، ص363؛ شرح مواقف، ج8، ص360؛ شرح مقاصد، ج5، ص269.
3- ) شواهد التنزیل، ج1، ص164؛ فخر رازی، تفسیر کبیر، ج12، ص26؛ مجمع البیان، ج3، ص363 و نیز روایات دیگر با اندک تفاوت رک: ریاض النضره، ج2، ص302؛ الدرر المنثور، ج2، ص293؛ روح المعانی، ج6، ص167.

وجه دلالت آیه ولایت بر ولایت علی

با نگرش در فضای خطابی آیه مذکور این مطلب آشکار است که می خواهد با اشاره به واقعه ای که در خارج تحقق پیدا کرده است حکمی را به گونه ای کنایه ای اثبات کند؛ زیرا پس از اشاره به ولایت خدا و رسول، سخن از ولایت شخصی معین به میان آورده که او هم با آن وصف مانند خدا و رسول ولی مؤمنان است.

محقق حلی در دلالت آیه می گوید:« «انما» در آیه برای حصر است و گویا فرموده: لا ولی لکم الا لله... و «ولی» در آیه به معنای اولی است و این ولایت برای علی به این دلیل ثابت است که صدقه دادن در حال رکوع جز برای ایشان، برای هیچ فرد دیگری نقل نشده است.»((1))

مرحوم بهبهانی در دلالت آیه مینگارد: «ولایت ذاتا مال خداوند است و مخلوقات هیچ کدام ولایت ذاتی بر دیگری ندارند و اگر در مواردی ولایت کسی بر دیگری مشاهده می شود آن با جعل و قرار دادن از جانب خداوند است که برای هر کسی خداوند ولایت را جعل کند از آثار آن مطاعیت است؛ یعنی برای دیگران واجب می شود که از آن ولی خود فرمانبرداری نموده و به اوامر و نواهی او پایبند باشد((2)) و از جهت اعتقادی این مطلب دارای اهمیت است که ولایت علی در این آیه هم سیاق ولایت خدا و رسول قرار گرفته است که حتی نسبت به اهمیت این مطلب در روایات نیز اشاره شده است.((3))

ص: 229


1- ) المسلک فی اصول الدین، ص248.
2- ) مصباح الهدایه فی اثبات الولایة، ص137.
3- ) تحف العقول، ص434؛ امالی صدوق، ص624.

ولی و ولایت در روایات

واژگان ولی و ولایت در روایات از واژگان پرکاربرد هستند که غالبا به معنای اولویت در تصرف و برای تأکید به ولایت داشتن عده ای خاص به کار رفته اند که برای دیگران نسبت به پذیرش ولایت آن والیان الاهی تأکید فراوان شده است.

در حقیقت طرح ولایت در روایات یک طرح پایدار و بستر ساز برای مسیر هدایت و تکامل است که از آن به عنوان یک فریضه برتر از همه فرائض الاهی یاد کرده است که از آن به عنوان سرچشمه زلال معرفت الاهی یاد شده است که نحوه تلقی و برخورد انسان ها در رد یا پذیرش ولایت در باقی اعمال او اثر می گذارد.

در روایت از زراره از امام باقر علیه السلام نقل شده است:

«بنی الاسلام علی خمسة اشیاءعلی الصلاة و الزکات و الحج و الصوم و الولایة قال زراره فقلت: وای شیء من من ذلک افضل؟ فقال الولایة لانها مفتاحهن و الوالی هو الد لیل علیهن»؛((1))

اسلام بر پنج چیز نماز، زکات، حج، روزه و ولایت استوار است. زراره می گوید: «از امام سؤال نمودم کدام یک از آن پنج تا بهتر است؟ حضرت فرمود: ولایت؛ زیرا ولایت کلید آنان و والی راهنمای بر آنان است.»

و در حدیث دیگر از آن حضرت نقل شده است:

ص: 230


1- ) کلینی، الکافی، ج2، ص18.

«اما لو ان رجلا قام لیله و صام نهاره و تصدق بجمیع ماله و حج جمیع دهره و لم یعرف ولایة ولیی الله فیوالیه و یکون بجمیع اعماله بدلالته الیه ما کان علی الله حق فی ثوابه»؛((1))

آگاه باشید اگر فردی شب ها را زنده بدارد و روزها را روزه بگیرد و تمام دارایی اش را صدقه بدهد و همه روزگارش را حج بجا آورد، ولی نسبت به ولایت ولی خدا اعتقاد نداشته باشد تا ولایتش را پذیرا شود و تمام اعمالش به راهنمایی وی انجام گردد بر خداوند لازم نیست ثوابی به او بدهد.

از این دو حدیث به دست می آید که ولایت و سرپرستی والیان تأیید شده از جانب خداوند، در پالایش و پاکسازی اعمال و کردار انسان تأثیر گذارده و در حقیقت ولایت آنان چراغ هدایت است به سوی نیکی ها.

در حدیث دیگر از رسول خدا9 نقل شده است:

«فوالذی نفسی بیده لا ینتفع عبدا بعمله الا بمعرفتنا و ولایتنا»؛((2))

«سوگند به آنکه جان محمد به دست اوست هیچ بنده ای را عملش سودی نرساند مگر با قبول معرفت و ولایت ما.»

ص: 231


1- ) وسائل الشیعه، ج1، ص119.
2- ) شیخ مفید، امالی، ص82.

در برخی روایات درباره برتر بودن ولایت بر باقی فرائض این چنین آمده است: اگر نماز، زکات، روزه و حج به علتی فوت شود، قابل تدارک و جبران پذیر است؛ اما ولایت چنان مهم است که اگر از کسی فوت شد، دیگر چیزی نمی تواند معادل آن قرار گرفته و جبران کند.((1))

بحث ولایت و نیز ابلاغ آن به وسیله ی پیامبران الاهی آن گونه مهم و سرنوشت ساز است که از رسول اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده است: در آخرین حجی که انجام دادم در یکی از مواقف حج، جبرئیل به من نازل شد و گفت: خداوند می گوید: پایان عمرت نزدیک شده برای امت خود یادآوری کن.

«عهدی الذی عهدت الیهم من ولایة ولیی و مولاهم و مولا کل مؤمن و مؤمنة علی بن ابی طالب علیه السلام فانی لم اقبض نبیا من الانبیا الا من بعد اکمال دینی و اتمام نعمتی علی خلقی بولایة اولیائی و معاداة اعدائی و ذالک کمال توحیدی و دینی و اتمام نعمتی علی خلقی باتباع ولیی و طاعته»؛((2))

«پیمانم را که از آنان عهد گرفته بودم (نسبت به) ولایت ولی خودم و مولای آنان و مولای تمام زن و مردم مؤمن علی بن ابی طالب علیه السلام است. همانا من هیچ نبی از انبیا را قبض روح نکردم مگر بعد از کامل شدن نعمت

ص: 232


1- ) وسائل الشیعه، ج1، ص18.
2- ) سید هاشم بحرانی، غایة المرام، ج1، ص327؛ سید بن طاووس، الیقین، ص373.

هایم بر بندگانم به واسطه ولایت اولیای خودم و دوری گزیدن از دشمنانم و این نهایت توحید و دین و پایان نعمتم بر مخلوقاتم است که اطاعت و فرمانبرداری کنند از اولیای من.»

هم چنین درباره اهمیت ابلاغ ولایت از پیامبر9 نقل شده است: جبرئیل از جانب خداوند به من خطاب نمود:

علم الناس ولایتهم کما علمتهم من صلاتهم و زکاتهم و صومهم و حجهم؛((1))

«آگاه کن مردم را از ولایت اولیا آن گونه که آگاهشان نمودی از نماز، زکات، روزه و حج....»

بنابراین امامت و ولایت گشاینده راه تقرب به سوی خداوند و به عنوان روح در کالبد اعمال و رفتار انسان است که اگر کسی ولایت را پذیرا شده و تسلیم آن والیان منصوب از جانب خداوند گردد، در زیر چتر حمایتی آنان قرار خواهد گرفت.

ما دراینجا به ذکر همین مقدار از احادیث که نمایانگر مفهوم ولایت و ضرورت آن در زندگی انسان ها است بسنده می کنیم و روایاتی که درباره مصادیق ولی و والیان نقل شده است را در پایان این فصل خواهیم نگاشت.

معنا شناسی ولی و ولایت در لغت

واژه ولی از ماده «وَلْی» است و لغت دآنان وَلْی

ص: 233


1- ) قاضی نعمان، شرح الاخبار، ص104.

را به معانی قرب و نزدیکی معنا کرده اند.((1)) اما بعضی می گویند: الولیُّی: ولیّی النعم؛((2)) مراد از ولی سرپرست و صاحب نعمت است. عده ای از لغویان نیز ولی را به معنای سرپرست و اداره کننده امور دانستهاند.((3))

راغب در «مفردات» می گوید: الولاء و التوالی به این معناست که دو چیز یا بیشتر از یک جنس بدون اینکه جنسی از غیر آنان فاصله ایجاد کند پشت سر هم و پی در پی به وجود آیند و این استعمال کنایه است برای نزدیک بودن از جهت مکان، نسبت، دین، صداقت و اعتقاد و اما ولایت یعنی به عهده گرفتن سرپرستی امور دیگران.((4))

طریحی می گوید:

ولایت بالفتح محبة اهل البیت و اتباعهم فی الدین و امتثال اوامرهم و نواهیهم والتأسی بهم فی الاعمال و الاخلاق... ولولی من اسمائه تعالی و هو ناصر؛((5))

ولایت دوستی اهل بیت و پیروی از آنان در دین و پایبند بودن به دستورات آنان و ولی از نام های خداوند به معنای ناصر است.

و برخی لغویان این معانی را برای ولی و ولایت ذکر کرده اند: نصرت، تابع محب، قرب، آزاد

ص: 234


1- ) مقاییس اللغه، ج6، ص161؛ تاج العروس، ج10، ص398؛ صحاح اللغه، ج2، ص715.
2- ) کتاب العین، ج8، ص365.
3- ) مقاییس اللغه، ج6، ص141؛ قرشی، قاموس القرآن، ج7، ص247
4- ) المفردات فی غریب القرآن، ص885.
5- ) مجمع البحرین، ج1، ص463.

کننده و مدبر.((1))

صاحب التحقیق در بحث طولانی درباره ولی می نگارد: ولی به معنای قرب و نزدیکی است و معانی مانند معتق، صاحب حلیف، ابن عم، ناصر و جار همه به همین معنای قرب بر می گردد و هر کس کار دیگری را به عهده گیرد، ولی آن است.((2))

و اما درباره واژه ولایت می نگارد:

الولایة بمعنی تدبیر امور الغیر و القیام بکفایة جریان حیاته و معاشه؛((3))

ولایت یعنی تدبیر کارهای غیر و ایستادگی به کفایت زندگی آن.

نیز معانی زیر برای ولی نقل شده است: 1 - اولی و سزاواری. 2 - مالک عبد. 3 - آزاد شده. 4 - پسر عم. 5 - ناصر. 6 - متولی ضامن جریره.7 - متولی تجویز میراث. 8 - همسایه. 9 - هم پیمان. 10- سید و مطاع. بعد می گوید از میان همه این معانی اصل همان معنای اول (سزاوار بودن) است و باقی معانی همه به آن بر میگردد.((4))

سرانجام اینکه گرچه ولی و ولایت در منابع لغوی به معانی گوناگون استعمال شده است اما بسیاری از آنان اشاره می کنند بر اینکه معنای حقیقی و شایع ولی و ولایت همان سرپرستی و صاحب

ص: 235


1- ) ازهری، تهذیب اللغه، ج15، ص447؛ فیومی، مصباح المنیر، ص672؛ لسان العرب، ج15، ص406.
2- ) التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج13، ص202.
3- ) همان، ص204.
4- ) العمدة ابن بطریق، ص113.

اختیاری است و معانی دیگر مجازی است که همه به همان یک معنای حقیقی سرپرست بودن بر می گردد.((1))

بنابراین واژگان ولی و ولایت در لغت نیز تا حدودی، با معانی قرآنی و روایی این واژگان که به معنای سرپرستی و صاحب اختیار است، هماهنگ هستند.

مفهوم و مصداق ولی و ولایت در اندیشه اسلامی

طرح ولی و ولایت در منابع اسلامی مانند قرآن و سنت و نیز در میان اهل لغت آن گونه که نگارش یافت تنها طرح یک مفهوم خاص نبود، بلکه یک عقیده پایدار بود که در آن بحث رهبری و سرپرستی مردم بعد از رسول خدا9 مطرح شده بود و بدیهی است که این طرح با ضرورت های اجتماعی نیز بسیار هماهنگ بود؛ زیرا هر کسی این مطلب را بدون شک و ابهام قبول داشت که جامعه اسلامی بعد از پیامبر نیازمند به ولی و سرپرست است تا به سوی هرج و مرج کشیده نشود.

اما طرح ولایت در منابع دینی و نیز احساس ضرورت آن در جامعه اسلامی هیچ گاه به معنای این نبود که مسلمانان از جهت اندیشه و تفکر یکسان فکر کرده و نسبت به مصداق و مفهوم ولی و ولایت دوگانگی نداشته باشند؛ بلکه آن گونه که در دو فصل پیشین نگارش یافت، بعد از رسول خدا9 فرقه های گوناگون با اندیشه های متفاوت در جامعه اسلامی پیدا شدند که هم نسبت به مفهوم و

ص: 236


1- ) لسان العرب، ج15، ص410؛ مصباح المنیر، ج2، ص350؛ ابن اثیر، النهایه، ج5، ص228؛ مجمع البحرین، ج4، ص554؛ التحقیق، ج13، ص204.

محدوده ولایت و هم در مصداق ولی با هم نزاع های اساسی داشتند که به شواهدی از گفتار و اعتقادات اندیشمندان شیعه و سنی، جداگانه اشاره می شود:

ولی و ولایت در اندیشه اهل سنت

آن گونه که پیش از این نگارش یافت، امامت و خلافت در نظام اعتقادی و سیاسی اهل سنت مساوی است با زمامداری سیاسی مسلمانان و ایجاد حاکمیت برای برقراری نظم اجتماعی و جلوگیری از اختلاف که در حقیقت مسئله خلافت بعد از پیامبر در نظر اهل سنت تئوری یک حکومت اسلامی است که تکوّن و خاستگاه آن به دور از دخالت داشتن خواست الاهی و تنها به عهده مسلمانان است که با اموری همانند اهل حل و عقد (مانند انتخاب خلیفه اول) یا استخلاف (مانند انتخاب خلیفه دوم) یا استیلا با قهر و غلبه (مانند بسیاری از خلفای بنی امیه و بنی عباس) یا وراثت ولایت عهدی (مانند خلافت یزید بن معاویه)((1)) انجام می شود و از نظر تاریخی هر یک از این نظریات در نظام فکری اهل سنت تجربه شده و پس از آن هر یک مبنای مستقلی برای انتخاب خلیفه شده است.((2))

بدیهی است وقتی که اصل خلافت و امامت یک مقام اعطایی بشری بود، بحث ولایت که یک شأن از شئون امامت است نیز مقام عادی و محدود به حدود است که تنها اندیشه بشری حد و مرز آن را

ص: 237


1- ) ماوردی، الاحکام السلطانیه، ص6؛ مقدمه ابن خلدون، ص223؛ شرح مواقف، ج8، ص351؛ شرح مقاصد، ج5، ص233.
2- ) در دو فصل قبلی به تفصیل به آن اشاره شد.

باید تعیین کند؛ زیرا نمی توان این مطلب را پذیرفت که اصل مشروعیت امام یا ولی از جانب مردم باشد و ولایت آن از جانب دیگر مانند منشأ الاهی دانستن، آن گونه که امامیه به آن اعتقاد دارد.

از این رو دانشمندان اهل سنت در ارائه خاستگاه ولایتی والیان امور و محدوده قانونی آن، تئوری هایی را مطرح کرده اند که هیچ گونه ارتباطی با برنامه های وحیانی اسلام و آموزهای دینی که به عصر رسالت برگردد ندارند، بلکه بر اساس ضرورت های اجتماعی در هر عصر و زمان پایه ریزی شده و در حقیقت به دنبال توجیه کردار حاکمان و گردانندگان حاکمیت است و در نهایت دانشمندان اهل سنت در معرفی مصداق ولی و محدوده ولایت آن با رویکرد تاریخی بر جریان ولایت نگریسته و در این زمینه نظریات متفاوتی ارائه کرده اند.

برخی می نگارند: ولایت چهار خلیفه نخست ابوبکر، عمر، عثمان و علی و عمر بن عبدالعزیز و برخی از بنی عباس از مسلمات است.((1)) در برخی منابع والیان امر از ابوبکر تا زمان عمر بن عبدالعزیز را ذکر کرده و بر این باورند که در این میان تنها ولایت معاویه بن یزید و مروان بن حکم، مستقر نشده است.((2))

به هر حال از جهت مصداق شناسی همان گونه که در مصداق شناسی امام و خلیفه نگارش یافت، اهل سنت گرفتار نظریات ناهمگون شده اند که در

ص: 238


1- ) عون المعبود، ج11، ص247؛ حسن بن فرحان مالکی، نحو انقاذ التاریخ الاسلامی، ص122؛ تحفة الاحوذی، ج6، ص393.
2- ) فتح الباری، ج13، ص185.

اینجا از تکرار آن خودداری می کنیم اما در این بین توجه به این مطلب ضرورت دارد که محدوده ولایت آن والیان نیز بر اساس اندیشه سیاسی و تئوری حکومتی طراحی شده است که در تعامل میان امام و امت بر اساس پیش برد برنامه های حکومت در امور زندگی مردم مانند معاملات، ازدواج ها، جهاد، اقامه حدود، اجرای نماز های جمعه، جماعات و نماز عیدین (فطر و قربان) که هر یک از این موارد مصالح عامه ای است که به امور دنیایی و آخرتی مردم باز می گردد و امام در هر یک از آنان ولایت دارد.((1))

تفتازانی نیز درباره ولایت امام می نگارد: «ناگزیر مردم باید پیشوایی داشته باشند تا در اموری مانند اجرای احکام، اجرای حدود، دفاع از مرزها، جمع آوری صدقات، برطرف کردن نزاع ها میان مردم و به ازدواج درآوردن کسانی که سرپرست ندارند، اعمال ولایت نماید».((2))

واقعیت این است که در اندیشه اهل سنت شأن ولایت امام فراتر از مسائل حکومتی و سیاسی نیست((3)) و در این میان جای شگفتی در این است که اهل سنت نسبت به شرایط آن ولی و سرپرست که حاکمیت را در دست می گیرد آن گونه با مماشات برخورد کرده است که هر کسی هر چند در حد انسان معمولی، می تواند زمام را به دست گیرد و از جانب دیگر، در اطاعت و فرمانبرداری امت از ولی، بدون ملاحظه بر این باور هستند که اطاعت از ولی واجب است چه عادل باشد و چه فاسق؛ زیرا مردم با بیعت و انتخاب خود در واقع سرپرستی امور خود را به او سپرده اند.

پس از این انتخاب بر مردم واجب است که از

ص: 239


1- ) شرح مواقف، ج8، ص346.
2- ) شرح عقائد النسفیه، ص233.
3- ) مقدمه ابن خلدون، ص232.

او فرمان برده و اگر در مواردی از او خلاف مشاهده کردند او را نصیحت کنند و قیام علیه او یا برکنار کردن او از ولایت و سرپرستی جایز نیست.((1)) و درعلت این مطلب که عزل امام فاسق یا قیام علیه او جایز نیست به این مطلب اشاره شد که هو من اهل الولایت زیرا آن پیشوای فاسق دارای ولایت است.((2))

قرطبی نیز درباره محدوده این ولایت تصریح کرده است که مساوی است با امارت و حکومت.((3))

از نظر تاریخی این نکته قابل توجه است که ابوبکر پس از دست یابی به خلافت در نخستین خطبه خود سخنانی را ایراد کرد که در آن خود را ولی و سرپرست مردم در امور حکومتی دانست؛ اما جالب اینکه او اطاعت مطلقه از خود را واجب نمی دانست. او در خطبه خود گفت: ولیتکم و لست بخیرکم؛((4)) ولایت و سرپرستی شما را عهده دار شدم، حال آنکه بهتر از شما نیستم؛ واژه ولیتکم در کلام ابوبکر دلالت دارد بر اینکه او پس از دست یابی به خلافت، خود را صاحب اختیار و اولی بر دیگران می دانسته است. اما جمله لست بخیرکم معنایش این است که این ولایت من، دلیل بر این نیست که من بهترین و افضل شما هستم.((5)) در ادامه همین خطبه درباره محدوده اطاعت خود می گوید: «پیوسته شیطانی مرا به لغزش وا میدارد؛ لذا اگر خوب رفتار کردم کمکم کنید و

ص: 240


1- ) باقلانی، تمهید الاوائل، ص471؛ النووی، شرح صحیح مسلم، ج12، ص29.
2- ) شرح عقائد نسفیه، ص240.
3- ) الجامع لاحکام القرآن، ج8، ص56.
4- ) الکامل فی التاریخ، ج2، ص331؛ الامات و السیاسة، ج1، ص16.
5- ) المعیار و الموازنه، ص40.

از من پیروی کنید و اگر خطا کردم هدایتم کنید.»((1))

بنابراین با تحلیلی از خطبه ابوبکر می توان به این مطلب دست یافت که ایشان ولایت را یکی از شئون خلافت می دانسته است، ولی محدوده این ولایت که اطاعت دیگران را به دنبال دارد، در محدوده خاصی بر محور حق قرار داشته است و در پیوست همین گفتار صریح خلیفه، جالب است که درباره محدوده ولایت و اطاعت از خلیفه، دانشمندان اهل سنت چنان مبالغه آمیز حرکت کرده اند که برخلاف گفتار ابوبکر، که می گفت در موارد حق از من پیروی کنید و در باطل شما راهنمای من باشید، عقیده دارند که هرگاه کسی به وسیله ی مردم برای خلافت انتخاب شد، او دارای ولایت و مطاعیت شده و در هر وضعیتی باید مردم از او فرمان برند و حتی می گویند آن حاکم منتخب در مواردی مانند اقامه نماز ولایت دارد و وقتی که او به اقامه نماز اقدام کرد، بر دیگران واجب است که به او اقتدا کرده و با او مخالفت نورزند هرچند که او فاسق باشد.((2)) چنانچه قاضی عبدالجبار معتزلی در این زمینه می نگارد: امام در اصطلاح شرع به کسی گفته می شود که

له الولایت علی الامة و التصرف فی امور هم علی وجه لایکون فوق یده یدٌ؛((3))

او ولایت بر امت و حق تصرف بر امور آنان دارد به گونه ای که قدرتی

ص: 241


1- ) المصنف، ابن ابی شیبه، ج11، ص336؛ ابن کثیر، السیرة النبویه، ج4، ص493؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج17، ص156.
2- ) نیل الاوطار، ج3، ص200؛ سرخسی، المبسوط، ج1، ص40.
3- ) شرح اصول الخمسة، ص509.

بالاتر از قدرت او (ولی) نیست.

هم چنین سیف الدین آمدی می نگارد:

یجب اتباعه علی کافة الامة؛((1))

واجب است متابعت ولی برتمام امت.

در اینجا جای این سؤال از دانشمندان اهل سنت باقی است که با توجه به مصادیقی که آنان به عنوان ولی معرفی کرده اند که در میان آنان افرادی مانند یزید بن معاویه و ستمگران آل مروان قرار دارند، چگونه واجب الاطاعت بودن آنان را با کرداری که داشتند((2))، بر امت اسلامی توجیه می کنند؟

سرانجام اینکه ولی و ولایت دراندیشه اهل سنت فراتر از همان امارت و حکمرانی نیست و ولایت هم در مواردی مانند جمع آوری صدقات، تقسیم بیت المال، سرپرستی افراد بی سرپرست مانند ایتام و آماده کردن مردم برای جهاد، قضاوت در میان مردم و اقامه نمازهای روزانه و عیدین است که هر کدام این موارد از وظایف حکومت می باشد که تنها ولی در این موارد بر دیگران اولویت دارد، آن هم به دلیل اینکه از هرج و مرج و شورشها جلوگیری کند.((3))

در حقیقت به این دلیل که بستر اصلی امامت و رهبری در اندیشه اهل سنت با ساختاری از انتخاب بشری تشکیل شده است؛ لذا از جهت کاربردی از همان داده های فکری بشر، برای اداره امور

ص: 242


1- ) ابکار الفکار، ج3، ص416.
2- ) نمونه هایی از کردار آنان در فصل دوم ذکر شد.
3- ) ابوجعفر اسکافی، المعیار و الموازنه، ص43؛ ماوردی، احکام السلطانیه، ص51.

حکومتی فراتر نمی رود.

مفهوم و مصداق ولی و ولایت در اندیشه امامیه

همان گونه که در دو فصل پیشین در معنا شناسی واژگان «امام» و «خلیفه» نگارش یافت، امامت و جانشینی پس از رسول اکرم صلی الله علیه و آله به اعتقاد شیعه دارای ماهیت الاهی است که خداوند در پیوست مقام نبوت، مقام و منصب خلافت را قرار داده است. در حقیقت امامتی که شیعه بدان عقیده دارد، دارای چندین شأن از شئونات مهم و تأیید شده از جانب خداوند است که مهم ترین آن شئون، شأن ولایت و سرپرستی است که در درون آن هدایت گری نهفته است؛ زیرا این ولایت که شیعه برای ولی قائل است از سنخ ولایت خدا و رسول است و هیچ گونه ارتباطی با رد یا قبول بشر ندارد بلکه هر فردی را که خداوند به رهبری پس از پیامبرش انتخاب کرد او دارای ولایت الاهی و ماذون از جانب خداوند در تصرف امور دیگران است که این معنا از آیه ولایت

ص: 243

«انَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ امَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ»((1))

به دست آمد که شأن نزول آیه درباره امیرالمؤمنین علیه السلام است و اینجا خداوند ولایت آن حضرت را قرین ولایت خود و ولایت پیامبر قرار داده است.((2))

هم چنانکه در سوره کهف، خداوند درباره ولایت خود می فرماید:

«هُنَالِکَ الْوَلایَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَیْرٌ ثَوَابًا وَخَیْرٌ عُقْبًا»((3))

در آنجا ثابت شد که ولایت و قدرت از آن خداوند بر حق است؛ اوست که برترین ثواب و بهترین عاقبت را (برای مطیعان) دارد.

علامه طباطبایی در تفسیر این آیه می نگارد: «از آنجا که کلمه الله در اینجا به حق که در برابر باطل است توصیف شده است پس معنای ولایت در آیه سلطنت و تدبیر در امور است نه نصرت، چون اگر مراد نصرت می بود باید الله را به عزت، قدرت یا غلبه توصیف می کرد. علاوه بر آن جمله «خیر ثواباً و خیر عقباً» با نصرت نمی سازد.»((4))

حافظ حسکانی در شواهد التنزیل در تفسیر آیه

ص: 244


1- ) مائده، 55.
2- ) استدلال به این ایه قبلاً در بررسی واژه ولایت در قرآن گذشت.
3- ) کهف، 42.
4- ) المیزان، ج13، ص317.

«هنالک الولایة لله الحق» از امام باقر علیه السلام نقل کرده است:

«تلک ولایة امیرالمؤمنین التی لم یبعث نبی قط الا بها»؛((1))

مراد از ولایت در این آیه، ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام است و هیچ پیامبری مبعوث نشد مگر برای «پیام رسانی». آن ولایت و تفسیر آن در آیه مبارکه به ولایت علی علیه السلام از جهت کاربردی، بر این اساس است که آن حضرت مظهر ولایت و سلطنت خداوند است و از جهت حقانیت و مصونیت از خطا مانند ولایت حقه الاهی است و هم چنین مانند حدیث یاد شده - در تفسیر ولایت در آیه به ولایت علی - از امام صادق علیه السلام نیز نقل شده است.((2))

و هم چنین از آن حضرت نقل شده است:

«ولایتنا ولایة الله عزوجل اللتی لم یُبعث نبیّی قط الا بها»؛((3))

«ولایت ما ولایت خداوند است که پیامبری را مبعوث نکرد مگر برای (تبلیغ) آن»

و در اثبات پیوستگی میان ولایت پیامبر و ولایت ولی و جانشین آن حضرت می توان گفت همان گونه که قرآن درباره پیامبر9 فرموده:

«النَّبِیُّ اوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ انْفُسِهِمْ»((4))

«پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است.»

ص: 245


1- ) شواهد التنزیل، ج1، ص356؛ بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج2، ص469.
2- ) امالی طوسی، ص671.
3- ) امالی مفید، ص142.
4- ) احزاب، 6.

همین اولویت بعد از رسول برای والیان و جانشینان بر حق آن حضرت نیز ثابت است((1)) و هم چنین آن حضرت درباره پیوستگی میان ولایت خود و ولایت جانشینان معصوم بعد از خود به ابن عباس فرمود:

«یابن عباس ولایتهم ولایتی و ولایتی ولایة الله حربهم حربی و حربی حرب الله و سلمهم سلمی و سلمی سلّم الله»؛((2))

«ای فرزند عباس! ولایت آنان (ائمه) ولایت من است و ولایت من ولایت خداوند است؛ جنگ با آنان جنگ با من و جنگ با من جنگ با خداوند است.»

در روایات دیگر نیز تصریح شده است که میان ولایت خدا، رسول و ولایت ائمه پیوستگی خاص وجود دارد که این پیوستگی به واسطه جعل و قرار دادن خداوند است.((3)) نسبت به آثار کاربردی و اعتقادی این پیوستگی می توان گفت همان گونه که طبق آیه مبارکه

«اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ امَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ الَی النُّورِ»((4))

ولایت خداوند رشد آور و نجات بخش از تاریکی ها معرفی شده است، ولایت رسول و والیان بعد از او نیز رشد آور و برای پذیرندگان ولایت آنان راهنما به سوی نیک اندیشی و راهی روشن است.

در نتیجه بنابر همین آیات و روایت است که

ص: 246


1- ) البرهان، ج2، ص378؛ مجمع البحرین، ج4، ص555.
2- ) کفایة الاثر، ص18.
3- ) امالی صدوق، ص624؛ تحف العقول، ص434.
4- ) بقره، 257.

مفهوم ولایت در میان متکلمان و دیگر دانشمندان امامیه از جایگاه بسیار بلند برخوردار بوده و مورد دقت فراوان قرار گرفته است و از جهت اعتقادی و کلامی امام و ولی دعوت کننده حق و منادی الاهی و حجت خداوند و نظم دهنده برنامه های دینی است.((1))

علامه حلی درباره جایگاه ولایت می گوید: «هر کس ولایت علی علیه السلام را قبول نکند فاسق است.»((2))

سید هاشم بحرانی می گوید: «همانا ولایت علی علیه السلام حجت رسای خداوند برای مردم است و هر کس در پناه ولایت و سرپرستی آن حضرت قرار بگیرد و از ایشان فرمانبرداری کند داخل بهشت می شود و هر کس از ولایت او خارج شود جایگاهش جهنم است.»((3))

ابن جبر می گوید: ولایت علی علیه السلام از جانب خداوند جعل شده و به وسیله ی پیامبر9 برای مردم ابلاغ شد و پیامبر در شأن علی علیه السلام فرمود:

«یقاتل علی تاویله کما قاتلت علی تنزیله»؛

علی جنگ می کند برای تاویل (قرآن) همان طور که من جنگیدم برای تنزیل آن (قرآن).»

از این تشبیه می توان مماثلت میان ولایت پیامبر9 و علی علیه السلام را به دست آورد که پیامبر9 ولایت بر تنزیل قرآن و علی علیه السلام ولایت بر تاویل

ص: 247


1- ) بحار الانوار، ج78، ص183.
2- ) نهج الحق و کشف الصدق، ص211.
3- ) غایة المرام، ج1، ص327.

قرآن دارد.((1))

ملاصدرا در این باره می گوید: «مقام ولایت بالاترین مقام است که ولی به وسیله ی آن حق تصرف در امور را پیدا می کند.»((2))

سید مرتضی نیز این نظر را دارد: «مراد از ولایت امارت و حکمرانی نیست؛ بلکه مراد این است که ولی حق تصرف در امور دیگران را دارد و ممکن است بعضی وقت ها به دلیل وجود مانعی مصلحت را در نظر گرفته و تصرف در امور نکند اما آن ولایت الاهی او پا برجاست کما اینکه در حالات بعضی از امامان معصوم: این گونه بود و این هیچ گونه ضربه ای به اصل ولایت آنان وارد نمی کند.»((3))

شیخ مفید نیز می گوید: «ولایت خدا، رسول و جانشینان پیامبر بر مردم عبارت است از تسلیم شدن در برابر آنان و رعایت امر و نهی که از جانب آنان صادر می شود.»((4))

هم چنین سید علی بهبهانی درباره منشأ پیدایش ولایت پیامبر می نگارد: «ولایت در اصل ذاتاً مال خداوند است؛ لذا غیر خدا کسی بر دیگری ولایت ذاتی ندارد و این ولایت به وسیله ی جعل و قرارداد از جانب بشر هم نمی تواند ثابت شود، زیرا کسی که ذاتا دارای ولایت نباشد نمی تواند بر کس دیگری ولایت را جعل کند؛ زیرا ولایت بعضی انسان ها بر دیگری مانند ولایت رسول و امام عارضی است و باید منتهی شود به ولایت

ص: 248


1- ) نهج الایمان، ص524.
2- ) تفسیر القرآن، ج3، ص4.
3- ) الشافی فی الامامة، ج3، ص50.
4- ) مسائل العکبریه، ص50.

بالذات که آن تنها ولایت خداوند است. به همین دلیل منشأ ولایت پیامبران و جانشینان آنان به جعل الاهی است.»((1))

بنابراین ولایت در اندیشه معرفتی شیعه از جایگاه مهمی برخوردار است که در پرتو امامت مطرح شده است وایی ولایت از جهت کاربردی مهم ترین بُعد امامت است زیرا در این بعد امام دست پذیرندگان ولایت را گرفته و آنان را از کج راهه های گمراهی به سوی معرفت و شناخت الاهی که مسیر نجات انسان هاست هدایت می کند.

علامه طباطبایی در این زمینه می گوید: «مقام نبوت و ولایت دو سبب مستقل هستند که خدای عزیز، ما را به وسیله آن دو از پرتگاه گمراهی نجات بخشید.»((2)) ایشان در جای دیگری از ولایت به عنوان یک امر باطنی و به منزله روح برای ظواهر دینی تعبیر کرده که به واسطه ولایت، قوانین و مقررات دینی به پا نگهداشته شده و دوام می یابد.((3))

شهید مطهری در بیان مراتب امامت از مراتب سه گانه سخن به میان آورده است:

الف - ریاست عامه و زعامت جامعه که پس از پیامبر این وظیفه به عهده امام است و شیعه و سنی در آن اتفاق دارند.

ب - امامت به معنای مرجعیت دینی که در این مرتبه نوعی کارشناسی اسلام است و امام از طریق رمز و غیبی که بر ما مجهول است علوم اسلام را

ص: 249


1- ) مصباح الهدایه، ص137.
2- ) المیزان، ج4، ص675.
3- ) همان، ج1، ص411.

از پیامبر گرفته است که عاری از خطاست. اهل تسنن برای هیچ کسی چنین مقامی قائل نیستند و آنان در این مرتبه نه قائل به امام هستند و نه قائل به امامت نه اینکه قائل به امامت، باشند و فقط اختلاف مصداقی با شیعه داشته باشند.

ج - ولایت در مرتبه سوم (ولایت) اوج مفهوم امامت است. امامت به این معنا در نزد شیعه جایگاه خاصی دارد و همین معناست که در ادبیات ادعیه و متون دینی شیعه بارها مطرح شده است که زمین هیچ گاه خالی نیست؛ یعنی در هر دوره ای انسان کامل - که حامل معنویت کلی انسانیت است - وجود دارد.((1))

در تفکر شیعی از جهت مصداق شناسی این ولایت برای دوازده نفر از جانشینان معصوم پیامبر از جانب خداوند جعل شده است که از علی بن ابی طالب علیه السلام به عنوان جانشین بلافصل پیامبر آغاز شده و در یازدهمین فرزند آن حضرت، حضرت مهدی موعود خاتمه خواهد یافته است.((2))

در اندیشه شیعی محدوده ولایت امام فراتر از مسئولیت حکومتی و سیاسی جامعه است. گرچه زعامت سیاسی و حکومت یکی از شئون امام است اما محدوده مهم ولایت، هدایت و رهبری دینی و معنوی جامعه است که با هدایت تشریعی در طول نبوت وظیفه هدایت نفوس پاک را به سوی کمال حقیقی و ملکوتی تدبیر می کند.((3)) امام با این شأن ولایت

ص: 250


1- ) امامت و رهبری، ص51 تا 55.
2- ) بحار الانوار، ج52، ص161؛
3- ) شیخ محمد سند، امامت الهیه، ج2، ص106.

الاهی زمامدار دین و مایه انتظام مسلمانان و رستگاری و عزت مؤمنان و امین خداوند و حجت او بر بندگان است.((1))

سخن نهایی اینکه اندیشه امامیه درباره مفهوم و مصداق ولی و ولایت برگرفته شده از انبوهی از آیات و روایات است که از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و نیز از امامان معصوم: نقل شده است.((2))

بازخوانی تفاوت دو اندیشه

بنابر آنچه نگارش یافت، نمی توان این واقعیت را نادیده گرفت که دانشمندان شیعه و سنی از جهت عملی مسیری همسان را درباره ولایت و مطاعیت امامان و خلفای مورد نظرشان پیموده اند؛ زیرا همان گونه که شیعه امامان خود را واجب الاطاعت و دارای شأن والایی می دانند، اهل سنت نیز خلفای مورد نظر خود را به عنوان والیان امر و واجب الاطاعت می دانند که حتی از دستورات فاسقان آنان نیز نمی توان سرپیچی کرد و اما تفاوت این دو مسیر طی شده در دو نکته اساسی است:

ص: 251


1- ) اصول کافی، ج1، ص283.
2- ) بعداً به شواهد زیادی از این روایات اشاره خواهد شد.

الف - در اعتقاد شیعه هیچ گاه لغزش و خطا در امامان شان راه ندارد، بلکه آنان منتخبان الاهی و دارای مقام عصمت و علم برتر هستند که جز حق و حقیقت جویی در زندگی شان چیز دیگری وجود ندارد؛ بر خلاف اهل سنت که برای خلفای خود گرفتار شدن در دام لغزش و خطا را جایز می دانند.

ب - تفاوت در ماهیت: همان گونه که نگارش یافت، ماهیت ولی و ولایت در اعتقاد شیعی یک مقام الاهی و بدون دخالت بشر است که خداوند در پیوست میان مقام رسالت و مقام امامت هم برای رسول و هم برای امام این مقام هدایت گرانه متصرفانه را قرار داده است؛ اما در اعتقاد اهل سنت این پیوست میان مقام رسول و ولی به هم خورده و در خلفا و جانشینان پیامبر بدون دخالت الاهی خود مردم دست به کار شده آن ولی و سرپرست خود را انتخاب می کنند و آن فرد منتخب دارای ولایت است و اطاعت از او واجب است، اینجا جای تعجب است که چگونه آن بشری که در ذات خود هیچ گونه ولایت بر دیگری ندارد و در انتخابش هم پیداست که او گاهی افرادی مانند مسیلمه کذاب و... را به عنوان نبی انتخاب نموده و خطاهایش هر روز فاجعه می آفریند حال با کدام پشتوانه دینی و عقلی انتخاب او در جانشین پیامبر این همه اهمیت یافته است که نمی توان از فرد منتخب او سر بر تافته، بلکه باید او را به عنوان سلطان اعظم و ولی امر پذیرفت.

ص: 252

رهیافتی بر مفهوم و مصداق ولی و ولایت در روایات

از دو گزینه پیشین که درباره مفهوم و مصداق ولی و ولایت در نزد شیعه و اهل سنت نگارش یافت، به روشنی می توان به این نتیجه دست یافت که دانشمندان شیعه و سنی در ماهیت ولی و ولایت تفاوت های اعتقادی فراوانی دارند که هر کدام برای اثبات اندیشه خود به راهبردهای گوناگون رو آورده است و انصاف این است که روایات رسول اکرم صلی الله علیه و آله و دیگر معصومان: یکی از ادله بسیار مهم و اطمینان آور است که برای رهیافت به واقعیت ها می توان از آن استفاده کرد و به دور از تعصب و لجاجت آن، نزاع ها را برطرف کرد.

بر این اساس، برای ولی و ولایت در منابع حدیثی شیعه و سنی روایات فراوانی وجود دارد که ولی و ولایت را به روشنی طرح کرده است. بخشی از این روایات، که به گونه مطلق در این زمینه نقل شده است، در آغاز این فصل نگارش یافت و برای روشن شدن واقعیت به شواهدی از بخش دیگر این روایات، که مفهوم و مصداق ولی و ولایت را نیز تعیین کرده اند، اشاره می شود:

از عمران بن حصین نقل شده است که رسول خدا9 فرمود:

ان علیا منی و انا منه و هو ولی کل مؤمن؛((1))

همانا علی از من است و من از علی و علی سرپرست مؤمنان است بعد از من.

ص: 253


1- ) نسائی، سنن الکبری، ج5، ص45؛ مسند احمد، ج5، ص251؛ تاریخ بغداد، ج4، ص339.

و نیز از بریده نقل شده است: پیامبر دو لشکر به سوی یمن فرستاد، یکی به فرماندهی علی علیه السلام و دیگری به فرماندهی خالد بن ولید و در جنگی که با قبیله بنی زبید پیش آمد مسلمانان پیروز شدند و در آن هنگام خالد نامه ای در شکایت از امیرالمؤمنین علیه السلام به من داد تا خدمت رسول خدا9 ببرم. وقتی آن نامه را به حضرت تحویل دادم آثار ناراحتی در چهره ایشان مشاهده کردم. حضرت به من فرمود:

لا تقع فی علی فانه منی و انا منه و هو ولیکم بعدی؛((1))

از علی شکایت نکنید. همانا او از من است و من از او و علی سرپرست شما بعد از من است.

از ابن عباس روایت شده است که پیامبر9 به علی علیه السلام فرمود:

انت ولی کل مؤمن بعدی؛((2))

تو (یا علی) بعد از من سرپرست همه مؤمنان هستی.

در حدیثی از زید بن ارقم نقل شده است که رسول خدا9 فرمود:

«من اراد ان یحیی حیاتی و یموت موتی و یسکن جنة الخلد التی

ص: 254


1- ) این حدیث از احادیث مشهور است که با اندک تفاوت در منابع زیر آمده است: مسند احمد، ج5، ص356؛ المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص110؛ مجمع الزوائد، ج9، ص128؛ فرائد المسمطین، ج1، ص298.
2- ) مستدرک علی الصحیحین، ج3، ص134؛ مسند احمد، ج1، ص331.

وعدنی ربی فلیتول علی بن ابی طالب علیه السلام فانه لن یخرجکم من هدی و لن یدخلکم فی ضلالة»؛((1))

هر کس بخواهد مانند من زندگی کند و مانند من بمیرد و در بهشت همیشگی که پروردگارم به من وعده کرده سکنی گزیند باید علی بن ابی طالب علیه السلام را سرپرست انتخاب کند. همانا علی هرگز شما را از راه هدایت خارج نکرده و در راه گمراهی داخل نمی کند.

هم چنین از عمار بن یاسر نقل شده است که رسول خدا9 فرمود:

«من آمن بی و صدقنی فلیتول علی بن ابی طالب علیه السلام فان ولایته ولایتی و ولایتی ولایة الله»؛((2))

«هر کس به من ایمان آورده و مرا تصدیق کند باید علی بن ابی طالب علیه السلام را سرپرست انتخاب کند؛ همانا ولایت او ولایت من و ولایت من ولایت خداست.»

و هم چنین از حذیفه نقل شده است که رسول خدا9 فرمود:

«ان تولو علیا تجدوه هادیا»؛((3))

«اگر علی را سرپرست برگزینید او را هدایت کننده می یابید.»

ص: 255


1- ) مستدرک علی الصحیحین، ج3، ص139.
2- ) کنز العمال، ج11، ص61.
3- ) الاستیعاب، ص478؛ حلیة الاولیا، ج1، ص64.

آنچه تاکنون نگارش یافت، نمونه ای بود از روایاتی که در منابع اهل سنت نقل شده است و با همین مضمون، روایات فراوان دیگری در منابع شیعی نقل شده است که مسئله ولی و ولایت را با مفهوم و گستره وسیع مطرح کرده اند. امام صادق علیه السلام می فرماید:

ما خلق الله خلقا الا و قد عرض ولایتنا علیه و احتج بنا علیه فمؤمن بنا و کافر و جاحد حتی السموات و الارض و الجبال؛((1))

«خداوند هیچ موجودی را نیافریده مگر اینکه ولایت ما را بر او عرضه کرده است و بر او با ما احتجاج کرده است، برخی ایمان آورده و برخی کافر گشته و بعضی انکار کرده اند حتی آسمانها و زمین و کوهها.»

هم چنین در حدیثی از رسول خدا9 درباره آثار دوری از ولایت علی و امامان بعد از آن حضرت نقل شده است:

ص: 256


1- ) بحار الانوار، ج27، ص46.

«قال الله تبارک و تعالی استکمال حجتی علی الاشقیا من امتک من ترک الولایة علی و الاوصیا من بعدک فان فیهم سنتک و سنة الانبیا من قبلک و هم خزانی علمی من بعدک»؛((1))

«خداوند تبارک و تعالی فرمود: حجت من بر اشقیای امت تو تمام است، آن کسانیکه ولایت علی و اوصیای بعد از تو را وانهند؛ زیرا در علی و اوصیا روش تو و تمام پیامبران پیشین موجود است و آنان خزانه داران بر علم من بعد از تو هستند.»

هم چنین در حدیثی از رسول اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده است که دوازده نفر از اهل بیت من بعد از من دارای منصب ولایت و حجت های خداوند در روی زمین هستند؛ سپس نام یک یک آن دوازده ولی را می برد که عینا مطابقت دارد با اسامی امامان دوازده گانه مورد اعتقاد شیعه.((2))

در حدیثی از مقداد نقل شده است که پیامبر9 فرمود:

«معرفة آل محمد برائة من النار و حب آل محمد جواز علی الصراط و الولایة لال محمد امان من العذاب»؛((3))

شناخت خاندان پیامبر9 دوری از آتش

ص: 257


1- ) اصول کافی، ج1، ص368.
2- ) الاحتجاج، طبرسی، ج1، ص182.
3- ) فرائد المسمطین، ج2، باب 49؛ الحاوی الفتاوی، ج2، ص129.

است و دوستی خاندان پیامبر9 جوازی است بر عبور از صراط و ولایت آل محمد پناه از عذاب می باشد.

هم چنین رسول خدا9 خطاب به علی علیه السلام فرمود:

«یا علی والذی بعثنی بالنبوه و اصطفانی علی جمیع اهل البریه لو ان عبدا اعبد الله الف عام ما قبل ذالک منه الا بولایتک و ولایةَ الائمه من ولدک»؛((1))

ای علی! سوگند به آنکه جان محمد در دست اوست، اگر روز رستاخیز بنده ای عمل هفتاد پیامبر را آورد، خداوند آن را از او نپذیرد مگر آن که خدا را همراه با ولایت من و اهل بیت من دیدار کند.

درباره پیوستگی ولایت علی علیه السلام و پیامبر9 از جابر بن عبدالله انصاری نقل شده است: روزی رسول خدا9 خطبه ای خواند و فرمود:

«من آمن بی و صدقنی فلیتول علیا من بعدی فان ولایته ولایتی و ولایتی ولایت الله»؛((2))

«هر کس مرا تصدیق کند و به من ایمان آورد پس باید بعد از من ولایت علی را بپذیرد زیرا ولایت علی ولایت من و ولایت من ولایت خداست.»

ص: 258


1- ) بحار الانوار، ج27، ص199.
2- ) امالی طوسی، ص418.

هم چنین آن حضرت در این باره فرمود:

«الکفار من جحد نبوتی و العنید من جحد ولایة علی بن ابی طالب علیه السلام »؛((1))

«کافر کسی است که نبوت من را انکار می کند و معاند کسی است که ولایت علی را منکر می شود.»

در روایتی نقل شده است که رسول خدا9 خطاب به مردم فرمود:

معاشر الناس الیس الله اولی بی من نفسی یأمرنی و ینهانی مالی علی الله أمر و لانهیی قالو: بلی یا رسول الله قال من کان الله و انا مولاه فهذا علی مولاه یامرکم و ینهاکم مالکم علیه من امر و لا نهی؛((2))

ای گروهی از مردم! آیا خدا بر من از خودم سزاوارتر نیست؟ امر می کند به من و نهی می کند و از جانب من بر خداوند امر و نهی نیست؟ مردم گفتند: چنین است ای فرستاده خدا. بعد حضرت فرمود: هر که را خداوند و من مولایش هستیم پس این علی مولای اوست که امر و نهی می کند شما را و از جانب شما بر او امر و نهی نیست.

هم چنین در حدیثی با همین مضمون و با اندکی تفصیل از رسول خدا9 درباره ولایت علی علیه السلام در بحار الانوار نقل شده است.((3))

ص: 259


1- ) الفضائل، قمی، ص129.
2- ) الغدیر، ج1، ص387.
3- ) بحار الانوار، ج37، ص222 و ج38، ص151.

در این دو حدیث با صراحت ولایت و سزاوار بودن علی را در امور مردم همانند اولویت و سزاوار بودن خدا و رسول ذکر کرده است.

از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده است که درباره ولایت خاندان پیامبر9 فرمود:

«لا یقاس بال محمد من هذه الامة احد و لهم خصائص حق الولایت وفیهم الوراثت و الوصیة»؛((1))

«هیچ یک از این امت (اسلام) را با خاندان پیامبر برابر نکنید زیرا برای خاندان پیامبر حق ولایت اختصاص داده شده و در میان آنان وراثت و وصیت قرار داده شده است.»

از روایاتی که در این بحث نگارش یافت، می توان به خوبی این مطلب را به دست آورد که همان گونه که رسول خدا9 اصل ولایت و ضرورت آن را برای جامعه بارها بیان کرده بود، در مصداق شناسی ولی نیز آن حضرت بیانات روشن و صریح داشته است که برای هیچ کس از حق جویان راه عذر و بهانه ای باقی نگذاشته بود، مگر عده ای بهانه جو که در مصداق شناسی ولی کج اندیشی کرده و مسیری را پیمودند که جز رضایت عده ای قدرت طلب هیچ گاه رضایت خداوند در آن مطرح نبود. البته تأکید می شود که این مطلب طبیعی بود که رسول خدا9 مردم را نسبت به شناخت اولیای دین پس از خود جاهل نگذارد تا عذر و بهانه ای نداشته باشند و روایاتی که نگارش یافت بهترین شاهد است بر اینکه رسول خدا9 در این باره کوشش های فراوان کرده است.

منشا شناسی مشروعیت ولایت ولی در روایات

همان گونه که نگارش یافت، مهم ترین اختلاف میان دانشمندان اسلامی از شیعه و سنی، درباره ی منشأ

ص: 260


1- ) طبری، دلائل الامامه، ص21.

پیدایش مشروعیت ولایت ولی است که امامیه آن را از جانب خداوند می داند و اهل سنت آن را یک قضیه غیر الاهی و با اعطای از جانب بشر می دانند و در اینجا ارزشمندی و اهمیت روایات در تعیین مورد اختلاف و منازعه هویدا شده و حق را آشکار می کند. با اندک جست جو در روایات می توان به انبوهی از روایات در این زمینه دست یافت که منشأ ولایت ولی را از سنخ ولایت نبی و منشأ پیدایش مشروعیت هر دو را از جانب خداوند دانسته اند که بعضی روایات در این زمینه در فصل یکم و دوم این اثر نگارش یافت و در اینجا هم به مناسبت واژه «مولا» به شواهدی اشاره می شود که در این زمینه از روشن ترین دلایل بر اثبات ماهیت الاهی داشتن ولایت ولی، آیات 55 سوره مائده((1)) و 59 سوره نسا((2)) و روایات شأن نزول این آیات است که همه ی دانشمندان شیعه و نیز بسیاری از دانشمندان اهل سنت می گویند: هر دو آیه دلالت دارد که عده ای از جانب خداوند دارای اولویت ویژه و حق تصرف در امور دینی و دنیایی مردم هستند.((3)) ما در اینجا از تکرار آن خودداری ورزیده و تأکید می کنیم که علاوه بر آن موارد، روایات فراوان دیگری نیز بر این مطلب دلالت می کنند.

از جمله رسول خدا9 روزی به عده ای از اصحاب خود درباره امامت علی علیه السلام سخن گفته و در ادامه فرمود:

«واعلمو ان الله قد نصبه لکم ولیا و اماما مفترضا طاعته»؛((4))

ص: 261


1- ) پیشتر مطالبی در مفاد آیه نگارش یافت.
2- ) بعداً در واژه امیر اشاره خواهد شد.
3- ) مجمع البیان، ج3، ص363؛ شیخ مفید، مسائل العکبریه، ص50؛ ابن طاووس، الیقین، ص250.
4- ) غایة المرام، ج17، ص5.

بدانید که خداوند علی را به عنوان سرپرست و امام شما نصب کرد و اطاعت از او واجب است.

هم چنین از آن حضرت این چنین نقل شده است: «ولایت علی علیه السلام عهدی بود از جانب خداوند و من مأمور بودم تا آن را ابلاغ کنم.»((1))

هم چنین در روایات مشهور دیگر نقل شده است که روزی جبرئیل امین از جانب خداوند به پیامبر نازل شد و خبر از پایان بقای آن حضرت در دنیا داد و بعد فرمود: «خداوند امر کرده است که ولایت جانشین خود علی بن ابی طالب علیه السلام را برای مردم ابلاغ کنی؛ زیرا هیچ پیامبری از دنیا نمی رود مگر اینکه به امر خداوند ولی و حجت بعد از خود را برای مردم اعلام می کند آن گونه که نماز، زکات، روزه و... را ابلاغ کرد.»((2))

بنابراین طبق روایات نگارش یافته، اصل مشروعیت نظام ولایی از جانب خداوند به افراد خاصی مانند پیامبر و پس از آن حضرت برای جانشینان ایشان از جانب خداوند واگذار شده است و نمی توان پذیرفت که مشروعیت ولایت به وسیله ی بشر جعل شده گردد.

واژه مولا

در ادامه بررسی واژگان ولی و ولایت، بررسی

ص: 262


1- ) امالی طوسی، ص418.
2- ) سید بن طاووس، الیقین، ص373؛ شرح الاخبار، قاضی نعمان، ص104.

واژه مولا ضرورت دارد؛ زیرا این واژه در پیوست واژه ولی در منابع دینی مانند قرآن و روایات کاربرد فراوان دارد و هم چنین در کاربرد های اجتماعی و سیاسی نیز میان مسلمانان با حساسیت هایی به کار رفته است که سبب اصلی این حساسیت ها ارتباط مفهومی و مصداقی این واژه با امامت و رهبری پس از رسول خدا9 می باشد.

واژه مولا در قرآن به معانی گوناگون به کار رفته است و از جمله معانی آن درباره خداوند است که به عنوان بهترین مولا و بر حق یاد شده است.

«فَاعْلَمُوا ان اللَّهَ مَوْلاکُمْ نِعْمَ الْمَوْلَی وَنِعْمَ النَّصِیر»((1))

«َرُدُّوا الَی اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ»((2))

«وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلاکُمْ»((3))

به هر حال بررسی تمام معانی مولا در اینجا از حد نیاز و ضرورت بحث خارج است. تنها آنچه با بحث تناسب دارد این است که آیات پیشین مولویت خداوند را امری تثبیت شده می داند و در برخی آیات، افراد دیگری نیز به عنوان مظاهر ولایت خداوند و دارای ولایت از ناحیه خداوند بر جامعه معرفی شده اند.

در منابع تفسیری درباره آیه ی:

«فَانَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَجِبْرِیلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِینَ»((4))

آمده است که مراد از صالح، مؤمنان علیعلیه السلام است که مولویت او از جانب خداوند جعل شده است.((5))

ص: 263


1- ) انفال، 40.
2- ) یونس، 30.
3- ) حج، 78
4- ) تحریم، 4.
5- ) تفسیر قمی، ج2، ص393؛ الدر المنثور، ج6، ص244.

در منابع حدیثی، واژه مولا بالاترین بحث ها و نزاع های مذهبی را به دنبال داشته است که ما در پی تفصیل آن نیستیم و تنها به این مطلب اشاره می شود که واژه مولا در حدیث معروف و مشهور غدیر، پایه و اساس بحث های فراوان تاریخی و اعتقادی میان دانشمندان اسلامی درباره پیشوایی بعد از رسول خدا9 شده است. از آنجا که شهرت این حدیث در منابع شیعه و سنی، در حد بالایی قرار دارد و نیز تک نگاره های فراوانی درباره این حدیث به وسیله ی دانشمندان نوشته شده است، ((1)) در اینجا از بحث تفصیلی حدیث غدیر خودداری می کنیم و تنها به تناسب واژه شناسی مولا به این مطلب اشاره می شود که گرچه کاربرد واژه مولا در حدیث غدیر به علی علیه السلام مسلم شمرده شده است و رسول اکرم صلی الله علیه و آله با بلند کردن دست علی فرمود:

«من کنت مولاه فهذا علی مولاه»((2)

اما اینکه معنای مولا درحدیث چه بوده است، یکی از جنجالی ترین مباحثی است که در طول تاریخ درباره معنای آن اظهار نظر شده است که هیچ یک از این اظهارات، خالی از تعصبات خشک مذهبی نبوده است که عمده ترین فشار ها و کج اندیشی ها روی معنای واژه مولا بوده است تا آن را بر معانی حمل کنند که دور از اثبات ولایت و سرپرستی برای علی علیه السلام باشد.

ص: 264


1- ) می توان از مهم ترین آن آثار به الغدیر علامه امینی اشاره کرد.
2- - البدایه و النهایه، ج7، ص347؛ کنز العمال، ج13، ص158؛ مسند احمد، ج6، ص583.

اهل لغت برای مولا معانی زیر را نقل کرده اند: مالک، عبد، آزاد کننده، آزاد شده، همراه، نزدیک، همانند، پسر عمو، همسایه، هم قسم، فرزند عمو، فرود امده، شریک، سرپرست، تربیت کننده، یاور، نعمت دهنده، نعمت داده شده، دوست، پیرو و داماد.((1))

ابن بطریق با بر شمردن 10 معنا برای مولا می گوید: «حق این است که همه آن معانی بر می گردد به یک معنا و آن اولا و سزاوار بودن به یک چیز است، ولی این اولویت به حسب استعمال در هر مورد از مواردش مختلف است و نتیجه اینکه لفظ مولا مشترک معنوی بین این معانی مختلف است.»((2))

راغب می گوید: «ولی و مولا هر دو به معنای (تولی امر) عهده دار شدن امور دیگران به کار می روند.»((3))

صاحب التحقیق پس از بر شمردن چندین معانی برای مولا می گوید:

الولی هو المتصف بالولایه و التدبیر... و من هذا المعن المولی و هو فی الاصل اسم مکان بمعن محل الولایه ای الذی فیه یتحقق مفهوم التولیة فهو مصداق لظهور الولایه؛((4))

ولی کسی است که متصف است به سرپرستی و اداره امور و مولا از

ص: 265


1- ) قاموس المحیط، ج4، 410.
2- ) ابن بطریق، العمده، ص114.
3- ) مفردات راغب، ص885.
4- ) التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج13، ص204.

همین معنا است که آن در اصل اسم مکان است به معنای جایگاه ولایت یعنی کسی که در او معنای سرپرستی تحقق یافته است و او (مولا) مصداق برای آشکار شدن ولایت است. بنابراین واژه مولا از جهت لغت معانی فراوان دارد که در این بین معنای اولا و سزاوار بودن ظهور بیشتری دارد.

همین معانی گوناگون که اهل لغت برای واژه مولا ذکر کرده اند در اصطلاح علما و دانشمندان اسلامی نیز راه یافته است و هر کس بر مبنای مذهب خود معنای خاصی اراده کرده است، مانند حمل نمودن مولا بر معنای محب و ناصر و توجیهات دیگر((1)) که به دلیل بی پایه بودن آن توجیهات و نیز جواب های داده شده از ذکر آن خودداری می کنیم و در جواب آن احتمالات به برخی تصریحات دانشمندان شیعه و سنی اشاره می شود که مولا را به معنای اولا و سزاوار بودن در تصرف گرفته است:

امام محمد غزالی بعد از نقل حدیث غدیر، صحت آن را پذیرفته و بخ بخ عمر بن خطاب را دلیلی بر رضایت و تسلیم دانسته است؛ ولی بعد از آن واقعه می گوید:

غلب الهوی لحب الریاسة و حمل عمود الخلافه؛((2))

هوا پرستی و ریاست طلبی بر او غلبه

ص: 266


1- ) شرح مواقف، ج8، ص361؛ شرح المقصد، ج5، ص274، ابن اثیر، النهایه، ج4، ص246؛ الصواعق المحرقه، ص43؛ ابن تیمیه، منهاج السنة، ج7، ص319.
2- ) مجموعة الرسائل، امام محمد غزالی، مقاله سر العالمین، ص453.

کرد و پایه خلافت را در دست گرفت.

دانشمند دیگر اهل سنت، سبط بن جوزی، پس از بر شمردن ده معنا برای مولا و ناسازگار دانستن نه تا از آن معانی در آخر می نگارد:

فتعین الوجه العاشر و هو الولا و معناه من کنت اولا به من نفسه فعلی اولی به؛((1))

پس معین شد معنای دهم و آن معنای اولا و سزاوار بودن است و معنای حدیث این است که هر کس را من بر او سزاوار از خودش بودم، پس از من علی سزاوار بر اوست.

و پس از آن شواهدی از اقوال علما و شعرا بر تأیید معنای سزاوار بودن برای مولا می آورد.

فقیه و متکلم امامیه شیخ مفید در این زمینه می نگارد: «کلمه «مولا» در لغت دارای ده معنا است مانند: اولا، مالک، معتیق، معتق، ابن العم، ناصر، متولی، حلیف، جار، الامام السید المطاع. بعد از بیان این معانی می گوید معنای نخست که اولا و سزاوار بودن است معنی اصلی است که باقی معانی در حقیقت به آن برمی گردد.»((2))

محمد حسن مظفر درباره معانی مذکور می گوید:« «ولی» مشترک معنوی و به معنای تسلط و قدرت است، مانند ولی زن، ولی کودک و ولی رعیت که همگی به معنای رسیدگی به امور آنان است و کسی که بر آنان تسلط دارد و می تواند در امور آنان

ص: 267


1- ) تذکرة الخواص، ص60.
2- ) شیخ مفید، اقسام المولا فی اللسان، صص27 تا 29.

تصرف کند و هم چنین به معنای دولت و دولت دار نیز می باشد که دولت به طور ضمنی نوعی تسلط دارد... .»((1))

علامه امینی بیست و هفت معنا برای حدیث ذکر کرده است و پس از آن در بررسی جامع آن معانی و تطبیق آن با واقعه غدیر نتیجه می گیرد که:

فلیس للمولا الا معنا واحد و هو الأولا بالشی و تختلف هذه الاولویت بحسب الاستعمال فی کل من موارده فالاشتراک معنوی و هو الأولا من الاشتراک اللفظی؛((2))

پس برای مولا معنایی نیست مگر واحد که آن اولا و سزاوار بودن بر شی است و این سزاوار بودن در هر مورد طبق کاربردش می باشد و اشتراک در اینجا نیز اشتراک معنوی است، چون اشتراک معنوی بهتر است از اشتراک لفظی و بنابراین آنچه تاکنون برای واژه مولا نگارش یافت، معنای اولا و سزاوار بودن از دیگر معانی آن بهتر و به عنوان اصل مطرح است که دیگر معانی به آن بر می گردد و در ارتباط این معنا با ولایت علی علیه السلام به این نتیجه می توان دست یافت که رسول خدا9 از به کار بردن این واژه (مولا) نسبت به علی علیه السلام معنایی جز همان اولویت و سزاوار بودن را که یک شأن از شئون امامت آن حضرت است، اراده نکرده است.

در حقیقت این حدیث را از جهت مفهوم و مصداق باید یکی از آن احادیثی دانست که رسول اکرم صلی الله علیه و آله

ص: 268


1- ) دلائل الصدق، ج2، ص74.
2- ) الغدیر، ج1، ص362 تا 370.

بنا به رسالتی که از جانب خداوند داشت، در واقعه غدیر خم ولایت و رهبری علی علیه السلام را برای زمان پس از خود ابلاغ کرد.

در پایان به نتایج به دست آمده از واژگان «ولی» و «ولایت» اشاره می شود:

1 - ولی حقیقی کسی است که از جانب خداوند منصوب شود و آن گونه که همه ولایت رسول را الاهی می دانند، ولایت جانشین او نیز باید الاهی باشد.

2 - ولی مورد تأیید قرآن و سنت کسی است که ولایت او با ولایت خدا و رسول سنخیت داشته باشند از جمله اینکه در اعمال ولایت گرفتار خطا نگردد.

3 - معنای ولایت مساوی با حکمرانی و امارت نیست، بلکه حکومت جزئی از وظایف ولی است که در صورت نبودن مانع آن را اعمال می کند.

4 - ولایت یک حقیقت جعلی از جانب خداوند است که استقبال مردم یا مخالفت آنان هیچ گونه دخالتی بر اصل مشروعیت آن ندارد.

5 - از مطالبی که تاکنون نگارش یافت به این نتیجه رسیدیم که آن ولایت تأیید شده از جانب خداوند از جهت مفهومی و مصداق، جز با علی علیه السلام و یازده فرزند معصوم ایشان سازگاری ندارد.

ص: 269

ص: 270

فصل چهارم: واژگان وصی و وصایت

اشاره

ص: 271

ص: 272

یکی دیگر از واژگانی که در بحث امام و امامت بحث و بررسی شده است، واژگان وصی و وصایت است که در این زمینه میان علما و اندیشمندان شیعه و سنی دو دیدگاه متفاوت وجود دارد؛ شیعه ادعا دارد که رسول خدا9 بعد از خود، وصی برای پاسداری از دین و شریعت و ترویج آن تعیین کرده بود و در برابر شیعه، اهل سنت منکر تعیین وصی به وسیله ی رسول خدا9 شده و امت اسلامی را بی نیاز از وصی بعد از پیامبر می دانند و بر این اساس مناسب است که در این اثر هر دو دیدگاه را با ملاک قرار دادن منابع دینی مانند قرآن و سنت تحلیل و بررسی کنیم و با رهیافت به برخی شواهد تاریخی و ضرورت های دینی واجتماعی به این مطلب برسیم که آیا امت اسلام در مسائل دینی و عملی شان به حد خودکفایی و بی نیازی رسیده بودند تا احتیاج به وصی بعد از پیامبر نداشته باشند یا اینکه در تفسیر دین و منابع دینی خود احتیاج به تفسیر کننده داشتند که طبق آن ضرورت، رسول خدا9 نیز وظیفه داشت که آنان را به حال خودشان وانگذارد و کسی را به عنوان وصی و تفسیر کننده دین بعد از خود معرفی نماید.

ص: 273

کاربرد مفهومی و مصداقی وصی و وصایت در قرآن

اشاره

با نگرش موضوعی به آیات قرآن، واژگان وصی و وصایت با مشتقات خود حدود 34 بار در قرآن تکرار شده اند((1)) که از جهت معنا شناسی غالبا توصیه و سفارش های خداوند خطاب به پیامبر و امت اسلامی است که این آیات چندگانه را از جهت راهبردی و عملی می توان به امور زیر تقسیم کرد:

الف - وصیت در امور مالی.

ب - وصیت در امور اخلاقی و رفتار با دیگران.

ج - وصیت درامور دین و پاسداری از آن.

اینک برای دست یابی بهتر به پیام این آیات و نیز ارتباط مفهومی آن با مسئله وصی بعد از پیامبران الاهی به ویژه پیامبر خاتم به نمونه هایی از آن آیات اشاره می شود:

دسته یکم: وصیت در امور مالی

در سوره بقره این چنین آمده است:

«کُتِبَ عَلَیْکُمْ اذَا حَضَرَ احَدَکُمُ الْمَوْتُ ان تَرَکَ خَیْرًا الْوَصِیَّةُ لِلْوَالِدَیْنِ وَالاقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَی الْمُتَّقِینَ»((2))

بر شما نوشته شده چون یکی از شما را مرگ فرا رسد اگر دارای متاع دنیاست وصیت کند برای پدر و مادر و خویشاوندان به قدر متعارف. این کار سزاوار مقام پرهیزکاران است.

در سوره مائده می فرماید:

ص: 274


1- ) المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم، ص862.
2- ) بقره، 180.

«اذا حَضَرَ احَدَکُمُ الْمَوْتُ حِینَ الْوَصِیَّةِ اثْنَانِ ذَوَا عَدْلٍ مِنْکُمْ»((1))

«هنگامی که مرگ یکی از شما فرا رسید، در موقع وصیت باید از میان شما دو نفر عادل را به شهادت بطلبد.»

هم چنین در آیات یازده و دوازده سوره نسا و آیات دیگر، احکام وصیت به امور مالی با تفصیل بیشتری مطرح شده است((2)) که به دلیل نداشتن ارتباط مستقیم با این اثر از ذکر آن آیات خودداری می شود.

دسته دوم - وصیت در امور اخلاقی و رفتار با دیگران

در این بخش از آیات، خداوند به مسائل اجتماعی و ساختار های عملی بندگان خود با دیگران توجه کرده و توصیه های سازنده ای دارد.

در سوره انعام به پیامبر9 خطاب می کند:

«قُلْ تَعَالَوْا اتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ الا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئًا وَبِالْوَالِدَیْنِ احْسَانًا وَلا تَقْتُلُوا اوْلادَکُمْ مِنْ امْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَایَّاهُمْ وَلا تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَلا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ الا بِالْحَقِّ ذَلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ»((3))

بگو بیایید تا آنچه را پروردگارتان بر شما حرام کرده بخوانم، اینکه چیزی را شریک او قرار ندهید و به پدر و مادر نیکی کنید و فرزندانتان را از ترس تنگدستی نکشید ما شما و آنان را روزی می دهیم و به کارهای

ص: 275


1- ) مائده، 106.
2- ) رک سوره نساء، 11و 12؛ بقره، 240.
3- ) انعام، 151.

زشت چه آشکار و چه پنهانش نزدیک نشوید و انسانی را که خدا محترم شمرده جز به حق نکشید. خدا این گونه به شما سفارش کرده تا بیندیشید.

درباره رفتار با پدر و مادر در چندین آیه این گونه توصیه کرده است:

«وَوَصَّیْنَا الانْسَانَ بِوَالِدَیْهِ احْسَانًا حَمَلَتْهُ امُّهُ کُرْهًا وَوَضَعَتْهُ کُرْهًا وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلاثُونَ شَهْرًا»((1))

و انسان را درباره پدر و مادرش به نیکی سفارش کردیم مادرش او را با تحمل رنج و زحمت باردار شد و با رنج و زحمت او را زایید و دوران بارداری و بازگرفتنش از شیر سی ماه است.

در سوره لقمان((2)) و عنکبوت((3)) توصیه به پدر و مادر از جانب خداوند مطرح شده است که از نگارش تفصیلی آن خودداری می شود.

در پایان این دو گزینه بر این مطلب تأکید می شود که گرچه این دو گزینه ارتباط مستقیم با مسئله وصیت پیامبر و تعیین وصی بعد از خود ندارد، اما دو مطلب را می توان از این آیات به دست آورد.

الف - اصل وصیت و سفارش کردن دیگران به کارهای نیک امر مشروع و پسندیدهای است؛ آن گونه که خداوند وصیت کرده است.

ص: 276


1- ) احقاف، 15.
2- ) وَوَصَّیْنَا الانْسَانَ بِوَالِدَیْهِ حَمَلَتْهُ امُّهُ وَهْنًا عَلَی وَهْنٍ وَفِصَالُهُ فِی عَامَیْنِ.لقمان، 14.
3- ) وَوَصَّیْنَا الانْسَانَ بِوَالِدَیْهِ حُسْنًا. عنکبوت، 8.

ب - از این دو توصیه خداوند در امور مالی و کردار اجتماعی می توان به دست آورد که خداوند نسبت به امور مهم و کلیدی توجه ویژه داشته و هیچ گاه مسائل مهم و تأثیرگذار مانند امور مالی و احترام گذاشتن به دیگران مانند پدر و مادر را که از جهت حقوقی اثر مهم دارند، فرونگذاشته و از این دو مطلب می توان پی برد که نسبت به حفظ دین و شریعت، که از کلیدی ترین مسائل و زیربنای تمام مسائل دیگر است غفلت نورزیده بلکه در یک نظام هماهنگ میان آورنده شریعت یعنی رسول و حافظ آن یعنی وصی رسول را نیز معرفی کرده است که در این زمینه به نمونه هایی از آیات دسته سوم، که در آن توصیه های دینی مطرح شده و با کمک روایات می تواند رهیافت خوبی باشد، اشاره می شود.

دسته سوم - توصیه به دین و محافظت از آن

در سوره بقره می فرماید:

«وَوَصَّی بِهَا ابْرَاهِیمُ بَنِیهِ وَیَعْقُوبُ یَا بَنِیَّ ان اللَّهَ اصْطَفَی لَکُمُ الدِّینَ فَلا تَمُوتُنَّ الا وَانْتُمْ مُسْلِمُونَ»((1))

و ابراهیم و یعقوب پسرانشان را به آیین اسلام سفارش کردند که ای پسران من یقینا خدا این دین را برای شما برگزیده، پس شما باید جز در حالی که مسلمان باشید نمیرید.

هم چنین در سوره شوری می فرماید:

ص: 277


1- ) بقره، 132.

«شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ مَا وَصَّی بِهِ نُوحًا وَالَّذِی اوْحَیْنَا الَیْکَ وَمَا وَصَّیْنَا بِهِ ابْرَاهِیمَ وَمُوسَی وَعِیسَی ان اقِیمُوا الدِّینَ وَلا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ کَبُرَ عَلَی الْمُشْرِکِینَ مَا تَدْعُوهُمْ الَیْهِ اللَّهُ یَجْتَبِی الَیْهِ مَنْ یَشَاءُ وَیَهْدِی الَیْهِ مَنْ یُنِیبُ»((1))

«از دین آنچه را به نوح سفارش کرده بود برای شما تشریع کرد و آنچه را به تو وحی کردیم و آنچه ابراهیم و موسی و عیسی را به آن توصیه کردیم (این است) که دین را بر پا دارید و در آن فرقه فرقه و گروه گروه نشوید. بر مشرکان دینی که آنان را به آن می خوانی گران است. خدا هر کس را بخواهد به سوی (این) دین جلب می کند و هر کس را که به سوی او بازگردد هدایت می کند.»

در این دو آیه با صراحت توصیه به دین و اقامه آن مطرح شده است و تا زمانی که خود پیامبران الاهی زنده بودند، وظیفه داشتند که در اقامه دین کوشش کنند اما پس از رحلت شان نسبت به فرزندان خود توصیه می کردند.

در تفسیر آیه «شرع لکم الدین» و ارتباط آن با امر وصایت از امام رضا7 نقل شده است که فرمود:

نحن اولاد (ابناء) الاوصیا و نحن المخصوصون فی کتاب الله و نحن اولی الناس برسول الله و نحن الذین شرع الله لنا دینه فقال فی کتابه

ص: 278


1- ) شوری، 13.

شرع لکم من الدین ما وصی به نوحا و الذی اوحینا الیک یا محمد و ما وصینا به ابراهیم و موسی و عیسی قد علمنا و بلغنا ما علمنا و استودعنا علمهم و نحن ورثة الی العزم من الرسل و الانبیاء أن أقیمو الدین کما قال و لا تتفرقو فیه کبر علی المشرکین من اشرک بولایة علی - ما تدعو الیه من ولایة علی؛((1))

ما (اهل بیت) فرزندان اوصیا و سفارش شدگان در کتاب خدا هستیم و ما سزاوارترین مردمان به رسول خدا9 می باشیم و ما کسانی هستیم که خداوند دین خود را برای ما تشریع کرده و پس از آن در کتاب خود فرمود آیینی را برای شما تشریع کردم که به نوح توصیه کرده بودم و آنچه را به تو ای محمد وحی فرستادیم و آنچه را به ابراهیم و موسی و عیسی سفارش کردیم. همه آن علوم به ما رسید و ما دانستیم و به ما ودیعه نهاده شد علم آنان و ما وارثان تمام انبیا و پیامبران الوالعزم می باشیم بر اینکه دین را به پا داریم و دوگانگی در آن ایجاد نکنیم و بر مشرکان (کسانی که در ولایت علی) شریک قائل هستند سنگین است که آنچه به سوی آن (ولایت علی) دعوت می کنید.

ص: 279


1- ) البرهان فی تفسیر القرآن، ج4، ص810.

در برخی منابع تفسیری اهل سنت، در تفسیر آیه آمده است: نوح که بعد از حضرت آدم نخستین رسول بود مأموریت یافت که وصیت کند و پس از آن ابراهیم و موسی و عیسی نیزمأمور به وصیت شدند و این وصیت درباره دین و شریعت بود که باید کسی را به عنوان حافظ آن تعیین می کردند و پیامبر خاتم9 نیز برای حفظ قرآن و شریعت مأمور بود که وصی خود را تعیین کند.((1)) مضمون گفتار این مفسر اهل سنت مبنی بر مأموریت داشتن پیامبران الاهی برای تعیین وصی در اخبار فراوانی که در منابع شیعه و سنی نقل شده است وجود دارد؛((2)) اما این دانشمند اهل سنت پس از نگارش این مطلب نسبت به مصداق وصی پیامبر سخنی به میان نیاورده است. علامه طباطبایی در تفسیر این آیه می نگارد: هیچ پیامبری بدون وصی نبوده است که این از مضمون آیه «وصی به نوحا...» استفاده می شود که یکی از آن مورد تعیین وصی توسط نوح بوده است.((3))

هم چنین یکی از دانشمندان معاصر درباره جایگاه وصایت در قرآن می نگارد: چنانکه اهل دانش و اصطلاح می دانند، وصایت و امامت در طول نبوت جای دارد نه در عرض آن، پس ضرورت آن مسلم است و نفی آن معنا ندارد، به ویژه که در قرآن کریم درباره اوصیای پیامبران تصریح شده است؛ پس بر مبنای قرآن اصل وصایت اصلی قرآنی است به ویژه در مورد پیامبر خاتم9.((4))

ص: 280


1- ) زحیلی وهبة بن مصطفی، شافعی اشعری، تفسیر المنیر، ج25، ص37.
2- ) بعداً به این اخبار اشاره خواهم کرد.
3- ) المیزان، ج18، ص334.
4- ) محمد رضا حکیمی، الهیات الاهی و الهیات بشری، ص280.

هم چنین درباره مأموریت داشتن پیامبران برای تعیین وصی از ابن عباس در تفسیر آیه:

«اذْ قَضَیْنَا الَی مُوسَی الامْرَ»((1))

«فرمان نبوت را به موسی دادیم»

نقل شده است که مراد از امر در این آیه درباره تعیین وصی است؛ زیرا خداوند هیچ پیامبری را بدون تعیین وصی وانگذاشته و بر این اساس خداوند به پیامبر خاتم9 فرمود: علی را بعد از خود وصی معرفی کن.((2))

سرانجام اینکه می توان مسئله وصی و وصایت انبیا را به عنوان یک دستور از جانب خداوند برای پیامبران از قرآن استفاده کرد و اما اینکه آیا پیامبران به ویژه پیامبر خاتم9 این دستور الاهی را اجرا کرد یا اینکه از کنار آن با بی توجهی گذشته و تعیین وصی نکردند، بحث تاریخی و مورد گفت گوی فراوان میان دانشمندان شیعه و سنی است که برای دست یابی به واقعیت ها در این زمینه، ضرورت دارد که به انبوهی از روایات که در منابع فریقین نقل شده است اشاره گردد.

ص: 281


1- ) قصص، 44.
2- ) البرهان فی تفسیر القرآن، ج4، ص268.

مفهوم وصی و وصایت در روایات

طرح وصی و وصایت در روایات در گستره وسیع و با راهبردهای روشن و بدون هیچ گونه ابهامی پایه ریزی شده است که اگر با دید منصفانه و بدون دخالت دادن پیش فرض از برداشت های کج اندیشی و غرض ورزانه مذهبی به این روایات نگریسته شود، برای هر کسی ضرورت تعیین وصی پیامبران و اهمیت جایگاه وصایت در پیشبرد و تفسیر واقعی اهداف دین و شریعت روشن خواهد شد.

گرچه روایات وصایت در منابع اسلامی، به ویژه منابع روایی شیعی بسیار گسترده و متنوع نقل شده است، اما در عین حال تمام اندیشمندان مسلمان نسبت به مسئله وصایت دارای یک اندیشه نبوده؛ بلکه برخی به دنبال انکار وصایت هستند. از این رو ضرورت دارد که برای استفاده وصایت از این روایات، در یک طرح جامع نگرانه و موضوع شناسی، امر وصایت در تمام منادیان الاهی نگریسته شود.

بر این اساس با نگرش موضوعی به روایات وصایت می توان آنان را به دو دسته الف - طرح کلی و جایگاه تشریعی وصایت و ب - طرح مصداق شناسی وصایت در اسلام تقسیم نمود که ما در این اثر هر دو بخش را جداگانه بررسی خواهیم کرد.

ص: 282

جایگاه تشریعی وصایت در روایات

از گزینه نگارش یافته پیشین (وصی و وصایت در قرآن) این نتیجه به دست آمد که تعیین وصی و جریان وصایت در تمام ادیان به عنوان یک دستور الاهی برای همه سفیران هدایت مطرح بوده است.

در ادامه بحث قرآنی و تأکید بر آن، ضرورت دارد به این مطلب اشاره شود که وصایت یک نظام مستقل و در عین حال پیوسته به رسالت است که وصی وظیفه دارد خط و مسیر افتتاح شده به وسیله ی رسول را ادامه دهد و از جهت مبنا و جایگاه ارزشی، مشروعیت وصایت همانند مشروعیت رسالت تنها از جانب خداوند بوده است که پیشینه نظام وصایت با پیشینه رسالت پیوند ناگسستنی دارد، یعنی هیچ نبی و رسولی از جانب خداوند نیامده مگر اینکه وصی او نیز به امر الاهی تعیین شده است.

در این زمینه روایات فراوانی از رسول اکرم صلی الله علیه و آله در منابع شیعه و سنی نقل شده است که تعیین وصی برای تمام پیامبران به عنوان یک قاعده و قانون ثابت و تغییر ناپذیر الاهی بوده است، هم چنان که حضرت فرمود:

«فانه لم یبعث نبیی الا و کان له وصیی من امته»؛((1))

همانا هیچ نبی برگزیده نشد مگر اینکه برای او وصیی از امتش بود.

هم چنین آن حضرت فرمود:

«لکل نبی وصیی و وارث و ان علی وصیی و وارثی»؛((2))

ص: 283


1- ) فتح الباری، ج8، ص114؛ سید مرتضی، رسائل مرتضی، ج4، ص93.
2- ) شیخ طوسی، اختیار المعرفته الرجال، ج1، ص384؛ المعجم الرجال، ج10، ص27؛ تاریخ مدینة الدمشق، ج42، ص392؛ مناقب خوارزمی، ص85.

برای هر نبی وصی و وارث می باشد وصی و وارث من علی است.

نیز از آن حضرت نقل شده است:

«ان الله جعل لکل نبی وصیا»؛((1))

خداوند برای هر نبی وصیی قرار داده است.

در حدیث دیگری از آن حضرت نقل شده است:

ان الله عزوجل اختار من کل امة نبیا و اختار لکل نبی وصیا؛((2))

خداوند از هر امت نبیی را اختیار کرد و برای هر نبی وصی تعیین نمود.

از امام صادق علیه السلام با استناد به جدش رسول خدا9 نقل شده است:

ما قبض الله نبیا حتی امره ان یوصی الی افضل عترته؛((3))

خداوند هیچ نبیی را قبض روح نکرد مگر اینکه به او دستور داد تا به سوی بهترین فرد از خاندانش وصیت کند.

از مجموعه روایاتی که تا اینجا به نگارش درآمد می توان به دست آورد که گزینش وصی در تمام ادیان آسمانی به عنوان یک قانون هدایت گرانه و برای پر کردن جای خالی بعد از

ص: 284


1- ) بحار الانوار، ج38، ص2.
2- ) مناقب خوارزمی، ص147.
3- ) بشارت المصطفی، ص74.

رسالت مطرح بوده است، که از روزگار نخستین پیامبر، حضرت آدم این قانون اجرا شده و تا زمان آخرین پیامبر یعنی حضرت رسول خاتم9، ادامه داشته است که ضرورت دارد به برخی روایات مصداقی در این زمینه اشاره شود:

بنا به روایات، حضرت آدم در هنگام وفات به امر خداوند فرزند بزرگ خود شیث را وصی قرار داد و میراث نبوت را به او سپرد و پس از آن شیث فرزندش انوش را وصی قرار داد. انوش فرزندش فینان و فینان مهلائیل را و او فرزندش یرد و ایشان فرزندش اخنوخ را و ایشان فرزندش متوشلخ را و درباره حضرت نوح روایت شده است که به دستور خداوند سام را وصی قرار داد و ابراهیم فرزندش اسماعیل را به وصایت برگزید و اسحاق فرزندش یعقوب را وصی قرار داد و موسی فرزند عمویش یوشع بن نون را به وصایت برگزید و حضرت عیسی شمعون را وصی برگزید و میراث نبوت را به وی تحویل داد.((1))

هم چنین در این باره روایات فراوان نقل شده است که در آخرین روزهای عمر رسول خدا9، جبرئیل امین از جانب خداوند بر آن حضرت وحی آورد که من روح هیچ نبیی را قبض نکردم مگر اینکه به او مأموریت دادم تا وصی خود را برای مردم معرفی کند و ودایع نبوت را به او بسپارد و تو هم ای آخرین فرستاده ام! مأمور هستی تا وصی خود را معرفی و میراث نبوت را به او

ص: 285


1- ) جهت تفصیل مطالب رک تاریخ طبری، ج1، ص164؛ الکامل فی التاریخ، ج1، ص46؛ البدایه و النهایه، ج1، ص136؛ امالی طوسی، ج2، ص57، المسترشد فی الامامة امیرالمؤمنین، ابن جریر طبری شیعی، ص282.

واگذار کنی.((1))

بنابراین، اساس تعیین وصی از حضرت آدم آغاز شده و پس از آن به وسیله ی تمام پیامبران انجام پذیرفته است و اگر کسی ادعا کند که انجام دادن این سنت الاهی در دوره یکی از پیامبران الاهی مانند پیامبر خاتم9 متوقف شده است نیازمند دلیل است که برای تکمیل این بحث در گزینه جداگانه بررسی خواهد شد.

واژگان وصی و وصایت در لغت

ابن فارس لغوی دان مشهور عرب می نگارد:

وصی اصل یدل علی وصل الشیء بشیء... والوصیة من هذا القیاس کانه کلام یوصی ای یوصل؛((2))

وصی اصلی است که بیان کننده پیوند چیزی به چیز دیگر است. وصیت نیز از این قیاس است؛ گویا سخنی است که وصیت شده، به چیزی وصل می گردد.

ص: 286


1- ) تفسیر صافی، ج2، ص53؛ غایة المرام، ج1، ص327.
2- ) معجم مقاییس اللغه، ج6، ص116.

در «تاج العروس» می نگارد: وصیت یعنی سفارش و تعهد سپردن بر چیزی؛ و در ادامه آمده است:

والوصی لقب علی سمیی له لاتصال سببه و نسبه و سمته بنسب رسول الله و سببه و سمته؛((1))

وصی لقب علی بود و ایشان را وصی لقب دادند چون که سبب، نسب و سمت او به نسب، سبب و سمت پیامبر پیوند داشت.

راغب در «مفردات» می نگارد: «وصیت یعنی سفارش انجام دادان کاری را بر غیر که همراه موعظه و نصیحت باشد.»((2))

در برخی منابع آمده است که وصی، متصل شدن و متصل کردن (ایصاء و توصیه) به معنی سفارش و دستور است. به قولی وصیت را از این جهت وصیت می گویند که موصی کارش را به کارهای وصی متصل می کند و به قولی کارهای قبل از مرگ را به کارهای بعد از مرگ متصل می کند و در حقیقت وصی، ایصا، امر و عهد به یک معناست.((3))

بنابراین وصیت در نزد اهل لغت به معنای سفارش و تعهد به ادامه کار وصیت کننده به وسیله ی وصی، می باشد که از واژگان قرآنی وصیت نیز همین معنا به دست آمد، منتها اموری که بر آن وصیت می شود فرق دارد؛ گاهی مالی گاهی اخلاقی و اجتماعی و گاهی انجام کار مهم مانند

ص: 287


1- ) تاج العروس، ج20، ص296 تا 297؛ لسان العرب، ج15، ص394.
2- ) المفردات، ص874.
3- ) قاموس قرآن، ج7، ص224.

سامان دادن اهداف بلند مدت مانند وصیت پیامبران بر ادامه کارشان به وسیله ی اوصیا و ترویج اندیشه و اعتقاد آنان.

مفهوم شناسی وصی و وصایت در اصطلاح

در اصطلاح شناسی وصی و وصایت این مطلب مهم است که دانشمندان اسلامی از این واژگان همان معنای قرآنی و لغوی را که غالبا به معنای سفارش به انجام کارها بعد از موصی به وسیله ی وصی می باشد، اراده کرده اند و از جهت کاربردی «وصیت» در دو معنای فقهی و کلامی مورد بحث واقع شده است که در معنای فقهی دانشمندان اسلامی بیشتر وصیت در اموال و شرایط آن را بررسی کرده اند که از بحث اینجا خارج است؛ اما وصیت به معنای کلامی آن که اصطلاح خاص اعتقادی و مربوط به این است که آیا رسول خدا9 بعد از خود کسی را وصی تعیین کرده یا نه، یکی از بحث های دامنه دار میان دانشمندان اسلامی است که بعداً در دوگزینه جداگانه بحث خواهد شد و در اینجا که بحث اصطلاح شناسی وصی و وصایت است بر این مطلب تأکید می شود که در معنای اصطلاحی وصیت، بیشتر علما و دانشمندان شیعه و سنی به معنایی چون سفارش به انجام کار بعد از مرگ و تعهد اشاره کرده اند.

فخر رازی در این رابطه می نگارد: «وصیت عبارت است تعهد و گاهی اراده می شود از آن کس که به عهده گیرد انجام دادن چیزی را بعد از مرگ دیگری که بر آن وال، ولی و وصی گفته

ص: 288

می شود.»((1))

علامه طباطبایی می نگارد: «معنای وصیت این است که به دیگری پیشنهاد کنی که فلان کار را بکند و این پیشنهاد توام با موعظه و خیر خواهی باشد.»((2))

و در برخی منابع با مساوی دانستن عهد و وصیت تصریح شده است بر اینکه

الاستعمال العهد فی الوصیه و العکس فوق حد الاحصاء فی الآیات و الاخبار و غیر هما کقوله تعالی و عهدنا الی ادم و عهدنا الی الابراهیم و...؛((3))

به کار رفتن عهد در وصیت و عکس آن در قرآن و روایات غیر آن بالاتر از حد شمارش است؛ مانند خطاب خداوند به حضرت آدم و حضرت ابراهیم با واژگان

«عهد نا الی آدم و عهد نا الی ابراهیم.»

قرطبی در این زمینه می نگارد: وصیت یعنی درخواست و تعهد سپردن به انجام کاری و عرف، وصیت را اختصاص داده به تعهد و انجام آن کار بعد از مرگ وصیت کننده (موصی) به وسیله ی

ص: 289


1- ) تفسیر فخر رازی، ج2، ص237.
2- ) المیزان، ج18، ص306.
3- ) تفسیر صافی، ج2، ص53.

وحی.((1))

در برخی منابع درباره معنای اصطلاحی وصیت می نگارند: وصیت را از آن جهت وصیت گویند که موصی کارهایش را به کار وصی متصل می کند، یعنی کارهای قبل از مرگ را به کارهای بعد از مرگ.((2))

سرانجام اینکه در اصطلاح شناسی وصیت میان دانشمندان شیعه و سنی تقریبا اتفاق است بر اینکه وصیت عبارت است از تعهد و سفارش بر کارهایی که انجام دادن آن بر وصی به وسیله ی وصایت لازم می شود.

وصی و وصایت در اندیشه اهل سنت

آن گونه که از عنوان پیداست در این گزینه بحث در مفهوم کلامی و اعتقادی وصیت - که مربوط به اوصیای پیامبران است، - می باشد که در این باره، بنا بر شواهد موجود در منابع اهل سنت آنان اصل مسئله تعیین وصی و وصایت را در پیامبران سابق به عنوان یک مسئله مسلم می پذیرند که طبق فرمان خداوند همه آنان اوصیای خود را برای مردم معرفی کرده بودند و روایات در این زمینه با استناد به منابع اهل سنت - که در آن روایات نام اوصیای پیامبران پیشین نیز با صراحت نقل شده بودند - نگارش یافت؛ اما نکته قابل توجه در اندیشه اهل سنت این است که آنان اجرای این سنت الاهی را (تعیین وصی) به وسیله ی پیامبر گرامی اسلام9 منکر شده و بر این نظرند که آن حضرت برای خود

ص: 290


1- قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج2، ص259.
2- ) قاموس القرآن، ج7، ص223.

وصی انتخاب نکردند که پیش از همه ضرورت دارد به شواهدی از تصریحات دانشمندان اهل سنت در این زمینه اشاره گردد.

با نگاهی به منابع اهل سنت پیداست که در برخی از آنان به گونه مطلق و بدون قید آمده است:

لم یوصی رسول الله؛((1))

رسول خدا9 وصیت نکرده بود.

و در برخی منابع قیدی به آن اضافه کرده؛ می نگارد:

لم یوصی بالخلافة لعلی((2))

شوکانی در نقل انکار وصیت رسول خدا9 می نگارد: اگر گفته شود که وصیت امر واجب است، پس چرا رسول خدا9 آن را ترک کرد؟ می گوییم مراد از اینکه رسول خدا9 وصیت نکرد تنها نفی وصیت در امر خلافت است و الا آن حضرت در امور دیگری وصیت انجام داده بود.((3))

و از ابن ابی اوفی نقل شده است که پیامبر9 وصیت نکرد مگر طبق عمل به کتاب الله.((4))

برخی در توجیه وصیت نکردن پیامبر9 می گوید: قرآن امر به وصیت کرده است، پس چگونه پیامبر وصیت را ترک کرد؟ جواب این است که شاید این

ص: 291


1- ) ابی داوود، طیالسی، مسند ابی داوود، ص198؛ سنن ترمذی، ج3، ص392؛
2- ) البدایه و النهایه، ج7، ص251.
3- ) نیل الاوطار، ج6، ص144.
4- ) سنن کبری، بیهقی، ج6، ص266.

وصیت نکردن در اموال بوده؛ زیرا آن حضرت مالی از خود باقی نگذاشته بود.((1))

عبدالرزاق می نگارد:

توفی رسول الله فما اوصی و اوصی ابوبکر فان اوصی حسن و ان لم یوصی فلا باس؛((2))

رسول خدا9 از دنیا رفت و وصیت نکرد و ابوبکر وصیت کرد پس اگر وصیت انجام شود نیکوست و اگر نشود باک ندارد.

از تحلیل این گفتار پیداست که کار ابوبکر نیکو بوده و کار رسول خدا9 غیر نیکو ولی جایز بوده است!

سرخسی می نگارد: مردم سؤال می کنند که آیا رسول خدا9 هنگام رحلت خود وصیت انجام داد یا نه؟

ص: 292


1- ) تحفة الاحوذی، ج6، ص257.
2- ) مصنف، عبدالرزاق، ج9، ص57.

والصحیح عندنا انه لم یوصی الی احد بشیئ؛((1))

صحیح نزد ما (اهل سنت) این است که آن حضرت برای هیچ کس و نسبت به هیچ چیزی وصیت نکرد.

دلیل انکار وصیت پیامبر9 نزد اهل سنت

اشاره

در گفتار آن دسته از دانشمندان اهل سنت که وصیت رسول خدا9 را انکار کرده اند این نکته روشن است که می خواهند با این ادعا، داستان تعیین وصایت امام علی علیه السلام را که در روایات فراوان مطرح شده است از بین ببرند. بر این اساس است که آنان در ادله ای که برای انکار وصیت رسول خدا9 نقل کرده اند بیشترین تکیه گاه راهبردی را بر محور رضایت علی علیه السلام ، روایت عایشه و گفتار عمر دارند که جهت رعایت انصاف به این ادله به طور جداگانه اشاره می شود:

1 - رضایت علی به خلافت دیگران

اشاره

با توجه به اینکه اندیشه انکار وصیت به وسیله ی دانشمندان اهل سنت در برابر ادعای شیعه مبنی بر ادعای وصایت علی علیه السلام قرار گرفته است، یکی از ادله ای که اهل سنت بر انکار وصیت پیامبر9 ذکر کرده اند این است که خود علی علیه السلام پس از استقرار یافتن خلافت ابوبکر هیچ گاه اعتراض نکرد و حال آنکه اگر پیامبر9 خلافت را برای ایشان وصیت کرده بود، ایشان باید ادعا می کرد.

شوکانی در این زمینه می نگارد:

ص: 293


1- ) المبسوط سرخسی، ج27، ص145.

کانت الشیعه قد وضعوا احادیث فی ان النبی اوصی بالخلافة لعلی فرد ذالک جماعة من الصحابه و من بعدهم و... من ذالک ان علیا لم یدع ذالک لنفسه و لا بعدان ولی الخلافة و لا ذکره لاحدمن الصحابه یوم السقیفه؛((1))

شیعیان احادیثی را ساخته اند در اینکه رسول خدا9 خلافت را برای علی وصیت کرده بود و این ادعا را جماعتی از اصحاب و تابعین رد کرده و دلیل دیگر بر نادرستی این ادعا اینکه هیچ گاه خود علی در موقعیت هایی مانند بعد از رسیدن به خلافت و نه پیش از آن در روز سقیفه ادعا نکرد که پیامبر خلافت را برای من وصیت کرده بود.

هم چنین ابن حجر می گوید: «حدیث وصی بودن علی علیه السلام در نزد ما صحیح نیست و دلیل ما بر این ادعا این است که خود علی علیه السلام هیچ گاه ادعا نکرد که رسول خدا9 او را وصی قرار داده بود و کسانی که ادعای وصیت علی علیه السلام را دارند در حقیقت علی علیه السلام را کوچک می کنند، زیرا اگر او واقعا وصی بود چگونه با آن شجاعت و سخت گیری که در راه دین داشت از حق خود چشم می پوشید.((2)) بیهقی نیز تصریح نموده است که خود علی علیه السلام هیچ گونه روایت

ص: 294


1- ) نیل الاوطار، ج6، ص144.
2- ) فتح الباری، ج5، ص269.

از رسول خدا9 درباره وصی بودن خود که دلالت بر خلافت او کند، نقل نکرده است.((1))

در برخی منابع اهل سنت آمده است: اینکه شیعه ادعا می کند که پیامبر9 در امر خلافت علی علیه السلام را وصی خود قرار داد، با سیره علی علیه السلام در برابر خلفا نمی سازد؛ زیرا بعد از دست یابی ابوبکر به خلافت، علی علیه السلام با او بیعت کرد و هیچ گاه ادعا نکرد که رسول خدا9 خلافت را به من وصیت کرده بود.((2))

بنابراین، رضایت دادن علی علیه السلام به خلافت دیگران یکی از راهبردهای دفاعی دانشمندان اهل سنت برای مشروع جلوه دادن خلفای مورد نظرشان در برابر خلافت علی علیه السلام می باشد.

رهیافتی بر بی پایگی این ادعا

با نگاهی تحلیلی بر ادعای پیشین اهل سنت مبنی بر این که علی علیه السلام وصایت را برای خودش ادعا نکرد و تطبیق این ادعا با واقعیت های مسلم تاریخی از سیره رفتاری امیرالمؤمنین علیه السلام و نیز بخش هایی از گفتار آن حضرت، که در منابع تاریخی و حدیثی اهل سنت ثبت شده است، می توان بر بی اساس بودن این ادعا دست یافت؛ زیرا مورخان و محدثان اهل سنت موارد فراوان از کردار مخالفت جویانه امیرالمؤمنین علیه السلام در برابر حاکمان عصرش و نیز محدثان، سخنان دردمندانه و معترضانه فراوانی را از آن حضرت، درباره وصیت پیامبر9

ص: 295


1- ) سنن الکبری، ج8، ص34.
2- ) المطلی شافعی، التنبیه و الرد علی اهلا لاهواء و البدع، ص164؛ احمد بن سالم حنبلی، لوامع الانوار الهیه، ج2، ص50.

نسبت به خلافت ایشان نقل کرده اند که اگر با دید منصفانه به آن نگریسته شود هر یک رهیافت نیکو و اطمینان آوری است بر اینکه علی علیه السلام هیچ گاه از حق غصب شده خود چشم پوشی نکرده بود، بلکه طبق مصلحت آن روزگار راه کارهایی را برای بیان حق خود و اتمام حجت برای دیگران انتخاب کرده بود که نسبت به اصل اسلام ضربه ای وارد نگردد. بسیاری از مورخان و محدثان اهل سنت نگاشته اند که در همان روز نخست خلافت ابوبکر، علی علیه السلام و یاران و خاندانش در یک اقدام مخالفت جویانه، در خانه امیرالمؤمنین علیه السلام که زهرا3، تنها یادگار پیامبر نیز در آن خانه بود، جمع شدند و در حالی که دیگران با ابوبکر از روی اجبار بیعت می کردند، علی علیه السلام و یارنش از بیعت با خلیفه سر باز زدند.((1))

احمد بن حنبل در این باره می نگارد: «پس از دست یابی ابوبکر به خلافت، علی علیه السلام و زبیر و عده ای که همراه آنان بودند برای اعتراض به خلافت ابوبکر، در خانه فاطمه سلام الله علیهاجمع شدند.»((2)) و پس از آن هم دستگاه حکومت بارها بر علی علیه السلام فشار آورد که با خلیفه بیعت کند اما او تا همسرش زهرا3 زنده بود بیعت نکرد.((3)) و هم چنین از اقدام دیگر آن حضرت در برابر خلیفه وقت می توان به حضور شبانه آن حضرت در خانه انصار، در حالی که زهرا3

ص: 296


1- ) تاریخ طبری، ج2، ص232؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص124؛ الامامه و السیاسة، ص28.
2- ) مسند احمد، ج1، ص55.
3- ) صحیح مسلم، ج2، ص186؛ اسد الغابه، ج3، ص223؛ بخاری مدت بیعت نکردن علی را شش ماه نقل کرده است.

نیز در کنارش بود، نام برد.((1))

در رفتارشناسی امیرالمؤمنین علیه السلام با خلفا پیداست که ایشان مسیری را انتخاب کرده بود که سعی می کرد این ابراز مخالفت ها به ستیزه های نظامی و جنگی کشیده نشود.

در کنار این ابراز مخالفت های عملی، آن حضرت هیچ گاه دست از فعالیت های گفتاری نیز برنداشتند بلکه هر جا موقعیت ایجاب می کرد از وصی بودن خود سخن به میان آوردند و سعی می کرد نامشروع بودن حاکمیت دیگران را روشن کنند که در این زمینه می توان به احادیث فراوان از آن حضرت دست یافت که از جمله آنان حدیث یوم الدار است که علی علیه السلام این جریان را از رسول خدا9 نقل کرده است که آن حضرت فرمود: هذا اخی و وصیی؛((2)) این (علی علیه السلام ) برادر و وصی من است و نیز آن حضرت بعد از دست یابی به خلافت فرمود:

«لا یقاس بال محمد من هذه الامة احد... و هم اساس الدین و عماد الیقین الیهم یفئی الغالی و بهم یلحق التالی و لهم خصایص حق الولایه و فیهم الوصیه و الوراثة الآن اذ رجع الحق الی اهله و نقل الی منتقله»؛((3))

کسی را با خاندان رسالت نمی شود مقایسه کرد. آنان (عترت پیامبر) اساس دین و ستون های استوار یقین

ص: 297


1- ) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج16، ص215.
2- ) مسند احمد، ج1، ص216؛ معالم التنزیل، ج4، ص149؛ طبرانی، معجم الکبیر، ج6، ص221؛ التهذیب التهذیب، ج3، ص91.
3- ) نهج البلاغه، ترجمه دشتی، خطبه2، ص44.

می باشند شتاب کننده باید به آنان بازگردد و عقب مانده باید به آنان بپیوندد زیرا ویژگی های حق ولایت به آنان اختصاص دارد. وصیت پیامبر9 نسبت به خلافت و میراث رسالت به آنان تعلق دارد. هم اکنون حق به اهل آن بازگشت و دوباره به جایگاهی که از آن دورمانده بود بازگردانده شد.

هم چنین در خطبه دیگر فرمود:

«و خلف فیکم ما خلفت الانبیا فی اممها اذلم یترکوهم هملا بغیر طریق واضح و لا علم قائم»؛((1))

رسول گرامی اسلام در میان شما مردم جانشینانی برگزید که تمام پیامبران گذشته برای امت های خود برگزیدند زیرا آنان هرگز انسان ها را سرگردان رها نکردند و بدون معرفی راهی روشن و نشانه های استوار از میان مردم نرفتند.

هم چنین به نقل خوارزمی آن حضرت فرمود:

«معاشر الناس انا اخو رسول الله و وصیه و وارث علمه خصنی و حبانی بوصیته و اختارنی من بینهم»؛((2))

ای مردم من برادر رسول خدا9 و وصی

ص: 298


1- ) همان، خطبه 1، ص38.
2- ) مناقب خوارزمی، ص222.

او و وارث دانش او هستم پیامبر مرا از میان اصحابش برگزید و به جانشینی خود اختصاص داد.

بنابراین ادعای این مطلب که علی علیه السلام ادعایی بر خلافت و وصیت از جانب رسول خدا9 برای خودش نداشت، ادعایی بی اساس و به دور از واقعیت های تاریخی است که در بسیاری از منابع اهل سنت آمده است و هم چنین آن حضرت در روز تشکیل شورای سفارشی عمر، رو به اصحاب شورا کرد و با آنان چنین احتجاج کرد:

انا شدکم الله هل تعلمون ان لرسول الله وصیا غیری؛((1))

شما را به خدا سوگند می دهم آیا غیر از من وصی برای رسول خدا9 سراغ دارید؟

2 - روایت عایشه

در منابع حدیثی و تاریخی اهل سنت، با استناد به شخصی به نام اسود بن یزید نقل شده است:

ذکروا عند عایشه ان علیا کان وصیا فقالت متی اوصی الیه فقد کنت مستندته الی صدری فما شعرت انّه قدمات فمتی اوصی الیه؛

عده ای نزد عایشه گفتند: علی وصی بود و عایشه در جواب آنان گفت: در کدام زمان وصیت کرد برای او در حالی که او (پیامبر) بر سینه من تکیه داده بود و من نفهمیدم که آن

ص: 299


1- ) مناقب شهر اشوب، ج3، ص58.

حضرت وفات نموده پس کی برای علی وصیت کرد؟

این روایت در بسیاری از منابع اهل سنت با تفاوت هایی در متن روایت نقل شده است((1)) و این روایت از عمده ترین دلایلی است که علمای اهل سنت برای انکار وصی بودن علی7 بعد از رسول خدا9 به آن تمسک کرده اند.

شوکانی در این زمینه می نگارد: «شیعه ادعا دارد که رسول خدا9 علی علیه السلام را وصی خود قرار داده بود و این ادعا را - روایتی که عایشه گفت رسول خدا9 چنین وصیت نکرده بود -، رد می کند.»((2))

هم چنین ابن حجر می گوید: «این ادعای شیعه که رسول خدا9 برای علی علیه السلام وصیت کرده بوده دفع می شود با حدیث عایشه که وصیت را انکار کرده است.»((3))

3 - آخرین گفتار عمر

یکی دیگر از ادله اهل سنت برای انکار وصیت رسول خدا9 و وصی قرار دادن علی علیه السلام ، بهره جستن از سخن عمر است که در آخرین لحظات عمرش به آن استدلال کرد. همان گونه که در منابع اهل سنت نقل شده است، در آخرین روزهای عمر خلیفه،

ص: 300


1- ) صحیح بخاری، ج3، ص93، باب وصایا؛ الجمع بین الصحیحین مسلم و بخاری، ج4، ص123؛ مسند احمد، ج6، ص32؛ صحیح مسلم، ج5، ص75؛ سنن ابی ماجه، ج5، ص194؛ مصنف ابی ابی شیبه، ج6، ص228.
2- ) نیل الاوطار، ج6، ص144.
3- ) فتح الباری، ج8، ص114.

اطرافیان او درک کرده بودند که او به زودی از دنیا خواهد رفت و از هر طرف رایزنی ها و پیشنهادها درباره تعیین خلیفه بعدی به وسیله ی ایشان آغاز شده بود و او در جواب کسی که گفت اگر از دنیا بروی در حالی که جانشین خود را تعیین نکردی و امت را مانند گله بدون سرپرست رها کنی خدا را چه جواب می گویی؟ او گفت:

ان استخلف فقد استخلف من هو خیر منی ابوبکر و ان اترک فقد ترک من هو خیر منی رسولالله؛((1))

اگر خلیفه را برگزینم همانا ابوبکر که بهتر از من بود برگزید و اگر ترک کنم همانا رسول خدا9 که بهتر از من بود ترک کرد.

بسیاری از دانشمندان اهل سنت این گفتار عمر را دلیلی گرفته اند بر اینکه رسول خدا9 برای زمان بعد از خود وصی تعیین نکرده بود.

نووی می گوید: «هرگاه برای خلیفه نشانه های مرگ پیدا شد برای او جایز است که نسبت به خلیفه بعد از خود وصیت کند و نیز جایز است که وصیت نکند که در اول به ابوبکر اقتدا کرده و در دوم به رسول خدا9.»((2))

در برخی منابع با استناد به فرزند عمر این چنین نقل شده است: «هنگامی که پدرم نام

ص: 301


1- ) صحیح بخاری، ج8، ص126؛ صحیح ابن حبان، ج10، ص331؛ تاریخ مدینه دمشق، ج44، ص425، سیر اعلام النبلا، ج9، ص267؛ تاریخ طبری، ج3، ص292.
2- ) شرح صحیح مسلم، ج12، ص205.

رسول خدا9 را به میان آورد دانستم که او مانند آن حضرت نسبت به خلیفه بعد از خود وصیت نمی کند.»((1))

و هم چنین صالحی شامی با استناد به سخن عمر تصریح کرده است بر اینکه قول عمر یدل علی انه لم یوصی؛((2)) سخن عمر دلالت می کند بر اینکه که رسول خدا9 وصیت نکرده بود.

ابن خلدون می گوید: اینکه شیعه ادعا می کند که رسول خدا9 علی را وصی خود قرار داده بود، صحیح نیست؛ زیرا عمر بعد از مجروح شدن خود گفت:

ان اعهد لقد عهد من هو خیر منی یعنی ابابکر و ان اترک فقد ترک من هو خیر منی یعنی النبی لم اعهد؛((3))

اگر وصیت کنم همانا کسی وصیت کرده بود که او از من بهتر بود و اگر ترک کنم همانا کسی ترک نموده بود که او از من بهتر بود یعنی رسول خدا9.

ص: 302


1- ) مسند ابی یعلی، ج1، ص182؛ کنز العمال، ج5، ص727؛ تاریخ دمشق، ج44، ص433.
2- ) سبل الهدی، ج12، ص309.
3- ) مقدمه ابن خلدون، ص226.

بررسی ناسازگاری ها

اشاره

با نگاهی تطبیقانه به روایات موجود در منابع اهل سنت درباره وصیت رسول خدا9 به ناسازگاری ها و تضادهایی برمی خوریم که هر کس با دید منصفانه و به دور از اظهارات مغرضانه به آنان نظر افکند، متوجه خواهد شد که در انکار داستان تعیین وصی به وسیله ی رسول خدا9 برخی عوامل و انگیزه های سیاسی و مذهبی دخالت داشته است؛ زیرا بعضی دانشمندان اهل سنت به خوبی متوجه این مطلب شده بودند که در صورت اثبات وصیت کردن رسول خدا9 برای وصایت فرد خاصی مانند امیرالمؤمنین علیه السلام ، تمام زیربنا های خلافت خلفای مورد نظر آنان که بر اساس گزینش مردم استوار است با نداشتن مشروعیت دینی روبه رو شده و اذهان پرسش گر مردم را با وجود نص بر وصایت از جانب رسول خدا9 و کنار گذاشتن آنان تنها با گزینش مردمی نمی توان قانع کرد. بر این اساس زیرکانه وارد شده و از اساس داستان وصیت پیامبر را منکر شدند که مناسب است دو دلیل که در گزینه پیشین نگارش یافت، ارزیابی شوند.

الف - روایات تعارض گونه عایشه

پیش از این نگارش یافت که عمده دلیل دانشمندان اهل سنت مبنی بر انکار وصیت رسول خدا9 نسبت به وصی قرار دادن علی بن ابی طالب علیه السلام ، روایت عایشه بود که در آن از قول او آمده بود که متی اوصی الیه که با این جمله وصیت پیامبر9 نسبت به وصی قرار دادن علی علیه السلام به شدت انکار شده و مورد استفاده دانشمندان

ص: 303

اهل سنت قرار گرفته بود تا مبانی گزینش مردمی را برای انتخاب خلیفه بر آن استوار سازد و این در حالیست که در برابر این نقل برخی روایات دیگر از عایشه نقل شده است که در آن وصیت مالی رسول خدا9 مورد انکار قرار گرفته است و سخن از وصیت درباره خلافت به میان نیامده است.

در این باره از عاصم بن زر نقل شده است که از عایشه سؤال شد آیا رسول خدا9 وصیت کرده بود؟ او در جواب گفت:

ما ترک رسول الله دینارا و لا درهما و لاشاة و لا بعیراً و لا اوصی بشیئ؛((1))

رسول خدا9 درهم، دینار، گوسفند و شتر باقی نگذاشته و بر هیچ چیزی وصیت نکرد.

مانند این روایت در منابع اهل سنت از ابن ابی الاوفی نیز نقل شده است که رسول خدا9 از دنیا رفت و وصیت نکرد. راوی با شنیدن این جمله تعجب می کند که چگونه آن حضرت وصیت را ترک نمود؟ او در جواب می گوید: «رسول خدا9 بر کتاب الله وصیت کرد.»((2))

بر اساس همین روایت عایشه است که در میان فقهای اهل سنت، بحث جدی به وجود آمده است که آیا وصیت واجب است یا نه؟ بسیاری استنباط کرده اند که وصیت واجب نیست. ابن حبان با صراحت می نگارد:

ص: 304


1- صحیح این حبان، ج14، ص572؛ صحیح مسلم، ج2، ص15، طبع حلبی.
2- ) المجموع، نوویی، ج15، ص399؛ سنن الکبری، بیهقی، ج6، ص266.

و الدلیل علی انها غیر واجبة ما روی عن عایشه و ابن ابو اوفی؛((1))

قرطبی در این باره می نگارد: مالک، شافعی و توری با توجه به روایت عایشه می گویند وصیت واجب نیست.((2))

اما بسیاری از دانشمندان این روایت را منکر شده و نقل کرده اند که پیامبر9 وصیت در اموال داشته است. سرانجام اینکه روایت انکار وصیت رسول خدا9 از عایشه در یک حالت ابهام و تعارض قرار دارد که موردش معین نیست که درباره اموال بوده یا درباره تعیین وصی.((3))

علاوه بر این، در متن روایت انکار وصیت درباره علی علیه السلام از زبان عایشه، آمده بود که رسول خدا9 در حالی از دنیا رفت که سرش در دامن من بود (و بنا به برخی نقل ها سرش در سینه من بود.)((4)) در حالی که درمنابع صحیح اهل سنت نقل شده است که پیامبر9 در حالی از دنیا رفت که سرش در دامن علی علیه السلام بود.

در سنن نسائی با استناد به ام سلمه نقل شده است که ام سلمه سوگند یاد کرده است که هنگام وفات رسول خدا9 نزدیک ترین فرد به آن حضرت

ص: 305


1- صحیح ابن حبان، ج14، ص535.
2- ) الجامع لاحکام القرآن، ج2، ص259.
3- ) دلائل النبوه، بیهقی، ج8، ص343؛ نیل الاوطار، ج6، ص144.
4- ) صحیح بخاری، ج3، ص93؛ صحیح مسلم، ج5، ص75؛ مسند احمد، ج6، ص32؛ سنن ابی ماجه، ج5، ص194.

علی علیه السلام بود و پیامبر9 در آخرین لحظات عمر خود سه مرتبه علی علیه السلام را صدا زد. وقتی علی علیه السلام کنار آن حضرت آمد ما (همسران حضرت) فهمیدیم که پیامبر9 به علی علیه السلام حاجت دارد؛ لذا بیرون رفتیم و تنها علی علیه السلام نزد حضرت باقی ماند و او آخرین کسی بود که از رسول خدا9 جدا شد.((1))

علامه سبط ابن جوزی درباره برداشتن تعارض میان روایت عایشه و ام سلمه می نگارد: اینکه عایشه گفت مردم گمان می کنند رسول خدا9 علی علیه السلام را وصی قرار داده بود اشاره می کند به روایت ام سلمه در این زمینه و حال آنکه ام سلمه نیز مانند عایشه یکی از همسران رسول خدا9 بود؛

ثم قول ام سلمه مثبت و قول عایشه نافیی و متی اجمع المثبت و النافی قدم المثبت باجماع الامة؛((2))

گفتار ام سلمه اثبات کننده وصیت و گفتار عایشه نفی کننده وصیت است و به اجماع امت در صورت تعارض مثبت و منفی مثبت مقدم است.

و نیز از ابن عطفان نقل شده است که ابن عباس گفت

توفی رسولالله و الی صدر علی.

بعد راوی گوید عروه (فرزند خواهر عایشه) نقل کرده است که عایشه گفت: پیامبر9 سرش در دامن من بود که از دنیا رفت. ابن عباس دوباره

ص: 306


1- ) سنن کبری، نسائی، ج4، ص260.
2- ) تذکرة الخواص، ص72.

تأکید کرد که آن حضرت سرش در سینه علی علیه السلام بود که از دنیا رفت.((1))

ابن حجر در «فتح الباری» ضمن نقل حدیث نگارش یافته از ابن عباس به حدیث ام سلمه نیز اشاره و توجیه کرده است که شاید مراد ام سلمه این بوده که از مردان، علی علیه السلام آخرین فردی بود که با رسول خدا9 وداع کرده است که در این صورت با حدیث عایشه منافات ندارد.((2))

سرانجام اینکه با این تعارض در نقل و متن روایت عایشه در منابع اهل سنت چگونه می توان پذیرفت که رسول خدا9 بدون وصیت از دنیا رفته و نه درباره اموال بعد از خود هیچ گونه سفارشی داشته است و نه درباره وصی؟! درحالی که قرآن سفارش کرده است:

«کُتِبَ عَلَیْکُمْ اذَا حَضَرَ احَدَکُمُ الْمَوْتُ ان تَرَکَ خَیْرًا الْوَصِیَّةُ»((3))

و نیز با آن همه سفارش خود آن حضرت در انجام وصیت.((4))

ص: 307


1- ) فتح الباری، ج8، ص107، کنز العمال، ج7، ص253؛ طبقات الکبری، ج2، ص263.
2- ) فتح الباری، ج8، ص107.
3- ) بقره، 180.
4- ) صحیح بخاری، ج3، ص186؛ موطا مالک، ج2، ص229.

ب - روایات معارض دیگر

علاوه بر جواب پیشین که به ناسازگاری در ادعای عایشه اختصاص داشت، اشکال دیگر بر هر دو دلیل یعنی ادعای عایشه و گفتار عمر، مبنی بر وصیت نکردن پیامبر بر وصایت علی علیه السلام ، این است که این هر دو دلیل مستند به گفتار رسول خدا9 نمی باشد، بلکه درایت و برداشتی است که عایشه و عمر به عنوان یک واقعه مهم آن را نقل کرده اند و مطلب مهم که در این بین وجود دارد این است که این دو گفتار معارض است با انبوهی از روایات که در منابع شیعه و سنی درباره تعیین وصی به وسیله ی رسول اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده است که در اینجا با استناد به منابع اهل سنت به برخی از آن روایات اشاره می شود.

از مشهور ترین روایات وصیت، روایت یوم الدار است که رسول خدا9 در ابتدای رسالت خود وصایت علی علیه السلام را نیز مطرح کرده است. بنابر آنچه در منابع نقل شده است هنگامی که آیه

«وَانْذِرْ عَشِیرَتَکَ الاقْرَبِینَ»؛((1))

«خویشان نزدیک خود را انذار کن، »

به رسول خدا9 نازل شد، آن حضرت به علی بن ابیطالب علیه السلام دستور می دهد که خویشاوندان نزدیک را دعوت کند و علی علیه السلام با آماده کردن غذا آنان را که چهل نفر بودند دعوت می کند و پس از صرف غذا و نوشیدن شیر، همین که پیامبر می خواهد با

ص: 308


1- ) شعرا، 214

آنان سخن بگوید ابولهب لب به اهانت گشوده، آن حضرت را ساحر می خواند و مجلس به هم می خورد. فردای آن روز دوباره علی علیه السلام به امر پیامبر9 غذا را آماده و آنان را دعوت می کند. این بار پس از صرف غذا رسول خدا9 دعوت خود را چنین آغاز می کند: ای فرزندان عبدالمطلب! به خدا قسم در میان عرب جوانی را نمی شناسم که چیزی برای قومش آورده باشد بهتر از آنچه من برای شما آورده ام.

«و قد امرنی الله ان ادعو کم الیه فایکم یوازرنی علی هذا لامر علی ان یکون اخی و وصیی و خلیفتی فیکم قال فاحجم القوم عنها جمیعا و قلت انا یا نبی الله اکون وزیرک علیه فاخذ برقبتی و قال هذا اخی و وصیی و خلیفتی فیکم اسمعوا له و اطیعوا»؛((1))

«خدای تعالی به من امر کرده شما را به آنچه آورده ام دعوت کنم. کدامیک از شما مرا دراین کار پشتیبانی میکند تا او برادر، وصی و خلیفه من در میان شما باشد؟ آنان همگی از جواب دادن خودداری ورزیدند. من (علی) که از همه کوچک تر بودن گفتم: ای پیامبر خدا من در این کار یاور شما هستم. رسول خدا9 پشت گردن من

ص: 309


1- ) مسند احمد، ج1، ص236؛ ابن عساکر، ترجمة علی بن ابی طالب، ج1، ص86؛ معالم التنزیل، ج4، ص278؛ تاریخ طبری، ج2، ص319؛ الکامل فی التاریخ، ج1، ص487؛ البدایه و النهایه، ج1، ص116.

را گرفت و فرمود: این برادر من و وصی و خلیفه من در میان شماست سخن او را بشنوید و از او اطاعت کنید.»

هم چنین این حدیث با اندک تفاوتهایی در متن در منابع فراوان دیگر اهل سنت آمده است.((1))

هم چنین این حدیث در منابع حدیثی شیعه به حد تواتر نقل شده است که ما به دلیل شهرت آن از نقل دیگر سند های این حدیث خودداری می کنیم و تأکید می شود که دلالت این حدیث بر وصایت علی علیه السلام و نیز اهمیت وصایت آن حضرت که همزمان با طرح رسالت پایه ریزی شده است، روشن بوده و علاوه بر آن، روایات فراوان دیگری نیز از رسول خدا9 در منابع شیعه و سنی در موقعیت های مختلف درباره وصایت علی نقل شده است که نشان دهنده این مطلب است که مسئله وصایت و تبلیغ یکی از برنامه های رسول اکرم صلی الله علیه و آله بوده است؛ چنانچه در بسیاری از منابع حدیثی اهل سنت نقل شده است که رسول خدا9 فرمود:

«فان وصیی و موضع سری و خیر من اترک بعدی و یقضی دینی علی بن ابی طالب علیه السلام »؛((2))

«همانا وصی و نگهدارنده اسرار من و بهترین کس بعد از من و ادا کننده دیونم علی بن ابی طالب علیه السلام است.»

ص: 310


1- ) سنن الکبری، نسائی، ج5، ص125؛ تاریخ مدینه دمشق، ج42، ص48؛ سیره حلبی، ج1، ص286، کنز العمال، ج13، ص149.
2- ) طبرانی، معجم الکبیر، ج6، ص221؛ جامع الاحادیث سیوطی، ج9، ص404؛ مسند ابی یعلی، ج4، ص345؛ التهذیب التهذیب، ج3، ص91.

هم چنین از آن حضرت نقل شده است که فرمود:

«ان علیا وصیی و وارثی»؛((1))

«همانا علی وصی و وارث من است.»

در مسند ابی یعلی به نقل از ابن عباس آمده است: پس از شهادت حضرت حمزه، دختری کوچک از او باقی مانده بود. بنا شد کسی سرپرستی او را به عهده گیرد که در این باره جعفر بن ابی طالب، امیرالمؤمنین علیه السلام و زید بن حارثه داوطلب شدند و پس از ابراز نظر میان آنها، رسول خدا9 مطالبی درباره شخصیت جعفر و زید گفت و اما درباره علی فرمود:

«یا علی فانا منک و انت وصیی»؛((2))

«ای علی من از تو هستم و تو وصی من می باشی.»

ما در اینجا به نگارش این مقدار روایات، که با استناد به منابع اهل سنت به نگارش درآمد، اکتفا می کنیم((3)) و بر این نکته اصلی تأکید می شود که بعضی دانشمندان اهل سنت بر صحیح بودن حدیث یوم الدار تصریح کرده اند((4)) و بر این اساس است که بعضی دانشمندان اهل سنت با استناد به همین روایات و شواهد تاریخی تصریح نموده اند که در صدر اسلام مسئله وصایت امام

ص: 311


1- ) کنز العمال، ج11، ص610؛ تاریخ دمشق، ج42، ص392؛ مناقب خوارزمی، ص85؛ فتح الباری، ج8، ص114.
2- ) مسند ابی یعلی، ج6، ص13.
3- ) بحث تکمیلی روایات وصی و وصایت در پایان همین فصل خواهد امد.
4- ) رک طبری، تهذیب الاثار، ص61؛ مجمع الزوائد، ج8، ص532.

علی علیه السلام میان مسلمانان مشهور و زبانزد همه بوده است.

محمد عرفه دسوقی در این باره می نگارد: داستان وصایت امام علی علیه السلام آن گونه در صدر اسلام مشهور بود که پس از روی کار آمدن خلافت ابوبکر، بعضی از دادن زکات جلوگیری کردند.

لزعمهم انه علیه السلام اوصی بالخلافة لعلی؛((1))

زیرا آنان (مانعین زکات) گمان داشتند که پیامبر خلافت را برای علی وصیت کرده است.

و نیز ابن ابی الحدید معتزلی پس از گفتار درباره شعرای عرب در صدر اسلام می گوید: از اشعار شعرا به دست می آید که علی علیه السلام در صدر اسلام معروف به وصی بوده است.((2))

نگاهی بر آنچه گذشت

با توجه به اهمیت وصیت در قرآن و نیز تأکید بر این مطلب که دانشمندان اهل سنت، وصیت پیامبران پیشین را به عنوان یک اصل مسلم و سنت الاهی پذیرفته اند حال این سؤال مطرح می شود که چگونه طبق نظر آنان رسول اکرم صلی الله علیه و آله نسبت به وصی بعد از خود بی توجه بوده و اصل تعیین وصی را که همه پیامبران قبل از ایشان، به عنوان یک دستور الاهی رعایت کرده بودند، رعایت نکرده و بدون اینکه وصی معرفی کند از دنیا رفت و این در حالیست که علی القاعده آن حضرت باید

ص: 312


1- ) حاشیة الدسوق، ج4، ص299.
2- ) شرح نهج البلاغه، ج1، ص142.

تعیین وصی می کرد چون نبوت آن حضرت پایان بعثت و رسالت بود و طبیعتا دینی را آورده بود که دینی جاویدان و همیشگی بود. اساساً این مطلب نشان دهنده این امر است که این دین نیاز به نگهبان و تفسیرگری واقعی داشت تا در طول تاریخ از دستبرد بدخواهان و کج اندیشان محافظت گردد.((1))

اما دلیل اینکه دانشمندان اهل سنت با استناد به آن سه دلیل، - که بی پایه بودن آنان معلوم شد، - وصیت پیامبر رسول اکرم صلی الله علیه و آله را انکار کردند و اصرار دارند که رسول خدا9 وصی تعیین نکرد، هیچ گونه توجیه هماهنگ با مبانی دینی و عقلایی و ضرورت های اجتماعی ندارد، مگر همان توجیه رایج که درباره امامت و خلافت نگارش یافت مبنی بر اینکه انکار وصیت روی مبانی پسین و بر اساس ضرورت های تاریخی برای موجه جلوه دادن خلفایی ارائه شده است که از جهت اجرای حاکمیت آنان بعد از رحلت رسول خدا9 واقع شده بود. اما از جهت مبانی غیر از تکیه بر مشروعیت بخشی مردمی، خاستگاه دیگری از شرع - مانند وصیت از جانب پیامبر - نداشتند و پیروان آنان در عمل آسان ترین راه را بر این دیدند که اصل وصایت رسول خاتم را انکار کنند.

حال آنکه زحیلی یکی از دانشمندان اهل سنت می پذیرد که رسول اکرم صلی الله علیه و آله از جانب خداوندمأمور بود تا برای محافظت از قرآن و شریعت وصی

ص: 313


1- ) الذخیره فی علم الکلام، ص424.

تعیین کند((1)) و اما در اینکه رسول خدا9 این مأموریت را با تعیین وصی انجام داد یا نه و مصداق آن وصی چه کسی بود، چون با مبانی مذهبی ایشان سازش ندارد اشاره نکرده است.

حال با تحلیل راهبردی و مقایسه ای بر آنچه گذشت، می توان به دوگانگی مهم دیگری در اندیشه اهل سنت اشاره کرد و آن اینکه در مبانی فقهی اهل سنت، وصیت در اموال و تعیین وصی در این زمینه برای جلوگیری از نزاع بازماندگان میت واجب دانسته شده است، ((2)) اما نسبت به امورات دینی که مصلحت دنیا و آخرت مردم در پناه وحدت در آموزه های دینی و قرآنی است، منکر تعیین وصی شده است و این در حالی است که از جهت تاثیرگذاری، وصیت در امور دین به وسیله ی رسول اکرم صلی الله علیه و آله، از مهم ترین و کارآمد ترین وصیت ها بود؛ زیرا آن حضرت آورنده و معلم دین بود و می دانست که مردم در امور دینی به خودکفایی، که از اختلاف و دوگانگی به دور مانند، نرسیده اند((3))؛ لذا باید برای امور دینی مردم کسی را وصی تعیین می کرد و اساساً جای شگفتی است که چگونه منکران وصیت می توانند بپذیرند که رسول اکرم صلی الله علیه و آله برای جلوگیری از اختلافات دینی و کج اندیشی هایی که ممکن بود در میان امت اسلامی به وجود آید راه حلی نیندیشیده و بدون تعیین وصی از دنیا رفت و حال آنکه جهالت مردم در امور دینی و دخالت دادن رأی و سلیقه های شخصی در

ص: 314


1- ) تفسیر المنیر، ج25، ص37.
2- ) نیل الاوطار، ج6، ص144؛ تفسیر قرطبی، ج2، ص259؛ تحفة الاحوذی، ج6، ص257.
3- ) علامه حلی، الفین، ص58.

این زمینه آن گونه برای همه به ویژه برای رسول اکرم صلی الله علیه و آله روشن بود که احمد امین مصری در این باره می نگارد: بعد از رحلت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و قطع شدن وحی و هم زمان با فتوحات عظیمی که رخ داد، امت اسلامی با مسائل جدید در امورات دینی، مالی، خانوادگی، حقوقی و روابط داخلی و خارجی روبه رو شدند و کسی نمی توانست ادعا کند که این امورات جزئی را می توان از طریق قرآن و سنت حل کرد. از این رو

فتنتج عن هذا ان کان اصل آخر من اصول التشریع و هو الرای الذی نظم و سمّی القیاس؛((1))

پس از آن درماندگی نتیجه گرفتند که باید به اصلی دیگر از اصول تشریع روی آورند که آن عبارت بود از دخالت دادن رأی افراد و بعد ها به آن نظم بخشیدند که آن را قیاس نامیدند.

و در ادامه این مطلب، ایشان گزارش طولانی درباره اجتهادات اصحاب ارائه کرده است که هر جا نص وجود نداشت آنان به رأی خودشان عمل می کردند تا می رسد به دوران خلیفه دوم و درباره ایشان می نگارد:

بل یظهر لی ان عمر کان یستعمل الرای فی اوسع من المعنی الذی ذکرنا ذالک ان ما ذکرنا هو استعمال الرای حیث لا نص من کتاب و

ص: 315


1- ) فجر الاسلام، صص234 تا 235 با اندک تلخیص.

لا سنة و لکنا نری عمر سار ابعد من ذالک فکان یجتهد فی تعرف المصلحت فی احکامه؛((1))

آنچه برای من آشکار شده این است که عمر به فراتر از آنچه گفتم (یعنی به کارگیری رأی در موردی که نص از کتاب و سنت نباشد) رأی خود را دخالت می داد؛ زیرا او در شناخت مصلحت و صدور احکام اجتهاد می کرد که موارد فراوان از احکام صادره به وسیله ی عمر بر خلاف آنچه در زمان رسول خدا9 اجرا شده بود نقل شده است مانند قطع سهم مؤلفة قلوبهم، قطع نکردن دست دزد و تغییر در طلاق.

در توضیح گفتار ایشان به این نکته اشاره می شود که تمام این گرفتاری های دینی مسلمانان و صدور احکام بر مبانی شخصی و سلیقه گرایی، از آثار و پی آمد های ناگوار اندیشه انکار وصایت و جدا شدن از متخصصان در امور دین بود که بر این اساس، بعداً در اندیشه امامیه اشاره خواهیم کرد که رسول خدا9 برای جلوگیری از چنین پی آمدهای شوم، علی بن ابی طالب علیه السلام را بعد از خود وصی تعیین کرده بود.

ص: 316


1- ) همان، صص 238 تا 240.

ضرورت وصی و وصایت دراندیشه شیعی

در اندیشه اعتقادی دانشمندان شیعی، مسئله وصایت بعد از رسول خاتم از جایگاه اعتقادی بسیار مهمی برخوردار بوده و متکلمان و دیگر عالمان شیعی وجود وصی را در بخشی از منظومه فکری شیعی، در نظام بخشیدن به امور دین و دنیای مردم، همانند وجود رسول یکی از الطاف و عنایات الاهی دانسته اند که برای هدایت خلق از گمراهی به سوی سعادتمندی پس از نبی، وصی او به امر خداوند در قله بلند معرفت و دین شناسی قرار دارد و با ضریب صد در صد اطمینان آور، مردم را در زمان نبود رسول رهبری می کنند که برای رهیافت بهتر به این اندیشه دانشمندان شیعی به شواهدی از گفتار آنان اشاره می شود:

شیخ مفید(ره) درباره ضرورت این مطلب می نگارد: «ما امامیه عقیده داریم بر اینکه خداوند یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر برای هدایت مردم برگزید و نیز عقیده داریم که به عدد پیامبران اوصیایی برای آنان به امر خداوند برگزیده شد که همه آنان بر حق، امر آنان امر خدا، فرمان برداری از آنان فرمان برداری از خداوند و نافرمانی آنان نافرمانی از خداوند بود.((1))

شیخ صدوق در این رابطه می نگارد: «تمام انبیا به امر خداوند وصی داشتند و پیامبر ما نیز طبق این سنت دیرین الاهی اوصیای خود را برگزید؛ زیرا وجود آنان بعد از پیامبر به عنوان حجت ضرورت داشت.»((2))

ص: 317


1- ) الاعتقادات، ص 93.
2- ) کمال الدین، ص 26.

شیخ طوسی درباره ضرورت وصی می نگارد: «تمام ادله که بر اثبات ضرورت سنت و عنایت الاهی بر وجوب ارسال پیامبران برای هدایت مردم دلالت می کند، دلالت دارد بر این که بعد از نبی نیز خداوند مردم را به حال خودشان رها نکرده، بلکه طبق همان سنت و عنایت، باید وصیی برای پیامبران معرفی کند تا در جایگاه نبی قرار گیرد تا به عنوان نائب امر، جانشینی نبی را در اختیار گیرد؛ زیرا وصی (خلیفه) به منزله نبی و واسطه فیض الاهی است و به واسطه وصی دین رشد می کند و عدالت برقرار می شود و نبی و وصی در حقیقت به منزله مغز در بدن انسان است که فرماندهی حرکات بدن را به عهده دارد همان گونه که نبی و وصی فرمان حرکت و رشد دین را به عهده دارند.((1))

علامه حلی درباره ضرورت تعیین وصی می گوید: «خداوند پیامبرش را امر به رحمت و شفقت کرده است و هیچ رحمت و شفقتی برای مردم بالاتر از تعیین وصی نیست و این دلالت دارد که برای نبی ضرورت داشت تا برای مردم وصی خود را معین کند.»((2))

کاشف الغطا در این باره می نگارد: «امامیه اعتقاد دارد بر اینکه خداوند هیچ گاه زمین را از حجت که نبی یا وصی است خالی نمی گذارد؛ حال آن وصی برای همه مشهور و شناخته شده باشد یا بنابر مصالحی از نظر ها پنهان باشد.»((3))

نیز مرحوم علامه شرف الدین در «مراجعه» درباره

ص: 318


1- ) اختیار معرفة الرجال، ص232.
2- ) علامه حلی، الفین، ص114.
3- ) اصل الشیعه و اصوله، ص 70.

ضرورت تعیین وصی می نگارد: «عقل به تنهایی درک می کند که سزاوار نبود برای نبی تا دین خدا را که تازه پا گرفته بود و مسلمانان نیز تازه مسلمان شده بودند، بدون تعیین وصی باقی گذارد».((1))

و نیز علامه طباطبایی با استناد به آیه مبارکه «وصی به نوحاً» اشاره کرده است که به حکم این آیه تعیین وصی برای همه پیامبران امر لازم و ضروری بوده است.((2))

هم چنین مرحوم بحرانی می نگارد: «از اینکه وصیت از حضرت آدم شروع شد و بعد از آن در عصر هر یک از پیامبران ادامه داشت، معلوم می شود که امر وصایت یک امر الاهی و ضروری بوده است.»((3))

یکی دیگر از دانشمندان معاصر شیعی درباره ضرورت وصایت می نگارد: «در قرآن کریم آیات نیاز به توضیح دارند و پس از پیامبر نیز باید کسی باشد تا آنان را برای امت توضیح دهد و بیان کند و این توضیح دهنده هر کسی نمی تواند باشد، بلکه باید انسانی باشد پرورده دست پیامبر و وارث علم او از راه وصایت سپردن... اگر از راه وصایت به علم قرآنی نرسیده باشد عالم به قرآن و موارد خاص آن نیست... و این سرّ وصایت است که شیعه از قدیم همواره بر طرح کردن آن تأکید داشته اند»((4))

بنابراین اندیشه، امامیه بر اصل تعیین وصی

ص: 319


1- ) المراجعات، ص475.
2- ) المیزان، ج18، ص334.
3- ) البرهان، ج2، ص265.
4- ) محمد رصا حکیمی، الهیات الاهی و الهیات بشری، ص287.

به وسیله ی پیامبران بر اساس درک از عقل و شرع آن را امری ضروری و واجب دانسته و جزء جدا ناپذیر از امور دینی می داند که باید به وسیله ی تمام پیامبران از جمله پیامبر خاتم9 انجام شود و برای مردم ابلاغ گردد و ما به این مقدار از تصریحات دانشمندان شیعی اکتفا می کنیم و روایات در این باب را جداگانه خواهم نگاشت.

مصداق شناسی وصی در اندیشه شیعی

اندیشه دانشمندان شیعی در مصداق شناسی وصی دارای مبانی روشن و بر اساس روایات متواتر است که از رسول اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده است و در راهبرد نظری و اعتقادی شیعه شناخت مصداق وصی از طریق روایات چنان بدیهی و روشن است که با بودن این روایات نیاز به هیچ دلیلی احساس نمی شود. به همین دلیل ما این روایات را بعداً در گزینه ای جداگانه ذکر خواهیم کرد و در اینجا مناسب است به مناسبت بحث (مصداق شناسی وصی در اندیشه دانشمندان شیعی) به شواهدی از گفتار برخی آنان اشاره می شود:

شیخ مفید: «ما عقیده داریم بر اینکه پیامبر اسلام که سید و بزرگ تمام پیامبران الاهی بود بر اساس امر خداوند همانند تمام پیامبران دیگر که وصی داشتند برای خود، علی بن ابی طالب علیه السلام را وصی انتخاب کرد.»((1))

شیخ صدوق: «پیامبر ما همانند دیگر پیامبران، برای خود اوصیائی معرفی کرده و

ص: 320


1- ) الاعتقادات، ص92.

نخستین وصی آن حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام همانند وصی موسی گرفتاری پیدا کرد و آن گرفتاری در این بود که در برابر یوشع بن نون وصی موسی، صفراء همسر موسی به مخالفت برخاست و در برابر امیرالمؤمنین علیه السلام وصی رسول خدا9، عایشه به مخالفت برخاست.»((1))

سید مرتضی علم الهدی: «امیرالمؤمنین علیه السلام وصی پیامبر بود و داستان وصایت ایشان در صدر اسلام چنان مشهور بود که همه مردم آن حضرت را وصی خطاب می کردند و این اسم (وصی) برای ایشان به صورت علم و صفت در آمده بود و او را از دیگران متمایز می کرد و تنها مردم در معنای وصی اختلاف داشتند که مخالفان شیعه او را تنها وصی بر خاندان پیامبر می دانستند؛ اما شیعه وصایت او را گسترده بر خاندان رسول خدا9 و همه امت اسلامی می دانستند و کاربرد وصی در امیرالمؤمنین علیه السلام در اخبار متظاهره و متواتر نقل شده است.»((2))

عیاشی: «جریان تعیین وصی یک قانون الاهی بود که تمام پیامبران به آن اقدام کردند و بنابر اخبار فراوان پیامبر اسلام نیز علی علیه السلام را به عنوان وصی خود معین کرد.»((3))

علامه مجلسی: «از اخبار باب وصیت به دست می آید که امام علی علیه السلام بنا به دستور خداوند به وسیله ی پیامبر به وصایت که همان خلافت عظمی

ص: 321


1- ) کمال الدین، صدوق، ص26.
2- ) رسائل سید مرتضی، ج4، ص93.
3- ) تفسیر عیاشی، ج1، ص311.

است برگزیده شد.»((1))

کاشف الغطا: «رسول خدا9 طبق سنت الاهی بعد از خود دوازده نفر را که نخستین آنان امیرالمؤمنین علیه السلام و آخرین آنان مهدی منتظر بوده به وصایت برگزیده بودند.»((2))

علامه سید مرتضی عسکری: «در میان امت اسلامی وصی یکی از لقب های مشهور امیرالمؤمنین علیه السلام است و این لقب برای آن حضرت علم شده و معنایش این بود که ایشان وصی پیامبر و خاتم الاوصیا است.»((3))

آیت الله سید علی میلانی: «اینکه اوصیای پیامبر دوازده شخص هستند مطلبی است که از روایات فریقین استفاده می شود؛ برای مثال وقتی حدیث ثقلین را به حدیث الائمهًْ اثنا عشر ضمیمه کنیم که هر دو متواتر هستند نتیجه همان می شود.»((4))

بنابراین از آنچه نگارش یافت به دست آمد که زیرساخت های اعتقادی دانشمندان شیعه در تعیین مصداق وصی بر اساس روایاتی است که بعداً به این روایات اشاره خواهد شد.

ص: 322


1- ) بحار الانوار، ج38، ص20.
2- ) اصل الشیعه و اصولها، ص70.
3- ) معالم المدرستین، ج1، ص 165.
4- ) با پیشوایان هدایت گر، ج1، ص 316.

خاستگاه مشروعیت وصی در اندیشه شیعی

اشاره

پس از نگارش دو گزینه پیشین مبنی بر ضرورت تعیین وصی و مصداق شناسی آن، اینک بررسی خاستگاه مشروعیت و مقبولیت وصی در اندیشه شیعی ضرورت دارد؛ زیرا همان گونه که در آغاز این فصل اشاره شد مفهوم و مصداق وصی یکی از آن واژگانی است که ارتباط قوی با اثبات امامت و خلافت پیشوایان بعد از رسول خدا9 دارد و این مفهوم و مصداق از جهت کاربرد اعتقادی میان دانشمندان شیعه و سنی، مورد بحث های فراوان واقع شده است که در نهایت اهل سنت اصل وصایت و مشروعیت و مقبولیت آن پس از رسول خدا9 را منکر شده اند که پیشتر دیدگاه آنان نگارش یافت.

اما در نظام اعتقادی شیعه مشروعیت و مقبولیت وصی یک مسئله برخاسته از آموزه های دینی است که این ادعا بر مبانی محکم و استوار از عقل و نقل(سنت) قرار دارد که به اختصار به هر دو مبنا اشاره می شود:

الف - دلیل عقلی بر ضرورت وصایت از باب لطف

در نظام معرفتی شیعه، این مطلب از اصول مسلم و شناخته شده است که هر چیزی که وجودش برای دین داری و هدایت بندگان به وسیله ی عقل یا شرع مهم و تاثیرگذار تشخیص داده شود، خداوند از راه لطف و احسان و اتمام حجت، بندگان خود را از آن محروم نمی کند؛ زیرا لطف الاهی بر بندگان موهبتی است که در پرتو آن اسباب اطاعت از خداوند و زمینه دوری از نافرمانی او فراهم می گردد و تردیدی وجود ندارد که تعیین وصی بعد از پیامبر با آن ملاک هایی که در شخص پیامبر وجود داشت زمینه ساز روی آوردن مردمان به اطاعت

ص: 323

خداوند و پرهیز از معصیت الاهی خواهد بود همان گونه که غرض خداوند از آفرینش انسان ها، عبادت و طاعت و دوری گزیدن از نافرمانی است. بر این اساس بر خداوند واجب است وصی پیامبر را که به عنوان پیشوای بعد از آن حضرت است معرفی کند.((1))

شیخ مفید در تعریف لطف می نگارد:

اللطف هو ما یقرب المکلف من الطاعة و یبعد عن المعصیة؛((2))

لطف چیزی است که با بودن آن، بندگان نزدیک به اطاعت شده و از معصیت دوری گزینند.

بر این اساس علامه حلی درباره تأثیرگذار بودن وصی در بندگان و لزوم نصب وصی بر خداوند می نگارد: لطف بر خداوند واجب است به دلیل اینکه با لطف، غرض خداوند که بر عبادت و معرفت بندگان تعلق گرفته است حاصل می شود. پس اگر خداوند بدون برگزیدن پیامبر و نیز بدون نصب جانشین برای پیامبر تکلیف را از مردم بخواهد غرض او حاصل نمی شود،

فیجب علیه سبحانه تحصیلا لغرضه ان یبعث للعباد الانبیا و یجعل لهم اوصیا معصومین؛((3))

پس واجب است بر خداوند سبحان که برای تحصیل غرض خود پیامبران را برای بندگان برانگیزد و برای آن

ص: 324


1- ) شریف مرتضی، رسائل، ج2، ص309؛ علامه حلی، مناهج الیقین، ص439؛ دلائل الصدق، ج2، ص41؛ اصل الشیعه و اصولها، ص74.
2- ) النکة الاعتقاد، ص11.
3- ) الفین، ص31.

پیامبران وصیان معصوم قرار دهد.

ایشان در جای دیگر می فرماید: هر عقل سالمی درک می کند که برای دوام دین و زدودن غبار تحریف از آن و نیز بقای امت اسلامی و نجات آنان از انحرافات و کج اندیشی خداوند بعد از پیامبر باید وصی معصوم را نصب کند.((1))

هم چنین علی بن یونس عاملی در این باره می گوید: سزاوار نیست که هیچ زمانی از وجود پیشوای الاهی خالی باشد؛ زیرا لطف خداوند استمرار دارد بر این که

ان ینصب الانبیا و الاوصیا فی جمیع الازمان؛((2))

نصب کند انبیا و اوصیا را در تمام زمانها.

بنابراین یکی از دلیل های امامیه بر اثبات نظام وصایت بر مبنای عقلی و بر اساس قاعده لطف استوار است که به واسطه آن ضرورت وجود جانشین پیامبر را در یک نظام پیوسته میان ضرورت بعثت و وصایت از جانب خداوند برای هدایت بندگان ثابت می کند؛ یعنی همان گونه که برای اصل تشریع دین وجود پیامبر لطف از جانب خداوند است، برای بقا و استمرار دین نیز وجود وصی لطف دیگری است که بندگان به واسطه آن وصی در مسیر هدایت قرار گیرند.

ص: 325


1- ) کشف الیقین، ص7.
2- ) صراط المستقیم، ج3، ص4.

ب - روایات تشریع وصایت

دومین دلیل دانشمندان امامیه برای خاستگاه مشروعیت و مقبولیت نظام وصایت روایاتی است که در این باب با صراحت نقل شده است و در این باره بیش از همه به این مطلب اشاره می شود که با نگریستن موضوعی در روایات وصایت، می توان پی برد که این روایات به طور کلی به سه دسته تقسیم می شوند:

الف - روایات ضرورت وصایت.

ب - روایاتی که به اصل مبنایی تشریع وصایت پرداخته.

ج - روایاتی که بیان کننده ی مصداق است.

ما روایات دسته یکم را پیش از این به نگارش درآوردیم و روایات دسته سوم در پایان این فصل خواهد آمد؛ اما در این بخش مناسب است که برای اثبات مشروعیت وصایت به مواردی از روایات تشریع وصایت اشاره شود:

در روایتی که در آن جریان آخرین حج رسول اکرم صلی الله علیه و آله (حجهًْ الوداع) نقل شده، آمده است: هنگامی که رسول خدا9 در حال وقوف به عرفات بود جبرئیل امین بر آن حضرت نازل شد و پیام خداوند را این گونه به ایشان ابلاغ کرد:

«یا محمد ان الله یقرئک السلام و یقول انه قددنا اجلک و مدتک و انا مستقدمک علی ما لابد منه و لا محیص فاعهد عهدک و نفذ وصیتک و اعمد الی ما عندک من العلم و میراث علوم الانبیا من قبلک و السلاح و التابوت و جمیع ما عندک من ایات الانبیا فسلمها الی وصیّک و خلیفتک من بعدک الحجة البالغة علی خلقی علی بن

ص: 326

ابی طالب علیه السلام »؛((1))

ای محمد! خدایت سلام می رساند و می گوید اجل و پایان عمرت نزدیک شده و من اقدام می کنم بر آن چیزی (قبض روح تو) که ناگزیر و چاره ناپذیر است، پس تعهد خود را به انجام رسانیده و وصیت خود را اجرا کن و نگاه کن بر آنچه نزد توست از دانش و علوم انبیای پیشین که به عنوان ارث رسیده است و نیز اسلحه و تابوت و تمام آنچه از نشانه های انبیا نزد توست، پس همه را برای وصی و خلیفه بعد از خود، علی بن ابی طالب علیه السلام ، که حجت رسای من برای مخلوقاتم است واگذار.

هم چنین از امام رضا علیه السلام نقل شده است که ما اوصیای پیامبر هستیم و این وصایت ما به امر خداوند بوده است و خداوند به خاندان پیامبر وصیت کرد آنچه را که به نوح، ابراهیم، اسماعیل، موسی، عیسی، اسحاق و یعقوب وصیت کرده بود و ما بازماندگان تمام انبیا و پیامبران اولولعزم هستیم.((2))

ص: 327


1- ) غایة المرام، ج1، ص327؛ تفسیر صافی، ج2، ص53.
2- ) تفسیر برهان، ج4، ص810.

از رسول خدا9 نیز این چنین نقل شده است: «هنگامی که خداوند مرا به معراج برد در آنجا اموری را به من نشان داد. از جمله دیدم اوصیای دوازده گانه من هر یک با نام و نشان از جانب خداوند تعیین شده است.((1))

هم چنین در این زمینه امام صادق علیه السلام با استناد به رسول خدا9 نقل کرده است که آن حضرت فرمود:

«ما قبض الله نبیا حتی امره ان یوصی الی افضل عترته و امرنی اوصی فقلت الی من یا رب فقال اوصی یا محمد الی ابن عمک علی بن ابی طالب علیه السلام فانی قد اثبته فی کتب السابقه و کتبت فیها انه وصیک و علی هذا اخذت میثاق الخلائق و مواثیق انبیائی»؛((2))

«خداوند هیچ پیامبری را قبض روح نکرد مگر اینکه به او دستور داد تا به سوی بهترین فرد از خاندانش وصیت کند و به من هم دستور داد وصیت کنم. گفتم: پروردگارا به چه کسی وصیت کنم؟ فرمود: ای محمد برای فرزند عمویت علی بن ابی طالب علیه السلام وصیت کن زیرا من وصایت او را در کتاب های پیشین ثابت کردم و نوشتم که او وصی توست و بر وصایت او از تمام مخلوقات و پیامبرانم پیمان گرفتم.»

هم چنین از ام سلمه نقل شده است که رسول

ص: 328


1- ) صدوق، علل الشرایع، ص6؛ حر عاملی، الجواهر السنیه، ص241.
2- ) عماد الدین طبری، بشارة المصطفی، ص74.

خدا9 فرمود: «من به امر خداوند علی را وصی پس از خود برگزیدم.»((1))

از امام باقر علیه السلام نیز این چنین نقل شده است:

«الوصیة نزلت من السما علی محمد کتابا»؛((2))

وصیت از آسمان به صورت کتابی بر پیامبر نازل شد.

ما در اینجا به نگارش این مقدار از روایات اکتفا می کنیم و بر این نتیجهی روشن تأکید می کنیم که از یاد کرد قاعده لطف و نیز این روایات به دست آمد که عقیده شیعه در خاستگاه مشروعیت و مقبولیت وصایت پس از رسول خدا9 بر روی مبانی محکم و استواری از عقل و نقل، قرار دارد که بر اساس قاعده لطف و روایات به آن دست یافته است.

مصداق شناسی وصی در روایات

اشاره

پیش از نگارش روایات مصداق شناسی وصی بر این مطلب اشاره می شود که همان گونه که قبلاً اشاره شد مبنای فکری و اعتقادی امامیه مصداق شناسی نظام وصایت پس از رسول خدا9، بر این اساس است که تعداد اوصیا بعد از آن حضرت دوازده نفر هستند که در میان آنان علی علیه السلام نخستین وصی بلافصل و پس از ایشان یازده نفر دیگر از فرزندان معصوم آن حضرت هر یک پس از دیگری به وصایت آن حضرت از جانب خداوند برگزیده شدند((3)) که در

ص: 329


1- ) مناقب، خوارزمی، ص147.
2- ) الکافی، ج1، ص279؛ غیبة، نعمانی، ص51.
3- ) علل الشرایع، ص6، شیخ طوسی، قواعد العقائد، ص122، اصل الشیعه و اصولها، ص70؛ شیعه در اسلام، ص274.

حقیقت این عقیده از روایاتی برگرفته شده است که در این زمینه با دو رویکرد معین، یعنی وصایت بلافصل امیرالمؤمنین علیه السلام و نیز وصایت بقیه ائمه در منابع حدیثی نقل شده است که دراینجا به دلیل راهبرد بهتر به گونه ای مستقل به این روایات اشاره می شود:

الف - روایات وصایت بلافصل امام علی علیه السلام

اشاره

از جهت کاربردی و اثباتی، وصایت بلافصل امیرالمؤمنین علیه السلام حدیث مشهور و متواتر «یوم الدار» است که پیش از این به آن اشاره شد و در اینجا از تکرار آن خودداری می شود و هم چنین در این باره حدیث مشهور دیگری از سلمان فارسی نقل شده است که به رسول خدا9 عرض کردم: خداوند هیچ پیامبری را برنگزید مگر اینکه برای او وصی را در میان امتش برگزید. و ای فرستاده خدا وصی شما در میان امت چه کسی است؟ حضرت در جواب من چیزی نگفت تا اینکه وارد مسجد شدم و رسول خدا9 نیز آنجا بود:

«فنادی رسول الله فقال یا سلمان سالنی عن وصیی من امتی فهل تدری من کان وصی موسی من امته فقلت کان وصیه یوشع بن نون بن فتاه فقال فهل تدری لم کان اوصی الیه قلت الله و رسوله اعلم قال اوصی الیه لانه کان اعلم امته بعده و وصیی اعلم امتی بعدی علی بن ابی طالب علیه السلام »؛((1))

ص: 330


1- ) شریف مرتضی، رسائل، ج4، ص92؛ امالی صدوق، ص13؛ صراط المستقیم، ج2، ص38.

«رسول خدا9 ندایم کرد و فرمود: ای سلمان! از من درباره وصیم از میان این امت سؤال کردی؛ آیا می دانی چه کسی وصی موسی از میان امتش بود؟ گفتم: وصی موسی یوشع بن نون فتا بود. پس از آن حضرت فرمود: چون او (یوشع) داناترین فرد در میان امت موسی بود لذا بر وصایت نصب شد و وصی من نیز داناترین فرد در میان امتم بعد از من، یعنی علی بن ابی طالب علیه السلام است.»

حدیث یاد شده در برخی منابع شیعه و سنی با تتمه ی زیر آمده است که حضرت در جواب سلمان فرمود:

«فان وصیی و موضع سری و خیر من اترک بعدی و ینجز عِدَتی و یقضی دینی علی بن ابی طالب علیه السلام »؛((1))

«وصی، دارنده اسرار و بهترین کس بعد از من که به وعده هایم وفا کرده و دینم را ادا می کند علی بن ابی طالب علیه السلام است.»

از ام سلمه نقل شده است که رسول اکرم صلی الله علیه و آله به من فرمود: ای ام سلمه! آگاه باش و شهادت بده بر اینکه

علی بن ابی طالب علیه السلام وصیی و خلیفتی من بعدی؛((2))

ص: 331


1- ) معجم الکبیر، طبرانی، ج6، ص221؛ مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج10، ص114؛ کنز العمال، ج11، ص609؛ ارشاد القلوب دیلمی، ج2، ص236؛ بحارالانوار، ج38، ص11.
2- ) امالی صدوق، ص464.

علی بن ابی طالب علیه السلام وصی و جانشین بعد از من است.

هم چنین آن حضرت به امیرالمؤمنین علیه السلام خطاب کرد:

«انت وصیی تقضی دینی و تنجز وعدی و تقتل علی سنتی کذب من زعم انه ببغضک و هو یحبنی»؛((1))

«تو وصی من هستی و دینم را ادا کرده؛ به وعده هایم وفا می کنی و نبرد می کنی بر سنت من و دروغ گفته کسی که تو را دشمن دارد و گمان کند که من را دوست می دارد.»

هم چنین در حدیث دیگری بُرَیده از آن حضرت نقل کرده است که فرمود:

«لکل نبیی وصی و وارث و ان وصیی و وارثی علی بن ابی طالب علیه السلام »((2))

در حدیثی از انس نقل شده است که رسول خدا9 به من فرمود:

«یا انس اول من یدخل علیک من هذا الباب امام المتقین و سید المسلمین و خاتم الوصیین و قائد الغر المحجلین قال انس فجا علی فقام الیه رسول الله مستبشرا فاعتنقه و قال له انت تؤدی عنی و تسمعهم صوتی و تبین لهم ماختلفوا فیه من بعدی»؛((3))

ص: 332


1- ) شواهد التنزیل، ج1، ص76.
2- ) ابن عساکر، ترجمة علی بن ابی طالب، ج3، ص5؛ مناقب خوارزمی، ص85؛ ذخائر العقبی، ص71؛ تاریخ دمشق، ج42، ص392؛ کشف الغمه، ج1، ص112؛ علامه حلی، الیقین، ص262.
3- ) حلیة الاولیا، ج1، ص63؛ مناقب خوارزمی، ص42، ابن عساکر ترجمة علی بن ابی طالب، ج2، ص487؛ ذهبی، میزان الاعتدال، ج1، ص64.

«ای انس نخستین کسی که از این درب وارد شود پیشوای پرهیزگاران و اقای مسلمانان و خاتم اوصیا و رهبر سفید رویان است. انس گوید: پس در آن هنگام علی بن ابی طالب علیه السلام وارد خانه شد و رسول خدا9 به استقبال او رفت در حالی که به او بشارت می داد دست به گردن او انداخت و می فرمود: تو از جانب من ادا می کنی و تو ندایم را به آنان می رسانی و تو برای آنان بیان می کنی آنچه را که بعد از من آنان نسبت به آن اختلاف کردند.»

هم چنین از آن حضرت نقل شده است که فرمود:

معاشر الناس انی نبی و علی وصیی؛((1))

«مردم! من نبی و علی وصی من است.»

و نیز فرمود:

«ان وصیی لافضل الاوصیا وانه لحجة الله علی عباده»؛((2))

«وصی من با فضیلت ترین وصیهاست و همانا او حجت خدا بر بندگانش است.»

و در منابع شیعه و سنی حدیث معروف از بریده نقل شده است که رسول خدا9 فرمود: «هر پیامبری وصیی دارد و وصی من علی بن ابی طالب علیه السلام است.»((3))

ص: 333


1- ) روضة الواعظین، ص97.
2- ) الاختصاص، شیخ مفید، ص224.
3- ) تاریخ دمشق، ج42، ص392؛ مناقب خوارزمی، ص85؛ سید مرتضی، رسائل، ج4، ص95.

و بریده کسی بود که بعد از رحلت پیامبر و خانه نشین شدن امیرالمؤمنین علیه السلام می گفت: «انا لله و انا الیه راجعون چه بر روزگار حق از جانب باطل وارد شده است و ما در زمان حیات رسول خدا9 علی علیه السلام را امیرالمؤمنین خطاب می کردیم.»((1))

و دراین زمینه از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده است که فرمود:

«من عرفنی و عرف حقی فقد عرف ربه لأنی وصی نبیه فی ارضه و حجته علی خلقه لا ینکر هذا الا راد علی الله و رسوله»؛((2))

«کسی که من و حق من را بشناسد همانا پروردگارش را شناخته، زیرا من وصی پیامبر او در زمین و حجت او بر مخلوقاتش هستم و این را منکر نمی شود مگر اینکه انکار کند خدا و رسول را.»

و از ابن عباس نقل شده است که از رسول خدا9 شنیدم که خطاب به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:

«یا علی انت وصیی اوصیت الیک بأمر ربی و انت الذی تبین لامتی ما یختلفون فیه من بعدی و تقوم فیهم مقامی قولک قولی و امرک امری و طاعتک طاعتی و طاعتی طاعة الله و معصیتک معصیتی و معصیتی معصیة الله عز و جل»؛((3))

«ای علی! تو وصی من هستی! من به

ص: 334


1- ) الاحتجاج، ص95.
2- ) شیخ صدوق، التوحید، ص165.
3- ) من لا یحضره الفقیه، ج4، ص175.

سوی تو به امر پروردگارم وصیت کردم و تو کسی هستی که بیان می داری برای امتم آنچه را که درباره آن بعد از من به اختلاف می افتند و تو در میان این امت بر جایگاه من قرار می گیری و سخن تو سخن من و فرمان تو فرمان من و اطاعت از تو اطاعت از من و اطاعت از من اطاعت از خداست و نافرمانی از تو نافرمانی از من و نافرمانی از من نافرمانی از خداست.»

سرانجام اینکه روایات وصایت امیرالمؤمنین علیه السلام بسیار فراوان در منابع شیعه و سنی نقل شده است که برخی بزرگان شیعه این احادیث را در حد متواتر دانسته اند((1)) که ما در اینجا به ذکر این مقدار از احادیث وصایت آن حضرت اکتفا می کنیم و برای روشن شدن امر وصایت در اسلام، به احادیث بقیه اوصیا اشاره خواهیم کرد.

روایات وصایت بقیه اوصیا

علاوه بر روایات پیشین که در خصوص وصایت بلافصل امیرالمؤمنین علیه السلام بود، روایات دیگری نیز در منابع شیعی از رسول خدا9 و بقیه معصومان: نقل شده است که بعد از وصایت امیرالمؤمنین علیه السلام ، وصایت یازده نفر دیگر از فرزندان آن حضرت را نقل کرده است که در مجموع، رویکرد این روایات در یک روند اثباتی و با نگرش به این مطلب که

ص: 335


1- ) حلیة الابرار، ج2، ص444؛ بحار، ج38، ص20؛

استمرار امر وصایت در امتداد استمرار و بقای دین جاویدان اسلام ادامه داشته و هیچ گاه امکان ندارد که دین بدون نظارت و هدایت وصیی از اوصیای پیامبر در حیات واقعی خود ادامه داشته و باقی بماند. اینک شواهدی از این روایات:

در داستان معراج رسول اکرم صلی الله علیه و آله از آن حضرت نقل شده است که با جبرئیل به سوی آسمان در حرکت بودیم تا اینکه به جایگاهی رسیدیم که جبرئیل از رفتن باز ماند و گفت اگر من از این فراتر روم از حدود خود تجاوز کرده ام و دیگر توان رفتن ندارم و پس از آن من تنها به مسیرم ادامه دادم تا رسیدم به جایگاهی که:

«فنودیت یا محمد انت عبدی و انا ربک فایای فاعبد و علیّ فلیتوکل فانک نوری فی عبادی و رسولی الی خلقی و حجتی علی بریتی لک و لمن تبعک خلقت جنتی و لمن خالفک خلقت ناری و لاوصیائک اوجبت کرامتی و لشیعتهم اوجبت ثوابی فقلت با رب و من اوصیائی؟ فنودیت یا محمد اوصیائک المکتوبون علی ساق عرش فنظرت و انا بین یدی ربی الی ساق العرش فرایت اثنی عشر نورا فی کل نور سطر اخضر علیه اسم وصیی من اوصیائی اولهم علی بن ابی طالب علیه السلام و اخرهم مهدیّ امتی فقلت یا رب هؤلاء اوصیائی من بعدی فنودیت یا محمد هولاء اولیائی و اوصیائی و حججی بعدک علی بریتی و هم اوصیائک...»؛((1))

«ندایم داد: ای محمد! تو بنده من و من پروردگار تو هستم، پس عبادتم کن و بر من توکل

ص: 336


1- ) علل الشرایع، صدوق، ج1، ص6؛ حلیة الابرار، بحرانی، ج1، ص12.

نما. همانا تو نور من در میان بندگانم و فرستاده ام به سوی خلقم و حجت من بر مخلوقاتم می باشی؛ بهشتم را برای تو و پیروانت آفریدم و آتش را برای دشمنانت آفریدم و کرامتم را برای اوصیای تو لازم نمودم و ثوابم را برای شیعیان آنان. رسول خدا9 میگوید عرض کردم: پروردگارا! اوصیای من کیانند؟ ندا فرمود: ای محمد! اوصیای تو در ساق عرش نوشته شده اند. پس در حالی که من در جوار رحمت پروردگار بودم به ساق عرش نظر افکندم و دوازده نور مشاهده کردم و در هر نوری خطی سبز رنگ وجود داشت که در هر یک اسم یکی از اوصیایم نوشته شده بودند که نخستینشان علی بن ابی طالب علیه السلام و آخر آنان مهدی(عج) بود و عرض کردم: پروردگارا! اینان اوصیای من هستند؟ فرمود: ای محمد اینان اولیا و اوصیا و حجت های من بعد تو در میان مخلوقاتم هستند و اینان اوصیای تو هستند.»

هم چنین درباره اوصیای دوازده گانه رسول خدا9 حدیثی مشهور به حدیث لوح از جابر بن عبدالله انصاری نقل شده است که در جریان این حدیث از امام صادق علیه السلام آمده است که پدرم به جابر بن عبدالله انصاری فرمود: من با تو کاری دارم؛ چه وقت برای تو آسان تر است که تو را تنها ببینم و از تو سؤال کنم؟ جابر عرض کرد: هر وقت شما بخواهید. پس روزی با او در خلوت نشست و به او فرمود: درباره لوحی که آن را در دست مادرم فاطمه زهرا3 دیده ای و آنچه مادرم به تو فرمود که در آن لوح نوشته شده بود به من خبر ده. پس از آن جابر جریان را نقل می کند که در هنگام ولادت امام حسن علیه السلام به خدمت مادرت فاطمه سلام الله علیهارفتم تا

ص: 337

به او تولد فرزندش را تبریک بگویم. در دستش لوح سبزی را دیدم که گمان کردم از زمرد است و مکتوبی سفید در آن دیدم که مانند رنگ خورشید درخشان بود. به او عرض کردم: ای دختر رسول خدا9 پدر و مادرم فدایت باد! این لوح چیست؟ در ذیل این حدیث نام هر یک از امامان و اوصیای دوازده گانه رسول خدا9 نقل شده است که به دلیل طولانی بودن از ذکر آنان خودداری می شود و به دو جمله از این حدیث که واژه اوصیا ذکر شده است اشاره می شود: در جمله نخست جابر می گوید: فاطمه الزهرا3 به من فرمود:

«هذا اللوح اهداه الله تعالی الی رسوله و فیه اسم ابی و اسم بعلی و اسم ابنی و اسماء الاوصیا من ولدی فاعطانیه ابی لیسرنی بذالک»؛

این لوحی است که خداوند آن را به رسولش اهدا کرده و اسم پدرم، اسم شوهرم، اسم دو پسرم (حسن و حسین) و اسم اوصیائی از فرزندانم در آن نوشته است و پدرم برای اینکه من را خوشحال کند آن را به من عطا کرد.

در جمله دوم محل شاهد در متن این لوح آمده است که خداوند به پیامبرش فرمود: هیچ پیامبری از دنیا نرفت مگر اینکه من برای او وصی قرار دادم و

انی فضلتک علی الانبیا و فضلت وصیک علی الاوصیا

که پس از آن نام دوازده وصی آشکارا آمده است.((1))

ص: 338


1- ) الکافی، ج1، ص527؛ الاحتجاج طبرسی، ص81؛ امالی طوسی، ص291؛ ارشاد القلوب دیلمی، ج2، ص290؛ بحارالانوار، ج36، ص195؛ اعلام الوری، ص392.

دلالت این حدیث بر اثبات وصایت در میان اصحاب ائمه چنان روشن و با اهمیت بوده است که عبدالرحمن بن سالم می گوید: «ابوبصیر به من فرمود: اگر در تمام عمرت حدیث نشنیدی، همین یک حدیث برای تو کفایت می کند و آن را از دستبرد نااهلان حفظ کن.»((1))

علاوه بر این دو حدیث، روایات فراوان دیگر درباره اوصیای دوازده گانه نقل شده است که در برخی از آنان همانند این دو حدیث مفهوم و مصداق دوازده اوصیا ذکر شده است، چنان چه در حدیثی از رسول اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده است:

اوصیائی من بعدی عدد نقباء بنی اسرائیل؛((2))

«اوصیای بعد از من به تعداد برگزیدگان بنی اسرائیل است و تعداد آنان در قرآن دوازده نفر ذکر شده است.»

هم چنین آن حضرت فرمود:

«ان وصیی و خلیفتی من بعدی علی بن ابی طالب علیه السلام و بعده سبطای الحسن و الحسین تتلوه تسعة من صلب الحسین الائمة الابرار»؛((3))

«وصی و خلیفه بعد از من علی بن ابی طالب علیه السلام است و پس از او دو فرزندم حسن و حسین و به دنبال او نه نفر از دودمان حسین ائمه نیکان است.»

ص: 339


1- ) الاحتجاج، ص83.
2- ) مستدرک الوسائل، ج12، ص279.
3- ) کفایة الاثر، ص13.

هم چنین به نقل ابن عباس، رسول خدا9 فرمود:

«انا سید النبیین و علی بن ابی طالب علیه السلام سید الوصیین و ان اوصیائی بعدی اثناعشر اولهم علی بن ابی طالب علیه السلام و اخرهم القائم»؛((1))

«من آقا و بزرگ انبیا هستم و علی بن ابی طالب علیه السلام آقا و بزرگ اوصیا است، همانا اوصیای بعد از من دوازده نفر هستند که نخستینشان علی بن ابی طالب علیه السلام و آخرین آنان قائم علیه السلام است.»

در حدیث دیگر از آن حضرت نقل شده که فرمود:

«ان خلفائی و اوصیائی و حجج الله علی الخلق بعدی اثنا عشر»؛((2))

«جانشینان و اوصیا و حجج خداوند بر خلق پس از من دوازده نفر هستند.»

بنابراین طبق این روایات، رسول خدا9 امر وصایت پس از خود را مبهم نگذاشته بود، بلکه به امر خداوند اوصیای بعد از خود را تعیین و به امت ابلاغ کرده بود که در حقیقت برای عینیت سازی و کاربردی کردن وصایت می توان گفت که رسول خدا9 امامان و جانشینان پس از خود را با بیان واژگان وصی و اوصیا معرفی کرده بود و در بسیاری از این روایات با صراحت آمده بود که اختیار و تعیین این اوصیا از جانب خداوند بوده است و قرآن کریم درباره اهمیت اختیار خدا و

ص: 340


1- ) عیون اخبار الرضا، ج2، ص66؛ منتخب الاثر، ص10؛ صراطی المستقیم، ج2، ص121.
2- ) کشف الغمه، ج2، ص507.

رسول و تسلیم شدن بندگان در برابر آن، بر آن در سوره مبارکه احزاب می فرماید:

«وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلا مُؤْمِنَةٍ اذَا قَضَی اللَّهُ وَرَسُولُهُ امْرًا ان یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ امْرِهِمْ وَمَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالا مُبِینًا»؛((1))

و هیچ مرد و زن مؤمنی را نرسد هنگامی که خدا و پیامبرش کاری را حکم کنند برای آنان در کار خودشان اختیار باشد و هر کس خدا و پیامبرش را نافرمانی کند یقینا به صورتی آشکار گمراه شده است.

حال با توجه به مفاد این روایات که انتخاب همه اوصیای پیامبران به امر خداوند بوده است، مهم ترین سؤال این است که چگونه امت اسلامی از این اختیار خداوند در امر وصایت و تعیین جانشینان رسول اکرم صلی الله علیه و آله سر برتافته و دیگران را بر اوصیای تعیین شده ترجیح دادند که جواب این سؤال بر عهده کسانی است که امر وصایت را به وسیله ی رسول خدا9 منکر شده اند.

رهیافتی بر جایگاه مردمی وصی و وصایت

در پایان این نوشتار درباره وصی و وصایت مناسب است به این بحث به صورت کاربردی نگریسته شود و به جایگاه عملی آن اشاره گردد که در این باره بیش از همه توجه به این مطلب ضرورت دارد که مفهوم وصیت در اصل یک معنای عام و گسترده ای دارد که روی سه پایه وصی، موصی و ما به الوصیهًْ (مورد وصیت) استوار است

ص: 341


1- ) احزاب، 36.

و دراین معنای عام که بیشتر با رویکرد فقهی به آن نظر می شود به معنای تعهد و پیمان آمده است که وصی کارهای موصی (وصیت کننده) را بعد از مرگش بر زمین ننهاده و با انجام آن کارها آن را به کار موصی متصل و ادامه می دهد.((1))

به بیان دیگر، وصیت تعهدی است که وصی آن را بعد از مرگ موصی انجام می دهد((2)) و درامر وصیت پیشنهاد در انجام کار توأم با موعظه و خیرخواهی است.((3)) بنابراین مفهوم وصیت در اصل معنای عام دارد که در آن توصیه و سفارش به انجام دادن کار بعد از مرگ وصیت کننده لحاظ شده است که در حقیقت از جهت اجرایی وصیت هر شیء طبق مورد خاص خودش و به حسب مورد است.

بر این اساس اگر به معنای اعتقادی و کلامی مفهوم و مصداق وصی و وصایت نگریسته شود، آن گونه که در این اثر مورد بحث واقع شد، از آن معنای خاصی اراده می شود که از جهت کاربردی و عملی به مسئله امامت و جانشینی پس از رسول خدا9 مربوط می شود و معنای این ادعا این است که مسئله رهبری و هدایت گری مردم پس از رسول خدا9 در چه وضعیتی قرار داشته است که طبق مبانی شیعه، علی بن ابی طالب علیه السلام و یازده فرزندش به عنوان اوصیا رسول اکرم صلی الله علیه و آله برای امامت و هدایت مردم منصوب شده بود تا آنان را درمصالح فراگیر دنیایی و آخرتی، همانند رسول خدا9 هدایت کند.

ص: 342


1- ) مفردات راغب، ص873؛ قاموس قرآن، ج7، ص223.
2- ) تفسیر فخر رازی، ج2، ص237.
3- ) المیزان، ج18، ص306.

علامه امینی در این باره می گوید: «مراد از وصی بودن علی علیه السلام این بود که او در تبلیغ علم و رساندن حقایق معارف دینی پس از رسول خدا9، مردم را رهبری کند.»((1))

در مبنای اعتقادی شیعه، وصی پیامبر یعنی همان امام و پیشوایی که اطاعت از او اطاعت خدا و فرمان او فرمان خداست؛ و هر چه می گوید از جانب خداست نه خواهش های نفسانی خودش((2)) و در حقیقت با وصیت از جانب خدا به کسی به عنوان وصی اذن برای تصرف در امور دیگران برای آن وصی داده می شود.((3))

برای اثبات این ادعا می توان به روایات فراوانی اشاره کرد که در آنان از وصی به عنوان حجت خدا یاد شده است که به مواردی از این روایات، قبلاً اشاره شد و در موارد دیگر آمده است:

«الاوصیا لحجة علی عباده»؛((4))

اوصیا حجت های خداوند بر بندگان هستند.»

«و اوصیائی حجج الله علی امتی بعدی»؛((5))

اوصیا من حجت های خداوند بر امتم هستند پس از من.»

ص: 343


1- ) الغدیر، ج6، ص69.
2- ) شیخ مفید، الاعتقادات، ص92.
3- ) بیان السعاده، ج2، ص292..
4- ) اختصاص، شیخ مفید، ص223.
5- ) من لا یحضره الفقیه، ج4، ص179؛ اعلام الوری، ص391؛ جامع الاخبار، ص17.

«و اوصیایی حجج الله علا الخلق»؛((1))

اوصیای من حجت خداوند بر مخلوقات هستند.»

اساسا کاربرد واژه حجت بر وصی نشان دهنده معنای عمیقی است که از جهت اعتقادی و کلامی همان واسط بودن میان خداوند و بندگان را می رساند که در آن مطاعیت و فرمانبری از حجت و وصی نیز نهفته است و بحث تفصیلی این مطلب در واژه حجت خواهد آمد.

ص: 344


1- ) کشف الغمه، ج2، ص507.

فصل پنجم: واژگان حجت و حجیت

اشاره

ص: 345

ص: 346

یکی دیگر از واژگانی که در ارتباط با بحث امامت کاربرد فراوان دارد، واژه حجت است و در کاربرد مفهومی این واژه از جهت اعتقادی و فکری این مطلب میان تمام اندیشمندان مسلمان از هر گروه و مذهبی پذیرفته شده است که بشر برای پیمودن مسیر هدایت، همیشه نیازمند به حجت از جانب خداوند است و خداوند نیز برای اینکه به این نیاز بشر و نیز جلوگیری از بهانه جویی ها و عذر آوردن او جواب داده باشد، این امر مهم را با نزول کتاب های آسمانی و برگزیدن پیامبران برآورده کرده و حجت را برای هر امت تمام کرده است. این امر از آیات قرآن و روایات نیز به خوبی استفاده می شود.

در این میان، مطلب مهم این است که در میان دانشمندان اسلامی، برای عصر بعد از رحلت رسول اکرم صلی الله علیه و آله نسبت به وجود حجت، هم در مصداق و هم در مفهوم آن با این سؤال مواجه بوده اند که آیا مردم به حجت با همان مفهوم و شرایطی که برای رسول اکرم صلی الله علیه و آله قائل بودند، نیازمند هستند یا خیر که برای دست یافتن به این واقعیت ها، مناسب است این بحث از دیدگاه آیات قرآن و روایات بررسی شود.

ص: 347

حجت و حجیت در قرآن

واژه حجت و مشتقات آن مانند: حاجّ،((1)) حاججتم،((2)) حاجک،((3)) حاجّه،((4)) حاجّوک،((5)) تجاجّون،((6)) یحاجون((7)) و... در قرآن حدود هجده بار تکرار شده است((8)) و بیشترین رویکرد این آیات درباره سامان دادن نظام معرفتی و احتجاج در برابر منکران و کج اندیشان است که در مجموع، خداوند با این آیات به دنبال اتمام حجت برای بندگان خود با اقامه دلیل و برهان است که ما در اینجا به تناسب بحث که درباره اثبات مقام حجیت الاهی برای پیامبران و جانشینان آنان است، به بخشی از این آیات که با واژه حجت و با صراحت بیشتری برای اثبات این موضوع به کار رفته است اشاره خواهیم کرد:

در سوره بقره اجرای حکم عملی و چگونگی رو آوردن به سوی کعبه به وسیله ی رسول اکرم صلی الله علیه و آله را به عنوان دلیل و حجت در برابر دلیل و حجت دشمنان دانسته، به پیامبر خطاب می کند:

«وَمِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَیْثُمَا کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ لِئَلا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَیْکُمْ حُجَّةٌ الا الَّذِینَ

ص: 348


1- ) بقره، 258.
2- ) آل عمران، 66.
3- ) آل عمران، 61.
4- ) انعام، 80.
5- ) آل عمران، 20.
6- ) آل عمران، 65.
7- ) شوری، 16.
8- ) المعجم الفهرس، محمد فؤاد عبدالباقی، ص246.

ظَلَمُوا منهم»((1))

«از هر جا خارج شدی روی خود را به جانب مسجدالحرام کن و هر جا بودید روی خود را به سوی آن کنید تا مردم جز ظالمان (که دست از لجاجت بر نمی دارند) دلیلی بر ضد شما نداشته باشند.»

و در سوره نساء با اشاره به انجام دادن بشارت و انذار به وسیله ی پیامبران و حجت دانستن آن برای مردم می گوید:

«رُسُلا مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ لِئَلا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَکَانَ اللَّهُ عَزِیزًا حَکِیمًا»((2))

«پیامبران که بشارت دهنده وبیم دهنده بودند تا بعد از این پیامبران، حجت برای مردم باقی نماند (و حجت بر همه تمام شود) و خداوند توانا و حکیم است.»

در دو آیه قبل از این آیه، خداوند برای تثبیت مقام حجیت پیامبران، نام یازده نفر از پیامبران پیشین را ذکر کرده و می گوید برنامه های آنان توسط وحی الاهی بود و پس از آن، این مطلب مطرح می شود که بشارت و انذار آنان حجت خداوند بر مردم است و با تدبیر و حکمت الاهی اجرا می شود.

شیخ طوسی در تفسیر این آیه می نگارد: «این آیه دلالت دارد بر اینکه بشارت وانذار انبیا از

ص: 349


1- ) بقره، 150.
2- نساء، 165.

جهت حجیت برای مردم تمام و کامل است؛ زیرا اگر تمام نباشد باید بگوییم که انبیا به حجت دیگر نیازمند هستند و از لازمه آن تسلسل می باشد.»((1))

امام صادق علیه السلام درباره علت بعثت پیامبران و حجت بودن آنان، به این آیه استدلال کرده و می فرماید: خداوند پیامبران را برگزید تا حجت بر مردم تمام شده، پس از آن بهانه و عذری نیاورند و خداوند از کردار بدکاران با بیم دهندگان که حجت الاهی بودند این گونه خبر داده است:

«کُلَّمَا الْقِیَ فِیهَا فَوْجٌ سَالَهُمْ خَزَنَتُهَا الَمْ یَاتِکُمْ نَذِیرٌ- قالُوا بَلَی قَدْ جَاءَنَا نَذِیرٌ فَکَذَّبْنَا وَقُلْنَا مَا نَزَّلَ اللَّهُ مِنْ شَیْءٍ»؛((2))

هرگاه که گروهی از آنان به دوزخ افکنده شوند، نگهبانان دوزخ از آنان می پرسند مگر بیم دهنده الاهی به سوی شما نیامد؟ می گویند چرا بیم دهنده به سوی ما آمد ولی ما او را تکذیب کردیم و گفتیم خداوند هرگز چیزی نازل نکرده است.((3))

در سوره انعام درباره رسا بودن حجت الاهی می گوید:

«قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ فَلَوْ شَاءَ لَهَدَاکُمْ اجْمَعِینَ»؛((4))

بگو دلیل رسا و قاطع برای خداست (دلیلی که برای هیچ کس بهانه ای باقی نمی گذارد) و اگر او بخواهد

ص: 350


1- ) التبیان فی تفسیر القرآن، ج3، ص396.
2- ) ملک، 8و9.
3- ) تفسیر ثقلین، ج5، ص381.
4- ) انعام، 149.

همه شما را (به اجبار) هدایت می کند (ولی چون هدایت اجباری بی ثمر است این کار را نمی کند).

در برخی منابع تفسیری آمده است که مراد از حجت بالغه این است که تمام بهانه ها را از بین می برد و هیچ گونه شک و شبهه باقی نمی گذارد، چون خداوند جز حق چیزی نیست.((1))

هم چنین در سوره شوری دعوت هدایت گرانه پیامبر را حجت و سبب از بین رفتن حجت و دلیل مخالفان دانسته، به آن حضرت خطاب می کند:

«فَلِذَلِکَ فَادْعُ وَاسْتَقِمْ کَمَا امِرْتَ وَلا تَتَّبِعْ اهْوَاءَهُمْ وَقُلْ امَنْتُ بِمَا انْزَلَ اللَّهُ مِنْ کِتَابٍ وَامِرْتُ لاعْدِلَ بَیْنَکُمُ اللَّهُ رَبُّنَا وَرَبُّکُمْ لَنَا اعْمَالُنَا وَلَکُمْ اعْمَالُکُمْ لا حُجَّةَ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمُ اللَّهُ یَجْمَعُ بَیْنَنَا وَالَیْهِ الْمَصِیرُ»؛((2))

بدین سبب ای پیامبر! تو همه را به دین اسلام و کلمه توحید دعوت کن و چنانکه ماموری، پایداری کن و پیرو هوای نفس مباش و به امت بگو که من به کتابی که خدا فرستاده ایمان آورده ام و مامورم که میان شما به عدالت حکم کنم. خدای یگانه پروردگار همه ما و شماست؛ پاداش عمل ما بر ما و عمل شما بر شماست (و پس از این تبلیغ) دیگر هیچ گفت و گویی میان ما و شما نیست. خداوند ما و شما را در یک جا جمع می کند و

ص: 351


1- ) مجمع البیان، ج4، ص188.
2- ) شوری، 15.

بازگشت همه به سوی اوست.

بنابراین اصل بحث حجت در قرآن به عنوان یک مطلب پذیرفته شده و بنیادی مطرح است که خداوند برای هدایت بندگان خود، کسانی را به عنوان حجت میان خود و بندگان معرفی کرده است که در این میان، بعثت پیامبران یکی از مصادیق روشن آن حجت های الاهی است که به واسطه آنان از بهانه جویی و عذرتراشی های بدکاران جلوگیری می کند تا در روز بازخواست از کردار، آنان نگویند که ما راهنمایی نداشتیم؛ لذا گمراه شدیم.

موضوع قانع کننده بودن حجت های خداوند به ویژه برنامه های هدایت گرانه پیامبران چنان مهم و تأثیرگذار دانسته شده است که در قرآن می گوید: پس از معرفی پیامبران به عنوان حجت الاهی و رسیدن برنامه های تبلیغی آنان به مردم دیگر هیچ گونه حجت و دلیل از طرف مخالفان پذیرفته نمی شود.

«وَالَّذِینَ یُحَاجُّونَ فِی اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مَا اسْتُجِیبَ لَهُ حُجَّتُهُمْ دَاحِضَةٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ»؛((1))

کسانی که درباره خدا بعد از پذیرفتن او محاجه می کنند دلیل شان نزد پروردگارشان بی پایه و اساس است و غضب بر آنان است و عذاب شدید دارند.

و سرانجام اینکه خداوند در آیه ای دیگر، برنامه های آسمانی حضرت ابراهیم را به عنوان مصداق روشن حجت الاهی در برابر قومش ذکر کرده، می فرماید:

ص: 352


1- ) شوری، 16.

«وَتِلْکَ حُجَّتُنَا اتَیْنَاهَا ابْرَاهِیمَ عَلَی قَوْمِهِ»((1))

اینها دلائل ما بود که به ابراهیم در برابر قومش دادیم.

ما در اینجا به ذکر همین مقدار از آیات قرآن اکتفا می کنیم و بر این مطلب تأکید می شود که از این آیات به دست آمد که وجود پیامبران الاهی به عنوان حجت و برهان خداوند برای بندگان او در قرآن مطرح شده است و از جهت کاربردی و اعتقادی، این آیات زمینه ساز این مبنا و تفکر هستند که بندگان خداوند در هیچ زمان و عصری بی نیاز از حجت الاهی نیستند و از این رو خداوند در نظام پیوسته گاهی پیامبران را و گاهی کسانی را به جانشینی پیامبر به عنوان حجت میان خود و بندگان خود برگزیده است.

چنان چه صدرالمتألهین شیرازی با استفاده از آن دسته از آیات قرآن که پیامبران را به عنوان حجت معرفی کرده است، می گوید: از این آیات استفاده می شود که هیچ زمان و عصری از وجود حجت خدا خالی نبوده و این امر یک سنت همیشگی خداوند است و اما چون نبوت که به پیامبر اسلام خاتمه یافت، ولایت که باطن نبوت است به عنوان حجت الاهی تا روز قیامت باقی است.((2))

ما دراین اثر با استفاده از این آموزه قرآنی درباره ضرورت حجت خداوند پس از رسول

ص: 353


1- ) انعام، 83.
2- ) تفسیر قرآن، ج6، ص298.

خدا9 در قالب امامت، در گزینه های بعدی به تفصیل اشاره خواهیم کرد.

جایگاه مفهوم و مصداق حجت در روایات

با نگاه کاربردی به روایات، این مطلب قابل توجه است که واژه حجت در روایات یکی از واژگان پرکاربرد است که با روش های فراوان بدان پرداخته شده است و بیش از همه توجه به این نکته ضرورت دارد که هدف از بررسی حجت در این گزینه مفهوم و مصداق خاصی است که با واژگان ترکیبی چون «حجت الله»، «حجت الله علی الخلق» یا «حجت الله علی العباد» ذکر شده است؛ زیرا ما در اینجا از جهت روش شناسی به دنبال اثبات این مطلب هستیم که از دیدگاه روایات، وجود حجت خداوند در میان مخلوقات یکی از نیازمندی های همیشگی بندگان بوده و خداوند هم به این نیاز پاسخ داده و همیشه حجت خود را برای مردم تعیین کرده است. بر این اساس پیش از همه مناسب است آن دسته از روایات که در آنان اصل ضرورت حجت مطرح شده، نگارش یابد.((1))

ص: 354


1- ) یادآوری می شود در منابع حدیثی اهل سنت روایات ضرورت حجت بسیار کمرنگ مطح شده است.

در روایتی از رسول خدا9 نقل شده است که خداوند به من فرمود:

«انی لا أترک أرضی بلا قیم لیکون حجة لی علی خلقی»؛((1))

من زمینم را بدون سرپرست وا نمی گذارم تا او حجت من بر خلقم باشد.

هم چنین در تفسیر آیه انی جاعل فی الارض خلیفه((2)) نقل شده است که مراد این است که آن خلیفه، حجت خداوند بر بندگانش باشد.((3))

روزی یکی از یاران رسول خدا9 از آن حضرت سؤال کرد:

اخبرنی ایعذب الله احد بلا حجة فقال معاذ الله؛((4))

به من خبر دهید آیا خداوند کسی را بدون حجت و دلیل عذاب می کند؟ حضرت فرمود: پناه می برم به خدا.

نیز امیرالمؤمنین علیه السلام درباره ضرورت حجت خداوند در روی زمین به کمیل بن زیاد می فرماید:

«اللهم بلا لا تخلوا الارض من قائم لله بحجة اما ظاهرا مشهورا و اما

ص: 355


1- ) تفسیر صافی، ج2، ص53؛ غایة المرام، ج1، ص327.
2- ) بقره، 30.
3- ) قصص الانبیا، راوندی، ص42.
4- ) نور البراهین، سید نعمت الله جزائری، ج2، ص372.

خائفا مغمورا لئلا تبطل حجج الله و بیناته و کم ذا و این اولئک الا قلون عددا و لاعظمون عند الله قدرا یحفظ الله بهم حججه و بیناته... اولئک خلفاء الله فی ارضه و الدعاة الی دینه»؛((1))

«آری خداوندا! زمین هیچ گاه از حجت الاهی خالی نیست که برای خدا با برهان روشن قیام کند یا آشکار و شناخته شده یا بیمناک و پنهان تا حجت خدا باطل نشود و نشانه هایش از میان نرود. تعدادشان چه قدر و در کجا هستند به خدا سوگند که تعدادشان اندک ولی نزد خدا بزرگ مقدارند که خدا به وسیله آنان حجت های خود را نگه می دارد... آنان جانشینان خدا در زمین و دعوت کنندگان مردم به دین خدایند.»

هم چنین آن حضرت درباره قطعی بودن حجت الاهی به مردم خطاب می کند:

فقد اعذر الله الیکم بحجج مسفرة ظاهرة؛((2))

خداوند با دلائل روشن و آشکار عذر ها را قطع کرده است.

امام صادق علیه السلام درباره دائمی بودن حجت الاهی می فرماید:

«الحجة قبل الخلق و مع الخلق و بعد الخلق»((3))

ص: 356


1- ) نهج البلاغه، حکمت 147، ص660، ترجمه دشتی.
2- ) همان، خطبه 81، ص128.
3- ) اصول کافی، ج1، ص332.

حجت پیش از مردم بوده و همراه مردم و پس از مردم خواهد بود.

هم چنین آن حضرت فرمود:

«ما زالت الارض الا ولله فیها الحجة یعرف الحلال و الحرام و یدعون الناس الی سبیل الله»؛((1))

زمین همیشه نپاید جز آنکه برای خدا در آن حجت باشد که حلال و حرام را برای مردم بیان کند و آنان را به راه خدا دعوت کند.

از امام باقر علیه السلام نقل شده است که درباره ضرورت وجود حجت الاهی در میان مخلوقات فرمود:

«و الله ما ترک الله ارضا منذ قبض آدم الا و فیها امام یهتدی به الی لله و هو حجته علی عباده و لا تبقی الارض بغیر امام حجة الله علی عباده»؛((2))

«به خدا سوگند از روزی که آدم قبض روح شد خدا زمینی را رها نکرده جز آنکه در آن امام و پیشوای هدایتگری به سوی خدا بوده و او حجت خدا بر بندگانش بوده است هیچ گاه زمین بدون امام که حجت خدا بر بندگانش است باقی نمی ماند.»

هم چنین امام صادق علیه السلام در این زمینه فرمود:

ص: 357


1- ) همان، ص333.
2- ) همان، ص334.

«لم تخل الارض منذ خلق الله آدم من حجة الله فیها ظاهر مشهور او غائب مستور و لا تخلو الی ان تقوم الساعة من حجة الله فیها و لولا ذلک لم یعبد الله»؛((1))

«از روزی که خداوند آدم را آفرید، هرگز زمین از حجت خدا در آن به گونه آشکار یا پنهان خالی نبوده و تا برپایی قیامت نیز از حجت خدا خالی نخواهد ماند؛ زیرا اگر حجت نباشد خداوند هرگز عبادت نمی شود.»

نیز آن حضرت فرمود:

«لم تخلو الارض منذ کانت من حجة عالم یحیی فیها ما یمیتون من الحق»؛((2))

«زمین از روزی که به وجود آمد هرگز از حجت دانا خالی نماند که در زمین کسانی را که از پیمودن راه حق هلاک می شدند زنده می کرد.»

امام رضا علیه السلام در این باره می فرماید:

«ان الارض لا تخلو من حجة الله علی خلقه فی کل عصر و اوان و

ص: 358


1- ) بحار الانوار، ج52، ص92.
2- ) همان؛، ج23، ص37.

انهم لعروة الوثقی و ائمة الهدی و الحجة علی اهل الدنیا»؛((1))

«همانا زمین هیچ گاه از حجت خدا بر خلق در تمام دوره و زمانها خالی نمی ماند و آن (حجت خدا) ریسمان محکم و پیشوایان هدایت و حجت بر اهل دنیا است.»

امام صادق علیه السلام درباره وجود حجت در تمام زمانها می فرماید:

«ان آخر من یموت الامام لئلا یحتج احد علی الله عزوجل انه ترکه بغیر حجة لله علیه»؛((2))

آخرین کسی که از دنیا می رود پیشواست تا کسی به خداوند نگوید که او را بدون حجت واگذاشته بود.

بنابراین، مسئله حجت و ضرورت آن در روایات به عنوان یکی از اصول مسلم هدایتگرانه خداوند مطرح شده است که ما به ذکر همین مقدار از روایات بسنده می کنیم و بر این نکته اشاره می شود که طبق این روایات، حجت الاهی جلوه ای است از حکمت هدایت گرانه ی خداوند برای نجات بندگانش از گمراهی که در هر عصر و زمانی در قالب نبوت و امامت به هدایت مردم پرداخته و با وجود آن عذر و بهانه مردم از افتادن در دام جهالت و بی خبری بسته شده و برای مردم نیز واجب است که از آن حجت های الاهی فرمانبرده و

ص: 359


1- ) تفسیر نور الثقلین، ح1، ص262؛ تفسیر کنز الدقائق، ج1، ص614.
2- ) اصول کافی، ج1، ص336.

با دستورات آنان مخالفت نورزند.

مفهوم حجت در لغت

مفهوم حجت در نزد لغویان بسیار گسترده و دارای معنای عام است که در کاربرد های اهل این فن به هر چیزی که بتوان با آن در برابر دیگران استدلال کرد به آن حجت می گویند.

ازهری در «لسان العرب» می گوید:

و الحجة الدلیل و البرهان و القصد و الوجه الذی یکون به الظفری عند الخصومة؛((1))

حجت یعنی دلیل و برهان و قصد که به وسیله ی آن پیروز شود هنگام منازعه.

صاحب «فروق اللغویه» می نگارد:

الحجة هی الاستقامة فی النظر و المضیء علی سنن المستقیم و هی الطریق المستقیم؛((2))

حجت عبارت است از پایداری در نظر و پیمودن بر روش راست و آن (حجت) راهی راست و بدون انحراف است.

در برخی منابع لغوی آمده است:

الحجة... ما دفع به الخصم و انما سمیت حجة لانها تحتج ای تقصد؛((3))