امتداد رسالت: اثبات امامت و خلافت امیرالمومنین علیه السلام از قرآن و سنت طبق منابع معتبر اهل سنت

مشخصات کتاب

سرشناسه : قربانی دامنابی، حسین، 1373 -

عنوان و نام پدیدآور : امتداد رسالت: اثبات امامت و خلافت امیرالمومنین علیه السلام از قرآن و سنت طبق منابع معتبر اهل سنت/ نویسنده حسین قربانی دامنابی.

مشخصات نشر : تهران: پژوهشگر برتر، 1398.

مشخصات ظاهری : 392 ص.

شابک : 800000 ریال:978-622-6297-70-7

وضعیت فهرست نویسی : فیپا

یادداشت : کتابنامه: ص. 367.

عنوان دیگر : اثبات امامت و خلافت امیرالمومنین علیه السلام از قرآن و سنت طبق منابع معتبر اهل سنت.

موضوع : علی بن ابی طالب (علیه السلام)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق -- اثبات خلافت

موضوع : Ali ibn Abi-talib, Imam I, 600-661 -- *Proof of caliphate

موضوع : علی بن ابی طالب (علیه السلام)، امام اول، 23 قبل از هجرت-40ق -- اثبات خلافت -- جنبه های قرآنی

موضوع : Ali ibn Abi-Talib, Imam I, 600-661 -- *Proof of caliphate -- Qur'anic teaching

موضوع : علی بن ابی طالب (علیه السلام)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق -- اثبات خلافت -- احادیث اهل سنت

موضوع : Ali ibn Abi-talib, Imam I, 600-661 -- *Proof of caliphate -- Hadiths (Sunnite)

رده بندی کنگره : BP223/52

رده بندی دیویی : 297/452

شماره کتابشناسی ملی : 5774346

ص: 1

تقدیم به

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها که تا پای جان، پای ولایت ایستادند و با دستگاه طاغوت مبارزه کردند و تا روز قیامت، حق را از باطل تمییز دادند و حجت را بر همگان تمام نمودند.

ص: 2

ص: 3

ص: 4

فهرست

مقدمه. 13

پیشگفتار 15

فصل اول: امامت حضرت علی علیه السلام در قرآن. 17

یکم: آیه ی هدایت. 18

بررسی آیه بدون توجه به روایات شأن نزول. 18

طبق روایات معتبر، هادی مردی از بنی هاشم است. 20

روایات نزول آیه در حق امیرالمومنین علیه السلام ..... 22

دوم: آیه ی ولایت. 27

بررسی آیه بدون توجه به روایات شأن نزول. 27

روایات نزول آیه در حق امیر المومنین علیه السلام ....... 30

راویان از طبقه ی صحابه. 30

راویان از طبقه ی تابعین. 42

تأیید اعتبار روایات توسط علمای عامه. 47

اجماع علمای عامه بر نزول آیه ی ولایت در حق علی علیه السلام ....... 53

اعتراف ابن عثیمین به دلالت آیه ی ولایت بر امامت. 54

بحثی در معنای ولایت. 55

پاسخ به مهمترین شبهات در مورد آیه ی ولایت. 58

شبهه ی اول: به سیاق آیه ی 51 مائده که از دوستی با یهود و نصاری نهی می کند ، آیه ی 55 نیز در مورد دوستی است 58

شبهه ی دوم: رکوع در آیه ی ولایت به معنای خضوع است. 59

ص: 5

شبهه ی سوم: با فقیر بودن حضرت علی علیه السلام ، زکات ممکن نبوده است. 60

شبهه ی چهارم: حصر ولایت به امیرالمومنین علیه السلام ، ولایت دیگر ائمه علیهم السلام را نفی می کند. 61

سوم: آیه ی مباهله. 63

اعتراف ابن تیمیه و قنوچی به دلالت آیه بر فضیلت اهل بیت علیهم السلام ..... 67

به گواهی آیه ، حضرت علی علیه السلام نفس رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم است. 68

به گواهی روایات، حضرت علی علیه السلام نفس رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم است. 73

دلالت آیه بر افضلیت و امامت امیرالمؤمنین علیه السلام ....... 76

اعتراف علمای اهل سنت به دلالت آیه بر افضلیت امیر مومنان علیه السلام ....... 78

پاسخ به شبهات علمای اهل سنت. 81

فصل دوم: امامت حضرت علی علیه السلام در حدیث. 83

یکم: حدیث منزلت. 84

پاسخ به مهمترین شبهات در مورد حدیث منزلت. 86

دوم: حدیث ولایت. 105

«ولی» به معنای «ولی امر» در کلام ابوبکر و عمر 107

دلالت حدیث ولایت بر خلافت و ولایت امر 108

سوم: حدیث اولویت. 109

چهارم: حدیث امامت. 111

پنجم: حدیث اطاعت. 117

دلالت حدیث بر ولی امر بودن امیرالمومنین علیه السلام ....... 119

ششم: حدیث جدایی. 120

دلالت حدیث بر خلافت امیرالمومنین علیه السلام ....... 122

ص: 6

هفتم: احادیث خلافت. 123

روایت یکم: 123

روایت دوم: 124

روایت سوم: 124

یکم: خلیفتی فی اهلی. 125

دوم: أخی و وصیی وخلیفتی فیکم فاسمعوا له وأطیعوا 128

سوم: أخی وصاحبی ووارثی ووزیری. 136

هشتم: احادیث وصایت. 139

وصی و وصیت در احادیث رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ..... 139

وصایت امیرالمومنین علیه السلام در حدیث صحیحین. 157

وصی از زبان اهل بیت علیهم السلام ....... 163

وصی در کتاب های لغت اهل سنت. 165

وصی در اشعار صحابه. 166

نهم: حدیث اختیار 171

نخست: از ابن عباس با پنج طریق. 171

دوم: ابو هریره. 173

سوم: از ابو ایوب انصاری با دو سند. 173

چهارم: علی الهلالی. 174

پنجم: ابو سعید خدری. 175

دهم: حدیث غدیر 176

ص: 7

اسناد حدیث غدیر 177

اقرار علمای عامه به تواتر حدیث غدیر 178

یکم: شمس الدین ذهبی. 178

دوم: ابن حجر عسقلانی. 179

سوم: جلال الدین سیوطی. 179

چهارم: ابن حجر هیثمی مکی. 180

پنجم: محمد بن جعفر الکتانی. 180

ششم: محمد بن اسماعیل الامیر الصنعانی. 180

هفتم: محمد ناصر الدین ألبانی. 181

هشتم: شعیب الأرنؤوط... 182

مولی به معنی اولی به نفس و ولی امر 183

الف) مولی به معنای «اولی» از دیدگاه علمای لغت. 183

ب) مولی به معنای «اولی» از دیدگاه مفسرین. 186

ج) مولی به معنای «اولی» در کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ..... 187

د) نگاهی منطقی به معنای مولی در غدیر 189

شواهدی محکم بر اراده ی ولایت از حدیث غدیر 191

شاهد اول: اهتمام حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم به حدیث غدیر 191

شاهد دوم: نزول آیه ی ابلاغ قبل از قضیه غدیر 197

شاهد سوم : خبر از نزدیکی رحلت. 208

شاهد چهارم: مقارنه ولایت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و امیر مؤمنان علیه السلام ..... 209

شاهد پنجم: حدیث ثقلین در سیاق حدیث غدیر 211

ص: 8

شاهد ششم: دعای پس از حدیث غدیر 212

شاهد هفتم: تبریک و تهنیت مردم به امیر مؤمنان علیه السلام ..... 215

شاهد هشتم: نزول آیه اکمال بعد از قضیه غدیر 225

اعتراف ناخواسته ی علمای عامه بر نزول آیه ی اکمال در غدیر خم. 227

وفات پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم 81 یا 82 روز بعد از نزول آیه ی اکمال. 229

وفات پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در روز 12 ربیع الاول. 232

پاسخ به شبهات پیرامون آیه ی اکمال. 233

شاهد نهم: استدلال امیر مؤمنان علیه السلام به حدیث غدیر 242

یکم: استدلال در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ..... 242

دوم: استدلال در زمانی که در خلافتشان نزاع شد. 244

شاهد دهم: فهم صحابه از حدیث غدیر 248

یکم: گروهی از انصار که ابو ایوب انصاری صحابی در میانشان بود. 248

دوم: عبد الله بن عباس.. 249

سوم: طلحه بن عبید الله.. 251

چهارم: حسّان بن ثابت (شاعر) 253

پنجم: ابو طفیل عامر بن واثله. 254

ششم و هفتم: عمر و ابوبکر 254

اعتراف علمای اهل سنت به دلالت حدیث غدیر بر ولایت. 255

یکم: ابو حامد غزالی متوفای حدود 505 ه_ 255

دوم: محمد بن طلحه شافعی متوفای 652 ه_ 256

سوم: سبط بن جوزی حنفی متوفای 654 ه_ 257

ص: 9

چهارم: محمد بن یوسف گنجی شافعی متوفای 658 ه_ 259

پاسخ به شبهه ی شکایت لشکر یمن 261

مرتبه اول : برای دعوت اهل یمن به اسلام. 261

مرتبه دوم : برای انجام قضاوت. 267

مرتبه سوم: برای جمع آوری اموال و زکات. 268

نتیجه گیری و جواب. 275

اعتراف علامه شبلی نعمانی. 278

پاسخ به شبهه چرایی عدم طرح حدیث غدیر در مکه. 280

فصل سوم: امامت امیرالمومنین علیه السلام در پرتو عصمت. 285

مقدمه اول: ضرورت وجود معصوم بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در قرآن 286

مقدمه دوم (1): امکان وقوع عصمت در غیر انبیا از نظر عامه 288

مقدمه دوم (2): اعتقاد علمای عامه به عصمت صحابه 289

نصوص دالّ بر عصمت امیر مؤمنان علیه السلام ..... 292

حدیث یکم: علی مع الحق والحق مع علی. 293

حدیث دوم: من اطاع علیا فقد اطاعنی. 297

حدیث سوم: من فارق علیا فقد فارقنی. 298

حدیث چهارم: اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ، وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ، وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ، وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ 299

حدیث پنجم: إنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ اَلثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اَللَّهِ وَ عِتْرَتِی مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِی أَبَداً 300

آیه ی تطهیر: إِنَّمَا یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَیطَهِّرَکمْ تَطْهِیرًا 304

تشریح نکات آیه. 304

ص: 10

طرح یک شبهه و پاسخ آن.310

برداشت عصمت از آیه در حدیث نبوی. 311

نزول آیه ی تطهیر در حق پنج تن آل عبا علیهم السلام ....... 313

اعتراف علمای عامه به نزول خاصه آیه ی تطهیر در حق پنج تن آل عبا 319

چند نکته پیرامون دخالت سیاق در آیه ی تطهیر 324

اهل البیت در آیه ی (وَأْمُرْ أَهْلَک بِالصَّلَاةِ). 331

البیت در حدیث سد الابواب. 335

فصل چهارم: غصب خلافت. 339

پیشگویی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از خیانت به امیرالمومنین علیه السلام ..... 340

یاد آوری حق امیرالمومنین علیه السلام در سقیفه و بعد از آن. 346

اشاره ی امیر المومنین علیه السلام به غصب خلافت در شورای شش نفره. 350

شبهه: چرا امام علی علیه السلام قیام نکردند تا حقشان را پس بگیرند؟ 352

دلیل قرآنی. 352

یکم: اقتدا به سیره ی حضرت موسی علیه السلام ....... 353

دوم: اقتدا به سیره ی حضرت هارون علیه السلام ....... 353

سوم: اقتدا به داستان قضاوت حضرت سلیمان علیه السلام ....... 355

دلیل نبوی. 357

دستور صبر به امیر المومنین علیه السلام ....... 357

دستور صبر به جناب حذیفة بن یمان. 358

دستور صبر به جناب ابوذر 359

علت عدم قیام در کلام علوی. 364

ص: 11

فهرست منابع و مآخذ 367

ص: 12

مقدمه

«خداوندا بر محمد و آلش درود فرست، که تو ستوده و بلند پایه ای، مانند درودها و برکت ها و تحیت هایی که بر برگزیدگانت ابراهیم و آل ابراهیم فرستاده ای، و در گشایش و آسایش و یاری و تمکین و تأیید ایشان تعجیل کن. بارالها، و مرا از اهل توحید و ایمان به خود، و تصدیق به پیامبرت، و امامانی که طاعتشان را واجب کرده ای قرار ده، از جمله کسانی که توحید و ایمان به سبب آنان و بر دست آنان اجرا می شود، آمین رب العالمین.»(1)

شکی نیست که منشأ اختلافات در اسلام و میان مسلمانان، جانشینی رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم است و این موضوع به قدری اهمیت دارد که محمد بن عبد الکریم شهرستانی، از علمای اهل سنت در قرن ششم، می گوید:

«بزرگترین اختلاف امت بر سر مسئله ی امامت بوده است، تا جایی که در طول تاریخ اسلام به اندازه ای که برای امامت و خلافت شمشیر کشیده شده، درباره ی هیچ مسأله ای در هیچ زمانی شمشیر کشیده نشده است.»(2)

ص: 13


1- صحیفه ی سجادیه، امام زین العابدین علیه السلام نیایش 48
2- الملل والنحل ج 1 ص 24 وأعظم خلاف بین الأمة خلاف الإمامة إذ ما سل سیف فی الإسلام علی قاعدة دینیة مثل ما سل علی الإمامة فی کل زمان

ما در کتابی دیگر(1) درباره ی کلیات امامت و اثبات آن از طریق عقل، قرآن و سنت مفصل سخن گفته ایم(2)، اما در این کتاب صرفا به بیان و ارائه ی مدارکی می پردازیم که مختص امیرالمومنین علیه السلام هستند.

از ذکر ادله ی عقلی (چون مشترک بین همه ی ائمه علیهم السلام است) جهت پرهیز از دوباره گویی خودداری کرده ایم؛ به سه آیه از قرآن و ده روایت معتبر استناد کرده ایم و در فصل سوم امامت الهی امیرالمومنین علیه السلام را از طریق کشف عصمت اثبات کرده ایم و در نهایت در فصل چهارم درباره ی غصب خلافت و چرایی عدم قیام امیرالمومنین علیه السلام برای بازپس گیری حکومت از غاصبین سخن گفته ایم.

نا گفته نماند که در این کتاب از باب قاعده ی الزام(3)،

تنها به منابع معتبر عامه استناد کرده ایم.

ص: 14


1- ان شاء الله در آینده به چاپ خواهیم رساند.
2- از جمله روایات معتبر مورد استنادمان احادیث ذیل بوده است: حدیث ثقلین (وصیت به پیروی از قرآن و اهل بیت علیهم السلام ): برای این حدیث، 10 سند معتبر به نقل از 5 صحابی از کتب اهل سنت ذکر کرده ایم. حدیث سفینه (تمسک به اهل بیت علیهم السلام تنها راه نجات از گمراهی): این حدیث در کتب اهل سنت از 8 نفر از صحابه و مجموعا 15 طریق نقل شده که پنج طریق آن از نظر سندی معتبر بوده و بدون در نظر گرفتن تعدد طرق، قابل احتجاج هستند. حدیث امان (مایه ی امنیت بودن اهل بیت علیهم السلام برای اهل زمین): این حدیث در کتب اهل سنت از 6 نفر از صحابه نقل شده که علمایشان، 4 طریق آن را معتبر دانسته اند و علاوه بر آن، تعدادی از علمای اهل سنت نیز به صورت تلویحی صحت این حدیث را پذیرفته اند. حدیث دوازده خلیفه: این حدیث در صحیح مسلم آمده و در صحیح بخاری نیز با لفظ دوازده امیر نقل شده است که به طور مفصل درباره ی آن سخن گفته ایم و اثبات کرده ایم که این دوازده نفر، همان ائمه ی دوازده گانه شیعه هستند. حدیث معرفت امام (به مرگ جاهلی مردن کسی که امامش را نشناسد): قریب به مضمون این حدیث در صحیح مسلم آمده و با این عبارت نیز با اسناد صحیح نقل شده است و از نظر سندی مورد اشکال نیست، بلکه به دلالت آن اشکال وارد میکنند که بررسی و پاسخ داده ایم.
3- از علمای بزرگ اهل سنت، ابن حزم آندلسی (متوفای 548 ه_) می گوید: «معنا ندارد که [در برابر شیعیان] به روایات خودمان احتجاج کنیم؛ زیرا آن ها ما را تصدیق نمی کنند. [هم چنین] معنا ندارد که آنان به روایاتشان [که] ما تصدیق نمی کنیم، احتجاح کنند؛ بلکه واجب است طرفین نزاع، آنچه را که طرف مقابل تصدیق می کند به عنوان حجت، برای او اقامه کنند.» الفصل فی الملل ج 4 ص 78 لا معنی لاحتجاجنا علیهم بروایاتنا فهم لا یصدقونا ولا معنی لاحتجاجهم علینا برویاتهم فنحن لا نصدقها وإنما یجب أن یحتج الخصوم بعضهم علی بعض بما یصدقه الذی تقام علیه الحجة به

پیشگفتار

دی ماه 1391 ه_ ش بود که کتابی با عنوان «النصوص، بیش از پانصد دلیل روشن بر ولایت حضرت علی علیه السلام از منابع اهل سنت» در فضای مجازی تبلیغ میشد. با مطالعه ی آن کتاب و سپس مطالعه ی ده ها کتاب مشابه به زبان فارسی، به خلأ مهمی پی بردم و آن این بود که به بحث اعتبار سند روایات چندان بها داده نمی شود، در حالی که با ظهور محققانی چون محمد ناصرالدین ألبانی در چند دهه ی اخیر که حتی بسیاری از روایات صحاح سته نیز از تیغ تضعیفشان در امان نماند، عملا دوره ی کتاب هایی مانند المراجعات و شب های پیشاور به سر رسیده و می بایست کتاب ها بروزرسانی شوند. خلأ دیگر این بود که دستیابی به مصادر کتب فارسی برای عموم بسیار سخت بود؛ چرا که این کتاب ها فاقد متون عربی مدارک بودند و پیدا کردن مدارک از روی منابع و مآخذ برای ایشان عملا ناشدنی بود؛ لذا تصمیم به تألیف کتابی گرفتم که این دو خلأ مهم را پر نماید.

در رابطه با بررسی اسناد روایات و اثبات اعتبار آن ها، چند کار مهم انجام دادیم:

1. جمع آوری نظر محققین علمای عامه در مورد سند روایات مورد استدلال.

2. استناد به بررسی های سندی و احکام برنامه ی معتبر جوامع الکلم.(1)

ص: 15


1- این برنامه که حاصل کار گروهی 350 محقق حدیث شناس عامه به مدت 30 سال است، از امکاناتی نظیر ارائه ی درجه ی راویان، احوال، شیوخ و تلامیذ آن ها، بررسی اسناد روایات و ارائه ی حکم آنها برخوردار است و آن را وزارت اوقاف کشور قطر و سایت اسلام وب که از سایت های مرجع و مرکزی وهابیت است، تولید کرده اند. http://gk.islamweb.net:8080/

3. ارائه ی همه ی طرق یک روایت با توجه به این قاعده که تعدد طرق موجب تقویت سند می شود.(1)

4. بررسی جامع، کامل و دقیق رجالی در موارد بحث برانگیز و اختلافی.

جهت سهولت دستیابی به مصادر نیز کارهای ذیل را انجام دادیم:

1. منطبق کردن مدارک با برنامه ی معتبر الجامع الکبیر، ساخت اهل سنت.

2. در مواردی که کتاب مورد استدلال ما در برنامه ی الجامع الکبیر نبود، مدرک را با سایت رسمی کتابخانه ی مکتبه شامله منطبق کردیم.

3. در مواردی هم که کتاب مورد استدلال ما نه در برنامه ی الجامع الکبیر بود و نه در سایت مکتبه شامله، مدرکمان را با نسخه ی الکترونیکی pdf منطبق کردیم تا همچنان خواننده ی کتاب با داشتن یک رایانه و اینترنت، بتواند صحت مدارک را بررسی کند.

ناگفته نماند که کتاب پیش رو در حقیقت تنها یک فصل از کتاب جامع و قطوری است که تألیف کرده ایم.

در پایان از تمام کسانی که به نحوی در به چاپ رسیدن کتاب کمک کردند؛ به خصوص مجموعه ی مذهبی ندای شیعه که هزینه ی چاپ کتاب را متقبل شدند و مؤسسه ی تحقیقاتی حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف و به خصوص آیت الله سید محمد حسینی قزوینی و اساتید محترم حجج الاسلام دکتر محمد جواد ابوالقاسمی و استاد سید محمد یزدانی حفظهم الله که سال ها توفیق شاگردی ایشان را در پای درس شبکه ی جهانی ولایت داشتم، تشکر و قدر دانی می کنم.

ص: 16


1- ابن تیمیه ، شیخ الاسلام وهابیان می گوید: «زیادی و تعدد طرق نقل حدیث، برخی، برخی دیگر را تقویت می کند تا اینکه علم به صدور آن حدیث حاصل می شود؛ اگرچه راویان آن، فاسق و فاجر باشند.» کتب ورسائل وفتاوی شیخ الإسلام ابن تیمیة ج 18 ، ص 26 تعدد الطرق وکثرتها یقوی بعضها بعضا حتی قد یحصل العلم بها ولو کان الناقلون فجارا فساقا بدر الدین عینی نیز می نویسد: «نووی در شرح مهذب گفته است: اگر روایتی با سند های گوناگون نقل شود، ولی برخی از راویان آن ضعیف باشند، بازهم به آن احتجاج می شود. افزون بر این که ما می گوییم: تعدادی حدیث از صحابه و از راه های گوناگونی نقل شده است که برخی از آن برخی دیگر را تقویت می کنند؛ اگرچه هریک از آن احادیث، ضعیف باشند.» عمدة القاری ج 3، ص 307 وقال النووی فی (شرح المهذب): إن الحدیث إذا روی من طرق ومفرداتها ضعاف یحتج به، علی أنا نقول: قد شهد لمذهبنا عدة أحادیث من الصحابة بطرق مختلفة کثیرة یقوی بعضها بعضا، وإن کان کل واحد ضعیفا

فصل اول: امامت حضرت علی علیه السلام در قرآن

اشاره

آیات بسیاری درباره ی امامت و امامت اهل بیت علیهم السلام نازل شده است که از میان آن ها تعدادی از آیات نیز بالخصوص اشاره به خلافت امیرالمومنین علیه السلام دارند.

از میان آیات خاص نیز به ذکر سه آیه ی هدایت، ولایت و مباهله بسنده می کنیم.

ص: 17

یکم: آیه ی هدایت

اشاره

(إِنّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکلّ قَوْمٍ هادٍ .)(1)

«ای پیامبر ! تو فقط انذار دهنده هستی و برای هر قومی هدایت کننده ای است.»

بررسی آیه بدون توجه به روایات شأن نزول

فخر رازی در تفسیر این آیه، سه قول نقل می کند:

«نخست: اینکه منذر و هادی هر دو به یک معنی هستند؛ بنابراین مفهوم آیه چنین است: «تو فقط انذار دهنده و هدایت کننده ی هر قوم هستی».

دوم: اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم انذار کند و خدا هدایت نماید.

سوم: انذار کننده پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم و هدایت کننده حضرت علی علیه السلام باشد؛ زیرا ابن عباس می گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم دست مبارکش را بر سینه خود گذارد و فرمود: «اَنَا الْمُنْذِرُ»، سپس اشاره به شانه علی علیه السلام کرد و فرمود: «اَنْتَ الْهادِیُ یا عَلی! بِکَ یَهْتَدی الْمُهتَدُونَ مِنْ بَعْدی!»: «تو هدایت کننده ای یا علی! و به وسیله تو بعد از من هدایت شوندگان هدایت می شوند».»(2)

این تفسیرهای سه گانه را بعضی دیگر از مفسران نیز نقل کرده اند و آنها اصرار دارند که تفسیر آیه، یکی از دو تفسیر اول است؛ زیرا تفسیر سوم مناسب با طرز فکر آمیخته با تعصب آنها نیست.

این در حالی است که تفسیر اول به یقین با ظاهر آیه سازگار نیست؛ زیرا اگر بنا بود هر دو وصف برای پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم باشد باید بفرماید:«اِنَما اَنْتَ مُنْذِرُ وَ هاد لِکُلِ قَوْم»، و به تعبیر دیگر نباید «لکلّ قوم» که جار و مجرور

ص: 18


1- رعد: 7
2- التفسیر الکبیر ج 19 ص 12 واعلم أن أهل الظاهر من المفسرین ذکروا ههنا أقوالا : الأول : المنذر والهادی شیء واحد والتقدیر : إنما أنت منذر ولکل قوم منذر علی حدة ومعجزة کل واحد منهم غیر معجزة الآخر . الثانی : المنذر محمد صلی الله علیه و آله وسلم والهادی هو الله تعالی روی ذلک عن ابن عباس رضی الله عنهما وسعید بن جبیر ، ومجاهد ، والضحاک . والثالث : المنذر النبی . والهادی علی . قال ابن عباس رضی الله عنهما : وضع رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم یده علی صدره فقال : ( أنا المنذر ) ثم أومأ إلی منکب علی رضی الله عنه وقال : ( أنت الهادی یا علی بک یهتدی المهتدون من بعدی) .

است مقدم بر «هاد» شود، و اگر مقدم شود، باید هر دو وصف مقدم گردد و گفته شود «اِنَما اَنْتَ لِکُلِّ قَوْم مُنْذِرٌ وَ هاد».

کوتاه سخن اینکه هیچ وجهی برای مقدم شدن «لکل قوم» بر یکی از دو وصف و تأخیر از دیگری به نظر نمی رسد ؛ یا باید بر هر دو مقدم شود و یا از هر دو به تأخیر بیفتد. (دقت کنید).

تفسیر دوم نیز بسیار نامأنوس و نامناسب است؛ زیرا ظاهر این جمله آن است که در هر عصر و زمانی هدایتگر خاصی است، در حالی که خداوند ، یگانه و یکتا است. بنابراین حقیقت یگانگی خدا با تعددی که از جمله «لِکُلِّ قَوْم هاد» استفاده می شود، سازگار نیست.

بنابراین تنها تفسیری که برای آیه صحیح به نظر می رسد، این است که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم انذار کننده است و برای هر قوم، در هر عصر و زمانی هدایتگری است.

آیا این هدایتگر اشاره به علماء و دانشمندان هر قوم و هر زمانی است؟

پاسخ این سؤال نیز منفی است؛ زیرا در هر عصر و زمان علماء و دانشمندان متعددی وجود دارند نه یک هدایتگر. همان گونه که پیامبر اسلام یک نفر بود، هدایتگر مسلمین نیز در هر عصر و زمان یکی است.

به تعبیر دیگر ، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بنیان گذار دین است از طریق انذار، و امام ادامه دهنده راه او است از طریق هدایت.

اینها نکاتی است که از خود آیه استفاده می شود و اگر به سراغ روایاتی که در این زمینه نقل شده برویم، مسئله روشن تر می شود.(1)

ص: 19


1- پیام قرآن جلد 9 ، آیه انذار و هدایت ، آیت الله ناصر مکارم شیرازی

طبق روایات معتبر، هادی مردی از بنی هاشم است

اهل سنت با سند معتبر نقل کرده اند که وقتی آیه ی (إِنّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکلّ قَوْمٍ هادٍ (1)؛

ای پیامبر ! تو فقط انذار دهنده هستی و برای هر قومی هدایت کننده ای است) نازل شد، رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: «من منذر هستم و هادی مردی از بنی هاشم است.»(2)

این روایت را احمد بن حنبل در مسندش نقل کرده و محققش احمد شاکر سندش را تصحیح کرده است(3).

نور الدین هیثمی نیز رجال روایت احمد را ثقه دانسته است(4). همچنین ضیاء مقدسی در صحیحش آورده و محققش دکتر عبد الملک دهیش سندش را حسن دانسته است(5).

محمد ناصرالدین ألبانی نیز سند این روایت را صحیح دانسته است.(6)

بنابراین قول کسانی که می گویند : هادی، الله یا قرآن است، باطل می باشد. این از یک سو .

از طرف دیگر، بعضی از راویانی که حدیث «رجل من بنی هاشم» را نقل کرده اند، اضافه کرده اند که منظور، حضرت علی علیه السلام است.

جلال الدین سیوطی می نویسد:

«عبد الله بن احمد بن حنبل در زوائد مسند احمد ، ابن ابی حاتم در تفسیرش ، طبرانی در المعجم الأوسط ، حاکم در مستدرکش با تصحیح ، ابن مردویه و ابن عساکر همگی از علی بن ابی طالب علیه السلام در تفسیر آیه ی 7 رعد نقل کرده اند که فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم منذر و من هادی هستم. و در لفظ هادی: مردی از بنی هاشم نیز نقل شده است که مراد از آن ، خودش است.»(7)

ص: 20


1- رعد:7
2- عن علی فی قوله ( إنما أنت منذر ولکل قوم هاد ) قال رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم المنذر والهاد رجل من بنی هاشم
3- مسند احمد بتحقیق شاکر ، ج 2 ص 48-49 ح 1041 پی دی اف ؛ قال احمد شاکر: إسناده صحیح
4- مجمع الزوائد ج 7 ص 41 قال الهیثمی: ورجال المسند ثقات
5- الأحادیث المختارة ج 2 ص 286 ح 668 قال عبد الملک دهیش: إسناده حسن
6- سلسلة الاحادیث الضعیفة ، ج 10 ص 537 قال الألبانی: وهذا إسناد صحیح، رجاله ثقات
7- الدر المنثور ج 4 ص 608 وأخرج عبد الله بن أحمد فی زوائد المسند وابن أبی حاتم والطبرانی فی الأوسط والحاکم وصححه وابن مردویه وابن عساکر عن علی بن أبی طالب رضی الله عنه فی قوله ( إنما أنت منذر ولکل قوم هاد ) قال رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم المنذر وأنا الهادی . وفی لفظ الهادی : رجل من بنی هاشم یعنی نفسه

ابن ابی حاتم نیز در تفسیرش آورده است:

«عبد خیر از علی علیه السلام در تفسیر آیه ی هدایت نقل کرده است که فرمود: هادی مردی از بنی هاشم است . ابن الجنید گفته است: هادی همان علی بن ابی طالب علیه السلام است.»(1)

ابن حجر عسقلانی نیز می نویسد:

«مطلب عجیب آن چیزی است که طبری با اسناد حسن از طریق سعید بن جبیر از ابن عباس روایت کرده است که گفت: هنگامی که این آیه نازل شد ، رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم دستش را بر سینه اش گذاشت و فرمود: من منذر هستم و به سوی علی علیه السلام اشاره کرد و فرمود: تو هادی هستی ؛ به وسیله ی تو هدایت شدگان بعد از من هدایت می شوند. پس اگر این مطلب ثابت شود ، مراد از قوم در این آیه خاص تر از آن چیزی است که قبلا گفته شد ؛ یعنی بنی هاشم مثلا . و ابن ابی حاتم ، عبد الله بن احمد در زیادات مسند و ابن مردویه از طریق سدی از عبد خیر از علی علیه السلام روایت کرده اند که فرمود: هادی مردی از بنی هاشم است. بعضی از راویان این روایت گفته اند: مراد از آن ، خود علی علیه السلام است.»(2)

ص: 21


1- تفسیر ابن أبی حاتم ج 7 ص 2225 ح 12152 حدثنا علی بن الحسین ، ثنا عثمان بن أبی شیبة ، ثنا المطلب بن زیاد عن السدی عن عبد خیر عن علی لکل قوم هاد قال : الهاد رجل من بنی هاشم. قال ابن الجنید : هو علی بن أبی طالب رضی الله عنه . وروی عن عبد الله بن عباس فی احدی الروایات وعن أبی جعفر محمد بن علی نحو ذلک
2- فتح الباری ج 8 ص 376 والمستغرب ما أخرجه الطبری بإسناد حسن من طریق سعید بن جبیر عن بن عباس قال لما نزلت هذه الآیة وضع رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم یده علی صدره وقال أنا المنذر وأومأ إلی علی وقال أنت الهادی بک یهتدی المهتدون بعدی فإن ثبت هذا فالمراد بالقوم أخص من الذی قبله أی بنی هاشم مثلا وأخرج بن أبی حاتم وعبد الله بن أحمد فی زیادات المسند وبن مردویه من طریق السدی عن عبد خیر عن علی قال الهادی رجل من بنی هاشم قال بعض رواته هو علی

روایات نزول آیه در حق امیرالمومنین علیه السلام

به صراحت در روایات معتبر اهل سنت با چندین سند و به نقل از چندین صحابه، مصداق هادی در این آیه، حضرت علی علیه السلام معرفی شده است:

اول: امام علی علیه السلام

سند اول: روایت ابن عساکر با سند حسن طبق حکم برنامه ی جوامع الکلم(1)

«عن عبد خیر عن علی فی قول الله عز وجل ( إنما أنت منذر ولکل قوم هاد ) قال رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم المنذر والهادی علی»

سند دوم: روایت حاکم با تصحیح سند(2)

«عن المنهال بن عمرو عن عباد بن عبد الله الأسدی عن علی إنما أنت منذر ولکل قوم هاد قال علی رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم المنذر وأنا الهادی »

ذهبی که چنین روایتی در فضیلت و امامت امیرالمومنین علیه السلام را برنتابیده، آن را جعلی دانسته و حسین الاشقر را به وضع آن متهم کرده است!

در حالی که او به اعتراف ابن حجر عسقلانی (که تمام اقوال علمای جرح و تعدیل در مورد اشقر را دیده) راستگو است.(3)

دوم: ابن عباس

سند اول: روایت طبری با سند حسن طبق حکم ابن حجر عسقلانی(4)

«از سعید بن جبیر از ابن عباس روایت شده است که گفت: هنگامی که این آیه نازل شد، رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم

ص: 22


1- تاریخ مدینة دمشق ج 42 ص 359 (ح 44562) حکم برنامه ی جوامع الکلم: إسناد حسن
2- المستدرک علی الصحیحین ج 3 ص 140 ح 4646 قال الحاکم: هذا حدیث صحیح الإسناد ولم یخرجاه
3- تقریب التهذیب ج 1 ص 166 رقم 1318 الحسین بن الحسن الأشقر الفزاری الکوفی صدوق یهم ویغلو فی التشیع من العاشرة
4- فتح الباری ج 8 ص 376 قال ابن حجر العسقلانی: أخرجه الطبری بإسناد حسن

دستش را بر سینه اش گذاشت و فرمود: من منذر هستم و برای هر قومی هدایت گری هست و با دستش به سوی شانه ی علی علیه السلام اشاره کرد و فرمود: تو هادی هستی ای علی؛ به وسیله ی تو هدایت شدگان بعد از من هدایت می شوند.»(1)

سند دوم: روایت ضیاء مقدسی در صحیحش (2)

سند سوم:

«... عن أبی صالح عن ابن عباس [فی قوله تعالی]: ( ولکل قوم هاد )[قال: هو] علی علیه السلام .»

این روایت را حاکم حسکانی نقل کرده است.(3)

سوم: ابو برزه

سند اول:

«... عن أبی داود، عن أبی برزة قال: سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم یقول: ( إنما أنت منذر ) ثم یرد یده إلی صدره ثم یقول: ( ولکل قوم هاد ) ویشیر إلی علی بیده.»(4)

سند دوم:

«... عن نفیع بن الحارث قال حدثنی أبو برزة الأسلمی قال: سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم یقول: ( إنما أنت منذر )ووضع یده علی صدر نفسه ثم وضعها علی ید علی وقال [ظ]: ( ولکل قوم هاد )»(5)

ص: 23


1- تفسیر الطبری ج 13 ص 108 ... عن سعید بن جبیر عن بن عباس قال لما نزلت إنما أنت منذر ولکل قوم هاد وضع صلی الله علیه و آله وسلم یده علی صدره فقال أنا المنذر ولکل قوم هاد وأومأ بیده إلی منکب علی فقال أنت الهادی یا علی بک یهتدی المهتدون بعدی
2- الأحادیث المختارة ج 10 ص 159 (تمام روایات این کتاب، معتبر هستند) ... عن سعید بن جبیر عن ابن عباس فی قوله ( إنما أنت منذر ولکل قوم هاد ) قال رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم المنذر والهاد علی بن أبی طالب
3- شواهد التنزیل للحاکم الحسکانی ، ج 1 ص 297 ح 404 پی دی اف
4- شواهد التنزیل ، ج 1 ص 297 ح 405
5- شواهد التنزیل ، ج 1 ص 298 ح 407

سند سوم:

«حکیم بن جبیر از أبو برزه اسلمی روایت کرده است که می گوید : رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در حالی که نزدش علی بن ابی طالب علیهما السلام بود درخواست ظرف آب کرد و بعد از این که وضو گرفت ، دست علی علیه السلام را گرفت و آن را به سینه اش چسباند و فرمود : ( تو بیم دهنده هستی ) سپس به سینه علی علیه السلام برگرداند و فرمود : (و برای هر قومی هدایت کننده ای است ) سپس فرمود : تو روشنایی بشر و انتهای هدایت و امیر مفسرین ( این چنین آمده ) هستی و شهادت می دهم که تو این چنین هستی.»(1)

چهارم: ابو هریره

«... عن قتادة، عن سعید بن المسیب عن أبی هریرة [فی قوله تعالی]: ( إنما أنت منذر ) یعنی رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم [وفی قوله]: ( ولکل قوم هاد ) قال: سألت عنها رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فقال: إن هادی هذه الأمة علی بن أبی طالب.»(2)

پنجم: یعلی بن مره

« ... عن عمر بن عبد الله بن یعلی بن مرة عن أبیه عن جده قال: قرأ رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم : (إنما أنت منذر، ولکل قوم هاد ) فقال: أنا المنذر، وعلی الهاد [ی]. لفظا واحدا.» (3)

ص: 24


1- شواهد التنزیل، ج 1 ص 301-302 ح 414 ... عن حکیم بن جبیر عن أبی برزة الأسلمی قال: دعا رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم بالطهور وعنده علی بن أبی طالب، فأخذ رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم بید علی - بعد ما تطهر - فألزقها بصدره، فقال: (* إنما أنت منذر *) ثم ردها إلی صدر علی ثم قال: (* ولکل قوم هاد *) ثم قال: إنک منارة الأنام وغایة الهدی وأمیر القراء [کذا]، أشهد علی ذلک أنک کذلک
2- شواهد التنزیل، ج 1 ص 297 ح 406
3- شواهد التنزیل، ج 1 ص 298-299 ح 409

ششم: عبد الله بن مسعود

خطیب خوارزمی که ذهبی از او به عنوان علامه یاد کرده(1)، چنین روایت کرده است(2):

«عن سلیمان ابن مهران، عن محمّد بن کثیر، حدّثنی أبو خثیمة، عن عبد اللّه قال: قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم : بی انذرتم، ثم بعلی بن أبی طالب اهتدیتم، و قرأ:( إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکلِّ قَوْمٍ هادٍ) الرعد/7»

هفتم: جابر بن عبدالله

شیخ عبید الله امرتسری، از علمای بزرگ اهل سنت(3)،

می نویسد:

«عن جابر قال: لما نزلت: (إنما أنت منذر ولکل قوم هاد)ووضع رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم یده علی صدره فقال: أنا المنذر، وأومی بیده إلی منکب علی فقال: أنت الهادی وبک یهتدی المهتدون - أخرجه ابن جریر وابن مردویه وأبو نعیم فی (المعرفة) والدیلمی وابن عساکر وابن النجار والسیوطی فی (الدر المنثور).»(4)

ص: 25


1- تاریخ الإسلام ج 39 ص 327 أبو المؤید المکی ، العلامة ، خطیب خوارزم کان أدیبا ، فصیحا ، مفوها ، خطب بخوارزم دهرا ، وأنشأ الخطب ، وأقرأ الناس ، وتخرج به جماعة وهو الذی یقال له : خطیب خوارزم / ترجمه: ابو المؤید مکی ، علامه و خطیب خوارزم، ادیب، خوش بیان و سخنور بود. روزگار درازی در خوارزم سخنرانی کرد و خطبه ها انشا نمود. بر مردم می خواند و گروهی از او علم آموخته اند. او همان کسی است که به وی خطیب خوارزم گفته می شود.
2- مقتل الحسین خوارزمی، ج 1 ص 212 سایت مکتبة اهل البیت
3- الأعلام للزرکلی ، ج 2 ص 101 سایت شامله؛ خیر الدین زرکلی در شرح حال او می نویسد :الأمر تُسُرّی (1280 ؟ - 1367 ه_ = 1863 - 1948 م) ثناء الله الامر تسری: مفسر مناظر، من العلماء. من أهل (أمر تسر) فی الهند. کان تاجر کتب، وأسس مطبعة، وأنشأ جریدة (أهل الحدیث) أسبوعیة. واشتهر بمناظرة الطوائف والفرق. وترأس مؤتمرا عقده أهل الحدیث. ثم کان رئیس وفدهم فی المؤتمر الاسلامی الاول بمکة (1344 ه_ وصنف عدة کتب بالهندیة، وکتابین بالعربیة، هما (تفسیر القرآن بکلام الرحمن - ط) وکتاب فی (البلاغة واعجاز القرآن) طبعت قطعة صغیرة منه، ولم یتمه / ترجمه: ثناء الله امر تسرّی : مفسر و مناظره کننده از علمای اهل امر تسر در هند است . تاجر کتاب بود و چاپخانه ای تأسیس کرد و هفته نامه ی اهل الحدیث را به وجود آورد. به وسیله ی مناظره با طائفه ها و فرقه ها شهرت یافت . و رئیس کنفرانسی بود که اهل حدیث برگزار می کردند . سپس رئیس هیئت اهل حدیث در اولین کنفرانس اسلامی در مکه در سال 1344 ه_ شد و تعدادی کتاب به زبان هندی نگاشت و دو کتاب نیز به زبان عربی نوشت که آن دو : تفسیر القرآن بکلام الرحمن و کتابی در البلاغة واعجاز القرآن هستند که بخش کوچکی از آن چاپ شد ولی به اتمام نرسید.
4- أرجح المطالب فی عد مناقب اسد الله الغالب، ص 68 پی دی اف

حال جا دارد از کسانی که امیرالمومنین علیه السلام را رها کردند و به دیگران روی آوردند، پرسید:

( أَفَمَن یهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَن یتَّبَعَ أَمَّن لاَّ یهِدِّی إِلاَّ أَن یهْدَی فَمَا لَکمْ کیفَ تَحْکمُونَ .)

«آیا کسی که به حق هدایت می کند، به پیروی کردن از او سزاوارتر است یا کسی که خود از هدایت بی بهره است مگر آن که (توسط دیگری) هدایت شود؛ پس چگونه داوری می کنید ؟ »(1)

ص: 26


1- یونس: 35

دوم: آیه ی ولایت

( إِنَّمَا وَلِیکمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیؤْتُونَ الزَّکاةَ وَهُمْ رَاکعُونَ .)(1)

«ولیّ شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آورده اند؛ همانها که نماز را برپا می دارند و در حال رکوع، زکات می دهند.»

یکی از مهمترین ادله ی اثبات کننده ی امامت امیر مومنان علیه السلام از قرآن، آیه ی مشهور به ولایت است که در اینجا به تفصیل چگونگی دلالت آن را بیان خواهیم کرد و سپس مهم ترین شبهات پیرامون آن را پاسخ خواهیم داد.

بررسی آیه بدون توجه به روایات شأن نزول

در این آیه، مفاهیمی وجود دارد که ما را به منظور اصلی آن رهنمون می سازد(2):

یکم: کلمه ی «انّما» برای حصر(3)

یعنی فقط و فقط خدا و رسولش و «الذین آمنوا» ولی شما (مومنان) هستند.

اما باید توجه داشت که حصر بر دو نوع است: حصر حقیقی و حصر اضافی. اصل اولی در حصر، معنای حقیقی آن است، چه این که حصر اضافی جنبه ثانوی داشته و نیاز به قرائن دارد، و در آیه مورد بحث نه تنها قرینه ای بر حصر اضافی وجود ندارد، بلکه قرائن و شواهد - چنان که بعداً می آید - حصر حقیقی را تأیید می کند.

دوم: مفرد بودن کلمه ی ولی

بررسی آیه بدون توجه به روایات شأن نزول

در آیه از لفظ ولی (نه اولیاء) برای خدا، رسول و مومنان استفاده شده است و برای هر سه، فقط یک نوع ولایت آمده است و از آنجایی که خداوند همه ی انواع ولایت را دارد، لذا نمی توان ولایت مؤمنان در این آیه را منحصر به یاری، مودّت، محبّت و هم پیمانی دانست؛ زیرا ولیّ در آیه ، مطلق به کار رفته و تمام معانی آن را

ص: 27


1- مائده: 55
2- با استفاده از کتاب نقد اصول مذهب شیعه، آیت الله سید محمد حسینی قزوینی
3- فتح الباری ج 9 ص 406 کلمة إنما تفید الحصر

دربردارد و کسی که معنای مطلق ولی را به دوستی و نصرت تقیید می کند، باید دلیل اقامه کند.

سوم: همردیفی الله، رسول و الذین آمنوا

جمله «الّذین آمَنُوا» بر کلمه «رسوله» و آن هم بر کلمه «اللّه» عطف شده است و مفاد آیه این است که خدا و رسولش و مؤمنانی که توصیف شده اند ولی اند، و جامعه مؤمنان، « مُوَلّی علیه » هستند. نسبت این دو، از قبیل نسبت میان ولایت مدار و ولایت پذیر است، نه از باب تفاعل که ولایت دو جانبه باشد، در حالی که ولایت، به معنای محبت و نصرت دو جانبه بوده و عمومیت دارد؛ مانند آیه 71 سوره توبه که می فرماید:(وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْض: مردان و زنان با ایمان، ولیّ (و یاور) یکدیگرند.)

چهارم: آیه در صدد بیان ولایت خاص است، نه عام

بنا بر نکته ی فوق الذکر، تنها، مجموعه ای خاص از مومنین هستند که ولایت بر سایر مسلمین و مومنین دارند؛ زیرا منطقی نیست که خدا همه مسلمانان را مورد خطاب قرار دهد ( ضمیر «کم» در «انما ولیکم») و بگوید : مولای شما خدا و رسول و مومنین هستند و مومنین ( «الّذین آمَنُوا» مذکور در آیه ) هم شامل خود مخاطبین باشند !!

پنجم: وصف مشیر زکات دادن در حال رکوع

وصف موجود در این آیه، وصف مشیر است. از یک حیث ما دو نوع وصف داریم :

1. وصف مقوم: وصفی است که در ثبوت (و محقق شدن) حکم دخالت دارد؛ مانند آن که معلمی بگوید: «بهترین شاگرد من کسی است که بیشتر درس بخواند.» در این مثال، «درس خواندن» در «بهترین شاگرد بودن» مؤثر است.

2. وصف مُشیر: وصفی است که با اشاره همراه است و در تحقق حکم دخالت ندارد؛ مانند آن که معلمی در ضمن اشاره به شخصی بگوید: «بهترین شاگرد من، آن کسی است که پیراهن سفید پوشیده». در این مثال، اگر شاگرد مورد اشاره، رنگ لباسش را تغییر دهد، باز هم بهترین خواهد بود و اگر شاگرد دیگری، پیراهن سفید بپوشد، بهترین شاگرد نخواهد شد، بلکه وصف یاد شده صرفاً برای معرفی شخص مورد نظر به کار رفته است.

لذا با توجه به مشیر بودن وصف ذکر شده در آخر آیه، اهمیت شأن نزول آن-که مشارالیه را مشخص

ص: 28

می کند- روشن تر می گردد. این مطلب، هم چنین نشان می دهد چنین نیست که هر کس در رکوع نماز، زکات داده باشد، به صرف این کار، « ولی مؤمنین» شود، همان طور که در مثال، هر کس پیراهن سفید می پوشید، بهترین شاگرد نمی شد.

اینها نکاتی است که از خود آیه استفاده می شود و اگر به سراغ روایاتی که در این زمینه نقل شده برویم مسئله روشن تر می شود.

ص: 29

روایات نزول آیه در حق امیر المومنین علیه السلام

در کتب اهل سنت از 10 صحابی و جمعا با 17 سند و نیز از تعدادی از تابعین بزرگ نزد اهل سنت نقل شده که این آیه در حق حضرت علی علیه السلام نازل شده است، در آن هنگام که بین ظهر و عصر در مسجد مشغول خواندن نماز مستحبی و در حال رکوع بودند که سائلی کمک خواست و امیرالمومنین علیه السلام در آن حال انگشترشان را به او دادند.

راویان از طبقه ی صحابه

اول: امام علی علیه السلام

«از علی بن ابی طالب علیهما السلام روایت شده است که فرمود: آیه (إِنَّمَا وَلِیُّکمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَهُمْ رَاکعُونَ) بر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نازل شد و آن حضرت به مسجد رفت در حالی که مردم مشغول نماز بودند، آن حضرت نیز نماز گذارد تا آن که سائلی آمد و حضرت به او فرمود: ای سائل آیا کسی چیزی به تو بخشش نمود؟ سائل گفت: خیر به جز این شخص که در حال رکوع است - یعنی علی بن ابی طالب - و به من انگشتری عطا فرمود.»(1)

این روایت را حاکم نیشابوری با سند معتبر نقل کرده است.(2)

ص: 30


1- النضر بن إسماعیل البجلی حدثنا أبو عبد الله محمد بن عبد الله الصفار قال ثنا أبو یحیی عبد الرحمن بن محمد بن سلام الرازی بأصبهان قال ثنا یحیی بن الضریس قال ثنا عیسی بن عبد الله بن عبید الله بن عمر بن علی بن أبی طالب قال ثنا أبی عن أبیه عن جده عن علی قال نزلت هذه الآیة علی رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم إنما ولیکم الله ورسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة ویؤتون الزکوة وهم راکعون فخرج رسول الله علیه السلام ودخل المسجد والناس یصلون بین راکع وقائم فصلی فإذا سائل قال یا سائل أعطاک أحد شیئا فقال لا إلا هذا الراکع لعلی أعطانی خاتما
2- معرفة علوم الحدیث ج 1 ص 102 بررسی سند روایت: محمد بن عبد الله الصفار: ثقة / عبد الرحمن بن سلم الرازی: ثقة / یحیی بن الضریس البجلی: ثقة ؛ طبق برنامه جوامع الکلم عیسی بن عبد الله الهاشمی: ثقة این راوی را ابن حبان توثیق کرده و جرح مفسّری ندارد؛ تنها تعدادی از علمای متعصب اهل سنت به خاطر نقل چنین روایاتی از او بدگویی کرده اند. «عیسی بن عبد الله بن محمد بن عمر بن علی بن أبی طالب الهاشمی کنیته أبو بکر یروی عن أبیه عن جده روی عنه یوسف بن راشد فی حدیثه بعض المناکیر.» الثقات ج 8 ص 492 رقم 14614 عبد الله بن محمد القرشی: مقبول / محمد بن عمر القرشی: مقبول / عمر بن علی القرشی: ثقة ؛ طبق برنامه جوامع الکلم / علی بن أبی طالب الهاشمی: صحابی

ضمن اینکه ابن حجر عسقلانی پنج روایت درباره ی شأن نزول این آیه در حق حضرت علی علیه السلام نقل می کند و به سند دوتای آنها اشکال می گیرد، ولی به روایت حاکم نیشابوری اشکالی نمی گیرد.(1)

دوم: عبد الله بن عباس

نزول آیه ی ولایت در حق امیرالمومنین علیه السلام با 8 سند از ابن عباس نقل شده است:

سند اول:

حاکم حسکانی چنین روایت کرده است(2):

«ابن عباس گفت: (انما ولیکم الله ورسوله» ؛ ولی شما خدا و پیامبر او محمد صلی الله علیه و آله وسلم است.) سپس گفت: (و کسانی که ایمان آوردند) ؛ پس از میان مؤمنان علی بن ابی طالب علیهما السلام را برگزید. و گفت: (کسانی که نماز را به پا میدارند) ؛ یعنی وضوء، قرائت، رکوع، سجود و خشوع آن را در اوقات آن کامل می کنند. (و در حالی که در رکوع هستند زکات یا صدقه میدهند) و این مربوط به این جریان است که روزی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم با اصحاب خود نماز ظهر را خواند و او و اصحابش رفتند و در مسجد کسی جز علی علیه السلام نماند که میان ظهر

ص: 31


1- الکافی الشاف فی تخریج احادیث الکشاف ، ص 56-57 مخطوط
2- شواهد التنزیل حاکم حسکانی ، ج 1 ص 164 ح 221 وَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُثْمَانَ الْفَسَوِی بِالْبَصْرَةِ قَالَ: حَدَّثَنَا یعْقُوبُ بْنُ سُفْیانَ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو نُعَیمٍ الْفَضْلُ بْنُ دُکینٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا سُفْیانُ الثَّوْرِی عَنْ مَنْصُورٍ عَنْ مُجَاهِدٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ سُفْیانُ: وَ حَدَّثَنِی الْأَعْمَشُ عَنْ مُسْلِمٍ الْبَطِینِ عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ فِی قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَی: إِنَّما وَلِیکمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ یعْنِی نَاصِرَکمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ یعْنِی مُحَمَّداً ص ثُمَّ قَالَ: وَ الَّذِینَ آمَنُوا فَخَصَّ مِنْ بَینِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِی بْنَ أَبِی طَالِبٍ فَقَالَ: الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلاةَ یعْنِی یتِمُّونَ وُضُوءَهَا وَ قِرَاءَتَهَا وَ رُکوعَهَا وَ سُجُودَهَا وَ خُشُوعَهَا فِی مَوَاقِیتِهَا [وَ یؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکعُونَ] وَ ذَلِک أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص صَلَّی یوْماً بِأَصْحَابِهِ صَلَاةَ الظُّهْرِ- وَ انْصَرَفَ هُوَ وَ أَصْحَابُهُ- فَلَمْ یبْقَ فِی الْمَسْجِدِ غَیرُ عَلِی قَائِماً یصَلِّی بَینَ الظُّهْرِ وَ الْعَصْرِ- إِذْ دَخَلَ [الْمَسْجِدَ] فَقِیرٌ مِنْ فُقَرَاءِ الْمُسْلِمِینَ فَلَمْ یرَ فِی الْمَسْجِدِ أَحَداً خَلَا عَلِیاً فَأَقْبَلَ نَحْوَهُ- فَقَالَ: یا وَلِی اللَّهِ- بِالَّذِی یصَلَّی لَهُ أَنْ تَتَصَدَّقَ عَلَی بِمَا أَمْکنَک. وَ لَهُ خَاتَمٌ عَقِیقٌ یمَانِی أَحْمَرُ [کانَ] یلْبَسُهُ فِی الصَّلَاةِ فِی یمِینِهِ- فَمَدَّ یدَهُ فَوَضَعَهَا عَلَی ظَهْرِهِ وَ أَشَارَ إِلَی السَّائِلِ بِنَزْعِهِ، فَنَزَعَهُ وَ دَعَا لَهُ، وَ مَضَی وَ هَبَطَ جَبْرَئِیلُ فَقَالَ النَّبِی ص لِعَلِی: لَقَدْ بَاهَی اللَّهُ بِک مَلَائِکتَهُ الْیوْمَ، اقْرَأْ إِنَّما وَلِیکمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ

وعصر نماز می خواند. در این هنگام فقیری از فقرای مسلمانان به مسجد وارد شد و در مسجد جز علی علیه السلام کسی را ندید ؛ پس به طرف او آمد و گفت: ای ولی خدا تو را سوگند به کسی که به او نماز خوانده می شود، آن مقدار که در توان داری مرا صدقه بده. علی علیه السلام که یک انگشتر عقیق یمنی سرخ داشت و آن را در وقت نماز به دست راست خود می کرد، دستش را دراز کرد و آن را بر پشت خود نهاد و به سائل اشاره کرد که آن را در آورد و او انگشتر را در آورد و به علی علیه السلام دعا کرد و رفت و جبرئیل علیه السلام نازل شد. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به علی علیه السلام فرمود: همانا امروز خداوند به وسیله تو بر فرشتگانش مباهات کرد ؛ بخوان: «انما ولیکم الله ورسوله». »

سند دوم:

حاکم حسکانی می نویسد:

«أخبرنا عقیل بن الحسین قال: أخبرنا علی بن الحسین قال : حدثنا محمد بن عبید الله قال: حدثنا أبو عمرو عثمان بن أحمد بن عبد الله الدقاق ببغداد ابن السماک قال: حدثنا عبد الله بن ثابت المقری قال: حدثنی أبی عن الهذیل، عن مقاتل، عن الضحاک [عن] ابن عباس [به]- و حدثنی الحسن بن محمد بن عثمان الفسوی عن ابن عباس.»(1)

ابن کثیر دمشقی اما این طریق را از ابن مردویه نقل کرده است.(2)

ابن کثیر بعد از نقل این روایت، چنین اشکال می کند که ضحاک، ابن عباس را ندیده است.

در جوابش باید گفت که ضحاک روایات تفسیری ابن عباس را از سعید بن جبیر اخذ کرده است.

«عبد الملک بن میسره گوید: ضحاک ، ابن عباس را ملاقات نکرده است؛ وی تنها سعید بن جبیر را در ری ملاقات کرده و روایات تفسیری را از او گرفته است.»(3)

ص: 32


1- شواهد التنزیل ، ج 1 ص 163 ح 220 پی دی اف
2- تفسیر ابن کثیر ج 2 ص 72 وروی ابن مردویه من طریق سفیان الثوری عن أبی سنان عن الضحاک عن ابن عباس قال کان علی بن أبی طالب قائما یصلی فمر سائل وهو راکع فأعطاه خاتمه فنزلت ( إنما ولیکم الله ورسوله ) الآیة الضحاک لم یلق ابن عباس
3- تهذیب الکمال ج 13 ص 293 رقم 2928 وقال أبو داود الطیالسی ، عن شعبة : حدثنی عبدالملک بن میسرة ، قال : الضحاک لم یلق ابن عباس ، إنما لقی سعید بن جبیر بالری ، فأخذ عنه التفسیر

اما سرّ این که ضحّاک طریق خود را به ابن عباس ذکر نمی کرده، آن است که سعید بن جبیر از سوی حجّاج تحت تعقیب بوده است که البته در نهایت، حجّاج ایشان را دستگیر کرد و به شهادت رساند.(1)

شاید به همین جهت است که ابن حجر، روایت ضحّاک از ابن عباس را نقل می کند و هرگز به این مسأله اشاره نکرده و در سند خدشه ای نمی کند.(2)

بنابراین سند روایت ابن مردویه - که در تفسیر ابن کثیر آمده - ظاهرا صحیح و بدون اشکال است.

سند سوم:

ابن کثیر از ابن مردویه چنین نقل می کند:

«وروی ابن مردویه أیضا من طریق محمد بن السائب الکلبی وهو متروک عن أبی صالح عن ابن عباس قال خرج رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم إلی المسجد والناس یصلون بین راکع وساجد وقائم وقاعد وإذا مسکین یسأل فدخل رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فقال أعطاک أحد شیأ قال نعم قال من قال ذلک الرجل القائم قال وعلی أی حال أعطاکه قال وهو راکع قال وذلک علی بن أبی طالب قال فکبر رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم عند ذلک وهو یقول ( ومن یتول الله ورسوله والذین آمنوا فإن حزب الله هم الغالبون )وهذا إسناد لا یقدح به.»(3)

ابن کثیر بعد از نقل این حدیث می گوید: این سندی است که به آن خدشه ای وارد نیست.

سرّ اینکه ابن کثیر ابتدا کلبی را متروک دانسته و در آخر، سند روایتش را بدون ایراد دانسته، این است که علمای اهل سنت احادیث تفسیری کلبی را بر خلاف دیگر احادیثش معتبر می دانند.(4)

جمال الدین مِزّی می نویسد:

«ابو احمد بن عدی گفته است : کلبی غیر از این احادیثی که ذکر کردم ، احادیث معتبری به خصوص از ابی صالح دارد که در تفسیر معروف است و طولانی ترین تفسیر متعلق به او است و بعد از آن ، تفسیر مقاتل بن سلیمان است ، مگر اینکه کلبی بر مقاتل برتری می یابد به دلیل آنچه که در مورد انحرافی بودن مذهب مقاتل

ص: 33


1- سیر أعلام النبلاء ج 4 ص 340
2- الکافی الشاف فی تخریج احادیث الکشاف ، ص 56
3- تفسیر ابن کثیر ج 2 ص 72
4- جواهر الکلام فی معرفة الامامة والامام، جلد دوم، آیت الله سید علی حسینی میلانی

گفته شده است . سفیان بن عیینه ، حماد بن سلمه ، هشیم و غیر آن ها از افراد مورد اعتماد از کلبی حدیث نقل کرده و در تفسیر به روایات او راضی شده اند.»(1)

ابو الحسن واحدی نیز روایتی نزدیک به این از حیث سند و متن، در تفسیرش_ که ملتزم به صحت تمام روایات آن است_ نقل کرده است.(2)

سند چهارم:

ابن کثیر از ابن مردویه روایت دیگری نقل کرده از طریق میمون بن مهران از ابن عباس که در تفسیر آیه ی ولایت گفت: «در حق مؤمنین نازل شده است و اولین آن ها علی بن ابی طالب علیهما السلام است.»(3)

ابن کثیر به سند این روایت نیز اشکالی نمی گیرد.(4)

سند پنجم:

«حدثنا حصین بن مخارق عن عبد الصمد عن أبیه عن ابن عباس : ( إنما ولیکم الله ورسوله والذین آمنوا ) نزلت فی علی بن أبی طالب علیهم السلام .»(5)

این روایت را شجری جرجانی نقل کرده است.

ص: 34


1- تهذیب الکمال ج 25 ص 251-252 رقم 5234 وقال أبو أحمد بن عدی : وللکلبی غیر ما ذکرت من الحدیث ، أحادیث صالحة وخاصة عن أبی صالح ، وهو معروف بالتفسیر ، ولیس لاحد تفسیر أطول منه ، ولا أشبع منه ، وبعده مقاتل ابن سلیمان ، إلا أن الکلبی یفضل علی مقاتل لما قیل فی مقاتل من المذاهب الردیئة . وحدث عنه ابن عیینة ، وحماد بن سلمة ، وهشیم ، وغیرهم من ثقات الناس ورضوه فی التفسیر.
2- أسباب النزول ت الحمیدان ، ج 1 ص 200 سایت شامله
3- تفسیر ابن کثیر ج 2 ص 72 ثم روی (یعنی ابن مردویه) بإسناده عن میمون بن مهران عن ابن عباس فی قوله ( إنما ولیکم الله ورسوله ) نزلت فی المؤمنین وعلی بن أبی طالب أولهم
4- کتاب ابن مردویه مفقود شده، ولی ابن کثیر آن را در دست داشته و سلسله سند روایاتش را دیده است و آن کتابی که در زمان ما با عنوان «مناقب علی بن أبی طالب علیه السلام و ما نزل من القرآن فی علی» به نام ابن مردویه چاپ می شود، در واقع جمع آوری شده از منقولات کتاب هایی مثل همین تفسیر ابن کثیر است.
5- الأمالی للشجری الجرجانی ج 1 ص 180

سند ششم:

«أخبرنا أبو أحمد محمد بن علی بن محمد المکفوف المؤدب بقراءتی علیه بأصفهان ، قال أخبرنا أبو محمد عبد الله بن محمد بن جعفر بن حیان ، قال حدثنا الحسن بن محمد بن أبی هریرة ، قال حدثنا أحمد بن یحیی بن زهیر التستری وعبد الرحمن بن أحمد الزهری ، قالا حدثنا أحمد بن منصور ، قال حدثنا عبد الرزاق عن عبد الوهاب بن مجاهد عن أبیه عن ابن عباس : (إنما ولیکم الله ورسوله) قال نزلت فی علی ابن أبی طالب علیه السلام .»(1)

سند هفتم:

«أَخْبَرَنَا السَّیدُ عَقِیلُ بْنُ الْحُسَینِ الْعَلَوِی قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْفَضْلِ الطَّبَرِی مِنْ لَفْظِهِ بِسِجِسْتَانَ قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو الْحُسَینِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْمُزَنِی قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو بَکرٍ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: حَدَّثَنَا الْفَهْمُ بْنُ سَعِیدِ بْنِ الْفَهْمِ بْنِ سَعِیدِ بْنِ سُلَیک بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْغَطْفَانِی صَاحِبُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وسلم قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ بْنُ هَمَّامٍ عَنْ مَعْمَرٍ عَنِ ابْنِ طَاوُسٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ کنْتُ جَالِساً مَعَ ابْنِ عَبَّاسٍ إِذْ دَخَلَ عَلَیهِ رَجُلٌ- فَقَالَ: أَخْبِرْنِی عَنْ هَذِهِ الْآیةِ: (إِنَّما وَلِیکمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ) فَقَالَ: ابْنُ عَبَّاسٍ: أُنْزِلَتْ فِی عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ.» (2)

سند هشتم:

«أَخْبَرَنَا الْحُسَینُ بْنُ مُحَمَّدٍ الثَّقَفِی قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ شَیبَةَ قَالَ: حَدَّثَنَا عُبَیدُ اللَّهِ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مَنْصُورٍ الْکسَائِی قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو عَقِیلٍ مُحَمَّدُ بْنُ حَاتِمٍ قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ قَالَ: حَدَّثَنَا ابْنُ مُجَاهِدٍ، عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ فِی قَوْلِهِ: (إِنَّما وَلِیکمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا) قَالَ: عَلِی علیه السلام .»(3)

وَ أَخْبَرَنَا الْحُسَینُ [بْنُ مُحَمَّدٍ الثَّقَفِی] قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الْفَتْحِ مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَینِ الْأَزْدِی الْمَوْصِلِی قَالَ: حَدَّثَنَا عِصَامُ بْنُ غِیاثٍ السَّمَّانُ الْبَغْدَادِی [قَالَ:] حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ سَیارٍ الْمَرْوَزِی قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ بِهِ، [وَ] قَالَ: نَزَلَتْ فِی عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ.» (4)

ص: 35


1- الأمالی للشجری الجرجانی ج 1 ص 181
2- شواهد التنزیل ، ج 1 ص 161-162 ح 217
3- شواهد التنزیل ، ج 1 ص 162-163 ح 218
4- شواهد التنزیل ، ج 1 ص 163 ح 219

سوم: عمار بن یاسر

ابوالقاسم طبرانی چنین روایت می کند:

«محمّد بن صائغ، از خالد بن یزید عمری، از اسحاق بن عبدالله بن محمّد بن علی بن حسین، از حسن بن زید، از پدرش زید بن حسن، از جدش (امام حسن علیه السلام )، از عمار بن یاسر نقل کرد که می گفت: سائلی نزد علی بن ابی طالب علیهما السلام ایستاد در حالی که ایشان در رکوع نماز نافله بود. امیر مؤمنان علیه السلام انگشتر خود را بیرون آورد و به او عطا فرمود. سپس نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم رفت و آن حضرت را از این امر مطلع ساخت. در این هنگام این آیه بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم نازل شد: (همانا سرپرست و صاحب اختیار شما خدا و رسولش و مؤمنانی هستند که نماز را به پا می دارند و در حال رکوع زکات می دهند.) رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم آیه را قرائت کرد و فرمود: هر که من مولای اویم پس علی مولای اوست. خداوندا ! دوست بدار کسی را که با او دوستی کند و دشمن بدار کسی را که با او دشمنی کند.»(1)

چهارم: ابو رافع

«طبرانی ، ابن مردویه و ابو نعیم از ابو رافع نقل می کنند که گوید : وارد بر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم شدم در حالی که خوابیده بود و وحی به ایشان می شد و ماری در گوشه خانه بود و نخواستم که به مار حمله کنم و ترسیدم که به ایشان وحی شود و بین مار و پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم خوابیدم که اگر بدی از مار برسد به ایشان نرسد و مقداری ماندم پس پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم بیدار شد در حالی که می فرمود : ( إنما ولیکم الله ...) ستایش خدایی را که نعمت هایش را برای علی علیه السلام تمام کرد و برای علی علیه السلام مهیا کرد با برتری دادن خداوند به او .»(2)

ص: 36


1- المعجم الأوسط ج 6 ص 218 ح 6232 حدثنا محمد بن علی الصائغ قال نا خالد بن یزید العمری قال نا إسحاق بن عبد الله بن محمد بن علی بن حسین عن الحسن بن زید عن أبیه زید بن الحسن عن جده قال سمعت عمار بن یاسر یقول وقف علی علی بن أبی طالب سائل وهو راکع فی تطوع فنزع خاتمه فأعطاه السائل فأتی رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فأعلمه ذلک فنزلت علی النبی صلی الله علیه و آله وسلم هذه الآیة ( إنما ولیکم الله ورسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة ویؤتون الزکاة وهم راکعون ) فقرأها رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم ثم قال من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه
2- الدر المنثور للسیوطی ج 3 ص 106 و المعجم الکبیر ج 1 ص 320 ح 955 وأخرج الطبرانی وابن مردویه وأبو نعیم عن أبی رافع قال دخلت علی رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم وهو نائم یوحی الیه فاذا حیة فی جانب البیت فکرهت أن أبیت علیها فأوقظ النبی صلی الله علیه و آله وسلم وخفت أن یکون یوحی الیه فاضطجعت بین الحیة وبین النبی صلی الله علیه و آله وسلم لئن کان منها سوء کان فی دونه فمکثت ساعة فاستیقظ النبی صلی الله علیه و آله وسلم وهو یقول ( إنما ولیکم الله ورسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة ویؤتون الزکاة وهم راکعون ) الحمد لله الذی أتم لعلی نعمه وهیأ لعلی بفضل الله ایاه

پنجم: ابوذر غفاری

ابو اسحاق ثعلبی از اعمش از عبایة بن ربعی نقل می کند که می گوید :

«در حالی که عبد الله بن عباس کنار زمزم نشسته بود، مردی معمم آمد و ابن عباس نمی گفت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود تا این که آن مرد گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود و ابن عباس گفت: تو را به خدا قسم، تو کیستی ؟ راوی گوید: عمامه اش را از صورتش برداشت و گفت: ای مردم ، هر که مرا می شناسد که می شناسد و هر که مرا نمی شناسد من جندب بن جناده بدری ، أبوذر غفاری هستم. با همین دو گوش از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم شنیدم که اگر جز این باشد کر شوند و با این دو چشمم دیدم که اگر جز این باشد کور شوند که فرمود: علی علیه السلام رهبر انسان ها و قاتل کفار است. هر کس او را یاری کند یاری می شود و هر کسی او را یاری نکند یاری نمی شود.

بدانید من روزی از روز ها نماز ظهر را با رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم می خواندم که فقیری وارد مسجد شد و کسی به او چیزی نداد و فقیر دستش را به سمت آسمان بلند کرد و گفت: خدایا تو شاهد باش که من در مسجد رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم درخواست کردم و کسی به من چیزی نداد و علی علیه السلام در حال رکوع بود و به او به انگشت راستش اشاره کرد که انگشتر داشت و فقیر آمد و انگشتر را از انگشتش درآورد و این جلوی چشم پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم اتفاق افتاد و هنگامی که پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم از نماز فارغ شد ، سرش را به سمت آسمان بلند کرد و فرمود : خدایا برادرم موسی علیه السلام از تو درخواست کرد و گفت: ( پروردگارا سینه ام را فراخ کن و کارم را برایم آسان ساز و برای من دستیاری از خانواده ام قرار بده هارون برادرم را ، پشت من را با او محکم کن تا آخر آیه. ) پس سخن گویایی به او نازل کردی که: ( به زودی بازویت را به وسیله برادرت محکم خواهیم کرد و برای شما دو نفر تسلطی قرار خواهیم داد. ) خدایا من پیغمبر و برگزیده تو هستم ، پس سینه ام را فراخ کن و کارم را برایم آسان ساز و برای من علی علیه السلام را از خانواده ام به عنوان وزیر قرار بده ؛ پشت من را با او محکم کن. ابوذر می گوید : به خدا قسم، رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم سخن را تمام نکرد تا این که جبرئیل علیه السلام از نزد خدا نازل شد و گفت: ای محمد بخوان. فرمود : چه بخوانم ؟ گفت : بخوان ( انما ولیکم الله و رسوله ) تا ( راکعون ) .»(1)

ص: 37


1- تفسیر الثعلبی ج 4 ص 80-81 أبو الحسن محمد بن القاسم بن أحمد ، أبو محمد عبد الله بن أحمد الشعرانی ، أبو علی أحمد بن علی بن زرین ، المظفر بن الحسن الأنصاری ، السدی بن علی العزاق ، یحیی بن عبدالحمید الحمانی عن قیس بن الربیع عن الأعمش عن عبادة بن الربعی ، قال : بینا عبد الله بن عباس جالس علی شفیر زمزم إذ أقبل رجل متعمم بالعمامة فجعل ابن عباس لا یقول ، قال رسول الله : إلا قال الرجل : قال رسول الله ؟ فقال ابن عباس : سألتک بالله من أنت ؟ قال : فکشف العمامة عن وجهه ، وقال : یا أیها الناس من عرفنی فقد عرفنی ومن لم یعرفنی فأنا جندب بن جنادة البدری ، أبو ذر الغفاری : سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم بهاتین وإلا صمتا ورأیته بهاتین وإلا فعمیتا یقول : علی قائد البررة ، وقاتل الکفرة ، منصور من نصره ، مخذول من خذله أما إنی صلیت مع رسول الله یوما من الأیام صلاة الظهر فدخل سائل فی المسجد فلم یعطه أحد فرفع السائل یده إلی السماء وقال : اللهم اشهد إنی سألت فی مسجد رسول الله فلم یعطنی أحد شیئا وکان علی راکعا فأومی إلیه بخنصره الیمنی وکان یتختم فیها فأقبل السائل حتی أخذ الخاتم من خنصره وذلک بعین النبی صلی الله علیه و آله وسلم فلما فرغ النبی صلی الله علیه و آله وسلم من الصلاة فرفع رأسه إلی السماء وقال : اللهم إن أخی موسی سألک ، فقال : ( رب إشرح لی صدری ویسر لی أمری واجعل لی وزیرا من أهلی هارون أخی أشدد به أزری ) الآیة ، فأنزلت علیه قرآنا ناطقا ( سنشد عضدک بأخیک ونجعل لکما سلطانا ) اللهم وأنا محمد نبیک وصفیک اللهم فاشرح لی صدری ویسر لی أمری واجعل لی وزیرا من أهلی علیا أشدد به ظهری. قال أبو ذر : فوالله ما استتم رسول الله الکلمة حتی أنزل علیه جبرئیل من عند الله ، فقال : یا محمد إقرأ ، فقال : وما أقرأ ؟ قال : إقرأ ( إنما ولیکم الله ورسوله ) ، إلی ( راکعون )

ششم: جابر بن عبدالله

«حَدَّثَنَا الْحَاکمُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحَافِظُ غَیرَ مَرَّةٍ قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو بَکرٍ مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ یزِیدَ الْأَدَمِی الْقَارِئُ بِبَغْدَادَ قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُوسَی بْنِ یزِیدَ الشَّطَوِی حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ هُوَ أَبُو إِسْحَاقَ الْکوفِی قَالَ: حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ الْحَسَنِ التَّغْلِبِی قَالَ: حَدَّثَنَا یحْیی بْنُ یعْلَی، عَنْ عُبَیدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَی، عَنْ أَبِی الزُّبَیرِ عَنْ جَابِرٍ قَالَ جَاءَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سَلَامٍ وَ أُنَاسٌ مَعَهُ یشْکونَ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ ص مُجَانَبَةَ النَّاسِ إِیاهُمْ مُنْذُ أَسْلَمُوا- فَقَالَ النَّبِی صلی الله علیه و آله وسلم : ابْتَغُوا إِلَی سَائِلًا. فَدَخَلْنَا الْمَسْجِدَ فَوَجَدْنَا فِیهِ مِسْکیناً- فَأَتَینَا [بِهِ] النَّبِی صلی الله علیه و آله وسلم فَسَأَلَهُ هَلْ أَعْطَاک أَحَدٌ شَیئاً قَالَ: نَعَمْ مَرَرْتُ بِرَجُلٍ یصَلِّی فَأَعْطَانِی خَاتَمَهُ- قَالَ اذْهَبْ فَأَرِهِمْ إِیاهُ [قَالَ جَابِرٌ] فَانْطَلَقْنَا وَ عَلِی قَائِمٌ یصَلِّی قَالَ: هُوَ هَذَا فَرَجَعْنَا وَ قَدْ نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیةُ: (إِنَّما وَلِیکمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ ) الْآیةَ.» (1)

هفتم: أنس بن مالک

«أَخْبَرَنِی الْحَاکمُ الْوَالِدُ، وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ أَنَّ عُمَرَ بْنَ أَحْمَدَ بْنِ عُثْمَانَ الْوَاعِظَ أَخْبَرَهُمْ: أَنَّ مُحَمَّدَ بْنَ أَحْمَدَ بْنِ أَیوبَ بْنِ الصَّلْتِ الْمُقْرِئَ حَدَّثَهُمْ قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ وَ کانَ ثِقَةً- قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو أَحْمَدَ زَکرِیا بْنُ دُوَیدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْأَشْعَثِ بْنِ قَیسٍ الْکنْدِی قَالَ: حَدَّثَنَا حُمَیدٌ الطَّوِیلُ عَنْ أَنَسٍ قَالَ خَرَجَ النَّبِی صلی الله علیه و آله وسلم إِلَی صَلَاةِ الظُّهْرِ- فَإِذَا هُوَ بِعَلِی یرْکعُ وَ یسْجُدُ، وَ إِذَا بِسَائِلٍ یسْأَلُ فَأَوْجَعَ قَلْبَ عَلِی کلَامُ السَّائِلِ- فَأَوْمَأَ بِیدِهِ الْیمْنَی إِلَی خَلْفِ ظَهْرِهِ فَدَنَا السَّائِلُ مِنْهُ فَسَلَّ خَاتَمَهُ عَنْ إِصْبَعِهِ- فَأَنْزَلَ اللَّهُ فِیهِ آیةً مِنَ الْقُرْآنِ وَ انْصَرَفَ عَلِی إِلَی الْمَنْزِلِ-

ص: 38


1- شواهد التنزیل ، ج 1 ص 174-175 ح 232

فَبَعَثَ النَّبِی صلی الله علیه و آله وسلم إِلَیهِ فَأَحْضَرَهُ- فَقَالَ: أَی شَی ءٍ عَمِلْتَ یوْمَک هَذَا بَینَک وَ بَینَ اللَّهِ تَعَالَی فَأَخْبَرَهُ فَقَالَ لَهُ: هَنِیئاً لَک یا [أَ] بَا الْحَسَنِ قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ فِیک آیةً مِنَ الْقُرْآنِ: (إِنَّما وَلِیکمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ ) الْآیةَ.» (1)

هشتم: عبد الله بن سلام

ابن اثیر جزری در کتاب جامع الاصول که تمام روایات آن را از صحاح شش گانه اهل سنت ؛ یعنی صحیح بخاری ، مسلم ، موطأ مالک ، سنن ترمذی ، ابو داود و نسائی انتخاب کرده است،(2)

روایتی را از عبدالله بن سلام درباره ی نزول آیه ی ولایت در حق امیرالمومنین علیه السلام چنین نقل می کند:

« ( ) عبدالله بن سلام می گوید: با گروهی از قبیله ام نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم آمدیم و گفتیم: هنگامی که ما خدا و رسولش را تصدیق کردیم، قبیله ما با ما مخالفت کردند و قسم خوردند که با ما سخن نگویند. پس خداوند متعال نازل کرد که: (ولی شما تنها خدا و رسول اوست و کسانی که ایمان آورده اند.) سپس بلال برای نماز ظهر اذان گفت و مردم به نماز ایستادند و عده ای در حال سجده و رکوع و عده ای در حال دعا بودند که فقیری درخواست کمک می کرد و علی علیه السلام انگشترش را در حالی که در رکوع بود به او داد و فقیر به رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم خبر داد و رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم آیات مذکور را برای ما تلاوت کرد. این روایت را ... نقل کرده است.»(3)

فخر رازی نیز این روایت از عبد الله بن سلام را نقل کرده است.(4)

اما اینکه این روایت در کدام یک از صحاح سته نقل شده بوده، مولوی عبید الله امر تسری حنفی تصریح

ص: 39


1- شواهد التنزیل ، ج 1 ص 166-167 ح 223
2- جامع الاصول ج 1 ص 48-49
3- جامع الاصول ج 8 ص 664-665 ح 6515 ( ) عبد الله بن سلام - رضی الله عنه - : قال : أتیت رسول الله - صلی الله علیه و آله وسلم - ، ورهط من قومی ، فقلنا : إن قومنا حادونا لما صدقنا الله ورسوله ، وأقسموا لا یکلمونا ، فأنزل الله تعالی : ( إنما ولیکم الله ورسوله والذین آمنوا ) [ المائدة : 55 ] ثم أذن بلال لصلاة الظهر ، فقام الناس یصلون ، فمن بین ساجد وراکع وسائل ، إذا سائل یسأل ، فأعطاه علی خاتمه ، وهو راکع ، فأخبر السائل رسول الله - صلی الله علیه و آله وسلم - ، فقرأ علینا رسول الله - صلی الله علیه و آله وسلم - : ( ) إنما ولیکم الله ورسوله والذین آمنوا ، الذین یقیمون الصلاة ، ویؤتون الزکاة ، وهم راکعون . ومن یتول الله ورسوله والذین آمنوا ، فإن حزب الله هم الغالبون } [ المائدة : 55 ، 56 ] ) . أخرجه . . . . [ شرح الغریب ] ( المحادة ) : المخالفة والمنازعة
4- التفسیر الکبیر ج 12 ص 23 روی أن عبدالله بن سلام قال: لما نزلت هذه الآیة قلت یا رسول أنا رأیت علیا تصدق بخاتمه علی محتاج وهو راکع ، فنحن نتولاه

می کند که این روایت را ابن اثیر از صحیح نسائی نقل کرده است.(1)

اما اکنون نه در سنن نسائی و نه در هیچ یک از صحاح سته، اثری از این روایت وجود ندارد.

نهم: مقداد بن اسود

«مقداد بن أسود کندی می گوید: نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نشسته بودیم که بادیه نشینی در حالی که کمانش به دوشش بود آمد و حدیث را با طولش بیان کرد تا اینکه گفت: و علی بن ابی طالب علیهما السلام ایستاده بود و بین نماز ظهر و عصر نماز می خواند و انگشترش را به او داد و پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: احسنت ، غرفه های بهشتی بر تو واجب شد. و بادیه نشین شروع به سرودن کرد :

ای سرپرست تمام مؤمنان و آقای أوصیاء از حضرت آدم *** ای ابوالحسن ، با این بخشش رستگار شدی هنگامی که دستت انگشتر را بخشش کرد

بخشش شاخه است و تو آن را کاشته ای و شما سرور عالمیان هستید *** و در این هنگام جبرئیل با این آیه نازل شد: " إنّما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین ... " »(2)

دهم: حسّان بن ثابت

بعد از اینکه این آیه در حق امیر المومنین علیه السلام نازل شد ، حسّان بن ثابت (شاعر صحابی) شعری در این باره سرود :

ص: 40


1- أرجح المطالب فی عد مناقب اسد الله الغالب، ص 96 پی دی اف ؛ اخرجه الواحدی فی کتابه المسمی باسباب نزول القرآن - والحافظ ابن الاثیر فی کتابه جامع الأصول عن صحیح النسائی وابن الجوزی
2- شواهد التنزیل ، ج 1 ص 177 ح 234 أَخْبَرَنَا أَبُو عُثْمَانَ سَعِیدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْحِیرِی قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو بَکرٍ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ الْمَدِینِی قَالَ: حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ إِبْرَاهِیمَ الْفِهْرِی قَالَ: حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ عَلِی بْنِ صَدَقَةَ عَنْ هِلَالٍ عَنِ الْمِقْدَادِ بْنِ الْأَسْوَدِ الْکنْدِی قَالَ کنَّا جُلُوساً بَینَ یدَی رَسُولِ اللَّهِ إِذْ جَاءَ أَعْرَابِی بَدَوِی مُتَنَکبٌ عَلَی قَوْسِهِ . وَ سَاقَ الْحَدِیثَ بِطُولِهِ حَتَّی قَالَ: وَ عَلِی بْنُ أَبِی طَالِبٍ قَائِمٌ- یصَلِّی فِی وَسَطِ الْمَسْجِدِ رَکعَاتٍ بَینَ الظُّهْرِ وَ الْعَصْرِ- فَنَاوَلَهُ خَاتَمَهُ فَقَالَ النَّبِی ص:بَخْ بَخْ بَخْ وَجَبَتِ الْغُرُفَاتُ. فَأَنْشَأَ الْأَعْرَابِی یقُولُ : یا وَلِی الْمُؤْمِنِینَ کلِّهِمْ * * * وَ سَیدَ الْأَوْصِیاءِ مِنْ آدَمَ ؛ قَدْ فُزْتَ بِالنَّفْلِ یا أَبَا حَسَنٍ * * * إِذْ جَادَتِ الْکفُّ مِنْک بِالْخَاتَمِ ؛ فَالْجُودُ فَرْعٌ وَ أَنْتَ مُغْرِسُهُ * * * وَ أَنْتُمْ سَادَةٌ لِذَا الْعَالَمِ ؛ فَعِنْدَهَا هَبَطَ جَبْرَئِیلُ بِالْآیةِ: إِنَّما وَلِیکمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ الْآیةَ

« یا علی ! تو آن کسی هستی که در حال رکوع صدقه و زکات عطا فرمودی. جان به فدای تو باد

ای بهترین رکوع کنندگان ! انگشتر مبارکت را عطا نمودی؛ ای بهترین سرور و آقا و ای بهترین خریدار و ای بهترین فروشنده در راه خدا

به پاسخ همین عطا در حال رکوعت بود که خداوند دستور بهترین ولایت را برای تو نازل کرد و آن را در قرآن در محکمات شرایع دین خود بیان فرمود.»(1)

ص: 41


1- الأمالی للشجری الجرجانی ج 1 ص 182 و روح المعانی للآلوسی ج 6 ص 167 أبا حسن تفدیک نفسی ومهجتی . . . وکل بطیء فی الهوی ومسارع ؛ أیذهب مدحی والمحبر ضائعا . . . وما المدح فی جنب الإله بضائع ؛ فأنت الذی أعطیت إذ کنت راکعا . . . وزکاة فدتک النفس یا خیر راکع ؛ فأنزل فیک الله خیر ولایة . . . وبینها فی محکمات الشرائع

راویان از طبقه ی تابعین

جا دارد به تعدادی دیگر از روایات اشاره کنیم که مرسل هستند، اما از آنجایی که از تابعین بزرگ نقل شده اند، به عقیده ی تعدادی از علمای اهل سنت، این روایات نیز حجت هستند؛ به خصوص که علمای اهل سنت تصریح کرده اند که روایات تفسیری که از تابعین نقل می شود، حکم مرفوع (روایت نبوی) دارند.

جلال الدین سیوطی می نویسد:

«روایات سبب نزول آیات اگر از تابعی نقل شود، حکم مرفوع را دارد و پذیرفته می شود ؛ البته اگر سند تا تابعی صحیح باشد و شخص تابعی از ائمه ی تفسیری باشد که تفسیر را از صحابه اخذ کردند؛ مانند مجاهد ، عکرمه و سعید بن جبیر یا اینکه روایت مرسلش به کمک روایت مرسل دیگری کمک داده شود و از این قبیل .»(1)

دکتر احمد عمر هاشم، از اساتید علوم حدیث الازهر می گوید :

«از جمله احادیث مقطوعی که حکم مرفوع دارند، سخن تابعی در سبب نزول [آیات قرآن] است.»(2)

یکم: سلمة بن کهیل

«از سلمه بن کهیل روایت شده است که گفت: علی علیه السلام انگشترش را در حالی که در رکوع بود، صدقه داد؛ پس آیه ی ولایت نازل شد.»(3)

این روایت را ابن ابی حاتم با سند معتبر نقل کرده است.(4)

ص: 42


1- الإتقان فی علوم القرآن ج 1 ص 94 و لباب النقول ج 1 ص 15 ما تقدم أنه من قبیل المسند من الصحابی إذا وقع من تابعی فهو مرفوع أیضا لکنه مرسل فقد یقبل إذا صح السند إلیه وکان من أئمة التفسیر الآخذین عن الصحابة کمجاهد وعکرمة وسعید بن جبیر أو اعتضد بمرسل آخر ونحو ذلک
2- قواعد اصول الحدیث ، ص 140 پی دی اف / ومن المقطوع الذی به حکم المرفوع قول التابعی فی سبب النزول
3- [[3] ]حدثنا أبو سعید الاشج ثنا الفضل بن دکین أبو نعیم الاحوال ، ثنا موسی بن قیس الحضرمی عن سلمة بن کهیل قال : تصدق علی بخاتمه وهو راکع فنزلت انما ولیکم الله ورسوله والذین امنوا الذین یقیمون الصلاة ویؤتون الزکاة وهم راکعون
4- تفسیر ابن أبی حاتم ج 4 ص 1162 ح 6551 بررسی سند روایت طبق برنامه ی جوامع الکلم: عبد الله بن سعید الکندی : ثقة / الفضل بن دکین الملائی : ثقة موسی بن قیس الحضرمی : ثقة (در برنامه جوامع الکلم بی انصافی شده و به او رتبه ی مقبول داده اند) شمس الدین ذهبی از او به عنوان «ثقه» یاد کرده است: الکاشف ج 2 ص 307 «موسی بن قیس الحضرمی عصفور الجنة عن سلمة بن کهیل وعطیة العوفی وعنه أبو نعیم وخلاد بن یحیی ثقة شیعی د.» ابن حجر عسقلانی هم او را «صدوق» دانسته است: تقریب التهذیب ج 1 ص 553 رقم 7003 «موسی بن قیس الحضرمی أبو محمد الفراء الکوفی یلقب عصفور الجنة صدوق رمی بالتشیع من السادسة د س .» سلمة بن کهیل الحضرمی : ثقة شمس الدین ذهبی از او به عنوان «الإمام الثبت الحافظ» یاد کرده است. سلمة بن کهیل ابن حصین الإمام الثبت الحافظ أبو یحیی الحضرمی سیر أعلام النبلاء ج 5 ص 298

دوم: سدی

«سدی گفت: منظور از الذین آمنوا ... در آیه ی ولایت ، همه ی مؤمنان هستند، اما سائلی از کنار علی بن طالب علیهما السلام می گذشت، در حالی که در مسجد و در رکوع بود، پس انگشترش را به او عطا کرد.»(1)

این روایت را طبری با سند معتبر در تفسیرش نقل کرده است.(2)

ص: 43


1- [[1] ]حدثنا محمد بن الحسین قال ثنا أحمد بن المفضل قال ثنا أسباط عن السدی قال ثم أخبرهم بمن یتولاهم فقال إنما ولیکم الله ورسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة ویؤتون الزکاة وهم راکعون هؤلاء جمیع المؤمنین ولکن علی بن أبی طالب مر به سائل وهو راکع فی المسجد فأعطاه خاتمه
2- تفسیر الطبری ج 6 ص 288 با سند معتبر بررسی سند روایت طبق برنامه ی جوامع الکلم: محمد بن الحسین الحنینی : ثقة / أحمد بن المفضل القرشی : صدوق / أسباط بن نصر : صدوق / السدی الکبیر : صدوق حسن الحدیث شمس الدین ذهبی از او به عنوان «الإمام المفسر» یاد کرده است. السدی إسماعیل بن عبد الرحمن بن أبی کریمة الإمام المفسر أبو محمد الحجازی ثم الکوفی الأعور السدی أحد موالی قریش سیر أعلام النبلاء ج 5 ص 264

سوم: عتبة بن أبی حکیم

«عتبه بن ابی حکیم در تفسیر آیه ی (همانا ولی شما تنها خدا است و رسولش و کسانی که ایمان آوردند) گفت: مراد علی بن ابی طالب علیهما السلام است.»

این روایت را نیز ابن ابی حاتم(1)

و طبری(2)

با سند معتبر(3)

در تفسیرشان نقل کرده اند.

چهارم: مجاهد

طبری در تفسیرش چنین روایت کرده است:

«حدثنی الحارث قال ثنا عبد العزیز قال ثنا غالب بن عبید الله قال سمعت مجاهدا یقول فی قوله ( إنما ولیکم الله ورسوله ) الآیة قال نزلت فی علی بن أبی طالب تصدق وهو راکع»(4)

پنجم: محمد بن حنفیه

حاکم حسکانی با دو سند نزول این آیه در حق امیرالمومنین علیه السلام را از فرزندشان محمد بن حنفیه روایت کرده است.

ص: 44


1- تفسیر ابن أبی حاتم ج 4 ص 1162 ح 6549 حدثنا الربیع بن سلیمان المرادی ، ثنا ایوب بن سوید عن عقبة بن ابی حکیم فی قوله : انما ولیکم الله ورسوله والذین امنوا قال : علی بن ابی طالب .
2- تفسیر الطبری ج 6 ص 288 حدثنا إسماعیل بن إسرائیل الرملی قال ثنا أیوب بن سوید قال ثنا عتبة بن أبی حکیم فی هذه الآیة إنما ولیکم الله ورسوله والذین آمنوا قال علی بن أبی طالب
3- بررسی سند روایت: الربیع بن سلیمان المرادی : ثقة ؛ طبق برنامه جوامع الکلم أیوب بن سوید الرملی : صدوق أیوب بن سوید الرملی أبو مسعود الحمیری السیبانی بمهملة مفتوحة ثم تحتانیة ساکنة ثم موحدة صدوق یخطیء من التاسعة مات سنة ثلاث وتسعین وقیل سنة اثنتین ومائتین د ت ق تقریب التهذیب ج 1 ص 118 رقم 615 عتبة بن أبی حکیم الشعبانی : صدوق / طبق برنامه جوامع الکلم البته تابعی بودن عتبه بن ابی حکیم جای بحث دارد.
4- تفسیر الطبری ج 6 ص 288

سند یکم:

«أَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ النَّیسَابُورِی السُّفْیانِی قِرَاءَةً قَالَ: حَدَّثَنَا ظَفْرَانُ بْنُ الْحُسَینِ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ عَلِی بْنُ عُثْمَانَ، بْنِ تَارُخَ الْمَعْمَرِی قَالَ: حَدَّثَنَا یحْیی بْنُ عَبْدَک الْقَزْوِینِی قَالَ: حَدَّثَنَا حَسَّانُ بْنُ حَسَّانَ قَالَ: حَدَّثَنَا مُوسَی بْنُ قَطَنٍ الْکوفِی عَنِ الْحَکمِ بْنِ عُتَیبَةَ عَنِ الْمِنْهَالِ بْنِ عَمْرٍو، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَنَفِیةِ أَنَّ سَائِلًا سَأَلَ فِی مَسْجِدِ رَسُولِ اللَّهِ فَلَمْ یعْطِهِ [غَیرُ عَلِی] أَحَدٌ شَیئاً، فَخَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وسلم وَ قَالَ: هَلْ أَعْطَاک أَحَدٌ شَیئاً قَالَ: لَا إِلَّا رَجُلٌ مَرَرْتُ بِهِ وَ هُوَ رَاکعٌ فَنَاوَلَنِی خَاتَمَهُ. فَقَالَ النَّبِی ص: وَ تَعْرِفُهُ قَالَ: لَا. فَنَزَلَتْ هَذِهِ الْآیةُ: (إِنَّما وَلِیکمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلاةَ- وَ یؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکعُونَ فَکانَ عَلِی بْنُ أَبِی طَالِبٍ.) (1)

سند دوم:

« وَ أَخْبَرَنَا [أَیضاً] قِرَاءَةً قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ حَمْدَانَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْحَاقَ التَّنُّوخِی قَالَ: حَدَّثَنَا ابْنُ حُمَیدٍ قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِی بْنُ أَبِی بَکرٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُوسَی مَوْلَی آلِ طَلْحَةَ عَنِ الْحَکمِ عَنِ الْمِنْهَالِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَنَفِیةِ قَالَ جَاءَ سَائِلٌ فَلَمْ یعْطِهِ أَحَدٌ، فَمَرَّ بِعَلِی وَ هُوَ رَاکعٌ فِی الصَّلَاةِ فَنَاوَلَهُ خَاتَمَهُ- فَأَنْزَلَ اللَّهُ: (إِنَّما وَلِیکمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ الْآیةَ)

و [رواه أیضا] الحمانی عن موسی بن مطیر عن المنهال [کما رواه] فی [التفسیر] العتیق.» (2)

ششم: عطاء بن سائب

«حَدَّثَنِی الْحَاکمُ أَبُو بَکرٍ مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ الْفَارِسِی [حَدَّثَنَا] أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ خَفِیفٍ بِشِیرَازَ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الطَّیبِ النُّعْمَانُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ یعْمُرَ الْوَاسِطِی قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عُمَرَ الْقُرَشِی قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ حُمَیدٍ الصَّفَّارُ قَالَ: حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ سُلَیمَانَ، عَنْ عَطَاءِ بْنِ السَّائِبِ [فِی قَوْلِهِ تَعَالَی]: (إِنَّما وَلِیکمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ) الْآیةَ- قَالَ: نَزَلَتْ فِی عَلِی مَرَّ بِهِ سَائِلٌ وَ هُوَ رَاکعٌ فَنَاوَلَهُ خَاتَمَهُ.»(3)

ص: 45


1- شواهد التنزیل ، ج 1 ص 167 ح 224
2- شواهد التنزیل ، ج 1 ص 167-168 ح 225
3- شواهد التنزیل ، ج 1 ص 168 ح 226

هفتم: عبد الملک بن جریج

«أَخْبَرَنَا الْحُسَینُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَینِ الْجَبَلِی قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِی بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ لُؤْلُؤٍ، قَالَ: أَخْبَرَنَا الْهَیثَمُ بْنُ خَلَفٍ الدُّورِی قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ الدَّوْرَقِی قَالَ: حَدَّثَنَا حَجَّاجٌ، عَنِ ابْنِ جُرَیجٍ قَالَ لَمَّا نَزَلَتْ: (إِنَّما وَلِیکمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ) الْآیةَ، خَرَجَ النَّبِی صلی الله علیه و آله وسلم إِلَی الْمَسْجِدِ فَإِذَا سَائِلٌ یسْأَلُ فِی الْمَسْجِدِ فَقَالَ لَهُ النَّبِی صلی الله علیه و آله وسلم هَلْ أَعْطَاک أَحَدٌ شَیئاً وَ هُوَ رَاکعٌ قَالَ: نَعَمْ رَجُلٌ لَا أَدْرِی مَنْ هُوَ. قَالَ: مَا ذَا [أَعْطَاک] قَالَ: هَذَا الْخَاتَمَ. فَإِذَا الرَّجُلُ عَلِی بْنُ أَبِی طَالِبٍ، وَ الْخَاتَمُ خَاتَمُهُ عَرَفَهُ النَّبِی صلی الله علیه و آله وسلم .»

این روایت را نیز حاکم حسکانی نقل کرده و همه ی رجال سندش ثقه هستند بجز حسین بن محمد جبلی که ترجمه ای برایش نیافتیم.(1)

هشتم: امام باقر علیه السلام

ابوبکر جصاص حنفی (متوفای 370 ه_) می نویسد:

«در تفسیر آیه ی ولایت از مجاهد، سدی، ابو جعفر (امام باقر علیه السلام ) و عتبه بن ابی حکیم روایت شده است که آن در حق حضرت علی بن ابی طالب علیهما السلام نازل شد هنگامی که انگشترش را صدقه داد.»(2)

ص: 46


1- شواهد التنزیل ، ج 1 ص 168 ح 227
2- أحکام القرآن للجصاص ج 4 ص 102 قال الله تعالی ( إنما ولیکم الله ورسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة ویؤتون الزکاة وهم راکعون ) روی عن مجاهد والسدی وأبی جعفر وعتبة بن أبی حکیم أنها نزلت فی علی بن أبی طالب حین تصدق بخاتمه

تأیید اعتبار روایات توسط علمای عامه

تعدادی از علمای اهل سنت، بعضی ها به طور ضمنی، بعضی ها به طور صریح و بعضی ها هم به طور ناخواسته، نزول آیه ی ولایت در حق امیرالمومنین علیه السلام را تأیید کرده اند.

یکم: ابوبکر جصاص

«این فرمایش خداوند که : ( و زکات می دهند در حالی که در رکوع هستند ) دلالت می کند بر اینکه صدقه ی غیر واجب ، زکات نامیده می شود ؛ زیرا علی علیه السلام انگشترش را به عنوان صدقه ی غیر واجب بخشید.»(1)

دوم: عبد المنعم بن الفَرَس

ابن فَرَس که ذهبی از او با عناوینی چون «الشیخ الإمام شیخ المالکیة» یاد می کند(2)، می نویسد:

«و این فرمایش خداوند که : (و زکات می دهند در حالی که در رکوع هستند) ابن الفرس گفته است: این آیه دلالت می کند بر اینکه عمل کم در نماز ، آن را باطل نمی کند ؛ زیرا سبب نزول این آیه این است که علی علیه السلام انگشترش را صدقه داد در حالی که در رکوع بود . این روایت را طبرانی در المعجم الأوسط نقل کرده و گفته است: و در آن دلیل است بر اینکه صدقه ی مستحبی ، زکات نامیده می شود.»(3)

سوم: مکی بن ابی طالب القیسی

«سخن خداوند (و هم راکعون ) مبتدا و خبر است در محل حال از ضمیر در یؤتون ؛ یعنی عطا می کند آنچه آن ها را نزد خداوند پاک می گرداند در حال رکوعشان ؛ یعنی در حالی که در نماز هستند و واو ، واو حالیه

ص: 47


1- أحکام القرآن للجصاص ج 4 ص 102 وقوله تعالی ( ویؤتون الزکاة وهم راکعون ) یدل علی أن صدقة التطوع تسمی زکاة لأن علیا تصدق بخاتمه تطوعا
2- سیر أعلام النبلاء ج 21 ص 364 ابن الفرس : الشیخ الإمام شیخ المالکیة بغرناطة فی زمانه أبو محمد بن الفرس واسمه عبد المنعم
3- الإکلیل فی استنباط التنزیل للسیوطی ، ج 1 ص 113 سایت شامله ؛ قوله تعالی: {وَیؤْتُونَ الزَّکاةَ وَهُمْ رَاکعُونَ}. قال ابن الفرس: هذه الآیة تدل علی أن العمل القلیل فی الصلاة لا یبطلها لأن سبب نزولها أن علیاّ تصدق بخاتمه وهو راکع أخرجه الطبرانی فی الأوسط، قال وفیها دلیل علی أن صدقة النفل تسمی زکاة

است و آیه طبق این معنی در مورد علی علیه السلام نازل شده است و جایز است که جمله محلی نداشته باشد و جمله عطف بر موصول باشد و واو حالیه نباشد و آیه عام باشد نه خاص .»(1)

چهارم: ابو القاسم زمخشری

«اگر گویی که چگونه این آیه برای علی علیه السلام است، در حالی که لفظ جماعت آمده است ، می گویم : اگر چه شأن نزول یک نفر است ، به لفظ جمع آورده شد تا مردم را به مانند فعلش تشویق کند و به مانند ثوابش برسند و اشاره کند به این که اخلاق مؤمنین باید اینگونه در این حد بالای مواظبت بر نیکی و احسان و جویای حال فقراء بودن باشد تا این حد که اگر امری که تأخیر پذیر نیست و آن ها در نماز هستند برای آن ها پیش آمد ، آن را به بعد از نماز نیندازند.»(2)

پنجم: ابو الفرج بن جوزی حنبلی

شهاب الدین آلوسی می نویسد:

«به من خبر رسیده که از ابن جوزی سؤال شد: چگونه علی علیه السلام در حال نماز انگشتر خود را تصدق فرمود؟ و گمان درباره ایشان - و بلکه علم قطعی - آن است که او به امری اشتغال داشته که او را از توجه به امور غیر متعلق به آن باز می داشته است و مواردی که این امر را تأیید می کنند، فراوان است.

ابن جوزی بالبداهه سرود :

می نوشد و می نوشاند ولی سُکر آن او را غافل نمی کند *** از محبوب و ندیم خود و نیز از مردم او را غافل نمی کند

سُکر وی از او اطاعت می کند تا این که برای او ممکن بود *** فعل هوشیاران، پس او در میان مردم یگانه

ص: 48


1- مشکل إعراب القرآن ج 1 ص 230 قوله ( وهم راکعون ) ابتداء وخبر فی موضع الحال من المضمر فی یؤتون أی یعطون ما یزکیهم عند الله فی حال رکوعهم أی وهم فی صلاتهم فالواو واو الحال والآیة فی علی هذا المعنی نزلت فی علی رضی الله عنه ویجوز أن یکون لاموضع للجملة وإنما هی جملة معطوفة علی الموصول ولیست بواو الحال والآیة عامة
2- الکشاف ج 1 ص 682-683 فإن قلت کیف صح ان یکون لعلی رضی الله عنه واللفظ لفظ جماعة قلت جیء به علی لفظ الجمع وإن کان السبب فیه رجلا واحدا لیرغب الناس فی مثل فعله فینالوا مثل ثوابه ولینبه علی ان سجیة المؤمنین یجب ان تکون علی هذه الغایة من الحرص علی البر والإحسان وتفقد الفقراء حتی إن لزهم امر لا یقبل التأخیر وهم فی الصلاة لم یؤخروه إلی الفراغ منه

است» (1)

ششم: بیضاوی

«(و هم راکعون ) یعنی در نماز و زکاتش خاشع هستند و گفته شده : این جمله حال از یؤتون است ؛ یعنی زکات می دهند در رکوعشان در نماز به خاطر مواظبت بر احسان و با سرعت انجام دادن آن و این آیه در حق علی علیه السلام هنگامی که فقیری از او درخواست کرد و او در نمازش در حال رکوع بود نازل شده است و علی علیه السلام انگشترش را به او داد و شیعه به این آیه به امامت ایشان استدلال کرده است با این اعتقاد که مراد از ولی یعنی سرپرست امور و سزاوار تصرف در کارها . ولی ظاهر آیه همانی است که ما گفتیم با این که حمل جمع بر واحد نیر خلاف ظاهر است و اگر در مورد علی علیه السلام نازل شده باشد، شاید با لفظ جمع آمده تا مردم را به مانند این کار تشویق کند تا داخل در آن شوند؛ بنابراین دلیل بر این است که کار کم در نماز، آن را باطل نمی کند و صدقه مستحبی زکات نامیده می شود.»(2)

هفتم: ابو البرکات نسفی

« (وهم راکعون) برای حال است؛ یعنی در حال رکوعشان در نماز و گفته شده است که آن در حق علی علیه السلام نازل شد در آن هنگام که سائلی تقاضایی کرد و انگشترش را به او داد گویا که در انگشتش آزاد بوده و برای درآوردنش کاری نکرده که نمازش را باطل کند و به لفظ جمع وارد شده ، اگرچه شأن نزولش یکی است تا مردم را به مانند فعلش تشویق کند تا به مثل ثوابش برسند و روایت بر جواز صدقه در نماز دلالت می کند و بر

ص: 49


1- روح المعانی ج 6 ص 169 وبلغنی أنه قیل لابن الجوزی رحمه الله تعالی : کیف تصدق علی کرم الله تعالی وجهه بالخاتم وهو فی الصلاة والظن فیه بل العلم الجازم أن له کرم الله تعالی وجهه شغلا شاغلا فیها عن الالتفات إلی مالایتعلق بها وقد حکی مما یؤید ذلک کثیر فأنشأ یقول : یسقی ویشرب لاتلهیه سکرته *** عن الندیم ولایلهو عن الناس أطاعه سکره حتی تمکن من *** فعل الصحاة فهذا واحد الناس
2- تفسیر البیضاوی ج 2 ص 339-340 ( وهم راکعون ) متخشعون فی صلاتهم وزکاتهم وقیل هو حال مخصوصة بیؤتون أو یؤتون الزکاة فی حال رکوعهم فی الصلاة حرصا علی الإحسان ومسارعه إلیه وإنها نزلت فی علی رضی الله عنه حین سأله سائل وهو راکع فی صلاته فطرح له خاتمه واستدل بها الشیعة علی إمامته زاعمین أن المراد بالولی المتولی للأمور والمستحق للتصرف فیها والظاهر ما ذکرناه مع أن حمل الجمع علی الواحد أیضا خلاف الظاهر وإن صح أنه نزل فیه فلعله جیء بلفظ الجمع لترغیب الناس فی مثل فعله فیندرجوا فیه وعلی هذا یکون دلیل علی أن الفعل القلیل فی الصلاة لا یبطلها وأن صدقة التطوع تسمی زکاة

این که کار کم نماز را باطل نمی کند.»(1)

هشتم: ابن تیمیه حرّانی

ابن تیمیه در مقام جواب استدلال مرحوم حلامه حلی به آیه ی ولایت ، می گوید :

«اما بزرگان اهل علم از اهل تفسیر مثل ابن جریر طبری ، ... ، ابن ابی حاتم و ... که جعلیات را نقل نمی کنند، این روایت را نقل نکرده اند.»(2)

و حال آنکه طبری و ابن ابی حاتم چندین روایت در این رابطه نقل کرده اند که گذشت!

نهم: ابن کثیر دمشقی

ابن کثیر دمشقی ضمن نقل روایات دال بر نزول آیه ی ولایت در حق حضرت علی علیه السلام و نقد سند آنها ، به چند روایت اشکالی نمی گیرد که از جمله ی آنها روایات طبری و ابن ابی حاتم است و البته درباره ی سند یکی از روایات اظهار داشته بود که «وهذا إسناد لا یقدح به.»(3)

دهم: ابن حجر عسقلانی

ابن حجر عسقلانی نیز ضمن نقل پنج روایت در این مورد ، روایت ابن ابی حاتم از سلمة بن کهیل ، حاکم از امیرالمومنین علیه السلام و ضحّاک از ابن عباس را بدون هیچ خدشه ای در سند آنها نقل می کند، در حالی که به سند دوتای دیگر اشکال می گیرد. (4)

یازدهم: جلال الدین سیوطی

او بعد از نقل پنج حدیث درباره ی نزول آیه ی ولایت در حق حضرت علی علیه السلام ، می نویسد:

ص: 50


1- تفسیر النسفی ج 1 ص 289 ( وهم راکعون ) للحال أی یؤتونها فی حال رکوعهم فی الصلاة قیل أنها نزلت فی علی رضی الله عنه حین سأله سائل وهو راکع فی صلاته فطرح له خاتمه کأنه کان مرجا فی خنصره فلم یتکلف لخلعه کثیر عمل یفسد صلاته وورد بلفظ الجمع و إن کلان السبب فیه واحدا ترغیبا للناس فی مثل فعله لینالوا مثل ثوباه والآیة تدل علی جواز الصدقة فی الصلاة وعلی أن الفعل القلیل لا یفسد الصلاة
2- منهاج السنة النبویة ج 7 ص 13
3- تفسیر ابن کثیر ج 2 ص 72
4- الکافی الشاف فی تخریج احادیث الکشاف ، ص 56 -57 مخطوط

«پس این پنج طریق در رابطه با نزول این آیه ی کریمه درباره ی صدقه دادن علی علیه السلام به سائل در مساجد است که یکدیگر را تشدید و تقویت می کنند.»(1)

و در کتاب دیگرش می گوید:

«این شواهد، یکدیگر را تقویت می کنند.»(2)

و در کتاب دیگرش صریحا نزول این آیه در حق حضرت علی علیه السلام را بیان می کند:

«آیه ی (انما ولیکم الله ...) در حق علی علیه السلام نازل شد هنگامی که انگشترش را صدقه داد ، در حالی که در رکوع نمازش بود آن هنگام که سائلی درخواست نمود، پس انگشترش را به سوی او انداخت. این روایت را حاکم ، ثعلبی و زمخشری در الکشاف نقل کرده اند.»(3)

دوازدهم و سیزدهم: محمد بن علی الحصکفی و ابن عابدین حنفی

«علی علیه السلام انگشترش را در نمازش صدقه داد ، پس خداوند با آیه ی (انما ولیکم الله ... ) مدحش کرد.»(4)

«سخنش «گفته شده اگر پا روی مردم بگذارد» آنی است که شارح در حرام به آن اکتفا کرده آنجا که می گوید:

مسألة : طبق نظر مختار ، صدقه دادن به فقیر در مسجد مکروه است مگر این که پا روی مردم نگذارد ؛ زیرا علی علیه السلام انگشترش را در نماز صدقه داد و خداوند متعال او را مدح کرد.»(5)

ص: 51


1- الحاوی للفتاوی ج 1 ص 88 فهذا خمس طرق لنزول هذه الآیة الکریمة فی التصدق علی السائل فی المساجد یشد بعضها بعضا
2- لباب النقول ج 1 ص 93 فهذه شواهد یقوی بعضها بعضا
3- أسماء المدلسین ج 1 ص 606 قوله تعالی : ( إنما ولیکم الله ورسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة ویؤتون الزکاة وهم راکعون ) نزلت فی علی ( علیه السلام ) حین تصدق بخاتمه وهو راکع فی صلاته حین سأله سائل فطرح إلیه بخاتمه ذکره فی الحاکم والثعلبی والکشاف
4- الدر المختار ج 6 ص 417 فی المختار کما فی الاختیار و متن مواهب الرحمن لأن علیا تصدق بخاتمه فی الصلاة فمدحه الله بقوله ( ویؤتون الزکاة وهم راکعون ) المائدة 55
5- حاشیة ابن عابدین ج 1 ص 659 قوله ( وقیل إن تخطی ) هو الذی اقتصر علیه الشارح فی الحظر حیث قال فرع یکره إعطاء سائل المسجد إلا إذا لم یتخط رقاب الناس فی المختار لأن علیا تصدق بخاتمه فی الصلاة فمدحه الله تعالی ...

چهاردهم: قاضی مولوی محمد ثناءالله عثمانی مظهری حنفی

«این شواهد، یکدیگر را تقویت می کنند و این قصه دلالت می کند بر اینکه عمل کم در نماز ، آن را باطل نمی کند و بر این مطلب اجماع وجود دارد و نیز دلالت می کند بر اینکه صدقه ی مستحبی ، زکات نامیده می شود و نزول این آیه در حق علی علیه السلام ، این حکم را به ایشان مخصوص نمی کند ؛ به دلیل عام بودن لفظ ، همانطور که صیغه ی جمع بر آن دلالت می کند و شاید ذکر رکوع در اینجا از باب مثال آوردن و به دلیل اتفاقی که در این مورد افتاد ، باشد. و مراد از آن ، این است که زکات را فوراً و بدون مهلت دادن به سائل می دهند.»(1)

پانزدهم: دکتر وهبة بن مصطفی الزحیلی (رئیس گروه فقه مذاهب اسلامی در دانشگاه دمشق)

«سبب نزول آیه ی (انما ولیکم الله) : روایاتی ذکر شده است که یکدیگر را تقویت می کنند در اینکه این آیه در حق علی بن ابی طالب علیهما السلام نازل شده است، همان کسی که سائلی از ایشان درخواستی نمود، در حالی که آن حضرت در رکوع نماز مستحبی بود، انگشترش را به سائل صدقه داد.»(2)

ص: 52


1- التفسیر المظهری ، ج 3 ص 132-133 سایت شامله ؛ فهذه شواهد یقوی بعضها بعضا وهذه القصة تدل علی ان العمل القلیل فی الصلاة لا یبطلها وعلیه انعقد الإجماع وعلی ان صدقة التطوع تسمی زکوة ونزول هذه الایة فی علی رض لا یقتضی تخصیص الحکم به لان العبرة لعموم اللفظ دون خصوص المورد کما یدل علیه صیغة الجمع ولعل ذکر الرکوع هاهنا علی سبیل التمثیل وعلی مقتضی الحادثة الواردة فیه والمراد منه یؤتون الزکوة فورا علی السؤال بلا مهلة
2- التفسیر المنیر للزحیلی ، ج 6 ص 232 سایت شامله / سبب نزول: إِنَّما وَلِیکمُ اللَّهُ: ذکرت روایات یقوی بعضها بعضا أنها نزلت فی علی بن أبی طالب الذی سأله سائل وهو راکع فی تطوع، فتصدق علیه بخاتمه

اجماع علمای عامه بر نزول آیه ی ولایت در حق علی علیه السلام

ایجی و تفتازانی بعد از نقل سخن شیعه مبنی بر اجماع مفسران بر نزول آیه ی ولایت در حق امیر المومنین علیه السلام ، از مناقشه در آن خودداری کرده اند و در واقع به طور تلویحی آن را پذیرفته اند، اما آلوسی به طور صریح آن را به اکثر اخباریون و بزرگان اهل حدیث نسبت داده است.

1. قاضی عضد الدین ایجی

«پیشوایان تفسیر اجماع دارند که مراد از آیه ، علی علیه السلام است.»(1)

ایجی این عبارت را از یک شیعه نقل میکند، ولی رد نمیکند و در واقع می پذیرد.

2. سعد الدین تفتازانی

«این آیه ، به اتفاق مفسران در حق علی بن أبی طالب علیهما السلام نازل شد ، هنگامی که انگشترش را به سائل داد در حالی که در رکوع نمازش بود.»(2)

او نیز بعد از نقل این سخن ، از مناقشه در این اجماع خودداری ورزیده در حالی که در صدد نفی اصل دلیل امامت است.

3. شهاب الدین آلوسی

«و غالب اخباریون (اهل حدیث) بر این اعتقاد هستند که این آیه در حق علی علیه السلام نازل شده است ... و شیعه به آن بر امامت ایشان استدلال کرده است و وجه استدلالشان به آن این است که این آیه به اجماع در حق علی علیه السلام نازل شده است.»(3)

آلوسی ضمن تصریح بر اعتقاد غالب اخباریون (اهل حدیث) بر نزول آیه در حق حضرت امیرالمومنین علیه السلام ، ادعای شیعه مبنی بر وجود اجماع در این شأن نزول را نیز رد نمی کند، و در جای دیگر می گوید:

«آیه در نزد بیشتر محدثین در حق علی علیه السلام نازل شده است.»(4)

ص: 53


1- المواقف للإیجی ج 3 ص 601 وأجمع أئمّة التفسیر أنّ المراد علی
2- شرح المقاصد فی علم الکلام ج 2 ص 288
3- روح المعانی ج 6 ص 167 وغلب الأخباریین علی أنها نزلت فی علی کرم الله تعالی وجهه ... وا ستبدل الشیعة بها علی إمامته کرم الله تعالی وجهه ووجه الاستدلال بها أنها بالاجماع أنها نزلت فیه کرم الله تعالی وجهه
4- روح المعانی ج 6 ص 186 والآیة عند معظم المحدثین نزلت فی علی کرم الله تعالی وجهه

اعتراف ابن عثیمین به دلالت آیه ی ولایت بر امامت

ابن عثیمین که از علمای بزرگ و مشهور وهابیت معاصر است، بعد از ذکر آیه ی ولایت، در بیان پیام آیه، صریحا اعتراف می کند که منظور از ولایت در این آیه، ولایت امر است!

وی می نویسد:

«و خداوند متعال می فرماید : ( إنّما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا ) پس خداوند اولیائی دارد که کارش را سرپرستی می کنند و دینش را به پا می دارند و او آن ها را با کمک ، محکم کردن ، حفظ و توفیق دادن به آنان سرپرستی می کند.»(1)

ص: 54


1- مجموع فتاوی و رسائل للعثیمین ، ج 10 ص 639 سایت شامله ؛ وقال تعالی: {إِنَّمَا وَلِیکمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا} [المائدة: 55] ، فلله أولیاء یتولون أمره ویقیمون دینه، وهو یتولاهم بالمعونة والتسدید والحفظ والتوفیق

بحثی در معنای ولایت

لفظ ولایت از مشتقات «وَلْی» به سکون لام است که به معنای قرب و نزدیکی خاص می باشد که از لوازم آن، تصرف و تسلط می باشد و از همین ریشه الفاظی چون: والی، مولی، ولاء، وَلایت به فتح و وِلایت به کسر مشتق گردیده و این اشتقاقات اگرچه بر حسب مصادیق و افراد، دارای کاربرد های مختلف می باشد، اما با این وجود، معنای تمام الفاظی که به آنها اشاره شد به معنای عام ولایت بوده و این معنا بر محب، یاور ، حاکم و غیره نیز دلالت می کند که از جمله کاربرد های لفظ «ولی» می باشد؛ چرا که هر یک از این الفاظ به معنای کسی است که نسبت به دیگران در تصرف و تاثیر در امور دوست و همنشین خود سزاوارتر است. به این شکل که محب و ناصر در دفاع از کسی که محبوب و منصور آنها است از دیگران سزاوارترند. حاکم و رهبر ولی می باشند ؛ چون نسبت به دیگران در تصرف و تسلط بر امور سزاوارتر هستند و خداوند متعال نیز به همین سبب ولی، والی و متولّی امور خلق خویش می باشد.(1)

ابو القاسم راغب اصفهانی می نویسد :

«ولاء و توالی به این معناست که برای دو چیز و یا بیشتر، چنان چیزی حاصل گردد که برای غیر از آن دو ، وجود نداشته باشد و این لفظ برای نزدیکی از حیث مکان، نسبت، دین، دوستی، یاری و نیز اعتقاد استعاره گرفته می شود ، و معنای ولایت یاری است ، و معنای دیگر ولایت سرپرستی امور است ، و گفته شده است: «وَلایت» و «وِلایت» مانند: «دَلالت» و «دِلالت» است که حقیقت آن سرپرستی امور است. هر یک از ولی و مولی به جای یکدیگر به کار برده می شود؛ چنان که در هر یک از فاعل و مفعول «موالی» آمده است، چنان که به مؤمن ولی خدا گفته می شود و نه مولای خداوند.»(2)

محمد مرتضی الحسینی الزبیدی می نویسد :

«ولی ، در اسم های خداوند متعال به معنای ناصر است ، و گفته شده است: به معنای متولی امور عالم و

ص: 55


1- نقد کتاب اصول مذهب الشیعة ، آیت الله سید محمد حسینی قزوینی
2- المفردات فی غریب القرآن ج 1 ص 533 ولی : الولاء والتوالی أن یحصل شیئان فصاعدا حصولا لیس بینهما ما لیس منهما ، ویستعار ذلک للقرب من حیث المکان ومن حیث النسبة ومن حیث الدین ومن حیث الصداقة والنصرة والاعتقاد ، والولایة النصرة ، والولایة تولی الأمر ، وقیل الولایة والولایة نحو الدَلالة والدِلالة ، وحقیقته تولی الأمر . والولی والمولی یستعملان فی ذلک کل واحد منهما یقال فی معنی الفاعل أی الموالی ، وفی معنی المفعول أی الموالی ، یقال للمؤمن هو ولی الله عز وجل ولم یرد مولاه

قیام کننده نسبت به آن می باشد . و همچنین است والی که به معنای مالک تمام چیزهاست و در آن تصرف می کند. ابن اثیر گفته است: ولایت اشاره و دلالت بر تدبیر و اعمال قدرت و انجام کاری دارد و اگر این موارد در چیزی جمع نشوند ، به آن اسم والی اطلاق نمی شود . و ولی یتیم کسی است که کارش را سرپرستی می کند و کفالتش را بر عهده می گیرد . و ولی زن کسی است که عقد نکاح به دست او است ... و ولی بر وزن فعیل معنای فاعلی (کنندگی کار) دارد ... و مولی کسی است که کار تو را سرپرستی می کند.»(1)

وکیع بن جراح گفته است :

«هر کس که کاری را سرپرستی می کند یا نسبت به آن اقدام می ورزد ، پس او ولی و مولای آن می باشد.»(2)

احمد بن فارس می گوید :

«همه ی اینها از ولی مشتق می گیرد و معنایش نزدیکی است و هرکس که ولی امر دیگری باشد ، پس او ولی اش است و نسبت به او در امورش شایسته تر است.»(3)

حُمِیدی ، محدث و مفسر سنی ، صاحب کتاب الجمع بین الصحیحین درباره معنای کلمه مولی می گوید :

(این بدان سبب است که خدا یاور کسانی است که ایمان آورده اند (محمد: 11)) یعنی ولی آن ها و قائم به امور آنهاست و مولی به تو سزاوارتر است و دلیلش این فرمایش خداوند است که : (جایگاهتان آتش است و آن برای شما مولی است (حدید: 15)) ؛ یعنی برای شما سزاوارتر است ... و مولی به معنای صاحب و موالی (یاران) نیز می باشد و هرکس که ولی امر کسی باشد ، پس او ولی اش و مولای او است.»(4)

ص: 56


1- تاج العروس ج 40 ص 253 الولی فی أسماء الله تعالی : هو الناصر ، وقیل : المتولی لأمور العالم القائم بها . وأیضا الوالی : وهو مالک الأشیاء جمیهعا المتصرف فیها . قال ابن الأثیر : وکأن الولایة تشعر بالتدبیر والقدرة والفعل ، وما لم یجتمع ذلک فیه لم ینطلق علیه اسم الوالی . وولی الیتیم : الذی یلی أمره ویقوم بکفالته . وولی المرأة : الذی یلی عقد النکاح ... والولی : فعیل بمعنی فاعل ... والمولی : الذی یلی علیک أمرک
2- الزهد لوکیع ج 1 ص 364 وکل من ولی أمرا أو قام به فهو ولیه ومولاه
3- مقاییس اللغة ج 6 ص 141 کل هؤلاء من الولی وهو القرب وکل من ولی أمر آخر فهو ولیه وفلان أولی بکذا
4- تفسیر غریب ما فی الصحیحین البخاری ومسلم ج 1 ص 322 ( ذلک بأن الله مولی الذین آمنوا ) أی ولیهم والقائم بأمورهم والمولی الأولی بک ودلیلة قوله ( مأواکم النار هی مولاکم ) أی هی أولی بکم ... والمولی الصاحب والمولی الموالی وکل من ولی أمر أحد فهو ولیه ومولاه

شاه عبد العزیز دهلوی نیز می نویسد:

«دوم آنکه لفظ ولی مشترک است در معانی بسیار المحب والناصر والصدیق والمتصرف فی الامر و از لفظ مشترک یک معنی متعین مراد نمی تواند شد مگر بقرینه و خارجیه»(1)

در روایتی ، رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نیز از کلمه ی ولی برای سرپرست دارای تصرّف و سلطنت استفاده کرده است:

«رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم می فرمود: هر زنی که بدون اجازه ولی خود ازدواج کند، ازدواجش باطل است، پس اگر اذن ولی خود را کسب نمود برای او مهریه خواهد بود و اگر مشاجره و اختلاف کردند ، پس سلطان ، ولی کسی است که ولی ندارد.»(2)

این جمله صراحت دارد که معنای سلطنت و تصرّف در معنای ولی اخذ شده و در استعمالات عربی وجود دارد.

و بدینسان پی می بریم کلمه «والی»، «ولی» و «مولی» یک معنا و هدف را که همان سزاوارتر بودن در تصرف و تسلط باشد را دنبال می کنند و این معنا در موارد مختلف، امکان تغییر نیز دارد.

در بحث حدیث غدیر نیز در این باره سخن گفته ایم.

ص: 57


1- تحفه اثنا عشریه، ذیل مبحث آیه ی ولایت، ص 361 پی دی اف سایت عقیده
2- سنن الترمذی ج 3 ص 408 قال أبو عیسی هذا حدیث حسن ؛ صحیح ابن حبان ج 9 ص 384 ح 4074 و المستدرک علی الصحیحین ج 2 ص 182 ح 2706 رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم یقول أیما امرأة نکحت بغیر إذن ولیها فنکاحها باطل فنکاحها باطل فنکاحها باطل فإن أصابها فلها مهرها بما أصابها وإن تشاجروا فالسلطان ولی من لا ولی له

پاسخ به مهمترین شبهات در مورد آیه ی ولایت

اشاره

مخالفین و دشمنان اهل بیت علیهم السلام برای دور کردن مردم از آن ها و مکتب حقه شان ، شبهات متعددی در معنا و مفهوم آیه ی ولایت مطرح کرده اند که ما در اینجا مهم ترین آن ها را به اختصار نقل می کنیم و سپس پاسخ می دهیم تا عذری بر کسی باقی نماند.(1)

شبهه ی اول: به سیاق آیه ی 51 مائده که از دوستی با یهود و نصاری نهی می کند ، آیه ی 55 نیز در مورد دوستی است

اولا: معنی عام ولایت همان قرب و نزدیکی خاص است که ملازم با معنای سلطنت، قدرت و تصرّف برای ولی است. بر این اساس و بر فرض اینکه میان آیات 51 و 55 وحدت سیاق باشد ، آنچه چند آیه قبل از آیه ولایت مورد نهی قرار گرفته همین نوع از ولایت است؛ یعنی این که انسان مؤمن برای یهود و نصارا ولایت همراه با حق تصرف و سلطنت قائل باشد، به شکلی که آنها مسلمان را رهبری کرده و او نیز در امور زندگی خود در برابر آنها خضوع کند . بعد از این نحوه از ولایت که چند آیه قبل از آیه ولایت مورد نهی واقع گردید، در ادامه، خداوند عزّ وجلّ همین ولایت به همراه حق تصرف و سلطنت بر مؤمنان را منحصر به خدا، رسول و مؤمنانی دانسته است که دارای اوصاف خاصی هستند.

ثانیا: ما وحدت سیاق میان آیه ولایت و آیات پیشین آن را قبول نداریم؛ چرا که سیاق در صورتی در معنای آیه نقش دارد که آیات در مورد یک حادثه مشخص و در وقتی واحد نازل شده باشند ، ولی در اینجا چنین نیست ؛ زیرا درباره ی شأن نزول آیات 51 ، 54 و 55 مطالب مختلفی بیان شده است.

ثالثا: بر فرض که بپذیریم وحدت سیاقی در تمام آیات وجود داشته و همه آیات یک مرتبه و در زمان واحد نازل شده اند، اما با این وجود باعث نمی شود ولایت در آیه (إِنَّمَا وَلِیکمُ اللَّهُ) را به معنای نصرت و یاری بدانیم؛ زیرا چنین چیزی امکان پذیر نمی باشد و سیاق و قرینه مقابله ، زمانی باعث تعریف معنا می شوند که کلمه ای این قابلیت را داشته باشد و امکان حمل آن دو بر چنین چیزی وجود داشته باشد، در حالی که در مورد بحث ما به چند دلیل چنین چیزی امکان پذیر نمی باشد:

ص: 58


1- با استفاده از کتاب نقد اصول مذهب شیعه، اثر آیت الله سید محمد حسینی قزوینی

دلیل اول: در آیه از لفظ ولی (نه اولیاء) برای خدا ، رسول و مومنان استفاده شده است و برای هر سه فقط یک نوع ولایت آمده است ، و از آنجایی که خداوند همه ی انواع ولایت را دارد ، لذا نمی توان ولایت مؤمنان در این آیه را منحصر به یاری، مودّت، محبّت و هم پیمانی دانست ؛ زیرا ولیّ در آیه ، مطلق به کار رفته و تمام معانی آن را دربردارد و کسی که معنای مطلق ولی را به دوستی و نصرت تقیید می کند ، باید دلیل اقامه کند .

دلیل دوم: اگر ولایت را به نصرت، مودّت و هم پیمانی تفسیر کنیم، چنان که اشاره شد همه مؤمنان در یک مرتبه قرار خواهند گرفت و در آن صورت لزومی برای مقید نمودن ولایت به زکات در حال رکوع وجود نخواهد داشت و در این صورت اگر فرض کنیم که شخص مؤمنی نماز به پا داشته اما زکات مال خویش را در غیر حال رکوع و یا نماز پرداخت نموده، این سؤال پیش می آید که آیا چنین کسی از زمره اولیا خارج می گردد؟!

شبهه ی دوم: رکوع در آیه ی ولایت به معنای خضوع است

اوّلا: چنین معنایی خلاف ظاهر بوده و امکان تمایل به چنین معنایی وجود ندارد، چرا که قرینه ای که ما را به چنین معنایی دلالت و راهنمایی کند وجود ندارد ، بلکه بالعکس ، روایات متواتر اثبات می کنند که منظور از رکوع در آیه ، همان معنای اصلی اش است.

ثانیا: حمل رکوع به معنای خضوع، کلام را زشت و رکیک ساخته و با مقتضیات بلاغت تناسب ندارد؛ زیرا به پا داشتن نماز و پرداخت زکات به خودی خود عملی متواضعانه و از روی خشوع و یکی از بارز ترین مصادیق آن می باشد. اضافه این که عبارت «وهم خاضعون» نکته مفید فایده ای را به آیه شریفه: (یقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیؤْتُونَ الزَّکاةَ)، اضافه نمی کند.

ثالثا: اگر انحصار دوستی و یاوری به برپا داشتن نماز و انفاق با قلب خاشع باشد، چگونه می توانیم چنین کسانی را بیابیم؟ آیا خشوع را که امری قلبی است، می توان تشخیص داد؟! اگر از این موضوع هم بگذریم، یافتن انفاق کنندگان نیز کار دشواری است؛ چون این افراد معمولا در خفا انفاق می کنند و کسی از عمل آن ها مطلع نمی شود!

رابعا: بر همه مومنین امکان انفاق وجود ندارد، بلکه بالعکس، برخی از مومنین خود مشمول دریافت زکات هستند. آیا مومن فقیر و مستحق، فاقد ولایت عام است ؟!

ص: 59

شبهه ی سوم: با فقیر بودن حضرت علی علیه السلام ، زکات ممکن نبوده است

اولا: لفظ زکات، معنای عامی دارد که همانا: زکات واجب معروف و زکات مستحب که همان صدقه مستحب و انفاق در راه خدا می باشد. و هنگامی که از این کلمه استفاده می شود و یا این کلمه همراه با کلمه «صلاة» در قرآن کریم استعمال می گردد، غالباً مراد و منظور از آن همان صدقه و انفاق در راه خداست؛ چنان که درباره حضرت ابراهیم، اسحاق و یعقوب علیهم السلام (1) حضرت اسماعیل علیه السلام (2) و حضرت عیسی علیه السلام (3) چنین آمده است.

همچنین زمانی که به آیات نازل شده در مکه مکرمه و قبل از تشریع زکات به معنای مخصوص و مصطلح آن می نگریم(4)،

ملاحظه می کنیم که در این آیات ، زکات به معنای صدقه و انفاق می باشد و نه به معنای زکات واجب.

ثانیا: تنها شرط وجوب زکات ، دارا بودن به همان حدّ نصابی است که اگر آن مقدار را دارا گشت ، زکات نیز بر او واجب خواهد گردید و دارا بودن دویست درهم از مال و دارایی برای امیرالمؤمنین علیه السلام ، کار چندان سختی نبود و حضرت علی علیه السلام زاهد بودند نه فقیر .

و اما در مورد این اشکال که: چگونه ممکن است انگشتر نقره را عوض زکات واجب پرداخت نمود، فقهای شیعه و سنی گفته اند: هر چیز ارزشمندی که ممکن است برای شخص فقیر قابل استفاده و بهره برداری باشد، می تواند به عنوان زکات پرداخته شود ؛

«ثوری و ابوحنیفه گفته اند: این کار جایز است. همین مطلب از عمر بن عبد العزیز و حسن روایت شده است و از احمد نیز مانند همین موضوع نقل شده است.»(5)

در مورد نحوه ی پرداخت قیمت نیز می توان گفت که احتمال دارد امیرالمؤمنین علیه السلام در نماز، انگشتر خود

ص: 60


1- انبیاء:73
2- مریم: 55
3- مریم: 31
4- اعلی: 15 ؛ لیل: 18 ؛ فصلت: 7 و مؤمنون: 4
5- المغنی لابن قدامة المقدسی ج 2 ص 357 وقال الثوری و أبو حنیفة یجوز وقد روی ذلک عن عمر بن عبد العزیز والحسن وقد روی عن أحمد مثل قولهم

را به عنوان مافی الذمه پرداخت کرده باشد تا پس از اتمام نماز ، مقداری را که بخشش نموده است ارزشگذاری نماید و در صورت وجود کسری، باقیمانده آن را پرداخت نماید.

شبهه ی چهارم: حصر ولایت به امیرالمومنین علیه السلام ، ولایت دیگر ائمه علیهم السلام را نفی می کند

جواب اول: اساساً آیه ولایت نشان می دهد که اولیاء (سرپرستان) مؤمنین عبارتند از خدای متعال، رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم و گروهی از مومنان که با وصف مُشیر به آنان اشاره شده است و یکی از ایشان، به استناد شأن نزول، امیرالمؤمنین علیه السلام اند، اما این گروه به دلیل جمع بودن «الذین آمنوا» افراد دیگری هم دارد؛ لذا با استفاده از وصف مشیر، این آیه، ولایت امیرالمومنین علیه السلام را به عنوان سرسلسله این گروه به اثبات می رساند و با توجه به این که مشخص شد افراد دیگری هم شامل این سرپرستی می شوند، این افراد را باید از طرق دیگری غیر از این آیه شناخت که لاجرم به معرفی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و هر امامی به امام بعدی اش می توان به این امر دست یافت.

جواب دوم: آیه درباره ی همه ی ائمه است و مرادش این است که ولی سوم باید بتواند در حال رکوع زکات دهد، بدون اینکه حواسش پرت شود؛ یعنی باید بتواند به طور همزمان بین خالق و مخلوق ارتباط برقرار کند و یاد یکی، او را از یاد دیگری غافل نکند و اگر چنین شود، صدقه اش در حین نماز، قبول حق می شود و چنین کسی را جز خدا نمی شناسد و لذا خودش با وصف مشیر او را به مردم می شناساند.

شبیه همین قضیه را در آیه ی 18 توبه داریم:

(إِنَّمَا یعْمُرُ مَسَاجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الْآخِرِ وَأَقَامَ الصَّلَاةَ وَآتَی الزَّکاةَ وَلَمْ یخْشَ إِلَّا اللَّهَ ۖ فَعَسَی أُولَئِک أَنْ یکونُوا مِنَ الْمُهْتَدِینَ .)

«مساجد خدا را تنها کسی آباد می کند که ایمان به خدا و روز قیامت آورده، و نماز را برپا دارد، و زکات را بپردازد، و جز از خدا نترسد؛ امید است چنین گروهی از هدایت یافتگان باشند.»

اگر به آیه ی قبلش دقت کنیم، متوجه مفهوم این آیه خواهیم شد:

ص: 61

(مَا کانَ لِلْمُشْرِکینَ أَنْ یعْمُرُوا مَسَاجِدَ اللَّهِ... .)(1)

«مشرکان حق ندارند مساجد خدا را آباد کنند.»

آیه ی فوق در واقع می گوید که فقط مومنانی با ویژگی های مذکور حق آباد کردن مساجد را دارند، یا فقط آنها هستند که می توانند مساجد خدا را واقعا آباد کنند و فقط آباد کردن آنها مقبول است.

جواب سوم: اگر حصر را حقیقی بگیریم ، لفظ و ظاهر آیه (منطوق) با جمله اسمیه و کلمه «ولی» که صفت مشبهه می باشد، بر امامت امیر المؤمنین علیه السلام در هر آن و لحظه ای به شکل دائم و مستمر (بجز زمان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ) دلالت دارد و مفهوم آن ، ولایت دیگران را باطل می سازد، اما نکته اینجاست که در زمان حیات امیرالمومنین علیه السلام ، منطوق آیه جریان دارد؛ لذا خلافت سایر خلفا ، مخالف نص آیه شده و باطل می شود، اما بعد از وفات آن حضرت ، مفهوم آیه ، ولایت دیگران را نفی می کند و مفهوم، توانایی معارضه و مقابله با منطوق را ندارد ؛ منطوقی که دلالت بر امامت دیگر ائمه علیهم السلام دارد.

فخر رازی می نویسد:

«اگر قائل به حجیت مفهوم باشیم، منطوق بر مفهوم مقدم خواهد بود؛ زیرا که منطوق از نظر دلالت بر حکم، از مفهوم قوی تر می باشد.»(2)

جواب چهارم: امامت امام در طول امامت الهی ر سول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم و فرع بر آن است، چنان که رسالت رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم و ولایت آن حضرت نیز در طول ولایت خداوند متعال و فرعی از آن است. حال، آیه شریفه مورد بحث، برای اشاره به همین حقیقت نازل گردیده، تا بفهماند که ولایت منحصر به خداوند سبحان می باشد که از آن، فروعی منشعب می گردد که از جمله آنها ولایت رسول اکرم و امامان از خاندان اوست که مصداق آن - در آن زمان - امیر المؤمنین علیه السلام بوده است که بدون هرگونه فاصله ای پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم قرار گرفته و امامت ائمه نیز فرعی از آن بوده است. حال با این تعریف چگونه می توان امامت سایر ائمه را که امامتشان در طول امامت حضرت امیرالمومنین علیه السلام و فرعی از آن بوده را با استفاده از آیه ی شریفه ، نفی کرد ؟!

ص: 62


1- توبه: 18
2- المحصول للرازی ج 5 ص 579 المنطوق مقدم علی المفهوم إذا جعلنا المفهوم حجة لأن المنطوق أقوی دلالة علی الحکم من المفهوم

سوم: آیه ی مباهله

اشاره

(فَمَنْ حَاجَّک فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَک مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکمْ وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَکمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبِینَ .)(1)

«پس هر کس با تو درباره عیسی در مقام مجادله برآید بعد از آنکه به احوال او آگاهی یافتی، بگو: بیایید ما و شما فرزندان و زنان و کسانی را که به منزله خودمان هستند بخوانیم، سپس به مباهله برخیزیم (در حق یکدیگر نفرین کنیم) تا دروغگویان (و کافران) را به لعن و عذاب خدا گرفتار سازیم.»

طبق این آیه و روایاتی که درباره ی این ماجرا نقل شده، حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم امیرالمومنین علیه السلام را به عنوان مصداق «انفسنا» با خود به مباهله بردند.

شارح سنن ترمذی، عبد الرحمن مبارکفوری (متوفای 1353 ه_)، داستان مباهله را چنین آورده است :

«( فقل تعالوا ) یعنی بیایید ( ندع أبناءنا و أبناءکم ) یعنی هر یک از ما و از شما فرزندانش و زنانمان و زنانتان و جانهایمان و جانهایتان را فراخواند ، سپس در دعاء تضرّع کنیم و لعنت خدا را بر دروغ گویان قرار دهیم به این که بگویی خدایا دروغ گو در مورد عیسی علیه السلام را لعنت کن و رسول خدا علیه السلام ، علی علیه السلام را فراخواند و آن را در جایگاه خودش قرارداد به خاطر آن چه بین آن دو از خویشاوندی و برادری است و فاطمه سلام الله علیها را زیرا که ایشان خاص ترین زنان خویشان است و حسن و حسین علیهما السلام را در جایگاه فرزندانش قرار داد و فرمود : خدایا اینان خانواده من هستند.

مفسرین می گویند: هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم دلائلی بر مسیحیان نجران اقامه کرد و آن ها به نادانی خودشان اصرار می ورزیدند ، فرمود : خداوند به من دستور داده که اگر استدلال را نپذیرفتید با شما مباهله کنم؛ پس گفتند: ای ابوالقاسم ! بر می گردیم و مشورت می کنیم سپس نزد تو می آییم و هنگامی که برگشتند، به جانشین بزرگشان که صاحب نظرشان بود گفتند: ای بنده مسیح ! نظرت چیست ؟ گفت: به خدا قسم ای گروه مسیحیان ! دانستید که محمد صلی الله علیه و آله وسلم پیامبر و فرستاده است و از جانب خدایتان سخن قاطع را آورد و به خدا قسم هیچ قومی با پیامبری مباهله نکرده تا این که بزرگشان زندگی نکرده و کوچکشان هم رشد نکرده است و

ص: 63


1- آل عمران: 61

اگر مباهله کنید، ریشه کن می شوید و اگر اصرار نسبت به دینتان دارید و بر آنچه هستید ایستاده اید؛ پس با او خدا حافظی کنید و به شهرهایتان برگردید.

پس آن ها نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم آمدند و آن حضرت بیرون آمد در حالی که عبایی از موی سیاه به تن داشت و حسین علیه السلام را در بغل و دست حسن علیه السلام را گرفته بود و فاطمه سلام الله علیها پشتش راه می رفت و علی علیه السلام پشت فاطمه سلام الله علیها بود در حالی که می فرمود : اگر دعا کردم ، شما آمین بگویید.

پس اسقف نجران گفت : ای گروه مسیحیان ! من چهره هایی را می بینم که اگر از خدا بخواهند کوهی را از جایش بیرون آورد ، هر آینه خداوند آن کوه را بیرون می آورد. و مباهله نکردند ؛ چرا که اگر می کردند از بین می رفتند و در روی زمین مسیحی ای تا روز قیامت باقی نمی ماند.

سپس گفتند: ای ابوالقاسم ! تصمیم گرفتیم که با تو مباهله نکنیم و بر دینت اعتراف می کنیم. پس پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: اگر مباهله نمی کنید، پس مسلمان شوید و اگر شدید هر چه به نفع مسلمین است به نفع شما و هر چه به ضرر مسلمین است به ضرر شماست، ولی نپذیرفتند. پس فرمود: من با شما می جنگم. و آنها گفتند: ما طاقت جنگ با اعراب مسلمان را نداریم، ولی با تو مصالحه می کنیم که با تو نجنگیم و ما را از دین ما برنگردانی به این شرط که سالانه دو هزار طاقه پارچه نفیس _ هزار تا در ماه صفر و هزار تا در ماه رجب _ و 30 عدد زره آهنین به تو بدهیم و پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم با این شرط با آنان مصالحه کرد. فرمود: قسم به آن که جانم در دست اوست، نابودی به اهالی نجران آویخته شده بود. و اگر لعن می کردند، هر آینه به صورت میمون و خوک مسخ می شدند و این دره بر آن ها آتش را شعله ور می کرد و خداوند ریشه نجران و اهالی اش حتی پرنده روی درختان را از بین می برد و یک سال تمام به مسیحیان نمی گذشت تا این که همگی از بین بروند.»(1)

ص: 64


1- تحفة الأحوذی للمبارکفوری ج 8 ص 278-279 ( فقل تعالوا ) أی هلموا ( ندع أبناءنا وأبناءکم ) أی یدع کل منا ومنکم أبناءه ونساءنا ونساءکم وأنفسنا وأنفسکم ثم نبتهل أی نتضرع فی الدعاء فنجعل لعنة الله علی الکاذبین بأن تقول اللهم العن الکاذب فی شأن عیسی دعا رسول الله علیا فنزله منزلة نفسه لما بینهما من القرابة والأخوة وفاطمة أی لأنها أخص النساء من أقاربه وحسنا وحسینا فنزلهما بمنزلة ابنیه فقال اللهم هؤلاء أهلی قال المفسرون لما أورد رسول الله الدلائل علی نصاری نجران ثم أنهم أصروا علی جهلهم قال إن الله أمرنی إن لم تقبلوا الحجة أن أباهلکم فقالوا یا أبا القاسم بل نرجع فننظر فی أمرنا ثم نأتیک فلما رجعوا قالوا للعاقب وکان ذا رأیهم یا عبد المسیح ما تری قال والله لقد عرفتم یا معشر النصاری أن محمدا نبی مرسل ولقد جاءکم بالکلام الفصل من أمر صاحبکم والله ما باهل قوم نبیا قط فعاش کبیرهم ولا نبت صغیرهم ولئن فعلتم لکان الاستئصال فإن أبیتم إلا الاصرار علی دینکم والإقامة علی ما أنتم علیه فوادعوا الرجل وانصرفوا إلی بلادکم فأتوا رسول الله وقد خرج وعلیه مرط من شعر أسود وکان قد احتضن الحسین وأخذ بید الحسن وفاطمة تمشی خلفه وعلی رضی الله عنه خلفها وهو یقول إذا دعوت فأمنوا فقال أسقف نجران یا معشر النصاری إنی لأری وجوها لو دعت الله أن یزیل جبلا من مکانه لأزاله بها فلا تباهلوا فتهلکوا ولا تبقی علی وجه الأرض نصرانی إلی یوم القیامة ثم قالوا یا أبا القاسم رأینا أن لا نباهلک وأن نقرک علی دینک فقال فإذا أبیتم المباهلة فأسلموا یکن لکم ما للمسلمین وعلیکم ما علی المسلمین فأبوا فقال فإنی أناجزکم فقالوا ما لنا بحرب العرب المسلمین طاقة ولکن نصالحک أن لا تغزونا ولا تردنا عن دیننا علی أن نؤدی إلیک کل عام ألفی حلة ألفا فی صفر وألفا فی رجب وثلاثین درعا عادیة من حدید فصالحهم علی ذلک قال والذی نفسی بیده إن الهلاک قد تدلی علی أهل نجران ولو لاعنوا لمسخوا قردة وخنازیر ولأضطرم علیهم الوادی نارا ولاستأصل الله نجران وأهله حتی الطیر علی رؤوس الشجر ولما حال الحول علی النصاری کلهم حتی یهلکوا

این قضیه و به خصوص محل شاهد ما؛ یعنی بردن حضرت امیرالمومنین علیه السلام به مباهله به عنوان نفس حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم ، در روایات معتبر اهل سنت آمده است.

محمد بن علی شوکانی می نویسد:

«و حاکم با سند آورده و تصحیحش کرده و ابن مردویه و ابو نعیم از جابر نقل می کنند که می گوید: بزرگ و جانشین نزد پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم آمدند و آن ها را به اسلام فرا خواند و گفتند : ای محمد صلی الله علیه و آله وسلم ، اسلام آوردیم. پس پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود : دروغ می گویید. اگر بخواهید به شما خبر می دهم که چه چیزی مانع اسلام آوردن شما شده است. گفتند : بگو . فرمود : دوست داشتن صلیب ، شراب خواری و خوردن گوشت خوک .

جابر گوید: آن دو را به ملاعنه فراخواند و با او در روز بعد قرار گذاشتند و رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم صبح کرد در حالی که دست علی ، فاطمه ، حسن و حسین علیهم السلام را گرفته بود و نزد آن دو فرستاد ولی اجابت نکردند و به او اقرار کردند. پس فرمود: قسم به کسی که مرا به حق برانگیخت، اگر این کار را می کردند این دره بر آن ها آتش می بارید.

جابر گوید: و در این قضیه نازل شده است ( تعالوا ندع أبناءنا ) تا آخر آیه.

جابر می گوید: ( و انفسنا و انفسکم ) رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و علی علیه السلام است. (أبنائنا ) : حسن و حسین علیهما السلام است و (نساءنا ) فاطمه سلام الله علیها است.

حاکم همچنین با سند دیگری از جابر این قضیه را روایت کرده و در آن این گونه است که آن ها به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم گفتند: آیا همدیگر را لعن کنیم ؟ و مسلم ، ترمذی ، ابن منذر ، حاکم و بیهقی از سعد بن ابی وقاص با سند روایت کره اند که گفت: هنگامی که این آیه (قل تعالوا .... ) نازل شد ، رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ، علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام را فراخواند و فرمود : خدایا این ها اهل من هستند.»(1)

ص: 65


1- فتح القدیر للشوکانی ج 1 ص 347-348 وأخرج الحاکم وصححه وابن مردویه وأبو نعیم فی الدلائل عن جابر قال قدم علی النبی صلی الله علیه و آله وسلم العاقب والسید فدعاهما إلی الإسلام فقالا أسلمنا یا محمد فقال کذبتما إن شئتما أخبرتکما ما یمنعکما من الإسلام قالا فهات قال حب الصلیب وشرب الخمر وأکل لحم الخنزیر قال جابر فدعاهما إلی الملاعنة فواعداه علی الغد فغدا رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم وأخذ بید علی وفاطمة والحسن والحسین ثم أرسل إلیهما فأبیا أن یجیباه وأقرا له فقال والذی بعثنی بالحق لو فعلا لأمطر الوادی علیهما نارا قال جابر فیهم نزلت ( تعالوا ندع أبناءنا ) الآیة قال جابر ( وأنفسنا وأنفسکم ) رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم وعلی وأبناءنا الحسن والحسین ونساءنا فاطمة ورواه أیضا الحاکم من وجه آخر عن جابر وصححه وفیه أنهم قالوا للنبی صلی الله علیه و آله وسلم هل لک أن نلاعنک وأخرج مسلم والترمذی وابن المنذر والحاکم والبیهقی عن سعد بن أبی وقاص قال لما نزلت هذه الآیة ( قل تعالوا ) دعا رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم علیا وفاطمة وحسنا وحسینا فقال اللهم هؤلاء أهلی

همانطور که اشاره شد، این قضیه را مسلم در صحیحش و ترمذی در سننش آورده و تصحیح کرده است.

مسلم چنین نقل می کند:

«هنگامی که این آیه نازل شد ، رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ، علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام را دعوت کرد و فرمود: خداوندا اینها اهل من هستند.»(1)

و حاکم نیشابوری نیز تصریح دارد که اخبار این واقعه ، متواتر است:

«حاکم گفته است: اخبار در تفاسیر از عبد الله بن عباس و غیر او متواتر است که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در روز مباهله دست علی، حسن و حسین علیهم السلام را گرفتند و فاطمه سلام الله علیها را در پشت سرشان قرار دادند ، سپس فرمودند: این ها فرزندان ما ، جان های ما و زنان ما هستند. پس شما نیز جان هایتان ، فرزندانتان و زنانتان را بیاورید ، سپس به مباهله برخیزیم (در حق یکدیگر نفرین کنیم) تا دروغگویان را به لعن و عذاب خدا گرفتار سازیم.»(2)

ص: 66


1- صحیح مسلم ج 4 ص 1871 ح 2404 ولما نزلت هذه الآیة ( فقل تعالوا ندع أبناءنا وأبناءکم ) دعا رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم علیا وفاطمة وحسنا وحسینا فقال اللهم هؤلاء أهلی
2- معرفة علوم الحدیث ج 1 ص 50 قال الحاکم وقد تواترت الأخبار فی التفاسیر عن عبد الله بن عباس وغیره أن رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم أخذ یوم المباهلة بید علی وحسن وحسین وجعلوا فاطمة وراءهم ثم قال هؤلاء أبناءنا وأنفسنا ونساؤنا فهلموا أنفسکم وأبناءکم ونساءکم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله علی الکاذبین

اعتراف ابن تیمیه و قنوچی به دلالت آیه بر فضیلت اهل بیت علیهم السلام

ابن تیمیه اعتراف می کند که در آیه ی مباهله نوعی فضیلت برای حضرت علی علیه السلام وجود دارد.(1)

صدیق حسن خان قنوجی نیز می نویسد :

«و آیه دلیل بر فضل آل عبا و کسانی است که از اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم می آیند و آن ها: علی ، حسن، حسین و فاطمه علیهم السلام هستند. و از آن مستفاد می شود که پسرانِ دختران، پسران نامیده می شوند و آیه، مباهله را تنها به پسران و زنان اختصاص داده است؛ زیرا آن ها عزیزترین اهل انسان هستند.»(2)

بنابراین می بینیم که سران سلفیون بر خلاف پیروانشان، به وجود فضیلت در این آیه برای اهل بیت علیهم السلام معترفند.

ص: 67


1- منهاج السنة النبویة ج 7 ص 126 بل له بالمباهلة نوع فضیلة
2- حسن الأسوة بما ثبت من الله ورسوله فی النسوة ج 1 ص 61 والآیة دلیل علی فضل أصحاب الکساء وفضل من أتی منهم من أهل بیته وهم علی والحسن والحسین وفاطمة رضی الله عنهم وفیها أن أبناء البنات یسمون أبناء وإنما خص الأبناء والنساء لأنهم أعز الأهل

به گواهی آیه ، حضرت علی علیه السلام نفس رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم است

روایاتی که آوردیم، بیان می کردند که حضرت علی علیه السلام نفس رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم است، اما بد نیست که اشاره ای به گفتار بزرگان اهل سنت در این رابطه نیز داشته باشیم:

1. حضرت علی علیه السلام

«دارقطنی روایت کرده است که علی علیه السلام در روز شورای شش نفره بر اهل آن احتجاج کرد و فرمود: شما را به خدا قسم می دهم ، آیا در میان شما احدی نزدیک تر به رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم از جهت فامیلی وجود دارد ؟ و آیا غیر از من کسی وجود دارد که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم او را به منزله ی خودش ، پسرانش را به منزله ی پسران خودش و زنانش را به منزله ی زنان خودش قرار داده باشد ؟ گفتند: به خدا قسم ، نه .»(1)

ابن عساکر نیز این روایت را با ذکر سندی که دارقطنی نیز در آن وجود دارد، نقل کرده است.(2)

2. جابر بن عبد الله انصاری یا عامر شعبی

ابن کثیر دمشقی با ارسال مسلّم به جابر بن عبد الله چنین نسبت می دهد :

«جابر گفته است: در حق آن ها آیه ی مباهله نازل شد و منظور از (خودمان و خودتان) : رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و علی بن ابی طالب علیهما السلام ، (و فرزندانمان): حسن و حسین علیهما السلام ، (و زنانمان) فاطمه سلام الله علیها هستند.»(3)

کمی قبل تر ، از شوکانی نقل کردیم که گفت: این روایت را حاکم نیشابوری با دو سند از جابر آورده و تصحیح

ص: 68


1- الصواعق المحرقة علی أهل الرفض والضلال والزندقة ج 2 ص 454 وأخرج الدارقطنی أن علیا یوم الشوری احتج علی أهلها فقال لهم أنشدکم بالله هل فیکم أحد أقرب إلی رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فی الرحم منی ومن جعله صلی الله علیه و آله وسلم نفسه وأبناءه أبناءه ونساؤه نساءه غیری قالوا اللهم لا الحدیث
2- تاریخ مدینة دمشق ج 42 ص 431-432 أخبرنا أبو عبد الله محمد بن إبراهیم أنا أبو الفضل أحمد بن عبد المنعم بن أحمد بن بندار أنا أبو الحسن العتیقی أنا أبو الحسن الدار قطنی نا أحمد بن محمد بن سعید نا یحیی بن زکریا بن شیبان نا یعقوب بن معبد حدثنی مثنی أبو عبد الله عن سفیان الثوری عن أبی إسحاق السبیعی عن عاصم بن ضمرة وهبیرة وعن العلاء بن صالح عن المنهال بن عمرو عن عباد بن عبد الله الأسدی وعن عمرو بن واثلة قالوا قال علی بن أبی طالب یوم الشوری ... قال نشدتکم بالله هل فیکم أحد أقرب إلی رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فی الرحم ومن جعله رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم نفسه وأبناه أبناءه ونساءه نساءه غیری قالوا اللهم لا
3- تفسیر ابن کثیر ج 1 ص 372 قال جابر وفیهم نزلت ( تعالوا ندع أبناءنا وأبناءکم ونساءنا ونساءکم وأنفسنا وأنفسکم ) قال جابر ( أنفسنا وأنفسکم ) رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم وعلی بن أبی طالب ( وأبناءنا ) الحسن والحسین ( ونساءنا ) فاطمة

کرده است(1).

سیوطی نیز این روایت را از حاکم نقل کرده است.(2)

اما ما آن را در کتاب مستدرک حاکم نیافتیم.

در مستدرک حاکم از جابر در مورد این قضیه تنها این روایت آمده که عامر شعبی آن را از جابر نقل کرده است:

«شعبی از جابر نقل کرده است که گفت: نمایندگان نجران محضر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم رسیده و گفتند: در باره عیسی علیه السلام چه می گویی؟ فرمود: او روح خدا وکلمه او بنده خدا و فرستاده او است. گفتند: ما حاضریم با تو مباهله کنیم که او این چنین نیست، فرمود: هر گونه که می خواهید من حاضرم، سپس دو فرزندش حسن و حسین علیهما السلام را آماده کرد تا مباهله نماید. پس رئیس آن ها گفت: با این مرد ملاعنه نکنید؛ چرا که به خدا قسم اگر ملاعنه کنید، یکی از دو گروه نابود می شود. پس به نزد پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم آمدند و گفتند: ای ابا القاسم، همانا تنها کم خردان ما خواستند با شما ملاعنه کنند و ما دوست داریم که از ما در گذری. فرمود: از شما درگذشتم. سپس فرمود: عذاب بر نجران سایه افکنده است. این حدیث بر شرط مسلم صحیح است ولی آن دو نقل نکرده اند.»(3)

اما ابوبکر آجری این سخن که مراد از (انفسنا)، حضرت علی علیه السلام است را از عامر شعبی نقل کرده(4)

و

ص: 69


1- فتح القدیر للشوکانی ج 1 ص 347-348 وأخرج الحاکم وصححه وابن مردویه وأبو نعیم فی الدلائل عن جابر ... قال جابر ( وأنفسنا وأنفسکم ) رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم وعلی وأبناءنا الحسن والحسین ونساءنا فاطمة ورواه أیضا الحاکم من وجه آخر عن جابر وصححه ...
2- الدر المنثور ج 2 ص 230 وأخرج الحاکم وصححه وابن مردویه وأبو نعیم فی الدلائل عن جابر قال قدم علی النبی صلی الله علیه و آله وسلم العاقب والسید ... قال جابر : أنفسنا وأنفسکم رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم وعلی وأبناءنا الحسن والحسین ونساءنا فاطمة
3- المستدرک علی الصحیحین ج 2 ص 649 ح 4157 قال الذهبی: علی شرط مسلم / عن داود بن أبی هند عن الشعبی عن جابر أن وفد نجران أتوا النبی صلی الله علیه و آله وسلم فقالوا ما تقول فی عیسی بن مریم فقال هو روح الله وکلمته وعبد الله ورسوله قالوا له هل لک أن نلاعنک أنه لیس کذلک قال وذاک أحب إلیکم قالوا نعم قال فإذا شئتم فجاء النبی صلی الله علیه و آله وسلم وجمع ولده والحسن والحسین فقال رئیسهم لا تلاعنوا هذا الرجل فوالله لئن لاعنتموه لیخسفن أحد الفریقین فجاؤوا فقالوا یا أبا القاسم إنما أراد أن یلاعنک سفهاؤنا وإنا نحب أن تعفینا قال قد أعفیتکم ثم قال إن العذاب قد أظل نجران هذا حدیث صحیح علی شرط مسلم ولم یخرجاه
4- الشریعة ج 5 ص 2202 ح 1690 حدثنا أبو بکر ابن أبی داود السجستانی ، قال : حدثنا یحیی ابن حاتم العسکری ، قال : حدثنا بشر بن مهران ، قال : حدثنا محمد بن دینار ، عن داود بن أبی هند ، عن الشعبی ، عن جابر بن عبد الله ، قال : ' قدم وفد نجران علی النبی العاقب والطیب... قال جابر : فیهم نزلت هذه الآیة : ( . . . فقل تعالوا ندع أبناءنا وأبناءکم ونساءنا ونساءکم وأنفسنا وأنفسکم ) . قال الشعبی : ( أبناءنا وأبناءکم ) : الحسن والحسین . ( ونساءنا ونساءکم ) : فاطمة : ( وأنفسنا وأنفسکم ) : علی بن أبی طالب رضی الله عنهم.

ابن کثیر نیز این را صحیح تر دانسته است.(1) ابو الحسن واحدی نیز همین را در تفسیرش آورده و محقق کتاب در پاورقی گفته است که این روایت را حاکم نقل کرده و سندش صحیح است.(2)

3. ابن قتیبه دینوری

او نیز صریحا مصداق «انفسنا» در آیه را حضرت علی علیه السلام معرفی می کند:

«وبین رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم عند المباهلة حین قال تعالی: (قل تعالوا ندع أبناءنا وأبناءکم) فدعا حسناً وحسیناً (ونساءنا ونساءکم) فدعا فاطمة ( سلام الله علیها وأنفسنا وأنفسکم) فدعا علیاً علیه السلام ومن أراد تبصیره بصره ومن أراد غیر ذلک حیره»(3)

4. ابو حیان آندلسی

«ظاهر آیه این است که دعوت و مباهله بین مخاطب و محاجه کننده است و آیه به این صورت تفسیر شده است: فرزندان به حسن و حسین علیهما السلام ، زنانش به فاطمه سلام الله علیها و أنفس به علی علیه السلام .»(4)

5. نظام الدین نیشابوری

وی ضمن اعتراف به مباهله برده شدن امیرالمومنین علیه السلام ، می نویسد:

«( ندع أبناءنا و أبناءکم ) هر یک از ما و شما فرزندان و زنانشان را فراخواند و خودش و کسی که مانند خودش است را برای مباهله بیاورد و اتیان ( آوردن ) در نفسه ( خودش ) عمل می کند ، به این قرینه که انسان خودش را فرا نمی خواند.»(5)

ص: 70


1- تفسیر ابن کثیر ج 1 ص 372 وقد رواه أبو داود الطیالسی عن شعبة عن المغیرة عن الشعبی مرسلا وهذا أصح
2- اسباب النزول ت الحمیدان، ص 105-106 سایت شامله / أخرجه الحاکم (المستدرک: 2/593، 594) وابن مردویه وأبو نعیم (فتح القدیر: 1/347) من طریق داود به وإسناده صحیح
3- الاختلاف فی اللفظ والرد علی الجهمیة لابن قتیبة ، ص 56 سایت شامله
4- تفسیر البحر المحیط ج 2 ص 502 وظاهر هذا أن الدعاء والمباهلة بین المخاطب : بقل : وبین من حاجه ، وفسر علی هذا الوجه : الأبناء بالحسن والحسین ، و : بنسائه : فاطمة ، و : الأنفس بعلی
5- تفسیر غرائب القرآن ورغائب الفرقان ج 2 ص 46 ( ندع أبناءنا وأبناءکم ) أی یدع کل منا ومنکم أبناءه ونساءه ویأتی هو بنفسه وبمن هو کنفسه إلی المباهلة وإنما یعمل إتیانه بنفسه من قرینة أن الإنسان لا یدعو نفسه

6. شمس الدین هروی شافعی

«و همچنین قرب علی علیه السلام به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و محبتش به ایشان و فرمایشش که: «تو از من هستی و من از تو هستم» و نامگذاری خداوند متعال، علی علیه السلام را »نفس رسول» در آیه ی «وانفسنا وانفسکم» ... .»(1)

7 و 8. جلال الدین محلی و سیوطی

«( فنجعل لعنة الله علی الکاذبین ) به این که می گویی : خدایا ! دروغ گو در مورد عیسی علیه السلام را لعنت کن و هیئت نجران هنگامی که با پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم مجادله کردند، ایشان را به مباهله فراخواند؛ پس گفتند : مشورت می کنیم سپس نزد تو می آییم و صاحب نظرشان گفت: نبوتش را دانستید و هیچ گروهی با پیامبری مباهله نکرده اند الا اینکه نابود شده اند؛ پس با آن مرد خدا حافظی کردند و برگشتند و نزد پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم آمدند و ایشان بیرون آمد در حالی که حسن ، حسین ، فاطمه و علی علیهم السلام با او بودند؛ پس به ایشان فرمود : هنگامی که دعا کردم ، آمین بگویید. ولی آن ها از ملاعنه امتناع کردند و با دادن جزیه به ایشان مصالحه کردند. و ابو نعیم این را روایت کرده و ابن عباس می گوید که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود : اگر کسانی که مباهله کردند خارج می شدند ، هر آینه بر می گشتند و مال و خانواده ای نمی یافتند و روایت شده است که اگر [برای مباهله] خارج می شدند ، آتش می گرفتند.»(2)

9. ملا علی قاری حنفی

«از سعد بن ابی وقاص روایت شده است که گفت: هنگامی که آیه ی مباهله نازل شد ... ، رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم علی علیه السلام را دعوت کرد و ایشان را به منزله ی نفس خودش قرار داد، به دلیل نزدیکی و برادری که بینشان بود.»(3)

ص: 71


1- فضل المنعم فی شرح صحیح مسلم، ج 3 ص 82-83 پی دی اف ؛ وکذا قرب علی رضی الله عنه إلی النبی (ص) ومحبته له، وقوله: «أنت منّی وأنا منک» وتسمیة الله تعالی علیا نفس الرسول فی قوله: «وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَکمْ» (آل عمران: 61] الآیة.
2- تفسیر الجلالین ج 1 ص 502 ( فنجعل لعنة الله علی الکاذبین ) بأن نقول اللهم العن الکاذب فی شأن عیسی وقد دعا صلی الله علیه و آله وسلم وفد نجران لذلک لما حاجوه به فقالوا حتی ننظر فی أمرنا ثم نأتیک فقال ذوو رأیهم لقد عرفتم نبوته وأنه ما باهل قوم نبیا إلا هلکوا فوادعوا الرجل وانصرفوا فأتوا الرسول صلی الله علیه و آله وسلم وقد خرج ومعه الحسن والحسین وفاطمة وعلی وقال لهم إذا دعوت فأمنوا فأبوا أن یلاعنوا وصالحوه علی الجزیة رواه أبو نعیم وعن بن عباس قال لو خرج الذین یباهلون لرجعوا لا یجدون مالا ولا أهلا وروی لو خرجوا لاحترقوا
3- مرقاة المفاتیح ج 11 ص 286 عن سعد بن أبی وقاص قال : لما نزلت هذه الآیة أی المسماة بآیة المباهلة ... دعا رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم علیا فنزله منزلة نفسه لما بینهما من القرابة والأخوة

10. ابو سعید الخادمی حنفی

«مراد از انفس در آیه ی مباهله ، علی علیه السلام است ؛ زیرا در روایات صحیح آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ، علی علیه السلام را به عنوان این مقام دعوت کرد.»(1)

ص: 72


1- بریقة محمودیة لابی سعید الخادمی ج 2 ص 286 ( ندع أبناءنا وأبناءکم ونساءنا ونساءکم وأنفسنا وأنفسکم ) لأن المراد بالأنفس علی لأن الأخبار الصحیحة أنه صلی الله تعالی علیه وسلم دعا علیا إلی هذا المقام

به گواهی روایات، حضرت علی علیه السلام نفس رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم است

این مطلب که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام نفس رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم است، علاوه بر اینکه ظاهر آیه ی مباهله به وضوح بر آن دلالت دارد، خود رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نیز در روایاتی به آن تصریح فرموده اند؛ لذا وجهی برای استبعاد وجود ندارد.

روایت یکم:

«زید بن یثیع از ابو ذر نقل می کند که: رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: باید بنو ولیعة (حاکمان سرزمین حضرموت) از این شیوه دست بردارند، در غیر این صورت مردی را به سوی آنان روانه می کنم که مانند خودم است. وی در میان آنان امر من را به اجرا درآورد، جنگ جویانشان را می کشد و فرزندانشان را به اسارت می گیرد. ابو ذر می گوید: شگفت زده از سخن حضرت بودم که عمر از پشت، پهلوی من را گرفت و گفت: مقصود پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم کیست؟ گفتم: مقصودشان تو و رفیقت (ابا بکر) نیست. گفت: پس چه کسی است؟ گفتم: کسی که کفش را وصله می زند و علی علیه السلام مشغول وصله زدن کفش بود.»

این روایت را نسائی نقل کرده و برنامه ی جوامع الکلم حکم به حسن بودن سندش داده است.(1)

روایت دوم:

«جابر بن عبد الله گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ، ولید بن عقبه را نزد بنی ولیعه فرستاد. میان ولید و آن ها در جاهلیت خونی ریخته شده بوده، چون خبر آمدن ولید را شنیدند به استقبال وی بیرون آمدند. ولید خیال کرد که قصد کشتن او را دارند، به همین خاطر پیش رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم آمد و گفت: بنی ولیعه قصد کشتن من را کردند و از دادن زکات خودداری کردند. وقتی خبر به بنی ولیعه رسید، نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم آمدند و گفتند: ولید دروغ می گوید، بلی در میان ما خونی بود ، ترسیدیم که مبادا به خاطر آن ما را مجازات کند (ولی قصد کشتن او را نداشتیم).

رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: یا بنی ولیعه، از کارشان دست برمی دارند، یا مردی را به سوی آن ها می فرستم که

ص: 73


1- سنن النسائی الکبری ج 5 ص 127 ح 8457 حکم برنامه ی جوامع الکلم: إسناده حسن فی المتابعات والشواهد رجاله ثقات وصدوقیین عدا یزید بن یثیع الهمدانی وهو مقبول

در نزد من، همانند من است، جنگجویان شما را می کشد و زنان شما را اسیر می کند و او این مرد است ، سپس دست به بازوی علی بن أبی طالب علیه السلام زد. جابر گفت: در باره ولید این آیه نازل شد: ای کسانی که ایمان آورده اید، هر گاه فاسقی برای شما خبری آورد، تحقیق کنید.»

این روایت را طبرانی(1)

با سند معتبر(2)

نقل کرده است.

روایت سوم:

«عبد الرحمن بن عوف گوید: پس از آنکه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم مکه را فتح کرد، از آن جا به طائف رفت و هشت یا نه شبانه روز آن جا را محاصره کرد. پس از آنکه محاصره به پایان رسید و طائف را فتح کرد، خطاب به مردم فرمود: من شما را دوست دارم، و شما را به نیکی نسبت به اهل بیتم سفارش می کنم. وعده گاه ما فردای قیامت در کنار حوض کوثر است. به خدائی که جان من در دست اوست، نماز به پای دارید و زکات بپردازید و گرنه مردی را بر شما بر می انگیزانم که از من است و یا همانند من است تا گردن جنگجویان شما را بزند و زن و فرزند شما را اسیر کند. مردم گمان می کردند آن مرد ابو بکر یا عمر است، اما رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم دست علی ( علیه السلام ) را گرفت و فرمود: این است آن مرد.»(3)

ص: 74


1- المعجم الأوسط ج 4 ص 133-134 ح 3797 حدثنا علی بن سعید الرازی قال نا الحسین بن عیسی بن میسرة الرازی قال ناعبد الله بن عبد القدوس قال نا الاعمش عن موسی بن المسیب عن سالم بن أبی الجعد عن جابر بن عبد الله قال بعث رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم الولید بن عقبة إلی بنی ولیعة وکانت بینهم شحناء فی الجاهلیة فلما بلغ بنی ولیعة استقبلوه لینظروا ما فی نفسه فخشی القوم فرجع إلی رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فقال ان بنی ولیعة ارادوا قتلی ومنعونی الصدقة فلما بلغ بنی ولیعة الذی قال الولید عند رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم أتوا رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فقالوا یا رسول الله لقد کذب الولید ولکن کانت بیننا وبینه شحناء فخشینا ان یعاقبنا بالذی کان بیننا فقال رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم لینتهین بنو ولیعة أو لأبعثن الیهم رجلا عندی کنفسی یقتل مقاتلتهم ویسبی ذراریهم وهو هذا ثم ضرب بیده علی کتف علی بن أبی طالب قال وأنزل الله فی الولید ( یا أیها الذین آمنوا إن جاءکم فاسق ) الآیة
2- تمام رجال سند این روایت طبق برنامه ی جوامع الکلم ، ثقه یا حسن الحدیث هستند بجز عبد الله بن عبد القدوس که علمایی مثل ابن حبان ، ترمذی و بخاری توثیقش کرده اند. تهذیب التهذیب ج 5 ص 265 لذا ابن حجر عسقلانی در جمع بندی احوال این راوی ، او را صدوق دانسته است ؛ «عبد الله بن عبد القدوس التمیمی السعدی الکوفی صدوق رمی بالرفض وکان أیضا یخطیء من التاسعة خت ت» تقریب التهذیب ج 1 ص 312 رقم 3446
3- أخبرنا أبو عبد الله محمد بن عبد الله الزاهد الأصبهانی حدثنا أحمد بن مهران بن خالد الأصبهانی حدثنا عبید الله بن موسی حدثنا طلحة بن خیر الأنصاری عن عبد المطلب بن عبد الله عن مصعب بن عبد الرحمن عن عبد الرحمن بن عوف رضی الله عنه قال افتتح رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم مکة ثم انصرف إلی الطائف فحاصرهم ثمانیة أو سبعة ثم أوغل غدوة أو روحة ثم نزل ثم هجر ثم قال أیها الناس أنی لکم فرط وإنی أوصیکم بعترتی خیرا موعدکم الحوض والذی نفسی بیده لتقیمن الصلاة ولتؤتون الزکاة أو لأبعثن علیکم رجلا منی أو کنفسی فلیضربن أعناق مقاتلیهم ولیسبین ذراریهم قال فرأی الناس أنه یعنی أبا بکر أو عمر فأخذ بید علی فقال هذا

این روایت را حاکم نقل کرده و سندش را تصحیح کرده است(1) و نیز طبری نقل کرده و محققش محمود محمد شاکر سندش را صحیح دانسته است.(2)

روایت چهارم:

«عبد الله بن شداد گوید: گروهی از طایفه آل سرح پیش رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم آمدند، پس آن حضرت فرمود: یا نماز را می خوانید، زکات می پردازید، دستورات را گوش می دهید و اطاعت می کنید، یا کسی را به سوی شما می فرستم که همانند من است ؛ با جنگاورانتان می جنگد، خانواده تان را اسیر می کند. خدایا ! یا خودم می روم یا کسی که مثل من است. سپس دست علی ( علیه السلام ) را بلند کرد.»(3)

این روایت را ابن ابی شیبه با سند معتبر مرسل نقل کرده است.(4)

البته اینکه امیرالمومنین علیه السلام مانند رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم هستند، مفهومش در روایت صحیح اجماعی که حتی بخاری نیز در صحیحش نقل کرده، آمده است، آنجا که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به حضرت علی علیه السلام فرمودند: «تو از من هستی و من هم از تو هستم.»(5)

ص: 75


1- المستدرک علی الصحیحین ج 2 ص 131 قال الحاکم: هذا حدیث صحیح الإسناد ولم یخرجاه
2- تهذیب الآثار ( الجزء المفقود ) ج 1 ص 160 قال محمود محمد شاکر: وهذا خبر - عندنا - صحیح سنده
3- حدثنا شریک عن عیاش العامری عن عبد الله بن شداد قال قدم علی رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم وفد أبی سرح من الیمن فقال لهم رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم لتقیمن الصلاة ولتؤتن الزکاة ولتسمعن ولتطیعن أو لأبعثن إلیکم رجلا لنفسی یقاتل مقاتلتکم ویسبی ذراریکم اللهم أنا أو کنفسی ثم أخذ بید علی
4- مصنف ابن أبی شیبة ج 6 ص 369 ح 32093 حکم برنامه جوامع الکلم: إسناد ضعیف لأن به موضع إرسال ، وباقی رجاله ثقات عدا شریک بن عبد الله القاضی وهو صدوق سیء الحفظ یخطئ کثیرا
5- صحیح البخاری ج 2 ص 960 ح 2552 و ج 4 ص 1551 ح 4005 وقال لعلی أنت منی وأنا منک

دلالت آیه بر افضلیت و امامت امیرالمؤمنین علیه السلام

آیه ی مباهله از وجوهی بر افضلیت و امامت امیرمومنان علیه السلام دلالت دارد:

یکم: این آیه نصّ در امامت حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام است؛ زیرا به روشنی بر مساوات میان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم و امیرالمؤمنین علیه السلام دلالت دارد و چون رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم اولی به تصرف است، پس مساویِ او؛ یعنی حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام نیز اولی به تصرف خواهد بود.

مساوی بودن پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم با امیرالمؤمنین علیه السلام نیز از آنجا استفاده می شود که خداوند امیرالمؤمنین را نفس پیامبر معرفی کرده است. نفس شیء به معنای خود شیء است، اما از آنجا که خداوند به پیامبر دستور می دهد که نفس خود را برای مباهله دعوت کن، روشن می شود که مراد از نفس پیامبر شخصی غیر از خود آن حضرت است؛ زیرا دعوت کننده کسی است که باید دیگری را دعوت کند، اما دعوت شخص از خویشتن بی معناست و با چنین چیزی شخص را دعوت کننده نمی نامند؛ از همین رو نفس در این آیه در معنای حقیقی به کار نرفته است و معنای مجازی آن مراد است. در معنای مجازی نیز أقرب المجازات در نظر گرفته می شود و أقرب المجازات به حقیقت، مساوات است.

پس باید گفت به نص آیه مباهله، امیرالمؤمنین علیه السلام در جمیع کمالات - البته بجز نبوت - با رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم مساوی است و از آنجا که رسول خدا اولی به تصرف هستند، این مقام برای امیرالمؤمنین نیز ثابت خواهد شد. هم چنین است کمالات دیگر رسول خدا صلّی الله علیه وآله؛ مانند عصمت، افضلیت و... که این کمالات نیز برای امیرالمؤمنین علیه السلام ثابت خواهد شد.

دوم: داستان مباهله و گفتار و رفتار رسول خدا در جریان آن، از چند جهت بر افضلیت امیرالمؤمنین علیه السلام دلالت دارد:

جهت نخست: اقدام رسول خدا بر دعوت امیرالمؤمنین، حضرت صدیقه طاهره، امام مجتبی و حضرت سیدالشهداء علیهم السلام  است که بیان گر این حقیقت است که آن بزرگواران محبوب ترین افراد نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بوده اند و روشن است که محبوب ترین فرد نزد پیامبر، بافضیلت ترین افراد امت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم خواهد بود.

جهت دوم: عمل رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در دعوت از اهل بیت علیهم السلام برای مباهله با دشمنان دین است که نشانگر عظمت و جلالت ایشان نزد خداوند است؛ زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم از میان همسران و خویشاوندان خود تنها

ص: 76

امیرالمؤمنین، حضرت فاطمه، امام مجتبی و سیدالشهداء علیهم السلام را برگزیده و احدی از بنوهاشم و خویشاوندان خود را در این امر با آنان شریک نساخته است، تا چه رسد به اصحاب خود و سایر مسلمانان! و چنان چه در میان مسلمانان احدی از نظر جایگاه و منزلت نظیر اهل بیت علیهم السلام بود، اختصاص این امر به ایشان وجهی نداشت.

جهت سوم: یاری دین خدا توسط ایشان است. زمانی که رسول خدا با اهل بیت علیهم السلام برای مباهله خارج شدند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم به ایشان فرمود:

«اذا أنا دعوت فأمّنوا ؛ هر گاه من نفرین کردم، شما آمین بگویید.»

و هنگامی که نصرانیان رسول خدا و اهل بیت ایشان علیهم السلام را مشاهده کردند، اسقف آنان گفت: «من چهره هایی را می بینم که اگر از خداوند درخواست کنند کوهی از کوه هایش را از جا برکند، قطعاً آن را از جا برخواهند کند. پس مباهله نکنید که هلاک می شوید و در روی زمین تا روز قیامت یک نصرانی هم باقی نمی ماند.»

این جریان به خوبی نقش اهل بیت را در ثبوت نبوت و راستی گفتار رسول خدا روشن می کند. همچنین بیان گر آن است که اگر دشمنان دین خدا با ایشان وارد مباهله می شدند، خداوند به واسطه اهل بیت علیهم السلام دشمنان دین خود را خوار و نابود می کرد. پس ایشان سهم بزرگ و تأثیر فراوانی در یاری دین خدا و رسول گرامی اسلام داشته اند. بدیهی است کسی که چنین جایگاهی در مباهله داشته باشد، به یقین برتر و بافضیلت تر از کسانی است که از این جایگاه برخوردار نیستند.

بنابراین مباهله بر افضلیت امیرالمؤمنین علیه السلام پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم دلالت دارد و به اتفاق همه مسلمانان شخصی که بافضیلت تر باشد، برای امامت متعین است.(1)

ص: 77


1- جواهر الکلام فی معرفة الإمامة والإمام - جلد سوّم، تألیف آیت الله سید علی میلانی

اعتراف علمای اهل سنت به دلالت آیه بر افضلیت امیر مومنان علیه السلام

فخر رازی نحوه ی استدلال شیعه به آیه ی مباهله برای اثبات افضلیت امیرالمومنین علیه السلام را اینگونه نقل کرده است:

«در ری مردی بود به نام محمود بن حسن حمصی که معلم شیعیان دوازده امامی بود. وی می پنداشت که علی علیه السلام از همه پیامبران غیر از حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم افضل است و دلیل او آیه (انفسنا) بود. می گفت: مراد از انفسنا نمی تواند خود محمد صلی الله علیه و آله وسلم باشد ، زیرا انسان هیچ گاه خودش را دعوت نمی کند، پس مراد از آن کس دیگری است ، و همه اجماع دارند بر آن که مراد علی بن ابی طالب علیهما السلام است؛ بنابر این آیه دلالت دارد بر آن که نفس علی همان نفس محمد صلی الله علیه و آله وسلم است. و نیز نمی تواند نفس او عین نفس آن حضرت باشد، پس مراد آن است که نفس او مانند نفس آن حضرت است، و این مقتضی مساوات از همه جهت است، ولی مسأله نبوت و فضیلت به دلایلی از این عموم بیرون است؛ زیرا محمد صلی الله علیه و آله وسلم پیامبر بود وعلی نبود و نیز اجماع منعقد است بر آن که محمد صلی الله علیه و آله وسلم از علی علیهما السلام افضل است، می ماند بقیه فضایل که در آنها با یکدیگر برابرند، و چون اجماع قائم است که محمد صلی الله علیه و آله وسلم از سایر پیامبران علیهم السلام افضل است، پس علی علیه السلام نیز از همه پیامبران برتر است ... و آن دلالت میکند بر اینکه علی علیه السلام از جمیع پیامبران بجز حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم افضل است.

و اما سایر شیعیان قدیم و جدید همواره به این آیه استدلال می کنند بر اینکه علی علیه السلام مانند خود حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم است بجز در آنچه که دلیل تخصیص کرده است، و چون نفس حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم افضل از صحابه است، پس واجب است که نفس علی علیه السلام نیز از سایر صحابه افضل باشد. این کلام شیعه است.»(1)

ص: 78


1- التفسیر الکبیر ج 8 ص 72 المسألة الخامسة : کان فی الری رجل یقال له : محمود بن الحسن الحمصی ، وکان معلم الاثنی عشریة ، وکان یزعم أن علیا رضی الله عنه أفضل من جمیع الأنبیاء سوی محمد علیه السلام ، قال : والذی یدل علیه قوله تعالی : ( وأنفسنا وأنفسکم ) ولیس المراد بقوله ( وأنفسنا ) نفس محمد صلی الله علیه و آله وسلم لأن الإنسان لا یدعو نفسه بل المراد به غیره ، وأجمعوا علی أن ذلک الغیر کان علی بن أبی طالب رضی الله عنه ، فدلت الآیة علی أن نفس علی هی نفس محمد ، ولا یمکن أن یکون المراد منه ، أن هذه النفس هی عین تلک النفس ، فالمراد أن هذه النفس مثل تلک النفس ، وذلک یقتضی الاستواء فی جمیع الوجوه ، ترک العمل بهذا العموم فی حق النبوة ، وفی حق الفضل لقیام الدلائل علی أن محمدا علیه السلام کان نبیا وما کان علی کذلک ، ولانعقاد الإجماع علی أن محمدا علیه السلام کان أفضل من علی رضی الله عنه / فیبقی فیما وراءه معمولا به ، ثم الإجماع دل علی أن محمدا علیه السلام کان أفضل من سائر الأنبیاء علیهم السلام فیلزم أن یکون علی أفضل من سائر الأنبیاء ، فهذا وجه الاستدلال بظاهر هذه الآیة ... وذلک یدل علی أن علیا رضی الله عنه أفضل من جمیع الأنبیاء سوی محمد صلی الله علیه و آله وسلم ، وأما سائر الشیعة فقد کانوا قدیما وحدیثا یستدلون بهذه الآیة علی أن علیا رضی الله عنه مثل نفس محمد علیه السلام إلا فیما خصه الدلیل ، وکان نفس محمد أفضل من الصحابة رضوان الله علیهم ، فوجب أن یکون نفس علی أفضل أیضا من سائر الصحابة ، هذا تقدیر کلام الشیعة

فخر رازی در جواب به این استدلال، تنها مطلب اول (برتری علی علیه السلام بر سایر انبیا علیهم السلام ) را رد می کند و درباره مطلب دوم (برتری امیرمومنان علیه السلام بر صحابه) چیزی نمی گوید که نشان از صحت استدلال و پذیرش آن دارد.

«جواب این استدلال آن است که : همان گونه که اجماع میان مسلمانان منعقد است که محمد صلی الله علیه و آله وسلم افضل از علی است، همچنین پیش از ظهور این شخص ( حمصی ) اجماع منعقد است که هر پیامبری از کسی که پیامبر نیست افضل است ، و همه اجماع دارند که علی رضی الله عنه پیامبر نبوده است ، پس قطعا ظاهر آیه می رساند که همان گونه که محمد صلی الله علیه و آله وسلم افضل از علی است سایر انبیا نیز از علی افضل می باشند.»(1)

اما اینکه فخر رازی مدعی شده اجماع بر برتری انبیا بر غیر انبیا وجود دارد، چنین نیست و شیعیان قائل به برتری امامان معصوم علیهم السلام بر همه ی انبیا بجز حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم هستند.

ضمن اینکه این اجماعی که فخر رازی مدعی آن است، درباره ی برتری پیامبر هر قومی بر قوم خودش است، نه برتری هر پیامبری بر هر غیر پیامبر از اقوام دیگر.

محمد بن طلحه ی شافعی که ذهبی از او به عنوان علامه ی یگانه، شافعی مذهب و صاحب جلالت و بزرگی یاد می کند(2) ، در دلالت آیه ی مباهله می نویسد:

ص: 79


1- التفسیر الکبیر ج 8 ص 72 والجواب : أنه کما انعقد الإجماع بین المسلمین علی أن محمدا علیه السلام أفضل من علی ، فکذلک انعقد الإجماع بینهم قبل ظهور هذا الإنسان ، علی أن النبی أفضل ممن لیس بنبی ، وأجمعوا علی أن علیا رضی الله عنه ما کان نبیا ، فلزم القطع بأن ظاهر الآیة کما أنه مخصوص فی حق محمد صلی الله علیه و آله وسلم ، فکذلک مخصوص فی حق سائر الأنبیاء علیهم السلام .
2- سیر أعلام النبلاء ج 23 ص 293 «العلامة الأوحد کمال الدین أبو سالم محمد بن طلحة بن محمد بن حسن القرشی العدوی النصیبی الشافعی . ولد سنة اثنتین وثمانین وخمس مئة وبرع فی المذهب وأصوله وشارک فی فنون ولکنه دخل فی هذیان علم الحروف وتزهد وقد ترسل عن الملوک وولی وزارة دمشق یومین وترکها وکان ذا جلالة وحشمة» ترجمه: «محمد بن طلحه علامه ی یگانه و شافعی مذهب بود ، در سال 582 ه_ متولد شد ، در مذهب و اصول آن استاد و کامل شد و در فنون مختلف مشارکت نمود ولی در هذیان علم حروف وارد شد . زهد پیشه ساخت و از پادشاهان دوری گزید. وزارت دمشق را دو روز بر عهده گرفت و سپس آن را ترک کرد. او دارای جلالت و حشمت بود.»

«و در این مورد، آیه مباهله نازل شده و آن سخن خداوند متعال است که : (بگو: بیایید ما و شما فرزندان و زنان و کسانی را که به منزله خودمان هستند بخوانیم) در این آیه و علت نزولش و در تصریحش به فضیلت فاطمه سلام الله علیها و پنج تن آل عبا علیهم السلام سخن بسیار گفتیم و در این فصل دوباره أن را ذکر کردم بدین علت که فضیلت علی علیه السلام بالخصوص از نتایج آن می باشد و گذشت که روایت شده که مراد از سخن خداوند متعال از (انفسنا) علی علیه السلام است و محال است که علی علیه السلام همان نفس پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم باشد. پس مراد از آیه ، تساوی بین آن دو است و این اقتضا می کند که هر یک از آن دو متصف به مثل صفات دیگری باشد وگرنه بین آن دو ، تساوی محقق نمی شد.

پس نفس علی علیه السلام متصف به مثل صفات نفس پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم که متصف به صفات کمال است می باشد و تنها در صفت نبوت فرق دارند؛ زیرا نبوت مختص پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم است و وجود نبوت در غیر از ایشان محال است. پس صفت فضیلت و علم برای علی علیه السلام حاصل است؛ زیرا نفسی که مساوی با نفس متصف به فضیلت و علم است، حتما متصف به آن ها خواهد بود و در این آیه ی شریفه به این فضیلت اشاره شده است که اگر در حق ایشان به همین فضیلت اکتفا شود هر آینه نور برتری اش می درخشد و بزرگواری فراوانش از این فضیلت می تابد و به سبب آن جایگاهش بالا می رود و ابر پربار به خاطر وجوب احترامش جاری می شود و او را تر می کند و بهره اش را فراوان می کند و این عجیب نیست، در حالی که این فضیلت یک گوهر از گردنبند های مرتب شده و یک فضیلت از فضائل متعدد می باشد.»(1)

ص: 80


1- مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول (ع) ، ص 95-96 پی دی اف ؛ وفی ذلک آیة المباهلة وهی قوله تعالی: * (قل تعالوا ندع أبنائنا وأبنائکم ونسائنا ونسائکم وأنفسنا وأنفسکم) * هذه الآیة قد تقدم بسط القول فیها وفی بیان سبب نزولها وفی تصریحها بفضیلة فاطمة ( سلام الله علیها ) والخمسة أهل العبا (علیهم السلام) بمدلولها غیر أنی أعدت فی هذا الفصل ذکرها لکون فضیلة علی (علیه السلام) بخصوصه من مقاصد محصولها، وقد تقدم من ذلک إنه قد نقل أن المراد بقوله تعالی: * (وأنفسنا) * هو علی (علیه السلام) ویمتنع أن تکون نفس علی هی نفس النبی بعینها فیکون المراد من الآیة المساواة بین نفسیهما وهذا یقتضی أن تکون کل واحدة من النفسین متصفة (بمثل جنس صفات الأخری وإلا لما حصل التساوی بینهما فتکون نفس علی (علیه السلام) متصفة) بمثل صفات النفس النبویة الموصوفة بصفات الکمال جنسا لکن ترک العمل بذلک فی صفة النبوة لاختصاصها بالنبی (ص) لاستحالة وجودها فی غیره فتبقی صفة الفضیلة والعلم (حاصلة لعلی (علیه السلام) لأن النفس المساویة للنفس المتصفة بالفضیلة والعلم) متصفة بذلک لا محالة وفی هذه الآیة الشریفة من الإشارة إلی هذه الفضیلة ما لو اقتصر علیها فی حقه لأشرق بها نور فضله، وبرق منها موفور نبله، وسمق بسببها مقر محله، واندفق من وجوب تعظیمه هامر وبله وغامر سجله، کیف وهی جوهرة فردة من عقود منضدة، ومنقبة واحدة من مناقب متعددة

پاسخ به شبهات علمای اهل سنت

علمای اهل سنت که متوجه دلالت روشن آیه بر افضلیت و امامت امیر مومنان علیه السلام بوده اند، هر یک به گونه ای کوشیده اند تا در استدلال به آن خدشه ایجاد کنند و این شبهه تراشی شان تا جایی پیش رفته که منجر به عدم قبول حدیث صحیح مسلم در به مباهله برده شدن امیر مومنان علیه السلام شده است و بعضی نیز چون از یک طرف نتوانسته اند روایات به مباهله برده شدن حضرت علی علیه السلام را انکار کنند و از سوی دیگر نتوانسته اند آن حضرت را مصداق (انفسنا) بدانند_ به خاطر دلالت روشنش بر افضلیت امیرالمومنین علیه السلام _ از این رو حضرت علی علیه السلام را از مصادیق (ابنائنا؛ پسرانمان) دانسته اند !! و شبهاتی از این قبیل که حتی ارزش نقل کردن نیز ندارند، چه برسد به پاسخگویی.

مهمترین شبهه ای که به نظر این حقیر رسید، شبهه ای بود که ابن تیمیه و دهلوی مطرح کرده اند و آن اینکه چون در آیات قرآن «نفس» به معنای قریب، هم نسب، هم دین و هم ملت آمده است؛ لذا در آیه ی مباهله نیز منظور همان است.

کوتاه جواب اینکه:

اولا: در بعضی آیات قرآن، نفس در مقابل اقرباء به کار رفته است؛

( قُوا أَنْفُسَکمْ وَأَهْلیکمْ نارًا.)(1)

«خود و خویشانتان را از آتش نگاه دارید.»

(إِنَّ الْخاسِرینَ الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَأَهْلیهِمْ یوْمَ الْقِیامَةِ.)(2)

«زیانکاران کسانی هستند که خودشان و اهلشان زیان ببینند.»

لذا بدون داشتن دلیل و قرینه نمی توان ادعا نمود که منظور از نفس در آیه ی مباهله، خویشاوند است.

ص: 81


1- تحریم: 6
2- سوره زمر: آیه 15; سوره شوری: آیه 45

ثانیا: استعمال کلمه ی «نفس» در این آیه ی مباهله در معنای «قرابت» امری است بعید؛ چرا که در این آیه، کلمه ی (أنفسنا) در مقابل نزدیکان و اقرباء همچون (نساءنا) و (أبناءنا) قرار گرفته است و طبیعتا بایستی معنای حقیقی خود را داشته باشد و وقتی نمی توان آن را به «عین» ترجمه کرد، فقط معنای «مساوات» برای ما باقی خواهد ماند.

اما اگر نفس را به معنای هم کیش یا هم نسب بدانیم، در این صورت این سؤال پیش می آید که آیا (ابنائنا) و (نسائنا) هم کیش یا هم نسب نیستند ؟!

ص: 82

فصل دوم: امامت حضرت علی علیه السلام در حدیث

اشاره

همانند آیات، دو دسته روایت در اثبات خلافت، امامت و وصایت امیر المومنین علیه السلام در کتب عامه نقل شده است: یک دسته عام که شامل همه ی اهل بیت می شود؛ مانند احادیث ثقلین، سفینه، امان و دوازده خلیفه و یک دسته نیز مخصوص امیرالمومنین علیه السلام که در اینجا به ده مورد از آن ها که از نظر سندی معتبر هستند اشاره می کنیم.

ص: 83

یکم: حدیث منزلت

اشاره

مسلم در صحیحش روایت کرده است که:

«سعید بن مسیب از عامر بن سعد بن ابی وقّاص از پدرش روایت کرده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم خطاب به حضرت علی علیه السلام فرمود : منزلت تو در نزد من ، برابر با منزلت هارون علیه السلام در نزد حضرت موسی علیه السلام است، جز این که پیغمبری پس از من مبعوث نمی شود.

سعید بن مسیب گفته است: آرزویم این بود که این حدیث را خودم از سعد بشنوم، در ملاقاتی که با سعد دست داد ، حدیث مزبور را که از عامر شنیده بودم به اطلاع او رسانیدم. سعد گفت : آری ، «حدیث منزلت» را خودم شنیده ام؛ سپس دو انگشت را یکی در گوش راست و دیگری در گوش چپ گذاشت و گفت: آری ! با این دو گوش ، حدیث منزلت را از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم شنیده ام و اگر بر خلاف آنچه شنیدی، شنیده باشم، شنوایی هر دو گوش را از دست بدهم.»(1)

مسلم همچنین روایت کرده است که:

«معاویة بن ابی سفیان به سعد بن أبی وقاص دستور داد [تا به حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام ناسزا بگوید، اما سعد از دستور او سرپیچی کرد]؛ پس معاویه از وی پرسید: چرا علی را آماج ناسزا و دشنام نمی سازی ؟ سعد گفت: به دلیل آن که سه خصلت از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در شأن علی علیه السلام شنیدم که با توجه به آن ها ، هیچگاه به سبّ و دشنام او اقدام نمی کنم. اگر یکی از آن ها برای من بود، بهتر و ارزنده تر از شتران سرخ مو که در اختیار من باشد ، به شمار می آوردم:

نخست: در بعضی از جنگ ها (تبوک) رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم حضرت علی علیه السلام را به جانشینی خود، در مدینه باقی گذاشت و حضرت علی علیه السلام به عرض رسانید: یا رسول الله ! مرا به خلافت بر زنان و کودکان موظّف می داری ؟! رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در پاسخ او فرمود : آیا خرسند نیستی از این که منزلت تو نسبت به من ، همانند نسبت و منزلت هارون علیه السلام ، به حضرت موسی علیه السلام باشد ؛ با این تفاوت که پس از من پیغمبری مبعوث

ص: 84


1- صحیح مسلم ج 4 ص 1870 ح 2404 عن سعید بن المسیب عن عامر بن سعد بن أبی وقاص عن أبیه قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم لعلی أنت منی بمنزلة هارون من موسی إلا أنه لا نبی بعدی قال سعید فأحببت ان أشافه بها سعدا فلقیت سعدا فحدثته بما حدثنی عامر فقال انا سمعته فقلت آنت سمعته فوضع أصبعیه علی أذنیه فقال نعم وإلا فاستکتا

نمی شود ؟! ... .»(1)

محمد بن جعفر الکتانی در کتابش که مختص احادیث متواتر است ، حدیث منزلت را آورده و نام 13 نفر از صحابه ی راوی این حدیث را ذکر کرده و اضافه کرده است که ابن عساکر طرق این حدیث را در یک کتاب جمع آوری کرده است که راویانش از طبقه ی صحابه به بیش از 20 نفر می رسند.(2)

چون بر صحت این حدیث ، عامه اجماع دارند، از پرداختن به اسناد آن خود داری می کنم.

ص: 85


1- صحیح البخاری ج 3 ص 1359 ح 3503 و ج 4 ص 1602 ح 4154
2- نظم المتناثر من الحدیث المتواتر للکتانی ج 1 ص 195 ح 233 ( أما ترضی أن تکون منی بمنزلة هارون من موسی ) أورده فیها أیضا من حدیث ( 1 ) أبی سعید الخدری ( 2 ) وأسماء بنت عمیس ( 3 ) وأم سلمة ( 4 ) وابن عباس ( 5 ) وحبشی بن جنادة ( 6 ) وابن عمر ( 7 ) وعلی ( 8 ) وجابر بن سمرة ( 9 ) والبراء بن عازب ( 10 ) وزید بن أرقم عشرة أنفس . قلت ورد أیضا من حدیث ( 11 ) مالک بن الحویرث ( 12 ) وسعد بن أبی وقاص ( 13 ) وعمر ابن الخطاب وقد تتبع ابن عساکر طرقه فی جزء فبلغ عدد الصحابة فیه نیفا وعشرین وفی شرح الرسالة للشیخ جسوس رحمه الله ما نصه وحدیث أنت منی بمنزلة هارون من موسی متواتر جاء عن نیف وعشرین صحابیا واستوعبها ابن عساکر فی نحو عشرین ورقة اه

پاسخ به مهمترین شبهات در مورد حدیث منزلت

مخالفین مکتب اهل بیت علیهم السلام طبق معمول برای دور کردن مردم از مکتب اهل بیت علیهم السلام شبهاتی درباره ی دلالت آن مطرح کرده اند که ما در اینجا مهم ترین آن ها را پاسخ می دهیم.

شبهه ی یکم: اگر کسی بگوید که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم حضرت علی علیه السلام را در همه چیز بجز نبوت به منزله هارون علیه السلام قرار داد ، ادعای باطلی است ؛ زیرا این سخن پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم که می فرماید: «آیا راضی نمی شوی که تو نسبت به من مثل هارون نسبت به موسی باشی؟» دلیل است بر اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم می خواهد رضایت او را جلب کند و او را دلداری دهد؛ زیرا علی علیه السلام از این جانشینی احساس ضعف و کسر شأن کرده بود و پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فقط به خاطر تسلی دادن و خشنود کردن علی علیه السلام این سخن را فرمود و اگر چنانچه دیگر جانشینان حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم هم به جانشینی خود در مدینه راضی نمی بودند ، ممکن بود پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در شأن آنها هم این حدیث را بفرمایند. بگذریم که تشبیه فقط از جهت جانشینی در زمان حیات است و در مورد حضرت علی علیه السلام ، فقط در ماجرای تبوک گفته شده است.

جواب:

این شبهه در واقع چند شبهه است که به تفکیک پاسخ می دهیم.

یکم: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم ، حضرت علی علیه السلام را فقط در یک منزلت به حضرت هارون علیه السلام تشبیه کرده است و آن هم جانشینی در ماجرای تبوک است!

جواب:

اگر به حدیث دقت کنیم، می فهمیم که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فقط یک چیز را استثنا فرموده اند و این کاملا بر خلاف سخن طراح شبهه است:

«انت منّی بمنزله هارون من موسی الاّ انّه لا نبی بعدی.»

اما اینکه استثنا دلالت بر عمومیت دارد، محققان بزرگ و پیشوایان اصول اهل سنت به آن تصریح کرده اند؛ برای نمونه ابو یحیی زکریا انصاری (متوفای 926 ه_) می نویسد:

ص: 86

«استثنا: پس هر آنچه که استثنا کردنش از آن صحیح باشد از چیزهایی که در آن محصور نمی شود، پس آن عام است... مانند: «جاء الرجال إلا زیدا» یعنی "همه ی مردان آمدند بجز زید [که نیامد]".»(1)

مرحوم میر حامد حسین در کتاب عبقات الانوار به طور مفصل به این موضوع پرداخته است که به دلیل پیچیده بودن این مطلب و قابل درک نبودنش برای عموم از نقل آن ها خود داری می کنم.

دوم: پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فقط به خاطر تسلی دادن و خشنود کردن علی این سخن را فرمود و حتی فضیلت هم محسوب نمی شود ؛ چون اگر دیگر جانشینان هم گریه میکردند ، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در شأن آنها هم چنین حدیثی را میفرمودند!

جواب:

اگر فضیلت تشبیه شدن به حضرت هارون علیه السلام دست یافتنی بود، پس چرا سعد بن ابی وقاص آن را دست نیافتنی و از دار و ندار دنیا بهتر می داند؟

یا چرا سعید بن مسیب باورش نمی شود که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم چنین چیزی در شأن امام علی علیه السلام فرموده باشند؟!

و چرا بخاری و مسلم این حدیث را فضیلتی برای حضرت علی علیه السلام دانسته اند و آن را در باب فضائل آن حضرت ذکر کرده اند ؟!

و حتی ابن عساکر با سند معتبر(2)

روایت کرده است که یکی از دشمنان امیرالمومنین علیه السلام به سعد بن ابی وقاص به خاطر نقل حدیث منزلت اعتراض می کند و سعد هم جواب می دهد که این حدیث را انکار نکن و حتی فضائلی برتر از این را هم نسبت به حضرت علی علیه السلام انکار نکن:

«عامر بن سعد (بن ابی وقاص) گفت: من همراه پدرم بودم که مردی که بغض علی علیه السلام را داشت دنبالمان کرد ؛ پس گفت: ای ابا اسحاق ، چه حدیثی است که مردم درباره ی علی علیه السلام ذکر می کنند؟ [سعد] گفت: آن چیست؟ گفت: حدیث تو به من به منزله ی هارون برای موسی ( علیهم السلام ) هستی . [سعد] گفت: آری ؛ خودم

ص: 87


1- غایة الوصول ج 1 ص 126 الاستثناء : فکل ما صح الاستثناء منه مما لا حصر فیه فهو عام ... نحو : جاء الرجال إلا زیدا
2- تاریخ مدینة دمشق ج 42 ص 157 ( ح 44030 ) حکم برنامه ی جوامع الکلم: إسناده ضعیف ویحسن إذا توبع ، رجاله ثقات عدا معمر بن بکار السعدی وهو مقبول ، وإبراهیم بن إسحاق الأطروش وهو انفرد بتوثیقه ابن حبان

از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم شنیدم که به علی علیه السلام می فرمود: تو به من همانند هارون علیه السلام برای موسی علیه السلام هستی. آیا انکار می کنی که برای علی علیه السلام این و برتر از این را فرموده است؟!» (1)

و چرا رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در آن قضیه در هنگام رفتن به جنگ تبوک به حضرت علی علیه السلام فرمودند:

«مدینه جز با وجود من یا تو(ای علی) اصلاح نمی شود.»(2)

و چرا در مان قضیه فرمودند:

«چاره ای نیست جز اینکه یا من در مدینه بمانم و یا تو. سپس علی علیه السلام را جانشینش کرد.»(3)

هیثمی بعد از نقل این روایت گفته است که آن را طبرانی با دو سند نقل کرده است که در یکی از آن ها میمون بصری وجود دارد که ابن حبان او را توثیق کرده است و گروهی دیگر تضعیفش کرده اند و بقیه ی رجالش ، رجال صحیح بخاری هستند.(4)

ابن حجر عسقلانی نیز این روایت را از محمد بن سعد زهری از براء بن ارقم نقل کرده و سندش را قوی دانسته است.(5)

و چرا عبد الله بن عباس ، این حدیث را جزء ده فضیلت مخصوص امیرالمؤمنین علیه السلام دانسته و اضافه کرده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: «سزاوار نیست من بروم جز اینکه تو جانشین من باشی»؟:

ص: 88


1- فأخبرناه أبو الحسن الفقیه نا عبد العزیز بن أحمد أنا تمام بن محمد والحسن بن حبارة قالا نا خیثمة نا أبو إسحاق إبراهیم بن إسحاق الصواف نا معمر بن بکار حدثنی إبراهیم بن سعد عن الزهری عن عامر بن سعد قال إنی لمع أبی إذ تبعنا رجل فی نفسه علی علی بعض الشیء فقال یا أبا إسحاق ما حدیث یذکر الناس عن علی قال وما هو قال أنت منی بمنزلة هارون من موسی قال نعم سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم یقول لعلی أنت منی کهارون من موسی ما تنکر أن یقول لعلی هذا وأفضل من هذا
2- المستدرک علی الصحیحین ج 2 ص 367 ح 3294 قال الحاکم: هذا حدیث صحیح الإسناد ولم یخرجاه ؛ فإن المدینة لا تصلح إلا بی أو بک
3- أن رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم قال لعلی حین أراد ان یغزو إنه لا بد من أن أقیم أو تقیم فخلفه
4- مجمع الزوائد ج 9 ص 111 قال الهیثمی: رواه الطبرانی بإسنادین فی أحدهما میمون أبو عبدالله البصری وثقه ابن حبان وضعفه جماعة وبقیة رجاله رجال الصحیح
5- فتح الباری ج 7 ص 74 در شرح ح 3503 قال ابن حجر العسقلانی : ولابن سعد من حدیث البراء بن أرقم فی نحو هذه القصة ... وإسناده قوی

«اف بر ایشان ! اینها حرفهای ناروا و نکوهش در مورد مردی میگویند که بیش از ده فضیلت و منقبتی برای وی می باشد که برای هیچکس غیر از او وجود ندارد ... اینها بدگوئی از مردی می کنند که که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در مورد او فرمود: آیا راضی نیستی که نسبت بمن بمنزله هارون برای موسی باشی جز آنکه پس از من پیغمبری نخواهد بود. همانا روا نیست که من بروم جز آنکه تو بجای من باشی.»(1)

و چرا راویان ، از بیان حدیث منزلت در زمان بنی امیه می ترسیدند ؟

به عنوان نمونه : سعید بن مسیب می گوید که به ابو سعید خدری صحابی گفتم: می خواهم از تو راجع به حدیثی سؤالی کنم ، اما می ترسم... . سپس حدیث منزلت را مطرح می کند:

«حماد بن سلمه از علی بن زید از سعید بن مسیب نقل کرده است که گفت: به سعد بن مالک گفتم که من می خواهم درباره ی حدیثی از تو سوال بکنم اما می ترسم. پس گفت: این کار را نکن ای پسر برادرم ؛ هنگامی که دانستی نزد من علمی است ، درباره ی آن از من سوال کن و از من نترس. سعید گوید: پس گفتم: [سوالم درباره ی] فرمایش رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به علی علیه السلام هنگام جانشین کردنش در مدینه در جنگ تبوک است. پس سعد گفت:پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم علی علیه السلام را در مدینه در جنگ تبوک جانشینش کرد ؛ پس [علی علیه السلام ] فرمود: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ، آیا مرا در میان زنان و کودکان می گذاری؟ پس فرمود: آیا راضی نمی شوی که به من به منزله ی هارون برای موسی علیه السلام باشی؟ فرمود: آری ای رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم .

راوی گوید: علی علیه السلام چنان با سرعت بازگشت که گویی غباری را که از قدم های او بر می خاست ، می دیدم و حماد گفت: پس علی علیه السلام به سرعت بازگشت.»(2)

ص: 89


1- المستدرک علی الصحیحین بتعلیق الذهبی، ج 3 ص 143 ح 4652 با تصحیح حاکم و ذهبی / أُفٍّ وَتُفٍّ وَقَعُوا فِی رَجُلٍ لَهُ بِضْعَ عَشْرَةَ فَضَائِلَ لَیسَتْ لِأَحَدٍ غَیرَهُ ، وَقَعُوا فِی رَجُلٍ قَالَ لَهُ النَّبِی صلی الله علیه و آله وسلم : ... أَمَا تَرْضَی أَنْ تَکونَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَنَّهُ لَیسَ بَعْدِی نَبِی، إِنَّهُ لَا ینْبَغِی أَنْ أَذْهَبَ إِلَّا وَأَنْتَ خَلِیفَتِی
2- مسند أحمد بن حنبل ج 2 ص 231-232 ح 1490 قال احمد محمد شاکر : إسناده صحیح ؛ حدثنا عبد الله حدثنی أبی ثنا عفان ثنا حماد یعنی بن سلمة أنبأنا علی بن زید عن سعید بن المسیب قال قلت لسعد بن مالک انی أرید ان أسألک عن حدیث وأنا أهابک ان أسألک عنه فقال لا تفعل یا بن أخی إذا علمت أن عندی علما فسلنی عنه ولا تهبنی قال فقلت قول رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم لعلی رضی الله عنه حین خلفه بالمدینة فی غزوة تبوک فقال سعد رضی الله عنه خلف النبی صلی الله علیه و آله وسلم علیا رضی الله عنه بالمدینة فی غزوة تبوک فقال یا رسول الله أتخلفنی فی الخالفة فی النساء والصبیان فقال أما ترضی ان تکون منی بمنزلة هارون من موسی قال بلی یا رسول الله قال فأدبر علی مسرعا کأنی أنظر إلی غبار قدمیه یسطع وقد قال حماد فرجع علی مسرعا

و چرا احمد بن حنبل از بیان تفسیر این حدیث خود داری کرده و راویان را نیز به سکوت در مورد دلالت آن امر می کند ؟!:

«ابوبکر مروزی می گوید: از احمد بن حنبل در مورد تفسیر حدیث منزلت پرسیدم، گفت: در این مورد سکوت کن! هیچ چیز در این باره مپرس، و حدیث را به همان صورت که نقل شده است، واگذار!!»(1)

سخن آخر در جواب این شبهه اینکه، طبق روایت معتبر اهل سنت، امام زین العابدین علیه السلام به این حدیث بر افضلیت حضرت امیر المؤمنین علیه السلام بر ابی بکر و عمر استدلال کرده اند:

«حکیم بن جبیر گفت: به علی بن حسین ( علیهما السلام ) عرض کردم : گروهی از مردم در نزد ما در عراق می گویند : ابوبکر و عمر از علی علیه السلام بهتر بودند . علی بن حسین ( علیهما السلام ) جواب دادند: پس حدیثی را که سعید بن مسیب از سعد بن ابی وقاص نقل کرده است چه کنم که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به علی علیه السلام فرمودند: تو نسبت به من به منزله ی هارون علیه السلام برای موسی علیه السلام هستی ، غیر از اینکه بعد از من پیامبری نیست.»(2)

این روایت را ابن عساکر با سند معتبر(3)

نقل کرده است.

ص: 90


1- السنة لأبی بکر بن الخلال ج 2 ص 347 ح 460 قال د. عطیة الزهرانی : إسناده صحیح / أخبرنا أبو بکرالمروذی قال سألت أبا عبدالله عن قول النبی لعلی أنت منی بمنزلة هارون من موسی أیش تفسیرة قال أسکت عن هذا لا تسأل عن ذا الخبر کما جاء
2- تاریخ مدینة دمشق لابن عساکر ج 42 ص 153-154 (ح 44022) قال وأنا محمد بن یوسف الهروی نا أبو قلابة عبد الملک بن محمد الرقاشی نا أمیة بن بسطام نا یزید بن زریع عن إسرائیل بن یونس عن حکیم بن جبیر قال قلت لعلی بن الحسین إن ناسا عندنا بالعراق یقولون إن أبا بکر وعمر خیر من علی قال فقال علی بن الحسین فکیف أصنع بحدیث حدثنیه سعید بن المسیب عن سعد بن أبی وقاص قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم لعلی انت منی بمنزلة هارون من موسی غیر أنه لا نبی بعدی
3- طبق برنامه ی جوامع الکلم ، تمام رجال سند این روایت ، ثقه یا صدوق حسن الحدیث هستند بجز حکیم بن جبیر که البته او نیز توثیق دارد؛ ابو زرعه او را راستگو دانسته است ، حاکم نیشابوری و ذهبی روایاتش را تصحیح کرده اند ، ضیاء مقدسی از او در کتاب الأحادیث المختاره روایت نقل کرده است و محقق آن کتاب (دکتر عبد الملک دهیش) سند روایتی که در آن حکیم بن جبیر قرار دارد را حسن دانسته است، ترمذی نیز روایاتش را حسن دانسته و ابن ابی حاتم نیز در تفسیرش چند روایت از او نقل کرده است : «وفیه حکیم بن جبیر قال أبو زرعة محله الصدق إن شاء الله وفیه کلام کثیر» ترجمه: «و در آن حکیم بن جبیر است که ابو ذرعه گفته است: ان شاء الله راستگو است و در مورد او سخن بسیار است.» مجمع الزوائد ج 3 ص 187 المستدرک علی الصحیحین بتعلیق الذهبی ، ج 2 ص 285 ح 3027 و ج 2 ص 578 ح 3959 و ج 2 ص 590 ح 3991 الأحادیث المختارة ج 1 ص 421 ح 299 سنن الترمذی ج 1 ص 292 ح 155 و ج 3 ص 40 ح 650 و ج 5 ص 636 ح 3720 تفسیر ابن أبی حاتم ج 3 ص 827 ح 4582 و ج 6 ص 1908 ح 10111 و ج 8 ص 2689 ح 15127 و ج 8 ص 2691 ح 15140 حاکم نیشابوری بعد از تصحیح سند روایتی که حکیم بن جبیر در آن قرار دارد ، تصریح میکند که علت تضعیف او ، غلوش در تشیع است _ که ضرری به وثاقت راوی نمی زند _ : «حدثنا أبو بکر بن إسحاق أنبأ بشر بن موسی ثنا الحمیدی ثنا سفیان عن حکیم بن جبیر الأسدی عن أبی صالح عن أبی هریرة رضی الله عنه أن رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم قال سورة البقرة فیها آیة سید أی القرآن لا یقرأ فی بیت وفیه شیطان إلا خرج منه أیة الکرسی هذا حدیث صحیح الإسناد ولم یخرجاه والشیخان لم یخرجا عن حکیم بن جبیر لوهن فی روایاته إنما ترکاه لغلوه فی التشیع» ترجمه: «از حکیم بن جبیر اسدی از ابی صالح از ابو هریره روایت شده است که رسول خدا (ص) فرمودند ... . این حدیث سندش صحیح است ولی بخاری و مسلم آن را نقل نکرده اند و آن دو از حکیم بن جبیر به خاطر وهن در روایاتش روایتی نقل نکرده اند و تنها به خاطر غلوش در تشیع او را ترک کردند.» المستدرک علی الصحیحین ج 1 ص 748 ح 2059

سوم: این حدیث فقط در قضیه ی تبوک گفته شده است و دلالت آن فقط مربوط به آن زمان بود.

جواب:

اولا: هیچ دلیلی دالّ بر دلالت حدیث منزلت فقط در ماجرای تبوک و تنها بر خلافت در آن زمان وجود ندارد؛ بلکه خود حدیث به وضوح میگوید که منزلت ، همیشگی است تا جایی که ملا علی قاری هروی حنفی در ذیل این حدیث شریف می گوید:

«در آن اشاره است به اینکه اگر پیامبری پس از خاتم النبیین صلی الله علیه و آله وسلم می بود، او علی علیه السلام می بود.»(1)

ثانیا: صحابه ای مثل سعد بن ابی وقاص و تابعین بزرگی مثل سعید بن مسیب و امام زین العابدین علیه السلام دلالت حدیث را همیشگی می دانستند، همانطور که گذشت.

ثالثا: احادیث زیادی نقل شده است که به مکان و زمان صدور این حدیث اشاره نکرده اند ؛ یعنی دلالت آن را مطلق دانسته اند.

ترمذی از جابر بن عبدالله روایت کرده است که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به علی علیه السلام فرمودند:

«تو به من به منزله ی هارون برای موسی علیه السلام هستی بجز اینکه بعد از من پیامبری نیست. ابو عیسی ترمذی گوید: این حدیث حسن و غریب است از این وجه و این روایت از سعد ، زید بن ارقم ، ابو هریره و ام

ص: 91


1- مرقاة المفاتیح ج 11 ص 241 در شرح حدیث 6087 وفیه إیماء إلی أنه لو کان بعده نبی لکان علیا

سلمه نیز نقل شده است.»(1)

برای نمونه نسائی از اسماء بنت عمیس حدیث منزلت را به صورت مطلق بدون قید هیچ مکان و زمانی نقل کرده و محقق کتاب، ابو اسحاق حوینی، سندش را تصحیح کرده است.(2)

رابعا: این حدیث در مکان ها و زمان های زیادی گفته شده است که به بعضی از آنها اشاره میکنیم:

حدیث منزلت در منزل جناب ام سلمه

سند اول :

«رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به ام سلمه فرمودند: این علی بن ابی طالب است ؛ گوشتش گوشت من و خونش خون من است، او از من است و نسبت به من به منزله ی هارون علیه السلام به موسی علیه السلام است بجز اینکه بعد از من پیامبری نیست.»(3)

هیثمی بعد از نقل این روایت گفته است: «این روایت را طبرانی نقل کرده و در سند آن ، حسن بن حسین عرنی وجود دارد که ضعیف است.»(4)

اما حسن بن حسین عرنی نیز مورد وثوق است(5) و لذا سند این روایت، معتبر است.

ص: 92


1- سنن الترمذی ج 5 ص 640 ح 3730 عن جابر بن عبد الله أن النبی صلی الله علیه و آله وسلم قال لعلی أنت منی بمنزلة هارون من موسی إلا أنه لا نبی بعدی قال أبو عیسی هذا حدیث حسن غریب من هذا الوجه وفی الباب عن سعد وزید بن أرقم وأبی هریرة وأم سلمة
2- خصائص علی ، ص 63-64 ح 58 ، 59 ، 60 و 61 قال الحوینی : إسنادهم صحیح ؛ موسی الجهنی قال دخلت علی فاطمة ابنة علی فقال لها رفیقی هل عندک شیء عن والدک مثبت قالت حدثتنی أسماء بنت عمیس أن رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم قال لعلی أنت منی بمنزلة هارون من موسی إلا أنه لا نبی بعدی
3- المعجم الکبیر ج 12 ص 18 ح 12341 حدثنا علی بن العباس البجلی الکوفی ثنا محمد بن تسنیم ثنا حسن بن حسین العربی ثنا یحیی بن عیسی الرملی عن الأعمش عن حبیب بن أبی ثابت عن سعید بن جبیر عن بن عباس قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم لأم سلمة هذا علی بن أبی طالب لحمه لحمی ودمه دمی هو منی بمنزلة هارون من موسی إلا أنه لا نبی بعدی
4- مجمع الزوائد ج 9 ص 111 قال الهیثمی: رواه الطبرانی وفیه الحسن بن الحسین العرنی وهو ضعیف
5- تضعیف حسن بن حسین عرنی بدون دلیل موجّه (جرح غیر مفسر) و صرفا به خاطر نقل چند حدیث در فضیلت اهل بیت علیهم السلام است. و حاکم نیشابوری سند روایت او را صحیح دانسته است: «أخبرنا علی بن عبد الرحمن بن عیسی ثنا الحسین بن الحکم الجیزی ثنا الحسن بن الحسین العرنی ثنا أبو مری الأنصاری عن المنهال بن عمرو عن زر بن حبیش عن حذیفة رضی الله عنه عن رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم قال نزل من السماء ملک فاستأذن الله أن یسلم علی لم ینزل قبلها فبشرنی أن فاطمة سیدة نساء أهل الجنة هذا حدیث صحیح الإسناد ولم یخرجاه .»المستدرک علی الصحیحین ج 3 ص 164 ح 4722 از طرفی ذهبی اقل مرتبه ی کسی که حاکم نیشابوری حدیثش را تصحیح کند، حسن می داند؛ «وإن صَحَّحَ له کالدارقطنی والحاکم، فأقلُّ أحوالهِ: حُسْنُ حدیثه» ترجمه: «و اگر امثال دارقطنی و حاکم نیشابوری احادیثش را تصحیح کرده باشند، حداقل احوالش این است که حدیثش حسن می شود.» الموقظة فی علم مصطلح الحدیث للذهبی ، ص 78 سایت شامله فلذا سند این روایت، حسن است.

سند دوم:

«أخبرنا أبو البرکات عبد الوهاب بن المبارک الأنماطی أنا أبو بکر محمد بن المظفر بن بکران الشامی نا أبو الحسن أحمد بن محمد العتیقی أنا أبو یعقوب محمد بن یوسف بن أحمد بن الدجیل نا أبو جعفر محمد بن عمرو العقیلی حدثنی علی بن سعید نا عبد الله بن داهر بن یحیی الرازی حدثنی أبی عن الأعمش عن عبابة الأسدی عن ابن عباس عن النبی صلی الله علیه و آله وسلم قال لأم سلمة یا أم سلمة إن علیا لحمه من لحمی ودمه من دمی وهو منی بمنزلة هارون من موسی غیر أنه لا نبی بعدی»(1)

سند این روایت نیز معتبر است.(2)

حدیث منزلت در قضیه ایجاد برادری

در مکه مکرمه، آن روزی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم بین مسلمانان عقد أخوت بستند، در همانجا حضرت علی ( علیه السلام ) را به عنوان برادر خویش قرار داده و حدیث منزلت را فرمودند.

سند اول:

احمد بن حنبل از محدوج بن زید روایت کرده است که گفت:

«رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بین مسلمانان برادری ایجاد کردند ، سپس فرمودند: یا علی ، تو برادر من هستی و به

ص: 93


1- تاریخ مدینة دمشق ج 42 ص 42
2- اشکال سند این روایت متوجه عبد الله بن داهر است که : اولا: بدون دلیل موجّه (جرح غیر مفسر) و صرفا به خاطر نقل فضائل اهل بیت علیهم السلام تضعیفش کرده اند و خطیب بغدادی نقل می کند که او راستگو است:«أخبرنا صالح بن محمد الأسدی قال عبد الله بن داهر بن یحیی الاحمری الرازی شیخ صدوق» تاریخ بغداد ج 9 ص 453 ح 5085 ثانیا: به کمک سند اول که در آن عبد الله بن داهر وجود ندارد و سندش معتبر است، تقویت می شود.

نسبت به من به منزله ی هارون به موسی علیه السلام هستی غیر از اینکه بعد از من پیامبری نیست.»(1)

سند دوم:

«زید بن ابی اوفی گفت: در مسجد رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به نزد ایشان رفتم. پس فرمودند: فلانی کجاست؟ فلانی کجاست؟ و به چهره های اصحابش نگاه می کرد و آن ها را بررسی می کرد و به سوی آن ها فرستاد تا اینکه نزدش آمدند. حمد و ثنای خدا گفت و سپس بین آن ها برادری ایجاد کرد. پس علی علیه السلام فرمود: روح از بدنم رفت و پشتم شکست هنگامی که دیدم با اصحاب خود چنان کردی و با من نه. پس اگر این رفتار شما از سرِ خشم بر من است، بخشش و بزرگواری از شماست! پس پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: قسم به آن که مرا به حق برانگیخت، تو را وا نگذاشتم مگر برای خودم و تو نسبت به من به منزله ی هارون برای موسی علیه السلام هستی جز اینکه بعد از من پیامبری نیست.»

این روایت را احمد بن حنبل(2)

با سند معتبر(3)

نقل کرده است.

ص: 94


1- فضائل الصحابة لابن حنبل ج 2 ص 663 ح 1131 حدثنا الحسن قثنا أبو عبد الله الحسین بن راشد الطفاوی والصباح بن عبد الله أبو بشر جار بدل بن المحبر یتقاربان فی اللفظ ویزید أحدهما علی صاحبه قالا نا قیس بن الربیع قثنا سعد الخفاف عن عطیة عن محدوج بن زید ان رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم آخی بین المسلمین ثم قال یا علی أنت أخی وأنت منی بمنزلة هارون من موسی غیر انه لا نبی بعدی
2- فضائل الصحابة لابن حنبل ج 2 ص 666 ح 1137 حدثنا أحمد بن عبد الجبار الصوفی قثنا أبو علی الحسین بن محمد السعدی البصری فی جمادی الأولی سنة إحدی وثلاثین ومائتین قال نا عبد المؤمن بن عباد العبدی قال نا یزید بن معن عن عبد الله بن شرحبیل عن زید بن أبی أوفی قال دخلت علی رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم مسجده فقال أین فلان أین فلان فجعل ینظر فی وجوه اصحابه ویتفقدهم ویبعث إلیهم حتی توافوا عنده فحمد الله واثنی علیه فآخی بینهم وذکر الحدیث حدیث المؤاخاة بینهم فقال علی لقد ذهبت روحی وانقطع ظهری حین رأیتک فعلت باصحابک ما فعلت غیری فإن کان هذا من سخط علی فلک العتبی والکرامة فقال رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم والذی بعثنی بالحق ما اخرتک الا لنفسی وأنت منی بمنزلة هارون من موسی غیر انه لا نبی بعدی
3- محقق کتاب تنها اشکالی که به سند این روایت گرفته است، ضعیف بودن عبد المؤمن بن عباد العبدی است، اما ابن حبان او را توثیق کرده است: الثقات ج 8 ص 417 رقم 14171 «عبد المؤمن بن عبادة العبدی من أهل البصرة یروی عن سعید بن أنس عن عکرمة روی عنه البصریون.» و ابوبکر بزار در مورد او گفته است که اشکالی بر وی نیست:«وهذا الحدیث لا نعلم رواه عن أیوب إلا عبد المؤمن بن عباد - وهو رجل من أهل البصرة لا بأس به.» مسند البزار ج 13 ص 230 ح 6720 بنابراین سند این روایت نیز معتبر است.

حدیث منزلت در قضیه سد الابواب

سند اول:

«حذیفه گفت: هنگامی که اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به مدینه آمدند، خانه ای نداشتند که در آن مسکن گزینند؛ لذا در مسجد ساکن شدند ... پس هنگامی که آن خبر (ناراحتی صحابه از دستور به بستن درها به غیر از در حضرت علی علیه السلام ) به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم رسید، خطبه ای خواند و فرمود: بعضی از صحابه برایشان گران آمده است که من علی علیه السلام را در مسجد سکونت دادم. به خدا سوگند من صحابه را از مسجد بیرون نکردم و علی علیه السلام را در مسجد سکونت ندادم. خدای عالم به حضرت موسی علیه السلام و برادرش وحی کرد، شما در مصر برای قوم تان خانه هایی قرار دهید و خانه هایتان قبله مؤمنین باشد و نماز به طرف آن ها بگذارید و خدا به حضرت موسی علیه السلام امر کرد که کسی در مسجدش سکونت نکند و در آنجا ازدواج نکند و با همسرش نزدیکی نکند مگر حضرت هارون و ذریه او، و جایگاه علی علیه السلام به من همانند جایگاه هارون به موسی علیهما السلام است، و او برادر من است در کنار اهل بیت من، و جایز نیست که در مسجد من کسی با همسرش نزدیکی کند مگر علی و ذریه او. پس هرکس از این حرف من بدش می آید از مدینه بیرون شود و به شام برود.»(1)

ص: 95


1- مناقب علی لابن المغازلی ، ج 1 ص 322 ح 303 أخبرنا محمد بن أحمد عثمان، حدثنا أبو الحسین محمد بن المظفر بن موسی بن عیسی الحافظ، حدثنا محمد بن الحسین بن حمید بن الربیع، حدثنا جعفر بن عبد الله بن محمد أبو عبد الله، حدثنا إسماعیل بن أبان، حدثنا سلام بن أبی عمرة عن معروف بن خربوذ عن أبی الطفیل عن حذیفة بن أسید الغفاری قال: لما قدم أصحاب النبی صلی الله علیه و آله وسلم المدینة لم یکن لهم بیوت یبیتون فیها فکانوا یبیتون فی المسجد... فبلغ ذلک النبی صلی الله علیه و آله وسلم فقام خطیباً فقال: ((إن رجالاً یجدون فی أنفسهم فی أنی أسکنت علیاً فی المسجد، والله ما أخرجتهم ولا أسکنته! إن الله عز وجل أوحی إلی موسی وأخیه {أن تبوءا لقومکما بمصر بیوتاً واجعلوا بیوتکم قبلةً وأقیموا الصلاة}، وأمر موسی أن لا یسکن مسجده، ولا ینکح فیه، ولا یدخله إلا هارون وذریته، وإن علیاً منی بمنزلة هارون من موسی، وهو أخی دون أهلی، ولا یحل مسجدی لأحد ینکح فیه النساء إلا علی وذریته، فمن ساءه فهاهنا)) وأومأ بیده نحو الشام

سند دوم:

«زید بن ارقم از سعد نقل کرده است که گفت: از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم شنیدم که به علی علیه السلام می فرمود: تو به من به منزله ی هارون برای موسی علیه السلام هستی و رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم همه ی درها بجز در علی علیه السلام را بست.»(1)

«این روایت را ابن عساکر نقل کرده و برنامه ی جوامع الکلم حکم به حسن بودن سندش کرده است.»(2)

ص: 96


1- أخبرناه أبو الحسن الفقیه الشافعی ناعبد العزیز الصوفی أنا أبو محمد بن أبی نصر أنا خیثمة بن سلیمان نا یحیی بن أبی طالب ببغداد نایزید بن هارون أنا فطر بن خلیفة عن عبد الله بن شریک عن زید بن أرقم قال قدمت المدینة فجلسنا إلی سعد فقال سمعت النبی صلی الله علیه و آله وسلم یقول لعلی أنت منی بمنزلة هارون من موسی وسد رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم الأبواب إلا باب علی
2- تاریخ مدینة دمشق ج 42 ص 165 (ح 44050) حکم برنامه ی جوامع الکلم: إسناده حسن فی المتابعات والشواهد رجاله ثقات وصدوقیین عدا عبد الله بن شریک العامری وهو مقبول

شبهه ی دوم: چون حضرت هارون علیه السلام زودتر از حضرت موسی علیه السلام از دنیا رفت، لذا باطل بودن استدلال شیعه به حدیث منزلت برای اثبات خلافت پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم روشن می شود!

این استدلال به این می ماند که من به زید بگویم: تو مثل پسرم هستی جز این که از من ارث نمی بری. بعد از مرگم مردم به این جمله استناد کنند که تمام ارث مال زید است. آیا نباید به او خندید؟!

پاسخ:

در واقع مهم ترین و بلکه تنها شبهه در دلالت حدیث منزلت، همین شبهه است؛ چرا که بسیاری از علمای بزرگ اهل سنت دلالت حدیث بر خلافت را میپذیرند، اما آن را مقید به زمان حیات رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم میکنند به این خاطر که حضرت هارون علیه السلام قبل از حضرت موسی علیه السلام از دنیا رفت و جانشینش نشد.

ابن حجر عسقلانی می نویسد:

«به این حدیث استدلال شده بر استحقاق علی _ نه دیگر صحابه _ برای خلافت، بدان روی که هارون علیه السلام خلیفه موسی علیه السلام بود.

در پاسخ گفته شده است: هارون جانشین موسی در حیاتش بود نه پس از مرگش؛ چون بنابر اتّفاق، او پیش از موسی درگذشت. خطابی به این جواب اشاره کرده است.

طیّبی گوید: معنی حدیث این است که او به من پیوسته و در جایگاه هارون نسبت به موسی قرار گرفته است. در این جمله، تشبیه مبهمی وجود دارد که با این کلام آن را بیان کرده که فرمود: «جز این که پس از من پیامبری نیست.» پس دانسته شد که پیوستگی مزبور بین آن دو، از جهت نبوّت نیست، بلکه از جهت درجه ی مادون آن است؛ یعنی خلافت. از آن جا که هارون موردِ تشبیه، فقط در حیات موسی جانشین او بود، پس خلافت علی فقط در حیات پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم معنی دارد نه پس از آن.»(1)

ص: 97


1- فتح الباری ج 7 ص 74 در شرح ح 3503 واستدل بحدیث الباب علی استحقاق علی للخلافة دون غیره من الصحابة فان هارون کان خلیفة موسی وأجیب بان هارون لم یکن خلیفة موسی الا فی حیاته لا بعد موته لأنه مات قبل موسی باتفاق أشار إلی ذلک الخطابی وقال الطیبی معنی الحدیث انه متصل بی نازل منی منزلة هارون من موسی وفیه تشبیه مبهم بینه بقوله الا انه لا نبی بعدی فعرف ان الاتصال المذکور بینهما لیس من جهة النبوة بل من جهة مادونها وهو الخلافة ولما کان هارون المشبه به انما کان خلیفة فی حیاة موسی دل ذلک علی تخصیص خلافة علی للنبی صلی الله علیه و آله وسلم بحیاته والله اعلم

اینگونه حرف ها از تفسیر و معناکردن اشتباه کلمه ی منزلت منشأ میگیرد.

ابن منظور (لغت شناس معروف اهل سنت) می نویسد:

«منزلت: یعنی رتبه و جمع نمی شود و استنزل فلان یعنی از مرتبه اش نزول کرد و المنزل: یعنی درجه . سیبویه می گوید: او نسبت به من به منزله ی پرده درونی قلب است؛ یعنی او در آن رتبه است.»(1)

زین الدین رازی حنفی نیز منزلت را به معنای مرتبه دانسته است:

«منزلت همچنین به معنای مرتبه است.»(2)

پس معنی حدیث این می شود که: یا علی ! مرتبه ی قرب ، درجه ، جایگاه و... تو به من، همان مرتبه ی قرب، درجه، جایگاه و... حضرت هارون علیه السلام نسبت به حضرت موسی علیه السلام است بجز نبوت.

نکته در خور توجه بیشتر این است که در حدیث منزلت، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم امیر مؤمنان علی علیه السلام را در مقام ها و منزلت های او به سان هارون قرار دادند، نه در آن چه که در خارج اتفاق افتاده است؛ به این بیان که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم نفرموده چون هارون صلی الله علیه و آله وسلم چهل روز خلافت کرده، تو نیز همانند او چهل روز بر این منصب خواهی بود، بلکه سخن از منزلت ها و مقام هاست، نه آنچه در خارج روی داده است. هارون علیه السلام دارای مقام خلافت، وزارت و ... بود و این مقام حتّی در زمان حضور حضرت موسی علیه السلام در میان بنی اسرائیل برای او محفوظ بود.

مقام های حضرت هارون علیه السلام در قرآن، به قرار ذیل است:

1. وزارت. (واجعل لی وزیراً من اهلی هارون اخی)(3) ؛ از خانواده ام برادرم هارون را وزیرم قرار بده.

2. تکیه گاه محکم. (اشْدُدْ بِهِ أَزْری)(4) ؛ پشتم را به وسیله ی او استوار گردان.

ص: 98


1- لسان العرب ج 11 ص 658 و المنزلة : الرتبة ، لا تجمع . و استنزل فلان أی حط عن مرتبته . و المنزل : الدرجة . قال سیبویه : وقالوا هو منی منزلة الشغاف أی هو بتلک المنزلة
2- مختار الصحاح ج 1 ص 273 والمنزلة أیضا المرتبة
3- طه: 29و30
4- طه:31

1. شریک رسالت. (وَأَشْرِکهُ فی أَمْری)(1) ؛ و او را در کارم شریک کن.

2. خلافت. وَقَالَ مُوسَی لِأَخِیهِ هَارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی)(2) ؛ و موسی به برادرش هارون گفت: جانشینم در میان قومم باش.

3. اخوت . (ثُمَّ أَرْسَلْنَا مُوسَی وَأَخَاهُ هَارُونَ بِآیاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُّبِینٍ)(3) ؛ سپس موسی و برادرش هارون را با معجزات و دلیلی روشن فرستادیم.

4. نبوت. (وَوَهَبْنَا لَهُ مِن رَّحْمَتِنَا أَخَاهُ هَارُونَ نَبِیا)(4) ؛ و از رحمت خویش ، برادرش هارون پیامبر را به او بخشیدیم.

ضمن اینکه طبق حدیث معتبر اهل سنت، رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم این اشکال را رفع کرده اند؛ زیرا تصریح کرده اند که امیر مؤمنان علیه السلام بعد از خودشان ، خلیفه هستند:

«رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به علی علیه السلام فرمودند: تو به من به منزله ی هارون برای موسی علیهما السلام هستی، بجز اینکه پیامبر نیستی و سزاوار نیست که من بروم بجز اینکه تو خلیفه ی من در میان تمام مؤمنین بعد از من باشی.»(5)

این روایت را ابن ابی عاصم نقل کرده و برنامه ی جوامع الکلم(6)، ألبانی(7)

و باسم بن فیصل الجوابره(8) سندش را حسن دانسته اند.

«بعدی» در این حدیث، یعنی بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ؛ زیرا آن حضرت صحابه را با خود به جنگ بردند و در واقع امام علی علیه السلام خلیفه بر آنها نبود، در حالی که حدیث، خلافت بر همه ی مومنان را مطرح می کند؛ یعنی

ص: 99


1- طه:32
2- اعراف:142
3- مومنون:45
4- مریم:53
5- قال رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم لعلی أنت منی بمنزلة هارون من موسی إلا أنک لست نبیا إنه لا ینبغی أن أذهب إلا وأنت خلیفتی فی کل مؤمن من بعدی
6- السنة لابن أبی عاصم ج 2 ص 565 ح 1188 حکم برنامه جوامع الکلم: إسناده حسن رجاله ثقات عدا یحیی بن سلیم الفزاری وهو صدوق حسن الحدیث
7- السنة لابن أبی عاصم ومعها ظلال الجنة للألبانی ، ج 2 ص 565 ح 1188 سایت شامله / قال الألبانی : إسناده حسن
8- السنة لابن ابی عاصم با تحقیق باسم بن فیصل الجوابره - ج 1 ص 799-800 ح 1222 پی دی اف/ قال المحقق: إسناده حسن

یا هیچکدام از صحابه مومن نبوده اند و فقط زن و بچه ها مومن بودند و یا اینکه صحابه مومن بوده اند، ولی از رفتن به جنگ تخلف کردند !!

در ضمن ، معنی ندارد که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بفرمایند: تا وقتی من سفر هستم ، هیچ پیامبری نیست!! و چون رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم اشاره به بعد از رحلت خویش داشته اند ، پس تمامی خصوصیات حضرت هارون علیه السلام جز نبوت برای حضرت امیرالمومنین علیه السلام ، ثابت می گردد.

اما نقد مثال طراح شبهه:

خودش میگوید: تنها تفاوت زید با پسر من این است که او ارث نمی برد و در ادامه میگوید: اگر مردم بیایند بگویند ارث مال زید است همه به او میخندند! بله ما هم میخندیم!

ما ادعا نکردیم که حضرت علی علیه السلام مقام نبوت را هم دارا می باشند تا حرف ما خنده دار باشد!

اگر بعد از مرگ این شبهه افکن ، مردم بگویند: زید مثل پسر او بود ، آیا این خنده دار خواهد بود؟ مسلماً خیر.

نبی مکرم صلی الله علیه و آله وسلم هم به جای شمردن منزلت های حضرت علی علیه السلام ، ایشان را به حضرت هارون علیه السلام تشبیه کردند و به آن مقامی که دارا نبودند اشاره فرمودند.

در ضمن ، اگر حضرت هارون علیه السلام بعد از حضرت موسی علیه السلام زنده می ماند، بدون شک جانشین آن حضرت می شدند.

مرحوم شیخ صدوق رضوان الله علیه در جواب به این شبهه چنین فرموده است:

«اگر زمامداری به وزیر خود گفت: هر روزی که زید نزد تو آمد یک اشرفی به او بده، و آنچه درباره او به تو گفتم باید نسبت به عمرو نیز انجام دهی، با این دستور حق بخشش پادشاه برای عمرو هم بطور مطلق ثابت شد، حالا اگر زید تا سه روز نزد وزیر آمد، و سه دینار گرفت و سپس نیامد و عمرو نیز سه روز آمد و سه دینار گرفت، نمی توان گفت: چون زید دیگر نمی آید، در روز چهارم عمرو هم حقّی ندارد، بلکه عمرو حق دارد که روز چهارم و پنجم و تا زنده است نزد وزیر آید و بر وزیر نیز واجب است هر روز که او آمد یک دینار به وی بپردازد، اگر چه زید از سه روز بیشتر نیامده و سه دینار بیشتر نگرفته باشد. و وزیر حقّ ندارد به عمرو بگوید من از آن سه

ص: 100

دینار که زید گرفته بیشتر به تو نمی دهم؛ زیرا قرار داد آن بود که هر چند روز زید نزد وزیر آمد باید یک دینار به وی بپردازد چنان که در مورد عمرو نیز همین فرمان را داشت و حال که او آمده است باید یک دینارش را بگیرد.

همین گونه است نسبت هارون به موسی علیهما السلام ؛ چون او وزیر و وصیّ موسی بود، و قرار بر آن بود که باید هنگام غیبت در میان قومش خلیفه و قائم مقام او باشد، و همان وظیفه و مسئولیّت را بر طبق مضمون حدیث منزلت، علی نسبت به پیغمبر علیهما السلام داشت و به حکم مثالی که در باره زید و عمرو آوردیم او باید جانشین و خلیفه پیغمبر در میان قومش باشد؛ روشن است که اگر نظری واقع بینانه بر مثال داشته باشیم، ناگزیر از پذیرفتن و استفاده از این معناییم.

حال اگر شخصی بگوید: به فرض اگر هارون پس از موسی علیهما السلام هم زنده می ماند، معلوم نبود جانشین او در میان قومش باشد، تا این مقام برای علی علیه السلام نسبت به پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم ثابت شود؟ به او پاسخ داده می شود؛ آیا به چه دلیل خلافت هارون را از منزلتهای دیگرش جدا می سازی و اگر کسی به تو بگوید: هارون علیه السلام هیچ امتیازی نداشت، و بعد از موسی علیه السلام نه برترین مردم زمان خود بود، و نه مورد اعتماد او بیشتر از دیگران، و نه جایگزین او در دانش، چگونه خود را خلاص می کنی و پاسخش را چه خواهی داد؟ آیا به او نمی گویی این مقامها برای هارون نسبت به موسی علیهما السلام مشهور است؟ ما نیز خواهیم گفت: مقام خلافت او همانند آنها مشهور است و اگر شخصی یکی از آنها را از روی کینه ورزی منکر شود، باید همه اش را انکار نماید.»(1)

دهلوی نیز در تحفه ی اثنا عشری چنین شبهه کرده است که حضرت هارون علیه السلام اگر زنده می ماند، برای خودش رسالت مستقل داشت و جانشین حضرت موسی علیه السلام نمی بود (یعنی حکومتش به خاطر نبوت خودش می بود، نه به خاطر جانشینی حضرت موسی علیهما السلام )!

در جوابش می گویم:

حکومت منحصرا متعلق به مقام نبوت نیست و نکته اینجاست که حضرت هارون علیه السلام به خاطر شایستگی و افضلیتش و اینکه بعد از فوت حضرت موسی علیه السلام افضل قومش است و کسی از او برای تصدی حکومت شایسته تر نیست، حکومت به او می رسد و دقیقا به همین خاطر نیز به مقام نبوت رسید و به خاطر همین

ص: 101


1- معانی الاخبار، ص 149-151 ترجمه محمدی

شایستگی و افضلیتش بود که حضرت موسی علیه السلام وقتی که قرار شد به مدت 30 روز از میان قومش برود او را جانشینش قرار داد و چون ده روز دیگر بر موعد او افزوده شد، همچنان حضرت هارون علیه السلام به خاطر داشتن شایستگی، افضلیت و مقام ها و منزلت هایی که داشت به خصوص مقام جانشینی حضرت موسی علیه السلام ، همچنان خلیفه ی بر حق بود و اگر حضرت موسی علیه السلام در همان غیبتش از دنیا می رفت، بدون هیچ شکی همچنان جانشینی حضرت هارون علیه السلام ادامه می یافت، حتی اگر پیامبر نمی بود و چون امیرالمومنین علیه السلام طبق نص نبوی برای حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم مثل حضرت هارون علیه السلام برای حضرت موسی علیه السلام هستند؛ بنابراین شایستگی، افضلیت و دیگر مقام های هارونی به خصوص جانشینی برای امیرالمومنین علیه السلام ثابت می شود (همانطور که طیّبی و دیگر علمای اهل سنت به آن اعتراف کرده اند) و چون این مقام های هارونی منحصر به زمان خاصی نیستند، بنابراین ثبوت آنها برای بعد از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نیز ثابت می شود.

اهل سنت منکر نیستند که حدیث منزلت حداقل در جانشینی در آن محدوده ی زمانی خاص، امیرالمومنین علیه السلام را به حضرت هارون علیه السلام تشبیه کرده است و چون رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در این تشبیهشان مقام نبوت را برای امیرالمومنین علیه السلام استثنا نموده اند، روشن می شود که جانشینی حضرت هارون علیه السلام در آن چهل روز به خاطر نبوّتش نبود، بلکه به خاطر دارا بودن منزلت جانشینی و افضلیتش بود و چون حضرت هارون علیه السلام تا لحظه ی آخر حیاتش منزلت افضلیت، وزارت و جانشینی برای حضرت موسی علیه السلام را دارا بود، امیرالمومنین علیه السلام نیز تا لحظه ی آخر حیاتشان این منزلت ها را خواهند داشت.

حتی اگر بپذیریم که جانشینی حضرت هارون علیه السلام منزلت موقتی بوده است، اما به تصریح قرآن آن حضرت مقام وزارت را دارا بودند(1)

که نشانگر افضلیتش است و با غایب شدن یا فوت کردن حضرت موسی علیه السلام حق جانشینی را برای آن حضرت به وجود می آورد (با فرض پیامبر نبودن هارون) و با وجود او کس دیگری حق حکومت ندارد مگر اینکه پیامبر باشد که گفتیم پیامبر افضل قومش است، ولی اگر هر دو پیامبر بودند، خدا افضلشان را برای حکومت برمیگزیند و آن یکی را وزیر و جانشین پیامبر حاکم قرار میدهد.

از این سخن نیز روشن شد که خداوند حکومت را به افضل می دهد نه صرفا نبی .

بنابراین پوچی سخن دهلوی نیز روشن شد. الحمد لله

ص: 102


1- طه: 29

شبهه ی سوم: حدیث منزلت حداکثر می گوید که حضرت علی علیه السلام میتواند به تمام مقامات حضرت هارون علیه السلام دست یابد، ولی امامت او را اثبات نمی کند ؛ چون امامت بالاتر از نبوت است؛ لذا پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم اگر می دانست که علی علیه السلام امام و از هارون بالاتر است، باید می فرمود: تو به من مثل هارون هستی جز این که از هارون چند درجه بالاتری. او نبی بود و تو از نبی بالاتری و امامی.

در ضمن، امام بودن به معنای این است که طرف ، نبی نیز می باشد؛ چون امامت از نبوت بالاتر است و پایینی ها را هم شامل می شود همچنانکه یک دکتر ، قطعا دیپلم دارد!

پاسخ:

این تفسیر اشتباه از آنجا ناشی می شود که طراح شبهه حدیث را درست نفهمیده است.

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نفرمودند که ای علی ، تو مثل هارون هستی؛ بلکه فرمودند: تو به من مثل هارون به موسی هستی؛ یعنی به همان نسبتی که درجه ی حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم از حضرت موسی علیه السلام بالاتر است ، درجه ی حضرت علی علیه السلام هم از حضرت هارون علیه السلام بالاتر خواهد بود.

در ضمن، نفی مقام نبوت ، نفی داشتن مقام های دیگر را نمی کند ؛ برای مثال حضرت علی علیه السلام منزلت پسر عمویی و دامادی را نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم دارند، در حالی که حضرت هارون علیه السلام چنین منزلتی نداشتند!

اما اینکه می گوید: داشتن مقام امامت به معنای داشتن مقام نبوت هم هست ؛ مثل دیپلم داشتن یک دکتر، باید بگویم که این قیاس درست نیست و به این می ماند که بگوییم چون بنّا مقامش از کارگر ساختمان بالاتر است، پس او کارگر نیز می باشد!

شاه عبد العزیز دهلوی، از علمای متعصب اهل سنت که کتاب در رد شیعه نوشته است، در همان کتابش اعتراف می کند که حدیث منزلت بر امامت (خلافت) حضرت امیر دلالت می کند، اما خلافت بلافصل ایشان را ثابت نمی کند و لذا خلافت خلفای ثلاثه را نفی نمی کند (دقت کنید):

«اصل این حدیث هم دلیل اهل سنت است در اثبات فضیلت امیر در صحت امامت ایشان در وقت خود؛ زیرا که از این حدیث مستفاد می شود و استحقاق آن جناب برای امامت. آمدیم بر نفی امامت غیر او و آن که امام بلافصل حضرت امیر بود؛ پس، از این حدیث فهیمده نمی شود هر چند نواصب خذلهم الله در تمسک

ص: 103

اهل سنت هم قدح کرده اند و گفته اند که: ((این خلافت نه آن خلافت بود که محل نزاع است تا استحقاق آن خلافت بدادن این خلافت اثبات شود؛ زیرا که به اجماع اهل سیر محمد بن مسلمة را صوبه دار مدینه و سباع بن عرفطة را کوتوال مدینه و ابن ام مکتوم را پیش نماز مسجد خود کرده بودند و اگر خلافت مرتضی مطلق می بود این امور معنی نداشت؛ پس معلوم شد که این خلافت محض در امور خانگی و خبر داری اهل و عیال بود و چون این امور موقوف بر محرمیت و اطلاع بر امور مستورات است لابد فرزند و داماد و امثال ایشان برای این کار متعین می باشند هر چون که باشند؛ پس دلیل استحقاق خلافت کبری نمی تواند شد)) و به فضل الله تعالی اهل سنت از این قدح ایشان جوابهای دندان شکن در کتب خود داده اند که در مقام خود مذکور است»(1)

پس بنابر سخن دهلوی روشن شد که این شبهاتی که مطرح شد و جواب دادیم، از سوی نواصب بوده است!

اما در رد این سخن دهلوی که ادعا نموده است حدیث منزلت خلافت خلفای ثلاثه را نفی نمی کند (چون خلافت آنها نیز به گمان دهلوی دلیل شرعی دارد) می گوییم: به کدامین دلیل؟ مگر نه اینکه حدیث منزلت افضلیت امیرالمومنین علیه السلام بر جمیع امت بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را ثابت می کند؟ آیا با وجود افضل نوبت به دیگری می رسد که بخواهد حکومتش مشروع باشد؟!

ص: 104


1- تحفه اثنا عشریه، ص 384-385 پی دی اف

دوم: حدیث ولایت

اشاره

حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند:

«إن علیا منی وأنا منه وهو ولی کل مؤمن بعدی ؛ یعنی علی علیه السلام از من است و من از او هستم و او ولی همه ی مؤمنان بعد از من است.»

این حدیث با اسناد صحیح از عبد الله بن عباس، عمران بن حصین، بریده و براء بن عازب نقل شده است و بسیاری از عامه به صحت آن اقرار کرده اند.

محمد ناصرالدین ألبانی این حدیث را در شمار احادیث صحیح آورده و نوشته است:

«و ترمذی گفته: این حدیث حسن و غریب است ... حاکم نیشابوری گفته است: طبق شروط مسلم صحیح است و ذهبی هم با او موافقت کرده است ... این روایت را احمد بن حنبل نیز نقل کرده است که می گویم: سند روایتش حسن است ... ابن حبان نیز این روایت را تصحیح کرده است ... احمد بن حنبل با سند دیگری این روایت را نقل کرده و حاکم نیشابوری نیز از او نقل کرده و گفته است: إسنادش صحیح است و ذهبی هم با او موافقت کرده است و حق همان است که آن دو گفته اند ... اما الحق عجیب است که شیخ الاسلام ابن تیمیه جرأت کرده و این حدیث را انکار و تکذیب کرده است ... بعد از آن، وجهی برای تکذیب این حدیث توسط ابن تیمیه نمی دانم بجز شتاب و زیاده روی او در رد بر شیعه . خدا ما و او را بیامرزد.»(1)

این روایت را احمد بن حنبل نقل کرده و محقق کتاب مسند، حمزه احمد الزین سندش را تصحیح کرده(2)

و محقق کتاب فضائل الصحابه، وصی الله بن محمد عباس نیز سندش را حسن دانسته است.(3)

ص: 105


1- سلسلة الأحادیث الصحیحة للألبانی ، ج 5 ص 261-264 ح 2223 سایت شامله ؛ وقال الترمذی: حدیث حسن غریب ... قال الحاکم: صحیح علی شرط مسلم وأقره الذهبی ... أخرجه أحمد. قلت: وإسناده حسن ... فقد صحح الحدیث ابن حبان ... وأخرجه أحمد ومن طریقه الحاکم وقال: " صحیح الإسناد "، ووافقه الذهبی، وهو کما قالا ... فمن العجیب حقا أن یتجرأ شیخ الإسلام ابن تیمیة علی إنکار هذا الحدیث وتکذیبه ... فلا أدری بعد ذلک وجه تکذیبه للحدیث إلا التسرع والمبالغة فی الرد علی الشیعة، غفر الله لنا وله
2- مسند احمد بن حنبل ، ج 15 ص 78-79 ح 19813 پی دی اف؛ قال حمزه احمد الزین: إسناده صحیح
3- فضائل الصحابة لاحمد بن حنبل ، ص 749-750 ح 1035 و ص 768 ح 1060 و 805-806 ح 1104 پی دی اف مجموع دو جلد ، قال وصی الله بن محمد عباس : إسناده حسن

نسائی نیز آن را نقل کرده و محقق کتاب خصائص، ابو اسحق حوینی سندش را تصحیح کرده(1) و ابن عدی نیز گفته است که نسائی این روایت را در زمره ی احادیث صحیح قرار داده است.(2)

همچنین این روایت را ترمذی نقل کرده و آن را حسن دانسته(3) و ابن حجر عسقلانی نیز سندش را قوی دانسته است.(4)

ابو یعلی موصلی نیز این روایت را نقل کرده و محقق کتابش آقای سلیم حسین اسد رجال سندش را رجال صحیحین دانسته است.(5)

ابن حبان نیز در صحیحش آورده و شعیب الارنؤوط سندش را قوی دانسته است.(6)

سیوطی نیز این روایت را تصحیح کرده(7) و تصریح کرده است که طبری نیز آن را تصحیح کرده است.(8)

حافظ بوصیری آن را از طیالسی نقل کرده و سندش را صحیح دانسته است.(9)

صالحی شامی نیز آن را از ابن ابی شیبه نقل و تصحیح کرده است.(10)

حاکم نیشابوری و ذهبی نیز آن را صحیح دانسته اند.(11)

ذهبی در کتاب دیگرش سند این روایت را مطابق شرایط مُسلِم دانسته و تصریح کرده است که مسلم فقط به خاطر ناپسند بودن متن روایت، آن را در صحیحش نیاورده است!(12)

ص: 106


1- تهذیب خصائص الامام علی للنسائی ، ص 66 ح 64 و ص 78 ح 84 پی دی اف؛ قال ابو اسحاق الحوینی: إسناده صحیح
2- میزان الاعتدال للذهبی ج 2 ص 138 قال ابن عدی أدخله النسائی فی صحاحه
3- سنن الترمذی ج 5 ص 632 ح 3712 قال أبو عیسی هذا حدیث حسن غریب
4- الإصابة فی تمییز الصحابة ج 4 ص 569 قال ابن حجر العسقلانی: وأخرج الترمذی بإسناد قوی
5- مسند أبی یعلی الموصلی ، ج 1 ص 293 ح 355 سایت شامله؛ قال حسین سلیم أسد : رجاله رجال الصحیح
6- صحیح ابن حبان ، ج 15 ص 373-374 ح 6929 سایت شامله؛ قال شعیب الارنؤوط : إسناده قوی
7- جامع الأحادیث ج 5 ص 211 قال السیوطی: صحیح
8- جامع الأحادیث ج 16 ص 256 قال السیوطی: وابن جریر وصححه
9- اتحاف الخیرة المهرة ، ج 7 ص 184 ح 6630 سایت شامله؛ قال البوصیری: رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ الطَّیالِسِی بِسَنَدٍ صَحِیحٍ
10- سبل الهدی والرشاد ج 11 ص 296 قال الصالحی الشامی : وروی ابن أبی شیبة وهو صحیح
11- المستدرک علی الصحیحین بتعلیق الذهبی ، ج 3 ص 143 ح 4652 با تصحیح حاکم و ذهبی
12- تاریخ الإسلام ج 11 ص 71 قال الذهبی: وإسناده علی شرط مسلم وإنما لم یخرجه فی صحیحه لنکارته

«ولی» به معنای «ولی امر» در کلام ابوبکر و عمر

همانطور که در مبحث آیه ی ولایت گفتیم، کلمه ی ولی در لغت عرب، در اصل به معنای سرپرستی امور است و این استعمال حتی در کلام ابوبکر و عمر نیز وجود دارد و مجالی برای انکارش وجود ندارد.

مسلم(1) و بخاری(2)

در صحیحشان روایت کرده اند که:

«عمر به عباس و علی علیه السلام گفت: وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم وفات یافت ، ابوبکر گفت: من ولی رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم هستم، پس شما دو نفر (علی و عباس عموی پیامبر) آمدید تا میراث پسر برادرت (رسول الله) و (تو ای علی) میراث زنت از پدرش را طلب کنید، پس ابوبکر از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نقل کرد که فرمود: ما انبیاء از خودمان ارث باقی نمیگذاریم جز صدقه .

پس شما دو نفر (علی و عباس) نطرتان این بود که ابوبکر دروغگو، گناهکار، پیمان شکن و خائن بود. و خدا می داند که او راست گفت و تابع حق بود. پس چون ابوبکر فوت کرد، من ولی رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و ولی ابوبکر هستم، اما نظر شما این بود که من دروغگو، گناهکار، پیمان شکن و خائن هستم ، ولی خدا می داند که من راست می گفتم و درستکار ، راشد و تابع حق هستم.»(3)

عبد المحسن العباد، از علمای معاصر وهابی، در شرح این روایت می گوید:

«وقتی که ابوبکر قائم مقام پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم شد، گفت: من ولی امر بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم هستم ... سپس هنگامی که ابوبکر وفات یافت، عمر بعد از او قائم مقامش شد و زمام امور را به دست گرفت ... .»(4)

ص: 107


1- صحیح مسلم ج 3 ص 1378 ح 1757
2- صحیح البخاری ج 3 ص 1127 ح 2927 و ج 4 ص 1480 ح 3809 و ج 5 ص 2049 ح 5043 و ج 6 ص 2474 ح 6347 و ج 6 ص 2664 ح 6875 با سانسور
3- ثم نشد عباسا وعلیا بمثل ما نشد به القوم أتعلمان ذلک قالا نعم قال فلما توفی رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم قال أبو بکر أنا ولی رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فجئتما تطلب میراثک من بن أخیک ویطلب هذا میراث امرأته من أبیها فقال أبو بکر قال رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم ما نورث ما ترکنا صدقة فرأیتماه کاذبا آثما غادرا خائنا والله یعلم إنه لصادق بار راشد تابع للحق ثم توفی أبو بکر وأنا ولی رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم وولی أبی بکر فرأیتمانی کاذبا آثما غادرا خائنا والله یعلم إنی لصادق بار راشد تابع للحق فولیتها
4- شرح سنن أبی داود للعباد ، درس 349 باب الأنبیا لا یورثون ؛ سایت شامله / وإن أبا بکر رضی الله عنه لما قام مقامه قال: أنا ولی الأمر من بعد رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم ... ثم إن عمر رضی الله عنه لما توفی أبو بکر قام بالأمر من بعده ...

دلالت حدیث ولایت بر خلافت و ولایت امر

در این حدیث ، حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم فرموده اند : «حضرت علی علیه السلام بعد از من ولی همه ی مؤمنان است» ؛ یعنی یا ابوبکر و عمر و عثمان مؤمن بودند که در این صورت ، حضرت علی علیه السلام ولی آنان نیز بودند و یا اینکه مؤمن نبودند که دیگر تکلیف مشخص است !

مبارکفوری، شارح سنن ترمذی، می گوید:

«شیعیان به این روایت بر این که علی ( علیه السلام ) خلیفه بلافصل رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم است، استدلال کرده اند. استدلال آن ها باطل است؛ زیرا محور درستی این استدلال دو چیز است:

الف: کلمه ی «بعدی» که در این حدیث باید وجود داشته باشد.

ب: این حدیث از نظر سندی، صحیح و قابل استدلال باشد.»(1)

و ما صحت حدیث «علی ولی کل مؤمن بعدی» را ثابت کردیم؛ لذا استدلال شیعه تمام است.

و در مناظره ای خیالی بین شیعه و سنی در کتب اهل سنت چنین آمده است :

«شیعه به سنی گفت: آیا رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم درباره ی حضرت علی علیه السلام نفرمودند: هرکس را که من مولای اویم، علی علیه السلام مولای اوست؟ سنی جواب داد: به خدا قسم اگر به معنای امارت و سلطان می بود، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم باید به طور واضح می فرمودند ، همانطور که نماز، زکات، روزه رمضان و حج را به طور واضح برای مردم فرمودند و پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم باید به مردم می فرمودند: «أیها الناس هذا ولیکم من بعدی ؛ ای مردم ! این ولی شما بعد از من است»، تا مردم عذری نداشته باشند.»(2)

آری، رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به طور صریح امر ولایت امیرالمومنین علیه السلام را برای مردم بیان کرده اند و جای هیچ گونه عذری برایشان نگذاشته اند.

ص: 108


1- تحفة الأحوذی ج 10 ص 146 وقد استدل به الشیعة علی أن علیا رضی الله عنه کان خلیفة بعد رسول الله من غیر فصل واستدلالهم به عن هذا باطل فإن مداره عن صحة زیادة لفظ بعدی وکونها صحیحة محفوظة قابلة للاحتجاج
2- الطبقات الکبری لابن سعد (متوفای 230) ج 5 ص 319 فقال له الرافضی ألم یقل رسول الله علیه السلام لعلی من کنت مولاه فعلی مولاه فقال أما والله أن لو یعنی بذلک الإمرة والسلطان لأفصح لهم بذلک کما أفصح لهم بالصلاة والزکاة وصیام رمضان وحج البیت ولقال لهم أیها الناس هذا ولیکم من بعدی

سوم: حدیث اولویت

رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند:

«علی أولی الناس بکم بعدی؛ علی علیه السلام سزاوارترین مردم به شما بعد از من است.»

این روایت را طبرانی نقل کرده و برنامه ی جوامع الکلم حکم به صحت سندش داده است(1):

«وهب بن حمزه گفت: با علی ( علیه السلام ) از مدینه تا مکه همراه شدم ، پس ، از ایشان چیزهای ناخوشایندی دیدم و با خود گفتم: اگر به نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم برگردم ، به ایشان شکایت می کنم ، پس هنگامی که به دیدار رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم آمدم ، گفتم: از علی علیه السلام چنین و چنان دیدم . پس ایشان فرمودند: این چنین حرف نزن؛ چرا که او بعد از من، سزاوارترین مردم به شماست.»(2)

نور الدین هیثمی بعد از نقل این روایت گفته است که در سند ان دکین وجود دارد که ابن ابی حاتم از او یاد کرده و تضعیفش نکرده است و بقیه ی رجالش توثیق شده اند.(3)

ابو نعیم اصفهانی هم این حدیث را با همین سند نقل کرده، اما به جای دکین، رکین نوشته، که البته او هم ثقه است.(4)

ص: 109


1- المعجم الکبیر للطبرانی ج 22 ص 135 حکم نرم افزار جوامع الکلم: إسناده متصل ، رجاله ثقات
2- حدثنا أحمد بن عمرو البزار وأحمد بن زهیر التستری قالا ثنا محمد بن عثمان بن کرامة ثنا عبید الله بن موسی ثنا یوسف بن صهیب عن دکین عن وهب بن حمزة قال صحبت علیا من المدینة إلی مکة فرأیت منه بعض ما أکره فقلت لئن رجعت إلی رسول الله لأشکونک إلیه فلما قدمت لقیت رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فقلت رأیت من علی کذا وکذا فقال لا تقل هذا فهو أولی الناس بکم بعدی
3- مجمع الزوائد ج 9 ص 109 قال الهیثمی: رواه الطبرانی وفیه دکین ذکره ابن أبی حاتم ولم یضعفه أحد وبقیة رجاله وثقوا
4- معرفة الصحابة ج 5 ص 2723 ح 6501 حکم نرم افزار جوامع الکلم: إسناده متصل ، رجاله ثقات ؛ حدثنا سلیمان بن أحمد ثنا أحمد بن عمرو البزار وأحمد بن یحیی بن زهیر قالا : ثنا محمد بن عثمان بن کرامة ثنا عبید الله بن موسی ثنا یوسف بن صهیب عن رکین عن وهب بن جمرة قال : صحبت علیا من المدینة إلی مکة فرأیت منه بعض ما أکره فقلت : لئن رجعت إلی رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم لأشکونک إلیه فلما قدمت لقیت رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فقلت : رأیت من علی کذا وکذا فقال : لا تقل هذا فهو أولی الناس بکم بعدی

در خطبه ی 118 نهج البلاغه نیز چنین آمده است:

«شما یاران حق و برادران دینی هستید. در روز نبرد چون سپر نگهبان یکدیگرید. شما رازداران منید نه مردم دیگر. به نیروی شما کسانی را که روی بر می تابند می زنم و از آنان که روی می آورند، امید طاعت دارم. پس مرا به نیکخواهی و اندرزهای خود یاری دهید. اندرزهایی عاری از هر نابکاری و در امان از هر ریب و ریا. به خدا سوگند، من اولای به مردم از خود مردم هستم.»(1)

عبد الرحمن بن عبد الله الجمیعان وهابی این قسمت از نهج البلاغه را در کتاب «قراءة راشدة لکتاب نهج البلاغة ، المبحث الثانی «العصمة» ، ص 26» آورده است.

او در این کتاب قسمت های صحیح نهج البلاغه از نظر وهابیت را آورده و گفته است :

«یکبار دیگر نهج البلاغه را خواندم و مطالبی از آن را یادداشت نمودم و با برخی افراد پیرامون مسایل زیادی بحث و مناقشه کردم تا به قرائت درست از نهج البلاغه رسیدم و اینک امروز آن را تقدیم می کنم.»(2)

در سایت نوار اسلام، متعلق به وهابیت، نیز در جواب استفتائی چنین آمده است:

«اهل سنت کتابی بنام "نهج البلاغه را دوباره بخوانیم" را که نوشته "عبد الرحمن بن عبد الله الجمیعان" را تألیف کرده اند که به فارسی ترجمه شده است و اقوال صحیح را از سقیم تشخیص داده اند.»(3)

بنابراین، امیرالمومنین علیه السلام بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نسبت به همه ی مردم و به خصوص ابوبکر ، عمر و عثمان از خودشان سزاوارتر بودند؛ پس وقتی که چنین باشد، خلافت بلافصل امیرالمومنین علیه السلام و امامت آن حضرت ثابت می شود.

ص: 110


1- شرح نهج البلاغة لابن ابی الحدید ج 7 ص 166 أَنْتُمُ الْأَنْصَارُ عَلَی الْحَقِّ وَ الْإِخْوَانُ فِی الدِّینِ وَ الْجُنَنُ یوْمَ الْبَأْسِ وَ الْبِطَانَةُ دُونَ النَّاسِ، بِکمْ أَضْرِبُ الْمُدْبِرَ وَ أَرْجُو طَاعَةَ الْمُقْبِلِ، فَأَعِینُونِی بِمُنَاصَحَةٍ خَلِیةٍ مِنَ الْغِشِّ سَلِیمَةٍ مِنَ الرَّیبِ، فَوَاللَّهِ إِنِّی لَأَوْلَی النَّاسِ بِالنَّاسِ
2- قراءة راشدة لکتاب نهج البلاغة ، ص 12 ثم قرأت تارة أخری ، وأدون ما أقرؤه حتی کتبت بعض مقالات فی «النهج» ، وناقشت بعض الأشخاص فی کثیر من المسائل ، ولم تهدأ نفسی إلی شیء ، حتی کانت القراءة التی استبان لی وجه صحتها ، وهی هذه التی أنقلها الیوم أو بعضها
3- شماره فتوی 48 ، تاریخ اضافه 2009-11-04 http://www.islampp.com/index.php?id=144ftwid=6565

چهارم: حدیث امامت

رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: «در شب معراج به من چنین وحی شد که علی علیه السلام امام متقین، سید مسلمین و رهبر روسفیدان به سوی بهشت های پرنعمت است.»

این روایت که متنش دارای شواهدی نیز هست، با سه سند نقل شده که دو تای آن ها معتبر هستند.

سند یکم:

«حدثنا محمد بن محمد بن أحمد ثنا محمد بن عبد الله الحضرمی ثنا أبو بکر ابن أبی شیبة ثنا أحمد بن مفضل حدثنا جعفر الأحمر عن هلال أبی أیوب الصیرفی عن أبی کثیر الأنصاری عن عبد الله بن أسعد قال : قال رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم : انتهیت لیلة أسری بی إلی السدرة المنتهی فأوحی إلی فی علی بثلاث : أنه إمام المتقین وسید المسلمین وقائد الغر المحجلین إلی جنات النعیم.»

این روایت را ابو نعیم اصفهانی نقل کرده و برنامه ی جوامع الکلم حکم به حسن بودن سندش داده است.(1)

سند دوم:

«حدثنا أبو بکر بن إسحاق أنبأ محمد بن أیوب أنا عمرو بن الحصین العقیلی أنبأ یحیی بن العلاء الرازی ثنا هلال بن أبی حمید عن عبد الله بن أسعد بن زرارة عن أبیه قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم أوحی إلی فی علی ثلاث أنه سید المسلمین وإمام المتقین وقائد الغر المحجلین .»

این روایت را حاکم نیشابوری نقل کرده و حکم به صحت سندش داده است.(2)

سند سوم:

«حدثنا محمد بن مسلم بن عبد العزیز الأشعری الأصبهانی حدثنا مجاشع بن عمرو بهمدان سنة 235 خمس وثلاثین ومائتین حدثنا عیسی بن سوادة الرازی حدثنا هلال بن أبی حمید الوزان عن عبد الله بن عکیم الجهنی قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم إن الله عز وجل أوحی إلی فی علی ثلاثة أشیاء لیلة أسری أنه سید المؤمنین وإمام

ص: 111


1- معرفة الصحابة ج 3 ص 1587 ح 4002 حکم برنامه جوامع الکلم: إسناده حسن
2- المستدرک علی الصحیحین ج 3 ص 148 ح 4668 قال الحاکم: هذا حدیث صحیح الإسناد ولم یخرجاه

المتقین وقائد الغر المحجلین.»

این روایت را طبرانی نقل کرده است.(1)

البته همانطور که گفتیم روایاتی نیز وجود دارد که عبارات «سید المسلمین»، «سید العرب»، «امام المتقین» و «قائد الغر المحجلین» در کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نسبت به حضرت علی علیه السلام استفاده شده است که اگرچه سند بعضی از آنها ضعیف است، اما چون تعدد طرق داریم، یکدیگر را تقویت می کنند.

روایت یکم:

سند یکم:

«عبد الجبار بن أحمد بن عبید الله السمسار حدث عن علی بن المثنی الطهوی روی عنه محمد بن المظفر الحافظ أخبرنا عبید الله بن محمد بن عبید الله النجار قال حدثنا محمد بن المظفر حدثنا عبد الجبار بن أحمد بن عبید الله السمسار ببغداد حدثنا علی بن المثنی الطهوی حدثنا زید بن الحباب حدثنا عبد الله بن لهیعة حدثنا جعفر بن ربیعة عن عکرمة عن بن عباس قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم ... هذا علی بن أبی طالب وصی رسول رب العالمین وإمام المتقین وقائد الغر المحجلین لم أکتبه إلا بهذا الإسناد وبن لهیعة ذاهب الحدیث.»

این روایت را خطیب بغدادی نقل کرده و تنها اشکالی که به سند آن گرفته، متروک بودن عبد الله بن لهیعه است(2)

در حالی که او ثقه است و تنها به خاطر اینکه بعد از آتش گرفتن کتاب هایش از حفظ روایت نقل می کرد، به او اشکال وارد می کنند، اما حتی سختگیرترین حدیث شناسان عامه نیز روایات او را به هنگام داشتن شواهد، معتبر می دانند.(3)

سند دوم:

«المفضل بن سلم فی عداد المجهولین روی عن سلیمان الأعمش حدیث منکر تفرد بروایته أهل بخاری

ص: 112


1- المعجم الصغیر ( الروض الدانی ) للطبرانی ج 2 ص 192 ح 1012
2- تاریخ بغداد ج 11 ص 112 ح 5805
3- از جمله، محمد ناصر الدین ألبانی می گوید: «قلت: ورجاله ثقات کلهم؛ لولا سوء حفظ ابن لهیعة، ولکن لا بأس به فی الشواهد.» صحیح ابی داود ج 6 ص 242 سایت شامله

أخبرنیه أبو الولید الحسن بن محمد بن علی الدربندی أخبرنا محمد بن أحمد بن سلیمان الحافظ ببخاری أخبرنا محمد بن نصر بن خلف وخلف بن محمد بن إسماعیل قالا حدثنا أبو عثمان سعد بن سلیمان بن داود الشرغی حدثنا أبو الطیب حاتم بن منصور الحنظلی حدثنا المفضل بن سلم لقیته ببغداد عن الأعمش عن عبایة الأسدی عن الاصبغ بن نباتة عن بن عباس قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم ... هذا علی بن أبی طالب أمیر المؤمنین وامام المتقین وقائد الغر المحجلین إلی جنان رب العالمین ... .»(1)

سند سوم:

«أخبرنا أبو القاسم بن السمرقندی أناعاصم بن الحسن أنا أبو عمر بن مهدی أنا أبو العباس بن عقدة نا محمد بن أحمد بن الحسن یعنی القطوانی نا خزیمة بن ماهان المروزی ناعیسی بن یونس عن الأعمش عن سعید بن جبیر عن ابن عباس قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم ... هذا علی بن أبی طالب وصی رسول المسلمین وأمیر المؤمنین وقائد الغر المحجلین فی جنات النعیم.»(2)

روایت دوم:

«ابوذر از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نقل می کند : پرچم علی امیر المؤمنان و امام روسفیدان ، در حوض بر من وارد می شود و می ایستم و دست او را می گیرم و چهره ی او و یارانش سفید است ، پس می گویم : با دو چیز گران بها بعد از من چگونه رفتار کردید ؟ پس می گویند : بزرگتر آن ها را پیروی کردیم و تصدیقش کردیم و کوچکتر را کمک و یاری کردیم و همراه با ایشان جنگیدیم . پس می گوییم : او را برگردانید و از حوض سیرابش کنید . پس از آن می نوشند نوشیدنی که بعد از آن هرگز تشنه نمی شوند و صورت امامشان مانند خورشید فروزان و چهره آنان مثل ماه شب چهارده یا مانند نور های ستاره در آسمان است. این روایت، موضوع است و در سندش راویان مجهول وجود دارد.»(3)

ص: 113


1- تاریخ بغداد ج 13 ص 122 ح 7106
2- تاریخ مدینة دمشق ج 42 ص 326
3- اللآلیء المصنوعة ج 1 ص 338 أخبرنا محمد بن ناصر أنبأنا محمد بن علی بن میمون أنبأنا أبو عبد الله محمد بن علی الحسنی حدثنا القاضی محمد بن عبد الله الجعفی حدثنا الحسین بن محمد بن الفرزدق حدثنا الحسن بن علی بن بزیع حدثنا یحیی بن حسن بن فرات القزاز حدثنا أبو عبد الرحمن المسعودی عن الحارث بن حصیرة عن صخر بن الحکم الفزاری حبان بن الحارث الأزی عن الربیع بن جمیل الضبی عن مالک بن ضمرة الرواسی عن أبی ذر مرفوعا : ترد علی الحوض رایة علی أمیر المؤمنین وإمام الغر المحجلین فأقوم فآخذ بیده فبیاض وجهه ووجوه أصحابه فأقول ما خلفتمونی فی الثقلین بعدی فیقولون تبعنا الأکبر وصدقناه ووازرنا الأصغر ونصرناه وقاتلنا معه فأقول ردوه رواه حوضی فیشربون شربة لا یظمئون بعدها أبدا ووجه إمامهم کالشمس الطالعة ووجوههم کالقمر لیلة البدر أو کأضواء نجم فی السماء ، موضوع : وإسناده مظلم فیه مجاهیل

اینکه سند این روایت ضعیف است، بله چنین است، اما اینکه سیوطی ادعا کرده که جعلی است، سخن باطلی است؛ زیرا مضمون این روایت با اسناد معتبر و متعددی نقل شده است.

البته از سیوطی انتظاری بیش از این نیست؛ زیرا وی تصریح کرده که از نشانه های اصلی حدیث جعلی این است که روایت در فضیلت اهل بیت علیهم السلام باشد(1) !

روایت سوم:

«انس می گوید : رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: ای انس ! آب بریز وضو بگیریم ، سپس ایستاد و دو رکعت نماز خواند و سپس فرمود: ای انس ! اول کسی که بر تو از این در وارد می شود ، امیرمؤمنان و آقای مسلمانان و رهبر رو سفیدان و آخرین اوصیاء است. انس می گوید : گفتم خدایا مرا فردی از یارانش قرار بده و آن را کتمان کردم تا اینکه علی علیه السلام آمد . پس فرمود : ای انس ! او چه کسی است؟ گفتم : علی علیه السلام . پس خوشحال ایستاد و او را در بغل گرفت و صورت علی علیه السلام را با صورتش پاک کرد و عرق علی را به صورتش مالید . پس علی علیه السلام گفت : ای رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ! شما را دیدم به گونه ای با من رفتار کردی که قبلا با من این گونه رفتار نکرده بودی. فرمود: چه مانعی دارد در حالی که تو از جانب من دین را بیان می کنی و صدایم را به گوششان می رسانی و آنچه از من در آن اختلاف کردند را برای آنان تبیین می کنی.»(2)

ص: 114


1- تدریب الراوی ج 1 ص 276 قلت ومن القرائن کون الراوی رافضیا والحدیث فی فضائل أهل البیت
2- تاریخ مدینة دمشق ج 42 ص 386 (ح 44654) أخبرنا أبو علی المقریء أنا أبو نعیم الحافظ نا محمد بن أحمد بن علی نا محمد بن عثمان بن أبی شیبة نا إبراهیم بن محمد بن میمون نا علی بن عباس عن الحارث بن حصیرة عن القاسم بن جندب عن أنس قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم یاأنس اسکب لی وضوءا ثم قام فصلی رکعتین ثم قال یا أنس أول من یدخل علیک من هذا الباب أمیر المؤمنین وسید المسلمین وقائد الغر المحجلین وخاتم الوصیین قال أنس قلت اللهم أجعله رجلا من الأنصار وکتمته إذ جاء علی فقال من هذا یا أنس فقلت علی فقام مستبشرا فاعتنقه ثم جعل یمسح عن وجهه بوجهه ویسمح عرق علی بوجهه فقال یا رسول الله لقد رأیتک صنعت شیئا ما صنعت بی قبل قال وما یمنعنی وأنت تؤدی عنی وتسمعهم صوتی وتبین لهم ما اختلفوا فیه بعدی

روایت چهارم:

«حدثنا عمر بن أحمد بن عمر القاضی القصبانی ثنا علی بن العباس البجلی ثنا أحمد بن یحیی ثنا الحسن بن الحسین ثنا إبراهیم بن یوسف بن أبی اسحاق عن أبیه عن الشعبی قال قال علی قال لی رسول الله علیه الصلاة والسلام مرحبا بسید المسلمین وإمام المتقین ... .»

این روایت را ابو نعیم اصفهانی(1)

و ابن عساکر(2)

با سند معتبر(3)

نقل کرده اند.

روایت پنجم:

«عایشه گوید: علی بن ابی طالب علیهما السلام روزی [به خانه ی ما] آمد ، پس رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم درباره ی او فرمودند: این سید مسلمین است. پس من گفتم: مگر شما سید مسلمین نیستید ای رسول خدا ؟! ایشان فرمودند: من خاتم پیامبران و رسول پروردگار عالمیان هستم.»(4)

این روایت را ابن عساکر نقل کرده و برنامه ی جوامع الکلم حکم به حسن بودن سندش داده است.(5)

ص: 115


1- حلیة الأولیاء لابی نعیم الاصبهانی ج 1 ص 66
2- تاریخ مدینة دمشق ج 42 ص 370 (ح 44597)
3- طبق برنامه ی جوامع الکلم ، تمام رجال سند این روایت ، ثقه یا صدوق حسن الحدیث هستند بجز الحسن بن الحسین العرنی که جرح مفسر ندارد و حاکم نیشابوری سند روایتش را صحیح و ابن حجر عسقلانی حسن دانسته اند؛ «أخبرنا علی بن عبد الرحمن بن عیسی ثنا الحسین بن الحکم الجیزی ثنا الحسن بن الحسین العرنی ... عن رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم قال ... هذا حدیث صحیح الإسناد ولم یخرجاه .» المستدرک علی الصحیحین ج 3 ص 164 با سکوت ذهبی «... قال ثنا الحسن بن الحسین الأنصاری ... عن سعید بن جبیر عن بن عباس قال لما نزلت إنما أنت منذر ولکل قوم هاد وضع صلی الله علیه و آله وسلم یده علی صدره ... .» تفسیر الطبری ج 13 ص 108 قال العسقلانی: «والمستغرب ما أخرجه الطبری بإسناد حسن من طریق سعید بن جبیر عن بن عباس قال لما نزلت هذه الآیة وضع رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم یده علی صدره ... .» فتح الباری ج 8 ص 376
4- أخبرنا أبو القاسم بن السمرقندی وأبو عبد الله الحسین بن علی بن أحمد المقریء وأبو البرکات یحیی بن الحسن بن الحسین المدائنی وأبو بکر محمد وأبو عمرو عثمان ابنا أحمد بن عبید الله بن دحروج قالوا أنا أبو الحسین بن النقور نا عیسی بن علی قال قریء علی أبی الحسن بن نوح وأنا أسمع قیل له حدثکم جعفر بن أحمد العوسجی نا أبو بلال الأشعری نا یعقوب التیمی عن جعفر بن أبی المغیرة عن أبن أبزی عن عائشة قالت أقبل علی بن أبی طالب یوما فقال له رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم هذا سید المسلمین فقلت ألست سید المسلمین یا رسول الله فقال أنا خاتم النبیین ورسول رب العالمین
5- تاریخ مدینة دمشق ج 42 ص 305 (ح 44435) حکم برنامه جوامع الکلم: إسناده حسن

روایت ششم:

سند یکم:

حدثنا أبو العباس محمد بن أحمد المحبوبی ثنا محمد بن معاذ ثنا أبو حفص عمر بن الحسن الراسبی ثنا أبو عوانة عن أبی بشر عن سعید بن جبیر عن عائشة رضی الله عنها أن النبی صلی الله علیه و آله وسلم قال أنا سید ولد آدم وعلی سید العرب

«عایشه گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: من سید فرزندان آدم علیه السلام هستم و علی علیه السلام سید عرب است.»

این روایت را حاکم نقل کرده و گفته است که سند این حدیث صحیح است، اما بخاری و مسلم آن را نقل نکرده اند.(1)

سند دوم:

«عایشه گوید: روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به من فرمودند: سید عرب را به نزد من فرا بخوانید . پس من گفتم: مگر شما سید عرب نیستید ای رسول خدا ؟! ایشان فرمودند: من سید فرزندان آدم علیه السلام هستم و علی علیه السلام سید عرب است.»

این روایت را نیز حاکم در مستدرکش آورده است.(2)

سند سوم:

حاکم نیشابوری شاهد دیگری برای حدیث عایشه از جابر نقل کرده است:

«وله شاهد آخر من حدیث جابر رضی الله عنه قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم ادعوا لی سید العرب فقالت عائشة رضی الله عنها ألست سید العرب یا رسول الله فقال أنا سید ولد آدم وعلی سید العرب.»(3)

ص: 116


1- المستدرک علی الصحیحین ج 3 ص 133 ح 4625 هذا حدیث صحیح الإسناد ولم یخرجاه وفی إسناده عمر بن الحسن وأرجو أنه صدوق ولولا ذلک لحکمت بصحته علی شرط الشیخین وله شاهد من حدیث عروة عن عائشة
2- المستدرک علی الصحیحین ج 3 ص 134 ح 4626 أخبرناه أبو بکر محمد بن جعفر القارئ ببغداد ثنا أحمد بن عبید بن ناصح ثنا الحسین بن علوان عن هشام بن عروة عن أبیه عن عائشة رضی الله عنها قالت قال رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم ادعوا لی سید العرب فقلت یا رسول الله ألست سید العرب قال أنا سید ولد آدم وعلی سید العرب
3- المستدرک علی الصحیحین ج 3 ص 134 ح 4627

پنجم: حدیث اطاعت

اشاره

حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: «هرکس از من اطاعت کند، از خدا اطاعت کرده است و هرکس از من سرپیچی کند، از خدا سرپیچی کرده است و هر کس از علی ( علیه السلام ) اطاعت کند، از من اطاعت کرده است و هرکس از علی علیه السلام سرپیچی کند، از من سرپیچی کرده است.»

این روایت در کتب اهل سنت با دو سند نقل شده است که یکی از آن ها صحیح است.

سند یکم:

«أخبرنا أبو أحمد محمد الشیبانی من أصل کتابه ثنا علی بن سعید بن بشیر الرازی بمصر ثنا الحسن بن حماد الحضرمی ثنا یحیی بن یعلی ثنا بسام الصیرفی عن الحسن بن عمرو الفقیمی عن معاویة بن ثعلبة عن أبی ذر رضی الله عنه قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم من أطاعنی فقد أطاع الله ومن عصانی فقد عصی الله ومن أطاع علیا فقد أطاعنی ومن عصی علیا فقد عصانی هذا حدیث صحیح الإسناد ولم یخرجاه»

این روایت را حاکم نقل و تصحیح کرده و ذهبی نیز با او موافقت نموده است.(1)

حدثنا أبو العباس محمد بن یعقوب ثنا إبراهیم بن سلیمان البرنسی ثنا محمد بن إسماعیل ثنا یحیی بن یعلی ثنا بسام الصیرفی عن الحسن بن عمرو الفقیمی عن معاویة بن ثعلبة عن أبی ذر رضی الله عنه قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم لعلی بن أبی طالب رضی الله عنه من أطاعنی فقد أطاع الله ومن عصانی فقد عصی الله ومن أطاعک فقد أطاعنی ومن عصاک فقد عصانی هذا حدیث صحیح الإسناد ولم یخرجاه

این روایت را نیز حاکم نقل و تصحیح کرده است.(2)

ألبانی وهابی، به این حدیث، دو اشکال وارد کرده است:

یکی اینکه یحیی بن یعلی در این حدیث، اسلمی است نه محاربی و دوم اینکه عدالت معاویة بن ثعلبة مشخص نشده است !

ص: 117


1- المستدرک علی الصحیحین ج 3 ص 130 ح 4617
2- المستدرک علی الصحیحین ج 3 ص 139 ح 4641 با تصحیح حاکم

در حالی که یحیی بن یعلی در این روایت به قرینه ی روایت دوم حاکم که از بخاری نقل کرده است، محاربی است؛ زیرا یحیی بن یعلی محاربی(1) بر خلاف یحیی بن یعلی اسلمی(2) از شیوخ بخاری است.

معاویة بن ثعلبة را ابن حبان در شمار ثقات آورده است(3)و علمای بزرگی مثل حاکم و ذهبی روایتش را تصحیح کرده اند؛ لذا معاویه بن ثعلبه نیز ثقه است و در برنامه ی جوامع الکلم به او رتبه ی مقبول داده شده است.

سند دوم:

«أخبرنا أبو القاسم أیضا أنا ابن مسعدة أنا أبو عمرو عبد الرحمن بن محمد الفارسی أنا ابن عدی نا محمد بن جعفر بن یزید الطبری نا إبراهیم بن سلیمان التمیمی الکوفی نا عبادة بن زیاد نا عمر بن سعد عن عمر بن عبد الله الثقفی عن أبیه عن جده یعلی بن مرة الثقفی قال سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم یقول من أطاع علیا فقد أطاعنی ومن عصی علیا فقد عصانی ومن عصانی فقد عصی الله ومن أحب علیا فقد أحبنی ومن أحبنی فقد أحب الله ومن أبغض علیا فقد أبغضنی ومن أبغضنی فقد أبغض الله لا یحبک إلا مؤمن ولا یبغضک إلا کافر أو منافق.»(4)

ص: 118


1- تهذیب الکمال ج 32 ص 46-47 رقم 6949 ی حیی بن یعلی بن الحارث بن حرب بن جریر بن الحارث المحاربی ... روی عنه : البخاری
2- تهذیب الکمال ج 32 ص 50-52 رقم 6951 یحیی بن یعلی الاسلمی القطوانی ... روی عنه : ... (اسم بخاری نیست)
3- الثقات ج 5 ص 416 رقم 5480 معاویة بن ثعلبة یروی عن أبی ذر روی عنه أبو الجحاف داود بن أبی عوف
4- تاریخ مدینة دمشق ج 42 ص 270 (ح 44326)

دلالت حدیث بر ولی امر بودن امیرالمومنین علیه السلام

بخاری در صحیحش در باب تفسیر آیه ی (أطیعوا الله وأطیعوا الرسول وأولی الأمر منکم(1)

؛ از خدا اطاعت کنید و نیز اطاعت کنید از رسول و والیان امر که از شمایند.) حدیثی شبیه همین حدیث از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نقل کرده که فرمودند:

« هرکس از من اطاعت کند، از خدا اطاعت کرده است و هرکس از من سرپیچی کند، از خدا سرپیچی کرده است و هر کس از امیر من اطاعت کند، از من اطاعت کرده است و هرکس از امیر من سرپیچی کند، از من سرپیچی کرده است.»(2)

یعنی طبق این احادیث، حضرت علی علیه السلام امیر از طرف رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و یکی از مصادیق اولی الامر در قرآن هستند.

ص: 119


1- نساء: 59
2- صحیح البخاری ج 6 ص 2611 ح 6718 أن رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم قال من أطاعنی فقد أطاع الله ومن عصانی فقد عصی الله ومن أطاع أمیری فقد أطاعنی ومن عصی أمیری فقد عصانی

ششم: حدیث جدایی

اشاره

رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: «هر کس از حضرت علی علیه السلام جدا شود، از من جدا شده است و هر کس از من جدا شود، از خداوند جدا شده است.»

این روایت با چهار طریق نقل شده که یکی از آن ها معتبر است و در مجموع نیز یکدیگر را تقویت می کنند.

سند یکم:

«حدثنا عبد الله قال حدثنی أبی قثنا بن نمیر قثنا عامر بن السبط قال حدثنی أبو الجحاف عن معاویة بن ثعلبة عن أبی ذر قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم یا علی انه من فارقنی فقد فارق الله ومن فارقک فقد فارقنی»

این روایت را احمد بن حنبل نقل کرده و محقق کتاب، وصی الله بن محمد عباس، هیچ راهی برای تضعیف سند این روایت پیدا نکرده است جز اینکه توثیق معاویة بن ثعلبة را ذکر نکرده و در نهایت در مورد سند این روایت، نظرش را نگفته است(1) !

حاکم نیشابوری نیز این روایت را با همین سند نقل کرده و حکم به صحت سندش داده و برنامه ی جوامع الکلم نیز سندش را در متابعات و شواهد حسن دانسته است.(2)

هیثمی(3)

و شوکانی(4)

نیز آن را از بزار نقل کرده و همه ی رجال سندش را ثقه دانسته اند.

ص: 120


1- فضائل الصحابة لابن حنبل ، ص 704-705 ح 962 مجموع دو جلد ، با تحقیق وصی الله بن محمد عباس
2- المستدرک علی الصحیحین ج 3 ص 133 ح 4624 قال الحاکم: صحیح الإسناد ولم یخرجاه / حکم برنامه جوامع الکلم: إسناده حسن فی المتابعات والشواهد / حدثنا أبو العباس محمد بن أحمد بن یعقوب ثنا الحسن بن علی بن عفان العامری ثنا عبد الله بن عمیر ثنا عامر بن السمط عن أبی الجحاف داود بن أبی عوف عن معاویة بن ثعلبة عن أبی ذر رضی الله عنه قال قال النبی صلی الله علیه و آله وسلم یا علی من فارقنی فقد فارق الله ومن فارقک یا علی فقد فارقنی صحیح الإسناد ولم یخرجاه و المستدرک علی الصحیحین ج 3 ص 158 ح 4703 وأخبرنی أبو سعید النخعی ثنا عبدان الأهوازی ثنا محمد بن عبد الله بن نمیر أنا عامر بن السری عن أبی الجحاف عن معاویة بن ثعلبة عن أبی ذر رضی الله عنه قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم لعلی من فارقنی فقد فارق الله ومن فارقک فقد فارقنی
3- مجمع الزوائد ج 9 ص 135 قال الهیثمی: رواه البزار ورجاله ثقات
4- در السحابة ، ص 226 رقم 117 پی دی اف / قال الشوکانی: وأخرج البزار بإسناد رجاله ثقات

سند دوم:

همین روایت را طبرانی از طریق عبدالله بن عمر از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نقل کرده است:

«حدثنا محمد بن عبد الله الحضرمی ثنا أحمد بن صبیح الأسدی ثنا یحیی بن یعلی عن عمران بن عمار عن أبی إدریس حدثنی مجاهد عن بن عمر رضی الله عنه أن رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم قال من فارق علیا فارقنی ومن فارقنی فارق الله.»(1)

سند سوم:

طبرانی با سندش از بریده روایت کرده است که گفت:

« ... رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم خشمگین از خانه خارج شده و فرمود : چرا گروهی می خواهند از علی علیه السلام بدگویی کنند ؟ منظورشان چیست ؟ هرکس که از علی علیه السلام بد گویی کند ، از من بدگویی کرده است و هرکس که از علی علیه السلام جدا شود از من جدا شده است ، علی علیه السلام از من است و من از اویم ... .»(2)

سند چهارم:

ذهبی طریق دیگری از این روایت را از ابو هریره به نقل از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نقل کرده است:

«رزین الکوفی الأعمی عن أبی هریرة قاله الأزدی روی عنه حبیب بن ثابت ثم ساق له الأزدی حدیثا باطلا عن أبی هریرة - مرفوعا من فارقنی فارق الله ومن فارق علیا فقد فارقنی ومن تولاه فقد تولانی الحدیث»(3)

ص: 121


1- المعجم الکبیر ج 12 ص 423 ح 13559
2- المعجم الأوسط ج 6 ص 162-163 ح 6085 حدثنا محمد بن عبد الرحمن بن منصور الحارثی قال نا أبی قال نا حسین الأشقر قال نا زید بن أبی الحسن قال ثنا أبو عامر المری عن أبی إسحاق عن بن بریدة عن أبیه قال ... ورسول الله صلی الله علیه و آله وسلم یسمع الکلام فخرج مغضبا وقال ما بال أقوام ینتقصون علیا من ینتقص علیا فقد انتقصنی ومن فارق علیا فقد فارقنی إن علیا منی وأنا منه ..
3- میزان الاعتدال فی نقد الرجال للذهبی ج 3 ص 75 رقم 2782

دلالت حدیث بر خلافت امیرالمومنین علیه السلام

طبق این روایت، هر کس با حضرت علی علیه السلام نباشد و از آن حضرت جدا شود و اطاعت نکند، در حقیقت از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و خداوند جدا شده است.

دهلوی نیز در تصریح می کند که این حدیث دلالت بر خلافت امیرالمومنین علیه السلام دارد:

«اما آنکه خلافت حضرت مرتضی منعقد شد، پس از این جهت که آن حضرت صلی الله علیه و آله وسلم نهی کردند از مفارقت حضرت مرتضی علیه السلام ؛

أخرج الحاکم عن أبی ذر قال قال النبی صلی الله علیه و آله وسلم : یا علی من فارقنی فقد فارق الله ومن فارقک یا علی فقد فارقنی.»(1)

و به این ترتیب تکلیف کسانی که پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در برابر امیرمؤمنان علیه السلام ایستادند و مسیر دیگری را انتخاب کردند ، روشن می شود.

ص: 122


1- إزالة الخفاء عن خلافة الخلفاء، ج 4 ص 427-428 پی دی اف

هفتم: احادیث خلافت

اشاره

در روایات متعددی صریحا به خلافت امیر المومنین علیه السلام با لفظ خلیفه اشاره شده است که تعدادی از آن ها را ذکر می کنیم.

روایت یکم:

«رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به علی علیه السلام فرمودند: تو به من به منزله ی هارون برای موسی علیهما السلام هستی، بجز اینکه پیامبر نیستی و سزاوار نیست که من بروم بجز اینکه تو خلیفه ی من در میان تمام مؤمنین بعد از من باشی.»(1)

این روایت را ابن ابی عاصم نقل کرده و برنامه ی جوامع الکلم(2)،

ألبانی(3)

و باسم بن فیصل الجوابره(4) سندش را حسن دانسته اند.

«بعدی» در این حدیث، یعنی بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ؛ زیرا آن حضرت صحابه را با خود به جنگ بردند و در واقع امام علی علیه السلام خلیفه بر آنها نبود، در حالی که حدیث، خلافت بر همه ی مومنان را مطرح می کند؛ یعنی یا هیچکدام از صحابه مومن نبوده اند و فقط زن و بچه ها مومن بودند و یا اینکه صحابه مومن بوده اند، ولی از رفتن به جنگ تخلف کردند !

در ضمن، معنی ندارد که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بفرمایند تا وقتی من سفر هستم، هیچ پیامبری نیست!! و چون رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم اشاره به بعد از رحلت خویش داشته اند، پس تمامی خصوصیات حضرت هارون علیه السلام

جز نبوت برای حضرت امیرالمومنین علیه السلام ، ثابت می گردد.

ص: 123


1- ثنا محمد بن المثنی حدثنا یحیی بن حماد عن أبی عوانة عن یحیی ابن سلیم أبی بلج عن عمرو بن میمون عن ابن عباس قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم لعلی أنت منی بمنزلة هارون من موسی إلا أنک لست نبیا إنه لا ینبغی أن أذهب إلا وأنت خلیفتی فی کل مؤمن من بعدی
2- السنة لابن أبی عاصم ج 2 ص 565 ح 1188 حکم برنامه جوامع الکلم: إسناده حسن رجاله ثقات عدا یحیی بن سلیم الفزاری وهو صدوق حسن الحدیث
3- السنة لابن أبی عاصم ومعها ظلال الجنة للألبانی ، ج 2 ص 565 ح 1188 سایت شامله ؛ قال الألبانی : إسناده حسن
4- السنة لابن ابی عاصم با تحقیق باسم بن فیصل الجوابره - ج 1 ص 799-800 ح 1222 (پی دی اف) قال المحقق: إسناده حسن

روایت دوم:

«زید بن ثابت از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نقل می کند که فرمودند: من در میان شما دو خلیفه وجانشین می گذارم، کتاب خدا ؛ که همچون ریسمانی از آسمان تا زمین امتداد یافته است، وعترتم، اهل بیتم. این دو هرگز از یکدیگر جدا نمی شوند تا کنار حوض کوثر، به من ملحق شوند.»(1)

این روایت را احمد بن حنبل نقل کرده و هیثمی سندش را نیکو(2) و وصی الله بن محمد عباس حسن لغیره دانسته است.(3)

طبرانی نیز همین روایت را نقل کرده و هیثمی همه ی رجال سندش را ثقه دانسته است.(4)

حافظ بوصیری نیز همه ی رجال سند این روایت را ثقه دانسته(5) و البانی حکم به صحت حدیث کرده است.(6)

روایت سوم:

اشاره

آن گاه که آیه ی (وَأَنْذِرْ عَشیرَتَک اْلأَقْرَبینَ(7) : و خویشاوندان نزدیکت را انذار کن .) نازل شد و پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم مأمور به اعلان رسمی دعوت شدند، خویشاوندان خود را در خانه حضرت ابوطالب علیه السلام جمع نموده، آنان را به اسلام دعوت کرده و فرمودند: «کدام یک از شما با من بیعت می کند تا برادر، وزیر و جانشین من بشود؟» هیچ کس بجز امیرالمؤمنین علیه السلام پاسخ نداد تا این که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بعد از دو بار تکرار این سخن، فرمودند: علی ( علیه السلام ) برادر، وزیر، وصی و جانشین من است.

این واقعه که اسناد معتبری دارد، با عبارات مختلفی روایت شده است:

ص: 124


1- حدثنا عبد الله قال حدثنی أبی حدثنا اسود بن عامر نا شریک عن الرکین عن القاسم بن حسان عن زید بن ثابت قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم إنی تارک فیکم خلیفتین کتاب الله حبل ممدود ما بین السماء والأرض أو ما بین السماء والأرض وعترتی أهل بیتی وانهما لن یتفرقا حتی یردا علی الحوض
2- مجمع الزوائد ج 9 ص 163 قال الهیثمی: رواه أحمد وإسناده جید
3- فضائل الصحابة لابن حنبل ص 747 ح 1032 مجموع دو جلد ، قال وصی الله بن محمد عباس : إسناده حسن لغیره
4- مجمع الزوائد ج 1 ص 170 قال الهیثمی: رواه الطبرانی فی الکبیر ورجاله ثقات
5- اتحاف الخیرة ، ج 6 ص 329 ح 5950 سایت شامله قال الحافظ البوصیری : هذا إسناد رواته ثقات / بر مبنای
6- صحیح الجامع الصغیر وزیادته ، ج 1 ص 482 ح 2457 قال الألبانی: صحیح
7- شعراء: 214
یکم: خلیفتی فی اهلی

سند اول:

«علی علیه السلام فرمود: هنگامی که آیه ی (و خویشاوندان نزدیکت را انذار کن) نازل شد ، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از خویشاوندانش سی نفر را جمع کرد ، پس خوردند و نوشیدند ، سپس به آن ها فرمود: چه کسی قرض و وعده های من را ادا می کند تا همراه من در بهشت باشد و جانشین من در میان اهل من باشد ؟ مردی که شریک (راوی) اسمش را نبرد ، گفت: ای رسول خدا ، بخشندگی و کرم شما وسیع است ، چه کسی این را انجام می دهد ؟ او گفت من و دیگری گفت من . راوی می گوید و آن را به اهل بیتش عرضه کرد و علی علیه السلام فرمود : من.»(1)

این روایت را احمد بن حنبل نقل کرده و احمد شاکر سندش را حسن(2) و هیثمی(3)

و شوکانی(4)

نیکو دانسته اند..

طبری نیز این روایت را نقل کرده و محمود محمد شاکر سندش را صحیح دانسته است.(5)

سند دوم:

«عبد الله بن حارث می گوید : علی علیه السلام فرمود: هنگامی که این آیه (و انذر عشیرتک الأقرین ؛ خویشاوندان نزدیکت را هشدار بده ) نازل شد، رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به من فرمود: پای گوسفند همراه با یک پیمانه گندم را غذا درست کن . و نزد ما دو ظرف بود که دوغ در آن بود و به من فرمود : این دو را پر از دوغ کن . گوید : انجام دادم . سپس به من فرمود : بنی هاشم را دعوت کن . گوید : آن ها را که در آن زمان 40 یا 41 نفر

ص: 125


1- حدثنا عبد الله حدثنی أبی ثنا أسود بن عامر ثنا شریک عن الأعمش عن المنهال عن عباد بن عبد الله الأسدی عن علی رضی الله عنه قال لما نزلت هذه الآیة ( وأنذر عشیرتک الأقربین ) قال جمع النبی صلی الله علیه و آله وسلم من أهل بیته فاجتمع ثلاثون فأکلوا وشربوا قال فقال لهم من یضمن عنی دینی ومواعیدی ویکون معی فی الجنة ویکون خلیفتی من أهلی فقال رجل لم یسمه شریک یا رسول الله أنت کنت بحرا من یقوم بهذا قال ثم قال الآخر قال فعرض ذلک علی أهل بیته فقال علی رضی الله عنه انا
2- مسند احمد بن حنبل ، ج 1 ص 545 ح 883 پی دی اف؛ قال احمد محمد شاکر: إسناده حسن
3- مجمع الزوائد ج 9 ص 113 قال الهیثمی: رواه أحمد وإسناده جید
4- در السحابة ، ص 213 ح 72 قال الشوکانی : وأخرج احمد بإسناد جید
5- تهذیب الآثار مسند علی ج 3 ص 60-61 قال محمود محمد شاکر : وهذا خبر عندنا صحیح سنده

بودند دعوت کردم . گوید : در بین آن ها ده نفر بودند که هر یک به تنهایی یک گوسفند با خورشتش را می خورد . و فرمود : وقتی ظرف را آوردند رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم از بالای ظرف برداشت ، سپس به آنها فرمود : بخورید و خوردند تا این که سیر شدند و آن ظرف همانطور بود و جز مقدار کمی از آن کم نشده بود . سپس ظرف های دوغ را آوردم و نوشیدند تا اینکه سیراب شدند و بسیاری از آن زیاد آمد و هنگامی که فارغ شدند ، رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم خواست سخن بگوید که آن ها در سخن پیش دستی کردند و گفتند مثل امروز سحر ندیده بودیم و رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ساکت شد.

سپس به من فرمود: پای گوسفندی همراه با یک پیمانه گندم را غذا درست کن و آن ها را دعوت کرد و خوردند و نوشیدند و در سخن پیش دستی کردند و مانند سخن اولشان گفتند و رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ساکت شد.

فرمود: پای گوسفند همراه با یک پیمانه گندم را غذا درست کن و درست کردم و آن را جمع کرد و هنگامی که خوردند و نوشیدند ، رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در سخن پیش دستی کرد و فرمود: کدام یک از شما از جانب من قرضم را پرداخت می کند و جانشین من در خانواده ام می باشد ؟ گوید: ساکت شدند و عباس از ترس این که به مالش دسترسی پیدا کند ، ساکت شد. گوید: و من به خاطر سن عباس ساکت شدم. سپس بار دیگر فرمود و عباس ساکت شد و هنگامی که آن را دیدم ، گفتم: من ای رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ! فرمود : تو .»(1)

ص: 126


1- حدثنا أبی ، ثنا الحسین بن عیسی بن میسرة الحارثی ، ثنا عبد الله بن عبد القدوس ، ثنا الاعمش بن عمرو ، عن عبد الله بن الحارث قال : قال علی : لما نزلت هذه الایة وانذر عشیرتک الاقربین قال لی رسول الله - صلی الله علیه و آله وسلم - اصنع لی رجل شاة بصاع من طعام وعندنا اناءا یکون فیه لبنا فقال لی : املاه لبنا ، قال : ففعلت ثم قال لی ، ادع بنی هاشم قال : فدعوتهم وانهم یومئذ لاربعین رجل أو اربعین ورجل ، قال : وفیهم عشرة کلهم یاکل الجذعة بادامها قال : فلما اتوا بالقصعة قال : اخذ رسول الله - صلی الله علیه و آله وسلم - من ذروتها ثم قال لهم : کلوا فاکلوا حتی شبعوا وهی کهیئتها لم یرزئوا منها الا یسیرا قال : ثم اتیتهم بالاناء فشربوا حتی رووا قال : وفضل فضل ، فلما فراغوا اراد رسول الله - صلی الله علیه و آله وسلم - ان یتکلم فبدروه بالکلام ، فقالوا : ما راینا کالیوم فی السحر قال : فسکت رسول الله - صلی الله علیه و آله وسلم - ثم قال لی : اصنع لی رجل شاة بصاع من طعام قال : فدعاهم فلما اکلوا وشربوا قال : فبدروه ثم قالوا : مثل مقالتهم الاولی قال : فسکت رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم قال : اصنع لی رجل شاة بصاع من طعام فصنعت ، قال : فجمعهم فلما اکلوا وشربوا بدرهم رسول الله - صلی الله علیه و آله وسلم - الکلام ، فقال : ایکم یقضی ، عنی دینی ، ویکون خلیفتی فی اهلی ؟ قال : فسکتوا وسکت العباس خشیة ان یحیط ذلک بماله قال : وسکت انا لسن العباس ثم قالها مرة اخری فسکت العباس فلما رایت ذلک ، قلت : انا یا رسول الله فقال : انت.

این روایت را ابن ابی حاتم در تفسیرش(1)

با سند معتبر(2)

نقل کرده است.

ضمن اینکه خود ابن ابی حاتم در مقدمه ی تفسیرش التزام داده است که تنها روایات معتبر را نقل کند.(3)

اگر چه در ظاهر به نظر می رسد که این عبارت دال بر خلافت در میان اهل است، ولی به قرینه ی صدر و ذیل حدیث که درباره ی امر رسالت است، فهمیده می شود که خلافت آن حضرت نیز در شأن رسالت و در مورد همه ی مسلمین است.

ص: 127


1- تفسیر ابن أبی حاتم ج 9 ص 2826 ح 16015
2- طبق برنامه ی جوامع الکلم ، تمام رجال سند این روایت ، ثقه یا صدوق حسن الحدیث هستند بجز عبد الله بن عبد القدوس که علمایی مثل ابن حبان ، ترمذی و بخاری توثیقش کرده اند. تهذیب التهذیب ج 5 ص 265 لذا ابن حجر عسقلانی در جمع بندی احوال این راوی ، او را صدوق دانسته است . تقریب التهذیب ج 1 ص 312 رقم 3446«عبد الله بن عبد القدوس التمیمی السعدی الکوفی صدوق رمی بالرفض وکان أیضا یخطیء من التاسعة خت ت»
3- تفسیر ابن أبی حاتم ج 1 ص 1 «سالنی جماعة من اخوانی اخراج تفسیر القران مختصرا باصح الاسانید ... فتحریت اخراج ذلک باصح الاخبار اسنادا ، واشبهها متنا ، فاذا وجدت التفسیر عن رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم - لم اذکر معه احدا من الصحابة ممن اتی بمثل ذلک ، واذا وجدته عن الصحابة فان کانوا متفقین ذکرته عن اعلاهم درجة باصح الاسانید ، وسمیت موافقیهم بحذف الاسناد.» ترجمه: «گروهی از برادرانم از من تألیف تفسیر قرآن به صورت مختصر با صحیح ترین اسناد را خواستند ... پس من ، صحیح ترین اخبار را از جهت سند و متن انتخاب کردم. پس اگر از رسول خدا صلی الله علیه و آله سخنی در تفسیر دیدم و صحابه نیز سخنی داشته اند، سخن پیامبر (ص) را ترجیح دادم و اگر از صحابه سخنی در تفسیر نقل کردم، صحیح ترین آن را از جهت رتبه و درجه نقل کردم و نام موافقان آن را با حذف سند آورده ام.»
دوم: أخی و وصیی وخلیفتی فیکم فاسمعوا له وأطیعوا

سند یکم:

«از علی بن ابیطالب علیهما السلام روایت شده است که فرمود: چون آیه (و انذر عشیرتک الاقربین ؛ و خویشاوندان نزدیکت را هشدار بده)بر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نازل گردید ، آن حضرت مرا طلبید و فرمود: ای علی، خدای بزرگ به من دستور داده که خویشاوندان نزدیکت را بیم ده ... سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم آغاز سخن کرده و فرمود: ای فرزندان عبد المطلب! به خدا سوگند من در میان عرب جوانی را سراغ ندارم که برای قوم خود چیزی بهتر از آنچه من برای شما آورده ام آورده باشد، من برای شما خوبی دنیا و آخرت آورده ام و خدا به من دستور داده تا شما را بدان دعوت کنم. اینک کدامیک از شما است که مرا در این ماموریت کمک کند تا به پاداش آن ، برادر من و وصی و جانشین من در میان شما باشد؟ در اینجا بود که آنها سرباز زده و من که از همه آنها کم سن و سال تر و کم دیدتر و شکم بزرگتر، و ساق پایم نازکتر از همه بود ، گفتم: ای پیامبر خدا! من کمک کار شما در این ماموریت خواهم بود. رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم (که چنان دید) گردنم را گرفت و فرمود: براستی که این است برادر و وصی و جانشین من در میان شما و شما از او شنوائی داشته باشید و پیروی اش کنید. و آن گروه برخاسته در حالی که می خندیدند ، به ابو طالب علیه السلام گفتند: تو را مامور کرد تا از پسرت شنوائی داشته باشی و از او اطاعت کنی.»

این روایت را طبری در تاریخش نقل کرده است.(1)

طبری همچنین در مسند علی علیه السلام نیز همین روایت را مختصرا چنین نقل کرده است:

«ابن عباس از علی ( علیه السلام ) نقل می کند : پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند : ای فرزندان عبدالمطلب ! من برای

ص: 128


1- تاریخ الطبری ج 1 ص 542-543 حدثنا ابن حمید قال حدثنا سلمة قال حدثنی محمد بن إسحاق عن عبد الغفار بن القاسم عن المنهال بن عمرو عن عبدالله بن الحارث بن نوفل بن الحارث بن عبدالمطلب عن عبدالله بن عباس عن علی بن أبی طالب قال لما نزلت هذه الآیة علی رسول الله وأنذر عشیرتک الأقربین دعانی رسول الله فقال لی یا علی إن الله أمرنی أن أنذر عشیرتی الأقربین ... ثم تکلم رسول الله فقال یا بنی عبد المطلب إنی والله ما أعلم شابا فی العرب جاء قومه بأفضل مما قد جئتکم به إنی قد جئتکم بخیر الدنیا والاخرة وقد أمرنی الله تعالی أدعوکم إلیه فأیکم یؤازرنی علی هذا الأمر علی أن یکون أخی ووصیی وخلیفتی فیکم قال فأحجم القوم عنها جمیعا وقلت وإنی لأحدثهم سنا وأرمصهم عینا وأعظمهم بطنا وأحمشهم ساقا أنا یا نبی الله أکون وزیرک علیه فأخذ برقبتی ثم قال إن هذا أخی ووصی وخلیفتی فیکم فاسمعو له وأطیعوا قال فقام القوم یضحکون ویقولون لأبی طالب قد أمرک أن تسمع لابنک وتطیع

شما خیر دنیا و آخرت را آورده ام و خداوند به من دستور داده است تا شما را به سوی او دعوت کنم ، پس کدامیک از شما مرا در این امر یاری می کند تا برادر ، وصی و خلیفه من در میان شما گردد؟

(علی علیه السلام میفرماید:) آنها از قبول این سخن سر باز زدند و من گفتم : ای پیامبر خدا ! من شما را در این امر یاری خواهم نمود . پس پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم دست بر گردن من نهاد و فرمود : این ، برادر ، وصی و خلیفه من در میان شما می باشد ، پس حرف او را بشنوید و از او اطاعت نمایید.»(1)

جالب است که همین محمد بن جریر طبری همین روایت را با همین سند در تفسیرش آورده، ولی در آن دست برده شده است و قسمت های مهمش (وصیی وخلیفتی) را سانسور کرده اند، ولی شاهد بر مدعا ( فاسمعوا له وأطیعوا ) را باقی گذاشته اند ؛

«حدثنا بن حمید قال ثنا جریر عن عمرو أنه کان یقرأ وأنذر عشیرتک الأقربین ورهطک المخلصین قال ثنا سلمة قال ثنی محمد بن إسحاق عن عبد الغفار بن القاسم عن المنهال بن عمرو عن عبد الله بن الحارث بن نوفل بن الحارث بن عبد المطلب عن عبد الله بن عباس عن علی بن أبی طالب لما نزلت هذه الآیة علی رسول الله وأنذر عشیرتک الأقربین دعانی رسول الله ... فأیکم یؤازرنی علی هذا الأمر علی أن یکون أخی وکذ وکذا قال فأحجم القوم عنها جمیعا وقلت وإنی لأحدثهم سنا وأرمصهم عینا وأعظمهم بطنا وأخمشهم ساقا أنا یا نبی الله أکون وزیرک فأخذ برقبتی ثم قال إن هذا أخی وکذا وکذا فاسمعوا له وأطیعوا قال فقام القوم یضحکون ویقولون لأبی طالب قد أمرک أن تسمع لابنک وتطیع»(2)

سند این روایت نیز معتبر است(3)

و صراحتا خلافت منصوص امیرالمومنین علیه السلام را بیان می کند.

ص: 129


1- تهذیب الاثار مسند علی للطبری ج 3 ص 62 حدثنا ابن حمید قال حدثنا سلمة بن الفضل قال حدثنی محمد بن إسحاق عن عبد الغفار بن القاسم عن المنهال بن عمرو عن عبد الله ابن الحارث ابن نوفل بن الحارث بن عبد المطلب عن عبد الله بن عباس عن علی ابن أبی طالب قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم یا بنی عبد المطلب إنی قد جئتکم بخیر الدنیا والآخرة وقد أمرنی الله أن أدعوکم إلیه فأیکم یؤازرنی علی هذا الأمر علی أن یکون أخی ووصیی وخلیفتی فیکم قال فأحجم القوم عنها جمیعا وقلت أنا یا نبی الله أکون وزیرک علیه فأخذ برقبتی وقال هذا أخی ووصیی وخلیفتی فیکم فاسمعوا له وأطیعوا
2- تفسیر الطبری ج 19 ص 121-122
3- بررسی سند روایت: محمد بن حمید التمیمی: وثاقتش را در ادامه ذکر می کنیم سلمة بن الفضل الأنصاری: صدوق / ابن إسحاق القرشی: صدوق عبد الغفار بن القاسم النجاری: در مورد وثاقتش در ادامه صحبت خواهیم کرد المنهال بن عمرو الأسدی: ثقة / عبد الله بن الحارث الهاشمی: ثقة عبد الله بن العباس القرشی: صحابی / علی بن أبی طالب الهاشمی: صحابی طبق برنامه ی جوامع الکلم، اشکال سند این روایت متوجه ابن حمید و عبد الغفار بن القاسم است و به هر دو درجه ی متروک الحدیث داده شده است، ولی هر دو توثیق دارند ؛ توثیق محمد بن حمید الرازی جمال الدین مِزّی در شرح حال او می نویسد: «روی عنه : أبو داود ، والترمذی ، وابن ماجة ... وقال عبد الله بن أحمد بن حنبل : سمعت أبی یقول : لا یزال بالری علم مادام محمد بن حمید حیا. قال عبد الله : حیث قدم علینا محمد بن حمید کان أبی بالعکسر . فلما خرج قدم أبی وجعل أصحابه یسألونه عن ابن حمید ، فقال لی : ما لهؤلاء یسألونی عن ابن حمید . قلت : قدم هاهنا فحدثهم بأحادیث لا یعرفونها . قال لی : کتبت عنه ؟ قلت : نعم کتبت عنه جزءا . قال : اعرض علی ، فعرضتها علیه ، فقال : أما حدیثه عن ابن المبارک وجریر فهو صحیح ، وأما حدیثه عن أهل الری فهو أعلم. وقال أبو قریش محمد بن جمعة بن خلف الحافظ : قلت لمحمد بن یحیی الذهلی : ما تقول فی محمد بن حمید ؟ قال : ألا ترانی هو ذا أحدث عنه. قال : وکنت فی مجلس أبی بکر الصاغانی محمد بن إسحاق ، فقال : حدثنا محمد بن حمید. فقلت : تحدث عن ابن حمید ؟ فقال : ومالی لا أحدث عنه وقد حدث عنه أحمد بن حنبل ویحیی بن معین . وقال أبو بکر بن أبی خیثمة : سئل یحیی بن معین عن محمد بن حمید الرازی فقال : ثقة لیس به بأس ، رازی کیس. وقال علی بن الحسین بن الجنید الرازی : سمعت یحیی ابن معین یقول : ابن حمید ثقة ، وهذه الاحادیث التی یحدث بها لیس هو من قبله ، إنما هو من قبل الشیوخ الذین یحدث عنهم. وقال أبو العباس بن سعید : سمعت جعفر بن أبی عثمان الطیالسی یقول : ابن حمید ثقة ، کتب عنه یحیی وروی عنه من یقول فیه هو أکبر منهم. وقال یحیی بن أحمد بن زیاد : ذکر محمد بن حمید عند یحیی بن معین فقال : لیس به بأس.» ترجمه: «ابو داود ، ترمذی ، ابن ماجه و... از او روایت نقل کرده اند . عبد الله بن احمد بن حنبل گفت: از پدرم شنیدم که می گفت: مادامی که محمد بن حمید زنده بود ، علم نیز در ری زنده بود . عبد الله می گوید: هنگامی که محمد بن حمید به نزد ما آمد ، پدرم در لشکر بود و هنگامی آمد که او رفته بود و دید که اصحابش درباره ی ابن حمید از او سؤال می کنند ، پس به من گفت: این ها چرا درباره ی ابن حمید سؤال می کنند؟ گفتم: او اینجا آمد و برای آنها احادیثی را نقل کرد که نمی شناختند . پدرم به من گفت: آیا از او حدیث نوشتی؟ گفتم: آری ، یک جلد از او حدیث نوشتم. گفت: بر من عرضه کن و من چنین کردم. پس گفت: حدیثش از ابن مبارک و جریر صحیح است ، اما حدیثش از اهل ری را خودش داناتر است. و حافظ ابوقریش گفت: به محمد بن یحیی الذهلی گفتم: در مورد محمد بن حمید چه می گویی؟ گفت: آیا مرا نمی بینی که دارم از او حدیث نقل می کنم؟! گفت: در مجلس ابوبکر صاغانی محمد بن اسحاق بودم که گفت: حدیث کرد ما را محمد بن حمید . پس من گفتم: آیا از ابن حمید حدیث نقل می کنی؟ وی گفت: چرا از او حدیث نقل نکنم در حالی که احمد بن حنبل و یحیی بن معین از او حدیث نقل کرده اند . و ابوبکر بن ابی خیثمه گفته است: از یحیی بن معین درباره ی محمد بن حمید رازی سؤال شد ، پس گفت: ثقه است و اشکالی بر وی نیست ، رازی و دانا است. و علی بن حسین بن جنید رازی گفته است: از یحیی بن معین شنیدم که می گفت: ابن حمید ثقه است ، و این احادیث جعلی که نقل کرده است ، از جانب خودش نیست بلکه از جانب شیوخش است که او از آنها نقل کرده است. و ابو العباس بن سعید گفت: از جعفر بن ابی عثمان طیالسی شنیدم که می گفت: ابن حمید ثقه است و یحیی از او نوشته و از او روایت کرده که می گوید : او از آن ها بزرگ تر بوده است . و یحیی بن احمد بن زیاد گفته است: در نزد یحیی بن معین از محمد بن حمید یاد شد ؛ پس گفت: اشکالی به او نیست.» تهذیب الکمال ج 25 ص 99-102 رقم 5167 طبق نقل ابن حجر ، یحیی بن معین ، ابن حمید را در حد و اندازه های ابن ابی شیبه می دانسته است؛ «وقال فضلک الرازی سألت بن معین عن محمد بن حمید الرازی فقال ثقة وسألته عن عثمان بن أبی شیبة فقال ثقة فقلت من أحب إلیک بن حمید أو عثمان فقال ثقتین امینین مأمونین.» ترجمه: «فضلک رازی گفت: از یحیی بن معین درباره ی محمد بن حمید رازی پرسیدم ، گفت: ثقه است. و از او درباره ی عثمان بن ابی شیبه نیز پرسیدم ، گفت: ثقه است . گفتم: چه کسی در نزد تو دوست داشتنی تر است ؟ ابن حمید یا عثمان ؟ گفت: هر دو ثقه ، امین و مأمون هستند.» تهذیب التهذیب ج 7 ص 136 ابو عیسی ترمذی چندین حدیث از او نقل کرده و آن را معتبر دانسته است ؛ «حدثنا محمد بن حمید الرازی حدثنا ... عن أم سلمة قالت کان أحب الثیاب إلی النبی صلی الله علیه و آله وسلم القمیص قال أبو عیسی هذا حدیث حسن غریب.» سنن الترمذی ج 4 ص 237 ح 1762 هیثمی نیز به وثاقت ابن حمید تصریح کرده است ؛ «وفی إسناد البزار محمد بن حمید الرازی وهو ثقة وفیه خلاف وبقیة رجاله وثقوا.» ترجمه: «و در إسناد بزار ، محمد بن حمید رازی وجود دارد که ثقه است و در موردش اختلاف شده است و بقیه ی رجالش توثیق شده اند.» مجمع الزوائد ج 9 ص 290 احمد محمد شاکر در تحقیق تفسیر طبری ، او را در چند جا توثیق کرده است : «فإن ابن حمید - شیخ الطبری - هو: محمد بن حمید الرازی، سبق توثیقه: 2028، 2253 .» تفسیر الطبری جامع البیان ت شاکر ، ج 3 ص 485 ح 2918 توثیق عبد الغفار بن القاسم شعبه که شاگردش بود ، ستایشش کرده و گفته است: حافظ تر از او کسی را ندیدم و به علم و رجال عنایت داشت؛ ابن عدی گفته است: احادیث صالحی دارد و ابن عقده نیز ستایشش کرده، به طوری که از حدش گذرانده بود. اما چون احادیثی مانند بلایای عثمان نقل می کرد که به مذاق علمای اهل سنت خوش نمی آمد، حدیث او را ترک و تضعیفش کردند، به طوری که احمد بن حنبل نیز تصریح کرده است که تضعیف او از جهت اعتقاد او بود نه به جهت حدیثش . «عبد الغفار بن القاسم أبو مریم الأنصاری کوفی ... حدثنا عبد الله بن أحمد ... قال وسمعت أبی یقول کان أبو عبیدة إذا حدثنا عن أبی مریم یصیح الناس یقولون لا نریده. قال أبو عبد الله ذکر أبو عبیدة فی تصنیفه عن أبی مریم فکانوا یضجون إذا قال أبو مریم وتبسم أبو عبد الله قلت لأبی عبد الله أبو مریم من أین جاء ضعفه من قبل رأیه أو من قبل حدیثه قال من قبل رأیه ثم قال وقد حدث ببلایا فی عثمان أحادیث سوء . وبلغنی عن أبی داود السجستانی أنه قال قلت لأحمد بن حنبل عمیر بن سعید قال لا أعلم به بأسا فقلت له فإن أبا مریم قال یسلنی عن عمیر الکذاب قال وکان أبو مریم عالما بالمشایخ فقال أحمد حتی یکون أبو مریم ثقة کان یحدث بلایا فی عثمان وکان یشرب حتی یبول فی ثیابه.» ترجمه: «ابو عبد الله گفت: ابو عبیده در تصنیفش از ابو مریم یاد کرد ؛ پس مردم ضجه می زدند هنگامی که گفت: ابو مریم و ابو عبد الله تبسم کرد. به ابو عبد الله گفتم: ضعف او از کجا آمده است؟ از جانب اعتقادش یا از جهت حدیثش ؟ گفت: از جهت اعتقادش ؛ سپس گفت: او احادیث بدی در مورد بلایای عثمان نقل کرده است. و از ابو داود سجستانی به من خبر رسید که او گفت: به احمد بن حنبل گفتم: عمیر بن سعید؟ گفت: اشکالی در او نمی دانم . پس به او گفتم: ابو مریم گفت: در رابطه با عمیر دروغگو از من سوال می کرد. گفت: ابو مریم عالم به مشایخ است. پس احمد گفت: حتی ابو مریم ثقه می شود؛ در مورد بلایای عثمان حدیث می کرد و آنقدر می نوشید تا اینکه در لباسش بول می کرد.» ضعفاء العقیلی ج 3 ص 100 رقم 1075 «وأما أبو مریم فاسمه عبد الغفار وکان لشعبة فیه رأی وتعلم منه زعموا توقیف الرجال ثم ظهر منه رأی ردیء فی الرفض فترک حدیثه وسمعت أحمد بن محمد بن سعید [ابن عقده] یثنی علی أبی مریم ویطریه وتجاوز الحد فی مدحه حتی قال لو انتشر علم أبی مریم وخرج حدیثه لم یحتج الناس إلی شعبة وابن سعید حیث مال هذا المیل الشدید إنما کان لإفراطه فی التشیع ولعبد الغفار بن القاسم أحادیث صالحة وفی حدیثه ما لا یتابع علیه وکان غالیا فی التشیع وقد روی عنه شعبة حدیثین ویکتب حدیثه مع ضعفه.» ترجمه: «و اما ابو مریم اسمش عبد الغفار بود و شعبه در مورد او اعتقادی داشت و از او حدیث یاد گرفت ؛ گمان کردند که رجال را توقیف کرده است ؛ سپس از او اعتقاد ردی در رفض ظاهر گشت ؛ پس حدیثش را ترک کرد و از ابن عقده شنیدم که ابو مریم را ستایش می کرد و در مدحش از حد تجاوز کرد تا اینکه گفت: اگر علم ابو مریم منتشر شود و حدیثش نقل شود ، مردم به شعبه احتجاج نمی کنند و این میل شدید ابن سعید (ابن عقده) به ابو مریم تنها به خاطر افراطش در تشیع است. و برای عبد الغفار بن قاسم احادیث صالحی است و در حدیثش چیزهایی است که تبعیت نمی شود و او غالی در تشیع بود و شعبه دو حدیث از او روایت کرده است و حدیثش با وجود ضعفش نوشته می شود.» الکامل فی ضعفاء الرجال ج 5 ص 327 رقم 1479 «وقال شعبة لم ار احفظ منه قال أبو داود وغلط فی امره شعبة وقال الدارقطنی متروک وهو شیخ شعبة اثنی علیه شعبة.» ترجمه: «شعبه گفت: باحافظه تر از او کسی را ندیدم و شعبه در مورد او دچار اشتباه شد و دارقطنی گفته : او متروک است و او شیخ شعبه است و شعبه او را ستوده است.» لسان المیزان ج 4 ص 42

ص: 130

ص: 131

سند دوم:

«عباد بن عبد الله از علی بن ابی طالب علیه السلام نقل می کند که فرمود : هنگامی که (و أنذر عشیرتک الأقربین. شعراء :214 ) نازل شد رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود : ای علی با پای گوسفند همراه با یک پیمانه گندم غذایی درست کن و پیاله ای دوغ آماده کن و پیاله به اندازه سیراب شدن یک نفر بود و انجام دادم پس رسول خدا ص به من فرمود: ای علی، بن هاشم را جمع کن و آن ها در آن زمان 40 یا 41 نفر بودند و رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم غذا را فراخواند و بین آن ها قرار داد و خوردند تا سیر شدند و بعضی از آن ها بودند که گوسفندی را با خورشتش می خوردند؛ سپس پیاله را گرفتند و خوردند تا سیراب شدند و اکثر آن ماند و یکی از آنان گفت: مثل امروز سحر ندیده بودیم.

سپس پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: ای علی، با پای گوسفند همراه با یک پیمانه گندم غذایی درست کن و پیاله ای دوغ آماده کن و انجام دادم و آن ها را جمع کرد و مانند دفعه اول خوردند و نوشیدند و از آن زیاد ماند و یکی از

ص: 132

آنان گفت: مانند امروز سحر ندیده بودیم.

حضرت برای بار سوم فرمود: ای علی، با پای گوسفند همراه با یک پیمانه گندم غذایی درست کن و پیاله ای دوغ آماده کن و انجام دادم. پس رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: ای علی، بنی هاشم را جمع کن و جمع کردم وخوردند و نوشیدند. رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در سخن پیش دستی کرد و فرمود: کدام یک از شما از جانب من قرضم را پرداخت می کند و جانشین و وصی من می باشد؟ گوید: ساکت شدند و عباس از ترس این که به مالش دسترسی پیدا کند ساکت شد و بار دیگر سخنش را تکرار کرد و عباس از ترس این که به مالش دسترسی پیدا کند ساکت شد و برای بار سوم تکرار کرد و من ...گفتم: من ای رسول خدا. فرمود: ای علی، تو هستی ای علی؛ تو هستی.»(1)

این روایت را ابن عساکر(2)

با سند حسن(3)

نقل کرده است.

ص: 133


1- أخبرنا أبو البرکات عمر بن إبراهیم الزیدی العلوی بالکوفة ، أنا أبو الفرج محمد بن أحمد بن علان الشاهد ، أنا محمد بن جعفر بن محمد بن الحسین ، أنا أبو عبد الله محمد بن القاسم بن زکریا المحاربی ، نا عباد بن یعقوب ، نا عبد الله بن عبد القدوس ، عن الأعمش ، عن المنهال بن عمرو ، عن عباد بن عبد الله ، عن علی بن أبی طالب ، قال : لما نزلت : وأنذر عشیرتک الأقربین سورة الشعراء آیة 214 قال رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم : " یا علی اصنع لی رجل شاة بصاع من طعام ، وأعد قعبا من لبن " ، وکان القعب قدر ری رجل ، قال : ففعلت ، فقال لی رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم : " یا علی اجمع بنی هاشم " وهم یومئذ أربعون رجلا - أو أربعون غیر رجل - فدعا رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم بالطعام فوضعه بینهم فأکلوا حتی شبعوا ، وإن منهم لمن یأکل الجذعة بإدامها ، ثم تناولوا القدح فشربوا حتی رووا وبقی فیه عامته ، فقال بعضهم : ما رأینا کالیوم فی السحر - یرون أنه أبو لهب - . ثم قال : " یا علی اصنع رجل شاة بصاع من طعام ، وأعد بقعب من لبن " ، قال : ففعلت ، فجمعهم فأکلوا مثل ما أکلوا بالمرة الأولی ، وشربوا مثل المرة الأولی ، وفضل منه ما فضل المرة الأولی ، فقال بعضهم : ما رأینا کالیوم فی السحر ، فقال الثالثة : " اصنع رجل شاة بصاع من طعام ، وأعد بقعب من لبن " ، ففعلت ، فقال : " اجمع بنی هاشم " فجمعتهم فأکلوا وشربوا فنذرهم رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم بالکلام ، فقال : " أیکم یقضی دینی ویکون خلیفتی ، ووصیی من بعدی ؟ " ، قال : فسکت العباس مخافة أن یحیط ذلک بماله ، فأعاد رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم الکلام ، فسکت القوم ، وسکت العباس مخافة إن یحیط ذلک بماله ، فأعاد رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم الکلام الثالثة ، قال : وإنی یومئذ لأسوؤهم هیئة إنی یومئذ لأحمش الساقین ، أعمش العینین ، ضخم البطن ، فقلت : أنا یا رسول الله ، قال : أنت یا علی أنت یا علی
2- تاریخ مدینة دمشق ج 42 ص 47 ( ح 43750 )
3- بررسی سند روایت: عمر بن إبراهیم العلوی: صدوق حسن الحدیث / محمد بن أحمد بن الخازن: صدوق حسن الحدیث / محمد بن جعفر التمیمی: ثقة محمد بن القاسم المحاربی ؛ عباد بن یعقوب الرواجنی و عبد الله بن عبد القدوس التمیمی: توثیقشان در ادامه می آید سلیمان بن مهران الأعمش: ثقة / المنهال بن عمرو الأسدی: ثقة / عباد بن عبد الله القرشی: ثقة طبق برنامه ی جوامع الکلم ، تمام رجال سند این روایت مورد اعتمادند بجز محمد بن القاسم بن زکریا المحاربی ، عباد بن یعقوب و عبد الله بن عبد القدوس . توثیق عبد الله بن عبد القدوس : او را علمایی مثل ابن حبان ، ترمذی و بخاری توثیق کرده اند. تهذیب التهذیب ج 5 ص 265 لذا ابن حجر عسقلانی در جمع بندی احوال این راوی ، او را صدوق دانسته است ؛ «عبد الله بن عبد القدوس التمیمی السعدی الکوفی صدوق رمی بالرفض وکان أیضا یخطیء من التاسعة خت ت» تقریب التهذیب ج 1 ص 312 رقم 3446 توثیق عباد بن یعقوب: علمای اهل سنت به وثاقت ، راستگویی و قوی الحدیث بودن او شهادت داده اند ، اما احادیثش را به خاطر اختلاف عقیده ترک کرده اند که در اینجا به ذکر نظر دو تن از استوانه های علم رجال اهل سنت یعنی ذهبی و ابن حجر عسقلانی بسنده می کنیم ؛ شمس الدین ذهبی نام او را در زمره ی اشخاص ثقه ای آورده که در موردشان سخن ها گفته شده است ؛ «عباد بن یعقوب الرواجنی خ صدوق فی الحدیث رافضی جلد.» ذکر من تکلم فیه وهو موثق ج 1 ص 106 رقم 176 ابن حجر عسقلانی نیز او را راستگو دانسته و اضافه کرده است که ابن حبان زیاده روی کرده و او را مستحق ترک دانسته است ؛ «عباد بن یعقوب الرواجنی بتخفیف الواو وبالجیم المکسورة والنون الخفیفة أبو سعید الکوفی صدوق رافضی حدیثه فی البخاری مقرون بالغ بن حبان فقال یستحق الترک من العاشرة مات سنة خمسین خ ت ق.» تقریب التهذیب ج 1 ص 291 رقم 3153 توثیق محمد بن القاسم بن زکریا المحاربی : ابو الحسن دارقطنی او را ثقه دانسته و از این رو ، سند روایتش را صحیح دانسته است : «ثنا محمد بن القاسم بن زکریا حدثنا أبو کریب ثنا بن إدریس عن عاصم بن کلیب بهذا وقال فکبر ورفع یدیه فلما رکع طبق یدیه بین رکبتیه فبلغ ذلک سعدا فقال صدق أخی کنا نفعل هذا ثم أمرنا بهذا ووضع الکفین علی الرکبتین هذا إسناد ثابت صحیح.» سنن الدارقطنی ج 1 ص 339 شمس الدین ذهبی درباره ی او می گوید : «المحاربی الشیخ المحدث المعمر ... قال ابن حماد الحافظ توفی فی صفر سنة ست وعشرین وثلاث مئة قال ما رؤی له أصل قط.» ترجمه: «محاربی : شیخ و محدث سالخورده بود ... ابن حماد گفته است : آنچه او روایت کرده است، قطعا اصل و ریشه ای دارند.» سیر أعلام النبلاء ج 15 ص 73

سند سوم:

«براء بن عازب گفت: وقتی آیه: (وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَک الْأَقْرَبِینَ) نازل شد، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرزندان عبد المطلب را جمع کرد و آنان در آن روز چهل مرد بودند ... آنگاه آنان را بیم داد و فرمود: ای فرزندان عبد المطلب ! همانا من از سوی خداوند، بیم دهنده و مژده دهنده به شما هستم با چیزی که هیچ کس آن را نیاورده است و من دنیا و آخرت را برای شما آورده ام، پس تسلیم شوید و از من پیروی کنید تا هدایت شوید.

کیست از شما که با من برادری کند و وزیر من شود و ولیّ و وصیّ من پس از من و جانشین من در خاندانم

ص: 134

باشد و قرض مرا ادا کند؟

همه آنان ساکت شدند و پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم این سخن را سه بار تکرار کرد و هر بار آنان ساکت بودند و علی ( علیه السلام ) می فرمود: من .

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: تو. پس خویشاوندان بلند شدند و [در حالی که می خندیدند] به ابو طالب علیه السلام گفتند: از پسرت اطاعت کن که او را امیر تو کرد .»(1)

ص: 135


1- تفسیر الثعلبی ج 7 ص 182 أخبرنی الحسین بن محمد بن الحسین قال : حدثنا موسی بن محمد بن علی بن عبد الله قال : حدثنا الحسن بن علی بن شبیب المعمر قال : حدثنی عباد بن یعقوب قال : حدثنا علی بن هاشم عن صباح بن یحیی المزنی عن زکریا بن میسرة عن أبی إسحاق عن البراء قال : لما نزلت ( وأنذر عشیرتک الأقربین ) جمع رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم بنی عبد المطلب وهم یومئذ أربعون رجلا ... ثم أنذرهم رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فقال : ( یا بنی عبد المطلب إنی أنا النذیر إلیکم من الله سبحانه والبشیر لما یجیء به أحد منکم ، جئتکم بالدنیا والآخرة فأسلموا وأطیعونی تهتدوا ، ومن یواخینی ویؤازرنی ویکون ولیی ووصیی بعدی ، وخلیفتی فی أهلی ویقضی دینی ؟ فسکت القوم ، وأعاد ذلک ثلاثا کل ذلک یسکت القوم ، ویقول علی : أنا فقال : ( أنت ) فقام القوم وهم یقولون لأبی طالب : أطع ابنک فقد أمر علیک
سوم: أخی وصاحبی ووارثی ووزیری

نسائی روایت می کند که مردی به امیرالمومنین علیه السلام عرض کرد:

چگونه تو از پسر عمویتان (پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ) ارث بردی، ولی از عمویتان نه ؟

حضرت فرمود: زیرا در ماجرای یوم الدار، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به میهمانان فرمود: چه کسی با من بیعت می کند تا برادر، همراه، وارث و وزیر من باشد ؟ و فقط من جواب دادم؛ لذا پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: تو برادر ، همراه ، وارث و وزیر من هستی. اینطور شد که من از ایشان ارث بردم ولی عمویم نه.

«ربیعۀ بن ناجد می گوید که مردی به علی علیه السلام گفت: ای امیرمؤمنان ! چطور شد که از پسر عمویت ارث بردی، اما از از عمویت نه ؟ فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بنی عبدالمطلب را جمع کرد یا دعوت کرد و مقداری غذا برای آنان درست کرد و خوردند تا سیر شدند و غذا همانطور ماند ، گویا که دست نخورده بود. پس نوشیدنی درخواست کرد و نوشیدند تا سیراب شدند و نوشیدنی باقی ماند، گویا که دست نخورده یا نوشیده نشده بود .

و فرمود : ای بنی عبد المطلب من برای شما بالخصوص و برای مردم بالعموم مبعوث شده ام ؛ از این نشانه دیدید آن چه دیدید، پس کدام یک از شما با من بیعت می کند به این عنوان که برادرم و همراهم و وارثم باشد؟ پس من ایستادم و من کوچکترین قوم بودم، پس فرمود: بنشین. سپس سه مرتبه فرمود و در هر سه مرتبه بلند می شدم و می فرمود: بنشین. تا این که در مرتبه سوم دستش را به دستم زد و گفت: تو برادر ، همراه ، وارث و وزیر من هستی و بدین ترتیب از پسر عمویم ارث بردم نه از عمویم.»(1)

ص: 136


1- أخبرنا الفضل بن سهل قال حدثنی عفان بن مسلم قال حدثنا أبو عوانة عن عثمان بن المغیرة عن أبی صادق عن ربیعة بن ناجد أن رجلا قال لعلی یا أمیر المؤمنین لم ورثت بن عمک دون عمک قال جمع رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم أو قال دعا رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم بنی عبد المطلب فصنع لهم مدا من طعام قال فأکلوا حتی شبعوا وبقی الطعام کما هو کأنه لم یمس ثم دعا بغمر فشربوا حتی رووا وبقی الشراب کأنه لم یمس أو لم یشرب فقال یا بنی عبد المطلب إنی بعثت إلیکم بخاصة وإلی الناس بعامة وقد رأیتم من هذه الآیة ما قد رأیتم فأیکم یبایعنی علی أن یکون أخی وصاحبی ووارثی فلم یقم إلیه أحد فقمت إلیه وکنت أصغر القوم فقال اجلس ثم قال ثلاث مرات کل ذلک أقوم إلیه فیقول اجلس حتی کان فی الثالثة ضرب بیده علی یدی ثم قال أنت أخی وصاحبی ووارثی ووزیری فبذلک ورثت بن عمی دون عمی

این روایت را نسائی نقل کرده و برنامه جوامع الکلم حکم به صحت سندش داده است.(1)

همین روایت را احمد بن حنبل و ضیاء مقدسی بدون الفاظ «ووارثی ووزیری» نقل کرده اند و محققین کتاب هایشان؛ یعنی وصی الله بن محمد عباس(2) و عبدالملک بن دهیش(3)

حکم به صحت سندشان کرده اند.

عبارت «وارثی و وزیری» در بعضی چاپ های کتاب خصائص امیرالمومنین علیه السلام تألیف نسائی نیز آمده است.(4)

جمله ی «ثم قال أنت أخی وصاحبی ووارثی ووزیری» در چاپ های جدید و نیز برنامه ی جوامع الکلم حذف شده است و حتی در کتاب خصائص نسائی با تحقیق حوینی که در سال 1405 ه_ چاپ شده است نیز این جمله وجود ندارد !!

اما تعدادی از علمای اهل سنت به وجود آن در سنن نسایی تصریح کرده اند:

1. بنیل بن منصور بن یعقوب البصاره:

«زاد النسائی : ووزیری . وزاد فی آخر الحدیث: ثم قال أنت أخی وصاحبی ووارثی ووزیری.»(5)

2. بشیر علی عمر:

«ثم قال: "أنت أخی وصاحبی ووارثی ووزیری"، فبذلک ورثت ابنَ عمی دون عمی وهذا لفظ النسائی وابن جریر»(6)

ص: 137


1- سنن النسائی الکبری ج 5 ص 125 دار النشر : دار الکتب العلمیة - بیروت - 1411 - 1991 ، الطبعة : الأولی ، تحقیق : د. عبد الغفار سلیمان البنداری , سید کسروی حسن / حکم برنامه جوامع الکلم: إسناده متصل ، رجاله ثقات
2- فضائل الصحابة لابن حنبل ج 2 ص 712 ح 1220 قال وصی الله بن محمد عباس: إسناده صحیح
3- الأحادیث المختارة ج 2 ص 71-72 ح 448 قال عبد الملک بن دهیش: إسناده صحیح
4- خصائص علی للنسائی ج 1 ص 83-84 ح 66 دار النشر : مکتبة المعلا - الکویت - 1406 ، الطبعة : الأولی ، تحقیق : أحمد میرین البلوشی؛ أخبرنا الفضل بن سهل قال حدثنا عفان بن مسلم قال حدثنا أبو عوانة عن عثمان بن المغیرة عن أبی صادق عن ربیعة بن ناجد أن رجلا قال لعلی یا أمیر المؤمنین لم ورثت ابن عمک دون عمک ... فأیکم یبایعنی علی أن یکون أخی وصاحبی ووارثی ووزیری ... ثم قال أنت أخی وصاحبی ووریثی ووزیری فبذلک ورثت ابن عمی دون عمی
5- انیس الساری فی تخریج احادیث فتح الباری ص 4587 سایت شامله ؛ مؤسسة الریان - بیروت ، الطبعة الأولی ، 1426 ه_ - 2005 م
6- منهج الإمام أحمد فی إعلال الأحادیث ، ج 1 ص 565 سایت شامله

3. مرکز فتوای اسلام وب:

در استفتائی که از سایت اسلام وب (سازنده ی برنامه جوامع الکلم) شده است نیز تصریح شده که این لفظ در حدیث نسائی آمده است.(1)

ص: 138


1- رقم الفتوی: 40089 ؛ الخمیس 19 رمضان 1424 - 13-11-2003 فالحدیث رواه النسائی فی السنن الکبری عن علی بن أبی طالب، وفیه: فأیکم یبایعنی علی أن یکون أخی وصاحبی ووارثی، فلم یقم إلیه أحد، فقمت إلیه وکنت أصغر القوم، فقال: اجلس، ثم قال ثلاث مرات، کل ذلک أقوم إلیه، فیقول: اجلس، حتی کان فی الثالثة، ضرب بیده علی یدی، ثم قال: أنت أخی وصاحبی ووارثی ووزیری

هشتم: احادیث وصایت

اشاره

در کتب اهل سنت به نقل از 16 صحابی به صورت مرفوع (حدیث نبوی) و با اسناد متعدد وصایت امیرالمومنین علیه السلام مطرح شده و علاوه بر آن، از حدود 15 نفر از صحابه نیز اشعاری درباره ی وصایت آن حضرت نقل شده است.

آنقدر وصایت امیرالمومنین علیه السلام مشهور بوده که در کتب لغت اهل سنت نیز وارد شده است و تا جایی پیش رفته بود که طبق روایت بخاری و مسلم در صحیحشان، تعدادی از صحابه یا تابعین، وصایت امیرالمومنین علیه السلام را در نزد عایشه مطرح کردند !

وصی و وصیت در احادیث رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم

اصطلاح وصی و وصیت برای امیر المؤمنین علیه السلام با الفاظ متعدد و با طرق و سند های فراوان در احادیث پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم بیان گردیده است که در مناسبت های مختلف ایراد گشته و از سوی شانزده نفر از صحابه که در ذیل نام هایشان را می آوریم، نقل شده است.

نکته ی مهمی که باید مد نظر قرار داد، این است که جرح و تعدیل راویان در نزد اهل سنت ، اکثرا با روایاتی که نقل کرده اند صورت می گیرد. اگر روایاتی موافق عقاید اختصاصی شیعه نقل کرده باشند، متهم به دروغگویی ، جعل حدیث و... می شوند و حداقل منکر الحدیث می شوند!

برای نمونه می توان آقای «عبد النور بن عبدالله المسمعی» را مثال زد که ابن حبان توثیقش کرده، ولی عُقیلی، ذهبی و ابن حجر عسقلانی (از بزرگان علم رجال اهل سنت) او را به خاطر نقل روایتی در فضیلت امیر المومنین و حضرت زهرا علیهما السلام کذاب دانسته اند و نکته ی مهمتر اینکه ابن حجر از توثیق این راوی توسط ابن حبان تعجب کرده و آن را حمل بر ناآگاهی او از روایتش در فضیلت امیرالمومنین و حضرت زهرا سلام الله علیها کرده است (؛ یعنی اگر ابن حبان نیز از آن روایت مطلع می بود، این راوی را تضعیف می کرد)! (1)

ص: 139


1- لسان المیزان ج 4 ص 77 «عبد النور بن عبد الله المسمعی عن شعبة کذاب وقال العقیلی کان یغلو فی الرفض ووضع هذا عن شعبة عن عمرو بن مرة عن أبیه عن إبراهیم عن مسروق عن عبد الله رضی الله عنه قال قال لنا رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فی غزوة تبوک ان الله أمرنی ان ازوج فاطمة من علی ففعلت فقال لی جبرائیل ان الله قد بنی جنة من لؤلؤ وسرد حدیثا طویلا قلت رواه إسماعیل بن بنت السدی عن بشر بن الولید الهاشمی عنه انتهی ولفط العقیلی لا یقیم الحدیث ولیس من أهله والحدیث موضوع ولا أصل له وقد ذکره بن حبان فی الثقات ... وکان بن حبان ما اطلع علی هذا الحدیث الذی له عن شعبة فإنه موضوع ورجاله من شعبة فصاعدا رجال الصحیح فینظر من دون عبد النور واما جزم الذهبی بأنه هو الذی وضع هذا موهما انه کلام العقیلی ففیه ما فیه.» ترجمه: «عبد النور بن عبد الله المسمعی از شعبه روایت نقل کرده و کذاب است. عقیلی گفته: در رفض زیاده روی می کرد و این حدیث را از شعبه با سندش از رسول خدا (ص) جعل کرده است که در جنگ تبوک فرمود: خداوند مرا دستور داد تا فاطمه (س) را به ازدواج علی (ع) در بیاورم؛ پس من نیز چنین کردم ... و حدیث ، جعلی است و اصلی ندارد و ابن حبان نام او را در زمره ی ثقات ذکر کرده است ... و گویا ابن حبان از این حدیثش که از شعبه نقل کرده، بی اطلاع بوده است [و الّا توثیقش نمی کرد]؛ چرا که جعلی است و رجالش از شعبه و بعد از آن، رجال صحیح بخاری هستند به غیر از عبد النور. و ذهبی نیز به این یقین رسیده که این شخص این حدیث را جعل کرده است ... .»

لذا نباید انتظار داشت که اسناد روایات وصایت حضرت علی علیه السلام طبق ضوابط اهل سنت، صد در صد صحیح باشند.

با این مقدمه به ذکر اسناد احادیث نبوی وصایت از طبقه ی صحابه می پردازیم.

یکم: امام علی علیه السلام

روایت یکم:

قبلا آوردیم که روایت یوم الدار با لفظ وصی، با سه سند نقل شده که دو سندش معتبر است.

روایت دوم:

«حسن بن علی علیهما السلام از امیرالمومنین علیه السلام نقل می کند: همراه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم از شهر خارج شدیم تا رسیدیم به جایی که یک نخل بر سر دیگری فریاد زد که: این پیامبر محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم و علی مرتضی علیه السلام می باشند و ما از آنها خرما چیدیم و سپس نخل دوم بر سر نخل سوم فریاد زد و گفت: این موسی و دیگری هارون علیهما السلام است و ما از او خرما چیدیم و نخل چهارم بر نخل پنجم فریاد زد که این نوح و ابراهیم علیهما السلام است و ما از او خرما چیدیم و نخل ششم بر نخل هفتم فریاد زد که: این محمد آقای فرستادگان الهی و این علی أقای اوصیاء علیهما السلام می باشد. پیامبر تبسمی نموده و فرمود: ای علی ! نخل مدینه را «صیحان» می نامند؛ زیرا به فضل من و تو به فریاد آمد.»(1)

ص: 140


1- اللآلیء المصنوعة للسیوطی ج 1 ص 324 أخبرنا إبراهیم بن دینار أنبأنا محمد بن سعید بن نبهان أنبأنا الحسن بن الحسین بن دوما حدثنا أحمد بن نصر الدارع حدثنا صدقة بن موسی حدثنا أبی حدثنا علی بن موسی الرضی عن أبیه موسی عن جعفر بن محمد عن أبیه محمد عن أبیه علی عن أبیه الحسن عن علی قال : خرجت مع رسول الله ذات یوم إذ مررنا بنخل صاحت نخلة أخری هذا النبی المصطفی وعلی المرتضی ثم جزناها فصاحت ثانیة بثالثة موسی وأخره هارون ثم جزناها فصاحب رابعة بخامسة هذا نوح وإبراهیم ثم جزناها فصاحت سادسة بسابعة هذا محمد سید المرسلین وهذا علی سید الوصیین فتبسم ثم قال یا علی إنما سمی نخل المدینة صیحانا لأنه صاح بفضلی وفضلک

دوم: ابوبکر بن أبی قحافه

«ابو زکریا عبدالرحیم بن احمد در فوائدش با سندش از ابوبکر روایت کرده است که گفت: وقتی که رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم در پایین گودی باغ عامر بن عبدالقیس بود و در آن فریاد نخلی بر نخل دیگر می آمد، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: آیا می دانید این نخل چه می گوید ؟ گفتیم: خدا و رسولش بهتر می دانند.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: این نخل فریاد میزد که این محمد رسول الله ( صلی الله علیه و آله وسلم ) و (این) وصیش علی بن ابیطالب ( علیهما السلام ) می باشد.

ابوبکر گوید: پس پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم آن نخل را « صیحانی » نام نهاد.»(1)

سوم: أنس بن مالک

روایت یکم:

«انس بن مالک می گوید: به سلمان گفتیم که از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم سوال کن که چه کسی وصی او می باشد ؟ سلمان به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم گفت: ای رسول خدا ! وصی شما چه کسی است ؟ پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: ای سلمان! وصی موسی علیه السلام که بود ؟ سلمان گفت: یوشع بن نون . پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: وصی و وارث من و کسی که دین مرا ادا می کند و وعده مرا محقق میسازد، همانا علی بن ابی طالب علیه السلام است.»(2)

ص: 141


1- اللآلیء المصنوعة للسیوطی ج 1 ص 324 – 325 قال أبو زکریا عبد الرحیم بن أحمد بن نصر النجاری فی فوائده : حدثنا عبد الله بن محمد بن زیاد حدثنا محمد بن عبد الله بن میمون الإسکندرانی حدثنا حمدان بن عبد الله الرازی حدثنا بن یحیی المعیطی عن جریر بن عبد الحمید الضبی عن محمد بن بشار عن الفضل بن هارون عن أبی بکر الصدیق قال : بینما رسول الله بعقیق السفلی فی بستان عامر بن عبد القیس والبستان یخترق بالصیاح نخلة بنخلة فقال رسول الله : أتدرون ما قالت النخلة ؟ قلنا : الله ورسوله أعلم قال : صاحت هذا محمد رسول الله ووصیه علی بن أبی طالب قال فسماها رسول الله الصیحانی والله أعلم
2- فضائل الصحابة لابن حنبل ج 2 ص 615 ح 1052 حدثنا هیثم بن خلف قثنا محمد بن أبی عمر الدوری قثنا شاذان قثنا جعفر بن زیاد عن مطر عن أنس یعنی بن مالک قال قلنا لسلمان سل النبی صلی الله علیه و آله وسلم من وصیة فقال له سلمان یا رسول الله من وصیک قال یا سلمان من کان وصی موسی قال یوشع بن نون قال فإن وصیی ووارثی یقضی دینی وینجز موعودی علی بن أبی طالب

تمام راویان سند این روایت توثیق شده اند بجز محمد بن ابی عمر الدوری که مجهول الحال است، اما سیوطی این روایت را به دو دلیل جعلی دانسته است:

«مطر متروک وجعفر تکلموا فیه؛ یعنی مطر متروک است و درباره ی وثاقت جعفر هم سخنانی گفته شده است.»(1)

البته جعفر بن زیاد الأحمر و مطر بن طهمان الوراق طبق برنامه ی جوامع الکلم، صدوق هستند و اشکال سیوطی بر آن دو وارد نیست و این نشان می دهد که علمای اهل سنت تا می بینند حدیث در افضلیت یا امامت امیرالمومنین و اهل بیت علیهم السلام است، می خواهند هر طور که شده تضعیفش کنند!

روایت دوم:

«از انس بن مالک روایت شده است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: جبرئیل علیه السلام به من گفت: ای محمد ! انگشتر عقیق بر دست کن. گفتم : عقیق چیست ؟ جبرئیل علیه السلام گفت: کوهی در یمن است که که به وحدانیت خداوند و رسالت من و نبوت تو و وصایت علی ( علیه السلام ) و امامت ذریّه او و بهشت برای شیعیانش، شهادت داده است.»(2)

چهارم: سلمان فارسی رحمتة الله علیه

روایت یکم:

«جناب سلمان رحمتة الله علیه گفت: به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم عرض کردم : برای هر پیامبری وصی می باشد؛ پس وصی شما چه کسی است ؟ پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم سکوت کردند و بعد از اینکه دوباره مرا دیدند فرمودند: ای سلمان! با سرعت به نزد ایشان رفتم و گفتم: لبیک. فرمودند: آیا میدانی وصی موسی علیه السلام چه کسی بود؟ عرض کردم: بله. یوشع بن نون. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: چرا؟ عرض کردم: زیرا او عالمترین مردم قومش بود.

ص: 142


1- اللآلیء المصنوعة ج 1 ص 328
2- مختصر کتاب البلدان ، ص 36 پی دی اف ؛ وحدث یزید بن هارون ، عن حمید بن الطویل ، عن أنس بن مالک قال : قال رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم : قال لی جبرئیل : یا محمد تختم بالعقیق فقلت : وما العقیق ؟ قال : جبل بالیمن یشهد لله بالتوحید ، ولی بالرسالة ، ولک بالنبوة ، ولعلی بالوصیة ، ولذریته بالإمامة ، ولشیعته بالجنة

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: به درستی که وصی من و موضع سر من و بهترین کسی که بعد از من می ماند و وعده مرا محقق می سازد و دین مرا ادا می کند، همانا علی بن ابی طالب علیه السلام است.

ابو القاسم طبرانی گوید: منظور پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از " وصی من " یعنی ایشان در خانواده اش وصیت کرد نه به خلافت. و این فرمایششان که "بهترین کسی است که بعد از من می ماند" یعنی از میان اهل بیتش ! »(1)

این روایت را طبرانی(2)

با سند معتبر(3)

نقل کرده و همچنین از توجیهش نیز معلوم می شود که او سندش را

ص: 143


1- حدثنا محمد بن عبد الله الحضرمی ثنا إبراهیم بن الحسن الثعلبی ثنا یحیی بن یعلی عن ناصح بن عبد الله عن سماک بن حرب عن أبی سعید الخدری عن سلمان قال قلت یا رسول الله لکل نبی وصی فمن وصیک فسکت عنی فلما کان بعد رآنی فقال یا سلمان فأسرعت إلیه قلت لبیک قال تعلم من وصی موسی قلت نعم یوشع بن نون قال لم قلت لأنه کان أعلمهم قال فإن وصیی ( ( ( وصی ) ) ) وموضع سری وخیر من أترک بعدی وینجز عدتی ویقضی دینی علی بن أبی طالب قال أبو القاسم قوله وصیی ( ( ( وصی ) ) ) یعنی أنه أوصاه فی أهله لا بالخلافة وقوله خیر من أترک بعدی یعنی من أهل بیته صلی الله علیه و آله وسلم
2- المعجم الکبیر ج 6 ص 221 ح 6063
3- بررسی سند روایت: محمد بن عبد الله الحضرمی: ثقة / إبراهیم بن الحسن الثعلبی: مقبول / یحیی بن یعلی المحاربی: ثقة ناصح بن عبد الله التمیمی: توثیقش را در ادامه ذکر می کنیم سماک بن حرب الذهلی: صدوق / أبو سعید الخدری: صحابی / سلمان الفارسی: صحابی در برنامه ی جوامع الکلم در بررسی سند این روایت، یحیی بن یعلی را به اشتباه اسلمی دانسته و لذا تضعیفش کرده و به ناصح بن عبد الله هم درجه ی منکر الحدیث داده اند. یحیی بن یعلی المحاربی، نه اسلمی ! یحیی بن یعلی در این روایت طبق تصریح ذهبی، محاربی است نه اسلمی ؛ «یحی بن یعلی المحاربی عن ناصح بن عبدالله عن سماک بن حرب عن أبی سعید الخدری عن سلمان قال قلت یا رسول الله لکل نبی وصی فمن وصیک فسکت عنی فلما کان بعد قال یا سلمان إن وصیی وموضع سری وخیر من أترک بعدی ینجز موعدی ویقضی دینی علی بن أبی طالب» میزان الاعتدال فی نقد الرجال ج 7 ص 5 رقم 8995 و یحیی بن یعلی المحاربی از ثقات است و به همین دلیل است که هیثمی بعد از نقل این روایت ، تنها ایرادی که گرفته ، متروک الحدیث بودن ناصح بن عبد الله است ؛ «وفی إسناده ناصح بن عبدالله وهو متروک» مجمع الزوائد ج 9 ص 114 توثیق ناصح بن عبد الله «وقال ابن حبان : کان شیخا صالحا غلب علیه الصلاح فکان یأتی بالشئ علی التوهم ، فلما فحش ذلک منه استحق الترک وقال أحمد بن حازم بن أبی غرزة : سمعت عبید الله بن موسی وابا نعیم یقولان جمیعا عن الحسن بن صالح ، قال : ناصح ابن عبد الله المحلمی نعم الرجل وروی له أبو أحمد بن عدی أحادیث عن سماک ، عن جابر ابن سمرة منها قوله : لان یؤدب الرجل ولده خیر له من ان یتصدق بصاع" (ت) ، ثم قال : وهذه الاحادیث عن سماک ، عن جابر بن سمرة غیر محفوظة ، ولناصح غیر ما ذکرت ، وهو فی جملة متشیعی أهل الکوفة ، وهو ممن یکتب حدیثه» ترجمه: «ابن حبان گفته است: شیخی صالح و خوب بود، اما از روی خیال و توهم نیز روایت می کرد؛ پس هنگامی که روایتی از او زشت شد، مستحق است که آن ترک شود. احمد بن حازم بن ابی غرزه گفته است: از عبید الله بن موسی و ابونعیم شنیدم که از حسن بن صالح نقل می کردند که گفت: ناصح بن عبد الله محملی مرد خوبی است. و ابو احمد بن عدی از او احادیثی از سماک از جابر بن بن سمره نقل کرده است که: اگر پدری فرزندش را تربیت کند، بهتر از این است که یک صاع (سه کیلو گرم طعام) [در هر روز] صدقه بدهد [روایت ترمذی] ، سپس گفته است: این احادیث از سماک از جابر بن سمره نامعتبر هستند و البته ناصح غیر از این ها احادیث دیگری نیز دارد و خلاصه ی کلام اینکه او از شیعیان اهل کوفه بود و حدیثش نوشته می شود.» تهذیب الکمال ج 29 ص 263-264 رقم 6354 ذهبی درباره ی ناصح بن عبد الله می نویسد: «قلت وکان من العابدین ذکره الحسن بن صالح فقال رجل صالح نعم الرجل» ترجمه: «می گویم: از عبادت کنندگان بود و حسن بن صالح در مورد او گفته است: مرد صالح و خوبی است.» میزان الاعتدال فی نقد الرجال ج 7 ص 4 رقم 8995 «ناصح بن عبد الله المحلمی عن سماک ویحیی بن أبی کثیر وعنه یحیی بن یعلی وإسحاق السلولی صالح ضعفوه ت.» ترجمه: «ناصح بن عبد الله ... مرد صالحی است، اما تضعیفش کرده اند و ترمذی از او روایت نقل کرده است.» الکاشف ج 2 ص 313 رقم 5775

معتبر دانسته است. اما بطلان توجیه طبرانی روشن است؛ زیرا وصایت امیرالمومنین علیه السلام در اینجا با وصایت اوصیای انبیا؛ از جمله یوشع بن نون قرین شده است.

روایت دوم:

«قیس بن میناء عن سلیمان کوفی لا یتابع علی حدیثه وکان له مذهب سوء حدثنا إبراهیم بن محمد حدثنا عبد العزیز بن الخطاب حدثنا علی بن هاشم عن إسماعیل عن جریر بن شراحیل عن قیس بن میناء عن سلمان قال قال النبی صلی الله علیه و آله وسلم وصیی علی بن أبی طالب رضی الله عنه.»(1)

پنجم: ابو ایوب انصاری

سند یکم:

«عبایة بن ربعی از ابو ایوب انصاری نقل می کند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم به فاطمه سلام الله علیها فرمودند: آیا نمی دانی که خداوند متعال به زمین نظاره کرد و از میان مردم، پدرت را انتخاب کرده و به عنوان پیامبر مبعوث نمود و سپس برای بار دوم به زمین نظاره کرد و همسرت را انتخاب کرد و به من وحی نمود تا او را به نکاح تو در آوردم

ص: 144


1- ضعفاء العقیلی ج 3 ص 469 رقم 1525

و او را وصی (خویش) قرار دهم ؟!»(1)

این روایت را طبرانی(2)

با سند معتبر(3)

نقل کرده است.

ص: 145


1- حدثنا محمد بن عبد الله الحضرمی ثنا محمد بن مرزوق ثنا حسین الأشقر ثنا قیس عن الأعمش عن عبایة بن ربعی عن أبی أیوب الأنصاری أن رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم قال لفاطمة رضی الله عنها أما علمت أن الله عز وجل اطلع إلی أهل الأرض فاختار منهم أباک فبعثه نبیا ثم اطلع الثانیة فاختار بعلک فأوحی إلی فأنکحته واتخذته وصیا
2- المعجم الکبیر ج 4 ص 171 ح 4046
3- بررسی سند روایت: محمد بن عبد الله الحضرمی: ثقة / محمد بن مرزوق الباهلی: ثقة (طبق برنامه جوامع الکلم) الحسین بن الحسن الأشقر: صدوق ابن حجر عسقلانی اقوال مختلف علمای اهل سنت درباره ی أشقر را اینگونه جمع بندی می کند که او راستگو است: «الحسین بن الحسن الأشقر الفزاری الکوفی صدوق یهم ویغلو فی التشیع من العاشرة مات سنة ثمان ومائتین س» تقریب التهذیب ج 1 ص 166 رقم 1318 قیس بن الربیع الأسدی: صدوق / سلیمان بن مهران الأعمش: ثقة (طبق برنامه جوامع الکلم) عبایة بن ربعی الأسدی: در ادامه توثیقش را ذکر می کنیم / أبو أیوب الأنصاری: صحابی توثیق عبایة بن ربعی: این راوی هیچ جرح مفسری ندارد و تنها به خاطر نقل چنین احادیثی بعضی ها او را غالی و حتی ملحد دانسته اند ! محمد بن سعد بر او ترحم کرده است : «عبایة بن ربعی الأسدی روی عن عمر وعلی بن أبی طالب وکان قلیل الحدیث رحمة الله علیه وبرکاته» الطبقات الکبری ج 6 ص 127 پدر این ابی حاتم (ابو حاتم رازی) او را شیخ ( از الفاظ تعدیل) دانسته است : «عبایة بن ربعی الأسدی کوفی ... نا عبد الرحمن قال سألت أبی عنه فقال کان من عتق الشیعة قلت ما حاله قال شیخ» الجرح والتعدیل ج 7 ص 29 ابن حبان او را در زمره ی افراد ثقه آورده است: «عبایة بن ربعی الأسدی رأی جماعة من الصحابة روی عنه أهل الکوفة» الثقات ج 5 ص 281 رقم 4844 حاکم نیشابوری و ذهبی حدیث عبایة بن ربعی را طبق شروط بخاری و مسلم ، صحیح دانسته اند : «أخبرنا علی بن محمد بن عقبة الشیبانی بالکوفة حدثنا إبراهیم بن إسحاق القاضی حدثنا یعلی بن عبید حدثنا سفیان الثوری عن سلمة بن کهیل عن عبایة بن ربعی عن علی رضی الله عنه فی قوله عز وجل ( وألزمهم کلمة التقوی ) قال لا إله إلا الله والله أکبر هذا حدیث صحیح علی شرط الشیخین ولم یخرجاه» تعلیق الذهبی : علی شرط البخاری ومسلم ؛ المستدرک علی الصحیحین ج 2 ص 500 ح 3717

سند دوم:

طبرانی به دنبال حدیث فوق، سند دیگری نیز برایش ذکر کرده است؛

«عبایة بن ربعی از ابو ایوب نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم مریض شد و فاطمه سلام الله علیها برای عیادت نزد او در حالی که رو به بهبودی بود آمد و هنگامی که سختی رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم را دید، پس حدیث را با طولش بیان کرد.»(1)

سند این روایت نیز معتبر است.(2)

ص: 146


1- المعجم الکبیر ج 4 ص 172 ح 4047 حدثنا محمد بن عثمان أبی شیبة ثنا یحیی الحمانی ثنا قیس بن الربیع عن الأعمش عن عبایة عن أبی أیوب أن رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم مرض فأتته فاطمة رضی الله عنها تعوده وهو ناقه من مرضه فلما رأت ما برسول الله صلی الله علیه و آله وسلم من الجهد فذکر الحدیث بطوله
2- بررسی سند روایت: محمد بن عثمان بن أبی شیبة: صدوق حسن الحدیث / یحیی بن عبد الحمید الحمانی: در ادامه توثیقش را ذکر می کنیم بقیه ی سند هم همان سند روایت قبلی است و نکته ی جالب توجه اینکه، حسین الاشقر (راوی متهم حدیث قبلی) نیز در این سند وجود ندارد. توثیق یحیی بن عبد الحمید الحمانی: تعدادی از بزرگان علم رجال اهل سنت او را توثیق کرده اند و عده ای نیز تصریح کرده اند که تضعیف او تنها به خاطر حسادت نسبت به او بوده است ؛ أبو أحمد بن عدی الجرجانی : أرجو أنه لا بأس به / أبو دواد السجستانی : کان حافظا / أحمد بن منصور الرمادی : عندی أوثق من أبی بکر بن أبی شیبة، وما یتکلمون فیه إلا من الحسد / محمد بن إبراهیم البوشنجی : ثقة / محمد بن عبد الله بن نمیر : ومرة: ثقة، ومرة: یحفظ حفظا جیدا، وما هو إلا صدوق / مصنفوا تحریر تقریب التهذیب : ضعیف یعتبر به / یحیی بن معین : صدوق مشهور، ما یقال: فیه إلا من حسد، ومرة: ثقة، ومرة: صدوق ثقة، وفی روایة ابن محرز عنه قال: کان ثقة، لا بأس به، رجل صدوق منبع: قسمت تراجم برنامه ی جوامع الکلم و سایت موسوعة الحدیث جالب اینکه أحمد بن منصور الرمادی که ذهبی از او به عنوان «الإمام الحافظ الضابط» یاد کرده، حمانی را ثقه تر از ابوبکر بن ابی شیبه (از محدثین بزرگ اهل سنت) دانسته است ! «وأما الرمادی فقال : هو أوثق عندی من أبی بکر بن أبی شیبة ، وما یتکلمون فیه إلا من الحسد» ترجمه: «و اما رمادی گفته است: او در نزد من از ابوبکر بن ابی شیبه (استاد بخاری) مورد اعتماد تر است و در مورد او فقط به خاطر حسادت سخنانی گفته اند.» تاریخ الإسلام ج 16 ص 455 «الرمادی ( ق ) الإمام الحافظ الضابط أبو بکر أحمد بن منصور بن سیار بن معارک الرمادی البغدادی» سیر أعلام النبلاء ج 12 ص 389 خود شمس الدین ذهبی از او به عنوان حافظ و امام کبیر یاد کرده است ؛ «یحیی بن عبد الحمید ابن عبد الرحمن بن میمون بن عبد الرحمن الحافظ الإمام الکبیر أبو زکریا بن المحدث الثقة أبی یحیی الحمانی الکوفی صاحب المسند الکبیر» سیر أعلام النبلاء ج 10 ص 526 و در کتاب دیگرش ، روایتش را حسن دانسته است ؛ قلت : وقع لنا حدیثه عالیا. أخبرنا أبو المعالی الهمدانی ... ثنا یحیی بن عبد الحمید ... ثنا علی بن أبی طالب رضی الله عنه قال : أما إنی سمعت النبی صلی الله علیه و آله وسلم یقول : لا تکذبوا علی ، فمن کذب علی معتمدا فلیلج النار. هذا حدیث حسن عال متصل ، سالم من العنعنة المحتملة للتدلیس ، قل أن یضع مثله.» تاریخ الإسلام ج 16 ص 455-456 از این رو، نور الدین هیثمی یکی از این دو سند را تحسین کرده است ؛ «رواه الطبرانی وله فی الصغیر عن أبی أیوب أیضا قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم نبینا خیر الأنبیاء رواه بأسانید وأحدها حسن» ترجمه: «این روایت را طبرانی نقل کرده و در معجم صغیر (با همان سند اول) از ابو ایوب نیز روایت کرده است که رسول خدا (ص) فرمودند: پیامبر ما بهترین پیامبران است . آن را با دو سند نقل کرده که سند یکی از آن ها حسن است.» مجمع الزوائد ج 8 ص 253 جلال الدین سیوطی نیز تصریح میکند که هیثمی این حدیث را حسن دانسته است : أخرجه الطبرانی (4/171، رقم 4046) قال الهیثمی (8/253) : رواه بأسانید وأحدها حسن جامع الأحادیث ، ج 6 ص 339 ح 5296 سایت شامله

ششم: بریده بن حصیب

ابن عساکر با سندش از بریده نقل می کند که گفت:

«پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: همه ی پیامبران وصی و وارث داشتند و علی ( علیه السلام ) وصی و وارث من است.»(1)

سند این روایت نیز معتبر است.(2)

ص: 147


1- تاریخ مدینة دمشق ج 42 ص 392 (ح 44671) أخبرناه أبو القاسم بن السمرقندی أنا أبو الحسین بن النقور أنا أبو القاسم عیسی بن علی أنا أبو القاسم البغوی نا محمد بن حمید الرازی نا علی بن مجاهد نا محمد بن إسحاق عن شریک بن عبد الله عن أبی ربیعة الإیادی عن ابن بریدة عن أبیه قال قال النبی صلی الله علیه و آله وسلم لکل نبی وصی ووارث وإن علیا وصیی ووراثی
2- بررسی سند روایت: إسماعیل بن أحمد السمرقندی: ثقة / أحمد بن محمد البغدادی: صدوق حسن الحدیث / عیسی بن علی الوزیر: صدوق حسن الحدیث / عبد الله بن سابور البغوی: ثقة / محمد بن حمید التمیمی: توثیقش را قبلا در بحث احادیث خلافت ذکر کردیم علی بن مجاهد الرازی: در ادامه توثیقش را ذکر می کنیم ابن إسحاق القرشی: صدوق / شریک بن عبد الله القاضی: صدوق / عمر بن ربیعة الإیادی: مقبول عبد الله بن بریدة الأسلمی: ثقة / بریدة بن الحصیب الأسلمی: صحابی طبق برنامه ی جوامع الکلم اشکال سند این روایت متوجه ابن حمید است که قبلا توثیقش را ذکر کردیم و نیز علی بن مجاهد که در ادامه توثیقش را می آوریم. توثیق علی بن مجاهد: ابن حجر عسقلانی در شرح حال او می نویسد: «قال أبو داود عن أحمد کتبت عنه ما أری به بأسا وقال بن حبان عن بن معین رأیته علی باب هشیم ولم أکتب عنه شیئا ما أری به بأسا ... وقال الترمذی فی جامعه حدثنا محمد بن حمید الرازی ثنا جریر قال حدثنیه علی بن مجاهد وهو عندی ثقة ... وذکره بن حبان فی الثقات» ترجمه: «ابو داود (سلیمان بن اشعث) از احمد (احمد بن علی الأبار که ذهبی از او به عنوان « الحافظ المتقن الإمام الربانی» یاد کرده. سیر أعلام النبلاء ج 13 ص 443) نقل کرده است که گفت: از او روایاتی نوشته ام و در او اشکالی ندیدم و ابن حبان از ابن معین نقل کرده است که گفت: او را در جلوی در هشیم دیدم، ولی روایتی از او ننوشتم و اشکالی در او ندیدم ... ترمذی از جریر بن عبد الحمید نقل کرده است که گفت: او در نزد من ثقه است ... و ابن حبان نیز او را در کتاب الثقات ذکر کرده است.» تهذیب التهذیب ج 7 ص 330 رقم 613 ذهبی گفته است: یحیی بن ضریس او را دروغگو دانسته، اما بقیه توثیقش کرده اند و ترمذی نیز روایاتش را نقل کرده است. «علی بن مجاهد الکابلی أبو مجاهد الرازی قاضی الری ...کذبه یحیی بن الضریس ووثقه غیره ت» الکاشف للذهبی ج 2 ص 46 رقم 3959 بنابراین حداقل این روایت به کمک اسناد دیگر تقویت می شود و به درجه ی حسن لغیره می رسد.

هفتم: عبد الله بن عباس

روایت یکم:

«ابن عباس میگوید که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم عمره کرد و بین ایشان و بین اهل مکه عهدی بود که هیچکس از اهل ایشان خارج نشود ... سپس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند : اما تو ای جعفر ! تو در ظاهر و اخلاقیات به من شبیه هستی . و تو ای علی ! من از تو هستم و تو وصی من هستی.»(1)

روایت دوم:

«سعید بن جبیر می گوید : ابن عباس در کنار زمزم نشسته بود و حدیث می گفت تا اینکه مردی بلند شد و گفت : ای ابن عباس ! من مردی از اهل شام از اهالی حمص هستم. آنها از علی بن ابی طالب برائت می جویند ... ابن عباس گفت : من به تو خبر می دهم که روزی رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم نزد ام سلمه دختر ابی امیه بود که علی ( علیه السلام ) خواست بر ایشان وارد شود .... پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند : ای ام سلمه، آیا او را می شناسی ؟ ام سلمه گفت: بله ! او علی بن ابی طالب است. پس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: او وصی من بر اهل بیتم و بر همه

ص: 148


1- مسند أبی یعلی ج 4 ص 344 ح 2459 حدثنا وهب حدثنا خالد عن حسین عن عکرمة : عن ابن عباس أن رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم اعتمر وکان بینه وبین أهل مکة عهد أن لا یخرج أحدا من أهله ... قال أما أنت یا جعفر فأنت تشبه خلقی وخلقی وأما أنت یا علی فأنا منک وأنت وصیی

خوبان امت من می باشد و برادر من در دنیا و آخرت است.»(1)

روایت سوم:

«ابن عباس از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در سخن خداوند : " جز این نیست که خدا می خواهد آلودگی را از شما اهل بیت بزداید و شما را کاملا پاکیزه کند " ، نقل می کند که فرمود : من و اهل بیتم از گناهان پاک هستیم ... و از خواب بیدار شدم در حالی که جبرئیل علیه السلام در بین سه فرشته بود ؛ یکی از فرشته ها گفت : ای جبرئیل! به کدام یک از این سه فرستاده شده ای ؟ با پایش مرا تکان داد و گفت: به سوی این و او آقای فرزندان آدم علیه السلام است. یکی از آن سه گفت : اسمش چیست ؟ گفت : این محمد صلی الله علیه و آله وسلم سرور فرستادگان و این علی علیه السلام بهترین أوصیا است ... .»(2)

روایت چهارم:

«ابن عباس می گوید : به همراه گروهی از جوانان بنی هاشم در نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم نشسته بودیم که ستاره ای از آسمان افتاد . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: هر کس که این ستاره بر خانه اش بیفتد ، وصی بعد از من می باشد.

جوانان بنی هاشم برخاستند و دیدند که ستاره بر خانه علی ( علیه السلام ) فرود آمد. سپس به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم گفتند : در محبت علی ( علیه السلام ) دچار گمراهی شده ای .

ص: 149


1- المحاسن والمساوی للبیهقی ج 1 ص 39-40 أبو عثمان قاضی الری عن الأعمش عن سعید بن جبیر قال : کان عبد الله بن عباس بمکة یحدث علی شفیر زمزم ونحن عنده ، فلما قضی حدیثه قام إلیه رجل فقال : یا ابن عباس إنی امرؤ من أهل الشام من أهل حمص ، إنهم یتبرأون من علی بن أبی طالب ... (قال ابن عباس) وإنی أخبرک أن رسول الله ، صلی الله علیه و آله وسلم ، کان عند أم سلمة بنت أبی أمیة إذ أقبل علی ، علیه السلام ، یرید الدخول علی النبی ... وقال : یا أم سلمة هل تعرفین هذا ؟ قالت : نعم هذا علی بن أبی طالب . فقال رسول الله : ... وهو الوصی علی أهل بیتی وعلی الأخیار من أمتی ، وهو أخی فی الدنیا والآخرة
2- الأمالی للشجری ج 1 ص 198 أخبرنا أبو القاسم عبد الرحمن بن محمد بن أحمد الذکوانی ، قال أخبرنا أبو محمد الحسن بن إسحاق بن زید المعدل ، قال أخبرنا أبو بکر محمد بن ماهان ، قال حدثنا عمران بن عبد الرحیم ، قال حدثنا الحمانی ، قال حدثنا قیس بن الربیع عن الأعمش عن عبادة عن ابن عباس ، عن النبی صلی الله علیه و آله وسلم فی قول الله عز وجل : ' إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت ویطهرکم تطهیرا ' فأنا وأهل بیتی مطهرون من الذنوب ، ... فانتبهت من رقدتی وجبریل علیه السلام فی ثلاثة أملاک ، فقال له بعض الأملاک الثلاثة یا جبریل : إلی أی هؤلاء الثلاثة أرسلت ؟ فحرکنی برجله وقال إلی هذا ، وهو سید ولد آدم صلی الله علیه و آله وسلم ، فقال له أحد الثلاثة : ومن هو سمه ؟ فقال هذا محمد صلی الله علیه و آله وسلم سید المرسلین ، وهذا علی خیر الوصیین ...

سپس خداوند این آیات را نازل فرمود:

(سوگند به اختر چون فرود می آید* [که] یار شما نه گمراه شده و نه در نادانی مانده* و از سر هوس سخن نمی گوید* این سخن بجز وحیی که وحی می شود نیست* آن را [فرشته] شدید القوی به او فرا آموخت* [سروش] نیرومندی که [مسلّط] درایستاد* در حالی که او در اُفق اعلی بود.)»(1)

هشتم: عبد الله بن عمر

روایت یکم:

«نافع می گوید : به ابن عمر گفتم : چه کسی بهترین مردم بعد از پیامبر اکرمن صلی الله علیه و آله وسلم می باشد ؟ ابن عمر گفت : بی مادر ! تو را چه به این حرفها ؟ سپس گفت : استغفرالله ! ، بهترین مردم بعد از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم کسی است که بر او جایز شود آنچه بر او جایز بود و حرام شود بر او آنچه بر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم حرام بود. گفتم: آن کیست؟ گفت: علی ( علیه السلام ). [پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ] درهای مسجد را بست، و در علی علیه السلام را باز گذاشت و به او فرمود: برای تو است در این مسجد آنچه برای من است، و بر تو است آنچه بر من است، و تو وارث و وصی منی و دین مرا ادا میکنی، و به وعده من وفا می نمائی و با طریقه من جنگ می کنی . دروغ گفته کسی که گمان می کند تو را دشمن می دارد و مرا دوست می دارد.»(2)

ص: 150


1- تاریخ مدینة دمشق ج 42 ص 392 أخبرنا أبو غالب بن البنا أنا أبو محمد الجوهری أنا أبو عمر محمد بن العباس أنا أبو عبد الله الحسین بن علی بن الحسین بن الحکم الأسدی الدهان المعروف بأخی حماد نا علی بن محمد بن الخلیل بن هارون البصری نا محمد بن الخلیل الجهنی نا هشیم عن أبی بشر عن سعید بن جبیر عن ابن عباس قال کنت جالسا مع فتیة من بنی هاشم عند النبی صلی الله علیه و آله وسلم إذ انقض کوکب فقال النبی صلی الله علیه و آله وسلم من انقض هذا النجم فی منزله فهو الوصی من بعدی فقام فتیة من بنی هاشم فنظروا فإذا الکوکب قد انقض فی منزل علی قالوا یا رسول الله قد غویت فی حب علی فأنزل الله تعالی ( والنجم إذا هوی ما ضل صاحبکم وما غوی وما ینطق عن الهوی إن هو إلا وحی یوحی ) إلی قوله ( وهو بالأفق الأعلی )
2- مناقب علی (ع) لإبن المغازلی، ص 332 ح 309 سایت شامله / أخرنا أبو الحسن أحمد بن المظفر بن أحمد العطار الفقیه الشافعی، أخبرنا أبو محمد عبد الله بن محمد بن عثمان المزنی الملقب بابن السقاء الحافظ، حدثنا علی بن العباس البجلی بالکوفة، حدثنا حسین بن نصر بن مزاحم، حدثنا خالد بن عیسی العکلی، حدثنا حصین بن مخارق، حدثنا جعفر بن محمد عن أبیه عن نافع مولی ابن عمر قال: قلت لابن عمر: من خیر الناس بعد رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم ؟ قال: ما أنت وذاک لا أم لک، ثم قال: أستغفر الله، خیرهم بعده من کان یحل له ما کان یحل له، ویحرم علیه ما کان یحرم علیه. قلت: من هو؟ قال: علی، سد أبواب المسجد وترک باب علی وقال له: لک فی هذا المسجد ما لی، وعلیک فیه ما علی، وأنت وارثی، ووصیی تقضی دینی وتنجز عداتی، وتقتل علی سنتی، کذب من زعم أنه یبغضک ویحبنی

روایت دوم:

«ایوب بن زهر به سندش نقل می کند که ابن عمر گفت: روزی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نشسته بودند که جبرئیل علیه السلام بر ایشان نازل شد و گفت : ای محمد ! خداوند بزرگ به تو سلام می رساند و می فرماید : وقتی خداوند از پیامبران پیمان موکد گرفت ، زمانی که تو در صلب آدم بودی پیمان گرفت و تو را آقای همه پیامبران و وصی تو علی بن ابی طالب را آقای همه اوصیاء قرار داد.»(1)

نهم: ابوذر غفاری

«ابوذر گفت: از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم شنیدم که فرمود: من خاتم پیامبران هستم و همینطور علی علیه السلام و فرزندانش اوصیا را تا روز قیامت ختم می کنند.»(2)

دهم: علی الهلالی

طبرانی با سندش از علی هلالی صحابی نقل کرده است که گفت:

«در زمان بیماری رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم که در آن از دنیا رفت ، بر ایشان وارد شدم و دیدم که فاطمه زهرا سلام الله علیها در بالین آن حضرت بودند، پس گریه کردند و صدایشان بلند شد ، پس پلکهای چشم رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به جانب فاطمه باز شد و فرمودند : ای محبوبه ی من فاطمه علیه السلام ! چرا گریه می کنی ؟ فرمود: از پراکندگی و ضایع شدنمان بعد از شما می ترسم.

رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: مگر نمی دانی که خدا به زمین توجه فرمود و از همه خلائق پدرت را برگزید و او را پیغمبر قرار داد و دیگر بار به زمین توجه کرد و شوهرت را برگزید و به من وحی کرد تا شما را به نکاح او درآورم؟!

ص: 151


1- لسان المیزان لابن حجر العسقلانی ج 1 ص 480 أیوب بن زهیر عن عبد الله بن عبد الملک عن مالک عن نافع عن بن عمر رضی الله عنهما قال بینما النبی صلی الله علیه و آله وسلم جالس ذات یوم إذ هبط علیه جبرائیل الروح الأمین علیه السلام فقال یا محمد رب العزة یقرئک السلام ویقول إنه لما أخذ میثاق النبیین أخذ میثاقک وأنت فی صلب آدم فجعلک سید الأنبیاء وجعل وصیک سید الأوصیاء علی بن أبی طالب رضی الله عنه فذکر حدیثا طویلا أورده الدارقطنی فی الغرائب عن أبی طالب أحمد بن نصر عن موسی بن عیسی بن یزید عنه عن عبد الله بن عبد الملک
2- الموضوعات لابن جوزی ج 1 ص 282 أنبأنا علی بن عبد الواحد الدینوری قال أنبأنا أبو محمد الحسن بن محمد الخلال قال حدثنا الحسن بن أحمد بن حرب قال حدثنا الحسن بن محمد بن یحیی العلوی قال حدثنا محمد بن إسحاق القرشی حدثنا إبراهیم بن عبد الله حدثنا عبد الرزاق أنبأنا معمر عن محمد عن عبد الله بن الصامت عن أبی ذر قال : سمعت رسول الله : ' أنا خاتم النبیین ، کذلک علی وذریته یختمون الأوصیاء إلی یوم القیامة

ای فاطمه سلام الله علیها ، ما اهل بیتی هستیم که خداوند هفت خصلت به ما عطا فرموده که قبل از ما به احدی نداده است و بعد از ما نیز به احدی نمی دهد : من آخرین و اکرم پیامبران و محبوب ترین خلق خدا هستم و من پدر تو هستم و وصی من بهترین اوصیا و محبوب ترین آنها نزد خدا است و او همسرت است. و شهید ما بهترین شهیدان و محبوب ترین آن ها در نزد خدا است و او حمزه عموی پدرت و همسرت می باشد و از ماست کسی که دارای دو بال سبز است و در بهشت هر کجا بخواهد با فرشتگان پرواز می کند و آن پسر عموی پدرت و برادر شوهرت هست. و دو سبط این امت از ماست و آن حسن و حسین علیهما السلام دو فرزندت هستند و آنها دو آقای جوانان اهل بهشت هستند. به خدایی که مرا به حق مبعوث به رسالت فرمود، پدرشان علی علیه السلام بهتر از آن دو است. ای فاطمه، به خدایی که مرا به حق برانگیخت، مهدی این امت از این دو می باشد.»(1)

سند این روایت نیز معتبر است.(2)

ص: 152


1- المعجم الأوسط ج 6 ص 327-328 ح 6540 حدثنا محمد بن رزیق بن جامع ثنا الهیثم بن حبیب نا سفیان بن عیینة عن علی بن علی الهلالی عن أبیه قال دخلت علی رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فی شکاته التی قبض فیها فإذا فاطمة عند رأسه قال فبکت حتی ارتفع صوتها فرفع رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم طرفه إلیها فقال حبیبتی فاطمة ما الذی یبکیک قالت أخشی الضیعة من بعدک قال یا حبیبتی أما علمت أن الله أطلع علی الأرض اطلاعه فاختار منها أباک فبعثه برسالته ثم اطلع علی ا لأرض اطلاعه فاختار منها بعلک وأوحی إلی أن أنکحک إیاه یافاطمة ونحن أهل بیت قد أعطانا الله سبع خصال لم یعط أحدا قبلنا ولا تعطی أحد بعدنا أنا خاتم النبیین وأکرم النبیین علی الله وأحب المخلوقین إلی الله وأنا أبوک ووصیی خیر الأوصیاء وأحبهم إلی الله وهو بعلک وشهیدنا خیر الشهداء وأحبهم إلی الله وهو حمزة بن عبد المطلب وهو عم أبیک وعم بعلک ومنا من له جناحان أخضران یطیر فی الجنة مع الملائکة حیث یشاء وهو بن عم أبیک وأخو بعلک ومنا سبطا هذه الأمة وهما ابناک الحسن والحسین وهما سیدا شباب أهل الجنة وأبوهما والذی بعثنی بالحق خیر منهما یافاطمة والذی بعثنی بالحق إن منهما لمهدی هذه الأمة
2- علمای اهل سنت اشکال سند این روایت را ، هیثم بن حبیب دانسته اند ؛ نور الدین هیثمی بعد از نقل این روایت ، می نویسد : «رواه الطبرانی فی الکبیر والأوسط وفیه الهیثم بن حبیب قال أبو حاتم منکر الحدیث وهو متهم بهذا الحدیث» ترجمه: «این روایت را طبرانی در معجم کبیر و اوسط نقل کرده و در سندش هیثم بن حبیب است. ابو حاتم گفته است: منکر الحدیث است و او متهم به جعل این حدیث می باشد.» مجمع الزوائد ج 9 ص 166 ابو الحسن کنانی نیز بعد از نقل این روایت می نویسد : «( طب ) من طریق الهیثم بن حبیب قال الذهبی : موضوع والمتهم به الهیثم.» ترجمه: «این روایت را طبرانی از طریق هیثم بن حبیب نقل کرده و ذهبی گفته است: موضوع بوده و هیثم به وضع آن متهم است.» تنزیه الشریعة ج 1 ص 166 هیثمی در جای دیگر می گوید: هیثم بن حبیب را ابن حبان توثیق کرده و کسی جز ذهبی تضعیفش نکرده است و علتش هم، نقل همین روایت بوده است !! «وأما الهیثم بن حبیب فلم أر من تکلم فیه غیر الذهبی إتهمه بخبر رواه وقد وثقه ابن حبان» مجمع الزوائد ج 3 ص 190

یازدهم: ابو سعید خدری

امر تسری حنفی می نویسد:

«دارقطنی از ابی هارون عبدی روایت کرده است که گفت : نزد ابو سعید خدری آمدم و به او گفتم: آیا تو در بدر حاضر بوده ای؟ گفت: آری. گفتم: آیا در باره علی علیه السلام و فضلش چیزی از آن چه از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم شنیده ای به ما نمی گویی؟ گفت: آری، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم از یک بیماری بهبود یافت و دوران نقاهت را می گذراند که فاطمه صلی الله علیه و آله وسلم بر او وارد شد تا از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم عیادت کند. من در سمت راست پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نشسته بودم، پس چون فاطمه سلام الله علیها ضعف و سستی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را دید ، بغض گلویش را فشرد تا جایی که اشکش بر گونه هایش آشکار شد. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به او فرمود: چرا می گریی ای فاطمه! فاطمه سلام الله علیها گفت: از فوت می ترسم یا رسول اللَّه! پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: ای فاطمه! آیا نمی دانی که خداوند به زمین نگریست و پدر تو را برگزید و او را به عنوان پیامبر برانگیخت، و بار دیگر به زمین نگریست و شوهر تو را در آن برگزید و به من وحی کرد و تو را به ازدواج او درآوردم و وصیّ اش گرفتم؟»(1)

دوازدهم: عبد الله بن مسعود

«عبد الله بن مسعود از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم نقل کرد که فرمودند: من خواسته پدر خود ابراهیم علیه السلام هستم.

گفتیم: ای پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم ! چطور خواسته پدرت ابراهیم ( علیه السلام ) شدی؟

فرمود: خدای توانا و بزرگ بر ابراهیم علیه السلام وحی کرد: « من تو را بر مردم پیشوا قرار می دهم » ابراهیم علیه السلام از شادی به وجد آمد و گفت: ای پروردگار من ! از فرزندانم مانند من پیشوایانی هست؟

ص: 153


1- ارجح المطالب فی عد مناقب اسد الله الغالب، ص 29 پی دی اف / عَنْ أَبِی هَارُونَ الْعَبْدِی قَالَ أَتَیتُ أَبَا سَعِیدٍ الْخُدْرِی فَقُلْتُ لَهُ هَلْ شَهِدْتَ بَدْراً فَقَالَ نَعَمْ فَقُلْتُ أَ لَا تُحَدِّثُنِی بِشَی ءٍ مِمَّا سَمِعْتَهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ | فِی عَلِی وَ فَضْلِهِ فَقَالَ بَلَی أُخْبِرُک أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ | مَرِضَ مَرْضَةً نَقَهَ مِنْهَا فَدَخَلَتْ عَلَیهِ فَاطِمَةُ ÷ تَعُودُهُ وَ أَنَا جَالِسٌ عَنْ یمِینِ رَسُولِ اللَّهِ | فَلَمَّا رَأَتْ مَا بِرَسُولِ اللَّهِ مِنَ الضَّعْفِ خَنَقَتْهَا الْعَبْرَةُ حَتَّی بَدَتْ دُمُوعُهَا عَلَی خَدِّهَا فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ | مَا یبْکیک یا فَاطِمَةُ قَالَتْ أَخْشَی الضَّیعَةَ یا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ یا فَاطِمَةُ أَ مَا عَلِمْتِ أَنَّ اللَّه اطَّلَعَ إِلَی الْأَرْضِ اطِّلَاعَةً فَاخْتَارَ مِنْهَا أَبَاک فَبَعَثَهُ نَبِیاً ثُمَّ اطَّلَعَ ثَانِیةً فَاخْتَارَ مِنْهُمْ بَعْلَک فَأَوْحَی إِلَی فَأَنْکحْتُهُ وَ اتَّخَذْتُهُ وَصِیاً ... (أخرجه الدارقطنی).

خدا بسوی او وحی کرد که ای ابراهیم علیه السلام ! به تحقیق من پیمانی با تو نمی بندم که به او وفا نکنم.

گفت: ای پروردگار من آن عهدی که بر من وفا نمی کنی چیست؟ فرمود برای ستمکاران از فرزندانت عطا نمی کنم.

در آن هنگام ابراهیم علیه السلام گفت: «خود و فرزندانم را از پرستش این بتها بدور کن. پروردگارا بتحقیق آنها بیشتری از مردم را گمراه کردند» پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود همان درخواست و دعا به من و علی علیه السلام رسید که هرگز احدی از ما بر بت سجده نکرده ایم ، پس خدا مرا پیامبر و علی علیه السلام را وصی قرار داد.»(1)

سیزدهم: جابر بن عبد الله

«جابر بن عبدالله میگوید که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند : خدای بزرگ و توانا پرتویی از نور بر زمین نازل کرد، و او را در پشت آدم ( علیه السلام ) برقرار نمود، و او را برگردانید، تا آنکه به دو بخش قسمت نمود، پاره ای در پشت عبد اللَّه و پاره ای دیگر در صلب ابو طالب ( علیه السلام ) قرار داد. پس مرا پیامبر و علی ( علیه السلام ) را وصی در آورد.»(2)

ص: 154


1- مناقب علی (ع) لابن المغازلی، ص 345-346 ح 322 سایت شامله ؛ أخبرنا أبو محمد الحسن بن أحمد بن موسی الغندجانی، أخبرنا أبو الفتح هلال بن محمد الحفار، حدثنا إسماعیل بن علی بن رزین قال: حدثنی أبی وإسحاق بن إبراهیم الدبری قالا: حدثنا عبد الرزاق قال: حدثنی أبی عن مینا مولی عبد الرحمن بن عوف عن عبد الله بن مسعود قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم : ((أنا دعوة أبی إبراهیم)) قلنا: یا رسول الله وکیف صرت دعوة أبیک إبراهیم؟ قال: ((أوحی الله عز وجل إلی إبراهیم: {إنی جاعلک للناس إماماً}، فاستخف إبراهیم الفرح، قال: یا رب! ومن ذریتی أئمة مثلی! فأوحی الله إلیه أن: یا إبراهیم إنی لا أعطیک عهداً لا أفی لک به. قال: یا رب ما العهد الذی لا تفی لی به؟ قال: لا أعطیک لظالم من ذریتک، قال إبراهیم عندها: {واجنبنی وبنی أن نعبد الأصنام. رب إنهن أضللن کثیراً من الناس}))، قال النبی صلی الله علیه و آله وسلم : ((فانتهت الدعوة إلی وإلی علی لم یسجد أحد منا لصنم قط، فاتخذنی الله نبیاً واتخذ علیاً وصیاً)).
2- مناقب علی (ع) لإبن المغازلی، ص 146 ح 132 سایت شامله؛ أخبرنا أبو غالب محمد بن أحمد بن سهل النحوی، حدثنا أبو عبد الله محمد بن علی ابن أخت مهدی السقطی الواسطی -إملاءً- قال: حدثنا أحمد بن علی القواریری الواسطی، حدثنا محمد بن عبد الله بن ثابت، حدثنا محمد بن مصفی، جدثنا بقیة بن الولید عن سوید بن عبد العزیز عن أبی الزبیر عن جابر بن عبد الله عن النبی صلی الله علیه و آله وسلم قال: ((إن الله عز وجل أنزل قطعةً من نورٍ فأسکنها فی صلب آدم، فساقها حتی قسمها جزئین: جزءاً فی صلب عبد الله، وجزءاً فی صلب أبی طالب فأخرجنی نبیاً وأخرج علیاً وصیاً)).

چهاردهم: براء بن عازب

«براء بن عازب گفت: وقتی آیه: (وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَک الْأَقْرَبِینَ) نازل شد، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرزندان عبد المطلب را جمع کرد و آنان در آن روز چهل مرد بودند ... آنگاه آنان را بیم داد و فرمود: ای فرزندان عبد المطلب ! همانا من از سوی خداوند، بیم دهنده و مژده دهنده به شما هستم با چیزی که هیچ کس آن را نیاورده است و من دنیا و آخرت را برای شما آورده ام، پس تسلیم شوید و از من پیروی کنید تا هدایت شوید.

کیست از شما که با من برادری کند و وزیر من شود و ولیّ و وصیّ من پس از من و جانشین من در خاندانم باشد و قرض مرا ادا کند؟

همه آنان ساکت شدند و پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم این سخن را سه بار تکرار کرد و هر بار آنان ساکت بودند و علی ( علیه السلام ) می فرمود: من .

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: تو. پس اقوام بلند شدند و به ابو طالب علیه السلام می گفتند: از پسرت اطاعت کن که او را امیر تو کرد.»(1)

ص: 155


1- تفسیر الثعلبی ج 7 ص 182 أخبرنی الحسین بن محمد بن الحسین قال : حدثنا موسی بن محمد بن علی بن عبد الله قال : حدثنا الحسن بن علی بن شبیب المعمر قال : حدثنی عباد بن یعقوب قال : حدثنا علی بن هاشم عن صباح بن یحیی المزنی عن زکریا بن میسرة عن أبی إسحاق عن البراء قال : لما نزلت ( وأنذر عشیرتک الأقربین ) جمع رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم بنی عبد المطلب وهم یومئذ أربعون رجلا ، الرجل منهم یأکل المسنة ویشرب العس ، فأمر علیا برجل شاة فأدمها ثم قال : ادنوا باسم الله فدنا القوم عشرة عشرة فأکلوا حتی صدروا ، ثم دعا بقعب من لبن فجرع منه جرعة ثم قال لهم : اشربوا باسم الله ، فشرب القوم حتی رووا فبدرهم أبو لهب فقال : هذا ما یسحرکم به الرجل ، فسکت النبی صلی الله علیه و آله وسلم یومئذ فلم یتکلم. ثم دعاهم من الغد علی مثل ذلک من الطعام والشراب ثم أنذرهم رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فقال : یا بنی عبد المطلب إنی أنا النذیر إلیکم من الله سبحانه والبشیر لما یجیء به أحد منکم ، جئتکم بالدنیا والآخرة فأسلموا وأطیعونی تهتدوا ، ومن یواخینی ویؤازرنی ویکون ولیی ووصیی بعدی ، وخلیفتی فی أهلی ویقضی دینی ؟ فسکت القوم ، وأعاد ذلک ثلاثا کل ذلک یسکت القوم ، ویقول علی : أنا فقال : ( أنت ) فقام القوم وهم یقولون لأبی طالب : أطع ابنک فقد أمر علیک

پانزدهم: معاذ بن جبل

امر تسری حنفی می نویسد:

«از طریق ابن حضرمی از معاذ بن جبل روایت شده است که گفت: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم به علی ( علیه السلام ) فرمود: تو برادر ، وارث و وصی من هستی.

علی ( علیه السلام ) فرمود: من چه چیزی از شما به ارث می برم ؟

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: آنچه پیامبران از یکدیگر به ارث می برند.

علی ( علیه السلام ) فرمود: خدا و رسولش بهتر می دانند.

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: کتاب خدا و سنت پیامبرش.»(1)

شانزدهم: ام سلمه

«ابوبکر خوارزمی از ام المومنین ام سلمه روایت کرده است که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: خدای عز و جل اختیار کرده از هر امتی پیغمبری را، و اختیار فرموده از برای هر پیغمبری وصی . پس من پیغمبر این امتم، و علی ( علیه السلام ) وصی من در میان عترت ، اهل بیت و امت من بعد از من است.»(2)

ص: 156


1- أرجح المطالب فی عد مناقب اسد الله الغالب، ص 28 پی دی اف ؛ روی من طریق ابن الحضرمی عن معاذ بن جبل قال : قال رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم لعلی : أنت أخی ووارثی ووصیی . قال : علی ما أرث منک ؟ قال : ما یرث النبیون بعضهم بعضا . قال : الله ورسوله أعلم . فقال : کتاب الله وسنة نبیه
2- أرجح المطالب فی عد مناقب اسد الله الغالب، ص 28 عن أم المؤمنین ام سلمة قالت قال رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم ان الله عز وجل اختار من کل أمة نبیا " واختار لکل نبی وصیا، فأنا نبی هذه الأمة وعلی وصیی فی عترتی وأهل بیتی وأمتی من بعدی (أخرجه ابوبکر الخوارزمی)

وصایت امیرالمومنین علیه السلام در حدیث صحیحین

بخاری(1)

و مسلم(2)

روایت کرده اند که :

«در نزد عائشه گفتند: علی علیه السلام وصی پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم بوده است. عائشه گفت: چه زمانی پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم علی علیه السلام را وصی قرار داد؟ وقتی پیغمبر از دنیا می رفت من تکیه گاه او بودم و سرش را به سینه من تکیه داده بود یا بر دامن بود و در آخرین لحظه یک طشت خواست و مقداری آب از دهان شان خارج شد و دیگر متوجه نشدم و پیغمبر از دنیا رفت، چه زمانی علی را وصی خویش قرار داد؟»(3)

محمد بن علی شوکانی سلفی در 32 سالگی رساله ای در اثبات وصایت امیرالمومنین علیه السلام نوشته و گفته است: کسانی که در نزد عایشه، وصایت حضرت علی علیه السلام را مطرح کردند، گروهی از صحابه بودند!

«بدان که گروهی از کینه ورزان به شیعه ، از سر دشمنی با آنان می گویند : اینکه حضرت علی علیه السلام وصی رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بوده باشد ، از خرافات شیعیان است ، و این زیاده روی در بی انصافی است. چگونه این از خرافات شیعیان است در حالی که این مطلب را گروهی از صحابه گفته اند، همانطور که در صحیح بخاری و مسلم آمده است که گروهی در نزد عایشه گفتند: حضرت علی علیه السلام وصی بوده است و همینطور در سایر روایات .»(4)

البته انکار و نفی عایشه به چند دلیل هیچ تأثیری در نفی این موضوع ندارد:

اولا: عایشه دشمن مولا علی علیه السلام بود و حرف او حجت نیست.

ص: 157


1- صحیح البخاری ج 3 ص 1006 ح 2590
2- صحیح مسلم ج 3 ص 1257 ح 1636
3- عن الأسود قال ذکروا عند عائشة أن علیا رضی الله عنهما کان وصیا فقالت متی أوصی إلیه وقد کنت مسندته إلی صدری أو قالت حجری فدعا بالطست فلقد انخنث فی حجری فما شعرت أنه قد مات فمتی أوصی إلیه
4- مجموعة الرسائل الیمنیه ، الرسالة الثانی : العقد الثمین فی اثبات وصایة أمیرالمؤمنین ، ص 10 پی دی اف ؛ اعلم ان جماعة من المبغضین للشیعة عدوا قولهم: ان علیا (ع) وصی لرسول اللّه من خرافاتهم، وهذا افراط وتعنت یاباه الانصاف، وکیف یکون الامر کذلک وقد قال بذلک جماعة من الصحابة، کما ثبت فی الصحیحین ان جماعة ذکروا عند عائشة ان علیا وصی، وکما فی غیرهما

ابن عباس می گوید: «... عائشه قلبش نسبت به امام علی علیه السلام پاک نبود.»(1)

و نیز روایت شده است که در نزد عایشه به امیر المومنین علیه السلام دشنام دادند، اما او هیچ واکنشی نشان نداد.

«از عطاء بن یسار روایت شده است که گفت: شخصی آمد و در نزد عائشة به علی ( علیه السلام ) و عمار دشنام داد و عائشة گفت : در مورد علی چیزی به تو نمی گویم، اما در مورد عمار شنیدم که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم می فرمود: عمار بین دو امر مخیر نمی شود مگر آن که درست ترینش را انتخاب می کند.»(2)

این روایت را احمد بن حنبل نقل کرده و حمزه احمد الزین(3) و شعیب الأرنؤوط(4)

سندش را تصحیح کرده اند.

داستان وقتی جالب می شود که بدانید عایشه حتی در برابر دشنام به حسّان بن ثابت (یکی از صحابه ای که در قضیه ی افک به عایشه _ طبق نظر اهل سنت _ تهمت زنا زد) سکوت نکرده و از او دفاع می کند:

«عروة بن الزبیر گفت: به نزد عایشه رفتم و حسان را در نزدش سب می کردم. پس گفت: او را سب نکن؛ زیرا او از رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم دفاع می کرد.»(5)

در جنگ جمل نیز عایشه قصد کشتن حضرت علی علیه السلام را داشت.(6)

ص: 158


1- ارواء الغلیل للألبانی ، ج 1، ص 178 رقم 147 سایت شامله / قال الألبانی : إسناده صحیح؛ عَائِشَةَ لاَ تَطِیبُ له نَفْساً
2- عن عطاء بن یسار قال جاء رجل فوقع فی علی وفی عمار رضی الله عنهما عند عائشة فقالت أما علی فلست قائلة لک فیه شیئا واما عمار فإنی سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم یقول لا یخیر بین أمرین الا اختار أرشدهما
3- مسند احمد ، ج 17 ص 437 ح 24701 قال حمزه احمد الزین: إسناده صحیح
4- مسند احمد ، ج 41 ص 322 ح 24820 قال شعیب الأرنؤوط: إسناده صحیح علی شرط مسلم
5- صحیح البخاری ج 5 ص 2278 ح 5798 وعن هشام بن عروة عن أبیه قال ذهبت أسب حسان عند عائشة فقالت لا تسبه فإنه کان ینافح عن رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم
6- مدارک این قضیه مفصل و طولانی است؛ لذا به ذکر یک روایت صحیح و صریح بسنده می کنیم؛ احمد بن یحیی بلاذری با سند صحیح، چنین روایت می کند: «وحدثنی أحمد بن إبراهیم الدورقی، حدثنا أبو النضر، حدثنا إسحاق بن سعید، عن عمرو بن سعید، حدثنی سعید بن عمرو: عن ابن حاطب قال: أقبلت مع علی یوم الجمل إلی الهودج وکأنه شوک قنفذ من النبل، فضرب الهودج؛ ثم قال: إن حمیراء إرم هذه أرادت أن تقتلنی کما قتلت عثمان بن عفان. فقال لها أخوها محمد: هل أصابک شیء ؟ فقالت: مشقص فی عضدی. فأدخل رأسه ثم جرها إلیه فأخرجه.» «ابن حاطب میگوید: در روز جنگ جمل به همراه علی (علیه السلام) به سمت هودج عایشه رفتیم، در حالی که هودج بر اثر اصابت تیرها همانند خارپشت شده بود. پس علی علیه السلام به هودج زد و گفت: حمیراء (عایشه) این تیرها را گذاشته بود تا مرا بکشد، آنچنان که عثمان بن عفان را کشت! محمد بن ابی بکر (برادر عایشه) به عایشه گفت: آیا چیزی به تو خورده ؟ عایشه گفت: تیری به بازویم خورده. پس محمد بن ابی بکر سرش را داخل هودج کرد و تیر را خارج کرد.» أنساب الأشراف ج 1 ص 312 بررسی سند روایت: احمد بن ابراهیم بن کثیر بن زید الدورقی: ثقة . تقریب التهذیب لابن حجر العسقلانی ج 1 ص 77 رقم 3 هاشم بن القاسم بن مسلم اللیثی أبو النضر: ثقة . تقریب التهذیب ج 1 ص 570 رقم 7256 اسحاق بن سعید بن (نه عن!) عمرو بن سعید بن العاص: ثقة . تقریب التهذیب ج 1 ص 101 رقم 356 در نام این راوی، تصحیف ایجاد شده و بن به عن تبدیل شده است. سعید بن عمرو بن سعید بن العاص: ثقة. تقریب التهذیب ج 1 ص 239 رقم 2370 محمد بن حاطب بن الحارث الجمحی: صحابی . تقریب التهذیب ج 1 473 ش 5800 بنابراین سند این روایت کاملا صحیح است.

ثانیا: مگر قرار بود پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فقط در آخرین لحظات عمرشان وصی معین بفرمایند؟!

ابوالحسن حنفی معروف به سندی در شرح این حدیث، این نکته را متذکر شده است:

«پوشیده نیست که این مانع نمی شود از اینکه وصیت قبل از آن بوده باشد و اقتضا نمی کند بر اینکه آن حضرت از دنیا رفتند و برایشان ممکن نبود که وصیت بکنند و اصلا چنین چیزی تصور نمی شود و چگونه تصور شود در حالی که می دانیم رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم از نزدیک بودن اجلش قبل از بیماری شان آگاهی داشت و سپس چند روزی بیمار شدند. بله آن حضرت به علی علیه السلام وصیت کردند ، اما به چه ؟ به کتاب و سنت . که وصیت به این دو اختصاص به علی علیه السلام ندارد ، بلکه شامل همه ی مسلمانان می شود و اگر وصیت به مال است که آن حضرت مالی به جا نگذاشتند تا احتیاج به وصیت به ایشان داشته باشد و خداوند داناتر است.»(1)

ثالثا: آخرین نفری که با رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بود ، حضرت علی علیه السلام بود نه عایشه!

سند یکم:

«ام سلمه سلام الله علیها می گوید : قسم به کسی که قسم او را می خورم ، علی علیه السلام نزدیک ترین مردم به رحضرت

ص: 159


1- حاشیة السندی علی سنن النسائی ج 1 ص 33 ولا یخفی أن هذا لا یمنع الوصیة قبل ذلک ولا یقتضی أنه مات فجأة بحیث لاتمکن منه الوصیة ولا یتصور کیف وقد علم أنه صلی الله علیه و آله وسلم علم بقرب أجله قبل المرض ثم مرض أیاما نعم هو یوصی إلی علی بماذا کان بالکتاب والسنة فالوصیة بهما لا تختص بعلی بل یعم المسلمین کلهم وان کان المال فما ترک مالا حتی یحتاج إلی وصیة إلیه والله تعالی أعلم

سول صلی الله علیه و آله وسلم بود. رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم را صبح ملاقات کردیم در حالی که او مدام می فرمود : علی علیه السلام آمد ؟ علی علیه السلام آمد ؟ فاطمه سلام الله علیها فرمود : گویا او را برای کاری فرستاده ای ؟ و بعد از آن علی علیه السلام آمد و ام سلمه می گوید : گمان کردم که از او درخواستی دارد و از خانه خارج شدیم و کنار در نشستیم و من نزدیک تر به در بودم . پس رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به سمت او برگشت و او را در طرف چپش قرار داد و با او نجوا می کرد. سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در همان روز رحلت کرد و علی علیه السلام از نظر عهد نزدیک ترین مردم به او بود.»(1)

این روایت را حاکم نقل و تصحیح کرده و ذهبی نیز با نظر حاکم موافقت نموده است.(2)

نور الدین هیثمی نیز گفته است که تمام راویان سند این روایت از رجال صحیحین هستند بجز ام موسی که او نیز ثقه است.(3)

وصی الله بن محمد عباس نیز در تحقیق کتاب احمد بن حنبل سندش را تصحیح کرده است.(4)

سند دوم:

«ابو رافع گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم وفات کرد و سرش در آغوش علی بن ابی طالب علیه السلام بود و به علی علیه السلام می فرمود: خدا را خدا را در مورد بندگان ؛ خدا را خدا را در مورد نماز ؛ و آن آخرین کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بود.»(5)

هیثمی این روایت را از بزار نقل کرده و گفته است که همه ی رجال سندش ثقه هستند بجز غسان بن عبد الله که ترجمه ای برای او نیافتم.(6)

ص: 160


1- عن أم سلمة رضی الله عنها قالت والذی أحلف به إن کان علی لأقرب الناس عهدا برسول الله صلی الله علیه و آله وسلم عدنا رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم غداة وهو یقول جاء علی جاء علی مرارا فقالت فاطمة رضی الله عنها کأنک بعثته فی حاجة قالت فجاء بعد قالت أم سلمة فظننت أن له إلیه حاجة فخرجنا من البیت فقعدنا عند الباب وکنت من أدناهم إلی الباب فأکب علیه رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم وجعل یساره ویناجیه ثم قبض رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم من یومه ذلک فکان علی أقرب الناس عهدا
2- المستدرک علی الصحیحین ج 3 ص 149 ح 4671
3- مجمع الزوائد ج 9 ص 112 قال الهیثمی: ورجالهم رجال الصحیح غیر أم موسی وهی ثقة
4- فضائل الصحابة لاحمد، مجموع دو جلد ص853-854 ح 1171 پی دی اف؛ قال وصی الله : إسناده صحیح
5- مسند البزار ج 9 ص 329 ح 3886 حدثنا غسان بن عبید الله قال نا یوسف بن نافع قال نا عبد الرحمن بن أبی الموالی عن عبید الله بن أبی رافع عن أبیه رضی الله عنه قال توفی رسول الله ورأسه فی حجر علی بن أبی طالب وهو یقول لعلی ( الله الله وما ملکت أیمانکم الله الله والصلاة فکان آخر ما تکلم به رسول الله )
6- مجمع الزوائد ج 1 ص 293 قال الهیثمی: رواه البزار وفیه غسان بن عبدالله ولم أجد من ترجمه وبقیه رجاله ثقات

در حالی که غسان بن عبدالله ، همان غسان بن عبیدالله یا عبید است که توثیق دارد.

ابن حجر عسقلانی می نویسد:

«عباس و کس دیگر از یحیی بن معین نقل کرده اند که گفته است: غسان ثقه است ... و دارقطنی گفته: صالح است ... ابن حبان از یحیی بن معین نقل کرده که او حدیث شناس نبود، اما اهل دروغگویی هم نبود و ابن حبان نام او را در زمره ی ثقات آورده و گفته است: از شعبه نسخه ی مستقیمی روایت کرده است.»(1)

ابن خزیمه نیز روایتی را از او در صحیحش نقل کرده است.(2)

سند سوم:

«نعیم بن یزید از علی بن ابی طالب علیه السلام نقل می کند که [هنگامی که بیماری پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم شدت یافت ،] فرمود : ای علی علیه السلام ! پوستی بیاور تا در آن چیزی بنویسم که امتم گمراه نشود. و ترسیدم که رحلت کند ، پس گفتم: من از کاغذ حافظ ترم. پس فرمود: به نماز، زکات و بندگان وصیت میکنم.»(3)

این روایت را احمد نقل کرده و احمد شاکر سندش را حسن دانسته(4) و ضیاء مقدسی نیز آن را در صحیحش آورده است.(5)

همین روایت را بخاری در کتاب الادب المفرد با همین سند نقل کرده، ولی اضافه کرده است که:

«و این چنین می گفت تا رحلت فرمود. و او را فرمان داد به شهادت این که لا اله الا الله و محمد صلی الله علیه و آله وسلم بنده

ص: 161


1- لسان المیزان لابن حجر العسقلانی ج 4 ص 418 وروی عباس وآخر عن یحیی بن معین ثقة ... وقال الدارقطنی صالح ... قال بن حبان عن یحیی بن معین لم یکن یعرف الحدیث الا انه لم یکن من أهل الکذب وقال بن حبان فی الثقات روی عن شعبة نسخة مستقیمة
2- صحیح ابن خزیمة ج 1 ص 8 ح 9 أخبرنا أبو طاهر ثنا أبو بکر ثنا الحسن بن سعید أبو محمد القزاز الفارسی سکن بغداد بخبر غریب الإسناد قال ثنا غسان بن عبید الموصلی ثنا عکرمة بن عمار عن یحیی بن أبی کثیر عن أبی سلمة بن عبد الرحمن عن أبی هریرة قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم لا تقبل صلاة إلا بطهور ولا صدقة من غلول
3- حدثنا عبد الله حدثنی أبی ثنا بکر بن عیسی الراسبی ثنا عمر بن الفضل عن نعیم بن یزید عن علی بن أبی طالب رضی الله عنه قال أمرنی النبی صلی الله علیه و آله وسلم أن آتیه بطبق یکتب فیه ما لا تضل أمته من بعده قال فخشیت ان تفوتنی نفسه قال قلت انی أحفظ وأعی قال أوصی بالصلاة والزکاة وما ملکت أیمانکم
4- مسند أحمد بن حنبل ج 1 ص 468 ح 693 پی دی اف / قال احمد شاکر: إسناده حسن
5- الأحادیث المختارة ج 2 ص 380 ح 762

و فرستاده اش است و هر که به این دو شهادت دهد، بر آتش جهنم حرام است.»(1)

رابعا: طبق گفته ی ابن عباس ، پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم به هنگام رحلتشان سه وصیت کردند:

«ابن عباس گفت: روز پنج شنبه ، و چه عظیم است روز پنج شنبه ! پس گریست تا اینکه اشک او سنگ ریزه های آنجا را تَر کرد. گفتم : ای ابن عباس ، روز پنج شنبه چیست ؟ ابن عباس گفت: درد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم سخت شد؛ پس فرمود: کتف بیاورید تا برای شما بنویسم کتابی که بعد از آن هرگز گمراه نشوید؛ پس کسانی که در آنجا بودند تنازع کردند _و شایسته نیست که در نزد پیامبر نزاع شود_ پس گفتند : او را چه شده است؟ آیا هذیان می گوید؟ از او بپرسید. پس شروع کردند به برگرداندن کلام بر پیامبر. سپس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: رهایم کنید؛ بگذارید مرا ! آنچه که من در آنم بهتر است از آنچه که شما مرا بدان می خوانید. پس آنان را به سه چیز سفارش کرد و فرمود :

مشرکین را از جزیره العرب بیرون کنید ، نمایندگان قبایل را بپذیرید همان طور که من به آن ها اجازه ورود می دادم و در مورد سومی [راوی] سکوت کرد یا گفت و من آن را فراموش کرده ام. سفیان می گوید : این سخن سلیمان است.»(2)

بنابراین بر اساس روایت مذکور در صحیحین، وصایت امیرالمومنین علیه السلام در نزد صحابه یا تابعین مشهور بوده است و سخن عایشه در رد آن اعتباری ندارد.

ص: 162


1- الأدب المفرد للبخاری ج 1 ص 66 ح 156 حدثنا حفص بن عمر قال حدثنا عمر بن الفضل قال حدثنا نعیم بن یزید قال حدثنا علی بن أبی طالب صلوات الله علیه أن النبی صلی الله علیه و آله وسلم لما ثقل قال یا علی ائتنی بطبق أکتب فیه ما لا تضل أمتی فخشیت أن یسبقنی فقلت إنی لأحفظ من ذراعی الصحیفة وکان رأسه بین ذراعه وعضدی یوصی بالصلاة والزکاة وما ملکت ایمانکم وقال کذاک حتی فاضت نفسه وأمره بشهادة أن لا إله إلا الله وأن محمدا عبده ورسوله من شهد بهما حرم علی النار
2- صحیح البخاری ج 3 ص 1155 ح 2997 حدثنا محمد حدثنا بن عیینة عن سلیمان الأحول سمع سعید بن جبیر سمع بن عباس رضی الله عنهما یقول یوم الخمیس وما یوم الخمیس ثم بکی حتی بل دمعه الحصی قلت یا أبا عباس ما یوم الخمیس قال اشتد برسول الله صلی الله علیه و آله وسلم وجعه فقال ائتونی بکتف أکتب لکم کتابا لا تضلوا بعده أبدا فتنازعوا ولا ینبغی عند نبی تنازع فقالوا ما له أهجر استفهموه فقال ذرونی فالذی أنا فیه خیر مما تدعوننی إلیه فأمرهم بثلاث قال أخرجوا المشرکین من جزیرة العرب وأجیزوا الوفد بنحو ما کنت أجیزهم والثالثة خیر إما أن سکت عنها وإما أن قالها فنسیتها قال سفیان هذا من قول سلیمان

وصی از زبان اهل بیت علیهم السلام

از آنجایی که مخالفین می گویند: اگر حضرت علی علیه السلام واقعا وصی بوده، پس چرا اهل بیت هیچ گاه از آن سخنی نگفته اند، لذا بر آن شدیم که مدارک آن را نیز از کتب اهل سنت ولو با اسانید ضعیف ارائه دهیم.

امام علی علیه السلام

امیر المومنین علیه السلام خطاب به گروهی که معاویه نزد آن حضرت اعزام نموده بود ، فرمودند:

«ای مردم! من برادر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ، وصی او و وارث علمش هستم و وصیتش را مختص من کرد و از بین آنان مرا انتخاب کرد و فاطمه سلام الله علیها را بعد از آن که عده ای او را خواستگاری کردند و به آن ها نداد ، به عقد من درآورد و او را با فرمان خداوند متعال به عقد من درآورد و از فاطمه سلام الله علیها به من فرزندان پاکی بخشید و به چه کسی مانند آنچه به من داده شده ، عطا شده است ؟! من کسی هستم که عمویم سرور شهدا و برادرم با فرشتگان با دو بال که مزین به درّ و یاقوت است هر جا که بخواهد پرواز می کند. من صاحب دعا ها و صاحب عقوبت ها و صاحب نشانه های عجیب و بزرگی پولادین و همیشه نو و تازه هستم . من پدر بی سرپرستان و یتیمان و از بین برنده ستمگران و پناه متقین و سرور أوصیا و امیرمؤمنان و ریسمان محکم الهی و دژ محکم و طناب محکمی که گسستگی ندارد هستم و خداوند شنوا و داناست.» (1)

و در نامه ای به مردم مصر در مقایسه ی خود با معاویه فرمودند:

«به دور باشید از دعوت دروغگو فرزند هند و بیندیشید و بدانید که امام هدایت و امام هلاکت و وصی پیامبر و دشمن پیامبر مساوی نیستند ؛ خداوند ما و شما را از محبین و از راضی ها قرار دهد.»(2)

ص: 163


1- المناقب للخوارزمی، ص 222-223 سایت مکتبة اهل البیت ؛ معاشر الناس انا أخو رسول الله صلی الله علیه وآله ووصیه ووارث علمه، خصنی وحبانی بوصیته واختارنی من بینهم وزوجنی ابنته بعدما خطبها عدة فلم یزوجهم وانما زوجنیها بأمر ربه تعالی فوهب لی منها ذریة طیبة، فمن اعطی مثل ما أعطیت، أنا الذی عمی سید الشهداء وأخی یطیر مع الملائکة حیث یشاء بجناحین مکللین بالدر والیاقوت، انا صاحب الدعوات، انا صاحب النقمات، انا صاحب الآیات العجیبات، انا قرن من حدید، انا ابدا " جدید، أنا أبو الأرامل والیتامی، انا مبیر الجبارین وکهف المتقین وسید الوصیین وأمیر المؤمنین وحبل الله المتین والکهف الحصین والعروة الوثقی التی لا انفصام لها والله سمیع علیم
2- شرح نهج البلاغة لإبن ابی الحدید ج 6 ص 46 وإیاکم ودعوة الکذاب ابن هند. وتأملوا وأعلموا أنه لا سوی إمام الهدی، وإمام الردی، ووصی النبی وعدو النبی، جعلنا الله وإیاکم ممن یحب ویرضی

امام حسن علیه السلام

حضرت امام مجتبی علیه السلام پس از شهادت امیر مومنان علیه السلام خطبه ای خواندند که در قسمتی از آن به وصایت امیر مومنان علیه السلام اشاره کرده اند.(1)

این خطبه با اسناد متعدد و معتبری روایت شده است، اما متأسفانه بحث وصایت امیرالمومنین علیه السلام و مطالب مهم دیگر در بسیاری از آنها نقل نشده است. (2)

امام حسین علیه السلام

آن حضرت در روز عاشورا خطاب به یزیدیان فرمودند:

«حسب و نسب مرا بنگرید و نظر کنید که من کیستم، سپس به نفس خودتان مراجعه کنید و آن را مورد عتاب قرار دهید و نگاه کنید که آیا برای شما صلاح است مرا شهید کنید و نسبت به من هتک حرمت نمائید؟ آیا من پسر پیغمبر شما و پسر وصی و پسر عموی او نیستم؟ همان پسر عمویی که اولین شخصی بود که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم را از نظر آنچه که از طرف خدا آورده بود تصدیق کرد.»(3)

ص: 164


1- المستدرک علی الصحیحین ج 3 ص 188 خطب الحسن بن علی الناس حین قتل علی فحمد الله وأثنی علیه ثم قال لقد قبض فی هذه اللیلة رجل لا یسبقه الأولون بعمل ولا یدرکه الآخرون وقد کان رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم یعطیه رایته فیقاتل وجبریل عن یمینه ومیکائیل عن یساره فما یرجع حتی یفتح الله علیه وما ترک علی أهل الأرض صفراء ولا بیضاء إلا سبع مائة درهم فضلت من عطایاه أراد أن یبتاع بها خادما لأهله ثم قال أیها الناس من عرفنی فقد عرفنی ومن لم یعرفنی فأنا الحسن بن علی وأنا بن النبی وأنا بن الوصی ...
2- سلسلة الأحادیث الصحیحة ، ج 5 ص 660 ح 2496 کان یبعثه البعث فیعطیه الرایة ، فما یرجع حتی یفتح الله علیه ، جبریل عن یمینه ، و میکائیل عن یساره . یعنی علیا رضی الله عنه
3- تاریخ الطبری ج 3 ص 319 و الکامل فی التاریخ ج 3 ص 419 فانسبونی فانظروا من أنا ثم ارجعوا إلی أنفسکم وعاتبوها فانظروا هل یحل لکم قتلی وانتهاک حرمتی ألست ابن بنت نبیکم وابن وصیه وابن عمه وأول المؤمنین بالله والمصدق لرسوله بما جاء به من عند ربه

وصی در کتاب های لغت اهل سنت

لقب «وصی» برای امام امیر المؤمنین علیه السلام است در میان مسلمانان آنقدر اشتهار و شیوع یافته که در کتاب های لغت اهل سنت ثبت گردیده است؛

أبو منصور محمد بن أحمد الأزهری الشافعی(1) متوفای 370 ه_ :

«وقیل لعلی علیه السلام : وصی»(2)

محمد بن مکرم بن منظور الأفریقی المصری(3) متوفای 711 ه_ :

«وقیل لعلی ، علیه السلام ، وصی»(4)

محمد مرتضی الحسینی الزبیدی الحنفی(5)

متوفای 1205 ه_ :

«والوصی ، کغنی : لقب علی ، رضی اللها تعالی عنه ... وفیه یقول کثیر : وصی النبی المصطفی وابن عمه»(6)

ص: 165


1- ذهبی در شرح حال او می نویسد: «الأزهری العلامة أبو منصور محمد بن أحمد بن الأزهر بن طلحة الأزهری الهروی اللغوی الشافعی» سیر أعلام النبلاء ج 16 ص 315-316
2- تهذیب اللغة للأزهری ج 12 ص 187
3- خیر الدین زرکلی در شرح حال او می نویسد: «ابن منظور (630 - 711 ه_ = 1232 - 1311 م) محمد بن مکرم بن علی، أبو الفضل، جمال الدین ابن منظور الأنصاری الرویفعی الإفریقی، صاحب (لسان العرب): الإمام اللغوی الحجة.» الأعلام للزرکلی، ج 7 ص 108 سایت شامله
4- لسان العرب لابن منظور ج 15 ص 394
5- خیر الدین زرکلی در شرح حال او می نویسد: «مُرْتَضی الزَّبِیدِی (1145 - 1205 ه_ = 1732 - 1790 م) محمد بن محمد بن محمد بن عبد الرزاق الحسینی الزبیدی، أبو الفیض، الملقب بمرتضی: علامة باللغة والحدیث والرجال والأنساب، من کبار المصنفین.» الأعلام للزرکلی، ج 7 ص 70 سایت شامله
6- تاج العروس ج 40 ص 210

وصی در اشعار صحابه

وصایت حضرت امیر المومنین علیه السلام در اشعار تعداد زیادی از صحابه نیز آمده که بسیاری از آن ها را ابن ابی الحدید معتزلی شافعی که خودش شاعر بوده، جمع آوری کرده است.

یکم: فضل بن عباس

«هان! بدان که بهترین مردم پس از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم نزد آگاهان و عالمان، وصی آن حضرت می باشد که اولین کسی بود که پشت سر آن حضرت به نماز ایستاد و اولین کسی بود که در جنگ بدر در مقابل سپاه دشمن قد علم نمود.»(1)

دوم: حسان بن ثابت (شاعر)

«خداوندی که تمام خوبی ها و خیرات به دست اوست ، به امام ابوالحسن و کسی که مانند اوست خیر عطا کند که یاد رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم را در میان ما زنده نگاه داشت. جزای خیر بر تو باد و چه کسی بر این شایسته تر؟ مگر تو برادر او در هدایت و وصی او نیستی؟ و من این را از کتاب خداوند و سنت پیامبرش دانستم.»(2)

سوم: نعمان بن عجلان (شاعر انصار)

«این تفرقه و پراکندگی چگونه ممکن است در حالی که وصی پیامبر خدا، امام و پیشوای ماست؟! نه چنین چیزی ممکن نیست مگر از روی سردرگمی و ذلت. معاویه گمراه را رها کنید و به عنوان شکرانه این نعمت از راهی که وصی پیامبر می پیماید پیروی نمایید.»(3)

ص: 166


1- تاریخ الطبری ج 2 ص 696 و الکامل فی التاریخ ج 3 ص 78 با کمی تحریف ؛ ألا إن خیر الناس بعد محمد ... وصی النبی المصطفی عند ذی الذکر / وأول من صلی وصنو نبیه ... وأول من أردی الغواة لدی بدر
2- الأخبار الموفقیات للزبیر بن بکار ، ص 229 سایت شامله و شرح نهج البلاغة ج 6 ص 23 جَزَی اللَّهُ عَنَّا وَالْجَزَاءُ بِکفِّهِ ... أَبَا حَسَنٍ عَنَّا وَمَنْ کأَبِی حَسَنْ / حَفِظْتَ رَسُولَ اللَّهِ فِینَا وَعْهَدَهُ ... إِلَیک وَمَنْ أَوْلَی بِهِ مِنْک مَنْ وَمَنْ / أَلَسْتَ أَخَاهُ فِی الْهُدَی وَوَصِیهُ ... وَأَعْلَمَ مِنْهُمْ بِالْکتَابِ وَبِالسُّنَنْ
3- شرح نهج البلاغة ج 1 ص 95 کیف التفرق والوصی إمامنا . . . لا کیف إلا حیرة وتخاذلا / لا تغبنن عقولکم ، لا خیر فی . . . من لم یکن عند البلابل عاقلا / وذروا معاویة الغوی وتابعوا . . . دین الوصی لتحمدوه آجلا

«ای عمرو! برای علی بن ابی طالب که اهلیت و شایستگی خلافت داشت بسیار سخت بود که تو نمی دانی. کسی که وصی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم و کشنده قهرمانان کفر و ضلالت بود.»(1)

چهارم: عبد اللّه بن ابی سفیان بن حرث

«قهرمان جنگ خیبر و جنگ بدر که لشکر های دشمن به سوی ما سرازیر گشته بودند از ماست. او وصی پیامبر اکرم و پسر عموی اوست و چه کسی می تواند به چنین مقامی از نظر نزدیکی و خویشاوندی برسد»(2)

پنجم: أبو الهیثم بن التیهان صحابی بدری

«وصی پیامبر، امام و سرپرست ماست. امر واضح شد و از خفا خارج گشت»(3)

ششم: زیاد بن لبید الأنصاری

«انصار را چگونه می بینی در این روز همچون سگ. ما مردمانی هستیم که از کشته شدن هیچ خوف و هراسی به خود راه نمی دهیم. ما از کسی که بر وصی پیامبر غضب کرده و دشمنی می کند، هراسی نداریم. همانا انصار پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در این تصمیمشان جدی هستند و با کسی شوخی ندارند. این شخص علی بن ابی طالب علیه السلام و فرزند عبد المطلب است که ما امروز او را در برابر دروغگویان یاری می کنیم و کسی که از حد و حدود خود تجاوز کند بد حاصلی کشت نموده است.»(4)

ص: 167


1- شرح نهج البلاغة ج 6 ص 20 ولی وکان هوانا فی علی وإنه . . . لأهل لها یا عمرو من حیث لا تدری / وصی النبی المصطفی وابن عمه . . . وقاتل فرسان الضلالة والکفر
2- شرح نهج البلاغة ج 1 ص 92 ومنا علی ذاک صاحب خیبر . . . وصاحب بدر یوم سالت کتائبه / وصی النبی المصطفی وابن عمه . . . فمن ذا یدانیه ومن ذا یقاربه
3- شرح نهج البلاغة ج 1 ص 92 إن الوصی إمامنا وولینا . . . برح الخفاء وباحت الأسرار
4- شرح نهج البلاغة ج 1 ص 93 کیف تری الأنصار فی یوم الکلب . . . إنا أناس لا نبالی من عطب / ولا نبالی فی الوصی من غضب . . . وإنما الأنصار جد لا لعب / هذا علی وابن عبد المطلب . . . ننصره الیوم علی من قد کذب

هفتم: حجر بن عدی الکندی

«بارالها! علی را برای ما سلامت بدار. برای ما این شخص، مبارک، مؤمن، موحد و متقی است و در رأی و نظر خویش دچار خطا و اشتباه نمی گردد، بلکه او هدایت گر، موفق و هدایت شده است. خدایا او و پیامبر ما را حفظ بفرما! او از سوی پیامبر ، ولی شده و آن حضرت بر وصایت او رضایت داده است.»(1)

هشتم: خزیمة بن ثابت ذو الشهادتین

«آیا من زنده باشم بدون آن که با علی علیه السلام باشم؟ این عیبی است برای من که او در دنیا نباشد و تو پدر باشی. وصی رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم از اهل بیت اوست و تو نیز بر این کار شاهد بودی.»(2)

نهم: عبد اللّه بن بدیل بن ورقاء الخزاعی

«ای قوم! نقشه بزرگی کشیده اند تا با وصی پیامبر به جنگ برخیزند؛ جنگی که نابرابر است.»(3)

دهم: عمرو بن أحیحة

«خداوند اراده فرمود تا آنچه را فرزند وصی پیامبر و فرزند انسانی نجیب خواسته محقق نگردد. کسی که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم او را بدون هر شک و تردیدی به عنوان بهترین انسان ها و وصی خود برگزید»(4)

ص: 168


1- شرح نهج البلاغة ج 1 ص 93 یا ربنا سلم لنا علیا . . . سلم لنا المبارک المضیا / المؤمن الموحد التقیا . . . لا خطل الرأی ولا غویا / بل هادیا موفقا مهدیا . . . واحفظه ربی واحفظ النبیا / فیه فقد کان له ولیا . . . ثم ارتضاه بعده وصیا
2- شرح نهج البلاغة ج 1 ص 93 أعائش خلی عن علی وعیبه . . . بما لیس فیه إنما أنت والده / وصی رسول الله من دون أهله . . . وأنت علی ما کان من ذاک شاهده
3- شرح نهج البلاغة ج 1 ص 93 یا قوم للخطة العظمی التی حدثت . . . حرب الوصی وما للحرب من آسی
4- شرح نهج البلاغة ج 1 ص 93-94 وأبی الله أن یقوم بما قا . . . م به ابن الوصی وابن النجیب / إن شخصا بین النبی لک . . . الخیر وبین الوصی غیر مشوب

یازدهم: امیر المؤمنین علیه السلام

«ای عجب مورد منکری شنیدم *** دروغ به خداوند که موی را سفید می کند

احمد اگر خبر دار شود راضی نمی شود *** که وصی اش و ناقص در یک ردیف قرار گیرند

منفور رسول خدا و ملعون لوچ *** من زمانی که مرگ نزدیک و حاضر شود

آستین ها را بالا می زنم و قنبر را فرا می خوانم *** که پرچم مرا جلو بینداز و از ترس عقب نبر

و ترسو آنچه مقدر شده را نمی تواند دور کند *** اگر نزد من ای پسر حرب جعفر

یا حمزه شجاع و جوانمرد و تابان بود *** قریش می دید که ستاره شب ظهور کرده است»(1)

دوازدهم: جریر بن عبد الله البجلی

«وصی رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم کسی از اهل بیت اوست و او قهرمانی است که همواره حامی اوست و به این کار، مورد ضرب المثل قرار گرفته است»(2)

سیزدهم: عبد الرحمن بن ذؤیب الأسلمی

«وصی آنها را به سمت تو رهبری می کند تا *** تو را از گمراهی و شک دور کند »(3)

چهاردهم: مُغِیرَة بن حارث بن عبدالمطلب

«در میان شما وصی رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به عنوان فرمانده و رهبر شما حضور دارد ؛ کسی که داماد آن حضرت و کسی بوده است که کتاب خدا را نشر داده است»(4)

ص: 169


1- شرح نهج البلاغة ج 1 ص 94-95 یا عجبا لقد سمعت منکرا . . . کذبا علی الله یشیب الشعرا / ما کان یرضی أحمد لو أخبرا . . . أن یقرنوا وصیه والأبترا / شانی الرسول واللعین الأخزرا . . . إنی إذا الموت دنا وحضرا / شمرت ثوبی ودعوت قنبرا . . . قدم لوائی لا تؤخر حذرا / لا یدفع الحذار ما قد قدرا . . . لو أن عندی یابن حرب جعفرا / أو حمزة القرم الهمام الأزهرا . . . رأت قریش نجم لیل ظهرا
2- شرح نهج البلاغة ج 1 ص 95 وصی رسول الله من دون أهله . . . وفارسه الحامی به یضرب المثل
3- شرح نهج البلاغة ج 1 ص 95 یقودهم الوصی إلیک حتی . . . یردک عن ضلال وارتیاب
4- شرح نهج البلاغة ج 1 ص 95 فیکم وصی رسول الله قائدکم . . . وصهره وکتاب الله قد نشرا

پانزدهم: عبد الله بن العباس بن عبد المطلب

«تنها از خاندانش او وصی رسول خداست نه کس دیگری * و اسب سوار او هنگامی که گفته شود : هل من مبارز»(1)

«به خدا سوگند هیچ یک از افراد بشر پس از وصی ؛ یعنی علی بن ابی طالب علیه السلام ، مانند ابن عباس سخن نگفته است»(2)

ابن ابی الحدید بعد از نقل این اشعار ، در پایان می گوید :

«اشعاری که در آن لفظ وصی آمده بسیار زیاد است، اما ما در این جا برخی از آنها را که در این دو بخش (یعنی کتاب «وقعه الجمل» از ابومخنف و کتاب نصر بن مزاحم در موضوع جنگ صفین) آمده بود را آوردیم، در حالی که غیر از این دو بخش، اشعار بسیار زیادی هست که از حدّ و حصر خارج است و اگر از خستگی و ملال خوف نمی داشتیم، تمام آنها را در این فرصت بیان می کردیم که در آن صورت صفحات فراوانی را به خود اختصاص می داد.»(3)

ص: 170


1- شرح نهج البلاغة ج 1 ص 95 وصی رسول الله من دون أهله . . . وفارسه إن قیل هل من منازل
2- الأخبار الموفقیات للزبیر بن بکار ، ص 218 سایت شامله و شرح نهج البلاغة ج 2 ص 154 ؛ وَاللَّهِ مَا کلَّمَ الأَقْوَامَ مِنْ بَشْرٍ ... بَعْدَ الْوَصِی عَلِی کابْنِ عَبَّاسِ
3- شرح نهج البلاغة ج 1 ص 95 والأشعار التی تتضمن هذه اللفظة کثیرة جدا ، ولکنا ذکرنا منها ههنا بعض ما قیل فی هذین الحزبین ، فأما ما عداهما فإنه یجل عن الحصر ، ویعظم عن الإحصاء والعد ، ولولا خوف الملالة والإضجار ، لذکرنا من ذلک ما یملأ أوراقا کثیرة

نهم: حدیث اختیار

اشاره

هنگامی که حضرت فاطمه سلام الله علیها با حضرت امیر المومنین علیه السلام ازدواج کردند و نیز در هنگام بیماری رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ، آن حضرت به ایشان فرمودند: آیا راضی نمی شوی که خداوند از اهل زمین دو مرد را برگزید ؛ یکی از آن دو ، پدرت است و دیگری همسرت .

محمد بن الطیب الباقلانی متوفای 403 ه_ مالکی مذهب که ذهبی از او به عنوان « الإمام العلامة أوحد المتکلمین مقدم الأصولیین وکان ثقة إماما بارعا» یاد کرده(1)، این روایت را مسلّم دانسته و به آن احتجاج کرده است.(2)

این روایت در کتب اهل سنت از 5 نفر از صحابه و در مجموع با 10 سند نقل شده است:

نخست: از ابن عباس با پنج طریق

«حدثنا محمد بن جابان الجندیسابوری والحسن بن علی المعمری قالا ثنا عبد الرزاق عن معمر عن بن أبی نجیح عن مجاهد عن بن عباس قال لما زوج النبی صلی الله علیه و آله وسلم فاطمة علیا قالت فاطمة یا رسول الله زوجتنی من رجل فقیر لیس له شیء فقال رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم أما ترضین یا فاطمة أن الله عز وجل اختار من أهل الأرض رجلین أحدهما أبوک والآخر زوجک.»

این روایت را طبرانی نقل کرده و برنامه ی جوامع الکلم حکم به حسن بودن سندش کرده است.(3)

ص: 171


1- ذهبی در شرح حال ابن الباقلانی می نویسد: «ابن الباقلانی الإمام العلامة أوحد المتکلمین مقدم الأصولیین القاضی أبو بکر محمد بن الطیب بن محمد بن جعفر بن قاسم البصری ثم البغدادی ابن الباقلانی صاحب التصانیف ... وکان ثقة إماما بارعا صنف فی الرد علی الرافضة والمعتزلة والخوارج والجهمیة والکرامیة وانتصر لطریقة أبی الحسن الأشعری وقد یخالفه فی مضائق فإنه من نظرائه وقد أخذ علم النظر عن أصحابه وقد ذکره القاضی عیاض فی طبقات المالکیة فقال هو الملقب بسیف السنة ولسان الأمة المتکلم علی لسان أهل الحدیث.» سیر أعلام النبلاء ج 17 ص 190
2- تمهید الأوائل وتلخیص الدلائل ج 1 ص 546 ومن فضائله قوله صلی الله علیه و آله وسلم لفاطمة وقد شکت له بعض حالها أما ترضین أن الله قد اطلع علی أهل الأرض فاختار منهم رجلین جعل أحدهم أباک وجعل الآخر بعلک
3- المعجم الکبیر ج 11 ص 93 ح 11153 حکم برنامه ی جوامع الکلم: إسناده حسن رجاله ثقات عدا الحسن بن علی المعمری وهو صدوق حسن الحدیث

خطیب بغدادی(1)

و دارقطنی(2)

نیز آن را نقل کرده اند و سیوطی سندشان را حسن دانسته است.

همین روایت را حاکم نیشابوری از ابو صلت با همان سند فوق نقل کرده و تصحیح کرده است.(3)

ذهبی که نتوانسته این حدیث را تحمل بکند، گفته است: این حدیث موضوع و جعلی است و آن را عبد السلام بن صالح (ابو صلت هروی) جعل کرده است !!

حال آنکه این روایت از عبد الرزاق، با همان سند، از 4 نفر دیگر نیز نقل شده است:

1. محمد بن جابان الجندیسابوری(4)

2. الحسن بن علی المعمری(5)

که به حکم برنامه ی جوامع الکلم ، «صدوق حسن الحدیث» است

3. أحمد بن عبد الله بن زید (یزید) الهشیمی(6)

4. ابراهیم بن الحجاج(7)

که به حکم برنامه ی جوامع الکلم ، «ثقه» است

اما این تمام ماجرا نیست و این روایت را حاکم از ابوهریره نیز نقل کرده است که در ادامه می آوریم.

ص: 172


1- جامع الأحادیث ج 16 ص 236 ح 7786 قال السیوطی: خط فیه وسنده حسن
2- جامع الأحادیث ج 20 ص 189 ح 16259 قال السیوطی: قط فیه وسنده حسن
3- المستدرک علی الصحیحین ج 3 ص 140 ح 4645 أبو الصلت عبد السلام بن صالح ثنا عبد الرزاق معمر عن أبی نجیح عن مجاهد عن بن عباس قالت فاطمة زوجتنی من عائل لا مال له فذکر نحوه علی شرط الشیخین
4- المعجم الکبیر ج 11 ص 93 ح 11153
5- المعجم الکبیر ج 11 ص 93 ح 11153
6- تاریخ بغداد ج 4 ص 196 رقم 1886
7- تاریخ بغداد ج 4 ص 195 رقم 1886

دوم: ابو هریره

«حدثنا أبو بکر بن أبی دارم الحافظ ثنا أبو بکر محمد بن أحمد بن سفیان الترمذی ثنا سریج بن یونس ثنا أبو حفص الأبار ثنا الأعمش عن أبی صالح عن أبی هریرة رضی الله عنه قال قالت فاطمة رضی الله عنها یا رسول الله زوجتنی من علی بن أبی طالب وهو فقیر لا مال له فقال یا فاطمة أما ترضین أن الله عز وجل اطلع إلی أهل الأرض فاختار رجلین أحدهما أبوک والآخر بعلک»(1)

حاکم، سپس برای این حدیث ، سند دیگری ذکر کرده و در ذیل آن به صحت این سند حکم کرده است.

سوم: از ابو ایوب انصاری با دو سند

سند یکم:

«عبایة بن ربعی از ابو ایوب انصاری نقل می کند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم به فاطمه سلام الله علیها فرمودند : آیا نمی دانی که خداوند متعال به زمین نظاره کرد و از میان مردم ، پدرت را انتخاب کرده و بعنوان پیامبر مبعوث نمود و سپس برای بار دوم به زمین نظاره کرد و همسرت را انتخاب کرد و به من وحی نمود تا او را به نکاح تو در آوردم و او را وصی (خویش) قرار دهم ؟!»(2)

این روایت را طبرانی با سند حسن نقل کرده است. (3)

سند دوم:

طبرانی به دنبال حدیث فوق ، سند دیگری نیز برایش ذکر کرده است :

«عبایة بن ربعی از ابو ایوب نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم مریض شد و فاطمه سلام الله علیها برای عیادت نزد او در حالی که رو به بهبودی بود آمد و هنگامی که سختی رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم را دید ، پس حدیث را با طولش بیان

ص: 173


1- المستدرک علی الصحیحین ج 3 ص 140 ح 4645
2- المعجم الکبیر ج 4 ص 171 ح 4046 حدثنا محمد بن عبد الله الحضرمی ثنا محمد بن مرزوق ثنا حسین الأشقر ثنا قیس عن الأعمش عن عبایة بن ربعی عن أبی أیوب الأنصاری أن رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم قال لفاطمة رضی الله عنها أما علمت أن الله عز وجل اطلع إلی أهل الأرض فاختار منهم أباک فبعثه نبیا ثم اطلع الثانیة فاختار بعلک فأوحی إلی فأنکحته واتخذته وصیا
3- تمام رجال سند این روایت طبق برنامه ی جوامع الکلم ، ثقه یا صدوق هستند بجز «حسین الأشقر» و «عبایة بن ربعی» که قبلا در بحث وصایت امیر المومنین علیه السلام وثاقتشان را اثبات کردیم.

کرد.»(1)

این سند نیز معتبر است.(2)

چهارم: علی الهلالی

«علی هلالی صحابی گوید: در زمان بیماری رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم که در آن از دنیا رفت ، بر ایشان وارد شدم و دیدم که فاطمه زهرا سلام الله علیها در بالین آن حضرت بودند ، پس گریه کردند و صدایشان بلند شد ، پس پلکهای چشم رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به جانب فاطمه سلام الله علیها باز شد و فرمودند : ای محبوبه ی من فاطمه علیه السلام ! چرا گریه می کنی ؟ فرمود: از پراکندگی و ضایع شدنمان بعد از شما می ترسم.

رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: مگر نمی دانی که خدا به زمین توجه فرمود و از همه خلائق پدرت را برگزید و او را پیغمبر قرار داد و دیگر بار به زمین توجه کرد و شوهرت را برگزید و به من وحی کرد تا تو را به نکاح او درآورم؟!»(3)

این سند نیز معتبر است.(4)

ص: 174


1- المعجم الکبیر ج 4 ص 172 ح 4047 حدثنا محمد بن عثمان أبی شیبة ثنا یحیی الحمانی ثنا قیس بن الربیع عن الأعمش عن عبایة عن أبی أیوب أن رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم مرض فأتته فاطمة رضی الله عنها تعوده وهو ناقه من مرضه فلما رأت ما برسول الله صلی الله علیه و آله وسلم من الجهد فذکر الحدیث بطوله
2- اشکال این سند نیز متوجه عبایة بن ربعی و یحیی الحمانی است که توثیقشان قبلا گذشت.
3- المعجم الأوسط ج 6 ص 327-328 ح 6540 حدثنا محمد بن رزیق بن جامع ثنا الهیثم بن حبیب نا سفیان بن عیینة عن علی بن علی الهلالی عن أبیه قال دخلت علی رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فی شکاته التی قبض فیها فإذا فاطمة عند رأسه قال فبکت حتی ارتفع صوتها فرفع رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم طرفه إلیها فقال حبیبتی فاطمة ما الذی یبکیک قالت أخشی الضیعة من بعدک قال یا حبیبتی أما علمت أن الله أطلع علی الأرض اطلاعه فاختار منها أباک فبعثه برسالته ثم اطلع علی ا لأرض اطلاعه فاختار منها بعلک وأوحی إلی أن أنکحک إیاه
4- قبلا در بحث روایات وصایت گفتیم که علمای اهل سنت اشکال سند این روایت را هیثم بن حبیب دانسته اند ، اما او را ابن حبان توثیق کرده و کسی جز ذهبی تضعیفش نکرده است و علتش هم، نقل همین روایت بوده است !!

پنجم: ابو سعید خدری

مولوی امر تسری حنفی می نویسد:

«دارقطنی از ابی هارون عبدی روایت کرده است که گفت : نزد ابو سعید خدری آمدم و به او گفتم: آیا تو در بدر حاضر بوده ای؟ گفت: آری. گفتم: آیا در باره علی علیه السلام و فضلش چیزی از آن چه از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم شنیده ای به ما نمی گویی؟ گفت: آری، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم از یک بیماری بهبود یافت و دوران نقاهت را می گذراند که فاطمه صلی الله علیه و آله وسلم بر او وارد شد تا از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم عیادت کند. من در سمت راست پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نشسته بودم، پس چون فاطمه سلام الله علیها ضعف و سستی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را دید ، بغض گلویش را فشرد تا جایی که اشکش بر گونه هایش آشکار شد. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به او فرمود: چرا می گریی ای فاطمه! فاطمه سلام الله علیها گفت: از فوت می ترسم یا رسول اللَّه! پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: ای فاطمه! آیا نمی دانی که خداوند به زمین نگریست و پدر تو را برگزید و او را به عنوان پیامبر برانگیخت، و بار دیگر به زمین نگریست و شوهر تو را در آن برگزید و به من وحی کرد و تو را به ازدواج او درآوردم و وصیّ اش گرفتم؟»(1)

بنابراین، این روایت بدون شک صحیح است و دلالت آن هم واضح است؛ خداوند دو نفر را از زمین برگزیده است که اولی پیامبر است و دیگری هم باید وصی و جانشین او باشد.

و حداقل چیزی که از این روایت مستفاد می شود، افضلیت امیرالمومنین علیه السلام بر تمام امت است.

ص: 175


1- ارجح المطالب فی عد مناقب اسد الله الغالب، ص 29 پی دی اف ؛ عَنْ أَبِی هَارُونَ الْعَبْدِی قَالَ أَتَیتُ أَبَا سَعِیدٍ الْخُدْرِی فَقُلْتُ لَهُ هَلْ شَهِدْتَ بَدْراً فَقَالَ نَعَمْ فَقُلْتُ أَ لَا تُحَدِّثُنِی بِشَی ءٍ مِمَّا سَمِعْتَهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ | فِی عَلِی وَ فَضْلِهِ فَقَالَ بَلَی أُخْبِرُک أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ | مَرِضَ مَرْضَةً نَقَهَ مِنْهَا فَدَخَلَتْ عَلَیهِ فَاطِمَةُ ÷ تَعُودُهُ وَ أَنَا جَالِسٌ عَنْ یمِینِ رَسُولِ اللَّهِ | فَلَمَّا رَأَتْ مَا بِرَسُولِ اللَّهِ مِنَ الضَّعْفِ خَنَقَتْهَا الْعَبْرَةُ حَتَّی بَدَتْ دُمُوعُهَا عَلَی خَدِّهَا فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ | مَا یبْکیک یا فَاطِمَةُ قَالَتْ أَخْشَی الضَّیعَةَ یا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ یا فَاطِمَةُ أَ مَا عَلِمْتِ أَنَّ اللَّه اطَّلَعَ إِلَی الْأَرْضِ اطِّلَاعَةً فَاخْتَارَ مِنْهَا أَبَاک فَبَعَثَهُ نَبِیاً ثُمَّ اطَّلَعَ ثَانِیةً فَاخْتَارَ مِنْهُمْ بَعْلَک فَأَوْحَی إِلَی فَأَنْکحْتُهُ وَ اتَّخَذْتُهُ وَصِیاً ... (أخرجه الدارقطنی).

دهم: حدیث غدیر

اشاره

و اما مهم ترین و قوی ترین دلیل بر اثبات امامت و خلافت بلافصل امیرالمومنین علیه السلام .

رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در اواخر سال دهم هجری برای اولین و آخرین بار بعد از هجرت به مدینه، قصد حج واجب کرد.(1)

در این سفر بسیاری از اهل مدینه و حومه، همراه آن حضرت بودند؛ چون امر شده بود که هر کس بتواند، باید که در این سفر همراه باشد. تعدادی هم بین مدینه و مکه ضمیمه شدند.

در بازگشت از حج، در منطقه ی غدیر خم که محل میقات حاجیان شام ، مصر و عراق بود که از راه دریا به حجاز می رسیدند ، رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به فرمان خداوند مردم را در گرمای سوزان آن روز نگه داشتند و بعد از یاد آوری ولایت خدا و رسول و نزدیک بودن رحلت خودشان ، ولایت امیرالمومنین علیه السلام را مطرح کردند.

متن حدیث غدیر را محدثان اهل سنت کم و بیش ناقص نقل نموده اند، ولی مهمترین قسمت حدیث؛ یعنی «من کنت مولاه، فعلی مولاه ؛ یعنی هرکس را که من مولای اویم ، پس علی علیه السلام مولای اوست.» را به طور متواتر نقل کرده اند.

ص: 176


1- فریضه حج در سال نهم هجری واجب گردید

اسناد حدیث غدیر

این حدیث از بیش از صد نفر از صحابه نقل شده است که مرحوم علامه امینی رضوان الله علیه تمام طرق آن را در کتاب گرانسنگ الغدیر بیان نموده اند.

از علمای اهل سنت نیز عمر بن شاهین این مطلب را متذکر شده و گفته است:

«و حدیث غدیر خم را از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم حدود صد نفر از صحابه که ده نفر آنان از عشره مبشره هستند، نقل کرده اند و آن حدیث ثابتی است که اشکالی در آن نمی شناسم و علی ( علیه السلام ) در این فضیلت، تنها است و کسی در آن با او شریک نیست.»(1)

محمد ناصر الدین ألبانی وهابی ده نفر از صحابه را نام برده است که این حدیث را نقل کرده اند و سپس به اعتبار بسیاری از اسناد آنها تصریح کرده است (البته او به گفته ی خودش به خاطر کثرت طرق حدیث غدیر، به ذکر همین اسناد بسنده کرده است) :

1. زید بن ارقم با پنج طریق 2. سعد بن ابی وقاص با سه طریق 3. بریده با سه طریق 4. علی بن ابی طالب علیه السلام با نه طریق 5. ابو ایوب انصاری 6. براء بن عازب 7. عبد الله بن عباس 8. انس بن مالک 9. ابو سعید خدری 10. ابو هریره ؛ یعنی جمعا 26 طریق (2)

ما نیز به خاطر کثرت اسناد حدیث غدیر و متواتر بودن آن، از ذکر آن ها خودداری می کنیم؛ چرا که متشدد ترین علمای مخالفین؛ مانند شعیب الارنؤوط نیز به تواتر این حدیث اقرار کرده اند.

ص: 177


1- شرح مذاهب أهل السنة ج 1 ص 103 ذیل ح 87 وقد روی حدیث غدیر خم عن رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم نحو مائة نفس وفیهم العشرة وهو حدیث ثابت لا أعرف له علة . تفرد علی بهذه الفضیلة لم یشرکه فیها أحد
2- سلسلة الأحادیث الصحیحة للألبانی، ج 4 ص 330-343 ذیل ح 1750

اقرار علمای عامه به تواتر حدیث غدیر

اشاره

بسیاری از بزرگترین علمای حدیث شناس عامه بعد از دیدن کثرت طرق حدیث غدیر و معتبر بودن بسیاری از آن ها ، حکم به تواتر این حدیث داده اند که در اینجا به اسامی تعدادی از آن ها اشاره می کنیم:

یکم: شمس الدین ذهبی

او که از استوانه های علم رجال و حدیث اهل سنت است، می نویسد :

«محمد بن جریر طبری اسناد روایت غدیر خم را در چهار جلد جمع آوری کرده است که من قسمتی از آن را دیدم و از گستردگی روایات آن شگفت زده شدم و یقین کردم که این اتفاق افتاده است.»(1)

«من یک جلد از کتاب أسناد حدیث غدیر را که ابن جریر نوشته بود را دیدم و از زیاد بودن اسناد آن گیج و مبهوت شدم.»(2)

«رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم از چادر یا خیمه به سمت ما بیرون آمد و با دستش سه بار اشاره کرد و دست علی علیه السلام را گرفت و فرمود: هر کس من مولای اویم ، پس علی علیه السلام مولای اوست. این حدیث ، حسن و جداً عالی و متنش متواتر است.»(3)

ابن کثیر دمشقی (شاگرد ذهبی) نیز می نویسد:

«استاد ما حافظ ذهبی گفت: این حدیث به صورت متواتر نقل شده است و من یقین کردم که از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم صادر شده است، اما جمله: «اللهم وال من والاه» نیز سندش قوی است.»(4)

ص: 178


1- سیر أعلام النبلاء ج 14 ص 277 قلت جمع طرق حدیث غدیر خم فی أربعة أجزاء رأیت شطره فبهرنی سعة روایاته وجزمت بوقوع ذلک
2- تذکرة الحفاظ ج 2 ص 713 قلت رأیت مجلدا من طرق الحدیث لابن جریر فاندهشت له ولکثرة تلک الطرق
3- سیر أعلام النبلاء ج 8 ص 335 فخرج علینا رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم نم خباء أو فسطاط فأشار بیده ثلاثا فأخذ بید علی رضی الله عنه فقال من کنت مولاه فعلی مولاه هذا حدیث حسن عال جدا متمنه فمتواتر
4- السیرة النبویة لابن کثیر ج 4 ص 426 و البدایة والنهایة لابن کثیر ج 5 ص 214 وقد قال شیخنا الحافظ أبو عبد الله الذهبی ... قال: وصدر الحدیث متواتر أتیقن أن رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم قاله، وأما: " اللهم وال من والاه " فزیادة قویة الاسناد
دوم: ابن حجر عسقلانی

این عالم سرشناس اهل سنت که یکی دیگر از استوانه های علم رجال و حدیث آن ها و حافظ علی الاطلاق اهل سنت است، می نویسد :

«حدیث: «من کنت مولاه فعلی مولاه» را ترمذی ونسائی با سند صحیح نقل کرده اند، سند های بسیاری دارد که همه آن ها را ابن عقده در کتاب مستقلی جمع آوری کرده است و بسیاری از اسناد آن صحیح و یا حسن هستند.»(1)

«ابن جریر حدیث غدیر را از طرق گوناگون در کتاب مستقلی با تصحیح آن جمع آوری کرده است، وکسی که به اسناد آن توجه خاص کرده ، ابن عقده است. وی این حدیث را از زبان بیش از هفتاد صحابی نقل کرده است.»(2)

گرچه ابن حجر صریحا حکم به تواترش نداده، ولی این سخنش دست کم از متواتر دانستنش ندارد.

سوم: جلال الدین سیوطی

سیوطی نیز که یکی دیگر از استوانه های اهل سنت است ، حکم به تواتر حدیث غدیر داده است.

حافظ عبد الرؤوف مناوی در شرح الجامع الصغیر سیوطی می نویسد:

«من کنت مولاه فعلی مولاه ... مؤلف (سیوطی) گفته است: حدیثی متواتر است.»(3)

«من کنت مولاه فعلی مولاه... مصنّف (سیوطی) گفته است: حدیثی متواتر است.»(4)

ابراهیم بن محمد حسینی (از علمای سنی مذهب قرن دوازدهم) نیز همین مطلب را گفته است.(5)

ص: 179


1- فتح الباری ج 7 ص 74 واما حدیث من کنت مولاه فعلی مولاه فقد أخرجه الترمذی والنسائی وهو کثیر الطرق جدا وقد استوعبها بن عقدة فی کتاب مفرد وکثیر من اسانیدها صحاح وحسان
2- تهذیب التهذیب ج 7 ص 297 وقد جمعه بن جریر الطبری فی مؤلف فیه أضعاف من ذکر وصححه واعتنی بجمع طرقه أبو العباس بن عقدة فأخرجه من حدیث سبعین صحابیا أو أکثر
3- التیسیر بشرح الجامع الصغیر ج 2 ص 442 ( من کنت مولاه ) أی ولیه وناصره ( فعلی مولاه ) ... قال المؤلف حدیث متواتر
4- فیض القدیر ج 6 ص 442 من کنت مولاه فعلی مولاه ... وقال المصنف حدیث متواتر
5- البیان والتعریف ج 2 ص 230 من کنت مولاه فعلی مولاه ... وقال السیوطی حدیث متواتر
چهارم: ابن حجر هیثمی مکی

«در صحت حدیث غدیر شکی نیست ؛ زیرا گروهی مانند: ترمذی ، نسائی و احمد آن را با سند نقل کرده اند. اسناد این حدیث فراوان است و شانزده تن از اصحاب آن را روایت کرده اند، و در نقلی که احمد دارد، می گوید: سی نفر از اصحاب در زمان خلافت علی علیه السلام وقتی که آن حضرت از آنان در خواست گواهی بر شنیدن این حدیث از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نمود، شهادت دادند که آن را از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم شنیده اند.

بیشتر سندهای این حدیث صحیح و حسن است و سخن کسی که بر سند آن بخواهد ایراد بگیرد، ارزش توجه ندارد و نیز به سخن کسی که می گوید: حضرت علی علیه السلام از یمن بازنگشت، توجه نمی شود ؛ زیرا بازگشت آن حضرت و ادراک حج همراه با رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ثابت شده است و نیز قول کسانی که زیاده ی حدیث غدیر ؛ یعنی جمله ی "اللهم وال من والاه الی آخر" را جعلی می دانند، مردود است؛ چرا که زیاده ی حدیث نیز از طرقی نقل شده است که ذهبی بسیاری از آنها را تصحیح کرده است.»(1)

پنجم: محمد بن جعفر الکتانی

وی در کتابش که مختص احادیث متواتر است، حدیث غدیر را آورده و نام 25 نفر از صحابه ی راوی آن را ذکر کرده است.(2)

ششم: محمد بن اسماعیل الامیر الصنعانی

«تواتر معنوی به معنی اختلاف الفاظ راویان در خبری که روایت می کنند است که الفاظشان بر یک معنایی اتفاق دارند و این نوع تواتر زیاد است و اکثر تواتر ها اینگونه است و معنی آن، تواتر قدر مشترک بین آنها است و مثالش تواتر شجاعت علی علیه السلام است؛ اخبار متواتری از کار هایش در جنگ ها رسیده است که در جنگ بدر چنین کرد، در احد چنین و در روز خیبر چنین شکست داد و مانند آن که با دلالت التزامی به متواتر بودن

ص: 180


1- الصواعق المحرقة علی أهل الرفض والضلال والزندقة ج 1 ص 107-108 أنه حدیث صحیح لا مریة فیه وقد أخرجه جماعة کالترمذی والنسائی وأحمد و طرقه کثیرة جدا ومن ثم رواه ستة عشر صحابیا وفی روایة لأحمد أنه سمعه من النبی صلی الله علیه و آله وسلم ثلاثون صحابیا وشهدوا به لعلی لما نوزع أیام خلافته کما مر وسیأتی وکثیر من أسانیدها صحاح وحسان ولا التفات لمن قدح فی صحته ولا لمن رده بأن علیا کان بالیمن لثبوت رجوعه منها وإدراکه الحج مع النبی صلی الله علیه و آله وسلم وقول بعضهم إن زیادة اللهم وال من والاه الخ موضوعة مردود فقد ورد ذلک من طرق صحح الذهبی کثیرا منها
2- نظم المتناثر من الحدیث المتواتر للکتانی ج 1 ص 194-195 ح 232

شجاعتش دلالت دارد و از آن جمله، حدیث من کنت مولاه فعلی مولاه است که 150 سند دارد. علامه مقبلی بعد از بیان بعضی از اسناد این حدیث می گوید: اگر این جزء معلومات نباشد، در دنیا معلومی نخواهد بود و این حدیث در کتاب فصول جزء متواتر لفظی شمرده شده و اینچنین است حدیث منزلت و آن، سخن پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به علی علیه السلام است که: « جایگاه تو نسبت به من مانند جایگاه هارون نسبت به موسی است تا آخر حدیث ». و این حدیث را ابن الامام در شرح الغایه جزء متواتر معنوی شمرده. جلال به کلام فصول در تواتر حدیث غدیر اعتراف کرده است.»(1)

هفتم: محمد ناصر الدین ألبانی

«برای حدیث غدیر سند های بسیاری ذکر شده است که افراد زیادی مانند هیثمی در کتابش المجمع (مجمع الزوائد) اسناد آن را ذکر کرده اند ، ومن آنچه آورده ام، اندکی از آن است که هر کسی پس از آشنایی با اسناد آن، یقین به صحت پیدا می کند. ابن عقده همه طرق نقل آن را در کتابی مستقل جمع کرده است و ابن حجر بعضی از اسناد آن را صحیح و بعضی دیگر را حسن دانسته است. خلاصه سخن آن که هر دو قسمت این روایت (من کنت مولاه فعلی مولاه ؛ اللهم وال من والاه) صحیح هستند، بلکه قسمت اول آن به صورت متواتر از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نقل شده است و آنچه از طرق آن (26 طریق از ده نفر از صحابه) ذکر کردم، کفایت می کند.»(2)

ص: 181


1- إجابة السائل شرح بغیة الآمل ج 1 ص 98-99 وأما التواتر المعنوی وهو اختلاف ألفاظ المخبرین عن خبر رووه واتفقت ألفاظهم علی معناه فإنه کثیر واسع وعلیه مدار غالب التواتر ویفید تواتر القدر المشترک ومثاله تواتر شجاعة علی علیه السلام فإن الأخبار تواترت عن وقائعه فی حروبه من أنه فعل فی بدر کذا وکذا وفی أحد کذا وهزم یوم خیبر کذا ونحو ذلک فإنها تدل بالالتزام علی تواتر شجاعته ومن ذلک حدیث من کنت مولاه فعلی مولاه فإن له مائة وخمسین طریقا قال العلامة المقبلی بعد سرد بعض طرق هذا الحدیث ما لفظه فإن لم یکن هذا معلوما فما فی الدنیا معلوم وجعل هذا الحدیث فی الفصول من المتواتر لفظا وکذلک حدیث المنزلة وهو قوله صلی الله علیه و آله وسلم لعلی رضی الله عنه أنت منی بمنزلة هارون من موسی الحدیث وعدها ابن الإمام فی شرح الغایة من المتواتر معنی وأقر الجلال کلام الفصول فی تواتر حدیث الغدیر
2- سلسلة الأحادیث الصحیحة للألبانی، ج 4 ص 343 ذیل ح 1750 و للحدیث طرق أخری کثیرة جمع طائفة کبیرة منها الهیثمی فی " المجمع " ( 9 / 103 - 108 ) و قد ذکرت و خرجت ما تیسر لی منها مما یقطع الواقف علیها بعد تحقیق الکلام علی أسانیدها بصحة الحدیث یقینا ، و إلا فهی کثیرة جدا ، و قد استوعبها ابن عقدة فی کتاب مفرد ، قال الحافظ ابن حجر : منها صحاح و منها حسان . و جملة القول أن حدیث الترجمة حدیث صحیح بشطریه ، بل الأول منه متواتر عنه صلی الله علیه و آله وسلم کما ظهر لمن تتبع أسانیده و طرقه ، و ما ذکرت منها کفایة
هشتم: شعیب الأرنؤوط

شعیب الارنؤوط وهابی که از متشددترین عالمان حدیث عامه در برخورد با فضائل اهل بیت علیهم السلام است نیز در تحقیق مسند احمد به تواتر حدیث غدیر اعتراف نموده است:

«برای این قطعه از حدیث (یعنی من کنت مولاه فعلی مولاه) شواهد بسیاری وجود دارد که آن را به حد تواتر می رساند.»(1)

ص: 182


1- مسند أحمد ط الرسالة ، ج 5 ص 188 ذیل ح 3061 ولهذه القطعة شواهد کثیرة تبلغ حد التواتر

مولی به معنی اولی به نفس و ولی امر

اشاره

بر خلاف تصور عده ای که مولی در حدیث غدیر را به معنای خلیفه گرفته اند و بر این اساس ، دلالت آن را زیر سؤال برده اند ، باید بگویم که مولی در حدیث غدیر به معنای اولی است؛ یعنی هرکس را که من نسبت به او از خودش سزاوارتر هستم ، پس علی علیه السلام نیز نسبت به او از خودش سزاوارتر است.

مولی به معنای اولی در قرآن ، روایات و کتب لغت اهل سنت نیز آمده است که در ادامه به آن می پردازیم.

الف) مولی به معنای «اولی» از دیدگاه علمای لغت

تفتازانی می نویسد:

«خداوند فرموده است: «جایگاه شما آتش است و آن برای شما مولا است (حدید: 15)» یعنی اولی به شماست . آن را ابوعبیده ذکر کرده است ؛ و رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرموده اند: هر زنی که ازدواج کند بدون اجازه ی مولایش ؛ یعنی کسی که نسبت به او سزاوارتر است و مالک تدبیر امورش است و نظیر آن در شعر زیاد است و خلاصه اینکه استفاده از مولی به معنای متولی ، مالک امور و اولی به تصرف ، در کلام عرب شایع است که از بسیاری از پیشوایان لغت نقل شده است.»(1)

کلبی، زجاج، فراء و ابوعبیده، از بزرگان لغت شناس اهل سنت، در تفسیر آیه ی «مأواکم النار هی مولاکم (حدید: 15)» گفته اند: منظور از مولای شماست؛ یعنی اولی به شماست.

فخر رازی می نویسد :

«قال الکلبی : یعنی أولی بکم ، وهو قول الزجاج والفراء وأبی عبیدة»(2)

آلوسی نیز همین سخن را تکرار کرده و نوشته است:

ص: 183


1- شرح المقاصد فی علم الکلام ج 2 ص 290 قال الله تعالی ( مأواکم النار هی مولاکم ) أی أولی بکم ذکره أبو عبیدة وقال النبی صلی الله علیه و آله وسلم أیما امرأة نکحت نفسها بغیر إذن مولاها أی الأولی بها والمالک لتدبیر أمرها ومثله فی الشعر کثیر وبالجملة استعمال المولی بمعنی المتولی والمالک للأمر والأولی بالتصرف شائع فی کلام العرب منقول عن کثیر من أئمة اللغة
2- التفسیر الکبیر ج 29 ص 198

«وقال الکلبی والزجاج والفراء وأبو عبیدة : أی أولی بکم کما فی قول لبید»(1)

ابن الانباری که ذهبی از او به «الإمام الحافظ اللغوی ذو الفنون » تعبیر می کند(2) ، می گوید:

«مولی به معنای اولی است ، و این فرمایش خداوند : «آتش برای شما مولا است»؛ یعنی آن اولی است برای شما.»(3)

أبو القاسم صاحب بن عُبّاد الطالقانی می گوید:

«مولا به معنای پسر عمو است و به معنای اولی نیز می آید؛ همانند فرمایش خداوند متعال که : «آن به شما مولا است» یعنی به شما اولی است . و مولی به معنای ولی نیز می آید و خداوند مولایش است ؛ یعنی ولی او است.»(4)

سلیمان بن بنین الدقیقی النحوی، از بزرگان علم لغت در قرن هفتم، می گوید:

«خداوند فرمود: جایگاه شما آتش است، آن برای شما مولاست؛ یعنی آتش اولی است برای شما.»(5)

أبو البقاء الکفوی از بزرگان علم لغت در قرن یازدهم می گوید:

«جایگاه شما آتش است و آن برای شما مولا است ؛ یعنی به شما اولی است ، یا جای شما به آن نزدیک است ، یا یاور شما است ، یا متولی و سرپرست شما است.»(6)

ص: 184


1- روح المعانی ج 27 ص 178
2- سیر أعلام النبلاء ج 15 ص 274
3- الزاهر فی معانی کلمات الناس ج 1 ص 125 ویکون المولی : الأولی . قال الله عز وجل : ( ^ النار هی مولاکم ) ( 186 ) معناه : هی أولی بکم
4- المحیط فی اللغة ج 10 ص 380 والمولی : ابن العم . وتکون بمعنی الأولی ؛ کقوله عز ذکره : ' هی مولاکم ' أی هی أولی بکم . والمولی : الولی ، والله تعالی مولاه : أی ولیه
5- اتفاق المبانی وافتراق المعانی ج 1 ص 138 ( مأواکم النار هی مولاکم ) أی أولی بکم
6- الکلیات معجم فی المصطلحات والفروق اللغویه ج 1 ص 870 ( مأواکم النار هی مولاکم ) أی : هی أولی بکم ، أو مکانکم عما قریب ، أو ناصرکم أو متولیکم

ابن منظور مصری، از علمای بزرگ لغت در قرن هشتم، می نویسد :

«و اما شعر لبید : «دو گروه متخاصم گمان بردند که ترسناک تر و سزاوارتر برای ترس و وحشت ، پشت سر و روبرو است» ، (از مولی المخافة) این چنین قصد شده است که : سزاورترین مکان که در آن جنگ خواهد بود، پشت سر و روبرو است.»(1)

محمد مرتضی الحسینی الزبیدی، از علمای لغت قرن 13 نیز همان سخن ابن منظور را گفته است.(2)

ص: 185


1- لسان العرب ج 15 ص 410 وأما قول لبید : فعدت کلا الفرجین تحسب أنه مولی المخافة خلفها وأمامها فیرید أنه أولی موضع أن تکون فیه الحرب
2- تاج العروس ج 40 ص 254 مولی المخافة خلفها وأمامها فإنه أراد أولی موضع یکون فیه الخوف
ب) مولی به معنای «اولی» از دیدگاه مفسرین

مفسران اهل سنت در تفسیر آیه ی (مَأْوَاکمُ النَّارُ ۖ هِی مَوْلَاکمْ ۖ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ ؛ جایگاهتان آتش است و همان مولای شما است و بد سر انجامی است . حدید: 15) گفته اند: معنای مولاکم در این آیه ، اولی بکم (سزاوارتر به شما) است.

ابن عطیه آندلسی از علمای قرن ششم می گوید:

«این فرمایش خداوند که:(آن مولای شما است (حدید: 15)) مفسران گفته اند: معنایش این است که اولی به شما است.»(1)

ابو عبیده التیمی می گوید:

« (آن مولای شماست) یعنی اولی به شماست. لبید گفته است: مولا (سزاوارتر) برای ترس و وحشت ، پشت سر و روبرو است.»(2)

محمد بن اسماعیل بخاری در صحیحش در کتاب تفسیر می نویسد:

« (مولای شماست (حدید: 15)) یعنی اولی به شماست»(3)

ابو الحسن واحدی نیز همین سخن را گفته است:

« (آن مولای شماست (حدید: 15)) یعنی اولی به شماست»(4)

جلال الدین محلی و سیوطی نیز در تفسیرشان ، مولا در این آیه را اولی بکم معنا کرده اند:

« (جایگاهتان آتش است و همان مولای شما است) یعنی اولی به شما است.»(5)

ص: 186


1- المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز ج 5 ص 263 وقوله ^ هی مولاکم ^ قال المفسرون معناه هی اولی بکم
2- مجاز القرآن ج 1 ص 1068 " هی مولاکم " أولی بکم قال لبید: مولی المخافة خلفها وأمامها
3- صحیح البخاری ج 4 ص 1851 مولاکم أولی بکم
4- تفسیر الواحدی ج 2 ص 1068 هی مولاکم أولی بکم
5- تفسیر الجلالین ج 1 ص 1851 مأواکم النار هی مولاکم ( أولی بکم )
ج) مولی به معنای «اولی» در کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم

بخاری در صحیحش از ابوهریره از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم نقل می کند که ایشان فرمودند:

«هیچ مؤمنی نیست مگر اینکه من سزاوارترین شخص به او هستم در دنیا و آخرت. اگر بخواهید بخوانید ( پیامبر به مؤمنین اولی از خودشان است (احزاب:6) ) پس هر مؤمنی که مالی از خود ارث بگذارد ، کسان او وارث اویند هر که باشند و اگر دَینی یا زمینی ترکه گذارد، پس بیاید پیش من و من مولای ( اولی و صاحب ) آن هستم.»(1)

مسلم نیز در صحیحش از ابوهریره از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم نقل می کند که ایشان فرمودند:

«قسم به خدایی که جان محمد صلی الله علیه و آله وسلم در قبضه اوست، بر روی زمین هیچ مؤمنی نیست مگر اینکه من اولی و سزاوارترین مردم به او هستم؛ پس هر یک از شما دَین یا زمینی باقی بگذارد، من مولای (اولی و صاحب) آنم. و هر کس از شما مالی را به ارث بگذارد، عصبه و کسان هم وارثند هر کس که باشند.»(2)

آنچنان که مشخص است ، معنای کلمه مولا در لسان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم به معنای اولی به تصرف می باشد ؛ زیرا ایشان ابتدا به آیه ( النبی اولی بالمومنین من انفسهم ) اشاره کرده که متضمن اولویت مطلقه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بر هر مومنی می باشد و سپس این اولویت بر مردم از خودشان را بر اساس مصداق ارث گذاشتن و باقی ماندن زمین و یا دَین افراد برای ایشان روشن نموده و در انتها نیز پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم خودشان را مولای آنها می دانند.

علمای اهل سنت نیز تصریح کرده اند که کلمه ی «مولی» در روایات فوق به معنای ولی امر و سرپرستی است:

حمیدی متوفای 488 ه_ می نویسد:

«من مولای او هستم ؛ یعنی ولی او که نگهدار او و انجام دهنده امور او می باشد.»(3)

ص: 187


1- صحیح البخاری ج 2 ص 845 ح 2269 عن أبی هریرة رضی الله عنه أن النبی صلی الله علیه و آله وسلم قال ما من مؤمن إلا وأنا أولی به فی الدنیا والآخرة اقرؤوا إن شئتم ( النبی أولی بالمؤمنین من أنفسهم ) فأیما مؤمن مات وترک مالا فلیرثه عصبته من کانوا ومن ترک دینا أو ضیاعا فلیأتنی فأنا مولاه
2- صحیح مسلم ج 3 ص 1237 ح 1619 عن أبی هریرة عن النبی صلی الله علیه و آله وسلم قال والذی نفس محمد بیده إن علی الأرض من مؤمن إلا أنا أولی الناس به فأیکم ما ترک دینا أو ضیاعا فأنا مولاه وأیکم ترک مالا فإلی العصبة من کان
3- تفسیر غریب ما فی الصحیحین البخاری ومسلم ج 1 ص 302 فأنا مولاه أی ولیه الذی یقوم به ویراعیه

حسین بن مسعود بغوی متوفای 516 ه_ می نویسد :

«این فرمایش رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم که "پس من مولای او هستم" ؛ یعنی ولی امر و سرپرست او هستم.»(1)

ملا علی قاری حنفی متوفای 1014 ه_ نیز همین تعبیر را دارد.(2)

شهاب الدین قسطلانی متوفای 923 ه_ در شرحش بر صحیح بخاری می نویسد :

«پس به نزد من بیایید که من مولای او هستم» ؛ یعنی ولی او و مسئول و سرپرست امر او هستم، پس اگر دَین دارد آن را ادا خواهم کرد و اگر زن دارد من او را سرپرستی خواهم کرد و پناه و مأوای ایشان به سوی من می باشد.»(3)

و جلوتر خواهید دید که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در غدیر نیز ، ابتدا اولی به نفس بودن خودشان بر مردم را متذکر شده اند و بلافاصله فرموده اند: پس هرکس را که من مولای اویم، علی علیه السلام مولای اوست.

در روایت دیگری ، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند:

«هیچ بنده ای حق ندارد به سرورش مولا بگوید ؛ مولای شما فقط الله است.»(4)

حسین بن مسعود بغوی از علمای قرن پنج و شش می گوید :

«مولی به معانی زیادی از دوست، کمک کار، پسر عمو، هم قسم و آزاد کننده اطلاق می شود و ریشه آن حکومت داری و اصلاح آن است؛ پس مانعی نیست که مالک بنده به مولی متصف شود. علاوه بر آن که در روایتی آمده است که بنده بسیار گوید: مولای من.»(5)

ص: 188


1- شرح السنة ج 8 ص 325 قوله : ' فأنا مولاه ' أی : ولیه والکافل له
2- مرقاة المفاتیح ج 6 ص 207 فلیأتنی فأنا مولاه أی ولیه وکافل أمره
3- شرح القسطلانی = إرشاد الساری لشرح صحیح البخاری ، ج 4 ص 222 (فلیأتنی فأنا مولاه) أی ولیه أتولی أموره فإن ترک دینًا وفیته عنه أو عیالاً فأنا کافلهم وإلی ملجؤهم ومأواهم
4- صحیح مسلم ج 4 ص 1764 ح 2249 ولا یقل العبد لسیده مولای فإنّ مولاکم الله
5- شرح السنة ج 12 ص 1764 والمولی کثیر التصرف من ولی وناصر وابن عم وحلیف ومعتق ، وأصله من ولایة أمر وإصلاحه ، فلم یمنع من أن یوصف به مالک الرقبة علی أنه قد جاء فی روایة ' ولا یقل العبد : مولای
د) نگاهی منطقی به معنای مولی در غدیر

واژه «مولی» حدود 27 معنی دارد که عبارتند از:

1-رب (پروردگار)، 2- عمو، 3- عموزاده، 4- فرزند پسر، 5- پسر خواهر، 6-آزاد کننده برده، 7- برده آزاد شده، 8- برده، 9- مالک، 10- پیرو، 11- نعمت گیرنده، 12-شریک، 13- هم قسم، 14- همراه، 15- همسایه، 16- مهمان، 17-داماد، 18- خویشاوندان نزدیک، 19- ولی نعمت، 20- هم پیمان، 21- ولی، 22- سزاوارتر به امور، 23- سیّد، 24- محب، 25- یاور، 26- تصرف کننده در امور، 27- متولی امور

در همان نگاه اول ،20 معنی اول آن بخاطر غیر منطقی بودن آنها برای حدیث غدیر ،از مدار خارج می شوند؛ معانی که نه مطابق نظر شیعه است ونه سنی .

بدین ترتیب آنچه که می ماند ، 7 معنی محتمل است که بالأخره با یکی از نظرات یا شیعه و یا سنی مطابقت دارد که عبارتند از:

1- متولی امور، 2- ولی، 3- سزاوارتر به امور، 4- تصرف کننده در امور، 5- سیّد، 6- یاور، 7- محبّ

حال بیایید ببینیم از این معانی محتمل ، چند تا مطابق نظر شیعه و چند تا مطابق نظر اهل سنت است.

از میان این 7 معنی، 5 تا مطابق نظر شیعه است؛ یعنی اینکه اگر هر کدام از این 5 گزینه ، منظور رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم باشد، عقیده شیعه صحیح بوده و حضرت علی علیه السلام به تصریح پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ، جانشین ایشان خواهند بود که عبارتند از:

1- متولی امور، 2- ولی، 3- سزاوارتر به امور، 4- تصرف کننده در امور، 5- سیّد

اما از این میان ، تنها 2 گزینه مطابق نظر اهل سنت است که عبارتند از:

1- یاور، 2- محبّ

بدین ترتیب می بینیم که ، پنج از هفت عقیده ی شیعه به واقعیت نزدیکتر است. در حالی که درخوشبینانه ترین حالت، فقط دو از هفت عقیده اهل سنت به واقعیت نزدیک است!

اما باید بدانیم که همین دو از هفت نیز برای عقیده ی اهل سنت ، ساده لوحانه است ؛ چرا که اگر معنای

ص: 189

کلمه ی مولی ، را محبّ و ناصر بگیریم ، معنایش این می شود که: « هر کس من دوستدار او و یاری کننده ی او هستم، علی علیه السلام دوستدار و یاور اوست » ؛ به عبارت دیگر ، بر حضرت علی علیه السلام واجب است که دوستدار و یاور آن صد و بیست هزار صحابه ی حاضر در غدیر خم باشد!!

در حالی که اگر معنای مولی، دوستدار و یاری کننده بود ، در اینصورت لزومی نداشت که آن را در حضور جمعیت بگوید و به مستمعان ابلاغ کند، بلکه فقط لازم بود به خود امیر المؤمنین علیه السلام بگویند!

در حالی که عامه ادعا می کنند که معنای حدیث غدیر این است که : «هرکس من را دوست دارد باید علی علیه السلام را هم دوست داشته باشد» یا «هرکس را که من دوست اویم، علی علیه السلام هم دوست اوست»که ترجمه ی اشتباهی است و جمله ی من کنت مولاه فعلی مولاه ، چنین معنایی نمی دهد.

حال جا دارد از اهل سنت بپرسیم ، اگر نظر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در واقعه غدیر دوستی بود ، چرا از واژه ای استفاده کرده اند که بیش از 70 درصد معانی آن سرپرستی و ریاست است و کمتر از 30 درصد آن دوستی؟ آیا این از معلم فصاحت قابل قبول است ؟! اصلا اگر نظر رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم این معنی استثنایی از واژه مولی بود ، چرا از واژه «حبیب» استفاده نکردند ؟!

ص: 190

شواهدی محکم بر اراده ی ولایت از حدیث غدیر

درست است که کلمه ی مولی معانی مختلفی دارد، اما با توجه به قرائنی که در عملکرد و کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم وجود دارد ، برای اهل انصاف جای تردید نمی گذارد که مراد از کلمه مولی ، ولایت و اولویت امیر المومنین علیه السلام به تصرف در امور مسلمانان بوده است، نه صرف محبت و دوستی .

شاهد اول: اهتمام حضرت رسول (ص) به حدیث غدیر

نسائی با سند صحیح از جابر بن عبد الله نقل می کند که گفت:

«رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمان سفر حج صادر نمود، کسی نبود که قدرت داشته باشد سواره یا پیاده در این حج شرکت کند مگر اینکه حاضر بود، و در میقات (ذو الحلیفه) حاضر شدند. اسماء دختر عمیس فرزندش محمد بن ابو بکر را به دنیا آورد، کسی را نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرستاد تا وظیفه اش را بداند، پس دستور داد تا غسل کند وخودش را بپوشاند و همراه شود.»(1)

مسلم نیز در صحیحش از امام صادق علیه السلام و او از پدرشان امام باقر علیه السلام نقل می کند که فرمود:

« بر جابر بن عبدالله وارد شدم و از قبیله سوال کرد تا به من رسید. گفتم: من محمد بن علی بن حسین ( علیهم السلام ) هستم، پس دستش را به سوی من پایین آورد و دکمه بالا و پایین لباس من را باز کرد و دستش را بین دو سینه ام قرار داد و من در آن زمان نوجوان بودم و جابر گفت: سلام بر تو ای برادر زاده ام! از هر چه می خواهی بپرس. من از او سوال کردم و او کور بود و وقت نماز رسید و در بافتی که خود را پوشانده بود به نماز ایستاد که هر زمان آن را روی شانه هایش می گذاشت ، دو طرفش از کوچکی به خود او بر می گشت و عبایش نزد او روی جا لباسی بود و با ما نماز خواند.

گفتم: از حج رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به من خبر بده و اشاره به دستش کرد و نه تا را بست و گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نه سال ایستاد و حج انجام نداد، سپس در سال دهم به مردم اعلام شد که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم حج می گذارد و

ص: 191


1- صحیح النسائی للألبانی ، ج 2 ص 275 ح 2760 أخبرنا محمد بن عبد الله بن عبد الحکم عن شعیب أنبأنا اللیث عن بن الهاد عن جعفر بن محمد عن أبیه عن جابر بن عبد الله قال أقام رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم تسع سنین لم یحج ثم أذن فی الناس بالحج فلم یبق أحد یقدر أن یأتی راکبا أو راجلا إلا قدم فتدارک الناس لیخرجوا معه حتی جاء ذا الحلیفة فولدت أسماء بنت عمیس محمد بن أبی بکر فأرسلت إلی رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فقال اغتسلی واستثفری بثوب ثم أهلی ففعلت مختصر

عده ی زیادی خود را به مدینه رساندند و هر یک می خواست که به رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم اقتدا کند و مانند او عمل کند.

پس با او خارج شدیم تا اینکه به ذو الحلیفه رسیدیم و اسماء بنت عمیس محمد بن ابو بکر را به دنیا آورد و نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرستاد که چه کار کنم؟ فرمود : غسل کن و با پارچه ای مابین پاهایت را بپوشان و احرام کن.

رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در مسجد نماز خواند، سپس شترش را سوار شد و روی شترش را سوی صحرا آورد و نگاه کردم و روبروی ایشان تا چشم کار می کرد سواره و پیاده بود و سمت راستش همینطور و سمت چپش نیز همینطور و پشت سرش نیز همینطور بود.»(1)

اضافه کنم که این عملکرد جابر بن عبد الله که دکمه های پیراهن امام باقر علیه السلام را باز کرد ، دستش را روی سینه ی امام گذاشت و سلام داد، علتش همان دستور رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به جابر بن عبد الله بر ابلاغ سلام آن حضرت به ایشان بود.(2)

ص: 192


1- صحیح مسلم ج 2 ص 886-887 ح 1218 عن جعفر بن محمد عن أبیه قال دخلنا علی جابر بن عبد الله فسأل عن القوم حتی انتهی إلی فقلت أنا محمد بن علی بن حسین فأهوی بیده إلی رأسی فنزع زری الأعلی ثم نزع زری الأسفل ثم وضع کفه بین ثدیی وأنا یومئذ غلام شاب فقال مرحبا بک یا بن أخی سل عما شئت فسألته وهو أعمی وحضر وقت الصلاة فقام فی نساجة ملتحفا بها کلما وضعها علی منکبه رجع طرفاها إلیه من صغرها ورداؤه إلی جنبه علی المشجب فصلی بنا فقلت أخبرنی عن حجة رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فقال بیده فعقد تسعا فقال إن رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم مکث تسع سنین لم یحج ثم أذن فی الناس فی العاشرة أن رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم حاج فقدم المدینة بشر کثیر کلهم یلتمس أن یأتم برسول الله صلی الله علیه و آله وسلم ویعمل مثل عمله فخرجنا معه حتی أتینا ذا الحلیفة فولدت أسماء بنت عمیس محمد بن أبی بکر فأرسلت إلی رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم کیف أصنع قال اغتسلی واستثفری بثوب وأحرمی فصلی رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فی المسجد ثم رکب القصواء حتی إذا استوت به ناقته علی البیداء نظرت إلی مد بصری بین یدیه من راکب وماش وعن یمینه مثل ذلک وعن یساره مثل ذلک ومن خلفه مثل ذلک
2- ذهبی در شرح حال امام باقر علیه السلام می نویسد: «ابن عقدة حدثنا محمد بن عبد الله بن أبی نجیح حدثنا علی بن حسان القرشی عن عمه عبد الرحمن بن کثیر عن جعفر بن محمد قال قال أبی أجلسنی جدی الحسین فی حجرة وقال لی رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم یقرئک السلام . عن أبان بن تغلب عن محمد بن علی قال أتانی جابر بن عبد الله وأنا فی الکتاب فقال لی اکشف عن بطنک فکشفت فألصق بطنه ببطنی ثم قال أمرنی رسول الله أن أقرئک منه السلام.» ترجمه: «ابن عقده از محمد بن عبد الله بن ابی نجیح از علی بن حسان قرشی از عمویش عبد الرحمن بن کثیر از جعفر بن محمد نقل می کند که می فرماید: پدرم فرمود: جد من حسین (علیه السلام) مرا در حجره ای نشاند و به من فرمود: رسول خدا (ص) به تو سلام می رساند و از ابان بن تغلب از محمد بن علی نقل است که می فرماید: جابر بن عبد الله در حالی که من در مکتب بودم، نزد من آمد و به من گفت: شکمت را آشکار کن و پیراهنم را بالا زدم و شکمش را به شکم من چسباند و سپس گفت: رسول خدا (ص) به من دستور داد که به تو سلام برسانم.» سیر أعلام النبلاء ج 4 ص 404

محمد بن عبد الباقی الزرقانی در شرحش بر موطأ مالک در خصوص تعداد شرکت کنندگان در حجة الوداع می گوید:

«از عروه بن زبیر از عایشه نقل شده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در سال حجة الوداع با 90 هزار نفر به سوی حج خارج شدند و گفته می شود به همراه 114 هزار نفر و بیشتر از این هم گفته شده که بیهقی نقل کرده است. و این تعداد ، عدد کسانی است که به همراه آن حضرت از مدینه به حج رفتند و اما کسانی که همراه ایشان حج کردند، بیشترشان ساکنان مکه بودند و کسانی که از یمن به همراه علی ( علیه السلام ) و ابو موسی آمده بودند.»(1)

شاه ولی الله دهلوی نیز جمعیت شرکت کنندگان را 124 هزار نفر ذکر کرده است:

«سپس به سمت حج از شهر بیرون آمد و با او 124 هزار نفر بودند و به آنها مناسک حج را یاد داد و تحریف های شرک را رد کرد.»(2)

جلوتر ، کلام سبط بن جوزی حنفی را نیز ذکر خواهیم کرد که گفته است: «جمعیت حاضر در غدیر به اتفاق علمای تاریخ ، 120 هزار نفر بوده است.»

رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در بازگشت از حج زمانی فرمان خدا را ابلاغ کردند که گرمای شدید هوا آنقدر آزار دهنده بود که مردم مجبور می شدند از نصف عبا به عنوان سایه و از نصف دیگر برای زیر انداز استفاده کنند. در چنین وضعیتی دستور داد که جلو رفتگان بازگردند و صبر کردند تا عقب ماندگان نیز برسند.

ص: 193


1- شرح الزرقانی ج 2 ص 341 عن عروة عن عائشة أن رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم عام حجة الوداع خرج إلی الحج فی تسعین ألفا ویقال مائة ألف وأربعة عشر ألفا ویقال أکثر من ذلک حکاه البیهقی وهذا فی عدة الذین خرجوا معه وأما الذین حجوا معه فأکثر المقیمین بمکة والذین أتوا من الیمن مع علی وأبی موسی
2- حجة الله البالغة ج 1 ص 876 ثم خرج إلی الحج وحضر معه نحو من مائة ألف وأربعة وعشرون ألفا فأراهم مناسک الحج ورد تحریفات الشرک

روایت یکم:

«سعد بن ابی وقاص گفت: همراه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در راه مکه بودیم ، پس هنگامی که به غدیر خم رسید ، مردم را متوقف کرد. سپس جلو رفتگان بازگشتند و عقب ماندگان نیز به ایشان پیوستند . پس هنگامی که مردم اجتماع کردند ، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: ای مردم ! آیا [پیام خدا را] رساندم؟ گفتند: آری . فرمود: خداوندا شاهد باش و آن را سه مرتبه گفتند ، سپس فرمود: ای مردم ! ولی شما کیست؟ گفتند: خدا و رسولش . و این را سه مرتبه گفتند ، سپس پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم دست علی علیه السلام را گرفت و بلندش کرد و سپس فرمود: هرکس را که خدا و رسولش ولی اوست ، پس این ولی اوست. خداوندا دوست دار هر کس را که دوستش داشته باشد و دشمن بدار هرکس را که دشمنش بدارد.»(1)

این روایت را نسائی نقل کرده و برنامه جوامع الکلم حکم به حسن بودن سندش در متابعات و شواهد داده است.(2)

همین روایت را با همین سند ، ضیاء مقدسی نقل کرده اما محقق کتاب، دکتر عبد الملک بن عبد الله بن دهیش، گفته که سندش به خاطر مجهول الحال بودن یعقوب بن جعفر بن ابی کثیر ، ضعیف است.(3)

در حالی که او مجهول الحال نیست و ابن حجر عسقلانی او را مقبول دانسته است.(4)

روایت دوم:

«زید بن ارقم گفت: بیرون شدیم با رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم [از مکه] تا رسیدیم به غدیر خم در روزی که تاکنون گرم تر از آن روز بر ما نگذشته بود . پس حسب امر آنجناب ، خار و خاشاک آنجا رفته شد. پس آنجناب حمد و

ص: 194


1- أخبرنی زکریا بن یحیی قال حدثنا محمد بن یحیی قال حدثنا یعقوب بن جعفر بن أبی کثیر عن مهاجر بن مسمار قال أخبرتنی عائشة بنت سعد عن سعد قال کنا مع رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم بطریق مکة وهو موجه إلیها فلما بلغ غدیر خم وقف الناس ثم رد من مضی ولحقه من تخلف فلما اجتمع الناس إلیه قال أیها الناس هل بلغت قالوا نعم قال اللهم اشهد ثلاث مرات یقولها ثم قال أیها الناس من ولیکم قالوا الله ورسوله ثلاثا ثم أخذ بید علی فأقامه ثم قال من کان الله ورسوله ولیه فهذا ولیه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه
2- سنن النسائی الکبری ج 5 ص 135 ح 8481 حکم برنامه جوامع الکلم: إسناده حسن فی المتابعات والشواهد
3- الأحادیث المختارة ، ج 3 ص 213 ح 1014 پی دی اف
4- تقریب التهذیب ج 1 ص 607 رقم 7814 یعقوب بن جعفر بن أبی کثیر الأنصاری المدنی مقبول من التاسعة س

ثنای خداوند را بجا آورد و سپس خطاب به مردم فرمود: هیچ پیغمبری مبعوث نشده مگر آنکه بیش از نیمی از عمر پیغمبر قبل از خود زیست نکرده است و من نزدیک شده که به سرای دیگر خوانده شوم و اجابت نمایم.

همانا من وا می گذارم در میان شما چیزی را که هرگز گمراه نشوید بعد از آن (یعنی بعد از تبعیت و ادای حق آن)- کتاب خدای عزّ و جلّ. سپس برخاست و دست علی علیه السلام را گرفت و خطاب به مردم فرمود: کیست که اولی (سزاوارتر) است به شما از خود شما؟ گفتند خدا و رسول او داناترند. فرمود: هر کس که من مولای اویم ، پس علی ( علیه السلام ) مولای او است.»(1)

این روایت را حاکم نقل و تصحیح کرده و ذهبی نیز با او موافقت کرده است.(2)

روایت سوم:

«زید بن ارقم گفت: با رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در وادی که خم نامیده می شود فرود آمدیم. آن حضرت امر به اقامه نماز فرمود و در گرمای نیمروز نماز را بجا آورد ، سپس برای ما خطبه ایراد فرمود در حالیکه با افکندن پارچه بر یک درخت بزرگ ، برای آنجناب سایه تشکیل داده شده بود. آنگاه فرمود: آیا نمیدانید؟ آیا شهادت نمیدهید به اینکه من اولی (سزاوارتر) هستم به هر مؤمنی از خود او؟ گفتند آری چنین است. فرمود: پس هر که من مولای اویم ، همانا علی علیه السلام مولای او است. بار خدایا دشمن دار آنکه را که او را دشمن دارد و دوست دار آنکه را که او را دوست دارد.»(3)

این روایت را احمد نقل کرده و وصی الله بن محمد عباس سندش را حسن لغیره دانسته است.(4)

ص: 195


1- عن زید بن أرقم رضی الله عنه قال خرجنا مع رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم حتی انتهینا إلی غدیر خم فأمر بروح فکسح فی یوم ما أتی علینا یوم کان أشد حرا منه فحمد الله وأثنی علیه وقال یا أیها الناس أنه لم یبعث نبی قط إلا ما عاش نصف ما عاش الذی کان قبله وإنی أوشک أن أدعی فأجیب وإنی تارک فیکم ما لن تضلوا بعده کتاب الله عز وجل ثم قام فأخذ بید علی رضی الله عنه فقال یا أیها الناس من أولی بکم من أنفسکم قالوا الله ورسوله أعلم ألست أولی بکم من أنفسکم قالوا بلی قال من کنت مولاه فعلی مولاه
2- المستدرک علی الصحیحین ج 3 ص 613 ح 6272 و المعجم الکبیر للطبرانی ج 5 ص 171 ح 4986
3- مسند أحمد بن حنبل ج 4 ص 372 ح 19344 قال زید بن أرقم وانا أسمع نزلنا مع رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم بواد یقال له وادی خم فأمر بالصلاة فصلاها بهجیر قال فخطبنا وظلل لرسول الله صلی الله علیه و آله وسلم بثوب علی شجرة سمرة من الشمس فقال الستم تعلمون أو لستم تشهدون انی أولی بکل مؤمن من نفسه قال بلی قال فمن کنت مولاه فإن علیا مولاه اللهم عاد من عاداه ووال من والاه
4- فضائل الصحابة لابن حنبل ، ص 739 ح 1017 پی دی اف ؛ قال وصی الله : إسناده حسن لغیره

روایت چهارم:

«همسر زید بن ارقم گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در حجة الوداع (در مراجعت) آمد تا در جحفه _بین مکه و مدینه_ نزول فرمود. پس امر فرمود زیر درختان عظیم و انبوه آنجا را از خار و خاشاک پاک کردند، سپس مردم را به اجتماع عمومی برای نماز دعوت کردند. آن روز بسیار گرم و سوزان بود و همگی حسب الامر پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم به سوی آن حضرت گرد آمدیم، در حالی که بعضی از ما قسمتی از ردای خود را بر سر کشیده و قسمتی را از شدت سوزندگی زمین زیر پا نهاده بود. پس رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نماز ظهر را با ما به جا آورد و سپس رو به طرف ما گردانید و فرمود ... .»(1)

آیا پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم 120 هزار نفر را در آن گرمای سوزان نگه داشتند تا بین چند صحابی رفع کدورت بکنند؟! و آخر سر حضرت علی علیه السلام را (نه صحابه را) مکلف کنند که صحابه را دوست بدارد ؟!

ص: 196


1- مناقب علی لابن المغازلی ، ص 44 ح 23 سایت شامله ؛ عن امرأة زید بن أرقم قالت: أقبل نبی الله من مکة فی حجة الوداع حتی نزل صلی الله علیه و آله وسلم بغدیر الجحفة بین مکة والمدینة، فأمر بالدوحات فقم ما تحتهن من شوک ثم نادی: الصلاة جامعة! فخرجنا إلی رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فی یوم شدید الحر، وإن منا لمن یضع رداءه علی رأسه وبعضه علی قدمیه من شدة الرمضاء، حتی انتهینا إلی رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فصلی بنا الظهر ثم انصرف إلینا فقال ...

شاهد دوم: نزول آیه ی ابلاغ قبل از قضیه غدیر

بعد از خاتمه یافتن حج ، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در راه بازگشت به مدینه این آیه را دریافت نمودند:

(یا أَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیک مِنْ رَبِّک وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللَّهُ یعْصِمُک مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ )(1)

«ای پیامبر ! آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده است ، ابلاغ کن و اگر نکنی پیامش را نرسانده ای . و خدا تو را از [گزندِ] مردم نگاه می دارد . آری ، خدا گروه کافران را هدایت نمی کند.»

سوره مائده آخرین سوره ای است که بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم نازل گشته است؛ یعنی این آیه در سال دهم بعثت، در آخرین سال زندگی آن حضرت، و بعد از 23 سال تبلیغ نازل شده است.

راستی، چه چیزی پس از 23 سال و تا آخرین ماه های عمر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم هنوز به طور رسمی مطرح نشده و آن همسنگ رسالت است و اگر مطرح نشود ، همه ی تلاش های آخرین پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم بر باد می رود ؟؟؟

در کتب اهل سنت از 8 نفر از صحابه و تعدادی از تابعین نقل شده که آیه ی ابلاغ بعد از حج و در راه بازگشت به مدینه ، در غدیر خم و در رابطه با اعلام امامت حضرت علی علیه السلام نازل شده است:

یکم: ابو سعید خدری

«حدثنا ابی ثنا عثمان بن حرزاد ، ثنا اسماعیل بن زکریا ، ثنا علی بن عابس عن الاعمش ابنی الحجاب ، عن عطیة العوفی عن ابی سعید الخدری قال : نزلت هذه الایة یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک فی علی بن ابی طالب»(2)

«أخبرنا أبو سعید محمد بن علی الصفار قال : أخبرنا الحسن بن أحمد المخلدی قال : أخبرنا محمد بن حمدون بن خالد قال : حدثنا محمد بن إبراهیم الخلوتی قال : حدثنا الحسن ابن حماد سجادة قال : حدثنا علی بن عابس ، عن الأعمش وأبی حجاف ، عن عطیة ، عن أبی سعید الخدری قال : نزلت هذه الآیة ( یا

ص: 197


1- مائده: 67
2- تفسیر ابن أبی حاتم ج 4 ص 1172 ح 6609

أیها الرسول بلغ ما أنزل إلیک من ربک ) یوم غدیر خم فی علی بن أبی طالب رضی الله عنه»(1)

این روایات را ابن ابی حاتم و واحدی در تفاسیرشان که التزام داده اند فقط روایات معتبر را در آن ها بیاورند (رجوع کنید به مقدمه این دو کتاب)، نقل کرده اند.

جلال الدین سیوطی(2)

، محمود آلوسی(3)

و محمد بن علی شوکانی(4) که معمولا در مورد اسناد روایات اظهار نظر می کنند، روایت ابو سعید خدری را نقل کرده و اشکالی بر آن نگرفته اند.(5)

صدیق حسن خان قنوچی(6)

نیز شأن نزول این آیه در رابطه با غدیر خم را از ابوسعید خدری آورده است.(7)

تفسیر صدیق حسن خان از تفاسیر معتبر سلفی است و تمام روایاتش را معتبر می دانند.(8)

ص: 198


1- أسباب النزول ت الحمیدان للواحدی ، ص 202 سایت شامله
2- الدر المنثور للسیوطی ج 3 ص 117
3- روح المعانی للآلوسی ج 6 ص 193
4- فتح القدیر للشوکانی ج 2 ص 60
5- «وأخرج ابن أبی حاتم وابن مردویه وابن عساکر عن أبی سعید الخدری قال : نزلت هذه الآیة ( یا أیها الرسول بلغ ما أنزل إلیک من ربک ) علی رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم یوم غدیر خم فی علی بن أبی طالب).»
6- در وثاقت و جایگاه بلند علمی صدیق حسن خان همین بس که ألبانی نام او را در زمره سلفی ها آورده و رتبه او را هم رتبه احمد بن حنبل و ابن تیمیه آورده است : «با این وجود ، او (أبو عبد الرحمن إیهاب بن حسین الأثری) به علمش مغرور است و برای ائمه سلفی که بر خلاف او سخن گفته اند؛ همانند امام احمد، ابن تیمیه، ابن قیم، طبری، ابن کثیر، قرطبی، شوکانی و صدیق حسن خان قنوچی ارزشی قائل نیست و ایشان را متهم به تقلید می کند.» سلسلة الأحادیث الصحیحة ، ج 6 ص 1003 ذیل ح 2918 سایت شامله / و مع ذلک فهو مغرور بعلمه ، معجب بنفسه ، لا یقیم وزنا لأئمة السلف الذین قالوا بخلاف عنوانه کالإمام أحمد و ابن تیمیة و ابن القیم ، و الطبری و ابن کثیر و القرطبی ، و الإمام الشوکانی و صدیق حسن خان القنوجی ، و یرمیهم بالتقلید ألبانی همچنین در همین کتاب، از او به عنوان علامه و محقق یاد کرده است. سلسلة الأحادیث الصحیحة ، ج 1 ص 607 ذیل ح 300 و ج 5 ص 333 ذیل ح 2261
7- فتح البیان فی مقاصد القرآن ، ج 4 ص 19 ؛ عن أبی سعید الخدری قال: نزلت هذه الآیة یوم غدیر خُمّ فی علی بن أبی طالب
8- صدیق حسن خان قنوچی همه ی روایات کتابش را معتبر دانسته و گفته است: «این تفسیر اگرچه حجمش زیاد است، علمش هم زیاد است و تحقیق را به جایگاه اصلی خود رسانده و تیرش به هدف حقیقت رسیده است و برای کسی که رو به تحصیلش می آورد مفید است و برای کسی که به اجمال و تفصیلش تمسک می کند پر فایده است و مشتمل می باشد بر تمام آنچه در کتب تفاسیر از فواید نو با زیاده های ناب و قواعد طرد شده از درایه ی صحیح و روایت صریح می باشد و من دوست داشتم که صحت این مطلب را امتحان کنی؛ این کتب تفاسیر در پشت قضیه موجودند؛ پس به این کتب تفاسیر نگاه کن، به تفاسیری که تکیه بر روایت دارند، سپس برگرد به تفاسیری که تکیه بر درایه دارند؛ سپس بعد از این دو، به این تفسیر نگاه کن. در این هنگام، صبح برای بینا آشکار می شود و برای تو روشن می شود که این کتاب پر مغز و عجیب و ذخیره ی دانش آموزان و انتهای مقاصد عاقلان و الگوی پیروان و مقتدای عابدان و هدایت متقین می باشد و صاحب کتاب به حمد الله گنجینه ی دفن شده ای از گوهر فوائد و دریای پر از درّ های نفیس را در ضمن لطائفی که در گنجینه بودند و از تغییر محفوظ بودند را آورده است با بیاناتی که دلهای محصلین بلند مرتبه را آرام می کند و از دل هایشان شبهات دروغ گویان و تحریف غلو کنندگان و تاویلات جاهلان را می زداید و انوارش در دل های سعادتمندان می درخشد و آتش هایش بر جان دشمنان می افتد و روشنی هایش را جز عالمان درک نمی کنند و آیاتش را جز ظالمان انکار نمی کنند.» فتح البیان فی مقاصد القرآن ، ج 1 ص 23-24 سایت شامله / فهذا التفسیر وإن کبر حجمه فقد کثر علمه، وتوفر من التحقیق قسمه وأصاب غرض الحق سهمه، مفید لمن أقبل علی تحصیله، مفیض علی من تمسک بذیل إجماله وتفصیله، وقد اشتمل علی جمیع ما فی کتب التفاسیر من بدائع الفوائد، مع زوائد فرائد وقواعد شوارد، من صحیح الدرایة، وصریح الروایة . فإن أحببت أن تعتبر صحة هذا فهذه کتب التفسیر علی ظهر البسیطة أنظر تفاسیر المعتمدین علی الروایة ثم ارجع إلی تفاسیر المعتمدین علی الدرایة، ثم انظر فی هذا التفسیر بعد النظرین، فعند ذلک یسفر الصبح لذی عینین، ویتبین لک أن هذا الکتاب هو لب اللباب وعجب العجاب، وذخیرة الطلاب ونهایة مآرب أرباب الألباب، وأسوة المتبعین، وقدوة الناسکین، وهدی للمتقین وقد جاء بحمد لله کنزاً مدفوناً من جواهر الفوائد، وبحراً مشحوناً بنفا