سرشناسه : کنتوری لکهنوی سید محمد قلی، 1188-1260 ه-ق.
عنوان و نام پدیدآور : تشیید المطاعن لکشف الضغائن ( فارسی )/ علامه محقق سید محمد قلی موسوی نیشابوری کنتوری لکهنوی. گروه تحقیق: برات علی سخی داد، میراحمد غزنوی، غلام نبی بامیانی
مشخصات نشر : [هندوستان]: کشمیری، 1241ھ.ق.[چاپ سنگی]
مشخصات ظاهری : 7888 ص.
موضوع : شیعه -- دفاعیه ها و ردیه ها
موضوع : اهل سنت -- دفاعیه ها و ردیه ها
رده بندی کنگره : BP93/5/ ق2ت9 1287
رده بندی دیویی : 297/1724
ص : 1
مقدمهء تحقیق تشیید المطاعن لکشف الضغائن ( ردّ باب دهم تحفه اثنا عشریه ) علامه محقق سید محمّد قلی موسوی نیشابوری کنتوری لکهنوی ( 1188 - 1260 ه . ق ) والد صاحب عبقات الأنوار تحقیق برات علی سخی داد ، میر احمد غزنوی غلام نبی بامیانی
ص : 2
ص : 3
بسم الله الرحمن الرحیم قال عزّ من قائل :
ادْعُ إِلَی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ .
سورة النحل ( 16 ) : 125 .
با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت نما ، و با آنها با روشی که نیکوتر است استدلال و مناظره نما ، پروردگارت بهتر میداند چه کسی از راه او گمراه شده است ، و او به هدایت یافتگان داناتر است .
ص : 4
ص : 5
امام عسکری از امام صادق ( علیهما السلام ) روایت فرمود که :
کسی که اهتمام ورزد در شکست دادن نواصب - که در برابر شیعیان جبهه گیری کرده اند - و برای ما اهل بیت جوانمردی و مروت به خرج دهد ; آنها را از ( اغوای ) ضعفای شیعه باز دارد ( و در برابر شیعیان آنها را خُرد نماید ) ، و پرده از رسواییهای آنها برداشته و عیبهای آنها را واضح و روشن بیان نماید ، و امر پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) و خاندانش ( علیهم السلام ) را تمجید نموده و بستاید ، خداوند همت فرشتگان بهشتی را در ساختن خانه ها و کاخهای او قرار دهد .
به عدد هر حرفی که در برابر دشمنان به کار بَرَد ، خدا فرشتگانی - بیش از تعداد مردم دنیا - را برای او به کار گیرد ! بسا قصرهایی که ارزش آن را جز پروردگار جهانیان نداند !
احتجاج : 19 .
ومراجعه شود به :
تفسیر منسوب به امام عسکری ( علیه السلام ) : 349 ، بحار الأنوار 2 / 10 و 8 / 180 .
ص : 6
فرزند مؤلف به نام سید اعجاز حسین درباره کتاب " تشیید المطاعن " گوید :
وهو کتاب لم یطلع أحد علی مثیله ، و لم یظفر الزمان بعدیله ، حاو علی إلزامات شدیدة ، وإفحامات سدیدة ، اشتمل علی ما لم یشتمل علیه کتاب من الأجوبة الشافیة بفصل الخطاب ، والخُبر یحقّر الخَبر ، وعند الظفر بالعین لا یحتفل بالأثر . . فمن عثر علیه وعرف فضله استصغر مقالتی فیه ومدحی له . .
یعنی : تشیید المطاعن کتابی است که کسی مانند آن را ندیده و زمانه همتایی برای آن پیدا نخواهد کرد ! این کتاب مشتمل است بر الزامهای قوی و متین وجوابهای دندان شکن ، مطالبی در آن آمده - که سبب فیصله دادن نزاع است به جوابهای شافی - که در هیچ کتابی یافت نشود .
( شاید ) این کلمات باعث شود که قضیه را سبک شماری ( و خیال کنی من مبالغه کرده ام ) ولی اگر آن را ببینی و قدرش را بدانی میفهمی که گفتار و مدح من در برابر عظمت آن کتاب بسیار ناچیز است .
کشف الحجب والاستار : 122 .
ص : 7
ص : 8
ص : 9
الحمد لله ربّ العالمین ، وصلّی الله علی محمّد وآله الطاهرین واللعن علی أعدائهم أجمعین الی یوم الدین .
مرزداران شریعت از دیرباز تمام سعی و تلاش خود را برای صیانت کیان شریعت و حفظ عقاید و معارف دینی از شبهات بیگانگان ، به کار برده و در راستای دفاع از حق و حقیقت انواع و اقسام شداید و مشقّات را متحمّل شده اند .
بزرگانی که در تأسّی به پیشوایان معصوم ( علیهم السلام ) و امتثال دستور آن بزرگواران به : « خاصموهم وبیّنوا لهم الهدی الّذی أنتم علیه ، وبیّنوا لهم ضلالهم » ، (1) و ادامه دادن راه بزرگانی چون هشام ، شیخ مفید ، شیخ طوسی ، سید مرتضی ، .
ص : 10
علامه حلّی ( رحمهم الله ) و . . . سر از پا نشناخته و تمام همّ و غم خویش را در شناختن و شناساندن حق و حقیقت مصروف داشتند .
یکی از این بزرگان که متأسفانه هم خودش و هم آثارش ناشناخته مانده ، علامه سید محمد قلی موسوی صاحب کتاب شریف :
" تشیید المطاعن لکشف الضغائن " است که در این مقدمه - پس از بیان انگیزه تحقیق و نشر کتاب - به اختصار به زوایایی از حیات علمی و معرفی تألیفات او به ویژه کتاب " تشیید المطاعن " میپردازیم .
حملات وسیع متعصبین علیه شیعه شیعه از دیرباز مورد حمله های وسیع و همه جانبه از طرف دشمنان متعصب واقع شده است . افرادی چون : آلوسی ، ابن باز ، ابن تیمیه ، ابن حزم ، ابن حجر ، محمد بن عبدالوهاب ، ابن قیّم ، ابن کثیر ، احسان ظهیر الهی ، البانی ، احمد امین ، جاحظ ، جار الله ، محب الدین خطیب ، دهلوی ، ذهبی ، فخر رازی ، رشید رضا سالم ، سالوس ، شهرستانی ، شوکانی ، قاضی عیاض ، قفاری ، قرطبی ، کابلی ، مال الله ، مقدسی ، ندوی ، افندی ، نووی ، هیثمی . . و دیگران .
آنها از هیچ اقدامی علیه شیعه دریغ نورزیده اند ، تبلیغات وسیعی را به راه انداخته ; مکرر کتابهای ضدّ شیعه را به چاپ رسانده که گاهی تا بیش از بیست
ص : 11
چاپ ادامه پیدا کرده است ! (1) ترجمه کتب به زبانهای مختلف ، (2) و توزیع رایگان این کتب ، آن هم در مراسم حج و غیر آن ، (3) از جمله فعالیتهای آنان بر ضد مذهب شیعه است .
آنها در نوشته هایشان به هر مناسبتی به شیعه طعن وارد کرده اند .
آنان شیعه را ابله ، جاهل ، اهل بدعت ، اهل دروغ ، تابع هوای نفس ، و گمراه ترین و شرورترین فرقه های اسلامی شمرده اند (4) که چیزی از دین برای .
ص : 12
آنها باقی نمانده است ! ! (1) آنها را از دایره مسلمین خارج و ادعای اتفاق و اجماع بر کفرشان کرده اند . (2) شیعه را مانند یهود ، نصاری ، مجوس ، بت پرستان ، و کمونیستها معرفی کرده ، حتی اگر به گمان مسلمان بودن نماز بخواند و روزه بگیرد ! (3) آنها بر این باورند که تکفیر شیعه واجب است ، و کسی که شک در کفر آنها داشته باشد خود نیز کافر است ! (4) و گویند : اگر رافضی بمیرد دست به بدن او نزنید با چوب او را برداشته و در قبر دفنش کنید . (5) اصلا وحدت را نپذیرفته ، (6) آن را مورد حمله قرار داده و امری محال شمرده ، (7) و آن را وحدت بین دین و دروغ نامیده اند ! (8) ابن تیمیه تصریح میکند که : جنگ با شیعه از جنگ با خوارج واجب تر ، و مال .
ص : 13
و عرض شیعه مباح نیز است . (1) به تعبیر ابن کثیر ریختن خون شیعه از ریختن شراب حلال تر است ! ! (2) .
ص : 14
< شعر > اندکی با تو بگفتم غم دل ترسیدم * که دل آزرده شوی ورنه سخن بسیار است < / شعر > فقط به عنوان نمونه قضاوتی که تنی چند از بزرگان آنها درباره شیعیان کرده اند از کتاب " الشیعة الاثنی عشریة فی میزان الاسلام " ذکر میشود :
1 . بخاری گوید : اقتدا کردن به رافضی مانند اقتدا به یهود و نصاری است ! نباید به آنها سلام کرد ، نباید به عیادت آنها رفت ، نباید به آنها زن داد و نه از آنها زن گرفت ، شهادت آنها پذیرفته نیست ، و ذبیحه آنها هم قابل خوردن نیست ( و حرام است ) .
2 . ابن حزم گوید : رافضیها مسلمان نیستند . . . در کذب و کفر مانند یهود و نصاری هستند .
ص : 15
3 . قاضی عیاض مینویسد : ما قطع به کفر غالیان از رافضیها داریم چون گویند : ائمه از پیامبران ( علیهم السلام ) برترند .
4 . حافظ سمعانی گوید : امت اسلامی اتفاق دارند بر کفر امامیه ; زیرا آنها صحابه را گمراه میدانند و اجماع آنها را قبول ندارند ، و به آنها اموری را نسبت میدهند که سزاوار نیست .
5 - 6 . مقدسی و شاه عبدالعزیز دهلوی مینویسند : کسی که اطلاع بر عقائد رافضیها داشته باشد ، بدون تأمل حکم به کفر آنها میکند .
7 . شوکانی : اصل دعوت روافض نیرنگ به دین ومخالفت با اسلام است .
8 . و آلوسی نقل میکند که : قسمت عمده علمای ماوراء النهر شیعیان دوازده امامی را کافر میدانند و خون و مال و ناموس آنها را مباح میدانند ، چون صحابه را دشنام میدهند . (1) شیعه میپرسد !
ما از کسانی که شیعه را کافر میدانند به این دلیل که شیعه نسبت به صحابه بدگویی ، طعن و ناسزا میگوید ; سؤال میکنیم :
.
ص : 16
چگونه شما نواصب را با وجود دشمنی با اهل بیت ( علیهم السلام ) ، و سب و لعن آنها تحمل میکنید ؟
چرا آنها را مدح و توثیق نموده ، از آنها روایت نقل میکنید ! و کمترین اظهار دشمنی با آنها نمینمایید ؟ ! (1) چرا دشمنی با اهل بیت ( علیهم السلام ) - که قطعاً از صحابه هم هستند - در نواصب باعث تکفیرشان نشده است ؟
آری ; حبّ الشیء یُعمی ویصم !
آنها در دفاع از خلفا و صحابه و افرادی چون معاویه ، عمرو عاص ، یزید و . . . بدیهیات تاریخی و حدیثی را منکر شده اند ، و بر این زعم باطل نوشته هایی چون " اباطیل یجب أن تمحی من التاریخ " ، و یا : " أخطاء یجب أن تصحح فی التاریخ " و غیره را تألیف کرده اند .
و در مقابل فضایل مسلم امیرمؤمنان ( علیه السلام ) را انکار ، بلکه بیشرمانه بر سیره آن حضرت خرده گیری و عیب جویی نموده اند .
شگفتا که حفظ حریم همه صحابه لازم است جز خاندان پاک پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) ! !
دفاعیه شیعه در هر نزاع و اختلافی که انسان بخواهد قضاوت کرده و حق و باطل را تشخیص دهد بایستی مطالب هر دو طرف را با دیده انصاف بنگرد و سپس عادلانه حکم نماید . این روشی است که همه خردمندان عالم آن را میپسندند و به آن ملتزم میباشند .
.
ص : 17
بدون شک کسی که تنهایی نزد قاضی رود شاد باز میگردد !
این مثلی معروف و دقیقاً مطابق واقع است .
کسانی که شیعه را به انواع و اقسام اتهامات محکوم کرده و حتی او را کافر و زندیق میدانند چرا اجازه نمیدهند او از خود دفاع کند ؟ !
آیا مظلومیت از این هم بالاتر میشود ؟
اگر آنها به مطالبی استناد میکنند که شیعه درباره صحابه و خلفا نقل میکند ، (1) بایستی جواب شیعه را در این زمینه ببینند ، بایستی از او مطالبه دلیل کنند .
اگر استناد شیعه در این زمینه به آیات قرآن و اخبار و آثاری است که خود عامه آن را نقل کرده اند دیگر جایی برای اعتراض و انکار نخواهد بود .
اگر اهل انصاف کتاب ارزشمند " تشیید المطاعن " را به دقت مورد مطالعه قرار دهند و ببینند مطاعنی که در این کتاب و کتب کلام بزرگان شیعه آمده است مطالبی است که در آثار معتبره عامه نقل شده است ; به گونه دیگری قضاوت خواهند کرد .
و این مهم ترین باعث و انگیزه ما برای تحقیق و طبع این کتاب است .
اطلاع رسانی لازم از سوی دیگر با توجه به انتشار وسیع " تحفه اثنا عشریه " و چاپهای متعدد آن ، .
ص : 18
احساس میشود که بایستی آثاری که دانشمندان شیعه در ردّ آن تألیف نموده اند نیز احیا شود تا نسل حاضر در پاسخ به شبهات آن ، از آگاهی لازم برخوردار باشند ، و از استدلالهای قوی و متینی که در پاسخ به شبهه های پوچ و بی اساس آنها ذکر شده مطلع گردند .
بلکه گاهی مطالبی را به شیعه نسبت میدهند که در هیچ کتابی از کتب کلامی اعتقادی و . . شیعه پیدا نمیشود - مانند طعن چهاردهم ابو بکر و طعن دهم عایشه و غیر آن در " تحفه اثنا عشریه " - که رفع اتهام از جامعه تشیع و اطلاع رسانی لازم در این زمینه از جمله آثار و برکات این کتاب است .
ص : 19
السید محمد قلی ، بن السید محمد حسین - المعروف ب : السید الله کرم - ، ابن السید حامد حسین ، بن السید زین العابدین ، بن السید محمد - المعروف ب : السید البولاقی - ، بن السید محمد - المعروف ب : السید مدا - ، بن السید حسین - المعروف ب : السید میئهر - ، بن السید حسین ، بن السید جعفر ، بن السید علی ، بن السید کبیر الدین ، بن السید شمس الدین ، بن السید الجلیل جمال الدین ، ابن السید الأجلّ شهاب الدین أبو المظفر حسین - الملقب ب : سید السادات ، المعروف ب : السید علاء الدین أعلی بزرگ - ، بن السید محمد - المعروف ب : السید عزّ الدین - ، بن السید الأوحد شرف الدین أبی طالب - المعروف ب : السید الأشرف - ، بن السید الأطهر ذی المناقب محمد - الملقب ب : المهدی ، المعروف ب : السید محمد المحروق - ، بن حمزة ، بن علی ، بن أبی محمد ، بن جعفر ، بن مهدی ، ابن أبی طالب ، بن علی ، بن حمزة ، بن أبی القاسم حمزة ، بن الامام أبی ابراهیم موسی الکاظم ، بن الامام أبی عبد الله جعفر الصادق ، ابن الامام أبی جعفر محمد الباقر ، بن الإمام أبی محمد علی زین العابدین ، بن السبط الشهید ریحانة الرسول وقرّة عین المرتضی والبتول أبی عبد الله الحسین ، بن أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب سلام الله علیهم أجمعین . (1)
پدر مؤلف مرحوم سید محمد حسین معروف به سید الله کرم از فضلای عصر خود بود و تحصیل علوم از مولوی عبد الربّ حضرتپوری پسر قاضی ولی محمد مؤسس قریه حضرتپور نمود .
.
ص : 20
گویند که : مولوی عبد الربّ به ذات خود شیعه بود .
پدر مؤلف بسیاری از کتب احادیث و اخبار به خط خویش نوشته بود . (1)
ولادت سید محمد قلی ، روز دوشنبه وقت صبح صادق ، پنجم ماه ذی القعده ، سنه یک هزار و یکصد و هشتاد و هشت هجری اتفاق افتاد . (2) سال ولادت ایشان مطابق با 1774 میلادی ، (3) و مطابق جدی ماه برجی سنه 1153 شمسی است . (4) و از جمله کرامات آن جناب است آنچه قبل از ولادتش پدر نامدار وی به خواب دید که حضرت صاحب العصر و الزمان عجل الله فرجه او را سه ثمر عنایت فرمودند از جمله آن دو ثمر ناقص و یکی کامل بود .
بنابر آن اول فرزندی که متولد شد او را مهدی قلی ، و دوم را هادی قلی ، و فرزند سوم را محمد قلی نام نهاد ، چنانچه مهدی قلی در اول شباب درگذشت ، و هادی قلی در صغر سن فوت شد ، و آن علامه را حق سبحانه و تعالی به فضل و کمال فائق علی الامثال گردانید و تعبیر خواب آن عالی جناب به ظهور انجامید . (5) .
ص : 21
جد بزرگوارش مولانا سید شرف الدین در حادثه هلاکوخان با یک برادر به نام سید محمد از وطن خود هجرت کرد و به هندوستان رفت .
وی دارای کمالات ظاهری و باطنی بود و در قریه کنتور سکونت داشت و در همان جا درگذشت .
پس از او پسرش سید عزّالدین جانشین پدر شد .
اولین کسی که از این خاندان در قریه کنتور به دنیا آمد میر سید حسین ملقب به سید علاءالدین فرزند سید عزّالدین است .
او بعد از طی دوران کودکی به مدارج عالیه علوم ظاهری و باطنی رسید . او شخصی سخاوتمند بود ، و کتابهای با ارزش تألیف کرد ، و در کنتور هم وفات یافت ، از او به سید السادات و اعلی بزرگ یاد میکنند .
هم اکنون سادات نیشابوری که در کنتور زندگی میکنند از نسل علاءالدین هستند و جزء اعیان و اشراف به شمار میروند ، مرقد پاک علاءالدین در کنتور زیارتگاه خاص و عام است . (1)
دانشمندان و نویسندگان او را با تعابیری مانند جملات ذیل ستوده اند : هو من أکابر المتکلمین والمفسّرین و من أعاظم تلامیذ العلاّمة السید دلدار علی . (2) .
ص : 22
او از بزرگان متکلمین و مفسرین و از اعاظم شاگردان علامه سید دلدار علی است .
من کبار المتکلمین و أجلاّء العلماء فی الهند .
سید المحققین ، سند المدققین ، عمدة المتکلمین ، ملک المناظرین ، العالم الربانی ، ذی النور الشعشعانی ، فخر السادة ، شرف القادة ، الذابّ عن حریم الدین ، المحامی عن ذمار الشرع المبین . .
او از بزرگان متکلمین و دانشمندان جلیل القدر هند است .
پیشوا و بزرگ اهل تحقیق ، تکیه گاه اهل دقت ، و مورد استناد اهل کلام ، رئیس اهل مناظره ، دانشمند ربانی ، دارای نور فروزان ، افتخار سادات و بزرگان ، شرف پیشوایان ، مدافع حریم دین و حامی ناموس شریعت .
الإمام الحافظ والبحر المتلاطم ، خرّیت صناعة علم الحدیث والکلام ، ولعمری نادرة عصره . (1) پیشوای حافظ ، دریای خروشان دانش و سرآمد دانش حدیث و کلام ، به جان خودم سوگند که او در روزگار خویش بینظیر بود .
المناظرة ، جید التحریر ، واسع التتبع . .
واشتغل فی الردّ علی المخالفین ، فقام به أحسن قیام فألّف التآلیف المفیدة ، والتصانیف العدیدة . (2) او متکلمی برجسته و زبردست در معقول و منقول بود ، در مناظره ماهر ، و در تحریر مطالب خوش بیان ، و دامنه تتبع او وسیع بود . . . به ردّ مخالفان تشیع مشغول و .
ص : 23
به بهترین وجه از عهده آن برآمد ، او در این زمینه آثار متعدد و تألیفات سودمندی از خویش به یادگار گذاشت .
علامه امینی درباره میر حامد حسین و پدرش سید محمد قلی فرموده :
وهذا السید الطاهر العظیم - کوالده المقدس - سیف من سیوف الله المشهورة علی أعدائه ، ورایة ظفرالحق والدین ، وآیة کبری من آیات الله سبحانه ، قد أتم به الحجة وأوضح المحجة . . فله ولوالده الطاهر منا الشکر المتواصل ، ومن الله تعالی لهما أجزل الاجور . (1) این سید پاک و بزرگوار مانند پدر مقدسش از شمشیرهای برکشیده الهی علیه دشمنان خداوند است .
او رایت ظفر و پیروزی حقیقت و دین و از آیات بزگ خدای سبحان است که به او حجت تمام و راه نمایان گشته است . . .
ما همیشه سپاسگزار او و پدر پاک سرشت او هستیم ، و از خدای تعالی برای آن دو بزرگوار بهترین و برترین پاداشها را مسألت مینماییم .
فرزندش اعجاز حسین مینویسد :
الإمام الهمام ، والغطریف القمقام ، الأورع المقدس ، حائز الفخر الأقعس ، الفائز من العلم والعمل لأکمل رتبة لا یتطرق إلیها زلل ولا خلل ، ذی العزّ المنیع ، والفخر الرفیع ، المدقق الفهامة ، والدی العلاّمة .
پیشوای بلند همت ، آقای بزرگوار ، پرهیزکار با قداست ، صاحب فخر پایدار و بالاترین رتبه در علم و عمل که در آن سستی و لغزش و انحراف راه ندارد ، صاحب عزت استوار و فخر رفیع ، اهل فهم و دقت بسیار ، پدر دانشمندم .
.
ص : 24
کان - أعلی الله درجته - ملازما للتصنیف ، وترویج شعائر الدین ، وذبّ شبهات المخالفین لیلاً ونهاراً ، کثیر العبادة ، حسن الخلق ، منقطعاً من الخلق . (1) خدای تعالی مقامش را عالی گرداند ، پیوسته مشغول تألیف و ترویج شعائر دینی و دفع شبهات مخالفین بود ، بسیار اهل عبادت ، خوش اخلاق و از مردمان کنار کشیده بود .
و برخی از او چنین یاد کرده اند :
از آیات بزرگ الهی ، از اعلام شیعه ، فقیهی بارع ، (2) متکلمی نامی و صاحب تألیفات زیادی بوده . (3) معروف به ( مفتی ) از اکابر علمای امامیه هند است که بسیار متتبع ، محقق ، مدقق ، جامع معقول و منقول ، متکلم جدلی حسن المناظره بود ، و در ردّ مخالفین مذهب اهتمام تمام داشت . (4) او از دانشمندان بزرگ دیار هندوستان به شمار میرفت . (5) صاحب " تذکرة العلماء " به تقریب ذکر اعاظم تلامذه جناب غفران مآب مولوی سید دلدار علی طاب ثراه به ذکر شریف آن علامه پرداخته و گفته :
.
ص : 25
هم از جمله ایشان بود مدقق محقق فاضل لوذعی (1) سید جلیل المعی (2) مولوی سید محمد بن محمد بن حامد کنتوری مشهور به سید محمد قلی که یکه تاز معرکه فضل و کمالات و مناظر میدان به مناظرات و مباحثات بود ، تصانیف انیقه اش بر نصرتش مذهب حق را دلیلی است ساطع و برهانی است قاطع ، اکثر کتب درسیه را به فکر و مطالعه خود برآورده ، به غایت زکی الطبع و حدید الذهن بود . (3) مولوی میرزا محمد علی مینویسد : از اکابر متکلمین عظام و اجلّه علمای اعلام ، و اساطین مناظرین فخام ، جدّ و جهد و کدّ و وکد او در إعلای لوای شریعت و حمایت دین و ملت کالنور علی شاهق الطور بر السنه جمهور مذکور ، و نوادر تحقیقات ، غرائب تدقیقات ، محامد صفات و معالی کرامات آن رفیع الدرجات در مصنفات و مؤلفات متأخرین مرقوم و مسطور .
صیت فضل و کمال آن محیی طریقه آل [ محمد ( علیهم السلام ) ] در شش جهت احاطه نموده ، در سائر علوم دینی و انواع فنون یقینی - خاصه در فن تفسیر و علم کلام - بینظیر و امام همام بود .
کتاب مستطاب " تقریب الافهام " در تفسیر آیات الاحکام از مصنفات آن جناب بر غزارت علم و فضل و تبحر و علو مرتبه او در علم تفسیر دلیلی است روشن و حجتی است مبرهن .
بالجمله ; توصیف و تعریف آن متجمع الکمالات از حیز تقریر و تحریر بیرون است .
.
ص : 26
< شعر > زبانش مظهر اسرار تحقیق * ضمیرش مطلع انوار توفیق ز توضیح بیانش گشته روشن * بر اهل علم هر مشکل ز هر فن (1) < / شعر > وی در حدیث ، رجال ، تاریخ و مناظره رکن بزرگی در شبه قاره هند بود ، کتابهایش برای ملت جعفریه باعث افتخار است ، چرا که دری تازه در زمینه تفسیر و کلام و مناظره بر روی اهل تحقیق و بحث گشود .
وی در وسعت نظر و دقت در تحقیق و رعایت اصول نگارش یگانه عصر خویش بود ، و در حقیقت یکی از مناظرین برجسته شبه قاره هند به شمار میرفت .
علمای وقت از او به عنوان علامه و محقق یاد میکردند .
نامه ای به عنوان یادگار از مولانا سبحان علی درباره او موجود است که قسمتی از آن نقل میشود :
ابر مدرار عنایت ، بحر زخار رأفت ، محیط معقول و منقول ، حاوی فروع و اصول ، مولوی ، صاحب مخدوم نیازکیشان ، نحریر زمان دام مجدکم .
سر لوح نیاز نامه را مذهب به نیازمندیها نموده ، گزارش میدهد که " رساله ردّ تحفه اثنا عشریه " تصنیف ملازمان [ را ] دیدم ، سبحان الله ! چقدر درر غرر جوابهای دندان شکن از بحر گرامی سر برزده ، و الحق چنین جواب کمتر از فضلای سابق هم سرانجام یافته باشد ، به هر فقره اش ذوالفقار است برای قطع روش ادله مخالفان .
اگر غلط نکنم به جناب ارث از حیدر کرار - علیه التحیة والثناء - رسیده بر وجود سراپا جود و برکت سامی ، امروز اهل حق هر قدر که نازش نمایند میزیبد !
خامه مقصور اللسان چندان که به مدح طرازی جناب پردازد اندکی است از بسیار . زیاده نیاز ، سبحان علی (2) .
ص : 27
او در اکثر علوم و فنون محقق بی نظیر و عالمی دقیق و کامل بود ، او برای بالا بردن مقام شریعت و دین و ملت کوشش فراوان کرد ، شرح صفات جامع و توصیف شخصیت او در این مختصر نمیگنجد . (1) متکلم بارع ماهر در معقول و منقول ، (2) در اکثر علوم مشهور آفاق شد . (3)
شیخ فاضل صاحب فتوا ، از فضلای بنام ، در دانش شاگردی اساتید لکهنو را نموده و سپس ملازم سید دلدار علی نصیرآبادی مجتهد شد ، فقه و اصول و حدیث را از او یاد گرفت .
سپس منصب فتوا در شهر میرتهه (4) را به عهده گرفت و تا مدتها این منصب به او اختصاص داشت .
او در اصول و کلام تألیفاتی از خود به جای گذاشت . (5) مولوی میرزا محمد علی گوید : او در اکثر علوم و فنون محقق بینظیر و مدقق نحریر گردیده سیّما در علم کلام که مشهور آفاق بوده .
مدتی در بلده میرتهه به منصب عدالت قیام داشت و مفتی در آنجا بود .
رساله " عدالت علویه " در بیان احکام قضا و افتا متضمن شرائط قاضی و مفتی - .
ص : 28
که شاهد عدل بر حزم و احتیاط آن جناب است - در همان احیان تألیف نموده ، و حکایات قضا و افتا و فیصله جات آن والاصفات بر السنه وافواه عام و خاص سائر و دائرند .
در اواخر عمر خود به بلده لکهنو مراجعت فرموده و به تألیف مشغول شد ، تمامی اوقات خجسته ساعات را به طاعات و عبادات مصروف داشت تا آنکه مدت عمرش به آخر رسید و جناب باری استیطان عالم باقی را از برای او اختیار فرمود . (1) کشمیری گوید : با آنکه والد ماجدش طاب ثراه مبلغ خطیر در میراث نقد گذاشته بود ، لکن اصلا آن را به صرف خود نیاورد و بر وافدین و اضیاف و اقارب - و آلاف آن را - مقصور نمود . (2)
علامه سید محمد قلی آثار علمی شایان توجهی از خود به یادگار گذاشته است که از آن جمله است :
1 . أبنیة الأفعال فی علم الصرف ، به زبان اردو (3) 2 . الأجناد الإثنا عشریة المحمدیة ( صلی الله علیه وآله و سلم ) ، عنوان مجموعه ای در ردّ تحفه 3 . الأجوبة الفاخرة فی ردّ الأشاعرة ، مربوط به باب اول تحفه .
ص : 29
4 . أحکام العدالة العلویة یا عدالت علویه ، به زبان فارسی (1) 5 . برهان السعادة ، ردّ باب هفتم تحفه 6 . تشیید المطاعن ، کتاب حاضر 7 . تطهیر المؤمنین عن نجاسة المشرکین (2) 8 . تقریب الأفهام فی تفسیر آیات الأحکام ، به زبان فارسی (3) 9 . تقلیب المکائد ، ردّ باب دوم تحفه 10 . تکملة المیزان لتعلیم الصبیان (4) 11. الحواشی والمطالعات (5) .
ص : 30
12 . رسالة فی التقیة ، به زبان فارسی (1) 13 . رسالة فی الکبائر ، به زبان فارسی (2) 14 . السیف الناصری ، ردّ باب اول تحفه 15 . الشعلة الظفریة ، ردّ الشوکة العمریة مربوط به باب دهم تحفه 16 . الفتوحات الحیدریة در ردّ کتاب الصراط المستقیم شیخ عبد الحی 17 . مزیل الوسواس فی ردّ من تبع الخنّاس (3) 18 . مصارع الأفهام لقطع الأوهام ، ردّ باب یازدهم تحفه 19 . مقدمة إلهیة ، ردّ مقدمه تحفه 20 . نفاق الشیخین به حکم أحادیث الصحیحین ، مربوط به باب دوم تحفه و حواشی متعدد بر تألیفات دیگران .
شرح بعضی از این آثار در ضمن ردّیه های " تحفه اثنا عشریه " خواهد آمد .
از اساتید و شاگردان ایشان اطلاع چندانی در دست نیست ، فقط مرحوم سید .
ص : 31
دلدار علی به عنوان مهمترین استاد ; و سید محمد فرزند سید دلدار علی و میرحامد حسین فرزند خود مؤلف از مشاهیر تلامیذ ایشان معرفی شده اند .
مولوی میرزا محمد علی در شرح حال مؤلف مینویسد : تحصیل کتب درسیه از فضلای عصر خود نموده واکتساب علوم دینی و معارف یقینی پیش جناب غفران مآب مولانا السید دلدار علی طاب ثراه فرموده . (1) سید دلدار علی نصیرآبادی سید المتکلمین الاعلام ، و سند المناظرین الفخام ، علامه قمقام ، وفهّامه علاّم ، هادی انام الی سبل دار السلام ، عضد الاسلام ، مولانا سید دلدار علی بن محمد معین نصیرآبادی لکهنوی هندی نقوی رضوی ( متوفی 1235 ) .
او از سید بحر العلوم اجازه دارد ، (2) اولین کسی است که در هند ادعای اجتهاد نمود و نماز جمعه و نماز عیدین را به پا داشت .
تا زمان او شیعه امامیه در بلاد هند پراکنده بودند و برای مذهب خویش تبلیغی نداشتند . . . به دستور پادشاه اوده (3) در سیزدهم رجب 1200 سید دلدار علی اقامه جماعت را شروع کرد .
.
ص : 32
او در تبیین حقانیت مذهب خویش و ابطال مذاهب دیگر بسیار کوشید تا اینکه اکثر قریب به اتفاق مردم در بلاد اوده نزدیک بود شیعه شوند .
او تصنیفات بسیاری دارد .
سید دلدار علی در 19 رجب 1235 در لکهنو وفات یافت و در حسینیه خویش - که به حسینیه غفران مآب معروف است - به خاک سپرده شد . (1) سید محمد نصیرآبادی اما سید محمد نقوی نصیرآبادی لکهنوی معروف به سلطان العلماء - فرزند سید دلدار علی - که از شاگردان مؤلف بوده است ، ولادت او در سال 1199 و وفاتش در سنه 1284 واقع شده است .
از تألیفات اوست :
الامامة ، ردّ باب هفتم تحفه البارقة الضیغمیة در تحلیل متعتین ، ردّ باب دهم تحفه البوارق الموبقة ، ردّ باب هفتم تحفه الضربة الحیدریة لکسر الشوکة العمریة یا ضربت حیدری ، مربوط به باب دهم تحفه طعن الرماح یا الفوائد الحیدریه که در ردّ باب دهم تحفه است . (2) .
ص : 33
فرزندان او عبارتند از : مولوی سراج الدین ، مرحوم اعجاز حسین ، مولانا میر حامد حسین .
اکبر ایشان عالی جناب مولانا السید سراج حسین ، فاضل جلیل و حکیم عصر و فیلسوف ماهر بود ، او در ریاضیات تألیفاتی دارد ، و در سال 1282 هجری قمری فوت نمود . (1) اوسط ایشان ، جامع الکمالات منبع الافادات سید عالی قدر و فاضل وسیع الصدر جناب المولوی السید اعجاز حسین ، صاحب التصانیف العدیدة والتآلیف المفیدة .
فاضل کامل سید اعجاز حسین در 21 رجب سنه 1240 در میرتهه متولد و در 17 شوال سنه 1286 وفات یافت ، و جنب قبر والدش در مقبره علامه سید دلدار علی - که به حسینیه غفران مآب معروف است - به خاک سپرده شد ، و در رثای او عده ای از بزرگان اشعاری سرودند .
تألیفات او عبارت است از :
شذور العقیان فی تراجم الاعیان ، در چندین جلد کشف الحجب والاستار عن وجه الکتب والاسفار ، در تصانیف شیعه القول السدید رسالة فی ترجمة صاحب النزهة المیرزا محمد و تألیفاتی دیگر .
در اعیان الشیعه در مورد " عبقات " گوید : سید اعجاز حسین برادر میرحامد .
ص : 34
حسین در تألیف کتاب " عبقات " همکار او بود ، چنان که در شرح حال او گفتیم . (1) و آخرین پسر آن بزرگوار میر حامد حسین است .
میر حامد حسین بزرگان شیعه میرحامد حسین را با عباراتی ستوده اند که درباره کمتر کسی دیده شده ، و کتاب او را به اوصافی ستوده اند که در مورد هیچ کتابی شنیده نشده است . (2) محدّث قمی درباره او مینویسد : السید الأجلّ العلامة ، والفاضل الورع الفهّامة ، الفقیه المتکلم المحقق ، والمفسّر المحدّث المدقّق ، حجة الاسلام والمسلمین ، وآیة الله فی العالمین ، وناشر مذهب آبائه الطاهرین ، السیف القاطع ، والرکن الدافع ، البحر الزاخر ، والسحاب الماطر ، الذی شهد بکثرة فضله العاکف والبادی ، وارتوی من بحار علمه الظمآن والصادی . . (3) سید اجل ، علامه روزگار ، وحید الاعصار ، فرید الادوار ، دریای ناپیدا کنار ، جامع علوم عقلی و نقلی ، مدار فنون فرعی و اصلی ، المقتفی آثار آبائه الطیبین ، والحامی لذمار (4) أجداده الاکرمین ، آیة الله فی العالمین ، وحجة الحق علی الخلق أجمعین ، مولانا الأجلّ ، سیدنا المبجّل ، میر سید حامد حسین ، صاحب عبقات الانوار ، شکّر الله .
ص : 35
مساعیه ، وأنزله من الفردوس أعالیه . (1) اعتماد السلطنة گوید : میرحامد حسین لکهنوی از آیات الهیه و حجج شیعه اثنی عشریه است ، گذشته از مقام فقاهت ، در علم شریف حدیث واحاطه تام بر اخبار و آثار و معرفت احوال رجال از شعب شیعه و اهل تسنن و جماعت ، اولین شخص امامیه است قولا مطلقا در فنّ کلام لاسیما مبحث امامت . (2) او در 5 محرم 1246 متولد شد ، از دوران کودکی در مهد تربیت و مراقبت پدر بزرگوارش سید محمد قلی - که او نیز از آیات بزرگ الهی و از اعلام شیعه و فقیهی بارع و متکلمی نامی و صاحب تألیفات زیادی بوده - پرورش یافت . (3) میرزا محمد مهدی لکهنوی کشمیری مینویسد :
در عهد طفولیت آثار فرزانگی از ناصیه اش ظاهر بود ، هر شب بی آنکه اخوانش از کتاب " حمله حیدری " میرزا رفیع باذل یکی دو صفحه نخوانند به خواب نمیرفت ، چنان ذکاوت طبع از آن جناب ظاهر میشد که مردم تعجب مینمودند ، و رسیدن او را به مدارج عالیه علم و عمل حدس میزدند . در سال هفتم از عمرش شروع به تعلم کرد .
بعد از انقضاء مدت یسیره تعلیم آن جناب را جناب والد ماجدش - طاب ثراه - خود متکفل شدند ، و تا سال چهاردهم عمر کتب متداوله ابتدائیه را به انجام رسانیدند ، سال پانزدهم عمر مبارک بود که والد ماجد آن جناب در لکهنو تشریف آورده به رحمت حق پیوستند ، لاجرم برای تکمیل تحصیل رجوع به دیگران لازم افتاد .
.
ص : 36
بالجمله ; در عرض چند سال تحصیل علوم را به انجام رسانیده ، اشتغال به خدمت تصانیف والد ما جده خود - طیّب الله رمسه - فرموده ، اول " فتوحات حیدریه " را تصحیح و تنقید نمود ، و در آخرش عبارتی تحریر فرمود که دلالت بر کمال آن جناب در علم ادب دارد .
من بعد " رساله تقیه " را - که آن هم از تصانیف منیفه والد ماجدش طاب رمسه بود - تصحیح وتهذیب نمود .
پس از آن به تصحیح و اشاعه کتاب مستطاب " تشیید المطاعن " که از جمله نوادر عصر وافراد دهر است اشتغال فرموده ، سالها سال در تبییض وتصحیح ومقابله عبارات آن با اصول کتب مصروف ماند ، و الحق احسانی عظیم بر مذهب اهل حق به این خدمت گرانبها بگذاشت .
هنوز از این کار فارغ نشده بود که از جانب مخالفین " منتهی الکلام " شایع شد که عرصه را بر اهل حق تنگ تصور نموده و به این کتاب افتخار میکردند ، مؤلف " منتهی الکلام " احدی از اهل حق را قادر بر جواب آن نمیدانست ، و میگفت : اگر اولین وآخرین شیعه جمع شوند کتاب مرا جواب نتوانند نوشت !
میر حامد حسین این مهم را در عرض شش ماه انجام داد وکتاب " استقصاء الافحام فی نقض منتهی الکلام " را تصنیف فرمود ، که باعث تعجب علمای عصر گردید و به نحوی کسر شوکت مخالفین شد که ناگفته میباشد مخالفان با تمام قوا کوشیدند ولی از عهده جواب آن بر نیامدند .
الحاصل ; تصنیف " استقصاء الافحام " در مغازی علمیه مثل غزوه احزاب تصور باید کرد ، و آیه : ( کَفَی اللّهُ الْمُؤْمِنِینَ الْقِتالَ ) را شاهد حال باید دانست .
بعد از تصنیف " استقصاء الافحام " به سوی تکمیل " شوارق النصوص " توجه نمودند ، و در مدت یسیره مجلدات عدیده آن را جمع فرمودند .
ص : 37
این کتاب هم از آیات باهره و بینات زاهره فضل و کمال آن جناب است ، من بعد به تصنیف و اشاعه کتاب " عبقات الانوار " - که اعظم ادله حقیقت مذهب اهل حق ، واکبر حجج صدق دین اهل تشیع است - عطف عنان فرمودند و تا آخر عمر در تصنیف و اشاعه آن اشتغال داشتند ، ومجلدات عدیده آن را ظاهر ساختند .
در تصنیف ومجاهده دینی به حدی انهماک داشتند که هرگاه به وجه درد صدر دست یمین ازکار افتاد به دست یسار تحریر مینمود ، و هرگاه دست یسار هم کار نمیکرد به زبان املاء میفرمودند ، هیچ مانعی را در این باب مانع نمیانگاشتند و همیشه عَلم نصرت دین مبین در دست داشتند ، تا آنکه در هیجدهم ماه صفر سنه یک هزار و سی صد و شش ( 1306 ) داعی اجل را لبیک اجابت فرمودند ، و در حسینیه جناب غفران مآب - طاب ثراه - مدفون شدند .
تألیفات ایشان عبارت است از :
عبقات الأنوار فی إمامة الأئمة الأطهار ; در سی مجلد که اعظم تصانیف آن جناب است .
استقصاء الإفحام فی نقض منتهی الکلام ; ده مجلد شوارق النصوص ; پنج مجلد (1) کشف المعضلات فی حلّ المشکلات ; در مجلدات متعدد العضب البتار فی مبحث آیة الغار ; یک جلد مبسوط إفحام أهل المین فی ردّ ازالة الغین ; در مجلدات متعدد النجم الثاقب فی مسألة الحاجب فی الفقه .
ص : 38
الدرر السنیة فی المکاتب والمنشآت العربیة ; کتابی است بی نظیر زین الوسائل إلی تحقیق المسائل ; در مجلدات متعدد ، شامل فتاوای فقهی و غیره الذرائع فی شرح الشرایع ; کتابی است ناتمام در فقه أسفار الأنوار عن وقایع أفضل الأسفار ; خاطرات سفر حجّ و عتبات عالیات در عراق (1) .
بالجمله ; وجود آن جناب از آیات الهیه و حجج شیعه اثنی عشریه بود ، هر کس کتاب مستطاب " عبقات الانوار " را که از قلم دربار آن بزرگوار بیرون آمده مطالعه کند میداند که درفن کلام - سیما در مبحث امامت - از صدر اسلام تا کنون احدی بدان منوال سخن نرانده و بر آن نمط تصنیف نپرداخته .
و الحق مشاهد وعیان است که این احاطه واطلاع وسعه نظر وطول باع نیست جز به تائید واعانت حضرت إله ، و توجه سلطان عصر روحنا له فداء .
جناب میر سید ناصر حسین خلف آن بزرگوار - که در جمیع آنچه ذکر شد از علوم وکمالات وارث آن پدر وثانی آن بحر زخار است - زحمات پدر را نگذاشت هدر رود و مانند پدر ماجد خویش مشغول تتمیم " عبقات " است و تا به حال چند جلد هم مبیضه فرموده و طبع شده . (2) عالم جلیل شیخ عباس هندی شیروانی رساله مخصوصی موسوم به : " سواطع الأنوار فی تقریظات عبقات الأنوار " تألیف و تا بیست و هشت تقریظ از حجج الاسلام طراز اول نقل ، و در بعضی از آنها تصریح شده براینکه به برکت آن کتاب در یک سال .
ص : 39
جمع کثیری ، شیعه و مستبصر شده اند . (1) درباره سعی و کوشش این بزرگ مطالب شگفت انگیزی نقل شده است ، یکی از نویسندگان معاصر از علمای نجف نقل کرده که ایشان مدتی در مدینه طیبه بسر برد تا با قاضی القضات طرح دوستی ریخت و توانست به منزل او راه پیدا کند ، و شبها در کتابخانه او به گونه ای که جلب توجه ننماید زیر نور کم سوی چراغ ! نسخه منحصر به فردی را در مدت شش ماه استنساخ کرد و سپس طی شش ماه دیگر کار مقابله آن را به انجام رسانید . (2) نظیر این قضیه را از مرجع فقید شیعه علامه سید شهاب الدین مرعشی نجفی نیز درباره ایشان نقل کرده اند . (3) گویند : هنگامی که خبر فوت نابهنگام فرزند جوان میرحامد حسین به او داده شد ، بسیار متأثر گردید و از آنها خواست که خودشان تجهیز میت را انجام دهند ، مردم خیال کردند که این ضایعه اسفناک باعث اختلال حواس ایشان شده که مانند سابق مشغول تحقیقات علمی خویش است ، میرحامد حسین به فراست مطلب را دریافت لذا صریحاً به آنان گفت که : تألیف کتاب " عبقات الأنوار " از تشییع فرزندم واجب تر است . (4) از امور شگفت آور آنکه ایشان به جهت تقوا و ورع تمام این تألیفات را فقط با کاغذ و مرکّبِ ساختِ مسلمین مینوشت و از آنچه محصول صنعت اجانب بود احتراز میکرد .
.
ص : 40
میرزا محمد طهرانی عسکری - که از دانشمندان بزرگ است - از سید حسن یزدی که از خطبای کربلاست نقل میکند که : من میدانستم سید حامد حسین طاقت شنیدن مصائب ناگوار جدش سید الشهداء ( علیه السلام ) و اهل بیت آن بزرگوار ( علیهم السلام ) را ندارد ، روزی ایشان در اثناء منبر من وارد حسینیه لکهنو شد و من متوجه نشدم ، مشغول خواندن مصیبت بودم که ناگهان دیدم از هر طرف صدا بلند شد و همه به من میگویند : دیگر روضه نخوان ! سپس متوجه شدم که سید غش کرده و تاب شنیدن مصیبت را نداشته ! (1) او تمامی ساعات و دقائق عمر شریفش در تألیفات دینی مصروف بوده وآنی فروگذاری نداشته ، تا آنکه دست راست او از کثرت تحریر و کتابت عاطل شده و در اواخر با دست چپ مینگاشته است . (2) تذییل تنها کسی که به عنوان داماد سید محمد قلی معرفی شده ، غلام حسنین کنتوری است ، او در سال 1247 در کنتور هند متولد شد ، دروس اولیه را در کنتور فرا گرفته سپس به لکهنو رفته به تحصیلاتش ادامه داد و از بزرگان علما اجازه گرفت ، سپس روزنامه اخبار الأخبار را منتشر کرد .
او در حل مشکلات جامعه از جهات فکری ، اعتقادی ، اجتماعی ، اقتصادی و فرهنگی کوشا بود ، و در تأسیس ندوة العلماء لکهنو سهیم بود ، به تبلیغات اسلامی در شهرها وروستاها اهتمام میورزید ، و گذشته از مقالاتش تألیفات متعدد از خود به جای گذاشت .
.
ص : 41
او از فضلای علمای هند به شمار میرفت و به لغات مختلف به خصوص عربی و فارسی آشنا بود . (1)
امروزه کتابخانه ناصریه یکی از گنجینه های علمی و دینی در خاورمیانه به شمار میآید ، بانی این کتابخانه عظیم علامه سید محمد قلی ( قدس سره ) است . وی علاوه بر تألیفات متعدد در زمینه فرهنگ و معارف اسلام اقدام به تأسیس کتابخانه ای بزرگ جهت استفاده علما و محققین و پژوهشگران نمود و در زمان حیاتش این کتابخانه را وقف بر اولاد خود کرد .
این کتابخانه با عظمت - که حالا حاوی سی هزار جلد از نفایس مطبوعات و نوادر مخطوطات ما بین صغیر و کبیر و خطیر و یسیر است - نتیجه همت سه شخصیت بزرگ علمی است که آثار و مآثر آنان در جامعه علم و هنر طنین انداز و مورد استفاده است .
امتیازی که این کتابخانه دارد این است که غالب تألیفات اهل تسنن و جماعت را در بر دارد ، و هر کتاب و یا رساله ای از تألیفات دانشمندان آنها که حدیث و یا فضیلتی را درباره اهل بیت نبوت ( علیهم السلام ) نقل نموده اند ، در آن کتابخانه موجود است . یکی از اسباب موفق بودن میر حامد حسین در تألیف " عبقات الانوار " در دست داشتن این کتب بوده است . (2) .
ص : 42
علامه سید محمد قلی در اواخر عمر به لکهنو آمد و پس از مدت هفتاد و یک سال و دو ماه و چهار روز قمری عمر با برکت ، در نهم ماه محرم الحرام سال 1260 هجری قمری - مطابق دلو ماه برجی - در شهر لکهنو هند وفات کرد ، وهم در آن شهر در حسینیه غفران مآب دفن شد . (1) مشهور در وفات ایشان نهم ماه محرم است که در نامه مفتی سید محمد عباس به فرزند مؤلف سید سراج نیز آمده است ، ولی بعضی از نویسندگان آن را در چهارم محرم سال 1260 هجری گزارش کرده اند . (2) افاضل عصر او در تاریخ وفاتش قصائد غرّا وقطعات بدیعه فرموده اند . (3) مفتی سید محمد عباس در رثای او سروده است :
< شعر > چون فاضل مفتی پسندیده خصال * بگذشت ز عالم و به یزدان پیوست در بلده لکهنو رسید از کنتور * پس رخت سفر به سوی جنت بربست < / شعر > .
ص : 43
< شعر > در ماتم او سپهر زد جامه نیل * رنگ رخ لاله در گلستان بشکست با مجتهد عصر که همنام نبی است * سر رشته اختصاص بودش در دست زین راه توان گفت که تقوا و ورع * فریاد کشیده در عزایش بنشست بر مرقد او نوشته شد تاریخش * این قبر مقدس محمد قلی است (1) < / شعر > ( 1260 ) در نامه حجة الاسلام اورع الناس مولانا المفتی السید محمد عباس به سید سراج آمده است :
و من الغیر والآلام الحادثة فی هاتیک الأیام وفاة والدک الماجد الکابر المحرز للمفاخر . ولقد عدتُه - رحمه الله - فی مرضه الذی دهاه ، فکالَمنی مکالمة الأمجاد العظام ، وساجلنی مساجلة الأکابر الفخام ، ثم لمّا انصرفتُ بَعَثَ إلیّ معتذراً عمّا وقع منه من التفریط فی آداب القراء ، فزرتُه ثانیاً ووجدتُه عایناً ، وقلت له : أیها السری ! ما أنا وما خطری ؟ ! وإنی لا أتوقع التعظیم والإجلال من الأقران والأمثال ، فیکف وأنت من الکبار البالغین إلی ذروة الفخار ؟ ! ومع ذلک فقد أصابک فالج ، ولا علی المریض حرج .
ثم انه بلغنی حدیث وفاته - أعلی الله درجته - فأقلقنی کثیراً شدیداً ، وما وجدت عن الصبر محیداً ، وقلت - راثیاً له ، مؤرخاً لترحاله ، مذکّراً لبعض أحواله - :
.
ص : 44
< شعر > أرید ذکر محمد قلی ورحلته * وإننی بیراعی لا نفخ الصورا هو المهاجر باللکهنوء مدفنه * وکان مسکنه الاولی کنتورا کأنّه هو نور الهدی وحین بدا * سنا هداه بکشور قیل : کن طورا وفی بطانة مولی الزمان مجتهد * الوری محمد الطهر کان مذکورا لقد تفقّه فی الدین قادساً ورعا * وکان مشتغلا بالکلام نحریرا أبان جادّة الحقّ بالبراع (1) کما * تری المجرّة لیلا تقتقت (2) نورا جزاک ربّک عن أهل دینه خیرا * وکان سعیک عند الإله مشکورا مضی وخلّف وُلداً له أولی فضل * کذاک عاش حمیداً ومات مغفورا وحین سجی صلّی علیه مجتهدان * کان فضلهما فی الأنام مشهورا محمد وحسین فداهما روحی * فإنما بهما الشرع ظلّ (3) منصورا ومن یشمّ شذا خلفهم یطیب (4) نفسا * ولا یشمّ إذن عنبراً وکافورا کذاک أقبر فی أرضهم وحائطهم * وفی القیامة فیهم یکون محشورا مضی لتاسع شهر غداة عاشره * رحیل خامس آل العباء منحورا مصابه بمصاب الحسین مقرون * وإنه لتلقّی الحسین مسرورا طفّا (5) وقلت لتاریخ یوم (6) رحلته * لموته هو ( إقبال یوم عاشورا ) (7) < / شعر > .
ص : 45
وأُوصیک یا أخی بالصبر والتجلّد ، فإن نوائب الدنیا لها دوام وتجدّد ، ولا وفاء للدهر الخوّان ، ولا محیص عن صروف الزمان و ( کُلُّ نَفْس ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ) (1) و ( کُلُّ مَنْ عَلَیْهَا فَان * وَیَبْقَی وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلاَلِ وَالاِْکْرَام ) ، (2) والسلام خیر الختام .
وأنا العبد المعیب الذی یردّه المشتری محمد بن عباس بن علی أکبر بن جعفر الشوشتری عفی الله عن أحیائه وأمواته بساداته وولاته . (3) .
ص : 46
کتاب شریف " تشیید المطاعن " ردّیّه ای است بر کتاب " تحفه اثنا عشریه " شاه عبدالعزیز دهلوی ، لذا لازم است اول دهلوی و کتاب او معرفی شده و سپس به معرفی کتاب " تشیید المطاعن " بپردازیم .
در اوائل سده سیزدهم هجری ، مولوی عبدالعزیز بن شاه ولی الله دهلوی ( متوفی 1239 هجری قمری ) که به سی و یک واسطه نسب به عمر بن خطاب خلیفه دوم میرساند ، ملقب به : شاه صاحب ، از علمای اهل تسنن ، و از مردم هندوستان ، کتاب مفصلی به نام " تحفه اثنا عشریه " نگاشته و منتشر ساخت ، کتاب " تحفه " به زبان فارسی ، و از آغاز تا انجام آن در ردّ شیعه است .
وی در این کتاب عقائد و آراء شیعه را به طور عموم و فرقه امامیه اثنا عشریه را بالخصوص در اصول و فروع و اخلاق و آداب و تمامی معتقدات و اعمالشان به عباراتی خارج از نزاکت و کلماتی بیرون از آداب و سنن مناظره یعنی به شیوه کتب درسی نوآموزان که به خطابه نزدیکتر تا به جدل و برهان ! - یا دست کم نقل صحیح مطالب - مورد حمله و اعتراض قرار داده ، و با اینکه در مقدمه و همچنین جا به جا در طی ابواب و فصول به ظاهر ملتزم گردیده که تنها به مسلّمات خود شیعه استناد کند وجز از روی مدارک معتبره آنان سخنی نیاورد ، کمتر به التزام خود عمل کرده و به قول خویش پایدار مانده ، بلکه کتاب را مملوّ از افترائات و تهمتهای شیعه ساخته است .
او ابتدائاً از ترس نواب نجف خان - که از امرای زمان در آن سامان و شیعه بوده - به نام مستعار غلام حلیم انتشار داد ، اما در چاپهای بعد به نام اصلی وی - عبدالعزیز - منتشر گردید .
ص : 47
به هر حال کتاب " تحفه " با تحولات و انتشار متعدد - که توضیح بیشتر آن خواهد آمد - در ایجاد اختلاف بین مسلمین و تیره ساختن روابط فرق اسلامی نسبت به همدیگر ، و بالاخره تحریک حسّ بدبینی و عصبیت اهل تسنن بر علیه جامعه شیعه بسیار مؤثر بود ، و معلوم نیست از این پس نیز چه عواقب سوئی برای مسلمین خواهد داشت . (1) نسخه ای که از کتاب " تحفه اثنا عشریه " فعلا متداول است چاپ نورانی کتب خانه پیشاور ( افست از چاپ نول سال 1313 هجری قمری مطابق با 1896 میلادی ) در 400 صفحه است - که عاری از هر حاشیه و تعلیقه است - ولی با توجه به در دسترس بودن آن ، آدرسهای متن تحفه از این چاپ داده شد ، اما در مورد آدرس حواشی مؤلف بر تحفه از چاپ دهلی استفاده شد که نسخه آن در ایران نایاب است .
نسخه دیگری از کتاب به خط نستعلیق با حواشی فراوان نویسنده ، طی 776 صفحه در سال 1271 هجری قمری در دهلی به طبع رسیده ، و صفحه اول - در این چاپ - و عنوان کتاب بدین صورت است :
قال رسول الله صلی الله علیه [ وآله ] و سلم : إذا رأیتم الذین یسبّون أصحابی فقولوا : لعنة الله علی شرّکم !
الحمد لله والمنة که این کتاب لطائف مآب نصیحة المؤمنین وفضیحة الشیاطین موسوم به " تحفه اثنا عشریه " تصنیف عمدة المناظرین زبدة المتکلمین حافظ غلام حلیم المشتهر به مولوی شاه عبدالعزیز محدّث دهلوی ، در مطبع حسنی به اهتمام شیخ محمد حسن در دهلی مطبوع شده سنه 1271 .
.
ص : 48
و پایان این نسخه چنین است :
قد وقع الفراغ من تحریر هذه النسخة المتبرکّة المسمی ب : تحفة الاثنا عشریة فی التاریخ الثامن من شهر ذی قعدة المعظّم سنة 1271 هجری . (1) دهلوی صاحب " تحفه " مولوی عبدالعزیز بن شاه ولی الله بن عبد الرحیم عمری دهلوی متولد 25 ماه مبارک 1159 - برابر با سنه 1746 میلادی - است . او هنگام فوت پدرش 16 سال داشته است . چنان که گذشت او با سی و یک واسطه نسب به عمر بن خطاب میرساند ، او را با القابی چون : امام ، عالم کبیر ، محدّث ، سرور دانشمندان زمان و مانند آن ستوده ، و به سراج الهند ( یعنی چراغ هند ) ، و حجة الله لقب داده اند . او را از افراد بی نظیر معرفی کرده اند که دانشمندان زیادی نزد او تلمذ کرده ، و باعث تحولات علمی و نشر و ترویج مذهب سنیان در هند بوده است .
او در فنون مختلف مانند تیراندازی و اسب سواری و موسیقی [ ! ! ] مهارت داشته است .
کار او در شهرت به جایی رسید که انتساب به او باعث افتخار مردم در هر جای هند بود ! تألیفات او مورد قبول دانشمندان قرار گرفت تا جایی که به مطالب او استناد میشود .
از مشهورترین تصنیفات او " تحفه اثنا عشریه " در ردّ مذهب شیعه است ، گویند : تا آن زمان چنین کتابی نوشته نشده . ولی خواهد آمد که این کتاب ترجمه " صواقع " است که او به نام خود منتشر نموده است !
.
ص : 49
وی در 7 شوال 1239 - برابر با سنه 1824 میلادی - در دهلی از دنیا رفت . (1) درباره او نوشته اند : در لقب فاروقی است ، ولی در معنا نه چون حق و باطل نزد او یکسان است ! او فلسفه تشیع را نمیداند و حتی به ظواهر تسنن هم پایبند نیست . (2) مولوی رحمان علی صاحب گوید : مولانا عبد العزیز دهلوی ابن مولانا شاه ولی الله محدّث دهلوی در سال یازده صد و پنجاه و نه هجری ولادت یافته و به غلام حلیم اسم تاریخی موسوم گشت ، و به عمر پانزده سالگی به خدمت والد ماجد خود از تحصیل علوم عقلیه و نقلیه و تکمیل کمالات خفیه و جلیه فارغ شده ، و بعدِ پدر بزرگوار ، متکی اریکه درس و ارشاد گردید .
تا آنکه گوید : " رساله « سر الشهادتین " و " بستان المحدّثین " و " تحفه اثنا عشریه " و " عجاله نافعه " و " فتح العزیز " تفسیر سوره بقره و دو پاره اخیر قرآن مجید ، از تصانیف شهیره اویند . (3) پدر دهلوی شاه ولی الله احمد بن عبد الرحیم فاروقی دهلوی هندی ابو عبدالعزیز فقیه حنفی محدّث ، اهل دهلی هند ، متولد 1110 هجری قمری ، مطابق با 1699 میلادی ، و متوفی 1176 هجری قمری مطابق با 1762 میلادی .
.
ص : 50
در فهرس الفهارس گفته است : خداوند به واسطه او و فرزندان و نوادگان دختری او و شاگردان آنها حدیث و سنت را در هند - پس از آنکه به دست فراموشی سپرده شده بود - زنده کرد ، و تألیفات او محور استفاده اهل هند است . (1) عامه در مدح و ستایش او مبالغات گزاف نموده اند ، سید عبد الحیّ حسنی - صاحب نزهة الخواطر - در ترجمه او گوید :
شیخ الاسلام ولی الله بن عبد الرحیم الدهلوی .
الشیخ الامام الهمام حجة الله بین الانام ، إمام الأئمة ، قدوة الاُمة ، علامة العلماء ، وارث الانبیاء ، آخر المجتهدین ، أوحد علماء الدین ، زعیم المتضلعین بحمل أعباء الشرع المبین ، محیی السنة ومن عظمت به الله علینا المنّة ، شیخ الاسلام قطب الدین أحمد ولی الله بن عبد الرحیم بن وجیه الدین العمری الدهلوی .
العالم الفاضل النحریر أفضل من بث العلوم فأروی کل ظمآن . ولد یوم الاربعاء لأربع عشرة خلون من شوال سنة 1114 ، واشتغل بالدرس نحوا من اثنتی عشرة سنة ، وحصل له الفتح العظیم فی التوحید والجانب الواسع فی السلوک ، ونزل علی قلبه العلوم الوجدانیة فوجا فوجا ، وخاض فی بحار المذاهب الاربعة وأصول فقههم خوضا بلیغا ، ونظر فی الاحادیث التی هی متمسکاتهم فی الاحکام وارتضی من بینها بامداد النور الغیبی طریق الفقهاء المحدّثین . .
ومن نعم الله تعالی علیه انه خصه بعلوم لم یشرک معه فیها غیره ، والتی أشرک فیها معه غیره من سائر الائمة کثیرة لا یحصیها البیان .
.
ص : 51
ومن نعم الله تعالی علیه أن أولاه خلعة الفاتحیة ، وألهمه الجمع بین الفقه والحدیث وأسرار السنن ومصالح الاحکام وسائر ما جاء به النبی من ربّه عزّ وجلّ . (1) علت تألیف " تحفه " ابو الحسن ندوی - که از مخالفان سرسخت شیعه به شمار میرود - مدعی است که شاه عبد العزیز به تکمیل کارهای پدر پرداخته و دامنه آن را توسعه داده است .
و در ضمن نوآوریهای او ، مقاومتش را در برابر فتنه تشیع یادآور میشود !
او کتاب ازالة الخفای شاه ولی الله را بی نظیر دانسته ، و " تحفه اثنا عشریه " را تکمیل کننده آن و کتابی تاریخ ساز میداند که در طوفان حوادث موجب تحول اجتماع گردید ، و باعث شد بزرگان و نوابغ نویسندگان شیعه تا مدتها به ردّ و تکذیب این کتاب مشغول شوند ، و از این ردّیه ها به هشت مجلد بزرگ از سی جلد " عبقات " اشاره میکند .
ندوی با اعجاب به این کتاب نگریسته و با توجه به اشتغالات دهلوی و بیماریها و گرفتاریهای او ، اشتغال به کار " تحفه " را کاری سنگین تلقی کرده که احتیاج به فراغت کامل و مراجعه دهها کتاب دارد ، ولی گفته : در قرن دوازده هجری شیعه در هند تبلیغاتی وسیع داشته و در بسیاری از خانواده ها تأثیر بسزایی گذاشته بودند ، سپس به جملاتی از صاحب " تحفه " در مقدمه در این زمینه اشاره نموده است .
.
ص : 52
او ارزش و اهمیت " تحفه " را ناشناخته و آن را مانعِ تشیع بسیاری از سنیان هند دانسته است . (1) دهلوی در مقدمه انگیزه اش را در مورد تألیف تحفه چنین بیان میکند :
و این رساله را " نصیحة المؤمنین و فضیحة الشیاطین " لقب کرده شد [ ! ! ] غرض از تسوید این رساله و تحریر این مقاله آن است که در این بلاد که ما ساکن آنیم ، و در این زمان که ما در آنیم رواج مذهب اثنا عشریه و شیوع آن به حدی اتفاق افتاده که کم خانه باشد که یک دو کس از آن خانه به آن مذهب متمذهب نباشند و راغب به این عقیده نشوند لیکن اکثری از حلیه علم تاریخ و اخبار خود عاطل ، و از احوال اصول و اسلاف خود بی خبر و غافل میباشند ، و هرگاه در محافل و مجالس با اهل سنت و جماعت گفتگو مینمایند کج مج میگویند و شتر گربه میآرند ! حسبةً لله تعالی به تحریر این رساله پرداخته شد تا در وقت مناظره از جاده خود بیرون نروند ، و اصول خود را منکر نشوند ، و در بعضی از امور واقعی شک و تردّد را راه ندهند .
و در این رساله التزام کرده شد که در نقل مذهب شیعه و بیان اصول ایشان و الزاماتی که عاید به ایشان میشود غیر از کتب معتبره ایشان منقول عنه نباشد ; و الزاماتی که به اهل سنت میشود میباید که موافق روایات اهل سنت باشد ، و الا هر یک را از طرفین تهمت تعصب و عناد لاحق است و با یکدیگر اعتماد و وثوق غیر واقع ، و آنچه از تواریخ و قصص و حکایات گذشته در این رساله مندرج است از آن جنس است که هر دو فرقه بر آن اتفاق دارند و تفسیر قرآن مجید نیز از فریقین یکسان مروی است ، مع هذا بیشتر از تفاسیر شیعه آورده تا کسی را مظنه تهمت نماند . (2) .
ص : 53
عناوین أبواب تحفه اثنا عشریه باب اول : ذکر فرقه های شیعه وبیان کیفیت حدوث مذهب تشیع باب دوم : ذکر مکائد شیعه باب سوم : دانشمندان و گذشتگان علمای شیعه و تصانیف آنها باب چهارم : روایات و روات شیعه باب پنجم : در الهیات باب ششم : در نبوت باب هفتم : در امامت باب هشتم : معاد باب نهم : مسائل فقهیه باب دهم : مطاعن خلفای ثلاثه و دیگران باب یازدهم : اختصاصات ویژه شیعه ، شامل : اوهام و تعصبات وهفوات باب دوازدهم : تولّی وتبری فهرست باب دهم تحفه اثنا عشریه مطاعن ابو بکر اول : اعتراض امام حسن و امام حسین ( علیهما السلام ) دوم : ترک قصاص خالد بن ولید در قتل مالک سوم : تخلف از لشکر اسامه چهارم : بی لیاقتی ابو بکر پنجم : نصب عمر با معزول بودنش از صدقات ششم : زیردست بودن ابو بکر و عمر هفتم : نصب عمر با اعتقاد به عدم تعیین پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم )
ص : 54
هشتم : اعتراف به تسلط شیطان نهم : بیعت با ابو بکر امری ناگهانی دهم : اعتراف ابو بکر به برتر نبودن خودش یازدهم : عزل ابو بکر از تبلیغ سوره برائت دوازدهم : منع فدک ، از جهت میراث سیزدهم : منع فدک ، از جهت هبه چهاردهم : منع فدک ، از جهت وصیت پانزدهم : جهل به احکام شرعی مطاعن عمر اول : نسبت هذیان به پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) دوم : احراق درب خانه حضرت زهرا ( علیها السلام ) سوم : انکار وفات پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) چهارم : جهل به احکام شرعی پنجم : زدن صد شاخه به جای صد تازیانه ششم : اسقاط حدّ رجم از مغیره هفتم : الف ) تحریم زیاد گرفتن مهریه زنان هفتم : ب ) تجسس عمر هشتم : منع خمس از ذوی القربی نهم : بدعت نماز تراویح دهم : صد حکم مختلف در میراث پدر بزرگ از میت !
یازدهم : الف ) نهی از نکاح متعه یازدهم : ب ) نهی از متعه حج
ص : 55
مطاعن عثمان اول : واگذار کردن امور به نااهلان بنی امیه دوم : برگرداندن حَکَم به مدینه سوم : تضییع بیت المال چهارم : عزل و نصبهای بی جا پنجم : رفتارهای ناپسند با صحابه ششم : منع از قصاص عبیدالله بن عمر هفتم : بدعت اتمام نماز در منی هشتم : منع مردم از چراگاه های عمومی نهم : اختصاص بیت المال به بستگان دهم : همکاری صحابه در قتل او مطاعن عایشه اول : جنگ جمل دوم : بغض و عناد با امیرمؤمنان ( علیه السلام ) سوم : مرور بر چشمه حوأب و اصرار بر مخالفت چهارم : غارت بیت المال بصره پنجم : افشای اسرار پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) ششم : حسادت بر حضرت خدیجه ( علیها السلام ) هفتم : اعتراف به معصیت بودن جنگ با علی ( علیه السلام ) هشتم : تصرف بی جا در حجره منوره پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) نهم : اشاره پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) به آشوب گری عایشه دهم : طعنی ساختگی
ص : 56
مطاعن اصحاب اول : فرار از جنگ ها دوم : رها کردن پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) در اثنای خطبه سوم : حدیث حوض ( صحابه در قیامت ) چهارم : عدم امتثال دستور حضرت در آوردن کاغذ پنجم : سهل انگاری در امتثال دستورات حضرت ششم : پیشگوئی دیگر ( صحابه در قیامت ) هفتم : دنیا طلبی و حسادت صحابه هشتم : عدم یاری علی ( علیه السلام ) و یاری دشمنان حضرت نهم : شباهت به بنی اسرائیل دهم : عدم بنای کعبه بر اساس حضرت ابراهیم ( علیه السلام )
نظر به اهتمام عامه به کتاب " تحفه " ، عده ای از آنها به ترجمه و حاشیه و یا تلخیص آن پرداختند که از آن جمله کتب ذیل است :
ترجمة التحفة الاثنی عشریة در سال 1227 هجری شخصی به نام غلام محمد بن محیی الدین اسلمی - تلمیذ مولوی عبدالعلی - در شهر مدراس هندوستان کتاب " تحفه " را از فارسی به عربی ترجمه کرد ، و آن را به : الترجمة العبقریة والصولة الحیدریة للتحفة الاثنا عشریة نام نهاد . (1) .
ص : 57
ترجمه تحفه اثنا عشریه به زبان اردو در یکی از فهرستهای کتب چاپ لاهور پاکستان نام ترجمه " تحفه " به زبان اردو دیده شد که به طبع رسانیده اند ! (1) البهجة المرضیة فی اختصار التحفة الاثنی عشریة عمر کحاله گوید : محمد امین بن علی بن محمد بن عبد الله سویدی ابو الفوز نسابه ، متکلم . . . از تصانیف اوست " البهجة المرضیة فی اختصار التحفة الاثنی عشریة " . (2) المنحة الالهیة مختصر التحفة الاثنی عشریة آقا بزرگ طهرانی تحت عنوان : مناقب الامیر کرمّ الله وجهه میفرماید : " المنحة الالهیة مختصر التحفة الاثنی عشریة " تألیف محمود شکری آلوسی ، همراه با تعلیقه محب الدین الخطیب که مطابق میل خود آنچه بر قلم مسمومش جاری شده نوشته و در سلفیة سند 1373 به چاپ رسیده .
اصل " تحفه اثنا عشریه " تألیف شاه عبد العزیز دهلوی و به زبان فارسی است ، در سنه 1227 شیخ غلام محمد بن محیی الدین بن عمر اسلمی آن را تعریب کرد ، سپس محمود شکری آلوسی در سنه 1301 آن را تهذیب وتلخیص نمود . (3) .
ص : 58
آلوسی کتاب را به نه باب تقسیم نمود :
باب اول : ذکر فرقه های شیعه و بیان گذشتگان آنها و کیدهای آنها !
باب دوم : بیان اقسام شیعه وأحوال راویان آنها باب سوم : الهیات باب چهارم : نبوت باب پنجم : امامت ( آیات و احادیث و دلائل عقلی شیعه بر امامت بلافصل امیرمؤمنان ( علیه السلام ) ) باب ششم : بعضی عقائد امامیه که مخالف عقائد أهل سنت است باب هفتم : احکام فقهیه باب هشتم : مطاعن باب نهم : ویژگیهای خاص شیعه آلوسی در مقدمه آن را به سلطان عبدالحمید خان ابن سلطان عبدالمجید خان عثمانی تقدیم داشت ، و وی را به الفاظ عجیبه ستود ، که قسمتی از آن را ذکر میکنیم :
وقدّمته لأعتاب خلیفة الله فی أرضه ، ونائب رسوله - علیه الصلاة والسلام - فی سنّته وفرضه ! ! الذی راعی رعایاه بجمیل رعایته ، ودبّرهم بصائب تدبیره وواسع بدایته ، وسلک أحسن المسالک فی استقامة أُمورهم ، وصیانة نفوسهم ، وحراسة جمهورهم ، وخصّ من بینهم علماء دولته وصلحاء ملّته بحسن ملاحظته وفضل محافظته ، تمییزاً لهم بالعنایة ، وتخصیصاً بما یجب من الرعایة ، ووضعاً للأُمور مواضعها ، وإصابة بها مواقعها ، وهو أمیرالمؤمنین [ ! ! ] الواجب طاعته علی الخلق أجمعین ، سلطان البرّین ، وخاقان البحرین ، السلطان ابن السلطان ، السلطان الغازی
ص : 59
عبد الحمید خان ابن السلطان الغازی عبد المجید خان . . !
اللهم أیّده بنصرک ، وانصره لتأیید ذکرک ، واطمس شر سویداء قلوب أعدائه وأعدائک ، ودقّ أعناقهم بسیوف قهرک وسطوتک . .
لکن نظر به کمی وسیله طبع و نیز برخی محدودیتهای سیاسی که در آن وقت از طرف حکومت عثمانی بر قرار بود ، از چاپ و انتشار آن در کشور عراق جلوگیری شد .
آخر الامر در هندوستان و شهر بمبئی که تحت نفوذ اجانب بوده و نسبت به نشر این گونه کتب مساعی بسیار مبذول میشد ، طبع و منتشر گردید ، بعداً مدیر مجله " الأزهر " مصر اقدام به طبع مجدد همان مختصر نمود . (1) تذییل : الصواقع الموبقة لإخوان الشیاطین والضلال والزندقة بنا به گزارش جمعی از محققین ، اصل کتاب " تحفه اثنا عشریه " از کتاب " صواقع " خواجه نصرالله کابلی گرفته شده که عبدالعزیز آن را به فارسی ترجمه کرده است ، (2) .
ص : 60
لذا توضیح مختصری درباره آن لازم است : میرزا نصرالله کابلی - چنان که خود اشاره کرده (1) - از معاصرین علامه مجلسی است ، ولی هیچ ترجمه و شرح حالی از او در دسترس نیست ، او کتابی را به نام " الصواقع الموبقة لإخوان الشیاطین والضلال والزندقة " تألیف نموده است . (2) این کتاب مشتمل بر مقدمه ، هفت مقصد و خاتمه است :
مقدمه : مذمّت روافض مقصد اول : ابتدای ظهور رافضه مقصد دوم : الهیات مقصد سوم : نبوت مقصد چهارم : امامت ( در ضمن آن بحث مطاعن را نیز مطرح کرده است ) .
مقصد پنجم : معاد مقصد ششم : ابطال مذهب رافضه مقصد هفتم : دلائل حقانیت مذهب اهل سنت خاتمه : نهی از مجالست و همنشینی با روافض .
ص : 61
السیوف المشرقة ( مختصر الصواقع الموبقة ) محمود شکری آلوسی - صاحب کتاب " المنحة الالهیة مختصر التحفة الاثنی عشریة " - به اختصار " صواقع " نیز پرداخته و کتاب " السیوف المشرقة " را تألیف نموده است . (1)
گرچه مخالفان ، تألیف تحفه اثنا عشریه را کار بسیار اعجاب انگیز و شگفت دانسته ، و از چنین اقدامی بی اندازه مسرور و شاد هستند ، ولی غافل از آنکه با تأمل و تدبر در این کتاب واضح و روشن میشود که دهلوی نه از دانش کافی و لازم برخوردار بوده ، نه از امانت و دیانت !
گذشته از آنکه چارچوب مطالب کتاب او سرقتی از کتاب صواقع کابلی است که او ترتیب مطالب آن را تغییر داده و آن را به فارسی ترجمه کرده است بدون آنکه اشاره ای به اصل صواقع داشته باشد !
او در نقل مطالب خیانت نموده ، تدلیسات عدیده از او سر زده ، گاهی تهمتهای ناروا به شیعه زده و گاه بدون هیچ تحقیقی دروغهای بافته شده توسط دیگران را نقل نموده است .
غلطهای فاحش از او سر زده ، و بارها دچار تناقض گویی گردیده است .
او با حیله و دسیسه ترتیب ابواب و مطالب را تغییر میدهد تا با اغراض فاسدش مطابقت نماید .
.
ص : 62
مؤلف ( رحمه الله ) بارها تذکر داده است که صاحب تحفه کلام شیعه را به نحوی تقریر میکند که - به خیال خویش ! - از عهده پاسخ آن برآید ، و از بیان مباحث به صورت کامل و روشن خودداری مینماید ، لذا مؤلف ( قدس سره ) در این موارد ابتدا مطلب را از کتب علمای شیعه نقل میکند ، و پس از تقریر صحیح آن به پاسخ اشکالات و شبهات دهلوی میپردازد .
تدلیس و مغالطه در بیان مطالب از شیوه های شگفت دهلوی است .
گاهی مدعای خویش را به عنوان دلیل در برابر خصم ذکر میکند !
و گاه با خلط مطالب و آمیختن روایات ، وقایع را غیر آنچه هست نشان میدهد .
او حقائق تاریخی را به دروغ انکار میکند و از اعتراف به وجود روایات صحیحه در کتب عامه امتناع مینماید .
دهلوی با اینکه در اول کتاب خود را ملزم دانسته که فقط از مطالب مسلّم و مصادر مورد قبول طرفین - شیعه و سنی - در کتابش بیاورد تا استدلال و احتجاج درست و بجا باشد ، سرتاسر کتابش را از مطالب واهی و سست و روایات عامه و . . . پُر کرده است . گاهی به روایاتی استناد میکند که خود عامه آن را تضعیف نموده یا حتی آن را جعلی میدانند ! !
بلکه در نقل از کتب عامه هم امانت داری را رعایت ننموده است !
آیا این شیوه مناظره و بحث علمی است ؟ !
آیا با فحشهای رکیک و کلمات زشت و قبیح و . . . طرف را مجاب و ساکت میکند یا عقده های خویش را خالی میکند ؟ !
ولی با این همه جهالت و نادانی ، و اشتباهات فراوان ، و . . . چنان عُجب و خودبینی بر او چیره شده که لافهای بی جا میزند ، و خود را عالم به علوم قرآنی پنداشته که میتواند تمام مشکلات علمی را حل کند ! !
ص : 63
سپس آن را از برکت پدرش دانسته گوید :
< شعر > روح پدرم شاد که میگفت به استاد * فرزند مرا عشق بیاموز دگر هیچ < / شعر > آری ! به حق درباره او کلام خداوند تبارک و تعالی صادق است که : ( قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُم بِالاَْخْسَرِینَ أَعْمَالاً * الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً ) . (1) بالجمله ; او آبرویی برای خویش و بلکه هم کیشان خویش باقی نگذاشته و با این برخوردهای نابخردانه بذر دشمنی و عداوت را در دلها کاشته است .
گرچه با مطالعه کتاب شریف " تشیید المطاعن " مُشت دهلوی کاملا باز شده و پرده از دسیسه های او برداشته میشود ولی برای نمونه فقط به بررسی حدود بیست صفحه از کتاب او - یعنی بخش مطاعن ابو بکر - پرداخته و فهرستی از برخی روشهای ابداعی و متنوع [ ! ! ] او را ارائه مینماییم .
تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل !
.
ص : 64
تناقضات (1) مثل مشهور است که دروغگو را حافظه نباشد !
دهلوی در دفاع از خلفا و صحابه چنان سراسیمه گشته و شتابزده عمل میکند که گاهی در پاسخ یک طعن مطالب سطرهای قبل را فراموش میکند و در سطرهای بعد به تناقض مبتلا میشود ! چه رسد به تناقضاتش در طعنهای دیگر و ابواب مختلف .
موارد ذیل نمونه ای است از اقوال متهافت و تناقض گوییهای او :
1 . ابتدای امامت ابو بکر از چه روزی بوده است ؟
دهلوی گوید : آن جناب ، ابو بکر را در نمازِ پنج وقتی از روز چهارشنبه تا روز دوشنبه خلیفه خود ساخته بود . (2) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : این ادعا تناقض دارد با کلام خودش که در طعن سوم گوید :
.
ص : 65
وقت عشاء از شب پنج شنبه ابو بکر را جناب پیغمبر علیه [ وآله ] السلام خلیفه نماز فرمودند . (1) و آنچه در طعن چهارم گوید : تفویض امامت نماز در مرض موت خود ، از شب پنج شنبه تا صبح دوشنبه ، آنقدر مشهور است که حاجت بیان ندارد . (2) 2 . تناقض و تنافی متن و حاشیه ! مالک با صدقات قوم خویش چه کرد ؟ !
دهلوی گوید : مالک بن نویره صدقاتی که از قوم خود گرفته بود بر آنها ردّ نمود ، و گفت : باری از مؤونه این شخص خلاص شدید . (3) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : این ادعا معارض است با آنچه در حاشیه نقل نموده :
قال مالک لقومه : ینبغی أن نجمع الصدقات ونبعثها إلیه لیعلم أنا علی دین الإسلام . .
فجاء خالد فلم یجدهم فی البطاح ، فعلم أنهم لایریدون القتال وأخذ منهم الصدقات فبعثها . (4) مالک گفت قوم خود را : و سزاوار است که جمع کنیم صدقات را و بفرستیم به سوی او تا بداند به درستی که ما بر دین اسلام هستیم ; پس آمد خالد و نیافت ایشان را در بطاح ، پس دانست که ایشان اراده قتال ندارند ، و گرفت از ایشان صدقات را و فرستاد . (5) .
ص : 66
3 . اگر مالک بن نویره مرتد بود ، چرا دهلوی گوید : ابو بکر دیه او را پرداخت ؟
دهلوی گوید : به ثبوت رسیده بود که هنگام استماع خبر قیامت اثر وفات جناب پیغمبر صلی الله علیه [ وآله ] وسلّم ، زنان خانه این مالک بن نویره حنابندی و دف نوازی ، و دیگر لوازم فرحت و شادی به عمل آورده ، شماتت به اهل اسلام نموده بودند . . .
مالک به حضور خالد در مقام سؤال و جواب در حق جناب پیغمبر صلی الله علیه [ وآله ] وسلّم این کلمه گفت : ( قال رجلکم . . کذا ; أو صاحبکم ) . و این اضافه به سوی اهل اسلام ، نه به خود ، شیوه کفار و مرتدان آن زمان بود . . .
برادر او متمم بن نویره نزد عمر بن الخطاب اعتراف به ارتداد او نموده . (1) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : ادعای ارتداد مالک تناقض دارد با کلام خودش که گوید :
ابو بکر دیه مالک هم از بیت المال دهانید . (2) 4 . آیا توقف امیرمؤمنان ( علیه السلام ) در استیفای قصاص از قتله عثمان بجا بود یا نه ؟ !
دهلوی گوید : اگر توقف ابو بکر در استیفای قصاص مالک بن نویره قادح در خلافت او باشد ، توقف حضرت امیر ( علیه السلام ) در استیفای قصاص عثمان به طریق اولی قادح باشد . (3) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : مخاطب در باب هفتم در جواب خوارج و نواصب گفته :
و توقف نمودن در قصاص عثمان به جهت عدم تعیین قاتل بوده ، و تفتیش .
ص : 67
قاتل بر ذمه خلیفه نیست . (1) 5 . شرکت ابو بکر در جیش اسامه و عدم آن برابر بود یا نه ؟
دهلوی گوید : تعیناتیِ ابو بکر ، خود موقوف شده بود ، و رفتن و نرفتن او هر دو برابر ماند . (2) و این مناقض است با قول به : وجوب عینی ماندن او در مدینه برای دفع فتنه مرتدان که پس از آن گفته :
و دفع فتنه کفار و مرتدان از مدینه فرض عین بود ; اگر این را از دست میداد ترک فرض لازم میآمد ، پس ابو بکر فرض بالکفایه را برای ادای فرض عین ترک نموده . (3) 6 . آیا تأویل کلام پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) جایز است یا نه ؟
دهلوی گوید : و جمله : « لعن الله من تخلّف عنها » . . . اگر صحیح هم باشد ، معنایش آن است که : اسامه را تنها گذاشتن ، و از مهم رومیان برای انتقام زید بن حارثه ، پهلو تهی کردن حرام است . (4) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : این ادعا منافی است به آنچه در باب اول در بیان معتقدات اهل سنت گفته :
.
ص : 68
نصوص پیغمبر صلی الله علیه [ وآله ] و سلم و ائمه محمول بر ظاهر است . (1) 7 . آیا خلافت ابو بکر دلیل است بر لزوم اتباع سنت پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) یا مجوّز مخالفت نمودن با آن حضرت ؟ !
دهلوی گوید : ابو بکر را بعد از رحلت پیغمبر علیه [ وآله ] السلام انقلاب منصب شد . . . پس چون ابو بکر خلیفه پیغمبر بود ، و به جای او شد ، او را همراه اسامه چرا بایستی برآمد ؟ ! (2) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : کمال تعجب است از مخاطب که یک جا خلیفه بودن ابو بکر را دلیل وجوب اتباع او سنت رسول خدا ( صلی الله علیه وآله ) را میآرد ، و یک جا خلافت او را مبیح مخالفتِ امر آن حضرت ( صلی الله علیه وآله ) میگرداند !
چون در اینجا خلافت او را دلیل جواز مخالفت حضرت و در طعن دوم ، آن را دلیل وجوب اتباع حضرت دانسته و گفته :
ابو بکر صدیق خلیفه رسول صلی الله علیه [ وآله ] وسلّم بود ، نه خلیفه شیعه و سنی ، او را به فرمایش و خواهش ایشان کار کردن نمیرسد ، بلکه موافق سنت پیغمبر صلی الله علیه [ وآله ] وسلّم بایستی کرد . (3) .
ص : 69
8 . دستور پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) در تجهیز جیش اسامه خطاب به همه مسلمانان است یا فقط کسانی که برای شرکت در آن لشکر تعیین شده بودند ؟ !
دهلوی گوید : « جهزوا جیش أُسامة » خطاب به متعینان نمیتواند شد ، چه تجهیز و سامان کردن لشکر اسامه بعینه ، لشکر اسامه را فرمودن ، کلام بی معنا است .
و بلافاصله گوید : پس خطاب عام است به جمیع مسلمین . (1) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : این دو مناقض یکدیگر است ; زیرا متعینان هم از جمله مسلمین بودند . (2) 9 . اگر ابو بکر وزیر و مشیر است و بی حضور او هیچ کاری سرانجام نمییابد ، چرا دهلوی گوید : پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) در غزوات متعدد او را به عنوان امیر فرستاد ؟
دهلوی گوید : پیغمبر خدا ( صلی الله علیه وآله ) گاهی ابو بکر را بر امری والی نساخته ، لیکن به این جهت که او را وزیر و مشیر خود میدانست ، و بی حضور او هیچ کاری از کارهای دین سرانجام نمییافت . (3) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : این ادعا تناقض دارد با کلام خودش که گوید : در غزوات عدیده او را به عنوان امیر فرستاد مانند :
.
ص : 70
بعد از شکست اُحُد ، غزوه بنی نضیر ، غزوه بنی لِحْیان ، سریه کراع الغمیم ، غزوه تبوک . . . (1) 10 . استدلال به روایتی میکند که با کلام خودش تناقض دارد ، گذشته از آنکه آن روایت از عامه است .
دهلوی گوید : خود پیغمبر ( صلی الله علیه وآله ) ارشاد فرموده ، حاکم از حذیفة بن الیمان روایت میکند که فرمود : من قصد دارم که مردم را به سوی ملکهای دور و دراز برای تعلیم دین و فرایض بفرستم چنانچه حضرت عیسی ( علیه السلام ) حواریین را فرستاده بود .
حاضران عرض کردند که یا رسول الله ! این قسم مردمان موجودند ، مثل ابو بکر و عمر . فرمود : إنه لا غنی لی عنهما ، إنهما من الدین کالسمع والبصر ! (2) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : این روایت از اهل سنت است ، احتجاج به آن مقابل شیعه صحیح نیست !
گذشته از آنکه اگر این روایت صحیح است ، لازم آید که خودش را در ادعای بعث ابی بکر در سرایای متعدده کاذب داند ! (3) .
ص : 71
11 . آیا اهل سنت قائل به استخلاف هستند یا نه ؟ !
دهلوی گوید : محققین اهل سنت نیز قائل به استخلاف اند در صلات و در حج . (1) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید :
استخلاف در صلات و در حج عین استخلاف مبحوث عنه یا مستلزم آن است ، یا نه ؟ !
در صورت دوم کلام لغو از او صادر شده !
و در صورت اول مناقض چیزی است که در باب هفتم گفته :
اصلح در حق مکلفین همین است که تعیین رئیس را به عقل ایشان واگذارند . (2) زیرا لازم آید که از حضرت رسول خدا ( صلی الله علیه وآله ) خلاف آنچه در حق مکلفین اصلح بود به عمل آمده باشد !
و نیز این معنا مخالف و مناقض قول جمهور اهل سنت است ; که پیغمبر خدا ( صلی الله علیه وآله ) هیچ کس را به خلافت تعیین نکرده . (3) 12 . آیا خلافت ابو بکر را حضرت به وحی میدانست یا او منصوص نبود ؟ !
دهلوی گوید : حضرت به وحی ربانی و الهام سبحانی به یقین میدانست که .
ص : 72
بعدِ آن جناب صلی الله علیه [ وآله ] وسلّم ، ابو بکر خلیفه خواهد شد . . . و حدیث :
( إنه الخلیفة من بعدی ) که در " صحاح " اهل سنت موجود است ، بر آن دلالت صریح دارد . (1) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : خود فاضل ناصب در عقیده پنجم باب امامت گفته که :
خلفای ثلاثه نزد اهل سنت نه معصوم اند ، و نه منصوص علیه . (2) 13 . اصلح در حق مکلفین تعیین رئیس است بر آنها یا واگذار کردن آن به عقول خودشان ؟ !
دهلوی گوید : ابو بکر به عقل خود اصلح در حق دین و امت ، خلافت عمر را میدانست ، پس او را ضرور افتاده که آنچه صلاح امت در آن یافته بود به عمل آرد . (3) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : این مناقض چیزی است که در باب هفتم گفته :
اصلح در حق مکلفین همین است که تعیین رئیس را به عقل ایشان واگذارند . (4) .
ص : 73
14 . تهافت صریح !
در طعن هشتم که ابو بکر میگفت : إن لی شیطاناً یعترینی . . و هر که او را شیطان پیش آید ، و از راه برد قابل امامت نیست .
دهلوی گوید : خلاف این روایت نزد ایشان صحیح و ثابت است که گفت : والله ما نمت فحلمت ، و ما شبّهت . . (1) إلی آخر .
مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : اگر او ادعا میکند که خطبه : ( إن لی شیطاناً یعترینی ) اصلا بر وقوع اطاعتِ شیطان ، از ابی بکر و زیغ او دلالت ندارد - که در پاسخ دوم گفته - پس چرا این کلمات را مخالف آن خطبه میگوید ؟
پس او به ادعای مخالفت بین الکلامین ، جمیع تأویلات واهیه خود را بر باد داده است . (2) 15 . قرائت آیات اول سوره برائت امر مهم و عظیم بود یا کار عادی که از هر کسی ساخته است ؟ !
دهلوی گوید : لیاقت قرائت چند آیه به آواز بلند را هر قاری و حافظ میتواند سرانجام داد . (3) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : او کلام خود را تکذیب نموده ، به عظمت و جلالت این امر قائل شده ، و گفته :
.
ص : 74
چون این کار هم از مهمات عظیمه بود ، پس لابد آن شخص هم عظیم القدر و بزرگ مرتبه باشد ، مثل ابی بکر . (1) 16 . تنافی کلمات دهلوی در متن و حاشیه !
دهلوی گوید : عمر بن عبدالعزیز در وقت خود فدک را به حضرت امام محمد باقر ( رضی الله عنه ) [ ( علیه السلام ) ] داد ، ایشان گرفتند و در دست ایشان بود .
وباز گفته : مأمون عباسی به عامل خود نوشت که فدک را به اولاد فاطمه ( علیها السلام ) بده ، در این وقت امام رضا [ ( علیه السلام ) ] گرفتند . (2) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : این منافی آن است که خودش در حاشیه همین قول از " شرح مقاصد " نقل کرده که :
والمذکور فی کتب التواریخ : أن فدک کانت علی ما قرّره أبو بکر إلی زمن معاویة ، ثم أقطعها مروان بن الحکم ، ووهبها مروان من ابنیه عبد العزیز وعبد الملک ، ثم لمّا ولی الولید بن عبد الملک ، وهب عمر بن عبد العزیز نصیبه للولید ، و کذا سلیمان بن عبد الملک ، فصار کلّها للولید ، ثم ردّها عمر بن عبد العزیز أیام خلافته إلی ما کانت علیه ، ثم لمّا کانت سنة عشرین ومائتین کتب المأمون إلی عامله قثم بن جعفر : أن یردّ فدک إلی أولاد فاطمة [ ( علیها السلام ) ] ، فدفعها إلی محمد بن الحسن بن زید بن علی بن الحسین بن علی بن أبی طالب [ ( علیهم السلام ) ] ، ومحمد بن عبد الله بن زید بن الحسین بن زید ، .
ص : 75
لیقوما بها وأهلهما ، وعدّ ذلک من تشیع المأمون . (1) از این عبارت ظاهر میشود که فدک در دست حضرت امام محمد باقر ( علیه السلام ) و امام رضا ( علیه السلام ) نیامده .
و منافات دارد با حدیثی که در جواب طعن سیزدهم از " مشکاة " نقل نموده ، و به تصدیق آن پرداخته ; زیرا که در آن آمده :
ثم صارت لعمر بن عبد العزیز ، فقال : فرأیت أمراً منعه رسول الله صلی الله علیه [ وآله ] وسلّم فاطمة لیس لی به حق ، وإنی أُشهدکم أنی رددتها علی ما کانت علیه ، یعنی علی عهد رسول الله صلی الله علیه [ وآله ] وسلّم وأبی بکر وعمر . (2) ( پس عمر بن عبدالعزیز آن را به امام باقر ( علیه السلام ) نداده ) (3) 17 . تنافی نماز خواندن ابو بکر بر جنازه حضرت فاطمه ( علیها السلام ) ، با روایاتی که خودش نقل کرده !
دهلوی گوید : ابو بکر به موجب گفته علی مرتضی ( علیه السلام ) پیش امام شد ، و نماز بر وی گزارد و چهار تکبیر برآورد . (4) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : این کذب محض و افترای صرف است .
.
ص : 76
و نیز تکذیب میکند آن را روایتی که خودش آورده ، و به صحت آن اعتراف نموده ، و روایت دیگری که آن را مشهور گفته .
اما روایت اولی : حضرت فاطمه ( علیها السلام ) وصیت کرده بود که کسی دیگر بر جنازه آن حضرت نیاید . . . پس به این جهت حضرت امیر ( علیه السلام ) کسی را بر جنازه حضرت زهرا ( علیها السلام ) نطلبید . (1) و اما روایت ثانیه : ابو بکر صدیق و عمر فاروق و دیگر اصحاب که به خانه علی مرتضی ( علیه السلام ) به جهت تعزیت آمدند ، شکایت کردند که : چرا ما را خبر نکردی تا شرف نماز و حضور درمییافتیم .
علی مرتضی ( علیه السلام ) گفت : فاطمه وصیت کرده بود که چون از دنیا بروم مرا به شب دفن کنی . (2) و ابن حجر عسقلانی در " اصابه " گفته : و روی الواقدی - من طریق الشعبی - قال : صلّی أبو بکر علی فاطمة ( علیها السلام ) ، وهذا فیه ضعف وانقطاع .
وقد روی بعض المتروکین عن مالک ، عن جعفر بن محمد ، عن أبیه نحوه ، ووهّاه الدارقطنی وابن عدی . (3) 18 . تهافت کلمات دهلوی در تضعیف و تصحیح روایات !
دهلوی گوید : سوختن لوطی به روایت ضعیف از ابوذر وارد شده ، حجت .
ص : 77
نمیشود در الزام اهل سنت . (1) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : تضعیف روایت احراق لوطی ، و انکار حجیت آن نهایت جسارت است ، زیرا خودش در وجه سوم تصریح کرده به اینکه :
در روایات اهل سنت ثابت است که ابو بکر صدیق لوطی را به مشورت و امر حضرت علی ( علیه السلام ) سوخته است . (2) و این غایت تهافت و تناقض است که امری را که خود از اکابر ائمه خویش نقل کرده ، و در روایات خویش ثابت گفته ، و به اعتماد و جودت اسناد آن قائل شده ، بلکه تصحیح آن نموده ، باز خودش آن را مردود میسازد ، و به تضعیف و توهین و ابطال آن میپردازد ! ! (3) .
ص : 78
19 . ادعای اینکه ابتدای امامت نماز ابو بکر از روز چهارشنبه بوده .
دهلوی گوید : آن جناب ابو بکر را در نمازِ پنج وقتی از روز چهارشنبه تا روز دوشنبه خلیفه خود ساخته بود . (1) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : روایاتِ تعیین نمودنِ رسول خدا ( صلی الله علیه وآله ) ابو بکر را برای امامت صلات ، از موضوعاتِ اهل سنت است . . .
و نیز اشتداد مرض آن حضرت در روز پنج شنبه بود ، چنانچه در " صحیح بخاری " در آخر کتاب مغازی ، در باب مرض النبیّ ( صلی الله علیه وآله ) مذکور است :
قال ابن عباس : یوم الخمیس ، و ما یوم الخمیس ؟ اشتدّ برسول الله صلی الله علیه [ وآله ] وسلّم وجعه . . إلی آخر الحدیث . (2) پس خلیفه ساختن ابو بکر برای امامت صلات از روز چهارشنبه نباشد ; زیرا که علت بیرون نیامدن آن حضرت برای امامت صلات ، اشتداد وجع بود ، و آن به روز پنج شنبه حاصل شده . (3) 20 . مسلّم دانستن خطبه و نماز جمعه ابو بکر دهلوی گوید : آن جناب ابو بکر را . . . خلیفه خود ساخته بود ، و نماز جمعه و خطبه نیز . . . الی آخر . (4) .
ص : 79
مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : تکذیب میکند این همه اقوال را آنچه مصنف " روضة الاحباب " گفته و آن این است :
در مدت مرض چون وقت نماز در رسیدی ، بلال آن حضرت را اعلام نمودی ، تا بیرون آمدی و نماز با مردم بگذاردی ، و در آخر مرض سه روز بیرون نتوانست آمد . (1) و وجه استدلال آن است که بالاتفاق وفات پیغمبر خدا ( صلی الله علیه وآله ) روز دوشنبه بود ، پس اگر روز شنبه ابتدا باشد ، تا روز دوشنبه سه روز میشود .
و بنابر این خطبه خواندن ابو بکر و نماز جمعه گذاردن در حیات آن حضرت صورت نبندد . (2) 21 . ادعای اقتدای امیرمؤمنان ( علیه السلام ) به ابو بکر در نماز جمعه !
دهلوی درباره انکار امام حسن ( علیه السلام ) و امام حسین ( علیه السلام ) بر خطبه خواندن ابو بکر بر منبر رسول خدا ( صلی الله علیه وآله و سلم ) گوید :
و نیز ( لازم میآید ) مخالفت امیرالمؤمنین [ ( علیه السلام ) ] است که آن جناب در عقب او نماز جمعه گزارده ، و خطبه جمعه او را مسلم داشته . (3) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : در " صحیح بخاری " و " صحیح مسلم " در قصه فدک مذکور است که حضرت امیرالمؤمنین ( علیه السلام ) و بنی هاشم تا مدت حیات حضرت فاطمه ( علیها السلام ) - .
ص : 80
که مدت شش ماه بود - بیعت ابو بکر نکردند ، (1) تا به گزاردن نماز در عقب او و خطبه جمعه او را مسلم داشتن چه رسد !
پس انکار جناب امام حسن ( علیه السلام ) و امام حسین ( علیه السلام ) بر خطبه خواندن ابو بکر بر منبر رسول خدا ( صلی الله علیه وآله و سلم ) موافق و مطابق انکار حضرت امیرالمؤمنین ( علیه السلام ) باشد ، نه مخالف . (2) 22 . مطالبی را به کتب معتبره سیره و تواریخ نسبت داده که در هیچ تاریخ و سیره ای یافت نمیشود !
دهلوی در پاسخ طعن دوم ابو بکر گوید :
جواب این طعن موقوف بر بیان این قصه است موافق آنچه در کتب معتبره فن سیر و تواریخ ثابت است . (3) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : نام کتب سیر و تواریخ - که این قصه را از آنها نقل کرده - در اینجا مذکور نساخته ( وبرخی مطالب نقل شده در هیچ سیره و تاریخی نیست ) . (4) 23 . کتب معتبره عامه را نامعتبر گفته !
دهلوی گوید : اگر در بعض کتب غیر معتبره یافته میشود ، جواب آن نیز همراه آن موجود است که : این زن را مالک از مدتی [ قبل ] مطلّقه ساخته ، 28
ص : 81
محبوس داشته بود . (1) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : اگر مرادش از کتب غیر معتبره " شرح تجرید " علامه قوشجی و " صواعق محرقه " و " شرح مواقف " است ، پس کذب محض است ; زیرا که این کتب مذکوره به نزد اهل سنت نهایت اعتبار دارد .
و اگر مرادش کتاب دیگر است ، اظهار نام آن ضرور بود تا اعتبار و عدم اعتبار آن به نزد اهل سنت دریافته شود .
ولی این جواب در " شرح " قوشجی به لفظ ( قیل ) و در " صواعق محرقه " به لفظ ( لعل ) مذکور است ! (2) ( و در هیچ تاریخ و سیره ای نیامده است ) .
و نیز اگر تزویج او بعد از انقطاع عدّه بود ، کذب ابو بکر لازم میآید ; زیرا که او گفت : خالد در این تزویج تأویل کرد پس خطا نمود . (3) 24 . ادعای شادی قوم مالک بن نویره در وفات پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) دهلوی گوید : هنگام استماع خبر قیامت اثر وفات جناب پیغمبر صلی الله علیه [ وآله ] وسلّم ، زنان خانه این مالک بن نویره حنابندی و دف نوازی ، و دیگر لوازم فرحت و شادی به عمل آورده ، شماتت به اهل اسلام نموده بودند . (4) .
ص : 82
مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : این ادعا کذب و افترا است ( در هیچ تاریخ و سیره ای نیامده است ) . (1) 25 . ادعای اینکه لفظ « صاحبکم » را کفار درباره حضرت به کار میبردند .
دهلوی گوید : مالک به حضور خالد . . . در حق جناب پیغمبر صلی الله علیه [ وآله ] وسلّم این کلمه گفت : ( قال رجلکم . . کذا ; أو صاحبکم ) . و این اضافه به سوی اهل اسلام ، نه به خود ، شیوه کفار و مرتدان آن زمان بود . (2) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : اطلاق لفظ ( صاحبکم ) در حق حضرت رسول خدا ( صلی الله علیه وآله و سلم ) دلالت بر ارتداد نمیکند .
سپس شواهدی از کتب عامه بر آن اقامه میکند . (3) 26 . به دروغ ادعا میکند که : ابو بکر فهمید حق به جانب خالد است .
دهلوی گوید : چون ابو بکر صدیق خالد را به حضور طلبید و از وی استفسار حال نمود ، ماجرا . . . ظاهر شد ، و حق به جانب خالد دریافته متعرض حال او نشد . (4) .
ص : 83
مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : کمال تعجب است که ابو بکر به خطای خالد تصریح میکند ، ( و - بنابر روایات عامه - در جواب عمر خالد را نسبت به خطا کرد و گفت : ( تأول فأخطأ ) باز دهلوی گوید : او حق به جانب خالد دریافته ) ! (1) 27 . ادعای اینکه زنای خالد در هیچ کتاب معتبری نیست .
دهلوی گوید : این روایت که : خالد همان شب به آن زن صحبت داشت در هیچ کتاب معتبر نیست ! (2) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : این مطلب مخدوش است به [ روایات تاریخی که نقل شد و ] کلام ابن حجر در " صواعق محرقه " و [ صاحب " مواقف " ] و شارح " مواقف " و قوشچی در " شرح تجرید " . (3) 28 . ادعای اینکه خالد مسلمانان را در حضور پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) به شبهه ارتداد کشت .
دهلوی گوید : در حضور جناب پیغمبر خدا ( صلی الله علیه وآله ) همین خالد بن الولید صدها را از مسلمانان مفت به شبهه ارتداد کشته بود ، آن حضرت اصلا متعرض نشد . (4) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : به موجب حدیث " صحیح بخاری " - که خود دهلوی در .
ص : 84
حاشیه این قول نقل کرده (1) - آن قوم در اصل کفار بودند ، و هنوز اسلام ایشان متحقق نشده بود .
و اطلاق ارتداد بر کسانی که خالد آنها را در زمان جناب رسالت مآب ( صلی الله علیه وآله ) کشته ، از مکائد او است ; زیرا که معنای ارتداد ، بازگشتن از اسلام است به سوی کفر ; و کسی که هنوز اسلامش متحقق نشده اطلاق ارتداد بر او صحیح نباشد .
مؤلف ( قدس سره ) پس از نقل کلام قسطلانی و زرکشی در شرح حدیث بخاری (2) میفرماید : در اصل هر دو قصه فرق واضح است . (3) 29 . ادعای اینکه ورثه مالک بن نویره طلب قصاص نکردند .
دهلوی گوید : استیفای قصاص مالک بن نویره از خالد وقتی بر ذمه ابو بکر واجب میشد که ورثه مالک طلب قصاص میکردند ، و هرگز طلب ورثه او ثابت نشده . (4) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : طلب نمودن برادر مالک خون او را به روایت معتمدین اهل سنت ثابت است ، و برای نمونه روایات تاریخ طبری ، روضة الاحباب و وفیات الاعیان را نقل نموده است . (5) .
ص : 85
30 . ادعای اینکه متمم برادر مالک اعتراف به ارتداد مالک نمود .
دهلوی گوید : بلکه برادر او متمم بن نویره . . . اعتراف به ارتداد او نمود . (1) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : برادر مالک به مشافهه ابی بکر مدح مالک نموده و گفته : تو او را به سوی خدا دعوت کردی ، و باز با او غدر نمودی !
و نیز او را به برائت از فحشا ، و [ به ] عفت ستوده .
و این دلالت واضحه دارد بر بطلان تهمت اعتراف ارتداد مالک بر او .
و علاوه بر این مجرد دعوی غیر کافی است ، میبایست که بر اعترافِ متمم به ارتدادِ مالک ، دلیلی میآورد . (2) 31 . ادعای اینکه عمر از انکاری که بر خالد نمود پشیمان شد .
دهلوی گوید : عمر بن الخطاب بر انکاری که در زمان ابو بکر صدیق داشت نادم شد ، و معترف گردید که هر چه صدیق به عمل آورد عین صواب و محض حق بود .
و دلیل واضح بر این ، آنکه : عمر بن الخطاب با وصف آن شدتی که در اجرای حدود و استیفای قصاص داشت ، در زمان خلافت خود و اقتدار زاید الوصف ، هرگز متعرض احوال خالد نشد ، نه حد زد و نه قصاص گرفت . (3) .
ص : 86
مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : عمر هرگز اظهار ندامت و پشیمانی از انکاری که در زمان ابو بکر داشت نکرده ، بلکه در زمان خلافت خود سبایا و اموال قوم مالک را به وارثان ایشان ردّ کرد ; چنانچه علامه شهرستانی در " ملل و نحل " گفته . (1) مؤلف پس از نقل عبارت " تاریخ طبری " و " السیرة الحلبیة " تصنیف حلبی شافعی (2) میفرماید : از این عبارات معلوم شد که وجه عدم اخذ عمر قصاص را از خالد ، اعتراف به حقیقت فعل ابی بکر و عدم ثبوت لزوم قصاص بر خالد نبود ، بلکه نزد عمر تا زمان خلافتش ثابت بود که خالد ، مالک را در حالت اسلام قتل کرده ، و لهذا او را تکلیف به تکذیب خود مینمود .
و اما عدم اخذ قصاص از خالد ; پس این هم ، یکی از مطاعن عمر است که با وجود ثبوت این معنا که خالد مالک را در حالت اسلام قتل کرده ، از خالد اخذ قصاص نکرد ، پس چنانچه ابو بکر به این طعن مطعون بود ، عمر هم شریک او در این طعن شد . (3) 32 . انکار وجود : « لعن الله من تخلف عن جیش أسامة » در کتب عامه .
دهلوی گوید : و جمله : « لعن الله من تخلّف عنها » هرگز در کتب اهل سنت موجود نیست . . . تا محتاج جواب او شوند . (4) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : جمله مذکور در کتاب " ملل و نحل " شهرستانی اشعری ، .
ص : 87
و در " شرح مواقف " - نقلا عن الآمدی - مذکور است ، و ابو بکر جوهری آن را روایت کرده و ملا یعقوب لاهوری شارح " صحیح بخاری " نیز در " رساله عقاید " ، تصریح به ورود لعن بر تخلف از جیش اسامه نموده .
سپس مؤلف به نقل عبارت آنها پرداخته است . (1) 33 . افترا بر شهرستانی که او گفته این جمله ( یعنی « لعن الله من تخلّف عنها » ) دروغ و افتراست .
دهلوی گوید : قال الشهرستانی فی الملل والنحل : إن هذا الجملة موضوعة مفتراة . (2) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : این کذب صریح و افترای فضیح است ، و اصل عبارت او که متضمن اثبات جمله مذکور است ، نقل نموده شد . (3) 34 . ادعای اینکه ارتکاب کبیره از ابو بکر بر هیچ شیعه و سنی ثابت نیست .
دهلوی گوید : ابو بکر بالاجماع فاسق نبود ، و ارتکاب کبائر از وی نزد کسی از شیعه و سنی ثابت نیست ! (4) .
ص : 88
مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : بر تخلف از جیش اسامه لعن واقع شده ، پس مرتکب آن فاسق باشد .
و این برای تکذیب قول او کفایت میکند ، و گرنه نزد شیعه ثابت است که ابو بکر در واقع ایمان نداشت ، چه جای ارتکاب کبائر ! (1) 35 . ادعای اینکه مالک گفته : باری از مؤونه پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) خلاص شدید .
دهلوی گوید : مالک بن نویره صدقاتی که از قوم خود گرفته بود بر آنها ردّ نمود ، و گفت : باری از مؤونه این شخص خلاص شدید . (2) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : این کذب محض و افترای صرف است !
اگر مالک چنین مطلبی میگفت ، خالد چرا این کلام او را در اعتذارِ از قتلش ذکر نکرد ؟ !
و چرا عمر مالک را مسلم میگفت ; زیرا عمر به ابو بکر گفت : خالد مسلمی را قتل کرده ، پس او را قتل کن .
و ابو بکر چگونه خالد را نسبت به خطا مینمود ؟ ! و میگفت : ( تأول فأخطأ ) . (3) 36 . ادعای اینکه استخلاف ابو بکر در صلات در کتب معتبر شیعه مذکور است .
دهلوی گوید : در آخر روز چهارشنبه و اول شب پنج شنبه مرض آن حضرت .
ص : 89
اشتداد پذیرفت و به این سبب تهلکه رو داد ، وقت عشاء از شب پنج شنبه ابو بکر را جناب پیغمبر علیه [ وآله ] السلام خلیفه نماز فرمودند و به این خدمت مأمور ساختند . . . این است آنچه در " روضة الصفا " و " روضة الاحباب " و " حبیب السیر " و دیگر تواریخ معتبره شیعه و سنی موجود است . (1) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : این کذب محض و بهتان صرف است ، و هرگز در کتابی از کتب تواریخ شیعه خلیفه نمودن جناب رسالت مآب ( صلی الله علیه وآله ) ابو بکر را برای امامت صلات مذکور نیست . (2) 37 . ادعای اینکه پیش نمازی ابو بکر سیزده روز بوده .
دهلوی گوید : روز چهارشنبه بیست و هشتم صفر مذکور آن حضرت را مرض طاری شد . . . آخر روز چهار شنبه و اول شب پنج شنبه مرض آن حضرت صلی الله علیه [ وآله ] وسلّم اشتداد پذیرفت ، و به این سبب تهلکه رو داد ، وقت عشاء از شب پنج شنبه ابو بکر را جناب پیغمبر خدا ( صلی الله علیه وآله ) خلیفه نماز فرمودند ، و به این خدمت مأمور ساختند . (3) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : از این کلام مفهوم میشود که : از شب پنج شنبه که در آن شب به اعتقاد او پیغمبر خدا ( صلی الله علیه وآله ) ابو بکر را خلیفه نماز فرمود ، بیست و نهم صفر بود ، و آن حضرت تا روز دوشنبه دوازدهم ربیع الاول ( بنابر نقل عامه ) زنده بود ، و از بیست و نهم صفر تا دوازدهم ربیع الاول سیزده روز میشود .
.
ص : 90
و حال آنکه در " روضة الاحباب " مذکور است :
و چون وقت نماز در رسیدی ، بلال آن حضرت صلی الله علیه [ وآله ] وسلّم را اعلام نمودی ، تا بیرون آمدی و نماز با مردم بگذاردی ، و در آخر مرض سه روز نتوانست آمد ، و روایتی آنکه : هفده نماز به جماعت بیرون حاضر نتوان شد . (1) 38 . ادعای اینکه امر پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) نزد شیعه برای وجوب نیست .
دهلوی گوید : نزد شیعه ، امر پیغمبر صلی الله علیه [ وآله ] وسلّم برای وجوب متعین نیست کما نصّ علیه المرتضی فی الدرر والغرر ; پس اگر امر صریح بالخصوص به ابو بکر ثابت هم شود - در باب همراه رفتن اسامه - و ابو بکر نرود هیچ خللی نمیآید ; زیرا که این امر شاید برای ندب باشد ، و ترک امر ندبی معصیت نیست . (2) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : اگر مراد این است که نزد جمیع علمای شیعه ، امر شارع برای امر وجوب متعین نیست - چنانچه ظاهر کلامش بر آن دلالت دارد - پس کذب صریح و بهتان فضیح است ، چرا که مذهب اکثر محققین علمای شیعه ( قدس سرهم ) آن است که امر للوجوب است .
و سید مرتضی ( رحمه الله ) نیز همین مذهب را اختیار کرده که امر للوجوب است .
و فرق مذهب مشهور و مذهب سید مرتضی آن است که : بنابر مشهور امر مقتضی وجوب است شرعاً ولغة ، و نزد سید مرتضی ( رحمه الله ) در لغت مشترک است بین .
ص : 91
الوجوب و الاستحباب ، و در عرف شرع متعین است برای وجوب ، چنانچه سید مرتضی در کتاب " ذریعه " فرموده . (1) 39 . مطاعن ابو بکر را یک دو طعن دانسته که آن هم قابل اثبات نیست !
دهلوی گوید : این یک دو طعن که شیعه - از روایات اهل سنت - بر ابو بکر و امثال او ثابت میکنند ، اولا ثابت نمیشود ، و اگر بالفرض ثابت هم شود ، باید روایات اهل سنت در فضائل ابو بکر را در یک پله ترازو نهاد ، و این دو سه طعن را در پله دیگر ، و باهم باید سنجید ، و بعد از آن جواب باید طلبید . (2) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : مطاعن ابو بکر در یک دو طعن منحصر نیستند ، بلکه مطاعن او بسیار است ، و - بحمدالله - اکثر آنها در این کتاب ثابت شده ، و تشکیک معاندی را گنجایش نماند .
و اگر یک طعن هم بر ابی بکر - که موجب عدم صحت امامتش باشد - ثابت گردد ، غاصب و ظالم بودن در خلافت ثابت خواهد شد ، و از این معنا عدم ایمان و کمال نفاق او ظاهر خواهد شد .
پس هرگاه نفاق و عدم ایمان او ثابت شد ، معلوم شود که جمیع فضائل او از موضوعات و مفتریات اهل سنت است . (3) .
ص : 92
40 . ادعای وجود فضائل ابو بکر در کتب شیعه !
دهلوی گوید : بعضی از آن - یعنی فضائل ابو بکر - در کتب شیعه هم مروی و صحیح است . (1) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : در کتب شیعه روایت صحیحی در فضیلت ابو بکر نیست . (2) 41 - 46 . کجا اتفاق اهل سیره نقل شده که :
ابو بکر در غزوه حمراء الاسد به مقابله با ابوسفیان فرستاده شده ؟ و در غزوه بنی النضیر و غزوه بنی لحیان به سمت کراع النعیم و غزوه تبوک امیر لشکر ابو بکر بود ؟ ! و در غزوه خیبر از او جنگ سخت به ظهور آمده است ؟ !
دهلوی در پاسخ طعن چهارم - که پیغمبر ( صلی الله علیه وآله ) هیچ گاه ابو بکر را بر امری که به اقامه دین و شرع متین تعلق داشته باشد ، والی نساخته اند - گفته :
این دعوی دروغ محض و بهتان صرف است ، به اجماع اهل سیر و تواریخ از شیعه و سنی ثابت و صحیح است که ابو بکر را بعد از شکست اُحُد چون خبر رسید که ابوسفیان بعد از مراجعه نادم شده ، میخواهد که بر سر مدینه بتازد ، آن جناب در مقابله او رخصت فرمود ، و ابو بکر به مقابله آنها پرداخت .
و در سال چهارم در غزوه بنی نضیر شبی ابو بکر صدیق را امیر لشکر ساخته ، خود به دولت خانه تشریف فرمود .
و در سال ششم چون به غزوه بنی لِحْیان برآمدند . . . آن حضرت . . . سرایا به اطراف فرستادند ، از آن جمله سریه عمده به سرکردگی ابو بکر صدیق بود که به .
ص : 93
سمت کراع الغمیم رخصت یافت .
در غزوه تبوک فرمان پیغمبر صلی الله علیه [ وآله ] وسلّم شرف نفاذ یافت که جنود نصرت قرین بیرون مدینه منوره در ثَنِیّة الوَداع فراهم آیند ، و امیر لشکرگاه صدیق باشد . (1) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : اولا : آنکه در کتب سیر و تواریخ شیعه از این حکایت حرفی و اثری به نظر نرسیده .
ثانیاً : آنکه اعتراف قسطلانی و عینی و ابن حجر به اینکه امارت ابو بکر در سوای سه سریه ثابت نشده ، تکذیب آن میکند . (2) ثالثاً : اکثر اهل تواریخ اتفاق نموده اند بر اینکه آن حضرت ( صلی الله علیه وآله و سلم ) لوای جنگ را در این غزوه به دست حضرت علی بن ابی طالب ( علیه السلام ) عطا فرموده بود .
و بعضی از ایشان دادن لوا را به دست ابو بکر ، به قولی و روایتی واحد - که قائل و راوی آن معلوم و معروف نیست ! - ذکر کرده اند ولی از جهت آنکه متهم اند به افراط در محبت ابو بکر ، قول ایشان محل اعتماد نباشد .
و تکذیب میکند آن را آنچه در " فتح الباری " در شرح احادیث لواء النبی ( صلی الله علیه وآله و سلم ) گفته : أخرج أحمد - بإسناد قوی - من حدیث ابن عباس : إن رایة النبیّ [ ( صلی الله علیه وآله ) ] کانت تکون مع علی [ ( علیه السلام ) ] ، ورایة الأنصار مع سعد بن عبادة . . إلی آخر الحدیث . (3) و صاحب " استیعاب " از ابن عباس روایت کرده : قال : لعلی [ ( صلی الله علیه وآله ) ] أربع خصال .
ص : 94
لیست لأحد غیره : هو أول عربی وعجمی صلّی مع رسول الله صلی الله علیه [ وآله ] وسلّم ; وهو الذی کان لواؤه معه فی کل زحف . . إلی آخر الحدیث . (1) رابعاً : آنکه در غزوه حمراء الاسد نوبت به مقابله هیچ یک نرسیده بود ، تا اولیای ابو بکر را - در صورت فرض صحت روایت مذکوره - دلیل افتخار و فضیلت او و مقاتله تواند شد . (2) 47 . ادعای نفرستادن حضرت امیر ( علیه السلام ) حسنین ( علیهما السلام ) را در هیچ کاری !
دهلوی گوید : اگر به کاری نفرستادن موجب عدم لیاقت امامت باشد ، لازم آید که حسنین ( علیهما السلام ) نیز لایق امامت نباشند ; زیرا که حضرت امیر ( علیه السلام ) این دو را در هیچ جنگ و بر هیچ کاری نمیفرستاد . (3) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : نفرستادن حضرت امیرالمؤمنین ( علیه السلام ) حسنین ( علیهما السلام ) را به کاری ، کذب محض و افترای صرف است .
سپس مؤلف ( قدس سره ) مواردی را از بخاری غیر آن ذکر میکند ، مانند آنچه در " تاریخ یافعی " در بیان قصه جنگ جمل مذکور است : وأرسل علی [ ( علیه السلام ) ] ابنه الحسن [ ( علیهما السلام ) ] إلی الکوفة مع ناصر الحق عمار یستنفران من فیها . (4) .
ص : 95
48 . بنابر نقل عامه بلال خودش به ابو بکر گفت : به جای حضرت نماز بخوان نه از جانب پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) ، پس چرا دهلوی به پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) نسبت بی جا میدهد ؟
دهلوی گوید : ( پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) ) بلال را فرمود : اگر من نیایم ابو بکر را بگو که با مردم نماز بگزارد ، چنانچه وقت عصر همین قسم واقع شد . (1) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : روایت بخاری که متضمن این قصه است ، دلالت صریحه دارد بر آنکه امامت ابی بکر در این نماز به اجازه جناب رسالت مآب ( صلی الله علیه وآله ) واقع نشده ، بلکه چون جناب رسالت مآب ( صلی الله علیه وآله ) تشریف نیاورد ، بلال از طرف خود به ابو بکر گفت : که آیا امامت مردم خواهی کرد ؟ ابو بکر در جواب گفت : آری امامت میکنم اگر تو بخواهی ، و این است عبارت " صحیح بخاری " : عن سهل بن سعد : إن أُناسا من بنی عمرو بن عوف کان بینهم شیء ، فخرج إلیهم النبیّ [ ( صلی الله علیه وآله ) ] فی أُناس من أصحابه ، یصلح بینهم فحضرت الصلاة ولم یأت النبیّ صلی الله علیه [ وآله ] وسلّم فأذّن بلال بالصلاة ، ولم یأت النبیّ صلی الله علیه [ وآله ] وسلّم فجاء إلی أبی بکر فقال : إن النبیّ [ ( صلی الله علیه وآله ) ] حبس ، وقد حضرت الصلاة ، فهل لک أن تؤمّ الناس ؟ فقال : نعم ، إن شئت ; فأقام الصلاة فتقدّم أبو بکر . (2) اگر پیامبر ( صلی الله علیه وآله ) امر فرموده بود ، بلال نمیگفت : فهل لک أن تؤمّ الناس ؟ بلکه میگفت : حضرت فرموده که تو امامت صلات کنی .
و ابو بکر نمیگفت : ( نعم إن شئت ) . (3) .
ص : 96
49 . ادعای عزل حضرت هارون ( علیه السلام ) !
دهلوی گوید : جواب دیگر عمر معزول بود اما مثل حضرت هارون [ ( علیه السلام ) ] . (1) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : خلافت حضرت موسی [ ( علیه السلام ) ] برای حضرت هارون ثابت بود ، از وقت استخلاف تا وقت وفات آن حضرت ( علیه السلام ) ، و به رجوع حضرت موسی ( علیه السلام ) ، خلافت از آن حضرت هرگز زایل نشده ، کما هو مشروح فی بحث الإمامة من کتب الشیعة . (2) 50 . ادعای بیجای اجماع !
دهلوی گوید : و در آخر خطبه اش این هم هست که : من معصوم نیستم ، پس اطاعت من بر شما در همان امور فرض است که موافق سنت پیغمبر صلی الله علیه [ وآله ] وسلّم و شریعت خدا باشد ، اگر بالفرض به خلاف این شما را بفرمایم قبول ندارید ، و مرا آگاه کنید .
و این عقیده ای است که تمام اهل اسلام بر آن اجماع دارند . (3) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : پس کذب محض و دروغ صرف است ; زیرا که فرقه شیعه - بلا شبهه و شک - داخل در فرق اهل اسلام هستند ، و عقیده شان مخالف این عقیده است . ( زیرا آنها عصمت را شرط امامت میدانند ) . (4) .
ص : 97
51 . ادعای بی اساس !
دهلوی گوید : در " نهج البلاغه " که نزد امامیه اصح الکتب و متواتر است مروی شده . . . (1) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : اصح الکتب و متواتر بودن " نهج البلاغه " بمجموعه نزد شیعه ممنوع و غیر مسلم است ، کما مرّ غیر مرّة . (2) 52 . ادعای بیعت کردن سعد بن عباده با ابو بکر با اینکه بزرگان عامه بر خلاف آن تصریح کرده اند .
دهلوی گوید : در روایات صحیحه اهل سنت ثابت است که : سعد بن عباده هم با ابو بکر بعد از این صحبت بیعت کرد . (3) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : نزد ثقات اهل سنت حتماً ثابت شده که سعد بن عباده هیچ گاه بیعت ابو بکر نکرده ، مانند : ابن تیمیه . (4) و فخر رازی که قائل شده به اینکه اجماع بر خلافت ابو بکر بعد فوت سعد بن عباده واقع شد . (5) .
ص : 98
و ابن اثیر جزری گوید : سعد بن عباده تا زنده بود بیعت کسی نکرده . (1) و همچنین عبدالعلی شارح " مسلم الثبوت " . (2) 53 . ادعای اینکه در هیچ کتابی از کتب عامه حتی با سند ضعیف هم نیامده که ابو بکر گفته باشد : لست بخیرکم و علی فیکم .
دهلوی در پاسخ طعن دهم گفته : این روایت در هیچ کتابی از کتب اهل سنت موجود نیست ، نه به طریق صحیح و نه به طریق ضعیف .
اول این روایت را از کتب اهل سنت باید برآورد ، بعد از آن جواب باید خواست ، و به افترائات شیعه الزام اهل سنت خواستن ، کمال نادانی است . (3) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : ابن روزبهان به وجود این حدیث در " صحاح " اهل سنت اقرار کرده . (4) .
ص : 99
54 . ادعای اینکه علمای شیعه لفظ « أقیلونی » بر روایت سابق افزوده اند .
دهلوی در ادامه مطلب سابق گوید : بعضی از علمای شیعه لفظ ( أقیلونی . . ) نیز افزایند و گویند : ابو بکر استعفا مینمود از امامت ، و هر که استعفا نماید از امامت قابل امامت نباشد . (1) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : غزالی و سبط ابن الجوزی آن را نقل کرده ، و به اعتراف فضل بن روزبهان در " صحاح " اهل سنت مذکور است . (2) 55 . اتهام بر شیعه به اینکه معتقدند حضرت موسی ( علیه السلام ) از رسالت استعفا کرد .
دهلوی گوید : طرفه آن است که خود شیعه اعتقاد دارند که حضرت موسی ( علیه السلام ) از رسالت و نبوت استعفا کرد و به هارون مدافعه نمود . (3) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : طرفه آن است که : چنین دعوی بزرگ و عظیم بر زبان آورده ، و دلیل و شاهد آن اجمالا هم ذکر نکرده و باز خواسته که به آن حجت آرد و گلوی امام خود را به دعوی لسانی از طعن و ملام بدر آرد ؟ !
و عجب تر آنکه در باب نبوت هم این دعوی بی سر و پا به بسط تمام وارد ساخته ، (4) و در مقام استشهاد بر آن مهره سکوت بر لب گذاشته . (5) .
ص : 100
56 . عزل ابو بکر را که بسیاری از عامه نقل کرده اند خبط و خلط دانسته !
دهلوی درباره عزل ابو بکر از رساندن سوره برائت گوید : در این روایت ، طرفه خبط و خلط واقع شده . . . الی آخر . (1) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : روایت عزل ابی بکر را علمای ثقات و محدیثن اَثبات اهل سنت روایت فرموده اند ، مثل ترمذی و امام احمد بن حنبل و پسرش عبدالله و طبری و کواشی و حموی و امام ابوعبدالرحمن نسائی و سهیلی و ثعلبی و حاکم - مع الحکم بالصحة - و سید حفاظ ابن مردویه و ابن ابی شیبه و ابن حبان و عبدالرزاق و ابن المنذر و ابن ابی حاتم و ابن خزیمه و ابوعوانه و طبرانی و دارقطنی و بیهقی و سبط ابن الجوزی و سعید بن منصور کازرونی و اصیل الدین محدّث و سید جمال الدین محدّث و ابن حجر و شیخ عبدالحق دهلوی و غیر ایشان که اِحصاء اسمائشان مشکل است .
پس این جماعت بسیار و عدد بی شمار از علمای کبار خود را اصحاب خبط و خلط نامیدن . . . به غایت غریب و بدیع است ! (2) 57 . ادعای بی اساس وجود خطبه های ابو بکر در صحیح نسائی !
دهلوی گوید : خطبه های ابو بکر و صفت اقامه حج که از ابو بکر در آن هنگام به ظهور آمده ، در " صحیح نسائی " و دیگر کتب حدیث به طرق متعدده مذکور است . (3) .
ص : 101
مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : در " صحیح نسائی " یک خطبه ابو بکر هم نیست ، چه جا خُطب عدیده !
آری در " صحیح نسائی " یک روایت متضمن خطبه خواندن ابو بکر در مقامات عدیده مذکور است ، لیکن خطبه [ ای ] از خطب ابو بکر در آن مذکور نیست .
و مع هذا خود نسائی قدح و جرح راوی آن بیان نموده ، چنانچه گفته :
قال أبو عبد الرحمن : ابن خثیم لیس بالقوی فی الحدیث . (1) 58 . ادعای بیجای اجماع بر اقتدای امیرمؤمنان ( علیه السلام ) به ابو بکر و . . .
دهلوی گوید : به اجماع اهل سیر ثابت است که علی مرتضی [ ( علیه السلام ) ] در این سفر اقتدا به ابو بکر میفرمود ، و عقب او نماز میگزارد ، و در مناسک حج متابعت او مینمود . (2) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : دعوی اجماع اهل سیر بر این معنا باطل محض و کذب صریح است .
و بالفرض اگر بعضِ اتباع و اشیاع ابو بکر ادعای این معنا نموده باشند ، شیعه آن را کی باور میدارند تا بر ایشان حجت تمام شود . (3) 59 . ادعای عدالت ابو بکر !
دهلوی گوید : عزل شخصی که صاحب عدالت باشد و هزار جا پیغمبر و آیات .
ص : 102
قرآنی بر عدالت او گواهی داده باشند ، به جهت مصلحت جزئیه ، دلیل نمیشود بر عدم صلاحیت و ریاست . (1) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : نزد اهل حق هرگز عدالت ابو بکر ثابت نیست .
و اثبات شهادت آیات قرآنی ، و جناب رسالت مآب ( صلی الله علیه وآله و سلم ) هزار جا بر عدالت ابو بکر به طرق سنیه هم سخت دشوار است تا به طرق شیعه چه رسد ! (2) 60 . ادعای اینکه ابو بکر برای امارت حج نصب شده نه بر ادای سوره برائت !
دهلوی گوید : اکثر روایات به این مضمون آمده اند که : ابو بکر را برای امارت حج منصوب کرده ، روانه کرده بودند ، نه برای رسانیدن برائت . (3) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : نصب ابی بکر را برای ادای سوره برائت و عزل او را جماعتی از صحابه روایت کرده اند : افضل ایشان جناب امیرالمؤمنین ( علیه السلام ) ، و دیگران مانند : ابن عباس ، ابوسعید خدری ، خود ابو بکر ، ابن عمر ، ابوهریره ، ابن ابیوقاص ، ابورافع ، انس بن مالک .
سپس مؤلف به نقل روایات از کتب عامه میپردازد . (4) 61 . ادعای اینکه از کتب ذیل ظاهر میشود که هر دو را برای ادای برائت فرستادند ، و احتمال میرود که هر دو در این کار شریک بوده اند .
دهلوی گوید : از " معالم " و " حسینی " و " معارج " و " روضة الاحباب " و " حبیب .
ص : 103
السیر " و " مدارج " چنان ظاهر میشود که : اول آن حضرت صلی الله علیه [ وآله ] وسلّم ابو بکر را به قرائت این سوره امر نموده بود بعد از آن علی مرتضی ( علیه السلام ) را در این کار نامزد فرمودند ، و این دو احتمال دارد :
. . . دوم : آنکه علی مرتضی ( علیه السلام ) را شریک ابو بکر کردند تا این هر دو به این خدمت قیام نمایند ، چنانچه روایات " روضة الاحباب " و " بخاری " و " مسلم " و دیگر محدّثین ، همین احتمال را قوت میبخشد . (1) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : عبارات این کتب به تمام صراحت و کمال وضوح ، نصوص صریحه اند در عزل ابی بکر از ادای سوره برائت ، و اصلا احتمال دوم را در آن گنجایش نیست .
سپس مؤلف به نقل عبارات کتب مذکور میپردازد . (2) 62 . ادعای اجماع بر معزول نشدن ابو بکر از امارت حاجّ دهلوی گوید : بالاجماع ثابت است که ابو بکر از امارت حج معزول نشد . (3) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : اگر غرض از اجماع بر عدم عزل ابی بکر ، اجماع شیعه و سنی است ، پس کذب فضیح و بهتان صریح است که اَدنی محصلی ریبی در بطلان آن ندارد .
( بلکه ) از روایات اهل سنت ( نیز ) عزل ابی بکر از حج ثابت میشود .
.
ص : 104
سپس مؤلف به نقل برخی از عبارات روایات از کتب آنها میپردازد . (1) 63 . ادعای رفاقت عباس با ابو بکر از ابتدای خلافت او دهلوی گوید : عباس همیشه از ابتدای خلافت ابو بکر با او رفیق و مشیر ماند . (2) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : ادعای رفیق و مشیر ماندن عباس با ابو بکر از ابتدای خلافت غلط محض و افترای صرف است ، در حدیث " صحیح مسلم " وارد شده که : زهری بعدِ روایت بیعت نکردن جناب امیرالمؤمنین ( علیه السلام ) با ابو بکر تا شش ماه ، گفته : ( ولا أحد من بنی هاشم ) ، یعنی : کسی از بنی هاشم با او بیعت نکرده . (3) و شک نیست در اینکه عباس از جمله بنی هاشم بود . (4) 64 . ادعای اینکه خبر ( لا نورث ) را غیر از ابو بکر دیگران هم نقل کرده اند !
دهلوی گوید : آنچه گفته اند : فاطمه زهرا رضی الله عنها [ ( علیها السلام ) ] را به خبر یک .
ص : 105
کس - که خودش بود - جواب داد ، دروغ محض است . (1) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : تکذیب تفرّد ابو بکر به خبر موضوع : ( نحن معاشر الأنبیاء لا نورّث ماترکناه صدقة ) کمال وقاحت و نهایت بیباکی است ; زیرا که اجله اهل سنت این خبر را از متفردات ابو بکر دانسته اند ، و اختصاص او را به این خبر از فضائل او شمرده اند ، (2) پس او علمای اعلام خود را کاذب و دروغگو قرار میدهد ، و فضیلت امام خود را باطل میسازد . (3) 65 . افترا بر امیرمؤمنان ( علیه السلام ) که خبر ( لا نورث ) را نقل کرده اند !
دهلوی گوید : این خبر در کتب اهل سنت به روایت . . . ( جمعی از صحابه را نام برده ، سپس گوید : ) و از جمله اینها مرتضی علی ( علیه السلام ) است . (4) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : این کذب محض و افترای صرف است ; زیرا که حضرت مرتضی علی ( علیه السلام ) ، ابو بکر را در روایت این حدیث کاذب و دروغگو ، و در منع میراث حضرت رسول خدا ( صلی الله علیه وآله و سلم ) آثم و گنهکار و خائن و غادر میدانست ، و همیشه طالب میراث حضرت فاطمه ( علیها السلام ) از ابو بکر و عمر ماند .
.
ص : 106
چنان که در " صحیح مسلم " در کتاب الجهاد مذکور است . (1) 66 . ادعای بیجای افاده یقین !
دهلوی گوید : زیرا که نام جماعت که مذکور شد ، خبر یکی از ایشان مفید یقین است . (2) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : این معنا نزد شیعه باطل است ، بلکه نزد اهل سنت هم افاده یقین محل کلام است ، کما یظهر من بحث خبر الآحاد من کتب الأُصول . (3) 67 . ادعای اجماع بر اینکه متروکه حضرت از خیبر و فدک به دست علی [ ( علیه السلام ) ] و عباس بود .
دهلوی گوید : به اجماع اهل سیر و تواریخ و علمای حدیث ثابت و مقرر است که : متروکه حضرت از خیبر و فدک و غیره در عهد عمر بن الخطاب به دست حضرت علی [ ( علیه السلام ) ] و عباس بود . (4) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : این کذب محض و افترای صرف است ; زیرا آنچه از .
ص : 107
حدیث " بخاری " ثابت است همین قدر است که متروکه آن حضرت آنچه در مدینه بود عمر به حضرت علی ( علیه السلام ) و عباس داده بود ، و خیبر و فدک را نداد . (1) 68 . ادعای اجماع فریقین بر استیذان امام مجتبی ( علیه السلام ) از عایشه دهلوی گوید : به اجماع شیعه و سنی ثابت است که : چون حضرت امام حسن ( علیه السلام ) را وفات نزدیک شد از ام المؤمنین عایشه صدیقه استیذان طلبید که مرا هم موضعی در جوار جد خود بدهد . (2) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : استیذان حضرت امام حسن ( علیه السلام ) از عایشه به روایات شیعه ثابت نشده ، و ادعای اجماع شیعه و سنی بر این معنا کذب محض و بهتان صرف است . (3) 69 . افترا بر شیعه به طعن تراشی دهلوی گوید : در اینجا فایده عظیمه باید دانست که شیعه در اول باب مطاعن ابو بکر ، منع میراث مینوشتند و میگفتند ، چون عدم توریث پیغمبر ثابت شد ، از این دعوی انتقال نموده ، و دعوی دیگر تراشیدند و طعن دیگر برآوردند که این طعن سیزدهم است . (4) .
ص : 108
مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : این کذب محض و افترای صرف است ، هرگز شیعه دعوی دوم بعدِ دعوی اول نتراشیده اند ، بلکه همیشه به هر دو طعن ابو بکر را مطعون کرده اند .
به روایات خود اهل سنت حضرت فاطمه ( علیها السلام ) ، دعوی هبه فدک نموده ، و جناب علامه حلی ( رحمه الله ) و مولانا محمد باقر مجلسی و دیگر علمای شیعه هر دو امر را در یک طعن نوشته اند .
و هر دو دعوی علی الترتیب از حضرت فاطمه زهرا ( علیها السلام ) به ظهور آمده ، اول دعوی هبه فدک نموده ، چون ابو بکر آن را ردّ نمود دعوی میراث در پیش ساخته . (1) 70 . انکار مطلب مسلّمی که بسیاری از اهل سنت آن را نقل کرده اند !
دهلوی گوید : دعوی هبه از حضرت زهرا رضی الله عنها [ ( علیها السلام ) ] و شهادت دادن حضرت علی [ ( علیه السلام ) ] و اُمّ أیمن یا حسنین ( علیهما السلام ) - علی اختلاف الروایات - در کتب اهل سنت اصلا موجود نیست ، محض از مفتریات شیعه است ، در مقام الزام اهل سنت آوردن و جواب آن طلبیدن کمال سفاهت است . (2) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : انکار وجود این دعوی و شهادت در کتب اهل سنت ، ناشی از کمال عناد و عصبیت است ; زیرا که این دعوی در کتب کثیره از کتب معتمده و اسفار معتبره ایشان مذکور است ، مثل :
.
ص : 109
تصانیف عمر بن شبّه ، مجد مورخ ، ابو بکر جوهری ، " مغنی " قاضی القضات ، " ملل و نحل " شهرستانی ، " کتاب الموافقه " ابن السمان ، " معجم البلدان " یاقوت حموی ، " محلّی " ابن حزم ، " نهایة العقول " ، " تفسیر کبیر " مسمی به " مفاتیح الغیب " ، و " ریاض النضرة " ، و کتاب " الاکتفاء " ، و " فصل الخطاب " ، و " مواقف " ، و " شرح مواقف " ، و " جواهر العقدین " ، و " وفاء الوفا " ، و " خلاصة الوفا " هر سه از سید سمهودی ، و " حاشیه " صلاح الدین رومی بر " شرح عقائد " نسفی از تفتازانی ، و " صواعق محرقه " ، و " براهین قاطعه " ، و " مقصد اقصی " ، و " معارج النبوة " ، و " حبیب السیر " ، و " روضة الصفا " و . . . و در بسیاری از این کتب وقوع شهادت هم بر این دعوی مذکور است .
سپس مؤلف به نقل عبارات آنها میپردازد . (1) 71 . ادعای اجماع بر اینکه در زمان پیغمبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) فدک در تصرف حضرت زهرا ( علیها السلام ) نیامده .
دهلوی گوید : فدک بالاجماع در حیات پیغمبر صلی الله علیه [ وآله ] وسلّم در تصرف [ حضرت ] زهرا ( علیها السلام ) نیامده . (2) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : دعوی اجماع کذب محض و بهتان صرف است ، و شیعه داخل این اجماع نیستند ، بلکه گویند : فدک از وقت هبه تا انتزاع ابو بکر ، در دست حضرت فاطمه زهرا ( علیها السلام ) بود . و روایات اهل سنت هم بر این معنا دلالت دارد . (3) .
ص : 110
72 . ادعای اینکه وعید بر اغضاب حضرت زهرا ( علیها السلام ) وارد است نه غضب ایشان !
دهلوی گوید : چون وعید به لفظ اغضاب است نه غضب ، ابو بکر را از این چه باک ، اگر به این لفظ بود که : ( من غضبتْ علیه غضبتُ علیه ) ابو بکر را خوف میبود . (1) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : نفی وعید به لفظ غضب ، کذب باطل و دروغ بی فروغ است که به سبب مزید عصبیت و عناد یا کمال قصور باع و فقدان اطلاع جسارت بر آن کرده ، و بر متتبع کتب احادیث آشکار است که وعید به لفظ غضب هم واقع شده . (2) 73 . ادعای دلالت روایات فریقین بر رضایت حضرت زهرا ( علیها السلام ) از ابو بکر !
دهلوی گوید : لیکن در روایت شیعه و سنی صحیح و ثابت است که :
این امر خیلی بر ابو بکر شاق آمد و امیرالمؤمنین ( علیه السلام ) را شفیع خود ساخت .
ص : 111
تا آنکه حضرت زهرا ( علیها السلام ) از او خشنود شد . (1) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : رضای حضرت فاطمه ( علیها السلام ) از ابو بکر کذب صریح است و بهتان فضیح !
در نقض جواب طعن دوازدهم از " صحیح بخاری " حدیثی نقل شد ، در آن حدیث واقع است : فغضبت فاطمة بنت رسول الله صلی الله علیه [ وآله ] وسلّم ، وهجرت أبا بکر فلم تزل مهاجرته حتّی توفّیت ، وعاشت بعد رسول الله صلی الله علیه [ وآله ] وسلّم ستة أشهر . (2) 74 . باز افترا بر شیعه به طعن تراشی !
دهلوی گوید : علمای شیعه چون دیدند که هبه به غیر قبض موجب ملک نمیشود ، ناچار در زمان ما علمای ایشان از این دعوی نیز انتقال نموده ، دعوی دیگر بر آوردند ، و طعن دیگر تراشیدند که آن طعن چهاردهم است . (3) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : این کذب محض و بهتان صرف است ، لازم بود که برای تصدیق این قول خود ، نام آن علمای زمان خود که از این دعوی انتقال نموده ، دعوی دیگر تراشیده اند ، در اینجا مذکور میکرد ! (4) .
ص : 112
75 . طعنی ساختگی را به رُخ شیعه کشیدن !
دهلوی گوید : طعن چهاردهم : آنکه پیغمبر خدا صلی الله علیه [ وآله ] وسلّم حضرت زهرا رضی الله عنها [ ( علیها السلام ) ] را به فدک وصیت کرده بود ، و ابو بکر او را بر فدک تصرف نداد ، پس خلاف وصیت پیغمبر صلی الله علیه [ وآله ] وسلّم نمود . (1) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : این طعن در هیچ کتابی از کتب شیعه - که در مطاعن اصحاب ثلاثه و احزاب ایشان تصنیف نموده اند - نیست . (2) 76 . مطلبی را به مجالس المؤمنین نسبت داده که در آن نیست .
دهلوی گوید : چنانچه قاضی نورالله در " مجالس المؤمنین " به تفصیل ذکر نموده . (3) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : اخذ نمودن حضرت امام رضا ( علیه السلام ) فدک را در آنجا مذکور نیست . (4) 77 . افترا بر امامیه دهلوی گوید : هرگاه امام خروج فرماید و به جنگ و قتال مشغول شود ، او را .
ص : 113
تقیه حرام میگردد ، چنانچه مذهب جمیع امامیه است . (1) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : این مطلب کذب محض و افترای صرف است . (2) 78 . ادعای بیجای رفع کدورت به روایات فریقین !
دهلوی گوید : در میان ابو بکر و حضرت زهرا ( علیها السلام ) بابت این مقدمه به صلح و صفا انجامید ، و رفع کدورت به خوبی حاصل گردید ، چنانچه از روایات شیعه و سنی به ثبوت رسید . (3) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : روایات طرفین دلالت بر کذب این دعوی میکند ، و روایات اهل سنت در ردّ جواب طعن سیزدهم نقل نموده شد . (4) 79 . ادعای اجماع فریقین بر نماز خواندن سعید بن عاص بر جنازه امام حسن ( علیه السلام ) دهلوی گوید : به اجماع مورخین طرفین از شیعه و سنی : چون جنازه امام حسن ( رضی الله عنه ) [ ( علیه السلام ) ] را آوردند ، امام حسین ( رضی الله عنه ) [ ( علیه السلام ) ] به سعید بن العاص که از جانب معاویه امارت داشت ، اشاره کرده فرمود که : اگر نه سنّت جدّ من بر آن بودی که امام جنازه امیر باشد هرگز تو را پیش نمیکردم . (5) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : دعوی اجماع مورخین طرفین بر امامت سعید بن العاص .
ص : 114
و گفتن امام حسین ( علیه السلام ) کلام مذکور را ممنوع است ، بلکه مورخین و محدّثین شیعه میگویند که : حضرت امام حسین ( علیه السلام ) خود بر امام حسن ( علیه السلام ) نماز گزارد . (1) 80 . ادعایی بی دلیل !
دهلوی گوید : مرده را به آتش سوختن ، برای عبرت دیگران درست است . (2) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : این مجرد ادعاست ، و دلیلی بر آن از کتاب و سنت اقامه نکرده است . (3) 81 . روایت مستند عامه را به راویان شیعه نسبت داده و آن را غلط گفته !
دهلوی گوید : و آنچه بعضی روات شیعه گفته اند که : ابو بکر فجائه سلمی را - که قطع طریق میکرد - زنده در آتش انداخت و سوخت ، غلط محض است . (4) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : غلط دانستن و اختصاص این قضیه به بعض روات شیعه ، ناشی از اختلاط عقل ، و انتشار حواس و اختلال دماغ است !
احراق ابو بکر فجائه سلمی را به تصریح و اعتراف جمعی و روایت و نقل جمعی دیگر از اکابر اهل سنت ثابت است . (5) .
ص : 115
82 . به روایت عامه استدلال کرده و آن را به شیعه نسبت داده !
دهلوی گوید : اگر ابو بکر را مسأله جده وکلاله معلوم نبود ، در امامت او نقصانی نمیکند ; زیرا که به موجب روایات شیعه حضرت امیرالمؤمنین ( علیه السلام ) را نیز بعض مسائل معلوم نبود ، حال آنکه بالاجماع امام مطلق بود .
روی عبد الله بن بشیر : إن علیاً [ ( علیه السلام ) ] سُئل عن مسألة ، فقال : لا علم لی بها ، ثم قال : و أبردها علی کبدی ، سئلت عما لا أعلم .
ورواه سعدان بن نضیر أیضاً . (1) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : إن هذا إلاّ إفک مبین ، نوبت وقاحت و جسارت او به اینجا رسیده که از افترای قبیح بر حضرت امیر ( علیه السلام ) اصلا مبالات نمیکند ! !
افترا بر شیعه که آسان است ، لیکن از افترا بر جناب امیر ( علیه السلام ) - که به اعتراف او بالاجماع امام مطلق است - اجتناب و خوف لازم است .
دعوی کردن که - معاذ الله ! - به روایات شیعه جناب امیر ( علیه السلام ) را بعض مسائل معلوم نبود ، و دلیلش روایت جعلی سعدان بن نصر آوردن ، نهایت عجیب و به غایت غریب است .
این روایت را در " کنزالعمال " در کتاب العلم نقل کرده . (2) .
ص : 116
از جمله خیانات او حذف و اسقاط مطالبی است که به ضررش تمام میشده ، مانند موارد ذیل :
83 . گروهی از صحابه گواهی دادند که آواز اذان از قوم مالک شنیدند ولی او فقط به ابوقتاده نسبت داده و گواهی دیگران را ذکر نکرده .
دهلوی گوید : ابوقتاده گواهی داد که من بانگ نماز از میان قوم وی شنیده ام ، و جماعت دیگر - که هم در آن سریه بودند - عکس آن ظاهر نمودند . (1) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : این به ظاهرش دلالت میکند که تنها ابوقتاده گواهی شنیدن اذان از قوم مالک داده ، و حال آنکه در عبارت " تاریخ طبری " که این فاضل آن را در حاشیه نقل کرده این الفاظ واقع است :
وقال آخرون : سمعناه ، وقال أبو قتاده : سمعناه . (2) یعنی دیگران گفتند که : شنیدیم ، و ابوقتاده گفت که : ما شنیدیم . (3) 84 . حذف و اسقاط آخر عبارت استیعاب که دلالت بر عدم ارتداد مالک دارد .
دهلوی گوید : فی الاستیعاب : وأَمَّرَه - أی خالداً - أبو بکر الصدیق علی الجیوش ففتح الله علیه الیمامة وغیرها ; و قتل علی یدیه أکثر أهل الردة ، منهم : مسیلمة ، و مالک بن نویرة . . . إلی آخر ما قال . (4) .
ص : 117
مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : در کتاب " استیعاب " بعد از عبارت مذکوره ، عبارتی واقع است که دلالت بر نفی ارتداد مالک بن نویره میکند ، لهذا این ناصبی آن عبارت را نقل نکرده ، و آن عبارت این است : وقد اختلف فی حال مالک بن نویرة فقیل : إنه قتله مسلماً . . أی قتله خالد لظنّ ظنّه به ، و کلام سمعه منه .
وأنکر علیه أبو قتادة قتله ، وخالفه فی ذلک وأقسم أن لا یقاتل تحت رایته أبداً . (1) یعنی اختلاف واقع است در حال مالک بن نویره ، پس گفته شد که قتل کرده خالد او را در حالتی که مسلمان بود به سبب گمانی که به او کرد و کلامی که از او شنید ، و انکار کرد بر خالد ، ابوقتاده قتل او را ، و مخالفت کرد او را در این معنا ، و قسم خورد که مقاتله نکند زیر رایت او گاهی هرگز . (2) 85 . حذف اعتراض صحابه به امارت اسامه و توبیخ نمودن حضرت آنها را دهلوی گوید : تفصیلش آنکه : بیست و ششم صفر روز دوشنبه ، آن حضرت امر فرمود مردم را که ساختگی لشکر کنند برای جنگ رومیان و انتقام زید بن حارثه ; روز سه شنبه بیست و هفتم ، اسامة بن زید را امیر لشکر ساخت . . . تا آخر . (3) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : چون او در نقل قصه تصرف به کار برده ، ما عبارت " روضة الاحباب " را - که از جمله کتب معتبره اهل سنت است ، و در این قول هم او حواله به آن کرده نقل نماییم تا تصرف او ثابت و متحقق گردد .
سپس از آن نقل کرده که :
.
ص : 118
آن صورت بر بعضی از مردم دشوار نمود ، بر سبیل طعن گفتند : این غلام را پیغمبر [ ( صلی الله علیه وآله و سلم ) ] بر مهاجرین اولین امیر میگرداند ؟ ! مقاله این جمع به سمع شریف حضرت رسید ، بسیار به غضب رفت ، و با وجود حمی و صداع از خانه بیرون آمد ، و سر مبارک را به عصابه ای بر بسته بود ، پس بر منبر برآمد و حمد و ثنای حق تعالی به تقدیم رسانید ، و بعد از آن فرمود : ای گروه مردم ! این چه مقاله است که از بعضی شما به من رسید در باب امیر گردانیدن من اسامه را ؟ ! اگر امروز طعن در امارت وی مینمایید ، پس البته طعن کرده اید در امارت پدرش پیش از این ! (1) ( پس با اینکه دهلوی در صدد نقل تفصیل مطلب بوده - چون گفته : ( تفصیلش آنکه : . . . ) - ولی قسمتی که متضمن اعتراض صحابه به دستور پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) مبتنی بر فرماندهی اسامه بوده را برای حفظ آبروی صحابه حذف و اسقاط نموده است ) . (2) 86 . حذف فرار ابو بکر و عمر در وادی الرمل دهلوی گوید : در " معارج " و " حبیب السیر " مذکور است که : بعد از غزوه تبوک ، اعرابی در حضور جناب پیغمبر ( صلی الله علیه وآله ) آمده ، عرض نمود که : قومی از اعراب در وادی الرمل مجتمع گشته ، داعیه شبیخون دارند ، جناب پیغمبر ( صلی الله علیه وآله ) نشان خود را به ابو بکر صدیق داده ، او را امیر لشکر ساخته بر آن جماعت فرستادند . (3) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : استدلال به این قصه بر فضیلت ابو بکر از قبیل استدلال به آیه : ( لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ ) (4) بر عدم وجوب صلات است ; زیرا که عبارت " معارج " و .
ص : 119
" حبیب السیر " صریح است در انهزام ابی بکر و عمر ، تا آنکه آخر الامر جناب رسول خدا ( صلی الله علیه وآله ) جناب امیر ( علیه السلام ) را برای کفایت این مهم فرستاد ، و آن جناب فتح این مهم فرمود . (1) 87 . روایت حاکم و ترمذی که در آن مأمور بودن ابو بکر برای ادای برائت نقل شده را تقطیع ، و قسمتی را که با غرضش منافات داشته نیاورده است .
دهلوی گوید : و خود نیز گاه گاه شریک این خدمت میشد ، چنانچه در " سنن " ترمذی و " مستدرک " حاکم به روایت ابن عباس ثابت است که : کان علی [ ( علیه السلام ) ] ینادی ، فإذا أعیی قام أبو بکر . وفی روایة : فإذا بحّ قام أبو هریرة فنادی بها . (2) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : او تمام روایت را ننوشته به جهت آنکه شروع روایت منافی ادعای باطل او بود ، و تمام روایت را سیوطی در " درّ منثور " به این وجه نقل کرده : أخرج الترمذی - وحسّنه - وابن أبی حاتم ، والحاکم - وصحّحه - وابن مردویه ، والبیهقی فی الدلائل عن ابن عباس : إن رسول الله صلی الله علیه [ وآله ] وسلّم بعث أبا بکر وأمره أن ینادی بهؤلاء الکلمات ، ثم أتبعه علیاً [ ( علیه السلام ) ] وأمره أن ینادی بهؤلاء الکلمات . .
فکان علی [ ( علیه السلام ) ] ینادی فإذا أعیی قام أبو بکر فنادی بها . (3) .
ص : 120
بیان منافات آنکه : او در سابق ادعا نموده که :
ارجح نزد اهل حدیث همین است که ابو بکر برای ادای سوره برائت منصوب نشده ، پس چون نصب نشد عزل چرا واقع شود ؟ !
و در صدر این روایت - که اعاظم محدّثین ، اعنی ترمذی و ابن ابی حاتم و حاکم و ابن مردویه و بیهقی نقل کرده اند ، ترمذی و حاکم تحسین و تصحیح آن نموده اند - تصریح است به اینکه اولا ابو بکر برای منادات به این کلمات مأمور شده بود ، بعدِ آن جناب امیر ( علیه السلام ) را حکم فرمودند به اینکه به این کلمات ندا فرماید . (1) 88 . خیانت در نقل نامه امیرمؤمنان ( علیه السلام ) دهلوی گوید : امیرالمؤمنین ( علیه السلام ) عمر بن ابی سلمه را - که از شیعه مخلصین حضرت و عابد و زاهد و امین و عالم و فقیه و متقی بود - از ولایت بحرین عزل فرمود ، و در مقام عذر به او نامه ای نوشت که در " نهج البلاغه " موجود است :
« أمّا بعد ; فإنی ولّیت النعمان . . علی البحرین ، ونزعت یدک بلا ذمّ لک ، ولا تثریب علیک ، فقد أحسنت الولایة وأدّیت الأمانة ، فأقبل غیر ظنین ولا ملوم ولا متّهم ولا مأثوم » . (2) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : خواجه کابلی در نقل نامه جناب امیر ( علیه السلام ) خیانت نموده ، و عبارتی که دافع شبهه بود ، سرقت کرده ، و دهلوی هم به تقلیدش در خیانت و جنایت او شریک شده .
دنباله نامه حضرت در " نهج البلاغه " چنین مسطور است :
. . فلقد أردت المسیر إلی ظَلَمة الشام ، وأحببت أن تشهد معی فإنک ممّن .
ص : 121
أستظهر به علی جهاد العدوّ ، وإقامة عمود الدین ، إن شاء الله تعالی . (1) پس معلوم شد که وجه نزع ولایت این بود که آن جناب اراده جنگ اهل شام داشت ، و عمر بن ابی سلمه ، چون مرد ثقه و امین و قابل استعانت در جهاد اعداء دین بود ، لهذا آن جناب خواست که او را همراه رکابِ سعادت انتساب دارد ، تا به قتال و نزال اهل ضلال اشتغال ورزد ، پس در حقیقت این عزل نیست بلکه از یک کار بر کار دیگر - که از آن اهم و اعظم بود - مقرر ساختن است .
پس در عزل ابی بکر و عزل عمر بن ابی سلمه تفاوت ظاهر باشد به چندین وجه . . . (2) 89 . خیانت و تقطیع در نقل کلام علامه دهلوی گوید : در کتاب " منهج الکرامة " شیخ ابن مطهر حلی چیزی گفته که به سبب آن اشکال از بیخ و بن برکنده شد ، و اصلا جای طعن بر ابو بکر نماند ، وهو : انه لمّا وعظت فاطمة ( علیها السلام ) أبا بکر فی فدک کتب لها کتاباً . . إلی آخره . (3) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : علامه حلی ( رحمه الله ) در " منهاج الکرامة " فرموده :
لمّا وعظت فاطمة ( علیها السلام ) أبا بکر فی فدک ، کتب لها بها کتاباً وردّها علیها ، فخرجت من عنده فلقیها عمر فخرق الکتاب . (4) پس در کلام علامه چنانچه نوشته دادن ابو بکر کتابتی درباره فدک مذکور است ، این هم مذکور است که عمر آن کتاب را از آن جناب گرفته بدرید .
.
ص : 122
پس به سبب تقریر فعل عمر ، طعن دو بالا شد ، یعنی هم فدک نداد و هم عمر اهانتی و ایذائی که به آن جناب رسانیده بود ، بر آن راضی شد و سکوت ورزید . (1) 90 . استدلال به روایت تقطیع شده ، سپس افترا بستن بر امام صادق ( علیه السلام ) که حکم را نمیدانستند !
دهلوی گوید : و نیز حضرت امام به حق ناطق صادق ( علیه السلام ) را بعضی مسائل معلوم نبود : روی صاحب قرب الإسناد من الإمامیة ، عن إسماعیل بن جابر : أنه قال : قلت لأبی عبد الله ( علیه السلام ) فی طعام أهل الکتاب ، فقال : « لا تأکله » ، ثم سکت هنئیة ، ثم قال : « لا تأکله » ثم سکت هنئیة ، ثم قال : « لا تأکله ولا تترکه إلاّ تنزهاً ، إن فی آنیتهم الخمر ولحم الخنزیر » .
از این خبر صریح معلوم شد که امام را حکم طعام اهل کتاب معلوم نبود ، و آخر بعد تأمل بسیار هم حکم صریح معلوم نشد ، ناچار به احتیاط عمل فرمود (2) .
با اینکه : این روایت در قرب الاسناد نیست .
در مصادر دیگر هم همراه با زیاده ای است که صاحب تحفه نیاورده است !
حضرت در آخر روایت فرمود : « لا تترکه تقول إنه حرام ، و لکن تترکه تنزهاً » . (3) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : حضرت در جواب سائل فرموه : « لا تأکله » ، پس اگر در اصطلاح دهلوی عدم علم ، علم را میگویند ، فلا مشاحّة فی الاصطلاح !
حکم صریح از این حدیث - اجتناب به طریق کراهت - مستفاد است ، و در آخر .
ص : 123
تصریح نمود که : به جهت آن است که در آنیه شان خمر و لحم خنزیر است نه آنکه به جهت حرمت اکل باشد . (1)
91 . انحصار مطاعن ابو بکر در ده ، پانزده دهلوی گوید : کسی که در تمام عمر خود ده کار یا دوازده کار به عمل آورد . . . الی آخر .
سپس گفته : مطاعن ابو بکر ، و آن پانزده طعن است . (2) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : حصر امور مذکوره در ده یا دوازده ممنوع است ; زیرا که علمای شیعه مطاعن ثلاثه را به طریق حصر ذکر نکرده اند ، بلکه بر طریق تمثیل ، حسب گنجایش مقام و فرصتِ وقت ، هر کس هر قدر که خواسته به ذکر آن پرداخته .
و باز میفرماید : حصر مطاعن ابو بکر در پانزده - که ظاهر کلامش دلالت بر آن میکند - نه عقلی است نه استقرایی ; اما انتفای حصر عقلی ; پس واضح و لائح است .
و اما انتفای حصر استقرایی ; پس از جهت آنکه دانستی که علمای شیعه مطاعن هیچ یک از اصحاب را به طریق حصر ذکر نکرده اند .
چنانچه مولانا محمّدباقر مجلسی ( رحمه الله ) در کتاب " حق الیقین " فرموده :
.
ص : 124
مطلب اول در مطاعن ابو بکر است ، و آن بسیار است ، و به قلیلی در این رساله اکتفا مینماییم . (1) و مع هذا چند مطاعن ابو بکر را که در کتب مشهوره مذکور است ذکر نکرده . (2) 92 . مصادره به مطلوب !
دهلوی گوید : جواب دیگر آنکه : صدیق خلیفه رسول [ ( صلی الله علیه وآله و سلم ) ] بود . . . الی آخر . (3) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : اصل دعوی اهل سنت همین است که ابو بکر خلیفه رسول ( صلی الله علیه وآله و سلم ) بود .
و شیعیان برای نقض این دعوی گفته اند : خلیفه را میباید که معصوم و محفوظ باشد از مطاعن ، و ابو بکر مطعون بود به مطاعن کثیره ، و از جمله مطاعن او طعن مذکور است .
پس در جواب این اعتراض ذکر اصل دعوی مناسب نیست . (4) 93 . خلط قصه پیش نمازی به جیش اسامه دهلوی گوید : اعیان مهاجر و انصار مثل ابو بکر صدیق و عمر بن الخطاب و عثمان و سعد بن وقاص و ابوعبیدة بن الجراح و سعد بن زید و قتادة بن النعمان و .
ص : 125
سلمة بن اسلم همه ساختگی کرده ، دیره و خیمه بیرون فرستادند ، و میخواستند که از آنجا کوچ نمایند که در آخر روز چهارشنبه و اول شب پنج شنبه مرض آن حضرت صلی الله علیه [ وآله ] وسلّم اشتداد پذیرفت ، و به این سبب تهلکه رو داد ، وقت عشاء از شب پنج شنبه ابو بکر را جناب پیغمبر خدا ( صلی الله علیه وآله ) خلیفه نماز فرمودند ، و به این خدمت مأمور ساختند . (1) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : ناظر را از این کلام چنان گمان میشود که ناقلان قصه اسامه ، حدیث مأمور فرمودن رسول خدا ( صلی الله علیه وآله ) ابو بکر را به امامت صلات ، در ضمن آن قصه نقل کرده اند ; و حال آنکه این معنا خلاف واقع است ، چنانچه از عبارت " روضة الاحباب " معلوم شد ، (2) بلکه قصه اسامه را روات آن جداگانه نقل کرده اند ، و حدیث امامت صلات ابو بکر را جدا .
( و از خلط دو قضیه چنین برداشت میشود که : راویان قضیه جیش اسامه گفته اند که پس از آن ، پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) ابو بکر را بر امامت نماز نصب نمود ) . (3) 94 . عدم ذکر ابو بکر و عمر و عثمان در افراد لشکر اسامه دهلوی گوید : تفصیلش آنکه : بیست و ششم صفر روز دوشنبه . . . الی آخر . (4) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : پس چون در نقل این قصه تصرف به کار برده ، ما عبارت " روضة الاحباب " را - که از جمله کتب معتب .
ص : 126
حواله به آن کرده نقل نماییم تا تصرف او ثابت و متحقق گردد .
در عبارت " روضة الاحباب " به صراحت تمام مذکور است که :
ابو بکر و عمر و عثمان و غیر ایشان مأمور گشتند به آنکه در آن لشکر همراه اسامه باشند . (1) و او این مضمون را صراحتاً ذکر نکرده ، اگر چه از قول او که : ( ابو بکر و عمر و عثمان ساختگی کرده ) . . . الی آخر ، التزاماً مستفاد میشود . (2) 95 . تشکیک در بودن ابو بکر با جیش اسامه !
دهلوی گوید : اگر بالفرض ابو بکر بالخصوص مأمور بود به آنکه خود همراه اسامه به جنگ رومیان برود . . . تا آخر . (3) اشکال : جای هیچ تشکیک و احتمال خلافی در مطلب نیست ، چنان که مؤلف فرموده :
مأموریِ ابو بکر به خروج همراه جیش اسامه ، به روایات و اقوال ثقات متقدمین و متأخرین اهل سنت ثابت است ، کالواقدی ، وابن سعد ، وابن إسحاق ، وابن الجوزی ، والذهبی ، وابن حجر العسقلانی ، والقسطلانی ، وجمال الدین المحدّث ، وعبد الحق الدهلوی . . وغیرهم ممّن لا یخفی . (4) .
ص : 127
96 . استدلال به خلافت ابو بکر بر جواز نرفتن همراه اسامه دهلوی گوید : ابو بکر را بعد از رحلت پیغمبر علیه [ وآله ] السلام انقلاب منصب شد . . . پس چون ابو بکر خلیفه پیغمبر بود ، و به جای او شد ، او را همراه اسامه چرا بایستی برآمد ؟ ! (1) اشکال : کاملا روشن است که این مصادره به مطلوب است ، کجا شیعه خلافت ابو بکر را پذیرفته است تا این استدلال تمام باشد ؟ ! (2) .
ص : 128
97 . تدلیس در تقریر مطلب شیعه !
طعن ششم آن است که پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) ابو بکر و عمر را تابع عمرو بن العاص و اسامه ساخت ، اگر ایشان لیاقت داشتند و یا اولی بودند ، چرا ایشان را رئیس نکرد ؟ !
دهلوی گوید : اگر شیعه معتقد لیاقت امامت برای عمرو بن العاص و اسامه ، و قائل به افضلیت ایشان باشند ، در این باب اهل سنت محتاج جواب خواهند بود . (1) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : اگر شیعه قائل شوند به اینکه ابو بکر و عمر در مرتبه کمتر از اسامه و عمرو بن العاص بودند ، ایشان را اعتقاد به لیاقت عمرو بن العاص و اسامه برای امامت کبری لازم نمیآید ; بلکه غایت آنچه از آن لازم میآید آن است که اسامه و عمرو بن العاص از ابو بکر و عمر و امثال ایشان افضل بودند ، و این معنا مستلزم لیاقت امامت کبری نمیتواند شد . (2) 98 . تکذیب عدم استخلاف پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) به این بهانه که شیعه استخلاف حضرت امیر ( علیه السلام ) را پذیرفته اند .
دهلوی گوید : خلیفه نکردن آن حضرت صلی الله علیه [ وآله ] وسلّم برای امت ، صریح دروغ و بهتان است ; زیرا که شیعه کلّهم قائل اند به اینکه جناب پیغمبر صلی الله علیه [ وآله ] وسلّم حضرت امیر ( علیه السلام ) را خلیفه نمود . (3) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : این خبط محض است ; زیرا که غرض شیعه از این کلام آن .
ص : 129
است که به اعتقاد اهل سنت حضرت رسالت پناه ( صلی الله علیه وآله ) خلیفه بر امت خود متعین نساخته بود ، پس ابو بکر در استخلاف عمر مخالفت جناب رسول خدا ( صلی الله علیه وآله ) را - به اعتقاد اهل سنت - هم کرده باشد چنانچه در کلام عبدالرزاق مذکور است که : پیغمبر خدا ( صلی الله علیه وآله ) به اعتقاد ایشان - یعنی به اعتقاد اهل سنت - خلیفه نکرد . (1) 99 . نصب عمر پیروی از سنّت پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) در غدیر ! !
سپس دهلوی در ادامه مطلب سابق گوید : و اگر ابو بکر هم اتباع سنت پیغمبر خود کرده ، بر امت خلیفه [ تعیین ] کرد ، مخالفت از کجا لازم آمد ؟ (2) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : کمال تعجب است که خودش اقرار مینماید که :
نزد شیعه جناب رسول خدا ( صلی الله علیه وآله ) ، جناب امیرالمؤمنین ( علیه السلام ) را خلیفه کرده .
باز خلیفه نمودن ابو بکر عمر را - که عین مخالفت رسول خدا ( صلی الله علیه وآله ) و معاندت به آن جناب است - موافقت ( و اتباع سنت پیغمبر ( صلی الله علیه وآله ) ) مینامد .
( یعنی کاملا روشن است که اگر او بر این فرض پاسخ میدهد که پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) امیرمؤمنان ( علیه السلام ) را به جانشینی نصب فرموده ; پس در این صورت دیگری حق انتخاب خلیفه ندارد ، بلکه در این صورت انتخاب کردن خلیفه ، مخالفت صریح با جانشین منصوب از طرف آن حضرت است ) . (3) .
ص : 130
100 . تدلیسی دیگر !
دهلوی گوید : و الاّ لازم آید که حضرت امیر [ ( علیه السلام ) ] در استخلاف امام حسن [ ( علیه السلام ) ] خلاف پیغمبر صلی الله علیه [ وآله ] وسلّم کرده باشد . (1) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : این معنا وقتی لازم آید که شیعیان اعتقاد میداشتند که پیغمبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) خلیفه مقرر نکرده ، و حال آنکه دانستی که خودش در جواب همین طعن گفته : شیعه کلّهم قائل اند به آنکه جناب پیغمبر خدا صلی الله علیه [ وآله ] وسلّم ، حضرت امیر ( علیه السلام ) را خلیفه نمود .
و نیز به نزد ایشان ثابت و متحقق است که چنانچه حضرت رسول ( صلی الله علیه وآله و سلم ) حضرت امیر ( علیه السلام ) را خلیفه خود نمود ، همچنان به حضرت امیرالمؤمنین ( علیه السلام ) امر فرموده بود که بعد [ از ] خود امام حسن ( علیه السلام ) را خلیفه نماید . (2) 101 . گفتن ابو بکر : ( إنّ لی شیطاناً یعترینی ) . . . نزد عامه به صحت نرسیده .
دهلوی گوید : این روایت در کتب معتبره اهل سنت صحیح نشده تا به آن الزام درست شود ، بلکه خلاف این روایت نزد ایشان صحیح و ثابت است . (3) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : حسن بصری و ابن تیمیه و دیگر متعصبین علمای اهل سنت و معتبرین ایشان ، انکار صحت این کلام ابی بکر نکرده اند ، بلکه آن را از اعظم مدایح ابی بکر گمان نموده اند .
.
ص : 131
سپس مؤلف به نقل عبارات آنها پرداخته است . (1) 102 . قضیه شرطیه در کلام ابو بکر دلالت بر صدور گناه از او ندارد !
دهلوی گوید : قضیه شرطیه ابو بکر را نیز به خاطر باید آورد که ( إن زغت ) هرگز وقوع طرفین را نمیخواهد . (2) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : کلام ابی بکر دلالت صریحه بر این معنا دارد که : ابو بکر را شیطانی بود که او را در میگرفت ، و او به اعترایش زیغ از حق به سوی باطل میورزید ، به این سبب حاضرین را حکم کرد که به وقت اعتراء آن شیطان و زیع ، من را مستقیم میکرده باشید ، و از باطل به سوی حق آورده . (3) 103 . ادعای قطعی بودن افضلیت ابو بکر !
دهلوی گوید : خیریت و افضلیت ابو بکر نزد جمیع صحابه مسلّم و قطعی بود . (4) .
ص : 132
مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : از گفتن عمر و ابوعبیده جراح در حق ابو بکر : ( أنت خیرنا وأفضلنا ) ، و عدم انکار بعض مهاجرین و انصار ، مسلّم بودن خیریت و افضلیت ابو بکر نزد جمیع صحابه لازم نمیآید ; زیرا که بسیاری از صحابه در سقیفه بنی ساعده در وقت این گفت و گو موجود نبودند .
و به نقل معتمدین اهل سنت - نزد جماعتی از صحابه کبار - امیرمؤمنین ( علیه السلام ) افضل جمیع صحابه بود ، ابن عبدالبر در کتاب " استیعاب " فرموده : روی عن سلمان وأبی ذر والمقداد [ وحذیفة ] وخباب وجابر وأبی سعید الخدری وزید بن الأرقم : أن علی بن أبی طالب أول من أسلم . . وفضّله هؤلاء علی غیره . (1) 104 . استدلال به بیعت امیرمؤمنان ( علیه السلام ) با اینکه اکراهاً واقع شد .
دهلوی گوید : حضرت امیر ( علیه السلام ) و . . . زبیر نیز بیعت کرده اند . (2) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : طرفه ماجرا است که اهل سنت در محبت ثلاثه چنان مبهوت میشوند که اصلا ضارّ را از نافع تمیز نمینمایند ! ( یا ) میخواهند فضائح ائمه و اسلاف خود را به حسن بیان به محاسن مبدل سازند !
قصه بیعت جناب امیر ( علیه السلام ) دلیل وافی و برهان کافی است بر جور و ظلم و بی دینی و کفر ابی بکر و عمر که به جبر از آن جناب بیعت گرفته اند .
پس چنین قصه شنیعه را باید که به هزار جدّ و کدّ در استار حجب اختفا داشتن ، نه اینکه همت بر اظهار و اشاعه آن گماشتن ! (3) .
ص : 133
105 . کجا پذیرفتن همه اقوال عمر بر شیعه لازم است ؟ !
دهلوی گوید : اگر به این قول عمر در حق ابو بکر تمسک نمایند ، لازم است که به جمیع اقوال عمر - که در حق ابی بکر و خلافت او وارد است - تمسک نمود . (1) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : اقرار خصم مقبول است ، و ادعای او غیر مسموع .
شیعه به یک دو کلمه حق که خدای تعالی اعلائاً للحق گاهی بر زبان عمر جاری ساخته تمسک مینمایند ، و به دیگر اقوال عمر که به اغوای شیطانی و تلبیس ابلیس به آن متفوه میشد ، چسان تمسک خواهند نمود ؟ ! (2) 106 . ادعای اینکه در کتب ذیل روایت عدم نصب ابو بکر اختیار شده .
دهلوی گوید : در " تفسیر بیضاوی " و " تفسیر مدارک " و " تفسیر زاهدی " و " تفسیر نظام نیشابوری " و " جذب القلوب " و " شرح مشکاة " همین روایت را اختیار نموده اند . (3) مؤلف ( رحمه الله ) - پس از بیان اینکه اختیار آنها ارزشی ندارد ، عبارات برخی از کتب مذکوره را نقل و - میفرماید : در این عبارات نصّی بر مدعای او که عدم نصب ابی بکر است برای ادای سوره برائت پیدا نیست . (4) .
ص : 134
107 . مکابره در احتمال دادن معنای دیگر در مورد جمله ای که نص است !
دهلوی گوید : آمدیم بر احتمال اول که ظاهر « لا یؤدّی عنّی إلاّ رجل منی » آن را قوت میبخشد . (1) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : این احتمال عین مکابره و عناد است ; زیرا که « لا یؤدّی عنّی إلاّ رجل منی » نصّ است در عزل ابی بکر ، و هرگز معنایی دیگر ندارد .
و کلام او دلالت دارد بر آنکه احتمالی که منافی عزل نباشد نیز از این فقره مفهوم میتواند شد . (2) 108 . استدلال به کلام منقول از عمر بن عبدالعزیز در ردّ هبه فدک ، با وجود اشکالات عدیده اش !
دهلوی گوید : دعوی هبه در کتب اهل سنت اصلا موجود نیست ، بلکه خلاف آن موجود است ، در " مشکاة " از عمر بن عبدالعزیز آورده که هنگامی که خلیفه شد بنومروان را جمع کرده ، گفت : إن رسول الله صلی الله علیه [ وآله ] وسلّم کانت له فدک . .
وإن فاطمة [ ( علیها السلام ) ] سألته أن یجعلها لها فأبی . .
فلمّا أن ولی عمر بن الخطاب عمل فیها بما عملا حتّی مضی لسبیله ، ثم أقطعها (3) مروان ، ثم صارت لعمر بن عبد العزیز . . وإنی أُشهدکم أنی رددتها علی ما کانت - یعنی علی عهد .
ص : 135
رسول الله صلی الله علیه [ وآله ] وسلّم وأبی بکر وعمر - . (1) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : این روایت مزخرفه موضوعه مخالف افادات علمای کبار اهل سنت است که دعوی هبه حضرت فاطمه ( علیها السلام ) را ذکر فرموده اند .
از همه لطیف تر آن است که این روایت مکذوبه را از عمر بن عبدالعزیز نقل کرده اند ( که دلیلی بر حجیت کلام او نیست ) .
مضافاً که این روایت ، روایت عمر بن الخطاب را تکذیب مینماید که از حضرت فاطمه ( علیها السلام ) نقل نموده که : آمد مرا اُمّ أیمن ، پس خبر داد مرا که : جناب رسالت مآب ( صلی الله علیه وآله و سلم ) عطا فرموده مرا فدک . (2) پس ادعای ابای آن حضرت ( صلی الله علیه وآله ) از اعطای فدک ، و آن هم بعدِ سؤال حضرت فاطمه ( علیها السلام ) ، کذب محض و دروغ بیفروغ است با اینکه در این روایت آمده : ( ثمّ أقطعها مروان ) و با این مطلب خلیفه ثالث را به درکات سعیر رسانیده است . (3) 109 . ادعای اینکه ابو بکر برای اهل بیت ( علیهم السلام ) مسأله شرعی را بیان کرده !
دهلوی گوید : لیکن ( ابو بکر ) مسأله فقهیه را بیان کرد که مجرد هبه موجب ملک نمیشود ، تا وقتی که قبض متحقق نگردد . (4) .
ص : 136
مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : این افترای صریح و کذب قبیح و بهتان شنیع و اتهام فظیع است ، و به حمایت ابو بکر از تخطئه اهل بیت ( علیهم السلام ) هم باکی ندارد ( یعنی اهل بیت ( علیهم السلام ) - العیاذ بالله - مسأله را نمیدانستند و خطا کردند و پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) هم در تعلیم آنها کوتاهی کرد تا نوبت به یاد دادن ابو بکر رسید ! ! ) . (1) 110 . خبر دادن بود نه شهادت ، پس ابو بکر ردّ شهادت نکرد !
دهلوی گوید : اگر بالفرض حضرت علی [ ( علیه السلام ) ] و اُمّ أیمن به طریق اخبار محض ، این هبه را اظهار فرموده باشند ، این را ردّ شهادت گفتن عجب جهل است . (2) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : از عبارات علمای سنیه - مثل ابن حجر و سید نورالدین سمهودی (3) - دانستی که حضرت علی ( علیه السلام ) و اُمّ أیمن بعد طلب ابی بکر بیّنه را از حضرت فاطمه ( علیها السلام ) شهادت دادند ، پس شهادت ایشان را بر صرف اظهار هبه ، به طریق اخبار محض حمل کردن ، و به این حیله ردّ شهادت را از ابو بکر زائل ساختن ، محض تخدیع شنیع و ارتکاب کذب فظیع است ! (4) 111 . ادعای اینکه وصیت به دفن شبانه برای تستر و حیا بود .
دهلوی گوید : این وصیت حضرت زهرا ( علیها السلام ) بنابر کمال تستر و حیا بود . (5) .
ص : 137
مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : ابو بکر جوهری روایت کرده :
قالت فاطمة - یعنی لأبی بکر - : « لا کلّمتک أبداً » . .
قال أبو بکر : لا هجرتک أبداً . .
قالت : « والله لأدعون الله علیک » . .
قال : والله لأدعونّ الله لک . .
فلمّا حضرتها الوفاة أوصت أن لا یصلّی علیها ، فدفنت لیلا . . (1) إلی آخره .
و این روایت دلالت واضحه دارد بر آنکه وصیت حضرت فاطمه ( علیها السلام ) به عدم حضور ابی بکر بر جنازه آن حضرت از جهت آزردگی و عدم رضا بود ، نه بنابر محض تستر و حیا .
( مضافاً به اینکه : برای رعایت تستر جنازه حضرت را با تابوت برداشتند و خود مؤلف تحفه نقل کرد که حضرت زهرا ( علیها السلام ) در مرض موت خود فرمود که : « شرم دارم که مرا بعد از موت بی پرده در حضور مردان بیرون آرند » . . . اسما بنت عمیس گفت که : من در حبشه دیده ام که از شاخه های خرما نعشی مانند کجاوه میسازند ، حضرت زهرا ( علیها السلام ) فرمود که : « به حضور من ساخته ، به من بنما » ، اسما آن را ساخته به زهرا ( علیها السلام ) نمود ، بسیار خوشوقت شد و تبسم کرد ، و هرگز او را بعد از واقعه آن حضرت صلی الله علیه [ وآله ] وسلّم خوشوقت و متبسم ندیده بودند ) . (2) .
ص : 138
112 . استدلال به نظریه عامه و روایتی که خود عامه آن را تضعیف کرده اند .
دهلوی گوید : همین است حکم شریعت نزد اکثر علما ، چنانچه در " مشکاة " از ابوداود و نسائی از جابر آورده : جیء بسارق . . إلی آخره . (1) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : اولا : در مقام توجیه و اصلاح فعل ابی بکر ، ذکر مذهب علمای خود نمودن معنایی ندارد .
و ثانیاً : حدیثی که از " مشکاة " آورده واضح البطلان است ; زیرا سرقت اگر چه مکرر شود مبیح قتل نیست ، و در آخر آن حدیث مذکور است : فأتی به الخامسة ، فقال : اقتلوه ، فانطلقنا به فقتلناه . . ثم اجتررناه فألقیناه فی بئر ! (2) ( و ثالثاً : ) نسائی تضعیف این حدیث کرده ، و دهلوی از جهت قلّت تتبع ، یا عمداً از راه تلبیس و تخدیع ، از آن قطع نظر کرده ، به این حدیث تمسک نموده ! ابن الهمام بعد نقل این حدیث از ابوداود گفته : قال النسائی : حدیث منکر ، ومصعب بن ثابت لیس بالقویّ . (3) و دیگر ائمه رجال نیز قدح و جرح مصعب بن ثابت نموده اند . (4) 113 . مطلبی که سید از نظام نقل کرده ، دهلوی به کتب معتبر شیعه نسبت داده !
دهلوی گوید : از کتب معتبره شیعه روایات این مضمون باید آورد : شریف مرتضی در کتاب " تنزیه الانبیاء والائمه " روایت کرده :
.
ص : 139
إن علیاً [ ( علیه السلام ) ] أحرق رجلا أتی غلاماً فی دبره . (1) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : در کلام سید مرتضی ( قدس سره ) اثری و نشانی از این روایت نیست .
آری ; ایشان به نقل از نظّام فرموده : فإن قیل : فما الوجه فیما عابه النظّام به من الأحکام التی ادّعی أنه خالف بها جمیع الأُمّة ، مثل . . . وعدّ حتّی قال : وإنه أحرق رجلا أتی غلاماً فی دبره .
پس کلام نظّام را که در معرض طعن بر امام ( علیه السلام ) ذکر کرده ، از روایات کتب معتبره شیعه گفتن ، و آن را به روایت جناب سید مرتضی ( قدس سره ) نسبت کردن ، و حجت دانستن ، طرفه ماجرا است که در بیان نمیگنجد !
خصوصاً وقتی که جناب سید مرتضی کلام در صحت آن هم کرده باشد ! (2) .
ص : 140
114 . با اینکه خودش - مانند بقیه اشاعره - در عصمت انبیا ( علیهم السلام ) خدشه کرده اینجا معتزله را به آن مذمّت کرده !
دهلوی گوید : معتزله . . . هیچ پیغمبری را از ابتدای حضرت آدم تا حضرت پیغمبر ما صلی الله علیه [ وآله ] و سلم نگذاشته اند که صغائر و کبائر به جناب ایشان نسبت نکرده اند ، و همه را به آیات و احادیث به اثبات رسانیده اند . (1) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : تخصیص معتزله به انکار عصمت انبیا ( علیهم السلام ) بیوجه است ; بلکه اشاعره هم تجویز کبیره نموده اند . (2) و خود دهلوی هم در باب دوم گفته :
آیات و احادیث بی شمار ناطق و مصرح اند به صدور زلاّت از انبیا . . . اگر در عصمت ایشان غلو نموده اید ، و صدور گناه مطلق از ایشان [ را ] جایز نگوییم ، در تأویل و توجیه این نصوص غیر از کلمات بارده سمجه به دست ما نخواهد آمد . (3) 115 . خوارج و نواصب را به تنقیص حضرت امیر ( علیه السلام ) ملامت نموده با آنکه خودش به آن مبتلا است !
دهلوی گوید : خوارج و نواصب در جناب حضرت امیر ( علیه السلام ) و اهل بیت کرام ( علیهم السلام ) همین روش را پیش گرفته اند . (4) .
ص : 141
مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : ظاهر کلامش دلالت میکند بر اینکه خودش از این عیب مبرّا است ، و حال آنکه در باب هفتم جمله ای از مقولات خوارج و نواصب را در حق امیرالمؤمنین ( علیه السلام ) ذکر نموده که موجب توجه طعن به آن جناب است ، در مقام جواب به تسلیم آن پرداخته . (1) و در این باب - باب دهم - بسیاری از قصورات و نقصانات اصحاب ثلاثه ، را به اثبات قصور و نقصان آن حضرت ، دفع نموده است (2) پس خودش نیز شریک خوارج و نواصب باشد ! (3) 116 . تجویز اینکه پادشاه متأخر میتواند بعضی از کسانی را که در لشکری تعیین شده اند نزد خود نگه دارد .
دهلوی گوید : ( اگر ) پادشاهی لشکری را به سمتی معین سازد ، و در اثنای تهیه اسباب سفر و استعداد مهم ، آن پادشاه وفات یافت ، و پادشاهی دیگر به جای او منصوب شود ، آن پادشاه منصوب را میرسد که بعضی تعیناتیان را در حضور خود نگاه دارد ; زیرا که صلاح ملک و دولت در آن میبیند .
و در اینقدر تصرف ، مخالفت پادشاه اول یا عصیان فرمان او لازم نمیآید ( پس ابو بکر میتوانست عمر را نزد خود نگه دارد ) . (4) .
ص : 142
مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : این از قبیل سفسطه است ; زیرا که در مخالفت بودن این معنا ، کسی شک ندارد ، و کسی که انکار این معنا نماید قابل خطاب نباشد .
و کدام فرق است در اینکه مأمور رسول خدا ( صلی الله علیه وآله ) را کسی از مأموریت باز دارد ، یا امیر آن جناب را از امارت ؟ ! بالیقین در هر دو صورت مخالفت آن جناب لازم خواهد آمد . (1) 117 . خطاب تجهیز جیش بر خود لشکر کلام بیمعناست .
دهلوی گوید : « جهزوا جیش أُسامة » خطاب به متعینان نمیتواند شد ، چه تجهیز و سامان کردن لشکر اسامه بعینه ، لشکر اسامه را فرمودن ، کلام بی معنا است ، پس خطاب عام است به جمیع مسلمین . (2) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : معنای تجهیز در لغت ، ساختن اسباب مسافر است . (3) و در ساختن مسافر اسباب خود را یا [ اسباب ] مصاحب خود را ، محذوری پیدا نمیشود ، چنانچه ابن حجر بعد نقل حدیثی گفته : ففیه إشارة إلی أن الغازی إذا جهّز نفسه أو قام بکفایة من یخلفه بعده کان له الأجر مرتین . (4) ونیز این کلام آن حضرت بعدِ تعیین نمودن متعینان جیش اسامه صادر شده ، پس چه مستبعد است که امر تجهیز جیش به حاضران باشد ، و وعید بر تخلف از .
ص : 143
جیش اسامه متعلق به متعینان آن جیش ؟ ! (1) 118 . با اینکه جمال الدین محدّث از مشایخ اجازه اوست بر او خُرده گرفته ، او را تحقیر و از علمای عامه خارج کرده است !
دهلوی گوید : بعضی فارسی نویسان که خود را محدّثین اهل سنت شمرده ، و در سیَر خود این جمله را آورده اند [ یعنی : روایت : « لعن الله من تخلّف عنها » ] ، برای الزام اهل سنت کفایت نمیکند . (2) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : حکم به اخراج جمال الدین از محدّثین اهل سنت از غرائب امور است ; زیرا اکابر اهل سنت جمال الدین را از محدّثین ثقات و مشایخ کبار میدانند ، مانند : ملا علی قاری ، شیخ عبدالحق دهلوی ، ملا یعقوب لاهوری و دیاربکری .
و آنها کتابش " روضة الاحباب " را معتمد دانند .
بلکه خود مخاطب در " رساله اصول حدیث " جمال الدین محدّث را از مشایخ اجازه خود شمرده . (3) 119 . تهمت زدن به حضرت داود ( علیه السلام ) !
دهلوی گوید : و چه میتوان گفت هر که سوره صاد را خوانده باشد در حق .
ص : 144
حضرت داود ( علیه السلام ) که او به نص الهی خلیفه بود .
قوله تعالی : ( یا داوُدُ إِنّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِی الأرْضِ ) . (1) حال آنکه در مقدمه زن اوریا ، شیطان به چه مرتبه او را تشویش داد ، و آخر محتاج به تنبیه الهی و عتاب آن جناب گردانید ، و نوبت به توبه و استغفار رسیده . (2) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : قصه زن اوریا نسبت به حضرت داود ( علیه السلام ) ثابت و متحقق نگشته ، و وجه توبه و استغفار که خاصه خاصان خداست به شرح و بسط در کتاب " تنزیه الانبیا و الائمه " سید مرتضی علم الهدی ( قدس سره ) مذکور است . (3) و در " تفسیر نیشابوری " - بعد نقل قصه زن اوریا - گفته : والمحققون - کعلی [ ( علیه السلام ) ] وابن عباس وابن مسعود . . وغیرهم - ینکرون القصة علی هذا الوجه . .
إنّ علی بن أبی طالب کرم الله وجهه [ ( علیه السلام ) ] قال : من یحدّثکم بحدیث داود [ ( علیه السلام ) ] - علی مایرویه القصّاص - جلّدته مائة وستین ، وهو حدّ الفریة علی الأنبیاء [ ( علیهم السلام ) ] . (4) 120 . افضیلت خیالی ابو بکر را دلیل خلافت او گردانیده ، با اینکه در باب امامت گفته افضلیت شرط امامت نیست .
دهلوی گوید : آنچه در حق ابو بکر واقع شد - هر چند ناگاه بود ، بی تأمل و مراجعه - اما به جای خود نشست ، و حق به حق دار رسید ، و بی جا نیفتاد ، به .
ص : 145
سبب ظهور براهین خلافت او از امامت نماز و دیگر قرائن حالیه و مقالیه پیغمبر صلی الله علیه [ وآله ] وسلّم در معاملاتی که با او میکرد و افضلیت او بر سائر صحابه [ ظاهر بود ] . (1) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : به غایت عجیب است که او افضلیت مزعومی ابی بکر را بر صحابه از دلایل و براهین خلافت گردانیده ، حال آنکه در باب امامت بر خلاف عقل و نقل و تصریح و تنصیص پدر خود گفته که :
افضلیت شرط امامت نیست ، و امامت مفضول با وجود افضل صحیح است . (2) 121 . دعوی ارجحیت روایت عدم نصب ابو بکر برای ادای برائت نزد محدّثین !
دهلوی گوید : عزل ابو بکر اصلا واقع نشد ، بلکه این هر دو کس برای دو امر مختلف منصوب شدند ، پس در این روایات خود جای تمسک شیعه نماند که مدار آن بر عزل ابو بکر است ، و چون نصب نبود عزل چرا واقع شود ؟ ! . . .
.
ص : 146
و همین است ارجح نزد اهل حدیث . (1) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : البته نزد متعصبین در مقابله شیعه ارجح همان است که موجب منقصت و عیب ثلاثه نباشد ، و گو به طریق ضعفا و مجروحین مروی باشد !
و مرجوح آن است که باعث منقصت ثلاثه و فضیلت اهل بیت ( علیهم السلام ) باشد ، و گو به طرق صحیحه حسنه نزد اهل سنت مروی باشد ، و در میان شان شهرت تامّه داشته باشد !
. . . سهیلی و کوّاشی نصب و عزل ابی بکر را بالقطع ذکر کرده اند .
و اصیل الدین محدّث - که از مشایخ کبار است - آن را موافق نصّ گفته ، و آن را اختیار ساخته ، و خلاف آن را ناهنجار گفته .
و ابن حجر - که جلالت و قدر و عظمت شأنش نزد اهل حدیث سنیان مسلم است - به روایات عزل ابی بکر ، اثبات ارسال جناب امیر ( علیه السلام ) نموده ، و در حقیقت آن روایات را به روایت بخاری ترجیح داده .
و ثعلبی - که از اعاظم معتمدین و اکابر معتبرین ، بلکه امام مفسرین ایشان است - همین روایت را اختیار کرده .
و جمال الدین محدّث و شیخ عبدالحق هم آن را حتماً ذکر ساخته اند ، و اِشعاری هم به ورود خلاف آن نکرده .
و قسطلانی هم به مصروف بودن امر به سوی جناب امیر ( علیه السلام ) معترف گردیده ، .
ص : 147
و ذکر روایت حسنه ، متضمن عزل ابی بکر ، نموده . (1) و میرزا محمد بن معتمدخان بدخشانی - که از ثقات محدّثین متأخرین اهل سنت است - روایت نصب ابی بکر را برای ادای سوره برائت ، و عزل او از آن ، و انصراف آن به سوی جناب امیر ( علیه السلام ) [ را ] از جمله آن احادیث شمرده که علمای اعلام اهل سنت در صحت آن اختلافی ندارند . (2) و پدر خود دهلوی نیز آن را تصدیق نموده و اصل قصه دانسته و . . (3) پس حیرانم که آیا این همه ائمه و اعاظم دین خود را (4) از اهل حدیث خارج میسازد - چه به زعم او ارحج نزد اهل حدیث خلاف آن است - که این بزرگان به ارجحیت بلکه به تعین و حتمیت آن قائل شده اند ، یا از دعوی لاطائل خود دست برمیدارد ؟ (5) .
ص : 148
122 . استدلال به روایات عامه در برابر شیعه نموده .
و بر خلاف اکابر عامه دخالت ابو بکر را با عزل او منافی میداند .
دهلوی گوید : علی مرتضی ( علیه السلام ) را شریک ابو بکر کردند تا این هر دو به این خدمت قیام نمایند ، چنانچه روایات " روضة الاحباب " و " بخاری " و " مسلم " و دیگر محدّثین ، همین احتمال را قوت میبخشد ; زیرا که اینها به اجماع روایت کرده اند که : ابو بکر ، ابوهریره را در روز نَحْر با جماعت دیگر متعینه علی مرتضی ( علیه السلام ) فرمود تا منادی دهند : ( لا یحجّ بعد العام مشرک ، ولا یطوف بالبیت عریان ) .
از این روایات صریح معلوم میشود که : ابو بکر صدیق از این خدمت معزول نشده بود ، و الاّ در خدمت غیر دخل نمیکرد ، و منادیان را نصب نمیفرمود . (1) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : این روایات را که در آن تأذین ابوهریره و غیره به امر ابی بکر وارد است ، از روایات اهل سنت است ، بر شیعه حجت نیست .
گذشته از آنکه علمای اهل سنت نیز این دخل ابی بکر را منافی عزل او نمیدانند ، بلکه گفته اند :
حضرت علی ( علیه السلام ) آواز خود را چندان بلند نمیتوانست فرمود که به تمام مردم میرسید ، لهذا ابو بکر ، ابوهریره و کسان دیگر را مقرر نموده بود که آنچه آن حضرت بگوید ، شنوده ، تکرار نمایند ، تا مردم دیگر که بعید باشند بشنوند . (2) .
ص : 149
123 . جسارت به اسامی مقدس اهل بیت ( علیهم السلام ) دهلوی گوید : مانند استفتای مشهور که : خشن و خشین هر سه دختران معاویه را چه حکم است ؟ (1) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : ذکر این استفتا متضمن چنین سوء ادب ، و به این بی باکی و ابتهاج ، دلیل کمال ناصبیت و خارجیت است ، و این چنین استفتا صادر نمیشود مگر از حمصی شامی که با وجود ناصبیت مشهورند به حماقت ! (2) 124 . حیرت ، سردرگمی ، تدلیس ، تخدیع ، تهافت ، تناقض و . . .
دهلوی گوید : بالجمله ; وجه عزل ابو بکر همین بود که نقض عهد را موافق عادت عرب ، اظهار نموده اید . (3) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : از این کلام ظاهر است که وجه عزل ابو بکر منحصر در همین بود که : نقض عهد را موافق عادت ، اظهار نماید .
پس آنچه قبل از این در توجیه عزل او بیان کرده به قول خود : ( و اگر تأمل کنیم . . . ) الی آخر ، و همچنین آنچه از بعض مدققینِ مزعومی خود نقل کرده ، واقعیت نداشته باشد .
هر عاقلی باید در تهافت تقریرات دهلوی تأمل نماید که :
بعدِ تسلیم عزل ابی بکر ، آن را بر عادت عرب فرود آورده .
و بعد از آن به تأمل ، آن را معلل به عدم امکان آن از ابی بکر به سبب مشغولی او به خبرداری اعمال حج گردانیده .
.
ص : 150
وباز این کار را مقصود بالذاتِ وجه عزل قرار داده .
و بعد از آن آن را موجّه به ظهور صفت جلال از جناب امیرالمؤمنین ( علیه السلام ) نموده .
و بعد از اینها همه را بی اصل ساخته ، باز همان آهنگ سابق برداشته ، و وجه عزل را منحصر در موافقت عادت عرب ساخته ! (1) 125 . انکار امر واضح که وراثت حقیقت در وراثت اموال است .
دهلوی گوید : لا نسلّم که وراثت در مال حقیقت است . (2) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : این از قبیل انکار ضروریات است ، هر کسی که ادنی فهمی دارد میداند که هرگاه بدون انضمام قرائن ، اطلاق وراثت میشود ، از آن وراثت مالیه مراد میگیرند ، و حقیقت است در آن .
طیبی شارح " مشکاة " در " حاشیه کشاف " گفته :
[ قال ] الراغب : الوراثة : انتقال قنیة إلیک من غیرک من غیر عقد ولا ما یجری مجری العقد . وسمّی بذلک : المنتقل عن المیت . ویقال للقنیة : موروث ومیراث وإرث وتراث .
ویقال : ورثتُ مالاً عن زید ، وورثتُ زیداً . قال تعالی : ( وَوَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ ) . (3) وقال : ( وَوَرِثَهُ أَبَواهُ فَلأُمِّهِ الثُّلُثُ ) . (4) .
ص : 151
و حسن بصری - که از اعاظم ائمه اهل سنت است - از حمل وراثت در آیه ( وَوَرِثَ سُلَیْمانُ ) (1) بر وراثت نبوت ابا ، و بر وراثت مال محمول نموده . (2) 126 . ادعای بیجای بداهت عقلی دهلوی گوید : اما آیه دیگر یعنی : ( یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ ) (3) پس به بداهت عقل در اینجا وراثت منصب مراد است بالقطع . (4) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : اکابر مفسرین و مقبولین اهل سنت قائل شده اند به اینکه : در اینجا نیز مراد از ( یرثنی ) وراثت مالیه است ، (5) و فخر رازی نیز قائل شده به اینکه : ادخال وراثت مالیه در آیه اولی است . (6) پس به شهادت این جماعت بطلان خبر : ( نحن معاشر الأنبیاء ) ثابت شد ، والحمدلله علی ذلک . (7) .
ص : 152
127 . حیرت ، سردرگمی ، تدلیس ، تخدیع ، تهافت ، تناقض و . . .
دهلوی گوید : اینجا حکم نکردن است به شهادت یک مرد و یک زن نه ردّ شهادت . (1) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : عاقل را - در کمال شناعت تلبیس و تدلیس و تلمیع و تخدیع و تهافت و تناقض دهلوی - اندک تأمل باید نمود که :
اولا به استحاله وقوع دعوی هبه و شهادت تصریح کرده ، باز نسبت تصدیق دعوی هبه فدک به ابو بکر نموده ، و باز - به بهتان و افترا - تهمت بیان مسأله فقهیه بر مقتدای خود بسته ، و باز نفی حاجت طلب شاهد و بیّنه نموده - بنابر انکار قبض حضرت فاطمه ( علیها السلام ) بر فدک - تجهیل و تسفیه مقتدای خود ( یعنی ابو بکر ) - که حسب افادات ائمه سنیه طلب شهود نمود - فرموده .
و باز شهادت حضرت علی بن ابی طالب ( علیه السلام ) و اُمّ أیمن را بر محض اخبار فرود آورده ، و از تصریحات روایات اعاظم مشایخ - که از آن وقوع شهادت ثابت است - اغماض کرده .
و باز تسمیه عدم حکم ابو بکر را - بنابر اخبار ایشان - به ردّ شهادت ، جهل عجب پنداشته .
و تا اینجا که در رنگهای گوناگون برآمده ، منکر وقوع شهادت بود ، حالا از این همه دست برداشته ، اعتراف به وقوع شهادت مینماید ، و لکن ردّ آن را ردّ نمیداند بلکه حکم نکردن به شهادت نام مینهد و بس !
.
ص : 153
128 . استدلال به روایت کتابی که آن را از شیعه گفته ولی شیعه او را نمیشناسد !
دهلوی گوید : اما امامیه ، پس صاحب " محجاج السالکین " و غیر او از علمای ایشان روایت کرده اند . (1) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : روایت کتابی که علمای امامیه آن را و مصنفش را نمیشناسند (2) بر ایشان حجت آوردن ، دلیل کمال جهل و نادانی است از آداب علم مناظره !
و هرگاه که حال صاحب کتابی که نامش برده چنین باشد ، حال غیر او از علمای امامیه که نامشان نبرده ، بر آن قیاس باید کرد که گفته : و دیگر کتب معتبره امامیه . (3) .
ص : 154
129 . استدلال به روایت جعلی از عامه در فضائل ابو بکر !
دهلوی گوید : جناب پیغمبر ( صلی الله علیه وآله ) فرموده است : مرا حق تعالی چهار وزیر عطا فرموده است ، دو وزیر از اهل زمین ، ابو بکر و عمر . . . الی آخر . (1) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : این حدیث از موضوعات و متفردات اهل سنت است .
سپس مؤلف به اثبات جعلی بودن آن میپردازد . (2) 130 . استدلال به روایت جعلی از عامه در فضائل عمر !
دهلوی گوید : عمر بن الخطاب را که در حق او ( لو کان بعدی نبیّ لکان عمر ) ارشاد شده ، این عزل در لیاقت امامت او نقصان نکرد . (3) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : ذکر احادیث موضوعه که اهل سنت به نقل آن متفردند ، در مقام مناظره به مقابله شیعه به غایت غریب و عجیب است !
و مع هذا اسانید این حدیث نزد خود اهل سنت مقدوح است . (4) 131 . روایات ضعیف نزد عامه را به دروغ صحیح گفته و به آن استدلال نموده !
دهلوی گوید : حضرت به وحی ربانی و الهام سبحانی به یقین میدانست که بعدِ آن جناب ، ابو بکر خلیفه خواهد شد ، و صحابه اخیار بر او اجماع خواهند کرد .
ص : 155
و غیر او را دخل نخواهند داد ، چنانچه حدیث : ( فأبی علی إلاّ تقدیم أبی بکر ) ، و حدیث : ( یأبی الله والمؤمنون إلاّ أبا بکر ) ، و حدیث : ( إنه الخلیفة من بعدی ) که در " صحاح " اهل سنت موجود است ، بر آن دلالت صریح دارد . (1) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : هرگاه به مضمون این حدیث موضوع ( یعنی حدیث اخیر ) و امثال آن ، جمهور اهل سنت اعتقاد نداشته باشند ; استدلال به آن در مقابله شیعیان ، دلیل نهایت نادانی و موجب کمال سفاهت و پشیمانی است .
سپس به نقل ضعف حدیث اول از کتب عامه پرداخته است . (2) و درباره حدیث دوم فرموده : از حدیث : ( یأبی الله والمؤمنون إلاّ أبا بکر ) لازم میآید که - معاذ الله - جناب امیر ( علیه السلام ) که از بیعت ابی بکر ابا فرمود و سایر بنی هاشم و دیگر صحابه متخلفین از بیعت ابو بکر ، از مؤمنین خارج باشند ! (3) 132 . استدلال به روایت جعلی از عامه در فضائل ابو بکر !
دهلوی گوید : و در حق او ارشاد فرموده اند : ( أرحم أُمّتی بأُمّتی أبو بکر ) . (4) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : به مقتضای ( یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ بِأَیْدِیهِمْ ) (5) بعض ثقات اهل سنت این حدیث را موضوع دانسته اند ، چنانچه در " فیض القدیر " در مسطور .
ص : 156
است : وتعقّبه ابن الهادی فی تذکرته ب : أن فی متنه نکارة ، وبأن شیخه ضعّفه ، بل رجّح وضعه . (1) 133 . استدلال به روایت جعلی و ابتلا به تناقض گویی دهلوی گوید : طرفه آن است که ابو بکر صدیق در این کار هم مددکار علی مرتضی [ ( علیه السلام ) ] بود . . . و خود نیز گاه گاه شریک این خدمت میشد . (2) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : طرفه آن است که با وصف آن همه تنقیص و تهجین این کار - که سابقاً بر آن جسارت کرده - از هوس اثبات مددکاری ابو بکر در این کار هم درگذشته ، اثبات شرکت او در این کار خواسته ، و از لزوم تنقیص و تهجین ابی بکر که این کار را لایق ابو بکر ندانسته ، و به نظر تحقیر آن را دیده حیایی نمیآرد .
مضافاً به آنکه ثقات و محققین اهل سنت ندای ابی بکر را به این کلمات ، قطعاً باطل و مخالف روایت جمیع دانسته اند ، شارح قسطلانی در شرح روایت " صحیح بخاری " ، ذیل قوله : ( قال أبوهریرة : فأذّن معنا علی [ ( علیه السلام ) ] یوم النحر فی أهل منی ببراءة ) . و حافظ ابن حجر گفته اند که : این غلط فاحش و مخالف روایات جمیع روات است ، و آن کلام ابوهریره است قطعاً ; زیرا که او مؤذن بود به این امر .
قال الحافظ ابن حجر : وهذا غلط فاحش ، مخالف لروایة الجمیع ، وإنّما هو کلام أبی هریرة قطعاً ، فهو الذی کان یؤذن بذلک . (3) .
ص : 157
134 . استدلال به روایت عامه ، با وجود تنافی و تناقض بین صدر و ذیل آن !
دهلوی گوید : أخرج البخاری عن مالک بن أوس . . إلی آخر الحدیث . (1) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : هرگاه روایت عایشه و ابو بکر و عمر در مقام مناظره شیعیان قابل اعتبار نباشد ، بخاری و رواتش - که از اولیای عایشه و ابو بکر و عمر بودند - چگونه قابل اعتبار خواهد بود ؟ !
و مع هذا تتمه این حدیث مناقض است با قوله : ( اللهم نعم ) ، و آن تتمه این است :
« ثمّ توفّی النبیّ صلی الله علیه [ وآله ] و سلم فقال أبو بکر : أنا ولیّ رسول الله صلی الله علیه [ وآله ] و سلم ، فقبضه أبو بکر ، فعمل فیه بما عمل به رسول الله صلی الله علیه [ وآله ] و سلم ، وأنتم حینئذ - وأقبل إلی علی [ ( علیه السلام ) ] وعباس وقال : - تذکران أن أبا بکر فیه کما تقولون ، والله یعلم أنه فیه لصادق بارّ راشد تابع للحقّ . .
ثمّ توفّی الله أبا بکر فقلت : أنا ولی رسول الله صلی الله علیه [ وآله ] و سلم و أبی بکر ، فقبضته سنتین من إمارتی أعمل فیه بما عمل فیه رسول الله صلی الله علیه [ وآله ] و سلم وأبو بکر ، والله یعلم أنی فیه لصادق بارّ راشد تابع للحقّ . . ثمّ جئتمانی کلاکما وکلمتکما واحدة وأمرکما جمیع . (2) ( اگر حضرت خبر ( لا نورث ) را قبول دارد ، چرا در مورد میراث پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) به ابو بکر و عمر اعتراض دارد ) ؟ ! (3) .
ص : 158
135 . استدلال به روایت جعلی نواصب دهلوی گوید : غضب حضرت زهرا [ ( علیها السلام ) ] بر حضرت امیر ( رضی الله عنه ) [ ( علیه السلام ) ] در مقدمات خانگی بارها به وقوع آمده ، از آن جمله وقتی که خطبه بنت ابی جهل برای خود نمودند . (1) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : حدیث خطبه بنت ابی جهل از موضوعات نواصب و خوارج است که به پاس خاطر معاویه و اخذ اجرت و جعاله از او این چنین احادیث را وضع کردند ! چنانچه در " شرح ابن ابی الحدید " از ابوجعفر اسکافی نقل کرده . (2) 136 . استدلال به روایت مجعول و مخالف صحاح دهلوی گوید : شیخ عبدالحق در " شرح مشکاة " نوشته : ابو بکر صدیق بعد از این قضیه به خانه فاطمه ( علیها السلام ) رفت . . . و حضرت زهرا ( علیها السلام ) راضی شد . (3) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : عجب است از شیخ عبدالحق که خود در " شرح مشکاة " گفته که :
( غضب آن حضرت امتداد کشید و تا زنده بود مهاجرت نمود ابو بکر را ) .
و باز این دعوی کاذب را ذکر کرده ، و از قول قبلی خود که موافق صحاح است غفلت ورزیده . (4) .
ص : 159
137 . استدلال به روایت مجعول و مخالف صحاح دهلوی گوید : در " فصل الخطاب " به روایت بیهقی از شعبی نیز همین قصه مروی است . (1) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : روایت شعبی قابل اعتبار نیست به چند وجه :
اولا : او از دشمنان امیرمؤمنان ( علیه السلام ) بوده ، چنانچه در محل خود ثابت شده . (2) ثانیاً : آنکه شعبی این روایت به طریق مرسل مذکور ساخته ، ثالثاً : آنکه این روایت ، منافی روایت " صحیح بخاری " و " صحیح مسلم " است که اهل سنت دعوی اجماع خود بر قبول این هر دو " صحیح " دارند ، پس روایت منافی " صحیح " که غیر صحیح است ، چگونه مقبول شود ؟ (3) 138 . استدلال به روایت جعلی پیش نمازی ابو بکر دهلوی گوید : و صرف شش ماه بود که جناب پیغمبر صلی الله علیه [ وآله ] وسلّم ابو بکر را پیش نماز جمیع ساخته ، به تأکید تمام این مقدمه را پرداخته . (4) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : بطلان حدیث پیش نماز ساختن جناب پیغمبر خدا ( صلی الله علیه وآله ) ابو بکر را ، سابق از این گذشت فارجع إلیه . (5) .
ص : 160
139 . استدلال به روایتی که خود عامه آن را تضعیف کرده اند .
دهلوی گوید : امام محیی السنة بغوی در " شرح السنه " از ابی هریره روایت آورده که : پیغمبر صلی الله علیه [ وآله ] و سلم در حق سارق فرموده :
إن سرق فاقطعوا یده ، ثم إن سرق فاقطعوا رجله . . إلی آخره . (1) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : شیخ عبدالحق دهلوی در شرح این حدیث گفته :
نزد ما اگر دزدی کند کرّت ثالثه قطع کرده نشود و جلد کرده شود و حبس کرده شود در زندان تا بمیرد یا توبه کند ، و دلیل ما قول علی ( علیه السلام ) است که فرمود : من شرم میدارم از خدا که نگذارم او را دستی که بخورد بدان و استنجا کند بدان ، و پایی که راه رود بدان .
و به این دلیل حجت کرد صحابه را ، پس غالب آمد بر ایشان ، پس منعقد شد بر آن اجماع ، ولابد آن را مستندی خواهد بود .
و حدیث مذکور ( که بغوی در " شرح السنه " از ابوهریره نقل کرده ) طعن کرده است در وی طحاوی . (2) و در " تبیان الحقایق شرح کنز الدقائق " مذکور است : لنا إجماع الصحابة حین حجّهم علی [ ( علیه السلام ) ] بقوله : « إنی لأستحیی من الله أن لا أدع له یداً بها یبطش ، ورجلا یمشی علیها » ، و لم یحتجّ أحد منهم بالمرفوع ، فدلّ علی عدمه ، و ما رواه لم یثبت ، فإن الطحاوی قال : تتبّعنا هذه الآثار فلم نجد لشیء منها أصلا ، ولهذا لم یقتل فی الخامسة . (3) .
ص : 161
140 - 141 . استدلال به روایات مجعول از کتب عامه در برابر شیعه دهلوی در حاشیه این قول گفته : بل نقول : إن أمیر المؤمنین ( علیه السلام ) لم یحط علماً بجمیع الأحکام ، و لم یمنع ذلک من لیاقته للإمامة ، یدلّ علی ذلک قصص کثیرة :
منها : ما روی من طرق صحیحة من قوله ( علیه السلام ) : ( إذا حدّثنی غیری حلّفته ، فإن حلف لی صدّقته ، وحدّثنی أبوبکر ، وصدق أبوبکر ) .
ومنها : إنه لم یعرف أی موضع یدفن فیه رسول الله صلی الله علیه [ وآله ] و سلم . . حتّی رجع إلی ما رواه أبو بکر .
ومنها : قصّة الزبیر وموالی صفیة ، فإن أمیر المؤمنین [ ( علیه السلام ) ] أراد أن یأخذ میراثهم ، کما أن علیه أن یحمل عقلهم حتّی أخبره عمر بخلاف ذلک من أن المیراث للابن والعقل علی العصبة . (1) مؤلف ( رحمه الله ) میفرماید : ادعای این معنا که جناب امیر ( علیه السلام ) محیط به جمیع احکام نبود ، از دعاوی کاذبه است که اصلا دلیلی بر آن اقامه نمیتوان نمود ، اما خبر استحلاف ; پس از روایات اهل سنت است ، بر شیعه حجت نیست .
بلکه علمای اهل سنت هم انکار آن کرده اند مولوی عبدالعلی در " شرح مسلم " میگوید : حافظ منذری و غیر او انکار آن کرده اند .
و بخاری نیز قدح و جرح در این حدیث نموده چنان که ذهبی گفته .
و ابن حجر هم - متابعات مزی را درباره این حدیث نپذیرفته - گفته :
والمتابعات التی ذکرها لا تشیّد هذا الحدیث شیئاً ; لأنها ضعیفة جداً .
و عقیلی که از منقّدین قوم است نیز خبر استحلاف را انکار نموده .
.
ص : 162
بلکه از عجایب آن است که خود دهلوی حکمِ بزار را - به عدم صحت این حدیث - در " بستان المحدّثین " نقل کرده و گفته : وأسماء بن الحکم مجهول . (1) و روایتِ ندانستن جناب امیر ( علیه السلام ) موضع دفن رسول خدا ( صلی الله علیه وآله و سلم ) ، و رجوع به قول ابی بکر ، از روایات عامه است ، بر شیعه چسان حجت میتواند شد ؟ !
با آنکه روایات اهل سنت هم تکذیب آن مینماید . (2) و اما خبر موالی صفیه ، پس حکم در آن همان است که امیرالمؤمنین ( علیه السلام ) دعوی آن فرمود ، و سکوت آن حضرت نزد عمر دلیل رجوع نیست . (3) کلام آخر آنکه به نظر میرسد غرض دهلوی از به کار گرفتن این روشها ارائه بحث عقیدتی یا حتی مناظره کلامی نیست ، او میخواهد افراد خامی را که اهل کنکاش و تحقیق نیستند فریب دهد و اسباب عداوت و دشمنی بین آنها و شیعه را فراهم نماید تا از گرایش آنها به مکتب اهل بیت ( علیهم السلام ) جلوگیری نماید ، چنان که خود در مقدمه به آن اشاره ای کرده است .
.
ص : 163
دانشمندان شیعه در دفاع از حریم حق و حقیقت و پاسداری از مرزهای اعتقادی در برابر تهمتها و نسبتهای ناروا و تحریفات ، همیشه ایستادگی کرده و در این راه از هیچ سعی و تلاشی فروگذار نکرده اند .
پس از انتشار " تحفه اثنا عشریه " گروهی به تحقیق و ردّ آن پرداخته و بر بعضی از قسمتها و یا تمامی آن ، مطالب قابل ملاحظه ای را ارائه دادند (1) که از آن جمله است :
الأجناد الإثنی عشریة المحمدیة العلویة الهاشمیة فی ردّ التحفة الإثنی عشریة الدهلویة عنوان مجموعه ای است که سید محمد قلی کنتوری صاحب " تشیید المطاعن " در ردّ " تحفه " شروع کرده است ، و برای ردّ هر باب نام دیگری گذاشته که خواهد آمد . (2) 1 . اثنا عشریه ؟
مؤلف ناشناخته ، نسخه آستان قدس رضوی . (3) 2 . إحیاء السنة وإماتة البدعة بطعن الأسنة ، ردّ باب هشتم ، فارسی از علامه سید دلدار علی بن محمد معین نصیرآبادی نقوی ( متوفی 1235 ) .
اولش : ( الحمد لله الذی أمات البدعة وأحیی السنة ، وصلّی الله علی من أتمّ به الحجّة .
ص : 164
وأکمل المنة . . ) الی آخر . (1) چاپ هند ، لدهیانه ، مجمع البحرین ، 1281 هجری 108 صفحه . (2) 3 . ادله نقیه در ثبوت تقیه ، فارسی سید حافظ علی نهتوری بجنور چاپ لدهیانه ، مجمع البحرین ، 1282 هجری (3) 4 . الإمامة ، ردّ باب هفتم ( امامت ) ، عربی تألیف سلطان العلماء سید محمد - فرزند سید دلدار علی - نقوی نصیرآبادی لکهنوی ( متوفی 1284 ) . (4) 5 . البارقة الضیغمیة در تحلیل متعتین ، ردّ باب دهم از سلطان العلماء سید محمد نقوی نصیرآبادی ( متوفی 1284 ) . (5) 6 . برهان السعادة [ السعادات ] ، ردّ باب هفتم ( امامت ) ، فارسی اثر علامه سید محمد قلی کنتوری ، مؤلف " تشیید المطاعن " .
اولش : ( الحمد لمن أخبرنا فی کلامه المنزل علی خیر الخلق والخلیقة بأنه قال للملائکة :
.
ص : 165
( إِنِّی جاعِلٌ فِی الارْضِ خَلِیفَةً ) . . ) الی آخر .
آقا بزرگ طهرانی از " نجوم السماء " نقل کرده است که در زمان مصنف ، کتاب در بلاد منتشر و بسیاری از علماء در ضمن نامه هایشان مؤلف را ستودند ، سپس برخی از آن نوشته را ذکر کرده است . (1) متن عبارت " نجوم السماء " - که پس از ذکر ردّیه های " تحفه " از نام " برهان السعاده " نام برده - این است :
و نسخ این کتاب در حیات آن جناب به اکناف و اقطار مشتهر گشته ، و علمای اعیان و نُبَهای عالی شأن عصرش به وصف آن کتاب رطب اللسان بوده . (2) 7 . برهان الصادقین ، ردّ باب هفتم ( امامت ) ، فارسی از سید جعفر معروف به ابوعلی خان موسوی بنارسی دهلوی ، شاگرد علامه میرزا محمد ، صاحب النزهة الاثنی عشریة . (3) 8 . البوارق الموبقة ، ردّ باب هفتم ، فارسی تألیف سلطان العلماء سید محمد نقوی ( متوفی 1284 ) .
کتابی است با لطافت و ایجاز و اختصار .
اول آن : ( الحمد لله لإکمال الدین وإتمام النعمة وإنقاذ العباد - باقتفاء أهل البیت ( علیهم السلام ) - عن لجّة الهلکة والنقمة . . ) الی آخر ، در هند چاپ شده است . (4) .
ص : 166
9 . بیان تصحیف المنحة الالهیة عن النفثة الشیطانیة = المنحة الالهیة فی ردّ مختصر ترجمة التحفة الاثنی عشریة از علامه شیخ مهدی خالصی کاظمی ( متوفی 1343 ) .
کتابی است مبسوط و کبیر در سه جلد ردّ بر مختصر معرّب " تحفه " . (1) 10 . تتمة النزهة ، ردّ باب نهم ، فارسی تألیف علامه حکیم میرزا محمد بن عنایت احمدخان کشمیری دهلوی ( متوفی 1235 ) - مؤلف " النزهة الاثنی عشریة " که شرحش خواهد آمد - .
او فقهیات را در یک جلد جداگانه جمع آوری و جواب داده ، و به عنوان تتمه کتابش قرار داده است . (2) 11 . تجهیز الجیش لکسر صنمی قریش ، ردّ همه کتاب از مولوی حسن بن امان الله دهلوی عظیم آبادی ( متوفی 1260 ) . (3) 12 . تحفه حنفیه به جواب تحفه اثنا عشریه از زین العابدین خان ( متوفی 1275 ) . (4) 13 . تحفة السنة از میرزا محمد هادی رسوا لکهنوی در 15 جلد . (5) .
ص : 167
14 . التحفة المنقلبة فی الجواب عن التحفة الاثنی عشریة از سید رضا حسن بن باقر علی نقوی .
در بررسی تناقضات " تحفه " و از کتب چاپی است ، آقا بزرگ طهرانی فرموده به زبان اردو است ولی بعضی دیگر آن را فارسی میدانند . (1) 15 . ترجمة النزهة الاثنی عشریة از کتب مطبوعه سید شریف الدین بهریلوی . (2) اصل کتاب النزهة الاثنی عشریة به فارسی است و شرحش خواهد آمد ، ولی این ترجمه عربی است یا اردو در این زمینه اطلاعی در دست نیست . (3) 16 . ترجمه تشیید المطاعن لکشف الضغائن ، ردّ باب دهم به زبان اردو ترجمه کتاب از سید خادم علی شاه محامی هندی (4) 17 . تشیید المطاعن لکشف الضغائن ، ردّ باب دهم کتاب حاضر که شرح و بیان آن خواهد آمد .
18 . تکسیر الصنمین ، ردّ باب دهم ، فارسی تألیف سید جعفر معروف به ابو علی خان حسینی موسوی بنارسی دهلوی معاصر سید محمد قلی .
.
ص : 168
اولش : ( المنة لله الذی منّ علینا بإرسال حبیبه محمد المصطفی ( صلی الله علیه وآله ) وجعل من عترته ائمة مصابیح الدجی . . ) الی آخر . (1) 19 . تقلیب المکائد ، ردّ باب دوم ، فارسی از سید محمد قلی کنتوری ، مؤلف " تشیید المطاعن " .
اولش : ( الحمد لله الذی قال - رغماً للظالمین - : ( أَنَّ اللّهَ لا یَهْدِی کَیْدَ الْخائِنِینَ ) . . ) الی آخر . [ سنه 1262 در کلکته ] به طبع رسیده ولی مغلوط است . (2) 20 . التمییز بین صواقع الکابلی وتحفة عبد العزیز از سید العلماء حکیم سید حسین گریان .
در اثبات اینکه مطالب " تحفه " از کتاب نصرالله کابلی سرقت شده است .
چاپ لکهنو ، تصویر عالم ، 1906 م - 1324 هجری در 16 صفحه . (3) 21 . جواب سؤالات تحفه اثنا عشریه ؟
مؤلف ناشناخته ، در ضمن هفت سؤال و جواب . (4) 22 . جواب التحفة ، ردّ همه کتاب ، فارسی تألیف مولوی خیرالدین إله آبادی ( محمدآبادی ) حائری قزوینی ( متوفی حدود 1260 ه ) .
.
ص : 169
سید اعجاز حسین - فرزند مؤلف تشیید المطاعن - میگوید :
از پدرم شنیدم که میگفت : آن مرحوم بر همه بابهای تحفه ردّیّه نوشت ، ولی من فقط ردّیّه باب چهارم را دیده ام . ( مراجعه شود به هدیة العزیز ) . (1) 23 . جواب الکید الثامن ، ردّ باب دوم تألیف علامه محقق مدقق حکیم کامل میرزا محمد بن عنایت احمدخان دهلوی مؤلف " النزهة الاثنی عشریة " ( متوفی 1235 ) ، در بحث مسح .
اولش : ( راقم گوید - و بالله التوفیق - : فاضل ناصب ، بحث مناظره ماسحین وغاسلین را به حکم تعارض دو قرائت متواتره ، به اقتدا وتأسی قاضی نورالله شوشتری ( رحمه الله ) مصدّر نموده . . . ) الی آخر . (2) 24 . الجواهر العبقریة ، ردّ باب هفتم ، مبحث غیبت ، فارسی از مفتی سید محمد عباس بن علی اکبر تستری ( متوفی 1306 ) .
بر آن تقریظ سید محمد و سید حسین فرزندان علامه سید دلدار علی به خط مبارکشان موجود است . (3) 25 . حدیقه سلطانیه در مسائل ایمانیه ، ردّ باب هفتم ( امامت ) تألیف سید العلماء سید حسین بن دلدار علی لکهنوی .
چاپ لکهنو ، مطبع بستان مرتضوی ، 1304 هجری در 624 صفحه . (4) .
ص : 170
26 . حسام الاسلام وسهام الملام [ الأعلام ] ، ردّ باب ششم اثر مولانا سید دلدار علی نقوی نصیرآبادی هندی ( متوفی 1235 ) .
اولش : ( الحمد لله المفضل المنعام ، والصلوة والسلام علی خیر الأنام . . ) الی آخر . (1) 27 . خاتمة [ خاتم ] الصوارم ، ردّ باب هفتم از سید دلدار علی نقوی نصیرآبادی هندی ( متوفی 1235 ) .
اولش : ( فاتحة کل خاتمة کریمة وخاتمة کل فاتحة . . ) الی آخر ، نسخه خطی آن در کتابخانه احفاد مؤلف در لکهنو موجود است . (2) 28 . ذو الفقار ، ردّ باب هفتم و دوازدهم ، فارسی تألیف سید دلدار علی نقوی نصیرآبادی هندی ( متوفی 1235 ) .
اولش : ( الحمد لله مثبت الحق ومزیل الباطل ، والصلاة علی الدعاة إلی سبیل النجاة . . ) الی آخر . (3) او متعرض باب دوازدهم تولی و تبری هم شده است . (4) چاپ هند ، لدهیانه ، مجمع البحرین ، 1281 هجری ، 111 صفحه . (5) 29 . ردّ تحفه ؟
از سبحان علی ( قرن سیزدهم ) نسخه خطی آستان قدس . (6) .
ص : 171
30 . ردّ تحفه ، ردّ باب اول از سید علی حیدر کهجوی .
این کتاب ترجمه ای است از جلد اول " نزهه اثنا عشریه " .
چاپ ، کهجوا هند ، مطبع اصلاح ، در 353 صفحه . (1) 31 . ردّ شاه عبد العزیز دهلوی ، ردّ باب نهم ردّ بر سخن شاه عبدالعزیز دهلوی درباره مبطلات نماز ، و نظر صاحب " شرائع " است . با خط خوردگی و افزودگی در متن و حاشیه ، خط آن بسیار شبیه دستخط سید علی حسین و به احتمال بسیار زیاد کتاب از خود او است .
آغاز : ( بر طبایع صافیه کافی و اذهان کافیه وافی باد از آن جا که بعض اشخاص جهالت اختصاص که هنوز اطلاعی از قوانین صرفیه . .
انجام : ( و توسن خامه را به عرصه تحریر جولان دادن چه ضرور ) (2) .
32 . الردّ علی التحفة الاثنا عشریة ، اردو اثر شیخ اختر عباس بن صدیق محمد پاکستانی نجفی . (3) 33 . رسالة فی غیبة الامام = غیبة الامام ، ردّ باب هفتم ، مبحث غیبت تألیف سید دلدار علی نصیرآبادی ( متوفی 1235 ) .
نقضی است نیکو ، اول آن : ( الحمد لله رب العالمین . . ) الی آخر . (4) .
ص : 172
چاپ هند ، سلطان المطابع ، 1266 هجری . (1) 34 . رسالة تکمیل القرآن از سید محمد حسین دهلوی ( متوفی 1296 ) .
این کتاب ردّ الزام محدّث دهلوی است که گفته : شیعیان بر قرآن ایمان ندارند . احتمالا مربوط به باب دوم کید سیزدهم یا چهل و دوم باشد . (2) 35 . رساله نافعه در جواب اثنا عشریه تألیف مقرب علی زائر (3) 36 . السیف الناصری ، ردّ باب اول از سید محمد قلی کنتوری ، مؤلف " تشیید المطاعن " .
اولش : ( الحمد لمن علّمنا أن نقول : اللهم انصر من نصر دین محمد ، واخذل من خذل دین محمد ( صلی الله علیه وآله ) . . ) الی آخر . (4) 37 . السیف [ سیف الله ] المسلول علی مخرّبی دین الرسول = الصارم البتّار لقدّ الفجّار وقطّ الأشرار ، ردّ همه کتاب ، فارسی تألیف جمال الدین ابو احمد میرزا محمد بن عبد النبی بن عبد الصانع اخباری نیشابوری هندی اکبرآبادی مقتول سنه 1232 .
ردّ همه کتاب است ، ولی فقط باب اول و دوم دیده شده ، عبارت " تحفه " را به .
ص : 173
عنوان متن و عبارت خودش را ( در مقام ردّ ) به عنوان شرح آورده است .
تلمیذ او مولی فتح علی در " الفوائد الشیرازیة " گوید : آن کتاب بزرگی در شش مجلد است .
اولش : ( الحمد لله الذی هدانا و ما کنا لنهتدی لولا أن هدانا الله . . ) الی آخر . (1) 38 . الصوارم الالهیات فی قطع شبهات عابدی العزّی واللات ، ردّ باب پنجم ، فارسی ، تألیف سید دلدارعلی نصیرآبادی هندی نقوی ( متوفی 1235 ) .
اولش : ( الحمد الله الذی تفرّد بالقدم ، ووسم کل شیء بتقدم العدم . . ) الی آخر .
در سال 1215 در 500 نسخه در کلکته چاپ شد ، ولی مغلوط است . (2) 39 . طرد المعاندین للدین عن رحمة ربّ العالمین ، در جواز لعنت بر مخالفین ، فارسی ( ظاهراً مربوط به باب دوازدهم ، تولّی و تبرّی باشد ) .
از سید حسین بن دلدار علی نقوی ( متوفی 1273 ) .
اولش : ( الحمد لله ربّ العالمین . . ) الی آخر ، سنه 1265 در لکهنو برای اولین بار ، و سپس در سنه 1315 برای بار دوم طبع شد . (3) 40 . طعن الرماح = الفوائد الحیدریة ، ردّ باب دهم ، فارسی تألیف سلطان العلماء سید محمد نقوی نصیرآبادی ( متوفی 1284 ) .
در مباحث فدک و قرطاس واحراق باب .
اولش : ( الحمد لله الذی خصّ أولیاءه بمناقب شهدت بها الأعداء . . ) الی آخر .
.
ص : 174
در سنه 1308 در هند چاپ شده ، و بنابر گزارشی دیگر قبلا در هند ، مطبعه سلطان المطابع ، سنه 1268 هجری در 96 صفحه طبع شده است . (1) 41 . عبقات الأنوار فی إمامة الأئمة الأطهار ، ردّ باب هفتم ( امامت ) ، فارسی از مرحوم میر حامد حسین که شرح حال ایشان گذشت .
مؤلف " عبقات " در صدد اثبات تواتر احادیث باب امامت و ذکر روات آن از صحابه و تابعین و محدّثین ; و ردّ بر شبهات " تحفه " است .
چنان که گذشت برادرش سید اعجاز حسین نیز در تألیف آن به ایشان کمک نموده است . و لازم به تذکر است که تکمیل قسمتهای : حدیث ثقلین ، حدیث مدینة العلم ، حدیث السفینة ، حدیث الطیر توسط سید ناصر حسین فرزند برومند میر حامد حسین انجام شده ، لیکن برای احترام پدر بزرگوارش ، و از این جهت که چارچوب کتاب و امهات مطالب ، بلکه مصادر این احادیث را نیز خود میر حامد حسین نوشته و آماده کرده بود ، کتاب به نام خود ایشان ثبت شد . (2) علامه امینی درباره این کتاب میفرماید :
وأمّا کتابه العبقات ; فقد فاح أریجه بین لابتی العالم ، وطبق حدیثه المشرق والمغرب ، وقد عرف من وقف علیه انه ذلک الکتاب المعجز المبین الذی لا یأتیه الباطل من بین یدیه ولا من خلفه . وقد استفدنا کثیرا من علومه المودعة فی هذا السفر القیّم ، فله ولوالده الطاهر منا الشکر المتواصل ، و من الله تعالی لهما أجزل الاجور . (3) .
ص : 175
اجزاء عبقات و چاپهای آن مؤلف " عبقات " کتابش را بر دو منهج قرار داده است :
منهج اول : اثبات دلالت آیات قرآنی بر امامت که یک جلد بزرگ است ولی چاپ نشده ، ومخطوط آن موجود است .
منهج ثانی : اثبات دلالت احادیث دوازده گانه بر امامت ، و جواب اعتراضات صاحب " تحفه اثنا عشریه " ، در دوازده بخش :
بخش اول : حدیث غدیر ، در دو جلد :
1 . در ردّ مطالب " تحفه اثنا عشریه " 2 . در ردّ اعتراضات سایر عامه بر حدیث غدیر اولش : ( الحمد لله الذی اکمل لنا الدین وأتمّ علینا النعمة . . ) الی آخر ، و در آن ترجمه حدود 150 نفر از علمایی که حدیث غدیر را در کتبشان آورده اند ، وترجمه حدود 40 نفر از کسانی که گفته اند لفظ ( مولی ) به معنای : ( اولی ) استعمال میشود ، موجود است ، و فهرست مبسوطی هم دارد .
چهار مرتبه به چاپ رسیده :
الف ) لکهنو ، 1293 هجری قمری ، سنگی ، رحلی ، 1251 صفحه .
ب ) لکهنو 1294 هجری قمری ، سنگی ، رحلی ، در دو جلد 609 + 399 صفحه .
ج ) لکهنو ، بی تاریخ ، سربی ، رحلی ، شرکت تضامنی علمی ، 600 صفحه .
د ) ایران ، قم ، تحقیق شیخ غلامرضا بروجردی در ده جلد .
بخش دوم : حدیث منزلت است و از اعتراضات وارده بر آن پاسخ گفته .
اولش : ( الحمدلله الذی جعل الوصی من النبی بمنزلة هارون من موسی . . ) الی آخر .
چاپ لکهنو ، 1295 هجری قمری ، سنگی ، وزیری ، 957 صفحه .
ص : 176
بخش سوم : جواب از اعتراضات بر حدیث سوم که حدیث ولایت است : « إن علیّاً منّی وأنا من علیّ وهو ولیّ کلّ مؤمن من بعدی » .
اولش : ( الحمد لله الحمید الحکیم العلی الذی جعل الوصی ولی المؤمنین بعد النبی . . ) الی آخر ، چاپ سنه 1303 .
بخش چهارم : حدیث طیر .
اولش : ( الحمد لله الذی أبان أحبّیّة الوصی إلیه وإلی النبیّ ( صلی الله علیه وآله ) فی قصّة الطیر المشوی . . ) الی آخر .
چاپ لکهنو ، 1306 هجری قمری ، سنگی ، رحلی ، 512 + 224 صفحه .
بخش پنجم : حدیث : « أنا مدینة العلم . . » در دو مجلد 1 . در جواب اعتراضات صاحب " تحفه " .
اولش : ( الحمد لله الذی جعل النبی مدینة العلم وعلیّاً بابها . . ) الی آخر .
2 . در جواب اعتراضات سایر عامه .
اولش : ( الحمد لله الذی جعل نبیه للعلم مثل المدینة . . ) الی آخر .
چاپهای آن :
الف ) جلد اول 215 صفحه سال 1317 هجری قمری .
ب ) جلد دوم سال 1327 هجری قمری چاپ لکهنو .
ج ) سنگی ، رحلی ، 745 صفحه ، سال 1317 هجری قمری .
بخش ششم : حدیث تشبیه : « من أراد أن ینظر إلی آدم ونوح فلینظر إلی علی ( علیه السلام ) » .
اولش : ( الحمد لله المتعالی عن التشبیه . . ) الی آخر .
چاپ لکهنو ، 1301 هجری ، سنگی ، رحلی ، 456 + 248 صفحه .
بخش هفتم : حدیث : « من ناصب علیا الخلافة فهو کافر » ، ( پاکنویس نشده ) .
ص : 177
بخش هشتم : حدیث نور : « کنت أنا وعلی بن أبی طالب نوراً » .
اولش : ( الحمد لله الذی خلق النبی والوصی من نور واحد . . ) الی آخر ، چاپ لکهنو ، 1303 هجری قمری ، سنگی ، رحلی ، 786 صفحه .
بخش نهم : حدیث اعطای رایت در جنگ خیبر « لمن یحب الله ورسوله » ( پاکنویس نشده ) بخش دهم : حدیث : « علی مع الحق حیث دار » . ( پاکنویس نشده ) بخش یازدهم : حدیث قتال حضرت بالتأویل والتنزیل ، ( پاکنویس نشده ) .
بخش دوازدهم : حدیث ثقلین ، در دو مجلد :
جلد اول در طرق حدیث ثقلین و ردّ بعضی از اعتراضات .
اولش : ( الحمدلله الذی دعانا بمنّه الجمیل إلی التمسّک بالثقلین . . ) الی آخر .
چاپ لکهنو ، 1314 هجری قمری سنگی ، رحلی ، 664 صفحه .
جلد دوم در جواب بقیه اعتراضات .
اولش : ( الحمد لله الذی جعلنا من المتمسکین بالقرآن . . ) الی آخر .
چاپ لکهنو سنه 1351 هجری قمری ، سنگی ، رحلی ، 891 صفحه .
این دو جلد در شش جلد در ایران در اصفهان به چاپ رسید . (1) 42 . کشف الشبهة عن حلیة المتعة ، ردّ باب نهم از شیخ احمد بن محمد علی کرمانشاهی ( متوفی 1237 ) - نوه استاد اکبر وحید بهبهانی - نسخه خطی آن در موزه ملی کراچی موجود است . (2) .
ص : 178
43 . مصارع الافهام لقطع الاوهام ، ردّ باب یازدهم از سید محمد قلی کنتوری ، مؤلف " تشیید المطاعن " .
اولش : ( الحمد لله المتعالی عن إدراک الأوهام ، المتقدس من أن یناله الأفهام . . ) الی آخر . (1) 44 . مقدمة إلهیة ، ردّ مقدمه تحفه از سید محمد قلی کنتوری ، مؤلف " تشیید المطاعن " .
عبارت ایشان در " تشیید المطاعن " در طعن دوم ابو بکر دلالت دارد که ایشان در ردّ مقدمه " تحفه " هم تألیفی داشته است ، ولی به دست ما نرسیده . (2) 45 . منشور غدیر فی خلافة الأمیر = مثنوی منشور غدیر ( منظومه غدیر ، اردو ) اثر سید محمد هندی ( متوفی 1329 ) ضمناً شبهات رازی ، کابلی و دهلوی در تحفه اثنی عشریه را پاسخ داده .
چاپ لکنهو ، مطبع نولکشور ، 1329 ، 433 صفحه (3) 46 . مهجة البرهان ، ردّ باب هفتم ( امامت ) ، فارسی تألیف سید جعفر معروف به ابوعلی خان موسوی بنارسی دهلوی ، شاگرد علامه میرزا محمد الکامل صاحب " النزهة الاثنی عشریة " .
.
ص : 179
گزیده " برهان الصادقین " است که متعرض مسح و متعه نیز شده است .
اولش : ( الحمد لله العزیز الغفار ، معزّ الأخیار ، مذلّ الأشرار ، ناصر الحقّ ، کاسر الفجّار . . ) الی آخر . (1) 47 . میزان الحق لاختیار المذهب الأحق = ردّ المنحة الإلهیة = الردّ علی العامة تألیف شیخ باقر تستری کاظمی - نواده صاحب مقابیس - ( متوفی 1326 ) .
در دو جلد ردّ بر المنحة الإلهیة - مختصر معرّب " تحفه " - که نزد فرزندش شیخ مرتضی و نسخه ای نیز نزد شیخ جواد جزائری در نجف موجود است .
اول جزء اول : ( الحمد لله رب العالمین الذی هدانا إلی واضح المنهاج ، وعدل بنا عن زیغ المضلّین وسبل الاعوجاج . . ) الی آخر .
و آخرش : ( تمّ الجزء الأول من میزان الحق فی اختیار المذهب الأحق ، ولنشرع بعد فی الجزء الثانی ) . (2) 48 . النار الحاطمة لقاصد احراق بیت فاطمة ( علیها السلام ) از سید مقرب علی بن شیر علی نقوی ، طعن قصد احراق بیت اهل البیت ( علیهم السلام ) از " تشیید المطاعن " وقسمتهایی دیگر را به عربی ترجمه کرده . (3) 49 . النزهة الإثنی عشریة فی نقض التحفة الإثنی عشریة ، ردّ همه کتاب ، فارسی تألیف عالم فاضل طبیب شهید میرزا محمد بن عنایت ، احمد کشمیری دهلوی ، .
ص : 180
متخلص به ( کامل ) ، و ملقب به ( علامه ) که در سنه 1235 او را مسموم نموده به شهادت رساندند . (1) کتاب ردّ تمام تحفه است ، ولی فقط بخشهای 1 ، 2 ، 3 ، 4 ، 5 و 9 ، منتشر شده و 6 ، 7 ، 8 ، 10 ، 11 و 12 منتشر نشده ولی مسودّه آن موجود است .
اول جلد اول : ( بهترین کلامی که تجلی قلوب اصحاب ایمان از زنگار شبهات اهل عدوان . . . ) الی آخر .
اول مجلد سوم : ( الحمد لله الذی جعل رجال أسانید أحادیثنا متمسکین بحبل أهل بیت العصمة والطهارة . . ) الی آخر .
اول جلد رابع : ( الحمد لله الذی جعل أصول أحادیثنا مقتبسة من مشکاة أنوار أهل بیت العصمة . . ) الی آخر . (2) اول جلد خامس : ( الحمد لله واجب الوجود مفیض الخیر والجود . . ) الی آخر .
اول جلد تاسع : ( الحمد لله الذی فقهنا فی الدین ، ووفّقنا لسلوک شرایع الإسلام ومسالک الیقین . . ) الی آخر .
و برای این باب تتمه ای نوشته که فوائد مهمی در بر دارد . (3) برای تمامی کتاب تعلیقه نگاشته شده و برای هر جلد گزیده ای به عنوان منتخب نیز تهیه شده است .
نسخه جلد ثامن که به " نصرة المؤمنین " موسوم و به زبان فارسی است در کتابخانه مجلس به شماره 2809 موجود است - چنان که در " فهرست " آن 10 / 92 .
ص : 181
و " فهرست خطی فارسی " صفحه 1002 آمده است - . (1) جای بسی تعجب است که صاحب " تحفه " - که با ایشان سابقه آشنایی ملاقات و بحث داشته - در نامه ای از دوستش درخواست کتاب " نزهه " نموده و مؤلف را چنین ستوده : الفاضل الکامل المدقّق المحقّق مرزا محمد سلّمه الله . (2) عمر کحاله ، تحت عنوان ( محمد عنایت ) از او چنین یاد کرده :
محمد بن عنایت احمد خان دهلوی کشمیری ، عالم رجالی ، از آثارش " النزهة الاثنی عشریة فی ردّ التحفة الاثنی عشریة " است . (3) یکی از معاصرین گوید : این کتاب " نزهه " از بهترین کتب فارسی است که درباره عقائد وآراء وتاریخ و فقه مذهب شیعه تألیف شده . (4) چاپ هند ، لدهیانه ، مجمع البحرین ، 1279 هجری .
چاپ جدید 1980 میلادی ، لکهنو ، مطبع جعفری دهلی ، مطبع دهلی اردو اخبار . جلد اول در 508 صفحه و جلد دوم در 350 صفحه . (5) .
ص : 182
50 . نزهة المؤمنین این کتاب در پنج مجلد است ، ولی آقا بزرگ طهرانی احتمال داده که همان " النزهة الاثنی عشریة " باشد . (1) 51 . نقض المنحة الآلوسیة تألیف محمد بن طاهر فضلی سماوی نجفی ( متوفی 1370 ) . (2) ردّ مختصر معرّب تحفه یعنی المنحة الآلهیة آلوسی است .
52 . الوجیزة فی الاصول ، ردّ باب هفتم ، و قسمتی مربوط به باب دهم تألیف سبحان علی خان ( متوفی بعد از 1260 ) .
احادیث امامت امیرمؤمنان ( علیه السلام ) را آورده و متعرض کلام صاحب " تحفه " شده و سپس متعرض مطاعن و مجهولات خلفای ثلاثه گشته است ، کتاب در سنه 1279 به طبع رسیده است ولی نسخه های آن کمیاب است .
اولش : ( بر ارباب بصیرت محتجب نیست که اصل اصول دینیات اذعان به وجود واجب الوجود تبارک و تعالی وحده لا شریک له است ) . (3) 53 . هدیة العزیز [ هدایة العزیز ] ، ردّ باب چهارم ، فارسی اثر مولوی سید خیرالدین محمد إله آبادی ( محمدآبادی ) حائری قزوینی ( متوفی حدود 1260 ) .
اولش : ( محدّث صحیح البیان بی الکان را چه یاراست که به حدیث متواتر حمد واجب یزدان ، چندان که شأن اوست پردازد . . . ) الی آخر .
.
ص : 183
قبلا گذشت که از این کتاب به عنوان " جواب التحفة " نیز یاد شده است . (1) 54 . هدیه اثنا عشریه ، ترجمه النزهة الاثنی عشریة تألیف سید شریف حسین .
از نامش معلوم است که ترجمه " نزهه " است ، چنان که گذشت اصل کتاب به زبان فارسی است ، این ترجمه عربی است یا اردو در این زمینه اطلاعی در دست نیست . چاپ دهلی ، دفتر فاضل مقبل دهلوی ، کشمیری دروازه . (2) 55 . الهدیة السنیة فی ردّ التحفة الاثنی عشریة ، اردو از مولوی میرزا محمد هادی لکهنوی .
نسخه اش در چند جلد در مکتبه مدرسة الواعظین لکهنو موجود است . (3)
در جواب برخی از کتب گذشته ردّیّه هایی از عامه نوشته شد ; نویسندگان شیعه در جواب آنها نیز اقدام نمودند که از آن جمله کتب ذیل است :
56 . الأجوبة الفاخرة فی ردّ الأشاعرة ، مربوط به باب اول ، فارسی اثر سید محمد قلی کنتوری ، مؤلف " تشیید المطاعن " .
در ردّ رشیدالدین دهلوی - تلمیذ عبد العزیز الدهلوی صاحب " تحفه " - است که در جواب " السیف الناصری " ( بحث حدوث مذهب شیعه ) نوشته .
.
ص : 184
اولش : ( الحمد لمن علّمنا أن نقول : اللهم انصر من نصر دین محمد واخذل من خذل دین محمد ( صلی الله علیه وآله ) . . ) الی آخر . (1) 57 . تهنئة المؤمنین مولوی افراد علی پاکلوی کتاب " رجوم الشیاطین " را در ردّ " نزهه اثنا عشریه " ، قسمت مربوط به ردّ باب نهم ، مسائل فقهی اختلافی - که به " نصرة المؤمنین " موسوم است (2) - نگاشت .
کتاب " تهنئة المؤمنین " در ردّ " رجوم الشیاطین " تألیف شده است . (3) 58 . جوابات بعضی از عبارات شوکت عمریه تألیف سید حمیدالدین باقر نقوی ، خطی ، به زبان اردو (4) 59 . جواب شبهات رشید الدین ، مربوط به باب پنجم و ششم از حکیم باقر علی خان نزیل شاه جهان آباد هند - تلمیذ یا معاصر میرزا محمد الکامل ( متوفی 1235 ) - او شبهات رشیدالدین بر کتاب " حسام الاسلام " و " الصوارم الآلهیة " تألیف سید دلدار علی جواب داده . (5) 60 . الشعلة الظفریة لإحراق الشوکة العمریة ، مربوط به باب دهم تألیف سید میر محمد قلی کنتوری ، مؤلف " تشیید المطاعن " .
.
ص : 185
کتاب نقض است بر " الشوکة العمریة " فاضل رشید .
الشوکة العمریة را رشیدالدین خان در ردّ " البارقة الضیغمیة " در تحلیل متعتین ، تألیف سلطان العلماء سید محمد - فرزند سید دلدار علی - نوشت ، و این کتاب ردّی است بر آن .
اولش : ( الحمد لله الفتّاح المنّاح ، أهل الجود والسماح . . ) الی آخر . (1) 61 . الضربة الحیدریة لکسر الشوکة العمریة = ضربت حیدری ، مربوط به باب دهم ، فارسی تألیف سلطان العلماء سید محمد نقوی نصیرآبادی ( متوفی 1284 ) .
در دو جلد در مطبعه مجمع العلوم لکهنو سنه 1296 در 431 صفحه چاپ شده است .
پس از آنکه سید محمدقلی " الشعلة الظفریه " را در ردّ " الشوکة العمریة " نوشت ، خود سید محمد نیز ردّیّه دیگری به نام " الضربة الحیدریة " نوشت .
اولش : ( الحمد لله الذی هدانا لدینه الذی اصطفاه ، وأرشدنا إلی سبیله الذی ارتضاه . . ) الی آخر .
عنوان کلام البارقة : ( قال السید الوحید ) .
و عنوان کلام الشوکة : ( قال الفاضل الرشید ) .
وعنوان کلام الضربة : ( أقول ) . (2) .
ص : 186
62 . معین الصادقین ، مربوط به باب نهم مولوی افراد علی پاکلوی کتاب " رجوم الشیاطین " را در ردّ " نزهه اثنا عشریه " ، قسمت مربوط به ردّ باب نهم ، مسائل فقهی اختلافی ، نگاشت . پس از آن سید جعفر ابو علی خان موسوی بنارسی کتاب " معین الصادقین " را در ردّ آن تألیف نمود .
اولش : ( الحمد لله الذی أیّد کلام أولیائه وکسر ظهور أعدائه . . ) الی آخر . (1) 63 . نفاق الشیخین به حکم أحادیث الصحیحین از سید محمد قلی کنتوری ، مؤلف " تشیید المطاعن " .
چنان که در مقدمه کتاب آمده است پس از آنکه ایشان ردّی بر باب دوم به نام " تقلیب المکائد " نوشته ، قسمتی از آن را رشیدالدین خان تلمیذ صاحب " تحفه " ردّ کرده است ، وایشان کتاب مذکور را در ردّ آن تألیف کرده است .
شیخ آقا بزرگ طهرانی نام کتاب را " نفاق الشیخین بالحدیثین الصحیحین " ذکر کرده ، و فرموده : مؤلف دو حدیث صحیح از بخاری و مسلم آورده ، یکی در بیان علامات نفاق و دیگری در نزاع و مشاجره امیرمؤمنان ( علیه السلام ) و عباس در امر فدک . (2) .
ص : 187
" تشیید المطاعن لکشف الضغائن " از جمله مجلدات " الاجناد الاثنا عشریة المحمدیة فی ردّ التحفة الاثنی عشریة الدهلویة " است .
ارباب تراجم ، کتاب و مؤلف آن را با تعابیر زیبا و قابل توجهی ستوده اند که مواردی از آن در شرح حال مؤلف گذشت ، و برخی دیگر را در این مقام ذکر میکنیم :
این سید بزرگوار آثار علمی شایانی در صفحه وجود از خود یادگار گذاشته ، و از آن جمله است " تشیید المطاعن " که در چند جلد بزرگ در هند چاپ شده ، کتابی است بسیار پر فایده که گرد آوردن نظیرش هنر هر نویسنده نیست . (1) از این کتاب کثرت احاطه مؤلف بر احادیث شیعه و سنی معلوم میشود . (2) علامه میرحامد حسین - فرزند مؤلف - در مقدمه کتاب بی نظیر " عبقات الانوار " مینویسد :
وبالغت فی الذبّ عن ذمار الطریقة الحقّة العلیّة ، واستعنت فیه کثیراً من إفادات الوالد الماجد العلاّمة المولی السید محمد قلی قدس الله نفسه الزکیة وأفاض شآبیب رحمته علی تربته السنیة . (3) یعنی : من در دفاع از روش والای حق و حقیقت به رساترین وجه کوشیدم . و در این کتاب در بسیاری از موارد از افادات پدر بزگوارم علامه سید محمدقلی قدس الله نفسه الزکیة یاری جستم .
.
ص : 188
فرزند دیگر او سید اعجاز حسین گوید :
تشیید المطاعن لکشف الضغائن . .
وهو کتاب لم یطلع أحد علی مثیله ، و لم یظفر الزمان بعدیله ، حاو علی إلزامات شدیدة ، وإفحامات سدیدة ، اشتمل علی ما لم یشتمل علیه کتاب من الأجوبة الشافیة بفصل الخطاب ، والخبر یحقر الخبر ، وعند الظفر بالعین لا یحتفل بالأثر ، فمن عثر علیه وعرف فضله استصغر مقالتی فیه ، ومدحی له . . (1) یعنی : " تشیید المطاعن " کتابی است که کسی مانند آن را ندیده و زمانه همتایی برای آن پیدا نخواهد کرد !
این کتاب مشتمل است بر الزامهای قوی و متین وجوابهای دندان شکن ، مطالبی در آن آمده - که سبب فیصله دادن نزاع است به جوابهای شافی - که در هیچ کتابی یافت نشود .
شاید این کلمات باعث شود که قضیه را سبک شماری ( و خیال کنی من مبالغه کرده ام ) ولی اگر آن را ببینی و قدرش را بدانی میفهمی که گفتار و مدح من در برابر عظمت آن کتاب بسیار ناچیز است .
یکی از معاصرین گوید : مجلدات کتاب " تشیید المطاعن " اقوی شاهدی به طول باع و کثرت اطلاع این عالم ربانی - میر محمد قلی قدس الله تربته - است که اندوخته هزار ساله حضرات عامه را چون پشم زده به باد داد ! (2) .
ص : 189
و دیگری مینویسد : آن کتابی است نهایت مبسوط در دو مجلد کبیر که مثل آن در حسن بیان ، و رشاقت عنوان ، و لطف تقریر ، و متانت تحریر ، و استیعاب اقوال ، و ضبط احوال رجال ، و إفحام معاندین ، و قطع لسان جاحدین ، و استیصال شبهات متکلمین مخالفین ، و ایضاح عوار غلطات (1) این جماعت زائغین از سابق ازمان تا این اوان از تصانیف احدی از علمای اعلام و افاضل عالی مقام به ظهور نرسیده . (2) کشمیری در شرح حال میرحامد حسین نوشته است : پس از آن - یعنی پس از تصحیح " فتوحات حیدریه " ، و " رساله تقیه " از تألیفات والدش - به تصحیح و اشاعه کتاب مستطاب " تشیید المطاعن " که [ از ] جمله نوادر عصر و افراد دهر است اشتغال فرمود ، سالها سال در تبییض و تصحیح و مقابله عبارات آن با اصول کتب مصروف ماند ، و الحق احسانی عظیم بر مذهب اهل حق به این خدمت گرانبها بگذاشت . (3) شیخ محمد انطاکی از کسانی بود که از مذهب شافعی دست برداشته ، آیین تشیع را اختیار نمود .
او کتاب " لماذا اخترت مذهب أهل البیت ( علیهم السلام ) " را در بیان چگونگی تشیع خود و علت دست برداشتن از مذهب سنیان تألیف کرده است .
ایشان در این کتاب مینویسد :
کتاب " تشیید المطاعن " از نفیس ترین ، ارزشمندترین ، و با عظمت ترین کتابهاست .
.
ص : 190
به خدا سوگند ! این کتاب گوهری قیمتی و درّی بی نظیر و ارزشمند و یگانه روزگار است که دیگران از آوردن مثل آن عاجزند ، این کتاب افتخار زمان ماست .
هیچکدام از نویسندگان چنین تألیفی نداشته اند تا بر او مقدم شده باشند ، و از همه گوی سبقت را ربوده ، و کسی را یارای پیشی گرفتن بر او نیست .
در این کتاب مطالبی جمع آوری شده که در کتابهای ضخیم دیگر - که بزرگان دانشمندان اسلامی گواهی بر عظمت آن داده اند - یافت نمیشود .
کسی که این کتاب را داشته باشد مغبون نیست ، و هر کس مطالب آن را بداند جاهل نیست .
چه بسیار کسانی که به واسطه این اثر ارزنده هدایت شدند ، آن قدر که شمارش آنها در این نوشتار نشاید ، چه از بلاد هند و غیره ، و چه از سرزمینهای اسلامی و غیر آن .
پس از انتشار ; دانشمندان و اندیشمندان و نویسندگان با آغوش باز آن را پذیرفته ، و از هر سو به طرف آن سرازیر شدند تا جایی که نسخه های آن تمام شد ، تا جایی که در این زمان - بنابر آنچه مؤلف اظهار نموده است - بیش از چند نسخه معدود از آن در دسترس نیست .
من پس از مشاهده نسخه ای از آن کتاب ، آن را بسیار عظیم تر از آنچه شنیده بودم یافتم .
آری آن گوهری است گرانقدر که نمیشود برای او قیمت گذاشت . (1) .
ص : 191
تحقیق شگرف و تتبع وسیع مؤلف از کلماتی که از بزرگان درباره مؤلف فرموده اند ظاهر شد که او از شخصیتهای برجسته علمی بشمار میرود که در تتبع و تحقیق کم نظیر است ، به خصوص که صاحب عبقات الأنوار - بهترین اثر کلامی در بحث امامت - فرمود : من در بسیاری از موارد از افادات او یاری جستم . (1) با مراجعه به بخشهای مختلف کتاب و مطالعه و تأمل در آن ، بینش عمیق و دامنه وسیع اطلاعات و معلومات مؤلف نسبت به آثار و تألیفات شیعه و سنی روشن میشود .
ایشان به مناسبتهای گوناگون از کتب لغت و ادبیات ، دیوانهای شعری و شروح آن ، تفاسیر و کتب علوم قرآنی ، کتب حدیث و شروح آن ، منابع فقهی و اصولی ، مجموعه های رجالی ، تراجم ، سیره و تاریخ ، و به ویژه کتب عقاید و کلام استفاده کافی نموده و مطالب لازم را در اثر ارزشمند خویش منعکس کرده است .
البته به نظر میرسد که ایشان در بسیاری از موارد به کتبی که در هنگام تألیف آن بخش نزد او حاضر بوده اکتفا کرده ، و با توجه به وسعتِ دامنه کار ، بنابر تتبع همه مصادر را نداشته است .
به عنوان مثال در کتاب " ازالة الخفاء " که مؤلف از آن بسیار نقل کرده مطالب بسیاری وجود دارد که تناسب با مباحث کتاب دارد ، ولی مؤلف از پرداختن به آن خودداری نموده ، یا اینکه بسیاری از روایات را از مصادر دیگر نقل کرده ولی به وجود آن در " ازالة الخفاء " اشاره ای نفرموده است .
.
ص : 192
مناسب است لیست مصادری که مؤلف در تألیف کتاب از آن استفاده کرده ذکر شود . (1) منابع و مصادر کتاب تشیید المطاعن 1 . ابطال الباطل 2 . ابکار الافکار 3 . اتحاف الاکابر 4 . اتحاف الوری بأخبار أم القری 5 . الإتقان فی علوم القرآن 6 . الاحادیث المختارة 7 . إحقاق الحق 8 . الاحکام السلطانیة 9 . أحکام القرآن 10 . الاحکام فی أصول الاحکام 11 . إحیاء علوم الدین 12 . اخبار الأخیار فی أسرار الأبرار 13 . اختلاف العلماء ، ابن قتیبه 14 . الاربعین ، امام فخر رازی 15 . إرشاد الأذهان 16 . ارشاد الساری 17 . ارشاد ، ولی الله دهلوی ، 18 . ازالة الخفاء عن خلافة الخلفاء 19 . أساس البلاغة 20 . الاستذکار 21 . الاستغاثة 22 . الاستیعاب 23 . أسد الغابة 24 . اشعة اللمعات 25 . الاصابة فی تمییز الصحابة 26 . أصول البزدوی = کنز الوصول 27 . أصول الشاشی 28 . الاعتقادات فی دین الإمامیة 29 . إعلام الموقعین 30 . الأغانی 31 . الإفصاح فی امامة امیرالمؤمنین ( علیه السلام ) 32 . إقبال الاعمال .
ص : 193
33 . الإکمال ، ابن ماکولا 34 . إلقام الحجر 35 . الأمالی ، شیخ صدوق 36 . الأمالی ، سید مرتضی 37 . الإمامة والسیاسة 38 . الأموال 39 . أنساب الأشراف 40 . الأنساب ، سمعانی 41 . الانصاف 42 . أنوار التنزیل = تفسیر البیضاوی 43 . بحار الأنوار 44 . البحر المحیط 45 . البدایة والنهایة 46 . البدور السافرة فی امور الآخرة 47 . بستان المحدّثین 48 . بغیة الوعاة 49 . بیاض إبراهیمی 50 . تاج التراجم 51 . تاریخ الامم والملوک 52 . تاریخ الخلفاء 53 . تاریخ الخمیس 54 . التاریخ الصغیر 55 . تاریخ أبو الفداء = المختصر 56 . تاریخ مدینة دمشق ابن عساکر 57 . تبیان = شرح دیوان ابوالبقاء 58 . تبیین ( تبیان ) الحقائق 59 . تجارب الامم وتعاقب الهمم 60 . تجرید العقائد 61 . تحفة المحتاج = شرح منهاج 62 . تدریب الراوی 63 . تذکرة الاولیاء ، عطار 64 . تذکرة الحفاظ 65 . تذکرة الخواص 66 . تذکرة الموضوعات 67 . التذکرة فی أحوال الموتی وأمور الآخرة 68 . تذهیب التهذیب 69 . الترغیب والترهیب 70 . تشیید القواعد 71 . تفسیر الثعلبی 72 . تفسیر الجلالین 73 . تفسیر الرازی 74 . تفسیر السمرقندی 75 . تفسیر القرطبی 76 . تفسیر الوسیط 77 . تفسیر حسینی 78 . تفسیر قمی
ص : 194
79 . التفهیمات الالهیة 80 . تقریب التهذیب 81 . التقیید والإیضاح 82 . تلبیس إبلیس 83 . تلویح = شرح التلویح علی التوضیح 84 . تنبیه السفیه 85 . تنبیه الغافلین 86 . تنزیه الأنبیاء 87 . التنقیح لألفاظ الجامع الصحیح 88 . تنویر الحوالک 89 . توحید شیخ صدوق 90 . التوشیح علی الجامع الصحیح 91 . توضیح الدلائل علی ترجیح الفضائل 92 . تهذیب الأحکام 93 . تهذیب الأسماء واللغات 94 . تهذیب التهذیب 95 . تهذیب الکمال 96 . تهذیب الوصول الی علم الاصول 97 . تیسیر الوصول إلی منهاج الاصول 98 . التیسیر بشرح الجامع الصغیر 99 . الثقات ، ابن حبان 100 . جامع الاحادیث = جمع الجوامع 101 . الجامع الصغیر 102 . جامع المسانید 103 . جزیل المواهب فی اختلاف المذاهب 104 . جلاء العیون 105 . الجمع بین الصحیحین 106 . جمهرة النسب لابن الکلبی 107 . جواهر العقدین فی فضل الشرفین 108 . الجواهر المضیئة فی طبقات الحنفیة 109 . چهل مجلس ، سمنانی 110 . حاشیة الخیالی علی شرح العقائد 111 . حجة الله البالغة 112 . حدائق الحقائق فی شرح کلمات الله الناطق 113 . حدیقة الحقیقة وشریعة الطریقة = دیوان سنایی 114 . حسن المحاضرة فی أخبار المصر والقاهرة 115 . حق الیقین 116 . حلیة الأولیاء وطبقات الأصفیاء 117 . حیاة الحیوان الکبری 118 . حیاة القلوب 119 . الخراج 120 . خصائص أمیر المؤمنین علی ( علیه السلام ) 121 . خلاصة الأثر فی أعیان القرن الحادی عشر
ص : 195
122 . خلاصة الوفا بأخبار دار المصطفی ( صلی الله علیه وآله ) 123 . دراسات اللبیب فی أسوة الحسنة بالحبیب 124 . الدرّ المنثور 125 . الدرر الکامنة فی أعیان المائة الثامنة 126 . الدرر المنتثرة 127 . درّة الغواص فی أوهام الخواص 128 . دیوان المتنبی 129 . ذخائر العقبی 130 . الذریعة ، سید مرتضی 131 . ربیع الأبرار و نصوص الاخبار 132 . رحمة الامة فی اختلاف الائمة 133 . رساله رجعت 134 . الروض الأنف 135 . الروض الباسم فی الذبّ عن سنّة أبی القاسم 136 . روض الجنان و روح الجنان 137 . الروضة البهیة = شرح لمعه 138 . روضة الصفا ، میرخواند 139 . الریاض النضرة فی مناقب العشرة 140 . ریحانة الألباء 141 . زاد المعاد فی هدی خیر العباد 142 . زین الفتی فی شرح سورة هل أتی 143 . سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباد 144 . السراج المنیر علی الجامع الصغیر 145 . سرّ العالمین وکشف ما فی الدارین 146 . سنن ابن ماجه 147 . سنن أبی داود 148 . سنن دارقطنی 149 . سنن دارمی 150 . سنن الکبری ، بیهقی 151 . سنن ترمذی 152 . سنن نسائی 153 . سیرة الحلبیة = انسان العیون 154 . الشافی فی الامامة 155 . شرایع الاسلام 156 . شرح التوضیح للتنقیح 157 . شرح الزرقانی علی الموطأ 158 . شرح السراجیة فی علم الفرائض 159 . شرح السنة 160 . شرح الطیبی علی المشکاة = الکاشف عن حقائق السنن 161 . شرح العنایة علی الهدایة 162 . شرح القصیدة التائیة ابن فارض 163 . شرح الکرمانی علی البخاری =
ص : 196
الکواکب الدراری 164 . شرح المطرزی علی مقامات الحریری 165 . شرح المقاصد فی علم الکلام 166 . شرح المنار = منار الانوار فی الاصول 167 . شرح المواقف 168 . شرح تجرید العقائد ، قوشچی 169 . شرح تجرید ، اصفهانی 170 . شرح تقدمة تقویم الإیمان فی فضائل امیرالمؤمنین ( علیه السلام ) 171 . شرح سفر السعادة 172 . شرح شفا 173 . شرح عقاید عضدیة 174 . شرح عقاید نسفی 175 . شرح مختصر الاصول = شرح مختصر منتهی الأصولی 176 . شرح مسلم نووی = منهاج 177 . شرح معانی الآثار 178 . شرح مقاله وضیئه 179 . شرح مقامات حریری 180 . شرح منهاج الوصول 181 . شرح نخبة الفکر 182 . شرح نور الأنوار علی المنار 183 . شرح نهج البلاغة ، ابن ابی الحدید 184 . الشفا بتعریف حقوق المصطفی 185 . الشقائق النعمانیة = العقد المنظوم فی ذکرأفاضل الروم 186 . الشمائل المحمدیة والخصائل المصطفویة 187 . الصحاح ; تاج اللغة وصحاح العربیة 188 . صحیح البخاری 189 . صحیح مسلم 190 . الصراح من الصحاح = صراح اللغة 191 . صفوة الصفوة 192 . الصواعق المحرقة 193 . ضرام السقط = شرح دیوان ابوالعلا 194 . الضوء اللامع لأهل القرن التاسع 195 . طبقات الحفاظ 196 . طبقات الشافعیة ، قاضی ابن شهبة 197 . طبقات الشافعیة الکبری 198 . طبقات الشافعیة ، اسنوی 199 . الطبقات الصغری 200 . الطبقات الکبری ، ابن سعد 201 . الطبقات الکبری = لواقح الانوار فی طبقات الاخیار 202 . الطرائف 203 . طرح التثریب فی شرح التقریب
ص : 197
204 . العبر فی خبر من غبر 205 . عرف الوردی فی أحوال المهدی 206 . العقد الثمین فی تاریخ البلد الامین 207 . العقد الفرید 208 . علل الشرائع 209 . العلل المتناهیة فی الأحادیث الواهیة 210 . عمدة الطالب 211 . عمدة القاری 212 . عوارف المعارف 213 . عیون الأثر = السیرة النبویة 214 . عیون أخبار الرضا ( علیه السلام ) 215 . غرائب القرآن ورغائب الفرقان 216 . غنیة الطالبین = الغنیة لطالبی طریق الحق 217 . الفائق فی غریب الحدیث 218 . فتاوای قاضی خان فرغانی 219 . الفتاوی الهندیة = الفتاوی العالمگیریه 220 . فتح الباری 221 . فتح الرحمن ، ( ترجمه قرآن دهلوی ) 222 . فتح القدیر = شرح هدایه 223 . فتح المتعال 224 . الفتن ، نعیم بن حماد 225 . فتوح الشام ، ازدی 226 . فتوح الشام ، واقدی 227 . فصل الخطاب 228 . الفصول المهمة فی معرفة الأئمة 229 . فضائل الصحابة ، اطرابلسی 230 . فوات الوفیات 231 . فواتح الرحموت = شرح دیوان منسوب به امیرالمؤمنین ( علیه السلام ) 232 . فواتح الرحموت = شرح مسلم الثبوت 233 . فیض القدیر = شرح الجامع الصغیر 234 . القاموس المحیط 235 . قرة العینین بتفضیل الشیخین 236 . قصص الأنبیاء = العرائس 237 . قلائد الجمان فی التعریف بقبائل عرب الزمان 238 . الکاشف فی معرفة من له روایة فی کتب الستة 239 . الکافی ، شیخ کلینی 240 . الکافی ( فقه حنفی ) 241 . کامل التواریخ 242 . الکشاف عن حقائق التنزیل وعیون الأقاویل 243 . کشف الاسرار شرح المصنف علی المنار
ص : 198
244 . کشف الأسرار عن أصول البزدوی 245 . الکشف الحثیث عمن رمی به وضع الحدیث 246 . کشف الظنون 247 . کشف الغمة 248 . کشف المحجة لثمرة المهجة 249 . کشف المراد = شرح تجرید الاعتقاد 250 . کشکول شیخ بهایی 251 . کفایة المتطلع 252 . کنز العرفان فی فقه الفرقان 253 . کنز العمال 254 . الکوکب المنیر شرح جامع صغیر 255 . گلستان سعدی 256 . گوهر مراد 257 . اللآلیء المصنوعة فی الأحادیث الموضوعة 258 . اللباب فی علوم الکتاب 259 . لسان المیزان 260 . المبسوط ، سرخسی 261 . مثنوی معنوی 262 . مجالس المؤمنین 263 . مجمع بحار الأنوار فی غرائب التنزیل ولطائف الاخبار 264 . مجمع البیان 265 . محاضرات الأدباء ومحاورات الشعراء والبلغاء 266 . المحصول ، رازی 267 . المحلّی 268 . مختار مختصر تاریخ بغداد 269 . مختصر الأصول ، ابن حاجب 270 . مختصر تنزیه الشریعة 271 . مختلف الشیعة 272 . مدارج النبوة 273 . مدارک الأحکام 274 . مدارک التنزیل و حقایق التأویل = تفسیر نسفی 275 . مرآة الجنان وعبرة الیقظان 276 . مرآة الزمان = تاریخ ابن الجوزی 277 . مرآة العقول 278 . مرقاة المفاتیح شرح مشکاة المصابیح 279 . مسالک الافهام 280 . مستدرک حاکم 281 . المستطرف فی کل فن مستظرف 282 . المستقصی فی أمثال العرب 283 . مسلم الثبوت 284 . مسند احمد
ص : 199
285 . مشکاة المصابیح 286 . مصائب النواصب 287 . مصابیح السنة 288 . المصابیح فی صلاة التراویح 289 . المصنف ، ابن ابی شیبة 290 . مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول 291 . معارج النبوة 292 . معارف ، ابن قتیبة 293 . معالم التنزیل = تفسیر بغوی 294 . معجم الأدباء = إرشاد الأریب إلی معرفة الأدیب 295 . المعجم الأوسط 296 . معجم البلدان 297 . المعجم الکبیر 298 . المعجم المختص بالمحدّثین 299 . المغنی ، ابن قدامه 300 . المغنی فی الضعفاء ، ذهبی 301 . المغنی فی أبواب التوحید والعدل ، قاضی القضات أسد آبادی 302 . مغنی اللبیب عن کتب الأعاریب 303 . المفصل فی صنعة الإعراب ، زمخشری 304 . المفهم لما أشکل فی تلخیص کتاب مسلم 305 . المقاصد الحسنة فی بیان الأحادیث المشتهرة 306 . مقالة وضیئة 307 . الملل والنحل 308 . المنار 309 . المناقب ، ابن المغازلی 310 . مناقب مرتضوی 311 . مناهج التوسل فی مباهج الرسل 312 . منتخب کنز العمال 313 . منتهی الإرب فی لغة العرب 314 . منح الروض الأزهر فی شرح الفقه الاکبر 315 . المنح المکیة فی شرح الهمزیة 316 . المنخول 317 . منهاج السنة النبویة 318 . من لا یحضره الفقیه 319 . منهاج الکرامة 320 . منهاج الوصول إلی علم الاصول 321 . المواقف 322 . المواهب اللدنیة بالمنح المحمدیة 323 . مودة القربی 324 . الموضوعات ، ابن جوزی 325 . الموطأ 326 . میزان الاعتدال
ص : 200
327 . المیزان الکبری الشعرانیة 328 . المیسر فی شرح مصابیح السنة 329 . نبراس الضیاء 330 . نخبة الفکر ، ابن حجر 331 . نزل الأبرار بما صحّ من مناقب أهل البیت الأطهار 332 . نسیم الریاض فی شرح الشفا 333 . نظم درر السمطین 334 . نفحات الانس من حضرات القدس 335 . نواقض ، حسن شروانی 336 . نوادر الاصول ، حکیم ترمذی 337 . نواهد الابکار 338 . النهایة فی غریب الحدیث 339 . نهج البلاغة 340 . نهج الحق وکشف الصدق 341 . الوافی بالوفیات 342 . الوسائل إلی معرفة الاوائل 343 . وفاء الوفاء بأخبار دار المصطفی 344 . وفیات الأعیان وأنباء أبناء الزمان 345 . الهدایة = شرح بدایة المبتدی فرغانی مرغینانی 346 . الهدی الساری مقدمه فتح الباری 347 . یتیمة الدهر 348 . الیقین ، سید علی بن طاووس 349 . الیواقیت والجواهر
ص : 201
نسخه های خطی در کتابخانه آستان قدس رضوی نسخ خطی متعدد ولی ناقص از این کتاب وجود دارد که از کتابخانه ناصریه هند به آنجا منتقل شده است .
هم مطالب نسخه ها و هم حجم آنها با یکدیگر متفاوت است و حاکی از آن است که کتاب مراحل متعددی را گذرانده تا به صورت فعلی به نحو کامل در دسترس ما قرار گرفته است .
این نسخه ها به ترتیب شماره عبارت است از :
( 21653 ) قسمتی از مطالب مربوط به ابو بکر ، رمز ما : نسخه [ ج ] .
( 21654 ) از اول کتاب تا آخر مطاعن عمر ، رمز ما : نسخه [ د ] .
( 21669 ) از اول مطاعن عثمان تا آخر کتاب ، رمز ما : نسخه [ ز ] .
( 21671 ) از اول کتاب تا آخر مطاعن عمر ، رمز ما : نسخه [ و ] .
( 21672 ) از اول کتاب تا آخر مطاعن عمر ، رمز ما : نسخه [ ه ] .
( 18673 ) قسمتی از مطالب مربوط به عمر ، ( دنباله نسخه [ ج ] ) . (1) در بین نسخه ها ، نسخه [ د ] با نسخه [ ه ] مطابقت دارد و ظاهراً اولین پاکنویس کتاب باشد که حجم مطالب آن تقریباً برابر با یک سوم همین مطالب از آخرین نسخه کتاب است .
نسخه [ و ] ظاهراً اولین بازنویسی کتاب است که قدری از نسخه قبل کاسته و قدری به آن افزوده شده ، و برخی تعابیر تغییر داده شده است ، ولی پس از طعن چهارم عمر مطالب قدری درهم برهم است .
.
ص : 202
در اول این نسخه فوائد متفرقه ای وجود دارد که برای کارهای کلامی مشابه الگوی مناسبی است .
نسخه [ ه ] ظاهراً دومین بازنویسی کتاب باشد .
نسخه [ ز ] ظاهراً سومین بازنویسی کتاب باشد که حجم آن تقریباً با آخرین نسخه کتاب یکی است ، ولی مطالب تفاوت دارد ، و در آخر آن خاتمه ای درباره مذاهب اربعه نوشته شده که در آخرین نسخه وجود ندارد .
نسخه [ ج ] چهارمین و آخرین بازنویسی کتاب است و موارد حذف و اضافه بسیاری در آن به چشم میخورد ، و در فیش مربوط به آن از طرف آستان قدس آمده که این نسخه به خط میرحامد حسین ( رحمه الله ) است .
این نسخه دقیقاً با آخرین نسخه - یعنی نسخه [ الف ] که توسط میرحامد حسین به چاپ رسیده - مطابقت دارد .
لازم به تذکر است که قسمت هایی از نسخه [ ج ] در آستان قدس موجود بود که متأسفانه نتوانستیم نسخه عکسی آن را تهیه کنیم و توفیق مقابله با آن حاصل نشد ، آن قسمتها عبارت است از شماره های :
( 27891 ) و ( 27892 ) قسمتی از مطالب مربوط به فدک از مطاعن ابو بکر .
( 27925 ) بخشی از مطالب متعة الحج از مطاعن عمر .
( 27967 ) قسمتی از متعة الحج و متعة النساء از مطاعن عمر .
( 27889 ) مطاعن صحابه .
نسخه های چاپی 1 . چاپ سنگی که در چاپخانه مجمع البحرین هند ، در سنه 1283 ، در پنج جزء به چاپ رسیده . چهار جزء اول آن به عنوان جلد اول کتاب در مطاعن شیخین
ص : 203
و در ضمن 1910 صفحه ، و جزء پنجم مربوط به عثمان ، عایشه ، معاویه و بقیه صحابه و در ضمن 442 صفحه است . (1) از این چاپ شاید فقط سه دوره کامل و چند دوره ناقص موجود باشد . (2) ما از این نسخه به نسخه [ الف ] یاد میکنیم .
در اول این نسخه آمده است :
( جاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقاً ) لله الحمد والمنة که کتاب مستطاب - اعنی جلد اول - تشیید المطاعن وکشف الضغائن تصنیف جناب معلاّ ألقاب ، عمدة المناظرین ، وقدوة المتکلمین ، غرّة محاسن الأیام ، وفخر فضلاء الأنام ، فارس مضمار الکلام ، مؤیّد دین الإسلام ، المترقّی من سنام العزّ والکمال أعلاه ، والرافل من ملابس الفخر والجلال فی أبهاه ، حامی الدین والشریعة ، حائز المقامات السنیة الرفیعة ، مغرس مصاص الفضل المعرق ، مطلع صراح المجد المشرق ، معدن الأسرار الدینیه ، منبع الأنوار الإلهیة ، المحرز لقصبات الشرف الخفی والجلی ، !
ص : 204
مولانا السید محمد قلی - أعلی الله فی الملأ الأعلی ذکره ، وأنار فی سماء الفضل والقدس بدره - جواب باب دهم تحفة اثنا عشریه شاه عبد العزیز دهلوی ، در این اوان سعادت نشان محض به اعانت توفیقات یزدانی و عنایات سبحانی ابتغاءً لوجه الله ، وخالصاً عن شوب ما سواه ، حسب الارشاد جناب زبدة الأطیاب ، وعمدة الأنجاب ، المقدس الورع ، فاضل المعی ، و عالم لوذعی حاجّ الحرمین الشریفین ، مولوی سید شریف حسن خان صاحب ، ابن العلاّمة جناب حاج مولوی سید رجب علی خان بهادر - ادام الله ایامهما - [ سنه ] 1283 [ هجری قمری ] به مطبع مجمع البحرین لودیانه طبع شد .
2 . نسخه چاپی سنگی دیگر که قسمتی از آن همراه نسخه خطی [ و ] از آستان قدس دیده شده که با نسخه [ الف ] مشابهت بسیار داشت ، از تعداد مجلدات ، تاریخ و محل چاپ ، و . . . آن هیچ اطلاعی در دست نیست .
مهم آن است که چاپ سنگی دیگری از این کتاب وجود داشته که الان اثری از آن باقی نیست . (1) 3 . افست چاپ مجمع البحرین در ایران از اول کتاب تا آخر بحث متعه ، در سه جلد ، سنه 1401 افست و تجدید چاپ شده است .
.
ص : 205
البته در این چاپ بعضی از مطالب - مانند برخی از حواشی - یا کامل چاپ نشده و یا قابل خواندن نبود ، لذا به زیرا کسی که از همین چاپ از مکتبة العلوم کراچی در دست داشتیم مراجعه و مطالب را بر طبق آن تصحیح نمودیم .
4 . چاپ حروفی در سه جلد از اول کتاب تا آخر طعن ششم عمر ( درء حد از مغیره ) که در پاکستان سنه 1398 هجری قمری توسط جناب حاج شیخ حسین کرمانی به مساعدت آیة الله صدوقی یزدی به طبع آن اقدام شده است .
این نسخه را به رمز [ ب ] علامت گذاشته ایم .
حواشی میر حامد حسین ( قدس سره ) بعضی از حواشی از فرزند مؤلف میر حامد حسین ( رحمه الله ) است ، ظاهراً رمز ( ح ) در آخر بعضی از حواشی اشاره به حامد است .
در حاشیه صفحه 40 نسخه [ الف ] ( طعن دوم ابو بکر ) میفرماید :
( نسخه عتیقه منح مکیه که با نسخه مؤلف آن ابن حجر مقابله شده ، همین الان - یعنی 28 شوال 1271 - نزد من حاضر است ) .
در حالی که مؤلف ( رحمه الله ) در محرم 1268 از دنیا رفته است .
استدراکات میر حامد حسین ( رحمه الله ) فرزند برومند مؤلف - علاّمه میر حامد حسین ( رحمه الله ) - مطاعنی را که در تشیید المطاعن و تحفه اثنا عشریه ذکر نشده به عنوان استدراک بر کتاب تشیید المطاعن تنظیم کرده اند که به خط مبارک ایشان در کتابخانه آستان قدس رضوی به شماره ( 27996 ) موجود است .
ص : 206
شماره های ( 27973 ) و ( 27974 ) نیز - به صورت چکنویس - استدراک بعضی از مطاعن موجود در تشیید است - که برای تکثیر مصادر و توسعه مباحث آن مفید است - و برخی هم مطاعن جدیدی است که نیاز به بحث و بررسی و تنظیم دارد .
ص : 207
تحقیق کتاب بر اساس نسخه [ الف ] انجام و متن و حواشی مطابق آن تنظیم شده است ، مواردی که حاشیه افست [ الف ] چاپ نشده یا قابل خواندن نبود از زیراکس نسخه [ الف ] که از کتابخانه مکتبة العلوم کراچی تهیه شده بود استفاده نمودیم .
به جهت مغلوط بودن نسخه [ ب ] به موارد بسیار کمی از موارد اختلاف نسخه [ ب ] با [ الف ] اشاره نمودیم ولی تمام پاورقیهای نسخه [ ب ] شامل آدرس مطالب با ذکر شماره جلد و صفحه مصادر را به آن افزودیم .
پس از آن با قسمت موجود از نسخه [ ج ] مقابله و تمام موارد اختلاف در متن داخل کروشه و یا در پاورقی آورده شد .
به جهت تمایز ، حواشی [ الف ] و [ ب ] و [ ج ] با علامت ستاره ( * ) در متن و پاورقی ، و حواشی خودمان با شماره آورده شد .
پس از تایپ مطالب کتاب و تصحیح و مقابله آن ، آیات مبارکه و آدرس آن استخراج شد ، سپس مطالب منقوله کتاب با مصادر آن در نرم افزارهای علوم اسلامی مقابله و به مهمترین موارد اختلاف متن با مصادر اشاره شد .
در مرحله بعد مصادری که در کامپیوتر نبود در کتابخانه ها دنبال شد ، و کار مقابله با مصادر موجود به پایان رسید .
مطالبی که مؤلف ( قدس سره ) از مصادر عامه و خاصه نقل کرده ، در بسیاری از موارد با کتب چاپی و یا نسخه های عکسی و خطی که در دست ماست اختلافهای جزئی داشت که لطمه ای به آنچه مورد استشهاد و استدلال ایشان است نمیزند ، لذا - چنان که اشاره شد - برای اجتناب از حجیم شدن کتاب در غیر موارد مهم و ضروری از ذکر موارد اختلاف پرهیز نمودیم ، و به تذکر مطلب در اینجا اکتفا
ص : 208
نموده و از تذکر به اختلاف نسخه ها با متن در کنار آدرس در سرتاسر کتاب اجتناب شده است .
مواردی که مصدر پیدا نشد در پاورقی اجمالا اشاره ای داشتیم به مصدر و مؤلف آن ، و در حد امکان از مصادر دیگر آدرس داده شد .
همه اضافات ما بر متن یا حاشیه داخل در قلاب [ ] است .
توضیح اینکه : مطالب این کتاب بدون هیچ کاستی و زیاده ای آورده شده و اگر موردی نیاز به افزودن لفظ یا جمله ای داشته - به جهت تکمیل متن یا اختلاف نقل مؤلف با مصادر موجود - مطلب اضافی بین قلاب [ ] آورده شد تا از کلام مؤلف امتیاز داده شود ، و در صورتی که مطلب از مصادر دیگر بود ، در پاورقی به آن اشاره شده است .
در مورد تحیاتی که از مصادر عامه نقل شده هر جا ( ص ) بود ما تبدیل به صلی الله علیه [ وآله ] و سلم کردیم ، و به جهت اختصار موارد اختلاف اصل با مصادر را - در وجود یا عدم تحیت - اصلا ذکر نکردیم .
مواردی مانند ( رسول ص او ) و نظائرش تبدیل به ( رسول او ( صلی الله علیه وآله و سلم ) ) شد .
پاره ای از موارد بعد از اسامی مبارکه تحیت کامل یا با رمز مثل ( ع ) یا ( ص ) آمده بود ولی چون تحیت وجهی نداشت - مانند تحیت پس از منادی - لذا در این موارد تحیت داخل قلاب [ ] به صورت ( ع ) و ( ص ) آورده شد .
در ترجمه کلام و یا روایات اهل خلاف گاهی تحیت کامل و گاهی بتراء آمده است ، مواردی که ( ص ) بود ما کامل آوردیم .
آخر تعلیقه های نسخه [ الف ] غالباً رمز ( 12 ) بود ، و در نسخه [ ب ] ( حامد حسین ) که ما فقط به ( 12 ) اکتفا کردیم .
ص : 209
برخی از موارد در نسخه [ ب ] قسمتی از حاشیه موجود در [ الف ] آمده ، و قسمت دیگر به جهت اختصار حذف شده بود ، در این گونه موارد ما در پاورقی مطلب را مشترکاً به صورت [ الف و ب ] آورده و از اشاره به موارد اختلاف خودداری نمودیم .
بعضی از موارد اختلاف [ ج ] و [ الف ] نیازی به تذکر نداشت ، مانند مواردی که [ ج ] ناقص بود یا خط خوردگی داشت ، و در [ الف ] مطلب تصحیح شده بود ، یا مثلا در یکی لفظ : ( نموده ) و در دیگری ( کرده ) استعمال شده بود .
در پاره ای از موارد ناچار به تغییر رسم الخط کتاب شدیم که در اینجا تذکر به آن موارد را لازم میدانیم :
( دیده ) و ( فایده ) و . . . تبدیل به ( دیده ای ) و ( فایده ای ) و . . .
و در موارد لازم - که احتمال دادیم از قلم نساخ افتاده باشد - ( ای ) داخل قلاب [ ] آورده شد .
در پاره ای از موارد رسم الخط تغییر داده شده ، مانند مواردی که لفظ دوگونه نوشته میشود مثل ( آیت ) و ( آیه ) ، و مؤلف یا نسخه نویسان کتاب به هر دو نحو نوشته باشند ، ما همه را به صورت یکسان ( آیه ) آورده ایم .
لیست الفاظ تغییر یافته به شرح ذیل است :
تبدیل ( ت ) به ( ه ) استمالت = استماله اَمت ، اَمة = امه سخریت = سخریه حرفت = حرفه آیت = آیه مؤنت = مؤنه ریبت = ریبه
ص : 210
سعت = سعه دیت = دیه عدّت = عدّه کنیت = کنیه زیادت = زیاده خرافت = خرافه ردّت = ردّه اصابت = اصابه اباحت = اباحه اشاعت = اشاعه اجازت = اجازه اخافت = اخافه اضافت = اضافه اضاعت = اضاعه اعانت = اعانه اقامت = اقامه افادت = افاده اساءت = اسائه اثارت = اثاره اذاعت = اذاعه مراودت = مراوده مضاجعت = مضاجعه ملازمت = ملازمه ملامست = ملامسه مجازفت = مجازفه مناقضت = مناقضه مراجعت = مراجعه مصالحت = مصالحه مدافعت = مدافعه مداهنت = مداهنه مداخلت = مداخله مخالطت = مخالطه مشاورت = مشاوره مخاصمت = مخاصمه مجاهرت = مجاهره تبدیل ( ه ) به ( ت ) تسلیه = تسلیت شهره ، شهرة = شهرت جماعه = جماعت سرقه = سرقت مشوره = مشورت موارد دیگر کنگاش = کنکاش کرائیده = گراییده
ص : 211
کو = گو کرداند = گرداند کلو = گلو کول = گول نمی کشاید = نمیگشاید مشکل کشا = مشکل گشا کشاد = گشاد کشود = گشود کردند = گردند کشت = گشت کوش = گوش لکد = لگد رک کردن = رگ گردن لشگر = لشکر ستمگار = ستمکار افگن = افکن مددگار = مددکار پی = بی پیش از = بیش از چسپان = چسبان گزشت = گذشت تپ = تب بادشاه = پادشاه اژدحام = ازدحام اسپ = اسب نیشاپوری = نیشابوری سوره بقر = سوره بقره سیر حلبی = سیره حلبی بسند = بسنده تمامه = تمامِ میخوند = میخواند در سدد = در صدد سیوم ، سیم = سوم دویم = دوم بِست = بیست الشوستری = الشوشتری لاچار = ناچار ناراض = ناراضی باز اء = باز آی نآرند = نیارند نآید = نیاید نآمد = نیامد نآوردن = نیاوردن نافتد = نیفتد نه افتی = نیفتی نافکند = نیفکند
ص : 212
نارزد = نیارزد ناندیشید = نیاندیشید نانداخته = نیانداخته موجوداند = موجودند دوتااند = دوتایند اواند = اویند شمااند = شمایند مااند = مایند مبتلااند = مبتلایند میبااست = میبایست اینهااند = اینهایند من اند = منند بداَند = بدند خوداَند = خودند مشتغل اند = مشتغلند داناتراند = داناترند آن اند = آنند ایشان اند = ایشانند اسلام ام = اسلامم روات اند = رواتند درخیرام = درخیرم معتمدین اند = معتمدینند هوازن ام = هوازنم کسان اند = کسانند انبیااند = انبیایند منکراند = منکرند نه برآید = برنیاید نه برداشته = بر نداشته ندریافت = درنیافت میدریافت = درمییافت میبرداشتند = برمیداشتند نبرداشتند = برنداشتند میبرآمدم = برمیآمدم میبرآوردند = بر میآوردند نه مراد بودن = مراد نبودن نه باقی دارد = باقی ندارد نه کراهت کرد = کراهت نکرد دوستر = دوست تر توالیف = تآلیف توکید = تأکید خودها = خودشان اوشان = ایشان همون = همان
ص : 213
شاسی = شاشی چار = چهار نسای = نسائی معنای = معنایی مدعاء = مدعای ابتداء = ابتدای خلفاء سنیه = خلفای سنیه ولاء = ولای حلواء = حلوای زناء = زنای استغناء = استغنای کبراء = کبرای نگفته خواهد شد = گفته نخواهد شد نه سؤال خواهید کرد = سؤال نخواهید کرد
ص : 214
مناسب مینماید که برای آشنایی اجمالی با مطالب کتاب در اینجا فهرست آن را ارائه نماییم .
از این جهت که برخی از مطاعن در تشیید المطاعن به عنوان استدراک آمده و در تحفه اثنا عشریه موجود نیست ، برای امتیاز آن از بقیه مطالب از علامت ( * * * ) استفاده نمودیم .
لازم به تذکر است که مؤلف ( رحمه الله ) چون ردّیّه بر " تحفه " نوشته است ناچار به رعایت ترتیب او بوده و اگر نه :
اولا : در بسیاری از موارد ترتیب مباحث " تحفه " صحیح نیست .
و ثانیاً : برخی موارد طعن متعدد نیست ، یک طعن است با دو یا چند اشکال مثل :
طعن پنجم و هفتم ابو بکر که دو طعن جداگانه محسوب نمیشود .
در مطاعن عثمان طعن اول و چهارم یکی است ، و همچنین طعن سوم و نهم او .
در مطاعن عایشه نیز طعن اول و سوم و چهارم و هفتم یکی است .
و ثالثاً : در این گونه موارد حداقل بایستی مطالب پشت سر هم ذکر میشد .
مطاعن ابو بکر تشیید المطاعن نسخه [ الف ] 1 - 354 آدرس چاپ جدید 1 . اعتراض امام حسن و امام حسین ( علیهما السلام ) 1 / 43 2 . ترک قصاص خالد بن ولید در قتل مالک 1 / 93 3 . تخلف از لشکر اسامه 1 / 191
ص : 215
4 . بیلیاقتی ابو بکر 1 / 281 5 . نصب عمر با معزول بودنش از صدقات 1 / 341 6 . زیردست بودن ابو بکر و عمر 1 / 367 7 . نصب عمر با اعتقاد به عدم تعیین جانشین توسط پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم / 1 379 8 . اعتراف به تسلط شیطان بر او 2 / 19 9 . بیعت با ابو بکر امری ناگهانی 2 / 65 10 . اعتراف ابو بکر به برتر نبودن خودش 2 / 143 11 . عزل ابو بکر از تبلیغ سوره برائت 2 / 175 12 . منع فدک ، از جهت میراث 2 / 277 13 . منع فدک ، از جهت هبه 3 / 19 14 . منع فدک ، از جهت وصیت 3 / 199 15 . جهل به احکام شرعی 3 / 287 امر به قطع کردن دست چپ سارق 3 / 287 امر به سوزاندن فجائه سلمی 3 / 317 جهل به مسأله جده و کلاله 3 / 344 مواردی دیگر از جهل ابو بکر 3 / 381 ندانستن میراث عمه و خاله 3 / 381 ندانستن میراث دخترِ خواهر 3 / 382 ندانستن حدّ لواط 3 / 383 ندانستن میراث مادر بزرگ 4 ندانستن معنای آیه قرآن 3 / 385 ندانستن مسائل و رجوع به دیگران 3 / 386 ندانستن شمائل پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم 392 ناتوانی او در برابر پرسشهای اهل کتاب 3 / 394
ص : 216
مطاعنی دیگر : 3 / 403 * * * هجوم به خانه حضرت فاطمه ( علیها السلام ) 3 / 405 شک در اینکه آیا انصار استحقاق خلافت داشتند 3 / 411 فتوا دادن به رأی خویش 3 / 423 بیاعتنایی و عدم شرکت در تجهیز پیامبر ( صلی الله علیه وآله ) 3 / 427 سنگ دلی و قساوت ابو بکر 3 / 434 دفاع از کفار و دشمنان خدا 3 / 436 حسادت بر امیرمؤمنان ( علیه السلام ) 3 / 441 فحاشی ابو بکر 3 / 443 وصیت به دفن در مکان غصبی 3 / 445 آتش زدن روایات پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم 3 / 449 مطاعن عمر تشیید المطاعن نسخه [ الف ] ( جزء یک تا چهار ) 357 - 1910 1 . نسبت هذیان به پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم 41 2 . احراق درب خانه حضرت زهرا ( علیها السلام ) 4 / 261 3 . انکار وفات پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم 455 4 . جهل به احکام شرعی 5 / 21 امر به رجم زن حامله 5 / 32 امر به رجم زن مجنونه 5 / 70 جهل در اجرای حد بر پسرش 5 / 100 جهل به حدّ شراب خوردن 5 / 105 حرمت تصرف در حلیّ خانه کعبه 5 / 122
ص : 217
دیه سقط جنین 5 / 125 حکم ازدواج زن در عده 5 / 128 رجم زنی که به تهدید اقرار به زنا کرد 5 / 130 اقامه حد به مجرد علم حاکم 5 / 133 حکم اضطرار به زنا 5 / 134 عفو بعضی از اولیاء دم از قاتل 5 / 136 عدم قصاص از مسلمان به جهت ذمّی 5 / 138 عدم قصاص از پدر در قتل پسر 5 / 139 نرفتن در قبر نامحرم 5 / 141 انتخاب نام و کنیه انبیا ( علیهم السلام ) 5 / 142 حکم مالی که پس از تقسیم بیت المال زیاد آمده 5 / 146 حکم مالی که دو نفر نزد کسی ودیعه بگذارند 5 / 149 شک در رکعات 5 / 153 جماع روزه دار 5 / 154 کفاره شکستن تخم شتر مرغ در حال احرام 5 / 156 حدّ سارقِ دست و پا بریده 5 / 160 طلاق کنیزان 5 / 162 اکراه بر انتقال خانه به جهت توسعه مسجد 5 / 163 مدت زمانی که زن دوری شوهر را تحمل میکند / کیفیت رفتار با شاهزادگان 5 / 169 احکام غسل جنابت 5 / 170 حکم حضانت 5 / 175 رجم زنی که شش ماهه زائید 5 / 177
ص : 218
جزیه مجوس 5 / 179 ارث زن از دیه شوهر 5 / 184 دیه انگشتان 5 / 186 میراث عمه 5 / 188 معنای کلاله 5 / 190 ضمانت بایع نسبت به مالی که از مشتری گرفته 5 / 201 احکام خرید و فروش 5 / 203 سود و زیان حجر الاسود 5 / 205 دو زن که هر کدام نوزاد پسر را از خود میدانست 210 حکم مولود عجیب الخلقه 5 / 219 کیفیت وزن زنجیری که به پای برده ای بود 5 / 224 پرسشهای قیصر روم 5 / 226 سؤالات عالم ترسایان 5 / 247 مسائل دانشمندان یهود 5 / 252 ازدواج مملوک 5 / 263 احکام عمره 5 / 264 احکام احرام 5 / 266 احکام ربا 5 / 267 آیا میشود خود را مؤمن گفت ؟ 5 / 269 شعر گفتن در مسجد 5 / 270 حکم بعضی از پارچه ها 5 / 272 اوصاف پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم 5 / 274 حکم استیذان 5 / 276
ص : 219
سوره هایی که پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم در عید میخواندند 5 / معنای الحمد لله 5 / 281 معنای سبحان الله 5 / 282 معنای تخوف 5 / 284 معنای عدن 5 / 287 معنای حرج 5 / 288 معنای ابّاً 5 / 289 چند نکته در مورد جهل به آیات قرآن 5 / 294 آیه : ( إِذْ جَعَلَ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ . . ) 5 / 299 آیه : ( وَالسّابِقُونَ الاْوَّلُونَ . . ) 5 / 301 آیه : ( مِنَ الَّذِینَ اسْتَحَقَّ عَلَیْهِمُ الاْوْلَیانِ ) 5 / 305 آیه : ( النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ . . ) 5 / 307 آیه : ( وَلا تَقْرَبُوا الزِّنی . . ) 5 / 309 اعتراف به بی اطلاعی از آیات قرآن 5 / 311 کیفیت استدلال به موارد گذشته بر ناحق بودن خلافت عمر 5 / 314 نفهمیدن هجو صریح 5 / 338 5 . زدن صد شاخه به جای صد تازیانه 5 / 343 6 . اسقاط حدّ رجم از مغیره 5 / 353 7 . الف ) تحریم زیاد گرفتن مهریه زنان 6 / 17 7 . ب ) تجسس عمر 6 / 297 8 . منع خمس از ذوی القربی 7 / 19 9 . بدعت نماز تراویح 7 / 289 10 . صد حکم مختلف در میراث پدر بزرگ میت ! 7 / 423
ص : 220
11 . الف ) نهی از نکاح متعه جلد 8 و 9 11 . ب ) نهی از متعه حج جلد 10 و 11 12 . فتنه شورا جلد 12 * * * 13 . حکم به نفوذ سه طلاق در مجلس واحد 13 / 15 * * * 14 . منع خرید و فروش کنیزان بچه دار 13 / 245 * * * 15 . بدعت عول در میراث 13 / 407 * * * 16 . حکم به ترک نماز جنب با نبود آب 13 / 497 * * * 17 . اسقاط « حیّ علی خیر العمل » از اذان 13 / 563 * * * 18 . زیاد کردن « الصلاة خیر من النوم » در اذان 13 / 609 * * * مطاعن عثمان تشیید المطاعن نسخه [ الف ] جلد دوم ( جزء پنجم ) 1 - 220 1 . واگذار کردن امور به نااهلان بنی امیه 14 / 21 2 . برگرداندن حَکَم به مدینه 14 / 133 3 . تضییع بیت المال 14 / 171 4 . عزل و نصبهای بی جا 14 / 255 5 . رفتارهای ناپسند با صحابه 14 / 281 6 . منع از قصاص عبیدالله بن عمر 14 / 477 7 . بدعت اتمام نماز در منی 14 / 521 8 . منع مردم از چراگاه های عمومی 14 / 557 9 . اختصاص بیت المال به بستگان 14 / 569 10 . همکاری صحابه در قتل او 14 / 583
ص : 221
مطاعن عایشه تشیید المطاعن نسخه [ الف ] جلد دوم ( جزء پنجم ) 221 - 278 1 . جنگ جمل 15 / 21 2 . بغض و عناد با امیرمؤمنان ( علیه السلام ) 15 / 73 3 . مرور بر چشمه حوأب و اصرار بر مخالفت 15 / 107 4 . غارت بیت المال بصره 15 / 133 5 . افشای اسرار پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم 155 6 . حسادت بر حضرت خدیجه ( علیها السلام ) 15 / 171 7 . اعتراف به معصیت بودن جنگ با علی ( علیه السلام ) 15 / 185 8 . تصرف بی جا در حجره منوره پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم 157 9 . اشاره پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلمه آشوب گری عایشه 15 / 217 10 . طعنی ساختگی 15 / 227 مطاعن اصحاب تشیید المطاعن نسخه [ الف ] جلد دوم ( جزء پنجم ) 279 - 396 1 . فرار از جنگها 16 / 19 2 . رها کردن پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم در اثنای خطبه 16 / 65 3 . حدیث حوض ( صحابه در قیامت ) 16 / 87 4 . عدم امتثال دستور حضرت در آوردن کاغذ 16 / 147 5 . سهل انگاری در امتثال دستورات حضرت 16 / 159 6 . پیشگوئی دیگر ( صحابه در قیامت ) 16 / 183 7 . دنیا طلبی و حسادت صحابه 16 / 193 8 . عدم یاری علی ( علیه السلام ) و یاری دشمنان حضرت 16 / 219
ص : 222
9 . شباهت به بنی اسرائیل 16 / 331 10 . عدم بنای کعبه بر اساس حضرت ابراهیم ( علیه السلام ) 16 / 345 فوائد ذکر مطاعن صحابه 16 / 353 * * * مطاعنی دیگر : 16 / 357 * * * اتهام پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) به ترجیح قریش بر انصار 16 / 358 مشاجره صحابه نزد پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) 16 / 363 اتهام پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) به تمایل به بستگان 16 / 369 عدم امتثال امر پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) در تغییر اسم 16 / 371 ناراحت کردن پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) 16 / 374 اعتراض به فرماندهی اسامه 16 / 381 غضب پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) بر صحابه و مذمّت آنها 16 / 382 اعتراض به قضاوت پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) 16 / 386 جهنمی بودن برخی از صحابه 16 / 390 پیشگویی از کینه توزی صحابه با امیرمؤمنان ( علیه السلام ) 16 / 392 ناراضی بودن از سدّ الابواب 16 / 394 تصمیم طلحه به ازدواج با عایشه 16 / 396 مشارکت طلحه و زبیر در قتل عثمان 16 / 398 فسق مغیرة بن شعبه صحابی 16 / 400 سبّ کردن معاویة بن حدیج امیرمؤمنان ( علیه السلام ) را 16 / 403 دفع توهم خروج از صحابیت به سبّ امیرمؤمنان ( علیه السلام ) 16 / 405 انحراف عبدالرحمن بن خالد صحابی 16 / 415 خیانت عمرو بن العاص 16 / 416
ص : 223
میگساری بعضی از صحابه 16 / 419 ولید بن عقبه هم صحابی است 16 / 421 حکم بن ابی العاص صحابی 16 / 422 مذمت ابوموسی اشعری 16 / 423 معاویة بن حدیج قاتل محمد بن ابی بکر 16 / 425 مخازی خالد بن ولید 16 / 427 مثالب نعمان بن بشیر 16 / 428 دزدی بعضی از صحابه 16 / 429 مطاعن معاویه تشیید المطاعن نسخه [ الف ] جلد دوم ( جزء پنجم ) 327 - 429 1 . محاربه با امیرمؤمنان ( علیه السلام ) 16 / 436 2 . سبّ امیرمؤمنان ( علیه السلام ) 16 / 453 3 . عداوت و دشمنی با امیرمؤمنان ( علیه السلام ) 16 / 469 4 . مسموم کردن امام مجتبی ( علیه السلام ) 16 / 481 5 . شادی در شهادت امام مجتبی ( علیه السلام ) 16 / 489 6 . وصیت به قتل اهل مدینه 16 / 493 7 . قتل عایشه 16 / 502 8 . قتل عبدالرحمن بن خالد بن ولید 16 / 505 9 . اجرای آب بر قبور شهدای اُحد 16 / 506 10 . ادعای سزاوارتر بودن به خلافت از عمر 16 / 509 11 . بیاعتنایی به حرمت اصحاب کهف 16 / 511 12 . انداختن صلیب بر گردن هنگام مرگ 16 / 512
ص : 224
13 . شرب خمر علنی 16 / 513 14 . قتل حجر بن عدی 16 / 514 اثبات فسق صحابه ای که از معاویه تبعیت کردند 16 / 522 فضائل جعلی معاویه و بر حق دانستن او 16 / 528 رساله ابوجعفر نقیب در تبرّی و رد عدالة الصحابة 16 / 537 اعتراف عامه 16 / 565
ص : 225
تذکر ضروری : عدم اعتماد بر روایات عامه نکته مهمی که مؤلف ( رحمه الله ) مکرر به آن تذکر داده آن است که استدلال ایشان و دیگر بزرگان شیعه به بخشی از روایات و اخبار عامه به معنای پذیرفتن ، اعتماد ، و اعتقاد به احادیث و مطالب آنها نیست ، بلکه فقط به جهت الزام ، احتجاج و استدلال با خصم آورده میشود .
مؤلف " تشیید المطاعن " بارها به این نکته تذکر داده است که به چند مورد آن اشاره میشود :
ایشان در طعن هشتم عمر در ایراد بر روایتی میفرماید :
نهم : آنکه این حدیث مختلف و مضطرب است . . . پس احتجاج و استدلال اهل سنت به آن ، و آن هم به مقابله اهل حق نهایت غریب است .
آری ; چون سنیه تلقّی آن به قبول نموده اند ، و به وجوه عدیده دلالت دارد بر ثبوت و لزوم سهم ذی القربی ; لهذا استدلال اهل حق به آن برای تکذیب مجوزین اسقاط سهم ذی القربی نهایت متین و رزین است . (1) و در جایی دیگر در همان طعن مینویسد : این روایت بر اهل حق حجت نمیتواند شد که از متفردات ایشان ( یعنی عامه ) است . (2) در طعن یازدهم عمر ( متعة النساء ) میگوید :
و ظاهر است که روایات اهل سنت - که به زعمشان و حسب قواعد مقرره شان در اقصای ثبوت و صحت و غایت اعتماد و اعتبار باشد - بر اهل حق حجت نتواند شد . (3) .
ص : 226
و باز در همان طعن مینویسد :
اهل حق تجویز ابن عباس و من ماثله را برای الزام اهل سنت ذکر میکنند که ایشان حدیث ( أصحابی کالنجوم ، بأیّهم اقتدیتم اهتدیتم ) را در حق ایشان فرود آورده اند ، و جابجا در اثبات مسائل شرعیه دست به اقوال و افعال ایشان میزنند .
پس به جواب این الزام ، اِتّباع کسی غیر معصوم را بر اهل حق لازم کردن طرفه مکابره است ، مثل این که اهل کتاب به جواب استدلالات اهل اسلام به کتب محرفه شان اتباع جمیع ما فی هذه الکتب بر ایشان لازم سازند . (1) در طعن دهم عثمان میفرماید :
و از این هم الطف آنکه گفته که : شیعه نیز او را معتبر میدانند ، ( سُبْحَانَکَ هذَا بُهْتَانٌ عَظِیمٌ ) (2) ! شیعه کی دیلمی و غیر دیلمی را معتبر میدانند ؟ ! البته بنابر الزام اهل سنت به روایات معتمدین ایشان - که در کتب رجال به غایت مدح و توثیق ایشان کرده اند - احتجاج مینمایند ، و لیکن حضرات اهل سنت از غایت انصاف آن روایات را یک سر واهی و غیر معتبر گویند و از موضوعات روافض قرار دهند ، و بیشتر مصنفین نحله خویش را جرح و قدح کنند . (3) در طعن پنجم صحابه در پاسخ صاحب تحفه گوید :
جواب این اعتراض بر ذمّه او است ، و بر شیعه این اعتراض وارد نمیتواند شد به دو وجه :
اول : آنکه این حدیث از احادیث اهل سنت است نه از احادیث شیعه ، پس به .
ص : 227
مرویات خود هوس الزام خصم [ نمودن ] بس غریب [ است ] ! (1) و در طعن دهم صحابه میفرماید :
مع هذا اگر مراد جمیع قریش باشند پس چونکه روایت از " صحاح " اهل سنت است بر شیعه حجت نیست و اعتراضی بر ایشان وارد نشود . (2) بقیه دانشمندان شیعه نیز تصریح کرده اند که روایات و احادیث عامه فاقد حجیت و اعتبار است مگر آنکه به دلیل معتبری ارزش و اعتبار آن ثابت شود ، مانند اینکه آن مطالب مورد اتفاق فریقین باشد . (3) .
ص : 228
< صفحة فارغة > نقل هامش < / صفحة فارغة >
ص : 229
< صفحة فارغة > نقل هامش < / صفحة فارغة >
ص : 230
ص : 231
ص : 232
ص : 233
مؤلف تشیید المطاعن به مناسبتهای مختلف غرض از طرح بحث مطاعن را بیان نموده است ، ایشان در مقدمه کتاب میفرماید :
طریقه علمای شیعه - خلفاً عن سلف - چنان استمرار یافته که در کتب کلامیه - بعد از نبوت و رسالت - شرایط خلافت و نیابت آن حضرت را - که امامت خلق به استحقاق ، نه به تغلب و اتفاق است - بیان کنند ، و اثبات نمایند که خلیفه رسول ( صلی الله علیه وآله ) و امام خلق باید از گناهان صغیره و کبیره معصوم ، و از تمامی امّت افضل باشد ، و منصوص بودن از جانب خدا و رسول ( صلی الله علیه وآله ) نیز لازم است ، یعنی کسی که این شرایط در او متحقق شود ، مستحق خلافت رسول خدا ( صلی الله علیه وآله ) و امامت خلایق است ، اگر چه عامه خلق او را خلیفه ندانند و امام خود نشمارند .
بعد از آن از آیات و احادیث و آثار و اقوال اثبات کنند که جمیع شرایط مذکوره در ذات مجمع الحسنات امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب ( علیه السلام ) مجتمع بود .
سپس در صدد اثبات انتفای شرایط گذشته از خلفای ثلاثه شوند و این را مطاعن مینامند ، و اکثر آن را به وجهی ثابت میکنند که موجب حکم به فسق خلفای ثلاثه شود تا بنابر قواعد اهل سنت - که منکر اشتراط عصمت در امامت هستند - نیز عدم صلاحیت ایشان برای امامت ثابت شود .
ص : 234
سپس کلام سید مرتضی ( رحمه الله ) را نقل میکند که در کتاب " شافی " فرموده :
فأمّا طریقة الطعن فی أنّ غیره ( علیه السلام ) لایصلح للإمامة فواضحة ، وقد اعتمدها شیوخنا رحمهم الله قدیماً ، وربّما ذکروا فیما یخرج أبا بکر من الصلاح للإمامة ارتفاع العصمة عنه ، وإخلاله بکثیر من علوم الدین ، وهو الأقوی . (1) یعنی : اما ( بحث مطاعن یعنی ) روش طعن در اینکه دیگران صلاحیت امامت ندارند ، پس آن هم واضح است .
اساتید و مشایخ ما از قدیم بر این روش تکیه کرده اند ، و در صلاحیت امامت نداشتن ابو بکر اموری را ذکر نموده اند که - گذشته از معصوم نبودن او - اثبات میشود در بسیاری از امور دین از ناحیه او به جهت نداشتن دانش خلل وارد شده است ، و این اقوی است .
ایشان در مطاعن صحابه مینویسد :
مخفی نماند که در ذکر مطاعن صحابه چند فائده است :
اول : اهل سنت اعتقاد عدالت جمیع صحابه را دارند و گویند : ( الصحابة کلّهم عدول ) ، پس اثبات فسق و فجور بعضی از ایشان از کتب اهل سنت موجب ابطال این عقیده گردد .
دوم : اهل سنت به اقرار صحابه به خلافت ابی بکر ، صحّت خلافتش را ثابت کنند و گویند که : آیات قرآن و احادیث سرور مرسلان مدح و ثنای صحابه به ابلغ وجوه نموده است ، ایشان چگونه اجماع بر باطل کردند و به دفع آن نپرداختند ؟ !
و هرگاه مطاعن جمعی از ایشان ثابت شود ، اقرار بعضی یا اکثر ایشان به صحّت خلافت ابی بکر مفید نخواهد شد .
.
ص : 235
سوم : آنکه اهل سنت به خیال باطل خود آیات قرآنیه را که در مدح مهاجرین و انصار است ، آن را از قضایای کلیه عامه گیرند ، و به آن مقبول بودن و ممدوح بودن جمیع ایشان را ثابت کنند ، و به آن وسیله ممدوحیت خلفای ثلاثه و کمال فضیلت و جلالت قدرِ ایشان را نیز ثابت کنند .
و هرگاه فسق و فجور بلکه بی ایمانی بعضی از صحابه اثبات شود ، این شبهه ایشان نیز باطل شود .
چهارم : آنکه متعصبین امویّه و مروانیه احادیثی بسیار در فضائل اصحاب روایت کنند که از آن لازم میآید که تصویب جمیع صحابه باید کرد و قدح و جرح در افعال ایشان نباید نمود ، بلکه آن افعال را باید حجت دانست ، و احدی از ایشان را بد نباید گفت ; و هرگاه فسق و فجور و شنائع و قبائح ایشان به اثبات رسد ، بطلان این احادیث واضح گردد . (1) مؤلف ( قدس سره ) پس از بیان مطاعن معاویه فرموده :
از ذکر مطاعن معاویه فقط فسق و بی ایمانی او ثابت نمیشود ، بلکه فسق و فجور و بی ایمانی جمیع اصحابی که اتباع او بودند - که جماعتی بسیار بودند - نیز ثابت میشود که اصلا شنائع و کفریات او را انکار نمیکردند ، بلکه اوامر او را امتثال مینمودند .
و نیز صدور محاربه و مخالفت جناب امیر ( علیه السلام ) از این جماعت - به هر وجهی که باشد ! - یقینی است ، پس اگر صحابه پیش از آنها هم مخالفت جناب امیر ( علیه السلام ) - و اجبار بر بیعت و غصب حقوق و غیر آن - کرده باشند هیچ بعید نباشد ؟ ! (2) .
ص : 236
برخی تصور میکنند که اختلافاتی که در چهارده قرن پیش اتفاق افتاده اصلا ربطی به عصر حاضر ندارد ، و پرداختن به مسائل آن زمان دردی از مشکلات عصر حاضر را دوا نمیکند .
به تعبیر برخی از آنان : چرا نبش قبر میکنید ؟ ! گذشته ها گذشته است ! اصلا اگر ما از حالات صحابه و خلفا هیچ اطلاعی نداشته باشیم چه میشود ؟ !
به خصوص که آنها افراد معروف و سرشناس و از صحابه پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) محسوب میشوند ; لذا احترام به شخصیت آنها لازم است .
گذشته از آنکه طرح این مباحث باعث تفرقه و اختلاف است .
پاسخ : اگر آن اختلافات به عقیده و عمل ما مربوط نمیشد این حرف وجهی داشت ، ولی کلام این است که ایمان یعنی : شناخت حق و اعتقاد به آن و شناخت باطل و انکار آن .
همان گونه که در ایمان به خدای تعالی بایستی با کلمه طیبه « لا إله الاّ الله » انکار و نفی آلهه نمود ، و در پذیرفتن نبوت بایستی مدّعیان دروغین نبوت را انکار کرد ، همچنین اعتقاد و ایمان به امامان معصوم ( علیهم السلام ) هنگامی ارزشمند است که از مدّعیان دروغین خلافت و امامت برائت و بیزاری داشته باشیم .
راستی آیا شما هنگامی که میخواهید کالایی را بخرید از سالم و معیوب بودن آن پرس و جو نمیکنید ؟
آیا پیش از ازدواج در مورد همسر آینده خود تحقیق کامل نمینمایید ؟ !
آیا هنگامی که میخواهید شخصی را برای کار مهمی انتخاب کنید از حالات او تفحص نمیکنید ؟ !
ص : 237
آیا کسی این کار را عیب جویی و تجسس و . . . تلقی میکند ؟ !
بر فرض که دیگران چنین تصوری داشته باشند ، آیا تلقی دیگران در رفتار شما تأثیری دارد ؟ !
چگونه ممکن است کسانی را که میخواهید دین خودتان را از آنها بگیرید نشناسید و چشم و گوش بسته سر سپرده آنها باشید ؟ !
آری ; معارف دین را بایستی از چه کسانی بیاموزیم ؟
از مکتب اهل بیت ( علیهم السلام ) که قرآن آنها را صادقین و . . . معرفی میکند یا از پیروان مکتب خلفا که به تعبیر امام کاظم ( علیه السلام ) : « خیانت کارانی هستند که به خدا و پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) و امانات خویش خیانت ورزیدند » . (1) چگونه ممکن است ما به حقیقت آنچه پیامبر اکرم ( صلی الله علیه وآله و سلم ) بیان فرموده نایل شویم در حالی که آنهایی که واسطه رساندن وحی هستند برای ما مشکوک یا متهم باشند ؟ و احتمال دهیم که مطالب را واژگون بازگو کنند ؟
ناگفته پیداست که نخست اطمینان به بازگو کننده پیام باید داشت ، و گرنه در طول تاریخ بسیار بودند کسانی که - به جهت تمایلات نفسانی و به دست آوردن مال و جاه - مطالب ناصحیحی را به آن حضرت نسبت داده اند . (2) این یکی از امتیازات شیعه است که مجرد مصاحبت و دیدار پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) را دلیل عدالت و خوبی اشخاص نمیداند .
.
ص : 238
مگر در امتهای گذشته اصحاب پیامبران باعث گمراهی امتشان نشدند که از نمونه های بارز آن قضیه سامری و گوساله است .
فهم آیات قرآن و عمل به آن از حدیث مفصلی که امام صادق ( علیه السلام ) از امیرمؤمنان ( علیه السلام ) روایت میکنند استفاده میشود : چنان که در قرآن فرائض اجمالا بدون شرح آمده و کیفیت بجا آوردن آن را پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) برای امت بیان میفرمود ، همچنین درباره صادقین ( علیهم السلام ) و دشمنان آنان آیاتی وارد شده است که بر امت واجب است بدانند آن آیات درباره چه کسانی است و بدانند که خدا بر چه افرادی غضب کرده تا آنان را به نام بشناسند و از آنها بیزار باشند و ولایت آنها را نپذیرند . مانند آیات ذیل :
( وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا یَزِیدُهُمْ إِلاَّ طُغْیَاناً کَبِیراً ) . (1) ( وَمِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَیَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْر لَکُمْ ) . (2) ( وَمِنْهُم مَن یَقُولُ ائْذَن لِی وَلاَ تَفْتِنِّی أَلاَ فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَُمحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ ) . (3) ( وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ مَرَدُوا عَلَی النِّفَاقِ لاَ تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ ) . (4) ( لاَ تَتَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللهُ عَلَیْهِمْ قَدْ یَئِسوا مِنَ الاْخِرَةِ کَما یَئِسَ الْکُفَّارُ مِنْ أَصْحَابِ الْقُبُور ) . (5) .
ص : 239
امثال این آیات در قرآن بسیار است که خداوند فرمان به اطاعت از اصفیاء و برگزیدگانش ( امامان معصوم ( علیهم السلام ) ) و بیزاری از مخالفان آنها داده است .
پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) به وظیفه خویش عمل نمود ، از دنیا نرفت مگر پس از آنکه به اطاعت اصفیاء و بیزاری از مخالفان آنها سفارش نمود ، حالِ اولیاء را - که اولی الامر هستند - برای مردم بیان و به اسامی آنها تصریح نمود ، و از مردم بیعت گرفت که گوش به فرمان و مطیع آنها باشند . و همچنین نام کسانی را که از ولایت آنها منع فرموده بود برای مردم بیان نمود . (1) آیا وظیفه ما در برابر این آیات چیست ؟
آیا به قرائت و تلاوت آن بسنده کنیم یا اینکه فهم و عمل به آن و تفسیر و تبیین و آن نیز لازم است ؟
ضرورت شناخت دشمن و بیزاری از او مثلی است معروف که : تعرف الاشیاء بأضدادها . یعنی هر چیزی به واسطه ضدش شناخته میشود ، در کتب لغت برای معرفی و شناخت بسیاری از لغات از مفاهیم مخالف و متضاد استفاده میکنند ، و این قضیه در شناخت حق و باطل ، ایمان و کفر ، هدایت و ضلالت ، و . . . نیز جاری است ، بلکه شناخت هر کدام بدون دیگری محال است ، و به همین مطلب در فرمایش امیرمؤمنان ( علیه السلام ) اشاره شده که :
« واعلموا أنّکم لن تعرفوا الرشد حتّی تعرفوا الّذی ترکه ، ولن تأخذوا بمیثاق الکتاب حتّی تعرفوا الّذی نقضه ، ولن تمسّکوا به حتّی تعرفوا الّذی نبذه . . » . (2) .
ص : 240
یعنی : بدانید که شما هرگز راه راست را نخواهید شناخت مگر اینکه بدانید چه کسانی آن را رها کرده اند ، و محال است به عهد و پیمان خداوند در قرآن وفادار باشید تا کسانی را که پیمان شکنی کرده اند بشناسید ، و هیچ گاه نمیتوانید به قرآن تمسک نمایید جز آنکه بفهمید چه کسانی آن را دور انداخته اند .
امام باقر ( علیه السلام ) میفرماید : « من لم یعرف سوء ما أُتی إلینا من ظلمنا وذهاب حقّنا ، و ما رُکبنا به ، فهو شریک من أتی إلینا فی ما ولینا به . . » (1) یعنی : شریک ستمگران بر ما خواهد بود کسی که شناخت به ظلم و ستم و رفتار ناپسندی که با ما شد نداشته باشد ، و نداند چه بر سر ما آوردند و ( چگونه ) حق ما را به یغما بردند .
امام صادق ( علیه السلام ) فرمود : « ثلاث من علامات المؤمن علمه بالله ، و من یحبّ ، و من یبغض » . (2) یعنی : سه ویژگی از علامات مؤمن به شمار میرود : علم و معرفت او به خدای تعالی ، شناخت کسانی که بایستی به آنها محبت نمود ، و شناخت کسانی که بایستی بغض و کینه آنها را به دل داشت .
و فرمود : خدا فرموده : من ده فریضه برای بندگان قرار داده ام که اگر به آن معرفت داشته باشند اهل بهشت خواهند بود . . .
ششم : شناخت دشمن من ابلیس ، خودش و یارانش . (3) .
ص : 241
در زیارات معصومین ( علیهم السلام ) این مطلب با تعابیر گوناگون آمده است که : « مُسْتَبْصِراً بِضَلالَةِ مَنْ خَالَفَکَ » و « عَارِفاً بِضَلالَةِ مَنْ خَالَفَکَ » . (1) یعنی : من به گمراهی دشمنان شما بصیرت و شناخت دارم .
تنفر از زشتی ها حقیقت این است که شناخت و تنفر از بدی و بدها ، امری ارزشمند و قابل تقدیر است .
انسانی که عضو فاسد خویش را - که باعث سرایت مشکل به بقیه اعضایش میشود - از خود دور میکند ، و جامعه ای که با جنایتکار برخورد صریح دارد ، چگونه ممکن است با کسانی که مانع هدایت بشر شده و آنها را به گمراهی کشانیدند سر سازش داشته باشد ؟ !
مگر نه این است که بشریت در طول تاریخ انزجار خویش را از ستمگران و آنهایی که حقوقشان را پایمال کرده اند اعلام کرده و میکند ، و این را از حقوق مسلّم خویش میداند ؟
چگونه حق مسلّم بشریت - که هدایت یافتن به واسطه هادیان حقیقی بود - به دست سردمداران سقیفه و پیروانشان ضایع گردید ، ولی ما نتوانیم از آنها بیزاری بجوییم .
بیزاری از آنهایی که وحدت و یکپارچگی امت اسلامی را فدای هوی و هوس و منافع شخصی خویش کردند ، و به جهت حبّ ریاست ، صلح و صفای امت را به جنگ و جدال و نزاعهای بی پایان تبدیل نمودند .
.
ص : 242
برائت از آنهایی که با سکوت خویش میدان فعالیت را برای بنیان گذاران ضلالت و گمراهی باز کردند ، و از یاری اهل بیت ( علیهم السلام ) خودداری نمودند .
یک سؤال ساده ما از ساده لوحانی که خیال میکنند اقتضای ادب ! احترام به هر مذهب و مکتبی است و . . . سؤال میکنیم : اگر شما زمان امیرمؤمنان ( علیه السلام ) را درک میکردید ، در جنگهای آن حضرت با ناکثین و مارقین و قاسطین چه میکردید ؟ ! آیا با آنها مبارزه نمیکردید ؟ !
مگر بنابر روایات متواتری که شیعه و سنی با اسناد فراوان آن را نقل کرده اند پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) نفرمود : جنگ با علی جنگ با من است ؟ ! (1) پس این وظیفه هر مسلمانی است - چه شیعه و چه سنی - که با دشمنان امیرمؤمنان ( علیه السلام ) - که دشمن پیامبر ( صلی الله علیه وآله ) محسوب میشوند - بجنگد و مبارزه کند .
کسی که شما حاضر به مبارزه او هستید و اگر به او دسترسی پیدا کنید - به حکم کلام پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) - او را به قتل میرسانید ، چگونه میگویید استحقاق برائت و دشمنی ندارد ؟ !
چرا نشود با زبان و قلم به جنگ آنان رفته ، اعمال زشتشان را بیان نمود ؟ !
مگر اینکه ادب اقتضا کند از یاری و نصرت امیرمؤمنان ( علیه السلام ) نیز دست برداریم و سکوت اختیار کنیم ! !
.
ص : 243
بسیاری از اهل سنّت بر این باورند که بحث و بررسی درباره لغزشها و خطاها و درگیریهای بین اصحاب پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) و بلکه هر چیزی که موجب خدشه دار شدن موقعیت آنان میشود ، نارواست .
آنها همه صحابه را عادل دانسته ، مدح و ثنای وارد در قرآن را شامل همه آنها دانسته و برای اثبات این عقیده به اموری تمسک کرده اند ، مانند :
1 . نقل روایات جعلی در مدح عموم صحابه و مذمّت سبّ و دشمنی آنان 2 . نهی از مطالعه تاریخ صدر اسلام 3 . تحریف تاریخ صدر اسلام 4 . نقل روایات جعلی مبنی بر اینکه اگر پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) کسی از صحابه را لعن و نفرین کند ، لعن تبدیل به رحمت میشود !
در پاسخ آنها گوییم : خدای تعالی دستور داده که در احوال امتهای گذشته به دیده اعتبار نگریسته و از فرجام نیک و بد آنها عبرت گرفته شود ، آیا ممکن است که از توجه و تأمل در حالات کسانی که در صدر اسلام میزیسته اند - از مؤمن ، مسلمان ، منافق و . . . - نهی کند ؟
برای رسیدن به حقایق میبایست بدون هر گونه تعصب ورزی سراغ آیات قرآن و گفتار پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) - که شیعه و سنی اعتبار آن را پذیرفته اند - رفت و بدون توجیه و تأویل غیر منطقی با دقت در آن تدبر و تأمل نمود .
بدون هیچ درنگی بعضی از آیات قرآن درباره رفتار ناپسند گروهی از صحابه نازل شده و بعضی دیگر نیز دلالت بر وجود منافقان در بین آنها دارد و گاهی به امکان کافر شدن برخی از آنان نیز تصریح شده است .
حال اگر بخواهیم از مطالبی که مناسب شأن برخی از همراهان پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم )
ص : 244
نیست ، سکوت کنیم ; میبایست تعداد بسیاری از آیات قرآن را وانهیم و از قرائت و تفسیر و تدبر و تفکر در آنها سخنی به میان نیاوریم .
مگر برخی از صحابه نسبت دزدی به پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) ندادند ؟ (1) مگر بعضی از آنها - العیاذبالله - ناموس او را به فحشا متهم نساختند ؟ (2) مگر آنها نبودند که در میان خطبه آن حضرت ، او را رها کرده و در پی لهو و تجارت رفتند ؟ (3) کیستند آنها که در جنگ احد و حنین از میدان گریختند ؟
خداوند در قرآن در مورد گروهی از آنان میفرماید :
آنان بر تو منت مینهند که اسلام را پذیرفته اند .
آنان ایمان خود را سپر خویش قرار داده اند .
آنها پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) را اذیت نموده و میگویند : او اُذن است - یعنی هر آنچه میشنود ، میپذیرد - .
بر کیفیت تقسیم صدقه ها عیب جویی میکنند .
نسبت به خداوند بد گمانند .
با کافران رفاقت دارند .
برای دشمنان جاسوسی میکنند .
با بی رغبتی و برای ریا نماز میگزارند .
از مردم میهراسند .
از شرکت در جنگ میترسند .
.
ص : 245
برای فرار از جنگ عذر و بهانه میآورند و آنگاه از اینکه جان سالم بدر برده اند ، شادمان اند .
سوگندهای دروغ میخورند .
به منظور مخالفت با پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) توطئه شبانه دارند .
در قلبهای آنها مرض است .
میخواهند بر خداوند نیرنگ زنند .
در برابر مؤمنان اظهار ایمان کرده ولی در خلوت با شیطانها [ و کافران ] میگویند : ما با شماییم ، ما آنان را به مسخره گرفته ایم . (1) بلکه نزول آیات در مذمت برخی اصحاب در سوره مبارکه توبه موجب شده بود که بعضی از آنان - مانند عمر بن الخطاب - از سوره توبه بهراسند .
سیوطی از ابن عباس نقل میکند که عمر میگفت :
سوره توبه به عذاب نزدیک تر است ; این سوره مردم را رها نکرد تا آنکه نزدیک بود کسی را بی عیب نگذارد .
هم چنین او نقل میکند که عمر گفت :
قبل از آنکه نزول سوره توبه به پایان رسد ، گمان داشتیم که کسی از ما باقی .
ص : 246
نخواهد ماند ، مگر آنکه در مذمت او چیزی نازل خواهد شد ; کار به جایی رسید که این سوره را فاضحه ( یعنی : رسوا کننده ) نامیدند . (1) آری ; بسیاری از آنان پس از نیل به ایمان دیگر بار به گذشته زشت خود باز گشتند ; چنان که قرآن فرموده است : ( وَما مُحَمَّدٌ إلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أفَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلی اَعْقابِکُمْ وَمَنْ یَنْقَلِبْ عَلی عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللهَ شَیْئاً وَسَیْجزِی اللهُ الشّاکِرین ) (2) از این آیه نیز چنین معلوم میشود که برخی از همراهان پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) پس از شهادت آن حضرت راه انحراف درنوردیده و به پیشینه زشت و تاریک و کفر جاهلیّت خویش باز میگردند ، چنان که حضرت فاطمه ( علیها السلام ) در خطبه خویش با قرائت این آیه به آن تصریح فرمود . (3) در آیه ای دیگر نیز میخوانیم : ( تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْض . . . وَلَوْ شاءَ اللهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذینَ مِنْ بَعدِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ وِلکِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَمِنْهُمْ مَنْ کَفَرَ ) (4) این آیه حکایت از آن دارد که پس از درگذشت پیامبران ( علیهم السلام ) بین یارانشان اختلاف افتاده و گروهی کافر شده اند . حال اگر این آیه را با روایاتی همراه کنیم که شیعه و سنی بر نقل آن اتفاق دارند و دلالت دارد بر آنکه :
« هر آنچه در اُمّتهای گذشته روی داده ، در امت اسلام نیز رخ خواهد داد » ، (5) .
ص : 247
نتیجه چه خواهد شد ؟ ! جز آنکه جمعی از یاران پیامبر اسلام ( صلی الله علیه وآله و سلم ) نیز پس از رحلت آن بزرگوار از دین خارج شده و گمراه میشوند .
جمع بسیاری از دانشمندان اهل سنّت از پیامبر خدا ( صلی الله علیه وآله و سلم ) حکایت کرده اند :
در قیامت مردانی از امت مرا خواهند آورد ، آنان را از من جدا نموده و در جرگه اصحاب شمال قرار خواهند داد . من خواهم گفت : پروردگارا ! اینان یاران واصحاب من هستند . خطاب میرسد : تو نمیدانی که پس از تو چه کردند ! از هنگامی که از آنان جدا شده ای ، به گذشته ( کفر و جاهلیت ) خویش باز گشته اند . (1) بسیاری از آنها این قسمت از خطبه غدیر را با عبارتهای گوناگون حکایت کرده اند : « آگاه باشید ! شما پس از من از دین روی تافته و کافر شده و یکدیگر را به قتل خواهید رسانید » . (2) .
ص : 248
احمد بن حنبل از آن حضرت آورده است که : همانا برخی از اصحاب من پس از آنکه از آنها جدا شوم دیگر مرا نخواهند دید . (1) در صحیح مسلم آمده است که : پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) به اصحاب فرمود : پس از فتح فارس و روم چگونه خواهید بود ؟
عبدالرحمن بن عوف گفت : آن گونه که خداوند فرمان داده است .
پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) فرمود : یا بر خلاف آن ! بر یکدیگر فخر فروشی کرده ، حسادت ورزیده ، با هم اختلاف و دشمنی نموده و کینه ورزی و عداوت خواهید کرد . . . (2) مالک بن انس میگوید : پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) درباره شهدای اُحُد فرمود : من برای آنان گواهی خواهم داد ( که آنها با ایمان بودند ) . ابو بکر گفت : مگر ما برادران آنها نیستیم ؟ ما نیز چون آنها اسلام آوردیم و جهاد نمودیم !
.
ص : 249
پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) فرمود : آری ! لیک نمیدانم پس از من چه خواهید کرد ؟ ! (1) ابن ابی ملیکه میگوید : من سی نفر از یاران پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) را درک کردم که همگی آنان از نفاق میهراسیدند . (2) اهل سنّت در همین زمینه نقل کرده اند که عمر بن الخطاب از حذیفه سؤال میکرد : آیا من نیز از منافقانم ؟ (3) باید پرسید : چرا از حذیفه ؟ ! ! زیرا او در لیلة العقبه همراه پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) بود و منافقانی که قصد کشتن آن حضرت را کرده بودند ، میشناخت .
حال میپرسیم : چگونه ما به ایمان آنان یقین کنیم ، در حالی که - به نقل خودشان - خود در آن تردید داشتند .
بخاری به نقل از حذیفه مینویسد : منافقان امروز از زمان پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) بدترند ; زیرا در آن هنگام کارهای خود را پنهانی انجام میدادند و اینک نفاق خود را آشکار کرده اند . (4) امیرمؤمنان ( علیه السلام ) فرمود : « . . حَتَّی إِذا قَبَضَ اللهُ رَسُولَهُ ( صلی الله علیه وآله و سلم ) رَجَعَ قَوْمٌ عَلَی الاَْعْقابِ ، وَغالَتْهُمُ السُّبُلُ ، وَاتَّکَلُوا عَلَی الَْولائِجِ ، وَوَصَلُوا غَیْرَ الرَّحِمِ ، وَهَجَرُوا السَّبَبَ الَّذی أُمِروُا بِمَوَدَّتِهِ ، وَنَقَلُوا الْبَناءَ عَنْ رَصِّ أَساسِهِ ، فَبَنَوْهُ فی غَیْرِ مَوْضِعِهِ . . » . (5) .
ص : 250
یعنی : آن هنگام که خداوند پیامبر خود را قبض روح نمود ، گروهی به پیشینه خود باز گشتند و راههای انحراف پی گرفتند و به پناهگاههای نامطمئن پناه آوردند ( و امور را به کسانی واگذار کردند که از جانب خدا معین نشده بودند ) و با غیر رحم پیوند کردند و آن سبب ( بین خدا و خلق ) - که خداوند فرمان به دوستی با آنان داده بود - ( یعنی خاندان پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) ) را رها کردند و بنای ( خلافت ) را از ریشه کندند و در محل نامناسب بنا نمودند .
پس چنین نیست که هر کس روزگاری با پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) همراه شد تا ابد راه خیر و صلاح را میپیماید و هرگز رفتار ناپسند از او دیده نخواهد شد و ایمان و تقوای او قطعی شمرده شود .
محمد فرید وجدی - نویسنده سنّی معاصر - چنین مینگارد :
پیش کسوتان در تاریخ و حدیث اسلامی در برابر رخدادهایی که برای نخستین گروه این امت روی داد سکوت کرده و ادب و احترام ظاهری را حفظ میکنند و از اظهار نظر روی میتابند ; آن هم درباره حوادث وحشتناکی که بزرگترین دگرگونی را در این امّت بر جای نهاد . به این دلیل که در این رویدادها اسرار و رموز تقّدم و تأخّر نهفته است . از این روست که تاریخ آن دوران برای ما تاریک و پیچیده و مبهم گردیده است .
بیشتر مسلمانان بر این باورند : اگر شخصی نسبت به یکی از اصحاب پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) انتقادی داشت و یا بر خلاف نظر او سخنی گفت ، مرتکب گناهی شده است . این گمان آنان را به وسوسه انداخته تا وقایع و حوادث آن دوران را از پس پرده ، وارونه ببینند ; از این رو هر چیزی را نیک پنداشته و هر کاری را محکم و متقن تصور کرده اند .
ص : 251
برخی آن سان زیاده روی کرده اند که میگویند : قاتل و مقتول از اصحاب در بهشت جای دارند .
حقیقت امر آن است که آنان نیز بشری چون ما هستند . . . اگر ما با آزادی کامل در ( بررسی ) این رویدادها وارد نشویم و ترس و واهمه بر دل راه دهیم ، مانند کسی خواهیم بود که خود را فریب میدهد ! (1) شگفتا !
شگفتا از کسانی که در صدد اثبات معصیت بر پیامبران الهی ( علیهم السلام ) هستند ! اگر کسی که آن را نپذیرد مخالف قرآنش میدانند ! !
بسیاری از آنها قائل هستند که - العیاذ بالله - حضرت یوسف میخواست با زلیخا عمل منافی عفت انجام دهد !
داود ، اوریا را به کشتن داد تا با زن او ازدواج نماید !
پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) - العیاذ بالله - قبل از نبوت کافر و گمراه بود ! و . . .
اما اگر کسی معصیتی را به عمرو بن عاص یا معاویه و امثال آنها نسبت دهد ، رنگ رخسارشان دگرگون شده و با عصبانیت میگویند : این اهل بدعت و رافضی است که سبّ صحابه کرده و گذشتگان را دشنام میدهد . (2) آنچه واقعاً جای تأمل دارد این است که هر کس درباره صحابه خرده گیری نماید .
ص : 252
هدف تیر ملامت واقع میشود ، اگر کار را به سبّ و لعن کشاند فاسق و فاجر میشود ، (1) و اگر در خصوص شیخین باشد کافر و ریختن خونش مباح میشود ; (2) اما گویا خاندان پیامبر ( علیهم السلام ) حتی حرمت صحابه را هم ندارند !
شگفتا که حفظ حریم همه صحابه لازم است جز خاندان پاک پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) !
آری نزد مخالفان ، خاندانی که آیه تطهیر و . . . در شأنشان نازل شده از این احترام استثنا هستند ! این مراعات شدید مربوط به بقیه صحابه است اما نسبت به امیرمؤمنان ( علیه السلام ) ، اهل بیت ( علیهم السلام ) و دوستانشان - که از صحابه هم به شمار میآیند - عیب جویی ، خرده گیری ، جسارت ، سبّ و لعن و ناسزا گفتن به آنها که سهل است (3) حتی دشمنی ، جنگ و مبارزه با آنان نیز هیچ مشکلی ایجاد نمیکند !
آنان محبت صحابه را اصل اساس میدانند که تحفظ بر آن لازم و واجب است حتی اگر مستلزم بغض و دشمنی و اذیت و آزار خود پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) باشد ! !
حضرت خطاب به امیرمؤمنان و فاطمه و حسن و حسین ( علیهم السلام ) فرمود :
« أنَا سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَکُمْ و حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ » . (4) .
ص : 253
و با صراحت دشمنی خویش را با دشمنان خاندانش اعلام فرمود .
و فرمود : « فاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنّی یُؤْذینی ما آذاها » . (1) فاطمه پاره تن من و آزار او آزار من است .
و فرمود : « فاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنّی فَمَنْ أغْضَبَها أغْضَبَنی » . (2) فاطمه پاره تن من است ، هر که او را غضبناک کند مرا به خشم آورده است .
و فرمود : « إنَّ اللهَ یَغْضِبُ لِغَضَبِکِ وَیَرْضی لِرِضاکِ » . (3) ( ای فاطمه ! ) خداوند به جهت خشم تو غضبناک شده و به واسطه رضای تو خشنود میگردد .
و فرمود : « مَنْ آذی عَلیّاً فَقَدْ آذانی » . (4) هر کس علی را بیازارد در حقیقت مرا آزرده است .
.
ص : 254
پس اذیت اهل بیت ( علیهم السلام ) آزار پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) و دشمنی با آنها دشمنی با آن حضرت است ، ولی عامه به جهت محبت صحابه و خلفا ، آزار اهل بیت ( علیهم السلام ) را نادیده گرفته ، بلکه آنها و دوستانشان را مقصّر و گنهکار میشمارند !
برای نمونه به کلماتی از صاحب " تحفه اثنا عشریه " اکتفا میکنیم ، او - برای تبرئه عمر در هجوم به خانه حضرت زهرا ( علیها السلام ) و تهدید صحابه ای که آنجا جمع شده بودند به قتل و احراق - مینویسد :
این تخویف و تهدید کسانی را بود که خانه حضرت زهرا ( علیها السلام ) را ملجأ و پناه هر صاحب خیانت دانسته ، حکم حرم مکه معظمه داده ، در آنجا جمع میشدند ، و فتنه و فساد منظور میداشتند . . . هرگاه این قسم مردودان جناب الهی را در خانه خدا پناه نباشد ، در خانه حضرت زهرا ( علیها السلام ) چرا پناه باید داد ؟
و حضرت زهرا ( علیها السلام ) چرا از سزادادن اشرار فسادپیشه مکدر گردد ؟
. . . این قسم خلافت منتظمه را در اول جوش اسلام - که هنگام نشو و نمای نهال دین و ایمان بود - برهم زدن و اراده های فاسد نمودن - البته - موجب قتل و تعزیر ، لا اقل موجب تهدید و ترهیب است . . .
اگر عمر بن الخطاب به سبب بودن مفسدان در آن خانه کرامت آشیانه ، و وقوع تدبیرات فتنه انگیز در آنجا ، آن مردم را تهدید کند به احراق آن خانه ، چه گناه بر وی لازم شود ؟ ! (1) چنان که ملاحظه فرمودید دهلوی در این چند سطر درباره امیرمؤمنان ( علیه السلام ) ، سلمان ، ابوذر ، مقداد و . . . که همگی از صحابه بودند الفاظ زشت و قبیحی به کار برده و آنها را اهل فتنه و فساد ، مردودان جناب الهی ، اشرار فسادپیشه ، مستحق قتل و تعزیر و . . . معرفی نموده است ! !
.
ص : 255
نتیجه نظریه عدالت صحابه نتیجه نظریه فوق دگرگونی تاریخ صدر اسلام و تحریف آن شد که هر چه باعث مخدوش شدن چهره صحابه است باید از صفحه روزگار محو شود !
احمد بن حنبل و دیگران آورده اند که : ابوعوانه کتابی درباره عیوب برخی اصحاب پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) تدوین نمود ; در آن کتاب مطالبی ناگوار آمده بود . سلام بن ابی مطیع کتاب را از وی به امانت گرفت و سوزاند . (1) ذهبی مینویسد : گر چه کتابها و نوشته ها لبریز از مطالبی است که حکایت از مشاجره ها و درگیریهای بین اصحاب دارد و رویدادهای جنگ و ستیزگیهای بین آنان را رقم زده است ; لیکن بسیاری از این روایتها ضعیف یا بدون سند و یا دروغ است . میبایست آنها را پنهان سازیم و حتی باید آنها را نابود کنیم تا آنکه دلها درباره اصحاب صاف شود و همگان ایشان را دوست بدارند و از آنان خشنود و راضی باشند . ومخفی ساختن این گونه مطالب بر عموم مردم و فرد فرد عالمان لازم است . آری اگر عالمی با انصاف بوده باشد ، برخی اجازه داده اند که مخفیانه آنها را مطالعه کند ; مشروط بدانکه برای ایشان استغفار نماید . . . آنها سابقه ای نیکو داشته اند و اعمالی انجام داده اند که موجب بخشودگی گناهان آنان خواهد شد . (2) آنها گویند : لازم است ما در برابر رفتارهای صحابه سکوت اختیار کرده و حق هیچ اعتراضی به آنها نداریم ! (3) .
ص : 256
با دقت و بررسیِ موارد تحریف چنین مییابیم که روشها و شیوه های پیچیده ای در معکوس جلوه دادن حقایق به کار برده اند که در آینده به گوشه هایی از آن اشاره خواهیم داشت . (1) از مهم ترین شگردهایی که برای پنهان ساختن واقعیتهای تاریخ به کار رفته - بعد از سیاست جلوگیری از نشر معارف دین ، به ویژه فضائل اهل بیت ( علیهم السلام ) و مطاعن منافقان (2) - جعل و نشر فضیلتهای ساختگی برای برخی از صحابه است .
از این جهت که عاری بودن آنان از هر فضیلتی در برابر بیکران منقبتها و مکرمتهای خاندان پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) سؤال برانگیز بوده است ; لذا مدافعان نفاق به سازش و پردازش اکاذیب بسیاری دست زده اند و با طرح و اجرای چنین توطئه ای اذهان مردم را از توجّه به رفتارهای زشت صحابه باز داشته اند ، و در نتیجه آنچه هدف نهایی نظریه پردازان تحریف است تحقق یافته ، و دیگر کسی باور نخواهد کرد که صاحبان این فضائل و مناقب با خاندان پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) جفا کرده و آنان را از حقوق خویش محروم داشته باشند ، و . . . .
ابن ابی الحدید در توضیح بخشی از سخن امیرمؤمنان ( علیه السلام ) : - « در دست مردم مجموعه روایاتی است که مشتمل بر حق و باطل و راست و دروغ است » - مینویسد :
.
ص : 257
دانشمندان علم حدیث بسیاری از احادیث جعلی را جدا کرده اند ، لیکن آنان نیز درباره صحابه جرأت حرف زدن نداشته اند . (1) وی جملات ذیل را از روایتهای ساختگی میداند که به پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) نسبت داده اند :
اگر من برای خود دوستی انتخاب میکردم ، ابو بکر بود ! خداوند و مؤمنان غیر از ابو بکر را نمیپذیرند ! خدا میگوید : ابو بکر ! من از تو راضی هستم ، آیا تو از من راضی هستی ؟ ! (2) هم چنین وی از کتاب احداث مداین حکایتی طولانی نقل میکند که معاویه به کارگزاران خود نوشت :
هر کس در فضیلت علی ( علیه السلام ) روایتی نقل کند ، امان نخواهد داشت ( و خونش هدر است ) .
و نیز دستور داد که مردم را تشویق کنند تا درباره صحابه و خلفا فضیلت نقل کنند و هر فضیلتی که برای علی ( علیه السلام ) نقل شده است ، میبایست درباره آنها نیز جعل گردد .
ونیز به کارگزاران دستور داد این گونه افراد را اکرام کنند .
از این رو انبوه فضیلتهای دروغین برای صحابه پدید آمد و بر منابر نقل شد و .
ص : 258
انتشار یافت و معلمان مغز طفلان را از آن انباشتند و برای دست یازیدن به دنیا از هیچ دروغ و بهتانی دریغ نکردند ; پس از آن این سخنها تحت عنوان سخن پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) به دست کسانی افتاد که دروغ نمیگفتند ، لیکن آنها را پذیرفته و روایت کردند . (1) تبدیل لعن به رحمت ! یا تهمتی ناروا بر پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) بسیار عجیب است که حدیث پردازان عامه برای تبرئه جماعتی که پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) آنها را لعن و نفرین کرده ، حاضر شده اند خود پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) را متهم نمایند و عصمت مسلم آن حضرت را زیر سؤال ببرند .
گویند : حضرت به درگاه خداوند عرضه داشت : من هم بشری هستم مانند دیگران که حالت رضا و خشنودی و خشم و غضب دارم ، اگر کسی که سزاوار نبود لعن ، سبّ ، شتم ، و نفرین کردم یا بر او خشمناک شده و یا او را آزردم ، خدایا تو این لعن ، سبّ ، شتم و . . . را باعث پاک شدن ، برکت ، مغفرت ، رحمت و تقرّب او به خودت در قیامت قرار ده . (2) آیا این مطالب قابل قبول است ؟ آیا ممکن است پیامبری که قرآن او را « رحمة للعالمین » معرفی کرده و فرموده : ( فَبَِما رَحْمَة مِنَ اللهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظّاً غَلِیظَ .
ص : 259
الْقَلْبِ لاَنفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ ) (1) و . . . از یک مؤمن پرهیزکار هم کمتر باشد و نتواند زبان خود را نگهدارد ؟ !
حقیقت این است که چنین کسی حتی لیاقت نمایندگی از یک انسان با شخصیت را ندارد چه رسد که فرستاده پروردگار جهانیان به سوی همه جنیان و آدمیان باشد .
آری ; پر واضح است که هدف شوم مخالفان آن است که کلمات آن حضرت را در زمینه مطاعن ، برائت ، لعن و . . . از حجیت ساقط نمایند . (2) تأملی در کتب عامه - در روایات مذمّت لعن و اینکه لعن مؤمن مانند کشتن اوست (3) و . . . - برای قضاوت در این زمینه کافی است .
جالب آن است که این توطئه از زمان خود حضرت شروع شد ، در روایات عامه آمده است : عبدالله پسر عمروعاص میگوید : قریش به من اعتراض کردند که : چرا هر چه پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) گوید مینویسی ؟ شاید مطلبی را در حال خشم و عصبانیت گوید ( و سپس پشیمان شود ) . عبدالله گوید : من دست از نوشتن برداشتم ، و سپس مطلب را خدمت خود حضرت عرض نمودم ، فرمود : ( هرگز چنین نیست ) بنویس که - در خشنودی و خشم - جز حق از زبان من صادر نخواهد شد . (4) و همین مطلب در روایات با الفاظ گوناگون از آن حضرت آمده است :
.
ص : 260
فو الذی نفسی بیده ما خرج منی إلاَّ حقّ .
إنی لاأقول فی الرضا والغضب إلاَّ حقّاً .
لا ینبغی لی أن أقول إلاَّ حقّاً .
فإنه لا ینبغی أن أقول فی ذلک إلاَّ حقّاً .
فإنی لا أقول إلاَّ حقّاً .
اکتب فوالذی نفسی بیده ما یخرج منه إلاَّ حقّ .
اکتب عنی فی الغضب والرضا ، فوالذی بعثنی بالحق نبیاً ما یخرج منه إلاَّ حقّ - وأشار إلی لسانه - .
فإنی لا أقول فی ذلک کله إلاَّ الحقّ . (1)
عده ای از این جهت با برائت و طرح بحث مطاعن مخالفت میکنند که آن را با وحدت و یکپارچگی جامعه سازگار نمیدانند .
آنها تصور میکنند که اگر اهل ایمان از مخالفان خویش برائت و بیزاری جسته و آنها را طرد نمایند باعث تفرقه و اختلاف بین مردم شده و جامعه از هم پاشیده میشود .
و گاهی به آیات و احادیثی تمسک کرده اند که متشابه است و یا دلالتی بر مقصود آنها ندارد .
در پاسخ این گروه ذکر چند نکته ضروری است :
.
ص : 261
نکته نخستین : مراد از وحدت چیست ؟
ما با مخالفان در چه چیزی میخواهیم متحد شویم ، در حق یا در باطل یا آمیخته ای از حق و باطل ؟
بدون شک اتحاد در حق مطلوب است ، و آنچه مخلوطی از حق و باطل باشد چیزی جز باطل نخواهد بود که : ( فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلاَلُ فَأَنَّی تُصْرَفُونَ ) . (1) از امیرمؤمنان ( علیه السلام ) روایت شده که فرمود : فقط حق است و باطل ، ایمان است و کفر ، دانش است و نادانی ، خوشبختی است و بدبختی ، بهشت است و دوزخ ( و نسبت به هیچ کدام قسم سومی وجود ندارد ) هرگز حق و باطل در یک دل جمع نخواهد شد که : ( ما جَعَلَ اللهُ لِرَجُل مِنْ قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ ) . (2) هلاکت و گمراهی مردم هم فقط از این جهت بود که تفاوتی بین امامان هدایت و پیشوایان کفر نگذاشته و آنها را مساوی دانستند . (3) پس مراد اشتراک در عقیده نیست ، بلکه مقصود جلوگیری از فتنه و آشوب و اختلاف و تفرقه است .
آیا بحث منطقی و مجادله حسنه با استناد به آیات قرآن و اخبار و آثار مورد قبول شیعه و سنی با وحدت - به معنای صحیح آن - منافات دارد ؟ !
نکته دوم : اگر همه جا حفظ وحدت لازم باشد و برائت از دشمن روا نباشد ، چرا امیرمؤمنان ( علیه السلام ) در برابر سران سقیفه سکوت نکرد و هنگامی که میخواستند او را مجبور به بیعت کنند با آنها احتجاج نمود ؟ !
.
ص : 262
چرا شبانه با همسر و فرزندانش روانه خانه مهاجر و انصار شد و از مردم طلب یاری کرد تا با غاصبین خلافت مبارزه کنند ؟ !
چرا اجازه داد تا دوازده نفر از یارانش در برابر غاصب اول به احتجاج و استدلال بپردازند و او را بر بالای منبر خوار و ذلیل کنند ؟ ! (1) چرا حضرت صدیقه ( علیها السلام ) با ایراد خطبه فدکیه آنها را منافق و کافر و پیرو شیطان معرفی کرد و نه تنها دستگاه حکومت را بلکه آنهایی که با سکوت خویش راه را بر آنها هموار کرده بودند رسوا و مفتضح نمود ؟ !
چرا بزرگان و متکلمین شیعه - از نخست تا امروز (2) - در برابر هجوم فرهنگی مخالفان با سلاح قلم در عرصه کتاب و میدان دانش به مبارزه با آنها پرداختند و از حریم تشیع حراست نمودند ؟ و چرا . . . ؟ ! و چرا . . . ؟ !
.
ص : 263
نکته سوم : آیا طرح بحث مطاعن خلاف تقیه نیست ؟
پاسخ : گرچه تقیه در جای خودش واجب است ، ولی نباید بهانه ای شود برای کنار گذاشتن عقیده برائت و به دست فراموشی سپردن حقائق .
این همه روایاتی که در برائت ، مطاعن ، تفسیر آیات قرآن و تأویل آن به دشمنان وارد شده از کجا به ما رسیده است ؟
مگر نه این است که راویان - با خون جگر ، با هزاران مشکل و دردسر و . . . - آن را از معصومان ( علیهم السلام ) گرفتند و به شاگردان خویش تحویل دادند و نسل به نسل این کار به صورت مذاکره و تألیف ادامه یافت تا به دست ما رسید ؟ !
برخورد ما با این امانتها باید چگونه باشد ؟
آیا به بهانه تقیه ، حقائق را از اهلش هم کتمان کنیم ؟
آیا به تحریف معنوی آنها بپردازیم ؟
آیا وجود آن را در میراث گرانبهای شیعه انکار نماییم ؟
و یا اینکه با کمال استقامت در جایی که وظیفه ایجاب نماید در ترویج آن بکوشیم و در مواردی که تقیه اقتضا کند از نشر و انتشار آن جلوگیری نماییم .
آیا پاسداری از مرزهای عقیدتی و جلوگیری از سستی و ضعف در حبّ و بغض که اساس ایمان است وظیفه نیست ؟ !
آیا شناخت حقیقت متوقف بر دشمن شناسی نیست ؟ !
آیا تعلیم و تریبت فرزندان و نوجوانان با عقائد حقه و معارف اصیل - که بخشی از آن را برائت و آشنایی با رفتارهای ناپسند صحابه و خلفا تشکیل میدهد - بر همه لازم نیست ؟ !
ص : 264
آری ; الضرورات تقدّر بقدرها ، یعنی : در حکم ضروری بایستی به اندازه نیاز و اقتضای ضرورت اکتفا نمود .
آیت الله خویی ( رحمه الله ) میفرماید :
اگر مفسده ای که بر رعایت تقیه مترتب شود بیش از مفسده ترک تقیه باشد ، یا مصلحتی که در ترک تقیه است بیش از مصلحت تقیه کردن باشد ، مثل اینکه با تقیه کردن ، دین مضمحل و نابود ، و باطل غالب و ظاهر شود ، و جبت و طاغوت ترویج گردد ; در صورتی که اگر تقیه نمیکرد خود و یا جماعتی هم کشته میشدند . در این صورت بدون شک بایستی تقیه را ترک کند و خود را برای کشته شدن آماده نماید ; زیرا مفسده تقیه ( به مراتب ) از مفسده کشته شدن او عظیم تر و شدیدتر است . (1) نکته چهارم : خداوند در قرآن فرموده : ( واعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمِیعاً وَلا تَفَرَّقُوا ) ، یعنی : و همگی به ریسمان الهی چنگ زنید ، و پراکنده نشوید .
ولی مضمون این آیه فقط نهی از تفرقه نیست ، بلکه اول دستور به تمسک به « حبل الله » است و پس از اینکه آنها گِرد حبل الله جمع شدند نبایستی پراکنده شوند ، و بنابر روایات مقصود از حبل الله هم امیرمؤمنان و فرزندان معصوم ( علیهم السلام ) آن حضرت میباشند . (2) .
ص : 265
از امام باقر ( علیه السلام ) درباره همین آیه روایت شده است که فرمود :
« إن الله تبارک و تعالی علم أنهم سیفترقون بعد نبیهم ویختلفون ، فنهاهم الله عن التفرّق کما نهی من کان قبلهم ، فأمرهم أن یجتمعوا علی ولایة آل محمد ( علیهم السلام ) ولا یتفرّقوا » . (1) یعنی : خدا میدانست که آنها پس از پیامبر پراکنده شده و اختلاف خواهند نمود لذا آنها را - مانند امتهای گذشته - از تفرقه نهی کرده ، و به آنها دستور داد که بر ولایت آل محمد ( علیهم السلام ) اجتماع کنند و متفرّق نشوند .
بعضی گویند : امیرمؤمنان ( علیه السلام ) درباره کسانی که به جنگ او آمده بودند فرموده : « اینها برادران ما بودند که به ما ستم نمودند » .
بر فرض تسلیم ، این روایت مانند آیاتی از قرآن است که بعضی از پیامبران ( علیهم السلام ) را از جهت اینکه با قوم خود از یک قبیله و عشیره اند برادر آنها معرفی کرده است ، (2) و اگر نه قرآن اهل ایمان را برادر یکدیگر میداند نه همه آنهایی که به ظاهر مسلمان هستند . (3) .
ص : 266
لذا هنگامی که عمار ، ابوموسی اشعری را توبیخ کرد که چرا از بیعت امیرمؤمنان ( علیه السلام ) خودداری کردی ، ابوموسی به او گفت : دست از سرزنش من بردار من برادر تو هستم ! عمار گفت : ولی من برادر تو نیستم . (1) در روایتی آمده است که : مردی از شامیان به امام سجاد ( علیه السلام ) گفت : تو علی بن الحسین هستی ؟ فرمود : آری . گفت : پدر تو ( علی بن ابی طالب ( علیه السلام ) ) بود که مؤمنین را به قتل میرساند ؟ ! اشک حضرت - از شنیدن این مطلب - سرازیر شد ، سپس اشک از چشم خویش پاک کرده ، فرمود : وای بر تو ! از کجا میگویی که پدر من مؤمنین را کشته است ؟ گفت : چون خود او گفته :
« اخواننا قد بغوا علینا ، فقاتلناهم علی بغیهم » .
یعنی : برادران ما به ما ستم نمودند ; لذا با آنها جنگیدیم .
حضرت فرمود : وای بر تو ! مگر قرآن نمیخوانی ؟ !
گفت : چرا ، فرمود : خدای تعالی میفرماید : ( وَإِلَی مَدْیَنَ أَخَاهُمْ شُعَیْباً ) ، (2) ( وَإِلَی ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحاً ) . (3) آیا این پیامبران برادر دینی آن قوم بودند یا برادر قبیله ای ؟
او پاسخ داد : نه هرگز برادر دینی نبودند ، فقط از این جهت که از یک قبیله بودند .
ص : 267
خدا آنها را برادر دانسته است .
حضرت فرمود : پس اینها هم از همین جهت برادر امیرالمؤمنین ( علیه السلام ) محسوب میشدند ، نه اینکه برادر دینی یکدیگر باشند .
آن مرد گفت : مشکل مرا حل کردی خدا مشکلات شما را بر طرف نماید . (1) تذکر : پاسخ حضرت ، تأیید صدور روایت از امیرمؤمنان ( علیه السلام ) نیست ، ولی از این جهت که شاید انکار روایت - به جهت شیوع آن - تأثیری نداشت ; لذا حضرت پاسخی که برای شنونده قابل قبول باشد بیان فرمود .
شیخ مفید ( رحمه الله ) - درباره روایت گذشته که به امیرمؤمنان ( علیه السلام ) نسبت داده شده - میفرماید : این خبر از روایات شاذّه است ، نه متواتر است و نه راویان آثار بر صحت آن اتفاق دارند . بلکه در برابر آن روایتی مشهورتر که ناقلان آن بیشتر و سندهای آن روشن تر است از امیرمؤمنان ( علیه السلام ) نقل شده - که در جنگ بصره هنگامی که مردم آماده جنگ بودند - شخصی از آن حضرت پرسید : چرا ما با اینها میجنگیم و خونشان را مباح میدانیم ؟ ! آنها هم مثل ما شهادت ( به یگانگی خدا و رسالت پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) ) میدهند ، و رو به قبله نماز میگزارند !
حضرت با صدای بلند این آیه را قرائت فرمود :
( وَإِن نَکَثُوا أَیْمَانَهُم مِن بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِی دِینِکُمْ فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لاَأَیْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنتَهُونَ ) . (2) هنگامی که آن مرد این آیه را شنید ، گفت : به خدای کعبه اینها کافرند . سپس غلاف شمشیرش را شکست و آن قدر جنگید تا به شهادت رسید . (3) .
ص : 268
نکته پنجم : آنچه در رفع اختلاف از اجتماع و ایجاد « اتحاد » اهمیت بسزایی دارد ، ریشه یا بی و شناخت عوامل اصلی « اختلاف » و راههای صحیح و مؤثر « اتحاد » است .
آیا شروع اختلاف از همان جا نبود که فرمان پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) - مبتنی بر احضار قلم و کاغذ برای نوشتن سفارشی که مانع از گمراهی امت شود - مخالفت شد ؟ ! کنار بستر حضرت نزاع و درگیری شدّت گرفت ، و برخی با بی شرمی تمام گفتار زاده خطاب را تأیید میکردند که : پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) هذیان میگوید ! او را رها کنید !
چه کسانی بودند که با مخالفت کردن با آیات الهی و دستورات پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) - مبتنی بر پذیرفتن سرپرستی امامان معصوم ( علیهم السلام ) و اطاعت از آنها - باعث تفرقه و اختلاف امت شدند ، و وحدت و یکپارچگی امت اسلامی را دستخوش هوی و هوس خویش قرار دادند ، و دستور خداوند به : ( وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمِیعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا ) (1) را زیر پا گذاشتند ؟ !
حقیقت این است که تنها راه اتحاد ، اعتصام به حبل الله است که در آیه شریفه آمده و در روایات به تعابیر مختلف بدان تصریح شده ، و آن پذیرفتن رهبری و ولایت اهل بیت ( علیهم السلام ) است . (2) حضرت زهرا ( علیها السلام ) در خطبه فدکیه میفرماید : « وجعل امامتنا أماناً من الفرقة » (3) . یعنی : خدای تعالی امامت ما خاندان را سبب جلوگیری از اختلاف و تفرقه قرار داد .
در بسیاری از روایات و زیارات اهل بیت ( علیهم السلام ) آمده است : « وبکم تمّت النعمة ، .
ص : 269
واجتمعت الفرقة ، وائتلفت الکلمة » . (1) یعنی : به واسطه شما خاندان نعمت بر ما تمام شده ، و پراکندگی و اختلاف امت تبدیل به اجتماع گشته ، و همه ( یکدل و ) یک سخن شده و وحدت کلمه محقق شود .
اُبَیّ بن کعب - از بزرگان صحابه - در اوائل خلافت ابو بکر در ضمن احتجاج مفصلی علیه ابو بکر - در برابر جمعیت - گفت : به خدا سوگند ، شما به خویش واگذار نشده اید ، برای شما پرچم هدایت را افراشتند . . . اگر از او پیروی کنید تفرقه ، اختلاف ، خصومت و دشمنی ، و جنگ و خونریزی ، در بین شما نخواهد بود . . .
به خدا سوگند از این پس اختلاف خواهید نمود . (2) نکته ششم : فراموش نکنیم که در قضیه حکمین چه پیش آمد ، و اشتباه ابوموسی را تکرار نکنیم ! ما شعار دوستی با دیگران را سر داده و دست دوستی به طرف آنها دراز کرده ایم ولی آنها از پذیرفتن آن ابا دارند :
( هَاأَنْتُمْ أُولاَءِ تُحِبُّونَهُمْ وَلاَ یُحِبُّونَکُمْ ) . (3) آنها وحدت را مورد حمله قرار داده ، امری محال شمرده ، حرکتی منافقانه قلمداد نموده اند ، و آن را وحدت بین دین و دروغ نامیده اند ! و اظهار کرده اند که : شیعه از کفر درآمده و به نفاق داخل شده است .
.
ص : 270
آنها در نوشته هایشان به هر مناسبتی به شیعه طعن وارد کرده اند :
آنها را ابله ، جاهل ، اهل بدعت ، اهل دروغ ، تابع هوای نفس ، و گمراه ترین و شرورترین فرقه های اسلامی شمرده اند که چیزی از دین برای آنها باقی نمانده ، و ادعای اتفاق و اجماع بر کفرشان کرده اند .
شیعه را مانند یهود ، نصاری ، مجوس ، بت پرستان ، و کمونیستها معرفی کرده اند ، حتی اگر به گمان مسلمان بودن نماز بخواند و روزه بگیرد !
آنها بر این باورند که تکفیر شیعه واجب است ، و حتی کسی که شک در کفر آنها داشته باشد نیز کافر است !
و گویند : اگر رافضی بمیرد دست به بدن او نزنید با چوب او را برداشته و در قبر دفنش کنید .
ابن تیمیه تصریح میکند که جنگ با شیعه از جنگ با خوارج واجب تر ، و مال و عرض شیعه مباح است .
و به تعبیر ابن کثیر ریختن خون شیعه از ریختن شراب حلال تر است ! (1) نکته هفتم : از دیرباز گروهی برای نیل به اهداف شوم و شیطانی خویش شعار وحدت را بهانه قرار داده و مخالفان خود را « فتنه انگیز » و « تفرقه افکن » نامیده اند . گاهی به پیامبران الهی ( علیهم السلام ) نسبت اختلاف و برهم زدن نظم اجتماع میدادند ، و یا خطاب به امامان معصوم ( علیهم السلام ) و پیروان آنها میگفتند : « ترید أن تشقّ عصا المسلمین » (2) یعنی : شما میخواهی بین مسلمانان تفرقه بیندازی .
.
ص : 271
در این قسمت به برخی از آن موارد اشاره میشود :
1 . طبری مینویسد : کفار قریش به جناب ابوطالب ( علیه السلام ) میگفتند : برادرزاده شما بین ما تفرقه ایجاد کرد ، اتحاد ما را از بین برد ، و مردمی را که در پرستش بتها متحد بودند ، از یکپارچگی باز داشت ! (1) 2 . هنگامی که جناب ابوطالب ( علیه السلام ) نزد مشرکین رفت تا به آنها خبر دهد که موریانه صحیفه آنها را از بین برده ، خیال کردند برای تحویل دادن پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) به آنها آمده است ; لذا به او گفتند :
قد آن لک أن تطیب نفسک عن قتل رجل فی قتله صلاحکم وجماعتکم وفی حیاته فرقتکم وفسادکم . (2) یعنی : زمان آن رسیده که راضی شوی به کشته شدن کسی که نابودی او به صلاح شما و باعث اتحاد و یکپارچگی شما و زنده ماندن او باعث تفرقه و اختلاف و فساد اجتماع شما است .
3 . در تفسیر آیه شریفه : ( إِن تَسْتَفْتِحُوا فَقَدْ جَاءَکُمُ الْفَتْحُ ) (3) آمده است : قریش پیش از جنگ بدر کنار خانه خدا رفته و به پرده های کعبه چنگ زدند و به این .
ص : 272
خیال که پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) جمعیت آنها را متفرق و پراکنده ساخته و با آنها قطع رحم نموده از خدا خواستند که بین آنها و حضرت حکم نماید و هر کس را که ستمکار است نابود نماید ، خدا هم آنها را نابود نمود ! (1) 4 . ابن عباس گوید : در سفر شام همراه عمر بودم به من گفت : از علی گِلِه دارم ، از او خواستم که با من به سفر بیاید ولی نپذیرفت ، او همیشه ( نسبت به من ) عصبانی و خشمگین است ، خیال میکنی علت ناراحتی او چیست ؟
ابن عباس گوید : پاسخ دادم : خودت بهتر میدانی . گفت : فکر میکنم به جهت این است که خلافت از دست او رفته .
گفتم : آری ، او بر این باور است که پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) میخواست او خلیفه شود .
عمر گفت : ابن عباس ! وقتی خدا نخواهد او به خلافت برسد ، خواسته پیامبر چه سودی دارد ؟ پیامبر اراده ای داشت و خدا اراده دیگری .
در روایت دیگر پاسخ عمر چنین گزارش شده است که : پیامبر در بیماری وفات تصمیم داشت او را برای خلافت معرفی کند ولی من از ترس اینکه فتنه ای پیش آید و دین اسلام از هم بپاشد نگذاشتم این کار عملی شود . حضرت هم متوجه منظور من شد و از دنبال کردن تصمیم خویش دست برداشت .
در خبری هم آمده است که عمر گفت : پیامبر درباره خلافت علی اشاره ای داشت ولی برای اتمام حجت و قطع عذر کافی نبود ، او انتظار فرصتی میکشید - و بنابر نسخه دیگر : گاهی درباره علی از جادّه حق خارج میشد ، یعنی - العیاذ بالله - در مدح و ثنای علی ( علیه السلام ) و لیاقت او برای خلافت زیاده روی و مبالغه میکرد - او تصمیم قطعی داشت که در بیماریِ وفات صریحاً او را برای خلافت معرفی و تعیین نماید ولی من به جهت دلسوزی و برای حفظ اسلام مانع شدم ، به خدای کعبه .
ص : 273
سوگند که قریش در مورد او اتفاق نظر ندارند ، اگر او سر کار بیاید سرتاسر بلاد عرب علیه او شورش خواهند کرد . (1) 5 . ابن اثیر در شرح کلام عمر : إن بیعة ابی بکر کانت فلتة وقی الله شرها مینویسد : مراد از فلته امر ناگهانی است ، این بیعت هم جای آن داشت که باعث شرّ و فتنه شود ولی خدا حفظ کرد ! علت مبادرت به بیعت با او چیزی جز خوف پراکندگی و تفرقه نبود . (2) 6 . کسی به ابو بکر گفت : مگر خودت به من نمیگفتی : امارت و ریاست بر دو نفر را هم قبول نکن . چرا خودت خلافت را پذیرفتی ؟ ! پاسخ داد : چاره ای نداشتم خشیت علی اُمّة محمد صلی الله علیه [ وآله ] و سلم الفرقة .
یعنی : ترسیدم بین امت اسلام تفرقه ایجاد شود . (3) 7 . حضرت زهرا ( علیها السلام ) میفرماید : آیا اینها در بیعت و تعیین خلیفه پیش دستی کردند تا فتنه ای رخ ندهد ؟ ! بدانید که در فتنه افتادند و سقوط کردند ، و جهنم کافران را در بر گرفته و بر آنها احاطه خواهد کرد . (4) 8 - 9 . ابوسعید خدری میگوید : هنگامی که ابو بکر ( به خلافت رسید و ) بر منبر نشست ، نگاهی به جمعیت انداخت ، علی ( علیه السلام ) حاضر نبود ، سراغ او را گرفت ، گروهی از انصار رفتند و ( چنان که در روایات دیگر آمده به زور و اجبار ) او را آوردند ، .
ص : 274
ابو بکر گفت : پسر عمو و داماد پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) ! میخواهی بین مسلمانان تفرقه بیندازی ؟ !
و درباره زبیر نیز همین قضیه تکرار شد . (1) 10 . ابن عبدربه اندلسی ( متوفی 328 ) در مورد هجوم دشمنان به خانه حضرت زهرا ( علیها السلام ) روایت میکند که : فاطمه ( علیها السلام ) فرمود : پسر خطاب ! آمده ای خانه ما را بسوزانی ؟ ! عمر پاسخ داد :
آری تا اینکه شما نیز آنچه امت پذیرفته اند ، بپذیرید . (2) 11 . عایشه بنت الشاطی - پس از یاری طلبیدن شبانه امیرمؤمنان ( علیه السلام ) به همراهی فاطمه ( علیها السلام ) - مینویسد : بامداد روز بعد سر و صدا اطراف خانه او بلند شده بود ، صدای عمر به گوش میرسید که قسم یاد میکرد بالاخره علی را وادار به بیعت با ابو بکر خواهد کرد تا فتنه ای پیش نیاید و وحدت کلمه مسلمین مبدّل به تفرقه و اختلاف نگردد . (3) 12 . عبدالفتاح عبدالمقصود در ضمن اشاره به اختلاف مردم درباره خلافت گوید : چرا عمر ، علی ( علیه السلام ) را هم مثل سعد بن عباده سزاوار کشتن نداند تا فتنه .
ص : 275
ریشه کن شود و بین مردم تفرقه ایجاد نشود ؟ ! (1) 13 . عمر ابوالنصر مینویسد : عمر از فتنه میترسید ، او بیش از همه به اتحاد مسلمین توجه داشت لذا میخواست بنی هاشم را وادار کند که با ابو بکر بیعت کنند و به همین جهت تصمیم گرفت که به خانه فاطمه ( علیها السلام ) هجوم ببرد . (2) 14 . سران حکومت به منظور فریفتن عباس عموی پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) نزد او رفتند تا نظر او را به خودشان جلب کنند ، عمر گفت : ما نیازی نداشتیم که نزد شما آییم ولی دوست نداشتیم امری که مورد اتفاق مسلمانان است از ناحیه شما خدشه دار شود و برای شما یا مردم مشکلی پیش آید که نتوان آن را حل نمود . (3) 15 . عبدالله بن زبیر بنی هاشم را در دره ای قرار داد و هیزم جمع کرد تا آنها را بسوزاند ، این فعل شنیع برای مردم قابل تحمل نبود ، برادرش عروة بن زبیر عذر او را چنین بیان کرد که : هدف او از این کار حفظ وحدت کلمه بود ، او میخواست اختلافی بین مسلمانان ایجاد نشود و همه از او فرمان برداری کنند ، چنان که عمر هم همین برخورد را با بنی هاشم داشت و هنگامی که از بیعت ابو بکر تأخیر نمودند هیزم جمع آوری کرد تا خانه را بر آنها بسوزاند . (4) 16 . از جمعی از دانشمندان عامه پرسیدند : نظر شما درباره رفتار ابو بکر با علی ( علیه السلام ) چیست ؟ پاسخ دادند : این کار گناهی بود که موفق به انجام آن نشد ( تجرّی .
ص : 276
بر گناه بود ) . ولی گروهی از اهل مدینه گویند : چه اشکال دارد که مصلحت امت اقتضا کند کسی کشته شود ؟ ! اینکه ابو بکر میخواست علی را به قتل برساند از این جهت بود که او بین امت تفرقه ایجاد کرده و مردم را از بیعت ابو بکر باز میداشت ! (1) 17 . قاضی القضاة معتزلی - در مورد هجوم به خانه حضرت زهرا ( علیها السلام ) - مینویسد : ما که این مطلب را قبول نداریم . بر فرض صحت این عیبی برای عمر محسوب نمیشود ، چون او حق داشت کسانی را که زیر بار بیعت نمیرفتند و اختلاف بین مسلمانان ایجاد میکردند تهدید کند . (2) 18 . در ضمن احتجاجی با عامه آمده است : شما از سران سقیفه دفاع میکنید که : داعی آنها برای هجوم به خانه فاطمه ( علیها السلام ) حفظ نظام اسلام بود . آنها برای جلوگیری از اختلاف و تفرقه و برای اینکه مردم از اطاعت سرپیچی نکنند و به جماعت مسلمانان بپیوندند ، دست به این کار زدند . در پاسخ گوییم : . . . (3) 19 . ابن ابی الحدید نظر خویش را در این قضیه چنین اعلام کرده است که : صحیح آن است که فاطمه ( علیها السلام ) بر ابو بکر و عمر غضبناک بود و با همین خشم از دنیا رفت ، او خود وصیت کرد که آن دو بر او نماز نگزارند .
البته این مطلب نزد اصحاب ما از امور قابل بخشش است و خدا آنها را میآمرزد ، گرچه بهتر بود آن دو احترام فاطمه ( علیها السلام ) و خانه او را حفظ میکردند ولی آنها از تفرقه میترسیدند و میخواستند فتنه ای پیش نیاید ، از این رو آنچه در نظرشان به صلاح نزدیک تر بود انجام دادند .
.
ص : 277
بر فرض که این کار خطا باشد گناه کبیره نیست ، گناه کوچکی است که باعث نمیشود ما از آن دو بیزار باشیم و دست از ولایتشان برداریم . (1) وجدان شما خواننده عزیز بهترین داور برای پذیرفتن و یا انکار این عذر است ، اگر خوف فتنه عذر صحیحی بود و مصلحت اسلام اقتضا میکرد که ابو بکر خلیفه باشد ، چرا امیرمؤمنان ( علیه السلام ) عذر آنها را نپذیرفت ؟ ! چرا همیشه زبان به شکوه و گلایه از آنها میگشود ، و بر آنها خشمگین و غضبناک بود ؟ !
20 . در صحیح بخاری و مسلم و . . . به نقل از عایشه آمده است :
وکان لعلی [ ( علیه السلام ) ] من الناس وجه حیاة فاطمة [ ( علیها السلام ) ] فلمّا توفّیت استنکر علی [ ( علیه السلام ) ] وجوه الناس . (2) یعنی : تا فاطمة [ ( علیها السلام ) ] زنده بود ، علی [ ( علیه السلام ) ] میان مردم احترامی داشت ، ولی پس از وفات او مردم با او مثل غریبه برخورد میکردند .
ابن حجر در شرح صحیح بخاری در توضیح این مطلب مینویسد :
مردم به احترام فاطمة [ ( علیها السلام ) ] ، علی [ ( علیه السلام ) ] را احترام میکردند ، ولی پس از وفات فاطمة [ ( علیها السلام ) ] دیدند هنوز او نزد ابو بکر حاضر نمیشود ، لذا دست از احترام او برداشتند لإرادة دخوله فیما دخل فیه الناس : تا او هم آنچه مردم پذیرفته اند ، بپذیرد ( و یکپارچگی مردم حفظ شود ) . (3) قرطبی دقیقاً همین مطلب را ذکر کرده و در آخر به صراحت گفته : ولایفرّق .
ص : 278
جماعتهم : تا باعث تفرقه بین جمعیت مسلمین نگردد . (1) 21 . بلاذری مینویسد : سعد بن عباده زیر بار بیعت نرفت و از مدینه خارج شده ، راه شام را پیش گرفت ، عمر کسی را فرستد تا او را دعوت به بیعت کند و در صورت امتناع کارش را یکسره نماید ، فرستاده عمر نزد سعد آمد و او را دعوت به بیعت کرد ولی سعد نپذیرفت ، او گفت : تو بر خلاف نظر امت حاضر به بیعت نیستی ؟ ! سپس تیری به سویش افکنده ، او را از پای درآورد . (2) 22 . ابوداود و دیگران آورده اند :
کان حذیفة بالمدائن ، فکان یذکر أشیاءً قالها رسول الله صلی الله علیه [ وآله ] و سلم لأناس من أصحابه فی الغضب . .
فقال سلمان : . . أما تنتهی حتّی تورث رجالا حبّ رجال ورجالا بغض رجال حتّی توقع اختلافاً وفرقة ؟ ! . . والله ! لتنتهینّ أو لأکتبنّ إلی عمر . . (3) گرچه روایت فوق از جهات متعدد قابل تأمل و بررسی است ولی از آن پیداست که تبلیغات حذیفه تأثیر بسزایی در ایجاد حبّ و بغض بین مردم داشته لذا آنان نقل روایات پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) در زمینه فضائل اهل بیت ( علیهم السلام ) و مطاعن دشمنان را تفرقه انگیزی به شمار آورده اند .
.
ص : 279
23 . ابن ابی الحدید گوید : عثمان برای ریشه کن کردن شرّ و فتنه و نا امید کردن عاملان تفرقه و اختلاف ، ابوذر را به ربذه تبعید کرد . برای امام رعایت این گونه مصالح رواست ! (1) 24 . ابوذر بر کارهای خلاف معاویه و عثمان اعتراض کرد ، با وضع فجیعی او را از شام به مدینه آوردند ، وقتی با عثمان روبرو شد عثمان با درشتی با او سخن میگفت ، و او را دشنام میداد ، او به اطرافیان خویش گفت : به نظر شما من با این پیر دروغگو چه کنم ؟
آیا او را بزنم و حبس کنم ، یا او را به قتل برسانم ; زیرا او باعث تفرقه بین مسلمانان شده است ، یا او را تبعید کنم ؟ !
امیرمؤمنان ( علیه السلام ) فرمود : من کلام مؤمن آل فرعون را برای تو بازگو میکنم . . . عثمان [ با بی شرمی ! ] گفت : خاک بر دهانت !
امیرمؤمنان ( علیه السلام ) فرمود : بر دهان خودت ! (2) 25 . معاویه در ضمن نامه ای به امیرمؤمنان ( علیه السلام ) نوشت : مبادا با ایجاد اختلاف و تفرقه بین امت ، سابقه خویش را بر باد دهی و اعمال گذشته ات را نابود کنی از خدا بترس ! (3) 26 . معاویه به عمرو بن عاص میگفت : بیا به جنگ کسی رویم که نافرمانی خدا .
ص : 280
کرده ، بین مسلمانان تفرقه افکنده ، فتنه برپا نموده و . . . به جنگ با علی ! (1) 27 . دینوری مینویسد : عمرو بن عاص به معاویه گفت : مسلمانان تو را با علی برابر نمیدانند .
او پاسخ داد : ( ولی ) علی در کشتن عثمان به قاتلین کمک کرد ، فتنه و شر به پا نمود ، و بین مردم تفرقه ایجاد کرد . (2) 28 - 29 . خطیب دمشقی مینویسد : معاویه - قبل از جنگ صفین - برای شامیان خطبه ای خواند و گفت : ای اهل شام ! . . إن علیاً قتل خلیفتکم ، وفرّق جماعتکم یعنی : علی خلیفه شما را کشت ، و جماعت شما را پراکنده ساخت . . . اکنون من به خونخواهی عثمان با او میستیزم . . . آماده شوید تا با او بجنگیم ! (3) و همین مطلب را فرستاده معاویه در شهر حمص برای مردم بیان کرد . (4) 30 . زیاد بن ابیه پس از دستگیری حجر بن عدی و سیزده نفر از یارانش ، آنها را نزد معاویه فرستاد ، و به او نوشت :
إنهم خالفوا الجماعة فی لعن ابی تراب . یعنی : اینها با جماعت مردم مخالفت نموده و از لعن ابوتراب امتناع میکنند . (5) و به نقل طبری در نامه او آمده بود : خالفوا أمیرالمؤمنین ، وفارقوا جماعة .
ص : 281
المسلمین ! (1) یعنی : اینها با معاویه مخالفت نموده و از جماعت مسلمانان جدا شده اند .
و سرانجام حجر با عده ای از یارانش به همین بهانه به شهادت رسیدند .
31 . مروان در زمان فرمانداری مدینه کسی را نزد امام حسن ( علیه السلام ) فرستاد که : پدر تو همان است که بین مردم تفرقه افکنی نمود ، عثمان را کشت ، و علما و زهاد - یعنی خوارج نهروان - را نابود کرد . (2) 32 . در مشروعیت خلافت معاویه نوشته اند : گروهی از صحابه پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) - که زمان او را درک کردند - دست از اطاعت او برنداشتند ، ولا فارقوا الجماعة ، (3) یعنی : از جماعت مردم فاصله نگرفتند ( و با آنها یک صدا شدند ) .
33 . یسیر انصاری در مورد تأیید خلافت یزید بن معاویه میگفت : لئن یجمع الله أمر أمة محمد [ ( صلی الله علیه وآله و سلم ) ] أحبّ إلیّ من أن یفترق .
اگر خدا امت را متحد و یکپارچه قرار دهد بهتر از تفرقه است . (4) 34 . معاویه به والی مدینه نوشت که برای یزید بیعت بگیرد ، سیدالشهدا ( علیه السلام ) و عده ای امتناع ورزیدند ، معاویه در ضمن نامه ای به امام حسین ( علیه السلام ) نوشت :
اتق الله ، و لا تردنّ هذه الأمة فی فتنة ، وانظر لنفسک ودینک وأُمة محمد [ ( صلی الله علیه وآله و سلم ) ] .
.
ص : 282
یعنی : از خدا بترس ، و این امت را به آشوب نکش ، در اندیشه خیرخواهی برای خویشتن و دین خویش و امت پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) باش . (1) و بنابر بعضی از روایات نوشت : اتق شقّ [ شقّک ] عصا هذه الأُمة .
یعنی : از ایجاد اختلاف بین این امت پرهیز کن . (2) 35 . او در ضمن سخنرانی اش به مردم گفت : پس از پیامبر [ ( صلی الله علیه وآله و سلم ) ] مسلمانان ابو بکر را انتخاب کردند ! و او هم هنگام مردن عمر را خلیفه کرد ، عمر امر را به شورای شش نفره واگذار نمود ، آنچه در نظر داشتند خیرخواهی مسلمین بود ، به همین جهت من هم - برای رفع تفرقه و اختلاف و کمک منصفانه به مردم - مصلحت را در بیعت یزید میبینم . (3) 36 . هنگامی که عبدالله بن زبیر به معاویه گفت : تو هم مثل پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) رفتار کن و کسی را برای خلافت تعیین نکن . (4) .
ص : 283
او پاسخ داد : من از اختلاف و تفرقه میترسم ! (1) 37 . و باز یزید به ابن عباس نوشت : حسین به مکه رفته است . . .
تو او را از کوشش در تفرقه افکنی باز دار . (2) 38 . سربازان عمرو بن سعید به امام حسین ( علیه السلام ) گفتند :
یا حسین ! ألا تتقی الله . . تخرج من الجماعة ، وتفرّق بین هذه الأمة ؟ !
ای حسین ! از خدا نمیترسی از جماعت مسلمانان فاصله گرفته ای و بین این امت اختلاف و تفرقه ایجاد میکنی ؟ ! (3) 39 . عمرو بن حجاج لشکر کوفه را علیه امام حسین ( علیه السلام ) تحریک میکرد و میگفت : یا أهل الکوفة ! الزموا طاعتکم وجماعتکم . . ای کوفیان بر اطاعت خلیفه ثابت و با یکدیگر متحد شوید ( و از تفرقه و اختلاف بپرهیزید ) ، مبادا در کشتن کسانی که از دین خارج شده و با امام ( یعنی یزید ملعون ) مخالفت میکنند ، تردیدی به خود راه دهید ! (4) 40 . کثیر بن شهاب ، مردم کوفه را از یاری امام حسین ( علیه السلام ) باز میداشت و آنها را ترغیب میکرد که : متحد باشید ، از فتنه و تفرقه بپرهیزید . (5) .
ص : 284
41 . ابن زیاد - در پاسخ کسی به او اعتراض کرد - گفت : أمّا قتلی الحسین فإنه خرج علی إمام وأمة مجتمعة .
یعنی : دلیل من در کشتن امام حسین ( علیه السلام ) حضرت این بود که او خروج کرد بر امام و امتی که با یکدیگر متحد بودند ( و او باعث تفرقه آنها بود ) . (1) 42 . حجّاج هنگامی که میخواست فرمان کشتن سعید بن جبیر را صادر کند به او گفت : من کسی را میکشم که اتحاد مردم را بر هم میزند و دنبال تفرقه انگیزی است که خدا از آن نهی کرده است . (2) 43 . هشام به امام باقر ( علیه السلام ) گفت : همیشه از خاندان شما کسی پیدا میشود که بین مسلمانان اختلاف افکنده و مردم را به خویش دعوت کند . (3) 44 . حاکم مدینه - که از طرف منصور دوانیقی منصوب شده بود ، روز جمعه بر منبر رفته ، و پس از حمد و ثنای خدا - گفت : علی بن ابی طالب با تفرقه افکنی بین مسلمانان و جنگ با مؤمنان میخواست به خلافت برسد ! و کسانی را که لیاقت خلافت داشتند از آن باز داشت . (4) 45 . منصور دوانیقی به امام صادق ( علیه السلام ) گفت : تو حیا نمیکنی که با این ریش سفید و با وجود انتساب به پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) کلمات باطل بر زبان میرانی و بین مسلمانان تفرقه افکنی نموده میخواهی خون و خونریزی به پا کنی و بین مردم و حکومت فتنه انگیزی نمایی ؟ ! (5) .
ص : 285
تألیفات مطاعن (1) با تمام سعی و تلاشی که از زمان خلفا تاکنون بر کتمان ، منع از نقل و تدوین ، تحریف ، سوزاندن و نابود کردن روایات و کتب مطاعن شده است ولی در لابلای کتب عامه - اعم از حدیث ، تفسیر ، تاریخ ، لغت ، فقه ، کلام و . . . - مطالبی باقی مانده که از رفتارهای ناپسند خلفای جور و عده ای از صحابه پرده برمیدارد . (2) دانشمندان و نویسندگان شیعه - با تتبع و استقصای این موارد - بخش مطاعن کتب کلامی را به غنای خاص خویش رسانده اند .
آنچه در این باب اهمیت بسزائی دارد آن است که :
.
ص : 286
الف ) بسیاری از این مطاعن در کتب اهل تسنن هم آمده است .
ب ) موارد کثیری از آن - گذشته از آنکه حاکی از بیلیاقتی و عدم استحقاق آنها در امر خلافت است - بر لزوم تبرّی از آنها نیز دلالت دارد .
میتوان گفت : همه کسانی که در مورد سقیفه ، فدک ، (1) جنگ جمل ، صفین و مانند آن - از جریانات تاریخی پس از وفات پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) - تألیفی داشته اند ، ضمناً مطاعن خلفا و صحابه را نیز متذکر شده اند .
بسیاری از آثاری که در بحث امامت و خلافت نگاشته شده - گذشته از جنبه اعتقادی و کلامی - حاوی نکاتی حایز اهمیت در بحث مطاعن است . (2) گروهی از گردآورندگان تراجم و شرح حال صحابه و تابعین ، برخی از رفتارهای زشت و نکوهیده دشمنان اهل بیت ( علیهم السلام ) را در مصنفات خویش به رشته تحریر درآورده اند .
.
ص : 287
و جمعی از شارحین زیارات و خطبه های معصومین ( علیهم السلام ) نیز مطالب ارزشمندی را در این زمینه ارائه داده اند . (1) گرچه هدف ما ذکر برخی از کتب مستقل در مطاعن و برائت است ولی - به جهت اطلاع و سهولت دستیابی به مطالب مورد نیاز مراجعه کنندگان - در ادامه به آثاری که در موضوعات دیگر نگاشته شده ولی مشتمل بر مطاعن و برائت است نیز اشاره ای خواهیم داشت .
ص : 288
3 . الآیات النازلة فی ذم الجائرین علی أهل البیت ( علیهم السلام ) مولی حیدر علی شیروانی ( شروانی ) اصفهانی غروی خواهر زاده علامه مجلسی و داماد او ( اوائل قرن دوازدهم ) (1) 4 . الاجتهاد فی مقابل النصّ = النصّ والاجتهاد - چاپی علامه سید عبدالحسین شرف الدین 5 . أجزاء فیها أحادیث ردیئة عبدالعزیز ابن بقال (2) 6 . الإحن والمحن محمد بن أحمد بن عبد الله بن قضاعة ( زنده در 352 ) (3) 7 . أحوال الصحابة مولی حیدر علی شیروانی ( شروانی ) ( اوائل قرن دوازدهم ) (4) 8 . أحوال المخالفین لامیرالمؤمنین ( علیه السلام ) - خطی شیخ حسین حارثی عاملی - پدر شیخ بهائی - ( متوفی 984 ) (5) 9 . احوال ناصبی - خطی علامه مجلسی (6) .
ص : 289
10 . أخبار أبی بکر وعمر ابواحمد عبدالعزیز بن یحیی جلودی ازدی بصری (1) 11 . أخبار السلف ابوعبدالله حبیش بن مبشر (2) 12 . الادعیاء و النسب الباطلة - عکسی ناشناس (3) 13 . الأربعین فی أحوال النصاب و المخالفین - چاپی فیض الله بن عبدالقاهر حسینی تفرشی غروی (4) 14 . الاستغاثة فی بدع الثلاثة - چاپی ابوالقاسم کوفی ( متوفی 352 ) 15 . اسرار آل محمد ( علیهم السلام ) ترجمه کتاب سلیم (5) اسماعیل انصاری زنجانی ( معاصر ) 16 . اسرار سقیفه - چاپی نویسنده محمدرضا مظفر ترجمه محمدجواد کرمانی ( معاصر ) 17 . الأسرار فیما کنی وعرف به الأشرار - چاپی شیخ عبدالامیر فاطمی نجفی ( معاصر ) .
ص : 290
18 . اسرار و آثار سقیفه بنی ساعده - چاپی حشمت الله قنبری همدانی ( معاصر ) 19 . أسنّة السنّة السنیّة لقطع ألسنة السنیّة علامه سید شهاب الدین مرعشی نجفی ( متوفی 1411 ) (1) 20 . أضواء علی السقیفة - چاپی علی الشخص ( معاصر ) 21 . أغلاط العامة - خطی ناشناس (2) 22 . اندرز به هواداران معاویه - چاپی ترجمه النصائح الکافیة فی مثالب معاویة عزیزالله عطاردی ( معاصر ) 23 . انساب النواصب - چاپی علی بن داود خادم استرآبادی ( متوفی 1076 ) (3) 24 . انساب النواصب - مخطوط علامه زواری سبزواری (4) 25 . ایضاح دفائن النواصب = الإیضاح - چاپی فضل بن شاذان ( متوفی 260 ) .
ص : 291
26 . ایضاح مخالفة السنة للکتاب ( لنصّ الکتاب ) و السنة - خطی علامه حلی ( متوفی 726 ) (1) 27 . البارقة الضیغمیة در تحلیل متعتین ردّ باب دهم تحفه اثنا عشریه - چاپی سلطان العلماء سید محمد بن دلدارعلی نقوی ( متوفی 1284 ) (2) 28 . بحار الأنوار ، بخش مطاعن - چاپی علامه مجلسی ( متوفی 1111 ) (3) 29 . البیاض الإبراهیمی - ( بخش ابو بکر چاپی و بقیه خطی ) گروهی از علمای قرن دوازدهم 30 . پند تاریخ - از سقیفه تا نینوا ( مجلدات 6 - 8 ) - چاپی موسی خسروی ( معاصر ) 31 . التبرّی من المخالفین - خطی ناشناس (4) 32 . تبیان ( بیان ) اصل ( أهل ) الضلالة فضل بن شاذان ( متوفی 260 ) (5) 33 . تحذیر المعاندین در حال معاویه سید علی حائری ( متوفی 1360 ) (6) .
ص : 292
34 . تحقیق التخلف من جیش أسامة = التخلف من جیش أسامة = جیش أسامة - خطی محمد بن حسن شیروانی ( متوفی 1099 ) (1) 35 . ترجمه خطبه شقشقیه - چاپی علی انصاری (2) 36 . ترجمه خطبه شقشقیه ناشناس (3) 37 . ترجمه ذخر العالمین فی شرح دعاء الصنمین ناشناس ، ترجمه از فارسی به عربی توسط بعضی از سادات همدان . (4) 38 . ترجمه نفحات اللاهوت سید امیر محمد بن ابی طالب حسینی استرآبادی (5) 39 . ترجمه نفحات اللاهوت میر ابوالمعالی استرآبادی (6) 40 . ترجمه نفحات اللاهوت سید امیر شمس الدین أسد الله صدر مرعشی تستری ( قرن دهم ) (7) .
ص : 293
41 . ترجمه و شرح خطبه شقشقیه - چاپی محمد باقر بن محمد کاظم رشاد زنجانی ( متوفی 1400 ) (1) 42 . تشیید المطاعن ردّ باب دهم تحفه اثنا عشریه دهلوی ( کتاب حاضر ) علامه سید محمدقلی موسوی هندی ( متوفی 1260 ) 43 . تشیید المطاعن ( مستدرکات ) علامه میرحامد حسین ( صاحب عبقات الأنوار متوفی 1306 ) (2) 44 . تعیین المخالفین - چاپی محقق کرکی ( متوفی 940 ) (3) 45 . تکسیر الصنمین ردّ باب دهم تحفه اثنا عشریه - چاپی سید جعفر معروف به ابوعلی خان حسینی موسوی بنارسی دهلوی ( معاصر سید محمد قلی کنتوری متوفی 1260 ) . (4) 46 . التعجب من أغلاط العامة - چاپی کراجکی ( متوفی 449 ) 47 . تفضیل بنی هاشم وموالیهم وذم بنی امیة واتباعهم ابوالعباس احمد بن عبیدالله ثقفی ( حمار العزیر ، متوفی 314 یا 319 ) (5) .
ص : 294
48 . تنقیح مراتب التبرّی عنهم والتشیع [ والتشنیع ظ ] علیهم عماد طبری ( قرن هفتم ) (1) 49 . التولّی و التبرّی - خطی و فیه ذمّ و مطاعن لغاصبی الخلافة .
سید محمدباقر میرداماد ( متوفی 1041 ) (2) 50 . تولّی و تبرّی - چاپی خواجه نصیرالدین طوسی ( متوفی 672 ) (3) 51 . تولّی و تبرّی - چاپی هیئت تحریریه در راه حق (4) 52 . تولّی و تبرّی - چاپی شیخ هادی بروجردی 53 . جانشینان محکوم - چاپی ترجمه و خلاصه کتاب الاستغاثة فی بدع الثلاثة عبدالجواد فلاطوری ( متوفی 1417 ) 54 . الحجج الشافیة الناصّة علی مساوی معاویة - عکسی (5) .
ص : 295
55 . حدیث الإفک - چاپی سید جعفر مرتضی عاملی ( معاصر ) 56 . الحدیقة الناضرة والحدقة الناظرة = عقد الدرر - خطی ناشناس (1) 57 . حقائق أم أباطیل ( ردّ علی حقائق عن أمیرالمؤمنین یزید ) - چاپی حبیب طاهر الشمری ( معاصر ) (2) 58 . حقائق النواصب غلامعلی أرشد ( معاصر ) (3) 59 . حقیقت دوستی - چاپی سید عبدالحسین موسوی ( معاصر ) 60 . حقیقة مذهب الحنفیة - چاپی نور حسین صابر جهنگ سیالوئی هندی (4) 61 . حکم قاتل أمیرالمؤمنین ( علیه السلام ) قاضی احمد بن عبدالله ضمدی ( متوفی 1222 ) (5) 62 . الحمیراء سید اخترحسین نقوی هندی (6) .
ص : 296
63 . خالدات فلان و فلان = کتاب المثالب ابوالفضل عباس بن هشام ناشری اسدی ( متوفی 219 یا 220 ) (1) 64 . خبر ( حدیث ) ماریة القبطیة - چاپی شیخ مفید ( متوفی 413 ) 65 . خبر وفاة النبی ( صلی الله علیه وآله و سلم ) و شرح الفتن الواقعة بعد وفاته عبدالله بن عبدالله قزوینی (2) او ترجمه فارسی خطبه را ضمن تفسیر سوره روم ذکر کرده است . (3) 66 . خلافت ابو بکر در ترازوی نقد - چاپی سید علی حسینی میلانی ( معاصر ) ترجمه هیئت تحریریه مرکز حقائق اسلامی 67 . خلاف عمر بروایة أهل الحشو ابویحیی جرجانی (4) 68 . الخلفاء بین الکتاب و السنة = علی [ ( علیه السلام ) ] والحاکمون - چاپی محمد صادقی ( معاصر ) .
ص : 297
69 . خلفا در پیشگاه عدالت - چاپی ترجمه کتاب الرسول الأعظم ( صلی الله علیه وآله و سلم ) مع خلفائه نعمت الله ادیب شیرازی ( معاصر ) 70 . دراسة فی تبلیغ آیات البراءة - چاپی سید هاشم موسوی ( معاصر ) (1) 71 . الدرة البیضاء فی اثبات حق الزهراء ( علیها السلام ) آل محمد بن اصغر حسین نقوی امروهی ( متوفی 1325 ) (2) 72 . دفاع الوسواس الخناس فی حدیث المیراث و فدک و القرطاس - چاپی باقر بن مرتضی نائطی مدراسی (3) 73 . دفتر أحمد بن إسماعیل موصلی (4) 74 . الدمعة الساکبة فی المصیبة الراتبة ، والمناقب الثاقبة ، والمثالب العائبة محمد باقر بن عبدالکریم دهدشتی بهبهانی نجفی ( متوفی 1285 ) (5) 75 . دو بال برای پرواز - چاپی سید ابومحمد ( معاصر ) 76 . ذخر العالمین (6) فی شرح دعاء الصنمین فارسی .
ص : 298
مولی محمد مهدی قزوینی در سال 1116 از تألیف آن فارغ شده . (1) 77 . ذخیرة العقبی فی مثالب أعداء الزهراء ( علیها السلام ) خاتم المحدّثین حاج شیخ عباس قمی ( متوفی 1359 ) (2) 78 . الذخیرة فی المحشر [ یوم المحشر ] فی بیان [ فساد ] نسب عمر = ذخیرة یوم الحشر فی فساد نسب عمر و بعض أشیاعه الذین هم شرّ البشر - خطی شیخ سلیمان بن عبدالله ماحوزی ( متوفی 1211 ) (3) 79 . ذکر فاطمة ( علیها السلام ) أبا بکر ابواحمد عبدالعزیز بن یحیی جلودی ازدی بصری (4) 80 . ذم الاقتداء بالسلف ناشناس (5) .
ص : 299
81 . ذمّ المعاندین للحق والتبری منهم - خطی ناشناس در اوائل دولت صفویه تألیف شده ، نظیر کتاب نفحات اللاهوت است . به خط شیخ شرف الدین مازندرانی حدود سنه 1055 استنساخ شده . (1) 82 . رساله تولی و تبری - چاپی شیخ جواد کربلایی ( معاصر ) 83 . رسالة فی احکام النواصب الغواصب - فارسی علامه مجلسی (2) 84 . رسالة فی تکفیر المنافقین مولی حیدر علی شیروانی ( شروانی ) ( اوائل قرن دوازدهم ) (3) 85 . رسالة فی تکفیر غیر الإمامی مولی حیدر علی شیروانی ( شروانی ) ( اوائل قرن دوازدهم ) (4) 86 . رسالة فی کفر الخوارج والنواصب محقق وحید بهبهانی ( متوفی 1205 ) (5) 87 . رسالة فی کفر المنافق الناصب من جمیع طبقات المسلمین مولی حیدر علی شیروانی ( شروانی ) ( اوائل قرن دوازدهم ) (6) .
ص : 300
88 . الرسالة اللعنیة - خطی محقق کرکی ( متوفی 940 ) غیر از کتاب دیگر او نفحات اللاهوت است . (1) 89 . الرسول الأعظم ( صلی الله علیه وآله و سلم ) مع خلفائه - چاپی مهدی قرشی ( معاصر ) 90 . رشح الولاء فی شرح الدعاء ( دعای صنمی قریش ) - چاپی شیخ ابوالسعادات اسعد بن عبدالقاهر بن اسعد اصفهانی ( قرن هفتم ) (2) 91 . زندگی نامه پیامبر ( صلی الله علیه وآله و سلم ) و ابو بکر - چاپی نجاح الطائی ( معاصر ) 92 . السبعة من السلف - چاپی سید مرتضی حسینی فیروزآبادی ( متوفی 1410 ) 93 . السرائر احمد بن ابراهیم بن ابی رافع بن عبید بن عازب ( برادر براء بن عازب ) انصاری (3) 94 . السقیفة - چاپی محمد رضا المظفر ( متوفی 1383 ) 95 . السقیفة أُمّ الفتن - چاپی جواد خلیلی ( معاصر ) 96 . السقیفة انقلاب أبیض - چاپی نجاح الطائی ( معاصر ) .
ص : 301
97 . السقیفة والخلافة - چاپی عبدالفتاح عبدالمقصود ( معاصر ) 98 . السقیفة وفدک - چاپی ابو بکر جوهری ( جمع آوری محمد هادی امینی ) 99 . سقیفه - چاپی بررسی نحوه شکل گیری حکومت پس از رحلت پیامبر اکرم ( صلی الله علیه وآله و سلم ) نویسنده مرتضی عسکری ( معاصر ) ترجمه مهدی دشتی ( معاصر ) 100 . سقیفه - چاپی پژوهش پیرامون جناحهای فکری سیاسی پس از رحلت پیامبر اکرم ( صلی الله علیه وآله و سلم ) اصغر منتظر القائم ( معاصر ) 101 . سقیفه - چاپی ابوالقاسم بن محمدتقی دانش آشتیانی ( معاصر ) (1) 102 . سقیفه - چاپی نویسنده محمد رضا مظفر ، ترجمه سید حسین بن مهدی حسینی ( معاصر ) (2) 103 . سقیفه بنی ساعده - چاپی ناشناس (3) 104 . سقیفه در قرائتی نوین - چاپی مجید حسن زاده دلگشا ( معاصر ) .
ص : 302
105 . سقیفه سخیفه یا بطلان اجماع و شوری - چاپی عباس راسخی نجفی ( معاصر ) 106 . سلاح الحازم لدفع الظالم ردّ تطهیر الجنان واللسان از ابن حجر در مطاعن معاویه شیخ باقر همدانی ( متوفی 1333 ) (1) 107 . السهم الثاقب فی ردّ ما لفّقه الناصب = الشهاب الثاقب فی الردّ علی ما لفّقه العاقب (2) ( ارجوزه ) - چاپی محمدباقر بن ابی القاسم طباطبائی ( ولادت 1273 ) 108 . سیاست معاویه و یزید سید منظور حسین ( متوفی 1980 میلادی ) (3) 109 . سیاه ترین هفته تاریخ - چاپی علی محدث بندرریگی ( معاصر ) 110 . سی باب در مطاعن خلفا - مخطوط مؤلف ناشناس (4) 111 . سیرالاولین یعنی تاریخ امویین میرزا احمد علی ( متوفی 1390 ) (5) .
ص : 303
112 . سیف الشیعة فی شنائع أعداء الأئمة سید خلف بن عبدالمطلب موسوی مشعشعی حویزی ( متوفی 1074 ) (1) 113 . سیف الشیعة فی کیفیة خلافة المتقدمین وإثبات إمامة أمیر المؤمنین والأئمة ( علیهم السلام ) بالأدلة المقبولة عند العامة مولی علی اصغر بن علی اکبر بروجردی ( مولود 1231 ) (2) 114 . شاخه طوبی - عکسی محدث خبیر حاج میرزا حسین نوری ( متوفی 1320 ) (3) 115 . الشجرة الخبیثة - چاپی ( در ضمن الرسائل الاعتقادیة ) محمد اسماعیل مازندرانی خاجوئی ( متوفی 1173 ) (4) 116 . شرح خطبه شقشقیه میرزا ابوالمعالی کلباسی ( متوفی 1315 ) (5) 117 . شرح خطبه شقشقیه = تفسیر الخطبة الشقشقیه - چاپی سید مرتضی علم الهدی ( متوفی 436 ) (6) 118 . شرح خطبه شقشقیه = حدائق الحقائق - خطی سید علاءالدین گلستانه ( متوفی 1110 ) (7) .
ص : 304
119 . شرح خطبه شقشقیه تاج العلماء سید علی محمد نقوی لکنهوی ( متوفی 1312 ) (1) 120 . شرح خطبه شقشقیه - چاپی سید محمد عباس موسوی لکهنوی شوشتری ( متوفی 1306 ) (2) 121 . شرح خطبه شقشقیه = التوضیحات الحقیقیة سید علی اکبر ابن سلطان العلماء نقوی لکنهوی ( متوفی 1326 ) (3) 122 . شرح خطبه شقشقیه شیخ هادی بنانی (4) یا بستانی (5) 123 . شرح خطبه شقشقیه بعض المتأخرین (6) 124 . شرح خطبه شقشقیه = الحقائق الحلبیة سید محمدعلی بن عدنان موسوی غریفی ( متوفی 1388 ) (7) 125 . شرح خطبه شقشقیه - چاپی سید کاظم رشتی ( متوفی 1259 ) (8) .
ص : 305
126 . شرح خطبه شقشقیه = الشذرات العلویة - چاپی ابوذر محمدعلی غفاری (1) 127 . شرح خطبه شقشقیه ابراهیم گیلانی (2) 128 . شرح خطبه شقشقیه سید جعفر بن صادق (3) 129 . شرح خطبه شقشقیه - خطی سید شریف الدین حسینی ( قرن یازدهم ) (4) 130 . شرح خطبه شقشقیه سید علی بن حسین موسوی غریفی خطیب ( متوفی 1396 ) (5) 131 . شرح خطبه شقشقیه - خطی ناشناس (6) 132 . شرح خطبه شقشقیه - خطی ناشناس ( قرن دوازدهم ) (7) .
ص : 306
133 . شرح خطبه شقشقیه - خطی سید محمدتقی کشمیری (1) 134 . شرح خطبه شقشقیه - خطی محمدرضا حکیمی ( متوفی 1412 ) (2) 135 . شرح [ خطبه ] الشقشقیة سید حسین صدر (3) 136 . شرح خطبه شقشقیه = کشف السحاب ملا حبیب الله کاشانی ( 1340 ) (4) 137 . شرح خطبه شقشقیه - خطی ، عربی مولانا امداد علی لکنهوی ( قرن سیزدهم ) (5) 138 . شرح دعاء صَنَمَی قریش فارسی مولی علی عراقی ( تألیف سنة 878 ) (6) 139 . شرح دعاء صنمی قریش فارسی = الحجّة عیسی خان اردبیلی از علمای زمان صفویه ( قرن یازدهم ) (7) .
ص : 307
140 . شرح دعاء صنمی قریش فارسی یوسف بن حسین بن محمد نصیر طوسی اندرودی ( قرن هشتم ) (1) 141 . شرح دعاء صنمی قریش فارسی شرحی بسیار مبسوط از مؤلفی ناشناس (2) 142 . شرح دعاء صنمی قریش شرحی از مؤلفی ناشناس که نزد قزوینی ( صاحب ذخر العالمین ) بوده ، صاحب الذریعة فرموده : شاید ضیاء الخافقین باشد - که خواهد آمد - . (3) 143 . شرح دعاء صنمی قریش میرزا محمد علی مدرس چهاردهی رشتی نجفی ( متوفی 1334 ) (4) 144 . شرح دعاء صنمی قریش ملا حبیب الله شریف کاشانی ( متوفی 1340 ) (5) 145 . شعله جواله ( سوزاندن مصاحف توسط عثمان ) سید محمد عباس بن علی اکبر شوشتری ( متوفی 1306 ) (6) 146 . الشعلة الظفریة لإحراق الشوکة العمریة مربوط به باب دهم تحفه - چاپی سید محمد قلی کنتوری ( متوفی 1260 ) (7) .
ص : 308
147 . شفاء الصدور فی شرح زیارة العاشور - چاپی حاج میرزا ابوالفضل طهرانی 148 . الشهاب الثاقب فی معنی الناصب - چاپی شیخ یوسف بحرانی ( متوفی 1186 ) 149 . شناسایی هفت تن در صدر اسلام - چاپی ترجمه السبعة من السلف عباس راسخی نجفی ( معاصر ) 150 . الضربة الحیدریة لکسر الشوکة العمریة = ضربت حیدری مربوط به باب دهم تحفه اثنا عشریه - چاپی سلطان العلماء سید محمد بن دلدارعلی نقوی ( متوفی 1284 ) (1) 151 . ضعائن فی صدور قوم ابواحمد عبدالعزیز بن یحیی جلودی ازدی بصری (2) 152 . ضیاء الخافقین فی شرح دعاء الصنمین کتاب رشح الولاء را ناشناسی - از تلامیذ فاضل قزوینی ( متوفی 1096 ) - برای شاه سلطان حسین صفوی ترجمه کرده است . (3) .
ص : 309
153 . طعن الرماح = الفوائد الحیدریة ردّ باب دهم تحفه اثنا عشریه - چاپی سلطان العلماء سید محمد بن دلدارعلی نقوی ( متوفی 1284 ) (1) 154 . ظلمات الهاویة فی مثالب معاویة - چاپی محدث خبیر حاج میرزا حسین نوری ( متوفی 1320 ) (2) 155 . ظلمة المنافقین - خطی اسماعیل بن محمد کرمانشاهی ( قرن سیزدهم ) (3) 156 . عجالة الجواب فی الردّ علی شیعة معاویة الکلاب ( مطاعن معاویه ) صالح ( صلاح ) بن حسین اخفش صنعانی ( متوفی 1143 ) (4) 157 . عدم شرکة الشیخین فی جنازة رسول الثقلین ( صلی الله علیه وآله و سلم ) نذیرعلی انصاری ( ولادت 1906 میلادی ) (5) 158 . العذاب المؤبد فی مطاعن أعداء آل محمد ( علیهم السلام ) سید مرتضی حسینی فیروزآبادی ( متوفی 1410 ) (6) 159 . العقود السبعة = هفت بند بر روش عقود المدایح مولی حسن کاشی آملی معاصر علامه حلی (7) .
ص : 310
مؤلف ناشناس (1) 160 . علی هامش السقیفة - چاپی محمدجواد الغبان ( معاصر ) (2) 161 . علی هامش السقیفة - چاپی محمدرضا مظفر ( متوفی 1383 ) (3) 162 . علی ومعاویة - چاپی نویسنده ایرلنغ لیدون بیترسن ( معاصر ) ترجمه عبدالجبار ناجی 163 . عمدة المقال فی کفر أهل الضلال - چاپی شیخ حسن بن علی کرکی ( قرن دهم ) (4) 164 . عمر بن الخطاب ( بدعتهای عمر ) سید مجتبی حسن کامونپوری ( متوفی 1974 میلادی ) (5) 165 . العوالم = عوالم العلوم والمعارف والأحوال ، بخش مطاعن - خطی شیخ عبدالله بحرانی ( شاگرد علامه مجلسی ) (6) .
ص : 311
166 . عین العبرة فی غبن العترة - چاپی آیاتی در مذمت صحابه و خلفا به نقل روایات و اقوال عامه سید احمد آل طاووس ( متوفی 677 ) 167 . الغدیر ج 6 - 11 - چاپی علامه امینی ( متوفی 1392 ) 168 . غدیر دوم - چاپی مؤلف ناشناس ، بی تاریخ 169 . غوغای سقیفه - چاپی محمد مقیمی (1) 170 . الفاضح کراجکی ( متوفی 449 ) (2) 171 . فائدة فی إبطال خلافة الرجل الأول - خطی ناشناس (3) 172 . فرحة الزهراء ( علیها السلام ) - چاپی ابوعلی اصفهانی 173 . فرحة الزهراء ( علیها السلام ) - چاپی ترجمه فارسی کتاب قبل ابوعلی اصفهانی 174 . فرحة المؤمنین فی مثالب أعداء أمیر المؤمنین وأحوالهم وأنسابهم - چاپی تألیف بعضی از معاصرین صاحب کشف الحجب (4) .
ص : 312
175 . الفصل الحاکم فی النزاع و التخاصم فیما بین بنی أمیة وبنی هاشم محمد بن عقیل بن عبدالله علوی ( متوفی 1350 ) (1) 176 . فعلت فلا تلم = قد فعلت فلا تلم = کتاب المثالب ابو الجیش مظفر بن محمد بلخی خراسانی ( متوفی 367 ) (2) 177 . قالوا فی أئمتنا و قالوا فی أئمتهم محمدرضی رضوی کشمیری (3) 178 . قصیدة فی المناقب و المثالب ردّاً علی بعض النواصب سید محمد مهدی طباطبائی بحر العلوم ( متوفی 1212 ) (4) 179 . قصیدة فی ترجمة الخطبة الشقشقیة = منظومة فی شرح الخطبة الشقشقیة = ترجمه و نظم و نثر خطبه شقشقیه - مخطوط سید محمد تقی بن امیر محمد مؤمن حسینی ( متوفی 1270 ) (5) 180 . الکامل البهائی فی السقیفة - چاپی عماد طبری ( قرن هفتم ) فارسی 181 . کامل البهائی فی السقیفة - چاپی ترجمه عربی کتاب قبل تعریب و تحقیق محمد شعاع فاخر ( معاصر ) .
ص : 313
182 . کتاب أبی عوانة (1) 183 . کتاب الاستفادة فی الطعون علی الأوائل عبدالله بن عبدالرحمن زبیری (2) 184 . کتاب الحسین بن الحسن الأشقر الفزاری الکوفی (3) 185 . کتاب السقیفة عمر بن شبّة (4) 186 . کتاب السقیفة محمد بن هارون أبی عیسی وراق (5) 187 . کتاب السقیفة ابومخنف لوط بن یحیی ازدی ( متوفی 158 ) (6) 188 . کتاب السقیفة ابواسحاق ابراهیم بن محمّد بن سعید ثقفی ( متوفی 283 ) (7) 189 . کتاب السقیفة ابوالصالح سلیل بن أحمد بن عیسی ( اوائل قرن چهارم ) (8) .
ص : 314
190 . کتاب السقیفة وبیعة أبی بکر ابوعبدالله محمّد بن عمر واقدی ( متوفی 207 ) (1) 191 . کتاب سلیم - چاپی سلیم بن قیس هلالی ( متوفی 76 ) 192 . کتاب سیرة أبی بکر محمد بن مسعود عیاشی ( متوفی 320 ) (2) 193 . کتاب سیرة عثمان محمد بن مسعود عیاشی ( متوفی 320 ) (3) 194 . کتاب سیرة عمر محمد بن مسعود عیاشی ( متوفی 320 ) (4) 195 . کتاب سیرة معاویة محمد بن مسعود عیاشی ( متوفی 320 ) (5) 196 . کتاب علی بن اسماعیل بدنجی (6) 197 . کتاب عیسی بن مهران (7) .
ص : 315
198 . کتاب فیه ما ینکر فی أصحاب رسول الله ( صلی الله علیه وآله و سلم ) مؤلف ناشناس (1) 199 . کتاب المثالب حسین بن سعید اهوازی و برادرش حسن بن سعید اهوازی (2) 200 . کتاب المثالب ابوجعفر احمد بن حسین بن سعید اهوازی معروف به دَنَدان (3) 201 . کتاب المثالب ابوعبدالله احمد بن محمد بن حمید عدوی ، معروف به جهمی (4) 202 . کتاب المثالب محمد بن سلمه (5) 203 . کتاب المثالب احمد بن محمد بن حسین بن حسن بن دُوَل قمی ( متوفی 350 ) (6) .
ص : 316
204 . کتاب المثالب ابواحمد حسن بن محمد بن یحیی . . . ابن السجاد ( علیه السلام ) معروف به ابن اخی طاهر ( متوفی 358 ) (1) 205 . کتاب المثالب ابوالعباس عبیدالله بن احمد بن نهیک نخعی ( متوفی 310 ) (2) 206 . کتاب المثالب ابوالحسن علی بن حسن بن علی بن فضال فطحی (3) 207 . کتاب المثالب ابوالحسن علی بن مهزیار دورقی اهوازی وکیل ائمه ( علیهم السلام ) و راوی از امام رضا و امام جواد و امام هادی ( علیهم السلام ) (4) 208 . کتاب المثالب ابوجعفر محمد بن اورمة (5) قمی (6) 209 . کتاب المثالب ابوجعفر محمد بن بندار بن عاصم ذهلی قمی (7) .
ص : 317
210 . کتاب المثالب ابوجعفر محمد بن حسن بن فروخ ، صفار قمی ( متوفی 290 ) (1) 211 . کتاب المثالب ابوالمنذر هشام بن محمد بن سائب نسابه ( متوفی 205 ) (2) 212 . کتاب المثالب یونس بن عبدالرحمان ، ثقه ای که امام رضا ( علیه السلام ) فرمود به او رجوع شود . (3) 213 . کتاب المثالب عیدالله بن صالح ازدی (4) 214 . کتاب المثالب ابوعبیده معمر بن مثنی تیمی بصری نحوی (5) 215 . کتاب المثالب حسن - حرانی - ابن محمد موسی . . . ابن حسن بن علی بن ابی طالب ( علیهم السلام ) (6) 216 . کتاب المثالب عیسی بن موسی اشعری از اصحاب امام عسکری ( علیه السلام ) (7) .
ص : 318
217 . کتاب محنة النابتة یصف فیه مذهب أهل الحشو وفضائحهم ، ابویحیی جرجانی (1) 218 . کسر الأصنام فی البلد الحرام - چاپی احمد عبد محمد 219 . کشف الأکاذیب ( جهالات عمر و مفاسد شوری ) - خطی شیخ ذبیح الله بن محمد علی محلاتی ( متوفی 1405 ) (2) 220 . کشف البنیان ( زندگی عثمان و ماجراهای او با صحابه ) - چاپی شیخ ذبیح الله محلاتی ( متوفی 1405 ) (3) 221 . کشف حقیقت ( شرح حال پیشوایان اهل سنت ) - چاپی شیخ ذبیح الله محلاتی ( متوفی 1405 ) (4) 222 . کشف الظلمات - چاپی بحث فدک و . . .
ناشناس (5) .
ص : 319
223 . کشف الغاشیة = زندگانی عایشه - چاپی شیخ ذبیح الله محلاتی ( متوفی 1405 ) 224 . الکشف فیما یتعلق بالسقیفة احمد بن ابراهیم بن ابی رافع صیمری ( قرن پنجم ) (1) 225 . کشف الهاویة ( زندگی و جنایات معاویه و عمرو بن عاص ) - خطی شیخ ذبیح الله محلاتی ( متوفی 1405 ) (2) 226 . الکلمة التامة فی تراجم أحوال أکابر العامة شیخ ذبیح الله محلاتی ( متوفی 1405 ) (3) .
ص : 320
227 . کنز المطاعن سید برکت علی گوشه نشین ( ولادت 1883 میلادی ) (1) 228 . مؤتمر السقیفة - چاپی دراسة موضوعیة لأخطر حادث فی تاریخ الاسلام باقر شریف قرشی 229 . ماجرای بیعت - چاپی علی رضا حسینی 230 . ماجرای سقیفه - چاپی نویسنده محمد رضا مظفر ترجمه سید غلامرضا سعیدی ( 1409 ) (2) 231 . ما روته العامة من مناقب أهل البیت ومثالب أعدائهم = المناقب والمثالب = فضائل أهل البیت ومناقبهم ومثالب أعدائهم ومطاعنهم - چاپی مولی حیدر علی شیروانی ( شروانی ) اصفهانی غروی ، خواهر زاده علامه مجلسی و داماد او ( اوائل قرن دوازدهم ) (3) .
ص : 321
232 . ما کان بین علی ( علیه السلام ) وعثمان من الکلام ابواحمد عبدالعزیز بن یحیی جلودی ازدی بصری (1) 233 . ما نزل فی أعداء آل محمد ( علیهم السلام ) من القرآن = ما نزل من القرآن فی أعداء آل محمد ( علیهم السلام ) مؤلف ناشناس یا ابن الحجّام (2) 234 . ماهیت معاویه میرزا احمد علی ( متوفی 1390 ) (3) 235 . مثالب الأدعیاء ابوعبدالله حسین بن محمد حلوانی (4) 236 . مثالب بنی أمیة ابوالمنذر هشام بن محمد بن سائب کلبی نسابه ( متوفی 205 ) (5) .
ص : 322
237 . مثالب الخلفاء مولی حیدر علی شیروانی ( شروانی ) ( اوائل قرن دوازدهم ) (1) 238 . مثالب الرجلین والمرأتین سید احمد بن علی عقیقی رجالی . . . ابن السجاد ( علیه السلام ) ( متوفی بعداز 280 ) (2) 239 . مثالب الشیخین ابومحمد عبدالرحمان بن یوسف بن سعید بن خراش مروزی بغدادی ، معروف به حافظ ابن خراش ( متوفی 283 ) (3) 240 . مثالب الصحابة ابوالمنذر هشام بن محمد بن سائب کلبی نسابه ( متوفی 205 ) (4) 241 . مثالب الصحابة = مثالب فی أصحاب رسول الله صلی الله علیه [ وآله ] و سلم عبدالرحمن بن صالح (5) 242 . مثالب العباسیة مؤلف ناشناس (6) .
ص : 323
243 . مثالب معاویة ابوالعباس احمد بن عبیدالله ثقفی ( حمار العزیر ، متوفی 314 یا 319 ) (1) 244 . مثالب النواصب اسحاق بن حسن بن محمد بغدادی از تلامیذ شیخ مفید ( قرن پنجم ) . (2) 245 . مثالب النواصب = منهاج الهدایة ومعراج الدرایة = الصوالب والقواصب علامه محمد بن علی بن شهرآشوب سروی مازندرانی ( متوفی 588 ) (3) 246 . مثالب النواصب = کتاب النقض = بعض مثالب النواصب فی نقض بعض فضائح الروافض - چاپی شیخ عبدالجلیل قزوینی ( تألیف حدود سنه 560 ) (4) 247 . مجمع الفضائل لأرباب القبائح فی مطاعن أهل الجرائم = جمع الفضائل لأرباب القبائح مولی محمد کاظم بن محمد شفیع هزار جریبی حائری ( تألیف سنه 1204 ) (5) .
ص : 324
248 . محاکمات الخلفاء وأتباعهم - چاپی دکتر جواد جعفر خلیلی 249 . محبة آل الرسول [ ( صلی الله علیه وآله و سلم ) ] و ذکر إحن أعدائهم = صحبة آل الرسول [ ( صلی الله علیه وآله و سلم ) ] و ذکر أحوال أعدائهم محمد بن أحمد بن عبد الله بن قضاعة ( زنده در 352 ) (1) احتمال دارد این همان کتاب الإحن والمحن باشد .
250 . مخازی بنی أمیة شیخ ضیاءالدین خالصی ( متوفی 1370 ) (2) 251 . مصائب النواصب = مثالب النواصب ، ردّ نواقض الروافض میرزا مخدوم شریفی ناصبی - چاپی قاضی نورالله مرعشی شوشتری ( شهادت 1019 ) (3) 252 . مصائب النواصب - چاپی ترجمه فارسی کتاب قبل میرزا محمّدعلی مدرسی رشتی چهاردهی نجفی ( متوفی 1334 ) 253 . مصباح الانوار - خطی در امامت و مطاعن اولی و دومی ناشناس (4) .
ص : 325
254 . المطاعن احمد بن سلیمان حسنی یمنی ( متوفی 566 ) (1) 255 . المطاعن = مطاعن الثلاثة شیخ عبدالنبی کاظمی ( صاحب تکملة نقد الرجال متوفی 1256 ) (2) 256 . المطاعن البکریة والمثالب العمریة من طریق العثمانیة علامه سید هاشم بحرانی ( متوفی 1107 ) (3) 257 . مطاعن الثلاثة - خطی ناشناس (4) 258 . مطاعن خلفای ثلاثه سید محمد امروهی ( متوفی 1396 ) (5) 259 . مطاعن سید قطب فی أصحاب رسول الله [ ( صلی الله علیه وآله و سلم ) ] - چاپی ربیع بن هادی عمیر المدخلی 260 . مطاعن عثمان و خلفاء - خطی ناشناس (6) .
ص : 326
261 . المطاعن فی تشنیع علماء الجمهور بعضهم علی بعض علامه سید ابومحمد حسن صدر الدین ( متوفی 1354 ) (1) 262 . مظلومی گمشده در سقیفه - چاپی علی لباف 263 . مظلومی گمشده در سقیفه - چاپی سید محمدرضا پاک نژاد ( متوفی 1402 ) 264 . معائب النواصب و دفائن الکواذب = العذاب الواصب علی الجاحد الناصب ، ردّ نواقض الروافض میرزا مخدوم شریفی ناصبی - خطی شیخ ابوعلی رجالی ( متوفی 1216 ) (2) 265 . معتمد الشیعة حسین علی خان ( متوفی بعد از 1240 ) (3) 266 . معنی الناصب فاضل مقداد ( متوفی 826 ) (4) 267 . مقتل عمر سید حسین مجتهد کرکی ( متوفی 1001 ) (5) .
ص : 327
268 . مقتل عمر شیخ زین الدین علی بن مظاهر حلی (1) 269 . مقتل عمر و عثمان - عکسی ناشناس (2) 270 . ملاعین الثلاثة - خطی محمدباقر بیرجندی ( متوفی 1352 ) (3) 271 . مناقب قطب شاهی امیر معزّالدین محمد بن محمد ظهیرالدین حسینی اردستانی ( قرن یازدهم ) (4) 272 . المناقب والمثالب = کتاب فی مناقب أهل البیت ومثالب أعدائهم شیخ حسن بن حسین بن عبدالعالی کرکی ( قرن دهم ) (5) .
ص : 328
273 . منتخب کنز العمال انتخاب احادیث داله بر امامت و . . . مطاعن از کنز العمال محمد عنایت احمدخان کشمیری ( 1235 ) (1) 274 . من حیاة الخلیفة عمر بن خطاب - چاپی عبدالرحمن احمد البکری 275 . منهج الفلاح مولی محمد حسین نوری ( اوائل قرن دوازدهم ) (2) 276 . میراث ربوده : تحلیل بر رویداد سقیفه - چاپی مصطفی دلشاد تهرانی (3) 277 . میزان الحق = الردّ علی العامة و إبطال خلافة المتقدمین علی علی ( علیه السلام ) حسین بن غلام علی الیزدی ( متوفی 1297 ) (4) 278 . نزهة السامع = محبوبی مؤلف ناشناس (5) 279 . النزاع و التخاصم فیما بین بنی أمیة وبنی هاشم - چاپی احمد مقریزی ( متوفی 845 ) .
ص : 329
280 . نسب عمر بن الخطاب علامه سید هاشم بحرانی ( متوفی 1107 ) (1) 281 . نسیم عیش در شرح دعای صنمی قریش میر سید علی بن مرتضی موسوی دزفولی ( اوائل قرن دوازدهم ) (2) 282 . النصائح الکافیة فی مثالب معاویة - چاپی محمد بن عقیل بن عبدالله علوی ( متوفی 1350 ) (3) 283 . النصب والنواصب - چاپی محسن المعلم 284 . نظریات الخلیفة عثمان بن عفان - چاپی نجاح الطائی ( معاصر ) 285 . نظریات الخلیفتین - چاپی نجاح الطائی ( معاصر ) 286 . نفاق الشیخین به حکم أحادیث الصحیحین - چاپی علامه سید محمدقلی موسوی هندی ( متوفی 1260 ) 287 . نفحات اللاهوت فی لعن الجبت والطاغوت = اللمع (4) - چاپی محقق کرکی ( متوفی 940 ) (5) .
ص : 330
288 . نفحات اللاهوت فی لعن الجبت والطاغوت - چاپی ترجمه فارسی کتاب قبل 289 . نفحات اللاهوت ترجمه محمد بن ابی طالب موسوی استرآبادی (1) 290 . نفحات اللاهوت ترجمه سید شمس الدین اسدالله صدر مرعشی تستری (2) 291 . نقش عایشه در تاریخ اسلام - چاپی مرتضی عسکری ترجمه عطاء محمد سردارنیا 292 . نقض دعامة الخلاف فی کفر عامّة أهل الخلاف سید حسین موسوی مجتهد کرکی ( متوفی 1001 ) (3) 293 . نور الهدایة ملا محمد رفیع بن علی رضا نوری ( اوائل قرن سیزدهم ) (4) 294 . الوجیزة فی الاصول ردّ باب هفتم و دهم تحفه اثنا عشریه - چاپی سبحان علی خان ( متوفی بعد از 1260 ) (5) .
ص : 331
295 . وفات عایشه میرزا یوسف حسین ( متوفی 1408 ) (1) 296 . وفات عثمان میرزا یوسف حسین ( متوفی 1408 ) (2) 297 . هدایة المنصفین فی الرد علی المخالفین سید محمد طاهر بن میرزا مهدی قزوینی ( متوفی 1329 ، برادر زاده صاحب ضوابط الصول ) .
فرزندش گفته : نظیر کتاب نفحات اللاهوت است . (3) 298 . هذه خرافاتنا أم خرافاتکم ؟ - چاپی سید محمد الرضی الرضوی (4) . . . و غیره .
گرچه تألیفاتی که ضمناً - به مناسبتهای مختلف کلامی ، حدیثی ، تاریخی و . . . - به بحث مطاعن پرداخته بسیار زیاد است و استقصای آن مشکل ولی ذکر برخی از کتابهای مهم در این زمینه خالی از لطف نیست .
1 . اثبات الهداة - چاپی شیخ حرّ عاملی ( متوفی 1104 ) (5) .
ص : 332
2 . إحقاق الحق - چاپی شهید قاضی نورالله شوشتری ( شهادت 1019 ) (1) 3 . إلزام النواصب - چاپی شیخ مفلح ابن صلاح بحرانی ( قرن نهم ) 4 . أنموذجة ألف برهان فی بطلان خلافة الثلاثة - چاپی محمدرضا تفرشی (2) 5 . بدیع الدلالة فی بطلان خلافة الثلاثة - خطی محمدرضا تهرانی (3) 6 . تجرید الاعتقاد - چاپی خواجه نصیر طوسی ( متوفی 672 ) تذکر : همه شروح و حواشی تجرید نیز متعرض ( بحث مطاعن ) و ( حکم مخالفین ) شده اند ، به جهت اجتناب از تطویل از ذکر آن خودداری شد .
7 . تشبیه أقوال أهل الخلاف بالشبهات المشهورة عن ابلیس - عکسی قاضی نورالله مرعشی شوشتری ( شهادت 1019 ) (4) 8 . تفضیح المخالف الناصب فی امامة علی بن أبی طالب ( علیه السلام ) - خطی محمد بن محمود طبسی (5) .
ص : 333
9 . تقریب المعارف - چاپی ابوالصلاح حلبی ( متوفی 447 ) 10 . تلخیص الشافی شیخ طوسی ( متوفی 460 ) 11 . جوابات المسائل الصاغانیات شیخ مفید ( متوفی 413 ) (1) 12 . حجة النواصب - خطی محمدتقی بن میر رضا حسینی قزوینی ( متوفی 1333 ) (2) 13 . سلاسل الحدید فی تقیید ابن أبی الحدید - چاپی شیخ یوسف بحرانی ( متوفی 1186 ) 14 . الشافی فی الإمامة - چاپی سید مرتضی علم الهدی ( متوفی 436 ) 15 . شرح الأخبار - چاپی قاضی نعمان ( متوفی 363 ) (3) 16 . الشهاب الثاقب فی تخطئة الیزیدی الناصب - خطی زین الدین علی بن حسن بن شدقم الحسینی ( متوفی 1033 ) (4) .
ص : 334
17 . الصراط المستقیم - چاپی علی بن یونس بیاضی عاملی ( متوفی 877 ) 18 . ظلم تاریخ ( علل انحراف خلافت ) - چاپی محمدعلی طهرانی خلیلی (1) 19 . ضیاء العالمین مولی ابوالحسن بن محمد طاهر فتونی نباطی عاملی اصفهانی غروی ( قرن دوازدهم ) از اجداد مادری صاحب جواهر (2) 20 . عماد الإسلام فی علم الکلام سید دلدار علی نصیرآبادی هندی نقوی رضوی ( متوفی 1235 ) (3) 21 . کتاب الإمامة ابوالحسین أحمد بن یحیی بغدادی ( ابن الرواندی متوفی 298 ) (4) 22 . کتاب . . . والمغازی ، والوفاة ، والسقیفة ، والردّة ابوعبد الله أبان بن عثمان الأحمر بصری کوفی ( متوفی بعد 140 ) (5) 23 . کتاب المعرفة ابواسحاق ابراهیم بن محمد ثقفی ( متوفی 283 ) (6) .
ص : 335
24 . کشف العوار فی تفسیر آیة الغار - خطی قاضی نورالله مرعشی شوشتری ( شهادت 1019 ) (1) 25 . کتاب یوحنا مردی از اهل کتاب که مستبصر شده (2) 26 . لوامع السقیفة والدار والجمل وصفّین والنهروان شیخ الرئیس عبید الله بن عبدالله سعد آبادی ( یا سدآبادی ) (3) 27 . لوامع السقیفة والدار والجمل وصفّین شیخ الرئیس ابوعبدالله الحسین بن محمّد حلوانی (4) 28 . مجمع النورین - چاپی شیخ ابوالحسن مرندی ( تالیف 1328 ) 29 . مصباح المصائب ومشکاة المناقب شیخ محمد بن ابراهیم بن شیخ علی (5) 30 . منهج الفاضلین فی معرفة الأئمة الکاملین وبطلان من عداهم محمد بن اسحاق حموی ( فاضل الدین ابهری ) (6) 31 . منهاج الکرامة - چاپی علامه حلّی ( متوفی 726 ) .
ص : 336
32 . ناسخ التواریخ - بخش خلفا - چاپی محمد تقی بن علی سپهر کاشانی ( متوفی 1297 ) 33 . نور الأفهام فی علم الکلام - چاپی سید حسن حسینی لواسانی 34 . نهج الحق وکشف الصدق - چاپی علامه حلّی ( متوفی 726 ) 35 . یوم الغدیر مهدی علی بن نواب جعفر حسن هاشمی (1) . . . و غیره
در زمینه برائت و مطاعن تألیفات بسیاری به زبان اردو نیز نگاشته شده است ، برخی از آن موارد را از کتاب " تألیفات شیعه در شبه قاره هند " ، تألیف سید شهوار حسین نقوی ذکر میکنیم .
1 . ابن تیمیه و یزید - چاپی مولانا سید محمد بن علامه هندی 2 . اجوبه فاخره الملقب به شُهب ثواقب - چاپی ناشناس 3 . ارغام الکفرة موسوم به چهرا مولانا سید محمد مجتبی نوگانوی ( متوفی 1958 میلادی ) 4 . از سقیفه تا کربلا - چاپی مولانا میرزا محمد اطهر بن ملا طاهر لکنهوی .
ص : 337
5 . اسلام و بنی امیه - چاپی سید بدر الحسنین زیدی 6 . اسلام و بنی امیه - چاپی دکتر محمد ابو بکر خان ملیح آبادی 7 . اصحاب ثلاثه - چاپی سید حافظ علی صابر سندیلوی (1) 8 . اصل الاصول در بیان حقیقت تولی و تبری مولانا سید شفیق حسن ایلیا امروهوی 9 . اظهار حق بجواب اداره دائرة الاصلاح ( مطاعن منظوم ) - چاپی سید یحیی حسن نقوی 10 . امیر معاویه تاریخ که آئینه مین ( معاویه در آئینه تاریخ ) - چاپی سید محمد ذوالقرنین زیدی 11 انتصار الشریعة فی ردّ ابن تیمیة ( فدک و روابط حضرت علی ( علیه السلام ) با خلفاء ثلاثه ) - چاپی حکیم احمد شاه ( متوفی 1951 میلادی ) 12 . انوار الهدایة ( فدک و قرطاس ) محمد انور بن نور الدین محمد اکبر آبادی ( متوفی 1192 ) 13 . ایمان ثلاثه ( اثبات عدم ایمان خلفا ) - چاپی دکتر نور حسین جعفری سیالوی ( متوفی 1945 میلادی ) 14 . برق خاطف ( نفاق عایشه ) سلطان العلماء سید محمد بن غفران مآب .
ص : 338
15 . برهان الصداقة فی تحقیق الخلافة - چاپی نعمت الله 16 . البلاغ المبین در اثبات خلافت بلافصل امیرالمؤمنین ( علیه السلام ) - چاپی آغا محمد سلطان میرزا دهلوی ( متوفی 1965 میلادی ) (1) 17 . بنوامیه - چاپی مولانا میرزا احمد علی امرتسری 18 . بنوامیه - چاپی سید ظفر الحسنین محور 19 . بنوامیه و معاویه - چاپی مولانا غلام حسین نجفی 20 . بیاض ابراهیمی - خطی نواب ابراهیم خان ( متوفی 1121 ) (2) 21 . بیاض منقبت و تبری ( مجموعه اشعار مدح و تبری از شعرای مختلف ) - خطی غواصی ، میرن ، شفیع ، تألیف : 1185 قمری 22 . بیعت علی ( علیه السلام ) - چاپی محمد وصی خان .
ص : 339
23 . بیعت یزید - چاپی سید زین العابدین بن احسان امروهوی 24 . تاریخ الاذان ( تحریفات خلفای ثلاثه در اذان ) - چاپی مولانا سید حسین 25 . تاریخ شیعه کا ایک ورق ( یک ورق از تاریخ شیعه ) ( مظالم خلفای ثلاثه و بنی امیه و بنی العباس ) - چاپی علامه هندی سید احمد لکنهوی 26 . تبری کی حقیقت ( حقیقت تبری ) - چاپی محمد اصغر رضوی 27 . تحفه وهابیه داستان معاویه - چاپی حسین بخش همدانی 28 . تحقیق لعن - چاپی حکیم شیخ حسن علی 29 . ترجمه خطبه شقشقیه - چاپی میر ولایت علی 30 . تنزیه الانساب ( نسب نامه خلفای ثلاثه ) - چاپی محمد ماه عالم 31 . جام جهان نما ( 121 طعن از مطاعن خلفاء از کتب اهل سنت ) - چاپی سید سجاد حسین بارهوی مظفرنگری ( متوفی 1909 میلادی ) 32 . جلوس تبری ( مراسم تبری ) ، اثبات لزوم برائت از دشمنان اهل بیت ( علیهم السلام ) مولانا سید آغا مهدی لکنهوی ( متوفی 1986 میلادی ) 33 . جواز لعن - چاپی شیخ محمد اعجاز حسن ( متوفی 1350 )
ص : 340
34 . جواز لعن یزید - چاپی نألیف عبدالرحمن ابن جوزی ( متوفی 597 ) ( الردّ علی المتعصب العنید ) مترجم : سعادت حسین خان سلطانپوری 35 . جواز لعن یزید - چاپی تألیف ابن جوزی ترجمه مولانا سعادت حسین خان سلطانپوری 36 . حسن اخلاق ( عدالت صحابه و تبری و تولی ) - چاپی غضنفر علی 37 . حقیقت تبری - چاپی فروغ کاظمی لکنهوی 38 . حقیقت حدیث قرطاس سید ظهور حسن زیدی ( قرن چهاردهم ) (1) 39 . حقیقت صحابه - چاپی مولانا ناصر حسین فیض آبادی 40 . حقیقت الصدیق بجواب سیرة الصدیق - چاپی سید سجاد حسین مظفرنگری بارهوی ( متوفی 1909 میلادی ) 41 . خطبات اثریه - چاپی عمر و قصه قرطاس ، اهل سنت و صحابیت ، عمر و خلافت ، اخلاق شیخین و . . .
سید امداد امام اثر عظیم آبادی ( متوفی 1353 ) 42 . خلافت ثالثه و آمریت ( بدعتهای عثمان ) - چاپی سید مصطفی حسن رضوی ( مدیر سرفراز لکنهو ) .
ص : 341
43 . الخلفاء - چاپی دکتر سید زیرک حسین رضی امروهوی ( متوفی 1926 میلادی ) 44 . الخلفاء - چاپی فروغ کاظمی لکنهوی 45 . خلفاء ثلاثه کا ایمان اور مسئله عدم تحریف قرآن ( ایمان خلفای ثلاثه و مساله عدم تحریف قرآن ) - چاپی قاضی فقیر علی عامل انصاری 46 . دلیل المتعة بجواب اهل سنت - چاپی علامه سید علی حائری ( متوفی 1360 ) 47 . دور استبداد ( تاریخ خلفای ثلاثه ) - چاپی غضنفر علی زیدی 48 . ذوالفقار - چاپی ردّ باب دوازدهم تحفه اثنا عشریه ( باب تولی و تبری ) ، ارتداد شیخین و مطاعن آنها و . . .
علامه سید دلدار علی نصیر آبادی ( متوفی 1235 ) 49 . رساله تحقیق جدید ( نسب عمر بن خطاب ) - چاپی حکیم نورالدین پتیالوی 50 . رساله سجادیه ( دشمنی امیرالمؤمنین ( علیه السلام ) با ابو بکر و عمر ) - چاپی سید سجاد حسین مظفرنگری بارهوی ( متوفی 1909 میلادی ) 51 . رساله فیض عام ( متعه ، فدک ، و . . . ) - چاپی ناشناس 52 . رفع الالتباس فی تقریر حدیث القرطاس - چاپی حافظ عبدالباسط عریضی
ص : 342
53 . روح الجنان در مطاعن عثمان - چاپی مفتی سید محمد عباس لکنهوی ( متوفی 1306 ) 54 . زاویه هاویه در مطاعن معاویه آل محمد بن اصغر حسین نقوی امروهی ( متوفی 1907 میلادی ) 55 . سازش ( قرطاس و فدک ) - چاپی مولانا سید کرار حسین واعظ محمد آبادی ( متوفی 1421 ) 56 . سیاست راشده - چاپی سید علی اکبر شاه 57 . سیف صارم ملقب به شمشیر تیز - چاپی محمد علی 58 . شرح اظهار حق آغا نعمت الله جان (1) 59 . شیخ سقیفه ( زندگی و کردار ابو بکر ) - چاپی علی اکبر شاه 60 . شیعیون کی تازه زندگی ( زندگی تازه تشیع ) - چاپی مراسم تبری در هند سید ابن حسین نقوی 61 . صراط مستقیم - چاپی سید سجاد حسین بارهوی ( متوفی 1909 میلادی ) 62 . طعن النصول ( ماجرای قتل عثمان بن عفان ) آل محمد بن اصغر حسین امروهوی ( متوفی 1907 میلادی ) .
ص : 343
63 . ظفر المبین در مناظره معین الدین ( خلفای ثلاثه و معاویه ) - چاپی میرزا احمد علی و ابوالبرکات سید احمد 64 . علی بن ابی طالب ( علیه السلام ) و خلفاء ثلاثه - چاپی تألیف میرزا نجم الدین شریف عسکری ترجمه مولانا سید محمد عباس جلالوی 65 . الفرق بجواب « الفاروق » شبلی نعمانی ( مطاعن عمر ) - چاپی ردّ کتاب الفاروق شبلی نعمانی میرزا عابد علی بیگ 66 . فیصله مدح صحابه و تبری - چاپی ناشناس ، چاپ 1938 میلادی 67 . قبور خلفاء ( بررسی دفن شیخین ) - چاپی عبدالکریم مشتاق 68 . قتل عثمان سید مجتبی حسن کامونپوری ( متوفی 1974 میلادی ) 69 . قرطاس ایک فیصله کن معرکه ( قرطاس ، حلاّل مشکالات ) - چاپی مولانا ابن علی واعظ 70 . قرطاس و قلم - چاپی صغیر ریاض 71 . کتاب السقیفة - چاپی ترجمه کتاب سلیم بن قیس هلالی به زبان اردو است .
ناشناس 72 . کتاب سلیم بن قیس هلالی - چاپی کتاب سلیم بن قیس ، ترجمه ملک محمد شریف
ص : 344
73 . کردار یزید - چاپی سید فضل عباس نقوی 74 . کردار یزید در جواب خلافت معاویه و یزید مولانا غلام حسین نجفی 75 . گنجینه مطاعن - چاپی سید برکت علی شاه گوشه نشین 76 . مجرم ( انتقاد عقائد اهل سنت ، مطاعن ، تاریخ صحابه ) - چاپی ردّ کتاب انکشاف حقیقت میرزا عابد حسین محمود آبادی است .
سید کرار حسین واعظ ( متوفی 2000 میلادی ) 77 . مطاعن خلفاء ثلاثة علامه سید محمد بن احمد حسین امروهوی ( متوفی 1396 ) 78 . المعاویة - چاپی نذر حسین قمر 79 . معاویه ایندکو - چاپی ملک شریف محمد 80 . معاویه کا اعمال نامه ( کارنامه معاویه ) - چاپی عباس زاهدی 81 . موعظه حسنه بجواب اظهار حقیقت - چاپی علامه سید علی حائری ( متوفی 1360 ) ردّ کتاب اظهار حقیقت در اثبات متعه ، احراق بیت فاطمه ( علیها السلام ) ، حدیث قرطاس از کتب اهل سنت .
82 . النار الموقدة لمن احرق بیت السیدة - چاپی احراق باب فاطمه ( علیها السلام ) به دست عمر از کتب اهل سنت