سرشناسه : صلواتی، محمود، 1332 -
عنوان قراردادی : دعای ابوحمزه ثمالی . فارسی - عربی. شرح
عنوان و نام پدیدآور : شصت توشه عرفانی از دعای ابوحمزه ثمالی/ محمود صلواتی.
مشخصات نشر : قم: توانمندان ، 1397.
مشخصات ظاهری : 184ص. ؛ 5/14×5/21 س م.
شابک : 150000 ریال : 978-600-99808-9-5
وضعیت فهرست نویسی : فیپا
موضوع : دعای ابوحمزه ثمالی -- نقد و تفسیر
موضوع : دعاها
موضوع : Prayers
رده بندی کنگره : 1397 8ص/0422/268 BP
رده بندی دیویی : 774/297
شماره کتابشناسی ملی : 5160040
---
ناشر: توانمندان با همکاری انتشارات مبارک حروف نگارو صفحه آرا: وجیه عظیما
قم، بلوار محمدامین، خیابان گلستان، کوچه11، پلاک4، دفتر فرهنگ معلولین
تلفن: 32913452-025 فکس: 32913552-025 همراه: 09125520765
www.HandicapCenter.com
info@handicapcenter.com
مراکز پخش:
- قم، خیابان صفائیه، کوچه ممتاز، پلاک75، 37749114-025
09133289053
- اصفهان، بلوار اشرفی اصفهانی، نبش کوچه 47، مجموعه فرهنگی موسی بن جعفر(ع)،
33633811-031
ص: 1
شصت توشه عرفانی از دعای ابوحمزه ثمالی
محمود صلواتی
ص: 2
سخن ناشر. 7
پیشگفتار. 9
درباره ابوحمزه ثمالی.. 10
توشه ی اول: گوناگونی تربیت خداوندی.. 13
توشه ی دوم: مکر خدا بالاترین مکرها 17
توشه ی سوم: خوبی و رستگاری تنها از سوی خداست.. 19
توشه ی چهارم: هیچ کس از دایره قدرت خدا بیرون نیست.. 21
توشه ی پنجم: شناخت خدا به خدا 24
توشه ی ششم: بخشش از خداست و کندی و سستی از ما 27
توشه ی هفتم: ارتباط با خدا بدون هیچ واسطه و دربان.. 30
توشه ی هشتم: توکل به خداوند زمینه ساز سرافرازی.. 32
توشه ی نهم: باز بودن راه برای پیشرفت.. 34
توشه ی دهم: راز رهایی از چنگ بخیلان و خودخواهان.. 36
توشه ی یازدهم: کردار ناپسند، حجاب بین انسان و خدا 37
توشه ی دوازدهم: عنایت به کردار یا با کرم پروردگار؟. 39
توشه ی سیزدهم: فرمان خدا به درخواست از وی.. 41
توشه ی چهاردهم: انواع نعمت های خدا در خردسالی و بزرگ سالی.. 43
توشه ی پانزدهم: زندگی همراه با ترس و امیدواری.. 45
توشه ی شانزدهم: فزون بخشی خدای سبحان و گستردگی درخواست بندگان.. 47
توشه ی هفدهم: گریز از خدا به خدا 49
ص: 3
توشه ی هجدهم: بهترین پوشانندگان و بزرگوارترین بزرگواران.. 52
توشه ی نوزدهم: گذشت در توانمندی.. 54
توشه ی بیستم: کجاست بخشش دیرینت؟. 56
توشه ی بیست و یکم: نعمت بخشی خداوند. 58
توشه ی بیست و دوم: به راستی برای چه سپاست گوییم؟. 59
توشه ی بیست و سوم: از زشتی هایمان به زیبایی هایت در گذر. 62
توشه ی بیست و چهارم: اگر برانیم از درگهت نخواهم رفت.. 64
توشه ی بیست و پنجم: فرمانروایی مطلق و مطلق فرمانروایی از اوست.. 66
توشه ی بیست و ششم: امیدواری به آمرزش پروردگار. 68
توشه ی بیست و هفتم: خوش گمانی به خدا 69
توشه ی بیست و هشتم: تو به ما مهر می ورزی و ما با تو می ستیزیم!. 72
توشه ی بیست و نهم: سرورم! ببخشایم، ببخشایم ببخشایم. 74
توشه ی سی ام: بار خدایا، با یادت مشغولمان ساز. 76
توشه ی سی و یکم: درخواست آمرزش برای پدر و مادر و دیگر مؤمنان.. 78
توشه ی سی و دوم: درخواست سرانجام نیک... 80
توشه ی سی و سوم: آرزوی زیارت کعبه و دیگر مشاهد مشرفه. 82
توشه ی سی و چهارم: دلایل کسالت در عبادت.. 84
توشه ی سی و پنجم: لغزش به گناه و همانندی با گناه. 87
توشه ی سی و ششم: اعتراف به گناه زمینه استجابت دعا 89
توشه ی سی و هفتم: زیبا آرایی نفس (تسویل). 92
توشه ی سی و هشتم: توسل به قرآن و پیشوایان دین.. 94
توشه ی سی و نهم: امید به رحمت پروردگار. 96
توشه ی چهلم: گریه بر هر درد بی درمان دواست.. 98
ص: 4
توشه ی چهل و یکم: کرم پروردگار و زبان سپاسگزار. 101
توشه ی چهل و دوم: بیم و امید دو بال پرواز به سوی خدا 103
توشه ی چهل و سوم: آنگاه که زبان در برزخ از پاسخ فرومی ماند. 105
توشه ی چهل و چهارم: اعتماد به خدا 107
توشه ی چهل و پنجم: اعتراف به گناه نخستین گام برای درخواست آمرزش... 108
توشه ی چهل و ششم: هراس جان کندن و عالم برزخ.. 110
توشه ی چهل و هفتم: ایستگاه های رستاخیز. 112
توشه ی چهل و هشتم: درخواست یاری بدون سزاواری.. 114
توشه ی چهل و نهم: بندگی، فلسفه آفرینش انسان.. 116
توشه ی پنجاهم: همۀ خوبی ها نزد خداست.. 118
توشه ی پنجاه و یکم: نمونه هایی از دعاهای شایستگان.. 120
توشه ی پنجاه و دوم: بیشترین بهره در شب قدر. 122
توشه ی پنجاه و سوم: رهایی از مظالم بندگان.. 125
توشه ی پنجاه و چهارم: گستردگی رحمت پروردگار. 126
توشه ی پنجاه و پنجم: بهشت نیکوترین نقطه پایان.. 128
توشه ی پنجاه و ششم: اخلاص در کردار. 130
توشه ی پنجاه و هفتم: پناه بردن به خدا از خصلت های ناپسند. 132
توشه ی پنجاه و هشتم: گریز از خشم خدا به مهر وی.. 134
توشه ی پنجاه و نهم: تقرب به حضرت حق.. 137
توشه ی شصتم: آمیختگی ایمان و جان و رضا به قضای خدای سبحان.. 140
متن دعای شریف ابوحمزه ی ثمالی همراه با ترجمه. 143
ص: 5
ص: 6
دعای ابوحمزه، یکی از بهترین متون در فرهنگ مذهبی ما است که روش ارتباط با معبود، درخواست از خالق و چگونگی بیان درد و دل ها و شیوه معاشقه با او را نشان می دهد. این دعا برای اقشار آسیب مند و گرفتار که فریادرسی جز خدا ندارند؛ و همه درها مگر باب رحمت پروردگار را به روی خود بسته می بینند، بسیار راهگشا و کارگشا است.
یکی از فرازهای این دعا چنین است:
«اللّهمَّ إِنِّی أَجِدُ سُبُلَ الْمَطَالِبِ إِلَیْکَ مُشْرَعَةً وَ أَبْوَابَ الدُّعَاءِ إِلَیْکَ لِلصَّارِخِینَ مَفْتُوحَةً: بار خدایا، من راه های درخواست را به سویت گشوده می بینم و درهای دعا را برای فریادرس خواهان باز می یابم».
آسیب مندان که بر اثر بیماری های صعب العلاج و مددجویانی که فقر و بیچارگی توانشان را بُریده و معلولانی که از سال های نخست زندگی، با مشکلات پیچیده جسمی، روحی، اجتماعی و اقتصادی مواجه هستند، اینان همه راه ها را رفته، همه منابع را تجربه کرده، ولی مشکلات آنان همچنان باقی است و اکنون فقط خداوند را یاری گر خود می دانند و به سوی معبود لایزال و قادر بی همتا آمده اند.
در فراز دیگر این دعا آمده که خداوندا هر وقت بخواهم می توانم به سوی تو بیایم و حاجت بخواهم آن هم بدون واسطه و می توانم با تو خلوت کنم و اسرارم را با تو بگویم. باز در جای دیگر دعا آمده:
«سپاس خدا را که هرگاه می خوانمش پاسخم را می گوید، هر چند هر گاه می خواندم کندی می کنم؛ سپاس خدا را که چون درخواست می کنم عطایم می کند و چون از من قرض می خواهد بخل می ورزم».
ص: 7
روان شناسان در این دوران با تجربه های فراوان به این نتیجه رسیده اند که دعا و نیایش برای انسان نیازمند، غذای روح و روان و برای آسیب مندان جسمی یک ضرورت و روش درمان است. اما چه دعایی بهتر از چنین متنی که به تأیید معصومین علیهم السلام هم رسیده و به لحاظ محتوایی بسیار سازنده است.
حجت الاسلام والمسلمین محمود صلواتی پدیدآورنده این کتاب، از پژوهشگران برجسته حوزه علمیه است که کتاب نهج العباده ایشان در دوازدهمین همایش کتاب سال حوزه علمیه قم برگزیده شده است. ایشان سال ها است مشغول تحقیق و تدریس و بازخوانی دعاها به ویژه دعای ابوحمزه است و با زبان و ادبیات جدید و مورد پسند نسل جوان به شرح آن پرداخته و به اختصار همه قسمت های دعا را توضیح داده اند. از این رو کتابی سودمند برای عموم مردم و به ویژه آسیب مندان است که ما اینک آن را به صورت زیبا در اختیار علاقمندان قرار می دهیم، بدین امید که شفا بخش دردمندان و تعالی بخش نیازمندان باشد.
ص: 8
بی تردید دعا بیان درخواست های درونی و جلوه آرزوها و ایده آلهایی است که انسان به دنبال آن است. درخواست چیزهایی که می خواهد و الگوهایی که می پسندد.
دعا آغاز حرکت است از آنچه هست، به آنچه باید باشد. دعا یک نوع هدف گذاری، نقطه زنی و جهت گیری است، که انسان را وا می دارد بداند در زندگی چه بخواهد، به دنبال چه چیز باشد و به کدام سو حرکت کند.
دعا درخت تناوری است که در ابعاد مختلف زندگی و در ساختار وجودی هر انسان ریشه دوانیده اما شاخه های بلند آن بر بال تخیل نشسته و تا دوردست ها گسترده است. در چارچوب «دعا» و به تعبیر فارسی آن «درخواست» هم جهان بینی مطرح است و هم جهان شناسی، هم اعتقادات است و هم اخلاق، هم نیازهای فردی است و هم اجتماعی، هم دنیایی است و هم آخرتی و ازاین رو درخواست کننده باید به درخواست های خود توجه داشته باشد، و بداند چه می خواهد و چه باید بخواهد و چگونه باید برنامه ریزی کند تا به درخواست های خود برسد.
در دعاهای ائمه معصومین و پیشوایان دین علیم السلام به ویژه دعاهای امام سجاد علیه السلام به همه این نکات پرداخته شده و نیازهای مختلف انسان بازگفته شده است. که نه تنها باید آن ها را خواند بلکه باید در آن ها اندیشید و به توشه گیری از آن ها پرداخت. دعای ابوحمزه ثمالی یکی از آن دعاهای شریف است که از جامعیت ویژه ای برخوردار است و در شب های ماه مبارک رمضان خوانده می شود.
محمود صلواتی
فروردین ماه 1397 ﻫ .ش
ص: 9
ثابت بن دینار مکنّی به «ابوحمزه» از بزرگان کوفه و از زاهدان و محدثان و فقیهان زمان خود است که زمان چهار امام – امام سجاد، امام باقر، امام صادق و مدتی از زندگانی امام کاظم علیهم السلام - را درک کرده است
از فضل ابن شاذان روایت است که می گفت:
ابوحمزه در زمان خود همانند سلمان فارسی در زمانش بود.(1)
در رجال کشی نیز آمده است که:
ابوحمزه در زمان خود همانند لقمان در زمانش بود.(2)
شیخ طوسی در الفهرست خود می نویسد:
ثابت بن دینار مکّنی به ابوحمزه فردی است ثقه و کتاب النوادر و کتاب الزهد از اوست(3)
نجاشی درباره وی می نویسد:
ابوحمزه، کوفی و ثقه است که سه فرزندش نوح، منصور و حمزه به همراه زید بن علی به شهادت رسیدند و چهار امام را درک کرده و از آن ها حدیث روایت کرده است، وی از ثقات و معتمدین روات شیعه است که در سال 150 هجری قمری از دار دنیا رفت. دارای تفسیر قرآن و کتاب النوادر است. رسالة الحقوق امام سجاد نیز از طریق ایشان روایت شده است.(4)
مرحوم صدوق در من لایحضره الفقیه می نویسد:
ص: 10
ابوحمزه از طایفه طیّ و از بنی ثَقُل است که به ثُماله نسبت داده شده چون خانه اش در آنجا بود و مورد وثوق است.(1)
سید محسن امین در اعیان الشیعه می گوید:
ابوحمزه ثُمالی، ثابت بن ابی صفیّه بن دینارِ کوفی، از اصحاب علی بن حسین و امام باقر و صادق و کاظم علیم السلام است که دعای بزرگ سحرهای ماه مبارک رمضان – که به دعای ابوحمزه شناخته شده و بلاغت و مضامین آن به درستی آن گواهی می دهد- را از امام سجاد(ع) روایت کرده است.
جایگاه ابوحمزه در فقه
ابوحمزه علاوه بر نقل روایت، خود از فقیهان و اسلام شناسان برجسته
زمان خود بود و از کرسی تدریس فقه برخوردار بوده است.
مرحوم حاج شیخ عباس قمی از برخی بزرگان شیعه گزارش می کند:
ابوحمزه به زیارت قبر امیرالمؤمنین(ع) مشرف گشته و نزدیک تربت مقدس می نشست و فقهای شیعه خدمتش جمع می شدند و از جنابش اخذ حدیث و علم می کردند.(2)
و نیز هم ایشان می نوسید:
جمعی از خراسانی ها نزد شخصی به نام ابوجعفر از اهل خراسان جمع شدند و از وی خواستند اموال و متاع هایی را همراه با مسائلی که بعضی برای استفتاء بود و برخی برای مشورت نزد حضرت صادق(ع) در کوفه ببرد. ابوجعفر آن اموال و سؤالات را با خود به کوفه برد و چون به زیارت امیر مؤمنان مشرف شد، شیخی را دید در ناحیه مقدسه نشسته و جماعتی دور او حلقه زده اند، از حال آنان جویا شد گفتند ایشان
ص: 11
جماعتی از فقهای شیعه هستند که از این شیخ استماع فقه می کنند، از آن جماعت پرسید که این شیخ کیست؟ گفتند: ابوحمزه ثمالی است(1)
جایگاه ابوحمزه در تفسیر
ابن ندیم نیز به هنگام برشمردن تفاسیر قرآن کریم از تفسیر ابوحمزه یادکرده و می نویسد:
او همان ابوحمزه ثمالی – ثابت بن دینار- است که رساله ی حقوق علی بن حسین(ع) را نیز روایت کرده است.
اهمیت دعای ابوحمزه
ازجمله روایات منقول از امام علی بن حسین(ع) دعای مشهور و معروف آن حضرت در سحرهای ماه مبارک رمضان است که به نام راوی آن یعنی ابوحمزه ثمالی شهرت یافته است.
این دعا را شیخ ابومحمد هارون بن موسی تَلّعکبری به سند خود از حسن بن محبوب زرّاد و او از ابوحمزه روایت کرده است.(2)
مرحوم حاج شیخ عباس قمی در کتاب مفاتیح الجنان در اعمال سحرهای ماه مبارک رمضان به درج این دعا پرداخته و در مقدمه آن می نویسد «حضرت امام زین العابدین(ع) در ماه مبارک رمضان بیشتر شب را نماز می خواند و چون سحر می شد این دعا را می خواند.»
بی تردید شیوایی واژگان، نظماهنگ فرازها، استواری مفاهیم و ژرفایی مضامین این دعای شریف بر صحت و درستی آن گواه است. این دعای شریف در این ماه ضیافت الهی خوانندگان نیایشگر را بر سفره احسان خداوندی فرا می خواند و تشنگان رحمتش را از دریای محبتش سیراب می سازد، که در اینجا ما به توشه گیری از این سفره گسترده می پردازیم.
ص: 12
الهی لا تؤدبنی بعقوبتک.
بار خدایا، با کیفرت ادبم مکن!
ادب چیست؟
ادب زیرمجموعه تربیت است و خداوند متعال «رب العالمین» همه موجودات را به گونه ای در زیر چتر پرورش خود دارد و در این میان انسان به خاطر اختیاری که خدا به او عطا فرموده به صورت ویژه نیازمند پرورش و عنایت اوست. تربیت خواهی و ادب جویی از خدا بدین معنی است که خداوند دست آدمی را بگیرد و او را به راهی که در جهت رشد و فلاح و رستگاری اوست راهنمایی کند.
ادب اندازه نگه داشتن و رعایت حالت اعتدال است، ادب در گفتار، ادب در رفتار، ادب در زندگی فردی و روابط اجتماعی همه از مصادیق ادب است. انسان مؤدب کسی است که در هر کار اندازه نگه می دارد، به حریم دیگران احترام می گذارد و کردار نیک، به صورت ملکات نفسانی او درآمده است. امیرمومنان7 در نهج البلاغه می فرماید: الاداب حُلل مجدده(1)
آداب پسندیده زیورهایی است که انسان را همواره تازه و به روز نگه می دارد.
مولانا در مثنوی گوید:
ص: 13
از خدا جوییم توفیق
ادب بی ادب تنها نه خود را داشت بد مائده
از آسمان در می رسید درمیان قوم موسی چندکس منقطع
شد خوان و نان از آسمان
بی ادب
محروم ماند از فیض رب
بلکه آتش بر همه آفاق
زد بی شراب و بیع و بی گفت و شنید
بی
ادب، گفتند کو سیر و عدس
ماند رنج زرع و بیل و داسمان(1)
دانشمندان در تعریف ادب گویند:
الادب اجتماع خصال الخیر - متخلق شدن به هدف های پسندیده و خصلت های نیک ادب است.
خواجه عبدالله انصاری در کتاب صدمیدان گوید:
میدان پنجاه وپنجم ادب است از میدان احسان میدان ادب زاید قوله تعالی: الحافضون لحدودالله.
ادب: به حد زیستن است و قدم به اندازه نهادن، و آن در سهچیز است: در خدمت، در معرفت و در معاملت.
ادب در خدمت: اجتهاد و تکلف نه. احتیاط و وسواس نه. سماحت و تهاون نه.
ادب در معرفت در سه چیز است: بیم و نومیدی نه. امید و ایمنی نه. گستاخی و شوخی نه.
ادب در معاملت سه چیز است: رفق و مداهنت نه، صلابت و مناقشت نه، یاد نعمت و لاف نه.(2)
ادب به مرحمت و ادب با عقوبت
ص: 14
ادب خداوند متعال نسبت به بندگان بر دو گونه است. گاه بر پایه مهر و محبت و لطف و احسانی است که نسبت به بندگان فرمان بردار خود دارد و گاه به وسیله عقوبت و عذاب است نسبت به کسانی که به نافرمانی و معصیت و گناه روی می آورند.
تأدیب و تربیت از نوع نخست، فرمان و هشدار هایی است که در کلام خویش بدانان می دهد، مانند این آیه شریفه که به پیامبرش فرمود: خذالعفو و امر بالعُرف و اعرض عن الجاهلین(1)
راه گذشت در پیش گیر به نیکی فرمان ده و از نادانان روی گردان در کلامی از امام صادق7 روایت شده است که فرمود:
خداوند متعال پیامبرش را به نیکی ادب کرد، و چون ادبش به کمال رسید فرمود: «تو دارای اخلاق آراسته ای هستی» آنگاه امر تربیت و تأدیب مردم را بدو سپرد.(2)
امیرالمؤمنین7 در خطبه قاصعه به گونه ای دیگر از تربیت پیامبر توسط خداوند اشاره می کند و می فرماید:
چون پیامبر خدا9 از شیر گرفته شد خداوند یکی از
بزرگوارترین فرشتگانش را بر تربیت وی گماشت تا وی را در شب و روز به راه بزرگواری و اخلاق نیکو به پیش برد.(3)
ص: 15
این نوع تربیت ویژه، برای دیگر پیامبران و پیشوایان نیز روایت شده است اما آنچه در تأدیب و تربیت قابل توجه است تأدیب و تربیت عام و گسترده خداوندی است که در بسم الله الرحمن الرحیم، خدای مهرگسترِ مهربان متجلی است . و این مهرگستری خداوند بر خشم و عقوبت او پیشی گرفته است و این به عنوان یک قانون عام همه بندگانش را فراگرفته و رحمت گسترده او بر همه بندگانش روان و گسترده است.
از سوی دیگر گاه خداوند متعال به خاطر گناه و نافرمانی و اجحاف و تجاوز به حقوق مردم و بی توجهی به زیردستان و بی نوایان، انسان را با مجازات و عقوبت ادب می کند. و این درحقیقت بازتابی از کردار ناشایست خود آنان است تا بلکه بدین وسیله متنبّه شده و به مسیر درست برگردند.
امیرمؤمنان7 در خطبه ای که برای طلب باران (استسقا) ایراد می کند می فرماید:
خداوند بندگانش را که مرتکب کارهای ناپسند می گردند، به کاهش میوه ها، بازداشتن برکت ها و بسته شدن گنجینه خوبی ها می آزماید، تا توبه کنندگان توبه کنند، گنه کاران دل
از گناه برکنند و پندگیرندگان به خود آیند و پلیدی گریزان از پلیدی بپرهیزند.(1)
درحقیقت در این دعا امام سجاد7 می خواهد بفرماید بار خدایا به من توفیق ده که پیرو دستوراتت باشم و خیره سری نکنم تا شرایطی پیش آید که لازم باشد با عقوبتت مجازاتم کنی.
خشم
خداوند بر بنده، بی تردید اندوه بار و کشنده است، اما گاه خداوند
ص: 16
متعال به کسی گرفتاری هایی می دهد تا دل او را متوجه خود سازد و این خود برای کسی که از این فرصت استفاده کند نعمتی ارزشمند است.
خواجه عبدالله در تفسیر سوره هود گوید:
الهی!
نصیب این بیچاره از این کار همه درد است،
مبارک باد که این درد، مرا سخت درد است!
بیچاره آن کس که از این درد فرد است
حقأ که هرکه بدین درد ننازد، ناجوانمرد است! (1)
ولا تمکر بی فی حیلتک
و در چاره اندیشیت با من مکر مکن
در قرآن کریم واژه «مکر» «خدعه» و «کید» آمده و هریک از آن ها به خدا نیز نسبت داده شده است، به عنوان نمونه:
1. در سوره نمل می خوانیم: و مکروا مکراً و مکرنا مکراً و هم لایشعرون(2)
–آنان – قوم ثمود – نیرنگی زدند و ما نیرنگی زدیم و آنان نفهمیدند. جریان نیرنگ آنان این گونه بود که قوم ثمود هم سوگند شدند که شبانه بر پیامبر زمانشان «حضرت صالح» شبیخون زنند و او را بکشند،
ص: 17
آنگاه خود را از این ماجری بی اطلاع نشان دهند! که خداوند مکر آنان را به خودشان بازگردانید و آنان را با خانه هایشان درهم کوبید و فرمود:
بنگر ببین که فرجام کارشان چگونه شد ما آنان و قومشان را درهم کوبیدیم(1).
و آنان را مایه عبرتی برای دیگران گرداندیم.
2. در سوره نساء می فرماید: انّ المنافقین یخادعون الله و هو خادعهم(2)
- منافقان به خدا نیرنگ می زنند و اوست که به نیرنگشان می گیرد. منافقان کسانی بودند که کفر خود را می پوشاندند و به ظاهر خود را همرنگ مسلمانان نشان می دادند، و گمان می کردند که خدا را نیز این گونه می توانند بفریبند، خدا نیز به همین شیوه بدانان نیرنگ می زند و آنان را گرفتار عذاب می کند از راهی که نمی دانند و فکرش را هم نمی کردند.
3. در سوره طارق می فرماید: انهم یکیدون کیداً و اکید کیداً(3)
- آنان نیرنگی می زنند و من نیرنگی می اندیشم. خداوند با برنامه ریزی و چاره اندیشی های حساب شده خود نیرنگِ نیرنگ بازان را بی اثر ساخته و
کید و نیرنگشان را به خودشان بازمی گرداند – همان گونه که در داستان حضرت یوسف7 که برادرانش برایش نقشه کشیدند و برای دور کردن
وی از چشم پدر به درون چاهش انداختند، خداوند نیرنگ آنان را آشکار ساخت و بهترین سرنوشت را برای یوسف مقدر فرمود.(4)
خداوند متعال در ابتدا با کسی مکر نمی کند و به کسی نیرنگ نمی زند. اما اگر کسی بخواهد به خیال خود زرنگی کند و سر خدا کلاه بگذارد خداوند با همان شیوه وی پاسخ عمل ناپسندش را به او بازمی گرداند.
ص: 18
برخی امکانات و فرصت ها و قدرت ها در حقیقت نوعی استمهال و استدراج است که خداوند می خواهد کافران و مکاران و ستمگران را بدان سرگرم کند تا به موقع کارشان را یکسره کرده و آنان را به سزای کردار ناپسندشان برساند.(1)
من این لی الخیر یارب، و لایوجد الّا من عندک،
و من این لی النجاة و لا تستطاع الّا بک
از کجا برایم خیری باشد – پروردگار من که جز از سویت یافت نمی شود
و از کجا برایم رستگاری باشد که جز به یاری ات میسّر نمی گردد.
خیر و خوبی تنها از سوی خدا و به دست خداست و رهایی و رستگاری تنها با یاری و کمک خداوند متعال فراهم می گردد؛ و این ازآن روست که ذات باری تعالی خیر محض است و از نور جز روشنی و از خیر جز خوبی برنمی آید. رضا بر رضای الهی و صبر به قضای خداوندی عالی ترین مراتب سیر و سلوک دوستان خداست؛ که جز رضای
ص: 19
دوست چیزی را خوب ندانند و جز خواسته او به دنبال چیزی نباشند. و ازآنجاکه خیر و خوبی همواره دوست داشتنی است، هر فطرت پاک و نیالوده ای همواره به دنبال خیر و خوبی های حقیقی و واقعی است. برخی از اهل لغت در معنی خیر گویند: الخیر حصول الشیئ علی کمالاته(1) خیر، دست یافتن هر چیز بر کمالات خود است.
و در جایی دیگر در معنی خیر آمده است
الخیر وجدان الشئ علی کمالاته الائقه(2) خوبی، دست یافتن هر چیز بر کمالات شایسته خود است.
بر این پایه است که تمام موجودات به گونه ای در تلاش اند که به کمالات شایسته خود برسند. و این قانونی است عام و گسترده که در تمام هستی ساری و جاری است و در این میان انسان هم از آن مستثنی نیست.
خورشید، نورافشانی می کند، ماه می درخشد، گیاهان از زمین می رویند و به همه جا طراوت می بخشند و درختان می کوشند تا میوه های خود را بپرورند و در بازارها، دیدهی بینندگان را بربایند. و انسان ها نیز می کوشند به وسیله علم و اخلاق و عمل، خود را بیارایند و جلوه ای از انسان کامل از خود ارائه دهند و همه این ها از خوبی خداوند و نظام زیبا و نیکویی است که به زندگی نشاط و زیبایی بخشیده است.
در تکبیرات مستحبّة ی آغاز نماز می خوانیم: الخیر فی یدیک و الشرّ
ص: 20
لیس الیک (1)
- نیکی ها از تو و به دست توست و بدی ها هرگز به تو بازنمی گردد.
پیر هرات خواجه عبدالله انصاری در تفسیر عرفانی آیه شریفهی «الا لِلّه الدین الخالص» گوید:
سزاوار پرستش، خداوند پاکی ها و خوبی هاست، بی نفاق و بی ریا؛ و گوهر اخلاص را در صدف دل یابند، در دریای سینه ها؛
از پیامبر9 روایت است که فرمود: از جبرئیل پرسیدم از اخلاص؛ او از خداوند پرسید، ندا رسید: اخلاص رازی است که من آن را در دل هریک از بندگآن که دوستش داشتم نهادم. فریضهی تن، نماز و روزه است ؛
فریضهی دل، دوستی حق است؛
و نشان دوستی حق آن است که هرچه از دوست آید بر دیده نهی(2)
لاالذی احسن استغنی عن عونک و رحمتک
ولاالذی اساء واجترء ولم یرضک خرج عن
قدرتک، یاربّ یاربّ یاربّ.
نه آن که کاری نیک انجام داد، از یاری و
ص: 21
رحمتت بی نیاز شد،
و نه آن که کار بدی کرد و جرئت گناه یافت و خشنودیت را نخواست از دایره رحمتت بیرون رفت؛
ای پروردگار من، ای پروردگار من، ای پروردگار من!
ذات مقدس خداوند بی نیاز مطلق است، نه از اطاعت و عبادت فرمان برداران سودی عایدش می شود، نه معصیت و نافرمانی نافرمانان و گنه کاران بدو زیانی می رساند.
گرجمله
کائنات کافر گردند
بر
دامن کبریاش ننشیند گرد
خداوند متعال می فرماید «ولا تحسبنّ الذین کفروا معجزین فی الارض»(1) بی تردید گمان مبر که کافران خدا را در روی زمین به ناتوانی می کشانند. نظام اتم و احسن جمال بی اعتنا به این وآن راه خود را ادامه می دهد و اسب سیاه وسفید شب و روز بی توجه به اینکه بر روی این کره خاکی چه می گذرد، جهان و جهانیان را به سرمنزل مقصود به پیش می راند.
حضرت علی7 به فرزندش امام حسن7 می فرماید:
فرزندم! آن که بر مرکب شب وروز نشسته است می برندش
گرچه به ظاهر ایستاده است؛ پس در طلب، لختی بیاسای و روزی پاکیزه طلب نمای(2).
ص: 22
آنچه وظیفه ماست روزی پاکیزه و حلال به دست آوردن است، خداوند روزی را می رساند اما گاهی ما بندگان با کارهای ناشایست خود آن را به حرام می آلاییم و می خوریم و خداوند طبیعت عالم را به زیبایی می آراید اما ما با استفادهی نادرست خود به تخریب آن می پردازیم؛ و درنهایت دود آن به چشم خودمان می رود امّا کردار نادرست ما به خداوند آسیبی نمی رساند.
فیض کاشانی گوید:
به اندک التفاتی زنده دارد آفرینش را
اگر نازی کند روزی فروریزند قالب ها(1)
و خواجه عبدالله گوید:
الهی!
دانی که من نه به خود بدین روزم،
و نه به کفایت خود شمع هدایت می افروزم،
از من چه می آید؟
و از کردِ من چه گشاید؟
طاعت من، به توفیق تو!
خدمت من، به هدایت تو!
توبه من، به رعایت تو!
شکر من، به انعام تو!
ذکر من، به الهام تو!
همه تویی!
من کیم؟!
اگر فضل تو نباشد، من بر چه ام؟!(2)
ص: 23
بک عرفتک، وانت دللتنی علیک و دعوتنی الیک، و لولا انت، لم ادر ما انت.
تو را به تو شناختم،
و تو خود بر خود راهنماییم کردی
و به سوی خود فرایم خواندی،
و اگر تو نبودی نمی دانستم تو چیستی؟
در این فراز از دعا چند نکته قابل توجه است
1- شناخت خدا به خدا
2- راهنمایی خدا انسان ها را بر شناخت خود
3- دعوت خدا از آفریدگان برای شناخت خویش
4- اگر خدا نبود، گفتگویی از خدا هم نبود.
شناخت خدا به وسیله خدا همان «برهان صدیقین» است که در حکمت متعالیه از آن یادشده است، شناخت خدا از سوی خدا، نه ا ز سوی موجودات و آفریدگان؛ چون خدایی هست ما او را می شناسیم و توان شناختنش را داریم.
به وسیله خود او ما به صفات جمال و جلالش پی می بریم و آثار فعل
او را در جهان مشاهده می کنیم.
برخی از راه نظم به اثبات خدا پرداخته اند. که چون جهان منظم است پس ناظمی وجود دارد.
برخی از راه حدوث عالم به اعتقاد خود خدا را ثابت کرده اند، که عالمی وجود نداشته و به وجود آمده و حادث شده است، پس آفریدگاری باید باشد.
ص: 24
و برخی از طریق ممکن الوجود بودن موجودات، واجب الوجود را اثبات کرده اند.
و برخی دیگر از راه کشف و شهود و گواهی دل، خدا را ثابت دانسته و هرگونه پای استدلال را در این رابطه چوبین اعلام کرده اند.
در برهان صدیقین، معرفت حق تنها از طریق خود حق امکان پذیر است و نه تنها حق بلکه خلق را هم به وسیله حق باید شناخت و به خلق نیز از این زاویه باید نگریست. عارفان بالله از این زاویه به جهان نگریسته اند و می گویند خداوند متعال نیاز به اثبات ندارد، خداوند خود ثابت است و ما وجود دیگر اشیاء را باید به وسیله خدا به اثبات برسانیم، چون خدایی هست ما هستیم و می توانیم بیندیشیم و به استدلال بپردازیم.
سرسلسله عارفان، امام حسین7 در دعای عرفه می فرماید:
بار خدایا! گشت وگذار من در آثار، دوری دیدارت را برایم رقم می زند؛ چگونه بر تو استدلال شود به چیزی که خود در هستی نیازمند توست، آیا در دیگری ظهوری هست که در تو نیست تا آن باعث آشکاریت گردد؟ از من کی نهانی تا به دلیلی که به تو راه نماید نیاز افتد؟ و کی دوری تا آثارت مرا به تو برساند؟! کور باد آن چشم که تو را ناظر برخود نمی بیند...(1).
نه از من تو دوری که برخوانمت
همه جا عیانی همیشه عیان
نه از من نهانی که دریابمت
عیانی، عیانی، عیانی، عیان(2)
از سوی دیگر امام حسین7 در ادامه همین دعای عرفه می فرماید:
بار خدایا! به اختلاف آثار و دگرگونی احوال دانستم که
ص: 25
خواست تو از من این است که خود را در هر چیز به من بشناسانی تا در هیچ چیز نسبت به تو نادان نباشم.(1)
همه موجودات چون فیض الهی و نور رحمانی و تجلّی ذات و صفات او هستند، دل انسان ها را به آن منبع فیض فرا می خوانند.
در آن خلوت که هستی بی نشان بود
وجودی بود از قید دویی دور
دل آرا شاهدی در حجله غیب
برون زد خیمه زاقلیم تقدّس
به هر آیینه ای بنمود رویی
به کنج نیستی، عالم نهان بود
زگفتگوی مائی و تو مهجور
منزه دامنش از تهمت و عیب
تجلّی کرد در آفاق و انفس
به هر جا پر شد از وی گفتگویی
و چون آغاز حقیقت عشق از سوی خداوند است جذبه او همه چیز را به سوی او می کشاند. لطف حق بود که به ما اندیشه و خرد داد و عنایت او بود که پیامبران و کتاب های آسمانی را فرستاد و در عالم اختیار ما را به سوی خود فرا خواند.
تاکه از جانب معشوق نباشد کششی
کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد
خواجه عبدالله گوید:
الهی!
تو را نداند کس،
تو را تو دانی و بس!
ای سزاوار ثنای خویش،
و ای شکرگزار عطای خویش،
ص: 26
رهی به ذات خود، از خدمت تو عاجز،
و به عقل خود، از شناخت منت تو عاجز،
و به کلِ خود، از شادی به تو عاجز،
و به توان خود، از سزای عقل تو عاجز(1)
و در جای دیگر گوید:
بیچاره، کسی که او را به صنایع شناسد،
مسکین، کسی که او را برای نعمت دوست دارد؛
بیهوده کار، کسی که او را به جهد خود جوید؛
کسی که او را به خاطر نعمت دوست دارد، روز محنت برگردد!
کسی که او را به صنایع شناسد، به بیم و طمع پرستد!
کسی که وی را به خویشتن جوید، نایافته یافته پندارد!
اما عارف، او را به نور او شناسد،
از شعاع وجود، گذر نتواند؛
در آتش مهر می سوزد، و از ناز باز نمی پردازد.(2)
«الحمدلله الذی ادعوه فیجیبنی و ان کنت بطیئاً حین یدعونی والحمدلله الذی اسئله
ص: 27
فیعطینی و ان کنت بخیلاً حین یستقرضنی»
سپاس خدا را که می خوانمش و او پاسخم را می گوید، هرچند هنگامی که می خواندم کندی می کنم.
و سپاس خدا را که از او درخواست می کنم و او عطایم میکند، هرچند هنگامی که از
من قرض می خواهد بخل می ورزم.
خداوند متعال خود اجازه دعا و درخواست به ما داده و خود اجابت را تضمین فرموده است – البته اگر به صلاح ما باشد – «ای دعا از تو، اجابت هم ز تو». اما این ما هستیم که کندی می کنیم و بخل می ورزیم.
خداوند از اموالی که متعلق به خود اوست از ما قرض می خواهد و ما نسبت به اموالی که مال ما نیست بخالت می ورزیم و اموال خدا را در راه خدا به مصرف نمی رسانیم!
نفس انسان همان گونه که امّارة بالسوء هست و به بدی فرمان می دهد به تنگ چشمی و بخالت نیز فرمان می دهد و این اقتضای جسمانیت و زمینی بودن انسان است، چنانچه حضرت یوسف فرمود: و ما ابرّء نفسی انّ النفس لاَمارة بالسوء الاّ ما رحم ربّی(1). من خودم را از عیب تبرئه نمی کنم، چراکه نفس همواره به بدی فرمان می دهد. مگر اینکه پروردگارم بر من رحمت آورد.
علاوه بر امارة بالسوء بودن نفس و بخالت و تنگچشمی، در قرآن
ص: 28
کریم با صفت هایی همانند «هَلوع – حریص»(1) «قتور – بخیل»(2). و «ظلوم و جهول – ستمگر و نادان»(3). از انسان یاد شده است.
و همه این ها مقدمه کمال آدمی است که با کنده شدن از این جهان خاکی و رهایی از صفت های ناپسند به جایگاه های بلند ملکوتی دست
یابد و این ها در سایهی تشبّه و همانندی با صفات باری تعالی به دست می آید.
پیر هرات در کتاب صد میدان در ذیل میدان تبتّل – از دیگران بریدن – در ذیل آیة شریفه «و تبتل الیه تبتیلا(4)» نویسد:
از میدان اخلاص میدان تبتّل زاید. تبتّل بازگشتن است از سه چیز به سه چیز: از دوزخ به بهشت، از دنیا به آخرت و از خود به حق.
از دوزخ به بهشت رسیدن سه چیز است: از حرام به حلال پیوستن، از کینه و عداوت به نصیحت بازگشتن و از دلیری به ترسناکی رسیدن.
از دنیا به آخرت آمدن سه چیز است: از حرص به قناعت آمدن، از علایق به فراغت آمدن و از اشتغال به انابت آمدن.
از خود به حق گشتن سه چیز است: از دعوی به نیاز آمدن، از لجاج به تسلیم آمدن و از اختیار به تفویض آمدن(5)
ص: 29
«الحمدلله الذی انادیه کلّما شئت لحاجتی و اخلوا به حیث شئت لسرّّی بغیر شفیع فیقضی لی حاجتی.»
سپاس خدا را که هر زمان بخواهم برای نیازهایم می توانم او را صدا کنم و برای اسرارم با او خلوت کنم بدون آنکه به واسطه ای نیاز باشد که حاجتم را بر آورد.
رشتهی ارتباط با خدا فقط یک التفات و توجه است، بی هیچ واسطه و بی هیچ دربان و دژبان و رئیس دفتر و مزاحمی! نه زمان مناسب می خواهد و نه مکان ویژه و به خصوصی! سیاه پوستی یا سفیدپوست، پیری یا جوان، زنی یا مرد و حتی مسلمانی یا غیرمسلمان. بنده خدا هستی و آفریده او و او از رگ گردن به تو نزدیک تر است و به راحتی می توانی با او نجوا کنی و اسرار سینه ات را که به هیچ کس نمی گویی و نخواهی گفت به او بگویی. و اگر گوش جان بسپاری صدای او را خواهی شنید.
یار نزدیک تر از
من به من است
وین عجت تر که من
از وی دورم
دل نبستن به دیگران
و باز در ادامهی دعا می فرماید:
سپاس خدا را که دیگری جز او را نمی خوانم و اگر جز او را بخوانم درخواستم را اجابت نخواهد کرد. و سپاس خدا را که امیدی به غیر
ص: 30
او ندارم و اگر به جز او امیدی داشته باشم امیدم را ناامید خواهد کرد. «الحمدلله الذی لاادعو غیره ولودعوت غیره لم یستجب لی دعایی و الحمدلله الذی لاارجو غیره و لورجوت غیره لاخلف رجایی».
دل بستن به دیگران و امید داشتن از آنان توکل را ضعیف و باور به خدا را سست می کند و معمولاً حاجت انسان برآورده نمی گردد. تکیه کلامی است شناخته شده که می گوید: «آنچه ما خواستیم نه آن شد و آنچه خدا خواست همان شد»
امیرمؤمنان7 نیز می فرماید: «عرفت الله سبحانه بفسخ العزائم و حل العقود و نقض الهتم – خداوند را به وسیله فسخ شدن تصمیم ها گشوده شدن گره ها و نقض اراده ها شناختم»(1) دیگران که هستند و چه دارند که بتوانند برای انسان کاری انجام دهند. البته نقش انسان در رقم زدن سرنوشت خود و استفاده از امکانات دیگران را نباید از نظر دور داشت گاهی دیگران واسطه خیر و وسیله خواست الهی قرار می گیرند که آن حسابش جداست و در حقیقت آن هم کارسازی خداست، که به دل آن ها انداخته و آنان واسطه فیض خداوندی شده اند.
توسل وتمسک به ارواح طیبه انبیاء و اولیاء و صالحان نیز درحقیقت توسل و استمداد از خداوند است که انسان با عنایت و شفاعت آنان مورد عنایت خداوندی قرار گیرد. که این توسلات در طول درخواست از خداوند است نه در عرض آن؛ که در جای خود باید بدان پرداخت.
ص: 31
«والحمدلله الذی و کلنی الیه فاکرمنی و لم یکلنی الی الناس فیهینونی. والحمدلله الذی تحبّب الیّ و هو غتّی عنّی والحمدلله الذی یحلم عنیّ حتی کانیّ لاذنب لی فربّی احمد شیئ عندی و احق بحمدی»
سپاس خدا را که کارم را خود بر عهده گرفت و از این رهگذر گرامیم داشت
و کارم را به مردم وانگذاشت
که خوارم سازند.
سپاس خدا را که مهرش را در دلم انداخت باآنکه نیازی به من نداشت.
سپاس خدا را که چنان با من مدارا می کند که گویی هرگز گناهی نکرده ام؛
پس به راستی پروردگارم از همه چیز نزد من ستوده تر و به ستایش من شایسته تر است.
خداوند متعال مدیریت کار انسان ها را خود بر عهده گرفته است و دوست دارد که بندگانش نیز مدیریت او را به رسمیت بشناسند و کارهایشان را بدو واگذار کنند. به موسی کلیم الله فرمود: ای موسی! نمک غذایت را نیز از من بخواه!
خداوند عزت و سربلندی انسان ها را می خواهد و دوست ندارد ذلت درخواست از یکدیگر را نیز تحمل کنند. امیرمؤمنان7 فرمود: «و لا تَکُن
ص: 32
عَبدَ غَیرِکَ و قد جَعَلَکَ اللهُ حُرَّاً. خداوند تو را آزاد آفریده است بندة دیگران مباش»(1).
توکل بر خدا و واگذاردن امور به او «تفویض» عالی ترین صفت پسندیده انسان هاست که سالکان در مراتب والای سیر و سلوک بدان دست می یابند.
خواجه عبدالله در کتاب صدمیدان گوید:
قوله تعالی «وعلی الله فتوکلوا ان کنتم مؤمنین» توکّل، قنطره یقین، عماد ایمان و محل اخلاص است و توکل بر سه وجه است:
یکی به تجربه، دیگری به ضرورت، سیم به حقیقت.
به تجربه آن است که [انسان ها] می کوشند و [خدا] می سازد، و آن حال مکتسبان است.
ضرورت آن است که بداند به دست کسی چیزی نیست و حیلت کردن سود نیست. و این حال منتظران است.
حقیقت آن است که عطا و منع به حکمت است، و مهرورزی بی غفلت است و این حال راضیان است(2).
و هم او در کتاب کشف الاسرار در تفسیر همین آیه شریفه و علی الله
فتوکلوا... نویسد:
عارف بزرگوار، ابوعلی دقاق گوید: توکّل را سه رتبت است.
اول: توکل مطلق. دوم: تسلیم. سوّم: تفویض.
توکل بدایت است، تسلیم وساطت و تفویض نهایت.
توکل، صفت همه پیامبران است. تسلیم، صفت خاص
ص: 33
ابراهیم است و تفویض صفت خاص الخاص مصطفی. است.
صاحب توکل گوش بر وعده حق دارد، صاحب تسلیم با علم حق آرام می گیرد و صاحب تفویض به حکم خداوندی رضا می دهد.
آن که با توکل است طالب عطا، آن که با تسلیم است، منتظر
لقاء، و آن که با تفویض است آسوده رضاست(1).
«اللهم انّی اجد سبل المطالب الیک مشرعة و مناهل الرجاء الیک مترعه والاستغاثة بفضلک لمن امّلک مباحه و ابواب الدعاء الیک للصارخین مفتوحه.»
بار خدایا: من درهای درخواست را به رویت گشوده می بینم.
آبشخورهای امید را نزدت سرشار می یابم،
و کمک جستن از فضلت را برای امیدوارانت پسندیده می دانم
و درهای دعا را به سویت برای فریادرس خواهان گشوده می بینم.
ص: 34
نه تنها انسان، بلکه همهی آفریدگان، تعالی و تکامل و پیشرفت را خواهان اند، چه با زبان فطرت و چه با زبان دعا، و بی تردید این راه برای همه آفریدگان باز است، به ویژه برای انسان که با تلاش و کوشش و دعا و درخواست می تواند یک یک پلّه های تکامل را بپیماید و به جایگاه های والا و بالا دسترسی یابد.
دعا آموزی خداوند از ناب ترین معارفی است که در آموزه های دینی ما مورد عنایت واقع شده است خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید:
واذاسئلک عبادی عنّی فانی قریب اجیب دعوة الداع اذا دعانِ فلیستجیبوا لی و لیؤمنوا بی لعلهم یَرشدون(1). و چون بندگانم درباره من از تو بپرسند، همانا من نزدیکم؛ خواندن خواننده را، آنگاه که مرا بخواند پاسخ می دهم، پس باید دعوت مرا بپذیرند، و به من ایمان بیاورند، باشد که ره یابند.
این آیه با زیباترین نظماهنگ زمینه دعا و عنایت خدای سبحان بدان را بازگفته است به گونه ای که هفت بار بر «یاء متکلّم وحده – تنها من» تأکید شده است، و اینکه فرموده «بندگانم» و نفرموده «بندگان» خود دلیلی دیگر بر اهتمام یادشده است.
در این آیه همه واسطه ها حذف شده و فرموده: «همانا من نزدیکم» و با وصف «قریب – نزدیک» که صفت مشبّهه است و مفهوم استواری و دوام را دارد، بر دوام و جاودانگی این ارتباط تصریح شده است.
ص: 35
یار
نزدیک تر از من به من است
وین عجب ترکه من از وی دورم
چه
کنم، با که توان گفت که او
در کنار من و من مهجورم؟!(1)
مولوی نیز گوید:
چون
دعامان امرکردی ای عجاب!
هم تو بودی اوّل آرندة دعا
تا زنم من لاف کان شاه جهان
درد بودم سر به سر من خود پسند
دوزخی بودم پر از شور و شری
این
دعای خویش را کن مستجاب
هم تو باش آخر اجابت را رجا
بهر بنده عفو کرد از مجرمان
کرد شاهم داوری هر دردمند
کرد دست فضل اویم کوثری(2).
«واعلم انک للراجی بموضع اجابه و للملهوفین بمرصداغاثه و انّ فی الّهف الی جودک والرضا بقضائک عوضأ من منع الباخلین و مندوحة عمّافنی ایدی المستأثرین.»
و می دانم که تو برای امیدواران در جایگاه
اجابت و برای دادرس خواهان بر گذرگاه
فریاد رسی هستی؛ و بسنده کردن به بخشش تو و خشنودی به خواست تو، بهترین
ص: 36
جایگزین از دریغ داشتن بخیلان و راه رهایی است ازآنچه در دست خودخواهان است.
نفس اماره انسان را همواره به بدی فرا می خواند و رهزنان آیین و ایمان و بخیلان و خودخواهان و مستبدان همواره بر کمینگاه نشسته اند تا آیین و ایمان و انسانیت انسان ها را بربایند و پس از استفاده ابزاری از آن ها و تهی کردن آنان از شخصیت و انسانیت، آن ها را به یک سو بیفکنند و در این میان تنها پناه بردن به خدا و پایداری بر ارزش های وجودی خود است که انسان را از چنگال اهریمنان رهایی می بخشد. امید امیدواران، خدا و پناه بی پناهان، خداوند است و سیمرغ بلندپرواز، خود را به طمع آب و دانه گرفتار دنیاطلبان نمی سازد.
شیخ محمود شبستری گوید:
اگر
خواهی که گردی مرغ پرواز
برو اندر پی خواجه به اسرا
گذاری کن زکافِ کنج کونین
جهان
جیفه پیش کرکس انداز
تفرج کن همه آیات کبری
نشین در قافِ قرب قاب قوسین(1)
«و انّ الراحل الیک قریب المسافه
و انّک لا تحتجب عن خلقک الاّ ان
ص: 37
تحجبهم الاعمال دونک»
و اینکه کوچ کننده به کویت بر نزدیک ترین راه است.
و اینکه تو از آفریدگانت خویش را نهان نمی سازی مگر آنکه کردارشان آنان را از تو بپوشاند.
بی تردید خدا از همه چیز و همه کس به انسان نزدیک تر است «و نحن اقرب الیه من حبل الورید(1).-
و ما به او از رگ گردن نزدیک تریم» اما این کردار به ظاهر پسندیده و دل بستگی و وابستگی به دنیاست که انسان را از خداوند دور می سازد و میان بنده و پروردگار حجابی ضخیم یا نازک – بسته به غلظت ناپاکی و ناخالصی عمل - ایجاد می کند.
میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز(2)
حجاب بودن کردار ناپسند و گناه آلود بین بنده و خدا به ظاهر آشکار است، اما گاه کردار به ظاهر پسندیده و عبادت هایی که بنده انجام داده است باعث عجب و غرور و استکبار انسان می گردد و خود حجابی ستبر و ضخیم را به وجود می آورد، همان گونه که در مورد ابلیس این اتفاق افتاد و او را از یک فرشته مقرب به یک شیطان رانده شده دگرگون کرد. عُجب برای مؤمنان و سالکان بزرگ ترین حجاب است. از امام باقر7 روایت است که فرمود:
ص: 38
دو مرد به مسجد درآمدند، یکی عابد و دیگری فاسق، و در حالی از مسجد بیرون رفتند که عابد فاسق شده بود و فاسق درست کردار! و این بدان جهت بود که عابد پیوسته در اندیشهی عبادتش بود و بدان می نازید و می بالید، اما فاسق از کرده اش پشیمان بود و از کردار ناپسندش آمرزش می طلبید(1).
«وقد قصدت الیک بطلبتی، و توجّهت الیک بحاجتی و جعلت بک استغاثتی و بدعائک توسّلی، من غیراستحقاق لعفوک عنّی، بل لثقتی بکرمک، و سکونی الی صدق و عدک.
بار خدایا! با خواسته ام به تو رو کردم،
و با نیازم رو به سوی تو آوردم،
و دادخواهیم را به درگاهت آوردم،
و تو سلم را با فراخونیت آغاز کردم،
بی آنکه سزاوار شنیدنت باشم،
ص: 39
یا شایسته گذشتت گردم،
بلکه ازآن رو که به کرمت دلگرمم
و به وعده راستینت باورمندم.
آمرزش گناهان و برآورده شدن درخواست و حاجت و جلب عنایت و حمایت پروردگار تنها با لطف و کرم خداوند است وگرنه کردار محدود ما چه ارزشی دارد که بهای عنایت خداوندی شود.
ماکه
باشیم ای تو ما را جان جان
ما
عدمهاییم و هستی های ما
ما همه
شیران ولی شیر عَلَم
حمله شان
پیدا و ناپیداست باد
باد ما و
بود ما از داد توست
لذت انعام
خود را وا مگیر
وربگیری،
کیت جُست وجو کند
منگر اندر
ما، مکن ما را نظر
ما نبودیم
و تقاضامان نبود
تا که ما باشیم با تو در میان؟
تو وجود مطلقی، فانی نُما
حمله شان
از باد باشد دم به دم
آن که ناپیداست هرگز گم مباد
هستی
ما جمله از ایجاد توست
نقل و باده، جام خود را وا مگیر
نقش
با نقاش، چون نیرو کند؟
اندر اکرام و سخای خود نگر
لطف تو ناگفته ما می شنود(1)
آفرینش ما به عنایت او بود و پرورش و هدایت ما به فضل و کرم او و این او بود که در دل ما به جلوه گری پرداخت و آفریدگانش را شیدا و عاشق خود ساخت، و کردار و اعمال ما تنها بهانه ای است که راه ارتباط را با او بگشاییم و نیازمندی خود را به او نشان دهیم و باز این اوست که
ص: 40
این کردار اندک را بهانه قرار می دهد و بنده خود را می نوازد و جایگاهی فراتر و والاتر به او می بخشد.
خواجه عبدالله گوید:
ای قائم به ذات خویش،
و از هر یادکننده به یادِ خود بیش،
یادِ توست که ترا به سزا رسد
ورنه از رهی چه آید که تو را سزد؟(1)
«الهم انت القائل و قولک حق، و وعدک صدق، و اسئلواالله من فضله انّ الله کان بکم رحیمأً، و لیس من صفاتک یا سیدی ان تاًمر بالسئول و تمنع العطیهّ. و انت المنّان بالعطیّات علی اهل مملکتک و العائد علیهم بتحنّن رأفتک.»
بار خدایا، تو گفته ای و گفته ات حق و وعده ات راستین است که فرمودی، از فضل خدا خواهید که خدا به شما مهربان است.
و این – ای سرورم – از ویژگی های تو
نیست که به درخواست فرمان دهی و از
ص: 41
بخشش فروگذاری.
و تو به اهل کشورت با عطایا منت می بخشی و با لطف ومهربانیت بدانان مهر می ورزی.
خداوند متعال نسبت به بندگان مهربان است و همین مهربانی باعث می شود که از آنان بخواهد که از او چیزی بخواهند و دستان دعا را به سویش برکشند. و این برای وی زیبنده و پسندیده نیست که پس از درخواست بندگان، آنان را محروم سازد و از انجام آنچه وعده اش را داده دریغ ورزد، با توجه به اینکه نه گنجینه های کرمش را پایانی است و نه به خلف وعده شناخته شده است.
عشق و علاقه خداوند سبحان به رستگاری و هدایت انسان ها بیش از عشق و علاقه بندگان به فلاح و رستگاری خود است به گفته شاعر:
عاشقان هرچند مشتاق جمال دلبرند
دلبران بر عاشقان از عاشقان عاشق ترند
مولوی گوید:
هیچ عاشق، خود نباشد وصل جو
لیک عشق عاشقان تن زه کند
که نه معشوقش بود جویای او
عشق معشوقان خوش و فربه کند(1)
ص: 42
«الهی ربیتنی فی نعمک و احسانک صغیراً و نوّهت باسمی کبیرأ فیامن ربّانی فیالدنیا باحسانه و تفضّله و نعمه».
بار خدایا، آنگاه که خردسال بودم مرا در نعمت ها و احسانت پروردی!
و آنگاه که بزرگ سال شدم نامم را پرآوازه ساختی!
ای آنکه مرا در دنیا با احسان و فزون
بخشی و نعمت هایت پروردی، و در آخرت
به عفو و کرمت بشارت دادی؛
خداوند کرم گستر در هر مرحله از زندگی انسان متناسب با نیازهای متفاوت عنایت های نوین به بندگان خویش دارد؛ هنوز به دنیا نیامده پستان مادر را سرشار از شیر می کند با مواد مورد نیاز نوزاد که هیچ چیز جایگزین آن نمی گردد. به گفته شاعر:
غم روزی مخور بر هم مزن اوراق دفتر را
دو روزِ پیش ایزد پر کند پستان مادر را
و مهر مادر را برمی انگیزد تا از خواب و خوراک خود بکاهد و بی هیچ منت و با کمال اشتیاق در خدمت فرزند باشد. دستش را بگیرد و پابه پا ببرد تا شیوه راه رفتنش بیاموزد و یک حرف و دو حرف بر زبانش نهد تا دهانش را به سخن گفتن بگشاید. و به پدر انگیزه می دهد تا شبانه روز
ص: 43
برای تأمین غذا و دیگر نیازمندی اش کوشش کند و این نیست جز عنایت او که «هرکس که دندان دهد نان دهد».
و چون نوجوان و جوان گردید غرایز را در او بیدار می کند تا همسریابی کند و خانواده تشکیل دهد. و چون پا به سال گذاشت به دنبال جایگاه و موقعیت اجتماعی می گردد. و آرزو می کند که نامش همه جا بر سر زبان ها باشد. و در این سیر صعود و نردبان تکامل تا بدان جا می رود که دیگر دنیا و آنچه در آن است برایش کم و کوچک است و جاودانگی را می جوید و به چیزی کمتر از بهشت راضی نمی شود. و سالکان الی الله و راهیان دیار دوست بلندپروازند و به اندک رضایت نمی دهند و حتی بهشت را نیز کوچک می شمرند و از محبوب جز محبوب نمی خواهند.
خواجه عبدالله در تفسیر عرفانی کریمة شریفه: «ربّ لا تذرنی فرداً و انت خیر الوارثین(1)»
نویسد:
زکریّا گفت: خدایا مرا تنها و بی فرزند مگذار و تو بهترین وارثانی، خداوند فرمود: ما ندای او را اجابت کردیم و یحیی را بدو دادیم و همسر او را زاینده کردیم، چون آن ها در کارهای نیک شتابان و ما را فروتنان و فرمان پذیران بودند.
خداوند بندگان را نواخت تا بشناختند، توفیق داد تا پرستیدند، تلقین کرد تا بخواستند، دل آن ها را معدن نور کرد تا دوست داشتند.
خدایی که بی رشوت دوست دارد؛ بی منت عطا دهد؛ بی وسیلت گرامی دارد، هرکه نیاز بدو برد توانگرش گرداند،
ص: 44
هرکه بدو ناز کند عزیز دارد؛ اگر سال ها بنده گناه کند و گوید: خدایا، توبه کردم! گوید: پذیرفتم(1).
«ادعوک یا سیدی بلسان قداخرسه ذنبه ربّ اناجیک بقلب قداوبقه جرمه»
سرورم! تو را با زبانی که گناهش لالش ساخته می خوانم!
پروردگارم! تو را با دلی که جنایاتش
نابودش ساخته زمزمه می کنم!
انسان از یک سو به رحمت بی کران و مهرگسترده خداوندی می نگرد و سرشار از شادمانی و امید می گردد و از دیگر سو اعمال و کردار ناپسند و نازیبای خود را می بیند و خجالت زده و ناامید می شود و این امیدواری و ناامیدی همواره همراه انسان است که در این کره خاکی زندگی می کند. گویند رهگذری با لباس و قیافه نه چندان مناسب از کوچه ای می گذشت. زیبارویی را دید که درنهایت حسن و جمال از آن مسیر می گذرد، دامن از کف داد و نه یکدل بلکه صد دل شیفته آن دل آرا شد؛ به دنبال او به راه افتاد و آشفتگی خود را فراموش کرد، تا به در خانه محبوب رسید. زن صاحب جمال که هم به زیبایی تن آراسته بود و هم به پیراستگی روان، چون به حال او نگریست شیداییش را دریافت و به وی اجازه ورود به
ص: 45
منزل داد، بدو احترام و انعام کرد و پس از لحظه ای آرامش، آینه ای به دستش داد. و او زشتی و آشفتگی خویش را در آینه دید و از این جسارتی که به خود داده پشیمان گردید. شرمنده شد و بی هیچ خداحافظی از منزل بیرون خزید، امّا نگران در بیرون خانه محبوب ایستاده، نه خود را لایق آن نگار نازنین می داند و نه به راحتی از او دل می کند. و انسانی که میان ترس و امید «خوف ورجا» زندگی می کند این گونه است. ترس از گرفتاری به عواقب گناهانی که مرتکب شده و امیدواری به خداوند رحمن و رحیم و آمرزگاری که وی را به گذشت و آمرزش فرا خوانده است.
خواجه عبدالله در تفسیر عرفانی آیه شریفه «فمن کان یرجو لقاءربه(1)،
هرکس امید دیدار پروردگارش را دارد» نویسد:
دیدار دوست جان است
و صد هزار جان در راه آن ارزان است
پیروزتر از آن بنده کیست که دوستش در میان است
آرزوی دیدار دوست، صفت مردان است.
باش تا فردا بنده بر مائده خلد نشیند، و شراب وصل نوشد،
و طوبی و حسنی بیند و به شراب و سماع دیدار رسد.
در آن روز روی های مؤمنان و مخلصان و صدیقان و شهیدان، چون آفتاب رخشان و ماه دُرافشان بنفشه بوستان است.
و چون برق لامع به خداوند خویش، به آفریدگار خویش،
ص: 46
و به پروردگار خویش نگرند.
پیر طریقت گفت:
الهی تو را آن کس دید، که دو گیتی را ندید، و تو را او دید که نادیده پسندید(1).
«عظم یا سیّدی املی، و ساء عملی، فاعطنی من عفوک بمقدار املی، و لاتؤاخذنی بِاَسوَء عملی، فانّ کرمک یَجِلُّ عن مجازات المذنبین
و حلمک یکبُرُ عن مکافاة المقصّرین»
آرزویم ای سرورم بزرگ گردیده،
و کردارم به زشتی گراییده،
پس به اندازه آرزویم از گذشتت عطایم کن
و به بدترین کردارم کیفرم مده
که کرمت از مجازات گنهگاران بزرگ تر،
و بردباری ات از به کیفر رساندن مقصران فراتر است.
بنده ی گناهکار هرچند به خاطر گناه و نافرمانی از دستورات خداوند،
ص: 47
خود را سزاوار گذشت و بخشش وی نمی داند. اما رحمت و گذشت خداوند متعال ناله گناهکاران را دوست می دارد(1)
و خود آنان را فرا می خواند تا گناهانشان را بیامرزد چنانچه خود فرمود: «یدعوکم لیغفرلکم من ذنوبکم و یؤخرکم الی اجل مسمّی(2)
- خدای مهربان شما را می خواند تا گناهانتان را بیامرزد و به شما تا سرآمدی معلوم فرصت دهد.»
در تعقیبات مشترک نماز می خوانیم:
اللهمّ ان لم اکن اهلاً ان ابلغ رحمتک فرحمتک اهلٌ تبلغنی و تسعنی لانّها وسعت کل شیی(3).
بار خدایا: اگر من شایستگی آن را ندارم که به رحمتت دست یابم، رحمت تو این زیبندگی را دارد که به من برسد و مرا فرا گیرد، چون رحمت تو همه چیز را در برگرفته است.
حافظ علیهالرحمه گوید:
سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه باک
ما بدو محتاج بودیم او به ما مشتاق بود.
خداوند متعال چون می خواهد نیازهای بندگان را برآورد، خود نیازمند می طلبد. به گفته مولانا: همان گونه که گدا، عاشق کرم است، کریم نیز عاشق گداست؛ اگر گدا صبوری ورزد، کریم به در ِخانه اش آید، و اگر کریم شکیبایی ورزد، گدا بر درِ خانه اش آید؛ اما صبوری گدا کمال اوست و صبوری کریم نقص او.
ص: 48
بانک می آمد که ای طالب، بیا
جود
می جوید گدایان و ضِعاف
روی خوبان ز آینه زیبا شود
پس ازاین فرمود حق در «الضحی»
چون گدا آیینه جوداست، هان!
آن یکی
جودش گدا آرد پدید
پس
گدایان، آیتِ جود حق اند
جود،
محتاج گدایان چون گدا
همچو خوبان کاینه جویند صاف
روی احسان از گدا پیدا شود
بانک
کم زن ای محمد بر گدا
دم بود بر روی آیینه زیان
و آن دگر بخشد گدایان را مزید
چون که با حق اند، جود مطلق اند(1).
«و انا یا سیدی عائذ بفضلک، هارب منک الیک، متنجّز ما وعدت من الصفح عمّن احسن بک ظنّاً.
و ما انا یاربّ و ما خطری،
هبنی بفضلک، و تصدّق علّیِ بعفوک.»
و من ای سرورم، به فضلت پناه می برم،
و از تو، به تو میگریزم!
و آنچه خوش بینان گذشتت را وعده داده ای می جویم.
به راستی پروردگارم، من کیستم و چه ارزشی دارم؟!
ص: 49
از فضل بی کرانت به من بخشا،
و از گذشتت بر من تصدّق فرما.
گریز از خدا به خدا چیست؟ گریز از قهر خدا به مهر خدا؟ گریز از دادگستری خدا به بخشش خدا؟ و یا گریز از عذاب خدا به تفضل و کرم خداوند است؟
گریز از خدا به خدا. حالت انقطاع و گسستن کامل از غیر خداوند است همان چیزی که امام حسین7 در دعای عرفه می فرماید: الهی هب لی کمال الانقطاع الیک(1)
حالتی که آدمی با همه وجود درمی یابد که جز خداوند هیچ کس و هیچ چیز نمی تواند از کار فروبسته او گره بگشاید و وی را در پناه خود گیرد.
حالتی که حضرت یوسف پیدا کرد هنگامی که همه درها را به روی خود بسته دید و خود را در برابر درخواست نامشروع زلیخا تنها یافت و با همه وجود گفت: «معاذالله انّه ربّی احسن مثوای انّه لا یفلح الظالمون(2)
پناه برخدا، او پروردگار من است و جایگاهم را نیکو داشته . به راستی که ستمکاران رستگار نمی گردند.» و در اثر این انقطاع بود که خداوند متعال وی را در پناه خود گرفت و پلیدی و فحشاء را از وی دور گردانید «کذالک لنصرف عنه السوء والفحشاء(3).
این گونه برهان خویش را بدو نمودیم تا پلیدی و پلشتی را از او بگردانیم».
ص: 50
خواجه عبدالله در تفسیر عرفانی آیه شریفه «انا اخلصنا هم بخالصه»
گوید:
الهی!
تا آموختنی را آموختم،
آموخته را جمله بسوختم
اندوخته را برانداختم
و انداخته را بینداختم.
نیست را بفروختم
تا هست را بیفروختم(1).
و در تفسیر آیه شریفه «انّی مهاجر الی ربی - من بهسوی پروردگارم هجرت می کنم» گوید:
مهاجرت، انقطاع است و انقطاع از غیر حق بریدن و با حق بودن است. منقطعان با حق سه مرداند:
یکی به عذر، دیگری به جهد، سیم به کلّ؛ منقطع به عذر را سه نشان است:
نفس مرده،
دل زنده،
و زبان گشاده
منقطع به جهد را سه نشان است:
تن در سعی
زبان در ذکر
و عمر در جهد.
ص: 51
و منقطع به کل را سه نشان است:
از خلق گسسته،
با خود بیگانه،
و از تعلق آسوده.
ای نزدیک تر به ما از ما
و مهربان تر به ما از ما.(1)
ای ربّ جللّنی بسترک واعفُ عن توبیخی بکرم وجهک فلواطّلع الیوم علی ذنبی غیرک
مافعلته ولوخفت تعجیل العقوبۀ لاجتنبته
بار پروردگارا، مرا با پوششت پوشان.
و با کرمت از سرزنشم دیده بگردان
که اگر آن روز بر گناهم کسی آگهی می یافت، آن را انجام نمی دادم
و اگر از شتاب در مجازاتت می ترسیدم، از آن اجتناب می کردم.
خداوند متعال بهترین پوشانندگان و رازدارترین رازداران است و وجود این صفت نیک را در بندگان خویش نیز دوست می دارد و افشای اسرار مردم را زشت می شمارد.
ص: 52
تجسس در احوال و امور شخصی مردم و افشای آن از بزرگ ترین گناهانی است که در موارد مختلف از آن نهی شده است.از امیرمؤمنان7 روایت است که فرمود:
هرکه در جستجوی رازهای مردم باشد خداوند رازهای او را فاش می کند.(1)
از سوی دیگر هرکس اسرار خود را نیز باید نگه دارد، آنان که توان حفظ اسرار خویش را ندارند توان نگه داشتن اسرار دیگران را هم نخواهند داشت. باز از همان حضرت روایت است که فرمود:
کسی که در نگه داشتن راز خود ناتوان است، در حفظ راز دیگران نیز ناتوان است.(2)
پیر هرات درباره آیه شریفه «والله یعلم اسرارهم(3)»
خدا نهانی های مردمان را می داند در کتاب صدمیدان گوید:
سرّ، ارتباطی است که انسان با حق دارد و آن سه است:
یکی از آدمیان نهان، دیگری از فرشتگان نهان، سیّم از خود نهان.
آنچه از آدمیان نهان است، خدمت خلوت است.
آنچه از فرشتگان نهان است، مکاشفه ی حقیقت است.
آنچه از خود نهان است، استغراق در مواصلت است.
و شرایط خدمت خلوت سه چیز است:
شناختن علم خدمت
ضایع نکردن حق
ص: 53
و بازداشتن ایذاء خود از خلق
علامت مکاشفهی حقیقت سه چیز است.
شرح صدر و گشودگی سینه را
پذیرفتن عذر خلق را
و دیده باز کردن آلاء حق را
استغراق در مواصلت حق سه چیز است:
بیم از یک چیز
امید به یک چیز
و مهر در یک چیز
و آن یک چیز تنها حق است و هرچه جز او کم و ناچیز.(1)
فلک الحمد علی حِلمک بعد علمک،
و علی عفوک بعد قدرتک
پس ستایش توراست بر بردباری ات پس از دانشت و برگذشتت پس از توانایی ات.
خدای متعال تواناست و گذشت از توانمند زیبنده است و توانایی خدا بنده را به گذشتش گستاخ می کند و به قلم کشیدن بر کردار ناپسندش امیدوار می سازد و از بزرگوار جز این انتظار نمی رود و خدای
بلندمرتبه همین صفت را در بندگان دوست می دارد.
ص: 54
پیامبر خدا9 فرمود: خدا باگذشت است و گذشت را دوست می دارد.(1)
امیر مؤمنان7 نیز می فرماید: زیور قدرت، گذشت است.(2)
و در جای دیگر می فرماید: گذشت زکات توانمندی است.(3)
و باز می فرماید: چون به دشمنت ظفر یافتی، گذشت را شکرانه این نعمت قرار ده.(4)
اما بی تردید در تاریخ قدرتمندان کمتر به این گونه احادیث توجه داشته اند و برای استواری پایه های لرزان قدرتشان هرچه توانشان بالا می رفته دامنه زندگی را بر مردم تنگ تر می گرفته اند. شیخ بهایی علیه الرحمه در کشکول خود می نویسد:
چنگیز مغول از قاضی وجیهه الدین قوشچی پرسید، پیامبر شما از برخاست من آگاهی داده است؟ گفت: آری و برخی از خبرهای ستیزها و ظهور ترکان را برشمرد. چنگیز خوشحال شد و گفت: از من در میان مردم یادی بزرگ خواهد ماند؟ گفت: اگر اجازه دهی گویم: گفت بگو! گفت: اگر از دم تیغ تو از فرزندان آدم کسی بازماند نام تو خواهد ماند!
و این داستان شباهت دارد به داستان دیگری که حکایت شده: در روستایی امیری فرود آمد. شب هنگام خروسی از
خروسان ده آواز برداشت. امیر را از آن بد آمد و دستور داد
ص: 55
تا همه خروسان ده را بکشند! چون خواست بخوابد، خدمتکار خویش را گفت: گاهِ خروس خوان، مرا بیدار کن! خدمتکار گفت: ای امیر! تو یک خروس نیز بر جا نگذاشتی! پس به بانگ کدام خروس بیدارت کنم؟!
با همه خلق جهان، گرچه از آن
بیشتر گمره و کمتر به رهند
تو چنان زی که بمیری، برهی
نه چنان زی که بمیری برهند(1)
این سترگ الجمیل؟
این عفوک الجلیل؟
این فرجک القریب؟
این غیاثک السریع؟
این رحمتک الواسعه؟...
کجاست پوشش زیبایت؟
کجاست گشایش نزدیکت؟
کجاست گذشت بزرگوارانهات؟
کجاست فریادرسی شتابانت؟
کجاست رحمت گسترده ات؟
ص: 56
انسان همواره جستجوگر و به دنبال کشف حقیقت و در پی دستیابی به رحمت و آرزومند ابدیت است و این اشتیاق، بال های او را به پرواز درمی آورد و برای دستیابی به دوردست ها بال میگشاید داستان تعالی طلبی انسان، داستان حضرت ابراهیم است که تا ستاره را می بیند می گوید این پروردگار من است! و چون غروب می کند می گوید من غروب کنندگان را دوست نمی دارم! به ماه و خورشید هم قانع نمیشود، چون آن ها را نیز افول یابنده می بیند. انسان چیزی را می خواهد که غروب نکند، پایان نداشته باشد، پایدار و بی کرانه باشد تا با پیوستن بدو ابدیت یابد و جاودانه شود، و این عطش و تشنگی او هیچ گاه سیرایی ندارد.
خواجه عبدالله درباره عطش گوید:
عطش، کنایه از غلبه خواستاری است برای آنچه آرزو می
شود و آن را سه درجه است:
درجه نخست: عطش مرید است به گواهی ای که سیرابش
کند؛ یا اشاره ای که شفایش بخشد؛ یا مهربانی ای که برخوردارش سازد.
درجه ی دوم: عطش سالک است به سرآمدنی که طومارش را درهم پیچد، به روزی ای که نیازمندی هایش را به وی بنمایاند؛ و به منزلی که در آن به آرامش رسد.
درجه سوم: عطش محبّ است به جلوه ای که آن را ابر علت نپوشاند؛ بر آن حجاب تفرقه ای پرده نیفکند، و برای
دستیابی بدان دیگر انتظاری نباشد.(1)
ص: 57
یامحسن و یا مجمل، یا منعم و یا مفضل
لستُ اتّکل فیالنجاۀ من عقابک علی اعمالنا بل بفضلک علینا
لانّک اهل التقوی و اهل المغفره
ای نکورفتار! ای درست کردار:
ای نعمت بخش: ای بخشنده!
ما برای رهایی از کیفرت به اعمالمان متکی
نمی باشیم بلکه به فضلت امیدواریم،
چراکه تو اهل پارسایی و اهل آمرزشی،
خداوند فیّاض علی الاطلاق است، بی هیچ چشمداشت می بخشد و با بزرگواری از گناهان و لغزش ها چشم می پوشد، اعمال ما در برابر عنایات خدا هیچ است و طاعات ما در برابر نعمت های او ناچیز. به گفته ی شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی:
هر نفسی که فرو می رود ممّد حیات است و چون باز می گردد مفرّح ذات، پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب. از دست و زیآن که برآید کز عهده شکرش به درآید.(1)
و این گونه است که انسان همیشه خود را نیازمند احساس می کند. و چشم از رحمت و عنایت پروردگار برنمی دارد.
ص: 58
پیر هرات گوید:
کسی که بر دوجهان نظری ندارد و خدا را همواره در نظر دارد او را فقیر گویند. فقیر همواره به خدا توانگراست،
که توانگری در سینه می باید نه در خزینه
فقیر کسی است که در دوجهان جز خدا برای خود دستاویزی نبیند.
و نظر به خود ندارد،
و بر ذات خویش چهارتکبیر زند.(1)
فماندری ما نشکر
اجمیل ما تنشر، ام قبیح ماتستر
ام عظیم ما ابلیت واولیت
ام کثیر مامنه نجّیت و عافیت
و ما نمیدانیم که چه چیز را سپاس گوییم؟
آن نیکی را که گسترانی؟ یا آن زشتی را که
پوشانی؟
یا آن نعمتهای بزرگی را که در نظر گرفته و اختصاص دادهای؟
یا آن بلاهایی که از آن رهایی داده
و عافیت بخشیده ای؟
ص: 59
سپاس گزاری از نعمت در برابر کسی که به انسان نعمتی بخشیده یک امر فطری است که وجدان هر انسانی بر ضرورت آن گواهی می دهد. اما نعمت هایی که خداوند متعال به انسان بخشیده آنقدر گسترده است که انسان نمی داند کدام یک از این نعمت ها را سپاس بگزارد، نعمت سلامتی، امنیت، انواع خوراکی هایی که می خورد، هوایی که تنفس می کند. آفتابی که بر او می تابد و یا نسیمی که بر وی می وزد و بدن او را می نوازد و...
همه این ها نعمتهایی است که خداوند به انسان بخشیده و تمام
محیط اطراف ما را فرا گرفته است. اما واکنش ما در برابر این نعمتها بر دو گونه است. یک: سپاسگزاری، دو: کفران؛ اما انسان های سپاسگزار سرگردان می شوند که کدام یک از این نعمت ها را سپاس بگزارند و چون از شمار بیرون است. به ناچار می گویند الحمدلله علی کلّ نعمه - سپاس خدای را به خاطر همه نعمت هایی که به ما ارزانی داشته است.
اما انسان های ناسپاس گاه بی خبران اند به غفلت فرورفته که همه چیز را و حتی خود را فراموش کرده اند. و گاه آگاهانه ناسپاسی کرده و این همه نعمت را نادیده می انگارند. که البته خداوند متعال در نظام آفرینش برای هریک از واکنش ها مکانیسم و راهکاری مشخص کرده است.
خداوند متعال در قرآن مجید فرمود: اگر سپاسگزارید بر نعمت شما میافزایم و اگر ناسپاسی کنید کیفر من سخت خواهد بود.(1)
که این اثر
ص: 60
طبیعی استفاده درست از نعمت ها و یا ضایع کردن و استفاده نادرست و بدون استفاده گذاشتن آن هاست.
امیرمؤمنان7 نیز می فرماید:
هیچ چیز بمانند سپاسگزاری، نعمتها را نگه نمیدارد.(1)
و در جای دیگر میفرماید:
کفران کننده نعمت نزد آفریدگار و آفریده نکوهیده است.(2)
در کتاب علل المقامات در باب شکر آمده است:
شکر، دیدن نعمت خدای سبحان است
و ثنای بخشاینده آن
و به پای خاستن برای ادای حق آن
و اقرار به وجود آن،
و آن عامه را باشد، زیرا گستردگی حق را با تنگنای شکر معارضه باشد.
اما در طریق خواص:
شکر آن است که به خدمت بخشنده کمر بندگی بندی
و از بند منت، خود را وارهانی
و در میدان مقاومت نمایان شوی
و به قوت نفس خود بیفزایی. که این همان رمز ماندگاری است.(3)
ص: 61
یا حبیب من تحبّب الیک
و یا قرّة عین من لاذبک و انقطع الیک انت المحسن و نحن المسیئون فتجاوز یا رب عن قبیح ما عندنا بجمیل ماعندک
ای محبوب هر که با تو دوستی کند!
و ای روشنایی دیده ی هر که به تو پناه آرد و به تو دل بندد، تو نیکوکاری و ما بدکار،
پس پروردگارا از زشتی هایمان به زیبایی
هایت درگذر.
طبع بشر اقتضای بدی دارد و نفس اماره همواره انسان را به خواهش های نفسانی و وسوسه های حیوانی فرامی خواند، تا جایی که خدای متعال می فرماید:
«انّ الانسان خلق هلوعاً اذا مسّه الشرّ جزوعاً و اذا مسّه الخیر منوعا(1)»- انسان آزمند آفریده شده، آنگاه که شری بدو می رسد بی تابی می کند و چون خیری [مالی] بدو می رسد بخل می ورزد.
و در جای دیگر درباره انسان می فرماید:
«انّه کان ظلوماً جهولاً(2)» - او [انسان] بسیار ستمگر و نادان است.
ص: 62
و در جای دیگر از انسان به عنون «قتور» و «کفّار»(1)
تنگ چشم و ناسپاس یاد کرده است.
در سوره یوسف نیز از گفته ی حضرت یوسف می فرماید:
«و ماابرء نفسی انّ النفس لامارۀ باالسوء الّا مارحم ربّی(2)»
- من خود را نمی ستایم، نفس همواره فرمان دهنده به بدی است مگر اینکه پروردگارم مرا دریابد.
این ها اقتضای طبیعت انسان است مگر اینکه انسان با عنایت پروردگار و در سایه صفات و توانمندیهایی که در وی نهاده بتواند با این صفات ناپسند مقابله کند و بر آن ها پیروزی یابد. در این فراز امام7 از خدا می خواهد که اگر انسان به مقتضای زشتیهایش کارهای ناپسندی را مرتکب شد خدای بلند مرتبه به تناسب خوبی هایش از آن درگذرد.
خواجه عبدالله گوید:
الهی، آب عنایت تو به سنگ رسید، سنگ بار گرفت
سنگ، درخت رویانید، درخت میوه و بار گرفت
درختی که: بارش همه شادی
طعمش همه انس، بویش همه آزادی
درختی که: بیخ آن در زمین وفا
شاخ آن بر هوای رضا
میوه ی آن معرفت و صفا و حاصل آن دیدار و لقاست.(3)
ص: 63
یاواسع المغفره،یا باسط الیدین بالرحمۀ
فوعزّتک یا سیّدی لونهرتنی ما برحت من بابک
ای صاحب آمرزش گسترده،
و ای آنکه دستانت به رحمت گشوده گردیده.
به عزتت سوگند - ای سرورم -
اگر مرا رانی هرگز از درگاهت دور نمی گردم
قهر خداوند بر بنده نیز به مقتضای مهر و محبت اوست، نه مخالفت بنده با خداوند به خدا آسیبی می رساند و نه او از کسی عقده به دل می گیرد که برای گشودن عقده وی را به کیفر رساند، قهر خداوند بر بنده در دنیا زمینه تنبه و بیداری او را فراهم می آورد. و عذاب او در آخرت گناهان بنده را که خود مرتکب شده می سوزاند و زمینه بازگشت او به بهشت را فراهم می کند، تا جایی که برخی مانند ابن عربی ریشه عذاب را از «عذب» به معنی گوارا دانسته اند و می نویسند خداوند پس از مدتی عذاب، بندگانش را از دوزخ رهایی می بخشد تا جایی که دیگر کسی در دوزخ نمی ماند. یا من سبقت رحمته غضبه.(1) ای آن که رحمتش بر غضبش
ص: 64
پیشی گرفته است بنابراین اگر بگوییم لطف و غضب خدا هر دو دوست داشتنی است سخنی به گزاف نگفته ایم. مولوی گوید:
عاشقم بر قهر و بر لطفش به جدّ
ای عجب من عاشق این هردو ضد
حافظ نیز گوید:
گرم تو زخم زنی به که دیگری مرهم
گرم تو زهر دهی به که دیگری تریاق
خواجه عبدالله انصاری در کتاب صد میدان نویسد:
میدان شصت و دوم صفا است، از میدان صدق میدان صفا زاید.
قوله تعالی «فماوهنو لمااصابهم فی سبیل الله».(1)
اهل صفا سه گروه اند
یکی از آنان فرشتگان اند!
از شهوت پاک، از تهمت دور، و از غفلت معصوم.
دیگر گروه انبیاء صلوات الله علیهم اند
از تراجع پاک، از زینت دور، از معاصی معصوم.
و فروتر از انبیا یک گروه از مؤمنان اهل صفایند:
از سلطان نفس رسته، دل ها به مولی پیوسته و سرها به خواسته وی آراسته.(2)
ص: 65
لا تسئل عن فعلک، ولا تنازع فی مُلکک، ولا تشارک فی امرک و لا تضادّ فی حکمک ولا یعترض علیک احد فی تدبیرک، لک الخلق والامر، تبارک الله ربّالعالمین.
ازآنچه انجام می دهی بازخواست نمیشوی،
و در فرمانروایی ات با تو مخالفت نمیگردد
و برای تو در کارت شریکی نیست
و کسی با حُکمت به ضدّیت برنمی خیزد
و در تدبیرت کسی تو را مورد اعتراض قرار نمیدهد،
آفرینش و فرمان از آنِ توست،
فرخنده است خدا پروردگارِ جهانیان.
ازآنرو که سراسر نظام هستی از قدرت و حکمت خدا پدید آمده است هیچگونه گسستگی و سستی و عیب و نقصی در آن مشاهده نمیگردد.
آفرینش الهی آفرینش تاموتمام و نظام احسن است که خود فرمود: «فتبارک الله احسن الخالقین.»(1)
مبارک است خدا که بهترین آفریدگار است. و در سوره تبارک [ملک] فرمود:
آن که هفت آسمان بر فراز یکدیگر بیافرید،
در آفرینش آن مهرگستر هرگز گسستگی نمی بینی،
ص: 66
اینک دیده بگردان آیا گسیختگی بینی؟!
باز دوباره دیده بگردان؛ دیده به نزد تو بازآید زیان دیده!(1)
و چون قدرت الهی سرمنشأ همه قدرت هاست هیچ قدرتی نیست که بتواند با آن برابری و همبری کند در دعای افتتاح می خوانیم:
قهر بعزته الاعزاء و تواضع لعظمته العظماء فبلغ بقدرته ما یشاء(2) به عزتش قدرتمندان را درهم شکست و بزرگان را در برابرش فروتن ساخت و با قدرتش به هرچه خواست رسید.
پیر هرات در تفسیر آیه 143 سوره اعراف گوید:
حضرت موسی پای از گلیم خود بیرون کشید و ارنی انظر الیک گفت خدای سبحان فرمود: هرگز مرا نخواهی دید. لیکن به کوه بنگر، اگر کوه در جای خود آرمید مرا خواهی دید. چون خدا در کوه تجلّی نمود. کوه تکّه پاره شد و موسی بیهوش افتاد. و چون به هوش آمد گفت: خدایا پاکی توراست! من به تو بازگشتم و توبه کردم! من نخستین گروندگانم.
و در بیان عرفانی آیه شریفه گوید:
چون موسی در مقام مناجات «ارنی» گفت و «لن ترانی» شنید، فرشتگان سنگ ملامت بر وی میزدند که تو طمع دیدار حق کردهای؟ تو کجا و رب ارباب کجا! خاکی و آبی
را چه رسد که حدیث قِدَم کند! نبوده و بود شده را چون
ص: 67
سزد که وصال لم یزل و لم یزال کند؟...
فرمان به فرشتگان آمد، که دست از موسی بدارید، که آن کس که شراب اصطفاء از جام محبت من نوشیده باشد عربده کمتر از این نکند! پیر طریقت گفت: هرکس را امیدی است و امید عارف دیدار! عارف را نه به مزد حاجت است نه به بهشت کار! همگان بر زندگانی عاشقند و مرگ برایشان دشخوار [دشوار]، عارف به مرگ محتاج است به امید دیدار!(1)
یاربّ هذا مقام ممن لا ذبک واستجار بکرمک والِفَ احسانک و نعمک و انت الجواد الذی لا یضیق عفوُک و لا ینقص فضلُک ولا تقلّ رحمتک.
پروردگارا، این جایگاه کسی است که به تو پناه آورده، و به کرمت پناه جسته،
و با احسان و نعمتهایت مأنوس گشته،
و تو آن بخشندهای که عفوت محدود نمیشود و فضلت کاستی نمییابد و رحمتت اندک نمیگردد.
ص: 68
انسان همواره با امید زنده است و بیشترین و بزرگ ترین امیدواری ها به آمرزش و رحمت پروردگار است به ویژه برای پس از مرگ که زندگی جاودانی و همیشگی ماست و دست ما از همه جا و همه چیز کوتاه است و جز امیدواری به عنایت و آمرزش او پناهگاهی متصور نیست.
پناهگاه حقیقی خداست و مال و فرزند و عنوان و مقام و خدم وحشم از دلخوشی های این دنیاست که چند روز انسان را به خود مشغول می کند و سرگرم می سازد و ناگهان با وزیدن طوفان مرگ آدمی ناگهان همه آن ها را بربادرفته می بیند و جز کردار شایسته چیزی برای وی بر جای نمی ماند.
خواجه حافظ گوید:
به سرّ جام جم آنگه نظر توانی کرد
گدایی در میخانه، طرفه اکسیری است
به عزم مرحله عشق، پیش نه قدمی
تو کز سرای طبیعت نمی روی بیرون
جمال یار ندارد نقاب و پرده، ولی
که خاک میکده کحل بصر توانی کرد
گر این بکنی، خاک زر توانی کرد
که سودها کنی ار این سفر توانی کرد
کجا به کوی حقیقت سفر توانی کرد؟
غبار ره بنشان تا نظر توانی کرد.(1)
یاربّ انّ لنا فیک املاً طویلاً کثیراً انّ لنا فیک رجاءً عظیماً عصیناک و نحن نرجُو ان
ص: 69
تستر علینا و دعوناک و نحن نرجو ان تستجیب لنا فحقّق رجاءنامولانا.
پروردگارا، مارا در تو آرزویی گسترده و
فراوان است،
ما را در تو امیدی بزرگ است،
نافرمانی ات کردیم بدین امید که بر ما بپوشانی،
فرایت خواندیم بدین امید که اجابتمان کنی،
پس ای مولایِ ما، امیدمان را محقق ساز
گمان نیک به خدا داشتن و تکیه نکردن به کردار نیک خود از بزرگ ترین آموزه های دینی است، بنده نباید به عمل و عبادت خود مغرور شود و فکر کند با انجام پاره ای از اعمال نیک بهشت را برای خود خریداری کرده است.
ابوعبیده ی حذّاء از امام باقر7 از پیامبر خدا9 روایت کرده است که فرمود:
خداوند متعال در حدیثی قدسی میفرماید: عملکنندگان نباید به اعمالی که برای من انجام میدهند اعتماد کنند، زیرا اگر تمام عمر را هم به عبادت بپردازند باز در برابر نعمت های من کوتاهی کرده اند! اما باید به رحمت من اعتماد کنند و به فضل من امیدوار باشند و به گمان نیک به من اطمینان داشته باشند که در این صورت است که رحمت من آنان را درمی یابد و گذشت و آمرزشم بدانان
ص: 70
می رسد، چراکه من پروردگاری مهرگستر و مهربانم.(1)
امیرمؤمنان7 به شیعیان و علاقمندان خویش در ارتباط با پایداری در برابر ستم بنی امیه می فرماید:
بنی امیه همواره شما را مورد آزار قرار میدهند، تا اینکه از میان شما کسانی که بیشترین خوشگمانی را به خدا دارند مورد بیشترین آزارها قرار میگیرند، پس اگر خداوند برای شما عافیتی فراهم آورد بپذیرید و اگر به گرفتاریای مبتلا کرد شکیبا باشید و پایداری ورزید که عاقبت نیک از آن پرهیزگاران است.(2)
خواجه عبدالله در کتاب صدمیدان درباره امیدواری به خداوند گوید:
میدان چهلوپنجم رغبت است که از میدان طلب زاید. رغبت و رهبت دو پایاند که سالک بدان رود.
و جمله راغبان سه مردند:
یکی راغب است بدین جهان، در ابتلاء غرق
دیگر راغب است بدان جهان، در اجتهاد غرق
سیم راغب است به حق، در افتقار غرق
و تخم رغبت به دنیا سه چیز است:
درازی آرزو، اندکی دانش، مردگی دل.
و تخم رغبت به آخرت سه چیز است:
کوتاهی آرزو، نور دانش و سرزندگی دل.
ص: 71
و تخم رغبت در حق سه چیز است:
قبول فراخوان ازل، فروشکستن کام دل و نگاه داشتن
حرمت سرّ.(1)
تتحبّب الینا بالنعم ونعارضک بالذنوب خیرک الینا نازل و شرّناالیک صاعد
ولم یزل ولایزال ملک کریم یاتیک عنّا بعمل قبیح فلایمنعک ذلک من ان تحوطنا بنعمک
با نعمتهایت به ما مهر میورزی
و ما با گناهان با تو میستیزیم،
خیر تو به سوی ما فرود میآید و شرّ ما به سوی تو بالا میرود!
پیوسته و بیگسست فرشتهای ارجمند از سوی ما عملی ناشایست به سویت میآورد،
و این تو را باز نمیدارد از اینکه با نعمت هایت ما را فراگیری،
خدای سبحان با نعمتهای خود به ما مهر میورزد و ما را مورد
نوازش احسان خود قرار میدهد. اما ما با ارتکاب گناه و انجام
ص: 72
کارهای ناپسند با او میستیزیم و رفتاری نامناسب با خواست او انجام میدهیم – خیر و نیکی او همواره بر ما فرود میآید اما ما با نافرمانی او پیوسته زشتیهای خود را به نمایش میگذاریم و نعمتهای او را ناسپاسی میکنیم. به راستی که انسان موجودی ناسپاس است!
انسان باید سپاسگزار نعمتهای خدا باشد. و نیکی را با نیکی پاسخ دهد.
خواجه عبدالله در منازل السائرین در باب احسان گوید:
خدای سبحان فرمود: هل جزاء الاحسان الّا الاحسان(1) - آیا پاداش نیکی جز نیکی است؟.
احسان اسم جامع نبوی است و آن پرستش خدای سبحان است به گونه ای که گویا او را مینگری. و آن به سه درجه است!
درجه نخست، نیکویی در قصد است، به گونه ای که با دانش نیت خود را بیارایی، و با تصمیم قاطع آن را استوار سازی و با نازک بینی آن را بپالایی.
درجه دوم: نیکویی در احوال است
آن که از روی غیرت احوال را پاسبانی کنی
از روی هنرمندی احوال را بپوشانی
از روی تحقیق احوال را سامان بخشی
درجۀ سوم: نیکویی است در وقت
آن که مشاهده را برای همیشه فرونگذاری
همت را یک لحظه از پیشرفت بازنداری
و هجرت خویش را به سوی حق سرمدی سازی!(2)
ص: 73
وانت الهی اوسع فضلاً واعظم حِلماً من ان
تقایسنی بفعلی و خطیئتی، فالعفو العفو العفو
وتو ای خدای من فضلت گسترده تر،
و بردباری ات فراتر از آن است که مرا با کردار و خطاهایم سنجی،
پس ببخشایم، ببخشایم، ببخشایم؛
توبه و درخواست آمرزش و بخشایش از خدا از اموری است که بسیار بر آن تاکید شده است.
خداوند متعال میفرماید: توبوا الی الله توبة نصوحاً.(1)
ای مؤمنان! به درگاه خدا توبه کنید! توبهای بیبازگشت. و از سوی دیگر خود فرموده که توبهی بندگانش را میپذیرد هوالذی یقبل التوبة عن عباده و یعفو عن السیئات.(2) اوست که توبه بندگانش را میپذیرد و گناهان را میآمرزد.
امیر مؤمنان علی7 نیز میفرماید:
التوبة تطهّر القلوب و تغسل الذّنب(3) توبه دل ها را میپالاید و گناهان را میزداید.
باید توجه داشت که توبه نسبت به توبهکنندگان دارای مراتبی است.
ص: 74
توبه عوام، توبه افراد متوسط و توبه خواص.
خواجه عبدالله در چگونگی این سهمرتبه توبه گوید:
توبه عوام گسترش فرمانبرداری است که به سه چیز فرامی خواند.
اینکه بنده از نعمت ستر گناه و از نعمت به تأخیر افتادن مجازات چشم بپوشد.
این پندار که به خدا حقی دارد را باور نکند.
این که خود را هیچ گاه بی نیاز احساس نکند – که آن عین جبروت و سرکشی به خداست.
توبه افراد متوسط، توبه از کوچک انگاشتن گناه است.
چون کوچک انگاشتن گناه خود نوعی گستاخی و سرکشی
و آراستن خود به حمیتهای جاهلی
و تن دادن به بریدن از بندگی است.
توبه خواص، توبه از ضایع کردن وقت است
چراکه از دست دادن فرصت انسان را در نقصان نگه می دارد
و نور مراقبه را خاموش می کند
و فضای مصاحبت با حق را مکّدر می سازد.
و مقام توبه پایان نپذیرد. مگر توبه ازآنچه فروتر از حق است
و شناخت آنچه این تنبلی را باعث شده است
آنگاه توبه از وقتی که برای این شناخت مصرف شده
است.(1)
ص: 75
اللهم اشغلنا بذکرک واعذنا من سخطک واعذنا من عذابک وارزقنا من مواهبک وانعم علینا من فضلک وزیارۀ قبر نبیّک
بار خدایا، با یادت مشغولمان ساز،
از خشمت پناهمان ده، از عذابت نگاهمان دار،
از بخشایشت روزیمان بخش،
از فضلت نعمتمان ده
و حج خانهات و زیارت مزار پیامبرت را روزیمان فرما.
یاد خدا آرامشبخش دلهاست «الا بذکرالله تطمئن القلوب(1)» و شفابخش جانها، پیامبر خدا9 فرمود: ذکرالله شفاء القلوب(2)
از امیرمؤمنان7 نیز روایت شده است که فرمود: «یاد خدا، روشنای خردها، زندگی بخش جانها و صیقلدهنده سینههاست»(3) و نه تنها یاد خدا آرامش بخش جانهاست بلکه دیدار دوستان خدا و زیارت مزار پیامبر و هریک از امامان نیز روشنیبخش راه هدایت و مشعل فروزان ارزشهای والای انسانی است و این آرزوی هر مسلمان است که بگوید:
ص: 76
بار خدایا حج خانه خودت و زیارت مزار پیامبرت را روزیم فرما.
خواجه عبدالله در کتاب صدمیدان گوید:
میدان سیایم ذکر است که از میدان تفکر زاید قوله تعالی و مایتذکر الّا من ینیب. و فرق میان تفکر و تذکّر آن است که تفکر جستن است و تذکر یافتن. تذکر سه چیز است:
به گوش ترس، ندای وعید شنیدن
به چشم رجاء به وعده دوست نگریستن
و به زبان نیازمندی از او درخواست اجابت کردن.(1)
و در تفسیر کشف الاسرار گوید.
ذکر نه همه آن است که بر زبان داری
ذکر حقیقی آن است که در میان جان داری
توحید نه همه آن است که او را یگانه دانی
توحید حقیقی آن است که با او یگانه باشی
و از غیر او بیگانه باشی.(2)
مناجات:
ای گشاینده زبان های مناجات گویان
ای انس افزای خلوت ذاکران
ای دیدبان نفس های رازداران
جز یادکرد تو ما را همرازی نیست
جز یادداشت تو ما را همراهی نیست
و جز از تو به تو ما را رهنمایی نیست.(3)
ص: 77
اللهم اغفرلی و لوالدیّ وارحمهما کما ربّیانی صغیراً اجزهما بالاحسان احساناً وبالسیّئات غفراناً الّلهم اغفر للمؤمنین والمؤمنات الاحیاء منهم والاموات.
32
بار خدایا، مرا و پدر و مادرم را بیامرز رحمتشان فرما، آن گونه که مرا در خردسالی پرورش دادند؛
در برابر احسانشان به نیکی و در برابر گناهانشان با آمرزش پاداششان ده،
بار خدایا مردان و زنان مؤمن، زندگان و مردگانشان را بیامرز
خدای متعال در سوره بنی اسرائیل میفرماید: و قل ربّ ارحمهما کما ربیانی صغیراً.(1)
بار خدایا بر پدر و ماردم ترحم فرما. همان گونه که در خردسالی پرورشم دادند. در حقیقت فراز نخست این دعا انجام فرمان خداوند است که به دعای خیر برای پدر و مادر فرمان داده است. چنانچه خدای متعال از زبان حضرت عیسی7 نیز بر نیکی به مادر تاکید فرموده است . و براً بوالدتی و لم یجعلنی جبّاراً شقیّا(2)
- خداوند مرا به نیکی به مادرم سفارش کرده و مرا ستمگر و شقاوت پیشه قرار نداده است.
ص: 78
از این آیه استفاده می شود که قدرنشناسی از مادر که آن همه زحمات را برای پرورش و تربیت انسان کشیده است از نمونههای آشکار ستمگری و شقاوت پیشهگی است.
سعدی علیه الرحمه گوید:
روزی به غرور جوانی بانگ بر مادر زدم، دل آزرده به کنجی نشست و گریان همی گفت: مگر عهد خردیت فراموش کردی که درشتی میکنی؟!
چه خوش گفت زالی به فرزند خویش
چو دیدش پلنگ افکن و پیلتن
گر از عهد خردیت یاد آمدی
که بیچاره بودی در آغوش من
نکردی در این روز بر من جفا
که تو شیرمردی و من پیرزن(1)
در این فراز از دعا افزون بر دعا برای پدر مادر برای همه بندگان خداوند اعم از زنده و مرده، حاضر و غایب، زن و مرد، کوچک و بزرگ، آزاد و برده دعا شده است و این بیانگر این است که در دعا دید انسان باید گسترده باشد و برای همه طلب آمرزش و طلب خیر و نیکی کند.
ابن قدّاح از امام صادق7 روایت میکند که پیامبر خدا9 فرمود:
چون یکی از شما در مقام دعا برآمد، دامنهی دعای خویش را گسترش دهد که این در اجابت دعا اثر گزار است.(2)
ص: 79
انسان باید برای دیگری دعا کند و او برای این.
خواجه عبدالله گوید:
ای محمد!
چون دشمن تو را بد گوید، من جواب دهم
و چون مرا بد گوید، تو جواب بده
من تو را حبیب خواندم
که تو هم مرا حبیب دانی.(1)
اللهم صلّ علی محمد و آل محمد و اختم لی بخیر واکفنی ما اهمّنی من امر دنیای و اخرتی ولا تسلّط علیّ من لایرحمنی
واجعل علیّ منک واقیۀ باقیۀ
بار خدایا، بر محمد و خاندان محمد درود فرست، و زندگیم را به نیکی پایان بر
و آنچه از امر دنیا و آخرتم مورد اهتمام من است به صلاح آور،
و کسی را که بر من رحم نمیکند بر سرم سلطه مده
و از سوی خود بر من پوششی بازدارنده
قرار ده،
ص: 80
بار خدایا! بر محمد و خاندان محمد درود فرست و زندگیم را به نیکی پایان بر. درخواست سرانجام نیک یکی از بهترین و ارزشمندترین دعاهایی است که انسان در طول زندگی خود میتواند داشته باشد، برای یک انسان هیچ چیز بهتر از عاقبت به خیری نیست.
خدایا چنان کن سرانجام کار
تو خشنود باشی و ما رستگار
در قرآن کریم در موردی دست یافتن به بهشت برین سرانجام نیک قلمداد شده است انّ اصحاب الجنة هم الفائزون(1) - تنها بهشتیان رستگاران اند.
و در جای دیگر مورد تأکید قرار گرفته که افرادی به بهشت برین نائل می شوند که دارای قلب سلیم باشند.
یوم لاینفع فیه مال و لا بنون الّا من اتی الله بقلب سلیم(2) - روزی که دارایی و فرزندان به کار نمیآید مگر کسی که با دلی سالم به درگاه خدا آید.
در اصول کافی روایت است از سفیان بن عیینه که گوید از امام صادق7 از قلب سلیم پرسیدم، فرمود: قلب سلیم، قلب کسی است که چون به دیدار خدا می آید، کسی غیر خدا در آن نباشد و فرمود: هر دلی که در آن شک یا شرک است آن دل بیارزش است و منظور از زهد در دنیا این است که مؤمنان دل هایشان برای آخرت فارغ باشد(3).
پیر هرات گوید:
ص: 81
گروهی در آرزوی بهشتند و بهشت خود در انتظار آن هاست که مصطفی فرمود: بهشت در اشتیاق چهار گروه است:
روزه داران رمضان
خوانندگان قرآن
نگاه دارندگان زبان
و سیرکنندگان گرسنگان(1)
وارزقنی حجّ بیتک الحرام فی عامنا هذا وفی کلّ عام وزیارت قبر نبیّک والائمۀ علیهمالسلام
ولا تخلنی یاربّ من تلک المشاهد الشریفه والمواقف الکریمه
و حج خانه ات و زیارت قبر پیامبرت، و امامان علیهم السلام را،
در امسال و در هرسال روزیم کن
و مرا پروردگارا، از این مشاهد شرافتمند
و جایگاه های ارجمند هرگز جدا مکن.
ص: 82
محبت به خدای سبحان و عشقورزی با آفریدگار جهان زمینهای را فراهم میآورد که انسان به همه مظاهر و نمادهایی که وابسته به اوست عشق بورزد و به دیدار آن ها و مجالست با آن ها علاقهمند شود. از زیارت خانه خدا کعبه گرفته تا دیدار دوستان خدا و زیارت مشهد و مزارشان که آرزوی هر انسان خداجویی است.
خواجه عبدالله در تفسیر آیه شریفه: «و من یرتد منکم... هر یک از شما دین خود بگرداند خدا قومی دیگر آرد که آنان را دوست می دارد و آنان خدا را دوست می دارند»(1)
گوید:
این آیه دانایان را اشارتی است و مؤمنان را بشارتی.
اشارات آن است که خداوند نگهبان دین حنیف و ملت اسلام است،اگر قومی مرتد شوند خدا دیگرانی را آرد که احکام دین را بدیشان محفوظ دارد و بساط دین را بدیشان مزین سازد و ردای دوستی خود را بر تنشان آراید که آنان خدا را دوست می دارند و خدا آنان را دوست میدارد. خدا چراغ معرفت را در آنان برافروخته است و خود مربی ایشان است و دامن پیامبری مهد پرورش آنان و ازل و ابد در گرو وفای آنان.
و اما این آیه بشارت است که هرکه مرتد نیست در شمار دوستان و اهل محبت و ایمان است.
خداوند به داوود وحی کرد: ای داوود! هرکه مرا جوید، مرا یابد و هرکه دیگری را جوید مرا چون یابد؟! ای داوود، زمینیان را بگو به صحبت من روی آرید و به ذکر من انس
ص: 83
گیرید تا انیس دل شما باشم، من طینت دوستان خود را از طینت ابراهیم خلیل خود و موسی کلیم خود و محمد حبیب خود آفریدم من دل مشتاقان را از نور خود آفریدم، به جلال خود پروردم، مرا بندگانی است که آنان را دوست دارم و آنان مرا دوست دارند، آنان مرا یاد کنند و من آنان را یاد کنم، آنان از من خشنودند و من از آنان خشنودم آنان در وفای عهد با من و من در وفای عهد با ایشانم، آنان مشتاق من و من مشتاق ایشانم.(1)
مناجات
الهی ار زبان محبت خاموش است،
حالش همه زبان است!
آن که جان در سر دوستی کرد
چون دوست او را جان است
غرق شده آب نبیند، چون گرفتار آن است.
و به روز چراغ نیفروزند، که روز خود چراغ جهان است.(2)
اللهم کلّما قلت قد تهیأت و تعبّات و قمت للصلوۀ بین یدیک و ناجیتک
القیت الیّ نعاساً اذا انا صلیت
ص: 84
وسلبتنی مناجاتک اذا انا ناجیت.
بار خدایا؛ هر زمان گفتم: آماده و مهیا شده و در برابرت برای نماز ایستادهام و با تو مناجات میکنم؛
هنگام نماز در چشمم خوابآلودگی افکندی
و گاهِ مناجات حالِ مناجات را از من گرفتی؛
بهراستی چرا انسان به هنگام عبادت احساس خستگی و کسالت می کند آیا چون تکلیف است تکلّف و دشواری در خود احساس می کند؟ بسیاری از کارها در زندگی روزمرّه سنگین است اما انسان با کمال اشتیاق آن ها را انجام می دهد شاید دلایل این کسالت و خستگی در امور عبادی همان چیزهایی است که امامسجاد7 در این دعا بدان اشاره فرمودهاند و ریشهی همه آن ها این است که انسان اشتیاق گفتگو با خدا را از دست داده است امام7 می فرماید:
شاید مرا از درت رانده و از خدمت محروم ساختهای؟!
شاید مرا دیدهای که حقت را سبک شمردهام و دورم گردانیدهای؟!
شاید مرا در جایگاه دروغ گویان دیدهای و طردم کردهای؟!
شاید مرا ناسپاس نعمتهایت دیده و محرومم ساختهای؟!
شاید مرا در مجالس دانشمندان نیافته و خوارم داشتهای؟!
شاید دوست نداری دعایم را بشنوی و بر من خشم گرفتهای؟!
و در روایتی از امامصادق7 نقل است که فرمود:
ص: 85
مشتاق، نه میل به غذا دارد نه از نوشیدنی گوارا لذت می برد، نه خواب آسوده دارد نه با دوستی انس میگیرد، نه در خانه میماند، نه در آبادی سکونت میکند، نه به لباس خود اهمیت میدهد، نه جایی قرار و آرام میگیرد، بلکه خدا را
شب و روز بندگی میکند تا به محبوبش برسد و با زبان شوق با خدا مناجات میکند. آن گونه که خدای متعال از زبان موسیبن عمران نقل میکند در میعاد پروردگارش گفت و عجّلت الیک ربّ لترضی
پروردگارا! به سوی تو بشتافتم تا از من خشنود گردی.(1)
از پیامبر خدا9 نیز روایت است که فرمود:
حضرت موسی7 از شوق ملاقات با خدا چهل روز در میقات و در حال رفت وبرگشت اشتهایی به خواب و آب و غذا نداشت.(2)
خواجه عبدالله در تفسیر عرفانی آیه شریفه – وعجلت الیک ربّ لترضی – گوید:
موسی گفت: پروردگارا ایشان [بنی اسرائیل] اینک در پی من اند و من به سوی تو شتافتم تا از من خشنود شوی!
از جانب پروردگار عتاب به موسی شد که ای موسی! قوم را واگذاشتی و با شتاب به کوه طور شدی! آیا ندانستی که
من ضعیفان را دوست دارم شکستگان را می نوازم و پیوسته
ص: 86
در دل آنان می نگرم و هرکه را در دل آنان بینم او را به دوستی می گیرم!
ای موسی! هر جا درویشی دیدی افتاده بار و خستهی جور روزگار، او را یاری کن و صحبت او را خریدار باش که در نهاد اوست خزینه اسرار ازل و تعبیهی بازار ابد.(1)
الهی انت اوسع فضلاً واعظم حلماً من تقایسنی بعملی
او ان تستزلّنی بخطیئتی
و ما انا یاسیّدی و ما خطری
بار خدایا، تو فضلی گسترده تر و بردباری ای فراتر از آن داری که مرا با کردارم همانند سازی، یا مرا با خطاهایم بلغزانی؛
من چیستم ای سرورم و چه اهمیتی دارم!
گاهی ارتکاب برخی گناهان موجب لغزش انسان به گناه دیگر می شود و گاهی در اثر تکرار گناه، انسان با گناه همانندی پیدا می کند و به گونه ای بدان عادت کرده و با آن به وحدت میرسد.
گاه زنگار گناه قلب انسان را مکدر کرده و زمینه هرگونه اصلاح و بازگشت را از بین میبرد که امام7 در این فراز از دعا پیشگیری از
ص: 87
گرفتار شدن بدین حالت را از خدا میخواهد.
خدای متعال گرفتار شدن انسان به این ابتلا را در آیات مختلف یادآور شده است که برخی را یادآور می شویم.
1. انّالذین تولّوا منکم یوم التقی الجمعان انّما استزلّهم الشیطان ببعض ما کسبوا(1).
آنان که روز روبروشدن دو سپاه با یکدیگر (در جنگ احد) فرار کردند شیطان آنان را به خاطر برخی گناهان که پیش از این مرتکب شده بودند به لغزش انداخت.
2. و منهم من عاهدالله لئن اتینا من فضله لنصّدّقنّ و لنکوننّ من الصالحین...فاعقبهم نفاقاً فی قلوبهم الی یوم یلقونه بما اخلفواالله ما وعدوه و بما کانوا یکذبون(2). برخی از آنان – منافقان – کسانیاند که با خدا پیمان بسته اند که اگر خدا ما را از فضل خود روزی دهد بی تردید صدقه خواهیم داد و از شاکران خواهیم بود، اما هنگامی که از فضل خود به آنان بخشیدیم بخل ورزیدند و سرپیچی کردند و روی گرداندند. این عمل پی آمد نفاق را در دل هایشان تا روز قیامت برجای نهاد چراکه با خدا وعده خلافی کرده و آیههایش را دروغین خواندند.
3. کلّا بل ران علی قلوبهم ماکانوا یکسبون.(3)هرگز: بلکه کردارشان زنگاری بر دل هایشان نشانده است.
ص: 88
و برای رهایی از این ورطه به تعبیر قرآن باید به تبتّل روی آورد قوله تعالی و تبتل الیه تبتیلا(1) – از دیگران ببر و بدو پرداز.
در کتاب صدمیدان در باره تبّتل آمده است:
تبتّل بازگشتن است از سه چیز به سه چیز
از دوزخ به بهشت، از دنیا به آخرت، از خود به حق.
از دوزخ به بهشت رسیدن سه چیز است:
از حرام به حلال پیوستن، از کینه به نصیحت بازگشتن و از دلیری به ترسناکی گشتن.
از دنیا به آخرت آمدن سه چیز است:
از حرص به قناعت آمدن، از علایق به فراغت آمدن، از اشتغال به انابت آمدن،
از خود به حق گشتن، سه چیز است: از دعوی به نیاز آمدن، از لجاج به تسلیم آمدن از اختیار به تفویض آمدن.(2)
سیّدی اناالصغیرالذی ربیته واناالجاهل الذی علّمته و اناالضّال الذی هدیته و اناالوضیع الذی رفعته و اناالخائف الذی آمنته
سرورم، من آن کوچکم که پرورشش دادی،
من آن نادانم که آگاهش ساختی،
ص: 89
من آن گمراهم که هدایتش کردی،
من آن فرومایهام که بزرگیاش بخشیدی من آن ترسانم که ایمنش ساختی ...
یکی از عوامل تأثیرگذار در استجابت دعا اظهار عجز و ناتوانی در برابر پروردگار و اعتراف به تقصیر و گناه است. تا انسان به جرم و گناه خود اعتراف نکند چگونه میتواند در صدد جبران آن باشد. تا به ناتوانی خود اقرار نکند چگونه میتواند خود را نیازمند یاری پروردگار ببیند؟ تا نعمتهای خدا را که به وی عطا فرموده یک یک برنشمرد چگونه می تواند در مقام سپاسگزاری برآید. امام سجاد7 در این فراز بلند از دعا به این موضوع پرداخته و یک به یک نعمتها و عنایتهای خدا را برشمرده است.
از امام صادق7 روایت است که فرمود:
به خدا سوگند هیچ بندهای از گناه بیرون نرفت مگر با اقرار و اعتراف به آن گناه.(1)
امیرمومنان7 نیز در مناجات شعبانیه می فرماید:
بار خدایا! اقرار به گناه را وسیله ای برای تقرّب به تو قرار دادم.(2)
ص: 90
خواجه عبدالله در تفسیر عرفانی آیه شریفه انتم الفقراء الی الله (1)-
شما به خدا نیازمندید – گوید:
بدان که فقر بر دو قسم است فقر خلقتی و فقر صفتی: فقر خلقتی عام است و عامل هر حادثی که از عدم به وجود آید می شود – چون هر آفریده نیازمند آفریدگار است – در آغاز نیازمند آفرینش است آنگاه نیازمند پرورش. پس خداوند بی نیاز است و همه بدو نیازمندند.(2)
پیر طریقت گفت:
شرط محبت غیرت است
و دوستان حال خود را به هرکس ننمایند،
و کسی که به هر دوجهان نظر ندارد و خدا را همواره در نظر دارد،
وی را فقیر گویند.
فقیر به خدا توانگر است،
که توانگری در سینه می باید نه در خزینه
فقیر آن است که در دوجهان جز خدا برای خود دست آویزی نبیند و نظر به خود ندارد و به ذات و صفات خویش چهارتکبیر زند.(3)
ص: 91
الهی لم اعصک حین عصیتک و انا بربووبیّتک جاحد ولابامرک مستخفّ ولالعقوبتک متعرّض ولا لوعیدک متهاون لکن خطیئۀ عرصنت وسوّلت لی نفسی و غلبنی هوای.
پروردگارا، آنگاه که مرتکبِ نافرمانی ات شدم،
نافرمانی ات نکردم که منکر پروردگاریت باشم،
یا اینکه امرت را سبک انگارم، یا این که سزاوارِ مجازاتت شوم،
یا اینکه تهدیدهایت را ناچیز شمارم؛
بلکه ازآن رو بود که خطایی پیش آمد،
و نفسم آن را برای من آراست،
و هوایم بر من چیره گشت،
نفس انسان همواره بدی ها را در نظر انسان می آراید و گناهان را کوچک جلوه می دهد تا آدمی را به انجام گناه تشویق کند که در فرهنگ قرآن به این امر«تسویل» گفته می شود
کتاب مفردات راغب که در شرح واژه های قرآن است در تفسیر این واژه می نویسد:
ص: 92
تسویل آراستن نفس است آنچه را بدان علاقه دارد و جلوه دادن صورت زیبا، تسویل از ریشه سئول است و سُئول درخواست چیزی است که نفس بدان علاقه دارد.(1)
در قرآن کریم در سه مورد به این مطلب اشاره شده است
1. در مورد سامری که مجسمهی گوسالهای را که صدایی داشت درست کرد و بنی اسرائیل را به پرستش آن واداشت، حضرت موسی چون از کوه طور بازگشت وی را مورد بازخواست قرار داد که چرا دست به این کار زده است، وی در پاسخ گفت: هوی نفس این کار را در نظرم آراست! کذالک سوّلت لی نفسی(2).
2. برادران حضرت یوسف چون پیراهن خونآلود وی را برای یعقوب آوردند و گفتند گرگ وی را دریده است، حضرت یعقوب فرمود : بل سوّلت لکم انفسکم امرأ فصیر جمیل.(3)
یوسف را گرگ نخورده است، بلکه نفس فریبکار شما، کار ناپسندی را در نظرتان آراست و من در این پیشامد شکیبایی می ورزم و در فراق یوسف از خدا کمک میگیرم.
3. در داستان قابیل و هابیل که نفس قابیل کشتن برادر را در نظرش آراست و در پاسخ به حسادت خویش برادرش را به قتل رسانید قرآن کریم این داستان را این گونه بیان فرموده است: فطوّعت له
ص: 93
نفسه قتل اخیه فقتله (1)
نفس اماره کشتن برادرش را برای وی آراست پس او را کشت.
پیر طریقت را از انفاس نیکبختان و بدبختان پرسیدند، گفت:
نفس بدبخت، دود چراغی است کشته، در خانه ای تنگ و بی در و نفس نیکبخت، چشمه آبی است روشن و روان
در بوستانی آراسته و پرثمر.(2)
اللّهم بذمۀ الاسلام اتوسّل الیک.
و بحرمۀ القرآن اعتمد الیک و یحبّی النبیّ الامّی القرشیّ الهاشمّی العربیّ التهامیّ المکیّ
المدنیّ ارجوالزلفۀ لدیک
بار خدایا، به حق اسلام به تو متوسل می شوم،
و به حرمت قرآن به تو اعتماد می کنم،
و به دوستیم نسبت به پیامبر امّی، قرشی، هاشمیِ، عربیِ،
تهامّیِ، مکّیِ، مدنی، نزدیک شدن به تو را امیدوارم.
ص: 94
در این فراز از دعا امام سجاد7 توسل به اسلام و قرآن و پیامبر و دیگر پیشوایان دین را یادآور شده که اینان در دنیا بهترین الگو برای انسان و در آخرت زمینه دستیابی به عالی ترین مقامات معنوی و درجات بهشتی را برای انسان رقم می زنند اینان واسطههایی هستند که انسان را به خدا نزدیک می کنند و همراهانی هستند که بشر را از وحشت و تنهایی میرهانند در روایتی از پیامبر خدا نقل است که فرمود:
قران را بخوانید و از آن یاری خواهید، که خدای متعال دلی را که ظرف قرآن است عذاب نمیکند.(1)
در روایت دیگری از امیرمؤمنان7 آمده است که فرمود:
شفاعت قرآن در روز قیامت برای حاملانش پذیرفته است.(2)
در تفسیر مجمع البیان ذیل آیه شریفه و من یطع الله و الرسول فاولئک مع الذین انعم الله علیهم من النبین والصدیقین والشهداء والصالحین و حسن اولئک رفیقا.(3)
- کسی که خدا و پیامبرش را پیروی کند (روز رستاخیز) هم نشین کسانی است که خدا نعمتش را بر آنان تمام کرده، از پیامبران و صدیقان و شهیدان و صالحان و اینان رفیقان و همراهان خوبی هستند – آمده است:
روزی شخصی خدمت پیامبر خدا رسید و گفت: ای پیامبر خدا! شما در نزد من محبوبتر از خود و فرزندانم هستید
ص: 95
اما هنگامی که به یاد مرگ میافتم میاندیشم که دیگر شمارا نمیبینم، در این هنگام جبرئیل نازل شد و آیه فوق را فرود آورد. که بیانگر این است که افراد میتوانند در رستاخیز در رتبه پیامبران و امامان و شهیدان و صالحان باشند مشروط براینکه آنان را پیروی کنند.(1)
مولوی در توسل به پیشوایان دین و حرمت نام پیامبر مصطفی صلواتالله وسلامه علیه گوید:
مهر پاکان در میان جان نشان
کوی نومیدی مرو امیدهاست
صحبت صالح تو را صالح کند
بود در انجیل نام مصطفی
طایفهی نصرانیان بهر ثواب
بوسه دادندی بدان نام شریف
نام احمد چون حصاری شد حصین
دل مده الّا به مهر دلخوشان
سوی تاریکی مرو خورشیدهاست
صحبت طالح تو را طالح کند
آن سه پیغمبران بحر صفا
چون رسیدندی بدان نام و خطاب
رونهادندی بدان وصف لطیف
تا چه باشد ذات آن روحالامین(2)
فوعزتک لوانتهرتنی مابرحت من بابک ولا کففت عن تملُّقک الی من یذهب العبد الّا الی مَولاه
ص: 96
والی من یلتجیء المخلوق الّا الی خالقه؟!
سوگند به عزتت که اگر برانیم، از درگاهت دور نمی گردم؛
و از گفتن خوبی هایت دست نمیکشم،
بنده به سوی چه کسی جز مولایش رود؟
و آفریده به چه کسی جز آفریدگارش پناه برد؟
رحمت الهی تجلی رحمانیت خداست و احسان و اعطاء و بخشش و انعام واژه هایی است که مهرگستری خداوند را به نمایش می گذارد و
این مهرگستری برای همۀ آفریدگان است «و رحمتی وسعت کل شیئ»(1)- رحمت من بر همه چیز گسترده است.
مرحوم علامه طباطبایی در ذیل این آیه شریفه می فرماید:
رحمت بر دو گونه است:
1. رحمت عامّه الهیّه که مؤمن و کافر و نیکوکار و فاجر و جاندار و بی جان را فرا گرفته است و بر پایه آن همه موجودات به راه کمال خود میروند.
2. رحمت خاصه خداوند که همان عطای گوارایی است که در برابر عبودیت به بندگان خود عنایت میکند و این ویژه مؤمنان صالح و نیک کردار است و این همان حیات طیبهی نورانی در دنیا و رضوان و بهشت در آخرت است.(2)
سعدی درباره رحمت عامه الهی گوید:
ص: 97
بارانِ رحمت بی حسابش همه را رسیده و خوان نعمت بیدریغش همهجا کشیده، پردهی ناموسِ بندگان به گناهِ فاحش نََدَرَد و وظیفهی روزی به خطایِ منکر نَبُرَد(1)
و انسان نیایشگر در این دعا نه تنها رحمت گسترده الهی را پاس می دارد، بلکه به رحمت ویژه او نیز چشم امید بسته است و رحمت خاصه او را از وی درخواست می کند.
خواجه عبدالله در کتاب صدمیدان گوید:
از میدان «فرار» میدان رجاء(امید) زاید. قوله تعالی «ویرجو رحمة ربّه» یقین را دو پر است یکی ترس و دیگری امید و که تواند با یک پر بپرد؟!
امید مرکب است و اجتهاد(کوشش) زادِ راه و عبادت عُدّت (امکانات سفر) مثال ایمان چون مثال ترازوست: یک کفه ترس و کفه دیگر امید و زبانه دوستی و کفه ها به اخلاق نیکو آویخته.(2)
واَعِنّی بالبکاء علی نفسی فقدافنیت بالتسویف والامال عمری وقدنزلت منزلۀ الایسین من خیری فمن یکون اسوء حالاً منّی ان انا نقلت علی مثل حالی الی قبری
ص: 98
و مرا بر گریه بر خویشتن یاری ده
که با پشت سراندازی و آرزوها عمرم را فنا کردم،
و به جایگاه ناامیدان از نیکی فرود آمدم؛
پس چه کسی حالی بدتر از من دارد
اگر با چنین حالی به قبرم منتقل شوم؟
از امیرمؤمنان7 روایت است که فرمود:
گریستن از ترس خدا دل را نورانی می کند.(1)
در روایت دیگری از آن حضرت است.
گریستن از ترس خدا کلید رحمت است.(2)
در روایت دیگری از امام باقر7 آمده است:
همه چشم ها روز قیامت گریانند مگر سه چشم:
چشمی که در راه خدا شب را نخفته باشد
چشمی که از ترس خدا گریسته باشد
چشمی که از محرمات الهی چشم فروبسته باشد.(3)
و این است که امام7 می فرماید بار خدایا مرا بر گریه بر خویشتن یاری ده.آنگاه میفرماید: چرا نگریم؟
میگریم برای تاریکی قبرم
میگریم برای بیرون شدن جانم.
ص: 99
میگریم برای تنگی گورم.
میگریم برای پرسش نکیر و منکر از کردارم
میگریم برای بیرون آمدن از گورم
برهنه، درمانده، بار سنگینم را بر پشت گرفته!
خواجه عبدالله در تفسیر عرفانی آیه شریفۀ سورۀ یوسف: «وابیضت
عیناه – چشمان یعقوب از گریه بر یوسف سفید شد» نویسد:
چشمان یعقوب از اندوه فراق یوسف سفید شد، آری یعقوب، بر بندهی خدا گریست چشمانش را از دست داد، لیکن داوود برای خدا گریست چشمانش را از دست نداد.
گریستن از برای حق دو قسم است: گریستن به چشم و گریستن به دل، گریستن به چشم گریستن توبه کاران است
که از بیم خدا بر گناه خویش گریند.
گریستن به دل، گریستن عارفان است که از بیم دیدار خدا، بر جلال و عظمت خویش گریند، به بیان دیگر، گریۀ تائبان از حسرت و نیاز است و گریۀ عارفان از راز و ناز.
پیر طریقت گفت:
خدایا در سر گریستن دارم دراز،
ندانم از حسرت گریم یا از ناز،
گریستن از حسرت بهرهی یتیم است
و گریستن شمع بهر ناز
از ناز گریستن چون بود؟
این قصهای است دراز!(1)
ص: 100
افبلسانی هذا الکالّ اشکرک؟!
ام بغایۀ جهدی فی عملی ارضیک؟!
و ما قدر لسانی یاربّ فی جنب شکرک
و ما قدر عملی فی جنب نعمک و احسانک
آیا با این زبانِ ناتوانم سپاست گویم؟!
یا با نهایت کوشش در کردار خشنودت سازم ؟!
توانِ زبانم – پروردگارا – در برابر سپاست
چیست؟
و اندازه کردارم در برابر نعمتها و احسانت چیست؟
کَرَم در لغت به معنی سخاوت، شرافت عزت و بزرگواری است مفردات راغب گوید: کَرَم اگر وصف خدا باشد منظور احسان و نعمت آشکار اوست و اگر وصف انسان باشد نمادی از اخلاق و کردار پسندیده اوست. کسی را کریم می گویند که اخلاق و کردار پسندیده در او بروز و ظهور داشته باشد.(1)
و زبان ابزاری است که انسان بزرگوار به وسیله آن به ستایش و نیایش پروردگار که کریمترین کریمان است میپردازد و ادبیات دینی ما سرشار
ص: 101
از نیایش و ستایش است. ستایش بیان حقایقی است که خداوند آفریده است و نیایش چیزی فراتر از آن یعنی بزرگداشت آفریدگان و آفریدگار آن هاست. که در قالب دعا انسان این حقشناسی خود را ابراز میدارد.
امام حسین7 در دعای عرفه می فرماید: «بلند مرتبهای ای خداوند مهرگستر مهربان تا آنجا که چون زبان به سخن گشودم نعمت های گستردهات را بر من به کمال رساندی»(1)
بیتردید یکی از وظایف زبان سپاسگزاری از خداوند است، گرچه به زبان نیز انسان نمیتواند سپاسگزاری کوچک ترین نعمتهای خدا را به جای آورد.
سعدی گوید:
بنده همان به که زتقصیر خویش
ورنه سزاوار خداوندیش
عذر به درگاه خدا آورد
کس
نتواندکه به جای آورد(2)
و خواجه عبدالله گوید:
ای گشاینده زبان های مناجات گویان
و انس افزای خلوتهای ذاکران
و حاضر نفسهای رازداران!
جز یاد کرد تو ما را همراهی نیست
جز یادداشت تو ما را توانی نیست
و جز از تو به تو ما را دلیل و رهنمایی نیست.
ای قائم به یادِ خویش
ص: 102
و از هر یادکننده به یادِ خود بیش
یاد توست که تو را رسد
ورنه از رهی چه آید که تو را سزد؟(1)
سیدی الیک رغبتی
والیک رهبتی و الیک تأمیلی
و قدساقنی الیک املی
وعلیک یا واحدی عکفت همّتی
و فیما عندک انبسطت رغبتی
سرورم، رغبتم به سوی توست،
بیمم از تو و عشقم به کوی توست،
آرزویم مرا به سویت رانده،
و به تو ای یگانهام همتم وابسته شده،
و بدانجه نزد توست علاقهام گسترش یافته،
یکی از آداب دعا خواندن خدا در حال رغبت و رهبت و همراه با خوف و رجاست.
قرآن کریم می فرماید: تتجافی جنوبهم عن المضاجع.یدعون ربّهم خوفاً و طمعاً(2)
سجدهکنندگان و تسبیحگویان پروردگار در دل شب
ص: 103
پهلوهایشان از بسترها نهی می گردد و پروردگارشان را با بیم و امید می خوانند.
طمع در آیه شریفه همان رغبت و امید است.
از امام صادق7 روایت است که فرمود:
مؤمن، مؤمن نخواهد بود تا آن که ترسان و امیدوار باشد و ترسان و امیدوار نمی باشد تا برای آنچه از آن میترسد و بدان امیدوار است عمل کند.(1)
پیر طریقت گوید:
نداء حق بر سه قسم است:
یکی را به نداء وعید خواند، از روی عظمت که به خوف افتد.
یکی را به نداء وعد خواند، به نعمت رحمت که به رجاء افتد.
یکی را به نداء لطف خواند، به حکم انبساط، که به مهر افتد.
بنده بایدکه میان این سه حال گردان باشد:
اول: خوفی که او را از معصیت باز دارد
دوم: رجایی که او را بر طاعت دارد
سوم: مهر که او را از خود باز رهاند.(2)
مرغ ایمان را دو پر خوف ورجاست
مرغ را بی پر پرانیدن خطاست.(3)
ص: 104
الهی ارحمنی اذا انقطعت حجّتی
وکَلَّ عن جوابک لسانی و طاش عند سئوالک ایّای لُبّی
بار خدایا، رحمم کن آنگاه که حجتم گسسته شود،
و زبانم از پاسخت فروماند،
و خردم در برابر پرسشت از من سرگردان شود،
در این فراز از دعا امام7 سختی های عالم برزخ را یاد آور می شود و میفرماید: بار خدایا آنگاه که زبانم از گفتار فرو می ماند و در برابر کارهای ناپسندم حجت و دلیلی ندارم بر من ترحّم کن.
از امام علی بن حسین7 روایت است که فرمود:
چون به خانه قبر درآمدی نکیر و منکر برای سئوال از تو وارد قبر میشوند و امتحانت شدید است. نخستین پرسش درباره پروردگار است که آن را عبادت میکردی و از پیامبرت و از دین که بدان پایبند بودی و از کتابت که میخواندی و از امامی که ولایت او را داشتی، آنگاه از عمرت میپرسند که در چه راهی آن را گذراندی و از مالت که از کجا به دست آوردی و در چه راهی تلف کردی؟ پس احتیاط کن و به خود نظر افکن و برای جوابت پیش از آزمون و پرسش خود را آماده نما.
ص: 105
اگر مؤمنِ با تقوا و عارف به دین و پیرو امامانِ صادقت باشی به بهشت و رضوان الهی و خوبیها و نیکیها وعده داده میشوی و فرشتگان روح و ریحان از تو استقبال میکنند و اگر چنین نباشی، زبانت سنگین میشود و به لکنت میافتی، دلیلهایت باطل میشود و از جوابت در میمانی و به آتش بشارت داده میشوی و فرشتگان عذاب به استقبالت میآیند آنگاه فنُزُلُ من حمیم و تصلیۀ جحیم.(1) با آب جوشان پذیرایی میشوی و به دوزخ در میآیی.(2)
عالم عارف مرحوم آیۀالله – حاج شیخ حیدرعلی صلواتی در شرح این فراز از دعای شریف کمیل «یاربّ ارحم ضعف بدنی ورقّۀ جلدی و دقّۀ عظمی» گوید:
ای
خداوند رئوف و مهربان
نی مرا حال و نه قوت، نی توان
هرچه گویم عذر خود داناتری
رخنه در بنیان نموده پیریم
جسم
نیرومندگشته مستمند
این کهولت با نقاهات عنیف
یا الهی سیدی یا مستعان
راحم
حال ضعیف و ناتوان
غیر جلد نازکی و استخوان
خالقی و راحمی و رهبری
بر شکسته کرّ و فرِ شیریم
در امور خویشتن زار و نژند
میکشد در ذلت و نکث کثیف
دستگیری کن که هستم ناتوان(3)
ص: 106
سیدی علیک معتمدی و معوّلی و رجایی و توکّلی
و برحمتک تعلّقی و بفنائک احطُّ رحلی
و بجودک اقصد طلبتی
سرورم، اعتماد و اطمینان و امید و توکلم بر توست
و دلبستگیام به توست.
در جوار رحمتت بار میافکنم
و خواستهام را از احسان تو میخواهم
اعتماد به خدا و توکل بر خدا سرمایه حقیقی هرسالک الیالله است از امام صادق7 روایت است که در هر روز از ماه رجب این دعا را میخواند: خاب الوافدون علی غیرک و خسرالمتعرّضون الّا لک وضاع الملمّون الّا بک.(1)...بار
خدایا کسانی که بر غیر تو وارد شوند محرومند و آنان که به درگاه غیر تو روند زیانکارند و کسانی که بر غیر تو فرود آیند ضایع میگردند.
از حضرت علی7 نیز روایت شده است که فرمود:
تواناترین مردم در ایمان کسی است که توکلش به خدا بیشتر باشد.(2)
ص: 107
اما به این نکته نیز باید توجه داشت که توکل به خدا و اعتماد بر او به معنای بیبرنامهگی و بیتوجهی به واسطه ها و فراهم کردن اسباب و مسببات نیست.
گفت
پیغمبر به آواز بلند
با
توکل زانوی اشتر ببند
خواجه عبدالله گوید:
اگر کسی در غاری نشیند
که رهگذر خلایق بر وی نبود
و گوید: توکل میکنم.
این حرام است!
که وی در هلاکت خویش شده
و سنت حق سبحانه و تعالی را در کار اقسام و ارزاق خلق ندانسته است.(1)
الهی ان کان قددنا اجلی
و لم یقرّبنی منک عملی
فقد جعلت الاعتراف الیک بذنبی و سائل عللی
پروردگارا، اگر اجلم فرارسیده، و کردارم مرا به تو نزدیک ننموده،
من اعتراف به گناهم در پیشگاهت را
ص: 108
وسیلهای برای پوزشخواهیم نهادهام.
نخستین گام برای درخواست آمرزش از خدا اعتراف و اقرار به گناه است. چون از یک سو بنده هیچ گاه حق بندگی را نمیتواند به جا آورد و از سوی دیگر نباید به اطاعت و عبادت خود مغرور شود.
از امام صادق7 روایت است که فرمود:
هیچ بندهای از گناه بیرون نرفت مگر با اقرار به گناه.(1)
درحقیقت یکی از ارکان توبه اقرار و اعتراف است چون بنده تا به
اشتباه خویش اقرار نداشته باشد و آن را گناه و اشتباه نداند در صدد پوزشخواهی از آن و اصلاح خود بر نمیآید.
امیرمؤمنان7 در مناجات شعبانیه میفرماید:
بار خدایا! اقرار به گناه را وسیلهای برای توبه و تقرب به تو قرار دادم.(2)
سعدی علیه الرحمه گوید:
عذر
تقصیر، خدمت آوردم
عاصیان از گناه توبه کنند
که
ندارم به طاعت استظهار
عارفان از عبادت استغفار(3)
خواجه عبدالله در میدان نََفَس گوید:
نَفَسهای اهل حقیقت سه است:
نالة تائب، خروش واله و نعره واجد
1. ناله تائب: دیو راند،گناه شوید و دل گشاید.
ص: 109
2. خروش واله: مهر دنیا شوید، اسباب سترد و خلق فراموش کند.
3. نعره واجد: در جان آویزد، دل تشنه کند و حجاب سوزد.(1)
ارحم فی هذه الدنیا غربتی و عندالموت کربتی و فیالقبر وحدتی وفیاللّحد وحشتی
واذا نشرت للحساب بین یدیک ذلّ موقفی.
[بار خدایا] در این دنیا بر غربتم،
هنگام مرگ بر اندوهم،
در قبر بر تنهاییم، در لحد بر وحشتم،
و چون برای حساب در پیشگاهت برانگیخته شوم بر پستیِ جایگاهم رحم آور.
یکی از مراحل مهم برای هر انسان هول و هراس جانکندن و گرفتاریهای عالم برزخ است.
در روایتی از امام صادق7 آمده است که فرمود:
به خدا سوگند من بر شما نمیترسم مگر از برزخ.(2)
مرحوم مجلسی از امالی شیخ طوسی از امیرمؤمنان7 روایت میکند
ص: 110
که آن حضرت در نامهاش به محمد بن ابیبکر (والی مصر) نوشت:
ای بندگان خدا! برای کسی که آمرزیده نشود پس از مرگ شدیدتر از مرگ است، از تنگی و تاریکی و غربت قبر حذر کنید، به راستی قبر هر روز می گوید: من خانه غربتم من خانه خاکم، من خانه وحشت و کِرم و حشراتم برای خود سازوبرگ و توشهای بفرست. قبر یا باغی از باغ های بهشت است [برای نیکوکاران] و یا گودالی از گودال های آتش است [برای کافران و بدکرداران].(1)...
علامه طباطبایی میفرماید:
به عالم برزخ عالم مثال نیز گفته میشود چون واسطه بین عالم عقلی و عالم ماده و طبیعت است. عالم مثال مرتبهای از وجود است که خارج از ماده است ولی آثار عالم ماده را دارد.(2)
و آنان که به دیده بصیرت به دنیا مینگرند خود را برای عالم برزخ آماده می سازند .
حکیم ناصرخسرو گوید:
ناصرخسرو به راهی می گذشت
دید قبرستان و مبرز روبرو
نعمت دنیا و نعمت خواره بین
مست و لایعقل، نه
چون می خوارگان
بانک بر زد گفت کای نظارگان
اینش نعمت، اینش نعمت خوارگان.(3)
شیخ بهایی در کتاب کشکول خود نویسد:
ص: 111
چون حلاج را برای کشتن آوردند، نخست دست راستش را بریدند سپس دست چپش را آنگاه پایش را؛ حلاج ترسید که از رفتن خون، رویش به زردی گراید دست بریده را به چهره کشید تا زردی را پنهان دارد و شعری سرود بدین مضمون که من تن به هجران ندادم جز اینکه می دانستم که وصل مرا حیاتی دوباره میبخشد.(1)
سیدی من لی و من یرحمنی ان لم ترحمنی؟ و فضل من اؤمّل ان عدِمتُ فضلک یوم فاقتی؟
والی من الفرار من الذنوب اذا انقضی اجلی؟
سیدی لا تعذّبنی و انا ارجوک.
سرورم، من که را دارم؟
و اگر تو رحمم نکنی چه کسی بر من رحم آورد؟
و روز تنگدستی اگر فضلت را نداشته باشم به امید فضل چه کسی باشم؟
و اگر مهلتم پایان یابد از گناهان به سوی که بگریزم؟
سرورم، عذابم مده که من به تو امیدوارم.
ص: 112
همان گونه که در عالم برزخ انسان پاسخگوی کردار خویش است و تجسم اعمال خود را به همراه خود میبیند در روز رستاخیز نیز ایستگاههایی وجود دارد که انسان ها را برای حسابرسی و پاسخگویی نگاه می دارند تا پاسخگوی کردارشان باشند.
از امام صادق7 روایت است که فرمود:
هرگاه یکی از شما بخواهد چیزی از پروردگارش درخواست کند، باید ازآنچه در دست مردم است امیدش را ببرد. [آنگاه فرمود:] رستاخیز پنجاه ایستگاه [موقف] است که هر ایستگاهی هزار سال است از سالهایی که میشمرید، آنگاه این آیه شریفه را تلاوت فرمود: فی یوم کان مقداره خمسین الف سنۀ مما تعدّون.(1)
باز از امام صادق7 روایت است که فرمود:
مردم آنگاه که در روز رستاخیز برابر پروردگار عالمیان می ایستند، مانند تیر در غلاف اند که هرکس جز جای پای خود جایی در صحرای محشر ندارد.(2)
امیرمؤمنان7 درباره روز رستاخیز فرماید:
تا آنگاه که مهلت نوشته شده سر آید و کار به سرانجام رسد و فرجام آفرینش به آغازش در پیوندد...آنگاه آن ها را متمایز سازد تا از کرداری که در نهان و آشکار انجام دادهاند بازخواستشان کند. آنان را دو گروه کند گروهی را به نعمت بنوازد و گروهی را به کیفر اندازد.
ص: 113
اما طاعت پیشگانی را در جوار رحمت خود آرد...اما نافرمانان را در بدترین جایگاه فروریزد و دستشان را با زنجیر به گردن آویزد پیشانیهایشان را به قدم هایشان رساند، جامههایی از مس گداخته و پارههایی از آتش سوزان بدانها بپوشاند. گرفتار عذابی شوند سخت سوزنده در زندانی که درهایش به رویشان قفل گردیده، در آتشی گدازنده، غرنده و گزنده، دارای آوایی ترساننده، نه گرفتار آن را رهایی است، نه اسیر آن را جان پناهی، نه بندهایش را گشودنی، نه زندانیان را مهلتی است که به سر آید، و نه آنان را مرگی است که فرا رسد!(1)
سیدی انا اسئلک مالا اتتحقّ،
انت اهل التّقوی و اهل المغفره فاغفرلی و البسنی من نظرک ثوباً یغّطی علیّ التّبعات و تعفرها لی و لااطالَب بها
انک ذومنٍٍّ قدیم و صغحِ عظیم تجاوزٍ کریم.
سرورم، من از تو چیزی را میخواهم که شایسته نمی باشم،
و تو اهل پارسایی و اهل آمرزشی، پس بیامرزم,
ص: 114
و از لطفت جامهای بپوشانم که گناهانم را بپوشاند،
و آن ها را ببخشایم که از آن ها بازخواست نشوم؛
که تو دارای بخششی دیرینه،
عنایتی فرارتبه و گذشتی بزرگوارانهای.
همه الطاف و عنایات خدای سبحان از روی تفضل و احسان است
بدون آن که بندگان سزاوار چنین عطا و احسانی باشند هیچ آفریدهای بر آفریدگار حقی ندارد که او را بیافریند و یا پس از آفرینش از او نگهداری کند. و آنچه آفریدگار به آفریده عطا میکند به مقتضای لطف و کرم و احسان اوست. در دعای هر روزِ ماه رجب می خوانیم:
یا من یعطی من سأله، یامن یعطی من لم یسأله تحننّاً منه و رحمه(1) ای آنکه به کسی که از وی درخواست کند می بخشد، ای آنکه به کسی که از وی درخواست نمیکند نیز به مقتضای مهرورزی و مهرگستری خود میبخشد.
در دعای عرفه نیز میخوانیم:
وانت البادی بالاحسان قبل توجّه العابدین، و انت الجواد بالعطاء قبل طلب الطالبین.(2) تو پیش از آن که عبادت کنندگان به تو روی آورند به احسان آغاز میکنی و پیش از آن که درخواست کنندگان خواهند بدانان میبخشی.
ص: 115
خواجه عبدالله گوید:
دانی که نه به خود بدین روزم،
و نه به کفایت خویش شمع هدایت میافروزم.
از من چه آید؟
و از کردار من چه گشاید؟أ
طاعت من، به توفیق تو!
خدمت من، به هدایت تو!
توبۀ من به رعایت تو!
شکر من، به انعام تو!
ذکر من، به الهام تو!
همه تویی...
من کیم؟!
اگر فضل تو نباشد،
من چهام؟!(1)
سیدی عبدک ببابک اقامته الخصاصۀ بین یدیک یقرع باب احسانک بدعائه فلا تعرض بوجهک الکریم عنّی واقبل منّی ما اقول.
سرورم، بنده ات بر درگاه توست که نیازش وی را در برابرت فرا داشته،
ص: 116
درِ احسانت را با دعایش میکوبد،
پس روی گرامیت را از من مگردان،
و آنچه را میگویم از من بپذیر.
خداوند سبحان جن و انس را جز برای عبادت نیافریده است. ماخلقت الجنّ و الانس الّا لیعبدون.(1)
نه تنها جن و انس بلکه همه موجودات هستی جاندار و یا بیجان مملوک و بندۀ خداوندند – در قرآن کریم آمده است:
ان کلّ من فی السّموات و الارض الّا اتی الرحمن عبداً.(2) هیچ چیز در آسمان و زمین نیست مگر اینکه بنده وار به درگاه خدا خواهد آمد. و این بندگی، بندگی تکوینی موجودات در برابر اراده خداوند است. و انسان افزون بر بندگی تکوینی با اراده خود نیز باید به این بندگی گردن بگذارد و بر آستانه ربوبیت وی سر تسلیم بساید.
زیر
نشین علمت کائنات
ای ز وجود تو وجود همه
نیست کن و هست کن هست و نیست
ما به تو قائم و تو قائم به ذات
پرتوی
از بود تو بود همه
غیر تو و صنع تو موجود نیست.
و عالی ترین شکل بندگی تسلیم است.
خواجه عبدالله در کتاب صدمیدان گوید:
قوله تعالی و سلّموا تسلیماً. تسلیم، خویشتن به حق سپردن است هر چه میان بنده است با حقتعالی از اعتقاد، از خدمت، از معاملت و از حقیقت و این سه قسم است یکی
ص: 117
تسلیم توحید است و دیگری تسلیم تقسیم، سیم تسلیم تعظیم.
1. تسلیم توحید، سه چیز است: خدای را نادیده شناختن. نا دریافته را پذیرفتن و بی معاوضه چیزی پرستیدن.
2. تسلیم تقسیم سه چیز است:
بر وکیل وی اعتماد کردن، به ضن نیکو حکم پذیرفتن، و کوشش در حفظ نفس بگذاشتن.
3. تسلیم تعظیم سه چیز است:
سعی خود را در هدایت وی کم دیدن، جهد خود در معونت وی کم دیدن ونشان خود در فضل وی کم دیدن.(1)
اللهم انّی اسئلک صبراً جمیلاً وفرجاً قریباً وقولاً صادقاً واجراً عظیماً اسئلک یاربّ منالخیر کلّه ما علمت منه و مالم اعلم.
بار خدایا، شکیبایی نیکو، گشایشی نزدیک، گفتاری راستین،
و پاداشی بزرگ از تو میخواهم؛
از تو میخواهم پروردگارا، از نیکیها همۀ آن را،
آنچه را دانستهام و آنچه را نمیدانم.
ص: 118
خداوند سرچشمۀ همه خوبیها و گنجینه همه کمالات است، صفات خدا محکمات وجود است و همه چیز از آنجا سرچشمه و مایه میگیرد و انسان هرچه را از خوبی میخواهد باید از او بخواهد.
در قرآن کریم آمده است: وان من شیئ الا عندنا خزائنه و ما ننزله الّا
بقدر معلوم.(1) خزانههای همهچیز نزد ماست و ما آن را مگر به اندازه معلوم – در حد ظرفیت پدیدهها – فرو نمیفرستیم. از سوی دیگر در دعای افتتاح میخوانیم آن خدایی که خزینههای نعمتش کاستی نمییابد و بسیاری بخشش جز جود و کرم او را نمیافزاید.(2)
خداوند فیاض است و هرچه عطا کند جود و بخشش او فزونی مییابد، مانند چشمهای که هرچه بیشتر از آن آب بردارند جوشش آن افزون میگردد. و توجه به این فیض مداوم الهی باعث سرور و خرسندی مؤمنان میگردد. قل بفضل الله و رحمته، فبذالک فلیفرحوا(3)...بگو
[ای محمد] به فضل و رحمت خدا شاد و خرم باشند، که فضل خدا ازآنچه در دنیا گرد میآورند بهتر است.
خواجه عبدالله در تفسیر عرفانی این آیه شریفه گوید:
ای محمد، مؤمنان را بشارت ده، بگو به فضل من شاد باشید،
به قرآن و به محمد که شما را بدان گرامی داشتم بنازید،
ص: 119
به یاد من انس گیرید، به وعدۀ من چشم دارید، بر درگاه من خوی گیرید، با ذکر من آرام گیرید، عهد من به جان پذیرید، به مهر من بنازید.
بنده شاد من آن است که به من شاد است و او را دو شادی است:
امروز شاد است به من، و فردا شاد است با من.(1)
بی تو ای آرام جانم، زندگانی چون کنم
چون نباشی در کنارم شادمانی چون کنم
اللهم خصّنی منک بخاصّۀ ذکرک ولا تجعل شیئاً ممّا لتقرّب به فی آناء اللیل واطراف النهار
ریاءً ولا سمعۀً ولااشراً ولابطراً
واجعلنی لک منالخاشعین.
بار خدایا، ممتازم گردان به ویژگی یادت
و آنچه در نیمههای شب و اوقات روز بدان تقرّب میجویم را ریا و شهرت طلبی و خود سری و کفران نعمتی قرار مده
و همواره از فروتنان در برابرت قرارم ده.
امام سجاد7 در این فراز از دعا بهترین چیزی که بندگان شایستهی
ص: 120
خدا از خدا می خواهند را درخواست می کند.
ممتاز شدن به یاد خدا، دوری از ریا و شهرت طلبی، گشایش در روزی، امنیت در وطن، تندرستی در بدن، سلامتی در دین... و این همانند دعایی است که در قنوت نماز عید فطر وارد شده اللهم انی اسألک خیر ما سألک عبادک الصالحون و اعوذبک ممااستعاذ منه عبادک المخلصون.(1)
و همه این ها بر پایه دعاهایی است که در قرآن کریم آمده و چگونگی درخواست را به ما آموخته است، به نمونه:
1. ربّ اوزعنی ان اشکر نعمتک التی انعمت علّی و علی والدیّ و ان اعمل صالحاً ترضاه و اصلح فی ذرّیتی...(2)
2. ربنا لا تؤاخذنا ان نسینا او اخطأنا...(3)
3. ربنا اننا سمعنا منادیاً ینادی للایمان ان آمنوا بربکم فاّمنّا(4)...
در سرتاسر قرآن در مواردی که با «ربنا» دعا آغاز شده، مفهوم آن عام و گسترده است و درخواست برای دیگران در آن مورد توجه قرار گرفته است.
در روایتی از پیامبر اکرم آمده است:
چون هریک از شما خواست دعا کند آن را گسترش دهد که دعا را قرین اجابت می سازد.(5)
ص: 121
خواجه عبدالله در تفسیر عرفانی آیه شریفه «ولما جاء موسی لمیقاتنا» نویسد:
موسی را دو سفر بود: یکی سفر طلب و دیگری سفر طرب . سفر طلب شب وادی طور بود و سفر طرب، سفر میقات بود که موسی آمد و از خود بیخود گشته، از جام قدسی شراب محبت نوش کرده، درد شوق درون وی افتاده بر محلّههای بنی اسرائیل می گشت و سخن آن ها را از پیغام و رسالت و خواست ایشان همه را جمع میکرد، تا چون به حضرت حق رسد سخنش به درازا کشد.
اما چون به مناجات حضرت حق رسید، مست شراب شوق گشت و آن همه را فراموش کرد و گفت: خدایا خود را به من بنمایان! ولن ترانی شنید!(1)
واجعلنی من اوفرعبادک عندک نصیباً فی کلّ خیرٍ انزلته وتنزله فی شهر رمضان فی لیلۀ القدر
و قرارم ده از بهره مندترین بندگانت،
که از هر نیکی که در ماه رمضان و در شب قدر فرود آورده و میآوری بیشترین بهره را بردند.
ص: 122
خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید شب قدر از هزار ماه بهتر
است، شبی که فرشتگان و روح (فرشته اعظم خداوند) برای هر کاری فرود میآیند.
از امام بافر7 روایت است که در پاسخ پرسش حمران بن اعین که از شب قدر که از هزار ماه بهتر است میپرسد، میفرماید:
در این شب هرگونه کار نیک از قبیل نماز و زکات و دیگر کارهای نیک از عمل و عبادت هزار ماه که شب قدری نداشته باشد بهتر است.(1)
به راستی چگونه میشود سالی شب قدر نداشته باشد؟! از این نکته استفاد میشود که مهم درک شب قدر است. ممکن است کسی در سال چندین شب قدر داشته باشد و کسی در طول عمر حتی یک شب قدر هم نداشته باشد. آن شبی که انسان در خود بیندیشد و به ارزش وجودی خود پی ببرد و با آفریدگار هستی ارتباط برقرار کند و چهره بر خاک توبه بساید و تصمیم برای تحول و تعالی در زندگی بگیرد این شب شب قدر اوست. «گر قدر خودت دانی؛ هر شب بودت قدر».
جانمایهی درک شب قدر دریافت معرفت است.
خواجه عبدالله گوید:
ایمان شنیدنی، دیدنی، شناختنی، گفتنی و عمل کردنی است و لازمۀ این مراتب معرفت است و معرفت را سه نشان است:
ص: 123
گریه بر جفا، دعا بر عطا و رضا به قضاء
هرکس این سه خصلت در او نیست، در دعوای خود صادق نیست، در شمار عارفان نیست و در میان جوانمردان و دینداران او را نوایی نیست.(1)
و در کتاب صدمیدان گوید:
میدان هفتادوپنجم معرفت است، از میدان حکمت میدان معرفت زاید قوله تعالی تری اعینهم تفیض من الدمع مما عرفوا من الحق. معرفت شناخت است و آن را سه باب است.
باب اول: شناخت هستی و یکتایی است
باب دوم: شناخت توانایی و دانایی و مهربانی است
باب سوم: شناخت نیکوکاری و دوست داری و نزدیکی است.
باب اول بنای اسلام است؛ باب دوم بنای ایمان است و باب سوم بنای اخلاص.
دریافت باب اول، نگریستن بر تدبیر صانع است در رتق وفتق امور صنایع،
دریافت باب دوم، نگریستن بر حکمت صانع است در بازشناسی نظایر.
دریافت باب سوم، نگریستن بر لطف مولا است در شناختن کارها و گذاشتن جرم ها.
و این باب بازپسین، میدان عارفان است و کیمیای محبان و
طریق خاصان؛ طریق دلآرایی است و شادی افزایی و مهر گشایی.(2)
ص: 124
واصرف عنیّ یا سیدی الاسواء واقضِ عنّی الدین والظُلامات
بدی ها را – ای سرورم – از من بران
و مرا از وام و مظالم بندگان وا رهان
بدهی به دیگران ذهن انسان را به خود مشغول میسازد و گاه خواب و خوراک را از بدهکار میگیرد. بنا براین عاقلانه است تا آنجا که امکان دارد انسان زیر بار وام و بدهکاری نرود. از پیامبر خدا9 روایت است که فرمود:
از وام بپرهیزید چراکه آن در شب عامل اندوه و بیخوابی و در روز باعث خواری و سرافکندگی است.(1)
از امام صادق7 نیز روایت است که فرمود:
وام را فرو کاهید. چراکه فروکاستن وام زمینه ساز عمر طولانی است.(2)
و مهمتر از وام، بدهیهایی است که انسان به دیگران دارد و مظالمی
است که از دیگران برگردن اوست و به آن حقالناس گفته میشود که انسان باید بدهیهای دیگران را بپردازد و رضایت آنان را به دست آرد که در رسالههای عملیّه در باب ردّ مظالم احکام آن آمده است.
ص: 125
امام سجاد7 در دعایی که با عنوان دعای روز دوشنبه شناخته شده درباره بدهیهای مالی و غیرمالی که انسان به دیگران دارد میفرماید:
بار خدایا من ازآنچه نذر کردم و هر وعده که دادم و هر پیمان که بستم و بدان وفا نکردم، از تو گذشت میطلبم.
و از تو میخواهم دربارهی آن مظلمههایی که از بندگانت به گردن دارم، از اینکه به کسی از بندگانت چه زن و چه مرد ستمی کردم و آن ها حقی بر گردن من دارند، چه ستم برجان، چه آبرو، چه مال، چه دربارۀ خویشتن و فرزندانش باشد، یا اینکه غیبتی از او کردم، یا به خاطر خودخواهی و هواپرستی یا ریاست طلبی یا کبر یا حسد یا از روی خودنمایی و عصبیت چیزی بر وی تحمیل کردم، چه غایب بوده، چه حاضر، چه زنده بوده چه مرده و اکنون دست من از وی کوتاه است و فرصت پرداخت حق وی و حلیّت خواستن از وی از من سلب گردیده...از تو میخواهم آن بنده صاحب حق را به هر شکلی که میدانی از من راضی و خشنود گردانی و مرا مشمول رحمت خود سازی.(1)
الهی و سیدی ان کنت لا تغفر الّا لاولیائک و اهل طاعتک فالی من یفزع المذنبون
و ان کنت لا تکرم الا اهل الوفاء بک فبمن
یستغیث المسیؤن؟
ص: 126
پروردگارم و سرورم!
اگر تو جز دوستان و اهل طاعتت را نمیبخشی، پس گناهکاران به که روی آرند.
و اگر جز وفادارانت را نمینوازی، پس تبهکاران به که پناه جویند؟
رحمت و آمرزش پروردگار اقتضا دارد که لطفش فرا گیر باشد و گناهکاران را نیز که بندگان او هستند در برگیرد و بلکه آنان به دستگیری و کمک سزاوارترند.
پیر هرات گوید:
خدایا!
ما در دنیا گناه میکردیم حبیب تو – محمد9 افسرده و اندوهگین میشد و دشمن تو – ابلیس – خوشحال،
خدایا!
فردای قیامت اگر عقوبت کنی باز دوست تو اندوهگین میگردد و دشمن تو خوشحال،
ای خدا!
دو شادی به دشمن خود مَده و دو اندوه بر دلِ دوست خود مَنِه.
گر
به دوزخ افکنیم والا مقام
لیک گر جایم دهی خلد برین
الحق انصاف آور از این گفتگو
شادی ابلیس نزدت بهتر است
دشمنت خرسند از آن گردد تمام
میشود پیغمبرت مسرور از این
که
مسرّت بر کدام آید نکو؟
یا که اولی شادی پیغمبر است؟(1)
ص: 127
واعنّی علی نفسی بما تعین به الصالحین علی انفسهم، و اختم عملی باحسنه، واجعل ثوابی منه الجنۀ برحمتک.
مرا بر خودم بدانچه شایستگان را بر خودشان یاری میدهی یاری ده
و بر کردارم به نیکوترین صورت نقطۀ پایان نه
و ثوابم را به رحمتت بهشت برین قرار ده
انسان هم حاکم بر خویش است و هم محکوم خویش، هم فرمانرواست و هم برده! و این تنها انسان است که میتواند هر دو ویژگی را داشته باشد، اگر نفس اماره بر انسان حاکم شد او را به ذلت و خواری میاندازد و سرانجام به دوزخ میکشاند و دوزخ هم تمام شدنی نیست و پیوسته هل من مزیدش بلند است. اما اگر انسان بر خویش حکومت یافت و هوای نفس را در اختیار خود گرفت آن وقت است که به سر منزل مقصود خواهد رسید و شاهد رستگاری را در آغوش خواهد کشید
و تنها راه رهایی انسان این است که با عقل و دین بتواند خود را کنترل کند واز نعمت آزادی و اختیار برای رهایی و جاودانگی خود استفاده کند و بزرگ ترین هنر انسان این است که ارزش خود را بشناسد.
عطار گوید:
ص: 128
ای
دریغا جان به تن درباختیم
زندگی را رونق و سودی نماند
درد
را مرهم کجا خواهیم کرد
قدر
جان خویش را نشناختیم
هم
چراغ عمر را نوری نماند
عمر شد، ماتم کجا خواهیم کرد؟
خواجه عبدالله در تفسیر عرفانی آیه شریفه یا ایتهاالنفس المطمئنه، ارجعی الی ربک راضیۀ مرضیه فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی.(1) ای نفس آرمیده، بازگرد به سوی پروردگارت خرسند و پسندیده پس در آی در بندگانم و در آن در بهشتم. گوید:
خوشا روزی که این قفس بشکند
و این باز داشته را باز خوانند
و این راه و رسم خاکیان از راه مقربان بردارند
و شیطان پوشیده شده در صورت آدمیت بیرون شود
و جوهر پادشاهی چهره جمال بنماید
و دوست از دشمن جدا شود(2)
بزرگی را پرسیدند: جانها هنگام جان کندن چون بود؟ گفت:
چون صید در دام آویخته و صیاد با کارد کشیده بر سر او
ایستاده!
گفتند: چون به حق رسید، چگونه بود؟
گفت: صید از فتراک آویخته!
ای درویش اگر روزی صید دام وی شوی، و کشتۀ او گردی، به عزت عزیز او سوگند که جز بر کنگره عرش مجیدت نبندد، که فرمود: هرکس مرا دوست دارد کشتۀ من
ص: 129
گردد و آن کس که کشتۀ من شد به وی عزت خواهم بخشید. و بر کنگره عرشش بر خواهم کشید.(1)
اللهم انّی اسئلک ایمانأ لا اجل له دون لقائک . احینی ما احیتنی علیه و توفّنی اذا توفیتنی علیه و ابعثنی اذا بعثتنی علیه.
بار خدایا، ایمانی عطایم کن که پایانی جز دیدارت نداشته باشد.
تا زتدهام میداری بدانم زنده بدار
و چون میمیرانی بدانم بمیران
و چون برمی انگیزی بدانم برانگیز
ایمان پایداری که به دیدار یار بیانجامد ایمانی است که امام سجاد7
از خدا میخواهد. ایمانی خالص بدون هیچگونه کاستی و ریا و تردید. ایمانی که انسان را به سرمنزل مقصود برساند و در طول زندگی و هنگام مرگ و به هنگام برانگیخته شدن وی را همراهی کند، ایمانی که از یقین سرچشمه گرفته است.
امیر مؤمنان7 میفرماید:
اخلاص در عمل از استواری یقین و نیت پاک مایه میگیرد.(2)
ص: 130
و در جای دیگر میفرماید:
به خداوند ایمان میآوریم، ایمانی که غیب را نمایان سازد و ما را به وعدهگاه رساند. ایمانی که اخلاص آن شرک را بزداید و یقین آن بر هر تردید پیروزی یابد.(1)
حافظ علیه الرحمه گوید:
جمال یار ندارد نقاب
و پرده ولی
تو کز سرای طبیعت
نمیروی بیرون
غبار ره بنشان تا
نظر توانی کرد
کجا به کوی حقیقت
گذر توانی کرد(2)
خواجه عبدالله در تفسیر عرفانی آیه شریفۀ «انهم کانوا اذاقیل لهم لا اله الّا الله یستکبرون»(3).گوید:
پیامبر خدا ص فرمود: هرکس به لااله الّاالله مؤمن شود و
دیگری را بدان آمیخته نکند بهشت بر او واجب است. حضرت علی7 پرسید: ای رسول خدا! این «و دیگری» چیست؟ فرمود: دوستی دنیا، خشنودی دنیا و خواستن دنیا را بدان آمیخته نکند، یعنی از کسانی نباشد که گفتار پیامبران گویند ولی رفتار ستمگران دارند.(4)
ص: 131
اللهم انی اعوذ بک من الکسل والفشل و الهمّ والحزن و الجبن والبخل و الغفلۀ والقسوه
بار خدایا، به تو پناه میبرم از سستی و گسیختگی، و اندوه، غصهخواری، و ترس و بخالت ورزی
و غفلت و سنگدلی، و خواری و بیچارگی،و نیازمندی و بی خبری، و از هر بلا و هر زشتی،
یکی از عوامل بازدارنده انسان از تعالی و تکامل و دستیابی به جایگاه های بلند و مقامات ارزشمند، اخلاق نکوهیده و کردار ناپسندیده است که امام7 در این فرازهای آخر دعا از آن ها به خدا پناه میبرد، خصلتهای نکوهیدهای همانند سستی و ازهم گسیختگی، اندوه و غصه خواری و ترس و بخالتورزی و نیز از شکمی که سیر نشود، از قلبی که خاشع نگردد و دیگر اخلاق و کردار ناپسند که در آیات و روایات و در کتاب های اخلاق و در اشعار و ادبیات فراوان در نکوهش آن ها مطلب آمده است و حکیمان و عارفان و دردآشنایان بنی آدم را از آلودگی بدان اندرز دادهاند.
بخش عمدهای از کتاب های آسمانی، در ارتباط با مطالب اخلاقی و تصفیه درون انسان هاست و چه بسیار آیات و روایاتی که در مذمت کبر و
ص: 132
ریا و دروغ و تهمت و غیبت و خودخواهی و خودبزرگبینی است. به طور کلی دانشمندان و فقیهان، دین و شریعت را دارای سه رکن دانسته اند - اعتقادات، احکام، اخلاق و بخش اخلاق را مهم تر از همه برشمردهاند چراکه در همه عمر انسان با مشکلات اخلاقی دست بگریبان است. پیامبر اسلام صلوات الله و سلامه علیه هدف بعثت خود را به کمال رساندن اخلاق برشمرده است و میفرماید انّی بعثت لاتممّم مکارم الاخلاق، من برای به کمال رساندن اخلاق مبعوث گردیدم و بخش عمدهای از دعاهای معصومین نیز دربرگیرنده مضامین اخلاقی است.
صحیفه سجادیه و دیگر دعاهای ارزشمند امام سجاد7 و دعاهای رسیده از دیگر پیشوایان دینی نیز تزکیه نفس و پالایش درون و پیراستن از صفات رذیله و آراسته شدن به اخلاق پسندیده را در سرلوحهی درخواستهای خود از خدا دارند.
عارفان نیز برای رهایی از آلودگی های دنیا و رسیدن به مقامات والا از صدمیدان نام برده و تا هزار منزل و مقام را برشمردهاند که سالک برای
رسیدن به مقام قرب و دستیابی به مقام جمع باید بپیماید.
خواجه عبدالله در مقدمه صدمیدان گوید:
و مقصد این علم [علم اخلاق] «یافتن» است و نشان درستی آن «سرانجام» آن. و آن هزار مقام را از شش چیز چاره نیست: تعظیم امر، بیم مکر، لزوم عذر، خدمت به سنت، زیستن به رفاقت، و با خلق به شفقت.
ص: 133
و هرچند که شریعت همه حقیقت است و حقیقت همه شریعت و شریعت بی حقیقت بیکار است و حقیقت بی شریعت بیکار و کار کنندگان جز از این دو بیکار.
اما شرط هر منزل از این هزار منزل آنست که:
به توبه در شوی و به توبه بیرون آیی که ربّ العزه فرمود: و توبوا الی الله جمیعأ ایّهاالمؤمنون.
مصطفی صلوات الله علیه توبه را صیقل نیازمندی و عذر تقصیرات گردانید که گفت: اتوب الیک من ذنوبی کلها. و لاحول ولاقوة الّا بالله العلّی العظیم.
از آشنایی تا دوستداری هزار مقام است و از آگاهی تا گستاخی هزار منزل و این جمله در صدمیدان نهاده آمد والله المستعان.(1)
اللهم انه لایجیرونی منک احدولا اجد من دونک ملتحدأ
فلا تجعل نفسی فی شیئ من
عذابک
ولا تردّنی بهلکۀٍ ولا تردّنی بعذاب الیم.
ص: 134
بار خدایا، کسی در برابرت پناهم نمیدهد،
و جز تو پناهگاهی نمییابم،
پس مرا در چیزی از عذابت قرار مده،
و باز مگردانم تباه گردیده،
و باز مگردانم به عذاب دردناک گرفتار آمده.
خداوند متعال سراسر مهر و رحمت است، اما گاه انسان با کردار ناپسند خود زمینه ساز خشم خدا میگردد و با ضایع کردن نعمت ها و آزار رساندن به دیگر انسان ها و آفریدگان خدا، شعلههای عذاب را به سوی خود میکشاند دراین شرایط باز زمینه بازگشت و توبه باز است و انسان میتواند با توجه به خطا و اشتباه خود از قهر خدا به مهر خدا پناهنده بشود.
امام سجاد7 در این فراز از دعای خود گویا به این آیه شریفه نظر دارند که خداوند متعال در برابر اشرار جن و انس به پیامبرش یادآور میشود و میفرماید:
«قل انّی لن یجیرنی من الله احد و لن اجد من دونه ملتحدأ (1)- بگو
هرگز کسی از خدا مرا پناه ندهد و جز او پناهگاهی نمییابم»
و این درخواستی است که همه بندگان خدا از درگاه او دارند و پیوسته با صد زبان میگویند «الهی عاملنا بفضلک و لا تعاملنا بعدلک» بار خدایا با گذشت و افزون بخشیت با ما رفتار کن و با دادگریت با ما رفتار مکن». و این نکتهای است که عارفان از آن به مقام و منزل «فرار»
ص: 135
یاد میکنند، خواجه عبدالله در تفسیر عرفانی آیه شریفه «ففرّوالی الله (1)- به کافران بگو به سوی خدا بگریزید» میگوید:
فرار مقامی است از مقام های روندگان و منزلی است از منزل های دوستان، کسی که این مقام وی را حاصل شود، نشانش آن است که:
همه نفس خود غرامت بیند
همه سخن خود شکایت بیند
همه کردار خود جنایت بیند
امید از کردار خود ببرد و بر اخلاص خود تهمت نهد.
اگر دوستی در راه او آید، از فضل حق بیند، نه از جهد و کوشش خویش.(2)
و در کتاب صدمیدان گوید:
میدان چهل و دوم فرار است. از میدن هیبت میدان فرار زاید: قوله تعالی «ففرواالی الله»
فرار به مولی گریختن است و درِ تفرّق بر خویش بستن و از دوجهان رهایی جستن.
گریختن به مولا را سه نشان است:
امید از کردار خود بریدن
بر اخلاص خود تهمت نهادن
و از دیدن طاعت خود توبه کردن
و در بستن تفرّق را سه نشان است:
همت یگانه کردن
ص: 136
از تدبیر خود بیرون شدن
و حکم را با تسلیم گردن نهادن.
و رهایی جستن از دوجهان را سه نشان است:
از بیمها، بر بیم قطعیت اختصار کردن
از کوشیدنها، بر کوشیدن وقت اختصار کردن
و از امیدها بر امید دیدار بیارمیدن.(1)
اللهم تقبّل منّی واعلِ ذکری و ارفع درجتی و حُطّ ورزی و لا تذکرنی بخطیئتی.
بار خدایا، کردارم را بپذیر، یادم را فرابر،
درجهام را بالا بیار و گناهم را فرو گذار،
و مرا با خطاهایم به یاد میار،
علیرغم همه شکستهنفسیها و تکیه نکردن به اعمال و کردار، آرزوی همۀ عارفان و عاشقان این است که پیوسته مقام و جایگاهشان در پیشگاه پروردگار بالا رود و اعمال و کردارشان مورد توجه آن یار دلآرام قرار گیرد. انسان به دنبال جاودانگی است و جاودانگی حقیقی پیوستن به آن جاودانه مطلق است و این هنگامی است که انسان از خود بیخود شود و همه او گردد و میان خود و دلدار جدایی نبیند و از اکسیر عشق بیبهره نماند.
به گفته سعدی:
ص: 137
از عشق بی نصیب نمان، که بنده را نخرد کس به قید بی هنری.
من که امروزم بهشت نفس حاصل می شود
با بهشت وعدۀ فردای زاهد چون کنم
حضرت ابراهیم و اسماعیل چون کعبه را تجدید بنا کردند دست به دعا بلند کردند که «ربّنا تقبّل منّا(1) - خدایا از ما بپذیر» و این آرزوی هر عاشق دلدادهای است که رفتارش موردپسند او قرار گیرد و نامش به نیکی بر سر زبان ها افتد، قرآن کریم درخواست حضرت ابراهیم را این گونه بازگو میکند که «واجعل لی لسان صدق فیالاخرین واجعلنی من ورثۀ جنۀ النعیم(2)» بار خدایا برای من در میان دیگران آوازۀ نیکو گذار و مرا در میان وارثان بهشت برین در آر. و خداوند سبحان ابراهیم و اسحاق و یعقوب را مورد عنایت قرار میدهد و میفرماید «و وهبنا لهم من رحمتنا و جعلنا لهم لسان صدق علیّا(3)
- ما از رحمت خویش بدانان بخشیدیم و نامی نیک برایشان نهادیم.»
امام سجاد7 از خداوند میخواهد که درجۀ او را بالا ببرد. «وارفع درجتی – درجهام را بالا بیار» و خداوند سبحان در قرآن کریم میفرماید: «و من یأته مؤمنأ قد عمل الصالحات فاولئک لهم درجات العُلی جنات عدن تجری من تحتها الانهار خالدین فیها و ذالک جزاء من
ص: 138
تزکّی (1) - هر که با ایمان به نزد او رود و کارهای شایسته انجام داده باشد، برای آنان درجاتی بالاست، بهشت هایی که زیر درختانش جویباران جاری است جاودانه در آن ماند و این پاداش کسی است که پاکی جوید.»
در مذهب عارفان و عاشقان همه این ها جز به عنایت و تفضل الهی حاصل نمی آید و کردار و درخواست بهانهای بیش نیست.
پیر هرات گوید:
دانی که نه به خود به این روزم
و نه به کفایت خود شمع هدایت میافروزم
از من چه آید؟ و از کردار من چه گشاید؟
طاعت من به توفیق تو!
خدمت من به هدایت تو!
توبه من، به رعایت تو!
شکر من، به انعام تو!
ذکر من، به الهام تو!
همه تویی!!
من کیم؟1
اگر فضل تو نباشد، من بر چه ام؟!(2)
ص: 139
اللّهم انّی اسئلک ایمانأ تباشر به قلبی
و یقینأ صادقأ حتّی اعلم انّه لن یصیبنی الّا ماکتبت لی ورضنّی من العیش بما قسمت لی یا ارحم الراحمین.
بار خدایا، از تو درخواست میکنم
ایمانی را که در قلبم جایگزین گردد.
و باورِ راستینی که بدانم جز آنچه برایم
نوشتهای به من نرسد
و مرا از زندگی بدانچه برایم مقدر فرموده
ای خرسند گردان، ای مهربان ترین مهربانان.
جمعی از طایفهی بنی اسد در سالهای قحطی و خشکسالی در مدینه بر پیامبر خدا9 وارد شدند و به خاطر ترس از این و آن و یا به امید گرفتن کمک و آذوقه، شهادتین بر زبان راندند و بدین وسیله میخواستند بر پیامبر منت گذارند؛ آیه شریفه نازل شد «قالت الاعراب آمنّا قل لم تؤمنوا و لکن قولوا اسلمنا ولمّا یدخل الایمان فی قلوبکم»(1) - عرب های بادیهنشین گفتند: ایمان آوردیم بگو شما ایمان نیاوردهاید، ولی بگویید اسلام آوردهایم اما هنوز ایمان در دلهایتان وارد نشده است.
ص: 140
از این آیه شریفه استفاده میشود که ایمان مفهومی است فراتر از اسلام، با گفتن شهادتین هرکسی مسلمان میشود. اما مؤمن باید اسلام را با دل وجان پذیرفته باشد نه به امید به دست آوردن لقمهای نان!
از امام صادق7 روایت است که فرمود «ایمان چیزی است که در دل استقرار پیدا کرده باشد(1)»
از سوی دیگر باید توجه داشت که ایمان دارای مراتب و درجاتی است و برخی از مؤمنان از درجات بالاتری از ایمان برخوردارند تا به مرتبهی «عینالیقین» و بالاتر از آن «حق الیقینی» برسند و آنگاه است که مصیبتهای دنیا بر آنان آسان میشود و به نفس مطمئنه میرسند و به مقام رضا دست مییابند و همه چیز و هر چه از دوست میرسد را نیکو میبینند. شاعر میگوید:
تأمل در آیینهی دل
کنی
بدرّد یقین پردههای خیال
صفایی به تدریج حاصل کنی
نماند سراپرده الا جمال
خواجه عبدالله در تفسیر عرفانی آیه شریفهی «مارمیت اذرمیت و لکن الله رمی»(2)
این تو نبودی که تیر انداختی بلکه این خدا بود که تیر انداخت. گوید:
این آیت اشارت به حقیقت افراد و طریقت اتحاد است، می گوید: مردان و دیگران را واگذار، گرفتار مهر ما را با غیر ما چه کار!
ص: 141
ای محمد!
به کردار خود بر ما منت منه، توفیق ما ببین!
به یاد خود مناز، تلقین ما ببین!
از نشان خود بگریز، مهر ما ببین!
طریق اتحاد، یگانگی است و با خود بیگانگی!
از من و ما نشان دادن، دوگانگی است.
و دوگانگی نشان بیگانگی است.
دوگانگی آنجاست که امروز و فرداست،
موحّد از امروز و فردا جداست.
تا موحّد سایهی خورشید وجود نیافت، از خود وانرست
و تا از خود وانرست، حق را نیافت.(1)
ص: 142
متن دعای شریف ابوحمزه ثمالی همراه با ترجمه
ص: 143
1. اِلهی لاتُؤَدِّبْنی بِعُقُوبَتِکَ، وَلاتَمْکُرْ بی فی حیلَتِکَ، مِنْ اَیْنَ لِیَ الْخَیْرُ یا رَبِّ وَلا یُوجَدُ اِلاّ مِنْ عِنْدِکَ؟ وَمِنْ اَیْنَ لِیَ النَّجاةُ وَلاَتُسْتَطاعُ اِلاّ بِکَ؟ لاَ الَّذی اَحْسَنَ اسْتَغْنی عَنْ عَوْنِکَ وَرَحْمَتِکَ، وَلاَ الَّذی اَسآءَ وَاجْتَرَاَ عَلَیْکَ وَلَمْ یُرْضِکَ خَرَجَ عَنْ قُدْرَتِکَ، یا رَبِّ یا رَبِّ یا ربِّ.
2. بِکَ عَرَفْتُکَ، وَ اَنْتَ دَلَلْتَنی عَلَیْکَ، وَ دَعَوْتَنی اِلَیْکَ، وَ لَوْ لا اَنْتَ لَمْ اَدْرِما اَنْتَ.
3. اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی اَدْعُوهُ فَیُجیبُنی، وَ اِنْ کُنْتُ بَطیئاً حینَ یَدْعُونی.
4. وَ اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی اَسْاَلُهُ فَیُعْطینی، وَاِنْ کُنْتُ بَخیلاً حینَ یَسْتَقْرِضُنی.
5. وَاَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی اُنادیهِ کُلَّما شِئْتُ لِحاجَتی، وَاَخْلُو بِهِ حَیْثُ شِئْتُ لِسِرِّی بِغَیْرِ شَفیعٍ، فَیَقْضی لی حاجَتی.
6. وَالْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی اَدْعُوهُ وَلا اَدْعُو غَیْرَهُ، وَلَوْ دَعَوْتُ غَیْرَهُ لَمْ یَسْتَجِبْ لی دُعآئی.
7. وَالْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی اَرْجُوهُ وَلا اَرْجُو غَیْرَهُ، وَلَوْ رَجَوْتُ غَیْرَهُ لاََخْلَفَ رَجآئی.
8. وَالْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی وَکَلَنی اِلَیْهِ فَاَکْرَمَنی، وَلَمْ یَکِلْنی اِلَی النّاسِ فَیُهینُونی.
9. وَالْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی تَحَبَّبَ اِلَیَّ، وَهُوَ غَنِیٌّ عَنّی.
10. وَالْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی یَحْلُمُ عَنّی حَتّی کَاَنّی لا ذَنْبَ لی، فَرَبّی اَحْمَدُ شَیْءٍ عِنْدی، وَاَحَقُّ بِحَمْدی.
ص: 144
1. بارخدایا! با کیفرت ادبم مکن، و در چاره سازی ات گرفتار مکرم مساز، ای پروردگار من، از کجا برای من خیری باشد، که جز از سویت یافت نمی شود، و از کجا رستگاری برای من باشد که جز به یاری ات میسر نمی گردد؛ نه آن که نیکی کرد از یاری و رحمتت بی نیازی جست، نه آن که بدی کرد و بر تو گستاخی ورزید، و خشنودت نساخت از قدرتت رهایی یافت؛ ای پروردگار من، ای پروردگار من، ای پروردگار من.
2. به تو شناختم تو را و تو خود بر خود راهنمایی ام کردی و به سوی خود فرایم خواندی، و اگر تو نبودی نمی دانستم تو چیستی؟
3. سپاس خدا را که می خوانمش و او پاسخم را می گوید، هرچند که من کندی می ورزم هرگاه که مرا خواند.
4. سپاس خدا را که از او می خواهم و او عطایم می کند، هرچند که من بخل می ورزم هرگاه که از من وامی خواهد.
5. سپاس خدا را که هرگاه خواهم برای نیازم وی را فرا می خوانم، و هرجا خواهم برای راز گفتنم با وی خلوت می کنم، و او حاجتم را برآورده می سازد.
6. سپاس خدا را که او را می خوانم و جز او را نمی خوانم، و اگر جز او را فراخوانم، دعایم را قرین اجابت نمی سازد.
7. سپاس خدا را که به وی امیدوارم، و جز بدو امید ندارم، و اگر جز بدو امید می داشتم امیدم را ناامید می ساخت.
8. سپاس خدا را که مرا به خودش واگذاشت و گرامیم داشت و مرا به مردم وا مگذاشت که خوارم سازند.
9. سپاس خدا را که بااینکه بی نیاز از من است، به من محبت کرد.
10. و سپاس خدا را که بر من بردبار است، گویی که هیچ گناهی نکرده ام!
پس پروردگارم ستوده ترین است نزد من، و شایسته ترین است به ستایشم.
ص: 145
11. اَللّهُمَّ اِنّی اَجِدُ سُبُلَ الْمَطالِبِ اِلَیْکَ مُشْرَعَةً وَمَناهِلَ الرَّجآءِ لَدَیْکَ مُتْرَعَةً وَالاِْسْتعانَةَ بِفَضْلِکَ لِمَنْ اَمَّلَکَ مُباحَةً، وَاَبْوابَ الدُّعآءِ اِلَیْکَ لِلصّارِخینَ مَفْتُوحَةً.
12. وَاَعْلَمُ اَنَّکَ لِلرّاجینَ بِمَوْضِعِ اِجابَةٍ، وَلِلْمَلْهُوفینَ بِمَرْصَدِ اِغاثَةٍ، وَ اَنَّ فِی الَّهْفِ اِلی جُودِکَ، وَالرِّضا بِقَضآئِکَ عِوَضاً مِنْ مَنْعِ الْباخِلینَ، وَمَنْدُوحَةً عَمّا فی اَیْدِی الْمُسْتَأْثِرینَ، وَاَنَّ الرّاحِلَ اِلَیْکَ قَریبُ الْمَسافَةِ.
13. وَ اَنَّکَ لا تَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِکَ اِلاّ اَنْ تَحْجُبَهُمُ الاَْعْمالُ دُونَکَ، وَقَدْ قَصَدْتُ اِلَیْکَ بِطَلِبَتی، وَتَوَجَّهْتُ اِلَیْکَ بِحاجَتی، وَجَعَلْتُ بِکَ اسْتِغاثَتی، وَبِدُعآئِکَ تَوَسُّلی مِنْ غَیْرِ اسْتِحْقاقٍ لاِسْتِماعِکَ مِنّی، وَلاَ اسْتیجابٍ لِعَفْوِکَ عَنّی.
14. بَلْ لِثِقَتی بِکَرَمِکَ، وَسُکُونی اِلی صِدْقِ وَعْدِکَ، وَلَجآئی اِلَی الاِْقْرارِ بِتَوْحیدِکَ، وَیَقینی بِمَعْرِفَتِکَ مِنّی اَنْ لارَبَّ لی غَیْرُکَ، وَلا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ، وَحْدَکَ لاشَریکَ لَکَ.
15. اَللّهُمَّ اَنْتَ الْقآئِلُ، وَقَوْلُکَ حُقٌّ وَ وَعْدُکَ صِدْقٌ «وَاسْاَلُوا اللّهَ مِنْ فَضْلِهِ اِنَّ اللّهَ کانَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیماً»(1) وَلَیْسَ مِنْ صِفاتِکَ یاسَیِّدی اَنْ تَأْمُرَ بِالسُّؤالِ وَتَمْنَعَ الْعَطِیَّةَ، وَاَنْتَ الْمَنّانُ بِالْعَطِیّآتِ عَلی اَهْلِ مَمْلَکَتِکَ، وَالْعآئِدُ عَلَیْهِمْ بِتَحَنُّنِ رَأْفَتِکَ.
ص: 146
11. بارخدایا! من درهای درخواست را به رویت گشوده می بینم، و آبشخورهای امید را نزدت سرشار می یابم، و کمک جستن از فضلت را برای هر که امیدوارت باشد آزاد می دانم، و درهای دعا را به سویت برای فریادرس خواهان گشوده می بینم.
12. و می دانم که تو برای امیدواران در جایگاه اجابت، و برای دادرس خواهان بر گذرگاه فریادرسی هستی، و در اشتیاق به بخششت و خشنودی به قضایت درازدست فرو داشتن بخیلان جایگزینی است، و ازآنچه در دست خودخواهان است گسترشی است. و این که کوچ کننده به سویت بر نزدیک ترین راه است.
13. و این که تو از آفریدگانت خود را نهان نمی داری مگر این که اعمالشان آنان را از تو بپوشاند.
و من با خواسته ام به تو رو کردم، و با نیازم رو به سوی تو آوردم، و دادخواهیم را به درگاه تو آورم، و توسلم را با فرا خوانیت آغاز کردم، بدون آن که سزاوار شنیدنت باشم، یا شایسته گذشتت گردم.
14. بلکه ازآن رو که اطمینان به کرمت دارم، و به وعده راستینت باورمندم، به اقرار به یکتانیت پناه جسته ام، و به شناختت نسبت به من باورمندم که مرا جز تو پروردگاری نیست، و خدایی جز تو نمی باشد، یگانه ای و انبازی برایت نیست.
15. بارخدایا! تو گفته ای و گفته ات حق و وعده ات راستین است که فرمودی: از فضل خدا بخواهید که خدا بر هر چیز داناست. و این - ای پروردگار من - از صفت های تو نیست که به درخواست فرمان رانی و بخشش را فروگذاری، با آن که تو با عطایا منت گذار بر اهل کشورت هستی، و با لطف و مهربانی ات بر آنان مهر می ورزی.
ص: 147
16. اِلهی رَبَّیْتَنی فی نِعَمِکَ وَاِحْسانِکَ صَغیراً، وَنَوَّهْتَ بِاسْمی کَبیراً، فَیامَنْ رَبّانی بِاِحْسانِهِ وَتَفَضُّلِهِ وَنِعَمِهِ، وَاَشارَ لی فِی الاْخِرَةِ اِلی عَفْوِهِ وَکَرَمِهِ.
17. مَعْرِفَتی یا مَوْلایَ دَلیلی عَلَیْکَ، وَحُبّی لَکَ شَفیعی اِلَیْکَ، وَاَنَا واثِقٌ مِنْ دَلیلی بِدَلالَتِکَ، وَساکِنٌ مِنْ شَفیعی اِلی شَفاعَتِکَ.
18. اَدْعُوکَ یا سَیِّدی بِلِسانٍ قَدْ اَخْرَسَهُ ذَنْبُهُ، رَبِّ اُناجیکَ بِقَلْبٍ قَدْ اَوْبَقَهُ جُرْمُهُ.
19. اَدْعُوکَ یارَبِّ راهِباً راغِباً راجِیاً خآئِفاً، اِذا رَاَیْتُ مَوْلایَ ذُنُوبی فَزِعْتُ، وَ اِذا رَاَیْتُ کَرَمَکَ طَمِعْتُ، فَاِنْ عَفَوْتَ فَخَیْرُ راحِمٍ، وَاِنْ عَذَّبْتَ فَغَیْرُ ظالِمٍ.
20. حُجَّتی یا اَللّهُ فی جُرْاَتی عَلی مَسْاَلَتِکَ- مَعَ اِتْیانی ماتَکْرَهُ- جُودُکَ وَ کَرَمُکَ، وَعُدَّتی فی شِدَّتی- مَعَ قِلَّةِ حَیآئی مِنْکَ- رَأْفَتُکَ وَرَحْمَتُکَ، وَقَدْ رَجَوْتُ اَنْ لا تَخَیِّبَ بَیْنَ ذَیْنِ وَذَیْنِ مُنْیَتی، فَحَقِّقْ رَجآئی، وَاسْمَعْ دُعآئی، یا خَیْرَ مَنْ دَعاهُ داعٍ، وَاَفضَلَ مَنْ رَجاهُ راجٍ.
21. عَظُمَ یا سَیِّدی اَمَلی، وَسَآءَ عَمَلی، فَاَعْطِنی مِنْ عَفْوِکَ بِمِقْدارِ اَمَلی، وَلا تُؤاخِذْنی بِاَسْوَءِ عَمَلی، فَاِنَّ کَرَمَکَ یَجِلُّ عَنْ مُجازاةِ الْمُذْنِبینَ، وَحِلْمَکَ یَکْبُرُ عَنْ مُکافَاَةِ الْمُقَصِّرینَ.
ص: 148
16. بارخدایا، مرا در نعمت و احسانت آنگاه که خردسال بودم پروردی، و آنگاه که بزرگ سال شدم نامم را پرآوازه ساختی، ای آن که مرا در دنیا با احسان و تفضل و نعمت هایت پروردی، و در آخرت به عفو و کرمت بشارت دادی.
17. شناخت من ای سرورم مرا به کویت هدایت کرد، و علاقه مندیم به تو شفیعم به درگاهت می باشد، و من برای راهنمایی ام به راهنمایی ات باورمندم و برای شفاعتم به شفاعتت یقین دارم.
18. سرورم! تو را با زبانی که گناهش لالش ساخته می خوانم! پروردگارم! با تو با دلی که جنایاتش نابودش ساخته زمزمه می کنم.
19. پروردگارم! تو را با هراس و رغبت و امید و بیم می خوانم. مولایم! هرگاه گناهانم را می بینم پریشان می شوم و چون کرمت را می بینم طمع می ورزم، پس اگر ببخشایی تو بهترین مهربانی، و اگر کیفر دهی ستمکار نمی باشی.
20. حجت من - بارخدایا - در گستاخی ام بر درخواست از تو، با این که آنچه را نمی پسندی مرتکب شده ام، بخشش و احسان توست، و ره توشه ام در مشکلات، با این که از تو شرم اندکی دارم، مهر و رحمت توست؛ بااین همه امیدوارم که میان این وآن آرزویم را ناامید نکنی، پس امیدم را به حقیقت پیوند، و دعایم را بشنو، ای بهترین کسی که فرا خوانان او را فرا خوانند و برترین کسی که امیدواران امید بدو دارند.
21. آرزویم - ای سرورم - بزرگ گردیده، و کردارم به زشتی گراییده، پس به اندازه آرزویم از گذشتت عطایم کن، و به بدترین کردارم کیفرم مده، که کرمت از مجازات گنه کاران بزرگ تر است و بردباری ات از به کیفر رساندن مقصران فراتر.
ص: 149
22. وَ اَنَا یا سَیِّدی عآئِذٌ بِفَضْلِکَ، هارِبٌ مِنْکَ اِلَیْکَ، مُسْتَنْجِزٌ ما وَعَدْتَ مِنَ الصَّفْحِ عَمَّنْ اَحْسَنَ بِکَ ظَنّاً، وَما اَنَا یا رَبِّ وَما خَطَری؟! هَبْنی بِفَضْلِکَ وَتَصَدَّقْ عَلَیَّ بِعَفْوِکَ.
23. اَیْ رَبِّ جَلِّلْنی بِسِتْرِکَ، وَاعْفُ عَنْ تَوْبیخی بِکَرَمِ وَجْهِکَ، فَلَوِ اطَّلَعَ الْیَوْمَ عَلی ذَنْبی غَیْرُکَ مافَعَلْتُهُ وَلَوْ خِفْتُ تَعْجیلَ الْعُقُوبَةِ لاَجْتَنَبْتُهُ، لا لاَِنَّکَ اَهْوَنُ النّاظِرینَ اِلَیَّ، وَاَخَفُّ الْمُطَّلِعینَ عَلَیَّ، بَلْ لاَِنَّکَ یارَبِّ خَیْرُ السّاتِرینَ، وَاَحْکَمُ الْحاکُمینَ، وَاَکْرَمُ الاَْکْرَمینَ، سَتّآرُ الْعُیُوبِ، غَفّارُ الذُّنُوبِ، عَلاّمُ الْغُیُوبِ.
24. تَسْتُرُ الذَّنْبَ بِکَرَمِکَ، وَ تُؤَخِّرُ الْعُقُوبَةَ بِحِلْمِکَ، فَلَکَ الْحَمْدُ عَلی حِلْمِکَ بَعْدَ عِلْمِکَ، وَعَلی عَفْوِکَ بَعْدَ قُدْرَتِکَ.
25. وَ یَحْمِلُنی وَ یُجَرِّئُنی عَلی مَعْصِیَتِکَ حِلْمُکَ عَنّی، وَ یَدْعُونی اِلی قِلَّةِ الْحَیآءِ سَتْرُکَ عَلَیَّ، وَیُسْرِعُنی اِلَی التَّوَثُّبِ عَلی مَحارِمِکَ مَعْرِفَتی بِسَعَةِ رَحْمَتِکَ، وَعَظیمِ عَفْوِکَ.
26. یا حَلیمُ یا کَریمُ، یا حَیُّ یاقَیُّومُ، یاغافِرَ الذَّنْبِ، یا قابِلَ التَّوْبِ، یا عَظیمَ الْمَنِّ، یاقَدیمَ الاِْحْسانِ.
27. اَیْنَ سِتْرُکَ الْجَمیلُ؟ اَیْنَ عَفْوُکَ الْجَلیلُ؟ اَیْنَ فَرَجُکَ الْقَریبُ؟ اَیْنَ غِیاثُکَ السَّریعُ؟ اَیْنَ رَحْمَتُکَ الْواسِعَةُ؟ اَیْنَ عَطایاکَ الْفاضِلَةُ؟ اَیْنَ مَواهِبُکَ الْهَنیئَةُ؟ اَیْنَ صَنآئِعُکَ السَّنِیَّةُ؟ اَیْنَ فَضْلُکَ الْعَظیمُ؟ اَیْنَ مَنُّکَ الْجَسیمُ؟ اَیْنَ اِحْسانُکَ الْقَدیمُ؟ اَیْنَ کَرَمُکَ یا کَریمُ؟ بِهِ فَاسْتَنْقِذْنی، وَبِرَحْمَتِکَ فَخَلِّصْنی.
ص: 150
22. و من ای سرورم به فضلت پناه می برم، و از تو به خودت می گریزم، و آنچه خوش بینان گذشتت را وعده داده ای می جویم. به راستی ای پروردگارم، من چیستم، و چه ارزشی دارم؟! از فضل بی کرانت به من بخشا و از گذشتت بر من تصدق فرما.
23. بار پروردگارا! مرا با پوششت پوشان، و باکرامتت از سرزنشم دیده بگردان، که اگر آن روز کسی بر گناهم آگهی می یافت آن را انجام نمی دادم، و اگر از شتاب در مجازاتت می ترسیدم از آن اجتناب می کردم، نه ازآن رو که تو آسان ترین بینندگان و سهل گیرترین آگاهانی، بلکه ازآن رو که تو ای پروردگارم، بهترین پوشانندگان، حاکم ترین حاکمان و بزرگوارترین بزرگوارانی؛ پوشاننده عیب ها، آمرزگار گناهان و دانای نهان هایی.
24. گناه را با کرمت می پوشانی، کیفر را با بردباری ات به تأخیر می افکنی، پس ستایش توراست بر بردباری ات پس از دانشت، و بر گذشتت پس از توانایی ات.
25. بردباری ات با من مرا به نافرمانی ات می کشاند و گستاخ می سازد، و پوششت بر من مرا به کم حیایی فرا می خواند و شناخت من به گستردگی رحمت و بزرگی گذشتت مرا به ارتکاب گناهان می شتاباند.
26. ای بردبار، ای بزرگوار، ای زنده، ای پایدار، ای آمرزنده گناه، ای پذیرنده توبه، ای دارای منت عظیم، ای احسان بخش دیرین.
27. کجاست پوشش زیبایت؟ کجاست گذشت بزرگوارانه ات؟ کجاست گشایش نزدیکت؟ کجاست فریادرسی شتابانت؟ کجاست رحمت گسترده ات؟ کجاست بخشش های کریمانه ات؟ کجاست نعمت های گوارایت؟ کجاست نیکی های ارزشمندت؟ کجاست فضل بزرگت؟ کجاست منت متعالیت؟ کجاست احسان دیرینت؟ کجاست کرمت ای کرامتمند؟ تو را بدان می خوانم که آزادم سازی! و به رحمتت رهایی ام بخشی!
ص: 151
28. یا مُحْسِنُ یا مُجْمِلُ یا مُنْعِمُ یا مُفْضِلُ، لَسْنا نَتَّکِلُ فِی النَّجاةِ مِنْ عِقابِکَ عَلی اَعْمالِنا، بَلْ بِفَضْلِکَ عَلَیْنا، لاَِنَّکَ اَهْلُ التَّقْوی وَاَهْلُ الْمَغْفِرَةِ.
29. تَبْدِی ءُ بِالاِْحْسانِ نِعَماً، وَتَعْفُوعَنِ الذَّنْبِ کَرَماً، فَما نَدْری ما نَشْکُرُ! اَجَمیلَ ما تَنْشُرُ؟ اَمْ قَبیحَ ما تَسْتُرُ؟ اَمْ عَظیمَ ما اَبْلَیْتَ وَ اَوْلَیْتَ؟ اَمْ کَثیرَ ما مِنْهُ نَجَّیْتَ وَعافَیْتَ؟
30. یا حَبیبَ مَنْ تَحَبَّبَ اِلَیْکَ، وَیا قُرَّةَ عَیْنِ مَنْ لاذَبِکَ وَانْقَطَعَ اِلَیْکَ، اَنْتَ الُْمحْسِنُ وَنَحْنُ الْمُسیئُونَ، فَتَجاوَزْ یارَبِّ عَنْ قَبیحِ ما عِنْدَنا بِجَمیلِ ما عِنْدَکَ.
31. وَاَیُّ جَهْلٍ یارَبِّ لایَسَعُهُ جُودُکَ؟ وَاَیُّ زَمانٍ اَطْوَلُ مِنْ اَناتِکَ؟ وَما اَعْمالِنا فی جَنْبِ نِعَمِکَ؟ وَکَیْفَ نَسْتَکْثِرُ اَعْمالاً نُقابِلُ بِها کَرَمَکَ؟ بَلْ کَیْفَ یَضیقُ عَلَی الْمُذْنِبینَ ما وَسِعَهُمْ مِنْ الْمَغْفِرَةِ، یاباسَطِ الْیَدَیْنِ بِالرَّحْمَةِ.
32. فَوَعِزَّتِکَ یا سَیِّدی لَوِ انْتَهَرْتَنی مابَرِحْتُ مِنْ بابِکَ، وَلا کَفَفْتُ عَنْ تَمَلُّقِکَ لِمَا انْتَهی اِلَیَّ مِنَ الْمَعْرِفَةِ بِجُودِکَ وَکَرَمِکَ.
33. وَاَنْتَ الْفاعِلُ لِما تَشآءُ، تُعَذِّبُ مَنْ تَشآءُ بِما تَشآءُ کَیْفَ تَشآءُ، وَتَرْحَمُ مَنْ تَشآءُ بِما تَشآءُ کَیْفَ تَشآءُ.
ص: 152
28. ای نکورفتار، ای درست کردار، ای نعمت بخش، ای بخشنده! ما برای رهایی از کیفرت به اعمالمان متکی نمی باشیم، بلکه به فضلت امیدواریم، چراکه تو اهل پارسایی و اهل گذشتی.
29. احسان را با نعمت بخشی آغاز می کنی، و از گناه به کرم چشم می پوشی، و ما نمی دانیم که چه چیز را سپاس گوییم؟ آن نیکی را که گسترانی؟ یا آن زشتی را که پوشانی؟ یا آن نعمت های بزرگی را که در نظر گرفته و اختصاص داده ای؟ یا آن بلاهایی که از آن رهایی داده و عافیت بخشیده ای؟
30. ای محبوبِ هر که با تو دوستی کند، ای روشنایی دیده هر که به تو پناه آرد و به تو دل بندد، تو نیکوکاری و ما بدکار، پس پروردگارا، از زشتی هایی که نزد ماست به زیبایی هایی که نزد توست بگذر.
31. و ای پروردگار من این کدام نادان است که بخششت وی را در برنمی گیرد؟ و کدام زمان از زمان مهلت دادنت درازتر است؟ و ارزش کارهای ما در کنار نعمت هایت چیست؟ چگونه اعمالمان را زیاد انگاریم که با کرمت برابر شماریم؟ و چگونه رحمت گسترده ات بر گنه کاران تنگ می آید؟ ای صاحب آمرزشِ گسترده، و ای دست ها را به رحمت گشاینده.
32. به عزتت سوگند ای سرورم، اگر مرا رانی، هرگز از درگاهت دور نمی گردم، و از تملقت دست برنمی دارم، به خاطر آگاهی از آن جود و کرمت که به من رسیده است.
33. و تو انجام می دهی هرچه را خواهی، کیفر می دهی هر که را خواهی بدان چه خواهی و هرگونه که خواهی، و رحم می آوری به هرکه خواهی، هرچه خواهی، هرگونه که خواهی.
ص: 153
34. وَلا تُسْاَلُ عَنْ فِعْلِکَ، وَلا تُنازَعُ فی مُلْکِکَ، وَلا تُشارَکُ فی اَمْرِکَ، وَلا تُضادُّ فی حُکْمِکَ، وَلا یَعْتَرِضُ عَلَیْکَ اَحَدٌ فی تَدْبیرِکَ، لَکَ الْخَلْقُ وَالاَْمْرُ تَبارَکَ اللّهُ رَبُّ الْعالَمینَ.
35. یارَبِّ هذا مَقامُ مَنْ لاذَ بِکَ، وَاسْتَجارَ بِکَرَمِکَ، وَاَلِفَ اِحْسانَکَ وَنِعَمَکَ، وَاَنْتَ الْجَوادُ الَّذی لایَضیقُ عَفْوُکَ، وَلا یَنْقُصُ فَضْلُکَ، وَلا تَقِلُّ رَحْمَتُکَ، وَقَدْ تَوَثَّقْنا مِنْکَ بِالصَّفْحِ الْقَدیمِ، وَالْفَضْلِ الْعَظیمِ، وَالرَّحْمَةِ الْواسِعَةِ.
36. اَفَتُراکَ یارَبِّ تُخْلِفُ ظُنُونَنا اَوْ تُخَیِّبُ آمالَنا؟ کَلاّ یا کَریمُ فَلَیْسَ هذا ظَنُّنا بِکَ، وَلا هذا طَمَعُنا فیکَ.
37. یا رَبِّ اِنَّ لَنا فیکَ اَمَلاً طَویلاً کَثیراً، اِنَّ لَنا فیکَ رَجآءً عَظیماً عَصَیْناکَ وَنَحْنُ نَرْجُو اَنْ تَسْتُرَ عَلَیْنا، وَدَعَوْناکَ وَنَحْنُ نَرْجُو اَنْ تَسْتَجیبَ لَنا.
38. فَحَقِّقْ رَجآءَنا یا مَوْلانا فَقَدْ عَلِمْنا ما نَسْتوْجِبُ بِاَعْمالِنا، وَلکِنْ عِلْمُکَ فینا، وَعِلْمُنا بِاَنَّکَ لاتَصْرِفُنا عَنْکَ حَثَّنا عَلَی الرَّغْبَةِ اِلَیْکَ وَاِنْ کُنّا غَیْرَ مُسْتَوْجِبینَ لِرَحْمَتِکَ.
39. فَاَنْتَ اَهْلٌ اَنْ تَجُودَ عَلَیْنا، وَعَلَی الْمُذْنِبینَ بِفَضْلِ سَعَتِکَ، فَامْنُنْ عَلَیْنا بِما اَنْتَ اَهْلُهُ، وَجُدْ عَلَیْنا فَاِنَّا مُحْتاجُونَ اِلی نَیْلِکَ.
ص: 154
34. و ازآنچه انجام می دهی، بازخواست نمی شوی، و در فرمانروایی ات با تو مخالفت نمی گردد، و برای تو در کارت شریکی نیست، و کسی با حکمت به ضدیت برنمی خیزد، و در تدبیرت کسی تو را مورد اعتراض قرار نمی دهد، آفرینش و فرمان از آن توست، فرخنده است خدا پروردگار جهانیان.
35. پروردگارا! این جایگاه کسی است که به تو پناه آورده، و به کرمت پناه جسته، و با احسان و نعمت هایت مأنوس گشته، و تو آن بخشنده ای که عفوت محدود نمی شود و فضلت کاستی نمی یابد، و رحمتت اندک نمی گردد، و ما از سوی تو به گذشت دیرین، و فضل عظیم و رحمت گسترده ات یقین داریم.
36. پروردگارا! آیا ما تو را چنان می بینیم که گمان هایمان را نادرست انگاری، یا این که آرزوهایمان را ناامید می سازی، هرگز ای بزرگوار، گمان ما نسبت به تو و طمع ما نسبت به تو این گونه نیست.
37. پروردگارا! ما را در تو آرزویی طولانی و فراوان است، ما را در تو امیدی بزرگ است، نافرمانی ات کردیم بدین امید که بر ما بپوشانی، فرایت خواندیم بدین امید که اجابتمان کنی.
38. پس ای مولای ما امیدمان را محقق ساز، که دانستیم آنچه را با کردارمان مستوجب آن هستیم. ولی دانش تو درباره ما، و آگاهی ما به این که تو ما را از خود دور نمی سازی، ما را بر آن داشت که به سویت گراییم، هرچند ما مستوجب رحمتت نبوده ایم.
39. پس تو شایسته آنی که به فضل بی کرانت بر ما و بر گنه کاران بخشی، پس بر ما منت گذار بدانچه تو شایسته آن هستی، و بر ما ببخش که ما نیازمند بخششت هستیم.
ص: 155
40. یا غَفّارُ بِنُورِکَ اهْتَدَیْنا، وَبِفَضْلِکَ اسْتَغْنَیْنا، وَبِنِعْمَتِکَ اَصْبَحْنا وَاَمْسَیْنا، ذُنُوبُنا بَیْنَ یَدَیْکَ، نَسْتَغْفِرُکَ اللّهُمَّ مِنْها وَنَتُوبُ اِلَیْکَ.
41. تَتَحَبَّبُ اِلَینا بِالنِّعَمِ وَ نُعارِضُکَ بِالذُّنُوبِ، خَیْرُکَ اِلَیْنا نازِلٌ، وَشَرُّنا اِلَیْکَ صاعِدٌ! وَلَمْ یَزَلْ وَلا یَزالُ مَلَکٌ کَریمٌ یَأْتیکَ عَنّا بِعَمَلٍ قَبیحٍ، فَلا یَمْنَعُکَ ذلِکَ مِنْ اَنْ تَحُوطَنا بِنِعْمَتِکَ وَ تَتَفَضَّلَ عَلَیْنا بِآلآئِکَ.
42. فَسُبْحانَکَ ما اَحْلَمَکَ وَاَعْظَمَکَ وَاَکْرَمَکَ، مُبْدِئاً وَمُعیداً، تَقَدَّسَتْ اَسْمآؤُکَ، وَجَلَّ ثَنآؤُکَ، وَکَرُمَ صَنآئِعُکَ وَفِعالُکَ.
43. اَنْتَ اِلهی اَوْسَعُ فَضْلاً، وَاَعْظَمُ حِلْماً مِنْ اَنْ تُقایِسَنی بِفِعْلی وَخَطیئَتی، فَالْعَفْوَ الْعَفْوَ الْعَفْوَ، سَیِّدی سَیِّدی سَیِّدی.
44. اَللّهُمَّ اَشْغِلْنا بِذِکْرِکَ، وَاَعِدْنا مِنْ سَخَطِکَ، وَاَجِرْنا مِنْ عَذابِکَ وَارْزُقْنا مِنْ مُواهِبِکَ، وَاَنْعِمْ عَلَیْنا مِنْ فَضْلِکَ.
45. وَ ارْزُقْنا حَجَّ بَیْتِکَ وَزِیارَةِ قَبْرِ نَبِیِّکَ، صَلَواتُکَ وَرَحْمَتُکَ وَ مَغْفِرَتُکَ وَ رِضْوانُکَ عَلَیْهِ وَعَلی اَهْلِ بَیْتِهِ، اِنَّکَ قَریبٌ مُجیبٌ.
46. وَارْزُقْنا عَمَلاً بِطاعَتِکَ، وَتَوَفَّنا عَلی مِلَّتِکَ، وَسُنَّةِ نَبِیِّکَ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ.
47. اَللّهُمَّ اغْفِرْلی وَلِوالِدَیَّ، وَارْحَمْهُما کَما رَبَّیانی صَغیراً وَاجْزِهِما بِالاِْحْسانِ اِحْساناً، وَبِالسَّیِّئاتِ عَفْواً وَغُفْراناً.
ص: 156
40. ای آمرزگار! به نورت راه یافتیم، به فضلت بی نیاز شدیم، و به نعمتت به پگاه و شامگاه درآمدیم، گناهانمان در پیشگاه توست، بارخدایا، به خاطر آن ها از تو آمرزش می خواهیم، و به درگاهت توبه می کنیم.
41. با نعمت هایت به ما مهر می ورزی و ما با گناهان با تو می ستیزیم، خیر تو به سوی ما فرود می آید، و شر ما به سوی تو بالا می رود! پیوسته و بی گسست فرشته ای ارجمند از سوی ما عملی ناشایست به سویت می آورد، و این تو را بازنمی دارد، از این که با نعمت هایت ما را فراگیری و با الطافت بر ما تفضل فرمایی.
42. پس تو منزهی! چه بسیار بردبار و بزرگ و با کرامتی! آغازگر و بازگرداننده ای، نام هایت منزه است، ستایشت فرازین است و ساخته ها و کارهایت گرامی است.
43. و تو ای خدای من! فضلت گسترده تر و بردباری ات فراتر از آن است که مرا با کردار و خطاهایم سنجی، پس ببخشایم، ببخشایم، ببخشایم؛ سرورم، سرورم، سرورم.
44. بارخدایا! با یادت مشغولمان ساز، از خشمت پناهمان ده، از عذابت نگاهمان دار، از بخشایشت روزی مان ده، از فضلت نعمتان بخشی.
45. و حج خانه و زیارت قبر پیامبرت، که صلوات و رحمت و آمرزش و رضوانت بر او و بر خاندانش باد - را روزی مان فرما.
46. عمل به طاعتت را روزیی ما کن، و ما را بر ملتت و سنت پیامبرت محمد - که درود خدا بر او و بر خاندانش باد - بمیران.
47. بارخدایا! مرا و پدر و مادرم را بیامرز، و رحمتشان فرما، آن گونه که مرا در خردسالی پرورش دادند؛ در برابر احسانشان به نیکی، و در برابر گناهانشان با گذشت و آمرزش پاداششان ده.
ص: 157
48. اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمُنینَ وَالْمُؤْمِناتِ، الاَْحْیآءِ، مِنْهُمْ وَالاَْمْواتِ، وَتابِعْ بَیْنَنا وَبَیْنَهُمْ بِالْخَیْراتِ.
49. اَللّهُمَّ اغْفِرْلِحَیِّنا وَمَیِّتِنا وَ شاهِدِنا وَغآئِبِنا، ذَکَرِنا وَاُنْثانا، صَغیرِنا وَکَبیرِنا، حُرِّنا وَمَمْلُوکِنا، کَذَبَ الْعادِلُونَ بِاللّهِ وَضَلُّوا ضَلالاً بَعیداً، وَخَسِرُوا خُسْراناً مُبیناً.
50. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَاخْتِمْ لی بِخَیْرِ، وَاکْفِنی ما اَهَمَّنی مِنْ اَمْرِ دُنْیایَ وَآخِرَتی، وَلا تُسَلِّطْ عَلَیَّ مَنْ لا یَرْحَمُنی، وَاجْعَلْ عَلیَّ مِنْکَ جُنَّةً واقِیَةً باقِیَةً، وَلا تَسْلُبْنی صالِحَ ما اَنْعَمْتَ بِهِ عَلَیَّ، وَارْزُقْنی مِنْ فَضْلِکَ رِزْقاً واسِعاً حَلالاً طَیِّباً.
51. اَللّهُمَّ احْرُسْنی بِحَراسَتِکَ، وَاحْفَظْنی بِحِفْظِکَ، وَاکْلَأْنی بِکَلآئَتِکَ، وَارْزُقْنی حَجَّ بَیْتِکَ الْحَرامِ فی عامِنا هذا وَفی کُلِّ عامٍ، وَزِیارَةَ قَبْرِ نَبیِّکَ وَالاَْئِمَّةِ علیهم السلام، وَلا تُخْلِنی یارَبِّ مِنْ تِلْکَ الْمَشاهِدِ الشَّریفَةِ، وَالْمَواقِفِ الْکَریمَةِ.
52. اَللّهُمَّ تُبْ عَلَیَّ حَتّی لا اَعْصِیَکَ، وَاَلْهِمْنی الْخَیْرَ وَالْعَمَلَ بِهِ، وَخَشْیَتِکَ بِاللَّیْلِ وَالنَّهارِ، اَبَداً ما اَبْقَیْتَنی یارَبَّ الْعالَمینَ.
53. اللّهُمَّ اِنّی کُلَّما قُلْتُ قَدْ تَهَیَّأْتُ وَ تَعبَّأْتُ وَقُمْتُ لِلصَّلاةِ بَیْنَ یَدَیْکَ وَناجَیْتُکَ، اَلْقَیْتَ عَلَیَّ نُعاساً اِذا اَنَا صَلَّیْتُ، وَسَلَبْتَنی مُناجاتَکَ اِذا اَنَا ناجَیْتُ!
54. وَمالی کُلَّما قُلْتُ قَدْ صَلُحَتْ سَریرَتی، وَقَرُبُ مِنْ مَجالِسِ التَّوّابینَ مَجْلِسی، عَرَضَتْ لی بَلِیَّةٌ اَزالَتْ قَدَمی، وَحالَتْ بَیْنی وَ بَیْنَ خِدْمَتِکَ!
ص: 158
48. بارخدایا! مردان و زنان مؤمن، زندگان و مردگانشان را بیامرز، و میان ما و آنان را به نیکی پیوند ده.
49. بارخدایا! زنده و مرده، حاضر و غایب، مرد و زن، کوچک و بزرگ، و آزاد و بنده ما را بیامرز، دروغ گفتند آنان که دیگران را با خدا برابر دیدند، به گمراهی شدید افتادند و زیانی آشکارا متحمل شدند.
50. بارخدایا! بر محمد و خاندان محمد درود فرست، و زندگی ام را به نیکی پایان بر، و آنچه از امر دنیا و آخرتم مورد اهتمام من است به صلاح آور، و کسی را که بر من رحم نمی کند بر سرم سلطه مده، و بر من از سوی خود پوششی بازدارنده قرار ده، و از من مگیر آنچه را ارزانی ام داشته ای از نعمت های شایسته، و از سوی خود روزی گسترده ای روزیم فرما حلال و پاکیزه.
51. بارخدایا! مرا با نگهبانی ات نگه دار، و با حفظت حفاظت کن، و با محافظتت محافظتم فرما، و حج خانه خود و زیارت قبر پیامبرت و امامان علیهم السلام را در امسال و در هرسال روزیم کن. و مرا پروردگارا، از این مشاهد شرافتمند و جایگاه های ارجمند هرگز جدا مکن.
52. بارخدایا! توبه ام را بپذیر تا نافرمانی ات نکنم، و نیکی و عمل بدان و بیم از تو در شب و روز را برای همیشه، تا آن زمان که زندگی ام بخشی در دلم افکن، ای پروردگار جهانیان.
53. بارخدایا! هر زمان گفتم: آماده و مهیا شده در برابرت برای نماز ایستاده ام و با تو مناجات می کنم، هنگام نماز در چشمم خواب آلودگی افکندی، و گاه مناجات حال مناجات را از من گرفتی.
54. مرا چه می شود که هرگاه گفتم درونم نیکو شده و جایگاهم به جایگاه توبه کنندگان نزدیک گشته، برایم گرفتاری پیش می آید که پایم را می لغزاند و میان من و خدمتت مانعی پدید می آید؟!
ص: 159
55. سَیِّدی لَعَلَّکَ عَنْ بابِکَ طَرَدْتَنی، وَعَنْ خِدْمَتِکَ نَحَّیْتَنی! اَوْ لَعَلَّکَ رَاَیْتَنی مُسْتَخِفّاً بِحَقِّکَ فَاَقْصَیْتَنی! اَوْ لَعَلَّکَ رَاَیْتَنی مُعْرِضاً عَنْکَ فَقَلَیْتَنی! اَوْ لَعَلَّکَ وَجَدْتَنی فی مَقامِ الْکاذِبینَ فَرَفَضْتَنی!
56. اَوْ لَعَلَّکَ رَاَیْتَنی غَیْرَ شاکِرٍ لِنَعْمآئِکَ فَحَرَمْتَنی! اَوْ لَعَلَّکَ فَقَدْتَنی مِنْ مَجالِسِ الْعُلَمآءِ فَخَذَلْتَنی! اَوْ لَعَلَّکَ رَاَیْتَنی فِی الْغافِلینَ فَمِنْ رَحْمَتِکَ آیَسْتَنی!
57. اَوْ لَعَلَّکَ لَمْ تُحِبَّ اَنْ تَسْمَعَ دُعآئی فَباعَدْتَنی! اَوْ لَعَلَّکَ بِجُرْمی وَ جَریرَتی کافَیْتَنی! اَوْ لَعَلَّکَ بِقِلَّةِ حَیآئی مِنْکَ جازَیْتَنی!
58. فَاِنْ عَفَوْتَ یارَبِّ، فَطالَما عَفَوْتَ عَنِ الْمُذْنِبینَ قَبْلی، لاَِنَّ کَرَمَکَ - أیْ رَبِّ - یَجِلُّ عَنْ مُجازاةِ الْمُذْنِبینَ، وَحِلْمَکَ یَکْبُرُ عَنْ مُکافاةِ الْمُقَصِّرینَ.
59. وَاَنا عآئِذٌ بِفَضْلِکَ، هارِبٌ مِنْکَ اِلَیْکَ، مُتَنَجِّزٌ ماوَعَدْتَ مِنَ الصَّفْحِ عَمَّنْ اَحْسَنَ بِکَ ظَنّاً.
60. اِلهی اَنْتَ اَوْسَعُ فَضْلاً، وَاَعْظَمُ حِلْماً مِنْ اَنْ تُقایِسَنی بِعَمَلی، وَاَنْ تَسْتَزِلَّنی، بِخَطیئَتی، وَما اَنَا یا سَیِّدی، وَما خَطَری! هَبْنی بِفَضْلِکَ، وَتَصَدَّقْ عَلَیَّ بِعَفْوِکَ، اَیْ ربِّ جَلِّلْنی بِسَتْرِکَ، وَاعْفُ عَنْ تُوْبیخی بِکَرَمِ وَجْهِکَ.
61. سَیِّدی اَنَا الصَّغیرُ الَّذی رَبَّیْتَهُ، وَاَنَا الْجاهِلُ الَّذی عَلَّمْتَهُ، وَاَنَآ الضّآلُّ الَّذی هَدَیْتَهُ، وَاَنَا الْوَضیعُ الَّذی رَفَعْتَهُ، وَ اَنَا الْخآئِفُ الَّذی هَدَیْتَهُ، وَاَنَا الْوَضیعُ الَّذی رَفَعْتَهُ، وَاَنَا الْخآئِفُ الَّذی آمَنْتَهُ، وَاَنَا الْجآئِعُ الَّذی اَشْبَعْتَهُ.
ص: 160
55. سرورم! شاید از درت مرا رانده و از خدمتت محرومم ساخته ای؟! شاید مرا دیده ای که حقت را سبک شمرده ام، و دورم گردانیده ای! شاید مرا از خودت روی گردان دیده ای و با من دشمنی ورزیده ای! شاید مرا در جایگاه دروغ گویان دیده ای و طردم کرده ای!
56. شاید مرا ناسپاس نعمت هایت دیده ای و محرومم ساخته ای! شاید مرا در مجالس دانشمندان نیافته ای و خوارم ساخته ای! شاید مرا در میان بی خبران دیده ای و از رحمتت مأیوسم کرده ای! شاید مرا هم نشین مجالس بیکاران دیده ای و مرا در میانشان رها ساخته ای؟!
57. شاید دوست نداری که دعایم را بشنوی و طردم کرده ای! شاید به جرم و گناهم کیفرم داده ای! شاید به خاطر کم حیایم مجازاتم کرده ای!
58. پس ای پروردگار من! اگر ببخشی، پیش از من چه بسیار گنه کاران را که بخشیده ای، چراکه کرمت - ای پروردگار من - از کیفر دادن گنه کاران بزرگ تر است، و بردباری ات از به مکافات رساندن مقصران فراتر.
59. و من به فضلت پناه برده ام، و از تو به سویت گریخته ام، و آنچه را از چشم پوشی نسبت به خوش گمانانت وعده داده ای می جویم.
60. بارخدایا! تو فضلی گسترده تر، و بردباری ای فراتر از آن داری که مرا با کردارم همانندسازی، یا مرا با خطاهایم بلغزانی، من چیستم ای سرورم، و چه اهمیتی دارم، مرا به فضلت ببخش، و با گذشتت بر من منت نه، و با پوششت بپوشانم و با بزرگواری ات از سرزنشم بگذر.
61. سرورم! من آن کوچکم که پرورشش دادی، من آن نادانم که آگاهش ساختی، من آن گمراهم که هدایتش کردی، من آن فرومایه ام که بزرگی اش بخشیدی، من آن ترسانم که ایمنش ساختی، من آن گرسنه ام که سیرش کردی.
ص: 161
62. وَاَنَا الْعَطْشانُ الَّذی اَرْوَیْتَهُ وَاَنَا الْعارِی الَّذی کَسَوْتَهُ، وَاَنَا الْفَقیرُ الَّذی اَغْنَیْتَهُ، وَاَنَا الضَّعیفُ الَّذی قَوَّیْتَهُ، وَاَنَآ الذَّلیلُ الَّذی اَعْزَزْتَهُ، وَاَنَا السَّقیمُ الَّذی شَفَیْتَهُ وَاَنَآ السّآئِلُ الَّذی اَعْطَیْتَهُ.
63. وَاَنَآ الْمُذْنِبُ الَّذی سَتَرْتَهُ، وَاَنَا الْخاطِی ءُ الَّذی اَقَلْتَهُ، وَاَنَا الْقَلیلُ الَّذی کَثَّرتَهُ، وَاَنَآ الْمُسْتَضْعَفُ الَّذی نَصَرْتَهُ، وَاَنَا الطَّریدُ الَّذی آوَیْتَهُ.
64. اَنَا یا رَبِّ الَّذی لَمْ اَسْتَحْیِکَ فِی الْخَلآءِ، وَلَمْ اُراقِبْکَ فِی الْمَلآءِ، اَنَا صاحِبُ الدَّواهِی الْعُظْمی، اَنَا الَّذی عَلی سَیِّدِهِ اجْتَرَاَ، اَنَا الَّذی عَصَیْتُ جَبّارَ السَّمآءِ.
65. اَنَآ الَّذی اَعْطَیْتُ عَلی جَلیلِ الْمَعاصِی الرُّشا، اَنَا الَّذی حینَ بُشِّرْتُ بِها خَرَجْتُ اِلَیْها اَسْعی، اَنَا الَّذی اَمْهَلْتَنی فَمَا ارْعَوَیْتُ وَسَتَرْتَ عَلَیَّ فَمَا اسْتَحْیَیْتُ، وَعَمِلْتُ بِالْمَعاصی فَتَعَدَّیْتُ، وَاَسْقَطْتَنی مِنْ عَیْنِکَ فَما بالَیْتُ.
66. فَبِحِلْمِکَ اَمْهَلْتَنی، وَبِسِتْرِکَ سَتَرْتَنی، حَتی کَاَنَّکَ اَغْفَلْتَنی، وَمِنْ عُقُوباتِ الْمَعاصی جَنَّبْتَنی، حَتّی کَاَنَّکَ اسْتَحْیَیْتَنی.
67. اِلهی لَمْ اَعْصِکَ - حینَ عَصَیْتُکَ - وَاَنَا لِرُبُوبِیَّتِکَ جاحِدٌ، وَلا بِاَمْرِکَ مُسْتَخِفٌّ، وَلا لِعُقوبَتِکَ مُتَعَرِّضٌ، وَلا لِوَعیدِکَ مُتَهاوِنٌ، وَلکِنْ خَطیئَةٌ عَرَضَتْ، وَسَوَّلَتْ لی نَفْسی، وَغَلَبَنی هَوایَ، وَاَعانَنی عَلَیْها شِقْوَتی، وَغَرَّنی سِتْرُکَ الْمُرْخی عَلَیَّ، فَقَدْ عَصَیْتُکَ وَخالَفْتُکَ بِجَهْدی.
ص: 162
62. من آن تشنه ام که سیرابش نمودی، من آن برهنه ام که وی را پوشاندی، من آن نیازمندم که بی نیازش ساختی، من آن ناتوانم که توانش دادی، من آن ذلیلم که عزتش بخشیدی، من آن بیمارم که شفایش دادی، من آن گدایم که عطایش کردی.
63. من آن گنه کارم که وی را پوشاندی، من آن خطاکارم که از وی درگذشتی، من آن اندکم که فراوانش ساختی، من آن به ناتوانی کشیده شده ام، که به یاری اش شتافتی، و من آن رانده شده ام که پناهش دادی.
64. من، ای پروردگارم آن کسم که در نهان از تو شرم نکردم، و در آشکار تو را در نظر نداشتم، من صاحب گناهان بزرگم! من آن کسم که بر سرورش گستاخی کرده، من آن کسم که خدای قدرتمند آسمان را نافرمانی کرده.
65. من آن کسم که برای ارتکاب گناهان بزرگ رشوه ها داده، من آن کسم که چون مژده گناه به وی داده شده شتابان به سویش روان گشته.
من آن کسم که مهلتم دادی ولی باز نگشتم، بر من پوشاندی ولی شرم نکردم، عمل به معصیت ها کردم و از حد درگذشتم، از چشمت افکندی ولی بدان اهمیت ندادم.
66. پس تو به بردباری ات مهلتم دادی، و با پوششت مرا پوشاندی، تا آنجا که گویی از من غافل گشته و از کیفر گناهان دورم ساخته ای، تا آنجا که گویی از من شرم کرده ای.
67. پروردگارا! آن گاه که نافرمانی ات را مرتکب شدم، نافرمانی ات نکردم که منکر پروردگاریت باشم، یا این که امرت را سبک انگارم، یا این که مجازاتت را فرا جویم، یا این که تهدیدهایت را ناچیز شمرم، بلکه ازآن رو بود که خطایی پیش آمد و نفسم آن را برای من آراست، و هوایم بر من چیره گشت، و شوربختیم بر آن یاری ام داد، و پوششت که بر من افکنده شده فریبم داد، پس نافرمانی ات کردم و با کوششم با تو به مخالفت برخاستم!
ص: 163
68. فَالاْنَ مِنْ عَذابِکَ مَنْ یَسْتَنْقِذُنی؟ وَمِنْ اَیْدِی الْخُصَمآءِ غَداً مَنْ یُخَلِّصُنی؟ وَبِحَبْلِ مَنْ اَتَّصِلُ اِنْ اَنْتَ قَطَعْتَ حَبْلَکَ عَنّی؟
69. فَوا اَسَفا عَلی ما اَحْصی کِتابُکَ مِنْ عَمَلِی الَّذی لَوْلا ما اَرْجُو مِنْ کَرَمِکَ، وَسَعَةِ رَحْمَتِکَ، وَنَهْیِکَ اِیّایَ عَنِ الْقُنُوطِ لَقَنَطْتُ عِنْدَما اَتَذَکَّرُها، یاخَیْرَ مَنْ دَعاهُ داعٍ، وَاَفْضَلَ مَنْ رَجاهُ راجٍ.
70. اَللّهُمَّ بِذِمَّةِ الاِْسْلامِ اَتَوَسَّلُ اِلَیْکَ، وَ بِحُرْمَةِ الْقُرْآنِ اَعْتَمِدُ عَلَیْکَ، وَبِحُبّی اَلنَّبیِّ الاُْمّیِّ، الْقُرَشیِّ، الْهاشِمیِّ، الْعَرَبیِّ، التَّهامِیِّ الْمَکیِّ، الْمَدَنیِّ، اَرْجُو الزُّلْفَةَ لَدَیْکَ.
71. فَلا تُوحِشِ اسْتیناسَ اِیمانی وَلا تَجْعَلْ ثَوابی ثَوابَ مَنْ عَبَدَ سِواکَ، فَاِنَّ قَوْماً آمَنُوا بِاَلْسِنَتِهِمْ لِیَحْقِنُوا بِهِ دِمآءَهُمْ، فَاَدْرَکُوا ما اَمَّلُوا، وَاِنّا آمَنّا بِکَ بِاَلْسِنَتِنا وَقُلُوبِنا، لِتَعْفُوَ عَنّا، فَاَدْرِکْنا ما اَمَّلْنا، وَثَبِّتْ رَجآءَکَ فی صُدُورِنا.
72. وَ «لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ اِذْ هَدَیْتَنا وَهَبْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً اِنَّکَ اَنْتَ الْوَهّابُ».(1)
73. فَوَعِزَّتِکَ لَوِ انْتَهَرْتَنی ما بَرِحْتُ عَنْ بابِکَ، وَلا کَفَفْتُ عَنْ تَمَلُّقِکَ، لِما اُلْهِمَ قَلْبی مِنَ الْمَعْرِفَةِ بِکَرَمِکَ، وَسَعَةِ رَحْمَتِکَ، اِلی مَنْ یَذْهَبُ الْعَبْدُ اِلاّ اِلی مَوْلاهُ، وَاِلی مَنْ یَلْتَجِی ءُ الَْمخْلُوقُ اِلاّ اِلی خالِقِهِ.
ص: 164
68. و اینک از عذاب چه کسی آزادم می سازد؟ و فردا از دست دشمنان چه کسی رهایی ام می بخشد؟ و اگر تو ریسمانت را از من بگسلی به ریسمان چه کسی چنگ آویزم؟
69. پس افسوس بر آنچه کتابت از کردارم برشمرده است، که اگر امیدواریم به کرمت و گستردگی رحمتت و این که مرا از نومیدی بازداشته ای نبود، بی تردید به هنگام یادآوریش نومید می شدم، ای بهترین کسی که هر فراخوانی وی را فرا خواند و برترین کسی که هر امیدوار امید بدو دارد.
70. بارخدایا، به حق اسلام به تو متوسل می شوم، و به حرمت قرآن به تو اعتماد می کنم، و به دوستیم نسبت به پیامبر امّی، قریشی، هاشمی، عربی، تهامی، مکی، مدنی، نزدیک شدن به تو را امیدوارم.
71. پس انس ایمانی ام را در وحشت قرار مده، و پاداشم را قرار مده پاداش کسی که جز تو را پرستیده، چراکه گروهی به زبانشان گرویدند تا بدان جانشان را نگه دارند و بدانچه آرزو داشتند رسیدند، و ما با زبان ها و دل هایمان به تو گرویدیم تا ما را ببخشایی، پس آنچه را آرزومندیم ارزانی مان دار، و امیدت را در دل هایمان استوار بدار.
72. و پس از آن که هدایتمان کردی در دل هایمان تیرگی میار، و از سوی خود بر ما رحمتی فرو بار، که تو خود بخشنده ای بسیار.
73. سوگند به عزتت که اگر برانیم، از درگاهت دور نمی گردم، و از دوستی ات دست نمی کشم، چراکه دلم از شناخت کرمت و گستردگی رحمتت الهام گرفته است؛ بنده به سوی چه کسی جز مولایش رود؟ و آفریده به چه کسی جز آفریدگارش پناه برد!
ص: 165
74. اِلهی لَوْ قَرَنْتَنی بِالاَْصْفادِ وَ مَنَعْتَنی سَیْبَکَ مِنْ بَیْنِ الاِْشْهادِ، وَدَلَلْتَ عَلی فَضآئِحی عُیُونَ الْعِبادِ، وَاَمَرْتَ بی اِلَی النّارِ وَحُلْتَ بَیْنی وَ بَیْنَ الاَْبْرارِ، ماقَطَعْتُ رَجآئی مِنْکَ، وَلا صَرَفْتُ وَجْهَ تَأْمیلی لِلْعَفْوِعَنْکَ، وَلا خَرَجَ حُبُّکَ مِنْ قَلْبی.
75. اَنَا لااَنْسی اَیادیکَ عِنْدی، وَسِتْرَکَ عَلَیَّ فی دارِ الدُّنْیا.
76. سَیِّدی صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَاَخْرِجْ حَبَّ الدُّنْیا مِنْ قَلْبی، وَاجْمَعْ بَیْنی وَ بَیْنَ الْمُصْطَفی، خِیَرَتِکَ، مِنْ خَلْقِکَ، وَخاتَمِ النَّبِیِّینَ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ.
77. وَانْقُلْنی اِلی دَرَجَةِ التَّوْبَةِ اِلَیْکَ، وَاَعِنّی بِالْبُکآءِ عَلی نَفْسی، فَقَدْ اَفْنَیْتُ بِالتَّسْویفِ وَالاْمالِ عُمُری، وَقَدْ نَزَّلْتُ نَفْسی مَنْزِلَةَ الاْیِسینَ مِنَ الْخَیْرِ، فَمَنْ یَکُونُ اَسْوَءَ حالاً مِنّی اِنْ اَنا نُقِلْتُ عَلی مِثْلِ حالی اِلی قَبْری؟ وَلَمْ اُمَهِّدْهُ لِرَقْدَتی، وَلَمْ اَفْرِشْهُ بِالْعَمَلِ الصّالِحِ لِضَجْعَتی!
78. وَمالی لا اَبْکی؟ وَلا اَدْری اِلی ما یَکُونُ مَصیری، وَاَری نَفْسی تُخادِعُنی، وَاَیّامی تُخاتِلُنی وَقَدْ خَفَقَتْ عِنْدَ رَأْسی اَجْنِحَةُ الْمَوْتِ.
79. فَمالی لا اَبْکی! اَبْکی لِخُرُوجِ نِفْسی، اَبْکی لِحُلُولِ رَمْسی، اَبْکی لِظُلْمَةِ قَبْری، اَبْکی لِضیقِ لَحْدی، اَبْکی لِسُؤالِ مِنْکَرٍ وَنَکیرٍ اِیّایَ.
80. اَبْکی لِخُرُوجی مِنْ قَبْری عُرْیاناً ذَلیلاً، حامِلاً ثِقْلی عَلی ظَهْری، اَنْظُرُ مَرَّةً عَنْ یَمینی، وَمَرَّةً عَنْ شِمالی اِذِ الْخَلآئِقُ فی شَأْنٍ غِیْرِ شَأْنی.
ص: 166
74. پروردگارا! اگر مرا با بندها به بند کشی، و از عطایت در میان مردمان بازم داری، و چشمان بندگان را به رسوایی هایم رهنمون گردی، و فرمان دهی به آتشم برند، و میان من و نیکان حایل شوی، هرگز امیدم را از تو نمی بُرم، و روی آرزویم را از گذشتت بازنمی گردانم، و دوستی ات از قلبم نخواهد رفت.
75. من نعمت هایی که ارزانی ام داشته ای، و این که در سرای دنیا بر کردارم پرده کشیده ای را فراموش نخواهم کرد.
76. سرورم! دوستی دنیا را از دلم بیرون بَر، و میان من و مصطفی برگزیده آفریدگانت و خاتم پیامبران محمد - که درود خدا بر او و بر خاندانش باد - گرد آور.
77. و مرا به درجه توبه به درگاهت فرا بَر، و بر گریه بر نفسم یاری ام ده، که با پشت سراندازی و آرزوها عمرم را فنا کردم، و خویش را به جایگاه ناامیدان از نیکی فرود آمدم، پس چه کسی حالی بدتر از من دارد اگر با چنین حالی به قبرم منتقل شوم؟ حال آن که آن را برای آرمیدنم آماده نکرده ام، و برای آرامشم در آن با کردار شایسته فرشی نگسترده ام!
78. چرا گریه نکنم، که نمی دانم سرنوشتم به کجا خواهد انجامید! و نفسم را می بینم که با من نیرنگ می بازد! روزگارم فریبم می دهد، و بال های مرگ در کنار سرم به پرواز آمده است!
79. پس چرا نگریم!، می گریم برای بیرون شدن جانم، می گریم برای فرا رسیدن مرگم، می گریم برای تاریکی قبرم، می گریم برای تنگی گورم، می گریم برای پرسش نکیر و منکر از کردارم.
80. می گریم برای بیرون آمدنم از گورم، برهنه، درمانده، بار سنگین را بر پشت گرفته، گاهی به راستم می نگرم گاهی به چپم، آن گاه که خلایق در کاری جز کار من هستند.
ص: 167
81. «لِکُلِّ امْرِیًٔمِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنیهِ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ ضاحِکَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ عَلَیْها غَبَرَةٌ تَرْهَقُها قَتَرَةٌ»(1) وَذِلَّةٌ.
82. سَیِّدی عَلَیْکَ مُعْتَمَدی وَمُعَوَّلی وَرَجآئی وَتَوَکُّلی، وَ بِرَحْمَتِکَ تَعَلُّقی، تُصیبُ بِرَحْمَتِکَ مَنْ تَشآءُ وَ تَهْدی بِکَرامَتِکَ مَنْ تُحِبُّ، فَلَکَ الْحَمْدُ عَلی مانَقَّیْتَ مِنَ الشِّرْکِ قَلْبی، وَلَکَ الْحَمْدُ عَلی بَسْطِ لِسانی.
83. اَفَبِلِسانی هذَا الْکالِّ اَشْکُرُکَ؟! اَمْ بِغایَةِ جُهْدی فی عَمَلی اُرْضیکَ؟! وَما قَدْرُ لِسانی یا رَبِّ فی جَنْبِ شُکْرِکَ؟ وَما قَدْرُ عَمَلی فی جَنْبِ نِعَمِکَ وَ اِحْسانِکَ اِلَیَّ؟ اِلاّ اَنَّ جُودَکَ بَسَطَ اَمَلی، وَشُکْرَکَ قَبِلَ عَمَلی.
84. سَیِّدی اِلَیْکَ رَغْبَتی، وَ مِنْکَ رَهْبَتی، وَاِلَیْکَ تَأْمِیلی، قَدْ ساقَنی اِلَیْکَ اَمَلی، وَعَلَیْکَ یا واحِدی عَکَفَتْ هِمَّتی، وَفیما عِنْدَکَ انْبَسَطَتْ رَغْبَتی، وَلَکَ خالِصُ رَجآئی وَخَوْفی، وَبِکَ اَنِسَتْ مَحَبَّتی، وَاِلَیْکَ اَلْقَیْتُ بِیَدی، وَبِحَبْلِ طاعَتِکَ مَدَدْتُ رَهْبَتی.
85. یا مَوْلایَ بِذِکْرِکَ عاشَ قَلْبی، وَ بِمُناجاتِکَ بَرَّدْتُ اَلَمْ الْخَوْفِ عَنّی، فیا مَوْلایَ وَ یا مُؤَمَّلی وَیا مُنْتَهی سُؤْلی، فَرِّقْ بَیْنی وَبَیْنَ ذَنْبِی الْمانِعِ لی مِنْ لُزُومِ طاعَتِکَ.
86. فَاِنَّما اَسْاَلُکَ لِقَدیمِ الرَّجآءِ لَکَ، وَعَظیمِ الطَّمَعِ فیکَ الَّذی اَوْجَبْتَهُ عَلی نَفْسِکَ مِنَ الرَّأْفَةِ وَالرَّحْمَةِ.
87. فَالاَْمْرُ لَکَ وَحْدَکَ وَالْخَلْقُ کُلُّهُمْ عِیالُکَ وَفی قَبْضَتِکَ، وَکُلُّ شَیْءٍ خاضِعٌ لَکَ، تَبارَکْتَ یارَبَّ الْعالَمینَ.
ص: 168
81. «برای هر یک از آنان کاری است که از دیگران بازداردش، چهرهایی است آن روز فرخنده، خندان و نومید دهنده، و چهرهایی است آن روز غبارگرفته، در غم و اندوه فرورفته» و به خواری درافتاده.
82. سرورم! اعتماد و اطمینانم و امید و توکلم بر توست، و وابستگی ام به رحمت توست، رحمتت را به هر که خواهی می رسانی و هر که را دوست می داری به کرامتت هدایت می کنی، پس سپاس توراست که قلبم را از شرک پاک گرداندی، و سپاس توراست که زبانم را گویا ساختی.
83. آیا با این زبان ناتوانم سپاست گویم؟! یا با نهایت کوشش در کردارم خشنودت سازم؟! توان زبانم - پروردگارا - در برابر سپاست چیست؟ و اندازه کردارم در برابر نعمت ها و احسانت چیست؟ جز این که بخششت آرزویم را گسترش داده، و قدرشناسی ات کردارم را پذیرفته.
84. سرورم! رغبتم به سوی توست، بیمم از تو و عشقم به کوی توست، آرزویم مرا به سویت رانده، و بر تو ای یگانه ام همتم وابسته شده، و بدانچه نزد توست علاقه ام گسترش یافته، و بیم و امیدم در تو خلاصه شده، و محبتم با تو اُنس گرفته، دستم را به سویت دراز کرده ام و به ریسمان اطاعتت بیمم را گره زده ام.
85. مولایم! با یادت دلم زنده گردیده، و با مناجاتت آزار ترسم به سردی گراییده، پس ای مولایم و ای نهایت آرزو و منتهای خواسته ام، میان من و گناهانم که از پرداختن به طاعتت بازم می دارد - جدایی افکن.
86. این را از تو می خواهم به خاطر امید دیرینی که بر تو بسته ام، و طمع بزرگی که به تو دارم، که آن را از مهر و رحمت بر خود واجب ساخته ای.
87. پس فرمان تنها از آنِ توست که انبازی برایت نیست، و آفریدگان همه عیال تو و در اختیار تواند، و همه چیز برایت فروتن گشته، تو همواره فرخنده ای، ای پروردگار جهانیان.
ص: 169
88. اِلهی ارْحَمْنی اِذَا انْقَطَعَتْ حُجَّتی، وَکَلَّ عَنْ جَوابِکَ لِسانی، وَطاشَ عِنْدَ سُؤالِکَ اِیّایَ لُبّی، فَیا عَظیماً یُرْجی لِکُلِّ عَظیمٍ اَنْتَ رَجآئی فَلا تُخَیِّبْنی اِذَا اشْتَدَّتْ فاقَتی، وَلا تَرُدَّنی لِجَهْلی، وَلا تَمْنَعْنی لِقِلَّةِ صَبْری، وَاَعطِنی لِفَقْری، وَارْحَمْنی لِضَعْفی.
89. سَیِّدی عَلَیْکَ مُعْتَمَدی وَمُعَوَّلی وَ رَجآئی وَتَوَکُّلی، وَبِرَحْمَتِکَ تَعَلُّقی وَبِفِنآئِکَ اَحُطُّ رَحْلی، وَبِجُودِکَ اَقْصُرُ طَلِبَتی.
90. وَبِکَرَمِکَ- اَی رَبِّ- اَسْتَفْتِحْ دُعآئی، وَلَدَیْکَ اَرْجُو سَدَّ فاقَتی، وَ بِغِناکَ اَجْبُرُ عَیْلَتی وَتَحْتَ ظِلِّ عَفْوِکَ قِیامی، وَالِی جُودِکَ وَ کَرَمِکَ اَرْفَعُ بَصَری، وَاِلی مَعْرُوفِکَ اُدیمُ نَظَری.
91. فَلا تُحْرِقْنی بِالنّارِ وَ اَنْتَ مَوْضِعُ اَمَلی، وَ لا تُسْکِنِّی الْهاوِیَةَ فَاِنَّکَ قُرَّةُ عَیْنی.
92. یا سَیِّدی لاتُکَذِّبْ ظَنِّی بِاِحْسانِکَ وَ مَعْرُوفِکَ، فَاِنَّکَ ثِقَتی، وَ لا تَحْرِمْنی ثَوابَکَ، فَاِنَّکَ الْعارِفُ بِفَقْری.
93. اِلهی اِنْ کانَ قَدْدَنا اَجَلی وَ لَمْ یُقَرِّبْنی مِنْکَ عَمَلی، فَقَدْ جَعَلْتُ الاِْعْتِرافَ اِلَیْکَ بِذَنْبی وَ سآئِلَ عِلَلی.
94. اِلهی اِنْ عَفَوْتَ فَمَنْ اَوْلی مِنْکَ بِالْعَفْوِ؟ وَ اِنْ عَذَّبْتَ فَمَنْ اَعْدَلُ مِنْکَ فِی الْحُکْمِ؟
95. اِرْحَمْ فی هذِهِ الدُّنْیا غُرْبَتی، وَ عِنْدَالْمَوْتِ کُرْبَتی، وَفِی الْقَبْرِ وَحْدَتی، وَ فِی اللَّحْدِ وَحْشَتی، وَاِذا نُشِرْتُ لِلْحِسابِ بَیْنِ یَدَیْکَ ذُلَّ مَوْقِفی.
ص: 170
88. بارخدایا! رحمم کن آن گاه که حجتم گسسته شود، و زبانم از پاسخت فرو ماند، و خردم در برابر پرسشت از من سرگردان شود، پس ای بزرگی که برای هر کار بزرگی مورد امیدی، تو امید من هستی، پس هرگاه که نیازم شدت یابد ناامیدم مگردان، و مرا به خاطر نادانیم مران، و به خاطر شکیبایی اندکم محروم مکن، و به خاطر تهیدستیم عطایم کن، و به خاطر ناتوانیم رحمم کن.
89. سرورم! اعتماد و اطمینان و امید و توکلم بر توست، و دلبستگیام به توست، در جوار رحمتت بار می افکنم، و خواسته ام را از احسان تو می خواهم.
90. و به کرمت، ای پروردگار من، دعایم را آغاز می کنم، و برطرف شدن نیازم را از پیشگاهت امیدوارم، و نیازم را با بی نیازی ات جبران می کنم، و زیر سایه آمرزشت می ایستم، و به جود و کرمت چشم می دوزم و به نیکوکاریت پیوسته می نگرم.
91. پس به آتش مسوزانم، که تو جایگاه آرزوی منی، و در هاویه دوزخ جایم مده که تو نور چشم منی.
92. سرورم! گمانم به احسان و نیکوکاری ات را دروغین مینگار که تو مورد اطمینان منی، و مرا از ثوابت محروم مدار که تو آگاه به نیازمندیم هستی.
93. پروردگارا! اگر اجلم فرا رسیده و کردارم مرا به تو نزدیک ننموده، من اعتراف به گناهم در پیشگاهت را وسیله ای برای پوزش خواهیم نهاده ام.
94. خداوندا! اگر ببخشایی چه کسی در بخشایش از تو سزاوارتر است و اگر کیفر دهی چه کسی در قضاوت از تو عادل تر است؟
95. [بارخدایا] در این دنیا به غربتم، هنگام مرگ بر اندوهم، در قبر بر تنهایی ام، در لحد بر وحشتم، و چون برای حساب در پیشگاهت برانگیخته شوم، بر پستی جایگاهم رحم آور.
ص: 171
96. فَاغْفِرْلی ما خَفِیَ عَلَی الاْدَمِیّینَ مِنْ عَمَلی، وَ اَدِمْ لی ما بِهِ سَتَرْتَنی وَارْحَمْنی صَریعاً عَلَی الْفِراشِ تُقَلِّبُنی اَیْدی اَحِبَّتی، وَتَفَضَّلْ عَلَیَّ مَمْدُوداً عَلَی الْمُغْتَسَلِ یُغَسِّلُنی صالِحُ جیرَتی.
97. وَتَحَنَّنْ عَلَیَّ مَحْمُولاً قَدْ تَناوَلَ الاَْقْرِبآءُ اَطْرافَ جَنازَتی، وَجُدْ عَلَیَّ مَنْقُولاً قَدْ نَزَلْتُ بِکَ وَحیداً فی حُفْرَتی، وَ¨ارْحَمْ فی ذلِکَ الْبَیْتِ الْجَدیدِ غُرْبَتی حَتّی لا اَسْتَأْنِسَ بِغَیْرِکَ یا سَیِّدی، فَاِنَّکَ اِنْ وَکَّلْتَنی اِلی نَفْسی هَلَکْتُ.
98. سَیِّدی فَبِمَنْ اَسْتَغیْثُ اِنْ لَمْ تُقِلْنی عَثْرَتی؟ وَاِلی مَنْ اَفْزَعُ اِنْ فَقَدْتُ عِنایَتِکَ فی ضَجْعَتی؟ وَاِلی مَنْ اَلْتَجِی ءُ اِنْ لَمْ تُنَفِّسْ کُرْبَتی؟
99. سَیِّدی مَنْ لی وَمَنْ یَرْحَمُنی اِنْ لَمْ تَرْحَمْنی؟ وَفَضْلَ مَنْ اُؤَمِّلُ اِنْ عَدِمْتُ فَضْلَکَ یَوْمَ فاقَتی؟ وَاِلی مَنِ الْفِرارُ مِنَ الذُّنُوبِ اِذَا انْقَضی اَجَلی؟
100. سَیِّدی لاتُعَذِّبْنی وَاَنَا اَرْجُوکَ.
اِلهی حَقِّقْ رَجآئی، وَآمِنْ خَوْفی، فَاِنَّ کَثْرَةَ ذُنُوبی لا اَرْجُو فیها اِلاّ عَفْوَکَ.
101. سَیِّدی اَنَا اَسْاَلُکَ مالا اَسْتَحِقُّ، وَاَنْتَ اَهْلُ التَّقْوی وَاَهْلُ الْمَغْفِرَةِ، فَاغْفِرْلی وَاَلْبِسْنی مِن نَظَرِکَ ثَوْباً یُغَطِّی عَلَیَّ التَّبِعاتِ، وَتَغْفِرُها لی وَ لااُطالَبُ بِها اِنَّکَ ذُو مَنٍّ قَدیمٍ، وَصَفْحٍ عَظیمٍ، وَ تَجاوُزِ کَریمٍ.
ص: 172
96. آنچه از کردارم بر مردمان نهان مانده ببخشایم، و بدانچه مرا تاکنون پوشانده ای همچنان بپوشانم و بر من آن گاه که در بستر افتاده ام و دست عزیزانم مرا به راست و چپ می گردانند ترحم فرما، و بر من آن گاه که در غسالخانه دراز افتاده ام و همسایگان شایسته ام غسلم می دهند تفضل نما.
97. و بر من آن گاه که در تابوت خویشان اطراف جنازه ام را گرفته اند مهر آور، و بر من آن گاه که بی اختیار به پیشگاهت می آیم، و در گودالم تنهایم چشم عنایت می دار، و بر غربتم در این خانه جدید ترحم کن، تا - ای سرورم - با غیر تو انس نگیرم، چراکه اگر من را به خود واگذاری تباه می گردم.
98. سرورم، پس از که مدد جویم اگر لغزشم را جبران نفرمایی؟ و به که پناه برم اگر در آرامگاهم عنایتت را از من برگیری؟ و به که پناه جویم اگر اندوهم را برطرف نکنی؟
99. سرورم، من که را دارم؟ و اگر تو رحمم نکنی چه کسی بر من رحم آورد؟ و اگر روز تنگدستی فزون بخشی ات را نداشته باشم به امید فزون بخشی چه کسی باشم؟ و اگر مهلتم پایان یابد از گناهان به سوی که بگریزم؟
100. سرورم، عذابم مده که من به تو امیدوارم.
معبودم، امیدم را محقق ساز، و بیمم را به ایمنی بیاور باز، که برای فراوانی گناهانم، امیدی جز به گذشتت ندارم.
101. سرورم، من از تو چیزی را می خواهم که شایسته نمی باشم و تو اهل پارسایی و اهل آمرزشی، پس بیامرزم. و از لطفت جامه ای بپوشانم که گناهانم را بپوشاند و آن ها را ببخشایم که از آن ها بازخواست نشوم، که تو داری ببخشی دیرینه، عنایتی فرا رتبه و گذشت بزرگوارانه ای هستی.
ص: 173
102. اِلهی اَنْتَ الَّذی تُفیضُ سَیْبَکَ عَلی مَنْ لایَسْاَلُکَ، وَعَلَی الْجاحِدینَ بِرُبُوبِیَّتِکَ، فَکَیْفَ سَیِّدی بِمَنْ سَاَلَکَ وَاَیْقَنَ اَنَّ الْخَلْقَ لَکَ وَالاَْمْرَ اِلَیْکَ؟ تَبارَکْتَ وَتَعالَیْتَ یارَبَّ العالَمینَ.
103. سَیِّدی عَبْدُکَ بِبابِکَ اَقامَتْهُ الْخَصاصَةُ بَیْن یَدَیْکَ، یَقْرَعُ بابَ اِحْسانِکَ بِدُعآئِهِ، وَیَسْتَعْطِفُ جَمیلَ نَظَرِکَ بِمَکْنُونِ رَجآئِهِ.
104. فَلا تُعْرِضْ الْکَریمِ عَنّی، وَاقْبَلْ مِنّی ما اَقُولُ، فَقَدْ دَعَوْتُکَ بِهذَا الدُّعآءِ، وَاَنَا اَرْجُو اَنْ لاتَرُدَّنی مَعْرِفَةً مِنّی بِرَأْفَتِکَ وَرَحْمَتِکَ.
105. اِلهی اَنْتَ الَّذی لایُحْفیکَ سآئِلٌ، وَلا یَنْقُصکَ نآئِلٌ، اَنْتَ کَما تَقُولُ وَ فَوْقَ مانَقُولُ.
106. اَللّهُمَّ اِنّی اَسْاَلُکَ صَبْراً جَمیلاً، وَفَرَجاً قَریباً، وَقَوْلاً صادِقاً، وَاَجْراً عَظیماً، اَسْاَلُکَ یارَبِّ مِنَ الْخَیْرِ کُلِّهِ ما عَلِمْتُ مِنْهُ وَما لَمْ اَعْلَمْ.
107. وَاَسْاَلُکَ اللّهُمَّ مِنْ خَیْرِ ما سَاَلَکَ مِنْهُ عِبادُکَ الصّالِحُونَ، یا خَیْرَ مَنْ سُئِلَ وَاَجْوَدَ مَنْ اَعْطی، اَعْطِنی سُؤْلی فی نَفْسی وَاَهْلی وَوالِدیَّ وَ وَلَدی وَاَهْلِ حُزانَتیوَاِخْوانی فیکَ، وَاَرْغِدْ عَیْشی، وَاَظْهِرْ مُرُوَّتی.
108. وَاَصْلِحْ جَمیعَ اَحْوالی، وَاجْعَلْنی مِمَّنْ اَطَلْتَ عُمُرَهُ، وَحَسَّنْتَ عَمَلَهُ، وَاَتْمَمْتَ عَلَیْهِ نِعْمَتَکَ، وَرَضَیْتَ عَنْهُ، وَاَحْیَیْتَهُ حَیاةً طَیِّبَةً فی اَدْوَمِ السُّرُورِ وَاَسْبَغِ الْکَرامَةِ، وَاَتَمِّ الْعَیْشِ، اِنَّکَ تَفْعَلُ ما تَشآءُ، وَلا یَفْعَلُ ما یَشآءُ غَیْرُکَ.
ص: 174
102. معبودم! تو آن بزرگواری هستی که لطفت را به آن که از تو نخواهد و بر منکران پروردگاریت روان می سازی پس چگونه است سرورم نسبت به کسی که از تو درخواست نموده و یقین دارد که خلق و امر از آنِ تو و به سوی توست؟ تو فرخنده و فرازینی ای پروردگار جهانیان.
103. سرورم، بنده ات بر درگاه توست که نیازش وی را در برابرت فرا داشته، در احسانت را با دعایش می کوبد و نظر لطفت را با امید نهانش درخواست می کند.
104. پس روی گرامیت را از من مگردان، و آنچه را می گویم از من بپذیر، که تو را با این دعا فرا خواندم و امیدوارم به خاطر شناختی که از مهر و رحمتت دارم بازم نگردانی.
105. معبودم، تو آن هستی که خواهانی مانعت نمی گردد، و دست یابنده ای از تو چیزی نمی کاهد، تو آن گونه ای که می گویی و فراتری ازآنچه می گوییم.
106. بارخدایا! شکیبایی نیکو، گشایشی نزدیک، گفتاری راستین و پاداشی بزرگ از تو می خواهم، از تو می خواهم پروردگارا از نیکی ها همه آن را، آنچه را دانسته ام و آنچه را نمی دانم.
107. و از تو می خواهم بارخدایا، از نیکی آنچه را بندگانِ شایستهات از تو خواسته اند ای بهترین کسی که از وی درخواست گردیده، و بخشنده ترین کسی که بخشیده و در مورد خودم، خانواده ام، پدر و مادر و فرزندانم، و آنان که غمشان را دارم، و برادران دینی ام، خواسته ام را عطا فرما. زندگی ام را مرفه ساز، جوانمردیم را آشکار کن.
108. و همه احوالم را نیکو گردان، و از کسانی قرارم ده که عمرشان را دراز ساخته ای، کردارشان را نیکو کرده ای، نعمتت را بر وی به کمال رسانده ای، و از وی خرسند گشته ای، و در پیوسته ترین شادمانی، فراوان ترین کرامت، و کامل ترین زندگی، زندگانی نیکویش بخشنده ای؛ که تو انجام می دهی هرچه را خواهی، و انجام نمی دهی آنچه را دیگران خواهند.
ص: 175
109. اَللّهُمَّ خُصَّنی مِنْکَ بِخاصَّةِ ذِکْرِکَ، وَلا تَجْعَلْ شَیْئاً مِمّا اَتَقَرَّبُ بِهِ اِلَیْکَ فی آنآءِ اللَّیْلِ وَاَطْرافِ النَّهارِ رِیآءً وَلا سُمْعَةً وَلا اَشَراً وَلا بَطَراً، وَاجْعَلْنی لَکَ مِنَ الْخاشِعینَ.
110. اَللّهُمَّ اَعْطِنی السَّعَةَ فِی الرِّزْقِ، وَالاَْمْنَ فِی الْوَطَنِ، وَقُرَّةَ الْعَیْنِ فِی الاَْهْلِ وَالْمالِ وَالْوَلَدِ وَالْمَقامِ فی نِعَمِکَ عِنْدی.
111. وَالصِّحَّةَ فِی الْجِسْمِ، وَالْقُوَّةَ فِی الْبَدَنِ، وَالسَّلامَةَ فِی الدّینِ، وَاسْتَعْمِلْنی بِطاعَتِکَ وَطاعَةِ رَسُولِکَ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ اَبَداً مَا اسْتَعْمَرْتَنی.
112. وَاجْعَلْنی مِنْ اَوْفَرِ عِبادِکَ عِنْدَکَ نَصیباً فی کُلِّ خَیْرٍ اَنْزَلْتَهُ وَتُنْزِلُهُ فی شَهْرِ رَمَضانِ فی لَیْلَةِ الْقَدْرِ، وَما اَنْتَ مُنَزِّلُهُ فی کُلِّ سَنَةٍ مِنْ رَحْمَةٍ تَنْشُرُها، وَعافِیَةٍ تُلْبِسُها، وَبَلِیَّةٍ تَدْفَعُها، وَحَسَناتٍ تَتَقَبَّلُها، وَسَیِّئاتٍ تَتَجاوَزُ عَنْها.
113. وَارْزُقْنی حَجَّ بَیْتِکَ الْحَرامِ فی عامِنا هذا وفی کُلِّ عامٍ، وَارْزُقْنی رِزْقاً واسِعاً مِنْ فَضْلِکَ الْواسِعِ، وَاصْرِفْ عَنّی یا سَیِّدی الاَْسْوآءَ وَاقْضِ عَنِّی الدَّیْنَ وَالظُّلاماتِ حَتّی لااَتَاَذّی بِشَیْءٍ مِنْهُ.
114. وَخُذْ عَنّی باَسْماعِ اَضْدادی، وَاَبْصارِ اَعْدآئی وَ حُسّادی وَالْباغینَ عَلَیَّ، وَانْصُرْنی عَلَیْهِمْ، وَاَقِرَّ عَیْنی، وَفَرِّحْ قَلْبی، وَحَقِّقْ ظَنّی.
115. وَاجْعَلْ لی مِنْ هَمّی وَ کَرْبی فَرَجاً وَ مَخْرَجاً، وَاجْعَلْ مَنْ اَرادَنی بِسُوءٍ مِنْ جَمیعِ خَلْقِکَ تَحْتَ قَدَمی، وَاکْفِنی شَرَّ الشَّیْطانِ، وَ شَرَّ السُّلْطانِ، وَسَیِّئاتِ عَمَلی وَطَهِّرْنی مِنَ الذُّنُوبِ کُلِّها، وَاَجِرْنی مِنَ النّارِ بِعَفْوِکَ.
ص: 176
109. بارخدایا! ممتازم گردان به ویژگی یادت، و آنچه در نیمه های شب و اوقات روز بدان تقرب می جویم از روی ریا و شهوت طلبی و خودسری و کفران نعمتی قرار مده، و همواره از فروتنان در برابرت قرارم ده.
110. بارخدایا، گشایش در روزی، امنیت در وطن، چشم روشنی در خاندان و مال و فرزندان، و پایداری نعمت هایت را که عطایم کرده ای ارزانی ام دار.
111. به من تندرستی در تن، نیرومندی در بدن، سلامتی در دین عنایت کن، و مرا برای همیشه تا زندگی ام بخشیده ای به فرمان برداری ات و فرمان برداری پیامبرت محمد - که درود خدا بر او و خاندانش باد – وادار.
112. و قرارم ده از بهره مندترین بندگانت که هر نیکی که در ماه رمضان و در شب قدر فرود آورده و فرود می آوری بیشترین بهره را بردند، و نیز هر چه در هرسال می فرستی، از رحمتی که آن را گسترانی و تندرستی که پوشانی، و بلایی که دور می سازی، و کارهای پسندیده ای که می پذیری، و گناهانی که می آمرزی.
113. [بارخدایا] حج خانه خودت را روزیم فرما، در این سال و دیگر سال ها، و روزی گسترده ای از فضل گسترده ات را روزیم کن، و بدی ها را - ای سرورم - از من بران، و از من وام و مظالم بندگانت را ادا کن، تا به چیزی از آن آزرده نشوم.
114. و گوش های مخالفانم را از من فروگیر، و دیدگان دشمنان و حسودان و ستمگرانم را فروبند، و مرا بر آنان پیروزی ده، و در چشمم روشنی نه، و دلم را شادمان گردان و گمانم را به حقیقت رسان.
115. و برای من از غم و اندوهم گشایش و فرجی قرار ده، و هر که برایم از همه آفریدگانت بدی خواهد را زیر پایم نه، و مرا از شر شیطان و شر سلطان و کردار بدم رهایی ده؛ از همه گناهان پاکم ساز! و به بخشایشت از آتش دوزخ بدارم باز.
ص: 177
116. وَاَدْخِلْنی الْجَنَّةَ بِرَحْمَتِکَ، وَزَوِّجْنی مِنَ الْحُورِ الْعِینِ بِفَضْلِکَ، وَاَلْحِقْنی بِاَوْلِیآئِکَ الصّالِحینَ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الاَْبْرارِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ الاَْخْیارِ، صَلَواتُکَ عَلَیْهِمْ وَعَلی اَرْواحِهِمْ وَاَجْسادِهِمْ، وَرَحْمَةُ اللّهِ وَبَرَکاتُهُ.
117. اِلهی وَ سَیِّدی، وَ عِزَّتِکَ وَجَلالِکَ لَئِنْ طالَبْتَنی بِذُنُوبی لاَُطالِبَنَّکَ بِکَرَمِکَ، وَلَئِنْ اَدْخَلْتَنی النَّارَ لاَُخْبِرَنَّ اَهْلَ النّارِ بِحُبّی لَکَ.
118. اِلهی وَ سَیِّدی، اِنْ کُنْتَ تَغْفِرُ اِلاّ لاَِوْلِیآئِکَ وَاَهْلِ طاعَتِکَ، فَاِلی مَنْ یَفْزَعُ الْمُذْنِبُون؟ وَاِنْ کُنْتَ لاتُکْرِمُ اِلاّ اَهْلِ الْوَفآءِ بِکَ، فَبِمَنْ یَسْتَغیثُ الْمُسیئُونَ؟
119. اِلهی اِنْ اَدْخَلْتَنی النّارَ فَفی ذلِکَ سُرُورُ عَدُوِّکَ، وَاِنْ اَدْخَلْتَنِی الْجَنَّةَ فَفی ذلِکَ سُرُورُ نَبِیِّکَ، وَاَنَا وَاللّهِ اَعْلَمُ اَنَّ سُرُورَ نَبِیِّکَ اَحَبُّ اِلَیْکَ مِنْ سُرُورِ عَدُوِّکَ.
120. اَللّهُمَّ اِنّی اَسْاَلُکَ اَنْ تَمْلاََ قَلْبی حُبّاً لَک، وَخَشْیَةً مِنْکَ، وَتَصْدیقاً بِکِتابِکَ، وَاِیماناً بِکَ، وَفَرَقاً مِنْکَ، وَشَوْقاً اِلَیْکَ، یاذَا الْجَلالِ وَالاِْکْرامِ حَبِّبْ اِلَیَّ لِقآءَکَ، وَاَحْبِبْ لِقآئی، وَاجْعَلْ لی فی لِقآئِکَ الرّاحَةَ وَالْفَرَجَ وَ الْکَرامَةَ.
121. اَللّهُمَّ اَلْحِقْنی بِصالِحِ مَنْ مَضی، وَاجْعَلْنی مِنْ صالِحِ مَنْ بَقِیَ، وَخُذْ بی سَبیلَ الصّالِحینَ، وَاَعِنّی عَلی نَفْسی بِما تُعینُ بِهِ الصّالِحینَ عَلی اَنْفُسِهِمْ، وَاخْتِمْ عَمَلی بِاَحْسَنِهِ، وَاجْعَلْ ثَوابی مِنْهُ الْجَنَّةَ، بِرَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ.
ص: 178
116. به رحمتت به بهشتم برسان، و به فضلت با حوریان همسرم گردان و به دوستان شایسته ات محمد و خاندانش بپیوندم، آن نیکان پاکیزه، پاکان برگزیده، که درودت بر آنان و بر روان ها و بدن هایشان باد، و رحمت و برکات خداوند بر آنان باد.
117. معبودم و سرورم، به عزت و جلالت سوگند، که اگر مرا به گناهانم فراخوانی تو را به بخشایشت فراخوانم، و اگر مرا به فرومایگیام پی گیری، تو را به بزرگواری ات پی گیرم، و اگر مرا به آتش دراندازی، به دوزخیان خواهم گفت که دوستت دارم.
118. پروردگارم و سرورم، اگر تو جز دوستان و اهل طاعتت را نمی بخشی، پس گنه کاران به سوی چه کسی بشتابند؟ و اگر جز وفادارانت را گرامی نمی داری، پس زشت کرداران پناه به چه کسی جویند؟
119. معبودم، اگر مرا به آتش درافکنی، شادمانی دشمنت را برانگیزد، و اگر به بهشت درآوری، شادمانی پیامبرت را در پی دارد، و من به خدا می دانم که شادمانی پیامبرت را بیشتر از شادمانی دشمنت دوست می داری.
120. بارخدایا! من از تو می خواهم که دلم را از دوستی ات و از بیمت و از گواهی دادن به کتابت و از ایمان به خودت، و هراس از خودت، و اشتیاق به سوی خودت سرشار فرمایی، ای شکوهمند و کرامتمند. دوستی دیدارت را بر دلم ببار، و دیدارم را دوست بدار، و در دیدارت برایم گشایش و آسایش و بخشایش گذار.
121. بارخدایا! به شایستگان گذشته بپیوندم و از شایستگان برجای مانده قرارم ده، و به راه شایستگانم بر، و مرا بر خودم آن گونه که شایستگان را بر خودشان یاری می دهی یاری ده، و کردارم را به نیکوترین صورت پایان بخش، و ثوابم را از آن بهشت قرار ده.
ص: 179
122.وَاَعِنّی عَلی صالِحِ ما اَعْطَیْتَنی، وَثَبِّتْنی یا رَبِّ وَ لا تَرُدَّنی فی سُوءٍ اسْتَنْقَذْتَنی مِنْهُ، یا رَبَّ الْعالَمینَ.
123. اَللّهُمَّ اِنّی اَسْاَلُکَ اِیماناً لااَجَلَ لَهُ دُونَ لِقآئِکَ، اَحْیِنی ما اَحْیَیْتَنی عَلَیْهِ، وَتَوَفَّنی اِذا تَوَفَّیْتَنی عَلَیْهِ، وَابْعَثْنی اِذا بَعَثْتَنی عَلَیْهِ، وَابْرَأْ قَلْبی مِنَ الرِّیآءِ وَالشَّکِّ، وَالسُّمْعَةِ فی دینِکَ حَتی یَکُونَ عَمَلی خَالِصاً لَکَ.
124. اَللّهُمَّ اَعْطِنی بَصیرَةً فی دینِکَ، وَفَهْماً فی حُکْمِکَ، وَفِقْهاً فی عِلْمِکَ، وَکِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِکَ، وَوَرَعاً یَحْجُزُنی عَنْ مَعْصِیَتِکَ وَبَیِّضْ وَجْهی بِنُورِکَ،»وَاجْعَلْ رَغْبَتی فیما عِنْدَکَ.
125. وَتَوَفَّنی فی سَبیلِکَ وَعَلی مِلَّةِ رَسُولِکَ صَلّی اللّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ.
126. اَللّهُمَّ اِنّی اَعُوذُ بِکَ مِنَ الْکَسَلِ وَالْفَشَلِ وَالْهَمِّ وَالْحُزْنِ، وَالْجُبْنِ وَالْبُخْلِ وَالْغَفْلَةِ والْقَسْوَةِ وَالذِّلَّةِ وَالْمَسْکَنَةِ وَالْفَقْرِ وَالْفاقَةِ، وَکُلِّ بَلِیَّةٍ، وَالْفَواحِشِ ما ظَهَرَ مِنْها وَما بَطَنَ.
127. وَ اَعُوذُ بِکَ مِنْ نَفْسٍ لاتَقْنَعُ، وَبَطْنٍ لایَشْبَعُ، وَقَلْبٍ لایَخْشَعُ وَدُعآءٍ لایُسْمَعُ، وَعَمَلٍ لایَنْفَعُ، وَصَلاةٍ لاتُرْفَعُ.
128. وَ اَعُوذُ بِکَ یارَبِّ عَلی نَفْسی وَ وَلَدی وَدینی وَمالی، وَعلی جَمیعِ مارَزَقْتَنی مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ، اِنَّکَ اَنْتَ السَّمیعُ الْعَلیمُ.
129. اَللّهُمَّ اِنَّهُ لَنْ یُجیرَنی مِنْکَ اَحَدٌ، وَلَنْ اَجِدَ مِنْ دُونِکَ مُلْتَحَداً، فَلا تَجْعَلْ نَفْسی فی شَیْءٍ مِنْ عَذابِکَ، وَلا تَرُدَّنی بِهَلَکَةٍ، وَلا تَرُدَّنی بِعَذابٍ اَلیمٍ.
ص: 180
122. بر نیکی هایی که عطایم کرده ای استوارم ساز و بدانچه از آن رهایم ساخته ای میارم باز، ای پروردگار جهانیان.
123. بارخدایا! از تو درخواست می کنم ایمانی را که پایانی جز دیدارت نداشته باشد، مرا تا زنده می داری، بدان زنده بدار، و چون می میرانی بدان بمیران، و چون مرا برمی انگیزی بدان برانگیز، دلم را از ریا و شک و شهرت طلبی در دینت بپیرا، تا کردارم برای تو باشد تنها.
124. بارخدایا! ببخشایم بصیرتی در دینت، فهمی در حکمت، درکی در دانشت، و دو بهره از رحمتت، و پارسایی ای که بازم دارد از نافرمانی ات، رویم را با نورت سفید گردان، و اشتیاقم را بدانچه نزد توست بران.
125. و مرا در راه خودت، و به آیین پیامبرت - که درود خدا به او و خاندانش باد - بمیران.
126. بارخدایا! به تو پناه می برم از سستی و گسیختگی، و اندوه و غصه خواری، و ترس و بخالت ورزی، و غفلت و سنگدلی، و خواری و بیچارگی، و نیازمندی و بی چیزی، و مرا از هر بلا و هر زشتی وا رهان، چه آشکار باشد، چه نهان.
127. و پناه می برم به تو از نفسی که قانع نشود، شکمی که سیر نگردد، قلبی که خاشع نشود، دعایی که شنیده نشود، عملی که سود ندهد، و نمازی فرا نرود.
128. و پناه می برم به تو ای پروردگارم، بر خودم و فرزندانم و دینم و مالم و بر آنچه خدا روزیم داده، از شیطان رانده شده، که تو خود شنوای دانایی.
129. بارخدایا! کسی در برابرت پناهم نمی دهد، و جز تو پناهگاهی نمی یابم، پس مرا در چیزی از عذابت قرار مده، و باز مگردانم تباه گردیده، و باز مگردانم به عذاب دردناک گرفتار آمده.
ص: 181
130. اَللّهُمِّ تَقَبَّلْ مِنّی، وَاَعْلِ ذِکری، وَارْفَعْ دَرَجَتی، وَحُطَّ وِزْری، وَلا تَذْکُرْنی بِخَطیئَتی، وَاجْعَلْ ثَوابَ مَجْلِسی، وَثَوابَ مِنْطِقی، وَثَوابَ دُعآئی رِضاکَ وَالْجَنَّةَ، وَاَعْطِنی یارَبِّ جَمیعَ ماسَاَلْتُکَ، وَزِدْنی مِنْ فَضْلِکَ اِنّی اِلَیْکَ راغِبٌ یارَبَّ الْعالَمینَ.
131. اَللّهُمَّ اِنَّکَ اَنْزَلْتَ فی کِتابِکَ الْعَفْوَ، وَاَمَرْتَنا اَنْ نَعْفُوَ عَمَّنْ ظَلَمَنا وَقَدْ ظَلَمْنا اَنْفُسَنا، فَاعْفُ عَنّا فَاِنَّکَ اَوْلی بِذلِکَ مِنّا.
132. وَاَمَرْتَنا اَنْ لانَرُدَّ سآئِلاً عِنْ اَبْوابِنا، وَقَدْ جِئْتُکَ سآئِلاً، فَلا تَرُدَّنی اِلاّ بِقَضآءِ حاجَتی، وَاَمَرْتَنا بِالاِْحْسانِ اِلی مامَلَکَتْ اَیْمانُنا،وَنَحْنُ اَرِقّآؤُکَ، فَاَعْتِقْ رِقابَنا مِنَ النّارِ.
133. یَا مَفْزَعی عِنْدَ کُرْبَتی، وَیاغَوْثی عِنْدَ شِدَّتی، اِلَیْکَ فَزِعْتُ، وَبِکَ اسْتَغَثْتُ، وَبِکَ لُذْتُ، لا اَلُوذُ بِسِواکَ وَلا اَطْلُبُ الْفَرَجَ اِلاّ مِنْکَ، فَاَغِثْنی وَفَرِّجْ عَنّی.
134. یا مَنْ یَقْبَلُ الْیَسیرَ وَیَعْفُو عَنِ الْکَثیرِ، اِقْبَلْ مِنّی الْیَسیرَ وَاعْفُ عَنّی الْکَثیرَ، اِنَّکَ اَنْتَ الرَّحیمُ الْغَفُورُ.
135. اَللّهُمَّ اِنّی اَسْاَلُکَ اِیماناً تُباشِرُ بِهِ قَلْبی، وَیَقیناً صَادِقاً حَتی اَعْلَمَ اَنَّهُ لَنْ یُصیبَنی اِلاّ ما کَتَبْتَ لی، وَرَضِّنی مِنَ الْعَیْشِ بِما قَسَمْتَ لی یا اَرْحَمَ الرَّاحِمینَ.
ص: 182
130. بارخدایا! از من بپذیر، و یادم را فرا بر، درجه ام را بالا بیار، و گناهم را فرو گذار، و مرا با خطاهایم به یاد میار، و ثواب مجلسم، و ثواب گفتارم، و ثواب دعایم را خشنودی و بهشتت قرار ده، و همه آنچه را از تو خواسته ام - ای پروردگارم - عطایم فرما و فضلت را بر من افزون نما، که من به تو عشق می ورزم، ای پروردگار جهانیان.
131. بارخدایا! تو در کتابت آورده ای و به ما دستور داده ای، تا از کسی که به ما ستم کرده بگذریم، و ما اینک به خود ستم کرده ایم، پس از ما درگذر، که تو بدین کار سزاوارتر از مایی.
132. و ما را دستور داده ای که خواهانی را از درگاهمان نرانیم و من اینک به درگاهت خواهان آمده ام، پس جز با انجام خواسته ام باز مگردانم، و دستورمان داده ای تا به زیر دستانمان نیکی کنیم و ما بندگان توایم پس از آتش وارهانمان.
133. ای پناهگاهم هنگام اندوهم، و ای فریاد رسم هنگام سختی ام، به سویت شتافتم، و از تو فریادرسی خواستم، و به تو پناه آوردم، جز تو پناهی نمی جویم و جز از تو گشایش نمی خواهم، پس به فریادم رس، و گشایش عطایم کن.
134. ای آن که اندک را می پذیرد، و گناه بزرگ مرا می بخشد، این [کردار] اندک را از من بپذیر، و [گناه] فراوانم را ببخشای، که تو خود آمرزگاری مهربان هستی.
135. بارخدایا، از تو می خواهم، ایمانی را که در قلبم پایدار ماند، و باور راستینی را که بدانم جز آنچه برایم نوشته ای به من نرسد، و مرا از زندگی بدانچه برایم مقدر فرموده ای خرسند گردان، ای مهربان ترین مهربانان.
ص: 183
ص: 184