سرشناسه:مودب، سیدرضا، 1341 -
عنوان و نام پدیدآور:علم الدرایه تطبیقی: بررسی تطبیقی اصطلاحات حدیثی شیعه و اهل سنت/ سیدرضا مودب.
وضعیت ویراست:ویراست 2.
مشخصات نشر:قم : مرکز بین المللی ترجمه و نشر المصطفی(ص)، 1433 ق.= 1391.
مشخصات ظاهری:335ص.
شابک:76000 ریال:چاپ دوم:978-964-195-628-0
وضعیت فهرست نویسی:فاپا
یادداشت:چاپ دوم.
یادداشت:کتابنامه:ص.[333]-335؛ همچنین به صورت زیرنویس.
موضوع:حدیث -- علم الدرایه-- اصطلاح ها و تعبیرها
موضوع:حدیث -- علم الدرایه -- مطالعات تطبیقی
رده بندی کنگره:BP109/م8ع73 1391
رده بندی دیویی:297/26
شماره کتابشناسی ملی:2767098
ص:1
ص:2
ص:3
ص:4
تحوّلات اجتماعی و مقتضیات نوپدید دانش های گوناگون،نیازهایی را به وجود آورده که پاسخ به آن،طرّاحی رشته های تحصیلی جدید و تربیت دانشوران متخصّص را ضروری می نماید.از این رو کتاب های آموزشی نیز باید با توجه به این دگرگونی ها تألیف شود.
جهانی شدن و گسترش سلطه فرهنگی غرب در سایه رسانه های گوناگون اقتضا دارد که دانش پژوهان و علاقه مندان به این مباحث, با اندیشه های بلند و ارزش های متعالی آشنا شوند.این مهم با ایجاد رشته های تخصصی،آفرینش متون جدید و غنی،گسترش دامنه آموزش و تربیت سازمان یافته دانشجویان به انجام خواهد رسید.
بالندگی مراکز آموزشی در گرو نظام آموزشی منسجم و پویاست.بازنگری متن ها و شیوه های آموزشی و به روز کردن آن نیز نشاط علمی مراکز آموزشی را در پی دارد.
حوزه های علوم دینی به برکت انقلاب شکوهمند اسلامی،سالیانی است که در اندیشه اصلاح ساختار آموزشی و بازنگری متون درسی اند.«جامعة المصطفی صلّی الله علیه و آله العالمیة»به عنوان بخشی از این مجموعه که رسالت بزرگ
ص:5
تعلیم و تربیت طلاب غیر ایرانی را بر عهده دارد،تألیف متون درسی مناسب را سرلوحه تلاش خود قرار داده و تدوین و نشر متون آموزشی در موضوعات گوناگون علوم دینی،حاصل این تلاش است.
«مرکز بین المللی ترجمه و نشر المصطفی صلّی الله علیه و آله»ضمن سپاس و قدردانی از فرزانگانی که در تولید این اثر همفکری و همکاری داشته اند, آن را به عموم اهل اندیشه و فرهنگ تقدیم می کند.
مرکز بین المللی ترجمه و نشر المصطفی صلّی الله علیه و آله
ص:6
حقیقت مداری اصیل ترین و زیباترین راز هستی و حقیقت طلبی ماندگارترین و برترین گرایش آدمی است.
داستان پر رمز و راز حقیقت جویی بشر،سرشار از هنرنمایی مؤمنان،مجاهدان و عالمانی است که با تمسک و پای بندی به حقیقت بی منتها،درمصاف بین حق و باطل،سربلندی و شرافت ذاتی حق را نمایان ساخته اند و در این میان،چه درخشندگی چشم نوازی در اسلام عزیز است که علم را،به ذات خود،شرافت مند و فخیم دانسته و از باب تا محراب کائنات را سراسر علم و عالم و معلوم می نمایاند و در مکتب آن،جز اولو العلم و راسخان در مسیر طلب دانش،کسی را توان دست یابی به گنجینه های حکمت نیست.
علم برخاسته از وجدان پاک و عقل سلیم،در پرتو انوار آسمانی وحی،هم به فرد کمال انسانی،عظمت روحی و رشد معنوی می بخشد و فکر،اندیشه و خیال او را به پرواز درمی آورد و هم جامعه را سمت و سویی سعادت مندانه بخشیده و آن را به جامعه ای متمدن و پیشرو متحول می کند.بی توجهی و یا کوته فکری
ص:7
است اگر فرد و جامعه ای به دنبال عزت،استقلال،هویت،امنیت،سعادت و سربلندی مادی و معنوی باشند اما آن را در صراطی غیر از حقیقت طلبی،علم اندوزی و حکمت مداری الهی طلب نمایند.
انقلاب سراسر نور اسلامی ایران که داعیه جهانی سازی کلمة الله و برپایی تمدن جهانی اسلام را داشته و فروپاشی و افول تمدن های پوشالی غرب و شرق را به نظاره نشسته است،با اندیشه فقاهتی در اداره حکومت و نظریه مترقی«ولایت فقیه»،طرازی از مسئولیت ها و مأموریت های حوزه های علمیه و روحانیت را عرضه نمود که امید و نشاط را نه تنها در شیعیان و مسلمانان،بلکه در دل تمامی آزادی خواهان و حق طلبان سراسر جهان زنده ساخت.در این راستا،رهبر فرزانه انقلاب(مدظله)با عزمی مصمم و با تمامی توان،همچون پیر و مراد خود خمینی کبیر رحمه الله،در صحنه حاضر شده و بر خطورت و فوریت حرکت فراگیر و بی وقفه همه توان مندی ها و اراده ها جهت تحقق جنبش نرم افزاری و نهضت تولید علم و تحول در علوم انسانی و نیز یافتن راه های میان بر و دانش فزا در این خصوص،تأکید ورزیده و پیشرفت این مهم را راهبری و رصد می کنند.
جامعة المصطفی صلّی الله علیه و آله العالمیة،نمادی درخشان از این رسالت جهانی و همت بین المللی انقلاب اسلامی است که بار مسئولیت تربیت مجتهدان،عالمان،محققان،متخصصان،مدرسان،مبلغان،مترجمان،مربیان و مدیران پارسا،متعهد و زمان شناس را بر دوش داشته و با تبیین،تولید و تعمیق اندیشه دینی و قرآنی و گسترش مبانی و معارف اسلامی،به نشر و ترویج اسلام ناب محمدی صلّی الله علیه و آله و معارف بلند و تابناک مکتب اهل بیت علیهم السّلام جامه تحقق می پوشاند.
پژوهشگاه بین المللی المصطفی صلّی الله علیه و آله نیز که مهمترین و گسترده ترین
ص:8
مجموعه پژوهشی المصطفی صلّی الله علیه و آله است،بومی سازی و بازتولید اندیشه دینی معاصر متناسب با نیازها و اقتضائات عرصه بین الملل،تبیین،تولید و تعمیق اندیشه دینی،گشودن افق های نوین فکری و معرفتی در دنیای معاصر،پاسخ گویی به مسائل و شبهات فکری و معرفتی مخاطبان و تأمین و تدوین متون و منابع درسی و کمک درسی به ویژه با رویکرد اسلامی سازی علوم و پشتیبانی علمی از فعالیت های سازمانی المصطفی صلّی الله علیه و آله را از جمله مأموریت ها و تکالیف خود می داند.
اثر علمی پیش روی نیز که به همت مؤلف محترم جناب آقای حجة الاسلام دکتر سیدرضا مؤدّب و برای دوره کارشناسی ارشد رشته علوم قرآن و حدیث تهیه و تدوین شده است،درچارچوب همین اهداف و برنامه های پژوهشگاه و مبتنی بر نیازسنجی های صورت گرفته،تدوین و برای استفاده خوانندگان محترم تقدیم شده است.
در پایان لازم است ضمن ارج نهادن به تلاش های خالصانه مترجم محترم،از کلیه دست اندرکاران محترم آماده سازی و انتشار این اثر ارزشمند،بویژه همکاران محترم مرکز بین المللی نشر و ترجمه المصطفی صلّی الله علیه و آله و همه عزیزانی که به نحوی در تدوین و انتشار آن نقش داشته اند،قدردانی و تشکر نماییم و از خداوند متعال برای ایشان و همه خادمان عرصه تبلیغ و نشر مفاهیم و معارف دینی،آرزوی بهروزی،موفقیت و سعادت نماییم.
پژوهشگاه بین المللی المصطفی صلّی الله علیه و آله
ص:9
ص:10
مقدمه پژوهشگاه 15
پیش گفتار 19
ضرورت معرفت پژوهشی در حدیث و اصطلاحات آن 19
1.اصطلاحات مربوط به حدیث و مترادف های آن 21
تعریف علم الحدیث 21
تعریف علم الدرایة یا مصطلح الحدیث 23
پیشینه تاریخی 25
موضوع علم الدرایة 29
فایده علم الدرایة 30
حدیث 30
سنّت 32
خبر 33
اثر 34
سند حدیث-(طریق و وجه)35
متن حدیث 36
ص:11
حدیث قدسی 37
تفاوت حدیث قدسی و حدیث نبوی 38
تفاوت حدیث قدسی با قرآن 38
2.اصطلاحات مربوط به تقسیم حدیث از لحاظ تعداد راویان 43
اقسام خبر و حدیث 43
1.خبر متواتر از نظر فریقین 48
2.خبر واحد از نظر فریقین 50
تقسیم خبر واحد از نظر تعداد راویان 52
1.خبر مستفیض 52
2.خبر عزیز 53
3.خبر غریب 54
3.اصطلاحات مربوط به تقسیم خبر واحد از نظر حالات راویان 59
حدیث صحیح 61
1.«صحیح»نزد قدمای امامیه 61
2.«صحیح»نزد متأخّران امامیه 63
3.«صحیح»نزد محدّثان اهل سنّت 66
مراتب حدیث صحیح 69
1.حدیث حسن 71
2.حدیث موثّق 75
3.حدیث ضعیف 78
عمل به روایت ضعیف و چگونگی جبران ضعف سند 82
حجّیت خبر واحد 84
مقدمه 91
اصطلاحات مربوط به تقسیم خبر واحد از نظر اوصاف(اصطلاحات مشترک و مختص)91
گستره اصطلاحات حدیثی 91
ص:12
تقسیم خبر واحد از نظر اوصاف نزد فریقین 92
اصطلاحات مشترک 93
4.اصطلاحات مشترک سندی(1)95
مُسنَد 95
متصل 97
مرفوع 99
معنعن 102
5.اصطلاحات مشترک سندی(1)109
معلّق 109
بررسی تعلیق در جوامع حدیثی 112
مفرد 113
مسلسل 116
6.اصطلاحات مشترک سندی(2)123
معتبر 123
محکم و متشابه(متّفق و مفترق)124
مؤتلف و مختلف 128
مشتبه مقلوب 130
عالی و نازل 132
اقسام علوّ 135
7.اصطلاحات مشترک سندی(3)143
مشترک 143
روایت اکابر از اصاغر 145
سابق و لاحق 147
روایة الاقران و مدبّج 149
ص:13
8.اصطلاحات مشترک متنی(1)157
مقبول 157
مختلف و موافق 159
ناسخ و منسوخ 162
مطروح 166
9.اصطلاحات مشترک متنی(2)173
مکاتب 173
نصّ،ظاهر،مؤوّل 175
مجمل و مبین 177
مُشکِل 179
10.اصطلاحات مشترک سندی و متنی 183
مُصحّف 183
مزید 186
حکم مزید 186
مُدرَج 188
غریب 193
مشهور 197
شاذّ و نادر 200
مقدمه:اصطلاحات مختص 209
اصطلاحات مختص به ضعیف 209
11.اصطلاحات مختص سندی(1)213
مقطوع 213
منقطع 215
مُعضَل 219
ص:14
مُرسل 221
12.اصطلاحات مختصّ سندی(1)229
موقوف 229
مضمر 234
متروک 237
منکر 239
13.اصطلاحات مختص سندی(2)245
مدلّس 245
مهمل 249
مجهول 250
14.اصطلاح مختصّ سندی و متنی 257
معلّل 257
مضطرب 262
مقلوب 265
موضوع 271
نشانه های وضع حدیث 273
انگیزه های وضع حدیث 276
15.اصطلاحات مربوط به القاب محدّثان و دیگر عبارات رایج بین آنها 285
طبقه 285
صحابه 286
تابعین 287
مُسنِد و مُسنَد 287
مُحدِّث 288
حافظ 289
ص:15
شیخ و مشیخه 289
مستخرج،مُخرج 290
مستدرکات 290
جامع و معاجم 291
مُملی و امالی 291
عدّة 292
کتاب و اصل 292
الفاظ مدح راوی 293
الفاظ ذمّ و جرح راوی 295
16.اصطلاحات مربوط به طرق تحمّل حدیث 301
تحمّل حدیث 301
طرق تحمّل حدیث 302
سماع 303
قرائت 305
اجازه 307
مناوله 308
کتابت 309
اعلام 310
وصیت 311
وجاده 311
17.شرایط قبول روایت و...317
اوصاف و شرایط راوی 317
1.اسلام 317
2.عقل 319
3.بلوغ 320
ص:16
4.عدالت راوی 321
5.ایمان 322
6.ضبط 323
احکام جرح و تعدیل 325
نقل به معنی در حدیث 327
کتابنامه 333
ص:17
ص:18
ضرورت معرفت پژوهشی در حدیث و اصطلاحات آن
حدیث نزد مسلمانان از منزلتی گران سنگ برخوردار بوده و از منابع مهم در فهم دین و احکام آن شمرده شده است و خداوند متعال می فرماید: وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُم عَنهُ فَانتَهُوا وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ شَدِیدُ العِقابِ (1), آن چه را رسول خدا برای شما آورده،بگیرید و از آن چه نهی کرده،خودداری کنید و تقوای الهی را پیشه کنید که عقاب خداوند شدید است.حضرت رسول صلّی الله علیه و آله نیز اهمیت حدیث و عترت را همسان قرآن قرار داده و فرموده است:«انّی تارک فیکم الثقلین،کتاب الله وعترتی» (2), من دو میراث ارزشمند در بین شما به جای می گذارم،کتاب خدا و عترتم.
نزد شیعه،حدیث نبوی و ائمه معصومین علیهم السّلام و نزد اهل سنت،حدیث نبوی و کلام صحابه،پس از قرآن،جایگاه رفیع و گران قدری را دارا می باشند؛زیرا،آنها مفسّر آیات و تبیین کننده احکام قرآن هستند.از این روی،علوم مربوط به معرفت
ص:19
حدیث و پژوهش در آن و شناخت تاریخ و احوال آن،مورد اهتمام فریقین بوده است.علما و محدّثان شیعه و اهل سنّت از قرن های نخستین برای برپایی کرسی تدریس حدیث و پژوهش در آن،چه تلاش ها که نکرده و چه مرارت ها که به جان نخریده اند تا حدیث و علوم مربوط به آن،سرزنده و شاداب بماند و بدین جهت درخت تنومند حدیث،با گذر زمان،استوار و پابرجا بوده و خواهد بود.
هدفِ این تحقیق،آگاهی بخشیدن به دانش پژوهان گران قدر نسبت به مصطلحات حدیثی فریقین و تطبیق و مقارنه آنها با یکدیگر است؛چنان که سعی بر آن است تا قدمی در جهت تبیین اصطلاحات حدیثی،برداشته شود و از این دریچه،زمینه ورود به دریای بی کران حدیث و معارف آن،فراهم گردد.امید که ذخیره آخرت گردد و مورد رضای حق تعالی واقع شود.
متن حاضر در قالب هفده درس،به سفارش مرکز جهانی علوم اسلامی،برای موضوع علم الدرایه تطبیقی در رشته کارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث تدوین شده،تا استادان محترم به کمک آن،دانش پژوهان گران قدر را به اهداف درس مذکور برسانند.قابل ذکر است که از ترجمه متون عربی،اعم از روایات و یا تعاریف و نقل قول ها،به جهت فعالیت بیشتر دانش پژوهان محترم،خودداری شده است.
حجة الاسلام دکتر سیدرضا مؤدّب
ص:20
در این درس،تعریف علم الحدیث و شاخه های آن،علم الدرایه،پیشینه تاریخی،موضوع و فایده علم الدرایه و معنی حدیث،سنت،خبر،اثر،سند و متن و حدیث قدسی از نظر محدّثان شیعه و اهل سنت،مورد بررسی و تطبیق واقع می شود که به شرح ذیل است:
علم الحدیث،علم بقوانین یعرف بها احوال السند و المتن (1)
آن چنان که از تعریف مذکور برمی آید:علم الحدیث،دانشی است که به واسطه قوانین آن،حالات سند و متن حدیث شناخته می شود و بدین جهت دارای سه قسم می باشد:
الف)رجال الحدیث:دانش مربوط به شناخت راویان حدیث از نظر وثاقت و عدم وثاقت.
ص:21
ب)علم الدرایة یا مصطلح الحدیث:دانش مربوط به شناخت حالات سند و متن حدیث که از آن تعبیر به اصول الحدیث نیز شده است.
ج)فقه الحدیث:و آن دانش و علمی است که از چگونگی معنی و مفادِ متن حدیث گفت وگو می کند و آن را درایة الحدیث نیز نامیده اند؛زیرا کلمه درایة به معنای فهم عمیق است که هرگاه با پسوند حدیث،همراه شود،فهمِ متنِ حدیث را دلالت دارد.
از آن چه گذشت،روشن می شود که عمده مباحث علم الحدیث،مربوط به یکی از سه علم:رجال الحدیث،علم الدرایه یا مصطلح الحدیث وفقه الحدیث می باشد که از شاخه های علم الحدیث شمرده شده اند؛البته برای علم الحدیث،شاخه های دیگری نیز گفته شده،مانند:علم مختلف الحدیث،علل الحدیث،غریب الحدیث،علم الجرح و التعدیل،علم ناسخ الحدیث و منسوخه (1)،که می توان آنها را نیز در شاخه های مذکور جای داد یا از آن سه شاخه،علوم دیگری را نیز در رابطه با سند و متن حدیث،سامان داد (2)،مانند:علم معرفة المدرج من الحدیث و....
البته نزد اکثر متأخران از اهل سنت،علم الحدیث دارای دو بخش:علم الحدیث روایةً و علم الحدیث درایةً می باشد که بخش دوم،همان علم الدرایة و یا مصطلح الحدیث است.دکتر عجاج می گوید:«یشمل علم الحدیث موضوعین رئیسیین:علم الحدیث روایة وعلم الحدیث درایةً». (3)دکتر صبحی صالح هم بر همین عقیده است و می گوید:«ندرس فی الحدیث علمین رئیسیین:احدهما علم الحدیث
ص:22
روایة والاخر علم الحدیث درایة». (1)نزد متقدمان از اهل سنّت نیز،ظاهراً تنها ابن اکفانی است که علم الحدیث را به دو قسم روایة و درایة تقسیم نموده است (2)و دیگران تنها از علم الحدیث به صورت عام،نام برده اند. (3)
اصطلاح درایة الحدیث که مربوط به فهم متون حدیثی است و نام دیگر آن فقه الحدیث می باشد،نزد اهل سنّت رایج نیست؛اما کلمه درایة به تنهایی و بدون پسوند حدیث،نزد آنان،به همان مصطلح الحدیث یا علم الحدیث درایة مربوط است که به نظر می رسد چنین برداشتی هم دقیق نباشد؛لذا دکتر عجاج می گوید:«والحق ان الدرایة اعم من معرفة القواعد و القوانین و المعرفة باحوال الراوی و المروی من حیث القبول و الرد،فمعظم المحدّثین المتقدّمین و المتأخرین یطلقونها علی ذلک وعلی فهم المروی واستخراج معانیه واحکامه». (4)در هر حال،این تحقیق با هدف بررسی«علم الدرایة یا مصطلح الحدیث درایة»فراهم شده و به مباحث آن می پردازد.
علم الدرایة،دانشی است که از کیفیت حالات سند حدیث و متن آن،چگونگی فراگرفتن و آداب نقل حدیث گفت وگو می کند.بعضی از تعاریف ارایه شده،چنین است:
1.شهید ثانی:«و هو علم یبحث فیه عن متن الحدیث وطرقه من صحیحها وسقیمها وعللها ومایحتاج إلیه لیعرف المقبول منه و المردود». (5)
ص:23
2.شیخ بهائی:«علم الدرایة،علم یبحث فیه عن سندالحدیث ومتنه وکیفیة تحمّله وآداب نقله». (1)
3.سیوطی به نقل از ابن اکفانی:«علم الحدیث الخاص بالدرایة،علم یعرف منه حقیقة الروایة وشروطها وانواعها واحکامها وحال الرواة وشروطهم واصناف المرویات وما یتعلّق بها». (2)
4.صبحی صالح:«علم الحدیث درایة،مجموعة من المباحث و المسائل یعرف بها حال الراوی و المروی من حیث القبول و الردّ». (3)
در تمامی تعاریف مذکور،از سند و متن حدیث یاد شده که در علم الدرایة بدان پرداخته می شود و لیکن در تعریف شهیدثانی و صبحی صالح،به غایت آن نیز اشاره شده که هدف از علم الدرایة،شناخت احادیث مقبول از غیرمقبول است که البته چنین مطلبی خارج از تعریف می باشد.در تعریف شیخ بهائی به تحمّل حدیث و آداب نقل نیز پرداخته شد.
در این تعاریف،اگر به حال راوی و سند اشاره شده،توجه به طریق حدیث شده است که مجموع راویان می باشند و نه هر یک به تنهایی که موضوع رجال الحدیث می باشد؛البته علم الدرایة،متضمّن بررسی و ذکر تمامی اصطلاحات حدیثی،از جمله برخی اصطلاحات رجالی نیز است.
به نظر می رسد عبارات محدّثان اهل سنّت در ارکان تعریف علم الدرایة یا مصطلح الحدیث،با تعریف شیعه همسانی دارند؛زیرا در تعریف شهیدثانی و شیخ بهائی،بحث از سند و متن آمده است و در تعریف صبحی صالح و ابن اکفانی
ص:24
هم به راوی و مروی،اشاره شده است.البته در تعریف محدّثان اهل سنّت،به شروط،انواع،احکام و مسائل آنها نیز پرداخته شده ولی در تعریف شیخ بهائی بدان ها تصریح نشده و در برابر،از بحث تحمّل حدیث و آداب نقل،یاد شده است؛امّا در تعریف شهید ثانی بدان ها تصریح شده است،چون«صحیحها وسقیمها»صریح در انواع و احکام است،بلکه کلمه«ما یحتاج إلیه»همه مسایل ضروری علم الدرایة را شامل می شود،«حتی طرق التّحمل و النقل».پس تعریف شهید،أجمع تعاریف و أشمل است.
از علم الدرایة،به مصطلح الحدیث یا اصول الحدیث یا درایة،نیز تعبیر شده است و گاهی هم از آن با عبارت علوم الحدیث و مصطلحه یاد می شود. (1)
دانش مصطلح الحدیث یا علم الدرایة که شامل ده ها اصطلاح حدیثی مربوط به سند و متن است،به نظر می رسد نخستین بار در بین محدّثان اهل سنّت رواج بیشتری داشته و نخستین کسی که در میان آنان به تصنیف در این بخش مبادرت نمود،قاضی ابومحمد رامهرمزی(م/360)صاحب کتاب المحدّث الفاصل بین الراوی و الواعی می باشد و سپس عدّه ای دیگر در این موضوع تألیفاتی را فراهم آورده اند که مهم ترین آنها به شرح ذیل است:
ص:25
1.معرفة علوم الحدیث،حاکم نیشابوری(م/405)؛
2.الکفایة فی علم الروایة،خطیب بغدادی(م/463)؛
3.علوم الحدیث،ابن صلاح(م/643)؛
4.المنهل الراوی،نووی(م/673)؛
5.المنهل الروی،ابن جماعة(م/773)؛
6.الباعث الحثیث فی شرح اختصار علوم الحدیث،ابن کثیر(م/774)؛
7.نخبة الفکر فی مصطلح أهل الأثر،ابن حجر(م/852)؛
8.شرح نخبة الفکر فی مصطلح أهل الأثر،ابن حجر(852/2)،نزهة النظر فی شرح نخبة الفکر؛
9.تدریب الراوی،جلال الدین سیوطی(م/911)؛
10.قواعدالتحدیث،علامه قاسمی(م/1332)؛
11.علوم الحدیث و مصطلحه،دکتر صبحی صالح(قرن چهاردهم)؛
12.اصول الحدیث علومه و مصطلحه،دکتر عجاج(قرن چهاردهم)؛
13.الوسیط فی علوم و مصطلح الحدیث،محمد ابوشهبه(قرن چهاردهم)؛
14.منهج النقد فی علوم الحدیث،نورالدین عتر(قرن چهاردهم)؛
قابل ذکر است که در بین اصطلاحات حدیثی،عبارات:مقبول و مردود،صحیح،حسن و ضعیف،که مربوط به تقسیم خبر واحد از نظر حالات راویان است،از سابقه تاریخی بیشتری برخوردار و در بین اهل سنّت،نخست توسط ترمذی(م/279)به کار گرفته شد که تفصیل پیشینه تاریخی آن در درس سوم خواهد آمد.
برخی از مؤلّفان و یا شارحان منابع حدیثی اهل سنّت نیز به تطبیق مصطلحات حدیثی بر روایات آن کتاب،پرداخته اند که به شرح ذیل است:
1.سنن ترمذی؛
ص:26
2.جامع بیان العلم و فضله،ابن عبدالبر؛
3.صحیح سنن ابن ماجة،البانی؛
4.ضعیف سنن ابن ماجة،البانی؛
5.صحیح سنن نسائی،البانی؛
6.ضعیف سنن نسائی،البانی؛
7.مسند أبی شیبة؛
8.مسند حنبل،احمد محمد شاکر؛
9.مجمع الزوائد و منبع الفوائد،هیثمی.
در بین محدّثان شیعه به کار بردن اصطلاح مقبول و مردود یا صحیح و غیرصحیح و همانند آنها،سابقه طولانی تر دارد و به زمان امامان معصوم علیهم السّلام و راویان آنها و سپس به دوران قدمای امامیه،مربوط می شود و آن اصطلاح نزد محدّثان بزرگوار شیعه مانند کلینی(م/328)و صدوق(م/381 ق)و شیخ طوسی(م/460ق)،رایج بوده است و آنها عباراتی مانند:«هذا عندی صحیح،کل ما صحّحه شیخی فهو عندی صحیح،فلانٌ ضعیف،فلان ضعیف الحدیث،احکم بصحّته و...»به کار می بردند. (1)شیخ صدوق به نقل از فضل بن شاذان می گوید:هذا حدیث صحیح علی موافقة الکتاب و.... (2)
نخستین کسانی که در بین محدّثان شیعه،اصطلاحات حدیثی را توسعه و
ص:27
مورد بحث و گفت وگوی بیشتری قرار دادند،ابن طاووس،جمال الدین احمد بن موسی(م/673)و علّامه حلّی،جمال الدین ابومنصور حسن بن یوسف(م/726)می باشند ولی از این دو عالم گران قدر،تألیفی در این موضوع یافت نشده است؛البته سیدحسن صدر در کتاب تأسیس الشیعة بر آن است که پیشگام این دانش،حاکم نیشابوری شیعه(م/405)است. (1)مؤلّفان دیگری که در این مقوله،اقدام به تدوین تألیفی مستقل نموده اند و یا در ضمن کتاب دیگری بدان ها پرداخته اند،مهم ترین آنها به شرح ذیل است:
1.البدایة فی علم الدرایة،شهید ثانی(م/965ه).
2.الرعایة فی علم الدرایة،شهید ثانی(م/965ه).
3.وصول الاخیار إلی اصول الاخبار،حسین بن عبدالصمد عاملی(م/984).
4.منتقی الجمان فی الاحادیث الصحاح و الحسان،حسن بن شهید ثانی(م/1011).
5.الوجیزة فی علم الدرایة،شیخ بهائی(م/1031).
6.الرواشح السماویة فی شرح الأحادیث الامامیة،میرداماد(م/1041).
7.مقباس الهدایة فی علم الدرایة،عبدالله مامقانی(م/1351).
8.نهایة الدرایة،سیدحسن صدر(م/1354).
9.قواعدالحدیث،محی الدین موسوی(معاصر).
10.اصول الحدیث و احکامه فی علم الدرایة،جعفر سبحانی(معاصر).
11.علم الحدیث،شانه چی(معاصر).
12.تلخیص مقباس الهدایة،تلخیص و تحقیق:علی اکبر غفّاری.
برخی از مؤلّفان و یا شارحان منابع حدیثی شیعه نیز به تطبیق برخی از
ص:28
مصطلحات حدیثی بر روایات آن کتاب پرداخته اند که به شرح ذیل است:
13.روضة المتقین فی شرح من لایحضره الفقیه،محمدتقی مجلسی؛
14.مرآة العقول فی شرح اخبار آل الرسول(شرح کافی)،محمدباقر مجلسی؛
15.ملاذ الاخیار فی فهم تهذیب الاخبار،محمدباقر مجلسی؛
16.مناهج الاخبار فی شرح الاستبصار،زین العابدین علوی؛
17.تهذیب الاحکام،به تعلیق:علی اکبر غفاری.
بحثِ از سند و متن حدیث،موضوعِ علم الدرایة را تشکیل می دهد.علّامه مامقانی می گوید:«انّ موضوع هذا العلم هو السند و المتن» (1)،دکتر عجاج نیزمی گوید:«فموضوع علم الحدیث درایة،السند و المتن» (2)،بدین جهت درعلم الدرایة اگر از راوی و مروی آن-چنان که شهید ثانی آن را موضوع علم الدرایة دانسته اند (3)-گفت وگو می شود،به جهت طریقِ حدیث و متن آن،از حیث شروط،و چگونگی تحمّل و اتصال و انقطاع آنها و...می باشدوالاّ بررسی رجال حدیث به جهت شناسایی تک تک آنها،مربوط به علم رجال و بررسی متن از نظر فهم مطالب آن نیز،مربوط به فقه الحدیث می باشد.در هر حال در علم الدرایة از راویان به جهت چگونگی طریق حدیث و از متن به لحاظ حالات و شرایط نقل آن،و از اصطلاحات آنها بحث و گفت وگو می شود.
ص:29
غرض و غایت در علم الدرایة یا مصطلح الحدیث،شناخت اصطلاحاتی است که به واسطه آنها صحّت و سقم احادیث فهمیده می شود و احادیث مقبول از مردود شناسایی و متمایز می گردد.در این جهت شهید ثانی می گوید:«وغایته معرفة مایقبل من ذلک لیعمل به ومایردّ منه لیتجَنّب». (1)بدین جهت،شناخت اصطلاحات،هدف و غایت مقدّمی برای شناخت احادیث صحیح و حسان از غیر آن هست و هدف حقیقی و نهایی،همان تمییز روایات معتبر از غیر آن می باشد.
حدیث در لغت به معنی جدید و در برابر قدیم است (2)و از ابن حجر نقل شده که مراد از آن،کلام پیامبر است که امر جدید و حادث است در برابر قرآن که کلام قدیم است. (3)و در اصطلاح شیعه،عبارت از کلامی است که از قول یا فعل یا تقریر پیامبر صلّی الله علیه و آله و امامانِ معصومین علیهم السّلام حکایت می کند.شیخ بهایی می فرماید:«کلام یحکی قول المعصوم او فعله او تقریره». (4)
بنابر تعریف مذکور،هر کلامی که به معصوم منتهی نگردد،حدیث شمرده نمی شود.علّامه مامقانی نیز همان تعریف را آورده است (5)و سپس بیان می دارد که نفس قول یا فعل یا تقریر،حدیث نیست و لذا صحیح نیست حدیث را چنین
ص:30
تعریف نمود که:«هو قول المعصوم و...»؛زیرا قول معصوم غالباً،امر یا نهی است برخلاف حکایت آن،که در هر حال اخبار است (1)؛ولی شیخ بهایی می فرماید:می توان قول معصوم یا حکایت از قول یا فعل یا تقریر را حدیث نامید ولی نفس فعل و تقریر،حدیث نیست،بلکه سنّت است.از این رو،بین حدیث و سنّت،عموم و خصوص می باشد؛زیرا حدیث عام و شامل هر کلام منقول از معصوم است ولی سنت،کلام منقول در باب احکام شرعی است.بنابراین عبارات معصوم علیه السّلام مبنی بر قضایای تاریخی مانند«قتل الحسین علیه السّلام یوم الاثنین و...»،سنّت به حساب نمی آید. (2)
در نظر محدّثان اهل سنّت،حدیث مترادف با سنّت و غالباً بر آن چیزی اطلاق می شود که منسوب به پیامبر صلّی الله علیه و آله باشد و هم چنین شامل حال صحابه و تابعان هم می شود.برخی از تعاریف را از نظر می گذرانیم:
1.دکتر صبحی صالح:«لو أخذنا بالرأی السائد بین المحدّثین ولاسیما المتأخّرین منهم،لرأینا الحدیث و السنّة مترادفین متساویین». (3)
2.دکتر عجاج:الحدیث فی الاصطلاح:«اسلفت فی تعریف السنة عندالمحدّثین انّها ترادف الحدیث ویراد بهما کل ما اثر عن الرسول...والسنة:کل ما اثر عن الرسول من قول او فعل او تقریر او صفة خلقیة او خُلقیة او سیرة سواء أکان ذلک قبل البعثة کتحنّثه فی غار حراء ام بعدها». (4)
حاصل تعاریف مذکور،آن است که حدیث و سنّت از نظر عموم محدّثان
ص:31
مترادف اند و هر دو،هر آن چیزی اند که منسوب بر پیامبر است.البته دکتر عجاج و...معتقد است که حدیث اختصاص بر پیامبر صلّی الله علیه و آله نداشته و قول صحابه و تابعی را نیز شامل می شود.همو می گوید:«إذا أطلق لفظ الحدیث أرید به ما أضیف اللی النبی صلّی الله علیه و آله و قدیراد به ما أضیف إلی صحابی وتابعی». (1)
صبحی صالح هم معتقد است:سنّت همواره مترادف حدیث نیست،زیرا حدیث عام و شامل قول و فعل پیامبر صلّی الله علیه و آله است ولی سنّت مخصوص بر اعمال پیامبر صلّی الله علیه و آله است و لذا این گفته صحیح است که می گویند:«هذا الحدیث مخالف للقیاس و السنّة والاجماع»؛بنابراین اصطلاح اهل سنّت،اهل حدیث نزد آنها متفاوت خواهد بود و اهل سنّت کسانی هستند که سنّت پیامبر صلّی الله علیه و آله را بعد از قرآن،یکی از مدارک شرعی می دانند ولی اهل حدیث در برابر اهل رأی کسانی اند که فقط به حدیث استناد می کنند. (2)
در تعاریف اهل سنّت،هم چنین از حدیث،تعبیر به کلامی که قول معصوم را حکایت می کند،نشده است،آن چنان که در تعاریف شیعه آمده بود؛نزد شیعه،اطلاق حدیث بر کلام غیر معصومین،مَجاز می باشد ولی در نزد اهل سنّت،کلام صحابه و تابعی نیز حدیث شمرده شده است. (3)
معصوم علیه السّلام که منشاء حکم شرعی باشند،اطلاق می شود و الفاظ حاکی از آن را حدیث،خبر،اثر گویند.مامقانی می گوید:«مایصدر عنی النبی أو مطلق المعصوم من قول أو فعل أو تقریر غیر عادی». (1)مقصود از تقریر،امضا و تأیید عمل اشخاص،توسط معصوم می باشد و تقریر معصوم از آن جهت حجّت است که معصوم،فعل ناصحیح کسی را تأیید نمی کند،مگر از باب تقیه که آن هم در موارد خاص و به همراه قراین می باشد و مقصود از فعل نیز شامل کتابت،اشاره،عمل و...می شود.
منظور از قید غیرعادی،اقوال و رفتاری است که منشأ حکم شرعی نباشد،گرچه که چنین قیدی به نظر لازم نمی رسد،چون معصوم،همواره الگو است و قول و فعل و تقریر او در واجبات،مستحبّات و...همواره می تواند،حجّت و سیره به حساب آید.
گاهی سنّت به معنای مستحب و در برابر فریضه به کار می رود که چنین برداشتی در فقه،متداول می باشد؛نزد اکثر اهل سنّت مانند دکتر عجاج،سنّت،مترادف حدیث شمرده شده (2)ولی در نزد صبحی صالح،سنّت مربوط به فعل است و امّا حدیث عام تر از آن می باشد.او می گوید:«والسنة فی الأصل،لیست متساویة للحدیث فانّها تبعاً لمعناها اللغوی،کانت تطلق علی الطریقة الدینیة التی سلکها النبی صلّی الله علیه و آله فی سیرته المطهّرة...فإذا کان الحدیث عاماً یشمل قول النبی وفعله فالسنّة خاصّة باعمال النبی صلّی الله علیه و آله». (3)
خبر در لغت به معنی،هر آن چیزی است که نقل می شود و به واسطه آن حدیث
ص:33
می شود (1)و عام تر از نبأ و در برابر انشاء است و در اصطلاح محدّثان دارای دو معنی است:
1.نظر غالب بر آن است که خبر،مرادف حدیث می باشد مانند شهید ثانی, (2)علّامه مامقانی (3)و صبحی صالح...که به نظر می رسد همین وجه صحیح باشد.
2.خبر عام تر از حدیث می باشد،زیرا-چنان که سیوطی نقل می کند (4)-حدیث مخصوص به معصوم علیه السّلام ولی خبر اعم از معصوم و غیرمعصوم است توصیف برخی از محدّثان به اخباری نیز از همین جهت می باشد که او با حدیث ممارست دارد و حرفه وی حدیث شناسی است.اطلاق کلمه أخباری بر أهل تاریخ و نقل حوادث عامه،منصرف است و استعمال آن بر خصوص أهل حدیث احتیاج به قرینه دارد،مثل مقابله آن با اصولی؛یا گوینده در مقام ذکر فرقه های اسلامی باشد که اخباریون همان حشویه یا اهل حدیث هستند.
اثر در لغت به معنی نتیجه و بازمانده شیء و علامت و روایت نمودن آمده است و گفته شده:اثرت الحدیث،یعنی حدیث را روایت نمودم (5)؛و در اصطلاح گروهی از محدّثین شیعه،اعم از حدیث و خبر دانسته شده و شامل کلام غیرمعصوم نیز شده،مانند:مامقانی که می گوید:«انّه اعمّ من الخبر و الحدیث مطلقاً».او پس از ذکر اقوال
ص:34
دیگر،قول اول را که همان عمومیت اثر است،برمی گزیند (1)و شهید ثانی نیز آن را بهتر می داند (2)؛ولی در نزد غالب محدثین اهل سنت،مانند صبحی صالح و دکتر عجاج و...به نظر می آید که اثر،مرادف خبر و حدیث شناخته شده است.صبحی صالح می گوید:«فهو مرادف للخبر و السنّة و الحدیث». (3)عدّه ای نیز اثر را شامل کلام غیرمعصوم دانسته لذا کتاب طحاوی با عنوان شرح معانی الآثار،شامل اخبار غیرمعصوم است.برخی نیز اصطلاح اثر را بر حدیث موقوف،اطلاق نموده اند. (4)
عدّه ای نیز بین اثر و حدیث چنین فرق گذاشته اند که حدیث هر آن چیزی است که از پیامبر صلّی الله علیه و آله رسیده و اثر هر آن چیزی است که از امام معصوم علیه السّلام یا صحابی رسیده و خبر اعم از آن دو می باشد. (5)
سند حدیث در لغت به معنی تکیه گاه و انضمام امری بر امر دیگر است (6)و در اصطلاح،همان سلسله راویانی هستند که متن حدیث را به معصوم می رسانند.شهید ثانی می گوید:«والسند طریق المتن و هو جملة مَن رواه». (7)شیخ بهائی هم می گوید:«سلسلة رواته إلی المعصوم سنده». (8)دکتر عجاج هم می گوید:«هو طریق
ص:35
المتن أی سلسلة الرواة الذین نقلوا المتن عن مصدره الأوّل». (1)
از سند تعبیر به طریق نیز شده است،عاملی می گوید:«فسُمّی الطریق سنداً لاعتماد المحدّثین و الفقهاء فی صحة الحدیث وضعفه علی ذلک» (2)؛گاهی نیز از سند به وجه تعبیر می شود،مانند:«نقل الشیخ هذا الحدیث بهذه الطریقة و هذا حدیث لایعرف إلاّ من هذا الوجه».گاهی از سند تعبیر به اسناد نیز شده (3)ولی،ظاهراً،اسناد،ذکر طریقه حدیث است تا به نهایتش برسد و به تعبیر سیوطی:«فهو رفع الحدیث إلی قائله». (4)
متن هر چیزی،آن بخشی است که قوام آن چیز بر آن است (5)و در اصطلاح محدّثان،کلامی است که به معصوم علیه السّلام نسبت داده می شود.شهید ثانی:«المتن:لفظ الحدیث الذی یتقوّم به المعنی» (6)متن حدیث،کلامی است که معنی بر آن استوار است،خواه قول یا فعل یا تقریر باشد.ابن جماعة می گوید:«المتن هو ما ینتهی إلیه غایة السند فی الکلام من المماتنة وهی المباعدة فی الغایة». (7)
ص:36
1.شیخ بهائی:و هو مایحکی کلامه تعالی غیر متحدٍّ بشیءٍ منه. (1)
2.علّامه مامقانی:عبارة عما حکاه أحد الأنبیاء أو الأوصیاء من الکلام المنزل لا علی وجه الاعجاز. (2)
1.صبحی صالح:و کان رسول الله یلقی احیاناً علی اصحابه مواعظ یحکیها عن ربّه لیست وحیاً منزلاً فیسمّوها قرآناً و لاقولاً صریحاًٌ یسنده إلی نفسه اسناداً مباشراً فیسمّوها حدیثاً عادیاً و انما هی احادیث یحرص النبی علی تصدیرها بعبارة تدل علی نسبتها إلی الله. (3)
2.دکتر عجاج:کل حدیث یضیف فیه الرسول قولاً إلی الله. (4)
از تعاریف مذکور می توان بر آن شد که حدیث قدسی،عبارت است از:کلام الهی که نبی،بدون تحدّی و غرض اعجاز آن را حکایت می کند و در قرآن هم نیامده است؛زیرا پیامبر صلّی الله علیه و آله،گاهی مواعظی را از خداوند متعال حکایت می نمود که وحی مُنزَل نبود و از طرفی،قول صریح هم به شمار نمی آمد تا حدیث نبوی شمرده شود؛بلکه حکمت الهی،ربّانی،نورانی و قدسی بود که از عالم غیب نشأت گرفته بود.
ص:37
از تعریف علّامه مامقانی برمی آید که حدیث قدسی،اختصاصی به نبی اکرم اسلام صلّی الله علیه و آله ندارد،بلکه می تواند از طرف همه انبیاء و یا اوصیاء و ائمه الهی،صادر شود،در حالی که در تعاریف اهل سنّت،حدیث قدسی اختصاص به نبی اسلام داشت.
از تعاریف مذکور برمی آید که حدیث قدسی،کلام رسول نیست،بلکه کلام خداست که پیامبر صلّی الله علیه و آله آن را حکایت می کند و به تعبیر دیگر:در حدیث قدسی،لفظ و معنی از طرف خداوند متعال است،برخلاف حدیث نبوی که لفظ از طرف نبی و معنی،الهام گرفته از طرف خداوند می باشد و لذا صبحی صالح می گوید:«وحکایة النبی عن ربّه فی هذا الضرب من الأحادیث القدسیة اتخذت حجّة العلما القائلین بأنّ اللفظ فی الحدیث القدسی من الله». (1)البته گروهی از علمای اهل سنّت،برآنند که حدیث قدسی،کلام رسول است.وهمو گوید:«غیر أن کثیر من العلماء یرون ان الصیاغة فی القدسی،للنبی وان المعنی لله» (2)و به جهت این اختلاف،روایت حدیث قدسی به دو شکل گزارش شده:
الف)قال رسول الله فیما یروی عن ربّه؛
ب)قال الله تعالی فیما رواه عنه رسول الله.
1.قرآن معجزه جاوید در همه زمان ها و محفوظ از هرگونه تغییر و تبدیل و متواتر شمرده شده،برخلاف حدیث قدسی.
2.قرائت نماز تنها با قرآن صحیح است و نه با حدیث قدسی.
3.منکر قرآن،کافر به حساب آمده،برخلاف حدیث قدسی.
4.مسّ قرآن بدون طهارت جایز نیست،برخلاف حدیث قدسی.
5.نقل به معنی در قرآن جایز نیست،برخلاف حدیث قدسی.
6.نامگذاری عبارت قرآن بر الفاظ وحی مُنزَل از طرف جبرئیل،صحیح است برخلاف حدیث قدسی.
در نظر عدّه ای از اهل سنّت مانند ابن حجر-اعتقاد بر آن است که مجموع احادیث قدسی که از پیامبر صلّی الله علیه و آله نقل شده،بالغ برصد حدیث است (1)و محدّث اهل سنّت،شیخ محمد المدنی در کتابش به نام الاتحافات السنیة فی الأحادیث القدسیة آنها را تا 836 مورد شمرده است.محمد صباغ می گوید:چهارصد حدیث قدسی از صحاح ستّ و مؤطّا،جمع آوری شده و به نام الأحادیث القدسیة منتشر شد. (2)نزد علمای شیعه هم،ظاهراً نخستین کسی که به جمع آوری آنها مبادرت نموده،سیدخلف حویزی(م/1074)در کتاب البلاغ المبین فی الأحادیث القدسیة می باشد و پس از او شیخ حر عاملی(م/1104)کتاب الجواهر السنیة فی الأحادیث القدسیة را فراهم آورده است.
ص:39
در نخستین درس،تعریف علم الحدیث و اقسام آن،تعریف علم الدرایة،پیشینه تاریخی آن،موضوع و فایده علم الدرایة و معنی شناسی حدیث،سنّت،خبر،اثر،سند و متن و تفاوت آنها و هم چنین حدیث قدسی،از نظر محدّثان شیعه و اهل سنّت،مورد بررسی و تطبیق قرار گرفت که به اختصار چنین است:
1.علم الحدیث:دانشی است که به واسطه قوانین آن،سند و متن حدیث شناخته می شود و دارای سه شاخه می باشد.
2.علم الدرایة:دانشی است که از حالات سند و متن و چگونگی فراگرفتن و آداب نقل آن گفت وگو می کند.
3.موضوع علم الدرایة:سند و متن می باشد.
4.غایت آن:شناخت احادیث معتبر از غیرمعتبر است.
5.حدیث:کلامی است که از قول،فعل و تقریر حکایت می کند و با سنّت و خبر ترادف است.
6.اثر:از حدیث عام تر بوده و بر کلام غیرمعصوم نیز اطلاق می شود.
7.سند حدیث:همان سلسله راویان حدیث و از آن تعبیر به طریق و وجه هم شده است.
8.متن حدیث:کلامی است که به معصوم علیه السّلام نسبت داده می شود.
9.حدیث قدسی:خبری است که کلام الهی را حکایت می کند و اختصاص به پیامبر صلّی الله علیه و آله ندارد و با قرآن و حدیث غیرقدسی،متفاوت است.
ص:40
1.نهایة الدرایة،ص79-85.
2.مستدرکات مقباس الهدایة،ج5،ص14 و 19 و 23.
3.اصول الحدیث،سبحانی،ص11.
4.علم الحدیث،شانه چی،8-12.
5.تلخیص مقباس الهدایة،ص9-13.
1.المنهل الروی،ص30.
2.شرح نخبة الفکر،هروی،ص75 و 153.
3.منهج النقد فی علوم الحدیث،ص26-32.
4.الوسیط فی علوم و مصطلح الحدیث،ص15-18 و 26.
5.اصول الحدیث،عجاج،ص7 و 17-26.
6.قواعدالتحدیث،ص77.
7.أضواء علی السنة المحمّدیة،ابوریه.
ص:41
1.تفاوت رجال الحدیث با درایة الحدیث را بیان فرمایید؟
2.تعریف شهیدثانی از علم الدرایة را با تعریف ابن اکفانی،مقایسه کنید؟
3.پیشگامان اهل سنّت و شیعه،در تدوین علم الدرایة چه کسانی بودند؟آثار آنها کدام است؟
4.تعریف حدیث را از نظر محدّثان شیعه و اهل سنّت،مقایسه کنید؟
5.تفاوت سنّت با حدیث را از نظر محدّثان شیعه و اهل سنّت،بیان فرمایید؟
6.تعریف خبر و اثر،در اصطلاح محدّثان را،بنویسید؟
7.سند،متن و اسناد را از نظر محدّثان،تعریف کنید؟
8.تعریف حدیث قدسی را از نظر شیخ بهایی و صبحی صالح،مقایسه کنید؟
9.تفاوت حدیث قدسی با قرآن و حدیث معصوم علیه السّلام را بیان فرمایید؟
ص:42
در دوّمین درس،اقسام حدیث،خبر متواتر و واحد از نظر محدّثان شیعه و اهل سنّت،همچنین تقسیم خبر واحد از نظر تعداد راویان به مستفیض،عزیز و غریب،مورد بررسی و تطبیق واقع می شود که به شرح ذیل است:
تقسیم حدیث به متواتر و واحد،و به صحیح،حسن،ضعیف و...،نزد محدّثان شیعه و اهل سنّت به نظر همسان نمی رسد و حتّی در میان محدّثان هر فرقه نیز،تقسیم بندی یکسانی یافت نمی شود؛البته،محدّثان شیعه،در مورد تقسیم خبر،توافق بیشتری دارند.
محدّثان اهل سنّت،در غالب موارد،خبر واحد را به اعتبار عدد راویان آن به سه قسم:متواتر،مشهور و واحد تقسیم نموده اند.ابن حجر،سیوطی،دکتر عجاج و...بر همین عقیده اند و حدیث مشهور را،به خبری اطلاق کرده اند که راویان
ص:43
آن بیش از دو نفر می باشد ولی به حدّ تواتر نرسیده است و آن را مرحله بین واحد و متواتر دانسته اند. (1)از سوی دیگر،آنان،هر خبر و حدیثی را از نظر قبول و ردّ آن،به سه قسم:صحیح،حسن و ضعیف،تقسیم نموده اند و به طور صریح،بیان نداشته اند که تقسیم به صحیح،حسن و موثّق،از اقسام خبر واحد است یا عام می باشد؟البته سیوطی در جای دیگر می گوید:متواتر،به طور قطع،صحیح است. (2)و از ظاهر کلام عجاج برمی آید که تقسیم به صحیح و حسن و ضعیف از اقسام مشهور و واحد است (3)و بنابراین،متواتر همواره صحیح می باید باشد.
ابن صلاح هم بر تقسیم سه گانه به صحیح،حسن و ضعیف پرداخته،ولی تقسیم بندی در مورد متواتر و واحد و مشهور ندارد و تنها در حدیث مشهور می گوید:متواتر از اقسام مشهور شمرده شده است! (4)تقسیم بندی های مذکور به اختصار چنین است:
حدیث به اعتبار عدد راویان
ص:44
حدیث به اعتبار قبول و ردّ آن
علّامه قاسمی،نخست،انواع حدیث را خارج از سه قسم:صحیح،حسن و ضعیف نمی داند که همان تقسیم بندی خبر به اعتبار قبول و ردّ آن می باشد و سپس در پایان هر سه قسم بر آن است که خبر یا متواتر است و یا واحد و در آن جا تصریح نمی کند که آیا تقسیم بندی به صحیح و حسن و ضعیف،تنها مختصّ خبر واحد است یا نه؟ (1)اما دکتر صبحی صالح در ارایه تقسیم بندی خبر واحد،رأی دیگری دارد و می گوید:حدیث یا صحیح است و یا غیرصحیح و سپس بیان می کند که تقسیم بندی معروف،همان تقسیم خبر به صحیح،حسن و ضعیف است و سپس حدیث صحیح،را به دو قسمِ متواتر و واحد،و آن را نیز به غریب و مشهور تقسیم می کند و می گوید:«کما یوصف الصحیح بانه مسند ومتصل،یوصف بانّه متواتر او آحادی». (2)البته صبحی صالح و همچنین دیگر محدّثان اهل سنّت،معتقد به اصطلاحات مشترک و مختص نیز برای حدیث می باشند که به اختصار چنین است:
ص:45
حدیث
حدیث
به نظر می رسد که محمود ابوریه،تقسیم بندی کامل تری را ارایه می دهد،زیرا با مبنای تقسیم بندی شیعه،نزدیک تر است و آن تقسیم خبر به متواتر و واحد و سپس تقسیم خبر واحد به صحیح،حسن و ضعیف (1)،که به شرح ذیل است:
حدیث
ص:46
در نظر محدّثان شیعه،به صورت غالب،حدیث،نخست از نظر تعداد راویان به دو قسم:متواتر و واحد تقسیم شده و سپس تقسیم خبر واحد به لحاظ تعداد راویان به مستفیض،عزیز و غریب و همچنین تقسیم خبر واحد از نظر حالات راویان از نظر متقدّمان به صحیح و غیرصحیح و از نظر متأخّران امامیه به صحیح،حسن،موثّق و ضعیف می باشد. (1)البته نزد شهید ثانی و شیخ بهایی و به تبع او سیدحسن صدر،قسم دیگری نیز بر آنها افزوده شده و آن حدیث قوی باشد. (2)خبر واحد از نظر اوصاف آن نیز دارای تقسیماتی می باشد که به دو گروه اصطلاحات مشترک و مختص تقسیم شده است که به اختصار چنین است:
حدیث
ص:47
متواتر از ریشه«وتر»به معنی واحد و تواتر،یعنی،یکی پس از دیگری و کلمه«تتری»آیه شریفه ثُمَّ أَرسَلنا رُسُلَنا تَترا (2)بر همین معنی است.در اصطلاح،حدیث متواتر،خبر جماعتی است که سلسله روات آن تا به معصوم در هر طبقه به حدّی است که امکان توافق آنها بر دروغ گویی،به طور عادی،محال باشد و خبر آنها موجب علم گردد.چند تعریف از محدّثان شیعه و اهل سنّت را ملاحظه می کنیم:
1.شهید ثانی:«و هو ما بلغت رواته فی الکثرة مبلغاً أحالت العادة تواطؤهم علی الکذب». (3)
2.شیخ بهایی:«فان بلغت سلاسله فی کل طبقة حدّاً یؤمن معه تواطؤهم علی الکذب فمتواتر». (4)
3.مامقانی:«خبر جماعة بلغوا فی الکثرة إلی حدّ أحالت العادة اتفاقهم وتواطؤهم علی الکذب». (5)
4.سیوطی:«و هو ما نقله من یحصل العلم بصدقهم ضرورة بأن یکونوا جمعاً لایمکن تواطؤهم علی الکذب». (6)
5.صبحی صالح:«هوالحدیث الصحیح الذی یرویه جمع یحیل العقل و العادة
ص:48
تواطؤهم علی الکذب عن جمع مثلهم فی اول السند ووسطه وآخره». (1)
هم چنان که از تعاریف محدّثان شیعه و اهل سنّت برمی آید،حدیث متواتر،خبرجماعتی است که موجب علم می گردد.تعبیر«جماعة»و«جمع»که در تعریف مامقانی و سیوطی و صبحی صالح به صراحت آمده و از مضمون تعریف شهیدثانی و شیخ بهایی نیز چنین تعبیری قابل استفاده است،حدیث متواتر را از خبر واحد،متمایز نموده؛از طرفی هر خبر جماعتی نیز ممکن است مصداق متواتر نباشد،زیرا خبر جماعت معصومین یا علما،مفید علم است،اما در افاده علم،کثرت آنها،نقشی نداشته؛بلکه متواتر،خبر جماعتی است که کثرت آنها،امکان توافق آنها را بر دروغ گویی از بین برده و بدان جهت موجب علم است و نه خبری که از قراین حجّیت برخوردار است،مانند:خبر چند نفری که تمام آنها صادق هستند.
برای خبر متواتر شروطی ذکر شده (2)که به اختصار چنین است:
1.شنونده،قبلاً آگاه به مفاد خبر نباشد.
2.شنونده،به واسطه شبهه ای معتقد به کذب خبر نباشد.
3.تعداد راویان،آن قدر زیاد باشد که توافق آنها بر کذب محال باشد.از این جهت،در تواتر،عدد خاصّی شرط نسبت و تواتر امری نسبی می باشد.
4.مستند گزارش گران،حس باشد و نه دلیل عقلی.
5.وجود شرایط تواتر،در تمامی طبقات،حاصل باشد.
با توجه به موارد ذکر شده،بدیهی است که اسلامِ راویان و یا تشیع و یا تسنّن
ص:49
و یا وجود معصوم بین راویان،شرط حدیث متواتر نیست. (1)حدیث متواتر،دارای دو قسم لفظی و معنی می باشد که به شرح ذیل است:
1.متواتر لفظی:خبری است که همه ناقلان،مضمون آن را یکسان و با الفاظ واحدی ذکر می کنند.
2.متواتر معنوی:خبری است که همه ناقلان،مضمون واحدی را با عبارات مختلف نقل می کنند و تطابق در معنی یا به دلالت تضمنّی و یا به دلالت التزامی است. (2)
برای حدیث متواتر،تقسیم بندی دیگری نیز ذکر شده و آن تواتر تفصیلی و اجمالی است.تواتر تفصیلی شامل تواتر لفظی و معنوی می باشد و امّا تواتر اجمالی در صورتی است که چند روایت،در یک موضوع وارد شده باشد و از نظر دلالت همسان نیستند ولی از قدر مشترک برخوردارند که از مجموع آنها به صدور یکی از آنها قطع حاصل می شود مانند:اخبار روایت شده در مورد حجّیت خبر واحد. (3)
آیة الله خوئی پس از تعریف روایت متواتر و بیان اقسام آن،حجّیت خبر واحد را متواتر اجمالی می داند. (4)
از نظر محدّثان شیعه،خبر واحد،حدیثی است که به حدّ تواتر در تمامی طبقات نرسیده و به تنهایی،مفید علم نیست و لذا اگر خبری در چند طبقه به حدّ تواتر
ص:50
رسیده،امّا در طبقات دیگر یا حتّی در یک طبقه،به مرز تواتر نرسیده باشد،متواتر،شمرده نمی شود،چون نتیجه،تابع أخس مقدّمتین است.دو تعریف از تعاریف ارایه شده از سوی محدّثان شیعه،چنین است:
الف)شهید ثانی:«و هو ما لم ینته إلی المتواتر منه،سواء کان الراوی واحداً ام اکثر». (1)
ب)مامقانی:«و هو ما لاینتهی إلی حدّ التواتر». (2)
از دو تعریف مذکور،برمی آید که حدیث واحد،خبری است که تواتر آن ثابت نشده باشد،گرچه راویان آن در تمامی طبقات یا برخی از طبقات،زیاد نیز باشند و از نظر شیعه بین حدیث واحد و متواتر،نامگذاری دیگری وجود ندارد.
از نظر غالب محدّثان اهل سنّت،خبر واحد،حدیثی است که به حدّ تواتر و به مرز روایت مشهور نرسیده باشد؛زیرا-چنان که گذشت-آنان خبر را از نظر تعداد راویان به سه گروه:متواتر،مشهور و واحد تقسیم نموده اند.دکتر عجاج در تعریف خبر واحد می گوید:
«خبر الآحاد و هو ما رواه الواحد أو الإثنان فاکثر ممّا لم تتوفر فیه شروط المشهور أو المتواتر ولا عبرة للعدد فیه بعد ذلک و هو دون المتواتر و المشهور». (3)
بدین سان،اغلب روایات کتب اربعه و جوامع ستّ،اخبار واحد هستند و حجّیت و اعتبار آنها مبتنی بر دارا بودن شرایط قبول و برخورداری از قراین حجّیت،نزد هر فرقه می باشد که تفصیل آنها در کتاب های اصولی و...آمده است، (4)هم چنان که اعتبار آنها،منوط به حالات راویان از جهت صحت و حسن و...می باشد و
ص:51
نیز این که هر حدیثی در کدام یک از اقسام اربعه شیعه و یا اقسام سه گانه اهل سنّت،قرار گیرد یا آن که کدام یک از اصطلاحات حدیثی مربوط به اوصاف خبر،بر آن منطبق باشد؛تفصیل آن در درس های چهارم تا چهاردهم خواهد آمد.
خبر واحد-چنان که گذشت-نزد محدّثان شیعه از نظر تعداد راویان،به سه قسم:مستفیض،عزیز و غریب تقسیم شده، (1)که به شرح ذیل است:
راویان در سند هر خبری،اگر به مرز تواتر نرسیده،ولی در هر طبقه بیش از سه نفر باشند،آن را«مستفیض»گویند.مامقانی می گوید:«هو الخبر الذی تکثّرت رواته فی کل مرتبة والاکثر علی اعتبار زیادتهم فی کل طبقة عن ثلاثة». (3)شیخ بهایی هم گوید:«فان نقله فی کل مرتبة أزید من ثلاثة فمستفیض». (4)
گاهی از حدیث مستفیض که از اقسام خبر واحد است،تعبیر به«مشهور»نیز شده است که البته،حدیث مشهور،اعم از مستفیض می باشد (5)؛زیرا در حدیث مستفیض،استفاضه راویان در تمامی طبقات می باید حاصل باشد،برخلاف
ص:52
مشهور،که ممکن است در برخی از طبقات آن نیز،استفاضه کافی باشد.
دکتر صبحی صالحی می گوید:«و ان روته عنه الجماعة وکان فی ابتدائه وانتهائه سواء،سمّی مستفیضاً». (1)وی،حدیث مستفیض را نوعی متواتر معنوی می داند،زیرا در بین مردم،منتشر شده است.گرچه که سپس می گوید:البته بعد از در نظر گرفتن راویان آنها،بیشتر به غریب نزدیک اند تا به متواتر. (2)همو و دکتر عجاج،روایت مستفیض و مشهور و عزیز را در کنار هم و در بخش اصطلاحات حدیثی و پس از حدیث غریب،ذکر می کنند. (3)
راویان در خبر واحد اگر در هر طبقه،حدّاقل دو نفر باشند،آن را«عزیز»نامیده اند.واژه عزیز به معنی قلیل و از آن جهت است که نمونه آن کم می باشد.
برخی از تعاریف،چنین است:
1.شهید ثانی:و هو الذّی لایرویه اقلّ من إثنین عن إثنین. (5)
2.دکتر عجاج:و هو ما انفرد بروایته عن راویه اثنان،فلایرویه أقلّ من اثنین عن اثنین. (6)
اگر در برخی از طبقات روایت عزیز،راویان بیش از دو نفر باشند آن را عزیز مشهور دانسته اند. (7)برخی دیگر از محدّثان شیعه و اهل سنّت،روایت عزیز را
ص:53
چنین تعریف نموده اند:
1.عاملی:«فان رواه اثنان أو ثلاثة سمّی عزیزاً». (1)
2.صبحی صالح:«...لأنّ الغریب إذا اشترک اثنان أو ثلاثة فی روایته عن الشیخ سمّی عزیزاً». (2)
خبر غریب،حدیثی است که راویان در تمامی طبقات،یک نفر از یک نفر و یا در طبقه اول یک نفر،می باشد و دارای اقسام سه گانه است که تفصیل آن در درس پنجم خواهد آمد و از اصطلاحات مشترک شمرده شده است.
ص:54
در دومین درس،اقسام حدیث،تعریف خبر متواتر و واحد از نظر فریقین و تقسیم خبر واحد به مستفیض،عزیز و غریب مورد بررسی و تطبیق قرار گرفت که به اختصار چنین است:
1.حدیث از نظر محدّثان شیعه و اهل سنّت دارای تقسیمات یکسان نبوده و دارای تقسیمات گوناگونی است.
2.حدیث متواتر:خبر جماعتی بوده که توافق آنها بر کذب در همه طبقات محال شمرده می شود.
3.خبر واحد نزد محدّثان شیعه:خبری است که به مرز تواتر نرسیده ولی در نظر اهل سنّت،خبر واحد حدیثی است که به مرز مشهور نرسیده باشد.
4.خبر مستفیض:از اقسام خبر واحد و حدیثی است که به مرز تواتر نرسیده است.
5.خبر عزیز:حدیثی است که راویان در هر طبقه کمتر از 2 نفر نباشد و از اقسام خبر واحد می باشد.
ص:55
1.وصول الأخبار،ص92.
2.الرواشح السماویة،ص122.
3.مستدرکات مقباس:45/5.
4.دراسات فی الحدیث،ص38-40.
5.قواعدالحدیث،ص9-10.
6.اصول الحدیث،سبحانی،ص21-35.
7.تلخیص مقباس الهدایة،ص19-24.
8.علم الحدیث،شانه چی،ص13-33.
1.المنهل الروی،ص153.
2.المنهل الراوی،ص2-31.
3.علم الحدیث،ابن تیمیه،ص64.
4.منهج النقد،ص323،286 و 404.
5.الوسیط فی علوم و مصطلح الحدیث،ص198،190 و 214.
6.اصول الحدیث،ص28 و 301 و 302.
7.شرح نخبة الفکر،ص162 و 191
8.الکفایة فی علم الدرایة،ص34.
9.قواعد التحدیث،ص64.
10.اضواء علی السنّة المحمّدیة،ص274.
ص:56
1.تقسیم بندی کدام یک از محدّثان شیعه و اهل سنّت،در مورد خبر واحد،کامل تر می باشد؟چرا؟
2.تعریف حدیث متواتر را از نظر شهید ثانی و صبحی صالح،مقایسه کنید.
3.حدیث واحد را از نظر فریقین،تعریف کنید.
4.خبر مستفیض را تعریف و تفاوت آن را با مشهور،بیان فرمایید.
5.خبر عزیز را از نظر فریقین،تعریف کنید.
6.حدیث ذیل را بررسی و معین کنید که آیا سند آن عزیز است و یا مستفیض؟
عن البخاری،حدّثنا ابوالیمان،قال أخبرنا شعیب،قال حدّثنا ابوالزناد عن الاعرج عن أبی هریرة انّ رسول الله صلّی الله علیه و آله قال:فوالذی نفسی بیده لایؤمن احدکم حتّی أکون أحبّ إلیه من و الده وولده. (1)
1.حدیث ذیل را بررسی و معین کنید که آیا سند آن مستفیض است یا متواتر؟
عن النبی:من حفظ علی أمّتی اربعین حدیثاً ینتفعون بها فی امر دینهم بعثه الله یوم القیامه فقیهاً عالماً. (2)
ص:57
ص:58
در دوّمین درس،تقسیم خبر واحد از نظر تعداد راویان،در نگاه فریقین،مورد بررسی واقع شد و اینک در سومین درس،تقسیم خبر واحد از نظر حالات راویان نزد محدّثان شیعه و اهل سنّت به صحیح،حسن،موثق و ضعیف و مراتب آنها مورد بررسی و تطبیق واقع می شود.
لازم به یادآوری است که پیشینه تاریخی تقسیم بندی مذکور،چنین گزارش شده که:نخست حدیث نزد محدّثان شیعه و اهل سنّت،به دو گروه مقبول و مردود تقسیم شده بود. (1)بدین جهت نزد قدمای (2)امامیه،حدیث به دو گروه صحیح و غیرصحیح معروف بود.سپس در مورد حدیثی که نه کاملاً مقبول و نه کاملاً مردود بود،بحث و گفت وگو شد که آن را چه بنامند؟تا آن
ص:59
که قسم سوّمی به نام حدیث«حسن»متولّد شد و بدین جهت نزد اهل سنّت،حدیث به سه گروه:صحیح،حسن و ضعیف،تقسیم شد که پیشگام آن را ترمذی می دانند (1)و نزد شیعه علاوه بر آن،قسم دیگری نیز بر آن افزوده شد و آن در مورد حدیثی بود که هیچ یک از نام گذاری سه گانه بر آن تطبیق نمی کرد و آن را«موثّق»نامیدند.
بدین جهت نزد متأخّران (2)امامیه حدیث به چهار گروه:صحیح،حسن،موثق و ضعیف تقسیم گردید. (3)البته نزد برخی از علمای شیعه،مانند شهید ثانی و شیخ بهایی،قسم دیگری نیز،به نام حدیث«قوی»بر آنها افزوده شده که البته شهرتی نیافت (4)؛هم چنین نزد برخی از محدّثان اهل سنّت هم قسم دیگری بر اقسام سه گانه نزد آن ها افزوده شد به نام حدیث«صالح» (5)که البته آن نیز شهرتی نیافت.
ص:60
تقسیم بندی مذکور به اختصار چنین است:
اکنون به شرح هر یک از احادیث صحیح،حسن،موثّق و ضعیف از نظر محدّثان شیعه و اهل سنّت پرداخته می شود:
باشد.مامقانی می گوید:«انّهم یطلقون الصحیح علی کل حدیث اعتضد بما یقتضی اعتمادهم علیه». (1)مهم ترین قراین حجّیت چنین است: (2)
1.وجود حدیث در چندین اصل از اصول اربعمأة. (3)
2.وجود حدیث در یک اصل یا چند اصل به طرق متعدّد.
3.وجود حدیث در اصل اصحاب اجماع.
4.وجود حدیث در کتاب مورد اعتماد معصومین علیهم السّلام و علمای شیعه مانند:کتاب فضل بن شاذان و....
شیخ طوسی از علمای متقدّم امامیه،قراین دیگری را نیز برای صحّت حدیث،لازم می داند،مانند:موافقت حدیث با ادله عقلی؛مطابقت با قرآن،اعم از نص،یا مفهوم و فحوای آن؛موافقت با سنّت قطعی؛موافقت با اجماع.البته شیخ طوسی،بیان می دارد که قراین مذکور،مربوط به صحت متن و محتوی است و هیچ گاه دلالتی بر صحت حدیث در واقع ندارد. (4)قراین دیگری نیز بر صحت و حجّیت روایت،ذکر شده که برای اطلاع از آن به کتاب مقباس الهدایة مراجعه شود. (5)
ص:62
قراین مذکور نزد قدمای امامیه،در مورد اکثر روایات،برای آن ها حاصل بوده ولی امروزه،ما از آن بهره مند نیستیم ولیکن رأی قدمای امامیه،در مورد صحیح و یا ضعیف دانستن حدیثی،برای متأخّران و نسل امروز،محترم می باشد و بدین جهت چه بسا،روایاتی را که آنها صحیح شمرده اند،اکنون نیز معتبر باشند،گرچه از نظر اصطلاح متأخّران،آن روایت،حسن،موثّق و یا ضعیف به حساب آیند.
اصطلاح صحیح،نزد قدما،غالباً مربوط به متن حدیث می باشد در حالی که اصطلاح صحیح،در نزد متأخّران،که شرح آن اکنون می آید،مربوط به سند و حال راویان است.
نزد متأخّران امامیه،حدیث صحیح،خبری است که سلسله سند آن تا به معصوم،متّصل و راویان آن امامی و عادل باشند.تعریف برخی از محدّثان شیعه چنین است:
1.شهید ثانی:«هو ما اتّصل سنده إلی المعصوم،بنقل العدل الامامی عن مثله فی جمیع الطبقات حیث تکون متعددة وان اعتراه شذوذٌ». (1)
2.شیخ بهایی:«ثم سلسلة السند اما امامیون ممدوحون بالتعدیل فصحیح وان شذ». (2)
با تأمّل در دو تعریف مذکور،به ویژه،در تعریف شهید ثانی که کامل تر به نظر می رسد،روشن می شود که در حدیث صحیح،شرط اتصال،امری لازم می باشد و با قید«اتصال»حدیث مقطوع و...گرچه که راویان آن امامی و عادل باشند-خارج شده و با تعبیر«الی المعصوم»همه معصومان علیهم السّلام را شامل می شود
ص:63
و اختصاص به پیامبر صلّی الله علیه و آله ندارد و با تعبیر«عدل»،حدیث«حسن»و با تعبیر«امامی»،حدیث«موثق»نیز خارج شده است.
قید«جمیع الطبقات»نیز بر آن اشاره دارد که در روایت صحیح به معنای مطلق،می باید شرایط صحت در تمامی طبقات وجود داشته باشد و الاّ صحیح نسبی خواهد بود و با عبارت«و ان اعتراه شذوذ»،حدیث شاذ را نیز در صورتی که شرایط صحیح را دارا باشد،شامل می شود؛زیرا شاذ بودن منافاتی با صحیح بودن ندارد و مقصود از«شاذ»حدیثی است که راوی ثقه و متن آن مخالف قول مشهور باشد و بدین جهت بسا حدیثی شاذ و از صحّت نیز برخوردار باشد.
به نظر می رسد قید مذکور در برابر سخن محدّثان اهل سنّت باشد که آن ها در تعریف حدیث صحیح که به تفصیل می آید،قید عدم شذوذ را ذکر کرده اند که بسا برای محدود نمودن دایره روایات صحیح نزد آنان باشد،زیرا روایات شیعه نزد آن ها در مواردی شاذ به حساب آمده است. (1)
البته،برخی،مانند عاملی،ذکر قید عدم شذوذ را در حدیث صحیح،بهتر دانسته اند (2)که به نظر می رسد،چنین تعریفی از حدیث صحیح،متأثّر از تعاریف اهل سنّت است و از نظر دیگر محققّان،چنین قیدی ضرورت ندارد (3)؛زیرا صحت،مربوط به حال راویان است و شذوذ،امری خارج از آن می باشد که بسا موجب سقوط حجّیت باشد و لذا مولی ملّاعلی کنی می گوید:«انّ عدم الشذوذ شرط فی اعتبار الخبر لا فی تسمیته صحیحاً». (4)
ص:64
در مورد قید«عدل»،برخی،معتقد شده اند که با وجود شرط امامی،دیگر،آن شرط ضرورتی نخواهد داشت (1), زیرا کسی که عقیده او فاسد است،عادل نیست،در حالی که عدل و امامی همواره،همراه هم نیستند و بسا فردی که امامی است ولی عادل نباشد و از فسق برخوردار باشد.
برخی نیز قید«ضبط»را لازم دانسته اند،زیرا برخلاف شهید ثانی و...که«ضبط»را مفاد از قید«عدل»می داند،آنان معتقدند که بسا راوی،امامی و عادل است،اما از قوّه ضبط برخوردار نیست و بسا دچار خطا و اشتباه می شود؛ولی به نظر می رسد قوّه ضبط،مستفاد از واژه عدل باشد و علمای رجال کسی را که دچار خطا و غفلت می شود،عادل نمی دانند و عدالت را ملازم با صدق راوی می دانند. (2)
مقصود از«امامی»نیز هر کسی است که معتقد به امام معصوم عصر خویش باشد،گرچه امامت دیگر امامان را در نیافته است و لذا فطحیه،واقفیه و...امامی شمرده نشده اند.
توصیف اصطلاح صحیح بر حدیث،در صورتی قابل قبول است که شرایط صحّت در تمامی طبقات حدیثی،حاصل باشد؛چون توصیف صحیح،تابع کل راویان است و لذا اگر برخی از افراد،شرایط صحّت را دارا نباشند،نام«صحیح»بر آن ها،رایج نمی باشد،چون نتیجه،تابع أخس مقدّمات است؛مگر آن که،آن را صحیح نسبی یا صحیح مضاف بنامند.
نزد شهید ثانی،حدیث صحیح،گاهی بر خبری که طریق آن سالم باشد،گرچه از ارسال و یا قطع برخوردار است،اطلاق شده است (3)؛ولی چنین اطلاقی
ص:65
با تعریف ایشان سازگاری ندارد و نقض غرض است.رابطه اصطلاح صحیح نزد قدما و متأخّران امامیه،عام و خاص مطلق می باشد،زیرا صحیح نزد متأخّران مربوط به سند و صحیح نزد قدما،مربوط به سند و متن است.
دو نمونه از سند«صحیح»به شرح ذیل است:
الف)عن الکلینی عن عدّة عن اصحابنا عن أحمد بن محمّد و سهل بن زیاد،جمیعاً عن ابن محبوب عن جمیل بن صالح عن الفضیل بن یسار عن أبی عبدالله.... (1)
ب)عن الکلینی عن محمّد بن یحیی عن احمد بن محمّد بن عیسی عن أبی همام اسماعیل بن همام عن أبی الحسن الرضا علیه السّلام قال.... (2)
نزد محدّثان اهل سنّت،حدیث صحیح،خبری است که از اتصال سند،برخوردار و ناقلان در تمامی طبقات عادل و ضابط باشند و از شذوذ و تعلیل نیز،به دور باشند:
1.ابن صلاح:«فهو الحدیث المسند الذی یتّصل اسناده بنقل العدل الضابط عن العدل الضابط إلی منتهاه،ولایکون شاذّاً ولا معلّلاً». (3)
2.نووی:«ما اتصل سنده بالعدول الضابطین من غیر شذوذ ولاعلّة». (4)
3.صبحی صالح:«الحدیث المسند الذی یتّصل اسناده بنقل العدل الضابط عن العدل الضابط حتّی ینتهی إلی رسول الله صلّی الله علیه و آله أو إلی منتهاه من صحابی أو من دونه ولایکون شاذّاً ولامعلّلاً». (5)
ص:66
از نظر محدّثان اهل سنّت،در حدیث صحیح،تنها شرط اتصال سند،کافی است و بدین جهت،شرط وجود معصوم در انتهای سند،مانند حضرت رسول صلّی الله علیه و آله،ضرورتی ندارد؛برخلاف تعاریف شیعه که در آن ها،اتصال سند تا معصوم علیه السّلام شرط می باشد.صبحی صالح بر این نکته اشاره کرده و در تعریفش آمده است که:«حتّی ینتهی إلی رسول الله أو إلی منتهاه»و مقصود آنها از اتصال،تنها خروج منقطع و معضل و مرسل می باشد و نه مقطوع.
کلمه«ضبط»نیز در تعاریف اهل سنّت وجود دارد که در تعاریف شیعه،نبود،و به نظر می رسد که بر آن ضرورتی وجود نداشت و لذا دکتر عجاج نیز به جای کلمه«عدل ضابط»از عبارت:«ثقة»استفاده کرده و چنین تعریف می کند:«هو ما اتّصل سنده بروایة الثقة عن الثقة من أوّله إلی منتهاه من غیر شذوذ ولاعلّة». (1)
البته قید«عدل در تعاریف شیعه و اهل سنّت آمده،ولی،مقصود آن ها از واژه«عدل»یکسان نیست و هر گروهی براساس مذهب خویش،عدل را تعریف می کند.
آن چه که در تعاریف اهل سنّت بر آن تأکید شده،قید:«عدم شذوذ و عدم علّة»می باشد؛ولی هم چنان که در تعریف حدیث صحیح از نظر شیعه،گذشت،ممکن است قید«شاذ»برای خروج احادیث شیعه از دایره احادیث صحیح آنها می باشد؛در حالی که شاذ و صحیح با یکدیگر در مواردی قابل جمع اند و اما مقصود از قید«عدم علّت»از نظر آنان،ضعف و نقصی است که چه بسا در حدیث،پنهان می شود که تفضیل آن در حدیث«معلّل»خواهد آمد.
در حدیث معلّل،بیان خواهد شد که معلّل از اصطلاحات مخصوص
ص:67
حدیث ضعیف است نه از اصطلاحات مشترک؛و برای قیود اتصال،امامی و عدل یا به تعبیر اهل سنّت:اتصال و عدل و ضبط،ضرورتی بدان نیست؛زیرا مقصود از عیب در حدیث معلّل،غالباً،عیوب مربوط به سند است که با قیود مذکور،چنین معلّلی را شامل نمی شود،مگر آن که مقصود از معلّل،عیوب مربوط به متن باشد مانند مخالفت با عقل که در آن صورت،ذکر قید مذکور،مفید می باشد. (1)
شهید ثانی بر آن است که ذکر قید«عدم شذوذ و عدم علّت»،در تعاریف اهل سنّت،تنها اختلاف در اصطلاح است و الاّ آن ها نیز حدیث شاذ و معلّل را در مواردی می پذیرند و بر آن عمل می کنند. (2)
برخی مانند بخاری،برای حدیث صحیح،ثبوت سما ع هر راوی از شیخش را نیز شرط دانسته (3)ولیکن،اعتبار چنین شرطی نزد شیعه و غالب اهل سنّت،ضرورتی ندارد،زیرا روایت هر شخصی از دیگری،متضمّن در ملاقات و اخذ از وی می باشد.شروط دیگری نیز ذکر شده که برای تحقیق در مورد آن ها به منابع مربوط،مراجعه شود.
نمونه ای از حدیث صحیح نزد اهل سنّت به شرح ذیل است:
«عن الترمذی،حدّثنا محمّد بن مثنّی عن عبدالله بن داود،عن هشام بن عروة،عن أبیه،عن عاصم بن عمر،عن عمر بن الخطاب،قال:قال رسول الله...». (4)
ص:68
حدیث صحیح نزد شیعه و اهل سنّت،از اقسامی برخوردار است که از مراتب آن نیز شمرده شده است.نزد محدّثان شیعه،حدیث صحیح به سه قسم:أعلی،أوسط و أدنی تقسیم شده است. (1)که به شرح ذیل است:
1.صحیح اعلی:حدیثی است که احراز شرایط صحّت و اطمینان بر تحقّق آن در سلسله سند،از راه علم یا شهادت دو نفر عادل،محقق شده باشد و یا آن که در برخی از راه علم و در برخی دیگر،از شهادت دو نفر عادل،حاصل گردد.
2.صحیح اوسط:حدیثی است که احراز شرایط صحت و اطمینان بر تحقّق آن ها،از طریق شهادت یک نفر عادلی که مفید گمانِ مورد اعتماد است،حاصل شود یا آن که در برخی از این طریق و در بقیه از طریق صحیح اعلی باشد.
3.صحیح أدنی:حدیثی است که احراز شرایط صحّت و اطمینان بر تحقق آن ها،از طریق گمانِ اجتهادی یا برخی از این طریق و بقیه از طریق صحیح اعلی و اوسط باشد.
نزد محدّثان اهل سنّت،حدیث صحیح دارای دو قسم«لذاته ولغیره»می باشد.دکتر صبحی صالح می گوید:«فالصحیح لذاته هو ما اشتمل من صفات القبول علی اعلاها واما الصحیح لغیره فهو ما صحّح لأمر أجنبی عنه،إذا لم یشتمل من صفات القبول علی اعلاها». (2)از این روی،حدیثی که از شرایط قبول بالایی برخوردار باشد،«صحیح لذاته»است و اگر از شرایط اعلی برخوردار نبود-برای مثال:راوی آن عادل بود ولی قوه ضبط او کامل و تمام نبود-آن را«صحیح لغیره»می دانند؛زیرا آن حدیث به خاطر معاضدت غیر آن،از طریق دیگر،صحیح
ص:69
شمرده شده است.دکتر عجاج می گوید:«کالحدیث الحسن إذا روی من عدّة طرق،فانه یرتقی بما عضده من درجة الحسن إلی درجة الصحّة». (1)
نزد محدّثان اهل سنّت،حدیث صحیح،جدای از دو قسم مذکور،دارای مراتب دیگری به شرح ذیل است: (2)
1.حدیثی که ضمن دارا بودن شرایط صحّت،در صحیح بخاری و مسلم نیز ذکر شده است.
2.حدیثی که تنها در صحیح بخاری آمده است.
3.حدیثی که تنها در صحیح مسلم آمده است.
4.حدیثی که دارای شرایط صحیح بخاری و مسلم بوده،گرچه آنها مبادرت به ذکر آن نکرده اند.
5.حدیثی که دارای شرایط صحیح بخاری بوده،ولی آن را ذکر نکرده است.
6.حدیثی که دارای شرایط صحیح مسلم بوده،ولی آن را ذکر نکرده است.
7.حدیثی که دیگر محدّثان اهل سنّت غیر از بخاری و مسلم،آن را صحیح شمرده اند.
برخی از محدّثان اهل سنّت نیز،از جمله مراتب احادیث صحیح را،وجود راویان حدیث از شهر خاصی مانند مکه و مدینه و...دانسته اند و معتقد شده اند که صحیح ترین حدیث آن است که اهل مکه و یا اهل مدینه به روایت آن بپردازند (3)و سپس اهل بصره و شام و...ولی چنین رتبه ای در بین محدّثان
ص:70
متأخران شیعه برای حدیث صحیح،وجود نداشته و معیار مکان یا زمان یا کتاب روایت کننده،از مراتب صحّت شمرده نشده است،گرچه هر کدام از آن ها می تواند به عنوان مؤید و قرینه ای برای صحّت حدیث به حساب آیند.
حدیث«حسن»دوّمین اصطلاح از نظر حالات راویان می باشد که نزد محدّثان شیعه و اهل سنّت از معنای متفاوتی برخوردار است.نخست به تعریف حدیث«حسن»نزد هر یک از فریقین مبادرت می شود تا تفاوت تعریف آن،روشن گردد.محدّثان شیعه حدیث«حسن»را چنین تعریف نموده اند:
1.شهید ثانی:«هو ما اتّصل سنده إلی المعصوم بامامی ممدوح من غیر نصّ علی عدالته،مع تحقّق ذلک فی جمیع مراتبه...او تحقق ذلک فی بعضها بأن کان فیهم واحد امامی ممدوح غیر موثّق مع کون الباقی من الطریق من رجال الصحیح». (2)
2.شیخ بهایی:«أو بدونه کلاً أو بعضاً مع تعدیل البقیة فحسن». (3)
3.مامقانی:«ما اتّصل سنده إلی المعصوم بامامی ممدوح مدحاً مقبولاً معتدّاً به غیر معارض بذمّ من غیر نصّ علی عدالته مع تحقّق ذلک فی جمیع مراتب رواة طریقه او فی بعضها». (4)
با تدبّر در تعاریف مذکور،می توان حدیث«حسن»را نزد محدّثان شیعه،چنین تعریف نموده که:خبری است که سند آن تا به معصوم،متّصل و راویان آن
ص:71
در هر طبقه امامی و ممدوح اند ولی بر عدالت تمامی آنها تصریح نشده است.در روایت حسن،بسا،تعدیل برای برخی از راویان هست ولی بقیه ممدوح اند؛یا به تعبیر شیخ بهایی:«أو بدونه کلا...»یعنی راوی امامی و ممدوح است ولی بدون تعدیل یا راویان همه امامی اند ولی بر عدالت هیچ یک تصریح نشده است.
در هر حال،اتصال سند و شرط امامی بودن و مدح می باید برای تمام راویان حاصل شود؛گرچه ممکن است،برخی از راویان از عدالت هم برخوردار باشند که شهید ثانی با عبارت:«تحقق ذلک فی جمیع مراتبه»بر آن اشاره کرد و سپس فرمود:یا تحقق آن شرایط در برخی هست،اما دیگر سلسله سند از مراتب رجال صحیح برخوردارند،که در آن صورت نیز حدیث«حسن»شمرده شده؛ولی اگر در سلسله سند،به جای برخورداری از مراتب صحیح از مراتب موثّق یا ضعیف برخوردار باشند،در آن صورت موثق و یا ضعیف خواهد بود؛چون نتیجه همواره تابع أخس مقدّمات است.
علّامه مامقانی در تعریف حدیث«حسن»از مدحِ مورد قبول و مورد اعتنا یاد می کند (1)تا مطلق مدح خارج گردد و از نظر او مدحی که دخالتی در اعتبار راوی و سند دارد،مورد توجه می باشد؛مانند تعبیر:صالح،خیر،صادق القول و...ولی تعابیری مانند:حافظ،فهیم و...که دخالتی در اعتبار سند روایت ندارد،مدح شمرده نشده است.تفاوت حدیث حسن با صحیح،در مورد صفت راوی است که آیا تصریح به عدالت او شده یا فقط ممدوح می باشد؟
فاضل استرآبادی بر آن است که اگر برخی از راویان حدیث«حسن»از مدحی برخوردار هستند که همسان وثاقت است،گرچه مدح بقیه به مرحله
ص:72
وثاقت نرسیده،می توان آن را«حسن کالصحیح»نامید؛لکن مامقانی در رواج آن تردید می کند و معتقد است که اصطلاح مذکور،تنها مربوط به مواردی است که اوایل رجال سند،امامی و ثقه هستند ولی در اواخر سند،امامی ممدوح اند،مدحی که جایگزین وثاقت نیست و آن ها در سلسله سندی واقع شده اند که یکی از اصحاب اجماع وجود داشته است. (1)اصطلاح،«حسنِ اعلی»و«اوسط»و«أدنی»در مورد حدیث«حسن»نیز همانند،حدیث صحیح رایج می باشد.
نمونه ای از سند«حسن»به شرح ذیل است:
«عن الکلینی عن علی بن ابراهیم،عن أبیه عن ابن أبی عمیر عن أبی أیوب الخزار عن محمد بن مسلم قال...». (2)
محدّثان اهل سنّت حدیث«حسن»را چنین تعریف نموده اند:
1.ابن صلاح:«ان الحدیث الحسن،قسمان:احدهما:الحدیث الذی لایخلو رجال اسناده من مستور لم تتحقّق اهلیته غیر انّه لیس مغفلاً کثیر الخطا فیما یرویه...الثانی:أن یکون راویه من المشهورین بالصدق و الأمانه غیر انه لم یبلغ درجة رجال الصحیح لکونه یقصّر عنهم فی الحفظ والاتقان...ویعتبر فی کل هذا سلامته من أن یکون شاذّاً ومعلّلاً». (3)
2.نووی:«هو ما عرف مخرجه واشتهر رجاله». (4)
3.ابن حجر:«...بما نقله عدل تامّ الضبط متّصل السند غیر معلّل ولاشاذ،فانّ خفّ الضبط فهو الحسن لذاته». (5)
ص:73
4.صبحی صالح:«هو ما اتّصل سنده بنقل عدل خفیف الضبط وسلم من الشذوذ و العلّة». (1)
از تعاریف مذکور در مورد حدیث«حسن»در نظر محدّثان اهل سنّت،می توان حدیث حسن را چنین تعریف نمود:خبری است که از اتصال سند برخوردار و راویان عادل،ولی«خفیف الضبط»هستند و از شذود و علّت نیز برخوردار نیست و چه بسا متن آن معاضد با حدیث متابع و شاهد باشد.
در واقع،حدیث حسن،شباهت بسیار زیادی با حدیث صحیح از نظر اهل سنّت دارد؛الاّ این که در حدیث حسن،راویان از ضبط تام و کامل برخوردار نیستند.دکتر عجاج نیز می گوید:«تبین الفرق بین الصحیح و الحسن و هو أنه یشترط فی الصحیح،الضبط التام وامّا الحسن،فیشترط فیه اصل الضبط». (2)
حدیث«حسن»همانند«صحیح»،از نظر اهل سنّت،از دو قسم لذاته و لغیره برخوردار هست که در تعریف ابن صلاح نیز بر آن اشاره رفته بود و بخش اول تعریف ایشان شامل«حسن لغیره»می باشد و صبحی صالح نیز بر دو قسم آن اشاره کرد (3)و«حسن لذاته»را همان تعریف«حسن»دانسته که حُسن آن ذاتی است و به درجه صحیح رسیده و فقط از ضبط خفیف برخوردار است؛امّا«حسن لغیره»را چنین تعریف می کند:«امّا الحسن لغیره،فهو ما فی اسناد مستور لم تتحقق اهلیته ولا عدم اهلیته غیر أنّه لیس مغفلاً کثیر الخطاء ولا متهماً بالکذب ویکون متنه معضداً بمتابع او شاهد». (4)
ص:74
نمونه ای از حدیث حسن،چنین است:
«عن الترمذی حدّثنا فتیبة،قال:حدّثنا جریر عن ابن خثیم:عن سعید بن جبیر،عن ابن عباس قال:رسول الله...». (1)
حدیث موثّق که از اصطلاحات رایج بین شیعه می باشد،خبری است که سند آن تا به معصوم علیه السّلام،متّصل و تمام راویان آن در کتب رجال شیعه،توثیق شده باشند،گرچه که همه یا بعضی از آن ها،امامی مذهب،نباشند مانند:علی بن فضّال،که گرچه او از شیعیان شمرده نشده،ولی مورد توثیق رجال شیعه می باشند.برخی از تعاریف محدّثان شیعه چنین است:
1.شهید ثانی:«سُمّی بذلک لأنّ راویه ثقة وان کان مخالفاً...ویقال له القوی ایضاً لقوّة الظنّ بجانبه بسبب توثیقه...و قد یطلق القوی علی مروی الامامی غیرالممدوح ولا المذموم». (3)
2.شیخ بهایی:«امّا غیر الامامیین کُلاّ أو بعضاً مع تعدیل الکل فموثّق». (4)
3.مامقانی:«ما اتصل سنده إلی المعصوم بمن نصّ الاصحاب علی توثیقه مع فساد عقیدته بأن کان من احد الفرق المخالفة للإمامیة وان کان من الشیعة مع تحقق ذلک فی جمیع رواة طریقه أو بعضهم مع کون الباقین من رجال الصحیح والاّ فلو کان
ص:75
فی الطریق ضعیف،تبع السند الأخس وکان ضعیفاً». (1)
آن چنان که در تعاریف مذکور آمده در حدیث موثّق،راویان از نظر علمای امامیه،توثیق شده اند،گرچه از فِرَقِ اهل سنّت یا از فرقه های شیعه غیرامامیه باشند.حدیث موثق آن چنان که علاّمه مامقانی بر آن تأکید داشت،از اتصال سند نیز برخوردار است.نزد اهل سنّت،اصطلاح موثّق وجود نداشت و آنها حدیث را آن چنان که گذشت به سه گروه صحیح،حسن،و ضعیف تقسیم نموده اند.
شهید ثانی از حدیث موثّق،نخست تعبیر به«قوی»نیز نموده است و سپس در ادامه می گوید:چه بسا اصطلاح«قوی»شامل روایتی است که همه راویان امامی مذهب باشند و ممدوح به مدحی و یا مذموم به ذمّی نشده اند.شیخ بهایی نیز از آن چنین تعبیر می کند:«ثمّ سلسلة السند امّا امامیون...او مسکوت عن مدحهم وذمّهم کذلک فقوی».اصطلاح«قوی»به هر معنی،بین محدّثان شیعه،رواج نیافت.
اگر برخی از راویان در حدیث توثیق شده باشند و برخی دیگر امامی غیر ممدوح باشند،باز حدیث در ردیف موثّق شمرده شده؛چون نتیجه تابع أخس است.حدیث موثّق نیز همانند حدیث صحیح و حسن،می تواند دارای مراتب اعلی،اوسط و أدنی باشد،گرچه مراتب مذکور،در مورد حدیث حسن و موثّق،رواجی ندارد.
اگر برخی از رجال سند،امامی ممدوح و برخی دیگر غیرامامی موثّق باشند،در این که آن حدیث را از کدام یک از دو نوع«حسن»یا«موثّق»می توان شمرد،اختلاف نظر وجود دارد و پاسخ آن مبتنی بر آن است که در مقام ترجیح بین
ص:76
حسن و موثّق،کدام مقدّم می باشد؟و چون توصیف هر سندی،همواره تابع أخس رجال سند است،لذا می باید معین گردد،کدام أقوی است؟
گروهی مانند فاضل قمی از علمای بزرگ اعم«اصول»و«رجال»،روایت«موثّق»را به جهت این که،ظنّ به صدور آن حاصل شده،أقوی دانسته اند و لذا بر طبق قاعده ای که نتیجه،تابع أخس است،سند آن حدیث را«حسن»دانسته اند. (1)و نظریه دیگر،که به نظر می رسد صحیح نیز باشد،معتقد است که حدیث«حسن»را باید أقوی دانست (2)؛چون برخی از راویان امامی ممدوح هستند و لذا سند حدیث،طبق قاعده أخس،متّصف به موثّق خواهد شد.
البتّه علّامه مامقانی پس از ذکر اقوال می گوید:بهتر است در مورد چنین روایتی،نه توصیف به روایت«حسن»شود و نه توصیف به روایت«موثق»،تا این که مراعات اصطلاح هم شده باشد و مناسب است چنین روایتی را«قوی»بدانیم. (3)و هم چنین مناسب است تمام اشکال دیگری که کم نیز نیستند و خارج از شکل صحیح،حسن،موثّق و ضعیف باشد،از روایت قوی شمرده شود. (4)
فاضل استرآبادی از عبارت:«الموثق کالصحیح»یاد می کند و مقصود از آن را روایتی می داند که تمامی سلسله توثیق شده اند ولی همه راویان امامی نیستند (5)،که چنین عباراتی رواج نداشته و چه بسا از اصطلاحات خاص ایشان باشد. (6)
ص:77
نمونه ای از حدیث موثّق به شرح ذیل است:
«عن الکلینی عن أحمد بن محمد الکوفی،عن علی بن الحسن بن علی عن علی بن اسباط عن عمّة یعقوب بن سالم،عن أبی بصیر،قال:سئل ابوعبدالله...». (1)
خبر ضعیف،نزد متأخّران از محدّثان شیعه،حدیثی است که شرایط هیچ یک از اقسام حدیث صحیح،حسن و موثّق را دارا نباشد و راویان آن به کذب،جعل،فسق و...متّهم باشند یا سلسله سند آن از اتصال برخوردار نباشند.چند تعریف از خبر ضعیف،چنین است:
1.شهید ثانی:«و هو ما لا یجتمع فیه شروط أحد الثلاثة المتقدّمة...ویمکن اندراجه فی المجروح...ودرجاته فی الضعف متفاوتة بحسب بُعده عن شروط الصحة». (3)
2.شیخ بهایی:«و ماعدا هذه الأربعة ضعیفُ». (4)
3.مامقانی:«و هو مالم یجتمع فیه شروط احد الاقسام السابقة بان اشتمل طریقه علی مجروح بالفسق». (5)
حدیث ضعیف،آن چنان که از تعاریف بر می آید،آن است که راویان آن حدیث،شرایط صحیح،حسن و موثّق و به تعبیر شیخ بهایی،حتّی شرایط حدیث قوی را ندارند،و تمام یا برخی از آن ها دارای جرح می باشند،خواه
ص:78
جرح ناشی از نص یا ناشی از اجتهاد باشد و خواه،اصل،فسق راویان باشد یا اصل،عدم وجود اسباب مدح و اعتبار باشد؛و خواه،دیگر راویان از شرایط توثیق یا حسن یا حتّی صحیح برخوردار باشند یا نباشند؛چون نتیجه تابع أخس اوصاف است.موجبات ضعف و جرح حدیث را می توان،کذب راوی،کثرت خطا،غفلت راوی،فسق راوی و...دانست.
شهید ثانی،حدیث ضعیف را«مجروح»نیز نامیده و آن را دارای درجات و مراتب متفاوت دانسته است که بسته به مراتب ضعف راویان دارد و می فرماید:«فکلّما بَعُد بعض رجاله عنها،کان اقوی فی الضعف». (1)حدیث ضعیف دارای مصادیقی است که در بخش اصطلاحات مختصّ به حدیث ضعیف در درس های یازدهم تا چهاردهم بدان پرداخته خواهد شد.
دو نمونه از خبر ضعیف به شرح ذیل است:
الف)«عن الکلینی عن الحسین بن محمّد عن معلّی بن محمّد عن الوشّاه عن أبان عن میمون القداح،قال:لی ابو جعفر علیه السّلام...». (2)
ب)«عن الکلینی عن علی بن محمد عن صالح بن أبی حماد عن الحجّال عمن ذکره عن احدهما:قال سألته...». (3)
خبر ضعیف نزد محدّثان اهل سنّت،روایتی است که شرایط هیچ یک از اقسام حدیث صحیح و حسن را دارا نیست و فاقد شروط قبول است و شروط قبول از نظر آن ها چنین بود:اتصال سند،عدالت،ضبط،فقدان شذوذ و علّت.برخی از تعاریف محدّثان اهل سنّت چنین است:
ص:79
1.ابن صلاح:«کل حدیث لم تجتمع فیه صفات الحدیث الصحیح ولاصفات الحدیث الحسن». (1)
2.سیوطی:«و هو مالم یجمع فیه صفة الحسن». (2)
3.صبحی صالح:«مالم یجتمع فیه صفات الصحیح ولاصفات الحسن». (3)
4.دکتر عجاج:«و هو کل حدیث لم تجتمع فیه صفات القبول». (4)
در تعریف ابن صلاح و صبحی صالح اشاره شد که ضعیف آن است که از صفات صحیح و حسن برخوردار نیست ولی در تعریف سیوطی آمده که خبری ضعیف است که از صفات حسن برخوردار نباشد و به نظر ایشان،وقتی حدیثی از صفات«حسن»برخوردار نبود،به طریق اولی از صفات«صحیح»نیز بهره مند نیست و در تعریف دکتر عجاج نیز بر آن اشاره شد که ضعیف آن است که از شرایط قبول یعنی،همان شرایط روایت صحیح و حسن،برخوردار نیست.
دو نمونه از خبر ضعیف به شرح ذیل است:
الف)«عن النسائی،اخبرنا اسحاق بن ابراهیم،قال:أنبائا یحیی بن سعید،قال:انبأنا المهلب بن أبی حبیبة وأنبأنا عبیدالله بن سعید،قال:حدّثنا یحیی عن المهلب بن أبی حبیبة،قال:اخبرنی الحسن عن أبی بکرة عن النبی صلّی الله علیه و آله...». (5)
ب)«عن النسائی اخبرنا هلال بن العلاء،قال:حدّثنا حسین،قال:حدّثنا زهیر،
ص:80
قال:حدّثنا ابواسحاق عن عمر بن غالب،قال:قال عائشة:یا عمّار...». (1)
اگر روایتی از دو طریق صحیح یا حسن یا موثّق و یا بیشتر نقل شده باشد،آن روایت،معتبرتر از روایتی است که از همان رتبه،ولی به طریق واحد نقل شده؛و اگر روایتی به دو طریق یا بیشتر از نوع حسن یا موثّق نقل شده،آیا می تواند برتر از روایتی باشد که از طریق بالاتر،ولی دارای یک طریق است؟در پاسخ به این پرسش،برخی،اعتبار راویان و برخی،مقایسه متن ها را،در چنین مواردی،ملاک برتری دانسته اند. (2)
با توجه به تعاریف محدّثان متاخر شیعه و اهل سنّت در حدیث ضعیف،تمام روایات شیعه که از نظر محدّثان اهل سنّت،شرایط صحیح و حسنِ مورد نظر آن ها را دارا نباشد،از نظر آنها،ضعیف به حساب می آید،گرچه نزد شیعه،همان روایات،صحیح و یا حسن و یا موثّق باشد؛چون بسا از نظر اهل سنّت آن روایات شاذ یا دارای علت یا راویان عدالت و ضبط مورد نظر آن ها را دارا نباشند،گرچه که از اتصال سند نیز بهره مند باشند.
همچنین از نظر محدّثان شیعه،تمام روایات صحیح و یا حسن نزد محدّثان اهل سنت،که از شرایط صحیح و یا حسن و موثّق نزد شیعه بهره مند نیستند،ضعیف به حساب می آیند،زیرا گرچه از اتصال سند برخوردار است،ولی راویان آن از دو شرط امامی بودن و عدالت مورد نظر شیعه یا مدح و توثیق مورد نظر شیعه،بهره مند نیستند.البته ممکن است،روایتی نیز یافت شود که شرایط صحت یا شرایط حسن را از نظر فریقین دارا باشد،که چنین مواردی اندک می باشد.
ص:81
حدیث ضعیف از نظر محدّثان شیعه نیز یکسان نبود،نزد قدما و متاخّران،اصطلاح حدیث ضعیف متفاوت می باشد.نزد قدمای شیعه،حدیث ضعیف،روایتی بود که از قراین صحّت برخوردار نباشد؛بنابراین،تعدادی از احادیث که از نظر آن ها ضعیف شمرده شده،بسا،نزد متأخّران شیعه و با توجه به اصطلاح آن ها،صحیح،حسن یا موثّق به حساب آید.همچنان که،بسا،احادیثی که از نظر متأخّران شیعه،ضعیف شمرده شده،نزد قدمای امامیه،صحیح به حساب آمده است.
در مورد خبر«ضعیف»این پرسش قابل بررسی است که آیا هر خبر ضعیفی مردود است؟یا در مواردی ممکن است خبر ضعیف،گرچه بیانگر حکم واجب یا حرامی باشد،قابل عمل باشد؟
در نظر محدّثان اهل سنّت،اعتقاد بر آن است که در مواردی،می توان به خبر ضعیف عمل نمود.از آن ها نقل شده که ضعیف دارای دو قسم است:قسمی که عمل بر آن ممنوع نیست که آن گروه از روایات،شبیه روایت«حسن»هستند و قسم دیگری که ترک آن واجب است و آن همان روایت«واهی»است. (1)علامه قاسمی نیز،سه نظر را در مورد عمل کردن به حدیث ضعیف،بیان می دارد که به شرح ذیل است: (2)
1.ممنوعیت عمل به آن به صورت مطلق،چه آن روایت،احکام،فضایل یا مستحبات باشد که آن را،نظر بخاری و مسلم می داند.
2.مُجاز بودن عمل به حدیث ضعیف به صورت مطلق و آن را مذهب ابن داود می داند.
ص:82
3.مُجاز بودن عمل به آن در مستحبات و فضایل که آن را نظر معروف شمرده است.
در نظر محدّثان قدمای شیعه،عمل به روایت ضعیف،صحیح نبوده است ولی در نظر محدّثان متأخّر شیعه،در مورد عمل به خبر ضعیف،نظر یکسانی یافت نمی شود.گروهی خبر ضعیف را در صورتی که منجبر به عمل اصحاب امامیه باشد،حجّت دانسته اند و معتقدند که اصحاب ائمه:چون به زمان آن ها نزدیک بوده اند و از قراین بیشتری در مورد اعتبار و عدم اعتبار روایات مطلّع بوده اند،لذا،عمل آنها به روایتی،می تواند حجّت باشد.از این رو،اگر خبری را که نزد متأخّران ضعیف شمرده شده،ولی نزد قدما و اصحاب ائمه علیه السّلام از قراین حجّیت برخوردار بوده و آنها براساس آن فتوی داده اند،عمل اصحاب برای نسل های بعد،قرینه ارزشمندی به شمار آمده و موجب جبران ضعف سندی آن حدیث شده است.
خصوصاً که اصحاب،در عمل به روایات،دقّت فراوانی می نمودند و لذا وثاقت بر مضمون خبری که مورد عمل اصحاب است،کمتر از وثاقت رجالی راویان نیست.علّامه مامقانی بر همین عقیده هست و از این نظریه دفاع می کند. (1)
در برابر،گروهی نیز از محدّثان و علمای شیعه،مانند:شهید ثانی،برآنند که ضعف سندی روایت،همواره منجبر با عمل اصحاب نیست و همو گوید:«انّا نمنع من کون الشهرة التی ادّعوها مؤثرة فی جبر الخبر الضعیف،فإنّ هذا انّما یتمّ لو کانت الشهرة متحققة قبل زمن الشیخ و الأمر لیس کذلک». (2)و بدین جهت،شهید
ص:83
ثانی،بر آن است که شهرت عملی از زمان شیخ طوسی آغاز شده و دیگران به تبع او،بر آن عمل کرده اند.در حالی که قبل از او شهرتی وجود نداشته است تا جبران کننده ضعف سندی باشد.البته،شهید ثانی معتقد است که خبر ضعیف مربوط به قصص و مواعظ و فضایل قابل عمل است،گرچه منجبر با شهرت عملی نیز نباشد،اما تا زمانی که به مرتبه وضع و اختلاق نرسیده باشد. (1)
علامه مامقانی بر آن است که در عمل به روایت ضعیف،آن چه مهم است،فراهم شدن وثوق و اطمینان در عمل اصحاب بر آن است و اگر چنین وثوقی از طریق شهرت عملی اصحاب به روایت،گرچه بعد از زمان شیخ طوسی نیز حاصل شود،ارزشمند و حجّت می باشد. (2)و در مورد عمل به خبر ضعیف در خصوص فضایل و قصص نیز علامه مامقانی معتقد است که آن ها نیز،روایت هستند و اسناد آنها به معصوم،بدون طریق معتبر،سزاوار نیست. (3)
بدین جهت،عمل به خبر ضعیف،اگر صدور آن از معصوم،گرچه به واسطه عمل اصحاب و شهرت و یاری گرفتن از قراین حجّیت،مورد تایید واقع شد،حجّت باشد که حق نیز همین است والاّ اگر خبر واحد حجّت نباشد،بحث از اقسام خبر واحد و حجّیت آن و جبران ضعف سندی،بی ثمر خواهد بود.
حجّیت خبر واحد،همواره مورد بحث و گفت وگو بین محدّثان بوده است و علما در علم اصول،برای حجّیت آن به تفصیل بحث نموده که اکنون درصدد
ص:84
بررسی ادلّه آن ها نیستیم.در بین علمای شیعه،سیدمرتضی،ابن ادریس و...قابل بر عدم حجّیت خبر واحد هستند ولیکن می توان گفت که خبر واحد،اگر محفوف به قراین درونی یا برونی باشد که صدور آن را از معصوم علیه السّلام تأیید کند،نزد همه علما حجّت است (1)وگرنه حجّیت آن مورد تردید خواهد بود و بسا حجّیت آن در مواردی تأیید و در مواردی ظنّی و در مواردی مورد انکار باشد.قراین حجّیت خبر واحد را فیض کاشانی بیان نموده که در بحث صحیح نزد قدمای امامیه،بدان اشاره شد.اخبار کتب اربعه گرچه غالباً خبر واحد هستند،لیکن به جهت دارا بودن قراین مذکور،نزد غالب محدّثان،حجّت می باشند،مگر آن ها که خبر ضعیف به شمار می روند.
ص:85
در سومین درس،خبر واحد از نظر حالات راویان،از نظر محدّثان شیعه و اهل سنّت به صحیح و حسن،موثّق و ضعیف و مراتب و اقسام آن مورد بررسی و تطبیق قرار گرفت که به اختصار چنین است:
1.تقسیم بندی خبر نزد محدّثان شیعه و اهل سنّت یکسان نبود.محدّثان قدیمی شیعه،خبر را به دو قسمِ صحیح و غیرصحیح و متأخّران امامیه خبر را به چهار قسمِ صحیح،حسن،موثّق و ضعیف،تقسیم نمودند و محدّثان اهل سنّت،خبر را به سه قسمِ صحیح،حسن و ضعیف،تقسیم نمودند.
2.حدیث صحیح نزد قدمای امامیه،روایتی بود که از قراین حجّیت برخوردار بود و نزد متأخّران امامیه،خبری است که از اتصال سند برخوردار و راویان امامی و عادل باشند ولی نزد اهل سنّت،حدیثی است که از اتصال سند،عدل و قوّه ضبط راوی و عدم شذوذ و عدم علّت برخوردار باشد.
3.حدیث حسن نزد محدّثان شیعه،روایتی است که علاوه بر اتصال و شرط امامی بودن راویان،ممدوح نیز هستند و نزد اهل سنّت،علاوه بر اتصال و شرط عدل،راویان از قوّه ضبط کمتری برخوردارند.
4.حدیث موثق که از اصطلاحات خاصّ محدّثان شیعه است،روایتی است که از اتصال سند برخوردار و راویان از توثیق رجالی شیعه برخوردارند،گرچه که همه یا برخی،امامی نباشند.
5.روایت صحیح و حسن و موثّق نزد شیعه دارای مراتب اعلی،اوسط و أدنی بوده و نزد محدّثان اهل سنّت،روایت صحیح و حسن به دو قسم لذاته و لغیره،تقسیم شده اند.
6.حدیث ضعیف،روایتی بود که شرایط روایات قبل را نداشت و در مواردی قابل عمل و حجّت می باشد.
ص:86
1.وصول الأخیار،ص97.
2.الرواشح السماویة،ص40 و 117،41.
3.منتقی الجمّان،ص4-6.
4.مستدرکات مقباس:97/5-133.
5.دراسات فی الحدیث،ص49-52.
6.اصول الحدیث،سبحانی،ص43-51.
7.تلخیص مقباس الهدایة،ص24 و 35.
8.علم الحدیث،شانه چی،ص38.
1.معرفة علوم الحدیث،ص58.
2.شرح نخبة الفکر،ص293،244.
3.علم الحدیث،ابن تیمیه،ص82،79.
4.المنهل الراوی،ص40،31.
5.المنهل الروی،ص25،23.
6.منهج النقد،ص266،241.
7.الوسیط فی علوم و مصطلح الحدیث،ص229.
8.اصول الحدیث،ص337،304.
9.الباعث الحثیث،ص18-34.
10.قواعد التحدیث،ص81-111.
11.أضواء علی السنّة المحمّدیة،ص275.
ص:87
1.تفاوت حدیث صحیح را از نظر محدّثان اهل سنّت و شیعه(قدما و متأخّران)بیان کنید؟
2.مراتب صحیح را از نظر فریقین بیان فرمایید؟
3.حدیث حسن را از نظر محدّثان شیعه و اهل سنّت تعریف و تفاوت آن را با حدیث صحیح از نظر فریقین بیان ذکر کنید؟
4.تعریف شهید ثانی و شیخ بهایی را در حدیث ضعیف،مقایسه کنید؟
5.تعریف شیخ بهایی را با سیوطی در حدیث ضعیف،مقایسه کنید؟
6.تفاوت حدیث ضعیف را از نظر متقدّمان و متأخّران شیعه بیان فرمایید؟
7.دیدگاه محدّثان را در عمل بر خبر ضعیف،بیان فرمایید؟
8.اسناد روایات ذیل را بررسی و معین کنید از نظر محدّثان شیعه،کدام یک صحیح،حسن،موثّق و ضعیف می باشند؟
الف)«عن الکلینی عن محمّد بن یحیی عن احمد بن محمد بن عیسی،عن احمد بن محمد بن أبی نصر،عن حمّاد بن عثمان عن أبی عبدالله علیه السّلام...». (1)
ب)«عن الکلینی،عن احمد بن ادریس،عن محمد بن عبدالجبّار،عن صفوان بن یحیی،عن عاصم بن حمید،عن أبی عبدالله علیه السّلام...». (2)
ج)«عن الکلینی عن محمّد بن یحیی،عن احمد بن محمد،عن الوشّاء،عن مثنّی الحنّاط،عن أبی بصیر،قال:قلت لأبی عبدالله علیه السّلام...». (3)
ص:88
د)«عن الکلینی،عن محمد بن یحیی،عن محمد بن الحسین،عن محمد بن اسماعیل بن بزیع،عن منصور بن یونس،عن أبی حمزة عن أبی جعفر علیه السّلام...». (1)
9.اسناد روایات ذیل را بررسی و معین کنید کدام یک از نظر محدّثان اهل سنّت،صحیح،حسن و ضعیف می باشند؟
الف)«عن الترمذی یقال:حدّثنا علی بن حجر،قال:حدّثنا عبدالرحمن بن أبی الزناد،عن أبیه،عن عروة بن الزبیر،عن المغیرة بن شعبة،قال:رأیت النبی صلّی الله علیه و آله...». (2)
ب)«عن الترمذی قال:حدّثنا علی بن حجر،قال:أخبرنا اسماعیل بن جعفر،عن حمید،عن أنس عن النبی انّه قال...». (3)
ج)«عن الترمذیف حدّثنا علی بن حجر،قال:أخبرنا محمّد بن یزید،عن مجالد،عن الشعبی عن جریر،قال:قال النبی صلّی الله علیه و آله...». (4)
ص:89
ص:90
تقسیم خبر واحد از نظر اوصاف شامل اصطلاحاتی می شود که برخی مشترک و برخی مختص است.
حدیث و خبر واحد از جهت سند و متن،یعنی از نظر اتصال و انقطاع سند،تعداد ناقلان،ویژگی های متن،اعتبار و عدم اعتبار راویان و متن آن و...،نزد فریقین،دارای اقسام گوناگونی می باشد که هر کدام،اصطلاح معینی را به خود اختصاص داده است.شهید ثانی(م/965)از علمای بزرگ شیعه و از پیشگامان در تدوین اصطلاحات حدیثی،تعداد آنها را تا سی نوع دانسته است. (1)علامه مامقانی(م/1351)آن ها را بالغ بر صد نوع دانسته و به بیان و تبیین آن ها پرداخته است. (2)
ص:91
در بین محدّثان اهل سنّت نیز،تعداد این اصطلاحات،فراوان می باشد و از نظر برخی بی شمار.ابن صلاح(م/643)از پیشگامان در علم مصطلح الحدیث،آن ها را تا 65 نوع دانسته و معتقد است که آن ها به بیش از این نیز قابل افزایش هستند. (1)سیوطی(م/911)نیز اصطلاحات حدیثی را بی شمار دانسته و به نقل از حاذمی آن ها را در حدود صد نوع شمرده که هر کدام می تواند علم مستقلّی باشد که اگر طالب علم،عمر خویش را بر سر آن گذارد،به نهایت آن نرسد. (2)دکتر صبحی صالح نیز به بررسی بیش از صد نوع از آن ها می پردازد. (3)
اصطلاحات حدیثی-چه آن که به سند یا به متن خبر واحد مربوط شود-از نظر اوصاف،نزد محدّثان شیعه و اهل سنّت به دو گروه قابل تقسیم اند.
اصطلاحات مشترک:و آن مجموعه ای از اصطلاحاتی است که مربوط به اقسام حدیث،یعنی حدیث صحیح،حسن،موثّق و ضعیف می باشد و می تواند در مورد هر یک از آن ها مصداقی را دارا باشد. (5)
اصطلاحات مختص:و آن مجموعه ای از اصطلاحاتی است که تنها در مورد
ص:92
حدیث ضعف،به کار می رود و نمی تواند مصادیقی در دیگر اقسام داشته باشد. (1)
خبر واحد از نظر اوصاف
مقصود از اصطلاحات مشترک،عباراتی است که نزد شیعه،در مورد حدیث صحیح،حسن،موثّق و ضعیف و نزد اهل سنّت،در مورد حدیث صحیح،حسن و ضعیف به کار می رود و مفهوم آن ها نزد محدّثان فریقین،بررسی و بین دیدگاه محدّثان شیعه و اهل سنّت،مقارنه و تطبیق خواهد شد.آن اصطلاحات غالباً یا به سند حدیث یا به متن یا هر دو مربوط می شود که به شرح ذیل است:
1.مشترک سندی
2.مشترک متنی
3.مشترک سندی و متنی
ص:93
ص:94
اصطلاحات مشترک سندی(1)
در چهارمین درس،اصطلاحات مشترک سندی که شامل:مُسند،متّصل،مرفوع،معنعن،تعریف و مورد بررسی و تطبیق واقع می شود که به شرح ذیل است:
1.شهید ثانی:«هو ما اتّصل سنده مرفوعاً من راویه إلی منتهاه إلی المعصوم». (2)
2.شیخ بهایی:«و ان علمت سلسلة بأجمعها فمسند». (3)
3.علامه سیدحسن صدر:«و ان علمت سلسلة بأجمعها ولم یسقط منها أحد من الرواة بأن یکون کل واحد أخذه ممّن هو فوقه حتّی وصل منها إلی المعصوم علیه السّلام». (4)
4.علامه مامقانی:«ما اتصل سنده بذکر جمیع رجاله فی کل مرتبة إلی أن ینتهی
ص:95
إلی المعصوم علیه السّلام من دون أن یعرضه قطع بسقوط شیء منه». (1)
با توجّه به تعاریف مذکور«مُسند»حدیثی است که سند آن،در همه طبقات و با ذکر همه رجالش تا به معصوم علیه السّلام مذکور و متصّل باشد و آن در برابر حدیث منقطع است.بنابراین با قید«اتصال سند»حدیث مرسل،معلّق و معضل و با قید غایت«إلی منتهاه إلی المعصوم»،حدیث موقوف،خارج می شود.شهید ثانی بر آن است که اکثر موارد کاربرد اصطلاح«مُسند»،در اسناد به پیامبر صلّی الله علیه و آله می باشد. (2)
نزد محدّثان شیعه،حدیث«مُسند»شامل حدیثی است که اتصال سند در بین تمام راویان وجود داشته باشد و لذا شیخ بهایی با تعبیر«أجمعها»بر آن تأکید داشت.از این رو در حدیث مسند،شرط شده که اسناد آن دارای ابهام،مانند عبارات:«اخبرت عن فلان»،«حدّثت عن فلان»،«بلغنی عن فلان»نباشد.
1.حاکم نیشابوری:«و المسند من الحدیث أن یرویه المحدّث عن شیخ یظهر سماع منه وکذلک سماع شیخه إلی أن یصل الاسناد إلی صحابی مشهور إلی رسول الله صلّی الله علیه و آله». (3)
2.ابن صلاح:«هوالذی اتصل اسناده من روایه إلی منتهاه واکثر ما یستعمل ذلک فیما جاء عن رسول الله صلّی الله علیه و آله دون ما جاء عن الصحابة وعن غیرهم». (4)
3.سیوطی:«هو عند اهل الحدیث مااتصل سنده من روایه إلی منتهاه،فیشمل المرفوع و الموقوف و المقطوع». (5)
ص:96
4.صبحی صالح:«اما المسند مااتصل اسناده من راویه إلی منتهاه مرفوعاً إلی النبی صلّی الله علیه و آله...الاّ انّ اکثر استعمالهم هذه العبارة هو فیما اسند عن النبی صلّی الله علیه و آله». (1)
از تعاریف مذکور می توان بر این نکته،تأکید داشت که تعریف حدیث«مسند»در نظر محدّثان اهل سنّت،همانند تعریف محدّثان شیعه است؛با این تفاوت که نزد اکثر محدّثان اهل سنّت،اطلاق مُسند،مربوط به اسناد از پیامبر صلّی الله علیه و آله است و لذا شامل حدیث مرسل،معضل و منقطع نیز می شود؛برخلاف صبحی صالح که معتقد است،مسند با انقطاع و ارسال و...قابل جمع نمی باشد. (2)
حدیث مسند می تواند مصادیقی از صحیح،حسن،موثّق یا ضعیف را دارا باشد؛زیرا اگر راویان در حدیث مسند،از شرایط صحّت برخوردار بودند،صحیح و اگر شرایط حسن را دارا بودند،حسن و اگر شرایط موثّق رادارا بودند،موثّق و گرنه ضعیف خواهد بود؛نتیجه نیز همواره،تابع أخس مقدّمتین است.
سمعه ممّن فوقه،سواء کان مرفوعاً أم موقوفاً علی غیره فهو المتصل». (1)
3.علامه مامقانی:«و هو ما اتصل سنده بنقل کلّ راو عمّن فوقه سواء رفع إلی المعصوم أو وقف علی غیره». (2)
حاصل تعاریف مذکور آن است که حدیث«متصل»،خبری است که هر یک از راویان آن از راوی طبقه قبلی،بدون واسطه،نقل روایت کند،خواه به معصوم علیه السّلام رسیده باشد یا نرسیده باشد و از آن،تعبیر به«موصول»نیز شده است؛از این روی حدیث متّصل،ممکن است،موقوف و مرفوع هم باشد.
در حدیث متصل،رسیدن سلسله به معصوم علیه السّلام شرط نشده و اگر تا راوی خاصّی هم متّصل باشد،«متّصل نسبی»خواهد بود و لذا با حدیث مسند که می باید تمامی راویان تا به معصوم علیه السّلام ذکر شده باشد،تفاوت دارد.اگر اتّصال تا به معصوم علیه السّلام وجود داشت و فراگیر تمامی طبقات بود،با حدیث مُسند،هم معنی و متّصل مطلق خواهد بود.در مقابل متّصل،حدیث منقطع است.
1.ابن صلاح:«و یقال فیه ایضاً الموصول...و هو الذی اتّصل اسناده فکان کلّ واحد من رواته قد سمعه ممّن فوقه حتّی ینتهی إلی منتهاه». (3)
2.سیوطی:«و هو ما اتّصل اسناده مرفوعاً کان أو موقوفاً». (4)
3.صبحی صالح:«امّا المتّصل أو الموصول فهو ما اتّصل سنده سواءً کان مرفوعاً إلی النبی صلّی الله علیه و آله أم موقوفاً علی الصحابی أو من دونه.غیر ان الخطیب
ص:98
یکاد یسوّی بینه وبین المسند». (1)
قول معروف میان محدّثان اهل سنّت بر آن است که در حدیث متّصل،هر راوی از طبقه قبل،نقل حدیث کند گرچه که ممکن است،مرفوع یا موقوف باشد و سلسله حدیث تا به معصوم،کامل نباشد.البته از نظر خطیب بغدادی،تفاوتی بین مسند و متّصل نیست که نظر او می تواند در مورد حدیث متّصل مطلق،صحیح باشد.حدیث متّصل می تواند مصادیقی از صحیح،حسن،موثّق و ضعیف را دارا باشد.
1.شهید ثانی:«هو ما أضیف إلی المعصوم من قول...أو فعل...أو تقریر....سواء کان اسناده متّصلا بالمعصوم أم منقطعاً». (3)
2.علامه صدر:«فإن أضیف إلی المعصوم سواء اتصل اسناده...أم کان مقطعاً». (4)
3.علامه مامقانی:له اطلاقان:احدهما:«ما سقط من وسط سنده أو آخره واحد أو اکثر مع التصریح بلفظ الرفع...والثانی:ما اضیف إلی المعصوم...أی وصل آخر السند إلیه،سواء اعتراه قطع أو ارسال فی سنده أم لا». (5)
بنابر تعریف شهید ثانی و علامه صدر،مرفوع،حدیثی است که آخر سند آن به معصوم نسبت داده شده،خواه،سند قبل از آن تا به معصوم متّصل باشد یا
ص:99
منقطع،در برابر حدیث موقوف که از اتّصال به معصوم برخوردار نیست؛که چنین تعریفی میان محدّثان رایج می باشد ولیکن برای حدیث مرفوع تعریفی دیگر نیز شده که علامه مامقانی آن را به عنوان نخستین تعریف،بیان نموده و بر این نکته نیز اشاره نموده است که آن تعریف در بین فقها رایج می باشد که چنین است:مرفوع حدیثی است که از وسط یا آخر سند،یک نفر یا بیشتر حذف شده باشد و راوی به لفظ«رفع»تصریح کند مانند:«روی الکلینی عن علی بن ابراهیم،عن أبیه،رفعه عن أبی عبدالله علیه السّلام»،که در آخر سند مذکور،برخی از راویان حذف شده و تصریح به لفظ«رفع»نیز شده است و چه بسا سند آن چنین بوده است:«عن الکلینی،عن علی بن ابراهیم عن ابیه عن؟عن...؟عن أبی عبدالله علیه السّلام قال...». (1)
آیة الله بروجردی نیز مرفوع را حدیثی می دانسته که مشتمل بر لفظ«رفع»باشد که در واقع حدیث تا شخص خاصّی دارای اتّصال بوده و لیکن در آخر سند،اتصال آن از بین رفته است. (2)
رابطه حدیث مرفوع به معنی نخست با حدیث متّصل،«عموم وخصوص من وجه»است؛زیرا نقطه اشتراک آن ها در حدیث متّصل الاسناد تا به معصوم است و نقطه افتراق متّصل،در اتّصال سند تا به صحابی است که موقوف بر غیر معصوم است و نقطه افتراق مرفوع،در نسبت به معصوم است گرچه که از انقطاع سند هم برخوردار است.
1.ابن صلاح:«و هو ما أضیف إلی رسول الله صلّی الله علیه و آله خاصّة...ویدخل فی المرفوع
ص:100
المتّصل و المنقطع و المرسل ونحوها». (1)
2.سیوطی:«ما أضیف إلی النّبی صلّی الله علیه و آله خاصة قولاً کان أو فعلاً أو تقریراً». (2)
3.صبحی صالح:«المشهور فی المرفوع انه ما اضیف إلی النّبی صلّی الله علیه و آله خاصّة من قول او فعل او تقریر،سواء أضافه الیه صحابی أم تابعی ام مَن بعدهما سواء اتصل اسناده ام لا. (3)
محدّثان اهل سنّت در تعریف حدیث مرفوع بر یک نظرند که مطابق با نظر مشهور بین محدّثان شیعه است که همان حدیثی است که آخر سند آن به معصوم نسبت داده شده،البته با این تفاوت که در تعاریف اهل سنّت،تصریح شده که حدیث به شخص پیامبر صلّی الله علیه و آله نسبت داده شود ولی در بین تعاریف شیعه،تعبیر معصوم آمده که عام تر است.حدیث مرفوع می تواند صحیح،حسن،موثّق یا ضعیف باشد.
حدیث مرفوع دارای اقسامی می باشد؛زیرا آن چنان که در تعاریف آمده،آن چه به معصوم نسبت داده شده یا قول است و یا فعل و یا تقریر و نسبت رفع در هر یک از آن ها یا صریح است یا غیرصریح و در حکم رفع است.از این جهت اقسام شش گانه ای برای آن به شرح زیر متصور است:
1.رفع قولی،صریحاً،مانند:سخن راوی که می گوید:«سمعت المعصوم یقول کذا».
2.رفع فعلی،صریحاً،مانند سخن راوی که می گوید:«رأیته علیه السّلام یفعل کذا».
3.رفع تقریری،صریحاً،مانند سخن راوی که می گوید:«فعل فلان کذا...ولم ینکره علیه السّلام ولم یکن موضع تقیة».
ص:101
4.رفع قولی،حکماً،مانند سخن راوی که خبر از بهشت و قیامت و...می دهد و جای اجتهاد در آن ها نیز نیست.
5.رفع فعلی،حکماً،مانند عمل راویان در اعمال عبادی مثل عمل به مناسک حج که محل اجتهاد در آن ها نیز فراهم نیست.
6.رفع تقریری،حکماً،مانند عمل بر این که راوی خبر می دهد،اصحاب در حضور معصوم چنین عمل کردند،در مواردی که بعید است بر معصوم مخفی مانده باشد. (1)
1.شهید ثانی:و هو ما یقال فی سنده فلان عن فلان من غیر بیان للتحدیث والاخبار و السماع. (3)
2.شیخ بهایی:والمروی بتکریر لفظة عن،معنعن. (4)
حدیث معنعن آن است که در تمامی یا برخی از سلسله سند،هر یک از ناقلان به لفظ«عن فلان»تصریح کنند و چگونگی نقل در آن ها معین نیست که آیا شیوه و طریق نقل و حملِ هر ناقلی از دیگری به توسط روایت است یا
ص:102
تحدیث،یا اخبار یا سماع یا دیگر طرق تحمّل حدیث؟ (1)مانند روایت:روی الکلینی عن علی بن ابراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن ابن أذینة عن المعصوم علیه السّلام.در حدیث معنعن گاهی ممکن است ضمیر نیز فاصله شود مانند:روی الکلینی عن علی بن ابراهیم و هو عن أبیه و هو عن ابن عمیر و هو عن ابن أذینة و هو عن المعصوم علیه السّلام. (2)
1.سیوطی:«الاسناد المعنعن و هو قول الراوی:«فلان عن فلان»،بلفظ عن من غیر بیان للتحدیث والاخبار و السماع». (3)
2.صبحی صالح:«هو ما یقال فی سنده:«فلان عن فلان»من غیر تصریح بالتحدیث و السماع و هو علی المعتمد من قبیل الاسناد المتّصل إذا توافرت فیه ثلاثة شروط:عدالة الرواة وثبوت لقاء الراوی لمن روی عنه،والبراءة من التدلیس». (4)
تعریف حدیث معنعن از نظر محدّثان شیعه و اهل سنّت چندان تفاوتی ندارد و لیکن در مورد آن،این پرسش مطرح بوده که آیا حدیث معنعن،می تواند متّصل باشد یا نه؟
میان محدّثان شیعه و اهل سنّت و هم چنان در بین هر فرقه از آنان برای پاسخ به آن،اختلاف نظر وجود داشته است.شهید ثانی معتقد است که گروهی آن را از قبیل مرسل و یا منقطع دانسته اند تا آن که اتصال آن روشن شود؛زیرا«عنعنه»،اعم از اتصال است و گروهی دیگر آن را متّصل دانسته به شرط آن که بین راوی و
ص:103
مروی،امکان ملاقات وجود داشته باشد و از شبهه تدلیس نیز به دور باشد.
شهید ثانی قول دوم را می پذیرد و آن را منتخب جمهور دانسته است. (1)
سیوطی نیز آن را منتخب جماهیر اصحاب حدیث و فقه و اصول می داند. (2)ابن صلاح نیز می گوید:«والصحیح و الذی علیه العمل انه من قبیل الاسناد المتّصل وإلی هذا ذهب الجماهیر من ائمة الحدیث». (3)
صبحی صالح نیز در تعریف حدیث معنعن،تأکید دارد که اتصال حدیث معنعن مشروط به سه امر است:1.عدالت راویان.2.امکان ملاقات راوی از کسی که از او روایت می نماید.3.دوری از تدلیس. (4)مامقانی نیز بر آن است که بعید نیست عبارت:«عن فلان»،ظهور در اتصال داشته باشد و نیازی به احراز ملاقات راوی با مروی نباشد. (5)
در هر حال،احراز هم عصر بودن و سلامت از تدلیس،لازم می باشد و اطمینان از تدلیس در صورتی امکان پذیر است که راوی ثقه و یا قراین قطعی بر آن باشد و الّا احتمال آن همواره،وجود دارد.حدیث معنعن در کتاب های حدیثی شیعه و اهل سنّت به ویژه در صحیح مسلم به وفور دیده می شود.
به نظر می رسد حرف«عن»هرگاه در سلسله اسانید واقع می شود،کاربردش همانند کاربرد در آیه شریفه: وَ هُوَ الَّذِی یَقبَلُ التَّوبَةَ عَن عِبادِهِ (6)به معنای«من»
ص:104
می باشد؛و در سلسله سند،هرگاه واقع شود،الفاظ تحمّل حدیث مانند:«اخبر»،«حدّث»،«قال»و...مقدر و اصل آن چنین می باشند:«أخبر فلان عن فلان»و...که بیانگر اتصال سند است؛البته اگر به صیغه مجهول باشد مانند«رُوی عن الصادق»دلالتی بر اتّصال ندارد.
علمای بزرگ و محدّثان عالی قدر شیعه و اهل سنّت نیز در کتاب های حدیثی خود از آن فراوان استفاده کرده اند که نشان از وافی و کافی بودن اتصال آن دارد و گرنه از عبارات دیگر بهره می جستند.از این روی حدیث معنعن،همانند دیگر احادیث،می تواند حجّت و معتبر باشد.
حدیث«مؤنّن»نیز که برگرفته از«انّ»است همانند حدیث معنعن می باشد و آن حدیثی است که در سند آن تعبیر«أنّ»به کار رفته است مانند:«حدّثنا فلان انّ فلاناً حدّثنا».گرچه اندی از محدّثان،خواسته اند بین آن ها تفاوت ایجاد کرده،مؤنّن را حمل بر انقطاع کنند ولیکن لفظ«انّ وعن»در این جهت یکسانند. (1)حدیث معنعن و مؤنّن از اقسام مشترک و می توانند مصادیقی از صحیح،حسن،موثّق و ضعیف را دارا باشند.
ص:105
در چهارمین درس مواردی از اصطلاحات مشترک سندی،شامل:حدیث مسند،متّصل،مرفوع و معنعن از نظر محدّثان شیعه و اهل سنّت مورد بررسی و تطبیق قرار گرفت که به اختصار چنین است:
1.حدیث مسند:خبری بود که سند آن تا به معصوم در همه طبقات مذکور و متّصل است و نزد اکثر اهل سنّت مربوط به اسناد از پیامبر صلّی الله علیه و آله است.
2.حدیث متّصل:خبری بود که هر یک از راویان از راوی طبقه قبلی،نقل روایت کند و با مُسند نیز متفاوت است و دارای دو قسم نسبی و مطلق است.
3.حدیث مرفوع:دارای دو معنی بود که معنی اول با تعریف علمای اهل سنّت،مشترک و آن حدیثی است که آخر آن به معصوم نسبت داده شده و دارای اقسام ششگانه بود.
4.حدیث معنعن:مربوط به لفظ«عن»می باشد که در سلسله سند،واقع شده و نزد محدّثان شیعه و اهل سنّت یکسان بود و در مورد اتّصال سند آن،اختلاف نظر وجود داشت؛و جمهور محدّثان آن را متّصل می دانند.
ص:106
1.مستدرکات مقباس الهدایة فی علم الدرایة،ج5،ص173 و 179 و 185.
2.الرواشح السماویة،ص127.
3.اصول الحدیث،سبحانی،ص58،57 و 59.
4.علم الحدیث،شانه چی،ص56-57-58.
5.تلخیص مقباس الهدایة،ص36.
6.مجلة علوم الحدیث،تصدر عن کلیة علوم الحدیث،قم،شماره 3،ص55،حجّیة الحدیث المعنعن،سیدمحمدرضا حسینی جلالی.
1.معرفة علوم الحدیث،ص34.
2.الباعث الحثیث،ص34 و 35.
3.المنهل الراوی،ص49 و 50.
4.قواعد التحدیث،ص126 و 127.
5.اصول الحدیث علومه و مصطلحه،ص355 و 356.
6.منهج النقد فی علوم الحدیث،ص348،325-350.
7.المنهل الروی،ص48-50.
8.الوسیط فی علوم و مصطلح الحدیث،222-223 و 292.
ص:107
1.تفاوت تعریف شیخ بهایی با شهید ثانی،در حدیث مسند در چیست و کدام یک از تعاریف اهل سنّت به تعاریف شیعه نزدیک تر است؟
2.تفاوت حدیث مسند صحیح با مسند ضعیف در چیست؟
3.تفاوت تعریف سیدحسن صدر با ابن صلاح در حدیث متّصل را بیان کنید.
4.رابطه حدیث مسند با متّصل از نسب اربعه،کدام است؟
5.تفاوت تعاریف شیعه با اهل سنّت در حدیث مرفوع،کدام است؟
6.تفاوت تعریف حدیث معنعن از نظر شهید ثانی و شیخ بهایی و صبحی صالح در چیست؟
7.چگونه حدیث معنعن می تواند متّصل و ضعیف باشد؟
8.اسناد روایت ذیل را بررسی و مسند صحیح و ضعیف آن را معین کنید؟
الف)«عن الکلینی عن علی بن ابراهیم،عن أبیه،عن علی بن معبد،عن دُرست بن أبی،منصور،عن فضیل بن یسار،قال:سمعت أباعبدالله یقول:...». (1)
ب)«عن الکلینی عن محمّد بن یحیی عن احمد بن محمد بن أبی نصر،قال:قال أبوالحسن الرضا علیه السّلام...». (2)
ص:108
اصطلاحات مشترک سندی(2)
در پنجمین درس،تعدادی دیگر از اصطلاحات مشترک سندی،شامل:حدیث معلّق،مفرد(مطلق و نسبی-اعتبار،متابع و شاهد)،مسلسل از نظر محدّثان شیعه و اهل سنّت،تعریف و مورد بررسی و تطبیق واقع می شود که به شرح ذیل است:
در نظر محدّثان شیعه،حدیث معلّق،آن است که از اوّل سند،یک نفر یا بیشتر از راویان حدیث به ترتیب حذف شده باشد و از آن جهت آن را معلّق نامیده اند که از عبارت تعلیق الجدار گرفته شده،یعنی دیواری که اصل و آغاز محکمی ندارد و حدیث معلّق نیز،آغازش محذوف می باشد،مانند آن که شیخ طوسی چنین روایت کند:«عن الکلینی عن علی بن ابراهیم،عن أبیه عن...»و روشن است که شیخ طوسی با کلینی معاصر نبوده و نمی تواند بدون واسطه از او نقل حدیث کند و لذا سند حدیث می تواند چنین باشد:«روی الطوسی عن المفید عن جعفر بن قولویه عن الکلینی عن...»و هم چنین مثال دیگری برای حدیث معلق مانند:روایت شیخ طوسی از زراره یا از امام باقر علیه السّلام یا از حضرت رسول صلّی الله علیه و آله (1)؛که در همه آن ها،تعلیق مشهود است؛البته در غالب موارد مذکور،راویان حذف شده،مشخص و معلوم می باشند.
حدیث معلّق با توجه به تعاریف مذکور،با حدیث منقطع،مرسل و معضل متفاوت است چون با قید:«اوّل اسناده»حدیث منقطع و مرسل خارج شده و لذا شیخ بهایی می فرماید:«أو سقط من اوّلها فصاعد فمعلّق أو سقط من آخرها کذلک أوکلّها فمرسل» (2)؛چون راوی حذف شده در حدیث منقطع از وسط سند است و در مرسل اعم است و با قید«واحد فاکثر»حدیث معضل خارج شده؛چون راوی محذوف در معضل بیشتر از یکی است و حدّاقل محذوف،دو راوی یا بیشتر است. (3)
1.ابن اصلاح:«المعلّق و هو الذی حذف من مبتدأ اسناده واحد أو اکثر واغلب ما
ص:110
وقع ذلک فی کتاب البخاری و هو فی کتاب مسلم،قلیل». (1)
2.سیوطی:«ان یحذف من اول اسناده واحد فاکثر علی التوالی بصیغة الجزم...وبینه وبین المعضل عموم وخصوص من وجه». (2)
3.صبحی صالح:«فهو ماحذف من مبدأ اسناده واحد فاکثر». (3)
4.نورالدین عتر:«و هو ما حذف مبتدأ سنده سواء کان المحذوف واحد أو اکثر علی سبیل التوالی ولو إلی آخر السند». (4)
به نظر می رسد تعریف محدّثان اهل سنّت از حدیث معلّق با تعریف محدّثان شیعه،یکسان است ولیکن غالب آن ها،حدیث معلّق را،مستقلاً تعریف ننموده اند،بلکه آن را در ذیل حدیث معضل ذکر نموده اند. (5)امّا حدیث معلّق با حدیث معضل و منقطع که از اصطلاحات ویژه حدیث ضعیف هستند،متفاوت اند و می تواند،مصادیقی از صحیح،حسن،موثّق و ضعیف را دارا باشد.شهید ثانی نیز می گوید:«و لا یخرج المعلّق عن الصحیح إذا عُرف المحذوف من جهة ثقة» (6)،ولی اگر محذوف شناخته نشود،معلّق،همانند مرسل خواهد شد و از مصادیق ضعیف به حساب می آید. (7)
صبحی صالح نیز معلّق را از اقسام مشترک می داند و می گوید:«و یستشعر
ص:111
بعض العلما فی المعلّق أنه ضرب من المنقطع...وأهمّ ما یعنینا ان الحکم علیها بالضعف الخالص لیس من الدقة،فهی قابلة لان توصف بالصّحة و الحسن و الضعف،تبعاً لحال رواتها». (1)برخی نیز حدیث معلّق را در مواردی دانسته اند که تمامی اسناد آن حذف شده باشد و مستقیماً از معصوم نقل گردد (2)؛مانند:قال رسول الله صلّی الله علیه و آله...یا قال الصادق علیه السّلام،که البته چنین تعریفی با قول معروف،سازگار نیست.
با بررسی در اسناد کتاب کافی،می توان بر آن شد که در آن،احادیث معلّق وجوددارد،گرچه بسیار اندک؛زیرا کلینی،سعی وافر بر ذکر تمام سند داشته،البته گاهی آغاز سند به قرینه ذکر آن در سند قبل،حذف شده (3)؛امّا شیخ صدوق و شیخ طوسی در کتاب های من لایحضره الفقیه و تهذیبین غالباًطرق و اسناد روایات را ذکر نکرده که مصداقی از تعلیق به حساب آمده است؛ولی در پایان کتاب،به ذکر آن ها پرداخته اند؛لذا پس از شناسایی،چه بسا غالب آن ها معلّق صحیح یا حسن به شمار آیند. (4)در جوامع حدیثی اهل سنّت نیز تعلیق وجود دارد،آن چنان که ابن صلاح بیان می دارد که در صحیح بخاری و مسلم،تعلیق وجود دارد،البته در صحیح مسلم،به نظر ایشان،حدیث معلّق،اندک است. (5)
ص:112
1.شهید ثانی:«لانّه امّا أن ینفرد به عن جمیع الرواة...أو ینفرد به بالنسبة إلی جهة». (2)
2.مامقانی:«اما أن ینفرد به راویه عن جمیع الرواة و هو الانفراد المطلق،أو أن ینفرد به بالنسبة إلی جهة و هو النسبی کتفرّد اهل بلد معین». (3)
3.علامه سبحانی:«و هو الخبر الذی ینفرد بنقله امّا راوٍ واحد أو نحلة واحدة أو اهل بلد خاص». (4)
حدیث منفرد آن چنان که محدّثان شیعه به توصیف آن پرداخته اند،خبری است که ناقل آن در یک طبقه یا تمامی طبقات،یک نفر یا یک فرقه یا اهل یک شهر باشند و از این جهت بر دو قسم است:
الف)مفرد مطلق:خبری است که نخستین راوی،در نقل آن منفرد باشد و دیگر راویان هم طبقه او،آن حدیث را ذکر ننموده اند؛مانند روایت ابی بکر از پیامبر صلّی الله علیه و آله:«نحن معاشر الانبیاء لانوّرث دیناراً» (5)که تنها ابوبکر به نقل آن از پیامبر صلّی الله علیه و آله مبادرت نموده یا متفرّدات عمر و...شهید ثانی آن را انفراد مطلق می داند و می فرماید:«اما أن ینفرد به عن جمیع الرواة فهو الانفراد المطلق». (6)
ب)مفرد نسبی:خبری است که تنها افراد یک فرقه یا اهل یک شهر به
ص:113
صورت گروهی یا انفرادی به روایت آن پرداخته اند.شهید ثانی می فرماید:«أن ینفرد به بالنّسبة إلی جهة و هو النسبی کتفرّد أهل بلد معین کمکّة و البصرة و الکوفة،أو تفرّد واحد من أهلها به» (1)؛مانند متفرّدات فطحیه. (2)
1.ابن صلاح:«الافراد منقسمة إلی ما هو فرد مطلقاً وإلی ما هو فرد بالنسبة إلی جهة خاصة،اما الاول:فهو ما ینفرد به واحد عن کل واحد...والثانی:و هو ما فرد بالنسبة فمثل ما ینفرد به ثقة من کل ثقة». (3)
2.صبحی صالح:«الفرد المطلق:الحدیث الذی انفرد به راو واحد وان تعدّدت الطرق إلیه...والفرد النسبی انما یکون فیه ضرب من التفرّد المقید براوٍ أو بروایة عن راو معین او باهل بلد». (4)
تعریف محدّثان اهل سنّت از حدیث مفرد و تقسیم بندی آن ها به مفرد مطلق و نسبی با تعاریف شیعه،همسان به نظر می رسد.اصطلاح مفرد اگر برای حدیثی بدون پسوند به کار رود،مقصود از آن،مفرد مطلق است،و عبارات آن معمولاً چنین است:«هذا حدیث تفرّد به فلان»یا«لم یروه سوی فلان»و یا«تفرّد به فلان عن فلان».
حدیث مفرد می تواند از اقسام چهارگانه مصداقی داشته باشد و هیچ حدیث مفردی،تنها به علّت افراد آن،ضعیف شمرده نشده.حدیث مفرد مطلق،مترادف
ص:114
«شاذ»نیست ولی اگر در مقابل حدیث مشهور،قرار گیرد،می تواند«شاذ»باشد. (1)
برای شناخت مفردات در حدیث،کتاب هایی مانند کتاب«افراد أبی حسن دارقطنی»و...نوشته شده است. (2)
نزد اهل سنّت،چند اصطلاح دیگر در مورد حدیث مفرد،بیان شده که نزد شیعه رایج نیست و بررسی آن ها می تواند مفید باشد که محدّثان اهل سنّت برخی مستقل و برخی در ذیل حدیث مفرد آن ها را بیان داشته اند و آن ها،اصطلاح متابع،شاهد و اعتبار است؛زیرا حدیثی که مفرد دانسته شده،طُرق آن از جوامع حدیثی و مسانید از نظر اعتبار بررسی شده تا این که معلوم شود آیا برای آن شاهد و متابعی وجود دارد یا نه؟و آن اصطلاحات چنین است:
الف)متابع:اگر راوی حدیث در روایت حدیثی با راوی حدیث مفردی،مشارکت داشته،آن را«متابع»آن مفرد می نامند که خود دارای دو قسم،تام و ناقص،می باشد؛زیرا اگر متابعت،با خود راوی است،«تام»و اگر با شیخ حدیث است،«ناقص»نامیده می شود:صبحی صالح می گوید:«المتابع:ما وافق راویه راو آخر ممّن یصلح أن یخرّج حدیثه،فرواه عن شیخه أو من فوقه بلفظ مقارب». (3)
ب)شاهد:اگر مضمون حدیث مفردی به طریق دیگر،ذکر شده باشد که متن آن در لفظ و معنی با حدیث مفرد،همسان باشد آن را«شاهد»آن حدیث مفرد می نامند که خود دارای دو قسم لفظی و معنوی می باشد.صبحی صالح می گوید:«الشاهد بأنّه ما وافق راوٍ راویه عن صحابی آخر بمتن یشبهه فی اللفظ و المعنی جمیعاً
ص:115
أو فی المعنی فقط» (1)برخی نیز حدیث شاهد و متابع را هم معنی دانسته،ولی صبحی صالح،شاهد را اعم از متابع می داند. (2)
ج)اعتبار:مقصود از اعتبار،راه رسیدن به معرفت متابع و شاهد است.ابن حجر می گوید:«واعلم ان تتبّع الطرق من الجوامع و المسانید والاجزاء لذلک الحدیث الذی یظنّ انه فرد لیعلم هل له متابع أم لا،هو الاعتبار». (3)
1.شهید ثانی:و هو تتابع فیه رجال الاسناد علی صفة کالتشبیک بالاصابع او حالة کالقیام فی الراوی للحدیث. (5)
2.شیخ بهایی:و مشترکها کلّاً او جلّاً فی امر خاص کالاسم والاوّلیة و المصافحة و التلقیم ونحو ذلک فمسلسل. (6)
3.علامه مامقانی:و هو ما تتابع رجال اسناده واحداً فواحداً إلی منتهی الاسناد علی صفة واحدة أو حالة واحدة،للرواة تارة وللروایة اخری. (7)
بنابر تعریف مذکور،مسلسل حدیثی است که تمامی یا بیشتر راویان دارای خصوصیت واحدی می باشند یا روایت و چگونگی اسناد آن،تا به معصوم،دارای
ص:116
راویان،هم نام یا همه اهل شهری خاص یا دارای خصوصیت واحدی در گفتار یا رفتار هستند؛یا مانند آن که همه با نام خدا یا سوگند یا لفظ خاصی،حدیث را شروع می کنند؛یا همه در حالت ایستاده یا نشسته یا در حالت مصافحه هستند؛یا اسناد روایت به گونه ای است که پسر از پدر یا در روز یا در مکانِ خاصی یا با عبارت خاصی،روایت شده است.
در تعریف علامه مامقانی که به نظر کامل تر می رسد،برخلاف تعریف شهید ثانی و شیخ بهایی،به تصویر تسلسل هم در راویان و هم چنین در اسناد و چگونگی روایت پرداخته شده.در تعریف شیخ بهایی،اشتراک همه راویان و یا غالب آن ها نیز در صفت یا حالت خاصّی نیز می تواند،نمونه ای از مسلسل شمرده شود و علامه مامقانی نیز بر آن اشاره کرده و می گوید:«و قد یقع التسلسل فی معظم الاسناد دون جمیعه». (1)
مقصود از«اوّلیت»در تعریف شیخ بهایی،آن است که در تسلسل،اولین کسی را که هر راوی از او حدیث می شنود و نقل حدیث می کند،شیخ او هست،و مقصود از«مصافحه»نیز در عبارت ایشان،گاهی وصف قول است که در هر کلام و سخن،هر کدام عبارت:«صافحنی بالکف»را به کار ببرد و گاهی نیز وصف فعل است مانند«صافحنی فلان وروی لی...»و مقصود از«تلقیم»آن است که راوی در حالی که به خوردن غذا و...اشتغال دارد،به نقل روایت می پردازد. (2)
1.ابن صلاح:عبارة عن تتابع رجال الاسناد وتواردهم فیه واحداً بعد واحد علی صفة او حالة واحدة. (3)
ص:117
2.سیوطی:هو ما تتابع رجال اسناده فواحداً علی صفة واحدة أو حالة واحدة للرواة تارة وللروایة تارة اخری وصفات الرواة واحوالهم ایضاً. (1)
3.صبحی صالح:هو الحدیث المسند المتّصل الخالی من التدلیس الذی تتکرر فی وصف روایته عبارات أو افعال متماثلة ینقلها کلَّ راو عمّن فوقه فی المسند حتّی ینتهی إلی رسول الله صلّی الله علیه و آله. (2)
همچنان که در تعریف محدّثان شیعه گذشت،در تعریف محدّثان اهل سنّت نیز آمده است که در تسلسل،اشتراک راویان یا روایت بر صفت واحدی است.در تعریف محدّثان اهل سنّت به اشتراک کل راویان یا حالات روایت اشاره شده در حالی که در تعریف محدّثان شیعه،اشتراک غالب راویان نیز از تسلسل شمرده شده بود؛بدین جهت تسلسل به دو گروه تام و غیرتام تقسیم شده. (3)در تعریف صبحی صالح-که به نظر در بین تعاریف اهل سنّت کامل تر می رسد-اشاره بر این نکته نیز شده که در حدیث مسلسل،اتصال سند،خالی بودن سند از تدلیس و رسیدن سند تا به حضرت رسول،لازم می باشد.
در هر حال،تسلسل حدیث،نقش مهمّی در اعتبار آن ندارد (4)ولیکن حکایت از دقّت راویان بر صفت خاصّی است و بالاترین قسم آن می تواند در اتصال سماع باشد،گرچه که حدیث مسلسل نمونه های زیادی ندارد. (5)حدیث مسلسل از مصادیق مشترک است و می تواند مصادیقی از صحیح،حسن،موثّق و ضعیف را دارا باشد.
ص:118
نمونه ای از حدیث مسلسل،در احادیث معصومان علیهم السّلام از یکدیگر،چنین می باشد:عن الرضا علیه السّلام حدّثنی أبی موسی بن جعفر،قال:حدّثنی أبی جعفر بن محمد،قال حدّثنی أبی محمد بن علی،قال:حدّثنی أبی علی بن الحسین،قال:حدّثنی أبی الحسین،قال:حدّثنی أخی،الحسن بن علی،قال:حدّثنی أبی،علی بن أبی طالب،قال:قال رسول الله صلّی الله علیه و آله:«خلقت أنا وعلی من نور واحد». (1)تعدادی از علمای فریقین،مبادرت به تدوین مسلسلات نموده اند؛مانند:حافظ اسماعیل بن احمد تمیمی و محمد بن عبدالواحد مقدسی و سیوطی از محدّثان اهل سنّت و ابومحمد جعفر بن احمد قمی و...از محدّثان شیعه. (2)
ص:119
در پنجمین درس،حدیث معلّق،مفرد به ضمیمه اقسام آن و مسلسل از نظر محدّثان شیعه و اهل سنّت مورد بررسی و تطبیق قرار گرفت که چکیده مطالب چنین است:
1.حدیث معلّق:آن است که از آغاز سند،یک نفر یا بیشتر به ترتیب حذف شده باشد و با منقطع و مرسل نیز متفاوت است.در کتب حدیثی اعم از شیعه و اهل سنّت،تعلیق در حدیث وجود داشته امّا برخی برای جبران آن ها،تدبیر خاصّی اندیشیده اند.
2.حدیث مفرد:آن است که از تفرّد در روایت برخوردار و دارای دو قسم مطلق و نسبی است و با شاذّ نیز متفاوت می باشد.نزد محدّثان اهل سنّت،همراه تعاریف حدیث مفرد،به تعریف متابع و شاهد نیز پرداخته شده است.
4.مسلسل:حدیثی است که تمام یا بیشتر راویان دارای خصوصیت واحدی باشند و یا در روایت و اسناد آن،اشتراک بر صفت یا حالت واحدی وجود داشته باشد.تسلسل نقش مهمّی در اعتبار حدیث ندارد.
ص:120
1.الرواشح السماویة،ص128 و 130.
2.مستدرکات مقباس،ج5،ص188 و 191 و 258.
3.اصول الحدیث،سبحانی،ص60 و 62 و 72.
4.علم الحدیث،شانه چی،ص53 و 59 و 71.
5.تلخیص مقباس الهدایة،ص38 و 39 و 46.
1.معرفة علوم الحدیث،ص29 و 94 و 96.
2.الباعث الحثیث،ص50 و 125.
3.اصول الحدیث،ص357 و 358.
4.قواعد التحدیث،ص127 و 130.
5.منهج النقد فی علوم الحدیث،ص374 و 354 و 399.
6.المنهل الراوی،ص155 و 174.
7.فتح المغیث،ص3 و 52.
8.الوسیط فی علوم و مصطلح الحدیث،ص202 و 203 و 294.
ص:121
1.چه تفاوتی بین دیدگاه محدّثان اهل سنّت و شیعه در تعریف و منزلت حدیث معلق وجود دارد؟
2.تفاوت تعریف حدیث مفرد از نظر شهید ثانی،مامقانی و ابن صلاح را بیان کنید.
3.تفاوت حدیث مفرد مطلق با شاذ در چیست؟و هم چنین تفاوت متابع و شاهد را بیان فرمایید.
4.تفاوت تعریف حدیث مسلسل از نظر شیخ بهایی با علامه مامقانی را بیان کنید.
5.تعریف صبحی صالح را از حدیث مسلسل با تعریف شهید ثانی مقایسه فرمایید.
6.چه خصوصیاتی در تعریف حدیث معلّق،آن را با حدیث منقطع و معضل،متفاوت نموده است؟
7.از نظر سیوطی بین حدیث معلّق و معضل کدام یک از نسب اربعه وجود دارد؟چرا؟
ص:122
اصطلاحات مشترک سندی(3)
در ششمین درس،تعداد دیگری از اصطلاحات مشترک سندی،شامل حدیث معتبر،محکم و متشابه،مؤتلف و مختلف،مشتبه مقلوب،عالی و نازل«موافقت،بدل،مساوات ومصافحه»،از نظر محدّثان شیعه و اهل سنّت،تعریف و مورد بررسی و تطبیق واقع می شود که به شرح ذیل است:
2.مامقانی:ما عمل الجمیع او الأکثر به لو أقیم الدلیل علی اعتباره،لصحّة اجتهادیة أو وثاقة أو حسن و هو بهذا التفسیر اعمّ من المقبول و القوی. (1)
حدیث معتبر نزد محدّثان شیعه،روایتی است که نزد جمیع یا اکثر محدّثان،دلیلی بر اعتبار آن وجود دارد.خواه اعتبار آن ناشی از تأیید احوال راویان باشد،مانند:حدیث صحیح،حسن یا موثّق؛یا اعتبار آن ناشی از عمل اصحاب و برخورداری از قراین حجّیت باشد و بنابراین،حدیثی معتبر اعم از مقبول است.از این رو،مراتب اعتبار می تواند به شرح ذیل باشد: (2)
1.از جهت سند،مانند آن که صحیح یا حسن یا موثّق باشد.
2.از جهت اسناد،مانند آن که از اصول معتمد نقل شده باشد.
نزد اهل سنّت،حدیث معتبر،شهرتی ندارد و تنها اصطلاح«اعتبار»نزد آن ها به کار می رود و به معنی بررسی و تتّبع طرق حدیث از جوامع حدیثی است تا آن که روشن گردد آیا برای آن متابعی یا شاهدی هست یا نه؟ (3)حدیث معتبر به جهت اسناد و به اعتبار حالات سند آن ها،می تواند مصادیقی از صحیح،حسن،موثّق و ضعیف را دارا باشد.
1.شهید ثانی:و ان اتّفقت الأسماء خطّاً ونطقاً واختلفت الآباء نطقاً مع ائتلافها خطّاً او
ص:124
بالعکس،کان تختلف الأسماء نطقاً وتأتلف خطّاً وتأتلف الأباء خطّاً ونطقاً،فهو النوع الذی یقال له المتشابه. (1)
2.سیدحسن صدر:فإن وافق الراوی آخر فی لقبه أو فی اسمه سواء وافقه خطّاً ونطفاً او خطّاً فقط وکان الأبوان ایضاً هما مؤتلفین خطّاً أو نطقاً او خطّاً فقط،فهو المتشابه. (2)
3.مامقانی:فالمحکم ما کان للفظه معنی راجح،سواء کان مانعاً من النقیض أم لا وامّا المتشابه فقد یکون فی المتن و قد یکون فی السند؛فالمتشابه متناً هو کان للفظه معنی غیر راجح و المتشابه سنداً ما اتّفقت اسماء سنده خطّاً ونطقاً واختلفت اسماء آبائهم نطقاً مع الائتلاف خطّاً أو بالعکس. (3)
حدیث محکم،که از آن کمتر یاد شده،حدیثی است که در دلالتش بر مراد و معنی آن،نیازی به قرینه ندارد،مانند اکثر احادیث فقهی و اخلاقی که مستند فقها و محدّثان می باشد.آن چنان که مامقانی گفت:معنی آن راجح است.استرآبادی نیز می گوید:«ما علم المراد به من ظاهره من غیر قرینة تقترن إلیه ولا دلالة تدلّ علی المراد به لوضوحه». (4)
حدیث متشابه که در تعاریف مذکور،بیشتر بدان پرداخته شده،حدیثی است که چه در متن و چه در سند،در دلالتش بر مراد و معنی آن،نیازمند قراین و ممیزات رجالیه است و از تشابه برخوردار است.حدیث متشابه از نظر غالب محدّثان،مربوط به سند می باشد و لذا در تعریف شهید ثانی و سیدحسن صدر از تشابه در متن نامی برده نشده و تنها از تشابه سندی یاد شده است.شیخ بهایی نیز تنها از تشابه سندی
ص:125
یاد می کند و می گوید:«و إن وافق فی اسمه فقط و الأبوان مؤتلفان فهو المتشابه». (1)
حدیث متشابه در متن از آن کم تر نام برده شده،ولی مامقانی به تعریف آن پرداخته،و آن حدیثی است که متن آن از تشابه برخوردار و فهم آن نیازمند قراین می باشد تا معنی آن روشن گردد و به تعبیر مامقانی،معنی ظاهری آن رجحان ندارد مانند:روایتی که از پیامبر صلّی الله علیه و آله رسیده:«انّکم سترون ربّکم کما ترون هذا القمر» (2)که در آن به رؤیت ظاهری خدا اشاره شده؛چنین برداشتی رجحان ندارد و در صورت صحّت سند،قابل تأویل به رؤیت قدرت الهی و...است که با کمک قراین دیگر،معنی آن،معین می گردد.
«حدیث متشابه در سند»آن است که نام راویان از نظر کتابت و تلفّظ شبیه به یکدیگر است ولی نام پدرشان در کتابت شبیه،لیکن در تلفّظ متفاوت است؛مانند:محمد بن عقیل(نیشابوری)و محمد بن عقیل(قریابی)یا تشابه در نام و نام پدر در تلفّظ و کتابت دارد و تفاوت آن ها در نام جدّ یا لقب می باشد؛مانند:احمد بن محمد بن عیسی أشعری و احمد بن محمد بن عیسی برقی و احمد بن محمد بن خالد و...؛برای شناخت تشابه سندی،لازم است تا از ممیزات رجالیه بهره گرفته شود.شهید ثانی دایره متشابه را وسیع تر دانسته که حتّی شامل«مؤتلف و مختلف»که بررسی آن خواهد آمد،می شود.
برای حدیث متشابه در سند،گاهی از اصطلاح«متّفق و مفترق»نیز نامبرده می شود (3)؛زیرا از آن جهت که نام راویان یکسان و دو راوی در نام یا نام پدر اتّفاق دارند،«متّفق»گفته شده و از آن جهت که،گرچه نام آن ها یا نام پدر آن ها
ص:126
نیز یکسان هست و از تشابه سندی برخوردار هستند،ولی در واقع از یکدیگر جدا و دو نفر یا چند نفر شمرده شده اند،«متفرق»گفته شده که به واسطه ممیزات رجالیه،افتراق آن ها از یکدیگر معین می گردد.آن ها اتفاق در اسم یا نام پدر دارند ولی در مسمّی،مختلف و با هم مفترقند.
غالب محدّثان اهل سنّت نیز از حدیث متشابه،نامی نبرده و تنها تعدادی از آن ها از آن،با نام«متّفق و مفترق»یاد کرده اند،مانند:ابن کثیر،ابن صلاح،سیوطی؛محدّثان متأخّر مانند:دکتر صبحی صالح و دکتر عجاج از آن یادی ننموده اند.
ابن صلاح:هذا النوع متّفق لفظاً.خطّاً فاحدها:المفترق ممّن اتّفقت أسماؤهم واسماء آبائهم...؛القسم الثانی:المفترق ممّن اتّفقت أسماءهم واسماء آبائهم وأجدادهم أو أکثر...؛القسم الثالث:ما اتّفق من ذلک فی الکنیة و النسبة معاً و.... (1)
1.ابن کثیر:ان یتّفق اثنان أو اکثر فی الاسم واسم الأب،مثاله:الخلیل بن أحمد ستّة. (2)
2.سیوطی:المتّفق و المفترق من الأسماء و الأنساب ونحوها و هو متّفق خطّاً ولفظاً وافترقت مسمّیاته و هو اقسام:الأوّل من اتّفقت اسماء هم واسماء آبائهم کالخلیل بن احمد،والثانی من اتّفقت اسماء هم واسماء آبائهم واجداد هم،والثالث:ما اتّفق فی الکنیة و النسبة معاً و...،والمتشابه هو نوع یترکّب من نوعین الذین قبله و هو أن یتّفق أسماؤهما أو نسبهما ویختلف ویأتلف ذلک فی أبویهما أو عکسه. (3)
با توجه به تعاریف مذکور،می توان بر آن شد که متّفق و مفترق نزد
ص:127
اهل سنّت،همان حدیث متشابه در سند می باشد که سیوطی نیز بدان اشاره نموده که در سند حدیث،نام تعدادی از راویان به صورت شبیه به یکدیگر در لفظ و خط و هم چنان چه بسا تشابه در نام پدر و جد و کنیه نیز می باشد،در حالی که در واقع از یکدیگر مفترقند و دارای مصادیق متعدّدی می تواند باشد که اکنون شرح هر یک ضروری نمی باشد.
برخی مانند شیخ بهایی بین متشابه در سند یا متّفق و مفترق تفاوت قایل شده و بر آن است که اگر تشابه فقط در نام باشد،هم از نظر کتابت و هم از نظر قرائت،ولی نام پدرشان تنها در کتابت شبیه است و قرائت آن ها متفاوت می باشد،آن را متشابه گویند؛مانند:محمد بن عقیل به فتح و ضمّ کلمه«عَقیل و عُقیل»؛ولی اگر تشابه در نام پدر نیز هم در کتابت و هم در قرائت بود،آن را متّفق و مفترق گویند؛چون اختلاف در مسمّی است،مانند:احمد بن محمد بن عیسی(اشعری و برقی).شیخ بهایی هم می گوید:«إن وافق فی اسمه واسم ابیه آخر لفظاً فهو المتّفق و المفترق...أو فی اسمه فقط و الأبوان مؤتلفان فهو المتشابه» (1)،حدیث محکم و متشابه از اصطلاحات مشترک و دارای مصادیقی از صحیح،حسن،موثّق و ضعیف می باشد.
سیدحسن صدر:و هو ما اتّفقت أسماء الرواة فیه خطّاً واختلفت لفظاً سواء کان مرجع الاختلاف إلی النقط أو الشکل. (1)
علامه مامقانی:و مجموعهما اسم لسند اتّفق فیه اسمان فمازاد خطّاً واختلف نطقاً. (2)
مؤتلف و مختلف وصف سند حدیث و غیر از حدیث مختلف است که وصف برای متن حدیث بود و مؤتلف و مختلف نام حدیثی است که در سند آن نام راوی به گونه ای است که در کتابت مؤتلف و شبیه و یا اگر اعراب و نقطه نداشته باشد،شبیه هم هستند،ولی در تلفّظ متفاوت و مختلف می باشند.
مرجع اختلاف در حدیث مؤتلف و مختلف،آن چنان است که سیدحسن صدر بدان اشاره نموده،نقطه یا اعراب کلمه می باشد؛مانند:جریر و حریز،شریح و سریج،بشّار و یسّار،حنّان و حیان،عَقیل و عُقیل،رَشید و رُشید و....شهید ثانی نیز از اصطلاح مؤتلف و مختلف نام برده و می گوید:«و إن اتّفقت الأسماء خطّاً واختلفت نطقاً». (3)برخی آن را با متشابه یکسان دانسته در حالی که به نظر می رسد با تشابه سندی متفاوت است؛زیرا در کتابت و تلفّظ همانند متشابه سندی،کاملاً یکسان نیستند.
3.سیوطی:و هو ما یتّفق فی الخطّ دون اللفظ. (1)
دکتر صبحی صالح و دکتر عجاج و...از محدّثان معاصر اهل سنّت از اصطلاح«مؤتلف ومختلف»یاد نکرده اند،ولی در بین محدّثان قبل از آن ها،اصطلاح مذکور مورد بررسی واقع شده؛و همچنان که در تعاریف ابن صلاح،ابن کثیر و سیوطی گذشت،مؤتلف و مختلف حدیثی است که نام راوی در سند از نظر صورت،شبیه به یکدیگر است ولی در تلفّظ متفاوت است که با تعریف محدّثان شیعه،یکسان هست.آن ها برای حدیث مؤتلف و مختلف از مثال های ذیل یاد کرده اند:سلَّام و سلَام،عُمارة و عِمارة،حِزام و حَرام،کَرِیز و کُرَیز،غَنّام و عَثّام،قُمیر و قَمیر،حَمّال و جَمّال،بَشار و یسار،یزید و برید (2)،و....
حدیث مؤتلف و مختلف از اصطلاحات مشترک و دارای مصادیقی از صحیح،حسن،موثّق و ضعیف می باشد.
نام حدیثی است که نام راوی آن،به علّت شباهت با نام پدر راوی دیگر،در ذهن،چه بسا،مشتبه می شود و غالباً در مورد راویانی که تشابه اسمی در نام و نام پدرشان با راوی دیگر دارند اتفاق می افتد،مانند آن که اسم یکی از راویان با اسم راوی دیگر،هم در خط و هم در کتابت شبیه است که به هنگام تلفّظ و ذهن آوردن،جابه جا و مقلوب می شود،مانند:احمد بن محمد بن یحیی با نام محمد بن احمد بن یحیی که اوّلی،احمد بن محمد بن یحیی عطارقمی و دومی محمد بن احمد بن یحیی صاحب کتاب نوادرالحکمة است.
ص:130
مامقانی می گوید:«هو اسم للسند الّذی یقع الاشتباه فیه فی الذهن لا فی الخطّ ویتّفق ذلک فی الرواة المتشابهین فی الاسم و النسب المتمایزین بالتقدیم و التأخیر». (1)
سیوطی از علمای اهل سنّت نیز می گوید:«المشتبه المقلوب و هو ممّا یقع فیه الاشتباه فی الذهن لا فی الخطّ و المراد بذلک الرواة المتشابهون فی الاسم و النسب المتمایزون بالتقدیم و التأخیر». (2)
حدیث مشتبه مقلوب نزد محدّثان اهل سنّت و شیعه رواج چندانی ندارد و از آن جهت که نام راوی قابل اشتباه و جابه جایی است،«مشتبه مقلوب»نام گرفته و با«حدیث مقلوب»که از اقسام حدیث ضعیف است،متفاوت می باشد.حدیث مشتبه مقلوب،می تواند مصادیقی از حدیث صحیح،حسن،موثّق و ضعیف را دارا باشد و مثال های دیگر آن چنین است:ولید بن مسلم و مسلم بن ولید،یزید بن اسود و اسود بن یزید.کتاب رافع الارتیاب فی المقلوب من الاسماء و الانساب از خطیب بغدادی،برای رفع اشتباه حدیث مشتبه،تدوین شده است.
شهید ثانی،حدیث مشتبه مقلوب را مستقلّاً ذکر نکرده است ولیکن از آن در حدیث مقلوب یاد می کند و می گوید:«فی المقلوب...و قد یقع سهواً لحدیث یرویه محمد بن احمد بن عیسی عن احمد بن محمد بن عیسی». (3)شیخ بهایی نیز از آن در حدیث مقلوب نام برده و می گوید:«أو بدّل بعض الرواة...بغیره سهواً». (4)شهید ثانی از اصطلاح«مشتبه»هم یاد می کند و آن را از اقسام ضعیف می داند،که تعریف آن در حدیث،«مقلوب»خواهد آمد.
ص:131
1.شهید ثانی:«و هو قلیل الواسطة مع اتصاله». (2)
2.شیخ بهایی:«قصیر السلسلة عالٍ». (3)
3.مامقانی:«فالعالی من السند فی الاصطلاح هو:قلیل الواسطة مع اتّصاله و النازل بخلافه». (4)
حدیث عالی،آن است که تعداد راویان آن تا به معصوم علیه السّلام اندک و سلسله سند،کوتاه و متّصل باشد و اگر تعداد راویان حدیث زیاد بودند،نازل خواهد بود؛همچنان که در تعاریف مذکور،بیان شد،کوتاه بودن سند از اهمیت ویژه ای برخوردار است.
حدیث عالی السند،همواره مورد توجّه محدّثان بوده؛زیرا مسلمانان برخلاف یهود،اهمیت فوق العاده ای به ذکر سند و ثبت آن می داده اند و حدیث اگر متّصل و کوتاه از نظر سند می بود،ارزش خاصی می داشت و بدین جهت سفرهای طولانی به همراه رنج های فراوان انجام می شده تا احادیث از منزلت عالی السند برخوردار باشند و لذا شهید ثانی می فرماید:«طلب علوّ الاسناد سنّة عند اکثر السلف و قد کانوا یرحلون إلی المشایخ فی أقصی البلاد لأجل ذلک». (5)
علوّ سند،موجب می شده تا حدیث از آسیب های احتمالی،مصون بماند و
ص:132
از این روی،حدیث عالی السند،همواره،بر دیگر احادیث تقدّم داشته؛به جهت این که احتمال خطا و نسیان در آن کمتر بوده است؛گرچه در مواردی حدیث نازل السند به جهت آن که راویان آن در مقایسه با عالی السند،أوثق،اضبط و احفظ بوده اند،مقدّم داشته شده،لیکن در شرایطی که راویان همسان بوده،همیشه تقدّم با حدیث عالی السند می باشد (1)؛شهید ثانی هم می فرماید:«قد یتّفق فی النزول مزیة لیست فی العلوّ،کأن یکون رواته أوثق أو احفظ أو أضبط...فیکون النزول حینئذ أولی». (2)
برای آگاهی از احادیث عالی و دریافت شرط اتصال بین راویان،شناخت طبقات حدیثی،امری لازم بوده؛زیرا بسا حدیثی به ظاهر،عالی السند می نماید و لیکن ممکن است چند راوی،از آن سلسله،حذف شده باشد و یا راوی متأخّر از راوی قبلی که معاصر او نبوده،نقل حدیث نموده است،که در آن صورت حدیث نازل السند،به جهت برخورداری از اتّصال،مقدّم خواهد بود؛چون بسا،مدلّسین حدیث،به جهت آن که حدیثی،عالی السند بنماید،سند آن را کوتاه نموده اند تا موجب اعتبار آن گردد؛از این روی،اندک بودن راویان به تنهایی،موجب اعتبار حدیث نمی باشد،بلکه شرط اتصال نیز مهم تلقّی شده است.
1.ابن صلاح:«اوّلها:القرب من رسول الله صلّی الله علیه و آله باسناد نظیف غیر ضعیف وذلک من أجلّ انواع العلوّ...والثانی...القرب من امام من ائمّة الحدیث». (3)
ص:133
2.سیوطی:«و هو ای العلوّ اقسام خمسة أجلّها،القرب من رسول الله صلّی الله علیه و آله من حیث العدد باسناد صحیح نظیف». (1)
3.صبحی صالح:«فالإسناد العالی المطلق هو ما قرب رجال سنده من رسول الله صلّی الله علیه و آله بسبب قلّة عددهم اذا قیسوا بسند آخر یرد فی ذلک الحدیث نفسه بعدد کثیر». (2)
4.دکتر عجاج:«الاسناد العالی هو ما قلّ عدد رواته إلی الرسول صلّی الله علیه و آله». (3)
تعریف حدیث عالی السند،از نظر محدّثان اهل سنّت،همانند تعریف محدّثان شیعه است،گرچه که به صورت صریح،به ویژه بین متقدّمان آن ها،به«قلّت عدد راویان وشرط اتصال»اشاره نشده است و در تعاریف آن ها،بیشتر از عبارت«قرب اسناد»استفاده شده (4)و به بیان اقسام آن پرداخته شده است.اما این نکته در هر حال،مسلّم است که حدیث عالی السند،خواه از هر قسمی باشد،به جهت کم بودن راویان آن و برخورداری از اتصال می تواند در مقایسه با حدیث نازل السند،برتر و معتبرتر باشد.
البته بدیهی است که علوّ و قرب الإسناد بودن،دلالتی بر صحّت سند ندارد،بلکه بررسی حال راویان،می تواند سبب ارزش گذاری احادیث از جهت صحیح یا حسن و...باشد،لذا محدّثان،به شناخت احوال راویان،نسبت به شناخت علوّ و نزول آن ها،اهتمام بیشتری داشته اند. (5)حدیث عالی و عکس آن،نازل از اقسام مشترک و دارای مصادیقی از صحیح و...می باشند.
ص:134
حدیث عالی به اعتبار مراتب آن دارای اقسامی است که عکس آن ها«نازل»خواهد بود.تقسیم بندی حدیث عالی میان محدّثان شیعه با یکدیگر و همچنین در بین محدّثان اهل سنّت با یکدیگر یکسان نبوده؛از این روی،بین محدّثان اهل سنّت و شیعه نیز،توافق کاملی بر اقسام آن وجود ندارد،نخست به تقسیم بندی های گزارش شده از محدّثان شیعه و اهل سنّت اشاره و سپس به شرح بهترین تقسیم بندی پرداخته می شود.
شهید ثانی برای علوّ،معتقد به اقسام سه گانه است:
1.علوّ مطلق یا غایة القصوی که همان قرب الاسناد تا به معصوم علیه السّلام است.
2.قرب الاسناد تا به ائمّه حدیث مثل شیخ طوسی،صدوق و کلینی.
3.تقدّم زمان سماع یکی از دو راوی در اسناد حدیث.
ایشان سپس دو قسم اخیر را«علوّ نسبی»می داند و البته منزلت اعتبار آن ها را کم دانسته و قسم دیگری را بیان می کند که دیگران بر اقسام علوّ افزوده اند و آن علوّ در تقدّم وفات راوی است. (1)آیة الله سبحانی نیز،تقسیم بندی مذکور را پسندیده است. (2)
آیة الله سیدحسن صدر،علوّ را دارای اقسام پنج گانه دانسته است:1.قرب الاسناد تا به معصوم که همان علوّ مطلق است،مانند ثلاثیات کلینی و بخاری.2.قرب اسناد تا به یکی از ائمّه حدیث مانند محمّدون ثلاث اوَل و اخر که همان علوّ نسبی و اضافی است.3.علوّ به تقدّم سماع.4.علوّ به تقدّم وفاة.5.علوّ نسبت به روایت یکی از جوامع اربعه،یا دیگر اصول معتبر نزد شیعه،یا جوامع ستّ نزد اهل سنّت که
ص:135
می تواند دارای چهار شکل،موافقت،ابدال،مساوات و مصافحه باشد. (1)
به نظر می رسد علامه مامقانی:تقسیم بندی کامل تری را ارایه نموده است:
1.قرب الاسناد تا به معصوم،(علوّ مطلق و غایة القصوی).
2.قرب الاسناد تا به ائمّه حدیث.
3.علوّ نسبت به روایت یکی از کتب حدیث مورد اعتماد-که آن را«علوّ تنزیل»نام نهاده و دارای چهار شکل موافقت،بدل،مساوات و مصافحه می داند
1.علوّ به تقدّم سماع.
2.علوّ تقدّم وفات.
ایشان،قسم دوم و سوم و چهارم را«علوّ نسبی»می داند. (2)
بین محدّثان اهل سنّت نیز دو تقسیم بندی مشهود است:نخست از ابن حجر و دکتر صبحی صالح که علوّ را به دو قسم مطلق و نسبی تقسیم نموده و علوّ مطلق را شامل قرب اسناد تا به معصوم و علوّ نسبی را شامل قرب تا ائمه حدیث یا کتابی از کتب معتمد یا تقدم وفات راوی و یا تقدّم سماع دانسته اند و برای علوّ نسبی با توجّه به مراتب آن،اقسام چهارگانه:موافقت،بدل،مساوات و مصافحه را بیان داشته اند. (3)
تقسیم بندی دیگر از ابن صلاح،سیوطی و دکتر عجاج می باشد که در آن،علوّ به دو قسم مطلق و نسبی تقسیم شده و برای یکی از اقسام علوّ نسبی،تقسیمات خاص بیان شده که چنین است.
الف:علوّ مطلق:قرب الاسناد تا به معصوم علیه السّلام.
ب:علّو نسبی:1.قرب به ائمّه حدیث.2.قرب به روایتِ کتاب معتمد،مثل
ص:136
صحیحین و سنن اربعه که سیوطی آن را علوّ تنزیل نیز نامیده و این قسم دارای اشکال چهارگانه:موافقت،بدل،مساوات و مصافحه می باشد.3.علوّ به تقدیم وفات راوی.4.علوّ به تقدّم سماع. (1)
تقسیم بندی دوم از محدّثان اهل سنّت،با تقسیم بندی علامه مامقانی از محدّثان شیعه،تطابق بیشتری دارد و به نظر می رسد تقسیم بندی کامل تری باشد که اینک به شرح اقسام آن پرداخته می شود:
1.قرب الاسناد تا به رسول الله صلّی الله علیه و آله یا دیگر معصومان علیهم السّلام (2)،یعنی روایت تا به معصوم علیه السّلام قریب الاسناد می باشد و آن در صورتی است که همان روایت در سند دیگری با تعداد راویان بیشتری نقل شده باشد که این قسم بالاترین و ارزشمندترین قرب الاسناد می باشد،به ویژه که سند هم صحیح باشد و آن را«غایة القصوی»و«علوّ مطلق»یا«علوّ حقیقی»نیز نامیده اند.مانند ثلاثیات از کلینی تا به معصوم علیه السّلام و ثلاثیات بخاری تا به پیامبر صلّی الله علیه و آله.گروهی از علما،اقدام بر تدوین قرب الاسناد نموده اند مانند قرب الاسناد حمیری از علمای امامیه و....
1.قرب الاسناد تا به ائمّه حدیث: (3)یعنی قرب حدیث تا به یکی از ائمّه حدیث،مانند کلینی،صدوق،بخاری،مسلم و...گرچه که بعد از آن ها تا به معصوم،راویان آن زیاد باشند.
ص:137
2.علوّ نسبت به کتاب های معتمد: (1)مثل کتب اربعه شیعه و جوامع ستّ اهل سنّت،که حدیث در صورتی عالی است که از آن ها روایت شود که آن را علوّ تنزیل نامیده و دارای اشکال ذیل است:
الف)موافقت:دریافت حدیث از شیخ یکی از مصنّفان،اما به غیر از طریقه آن ها و به طریقی کوتاه تر،که نوعی علوّ دارد،گرچه حدیث از هر دو طریق با هم موافقت دارد. (2)
ب)بدل:دریافت حدیث از شیخ یکی از مشایخ حدیث،به جای و بدل از طریق معروف آن ها که از اقسام علوّ به حساب آمده است. (3)
ج)مساوات:تساوی تعداد راویان یک حدیث با تعداد راویان همان حدیث از یکی از مصنّفان. (4)
د)مصافحه:تساوی با شاگرد شیخ حدیث که گویا با شیخ،مصافحه و دیدار انجام شده و از او حدیث نقل کرده است. (5)
1.تقدّم سماع:یعنی یکی از راویان در اسنادش بر راوی دیگر،در زمان
ص:138
شنیدن از معصوم مقدّم بوده،گرچه تعداد راویان هر دو یکسان است. (1)ابن صلاح و عجاج،تقدّم سماع را پس از تقدّم وفات آورده اند.
2.تقدّم وفات راوی:یعنی یکی از راویان در مقایسه با راوی دیگر،تقدّم در وفات داشته است،گرچه تعداد راویان هر دو یکسان است.که از نظر برخی،تقدّم و علوّ به حساب نمی آید. (2)
ص:139
در ششمین درس،حدیث معتبر،محکم و متشابه،مؤتلف و مختلف،مشتبه مقلوب،عالی و نازل از نظر محدّثان شیعه و اهل سنّت مورد بررسی و تطبیق قرار گرفت که به اختصار چنین است:
1.حدیث معتبر:اعمّ از مقبول است و دلیلی بر اعتبار آن چه از نظر سند یا مضمون آن وجود دارد.
2.حدیث محکم:روایتی است که متن آن در دلالتش بر مراد و معنی آن،نیازی به قرینه ندارد و حدیث متشابه،چه در متن و چه در سند،در دلالتش بر مراد نیازمند قراین و ممیزات رجالیه است که از آن به متّفق و مفترق هم یاد شده است.
3.حدیث مؤتلف و مختلف:نام حدیثی است که در سند آن،نام راوی به شکلی است که در کتابت شبیه ولی در تلفّظ مختلف می باشد.
4.حدیث مشتبه مقلوب:در مورد روایتی است که نام راوی آن در ذهن با نام پدر راوی دیگر مشتبه می شود و از آن جهت که نام راوی قابل اشتباه و جابه جایی است،مقلوب خوانده شده.
5.حدیث عالی:خبری است که سلسله سند آن تا به معصوم کوتاه و از اتّصال برخوردار و عکس آن نازل است و به اعتبار مراتب آن دارای اقسامی می باشد.
ص:140
1.نهایة الدرایة،ص171 و 324 و 220.
2.مستدرکات مقباس الهدایة،ج5،ص165 و 235 و 271.
3.اصول الحدیث،سبحانی،ص68 و 75 و 80 و 81.
4.علم الحدیث،شانه چی،ص73 و 77 و 67.
5.تلخیص مقباس الهدایة،ص50 و 52.
1.معرفة علوم الحدیث،ص5 و 221.
2.الباعث الحثیث،ص118 و 165.
3.المنهل الراوی،ص150 و 188.
4.فتح المغیث،3/3.
5.اصول الحدیث،ص368.
6.منهج النقد،ص182 و 186 و 358.
7.علوم الحدیث و مصطلحه،ص250.
8.الوسیط فی علوم و مصطلح الحدیث،ص119.
ص:141
1.تفاوت حدیث معتبر با مقبول را نزد فریقین بیان کنید.
2.حدیث محکم و متشابه را از نظر مامقانی و سیوطی مقایسه کنید.
3.تفاوت متشابه صحیح را با متشابه ضعیف بیان کنید.
4.حدیث مؤتلف و مختلف را از نظر فریقین بیان کنید.
5.حدیث مشتبه مقلوب را تعریف کنید.
6.تفاوت مشتبه مقلوب صحیح را با ضعیف آن،مقایسه کنید.
7.حدیث معتبر ذیل را بررسی و نوع اعتبار آن را بیان کنید:
«عن الکلینی عن علی بن ابراهیم عن أبیه عن حمّاد عن حریز عن الصادق علیه السّلام...». (1)
8.تعریف علامه مامقانی و صبحی صالح را در حدیث عالی بیان و آن ها را مقایسه فرمایید.
9.حدیث عالی ضعیف را با نازل صحیح مقایسه کنید.
10.تفاوت موافقت با مساوات در چیست؟
ص:142
اصطلاحات مشترک سندی(4)
در هفتمین درس،تعداد دیگری از اصطلاحات مشترک سندی،شامل:مشترک،روایت اکابر از اصاغر،سابق و لاحق،روایت اقران و مدبّج،از نظر محدّثان شیعه و اهل سنّت،تعریف و مورد بررسی و تطبیق واقع می شود که به شرح ذیل است:
1.علامه مامقانی:«المشترک:و هو ما کان أحد رجاله أو أکثرها مشترکاً بین الثقة وغیره ولابدّ من التمییز لتوقّف معرفة حال السند علیه». (2)
2.آیة الله سبحانی:«و هو ماکان أحد رجاله أو أکثرها مشترکاً بین الثقة وغیره لابدّ من الرجوع إلی تمییز المشترکات». (3)
به نظر می رسد اصطلاح حدیث مشترک بین غالب محدّثان اعم از شیعه و
ص:143
اهل سنّت رواج نداشته و ندارد،گرچه که لفظ مشترک در مورد راویان در کتاب های فقهی،فراوان به کار رفته است و تنها بین محدّثان معاصر شیعه،حدیث مشترک به عنوان یکی از اصطلاح های حدیثی رواج پیدا نموده و مقصود از آن،چنان که در تعاریف آمده،حدیثی است که نام یک راوی یا بیشتر،با دیگری همانند می باشد و از اشتراک لفظی برخوردار،ولی برخی از آن ها ثقه و برخی دیگر غیرثقه هستند،مانند:«محمد بن قیس»که بین چند نفر مشترک است؛برخی توثیق شده اند ولی در مورد برخی دیگر،جرح،وجود دارد.
اشتراک گاهی در اسم و گاهی هم در اسم و اسم پدر و گاهی در کُنیه و لقب نیز می باشد.برای تمییز آن ها از یکدیگر می باید از ممیزات رجالیه کمک گرفته شود که می تواند در محورهای ذیل باشد:
1.تاریخ تولّد،وفات و معاصران؛
2.راویان در طبقه قبل و بعد؛
3.متن و موضوع روایت؛
3.نام پدر،جدّ أدنی،أوسط و أعلی؛
4.لقب و کنیه؛
5.معصومی که از او روایت شده؛
6.مکان،شهر و قبیله؛
7.ولاء،(عتق،عبد و عهد).
نزد محدّثان اهل سنّت،اعم از معاصران و غیر آنها،اصطلاح حدیث مشترک رایج نبوده است؛ولی از راویانی که از چنین اشتراکی در نام و لقب و...برخوردارند،در حدیث متّفق و مفترق و مؤتلف و مختلف نام برده شده،امّا از مهم ترین خصوصیات حدیث مشترک،که اختلاف راویان هم نام در وثاقت و عدم
ص:144
وثاقت است،نامی برده نشده است؛حدیث مشترک قبل از تمییز رجال آن،نمی توان آن را صحیح یا غیرصحیح دانست ولی پس از تمییز رجال سند آن،می توان آن را از مصداق،صحیح،حسن،موثّق یا ضعیف دانست.
1.شهید ثانی:و ان روی عمّن دونه فی السّنّ أو فی اللقی او فی المقدار،فهو النوع المُسمّی بروایة الأکابر عن الأصاغر. (1)
2.شیخ بهایی:أو تقدّم(مروی عنه)علیه فی أحدهما(فی السّنّ أو فی الأخذ عن الشیخ)فروایة الأکابر عن الاصاغر. (2)
3.مامقانی:إذا کان الراوی فوقه فی شیء من ذلک(فی السّنّ أو فی اللقاء،أو فی المقدار من علم أو اکثار روایة و...)فروی عمّن دونه فهو النوع المسمّی بروایة الأکابر عن الأصاغر. (3)
در روایت احادیث،غالباً راویان،از رتبه پایین تری نسبت به مروی عنه (4), برخوردار هستند؛مانند آن که در سنّ یا علم یا ملاقات شیخ یا طبقه و...رتبه ای پس از مروی عنه را دارند که چنین روایتی را«اصاغر از اکابر»نام نهاده اند؛ولی گاهی،عکس آن اتفاق می افتد و راویان از رتبه بالاتری در سن،ملاقات شیخ،علم و معرفت،طبقه و...بهره مندند که آن را«روایة الاکابر عن الاصاغر»
ص:145
دانسته اند و آن روایتی است که بزرگ مرتبه از کوچک مرتبه روایت کند؛مانند روایت پدر از پسر،یا روایت صحابی از تابعی،یا روایت استاد از شاگرد یا تابعی از تبع تابعین،که البته،چنین روایتی فراوان نیست.
شهید ثانی:«روایت اکابر از اصاغر»را دو قسم می داند.نخست راویان پدران از پسران،که آن را«روایة الآباء عن الأبناء»نام نهاده اند و قسم دیگر روایت غیر از پدران از پسران می باشد،مانند روایت صحابه از تابعین،مثل روایت«عبادله اربعه» (1)از کعب الاحبار. (2)
1.ابن صلاح:أن یکون الراوی أکبر سنّاً وأقدم طبقة من المروی عنه...وأن یکون الراوی اکبر قدراً من المروی عنه...وان یکون الراوی اکبر من الوجهین جمیعاً. (3)
2.سیوطی:روایة الاکابر عن الأصاغر و الأصل فیه روایة النبی صلّی الله علیه و آله عن تمیم الداری حدیث الجساسة وهی عند مسلم... (4)و هو أقسام:أحدها أن یکون الراوی أکبر سنّاً وأقدم طبقة من المروی عنه...الثانی أن یکون الراوی أکبر قدراً. (5)
نزد محدّثان اهل سنّت،نیز روایت«اکابر از اصاغر»روایتی است که راوی از مروی عنه،از نظر سن یا مرتبه علم یا هر دو،بالاتر باشد و گاهی مربوط به روایت پدر از پسر یا صحابی از تابعین یا به تعبیر سیوطی،روایت پیامبر صلّی الله علیه و آله از
ص:146
تمیم داری است که حضرت را از رؤیت دجّال آگاه نموده است. (1)
روایت«اکابر از اصاغر»از اقسام مشترک و می تواند مصادیقی از صحیح،حسن،موثّق و ضعیف را دارا باشد.غالب روایات به شکل«اصاغر از اکابر»است که از جمله اقسام آن،روایت«آباء»است؛زیرا برخی از راویان از پدرشان و آن ها از پدرشان تا نسل های متمادی،روایت نموده اند،مانند روایت معصومان از پدرشان که گرچه همه معصوم بوده اند اما در مواردی به جهت احترام و تعظیم از پدرانشان یا اهمیت موضوع،از یکدیگر روایت نموده اند که چنین است:«عن الحسن بن علی بن مجمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن أبی طالب علیهم السّلام عن أبیه عن أبیه عن أبیه عن أبیه عن أبیه عن أبیه عن أبیه عن أبیه عن أبیه علی بن ابی طالب علیهم السّلام عن النبی صلّی الله علیه و آله انه قال لبعض اصحابه ذات یوم یا عبدالله:أحبب فی الله و أبغض فی الله و وال فی الله و عاد فی الله،فانّه لاتنال و لایة الله الاّ بذلک...». (2)
اصطلاح حدیث«سابق و لاحق»،صفت دو روایتی هستند که دو نفر راوی معاصر از شیخ یا معصوم زمان خود روایت کنند ولیکن یکی از راویان،نسبت به دیگری،زودتر وفات نموده است که روایت او را«سابق»و روایت دیگری را«لاحق»گویند.
شهید ثانی از روایت شیخ فاضل ناصر بن ابراهیم بویهی(م/852)به عنوان روایت«سابق»و از روایت نورالدین علی بن عبدالعالی میسی(م/938)شیخ شهید ثانی به عنوان روایت«لاحق»یاد می کند که بین آن ها هشتاد و شش سال فاصله زمانی وجود دارد و هر دوی آن ها از استاد واحدی روایت نموده اند. (1)
1.ابن صلاح:معرفة من اشترک فی الروایة عنه راویان،متقدّم ومتأخّر تباین وقت وفاتیهما تبایناً شدیداً،فحصل بینهما أمدٌ بعیدٌ. (2)
2.سیوطی:السابق و اللاحق و هو معرفة من اشترک فی الروایة عنه اثنان تباعد ما بین وفاتیهما. (3)
اصطلاح«سابق و لاحق»نزد محدّثان معاصر از جمله دکتر صبحی صالح و دکتر عجاج،علامه قاسمی و...از آن یاد نشده و در ردیف اصطلاحات مشترک شمرده نشده است،ولی از نظر محدّثان پیشین مانند سیوطی،ابن صلاح و...مورد بررسی واقع شده و مقصود از آن،همسانِ تعاریف محدّثان شیعه است.
معرفت حدیث سابق و لاحق بدان جهت مورد نظر محدّثان بوده است که
ص:148
حدیث سابق از نوعی علوّ برخوردار می باشد.ابن صلاح می گوید:«و من فوائد ذلک تقریر حلاوة علوّ الإسناد فی القلوب». (1)سیوطی بیان می دارد که خطیب بغدادی کتابی نیکو برای این فن با عنوان«سابق و لاحق»فراهم آورده و سیوطی به مواردی از آن ها مانند روایت بخاری و خفاف از محمد بن اسحاق سراج،اشاره نموده است. (2)حدیث سابق و لاحق از اقسام مشترک و دارای مصادیق گوناگونی هستند.
1.شهید ثانی:ثمّ الراوی و المروی عنه،ان استویا فی السنّ أو فی اللُقی و هو الأخذ عن المشایخ فهو النوع من علم الحدیث الذی یقال له:روایة الأقران،لأنه حینئذ یکون راویاً عن قرینه...فان روی کلّ منهما[أی من القرینین]عن الاخر فهو النوع الذی یقال له المُدبّج. (4)
2.شیخ بهایی:و إن وافق المروی عنه فی السنّ أو فی الأخذ عن الشیخ،فروایة الأقران. (5)
3.سید حسن صدر:و إن وافق الرّاوی المروی عنه فی السنّ أو فی الأخذ عن الشیوخ فروایة الاقران و المدبّج و هو أن یروی کل من القرینین عن الاخر. (6)
ص:149
اگر راوی حدیث با شخصی که از او روایت می کند،از نظر سنّ یا فراگیری حدیث از استادشان،قرین و معاصر هم باشند،آن را«روایة الاقران»گویند؛زیرا راوی از قرین خود،روایت می کند؛مانند روایت شیخ طوسی(م/460)از سیدمرتضی(م/436)که قرین یکدیگر هستند و هر دو هم از نظر رتبه معاصر و در یک طبقه و از نظر استاد،در درس شیخ مفید(م/413)حاضر می شده اند،گرچه پس از وفات شیخ مفید،سیدمرتضی،مقام استادی برای شیخ طوسی داشته است.
امّا،چنانچه دو نفر راوی که در سن یا فراگیری حدیث از استادشان،قرین هستند،از دیباچه یکدیگر روایت کنند،آن را حدیث«مدبّج»می گویند؛مانند روایت نمودن حدیث واحدی را که شیخ طوسی از سیدمرتضی و او از شیخ مفید و روایت همان حدیث به واسطه سیدمرتضی از شیخ طوسی و او از شیخ مفید تا به معصوم علیه السّلام و مانند روایت حرّ عاملی و علامه مجلسی از یکدیگر یا روایت شهید اول و سید تاج الدین به معیه از یکدیگر. (1)شهید ثانی و علامه مامقانی از هر دو قسم مذکور نام برده و به تعریف هر دو مبادرت نموده،ولی شیخ بهایی تنها به تعریف«روایة الأقران»مبادرت نموده و چه بسا بدان جهت باشد که او مدبّج را نوعی از روایة الاقران دانسته؛زیرا برخی آن ها را یک اصطلاح نامیده اند.
برخی روایة الاقران را مقسم قرار داده و آن را به دو قسم مدبّج و غیرمدبّج تقسیم نموده (2)ولی به نظر می رسد که روایة الاقران،عام و مدبّج،اخص از آن باشد؛زیرا هر مدبّجی،روایة الاقران هست ولی هر روایت اقرانی،مدبّج نیست. (3)
ص:150
1.ابن صلاح:معرفة المدبّج وما عداه من روایة الاقران بعضهم عن بعض وهم المتقاربون فی السنّ والاسناد وربّما اکتفی الحاکم أبوعبدالله فیه بالتقارب فی الاسناد وان لم یوجد التقارب فی السنّ.واعلم ان روایة القرین تنقسم:فمنها المدبّج:و هو ان یروی القرینان کلّ واحد منهما عن الاخر،مثاله فی الصحابة:عائشة وابوهریرة...ومنها غیر المدبّج و هو أن یروی أحد القرینین عن الاخر ولا یروی الاخر عنه فیما نعلم. (1)
2.سیوطی:المدبّج وروایة القرین عن القرین...فإن روی کل واحد منهما عن صاحبه کعائشة وأبی هریرة فی الصحابة و الزهری وأبی الزبیر فی الاتباع...فهو المدبّج. (2)
تدبیج،مربوط به سند حدیث و دارای معانی متعددی می باشد از جمله:تزیین یعنی هر یک از راویان،با تدبیج،روایت خود را زینت می دهد و در برخی موارد،به معنی ذم می باشد،مانند:رجل مدبّج،یعنی قبیح الوجه و در تدبیج نیز با نزول اسناد،نوعی ذمّ در روایت حاصل شده و.... (3)
معنی حدیث مدبّج و روایة الاقران نزد محدّثان فریقین یکسان است،گرچه در چگونگی تقسیم بندی تفاوت وجود دارد؛همچنان که از نظر محدّثان شیعه،روایة مدبّج و اقران از اصطلاحات مشترک شمرده شده و علامه مامقانی آن ها را در فصل اصطلاحات مشترک آورده است (4)؛ولی نزد محدّثان اهل سنّت،چنین تصریحی موجود نمی باشد؛حتّی دکتر صبحی صالح و دکتر عجاج و علامه قاسمی و...از آن نامی نبرده اند.
ص:151
برخی از علمای اهل سنّت،در روایت مدبّج،قید نموده اند که لازم است تا آن دو نفر راوی،از نظر اعتبار نیز قرین باشند (1)،لذا روایت استاد از شاگرد خود،مدبّج نیست،بلکه روایت«اکابر از اصاغر»است،ولی به نظر می رسد که در روایت مدبّج،چنین شرطی ضرورت نداشته باشد؛لذا دو راوی که از نظر سن قرین هم هستند،گر چه یکی استاد و دیگری شاگرد باشد،می تواند روایت آن ها از یکدیگر،مدبّج باشد.ظاهراً نخستین فردی که مؤسّس چنین نام گذاری بوده است،دار قطنی است که کتابی را نیز بدین جهت تدوین نموده است. (2)روایت مدبّج و اقران،به اعتبار حالات راویان می تواند صحیح،حسن،موثّق و ضعیف باشد.
ص:152
در هفتمین درس،حدیث مشترک،روایت اکابر از اصاغر،سابق و لاحق،روایت اقران و مدبّج از نظر محدّثان شیعه و اهل سنّت مورد بررسی و تطبیق قرار گرفت که به اختصار چنین است:
1.حدیث مشترک:مربوط به سند حدیثی است که راوی،همانند دیگری است که برخی ثقه و برخی غیرثقه هستند و برای تمییز آن ها می باید از ممیزات رجالیه بهره گرفته شود.
2.روایت اکابر از اصاغر:در مورد حدیثی است که راویان نسبت به کسی که از او روایت می کنند،از رتبه بالاتری در سن یا در طبقه و...برخوردارند.
3.سابق و لاحق:صفت دو روایتی است که دو راوی معاصر از شیخ خود روایت نموده اند ولیکن یکی از آن ها تقدّم در وفات دارد و روایت او سابق شمرده شده است.
4.روایت اقران و مدبّج:روایت اقران حدیثی بود که راوی از قرین خود روایت کند و اگر هر دو قرین از یکدیگر روایت کنند،مدبّج خواهد بود.
ص:153
1.نهایة الدرایة،ص330 و 332 و 336.
2.مستدرکات مقباس،ج5،ص316.
3.اصول الحدیث،سبحانی،ص81 و 82 و 83.
4.علم الحدیث،شانه چی،ص68 و 69 و 76.
5.تلخیص مقباس الهدایة،ص51 و 54.
1.معرفة علوم الحدیث،ص215.
2.المنهل الراوی،ص167 و 168.
3.منهج النقد فی علوم الحدیث،ص154 و 155 و 157.
4.الوسیط فی علوم و مصطلح الحدیث،ص551.
5.فتح المغیث،ج3،ص139.
6.الباعث الحثیث،ص144 و 146.
ص:154
1.ممیزات رجالیه را گزارش و تفاوت حدیث مشترک صحیح و ضعیف را بیان کنید.
2.تعریف مامقانی و سیوطی را در حدیث اکابر از اصاغر،بیان کنید.
3.حدیث سابق و لاحق را از نظر فریقین،تعریف و برای آن مثالی را بیان نمائید.
4.سند روایت ذیل را بررسی و اشتراک آن را بیان کنید.
«عنه عن محمد بن عیسی عن الرجل انه سئل عن رجل نظر إلی راع نزا علی شاة،قال علیه السّلام:ان عرفها ذبحها...». (1)
5.تفاوت تعریف شیخ بهایی را در حدیث مدبّج با تعریف سیوطی،مقایسه کنید.
ص:155
ص:156
اصطلاحات مشترک متنی(1)
در هشتمین درس،اصطلاحات مشترک متنی،یعنی مواردی که مشترک بین صحیح حسن و...و مربوط به متن حدیث می باشد،شامل:حدیث مقبول،مختلف و موافق،ناسخ و منسوخ،مطروح از نظر محدّثان شیعه و اهل سنّت تعریف و مورد بررسی و تطبیق واقع می شود که به شرح ذیل است:
بالقرائن والصحیح علی الاکثر و الحسن علی قول». (1)
بنابر تعریف مذکور،مقبول،حدیثی است که اصحاب و علما و جمهور محدّثان بدون نظر به حالات راویان آن،از نظر صحّت یا حسن یا توثیق آنها،آن را تلقّی به قبول کرده و بر مضمون آن عمل می کنند و عکس آن«مردود»،حدیثی است که به جهت عدم اطمینان به صدور آن،بدان عمل نمی شود.
حدیث مقبول مربوط به متن حدیث است و آن چنان که شهید ثانی در تعریفش بدان اشاره نمود،از مصادیق مشترک است و می تواند مصداقی از صحیح و غیرصحیح از نظر سندی را دارا باشد،ولی نزد گروهی مانند شیخ بهایی و استرآبادی،از مصادیق حدیث ضعیف شمرده شده (2)؛لیکن نزد کسانی که حدیث حسن و موثق،همواره مقبول و مورد عمل نیست،از اصطلاحات مشترک خواهد بود. (3)خبر مقبول،نزد محدّثان با خبر محفوف به قراین نیز متفاوت است؛زیرا قراین گاهی ظنّی است که نمی توان بر طبق آن ها عملی را انجام داد؛مگر آن که حدیث مقبول،مترادف با خبر محفوف با قراین قطعی دانسته شود. (4)
1.سیوطی:الحدیث امّا مقبول أو مردود و المقبول امّا أن یشتمل من صفات القبول علی اعلاها اولا والاول الصحیح و الثانی الحسن. (5)
ص:158
2.صبحی صالح:الحدیث اما مقبول و هو الصحیح واما مردود و هو الضعیف. (1)
3.دکتر عجاج:ینقسم الحدیث إلی مقبول ومردود؛مقبول،توافرت فیه جمیع شروط القبول. (2)
نزد محدّثان اهل سنّت،حدیث مقبول،از اصطلاحات مشترک شمرده نشده است،بلکه نزد آنان،حدیث مقبول همان حدیث صحیح است که از شرایط قبول برخوردار است و اصطلاح جداگانه ای دانسته نشده است.از جمله احادیث مقبول نزد شیعه،«مقبوله عمر بن حنظله»است که مربوط به تخاصم بین دو نفری است که نزد حاکم رفته و از او درخواست قضاوت نموده اند که امام صادق علیه السّلام در آن روایت می فرماید:«...من کان منکم ممّن قد روی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف احکامنا فلیر تضوا به حکماً فانّی قد جعلته علیکم حاکماً...». (3)حدیث مذکور،از جمله احادیثی هست که در مورد منزلت حکومت اسلامی و ولایت فقیه بدان استناد شده است.
3.علاّمه مامقانی:المختلف وضدّه الموافق...والمراد هنا اختلاف المتنین و توافقهما. (1)
اصطلاح«مختلف»نزد محدّثان شیعه و عکس آن«موافق»دو وصف برای متون حدیث از جهت توافق و اختلاف مضمون آنهاست که امری نسبی و بین دو حدیث قابل تصور است و در علم اصول از آن به دو حدیث«متعارض»یاد می شود و آن ها غیر از«مؤتلف و مختلف»است که مربوط به سند حدیث است و توصیف آن در درس ششم آمد.مقصود از اختلاف که شهید ثانی از آن تعبییر به«متضادّان»،سید حسن صدر از آن تعبییر به«متعارضان»نموده اند،ناسازگاری بین دو حدیث است که ممکن است ناشی از تباین،عموم و خصوص مطلق یا عموم و خصوص من وجه بین آن ها باشد.
برای حدیث مختلف چنین مثال زده شده است:
1.حدیث:«إذا کان الماء قدر کرّ لما ینجسه شیء»و حدیث:«سألته عن کرّ من ماء مررت به وأنا فی سفر قد بال فیه حمار...قال لا تتوضّأ منه ولا تشرب منه». (2)
2.حدیث«لا یعید الصلاة فقیه»و حدیث«یعید الصلاة». (3)
1.ابن صلاح:معرفة مختلف الحدیث وانّما یکمُل للقیام به الائمة الجامعون بین صناعتی الحدیث و الفقه،الغوّاصون علی المعانی الدقیقة.اعلم انّ ما یذکر فی هذا
ص:160
الباب ینقسم إلی قسمین:احدهما:أن یمکن الجمع بین الحدیثین و...الثانی:أن یتضادّا بحیث لایمکن الجمع بینهما. (1)
1.سیوطی:و هو أن یأتی حدیثان متضادّان فی المعنی ظاهراً فیوفّق بینهما أو یرجّح احدهما،فیعمل به دون الاخر. (2)
2.صبحی صالح:و هو علم یبحث عن الأحادیث التی ظاهرها التناقض من حیث امکان الجمع بینهما أو بتقیید مطلقها أو بتخصیص عامها. (3)
نزد محدّثان اهل سنّت،تعریف حدیث مختلف،همسان تعریف محدّثان شیعه است؛لیکن نزد اهل سنّت،از آن در تعریف اصطلاحات مشترک بحث نشده،بلکه،آن را علمی مستقل از علوم حدیثی دانسته اند.
حکم دو حدیث مختلف،در صورت امکان،سازگاری بین آن ها بر اساس معیارهایی که در بحث تعادل و تراجیح در علمِ اصولِ هر یک از فریقین آمده است،می باشد؛که از فنون مهمّی است که عالمان به حدیث و فقه و اصول،می توانند متصدّی آن باشند.در بین شیعه،ظاهراً نخستین کسی که اخبار مختلف را جمع و بررسی نموده است،شیخ طوسی(م/460)می باشد که به تألیف کتاب«الاستبصار فیما اختلف من الأخبار»پرداخته که مشتمل بر 5511 حدیث به همراه وجه جمع و بررسی تحلیلی آن ها می باشد. (4)در بین اهل سنّت نیز،شافعی(م/204)و ابن قتیبه(م/276)از پیشگامان در تدوین مختلف الحدیث بوده اند. (5)
ص:161
برخی،حدیث مختلف را قسمی از مزید دانسته اند (1)،ولی به نظر می رسد،حدیث مختلف،اصطلاحی جداگانه باشد لیکن سبب اختلاف،ممکن است ناشی از زیادتی در متن حدیث باشد که به خطا یا عمد،در آن نهاده شده،همچنان که سبب اختلاف ممکن است،درج،نقل به معنی،اضطراب و...باشد.از حدیث مختلف به نام های:مشکل الحدیث،تأویل الحدیث و تلفیق الحدیث نیز یاد شده است.حدیث مختلف می تواند به اعتبار حالات راویان آن،مصادیقی از صحیح،حسن،موثّق و ضعیف را دارا باشد.
1.شهید ثانی:الناسخ:ما دلّ علی رفع حکم شرعی سابق و المنسوخ ما رُفع حکمه الشرعی بدلیل شرعی متأخر عنه. (3)
1.سید حسن صدر:فان دلّ الحدیث علی رفع حکم شرعی سابق فهو الناسخ وان رفع حکمه الشرعی بدلیل شرعی متأخّر عنه فهو المنسوخ. (4)
نسخ در لغت،به معنی ازاله و جابه جایی است و در زبان دین،رفع حکم شرعی سابق به واسطه حکم شرعی دیگری است که اگر حکم شرعی دوّم نبود،حکم شرعی نخست،ثابت پنداشته می شد و در شرع مقدّس اسلام،نسخ به معنی به انتها رسیدن زمان حکم قبلی است و الاّ مستلزم«بدا»می شد که در حق خداوند متعال محال است.
ص:162
در اصطلاح محدّثان شیعه،ناسخ حدیثی است که دلالت بر رفع حکم شرعی سابق دارد و خود متضمّن حکم جدیدی است و منسوخ حدیثی است که حکم شرعی آن،توسط ناسخ برداشته شده است.شهید ثانی و سیدحسن صدر با تعبیر«رفع»حدیثی را که دلالت بر تأکید حدیث دیگری دارد،خارج نموده و مقصود از«حکم»هم اعم از واحب،مستحب،کراهت و حرمت می باشد،و با تعبیر«شرعی»،احکام عقلی و با تعبیر«سابق»استثناء و صفت و شرط و غایت در حدیث خارج شده اند؛چون آن ها سابق نیستند.
1.ابن صلاح:عبارة عن رفع الشارع حکماً منه متقدّماً بحکم منه متأخر. (1)
2.سیوطی:انّ النسخ رفع الشارع حکماً منه متقدّماً بحکم منه متأخّر فالمراد برفع الحکم قطع تعلّقه عن المکلّفین. (2)
3.صبحی صالح:و هو علم یبحث عن الأحادیث المتعارضة التی لایمکن التوفیق بینها من حیث الحکم علی بعضها بانّه ناسخ وعلی البعض الآخر فانه منسوخ.فماثبت تقدّمه یقال له منسوخ وما ثبت تأخّره یقال له ناسخ. (3)
تعریف حدیث منسوخ و ناسخ در نظر محدّثان اهل سنّت،همانند تعریف محدّثان شیعه است که همان رفع حکم شرعی متقدم است.سیوطی در تعریفش اشاره می کند که مقصود از رفع حکم،قطع تعلّق حکم قبلی از مکلّفان است و با اضافه حکم به شارع،روایتی را که صحابه از نسخ گزارش می نماید،خارج
ص:163
می کند؛زیرا آن گزارش نسخ است و نه نسخ و با عبارت«حکم»،اباحه اصلی خارج شده؛زیرا در حکم،حرمت،وجوب،کراهت و استحباب قبلی برداشته می شود.و با تعبیر متقدّم،استثناء و مثل آن خارح شده. (1)ارکان اصلی تعریف حدیث ناسخ و منسوخ بین محدّثان شیعه و اهل سنّت یکسان است و روشن است که در نسخ،گرچه در ظاهر،رفع حکم قبلی است،اما در واقع،نسخ،به پایان رسیدن زمان حکم قبلی می باشد.
در نظر محدّثان اهل سنّت،حدیث ناسخ و منسوخ،از اصطلاحات مشترک شمرده نشده بود،بلکه خود علم مستقلی از علوم حدیث شمرده شده و لذا صبحی صالح از آن به«علم ناسخ و منسوخ»... (2)تعبیر می کند.گفته شده که روایت«افطر الحاجم و المحجوم»با حدیث«احتجم رسول الله و هو محرم صائم» (3)نسخ شده.
نسخ در حدیث می تواند دارای اقسامی به شرح ذیل باشد:
الف:نسخ حدیث با حدیث.
ب:نسخ قرآن با حدیث.
در مورد این که نسخ حدیث با حدیث مانند نسخ قرآن با قرآن،ممکن است و دارای مصادیقی نیز هست،در بین علما و محدّثان شیعه و اهل سنّت تردیدی نیست (4)از این رو در روایتی از امام صادق علیه السّلام رسیده است که:«الحدیث ینسخ کما ینسخ القرآن» (5)؛اما در مورد این که نسخ قرآن با حدیث،امکان دارد یا نه؟
ص:164
نظر واحدی وجود ندارد.آیة الله خوئی بر آن است که حکمی که به واسطه آیه قرآن ثابت شده،امکان دارد به واسطه سنّت متواتر نسخ شود،ولی مثال و موردی بر آن یافت نشده است؛امّا نسخ آیات به واسطه خبر واحد،ممکن نیست. (1)کلام امامان ِمعصوم علیهم السّلام نیز ناسخ،احادیث پیامبر نمی باشد،بلکه کاشف است،زیرا وحی پس از رحلت حضرت رسول صلّی الله علیه و آله قطع شده است.
راه های شناخت حدیث ناسخ و منسوخ از نظر محدّثان فریقین،چنین گزارش شده است:
1.نص از حضرت رسول صلّی الله علیه و آله مانند:«کنت نهیتکم عن زیارة القبور ألافزوروها». (2)
2.کلام صحابه،مانند کلام جابر که می گوید:«کان آخر الامرین من رسول الله صلّی الله علیه و آله انّه ترک الوضوء ممّا مسته النار». (3)
3.زمان شناسی آن ها تا معین گردد که کدام یک متأخّر بوده است،آن چنان که از ضحاک رسیده است که گفته است:«نعمل بالأحدث فالأحدث». (4)
4.اجماع:یعنی اتفاق علما،مانند:اتفاق بر حدیث قتل شارب خمر در مرحله چهارم که اجماع بر آن است که حکم قتل نسخ شده است (5)البته اجماع ناسخ نیست،بلکه کاشف است.
گروهی از محدّثان به تدوین کتاب های حدیث ناسخ و منسوخ مبادرت
ص:165
نموده اند مانند:الناسخ و المنسوخ از قتاده(م/118)کتاب ناسخ الحدیث و منسوخه از ابی حفص عمر بن احمد بغدادی(م/385)و هبة الله سلامة(م/410)و ابن جوزی(م/597)و احمد بن محمد بن عیسی اشعری از اصحاب امام رضا علیه السّلام. (1)احادیث ناسخ و منسوخ می توانند مصادیقی از صحیح،حسن،موثّق و ضعیف را دارا باشند.برای بررسی موارد نسخ،کتاب بحارالانوار،ج2،ص228 تا 232 و ج66،ص463 و ج75،ص130،مطالعه شود.
1.مامقانی:ما کان مخالفاً لدلیل القطعی ولم یقبل التأویل. (3)
2.آیة الله سبحانی:و هو ما کان مخالفاً لدلیل القطعی. (4)
اصطلاح حدیث«مطروح»نزد محدّثان شیعه،رواج چندانی ندارد و لذا متقدّمان بدان نپرداخته اند و مقصود از آن،حدیثی است که متن آن،مخالف دلیل قطعی و غیرقابل تأویل است.حدیث مطروح،از مطلبی روایت می کند که با دلایل شرعی و عقلی،منطبق نیست و هیچ تأویل و توجیهی برای آن یافت نمی شود،مانند آن که حدیثی از«تجسّم خداوند»متعال حکایت کند؛گرچه که راویان آن حدیث،همه یا برخی نیز از ثقات باشند.
بدین جهت حدیث مطروح از اقسام مشترک شمرده شده؛گرچه نزد برخی
ص:166
حدیث مطروح می باید از اقسام ضعیف شمرده شود. (1)ولی روایت مطروح نزد مامقانی از اقسام مشترک می باشد و چه بسا با روایت شاذّ،در مواردی مصداق واحدی داشته باشد.
1.ذهبی:و هو من قولهم،فلان مطروح الحدیث و هو دون الضعیف و ارفع من الموضوع. (2)
2.دکتر عجاج:هو المتروک الذی ینفرد بروایته من یتّهم بالکذب فی الحدیث...و علی هذا فلیس بین المتروک و المطروح أی فرق یذکر. (3)
نزد محدّثان اهل سنّت نیز اصطلاح«مطروح»رواج چندانی ندارد و ظاهراً نخستین دفعه،حافظ ذهبی،آن را از اصطلاحات حدیثی شمرده و آن را نوع مستقلّی دانسته که از اقسام حدیث ضعیف نیز می باشد.بعضی ها،از جمله صبحی صالح،از آن نامی نبرده،امّا دکتر عجاج از آن نام برده،ولی آن را اصطلاح مستقلی ندانسته،بلکه آن را هم معنی حدیث«متروک»دانسته که از اقسام ضعیف می باشد.بنابراین اصطلاح،مطروح نزد محدّثان شیعه و اهل سنّت یکسان نبود،و دو معنی متفاوت دارد و نزد محدّثان اهل سنّت،روایتی است که از شرایط صحّت و حسن برخوردار نیست و از پایین ترین مراتب ضعیف می باشد.
ص:167
در هشتمین درس،حدیث مقبول،مختلف و موافق،ناسخ و منسوخ و مطروح،از نظر محدّثان شیعه و اهل سنّت مورد بررسی و تطبیق واقع شد که به اختصار چنین است:
1.حدیث مقبول:که عکس آن مردود است،روایتی است که مضمون آن پذیرفته شده و از مصادیق مشترک است و نزد اهل سنّت،همان حدیث صحیح است.
2.مختلف:و عکس آن موافق،دو وصف برای حدیث از جهت توافق و اختلاف مضمون آن می باشد که از آن به متعارض نیز یاد شده است و نزد اهل سنّت علم مختلف الحدیث از علوم مهمّ حدیثی است.
3.ناسخ:حدیثی است که دلالت بر رفع حکم شرعی سابق دارد و خود متضمّن حکم جدیدی می باشد و حدیث منسوخ،روایتی است که حکم آن توسط ناسخ رفع شده است و نسخ حدیث با حدیث دیگر ممکن و دارای مصادیقی می باشد و از نظر فریقین چهار راه برای معرفت آن وجود دارد.
4.روایت مطروح:نزد محدّثان شیعه،حدیثی است که متن آن،مخالف دلیل قطعی و غیرقابل تأویل است و معنی آن نزد محدّثان شیعه و اهل سنّت متفاوت می باشد.
ص:168
1.نهایة الدرایة،ص167 و 307.
2.مستدرکات مقباس،ج5،ص281 و 288.
3.اصول الحدیث،سبحانی،ص75 و 76 و 78.
4.علم الحدیث،شانه چی،ص70 و 72 و 75.
5.تلخیص مقباس الهدایة،ص47 و 49.
1.معرفة علوم الحدیث،ص85.
2.المنهل الراوی،ص157.
3.منهج النقد فی علوم الحدیث،ص300 و 335.
4.الوسیط فی علوم و مصطلح الحدیث،ص460.
5.فتح المغیث،ج3،ص57.
6.الباعث الحثیث،ص125.
ص:169
1.تعریف شهید ثانی را در حدیث مقبول با تعریف سیوطی مقایسه کنید.
2.حدیث مختلف،با حدیث مؤتلف و مختلف و با حدیث مزید چه تفاوتی دارد؟
3.تفاوت حدیت مختلف ضعیف یا مختلف صحیح و حسن در چیست؟
4.تعریف حدیث ناسخ را از نظر سیدحسن صدر و صبحی صالح مقایسه کنید.
5.راه های شناخت حدیث ناسخ را بیان کنید و تفاوت ناسخ ضعیف و منسوخ صحیح در چیست؟
6.حدیث ذیل را بررسی و بیان کنید که می تواند از مصادیق نسخ باشد یا خیر،چرا؟
عن النبی صلّی الله علیه و آله:«کنت نهیتکم عن لحوم الأضاحی فوق ثلاث،فکلوا منها مابدا لکم». (1)
7.روایت مختلف ذیل را بررسی و چگونگی اختلاف آن را بیان کنید؟
«سأل المعلّی بن خنیس أباعبدالله علیه السّلام وأنا عنده عن السجود علی القفر وعلی القیر،فقال علیه السّلام:لاباس». (2)
8.تعریف مامقانی از حدیث مطروح را با تعریف دکتر عجاج مقایسه کنید؟
ص:170
9.تفاوت حدیث مطروح صحیح را با مطروح موثق،بیان کنید؟
10.عبارت علامه محمدباقر مجلسی را بررسی و معین کنید که مربوط به چه روایتی می باشد:«فامّا سوی هاتین الروایتین فشاذ مطروح،قد یعرف فی صحیح النقل ولا یقبله أحد من أهل الروایة». (1)
ص:171
ص:172
اصطلاحات مشترک متنی(2)
در نهمین درس،تعداد دیگری از اصطلاحات مشترک متنی،شامل:مکاتب،نص و ظاهر و مؤوّل،مجمل و مبین،مشکل از نظر محدّثان شیعه و اهل سنّت تعریف و مورد بررسی و تطبیق واقع می شود که به شرح ذیل است:
1.میرداماد:و هی أن یروی آخر طبقات الاسناد الحدیث عن توقیع المعصوم مکتوباً بخطّة علیه السّلام المعلوم عنده جزماً وربّما تکون المکاتبة فی بعض اوساط الاسناد بین الطبقات. (2)
2.مامقانی:و هو الحدیث الحاکی لکتابة المعصوم علیه السّلام الحکم،سواء کتبه علیه السّلام ابتداء لبیان حکم أو غیره،أو فی مقام الجواب. (3)
ص:173
مکاتب،حدیثی است که حکایت از کتابت حدیث به خط معصوم علیه السّلام دارد و متضمّن دست خط او می باشد،اعم از آن که در ابتدا حدیثی را کتابت نموده باشد و راوی آن را نقل کند یا در پاسخ به پرسشی،آن را مکتوب کند. (1)برخی نیز حدیث مکاتب را تعمیم داده و شامل مواردی دانسته که معصوم علیه السّلام آن را املاء فرموده و راوی آن را به خط خود کتابت کند. (2)مکاتب نزد علما حجّت است،مگر آن که احتمال تقیه در آن وجود داشته باشد.در برابر حدیث مکاتب،از حدیث«مشافهه»یاد می شود که معصوم حدیث را به صورت شفاهی بیان داشته و راویان به نقل آن مبادرت نموده اند.میرداماد،آن را از حدیث مکاتب،اقوی دانسته و می گوید:«و تقابلها روایة المشافهة و هی أقوی». (3)
سیدحسن صدر و میرداماد،بیان می کنند که از نظر برخی،حدیث مکاتب شامل کتابت در حلقه های میانی سند نیز دانسته شده که برخی از راویان،حدیث را برای دیگران کتابت می کنند و سیدحسن صدر می گوید:«و ربما تکون المکاتبة فی بعض أوساط الاسناد بین الطبقات بعض عن بعض دون الطبقة الأخیرة». (4)
حدیث مکاتب،در بین محدّثان رواج چندانی ندارد و لذا،نزد محدّثان اهل سنّت،اصطلاح مکاتب،از نظر موضوع و حکم متفاوت با اصطلاح شیعه است.نزد محدّثان اهل سنّت،مکاتب،یکی از طرق تحمّل حدیث است که نزد شیعه به عنوان«کتابت»معروف است و در درس شانزدهم بدان پرداخته خواهد شد.حدیث مکاتب از
ص:174
اصطلاحات مشترک و می تواند به لحاظ حالات راویان آن،مصادیقی از صحیح،حسن،موثّق و ضعیف را دارا باشد.نمونه هایی از حدیث مکاتب را می توان در کتاب مکاتیب الرسول،اثر استاد احمدی میانجی،مطالعه نمود.
اصطلاحِ«نص،ظاهر و مؤوّل»،از اصطلاحات اختصاصی علم الدرایة نمی باشد و غالباً در علم اصول از آن ها بحث می شود و نزد محدّثان به ویژه اهل سنّت،از آنها بحثی به میان نیامده است ولی نزد برخی از محدّثان شیعه به تعریف آن ها پرداخته شده که به شرح ذیل است:
1.مامقانی:النص و هو ما کان راجحاً فی الدلالة علی المقصود،من غیر معارضة الاقوی أو المثل.الظاهر و هو مادلّ علی معنی دلالة ظنّیة راجحة مع احتمال غیره.المؤوّل و هو اللفظ المحمول علی معناه المرجوح بقرینة مقتضیة له،عقلیة کانت أو نقلیة. (2)
2.آیة الله سبحانی:النص و هو ما کان صریحاً فی الدلالة،لایحتمل الاّ معنی واحداً.والظاهر هو ما دون الصریح فی الدلالة علی المراد.المؤول،اللفظ المحمول علی معناه المرجوح بقرینة حالیة او مقالیة. (3)
با تدبّر در تعاریف مذکور،می توان متن حدیث را به اعتبار چگونگی دلالت آن بر مراد و مقصود،به چند قسم،تقسیم نمود:
الف)نص:چنانچه،متن حدیث در دلالت آن صریح و دارای معنی واحدی باشد،به شکلی که احتمال غیر آن معنی،در آن نیست،«نص»خواهد بود؛مانند:
ص:175
احادیثی که دلالت بر وجوب اجزای نماز و...دارد.به تعبیر مامقانی حدیثی می تواند«نص»باشد که در دلالت بر مقصود،راجح است و هیچ گونه معارضی نداشته باشد.
ب)ظاهر:چنانچه،متن حدیث دارای چند معنی است که یکی از آن ها بر دیگری ترجیح دارد،آن معنی را«ظاهر»گویند؛زیرا آن معنی،ظنّی الدلالة است و معانی دیگر،رجحان ندارند؛گرچه احتمال آن ها نیز وجود دارد.حدیث ظاهر مانند احادیثی که امر یا نهی را حکایت می کند و دلالت بر ظهورِ وجوب و ظهورِ نهی دارند.
ج)مؤوّل:چنانچه،متن حدیث دارای چند معنی است که به واسطه قراینی،بر معنی غیر راجح و خلاف ظاهر،حمل می شود،آن معنی را«مؤوّل»می گویند؛خواه آن قرینه که سبب حمل متن حدیث برخلاف ظاهر شود،قراین عقلی یا شرعی باشد،مانند:
1.حدیث منسوب بر پیامبر صلّی الله علیه و آله که روایت شده:«انّ اناساً فی زمن النبی صلّی الله علیه و آله قالوا:یا رسول الله هل نری ربّنا یوم القیامه؟قال صلّی الله علیه و آله:نعم». (1)حدیث مذکور که مربوط به«رؤیت خداوند متعال»در روز قیامت است،تأویل بر رؤیت قدرت عظمت الهی برده شده،تا آن که با جسمانیت خداوند،منافات نداشته باشد.
2.من تقرّب إلی شبراً تقرّبت إلیه ذراعاً. (2)
3.إنّ المیت یعذّب ببکاء أهله علیه. (3)
4.لن یدخل الجنّة من فی قلبه مثقال ذرّة من الکبر. (4)
ص:176
5.سألت الرضا صلّی الله علیه و آله عن صید البازی و الصقر یقتل صیده و الرجل ینظر إلیه قال:کل منه. (1)
حدیث نص،ظاهر،مؤوّل به اعتبار راویان آن ها قابل تطبیق بر صحیح،حسن،موثّق و ضعیف می باشد؛زیرا از اصطلاحات مشترک شمرده شده اند.
اصطلاح«مجمل و مبین»نیز از اصطلاحات اختصاصی علم الدرایة نمی باشد و غالباً،در مباحث الفاظ،در علم اصول از آن ها،بحث می شود و نزد غالب محدّثان به ویژه،نزد محدّثان اهل سنّت،مورد بحث و تحلیل واقع نشده است،ولی نزد برخی از محدّثان شیعه،به تعریف آن ها در کتاب علم الدرایة،پرداخته شده که به شرح ذیل است:
1.مامقانی:المجمل و هو ما کان غیر ظاهر الدلالة علی المقصود و الأجود تعریفه بانّه اللفظ الموضوع الذی لم یتَضح دلالة...والمبین و هو ما اتّضحت دلالته وظهرت». (3)
2.آیة الله سبحانی:«المجمل و هو ما کان غیر ظاهر الدلالة علی المقصود...والمبین و هو خلاف المجمل». (4)
با عنایت در تعاریف مذکور،حدیث مجمل،روایتی است که دلالت آن بر مقصود و مراد،روشن نیست،خواه اجمال،مربوط به الفاظ و مفردات کلام باشد،
ص:177
مانند آن که در عبارت آن حدیث،مشترک لفظی وجود داشته باشد یا اجمال مربوط به مراد و مقصود کلام باشد (1)؛زیرا مقصود واقعی حدیث معلوم نیست.در حدیث مجمل،چند معنی یا بیشتر در مورد آن،قابل تصور می باشد که هیچ کدام بر دیگری ترجیح ندارد و کلام دارای اجمال است.برخلاف حدیث مبین که مراد و مقصود از آن،معلوم می باشد،خواه به جهت این که نصّ است یا از ظهور برخوردار می باشد.
اجمال در حدیث،خواه در لفظ یا در مراد،نیازمند تبیین و توضیح است تا معین شود که حدیث بر کدام یک از معانی محتمل،می باید حمل گردد.رفع اجمال،گاهی به واسطه حدیث مبین و مقارنه و تطبیق آن ها بر یکدیگر و گاهی به واسطه اسباب دیگری است.
می توان برای حدیث مجمل روایت«نهی از کتابت حدیث»را ذکر کرد که در آن روایت،آمده است:«لا تکتبوا عنّی شئیاً غیر القرآن» (2)؛در مورد آن روایت،چندین معنی بیان شده،مانند آن که نهی از کتابت حدیث مربوط به اشخاص خاصی بوده و یا نهی،برای مکان یا زمان خاصی بوده است یا نهی،از کتابت حدیث به همراه قرآن بوده است و.... (3)حدیث مجمل و مبین به اعتبار حالات راویان آن،صحیح،حسن،موثّق و ضعیف خواهد بود.نمونه هایی از اجمال در حدیث را می توان در کتاب بحارالانوار،ج81،ص362؛ج85،ص64؛ج88،ص241 و 266،مورد بررسی و مطالعه قرار داد.
ص:178
اصطلاحِ حدیث مشکل نزد محدّثان شیعه و اهل سنّت رواج چندانی ندارد،و کمتر بدان پرداخته شده و در مواردی نیز که از آن سخن به میان آمده،نزد فریقین،معنی یکسانی از آن ارایه نشده است.نزد محدّثان شیعه،روایتی است که از عبارت یا الفاظی برخوردار است که فهم مطالب آن غامض و پیچیده است و تنها عارفان خاصّ بر حدیث،بر آن معانی،دسترسی دارند.مامقانی می گوید:«ما اشتمل علی ألفاظ صعبة لایعرف معانیها الاّ الماهرون أو مطالب غامضة لایفهمها الاّ العارفون». (2)
حدیث مشکل،غیر از حدیث غریب الالفاظ است و تفاوت حدیث مشکل با مجمل نیز در آن است که در حدیث مجمل،معانی چندگانه ای وجود دارد که هیچ کدام بر دیگری ترجیح ندارد و چه بسا فهم هیچ یک از آن معانی،مشکل و دور از دسترس نیست؛ولی حدیث مشکل،دارای معانی پیچیده است که تنها عارفان و محدّثان زبردست،بر آن آگاهی دارند.
حدیث«مشکل»نزد محدّثان اهل سنّت،همان حدیث«مختلف»است که معنی آن در مقارنه با دیگر احادیث ناسازگار است و در برابر آن،حدیث«موافق»بود و بررسی آن در درس هشتم گذشت.برای تبیین احادیث«مشکل»،کتاب های فراوان تدوین شده از جمله کتاب مشکل الاثار از طحاوی و کتاب مشکلات العلوم از مرحوم نراقی و کتاب مصابیح الأنوار فی حلّ مشکلات الأخبار از سیدعبدالله شبّر.
ص:179
از جمله احادیث مشکل،روایت«نزول قرآن بر هفت حرف» (1)می باشد که فهم آن بسی دشوار به نظر رسیده و برخی تا 35 قول در فهم آن بیان نموده اند که هنوز هم نزد برخی،معنی و مقصود از آن معلوم نشده و دور از دسترس می باشد.حدیث مشکل از اصطلاحات مشترک و دارای مصادیقی از صحیح،حسن،موثّق و ضعیف می باشد.
در نهمین درس،حدیث مکاتب،نص،ظاهر و مؤوّل،مجمل و مبین،مشکل از نظر محدّثان شیعه و اهل سنّت،مورد بررسی و تطبیق قرار گرفت که به اختصار چنین است:
1.حدیث مکاتب:حکایت از کتابت حدیث به خط معصوم دارد و اصطلاح مکاتب،در نظر اهل سنّت،یکی از طرق تحمّل حدیث است.
2.نص،ظاهر و مؤوّل:دلالت متن حدیث اگر صریح باشد،آن را نص و اگر دارای چند معنی که یکی از آن ها رجحان دارد،ظاهر و اگر برخلاف معنی ظاهر حمل شود،مؤوّل می نامند.
3.مجمل:حدیثی است که دارای چند معنی می باشد و در هیچ یک ظهور ندارد و عکس آن مبین است.
4.مشکل:روایتی است که از مطالب پیچیده برخوردار است و نزد محدّثان اهل سنّت،همان حدیث مختلف است.
ص:180
1.نهایة الدرایة،ص170.
2.اصول الحدیث،سبحانی،ص80 و 84.
3.علم الحدیث،شانه چی،ص64 و 74 و 75.
4.تلخیص مقباس الهدایة،ص50 و 57.
1.اصطلاح مکاتب را از نظر فریقین بیان کنید.
2.تفاوت نص،ظاهر و مؤوّل را بیان کنید.
3.حدیث مجمل و مبین را از نظر مامقانی تعریف و تفاوت آن ها را بیان کنید.
4.حدیث مشکل را از نظر فریقین بیان فرمایید.
5.تفاوت حدیث نص صحیح با نص ضعیف در چیست؟
6.روایت ذیل را بررسی و چگونگی تأویل آن را بیان کنید:
«عن رسول الله صلّی الله علیه و آله:لن یدخل الجنّة من فی قلبه مثقال ذرّة من الکبر...». (1)
اجمال در روایت نبوی ذیل را بیان کنید:«قال النبی صلّی الله علیه و آله:ما أصمیت فکل وما أنمیت فلاتأکل». (2)
ص:181
ص:182
اصطلاحات مشترک سندی و متنی
در دهمین درس،اصطلاحات مشترک سندی و متنی،یعنی مواردی که مشترک بین صحیح،حسن و...مربوط به سند و متن می باشد،شامل:حدیث مصحف،مزید،مدرّج،غریب،مشهور و شاذ،از نظر محدّثان شیعه و اهل سنّت تعریف و مورد بررسی و تطبیق واقع می شود که به شرح ذیل است:
مصحف را چنین تعریف نمود:که خبری است که قسمتی از سند یا متن آن به مشابه آن تغییر یافته است.
تصحیف گاهی در سند واقع شده است،مانند«برید»به«یزید»و«حریز»به«جریر»و«مراجم»به«مراحم»و...،و گاهی تصحیف در متن حدیث است،مانند روایت:«إنّ النبی احتجر فی المسجد»به روایت«إنّ النبی احتجم فی المسجد»یا روایت:«من صام رمضان و اتبعه ستّا من شوّال»به روایت«من صام رمضان واتبعه شیئاً من شوال»یا روایت:«الدّنیا رأس کل خطیئة»به روایت«الدینار أس کل خطیئة». (1)
1.صبحی صالح:«إنّ ما کان فیه تغییر حرف أو حروف بتغییر النقط مع بقاء صورة الخط سُمّی مصحّفاً وما کان فیه ذلک فی الشکل سُمّی محرّفاً». (2)
2.دکتر عجاج:«فالمصحّف ما وقع فیه التغییر فی اللفظ أو المعنی وخصّه بعضهم بما کان فیه تغییر حرف أو حروف بتغییر النقط مع بقاء صورة الخط». (3)
سیوطی و ابن صلاح،به تعریف اصطلاحی مصحّف نپرداخته،و ظاهراً،تعریف آن را بدیهی دانسته اند و به نظر آن ها بین مصحّف و محرّف تفاوتی نبوده و آن ها را مترادف دانسته اند. (4)ولی در نظر متأخّران از اهل سنّت،آن چنان که در تعریف صبحی صالح آمد،مصحّف غیر از محرّف است و مربوط به تغییر حرف یا حروفی است که البته صورت کلمه تغییر نمی کند،مانند«برید»به«یزید»و اگر
ص:184
تغییر در شکل هم اتفاق افتاد،در آن صورت،آن محرّف خواهد بود.از نظر محدّثان اهل سنّت،تصحیف غالباً در متن است که موجب تغییر در معنی است و اصل آن در تصحیف مربوط به خطای در رؤیت است. (1)
رابطه مصحّف و محرّف از نظر علامه مامقانی،عام و خاص مطلق است (2)که تصحیف عام می باشد و تحریف از جمله مصادیق آن خواهد بود.علت تصحیف در هر حال،گاهی ناشی از اشتباه در بینایی است و گاهی ناشی از اشتباه در شنوایی و بدین جهت محدّثان تلاش فراوان داشته اند تا نام راویان و متن حدیث را به صورت کامل از نظر شنوایی و بینایی ضبط کنند و الفاظ شبیه را از نظر اعجام و شکل بیان کنند.
ابن صلاح تقسیم دیگری را نیز برای مصحّف بیان می نماید و آن تصحیف در لفظ و تصحیف در معنی است.تصحیف در لفظ که فراوان می باشد و مثال های آن گذشت و اما تصحیف در معنی مانند کلام محمد بن مثنّی که گفت:«نحن قوم لنا شرف،نحن من عَنَزَةَ و قد صلّی النبی إلینا»و او لفظ عنزه را که به معنای عصای کوتاه است،به عنزه یعنی نام قبیله خود،تصحیف نمود.درباره تصحیف،کتاب هایی مانند التصحیف و التحریف از ابواحمد حسن بن عبدالله (3)(382/2)و ایضاح الإشتباه فی أسماء الرواة از علامه حلّی (4)و...تدوین شده است.
ص:185
1.شهید ثانی:المزید علی غیره من الأحادیث المرویة فی معناه و الزیادة تقع فی المتن...وفی الاسناد. (2)
2.علامه مامقانی:هو الحدیث الذی زید فیه علی سائر الأحادیث المرویة فی معناه. (3)
مزید،حدیثی است که در مقایسه با حدیث همسان خود و هم مضمون خود در متن یا در سند آن زیاده وجود دارد.زیاده،گاهی در متن است به شکلی که در حدیث مزید،کلمه ای افزون بر دیگر عبارات وجود دارد که در معنی نیز تأثیر دارد،مانند روایت نبوی:«جعلت لی الأرض مسجداً وطهوراً»و در شکل مزید آن آمده:«جعلت لی الأرض مسجداً وترابها طهوراً». (4)روایت مزید از متفرّدات می باشد؛ولی روایت غیرمزید را،جمع زیادی از راویان به روایت آن مبادرت نموده اند.
زیادت در متن،اگر توسط راوی ثقه شکل گرفته باشد چه بسا ناشی از نقل معنی در روایت است و با حدیث غیرمزید همسان خود،که راوی آن نیز ثقه است،هیچ گونه منافاتی نداشته باشد،آن حدیث مزید مورد قبول و اعتماد است و الاّ اگر منافات بین حدیث مزید و غیرمزید باشد،گرچه به شکل عام و خاص باشند
ص:186
و امکان اجتماع آن ها وجود داشته باشد،در آن صورت حدیثِ مزید،حکم حدیث شاذ را دارد که توصیف آن گذشت.
در مثال مذکور،حدیث مزید،دارای کلمه اضافی بوده که می تواند،خاص برای غیرمزید باشد و لذا«شاذّ»خواهد گردید.شهید ثانی هم می فرماید:«لو کانت المنافاة فی العموم و الخصوص بأن یکون المروی بغیر الزیادة عامّاً بدونها،فیصیر خاصّاً أو بالعکس،فیکون المزید حینئذ کالشاذّ». (1)اگر زیادت در متن موجب تضاد دو روایت مزید و غیرمزید شد،حکم آنها،حکم متعارضین خواهد بود که در آن صورت،برخی حدیث مزید را مردود دانسته اند. (2)زیادت در متن اگر مربوط به اختلاف نسخه خطی باشد،نمی تواند مصداق تعارض روایات باشد.
زیادت،گاهی در سند حدیث است،به شکلی که در سند حدیث مزید یک نفر یا بیشتر،نسبت به حدیث همسان آن،وجود دارد به شکلی که گاهی مزید با اسناد کامل است ولی غیرمزید از ارسال یا انقطاع برخوردار است.در آن صورت اگر راویان مزید ثقه باشد،حدیث مزید مورد قبول است.والد شیخ بهایی هم می فرماید:«و امّا النقص فبأن یروی الرجل عن آخر وعلم انّه لم یلحقه أو لحقه ولم یرو عنه فیکون الحدیث مرسلاً أو منقطعاً». (3)
1.ابن کثیر:و هو أن یزید راوٍ فی الاسناد رجلاً لم یذکره غیره. (4)
2.ابن صلاح:معرفة المزید فی متّصل الأسانید،مثاله ما روی عن عبدالله بن المبارک،
ص:187
قال:حدّثنا سفیان عن عبدالرحمن بن یزید...فذکر سفیان فی هذا الاسناد زیادة. (1)
3.سیوطی:الف:معرفة الزیادات الثقات وحکمها و قد اشتهر بمعرفة ذلک جماعة کأبی بکر ومذهب الجمهور من الفقهاء و المحدّثین قبولها مطلقاً سواء وقعت ممّن رواه أوّلاً،ناقصاً أم من غیره وسواء تعلّق بها حکم شرعی أم لا،سواء غیرت الحکم الثابت ام لا.... (2)
ب:معرفة المزید فی متّصل الأسانید ومثاله ما روی عبدالله بن مبارک،قال:حدّثنا سفیان...فذکر سفیان وأبی ادریس فی هذا الاسناد زیادة. (3)
حدیث مزید به عنوان اصطلاح مشترک،نزد اهل سنّت شهرت ندارد و لذا در علوم الحدیث از صبحی صالح و اصول الحدیث از دکتر عجاج و...نیامده است و تنها محدّثان قبلی مانند ابن کثیر،ابن صلاح،سیوطی و...در موضوع«معرفة مزید»بدان پرداخته اند و در آن جا هم،بیشتر به«معرفة مزید»در سند پرداخته شده است،ولی نزد محدّثان شیعه به عنوان اصطلاح مشترک و در دو بخش سند و متن از آن بحث شده است و حدیث مزید می تواند مصادیقی از صحیح،حسن،موثّق و ضعیف را دارا باشد.شناخت و معرفت مزیدات،امری مهمّی است که برای متفطّنان حاصل می شود.
1.شهید ثانی:و هو ما ادرج فیه کلام بعض الرواة،فیظن لذلک انّه منه أو یکون عنده
ص:188
متنان باسنادین فیدرجُهما فی أحدهما...أو یسمع حدیث واحد من جماعة مختلفین فی سنده...أو مختلفین فی متنه مع اتّفاقهم علی سنده فیدرج روایتهم جمیعاً علی الاتفاق فی المتن أو السند ولایذکر الاختلاف. (1)
2.شیخ بهایی:و ان اختلط به کلام الراوی فتوّهم انّه منه أو نقل مختلفی الأسناد أو المتن بواحد فمدرج. (2)
مُدرج،بنابر تعاریف مذکور،حدیثی است که راوی،عبارت یا نام راویان و یا متنی را در روایت دیگری درج و بگنجاند به شکلی که قابل تشخیص نباشد.
حدیث مدرج به لحاظ درج سند و درج متن،می تواند دارای اقسام زیادی باشد که به چند شکل از مهم ترین آن ها اشاره می شود:
1.درج متن:مقصود از آن حدیثی است که راوی،به هنگام روایت حدیثی،کلام خود و یا کلام دیگران را،به عنوان توضیح،تفسیر،تعلیل،استشهاد و...در متن حدیث اضافه می کند به شکلی که جزئی از اصل روایت شمرده می شود.مامقانی می گوید:«ما أدرج فیه کلام بعض الرواة،فیظنّ انه من الاصل و هذا یسمّی مندرج المتن». (3)آگاهی از متن اصلی و بدون درج،یا به تنصیص راوی بر درج،یا به جهت محال بودن نسبت حدیث بر معصوم،یا در ورود آن حدیث بدون درج از طریق دیگر،یا به آگاهی بعضی از ماهران فنّ حدیث می باشد که احاطه بر احادیث و آشنایی بر کلام معصوم علیه السّلام دارند،به شکلی که کلام معصوم علیه السّلام را از غیر آن تشخیص می دهند. (4)
ص:189
2.درج سند:مقصود از آن حدیثی است که راوی در مورد برخی از راویان حدیث،تصوّر نادرستی دارد و گمان می کند که نام او یا کنیه اش یا قبیله اش و...چنان که به ذهن او رسیده،می باشد و آن را با همان خصوصیات مورد نظر خود،توصیف می کند در حالی که تصوّر وی اشتباه بوده است.مامقانی می گوید:«کان یعتقد بعض الرواة انّ فلاناً الواقع فی السند لقبه أو کنیته أو قبیلته أو بلده أو صنعته او غیر ذلک کذا،فیوصفه بعد ذکر اسمه بذلک أو یعتقد معرفة من عبّر عنه فی السند ببعض اصحابنا ونحوه فیعبّر مکانه بما عرفه من اسمه». (1)
3.درج متن و سند چند حدیث:مقصود از آن،درج دو حدیث یا چند حدیث است که با دو یا چند سند و متن می باشد که راوی،آن ها را در یک دیگر درج کند به شکلی که یک متن را با دو یا چند سند یا دو یا چند متنی را با یک سند یا یک متن را با سند خود ذکر و در متن یا سند آن،احادیث دیگر را درج کند یا حدیثی را که با سند و متن های متفاوت روایت شده،موارد اختلاف هر یک را حذف و تنها به درج موارد اتّفاق همه راویان در متن و سند بپردازد.درج،دارای شکل های متعددی می باشد که مامقانی به شرح آن ها پرداخته است. (2)
1.ابن صلاح:و هو اقسام،منها:ما أدرج فی حدیث رسول الله صلّی الله علیه و آله من کلام بعض رواته بأن یذکر الصحابی أو من بعده عقیب ما یرویه من الحدیث کلاماً من عند نفسه. (3)
2.سیوطی:بأن یذکر الراوی عقیبه کلاماً لنفسه أو لغیره فیرویه من بعده متّصلاً
ص:190
بالحدیث من غیر فصل،فیتوهّم انه منه...هذا القسم یسمّی مدرج المتن ویقابله مدرج الاسناد وکل منهما ثلاثه انواع...امّا مدرج المتن فتارة یکون فی آخر الحدیث وتارة فی اوّله،تارة فی وسطه...والغالب وقوع الادراج آخر الخبر. (1)
3.صبحی صالح:المدرج هو الحدیث الذی اطّلع فی متنه أو اسناده علی زیادة لیست منه. (2)
حدیث مُدرج از نظر محدّثان اهل سنّت و شیعه،همسان می باشد و دارای اقسام زیادی است که هر یک از محدّثان ممکن است به تعدادی از آن ها اشاره نموده،مانند آن درج در متن یا سند،گاهی در آغاز و گاهی در میانه و گاهی در پایان و گاهی در آغاز و پایان و گاهی در اول و وسط و آخر و...می باشد.
البته درج در متن،غالباً در پایان آن بوده است و صبحی صالح هم می گوید:«و الإدراج فی المتن اکثر ما یکون فی آخر الحدیث» (3)مانند درج حدیثی از ابوهریره که به سند صحیح از پیامبر صلّی الله علیه و آله نقل می کند که فرمود:«للعبد المملوک الصالح أجران و الّذی نفسی بیده لولا الجهاد و الحج وبرّ أمّی لأحببت أن أموت وأنا مملوک». (4)صبحی صالح می گوید:اصل حدیث همان عبارت:«للعبد المملوک أجران»،می باشد و ابوهریره به جهت توضیح،ادامه آن را بر پیامبر صلّی الله علیه و آله،نسبت داده و آرزوی«بندگی»نموده،در حالی که انتساب چنین آرزوی بر پیامبر صلّی الله علیه و آله محال است،زیرا حضرت درصدد آزادی بندگان بوده و از طرفی مادر حضرت در کودکی فوت نموده و عبارت«و برّ أمّی»صحیح نمی باشد و چنین انتسابی بر حضرت نادرست است. (5)
ص:191
زمینه های درج در متن حدیث،تفسیر عبارات،توضیح و استشهاد و...می باشد؛درج چه در سند یا متن،یا هر دو،به صورت عمدی که موجب تحریف کلام معصوم علیه السّلام و نوعی تدلیس و کذب در روایت باشد،از نظر محدّثان اهل سنّت و شیعه حرام است و شهید ثانی و سیوطی بر آن تأکید دارند (1)و سیوطی معتقد است هر کسی عمداً به درج حدیث اقدام کند،از عدالت ساقط است.وی می گوید:«من تعمّد الادراج فهو ساقط العدالة وممّن یحرّف الکلم عن مواضعه و هو ملحق بالکذّابین». (2)
از این روی،آن راویانی که از آن ها در کتاب های حدیثی به عنوان درج کننده عمدی حدیث،نام برده شده،عادل نحواهند بود و کلام آن ها بی اعتبار،گرچه در ردیف صحابه باشند.امّا افزودن عبارات یا علامات در حدیث اگر به شکلی باشد که توهّم درج به وجود نیاید،امری مُجاز خواهد بود.حدیث مدرج می تواند صحیح،حسن،موثّق و ضعیف باشد.
نمونه های دیگری از حدیث مُدرج به شرح ذیل است:
1.روایت ابوهریره:عن ابی هریرة،قال:قال رسول الله صلّی الله علیه و آله:«اسبغوا الوضوء،ویل للاعقاب من النار».سیوطی می گوید:عبارت:«اسبغوا الوضوء»مدرج از ابی هریره است که در روایت دیگر چنین است:قال ابوهریرة:«أسبغوا الوضوء فانّ اباالقاسم صلّی الله علیه و آله قال:«ویل للاعقاب من النار». (3)
2.روایت سعید بن ابی مریم از أنس:ان رسول الله صلّی الله علیه و آله قال:«لاتباغضوا ولا
ص:192
تحاسدوا ولاتدابروا ولاتنافسووا...»که عبارت«لاتنافسوا»را ابی مریم از متن حدیث دیگری،اخذ کرده و در آن درج نموده است. (1)
3.حدیث عائشه:کان النبی صلّی الله علیه و آله یتحنّث فی غار حراء و هو التعبّد اللیالی ذوات العدد...که عبارت:«هو التعبّد ذوات العدد»مدرج از قول زهری است. (2)
4.حدیث لیث مرادی:«سألت أباعبدالله علیه السّلام عن الصلاة فی الصیف فی اللیالی القصار صلاة اللیل فی أوّل اللیل؟فقال علیه السّلام:نعم،نعم ما رأیت ونعم ما صنعت».یعنی فی السفر،که عبارت«یعنی فی السفر»،مدرج است. (3)
5.حدیث هشام بن حکم:عن الصادق علیه السّلام:ما عن سفر أبلغ فی لحم و لادم و لاجلد و لاشعر من سفر مکة و ما من أحد یبلغه حتّی تلحقه المشقّة و انّ ثوابه علی قدر مشقّته،که عبارت«و انّ ثوابه علی قدر مشقّته»مدرج است. (4)
2.شیخ بهایی:«أو انفرد به واحد فی احدها فغریب». (1)
حدیث«غریب»که همان تفرّد در روایت است،دارای چند قسم می باشد؛زیرا غرابت یا در سند،یا در متن،یا در هر دو است که به شرح ذیل است:
1.غریب در سند:حدیثی است که در تمامی طبقات،فقط یک نفر از یک نفر تا آخر سند نقل می کند.گرچه متن آن،از طریق جماعتی از صحابه یا جمعی غیر از آنان،معروف شده باشد.مامقانی نیز می گوید:«ما تفرّد بروایته واحد عن مثله وهکذا إلی آخر السند مع کون المتن معروفاً عن جماعة من الصحابة...ویعبّر عنه بانه غریب من هذا الوجه». (2)متن روایت در غریب در سند،چون از طریق جماعتی از صحابه،معروف شده با حدیث مفرد مطلق متفاوت است.و نسبت آن با غریب در سند،عام و خاص مطلق است. (3)
2.غریب در متن:حدیثی است که متن آن در طبقه اوّل،توسط راوی واحدی روایت شده و سپس در طبقات بعدی،متن آن توسط جمع کثیری از راویان شهرت پیدا کرده است،که از آن تعبیر به«غریب مشهور» (4)نیز شده است،چون در یک طرف غرابت و در طرف دیگر،شهرت پیدا شده،مانند حدیث:«انّما الأعمال بالنّیات»که نخست در طبقه صحابه،عمر و در طبقات بعدی،جمع زیادی آن را روایت نموده اند؛گرچه در طرق شیعه حدیث مذکور،ممکن است از غرابت برخوردار نباشد. (5)مامقانی نیز می فرماید:«ما تفرّد واحد بروایة متنها ثمّ
ص:194
یرویه عنه أو عن واحد آخر یرویه عنه جماعة کثیرة». (1)
3.غریب در متن و سند:حدیثی است که متن آن توسط راوی واحد در تمامی طبقات نقل شده که هم از غربت در سند و هم از غرابت در متن برخوردار است و لذا با حدیث غریب در سند از جهت غرابت در سند شبیه و از جهت متن،متفاوت است؛زیرا در غرابت در سند،متن آن شهرت یافته است برخلاف غرابت در سند و متن،که متن آن نیز از طریق دیگر شهرت پیدا ننموده است.
حدیث غریب،با حدیث شاذّ،دارای تفاوت است؛چون در حدیث«شاذّ»،شرط شده که راوی نخستین،ثقه و متن آن مخالف با مشهور باشد؛لیکن در حدیث غریب،چنین شرطی نشده است. (2)حدیث غریب با حدیث«مفرد مطلق»،دارای تشابه و در مواردی بر هم منطبق هستند؛زیرا شرطحدیث مفرد مطلق،آن است که نخستین راوی یک نفر باشد،اعم از آن که در طبقات بعدی،راوی،واحد باشد یا جمعی از راویان،آن را روایت کنند.
از این جهت در حدیث مفرد مطلق،اگر در طبقات بعدی،راویان زیادی باشند،با غرابت در متن مترادف خواهد بود و اگر در طبقات بعدی،راوی واحدی باشد،با غرابت در سند و با غرابت در متن و سند،سازگار خواهد بود؛زیرا حدیث مفرد،معنی عامی دارد که در مواردی،حدیث غریب را شامل و بر آن منطبق می باشد. (3)
ص:195
از حدیث غریب،چه در متن،یا سند،یا در متن و سند،گاهی تعبیر به«غریب مطلق»در برابر غریب لفظی نیز شده است. (1)
1.ابن صلاح:«فمنه ما هو غریب متناً واسناداً و هو الحدیث الذی تفرّد بروایة متنه راوٍ واحد ومنه ما هو غریب الاسناد لا متناً،کالحدیث الذی متنه معروف مروی عن جماعة من الصحابة إذا تفرّد بعضهم بروایته عن صحابی آخر». (2)
2.صبحی صالح:«والغریب اکثر ما یطلقونه علی الفرد النسبی الذی قید بالنسبة إلی شیء معین...والفرد النسبی أو الغریب...انّما یکون فیه ضرب من التفرّد المقید براوٍ أو بروایة عن راو معین أو بأهل بلد». (3)
نزد گروهی از محدّثان اهل سنّت،حدیث غریب با حدیث مفرد نسبی،یکسان گرفته شده و دارای تعریف مستقلی به همراه اقسام سه گانه مذکور آن،نمی باشد.مانند تعریف صبحی صالح که بیان شد.دکتر عجاج نیز می گوید:«والفرد النسبی هو الذی یطلق علیه المحدّثون،اسم الغریب». (4)البته برخی نیز مانند ابن صلاح و دکتر عجاج و...،حدیث غریب را همانند تعریف محدّثان شیعه دانسته اند (5)و رابطه حدیث غریب با حدیث مفرد نسبی را مترادف ندانسته،بلکه،تنها در تفرّد،آن ها را مشترک دانسته اند.حدیث غریب،می تواند مصادیقی از صحیح،حسن،موثّق و ضعیف را دارا باشد.
ص:196
ترمذی روایات ذیل را غریب می داند:
1.حدّثنا قتیبة،قال:حدثنا اللیث،عن یزید بن أبی حبیب،عن سعد بن سنان،عن أنس انّ رسول الله صلّی الله علیه و آله قال:«...هذا حدیث غریب من هذا الوجه». (1)
2.«حدّثنا ابوجعفر السمنانی،قال:حدّثنا أبومسهر،قال:حدّثنا إسماعیل بن عیاش،عن بحیر بن سعد،عن خالد بن معدان،عن جبیر بن نفیر،عن أبی الدرداء وأبی ذر عن رسول الله صلّی الله علیه و آله:«...هذا حدیث حسن غریب». (2)
برای حدیث غریب،تعریف دیگری نیز بیان شده و آن حدیث«غریب الألفاظ»است که در متن آن،الفاظ غامض و دور از ذهن وجود دارد.سیوطی گوید:«و هو ماوقع فی متن الحدیث من لفظة غامضة بعیدة عن الفهم،لقلّة استعمالها و هو فنّ مهمّ یقبح جهله بأهل الحدیث». (3)گروهی از محدّثان برای توضیح و تبیین الفاظ چنین احادیثی،کتاب هایی به نام«غریب الحدیث»تدوین نموده اند. (4)
2.سیدحسن صدر:«و ان زاد الرواة فی کل الطبقات أو فی بعضها فهو المشهور،فهو أعمّ مطلقاً من المستفیض». (1)
3.مامقانی:«ما شاع عند أهل الحدیث بان نقله جماعة منهم». (2)
حدیث مشهور،آن است که نزد اهل حدیث،شهرت دارد گرچه که راویان آن در برخی از طبقات،یک نفر باشد یا حتّی سند معینی نداشته باشد،خواه در برابر آن،حدیث«شاذّ»باشد یا نباشد.اهمیت حدیث مشهور در آن است که جماعتی از راویان حدیث به نقل آن مبادرت نموده اند؛البته براساس تعریف شهیدثانی،حدیث مشهور،حتّی شامل حدیثی نیز می شود که نزد غیر اهل حدیث نیز شهرت دارد.
در تعریف سیدحسن صدر،حدیث مشهور،اعم از مستفیض،دانسته شده؛زیرا در حدیث مستفیض می باید در تمام طبقات،راویان به حد استفاضه یعنی حدّ اقل سه نفر،برسند،در حالی که حدیث مشهور،چه بسا در برخی از طبقات،راویان کمتر از سه نفر و...باشند.علامه مامقانی نیز بر همین اندیشه است و می گوید:«و المشهور أعمّ من ذلک،فحدیث:«إنّما الأعمال بالنیات»مشهور،غیر مستفیض؛لان الشهرة انما طرأت له فی وسط اسناده إلی الان دون اوّله». (3)
حدیثی که از شهرت روایی برخوردار باشد،به واسطه روایت مقبوله عمر بن حنظله،از مرجّحات روایی دانسته شده است؛زیرا امام صادق علیه السّلام فرمود:«خذ بما
ص:198
اشتهر بین اصحابک ودع الشاذ النادر» (1)از این روی،شهرت حدیث در بین غیر محدّثان،ارزش چندانی ندارد. (2)
1.ابن حجر:«المشهور ما له طرق محصورة بأکثر من اثنین ولم یبلغ حدّ التواتر». (3)
2.سیوطی:«هو المشهور بین اهل الحدیث خاصة ومشهور بینهم وبین غیرهم من العلما و العامّه و قد یراد به ما اشتهر علی الالسنة و هذا یطلق علی ما له اسناد واحد فصاعداً بل ما لایوجد له اسناد اصلاً». (4)
3.صبحی صالح:«فان رواه عنه جماعة سمّی مشهوراً...وأکثر أمثلة المشهور تصلح للمستفیض،فهما مترادفان علی رأی جماعة من ائمّة الفقهاء لکن الأصح التفرقة بینهما بان المستفیض یکون فی ابتدائه وانتهائه سواء و المشهور أعمّ من ذلک». (5)
حدیث مشهور نزد گروهی از محدّثان اهل سنّت،مثل ابن حجر و اندکی از محدّثان شیعه،همسان حدیث مستفیض می باشد (6)ولیکن نزد بقیه،حدیثی است که در بین اهل حدیث و بین آن ها و دیگران شهرت پیدا نموده است و می تواند اعم از
ص:199
مستفیض باشد. (1)ابن صلاح،دایره مشهور را گسترده می داند که شامل متواتر نیز می شود و می گوید:«ومن المشهور:المتواتر الذی یذکر،اهل الفقه واصوله». (2)
حدیث مشهور از اقسام مشترک است و می تواند مصادیقی از صحیح،حسن،موثّق و ضعیف را دارا باشد،لذا ابن صلاح می گوید:«معنی الشهرة مفهوم و هو منقسم إلی صحیح کقوله:«انّما الأعمال بالنّیات»وامثاله؛وإلی غیر صحیح کحدیث:«طلب العلم فریضة علی کلّ مسلم». (3)
حدیث مشهور می تواند دارای اقسامی به شرح ذیل باشد:
الف)محفوظ:و آن حدیث مشهوری است که در برابر معنی آن،حدیث شاذّی وجود دارد.مامقانی می گوید:«فانه خصوص المشهور الّذی فی قباله حدیث شاذّ». (4)
ب)معروف:و آن حدیث مشهوری است که در برابر آن،حدیث منکر وجود دارد.مامقانی می گوید:«و المعروف،خصوص المشهور الذی فی قباله حدیث منکر». (5)
2.شیخ بهایی:«و مخالف المشهور شاذٌّ». (1)
3.علامه مامقانی:«هو ما رواه الثقة،مخالفاً لما رواه جماعة ولم یکن له الاّ اسنادواحد». (2)
حدیث شاذ که با اصطلاح«نادر»مترادف است (3)،حدیثی است که دارای اسناد واحد و فرد مورد اعتمادی(نخستین راوی)آن را روایت می کند و معنی آن در برابر روایات مشهور است.در برابر حدیث شاذ،حدیث محفوظ است.با توجه به تعاریف مذکور در نزد محدّثان شیعه،با قید«ثقه»،حدیث منکر و مردود،و با قید«مخالفت»با قول مشهور،حدیث مفرد مطلق و با قید«دارای سند واحد بودن»،روایات به همراه اسانید متعدد،خارج شده اند.
1.ابن صلاح:«الشاذّ،أن یروی الثقة حدیثناً یخالف ما روی الناس». (4)
2.سیوطی:«ما روی الثقة مخالفاً لروایة الناس». (5)
3.صبحی صالح:«ما رواه المقبول مخالفاً لمن هو أولی منه». (6)
همچنان که در تعریف محدّثان اهل سنّت مشاهده می شود،در حدیث شاذ دو خصوصیت نهفته است:نخست،تفرّد و سپس مخالفت با قول مشهور که با تعریف محدّثان شیعه سازگاری دارد.و صبحی صالح هم می گوید:«تعریف الشاذّ
ص:201
عسیر...غیر ان أهمّ ما یلاحظ فیه معنیان:الانفراد و المخالفة» (1)؛و دکتر عجاج نیز می گوید:«کان شرط الشاذّ،التفرّد و المخالفة،فلو تفرّد راوٍ ثقة بحدیث لم یخالف فیه غیره فحدیثه صحیح غیر شاذّ». (2)در نظر تعدادی از محدّثان اهل سنّت مثل ابن صلاح،حدیث شاذ با منکر و مردود،مترادف گرفته شده (3)که تفضیل آن در روایت منکر خواهد آمد.
منزلت حدیث شاذ از نظر اعتبار،نزد محدّثان شیعه با محدّثان اهل سنّت،متفاوت است.محدّثان شیعه،حدیث شاذ را از اصطلاحات مشترک دانسته و برای آن مصادیق از صحیح،حسن،موثّق و ضعیف را تصور کرده اند،در حالی که نزد محدّثان اهل سنّت،حدیث شاذ از اصطلاحات خاص حدیث ضعیف می باشد.صبحی صالح می گوید:«فالصحیح اذن انّه لابدّ فی الشاذّ من اشتراط التفرّد و المخالفة وبهما نُحّی عن کل حدیث وُسم بالصحّة فعدّ خالصاً للضعف». (4)
علت ضعیف بودن حدیث شاذ،نزد محدّثان اهل سنّت،مخالفت آن روایت با روایتی است که راویان آن ثقه هستند؛که به نظر می رسد چنین مخالفتی،برای ضعیف شمردن حدیث شاذ،کافی نیست و چه بسا برای ضعیف به شمار آوردن احادیث شیعه می باشد؛بلکه ضعیف بودن روایت،منوط به حال راویان آن است،مگر آن که براساس تعریف محدّثان اهل سنّت که معتقدند شرط صحت،تنها حال راویان نیست،بلکه عدم شذوذ و خالی از علّت بودن نیز،از شرایط صحت شمرده شده است.
ص:202
اگر راوی حدیث محفوظ که مخالف شاذ است،نسبت به راوی شاذ،احفظ و اضبط و اعدل باشد،آن حدیث شاذ را مردود می نامند؛چون شذوذِ آن در اوصاف سه گانه است و اگر راوی حدیث شاذ در مقایسه با راوی حدیث محفوظ،أعدل و أضبط و احفظ بود،آیا تقدّم با روایت شاذ است یا روایت محفوظ؟
جمعی مانند شهید ثانی معتقدند که حدیث شاذ در این موارد،قابل طرد نیست و هر کدام مزیتی دارد و در تعارض با هم قرار می گیرند و ترجیحی بین آن ها نیست. (1)گروهی هم همواره تقدّم را با روایت محفوظ دانسته،چون ظنّ به صدور آن وجود داشته؛آن ها بر کلام امام باقر علیه السّلام نیز استناد نموده که حضرت آن را مقدّم داشته و فرموده:«خذ بما اشتهر بین اصحابک ودع الشاذ النادر» (2)؛البته چنین نظریه ای بسا،همواره صحیح نباشد؛چون بسا در فرض مذکور،ظن به صدور در طرف شاذ باشد؛جمعی نیز،روایت شاذ را به صورت مطلق،مقدّم می دارند به جهت آن که راوی شاذ ثقه است. (3)
ص:203
در دهمین درس،حدیث مصحّف،مزید،مدرج،غریب،مشهور،شاذّ از نظر محدّثان شیعه و اهل سنّت تعریف و مورد بررسی و تطبیق واقع شده که به اختصار چنین است:
1.حدیث مصحّف:خبری است که قسمتی از سند،یا متن آن یا هر دو به مشابه خود تغییر یافته است و نسبت آن با محرّف،عام و خاصّ مطلق است و دارای دو قسم تصحیف در لفظ و معنی هست.
2.مزید:حدیثی است که در مقایسه با همسان خود،در سند یا در متن از زیادتی برخوردار است و نزد محدّثان اهل سنّت به عنوان اصطلاح مشترک،معروف نیست.
3.مُدرج:حدیثی است که در متن یا در سند آن یا در هر دو،درج از طرف راوی واقع شده است،به شکلی که قابل تشخیص نباشد و اگر عمدی باشد حرام و موجب تحریف در روایت می باشد.
4.حدیث غریب:نیز همان تفرّد در روایت است و رابطه آن با حدیث مفرد در مواردی،عام و خاص می باشد و دارای اقسام:غریب در سند،غریب در متن و غریب در متن و سند بوده است.
5.حدیث غریب:با حدیث شاذّ نیز متفاوت است و نزد برخی از محدّثان اهل سنّت،حدیث غریب با مفرد نسبی،یکسان گرفته شده؛گاهی مقصود از حدیث غریب،غریب در الفاظ است.
6.حدیث مشهور:خبری است از شهرت نزد اهل حدیث برخوردار و با مستفیض نیز متفاوت و دارای دو قسم محفوظ و معروف است.
7.حدیث شاذّ:خبری است که معنی آن در برابر حدیث مشهور و از تفرّد در استاد برخوردار و نزد محدّثان شیعه از اصطلاحات مشترک است.
ص:204
1.نهایة الدرایة،ص220 و 294 و 304 و 306.
2.مستدرکات مقباس،ج5،ص218 و 241 و 265.
3.اصول الحدیث،سبحانی،ص63 و 67 و 71 و 73.
4.علم الحدیث،شانه چی،ص63 و 64 و 71.
5.تلخیص مقباس الهدایة،ص39 و 44.
1.معرفة علوم الحدیث،ص39 و 146.
2.المنهل الراوی،ص67 و 79.
3.قواعد التحدیث،ص128 و 129.
4.منهج النقد فی علوم الحدیث،ص364 و 439 و 444.
5.الوسیط فی علوم و مصطلح الحدیث،ص478.
6.فتح المغیث،217/1 و 262.
7.الباعث الحثیث،ص127 و 131.
ص:205
1.تعریف علامه مامقانی و صبحی صالح را در حدیث مصحّف،مقایسه فرمایید.
2.تفاوت مصحّف ضعیف با محرّف در چیست؟
3.چگونگی تصحیف در روایات نبوی ذیل (1)را بیان کنید.
الف)«رمی أبی یوم الأحزاب علی اکحله فکواه رسول الله صلّی الله علیه و آله...».
ب)«یا أبا عمیر ما فعل البعیر...».
ج)«زرغِبّا تزدد حبّا»
د)«لایورث حمیل الاّ ببینة».
4.تعریف حدیث مزید را از نظر محدّثان شیعه و اهل سنّت،گزارش کنید.
5.حدیث ذیل را بررسی و اگر از اقسام مزید و از زیادت برخوردار است،چگونگی زیادت آن را بیان فرمایید:«عن الکلینی عن محمّد بن یحیی عن احمد بن محمّد عن ابن محبوب عن ابن رئاب عن ابراهیم بن میمون،قال:سألت أبی عبدالله علیه السّلام،عن رجل یقع ثوبه علی جسد المیت،قال علیه السّلام:ان کان غسل فلاتغسل ما اصاب ثوبک منه وان کان لم یغسل فاغسل ما أصابک منه،یعنی اذا برد المیت». (2)
6.تفاوت تعریف حدیث مُدرج از نظر شیخ بهایی با صبحی صالح را بیان کنید؟
7.اقسام حدیث مدرج را گزارش کرده،حکم آن را از نظر شرعی بنویسید؟
8.روایت ذیل را در کافی،تهذیب و من لایحضره الفقیه،بررسی و ادراج آن را بیان کنید:
ص:206
«عن الباقر علیه السّلام:الدعاء بعد الفریضة أفضل من الصلاة تنفّلاً وبذلک جرت السنة». (1)
9.دیدگاه محدّثان اهل سنّت با شیعه در حدیث غریب،چه تفاوتی دارد؟
10.تفاوت حدیث غریب،با مفرد مطلق و شاذ در چیست؟
11.حدیث غریب صحیح را با غریب ضعیف و همچنین حدیث معلّق صحیح با معلّق موثّق را مقایسه کنید.
12.روایت ذیل را بررسی و معین کنید که«غریب»صحیح است یا«حسن»؟:
عن الترمذی حدّثنا واصل بن عبدالاعلی،قال:حدثنا محمّد بن فضیل عن عبدالله بن عبدالرحمن أبی نصر،عن مساور الحمیری عن امّه عن امّ سلمة،قالت:قال:رسول الله صلّی الله علیه و آله...». (2)
13.تعریف سیدحسن صدر و ابن حجر را در حدیث مشهور مقایسه کنید؟
14.معروف و محفوظ چه تفاوتی و تشابهی با یکدیگر دارند؟
15.منزلت حدیث شاذ را از نظر اعتبار،در نظر محدّثان شیعه و اهل سنّت،بیان فرمایید؟
16.تعریف سیوطی وشیخ بهایی را در حدیث شاذ مقایسه کنید.
ص:207
ص:208
درآغاز،اصطلاحات مختص به ضعیف و تقسیم آن ها،از دیدگاه محدّثان شیعه و اهل سنّت پرداخته می شود.
حدیث ضعیف،آن چنان که در درس سوم گذشت،از نظر محدّثان شیعه،آن بود که شرایط حدیث صحیح،حسن و موثّق را دارا نبود،یعنی از اتّصال سند برخوردار نبود یا راویان آن عادل،ممدوح و ثقه نبودند و از نظر محدّثان اهل سنّت،آن روایتی بود که از شرایط صحیح،حسن،بی بهره و فاقد شرایط قبول باشد و شرایط قبول از نظر آن ها چنین بود:اتصال سند،عدالت و ضبط راویان،فقدان شذود و علت.
مقصود از اصطلاحات مختص،مصادیق و مواردی است که تنها در مورد حدیث ضعیف،به کار می رود که برخی مربوط به سند(مختصّ سندی)و برخی مربوط به سند و متن(مختصّ سندی و متنی)می باشد.بین محدّثان شیعه و اهل سنّت،در
ص:209
تعیین مصداق و تعداد آنها،اختلاف نظر وجود دارد (1)؛برخی آن ها را تا 16 مورد و برخی به حدّاقل(یعنی 9 مورد)اکتفا نموده اند که شرح هر یک می آید.
البته،بین محدّثان شیعه و اهل سنّت،در مورد تعدادی از آن ها،توافق بیشتری وجود دارد،مانند:موضوع،معضل،مرسل،معلّل،مدلّس،مضطرب،مقلوب،منقطع؛تعدادی از آن ها نیز مورد توافق بیشتری بین محدّثان شیعه است؛مانند:موقوف،مقطوع،مضمر،مجهول و مهمل.تعدادی از آن ها نیز،مورد توافق بیشتری بین محدّثان اهل سنّت است؛مانند:شاذ،منکر و مردود،متروک.
اصطلاحات حدیث ضعیف و تعداد آن ها از نظر محدّثان شیعه و اهل سنّت،با توجّه به شمارش و گزارش آن ها به شرح ذیل است:
مضطرب،مقلوب،مهمل،مجهول،قاصر،موضوع. (1)
4.آیة الله سبحانی:14 مورد:موقوف،مقطوع،مضمر،معضل،مرسل،معلّل،مدلّس،مضطرب،مقلوب،مهمل،مجهول،موضوع،منقطع،معلّق. (2)
1.ابن صلاح:8 مورد:معضل،مرسل،معلّل،مضطرب،مقلوب،موضوع،منقطع،شاذ. (3)
2.ابن کثیر:9 مورد:معضل،مرسل،معلّل،مدلّس،مضطرب،مقلوب،موضوع،منقطع،شاذ. (4)
3.سیوطی:9 مورد:معضل،مرسل،معلّل،مضطرب،مقلوب،منکر و مردود،موضوع،منقطع،شاذ. (5)
4.صبحی صالح:11 مورد:معضل،مرسل،معلّل،مدلّس،مضطرب،مقلوب،موضوع،متروک،منکر و مردود،منقطع،شاذ. (6)
5.علامه قاسمی:13 مورد:موقوف،مقطوع،معضل،مرسل،معلّل،مدلّس،مضطرب،مقلوب،موضوع،متروک،منکر و مردود،منقطع،شاذ. (7)
6.دکتر عجاج:14 مورد:موقوف،مقطوع،معضل،مرسل،معلّل،مدلّس،مضطرب،مقلوب،موضوع،متروک،منکر و مردود،منقطع،شاذ،مضعّف. (8)
ص:211
ص:212
اصطلاحات مختص سندی(1)
اصطلاحات مختّص سندی،یعنی مواردی که مخصوص حدیث ضعیف و مربوط به سند حدیث می باشد،شامل:مقطوع،منقطع،معضل،مرسل،از نظر محدّثان شیعه و اهل سنّت،تعریف و مورد بررسی و تطبیق به شرح ذیل است:
حدیث مقطوع نزد محدّثان شیعه،روایتی است که از تابعین غیرمعصوم نقل شده و صحابی و معصوم آن حدیث حذف شده است.در تعریف مامقانی،حدیث مقطوع،شامل تابع معصوم علیه السّلام نیز می شود،مانند روایت شخصی که صحابه معصوم نیست،بلکه صحابه معصوم را دیده است و نسبت به معصوم خاصّی،تابعی شمرده می شود؛در تعریف شهید ثانی هم با عبارت«و ممن فی حکمهم»بدان اشاره رفته است.
1.ابن صلاح:معرفة المقطوع و هو غیر المنقطع و هو جاء عن التابعین موقوفاً علیهم من أقوالهم وأفعالهم. (1)
2.سیوطی:و هو الموقوف علی التابعی قولاً له أو فعلاً واستعمله الشافعی ثم الطبرانی فی المنقطع الذی لم یتّصل اسناده. (2)
3.دکتر عجاج:المقطوع و هو ما روی عن التابعین موقوفاً علیهم من أقوالهم أو أفعالهم...و قد استعمل بعضهم المقطوع فی المنقطع الذی لم یتّصل سنده وذلک قبل استقرار هذا الاصلاح. (3)
نزد محدّثان اهل سنّت،حدیث مقطوع،مختصّ به تابعین حضرت رسول صلّی الله علیه و آله است که از آن ها حدیثی روایت شده،مانند آن که تابعین می گویند:«أمرنا...»یا«نهینا عن...»،و نام صحابه و معصوم آن،که همان حضرت رسول صلّی الله علیه و آله است،حذف شده است.بنابراین،روایات از حسن بصری،عطاء،سعید بن مسیب،
ص:214
علقمه،عروة و دیگر تابعین که به صحابه و حضرت رسول صلّی الله علیه و آله نیز مستند نیست،مقطوع می باشد که در تفاسیر شیعه و اهل سنّت و کتاب های تاریخی،نمونه های آن فراوان است.
حدیث مقطوع،نزد محدّثان شیعه و غالب اهل سنّت،به جهت عدم اتصال سند تا به معصوم،ضعیف شمرده شده است،زیرا قول تابعین،به تنهایی،حجّیتی ندارد،مگر آن که،آن تابعی معصوم باشد،در این صورت،از فرض مورد بحث،خارج خواهد بود.سیوطی از حدیث مقطوع یاد کرده ولی از آن در ردیف احادیث ضعیف،نام نبرده است. (1)
گروهی از محدّثان اهل سنّت،مانند صبحی صالح و...از حدیث مقطوع یاد نکرده اند؛زیرا آن را اصطلاح مستقلی ندانسته اند.برخی از محدّثان شیعه نیز مانند:شهید ثانی،مامقانی و گروهی از محدّثان اهل سنّت نیز مانند:شافعی،طبرانی و...حدیث مقطوع را،همان حدیث منقطع دانسته اند؛ولی به نظر می رسد،آن ها دو اصطلاح مستقل باشند که به بیان تفاوت آن ها در حدیث منقطع،پرداخته می شود.
2.سید حسن صدر:المنقطع وله اطلاقان:اطلاق بالمعنی الاعم و هو ما لم یتّصل اسناده إلی المعصوم،سواء کان الانقطاع من الاول،أو من الوسط أو من الآخر،واحداً کان الساقط او اکثر...واطلاق بالمعنی الاخص:و هو ماحذف من وسط أسناده. (1)
3.آیة الله سبحانی:ما حذف من وسط اسناده واحد أو اکثر. (2)
حدیث منقطع،آن است که یک نفر از میانه (3)سند حذف شده باشد و پایان سلسله سند،متّصل به معصوم علیه السّلام باشد.نزد مرحوم عاملی صاحب کتاب وصول الأخیار إلی اصول الاخبار (4)و هم چنین شیخ بهایی،حدیث منقطع،دارای دو معنی می باشد که از آن تعبیر به اطلاق به معنی عام و اطلاق به معنی خاص شده است.در معنی عام،حدیث منقطع آن است که از اتصال سند برخوردار نیست،خواه از آغاز یا در میانه یا در نهایت،یک راوی یا بیشتر،که چنین فرضی،شامل:مرسل،معلّق،موقوف،معضل و...می شود و در معنی خاص،منقطع همان است که سلسله سند،از میانه و وسط آن،دچار انقطاع شده است؛که به نظر می رسد،در بین غالب محدّثان،اصطلاح به معنی خاص آن،مورد نظر باشد.
نزد برخی از محدّثان نیز مانند عاملی (5)،در حدیث منقطع،چه بسا از میانه سند،یک نفر یا بیشتر،حذف شده باشد،که به نظر،چنین برداشتی نیز عمومیت ندارد و نظر صحیح تر همان است که در حدیث منقطع،یک نفر از میانه سند حذف شده
ص:216
است؛تا با حدیث معضل نیز که تعاریف آن خواهد آمد،متفاوت باشد؛شیخ بهایی بر آن تأکید دارد و می گوید:«أو سقط من وسطها واحد فمنقطع». (1)
1.ابن صلاح:ان کان من سقط ذکره قبل الوصول إلی التابعی،شخصاً واحداً سمّی منقطعا...ومنه الاسناد فیه قبل الوصول إلی التابعی راو لم یسمع من الذی فوقه و الساقط بینهما غیر مذکور...ومنه الاسناد الذی ذُکر فیه بعض رواته بلفظ مبهم. (2)
2.سیوطی:الصحیح الذی ذهب إلیه الفقهاء و الخطیب وابن عبدالله وغیر هم من المحدّثین ان المنقطع مالم یتّصل اسناده علی ای وجه کان انقطاعه سواء کان الساقط منه الصحابی أو غیره...ولکن اکثر ما یستعمل فی روایة من دون التابعی عن الصحابی...ثمّ أن هذا القول هو المشهور بشرط أن یکون الساقط واحداً فقط او إثنین لاعلی التوالی.... (3)
3.صبحی صالح:الحدیث الذی سقط من اسناده رجل أو ذکر فیه رجل مبهم. (4)
4.دکتر عجاج:و هو ما سقط من سنده راو واحد فی موضع أو أکثر أو ذکر فیه راو مبهم. (5)
نزد محدّثان اهل سنّت،حدیث منقطع،دارای دو تعریف می باشد.در تعریف نخست،منقطع هر حدیثی است که از انقطاع سند اعم از صحابی،تابعی و...برخوردار است،همچنان که در تعریف عاملی از محدّثان شیعه،نیز از آن تعبیر
ص:217
به انقطاع به معنی عام شده بود.صبحی صالح و دکتر عجاج نیز بر همین تعریف اشاره نموده اند.و بیان داشته اند که در انقطاع سند،راوی حذف شده و اشاره ای به آغاز یا میانه و...نکرده اند.ولی نزد برخی از محدّثان اهل سنّت مانند سیوطی و نووی،انقطاع سند،مربوط به قبل از تابعین می باشد که به میانه سند نزدیک تر است.در تعاریف محدّثان اهل سنّت،چه در تعریف عام و چه در تعریف خاص،بدین نکته هم اشاره شده که حدیث منقطع،شامل مواردی نیز می شود که در سلسله سند،ابهام وجود دارد.
بدین جهت،تفاوت تعریف منقطع در نظر محدّثان شیعه و اهل سنّت در دو امر است:نخست آن که نزد محدّثان اهل سنّت،ابهام در سند نیز،از منقطع شمرده شده و سپس:در تعریف خاص نزد محدّثان اهل سنّت،بر حذف راوی از میانه سند،تصریح نشده است.
حدیث منقطع نزد غالب محدّثان اهل سنّت و تعدادی از محدّثان شیعه مانند شهید ثانی و مامقانی...با حدیث مقطوع،یکسان دانسته شده است که به نظر می رسد آن ها با هم متفاوت باشند؛زیرا در مقطوع که از تابعین نقل می شود،صحابه و معصوم آن حذف شده و پایان سلسله متّصل به معصوم نیست برخلاف منقطع که،صحابه و معصوم و چه بسا تابعین آن نیز مذکور است،ولیکن در میانه سند،یک نفر حذف شده است.در انقطاع سند،بنابر قول مشهور-آن چنان که شیخ بهایی و ابن صلاح و صبحی صالح اشاره کرده اند-تنها یک راوی می باید حذف شده باشد.
حدیث منقطع به جهت عدم اتصال حدیث تا به معصوم و قطع سلسله سند،حجّیت ندارد و از اقسام ضعیف شمرده شده است.حدیث منقطع،به دو قسم خفی و ظاهر تقسیم شده که در قسم«خفی»واسطه ای که قطع شده،خفی است و تنها رجالی متفطّن،می تواند آن را درک کند،زیرا از نوعی تدلیس برخوردار است.
ص:218
1.شهید ثانی:و المُعضل:باسقاط اکثر من واحد...ومثاله ما یرویه تابع التابعی او من دونه،قائلاً فیه:قال رسول الله صلّی الله علیه و آله.... (2)
2.شیخ بهایی:أو سقط من وسطها اکثر فمعضل. (3)
3.سید حسن صدر:ان کان الساقط من اسناد الحدیث اثنان أو اکثر فمعضل...فالمصنّف خُصّ هنا موضع السقوط بالوسط وعمَّمه و الده...ولم یقید المصنّف سقوط الإثنین بالتوالی مع انه لابدّ منه؛اذ لو کان من موضعین کان منقطعاً. (4)
تعریف حدیث معضل،نزد محدّثان شیعه،یکسان نیست،برخی مانند شهید ثانی آن را از اقسام مرسل دانسته (5)برخی آن را از منقطع دانسته،برخی نیز آن را اعم از مرسل و معلّق و منقطع دانسته اند (6)،ولی به نظر می رسد که قدر متیقّن،آن است که شیخ بهایی بدان اشاره نموده و آن حدیثی است که از میانه آن بیش از یک نفر،به صورت متوالی حذف شده باشد تا با حدیث منقطع و مقطوع و دیگر اقسام مشابه آن،متفاوت باشد.سیدحسن صدر نیز بر این نکته اشاره می کند که در معضل،سقوط راویان از میانه سند و آن هم به صورت متوالی می باشد.بدین جهت معضل،برخلاف معلّق و أخص از مرسل خواهد بود.
ص:219
1.ابن صلاح:هو عبارة عمّا سقط من اسناده اثنان فصاعداً.و هو لقب لنوع خاص من المنقطع،فکل معضل منقطع ولیس کل منقطع معضلاً وقوم یسمّونه مرسلاً.ومثاله:ما یرویه تابعی التابعی قائلاً فیه:قال رسول الله صلّی الله علیه و آله.... (1)
2.سیوطی:و هو ما سقط من اسناده اثنان فاکثر بشرط التوالی،اما اذا لم یتوال فهو منقطع من موضعین. (2)
3.صبحی صالح:هو الحدیث الذی سقط منه راویان فاکثر بشرط التوالی. (3)
4.علامه قاسمی:و هو ما سقط من اسناده اثنان فاکثر بشرط التوالی. (4)
نزد محدّثان اهل سنّت نیز،حدیث معضل،تعریف سامان یافته ای ندارد،ابن صلاح برخلاف سیوطی،آن را از اقسام منقطع می داند ولی سیوطی با توجه به قید«توالی»،آن را از حدیث منقطع،متمایز می داند،صبحی صالح و علامه قاسمی و...بر سقوط بیش از یک نفر در سند آن،به شرط توالی اشاره می کنند،اما آن ها بیان نمی کنند که،چنین حذفی،آیا به میانه حدیث باز می گردد،آن چنان که در تعریف شیخ بهایی آمد یا عام است؟
به نظر می رسد،در حدیث معضل،از نظر محدّثان اهل سنّت،هم چنان که از تعریف شهید ثانی نیز استفاده می شود و آن چنان که در تعریف سید صدر،به مرحوم عاملی نیز مستند شده،سقوط بیش از یک نفر راوی و با شرط توالی،اختصاص،به میانه حدیث ندارد،بلکه شامل اول و پایان حدیث سند نیز می شود و بنابراین،شامل مرسل و منقطع و...می شود.
ص:220
حدیث معضل،به جهت،قطع اتصال سند،از میانه آن،یا به تعبیر گروهی از محدّثان از آغاز و میانه و پایان،حجّت نیست و از اقسام ضعیف شمرده شده است.صبحی صالح می گوید:«و فقد الاتصال فی سنده هو سبب ضعفه...والمعضل أسوء حالاً من المنقطع». (1)گاهی نیز حدیث معضل اطلاق می شود و مراد از آن حدیثی است که در متن آن،اعضال و اشکال وجود دارد (2)؛که به نظر می رسد،چنین برداشتی بین معاصران،به ندرت اتفاق می افتد.
نمونه حدیث معضل را ابن صلاح چنین نقل می کند:«قول المالک فی الموطّاء:بلغنی عن أبی هریرة أن رسول الله صلّی الله علیه و آله قال:للمملوک طعامه وکسوته...». (3)
1.شهید ثانی:و هو مارواه عن المعصوم من لم یدرکه...سواء کان الراوی تابعیاً أم غیره،صغیراً ام کبیراً،سواء کان الساقط،واحداً ام اکثر...هذا هو المعنی العام للمرسل،المتعارف عند اصحابنا و قد یختص المرسل باسناد التابعی إلی النبی...و هذا هو المعنی الاشهر له عند الجمهور. (5)
2.شیخ بهایی:أو سقط آخرها کذلک(فصاعد)أو کلها فمرسل. (6)
ص:221
3.مامقانی:المرسل بمعناه العام و هو حینئذ کل حدیث حذفت رواته أجمع أو بعضها واحداً أو اکثر...والثانی:بالمعنی الخاص و هو کل حدیث اسناده التابعی إلی النبی صلّی الله علیه و آله من غیر ذکر الواسطة. (1)
حدیث مرسل،که از لغت«ارسال الدّابّة»یعنی برداشتن قید و بند از آن می باشد،روایتی است که آخرین راوی با حذف راویان قبلی،قید و ربط بین رجال سند را از بین می برد و آن چنان که شهید ثانی و مامقانی بیان می کنند،دارای دو معنی می باشد:نخست مرسل به معنی عام:و آن حدیثی است که تمام راویان یا برخی از آنها،یکی یا بیشتر،در آخر سلسله سند حذف شده باشند،گرچه کسی که آن ها را حذف کرده،از آن ها تعبیر به«بعض»یا«بعض اصحابنا»و...کند.این تعریف از مرسل،مورد توافق بین محدّثان شیعه است که شیخ بهایی نیز،تنها بر این تعریف،تأکید دارد،و بنابراین،حدیث مرسل،شامل،موقوف،معلّق،مقطوع،منقطع و معضل می شود.
شهید ثانی با تعبیر:«هو ما رواه عن المعصوم من لم یدرکه»،بیان می کند،اگر کسی که حدیثی را از معصوم روایت کند که او را ندیده،مرسل خواهد بود،بنابراین،حتّی اگر صحابه،حدیثی را از دیگری خواه صحابه یا تابعی،نقل کند که دیگری واسطه نقل آن باشد،آن نیز مرسل صحابی نام می گیرد.در ارسال به معنی عام،چه بسا،تمام راویان حذف شده اند و به عنوان مثال،تبع تابعی از پیامبر صلّی الله علیه و آله نقل روایت می کند و مامقانی در تعریفش،با عبارت:«حذفت کل رواته أجمع»بدان اشاره می کرد.تعریف مذکور،مشهور بین محدّثان شیعه است و شهید ثانی هم از آن به«متعارف بین اصحابنا»تعبیر نموده است.
ص:222
تعریف دوم برای مرسل که به نظر می رسد،بین اهل سنّت شهرت دارد،حدیثی است که تابعی به پیامبر صلّی الله علیه و آله نسبت می دهد و واسطه صحابی آن،حذف شده است مانند کلام سعید بن مسیب که از تابعین است،می گوید:«قال رسول الله صلّی الله علیه و آله...».مامقانی می گوید:چنین ارسالی نزد برخی مقید شده که تابعی،از بزرگان باشد و می گوید:«و قیده بعضهم بما إذا کان التابعی المرسل کبیراً کابن المسیب». (1)نمونه هایی از حدیث مرسل را در مرآة العقول،در موارد ذیل،می توان مورد مطالعه قرار داد:330/12 و 333 و 420 و 424 و 501 و 516 و 531 و 550 و....
1.ابن صلاح:حدیث التابعی الکبیر الذی لقی جماعة من الصحابة و جالسهم...اذا قال:«قال رسول الله صلّی الله علیه و آله،والمشهور التسویة بین التابعین أجمعین. (2)
2.سیوطی:اتّفق علما الطوائف علی ان قول التابعی الکبیر:«قال رسول الله کذا»أو«فعله»،یسمّی مرسلاً،فان انقطع قبل الصحابی واحد أو اکثر،قال الحاکم و غیره من المحدّثین لایسمّی مرسلاً بل یختص المرسل بالتابعی عن النبی صلّی الله علیه و آله. (3)
3.صبحی صالح:المشهور فی تعریفه انه ما سقط منه الصحابی کقول نافع:«قال رسول الله صلّی الله علیه و آله کذا»او«فعل کذا». (4)
4.دکتر عجاج:ما رفعه التابعی إلی الرسول من قول أو فعل أو تقریر،صغیراً کان التابعی أو کبیراً. (5)
ص:223
حدیث مرسل نزد محدّثان اهل سنّت،روایتی می باشد که تابعی از حضرت رسول روایت کند که در تعاریف شیعه با عبارت مرسل به معنی خاص،بدان اشاره رفته بود.چنین روایتی با حدیث مقطوع نزد شیعه،شبیه است؛البته با این تفاوت که در مقطوع نزد شیعه،معصوم نیز حذف شده ولی در مرسل نزد اهل سنّت،تنها صحابی،حذف شده و بنابراین بعید به نظر نمی رسد که بدین جهت،غالب محدّثان اهل سنّت از اصطلاح حدیث مقطوع یاد نکرده اند.گاهی نیز مقصود از مرسل،روایتی است که صحابی از رسول نقل می کند که صحابی دیگر واسطه بوده است. (1)
در حدیث مرسل،آن چنان که صبحی صالح و دکتر عجاج و علامه قاسمی (2)و ابن صلاح و خطیب بغدادی (3)،اشاره کرده اند،تفاوتی بین تابعی بزرگ و کوچک نیست،گرچه که سیوطی به تبع نووی (4)،آن را شرط کرده و از آن به«التابعی الکبیر»تعبیر می کند.
حدیث مرسل نزد مشهور محدّثان شیعه به هر یک از دو معنای مذکور،حجّت نیست؛زیرا فاقد اتصال سند و عدم آگاهی از حال راویان می باشد و شهید ثانی می فرماید:«و المرسل لیس بحجة مطلقاً،سواء أرسله الصحابی أو غیر،وسواء اسقط منه واحد أو اکثر وسواء کان المرسل جلیلاً ام لا...وذلک للجهل بحال المحذوف،فیحتمل کونه ضعیفاً» (5)؛مامقانی نیز آن را قول جمع زیادی از اصحاب
ص:224
می داند (1)،ولی اقوال دیگری نیز یافت می شود،مانند آن که مرسلات عدول یا ثقات یا اصحاب اجماع،حجّت باشد. (2)
حجّیت حدیث مرسل نزد محدّثان اهل سنّت،نیز،یکسان نیست برخی مثل سیوطی،نووی،صبحی صالح،آن را حجّت ندانسته است و سیوطی می گوید:«ثم المرسل حدیث ضعیف لایحتجّ به عند جماهیر المحدّثان و الشافعی کما حکاه عنهم مسلم فی صدر صحیحه...والنظر للجهل بحال المحذوف،لانه یحتمل ان یکون غیر الصحابی». (3)
صبحی صالح نیز آن را حجّت نمی داند و می گوید:«و المرسل لیس حجّة فی الدین» (4)؛برخی دیگر،مانند ابی حنیفه،آن را حجّت دانسته اند؛دکتر عجاج می گوید:«اختلفت اقوال العلما فی حجّیة المرسل حتّی بلغت نحو عشرة اقوال واشهرها ثلاثه:1.یجوز الاحتجاج بالمرسل مطلقاً و هذا قول أبی حنیفة والامام الملک و...2.لا یحتج به مطلقاً...3.یحتجّ به اذا اعتضد بعاضد بأن یروی مسنداً». (5)
صبحی صالح بر آن است که اگر حدیث مرسل مربوط به صحابی است که ارسال آن مربوط به حذف صحابه دیگر بوده است،حجّت خواهد بود و می گوید:«اکثر العلما یحتجّون بمراسیل الصحابة فلا یرونها ضعیفة» (6)و بنابراین شامل روایت ابن عباس نیز می شود؛زیرا او در سنّ قبل از بلوغ از پیامبر صلّی الله علیه و آله روایت نموده است و همو می گوید:«فاکثر الروایة عن ابن عباس مرسلة لصغر سنّه». (7)
ص:225
در یازدهمین درس،به بررسی تعدادی از اصطلاحات مختصّ سندی شامل:حدیث مقطوع،منقطع،معضل و مرسل از دیدگاه محدّثان شیعه و اهل سنّت،پرداخته شد که به اختصار چنین است:
1.حدیث مقطوع:روایتی است که از تابعین نقل می شود و گروهی از محدّثان اهل سنّت از آن یاد نکرده اند یا آن را همان حدیث منقطع دانسته اند.
2.حدیث منقطع:روایتی است که از میانه سند،یک نفر،حذف شده است و تعریف آن نزد محدّثان اهل سنّت،با تعریف محدّثان شیعه متفاوت است.
3.حدیث معضل:روایت معضل،از تعریف یکسانی برخوردار نبوده و مناسب ترین تعریف آن است که از میانه سند،بیش از یک نفر،متوالیاً،حذف شده است.
4.حدیث مرسل:و آن دارای دو معنی بوده که معنی اول که رایج بین شیعه است،روایتی است که تمام راویان یا برخی از آنها،در آخر سلسله سند حذف شده باشد.
5.حجّیت مراسیل:در مورد آن،نظر یکسانی یافت نمی شود و نظر غالب محدّثان اهل سنّت و شیعه بر عدم حجّیت آن ها است.
ص:226
1.وصول الأخیار،ص105 و 108.
2.الرواشح السماویة،ص170 و 171 و 172.
3.نهایة الدرایة،ص189 و 198 و 200.
4.مستدرکات مقباس الهدایة،ج5،ص335 و 351 و 354.
5.دراسات فی الحدیث،ص52 و 53.
6.اصول الحدیث،سبحانی،ص90 و 92 و 95.
7.تلخیص مقباس الهدایة،ص50 و 60.
8.علم الحدیث،شانه چی،ص80 و 82 و 83.
1.معرفة علوم الحدیث،ص25 و 27 و 36.
2.الکفایة فی علم الروایة،ص37 و 38 و 430.
3.المنهل الراوی،ص53 و 54 و 59.
4.المنهل الروی،ص40 و 42 و 47.
5.منهج النقد فی علوم الحدیث،ص327 و 369 و 378.
6.الوسیط فی علوم و مصطلح الحدیث،ص205 و 290 و 280.
7.فتح المغیث،125/1 و 155 و 181.
8.اصول الحدیث،ص337 و 339 و 340.
9.الباعث الحثیث،ص35 و 36 و 39.
10.قواعد التحدیث،ص134 و 137.
ص:227
1.تعریف محدّثان فریقین از حدیث مقطوع را بنویسید.
2.در تعریف شیخ بهایی و سیدحسن صدر و صبحی صالح از حدیث منقطع،چه تفاوت هایی وجود دارد؟
3.حدیث معضل را از نظر فریقین تعریف کنید.
4.تعریف شیخ بهایی را در حدیث مرسل با تعریف دکتر عجاج،مقایسه کنید.
5.اقوال در حجّیت و عدم حجّیت مراسیل را بیان کنید.
6.انقطاع در سند ذیل را بررسی و آن را بیان کنید:
7.«عن أبیه،عن محمّد بن الحسن،عن محمّد بن یحیی العطار،عن محمد بن أحمد الأشعری،عن الحسن بن علی،عن الحسین بن عمر،عن أبیه،عن عمر بن ابراهیم الهمدانی رفع الحدیث قال:قال أبوعبدالله علیه السّلام:لابأس أن یصلی الرجل و النار و السراج و الصور بین یدیه...». (1)
8.سند روایات ذیل را بررسی و معین کنید که مرسل است یا معضل؟
الف)عنه عن احمد بن محمد و علی بن ابرهیم عن أبیه جمیعاً عن.... (2)
ب)روی عن أبی عبدالله علیه السّلام.... (3)
ج)ابو علی الأشعری عن محمّد بن عبدالجبّار عن محمّد بن اسماعیل.... (4)
ص:228
اصطلاحات مختصّ سندی(2)
در دوازدهمین درس،تعداد دیگری از اصطلاحات مختصّ سندی،شامل:موقوف،مضمر،متروک،منکر از نظر محدّثان شیعه و اهل سنّت،تعریف و مورد بررسی و تطبیق واقع می شود که به شرح ذیل است:
1.شهید ثانی:الموقوف،قسمان:مطلق ومقید.فان أخذ مطلقا فهو ما روی عن مصاحب من نبی أو إمام من قول أو فعل أو غیرهما؛متصلاً کان مع ذلک سنده أم منقطعاً و قد یطلق فی غیر المصاحب للمعصوم مقیداً. (2)
2.سید حسن صدر:فهو ما وقف فیه الاسناد علی الراوی ولم یصل الی المعصوم علیه السّلام،کماتری رواة الحدیث فی بعض الأخبار یقفون فی الاسناد علی زرارة. (3)
ص:229
3.مامقانی:هو قسمان:مطلق و مقید،فالأوّل هو ما روی عن مصاحب المعصوم من النبی صلّی الله علیه و آله أو أحد الائمّة علیه السّلام مع الوقوف علی ذلک المصاحب من غیر فرق بین کون سنده متّصلاً او منقطعاً.و الثانی:هو ما روی عن غیر مصاحب المعصوم علیه السّلام مع الوقوف علی ذلک الغیر. (1)
حدیث موقوف،آن چنان که شهید ثانی و دیگران بیان داشته اند،بر دو قسم می باشد که قسم اول آن نزد محدّثان رایج تر می باشد و هرگاه از اصطلاح موقوف یاد شود،مقصود قسم اول است،که آن ها چنین است:
الف)موقوف مطلق:و آن حدیثی است که از صحابه معصوم علیه السّلام،اعم از صحابه حضرت رسول صلّی الله علیه و آله یا از صحابه امامان معصوم علیهم السّلام نقل شود،بدون این که آن حدیث به معصوم علیه السّلام نسبت داده شود؛چه سلسله حدیث قبل از صحابی،از اتصال سند برخوردار باشد یا منقطع شده باشد.در چنین حدیثی،تفاوت هم ندارد که منقول از صحابه،قول یا فعل یا تقریر باشد.
از آن جهت چنین حدیثی را موقوف نامیده اند که سند حدیث بر صحابی وقف شده و سلسله سند تا به معصوم علیه السّلام ادامه نیافته است و لذا راوی را«موقوف علیه»نامیده اند.شهید ثانی،سیدحسن صدر و مامقانی و...از این اصطلاح یاد کرده اند و آن را در ردیف اصطلاح ضعیف دانسته اند،زیرا اتصال سند،از بین رفته است.برخی نیز مانند شیخ بهایی به تعریف آن مبادرت ننموده اند.بر چنین حدیثی،اگر مربوط به صحابی رسول باشد،«اثر»نیز گفته اند. (2)از جمله احادیث موقوف،روایات تفسیری صحابیان است که برای آیات قرآن
ص:230
ذکر شده که به نظر می رسد،کلام معصوم علیه السّلام باشد؛هرگاه اصطلاح«موقوف»بدون پسوند به کار رود،مقصود موقوف مطلق می باشد.
ب)موقوف مقید:و آن حدیثی است که از غیر صحابی معصوم علیه السّلام نقل می شود و به همراه قید وقف بر غیرصحابی است،مانند«وقفه فلان علی فلان».مقصود از غیرصحابی معصوم علیه السّلام،تابعین و تبع آن ها است.چنین حدیثی را«مقطوع»نیز نامیده اند که در درس یازدهم،گذشت.
1.ابن صلاح:و هو ما یروی عن الصحابة رضی الله عنه من أقوالهم وأفعالهم ونحوها فیوقف علیهم ولایتجاوز به إلی رسول الله صلّی الله علیه و آله ثم انّ منه ما یتصل الاسناد فیه إلی الصحابی،فیکون من الموقوف الموصول ومنه ما لا یتّصل اسناده،فیکون من الموقوف غیر الموصول...وما ذکرناه من تخصیصه بالصحابی،فذلک اذا ذکر الموقوف مطلقاً و قد یستعمل مقیداً فی غیر الصحابی. (1)
2.سیوطی:و هو المروی عن الصحابة،قولاً لهم أو فعلاً أو نحوه،أی تقریراً،متصلاً کان اسناده أو منقطعاً ویستعمل فی غیرهم کالتابعین مقیداً. (2)
3.صبحی صالح:ما روی عن الصحابة من قول أو فعل أو تقریر کان یقول الراوی:قال عمر بن الخطاب کذا او فعل علی بن ابی طالب کذا. (3)
تعریف حدیث موقوف نزد محدّثان اهل سنّت،همسان تعریف محدّثان شیعه است با این تفاوت که نزد محدّثان شیعه،موقوف اختصاص بر صحابی
ص:231
نبی اسلام صلّی الله علیه و آله ندارد و شامل صحابه تمام معصومین علیهم السّلام می شود،برخلاف محدّثان اهل سنّت که موقوف،مختصّ بر صحابی حضرت رسول صلّی الله علیه و آله است.تقسیم موقوف نیز بر مطلق و مقید و تعریف آن ها نزد فریقین یکسان است ولیکن برخی از محدّثان اهل سنّت،گاهی از موقوف،تعبیر به«موقوف موصول»و گاهی«موقوف غیرموصول»نیز نموده اند.
محدّثان شیعه و اهل سنّت در حجّیت حدیث موقوف،یکسان نمی اندیشند؛زیرا محدّثان شیعه آن چنان که گذشت،حدیث موقوف را به علّت قطع اتصال سند تا به معصوم علیه السّلام حجّت نمی دانند ولی غالب محدّثان اهل سنّت،حدیث موقوف را حجّت می دانند و آن را از اقسام ضعیف نشمرده و آن را در ردیف اصطلاحات مشترک آورده اند.از نظر محدّثان اهل سنّت،کلام صحابی رسول صلّی الله علیه و آله نیز حجّت و معتبر و هم سنگ کلام نبوی می باشد.
خطیب بغدادی می گوید:کل حدیث اتصل اسناده بین من رواه وبین النبی صلّی الله علیه و آله لم یلزم العمل به إلاّ بعد ثبوت عدالة رجاله ویجب النظر فی احوالهم سوی الصحابی الذی رفعه إلی رسول الله،لان عدالة الصحابی ثابتة معلومة بتعدیل الله لهم. (1)
و همو می گوید:اختلاف الروایتین فی الرفع و الوقف لا یؤثر فی الحدیث ضعفاً،لجواز أن یکون الصحابی یسند الحدیث مرّة ویرفعه إلی النبی صلّی الله علیه و آله ویذکره مرّة اخری علی سبیل الفتوی. (2)
بنابر گفته دیگر محدّثان اهل سنّت،حدیث موقوف،چون وقف بر صحابی است،ارزشمند است؛ولی دکتر صبحی صالح دیدگاه مذکور را به طور کلی قبول
ص:232
ندارد و معتقد است که گرچه کلام صحابه ارزشمند است ولی حدیث موقوف از کعب الاحبار،ابن سلام و ابن عمروعاص را می باید با تحقیق بیشتری مورد بررسی قرار داد؛چون آن ها مشهور به نقل اسرائیلیات هستند. (1)
برخی از محدّثان اهل سنّت نیز مانند علامه قاسمی و دکتر عجاج در مورد صحت آن تردید نموده اند؛علامه قاسمی آن را از اقسام ضعیف می داند و می گوید:«و الموقوف لیس بحجة علی الاصح». (2)دکتر عجاج می گوید:و قد اعتاد المحدّثون و المصنفون فی علوم الحدیث و مصطلحه ادخالهما(الموقوف و المقطوع)فی الضعیف...و لیس للموقوف حکم الحدیث المرفوع عند جمهور اهل العلم. (3)
به نظر می رسد که کلام علامه قاسمی و...در مورد حدیث موقوف که آن را از اقسام ضعیف می دانند،منطقی تر باشد،همچنان که محدّثان شیعه نیز چنین معتقدند که حدیث موقوف چون معلوم نیست که کلام معصوم علیه السّلام باشد یا نه؟ارزش و حجّیت کلام معصوم علیه السّلام را ندارد.سخن و کلام تمامی صحابه نیز،نزد شیعه،حجّت نیست؛زیرا حکم بر عدالت تمامی صحابه،امری ناصواب است و آن ها همه در یک سطح نبوده اند و از مراتب متفاوتی برخوردارند و آن ها نیز مانند دیگران هستند؛شهید ثانی می گوید:«فی عدالة الصحابة وحکمهم عندنا فی العدالة،حکم غیرهم». (4)
بنابراین،حدیث موقوف،حجّت نیست.شهید ثانی هم بر همین عقیده است،
ص:233
می گوید:«و کیف کان الموقوف فلیس بحجّة». (1)مامقانی نیز می گوید:حدیث موقوف نزد اکثر محدّثان حجّت نیست،گرچه از صحت سند،تا قبل از صحابه برخوردار باشد؛زیرا نهایت سند به صحابه ختم شده است و کلام صحابی همانند کلام معصوم علیه السّلام،حجّیت ندارد. (2)
1.شیخ بهایی:و مطوی ذِکر المعصوم علیه السّلام مضمر. (4)
2.سید حسن صدر:مطوی ذِکر المعصوم علیه السّلام مع عدم ذکر ما یدل انّه هو المراد مضمر،مثل أن یقول الصحابی أو احد اصحاب الائمة:سألته عن کذا.... (5)
2.مامقانی:و هو ما یطوی فیه ذِکر المعصوم علیه السّلام عند انتهاء السند الیه بأن یعبّر عنه علیه السّلام فی ذلک المقام بالضمیر الغائب امّا لتقیة أو سبق ذکر فی اللفظ أو الکتابة ثم عرض القطع لداع. (6)
حدیث مضمر،که از مصطلحات خاصّ شیعه است و بین محدّثان اهل سنّت رواج ندارد (7)،مربوط به روایتی است که در پایان سند،راوی،نام معصوم علیه السّلام را که غالباً امامان معصوم علیهم السّلام هستند،نمی آورد و نام آن معصوم علیه السّلام را ذکر نمی کند
ص:234
و با ضمیر به او اشاره یا از او نقل حدیث می کند مانند:«سألته»یا«سمعته یقول»یا«عنه»یا«أمرنی بکذا»و....
در اضمار حدیث،مشخص نیست که راوی از چه کسی حدیث می کند،آیا او که خود صحابی است از صحابی دیگر نقل حدیث می کند یا از امام معصوم علیه السّلام روایت می کند؛و اگر روشن شود که مقصود از اضمار در حدیث،چه کسی است و به عنوان مثال معلوم شود روایت از امام باقر علیه السّلام یا امام صادق علیه السّلام هست یا اگر روشن شود که روایت در نهایت از معصوم علیه السّلام می باشد،گرچه نام آن معصوم علیه السّلام معلوم نباشد،آن روایت از اضمار خارج شده است. (1)
علت و منشأ اضمار در حدیث ممکن است برای تقیه یا عدم ضرورت از نظر راوی باشد،چون قبلاً در لفظ یا کتابت از معصوم علیه السّلام نام برده شده است و روایت به صورت تقطیع،نقل شده است و هر بخشی از آن ممکن است در باب خاصی روایت شده باشد.
حدیث مضمر،نزد غالب محدّثان از اقسام ضعیف شمرده شده و در مورد حجّیت آن به سه دیدگاه می توان اشاره نمود:نخست عدم حجّیت مطلق و سپس حجّیت مطلق و در نهایت قول به تفصیل که به شرح ذیل است:
1.قول عدم حجّیت مطلق:این نظریه را شیخ حسن،از طرف برخی از محدّثان شیعه،در کتاب منتقی الجمان (2)،نقل کرده،که آن ها معتقدند روایات مضمره منسوب به ائمّه،معتبر نیستند،خواه راوی نهایی که به واسطه او،روایات به صورت مضمر روایت شده،از فقها و صحابه بزرگ معصوم علیهم السّلام باشد یا نباشد؛
ص:235
زیرا چه بسا راوی آخری،کلام غیر معصوم را گزارش می کند. (1)
2.قول حجّیت مطلق:این نظریه را نیز برخی از محدّثان و فقهای شیعه مانند شیخ حسن نقل کرده و ظاهراً پذیرفته (2)؛که بر این اساس،اضمار صحابه معصوم علیه السّلام،حجّت است؛زیرا ظاهر حال اصحاب ائمه علیهم السّلام این است که آن ها جز از معصوم علیه السّلام روایت نمی کنند و آن ها سؤال علمی و فقهی از کسی،غیر از معصوم علیه السّلام،نمی پرسند و هنگامی که می گویند:«سألته عنه»یا«سمعته عنه»،مقصود آن ها سؤال و سماع از امام معصوم علیه السّلام می باشد. (3)
3.قول به تفضیل:نظر مشهور بین محدّثان و فقها،بر قول به تفصیل است که حاصل آن چنین است:اگر راوی که به واسطه او اضمار حاصل شده،از ثقات و فقها و از صحابه جلیل القدر است،چنین اضماری،موجب قطع اتصال حدیث نمی شود و آن روایت حجّت است؛زیرا آن ها جز از معصوم علیه السّلام روایت نمی نموده اند و اگر این چنین نیست،آن روایت مضمر،حجّت نخواهد بود.مامقانی در این مورد،می گوید:«انّ الإضمار ان کان مثل زرارة ومحمد بن مسلم و...واضرابهما من الاجلّاء،فالاظهر حجّیته،بل الظاهر ان مطلق الموثّقین من أصحابنا ایضا کذلک». (4)
از این رو،حدیث مضمر،اگر از راویان ثقه باشد،ضروری به حجّیت حدیث وارد نمی کند.فیض کاشانی نیز می گوید:اضمار حدیث از راویان ثقه و مشهور از
ص:236
اصحاب ائمّه،طعنی را بر حدیث وارد نمی کند. (1)آیه الله خوئی نیز می گوید:صحابه ثقه بزرگوار،جز از معصوم علیه السّلام روایت نمی کنند و شأن آن ها بزرگ تر از آن است که از غیرمعصوم سؤال کنند و سپس به روایت آن بپردازند و قرینه ای نیز بر آن معین ننمایند. (2)
بنابراین،حدیث مضمر،اگر معلوم شود که از صحابی جلیل القدر هست،از اضمار مصطلح،خارج شده و حجّیت آن مربوط به اتصال به معصوم علیه السّلام است و در غیر از این صورت،اضمار حدیث،موجب ضعف حدیث می باشد؛زیرا،اضمار حدیث،به تنهایی موجب عدم اطمینان به آن روایت می باشد.
حدیث مضمر،آن چنان که اشاره شد در بین محدّثان اهل سنّت رواج ندارد،شاید بدان جهت باشد که تمام روایات صحابه از حضرت رسول صلّی الله علیه و آله با عبارت صریح است و زمینه برای اضمار حدیث مانند تقیه و...وجود نداشته است.
تفاوت حدیث مضمر با موقوف در آن است که در مضمر،صحابی،حدیث را به غیر خود نسبت داده است برخلاف موقوف که در آن،نه صریحاً و نه اضماراً به فرد دیگری نسبت داده نشده است. (3)
1.علامه مامقانی:و هو ما یرویه من یتّهم بالکذب ولایعرف ذلک الحدیث الا من
ص:237
جهته ویکون مخالفاً للقواعد المعلومة وکذا من عرف بالکذب فی کلامه. (1)
2.علامه سبحانی:ما یرویه من یتّهم بالکذب. (2)
متروک،که نزد غالب محدّثان شیعه به ویژه متقدمان از آن ها رایج نبوده،روایتی است که راوی آن،متّهم به دروغ گویی در حدیث و کلام است و آن حدیث تنها از طریق آن راوی،شهرت دارد.چنین روایتی به علت اتهام راوی به دروغ گویی،از احادیث ضعیف می باشد،گر چه مامقانی و...آن را از اقسام مشترک دانسته اند.برخی از محدّثان اهل سنّت نیز مثل شیخ طاهر جزایری،متروک را با مطروح،همسان دانسته اند (3)که چنین نظری نیز درست نمی باشد؛زیرا مطروح نزد محدّثان شیعه مربوط به متن حدیث است و متروک مربوط به سند روایت می باشد؛البته نزد محدّثان اهل سنّت مانند جزایری،هر دو یکسان می باشند. (4)
1.سیوطی:فالحدیث الذی لا مخالفة فیه وراویه متّهم بالکذب...او کثیر الغلط أو الفسق أو الغفلة یسمّی المتروک. (5)
2.علامه قاسمی:المتروک و هو یرویه متّهم بالکذب ولایعرف إلاّ من جهته ویکون مخالفاً للقواعد المعلومة،أو معروفاً بالکذب فی غیر الحدیث النبوی أو کثیر الغلط أو الفسق أو الغفلة. (6)
ص:238
3.صبحی صالح:هو الحدیث الذی رواه راو واحد متّهم بالکذب فی الحدیث أو ظاهر الفسق بفعل أو قول أو کثیر الغفلة أو کثیر الوهم. (1)
تعریف محدّثان اهل سنّت،از حدیث متروک،مفصّل تر از تعریف شیعه می باشد؛زیرا در تعریف محدّثان اهل سنّت،علاوه بر این که راوی متّهم به دروغ گویی است،متّهم به سوء حافظه و غفلت و فسق نیز می باشد.بنابراین،حدیث متروک از اصطلاحات ضعیف می باشد.
دکتر عجاج نیز آن را از اصطلاحات حدیث ضعیف دانسته و معتقد است که با مطروح همسان است و هر دو از اقسام ضعیفند؛عبارت«مخالفاً للقواعد المعلومة»،که در تعریف علامه مامقانی و علامه قاسمی نیز آمده است،می تواند شاهدی بر این مطلب باشد.نمونه هایی از حدیث متروک را می توان در مجمع الزوائد،سنن بیهقی،سنن دارقطنی،سنن نسائی،سنن ابن ماجه،میزان الاعتدال فی نقد الرجال و...مورد مطالعه قرار داد.
حدیث منکر که مترادف با«مردود»نیز می باشد (1)،روایتی است که دارای اسناد واحد و در برابر قول مشهور و راوی آن نیز ثقه نیست و در برابر«معروف»است.تفاوت حدیث منکر با حدیث شاذ،در آن است که راوی شاذ،ثقه است برخلاف منکر.برخی تفاوت آن ها را چنین بیان داشته اند که:«ان لم یکن راوی الشاذّ ثقة فهو حینئذ منکر ومردود». (2)نزد مامقانی و...حدیث منکر و مردود،از اصطلاحات مشترک،شمرده شده،در حالی که با توجه به تعریف مذکور،به نظر می رسد،منکر برخلاف شاذ از اصطلاحات مختص به حدیث ضعیف باشد،هم چنان که محدّثان اهل سنّت نیز،منکر را در ردیف ضعیف دانسته اند.
1.ابن صلاح:انه الحدیث الذی ینفرد به الرجل ولایعرف متنه من غیر روایته...والمنکر ینقسم قسمین علی ما ذکرناه فی الشاذّ فانه بمعناه.مثال الاوّل:و هو المنفرد المخالف لما رواه الثقات...والثانی:و هو الفرد الذی لیس فی راویه من الثقة والاتقان ما یحتمل معه تفرّده. (3)
2.علامه قاسمی:و المنکر هو الحدیث الفرد الذی لایعرف متنه عن غیر راویه وکان راویه بعیداً عن درجة الضابط،واعلم انّ الشاذّ و المنکر یجتمعان فی اشتراط المخالفة لما یرویه الناس ویفترقان فی انّ الشاذّ راویه ثقة أو صدوق و المنکر راویه ضعیف و قد غفل من سوّی بینهما. (4)
ص:240
3.صبحی صالح:أدقّ تعاریف المنکر هو أنّه الحدیث الذی یرویه الضعیف مخالفاً روایة الثقة و هو یباین الشاذّ إذ أنّ راوی الشاذّ ثقة...و قد لوحظ فی المنکر انه مقابل للمعروف. (1)
در نظر ابن صلاح و...حدیث منکر با شاذ مترادف دانسته شده و دارای دو قسم بوده است:1.تفرّد راوی ثقه که مخالف با دیگر راویان ثقه است.2.تفرّد راوی غیر ثقه؛ولی سیوطی،علامه قاسمی،صبحی صالح،دکتر عجاج (2)و...برآننند که حدیث منکر و شاذ،مترادف نیستند،بلکه منکر آن است که راوی آن غیرثقه است و مخالف مشهور،چنان که شاذ آن است که راوی آن ثقه و مخالف مشهور می باشد.
صبحی صالح می گوید:«لکن القول بترداف الشاذّ و المنکر بعید و قد نبّه السیوطی علی بعده فی ألفیته» (3)در برابر حدیث منکر،حدیث«معروف»است.دکتر عجاج می گوید:«فلو خولف بروایة ثقة فالراجح یقال له«المعروف»والمرجوح هو المنکر». (4)حدیث منکر،بنابر تعریف سیوطی،علامه قاسمی،صبحی صالح و...با تعریف محدّثان شیعه،هم معنی می باشد،با این تفاوت که حدیث منکر نزد محدّثان اهل سنّت از اصطلاحات ضعیف شمرده شده،ولی نزد برخی از محدّثان شیعه،مثل مامقانی از اصطلاحات مشترک شمرده شده است.
ص:241
در دوازدهمین درس حدیث موقوف،مضمر،متروک و منکر از نظر محدّثان شیعه و اهل سنّت،مورد بررسی و تطبیق قرار گرفت که به اختصار چنین است:
1.موقوف:حدیث موقوف،نزد محدّثان فریقین دارای دو قسم:مطلق و مقید بود و روایت موقوف مطلق آن بود که از صحابه معصوم علیه السّلام،نقل شود و نزد محدّثان شیعه اختصاص به صحابی حضرت رسول صلّی الله علیه و آله نداشت و از نظر حجّیت،بین محدّثان فریقین،تفاوت نظر وجود داشت و محدّثان شیعه آن را از اصطلاحات ضعیف شمرده اند.
2.مضمر:حدیث مضمر،از مصطلحات شیعه و روایتی است که در پایان سند،راوی،نام معصوم علیه السّلام را نمی آورد و با ضمیر به او اشاره می کند و در مورد حجّیت آن سه دیدگاه وجود داشت.
3.متروک:حدیث متروک،آن است که راوی آن متّهم به دروغ گویی است و نزد محدّثان اهل سنّت،با مطروح همسان است.
4.منکر:حدیث منکر،آن است که دارای اسناد واحد و در برابر قول مشهور باشد و راوی نیز برخلاف حدیث شاذ،ثقه نیست بلکه منکر است و تعریف آن از نظر غالب محدّثان اهل سنّت با محدّثان شیعه یکسان می باشد.
ص:242
1.نهایة الدرایة،ص184 و 206.
2.مستدرکات مقباس،ج5،ص329 و 345.
3.قواعد الحدیث،ص215.
4.اصول الحدیث،سبحانی،ص89 و 94.
5.علم الحدیث،شانه چی،ص79 و 82.
7.تلخیص مقباس الهدایة،ص57 و 59.
1.معرفة علوم الحدیث،ص19.
2.الباعث الحثیث،ص39 و 48.
3.المنهل الراوی،ص51 و 69.
4.منهج النقد فی علوم الحدیث،ص229 و 326.
5.فتح المغیث،ج1،ص121.
6.اصول الحدیث،ص348 و 377.
7.قواعد التحدیث،ص133 و 134.
ص:243
1.تفاوت حدیث موقوف مطلق با مقید را بیان کنید؟
2.تعریف حدیث موقوف را از نظر شهیدثانی و صبحی صالح مقایسه فرمایید؟
3.حجّیت حدیث موقوف را از نظر فریقین بیان کنید.
4.دیدگاه مامقانی و شیخ بهایی در تعریف حدیث مضمر چیست؟
5.اقوال سه گانه در حجّیت روایت مضمر را بیان کنید.
6.تفاوت تعریف حدیث متروک را از نظر علامه مامقانی و علامه قاسمی بیان کنید.
7.حدیث منکر از نظر فریقین،تعریف و تفاوت آن با شاذ بیان شود.
8.ده مورد از اضمار در روایات کتاب کافی را بیان کنید.
ص:244
اصطلاحات مختص سندی(3)
در سیزدهمین درس،تعداد دیگری از اصطلاحات مختصّ سندی،شامل:مدلّس،مهمل،مجهول از نظر محدّثان شیعه و اهل سنّت،تعریف و مورد بررسی و تطبیق واقع می شود که به شرح ذیل است:
و هو قسمان:تدلیس الشیوخ أو تدلیس الاسناد. (1)
مدلّس از ریشه«دلس»به معنی ظلمت و خدعه است و گویا فرد مُدلّس با روایت خود،دیگران را در تاریکی و خدعه می اندازد.مُدلّس،حدیثی است که راوی عملی را که موجب اعتبار حدیث است،انجام دهد و واقعیت را در مورد سند یا شیخ الحدیث،مخفی کند و به تعبیر شهید ثانی،راوی،در روایت خود به نام کسی که از او روایت می کند،تصریح نمی نماید و چنین وانمود می کند که حدیث او از شخصی دیگری است که نوعی فریب کاری می باشد و عملی زشت،تلقّی شده است.
1.ابن صلاح:التدلیس قسمان:أحدهما،تدلیس الاسناد و هو أن یروی عمن لقیه مالم یسمعه منه موهماً أنه سمعه منه او عمّن عاصره ولم یلقه موهماً انه لقیه وسمعه منه...والثانی:تدلیس الشیوخ و هو أن یروی عن شیخ حدیثاً سمعه منه فیسمیه أو یکنّیه أو ینسبه أو یصفه بما لایعرف به کی لایعرف به. (2)
2.صبحی صالح:المدلّس قسمان:أحدهما مدلّس الاسناد و هو الحدیث الذی یؤدیه الراوی عمّن عاصره ولقیه،مع انه لم یصح له سماعه منه أو عمّن عاصره ولکنّه لم یلقه موهماً انه سمعه من لفظه...و هذا أشدّ قسمی التدلیس وأشنعهما...اما القسم الثانی فهو تدلیس الشیوخ و هو أن یصف راویه باوصاف اعظم من حقیقته أو یسمّیه بغیر کنیته قاصداً إلی تعمیة أمره. (3)
ص:246
حدیث مدلّس نزد محدّثان اهل سنّت،همسان تعریف محدّثان شیعه است و آن ها بیشتر به اقسام آن پرداخته اند.که دو قسم نخستین آن را محدّثان شیعه نیز بیان داشته اند که چنین است:
1.تدلیس در اسناد:و آن مخفی نمودن عیبی است که در سند حدیث موجود است که به دو صورت متصور است:
الف)روایت نمودن از کسی که معاصر او بوده ولی او را ندیده یا او را دیده،ولی هرگز از او در آن موضوع،مطلبی را نشنیده به لفظی که ایهام شنیدن از او را دارد. (1)مانند:«قال فلان»یا«عن فلان»یا«أخبر فلان»و....شهید ثانی می گوید:«ان یروی عمّن لقیه او عاصره،مالم یسمعه منه». (2)
ب)حذف نمودن برخی از روات کم سن یا ضعیف در سلسله سند،تا سند زیباتر جلوه کند.سیوطی می گوید:«ربّما أسقط غیره أی شیخ شیخه أو اعلی منه لکونه ضعیفاً وشیخه ثقة أو صغیراً وأتی فیه بلفظ محتمل عن الثقة الثانی تحسیناً للحدیث». (3)شهید ثانی هم می گوید:«یسقط من بعده رجلاً ضعیفاً أو صغیراً السنّ». (4)
تدلیس در اسناد مذموم می باشد و روایت را از حجّیت،ساقط می کند،زیرا اتصال سند،مخدوش شده و چنین تدلیسی هم ردیف دروغ گویی است و مدلّس،کذّاب،شمرده شده و حتّی روایات دیگر چنین شخصی،ضعیف و بی اعتبار شمرده شده است و شهید ثانی می گوید:«التدلیس أخو الکذب». (5)
ص:247
2.تدلیس در شیوخ:و آن در صورتی که نام شیخی را که از او روایت نموده است،نیاورد و او را از طریق کنیه،لقب یا نام غیر مشهورش،ذکر کند تا آن که شناخته نشود؛مانند:حدّثنا محمد بن سند،به جای حدّثنا عن أبی بکر محمد بن حسن النقاش المفسّر یا حدّثنا العلّامة الثبت یا حدّثنا الحافظ الضابط به جای نام راوی و....
شهید ثانی می گوید:چنین تدلیسی از ضرر کمتری برخوردار است (1)،زیرا آن شیخ،با توصیف به لقب و کنیه و...یا شناخته می شود،که در آن صورت آثارش بر آن مترتب است و یا شناخته نمی شود که سند مجهول می ماند؛به نظر می رسد که کلام شهید ثانی،در این مورد،قابل تامّل است؛زیرا ضرر چنین تدلیسی نیز بسا فراوان باشد و آن روایت ممکن است در مورد موضوع یا مسئله ای باشد که معرفت به آن دارای اهمیت است و با چنین تدلیسی،حکم خدا مجهول می ماند و ضرری همسان یا بیشتر از قسم اول را دارد.چنین تدلیسی،توصیف به تدلیس«تسویه»نیز شده است. (2)
تدلیس،همواره چه در اسناد یا در شیوخ،مذموم است و حدیث را به مرتبه ضعیف می رساند.حدیث مدلّس غیر از مرسل نیز می باشد؛زیرا در ارسال حدیث،شخص مُرسِل،به هنگامی که راوی را ندیده یا او را دیده ولی از او نشنیده،چنین وانمود نمی کند که از او سماع کرده و روایت از او می باشد. (3)
تدلیس در حدیث،همواره مربوط به سند حدیث بوده و نزد محدّثان اهل سنّت دارای اقسام دیگری به شرح ذیل می باشد: (4)
ص:248
1.تدلیس قطع:که مربوط به قطع و اسقاط ادات روایت می باشد،مانند:حذف و قطع عبارات:عن،انّ و...
2.تدلیس عطف:و آن در صورتی که در ظاهر،راوی از دو شیخ حدیث روایت می کند،در حالی که از یکی شنیده و دیگری را به او عطف می کند.
3.تدلیس سکوت:و آن در صورتی است که عبارات:«سمعت»یا«حدّثنی»را می گوید و سپس،پس از کمی سکوت،نام شخصی را بیان می کند که گویا از او نقل حدیث می کند.
4.تدلیس بلد:و آن در صورتی است که نام مکانی را به طور عام می آورد که ابهام بر مکان خاصی دارد،در حالی که مربوط به مکان دیگری بوده است،مانند آن که می گوید:«سمعت فلاناً فی مسجد المدینة»،در حالی که مقصود او،مسجدی به نام مسجد مدینه در شهر کوفه است.
1.علامه مامقانی:و هو مالم یذکر بعض رواته فی کتاب الرجال ذاتاً ووصفاً. (2)
2.آیه الله سبحانی:هو الحدیث المروی بسند فیه راوٍ معنون فی کتب الرجال ولکن لم یحکم علیه بشیء من المدح و الذم. (3)
عموم محدّثان اهل سنّت و غالب محدّثان شیعه از اصطلاح مهمل نام نبرده اند و تنها برخی،مانند:علامه مامقانی و...از حدیث مهمل نام برده و برخی نیز آن را
ص:249
با مجهول یکسان دانسته اند.به نظرعلامه مامقانی،مهمل،حدیثی است که از برخی از راویان آن در کتب رجال نامی برده نشده یا ذکر شده،ولی توصیفی از آن ها به مدح و ذم نشده است.
آیة الله سبحانی بر آن است که اگر راوی در کتب رجال از آن نامی برده نشده است،آن حدیث مجهول است و نه مهمل؛بنابراین،مهمل همان است که از آن در کتب رجال نام برده شده ولی در مورد توصیف آن به مدح و ذم،اهمال شده،که به نظر می رسد،چنین تعریفی با واژه اهمال نیز سازگارتر است.
بنابراین،حدیث مهمل به علت عدم معرفت حال راوی،از اقسام ضعیف شمرده شده است.حاکم نیشابوری با عبارت«معرفة جماعة من الرواة التابعین فمن بعدهم لم یحتج بحدیثهم فی الصحیح ولم یسقطوا»به ذکر نمونه هایی از آن راویان،پرداخته و آن را از اقسام سند حدیث دانسته است. (1)سیوطی نیز از مهمل یاد نموده و می گوید:أن یروی عن مهمل کمحمد من غیر ذکرما یمیزه من غیره. (2)
2.علامه مامقانی:هو ما ذکر رواته فی کتاب الرجال ولکن لم یعلم حال البعض أو الکل بالنسبة إلی العقیدة. (1)
3.آیه الله سبحانی:و هو ما لم یعنون فی کتب الرجال او عنوَنَ ولکن لم یعرف ذاته وحکم علیه بالجهالة. (2)
اصطلاح حدیث مجهول نیز بین محدّثان شیعه چندان رواج ندارد و در مورد معنی آن نیز بین آنها،تفاوت نظر وجود دارد؛مامقانی معتقد است:مجهول،حدیثی است که عقیده راویان آن نزد محدّثان،مجهول و ناشناخته است و معلوم نیست که از کدام عقیده فقهی یا کلامی برخوردارند،ولی نظر میرداماد و آیة الله سبحانی که به نظر درست تر هم می رسد،آن است که مجهول،شخصی (3)است که در کتب رجال،از آن نام برده نشده یا نام برده شده ولی شناخته نشده و بر او حکم به جهالت شده(خواه از نظر عقیده یا غیر آن).
بدین جهت راویی که از او کمتر،روایت شده و به همین جهت او را نمی شناسند،او مجهول خواهد بود یا آن که راوی،دارای مشخصات،صفات و حرفه متعدّد بوده است و بسا به یکی از آن ها شهرت پیدا نموده و در نتیجه،اگر با نام غیرمشهور مورد ذکر شده،برای دیگران،شناخته نشده و مجهول مانده است؛بنابراین حدیث مجهول نیز،شامل روایتی است که از راویان آن،نام برده نشده یا نام برده شده است ولی چگونگی شخصیت آن ها مجهول مانده است و
ص:251
می تواند مجهول اعم از مهمل باشد؛گرچه آنان که به تعریف مجهول و مهمل پرداخته اند،در تعریف آن ها با یکدیگر اختلاف نظر فراوان دارند. (1)
1.خطیب بغدادی:هو کل مَن لم یشتهر بطلب العلم فی نفسه و لاعرفه العلما به و من لم یعرف حدیثه الّا من جهة راو واحد...و اقلّ ما یرتفع به الجهالة أن یروی عن الرجل اثنان فصاعداً من المشهورین بالعلم. (2)
2.ابن صلاح:المجهول العدالة من حیث الظاهر و الباطن جمیعاً و روایته غیر مقبولة عند الجماهیر...و المجهول الذی جهلت عدالته الباطنیة و هو عدل فی الظاهر و هو المستور...المجهول العین. (3)
3.سیوطی:المجهول عند اهل الحدیث من لم تعرفه العلما و لم یشتهر بطلب العلم فی نفسه و لایعرف حدیثه إلاّ من جهة راو واحد.... (4)
نزد محدّثان اهل سنّت نیز،حدیث مجهول،شهرت ندارد و تنها از راوی مجهول نام برده شده و نزد خطیب بغدادی و سیوطی،آن فردی است که نزدمحدّثان شناخته نشده و هم چنین کسی است که حدیثش جز از طریق واحد نرسیده است و نزد ابن صلاح،مجهول دارای سه مصداق است:مجهول العین،مجهول العدالة الباطنیة و الظاهریة و مجهول العدالة الباطنیة که از آن به«مستور» (5)نیز تعبیر شده،یعنی کسی که در ظاهر عادل است
ص:252
ولی عدالت درونی و باطنی آن مجهول است و در واقع«مستورالحال»است.
بدین سان،معلوم می شود که اصطلاح مجهول نزد محدّثان فریقین یکسان نیست.زیرا نزد برخی از محدّثان شیعه مثل مامقانی،مجهول،صفت حدیث است و در مورد روایتی به کار می رود که عقیده آن ها مجهول است،که چنین برداشتی نزد محدّثان اهل سنّت وجود ندارد و نزد دیگر محدّثان شیعه که مجهول صفت راوی بود؛باز تفاوت نظر بین محدّثان فریقین وجود دارد؛زیرا از نظر محدّثان اهل سنّت،مجهول،کسی است که حدیثش تنها از طریق واحد رسیده است که چنین برداشتی بین محدّثان شیعه رایج نیست و تنها اشتراک نظر بین محدّثان فریقین،در مورد راویی است که شناخته نشده که خطیب بغدادی و سیوطی و میرداماد و علامه سبحانی بدان تأکید نموده اند و به تبع،مجهول بودن راوی،روایت او نیز مجهول شمرده شده است.
مجهول،چون غالباً صفت روایت شمرده نشده،لذا محدّثان فریقین مثل شهید ثانی،شیخ بهایی و...و سیوطی،صبحی صالح و...از آن در ردیف اصطلاحات مختصّ به ضعیف،نام نبرده اند ولی نزد گروهی که به عنوان صفت روایت آمده،از اصطلاحات مختص به ضعیف شمرده شده است؛زیرا حکم به جهالت اگر از طرف اهل فن باشد،نوعی جرح به حساب می آید. (1)برای مطالعه در مورد راویان مجهول،به کتاب مرآة العقول از علامه مجلسی و کتاب سنن ترمذی،مراجعه شود.
ص:253
در سیزدهمین درس،حدیث مدلّس،مهمل و مجهول از نظر محدّثان شیعه و اهل سنّت،مورد بررسی و تطبیق قرار گرفت که به اختصار چنین است:
1.حدیث مدلّس:روایتی است که راوی،عملی را که مربوط به سند و موجب اعتبار حدیث است،انجام دهد و راوی واقعیت را در مورد سند یا شیخ الحدیث،مخفی می کند و دارای اقسام متعدد است که در بیان اقسام،بین محدّثان فریقین تفاوت نظر وجود دارد.
2.حدیث مهمل:مهمل که نزد غالب محدّثان به ویژه اهل سنّت،شهرت ندارند،مربوط به روایتی است که نام راویان در کتب رجال برده شده ولی توصیف به مدح و ذمّ آن ها نشده است.
3.حدیث مجهول:روایتی است که نزد محدّثان شهرت ندارد و دارای معانی متعددی است که برخی آن را صفت راوی دانسته اند و نه صفت روایت.
ص:254
1.نهایة الدرایة،ص295.
2.مستدرکات مقباس الهدایة،ج6،ص14.
3.اصول الحدیث،سبحانی،ص101 و 105.
4.تلخیص مقباس الهدایة،ص69 و 71.
5.علم الحدیث،شانه چی،ص85 و 88.
1.معرفة علوم الحدیث،ص103.
2.الباعث الحثیث،ص45.
3.المنهل الراوی،ص63.
4.منهج النقد فی علوم الحدیث،ص89 و 380.
5.الوسیط فی علوم و مصطلح الحدیث،ص295.
6.فتح المغیث،ج1،ص196.
7.اصول الحدیث،ص341.
8.قواعد التحدیث،ص136.
ص:255
1.تعریف ابن صلاح را در حدیث مدلّس،با تعریف شیخ بهایی مقایسه کنید.
2.تفاوت تدلیس تسویه با تدلیس عطف و قطع در چیست؟
3.حدیث مهمل را از نظر محدّثان شیعه بیان کنید.
4.از نظر محدّثان فریقین،اصطلاح مجهول را بنویسید.
5.تعریف حدیث مجهول را از نظر ابن صلاح و سیوطی مقایسه کنید.
6.روایات مجهول ذیل را بررسی و بیان کنید که کدام یک از راویان در سند آنها،سبب مجهول بودن حدیث شده است:
الف)حدّثنا القاسم بن دینار الکوفی حدّثنا اسحاق...عن النبی صلّی الله علیه و آله:یشمت العاطس ثلاثاً.... (1)
ب)حدّثنا یحیی بن موسی،حدّثنا محمد بن یعلی الکوفی...عن النبی صلّی الله علیه و آله:تعشّوا ولو بکف من حشف.... (2)
ج)محمد بن یحیی عن احمد بن محمد بن عیسی عن احمد بن محمد...قال رسول الله صلّی الله علیه و آله:یا عبدالله توضّأ و أسبغ وضوک ثمّ صلّ.... (3)
د)محمّد بن یحیی عن محمد بن الحسین عن النضر بن سوید عن...عن الباقر علیه السّلام قال:من ختم القرآن بمکّة.... (4)
ص:256
اصطلاح مختصّ سندی و متنی
در چهاردهمین درس،اصطلاحات مختصّ سندی و متنی،یعنی مواردی که مختص به حدیث ضعیف و مربوط به سند و متن می باشد،شامل حدیث معلّل،مضطرب،مقلوب،موضوع از نظر محدّثان شیعه و اهل سنّت،مورد بررسی و تطبیق واقع می شود که به شرح ذیل است:
مع سلامة الحدیث ظاهراً،سواء کانت العلة فی متنه أو سنده فمعلّل ضعیف،لأنّه مظنّة ریبة مع ظهور الصحة و السلامة من الاسباب القادحة. (1)
با دقت در تعاریف محدّثان شیعه،می توان حدیث معلّل را چنین تعریف نمود:روایتی است که در سند یا متن آن،ضعف و عیبی است که از ظاهر آن مشخص نیست و موجب ضعف حدیث می باشد،گرچه که ظاهر آن حکایت از سلامت آن دارد.لغت معلّل نیز در این مورد از علّت به معنی عیب و نقص می باشد.عیب در حدیث معلّل آن چنان که در تعریف شهید ثانی و...آمده است،خفی و پنهان است و الّا اگر آن عیب آشکار بود،آن حدیث،نام دیگری متناسب با همان عیب می داشت.
1.ابن صلاح:معرفة الحدیث المعلّل ویسمیه أهل الحدیث المعلول...و هو الحدیث الذّی اطّلع فیه علی علّة تقدح فی صحّته مع انّ ظاهره السلامة منها. (2)
2.سیوطی:المعلّل...والعلّة عبارة عن سبب غامض خفی قادح فی الحدیث مع ان الظاهر السلامة منه. (3)
3.صبحی صالح:هو الحدیث الذّی اکتشفت فیه علة تقدح فی صحّته وان کان یبدو فی الظاهر سلیماً من العلل. (4)
تعریف حدیث معلّل نزد محدّثان اهل سنّت،یکسان با تعریف محدّثان شیعه است،گرچه که اصطلاح«معلول»نزد محدّثان شیعه رایج نیست و مصادیق علّت در حدیث نیز متفاوت می باشد.
ص:258
تشخیص حدیث معلّل،از امور شریف و مهمی است که هر کسی را بدان دسترسی نیست؛و به تعبیر شهید ثانی در اختیار اهل خبره است.وی گویند:«انّما یتمکّن من معرفة ذلک،أهل الخبرة بطریق الحدیث ومتنونه ومراتب الرواة الضابطة لذلک واهل الفهم الثاقب فی ذلک» (1)،صبحی صالح نیز بر آن تاکید دارد و می گوید:«و اکتشاف علّة الحدیث یحتاج إلی اطّلاع واسع». (2)
عیوب و نقصی که موجب ضعف حدیث معلّل است،گاهی در متن و غالباً در سند می باشد که بدان جهت نیز از اصطلاحات مختص شمرده شده؛عیوب در متن حدیث مانند اضطراب در متن،ادخال حدیث در حدیث دیگر و رکاکت در تعبیر و...می باشد؛سیدحسن صدر می گوید:«و مثّلوا لوقوع العلة فی المتن بترک ترکیبه او مخالفته القواعد العربیة او لدلیل قاطع او لوقوع الاضطراب فیه من الراوی الواحد». (3)نقص و علّت در سند نیز مانند:اشتراک راوی بین ثقة و غیرثقة،ارسال و وقف در سند و تدلیس در سند و....
زمینه هایی که می توان به کمک آن ها بر علّت در احادیث،دست یافت می تواند،تفرّد راوی،متن مورد اختلاف و...می باشد.صبحی صالح می گوید:«و حینئذ تدرک العلّة بتفرّد الراوی وبمخالفة غیره له مع قرائن تنضمّ إلی ذلک،تنبّه الناقد علی وهم وقع بارسال موصول أو وقف مرفوع أو دخول حدیث فی حدیث بحیث یغلب علی ظنّه انّ الحدیث غیر صحیح». (4)
به نظر می رسد،حاکم نیشابوری،پیشگام در تبیین علل حدیث بوده اند که
ص:259
شامل علل دهگانه برای حدیث معلّل می باشد و سیوطی و علامه مامقانی نیز به ذکر آن ها مبادرت نموده که به اختصار چنین است: (1)
1.أن یکون السند ظاهره الصحة وفیه من لایعرف بالسماع ممّن روی عنه.
2.أن یکون الحدیث مرسلاً من وجه رواه الثقات الحفّاظ ویسند من وجه ظاهره الصحة.
3.أن یکون الحدیث محفوظاً عن صحابی ویروی عن غیره،لاختلاف بلاد رواته کروایة المدنیین عن الکوفیین.
4.أن یکون محفوظا عن صحابی یروی عن تابعی یقع الوهم بالتصریح بما یقتضی صحّته بل ولایکون معروفاً من جهته.
5.أن یکون روی بالعنعنة وسقط منه رجل دلّ علیه طریق آخر محفوظ.
6.أن یختلف علی رجل بالاسناد وغیره ویکون المحفوظ عنه ما قابل الاسناد.
7.الاختلاف علی رجل فی تسمیة شیخه أو تجهیله.
8.أن یکون الراوی عن شخص ادرکه وسمع منه،لکنه لم یسمع منه احادیث معینة.فاذا رواها عنه بلا واسطة فعلّتها انه لم یسمعها منه.
9.أن یکون طریقه معروفاً یروی أحد رجاله حدیثاً من غیر ذلک الطریق،فیقع مارواه من ذلک الطریق فی الوهم.
10.أن یروی الحدیث مرفوعاً من وجه وموقوفاً من وجه.
محدّثان اهل سنّت،در تعریف حدیث نیز،به سلامت آن از«علّت»اشاره نموده اند و شرط صحت حدیث را،عدم وجود علّت و نقص در آن دانسته اند (2)؛
ص:260
ولی محدّثان شیعه وجود چنین شرطی را لازم ندانسته و بسا،مواردی از علت را در حدیث،مضرّ به صحت حدیث ندانسته اند.و به تعبیر دیگر:حدیث معلل،در تمامی موارد از اقسام ضعیف دانسته نشده،بلکه غالبِ موارد آن شامل حدیث ضعیف می باشد و لذا شهید ثانی می فرماید:«و هذه العلّة عندالجمهور مانعة من صحة الحدیث،علی تقدیر کون ظاهره الصحة،لولا ذلک ومن ثمّ شرطوا فی تعریف الصحیح،سلامته من العلّة وامّا اصحابنا،فلم یشترطوا السلامة منها وحینئذ فقد ینقسم الصحیح إلی:معلّل وغیره». (1)
مامقانی،ضمن بیان اعتراض بر کلام شهید ثانی که:حاصل عبارت شهید ثانی،منافات دارد تا آن که حدیث معلل از انواع مختص باشد؛در پاسخ به اشکال،خود او می گوید:«لما کان حکمه مطلقاً حکم الضعیف من ردّه وعدم قبوله،عدّه فی اقسام الضعیف کما عدّ الشاذّ بسبب قبول بعضه فی النوع المشترک وان کان بعضه الاخر مردوداً». (2)
در میان محدّثان اهل سنّت،کتاب هایی در علل الحدیث تدوین شده،مانند:کتاب العلل از علی بن المدینی شیخ البخاری و کتاب العلل از ابن ابی حاتم و علل الحدیث از احمد بن حنبل و.... (3)
برای حدیث معلّل،گاهی معانی دیگری نیز ذکر شده که نزد محدّثان اهل سنّت و شیعه متفاوت می باشد و آن چنین است:
1.نزد محدّثان اهل سنّت،گاهی مقصود از حدیث معلّل روایتی است که راوی از کذب،یا غفلت یا سوء حافظه برخوردار است.سیوطی می گوید:«و قد
ص:261
تطلق العلّة علی غیر مقتضاها الذی قدّمناه من الاسباب القادحة،ککذب الراوی وغفلته وسوء حفظه». (1)
2.نزد فقهاءِ محدّث شیعه،گاهی مقصود از حدیث معلّل،روایتی است که مشتمل بر علّت و سبب حکم متن آن روایت است (2)که در مواردی،علّت تامه است مانند«الخمر حرام لانه مسکر»و گاهی علّت ناقصه است که از آن به«حکمت»تعبیر می شود و به همین جهت کتاب علل الشرایع از شیخ صدوق،تدوین شده است.
1.شهید ثانی:و هو اختلف راویه متناً او اسناداً فیروی مرّة علی وجه وأخری علی وجه اخر مخالف له. (4)
1.سید حسن صدر:هو المختلف متناً أو اسنادً أو هما معاً والاختلاف فیه قد یکون من راو واحد و قد یکون من اکثر. (5)
2.علامه مامقانی:و هو کل حدیث اختلف فی متنه أو سنده...سواء وقع الاختلاف من رواة متعدّدین أو راو واحد،أو من المؤلّفین أو الکتاب کذلک بحیث یشتبه الواقع. (6)
ص:262
اضطراب،به معنی اختلال و پریشانی در امری است و در اصطلاح محدّثان شیعه،روایتی که سند یا متن یا هر دو،گوناگون و دارای دوگانگی و اختلاف است و به شکلی که از وجوه متعدّد،روایت شده که برخی با برخی دیگر،سازگاری ندارد و قابل ترجیح برخی بر دیگری نیز نیست؛خواه راوی یا کتاب مأخذ،واحد باشد یا متعدّد،به شکلی که اصل روایت مشتبه شده و قابل تشخیص نیست و نوعی علّت و نقص در حدیث،شمرده شده است.
صفت اضطراب،در واقع،در صورتی است که سندها یا متن ها،از نظر مرتبه،یکسان باشند تا این که،اصل حدیث معلوم نگردد و بدین جهت از اصطلاحات مختص شمرده شده است.مامقانی هم می گوید:«انّما یتحقق الوصف بالاضطراب مع تساوی الروایتین المختلفتین فی الصحة وغیرها بحیث لم تترجّح بحیث لم تترجّح علی الأخری». (1)
بنابراین،اگر اختلاف و دوگانگی در حدیث،موجب اضطراب و اختلاف در متن و حکم نگردید،آن حدیث حجّت خواهد بود و از اقسام مختص به ضعیف شمرده نشده است؛همچنان که اگر در اختلاف بدوی در چند حدیث،برخی از متون حدیثی و یا سندها بر دیگری ترجیح دارد،مانند آن که راوی یکی از آنها،احفظ و أضبط باشد و یا یکی از متون،مؤید به احادیث دیگری است،حدیث مُرجّح،مقدّم و حجّت است و از مصادیق اضطراب شمرده نشده است.
اضطراب گاهی در سند حدیث است،مانند آن که راوی گاهی از پدرش و او از جدّش و گاهی بدون واسطه از جدش و گاهی نیز از غیر آن ها روایت می کند.
ص:263
شهید ثانی می فرماید:«بأن یرویه الراوی،تارة عن أبیه،عن جدّه مثلاً وتارة عن جدّه بلاواسطة وثالثة عن غیرهما». (1)
و گاهی اضطراب در متن است به شکلی که حدیثی با چندین متن مختلف نقل شده و معلوم نیست که کدام یک از آن ها،منسوب به معصوم علیهم السّلام است،مانند روایت«نزول قرآن برسبعة احرف»نزد اهل سنّت (2)یا حدیث«بسمله»و شروع نماز با حمد و بدون قرائت بسمله (3)و حدیث اعتبار الدم از ابان که کلینی و صدوق و شیخ طوسی،آن را به چند گونه روایت نموده اند. (4)و همین طور حدیث رضاع را که شیخ طوسی و شیخ صدوق،متفاوت نقل نموده اند: (5)
3.صبحی صالح:هو الذی تتعدّد روایاته وهی علی تعددّها متساویة متعادلة،لایمکن ترجیح احداها بشیء من وجوه الترجیح و قد یرویه راو واحد مرّتین او اکثر. (1)
نزد محدّثان اهل سنّت نیز،حدیث مضطرب،روایتی است که در متن و یا در سند،از اضطراب و دوگانگی برخوردار است.از نظر صبحی صالح،علّت ضعف،مربوط به حفظ و ضبط راویان است و می گوید:«و منشأ الضعف فیه ما یقع من الاختلاف حول حفظ رواته وضبطهم». (2)
هرگاه وصف اضطراب در هر مورد-چه در سند و چه در متن یا هر دو-واقع شود،موجب ضعف حدیث می شود،چون حکایت از عدم برخورداری راوی از ضبط صحیح روایت و روات آن می باشد که از علل ضعف،به حساب آمده است.
3.مامقانی:ما قُلّب بعض ما فی سنده أو متنه إلی بعض آخر ممّا فیه لا إلی الخارج عنهما وحاصله ما وقع فیه القلب المکانی. (1)
حدیث مقلوب،نزد محدّثان شیعه به دو شکل متصور است:شکل نخستین آن،که به نظر می رسد،رایج تر نیز بوده است،در صورتی که در سند حدیث،برخی از رجال حدیث یا تمامی رجال،با فرد یا سند دیگری که معروف تر و معتبرترند،عمداً جایگزین و مقلوب شوند،تا رغبت به آن حدیث بیشتر شود.شهید ثانی بخش اول و مهم تعریف خود را بدین شکل اختصاص داده و می گوید:مقلوب حدیثی است که به طریقی غیر از طریق وارد شده،اعم از،تمامی طریق یا بعض طریق،روایت شود تا مورد توجّه و رغبت واقع گردد.
شیخ بهایی نیز بخشی از تعریف خود را بدان مختص نموده و می گوید:اگر برخی از راویان یا تمامی سند به غیر طریق مرسوم آن،برای رواج و رغبت بدان حدیث یا برای کم توجهی و بی اعتباری بدان حدیث،تبدیل یابد،مقلوب خواهد بود،البته شیخ بهایی در تعریف خود به شکل تغییر سهوی هم با عبارات:«بدّل بعض الرواة...سهواً»نیز اشاره می کند که اگر مربوط به جابه جایی از بیرون همان سند یا درون سند که به دیگری شبیه نبوده اند،آن نیز،مقلوب خواهد بود و اما اگر مربوط به جابه جایی درون سند و شبیه به هم باشد،مربوط به حدیث مشتبه مقلوب است که قبلاً بدان پرداخته شد و شهید ثانی در کتاب خود با عبارت:«و قد یقع سهواً الحدیث یرویه محمد بن احمد بن عیسی،عن احمد بن محمد بن عیسی»بدان اشاره
ص:266
نموده است،که شامل حدیث مشتبه مقلوب می باشد. (1)
سید حسن صدر و دیگر محدّثان نیز از قلب حدیث به شکل نخستین یاد کرده اند و آن را بیشترین نوع قلب در سند دانسته اند:سیدحسن صدر می گوید:«و القلب فی السند اکثر و هو عبارة عن أن یکون الحدیث عن راو فیجعله عن آخر نظیره فی الطبقة أو الاعلی منه أو بدّل بعض الرواة لیرغب فیه». (2)گاهی چنین قلبی،صوری و برای امتحان محدّثان از یکدیگر بوده است:شهید ثانی می گوید:«و قد یقع ذلک من العلما بعضهم لبعض للامتحان». (3)چنین امتحانی برای میزان قوه حفظ و ضبط بوده است،آن چنان که بخاری را در بغداد،امتحان نمودند. (4)
بر تعریف نخستین از حدیث مقلوب،که شهید ثانی و شیخ بهایی...بدان پرداخته اند،اشکال شده (5)که براساس آن،تفاوتی بین مقلوب و مصحف سندی نیست؛ولی به نظر می رسد چنین ایرادی وارد نباشد؛زیرا تصحیف سندی در شکل سهوی است،مانند تصحیف«برید»به«یزید».برخلاف حدیث مقلوب که مربوط به تغییر و جابه جایی عمدی و با هدف بهتر نشان دادن سند حدیث یا کم رونق کردن حدیث است.چنین قلبی نکوهش شده و موجب ضعف حدیث می باشد،زیرا نوعی کذب به شمار می آید.
ص:267
شکل دیگر حدیث مقلوب در صورتی است که در سند یا متن آن،خواه عمدی یا سهوی،جابه جایی انجام شده که در واقع در سند یا متن آن قلب مکانی رخ داده است بدون آن که چیزی از آن کاسته شود یا بدان افزوده شده باشد.تعریف علامه مامقانی،بدین شکل،مربوط می شود و می گوید:«حدیثی است که برخی از سند یا متن آن با برخی دیگر از آن جابه جا شده،نه آن که با خارج از سند ومتن جابه جایی رخ داده باشد». (1)
اگر جابه جایی عمدی باشد چه در سند و چه در متن،حدیث ضعیف شمرده شده و امری حرام بوده است و اگر جابه جایی سهوی بوده است،اگر در متن باشد،باز از اقسام ضعیف شمرده شده و نشان از ضعف حافظه راوی دارد و اگر جابه جایی سهوی در سند بوده،به دو شکل متصور است:اگر نام دو راوی شبیه به هم بوده،مانند احمد بن محمد بن عیسی و محمد بن احمد بن عیسی،و با هم جابه جا شده در آن صورت از اقسام مشتبه مقلوب می باشد که بحث آن گذشت و از اقسام اصطلاحات مشترک بوده و اگر جابه جایی سهوی بوده و نام راویان شبیه به یکدیگر نبوده است،مانند«محمد بن حسن وعلی بن حسن»،از اقسام مقلوب می باشد و از اقسام مختص به ضعیف می باشد؛مامقانی نیز از جابه جایی سهو راویان شبیه به یکدیگر،در حدیث مشتبه مقلوب یاد کرده است. (2)
برای جابه جایی در متن حدیث به«روایت سبعه معروفه»مثال زده شده که آمده است:«رجل تصدّق بصدقة فأخفاها حتّی لا یعلم یمیینه ما ینفق شماله» (3)که به
ص:268
صورت قلب چنین نقل شده:رجل تصدقّ بصدقة فاخفاها حتّی لایعلم شماله ما ینفق یمینه.که چنین قلبی غالباً سهوی است و از آن تعبیر به«مقلوب مشتبه»نیز شده است و غیر از«مشتبه مقلوب»می باشد.شهید ثانی از حدیث«مشتبه»نیز یاد می کند و آن را در ردیف حدیث ضعیف می داند که دیگران از آن یاد نکرده اند و آن چنین است:«المشتبه،حاله بسبب اشتباه حال راویه» (1)؛یعنی روایاتی که نام راویان آن ها مورد اشتباه واقع شده که به نظر می رسد،غیر از مشتبه مقلوب و غیر از مقلوب باشد. (2)شهید ثانی حدیث«مشتبه»را نیز از اقسام ضعیف می داند.و می گوید:«و هو ملحق بالمردود عندنا». (3)
1.ابن صلاح:معرفة المقلوب:و هو نحو حدیث مشهور عن سالم،جُعل عن نافع لیصیر بذلک غریباً مرغوباً فیه. (4)
2.سیوطی:المقلوب هو قسمان:الاول أن یکون الحدیث مشهوراً براوٍ فیجعل مکانه آخر فی طبقته...لیرغب فیه...والقسم الثانی:أن یؤخذ اسناد متن فیجعل علی متن آخر وبالعکس. (5)
3.صبحی صالح:المقلوب هو الحدیث الذی انقلب فیه علی أحد الرواة لفظ فی المتن أو اسم رجل أو نسبه فی الاسناد،فقدّم ما حقّه التأخیر أو أخّر ما حقّه التقدیم أو وضع شیء مکان شیء...ومن ذلک أن یکون الحدیث مشهوراً براوٍ أو باسناد فیعمد
ص:269
الوضّاعین إلی ابدال الراوی بغیره،لأنّ الناس أشدّ رغبة فی حدیثه...او یأتی باسناد مکان اسناد. (1)
محدّثان اهل سنّت،همسان محدّثان شیعه به تعریف دو قسم حدیث مقلوب پرداخته اند،اما با این تفاوت که ابن صلاح تنها به شکل نخست،یعنی جابه جایی بیرونی،آن هم به تغییر یک راوی برای ترغیب به حدیث و نه تغییر کل سند،پرداخته است؛سیوطی نیز،به شکل نخست پرداخته و آن را دارای دو قسم دانسته:قلب یک راوی و سپس قلب تمامی سند و او به تبع نووی تنها در شرح کتاب نووی،به شکل نخستین پرداخته ولی در ضمن آن از جابه جایی درونی نیز نام برده است و به نقل از ابن حجر،قلب درونی را اعم از متن یا سند،بیان کرده است و قطعاً،مراد ایشان از قلب درونی سند،غیر از قلب درونی در سندِ شبیه به یکدیگر است که آن را در حدیث«مشتبه مقلوب»آورده است. (2)
امّا صبحی صالح،در آغاز برخلاف ابن صلاح و سیوطی به قلب درونی،در سند و متن پرداخته و سپس در ادامه به قلب بیرونی نیز اشاره کرده است،اعم از تغییر راوی یا تغییر تمامی سند؛که به نظر می رسد از نظر صبحی صالح،مهم ترین قسم از قلب،همان درونی است؛همان طور که علامه مامقانی نیز،در تعریفش بدان اشاره کرد،ولی ابن صلاح و سیوطی،به قلب بیرونی،اهمیت بیشتری داده بودند،همان طور که در تعریف شهید ثانی و شیخ بهایی،چنین بود.
منشأ قلب،اعم از سند یا متن،بیرونی و درونی،گاهی غفلت و فراموشی به علّت کهولت سن یا عدم تخصّص در فن و گاهی با قصد تخریب و تحریف و
ص:270
با هدف ضلالت و گمراهی و گاهی برای ترغیب و تشویق می باشد و در هر حال،موجب ضعف حدیث می گردد و از حدیث مقلوب،گاهی تعبیر به«مسروق»،«مرکّب»،«متقلّب»و«منقلب»نیز شده است. (1)
1.شهید ثانی:هو المکذوب المختلق المصنوع،بمعنی انّ واضعه اختلفه،لا مطلق حدیث الکذوب فانّ الکذوب قد یصدق. (3)
2.سید حسن صدر:و هو المکذوب و المخلوق. (4)
3.مامقانی:من الوضع بالمعنی الجعل ولذا فسّروه بالمکذوب المختلق المصنوع...و قد صرّحوا بان الموضوع شرّ اقسام الضعیف ولایحلّ روایته للعالم بوضعه فی ای معنی کان،سواء الاحکام و المواعظ و القصص وغیرها الاّ مبینا لحاله ومقروناً ببیان کونه موضوعاً بخلاف غیره من الضعیف المحتمل للصدق حیث جوّزوا روایته فی الترغیب و الترهیب. (5)
اصطلاح موضوع و مختلق،از نظر غالب محدّثان (6)،روایتی است که در آن روایت،راوی،با انگیزه های متفاوت،آن را وضع و جعل نموده و به معصوم
ص:271
نسبت داده و در واقع دست ساز و دروغین است.محدّثان،از آن به مکذوب،مختلق،مخلوق،مصنوع،ملصق،مخترع و...تعبیر نموده اند.شهید ثانی بیان می دارد که حدیث موضوع،همان است که واضع آن،به جعل و دست ساز بودن آن مبادرت نموده؛بنابراین شامل تمام روایات راوی دروغ گو نمی شود؛زیرا آن واضع و دروغ گو،بسا،روایت غیردروغین را نیز روایت نموده است.
حدیث موضوع،از بدترین اقسام حدیث ضعیف می باشد؛زیرا که موجب نسبت دادن دروغ به معصوم علیه السّلام است و مامقانی نیز به نقل از شهید ثانی بیان داشت که:«بأنّ الموضوع شرّ اقسام الضعیف»بدین جهت روایت و تحدیث حدیث موضوع،حرام می باشد،زیرا اعانه بر گناه است؛مگر برای کسانی که بدان عالم و آگاه نباشد و یا آگاه باشد ولی برای تبیین و نشان دادن وضع و جعل آن،به روایت آن،مبادرت کند،برخلاف دیگر روایات ضعیف که مشهور محدّثان،روایت آن را در خصوص ترغیب و ترهیب،حرام ندانسته اند؛مامقانی به نقل از شهید ثانی می گوید:«بخلاف غیره من الضعیف المحتمل للصدق حیث جوّزوا روایته فی الترغیب و الترهیب». (1)
مامقانی نیز،روایت حدیث ضعیفِ غیر موضوع را به صورت مطلق،حرام نمی داند،گرچه،عمل بدان را حتّی در مورد سنن،جایز ندانسته است. (2)روایت احادیثی نیز که مشکوک به وضع و جعل اند،جایز می باشد ولیکن طریق نقل آن ها تا به معصوم علیه السّلام،نمی باید به صورت جزمی باشد،بلکه با عباراتی مانند:روایت شد یا گفته شده و مانند آن،می تواند نقل شود.گاهی نیز از حدیث موضوع،
ص:272
تعبیر به«سقیم»در برابر صحیح شده است که از مراتب بالایی از ضعف برخوردار است و معنای آن در برابر آیات و روایات و اجماع می باشد. (1)
1.ابن صلاح:و هو المختلق المصنوع،اعم ان الحدیث الموضوع شرّ الاحادیث الضعیفة ولاتحلّ روایته لأحد عَلِمَ حاله،فی ای معنی کان الاّ مقروناً ببیان وضعه. (2)
2.سیوطی:الموضوع و هو الکذب المختلق المصنوع و هو شر الضعیف وأقبحه وتحرم روایته مع العلم به أی بوضعه. (3)
3.صبحی صالح:الموضوع هو الخبر الذی یختلقه الکذّابون وینسبونه إلی رسول الله صلّی الله علیه و آله افتراء علیه. (4)
معنی حدیث موضوع و حرمت روایتش و این که از بدترین نوع حدیث ضعیف می باشد،نزد محدّثان شیعه و اهل سنّت،یکسان است و سیوطی روایت می کند که حضرت رسول فرمود:«مَن حدّث عنّی بحدیث یری انه کذب فهو احد الکذّابین». (5)
تمام محدّثان شیعه و اهل سنّت،که از حدیث«موضوع»گفت وگو نموده اند،به چگونگی معرفت حدیث موضوع از غیر آن پرداخته اند و راه و نشانه ها را برای حدیث موضوع بیان داشته اند که در مورد تعداد و موارد آن ها بین محدّثان شیعه
ص:273
و اهل سنّت،توافق کامل نیست؛ابن صلاح و سیوطی به تبع نووی به دو مورد از آن ها اشاره می کنند. (1)ابن کثیر به چهار مورد (2)و صبحی صالح به پنج مورد (3)از نشانه های جعل حدیث پرداخته است.شهید ثانی به سه مورد (4)و سید حسن صدر نیز به سه مورد (5)،که البته در تمامی موارد نیز با هم توافق ندارند و علامه مامقانی (6)به شش مورد و...که آن ها چنین است:
1.اقرار واضع حدیث:سیوطی،ابن صلاح،صبحی صالح و ابن کثیر،شهید ثانی،سیدحسن صدر و مامقانی بدان اشاره نموده اند؛مانند اعتراف نوح بن ابی مریم در مورد برخی از روایات فضایل قرآن. (7)یا کاری که به منزله اقرار است،مانند روایت نمودن به شکل سماع از کسی که از نظر تاریخی،چنین سماعی از او امکان ندارد.ابن صلاح از آن به«ما یتنزل منزلة اقراره» (8)تعبیر می کند.
2.وجود قرینه ای در راوی یا روایت:مانند الفاظ رکیک و معانی نادرست که فردی که متخصص اهل حدیث باشد،آنها را از حدیث واقعی،تشخیص می دهد،مانند:حدیث در إباحه شهوات و مفاسد و...در بین محدّثان اهل سنّت،ابن صلاح و سیوطی بدان اشاره کرده،ابن ثیر تنها از رکاکت الفاظ و فساد معنی نام برده است؛صبحی صالح نیز تنها از قرینه در روایت نام برده و به راوی نپرداخته
ص:274
است؛اما مامقانی از وجود قرینه در هر دو،ولی با تعبیر«روایت یا راوی»یاد کرده است و سیدحسن صدر هم با تعبیر واضع و موضوع له؛ولی شهید ثانی تنها از تعبیر رکاکت الفاظ که مربوط به قرینه در روایت است،یاد کرده اند.
قراین در روایت بیشتر به معنی روایت باز می گردد تا به لفظ،چون لفظ بسا دچار نقل به معنی شده است و لذا مامقانی می فرماید:غالباً،قراین در روایت،مربوط به همان رکاکت در معنی است. (1)صبحی صالح نیز به نقل از ابن حجر می گوید:«المدار فی الرکة علی رکة المعنی». (2)از قراین در راوی،کمتر بین محدّثان،گفت وگو شده،ولی سیوطی می گوید:«و من القرائن کون الراوی رافضیاً و الحدیث فی فضائل اهل البیت» (3)که کلام او محل تامل است.
3.مخالفت با مسلّمات:مخالفت آن روایت با عقل،حس و مشاهده،دلالت قطعی کتاب،سنّت متواتر،اجماع قطعی. (4)صبحی صالح،تنها تعبیر به مخالفت با عقل،حس و مشاهده می کند و می گوید:«أن یکون المروی مخالفاً للعقل أو الحسّ و المشاهدة غیر قابل للتأویل». (5)ابن کثیر هم تنها به مخالفت با کتاب و سنّت اشاره کرده است. (6)مامقانی به موارد مذکور اشاره کرده،ولی شهید ثانی و سیدحسن صدر،بدانها اشاره نکرده اند.
4.تفرّد روایت و اخبار از امر مهم:خبر دادن آن روایت از امر مهمی که می باید
ص:275
انگیزه های فراوان برای نقل آن بین محدّثان باشد (1)،در حالی که تنها راوی واحدی،آن را نقل نموده است.مانند وصایت ابی بکر یا عدم توریث انبیاء و صلاة تراویح و انکار متعه حج و نساء. (2)مورد مذکور را،تنها مامقانی بیان داشته است.
5.افراط در ثواب:افراط در ثواب فراوان برای کار کوچکی یا افراط در ترساندن شدید بر امر کوچکی؛ (3)مامقانی و صبحی صالح به بیان آن پرداخته اند، (4)که به نظر می رسد،از مصادیق همان مورد شماره دوّم،یعنی وجود قراین در درون حدیث،مانند رکاکت در معنی می باشد.
6.سازگاری حدیث با آرای شخص:موافقت حدیث با مذهب راوی،مثل حدیث در خلافت خلفای ثلاثه و فضایل آنها (5)چنین موردی را نیز می توان از جمله قراین درونی روایت یا راوی دانست.مامقانی می گوید:منها:کون الراوی سنّیاً و الحدیث فی خلافة الثلاثة و فضائلهم. (6)صبحی صالح نیز می گوید:«أن یکون واضع الخبر مشهوراً بالکذب رقیق الدین لایتورع من اختلاق الاحادیث والاسانید انتصاراً لهوی شخصی». (7)
وضع حدیث که از صدر اسلام آغاز و تا حدود قرن چهارم ادامه یافت،با انگیزه های متفاوت همراه بود که محدّثان شیعه و اهل سنّت به بیان آن ها
ص:276
پرداخته اند؛لیکن در مورد تعداد و انتخاب مهم ترین آن ها،اختلاف نظر دارند؛زیرا وضع حدیث همچنان که بین احادیث اهل سنّت،شکل گرفت بین احادیث شیعه نیز در مواردی راه یافت؛گرچه که در احادیث شیعه به خاطر حضور سه قرن ائمه معصوم علیهم السّلام و تدبیر شایسته آن ها در حفظ و سلامت احادیث،آن روایات از مصونیت بیشتری برخوردارند.از این روی هر گروه از محدّثان،اعم از شیعه و اهل سنّت،با توجه به مبانی فکری خود و با توجه به بررسی موارد وضع حدیث،به تحلیل و بیان انگیزه های وضع حدیث پرداخته اند که چنین است:
1.قرب به خدا:از جمله مهم ترین مواردی که شهید ثانی و سیوطی از آن به«بدترین مورد»تعبیر می کنند،وضع حدیث با هدف ترغیب و تشویق مردم به سوی خدا است.شهید ثانی می گوید:«و اعظمهم ضرراً من انتسب إلی الزهد و الصلاح بغیر علم فاحتسب بوضعه حبّه لله وتقرّباً إلیه» (1)مانند برخی از روایات در فضایل قرآن از نوح بن ابی مریم و ابّی بن کعب.همچنان که کرّامیه نیز برای ترغیب مردم،وضع حدیث نمودند.صبحی صالح هم می گوید:«انّ بعض الزهاد و المتصوفین طوعت لهم انفسهم وضع الاحادیث علی رسول الله صلّی الله علیه و آله ترغیباً للناس فی صالح الاعمال». (2)
غالب محدّثان شیعه و اهل سنّت،«تقرّب إلی الله»را به عنوان مهم ترین انگیزه جعل می دانند،ولی برخی مانند علامه امینی مهم ترین سبب وضع حدیث را،مسأله خلافت پس از حضرت رسول صلّی الله علیه و آله می داند و معتقد است که در این
ص:277
جهت،روایاتی در اثبات خلفا،وضع شده است. (1)و صبحی صالح هم،انتصار مذاهب را مهم ترین سبب وضع حدیث می داند. (2)
2.تقویت مذاهب فقهی و کلامی اعم از مذاهب صحیح و غیرصحیح:از جمله انگیزه های وضع حدیث،تقویت و مستندسازی مذاهب فقهی و کلامی در برابر هم به کمک وضع حدیث است.صبحی صالح می گوید:«فکان الإنتصار للمذاهب منذ أوّل الأمر أهمّ الأسباب الداعیة إلی وضع الاخبار». (3)سیوطی نیز در این مورد می گوید:«قسم یضعون انتصاراً لمذهبهم کالخطابیة و الرافضة وقوم من السالمیة». (4)شهید ثانی نیز وضع حدیث از طرف غلات شیعه را از همین جهت می داند و می گوید:«و وضع الغلاة من فرق الشیعة...لیفسدوا به الاسلام وینصروا به مذهبهم» (5)مامقانی نیز زنادقه را از مصادیق مذاهبی می داند که به تقویت خود از طریق وضع حدیث پرداخته و می گوید:«قوم زنادقة وضعوا أحادیث لیفسدوا بها الاسلام وینصروا بها المذاهب الفاسدة». (6)
3.تقرب به ملوک و تجارت دنیایی:گروهی نیز از نادانان برای تقرّب به خلفا و ملوک و فرزندان آن ها چه بسا برای کسب درآمد و رزق دنیایی،مبادرت به وضع حدیث نموده اند،مانند غیاث بن ابراهیم که بر مهدی عباسی وارد شده و برای خشنودی او حدیث در مدح مسابقه با کبوتر را وضع نمود و گفت:«لاسبق
ص:278
الاّ فی خُفّ أو حافر أو نصل أو جناح» (1)؛و هم چنین قصه گویانی که برای تجارت یا برای اظهار علم و دانش خود،به وضع قصه ها می پرداختند.صبحی صالح می گوید:«و القصّاص المتعالمون أصفق الناس وجهاً وأشدّهم وقاحة». (2)
و همو گوید:صلّی احمد بن حنبل و یحیی بن معین فی مسجد الرصافة،فقام بین ایدیهم قاصّ،فقال:حدّثنا احمد بن حنبل و یحیی بن معین،قالا:حدّثنا عبدالرزاق عن معمر عن قتادة عن انس،قال:قال رسول الله صلّی الله علیه و آله«من قال لا اله الاّ الله خلق الله من کل کلمة طیراً منقاره من ذهب وریشه من مرجان»؛و إخذ فی قصّته نحواً من عشر ین ورقة!...فقالا له:ما سمعنا بهذا قطّ...،فقال:لم ازل أسمع ان یحیی بن معین احمق،ما تحقّقت هذا الاّ الساعة کان لیس فیها یحیی بن معین و احمد بن حنبل غیرکما و...». (3)
وضع و اختلاق حدیث،غالباً مربوط به متن حدیث و گاهی نیز در سند حدیث رخ داده است.جاعلان حدیث،گاهی از نزد خود سند و متن را جعل نموده و گاهی کلمات بزرگان یا اسرائیلیات را به عنوان حدیث با سندی دست ساز،جعل و به معصوم علیه السّلام نسبت می داده اند و گاهی نیز حدیثی که از نظر سند ضعیف است،بازسازی نموده و با سندی صحیح به معصوم علیه السّلام نسبت داده اند.مامقانی می گوید:«ثمّ المروی تارة یخترعه الواضع من نفسه وتارة یأخذ کلام غیره کبعض السلف الصالح او قدماء الحکماء او الاسرائیلیات فیجعله حدیثاً ینسبه إلی المعصوم علیه السّلام». (4)
ص:279
برای تبیین موضوعات و ذکر واضعان حدیث،کتاب های فراوان از طرف محققان اهل سنّت و شیعه تدوین شده است،مانند:الموضوعات از ابن جوزی،اللآلی المصنوعة فی الاحادیث الموضوعة از سیوطی (1), الغدیر فی الکتاب و السنة و الأدب از علامه امینی (2)،الأخبار الدخیلة،از علامه محمدتقی شوشتری،المجروحین من المحدثین و الضعفاء و المتروکین از ابن حبان بستی،و الکامل فی ضعفاء الرجال از ابن عدی و....
تشخیص حدیث موضوع،امری مهم و در اختیار متخصصان آن می باشد.لذا،لازم است از اظهارنظرهای غیرعالمانه خودداری شود تا بی جهت،حدیثی منتسب به وضع نشود؛و اگر معین و معلوم شد که حدیثی موضوع و دست ساز است،در آن صورت،انتساب آن به معصوم علیهم السّلام نیز حرام می باشد. (3)
ص:280
در چهاردهمین درس،حدیث معلّل،مضطرب،مقلوب و موضوع از نظر محدّثان شیعه و اهل سنّت مورد بررسی و تطبیق واقع شده که به اختصار چنین است:
1.معلّل:روایتی است که در سند یا متن آن،ضعف،عیب و یا علّتی وجود دارد که از ظاهر آن مشخص نیست و در نظر محدّثان اهل سنّت،دوری از علت،شرط حدیث صحیح است.
2.حدیث مضطرب:روایتی است که در سند و یا در متن آن،چند گانگی و اضطراب مشاهده می شود و ناشی از عدم برخورداری از قوه ضبط راوی می باشد.
3.حدیث مقلوب:و آن غیر از مشتبه مقلوب می باشد و روایتی است که در سند و یا متن آن جابه جایی،خواه از بیرون یا از درون انجام شده است که با هدف ترغیب یا بی رونقی در حدیث بوده است و نزد محدّثان اهل سنّت و شیعه،یکسان،ولی در تبیین آن تفاوت نظر وجود دارد.
4.حدیث موضوع:آن است که راوی با انگیزه های متفاوت،سند یا متن آن را جعل و وضع نموده است و از بدترین اقسام حدیث ضعیف شمرده شده و روایت آن نیز حرام است.
ص:281
1.نهایة الدرایة،ص224 و 293 و 309.
2.مستدرکات مقباس الهدایة،ج5،ص378 و 401 و 28/6.
3.قواعد الحدیث،ص233.
4.اصول الحدیث،سبحانی،ص100 و 103 و 105.
5.تلخیص مقباس الهدایة،ص66 و 69.
6.علم الحدیث،شانه چی،ص84 و 85 و 87.
1.معرفة علوم الحدیث،ص112.
2.الباعث الحثیث،ص52 و 57.
3.المنهل الراوی،ص75 و 77 و 80.
4.منهج النقد فی علوم الحدیث،ص301 و 435 و 447.
5.الوسیط فی علوم و مصطلح الحدیث،ص305 و 315 و 319.
6.فتح المغیث،ج1،ص243 و 256.
7.اصول الحدیث،ص343 و 345.
8.قواعد التحدیثف, ص135 و 155.
9.اضواء علی السنّة المحمّدیة،ص119 و 288.
ص:282
1.تعریف شهید ثانی را در حدیث معلّل با تعریف ابن صلاح،مقایسه کنید.
2.علل دهگانه در حدیث معلّل را که نیشابوری بیان داشته است،بیان کنید.
3.حدیث مضطرب را از نظر محدّثان فریقین بیان کنید.
4.تعریف شیخ بهایی را در حدیث مقلوب با تعریف مامقانی مقایسه فرمایید.
5.تفاوت،مشتبه مقلوب؛مقلوب مشتبه،مشتبه و مقلوب را بیان کنید.
6.منشأ قلب در حدیث مقلوب چیست؟
7.تعلیل در سند و متن دو روایت ذیل را بیان کنید:
الف)اخبرنا قتیبة بن سعید،قال:حدّثنا سفیان عن عبدالله بن دینار عن ابن عمر بن النبی صلّی الله علیه و آله قال:البیعان بالخیار مالم یفترقا.... (1)
ب)عن قتادة انه کتب إلیه یخبر عن أنس بن مالک انّه حدّثه،قال:صلّیت خلف النبی صلّی الله علیه و آله وأبی بکر وعثمان وعمر فکانوا یستفتحون ب-«الحمدلله ربّ العالمین»لا یذکرون بسم الله الرحمن الرحیم فی اوّل قراءة ولا فی آخرها. (2)
8.اضطراب در سند و متن دو روایت ذیل را بررسی و بیان کنید:
الف)حسین بن سعید عن ابن أبی عمیر عن جمیل بن دراج وحماد بن عثمان عن ابی عبدالله علیه السّلام.... (3)
ص:283
ب)ورواه من طریق آخر عن أبی عمران المنشد عن حذیفة بن منصور.... (1)
9.تعریف شهید ثانی از حدیث موضوع را با تعریف صبحی صالح مقایسه کنید.
10.نشانه های وضع حدیث را از نظر محدّثان فریقین بیان کنید.
11.انگیزه های وضع حدیث را از نظر محدّثان فریقین بیان کنید.
12.روایات ذیل را بررسی و در صورت موضوع بودن،چگونگی وضع آن ها را بیان کنید:
الف)معلّموا صبیانکم شرارکم أقلّهم رحمة الله للیتیم.... (2)
ب)الباذنجان شفاء من کل داء.... (3)
ج)ابو حنیفة سراج امتی.... (4)
د)ان سفینة نوح طافت بالبیت.... (5)
ه)ان التجار هم الفجار.... (6)
و)الامناء عندالله ثلاثة:انا وجبرئیل ومعاویة. (7)
ز)دفن البنات من المکرمات.... (8)
ح)أنا خاتم النبیین لانبی بعدی الا ان یشاءالله.... (9)
ص:284
اصطلاحات مربوط به القاب محدّثان
و دیگر عبارات رایج بین آنها
در پانزدهمین درس،اصطلاحات مربوط به القاب محدّثان و عبارات دیگری،که میان محدّثان فریقین رایج می باشد،مورد بررسی و تطبیق واقع می شوند،البته این اصطلاحات همانند اصطلاحات مشترک و مختص،مستقیماً به حدیث مربوط نمی شود،بلکه به راویان و آثار آن ها و توصیف آن ها از نظر مدح و ذمّ مرتبط می باشد که به شرح ذیل است:
طبقه در اصطلاح محدّثان،گروهی را گویند که از لحاظ سنّ و درک استاد و مشایخ،معاصر باشند؛مانند طبقه صحابه یا تابعین و...؛ابن صلاح می گوید:«والطبقة...عبارة عن القوم المتشابهین...وعلی هذا فالصحابة بأسرهم طبقة اولی و التابعون طبقة ثانیة واتباع التابعین ثالثة». (1)مامقانی نیز در تعریف طبقه می گوید:
ص:285
«عبارة عن جماعة اشترکوا فی السنّ ولقاء المشایخ،فهم طبقة ثم بعدهم طبقة اخری». (1)
علم الطبقات،از علوم مهمّی است که نزد برخی از محدّثان از شاخه های علم الحدیث به شمار رفته و شناخت طبقات حدیثی،موجب از بین رفتن لَبس و تدلیس در حدیث است.راه تشخیص طبقات،به شناخت زمان تولد و وفات راویان و مشایخ آن ها و...مربوط می باشد.در تعیین طبقاتِ راویانِ حدیث بین محدّثان فریقین،تفاوت های چشم گیر وجود دارد،هم چنان که میان محدّثان هر یک از فریقین نیز در تعیین طبقات،نظر یک سانی وجود ندارد و هر گروهی براساس معیار خود،آن ها را ترسیم و تعیین نموده است. (2)
از جمله،طبقات حدیثی،طبقه صحابه است و در اصطلاح به کسانی گویند که پیامبر صلّی الله علیه و آله را در حال اسلام درک کرده و با ایشان مصاحبت داشته اند.شهید ثانی می گوید:«الصحابی من لقی النبی صلّی الله علیه و آله مؤمناً به ومات علی الایمان...والمراد به اللقاء،ما هو الاعم من المجالسة و المماشاة». (3)از نظر محدّثان اهل سنّت،تعریف صحابه عام تر است؛ابن صلاح می گوید:«فالمعروف ان کلّ مسلم رأی رسول الله،فهو من الصحابة،وقال البخاری:من صحب النبی صلّی الله علیه و آله او رأه من المسلمین فهو من أصحابه». (4)
صحابه دارای مراتب متفاوتی از نظر تقدّم در اسلام،هجرت،شرکت در نبردها و...هستند.از نظر اکثر محدّثان اهل سنّت،تمام اصحاب پیامبر صلّی الله علیه و آله عادل و
ص:286
کلام آن ها حجّت است،ولی محدّثان شیعه،چنین اعتقادی را برای تمام صحابه پیامبر صلّی الله علیه و آله قبول ندارند.ابن صلاح می گوید:للصحابة بأسرهم خصیصة وهی أنّه لا یسأل عن عدالة احد منهم،بل ذلک امر مفروغ عنه،لکونهم علی الاطلاق معدّلین بنصوص الکتاب و السنّة». (1)بدین جهت محدّثان شیعه معتقدند که قضاوت در مورد عدالت صحابه پیامبر صلّی الله علیه و آله مانند قضاوت در مورد دیگر طبقات راویان است و احراز عدالت هر یک،لازم است.مامقانی می گوید:«و حکم الصحابة فی العدالة حکم غیرهم،فمجرّد کون الرجل صحابیاً لا یدلّ علی عدالته،بل لابدّ من احرازها». (2)
تابعین،کسانی اند که پیامبر صلّی الله علیه و آله را درک نکرده یا آن حضرت را در حال اسلام درک نکرده،ولی صحابه را در حال اسلام درک کرده اند و بر حال ایمان فوت نموده اند.گروهی نیز که صحابه را درک نکرده،ولی تابعین را درک کنند،آن ها را«تبع تابعین»می نامند.
مراتب تابعین نیز مانند صحابه متفاوت است.مامقانی در تعریف تابعی می گوید:«فهو من لقی الصحابی مؤمناً بالنبی ومات علی الایمان» (3)،ولی ابن صلاح،تعریف عام تری دارد و می گوید:«التابعی من صحب الصحابی». (4)
مُسنِد،بر آن راوی،اطلاق می شود که حدیث را به همراه سند آن روایت می کند،
ص:287
چه آن که،از کیفیت سند،مطّلع باشد یا نباشد.سیوطی می گوید:«و هو من یروی الحدیث باسناده،سواء کان عنده علم به أو لیس له الاّ مجرّد الروایة». (1)مامقانی و صبحی صالح نیز به همین تعریف اشاره کرده اند. (2)مقصود از«مُسنَد»نیز،نام کتاب یا مجموعه حدیثی است که روایات آن براساس ترتیب نام صحابه جمع آوری شده؛مانند:مُسند احمد بن حنبل و...
محدّث،بر آن راوی اطلاق می شود که آگاه بر اسانید،اسمای راویان و حال آن ها هست و قادر بر اثبات طرق حدیث،عدالت راویان و...می باشد.به تعبیر دیگر،محدّث بر هر شخصی که روایت را شنیده و روایت کرده،صدق نمی کند،بلکه می باید آن شخص،حدیث شناس نیز باشد و راویان را به خوبی بشناسد و قادر به تمییز احادیث صحیح از غیرصحیح باشد.
صبحی صالح می گوید:«و المحدّث ارفع منه(المسنِد)بحیث عرف الاسانید و العلل واسماء الرجال و العالی و النازل وحفظ مع ذلک جملة مستکثرة من المتون وسمع الکتب الستّة ومسند احمد وسنن البیهقی ومعجم الطبرانی». (3)امّا از نظر مامقانی،تعریف محدّث،به تفصیل تعریف صبحی صالح نیست و می گوید:«فالمحدّث،یظهر منهم انه من علم طرق اثبات الحدیث واسماء رواته وعدالتهم وانه هل زید فی الحدیث شیء أو نقص أم لا». (4)
ص:288
جمعی از محدّثان اهل سنّت،حافظ را همسان،محدّث دانسته اند و جمعی از آن هاو گروهی از محدّثان شیعه،حافظ را أخص از محدّث دانسته اند.سیوطی ومامقانی می گویند:«و الحق أن الحافظ اخصّ من المحدّث»و بنابراین،حافظ ازمقامی بالاتر برخوردار و به تعبیر صبحی صالح می گوید:«امّاالحافظ فهو أعلاهم درجة وأرفعهم مقاماً،فمن صفاته،ان یکون عارفاً بسنن رسول الله صلّی الله علیه و آله،بصیراًبطرقها،ممّیزاً لاسانیدها،یحفظ منها ما اجمع اهل المعرفة علی صحته». (1)
بعید نیست که اصطلاح حافظ و محدّث،کاملاً از یکدیگر متمایز نبوده و مربوط به عرف هر زمان باشد.اصطلاح حافظ غالباً بین محدّثان اهل سنّت،رایج می باشد.
مراد از شیخ،آن راوی است که دیگر راویان از او روایت می کند و او را«شیخ الحدیث»می نامند.برخی آن را چنین تعریف نموده:«و هو الکامل فی فنّه ولو کان شابّاً». (2)نزد امامیه،مقصود از شیخ به صورت مطلق،شیخ طوسی و نزد اهل سنّت،ابن صلاح می باشد. (3)
مقصود از مَشیخه به سکون شین و فتح یاء،شیوخ هر کتاب می باشد،مانند:مشیخه صدوق،که همان رواتی اند که از آن ها روایت نموده است.و مقصود از
ص:289
مَشیخه به کسر شین،اسم مکان و محل ذکر شیوخ و اسانید است،مانند:مشیخه صدوق از علمای شیعه و مشیخه خلیلی از علمای اهل سنّت. (1)
مستخرج که نزد محدّثان اهل سنّت شهرت بیشتری دارد،تصانیفی است که مصنّف روایات کتاب حدیثی را به غیر از اسناد صاحب کتاب می آورد،یعنی با سندی که از شیوخ خود،برای آن حدیث دارد،مانند:مستخرج ابی بکر اسماعیلی،نسبت به صحیح بخاری؛ابوریه می گوید:«الاستخراج أن یعمد حافظ من الحفّاظ إلی البخاری مثلاً فیورد احادیث،حدیثاً حدیثاً باسانید لنفسه غیر ملتزم فیها ثقة الرواة من غیر طرق البخاری إلی أن یلتقی معه فی شیخه أو فیمن فوقه». (2)
مُخرج از باب افعال یا تفعیل،بر آن راوی اطلاق می شود که احادیث را در کتاب خود آورده است،مانند:شیخ کلینی،طوسی،بخاری،و مسلم؛و عبارت«خرّجه فلان»یا«اخرجه فلان»به همین معنی است.
مقصود از آن کتابی است که به عنوان تکمیل کننده کتاب های حدیثی دیگر و براساس روش آنها،احادیثی را که در آن ها ضبط و ثبت نشده،جمع آوری شود و آن راوی را«مُستدرِک»و آن تحقیق را«استدراک»می نامند،مانند مُستدرَک بر صحیحین از حاکم نیشابوری و مستدرک وسائل از مرحوم محدّث نوری.
ص:290
جامع و جمع آن جوامع،در بین محدّثان فریقین،کتاب هایی است که دربردارنده همه ابواب حدیثی هستند و اختصاص به موضوع خاصّی ندارد.محدّثان شیعه و اهل سنّت،هر کدام برای خود،جوامع حدیثی دارند.معاجم،جمع معجم،کتاب حدیثی است که احادیث آن براساس ترتیب خاصّی مانند نام صحابه یا شیوخ حدیث و...تنظیم شده است،مثل:معجم طبرانی.
مُملی بر فردی،اطلاق می شود که حدیث را املاء و القاء می کند و فردی را که طالب القای حدیث است،«مستملی»گویند و فردی که حدیث را از استاد می شنود و برای دیگران بازگو می کند،او را«معید»گویند.«امالی»غالباً کتاب های حدیثی بوده است که شیخ حدیث آن ها را در مجالس متعدد،املاء می نموده است و نام«مجالس العلما»نیز بر آن اطلاق شده است؛املاء حدیث امر گران قدری بوده است.دکتر عجاج می گوید:«لم یکتف علما السلف باباحة کتابة الحدیث،بل حضّوا طلاّبهم علی کتابته...لأنّ الاملاء أعلی مراتب الروایة». (1)
گروه زیادی از صحابه و تابعین،به املای حدیث می پرداختند و تاکنون نیز توسط دیگر محدّثان،ادامه یافته است.امالی غالباً از جهت رتبه،هم سنگ اصول حدیثی بوده اند؛زیرا از احتمال سهو و نسیان به دور بوده است. (2)در املاء حدیث رعایت اموری،لازم بوده است:
الف)موضوع،برای عموم مفید باشد.
ص:291
ب)مملی به توضیح و شرح آن ها نیز بپردازد.
ج)مستملی،انسان باهوش،با حافظه،اهل علم و دانش و...باشد.
خطیب بغدادی،آداب املاء و اصول آن ها را به تفصیل در کتاب الجامع لأخلاق الراوی و آداب السامع بیان نموده است. (1)
اصطلاح«عدّة»که معمولاً با تعبیر«عدّة من أصحابنا»به کار می رود،مختصّ محدّثان شیعه است و مقصود از آن،جماعتی از مشایخ اند،خواه کم یا زیاد که راوی به واسطه آنها،حدیث را از طبقه بالاتر نقل می کند مانند عدّه کلینی،که او به توسط آن عدّه،از سه نفر به نام های احمد بن محمد بن عیسی و احمد بن محمد بن خالد برقی و سهل بن زیاد،نقل روایت می کند. (2)
اصل در اصطلاح،مجموعه ای از روایاتی است که راوی بدون واسطه از معصوم علیهم السّلام شنیده و آن ها را ضبط نموده است و از آن تعبیر به«مجرد کلام معصوم»نیز می شود،برخلاف کتاب که مجموعه ای از روایاتی است که آن ها را به واسطه دیگران،جمع آوری نموده است و بر آن ها فرع نیز اطلاق شده.گاهی هم مقصود از اصل،مجرّد کلام معصوم و مقصود از کتاب،روایات به همراه شرح و بیان آن ها است. (3)
ص:292
الفاظ مدح راوی از طرف محدّثان فریقین،گاهی در مدح و تمجید او و به دلالت تطابقی و گاهی در تحسین روایت او و به دلالت التزامی به کار می رود،مانند:ثقة،ضابط،عادل و...و نیز گاهی آن الفاظ در مدح روایت او است و به دلالت التزامی در مدح راوی نیز خواهد بود،مانند:«صحیح الحدیث،ثقة الحدیث»و...هر کدام از آن ها نیز دارای مراتبی از مدح و حسن هستند و در صراحت و ظهور نیز متفاوت می باشند و نقش مهمّی در این که حدیث،صحیح،حسن و موثّق به شمار آید،دارند که مهم ترین آن ها چنین است:
الف)الفاظ و مراتب تعدیل نزد غالب محدّثان شیعه به ترتیب ذیل و چنین است:
عدل امامی،ضابط؛
عدل من اصحابنا الامامیة،ضابط؛
ثقة،که در کتب رجال شیعه،غالباً به معنای عدل امامی ضابط می باشد.
ثقة فی الحدیث او فی الروایة؛
صحیح الحدیث؛چنین اصطلاحی به معنای صحیح بودن روایت نزد متأخّران است.
حجّة،که افاده مدح کامل دارد و دلالت بر عدل و امامی و ضابط بودن راوی دارد.
أجمعت العصابة علی تصحیح ما یصح عنهم؛اصطلاح مذکور برای«اصحاب اجماع»به کار می رود و مربوط به اتفاق گروهی از محدّثان شیعه است که آن ها در مورد تعدادی از راویان،اتفاق نموده اند که روایات آن ها صحیح می باشد و از کشّی نقل شده که«اجمعت العصابة علی تصحیح ما یصح عنهم والاقرار لهم بالفقه و الفضل و الضبط و الثقة وان کانت روایتهم بارسال أو رفع». (1)اصحاب اجماع هیجده
ص:293
نفرند که در سه طبقه تقسیم بندی شده و هر طبقه شامل 6 نفر از اصحاب امام باقر علیه السّلام و امام صادق علیه السّلام،امام کاظم علیه السّلام و امام رضا علیه السّلام هستند. (1)
من اصحابنا،عین،وجه،ممدوح من اولیاء امیرالمؤمنین علیه السّلام.
من مشایخ الإجازة أو هو شیخ الاجازة.
شیخ الطائفة،لابأس به،مضطلع بالروایة.
خاصّی.مقصود از آن گاهی شیعه بودن در برابر عامی بودن است وگاهی مقصود از آن،از خواص ائمه علیهم السّلام بودن می باشد.
متقن،یحتجّ بحدیثه،صدوق-فاضل،فقیه،عالم وقاریء.
یکتب حدیثه یا ینظر فی حدیثه.
جلیل،صالح الحدیث،نقّی الحدیث،مشکور.
صالح،زاهد،ورع.
معتمد الکتاب،کثیر المنزلة. (2)
ب)الفاظ ومراتب تعدیل نزد محدّثان عامّه نیز یکسان نیست اما به صورت غالب،مراتب آن چنین،است:
1.أوثق الناس،أتقن الناس،أثبت الناس،أعدل الناس،أحفظ الناس وأضبط الناس وهر چه که به شکل تفضیل باشد.دکتر عجاج می گوید:«المرتبة الأولی،تکون بکل مایدلّ علی المبالغة فی التعدیل بصیغة أفعل التفضیل ونحوه». (3)
2.عباراتی مانند این که بگویند:فلان لایسأل عنه أو عن مثله.
3.تأکید در وثاقت،در لفظ آن یا در معنی آن،مانند:ثقة ثقة،ثقة مأمون،ثقة حافظ.
ص:294
4.الفاظ دالّ بر عدالت مانند:ثبت،متقن،حجة،امام.
5.الفاظ دالّ بر وثاقت با لفظ ضبط وایمان مثل:صدوق،لابأس به،مأمون.
6.الفاظ دالّ بر تأیید،مانند:صدوق ان شاءالله،شیخ،لیس ببعید عن الصواب. (1)
برای مذمّت و جرح راوی نیز عباراتی بیان شده که دلالت بر ضعف راوی دارد و به تبع آن،حدیث او نیز تضعیف شده است که برخی شدیدتر و برخی از شدت کمتری برخوردار است.
نزد محدّثان شیعه،غالباً چنین است: (2)
الف)فاسق،شارب الخمر،کذّاب،وضّاع الحدیث،یختلق الحدیث،لیس بعادل،لیس بصدق،غالّ،ناصب،فاسد العقیدة،ملعون،خبیث،رجس،ساقط،متروک،لاشیء،لایعتنی به و ضعیف.
ب)ضعیف الحدیث،مضطرب الحدیث،مختلط الحدیث.منکر الحدیث،لین الحدیث،ساقط الحدیث،متروک الحدیث،لیس بنقّی الحدیث،یعرف حدیثه و ینکر،واهی الحدیث،لیس بمرضی الحدیث و....
موارد دیگری نیز نزد محدّثان شیعه،از اسباب ذم شمرده شده (3)که البته بر آن ها اتفاق نظر وجود ندارد،مانند:
1.فزونی روایت راوی از افراد مجهول و ضعیف.
2.روایت نمودن افراد مذموم از وی.
ص:295
3.روایت نمودن از پیشوایان معصوم علیهم السّلام به شکلی که آن ها نیز به عنوان راوی و نه امام معصوم علیه السّلام،شمرده شده اند.
4.عهده دار بودن راوی،مسئولیتی را در دستگاه خلفای جور و ظلم.
5.عقاید نادرست راوی،خواه در اصول یا در فروع.
6.از نسل بنی امیه بودن راوی.
نزد محدّثان اهل سنّت،نیز الفاظ و مراتبی برای راوی ضعیف بیان شده که چنین است: (1)
1.هر لفظی که مبالغه در ذمّ است،مثل:أکذب الناس،رکن الکذب و....
2.جرح به کذب و وضع،مانند:کذّاب،وضّاع.
3.اتهام به کذب و وضع،مثل:متّهم بالکذب و الوضع،یا یسرق الحدیث،هالک،متروک،لیس بثقة و....
4.الفاظ دالّ بر ضعف شدید،مثل:ردّ حدیثه،طرح حدیثه،ضعیف جداً،لیس بشیء،لایکتب حدیثه.
5.الفاظ دالّ بر تضعیف راوی،مثل:مضطرب الحدیث،لایحتجّ به،ضعّفوه،ضعیف،له مناکیر و....
6.توصیف راوی به الفاظی که قریب مدح است،مانند:لیس بذلک قوی،فیه مقال،لیس بحجّة،فیه ضعف،غیره أوثق منه.
الفاظ مدح و ذم نزد محدّثان شیعه و اهل سنّت،و همچنین نزد هر یک از محدّثان هر فرقه،همیشه،هم معنی و یکسان نبوده و از مراتب متفاوتی از مدح یا ذم برخوردار است و لذا مدح و ذمّ هر راوی امری نسبی و نزد هر محدّثی،با
ص:296
دیگری متفاوت می باشد و از این روی،بسا حدیثی نزد برخی از محدّثان صحیح و نزد دیگری حسن شمرده شده و همین طور حدیثی بسا نزد گروهی از محدّثان ضعیف شمرده شده و نزد گروهی دیگر،به جهت تفاوت دیدگاه در مورد راویان آن حدیث،از مرتبه ضعیف شمرده نشده است.
ص:297
در پانزدهمین درس،دیگر اصطلاحات مربوط به القاب محدّثان و عبارات رایج میان محدّثان فریقین مورد بررسی و تطبیق واقع شد که به اختصار چنین است:
1.طبقه:مربوط به گروهی از راویان هم عصر می باشد.
2.صحابه:کسانی اند که پیامبر صلّی الله علیه و آله را در حال اسلام درک کرده اند و حجّیت حدیث آن ها نزد فریقین یکسان نیست.
3.تابعین:کسانی هستند که از طریق صحابه ایمان آورده اند.
4.مُسنِد:کسی است که حدیث را با سند روایت می کند.
5.محدّث:برای آن راوی گفته می شود که بر اسمای راویان،حال آن ها و...آگاه است.
6.حافظ:رتبه بالاتری از محدّث دارد.
7.شیخ:استاد حدیث می باشد.
8.مستخرج:کتابی است که مصنّف،روایات کتابی را به غیر اسناد آن روایت کند.
9.مستدرکات:کتابی است که تکمیل کننده کتاب حدیثی دیگر می باشد.
10.جامع:کتابی است که دربردارنده همه ابواب حدیثی است.
11.مملی:فردی است که حدیث را املا می کند و حاصل آن ها را«امالی»می گویند.
12.عدّة:گروهی از محدّثان شیعه می باشند که راوی به واسطه آنها،روایت می کند.
13.«کتاب»و«اصل»با هم متفاوت و کتاب شامل روایت و شرح آن،ولی اصل،شامل روایت می باشد.
14.الفاظ مدح:دلالت بر مدح راوی و دارای مراتب متعددی از مدح نزد محدّثان شیعه و اهل سنّت می باشد.
ص:298
15.الفاظ ذمّ:دلالت بر جرح و تضعیف راوی دارد و نزد محدّثان فریقین دارای مراتب متفاوتی و با الفاظ متنوّعی می باشد.
1.وصول الأخیار،ص165.
2.الرواشح السماویة،ص45 و 60 و 99.
3.منتقی الجمان،ص43.
4.نهایة الدرایة،ص359،341.
5.مستدرکات مقباس،ج6،ص113 و 254 و 255.
6.دراسات فی الحدیث،ص65.
7.قواعد الحدیث،ص76 و 98.
8.اصول الحدیث،سبحانی،ص165-135.
9.تلخیص مقباس الهدایة،ص125 و 159.
10.علم الحدیث،شانه چی:ص29-17.
1.معرفة علوم الحدیث،ص22.
2.الباعث الحثیث،ص125 و 134.
3.الکفایة،ص91-68.
4.المنهل الراوی،ص165-162.
5.المنهل الروی،ص65 و 114-111.
6.منهج النقد فی علوم الحدیث،ص126-116 و 145.
ص:299
7.الوسیط فی علوم و مصطلح الحدیث،19 و 179-175.
8.فتح المغیث:74/4 و 143.
9.اصول الحدیث, ص385 و 446-408.
10.اضواء علی السنة المحمّدیة،ص339.
11.قواعد التحدیث،ص208.
12.المحدّث الفاصل،ص601.
1.تعریف طبقه را از نظر ابن صلاح و مامقانی مقایسه کنید.
2.تعریف صحابی و حجّیت حدیث آن ها را از نظر فریقین بنویسید.
3.تفاوت مُسنِد و مُسنَد و حدیث مُسنَد در چیست؟
4.تفاوت حافظ با محدّث را بیان کنید.
5.تفاوت مستخرجات و مستدرکات را بنویسید.
6.امالی را تعریف و منزلت آن ها را بیان کنید.
7.مهم ترین الفاظ مدح از نظر محدّثان فریقین کدام است؟
8.مهم ترین الفاظ ذم از نظر محدّثان فریقین را بیان کنید.
9.اسناد روایات کافی و صحیح بخاری را بررسی و ده نفر از طبقه صحابه و ده نفر از طبقه تابعین را که توصیف به توثیق شده اند،ذکر کنید؟
10.در طبقه تابعین و تبع آنها،ده نفر راوی از شیعه و اهل سنّت را بیان کنید که تضعیف شده اند.
ص:300
اصطلاحات مربوط به طرق تحمّل حدیث
در شانزدهمین درس،اصطلاحات مربوط به طرق تحمّل حدیث از نظر محدّثان فریقین،مورد بررسی و تطبیق واقع می شود که به شرح ذیل است.
تحمّل حدیث به معنی فراگیری و رساندن حدیث به دست دیگران می باشد.پیامبر صلّی الله علیه و آله،ارزش و اهمیت«حمل حدیث»را در ضمن روایتی بنابر مصادر روایی اهل سنّت،چنین می فرماید:«مَن حَمل من امّتی أربعین حدیثاً بعثه الله یوم القیامة فقیهاً وعالماً». (1)در روایات شیعه،همین مضمون با عبارت:«من حفظ من امّتی اربعین حدیثاً بعثه الله یوم القیامة فقیها وعالماً» (2)آمده است که به نظر می رسد،همان مقصود را در برداشته باشد.
حمل حدیث اگر همراه با اخلاص نیت و برای توسعه معارف الهی باشد،از
ص:301
شرافت و کرامت بالایی برخوردار است.راویان حدیث پس از امامان معصوم علیهم السّلام،احادیث آن ها را از راه های خاصی فراگرفته و حمل نموده تا به دیگران برسانند که آن راه ها،به«طرق تحمّل حدیث»معروف می باشند.در تحمّل حدیث برای راویان آن،شروط خاصی،آن چنان که به هنگام نقل و ادای آنها،بیان شده بود،ذکر نشده،مگر،بهره مند بودن راوی حدیث از قدرت تعقّل و تمییز؛بنابراین،راوی حدیث در هنگام تحمّل حدیث،اگر کافر،منافق،صغیر و یا فاسق نیز باشد،در تحمّل حدیث او،خللی وارد نمی شود،گرچه در حالت اداء،لازم است که شرایط قبول روایت را-که تفصیل آن در درس هفدهم خواهد آمد-دارا باشد.
برای مصونیت و محفوظ ماندن هرچه بیشتر احادیث،از تحریف،جعل و...،راه های خاصّی برای فراگیری و أخذ و رسانیدن حدیث،برگزیده شده تا احادیث حضرت رسول صلّی الله علیه و آله و دیگر معصومان علیهم السّلام،به صورت کامل،به دیگر افراد منتقل شود که از آن راه ها،تعبیر به«طریق تحمّل حدیث»شده است.راه های مذکور،که شرح هر یک از آن می آید،تا قبل از تدوین جوامع حدیثی و تکثیر نسخ آنها،مرسوم و مورد استفاده فراوان بوده است و اکنون،دیگر همه آنها،همانند قبل،رواج چندانی ندارد.
هدف از دانستن آنها،آگاهی بر طریق تحمّل هر یک از احادیث و میزان اعتبار و ارزش آن ها است،زیرا آن ها از نظر رتبه یکسان نبوده و از درجات متفاوتی برخوردارند.از طرفی دانستن آنها،موجب آگاهی بر میزان تلاش محدّثان و راویان حدیث برای تحمّل آن ها می باشد؛محدّثان فریقین نیز،بسا مسافرت و رحله های حدیثی به همراه رنج های فراوان انجام می دادند تا آن که از
ص:302
بهترین طریق،به تحمّل حدیث مبادرت کنند و حاصل آن ها،دسترسی امروزین ما بر مجموعه های گران قدر حدیثی است که از آن ها بهره مندیم.
طرق تحمّل حدیث از نظر غالب محدّثان اهل سنّت،هشت طریق می باشد که ابن صلاح،سیوطی،صبحی صالح و...بدان اشاره نموده اند و از نظر گروهی از محدّثان شیعه،مانند شهید ثانی،شیخ بهایی و...هفت طریق و از بقیه محدّثان شیعه هشت طریق است که شامل طریق:«سماع،قرائت،اجازه،مناوله،کتابت،اعلام،وصیت و وجاده»،می باشد؛گروهی از محدّثان که طرق تحمّل حدیث را هفت مورد دانسته اند،«وصیت»را در«اعلام»درج نموده اند.شرح هر یک از طرق تحمّل چنین است:
نخستین طریق،از طرق تحمّل حدیث،سماع و شنیدن از استاد و شیخ حدیث است.صبحی صالح در تعریف آن می گوید:«هو أن یسمع المتحمّل من لفظ شیخه،سواء أحدّثه الشیخ من کتاب یقرؤه أم من محفوظاته وسواء أملی علیه ام لم یمل علیه». (1)شهید ثانی آن را از مهم ترین و با ارزشمندترین،طرق تحمّل حدیث نزد همه محدّثان،اعم از شیعه و اهل سنّت می داند و می گوید:«لان الشیخ اعرف بوجوه ضبط الحدیث وتأدیته». (2)ابن صلاح نیز می گوید:«و هذا القسم ارفع الاقسام عند الجماهیر». (3)سماع از استاد مراتبی به شرح ذیل دارد: (4)
ص:303
1.سماع اختصاصی شاگرد از استاد به شکلی که استاد برای او از روی کتاب تصحیح شده می خواند.
2.سماع شاگرد از استاد در جمع دیگر شاگردان به شکلی که استاد برای همه از روی کتاب تصحیح شده می خواند.
3.سماع از استاد در جمع شاگردان به گونه ای که او مخاطب نبوده و استاد برای شاگردان از روی کتاب تصحیح شده می خواند.
4.سماع اختصاصی از استاد به شکلی که استاد از حفظ می خواند.
5.سماع شاگرد از استاد در جمع دیگر شاگردان به شکلی که استاد از حفظمی خواند.
6.سماع از استاد در جمع شاگردان به گونه ای که او مخاطب نبوده و استاد برای شاگردان از حفظ می خوانده است.
مراحل مذکور نسبت به یکدیگر در رتبه متفاوتی هستند و مراحل نخستین آن از احتمال خطا و اشتباه کمتری نسبت به بقیه مراحل برخوردار است،زیرا هم گوینده و هم شنونده نسبت بدان حدیث،از توجه بیشتری برخوردار بوده اند.
عباراتی که راوی حدیث با آن ها از طریق سماع یاد می کند،چنین است:«سمعت فلاناً،حدّث فلان،حدّثنی فلان،حدّثنا فلان،أخبرنا،أنبأنا،روی لی،ذکر لی،روی لنا،ذکرنا،سمعته یروی،یحدّث،یخبر و...».بهترین لفظ در تحمّل سماع،عبارت«سمعت فلاناً یقول»یا«سمعت فلاناً یحدّث»و«سمعت فلاناً یروی»می باشد و امّا لفظ«قال فلان»یا«ذکر فلان»،از پایین ترین مراحل سماع است. (1)در سماع حدیث از استاد،شناخت شاگرد توسط استاد،شرط نبوده است و بسا شاگردان
ص:304
فراوانی که به طریقه سماع،از استاد نقل حدیث نموده اند در حالی که استاد آن ها را نمی شناخته است. (1)
قرائت،عبارت از خواندن حدیث،نزد شیخ حدیث که از آن تعبیر به«عرض»هم شده است؛زیرا راوی و قاری،قرائت خود را از حدیث،بر شیخ عرضه می کند.سیوطی می گوید:«القراءة علی الشیخ ویسمّیها اکثر المحدّثین عرضاً». (2)شیخ بهایی می گوید:«القراءة علیه ویسمّی العرض وشرطه حفظ الشیخ أو کون الأصل المصحح بیده أو بید ثقة». (3)ابن حجر می گوید:قرائت،اعم از عرض می باشد،چون بسا قاری می خواند،ولی مقصود از آن عرضه به استاد نیست (4)؛ولی به نظر می رسد بین آن ها عموم و خصوص من وجه است و هر کدام مصادیقی مجزا از یکدیگر دارند.
قرائت حدیث،از نظر رتبه در نظر مشهور محدّثان فریقین،پس از سماع می باشد (5)و خود دارای مراتبی به شرح ذیل است:
1.قرائت حدیث توسط راوی از روی کتاب برای شیخ حدیث که او نیز همان کتاب حدیثی در اختیارش هست و مقارنه آن ها و اعتراف شیخ حدیث بر صحت و این که آن روایت از اوست.
ص:305
2.قرائت حدیث،توسط راوی از روی کتاب ولی شیخ حدیث آن را گوش می دهد و در حافظه خود مرور و سپس آن را تأیید می کند.
3.قرائت حدیث،توسط راوی از حفظ و شیخ حدیث آن را با اصل مکتوب آن که در اختیارش هست،تطبیق می دهد و سپس آن چه را که راوی از حفظ خوانده است،تأیید می کند.
4.قرائت حدیث توسط راوی از حفظ و استماع نیز توسط استاد،در ذهن و اقرار بر صحت آن.
5.قرائت حدیث،توسط راوی از روی کتاب،در حالی که نسخه اصلی شیخ،در اختیار فرد مطمئن دیگری است که او نیز استماع و تطبیق می کند و شیخ حدیث نیز پس از استماع،تأیید می کند.
6.قرائت حدیث توسط فردی غیر از راوی از روی کتاب،برای شیخ حدیث در حالتی که راوی هم آن حدیث را حفظ است و شیخ حدیث نیز از روی کتاب،استماع و سپس تأیید می کند یا استماع حدیث توسط استاد و مرور بر آن توسط استاد در ذهن و سپس تأیید می کند.
اقسام دیگری نیز برای قرائت متصور است،مانند آن که تأیید استاد گاهی با سکوت و گاهی با عبارات و حالات خاصّ دیگری باشد.محدّثان شیعه و اهل سنّت در مقایسه طریق سماع با قرائت و رجحان و برتری هر کدام بر دیگری،اظهار نظرهای متفاوتی داشته اند.جمعی از محدّثان اهل سنّت مانند ابوحنیفه و...،قرائت را بر سماع مقدم داشته و گروهی از محدّثان اهل سنّت،آن ها را مساوی دانسته (1)ولی نظر غالب محدّثان اهل سنّت و نظر رایج میان محدّثان
ص:306
شیعه،برتری سماع بر قرائت است.ابن صلاح می گوید:«والصحیح ترجیح السماع من لفظ الشیخ و الحکم بانّ القراءة علیه،مرتبة ثانیة» (1)شهید ثانی می گوید:«فالأشهر ماتقدّم،من أنّ السماع أعلی». (2)
الفاظی که برای قرائت بر شیخ حدیث به کار می رود،غالباً چنین است:«قرائت علی فلان»یا«قری علیه وأنا اسمع فأقرّه الشیخ»و«حدّثنا بقرائتی»یا«قرأته علیه وأنا اسمع»یا«أخبرنا بقرائتی»یا«بقراءَةٍ علیه وأنا اسمع و...». (3)
اجازه،عبارت است از این که استاد و شیخ حدیث به شاگرد و راوی خود،اجازه بر نقل حدیثی را بدهد.صبحی صالح می گوید:«عبارة عن إذن الشیخ لتلمیذه بروایة مسموعاته أو مؤلّفاته ولو لم یسمعها منه ولم یقرأ علیه». (4)شهید ثانی می گوید:«فالطالب للحدیث،یستجیز العالم علمه،أی یطلب اعطاءه له...فتقول:اجزته مسموعاتی مثلاً». (5)
طریق اجازه میان محدّثان فریقین رایج بوده و هست و هر استادی،اجازه هایی را برای اشخاص به صورت خاص یا عام،صادر می نموده اند تا آن ها مُجاز باشند که احادیثی از آنان روایت کنند.در جواز تحمّل روایت حدیث از طریق اجازه،میان محدّثان شیعه و اهل سنّت،تفاوت نظر هست؛گروهی از محدّثان اهل سنّت،مانند شافعی،آن را مُجاز ندانسته.ابن صلاح در این مورد
ص:307
می گوید:«کان الشافعی لایری الإجازة فی الحدیث» (1)ولی تعدادی از محدّثان اهل سنّت و غالب محدّثان شیعه،آن را مُجاز و معتبر دانسته اند. (2)
اجازه نیز دارای مراتب متعدّدی است؛زیرا گاهی با قول صریح و گاهی غیرصریح،مانند اشاره و کتابت و گاهی فرد مورد اجازه،خاص است و معین و گاهی غیرمعین و عام و گاهی در کتاب خاصی و گاهی در همه کتاب ها و لذا اقسام فراوانی را می تواند دارا باشد. (3)در اقسام اجازه اگر اطمینان حاصل شود،آن اجازه معتبر و گرنه امری لغو می باشد.امروزه نیز برای نقل حدیث و تبرّک،صدور اجازه هایی مرسوم است.
مناوله،عبارت است از این که،استاد،کتاب مصحّح خود را جهت استفاده در اختیار شاگردش قرار بدهد.مامقانی می گوید:«و هی أن یناول الشیخ الطالب کتاباً». (4)صبحی صالح نیز در تعریف مناوله می گوید:«أن یعطی الشیخ تلمیذه کتاباً أو حدیثاً مکتوباً لیقوم بأدائه وروایته عنه». (5)مستند مناوله،روایتی است که از پیامبر صلّی الله علیه و آله نقل شده که حضرت نوشته ای را به دست امیرش داد و فرمود:«هنگامی که به فلان محل رسیدی،آن را باز کن و بخوان». (6)
ص:308
مناوله،گاهی به همراه اجازه و گاهی بدون اجازه است و در صورت همراه بودن با اجازه،گاهی شیخ حدیث،کتاب خود را به جهت تملیک و گاهی عاریه،در اختیار شاگرد خود قرار می دهد تا او از آن نسخه برداری کند و می گوید:«هذا سماعی من فلان»یا«روایتی عنه،فاروه عنه»یا«أجزت لک روایته عنی...» (1)؛چنین شکلی از مناوله می تواند معتبر باشد و اگر مناوله،مجرّد از اجازه باشد،استاد،کتاب خود را در اختیار شاگرد قرار می دهد و می گوید:«هذا سماعی أو روایتی». (2)
برخی از محدّثان اهل سنّت،مناوله به همراه اجازه را همسان سماع دانسته (3)ولیکن قول معروف بین محدّثان اهل سنّت و شیعه،آن است که رتبه آن پس از سماع و قرائت است.سیوطی می گوید:«و الصحیح انها منحطة عن السماع و القراءة». (4)شهید ثانی نیز می گوید:«المناولة المقرونة بالإجازة دون السماع فی المرتبة». (5)
کتابت،عبارت است از آن که شیخ حدیث،با دست خط خود،احادیثی را برای شخصی بنویسد.مامقانی می گوید:«و هی أن یکتب الشیخ مسموعه أو شیئاً من حدیثه لحاضر عنده أو لغائب عنه یأذن لثقة یعرف خطه». (6)محدّثان اهل سنّت از کتابت،تعبیر به«مکاتب»نموده اند که البته نزد محدّثان شیعه،مکاتب مربوط به حدیثی است که معصوم،آن را مکتوب می کند و تفصیل آن در حدیث مکاتب،
ص:309
گذشت.صبحی صالح می گوید:«المکاتبة:و هی أن یکتب الشیخ بخطّة أو یکلّف غیره بأن یکتب عنه بعض حدیثه لشخص حاضر بین یدیه یتلقّی العلم علیه او لشخص غائب عنه ترسل الکتابة إلیه». (1)
در طریق کتابت،شیخ حدیث،آن حدیثی را که شنیده یا حدیثی که نزد او در کتاب هست برای شخصی می نویسد تا او آن را فراگیرد.کتابت نیز گاهی همراه با اجازه و گاهی بدون اجازه است،در کتابت حدیث،لازم است تا راوی و شاگرد حدیثی،دست خط نوشته شده استاد را بشناسد و بر آن مطمئن شود تا از خطا مصون بماند.
کتابت نسبت به سماع در مرحله پایین تری هست.عبارات در طریق کتابت باید الفاظی باشد که معلوم شود روایت او از طریق کتابت است،مانند:کتب إلی فلان،قال،حدّثنا فلان،اخبرنا مکالمة او کتابة و.... (2)
اعلام،عبارت است از آن که استاد روایت،به شاگردش اعلام کند که حدیث خاصی یا کتاب خاصی،روایت او یا سماع او از شخص خاصی است،بدون آن که اجازه روایت آن را صادر کند.مامقانی می گوید:«و هو ان یعلم الشیخ شخصاً أو اشخاصاً بقوله الصریح أو الظاهر أو المقدّر أو الإشارة أو الکتابة،انّ هذا الکتاب أو هذا الحدیث روایته أو سماعه من فلان مقتصراً علیه من غیر أن یأذن فی روایته عنه». (3)صبحی صالح نیز در تعریف اعلام می گوید:«اکتفاء الشیخ باخبار تلمیذه بانّ هذا الکتاب أو هذا الحدیث من
ص:310
مرویاته أو من سماعه من فلان من غیر أن یصرّح باجازته له فی أدائه». (1)
در طریق اعلام از طرف استاد،گاهی اعلام برای شخص خاصی و گاهی برای افراد بیشتری و گاهی به قول صریح و گاهی به اشاره یا کتابت و...می باشد.در اعلام حدیث،چون به همراه اجازه در روایت برای شاگردش نیست،در جواز روایت آن میان محدّثان فریقین تردید شده است. (2)
وصیت و آن در صورتی است که شیخ حدیث،به هنگام فرا رسیدن مرگش یا مسافرت خود،برای شخص خاصی وصیت کند که پس از او،حدیثی را روایت کنند یا فلان کتاب،نسخه مصطلح او از شخص خاصی است و راوی می گوید:«أوصی فلان إلی بأن...».ابن صلاح می گوید:«بأن یوصی الراوی بکتاب یرویه عند موته أو سفره لشخص» (3)گروهی از محدّثان اهل سنّت،آن را تجویز نموده ولی دیگر محدّثان فریقین،آن را مُجاز ندانسته اند. (4)گروهی مانند شهید ثانی نیز آن را یک طریق مستقل ندانسته و جزئی از اعلام شمرده اند. (5)
وجاده،در صورتی است که فردی،کتابی یا حدیثی را به دست خط استاد خود و یا مشایخ حدیث بیابد و مطمئن شود که آن روایت یا کتابت،از شخص خاصی
ص:311
است.مامقانی می گوید:«و هو ان یجد انسان کتاباً أو حدیثاً بخطّ راویه غیر معاصر له کان،أو معاصراً لم یلقه ولکن لم یسمع منه هذا الواجد ولا له الاجازة ولانحوها». (1)صبحی صالح نیز در تعریف وجاده چنین می گوید:«أخذ العلم من صحیفة من غیر سماع ولااجازة ولامناولة...». (2)
وجاده در نظر محدّثان فریقین (3)در صورتی روایت آن صحیح است که یابنده بر آن تصریح کند و بگوید:«وجدت أو قرأت بخطّ فلان بأنّ...»و در آن فرقی نمی کند که کتابی را که یافته،از معاصرش باشد و او را دیده یا ندیده،یا از معاصرش نباشد ولی اگر به دست خط،مطمئن نباشد،روایت او بی ارزش است.
طریق وجاده امروز برای اکثر محدّثان رایج است،چون از طریق کتاب آن ها نقل حدیث می کنند و گرچه دست خط آن ها نیست ولی اطمینان بر نسبت آن کتاب حدیثی بر محدّث خاصی وجود دارد. (4)عمل بر روایتی که به طریق وجاده بدون اجازه می باشد،نزد محدّثان فریقین،یکسان نیست؛گروهی از محدّثان عامه مانند شافعی و جمعی از محدّثان شیعه،آن را مُجاز دانسته و در برابر،جمع زیادی از محدّثان اهل سنّت و تعدادی از محدّثان شیعه آن را مُجاز ندانسته اند. (5)
ص:312
در شانزدهمین درس،طرق تحمّل حدیث از نظر محدّثان فریقین،مورد بررسی و تطبیق واقع شد که به اختصار چنین است:
1.تحمّل حدیث به معنی فراگیری و رساندن حدیث به دست دیگران است و دارای طرق متفاوتی است.
2.اولین و بالاترین طریق،سماع از شیخ الحدیث می باشد و دارای مراتب متعدّدی است.
3.دوّمین طریق،قرائت یا عرضه حدیث بر استاد است و دارای مراتب متعدد می باشد که گروهی از محدّثان اهل سنّت،آن را بر سماع مقدّم داشته اند.
4.سومین طریق،اجازه استاد بر شاگرد در نقل حدیث است و نزد برخی از محدّثان اهل سنّت غیرمُجاز می باشد.
5.چهارمین طریق،مناوله و آن اعطاء کتاب حدیثی توسط استاد بر شاگرد است و در نظر برخی از محدّثان اهل سنّت،برخلاف دیگر محدّثان،همسان سماع است.
6.پنجمین طریق کتابت است که عبارت از دست خط استاد بر نوشتن حدیثی و نزد محدّثان اهل سنّت به عنوان مکاتبه معروف است.
7.ششمین طریق،اعلام می باشد که از طرف استاد به شاگرد اعلام می گردد که حدیث خاصی،روایت او از شخص خاصی است و در جواز آن بین محدّثان فریقین تردید شده است.
8.هفتمین طریق،وصیت بر حدیث یا کتابی می باشد و گروهی از محدّثان شیعه آن را از اعلام دانسته اند.
9.هشتمین طریق،وجاده،یعنی یافتن کتابی یا حدیثی براساس دست خط
ص:313
استاد خود می باشد که در جواز عمل بر طبق آن بین محدّثان فریقین اختلاف نظر وجود داشته است.
1.وصول الاخیار،ص131-145.
2.منتقی الجمان،ص28.
3.نهایة الدرایة،ص445-472.
4.مستدرکات مقباس،ج6،ص276-305.
5.اصول الحدیث،سبحانی،ص197-200.
6.تلخیص مقباس الهدایة،ص169.
7.علم الحدیث،شانه چی،ص131-138.
1.المحدث الفاصل،ص420-435.
2.معرفة علوم الحدیث،ص256.
3.الباعث الحثیث،ص77-90.
4.الکفایة،ص182 و 190 و 363.
5.المنهل الراوی،ص102-120.
6.المنهل الروی،ص79-91.
7.منهج النقد فی علوم الحدیث،ص210-220.
8.الوسیط فی علوم و مصطلح الحدیث،ص94-115.
ص:314
9.فتح المغیث:151/2-312؛1/3-28.
10.اصول الحدیث،ص233-248.
11.قواعد التحدیث،ص211.
1.اصطلاح تحمّل حدیث را از نظر محدّثان فریقین معنی کنید.
2.طریق سماع و قرائت را مقایسه و تقدّم هر یک ار از نظر محدّثان فریقین بیان کنید.
3.طریق اجازه و مناوله و موارد مشابه آن را از نظر فریقین بیان کنید.
4.تفاوت اصطلاح کتابت و مکاتبه را از نظر محدّثان شیعه و اهل سنّت بنویسید.
5.طریق اعلام را از نظر محدّثان تعریف و رتبه آن را با دیگر طریق بیان کنید.
6.تفاوت طریق وصیت و اعلام را از نظر محدّثان فریقین بیان کنید.
7.طریق وجاده را تعریف و عمل بر آن را از نظر محدّثان فریقین بیان کنید.
8.ده روایت از کتاب های کافی و بخاری را بیان و طرق تحمّل آن ها را مشخص کنید.
ص:315
ص:316
شرایط قبول روایت و...
در هفدهمین درس،اوصاف و شرایط راوی،احکام جرح و تعدیل و نقل به معنی از نظر محدّثان فریقین،مورد بررسی و تطبیق واقع می شود که به شرح ذیل است:
از مباحث مهم در تشخیص روایت صحیح از غیر آن،آگاهی بر اوصاف و شرایط راوی است و این که در صورت اعتبار خبر واحد،مبنی بر ادله خاص آن،شرایط قبول راوی نزد فریقین کدام است،و ضابطه کلی آن چیست؟بدین جهت شروط ذیل در مورد راوی حدیث،مورد بحث و گفت وگو بوده است و محدّثان فریقین در مورد تعداد و چگونگی آن ها اختلاف نظر دارند و بدین جهت برخی از شروط،مختص به برخی از محدّثان است.
عموم محدّثان شیعه و اهل سنّت برآنند که راوی حدیث در هنگام روایت حدیث،می باید مسلمان باشد و لذا خبر غیر مسلمان،مورد قبول نیست.شهید ثانی
ص:317
می گوید:«اتفّق أئمّة الحدیث والاصول الفقهیة علی اشتراط اسلام الراوی حال روایته وان لم یکن مسلماً حال تحمّله». (1)صبحی صالح هم می گوید:«إنّ الاسلام یشترط عند اداء الروایة لاعند تحمّلها». (2)
نزد گروهی از محدّثان شیعه مانند مامقانی،اعتقاد بر آن است که مقصود از شرط اسلام و عدم قبول روایت کافر،حدیث راویان یهود و نصاری است که هم قبله مسلمانان نیستند،ولی کافری که اهل قبله باشد مانند:خوارج،غلاة و مجسّمه،بسا روایت آنها،در مواردی که مورد اطمینان باشند،قابل قبول است (3)،امّا شهید ثانی،معتقد بر عدم قبول روایت کافر به صورت مطلق است و بر آن چنین استدلال می کند: (4)
الف)اولویت آیه نباء:که خداوند می فرماید: إِن جاءَکُم فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا (5)؛زیرا آیه شریفه دلالت بر عدم قبول خبر فاسق دارد،پس به طریق اولی،خبر کافر نیز،مورد قبول نخواهد بود؛زیرا عنوان فاسق،کافر را نیز شامل می شود؛ولی اولویت مذکور،مورد قبول دیگر علما نبوده،چون فاسق به جهت جرأتش برگناه،روایتش پذیرفته نیست،ولی در کافر بسا،خودداری از دورغ گویی برای او،حاصل باشد و نهی از قبول خبر فاسق،ارشاد به مواردی است که از کلام آن ها اعتمادی حاصل نمی شود. (6)
ص:318
ب)عدم مساوات بین مسلم و کافر:به نص آیه قرآن که می فرماید: لا یَستَوِی أَصحابُ النّارِ وَ أَصحابُ الجَنَّةِ (1)مسلمانان با کافران،مساوی نیستند و بنابراین،باید بین آن ها تفاوت باشد که از جمله،تفاوت در قبول روایت آن ها خواهد بود،و قبول خبر کافر،مستلزم تساوی بین مسلم و کافر خواهد بود.لیکن پذیرفتن،چنین امری نیز،صحیح نمی باشد،زیرا تساوی که در آیه شریفه،نفی شده،مربوط به نتیجه اعمال مسلمانان و کافران نزد خداوند متعال است. (2)
از جمله شرایط راوی،عقل و دارا بودن قدرت فکر است؛نزد محدّثان فریقین بر وجود چنین شرطی توافق وجود دارد؛زیرا اعتماد بر خبر دیوانه ممکن نیست.سیوطی می گوید:«أن یکون...عاقلاً فلا یقبل...مجنون مطبق بالاجماع». (3)ابن صلاح هم می گوید:«و أن یکون مسلما بالغاً عاقلاً». (4)شهید ثانی نیز بر آن تأکید دارد و می گوید:«فلاتقبل روایة...المجنون مطلقاً لارتفاع القلم». (5)
نزد محدّثان شیعه بر روایات«رفع قلم»تأکید بیشتر شده که در آن ها آمده است:از چند گروه مؤاخذه نخواهد شد از جمله،دیوانگان تا این که بهبود پیدا کنند.مامقانی می گوید:«فلایقبل خبر المجنون...ویدلّ علیه عدم الإطمئنان و الوثوق بخبره مضافاً إلی رفع القلم عنه حتّی یفیق». (6)بنابراین،اگر از مجنون،رفع جنون
ص:319
شود و بهبودی پیدا کند،روایت آن پذیرفته می شود و همچنین روایت دیوانه ادواری را می توان در حالت بهبودی،پذیرفت.در مورد سفیه نیز اگر شرایط دیگر را دارا باشد،روایت او پذیرفته می شود.مامقانی می گوید:«فإنّ السفیه فإن جمع الشرائط ومنها الضبط قبلت روایته». (1)
روایت انسان مست،بیهوش و در حالت خواب نیز،همانند مجنون،پذیرفته نیست.برخی از محدّثان اهل سنّت،از ذکر شرط عقل در مورد راوی خودداری نموده و آن را مندرج در شرط تمییز دانسته اند.صبحی صالح می گوید:«شرط العقل یرادف عند المحدّثین مقدرة الراوی علی التمییز،فیندرج تحته البالغ». (2)
از جمله شرایط راوی،بلوغ او به هنگام ادای روایت،نزد فریقین می باشد؛لذا خبر غیربالغ را حجّت و معتبر ندانسته اند.عنوان غیربالغ،شامل صبِی غیر ممیز و ممیز می شود؛سیوطی می گوید:«أن یکون مسلماً بالغاً عاقلاً فلایقبل...صغیر علی الاصح» (3)شهید ثانی نیز روایت صبی را در حال اداء،صحیح نمی داند و آن را مصداق روایات رفع قلم می داند و می گوید:«فلاتقبل روایة الصبی». (4)امّا در مورد روایت صبی ممیز،میان محدّثان شیعه و اهل سنّت،اختلاف نظر هست.غالب محدّثان شیعه و اهل سنّت معتقد بر عدم قبول روایت صبی ممیز هستند و
ص:320
گروهی نیز،خبر صبی را در صورت افاده ظن،حجّت می دانند. (1)
سیوطی در این مورد می گوید:«و قیل یقبل الممیز ان لم یجرب علیه الکذب». (2)مامقانی نیز می گوید:«ظاهر بعض الاواخر من أصحابنا المیل إلی موافقتهم مطلقاً». (3)از جمله کسانی که در حالت کودکی،به روایت مبادرت نموده اند،ابن عباس،انس بن مالک و ابوسعید خدری و...می باشند. (4)برخی از محدّثان اهل سنّت،شرط عقل راوی را لازمه شرط بلوغ دانسته و از شرط عقل یاد نکرده؛دکتر عجاج می گوید:«البلوغ مظنّة الإدراک...ومن المسلم به ان المراد بالبلوغ،العقل مع ادراک سنّ الاحتلام». (5)
از جمله شرایط مورد توافق محدّثان فریقین در موارد راوی،عدالت او می باشد و بنابراین،روایت راوی غیرعادل مورد حجّیت محدّثان فریقین نیست.اما معنی عدالت راوی در نظر آن ها یکسان و همسان نیست؛هر کدام از آن ها و حتّی میان محدّثان هر فرقه نیز بر معنی آن،توافق کاملی وجود ندارد.سیوطی به تبع نووی،تنها برای راوی دو شرط اساسی را که شامل عدالت و قوه ضبط در او می باشد،ذکر می کند و عدالت را چنین تفسیر می کند:«فسّر العدل بأن یکون مسلماً بالغاً عاقلاً...سلیماً من اسباب الفسق وخوارم المرؤة». (6)
ص:321
از نظر سیوطی،عدالت معنی بسیار فراگیر دارد و آن را شامل اسلام،بلوغ،عقل،دوری از فسق و ناجوانمردی می داند،در حالی که در نظر دیگر محدّثان عامه و شیعه،معنی عدالت چنین گسترده نیست.صبحی صالح عدالت را عبارت از پایداری در امور دینی و دوری گزیدن از فسق و اجتناب از افعال ناجوانمردانه می داند. (1)
مامقانی نیز عدالت را ملکه نفسانی می داند که موجب پای بندی فرد بر تقوی،ترک گناهان کبیره وعدم اصرار بر گناهان صغیره و ترک اعمال منافی با جوانمردی است،به شکلی که کاشف از پای بندی راوی به دین و مذهب است و علم به آن از طریق معاشرت با شخص حاصل می شود. (2)تثبیت عدالت راوی به اقرار و گواهی دو عادل یا استفاضه و شهرت بر عدالت میان اهل حدیث یا مصاحبت و ملازمت با او حاصل می شود و در مواردی،امری نسبی بین محدّثان می باشد. (3)
در نظر گروهی از محدّثان شیعه،یکی از شرایط راوی،ایمان و اعتقاد بر مذهب امامیه است (4)؛بنابراین،روایت غیرامامی،مانند راویان اهل سنّت یا دیگر فرق شیعه،مورد قبول و عمل نمی باشد؛لیکن در برابر،گروهی از محدّثان شیعه،مانند شیخ طوسی،خبر غیرامامی را در صورتی که مخالف با روایات اصحاب نباشد و از ائمه شیعه نقل شود،حجّت دانسته و لذا عمل بر روایات:حفص بن غیاث و
ص:322
نوح بن دراج و سکونی و...که از راویان عامه هستند،مُجاز بوده است. (1)
شیخ طوسی،در این مورد برای تأیید اندیشه خود،به روایت امام صادق علیه السّلام استناد می کند که حضرت فرمود:«إذا نزلت بکم حادثة لاتجدون حکمها فیما روی عنّا فانظروا إلی ما رووه عن علی علیه السّلام فاعملوا به». (2)بنابراین،هر روایتی که راوی آن مسلمان باشد و مورد وثوق نیز قرار گیرد،گرچه راوی امامی نیز نباشد،حجّت خواهد بود.نزد محدّثان اهل سنّت نیز برای روایت معتبر و صحیح،شرط شده بود تا از شذوذ به دور باشد که به نظر می رسد مفهوم آن،نفی راوی امامی،از طرف آنان بود که بحث آن در روایت شاذ گذشت.
مقصود از ضبط،دقّت کامل در نقل روایت و کتابت آن بود تا راوی،دچار اشتباه نشود و از هر گونه سهو و خطا و غفلت به دور و بر متن حدیث عارف و آگاه باشد تا به شکل صحیح آن را نقل کند؛چنین شرطی مورد قبول همه محدّثان فریقین می باشد ولی محدّثان اهل سنّت بر آن تصریح فراوان نموده و آن را از مهم ترین شرایط راوی می دانند.
سیوطی می گوید:«فسّر الضبط بأن یکون متیقّظاً غیر مغفّل حافظاً ان حدّث من حفظه وضابطاً لکتابه من التبدیل و التغییر ان حدّث منه». (3)صبحی صالح نیز بر آن تصریح می کند و می گوید:«فیلاحظ فی شرط الضبط قوّة الذاکرة ودقّة الملاحظة». (4)
ص:323
محدّثان شیعه،کمتر بدان تصریح نموده ولی آن را لازمه شرط عدالت دانسته؛زیرا اگر راوی از قوه ضبط مناسب برخوردار نباشد،عادل نخواهد بود.شهید ثانی در معنی عدالت راوی می گوید:«کونه حافظاً له متیقّظاً غیر مغفّل ان حدّث من حفظه ضابطاً لکتابه وحافظاً له من الغلط و التصخیف و التحریف ان حدّث منه». (1)
معیار در ضبط،آن است که نسیان و سهو او،به ندرت اتفاق بیافتد و نه آن که اصلاً از نسیان و سهو به دور باشد،زیرا در آن صورت،ضابط،مصداقی جز معصومین علیهم السّلام نخواهد داشت و در واقع،معنی اصلی«ضبط»،همان غلبه حالت ذُکر بر سهو می باشد. (2)
در قبول روایت،شروط دیگری نیز ذکر شده که البته،شرطیت آن ها نزد محدّثان فریقین،مسلّم نبوده و ضرورتی بر شرطیت آن ها نیست؛آن شروط چنین است: (3)
الف)مرد بودن راوی؛
ب)حرّیت؛
ج)بینایی؛
د)عدم قرابت فامیلی مثل روایت پسر از پدر و...؛
ه)قدرت بر کتابت؛
و)علم به فقه و عربیت؛
ز)معروفیت نسب.
ص:324
برای قبول خبر واحد و این که آیا راویان از شرایط قبول برخوردارند یا نه؟لازم بوده است که حال راویان مورد شناسایی قرار گیرد و لذا تمامی راویان غیر از افرادی که مشهور به وثاقت و عدالت هستند،نیازمند به جرح و تعدیل احوال آنها بوده است و چنین امری از طریق رجالیون معروف فریقین انجام می گیرد و خبرگان این فنّ را«جارح و مُعدِّل»نامیده اند.جرح در اصطلاح:ظهور وصفی در راوی است که بر عدالت یا قوّه حفظ و ضبط او خلل وارد کند و مقصود از تعدیل راوی،آن است که در مورد آن راوی،خللی در دین و جوانمردی او ظاهر نشده است. (1)
علم جرح و تعدیل،همپای با روایتِ حدیث شکل گرفته و همچنین ادامه یافته است و از جمله مباحث آن،چگونگی قبول جرح یا تعدیل راویان است،که آیا قول بر جرح یا تعدیل بدون ذکر سبب آن،حجّت خواهد بود؟برخی از محدّثان اهل سنت و شیعه برآنند که شهادت بر جرح و تعدیل بدون ذکر سبب حجّت نیست (2)و گروهی نیز از محدّثان شیعه و اهل سنّت برآنند که جرح و تعدیل از سوی معدّل و جارح،حجّت و نیازمند به تعلیل نیست. (3)
برخی نیز کفایت قول معدّل را بدون سبب یا عکس آن را برگزیده،ولی به نظر می رسد قول کامل تر آن باشد که قول جارح و معدّل بدون ذکر سبب حجّت است،البته در صورتی که جارح و معدّل از اهل خبره و مورد قبول باشند (4)و این قول را گروهی از محدّثان اهل سنّت،مانند خطیب بغدادی،رازی،غزالی و...و
ص:325
گروهی از محدّثان شیعه مانند علامه حّلی،و مامقانی و...برگزیده اند. (1)
خطیب بغدادی می گوید:«والذی یقوی عندنا ترک الکشف عن ذلک اذا کان الجارح عالماً...واما اذا کان الجارح عامیا وجب لامحالة استفساره». (2)سیوطی نیز بر همین عقیده است و می گوید:«لایجب ذکر السبب فی واحد منهما اذا کان الجارح و المعدِّل عالمین باسباب الجرح و التعدیل». (3)مامقانی می گوید:خامسها:«القبول فیهما من غیر ذکر السبب اذا کان کل من الجارح و المعدّل عالماً باسباب الجرح و التعدیل...وانما عدلنا هنا إلی القول الخامس». (4)البته شهید ثانی بر آن بود که قول جارح نیازمند ذکر سبب می باشد برخلاف قول معدّل. (5)در هر حال،جرح و تعدیل راویان،می باید با الفاظ گویا و به دور از هر گونه ابهام باشد.
در جرح و تعدیل راویان،به نظر می رسد،عدد خاصی برای تعداد جارحان و معدّلان شرط نیست و هر کدام به واسطه یک نفر هم،حاصل می شوند.شهید ثانی می گوید:«یثبت الجرح فی الرواة بقول واحد کتعدیله». (6)اگر در مورد برخی از راویان،هم جرح وجود دارد و هم تعدیل،کدام یک مقدم می باشد؟اقوال گوناگونی وجود دارد؛البته چنین جرح و تعدیلی می بایدکه با هم از نظر زمان و...همسان بوده و تعارض واقعی داشته باشند،چون بسا برخی از راویان پس از ارتکاب گناهی،توبه نموده و دیگر برای آنها جرحی نباشد و از تعدیل برخوردار باشند.
ص:326
در هر حال،نظر متقن تر که غالب محدّثان شیعه و اهل سنّت برآنند،آن است که قول جارح مقدّم است،گرچه معدّلین،از نظر تعداد،بیشتر باشند.شهید ثانی می گوید:«فالجرح مقدّم علی التعدیل وان تعدّد المعدِّل». (1)دکتر عجاج نیز آن را منتخب محدّثان متقدّم و متأخّر اهل سنّت می داند و می گوید:«قد تتعارض اقوال العلما فی تعدیل راو واحد وتجریحه...القول الاول:تقدیم الجرح علی التعدیل ولو کان المعدّلون اکثر...والقول الأوّل هو الذی ذهب الیه المحدّثون». (2)
آیا کسی که عالم و آگاه به الفاظ حدیث نیست ولی بر محتوای آن آگاه می باشد،سزاوار است که معنی و مفهوم حدیث را با الفاظ خود نقل کند؟یا می باید به حدّاقل الفاظ روایات که در حافظه خود دارد،اکتفا کند و از هرگونه نقل به معنی در مورد روایت معصومین علیهم السّلام پرهیز نماید،در پاسخ به این پرسش غالب محدّثان شیعه و اهل سنّت برآنند که نقل به معنی،امری جایز می باشد،البته در صورتی که معنی حدیث به شکل کامل رسانده شود و از آن چیزی کاسته نشود.
مامقانی می گوید:«الجواز إذا قطع بأداء المعنی تماماً وعدم سقوطه بذلک من الحجیة و هو المعروف بین اصحابنا». (3)شهید ثانی نیز بر آن تأکید دارد و می گوید:«فامّا ان علم بذلک جاز له الروایة بالمعنی علی أصحّ القولین». (4)
نزد محدّثان عامه نیز،سیوطی بر آن تأکید دارد و می گوید:«و قال جمهور السلف
ص:327
والخلف من الطوائف منهم الائمّة الأربعة یجوز بالمعنی فی جمیعه إذا قطع باداء المعنی،لأنّ ذلک هو الذی تشهد به احوال الصحابة و السلف ویدلّ علیه روایتهم القصّة الواحدة بالفاظ مختلفة» (1)البته،جمعی از محدّثان هر دو گروه نیز به ویژه محدّثان عامه آن را مطلقاً ممنوع دانسته؛ (2)برخی نیز منع آن را مختصّ به حدیث حضرت رسول صلّی الله علیه و آله دانسته و برخی نیز آن را در صورت نقل به معنی مترادف،جایز دانسته اند. (3)
نظر صحیح تر و کامل تر،همان نظر غالب محدّثان شیعه و اهل سنّت می باشد که گذشت؛زیرا سیره صحابه و تابعین نیز بر آن بوده است و آن ها در غالب موارد،حدیثی را که نقل می نمودند،از روی نوشته ها نمی خوانند،چون چه بسا در مجلس استماع،آن را نمی نوشته اند،بلکه در حافظه آن ها بوده است و در موقع ضرورت،آن را از حافظه خود،نقل می کردند و طبیعی بود که تمامی الفاظ حدیث،همیشه به صورت کامل در ذهن آنها نبوده و لذا با نقل به معنی آن را روایت می نمودند.
در روایتی نیز از امام صادق علیه السّلام نقل شده که محمد بن مسلم از حضرت سؤال می کند:«أسمع الحدیث منک فأزیده وأنقص؟قال علیه السّلام ان کنت ترید معانیه فلابأس». (4)روشن است که نقل به معنی مُجاز که در روایت بدان اشاره شده،تنها در اختیار محدّثان خبیر می باشد و امروزه که تمام احادیث در کتب حدیثی مضبوط است،برای نقل آن ها می باید با دقت از عبارات آن ها استفاده شود.جواز نقل به معنی که امری مُجاز تلقّی شده،شامل ادعیه نمی شده،زیرا الفاظ آن ها تعبّدی بوده است. (5)
ص:328
در هفدهمین درس،اوصاف و شرایط راوی،احکام جرح و تعدیل و نقل به معنی از نظر محدّثان فریقین مورد بررسی و تطبیق واقع شد که به اختصار چنین است:
1.مسلمان بودن:از شرایط قبول راویان حدیث بود که مورد توافق محدّثان فریقین بود و در نظر محدّثان شیعه،شرط اسلام،شامل روایت کافر اهل قبله نمی شود.
2.عقل:نیز از شرایط قبول روایت می باشد،گرچه برخی آن را مترادف شرط تمییز دانسته اند.
3.بلوغ:نیز به هنگام ادای روایت شرط قبول روایت بوده،اما در مورد صبی ممیز بین محدّثان فریقین اختلاف نظر وجود داشت.
4.عدالت:نیز از جمله شرایط مورد توافق محدّثان فریقین برای راویان حدیث بود ولی در مورد معنی آن،بین آن ها اختلاف نظر وجود دارد.
5.شرط ایمان:از طرف محدّثان شیعه و شرط ضبط،مورد تأکید بیشتر محدّثان اهل سنّت می باشد.
6.جرح و تعدیل:از علوم مربوط به حدیث می باشد و قول کامل تر در حجّیت آن ها آن بود که قول جارح و معدّل اگر از طرف اهل خبره باشد،حجّت است و نیازمند به تعلیل نیست.
7.نقل به معنی:در صورتی که ضرری به مفهوم و معنی حدیث وارد نسازد،نزد غالب محدّثان فریقین امری مُِجاز شمرده شده است.
ص:329
1.وصول الاخیار،ص192.
2.الرواشح السماویة،ص106-100.
3.منتقی الجمان،ص17.
4.نهایة الدرایة،253-251 و 439-367.
5.مستدرکات مقباس الهدایة،ج6،ص45 و 51 و 86 و 142.
6.دراسات فی الحدیث،ص166.
7.اصول الحدیث،سبحانی،ص121-115.
8.تلخیص مقباس الهدایة،ص77 و 190.
9.علم الحدیث،شانه چی،ص117-103.
1.المحدّث الفاصل،ص553.
2.علم الحدیث،ابن تیمیه،ص108.
3.معرفة علوم الحدیث،ص52.
4.الباعث الحثیث،ص66.
5.الکفایة،ص122-100.
6.المنهل الراوی،ص90.
7.المنهل الروی،ص64-63 و 104.
8.منهج النقد فی علوم الحدیث،ص105-78.
9.الوسیط فی علوم و مصطلح الحدیث،ص91-85 و 144.
ص:330
10.فتح المغیث،ج2،ص30-1؛:137/3.
11.اصول الحدیث،ص227-232 و 270-251.
12.اضواء علی السنّة المحمّدیة،ص76 و 337.
13.قواعد التحدیث،ص195-207 و 229.
ص:331
1.دیدگاه محدّثان فریقین را در مورد شرط اسلام راوی،به همراه دلیل آن بیان کنید.
2.ضرورت شرط عقل و بلوغ برای راویان حدیث را،از نظر محدّثان فریقین بیان کنید.
3.مقصود از عدالت برای راویان حدیث،از نظر فریقین،کدام است؟
4.ضرورت شرط ایمان و ضبط را برای راویان از نظر محدّثان شیعه بیان کنید.
5.ضرورت ذکر علّت برای جرح و تعدیل از نظر محدّثان فریقین،چگونه است؟بیان کنید.
6.در تعارض جرح و تعدیل،از نظر محدّثان فریقین کدام یک مقدم است؟
7.صحت نقل به معنی را از نظر محدّثان فریقین،بیان کنید.
ص:332
1.ابن بابویه،علی بن حسین(شیخ صدوق)،کتاب من لایحضره الفقیه،قم،1413.
2.ابن جماعة،محمد بن ابراهیم،المنهل الروی فی مختصر علوم الحدیث النبوی،تحقیق:محیی الدین عبدالرحمان رمضان،دارالفکر،دمشق،1406 ق.
3.ابوالحسین،احمد بن فارس زکریا،معجم مقاییس اللغة،مکتبة الاعلام الاسلامی،قم،1404ق.
4.ابوریه،محمود،اضواء علی السنّة المحمّدیة او دفاع عن الحدیث،مؤسسه الاعلمی للمطبوعات،بیروت.
5.ابوشهبه،شیخ محمد بن محمد،الوسیط فی علوم و مصطلح الحدیث،دارالفکر العربی،قاهره.
6.احمد امینی،عبدالحسین،الغدیر فی الکتاب و السنّة و الأدب،مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیة،قم،1416 ق.
7.اسماعیل بن عمر بن کثیر،عمادالدین،الباعث الحثیث شرح اختصار علوم الحدیث،دارالفکر،بیروت،1420 ق.
8.النووی،یحیی بن شرف،المنهل الراوی من تقریب النواوی.
9.آمدی،سیف الدین علی بن محمد،الأحکام فی اصول الاحکام،دارالمعارف،مصر،1332 ق.
10.بخاری،محمد بن اسماعیل،صحیح بخاری،دارالفکر،بیروت،1401 ق.
11.بغدادی،خطیب،الجامع لأخلاق الراوی و آداب السامع،تحقیق،محمد عجاج الخطیب،موسسة الرسالة،بیروت،1416ق.
12.حافظ نیشابوری،محمد بن عبدالله،معرفة علوم الحدیث،أبو عبدالله،تحقیق،سیدمعظم حسین،مکتبة المتنبی،القاهرة.
13.حرّ عاملی،محمد حسن،وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة،مکتبة الاسلامیة،تهران،1391ق.
ص:333
14.حرّانی،ابن تیمیه،علم الحدیث،تحقیق:موسی محمد علی،دارالتوفیق النموذجیة،قاهره،1404ق.
15.حسینی مرعشی،میرمحمدباقر،الرواشح السماویة فی شرح الأحادیث الامامیة،منشورات مکتبة آیة الله مرعشی نجفی،قم،1405 ق.
16.حکیم،محمدتقی،الاصول العامّه للفقه المقارن،دارالاندلس،بیروت،1963 م.
17.خطیب بغدادی،احمد بن علی،الکفایة فی علم الروایة،دارالکتاب العربی،بیروت،1406 ق.
18.خطیب،محمد عجاج،اصول الحدیث،علومه و مصطلحه،دارالفکر،بیروت،1409 ق.
19.خوئی،ابوالقاسم،مصباح الاصول،مکتبة الداوری،قم،1412.
20.رامهرمزی،حسن بن عبدالرحمن،المحدّث الفاصل بین الراوی و الواعی،تحقیق:محمد عجاج خطیب،دارالفکر،دمشق،1404 ق.
21.سبحانی،جعفر،اصول الحدیث و احکامه فی علم الدرایة،مرکز مدیریت حوزه علمیه قم،1412ق.
22.سخاوی،أبو عبدالله محمد بن عبدالرحمن،فتح المغیث بشرح الفیة الحدیث للعراقی،تحقیق،شیخ علی حسین علی،مکتبة السنّة،قاهرة،1415 ق.
23.سیوطی،جلال الدین،تدریب الراوی فی شرح تقریب النواوی،مکتبة العلمیة بالمدینة المنوّرة،مدینة،1392 ق.
24.شهرزوری،ابوعمر و عثمان بن عبدالرحمن،علوم الحدیث،تحقیق:نورالدین عتر،دارالفکر،دمشق،1998 ق.
25.صالح،صبحی،علوم الحدیث و مصطلحه،انتشارات مکتبة الحیدریة،قم،1417 ق.
26.صدر عاملی کاظمی،سیدحسن،نهایة الدرایة فی شرح الوجیزة،تحقیق:شیخ ماجد غرباوی،نشر المشعر.
27.صدر،سیدحسن،تأسیس الشیعة لعلوم الاسلام،انتشارات اعلمی.
28.طریحی،فخرالدین،مجمع البحرین،المکتبة المرتضویة،تهران،1395 ق.
29.طوسی،محمد بن حسن،الاستبصار فیما اختلف من الاخبار،دارالکتب الاسلامیة،تهران،1363.
30.طوسی،محمد بن حسن،تهذیب الاحکام فی شرح المقنعة،نشر صدوق،1417 ق.
31.طوسی،محمد بن حسن،عدّة الاصول،قم،1403 ق.
32.عاملی،حسن بن زین الدین،منتقی الجمان فی الاحادیث الصحاح و الحسان،مؤسسة النشر الاسلامی،قم،1362 ش.
33.عاملی،زین الدین بن علی(شهید ثانی)،الرعایة فی علم الدرایة،مکتبة آیة الله مرعشی نجفی،قم،1408 ق.
34.عاملی،شیخ حسن بن عبدالصمد،وصول الاخیار إلی اصول الاخبار،تحقیق،
ص:334
سیدعبداللطیف کوهکمری،نشر مجمع الذخائر الاسلامیة،قم،1041 ق.
35.عاملی،محمدبهاءالدین،الوجیزة فی علم الدرایة،منشورات المکتبة الاسلامیة الکبری،قم،1396ق.
36.عتر،نورالدین،منهج النقد فی علوم الحدیث،دارالفکر،دمشق،1418 ق.
37.عسقلانی،ابن حجر،فتح الباری فی شرح الصحیح البخاری،دار احیاء التراث العربی،بیروت.
38.عسقلانی،ابن حجر،نزهة النظر فی نخبة الفکر،مکتبة الجدّة،جده،1406 ق.
39.عواد معروف،بشار،الجامع الکبیر للترمذی،دارالغرب الاسلامی،بیروت،1996م.
40.فضلی،عبدالهادی،اصول الحدیث،دارالمورّخ العربی،بیروت،1414 ق.
41.قاسمی دمشقی،محمد جمال الدین،قواعد التحدیث من فنون مصطلح الحدیث،دارالنفائس،بیروت،1407 ق.
42.کلینی،محمد بن یعقوب،الکافی فی الاصول و الفروع،تصحیح:علی اکبر غفاری،دارالکتب الاسلامیه،تهران،1388 ق.
43.مامقانی،عبدالله،مقباس الهدایة فی علم الدرایة،مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث،قم،1411ق.
44.مامقانی،محمدرضا،مستدرکات مقباس الهدایة فی علم الدرایة،نشر مؤلف،مطبعة مهر،قم 1413ق.
45.مجلسی،محمدباقر،بحارالانوار الجامعة لدرر أخبار الائمة الاطهار،مؤسسة الوفاء،بیروت،1403ق.
46.مدیر شانه چی،کاظم،علم الحدیث و درایة الحدیث،دفتر انتشارات اسلامی،قم.
47.معروف حسینی،هاشم،دراسات فی الحدیث و المحدّثین،دارالتعارف للمطبوعات،بیروت.
48.موسوی غریفی،محی الدین،قواعد الحدیث،دارالاضواء،بیروت،1406 ق.
49.مؤدب،سیدرضا،علم الحدیث،پژوهشی در مصطلح الحدیث یا علم الدرایة،احسن الحدیث،1378ش.
50.-،نزول قرآن و رؤیای هفت حرف،دفتر تبلیغات قم،1378 ش.
51.نجف زاده،محمدباقر،دانش حدیث،موسسه انتشارات جهاد دانشگاهی ماجد،قم،1373ش.
52.نیشابوری،مسلم بن حجاج،صحیح مسلم،دارإحیاء التراث العربی،بیروت.
53.هندی،حسام الدین،کنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال،مؤسسة الرسالة،بیروت،1405 ق.
ص:335