سیاست خارجی قدرت های بزرگ

مشخصات کتاب

سرشناسه:ستوده آرانی، محمد، 1343 -

عنوان و نام پدیدآور:سیاست خارجی قدرت های بزرگ [کتاب]/ محمد ستوده آرانی؛ [به سفارش] پژوهشگاه بین المللی المصطفی (ص).

مشخصات نشر:قم : مرکز بین المللی ترجمه و نشر المصطفی (ص)، 1393.

مشخصات ظاهری:359 ص.

فروست:مرکز بین المللی ترجمه و نشر المصطفی صلی الله علیه و آله. پژوهشگاه بین المللی المصطفی؛ 818.

شابک:165000 ریال: 978-964-195-898-7 ؛ 165000 ریال(چاپ دوم)

وضعیت فهرست نویسی:فاپا

یادداشت:چاپ دوم: 1393(فیپا).

یادداشت:کتابنامه: ص. [351] - 359؛ همچنین به صورت زیرنویس.

موضوع:ابر قدرت ها -- تاریخ

موضوع:روابط بین المللی -- تاریخ

شناسه افزوده:پژوهشگاه بین المللی المصطفی(ص)

شناسه افزوده:جامعة المصطفی(ص) العالمیة. مرکز بین المللی ترجمه و نشر المصطفی(ص)

رده بندی کنگره:JZ1310/س24س9 1393

رده بندی دیویی:327/101

شماره کتابشناسی ملی:3551172

ص :1

اشاره

ص :2

ص :3

ص :4

سخن ناشر

تحولات اجتماعی و مقتضیات نوپدید دانش ها و پدید آمدن دانش های نو،نیازهایی را به وجود آورده که پاسخ گویی به آنها،ایجاد رشته های تحصیلی جدید و تربیت نیروهای متخصص را ضروری می نماید.ازاین رو کتاب های آموزشی نیز باید با توجه به این دگرگونی ها تألیف شود.

جهانی شدن و گسترش سلطه فرهنگی غرب در سایه رسانه های فرهنگی و ارتباطی،اقتضا دارد که تمام دانش پژوهان و علاقه مندان به این مباحث, با اندیشه های بلند و ارزش های تعالی آشنا شوند, و این مهم با ایجاد رشته های تخصصی و تولید متون جدید و غنی،گسترش دامنه آموزش و تربیت سازمان یافته دانشجویان به سرانجام خواهد رسید.

بالندگی مراکز آموزشی, در گرو نظام آموزشی منسجم،قانونمند و پویاست.هم چنین بازنگری متن ها و شیوه های آموزشی و به روز کردن آنها موجب حفظ نشاط علمی مراکز آموزشی است.

حوزه های علوم دینی به برکت انقلاب شکوهمند اسلامی،سالیانی است که در اندیشه اصلاح ساختار آموزشی و بازنگری متون درسی اند.در همین راستا

ص:5

«جامعة المصطفی صلی الله علیه و آله العالمیة»که رسالت بزرگ تعلیم و تربیت طلاب غیر ایرانی را بر عهده دارد،تألیف متون درسی مناسب آموزشی را سرلوحه تلاش های خود قرار داده است؛تدوین و نشر متون درسی در موضوعات گوناگون علوم دینی،حاصل حرکت در این مسیر است.

«مرکز بین المللی ترجمه و نشر المصطفی صلی الله علیه و آله»با تقدیر و تشکر از مؤلف محترم محمد ستوده آرانی و تمام عزیزانی که در تولید این اثر،همکاری و همفکری کرده اند, آن را به جویندگان فرهنگ و اندیشه ناب اسلامی تقدیم می کند.

مرکز بین المللی

ترجمه و نشر المصطفی صلی الله علیه و آله

ص:6

مقدمه پژوهشگاه بین المللی المصطفی صلی الله علیه و آله

حقیقت مداری اصیل ترین و زیباترین راز هستی و حقیقت طلبی ماندگارترین و برترین گرایش آدمی است.

داستان پر رمز و راز حقیقت جویی بشر،سرشار از هنرنمایی مؤمنان،مجاهدان و عالمانی است که با تمسک و پای بندی به حقیقت بی منتها،درمصاف بین حق و باطل،سربلندی و شرافت ذاتی حق را نمایان ساخته اند و در این میان،چه درخشندگی چشم نوازی در اسلام عزیز است که علم را،به ذات خود،شرافت مند و فخیم دانسته و از باب تا محراب کائنات را سراسر علم و عالم و معلوم می نمایاند و در مکتب آن،جز اولو العلم و راسخان در مسیر طلب دانش،کسی را توان دست یابی به گنجینه های حکمت نیست.

علم برخاسته از وجدان پاک و عقل سلیم،در پرتو انوار آسمانی وحی،هم به فرد کمال انسانی،عظمت روحی و رشد معنوی می بخشد و فکر،اندیشه و خیال او را به پرواز درمی آورد و هم جامعه را سمت و سویی سعادت مندانه بخشیده و آن را به جامعه ای متمدن و پیشرو متحول می کند.بی توجهی و یا کوته فکری است اگر فرد و جامعه ای به دنبال عزت،استقلال،هویت،امنیت،سعادت و

ص:7

سربلندی مادی و معنوی باشند اما آن را در صراطی غیر از حقیقت طلبی،علم اندوزی و حکمت مداری الهی طلب نمایند.

انقلاب سراسر نور اسلامی ایران که داعیه جهانی سازی کلمة الله و برپایی تمدن جهانی اسلام را داشته و فروپاشی و افول تمدن های پوشالی غرب و شرق را به نظاره نشسته است،با اندیشه فقاهتی در اداره حکومت و نظریه مترقی«ولایت فقیه»،طرازی از مسئولیت ها و مأموریت های حوزه های علمیه و روحانیت را عرضه نمود که امید و نشاط را نه تنها در شیعیان و مسلمانان،بلکه در دل تمامی آزادی خواهان و حق طلبان سراسر جهان زنده ساخت.در این راستا،رهبر فرزانه انقلاب(مدظله)با عزمی مصمم و با تمامی توان،همچون پیر و مراد خود خمینی کبیر رحمه الله،در صحنه حاضر شده و بر خطورت و فوریت حرکت فراگیر و بی وقفه همه توان مندی ها و اراده ها جهت تحقق جنبش نرم افزاری و نهضت تولید علم و تحول در علوم انسانی و نیز یافتن راه های میان بر و دانش فزا در این خصوص،تأکید ورزیده و پیشرفت این مهم را راهبری و رصد می کنند.

جامعة المصطفی صلی الله علیه و آله العالمیة،نمادی درخشان از این رسالت جهانی و همت بین المللی انقلاب اسلامی است که بار مسئولیت تربیت مجتهدان،عالمان،محققان،متخصصان،مدرسان،مبلغان،مترجمان،مربیان و مدیران پارسا،متعهد و زمان شناس را بر دوش داشته و با تبیین،تولید و تعمیق اندیشه دینی و قرآنی و گسترش مبانی و معارف اسلامی،به نشر و ترویج اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله و معارف بلند و تابناک مکتب اهل بیت علیهم السلام جامه تحقق می پوشاند.

پژوهشگاه بین المللی المصطفی صلی الله علیه و آله نیز که مهمترین و گسترده ترین مجموعه پژوهشی المصطفی صلی الله علیه و آله است،بومی سازی و بازتولید اندیشه دینی معاصر متناسب با نیازها و اقتضائات عرصه بین الملل،تبیین،تولید و تعمیق اندیشه دینی،

ص:8

گشودن افق های نوین فکری و معرفتی در دنیای معاصر،پاسخ گویی به مسائل و شبهات فکری و معرفتی مخاطبان و تأمین و تدوین متون و منابع درسی و کمک درسی به ویژه با رویکرد اسلامی سازی علوم و پشتیبانی علمی از فعالیت های سازمانی المصطفی صلی الله علیه و آله را از جمله مأموریت ها و تکالیف خود می داند.

اثر علمی پیش روی نیز که به همت مؤلف محترم جناب آقای محمد ستوده آرانی برای دوره کارشناسی رشته معارف اسلامی و علوم سیاسی تهیه و تدوین شده است،درچارچوب همین اهداف و برنامه های پژوهشگاه و مبتنی بر نیازسنجی های صورت گرفته،تدوین و برای استفاده خوانندگان محترم تقدیم شده است.

در پایان لازم است ضمن ارج نهادن به تلاش های خالصانه مؤلف محترم،از کلیه دست اندرکاران محترم آماده سازی و انتشار این اثر ارزشمند،بویژه همکاران محترم مرکز بین المللی نشر و ترجمه المصطفی صلی الله علیه و آله و همه عزیزانی که به نحوی در تدوین و انتشار آن نقش داشته اند،قدردانی و تشکر نماییم و از خداوند متعال برای ایشان و همه خادمان عرصه تبلیغ و نشر مفاهیم و معارف دینی،آرزوی بهروزی،موفقیت و سعادت نماییم.

پژوهشگاه بین المللی المصطفی صلی الله علیه و آله

ص:9

ص:10

فهرست

مقدمه 17

فصل اول:کلیات 21

1.تعریف قدرت بزرگ 21

2.تاریخ رقابت قدرت های بزرگ 25

3.زمینه ها و عوامل پیدایش و فروپاشی قدرت های بزرگ 27

الف)کاهش توان پرداخت هزینه ها 31

ب)افزایش قدرت کشورهای رقیب 31

4.اهداف سیاست خارجی قدرت های بزرگ 32

5.ابزارهای سیاست خارجی قدرت های بزرگ 37

الف)در سطح سیاسی 37

یکم.ایجاد دولت دست نشانده 37

دوم.استفاده از شرکت های چندملیتی 39

سوم.استفاده از سازمان های اطلاعاتی و جاسوسی 40

ب)سازمان سیا( C.I.A)40

ج)سازمان جاسوسی شوروی(سابق)41

د)سازمان جاسوسی انگلیس 42

ه)در سطح اقتصادی 43

ص:11

یکم.نظام سرمایه داری وابسته 44

دوّم.تک محصولی کردن کشورها 52

سوّم.اعطای وام 53

و)در سطح فرهنگی 56

یکم.نظام آموزش و پرورش وابسته 57

دوّم.فنّاوری های نوین ارتباطاتی و اطلاعاتی 62

کامپیوتر 64

اینترنت 65

سوم.جریان آزاد یک طرفه اطلاعات 66

چهارم.استفاده از تبلیغات 70

پنجم.انواع تبلیغات 71

ششم.تبلیغات القایی فرهنگی 71

محور القا 72

محمل القا 72

سوژه القا 72

هفتم.در سطح نظامی 73

مداخله نظامی 73

تجارت تسلیحات 77

انعقاد پیمان های نظامی 79

فصل دوم:سیاست خارجی آمریکا 83

1.پیدایش آمریکا 83

2.چگونگی قدرت یافتن آمریکا 87

3.ظهور آمریکا به عنوان ابرقدرت پس از جنگ جهانی دوم 95

الف)طرح مارشال 96

ب)ناتو 97

4.دوران سنگربندی و تثبیت نظام دوقطبی 99

5.توسعه و مداخله گرایی در سیاست خارجی آمریکا 103

ص:12

تأسیس اسرائیل و مداخله گرائی در خاورمیانه 108

6.راهبرد مداخله گرایی غیرمستقیم در سیاست خارجی آمریکا 111

الف)دکترین نیکسون و ویتنام 113

ب)دکترین نیکسون و خلیج فارس 114

ج)نیکسون و حمایت همه جانبه از اسرائیل 116

7.سیاست حقوق بشر و حفظ دولت های دست نشانده 118

الف)سیاست حقوق بشر و ایران 119

ب)سیاست حقوق بشر و حمایت از اسرائیل 120

یکم.تأسیس«ایپاک»121

دوم.صلح کمپ دیوید 123

8.تشدید رقابت تسلیحاتی،مداخله گرایی و افزایش هزینه های نظامی 126

الف)طرح دفاع استراتژیک 126

ب)جنگ کم شدت و مداخله در کشورهای جهان سوم 128

9.نظم نوین جهانی بوش و تشدید توسعه طلبی 134

الف)عملیات توفان صحرا 134

ب)فروپاشی شوروی 136

10.پایان جنگ سرد و سیاست یک جانبه گرایی آمریکا 138

11.حادثه یازده سپتامبر و معمای مقابله با تروریسم 140

فصل سوم:سیاست خارجی روسیه 149

1.حکومت روسیه تا انقلاب اکتبر 149 1917

2.انقلاب اکتبر 1917 و سیاست خارجی شوروی 153

3.سیاست خارجی شوروی در دوران نظام بین الملل دوقطبی 158

4.ظهور گورباچف و فروپاشی شوروی 164

5.سیاست خارجی روسیه جدید 171

الف)یکپارچه سازی در درون 174

ب)سیاست خارجی فعال 175

فصل چهارم:سیاست خارجی انگلستان 181

1.سابقه امپراتوری انگلستان 181

ص:13

الف)بازی بزرگ 187

ب)شیوه های مداخله گرایی در سیاست خارجی بریتانیا 192

یکم.اقدامات جاسوسی 192

دوم.شگردهای فرهنگی 194

2.انگلستان پس از جنگ جهانی دوم 196

الف)بازسازی روابط با مستعمرات 197

ب)ایفای نقش مستقل در اروپا 204

ج)تحکیم روابط استراتژیک با آمریکا 208

فصل پنجم:سیاست خارجی فرانسه 223

1.سابقه سیاست خارجی فرانسه 223

الف)سیاست بهره کشی 229

ب)سیاست جذب و مشابه سازی 230

ج)سیاست مشارکت 232

2.سیاست خارجی فرانسه پس از جنگ جهانی دوم 233

سیاست خارجی فرانسه در جهان سوم 235

یکم.نظام آموزش و پرورش فرانسه در شمال آفریقا 236

دوّم.حمایت از مدارس و تعلیمات کلیسا 240

سوّم.تضعیف مدارس اسلامی و بومی 241

3.سیاست خارجی فرانسه در اروپا 242

4.سیاست خارجی فرانسه در ارتباط با آمریکا 244

5.سیاست خارجی فرانسه پس از جنگ سرد 246

فصل ششم:سیاست خارجی آلمان 253

1.سابقه شکل گیری امپراتوری آلمان 253

الف)جنگ پروس با دانمارک(1864)255

ب)جنگ با اتریش(1866)256

ج)جنگ با فرانسه(1868)258

2.سیاست خارجی آلمان و جنگ جهانی اول 264

ص:14

3.سیاست خارجی آلمان و جنگ جهانی دوم 270

4.سیاست خارجی آلمان واحد در مقطع پس از جنگ سرد 276

الف)دیدگاه مخالف 278

ب)دیدگاه موافق 280

6.آلمان،قدرت بزرگ نوظهور 287

فصل هفتم:سیاست خارجی چین 297

1.سابقه سیاست خارجی چین 297

2.سیاست خارجی چین در نظام بین الملل دوقطبی 306

3.سیاست خارجی چین پس از جنگ سرد 313

فصل هشتم:سیاست خارجی ژاپن 327

1.سابقه سیاست خارجی ژاپن 327

الف)ژاپن و جنگ جهانی دوم 330

ب)سیاست خارجی ژاپن پس از جنگ جهانی دوم 336

ج)سیاست خارجی ژاپن پس از جنگ سرد 339

فهرست منابع 351

منابع فارسی 351

منابع انگلیسی 358

ص:15

ص:16

مقدمه

سیاست بین الملل و تحولات جهانی همواره تحت تأثیر ساختارها،روندها و عوامل گوناگونی است که شناخت هر یک می تواند به دریافت و فهم واقع بینانه ای از سیاست ها و مسائل بین المللی کمک نماید.در این میان کشورهای بزرگ به دلیل قدرت نظامی،اقتصادی و فرهنگی خود،می توانند بر معادلات قدرت در سطح منطقه ای و جهانی تأثیرگذار باشند.این قدرت ها می کوشند تا ساختارها و روندهای جهانی را در مسیر منافع و اهداف خود هدایت نمایند و نیروهای مخالف خود را به شیوه های مختلف کنترل و مهار کرده و یا در صورت توان نابود سازند.پدیده استعمار به صور مختلف آن،همواره بازگو کننده چگونگی رفتار و عمل قدرت های بزرگ در رابطه با کشورهای عقب مانده یا تضعیف شده می باشد.تاریخ روابط بین الملل پیوسته نشان دهنده روابط سلطه طلبانه میان قدرت های بزرگ و کشورهای کوچک بوده است.مسلم است که ترسیم روابط بین الملل صرفاً بر مبنای سیاست قدرت،نشان دهنده همه ابعاد و سطوح روابط میان کشورها نیست و همه دولت ها یا بازیگران بین المللی در پی اعمال سلطه و روابط سلطه طلبانه نمی باشند.امّا تاریخ رقابت میان قدرت های بزرگ برای گسترش

ص:17

قدرت،همواره روابط میان کشورها را تحت تأثیر خود قرار داده و بحران ها و جنگ های ویرانگر یا به صورت مستقیم یا در شکل نیابتی میان قدرت های بزرگ واقع شده است.این کتاب در پی بررسی و بیان همه جوانب سیاست خارجی قدرت های بزرگ نیست؛زیرا مطالعه و بررسی سیاست خارجی یک قدرت بزرگ همانند آمریکا یا شوروی که در ساختار نظام بین الملل دوقطبی،از آنها به عنوان ابرقدرت یاد می شد،نیازمند کتاب مستقلی است و از طرفی امکان بررسی مفصل تعدادی از قدرت های بزرگ در یک کتاب وجود ندارد.بنابراین در پژوهش حاضر به صورت مختصر،به بررسی و توضیح محورهای عمده سیاست خارجی قدرت های بزرگ پرداخته می شود و سیاست خارجی دو کشور بزرگ آمریکا و روسیه به عنوان قدرت های بزرگ پس از مقطع جنگ مورد بررسی قرار می گیرد.سپس سیاست خارجی کشورهای انگلستان،فرانسه،آلمان،چین و ژاپن به عنوان قدرت های بزرگ نوظهور مطالعه می شود.

در مجموع می توان اهداف و ضرورت کتاب حاضر را در موارد زیر بیان نمود:

1.شناخت راهبردها و روندهای سیاست خارجی قدرت های بزرگ به منظور دریافت و فهم واقع بینانه از تحولات سیاست بین الملل و سیاست خارجی کشورها؛

2.آشنا شدن با اهداف و سیاست های قدرت های بزرگ در ارتباط با سایر کشورها؛

3.دریافت نظری و عملی از رفتارهای خارجی قدرت های بزرگ،برای تأثیرگذاری بر معادلات جهانی و شیوه های مداخله در سایر کشورها.

آنچه مسلم است مطالعه سیاست بین الملل و مسائل آن بدون شناخت و دریافت همه جانبه از اهداف و راهبردهای قدرت های بزرگ امکان پذیر نیست؛زیرا این قدرت ها نه تنها در معادلات قدرت در سیستم منطقه ای خود،بلکه در روندها

ص:18

و مسائل سایر مناطق و سطح جهانی تأثیرگذارند و لازم است در ابعاد نظری و عملی،جایگاه و نقش آنها در روندها و مسائل بین المللی و معادلات قدرت جهانی مطالعه شود.

با توجه به مطالب بالا،کتاب در هشت فصل تنظیم شده است:در فصل اول تحت عنوان«کلیات،مفهوم قدرت بزرگ»،تاریخ رقابت و زمینه های ظهور و افول قدرت های بزرگ و شیوه های مداخله و اعمال سلطه آنها در سطح بین المللی بررسی می شود و در فصول دوم تا هشتم سیاست خارجی هر یک از کشورهای آمریکا،روسیه،انگلستان،فرانسه،آلمان،چین و ژاپن به صورت جداگانه بررسی خواهد شد.

ص:19

ص:20

فصل اول: کلیات

1-تعریف قدرت بزرگ

نگاهی به سیاست در جهان نشان می دهد که نقش کشورها در شکل دهی به مسائل و فرایندهای سیاست جهانی یکسان نیست.هر یک از کشورها با توجه به میزان توان و قدرتی که دارند،می توانند در معادلات قدرت جهانی تأثیرگذار باشند.در یک دسته بندی می توان دولت ها را بر حسب سطح قدرت،به ابرقدرت،قدرت بزرگ،متوسط،کوچک و ذره ای تقسیم کرد.اصطلاح«ابرقدرت»برای اولین بار پس از جنگ جهانی دوم در مورد آمریکا و شوروی به کار رفت؛زیرا این دو کشور از سطح بالای قدرت نظامی،اقتصادی،سیاسی و فرهنگی برای تأثیرگذاری بر معادلات قدرت جهانی برخوردار بودند و عملاً جهان میان دو بلوک شرق و غرب به رهبری آمریکا و شوروی تقسیم شد و نظام بین الملل دوقطبی شکل گرفت.پس از فروپاشی شوروی در سال 1991م،و ظهور روسیه،آمریکا تلاش کرد تا ساختار نظام بین الملل را تک قطبی سازد،امّا با مخالفت سایر قدرت های بزرگ به ویژه روسیه،فرانسه و چین روبه رو گشت.از این زمان عموماً رقابت میان آمریکا و سایر قدرت های بزرگ برای شکل دهی به ساختار نظام

ص:21

بین الملل،روندها و مسائل جهانی در جریان است.قدرت های بزرگ نه تنها در معادلات منطقه ای،بلکه در معادلات قدرت جهانی ایفای نقش نموده و تا اندازه بسیاری دستور کار جهانی را شکل می دهند.علت این تأثیرگذاری،ناشی از سطح بالای قدرت آنهاست که امکان نفوذ در قلمروهای سیاسی،امنیتی،اقتصادی و فرهنگی جهانی را فراهم می سازد.«قدرت های بزرگ عمدتاً دارنده منابع قدرت بوده و از قابلیت ها و ظرفیت های بالای اقتصادی و نظامی برخوردارند.این قدرت ها از معدود کشورهایی هستند که نه تنها در سیستم تبعی خود،بلکه در کل سیستم جهانی نفوذ دارند و در صورت لزوم برای رسیدن به اهداف خود در مناطق مختلف جهان مداخله می کنند». (1)

بر این اساس می توان گفت که قدرت بزرگ در شاخص های اقتصادی،سیاسی،نظامی و فرهنگی،از قدرت بالایی برخوردار است و از نظر اقتصادی دارای تکنولوژی پیشرفته و تأثیرگذار بر معادلات اقتصادی جهانی است و از جهت سیاسی در جهت دهی به تحولات سیاسی جهان نقش فعال دارد و از حیث نظامی دارای قوی ترین نیروی نظامی بوده و دارای تکنولوژی پیشرفته و تسلیحات هسته ای می باشد و این امر باعث گردیده در صورت بروز جنگ میان قدرت بزرگ و کشور متوسط یا کوچک،غالباً پیروزی با قدرت بزرگ باشد:لذا اغلب شکست یک قدرت بزرگ،از طریق قدرت بزرگ دیگر امکان پذیر می گردد.از طرفی در صورت شکست هم می تواند خود را به دلیل داشتن ظرفیت ها و قابلیت های صنعتی به سرعت بازسازی کند.برای مثال کشورهای آلمان و ژاپن در جنگ جهانی دوم خسارت و لطمات سنگینی را متحمل شدند،امّا در طی دو یا سه دهه خود را بازسازی کرده و به جایگاه پیشین خود بازگشتند.یا شوروی در پی

ص:22


1- (1) . Joshua S.Goldstein and Jon C.Pevehouse.International Relations, New York:PP.53-54.

اصلاحات سیاسی و اقتصادی توسط گورباچف،دستخوش بحران شد و سرانجام حکومت آن فروپاشید.روسیه جدید گرچه با مسائل و مشکلات فراوانی روبه رو گردید،امّا موقعیت قدرت بزرگ خود را حفظ نمود و در ساختار نظام بین الملل آینده به عنوان یکی از قطب ها شمرده می شود.

با توجه به مطالب بالا،تغییر و تحول جایگاه دولت ها در سطح روابط بین الملل به سختی امکان پذیر است و به دلیل سرعت شتابان علم و فناوری در عرصه های گوناگون،کشورهایی که در رده قدرت متوسط،کوچک یا ذره ای می باشند،زمینه برای پیشرفت و ارتقای جایگاه منزلت آنها در نظام بین الملل به کندی صورت می گیرد.در عین حال رقابت میان کشورها به ویژه قدرت های بزرگ زیاد است و امکان جابه جایی میان آن دسته از کشورهایی که در مسیر رشد و توسعه قرار دارند،وجود دارد.در میان کشورهای جهان آمریکا،چین،روسیه،ژاپن،آلمان،فرانسه و انگلستان در مجموع یک دوم (1)و دوسوم هزینه های نظامی کل جهان را به خود اختصاص داده اند.در این میان کشورهای آمریکا،چین،روسیه،فرانسه و انگلستان اعضای دائمی شورای امنیت هستند و از طرفی دارای زرادخانه های هسته ای جهان نیز می باشند.کشورهای آلمان و ژاپن نیز از فناوری پیشرفته هسته ای برخوردارند و دارای توان ساخت تسلیحات اتمی در کوتاه مدت بوده (2)و خواهان کسب عضویت دائم در شورای امنیت می باشند.در میان هفت قدرت بزرگ،آمریکا به عنوان تنها ابرقدرت،در پی فروپاشی شوروی در صدد ایجاد نظام تک قطبی است.این کشور دارای پیشرفته ترین سلاح های اتمی

ص:23


1- (1) . GDPGross Domestic Product. تولید ناخالص داخلی،یکی از مقیاس های اندازه گیری قدرت اقتصادی است که در برگیرنده ارزش مجموع کالاها و خدماتی است که طی یک دوران معین(معمولاً یک سال)تولید می شود.
2- (2) . Ibide, P.54.

است و آخرین نسل موشک های اتمی را در اختیار دارد.

آمریکا در فاصله سال های 2001-1991 کوشید تا امپراتور جهان شود و نظم نوین آمریکایی را بر جهان حاکم سازد؛امّا با مخالفت سایر قدرت های بزرگ روبه رو شد.در پی حادثه یازده سپتامبر در سال 2001،آمریکا از فرصت ایجاد شده استفاده کرد و با دستاویز قرار دادن مقابله با تروریسم،افغانستان را در سال 2001 و عراق را در سال 2003 اشغال کرد.در این دوران که نقطه عطف دیگری در تاریخ روابط بین الملل شمرده می شود،آمریکا رهبری مقابله با تروریسم جهانی را در اختیار گرفت و تلاش کرد تا نظام تک قطبی را در سطح جهان نهادینه سازد؛امّا با موانع و محدودیت های گسترده ای روبه رو است.

کشور بزرگ دیگری که می توان از آن به عنوان قدرت بزرگ نوظهور یاد نمود،چین است.این کشور بیشترین جمعیت جهان و رشد اقتصادی سالانه 8 تا 10 درصد را دارا می باشد.توان اقتصادی و نظامی بالایی دارد و از فناوری و تسلیحات هسته ای برخوردار می باشد.چین در ساختار نظام بین الملل دوقطبی چندان نقش فعالی نداشت،امّا اکنون تلاش می کند تا با پشتوانه قدرت اقتصادی خود،نه تنها در محیط منطقه ای،بلکه در سطح جهانی نقش داشته باشد.همچنین می کوشد تا با برقراری روابط استراتژیک با جهان سوم،بر معادلات جهانی تأثیرگذار باشد و یکی از قطب های نظام بین الملل آینده را شکل دهد.

کشورهای روسیه،فرانسه و انگلستان از دولت های پیروز جنگ جهانی دوم هستند.هر یک از این کشورها دارای تسلیحات اتمی بوده و دارای سابقه قدرت بزرگ می باشند.روسیه در مسیر بازسازی ساختار سیاسی و اقتصادی خود است و با گذشت زمان،در پی افزایش نقش خود در تحولات اروپای شرقی،آسیای مرکزی و سیاست جهانی می باشد و نسبت به سیاست های آمریکا و سایر

ص:24

قدرت های بزرگ در سرزمین های مجاورش واکنش نشان داده است.

«کشورهای فرانسه و انگلستان 500 سال،روسیه و آلمان بیش از 250 سال،آمریکا و ژاپن تقریباً 100 سال و چین 50 سال در تاریخ گذشته در موقعیت قدرت بزرگ بوده اند» (1)و در امروز نیز به عنوان قدرت های بزرگ با درجات متفاوت در سطح جهان نقش دارند.

در ردیف پس از قدرت های بزرگ،قدرت های متوسط قرار می گیرند که در همه شاخص های اقتصادی،سیاسی و نظامی از تأثیرگذاری کمتری بر تحولات جهان برخوردارند و میزان نفوذ آنها به سطح قدرت بزرگ نمی رسد.قدرت های متوسط فاقد تسلیحات هسته ای هستند و از توان اقتصادی بالایی برخوردار نبوده و بیشترین نفوذ آنها در محیط مجاور منطقه خودشان می باشد.کشورهای دیگری که صرفاً توان اداره کشور خود را داشته و در سایر کشورها و مناطق فاقد نفوذ هستند،کشور کوچک نامیده می شوند.این کشورها عموماً قدرت های وابسته هستند و توان سیاسی لازم برای تأثیرگذاری بر کشورهای دیگر را ندارند.برخی از کشورها نیز دارای قلمرو و جمعیت محدود هستند.این کشورها که از آنها به نام قدرت ذره ای یاد می شود،غالباً توان اداره کشور خود را نداشته و تا اندازه زیادی پیرو قدرت های بزرگ می باشند.

2-تاریخ رقابت قدرت های بزرگ

سیاست بین الملل و مسائل جهانی همواره تحت تأثیر رقابت قدرت های بزرگ بوده است.در هر دوره ای از تاریخ معاصر،چندین قدرت بزرگ بوده که تعارض یا تشابه منافع آنها در وقوع رخدادها،بحران ها و جنگ ها و یا پیش گیری

ص:25


1- (1) . Ibide, P.55.

از آنها نقش تعیین کننده ای داشته است.«از سال 1500 میلادی حکومت مینگ در چین،امپراتوری عثمانی،امپراتوری مغول،امپراتوری روسیه،توکوگاوا در ژاپن،امپراتوری اتریش و اسپانیا» (1)از قدرت های تأثیرگذار بودند و در فاصله سال های 1660 تا 1815 قدرت های بزرگ فرانسه،بریتانیا،روسیه،اتریش و پروس،ظهور یافتند و تحولات اروپا تحت تأثیر شمار زیاد این قدرت ها قرار گرفت. (2)جنگ جهانی اول 1914-1918 حاصل رقابت قدرت های بزرگ برای تسلط بر مناطق استراتژیک اروپا و جهان بود.آمریکا که در سال 1918 بزرگ ترین قدرت جهان به شمار می رفت،از پیامدهای جنگ جهانی اول و دوم دور ماند.قدرت های اروپایی در جنگ جهانی دوم 1939-1945 فرسایش یافتند و زمینه برای ظهور آمریکا به عنوان ابرقدرت فراهم گردید.سال های 1945-1991 شاهد تقسیم جهان میان دو ابرقدرت آمریکا و شوروی بود.

«در سه دهه 1970،1960 و 1980،ایالات متحده آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی از نظر نظامی کماکان قدرت های طراز اول شمرده می شدند». (3)مسابقه تسلیحاتی میان ایهن دو ابرقدرت،جهان را در آستانه جنگ هسته ای قرار داد.هر یک از دو ابرقدرت،بودجه های هنگفتی را صرف تولید تسلیحات نظامی کردند و هیچ یک توان غلبه بر دیگری را در یک جنگ هسته ای نداشتند.جنگ سرد میان دو قطب،سرانجام منجر به فروپاشی شوروی در سال 1991 گردید.

با فروپاشی شوروی،دوران جدیدی از تاریخ روابط بین الملل شکل گرفت

ص:26


1- (1) .پاول کندی،پیدایش و فروپاشی قدرت های بزرگ،ترجمه عبدالرضا غفرانی،انتشارات اطلاعات،1370،ص13.
2- (2) .همان،ص14.
3- (3) .همان،ص18.

که در آن،از یک سو آمریکا به عنوان تنها ابرقدرت،در صدد ایجاد نظم تک قطبی است و از سوی دیگر سایر قدرت های بزرگ در پی شکل دادن به نظام چندقطبی می باشند.رقابت و همکاری میان آمریکا و سایر قدرت ها،تحولات نظام بین الملل را تحت تأثیر خود قرار داده است و به نظر می رسد که نظام بین الملل چندقطبی،ساختار نظام بین الملل آینده را رقم خواهد زد.

3-زمینه ها و عوامل پیدایش و فروپاشی قدرت های بزرگ

اشاره

مطالعه تاریخ روابط بین الملل نشان می دهد که در هر دوره ای قدرت های معین و محدودی در شکل گیری تحولات بین المللی نقش داشته اند و در طول زمان شاهد فروپاشی برخی از قدرت های بزرگ و ظهور قدرت های بزرگ دیگری بوده ایم.هرچند روند جابه جایی قدرت های بزرگ،به کندی صورت می گیرد،امّا برخی از زمینه ها و عوامل در تغییر و تحول موقعیت بین المللی کشورها مؤثر است و این امر باعث گردیده تا امپراتوری ها و قدرت های گذشته،جای خود را به قدرت های بزرگ کنونی دهند.«پاول کندی»در بررسی عوامل ظهور و سقوط قدرت های بزرگ،به عوامل بسیاری اشاره می نماید.وی به روند نابرابر توسعه در جهان می پردازد و معتقد است آهنگ نابرابر توسعه در جوامع مختلف و پیشرفت در زمینه های تکنولوژی در برخی از جوامع،موجب ترقی بیشتر و در برخی دیگر باعث ترقی کمتر می گردد.برای مثال«پیدایش قوه بخار و انرژی حاصل از ذغال سنگ و منابع فلزی که قوه بخار تا حدود زیادی وابسته به این منابع بود،قدرت برخی از ملل را نسبتاً بیشتر نمود و در نتیجه،قدرت نسبی گروه دیگری از کشورها را کاهش داد». (1)

از سوی دیگر با پیشرفت صنعت و افزایش قدرت تولید در برخی از کشورها

ص:27


1- (1) .همان،ص12.

زمینه و امکانات لازم برای تقویت نیروی نظامی بیشتر فراهم گردید و قدرت اقتصادی در خدمت نیروی نظامی برای تصرف اراضی و پیروزی در جنگ قرار گرفت.بنابراین،پیشرفت شتابان صنعت با مسابقه تسلیحاتی همراه گشت و رقابت میان قدرت های بزرگ اروپایی،آغاز شد در این رقابت،قدرت های بزرگی مانند اسپانیا و هلند افول کردند و به قدرت های درجه دوم تبدیل شدند؛در حالی که کشورهای فرانسه،بریتانیا،روسیه،اتریش و پروس در قرن هجدهم ظهور یافتند و ائتلافات میان آنها سرنوشت کشورهای اروپایی و جهان را رقم زد.

پیشرفت صنعت و شتاب توسعه باعث رقابت قدرت های بزرگ در گرفتن مستعمرات در آسیا،آفریقا و اقیانوس آرام شد«این تلاش ها یا به منظور به دست آوردن سرزمین های جدید صورت می گرفت و یا به این دلیل انجام می شد که یک قدرت بزرگ در نظر داشت حیثیت و اعتبار خویش را حفظ کند.این تلاش ها به خودی خود نیز باعث مسابقات تسلیحاتی در زمین و دریا شد و در نتیجه آن،پیمان های نظامی دائمی حتی در زمان صلح به وجود آمد؛زیرا دول مختلف در جست وجوی هم پیمانانی برای جنگ های آینده بودند». (1)

این وضعیت را به خوبی می توان در اقدامات آلمان در دوره بیسمارک مشاهده نمود که با توسعه قدرت پروس،ائتلافاتی را برای جنگ با دانمارک در سال 1864،جنگ با اتریش در 1866 و جنگ با فرانسه در سال 1870 انجام داد و سپس سیستم خود را برای حفظ صلح در اروپا و جلوگیری از جنگ،جهت استمرار موقعیت قدرت امپراتوری آلمان در سال های پس از 1870 محقق ساخت. (2)

پیشرفت سریع قدرت اقتصادی و نظامی آلمان در اواخر قرن نوزدهم،به

ص:28


1- (1) .همان،ص15.
2- (2) .ر.ک:کارل گریمبرگ،تاریخ بزرگ جهان،ج10،ص 392-466.

تدریج زمینه های تغییر در وضع موجود و بحران های بعدی را فراهم ساخت.«ویلهلم اول»که پس از استعفای بیسمارک در سال 1890 تمام قدرت را در آلمان به دست گرفت،در صدد افزایش بودجه نظامی و تصرف سرزمین های دیگر در اروپا و آن سوی دریاها گردید.این سیاست،رقابت تسلیحاتی را میان قدرت های بزرگ اروپایی افزایش داد و سرانجام منجر به جنگ جهانی اول در سال 1914 و فروپاشی امپراتوری آلمان گردید. (1)

آن چه مسلم است،توان اقتصادی و نظامی،موقعیت جغرافیایی،فرهنگ عمومی و سیاست های راهبردی یک قدرت بزرگ،نقش مهمی در ظهور یا افول آن دارد.در این میان موقعیت جغرافیایی،دور بودن یا نزدیک بودن به صحنه منازعات و جنگ ها،عامل مؤثری در مسیر رشد و توسعه یا فروپاشی یک قدرت بزرگ بوده است.برای مثال،عامل جغرافیا به خوبی اهمیت خود را در قدرت یافتن روسیه و انگلستان در سال 1815 نشان می دهد.«این دو کشور از نظر جغرافیایی در دو منطقه جدا و دور از اروپای مرکزی قرار داشتند و در نتیجه،هر دوی آنها این توانایی را پیدا کردند تا در ضمن ورود به درگیری ها و منازعات اروپای مرکزی،به دلیل موقعیت جغرافیایی خویش،از صدمات و لطمات جنگ نیز مصون بمانند». (2)

این وضعیت را در مورد آمریکا نیز به خوبی می توان مشاهده نمود.کشور آمریکا در طول چندین قرن گذشته،ضمن این که از منازعات دول اروپایی سود برده است،امّا کمتر متحمل پرداخت هزینه های آن شده است.این کشور به دلیل موقعیت جغرافیایی خود توانست تأسیسات نظامی و اقتصادی خود را در طول

ص:29


1- (1) .هنری و لیتل فیلد،تاریخ اروپا از سال 1815 به بعد،ترجمه فریده قره چه داغی(صحیحی)،ص 111-125.
2- (2) .همان،ص14.

جنگ جهانی اول و دوم حفظ کند؛در حالی که بخش گسترده ای از منابع و امکانات اقتصادی و نظامی دول اروپایی در خلال جنگ از میان رفت و این امر در تبدیل آمریکا به یک ابرقدرت نقشی بزرگ ایفا نمود.ظهور آمریکا و شوروی به عنوان ابرقدرت در دوران پس از جنگ جهانی دوم باعث گردید تا محوریت سیاست بین الملل از اروپا خارج شده و از آن پس رقابت میان دو بلوک،مرکز تحولات جهانی گردد.

در فاصله های 1945-1990 آمریکا و شوروی برای تصرف جهان و مداخله و اعمال سلطه در کشورهای جهان سوم با یکدیگر به رقابت برخاستند.رقابت تسلیحاتی،به ویژه در زمینه تولید سلاح های اتمی به شدت سیاست خارجی دو کشور را تحت تأثیر قرار داد و بخش هنگفتی از بودجه اقتصادی صرف تولید جنگ افزارهای متعارف و غیرمتعارف شدو این رقابت سرانجام منجر به فروپاشی شوروی در سال 1991 گردید.

بنابراین،عوامل پیدایش قدرت های بزرگ را می توان در رشد و توسعه اقتصادی،فناوری های نوین،منابع و موقعیت جغرافیایی،سازمان و تشکیلات نظامی،روحیه ملی،سیستم اتحاد و ائتلاف برای گسترش قدرت و تصرف اراضی دانست.قدرت های بزرگ در قرون گذشته،با استفاده از عوامل و زمینه های متعدد توانسته اند روابط نابرابر را میان خود و سایر کشورها شکل دهند.در گذشته،از راه اشغال مستعمرات و سپس از راه وابستگی سیاسی و در عصر جهان شدن با به کارگیری ابزارهای نوین ارتباطاتی و اطلاعاتی به ایجاد و استمرار توسعه نابرابر کمک کرده اند.در این روند تاریخی ما شاهد جابه جایی قدرت در میان کشورهای بزرگ نیز می باشیم که دو عامل در این تحول نقش بنیادی را ایفا نموده اند:

ص:30

الف)کاهش توان پرداخت هزینه ها

قدرت های بزرگ برای حفظ موقعیت خود در نظام بین الملل باید هزینه های بسیاری را در رابطه با مناطق تحت نفوذ یا سلطه پرداخت کنند.مداخله نظامی در مستعمرات یا اشغال نظامی خاک یک کشور،هزینه های سنگینی را به دولت مداخله گر تحمیل می کند.همچنین اعطای وام یا حفظ وابستگی های اقتصادی،سیاسی،فرهنگی و نظامی دولت های پیرامون قدرت برتر،نیازمند صرف پول و اختصاص بودجه های بسیاری است که ممکن است در شرایطی به اقتصاد و توان ملی قدرت بزرگ خسارت وارد نماید.بر این اساس می توان گفت زمانی که میزان هزینه های یک قدرت بزرگ،از میزان توان پرداخت آن بیشتر شود،زمینه برای افول آن فراهم می گردد.این وضعیت را می توان در مورد تغییر قدرت انگلستان از امپراتوری به قدرت بزرگ،درپی جنگ جهانی دوم 1939-1945 و شوروی از ابرقدرت به قدرت بزرگ در سال 1991 مشاهده نمود.

ب)افزایش قدرت کشورهای رقیب

قدرت های بزرگ برای حفظ موقعیت خود باید بتوانند با ظهور و افزایش قدرت های رقیب مقابله کنند.در صورتی که قدرت های رقیب در سطوح مختلف قدرت بتوانند بر قدرت بزرگ پیشی بگیرند،زمینه برای کاهش یا افول قدرت بزرگ فراهم می شود.قدرت کشورها همواره نسبی است و میزان قدرت یک کشور در مقایسه با قدرت دیگر سنجیده می شود؛بنابراین اگر در یک دوره زمانی خاص،قدرت یک کشور نسبت به طرف مقابل افزایش یابد،قدرت طرف دیگر کاهش می یابد.این وضعیت را می توان از اوایل قرن بیستم در زمینه قدرت آمریکا مشاهده نمود.آمریکا در سال های نخست قرن بیستم از توان و قدرت

ص:31

اقتصادی بالایی برخوردار گشت.جنگ جهانی اول و دوم نیز باعث کاهش قدرت کشورهای اروپایی و افزایش قدرت آمریکا گردید و سرانجام آمریکا به عنوان ابرقدرت در سال 1945 ظهور کرد.با فروپاشی شوروی در سال 1991 زمینه برای تحول در ساختار قدرت جهانی ایجاد شد و کشورهای آلمان،ژاپن و چین در پی ایفای نقش قدرت بزرگ برآمدند و از طرفی قدرت یافتن جامعه اروپا به همراه بحران در اقتصاد آمریکا زمینه های لازم را برای کاهش قدرت آمریکا و جابه جایی در قدرت ایجاد نمود.در شرایط جابه جایی یا تعدیل قدرت،اتحادیه اروپا نیز دستخوش بحران و بی ثباتی اقتصادی است.رقابت اقتصادی و جنگ سرد حاکم میان بلوک های قدرت اقتصادی،سرانجام باعث نظم جدید اقتصادی در میان قدرت های بزرگ خواهد شد.

4-اهداف سیاست خارجی قدرت های بزرگ

اهداف سیاست خارجی کشورهای بزرگ را می توان همانند سایر کشورها بر حسب اولویت ها،مدت زمان یا قلمرو جغرافیایی تقسیم بندی کرد.«هالستی»در یک دسته بندی،اهداف سیاست خارجی دولت ها را بر حسب اولویت ها و مدت زمان دسترسی به آن،به اهداف کوتاه مدت،میان مدت و بلندمدت تقسیم می کند. (1)اهداف کوتاه مدت یا حیاتی،معطوف به ارزش های اساسی جامعه است که دولت و ملت موجودیت خود را منوط و وابسته به حفظ اصول آن دانسته و همواره می بایست در انجام آن بکوشد. (2)

ص:32


1- (1) .کی.جی.هالستی،مبانی تحلیل سیاست بین الملل،ترجمه بهرام مستقیمی و مسعود طارم سری،ص222.
2- (2) .حمید بهزادی،اصول روابط بین الملل و سیاست خارجی،ص129.

اهداف میان مدت در اولویت دوم قرار دارد و کشور تا اندازه ای مدت یا فرصت دسترسی به آن را در اختیار دارد؛مانند رسیدن به توسعه اقتصادی.اهداف بلندمدت معطوف به رسالت ها و تعهدات جهانی کشورها می باشد.

از سوی دیگر«آرنولد ولفر»،اهداف سیاست خارجی یک کشور را در سه مورد بیان می کند:

1.اهدافی که بیانگر تقاضای ارزش هایی است که یک کشور دارای آنها نیست؛لذا در پی تغییر وضع موجود است.

2.اهدافی که در پی حفاظت،حمایت و دفاع از توزیع موجود ارزش هاست و خواهان حفظ وضع موجود است.

3.اهداف فرا ملی که یک کشور در صدد دست یابی به آن است؛مانند:همبستگی بین المللی و صلح در سطح بین المللی. (1)

با توجه به این مطالب،اهداف سیاست خارجی قدرت های بزرگ را نیز می توان بر اساس اولویت ها و قلمرو جغرافیایی آن به سه دسته اهدافی ملی-منطقه ای،بین المللی و جهانی تقسیم نمود.مسلم این است که آنچه در زمینه اهداف سیاست خارجی قدرت های بزرگ اهمیت می یابد،معطوف به اهداف فراملی،منطقه ای،بین المللی و جهانی است؛زیرا این کشورها از به لحاظ سطح بالای قدرت نظامی و اقتصادی خود،همواره منافع ملی را فراتر از مرزهای سرزمینی خود تعریف نموده و نه تنها در قلمرو منطقه ای،بلکه در سطح جهانی در پی کسب منافع و بسط قدرت می باشند.بر این اساس منافع و اهداف ملی آنها

ص:33


1- (1) . Arnold Wolfers, The pole of power and the pole of indifference, in, James Rosenau, ce, International Politics and foreign policy, New York:The free press, 1969, pp.177-178.

عمیقاً به منافع منطقه ای و جهانی پیوند خورده است و نسبت به تحولات منطقه ای و جهانی بسیار واکنش نشان می دهند.در این راستا مهم ترین هدف سیاست خارجی قدرت های بزرگ آن است که عموماً تحولات و فرایندهای منطقه ای و جهانی در جهت تأمین منافع ملی آنها هدایت شود و از آن جا که غالباً منطق رئالیستی بر سیاست خارجی قدرت های بزرگ حاکم است،رفتارها و کُنش های قدرت های بزرگ در معادلات منطقه ای و جهانی در قالب های نفوذگذاری و سلطه جویی شکل می گیرد.

در دوران های مختلف تاریخ روابط بین الملل،اعمال سلطه،همواره به روش های گوناگون وجود داشته است.با پیدایش دولت های ملی،به علت عدم توازن قدرت آنها و اهداف متفاوت،همواره حاله ای از سیطره و نفوذ قدرت های بزرگ بر چگونگی ارتباط آنها حاکم بوده است.با اعمال سلطه از سوی قدرت های بزرگ،روابط ناموزون و غیر عادلانه میانه دولت ها آغاز گشت.بیشتر کشورها،از این رابطه ضرر و زیان های هنگفتی را در طول تاریخ متحمل شده اند.در دوران گذشته،قاره های آفریقا،آمریکای لاتین و جنوب آسیا عمده ترین مناطقی بودند که مورد توجه خاص قدرت های برتر بوده اند.در طی قرون چهارده و پانزده میلادی،کشف مناطق جدید،گسترش قلمرو و جمعیت بیشتر،نشانه قدرتمندی یک کشور بود.برای مثال:نیروی های دریایی پرتغال با فرمان پاپ به سوی قاره های آفریقا و آسیا اعزام شد.اموال،ثروت و مردم این سرزمین ها مورد تهاجم و غارت آنها قرار گرفت.

«پرتغال اولین کشوری بود که در آفریقا به تجارت برده پرداخت.اولین محموله برده و طلا به سال 1441 وارد لیسبون شد.تا سال 1580 انحصار تجارت برده در دست پرتغالی ها بود و سپس کشورهای بریتانیا،هلند،فرانسه،

ص:34

اسپانیا،دانمارک و آمریکا وارد شدند». (1)

با آغاز رنسانس در قرن شانزدهم و انقلاب صنعتی در نیمه دوم قرن هیجده،اعمال سلطه با نیازمندی های جدید اقتصادی همراه شد.آن چه باعث شد تا ملل اروپایی به اقدامات توسعه طلبانه در این دوران روی آورند،تسخیر مناطق برای فروش کالا و«تمایل برای به دست آوردن ثروت و آوردن گروندگان جدید به کلیسا»بود. (2)دو تحول عمده در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم،آغازگر حرکت جدیدی در روند سلطه گری شد:سرعت چشم گیر در گرفتن مستعمره و افزایش تعداد قدرت های استعماری.لذا تا جنگ جهانی اول،قلمرو سیطره قدرت های بزرگ افزایش یافت؛به گونه ای که:

«افزایش قلمروهای جدید در 75 سال اول قرن نوزدهم به 83000 مایل مربع(210000 کیلومتر مربع)،در سال بالغ می شد.از طرفی قدرت های استعماری در سال های آخر دهه 1870 و جنگ جهانی اول«18-1914»حدود 240000 مایل مربع(620000 کیلومتر مربع)بر آن افزودند.لذا در سال 1914،در نتیجه این توسعه طلبی و غلبه بر موانع قرن های گذشته،قلمرو قدرت ها،مستعمرات آنها و مستعمرات سابقشان،به بیش از 85%سطح زمین رسید». (3)

اشغال مناطق جدید و ایجاد مستعمره توسط قدرت های بزرگ تا سال 1914 ادامه یافت.در جنگ جهانی اول،برخی قدرت های بزرگ از میان رفتند و قدرت های مسلط جدید،جهان را میان خود تقسیم نمودند.پس از جنگ جهانی

ص:35


1- (1) .همایون الهی،امپریالیسم و عقب ماندگی،ص78.
2- (2) . George H.Nadde, Imperialism and Colonialism, London:The worburg Institute, 1966, p.57.
3- (3) . Harry Magdoff, Imperialism:from the Colonial Age to the Present, New York:Monthly Review, 1979, p.35.

دوم،دو بلوک شرق و غرب به وجود آمد و روند سلطه گری ادامه یافت.نظام سرمایه داری،با استفاده از اصل لیبرالیسم اقتصادی توانست به اعمال سلطه بپردازد و نظام انحصارات بر جهان مستولی گشت.صدور سرمایه به مرور زمان باعث افزایش سود شد و میزان سرمایه گذاری های خارجی افزایش یافت.این میزان در طول سال های 1960-1914 به قرار زیر است: (1)

جدول بالا نشان می دهد که حجم سرمایه گذاری های آمریکا رو به تزاید بوده و با گذشت زمان،از موقعیت بالایی در سطح جهان برخوردار گشته است.مسلم است که سرمایه گذاری های خارجی با گسترش شبکه های مالی و ارتباطاتی جهانی در قرن بیست ویکم وارد مرحله جدیدی شده است.برای نمونه میزان سرمایه گذاری خارجی آمریکا در سال 2010 بالغ بر 3/597/000/000/000 دلار،فرانسه به میزان 1/837/000/000/000 دلار و بریتانیا 1/705/000/000/000 دلار و آلمان 1/484/000/000/000 دلار بوده است. (2)

وظیفه اساسی در سرمایه گذاری های خارجی توسط شرکت های چندملیتی

ص:36


1- (1) . Harry Magdoff, The Age of Imperialism, New York:N.puble, 1969, p.56.
2- (2) . fa.wikipedia.org.

صورت می گیرد که نقش مؤثری در اعمال سلطه اقتصادی دارند.در حال حاضر نقش و اهمیت فرهنگ در سیاست خارجی قدرت های بزرگ بیشتر شده است و این قدرت ها تلاش می کنند تا به همراه استفاده از ابزارهای نظامی و اقتصادی،از فناوری های نوین ارتباطی و اطلاعاتی برای گسترش فرهنگ خود در کشورهای تحت سلطه بهره ببرند.در ادامه به صورت خلاصه به بررسی هر یک از ابزارهای سیاسی،اقتصادی،فرهنگی و نظامی پرداخته می شود.

5-ابزارهای سیاست خارجی قدرت های بزرگ

الف)در سطح سیاسی

اشاره

قدرت های بزرگ برای تأثیرگذاری بر معادلات سیاسی منطقه ای،فرامنطقه ای و جهانی،از ابزارها و شیوه های متفاوتی استفاده می کنند.مهم ترین هدف آنها تأمین منافع خود در سطح منطقه ای و جهانی است.روند هدایت و شکل دهی به ساختارها و فرایندهای منطقه ای و جهانی مستلزم بررسی همه جانبه راهبردها،سیاست ها و اقدامات ایجابی و سلبی قدرت های بزرگ می باشد.امّا آنچه می تواند تا اندازه ای به دریافت چگونگی شکل گیری این روندها و تحولات آن کمک کند،بهره گیری از دولت های دست نشانده،شرکت های چندملیتی و سازمان های اطلاعاتی و جاسوسی است که در ادامه،به صورت خلاصه بیان می شود.

یکم.ایجاد دولت دست نشانده

تاریخ سیاست خارجی قدرت های بزرگ نشان می دهد که قدرت های مسلط برای اعمال سیطره همه جانبه خود بر کشورهای زیر سلطه،در همه مراتب سیاست های حکومتی آنها حضور فعال دارند و حتی الامکان پادشاه یا حاکم،

ص:37

مجری دستورات آنها می باشد.با برپایی کنفرانس«باندونگ»در سال 1950،فصل جدیدی در تاریخ کشورهای تحت سلطه گشوده شد.تا پیش از دهه 1960 بیش از 50 کشور استقلال سیاسی خود را بازیافتند و به ظاهر دارای حکومت مستقل شدند.سیاست جدیدی که از سال 1959،به نام«نسیم متغیر»یا«نسیم نو» (1)در انگلستان مشهور شد،ناظر بر استقلال سیاسی برخی مستعمرات بود.امّا نفوذ و سلطه بیگانه در کشورهای تحت سلطه به علت میراث های به جا مانده از نظام استعماری،همچنان حفظ شد و چهره جدیدی به خود گرفت.لاگوست در این زمینه می گوید:

بسیاری از کشورهای توسعه نیافته،دارای دولت های نوبنیادی هستند که سازمان سیاسی و اداری آنان یادگار عهد مستعمراتی است و به اقتضای سیاست های خارجی،به مجموعه گوناگون و ناهمگون از گروه های مختلف انسانی تحمیل شده است. (2)

با توجه به ساختار حکومتی به جا مانده از گشته،قدرت مسلط کوشید تا حکومت های دست نشانده خود را به قدرت رسانده و از آنها برای اعمال سلطه سیاسی استفاده کند.در این میان پیدایش کشورهای غیرمتعهد دارای اهمیت است.بیشتر این کشورها نتوانستند در عمل،سیاست مستقلی را دنبال کنند.یکی از دلایل،این است که قدرت های مسلط،اجازه بقای حکومت مستقل و مخالفت با سیاست های سلطه جویانه را نمی دهند و معمولاً اگر در کشور زیر سلطه،رژیم سیاسی یا احزاب آن مطابق با منافع آنها نباشد،آن دولت را به اتهام این که انتخابات از راه صحیح انجام نگرفته و اصول دموکراسی رعایت نشده،با تقویت

ص:38


1- (1) . The Wind of Change, The New Wind.
2- (2) .ایو لاگوست،کشورهای توسعه نیافته،ترجمه هوشنگ نهاوندی.

نیروهای سیاسی و احزاب مخالف رژیم،عملیات جاسوسی و براندازی تلاش می کنند تا آن حکومت یا دولت را براندازند.

دوم.استفاده از شرکت های چندملیتی

اعمال قدرت سیاسی توسط شرکت های چندملیتی،تازگی ندارد.در گذشته،«کمپانی هند شرقی»در قالب یک شرکت سهامی عام توانست با اعمال قدرت خود در شبه قاره هند،حکومت و دستگاه دولتی را زیر سیطره خود درآورد،و بر جمعیت عظیمی از مردم این ناحیه حکم فرمایی کند.حاکمان با صلاحدید رؤسای کمپانی عمل می کردند و انتقال قدرت توسط رؤسای کمپانی انجام می گرفت.امروزه شرکت های چندملیتی،غالباً اثرات بسیار مهمی در سیاست های داخلی و خارجی حکومت های مادر و کشور زیر سلطه دارند.این شرکت ها در کشورهای مادر،به عنوان گروه های فشار بر نهاد ریاست جمهوری،کنگره و سایر نهادها و رابطه مردم و دولت تأثیر می گذارند.در کشورهای زیر سلطه،مطابق سیاست های حکومت مادر عمل می کنند و از طرفی،سیاست های کشور مادر در راستای حمایت از منافع شرکت های چندملیتی است.برای مثال از سال 1947 تاکنون،حفاظت از تجارت بزرگ،هدف مشترک تمام دولت های آمریکایی بوده است.دولت آمریکا از حکومت هایی حمایت کرده که شرایط توسطه اقتصادی آمریکا را تأمین کنند.عملیات شرکت های چندملیتی در کشورهای زیر سلطه می تواند به چند صورت باشد:

اولاً،با سرمایه گذاری در اقتصاد کشور زیر سلطه،اقتصاد این کشور را به خود وابسته می کند.

ثانیاً،وابسته کردن اقتصاد کشورهای زیر سلطه،اهرمی برای اعمال نفوذ و

ص:39

سلطه سیاسی شرکت های چندملیتی به شمار می رود؛به گونه ای که اگر خط مشی های سیاسی کشور زیر سلطه،با اهداف سودجویانه این شرکت ها همسو نباشد،با انواع تحریم های اقتصادی،حکومت را وادار به تسلیم می کنند.

ثالثاً،شرکت های چندملیتی به سبب قدرت مالی چشم گیری که دارند،قادرند زمینه های ثبات یا ناامنی سیاسی را در کشورهای زیر سلطه فراهم آورند و در به قدرت رسیدن حکومت دلخواه،دخالت کنند.دخالت شرکت I.T.T (1)،در امور سیاسی کشور شیلی که منجر به سقوط حکومت»سالوادور آلنده«شد،از نمونه های بارز عملکرد این شرکت ها می باشد.

رابعاً،با دادن رشوه،تطمیع سران حکومت زیر سلطه،اهداف خود را به پیش می برند.

سوم.استفاده از سازمان های اطلاعاتی و جاسوسی

قدرت های بزرگ برای اعمال سلطه،سازمان های جاسوسی و اطلاعاتی را به ویژه پس از جنگ جهانی دوم به کار گرفتند.در این مورد می توان به فعالیت های برخی از سازمان های جاسوسی اشاره نمود:

ب)سازمان سیا( C.I.A)

(2)

فعالیت های سیا در دهه 60،به ویژه با طرح اتحاد برای پیشرفت کِنِدی،به سوی جهان سوم سوق داده شد.سیا به مرور زمان،افرادی بسیاری را از جمله تجار،بازرگانان،درباریان،خبرنگاران،شرکت ها و...برای اهداف خود به کار گرفت.

ص:40


1- (1) . International telephone and telegraph یک کمپانی بین المللی تلگراف و تلفن که دفتر مرکزی آن در مانهتن نیویورک است.
2- (2) . Central Intelegence Agancy .

تا سال 1947،شبکه اطلاعات«سیا»به دستگاه پنهانی عریض و طویلی مبدل شده بود که 200 هزار مأمور مخفی در خدمت خود داشت و هر سال میلیاردها دلار بودجه آن بود. (1)

جاسوسی و ضداطلاعات،به مثابه ابزارهای مهم سازمان سیا به کار گرفته شد. (2)همچنین شیوه های متفاوتی،از جمله شست وشوی مغزی برای جذب افراد و گرفتن اطلاعات به کار گرفته می شد. (3)سیا در طول تاریخ خود توانسته است از طریق جاسوسی،فعالیت های علمی و تجزیه و تحلیل خبر در سقوط یا ظهور دولت ها و حکومت ها در کشورهای جهان سوم نقش بزرگی ایفا نماید و در حال حاضر مهم ترین رکن جاسوسی و اطلاعاتی آمریکا در رابطه با سایر کشورها شمرده می شود.

ج)سازمان جاسوسی شوروی(سابق)

(4)

سازمان جاسوسی«کا.گ.ب»در راستای اعمال سلطه توسط اتحاد جماهیر شوروی به عنوان ابزاری قوی و قدرتمند عمل می کرد.این سازمان به چهار اداره کل،هفت اداره مستقل و شش بخش کوچک تر که هر یک تقسیمات بیشتری را نیز داشت،تقسیم می گردید.اداره کل یکم،عمدتاً فعالیت های پنهانی شوروی را در خارج از کشور برعهده داشت که زیر نظر«اداره انحراف افکار عمومی»قرار داشت.

سازمان تعداد زیادی را به استخدام درآورد:کارشناسان غربی تعداد اعضای

ص:41


1- (1) .دیوید وایز،تاماس راسن،سیا،حکومت نامرئی،ترجمه عبدا...گله داری ج1،ص12.
2- (2) .ر.ک:استانسفیلد ترنر،پنهان کاری و دموکراسی،ترجمه حسین ابوترابیان،ص 65-111.
3- (3) .ر.ک:جان مارکس،سیا و کنترل مغزها،ترجمه فریدون دولتشاهی،ص 175-203.
4- (4) . Komitet Gosudarstvennoy Bezopansnosti.

«کا.گ.ب»را نیم میلیون نفر تخمین زده اند و معتقدند که از این تعداد 90 هزار نفر در رابطه مستقیم با عملیات جاسوسی در داخل و خارج شوروی بودند. (1)

سازمان افراد زیادی را برای عملیات جاسوسی تربیت کرد.برای مثال در سال 1971،دانشکده ویژه ای در شوروی برای فراگیری روش های جاسوسی در چین،توسط«کا.گ.ب»دایر شد. (2)با فروپاشی شوروی در سال 1991م،این سازمان جای خود را به سازمان«اف.اس.بی»سرویس ضدجاسوسی روسیه داده است.

د)سازمان جاسوسی انگلیس

(3)

سازمان جاسوسی انگلیس یا«اینتلیجنت سرویس»تشکیلاتی است که در قرن شانزدهم،در سال 1573 میلادی توسط یکی از وزیران حکومت سلطنتی ملکه الیزابت اول به نام«فرانسیس واتینگهام»که ضمناً مشاور سیاسی ملکه نیز بود،در مرکز لندن تأسیس شد. (4)

سازمان اطلاعاتی انگلیس،از همان آغاز مشتمل بر 6 اداره بزرگ بوده است.این سازمان با قدمت چندین قرن توانسته بر کشورهای جهان اعمال سلطه و نفوذ کند و دارای سوابق طولانی در کشورهای آفریقایی،آسیایی و آمریکایی می باشد.این سازمان در سه نوع از کشورها بیشترین مأمورین و جاسوسان آزموده خود را به عنوان دیپلمات مستقر می کند (5):

1.کشورهایی که زیر سلطه انگلیس هستند یا روابط صمیمانه ای با آن کشور

ص:42


1- (1) .احمد ساجدی،سازمان های جاسوسی دنیا،تهران:محراب قلم،1366،ص28.
2- (2) .همان،ص30.
3- (3) . Intelligence Service.
4- (4) .همان،ص158.
5- (5) .همان،ص168.

دارند،لکن به دلایلی از ناحیه داخل یا خارج خود مورد تهدید قرار گرفته اند.در سال های دهه 1970 که سیاه پوستان کشور آفریقایی زیمبابوه حملات چریکی خود را علیه اقلیت سفیدپوستان انگلیسی حاکم بر این کشور گسترش دادند،سفارت انگلیس در هَراره(پایتخت زیمبابوه)به لانه جاسوسی انگلیس تبدیل شد و بیش از یکصد تن از کارمندان این سفارتخانه به تدریج با جاسوسان اینتلیجنت سرویس تعویض شدند.

2.آن دسته از کشورهای کمونیستی وابسته به بلوک شرق که زیر سلطه سیاسی نظامی اتحاد جماهیر شوروی بودند. (1)

3.کشورهایی که درگذشته روابطی مناسب و صمیمانه با انگلیسی ها داشتند،لکن به دلایلی این روابط خدشه دار شده و به سردی گراییده است.در سال 1982 دولت انگلیس پس از بحرانی شدن روابط خود با آرژانتین بر سر جزایر«مالویناس»به تدریج مأموران چیره دست«اینتلیجنت سرویس»را جایگزین دوسوم از دیپلمات های خود در سفارت انگلیس در بوئنوس آیرس(پایتخت آرژانتین)ساخت.

ه)در سطح اقتصادی

اشاره

بخش دیگری از ابزارهای قدرت های بزرگ برای دست یابی به اهداف سیاست خارجی،مربوط به راهبردها،سیاست ها و اقدامات اقتصادی است که غالباً در قالب نهادها،مقررات و قوانین اقتصادی نمود می یابد.رابطه اقتصادی میان کشورها به ویژه روابط مبادله اقتصادی میان کشورهای پیشرفته صنعتی در

ص:43


1- (1) .لازم به یاآوری است که به دنبال فروپاشی نظام کمونیستی در شوروی،کشورهای بلوک شرق از کنترل آن خارج شدند.

حال توسعه،همواره مورد اعتراض کشورهای جهان سوم و در حال توسعه بوده است؛زیرا از دیدگاه کشورهای جنوب،رابطه نابرابر داد و ستد در طول تاریخ نظام سرمایه داری،به صورت نابرابر بوده است و این وضعیت به استمرار نفوذ و سلطه کشورهای شمال بر جنوب یاری رسانده است.آنچه مسلم است،روابط اقتصادی میان کشورها به ویژه در عصر جهانی شدن،به شدت پیچیده و متراکم می باشد و به سادگی نمی توان همه جوانب راهبردها و سیاست های اقتصاد جهانی را بازگو کرد.در این قسمت تنها به چند مورد از فرایند شکل گیری روابط کشورهای قدرتمند و کشورهای جهان سومی یا در حال توسعه که می تواند ابزاری برای تأمین منافع قدرت های بزرگ باشد،اشاره می کنیم.

یکم.نظام سرمایه داری وابسته

زمانی که سرمایه تجاری وجود داشت،استعمارگری قدرت های بزرگ به صورت تصرف اراضی،غارت فلزات گران بها و فروش کالاهای تجاری بود.طبقه سوداگران مغرب زمین،به دنبال سود تجاری،خواهان حمایت دولت برای افزایش ثروت،انباشتن طلا از راه تجارت و دست اندازی به سرزمین های دیگر بودند.

تا پیش از پیروزی کامل سرمایه صنعتی بر سرمایه تجاری،که در حدود پایان قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم صورت گرفت،یعنی نزدیک مدت 50 سال،سرمایه های تجاری زیر پرچم امپراتوری های اسپانیا،پرتغال و انگلیس،ثروت های بزرگی را به اروپا منتقل کردند.در اواخر قرن هجدهم که سرمایه داری صنعتی رفته رفته بر اقتصاد کشورهای عمده سرمایه داری و بیش از همه انگلستان سلطه پیدا کرد،نظریه های سوداگری زیر آتش شدید حملات اقتصاددانان های بزرگ

ص:44

کلاسیک نظیر جیمز میل،آدام اسمیت و ریکاردو قرار گرفت. (1)

آدام اسمیت درباره آثار زیان بخش برقراری رابطه انحصاری در تجارت با مستعمرات می گوید:

این انحصار،صنایع همه کشورها به ویژه صنایع کشورهای مستعمره را،راکد می سازد،بدون این که کوچک ترین تأثیری در بهبود صنایع کشوری که انحصار به نفع آن برقرار شده داشته باشد...در واقع انحصار،نرخ سود تجاری را افزایش می دهد،و بدین ترتیب منافع تجار تا اندازه ای افزایش می یابد.پس با افزایش منافع طبقه کوچکی در یک کشور،به منافع سایر طبقات آن کشور و مردم سایر کشورها زیان وارد می شود. (2)

با ایجاد سرمایه صنعتی و تولید انبوه در کشورهای مرکز،نظریه های جدید اقتصادی شکل گرفت.تجارت آزاد،تقسیم بین المللی کار و غیره به نفع کشورهای مرکز عمل کرد.تجارت آزاد برای بهره برداری و صدور محصولات توسعه نیافته مفید بود،ولی باعث توسعه این کشورها نشد.با افزایش تولید و صدور آن به کشورهای پیرامون و بهره برداری از منابع و ثروت های زیر سلطه،کشورهای پیشرفته با انباشت سرمایه و در نهایت با مازاد سرمایه روبه رو شدند؛به طوری که نظام سرمایه داری برای ادامه حیات،ناگزیر به صدور سرمایه به مناطق توسعه نیافته شد.«پولانزاس» (3)درباره روند توسعه سرمایه داری و خروج سرمایه از کشورهای مرکز به پیرامون به سه دوره اشاره می کند:نخست،مرحله انتقالی،که از اواخر قرن نوزده آغاز و تا عصر بین دو جنگ ادامه می یابد و این مرحله ای است که در آن تعادلی ناپایدار بین سرمایه داری رقابت آزاد و

ص:45


1- (1) .محمد سوداگر،بررسی نظریه های مربوط به امپریالیسم،ص27.
2- (2) .همان،ص28.
3- (3) . Poulantzas.

سرمایه داری انحصاری وجود دارد،و شیوه تولید سرمایه داری به سوی«خارج»گسترش یافته،سلسله زنجیر امپریالیستی را پایه ریزی می کند.سپس مرحله قوام یافتن مرحله امپریالیستی از عصر ما بین دو جنگ آغاز می گردد و طی آن سرمایه داری انحصاری،خود را بر سرمایه داری رقابت آزاد مسلط می سازد.مرحله سوم،مرحله ای است که از پایان جنگ جهانی دوم به این سو را در برمی گیرد.در این مرحله،روابط بین«متروپل»و«قمر»دگرگون می شود و طی آن،دیگر شیوه تولید سرمایه داری سلطه خود را به سادگی از«خارج»و از طریق«تولید مجدد و روابط وابستگی»بر این شکل بندی ها اعمال نمی کند؛بلکه استیلای خود را به طور مستقیم در درون آنها پایه گذاری می کند.در این مرحله،تراکم بین المللی سرمایه به تمرکز بین المللی آن می انجامد و شرکت های چندملیتی به عنوان مهم ترین شکل سازمانی سرمایه بزرگ ظاهر می شوند. (1)

پُل سوئزی درباره صدور سرمایه می گوید:

سرمایه انحصاری به توسعه یافتن در خارج احتیاج دارد و به همین دلیل محتاج یاری و حمایت حکومت است.بنابراین در همین جاست که ریشه های خط مشی امپریالیستی را با تمام عوارض متعددش می یابیم. (2)

سینگر در این باره می گوید:

سرمایه گذاری خارجی فقط از نقطه نظر جغرافیایی خارجی بوده و در حقیقت جزئی از اقتصاد کشور سرمایه گذار به شمار می آید.به نظر وی،این گونه سرمایه گذاری ها نه تنها هیچ یا سهم بسیار اندکی در رشد اقتصادی کشور بدهکار نداشت،بلکه گاهی حتی مانع چنین رشدی می شد. (3)

ص:46


1- (1) .سعید رهنما،شرکت های چندملیتی و کشورهای توسعه نیافته،ص24.
2- (2) .پل سوئزی،نظریه تکامل سرمایه داری،ترجمه حیدر ماسالی،ص335.
3- (3) .راگنار نرگس،مسائل تشکیل سرمایه در کشورهای توسعه نیافته،ترجمه عبدالله زندیه،ص29.

در هر حال،ورود سرمایه به کشورهای پیرامونی برای این است که منطقه عمل اقتصادی وسیع تری برای خود به وجود آورد و حوزه فعالیت اقتصادی کشور زیر سلطه را پیرو قدرت مرکز درآورد.

هابسون درباره منشأ اقتصادی امپریالیسم می گوید:

منشأ اقتصادی امپریالیسم در تمایل گروه های منسجم ثروتمند و صاحبان منابعی است که با استفاده از زور بخش دولتی می خواهند بازارهای خصوصی را برای کالاها و سرمایه های مازاد خود حفظ نموده و آن را توسعه دهند.جنگ،نظامی گری و سیاست خارجی وسایل لازم برای رسیدن به این هدفند. (1)

با ورود سرمایه به کشورهای توسعه نیافته،ساختار اقتصادی آنها از بین رفت.استعمار برای این که بتواند در تجارت و سرمایه گذاری خود در ممالک عقب مانده سود بیشتری کسب کند،ساختار جدیدی به وجود آورد.رواج کشت نباتات صنعتی،ایجاد راه آهن،ایجاد صنایع سبک،صنایع مونتاژ و کشت محصول واحد از جمله آنها بود.این ساختار جدید براساس نیازمندی های مرکز ایجاد شد و به گونه ای نبود که فعالیت اقتصادی آن،نیاز جوامع داخلی را در راه رشد و توسعه برآورده سازد.از سوی دیگر،جنبه های مختلف نهادها و بنیان های کهن اجتماعی و اقتصادی در اثر ورود سرمایه خارجی تضعیف و نابود شدند.«تضعیف و نابودی حرف و صنایع دستی،کاسته شدن میزان کشت محصولات قابل مصرف به نفع محصولات قابل فروش در بازار،از میان رفتن سازمان های کهن صنعتی و فعالیت های تولیدی گروهی (2)از جمله آنها بودند.در نتیجه،وابستگی کشورهای عقب مانده به کشورهای توسعه یافته صنعتی،روزبه روز بیشتر شد.«دوس

ص:47


1- (1) . J.A.Hobson, Imperialism, London:G.Allemnand Unwin, Ltd, 1961, p.106.
2- (2) .کشورهای توسعه نیافته،پیشین،ص52.

سانتونس» (1)وابستگی را وضعیتی تعریف می کند که در آن،«توسعه اقتصادی یک کشور خاص،تابع توسعه و گسترش اقتصاد دیگری می باشد که اقتصاد اول تحت سلطه آن قرار دارد».وی از نظر تاریخی سه نوع وابستگی را از یکدیگر متمایز می سازد:

1.وابستگی استعماری که در آن سرمایه تجاری و مالی همراه با حکومت استعماری بر روابط اقتصادی اروپا و مستعمره ها از طریق انحصار تجارت همراه با انحصار استعماری زمین،معادن و نیروی کار در کشورهای مستعمره حاکم بوده است.

2.وابستگی مالی-صنعتی که در آخر قرن نوزده وجود داشته و ویژگی آن،سلطه سرمایه های بزرگ و گسترش آن به خارج،از طریق سرمایه گذاری در تولید مواد خام و محصولات کشاورزی برای مصرف در کشورهای سلطه گر بوده است.

3.در دوره پس از جنگ،گونه جدیدی از وابستگی به وجود آمده که ناشی از گسترش شرکت های چندملیتی بوده است.این شرکت ها،سرمایه گذاری در صنایع برای تغذیه بازار داخلی کشورهای توسعه نیافته را آغاز کرده اند.این شکل وابستگی اساساً وابستگی صنعتی-تکنولوژیکی است.«دوس سانتوس»معتقد است که نوع اول و دوم وابستگی،نوع تاریخی آن می باشد و نوع سوم،نوعی است که امروزه وجود دارد. (2)

با گسترش نظام سرمایه داری و افزایش تولیدات صنعتی،نیاز به تهیه مواد اولیه از مناطق مختلف جهان،ضروری گشت.هم چنین فروش کالاهای تولید شده در کشورهای فاقد نظام سرمایه داری و شبکه های عظیم کارخانجات صنعتی،

ص:48


1- (1) . Stantos.
2- (2) .مهدی تقوی،تجارت بین الملل،ص68.

پرهیزناپذیر شد.کمپانی های سرمایه داری،برای تسخیر بازارهای جهان به رقابت برخاستند و شرکت های بزرگ با قدرت های عظیم مالی،اقتصاد جهانی را در مشت خود گرفتند.نظام انحصارات به وجود آمد و شرکت های چندملیتی در ایجاد امپراتوری های صنعتی جدید،نقش بسیار مهمی ایفا کردند.سابقه کمپانی ها در صحنه جهانی طولانی است.برای نمونه،«کمپانی هند شرقی»توانست با ایجاد شبکه های عظیم مالی و نظامی،شبه قاره هند را تسخیر کند و سرمایه های کلانی را به بریتانیا منتقل سازد.امروزه شرکت هایی مانند،«جنرال موتورز»«جنرال الکتریک»با کنترل وسایل تولید،شبکه های توزیع مواد اولیه و کالاهای اساسی،صاحب قدرت هایی شده اند که کارایی و اثرات آن از قدرت توپ و تفنگ بیشتر است.میدان عمل شرکت های چندملیتی،بیشتر از حکومت ها و دولت هاست؛زیرا آنها در معرض بازخواست مردم نیستند و در مقابل اعمال خود مانعی نمی بینند،ولی دولت ها،از سوی طبقات مختلف جامعه مورد پرسش واقع می شوند و ناگزیرند تا به مقرراتی پایبند باشند.

عملکرد شرکت های چندملیتی و کارتل ها باعث شد تا فاصله طبقاتی در میان افراد کشورهای زیر سلطه از یک سو،و فاصله قدرت اقتصادی کشورهای پیشرفته و توسعه نیافته از سوی دیگر،به صورت فاحشی افزایش یابد و وابستگی اقتصادی دول استعماری به متروپل بیشتر شود.برای مثال:برای به دست آوردن تصویری واقعی از بازده سالانه سرمایه گذاری شعبه یک شرکت جهانی آمریکایی در یک کشور مثلاً در منطقه آمریکای لاتین،باید علاوه بر محاسبه سود گزارش شده،بهره مالکانه و درآمد حاصل از محل خدمات که به دفتر مرکزی کمپانی منتقل می شود،عواید به دست آمده بر اثر بالا بردن قیمت گذاری واردات و پایین آوردن قیمت صادرات را هم به حساب آورد.با

ص:49

تقسیم حاصل جمعی که بدین طریق به دست می آید،به ارزش خالص اعلام شده شعبه کمپانی،بازده سرمایه گذاری معلوم می شود. (1)

در دوران استعمار جدید،سرمایه های خارجی در راستای رفع نیازهای دول بزرگ وارد کشورهای جهان سوم گردید.سرمایه گذاری به قصد ایجاد زمینه های تولید و اشتغال در کشور پیرامون نیست؛بلکه با هدف صدور و تولید آن دسته از کالاهایی است که چرخه تولید اقتصاد کشور متروپل را کامل کند.شرکت های چندملیتی در سرمایه گذاری خارجی خود عوامل زیر را در نظر می گیرند:

1.حداکثر سود را برای خود به دست آورند؛بنابراین مناسب ترین محل را تعیین می کنند؛

2.سرمایه گذاری در کوتاه مدت به سوددهی برسد؛

3.سرمایه گذاری،ایجاد رقیب برای آنها در سطح بین المللی نکند؛

4.سرمایه گذاری باعث از دست رفتن بازارهای زیر سلطه آنها در همان کشورها نیز نشود؛

5.سرمایه گذاری حتی الامکان موجب افزایش فروش شرکت های اصلی و بزرگ در آن زمینه شود؛

6.سرمایه گذاری موجب تحول بنیادی در اقتصاد کشور مهمان نشود و در بخش های مادر و مولد(زیربنایی)صورت نگیرد. (2)

بنابراین سرمایه گذاری در نظام صنعتی مولد که باعث پیشرفت کشور توسعه نیافته شود،صورت نمی گیرد؛بلکه در زمینه هایی سرمایه گذاری می شود که به ایجاد نظام صنعتی وابسته منجر شود.

ص:50


1- (1) .ریچارد جی.بارنت و رونالد،دی.مولر،سیطره جهانی،ترجمه مصطفی قریب،ص263.
2- (2) .همایون الهی،امپریالیسم و عقب ماندگی،ص120.

بحث فناوری و دست یابی به صنعت پیشرفته،همواره مورد توجه کشورهای در حال توسعه بوده است؛امّا به دلیل ساختار سیاسی وابسته،عملاً امکان رسیدن به فناوری پویا و نظام صنعتی پیشرفته حاصل نشده است:

با صدور سرمایه مولد و سرمایه گذاری مستقیم در پروسه تولید صنعتی کشورهای توسعه نیافته،صنعت وابسته در این کشورها به وجود آمد و به این ترتیب،این کشورها پروسه صنعتی شدن را(البته به شکلی وابسته)آغاز کردند و همین امر عمده ترین زمینه وابستگی این کشورها،یعنی وابستگی تکنولوژیک را فراهم آورد. (1)

کشورهای قدرتمند از انتقال تکنولوژی پیشرفته به کشورهای توسعه نیافته جلوگیری می کنند و بنا بر دیدگاه«گوندر فرانک»تکنولوژی در رابطه میان کشورهای متروپل و کشورهای قمر،واسطه ای است که باعث توسعه نیافتگی بیشتر می شود.تکنولوژی به سرعت و به شکلی فزاینده شالوده جدید انحصار متروپل بر اقمار را پی ریزی می کند. (2)

به عبارت دیگر:کارتل های جهانی با در دست گرفتن تکنولوژی و انحصار آن،کشورهای زیر سلطه را به خود وابسته کرده اند.آنها برای واگذاری تکنولوژی به کشورهای جهان سوم،اولاً تکنولوژی اصلی را نمی دهند و آن را در کنترل خود نگه می دارند.ثانیاً نوع تکنولوژی داده شده،در دست شبکه های خارجی قرار می گیرد؛لذا درآمد و سودآوری آن به حساب شرکت خارجی رفته و دردی از معضلات کشور زیر سلطه را حل نمی کند.شرایط اعطای تکنولوژی هم،مورد دیگری برای ایجاد سلطه اقتصادی است.

ص:51


1- (1) .سعید رهنما،نظریه های وابستگی،ص105.
2- (2) .همان،ص105.

بررسی 409 قرارداد مربوط به انتقال تکنولوژی بین شرکت های جهانی و شرکت های وابسته در اکوادور،بولیوی،شیلی و کلمبیا نشان می دهد که تقریباً 80%این قراردادها استفاده از تکنولوژی انتقال یافته را برای تولید صادرات به کلی ممنوع می کند. (1)

شرکت های چندملیتی،با تبلیغات فراوان این گونه وانمود می کنند که خواهان صدور تکنولوژی به دولت های وابسته هستند؛در صورتی که واقعاً خواهان واگذاری آن نیستند.از طرفی گسترش تکنولوژی واقعی به کشورهای زیر سلطه،دو پیامد اساسی را به همراه می آورد:اول این که انحصار آن شکسته می شود و کارتل ها به مانند گذشته،قادر به ادامه سلطه گری نمی باشند.دوم آن که میزان مصرف مواد اولیه و قیمت آن افزایش می یابد و چون شرکت های چندملیتی مصرف کننده عمده آن می باشند،به طور چشم گیری متضرر می شوند.

دوّم.تک محصولی کردن کشورها

در دوران جدید و با صنعتی شدن اروپا،اقتصاد کشورهای توسعه نیافته به سمت تک محصولی شدن حرکت کرد.

تک محصولی اقتصادی عبارت است از این که اقتصاد یک کشور،تمام منابع تولیدی خود را به تولید یک یا چند کالای ویژه اختصاص دهد و در نتیجه،از به وجود آمدن یک اقتصاد هماهنگ در کشور جلوگیری می شود و اقتصاد به صورت ایستا درمی آید. (2)

ص:52


1- (1) .بارنت،پیشین،ص264.
2- (2) .همایون الهی،شناخت ماهیت و عملکرد امپریالیسم،ص208.

تک محصولی نمودن کشورهای زیر سلطه توسط قدرت های بزرگ در قاره های آسیا،آفریقا و آمریکای لاتین دنبال شد و پیامد آن،از هم پاشیدگی اقتصادی و از میان رفتن تولید کالاهای بومی بود.برای مثال:

در قرن هجدهم هند یک کشور بزرگ تولید کننده کالا و مواد کشاورزی بود و محصولات نساجی هندی در بازارهای آسیا و اروپا عرضه می شد.شرکت هند شرقی و پارلمان انگلیس،با پیروی از سیاست بازرگانی یک جانبه،در نخستین سال های حکومت انگلستان در هند،در تولیدات این کشور وقفه ایجاد کرد تا به افزایش تولیدات انگلستان کمک کند.هدف آن بود که مردم هند تنها محصولات خام تولید کنند تا مواد لازم را برای کارگاه های بافندگی و کارخانه های دیگر انگلستان تأمین کنند. (1)

در مجموع،تکمحصولی شدن کشورهای در حال توسعه برای اقتصاد آنها اثرات مخربی به همراه دارد که برخی از آنها به صورت زیر می باشد:

«1.کاهش توان تولید برای رفع نیازهای داخلی؛

2.ایجاد وابستگی به فروش مواد تولیدی در بازارهای جهانی؛

3.ایجاد وابستگی به واردات مواد مصرفی مورد نیاز داخلی؛

4.آسیب پذیری در مقابل نوسانات قیمت محصولات صادراتی؛

5.آسیب پذیری در مقابل افزایش قیمت محصولات وارداتی. (2)

سوّم.اعطای وام

کشورهای در حال توسعه یا توسعه نیافته برای دست یابی به رشد و توسعه،

ص:53


1- (1) .همان،ص214.
2- (2) .همان،ص220.

نیازمند سرمایه می باشند که بخشی از آن در قالب گرفتن وام از قدرت های بزرگ تأمین می شود:

استقراض خارجی به شکل های مختلفی مانند دریافت ارز خارجی یا کالا و مواد غذایی(به صورت نسیه)و از راه های متعددی چون استفاده از کمک ها و اعتبارات رسمی کشورهای خارجی،استقراض از مؤسسات مالی یا تجاری و صنعتی خصوصی خارجی یا استقراض ارز صورت می گیرد. (1)

وام های دریافتی از خارج نه تنها مشکل اقتصادی کشورهای در حال توسعه را حل نکرد،بلکه بحران بدهی ها یکی از معضلات این کشورها شد و از اواخر دهه 1970 بخش اعظم و گاه تمامی وام های دریافتی کشورهای مقروض جهان سوم صرف بازپرداخت اصل و فرع وام های پیش می شد. (2)

در سال 1970 مبلغ 75 میلیارد دلار بدهی بر گردن کشورهای جهان سوم سنگینی می کرد.این بدهی ها با سرعت بیشتری طی سال های بعد افزایش یافت؛به گونه ای که در سال 1980 به 475 میلیارد دلار و در سال 1993 به بیش از 1400 میلیارد دلار رسید. (3)علت افزایش بدهی های کشورهای در حال توسعه،تا اندازه بسیاری ناشی از سیاست های بانک جهانی و صندوق بین المللی پول می باشد.مؤسسات مالی جهانی به منظور«کمک به افزایش سطح زندگی در کشورهای در حال توسعه از طریق انتقال منابع مالی از کشورهای توسعه یافته به کشورهای در حال توسعه جهان» (4)ایجاد گردید؛امّا شرایط اعطای وام در عمل

ص:54


1- (1) .احمد ساعی،مسایل سیاسی-اقتصادی جهان سوم،ص149.
2- (2) .همان،ص155.
3- (3) .همان،ص150.
4- (4) .امپریالیسم و عقب ماندگی،ص317.

نتیجه معکوس داده است.شرایط صندوق بین المللی پول برای پرداخت وام به کشورهای در حال توسعه به صورت زیر می باشد:

«1.خصوصی سازی؛

2.آزادسازی واردات و اعمال سیاست دروازه های باز؛

3.آزادی حرکت سرمایه؛

4.ثابت نگه داشتن دستمزدها؛

5.ثبات در نرخ ارز و کاهش رسمی ارزش پول ملی؛

6.حذف کسری بودجه؛

7.حذف یارانه ها؛

8.افزایش تعرفه های دولتی و کاهش اعتبارات از طریق محدودیت های اعتباری و بالا بردن نرخ بهره». (1)

نهاد بین المللی دیگری که وظیفه اعطای وام به کشورهای در حال توسعه را برعهده دارد«بانک جهانی»است.وظیفه این بانک که درپی کنفرانس«برتون وودز»در سال 1944 ایجاد شد،پایه ریزی نظام اقتصادی،بر مبنای حفظ و گسترش جهان سرمایه داری بود.

بانک جهانی که ظاهراً دارای یک هیئت امنای بین المللی است،پیوسته سیاست هایی در جهت پیشبرد اهداف سیاست خارجی ایالات متحده و نفوذ سرمایه داری در کشورهای توسعه یافته،تعقیب کرده است...ایالات متحده بیش از یک چهارم آرا را در اختیار خود دارد و اگرچه در انتشارات پول رسمی بانک هیچ گاه به این موضوع اشاره نمی شود،امّا اجرای تصمیمات عمده موکول به

ص:55


1- (1) .همان،ص320.

تصویب وزارت خارجه ایالات متحده است...بیانیه های بانک همواره تأکید کرده اند که شرط تصویب وام های بانک برای برنامه های توسعه،ایجاد محیط مناسب برای سرمایه گذاری در کشور دریافت کننده وام است. (1)

در این زمینه می توان گفت که کیفیت و کمیت برنامه های توسعه را دول قدرتمند مشخص می کنند،و از طرفی اجازه اجرای آن را مطابق با نیازهای داخلی جوامع تحت سلطه نمی دهند.«اُتو کلاین برگ»در این زمینه می گوید:

حتی در جریان پیاده کردن برنامه های بلندنظرانه و آزادمنشانه ای مانند کمک یا همکاری فنی نیز،نگرش استعماری و سایر اشکال استثمار متجلی است.مثلاً کشوری که کمک های فنی به دیگران ارائه می دهد،این انتظار را دارد که کشور دریافت دارنده کمک،معیارها و الگوهای وی را برگزیند. (2)

در مجموع آن چه از کمک کشورهای صنعتی به کشورهای جهان سومی انتظار می رود،تلاش برای پیشرفت و توسعه این کشورهاست.امّا در طول دهه های گذشته،نه تنها کشورهای دریافت کننده وام(به غیر از برخی کشورهای نوصنعتی)توسعه نیافته اند،بلکه فاصله اقتصادی آنها با کشورهای پیشرفته بیشتر شده است. (3)

و)در سطح فرهنگی

اشاره

استفاده از ابزارهای فرهنگی در سیاست خارجی کشورها به ویژه قدرت های بزرگ برای رسیدن به اهداف سیاست خارجی،از جایگاه و اهمیت خاصی

ص:56


1- (1) .ادوارد برمن،کنترل فرهنگ،ترجمه حمید الیاسی،ص75.
2- (2) .چندگرایی فرهنگی در جهان متغیر،پیام یونسکو،شماره 148،مرداد 1361،ص9.
3- (3) . William Ryrie, First world, Third world, New York:St, Martin's press, I.N.C., 1995, pp.219-222.

برخوردار است.قدرت های بزرگ در گذشته از شیوه ها و ابزارهای فرهنگی برای توجیه اقدامات سیاسی و نظامی خود در سایر کشورها استفاده می کردند و در حال حاضر با توجه به فناوری های نوین ارتباطاتی و اطلاعاتی،از فرهنگ و صنایع فرهنگی بیش از گذشته بهره می گیرند.در این بخش به برخی از زمینه ها و ابزارهای فرهنگی که همچنان در ایفای نقش قدرت های بزرگ در سایر کشورها و معادلات منطقه ای و جهانی تأثیر فزاینده ای دارند،اشاره می کنیم.

یکم.نظام آموزش و پرورش وابسته

نظام سرمایه داری،در سیر تکاملی خود توانست آموزش و پرورش را در راستای اهداف خود به کارگیرد.هدف آن،ادغام مردم سایر کشورها در ساختار اقتصادی،اجتماعی و فرهنگی سرمایه داری بود،تا تمام عوامل مادی و معنوی،در جهت منافع آن به کار گرفته شود.نهاد مدرسه،در راستای این اهداف،از نو سازماندهی شد.مدارس امروز به صورت مراکز تعلیم کار و حرفه درآمده است.«جان وایزی» (1)در کتاب آموزش و پرورش فردا درباره نقش و اهمیت این نهاد در اقتصاد می گوید:

ارزشمند است در آموزش و پرورش،پول سرمایه گذاری نمایید؛زیرا آموزش و پرورش به اقتصاد کمک خواهد کرد و می تواند کارگرانی پویا و ماهر در همه سطوح تربیت کند.آموزش پرورش باعث می شود تا جریان اقتصادی در سطح بالایی رشد کند. (2)

در جوامع سرمایه داری،مدرسه در خدمت اقتصاد قرار گرفت؛در حالی که تا پیش از آن،از آموزش رسمی برای جذب مردم در ساختار اقتصاد استفاده

ص:57


1- (1) . John Vaizey.
2- (2) . J.A.C, Brown, Techniques of Persuasion, London:Penguin Books, 1968, p.33.

نمی شد.آن چه شکل و کارکرد مدرسه را تعیین کرد،مبارزه برای کسب قدرت سیاسی و اقتصادی در جوامع صنعتی بود.بدین ترتیب دگرگونی انسان غیرماهر،به عاملی باارزش برای فرایند تولید سرمایه داری،یکی از کارکردهای مهم مدرسه در جامعه سرمایه داری شد.لزوم تحقیق و نوآوری در این نظام،گریز ناپذیر گردید و فرهنگ«تکنولوژیک و الکترونیک»با جهانی شدن اقتصاد ملازم گشت.

پیدایش نظام آموزش و پرورش با ویژگی های بالا،در کشورهای مادر،اثرات خود را در کشورهای زیر سلطه بر جای نهاد.با دگرگونی در شیوه استعمار و به رسمیت شناختن استقلال سیاسی کشورهای زیر سلطه از جانب دول قدرتمند،اولاً فرهنگ استعماری در قالب آداب و روابط اجتماعی و شیوه آموزش و پرورش به حیات خود ادامه داد.ثانیاً استعمار کوشید تا ساختار آموزشی کشورهای پیرامونی را در راستای نیازهای خود شکل دهد.اگرچه کشور مستعمره،از نظر سیاسی مستقل شد،ولی پیوندهای اقتصادی و فرهنگی آن با کشور مادر بیشتر شد و میزان وابستگی آن با گذشت زمان،افزایش یافت،در برخی از مستعمرات،برنامه و محتوای دروس و گاهی معلمان،از جانب کشور مادر انتخاب می شدند.اگر تغییراتی در ساختار آموزشی کشور مادر رخ می داد،در صورت لزوم از طریق مدرسه،به نهادهای آموزشی کشور زیر سلطه سرایت می کرد.در حقیقت،آموزش و پرورش،وسیله نظارت بر جامعه مستعمره است.

کشورهای سلطه گر در گذشته،از طریق زور یا قوه قهریه یا از طریق کلیساها،بر اعتقادات مذهبی مردم و در نهایت افکار عمومی و کنترل جامعه احاطه می یافتند که در مواقعی با واکنش های مردم روبه رو می شدند؛ولی امروزه استعمار،از طریق نظام آموزش عمل می کند.این وسیله نیازی به اعمال زور ندارد و چون با استدلال های منطقی همراه می گردد،نظارت و اعمال نفوذ را بر جامعه آسان تر

ص:58

می سازد.از طریق آموزش،به القای فکر پرداخته و قوه فکری،احساسات،تمایلات و عادات را،در راستای منظور و مقصود خود شکل می دهد.

مدرسه استعماری می کوشد تا اهداف سلطه گر را در اذهان مردم مستعمره معقول نشان دهد؛لذا ایجاد مدارس در گوشه و کنار جهان،برای کمک به کشورهای جهان سوم،در مسیر رشد و توسعه واقعی این کشورها نیست؛بلکه هدف این است که آنها را در شرایط و سلسله مراتب جدید وارد کند.این آموزش،زمانی وارد مستعمرات شد که آنان بدون صنعت،تشکیلات و صنایع جدید بودند و صاحبان صنایع در کشور مادر،مانع آموزش های لازم مردم زیر سلطه در زمینه صنعت می شدند.هدف این بود که از آنها،به عنوان وسیله ای در جهت ترقی خود بهره ببرند.در مسیر تکاملی نظام سرمایه داری،هر چه تقسیم کار بیشتر می شد،وابستگی آنها به کشور سلطه گر،افزایش می یافت و مدرسه را می توان مجری این وظیفه دانست.

از جمله وظایف دیگر مدرسه استعماری،آموزش نخبگان محلی در جهت نیازهای تجار و صاحبان سرمایه بود.این افراد زمام امور سیاسی را در دست می گرفتند و خلأ قدرت ناشی از عدم حضور مستقیم استعمار را پر می کردند.از طرفی،این طبقه از طریق ایجاد نظام آموزش و پرورش به سبک کشور مادر،نه تنها افراد را در انتخاب نقش های آینده هدایت می کردند و آنها را در مسیر نیروی کار برای مراکز صنعتی صاحبان سرمایه تربیت می نمودند،بلکه همزمان با آن،خانواده را در شکل هسته ای آن تشویق می کردند و ساختار خانواده را بر مبنای نیاز نظام تولید صنعتی تغییر می دادند.

در نهایت،آموزش به سبک کشور مادر باعث شد تا ملل زیر سلطه،تغییراتی را در وضع جامعه،سنن،آداب و رسوم متحمل شوند.اگرچه آشنایی ملل زیر سلطه با

ص:59

علوم جدید،امری مطلوب و برای رشد و توسعه در ابعاد گوناگون مناسب است،ولی چون اهداف استعمارگر،سودجویی و افزایش منافع است،مردم مستعمره،از میراث فرهنگی خود بریده شده و راه نفوذ برای اجانب فراهم می گردد.

از نظر تاریخی،تا پیش از جنگ جهانی اول،از جمله قدرت های بزرگی که با داشتن مستعمرات در اکناف جهان،آموزش استعماری را به کار می گرفتند می توان از بریتانیا و فرانسه یاد کرد.با کاهش قدرت اقتصادی بریتانیا و به صحنه آمدن آمریکا،به ویژه پس از جنگ جهانی دوم،آمریکا در این زمینه جایگاه مهمی یافت.آمریکا کوشید تا با استفاده از امکانات مالی،زمینه های فرهنگی و هنری را مطابق نیازمندی های نظام سرمایه داری هدایت کند.مفسر محافظه کار«ارونیگ کریستول»در سال 1967 به بیان اهداف سه گانه سیاست خارجی ایالات متحده پرداخت.به گفته وی سیاست خارجی آمریکا می باید علاوه بر تضمین امنیت ملی و به حداقل رساندن احتمال درگیری نظامی،سایر ملل به ویژه ملل کوچک را ترغیب کند که نهادهای سیاسی،اقتصادی و اجتماعی خود را به گونه ای سازمان دهند که ترویج ارزش هایی با حداقل تعارض،نسبت به نظام ارزش آمریکایی و حتی منطبق با آن را امکان پذیر سازد. (1)این در حالی است که انتقال ساختار نظام های نامناسب آموزشی و تحصیلی با نیازهای جوامع زیر سلطه تباین دارد و فاصله نابرابری ها را تشدید می کند.

آموزش استعماری،الگوی تقلیدی ناقص و بدون محتوای واقعی تمدن غرب را ارائه می دهد.در حقیقت وظیفه آن ساختن انسان هایی است که از فنون،دانش و مدیریت علمی اطلاع کافی نداشته و از نظر اخلاقی،مردمی مطیع و تسلیم تربیت شوند.آنچه در مستعمره باقی می ماند،فرهنگ اصیل با ارزش های صحیح

ص:60


1- (1) .برمن،پیشین،ص63.

نیست؛بلکه خطوطی از شبه فرهنگ است که در کنار یکدیگر قرار گرفته و در حاشیه فرهنگ کشور مادر به حیات خود ادامه می دهد و تا حد زیادی مرگ و زندگی آن به دست دولت های مادر است.

از طرفی آنچه باعث عقب ماندگی دولت های جهان سوم و غلبه دولت های مادر در زمینه های آموزشی می شود،تا حد زیادی بستگی به نابرابری های اقتصادی دارد.در کشورهای جهان سوم،درصد کمی از درآمد ملی برای اهداف آموزشی و پرورشی هزینه می شود.مدرسه و وسایل کارگاهی به اندازه کافی وجود ندارد.این کشورها در آموزش ابتدایی،متوسطه فنی،سطوح عالی و تهیه کتاب های درسی و...با مشکلات عمده ای روبه رو هستند و غالباً برای تأمین این نیازها،به کمک های خارجی روی می آورند.این کمک ها با سیاست های استعماری پیوند خورده و با شروطی همراه می گردد که در راستای اهداف دُول مسلط است.امروزه دیده می شود که در کشورهای جهان سوم،میلیون ها نفر باسواد و آموزش دیده در سطوح مختلف وجود دارد،ولی بیشتر مشکلات آنها،پابرجاست؛زیرا نوع آموزش مطابق با نیازهای آنان نیست و پیشرفت آنها،منوط به تقلید از الگوهای وارداتی شده است که بر مبنای نظام صنعتی و اهداف آن است.برای نمونه می توان این ناسازگاری امر آموزش را با نیازهای اجتماعی،در آموزش ابتدایی کشورهای جهان سوم دید.«مایکل تودارو»در این زمینه می گوید:

عدم تناسب نظام آموزشی با نیازهای توسعه ملی،در هیچ جا آشکارتر از زمینه ابتدایی روستایی نیست.آموزش ابتدایی بزرگ ترین بخش هزینه های آموزشی جهان سوم را به خود اختصاص می دهد.بیش از 50%هزینه های آموزش و تقریباً 10%هزینه های جاری دولت را آموزش ابتدایی تشکیل می دهد. (1)

ص:61


1- (1) .مایکل تودارو،توسعه اقتصادی در جهان سوم،ترجمه غلامعلی فرجادی،ج2،ص484.

در بُعد بین المللی نیز شاهد مسائل و مشکلات آموزشی و پرورشی هستیم که ناشی از نظام آموزشی استعماری است.در سازمان یونسکو،در باب توسعه آموزش و پرورش به ویژه در کشورهای جهان سوم،بحث های فراوانی شده است.مثلاً درباره مسئله کمک های خارجی به کشورهای جهان سوم در زمینه آموزش و پرورش سخن به میان آمده و نظرات کشورهای کمک دهنده و کمک گیرنده بررسی شده است.از جمله در این مباحثات آمده است:

گروه اول از هدر شدن و بی ثمری کمک ها شکایت دارند و گروه دوم ادعا می کنند که بیگانگان می خواهند زیر پوشش کمک های خارجی،امتیازات سیاسی،نظامی یا بازرگانی به دست آورند،یا الگوهای فرهنگی خود را تحمیل کنند. (1)

به دو مورد از ابزارهایی که در خدمت اشاعه فرهنگ کشور مسلط است،اشاره می شود.

دوّم.فنّاوری های نوین ارتباطاتی و اطلاعاتی
اشاره

در اختیار داشتن ابزارهای نوین ارتباطاتی و اطلاعاتی،یکی از محورهای اصلی نفوذ و اعمال سلطه قدرت های بزرگ در عصر حاضر می باشد.نظام ارتباطات در کشورهای توسعه یافته و جهان سوم تغییراتی کرده،ولی سیر تغییر آن در کشورهای جهان سوم طبیعی نبوده؛بلکه جوامع صنعتی در راستای اهداف خود،ساختار آن را شکل داده اند.در حقیقت،آنچه در قالب ارتباطات در کشورهای جهان سوم یافت می شود،تا حدی نتیجه فعالیت شرکت های بزرگ ارتباطی متعلق به کشورهای قدرتمند می یاشد.این شرکت ها،دارای تجهیزات کامل بوده و به انواع وسایل خبری،ماهواره،تلکس،دستگاه های گیرنده و فرستنده و غیره مجهز می باشند.امروزه،غیر از

ص:62


1- (1) .ژان تومار،مسائل جهانی آموزش و پرورش،ترجمه احمد آقازاده،ص110.

کمپانی های آمریکایی،شرکت هایی از آلمان،ژاپن،بریتانیا،فرانسه،سوئد،هلند و ایتالیا،در زمینه تجهیزات ارتباطی از قدرت بالایی برخوردارند.در این زمینه شرکت های الکترونیک آمریکایی در رده اول قرار دارند.

توسعه بخش الکترونیک در آمریکا از دو جهت حائز اهمیت است:اول آن که این بخش به عنوان یک کل،تکنولوژی رسانه را شامل مخابراتی،ارتباطات ماهواره ای در برمی گیرد که از نظر مالی به وسیله سه گروه بانکداری عمده تأمین می شود.بانک ها عبارتند از:تراست گرانتی مورگان، (1)بانک مان هاتان، (2)بانک سیتی نشنال (3).دوم آن که این بخش،به طور چشم گیری عملیات خود را در دهه 60 در خارج گسترش داده و امروزه،70%از درآمد آن،از درآمدهای خارجی حاصل می شود.توسعه طلبی شرکت های آمریکایی در زمینه ارتباطات،از بحران 1929 آغاز و در خلال جنگ جهانی دوم ادامه یافت.هنگامی که کشورهای آمریکای لاتین وارد مرحله جای گزینی واردات شدند.برای مثال آر.سی.ای،عملیات خود را در برزیل در سال 1940 آغاز کرد. (4)

امروزه شرکت های هاردوار،جنرال الکتریک،آی.بی.ام،آی.تی.تی،وسترن الکتریک،وستینگ هاوس» (5)نقش عمده ای در تکنولوژی ارتباطی داشته و در کشورهای جهان سوم نقش مؤثری دارند،آنها تولید و توزیع گرامافون،تجهیزات رادیویی،مخابراتی و غیره را در دست دارند و در کشورهای جهان سوم سرمایه گذاری می کنند.

ص:63


1- (1) . Morgan's Guaranty Trust.
2- (2) . Manhattan Bank.
3- (3) . Trust First National City Bank.
4- (4) . Herbertl, Schiller, Mass Communication and America Empire, New York:Bencon Press, 1979, pp.79-92.
5- (5) . Hardware, General Electric, IBM, ITT, Western Electric, Westing House.

سه شرکت ای.بی.سی،ان.بی.سی،سی.بی.اس،در بیشتر کشورهای در حال توسعه فعال هستند.ان.بی.سی اولین سرمایه گذاری خارجی را در سال 1953 با کمک های فنی به پرتغال،پرو و عربستان سعودی انجام داد.در سال 1953 در تلویزیون مکزیک سرمایه گذاری کرد و در سال 1960 اولین ایستگاه تلویزیونی مصر را ساخت.در آرژانتین و مکزیک سرمایه گذاری و برنامه های رسانه ای را توزیع کرد. (1)

ان.بی.سی شاخه ای از آر.سی.ای است که در سراسر دنیا فعالیت می کند،و ای.بی.سی اساساً در آمریکای لاتین و مرکزی فعالیت دارد.

به طور کلی،اغلب شرکت ها با فروش مستقیم تکنولوژی در زمینه های رادیویی،تلویزیونی،مخابراتی و دادن کمک های فنی دیگر،به ایستگاه های خبررسانی کشورهای جهان سوم،فعالیت خود را تشدید می کنند.در این جا به دو وسیله مهم ارتباطی که شرکت های ارتباطی در آنها دست بالایی دارند،اشاره می شود:

کامپیوتر

عصر کنونی را عصر فضا،عصر اطلاعات،عصر الکترونیک و اینترنت نامیده اند.صنایع الکترونیک،پیشرفت شتابانی داشته و ارتباطات فرهنگی به تأثیر از ابزارهای جدید،دست خوش تغییر اساسی شده است.تلفن تصویری،سیستم های پیشرفته کامپیوتری،تلکس و وسایل جدید پستی باعث شده تا ارسال اطلاعات و اخبار آسان تر و دقیق تر گردد.اینک سیستم های پیشرفته کامپیوتری،گردآوری و تنظیم اطلاعات پراکنده را آسان ساخته و قدرت بازدهی را افزایش داده و ماشین های کامپیوتر الکترونیکی،عملیات حساب های پیچیده را بدون

ص:64


1- (1) . Jean L., Reiffers, Transnational Corporations and Endogenous development, Paris:Unesco, 1982, p.131.

دشواری های فنی ممکن ساخته است.از طرفی استفاده از علم سایبرنتیک در نظام ارتباطی،امور ارتباطات را ظریف تر نموده است. (1)

افزایش توانایی سیستم های مخابراتی،باعث افزایش ظرفیت آنها در گردآوری و پخش اخبار و اطلاعات شده و امکانات بسیاری در اختیار شبکه های عمده خبررسانی جهانی گذاشته است.امروزه ماشین های کامپیوتر به مردم و محققین در حل مسائل کمک می کند و به خانه ها نیز راه یافته است.

بنابر نظر آلن هالد،کامپیوترهای خانگی امروزه می توانند حرف بزنند،گفتار را تفسیر کنند و وسایل خانه را تحت کنترل کنند. (2)

اینترنت

رشد و توسعه روزافزون ارتباطات اینترنتی،ظرفیت ها و فرصت های گسترده ای را در اختیار صاحبان قدرت برای اعمال نفوذ و سلطه در کشورهای دیگر قرار داده است.گرچه فناوری های نوین،جهانی شدن ارتباطات و ابزارهای جدید ارتباطاتی و اطلاعاتی فرصت های جدیدی را هم در اختیار کشورهای در حال توسعه قرار داده،امّا این کشورها غالباً به دلیل نداشتن زیرساخت های ارتباطاتی و فناوری های نوین در رویارویی با سیل عظیم اخبار،اطلاعات و کالاهای فرهنگی صاحبان قدرت و صنایع فرهنگی با مسائل و مشکلات بسیاری روبه رو می شوند و میزان آسیب پذیری ارزش ها،باورها و هنجارهای اجتماعی و فرهنگی این کشورها رو به فزونی است.

ص:65


1- (1) .برای مطالعه درباره علم سایبرنتیک ر.ک: Barry N.Schwartz and Robert L.Disch, Human Connection and the New Media, pp.42-45.
2- (2) .آلوین تافلر،موج سوم،ترجمه شهیندوخت خوارزمی،ص237.

در شرایط نوین ارتباطاتی و اطلاعاتی همه کشورها برای دسترسی به جهان خارج،به ابزارهای نوین ارتباطاتی نیازمند هستند و کشورهای در حال توسعه بیش از سایر کشورها در معرض محدودیت ها و تهدیدات ناشی از گسترش اینترنت قرار دارند.در عرصه اقتصادی،اینترنت و شبکه جهان گستر،خود به بخشی از نهاد تجارت جهانی،تبدیل شده است.صرف نظر از این که شرکت هایی مانند«مایکروسافت»داده ها و اطلاعات را برای انتقال بر روی شبکه سازمان می دهند،شرکت هایی مانند«آمریکن آنلاین»از طریق خطوط تلفن،دسترسی به اینترنت را می فروشند.آنچه مسلم است در عرصه اقتصادی،اجتماعی و فرهنگی،تسلط بر امواج همانند حاکمیت بریتانیا بر دریاها حائز اهمیت است و قدرت های بزرگ به دلیل تسلط بر فناوری های نوین ارتباطاتی و اطلاعاتی می توانند بیش از سایر کشورها به ترویج ارزش ها،باورها و هنجارهای خود بپردازند. (1)

سوم.جریان آزاد یک طرفه اطلاعات

مسئله جریان آزاد اطلاعات،پدیده ای است که کشورهای غربی از آن حمایت کرده و کشورهای در حال توسعه نسبت به آن انتقاد داشته اند.این که در یک جریان آزاد اطلاعات،چه مقدار از آن،یک سویه و چه میزانی از آن،دوسویه،و چه عواملی در ایجاد نوع رابطه مؤثر است و اصولاً در جهان امروز،جریان یک طرفه اطلاعات دارای چه مسائل و پیامدهایی می باشد،از جمله مسائلی است که باید به آن پاسخ داده شود.

اهمیت گردش اطلاعات،در کنفرانس هلسینکی مورد بحث قرار گرفت و جنبه های نظری و عملی آن بحث شد.در این کنفرانس،کشورهای سوسیالیست

ص:66


1- (1) .بوسااِبو،امپریالیسم سایبر،ترجمه پرویز علوی،ص 38-27.

اعلام داشتند که«ما خواهان مبادله اطلاعات حقیقی هستیم،تا مردم جهان بتوانند درباره یکدیگر بهتر بدانند و با روح همزیستی مسالمت آمیز میان دولت های متعلق به نظام های اقتصادی و اجتماعی مختلف هماهنگی باشد.امّا کشورهای سرمایه داری،از جریان آزاد یک طرفه حمایت کرده و خود را در پخش اطلاعات محق دانستند». (1)بین سال های 1969-1972،چندین جلسه مشاوره با شرکت گروه های خبری،از جمله نمایندگان سازمان های پخش منطقه ای و سازمان های خبری از سوی یونسکو تشکیل شد.در سال 1972 یونسکو در هفدهمین جلسه کنفرانس عمومی،در قطعنامه ای خواستار شد که دبیرکل پیش نویس بیانیه ای را درباره اصول اساسی حاکم بر کاربرد رسانه های اطلاعاتی گروهی،به منظور حفظ صلح و تفاهم بین المللی ارائه دهد.

در سال 1972 جلسه ای متشکل از سران کشورهای غیرمتعهد در الجزایر تشکیل شد،با این هدف که جهان سوم در زمینه ارتباطات جمعی،گام های هماهنگی برداشته و با توسعه تبادلات خود،از وابستگی به کشورهای قدرتمند رهایی یابد.در جلسه دهلی در 1976،این مسائل دنبال شد.در سال 1978،در کنفرانس عمومی یونسکو،اعلامیه«جریان آزاد و متوازن» (2)مورد توجه قرار گرفت.با گسترش اطلاعات و فناوری های نوین ارتباطاتی،مسئله گردش اطلاعات و حفظ حقوق کشورهای در حال توسعه در یونسکو همچنان مورد

ص:67


1- (1) . Sofia press, Problems of Indernational Cultural Cooperation from Helsinki to Madrid, A collection of articles, Sofia:Sofia press publishing house, 1982, p.165.
2- (2) . Unesco, Metting of Experts on A Draft Dclaration concerning the Role of the Mass Media, Com7/Conf, 161/5, April 25, 1978. برای اطلاع بیشتر ر.ک: Jonathan F.Gunter, An Introduction to the Great Debate, Journal of Communication, Autumm, 1978, pp.142-156.

توجه قرار دارد و جهانی شدن ارتباطات و اطلاعات و گسترش شبکه های ماهواره ای مسائل جدیدی را فراروی کشورها و یونسکو قرار داده است.یونسکو در اوایل قرن بیست ویکم مسئله گسترش اطلاعات و فرهنگ کشورهای در حال توسعه را در دستور خود قرار داده و تلاش گسترده ای برای گردش اطلاعات جهانی به منظور ارتقای سطح فرهنگ ها و حفظ فرهنگ های محلی انجام داده است؛در عین حال بحران فرهنگی در کشورهای در حال توسعه به دلیل امواج فزاینده فرهنگ وارداتی رو به فزونی است.

آنچه مهم است،رابطه نابرابر میان کشورهای مسلط و کشورهای در حال توسعه در اصل خبررسانی و اطلاعات می باشد.کشورهای بزرگ غربی و اروپایی،اطلاعات جهانی را در دست دارند و به هر صورتی که منافع آنها اقتضا کند،آن را هدایت می کنند.پخش اطلاعات در حالی که به عنوان منبع آگاهی و اطلاع رسانی شمرده می شوند،ابزارهایی در دست قدرت های مسلط،برای کسب نفوذ و اعمال سلطه در فرهنگ،سیاست و اقتصاد کشورهای تحت سلطه است.

امروزه در سطح جهانی چهار خبرگزاری آسویشتد پرس،یونایتد پرس،رویتر و فرانس پرس،انحصار جریان اطلاعات را تا حد زیادی در دست دارند.

در سال 1970،یونایتد پرس،10 هزار نفر را در 238 اداره در(26 کشور)استخدام کرد.آسوشیتد پرس در یک روز 90 هزار جنرو تحلیل کلمه در یک روز،به آسیا فرستاد. (1)

با گذشت زمان اروپا و آمریکا در پی سرعت بخشیدن به جریان عمودی اطلاعات و کسب موقعیت برتر از طریق ماهواره می باشند.خبرگزاری های عمده جهانی،در حالی که در گذشته از خطوط تلفن استفاده می کردند،امروزه با

ص:68


1- (1) . Reiffers, Op.Cit, p.133.

استفاده از ارتباطات ماهواره ای قادرند حجم زیادی از اخبار و اطلاعات به سراسر جهان مخابره کنند.این عدم هوازنه در جریان خبر و اطلاعات،باعث دامن زدن هرچه بیشتر به شکاف اطلاعاتی در سایر زمینه ها،بین کشورهای مسلط و زیر سلطه می شود.

به طور خلاصه،پیامدهای اجتماعی و فرهنگی تکنولوژی ارتباطی جدید را می توان به صورت زیر بیان نمود:

1.تبعیض در استفاده از موج های رادیویی؛

2.تأثیر بر روی اطلاعات و اخبار و تغییر دادن سیستم ارتباطی گذشته؛

3.تأثیر روی فرهنگ و ارزش های کشورهای فاقد تکنولوژی جدید؛

4.اشاعه فرهنگ جهانی؛

5.سرعت بخشیدن به ایجاد دهکده جهانی؛

6.تحت تأثیر قرار دادن برنامه های رادیو و تلویزیون کشورهای در حال توسعه؛

7.بین المللی کردن مسائل داخلی کشورها؛

8.نقض حاکمیت کشورها.

در یونسکو،مسائل پیرامون اثرات و چگونگی استفاده از ماهواره ها بارها مطرح شده است؛از جمله در کنفرانس 1969،اصولی برای استفاده از ماهواره ها تدوین شد.در این زمینه آمده است:

...امکانات آنها باید در دسترس همه کشورها،به ویژه کشورهای در حال توسعه قرار گیرد،...پوشش،جمع آوری،ارسال و اشاعه اخبار،باید در دسترس همه عاملان ارتباطی جهان باشد.... (1)

امّا قدرت های بزرگ همچنان با تسلط بر شبکه های ماهواره ای،پوشش و

ص:69


1- (1) . Unesco, Broadcasting from Space, Reports and Papers on Mass Communication, No.60, Paris:1979, p.49.

جریان خبررسانی جهانی را در کنترل خود داشته و کشورهای در حال توسعه تحت تأثیر امواج خبری آنها قرار دارند.

چهارم.استفاده از تبلیغات

در عصر حاضر،تصور عمومی از تبلیغات،نسبت به گذشته بسیار تغییر کرده است و آن را معرف فرایندی می دانند که بر اساس آن،تلاشی عمدی به وسیله فرد یا گروه هایی با وسایل مخفی و پنهان،برای فریب اذهان صورت می گیرد.شاید بتوان گفت که این تغییر،زمانی آغاز شده که از تبلیغات به صورت گسترده ای در جنگ جهانی اول استفاده شد.در این جنگ طرف های درگیر،از ترفندهای سیاسی و داستان های غیرواقعی برای انحراف اذهان عمومی و رسیدن به مقاصد خود بهره بردند.آنها انواع وسائل دیداری و شنیداری موجود را به خدمت گرفتند،از تبلیغات در جنگ جهانی دوم در سطح بیشتری استفاده شد.هیتلر در سال 1933،وزارت تبلیغات را تحت مدیریت«ژوزف گوبلز»بنیان نهاد.وی توانست با شگردهای تبلیغاتی جایگاه مؤثری در میان مردم پیدا کند.هیتلر دو بخش از کتاب خود یعنی نیرومن را به مطالعه و به کار بستن تبلیغات اختصاص داد.محققین آلمانی نیز کتاب های هنری بسیاری نوشتند و از هنر،برای اثرگذاری بر مردم آلمان،به ویژه نسل جوان استفاده کردند.

امروزه حتی دولت های کوچک از تبلیغات به مثابه ابزار سیاست خارجی استفاده می کنند.مقامات سفارت با گروه ها،افراد رسمی و غیررسمی،تماس گرفته و با دریافت اطلاعات از وضع و شرایط اجتماعی و سیاسی مردم کشور مقیم می کوشند تا از یک سو،سیاست های دولت خود را غنی ساخته و از سوی دیگر،تصویر مناسبی از آن در اذهان مردم خارجی ایجاد کنند.لذا می توان گفت

ص:70

که امر تبلیغات تا اندازه ای در تصمیم گیری های سیاسی و اجتماعی تأثیر به سزایی دارد،زیرا اصولاً یکی از مجاری شکل دهی تصاویر ذهنی تصمیم گیران،اخبار و اطلاعاتی است که از داخل و خارج کشور دریافت می کنند.این اطلاعات با تبلیغات عجین شده؛به گونه ای که ممکن است گاهی آنچه رهبران کشورها را به انجام یا ترک عملی در صحنه داخلی یا خارجی وادار کند،ناشی از خبرهای داخلی یا اخبار منتشره از سوی خبرگزاری های بین المللی باشد.در برخی مواقع هم اگر خبر منتشره غیرواقعی به نظر برسد،باز به همان میزان که اذهان تصمیم گیران را به خود مشغول می دارد،در تصمیم گیری ها مؤثر است.و اهمیت این مسئله بیشتر در تبلیغات بین المللی است.

پنجم.انواع تبلیغات

درباره انواع تبلیغات،تقسیم بندی های گوناگونی وجود دارد که عبارت است از:تبلیغات سیاسی،تجاری،اجتماعی،فرهنگی،وحدت گرا،تفرقه انگیز،خشن،آرام،افراطی،معتدل،آشکار،پنهان،تثبیتی،تخریبی،فصلی،مداوم،یک جانبه،دوجانبه،شرطی و القایی.در این قسمت صرفاً به تبلیغات القایی فرهنگی پرداخته می شود.

ششم.تبلیغات القایی فرهنگی
اشاره

تبلیغات القایی فرهنگی شامل آثار علمی و دانشگاهی در زمینه های تاریخ هنر،علم جامعه شناسی،باستان شناسی و...می باشد که توسط شرق شناسان چاپ می شود.آنها در این تحقیقات می کوشند تا فرهنگ کشورهای جهان سوم و کشورهای زیر سلطه را کم ارزش جلوه داده و فرهنگ اروپایی را ارزشمند و غنی نشان دهند.در تبلیغات القایی سه اصل مهم وجود دارد:

ص:71

محور القا

محور القا در حقیقت هدفی است که«القا گر»برای القا در جامعه برگزیده و برای تحقق آن برنامه ریزی می کند.این محور اگر هماهنگ با واقعیات باشد،در حقیقت یک تبلیغ ارشادی صورت می پذیرد و تبلیغات مبتنی بر چنین واقعیت هایی را تبلیغات ارشادی می نامیم نه القایی؛ولی هنگامی که این محور براساس برنامه ریزی سیاسی و هدف های اقتصادی امپریالیستی تنظیم شود و برخلاف واقعیات اجتماعی،تاریخی،علمی و فرهنگی شکل گیرد،در حقیقت یک حرکت القایی صورت می پذیرد.اگر تبلیغات،فرهنگی باشد،ناگزیر محورهای القایی نیز مناسب با برنامه تبلیغات القایی فرهنگی تنظیم می شود.برای مثال در تبلیغات فرهنگی امپریالیستی در ترکیه،القا«نارسا بودن خط عربی»در مقابل،القا«رسائی خط لاتین»یک هدف بود.

محمل القا

محمل القا،عامل توجیه القا است،یا مجموعه دلایلی که برای تنفیذ محور القایی بیان می شود و منطقی که به استخدام این هدف درمی آید.مثلاً خط عربی به این دلیل نارساست که دارای قواعد و دستور زبان دشوار بوده و مانع پیشرفت است.

سوژه القا

سوژه القا،همه واقعیت هایی است که به مناسبت آنها یا به بهانه یا به وسیله آنها،تبلیغات القایی حرکت می کند.تبلیغات القایی،واقعیات اجتماعی،تاریخی و فرهنگی را سوهان می زند و به آنها شکل می دهد و آنها را در ساختمان خود به کار می برد.برای مثال در مورد تغییر خط در ترکیه،سوژه القا می تواند عدم

ص:72

پیشرفت و عقب ماندگی از تمدن تلقی شود.هم چنین در موارد دیگر سوژه های القایی فرهنگی می تواند،شعر،داستان،نمایش،رقص،موسیقی،سخنرانی و آثار باستانی باشد. (1)

هفتم.در سطح نظامی
اشاره

به کارگیری انواع ابزارهای نظامی توسط قدرت های بزرگ گام دیگری برای تأثیرگذاری بر روندها و مسایل منطقه ای و جهانی است.قدرت های بزرگ در صورت امکان،از ابزارهای سیاسی،اقتصادی و فرهنگی برای دست یابی به اهداف خارجی خود استفاده می کنند و در صورت لزوم از کاربَست اقدمات نظامی نیز روی گردان نیستند.از آن جا که این قدرت ها به برقراری امنیت منطقه ای و جهانی در راستای موازنه قدرت مورد نظر خود نیاز دارند.همواره می کوشند تا از طریق انعقاد قراردادهای دو یا چندجانبه نظامی،پیمان ها و ائتلاف های نظامی،امنیت مناطق مختلف جهان را تأمین کنند؛از این رو می توان گفت که امنیت سایر کشورها در ارتباط با منافع قدرت های بزرگ معنا و مفهوم می یابد.این همبستگی امنیتی با توجه به موقعیت استراتژیکی کشورها و جایگاه منطقه در سیستم جهانی یکسان نمی باشد و میزان مداخله قدرت های بزرگ نیز از مداخله نظامی مستقیم تا اقدامات غیرمستقیم در نوسان است.

مداخله نظامی

قدرت های بزرگ برای پیشبرد اهداف خود در مناطق جهان از نیروی نظامی به روش های گوناگون استفاده کرده اند.کاربرد انواع سلاح ها باعث وقوع

ص:73


1- (1) .محمدحسین زورق،مبانی تبلیغ،تهران:ص 69-71.

جنگ های ویرانگر در تاریخ شده است.وجود نظام استعماری و ادامه بقای آن،همواره با اقدامات خشونت آمیز و زور همراه بوده و کاربرد زور یکی از پایه های اساسی قدرت های سلطه گر بوده است.فانون در این باره می گوید:

نظام استعماری،قانونی است و مشروعیت خود را از زور گرفته است و در هیچ زمانی روی وفا از زور برنمی تابد. (1)

تاریخ گذشته نشان می دهد که«قدرت های بزرگ طولانی ترین تاریخ مداخله نظامی در خارج را داشته اند». (2)

از قرن چهاردهم تا هجدهم،دولت های بزرگ اروپایی اقدام به ایجاد مستعمره کردند که در این میان می توان از اسپانیا،پرتغال،فرانسه،انگلستان و هلند نام برد.در این دوران،علاوه بر این که از نیروی نظامی برای اعمال سلطه و مستعمرات استفاده می شد،بین خود دولت های استعماری هم جنگ هایی رخ داد.برای مثال انگلستان برای قبضه کردن بازرگانی در سواحل آفریقا و هند،با فرانسه وارد جنگ شد.

با توجه به دگرگونی شگرف در صنایع و ابزارهای تولید،در نیمه دوم قرن هجدهم،اهمیت مستعمرات دوچندان شد.در این زمان،برای استفاده از منابع اولیه کشورهای زیر سلطه،رقابت برای دست یابی به مناطق جدید افزایش یافت.از نیروی نظامی مانند گذشته استفاده شد،ولی نقش اقتصاد نسبت به گذشته از اهمیت بیشتری برخوردار گردید.صاحبان قدرت برای اعمال سلطه،به صدور سرمایه دست زدند و ادامه سلطه گری به شیوه جدید اقتصادی صورت گرفت؛

ص:74


1- (1) .فرانتس فانون،دوزخیان روی زمین،ترجمه علی شریعتی،تهران:نیلوفر،1361،ص84.
2- (2) .کی.جی.هالستی،مبانی تحلیل سیاست بین الملل،ترجمه بهرام مستقیمی،مسعود طارم سری،ص425.

هرچند در هنگام ضرورت از نیروی نظامی نیز استفاده می شد.از سوی دیگر،میان قدرت های استعماری جنگ هایی در اروپا رخ داد که می توان از بحران بالکان و جنگ جهانی اول یاد نمود.

پس از جنگ جهانی دوم،جهان به دو بلوک غرب و شرق تقسیم شد.رقابت های سیاسی،ایدئولوژیکی،نظامی و اقتصادی میان دو قطب آغاز گشت و آنچه بر روش کاربرد نیروی نظامی تأثیر فراوان گذاشت،چگونگی اقدامات دو بلوک بود.هر دو ابرقدرت آمریکا و شوروی،از زور برای پیشبرد اهداف خود در سطح جهان استفاده کردند؛برای مثال:

از زمان جنگ جهانی،آمریکا بیش از 200 بار از نیروی نظامی خود استفاده کرده است و حدود 20 هزار مورد عملیات مخفیانه صورت داده...آمریکا به طور متوسط هر ده سال،یک بار یک بحران نظامی عمده در جهان به وجود آورده است. (1)

تا سال 1959 که شوروی اولین بمب اتمی را آزمایش کرد،آمریکا انحصار اتمی را در دست داشت.پس از آن،ملاحظات نظامی میان دو قطب دگرگون شد و رقابت های تسلیحاتی شدت گرفت.پیدایش انواع سلاح های اتمی،موشک های بالستیک،سلاح های شیمایی و...جهان را در معرض نابودی قرار داد.بلوک بندی های نظامی در قالب پیمان های ناتو و ورشو نهادینه شدند و دشمنی و رقابت میان دو بلوک بر سر اعمال نفوذ و سلطه بر کشورهای زیر سلطه شدت گرفت و هر یک برای غلبه بر دیگری در صدد تقویت بنیه نظامی خود برآمدند:

مداخله قدرت های بزرگ در سایر کشورها می تواند به اشکال گوناگون ظاهر شود که شامل:1.انواع مختلف اقدامات سیاسی مخفیانه؛2.نمایش قدرت؛

ص:75


1- (1) .ویلیام رابینسون،کنت نورس ورثی،جنگ رؤیاها،ترجمه ع.رشیدی،ص 19-20.

3.براندازی؛4.جنگ چریکی؛5.مداخله نظامی می باشد. (1)

قدرت های بزرگ بیشترین سهم را در به کارگیری انواع مداخلات در سیاست خارجی خود دارند و معمولاً به صورت ترکیبی از این شیوه ها برای رسیدن به هدف استفاده می کنند.اقدام نظامی همواره به عنوان آخرین ابزار برای اعمال سلطه در سایر کشورها شمرده می شود که در آن به صورت مستقیم نظامیان بسیاری برای تثبیت حکومت مورد نظر اعزام می شوند.«تهاجم نیروهای مشترک شوروی،آلمان شرقی،لهستان،مجارستان و بلغارستان به چکسلواکی در اوت 1968 نمونه کلاسیک مداخله ناگهانی برای سرنگون ساختن یک رژیم است». (2)

آمریکا نیز بخش بزرگی از نیروهای نظامی خود را در مناطق مختلف جهان مستقر کرده است.«در سال 1980 بیش از نیم میلیون از پرسنل دیوان سالاری عریض و طویل،2 میلیون و 22 هزار نفری آمریکا که شامل پرسنل وزارت دفاع،پنتاگون،نیروی زمینی،نیروی دریایی و ده ها سازمان و نیروی دیگر نظامی و شبه نظامی و جاسوسی می شود،در خارج از کشور از جمله 429 پایگاه بزرگ و 2972 پایگاه کوچک نظامی یا بر روی ناوهای اقیانوس پیما مشغول انجام خدمت بوده اند». (3)

در دوره جدید،آمریکا در پی حادثه یازدهم سپتامبر 2001 به افغانستان حمله کرد و این کشور را به تصرف خود درآورد.سپس در سال 2003 وارد خاک عراق شد و این کشور را نیز اشغال کرد و برای تثبیت حضور خود در منطقه پایگاه های نظامی تأسیس کرد.«ایالات متحده در زمان بوش پسر با امضای لایحه بودجه مازاد در سال 2005،هزینه لازم را برای ساخت پایگاه های دائمی به منظور استقرار نیروهای

ص:76


1- (1) .مبانی تحلیل سیاست بین المللی،ص435.
2- (2) .همان،ص460.
3- (3) .علیرضا ازغندی،میلیتاریسم و عقب ماندگی اقتصادی جهان سوم،ص114.

آمریکایی فراهم کرد.بر مبنای گزارش های منتشره،آمریکا در حال ساخت چهارده پایگاه دائمی در عراق است.آمریکا پس از اشغال 106 پایگاه در عراق،تصمیم گرفت که آنها را در چهار پایگاه هوایی در تلیل،الاسد،بلد و اربیل یا کوئیزه ادغام کند». (1)

از جمله عملیات نظامی شوروی،مداخلات نظامی در کشورهای بلغارستان در سال 1944 و تصرف شهرهای ورشو(لهستان)،بوداپست(مجارستان)و وین(اتریش)در سال1945 می باشد.هم چنین،در سال 1979 ارتش شوروی افغانستان را اشغال کرد. (2)

تجارت تسلیحات

فروش تسلیحات نظامی به کشورهای عقب مانده،وسیله مؤثری برای اعمال سلطه بر این کشورها است؛زیرا با این عمل کشورهای فروشنده می توانند به دو هدف دست یابند:

اول:فروش اسلحه توسط کشورهای قدرتمند،نه تنها از نظر اقتصادی درآمد هنگفتی برای آنها به ارمغان می آورد،بلکه وابستگی نظامی کشورهای عقب مانده را به دنبال دارد.این کشورها با خرید اسلحه از کشورهای فروشنده،نظام تسلیحاتی خود را با الگوهای آنها طرح ریزی می کنند و سلاح های آنان را در این راستا به کار می گیرند.در این صورت،شبکه نظامی کشور تحت تأثیر تغییرات نظام تسلیحاتی کشور مادر قرار می گیرد و با توجه به پیچیدگی تجهیزات نظامی،هر گونه استقلالی برای نظام تسلیحاتی کشور زیر سلطه از بین می رود.

دوم:در صورتی که نظام تسلیحاتی کشورهای عقب مانده به کشورهای قدرتمند

ص:77


1- (1) .محمود عسگری،قدرت افکنی،الزامی برای بازدارندگی،ص149.
2- (2) .ر.ک: Arund Hatiroy, The Soviet Intervention In Afghanistan, New Dehli:N.pub1, 1987.

وابسته شد،کنترل نظامی این کشورها امری بدیهی خواهد بود؛زیرا کشور مادر از میزان تجهیزات نظامی،نوع آنها،کارایی ارتش و توان جنگی کشور زیر سلطه آگاه است.

ازاین رو کشورهای سلطه گر و تولید کننده اسلحه برای به دست آوردند مزایای تجارت اسلحه اقدام به صدور آن کرده اند.بنابر برآوردی که در سال 1978 انجام شده،سهم کشورهای صادر کننده اسلحه در تجارت بین الملل به شرح زیر بوده است: (1)

کشور میلیارد دلار نسبت درصد

ایالات متحده آمریکا 48 12

شوروی 9 26/7

فرانسه 2 11/3

ایتالیا 9/2 3/1

انگلستان 7 3/1

تجارت اسلحه با گذشت زمان افزایش یافته و ارزش پولی بیشتری را به خود اختصاص داده است.

در سال 1983،ارزش پولی تجارت اسلحه 135 میلیارد دلار برآورد شد که 70 درصد از آن سهم دو ابرقدرت بوده است. (2)هم چنین در سال 1990،صادرات تسلیحات غیر هسته ای شوروی 11/652،آمریکا 10/756،فرانسه 2/732،انگلیس 1/621 و چین و آلمان 770 میلیون دلار بوده است. (3)

براساس گزارش مؤسسه تحقیقات صلح استکهلم در فاصله سال های 2002 تا

ص:78


1- (1) .ژان ژاک سروان شرایبر،تکاپوی جهانی،ترجمه عبدالحسین نیک گهر،ص218.
2- (2) .ویلی برانت،جهان مسلح،جهان گرسته،ترجه هرمز همایون پور،ص297.
3- (3) .روزنامه کیهان،70/5/10.

2006،فروش اسلحه در سراسر جهان 28 درصد افزایش یافته است.در این میان آمریکا با 30 درصد و روسیه با 24 درصد بیش از نیمی از تجارت جهانی تسلیحات را به خود اختصاص داده اند.آلمان با 9 درصد فرانسه با 8 درصد و بریتانیا با 4 درصد به ترتیب رده های سوم تا پنجم را به خود اختصاص داده اند. (1)

انعقاد پیمان های نظامی

انعقاد پیمان همکاری های نظامی میان قدرت های بزرگ و کشورهای زیر سلطه که به ظاهر به منظور دفاع از موجودیت و حاکمیت آنها می باشد،در اصل شیوه دیگری برای تأمین منافع قدرت های بزرگ است.پیمان بغداد که در 24 فوریه 1955 میان عراق و ترکیه به امضا رسید و سپس در همان سال ایران،پاکستان و انگلستان به آن ملحق شدند،با هدف همکاری مشترک میان اعضا برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم بود.این پیمان در 21 اوت 1959 پس از کناره گیری عراق به پیمان«سنتو»تغییر نام داد و نقش مؤثری را در حفظ منافع آمریکا در نظام دو قطبی ایفا نمود. (2)هم چنین آمریکا برای مقابله با پیش روی های شوروی در اروپا،پیمان ناتو را با عضویت کشورهای اروپایی غربی در سال 1949 ایجاد کرد.

از سوی دیگر شوروی نیز با ایجاد پیمان ورشو در سال 1957 کوشید تا اروپای شرقی را در برابر بلوک غرب متحد سازد.پس از فروپاشی شوروی،آمریکا برای گسترش نفوذ و سلطه خود در جهان،اقدام به انعقاد قراردادهای نظامی دو یا چندجانبه نمود که بخشی از آن مربوط به حوزه خلیج فارس و قرارداد نظامی میان آمریکا با کویت در سال 1991 و با عربستان در سال 2006 می باشد.

ص:79


1- (1) . http://Strategic Review.org.1391/01/01.
2- (2) .میلیتاریسم و عقب ماندگی اقتصادی جهان سوم،ص103.

نکته ها

1.«قدرت بزرگ»به کشوری گفته می شود که از سطح قدرت اقتصادی و نظامی بالایی برخوردار است و به لحاظ داشتن فناوری های پیشرفته و تسلیحات اتمی،نه تنها در سیستم تبعی خود،بلکه در کل سیستم جهانی تأثیرگذار است.

2.با فروپاشی شوروی،آمریکا در صدد ایجاد نظام تک قطبی برآمد،امّا با مخالفت کشورهای دیگر به ویژه روسیه،فرانسه،آلمان و چین روبه رو شد.

3.عوامل متعددی،از جمله کاهش توان پرداخت هزینه ها و افزایش قدرت کشورهای رقیب همواره باعث جابه جایی کشورها در موقعیت قدرت بزرگ شده است.

4.کشورهای بزرگ در سطح سیاسی عمدتاً با ایجاد دولت دست نشانده،استفاده از شرکت های چندملیتی و به کارگیری سازمان های جاسوسی در سایر کشورها اعمال سلطه و نفوذ می کنند.

5.کشورهای بزرگ در سطح اقتصادی عمدتاً با ایجاد نظام سرمایه داری وابسته،تک محصولی کردن و اعطای وام،باعث ایجاد و تشدید وابستگی اقتصادی کشورها می شوند.

6.قدرت های بزرگ در سطح فرهنگی عمدتاً از طریق ایجاد نظام آموزش و پرورش وابسته،تسلط بر فناوری های نوین ارتباطاتی و اطلاعاتی،جریان یک طرفه اطلاعات و استفاده از تبلیغات بین المللی،ارزش های فرهنگی خود را در سراسر جهان ترویج می کنند.

7.قدرت های بزرگ در سطح نظامی عمدتاً از طریق تجارت تسلیحات،انعقاد پیمان های نظامی و اقدامات نظامی در سایر کشورها مداخله می کنند.

ص:80

پرسش ها

1.قدرت بزرگ را تعریف کنید.

2.زمینه ها و عوامل پیدایش و فروپاشی قدرت های بزرگ را توضیح دهید.

3.اهداف سیاست خارجی قدرت های بزرگ را توضیح دهید.

4.ابزارهای سیاست خارجی قدرت های بزرگ را در سطح سیاسی توضیح دهید.

5.ابزارهای سیاست خارجی قدرت های بزرگ را در سطح اقتصادی توضیح دهید.

6.ابزارهای سیاست خارجی قدرت های بزرگ را در سطح فرهنگی توضیح دهید.

7.ابزارهای سیاست خارجی قدرت های بزرگ را در سطح نظامی توضیح دهید.

ص:81

ص:82

فصل دوم: سیاست خارجی آمریکا

1-پیدایش آمریکا

کشور آمریکا تا کشف قاره آمریکا توسط کریستف کلمب در سال 1492 برای سایر کشورها ناشناخته بود.در قرن پانزدهم رقابت میان امپراتوری های اسپانیا و پرتغال برای تصرف و دست اندازی در سرزمین های دوردست به ویژه سرزمین هندوستان وجود داشت و تلاش های گسترده ای برای کشف مناطق آن سوی دریاها و اقیانوس ها صورت گرفت.رقابت میان پرتغال و اسپانیا برای تصرف هندوستان به اعزام«واسکودوگاما»و«کریستف کلمب»به این منطقه انجامید.کلمب پهنه اقیانوس اطلس را طی کرد،اما به جای هندوستان،وارد خاک آمریکا شد.بر این اساس اولین اروپاییانی که وارد آمریکا شدند،اسپانیایی بودند.کلمب در ابتدا مجمع الجزایر«باهاما»و سپس کوبا و هائیتی را کشف کرد.وی به هر جا می رسید،در پی پاسخ سه پرسش بود:محل طلا؛محل ادویه؛مذهب بومی ها چیست؟ (1)

هنگامی که خبر کشف سرزمین های جدید به پاپ رسید،در سال 1493م.

ص:83


1- (1) .آندره موروا،تاریخ آمریکا،ترجمه نجفقلی معزی،ص22.

الکساندر ششم پاپ اعظم،فرمانی صادر کرد و دنیای جدید را میان پرتغال و اسپانیا تقسیم نمود:برای این منظور پاپ روی یک کره مقوایی خطی از قطب شمال به قطب جنوب کشید که از سیصد و هفتاد میلی مغرب دماغه سبز می گذشت و مالکیت هر قطعه را پس از کشف در سمت شرقی این خط به پرتغال تخصیص داد؛در حالی که مناطق غربی آن به اسپانیا تعلق داشت...در اثر صدور همین فرمان پاپ الکساندر بوژیا است که امروزه می بینیم مردم برزیل به زبان پرتغالی و اهالی آرژانتین اسپانیولی تکلم می کنند. (1)

فرمان پاپ از استمرار اختلاف و منازعه میان اسپانیا و پرتغال در جهت اعمال نفوذ و سلطه بر مناطق جدید جلوگیری کرد.فرانسه،هلند و انگلستان نیز از کشورهایی بودند که برای ایجاد مستعمرات در سرزمین جدید با یکدیگر به رقابت برخاستند.دریانوردی فرانسوی به نام«ژاک کارتیه»در سال 1534م.به فرمان فرانسوای یکم پادشاه فرانسه مأموریت یافتن«گذرگاه شمال غربی»در شمال آمریکای شمالی را دریافت کرد.کارتیه اقیانوس اطلس را طی کرد و به سواحل«نیوفوندلند»امروزی رسید.او در امتداد سواحل به حرکت خود ادامه داد تا این که به سرزمین«کانادا»رسید.

پس از کارتیه،به تدریج فرانسه نفوذ خود را در آمریکای شمالی افزایش داد و در سال 1540م.نخستین نمایندگی تجاری فرانسه در آمریکای شمالی تأسیس شد.میزان پیش روی و نفوذ فرانسه تا حوزه رود می سی سی پی ادامه یافت«دلاساله»تمام سرزمین های اطراف رود را متعلق به فرانسه اعلام کرد. (2)

هلند نیز برای تصرف سرزمین های آمریکا تلاش کرد.این کشور دریانوردی

ص:84


1- (1) .همان،ص23.
2- (2) .ر.ک:حسین حمیدی نیا،ایالات متحده آمریکا،ص 129-130

انگلیسی به نام«هنری هودسن»را به استخدام درآورد و در سال 1609م.آب های اقیانوس اطلس را برای یافتن گذرگاه شمال غربی درنوردید و به سواحل شمالی ایالات متحده آمریکا رسید و دهانه وسیع رودی را شناسایی کرد که امروزه به نام خود او رود«هودسن»نامیده می شود و در ایالت نیویورک جریان دارد.وی در امتداد رود هودسن تا قلعه«اورانژ»پیش رفت. (1)

یکی دیگر از کشورهای اروپایی که در صدد گسترش قدرت و نفوذ خود در سرزمین جدید برآمد،دولت انگلستان بود.به همین منظور،«جان کابوت»در سال 1497م.مأمور کشف سواحل آمریکای شمالی گردید.وی سواحل نیوفوندلند،نوااسکاتیا و نیوانگلند را بازدید و نقشه برداری کرد.کشفیات وی موجب طرح ادعای مالکیت این سرزمین ها از سوی انگلستان شد. (2)از آن پس سیاست استعماری انگلستان در قالب مهاجرت و تجارت به سرزمین جدید ادامه یافت و مناطق بسیاری به مستعمره دولت انگلستان درآمد که آخرین آن در نواحی جنوبی اقیانوس اطلس«جورجیا»بود که در سال 1742م.تأسیس شد.این مستعمره در سال 1752م.جز و ایالت سلطنتی گردید و به این ترتیب در مدت یک قرن تقریباً انگلستان توانست بر کرانه های آمریکای شمالی تسلط خود را برقرار ساخته،سیزده مستعمره را تشکیل دهد. (3)

سال های میان 1600 تا 1776م.را می توان دوران استعمار ایالات متحده از سوی انگلستان نام نهاد. (4)در این دوره رقابت شدیدی میان فرانسه و انگلستان در

ص:85


1- (1) .همان،ص131.
2- (2) .همان،ص132.
3- (3) .ر.ک.مجید شیبانی،تاریخ ایالات متحده آمریکا،ص56.
4- (4) .حمیدی نیا،پیشین،ص136.

گرفتن مستعمرات وجود داشت و میان این دو کشور چهار جنگ پیاپی در گرفت که نزدیک به هفتاد سال طول کشید و سرانجام فرانسه شکست خورد و به موجب پیمان پاریس در سال های 1763م.فرانسه تقریباً تمام مستعمرات خود را از دست داد و سرتاسر سرزمین های شمالی قاره آمریکا به تسلط انگلستان درآمد.

در قاره آمریکا دو قدرت رقیب یعنی انگلستان قدرتمند و اسپانیای ضعیف وجود داشتند. (1)انگلستان در سیزده مستعمره خود رژیم های سیاسی وابسته را مستقر ساخت.مستعمراتی که به موجب فرمان امتیاز تشکیل گردیده یا بر حسب مالکیت دایر شده بودند،زیر قیمومیتِ دربار بودند و پارلمان«وست مینستر»مشاورشان بود.این پارلمان در واقع یک قدرت مقننه در مورد کلیه مستعمرات با هر نوع حکومتی که داشتند اعمال می کرد و یگانه مرجع مرکزی بود که می توانست از راه دور در سطح بالا روابط تجاری و غیرتجاری را میان پایتخت و مستعمرات که در آسیا و آمریکا پراکنده بودند،زیر نظارت خود داشته باشد. (2)

سیاست های انگلستان در مستعمرات باعث نارضایتی و ایجاد زمینه های شورش گردید؛زیرا مهاجرنشین های انگلیسی موظف بودند فراورده ها و مواد اولیه تولیدی خود را منحصراً به بازرگانان انگلیسی بفروشند و نیز وظیفه داشتند که فقط کالاهای انگلیسی را خریداری و مصرف کنند و چون این کار موجب زیان آنان می شد،کم کم مایه نارضایتی مردم مهاجرنشین ها گردید. (3)

این سیاست ها به همراه تبعیض های دیگر،باعث وقوع جنگ میان مردم مستعمرات و قوای انگلستان گردید.انگلستان در مقابل خواست مردم از نیروهای

ص:86


1- (1) .ر.ک.فرانک ال.شوئل،آمریکا چگونه آمریکا شد،ترجمه ابراهیم صدقیانی،ص69.
2- (2) .همان،ص71
3- (3) .حمیدی نیا،پیشین،ص142.

نظامی بیشتری بهره گرفت،اما تسلیم ژنرال انگلیسی«بورگوین»و پنج هزار سرباز وی در 17 اکتبر 1777م.در«ساراتوگا»،باعث تحول مهمی در روند مبارزات گردید.در پی این رخداد،فرانسه به کمک شورشیان وارد جنگ شد و از سال 1778 تا 1780م.جریان جنگ به سود مردم مستعمرات بود.در تاریخ 19 اکتبر 1781م.عملیات نظامی انگلستان برای جلوگیری از استقلال آمریکا شکست خورد و در مارس 1782م.نخست وزیر انگلستان«لرد نورت»به علت نارضایتی عمومی مجبور به استعفا شد و سرانجام در پی معاهده پاریس در سال 1783م.سیزده مستعمره استقلال یافتند و«جرج واشنگتن»رهبر نیروهای استقلال طلب به عنوان رئیس جمهور آمریکا برگزیده شد. (1)

2-چگونگی قدرت یافتن آمریکا

با استقلال آمریکا و تأسیس ایالات متحده در سال 1783م.دو مسئله اساسی برای قدرت یافتن آمریکا حیاتی بود که یک قسمت از آن مربوط به سیاست داخلی،مانند مسائل حکومتی،امنیتی،اقتصادی و فرهنگی می شد که در مجموع این موضوعات،مسائل گسترده ای را فرا راه دولت جدید قرار می داد که به طور عمده،معطوف به فرایند دولت سازی می گردید.بخش دیگر،مسائل دولت در حوزه سیاست خارجی بود که خود سهم ویژه ای را در توانمندسازی و قدرت یافتن آمریکا ایفا می کرد.

سیاست خارجی جرج واشنگتن اولین رئیس جمهور آمریکا حفظ صلح بود؛زیرا صلح فرصتی به وجود می آورد که جراحات ناشی از جنگ التیام یابد؛امّا حوادث اروپا رسیدن به این هدف را مشکل می کرد.وقوع انقلاب فرانسه و

ص:87


1- (1) .شوئل،پیشین،ص 116-120.

حوادث پس از آن به صورت یکی از مسائل سیاسی آمریکا درآمد؟زیرا فرانسه به بریتانیای کبیر و اسپانیا اعلان جنگ داده بود و از آمریکا انتظار کمک داشت. (1)از طرفی،علاقه باطنی جرج واشنگتن و سیاستمداران معاصرش ایجاد یک نظام سلطنتی و نیز برقراری یک حکومت سرمایه داری مبتنی بر قدرت فئودال ها و سرمایه داران بزرگ بود؛لذا واشنگتن از وقوع انقلاب فرانسه و سرنگونی حکومت پادشاهی لوئی شانزدهم ناراضی بود. (2)

مطالعه راهبردهای رؤسای جمهور آمریکا در این دوره،نشان می دهد که سیاست خارجی آمریکا میان آرمان گرایی و سیاست قدرت در نوسان بود.برای مثال:در حالی که جِفرسون بر صیانت از آزادی به عنوان والاترین هدف کشور و راهبرد انزوا به عنوان بهترین راه حفظ و ترقی ملت تأکید می کرد،هامیلتون از نگاه واقع گرایی کلاسیک،بر سیاست قدرت تأکید داشت.وی معتقد بود:«جنگ قانون زندگی است و دولت ها نیز نه کمتر از آدم ها مجبور به نزاع بر سر ابزار قدیمی جاه طلبی،یعنی ثروت و افتخار می باشند....از این رو چون قدرت و نفع خودی بر سیاست جهانی غالب است،اهداف سیاست خارجی آمریکا روشن بود؛توسعه قابلیت های لازم که ایالات متحده را قادر سازد...تا در تدبیر نظام امور آمریکا حاکم و مافوق باشد...و بتواند شرایط ارتباط بین دنیای قدیم و دنیای جدید را به دلخواه تعیین نماید». (3)

راهبرد سیاست قدرت و افزایش قدرت آمریکا سرانجام در دوران ریاست

ص:88


1- (1) .حمیدی نیا،پیشین،ص152.
2- (2) .احمد ساجدی،از جورج واشینگتن تا جورج بوش،ص 20-21.
3- (3) .چارلز دبلیو.کگلی،اوجین آر.ویتکف،سیاست خارجی آمریکا.الگو و روند،ترجمه اصغر دستمالچی،ص 48-47.

جمهوری جیمز مونروئه(18251817)نمود بارزی یافت.مونروئه در دوران خود تلاش کرد تا آمریکا را از رقابت های سیاسی و جنگ میان دولت های اروپایی محفوظ نگه دارد و از مداخله و سیطره آنها بر قاره آمریکا جلوگیری کند.بر این اساس وی در پیام سالانه خود در دوم دسامبر 1823م.بر اصولی تأکید نمود که به«دکترین مونروئه»مشهور گشت.در این پیام موارد زیر اعلام شد:

1.قاره آمریکا با توجّه به آزادی و استقلالی که خود به دست آورد و از آن تاکنون پاسداری کرده است،دیگر نمی تواند میدانی برای استعمار دولت های اروپایی باشد؛2.روش سیاسی کشورهای متفق اروپا با سیستم سیاسی آمریکا مغایرت کامل دارد...کشورهای آمریکا هرگونه اقدامی را که از سوی کشورهای اروپایی به منظور توسعه سیستم سیاسی خود به هر یک از نقاط این نیم کره به عمل آید،برای آزادی و استقلال خود خطرناک می دانند؛3.ما کشورهای آمریکایی در امور داخلی هیچ یک از مستعمرات کنونی اروپا در قاره آمریکا دخالتی نداشته و نخواهیم داشت؛4.ما در هیچ یک از جنگ های اروپایی،به ویژه در مسائلی که مربوط به خودشان است،هرگز دخالتی نداشته و با روش ما نیز سازگاری ندارد که دخالتی داشته باشیم. (1)

دکترین مونروئه نقش مؤثری در افزایش قدرت و توانمندی آمریکا ایفا کرد.این دکترین دو پیامد اساسی را برای سیاست خارجی آمریکا به همراه آورد:نخست آن که با پیش گرفتن سیاست انزوا و عدم درگیری در منازعات دول اروپایی،زمینه به کارگیری هرچه بیشتر منابع قدرت آمریکا را در عرصه های اقتصادی و توسعه صنعت فراهم ساخت.این سیاست باعث شد تا آمریکا در قرن

ص:89


1- (1) .حمیدی نیا،پیشین،ص154.

بیستم به عنوان یکی از قدرت های بزرگ ظاهر گردد.دوم آن که دکترین مونروئه سرآغازی برای تعریف حیات خلوت و مناطق پیرامونی در قاره آمریکا شمرده می شود؛زیرا از آن پس به تدریج تعریف منافع ملّی آمریکا از مرزهای سرزمینی آن گذشت و قلمرو پیرامونی را در برگرفت و این کشور نسبت به مداخله قدرت های بزرگ در قاره آمریکا هشدار داد و خواهان مقابله با مداخله گرایی آنها در نیم کره غربی شد.

آمریکا پس از سپری نمودن جنگ های داخلی(18651861)مسیر رشد و توسعه و کسب قدرت را طی کرد.این کشور«به سبب فراوانی منابع طبیعی،جمعیت فراوان و کوشا،رونق صنعت،کشاورزی و بازرگانی،با سرعتی شگرف پیشرفت کرد و به زودی رقیب کشورهای اروپایی گردید». (1)

در سال 1914م.ایالات متحده آمریکا با تولید 455 میلیون تن زغال سنگ بسیار جلوتر از بریتانیا(292 میلیون تن)و آلمان(277 میلیون تن)قرار داشت. (2)سایر شاخص های اقتصادی نیز نشان دهنده رشد سریع آمریکا نسبت به سایر قدرت ها بود و آغاز قرن بیستم،حکایت از ظهور قدرتی جدید می کرد.حتی در صورت عدم وقوع جنگ جهانی اول،آمریکا تا سال 1925م.در بسیاری از قلمروهای اقتصادی از کشورهای پیشرفته اروپایی قوی تر بود.برای مثال بین 1860 تا 1914م.ایالات متحده آمریکا صادرات خود را بیش از هفت برابر کرد و از 344 میلیون دلار به 2365 میلیون دلار رساند...با در نظر گرفتن این سیل خروشان جریان کالای صنعتی و کشاورزی به اروپا و بالعکس،جریان سیل آسای سرمایه اروپایی به آمریکا،روزنامه نگاری به نام«و.ت.استد»در سال 1902م.با

ص:90


1- (1) .همان،ص 167-168.
2- (2) .همان،ص170.

لحنی تند از«آمریکایی شدن دنیا»سخن گفت و در همان زمان،ویلهلم دوم،پادشاه آلمان و دیگر رهبران اروپایی با ایما و اشاره از ضرورت نوعی تبانی بر ضد غول بیدادگر تجارتی آمریکا سخن به میان آوردند. (1)

قدرت آمریکا در بعد سیاسی و نظامی نیز از سال 1898م.وارد مرحله نوینی شد.این کشور در سال 1898م.وارد جنگ با اسپانیا شد.آمریکا در این جنگ بر یک قدرت استعماری بزرگ پیروز شد و کوبا،پرتوریکو در منطقه کاراائیب و فیلیپین و جزایر گوام در اقیانوس آرام را تصرف کرد و در رقابت با اروپاییان برای کسب قدرت و برتری در سیاست جهانی وارد شد. (2)

از آن پس،ایالات متحده در آمریکای لاتین و در کشورهایی مانند نیکاراگوا،هائیتی،مکزیک و جمهوری دومینیکن مداخله نمود و دستاویز مداخله هم این بود که راه و روش این کشورها با موازین ایالات متحده آمریکا همخوانی ندارد. (3)

در این زمان آمریکا به صورت یک امپراتوری نوپا ظاهر شد و منافعی را در اقیانوس آرام برای خود تعریف کرد و در اواخر قرن نوزدهم از سیاست«درهای باز»برای تسلط بر بازار چین حمایت کرد و از طرفی برای اشغال کامل فیلیپین در جنگ با استقلال طلبان وارد شد و 126 هزار نفر را به این کشور گسیل کرد.

از سوی دیگر،سیاست کسب قدرت در جهان در اوایل قرن بیستم با انتخاب«تئودور روزولت»در سپتامبر 1901م.به ریاست جمهوری آمریکا مورد تأکید قرار گرفت.روزولت از پیشرفت گرایی یعنی آمیزه ای از ملّی گرایی،اخلاق گرایی،نژادپرستی،داروینیسم اجتماعی،رفاه و برنامه ریزی اجتماعی حمایت می کرد.وی

ص:91


1- (1) .همان،ص171.
2- (2) .رابرت د.شولزینگر،دیپلماسی آمریکا در قرن بستم،ترجمه محمد رفیعی مهرآبادی،ص47.
3- (3) .حمیدی نیا،پیشین،ص179.

خواهان ظهور آمریکا به عنوان یک قدرت بزرگ و کاملاً همطراز با سایر دولت های استعمارگر بود و معتقد بود شدیدترین رقابت ها،میان نژادهای مختلف صورت می گیرد.در این میان،ملل عقب مانده از نژادهای پست می باشند و مهم ترین وظیفه آمریکا رهاسازی ملت ها از توحش و بربریت می باشد. (1)

سیاست قدرت،در زمان روزولت استمرار یافت.روزولت می گفت:«مثلی معروف می گوید:ملایم حرف بزن،ولی چماقی در دست بگیر،بدین گونه کارت دوام خواهد یافت و پیش خواهی رفت.اگر ملت آمریکا با متانت صحبت کند و در عین حال،نیروی دریایی کافی خود را در نهایت آمادگی نگاه دارد،وکمترین مونروئه مدت ها محترم شمرده خواهد شد». (2)

روزولت در جهت کسب قدرت آمریکا،از فعالیت های اقتصادی کشورهای آمریکای لاتین حمایت کرد و از اعمال سلطه مستقیم بر این کشورها هراسی نداشت و این کار را از طریق دادن وام،صدور سرمایه و تسلط بر عواید گمرگی انجام داد و بخش خصوصی آمریکا،نیم کره غربی را یک بازار جدید و غنی یافت. (3)

ایالات متحده با اجرای دیپلماسی دلار در نیم کره غربی و مناطق مجاور خود،توانست یک عصر بی دغدغه تر را با رقابتی کمتر از جانب رقیبان استعماری تجربه کند.«تفت و ناکس تفنگداران دریایی آمریکا را برای اشغال نیکاراگوئه و جمهوری دومینیکن گسیل داشتند؛مدیریت عواید گمرگی گواتمالا و هندوراس را برعهده گرفتند و در مکزیک مداخله کردند.دولت ویلسون نیز جمهوری دومینیکن و هائیتی را اشغال کرد و تقریباً درگیر جنگ با

ص:92


1- (1) .ر.ک.شولزینگر،پیشین،ص 22-60.
2- (2) .موروا،پیشین،ص593.
3- (3) .ر.ک.همان،ص 69-73.

مکزیک همسایه جنوبی اش شد.در هر مورد از این مداخله ها،آمریکاییان توجیه کردند که هدف آنان جلوگیری از آشوب است.این مداخله ها غالباً اوضاع را بدتر می کرد؛زیرا دولت به سوداگران و سرمایه گذاران بخش خصوصی کمک می کرد که امیدوار بودند با انجام اقدامات سریع و پنهانی،بر رقیبان اروپایی خود پیشی بگیرند». (1)

علاقه به مداخله گرایی آمریکا در اروپا در بندر طنجه ظاهر شد؛زمانی که روزولت از مراکش حمایت نمود و فرانسه خواهان میانجی گری روزولت شد و وی آن را نپذیرفت.این سیاست نشان می دهد که روزولت در پی ایفای نقش جهانی بود.«در سال 1907م.،روزولت رسماً تصمیم گرفت که نمایش نهایت قدرت ایالات متحده در سطح جهانی را آغاز کند،او نیروی دریایی ای در اختیار داشت(از سر شادمانی،آن را«ناوگان سفید بزرگ»می نامیدند)که می توانست تا اروپا،آفریقا و آسیا رفته و قدرت آمریکا را به رخ رهبران جهان بکشد». (2)

سیاست ها،اقدامات و موضع گیری های روزولت،حکایت از دوران جدیدی می کرد که در اوایل قرن بیستم نمادهایی از مداخله گرایی و سلطه گری را تداعی می نمود.به عبارت دیگر گرچه آمریکا از سال 1822م.درپی دکترین مونروئه سیاست انزوا را در پیش گرفت،امّا این سیاست مانع از کاربرد قوای مسلح در خارج از کشور برای حفظ منافع آمریکا نگردید.آمریکا در فاصله سال های 19011921م.در بیش از چهل مورد،از نیروی نظامی در جهان برای تأمین منافع خود استفاده کرد (3)که مهم ترین آن،مربوط به جنگ جهانی اول بود.

ص:93


1- (1) .شولزینگر،پیشین،ص 96-97.
2- (2) .همان،ص82.
3- (3) .ر.ک.کگلی،پیشین،ص 57-60.

جنگ جهانی اول 19141918م.فرصت مناسبی را برای ایفای نقش نوین آمریکا و کسب قدرت بیشتر در رقابت با قدرت های اروپایی فراهم ساخت.آمریکا در سال های اولیه جنگ،بر اساس راهبرد انزوا،سیاست بی طرفی را برگزید.سیاست بی طرفی به آمریکا این امکان را می داد که سربازان خود را از صحنه عملیاتی جنگ دور نگه دارد و بدون پرداخت هزینه های نظامی جنگ،از مزایای آن سود ببرد.آندره موروا می نویسد:به زودی آمریکا برای متفقین بزرگ ترین منبع تهیه خواربار و تجهیزات شد.فرانسه و انگلستان مهم ترین خریدار محصولات آمریکایی شدند؛چون تنها این دو کشور با حمایت ناوگان جنگی خود می توانستند کالای خریداری شده را به مقصد برسانند.یک دوره کسب ثروت و پیشرفت چشم گیر برای کشورهای متحده آغاز شد. (1)

جنگ جهانی اول باعث شد تا اقتصاد آمریکا رونق بیشتری بگیرد.آمریکا در 1929م.بیش از 42%کل تولیدات جهان را در مقابل 28%سه قدرت صنعتی اروپا تولید می کرد.به طور مشخص،در حالی که تولید فولاد آمریکا از 1913 تا 1920م.یک چهارم بیشتر شد،تولید فولاد در بقیه نقاط جهان یک سوم کاهش یافته بود. (2)این پیشرفت سبب گردید تا آمریکا بر اقتصاد بین المللی تسلط یابد و به بزرگ ترین تولید کننده صنعتی جهان تبدیل گردد.در این میان«انگلستان تقریباً یک چهارم از سرمایه گذاری های جهانی خود را،عمدتاً در آمریکا،در جریان جنگ از دست داد؛زیرا برای خرید تجهیزات جنگی مجبور به فروش آنها بود.فرانسه نیمی از سرمایه گذاری های خود را اساساً به خاطر انقلاب و ورشکستگی در اروپا از دست داد.در این میان،

ص:94


1- (1) .آندره مورا،پیشین،ص611.
2- (2) .اریک هابسبام،عصر نهایت ها:تاریخ جهان 1914-1991،ترجمه حسن مرتضوی،ص128.

آمریکا که جنگ را به عنوان کشوری بدهکار آغاز کرده بود،به عنوان وام دهنده عمده بین المللی آن را به پایان رساند». (1)

3-ظهور آمریکا به عنوان ابرقدرت پس از جنگ جهانی دوم

اشاره

آمریکا پس از جنگ جهانی دوم به صورت یک ابرقدرت ظاهر شد.از دیدگاه«هارولد.جی لاسکی»هیچ کدام از قدرت های رم و بریتانیای کبیر در دوره برتری خود به اندازه آمریکا از قدرت و نفوذ برخوردار نبودند.

آمریکا در این دوره،راهبرد ائتلاف و مداخله را جایگزین راهبرد انزوا کرد.آرمان گرایی ویلسونی راه را به«واقع گرایی»سیاسی داد که توجهش معطوف به قدرت بود،نه آرمان.سیاست سدّ بندی به صورت یک استراتژی برای مقابله با اتحاد شوروی،در رقابت برای به دست آوردن قدرت و مقام پی گرفته شد. (2)

آمریکا به عنوان رهبر نظام سرمایه داری ظاهر گشت.استراتژی کلان آمریکا در سیاست خارجی همواره بر اساس دو مؤلفه بوده است:«مشروعیت بخشی به سرمایه داری در گستره گیتی و جهانی نمودن لیبرالیسم سیاسی و فرهنگی.برای تحقق این استراتژی کلان،ساختار تصمیم گیری سیاسی در آمریکا،سیاست گسترش قدرت و نفوذ آمریکا از یک سو و تحکیم قدرت و نفوذ این کشور از سوی دیگر بوده است». (3)آمریکا در دوران پس از جنگ جهانی دوم،از ابزارهای مختلف اقتصادی،نظامی و فرهنگی برای تثبیت قدرت و سلطه خود بهره برد که

ص:95


1- (1) .همان،ص129.
2- (2) .کگلی،پیشین،ص3.
3- (3) .حسین دهشیار،سیاست خارجی آمریکا در آسیا،ص159.

عمدتاً در این مقطع در قالب طرح مارشال و پیمان نظامی ناتو تجلی یافت که به صورت خلاصه به آن پرداخته می شود.

الف)طرح مارشال

پایان جنگ جهانی اول در سال 1945م.فرصت بزرگی را برای گسترش نظام سرمایه داری و بازارهای فراملی اقتصاد آمریکا در جهان فراهم ساخت.ویرانه های اقتصاد اروپا به شدتّ نیازمند بازسازی بود و آمریکا از این فرصت برای تغییر بازار اروپا،وابسته نمودن اقتصادهای ملّی دولت های اروپایی و اعمال سلطه و نفوذ بر این کشورها استفاده کرد.درعین حال می کوشید تا سرمایه های اروپایی را در این راستا به کار گیرد.ژنرال مارشال در هشتم مه 1947م.طرح اقتصادی را در دانشگاه هاروارد اعلام کرد.وزیر امورخارجه آمریکا ضمن بیان توان اقتصادی آمریکا،به اروپاییان گفت:«مناسب و مؤثر نخواهد بود که دولت آمریکا به طور یک جانبه برنامه کمک اقتصادی به اروپا را تنظیم کند.این امر به خود اروپایی ها ارتباط دارد و ابتکار آن باید از سوی اروپاییان باشد.نقش کشور ما باید فقط اعطای کمک های دوستانه برای تنظیم یک برنامه ی اروپایی و سپس پشتیبانی و تقویت این برنامه تا سر حد امکان باشد». (1)

کمک های اقتصادی آمریکا به اروپا پس از بررسی در کنفرانس پاریس در 12 ژوئیه 1947م.22 میلیارد دلار تعیین شد که سرانجام پس از تصویب در کنگره آمریکا،مبلغ 13 میلیارد دلار به اختصاص یافت. (2)

برنامه اقتصادی مارشال در قالب کمک های بشردوستانه دو هدف را دنبال

ص:96


1- (1) .آندره فونتن،تاریخ جنگ سرد،ج1،ص417.
2- (2) .همان،ص424.

می کرد:نخست آن که باید افکار عمومی آمریکا نسبت به تغییر سیاست انزوا به سیاست اتحاد آماده می گشت و هدف دوم،آن بود که سیاست های اعمال نفوذ و سلطه آمریکا در خارج،در پوشش اقدامات بشردوستانه عملی می گشت.

ب)ناتو

سیاست خارجی آمریکا پس از جنگ جهانی دوم پیش از هر زمان دیگر به سمت نظامی شدن حرکت کرد؛زیرا«سیاست گذاران کشور به طور عادی،مشکلات سیاسی بین المللی را بر مبنای راه حل های نظامی تعیین کردند». (1)ترومن می گفت«اگر قرار است ما رهبری را بین سایر ملت ها حفظ کنیم.باید همچنان یک کشور نظامی باشیم». (2)

برنامه دیگر آمریکا برای اعمال نفوذ و مداخله در اروپا در قالب پیمان آتلانتیک شمالی(ناتو)ظاهر گشت.این پیمان در 14 آوریل 1949م.تشکیل شد و در آن،اعضای سازمان پیمان بروکسل(بلژیک،فرانسه،لوکزامبورگ،هلند و انگلستان)و کانادا،دانمارک،ایسلند،ایتالیا،نروژ،پرتغال و ایالات متحده شرکت کردند.به موجب ماده پنجم این پیمان،اعضای پیمان اعلام کرده اند که حمله به هر یک از دولت های عضو را حمله به تمام اعضا تلقی می کنند و اگر به کشوری حمله مسلحانه شود،هر یک از کشورهای دیگر،با هر عملی که لازم بدانند،به آن کمک خواهند کرد». (3)بر این اساس،ترومن در جهت سیاست های نوین نظامی و امنیتی،کمک های نظامی آمریکا به اروپا را افزایش داد.این کمک ها به اندازه ای

ص:97


1- (1) .کگلی،پیشین،ص125.
2- (2) .همان،ص127.
3- (3) .داریوش آشوری،پیشین،ص164.

گسترش یافت که آمریکا بر پیمان آتلانتیک شمالی سیطره پیدا کرد. (1)

آمریکا در این زمان،از خاک اروپای غربی و پیمان ناتو به عنوان سدّ دفاعی در رویارویی با شوروی استفاده می کرد؟به گونه ای که در صورت بروز هر گونه جنگ نظامی و هسته ای میان دو ابرقدرت،آثار مستقیم آن متوجه اروپای غربی بود؛زیرا سرزمین ایالات متحده در فاصله بسیار دورتری قرار داشت و از پیامدهای جنگ تا اندازه زیادی مصون بود. (2)از سوی دیگر اعضای پیمان ناتو موظف بودند که هزینه های بسیار سنگین نظامی را در مسابقه تسلیحاتی آمریکا و شوروی بپردازند و از سیاست و مواضع آمریکا حمایت کنند.این وضعیت یعنی:«سلطه بلامنازع ایالات متحده بر پیمان آتلانتیک شمالی،موجب تیرگی روابط برخی از دولت های اروپایی با واشنگتن گشت،امّا این بحران موجب آن نشد تا واشنگتن مواضع یک جانبه خود در قبال پیمان را تعدیل کند» (3)و می کوشید تا علی رغم مخالفت ها به ویژه از جانب فرانسه،منافع و امنیت ملّی خود را از طریق پیمان ناتو تأمین کند.در واقع می توان گفت،سیاست کندی مبتنی بر دو خط مشی گسترده و متمایز بود:

1.ویژگی اصلی این سیاست،اتکا به قدرت نظامی در رویارویی با تحولات بین المللی بود.این سیاست،در واقع ادامه راهبرد های پیشین مقابله نظامی با کمونیسم بود و کندی نام«استراتژی نیروی تهاجمی محدود»را بر آن نهاد.

2.این سیاست،برای مقابله با اردوگاه کمونیسم،اهمیت ویژه ای به کاربرد

ص:98


1- (1) .ر.ک:سلیم الحسنی،مبانی تفکر رؤسای جمهور آمریکا،ترجمه صالح ماجدی و فرزاد ممدوحی،ص33.
2- (2) . Stuart de La Mahotiere, Towards one Europe, p.252-268.
3- (3) .همان،ص40.

دیپلماسی می داد؛امّا این دیپلماسی در خدمت نیروی نظامی بود و از منطق زور پیروی می کرد.میان این دو خط مشی،روابط ایالات متحده با اردوگاه کمونیسم و مواضع بین المللی در برابر این روابط قرار داشت. (1)

4-دوران سنگربندی و تثبیت نظام دوقطبی

آمریکا در سیاست های توسعه طلبانه خود،با چالش های ابرقدرت دیگر یعنی شوروی روبه رو گردید.از طرفی سیاست ها و برنامه های شوروی نیز برای گسترش نظام سوسیالیستی و اشاعه مکتب کمونیسم در جهان،در تقابل با سیاست های نظام سرمایه داری آمریکا بود و منافع این دو کشور برای اعمال سلطه و مداخله در مناطق مختلف جهان به شدت با یکدیگر تعارض داشت و تقابل راهبردها و سیاست های آنها باعث ایجاد ساختار بین المللی دوقطبی و تقسیم جهان میان دو بلوک شرق و غرب گردید.نقاط تعارض و مخالفت های شوروی با سیاست های آمریکا زمانی آشکار شد که شوروی برنامه اقتصادی وزیر امورخارجه آمریکا ژنرال مارشال را نپذیرفت و خود،سیاست اقتصادی مستقلی را برای بازسازی اقتصاد شوروی و اروپای شرقی در پیش گرفت.در واقع شوروی از طریق رد کمک های اقتصادی آمریکا،حوزه نفوذ و قلمرو جداگانه ای برای خود تعریف کرد که زمینه ساز ساختارمند شدن دو بلوک اقتصادی در جهان،یعنی اقتصاد سوسیالیسم در برابر اقتصاد سرمایه داری می گردید.شوروی تلاش کرد تا نظام سوسیالیستی را در سطح جهان گسترش دهد و با گذشت زمان،این تقابل در عرصه های مختلف سیاسی،اقتصادی،امنیتی و نظامی افزایش یافت و سیاست خارجی آمریکا و شوروی را به شدت تحت تأثیر قرار داد.

ص:99


1- (1) .همان،ص65.

مقاله«جورج کنان»در ژوئیه 1947م.در مجله امور خارجی آمریکا سرفصل جدیدی در سیاست خارجی آمریکا گشود؛زیرا برای اولین بار موضوعی را مطرح کرد که اساس سیاست خارجی آمریکا را تشکیل می داد و آن،جلوگیری از گسترش کمونیسم بود.جورج کنان در مقاله اش نوشت:

تردیدی نیست که عامل اصلی سیاست آمریکا در رویارویی با روسیه شوروی باید جلوگیری از گسترش کمونیسم در درازمدت باشد و نسبت به گرایش های توسعه طلبانه آن کشور با حوصله و محکم و هوشیار بماند و در هر نقطه ای از جهان که نشانه ای از قصد شوروی برای پایمال کردن منافع دنیای در حال صلح و ثبات مشاهده کند،با نیروی تزلزل ناپذیر و قوی خود با آن به مقابله برخیزد. (1)

با توجّه به نظریه جورج کنان،سیاست در برگیری یا سدّبندی در سیاست خارجی آمریکا محوریت یافت که مهم ترین مؤلفه های آن موارد زیر بود:

1.اتحاد شوروی یک قدرت توسعه طلب است و در پی به حداکثر رساندن قدرت کمونیسم از طریق فتح نظامی و صدور انقلاب می باشد.

2.هدف دائمی شوروی،سلطه بر جهان است و توفیق خواهد یافت،مگر این که عمل متقابل شدیدی مانع آن گردد.

3.ایالات متحده به عنوان رهبر«جهان آزاد»تنها کشوری است که توانایی بازپس زدن تجاوز شوروی و حفظ موازنه قوا را دارد.

4.ایالات متحده باید قدرت نظامی اش را در برابر شوروی افزایش دهد؛به گونه ای که بتواند توسعه طلبی شوروی را به گونه ای مطمئن تر مسدود سازد.

5.اگر قرار است توسعه طلبی متوقف شود،سیاست تحبیب مؤثر نخواهد

ص:100


1- (1) .آندره فونتن،پیشین،ص 424و425.

بود و زور باید با زور جواب داده شود. (1)

بر این اساس می توان گفت که راهبرد مهار و دربرگیری،دو هدف عمده را تعقیب می کرد:

اول،کنترل نفوذ اتحاد شوروی،به گونه ای که از دست اندازی مسکو به اروپای غربی جلوگیری کند.

دوم،خنثی کردن برنامه های اتحاد شوروی که قصد داشت بر کشورهای دیگر جهان سلطه یافته و آنها را به قلمرو دولت های کمونیستی وارد کند. (2)

بررسی راهبرد مهار نشان می دهد که به غیر از اروپای غربی،بیشترین رقابت و جنگ سرد میان آمریکا و شوروی،در سرزمین هایی قرار داشت که عمدتاً در ردیف کشورهای جهان سوم یا توسعه نیافته قرار می گرفتند و هر یک از دو کشور به نام دفاع از آزادی و ملل محروم در پی گسترش اهداف سلطه طلبانه خود بودند.

کندی می گفت:«امروز بزرگ ترین صحنه جنگ برای دفاع و گسترش آزادی،تمامی نیم کره جنوبی زمین است؛یعنی سرزمین های مردمی که در حال قیامند». (3)

آمریکا و شوروی در اعمال سلطه بر جهان هدف مشترکی داشتند.به عبارت دیگر،هر دو برای مداخله گرایی و نفوذ در سایر کشورها دست به اقداماتی می زدند و زمانی که در خطر جنگ با یکدیگر قرار می گرفتند،به شیوه های گوناگون با یکدیگر همکاری می کردند.برای مثال با ریاست جمهوری ریچارد نیکسون(از حزب جمهوری خواه)و انتصاب هِنری کیسنجر به عنوان مشاور

ص:101


1- (1) .کگلی،پیشین،ص 75و76.
2- (2) .سلیم حسنی،پیشین،ص34.
3- (3) .استفن آمبروز،روند سلطه گری،تاریخ سیاست خارجی آمریکا 1938-1983،ترجمه احد تابنده،ص356.

امنیت ملّی،رهیافت جدیدی در سدّبندی اتخاذ گردید که«تنش زدایی»نام داشت.کیسنجر می گوید:«تنش زدایی در پی به وجود آوردن موجی اساسی برای همکاری و خویشتنداری است؛محیطی که در آن رقبا بتوانند اختلافاتشان را تخفیف و مشخص نمایند و نهایتاً از رقابت،به جانب همکاری پیش بروند». (1)

تنش زدایی در وضعیتی که تضاد و تعارض منافع دو ابر قدرت رو به فزونی بود،می توانست باعث تأمین منافع متقابل آنها گردد و تا اندازه ای به عادی سازی روابط سیاسی آنها کمک کند.

یکی از محورهای اساسی تنش زدایی در کنترل تسلیحات خودنمایی کرد.کنترل تسلیحات به ویژه در عرصه هسته ای می توانست منافع دو چندانی را برای طرفین به همراه آورد.از یک سو از احتمال وقوع جنگ هسته ای بکاهد و از سوی دیگر باعث کاهش هزینه های تسلیحاتی و انتقال آنها به بخش اقتصاد و رونق اقتصادی کشورشان شود.

بنابراین،جنگ سرد میان آمریکا و شوروی باعث کانونی شدن امنیت ملّی در سیاست خارجی کشورها،در ساختار نظام بین الملل دوقطبی شد.از دیدگاه پاول کندی ترتیبات مالی و تجاری بین المللی مانند صندوق بین الملل،پول،بانک جهانی و موافقتنامه عمومی تعرفه و تجارت می کوشید تا از بروز دوباره خسارت ناشی از محدودیت های بازرگانی و استقلال سیاسی بین جنگ ها جلوگیری کند،امّا افزایش تشنج های ناشی از جنگ سرد به شدت بر فضای روابط بین الملل تأثیر گذاشت و اهمیت مداوم«امنیت ملّی»را مورد تأکید قرار داد. (2)

ص:102


1- (1) .کگلی،پیشین،ص92.
2- (2) .پاول کندی،پیدایش و فروپاشی قدرت های بزرگ،ترجمه عبدالرضا غفرانی،ص166.

در نتیجه،تلاش برای بقا و حفظ امنیت ملّی،زمینه تشدید مسابقه تسلیحاتی میان کشورها،به ویژه قدرت های بزرگ و افزایش مداخلات آنها در سایر کشورها گردید.در این راستا تلاش آمریکا برای گسترش قدرت و سلطه بر جهان از طریق مداخله و اقدام نظامی علیه کشورها پس از جنگ جهانی دوم نمود بارزی یافته است.بنابراین،حضور نظامی و آرایش نیروها در خارج و مداخله نظامی مستقیم،از راهبردهای نظامی آمریکا شمرده می شود.مداخله نظامی در کره(1950م.)،لبنان(1958م.)،ویتنام(1962-1965م.)،جمهوری دومینیکن(1965م.)،گرانادا(1983م.)،پاناما(1989م.)،عراق(1991م.)،هائیتی(1994م.)،افغانستان(2001م.)،عراق(2003م.)از جمله مهم ترین اقدامات نظامی آمریکا برای افزایش قدرت و نفوذ خود در جهان بوده است. (1)

5-توسعه و مداخله گرایی در سیاست خارجی آمریکا

اشاره

آمریکا برای تثبیت قدرت خود و سلطه بر جهان،سیاست توسعه طلبی و مداخله گرایی را در دستور کار خود قرار داد.این کشور در رویارویی با شوروی،در تقسیم مناطق مختلف جهان،با یکدیگر به رقابت پرداختند و قاره های آسیا،آفریقا،اروپا،آمریکای لاتین و اقیانوسیه،دستخوش سیاست ها و رقابت های دو قطب جهانی قرار گرفت.برخی از مناطق جهان که از اهمیت راهبردی بیشتری برخوردار بودند،بیش از سایر مناطق،محل برخورد منافع آمریکا و شوروی گردید.

یکی از مناطق استراتژیک جهان که بیش از هر منطقه ای مورد توجّه سیاست خارجی آمریکا بوده است،منطقه خاورمیانه می باشد.هر یک از رؤسای جمهور آمریکا،وزارت امورخارجه،سازمان اطلاعات مرکزی،شورای امنیت ملّی،کنگره

ص:103


1- (1) .کگلی،پیشین،ص139.

و وزارت دفاع،با مسایل و موضوعات گوناگونی در خاورمیانه روبه رو بوده اند.این منطقه از جنگ جهانی دوم تاکنون دستخوش تغییرات و تحولات گسترده ای،از جمله ظهور دولت های جدید،انقلاب ها و جنگ ها بوده و عواملی مانند:نقش استراتژیکی نفت منطقه در جنگ و صلح،خصلت اسلامی اغلب کشورهای منطقه،ناسیونالیسم کشورهای قدیمی و نوبنیاد،وضعیت عمومی عقب ماندگی اقتصادی (1)مسایل و فرایندهای سیاسی،امنیتی،اقتصادی و فرهنگی خاورمیانه را تا اندازه زیادی پیچیده ساخته و مداخله قدرت های بزرگ در منطقه خاورمیانه بر میزان پیچیدگی آن افزوده است.

دوران ریاست جمهوری ترومن(1945-1952م.)سرآغاز عصر نوینی در سیاست خارجی آمریکا شمرده می شود؛زیرا آمریکا پس از جنگ جهانی دوم،با ایجاد تغییر در راهبرد سیاست خارجی و کناره گیری از سیاست انزوا،عملاً وارد مسایل و سیاست جهانی شد و در مناطق مختلف جهان مداخله نمود.رویارویی آمریکا با شوروی در منطقه خاورمیانه از اهمیت ویژه ای برخوردار بود؛زیرا منطقه خاورمیانه به لحاظ موقعیت استراتژیک،دستخوش بحران ها و مسائل جدیدی گردید که عمدتاً حاصل رقابت های شدید دو کشور بود.برای نمونه،رویارویی های همه جانبه آمریکا و شوروی در بحران یونان و ترکیه خودنمایی کرد و هر یک از آنها برای اعمال سلطه و نفوذ خود در این کشورها مداخله کردند.

ترومن،دکترین خود را در 12 مارس 1947م.اعلام نمود که براساس آن،یونان و ترکیه مورد حمایت مالی و نظامی آمریکا قرار می گرفتند.آمریکا 400 میلیون دلار کمک مالی به یونان و ترکیه اختصاص داد و مستشاران نظامی را به این کشورها

ص:104


1- (1) .جورج لنچافسکی،رؤسای جمهور آمریکا و خاورمیانه از ترومن تا ریگان،ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی،ص2.

گسیل نمود.در تصویب مقدمه قانون کنگره در 22 مه 1947م.آمده است:

نظر به این که سازمان ملل متحد در حال حاضر در وضعی نیست که بتواند نیازهای ضروری مالی و اقتصادی یونان و ترکیه را برآورده سازد،از این رو کنگره مبادرت به وضع این قانون می کند.

با تصویب این قانون،عملاً سازمان ملل متحد کنار گذاشته شد و سابقه مهمی را به وجود آمد که از آن پس هرگاه منافع آمریکا در معرض خطر قرار می گرفت،شیوه کار و مقررات اداری سازمان ملل نتواند مانع از اقدام گردد. (1)

سیاست مداخله گرایی آمریکا در خاورمیانه در دوران ریاست جمهوری آیزنهاور(19531961م.)استمرار یافت.در این دوران همچنان رقابت و تقابل آمریکا با شوروی برای اعمال سلطه و نفوذ در کشورهای خاورمیانه،از محورهای اساسی سیاست منطقه ای آمریکا به شمار می رفت.برای آیزنهاور جلوگیری از«خطر نفوذ شوروی در منطقه،امنیت ذخایر نفتی و روابط پرتنش اعراب و اسرائیل»از جایگاه خارجی بالایی برخوردار بود. (2)

مداخله آمریکا در کودتای 28 مرداد 1332 و سقوط دولت مصدق،حکایت از اهمیت ایران و مسئله نفت در سیاست خارجی آمریکا در ساختار نظام بین الملل دوقطبی دارد.آیزنهاور در خاطرات خود می گوید:«در طول این بحران،دولت ایالات متحده هر کاری که از دستش ساخته بود،در حمایت از شاه به عمل آورد». (3)

آیزنهاور برای حفظ و تقویت موقعیت آمریکا در خاورمیانه،دکترین خود را در 5 ژانویه 1957م.اعلام کرد که براساس آن،آمریکا سه کار را انجام می داد:

ص:105


1- (1) .همان،ص 22-23.
2- (2) .همان،ص44.
3- (3) .همان،ص57.

«تقویت بنیه اقتصادی ملت های خاورمیانه؛اجرای برنامه های کمک و همکاری نظامی و پیش بینی این که ایالات متحده برای حفظ تمامیت ارضی و استقلال سیاسی ملت هایی که برای مقابله با تجاوز علنی مسلحانه از سوی کشورهای زیر نفوذ کمونیسم بین المللی تقاضای چنین کمکی را بکنند،قوای مسلح خود را به کار خواهد برد». (1)

دکترین آیزنهاور در 9 مارس 1957م.با قطعنامه مشترک مجلس نمایندگان و سنا به تصویب رسید و آیزنهاور در این زمینه می گوید:«ما توانستیم به گونه ای مؤثر موافقت کنگره را با تصمیم قاطعانه دستگاه حکومت در سدّ کردن پیشروی کمونیسم به سوی مدیترانه،کانال مؤثر و لوله های نفت و دریاچه های زیرزمینی نفت که خانه ها و کارخانه های اروپای غربی را روشن می کند و به کار می اندازد،جلب کنیم». (2)

تنش روابط آمریکا با شوروی برای اعمال سلطه و نفوذ در منطقه خاورمیانه در دوران ترومن تا حدی به کمربند شمالی محدود می شد؛امّا در دوران آیزنهاور به قلمرو گسترده تری از کشورهای عرب خاورمیانه سرایت کرد.آیزنهاور سیاست در برگیری شوروی را تعقیب نمود و از طریق پیمان بغداد که به عنوان سیستم امنیت منطقه ای عمل می کرد تلاش کرد تا خلأ ژئوپلتیکی بین سازمان آتلانتیک شمالی(ناتو)و سازمان پیمان آسیای جنوب شرقی(سیتو)را پر کند.بدین سان،پیمان بغداد زنجیر دفاعی اتحادها و پایگاه ها را در امتداد مرزهای جنوبی اتحاد شوروی تکمیل می کرد.به عبارت دیگر:هدف مشترک دکترین ترومن و آیزنهاور سدّبندی در برابر«کمونیسم بین المللی بود»؛در حالی که دکترین ترومن تنها خواستار کمک اقتصادی و معاضدت نظامی با گسیل داشتن

ص:106


1- (1) .همان،ص77.
2- (2) .همان،ص78.

مستشار بود.دکترین آیزنهاور متعهد می شد که از سربازان آمریکایی در وضعیت های ویژه استفاده کند. (1)

براساس دکترین آیزنهاور،آمریکا می توانست در شرایط زیر در خاورمیانه دخالت نظامی کند:

«1.هنگامی که یکی از دولت های خاورمیانه در معرض خطر یا تهدید کمونیسم قرار گیرد.

2.هنگامی که یکی از دولت های مهم،منافع آمریکا را به گونه ای با خطر مواجه کند که موجب بروز بحران داخلی شده و موجودیت سیاسی ایالات متحده با تهدید روبه رو شود». (2)

سیاست مداخله جویانه آمریکا و شوروی در منطقه خاورمیانه باعث بروز جنگ سرد در میان کشورهای عربی در فاصله سال های 1957 تا 1967 گردید و کشورهای عربی،هر یک به پی روی از بلوک غرب یا شرق،سیاست محافظه کارانه یا رادیکال را در پیش گرفتند.آمریکا در این زمان از اردوی محافظه کار حمایت می کرد؛زیرا«نخست آن که منافع اساسی آمریکا شامل امتیازات نفتی به بقای رژیم های سلطنتی مربوط بود و می بایست حفظ شود؛دوم،از این دو بلوک،بلوک تندرو به لزوم عملیات سریع و شدید اعتقاد داشت و خودش را درگیر خرابکاری،تبلیغات و تهاجم کرده بود؛سوم این که بخشی از دولت های تندرو به دلیل عقاید مارکسیستی خود که به آن رنگ سوسیالیستی زده بودند(مثل مصر،سوریه،عراق)به روسیه نزدیک تر شده بودند». (3)

ص:107


1- (1) .همان،ص 94-95.
2- (2) .سلیم الحسنی،پیشین،ص53.
3- (3) .لنچافسکی،پیشین،ص106.

تأسیس اسرائیل و مداخله گرائی در خاورمیانه

یکی دیگر از رخدادهای مهم خاورمیانه که همواره با حمایت و پشتیبانی آمریکا همراه بود،مربوط به تأسیس اسرائیل در سرزمین فلسطین در سال 1948 می باشد که نه تنها تاریخ خاورمیانه،بلکه تحولات جهان اسلام را تحت تأثیر قرار داده است.لنچافسکی معتقد است:«ترومن با پشتیبانی از تأسیس و شناسایی بی قید و شرط دولت اسرائیل،ایالات متحده را نسبت به دفاع از مشروعیت دولت یهود متعهد ساخت». (1)حمایت همه جانبه آمریکا از اسرائیل باعث ایجاد بحران و تشدید اختلاف اعراب و اسرائیل گردید،امّا سیاست حمایت از اسرائیل در دوره های بعد همچنان ادامه یافت و بخش مهمی از سیاست خارجی آمریکا را درگیر کرد.

آمریکا در دوران ریاست جمهوری کندی،با سه مجموعه مسائل در خاورمیانه روبه رو شد که عبارت بود از:«کار ناتمام اختلاف اعراب و اسرائیل؛امنیت کشورهای غیر عرب کمربند شمالی و روابط آمریکا و اعراب در خلال جنگ سرد اعراب بود». (2)از میان این مسائل،تعهدات ویژه حمایت آمریکا از اسرائیل اهمیت بسیار داشت.سیاست کندی در این باره،گسیل داشتن فرستادگان ویژه،فروش جنگ افزار و مکاتبات پی درپی و تأکید مجدد بر تعهد آمریکا نسبت به امنیت اسرائیل بود». (3)

با گذشت زمان،روابط آمریکا و اسرائیل از اهمیت بیشتری برخوردار گشت و بر حجم حمایت ها و کمک های سیاسی و مالی از اسرائیل افزوده شد.روابط

ص:108


1- (1) .همان،ص43.
2- (2) .همان،ص129.
3- (3) .همان.

آمریکا و اسرائیل در دوران جانسون(19681964م).وارد مرحله نوینی شد.جانسون درباره دوستی با اسرائیل می گوید:«من همیشه احساس همدلی عمیقی به اسرائیل و مردم آن داشته ام که با شجاعت و شهامت،کشور مدرنی را به وجود آورده و در برابر اختلافات فاحش و بر ضد پیشینه غم انگیز تجربه یهودیان از آن دفاع می کنند». (1)

جانسون برای تقویت روابط اسرائیل با آمریکا از«لوی اشکول»نخست وزیر اسرائیل در ژوئن 1964 در واشنگتن پذیرایی کرد که باعث روابط صمیمی و دوستانه وی با اشکول شد این اقدام در روابط قبلی رؤسای جمهور آمریکا و نخست وزیران اسرائیل بی سابقه بود.همچنین در خلال سه سال اول ریاست جمهوری جانسون،ارسال جنگ افزارهای تدافعی به اسرائیل،ناگهان به ارسال سلاح های تهاجمی پیشرفته تغییر یافت.«بدین سان کمک نظامی آمریکا به اسرائیل در سال 1966 به هفت برابر افزایش یافت؛یعنی از 12/9 میلیون دلار به 90 میلیون دلار رسید که بیش از دو برابر مجموع کمک هایی بود که از سال 1948 به آن کشور کرده بود(40/3 میلیون دلار)». (2)

حمایت آمریکا از اسرائیل در وضعیت های بحرانی و جنگی،نمود بیشتری داشت.گرچه پشتیبانی مالی،نظامی و تبلیغاتی آمریکا از اسرائیل تا پیش از جنگ ژوئن 1967 تا اندازه ای به صورت غیرمستقیم انجام می گرفت«...امّا در دوره جانسون،سیاست آمریکا چرخش قطعی در جهت طرفداری از اسرائیل کرد.جنگ ژوئن 1967 بر این موضوع مهر تأیید گذاشت و از 1967 به بعد ایالات متحده غیرقابل اعتمادترین و شاید منفورترین کشور غربی در خاورمیانه شناخته

ص:109


1- (1) .همان،ص154.
2- (2) .همان،صص 154-155.

شد»؛ (1)زیرا آمریکا در این جنگ در سه مرحله آغاز،فرایند جنگ و پایان آن،به شدت از سیاست ها و مواضع اسرائیل حمایت کرد.دوگانگی سیاست آمریکا از آن جا ناشی می شود که«در 23 مه(در حدود 12 روز پیش از آغاز جنگ)رئیس جمهور محرمانه اجازه داد که انواع جنگ افزارها،تجهیزات نظامی و وسایل یدکی از راه هوایی به اسرائیل فرستاده شود.این کار هنگامی صورت گرفت که رئیس جمهور آشکارا اعلام داشت ارسال هرگونه جنگ افزار به خاورمیانه را تحریم کرده است». (2)

امّا جنگ همه جانبه اسرائیل در ماه ژوئن،براساس طرح ها و نقشه های قبلی آغاز شد و از آن جا که با حمایت آمریکا بود،به پیروزی ارتش اسرائیل انجامید:«جنگ در عرض شش روز به نابودی کامل نیروهای هوایی اعراب و پیروزی خردکننده اسرائیل منتهی شد.اسرائیل نه تنها نوار غزه را که قبلاً به وسیله مصر اداره می شد اشغال کرد،بلکه سرتاسر شبه جزیره سینا را درنوردید.شرم الشیخ را تصرف کرد و نیروهایش به کرانه کانال سوئز رسیدند.افزون بر این،اسرائیل سراسر ساحل غربی رود اردن،شامل بخش عرب نشین بیت المقدس را از اردن گرفت.در 9 ژوئن با وجود آتش بس که از سوی سازمان ملل متحد دستور داده شده(و پذیرفته شده بود)اسرائیل به سوریه یورش برد و پس از نبردی سهمگین،بلندی های جولان را تسخیر کرد». (3)

آمریکا در خلال جنگ،هیچ گاه عملیات جنگی اسرائیل را محکوم نکرد و هنگامی که شورای امنیت اعلام آتش بس فوری کرد و به نیروهای درگیر جنگ

ص:110


1- (1) .همان،ص153.
2- (2) .همان،ص162.
3- (3) .همان،ص 159-160.

دستور داد تا به مواضع نخستین خود بازگردند،نماینده آمریکا در حالی که موافق آتش بس بود،قاطعانه با دستور سازمان ملل دایر بر بازگشت نیروها به مواضع اولیه شان مخالفت کرد و در نتیجه،جانب اسرائیل را گرفت که از بابت حفظ سرزمین هایی به تازگی تصرف کرده بود احساس نگرانی می کرد». (1)

شکست اعراب به ویژه مصر در برابر اسرائیل،آثار و پیامدهای گسترده ای را به همراه آورد.در مرحله نخست مشخص شد که آمریکا علی رغم اعلان سیاست بی طرفی،در پی حفظ،تقویت و گسترش سرزمین های اشغالی اسرائیل است و این امر باعث ظهور و افزایش جریان های تند ضد آمریکایی و جنبش های افراطی چپ گرا در منطقه شد که تحولات دهه های بعد را می توان تا اندازه ای ناشی از تقابل این نیروها با گروه ها و نیروی سنتی حفظ وضع موجود در منطقه دانست.برای جانسون،رئیس جمهور آمریکا،حمایت از اسرائیل مهم تر از این پیامدها بود:«او به مکتبی فکری در میان تصمیم گیرندگان سیاست خارجی گرایش یافت که برای دستاوردهای عملی ارتش اسرائیل اهمیت بیشتری قائل بودند تا پیشرفت های شوروی در منطقه و در نتیجه آن،وابستگی و افراطی شدن اعراب». (2)در مرحله دوم،شکست ناصر در برابر اسرائیل،سرآغازی برای احساس یأس و ناامیدی در مقابل ارتش اسرائیل گردید که سرانجام در جنگ 1973م،به اسطوره شکست ناپذیر تبدیل شد.

6-راهبرد مداخله گرایی غیرمستقیم در سیاست خارجی آمریکا

اشاره

سیاست توسعه طلبی و مداخله گرایی آمریکا در مناطق مختلف جهان باعث افزایش هزینه های نظامی آمریکا شد.رقابت آمریکا و شوروی برای تسلط بر

ص:111


1- (1) .همان،ص161.
2- (2) .همان،ص170.

جهان،بروز بحران ها و جنگ های منطقه ای در دوران پس از جنگ جهانی دوم را سبب شد.یکی از مناطق استراتژیک جهان که مورد توجّه آمریکا و شوروی واقع شد،منطقه جنوب شرق آسیا و حوزه اقیانوس آرام بود.تلاش آمریکا برای اعمال سلطه بر این منطقه و از جمله کشور ویتنام سبب بروز جنگ میان ویتنام شمالی به رهبری شوروی و ویتنام جنوبی با حمایت آمریکا شد.رودر روی آمریکا و شوروی در این کشور هزینه های سنگینی را برای دو طرف و ملت ویتنام به همراه آورد.

جانسون معاون رئیس جمهوری آمریکا در 23 مه 1961 می نویسد:«نبرد علیه کمونیسم باید با قاطعیت و اراده در آسیای جنوب شرقی آغاز و به پیروزی بینجامد.در غیر اینصورت دولت ایالات متحده ناچار باید منطقه اقیانوس آرام را ترک و مواضع دفاعی خود را به ساحل غربی قاره آمریکا عقب بکشند» (1)هم چنین جانسون پس از پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا،از جنگ در ویتنام حمایت می کند و اظهار می دارد«من آن رئیس جمهوری نیستم که بگذارم همانطور که چین از دست ما رفت آسیای جنوب شرقی را از دست بدهیم». (2)در این دوره راهبرد مداخله جویانه آمریکا به شدّت تقویت شد و آمریکا برای رسیدن به اهداف خود عملیات گسترده ای را برضد نیروی شمال انجام داد.در اول فوریه 1964 عملیات«آلفا 34»با هدف حمله به تأسیسات بندری شمال به وسیله ناوگان آغاز شد.در 11 فوریه عملیاتی بسیار وسیع به نام«غرش رعد»شروع شد.«روستو»هدف آن را وادار کردن شمالی ها به قطع نفوذشان در جنوب اعلام کرد.تا سال

ص:112


1- (1) .آندره فونتن،یک بستر و دو رؤیا،تاریخ تنش زدایی(1981-1962)،ترجمه هوشنگ مهدوی،ص48.
2- (2) .همان،ص53.

1968 بمب افکن های استراتژیک«ب 52»آمریکایی،هفتصد هزار تن بمب بر سر ویتنام شمالی ریختند؛در حالی که در طول جنگ جهانی دوم آمریکایی ها در جبهه اقیانوس آرام پانصد هزار تن بمب به کار برده بودند. (1)

آمریکا در جنگ گسترده و فرسایشی خود در ویتنام،پیوسته بر تعداد سربازان نظامی خود افزود«تعداد سربازان آمریکایی در ویتنام در ماه ژوئیه 1965 به 275000 نفر و در دسامبر به 443000 نفر و در ژوئن 1966 به 542000 نفر افزایش یافت». (2)افزایش هزینه های نظامی و حضور هرچه بیشتر نظامیان آمریکا در ویتنام نه تنها دستاوردی برای آمریکا نداشت؛بلکه با گذشت زمان مشخص شد که پیروزی ارتش آمریکا در ویتنام امکان پذیر نیست.این مسأله،افزایش نارضایتی در میان سربازان آمریکا و مخالفت های گسترده مردم آمریکا برضد جنگ را به همراه آورد.سیاست مداخله گرایانه و جنگ طلبانه مستقیم آمریکا با محدودیت ها و موانع فزاینده ای مواجه شد و امکان استمرار این سیاست وجود نداشت.به همین علت آمریکا در ادامه سیاست مداخله گرایی خود در راستای استمرار برتری طلبی و اعمال نفوذ در نظام های تبعی بین المللی،از حضور مستقیم خود در برخی از مناطق استراتژیک جهان کاست و مسئولیت حفظ امنیت و منافع آمریکا را به دولت های منطقه ای واگذار کرد.این راهبرد در«دکترین نیکسون»نمود یافت.

الف)دکترین نیکسون و ویتنام

دکترین نیکسون راه حل جدید آمریکا برای غلبه بر بحران های منطقه ای ناشی

ص:113


1- (1) .همان،ص 54-60.
2- (2) .همان،ص59.

از سیاست مداخله گرایانه آمریکا بود.نیکسون در گزارش سیاست خارجی خود در 18 فوریه 1970 دکترین خویش را چنین تشریح کرد:

«الف)ایالات متحده به تعهدات قراردادی خود احترام خواهد گذاشت؛

ب)در صورتی که یک قدرت هسته ای،آزادی ملتی را که با ما متحد است یا ملتی که ادامه ی حیاتش برای امنیت ما و امنیت کل منطقه جنبه حیاتی دارد،مورد تهدید قرار دهد،ایالات متحده سپر دفاعی تأمین خواهد کرد؛

ج)در مواردی که انواع دیگر تجاوز مطرح باشد،در صورتی که از ما تقاضا شود و ما آن را به جا تشخیص دهیم،کمک نظامی و اقتصادی خواهیم داشت؛اما انتظار داریم ملتی که تهدید شده است،مسئولیت اولیه را در تأمین نیروی کار برای دفاع خود به عهده گیرد». (1)

سیاست نیکسون،ویتنامی کردن جنگ بود تا از راه آموزش نیروهای ویتنام جنوبی به مرور آنها را جایگزین سربازان آمریکایی کند.در 14 مه،نیکسون طرح صلح هشت ماده ای خود را عملیاتی کرده براساس آن بیشتر نیروهای آمریکا و ویتنام شمالی در دوازده ماه از ویتنام جنوبی خارج و نیروهای باقی مانده از صحنه عملیات جنگی عقب برده می شدند کمیسیونی بین المللی بر این عقب نشینی،آتش بس و اجرای انتخابات براساس اصولی که به توافق دو طرف رسیده باشد نظارت می کرد. (2)

ب)دکترین نیکسون و خلیج فارس

دکترین نیکسون نه تنها برای بومی کردن جنگ ویتنام کاربرد داشت،بلکه

ص:114


1- (1) .لنچافسکی،پیشین،ص 173-174.
2- (2) .آندره فونتن،پیشین،ص203.

برای یکی دیگر از مناطق استراتژیک جهان یعنی منطقه خلیج فارس نیز استفاده شد.خلیج فارس از آن جهت که منطقه ای نفت خیز و تأمین کننده منافع غرب است،نمی تواند از سیاست های مداخله گرایانه آمریکا به دور باشد.زمانی که انگلستان اعلام کرد که قوای نظامی خود را تا سال 1971م.از منطقه خارج می سازد،اهمیت حضور آمریکا در منطقه مضاعف گردید:امّا آمریکا به دلیل افکار عمومی داخلی کشور درباره جنگ ویتنام،امکان پذیرفتن تعهد دیگری در منطقه دیگری از جهان را نداشت.از طرفی،این وضعیت می توانست باعث گسترش نفوذ و مداخله بیشتر شوروی در منطقه گردد.بنابراین،دکترین نیکسون که در پی تأمین منافع آمریکا و غرب از طریق قدرت بومی منطقه ای بود،می توانست پاسخ مناسبی به نیازهای اقتصادی و امنیتی آمریکا باشد.در میان کشورهای ساحلی خلیج فارس سه کشور بزرگ تر یعنی ایران،عربستان و عراق وجود داشتند که از میان آنها ایران و عربستان از توان و قابلیت های لازم برای محقق ساختن دکترین نیکسون برخوردار بودند.در راستای آن اهداف ایران از نظر تسلیحات نظامی مجهز شد.نیکسون در سفر ماه مه 1972 به تهران«نه تنها با تحویل هواپیماهای اف 14 و اف 15 مورد تقاضای ایران موافقت کرد،بلکه شرطی به آن افزود مبنی بر اینکه در آینده،نباید تقاضاهای ایران مورد بررسی مجدد قرار گیرد». (1)در راستای این سیاست،ارتش ایران به سلاح های پیشرفته مجهز گردید و تبدیل شد به«ژاندارم منطقه که مسئولیت حفاظت از منطقه و تأمین امنیت و ثبات را در منطقه خلیج فارس برعهده گرفت.براساس سیاست دو ستونی نیکسون،عربستان سعودی ستون مالی راهبرد بومی کردن مسائل منطقه ای

ص:115


1- (1) .لنچافسکی،پیشین،ص176.

خلیج فارس گردید.از آن جا که نیکسون در دکترین خود«...خواستار حضور کمتر نمایان آمریکا در عصر بعد از ویتنام و نیز مشارکت بیشتر متحدان ایالات متحده در دفاع از خودشان بود»، (1)امکان تأمین منافع آمریکا توسط متحدان آمریکا در مناطق استراتژیک جهان فراهم می گشت؛به گونه ای که آمریکا هزینه کمتری پرداخت می کرد و از ایجاد حساسیت و مخالفت با سیاست های مداخله گرایانه آمریکا تا حدی جلوگیری می کرد.

ج)نیکسون و حمایت همه جانبه از اسرائیل

نیکسون برای اعمال سلطه بر خاورمیانه،توجّه ویژه ای به اسرائیل داشت.او براساس سیاست حمایت از دولت های متحد،تلاش کرد تا از متحد استراتژیک آمریکا در خاورمیانه،حمایت های همه جانبه سیاسی،اقتصادی و نظامی را داشته باشد و سیاست ها و راهبردهای آمریکا در منطقه،به ویژه در منازعه اعراب و اسرائیل را به صورت صلح آمیز جلوه گر سازد،تا از پیامدهای مداخله گرایی مستقیم آمریکا در منطقه خاورمیانه بکاهد.

نیکسون تلاش می کرد تا اختلافات و جنگ میان اعراب و اسرائیل را به شوروی نسبت دهد.شوروی در این زمان در یک رقابت و جنگ همه جانبه با آمریکا،به ظاهر از ناسیونالیسم عربی حمایت می کرد.بدین رو نیکسون در صورت وقوع جنگ میان اعراب و اسرائیل،رویارویی آمریکا با شوروی را گریز ناپذیر می دانست و تمایل داشت ریشه واقعی اختلافات را به شوروی ها سرایت دهد. (2)در این بین اسرائیل هم از این تقابل سود می برد؛زیرا افزایش حمایت

ص:116


1- (1) .کگلی،پیشین،ص129.
2- (2) .لنچافسکی،پیشین،ص176.

آمریکا از سیاست های اسرائیل را درپی داشت.نیکسون درحمایت از اسرائیل بر سر دو راهی قرار داشت از یک سو نمی خواست با افزایش تیرگی روابط آمریکا با اعراب باعث سوق دادن آنها به طرف شوروی شود-وضعیتی که به سرعت در حال رخ دادن بود و شوروی هم با طرفداری از دول عربی تندرو به تقویت این فرایند کمک می کرد-از سوی دیگر نسبت به حفظ توان و امنیت اسرائیل متعهد بود؛به گونه ای که اطلاق سیاست بی طرفی دولت آمریکا در منازعه اعراب و اسرائیل را از میان برده بود؛لذا سیاست های نیکسون درباره اسرائیل یکسان و ثابت نبود و با پیچیده گی های خاصی همراه بود.

نیکسون برای نشان دادن حسن نیت آمریکا به دول عربی،طرح صلحی را پیشنهاد کرد که اجرا کننده آن راجرز وزیر امورخارجه وی بود.این طرح در 9 دسامبر 1969 اعلام شد براساس این طرح سرزمین های اشغالی اعراب در ازای صلح به آنان پس داده می شد.نیکسون در خاطراتش می نویسد:

«من می دانستم که طرح راجرز هیچ گاه اجرا نخواهد شد؛ولی معتقد بودم اهمیت دارد که بگذاریم جهان عرب بداند که ایالات متحده ادعاهای آنان را در مورد اراضی اشغال شده نفی نمی کند و سازش در حل اختلافات متقابل را از نظر دور نمی دارد.با وجود طرح راجرز در پرونده،گمان می کردم که برای رهبران عرب آسان تر خواهد بود که تجدید روابط با ایالات متحده را پیشنهاد کنند،بی آنکه مورد حمله ی«بازها»و عوامل طرفدار شوروی در کشورهایشان قرار بگیرند». (1)

راهبرد حمایتی نیکسون از اسرائیل به عنوان متحد استراتژیک آمریکا در در جنگ رمضان 1973 وارد مرحله جدیدی شد.آمریکا در این جنگ از شکست

ص:117


1- (1) .همان،ص 184-185.

حتمی اسرائیل جلوگیری کرد.در این جنگ 23 روزه که در دو هفته اول با موفقیت درست هایی عربی همراه بود؛آمریکا انواع کمک های تسلیحاتی پیشرفته خود را در اختیار ارتش اسرائیل قرار داد؛به گونه ای که:«در عرض چند روز ایالات متحده روزانه هزاران تن مواد جنگی به اسرائیل فرستاد.در مجموع هواپیماهای آمریکایی در 550 پرواز به اسرائیل وظیفه تأمین وسایل مورد نیاز را انجام دادند که از لحاظ عظمت به مراتب از پل هوایی برلین در سال های 1948-1949م.مهم تر بود.اسرائیل 40 فروند هواپیمای فانتوم اف 38،4 فروند اسکایهاوک 1-12،4 فروند هواپیمای باری سی 22،130 تانک،قطعات یدکی و مهمات از آمریکا گرفت که مجموع آنها به 22000 تن بالغ گردید». (1)

کمک های آمریکا به اسرائیل از سال 1973 افزایش یافت«که مجموعه کمک های آمریکا به اسرائیل در سال 1972 بالغ بر 350 میلیون دلار می شد.در سال 1974 به 2/630 میلیون دلار رسید.از نیمه دهه 70 میلادی،آمریکا سالی 2 میلیارد دلار به دلایل گوناگون به اسرائیل می پرداخت.در دهه 80 میلادی این رقم بازهم بیشتر شد». (2)

7-سیاست حقوق بشر و حفظ دولت های دست نشانده

اشاره

راهبرد توسعه طلبی و مداخله گرایی آمریکا در مناطق مختلف جهان به ویژه در منطقه خاورمیانه و حوزه اقیانوس آرام چهره خشن سیاست خارجی آمریکا را در دهه های 50 و 60 میلادی نمایان ساخت.استراتژی بومی سازی مسائل منطقه ای نیکسون،گامی در جهت حفظ جایگاه،منزلت اخلاقی و ارزشی آمریکا در میان

ص:118


1- (1) .همان،ص194.
2- (2) .همان،ص208.

افکار عمومی کشورهای جهان بود،امّا آمریکا همچنان از حکومت های دیکتاتور و متحد خود به شدت حمایت کرد و در صورت لزوم از حکومت های غیر مردمی در برابر امواج افکار عمومی پشتیبانی می کرد.با انتخاب جیمی کارتر به ریاست جمهوری آمریکا در سال 1976 حفظ دولت های دست نشانده و تأمین منافع آمریکا توسط دولت های منطقه ای از طریق اجرای اصلاحات سیاسی و راهبرد حقوق بشر ادامه یافت.این سیاست در واقع سرپوشی بود بر اقدامات و سیاست های مداخله گرایانه آمریکا.آمریکا برای حفظ دولت های دست نشانده در برابر امواج حرکت های مردمی و ناسیونالیستی در این کشورها از راهبرد حقوق بشر استفاده می کرد تا از سقوط کشورهای طرفدار آمریکا و ائتلاف آنها با شوروی جلوگیری نماید.سیاست حقوق بشر کارتر نوعی سیاست موج سواری در برابر شوروی برای نشان دادن چهره ی مطلوب از آمریکا،نوعی سیاست سدبندی و ارائه چهره ی غیرانسانی از شوروی بود.

الف)سیاست حقوق بشر و ایران

آمریکا برای حفظ رژیم دست نشانده خود در ایران تلاش می کرد تا چهره ای مردمی از رژیم پهلوی دوم نشان دهد،این امر با توجّه به سیاست های پلیسی ساواک،اجتناب ناپذیر بود؛زیرا چهره شاه درپی سیاست های سرکوب گرایانه مخدوش شده بود.در عین حال اجرای سیاست حقوق بشر در ایران می توانست همانند شمشیر دو دَم عمل نماید و رژیم شاه را با وضعیت های غیرقابل پیش بینی مواجه سازد.به همین علّت و در راستای سیاست حقوق بشر کارتر،فضای باز سیاسی در ایران تا حدی به وجود آمد و شاه نقش سیاست های دفاعی از حقوق بشر را بازی کرد؛امّا مفهوم فضای باز سیاسی در ایران مبهم بود و با توجّه به منافع دربار و آمریکا صورت می گرفت.

ص:119

هدف شاه از فضای جدید،کنترل نیروهای مذهبی مخالف رژیم بود.هدف آمریکا حفظ دولت متحد وفادار منطقه ای در راستای منافع آمریکا در ساختار نظام بین الملل دوقطبی بود.

کارتر در 31 دسامبر 1977 می گوید:

ایران مرهون شایستگی شاه در رهبری امور کشور است؛زیرا او توانسته است ایران را به صورت یک جزیره ثبات در یکی از پرآشوب ترین نقاط دنیا در آورد.نظرات ما در مسائل مربوط به امنیت نظامی متقابل با هیچ کشوری به اندازه ایران نزدیک نیست،من نسبت به هیچ رهبری مانند شاه،این همه احساس حق شناسی عمیق و دوستی صمیمانه ندارم. (1)

روابط ایران و آمریکا در این دوره تقویت شد هرچند افزایش مخالفت های مردمی در ایران سرانجام سبب سرنگونی رژیم شاه و فروپاشی سیستم توازن منطقه ای آمریکا و از میان رفتن راهبرد دو ستونی نیکسون شد.

ب)سیاست حقوق بشر و حمایت از اسرائیل

اشاره

سیاست حقوق بشر کارتر در مورد اسرائیل نمود دیگری یافت.این سیاست تقویت هرچه بیشتر اسرائیل را هدف داشت.در نتیجه این سیاست،شوروی با افزایش مهاجرت یهودیان از روسیه به اسرائیل موافقت کرد و«تعداد مهاجران یهودی به تدریج از 14261 نفر در سال 1976 به 51320 نفر در 1979 افزایش یافت». (2)که به نوبه خود نقش مؤثری در ترکیب جمعیتی و اعمال فشار بر مردم فلسطین داشت.از سوی دیگر،کارتر برای تنظیم هرچه بهتر روابط آمریکا و اسرائیل و حمایت همه جانبه از سیاست های رژیم

ص:120


1- (1) .آندره فونتن،پیشین،ص459.
2- (2) .لنچافسکی،پیشین،ص238.

صهیونیستی دو اقدام اساسی را در دستور کار خود قرار داد:

مورد اول نهادینه کردن روابط آمریکا با رژیم صهیونیستی بود که منجر به تأسیس«ایپاک»گردید.مورد دوم،تلاش آمریکا جهت حل منازعه اعراب و اسرائیل و ایجاد صلح تحمیلی بود که به انعقاد صلح«کمپ دیوید»منجر گردید.در ادامه نگاهی این دو اقدام خواهیم داشت.

یکم.تأسیس«ایپاک»

(1)

در دوران کارتر،روابط آمریکا و اسرائیل وارد مرحله نوینی شد و کارتر تلاش کرد تا همکاری های دو جانبه را از طریق نهادهای رسمی تقویت و آن را نهادینه کند.با ایجاد ایپاک،روابط آمریکا و اسرائیل هرچه بیشتر به یکدیگر پیوند یافت و بسیاری از سیاست های خاورمیانه ای آمریکا بیش از گذشته تحت تأثیر لابی های صهیونیست قرار گرفت.لابی های صهیونیستی از مجاری مختلف برای تأمین منافع اسرائیل و افزایش حمایت های همه جانبه آمریکا تلاش می کردنند.

«نخست با برخورداری از نفوذی چشم گیر در واشینگتن،بر کنگره و بر قوه مجریه فشار می آورد تا پیوسته از اسرائیل حمایت کنند....ثانیاً،لابی می کوشد تا اطمینان یابد که گفتمان عمومی درباره اسرائیل،آن را با دیدگاهی مثبت به تصویر کشد.این کار را با تکرار افسانه هایی درباره اسرائیل و بنیان گذاری آن و تبلیغ به نفع اسرائیل در بحث های مربوط به سیاست روز پیش می برد». (2)در این میان تأثیرگذاری ایپاک بر کنگره آمریکا در حد بسیار بالایی بود.«دوگلاس بلوم فیلد»از کادرهای ایپاک در زمینه نقش و تأثیرگذاری ایپاک در کنگره می نویسد:«اغلب

ص:121


1- (1) . The American Israel Public Affairs Committee.
2- (2) .جان میرشایمر و دیگران،لابی اسرائیل و سیاست خارجی آمریکا،ترجمه حسن مرتضوی و دیگران،ص 32 و 33.

خواسته می شود متن سخنرانی ها را بنویسد،درباره قوانین کار کند،درباره تاکتیک ها مشاوره دهد،تحقیق کند،حامیان مالی را گرد آورد و بر انتخابات نظارت داشته باشد». (1)

یهودیان آمریکا نقش مهمی در حفظ و تقویت لابی های صهیونیست دارند.«هسته مرکزی این لابی از یهودیان آمریکایی تشکیل شده که در زندگی روزانه خود به شکل چشم گیری تلاش می کنند تا سیاست خارجی آمریکا را به سمت و سویی گرایش دهند که به پیشبرد منافع اسرائیل بیانجامد.فعالیت های آنان فراتر از رأی دادن به کاندیداهای طرفدار اسرائیل،نامه نگاری و کمک های مالی و حمایت از سازمان های یهودی است». (2)بخش قابل توجهی از یهودیان در آمریکا زندگی می کنند که در میان آنها گروه های طرفدار اسرائیل،خواهان افزایش سیاست های حمایتی آمریکا از اسرائیل می باشند.

«حدود پنج میلیون یهودی در آمریکا زندگی می کنند که برای تعداد فراوانی از آنان بقای دولت اسرائیل یک الزام است.اکثر یهودیان در دو ایالات نیویورک و کالیفرنیا زندگی می کنند و بخشی از آنان هم در ایالات فلوریدا سکنی دارند». (3)

فعالیت رهبران یهودی و محافل صهیونیستی در آمریکا سبب گردیده که نه تنها دولت اسرائیل کمتر به علت سیاست های توسعه طلبانه اش مورد فشار قرار گیرد،بلکه بیشترین سهم کمک های مالی را از آمریکا داشته باشند.

«کمک های مادی و اشنگتن به اسرائیل پس از جنگ اکتبر 1973 در چنان سطحی است که کمک های دیگر آن را به دیگر کشورها تحت الشعاع قرار

ص:122


1- (1) .همان،ص35.
2- (2) .دهشیار،پیشین،ص29.
3- (3) .میرشایمر،پیشین،ص165.

می دهد.اسرائیل از 1976 دریافت کننده بزرگ ترین کمک های مستقیم اقتصادی و نظامی آمریکا در سال و در مجموع دریافت کننده بیش ترین کمک های آمریکا پس از جنگ جهانی دوم بوده است». (1)

تأثیر گروه های لابی بر مؤسسات و مراکز تحقیقاتی هم بسیار قابل توجّه است.این تأثیرگذاری علت شده تا روند تحقیقات و تفسیرها در جهت طرفداری از اسرائیل شکل گیرد و از میزان دیدگاه های انتقادی به شدت کاسته شود.«نیروهای طرفدار اسرائیل حضوری مسلط در مؤسسه آمریکن اینترپرایز،مؤسسه بروکینگز،مرکز سیاست امنیتی،مؤسسه تحقیق سیاست خارجی،بنیاد هریتیج،مؤسسه هودسون،مؤسسه تحلیل سیاست خارجی و مؤسسه یهودی مسائل امنیت ملّی داشته اند». (2)

دوم.صلح کمپ دیوید

آمریکا پس از حمایت همه جانبه از اسرائیل و ارسال کمک های گسترده تسلیحاتی و مالی در جنگ های 1967،1956،1948 و 1973 به شدت خود را در وضعیت نابسامانی مشاهده کرد که استمرار آن به ضرر رژیم صهیونیستی و منافع آمریکا بود سیاست حقوق بشر کارتر ادعای ارائه صلحی داشت که در آن بحران خاورمیانه به سامان برسد.آمریکا پس از تجربه جنگ ویتنام به صلح خاورمیانه نیاز داشت.موقعیت پس از جنگ در سال 1973،جنبش پان ناصریسم و حرکت های چریکی و ناسیونالیسم عرب را در حاشیه رانده بود و فرصت مناسبی بود برای تحمیل خواسته های آمریکا و اسرائیل بر کشورهای عربی و جهان اسلام.بر این

ص:123


1- (1) .همان،ص 13و14.
2- (2) .همان،ص40.

اساس دیپلماسی کارتر به کار افتاد و قرارداد صلح در کمپ دیوید آمریکا با حضور کارتر،عرفات و مناخیم بگین منعقد گردید.براساس این پیمان برای اولین بار از 1948،«اسرائیل رسماً از جانب یک کشور عربی به رسمیت شناخته شد.کشوری که چهار بار با آن جنگیده بود». (1)

«موافقتنامه اصلی به جای اینکه با عبارت صریح و روشن،خودمختاری فلسطینیان را اعلام کند،با فرمول های پیچیده و گاه مبهم درباره خودگردانی(یا خودمختاری)برای ساکنان سرزمین های اشغالی(ظاهراً هم عرب و هم یهودی)و برقراری یک دوره ی انتقالی نسبتاً طولانی برای نیل به آینده ای نامعلوم،موضوع را بلاتکلیف باقی گذشت». (2)

نگاهی به مفاد قرارداد صلح کمپ دیوید (3)نشان می دهد که طرح های مطرح شده مربوط به آینده ای است که مجدداً باید درباره آن توافق حاصل می شد.در این قرارداد هرچند بر قطعنامه های 242 و 338 سازمان ملل تأکید می گردد،امّا ضمانت های اجرایی برای الزام اسرائیل به تحقق آن مشاهده نمی شود.مناخیم بگین هنگام مذاکره درباره تصویب قطعنامه کمپ دیوید در پارلمان اسرائیل تأکید نمود«اسرائیل هرگز به مرزهای قبل از جنگ ژوئن 1967 باز نخواهد گشت و هرگز اجازه نخواهد داد یک دولت فلسطینی در سرزمین واقع در غرب رود اردن ایجاد گردد.بیت المقدس هم به صورت یکپارچه تا ابد پایتخت اسرائیل باقی خواهد ماند». (4)

ص:124


1- (1) .لنچافسکی،پیشین،ص265.
2- (2) .همان،ص266.
3- (3) .جهت مطالعه بیشتر درباره مفاد قرارداد،ر.ک:جیمی کارتر،فلسطین،صلح یا نژادپرستی،ترجمه محمدحسین وقار،تهران:اطلاعات،1386،ص236.
4- (4) .آندره فونتن،پیشین،ص446.

صلح کمپ دیوید پیامدهای گسترده ای را در خاورمیانه و جهان اسلام بر جای گذاشت که تاکنون نیز آثار آن باقی است.برخی کشورهای عرب همچون(عراق،سوریه،الجزایر،لیبی و یمن جنوبی)معتقد نبودند که اسرائیل به تعهدات خود در مورد فلسطین عمل خواهد کرد.آنها از اینکه مصر بدون مشورت با آنان با اسرائیل پیمان دو جانبه صلح به امضا رسانده،واکنش منفی نشان دادند و در کنفرانس 31 مارس 1979 مصر را رسماً از اتحادیه عرب اخراج کردند.«آنان ایالات متحده را به عنوان روحی شیطانی سرزنش می کردند که در کسوت میانجی صلح،تقسیم کننده ی واقعی جهان عرب بوده است». (1)

دستاوردهای حاصله از توافقنامه کمپ دیوید به گونه ای بود که«کامل»وزیر امورخارجه مصر در ارزیابی خود از موافقتنامه های کمپ دیوید بیان داشت:

«...اسرائیل در نتیجه تحویل گرفتن جنگ افزارهای آمریکایی آشتی ناپذیرتر و متکبرتر شده و مصر با انعقاد پیمان صلح جداگانه،در جهان عرب دچار انزوا گردیده است.به عقیده ی وی هدف اصلی«بگین»نیز همین بوده است.او،بگین را خائن نامید و سادات را به سبب ضعف نفسی که در مذاکرات از خود نشان داده و در برابر بی ملاحظگی و افزون خواهی تسلیم شده بود مورد سرزنش قرار داد». (2)

صلح کمپ دیوید،در واقع شکست مصر و پیروزی اسرائیل بود.هرچند مصر در این قرارداد سرزمین های باقی مانده سینا را به دست آورد،امّا اسرائیل به اهداف زیر دست یافت: (3)

1.اتحادِ میان کشورهای عربی و جبهه پایداری را در مقابل سیاست های

ص:125


1- (1) .لنچافسکی،پیشین،ص272.
2- (2) .همان،ص 266و267.
3- (3) .ر.ک:محمدباقر سلیمانی،بازیگران روند صلح خاورمیانه،ص26.

توسعه طلبانه اسرائیل دستخوش تفرقه کرد؛

2.برای اولین بار،یک کشور عربی،رژیم صهیونیستی را به رسمیت شناختند؛

3.مقدمات خروج اسرائیل از انزوای سیاسی در جهان عرب فراهم شد؛

4.زمینه انعقاد قراردادهای صلح دیگر در زمینه های سیاسی و امنیتی فراهم گردید؛

5.نیروهای مقاومت فلسطینی در مواجه با اسرائیل با محدودیت ها و چالش های جدیدی مواجه شدند.

روند سازش با رژیم صهیونیستی سرانجام باعث قیام ملت فلسطین و پیدایش انتفاضه اول در سال 1987 شد.قیامی که به دلیل استفاده مردم از سنگ،به انقلاب سنگ نامیده شد.این قیام از جنوب غزه شروع شد و به تدریج به کرانه باختری رود اردن رسید.انتفاضه دوم در سال 2000 با ورود شارون،نخست وزیر وقت اسرائیل به مسجد الاقصی شروع شد و سرانجام موجب عقب نشینی اسرائیل از نواره غزه شد.مقاومت های مردمی در برابر سیاست های توسعه طلبانه اسرائیل همچنان ادامه دارد و تحولات جهان اسلام متأثر از روند شتابان تحولات خاورمیانه و شمال آفریقا است.

8-تشدید رقابت تسلیحاتی،مداخله گرایی و افزایش هزینه های نظامی

الف)طرح دفاع استراتژیک

رقابت های نظامی آمریکا و شوروی برای اعمال سلطه بر جهان باعث صرف هزینه های هنگفت در تولید تسلیحاتی مخرب به ویژه اتمی و شیمیایی شد و جهان را در آستانه یک جنگ هسته ای قرار داد.تلاش آمریکا برای تولید نسل جدیدی از سیستم دفاع ضد موشکی در دوران ریگان در«طرح دفاع استراتژیک»یا«جنگ ستارگان»نمایان گشت.ریگان در 23 مارس 1983 خواستار ایجاد سپر

ص:126

موشکی گردید که در واقع فصل نوینی را در مسابقه تسلیحاتی آمریکا و شوروی به وجود آورد.در این راستا تحقیقات گسترده ای آغاز شد تا آمریکا به فناوری لازم برای دفاع در برابر موشک های بالستیک دست یابد.یک موشک بالستیک قبل از اصابت به هدف چهار مرحله زیر را می گذارند:

«مرحله اول،مرحله شتاب گرفتن است که در آن موتورهای موشک به کار افتاده و در اثر حرارت حاصل مسیر موشک قابل رؤیت است.در این مرحله موشک وارد جوّ زمین می شود.

مرحله دوم،یا مرحله بعد از شتاب که کلاهک های حقیقی و کلاهک های کاذب یا فریب دهنده از بدنه موشک به فضا پرتاب می شوند.

مرحله سوم،یا مرحله میانی،عبارت است از زمان عبور کلاهک ها در مدار زمین تا رسیدن به محلی که می بایست وارد جوّ زمین شوند.این مرحله در حدود 1000 تا 1500 ثانیه در مورد موشک های قاره پیما ادامه می یابد.

مرحله چهارم،ورود مجدد کلاهک به جوّ زمین است،این مرحله کمتر از چند هزار ثانیه به طول می انجامد». (1)

در سیستم دفاع استراتژیک برای هر یک از مراحل چهارگانه تدابیر تدافعی پیش بینی شده است.طرح دفاعی موشکی باید بتواند از طریق اشعه لیزر موشک های طرف مقابل را قبل از رسیدن به هدف و در خاک دشمن نابود سازد؛در این صورت امکان زدن ضربه دوم را برای آمریکا برای نابودی دشمن فراهم می سازد؛از طرفی پیامدهای مخرّب پرتاب تسلیحات اتمی دشمن نیز به خاک خودش محدود شود.

ص:127


1- (1) .ناصر ثقفی عامری،ابتکار دفاع استراتژیک آمریکا یا جنگ ستارگان،ص29.

گرچه طرح دفاع استراتژیک ریگان تا حدّ زیادی در قالب طرح باقی ماند امّا آثار و پیامدهای گسترده ای در سطح نظام بین الملل در افزایش هزینه های نظامی و رقابت های تسلیحاتی به ویژه در روابط آمریکا و شوروی برجای گذاشت.این امر به نوبه خود دیگر کشورها از جمله کشورهای اروپایی را نیز متأثر ساخت و بروز جنگ سرد جدیدی در روابط شرق و غرب را در پی داشت.

بخش دیگری از سیاست های توسعه طلبی،مداخله گرایی و افزایش هزینه های نظامی آمریکا در دوران ریگان،در اتخاذ راهبرد«جنگ کم شدت»نمود یافت.

ب)جنگ کم شدت و مداخله در کشورهای جهان سوم

با انتخاب ریگان به رئیس جمهوری آمریکا در سال 1981،افزایش هزینه های نظامی در اولویت قرار گرفت.هدف ریگان از این رویکرد نظامی،مقابله با نیروهای مخالف نامتقارن در کشورهای جهان سوم و ایجاد بازدارندگی نوین در برابر سیاست های نظامی شوروی بود.ریگان با اجرای راهبرد جنگ کم شدت در نظر داشت برخلاف دکترین کارتر،با اعمال فشار و استفاده از نیروی نظامی مخالفان آمریکا را سرکوب و به حفظ دولت های دست نشانده کمک کند.«مبنای اصلی جنگ خفیف بر عملیات روانی،کم خرج،پر دامنه و سینوسی همراه است.هدف جنگ خفیف مقابله دائمی با گروهی است که در مرحله قبل به پیروزی دست یافته است.از این رو باید آن را با چالش های متعددی روبرو کرد تا توان مقاومت خود را در ابتکارات و عملیات مخفی نیروهای آمریکایی یا گروه های دست نشانده از دست بدهد». (1)

ص:128


1- (1) .ابراهیم متقی،تحولات سیاست خارجی آمریکا،مداخله گرایی و گسترش 1779-1945،ص81.

در واقع می توان گفت که راهبرد جنگ کم شدت همانند سیاست نیکسون در«ویتنامیزه کردن جنگ های منطقه ای»افزایش مداخله گرایی نوین و تأثیرگذاری بر تحولات منطقه ای بود.یکی از مناطقی که مورد هدف ریگان قرار گرفت،منطقه استراتژیک خلیج فارس و خاورمیانه بود که در چارچوب منافع آمریکا نیازمند نظم نوین منطقه ای بود؛زیرا انقلاب اسلامی ایران نظم سنتی منطقه ای خلیج فارس را دگرگون ساخت.در اثر آن پیمان سنتو که به منزله حلقه وصل ناتو به سیتو بود فروریخت؛همچنین سیاست سدبندی آمریکا در برابر شوروی که برای مدت ها ادامه داشت در پرده ای از ابهام قرار گرفت.تحولات ایجاد شده در تعارض با منافع آمریکا در منطقه و به نفع شوروی بود.برای آمریکایی ها این تصور وجود داشت که با خلأ ایجاد شده در منطقه و ایران،امکان پیش روی نیروی کمونیستی در جنوب و گسترش حوزه نفوذ آن در منطقه افزایش یافته است.این تلقی هنگام ورود نیروهای ارتش سرخ در سال 1979 به خاک افغانستان قوت یافت.از سوی دیگر با فروپاشی دکترین دوستونی نیکسون و بهم خوردن توازن سیستم امنیت منطقه ای خلیج فارس،این احتمال وجود داشت که براساس تئوری«دومینو»دولت های دیگر طرفدار آمریکا در منطقه نیز سقوط کنند و زمینه برای گسترش هرچه بیشتر حیطه نفوذ شوروی فراهم گردد.این وضعیت روابط آمریکا و شوروی وارد جنگ سرد کرد.آمریکا قرارداد سالت 2 از کنگره باز پس گرفت،بازی های المپیک مسکو را تحریم کرد و از صدور گندم به شوروی خودداری ورزید.هم چنین«برژینسکی»نظریه«هلال بحران»را اعلام کرد و مرکز این بحران را ایران معرفی کرد.براساس نظر برژینسکی،هلالی از بحران،سراسر کشورهای اقیانوس هند را دربرگرفته که از خاورمیانه و خلیج فارس آغاز و تا سواحل

ص:129

اقیانوس هند را در بر می گرفت». (1)کارتر نیز در آخرین گزارش سالانه خود به کنگره آمریکا اصول سیاست خارجی جدید آمریکا در خاورمیانه و منطقه خلیج فارس را بیان کرد که به دکترین کارتر معروف گشت.کارتر دکترین خود را به صورت زیر اعلام نمود:

«بگذارید موضع ما کاملاً مشخص باشد.هر تلاشی از طرف هر نیروی بیگانه برای در اختیار گرفتن کنترل منطقه خلیج فارس حمله به منافع حیاتی ایالات متحده تلقی خواهد شد و در نتیجه با استفاده از تمام وسایل ضروری از جمله نیروی نظامی با آن مقابله خواهد شد». (2)

تحولات ایران و منطقه،سرآغاز تلاش های جدید آمریکا و شوروی برای ایجاد زمینه های اعمال نفوذ و سلطه در منطقه گردید.سیاست های آمریکا برای مقابله با شوروی و ایجاد توازن جدید منطقه ای در دولت ریگان نمود بارزتری یافت و ریگان مبادرت به دو اقدام زیر کرد:

«1.افزایش حمایت نظامی از کشورهای هم پیمان و وابسته.گسترش فعالیت ها و برنامه های نیروهای واکنش سریع.ایجاد پایگاه های نظامی در مناطق استراتژیک،با اتخاذ این سیاست از سوی دولت ریگان هزینه های نظامی به طور چشم گیری نسبت به گذشته افزایش یافت.

2.ایجاد مراکز دائمی در خاورمیانه که بتواند اوضاع سیاسی و نظامی کشورهای این منطقه را تحت تأثیر خود قرار دهد.هدف از ایجاد این مراکز،سیطره سیاسی بر خاورمیانه بود.در واقع تنها هم پیمان استراتژیک ایالات متحده که می توانست به این هدف جامعه عمل بپوشد،دولت اسرائیل بود». (3)

ص:130


1- (1) .برژینسکی،پیشین،ص 191و192.
2- (2) .ژان ژاک سروان شرایبر،تکاپوی جهانی،ترجمه عبدالحسین نیک گهر،ص111.
3- (3) .سلیم حسنی،پیشین،ص97.

در این راستا ریگان برای کنترل منطقه خلیج فارس و خاورمیانه با دو مسأله اساسی مواجه بود.از یک سو با انقلاب اسلامی،ایران،آمریکا مهم ترین پایگاه خود در منطقه را از دست داده بود؛از سوی دیگر با اقدام ارتش سرخ در اشغال افغانستان تهدیدات منطقه ای منافع آمریکا افزایش یافته بود.بنابراین دولت ریگان با اعمال سیاست های تحریم و حمایت همه جانبه از رژیم عراق در جنگ با ایران،تلاش کرد تا پیامدهای ناشی از انقلاب ایران را مهار کند و با حمایت از مجاهدین در افغانستان مانع از پیروزی شوروی در این کشور گردد.

به طورکلی تهاجم شوروی به افغانستان در سال 1979 باعث مطرح شدن دو دکترین از سوی رؤسای جمهور آمریکا یعنی کارتر و ریگان گردید.کارتر هر گونه پیش روی کمونیسم به خلیج فارس را بر ضد منافع حیاتی آمریکا دانست و ریگان کمک به جنگجویان برای آزادی را وظیفه آمریکا اعلام کرد».ریگان در 25 ژانویه 1988 خطاب به کنگره بیان نمود:

«در افغانستان جنگجویان آزادی،کلید صلح به شمار می روند.ما از مجاهدین پشتیبانی می کنیم،هیچ راه حلی وجود نخواهد داشت مگر اینکه سربازان شوروی،افغانستان را تخلیه کنند و مردم افغان به حق تعیین سرنوشت واقعی دست یابند.من نظریات خود را در این باره برای آقای گورباچف روشن ساخته ام.البته نه تنها در نیکاراگوئه و افغانستان،بلکه در هر جایی در سراسر جهان که موج آزادی بلند شود ما به کمکشان خواهیم شتافت.جنگجویان آزادی که در کامبوج و آنگولا قیام کرده اند و در راه آزادی های دموکراتیک می جنگند و به هلاکت می رسند مورد ستایش ما قرار دارند.هدف آنان هدف ماست:آزادی». (1)

ص:131


1- (1) .لنچافسکی،پیشین،ص344.

در این راستا آمریکا برای مقابله با شوروی و رسیدن به اهداف خود در افغانستان اقدامات زیر را انجام داد:

«1.مقادیر بسیاری پول صرف کمک به شورشیان افغان کرد.برای مثال مبلغی که برای این کار تخصیص داده شده بود از 122 میلیون دلار در سال 1984 به 280 میلیون دلار در 1985 افزایش یافت،

2.مقادیر هنگفتی جنگ افزار در اختیار مجاهدین قرار داد و به مرور به کمیت و کیفیت آنها افزود...نقطه عطف در مارس 1986 وقتی فرا رسید که ریگان تحویل نخستین موشک های استینگر(زمین به هوا)را تصویب کرد...گفته می شود مجاهدین از آن هنگام 270 فروند هواپیمای شوروی را سرنگون کردند؛

3.تلاش موازی برای ارسال وسایل حمل ونقل جنگ افزارهای مزبور از راه پاکستان به مناطق جنگی افغانستان انجام گرفت....

4.با چند کشور که آنان نیز مایل به حمایت از تلاش مجاهدین بودند همکاری شد». (1)

5.از سوی دیگر حمایت همه جانبه نظامی و تسلیحاتی از عربستان در دولت ریگان ادامه یافت.ریگان در سال 1981 اعلام کرد:«اجازه نخواهد داد عربستان سعودی یک ایران دیگر بشود و بدین سان تلویحاً تضمین آمریکا را به ثبات ساختار سیاسی سعودی گسترش داد». (2)

عربستان که در استراتژی دوستونی نیکسون متحد استراتژیک آمریکا محسوب می گردید،با فروپاشی رژیم پهلوی در ایران از اهمیت بیشتری برخوردار شد این کشور با استقرار سیستم رادارهای پیشرفته«آواکس»موقعیت مرکزی را برای کنترل

ص:132


1- (1) .همان،ص 344و345.
2- (2) .همان،ص325.

منطقه و تأمین منافع آمریکا ایفا کرد.

در این بین همچنان اسرائیل متحد استراتژیک و هم پیمان وفادار در منطقه خاورمیانه و مورد توجّه خاص دولت ریگان بود.

دولت ریگان در 30 نوامبر 1981 با امضای قرارداد همکاری،تعهدات نظامی نوینی به اسرائیل را پذیرفت که برخی از موارد این قرارداد استراتژیک بیان می باشند از:

«ایالات متحده و اسرائیل،کمیسیونی به منظور تمرین های مشترک نظامی و پیش بینی استفاده از ناوگان ششم نیروی دریایی آمریکا(در مدیترانه)از بندرهای اسرائیل تشکیل خواهند داد؛

اسرائیل با استقرار قبلی تجهیزات نظامی برای استفاده ی نیروی واکنش سریع آمریکا در خاک خودش موافقت می کند؛

ایالات متحده تحویل بمب های خوشه ای ساخت آمریکا را به اسرائیل(که موقتاً به حالت تعلیق در آورده)از سر می گیرد؛

اسرائیل با کمک مالی ایالات متحده هواپیماهای جنگنده ی لاوی را خواهد ساخت و آزاد خواهد بود برای آنها در خارج بازاریابی کند(البته چند سال بعد این قیمت لغو شد». (1)

دولت ریگان تمایلی به ممانعت از سیاست های توطعه طلبانه اسرائیل نداشت،بلکه به صورت های متفاوت از این سیاست ها حمایت می کرد.برای مثال:دولت ریگان از نقشه اسرائیل برای حمله همه جانبه به لبنان در 6 ژوئن 1982 اطّلاع داشت امّا مانع حمله نشد.حمله ای که هزینه ها و تلفات انسانی زیادی را برای ملت لبنان و مردم فلسطین به همراه داشت.

ص:133


1- (1) .همان،ص331.

9-نظم نوین جهانی بوش و تشدید توسعه طلبی

اشاره

همچون دوران ریگان افزایش بودجه نظامی و راهبرد جنگ کم شدت در برابر حرکت ها و نیروهای معارض در دوران جورج بوش با قدرت نظامی بیشتری ادامه یافت.سال های دهه 90 میلادی بیانگر وضعیتی بود که موقعیت بالای نظامی آمریکا را در مناطق مختلف جهان نشان می داد و نظم نوین جهانی بوش،راهبرد نوین آمریکا برای اعمال سلطه بر جهان بود.راهبرد جدید آمریکا ریشه در دو تحول عمده در سطح منطقه ای و بین المللی داشت که عبارت بود از پیروزی آمریکا در جنگ دوم خلیج فارس در عملیات توفان صحرا و فروپاشی شوروی.

الف)عملیات توفان صحرا

حمله نظامی عراق به کویت و اشغال این کشور در سال 1990 باعث شکل گیری بحران نوینی در خلیج فارس پس از پایان جنگ هشت ساله ایران و عراق شد.این بحران بهانه لازم را برای گسیل پانصدهزار نیروی نظامی آمریکا به منطقه خلیج فارس فراهم ساخت.آمریکا و متحدانش برای نجات کویت وارد جنگی علیه عراق شدند به نام«عملیات توفان صحرا».آنها مواضع نیروهای عراقی را به شدت بمباران کردند؛سرانجام عراق در 24 فوریه 1991 تسلیم شد.می توان گفت که عملیات توفان صحرا ادامه دکترین کارتر بود.

آمریکا در این دوران اقدامات مداخله جویانه خود را با مصوبات شورای امنیت توجیه می کرد«دولت بوش با توسل به مصوبات شورای امنیت سازمان ملل متحد،به بحران خلیج فارس وجهه بین المللی داد.در این شرایط اقدامات نظامی و سیاسی واشنگتن برای پایان دادن به بحران،با اهداف خاص ارزیابی نمی شد،اگرچه در واقع چنین بود با مشارکت جامعه بین المللی در بحران،در

ص:134

چارچوب سازمان ملل متحد،تحرکات مداخله گرانه نظامی و سیاسی ایالات متحده به وضوح آشکار نبود». (1)به عبارت دیگر وضعیت جدید،این امکان را به آمریکا داد که پس از پیروزی آمریکا و آزاد سازی کویت،اهداف و خواسته های خود را در سطح جهانی مطرح سازد.

در این زمان آمریکا تلاش کرد تا نظم تک قطبی را بر جهان حاکم سازد.«نظم نوین جهانی بوش سلطه جویی مفروض آمریکا را در تصور و خیال داشت؛امّا سلطه جویی از یک نوع اصولی.بوش پیش بینی تفوق و غلبه آمریکا را به گونه ای مطرح کرد که هم مشروع خواهد بود و هم تا حدودی،جامعه جهانی از آن استقبال خواهد کرد». (2)این تلقی ریشه در قدرت و سلطه طلبی آمریکا داشت که خود را تنها ابرقدرت پس از فروپاشی شوروی می دانست.

در مجموع بوش موفق شد در لابه لای بحران خلیج فارس به برخی از اهداف سیاسی ایالات متحده که در ادامه به آن اشاره می شود جامه عمل بپوشاند:

1.پیروزی نظامی در جنگ:میزان پیروزی در جنگ به دلیل خسارت های محدود نظامی بسیار چشم گیر بود.این جنگ نخستین نبرد پیروزمندانه نظامی آمریکا،با توجّه به ابعاد بحران و مخاطرات آن،در تاریخ سیاسی این کشور ارزیابی شده است.

2.منتفی شدن واکنش سیاسی مورد انتظار از سوی اتحاد شوروی در قبال بحران:آمریکا موفق شد با جلب مشارکت بین المللی در چارچوب مصوبات شورای امنیت سازمان ملل متحد،از واکنش احتمالی شوروی جلوگیری کند و به اقدامات نظامی ایالات متحده جنبه ی بین المللی دهد.

ص:135


1- (1) .سلیم حسنی،پیشین،ص101.
2- (2) .کگلی،پیشین،ص100.

3.پیشرفت سیاسی ایالات متحده در عرصه بین المللی:به گونه ای که آمریکا به مثابه تنها قدرت جهانی مطرح شد که می تواند به حل و فصل بحران های بزرگ خاتمه دهد و تصمیمات جامعه جهانی را به اجرا در آورد.این پیروزی آمریکا،به معنی ثبت شکستی دیگر برای حیات سیاسی شوروی تلقی می شد.

4.سیطره طولانی بر منطقه خلیج فارس بدون هرگونه معارض و یا قدرت خارجی مخالف:این برتری تنها در سایه فروپاشی اتحاد شوروی به دست نیامد؛زیرا اگر اتحاد شوروی همچنان به مثابه یک قدرت جهانی پا برجا باقی می ماند،ایالات متحده تغییری در سیاست های خلیج فارس ایجاد نمی کرد و با محاصره نظامی این منطقه استراتژیک،به هر گونه رقابت نظامی یا تحرک سیاسی خاتمه می داد». (1)

ب)فروپاشی شوروی

رقابت میان آمریکا و شوروی برای تسلط بر جهان از سال 1945 به بعد در سطوح مختلف ادامه یافت.سیاست های شوروی در جهان موانع و محدودیت های متعددی را برای آمریکا ایجاد می کرد.با آمدن گورباچف در سال 1985 شرایط و موقعیت نوینی برای سیاست های جهانی آمریکا فراهم شد.گورباچف«تفکر جدید»را در سیاست خارجی شوروی مطرح نمود که بازتاب و پیامدهای گسترده ای را در سطح ملّی،منطقه ای و جهانی ایجاد کرد.از دیدگاه وی،مفهوم امنیت متقابل در رابطه با آمریکا برای نخستین بار پذیرفته می شد.براساس دیدگاه او تضعیف امنیت ملّی یک طرف،تضعیف امنیت دیگری را به دنبال می آورد.گورباچف در سفرش به آمریکا در سال 1987 یادآور شد.«ما درک می کنیم که به علت اختلافات عمیق تاریخی،ایدئولوژیک،اقتصادی،

ص:136


1- (1) .سلیم الحسنی،پیشین،ص 106 و 107.

اجتماعی و فرهنگی جدا از هم می باشیم؛ولی امروز خردمندی سیاسی در این است که آن اختلافات را بهانه ای برای مقابله جویی،خصومت و مسابقه تسلیحاتی به کار نبریم». (1)

تفکر جدید گورباچف و ارائه«پروستریکا»و«گلاسنوست»برای اصلاحات اقتصادی،سیاسی و اجتماعی شوروی،حکایت ضعف های گسترده ای می کرد که امکان رقابت همه جانبه و تقابل با آمریکا را تا اندازه بسیاری ناممکن می ساخت؛زیرا ساختار اقتصادی و ظرفیت های تولیدی شوروی در برابر نظام سرمایه داری و اقتصادی آمریکا دستخوش محدودیت ها و مشکلات متعددی گردید.پاول کندی معتقد است«وقتی از دهه 1960 به بعد،تولید جهان،دور شدن از کالاهای سنگین سنتی و حرکت در جهت ارزش افزوده بالا،دانش متمرکز و صنایع مصرفی،کامپیوتر،الکترونیک های نرم افزار،اتومبیل،هواپیمای غیرنظامی،داروسازی و ارتباطات را آغاز کرد اتحاد شوروی...دیگر قادر نبود این راه را دنبال کند». (2)با اهمیت یافتن«قدرت نرم»،شوروی ظرفیت های لازم را برای ایفای نقش جهانی خود دارا نبود که مجموعه عوامل،چالش ها و بحران های متعددی را برای شوروی ایجاد کرد.از دیدگاه پاول کندی«در قلب مشکل شوروی...یک بحران سه گانه،که هر بخشی از دیگری تغذیه می کرد و فروپاشی را سرعت می بخشید،قرار داشت.بحرانی در زمینه مشروعیت سیاسی نظام شوروی که با بحران تولید اقتصادی و تأمین اجتماعی پیوند می خورد و هر دو با بحران روابط قوی و فرهنگی تشدید می شدند.نتیجه،یک ترکیب غیرقابل حل از چالش ها بود». (3)

ص:137


1- (1) .کگلی،پیشین،ص96.
2- (2) .پاول کندی،پیشین،ص302.
3- (3) .همان،ص300.

گورباچف برای حل بحران های سه گانه اصلاحات گسترده ای را آغاز کرد که از لحاظ بین المللی و جهانی فرصت های جدیدی را برای سیاست های جهانی آمریکا فراهم ساخت.

گورباچف در سخنرانی دسامبر 1988 در سازمان ملل متحد،کاهش های وسیع یک جانبه را در تعداد نیروهای نظامی شوروی اعلام کرد.این کاهش نیرو در اروپای شرقی و در منطقه وسیع تر آتلانتیک تا اورال،بسیار بیشتر از آن چیزی بود که طراحان نظامی غرب می توانستند رؤیایش را داشته باشند». (1)

با آمدن گورباچف،سربازان شوروی از افغانستان خارج شدند،حضور در کوبا خاتمه یافت در عملیات سپر صحرا و آزادسازی کویت از آمریکا حمایت شد،حکومت های کمونیستی بلوک شرق در اروپای شرقی،انتخابات آزاد برگزار کردند،آزادی های سیاسی،مذهبی و اجتماعی در داخل کشور برقرار شد و اصول بازار آزاد سرمایه داری پذیرفته گردید.دیوار برلین فروریخت؛پیمان ورشو منحل شد و سرانجام به عصر ابرقدرتی شوروی خاتمه داده شد». (2)

10-پایان جنگ سرد و سیاست یک جانبه گرایی آمریکا

فروپاشی شوروی و پایان جنگ سرد،فرصت های جدیدی در سیاست خارجی آمریکا به همراه آورد و آمریکا از این فرصت برای تحقق اهداف جهانی خود استفاده کرد.

پس از فروپاشی شوروی این گمانه وجود داشت که به دلیل از بین رفتن کمونیسم(یعنی رفع خطر و رقیب اساسی آمریکا)سیاست های مداخله جویانه

ص:138


1- (1) .کگلی،پیشین،ص131.
2- (2) .همان،صص 97-98.

آمریکا نیز تقلیل یافته و از سطح درگیری های نظامی آن کاسته می شود؛امّا رفتارهای نظامی آمریکا خلاف این احتمال نشان داد.«جورج بوش اول سربازان ایالات متحده را حداقل هشت بار در دو سال آخر تصدی اش در کاخ سفید به خارج اعزام داشت و کلینتون رکود این تعداد را پشت سر گذاشت،طی دو سال نخست زمامداریش،این الگو بسیار زیاد شبیه رفتار مداخله جویانه اوایل قرن بیستم به نظر می رسد،به خصوص طی دوره دولت وودرو ویلسون...که سپیده دیگری از عصر جدید دیگری بود». (1)

در این زمان سیاست های مداخله جویانه آمریکا همانند دوران قبل در قالب پشت بشردوستانه و حمایت از صلح توجیه گردید.در این راستا آمریکا در پشت اهداف سازمان ملل برای استقرار یا پایداری صلح از مداخلات انسان دوستانه حمایت کرد.آمریکا فصل هفتم منشور ملل متحد را توجیهی برای مداخله در کشورها قرار داد.«دولت بوش در اواخر سال 1992 مبتکر مداخله چند جانبه در سومالی گردید که به نام«عملیات اعاده صلح»معروف است...در ژوئیه 1994 دولت کلینتون دست به مداخله انسان دوستانه دیگری تحت عملیات اعاده صلح در روندا زد». (2)

دولت کلینتون در ادامه سیاست های بوش پدر،برای ایجاد نظم نوین جهانی و زمینه سازی نظم تک قطبی به رهبری آمریکا تلاش های فزاینده ای را انجام داد.کلینتون در این رابطه برنامه های نظامی زیر را در دستور کار خود قرار داد:

«-در پی فروپاش اتحاد شوروی،توجّه نیروهای نظامی آمریکا باید از اروپای شرقی به مناطق دیگر،به ویژه خاورمیانه که درآن منافع حیاتی ایالات متحده در معرض تهدید قرار گرفته است،معطوف شود؛

ص:139


1- (1) .همان،ص142.
2- (2) .همان،ص143.

-باید از متحدان آمریکا در جهان خواسته شود که در هزینه های دفاعی مشارکت بیشتری داشته باشند؛

-قدرت نظامی آمریکا و از آن جمله توان هسته ای آن،باید در سطحی باشد که بتواند خطرات تهدید کننده منافع آمریکا را خنثی و یا با شکست مواجه نماید؛

-بودجه نظامی باید تا سطحی کاهش داده شود که به قدرت دفاعی آمریکا برای حفظ منافع خود صدمه ای وارد نشود؛

-پیمان ناتو باید حفظ شود و کشورهای اتحاد شوروی سابق به آن ملحق گردند». (1)

11-حادثه یازده سپتامبر و معمای مقابله با تروریسم

حادثه یازده سپتامبر 2001 روند تحولات بین المللی و سیاست خارجی آمریکا را وارد مرحله جدیدی کرد؛به گونه ای که مبنای سیاست خارجی آمریکا در قرن بیست و یکم برای اعمال سیاست های مداخله گرایانه همه جانبه در سراسر جهان شد.معمای«اسامه بن لادن»و سازمان«القاعده»برای جهانیان حل نشده باقی مانده و علت حقیقی واقعه یازده سپتامبر مشخص نگردیده است.این حادثه پیامدهای گسترده ای را در سطح نظام بین المللی و سیاست خارجی آمریکا به همراه داشته است که مهم ترین آن تلاش آمریکا برای تک قطبی ساختن ساختار نظام بین المللی و تشدید مداخله گرایی در مناطق مختلف جهان می باشد.حادثه یازده سپتامبر و مسائل آن باعث شد تا آمریکا«برای به دست آوردن موقعیت قبلی خود به مثابه ابرقدرت جهان،در مناقشات بین المللی بیشتر مداخله کند؛زیرا عدم دخالت برای این کشور به منزله عقب نشینی و شکست سیاسی است». (2)

ص:140


1- (1) .سلیم حسنی،پیشین،ص 111-112.
2- (2) .حسن باقری و دیگران،توطئه یازده سپتامبر،تهران:نذیر،1380،ص55.

حادثه یازده سپتامبر،جایگاه و موقعیت متمایزی را برای اهداف بوش پسر فراهم ساخت که مهم ترین آن کمک به تحقیق و مشروعیت بخشی به اهداف سلطه طلبانه در جهان بود.او توانست در پرتو وضعیت نوین بین المللی و فرصت ایجاد شده ناشی از حادثه یازده سپتامبر در حیاط خلوت و همسایگی روسیه با شدت هرچه تمام تر،نیروی نظامی خود را علیه طالبان به کار گیرد و روسیه را در مقابله با تروریسم و جنگ با طالبان و القاعده همراه خود سازد؛البته همچنان اقدامات خود را از راه شورای امنیت سازمان ملل متحد موجه می ساخت.این وضعیت بازگو کننده معکوس شدن فرایندهای تاریخی و شرایط بی سابقه ای است که در تاریخ معاصر رخ داده و یک کشور را در موقعیت هژمون قرار می دهد.در راستای موجه سازی،جورج دبلیو بوش برخلاف بوش پدر برای رسیدن به اهداف خود از آموزه های مذهبی هم استفاده کرد.او تلاش برای رسیدن به قدرت را با نقاب اخلاق و ارزش های مذهبی پی می گرفت.محافظه کاران جدید به خوبی به نقش ارزش های مذهبی در توجیه سیاست های آمریکا واقف اند.افرادی مانند«رونالد رامسفلد»و«کاندولیزا رایس»که در مکاتب فکری روشن فکرانه توماس هابز،نیکولو ماکیاولی،هانس مورگنتا و کنت و التز فکری خود را شکل داده اند،کاملاً به نقش جانبی اخلاقیات در سیاست بین الملل اعتقاد دارند،البته از این درک نیز برخوردار هستند که برای توجیه سیاست مبتنی بر قدرت،ضرورت توجیه اخلاقی از اهمیت وافری برخوردار است». (1)

توجّه آمریکا در دوران جورج بوش به آموزه ها و ارزش های اخلاقی و مذهبی نسبت به دوران قبل بیشتر بوده و تلاش آمریکا براین بوده تا اهداف و سیاست های

ص:141


1- (1) .دهشیار،پیشین،ص 171-172.

مداخله جویانه خود را براساس آن توجیه نماید.«نگاه مذهبی به قدرت و توجیه اخلاقی قدرت فزاینده و رو به گسترش آمریکا،منجر به آن گشته است که آمریکائیان گسترش قدرت و نفوذ خود را خصلتی الهی تلقی کنند». (1)

به عبارت دیگر در مقطع پس از جنگ سرد و در راستای نظم نوین جهانی بوش،طرح ها و برنامه های نظامی و راهبردهای آمریکا متفاوتر از دوران بیل کلینتون طراحی شد.براساس طرح رامسفلد و سیاست جورج دبلیو بوش،حضور فراگیر آمریکا در سطح جهانی پی ریزی گردید که در آن«آمریکا قادر است همزمان در دو جبهه با نیروی تقریباً برابر و با دو مأموریت متفاوت حضور داشته باشد.معیار توانمندی نظامی را دونالد رامسفلد بر مبنای تعداد نیروهای آمریکا در عملیات طوفان صحرا در سال 1991 قرار داد.این به مفهوم وجود حداکثر نیم میلیون سرباز محیط نبرد،کنترل فضای محیط عملیاتی و توانایی انتقال نیرو در یک تا دو هفته از خاک اصلی آمریکا به منطقه عملیات نظامی است». (2)

محافظه کاران نوین و هم فکران بوش بیش از هر زمانی بر نظامی گری در سیاست خارجی آمریکا تأکید دارند؛آنها فضای پس از جنگ سرد و دوران پس از حادثه یازده سپتامبر را فرصت مناسبی برای افزایش قدرت آمریکا در سطح جهان می دانند.

«از نظر محافظه کاران جدید،بالاترین ارزش،قدرت است.بدین روی سیاست ها،عملکردها و خط مشی ها در این راستا شکل می گیرد تا شرایطی فراهم گردد که قدرت آمریکا مدام افزایش یابد.پس هر سیاستی که منجر به این نهایت

ص:142


1- (1) .همان،ص174.
2- (2) .همان،ص141.

گردد،مشروع و ضروری است». (1)این سیاست باعث گردیده تا سیاست های آمریکا براساس واقعیت ها و نیازهای واقعی شکل نگیرد؛بلکه هدف آمریکا«شکل دادن به واقعیات حاکم جهانی براساس آرمان ها و پندارهای محافظه کاری جدید می باشد». (2)طرح ها و برنامه هایی که درپی مهار رقبای متقارن و نامتقارن در راستای تحقق نظام تک قطبی در جهان.

سیاست یک جانبه گرایی آمریکا در دوران بوش باعث تشدید مداخله گرایی و نظامی گری آمریکا در جهان شد.آمریکا از فرصت ایجاد شده درپی حادثه یازده سپتامبر استفاده کرده و در سال 2001 افغانستان را اشغال کرد.راهبرد نوین آمریکا به کارگیری ابزارهای نظامی جهت گسترش دمکراسی در جهان بود.بر این اساس بوش جنگ نامحدود علیه تروریسم را در سراسر جهان اعلام کرد.هدف آمریکا این بود که در این جنگ متحدان خود یعنی اروپای غربی و ژاپن را با خود همراه سازد و مطمئن شود که چین و روسیه با تلاش های آمریکا مخالفت نخواهند کرد.در واقع می توان گفت جنگ با تروریسم ابزاری برای پیشبرد اهداف و منافع آمریکا در راستای محقق ساختن سیاست یک جانبه گرایی آمریکا بود.وضعیتی که به دلیل هژمونیک گرایی آمریکایی نتایج مبهمی را در پی دارد. (3)

سیاست یک جانبه گرایی و سلطه گرایی آمریکا در حمله نظامی به عراق و اشغال این کشور در سال 2003،وارد مرحله نوینی شد.آمریکا در راستای ایجاد خاورمیانه بزرگ،برقراری نظم نوین منطقه ای و مهار قدرت های مخالف خود

ص:143


1- (1) .همان،ص168.
2- (2) .همان،ص132.
3- (3) .ر.ک:محمود یزدان فام،آمریکا پس از 11 سپتامبر،سیاست داخلی و خارجی،تهران:پژوهشکده مطالعات راهبردی،1384،ص 189-181.

عراق را اشغال کرد. (1)براساس دکترین بوش«آمریکا در معرض یک خطر قریب الوقوع،چند بعدی،غیرقابل اجتناب و مصیبت بار است؛تهدیدی که به علت ترکیب دو خصوصیت در آن یعنی ویرانگری و مصونیت در برابر بازدارندگی،سابقه ای در تاریخ آمریکا ندارد.چنین تهدیدی به علت پیامدهایش مستلزم واکنش بی سابقه است». (2)

بنابراین واکنش آمریکا در جنگ نه پیش دستانه (3)بلکه پیش گیرانه (4)بود.در این راهبرد نظامی آمریکا منتظر خطر دشمن نمی شود و زمانی که وقوع خطر را اجتناب ناپذیر تشخیص داد اقدام نظامی را در دستور کار قرار می دهد.در اشغال نظامی عراق آمریکا مدعی شد که دولت عراق،دارای سلاح های کشتار جمعی است و در آینده نزدیک به تسلیحات اتمی دست می یابد.بنابراین قبل از حتمی شدن خطر دشمن باید به آن حمله کرد و مانع از اقدامات نظامی صدام شد.

به قدرت رسیدن باراک اوباما،سیاست خارجی آمریکا را دستخوش تحول کرد.اوباما با شعار«امید و تغییر»قدرت را به دست گرفت.وی اعلام کرد که از راهبرد جنگ پیش گیرانه استفاده خواهد کرد.او تلاش کرد تا محبوبیت دولت آمریکا را به ویژه در کشورهای اسلامی افزایش دهد.وی خواستار جهانی عاری از سلاح هسته ای شد. (5)این سخنان جنبه تاکتیکی داشت.مهم ترین سیاست اوباما ایجاد مسیرهای تازه در سیاست خارجی آمریکا بود.از دیدگاه وی هنگامی که منافع امنیتی در معرض خطر قرار گیرد می توان از نیروی نظامی استفاده کرد.

ص:144


1- (1) .ر.ک:اریک لوران،جنگ بوش ها،ترجمه سوزان میرفندرسکی،تهران:نشر نی،1382.
2- (2) .یزدان فام،پیشین،ص227.
3- (3) . Preemtive.
4- (4) . Preventive.
5- (5) .ر.ک:دیوید مندل،اوباما،وعده تغییر،ترجمه امیر شهریار امینیان،تهران:خرسندی،1387.

رفتار سیاست خارجی آمریکا در این دوره نشان داده که در دوره اوباما نیز تغییرات ماهوی در سیاست خارجی آمریکا رخ نداده است و همچنان مداخلات نظامی و امنیتی در دستور کار دولت قرار دارد.

آنچه مسلم است،آمریکا پس از جنگ سرد،تلاش گسترده ای را برای ایجاد نظام تک قطبی انجام داده است و از خلاء قدرت ناشی از فروپاشی شوروی برای تحکیم موقعیت جهانی خود استفاده می کند.امّا گذشت زمان نشان می دهد که قدرت های بزرگ رقیب آمریکا با نظم نوین آمریکایی مخالف اند و ساختار نظام بین الملل به سمت شکل گیری نظام بین الملل چند قطبی در جریان است.موقعیت روسیه و چین،بیش از گذشته تقویت گردیده و تعارض منافع آمریکا و اتحادیه اروپا نیز به سهولت قابل کاهش نیست.

ص:145

نکته ها

1.دکترین مونروئه در 1823 نقش مؤثری را در قدرتمندی آمریکا ایفا نمود.

2.آمریکا از راه طرح مارشال در سال 1947 و پیمان نظامی ناتو در سال 1949 توانست قدرت و نفوذ خود در اروپا افزایش دهد.

3.هدف مشترک دکترین ترومن و آیزن هاور سد بندی در برابر کمونیسم بین الملل و گسترش مداخله گرایی آمریکا در جهان بود.

4.هدف دکترین نیکسون این بود که از حضور مستقیم خود در برخی از مناطق بکاهد و مسئولیت حفظ صلح و منافع آمریکا را به دولت های منطقه ای واگذار نماید.

5.سیاست خارجی آمریکا با طرح دفاع استراتژیک ریگان وارد مرحله جدیدی از مداخله گرایی و تشدید رقابت تسلیحاتی شد.

6.جنگ آمریکا و متحدانش با عراق و آزاد سازی کویت در سال 1991 فصل نوینی در حضور همه جانبه آمریکا در منطقه خلیج فارس و ایجاد نظم نوین جهانی محسوب می شود.

7.با فروپاشی شوروی در 1991،آمریکا در صدد ایجاد ساختار نظام بین الملل تک قطبی برآمد.

8.حادثه یازده سپتامبر 2001 زمینه ساز فصلی جدید در گسترش مداخله گرایی نظامی آمریکا در دیگر کشورها می باشد.

9.مخالفت رقبای قدرتمند آمریکا مانند روسیه و چین با سیاست های یکجانبه گرایانه آمریکا نشان می دهد که ساختار نظام بین الملل به سمت شکل گیری نظام بین الملل چند قطبی در حرکت می باشد.

ص:146

پرسش ها

1.زمینه های افزایش قدرت آمریکا را تا جنگ جهانی دوم توضیح دهید؟

2.طرح مارشال و پیمان نظامی ناتو را توضیح دهید؟

3.سیاست مهار یا سد بندی آمریکا چه بود؟مهم ترین مؤلفه های آن را بیان کنید.

4.سیاست دو ستونی نیکسون چه بود؟اهداف و زمینه های اعلام این دکترین را توضیح دهید.

5.دکترین کارتر را توضیح دهید.

6.آثار و پیامدهای فروپاشی شوروی را در سطح بین المللی توضیح دهید.

7.تحولات سیاست خارجی آمریکا را در پی حادثه یازده سپتامبر 2001 بررسی نمایید.

ص:147

ص:148

فصل سوم: سیاست خارجی روسیه

1-حکومت روسیه تا انقلاب اکتبر 1917

روسیه دارای تاریخ سیاسی و اجتماعی طولانی است.حکومت مسکو تا 1480 خراج گزار مغول ها بوده.کشمکش های میان مغول ها و رقبایشان،به مرور تسلط آنها را بر روسیه کم رنگ کرد.در سال 1462،«ایوان سوم»فرمانروای مسکو شد.او که به قدرت رسید هرچند مغولان همچنان درخواست خراج داشتند امّا رو به ضعف رفتن قدرتشان ضمینه ای شد برای اینکه ایوان سوم از پرداخت خراج خودداری کند.«مغولان سربازان خود را برای جمع آوری خراج فرستادند،امّا سپاه ایوان سوم توانست آنها را پس بزند و سرانجام مسکو را از تسلط مغولان آزاد کند.این موفقیت سبب شد ایوان سوم به ایوان کبیر شهرت یابد». (1)در زمان ایوان کبیر وسعت دولت مسکو سه برابر گردید.او دیگر شاهزاده منطقه کوچک پیرامون مسکو نبود و فرمانروای امپراتوری روسی جدید و در حال رشد شده بود.او به نشانه این تغییر بزرگ گاهی خود را تزار می نامید.«این

ص:149


1- (1) .جیمز ای استریکلر،روسیه تزاری،ترجمه مهدی حقیقت خواه،ص20.

اصطلاح روسی که به معنای فرمانروایی با قدرت نامحدود است،احتمالاً از واژه رومی سزار به معنای«امپراتور»ریشه گرفته است.فرمانروایان روسیه از ایوان چهارم(نوه ایوان کبیر)تا 1917،خود را رسماً تزار می نامیدند». (1)

قدرت روسیه در قرن پانزدهم افزایش یافت و یکی از بزرگ ترین دول اروپایی شد«از میانه قرن پانزدهم تا میانه قرن شانزدهم مساحت سرزمین روسیه شش برابر شد». (2)«در این زمان جمعیت مسکو بیش از دویست هزار نفر بود». (3)«در قرن پانزده،مسکو ادعای نقش متحد کننده و رهبری مبارزه با دشمن خارجی داشت.در نشریات سیاسی و در جامعه،ایده های وحدت بخش ترویج می شد». (4)

«در اواخر قرن پانزدهم میلادی،شاهزاده نشین مسکو که چندین شاهزاده نشین شمال شرقی روس را نیز در تصرف خود داشت قدرت چشم گیری را به نمایش گذاشت.او مدعی سرزمین هایی در اروپای شرقی شد که پیش از این متعلق به روسی کیف بودند و اکنون با مردمان مسیحی ارتدوکس ساکن در آنها در قلمرو لهستان و لتونی قرار داشتند». (5)

گرایش روسیه به توسعه و قدرت خود در اروپای شرقی،آغاز منازعه قدرت های منطقه و تعارض منافع آنان را سبب گردید.برای نمونه،«در قرن های 16 و 17 و آغاز قرن 18 میان روسیه و لهستان جنگ هایی دائمی در جریان بود». (6)

ص:150


1- (1) .همان،ص22.
2- (2) .د.پ کالیستوف و دیگران،تاریخ روسیه شوروی،ترجمه حشمت ا...کامرانی،ص102.
3- (3) .همان.
4- (4) .ا.گ.زادوخین،سیاست خارجی روسیه:خودآگاهی و منافع ملی،ترجمه مهدی سنایی،تهران:مؤسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین المللی ابرار معاصر تهران،1384،ص57.
5- (5) .همان،ص69.
6- (6) .همان،ص70.

«نوع رابطه روسیه و لهستان نه تنها از تقسیم بندی ژئوپلتیک دو قدرت،بلکه از تقابل کلیسای ارتدوکس مسکو و کلیسای کاتولیک که لهستان و لتونی را تحت سرپرستی داشت حکایت می نمود». (1)

از سوی دیگر روسیه تحت تأثیر سیاست و فرهنگ اروپای غربی بود و تلاش می کرد تا روابط خود را با کشورهای مانند آلمان،دانمارک و سوئد برقرار سازد.روسیه مشتاق بهره گیری از پیشرفت و توسعه اروپا بود،در عین حال در پی حفظ هویت،کسب خود آگاهی ملی و تأمین منافع کشور نیز بود.

در مجموع از قرن 18 منافع ملی و دولتی روسیه شامل جنبه های زیر بود:

«-تثبیت نهایی سیاسی مرزهای کشور؛

-تأمین تمامیت ارضی و امنیت کشور؛

-دسترسی آزاد به اقیانوس جهانی(ارتباط با جهان خارجی)؛

فراهم کردن استقلال اقتصادی و شرایط مناسب خارجی برای توسعه اقتصادی». (2)

وقوع انقلاب فرانسه در سال 1789 باعث ایجاد تغییرات و تحولات گسترده ای در اروپا شد و به نوبه خود بر سیاست و جامعه روسیه نیز تأثیر گذاشت،«وقوع جنگ های ناپلئون برای تسلط بر اروپا باعث ورود هر چه بیشتر روسیه در معادلات قدرت در اروپا شد.روسیه در این مقطع به مثابه یک قدرت اروپایی،سهم بزرگی در برهم زدن نقشه های ناپلئون برای تسلط بر اروپا داشت.برگزاری کنگره وین در سال 1815 زمینه را برای مداخله روسیه در اروپا فراهم نمود». (3)«روسیه در 1815 به خلاف اندیشه اروپایی«موازنه نیروها»،دولت های

ص:151


1- (1) .همان،ص73.
2- (2) .همان،ص178.
3- (3) .هنری ویلسون و لیتل فیلد،تاریخ اروپا از 1815 به بعد،ترجمه فریده قره چه داغی،ص135.

اروپایی را به برقراری نظم نوین جهانی براساس ارزش ها و معنویت دعوت کرد.بر این اساس،تزار الکساندر اول،امپراتور روسیه پیشنهاد پیمان اتحاد مقدس میان دول پروس،روس و اتریش را داد که هدف ظاهری آن اجرای مقاصد دیانت مسیح یعنی عدل و احسان و حصول توافق بین المللی بود». (1)

از سوی دیگر روسیه به شدت از محافظه کاری در برابر حرکت های آزادی خواهی در اروپا حمایت می کرد.«در عصر«مترنیخ»روسیه پناهگاه ارتجاع بود.لشکریان روسیه در اروپای مرکزی اوضاع را ضد انقلابیون سال 1848 برگردانید». (2)امّا

روند تعارض منافع قدرت های اروپایی با روسیه در بالکان با گذشت زمان فزونی یافت و با موج جدید امپریالیسم از سال 1870 در خارج از اروپا تشدید گردید.«منافع روسیه در نواحی دریای سیاه آن را به مبارزه با ترک ها و در نتیجه به جنگ با انگلستان و فرانسه کشاند.در عین حال ارتباط نژادی با مردم اسلاو بالکان،آن را رقیب«اتریش-هنگری»می کرد؛ولی تا آغاز قرن بیستم این اشکالات بین المللی جنبه محلی داشت». (3)

قدرت های اروپایی از جمله انگلستان برای جلوگیری از درگیری منافع خود با روسیه،این کشور را به اتخاذ سیاست شرقی تشویق می کردند،«روسیه نیز تلاش می نمود تا از سیاست شرقی خود برای اعمال نفوذ و بسط روابط با دول شرقی استفاده نماید؛از این رو در صدد بود تا سیاست شرقی خود را متمایز از قدرت های اروپایی نشان دهد.بنابراین در مشرق زمین خود را حامی اقوام

ص:152


1- (1) .بهرام مستقیمی،دگرگونی نظام بین المللی،تسلط جهانی اروپا و ارزش های اروپایی،ص42.
2- (2) .لیتل فیلد،پیشین،ص135.
3- (3) .همان.

ضعیف در برابر زورگویی و استبداد دیگران جلوه می داد که نمونه آن تقابل با سیاست های استعماری انگلستان در شرق بود.از این جهت همواره میان منافع روسیه و انگلستان تعارض وجود داشت.مأموریت روسیه در ظاهر آزادسازی ملت های شرق از سلطه و ظلم دولت های غربی بود». (1)این کشور نسبت به محیط پیرامون خود توجه خاصی داشت و تلاش می کرد تا موقعیت و نفوذ خود را در برابر قدرت های اروپایی مستحکم سازد؛بنابراین سرزمین های متصل به منطقه قفقاز،آسیای میانه و حوزه جنوبی دریای خزر برای روسیه اهمیت استراتژیک داشت.رقابت عمده با انگلستان در قلمرو جنوبی،در سرزمین ایران و دسترسی به آب های گرم خلیج فارس تجلّی یافت.

روسیه در جنگ های 1803 تا 1828،توانست بخش ها از خاک ایران را تصرف نماید.هم چنین در قرارداد 1915،میان روس و انگلیس عملاً ایران به دو منطقه نفوذ شمال و جنوب تقسیم شد که براساس آن روسیه در مناطق شمال و انگلستان در مناطق جنوب صاحب نفوذ شدند.این قرارداد متعاقب انقلاب بلشویکی 1917،از جانب روسیه ملغی اعلام شد. (2)

2-انقلاب اکتبر 1917 و سیاست خارجی شوروی

رقابت روسیه با قدرت های اروپایی و مشکلات داخلی حکومت سرانجام باعث فروپاشی امپراتوری تزار در اوائل قرن بیستم شد.روسیه در داخل با مسائل متعددی مواجه بود؛«بخشی از این دشواری نتیجه تاریخ طولانی سیطره دیکتاتوری تزارها بر روسیه بود.روس ها،قرن ها تأثیری بر دولت حاکم بر کشور خود نداشتند؛دهقانان،

ص:153


1- (1) .زادوخین،پیشین،ص114.
2- (2) .ر.ک:عبدالرضا هوشنگ مهدوی،تاریخ روابط خارجی ایران،ص 197-319.

فرمانروایان کشور را بر نمی گزیدند و هر گونه بحثی در امور سیاسی با خطر زندان و تبعید همراه بود». (1)وضعیت روسیه با گذشت زمان رو به وخامت نهاد؛جنگ روسیه و ژاپن در سال 1904 پایه های حکومت تزار را لرزاند و حادثه یکشنبه خونین در 22 ژانویه 1905 باعث خشم مردم علیه تزار گردید.

«از سال 1915 تا 1917،نظام سیاسی،اقتصادی و دولتی روسیه به کلی فرو پاشید.ویژگی بارز روسیه،نابرابری شدید میان طبقات بالای اجتماع و توده عظیم دهقانان فقیر بود.با قیام یکپارچه ی دهقانان،کارگران،مردم طبقه متوسط،سربازان و ملوانان علیه دولت روند فروپاشی این نظام نیز آغاز شد؛نظامی که در برابر قحطی و شرایط هولناک،از در تساهل وارد شده،کشور را به قعر جنگ های خونین و ضد مردمی کشانده و بر فضای سیاسی،جوّی استبدادی و مغایر با حقوق بشر تحمیل کرده بود». (2)

جنگ جهانی اول در سال 1914،روند فروپاشی تزار را سرعت بخشید.«جنگ در مدت یک سال اساس تمام دستگاه دولتی را درهم فرو ریخت و کشور را در تمام جهات حیاتی آن،در بی نظمی و اغتشاش و از هم گسیختگی فرو برد و از اعماق روح سرکش مردم روسیه،خصلت ذاتی هرج و مرج طلبی،منفی بافی و بیرحمی را بیرون آورد». (3)

با فرو پاشی تزار،دولت موقت به ریاست«الکساندر کرنسکی»حکومت را به دست گرفت امّا به دلیل مشکلات فراوان در 7 نوامبر 1917 سقوط کرد و

ص:154


1- (1) .استریکلر،پیشین،ص112.
2- (2) .جان.ام.دان،انقلاب روسیه،ترجمه سهیل سُمّی،تهران:ققنوس،1384،ص9.
3- (3) .ن.بریان شانی توف،تاریخ روسیه از آغاز تا انقلاب اکتبر،ترجمه خانبابا بیانی،تهران:دانشگاه تهران،1383،ص261.

سپس حکومت به دست«بلشویک ها»(حزب سوسیال دمکرات کارگری)افتاد.«بلشویک ها یکی از چندین گروه روسیه بودند که هدف های سیاسی و اقتصادی خود را بر پایه ی نظریه های کارل مارکس بنا کرده بودند...آنها عقیده داشتند که تمام بنگاه های اقتصادی را دولت باید به نمایندگی از طرف کارگران کشور در اختیار گیرد.بلشویک ها امیدوار بودند انقلابشان موجب قیام های مشابهی در سراسر جهان شود». (1)

انقلاب اکتبر،فرمانروایی بلشویک ها را استوار کرد«حزب حاکم بلشویک به سان هرم بود.در قاعده هرم،اعضای معمولی حزب نمایندگانی برای کنگره حزب انتخاب می کردند،که آنها نیز به نوبه خود کمیته مرکزی را بر می گزیدند.این کمیته پ«ولیت بورو»(هیئت سیاسی)را انتخاب می کرد.پولیت بورو تشکیل شده بود از وزیران که دستگاه های حکومت را اداره می کردند و رئیس حزب را بر می گزیدند». (2)«در این زمان لنین در رأس قدرت قرار گرفت.ارتش را تجدید سازمان داد و نام جدید ارتش سرخ را بر آن نهاد و با تأسیس سازمان«چکا» (3)که نوعی سازمان پلیس مخفی بود،فضای ترس و تهدید را گسترش داد». (4)

هرچند با این سیاست ها بر قدرت حکومت مرکزی افزوده شد،امّا روسیه درگیر یک مشکل خارجی یعنی جنگ جهانی اول بود.لنین تلاش نمود از راه امضای پیمان صلح با آلمان در 3 مارس 1918 در«برست لیتوفسک»لهستان از جنگ کناره گیری نماید.خروج روسیه از جنگ فرصت جدیدی در اختیار لنین

ص:155


1- (1) .استریکلر،پیشین،ص109.
2- (2) .جان آر.ماتیوز،ظهور و سقوط اتحاد شوروی،ترجمه فرید جواهرکلام،ص33.
3- (3) . Cheka.
4- (4) .همان،ص35.

قرارداد تا از راه ایجاد اتحاد میان جمهوری های مختلف،اتحاد جماهیری سوسیالیستی شوروی را در سال 1922 اعلام نماید.

با تأسیس اتحاد شوروی،سیاست خارجی این کشور نیز وارد مرحله نوینی شد.ایدئولوژی مارکسیستی و ایده های سوسیالیستی مبنای سیاست خارجی این کشور را قرار گرفت؛بر این اساس تقابل میان دو نظام سرمایه داری و سوسیالیستی آغاز گشت.از دیدگاه شوروی سرمایه داری عامل امپریالیست نامیده شد.شوروی در راستای مقابله با امپریالیست حمایت از ملل محروم و مستضعف را در دستور کار خود قرار داد و در اعلامیه خود خطابه به«ملل شرق ستم دیده»خواستار رهاسازی آنها از یوغ امپریالیسم گردید.قرارداد مودّت میان ایران و شوروی در سال 1921،امضاء شد.شوروی تلاش نمود تا از راه برقراری روابط استراتژیک با کشورهای ستم دیده و مخالف نظام سرمایه داری قدرت و نفوذ خود را در جهان گسترش دهد.از سوی دیگر مسئله شناسایی شوروی از سوی قدرت های اروپایی و آمریکا،عضویت درجامعه ملل،کنترل تسلیحات و حل تعارضات منافع شوروی با قدرت های بزرگ در بالکان و دیگر مناطق جهان از جمله مواردی بود که در روند سیاست خارجی شوروی مؤثر بودند.

براساس معاهده راپالو در 16 آوریل 1922،آلمان دولت جدید شوروی را شناسایی قطعی نمود.ایتالیا،انگلستان و فرانسه در 28 اکتبر 1924،اتریش،چین،دانمارک،یونان،مجار،مکزیک و سوئد در سال 1925 این کشور را شناسایی نمودند. (1)در عین حال روابط شوروی با برخی دول غربی با مشکلاتی همراه بود.«سفارتخانه ها و مراکز نمایندگی های شوروی در کشورهای غربی،به خصوص در

ص:156


1- (1) .ژان پروهات،سقوط امپراطوری روسیه و انقلاب شوروی،ترجمه علی اصغر شمیم،تهران:سازمان نشر فرهنگ انسان،[بی تا]،ص96.

انگلستان،در سال 1927 مکرر مورد بازرسی محلی واقع شد و به قطع روابط سیاسی و بازرگانی شوروی و انگلیس انجامید؛تا این که در اکتبر 30 اکتبر 1929 مجدد روابط بین دو کشور برقرار گردید. (1)بهبود روابط شوروی با آمریکا زمانبری بیشتری داشت.آمریکا تا سال 1933 این کشور را شناسایی نکرد.

با گذشت زمان و قدرت گرفتن شوروی مسئله خطر کمونیسم و تعارض منافع دول غربی با شوروی نیز شدت گرفت.با قدرت گرفتن هیتلر در سال 1933،به تدریج معادلات قدرت در اروپا بهم خورد.شرایط جدید،ایجاد دسته بندی های نوین،تشدید اختلاف فرانسه و انگلیس در نحوه مواجه با آلمان و عملی نمودن پیمان«ورسای»1919 را باعث گردید.بحران اقتصادی سال 1929 که در برخی کشورها پیامدهای آن تا سال 1935 ادامه یافت،حکایت از شکل گیری بحران بین المللی و بی ثباتی گسترده در جهان می کرد.«جهان از این پس با ظهور هیتلر و تشکیل جبهه ی متحد فاشیست به سه بلوک متخاصم تقسیم گردید.جبهه فاشیست به دلیل اشتباهات بلوک های دموکراسی و کمونیست و همچنین به دلیل مساعد بودن زمینه داخلی،عرصه تاخت و تاز را مناسب دید؛تا آن که سرانجام خواسته های پایان ناپذیر هیتلر،جهان را به ورطه دومین جنگ جهانی کشید.جنگی که نزدیک به شش سال طول کشید و ابعاد آن از هر نظر وسیع تر و وحشناک تر از جنگ جهانی اول بود». (2)

در این جنگ جبهه فاشیست از یک سو و جبهه های دمکراسی و کمونیسم از سوی دیگر در روبه روی یکدیگر قرار گرفتند؛در پایان جبهه فاشیست فروپاشید و جهان میان دو بلوک شرق و غرب تقسیم شد.آمریکا و شوروی به صورت دو

ص:157


1- (1) .همان.
2- (2) .احمد نقیب زاده،تاریخ دپیلماسی و روابط بین الملل از پیمان وستفالی تا امروز،ص203.

ابرقدرت ظاهر شدند و نظام بین الملل دوقطبی شکل گرفت و سیاست خارجی شوروی در فاصله سال های 1991-1945 در چارچوب نظام بین الملل دوقطبی استمرار یافت.

3-سیاست خارجی شوروی در دوران نظام بین الملل دوقطبی

پس از جنگ جهانی دوم 1939-1945 نظام بین الملل دوقطبی شکل گرفت؛در آن نظام،آمریکا و شوروی به منزله دو ابرقدرت توانستند به تقسیم قدرت و مناطق نفوذ میان خود بپردازند.مسأله تقسیم قدرت و تعارض منافع قدرت های فاتح جنگ جهانی دوم آشکارا در کنفرانس«یالتا»مشهود بود؛در عین حال قدرت های پیروز در این کنفرانس نقشه پس از جنگ را ترسیم نمودند.«در اجلاس یالتا درباره آلمان،نقش فرانسه در آلمان،غرامت ها،تأسیس سازمان ملل متحد،قیمومت مستعمرات،ایران،بغازها و جنگ با ژاپن بحث شد». (1)

توافقاتی حاصل گردید،اما به علت شدت تعارض منافع،زمینه های جنگ سرد میان آمریکا و شوروی نیز به وجود آمد.سیاست خارجی دو کشور تحت تأثیر فضای جنگ سرد و در مقاطعی تنش زدایی قرار گرفت.بر این اساس سیاست خارجی شوروی در ارتباط با ساختار دوقطبی و رقیب خود یعنی آمریکا شکل پیدا کرد که مهم ترین هدف آن تحکیم نظام سوسیالیستی در داخل و بسط آن در سراسر جهان بود.در این راستا طراحی الگوی نظم نوین جهانی آغاز شد؛بدین منظور که در کشورهای دارنده حزب کمونیست و جنبش چریکی،دولت های سوسیالیستی برپا گردد.«طراحان این برنامه ها،منطقه بالکان را مناسب ترین منطقه برای اینکار می دانستند.جنبش نیرومند چریکی و نیروهای

ص:158


1- (1) .پی یر دو سونار کلان،یالتا،ترجمه سیروس سعیدی،ص 95-74.

مخفی ضد هیتلری این منطقه تحت تأثیر شدید احزاب کمونیست قرار داشتند؛مهم این بود که این احزاب کمونیست در مسکو نماینده داشتند و از حمایت مسکو برخوردار بودند». (1)

تلاش مسکو برای ایجاد نظام های کمونیستی در کشورهای اروپای شرقی،سبب تشدید تعارض منافع آمریکا و شوروی و سرانجام جداسازی اروپای شرقی از اروپای غربی گردید.«ژوئیه سال 1947 تاریخ تقسیم واقعی اروپا است.در یک سو مشتریان آمریکا و در سوی دیگر اقمار شوروی قرار داشتند؛میلیون ها زن و مردی که در پشت پرده آهنین در می یافتند میهنی بجز سوسیالیزم ندارند.فضای بین المللی به سرعت رو به بحران می رفت». (2)در واقع جنگ سرد اول که سال های 1945-1954 را در بر می گیرد،حکایت از این بحران دارد.در این زمان سیاست خارجی آمریکا متأثر از مقاله«جرج کنان»استاد دانشگاه پرینستون قرار گرفت که بعدها به صورت یکی از«کرملین شناسان»تراز اول آمریکا شد.وی در نوشته خود به شدت بر کنترل و جلوگیری از گسترش کمونیسم در سراسر جهان تأکید کرد». (3)در این زمان طرح ژنرال مارشال وزیر امور خارجه آمریکا نیز رویارویی آمریکا و شوروی را تقویت نمود.براساس طرح مارشال،آمریکا مسأله بازسازی اروپای غربی را در دستور کار قرار داد.تعارض آمریکا و شوروی در اجلاس پاریس 1947 زمانی ظهور یافت که شوروی اجلاس را ترک و با طرح مارشال مخالفت کرد.شوروی تلاش کرد تا از طریق مواجهه با سیاست های آمریکا در اروپا نه تنها از گسترش نظام سرمایه داری بر اروپای شرقی جلوگیری

ص:159


1- (1) .زادوخین،پیشین،ص161.
2- (2) .آندره فونتن،تاریخ جنگ سرد،ج1،ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی،ص424.
3- (3) .همان.

نماید،بلکه سد دفاعی محکمی را برای تأمین امنیت به دست آورد.در این زمان استالین سیاست دفاعی و ایجاد مناطق حائل را در دستور کار خود قرار داد تا مانند جنگ جهانی اول و دوم دشمن وارد خاک شوروی نشود.در این راستا استالین تلاش کرد تا نه تنها در معادلات سیاسی مناطق مختلف جهان از جایگاه و قدرت بالایی برخوردار گردد،بلکه به بمب اتم نیز دست یابد.سرانجام شوروی اولین بمب اتمی را در اوت 1949 و دومین آن را در 3 اکتبر 1951،آزمایش کرد.

هدف استالین توازن قدرت با آمریکا بود؛امّا همچنان برای دستیابی به آن فاصله بسیاری وجود داشت.زیرا شوروی برای بازسازی اقتصاد خود در مقطع پس از جنگ جهانی دوم به شدت به سرمایه و فناوری های نوین نیاز داشت که برای دستیابی به آن نیازمند سرمایه های بلوک غرب بود؛جنگ سرد میان آمریکا و شوروی باعث محدودیت در این زمینه می گردید؛چنانچه آمریکا پس از اتمام جنگ کمک هایش را به شوروی قطع کرد.قانون کنترل صادرات در سال 1949 اعمال شد و صدور صدها قلم کالا که برای شوروی و متحدانش دارای اهمیت اقتصادی و نظامی بود،بدون گرفتن پروانه ممنوع گردید.در سال 1951 کنگره آمریکا اصل«ملت های کاملة الوداد»را که در سال 1935 به شوروی اعطا شده بود را لغو کرد.

با گذشت زمان روابط شوروی و آمریکا تیره تر شد و با تشکیل«ناتو»در سال 1949 به سمت نهادینه شدن صف آرایی نظامی حرکت کرد.پیمان نظامی ناتو که سپر دفاعی غرب در برابر کمونیسم محسوب می شد،امنیت اروپای غربی و آمریکا را در برابر شوروی تضمین می کرد.در مقابل پیمان نظامی ورشو نیز که در سال 1955 ایجاد شد،امنیت شوروی و اروپای شرقی را به یکدیگر پیوند می داد و امنیت اعضا را در برابر ناتو تضمین می کرد.

ص:160

در اسناد پیمان ورشو از آن به مثابه«یک اتحادیه دفاعی اسم برده می شد که هدف آن دفاع از دستاوردهای سوسیالیسم است.این امر یعنی دفاع از دست آوردهای سوسیالیسم خود در خدمت توجیه علت وجودی پیمان و تلاش برای کسب آمادگی لازم جهت وارد شدن در جنگی احتمالی بود.استراتژیست های پیمان ورشو هم چنین اظهار عقیده می کردند که برای حفظ سوسیالیسم،عملیات دفاعی به تنهایی نمی تواند کافی باشد و عملیات تهاجمی راه مؤثرتری برای پیشبرد یک جنگ است». (1)

از سوی دیگر در دهه پنجاه،تصور می شد که اگرچه شوروی به برابری استراتژیک با آمریکا دست نیافته است و در زمینه سلاح های متعارف نیز از غرب عقب تر است،امّا دارای اقتصاد پویا و متحرک است و در زمینه علمی و تکنولوژیک از موقعیت بهتری برخوردار است.«هدف شوروی رسیدن به توسعه اقتصادی در داخل و بسط جامعه کشورهای سوسیالیست در خارج بود.در این راستا اقتصاد کشورهای اروپای شرقی در جهت اقتصاد سوسیالیستی تحول یافت». (2)در این زمینه گرومیکو در نطقی که در شورای عالی اتحاد جماهیر شوروی(ژوئن 1968)ایراد کرد گفت:«برای حزب کمونیست شوروی،برای کمیته مرکزی،برای دولت شوروی،و برای مردم شوروی هیچ چیز در سیاست خارجی مقدس تر از تقویت جامعه ی کشورهای سوسیالیست نیست». (3)

ص:161


1- (1) .کورش احمدی،تفکر نوین سیاسی در سیاست خارجی شوروی:مبانی نظری و بازتاب های عملی،ص121.
2- (2) . Derek H.Aldcroft, The European Economy 1914-1990, pp.169-194.
3- (3) .ویلیام هایتر،روسیه و جهان،سیاست خارجی اتحاد جماهیر شوروی،ترجمه کاووش حشتمی،تهران:امیرکبیر،1354،ص11.

در یک جامعه سوسیالیستی ساختار اقتصادی از محوریت برخوردار است و مالکیت دولتی راهی برای رسیدن به یک جامعه بدون طبقه سوسیالیستی می باشد.بر این اساس نظریه پردازان شوروی از دهه 1950 تأکید داشتند بر نقش دولت در اقتصاد و ضرورت برنامه ریزی متمرکز که از عناصر کلیدی راه رشد«غیر سرمایه داری»و جهت گیری سوسیالیستی بود.

مطابق الگوی رشد غیر سرمایه داری،تکیه عمده کشورهای جهان سوم می بایست بر توسعه بخش دولتی اقتصاد و همکاری این بخش با اقتصاد دولتی در کشورهای سوسیالیستی باشد.به زعم نظریه پردازان وقت شوروی غلبه بخش عمومی اقتصاد در جوامع عقب مانده می بایست از یک سو همکاری آنها با کشورهای سوسیالیستی را تأمین و تضمین می کرد و از سوی دیگر فعالیت های اقتصادی بخش خصوصی را کند و همزمان ارتباط جامعه با سرمایه داری جهانی را می گسست.به این ترتیب روند دولتی شدن اقتصاد در کشورهایی که خطمشی پیشنهادی شوروی را در پیش گرفتند سرعت گرفت.به گونه ای که در اوایل دهه 1970 در مصر حدود 90%،در سوریه حدود 85%و در برمه حدود 60%از کل ظرفیت تولیدی صنایع و تأسیسات زیربنایی در کنترل دولت ها بود». (1)

در چنین شرایطی رهبران جدید شوروی با دو هدف حرکت کردند:متلاشی ساختن یا حداقل تضعیف پیمان ها و اتحادیه های نظامی طرفدار غرب و دیگری گسترش حضور اقتصادی و سیاسی خود در مناطقی که قبلاً حوزه نفوذ سنتی شوروی شمرده نمی شد.رهبر وقت شوروی در اولین قدم در چنین مسیری،تلاش هایی را در گسترش روابط و همکاری های خود با کشورهای تازه استقلال

ص:162


1- (1) .احمدی،پیشین،ص 188،187.

یافته آسیا آغاز کرد.از طرفی به موازات این تغییرات در سیاست خارجی،تجدید نظرهای عمده ای نیز در نحوه ی«برخورد با جنبش های ضد استعماری و نیز سیاست پیشین در قبال دولت های جهان سوم آغاز شد.در پی چنین تحولاتی بود که از 1956 به بعد حمایت از جنبش های آزادیبخش ملی و انجام همه گونه همکاری با کشورهای جوان و در حال توسعه،یکی از چهار وظیفه ای بود که بیستمین کنگره حزب کمونیست شوروی برای دولت این کشور معین کرد.در همین کنگره نظریه«دو بلوک»هم کنار گذاشته شد و در عوض،مبانی ایدئولوژیک جدیدی که بتواند توجیه گر همکاری با جهان سوم باشد،پی افکنده شد که از آن جمله می توان به نظریه«منطقه بزرگ صلح»اشاره کرد». (1)

«تأکید و توجه به جهان سوم به نوبه خود از دو تحول مهم نشأت گرفت که هر دو از مهم ترین ویژگی های عمده روابط بین المللی در دوره بعد از جنگ جهانی دوم به شمار می آیندم این دو تحول عبارتند از برابری استراتژیک بین دو ابرقدرت که عملاً تلاش برای اجتناب از جنگ بین دو بلوک را ایجاب کرد و حمایت از نهضت های رهائی بخش در مستعمرات که احتمال اخراج غرب از جهان سوم را پیش آورد.این دو تحول باعث شد تا جهان سوم نه تنها در کانون توجه شوروی قرار گیرد،بلکه توجه آمریکا را نیز که ابرقدرتی بود که از جنگ دوم سر برآورده بود،به خود جلب کند.روس ها با این امید وارد عرصه جهان سوم شد که خواهند توانست با بهره گیری از پتانسیل نیرومند جنبش های ضد استعماری و شور انقلابی در کشورهای تازه از بند رسته،جوامع سرمایه داری را در تنگنا قرار داده و آنها را از منابع

ص:163


1- (1) .همان،ص178.

حیاتی شان محروم سازند». (1)آنها در کشورهای جهان سوم در برابر نفوذ و غلبه غرب سرمایه گذاری وسیلی کردند.در این زمینه«برژنف»می گوید:«ما همیشه از کسانی که در معرض تجاوز امپریالیسم قرار گرفته اند حمایت کرده و به آنها،از لحاظ سیاسی،اقتصادی و در آن جا که لازم بوده از لحاظ نظامی کمک کرده ایم». (2)بر این اساس می توان گفت که سیاست خارجی شوروی در ساختار نظام بین الملل دوقطبی با توجه به منافع این کشور در مناطق مختلف جهان به ویژه در کشورهای جهان سوم معنی و مفهوم می یافت.مناقشات منطقه ای در چهار دهه بعد از جنگ جهانی دوم همواره از اشکال مهم رویارویی بین دو اردوگاه متخاصم بوده است.این مناقشات که نمونه هایی از آن را در کره،ویتنام،کامبوج،خاورمیانه،آفریقای جنوبی،شاخ آفریقا،آمریکای مرکزی،افغانستان می توان نام برد،در مواردی به صورت مداخلات نظامی مستقیم و غیرمستقیم بروز کرد. (3)

4-ظهور گورباچف و فروپاشی شوروی

سیاست خارجی شوروی در نظام بین الملل دوقطبی متحمل هزینه ها و زیان های گسترده ای شد؛زیرا برای حفظ منافع شوروی در مناطق مختلف جهان ناگزیر به مداخلات مستقیم نظامی در برخی کشورها گردید.این کشور برای تحکیم موقعیت جهانی خود،در رقابت با آمریکا بود و بخش زیادی از بودجه های اقتصادی را در زمینه های نظامی هزینه کرد تا در رقابت تسلیحاتی با غرب توان مقابله خود را از

ص:164


1- (1) .همان،ص 186،185.
2- (2) .هایتر،پیشین،ص15.
3- (3) .احمدی،پیشین،ص206.

دست ندهد.سیاست های برژنف در عرصه داخلی و بین المللی مشکلات متعددی را برای شوروی در پی داشت.پس از مرگ وی،آندروپوف در سال 1982 قدرت را به دست گرفت و با اصلاحات سیاسی و اقتصادی و کاهش هزینه های نظامی تلاش کرد تا روند رشد و توسعه اقتصادی کشور را سرعت بخشد؛امّا اقدامات وی موفقیت آمیز نبود.پس از وی چرنینکو نیز که در فاصله سال های 85-1983 قدرت را در دست داشت در انجام اصلاحات موفقیت لازم را به دست نیاورد.

سرانجام گورباچف در سال 1985 با سیاست های«گلاسنوست»و«پروستریکا»قدرت را به دست گرفت.«گورباچف زمانی در شوروی ظاهر شد که مشکلات عدیده ای جامعه شوروی را فرا گرفته بود.مشکلات در صنایع و نیروهای مسلح و تنش های ناسیونالیستی و اقوام از جمله آنها بود». (1)

از دیدگاه گورباچف و طرفداران وی دوره برژنف«دوره رکود»و«نازایی»لقب یافت.به مرور استفاده از این دو اصطلاح برای توصیف دوره برژنف در شوروی عمومیت یافت.گورباچف حل مشکلات شوروی را در توسعه سیاسی و اقتصادی می دید.گلاسنوست،(ایجاد فضای باز سیاسی)خدمتی به بازسازی اقتصادی محسوب می شد.توسعه اقتصادی بدون تأمین حداقل آزادی های سیاسی امکان پذیر نبود.گورباچف تأکید کرد که«گلاسنوست،مقدم بر پروستریکا است و اصلاح واقعی اقتصاد شوروی تنها موکول به اصلاحات همه جانبه در تمامی عرصه ها و قبل از همه تأمین مشارکت واقعی مردم در امور سیاسی است». (2)

ص:165


1- (1) .ریچارد اوئن،ظهور گورباچف:تحولات شوروی از 1918-1991،ترجمه محمد رفیعی مهرآبادی،ص539.
2- (2) .احمدی،پیشین،ص21.

از سوی دیگر اصلاحات موقعیت بین المللی شوروی را بهبود می بخشید و سیاست خارجی شوروی را در رسیدن به اهدافش کمک می کرد.هم چنین«گلاسنوست از آن جهت که دست سیاست خارجی جدید شوروی را باز می کند و امکانات جدیدی برای قرار دادن مسکو در مواضع بهتری جهت متقاعد کردن جهان خارج به وجود می آورد،به طور غیرمستقیم نیز در خدمت پروستریکا قرار می گرفت». (1)

گورباچف زمانی عهده دار اداره امور شد که ضود وی اقتصادی راکد و صنعتی کهنه همراه با سوء مدیریتی مزمن را به ارث برده بود.نوید«خروشچف»مبنی بر غلبه بر غرب در جریان رقابت های اقتصادی نه تنها تحقق نیافته بود،بلکه«شوروی با چنان مشکلاتی مواجه بود،که از جهاتی بی شباهت به مشکلات کشورهای جهان سوم نبود.شکاف بین اقتصاد شوروی و اقتصاد کشورهای سرمایه داری در 25 سالی که از پیش بینی خروشچف می گذشت نه تنها پر نشده بود،بلکه وسعت بیشتری نیز یافته بود». (2)

تلاش برای تحول در سیاست خارجی شوروی در دستور کار گورباچف قرار گرفت.این تحول نه تنها روابط با آمریکا و غرب بلکه روابط با جهان سوم را نیز شامل می شد و اساساً نگرش شوروی به روابط بین الملل را تغییر می داد.

سیاست خارجی شوروی تا پیش از این تنها دو بار دستخوش تحولات کم و بیش مهمی شده بود؛«تحول در دوره لنین و پس از شکست«ایده های انقلاب سراسری در اروپا»و اجرای«برنامه اقتصادی جدید»در داخل که در نتیجه این تحول،جمهوری نوپای«بلشویکی»وادار شد تا به«قوائد بازی»گردن نهد.تحول

ص:166


1- (1) .همان،ص23.
2- (2) .همان،ص12.

دیگر بعد از مرگ استالین در دهه 1950 و متعاقب وقایعی چون دستیابی شوروی به سلاح و موشک های هسته ای رخ نمود.این تحولات بررسی مجدد نظرات حاکم بر سیاست خارجی دوران استالین را ایجاب کرد و به اتخاذ سیاست هایی جدید که«همزیستی مسالمت آمیز»محور آن بود،انجامید». (1)

تحول جدید در سیاست خارجی شوروی در مقایسه تحولات قبلی بنیادی و راهبردی بود؛زیرا برنامه ها و سیاست هایی متفاوت از اصول برژنف و تعهدات ایدئولوژیک بود.به عبارت دیگر می توان گفت:«تغییر ریاست عالی اتحاد شوروی در 1985 و امتناع میخائیل گورباچف و اطرافیان وی از پی گیری سیاست خارجی و تغییر ایدئولوژی،باعث شد که تلاش جدیدی برای تعیین خط سیاست خارجی براساس منافع ملی اتحاد شوروی به عمل آید». (2)

از دیدگاه گورباچف،اولویت های سیاست خارجی شوروی تغییر می یافت و روابط جدیدی با جهان به ویژه بلوک غرب آغاز می گشت.گورباچف معتقد بود که«نظریه مبارزه طبقاتی برای ترسیم سیاست جهان دیگر کارایی ندارد و کشورها در سطح جهان به یکدیگر تنیده شده اند.هم چنین تلاش برای مبنا قرار دادن ارزش های فراگیر و مورد قبول همگان در روابط بین دولت ها و ملت ها،یکی از مهم ترین مبانی تئوریک تفکر نوین سیاسی است.بر چنین مبنایی«در جهان به هم وابسته و درهم تنیده»امروز که«منافع متقابل»باید مورد احترام قرار گیرد و اساس روابط بین المللی باشد،«مبارزه طبقاتی»دیگر نمی تواند جایی داشته باشد». (3)گورد باچف در گزارش خود،اساس سیاست خارجی جدید شوروی را

ص:167


1- (1) .همان،ص58.
2- (2) .زادوخین،پیشین،ص190.
3- (3) .احمدی،پیشین،ص89.

چنین توصیف کرد:«وظایف ما در زمینه توسعه اقتصادی تعیین کننده استراتژی ما در صحنه بین المللی است.این اساس سیاست خارجی ما است.اجرای چنین سیاستی در شرایط کنونی قبل از هر چیز پایان دادن به روند آماده سازی مادی برای یک جنگ اتمی را ایجاب می کند». (1)

گورباچف در این گزارش پس از بیان اساس سیاست خارجی و تأکید بر این نکته که هیچ گاه پس از جنگ اوضاع بین المللی همچون سال های نیمه اول دهه 1980 انفجار آمیز نبوده،به شرح چهار اصلی که راهنمای سیاست خارجی شوروی در نظر گرفته شده پرداخت.در اصل اول بر این نکته تأکید شده که با توجه به کیفیت سلاح های کنونی حفظ امنیت تنها از راه ابزارهای نظامی مسیر نیست»و در نتیجه«تأمین امنیت به یک مسأله سیاسی تبدیل شده و تنها از راه سیاسی امکان پذیر است». (2)

در اصل دوم گورباچف بر«متقابل بودن امنیت»در روابط آمریکا و شوروی و«فراگیر و عمومی بودن»آن در سطح جهانی تأکید می کند.اصل سوم ناظر به روابط دو ابرقدرت است؛گورباچف تصریح می کند که شوروی اهمیت قابل ملاحظه ای برای روابطش با آمریکا قائل است و می افزاید که«هر دو کشور نیاز عینی به زندگی صلح آمیز در کنار یکدیگر و همکاری باهم بر یک مبنای برابر و مبتنی بر منفعت متقابل دارند و جز این هیچ راه دیگری وجود ندارد».اصل چهارم بر ناممکن بودن پیروزی در یک جنگ اتمی یا مسابقه تسلیحاتی ناظر است. (3)

گورباچف در گزارش خود نسبت به تحولات جدید در سیاست شوروی،

ص:168


1- (1) .همان،ص 89.
2- (2) .همان،ص61.
3- (3) .همان،ص62.

اهداف و برنامه های در دستور کار دولت شوروی را چنین مطرح کرد:

«1.تلاش برای حل عادلانه و سیاسی منازعات منطقه ای؛

2.اتخاذ تدابیری برای ایجاد اعتماد بین کشورها و ارائه تضمین های مؤثر برای جلوگیری از تجاوز به مرزها؛

3.احترام بدون قید و شرط به حق هر ملتی برای انتخاب راه ها و شیوه های توسعه مستقل؛

4.تدوین روش های مؤثری برای مبارزه با تروریسم به ویژه در راه های مواصلاتی». (1)

با توجه به موارد بالا،تلاش برای حل منازعات منطقه ای که به گونه ای با منافع غرب در ارتباط بود از اولویت های سیاست خارجی گورباچف بود.این منازعات در برخی از مناطق باعث صرف هزینه های زیادی برای شوروی گردیده بود و پیامد آن برای توسعه اقتصادی این کشور منفی بود.از دهه هشتاد نفوذ و قدرت عمل شوروی به تدریج در بسیاری از کشورهای جهان سوم رو به کاهش نهاده بود.شوروی امکان بهره گیری از فرصت ها و تقویت قدرت خود را در مناطق جهان نداشت و در بسیاری از کشورها امتیازاتی را از دست می داد.

«حاصل سیاست آسیایی شوروی در دوره قبل از گورباچف عملاً این بود که تقریباً تمامی ممالک غیرکمونیست آسیایی(به استثنای هند)در برابر شوروی صف آرایی کردند و برای حفظ امنیت خود به همکاری با آمریکا متمایل شدند.در چنین شرایطی آمریکا روابط خود با کشورهای آسیایی را در همه زمینه ها حفظ و تقویت کرد.در حالی که شوروی در بین ممالک غیرکمونیست آسیایی تنها با هند روابط دوستانه ای داشت.در بین کشورهای کمونیست نیز تنها به

ص:169


1- (1) .همان،ص 63،62.

ویتنام می توانست دلخوش باشد،(چرا که لائوس،کامبوج و مغولستان کشورهای نفوذی در آسیا به حساب نمی آید).در مورد کره شمالی نیز مسکو می بایست با پکن برای نفوذ در این کشور رقابت می کرد». (1)

یکی دیگر از مناطق استراتژیک جهان،خاورمیانه بود؛با گذشت زمان از موقعیت و نفوذ شوروی در آن کاسته می شد.پیمان صلح کمپ دیوید 1979 نیز جبهه پایداری را به شدت تضعیف کرد.

از سوی دیگر«حمله اسرائیل به لبنان در سال 1982 که تضعیف قابل ملاحظه سازمان آزادیبخش فلسطین و انفعال سوریه و دیگر متحدان منطقه ای شوروی را به دنبال داشت،ضربه دیگری بر سیاست خاورمیانه ای شوروی به شمار می آمد». (2)

بحران دیگری که در خاورمیانه سبب تضعیف سیاست خارجی شوروی گردید،اشغال افغانستان بود.برخی از کارشناسان روسی در سال 1988 مجموع هزینه ی شوروی در اشغال افغانستان را 50 میلیارد روبل(بیش از 75 میلیارد دلار)برآورد کرده اند. (3)

امضای موافقتنامه ژنو برای حل مسأله افغانستان که از سوی پاکستان و رژیم افغانستان به مثابه طرف های اصلی و آمریکا و شوروی به مثابه ضامن در 14 آوریل 1988 صورت گرفت،نخستین گام در جهت حل زنجیره ای مسائل منطقه ای در دوره معاصر می باشد. (4)

ص:170


1- (1) .همان،صص 234،233.
2- (2) .همان،ص33.
3- (3) .همان،ص214.
4- (4) .همان،ص212.

پس از مسئله اشغال افغانستان،مسأله کامبوج در مقایسه با دیگر مناقشات منطقه ای بیشترین توجه مسکو را به خود جلب کرد.در حالی که از آغاز بحران در کامبوج که متعاقب مداخله نظامی ویتنام در دسامبر 1978 شروع شده بود،حدود ده سال می گذشت،از اواسط سال 1988 به تدریج اقدامات بی سابقه ای برای حل این مسأله آغاز شد.اقداماتی که نهایتاً به خروج آخرین سرباز ویتنامی از کامبوج در 26 سپتامبر 1989 انجامید. (1)این عقب نشینی حکایت از ضعف فزاینده شوروی در حمایت از کشورهای متحدش در شرق داشت.سرانجام با کاهش قدرت و نفوذ شوروی در مناطق مختلف جهان و لاینحل ماندن مسائل و مشکلات سیاسی و اقتصادی داخلی،شوروی در سال 1991 فروپاشید.

5-سیاست خارجی روسیه جدید

اشاره

با فروپاشی شوروی در سال 1991،جمهوری فدراتیو روسیه تأسیس و«کشورهای ترکمنستان،قزاقستان،تاجیکستان،ازبکستان،آذربایجان و ارمنستان از آن استقلال یافتند». (2)در این دوره سیاست خارجی روسیه بسیار تحت تأثیر شرایط بازسازی و شکل گیری ساختار جدید روسیه قرار گرفت.آنچه در این دوران

ص:171


1- (1) .همان،ص221.
2- (2) .پس از فروپاشی شوروی،کشورهای ازبکستان،تاجیکستان،ترکمنستان،قرقیزستان و قزاقستان در حوزه آسیای مرکزی،کشورهای آذربایجان،ارمنستان و گرجستان در حوزه قفقاز،کشورهای اوکراین،روسیه سفید و مولداوی در حوزه کشورهای اسلاو شرقی و مولداوی،کشورهای استونی،لیتونی و لیتوانی در حوزه جمهوری های بالتیک از شوروی جدا شدند و سپس بهمراه روسیه،کشورهای مستقل مشترک المنافع و جمهوری های بالتیک شکل گرفت.در این زمینه.ر.ک:راهنمای کشورهای مستقل مشترک المنافع و جمهوری های بالتیک،تهران:گیتاشناسی،1374.

برای روسیه اهمیت دارد سامان دادن به وضعیت اقتصادی و سیاسی کشور،حفظ مرزها و نهادینه سازی روابط با کشورهای تازه استقلال یافته می باشد.با فروپاشی نظام کمونیستی و تجزیه کشور،جایگاه و منزلت ابرقدرتی شوروی نیز از میان رفت و آمریکا تلاش نمود تا ساختار نظام بین الملل را تک قطبی سازد.فوکویاما با طرح نظریه«پایان تاریخ و پایان ایدئولوژی»سقوط شوروی را پیروزی ایدئولوژی سرمایه داری بر کمونیسم نامید و سرمایه داری لیبرال را تنها راه ساماندهی به امورات جهان بیان کرد.

آمریکا،فروپاشی شوروی را به مثابه پیروزی خود در سراسر جهان تلقی نمود و به سمت آمریکایی سازی جهان و گسترش امپراطوری آمریکا حرکت کرد.بدین منظور حضور همه جانبه اش را در مناطقی که سابق بر این در نفوذ شوروی محسوب می شد آغاز گردید.مداخله و نفوذ آمریکا در اروپای شرقی،آمریکای جنوبی و در کشورهای آفریقایی و آسیایی به جا مانده از شوروی تشدید شد و از ضعف روسیه برای تثبیت منافع آمریکا در جهان استفاده گردید:به گونه ای که در محیط مجاور و یا حیات خلوت روسیه مانند آسیای مرکزی و قفقاز و اروپای شرقی حضور آمریکا به صورت فزاینده ای افزایش یافت.گسترش ناتو به شرق،معادلات قدرت را به نفع آمریکا و نظام سرمایه داری رقم زد. (1)

در شرایط جدید،رقابت میان روسیه و آمریکا به صورت نامتقارن در جریان است.سیاست ایالات متحده آمریکا نسبت به دولت های تازه استقلال یافته اوراسیایی،ادامه راهبرد عمومی آمریکایی در استفاده از امکانات جدید برای عملی کردن منافع ملی آمریکا می باشد؛اینها انگیزه های پایه هستند.ایالات متحده براساس همین انگیزه ها و برداشت از جایگاه خود در جهان،تغییرات در فضای

ص:172


1- (1) . Ian Jeffries, Eastern Europe at the turn of the Twenty first century, pp.1-63.

سیاسی و اقتصادی را ارزیابی می کند تا ببیند که آیا می تواند از شرایط جدید برای پیشبرد منافع ملی خود یا«برای پیشبرد دمکراسی»استفاده کند یا خیر. (1)

روسیه نیز در شرایط جدید برای تثبیت موقعیت خود و برقراری توازن قدرت با غرب تلاش می نماید؛امّا سیاست اصلاحات و غیرایدئولوژیک کردن سیاست خارجی،سیستم ملی ارزش ها و قالب هایی که شرق و غرب در آن جایگاه خاصی داشت را از بین برد.در سال های اولیه،یلتسین تلاش کرد تا از بازگشت به رویارویی شرق جلوگیری کند.بر این اساس از سنت رویارویی شرق و غرب در سازمان ملل متحد اجتناب ورزید و در مشاجرات منطقه ای دهه 1990 در شورای امنیت از سیاست های آمریکا حمایت کرد. (2)امّا به دلیل ضعف قدرت،نتوانست توازن قدرت میان شرق و غرب را برقرار سازد.دوران یلتسین 1999-1991 یک دوره انتقالی برای روسیه محسوب می شود.نوسانات سیاسی و اقتصادی این کشور،فرصت مناسبی را برای آمریکا در پر کردن خلاء قدرت در مناطق جهان فراهم نمود.از طرفی یلتسین سیاست همراهی با آمریکا را برای دست یابی به توسعه اقتصادی در پیش گرفت؛به گونه ای که شاید بتوان گفت وی سیاست مشخصی را برای حفظ محیط پیرامونی خود نداشت.حضور شرکت های آمریکایی در آذربایجان،ایجاد پیوندهای اقتصادی،سیاسی،فرهنگی و نظامی آمریکا و آذربایجان و عضویت این کشور در ناتو،نشانه سیاست مماشات و انفعالی روسیه است.

سیاست خارجی روسیه در دوره«ولادیمیر پوتین»وارد مرحله جدیدی شد.پوتین تلاش کرد تا در برقراری روابط با غرب به توازن استراتژیک دست یابد

ص:173


1- (1) .زادوخین،پیشین،ص231.
2- (2) . Robert Boardman, Post-Socialist World orders, New York:St.Martin's press, I.N.C.,1994, p.112.

و آن چه در برابر غرب از دست رفته را بدست آورد.این سیاست می تواند موفقیت آمیز باشد؛زیرا،روسیه به دلیل میراث گذشته و توانایی های بالفعل و بالقوه خود از ظرفیت های لازم برای رسیدن به قدرت بزرگ فعال در سیاست منطقه ای و جهانی برخوردار است.این کشور از نظر جغرافیایی همچنان به عنوان پلی است میان اروپا،اقیانوس آرام،با چین و هند؛از جهت اقتصادی دارای فن آوری های پیشرفته در علوم و صنعت می باشد؛از نظر نظامی،دارای تجهیزات پیشرفته و ارتش زمینی قدرتمند است و از قدرت و سلاح هسته ای برخوردار است.بر این اساس همچنان نسبت به محیط پیرامون و حیاط خلوت خود در منطقه آسیای مرکزی،قفقاز،حوزه بالکان و مدیترانه حساس است. (1)پوتین برای رسیدن به اهداف خود و بازیابی موقعیت از دست رفته دو اقدام اساسی«یکپارچه سازی در درون»و«فعال سازی سیاست خارجی»را در دستور کار خود قرار داد.

الف)یکپارچه سازی در درون

پوتین براساس سیاست یکپارچه سازی و بسیج نیروها،به کارگیری آموزه های جدید و میراث کهن یعنی«پرستیژ»و«قدرت»را درهم آمیخت.او معماری روسیه جدید را،با تقویت پایه های اقتصادی در داخل و حرکت به سمت بازار آزاد براساس نیازهای روسیه در پیش گرفت.پوتین از فن آوری و سرمایه غربی بهره گرفت.تلاش وی بر فعال سازی امکانات و مدیریت بهره وری بود.از طرفی در عرصه نظامی-امنیتی و بازدارندگی نظامی در برابر آمریکا،اقداماتی را نیز انجام داد.

ص:174


1- (1) .ر.ک:کلگلی،پیشین،ص 99-100.

ب)سیاست خارجی فعال

پوتین به پیشروی غرب در حیاط خلوت روسیه و در برابر«انقلاب های مخملی»ریاست فعالی داشت.در این راستا دکترین نظامی روسیه مبنی بر حمله پیش گیرانه در سال 2003 تصویب شد.این دکترین تأکید بر توانایی مسکو در گسترش منافع روسیه در جامعه کشورهای«مستقل المنافع»با شیوه های نظامی دارد.براساس این دکترین وزارت دفاع روسیه ملزم به طراحی حملات پیش گیرانه علیه اهداف تروریستی و دولت های«شکست خورده»منطقه شده است. (1)هدف پوتین آن بود تا روابط کشورهای تازه استقلال یافته را در قالب کشورهای«مشترک المنافع»با مسکو مستحکم سازد.این کشورها از نظر تاریخی و سیاسی با روسیه پیوند داشتند.روسیه در سیاست خارجی خود تلاش می کند تا ضمن استفاده از فرصت ها از راه رفع تنش با غرب،امکان افزایش نفوذ و قدرت خود را در محیط پیرامون ارتقا بخشد.در این میان حساسیت روسیه نسبت به منطقه بالکان همچنان یک معیار اساسی منافع ملی تلقی می گردد.

«تاریخ بالکان،بخشی جداناپذیر از تاریخ و آگاهی ملی روسیه است.بالکان،تنها منطقه ای است که سیاست خارجی روسیه نه تنها عامل مذهبی و قومی را در نظر می گیرد،بلکه بر آن تکیه می کند». (2)تاریخ گذشته و حال بالکان همواره بر روابط خارجی روسیه با کشورهای اروپایی و آمریکا تأثیرگذار بوده است:

نمونه ای از آن اختلافات بین روسیه و دولت های اروپایی و ایالات متحده در جریان تلاش های مشترک آنها در حل و فصل بحران یوگسلاوی بود که معلوم شد

ص:175


1- (1) .محمود شوری،«نظارت و تدوین»کتاب کشورهای مستقل مشترک المنافع( cis) ویژه مسائل امنیتی( cis) ،ص 306-305.
2- (2) .زادوخین،پیشین،ص218.

کشورهای غرب مدعی نقش اول در روند این بحران هستند.نظامیان روس که نمی خواستند عملیات صلح در بوسنی را با ریاست ناتو اجرا کنند،به ریاست ناتو اعتراض بسیاری کردند.البته هنگامی که فروپاشی جمهوری فدراتیو یوگسلاوی شروع شد،تلاش هایی برای نزدیک تر کردن مواضع روسیه و کشورهای اروپای غربی در قطع مناقشه جنگی بوسنی و هرزگوین به عمل آمد.در نهایت،همکاری روسیه با کشورهای اروپایی می توانست به حل مناسب مسائل بالکان و کاهش تشنج ها در روابط بین مسلمانان و مسیحیان و آلبانی ها و صرب ها منجر شود؛ولی به دلیل مواضع هر دو طرف این نتیجه حاصل نشد.هر یک از دو طرف که البته خواهان حل و فصل صلح آمیز مسأله بودند،براساس کلیشه های دیرینه و سنت های چند صد ساله دیپلماسی خود در بالکان عمل می کردند. (1)

در شرایط جدید همواره روسیه نسبت به اعمال نفوذ آمریکا و اروپا در کشورهای پیرامونی که حیات خلوت روسیه محسوب می شوند حساسیت بالایی دارد و با گذشت زمان تلاش می نماید تا همچنان روابط استراتژیک خود را با این کشورها حفظ نماید.برای مثال در گرجستان متعاقب انقلاب«رز»در سال 2003،دولت غرب گرای میخائیل ساکاشلویلی که از جانب آمریکا حمایت می شد قدرت را به دست گرفت؛امّا به تدریج از سال 2008 زمینه های مخالفت با دولت تقویت شد و در انتخابات پارلمانی 2012 حزب رؤیای گرجستان که از جانب روسیه حمایت می شود از حزب حاکم«جنبش اتحاد ملی»پیشی گرفت.روسیه تلاش کرد تا مجدد حضور خود را در گرجستان مستحکم سازد.

بحران اوکرائین و ضمیه

در مجموع روسیه در مناطق مختلف جهان به ویژه در اروپا و خاورمیانه برای

ص:176


1- (1) .همان،ص224.

خود منافع استراتژیک قائل است و از ابزار حق وتو در شورای امنیت در ایجاد تعادل میان منافع خود با آمریکا برخوردار است که می تواند تضمین کننده منافع آن باشد. (1)

با همه تفسیر و تحولاتی که در استراتژی و دکترین روسیه صورت گرفته است،روسیه نسبت به تحولات خاورمیانه بسیار حساس است.همچنان منافع روسیه در خاورمیانه در کانون اصلی سیاست خارجی این کشور است.گرچه سیاست خارجی روسیه همانند دوران جنگ سرد از خصلت ایدئولوژیک برخوردار نیست،امّا منافع روسیه در مناطق استراتژیک خاورمیانه قابل چشم پوشی نیست.این کشور تلاش دارد تا ضمن بهره گیری از فرصت های جدید همچنان حضور خود را در خاورمیانه حفظ نماید. (2)

ص:177


1- (1) . Boardman, Op.cit, p.112.
2- (2) .ر.ک:عزت ا...عزتی،ژئواکونومی قرن 21،جایگاه و عملکرد روسیه در خاورمیانه بزرگ«در کتاب کشورهای مستقل مشترک المنافع»،ص 90-73.

نکته ها

1.با انقلاب اکتبر 1917 روسیه و شکل گیری«اتحاد جماهیری سوسیالیستی شوروی»در سال 1922،زمینه تعارضات میان دو بلوک سوسیالیستی و سرمایه داری آغاز گشت.

2.با ظهور آمریکا و شوروی به مثابه دو ابرقدرت پس از جنگ جهانی دوم،عمده مسائل بین المللی در بازی دو بلوک قرار گرفت.

3.ناکارآمدی دستگاه حکومتی شوروی در عرصه های سیاست خارجی و داخلی ظهور گورباچف و سرانجام فروپاشی شوروی را سبب گردید.

4.سیاست خارجی روسیه جدید به ویژه در دوره پوتین در پی فعال سازی دیپلماسی روسیه و ایفای نقش مؤثر در معادلات قدرت در سطح منطقه ای و جهانی می باشد.

ص:178

پرسش ها

1.تأثیر انقلاب اکتبر 1917 را بر سیاست خارجی شوروی توضیح دهید.

2.سیاست خارجی شوروی را در ساختار نظام بین الملل دو قطبی توضیح دهید.

3.تحولات سیاست خارجی شوروی را در زمان گورباچف بررسی کنید.

4.محورهای اساسی سیاست خارجی روسیه جدید را توضیح دهید.

ص:179

ص:180

فصل چهارم: سیاست خارجی انگلستان

1-سابقه امپراتوری انگلستان

اشاره

وقوع رنسانس در قرن 16 و انقلاب صنعتی در 18میلادی جهان را به دوران مدرن و ظهور قدرت های جدید در عرصه جهانی دارد کرد.رنسانس اندیشه ها و باورهای سیاسی،مذهبی و اجتماعی را متحول ساخت.پیدایش انقلاب صنعتی معادلات سیاسی و اقتصادی کشورها را متحول ساخت.کشور انگلستان تحت تأثیر این دو رخداد تاریخ ساز قرار گرفت و«این کشور را تبدیل به اولین کشور صنعتی با یک اقتصاد منحصر به فرد در سطح جهان کرد». (1)قدرت اقتصادی انگلستان در قرون شانزدهم و هفدهم نیز رو به تزاید بود و در اوایل قرن هفدهم وارد مرحله نوینی شد.با تأسیس شرکت هند شرقی،بنیان امپراتوری بریتانیا در اوایل این قرن نهاده شد و سیاست های توسعه طلبی و ایجاد مستعمره تعقیب گردید.«دو عامل عمده توسعه طلبی این کشور در آن ایام تجارت و اشتیاق به استقرار در سرزمین های جدید بود؛به این صورت که عده ای به بهانه

ص:181


1- (1) .کورش عبادی،انگلستان،ص93.

داد و ستد در محلی مستقر می شدند و سپس تعدادی از این اماکن،بر طبق قرارداد یا اعمال زور،تبدیل به یک مستعمره می شد و اداره ی آن به وزارت مستعمرات انگلستان واگذار می گردید». (1)

قدرت انگلستان در قرون بعد رو به فزونی گذاشت و سیاست های استعماری آن،سرزمین های گسترده ای از جهان را فراگرفت.امپراتوری بریتانیا در 1704،تنگه جبل الطارق را به تصرف خود در آورد و در قرن هیجدهم مهاجر نشین های سیزده گانه را در آمریکای شمالی در سیطره خود داشت؛هم چنین بر مستعمرات خود در هند می افزود.در جنگ هایی که میان این کشور و فرانسه در فاصله سال های 1756 تا 1763 به وقوع پیوست و به جنگ های هفت ساله شهرت یافت،فرانسه را شکست داد. (2)این پیروزی سیاست های توسعه طلبانه بریتانیا را در مناطق مختلف جهان وسعت بخشید.در راستای این سیاست ها،بریتانیا در قاره آفریقا سرزمین های گسترده ای را تصرف کرد.«آنها ابتدا مصر را گرفتند تا آبراه سوئز را که کلید شمالی اقیانوس هند بود،برای خود ایمن سازند.برای ایمنی مصر،تصرف سودان و سرچشمه های رود نیل لازم شمرده می شد.سودان و اوگاندا باید مستعمره می شدند،امّا دسترسی به اوگاندا،نیازمند ارتباطی نزدیک تر از ارتباط چند هزار کیلومتری اسکندریه-کامپالا بود؛این ارتباط از آفریقای خاوری باید برقرار می شد.تصرف کنیا به این نیت انجام گرفت...سپس به فکر افتادند مناطق شمالی و مرکزی را به مستعمرات جنوبی پیوند دهند.این امر تصرف تانگانیکا و زامبیا و رودزیا را ضروری نشان داد». (3)تصرف این مناطق

ص:182


1- (1) .همان،ص130.
2- (2) .همان.
3- (3) .کالین کراس،چگونه امپراتوری بریتانیا به زوال گردید؟،برگردان و بازنویس ا.ش.زندنیا،ص81.

باعث شد تا بریتانیا بر سرزمین های گسترده ای از قاره آفریقا احاطه یابد.با افزایش یافتن قدرت بریتانیا،تسخیر سرزمین های بومی فزونی یافت.از طرفی تلاش می شد تا سرزمین های مستعمره به یکدیگر متصل گردند و در مدیریت وزارت مستعمرات قرار گیرد.در این مقطع«آفریقا بزرگ ترین قلمرو امپراتوری بریتانیایی را در بر می گرفت.جالب توجّه آن که تمام این قلمرو،در نیمه دوم سده نوزدهم و 19 سال نخست سده بیستم به تصرف انگلیسی ها در آمده بود». (1)

تاریخ آفریقا حکایت از داستان تلخ برده داری و سیاست های استعماری بریتانیا در این رابطه دارد.بریتانیا تا زمانی که برده داری در جهت منافع کشورش بود از آن حمایت می کرد؛امّا با ورود قدرت های رقیب بریتانیا در تجارت برده به شدت با آن مقابله نمود.به عبارت دیگر:«انگلیسی ها،خود،در سده ی هفدهم و هجدهم،بزرگ ترین بازرگانان برده بودند امّا در سده ی نوزدهم به ویژه برای جلوگیری از گسترش قدرت اقتصادی ایالت های متحده آمریکای شمالی...برده فروشی را ممنوع اعلام کردند و با آن،به یاری نیروی دریایی خود،به مبارزه برخاستند». (2)

در اواخر قرن نوزده و آغاز قرن بیستم رقابت میان دولت های اروپایی برای استعمار سرزمین های خارج از اروپا فزونی یافت.بریتانیا در رقابت با اتریش،روسیه،آلمان و فرانسه،دخالت های خود را در قاره های آفریقا و آسیا گسترش داد.در این راستا استیلای خود را بر مصر تقویت کرد؛«مالایا،بورنئو و بیش از صد جزیره در اقیانوس کبیر و قسمتی از گینه جدید را به تصرف خود در آورد،به طوری که در اواخر قرن نوزدهم،نزدیک یک چهارم کره زمین را تحت سیطره

ص:183


1- (1) .همان،ص77.
2- (2) .همان،ص78.

خود داشت.عبارت«آفتاب در امپراتوری بریتانیا غروب نمی کند»نشان دهنده این مطلب است». (1)

وزارت خارجه بریتانیا مسئول اداره روابط خارجی و سیاست خارجی همه قلمروهای امپراتوری-از جمله قلمروهای خودمختار استرالیا،زلادنو،کانادا و آفریقای جنوبی بود.پیمان ورسای که به جنگ جهانی اول خاتمه داد از سوی للوید جورج نخست وزیر انگلستان به نام«امپراتوری بریتانیایی»و به نام کانادا،استرالیا،آفریقای جنوبی،زلاند نو و امپراتوری هند،امضا شد؛بی آنکه نگارش نام این چند قلمرو نشانه هیچ گونه استقلالی برای آنها باشد.هم چنین،وظیفه دفاع منحصراً از آن بریتانیای کبیر بود.رئیس ارتش بریتانیایی که فرماندهی آن با پادشاه بود،ریاست ستاد کل امپراتوری و اداره ارتش های انگلستان و مستعمرات آن را در اختیار داشت. (2)

بخش دیگری از سیاست های استعماری بریتانیا در قاره آسیا قرار داشت و مرکز آن در شبه قاره هند واقع بود.در تاریخ استعماری بریتانیا،سرزمین هندوستان برای منافع بریتانیا جنبه حیاتی داشت و از هر وسیله ممکن برای حفظ آن تلاش نمود.

شبه قاره هند از ویژگی هایی برخوردار بود که آن را از دیگر مستعمرات انگلستان در آسیا و آفریقا متمایز می ساخت.این ویژگی ها عبارت بودند از:

«الف)شبه قاره هند سرزمینی وسیع و با توجّه به موقعیت آب و هوایی آن،مستعد برای کشاورزی و بهره گیری از نیروی کار ارزان به دلیل کثرت جمعیت بود.

ب)وسعت کشور هند موجب می گردد تا حجم مبادلات و داد و ستد اصلی

ص:184


1- (1) .عبادی،پیشین،ص 131و132..
2- (2) .ر.ک.کراس،پیشین،ص 15و16.

و امور وابسته به بازرگانی همچون بانکداری،حمل و نقل و بیمه از سطح بسیار وسیعی برخوردار باشد و از آن جا که تمام این امور زیر نظر انگلیسی ها و با سرمایه آنان انجام می گرفت بر منافع آنان به میزان قابل توجهی می افزود.

ج)فراوانی جمعیت و انحصار بازارهای هند در دست سوداگران انگلیسی،این منطقه وسیع را به مهم ترین بازار فروش کالای انگلیسی مبدل ساخته بود.

د)تنوع ادیان و مذاهب و نیز اعتقاد به«نظام کاستی»که از اقبال عامه برخوردار بود،زمینه استیلای سفیدپوستان را به راحتی فراهم نموده بود.به همین جهت،با توجّه به ظلم،تعدی و اجحاف فراوانی که در حق مردم در طی سال های تصدی انگلیسی ها در رأس امور،صورت پذیرفت،هند از کم ترین شورش و اعتراض در مقابل استثمارگران برخوردار بود.

ه)کشور هند از سال 1818 که تحت سلطه کمپانی هند شرقی قرار گرفت تا سال های پس از جنگ جهانی اول از استقلال داخلی یا حکومت مستقل و متمرکز بومی برخوردار نبود.این امر موجب گردید تا دولت انگلیس بدون هیچ مخالفت و ابراز قدرتی از سوی مردم هند در برابر تاخت و تازها و بسط اقتدار و نفوذ خویش روبه رو نشود.

و)در دستگاه حکومتی هند که تحت نظر امپرتوری بریتانیا اداره می شد،عموماً پر درآمدترین و متنفذترین مشاغل در انحصار انگلیسی ها قرار داشت.

ز)درآمد حاصله از تسلط بر هند،شریان حیاتی تأمین مخارج دولت انگلستان به شمار می رفت و بار بسیاری از مخارج دولت را که می بایست با گرفتن مالیات از مردم انگلستان تأمین می گردید بر دوش میلیون ها بومی هند می گذارد». (1)

ص:185


1- (1) .منیره راضی،پلیس جنوب ایران،ص 24 و 25.

«انگلیسی ها تصرف هند را،از نیمه دوم قرن هیچدهم آغاز کردند.ابتدا کلکته را گرفتند و هدف این تصرف تأمین سود برای شرکت«هند شرقی»بود.این شرکت امتیاز استعمار را از پادشاه انگلستان گرفته بود و مالیات آن را به خزانه حکومت پادشاهی می پرداخت.شرکت هند شرقی یک سنت نظامی برای امپراتوری به وجود آورد و از افراد بومی برای خدمت سپاهی گری استفاده می کرد». (1)

با گذشت زمان دولت انگلستان صاحب قدرت بسیاری در هندوستان شد.این دولت پس از انحلال کمپانی هند شرقی،این کشور را در دو بخش اساسی تقسیم کرد و تحت سلطه خود درآورد.

این دو بخش عبارت بودند از:«استان های اداری که آنها را مستقیم نایب السلطنه اداره می کرد و«هند راجه ها».

هند راجه ها،شامل مناطق تحت الحمایه انگلستان بود که فرمانروایان میراثی آن،با پیمان هایی،از حکومت انگلیسی،تبعیت می کردند و امور دفاع خارجی و روابط خارجی خود را به انگلستان سپرده بودند.مناطق خودمختار راجه ها،به یکدیگر پیوسته نبودند و عموم آن منطقه ها،چونان جزیره هایی میان قلمروهای استانی هند پراکنده گشته بودند...600 راجه نشین کوچک و بزرگ وجود داشت که بزرگ ترین آنها جمعیت کشورهای متوسط اروپایی داشتند.در همه این مناطق درآمد عمومی از آن خانواده فرمانروا بود و آنها خراجی به حکومت انگلیسی هند می دادند». (2)از سوی دیگر توسعه طلبی بریتانیا در شرق و شبه قاره هند با رقابت همه جانبه روس ها مواجه گردید؛این رقابت سبب شکل گیری«بازی بزرگ»

ص:186


1- (1) .ر.ک.کراس،پیشین،ص 41-43.
2- (2) .همان،ص 57-58

گردید.دولت انگلستان برای گسترش نفوذ و سلطه خود در این منطقه و دیگر مناطق جهان از شیوه های مختلف مداخله گرایی استفاده نمود.

الف)بازی بزرگ

سیاست های توسعه طلبانه امپراتوری بریتانیا در قرن نوزدهم در شرق،به ویژه در منطقه خلیج فارس،ایران،آسیای مرکزی،افغانستان و هندوستان باعث آغاز رقابت های شدید و گسترده ای با روسیه شد که به«بازی بزرگ»معروف گردید.در این بازی،مناطق گسترده ای از آسیا تحت تأثیر سیاست های استعماری روس و انگلیس قرار گرفت.هر یک از دو کشور برای رسیدن به اهداف خود از انواع سیاست ها و اقدامات مداخله جویانه فروگذار نبودند.این اقدامات جنگ ها و بحران های متعدد و کشتار تعداد زیادی از مردم این مناطق را سبب گردید.

در سیاست های مداخله جویانه و رقابت آمیز دولت بریتانیا تلاش شد تا با هر وسیله ممکن راه های منتهی به هندوستان در اختیار ارتش انگلیس قرار گیرد؛بنابراین کشورهای ایران،افغانستان از اهمیت و جایگاه خاصی در معادلات سیاسی انگلستان برخوردار بودند.در این زمان انگلستان تلاش کرد تا بر ایران و افغانستان تسلط یابد و از پیشروی روس ها به جنوب و نزدیک شدن به هندوستان جلوگیری نماید.بر این اساس یکی از مناطق استراتژیک جهان که در طول سیاست های استعماری و مداخله جویانه انگلستان همواره مورد هدف این کشور بوده است،منطقه خلیج فارس می باشد.قلمرو خلیج فارس و کشورهای ساحلی آن برای انگلستان به لحاظ هم جواری با شبه قاره هند از اهمیت بسیاری برخوردار بود؛بنابراین امپراتوری بریتانیا تلاش کرد تا بر این منطقه احاطه یابد.از آن جا که بریتانیا دارای قدرت دریایی بود توانست بر پهنه خلیج فارس و دریای عمان مسلط گردد.

ص:187

حضور انگلستان در خلیج فارس از اوایل قرن هفدهم قابل توجّه بود و در قرون هجدهم و نوزدهم به طور پیوسته توسعه و قدرت یافت.این روند تا پایان جنگ جهانی دوم ادامه یافت.

افزایش حضور نیروهای بریتانیا در ایران مانع تحقق یافتن سیاست های توسعه طلبانه روسیه بود که به شدت در پی دست یابی به آبهای گرم خلیج فارس بود.حذف«بازی بزرگ»که هدف آن از یک سو دست یابی روسیه به آبهای گرم جنوب آن کشور و مستعمره انگلیسی هند بود،از زمان«پتر کبیر»آغاز شده بود.در اجرای این بازی،پتر کبیر و«کاترین دوم»هر دو به قفقاز حمله ور شدند تا این که سرانجام«نیکلای اول»در 1828 موفق شد این سرزمین زر خیز را از ایران جدا سازد.از سوی دیگر،استعمارگران انگلیسی می خواستند به هر وسیله ای از نزدیک شدن و دست اندازی روس ها به هند جلوگیری کنند.این کشمکش که از آغاز قرن نوزدهم آغاز شده بود تا سال 1907 که قرارداد مصالحه میان روسیه و انگلستان امضا شد ادامه داشت». (1)

قرارداد 1907 سرنوشت مناطق تحت نفوذ را مشخص ساخت و قلمرو رقابت های روس و انگلیس را معین نمود.«در 31 اوت پیمان تاریخی روس و انگلیس را«کُنت ایزولسکی»و«سِر آرتور نیکلسن»سفیر بریتانیا،در اختفای شدید در سن پیترزبورگ امضا کردند.در مورد تبت دو قدرت توافق کردند از هرگونه دخالت در امور داخلی آن خودداری کنند و در صدد کسب امتیازات برای خط آهن،جاده،معدن یا خط تلگراف بر نیایند....روس ها،افغانستان را در حوزه نفوذ بریتانیا و خارج از حوزه نفوذ خود به رسمیت شناختند...انگلیسی ها نیز به سهم

ص:188


1- (1) .آنتونی وین،ایران در بازی بزرگ،ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوری،ص9.

خود تضمین کردند وضع سیاسی افغانستان را تغییر ندهند...». (1)

سرزمین افغانستان به دلیل نزدیکی با هندوستان برای بریتانیا جنبه حیاتی داشت بریتانیا در صدد بود تا از این کشور به مثابه حایلی در برابر نفوذ و گسترش روسیه به هند استفاده نماید.در واقع«جنگ های 1839-1842 و 1878-1880 بریتانیا با افغانستان به منظور تحمیل نفوذ سیاسی بر قبایل افغانی و در اختیار گرفتن رهبران این کشور صورت پذیرفت». (2)تا این که سرانجام بریتانیا توانست در قرارداد 1907 افغانستان را به حوزه نفوذ خود تبدیل سازد.

در این بازی بزرگ،ایران نیز متعاقب قرارداد 1907 به دو قلمرو تحت نفوذ،تقسیم گردید.«شمال و مرکز؛شامل تهران،تبریز و اصفهان که به روس ها واگذار شد و جنوب که شامل گذرگاه حیاتی خلیج فارس بود،به بریتانیا تخصیص یافت...آن قست ایران که می توانست راه دسترسی به هند باشد از رخنه روس ها و آن قسمت که می توانست راه دسترسی به روسیه باشد از رخنه انگلیس ها در امان می ماند». (3)بر این اساس کنترل بخش های جنوبی ایران در اختیار بریتانیا قرار گرفت و این کشور با ایجاد پلیس جنوب،پایه های اعمال سلطه خود را بر حوزه جنوبی به ویژه منطقه خلیج فارس مستحکم نمود.

«اندیشه تشکیل نیرویی تحت نظر فرماندهان انگلیسی،توسط نقشه های معینی از سوی کلیه دوایر مربوط به دولت انگلیس از سال 1905 و حتّی قبل از آن،برای کنترل هرج و مرج و حفاظت از منافع انگلستان در ایالات جنوب طرح شده

ص:189


1- (1) .پیتر هاپکرک،بازی بزرگ عملیات سازمان های جاسوسی روس و انگلیس در آسیای مرکزی و ایران،ترجمه رضا کامشاد،ص567.
2- (2) .منیره راضی،پیشین،ص30.
3- (3) .هاپکرک،پیشین،ص568.

بود.شاید اصرار دولت انگلستان برای حفظ امنیت راه های تجاری جنوب و اعلام نارضایتی از راهزنی ها و ناامنی های جنوب ایران،مقدمه پیشنهاد تشکیل نیروی مزبور بود که طی اولتیماتومی به دولت ایران در اکتبر 1910 اعلام گردید. (1)

با گذشت زمان،پلیس جنوب به شدت تقویت گردید و بر تعداد نیروهای آن اضافه گردید.«در فاصله سال های 1916-1918 هر سال نیروی تقویتی جدیدی به آن پیوست؛چنان که در پایان سال 1916 مجموع نفرات پلیس جنوب کمتر از پنج هزار نفر بود و در پایان سال 1917 به حدود شش هزار نفر رسید و در ماه های مارس و آوریل 1918 به بالاترین میزان یعنی حدود هشت هزار نفر بالغ می شد». (2)

در سال 1909،ناوگان نیروی دریایی سلطنتی انگلستان از نفت به جای ذغال سنگ استفاده نمود و این اقدام باعث افزایش موفقیت جنوب شرقی ایران برای انگلستان گردید.«در سال 1914 بریتانیا به اصرار«ونیستون چرچیل»،بزرگ ترین سهامدار شرکت نفت انگلیسی و ایران گردید». (3)

«با وقوع جنگ جهانی اول در سال 1914 زمینه برای تقسیم مجدد ایران به دو قسمت شمال و جنوب فراهم گردید.در دوازدهم مارس 1915 توافق سری درباره قسطنطنیه و تقسیم خاک ایران میان دو دولت روس و انگلیس انجام گرفت.روس ها اطمینان پیدا کردند که پس از خاتمه جنگ می توانند تمام شهرهای واقع در منطقه نفوذ اقتصادی خود را(همانند شهرهای قفقاز در قرن نوزدهم)به قلمرو اراضی روسیه ملحق سازند.» (4)بر اساس این قرارداد منطقه

ص:190


1- (1) .منیره راضی،پیشین،ص106.
2- (2) .همان،ص119.
3- (3) .وین،پیشین،ص317.
4- (4) .محمدجواد شیخ الاسلامی،سیمای احمدشاه قاجار،ص80.

بی طرف-که بر اساس قرارداد 1907 ایجاد شده بود-میان روس و انگلیس تقسیم شد؛در نتیجه انگلستان برای تحکیم سلطه و نفوذ خود در قلمرو و تحت نفوذ خود از توان و قدرت بیشتری برخوردار گشت.

از سوی دیگر وقوع انقلاب اکتبر 1917 روسیه،فرصت و زمینه های لازم،برای انعقاد قرار داد 1919 و اعمال سیطره کامل بر ایران را فراهم نمود،زیرا متعاقب انقلاب اکتبر،انقلابیون روسیه،هر گونه سیاست های استعماری را پایان یافته اعلام و قرارداد 1915 را فسخ کردند،این وضعیت باعث شد تا دولت بریتانیا در صدد جایگزین ساختن نیروهای نظامی خود در قلمرو شمالی ایران برآید و برای محقق ساختن آن تمهیدات انعقاد قرارداد 1919 را ایجاد نمود.متن قرارداد به گونه ای بود که سوء نیتی از آن برداشت نمی شد،زیرا در آن به نوسازی دستگاه مالی و اداری ایران و زمینه سازی جهت استقلال کشور اشاره گردیده بود.«امّا خطر حقیقی را در کیفیت تفسیر قرارداد،در نحوه تنظیم آئین نامه های اجرایی آن و در نیت باطنی طراحان و مجریان انگلیسی باید جستجو کرد». (1)از مواردی که نیت پلید مجریان قرارداد را فاش می ساخت تنظیم آئین نامه ارتقای افسران ارتش بود.این آئین نامه«رتبه های ارشد افسری را از درجه سرگردی به بالا در عمل به صاحب منصبان انگلیسی تخصیص می داد و به تلویح مقرر می داشت که افسران ایرانی،جز در مواردی استثنایی،حق ارتقای از درجه ی سرگردی به بالا را نخواهند داشت». (2)

قرارداد 1919 که«لرد کر زن»ابتکار آن را در دست داشت مایه نگرانی و

ص:191


1- (1) .همان،ص188.
2- (2) .همان،ص190.

نارضایتی سایر قدرت های بزرگ گردید؛«زیرا کلیه کشورهای جهان از ایفای نقش در ایران بعد از جنگ محروم می شدند و این موضوع به خصوص فرانسویان و آمریکائیان را ناراضی کرد و آنها اعلام کردند ایران شکارگاه اختصاص لرد کرزن نیست». (1)سرانجام به دلیل مخالفت های داخلی،قرارداد ملغی شد. (2)

ب)شیوه های مداخله گرایی در سیاست خارجی بریتانیا

اشاره

دولت بریتانیا برای اعمال سلطه و نفوذ در سرزمین های مستعمره و گسترش توسعه طلبی و مداخله گرایی در کشورهای دیگر،از شیوه ها و ابزارهای متعدد سیاسی،اقتصادی و نظامی استفاده نمود.مهم ترین آن اقدامات جاسوسی و شگردهای فرهنگی بود که به آنها اشاره می شود.

یکم)اقدامات جاسوسی

شبکه گسترده جاسوسی بریتانیا در کشورهای مختلف مهم ترین راهکار این کشور برای کسب اطلاعات بود.جمع آوری اطلاعات از کشورهای مورد نظر برای دسترسی به سه هدف اساسی بود.

-شناسایی نقاط قوت و ضعف آن کشور؛

-توجیه حضور نیروهای انگلیس؛

-ایجاد تصاویر ذهنی مثبت از قدرت سلطه گر.

اقدامات جاسوسی از مهم ترین اهرم های حفظ روابط استعماری میان دولت انگلستان و کشورهای دیگر است.در قرن نوزدهم و بیستم دولت بریتانیا برای

ص:192


1- (1) .وین،پیشین،ص411.
2- (2) .ر.ک:شیخ الاسلام،پیشین،ص 203-238.

اعمال سلطه بر کشورهای اسلامی از شبکه جاسوسی گسترده ای بهره جست.برای نمونه می توان از اعزام«مستر همفر»به کشورهای اسلامی نام برد.این جاسوس انگلیس مأموریت داشت که از راه ایجاد تفرقه میان مسلمانان،زمینه های هر چه بیشتر اعمال سلطه و نفوذ را در ممالک اسلامی فراهم سازد.بر این اساس وی تلاش نمود تا نسبت به فرهنگ،آداب و رسوم،تعالیم و اوضاع اقتصادی و سیاسی کشورهای اسلامی،اطلاعات گسترده ای را به دست آورد و آنها را در اختیار اداره مستعمرات قرار دهد.اداره مستعمرات نیز بر اساس اطلاعات به دست آمده دستورات لازم را برای تحریک اقوام و تفرقه میان مسلمانان صادر می نمود.این وضعیت زمینه های لازم را برای گماردن افراد دست نشانده در کشورهای اسلامی و پیاده نمودن اهداف استعماری فراهم می ساخت.مستر همفر در خاطرات خود می نویسد:

وزارت مستعمرات در سال 1710 مرا به مصر،عراق،تهران،حجاز و آستانه فرستاد تا اطلاعات کافی به منظور تقویت راه هایی برای ایجاد تفرقه میان مسلمانان و گسترش تسلط بر کشورهای اسلامی جمع آوری کنم.در همان وقت نه نفر دیگر از بهترین کارمندان وزارتخانه به همین منظور اعزام شدند و این افراد از کسانی بودند که از نظر قدرت،نیرو و فعالیت به منظور سیطره حکومت بر دیگر کشورهای اسلامی به حد کمال رسیده بودند. (1)

هم چنین«مستر همفر»در خاطرات خود می نویسد:

یکی از اهداف مهم ایجاد تفرقه میان اقوام و ملّت های مسلمان بود؛زیرا از این راه امکان اعمال سلطه بر سرزمین های دیگر فراهم می شد.

اصل اختلاف بینداز و حکومت کن،از سیاست های بنیادین دولت بریتانیا برای حضور در کشورهای تحت سلطه بود.از راه این سیاست امکان اتحاد اقوام و ملل

ص:193


1- (1) .خاطرات مستر همفر،جاسوس انگلیس در کشورهای اسلامی،مترجم علی کاظمی،ص19.

علیه استعمار بریتانیا از میان می رفت و بریتانیا تأمین کننده ثبات و امنیت ظاهر می گشت و امکان حضور همه جانبه آن توجیه می شد.دولت بریتانیا از این سیاست در طول امپراتوری و در سرتاسر سرزمین های در سلطه استفاده نمود؛به گونه ای که پس از زوال امپراتوری همچنان اختلافات به جامانده میان سرزمین های استقلال یافته،باعث بروز بحران و جنگ میان آنها می گردد.نمونه ای از این سیاست را می توان در تعیین مرزهای کشورهای مختلف آسیایی و آفریقایی مشاهده نمود.از موارد آن ایجاد اختلافات مرزی بود«در تعیین مرزهای سیام،مالزی و برمه که قلمروهای امپراتوری بود و نیز در تعیین مرز بخش های هلندی،انگلیسی و خودمختار برنئو،در تعیین مرزهای کنیا،حبشه،سومالی،سودان،حبشه و اوگاندا،در تعیین مرزهای افغانستان و هند و در بسیاری موارد دیگر». (1)

بعد دیگر این سیاست را می توان در تحریک اختلافات قومی و یا مذهبی در مناطق مستعمره دانست.دولت بریتانیا از این شگرد در مناطق مختلف آسیا و آفریقا استفاده نمود.بهره گیری از اختلافات مسلمانان و هندوها و راجه و مهاراجه باعث استمرار سلطه کمپانی هند شرقی در سرزمین هندوستان گردید. (2)

دوم)شگردهای فرهنگی

استمرار سلطه بریتانیا بر سرزمین های مستعمره و ملل زیر سلطه،ناشی از سیاست ها و شگردهای فرهنگی این کشور و تلاش برای ایجاد تصاویر ذهنی مثبت از قدرت برتر انگلستان بود.نگاهی به تاریخ دویست ساله سلطه انگلستان بر کشورهای زیر سلطه،حکایت از تبلیغ برتری انگلیسی ها بر مردمان مستعمرات

ص:194


1- (1) .کراس،پیشین،ص63.
2- (2) .همان،ص43.

دارد.انگلستان از راه ایجاد تصاویر ذهنی مثبت از قدرت برتر خود در میان مردم مستعمرات،نه تنها توانست اعمال سلطه نماید،بلکه برای خود احترام و جایگاه ایجاد کرد.

«الدس هکسلی»نویسنده انگلیسی درباره توهم برتری انگلیسی ها و استمرار سلطه بر مستعمرات می نویسد:

احترام،تنها نگهبان اروپائیانی بود که میان هزاران سیاه پوست مسلح به نیزه و تیرهای زهرآگین،تنها یا با خانواده خود،به سر می بردند...با این تظاهر،اطمینان خویش را به برتری نژاد خودشان بر بومیان،نشان می دادند و همین اطمینان آن احترام را به وجود می آورد که بومیان جرأت نکنند به حریم استعمارگران خود تجاوز نمایند. (1)

هم چنین هکسلی درباره کارکرد تصویر ذهنی احترام می گوید:

این احترام به مانند یک زره نامرئی یا حصاری جادویی،آنها را حفاظت می کرد.امّا باید آن را به خوبی حراست می کردند؛زیرا رخنه ای اگر می یافت،همه زره از هم می گسست و پوشنده را با همه ضعف انسانی وی عریان می ساخت؛ولی اگر محفوظش می داشتند،هزار بار نیرومندتر از همه توپ ها و برج و باورهای جهان بود. (2)

در این میان یکی از سازوکارهای ایجاد تصاویر ذهنی برتر،به تقسیم انسان ها به نژاد برتر و فروتر مربوط می گشت که بر اساس آن انگلیسی ها از شایستگی بالایی برای اداره امور جهان برخوردار بودند«هر فرد انگلیسی خود را بهترین نمونه نژادهای انسانی می شمرد.در هر سرزمین مستعمره و در حمایت و قیومت،انگلیسی ها،باشگاه ها و کوی های جدا از دیگر ساکنان داشتند؛و با وسایل نقلیه

ص:195


1- (1) .همان،ص20.
2- (2) .همان،ص21.

جداگانه رفت وآمد می کردند؛برای گردش و استراحت به نقاط خاص خود می رفتند و بومیان را به آن نقاط معمولاً راهی نبود». (1)این سیاست در دو قرن تصویری ذهنی از منزلت بالای انگلیس ها و در نتیجه ایجاد احترام به آنها در میان مستعمرات را به وجود آورد و توهم برتری را به انگلیسی داد که امکان سلطه را فراهم می کرد. (2)

دولت انگلیس از شگردهای فرهنگی و تبلیغی گسترده ای برای ایجاد تصویر ذهنی مثبت از حضور همه جانبه خود در ایران استفاده کرد.زمانی که حضور نیروهای نظامی انگلیسی با عنوان«پلیس جنوب»تقویت گردید در کنار آن از با انتشار روزنامه فارس از سال 1912 در شیراز در پی ارائه چهره ای مثبت از اقدامات خود برآمد.«انتشار روزنامه فارس تا سال 1920 ادامه یافت و به صورت هفتگی منتشر می شد.این روزنامه ابزاری برای توجیه اقدامات پلیس جنوب و تبلیغ و تلاش برای معرفی چهره ای مثبت از دولت انگلستان نزد مردم جنوب ایران بود.این سیاست خصوصاً در سال های پایانی حضور پلیس جنوب،بیشتر مورد توجّه قرار گرفت. (3)

2-انگلستان پس از جنگ جهانی دوم

اشاره

با پایان یافتن جنگ جهانی دوم در سال 1945 و ظهور ابرقدرتی آمریکا در سطح ساختار نظام بین الملل،سیاست خارجی انگلستان وارد مرحله جدیدی شد.تا قبل از جنگ جهانی دوم،انگلستان همچنان قدرتی بزرگ و نیروی موازنه

ص:196


1- (1) .همان،ص20.
2- (2) .همان.
3- (3) .منیره راضی،پیشین،ص237.

دهنده میان قدرت های بزرگ اروپایی بود؛امّا پس از جنگ،انگلستان جای خود را به آمریکا داد و به تدریج از نقش و موقعیت جهانی آن کاسته شد و در قالب یک کشور بزرگ که دارای حق وتو در سازمان ملل متحد بود و از میراث امپراتوری گذشته اش سود می برد ظاهر گشت.در این هنگام سیاست خارجی انگلستان تا حدی به صورت سیاست خارجی یک دولت متعارف در آمد که مهم ترین هدف آن حفظ منافع ملّی با تأکید بر مرزهای ملّی بود.در مقطع پس از جنگ جهانی دوم،به تدریج مستعمرات استقلال یافتند و جهت گیری های سیاست خارجی انگلستان در همراهی با تغییرات و تحولات بین المللی و پذیرش نظم جدید بود.بر این اساس سیاست خارجی این کشور نیازمند بازسازی بود که مهم ترین آن در سه محور تجلی یافت:بازسازی روابط با مستعمرات،ایفای نقش مستقل در اروپا و تحکیم روابط استراتژیک با آمریکا.

الف)بازسازی روابط با مستعمرات

دولت بریتانیا برای حفظ موقعیت خود در کشورهای در سلطه از سیاست ها و ابزارهای گسترده ای استفاده نمود.این کشور در قرن نوزدهم تصمیم گرفت که«مستعمرات خود را به واحدهای در ظاهر خودمختار در درون امپراتوری خود تبدیل کند»؛ (1)تا بتواند با ساز و کارهای جدید احاطه و سلطه خود را کامل نموده و با توجّه به شرایط و وضعیت های نوین بین المللی آن را استمرار بخشد.در ساختار روابط استعماری بریتانیا با مستعمرات و دومینیون ها وضع به گونه ای بود که تمام قدرت و ثروت و آنها در اختیار بریتانیا بود.این وضعیت در زمان جنگ به خوبی آشکار می گشت زیرا«انگلستان حق داشت به نام همه مستعمرات و

ص:197


1- (1) .عبادی،پیشین،ص131.

دومینیون های خود اعلام جنگ دهد و پیمان صلح امضا کند؛چنانچه در 1914 و 1918 چنین کرده بود». (1)

دولت انگلستان پس از جنگ جهانی اول به مثابه دولت پیروز توانست بخش هایی از سرزمین های دیگر را به مستملکات خود بیفزاید.

«در پایان جنگ جهانی اول انگلستان 2/200/000 کیلومتر مربع بر قلمرو خود افزوده بود؛یعنی بیش از هشت برابر جزیره بریتانیا(با پانزده میلیون جمعیت)» (2)امّا زمینه مخالفت و نارضایتی از کشورهای در سلطه رو به افزونی بود و در حقیقت شرایط اواخر قرن نوزدهم و ورود به قرن بیستم از بروز نشانه هایی حکایت می کرد که به تدریج باعث زوال و افول قدرت امپراتوری گردید.

به عبارت دیگر،زوال امپراتوری انگلستان از زمانی شروع شد که در مهم ترین مرکز اعمال سلطه انگلستان یعنی هند،اعتراضات علیه سیاست های این کشور آغاز شد و رهبران نهضت ملّی«تیلاک و گاندی»در کنگره ملّی هند خواستار استقلال هند گردیدند.هم چنین جنگ روس و ژاپن(1904 تا 1905)،به مردم آسیا نشان داد،که قدرت های آسیایی می توانند قدرت های اروپایی را در هم شکنند.جنگ جهانی اول،به ناسیونالیزم هندی دامن زد؛ناتوانی انگلستان از پیروزی سریع در جنگ و شکست های اولیه آن از سپاه،اثر روانی بزرگی بر هندیان نهاد و آنها دریافتند که انگلستان شکست ناپذیر نیست. (3)و این وضعیت سرآغازی برای ایجاد تغییر در تصویر ذهنی و ایجاد رسوخ در حصار نامرئی سلطه بریتانیا بر مستعمرات و نقطه هزیمت و سراشیبی قدرت بریتانیا بود.

ص:198


1- (1) .کراس،پیشین،ص16.
2- (2) .همان،ص3.
3- (3) .ر.ک،همان،صص66-65.

امپراتوری بریتانیا در ادامه سیاست های توسعه طلبانه خود با دو مشکل اساسی مواجه گردید؛قدرت های رقیب انگلستان در پی اعمال نفوذ و بسط قدرت خود در جهان و مردم مستعمرات در پی رهایی و تعیین حق سرنوشت خود بودند.رقابت قدرت های استعماری در تقسیم منافع و مستعمرات در سراسر جهان،در مرحله نخست باعث بروز بحران و جنگ های بالکان،در سال های 1911-1913 شد و سرانجام جنگ جهانی اول در فاصله سال های 1914-1918 را به همراه آورد.پس از جنگ جهانی اول،امپراتوری های روسیه،اتریش و آلمان و عثمانی فرو پاشید و سیاست استعماری انگلستان در قالب های نوینی استمرار یافت.«پس از جنگ جهانی اول،آفریقای شرقی،کامرون،قسمتی از توگو،آفریقای جنوب غربی آلمان،عراق و فلسطین و قسمتی از متصرفات آلمان در اقیانوس کبیر،توسط جامعه ملل،در قیمومیت بریتانیا در آمدند.در 1921،ایرلند عنوان دومینیون یافت و به دنبال آن در 1923،مصر استقلال یافت ولی نظارت بریتانیا بر کانال سوئز همچنان ادامه یافت». (1)قدرت های دریایی نو ظهور به تدریج زمینه های ساختاری ایفای نقش دریایی خود را فراهم ساختند و پیمان دریایی واشنگتن در سال 1922 امضا شد.بر اساس آن در فاصله دو جنگ(1919-1939)قدرت کشورهای رقیب انگلستان فزونی یافت و خواستار ایفای نقش خود در دریاها و گسترش نیروی دریایی شدند.این مسئله انحصار قدرت دریایی انگلستان را شکست.این وضعیت در پیمان دریایی واشنگتن در سال 1922 نمایان گردید.بر اساس این پیمان«انگلستان برابری دریایی خود را با ایالات متحد آمریکا پذیرفت و نسبت 5-5-3 را(به ترتیب)برای سه قدرت دریایی انگلستان،ایالات متحد آمریکا و ژاپن برقرار کردند؛یعنی در برابر هر 5 نبرد ناو

ص:199


1- (1) .عبادی،پیشین،ص132.

انگلستان،آمریکا می توانست 5 نبرد ناو و ژاپن 3 نبرد ناو داشته باشد». (1)

از سوی دیگر در سال های پایانی دهه 1930 هر چه بیشتر قدرت و توان اقتصادی و مالی انگلستان تضغیف شد.با ورود جهان به بحران سال 1929،اقتصاد انگلستان که بر پایه طلا بود به شدت آسیب دید و میزان ذخایر طلای این کشور کاهش یافت.

پایه طلا یک نظام نرخ ارز ثابت و انعطاف ناپذیر بود.پایه طلا بر مبنای دو اصل کلی قرار داشت.اول این که،دارندگان پول های کاغذی منتشر شده از طرف بانک مرکزی مانند بانک انگلستان اجازه داشتند پول های خود را به مسکوک یا شمش طلا به نرخ معینی تبدیل کنند(مثلاً یک اونس طلا در سال 1914 ارزشی برابر 3/85 پوند داشت).این بدان معنی است که نرخ ارزها بین کشورها نیز همگی ثابت خواهند بود،اصل دوم این که صدور و ورود طلا نیز بین کشورها،در ازای پرداخت های ناشی از تجارت بین المللی،از آزادی کامل برخوردار خواهند بود. (2)

وقوع بحران سال های 1929-1933،امکان استمرار نظام پایه طلا را منتفی ساخت و انگلستان در سپتامبر 1931 نظام پولی پایه طلا را کنار گذاشت.«در نتیجه سقوط نظام پایه طلا و مشکلات مالی،کنترل ارز و محدودیت های تجاری به وسیله کشورها در پیش گرفته شد که این محدودیت ها مبادلات آزاد را به مقدار قابل ملاحظه ای کاهش داد.حجم وام های بین المللی نیز در این زمان کاهش یافت». (3)

ص:200


1- (1) .کراس،پیشین،ص190.
2- (2) .برینلی دیویس،انگلستان و نظام پولی جهان،ترجمه اکبر کرباسیان،ص38.
3- (3) .مهدی تقوی،تجارت بین الملل،ص255-256.

مجموعه شرایط مالی و اقتصادی ناشی از بحران اقتصادی 1929 قدرت اقتصادی انگلستان را کاهش و قدرت اقتصادی آمریکا افزایش داد؛زیرا به تدریج زمینه های جایگزین شدن واحد پولی دلار به جای استرلینگ پس از جنگ جهانی دوم فراهم گردید.وقوع جنگ جهانی دوم،موقعیت اقتصادی و سیاسی انگلستان را نسبت به قدرت های رقیب در وضعیت بدتری قرار داد،«در جنگ جهانی دوم،سه نیرو در سه منطقه با امپراتوری بریتانیایی روبه رو شدند:آلمان در اروپا و آب های پیرامون انگلستان،ایتالیا در دریای روم،سرخ و شمال و خاور آفریقا،ژاپن در خاور دور،آسیای جنوبی و اقیانوسیه» (1)این جنگ هزینه های هنگفتی را بر اقتصاد انگلستان تحمیل کرد.«این کشور به علت تأمین هزینه های جنگ 70 میلیارد دلار بدهکار شد.750 میلیون دلار ذخایر طلایش را از دست داد و 6 میلیارد دلار سرمایه گذاری های خارجیش را فروخت». (2)کسری طراز پرداخت های کشور نیز افزایش یافت و بر حجم واردات اضافه گردید». (3)در مقابل بر میزان قدرت اقتصادی آمریکا افزوده گردید و توانست از موقعیت برتر و جهانی برخوردار شود.«آمریکا در حالی از جنگ بیرون آمد که بزرگترین قدرت سرمایه ای جهان بود.در فاصله سال های 1939 و 1944 تولید ناخالص ملّی آمریکا دو برابر شد.آن چه را دیگران از دست داده بودند،آمریکا به دست آورده بود.ذخایر طلای آمریکا از 4 میلیارد دلار در سال 1932 به بیش از20 میلیارد دلار در سال 1958 افزایش یافت». (4)

ص:201


1- (1) .کراس،پیشین،ص202.
2- (2) .تقوی،پیشین،ص260.
3- (3) .عبادی،پیشین،ص115.
4- (4) .تقوی،پیشین،ص260.

این وضعیت موجب تضعیف موقعیت اقتصادی و مالی انگلستان پس از جنگ و وابستگی به اقتصاد آمریکا شد.«قدرت اقتصادی آمریکا و نیاز دیگر کشورهای جهان به این کشور باعث گردید که بعد از جنگ جهانی دوم آمریکا،سیاست های مورد نظر خود را به کشورهای دیگر تحمیل کند.بریتانیا بزرگترین امپراتوری جهان،به علّت نیازهای مالی از تمامی امتیازات گذشته خود چشم پوشی کرد و با امضای موافقت نامه مالی،نفوذ آمریکا را به بازاریابی که تا قبل از جنگ در اختیار داشت،تسهیل کرد». (1)با افزایش قدرت آمریکا و ایجاد نظام بین الملل دو قطبی،مسئله مستعمرات و چگونگی ارتباط دولت انگلستان با کشورهای در سلطه،دستور کار سیاست خارجی این کشور شد.در این مقطع انگلستان در روابط خود با کشورهای تازه استقلال یافته همچنان متأثر از تصویر سنتی ابرقدرتی است و این امر باعث گردید تا این کشور بر حفظ روابط خاص خود با مستعمرات سابق تأکید ورزد.در این راستا«در سال 1949 با عقد پیمان«آنزوم»بین انگلستان،استرالیا و نیوزیلند،تا حدودی نظمی پایدار در سیستم دفاعی به وجود آمد» (2)که در نتیجه آن پیوندهای دفاعی-امنیتی این کشورها را با انگلستان حفظ می کرد.در دیگر مناطق نیز تحولاتی به وجود آمد.«در سال 1968 فلسطین از قیومیت بریتانیا خارج شد.دومینیون هند و پاکستان تشکیل گردید و در برمه جمهوری تأسیس شد در سال 1949 هندوستان به کشوری مستقل تحت رژیم جمهوری در داخل ملل مشترک المنافع تبدیل گشت و ایرلند جنوبی هم از بریتانیا جدا شد.در سال 1956 سودان مستقل شد در سال 1957 غنا و فدراسیون مالایا به عضویت ملل مشترک المنافع

ص:202


1- (1) .همان،صص 262-261.
2- (2) .عبادی،پیشین،ص160.

در امدند و قبرس هم در سال 1960 مستقل شد». (1)

هرچند استقلال سرزمین های در سلطه استعمار مستقیم را از میان برداشته شود؛امّا استعمار غیر مستقیم از راه حلقه های اقتصادی،سیاسی و فرهنگی استمرار یافت.دولت انگلستان روش های ساختاری و نهادی در پی حفظ زمینه های سلطه و نفوذ خود در بسیاری از کشورهای تازه استقلال یافته بود.ایجاد کشورهای مشترک المنافع یکی از سیاست های حفظ و استمرار پیوندهای سیاسی،امنیتی و اقتصادی کشورهای تحت سلطه قبلی با ساختارهای استعماری انگلستان بود.این کشورها همچنان حوزه های نفوذ و بازارهای حیاتی کالای انگلیسی بودند؛به همین علّت دولت انگلستان بر اساس سیاست گذشته خود برای استمرار سلطه و نفوذ در مناطق تازه استقلال یافته از اصل«تفرقه بینداز و حکومت کن»در این مقطع نیز بهره برد:زیرا با ترسیم مرزهای جدید در مناطق مختلف جهان همچنان زمینه های آشوب و تفرقه را در میان کشورهای جهان سوم باقی گذاشت.

استقلال هند و پاکستان که در جریان تجزیه شبه قاره انجام گرفت پرده ای از نمایش سیاست تازه انگلستان بود.«در این پرده نمایش،انگلیسی ها که می بینند توانایی اداره امپراتوری را ندارند،در راستای نگهداری هرچه بیشتر منافع استعماری،به تجزیه مستعمرات گذشته و تقویت تضادهای درونی آنها،اقدام می کنند.هند و پاکستان،مالزی و اندونزی،امارات متحد عرب،عربستان سعودی،یمن جنوبی،یمن شمالی،عراق و کویت،نیجریه،سودان و مصر،کنیا و تانزانیا و اوگاندا،سومالی و کنیا و هندوراس و گواتمالا...نمونه هایی از ایجاد یا تقویت

ص:203


1- (1) .همان،ص132-133.

اختلاف های مرزی و قومی است؛نتیجه آن دو دستگی و جنگ و نیاز به خرید سلاح از انگلستان و استفاده از میانجی گری حکومت لندن به بهای دادن امتیازهای بازرگانی و غیره می باشد. (1)

با گذشت زمان مشخص گردید که استمرار حلقه های وابستگی کشورهای زیر نفوذ انگلستان بدون توجّه به منافع قدرت های آمریکا و شوروی امکان پذیر نمی باشد.این مسأله در بحران کانال سوئز در سال 1956 به طور آشکاری خودنمایی کرد.

«بحران سوئز در سال 1956،نقطه عطفی در تاریخ سیاسی بریتانیا پس از جنگ جهانی دوم بود.زمانی که ابرقدرتی بریتانیا پایان یافته و تلاش برای یافتن نقشی تازه آغاز شده بود.پس از بحران سوئز،بریتانیا کنار گذاشتن استعمارگری در خاورمیانه را اجتناب ناپذیر دید؛در عین حال پذیرفت که دیگر قادر نیست بدون رضایت و مداخله آمریکا دست به ابتکارات منطقه ای بزند». (2)زمانی که انگستان در 1971 اعلام کرد به دلیل مشکلات مالی قادر به ادامه حضور در منطقه خلیج فارس نیست،در عمل قدرت و موقعیت جهانی خود را به آمریکا واگذار و تلاش کرد از راه تحکیم روابط همه جانبه خود با آمریکا منافع منطقه ای و جهانی خود را تأمین نماید.از این زمان شاهد دگرگونی در نقش جهانی بریتانیا هستیم. (3)

ب)ایفای نقش مستقل در اروپا

انگلستان در سابقه تاریخی خود همواره در پی ایفای نقش مستقل در اروپا بوده است.در گذشته انگستان از سیاست موازنه قوا بهره می برد.سده های شانزده

ص:204


1- (1) .کراس،پیشین،ص219-220.
2- (2) .اسپایر،جاناتان،بولتن ویژه(بررسی تحلیلی و تاریخی سیاست بریتانیا در قبال اسرائیل)،ترجمه عباس کاردان،ص20.
3- (3) .ر.ک.آنتونی گورست،لوئیز جانمن،بحران سوئز،ترجمه علی معصومی،غلامرضا امامی،ص226.

تا هجده دوره های طلایی موازنه قوا در اروپا بود که دولت انگلستان در آن دولت موازنه دهنده بود.در قرن شانزدهم رقابت عمده میان امپراتوری هاپسبورگ(اتریش و اسپانیا)و فرانسه بود؛انگلستان وظیفه موازنه دهنده را عهده داشت به طوری که«هانری هشتم»این وظیفه را بر دوش خود احساس می کرد و می گفت:به هر طرف بپیوندم پیروزی از آن وی خواهد بود!حتّی گفته اند تصویری از هانری هشتم کشیده بودند که ترازویی به دست داشت که در یک کفه آن فرانسه و در کفه مقابل اتریش قرار داشت. (1)

از سوی دیگر انگلستان بعنوان بزرگ ترین امپراتور جهان مطرح شد که حکایت از قدرت برتر این کشور در جهان می کرد؛به تبع آن انگلستان خواهان ایفای نقش قدرت برتر در اروپا بود.بنابراین تا زمانی که در اروپا سیستم توازن قدرت عمل می کرد،شرایط به نفع انگلستان بود و این کشور همواره از سیاست حفظ وضع موجود حمایت می کرد.با ورود اروپا به سده بیست و بروز بحران های بالکان در سال های 1912-1914 و سرانجامِ جنگ جهانی اول،سیستم توازن قدرت فروپاشید و انگلستان با شرایط جدیدی مواجه گردید.رقابت و تعارض میان انگلستان و فرانسه در فاصله میان دو جنگ 1919-1939،اختلافات دو کشور در خصوص چگونگی اجرای مفاد پیمان ورسای و نحوه کنترل آلمان،روابط دو کشور را تیره کرد.وقوع جنگ جهانی دوم باعث ویرانی اروپا و وابستگی اقتصادی و سیاسی کشورهای بزرگ اروپایی به آمریکا شد.

از جهت نظامی دو کشور انگلستان و فرانسه دارای تسلیحات هسته ای شدند.انگلستان در 1952 و فرانسه در 1960 اولین بمب اتمی خود را آزمایش کردند؛امّا آلمان در رقابت های دوقطبی آمریکا و شوروی،دستخوش تجزیه شد و عملاً

ص:205


1- (1) .عبادی،پیشین،ص158.

به آلمان غربی و شرقی تبدیل و از داشتن تسلیحات هسته ای ممنوع شد.

از مسایلی که در ساختار دوقطبی پس از 1945 بر سیاست ها و راهبردهای دفاعی و امنیتی اروپای غربی به ویژه انگلستان،تأثیر فزاینده ای گذاشت،خطر توسعه طلبی شوروی و بسط اندیشه های مارکسیستی در اروپا بود.بر این اساس،انگلستان همراه کشورهای«فرانسه،هلند،بلژیک و لوکزامبورگ،«پیمان دفاعی بروکسل»را به وجود آوردند.در سال 1949 با پیوستن ایالات متحده،ایتالیا،پرتغال،نروژ،دانمارک،ایسلند و کانادا،تبدیل به«پیمان دفاعی آتلانتیک شمالی»شد و به این ترتیب،ناتو پا به عرصه وجود گذاشت». (1)

«انگلستان در پیمان دفاعی بروکسل و سپس در پیمان ناتو،از جایگاه خاصی برخورد است.همواره روابط استراتژیک انگلستان با آمریکا بر مسائل سیاسی-دفاعی و امنیتی اروپا تأثیرگذار بوده است.ایالات متحده در طول جنگ سرد،پایگاه های هوایی و هم چنین سکوهای پرتاب موشک های بالستیک را در انگلستان با هدف بازدارندگی نیروهای پیمان ورشو و ارتش سرخ مستقر کرد». (2)با گذشت زمان روابط انگلیس و آمریکا در همکاری های دفاعی و امنیتی افزایش یافت و پیوند استراتژیک دفاعی-امنیتی دو کشور به شدت بر مسائل اروپا تأثیر گذاشت.نیروهای نظامی انگلستان در تقویت«پیمان ناتو»نقش مؤثری را ایفا کردند.

«از اواخر دهه 1960،وظیفه اصلی نیروهای مسلح،شرکت فعال در پیمان نظامی ناتو در بازدارندگی اتحاد شوروی سابق و پیمان ورشو بود.در شروع دهه 80،بیش از 65000 نظامی این کشور در آلمان غربی،حدود 13000 نفر در مدیترانه و 37000 نفر در آب های آتلانتیک مشغول به خدمت بودند».همکاری های بسیار نزدیک

ص:206


1- (1) .همان،ص33.
2- (2) .همان.

انگلستان با آمریکا همواره مورد اعتراض فرانسه بود؛زیرا فرانسه در پی تحقق چتر امنیتی مستقل اروپا می باشد و این سیاست استقلال خواهی در ابعاد سیاسی و اجتماعی نیز نمود بارزی یافته است؛نمونه آن را می توان در اتحادیه اروپا مشاهده نمود. (1)

مطالعه تاریخ همگرایی و ایجاد بازار مشترک اروپا و سپس اتحادیه اروپا نشان می دهد که همواره انگلستان به دلیل سیاست برتری طلبی در اروپا و پیوندهای استراتژیک با آمریکا با روند همگرایی و سیاست های دول اروپایی به ویژه فرانسه و آلمان مخالفت کرده است.این کشور تا سال 1972 از پیوستن به بازار مشترک اروپا خودداری نمود.

انگلستان با توجّه به قدرت گذشته خود در اروپا همچنان در پی ایفای نقش رهبری و موقعیت های برتر در معادلات اروپایی است.این راهبرد تنش و رقابت هایی را نیز میان سه کشور اصلی اروپایی(یعنی انگلستان،فرانسه و آلمان)ایجاد کرده است.امّا با گذشت زمان و چرخش در سیاست خارجی انگلستان و برقراری روابط دو جانبه با اتحادیه اروپا به تدریج بر حجم روابط انگلستان با کشورهای اروپایی افزوده شد.

«با پیوستن انگلستان به شورای اقتصادی اروپا در ژانویه 1973،صادرات این کشور به اروپای غربی به 58%کل صادرات رسیده؛43 درصد آن صادرات به کشورهای عضو شورای اقتصادی اروپا و 15درصد آن به کشورهای عضو،انجمن تجارت آزاد اروپا،بود.زمانی عمده صادرات بریتانیا به کشورهای مشترک المنافع بود،در حالیکه در سال 1980 این صادرات فقط 10 درصد بود». (2)

ص:207


1- (1) .همان،ص151.
2- (2) .همان،ص114.

با فروپاشی شوروی و پایان جنگ سرد،روابط انگلستان با کشورهای اروپایی و اتحادیه اروپا از فضای سیاسی و معادلات جهانی پس از جنگ سرد قرار تأثیر پذیرفت.از یک سو با تقویت همگرایی کشورهای اروپایی و افزایش موقعیت اتحادیه اروپا،روابط انگلستان با این اتحادیه تقویت گردید؛از سوی دیگر حادثه یازده سپتامبر و سیاست های جدید آمریکا جهت شکل دهی به نظم نوین جهانی،روابط استراتژیک انگلستان و آمریکا را تحت تأثیر قرار داد.دو کشور بیش از گذشته در ایجاد ساختار نوین جهانی بر همکاری با یکدیگر افزودند.

ج)تحکیم روابط استراتژیک با آمریکا

با افزایش قدرت آمریکا،روابط دو جانبه انگلستان و آمریکا وارد مرحله نوینی شد.انگلستان در این بین تلاش می کرد با حمایت از سیاست ها و برنامه های آمریکا در سطح جهانی،به منافع و اهداف خود دست یابد.از ابتدای جنگ جهانی دوم،دولت انگلستان تلاش می کرد با وارد کردن آمریکا به جنگ،جبهه ی مقابل آلمان،ایتالیا و ژاپن را تقویت نماید،چرچیل،نخست وزیر انگلیس نقش مؤثری را برای ورود آمریکا به جنگ جهانی دوم و خروج از سیاست انزواگرایی این کشور ایفا کرد.چرچیل برای خنثی کردن جناح ضد جنگ در آمریکا به نیروهای اطلاعاتی انگلیس مستقر در نیویورک ابلاغ کرد تا از تاکتیک دروغین بهره برداری سیاسی کنند.

ویلیام استیون سون،مأمور اطلاعاتی انگلیس در نیویورک،یک نقشه آلمانی مربوط به جنوب آمریکا را در اختیار وزارت امور خارجه آمریکا قرار داد و ادعا کرد نقشه از یک افسر آلمانی ربوده شده است.این نقشه قلابی بر این موضوع تأکید داشت که اگر هیتلر در جنگ اروپا پیروز شود به جنوب و مرکز آمریکا حمله خواهد کرد». (1)

ص:208


1- (1) .وحید کریمی،انگلیس و رؤسای جمهور آمریکا،ص 35و36.

از سوی دیگر یکی از سیاست های انگلستان پس از اتمام جنگ جهانی دوم این بود که آمریکا سیاست ائتلاف و مداخله گرایی در جهان و حمایت از امنیت اروپا را ادامه دهد.بر این اساس«تشکیل پیمان نظامی آتلانتیک شمالی،ناتو در 4 آوریل 1949 موجب شد تا آمریکا به تأمین امنیت اروپا متعهد گردد» (1)و در عمل نیز سیاست های امنیتی انگلستان با آمریکا برای امنیت اروپا و تقابل با سیاست های جهانی شوروی به یکدیگر پیوند خورد.از طرفی سیاست های دفاعی انگلستان نیز در ارتباط به سه نقش دفاعی اساسی تنظیم گردید.

در این نقش ها 50 وظیفه نظامی در نظر گرفته شد،که وزارت دفاع و نیروهای مسلح این کشور بر عهده داشتند.این نقش های دفاعی سه گانه به شرح زیر می باشد:

«1.اطمینان از امنیت انگلیس و سرزمین های وابسته حتّی در زمانی که تهدید جدی خارجی وجود ندارد.

2.از جلوگیری از هرگونه تهدید خارجی علیه انگلیس و متحدانش در چارچوب ناتو.در این چارچوب همکاری نظامی با آمریکا از اولویت بالایی برخوردار است.

3.کمک به توسعه و گسترش منافع امنیتی از راه حفظ صلح،امنیت و ثبات بین المللی». (2)

با توجّه به این اصول روابط استراتژیک انگلستان با آمریکا در سه سطح ملّی،منطقه ای و جهانی تحکیم یافت.در سطح ملّی روابط دو جانبه آمریکا و انگلستان

ص:209


1- (1) .همان،ص87.
2- (2) .سعید خالوزاده،کالبدشکافی روابط سیاسی-امنیتی ایالات متحده و انگلستان پس از جنگ جهانی دوم،«کتاب اروپا(5)»،ص16.

از سطح بالایی از همکاری های امنیتی،اقتصادی و سیاسی برخوردار گردید.در سطح منطقه ای روابط دو کشور بر معادلات سیاسی،امنیتی و اقتصادی اروپا تأثیرگذار گردید.در سطح جهانی،اقدامات هماهنگ دو کشور در تحولات پس از جنگ جهانی دوم تا فروپاشی شوروی و مقطع پس از جنگ سرد تاکنون،نقش مؤثر و تعیین کننده ای را داشته است.

یکی دیگر از قلمروهای همکاری های منطقه ای و جهانی انگلیس و آمریکا،خاورمیانه و تأسیس رژیم اسرائیل در سال 1948 است.

چرچیل با تمام قوا از احیای ملّت یهود در اسرائیل حمایت می کرد و آن را نشانه ی یک تحول تاریخی می دانست.بعد از جنگ جهانی دوم با همکاری های آمریکا در عرصه سیاست جهانی و سازمان ملل متحده به ایجاد رژیم اسرائیل اقدام کردند.«اعلامیه«بالفور»در نوامبر 1917،مهم ترین سند حمایت بریتانیا از صهیونیسم)بیانگر حمایت دولت بریتانیا از ایجاد یک«وطن ملّی یهودی»در فلسطین بود.با حمایت از اهداف صهیونیستی در اعلامیه بالفور،صهیونیست ها توانستند جمعیت یهودیان فلسطین تحت قیمومیت را در سال های 1917 تا 1929 از 55 هزار به بیش از 162 هزار افزایش دهند.این امر جمعیت لازم برای تعقیب سیاست های ملّی مستقلانه،در زمانی که سیر ملّی گرایی یهودی و امپراتوری بریتانیا رو به واگرایی نهاده بود را در اختیار یهودیان قرارداد». (1)در گزارش اداره امور خارجه در اوت 1949 که آن را بوین منتشر کرد،آمده:«دولت محترم،اسرائیل را به منزله یک واقعیت پذیرفته و قصد دارد که در نزدیک ترین زمان مناسب آن را به صورت شناسایی دائم(دو ژوره)،مورد شناسایی قرار دهد.در همان حال نیز،دولت ناگزیر

ص:210


1- (1) .جاناتان،پیشین،ص17.

است دوستی و اتحاد موجود با دولت های عربی را مدنظر قرار دهد.چرا که اعراب بیش از اسرائیل خود را متعهد به اردوگاه ضد کمونیستی می دانند،دوستی با اسرائیل بهای سنگینی به همراه دارد که به واسطه دور شدن اعراب از پایگاه هایمان در مصر با جریان نفت خاورمیانه،به خطر می افتد». (1)

بر این اساس دولت انگلستان تلاش کرد تا سیاست حمایت همه جانبه از رژیم اسرائیل را همراه با جلب حمایت از دول عربی ادامه دهد؛تا از یک سو پایگاه دائمی آمریکا و انگلیس در منطقه خاورمیانه تقویت گردد و از سوی دیگر،جریان انتقال نفت منطقه به جهان غرب همچنان استمرار یابد.

«لابی های»رژیم اسرائیل در انگلستان در جذب حمایت ها و کمک های همه جانبه انگلستان تلاش داشتند.«حزب کارگر،پیشینه طولانی در همدلی با صهیونیسم و همکاری نزدیکی با حزب کارگر در اسرائیل دارد.این حزب دارای یک گروه رسمی به نام دوستان اسرائیلی حزب کارگر می باشد...در کنفرانس های حزب کارگر،می توان جلساتی از گروه دوستان اسرائیلی حزب کارگر و شورای خاورمیانه ای حزب کارگر را شاهد بود». (2)

کمک های نظامی،تسلیحاتی و اقتصادی آمریکا و انگلیس در طول دهه های گذشته مهم ترین عامل حفظ رژیم اسرائیل بوده است.در این میان دولت انگلستان به صورت های مختلف به رژیم اسرائیل کمک های تسلیحاتی نموده است.در سال 1960 تسلیحات انگلیس وارد اسرائیل شد.فروش این تسلیحات به بهانه ایجاد امنیت در منطقه،جلوگیری از جنگ و حفظ رژیم دمکراتیک

ص:211


1- (1) .همان،ص 19و20.
2- (2) .همان،ص14.

اسرائیل صورت می گرفت.از این راه تلاش می کرد تا روابط انگلیس با دولت های عربی منطقه هم حفظ شود». (1)

همدستی آمریکا و انگلیس در حفظ رژیم اسرائیل در خلال جنگ های 1963،1956 و 1973 همچنان ادامه یافت.مواضع مشترک دو کشور در فرایند صلح خاورمیانه در دوران دوقطبی نه تنها امنیت و ثبات را در منطقه ایجاد نکرد،بلکه به دلیل سیاست های سلطه طلبانه آنها در منطقه،مسئله فلسطین و بحران خاورمیانه همچنان باقی ماند.

از سوی دیگر در مناطق دیگر جهان نیز شاهد همکاری های مشترک آمریکا و انگلیس در مسائل جهانی می باشیم.در این رابطه می توان به موارد زیر اشاره نمود:

«هماهنگی ایالات متحده و انگلستان در جریان بحران اول برلین در سال های 1948 و 1949 که پاسخ مشترک این دو به اقدامات شوروی را همراه داشت؛

-مشارکت ایالات متحده و انگلستان در جنگ کره در سال های 1950 تا 1953؛

-مشارکت ایالات متحده و انگلستان-به همراه شوروی،فرانسه و چند کشور آسیایی-در کنفرانس ژنو در سال 1952 که به تقسیم هند و چین به سه کشور لائوس،کامبوج و ویتنام انجامید؛

-مشارکت ایالات متحده و انگلستان-همراه شوروی-در ژوئن 1963 که به امضای قراردادهای منع آزمایش هسته ای در جو انجامید؛

-هماهنگی ایالات متحده و انگلستان در زمینه خروج نیروهای نظامی انگلستان از خلیج فارس در سال 1971؛

-حمایت فعالانگلستان از ایالات متحده در عملیات آزادسازی کویت در

ص:212


1- (1) .همان،ص22.

جریان بحران عراق در سال 1991 که به اخراج نیروهای نظامی عراق از خاک کویت انجامید». (1)

از همکاری های دیگری که در دوران دوقطبی حائز اهمیت بود و پیامدهای جهانی را همراه داشت،همکاری های نظامی و ساخت و توسعه تسلیحات کشتار جمعی و اتمی بود.انگلستان از کشورهای دارنده سلاح هسته ای است و سهم بالایی را در فروش تسلیحات جهانی دارد.«در سال 1987 مقام دوم را پس از آمریکا به خود اختصاص داد.انگلستان در سال 1986 قراردادهای فروش به ارزش 8/6 میلیارد دلار داشته است که با مقایسه با 1985 رقمی معادل دو برابر می باشد». (2)

همکاری های هسته ای آمریکا و انگلستان در دوران ریگان نمود بارزی یافت؛زیرا انگلستان اولین متحد آمریکا بود که به طرح«جنگ ستارگان»ریگان جواب مثبت داد و قرارداد همکاری دوجانبه در 6 دسامبر 1985 امضا شد.در این زمان تاچر از طرح«جنگ ستارگان»حمایت کرد.او«با روابط ویژه ای که با ریگان برقرار کرد و با اطمینان از سیاست نظامی گری دولت ریگان،زمینه تفوق نظامی آمریکا بر شوروی را فراهم ساخت». (3)«مارگارت تاچر در 20 فوریه 1985 در کنگره آمریکا با اشاره به سه سخنرانی چرچیل در کنگره آمریکا گفت که چرچیل از طریق مادر،آمریکایی بود و حیف که او چنین خصوصیتی ندارد.تاچر راهبرد چرچیل را چراغ راه آینده مردم دو کشور دانست.او ضمن تمجید از روابط گذشته دو کشور،همکاری مشترک و وابستگی انگلیس و آمریکا،از نسل آینده

ص:213


1- (1) .علی منوری،محور انگلوساکسون و مدیریت بحران های بین المللی پس از جنگ سرد در چارچوب سازوکار موازنه قدرت،«کتاب اروپا(5)»،ص 75-76.
2- (2) .محمد شکرانی،عملکرد یازده ساله دولت محافظه کار مارگارت تاچر،ص 43-44.
3- (3) .کریمی،پیشین،ص125.

دو کشور خواست تا با توجّه به تاریخ گذشته از سرنوشت مشترک آمریکا و انگلیس متعجب نباشند.تاچر گفت:تفکر چرچیل این بود که اتحاد افکار و اهداف دو ملّتی که به زبان انگلیسی صحبت می کنند باید شکل دهنده ی خطمشی جهان غرب باشد». (1)وی در این راستا اعلام نمود:«نیروهای نظامی انگلیس در قبرس،صحرای سینا و جنوب آتلانتیک و 30 نقطه ی دیگر جهان حضور دارند». (2)این سطح از همکاری های دو کشور بیانگر تلاش دو جانبه برای شکل دهی به تحولات جهانی و کنترل حوزه نفوذ و قدرت شوروی در ساختار نظام بین الملل دوقطبی می باشد.

با فروپاشی شوروی و پایان نظام بین المللی دوقطبی،روابط آمریکا و انگلستان وارد مرحله نوینی شد.با گذشت زمان تلاش کشورهای بزرگ برای تأثیرگذاری بر ساختار نظام بین الملل افزایش یافت.کشورهایی مانند ژاپن،چین،فرانسه و آلمان تلاش کردند در شکل دهی به نظم نوین جهانی ایفای نقش نمایند؛امّا در این میان انگلستان توانست با تحکیم هرچه بیشتر روابط استراتژیک خود با آمریکا،نقش فزاینده ای را در تحولات جهانی ایفا نماید.

در این مقطع،انگلستان دو سیاست را همزمان دنبال می کند؛اروپاگرایی و آمریکاگرایی.در سیاست اروپاگرایی-برخلاف رویکرد سنتی خود-در پی نزدیک تر شدن به اتحادیه اروپاست و تلاش می کند تا در روند همگرایی اروپا،از فرصت های آن استفاده نماید و بازیگری فعال در تعامل با قدرت های رقیب باشد.از سوی دیگر،در سیاست دوم تلاش همه جانبه ای را در طرفداری از سیاست های آمریکا در جهان داشت و با اتحاد راهبردی با آمریکا،در پی ایفای

ص:214


1- (1) .همان،ص123.
2- (2) .همان.

نقش جهانی و جایگاه ویژه در نظم نوین آینده می باشد». (1)

در شکل دهی نظم نوین جهانی که درپی پیروزی دولت های متحد در جنگ با عراق به رهبری آمریکا در سال 1991 مطرح گردید،مقابله با سلاح های کشتار جمعی و تولید تسلیحات هسته ای در دستور کار مشترک سیاست خارجی آمریکا و انگلیس قرار گرفت.«تاچر در سال 1996-یک قبل از نخست وزیری بلر-نظریه مقابله با سلاح های کشتار جمعی و موشک های دور برد را که برای کشورهای جهان سوم قابل تعمیم بود،مطرح کرد.در«فولتن»آمریکا،جایی که وینستون چرچیل نظریه«پرده آهنین»بین شرق و غرب را برای ایجاد جنگ سرد اول بین آمریکا و شوروی با هدف متعهد کردن آمریکا در اروپا مطرح کرده بود،تاچر حضرو یافت و گفت:50 سال پیش چرچیل در حالی که نخست وزیر بازنشسته بود در همین مکان سخنرانی کرد و نسبت به روند روابط بین المللی و خطمشی شوروی در پشت پرده آهنین نظریه داد که منجر به طرح مارشال و دکترین ترومن شد.در حال حاضر با تهدیدات جدیدی از جمله تکثیر سلاح های کشتار جمعی،موشک و اسلام نظامی مواجه هستیم...». (2)

در زمان تونلی بلر،سیاست مداخله گرایی و گسترش و مقابله با سلاح های کشتار جمعی از اولویت ویژه ای برخوردار گشت.وی در سخنرانی 24 فوریه 1999 بر حمایت از آمریکا و گسترش مداخله گرایی در مسائل جهان تأکید کردو بیان داشت:«اساسی ترین مشکل سیاست خارجی ما این خواهد بود که چگونه زمان مداخله در مناقشات دیگر کشورها را تشخیص دهیم». (3)وی برای رفع

ص:215


1- (1) .برای بررسی تحولات سیاست انگلستان،ر.ک:خالوزاده،پیشین،ص 17-20.
2- (2) .کریمی،پیشین،ص133.
3- (3) .وحید کریمی،دکترین بلر برای بوش در جنگ عراق،ص22.

تمامی مشکلات پنج راهکار زیر را ارائه نمود:

«-باید نسبت به اهداف خود ثبات و اطمینان داشته باشیم؛

-از راه کارهای دیپلماتیک به نتیجه نرسیده باشیم؛

-قبل انجام هرگونه عملیات نظامی اطمینان به موفقیت وجود داشته باشد؛

-در گذشته همواره به استراتژی خروج می اندیشیدیم و در آینده باید آمادگی برای حضور طولانی تر داشته باشیم؛

-به این نتیجه رسیده باشیم که آیا منافع و ارزش های ما در معرض خطر قرار دارد یا خیر؟» (1)

تونلی بلر،دکترین خود را با عنوان«دکترین جامعه جهانی»بر مبنای مداخله نظامی در امور دیگر کشورها و حتّی تغییر رژیم آنها،در آوریل 1999 در آمریکا در«دوران ریاست جمهوری بیل کلینتون»اعلام نمود.این دکترین بر جهانی سازی ارزش های غربی تأکید دارد.بلر می گوید:«ارزش هایی راهنمای ما خواهند بود که ارزش جنگیدن هم دارند.ارزش ها قدرت ما هستند و وقتی پیروز می شویم که ثابت کنیم ارزش های ما قوی تر و بهتر است.جهانی شدن یک حقیقت است.بزرگ ترین چالش پیش روی ما آن است که سیاست مشترک جهانی مشخص بر مبنای ارزش های جهانی ترسیم کنیم». (2)

حادثه یازده سپتامبر 2001،زمینه و شرایط لازم را برای تحقق بخشیدن به اهداف تونلی بلر و جورج بوش فراهم ساخت.حمله به افغانستان و اشغال این کشور در سال 2001 به بهانه مقابله با تروریسم و تسلیحات کشتار جمعی صورت گرفت.تونلی بلر در 6 آوریل 2002 می گوید:«باید آماده اقدام در مقابل

ص:216


1- (1) .همان،ص 22و23.
2- (2) .کریمی،انگلیس و رؤسای جمهور آمریکا،پیشین،ص151.

تهدیدات تروریستی و سلاح های کشتار جمعی باشیم.اگر لازم باشد دست به اقدام نظامی هم می زنیم و در صورت ضرورت تغییر رژیم نیز قابل توجیه است.من،نخست وزیر انگلیس در سه عملیات تغییر حکومت،دستور اقدام دادم:میلوسویچ در یوگسلاوی،طالبان در افغانستان و سیرالئون در آفریقا». (1)

راهبرد مقابله با تروریسم و تسلیحات کشتار جمعی ادامه یافت و متعاقب این سیاست زمینه های حمله نظامی به عراق در سال 2003 فراهم گردید.آمریکا و انگلیس در این زمان نیز به بهانه مقابله با تسلیحات کشتار جمعی و برقراری امنیت در منطقه و جهان وارد جنگ با عراق شدند.

تونی بلر در بیانیه ای خطاب به مردم انگلیس در 20 مارس 2003 بیان داشت:«سه شنبه شب دستور عملیات نظامی بر ضد عراق را صادر کردم.بخشی از احساس خطر من براساس گزارش های اطلاعاتی بود.قضاوت من در مقام نخست وزیر این است که تهدید،جدی و در حال افزایش است.این تهدید طبیعت متفاوتی دارد و در مقابل به منافع امنیتی ما در انگلیس است». (2)

سقوط عراق،زمینه لازم را برای حضور همه جانبه آمریکا و انگلیس در منطقه فراهم نمود.این دو کشور در راستای تحقق بخشیدن به نظم نوین جهانی و منطقه ای،سیاست های جدیدی را دست گرفتند.طرح خاورمیانه بزرگ،تلاشی برای ساماندهی مجدد به صلح خاورمیانه و تقویت رژیم اسرائیل در منطقه بود.هدف حضور آمریکا و انگلستان در منطقه،ترویج لیبرال دمکراسی و کمک به رژیم اسرائیل،ایجاد سازش در منطقه و خاتمه بخشیدن به مسأله فلسطین بود.

ص:217


1- (1) .همان،ص 158و159.
2- (2) .همان،ص165.

«سقوط اتحاد شوروی و آغاز فرایند صلح اسلو،بهبود روابط بریتانیا و اسرائیل را در پی داشت.مهم ترین دلیل،این بود که بحث سابق که اگر روابط با اسرائیل بهبود یابد،روابط با کشورهای عربی آسیب می بیند،دیگر موضوعیت نداشت». (1)

پس از جنگ سرد،روابط انگلستان و اسرائیل گسترش یافت.«در سال 1995،جان میجر رهبری سفر یک هیأت تجاری بزرگ به اسرائیل را عهده داشت.او در این سفر اعلام کرد که بریتانیا دیگر به علّت منزوی شدن اعراب احساس محدودیت نمی کند.[بر این اساس زمینه های گسترش مبادلات اقتصادی میان دو کشور افزایش یافت].حجم تبادلات تجاری میان بریتانیا و اسرائیل...به نرخ سالانه 2/5 میلیارد پوند در سال 2000 رسید که 22درصد نسبت به سال 1999 افزایش داشت و اسرائیل را به بزرگ ترین شریک تجاری بریتانیا در خاورمیانه تبدیل ساخت». (2)

اهداف مشترک دو جانبه در دوران پس از جنگ سرد،روابط استراتژیک دو کشور را از عمق بیشتری برخوردار ساخته.انگلستان در پی کسب قدرت بیشتری در ساختار نظام بین الملل آینده بود.بر این اساس راهبردها،منافع و اهداف سیاست خارجی انگلستان را باید نه تنها در زیر سیستم خود و سیستم تبعی مجاور،بلکه در سیستم های تبعی مختلف جهان و سیستم جهانی بررسی کرد.

تحولات دهه دوم قرن بیست و یکم خاورمیانه بیانگر تغییرات شدیدی است که نظم نوین خاورمیانه بزرگ را در تعارض با منافع آمریکا و انگلستان رقم می زند.انقلاب های عربی و قیام های مردمی با هدف استقرار حکومت های اسلامی می تواند منافع رژیم صهیونیستی و قدرت های بزرگ را در معرض خطر

ص:218


1- (1) .جاناتان،پیشین،ص30.
2- (2) .همان،ص31.

قرار دهد.همکاری های مشترک آمریکا و انگلستان جهت مهار حرکت ها و جنبش های اسلامی در شمال آفریقا و منطقه خلیج فارس بیانگر تلاش آنها برای مقابله با نیروهای مقاومت و اسلامی در منطقه می باشد.ائتلافات جدید منطقه ای با آمریکا و قدرت های بزرگ اروپایی با هدف حفظ توازن قدرت به نفع آمریکا و اروپا براساس سیاست موج سواری است؛تا از برقراری توازن جدید قدرت در راستای منافع نیروهای اسلامی و انقلابی جلوگیری شود.

ص:219

نکته ها

1.رقابت های روس و انگلیس در قرن نوزدهم و اوائل قرن بیستم بر تاریخ ملت های شرق تأثیرات قابل توجهی گذاشت.

2.دولت انگلستان توانست از راه های مختلف از جمله اقدامات جاسوسی و تبلیغات فرهنگی بر بخش اعظمی از کشورهای آسیایی و آفریقایی اعمال نفوذ و سلطه نماید.

3.قدرت انگلستان پس از جنگ جهانی دوم کاهش یافت.امّا تلاش کرد از راه بازسازی روابطش با مستعمرات همچنان نفوذ و سلطه خود را در کشورهای عقب مانده حفظ نماید.

4.سیاست خارجی انگلستان پس از جنگ سرد وارد مرحله جدیدی شد و این کشور کوشید تا با تحکیم روابط استراتژیک خود با آمریکا نه تنها در معادلات قدرت در اروپا بلکه در تحولات سیاست جهانی ایفای نقش نماید.

ص:220

پرسش ها

1.سیاست بازی بزرگ و شیوه های مداخله گرائی در سیاست خارجی انگلستان را توضیح دهید؟

2.تحولات سیاست خارجی انگلستان را در ساختار نظام بین الملل دوقطبی بیان کنید.

3.تحولات سیاست خارجی انگلستان را نسبت به اروپا توضیح دهید.

4.روابط راهبردی انگلستان با آمریکا را به ویژه پس از جنگ سرد بررسی نمایید.

ص:221

ص:222

فصل پنجم: سیاست خارجی فرانسه

1-سابقه سیاست خارجی فرانسه

اشاره

سیاست خارجی دولت فرانسه در سده های گذشته دستخوش تغییرات و تحولات بسیاری شده است.سیاست خارجی این کشور از قرن هفدهم میلادی وارد رقابت با دیگر قدرت های بزرگ برای اعمال نفوذ و سلطه در خارج از اروپا گشت.سیاست توسعه طلبی فرانسه در قاره های آسیا و آفریقا با قدرت های استعماری روسیه و انگلستان مواجه شد.رقابت این قدرت ها در به دست آوردن مستعمره و توسعه زمین ها،تاریخ این ملّت ها را بسیار دگرگون ساخت.

سیاست توسعه اراضی و تصرف مستعمرات در سده 18 و 19 در سیاست خارجی فرانسه شدت یافت.سرزمین هایی از هائیتی و ساحل عاج قبل از 1850 به مستعمرات فرانسه افزوده شدند.در سال های 1859-1860 هیئت هایی به پکن و در 1861 به سوریه فرستاده شدند.همچنین کاوشگرانی به آفریقای غربی و مستعمره نشینان جدیدی به داهومی و ساحل گینه فرستاده شدند.کالدونیای جدید در 1853 اشغال شد.پس از تسخیر سایگون در هندوچین در 1859 سه استان در کوچین-چین ضمیمه شد.کامبوج کشوری تحت الحمایه گردید.

ص:223

بنابراین فرانسه نیز مانند بریتانیا به یک قدرت استعماری جهانی بدل شد که منافع ملّی اش در دو منطقه پیرامونی و مرکزی اقتصاد جهانی قرار گرفته بود.تفاوت فرانسه با بریتانیا در این بود که از مستعمراتش،که به جز الجزایر همگی در موقعیت استوایی و نیمه استوایی قرار داشتند،کمتر برای اسکان فرانسویان استفاده می کردتفاوت دیگر اینکه توسعه صنعتی،این کشور را سخت پایبند اروپا کرده بود. (1)در این میان تسلط بر سرزمین های آفریقایی به ویژه منطقه شمال و مرکز آفریقا برای فرانسه از اهمیت خاصی برخوردار بود.

اولین دریانوردانی که به ساحل آفریقا دست یافتند،فینیقیان و یونانیان بودند.دوره بعدی اکتشاف قاره آفریقا،با مسافرت پرتغالی ها(1460-1394)آغاز گردید.در سال 1488،«بارتولومئودیاس»دماغه امیدنیک را دور زد و ده سال بعد،«واسکودوگاما»در راه خود به هند،به ساحل کنیا رسید.به دنبال پرتغالی ها،تجار و دریانوردان هلندی،اسپانیایی،دانمارکی،انگلیسی و فرانسوی نیز به آفریقا آمدند.

این قدرت ها،به پشتوانه تبحر،تجهیزات دریایی،در اختیار داشتن قدرت نظامی،بر سواحل و راه های مهم تجاری آفریقا و منابع و زمین های حاصل خیز مسلط شدند.هر سفر دریایی،با یک فرضیه و مقصد قبلی که ناشی از نیازهای اقتصادی یا غیر آن بود،آغاز می شد و هدف بر آوردن آن نیازها بود.بنابراین،چندان می توان هدف آنها را آبادانی و گسترش تمدن را در کشورهای آفریقایی دانست.نمونه آن این که زمانی که«واسکودوگاما»به سواحل آفریقا رسید،با تمدن هایی مواجه شد که غارت آنها را حق خود می دانست.این را«آلبرسارو»

ص:224


1- (1) .دیوید تامس،اروپا از دوران ناپلئون 1970-1789،ج1،ترجمه خشایار دیهیمی و احمد علیقلیان،ص 365و366.

وزیر کشور فرانسه در سال 1923 به صراحت بیان کرد:وی گفت:

«چرا به حقایق رنگ دیگری بزنیم؛بگذارید آشکارا بگوییم که هدف استعمار توسعه تمدن و متمدن ساختن قبایل وحشی نیست؛بلکه انگیزه اش به دست آوردن منافع بیشتر است.آنهایی که در قاره های دور به دنبال مستعمره هستند،در وهله اول به فکر قدرت و منافع بیشتری برای خود می باشند». (1)

با گسترش دامنه نفوذ قدرت های خارجی در قاره آفریقا،سرزمین های این قاره میان آنان تقسیم شد؛هر یک برای تصرف قلمرو بیشتر با رقبای خود به نزاع پرداختند.جنگ بوئر(1902-1899)یکی از برخوردهای قدرت های مسلط برای تجدید تقسیم اراضی بود.بریتانیا می خواست زنجیر به هم پیوسته ای از مستعمرات-از مصر تا آفریقای جنوبی-داشته باشد.فرانسه به شمال غرب و مرکز آفریقا چشم داشت. (2)

بنابراین از قرن هفدهم،فرانسه نیروی خود را در ساحل غربی آفریقا مستقر کرده بود.از این خط حرکت،فرانسه در نیمه دوم قرن نوزدهم،سرزمین های وسیعی را به تصرف درآورد؛آن ها را چند تکه و به صورت مستعمرات اداره کرد.در سال 1902 فدراسیون آفریقای غربی فرانسه متشکل از هشت مستعمره به وجود آمد که از داکار هدایت می شدند.به دنبال آن،امپراتوری فرانسه به نواحی وسیعی در آفریقای مرکزی دست یافت که چهار مستعمره را تشکیل می دادند.در 1910 از بهم پیوستن آنها فدراسیون آفریقای استوایی فرانسه پدید آمد که پایتخت آن برازاویل بود. (3)

از سوی دیگر در 1815،با جنگ های ناپلئون،دست اندازی اروپا بر آفریقا وارد

ص:225


1- (1) .والتر رادنی،اروپا و عقب ماندگی آفریقا،ج1،ترجمه محمود ریاضی،ص5.
2- (2) .درباره تاریخ تقسیم آفریقا رجوع شود به:رابرت روزول پالمر،تاریخ جهان نو،ج2،ترجمه ابوالقاسم طاهری،ص 293-302.
3- (3) .هیلدبر ایزنار،جغرافیایی استعمارزدایی،ترجمه محمود علوی،ص29.

مرحله جدیدی شد.در 1816،ناوگان بریتانیا به سمت شمال آفریقا حرکت کرد.در دهه 1890،فرانسه با هدف نفوذ و سلطه بر منطقه شمال غرب آفریقا به اقدامات وسیعی دست زد.فرانسه قصد داشت تا مراکش را تحت الحمایه خود کند.این کشور برای قدرت های اروپایی اهمیت داشت؛زیرا تنگه جبل الطارق در شمال این کشور قرار داشت و نزدیک ترین نقطه به اروپا بود. (1)فرانسه برای رسیدن به مقاصد خود،با قدرت های بریتانیا،آلمان و ایتالیا مواجه بود.هم چنین فرانسه به کشورهای تونس و الجزایر چشم داشت.این دو کشور نیز برای فرانسه اهمیت داشتند.

فرانسه در زمان ناپلئون سوم،به الجزایر تسلط یافت.در قرن 19 الجزایر،قسمتی از امپراتوری عثمانی بود،که در رأس آن دولت«دی»یا فرمانروای الجزایر قرار داشت.فرانسه در 1830،نقشه تصرف الجزایر را طرح ریزی کرد.در این سال،به بهانه اختلافی که بین دولت فرانسه و چند تن از سرمایه داران الجزایری رخ داد،فرانسه در الجزایر نیرو پیاده کرد.فرمانروای آن را مغلوب و وادار به امضای قرارداد تسلیم کرد.مردم الجزایر به رهبری عبدالقادر به مبارزه علیه نیروهای فرانسوی برخاستند.فرانسه با هدف کنترل قیام مردم،قرارداد ترک مخاصمه را با عبدالقادر امضا نمود.البته این قرارداد دوام نیاورد و نیروهای فرانسوی به علّت برخورداری از قدرت و امکانات توانستند با کشتار،سلطه خود را بر مردم تحمیل کنند.از طرفی،دولت فرانسه،مهاجرت فرانسویان به الجزایر را تشویق کرد.این مهاجران به خرید زمین های الجزایر اقدام نمودند و به تدریج بر اوضاع مسلط شدند.فرانسویان در دوران سلطه خود بر الجزایر،منابع و امکانات این کشور را در راستای اهداف خود به کار گرفتند.از جمله،در جنگ جهانی اول،مقدار قابل توجهی خواربار از الجزایر به

ص:226


1- (1) .درباره سرزمین مغرب رجوع شود به: Jamil M.Abun-Nasr, History of the Maghrib, 1971, pp.1-9.

فرانسه صادر شد؛مالیات ها افزایش یافت؛173 هزار الجزایری برای خدمت در ارتش فرانسه شدند؛119 هزار الجزایری،برای انجام کارهای مختلف به فرانسه منتقل شدند؛زیرا فرانسه در زمان جنگ از کمبود نیروی انسانی رنج می برد،این امر پیامدهای اقتصادی و فرهنگی فراوانی برای الجزایر در برداشت.

با استمرار مبارزه مردم در مقابل استعمار فرانسه در ژوئن 1962،بیش از نیمی از اروپائیان ساکن الجزایر به کشورشان بازگشتند.در 3 ژوئیه 1962،«دوگل»عقب نشینی نیروهایش را از الجزایر اعلام کرد و به استعمار خشن 130 ساله خاتمه داد.ملّت الجزایر با قربانی بیش از یک میلیون نفر به استقلال دست یافت. (1)

کشور دیگری که فرانسه به آن نگاه استعماری داشت تونس بود که به رغم مخالفت ایتالیا آن را گرفت.این کشور تا قبل از میلاد در سلطه فینیقیها بود؛سپس کارتاژها بر آن تسلط یافتند.در ادامه قبایل واندال و بعد آن اقوام عرب بر آن حکومت کردند.در سال 1574 میلادی،به تصرف ترک ها درآمد؛از طرف سلطان عثمانی نماینده ای با عنوان«بی»در آن جا حکومت می کرد.در سال 1878 درپی عهدنامه«باردو»دولت فرانسه آن را تحت الحمایه خود نمود.در بحبوبه جنگ جهانی دوم در سال 1942،برای مدت کوتاهی،تونس را آلمان ها اشغال کردند.در این مدت حرکت های مردمی برای مقابله با سلطه بیگانه و دست یافتن به استقلال ادامه یافت؛تا این که با شدت یافتن مبارزات استقلال خواهی در 20 مارس 1956،تونس استقلال یافت. (2)

ص:227


1- (1) .درباره تاریخ الجزایر ر.ک: J.F.Ade Ajayi, General History of Africa, pp.464-467.
2- (2) .ر.ک: Harold D.Nelson,Tunisia, pp.32-34.

کشور دیگر استعمار شد.فرانسه،مراکش بود.در 1900،موافقت نامه ای میان ایتالیا و فرانسه به امضا رسید که براساس آن روم نفوذ پاریس را در مراکش به رسمیت شناخت و فرانسه حضور ایتالیا را در شمال لیبی.در 1911 براساس قراردادی که میان فرانسه،آلمان و انگلستان بسته شد،دولت فرانسه امتیازاتی به آلمان داد و در مقابل آلمان ها دست فرانسویان را در مغرب باز گذاشتند.در 4 آوریل سال 1904 پیمان نامه ای میان انگلستان و فرانسه امضا شد که درپی آن انگلستان نفوذ فرانسه را در مراکش و متقابلاً فرانسه نفوذ انگلستان را در مصر به رسمیت شناخت.در 3 اکتبر 1904،فرانسه و اسپانیا در مورد مستعمرات خود در شمال آفریقا به توافق رسیدند و براساس آن فرانسه حق دخالت نظامی در مناطق تحت الحمایه اسپانیا را از آن خود کرد.در 30 مارس 1912 درپی عهدنامه«فاس»مراکش کاملاً در نفوذ مستقیم اقتصادی،سیاسی و فرهنگی فرانسه قرار گرفت» (1)و در مدت دو سال تمام خاک این کشور در تصرف قوای نظامی فرانسه درآمد.

در سال های 1915-1916 به رغم قیام های متعددی هم چون،قیام های امیر عبدالقادر و امیر عبدالکریم،مراکش در تصرف فرانسه باقی ماند؛ولی حرکت های ضد فرانسوی ادامه یافت؛تا این که مراکش به سبب مبارزات استقلال طلبی در 3 مارس 1956 رسماً مستقل شد.بدین ترتیب،فرانسه 132 سال بر الجزایر،75 سال بر تونس و 44 سال بر مراکش اعمال سلطه نمود.

در دوران استعمارگری فرانسه،این کشور تلاش داشت میان سرزمین ها و مستعمرات خود با مرکز اتصال برقرار سازد؛تا از یک سو بتواند بر میزان و قدرت خود بیفزاید و از طرف دیگر امکان کنترل مستعمرات را میسر سازد.بر

ص:228


1- (1) . Ajayi, Op.Cit, pp.448-477.

این اساس سیاست«ماوراء بحار فرانسه»را می توان در سه جنبه بهره کشی،مشابه سازی و مشارکت بیان نمود.

الف)سیاست بهره کشی

هدف سیاست خارجی فرانسه در برقراری ارتباط با مستعمرات،بهره کشی از ساختار اقتصادی،معادن،جمعیت و امکانات سرزمین بومی است.«به این ترتیب تنها ملاکی که در هر اقدام و مؤسسه استعماری به کار گرفته می شود،سودآوری آن و میزان امتیازها و سودهایی است که می بایست از آن برای خاک اصلی حاصل آید». (1)مؤسسات و شرکت های اقتصادی یکی از ابزارهای مهم فرانسه در رابطه با اقتصاد سرزمین های دور دست می باشد.استفاده از شرکت های اقتصادی فراملی و چند ملیتی در روابط اقتصادی دیگر قدرت های بزرگ نیز مشاهده می شود.فرانسه به تقلید از هلند و انگلستان از این کمپانی ها استفاده کرد؛اما همانند کمپانی های بزرگ بازرگانان هلندی یا انگلیسی که آزادانه عمل می کردند،آنها نیز آزاد نبودند در فرانسه،دولت همیشه حاضر است؛اگر چه مانند حکومت های اسپانیا و پرتغال از نزدیک،استعمارگری را رهبری کند؛،امّا مهر خود را بر آن می زد». (2)

«در روابط اقتصادی سرزمین های مستعمره با فرانسه شواهد نشان می دهد که بیشتر تجارت،صادرات و واردات و فروش محصولات را شرکت ها و کشتی های فرانسوی انجام می دادند؛رابطه تجاری مستعمره فقط با کشور فرانسه بود و کالاهای ساخت فرانسه بازارهای مستعمره را اشباع می کرد». (3)«رابطه تجاری به

ص:229


1- (1) .یاکونو گزاویر،تاریخ استعمارگری فرانسه،ترجمه عباس آگاهی،ص70.
2- (2) .همان،ص32.
3- (3) . George H.Naddel, Imperialism and colonialism, p.61.

ضرر مستعمرات بود،به گونه ای که مواد و کالاهای صادراتی کشورها،در صنایع کشور استعمارگر به کار گرفته می شد و در ازای آن مبلغ ناچیزی پرداخت می گردید.از یک طرف،تجار و واسطه گران سود می بردند و از سوی دیگر،سود بیشتر را،سرمایه داران و کارخانه داران کشور استعمارگر به دست می آوردند.لذا،فاصله اقتصادی میان کشور استعماری و مستعمره افزایش می یافت.این شکاف،اثرات نابهنجاری بر ساختار اقتصادی کشورهای مستعمره داشت» (1)که یکی از اثرات آن عدم تعادل و عدم توسعه یافتگی در اقتصاد سرزمین های مستعمره بود.به بیان دیگر«اقتصاد مستعمرات به دلیل توسعه نابرابر بخش های مختلف آن یک اقتصاد«نقص عضو یافته»است.اقتصادی که در آن بخش کشاورزی و صنعت به ویژه صنعت پایه قربانی شده است». (2)

ب)سیاست جذب و مشابه سازی

همانند سازی و جذب ساختارهای فرهنگی و اجتماعی مستعمرات در فرهنگ و ساختارهای اداری و اجتماعی فرانسه از جایگاه ویژه ای در سیاست خارجی فرانسه برخوردار است.در همانند سازی سیاسی و اداری«از عشق برای میهن مشترک صحبت می شود.برخی آرزو می کنند که همه مستعمره ها،از جمله آفریقای سیاه را مبدل به استان های کشور فرانسه سازند». (3)در سیاست جذب هدف این است که خطوط جدای میان سرزمین های مستعمره و خاک فرانسه زدوده شود و به صورت یکپارچه این سرزمین ها همراه نوعی خودمختاری،در ملکیت فرانسه قرار

ص:230


1- (1) . Immanuel Wallerstein, Social Change the Colonial Situation, p.41.
2- (2) .گزاویر،پیشین،ص105.
3- (3) .همان،ص70.

گیرند.«جذب و مشابه سازی،انقیاد و خودمختاری،سه خط اصلی هستند که در سازمان اداری و در ساختارهای اقتصادی استعماری به چشم می خورند؛زیرا روحیه تسلط و دغدغه نظارت و تابع ساختن نسبت به منافع استعمارگر،مهم ترین مسئله را تشکیل می دهند». (1)

یکی از مسائلی که در سیاست جذب و همانند سازی خودنمایی کرد،جمعیت بومی بود.جمعیت بومی از جهت تعداد و توزیع جغرافیایی آن مورد هدف فرانسه قرار گرفت،گاهی سیاست جداسازی و زمانی سیاست تجمیع جمعیت در دستور کار قرار گرفته است.البته سیاست تمرکز در بر سیاست جداسازی برتری داشته؛زیر در راستای سیاست جذب و همانند سازی،امکان نظارت بیشتر را فراهم می کند.بنابراین سیاست متمرکز کردن جمعیت از روی اجبار و در راستای اهداف متعدد صورت گرفت که از جمله آن می باشد:«نظارت ساده تر،به دست آوردن نیروی کار ضروری برای انجام کارهای بزرگ و دغدغه برانگیختن تحولی اقتصادی که پراکندگی جمعیت آن را غیر ممکن می ساخت». (2)

بعد دیگر سیاست جذب و همانند سازی مربوط به فراهم ساختن امکانات آموزش و تحصیل جمعیت بومی در مراکز آموزشی فرانسوی بود.«فرانسه ظاهر همکاری فنی برای کشورهای فرانسوی زبان،هزاران آموزش دهنده در رشته های مختلف فراهم می کند.در تحمل مخارج مراکز آموزش عالی و دانشگاه ها سهیم است.با برقراری بورس ها برای دانشجویان خارجی که به مؤسسات آموزش فرانسه می آیند موافقت می نماید». (3)

ص:231


1- (1) .همان،ص27.
2- (2) .همان،ص 100و101.
3- (3) .ایزنار،پیشین،ص156.

این سیاست که در راستای اهداف دولت فرانسه صورت می گیرد،پیامدهای متفاوتی را در کشورهای وابسته به وجود می آورد که مهم ترین آن ایجاد دو طبقه سنتی و جدید با دو ریشه فکری در جوامع مورد هدف می باشد.جامعه سنتی از ویژگی های خاص خود برخوردار است«و جامعه در حال پیشرفت»به خصلت های جامعه مرکز نزدیک می شود.این حالت نوعی دوگانگی را در بافت فرهنگی و ارزش های جامعه در سلطه به وجود می آورد؛با گذشت زمان ساخت طبیعی و سازماندهی نظام ارزش های جامعه سنتی با بحران مواجه می گردد.«در نواحی استعمارزده،داشته های فرهنگی بومیان در معرض فرسایشی دایمی واقع شد.آنها مجبور شدند بسیاری از رسوم اروپائیان را بپذیرند.این وضع موجب تغییرات عمده ای در رفتار افراد بومی شد.این افراد،بومی را به اشتباه متمدن می نامیدند؛زیرا توانسته بودند بدون هیچ گونه مقاومتی زبان،مذهب و شیوه زندگی اربابشان را فراگیرند». (1)

ج)سیاست مشارکت

بُعد دیگر سیاست خارجی فرانسه نسبت به سرزمین های مستعمره،دادن نوعی خودمختاری و مشارکت دادن آنها در ساختارهای اداری و سیاسی بود.در میان سیاست های بهره کشی و همانند سازی«مشارکت می توانست به صورت راهی میانی جلوه کند» (2)مستعمرات قدیمی فرانسه(آنتیل،گویان و رئونیون)شدیدترین نظام مشابه سازی را متحمل شدند و از شوراهای عمومی مانند شوراهای فرانسه برخوردار گردیدند.در همین رابطه«در سنگال،بومیان چهار بخش(سن-لویی،گوره،نکار و روفیسک)از حق شهروندی فرانسوی،با حفظ

ص:232


1- (1) .همان،ص 108و109.
2- (2) .گزاویر،پیشین،ص70.

احوال شخصی(معمولی یا مسلمان)بهره مند شدند.از سال 1900،الجزایر بودجه ویژه ای در اختیار داشت که هیأت های مالی مرکب از منتخبان سه گروه:مستعمره نشینان،غیر مستعمره نشینان،بومیان مسلمان-که دسته اخیر از حق شهروندی فرانسوی برخوردار نبودند-آن را تصویب کرده بود.لیوته تأکید می کند که«مراکش کشوری خودمختار است که فرانسه حمایت آن را تأمین کرده است». (1)

در زمان جمهوری دوم،شوراهای استعماری حذف گردید و مقرر شد تا مستعمرات نمایندگانی به مجلس اعزام نمایند.هم چنین«به دنبال لغو برده داری،سیاهپوستانِ بخش هایی که در سنگال مشغول فعالیت بودند حق رأی دادن به دست می آورند.در الجزایر که«قلمرو فرانسه»اعلام شده بود،همواره قلمروی نظامی و قلمروی غیرنظامی تشخیص داده می شد.در هر ایالت،قلمرو غیرنظامی به صورت بخشی در می آمد که خود به چند ناحیه تقسیم می شد». (2)

از طرفی سیاست های جذب و مشارکت به مرور دستخوش تحول گردید و با توجّه به شرایط زمانی و مکانی برای بخش های از مناطق قوانین خاصی در نظر گرفته شد.قانون اساسی سال 1852 حق نمایندگی مستعمرات را حذف کرد و مجلس سنا مسئول بررسی اساسنامه آنها شد.

2-سیاست خارجی فرانسه پس از جنگ جهانی دوم

اشاره

فرانسه در جنگ جهانی دوم در جبهه متفقین قرار داشت.با تمام شدن جنگ هرچند از کشورهای پیروز این جنگ بود،امّا این کشور به شدت درگیر رکود و خرابی های پس از جنگ جهانی دوم قرار بود.در 1946،جمهوری چهارم ایجاد

ص:233


1- (1) .همان،ص80.
2- (2) .همان،ص 59 و60.

گردید و تا پایان عمر جمهوری چهارم در 26،1958 دولت مختلف در این کشور به قدرت رسید.در سپتامبر 1958 با یک رفراندوم،جمهوری پنجم در فرانسه اعلام گردید و«ژنرال دوگل»اولین رئیس جمهور این دوره شد.سیاست خارجی دوگل تأثیر یافته از سه متغیر بود:محیط داخلی،میراث استعماری و ساختار نظام بین الملل دوقطبی.فرانسه در ساختار دوقطبی(به رهبری آمریکا و شوروی)به دنبال احیای قدرت سنتی و گسترش حوزه نفوذ و قدرت خود در اروپا و معادلات جهانی بود.این کشور در صدد بود تا با تقویت ارتش و اقتصاد ملّی،ظرفیت های داخلی را برای ساماندهی و بازسازی ویرانه های جنگ جهانی دوم به کار گیرد و با افزایش قدرت نظامی،امنیت کشور را تأمین و از آن در بسط منافع فراملی و جهانی خود استفاده نماید.سرزمین های فرانسه که از دوران استعماری به جا مانده بود از اقیانوس آرام تا آفریقا و دریای مدیترانه پراکنده بود.مهم ترین راهبرد خارجی فرانسه حفظ روابط سیاسی،اقتصادی و فرهنگی خود با قلمروهای سنتی خود در جهان بود.بر این اساس فرانسه در زمان دوگل،اصول اساسی سیاست خارجی خود را به صورت زیر اعلام کرد:

«1.وحدت روید در مسائل خارجی،به این مفهوم که تمام ابزارهای استراتژی ملّی نظیر دیپلماسی،ارتش و اقتصاد در چارچوب تأمین استقلال ملّی فرانسه،متمرکز و به کار گرفته شود؛

2.ابتکار عمل در سیاست خارجی و تحمیل خواسته های خود به طرف مقابل؛

3.تفکیک اهداف دراز مدت و کوتاه مدت؛

4.رتبه بندی کشورها دست یابی آنها به سلاح اتمی.کشورهای بدون سلاح اتمی مشتری این کشورها محسوب می شدند». (1)

ص:234


1- (1) .کامیاب منافی،فرانسه،تهران:دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی،1372،ص162.

تلاش برای دست یابی به اهداف سیاست خارجی در دوره ی های پس از دوگل نیز ادامه یافت.مهم ترین محور آن استقلال عمل و ایفای نقش مستقل در ساختار دوقطبی بود.بر این اساس حفظ روابط فرانسه با کشورهای جهان سوم از جایگاه و اهمیت حیاتی برخوردار است.

فرانسه در سیاست اعلامی تظاهر به این دارد که:«در مورد ملّت هایی که هنوز از توسعه نیافتگی و حتّی گرسنگی رنج می برند،مبادلات و مناسبات باید براساس اراده،و استفاده از کلیه امکانات باشد؛به منظور رساندن آنها به مرحله توسعه.این امر هم عادلانه و هم عاقلانه و منطقی است.زیرا تا زمانی که ثروت ها در جهان غیرمنصفانه تقسیم شده اند،دنیا نمی تواند روی صلح و آرامش به خود ببیند». (1)این سیاست اعلامی در عمل به گونه ای دیگر ظاهر می شود؛زیرا«سیاست این کشور در قبال کشورهای جهان سوم در جهت منافع خود می باشد و حالت سلطه طلبی در این روابط دیده می شود». (2)

سیاست خارجی فرانسه در جهان سوم

اشاره

سیاست خارجی فرانسه پس از جنگ جهانی دوم در کشورهای تازه استقلال یافته و جهان سومی تا حد زیادی از سیاست جذب و همانندسازی سابق تأثیر یافته بود.از محورهای اساسی سیاست همانندسازی،مربوط به نظام آموزشی و پرورشی کشورهای جهان سومِ زیر نفوذ فرانسه بود.این کشور در سالیان متمادی کوشید تا ساختار کلی آموزش را در کشورهای زیر سلطه،مطابق با طرح های آموزشی خود پی ریزی کند.بخشنامه فرانسوی در سال 1922 تأکید داشت،

ص:235


1- (1) .همان،ص 169و170.
2- (2) .همان،ص174.

«آموزش،اساس سیاست مستعمرات است.نتیجه آن باید افزایش تولیدات صنعتی در مستعمرات،پرورش رهبران مطیع برای حکومت،صنعت،ارتش و ایجاد علاقه به همکاری با سیاست های فرانسه باشد». (1)

بر این اساس،فرانسه برای رسیدن به اهداف خود،بر منابع انسانی سرمایه گذاری کرد؛چون منابع انسانی پایه اصلی ثروت ملّت ها را تشکیل می دهد و اگر کشوری بتواند،این منبع عظیم را در خدمت بگیرد،می تواند در رسیدن به اهداف خود موفق باشد.سیاست جذب و استحاله فرهنگی از راه نظام آموزش و پرورش در بسیاری از کشورها از جمله کشورهای شمال آفریقا به کار گرفته شد که به آن اشاره ای می شود.

یکم.نظام آموزش و پرورش فرانسه در شمال آفریقا

فرانسه برای از بین بردن جامعه بومی و جذب آنها در فرهنگ فرانسوی،نظام آموزشی کشورهای شمال آفریقا را در دست گرفت و آن را پلی میان اعراب و اروپاییان قرارداد.فرانسه برای رسیدن به اهداف خود نیازمند واسطه های بومی آموزش دیده بود؛زیرا مهاجران،بازرگانان و دیگر فرانسوی ها نیازمند به مترجم،سرکارگر،منشی و غیره بودند.حکومت ها برای کادر اداری و امور دیگر نیازمند به متخصص بودند،هم چنین هیئت های تبشیری برای تدریس و تعلیم،نیازمند معلم بومی بودند.نظام آموزشی در کشورهای شمال آفریقا به ظاهر در خاک این کشورها رشد می کرد؛ولی قالب و محتوای آن از فرانسه تغذیه می شد.

سیاست همانندسازی در الجزایر از 1830 آغاز گردید.در این راستا،کلیسای کاتولیک به خدمت گرفته شد.بر اساس قانون سال 1883،سیستم مدرسه ملّی

ص:236


1- (1) .و.ف.کانل،تاریخ آموزش و پرورش در قرن بیستم،ترجمه حسن افشار،ص677.

فرانسه برای الجزایر در نظر گرفته و مقرر شد،از آن به بعد آموزش رایگان و اجباری برای سنین شش تا چهارده سال عملی شود.براساس این قانون،دانش آموزان با نظام آموزشی فرانسه تعلیم می دیدند.برای دانش آموزان مسلمان الجزایری،خواندن و نوشتن به زبان فرانسوی در نظر گرفته شده بود.نظام آموزشی الجزایر در طول زمان دچار تغییراتی شد.از جمله در سال 1944،اصلاحاتی در نظام آموزشی صورت گرفت،طرح بیست ساله،از دسامبر این سال آغاز شد.ساختار و نظام آموزشی در این دوران عبارت از دبستان،دبیرستان،لیسه،مدارس هیئت های پروتستان و کاتولیک،مدارس پرستاری و مکتب های قرآنی بودند.در سال 1954 مدارس هنرهای زیبا ایجاد شد که 90 درصد آن از دانش آموزان اروپایی بودند. (1)

در سطوح مختلف تحصیل،علاوه بر این که در مدارس درباره تاریخ و جغرافیای کشور الجزایر و زبان عربی مطالبی ارائه می شد،ولی تأکید روی تاریخ،جغرافیا،زبان و تمدن فرانسوی بود.دانش آموزان در مدارس می خوانند که نیاکان ما«گل ها»چشمان آبی دارند.

کشور مراکش نیز وضعی مشابه الجزایر داشت.با اشغال مراکش توسط فرانسه در سال 1912،نظام آموزشی تحت نظارت فرانسه در آمد.بر حسب معاهده فرهنگی فرانسه با مراکش در سال 1957،محصلین فرانسوی مقیم مراکش اجازه یافتند،تا برنامه و مواد درسی مطابق با نظام آموزش فرانسه دریافت دارند.هم چنین براساس موافقت نامه ای که در همین سال میان هیئت های فرهنگی اسپانیا و فرانسه با دولت مراکش به امضا رسید،آنها اجازه یافتند تا برای

ص:237


1- (1) . Helen Kitchen, the Educated African, New York:Eredric A.Praeger, I.N.C., 1962, p.13.

دانش آموزان فرانسوی و اسپانیایی مقیم مراکش مدرسه ایجاد نمایند.بر این اساس،هزار کلاس به این هیئت واگذار شد و مقرر گردید،از اکتبر 1959 تا اکتبر 1961 به مراکش بازگردانده شود. (1)

نظام آموزشی تونس نیز دستخوش تغییراتی گردید.تا قرن نوزده،«نظام آموزش در تونس،به سبک سنتی بود.مکتب خانه ها به تعلیم دانش آموزان مشغول بودند.این نظام در راستای تحولات جدید آموزش در کشورهای اروپایی تغییر کرد و حرکت اصلاح طلبی در تونس آغاز شد».اصلاح طلبی در دهه 1870،به رهبری خیرالدین پاشا به اوج خود رسید.در این دهه،دو اصلاح صورت گرفت؛اول،اصلاح در دانشگاه اسلامی زیتونه،دوم،ایجاد یک دبیرستان جهت تربیت افراد برای دولت جدید». (2)در این زمان،نظام آموزش قرآنی در مساجد نیز وجود داشت که در آن دانش آموزان برای دادگاه های اسلامی تربیت می شدند.با ایجاد نظام آموزشی جدید،دروس ریاضی،جغرافیا،تاریخ نیز اضافه و نظام آموزش گذشته کم رنگ شد.دانشکده صادقی،در پذیرش مستقیم آموزش غربی پیش قدم بود.در این دانشکده از زبان های فرانسوی و ایتالیایی،برای تعلیم دروس غربی و از زبان عربی بیشتر برای دروس اسلامی استفاده گردید.

«دانشگاه صادقی تونس،در ترویج آموزش به سبک فرانسوی بسیار مؤثر بود و بر افکار مردم و جامعه و فرهنگ تأثیر گذار بود.حبیب بورقیبه و هفت یا هشت عضو کابینه،فارغ التحصیل این دانشگاه بودند. (3)

ص:238


1- (1) . Ibid, pp.28-29. برای مطالعه بیشتر ر.ک: Anthony Rhodes, the Challenge the Memoris of King Hassan II of Morocco, pp.100-110.
2- (2) . Ibid, p.45.
3- (3) . Ibid, p.46.

فرانسه از 1881 تا 1954 نظام آموزش و پرورش تونس را در نظارت خود قرار داد و از اصل دو زبانی در دبیرستان ها حمایت کرد.لذا،مدارس به سبک فرانسوی ایجاد شد و فرانسویان مقیم تونس و مردم بومی را زیر پوشش خود در آورد.

در حال حاضر،روابط فرهنگی کشورهای شمال آفریقا با فرانسه به صورت های مختلف ادامه دارد.اعطای بورس،تربیت متخصص و مبادله پژوهش های علمی بین آنها برقرار است.از جمله اقدامات چشمگیر فرهنگی فرانسه در این کشورها،تأسیس دانشگاه فرانکفونی در اسکندریه مصر در نوامبر 1989 بوده.این دانشگاه که به نام«سدارسنگور»رئیس جمهور سابق سنگال نامگذاری شده است،با هدف تربیت متخصص برای توسعه قاره آفریقا تأسیس گردیده و همه ساله یکصد دانشجو فرانسوی زبان را از 20 کشور آفریقایی و می پذیرد.تأسیس این دانشگاه در اجلاس رؤسای کشورهای فرانکفونی در سال 1981،در سنگال تصویب شد.مطالعات مربوط به اجرای طرح آن را آکادمی فرانسه انجام داد.این مرکز،در رشته های علوم اداری،مدیریت،تغذیه،بهداشت و محیط زیست از فارغ التحصیلان مراکز علمی بورسیه می پذیرد.گروهی از اعضای هیئت علمی آن از کشورهای اروپایی می باشند». (1)

اقدام فرهنگی دیگر،تاسیس دبیرستان«دیکان»است.این دبیرستان در منطقه ای بین ساختمان های وزارت خارجه و ریاست جمهوری الجزایر قرار دارد و شعباتی از آن در دو شهر«عنابه»و«و هوان»دایر است.این دبیرستان ویژه فرزندان دیپلمات ها و اتباع فرانسه مقیم الجزایر است؛البته افراد ثروتمند و با نفوذ و بوروکرات الجزایری نیز با واسطه هایی توانسته اند فرزندان خود را در این دبیرستان

ص:239


1- (1) .اسناد و مدارک وزارت امور خارجه،آرشیو،گزارش هایی از فرانسه.

که مشمول قوانین آموزش زبان عربی نیست ثبت نام نمایند». (1)

«اقدام دیگر هزینه برای گسترش زبان فرانسه است که مبلغ آن سالانه به 5 میلیارد فرانک می رسد». (2)

دوّم.حمایت از مدارس و تعلیمات کلیسا

فرانسه برای تقویت نظام آموزشی خود از مدارس و تعلیمات کلیسا کمک گرفت.این مدارس بیشتر در نواحی روستایی و دور از مرکز ایجاد می شد.آنها قصد داشتند،تا مردم عامی را با الگوهای آموزشی فرانسه با سواد نمایند و از طرفی،اعتقادات آنها را با تعالیم مسیحست جایگزین نمایند.کلیساها در این زمینه مجال فعالیت داشتند؛چون تا قبل از جنگ جهانی اول،دولت هایی مستعمرات آفریقای شمالی کمتر به آموزش و پرورش توجّه می کردند و بیشتر توجّه آنها،حفظ نظم،قانون،وضع مالیات و امور بازرگانی بود.مبشران مسیحی از این فرصت استفاده کردند؛به گونه ای که عموم مردم برای ورود به عرصه جدید تمدن و فراگیری خواندن و نوشتن مواجه می شدند با دانشی که بیشتر از سوی مبلغان مسیحی ارائه می شد مواجه می شدند.

در کشورهای آفریقای شمالی،آموزش زبان بومی در کلیساها ممنوع و کتاب مقدس از اهمیت خاصی برخوردار شد.این مراکز که با حمایت تبلیغاتی فرانسه برای مردم توجیه می شد.افرادی که در برنامه آموزشی آن قرار می گرفتند،برای گذراندن امتحان زبان فرانسوی آماده می شدند.بعد از جنگ جهانی دوم تعلیمات کلیساها منظم تر و خواهان کنترل بیشتر مدارس شدند؛چون تعلیم را از آن خود می دانستند.

ص:240


1- (1) .روزنامه کیهان،67/11/16.
2- (2) .وزارت خارجه،پیشین.
سوّم.تضعیف مدارس اسلامی و بومی

«در سال 1903 همزمان با حرکت هماهنگی که در فرانسه برای جدایی آموزش و پرورش از دین صورت گرفت،این اقدامات در مستعمرات نیز دنبال شد.در نظام جدید سه نوع مدرسه ابتدایی و سه نوع مدرسه بالاتر از سطح ابتدایی وجود داشت مأموران فرانسوی کوشیدند تا بر اساس نظام آموزش دولتی و غیر مذهبی آنها را شکل دهند.» (1)تا دهه 1920،نفوذ آموزگاران سنتی در کشورهای شمال آفریقا به مقدار بسیاری کاسته و برنامه های آموزشی فرانسه،جایگزین آن شده بود.افراد بسیاری در مدارس دولتی ثبت نام کرده بودند.مدارس فرانسوی برای قشرهای بالای جامعه جذاب بود و وسیله پیشرفت آنها به شمار می آمد.

«در تونس تا زمانی که نظام آموزشی به دست فرانسه تغییر نیافته بود،در نظام آموزشی بومی اسلامی،نزدیک به 85 هزار دانش آموز به آموزش مشغول بودند.با گسترش آموزش فرانسوی،آموزش زبان عربی روبه کاهش گذاشت.از سویی مدارس قرآنی جدید با سرمایه های خصوصی ایجاد شد که در کنار آموزش عربی،دروس تاریخ،ریاضی و بهداشت نیز تدریس می شد.بعد از جنگ جهانی دوم،دولت به مدارس اسلامی و دبیرستان ها توجّه بیشتری نشان داد و آنها را در کنترل خود در آورد». (2)بعد از استقلال،دولت تونس تصمیم گرفت تا نظام قرآنی جدید را در سیستم ملّی ادغام نماید.

در الجزایر،فرانسه تلاش کرد تا نفوذ و محدوده عمل مدارس اسلامی را کم نماید.تعلیمات مدارس اسلامی را به کنترل در آورد و در راه تعلیم زبان عربی و دروس اسلامی موانعی ایجاد کرد.به علاوه با گسترش نظام آموزش فرانسوی

ص:241


1- (1) .کانال،پیشین،ص 670 و671.
2- (2) . Kitchen, Op.Cit, p.47.

تلاش کرد،از ترویج مدارس اسلامی بکاهد.از طرفی«دانشگاه های با قدمت اسلامی در سراسر آفریقای شمالی فرانسه صدمات فراوان دیدند؛زیرا استعمار آنها را از منابع اقتصادی که داشتند،محروم گردانید». (1)

3-سیاست خارجی فرانسه در اروپا

فرانسه یکی از قدرت های بزرگ اروپایی به شمار می آمد و همواره نسبت به نحوه توزیع قدرت در اروپا واکنش نشان می داد.با شکل گیری نظام دوقطبی و بازسازی اروپا،روابط فرانسه با کشورهای بزرگ اروپایی از جمله آلمان و انگلستان وارد مرحله جدیدی شد.آلمان از جمله کشورهایی بود که در مقاطع تاریخی 1914،1870 و 1939 وارد خاک فرانسه شده بود و فرانسه همواره از افزایش قدرت آلمان بیم داشت.بنابراین سیاست کنترل قدرت آلمان همواره یکی از محورهای اساسی سیاست خارجی فرانسه در اروپا است.از سوی دیگر فرانسه به علت برخورداری از قدرت اتمی در رقابت با انگلستان است در جهت دهی به تعادلات قدرت در اروپا.فرانسه می کوشد تا نقش رهبری اروپا رسیدن به ایالات متحده اروپا را ایفا نماید.به همین علّت مدتی دوگل خواستار جلوگیری از ورود انگلیس به جامعه اروپا بود.این سیاست باعث اعمال برخی سیاست ها از جانب فرانسه گردید.در دهه 50 و 60 سیاست خارجی فرانسه در اروپا عبارت بود از:«همکاری نزدیک با جمهوری فدرال آلمان،تقویت و تحکیم بازار مشترک،مخالفت با ورود انگلستان به بازار مشترک،پیشنهاد تجدید نظر در ساختار ناتو و اقدام در رابطه با نیروی هسته ای مستقل این کشور». (2)

ص:242


1- (1) .رادنی،پیشین،ص245.
2- (2) .منافی،پیشین،ص162.

«با افزایش روند همگرایی و ایجاد اتحادیه اروپا،تلاش اعضای اتحادیه در به دست آوردن سیاست واحد اروپایی تقویت شد.در این میان فرانسه به مثابه یکی از قدرت های بزرگ اروپایی و با برخورداری از پیشتوانه اقتصادی،تکنولوژیک و نظامی تلاش داشت تا نقش فعالی را در سیاست اروپا ایفا نماید». (1)یکی از محورهای اساسی مورد نظر فرانسه،تشکیل ارتش مستقل اروپا است.از دیدگاه فرانسه اروپا باید از بُعد نظامی و امنیتی مستقل شود.این کشور از اتحادیه اروپای غربی به منزله شاخه نظامی اتحادیه اروپا و هم چنین از ارتش مشترک آلمانی-فرانسوی به منزله شالوده ارتش اروپا حمایت کرده است.مسلم است که ساختار امنیتی مستحکم در اروپا بدون حضور سه کشور انگلیس،فرانسه و آلمان امکان پذیر نمی باشد.در تاریخ 28 نوامبر 2003 وزرای خارجه کشورهای بریتانیا،فرانسه و آلمان،طرح های خود را برای افزایش همکاری نظامی بین اعضای اتحادیه و تشکیل ارتش واحد اروپا منتشر ساختند.در این طرح آمده است که مقدمات لازم برای همکاری نظامی گسترده تر اروپائیان به اجرا درآید؛در حالی که اتحادیه اروپا همچنان روابط خود را با ناتو حفظ نماید.هم چنین وزرای این سه کشور در موارد زیر به توافق رسیدند.

«-چگونگی مشارکت مالی و نظامی کشورهای اروپایی در این ارتش؛

-مشخص شدن مأموریت ارتش واحد اروپا به صورتی که در عمل به نسخه ای تکراری از سازمان آتلانتیک شمالی تبدیل نشود؛

-این ارتش،مستقل از ناتو و خارج از کشورهای عضو اتحادیه اروپا عمل کند؛

-نیروهای واکنش سریع اروپا در مواقع اضطراری و بروز حوادث و بحران ها به کمک نهادهای مدنی در سراسر کشورهای جهان بپردازند...». (2)

ص:243


1- (1) .ر.ک:محمود واعظی،سیاست خارجی و امنیتی مشترک اتحادیه اروپا،ص 144-145.
2- (2) .ر.ک:سعید خالوزاده،اتحادیه اروپایی،ص 248-258.

در مجموع می توان گفت که تلاش فرانسه برای ایفای نقش بیشتر در معادلات سیاسی و امنیتی اروپا ادامه دارد و این سیاست سبب ایجاد تعارض با برخی اعضای اتحادیه به ویژه انگلستان گردیده است.آمریکا نیز همواره از روند استقلال خواهی اروپا و سیاست های فرانسه احساس نگرانی می کند.او می کوشد تا از اختلاف ها و تعارض های اعضای اتحادیه اروپا،مشکلات اقتصادی و بحران های پولی و مالی اعضای اتحادیه بهره برداری نماید و حمایت این کشورها را در عملیاتی ساختن اهداف جهانی خود به دست آورد.

4-سیاست خارجی فرانسه در ارتباط با آمریکا

سیاست خارجی فرانسه در ارتباط با آمریکا با چالش هایی مواجه بوده است.پس از جنگ جهانی دوم،این کشور به شدت به سرمایه های آمریکایی نیازمند بود؛در عین حال خواستار ایفای نقش دولت مستقل در روابط دو جانبه و جهانی بوده است.توسعه اقتصادی فرانسه،روابط نزدیک با قدرت بزرگ اقتصادی پس از جنگ را لازم می کرد.این امر باعث گردید تا روابط فعال با آمریکا بر اساس اصل مساوات،در دستور کار سیاست خارجی فرانسه قرار گیرد وهمزمان از فرصت های لازم برای اعمال سیاست های جهانی استفاده گردد.

«دوگل بر این عقیده بود که منافع فرانسه در یک دنیای چند قطبی بیشتر تأمین می گردد تا در دنیای دوقطبی.از سال 1963 به بعد او سعی کرد سیستم دوبلوکی را که با آن روبه رو بود سست کند و نفوذ دو ابرقدرت را بر روی فرانسه و اروپا و دیگر نقاط کاهش دهد». (1)اقدام دوگل در خروج از شاخه نظامی ناتو روابط این کشور با آمریکا را به سردی گرایید.«این کشور معتقد

ص:244


1- (1) .همان،ص162.

است اروپای مستقل از ابرقدرت ها،می تواند قدرتی مستقل و وزنه ای در سطح جهانی باشد و در عین حال خود را حفظ کند». (1)تلاش فرانسه برای وحدت بخشیدن به اروپا و کاهش نقش آمریکا در معادلات سیاسی،امنیتی و فرهنگی اروپا،«معضل آتلانتیک»را در پی داشت.مخالفت با سیاست های آمریکا در جهان در موارد متعددی نمایان گشت؛از جمله اینکه فرانسه با مداخله آمریکا در نیکاراگوئه در زمان ریگان مخالفت نمود». (2)این امر حکایت از تلاش فرانسه در شکل دهی به ساختار نظام بین الملل چند قطبی و پیگیری سیاست استقلال گرایی در سطح جهانی دارد.

مخالفت های فرانسه با سیاست های یک جانبه گرایانه آمریکا پس از جنگ سرد به خوبی نمایان است.این کشور با حمله نظامی آمریکا به عراق در سال 2003 مخالفت کرد.از دیدگاه فرانسه نباید نقش سازمان ملل متحد را در حل مسائل بین المللی کم رنگ نمود.دونالد رامسفلد وزیر دفاع آمریکا در همین ارتباط کشورهایی مانند آلمان،فرانسه و بلژیک را نمایندگان اروپای کهنی خواند که در مقابل آن«اروپای نوین»وجود دارد که بیشتر آنها را کشورهای اروپای شرقی تشکیل می دهند.فرانسه بیش از هر چیز نگران منافع خود در مناطق مختلف جهان به ویژه در خاورمیانه این مسئله در گروه تقویت هویت اروپایی کشورهای بزرگ اروپا و محدود ساختن سیاست های توسعه طلبانه آمریکاست.در این راستا کشورهای فرانسه و آلمان با حمله نظامی به عراق مخالفت ورزیدند؛امّا آمریکا بدون توجه به شورای امنیت و مخالفت فرانسه و آلمان،حملات نظامی خود را آغاز کرد و کشور عراق را اشغال کرد.وضعیت عراق

ص:245


1- (1) .همان،ص169.
2- (2) .همان،ص165.

نشان داد که اروپا توان مقابله با آمریکا را ندارد و برای تأمین منافع خود ناگزیر به همکاری با آمریکا می باشد. (1)

5-سیاست خارجی فرانسه پس از جنگ سرد

با فروپاشی نظام بین الملل دوقطبی،امکان ایفای نقش منطقه ای و جهانی فرانسه افزایش یافت.این کشور همواره از ساختار نظام بین الملل چند قطبی در برابر ساختار تک قطبی به رهبری آمریکا حمایت کرده است.مهم ترین هدف فرانسه نفوذ و منافع بیشتر در میان کشورهای در حال توسعه و جهان سومی است.از مناطق استراتژیک جهان که همواره مورد توجّه فرانسه بوده خاورمیانه است.فرانسه در دوران دوقطبی و در مقطع پس از جنگ سرد از ابزارهای مختلف سیاسی،اقتصادی و فرهنگی برای دست یابی به منافع و اهداف خود در خاورمیانه استفاده کرده است.این کشور برای ایفای نقش خود همواره با دیگر قدرت های بزرگ در رقابت و منازعه بوده است.فرانسه به نفت،معادن و بازار خاورمیانه توجّه ویژه ای دارد و این امر این کشور را در رقابت با قدرت های نفوذگذار بر سیستم خاورمیانه قرار می دهد.

فرانسه برای دست یابی به اهداف خود در خاورمیانه و معادلات جهانی سرمایه گذاری بسیاری را در بخش تسلیحات و سلاح های هسته ای کرده است و به علّت قدرت هسته ای خود از جایگاه بالایی در میان قدرت های هسته ای برخوردار شده است.

«ژنرال دوگل از همان ابتدای زمامداری خود،سلاح های هسته ای را در کوتاه مدت عامل استقلال دیپلماتیک و در بلند مدت عامل استقلال نظامی برای فرانسه می دانست.هدف فرانسه از تولید سلاح های هسته ای این است که در جهان

ص:246


1- (1) .ر.ک:علی فلاحی،کتاب اروپا،ویژه روابط اروپا و آمریکا،ص 40-44.

هسته ای،یک کشور نمی تواند بر پیمان های سیاسی و نظامی اعتماد کامل داشته باشد.این مطلب در چارچوب گفته معروف دوگل که«چه کسی واشنگتن را در راه نجات پاریس فدا خواهد کرد»قابل تفسیر می باشد». (1)

با تقویت صنایع تسلیحاتی،فرانسه از 1950 تا به حال قراردادهای بسیاری را در زمینه فروش اسلحه با کشورهای مختلف جهان امضا کرده است.فرانسه با ارسال اسلحه به کشورهای خاورمیانه،اسرائیل،کشورهای آفریقایی و دیگر کشورهای جهان اقتصاد خود را تقویت کرده؛به طوری که این کشور از نظر فروش اسلحه بعد از آمریکا و شوروی سابق مقام سوم را در دنیا داراست». (2)

فروش تسلیحات یکی از منافع مالی این کشور در مبادلات اقتصادی است.«فرانسه در دهه 80 در ارتباط با کشورهای خاورمیانه و جهان سوم در پی این بود که که بدهی های خود را با فروش اسلحه و سلاح های تکنولوژیکی به این کشورها بپردازد». (3)

استراتژی نظام فرانسه در دوران دوقطبی و مقطع پس از جنگ سرد از دو بعد بازدارندگی و تهاجمی برخوردار بوده است.

«جهت اول استراتژی فرانسه بر اصل بازدارندگی استوار است که کارآیی دفاعی نیروهای هسته ای را لازم می نمایاند.برای آن که نیروهای هسته ای از قدرت بازدارندگی برخوردار باشند تحقق دو شرط لازم است:

اول آنکه این سلاح ها در حمله دشمن از بین نروند و دوم،آنکه قادر باشند هدف های مهم نظامی دشمن یا مواضع حیاتی وی را هدف قرار دهند.نیروهای

ص:247


1- (1) .همان،ص136.
2- (2) .همان،ص 136 و 137.
3- (3) .همان،ص 174 و 175.

بازدارنده فرانسه را می توان در دو دسته تقسیم کرد:

الف)نیروهای اتمی استراتژیک

ب)نیروهای اتمی تاکتیک». (1)

«جهت دوّم استراتژی فرانسه مبتنی است بر توان ارتش در خارج از مرزهای کشور،برای دفاع از منافع حیاتی،سیاسی،فرهنگی و اقتصادی فرانسه در هر کجای دنیا که اقتضا کند.این قسمت مربوط می شود به خارج از قاره اروپا؛در چنین برنامه ای احتیاجی به نیروی اتمی نیست؛امّا پیشرفت و تکامل سلاح های کلاسیک و متعارف،نقش مؤثر و قاطعی در تعیین پیروزی دارند.لذا توانمندی ارتش در سلاح های کلاسیک چه از نظر کمی و چه از نظر کیفی پا به پای پیشرفت قدرت هسته ای مسئله ای است که بسیار مورد توجّه است». (2)

چهره دیگر سیاست خارجی فرانسه که پس از جنگ سرد به ویژه پس از حادثه یازده سپتامبر نمایان شد،مربوط به مقابله با ترویسم است.در جهان اسلام این مقابله در برخورد با حرکت ها و نیروهای اسلامی تجلی یافت.برای مثال،اسلام در کشورهای شمال آفریقا،عامل مهمی در مقابل نفوذ و سلطه خارجیان بوده است (3)و همواره مورد توجّه قدرت های بزرگ قرار گرفته و در صدد کنترل و غلبه بر آن بوده اند.در گذشته فرانسه در کشورهای الجزایر،تونس و مراکش با برنامه های متعدد به تضعیف دین اسلام پرداخت.تا سال 1962،الجزایر بخشی از جمهوری فرانسه و نهادها و سازمان های آن وابسته به فرانسه بود.قدرت سیاسی و اقتصادی در اختیار

ص:248


1- (1) .همان،ص137.
2- (2) .همان،ص 138 و 139.
3- (3) .درباره نقش اسلام در شمال آفریقا ر.ک: Spencer Trimingham, The Influence of Islam up on Africa, 1980, pp.85-95.

جمعیت ساکن سفیدپوست قرار داشت.در سال 1954،بیشتر مردم مسلمان برای رهایی از سلطه فرانسه مبارزه را آغاز نمودند.مسلمانان که بخش عظیمی از جمعیت را تشکیل می دادند،خواهان اجرای قوانین اسلام و احکام آن شدند.در دو کشور تونس و مراکش نیز فرهنگ و ارزش های اسلامی عامل اساسی در شکل دهی اعتقادات آنها به شمار می رفت و اسلام دین رسمی کشورشان بود. (1)

از دهه هشتاد به ویژه در کشور الجزایر،حرکت های اسلامی به صورت فزاینده رشد کرد و نگرانی مقامات فرانسوی را سبب گردید.در کشورهای تونس و مراکش نیز حرکت های اسلامی رشد فزاینده ای داشت؛مردم خواهان حفظ شئونات اسلامی و قوانین آن،در جامعه شده اند.این بیداری اسلامی در بازگشت به ارزش های اسلامی بااهمیت است.از جمله در الجزایر که«این بیداری نمایان گشت در بازگشت زنان این کشور به معتقدات و اصول مورد قبول آنان،همچون پوشیدن لباس و حجاب اسلامی،پایبندی به اخلاق و آداب اسلامی و تقاضای از میان برداشتن پدیده آمیختگی زن و مرد در مدارس،دبیرستان ها،دانشگاه ها و ادارات». (2)«برادران،خواهران خود را مجبور می کنند،حجاب داشته باشند.به دستور جبهه نجات اسلامی،سیم های آنتن های بشقابی شیطانی که تمام فریب های فرانسه و گناهان غرب را به صفحه تلویزیون ها ظاهر می کند بریده می شود». (3)حرکت های اسلامی فرانسه را نگران کرده و در مجله ها و روزنامه ها،مقاله های بسیاری درباره اسلام گرایی در شمال آفریقا نوشته می شد.

ص:249


1- (1) .درباره نقش اسلام در نهضت الجزایر ر.ک: سید هادی خسروشاهی،نبرد اسلام در آفریقا،ج1،ص 32-37.
2- (2) .العالم،فوریه 1990.
3- (3) . Express, Feb 2, 1990.

فرانسه نیز در این رابطه مقالات بسیاری چاپ کرد..در ماهنامه الارشاد ارگان حزب اصلاح و ارشاد به برخی از آنها اشاره شده است؛مانند مقاله«الجزایر بین تجدد و قرآن»،«زمانی که الجزایر به سوی بنیادگرایی متمایل شد»،«اگر الجزایر اسلام را ترجیح دهد».هفته نامه«لاوی»در اکتبر 1986 نتیجه نظر خواهی از فرانسویان درباره اسلام را انتشار داد.در این نظر خواهی 55 درصد فرانسویان،اسلام را همانند یک عامل جنگی معرفی کردند.

از سوی دیگر تحولات اخیر کشورهای عربی که بیشتر از آن به«انقلاب های عربی»و یا«بهار عربی»یاد می شود،سیاست خارجی فرانسه را وارد چالش های جدیدی کرده است؛زیرا از یک سو روند شتابان تحولات منطقه شمال آفریقا و خاورمیانه در پی نظم نوین منطقه ای به نفع فرایندهای درون منطقه ای و حرکت های اسلامی است و از سوی دیگر آمریکا بیش از هر قدرت فرامنطقه ای دیگر موج سواری و هدایت جریان های مردمی و اسلامی به سوی تحقق خاورمیانه بزرگ است.این وضعیت بهمراه تعارضات بنیادین منافع آمریکا و فرانسه،چالش های فزاینده ای را پیش روی سیاست خارجی فرانسه نهاده است.فرانسه تلاش می کند تا از راه همراهی با جریان های درون منطقه ای و حمایت از سیاست های آمریکا،منافع خود را در منطقه استراتژیک خاورمیانه و شمال آفریقا تأمین و از ظرفیت ها و فرصت های روابط نزدیک خود با کشورهای منطقه در راستای تأثیرگذاری بر معادلات سیاسی و اقتصادی منطقه ای استفاده کند.

ص:250

نکته ها

1.سیاست خارجی فرانسه در رابطه با مستعمرات در سده نوزدهم و ابتدای سده بیستم براساس سیاست بهره کشی،مشابه سازی و مشارکت قرار داشت.

2.اقدامات فرهنگی فرانسه نسبت به کشورهای جهان سوم و مستعمرات را می توان در استحاله نظام آموزش و پرورش،حمایت از مدارس و تعالیم کلیسا و سست کردن مدارس بومی و اسلامی مشاهده کرد.

3.فرانسه پس از جنگ سرد تلاش کرد تا با استفاده از ابزارهای سیاسی،اقتصادی،فرهنگی و نظامی سطح قدرت خود را افزایش دهد.این کشور از ساختار نظام بین الملل چند قطبی حمایت کرده و با بهره گیری از راهبرد بازدارندگی و تهاجمی در پی تأثیرگذاری بر معادلات منطقه ای و جهانی در سطح یک قدرت بزرگ بود.

ص:251

پرسش ها

1.سابقه سیاست خارجی فرانسه را تا جنگ جهانی دوم توضیح دهید؟

2.سیاست خارجی فرانسه را در ارتباط با کشورهای جهان سوم،اروپا و آمریکا در مقطع پس از جنگ جهانی دوم بررسی نمائید.

3.سیاست خارجی فرانسه پس از جنگ سرد را بررسی نمائید.

4.استراتژی فرانسه را در راستای تأثیرگذاری بر معادلات جهانی و منطقه ای پس از جنگ سرد توضیح دهید.

ص:252

فصل ششم: سیاست خارجی آلمان

1-سابقه شکل گیری امپراتوری آلمان

اشاره

«بیسمارک»امپراتوری آلمان را در 1870 بنا نهاد.قبل از آن سرزمین های آلمانی تبار در کنفدراسیون کشورهای آلمانی عضویت داشتند که در آن پروس و اتریش از قدرت بیشتری برخوردار بودند.همواره رقابت میان این دو قدرت برای تسلط و نفوذ در کنفدراسیون وجود داشت.پروس خواستار وحدت یافتن سرزمین های آلمانی تبار به قیادت و مرکزیت پروس بود و این سیاست با روی کارآمدن بیسمارک عملی گشت.

بیسمارک طرفدار سر سخت سلطنت بود و آن را عطیه الهی می دانست.به همین علّت با هر حرکت و جنبشی که کوچک ترین آسیبی برای سلطنت داشت به شدت مخالفت می کرد.در انقلابات 1848 مراقب بود که به پادشاهی صدمه ای وارد نشود.در سال 1851 که قانون اساسی پروس تصویب شد،برای جلوگیری از افکار آزادی خواهی و انقلابی،حزبی دست راستی و محافظه کار ایجاد کرد.بیسمارک در سال 1862 به«دزرائیلی»گفته بود که می خواهد در اولین فرصت با اتریش جنگ کند.درزائیلی می گفت از آن مرد بترسید؛زیرا آن چه می گوید از

ص:253

روی عقیده است.در 1862 اختلاف شدیدی میان پارلمان و پادشاه پروس به وجود آمد.امپراتور به دنبال تقویت ارتش بود؛بنابراین به بودجه بیشتری نیاز داشت.تصویب بودجه در دست مجلس بود و این اختیار اهرمی بود برای در فشار قرار دادن رژیم.در این زمان مجلس پروس،با افزایش بودجه نظامی مخالفت کرد و اختلاف به بن بست رسید.براساس قانون اساسی،در این وضعیت پارلمان منحل می شد و انتخابات جدید وضعیت را مشخص می کرد.در انتخابات جدید مردم به نمایندگانی که مخالف تقویت ارتش بودند رأی دادند.لذا پادشاه تصمیم گرفت کناره گیری کند تا فرد دیگری بتواند با مجلس به توافق برسد.پادشاه قبل از این که نامه کناره گیری خود را به مجلس بفرستد با مشاور خود مشورت کرد.وی از پادشاه خواست بدون مشورت با بیسمارک که در این هنگام سفیر پروس در فرانسه بود اقدامی نکند.بیسمارک به دربار فرا خوانده شد و پس از آگاه شدن از اوضاع،پادشاه را از کناره گیری برحذر داشت.وی از پادشاه خواست نقشه ی تقویت ارتش را به رغم خواست پارلمان عملی سازد.درپی آن فرمان صدر اعظمی وی صادر شد و امور را به دست گرفت.

بیسمارک پس از کسب قدرت به رغم مخالفت مجلس مالیت های جدیدی وضع کرد و از به وسیله آن ارتش را تقویت و اصلاح کرد و در پی اجرای طرح وحدت آلمان بر آمد.وی آلمان را در سیاست های کلان که بر برنامه های مفصل نظامی و دریای بنا شده بود رهبری کرد.دولت در نگاه او به معنای قدرت و جنگ دنباله سیاست و وسیله نفوذ بود؛وقتی سیاست پیشرفت می کرد که تسلیحات بیشتر می شد؛چون بر مقدار تسلیحات می افزود دامنه سیاست وسعت می یافت.بیسمارک به دنبال این بود که دو ایالت«شلزویک»و«هولشتاین»را به کشور خود ضمیمه کند.این دو«دوک نشین»از 1460 به بعد در تصرف دانمارک بود.هولشتاین از دیرباز

ص:254

متمایل به آلمان و شلزویک متمایل به دانمارک بود.این سرزمین ها زیر نظر پادشاه دانمارک قرار داشتند.آلمان ها هنگامی که در 1848 شنیدند دانمارک در نظر دارد شلزویک-شمالی ترین دوک نشین های اسکاندیناوی-را در قلمرو سلطنتی خود قرادهند و رشته های پیوستگی آن را با آلمان قطع و با دوک نشین هولشتاین محکمتر کند،بسیار نگران شدند.پس از مرگ«فردریک هفتم»که پسری نداشت آلمان ها اعتقاد داشتند که باید یک شاهزاده آلمانی جانشین وی گردد.پس از یک دوره کشمکش بی نتیجه با دخالت دول بزرگ بر اساس عهدنامه لندن در 1851«کریستان نهم»جانشین فردریک هفتم گردید تا در دانمارک و دوک نشین های دوگانه فرمانروایی کند.دیت آلمان که توانسته بود شاهزاده ای به نام«دوک اگوستنبرگ»پیدا کند با دریافت مبلغی گزاف به انصراف از ادعای خود رضایت داد.در 1863 فردریک هفتم پادشاه دانمارک در گذشت و چنان که مقرر بود بر اساس عهدنامه لندن،کریستیان نهم جانشین وی شد.در اثر فشار مردم،قانون اساسی(30 مارس 1830)فردریک هفتم را به اجرا گذاشت و دو ایالت هولشتاین و شلزویک را ضمیمه ی خاک دانمارک کرد.از این هنگام بود که بیسمارک به یک رشته اقدامات سیاسی پرداخت و در صدد بر آمد که از راه همکاری با اتریش،اقدامات لازم را برای به دست آوردن دو ایالت انجام دهد. (1)

الف)جنگ پروس با دانمارک(1864)

بیسمارک موضوع تصرف دو ایالت را با ویلهلم اول در میان گذاشت.پادشاه متعجب شد:اما بیسمارک گفت:مگر اجداد شما و جنابعالی حقی در پروس داشتید.مگر شاهان قبلی که شما وارث آنها هستید تا آن جا که توانسته اند قلمرو

ص:255


1- (1) .سید محسن مصطفوی،بیسمارک،ص 81-90.

خود را وسعت نداده اند.بیسمارک پیوستن دو ایالت را به دانمارک بهانه مناسبی برای آغاز جنگ می دانست.بیسمارک توانست اتریش را با خود متحد ساخته و در سال 1864 به دانمارک اعلام جنگ دهد.قوای دانمارکی به رغم مقاومت،نتوانستند در مقابل قوای پروس و اتریش پیروز شوند و به خواسته های متحدین رضایت دادند.در موافقت نامه ی 1864 وین قرار شد،که«هولشتاین»به صورت موقت از آن اتریش و شلزویک به صورت موقت به تصرف آلمان درآید.به مرور بر سر اداره آنها میان اتریش و پروس اختلاف افتاد؛اما با پیمان گاشتاین(1865)به صورت موقت حل شد.

بنابراین پیروزی خوبی نصیب بیسمارک گردید.اکنون که تلاش های نخستین ارتش پروس به نتیجه رسید،بیسمارک می توانست به آینده،با اطمینان بنگرد و از اختلاف پروس و اتریش درباره دوک نشین ها برای حمله به اتریش استفاده کند.آسیب نرسیدن به بیسمارک از سوی مرز شرقی تضمین شده بود و به بی طرفی دوستانه ی روس می توانست اعتماد کند؛ولی ضرورت داشت بی طرفی فرانسه و همکاری ایتالیا را به دست آورد. (1)

ب)جنگ با اتریش(1866)

بیسمارک در صدد برآمد تا توافق ناپلئون سوم را کسب نماید.ناپلئون وارث عقیده ای بود که عموی نامدارش در«سنت هلن»بیان کرد که تشکیل اجتماعات بزرگ ملّی برای استقرار اروپا سودمند است.گسترش قدرت پروس وی را نگران نساخت.وی پنداشت که نه فقط عادلانه است که پروسی ها دوک نشین های دانمارکی را بگیرند؛بلکه حتّی امکان اتحادیه شمالی آلمان با سرپرستی پروس

ص:256


1- (1) .همان،ص 91-98.

هم در او اثری ننمود.بیسمارک در سفر خود به فرانسه با ناپلئون ملاقات کرد و سربسته به غرامت هایی که ممکن بود فرانسه در آتیه دریافت نماید اشاره کرد.ناپلئون که به خاک ایتالیا نظر داشت و با شکست اتریش امکان داشت سرزمین هایی از ایتالیا را تصاحب کند،غیر مستقیم بی طرفی خود را اعلام کرد.بیسمارک می توانست تدارک خود را برای جنگی که مدت ها پیش مطرح شده بود تکمیل کند.او در مذاکرات خود با ایتالیا توانسته بود کمک ایتالیا را نیز به دست آورد.بنابراین اتریش در جنگ ناچار بود در دو جبهه جنگ کند.

یافتن دستاویزی برای بیسمارک،بسیار مهم بود.وی به شروع حرکت هایی علیه اتریش در هولشتاین پرداخت.اتریش مسئله را به کنفدراسیون آلمان برد؛ولی ثمری نداشت.بیسمارک،دستور داد تا هولشتاین را اشغال نمایند؛ولی تا این زمان اتریش به پروس اعلام جنگ نداد.سپس بیسمارک دستور داد تا تشکیلات کنفدراسیون را تغییر دهند و اتریش از آن اخراج شود.در اینجا اتریش اعلام کرد اقدام بیسمارک بر خلاف قانون اساسی کنفدراسیون است و اعلام جنگ داد.در جنگی هفت هفته ای،قوای پروس به پیروزی دست یافتند.سرعت تجهیز قوای و صحیح بودن حرکت های لشکر و خوبی توپ های پروسی فرارسیدن دوره ی را خبر داد که تصمیمات بزرگ تاریخی تابع استعداد نسبی دول در به کار بردن منابع فنی و علمی آنها خواهد شد.اتریش در عهدنامه پراک در اوت 1866،ناچار شد ایالت«ونیز»را به ایتالیا بدهد و هولشتاین را به پروس داده و به انحلال کنفدراسیون آلمان رضایت دهد.بیسمارک چون در جنگ پیشرو با فرانسه به بی طرفی اتریش نیاز داشت،از تحقیر بیشتر آن خودداری کرد. (1)

ص:257


1- (1) .همان،صص 98-114.

ج)جنگ با فرانسه(1868)

بیسمارک،برای جنگ با فرانسه در پی بهانه بود.جنگ فرانسه با آلمان آخرین قدم در ایجاد آلمان جدید و پایان دوره ی امپراتوری ناپلئون سوم بود.در فاصله سال های 1860 تا 1871 ناپلئون برای کاستن توجّه ملّت به اوضاع داخلی،سیاست خارجی جاه طلبانه ای در پیش گرفت.از سوی دیگر بیسمارک برای این که میان سیاست شمال و جنوب ائتلاف برقرار سازد به یک جنگ خارجی نیاز داشت.در این زمان فرانسه از آلمان متحد وحشت داشت و احزاب و گروه های فرانسه مخالف آلمان قوی بودند.از طرفی کوتاه بودن جنگ میان آلمان و اتریش و نتیجه آن هشدار نامطلوبی برای ناپلئون سوم شد.در آغاز جنگ بین پروس و اتریش،ناپلئون امیدوار بود که مدت جنگ طولانی و برای هر دو طرف خسته کننده خواهد بود؛بنابراین هر دو کشور از وساطت وی خشنود خواهند شد.ولی پیروزی سریع پروس،موقعیت داوری ناپلئون را از میان برد و او با یأس و ناامیدی در پی غرامت هایی بود تا آبروی خود را در مقابل ملّت فرانسه حفظ کند.ناپلئون خواستار سرزمین«رنیش پالاتینت»،بلژیک و لوکزامبورگ بود؛ولی در رسیدن به آنها موفق نشد.در سال 1868 در اسپانیا انقلاب شد و ملکه ایزابل دوم از تخت سلطنت به زیر آمد.رسم بود که برای فرمانروای جدید از شاهزاده های اروپایی دعوت به عمل می آمد.از لئوپولد آلمانی که پسر عموی ویلهلم اول بود خواستند آن را قبول کند،اما رد کرد.این موضوع تا 1870 بدون نتیجه ماند.در این زمان بیسمارک از«لئوپولد»خواست که مقام سلطنت را قبول کند.زیرا وی می دانست که ناپلئون سوم به هر داوطلبی که مایل به یکی کردن تاج و تخت آلمان و اسپانیا باشد اعتراض خواهد کرد.به دنبال اعتراض فرانسه«لئوپولد»تقاضای خود را پس گرفت و سیاست بیسمارک شکست خورده به نظر می رسید.

ص:258

مشاوران ناپلئون از وی خواستند تا ویلهلم اول قول صریح بدهد که در آتیه هیچ یک از خاندان پروس خود را،برای پادشاهی اسپانیا کاندید نخواهد کرد.متعاقب آن از سفیر فرانسه در پروس خواسته شد که پادشاه را ملاقات نماید و تعهدی بدین مضمون از وی بخواهد.

سفیر فرانسه ویلهلم اول را در ییلاق تابستانی«امس»ملاقات کرد ولی پادشاه تقاضای وی را رد کرد.ویلهلم گفت:از جانب اشخاص دیگری که عاقل هستند نمی تواند چنین تعهدی را بدهد.تلگرام سلطنتی صادر از امس که حاکی از این جریان بود،در برلین به بیسمارک رسید.وی با تغییر کوچکی در متن تلگرام،بیانیه ای به جراید داد که حاوی مفاد تلگرام بود.چنان وانمود شده بود که سفیر فرانسه نسبت به پادشاه پروس توهین روا داشته و پادشاه ناگزیر او را سخت رانده است.

انتشار پیغام امس باعث ناراحتی افکار عمومی در آلمان و فرانسه شد.در فرانسه مردم از آن که به سفیر آنها بی احترامی شده و در آلمان از این که پادشاه پیر مورد اهانت قرار گرفته،ناراحت بودند.چهاردهم ژوئیه 1870 کابینه فرانسه با ریاست ناپلئون سوم تصمیم گرفت،ارتش را بسیج کند و سرانجام زیر فشار افکار عمومی اعلام جنگ نمود.امپراطور گفت حتّی اگر دلیل قابل قبولی هم برای زد و خورد نداشته باشیم بنا بر اراده ملی ناگزیریم جنگ کنیم.مردم پس از اطّلاع از جنگ در خیابان ها فریاد می زدند به طرف برلین،زنده باد جنگ و به همین نزدیکی که آلمان را فتح می کنیم. (1)

کارها با سرعت شگفت آوری انجام گرفت و جنگ آغاز شد.ارتش پروس به پیروزی هایی دست یافت.و ناپلئون سوم اسیر شد.پس از انتشار خبر اسارت

ص:259


1- (1) .ر.ک:کارل گریمبرک،تاریخ بزرگ جهان،ج10،ترجمه قدرت الله مهتدی،ص 444 و 445.

ناپلئون سوم،جمهوری خواهان به رهبری«لئون گامبتا»برقراری جمهوری سوم فرانسه را اعلام کردند؛درپی آن حکومت دفاع ملّی ایجاد شد.پروس اعلام کرد خواهان پیوستن آلزاس و لورن به خاک خود است و به سمت پاریس حرکت کرد.جنگ به رهبری گامبتا ادامه یافت در مبارزه سختی میان قوای وی و پروس سرانجام وی ناچار به تسلیم شد و خواسته های بیسمارک را پذیرفت.پیمان صلح فرانکفورت میان دوطرف در 1871 به امضا رسید.براساس این پیمان قرار شد:یک.فرانسه«آلزاس و لورن»،«متز»،«استرازبورگ»را به آلمان واگذار نماید؛دو.فرانسه یک میلیون فرانک غرامت به آلمان بپردازد؛سه.قوای آلمان تا پرداخت نهایی غرامت،در خاک فرانسه باقی بمانند. (1)

با شکست فرانسه،اوضاع در این کشور رو به وخامت نهاد.بااز دست رفتن آلزاس و لورن،شکست سخت روحی به قوای نظامی و افکار عمومی وارد شده بود.از طرفی معادن آهن این مناطق که برای تقویت صنایع بسیار مهم بود از دست رفته بود.در پی محاصره پاریس،گرسنگی و فقر گریبانگیر مردم شده و اوضاع اقتصادی در این شهر بسیار وخیم بود.دولت جدید برای از میان برداشتن مشکل،خواهان بیشتر کردن مالیات بود؛در حالی که مردم از قبول معاهده ننگین توسط دولت خشمگین بودند.پس از اتمام جنگ دستور داده شد افراد و گروه هایی که در جنگ شرکت داشتند اسلحه های خود را تحویل دهند؛ولی عده ای که از وضعیت به وجود آمده ناراحت بودند،سرباز زدند.آنارشیست ها،کمونیست ها و انقلابیون سال 1848 در دسته مخالفین قرار گرفتند و حکومت جداگانه ای در پاریس ایجاد و به پیروری از تندروان انقلابی سال 1793 خود را

ص:260


1- (1) .همان،ص 147.

«کمون»نامیدند.اصطکاک و نزاع میان این گروه و دولت باعث درگیری شدیدی شد و سرانجام«کمون پاریس»سرکوب شد.در پی آن دو گروه طرفدار سلطنت و جمهوری در مقابل هم قرار گرفتند.به رهبری لئون گامبتا قانون اساسی جدیدی نوشته شد و نظام جمهوری فرانسه ایجاد گردید.در سال های بعد فرانسه توانست با فروش اوراق قرضه مقداری وضع اقتصادی را سامان دهد.

در مدت 40 سال بعد،فرانسوی ها با تلاش فراوان تلاش کردند سرشکستگی سال 1870 خود را جبران کنند و ایالات از دست رفته ی خود را دوباره به دست آورند.

در این زمان بیسمارک به هدف خود-که طرح وحدت آلمان بود-دست یافته.کوشش کرد تا اقدامات دیگری را برای پیوند هرچه بیشتر کنفدراسیون شمال با ایالات های جنوب انجام دهد.حکومت آلمان در امپراطوری جدید به صورت فدرالیسم بود هر یک از ایالات ها دارای اختیاراتی بودند و بیسمارک با هدف وحدت هرچه بیشتر تلاش کرد،بانک مرکزی،راه آهن مرکزی و اسکناس ها را یکسان سازی کند.در داخل کشور محافظه کاران حزب ترقی خواه،سوسیالیست ها و کاتولیک ها از مخالفان وی بودند.بیسمارک در کنار راندن نمودن آنها موفقیتی بدست نیاورد. (1)

بیسمارک سیاست تقویت توان نظامی کشور را ادامه داد و تلاش کرد فرانسه در انزوا قرار گیرد.وی برای این هدف در 1879 پیمان محرمانه ای را با اتریش و در 1887 پیمان محرمانه ای را با روسیه امضاء کرد.مدت اعتبار پیمان با روسیه 3 سال بود؛ولی پس از اتمام هر دوره آن را تمدید کرد.به موجب این پیمان دو طرف تعهد دادند که با دولت دیگری برای حمله به یکدیگر پیمان اتحاد نبندند.در سال 1882

ص:261


1- (1) .همان،ص 148.

ایتالیا به پیمان آلمان و اتریش ملحق شد و اتحاد مثلث شکل گرفت.با این سیاست تا زمانی که بیسمارک در مصدر امور بود فرانسه در انزوا قرار داشت.

«تأسیس امپراتوری آلمان در 1871 برای دیگر کشورهای اروپایی نمی توانست مسئله بی اهمیتی باشد.تمرکز قدرت در آلمان،آن هم با اتکا به اقتصادی قوی و نیروی نظامی قدرتمند که متکی به جمعیتی روز افزون بود،موجب نگرانی دیگر همسایگان می شد.تعادل قدرت در قاره به صورت محسوسی تغییر می کرد.هر چند آلمان ابر قدرت اروپا نشده بود،امّا در مسیر این هدف گام بر می داشت.فرانسه،(بازنده جنگ 1870-1871)و انگلیس(که در جزیره خود خواهان تعادل قوا میان کشورها بود)و هم چنین روسیه و امپراتوری اتریش-مجارستان،تأسیس امپراتوری آلمان را از این زاویه نگاه می کردند». (1)

ساختار حکومتی امپراتوری آلمان نیز برای کشورهای اروپایی مورد توجه بود.زیرا از یک طرف پارلمانی بود و از سوی دیگر در آن مردم حق حاکمیت نداشتند.

«آلمانِ بیسمارک،نه همانند فرانسه،جمهوری بود و نه یک حکومت پارلمانی-سلطنتی به شکل انگلیس؛یا یک حکومت پاسخگو در مقابل پارلمان.امپراتوری آلمان در اشکال مختلفی یک پادشاهی مشروطه بود که خود را در پناه دولت مردان نظامی و مستبد قرار داده بود.از نظر بیسمارک این ایالات متحده(اتحادیه دولت ها)در حقیقت،اتحادی میان شهر یاران و دولت های آزاد بود که ارتباطی به حق حاکمیت مردم نداشت؛بلکه اتحادی قابل فسخ در هر زمان،بین این صاحبان قدرت بود». (2)

ص:262


1- (1) .پیتر سولینگ،تاریخ آلمان از 1871 تا 2005،ترجمه حبیب ا...جوربندی،ص60.
2- (2) .همان،ص49.

از نظر بین المللی نیز اروپا دستخوش تحولات جدید بود.با افزایش قدرت آلمان،اروپا در مسیر شکل گیری توازن قدرت جدیدی بود،پس از 1870 موج جدید امپریالیسم،رقابت قدرت های اروپایی برای تقسیم جهان را شدت بخشید.

«در نیمه دوم قرن نوزدهم رقابت قدرت های بزرگ اروپایی برای تقسیم جهان که از قرن هیجدهم آغاز شده بود،شدت گرفت.دوران امپریالیسم آغاز شده بود.همانگونه که در سیصد سال قبل،ملت هایی که به دریاها دسترسی و به بازرگانی اشتغال داشتند-هم چنین پرتغال و اسپانیا و هنلد-مناطقی را در ماورای دریاها با توسل به زور به دست آورده بودند،اکنون نیز،بیش از همه انگلیس،فرانسه،روسیه و بعدها ژاپن و آمریکا به اردوگاه آنها پیوسته و برای به دست آوردن کلنی ها در ماورای دریاها با یکدیگر به رقابت برخاسته بودند.مناطق هدف در آسیا و آفریقا قرار گرفته بودند که تأمین کننده ی مواد خام صنعتی و نیز بازاری برای مصرف محصولات صنعتی پر جاذبه بودند». (1)

افزایش قدرت آلمان این کشور را خواهان ایفای نقش بیشتری در معادلات قدرت در اروپا و جهان کرد.

«تولیدات صنعتی آلمان تا 1913 دو برابر شده بود.آلمان به صادر کننده ای تبدیل شده بود که هر سال در حرکت تجاری خود پابه پای انگلیس پیش می رفت؛بیش از همه در صنایع شیمیایی و برقی و نیز در ساخت ماشین های صنعتی.کاشفان و محققان آلمانی در تکنیک و علوم پزشکی شهرتی بین المللی یافتند.اولین ترامواهای برقی در جهان نخستین بار در سال 1881 در برلین به راه افتادند.برلین پایتخت امپراتوری و نمایانگر حرکت پر شتاب

ص:263


1- (1) .همان،ص 76 و 77.

جامعه و شهری بود که هرگز آرام نمی یافت». (1)

سرانجام تقاضای آلمان برای ایفای نقش بیشتر و رقابت قدرت های دیگر برای تسلط بر جهان،زمینه ساز جنگ جهانی اول در سال 1914 گردید.

2-سیاست خارجی آلمان و جنگ جهانی اول

آلمان در آغاز سده بیست به علت افزایش قدرت نظامی و اقتصادی در کنار کشورهای قدرتمند قرار داشت.اتریش و ایتالیا از آن حمایت می کردند و در کنار کشورهای دیگر از برتری درخشانی برخوردار بود.این کشور در تجارت جهانی پیشرفت کرد و بازارهای اقتصادی را تحت تأثیر کالاهای خود قرار داد.در داخل کشور تبلیغات بسیاری شده بود که جنگ برای آزمایش توانمندی های ملّت لازم است.جوانان آلمانی در انتظار چنین جنگی بودند.به آنها آموخته بودند که جنگ های پیش رو کوتاه و در چند هفته،پیروزی نصیب آلمان خواهد شد.تبلیغات ضد انگلیسی پیوسته در حال افزایش بود و با تصویب هر لایحه ای برای تقویت نیروهای دریایی روابط دو کشور فرصت بهبودی را از دست می داد.«قیصر»راه هر گونه مصالحه ای را می بَست.

نامه نگاری های فراوانی قیصر با تزار نیکلا،نشان می داد در حالی که وی مدعی دوستی با انگلستان بود،در دسته بندی دولت های اروپا،مخالف با انگلستان عمل می کرد.هنگامی که واحدی از نیروی دریایی آلمان در سال 1900 عازم آب های چین شد،وی با اظهاراتی که در سراسر دنیا انعکاس یافت به نفرات اعزامی با خشم فراوان خطاب کرد؛«بزودی شما با دشمن زیرک و مسلحی برخورد خواهید کرد.با او روبرو شوید او را درهم شکنید؛امانش ندهید؛اسیر

ص:264


1- (1) .همان،ص80.

جنگی نگیرید؛وقتی که به دست شما افتاد،او را بکشید.چنانکه هزار سال پیش«هونها»به فرماندهی پادشاه خویش«آتیلا»چنان نام و نشانی برای خود فراهم ساختند که هنوز خون خواریش در تاریخ انعکاس دارد،شما هم نام آلمان را در تاریخ چین تا هزار سال به یادگار گذارید». (1)

از سوی دیگر در حالی که برای حفظ صلح در اروپا لازم بود روس از تحریک اتریش جلوگیری کند و در سال های 1908 و 1912 احتمال بروز جنگ و دخالت آلمان وجود داشت،قیصر اتریش را که هر پیشنهادی که از وزارت خارجه وین دریافت شود در نزد او پذیرفته خواهد بود.«ویلهلم»در مذاکره 26 اکتبر 1913 با وزیر خارجه اتریش«کنت برچولد»تذکر داد که«جنگ بین شرق و غرب اجتناب ناپذیر است؛اسلاوها برای بندگی آفریده شده اند نه برای حکومت؛صرب ها بایستی به وسیله رشوه و ترغیب ناچار شوند که لشکریان خود را در اختیار اتریش بگذارند؛در نتیجه پایتخت آنها باید بمباران و اشغال شود.وی به متحد خود اطمینان می داد که از روس نباید ترسید؛زیرا یک نفر آلمانی ساکن اطراف بالتیک نظر تزار که در شش سال آینده از طرف روسیه جنگ غیر مقدور است را به او خبر داده بود.».در این دیدار قیصر،به وزیر خارجه اتریش اطمینان داد که در نزاع پیش رو کاملاً به وی امیدوار باشد. (2)

عامل دیگری که زمینه ساز جنگ جهانی اول و قرار دادن آلمان در آستانه جنگ بود،سیاست های قیصر در زمینه افزایش بودجه نظامی و تقویت نیروی دریایی آلمان است؛زیرا طرح های تقویت ارتش در آلمان باعث رقابت تسلیحاتی

ص:265


1- (1) .هربرت ام.ال.فیشر،تاریخ اروپا از انقلاب فرانسه تا زمان ما 1935-1789،ترجمه وحید مازندرانی،ص59.
2- (2) .ر.ک:روبرت هرمان تنبروک،تاریخ آلمان،ترجمه محمد ظروفی،ص 191-201.

و تشدید آن در اوایل قرن بیستم می شد.بر اساس طرح دریادار«تیرپیتز»نیروی دریایی آلمان تقویت و تعداد ناوهای جنگی افزایش می یافت.بر اساس قانون نظامی جدید،ارتش آلمان در زمان صلح از 623 هزار به 820 هزار نفر و با افراد زیر پرچم به 1/5 میلیون نفر می رسید.بر اساس طرح«اشلیفن»رئیس ستاد ارتش آلمان،حمله به فرانسه از راه بلژیک صورت می گرفت.در سال 1913،فرانسه،خدمت نظام وظیفه را از 2 سال به 3 سال افزایش داد و ارتش زمان صلح به 750 هزار نفر رسید.همزمان تقویت ارتش در بریتانیا و روسیه نیز در دستور کار قرار گرفت.بریتانیا نسبت به تقویت نیروی دریایی آلمان حساس بود و در نبرد آینده نقض بی طرفی بلژیک توسط آلمان را بااهمیت می دانست.وزیر جنگ بریتانیا«هالدان»به آلمان ها اخطار داده بود که این کشور نسبت به نقض بی طرفی بلژیک حساس است.ستاد ارتش آلمان خواستار سیاست بی طرفی بریتانیا در جنگ پیش رو بود.بریتانیا با تضعیف فرانسه موافق نبود؛به همین علت بریتانیا تلاش های بسیاری را برای عادی سازی روابط با آلمان انجام داد.هدف بریتانیا جلوگیری از رقابت تسلیحاتی و گسترش نیروی دریایی آلمان برای جلوگیری از جنگ بود؛اما تفسیر آلمان این بود که بریتانیا می خواهد همچنان قوی ترین قدرت دریایی جهان باقی بماند؛بنابراین آن را برای خود تهدید می دانست.در عین حال در راستای منافع مشترک و برقراری روابط مسالمت آمیز میان دو کشور در اولین ماه های 1914 توافقی میان دو کشور در مورد راه آهن بغداد و تقسیم بعدی مستعمرات پرتقال در شرف وقوع بود که نتیجه ای در پی نداشت. (1)

با وقوع جنگ جهانی اول،ارتش آلمان در ابتدا در جنگ پیشروی کرد امّا

ص:266


1- (1) .ر.ک:نقیب زاده،تاریخ دیپلماسی و روابط بین الملل،ص153.

به تدریج قدرتش رو به افول رفت.جنگ جهانی اول 1918-1914،پس از چهار سال،کشتار و ویران گری با شکست جبهه متحدین(آلمان،اطریش و ایتالیا)پایان یافت.دوران پس از جنگ در برگیرنده تحولات سیاسی و اجتماعی متعددی است که هر یک به نوبه خود در شکل دهی تاریخ اروپا و جهان مؤثر می باشد.در واقع می توان گفت که با خاتمه جنگ،باید نقشه سیاسی اروپا دوباره طراحی می شد.قدرت های پیروز در جنگ در پی آن بودند که مصوبات معاهده صلح به گونه ای باشد که اجازه قدرت یافتن مجدد آلمان فراهم نشود و جهان شاهد جنگ دیگری نباشد.امّا سیاست های افراطی دولت های پیروز در عمل باعث کاشت بذر جنگ جهانی دیگر در معاهده صلح ورسای گردید.

پس از پایان جنگ جهانی اول پیمان صلح میان طرف های درگیر به امضا رسید.تخصص محوری پیمان«ورسای»اصول چهارده گانه ویلسون رئیس جمهور آمریکا بود.در تنظیم پیمان مسائلی مانند ایجاد جامعه ملل،امنیت فرانسه و تعیین مرزهای آلمان،سرنوشت مستعمرات سابق آلمان،وضعیت تجاری آلمان،غرامت،خلع سلاح،ارتش و محاکمه عاملان جنگ مورد توجّه قرار گرفت.بر اساس پیمان،آلمان موظف شد تمام کشتی های باری بالای 1000 تن و یک چهارم کشتی هایی که زیر 1000 تن بودند را درازای خساراتی که زیر دریایی های آلمان به متفقین وارد کرده بودند در اختیار متفقین قرار گیرد همچنین مصوب شد مجموع نیروهای ارتش آلمان در تمام قسمت ها و رده های خود به صدهزار نفر کاهش یابد.آلمان نمی توانست هواپیمای نظامی،گاز سمی،تفنگ های بالاتر از چهار اینچ را در اختیار داشته باشد.واردات و صادرات سلاح در آلمان ممنوع شد و تولید آن در داخل کشور به کارخانه های مشخصی محدود گردید.اجازه داشتن زیردریایی به آلمان داده نشد.پرنسل نیروی دریایی نیز نمی بایست از«1500»افسر و«13500»سرباز تجاوز کند.

ص:267

غرامت اولیه آلمان معادل 5 میلیارد دلار بود. (1)آلمان مجبور به امضای پیمان شد،در حالی که با مفاد آن مخالف بود.این پیمان باعث تحقیر فراوان آلمان می شد و بر اساس منافع قدرت های پیروز تدوین یافته بود.

در مه 1919،آلمان در بیانیه ای واکنش خود را نسبت به مفاد پیمان بیان کرد.در این بیانیه آمده است بر اساس مقررات عهدنامه صلح،آلمان باید تمامی کشتی های تجارتی قابل استفاده و در حال ساخت را که برای بازرگانی در نقاط دوردست طراحی شده،تسلیم کند.کشتی سازی های آلمان باید در اولین قدم 5 سال کشتی برای دولت های متفق و وابسته بسازند.با اجرای بندهای زمینی صلح نامه،مناطق شرقی که از نظر تولید غلات و سیب زمینی دارای اهمیت بسیار است،از دست خواهد رفت و در نتیجه تولید این مواد غذایی 21 در صد کاهش خواهد یافت.پس از گذشت مدتی کوتاه،آلمان دیگر نخواهد توانست نان و کار میلیون ها نفری را که زندگی شان به کشتیرانی و تجارت وابسته است تأمین کند بنابراین اگر شرایط صلح،جامه عمل بپوشد،میلیون ها آلمانی نابود خواهند شد.این وضعیت به سرعت به وقوع خواهد پیوست؛زیرا در اثر محاصره نظامی تحمیلی به مردم و در اثر شدت آن در مدت ترک مخاصمه،مردم سلامت خود را از دست داده اند.

ما نمی دانیم و شک داریم که آیا نمایندگان قدرت های متفق و وابسته،عواقب غیر قابل اجتناب سوق دادن ناگهانی آلمان(یک کشور صنعتی با جمعیت متراکم،پیوسته به اقتصاد جهانی و متکی به ورود مقدار بسیاری مواد خام و موادغذایی)به وضعیتی که نیم قرن پیش،از نظر اقتصادی و جمعیت داشت را درک می کنند یا خیر؟آنان که این عهدنامه را امضا می کنند،حکم

ص:268


1- (1) .هنری و لیتل فیلد،تاریخ اروپا از 1815 به بعد،ترجمه فریده قره چه داغی(صحیحی)،ص 223-226؛تنبروک،پیشین،ص213.

مرگ میلیون ها مرد،زن و کودک آلمانی را صادر خواهند کرد». (1)

آلمان در تهیه پیشنویس شرکت نداشت؛زیرا جنبه افراطی پیمان مانع رضایت افکار عمومی مردم آلمان می شد.از سوی دیگر بر اساس پیمان ورسای چهار،امپراطوری آلمان،اتریش،مجارستان و عثمانی از میان رفت و اروپا با مرزبندی های جدیدی ظاهر شد.در این پیمان علاوه بر سیاست افراطی نسبت به آلمان،در مورد مصوبات خلع سلاح نیز مماشات شد.هیچ یک از دولت های پیروز نسبت به تعهدات خلع سلاح اقدام مؤثری انجام ندارند.هم چنین خلع سلاح در میان قدرت های پیروز ادامه نیافت.مسئله غرامات علت برخوردهای آینده فرانسه و بریتانیا در کمیسیون غرامات گردید.این در حالی بود که فرانسه خواستار آلمان ضعیف و نگران توان نظامی بالقوه ی آلمان بود و بر اجرای دقیق پرداخت غرامت از جانب آلمان پافشاری می کرد،بریتانیا با رویه فرانسه موافق نبوده و خواهان تعدیل در طرح های پرداخت غرامت بود.در کنفرانس لندن 1921 پرداخت غرامت قسطی بندی شده بود.اولین قسط را آلمان در اوت 1921 پرداخت کرد؛ولی قسط دوم را در موعد خود نپرداخت.درپی آن فرانسه و بلژیک منطقه«رور»را اشغال کردند.کارگران معدن از کار دست کشیدند،رابطه میان فرانسه و آلمان تیره شد و اثرات منفی بر اقتصاد آلمان و اروپا گذاشت و آلمان از پرداخت غرامت سرباز زد.در 1924 با وساطت آمریکا،کمیته ای زیر نظر«چارلز»اقتصاددان آمریکایی تشکیل شد و بر اساس طرح وی قرار شد آمریکا به آلمان وام بدهد و قسطهای کوچک سالانه برای پرداخت غرامت وضع گردد. (2)

ص:269


1- (1) .فیشر،پیشین،ص85.
2- (2) .ر.ک:کارل گریمبرگ،تاریخ بزرگ جهان،ج11،ترجمه حسینعلی هروی،ص 406-430؛ر.ک:ای.جی.پی تیلر،جنگ جهانی اول،ترجمه بهرام فرداد امینی،ص 320-321؛ژاک نبوامشن و دیگران،جهان در میان دو جنگ،ترجمه مهدی سمسار،ص 176-208.

3-سیاست خارجی آلمان و جنگ جهانی دوم

با قدرت یافتن هیتلر در 1933،سیاست خارجی این کشور بر اساس سیاست ها و عقاید هیتلر پیش رفت.سیاست هیتلر به عقاید«لیست»و«راتزل»برمی گردد.روش«راتزل»براساس موقعیت جغرافیایی آلمان بود.به عقیده وی آلمان در مرکز قاره اروپا دارای وضعیت جغرافیایی خاصی است؛بنابراین باید بر اطراف و جوانب خود مسلط باشد وگرنه زیر بار فشار دیگران خُرد و نابود شود.از دیدگاه وی آلمان در برابر فشار اطرافیان خود باید یک هسته متحد،مقاوم،متمرکز و نیرومندی باشد،تا بتواند به حیات خود ادامه دهد.به نظر وی استقرار یک آلمان متحد و قوی یگانه شرط اساسی تعادل پایدار اروپایی است.هیتلر با تأثیر یافتن از این افکار در کتاب«نبرد من»می گوید:«...یگانه وسیله ای آلمان برای پیش بردن نظر مرزی خود به دست آورد زمین های تازه ای در خود اروپا است». (1)

سیاست هیتلر به دست آوردن مستعمره در خارج اروپا نبود؛زیرا زمان آن فرا نرسیده است و آلمان در مرحله اول نیازمند یکپارچگی زمین ها در اروپا است.در این راستا،هیتلر می گوید:«اتریش آلمانی نژاد باید به آغوش وطن بزرگ خود باز گردد و این کار را نباید از نظر اقتصادی مورد توجه قرار داد...هر خونی به یک امپراتوری تعلق دارد،ملت آلمان تا روزی که پسران خویش را در کشور واحدی گرد نیاورده است،حق ندارد دست به گرفتن زمین بزند و سیاست استعمار در پیش گیرد». (2)

از سوی دیگر سیاست هیتلر بر برتری نژادی آلمان بنا شده است.او در این

ص:270


1- (1) .آدولف هیتلر،نبرد من،ترجمه فرشاد،ص16.
2- (2) .همان،ص5.

زمینه معتقد است:«فلسفه نژادی به برابری ملت ها ایمان ندارد؛امّا به اختلاف و ارزش جداگانه نژادها معتقد است.این موضوع موافق اراده ای است که در دنیا حکومت می کند». (1)

هیتلر پس از رسیدن به قدرت در سال 1933 سیاست داخلی و خارجی خود را چنین بیان کرد:

«اول.لغو پیمان ورسای؛دوم.تساوی حقوق؛سوم.بازسازی تسلیحات آلمان؛چهارم.ایجاد آلمان بزرگ به وسیله پیوستن سرزمین های همسایه که بیشتر ساکنان زبان آنها به آلمانی دارند؛پنجم.گسترش نفوذ آلمان از ناحیه جنوب شرقی با توافق ایتالیا و انگلستان». (2)

هیتلر در 1934 قانونی از«رایشتاخ»گذراند که به وی اجازه می داد بدون مراجعه به پارلمان هرگونه تغییر را که در سازمان کشوری و قانون اساسی صلاح بداند،انجام دهد.براین اساس تقسیمات کشوری که به شکل جمهوری وایمار،به 17 کشور خودمختار تقسیم شده بود لغو شد.مجلس فدرال را که مرکز اجتماع دولت های وابسته داخلی بود منحل و انجمن حکمرانان را نیز از میان برد.در نوامبر 1933 سه لشکر زره پوش و در سال 1935 لشکر هوایی حمله که توان حفاظت از پیاده نظام مهاجم داشت را تأسیس شد.

در سال 1934 در فرانسه نیز«ژنرال دوگل»در کتاب خود به نام«به سوی ارتش حرفه ای»تأکید داشت بر ایجاد لشکرهای زره پوش مجهز که دارای توان تهاجمی باشد؛اما با مخالفت داخلی مواجه شد.

هیتلر به دنبال ارتش تهاجمی با سرعت عمل بود و به رغم مخالفت هایی که

ص:271


1- (1) .همان،ص34.
2- (2) .همان،ص250.

با وی می شد،توانست قدرت شخصی خود را تثبیت و وفاداری توده های مردم را به خود جلب کند.در فوریه 1934 نود هزار نازی فداکار قسم یاد کردند که تا پای جان فداکار هیتلر باشند.هیتلر در دوم اوت 1934 مقام صدرات و ریاست جمهوری را جمع کرد و از آن خود ساخت.مردم با 88 و یک دهم درصد رأی به او مقام جدیدش را تأیید کردند. (1)

از جمله برنامه های هیتلر در گسترش مرز آلمان،تصرف اتریش بود.در 1934 برای تحقق آنشلوس«اتحاد آلمان و اتریش»شورشی را در خاک اتریش بوجود آورد که بر اثر آن«دلفوس»نخست وزیر سوسیال مسیحی اتریش کشته شد.هیتلر قصد مداخله در این کشور را داشت؛اما کشورهای اروپایی در مقابل وی عکس العمل قاطعی نشان ندادند.تنها«موسولینی»با این عمل مخالفت کرد و با ارسال نیرو به مرز اتریش مانع تحقق طرح هیتلر شد و استقلال این کشور تا سال 1938 حفظ شد.آلمان برای تحقق سیاست گسترش مرزها همچنان به تقویت ارتش پرداخت.در 1935 به بهانه این که فرانسه دوره نظام اجباری را به دو سال افزایش داده خدمت نظام را اجباری و اعلام کرد36 هنگ ارتش و یک ناوگان جنگی ایجاد می کند.

با برقراری پیوند آلمان و ایتالیا،هیتلر در صدد اشغال ساحل چپ رودخانه راین برآمد.هیتلر برای انجام این کار،پیمان فرانسه و شوروی را که در فوریه 1936 منعقد شده بود بهانه قرار داد و منطقه مورد نظر را در 1936 تصرف کرد.در این زمان،فرانسه از اقدام لازم بازماند؛زیرا در صورت اقدام،مورد حمایت انگلستان قرار نمی گرفت و در صورت پذیرش عمل آلمان،پیمان ورسای نقض

ص:272


1- (1) .ر.ک:پیتر بوروسکی،آدولف هیتلر،ترجمه داریوش صادقی پور،ص 82-88.

می شد.این وضعیت باعث مماشات قدرت های اروپایی در برابر آلمان گشت و دست هیتلر را در سیاست های تهاجمی آینده بازگذاشت.

از سوی دیگر در 1936 رابطه آلمان با ژاپن تقویت شد و دو کشور پیمان ضد کمینترن را امضا کردند.انعقاد این پیمان سیاست های توسعه طلبانه دو کشور را تقویت می کرد؛زیرا صنعت ژاپن نیز در نیمه اول قرن بیستم رو به رشد و توسعه بود و به سرزمین های بیشتری احساس نیاز می کرد.از سویی هر دو کشور در پی تغییر وضع موجود بودند.با انعقاد پیمان ضد کمینترن،ایتالیا نیز در 1937 به آن ملحق شد و با پیوستن ایتالیا محور برلن-رم-توکیو به وجود آمد.سرانجام این کشورها محور جنگ جهانی دوم شدند.

با شکل گیری پیوند استراتژیک آلمان،ایتالیا و ژاپن،سیاست های تهاجمی هیتلر وارد مرحله جدیدی شد.هیتلر در 1938 برای تحقق آنشلوس فعالیت هایی را انجام داد.بدین منظور وی به صدراعظم اتریش(شوشنیگ)اخطار داد که باید زندانیان نازی در بند اتریش را آزاد سازد و«سایس اینکوارت»را که یکی از ناسیونال سوسیالیست های اتریش بود،به وزارت کشور منصوب کند.صدراعظم که نتوانست حمایت بریتانیا و فرانسه را به دست آورد،کناره گیری کرد و سرانجام حکومت اینکوارت اعلام موجودیت کرد.با کناره گیری رئیس جمهور اتریش قدرت به دست اینکوارت افتاد.در این زمان،وی از قوای هیتلر خواست تا برای برقراری نظم و آرامش وارد خاک اتریش شود،سرانجام ارتش آلمان اتریش را تصرف نمود و سپس قانون اتحاد دو کشور به تصویب رسید.

اقدام دیگر آلمان تصرف چکسلواکی در 1938 بود.هیتلر در ابتدا در مرز این کشور ناآرامی و آشوب ایجاد و ادعا کرد ناحیه«سودت»قسمتی از خاک آلمان است؛زیرا در آن 3 میلیون آلمانی تبار ساکن می باشند.این مسأله روابط آلمان و

ص:273

چکسلواکی را تیره ساخت.ایتالیا وساطت کرد و پیشنهاد داد برای حل آن کنفرانسی با شرکت فرانسه،انگلستان،آلمان و ایتالیا تشکیل گردد.کنفرانس مونیخ بدین منظور تشکیل شد و در آن کشورهای شرکت کننده موافقت کردند که آلمان منطقه«سودت»را تصرف نماید.این تصمیم باعث شد تا هیتلر اهداف تهاجمی دیگر خود را نیز پیگیری کند.بنابراین از آنجا که هیتلر خواستار تصرف تمام چکسلواکی بود از کشورهای لهستان و مجارستان خواست تا ادعاهای مرزی خود را مطرح کنند.بنابراین در 1938،لهستان منطقه«تشن»و مجارستان جنوب«اسلواکی»را تصرف کردند و در پی آن آلمان چکسلواکی را اشغال کرد. (1)

برنامه دیگر کشور گشایی هیتلر تصرف لهستان بود.هیتلر در 1939 اعلام کرد که اجازه نمی دهد آلمان ها زیر سلطه لهستانی ها باشند.او مسئله«دالان دانتزیک»را مطرح کرد و در صدد تصرف آن برآمد.کشورهای فرانسه و بریتانیا از لهستان حمایت کردند و ایتالیا از آلمان جانبداری کرد.هیتلر به تجهیز ارتش خود ادامه داد و سرانجام در اول سپتامبر 1939 به لهستان حمله کرد.این حمله زمینه ساز صف آرائی کشورهای متفق در برابر دولت های متحد و آغاز جنگ جهانی دوم گردید. (2)

شوروی همزمان با دست اندازی هیتلر به کشورهای مجاور،از دسامبر 1939 تا مارس 1940 برخی از پایگاه های مهم را در فنلاند تصرف کرد و سرزمین های استونی،لتونی و لیتوانی و بخشی از رومانی را اشغال کرد.تا زمانی که آلمان حمله خود را علیه شوروی آغاز نکرده بود،دو کشور با یکدیگر ارتباط داشتند؛اما آلمان در پی گشودن جبهه شرق و پیشروی در سمت شرق بود.بنابراین در 22 ژوئن

ص:274


1- (1) .ر.ک:استوارت هیوز،تاریخ معاصر اروپا،ترجمه علی اکبر بامداد،ص 32-38.
2- (2) .همان؛ای.جی.پی،تیلر،جنگ جهانی دوم،ترجمه بهرام فرداد امینی،ص 1-54.

1941 عملیات«بارباروسا»را علیه شوروی آغاز کرد.هدف هیتلر تصرف لنینگراد،اوکرائین و مسکو بود.در این حمله کشورهای رومانی،فنلاند،مجارستان و ایتالیا به آلمان پیوستند.آلمان حدود 3/200/000 سرباز،2000 هواپیما،3500 تانک را در این جنگ تدارک دیده بود.قوای آلمان به علّت وضع نامساعد هوا با تأخیر،حمله را آغاز کردند.لنینگراد را به محاصره در آورد،و تا آستانه گرفتن مسکو پیشروی کرد.ارتش سرخ با تجدید قوا شروع به عقب زدن قوای هیتلر کرد.در دسامبر 1941 با ورود آمریکا به جنگ،جبهه متفقین قدرت گرفت.آمریکا تا اوت 1945،چهل و سه بیلیون دلار به متفقین کمک کرد.سی بیلیون دلار آن در اختیار کشورهای مشترک المنافع و بقیه در اختیار اتحاد شوروی قرار گرفت. (1)

در ابتدای جنگ ارتش آلمان بسیار قوی بود.نیروی هوایی آلمان دارای چهار هزار هواپیما بود؛در حالی که جمع هواپیمای فرانسه و بریتانیا به سه هزار می رسید.صنایع جنگی آلمان مانند ساخت تانک،نسبت به صنایع فرانسه و بریتانیا پیشرفته تر بود،از طرفی شور و شوق جنگیدن در میان سربازان و توده مردم فرانسه وجود نداشت.امّا از 1941 به بعد نشانه های ضعف و شکست ارتش آلمان ظاهر شد.در 1943 قوای آلمان در لنینگراد تسلیم شدند.در 1944 کشورهای رومانی،فنلاند،بلغارستان از تصرف نازی ها در آمد.در 1945 لهستان به دست ارتش سرخ آزاد شد.در 1944 قوای هیتلر از پاریس رانده شد.با ورود ارتش سرخ به خاک آلمان از سمت شرق و نیروهای فرانسوی،آمریکایی و بریتانیایی از جنوب،آلمان به اشغال متفقین درآمد.هیتلر در 29 آوریل 1945

ص:275


1- (1) .ر.ک:گیدو کنوپ،روزهای سرنوشت ساز آلمان،ترجمه علی نورزاد،ص 119-85. Antony Best and other, International History of the Twentieth Century and Beyon, 2008, pp.188-210.

خودکشی کرد و جنگ در سوی آلمان خاتمه یافت.

براساس توافق دولت های پیروز،در کنفرانس یالتا،در ابتدا آلمان به سه قسمت و سپس به چهار قسمت تجزیه شد.اداره هر یک از قسمت ها به عهده یکی از کشورهای فرانسه،انگلستان،شوروی و آمریکا قرار گرفت (1).در دوران پس از جنگ،در مورد چگونگی اداره مناطق تجزیه شده اختلاف شد.شوروی در پی گسترش نفوذ خود در آلمان بود و دولت های دیگر مخالف آن بودند.با ایجاد تنش میان آلمان و رقبای آن،سرانجام آمریکا،فرانسه و انگلستان با تبدیل مناطق در سلطه خود به«آلمان فدرال»موافقت کردند.قسمت زیر سلطه شوروی،«آلمان شرقی»را به وجود آورد.بنابراین آلمان به دو قسمت آلمان شرقی و غربی تجزیه شد.برای کنترل مشکلات و مسائل ایجاد شده بویژه در برلین،دیوار برلین در سال 1961 کشیده شد.

آن چه مسلم است تجزیه آلمان با نارضایتی مردم آلمان مواجه شد و این امر زمینه ساز بحران برلین و بروز جنگ سرد میان آمریکا و شوروی گردید.

4-سیاست خارجی آلمان واحد در مقطع پس از جنگ سرد

اشاره

کشور آلمان بعد از پایان جنگ جهانی دوم در 1945 توسط دولت های پیروز جنگ،اشغال شد.در ابتدا آلمان به چهار قسمت و سپس به دو منطقه تجزیه شد؛آلمان شرقی به تصرف شوروی و آلمان غربی در اختیار فرانسه،انگلستان و آمریکا قرار گرفت.با گذشت زمان تضاد منافع آمریکا و شوروی در مسائل اروپا و چگونگی اداره برلین شدت یافت و منجر به بحران برلین 19581961

ص:276


1- (1) .ر.ک:پی یر دو سونار کلان،یالتا،ترجمه سیروس سعیدی،ص 68-121.

گردید.مقامات شوروی برای کنترل بخش شرقی برلین و جلوگیری از ورود مردم به برلین غربی اقدام به ساخت دیوار کردند.

تقسیم آلمان پیامدهای گسترده ای را برای جامعه و اقتصاد آلمان به همراه داشت.سیاست خارجی آلمان شرقی تحت تأثیر سیاست های مسکو بود و آلمان غربی نیز در سیاست های خود متأثر از آمریکا قرار گرفت.در مجموع منافع این کشور از رقابت های آمریکا و شوروی ضررهای فراوانی را متحمل شد.مردم آلمان همواره خواهان بازگشت به آلمان واحد بودند.فروپاشی دیوار برلین در 1989 فرصت لازم را برای دست یابی ملت آلمان به اهداف خود فراهم ساخت و سبب شد آلمان واحد مجدد در تاریخ اروپا ظهور کند.پیدایش آلمان واحد،پیامدهای گسترده ای را برای اروپا و جهان به همراه آورد.تاریخ گذشته اروپا نشان می دهد که آلمان همواره با افزایش قدرت خود،در پی ایفای نقش قدرت برتر در میان سایر کشورها بوده است.شکل گیری امپراطوری آلمان توسط بیسمارک در 1871؛سیاست های قدرت افزایی توسط ویلهلم اول؛وقوع جنگ جهانی اول«1919-1914»؛و سیاست های توسعه طلبی هیتلر و بروز جنگ جهانی دوم«1945-1939»از مواردی است که نشان دهنده تلاش آلمان برای ایجاد نظم جدید و ایفای نقش ابر قدرتی در تاریخ اروپا و سیاست جهان می باشد.

از سوی دیگر وحدت آلمان در سال 1989 نه تنها می تواند خاطرات گذشته را به یاد آورد،بلکه با توجه به واکنش های این کشور به سیاست های آمریکا،می تواند در بردارنده خطرات جدیدی نیز باشد.آن چه مسلم است فروپاشی ساختار دوقطبی،روند همگرایی اروپا در قالب اتحادیه اروپا و ظهور قدرت های بزرگ جدید،بیش از هر مقطع دیگری سیاست های توسعه طلبی آلمان را

ص:277

تحت تأثیر قرار داده است.این وضعیت باعث پیدایش دیدگاه های متفاوتی نسبت به روند افزایش قدرت آلمان و ترسیم آینده شده است. (1)

الف)دیدگاه مخالف

کشورهای مخالف آلمان واحد نسبت به افزایش قدرت نظامی و اقتصادی آلمان احساس نگرانی می کنند.کشورهای فرانسه،ایتالیا،بلژیک،اسپانیا در ابتدا خواستار تلاش کشورهای اروپایی برای وحدت اروپا قبل از وحدت آلمان بودند.از نظر این کشورها تقدم وحدت اروپا می تواند پیامدهای سیاسی و امنیتی آلمان واحد را کاهش دهد.امّا کشورهای مخالف بر این نکته واقف بودند که تحولات شگرف شوروی و اروپای شرقی،وحدت آلمان را ناگزیر ساخته است.آمریکا نیز در ابتدا نسبت به وحدت یافتن دو آلمان سیاست روشنی نداشت؛زیرا آلمان واحد با توان اقتصادی بالا می توانست خطری برای استمرار نفوذ آمریکا در قاره اروپا،از سویی دیگر باعث افزایش تضادهای اقتصادی در میان کشورهای اروپایی گردد.

روزنامه لوسوار در همین زمینه نوشت:«آلمان در آینده تبدیل به قدرتی بزرگ خواهد شد و بدون شکّ روزی ادعای حقوق سیاسی و جایگاه واقعی خویش در جهان را خواهد کرد.با علم به این که قدرت خودخواهی می آورد و اشتهای سلطه طلبی را افزون می کند.همسایه های رایش چهارم از این در هراسند که در سایه وحدت آلمان،از نظر سیاسی پایین آیند و محدود شوند و از نظر اقتصادی در حاشیه قرار گیرند». (2)

در میان کشورهای اروپایی مخالفت فرانسه با وحدت دو آلمان از اهمیت

ص:278


1- (1) .ر.ک:محمدعلی محتشمی پور،وحدت دو آلمان،ابعاد،آثار و نتایج آن.
2- (2) .سعید خالوزاده،اثرات وحدت دو آلمان در جامعه اروپایی،ص117.

بیشتری برخوردار بود.فرانسه در تاریخ خود تجارب تلخی از سیاست های آلمان دارد.این کشور در جنگ 1870 مغلوب بیسمارک گشت و در دو جنگ جهانی،بخش هایی از خاکش را ارتش آلمان اشغال کرد.از سوی دیگر تقابل منافع فرانسه و آلمان در رهبری اروپای واحد نمایان است؛زیرا هر یک از آنها در پی ایفای نقش رهبری اروپا می باشند.

از مناطقی که باعث ایجاد رقابت میان آلمان و فرانسه گردیده،اروپای شرقی است.«فرانسه که مدت ها در اروپای شرقی غایب بوده،پس از تحولات سیاسی این منطقه جغرافیائی،به دنبال جبران عقب ماندگی خود و اختصاص دادن بخش مناسبی از بازار تجاری بلوک شرق به خویش است». (1)این در حالی است که این منطقه مورد توجه خاص آلمان برای سرمایه گذاری و گسترش قدرت و نفوذش است و لهستان،مجارستان و چکسلواکی دارای روابط تاریخی با آلمان هستند.«موقعیت ویژه جغرافیایی آلمان در نزدیکی به کشورهای اروپای شرقی،قدرت و ارتباط خوب اقتصادی آلمان شرقی با ممالک شرق،شناخت خوب مسئولان این کشور از بازارهای اروپای شرقی و وجود قراردادهای قابل توجه آلمان غربی با کشورهای اروپای شرقی،امتیازات برجسته آلمان متحد در تلاش برای استفاده از بازار بزرگ اروپای شرقی و شوروی است». (2)

از سوی دیگر نیازهای متقابل آلمان و کشورهای اروپای شرقی،امکان سرمایه گذاری و استفاده از منابع ارزان این کشورها توسط آلمان را افزایش می دهد.

«آلمان به دلیل بالا بودن کیفیت محصولات صنعتی و تناسب این محصولات

ص:279


1- (1) .همان،ص28.
2- (2) .همان،ص173.

با نیازهای شرق اروپا و در عین حال به دلیل محدودیت جغرافیایی،کمبود منابع طبیعی و بالا بودن مزد کارگران آلمانی،اشتیاق بسیاری برای کمک به کشورهای اروپای شرقی و سرمایه گذاری در این کشورها از خود نشان می دهد.اروپای شرقی در این زمان با خلاء سرمایه رو به روست و در عین حال از منابع طبیعی فراوان و کارگر ارزان برخوردار است». (1)

نگاه آلمان به کشورهای همجوار به همراه احساسات ناسیونالیستی که در نئونازی ها مشاهده می شود،می تواند پیامدهای ناخواسته ای را به همراه آورد.نئونازی ها خواستار نظمی در آلمان و اروپا براساس رهبری آلمان می باشند.

«نئونازی ها در آرزوی اقتدار آلمان در سرزمین های آلمانی زبان هستند.آنها موافقت نامه آلمان با لهستان را در تعیین مرز دو کشور براساس رود«اودر-نایسه»قبول ندارند.آنها پروس شرقی را که بعد از جنگ جهانی دوم بین شوروی و لهستان تقسیم گردید جزو خاک آلمان می دانند و می خواهند روزی این سرزمین را به آلمان ضمیمه کنند.فعالیت نئونازی ها مخفی صورت می گیرد؛زیرا سازمان آنها غیرقانونی است». (2)

در مجموع تمایلات نئونازی ها با تعهدات جدید دولت آلمان در تضاد است.مخالفان قدرت یافتن آلمان معتقدند در صورت قدرت یافتن نئونازی ها نمی توان به توافقات آلمان جدید امیدوار بود.

ب)دیدگاه موافق

برخی از کشورها نسبت به وحدت آلمان واکنش مثبت نشان دادند.در این

ص:280


1- (1) .همان،ص179.
2- (2) .علی رحمانی،آلمان،ص238.

میان شوروی نسبت به فرایند وحدت ابراز خرسندی کرد.

«در 7 اوت 1990،هلموت کل در ملاقات با میخائیل گورباچف متعهد شد که تعداد سربازان آلمان متحد بیش از 370 هزار تن نباشد و این تعهد را به تصویب پارلمان هم رسانید». (1)این اقدام نشان دهنده تغییر رویکرد در سیاست های آلمان می باشد که امکان حرکت به سمت نظامی گری را کاهش می دهد.

«از طرف دیگر در 2 دسامبر 1990 دو ماه بعد از وحدت آلمان،دولت این کشور تصمیم گرفت بودجه نظامی این کشور را برای سال 4 52/1991 میلیارد مارک تعیین نماید-درحالی که این مقدار در سال 1990 برابر با 61 میلیارد مارک بوده-؛هم چنین نیروی دریایی تعداد کشتی های خود را به 90 فروند کاهش دهد». (2)

هانس دیتریش گنشر،وزیر امورخارجه وقت آلمان در طرفداری از آلمان واحد می گوید:«ما یک اروپای آلمانی نمی خواهیم؛بلکه خواهان یک آلمان اروپایی هستیم» (3).هم چنین فون وانتیسکر،رئیس جمهور وقت آلمان می گوید:«تاریخ ما هیچ گاه تنها به ما اختصاص نداشت،ما آلمانی ها چیزی بیش از همزیستی انسانی و مسالمت آمیز با تمامی ملت ها نمی خواهیم». (4)

موافقان وحدت آلمان معتقدند که در حال حاضر آلمان عضو ناتو می باشد و از این جهت امکان نظامی گری مستقل آلمان وجود ندارد.آلمان به علّت عضویت

ص:281


1- (1) .همان،ص147.
2- (2) .همان.
3- (3) .علی رحمانی،افسانه نظر،وحدت دو آلمان،«مجموعه سخنرانی ها و مقالات سمینار»،ص28.
4- (4) .همان،ص29.

در ناتو،سازمان کنفرانس و امنیت و همکاری در اروپا،اتحادیه اروپای غربی و جامعه اروپایی،نسبت به هر یک تعهداتی دارد و اقدامات آن باید در چارچوب قواعد و مقررات سازمان های اروپایی شکل گیرد.بنابراین وحدت یافتن آلمان هرچند می تواند نگرانی هایی را بهمراه داشته باشد،امّا حاوی نویدها و امیدهایی برای آینده اروپای واحد نیز می باشد.اصطلاح«ایالات متحده اروپا»مکرراً توسط مقامات آلمان به کار رفته است». (1)از طرفی مهم ترین مسائل امنیتی در پیدایش آلمان واحد،ارتش و تعداد نیروهای مسلح است.قبل از وحدت دو آلمان،ارتش آلمان غربی 490 هزار نفر و ارتش آلمان شرقی 170 هزار نفر بود؛اما از 1990 مقرر گردید تعداد نیروهای مسلح آلمان به 370 هزار نفر کاهش یابد.ارتش آلمان شرقی منحل شد.افسران رده های بالای آن بازنشسته و از کار برکنار شدند و افسران جزء و درجه داران آن در ارتش آلمان ادغام گردیدند.بسیاری از تسلیحات و تجهیزات ارتش آلمان شرقی به کشورهای جهان سوم فروخته شد و برخی را نیز از بین بردند.

مهم ترین عواملی که اصلاح و تغییر در ساختار ارتش را موجب گردیدند،به صورت زیر می باشد:

-انحلال پیمان ورشو در 1989؛

-فروپاشی شوروی در 1991؛

-انحلال ارتش ملی خلق جمهوری دموکراتیک آلمان در 1990

-انعقاد معاهده مسکو در 12 سپتامبر 1990 و تصویب کاهش تعداد ارتش آلمان به 370 هزار نفر؛

ص:282


1- (1) .خالوزاده،پیشین،ص126.؛

-خروج قوای متفقان از برلین و کاهش نیروهای متفقان غربی در آلمان در 1994؛

-طرح گسترش ناتو به شرق اروپا و اجرای طرح همکاری برای صلح در 1994؛

-رأی دادگاه قانون اساسی آلمان،به اجازه شرکت ارتش آلمان در عملیات پاسداری از صلح در 5 ژوئیه 1994. (1)

در بعد اقتصادی بسیاری از کشورهای جامعه اروپا از اتحاد دو آلمان استقبال کردند و آن را عامل مثبتی در جهت پیشرفت اتحادیه اروپا دانستند.«شورای اتحادیه اطمینان دارد که ادغام جمهوری دموکراتیک آلمان در اتحادیه،آرام و هماهنگ صورت خواهد گرفت.شورای اتحادیه از این که این ادغام در رشد سریع اقتصادی اتحادیه مشارکت خواهد داشت،خشنود است.این شورا موافقت می کند که این کار در شرایط توازن اقتصادی و ثبات پولی صورت گیرد.این ادغام بدون فاصله،بعد آن که وحدت دو آلمان قانوناً و براساس موافقت نامه های انتقالی صورت گیرد،به اجرا گذارده خواهد شد.این امر بدون تجدید نظر در معاهدات صورت خواهد گرفت.از طرفی در دوران پیش از وحدت،دولت آلمان فدرال،اتحادیه اروپایی را در هر اقدامی که میان مقامات دو آلمان در رابطه با وحدت سیاست ها و قانونگذاری هایشان صورت می گیرد،مطلع خواهد کرد. (2)

در 9 نوامبر 1989 رهبران 12 کشور عضو جامعه اقتصادی اروپا،در اجلاس خود در استراسبورگ فرانسه،به مناسبت پایان حاکمیت ابرقدرت ها بر اروپا،طرح ایجاد مجدد آلمان را با توجه به مرزهای بعد از جنگ جهانی دوم تصویب می کنند.در بیانیه سیاسی نهایی این اجلاس در مورد همکاری های سیاسی اروپا،

ص:283


1- (1) .همان،ص 245و246.
2- (2) .همان،ص16.

رهبران 12 کشور عضو جامعه اقتصادی اروپا،اتحاد آینده دو آلمان را مشروط به عدم تغییر مرزهای بعد از جنگ جهانی دوم،تصویب می کنند. (1)

تحولات شتابان بلوک شرق و شرایط جهانی شدن اقتصاد،سیاست و فرهنگ،فرایند وحدت آلمان را در همه عرصه ها سرعت بخشید؛فرانسه نیز این واقعیت تاریخی را پذیرفت.«فرانسوا میتران در 3 نوامبر 89،در پایان پنجاه و چهارمین اجلاس سران آلمان و فرانسه،اظهار داشت که از وحدت دو آلمان هراسی ندارد.اگر این فرایند صلح آمیز و دموکراتیک انجام شود،علتی برای ترسیدن وجود ندارد.هلموت کل نیز گفت مسئله آلمان تنها زیر یک چتر مشترک می تواند حل شود...اروپا شرایط لازم برای هر نوع پیشرفت واقعی در این زمینه را دارد». (2)در عین حال از نگاه فرانسه روند وحدت باید به دقت و تضمین های لازم صورت گیرد تا از آثار منفی آن کاسته شود.

سیاست هایی که پاریس برای رسیدن به این مهم در پیش گرفت موارد زیر بودند:

«یک.تأکید بر ثبات مرزهای تعیین شده پس از جنگ جهانی دوم.این سیاست را در حمایت کامل فرانسه از دیدگاه های لهستان در قبال خط مرزی اودر-ناسیه و صحه گذاشتن بر لزوم مشارکت ورشو در برخی از بخش های مذاکرات 6 جانبه(چهار قدرت فاتح جنگ دوم جهانی + دو آلمان)می توان دریافت.از زمانی که مسأله مرز اودر-نایسه مطرح شد،فرانسه از خواسته پیمان ورشو مبنی بر امضای سریع یک موافقت نامه مرزی بین دو آلمان و لهستان حمایت کرده است.

ص:284


1- (1) .همان،ص 13و14.
2- (2) .همان.

دو.اعلام هماهنگی سریع پروسه وحدت دو آلمان از یکسو و روند تحقق اروپای واحد در سال 1993 از سوی دیگر.

ج)تأکید بر خارج نشدن آلمان واحد،از جامعه اقتصادی اروپا و پیمان ناتو؛تا از این راه تاجایی که امکان دارد جاه طلبی های احتمالی آلمان را محدود کند.

د)قائل شدن هویتی مستقل برای آلمان شرقی و تحکیم روابط با آن کشور.پاریس با این سیاست اولاً سعی در کند کردن روند وحدت دو آلمان داشته؛ثانیاً با تلاش در انعقاد قراردادهای مختلف با آلمان شرقی در پی تحکیم جایگاه خود در آلمان شرقی و به نوعی تأثیرگذاری در روند پروسه وحدت بود». (1)

سرانجام وحدت آلمان در 1989 محقق شد و به تدریج فرایند رشد و توسعه را پشت سر گذاشت.آلمان واحد در تاریخ جدید خود تلاش کرد در سطح منطقه ای و جهانی ایفای نقش کند.

اصول سیاست خارجی آلمان ناظر بر تعامل فزاینده با سایر کشورهاست.«اصل اول سیاست خارجی آلمان این است که منافع آن دولت و دیگر کشورهای جهان به یکدیگر بستگی دارد.صلح و آزادی و رفاه آلمان جزئی از ثبات و صلح دیگر نقاط دنیاست.بنابراین آلمان بر حفظ صلح جهانی تکیه دارد و همکاری های بین المللی را پایه لازم آن می داند.اصل دوم سیاست خارجی آلمان تأمین وحدت اروپا و رهبری آن است». (2)

با توجه این به دو اصل تأمین امنیت و منافع ملی آلمان در ارتباط با دیگر کشورها از مهم ترین اهداف سیاست خارجی این کشور است.رسیدن به سطح

ص:285


1- (1) .همان،ص 31و33.
2- (2) .همان،ص265.

بالایی از قدرت در جهان و ایفای نقش فعال در معادلات جهانی از اهداف دیگر آن می باشد،به طورکلی می توان اهداف سیاست خارجی آن را به صورت زیر بیان نمود.

«-رهایی از قید و بندهای متفقان به علّت از شکست در جنگ جهانی دوم؛

-تحکیم وحدت آلمان و تأمین امنیت آن؛

-گسترش ناتو به اروپای شرقی و همکاری با آمریکا در این رابطه؛

-همکاری سیاسی و اقتصادی با روسیه؛

-گسترش اتحادیه اروپایی و پذیرش اعضای جدید در آن؛

-تقویت استقلال جمهوری های بالتیک(لتونی،لیتوانی،استونی)و اوکراین و خارج ساختن آنها از نفوذ روسیه؛

-نفوذ در بالکان:توسعه روابط آلمان با اسلوونی و کرواسی و کم کردن قدرت صربستان؛

-گسترش روابط آلمان با اسرائیل؛

-حفظ بازارهای خاورمیانه،چین،آمریکای لاتین و آسیای جنوب شرقی». (1)

نگاهی به اهداف و اصول سیاست خارجی آلمان نشان می دهد که این کشور ضمن پذیرش شرایط نوین جهانی،در پی گذراندن روند رشد و توسعه اقتصادی و سیاسی در سطح منطقه ای و جهانی است؛زیرا قابلیت های اقتصادی آن می تواند زمینه ساز دست یابی به سطح بالایی از قدرت در اروپا و جهان گردد.در حال حاضر از این کشور به مثابه یکی از قدرت های بزرگ اقتصادی اروپا یاد می شود و بیش از هر زمان دیگری پس از جنگ سرد،در معادلات قدرت منطقه ای اروپا تأثیرگذار است.نقش جهانی آن نیز روند روبه جلو دارد.

ص:286


1- (1) .علی رحمانی،پیشین،ص266.

6-آلمان،قدرت بزرگ نوظهور

آلمان در سیاست خارجی خود تلاش می نماید تا فراتر از قدرت منطقه ای،بلکه قدرت جهانی،ایفای نقش کند و از ویژگی های یک قدرت بزرگ برخوردار گردد.آلمان از زمان وحدت توانسته است گام های مؤثری در این زمینه بردارد و از توان اقتصادی و صنعتی بالایی جهت رسیدن به اهداف خود در دهه 90 برخوردار شود.

«آلمان دومین قدرت اقتصادی جهان بعد از آمریکا و سومین کشور صنعتی دنیا پس از آمریکا و ژاپن است؛نقش رهبری در اتحادیه اروپا دارد و نیروی محرّکه اقتصاد اروپا و ستون فقرات ناتو است». (1)از سوی دیگر در 1990،آلمان غربی با صدور 345 میلیارد دلار کالا در ردیف دومین کشور صادر کننده کالا،پس از آمریکا(با 365 میلیارد دلار)و بالاتر از ژاپن(با 277 میلیارد دلار)بود.ذخائر ارزی آلمان در 1987 با رقم 56/6 میلیارد دلار،بعد از ژاپن(با رقم 62/4 میلیارد دلار)در مقام دوم جهانی قرار داشت.آمریکا در همین سال با 32/1 میلیارد دلار ذخیره در ردیف سوم قرار گرفت.مازاد تجاری آلمان حداقل رقمی بالغ بر 82 میلیارد دلار را ثبت کرده است». (2)این کشور در سال 2011 با صادرات 1514 میلیارد دلار مقام دوم را پس از چین کسب نمود.

در زمینه کالاهای کارخانه ای،آلمان از امتیاز رقابتی برخوردار است«و به تنهایی 68درصد از کل توانایی انگلیس،فرانسه و ایتالیا را در اختیار دارد.هم اکنون اقتصاد آلمان 45درصد از اقتصاد فرانسه و 75درصد از اقتصاد انگلیس

ص:287


1- (1) .همان،ص30.
2- (2) .خالوزاده،پیشین،ص47.

قوی تر است.لازم به یادآوری است که قدرت اقتصادی انگلستان از فرانسه و ایتالیا ضعیف تر است؛62درصد قدرت اقتصادی فرانسه و 90درصد قدرت اقتصادی ایتالیا را داراست». (1)

اقتصاد آلمان در میان کشورهای جامعه اروپا نیز از توانایی بالایی برخوردار است و می تواند بر معادلات اقتصادی جامعه تأثیرگذار باشد.

«آلمان با داشتن یک سوم قدرت اقتصادی جامعه اروپایی از طرفی تأمین کننده نیمی از واردات کشورهای عضو اتحادیه«افتا»می باشد؛یک سوم از صادرات اتحادیه افتا را آلمان وارد می کند.بنابراین،نقش برجسته اقتصادی آلمان در اروپای غربی نمایان است». (2)این کشور نرخ رشد اقتصادی 1/7 درصد را در سال 2013 برای خود ثبت کرد.

گفتنی است که آلمان قدرت تأثیرگذاری بسیاری بر مسائل پولی و اقتصادی کشورهای عضو بازار مشترک اروپا و کشورهای صنعتی دارد.«برای مثال افزایش یا کاهش نرخ ها در آلمان مستقیم بر دیگر بازارهای پولی دنیا تأثیر می گذارد و آنها را دچار نوسان می سازد.بدترین حالت برای کشورهای جهان سوم افزایش نرخ ها بهره ها می باشد». (3)

علاقه و توجه آلمان به بازار کشورهای آفریقایی و آسیایی باعث شده است تا این کشور حجم بالایی از صادرات و واردات خود را به این کشورها اختصاص دهد.«حجم مبادلات تجاری آلمان با کشورهای آفریقایی در سال 1993 حدود 28/6 میلیارد مارک بود.آلمان کالاهایی به ارزش 14/2 میلیارد مارک از آفریقا وارد

ص:288


1- (1) .همان،ص55.
2- (2) .همان.
3- (3) .همان،ص82.

و محصولاتی به ارزش 14/3 میلیارد مارک به آفریقا صادر کرد». (1)

روابط آلمان با کشورهای خاورمیانه هم اهمیت دارد.این کشور برای خاورمیانه اهمیت راهبردی قائل است.آلمان با خاورمیانه روابط تاریخی دارد و از دیرباز همکار اقتصادی کشورهای این منطق هاست.تأمین نفت مهم ترین عاملی است که آلمان را به خاورمیانه وابسته ساخته است.در مقابل دریافت تکنولوژی و ماشین آلات از آلمان نیز مورد نیاز کشورهای خاورمیانه می باشد.در رابطه با انتقال تکنولوژی و همکاری های صنعتی و فنی به خاورمیانه،آلمان در صدر کشورهای غربی قرار دارد.«زیربنای بسیاری از کارخانه های سیمان،قند،نساجی،چرم سازی،برق،دارویی و شیمیایی خاورمیانه،آلمانی است.در بخش های حمل و نقل،پست و ارتباطات،مخابرات،بانکداری و بیمه کشورهای خاورمیانه نیز نقش آلمان نمایان است». (2)

اقتصاد پیشرفته آلمان امکان ایفای نقش فعال را در معادلات اقتصادی و سیاسی در اروپا و دیگر مناطق جهان به این کشور می دهد.آلمان عضو گروه هشت کشور صنعتی جهان(آمریکا،انگلستان،فرانسه،ژاپن،کانادا،روسیه،ایتالیا و آلمان)است.نشست سالانه سران صنعتی جهان نقش تعیین کننده ای در اقتصاد جهانی دارد و آلمان می تواند با توجه به ظرفیت های بالای خود در معادلات اقتصادی و تجاری جهانی مؤثر باشد.

آلمان حرکت دهنده اتحادیه اروپایی است.با به جریان افتادن پول واحد اروپایی(یورو)،هدایت و تأثیرگذاری آلمان بر مسائل پولی و مالی اروپا به خوبی نمایان است.«در حال حاضر آلمان پلی میان اتحادیه اروپا و ناتو،با روسیه و

ص:289


1- (1) .علی رحمانی،آلمان،پیشین،ص299.
2- (2) .همان،ص304.

کشورهای اروپای شرقی است.این کشور چهارراه اروپا بین شبه جزیره اسکاندیناوی و دریای مدیترانه و شرق و غرب این قاره است.بعد از تجزیه یوگسلاوی و استقلال اسلوونی و کرواسی،آلمان به آب های گرم جنوب دسترسی یافته است». (1)

آلمان به روابط خود با روسیه اهمیت فراوانی می دهد.البته روس ها نیز در تقویت فرایند وحدت دو آلمان کمک نمودند.«در ژوئیه 1990 هلموت کل به مسکو مسافرت کرد.به موجب معاهده مسکو که در 12 سپتامبر 1990 در جریان«کنفرانس 4+2»به امضای وزیران امور خارجه دو آلمان و چهار دولت متفق(آمریکا،شوروی،انگلستان و فرانسه)رسید،وحدت دو آلمان تأمین شد.در نوامبر 1990 گورباچف از آلمان متحد بازدید کرد.دولت آلمان که تأمین وحدت آن کشور را مدیون سیاست تفاهم با مسکو می دانست،پس از تجزیه شوروی در 1991 روابط خود را با فدراسیون روسیه گسترش داد و نقش اول را در بازسازی اقتصادی این کشور به عهده گرفت.در دسامبر 1992 هلموت کل به مسکو سفر کرد و زمینه همکاری های اقتصادی با روسیه را فراهم ساخت.آلمان حدود 57 میلیارد مارک به روسیه وام و اعتبار داد و زمینه توسعه مناسبات روسیه با اتحادیه اروپایی را برقرار ساخت؛به طوری که در سال 1996«موافقت نامه همکاری و مشارکت»بین این دو به امضا رسید.از سال 1993 نمایندگی اتاق بازرگانی و صنایع آلمان در مسکو تأسیس شد و در 1995 دفتر اقتصادی آلمان در روسیه ایجاد گردید». (2)

روابط اقتصادی و تجاری آلمان و روسیه رو به گسترش است.ارائه اعتبارات،وام و سرمایه گذاری آلمان در صنعت و دانش فنی پیشرفته،بیانگر اهمیت روابط

ص:290


1- (1) .همان،ص30.
2- (2) .همان،ص280.

استراتژیک آلمان و روسیه است.هدف آلمان پیش گرفتن در بازار کالا و سرمایه گذاری در روسیه و اروپای شرقی از رقبای خود از جمله فرانسه است.از سوی دیگر آلمان به اهمیت روابط اقتصادی و سیاسی با آمریکا نیز واقف است.رابطه با آمریکا مرکز ثقل سیاست خارجی آلمان محسوب می شود.

«هلموت کل صدراعظم گذشته آلمان،در 16 سال حکومت خود بیست و چهار بار از جمله در 1998،1996،1994 به آمریکا مسافرت و با مقامات این کشور مذاکره کرد.«کینکل»و«روهه»وزیران خارجه و دفاع سابق آلمان نیز در سفر به واشنگتن با«بیل کلینتون»ملاقات کردند». (1)

آمریکا نیز در سیاست خارجی برای آلمان اهمیت ویژه ای قائل است.در دوران دوقطبی،آلمان خط دفاعی غرب در برابر شوروی بود.با فروپاشی شوروی و مناسبات رو به گسترش آلمان و روسیه این خطر وجود دارد که معادلات اقتصادی و سیاسی برخلاف منافع آمریکا در اروپا شکل گیرد؛به همین علّت آمریکا با تقویت روابط خود با آلمان تلاش دارد تا توازن لازم در معادلات قدرت میان روسیه و آلمان حفظ شود.هم چنین آمریکا در نظر دارد تا پیشرفت و توسعه آلمان در چارچوب اتحادیه اروپا و روند وحدت اروپا صورت گیرد تا از سیاست های یک جانبه گرایانه آلمان جلوگیری شود.آلمان توانست پس از وحدت مقداری از سیاست های مستقل خود را همچنان ادامه دهد.

در عین حال این کشور با دیدگاه فرانسه در تقویت پایه های ارتش اروپایی موافق است.«هلموت کول و فرانسوا میتران،در پنجاه و نهمین اجلاس سران آلمان و فرانسه در 22 مه 1992 در«لاروشل»با هدف تشکیل یک هسته دفاعی

ص:291


1- (1) .همان،ص278.

برای اروپا،مستقل از ناتو با ایجاد سپاه مشترکی به تعداد 3500 نفر از نظامیان دو کشور موافقت کردند.مقر سپاه اروپایی که در 1995 به آمادگی عملیاتی رسید،در استراسبورگ فرانسه واقع است.تاکنون بلژیک،لوکزامبورک و اسپانیا به عضویت آن درآمده اند.آلمان و فرانسه معتقدند که حفظ امنیت اروپا باید متکی به توانایی نظامی کشورهای این قاره باشد.آمریکا نسبت به تشکیل سپاه اروپایی معترض بوده است و آن را در جهت تضعیف پیمان ناتو می داند». (1)

تلاش آلمان برای دادن نقش بیشتر به سازمان همکاری امنیتی اروپایی با هدف حفظ منافع آلمان در برابر آمریکا است،تا آلمان درکنار ایفای تعهدات خود به«ناتو»از توان و اختیارات لازم برای ایفای نقش مستقل در ابعاد نظامی و امنیتی نیز برخوردار باشد. (2)

امنیت اروپا اولویت اول آلمان می باشد،امّا این کشور می کوشد تا در برقراری امنیت جهانی نیز ایفای نقش کند.در این زمینه هلموت کول صدراعظم وقت آلمان در سخنان خود در مجلس فدرال در 13 مارس 1991 اظهار داشت:«...ما آلمانی ها دیگر نمی توانیم از ارائه کمک به منظور تأمین ثبات و امنیت خارج از اروپا غافل باشیم.آلمان باید در برابر ضرورت تأمین امنیت جهانی احساس مسئولیت کند.ایفای نقش دفاعی و امنیتی ما منحصر به مشارکت نیروهای آلمان در چارچوب مأموریت های سازمان ملل نخواهد بود...». (3)

اظهارات هلمون کول نشان می دهد که هدف جهانی آلمان در مسائل دفاعی و امنیتی،فراتر از نیروهای پاسدار صلح و یا اقدامات نظامی سازمان ملل متحد

ص:292


1- (1) .همان،ص329.
2- (2) .همان،ص329.
3- (3) .همان،ص267.

است.هدف آلمان،تأثیرگذاری بر معادلات سیاسی-امنیتی جهانی در نقش یک ابر قدرت است.در این زمینه اقداماتی را در بحران بالکان،گسترش ناتو به شرق و بحران افغانستان و عراق انجام داده است.

یکی از مسائل دیگری که نشان دهنده توسعه و افزایش قدرت آلمان در سطح بین المللی است،درخواست کینکل وزیر امور خارجه آلمان در 23 اوت 1992 مبنی بر عضویت دائم در شورای امنیت سازمان ملل متحد است.حق عضویت دائم در شورای امنیت توان سیاسی این کشور را در رسیدن به اهداف سیاست خارجی یاری می رساند و امکان ایفای نقش فعال را در معادلات قدرت جهانی افزایش می دهد.فرانسه نسبت به اعطای حق عضویت دائم به آلمان نگران بود در حالی که آمریکا و روسیه موافقت خود را اعلام کردند.دیگر اعضای دائم شورای امنیت نسبت به پیامدهای آن احتیاط می کنند.در عین حال تلاش شده است در برخی مسائل کشورها از جمله پرونده هسته ای ایران،امکان بیان دیدگاه آلمان در کنار پنج عضو دائم شورای امنیت فراهم گردد.

ص:293

نکته ها

1.یکپارچه شدن آلمان در 1870 و افزایش قدرت این کشور،زمینه ساز تغییر موازنه قدرت در اروپا و وقوع جنگ جهانی اول در 1914 گردید.

2.درپی جنگ جهانی اول امپراتوری آلمان فروپاشید؛امّا به سرعت خود را بازسازی کرده با به قدرت رسیدن هیتلر در 1933و افزایش رقابت تسلیحاتی و سیاست های تهاجمی آلمان،جنگ جهانی دوم در 1945 به وقوع پیوست.

3.پس از جنگ جهانی دوم،آلمان در ابتدا به چهار قسمت،سپس به دو کشور آلمان شرقی و غربی تبدیل شد.سرانجام با تخریب دیوار برلین در 1991 مجدد آلمان واحد تشکیل شد.

4.آلمان واحد از ظرفیت ها و توان مندی های بالای اقتصادی،سیاسی و نظامی در دست یابی به جایگاه قدرت بزرگ و ایفای نقش در نظام بین الملل برخوردار است.

ص:294

پرسش ها

1.روند شکل گیری آلمان واحد را در سال 1870 توضیح دهید.

2.سیاست خارجی آلمان را در جنگ جهانی اول بیان کنید و پیامدهای جنگ را توضیح دهید.

3.سیاست خارجی آلمان در جنگ جهانی دوم را بیان کنید و پیامدهای جنگ را بررسی نمائید.

4.دیدگاه های مخالف و موافق وحدت یافتن آلمان و افزایش قدرت این کشور را بررسی کنید؟

5.ظرفیت ها و توان مندی های آلمان را بعنوان یک قدرت بزرگ نو ظهور توضیح دهید؟

ص:295

ص:296

فصل هفتم: سیاست خارجی چین

1-سابقه سیاست خارجی چین

چین کشوری با بیش از پنج هزار سال سابقه،یکی از قدیمی ترین تمدن های جهان است.اسناد برخی از تمدن هایی که در چین شکوفا شده است به حدود 35 قرن پیش باز می گردد.

چین هزاران سال به دست خاندان های سلطنتی گوناگون یا سلسله ها اداره می شد.یکی از معروف ترین سلسله ها به دست امپراتور«ژانگ»تأسیس شد؛او سلسله«چین»را پایه گذاشت.اسم چین امروزی از نام این سلسله گرفته شده است. (1)چین توانسته است به رغم موانع و محدودیت های محیطی،تمدنی و هویت خود را حفظ کند.

«عنصر محوری و پایه ای که تمدن چین را از دیگر تمدن های کهن متمایز می کند،استمرار فرهنگ و تمدن آن و تلاش امپراتوران برای حفظ و نهادینه کردن عناصر آن،در دورانی است که گسترده ای بیش از چهارهزار سال دارد». (2)

ص:297


1- (1) .مایکل وی.آزکان،چین از جنگ جهانی دوم به بعد،ترجمه رضا علیزاده،ص17.
2- (2) .فریدون وردی نژاد و دیگران،اژدهای شکیبا،چین دیروز،امروز و فردا،ص23.

تاریخ چین را می توان به دوران باستان و مدرن تقسیم کرد.در هر یک از این دو دوران هدف های ملی و محیط داخلی،سیاست خارجی این کشور را جهت داده است.در دوران باستان که امپراطوری های متعددی به قدرت رسیدند،مهم ترین هدف آنها حفظ امپراطوری و قدرت آن بود.در بررسی دوران باستان دو مشخصه اساسی مشاهده می شود.«نخستین شاخص را می توان نگرانی و عدم اطمینان از مرزهای شمالی چین دانست؛چرا که این مرزها همواره از سوی بیگانگان مورد تهاجم قرار گرفته است.در این چهارهزار سال بارها و بارها تهاجم قبایل مختلف را از سر گذرانده است.با حمله مغول ها در قرن سیزدهم و دیگر بار حمله مانچوها در قرن هفدهم،سرزمین چین برای چندین قرن به تصرف اقوام بیگانه درآمد». (1)

این وضعیت سبب گردید تا امپراتوران چین همواره برای دفاع از تمامیت ارضی کشور نیروی نظامی خود را تقویت و از تمام امکانات برای جلوگیری از تهاجمات دشمن استفاده کنند.

دومین مشخصه دوران باستان«نفوذ و جایگاه تفکرات اندیشمندان چینی نظیر کنفسیوس در نظام های حکومتی و به تبع آن ارائه تعریف دقیقی از حقوق و وظایف دولت و مشخصات حکام خوب و در مقابل آن وظایف و حقوق ملت بوده است». (2)

ویژگی های تاریخ باستان چین باعث گردید تا این کشور برای حفظ ارزش ها و میراث خود،نگاه به درون را اتخاذ نماید و برای جلوگیری از نفوذ قدرت های خارجی سیاست خارجی انزوا را در دستور کار خود قرار دهد.تا قبل از قرن نوزدهم،چین دارای سیاست انزوا بود و با دیگر کشورها ارتباطات بسیار کمی

ص:298


1- (1) .همان،ص23.
2- (2) .همان،ص24.

داشت.رهبران چین فرهنگ و ارزش های اجتماعی خود را برتر از دیگر فرهنگ ها و ارزش ها می دانستند.آنها نسبت به نفوذ فرهنگ خارجی حساسیت بسیاری داشتند.سیاست انزواگرایی چین در قرن نوزدهم با ورود نیروهای خارجی به خاک چین کم رنگ شد.

تاریخ جدید چین به چگونگی ارتباط و رویارویی این کشور با تحولات سیاسی و اقتصادی اروپا مربوط می شود.دوره ای که با عصر رنسانس آغاز گشت و با انقلاب صنعتی و ارتباطات جهانی شد.با پیشرفت صنعت و توسعه قدرت اروپا در فراسوی مرزها،تلاش قدرت های اروپایی برای تسخیر بازار چین آغاز گشت.«در پایان سده هجدهم در اروپا و آسیا چهار نظام اصلی تشکیل یافته از دولت ها وجودداشت که عبارت بودند از نظام دولت های اروپایی،هندی،اسلامی و چینی.در سده نوزدهم ارتباطهای بر پایه قدرت در درون نظام اروپایی،به ویژه در مناسبات میان روسیه و بریتانیا چنان بود که نظام های منطقه ای موجود در آسیا را از هم پاشید». (1)

نظام چین در شرق و جنوب شرقی آسیا و بخش هایی از آسیای مرکزی گسترش داشت و در برابر نفوذ قدرت های خارجی مقاومت می کرد.اقدام تجار انگلیسی برای وارد کردن تریاک به چین از هندوستان منجر به جنگ میان بریتانیا و چین در فاصله سال های 1840-1842 گردید.آن براساس معاهده نانکینگ در 1842 بنادر آموی،نینگ پو و فوچاو وشانگ های به روی تجارت خارجی گشوده شد.

جنگ دوم چین در سال 1856-1860 درپی کشته شدن یکی از مبلغان فرانسوی در چین و دستگیری یک کشتی انگلیسی رخ داد.در این جنگ شش بندر دیگر برای تجارت باز شدند،اجازه اقامت به وزیران مختار خارجی در پکن داده شد و چین

ص:299


1- (1) .بهرام مستقیمی،دگرگونی نظام بین المللی،تسلط جهانی اروپا و ارزش های اروپایی(1914-1815)،ص117.

متعهد شد از مبلغان مسیحی در چین حمایت کند و دولت چین غرامت بپردازد. (1)

با ورود اروپائیان به چین ارتباطات و تجارت این کشور با جهان خارج افزایش یافت و باعث پیامدهای گسترده ای در سیاست خارجی و داخلی چین داشت.به عبارت دیگر«دوره جنگ تریاک و گشایش چین،تنها سبب ایجاد تحول اساسی در روابط چین و قدرت های غربی نشد؛شکست های تحمیل شده به قدرت منچو نمایانگر ناتوانی سیاسی این دولت در جلب نیروهای کشور به سوی خود بود...کاپیتولاسیون که واژگون کننده قدرت امپراتوری بود،بیش از پیش ضعف آن را آشکار کرد و به رشد جنبش های مردمی ضد منجو در طی سال های 1870-1850 کمک فراوان رسانید». (2)

در فاصله سال های 1885-1894 نفوذ قدرت های خارجی در چین رو به گسترش نهاد.امتیازهای تجاری و بازرگانی آنها افزایش یافت.شرکت های خارجی توانستند در بانک ها،بنادر و گمرکات،کشتیرانی و تجارت سرمایه گذاری کنند و صاحب قدرت و نفوذ گردند؛به گونه ای که در یک آمار«گسترش نفوذ خارجی در افزایش تعداد بنگاه های بازرگانی(396 واحد در سال 1885 به 580 واحد در سال 1893)و افزایش ساکنان خارجی(6698 نفر در سال 1885 به 9530 نفر در سال 1894)منعکس شده است». (3)با بازگشایی برخی از بنادر چین به روی قدرت های خارجی فعالیت های مذهبی در قالب هیئت های تبشیری گسترش یافت.«در سال 1869 بر اساس سرشماری 6753 نفر معتقد به آئین پروتستان بودند.در سال 1885 این رقم به سی هزار نفر

ص:300


1- (1) .هنری و لیتل فیلد،تاریخ اروپا از سال 1815 به بعد،ترجمه فریده قره چه داغی(صحیحی)،ص162.
2- (2) .ژان شسنو،تاریخ چین،ترجمه شهرنوش پارسی پور،ص114.
3- (3) .همان،ص48.

رسید». (1)«هیئت روحانیان کاتولیک چینی در سال 167،1865 نفر و در سال 335 1886 نفر بودند.شمار کاتولیک های چینی به نیم میلیون نفر می رسید». (2)

از سوی دیگر قدرت های خارجی با هدف افزایش نفوذ خود در چین به ویژه در مناطق آزاد تجاری،از حق قضاوت کنسولی برخوردار شدند.«در اجرای اصل حقوق ویژه خارجی،حق قضاوت کنسولی در بندرهای اصلی باز،نه تنها برای قدرت های درجه یک-فرانسه،بریتانیای کبیر و ایالات متحده که از مفاد پیمان ها بهره مند می شدند-معتبر شناخته می شد،بلکه دیگر قدرت ها(پروس دانمارک،هلند،اسپانیا،ایتالیا،اتریش،مجارستان،بلژیک)نیز به دلیل اصل همبستگی ملی با قدرت های بزرگ از امکانات آن سود می جستند.حتی کشورهایی که پیمان ها را امضاء نکرده بودند،می توانستند خود را تحت حمایت یک قدرت امضا کننده پیمان قرار دهند و از حق قضاوت کنسولی آن بهره گیرند». (3)

حضور همه جانبه قدرت های خارجی در چین نارضایتی مردم چین و مخالفت هایی با حکومت مرکزی را درپی داشت».در سال های 1860-1870،تبلیغات ضد مسیحی ادیبان در قالب تراکت،پلاکارد و بروشور به اوج خود رسید...بنا بر آمار تفصیلی در اثر 33 حادثه ای که در فاصله سال های 1869 1861 رخ داد،سه کشیش کاتولیک و 130 مسیحی چینی کشته شدند.تنها پنج مورد از این حوادث مربوط به هیئت های مذهبی پروتستان و بقیه در رابطه با هیئت های کاتولیک بود». (4)

ص:301


1- (1) .همان،ص239.
2- (2) .همان،ص241.
3- (3) .همان،ص229.
4- (4) .همان،ص 266و247.

حضور قدرت های خارجی از اواخر قرن نوزدهم و حرکت های ناسیونالیستی،تأثیرات گسترده ای را بر سرنوشت چین در قرن بیستم گذاشت.این کشور در نیمه نخست قرن بیستم وارد مرحله ای از تعارضات،بحران و تحولات عمیق شد.

یکی از تحولات ساختاری مهم در چین که به نوبه خود سیاست خارجی این کشور را نیز دگرگون ساخت،زوال نظام امپراتوری منچو است.با بروز بحران و افزایش حرکت های ناسیونالیستی و تقابل با نفوذ قدرت های خارجی،نظام سلطنتی به دنبال اصلاحات برآمد.امّا ورود حکومت به اصلاحات زمینه را برای فروپاشی آن فراهم نموده.تعارض و اختلاف نظر میان محافظه کاران و اصلاح طلبان شدت یافت.«در حالی که محافظه کاران از شهریاری مطلق و قدرت مقدس امپراتور دفاع می کنند،اصلاح گران...خواستار یک حکومت سلطنتی مشروطه هستند که در آن برگزیدگان روشنفکر از طریق یک مجلس ملی و انجمن های محلی در آن مشارکت داشته باشند». (1)سرانجام با استمرار خواست ها و تقاضاهای اصلاح طلبان،اصلاحات معروف به«صد روزه»آغاز شد«از ژوئن تا سپتامبر 1898 موجی از فرمان ها صادر شد این فرمان ها درباره اصلاحات اداری آموزشی و اقتصادی بود». (2)این اصلاحات جنبه های سیاسی و تقابل با قدرت های خارجی را شامل نمی شد و با شکست مواجه شد.

در دهه نخست قرن بیستم،نیروهای مخالف نظم امپراتوری و قدرت های خارجی توانستند،نظام امپراتوری را براندازند.«جریان ضد منچو بزرگ ترین بخش جامعه چین را در بر می گرفت؛امّا بسته به گروه ها و منافعی که در میان

ص:302


1- (1) .شسنو،پیشین،ج2،ص107.
2- (2) .همان،ص 110و111.

است،تعاریف گوناگون پیدا می کردند.در میان انجمن های مخفی سنت«بیزاری نژادی»و محکوم کردن غاصبان تداوم داشت.همکاری میان مشت زن ها و سلسله سلطنتی تنها یک صحنه بی دنباله بود.انجمن های مخفی به شعار قدیمی خود بازگشتند که:منچوها را برانید». (1)

شورش ها و ضدیت با نظام امپراتوری در سال 1911 سراسر کشور را فرا می گیرد و سرانجام انقلابی قدرت را به دست می گیرند.با حذف حکومت سلطنتی زمینه برای پیدایش چین نوین ظاهر می شود.سال های 1912-1916 بیانگر بی قراری و نابسامانی در این کشور است.نیروی های خارجی و گروه های طرفدار نظم امپراتوری در تلاشند تا از شکل گیری حکومت مرکزی براساس خواست انقلابی ها جلوگیری نمایند.تشکیل حکومت جمهوری به رهبری سون یات-سن در اول ژانویه 1912،بیانگر نمادی از قدرت ملی است؛در عین حال عناصر غیر انقلابی در حکومت نوین حضور دارند.ضعف حکومت سون یات-سن زمینه را برای دیکتاتوری یوآن شی-کای(مارس 1913-ژوئن 1916)فراهم ساخت.

از سوی دیگر قدرت های خارجی از بروز اختلافات داخلی برای حضور هر چه بیشتر خود در چین استفاده کردند.در صحنه سیاست خارجی قدرت های اروپایی در جنگ جهانی اول 1914-1918 تلاش داشتند تا از قدرت و توان چین علیه آلمان استفاده کنند.«انگلستان درپی آن بود که موقعیت های آلمان را در چین از میان ببرد.هدف ژاپن این بود که از این کجروی حکومت پکن بهره برداری کند.ایالات متحده که خود از آوریل 1917 وارد جنگ شده بود،امیدوار بود از این فرصت برای

ص:303


1- (1) .همان،ص163.

گسترش نفوذ خود در چین استفاده کند». (1)چین در اوت 1917 به نفع دولت های متفق وارد جنگ شد.ورود به جنگ به معنای درگیری نظامی نبود بلکه با هدف تصرف اموال و کشتی های آلمانی در چین و اشغال سرزمین ها و کسب امتیازهایی بود که تا آن زمان در اختیار آلمان و اتریش قرار داشت.

از سوی دیگر تاریخ سیاست خارجی چین در ابتدای قرن بیستم تحت تأثیر تحولات سیاسی و اجتماعی روسیه بود.در روسیه درپی انقلاب اکتبر 1917،امپراتوری تزارها سقوط کرد و سرانجام حکومت کمونیستی جایگزین آن شد.انقلابیون تمام امتیازات نابرابر دوره تزارها را باطل اعلام کردند و با صدور اعلامیه«ملل شرق ستمدیده»در پی حمایت از مردم محروم دیگر مناطق جهان برآمدند.این سیاست در جامعه چین جذابیت یافت و از سال 1920 به تدریج روشنفکران چپ از مرحله مطالعات مارکسیستی به فعالیت سیاسی روی آوردند.در این مقطع که چین به دلیل رشد صنعتی شاهد پیدایش طبقه کارگر بود،زمینه برای فعالیت های احزاب کارگری فراهم شد.شوروی از فرصت ایجاد شده برای نفوذ و گسترش انقلاب در جامعه چین استفاده کرد.حزب کمونیست چین در ژوئیه 1921 پایه گذاری شد.

از دیدگاه کمونیست ها در کشوری همانند چین که صنعت محدودی داشت،«پرولتاریای»پیشرو و انقلابی است که باید مردم را با خود همراه کند.در این راستا«حزب خود را همانند ابزار مبارزه انقلابی تشکل بخشید.خط حزب که بر اهمیت یک استراتژی انقلابی مشخص و بر تقابل با بورژوازی داخلی و بین المللی تأکید داشت،با شدت بیشتری در کنگره دوم«ژوئیه 1922»تبیین شد». (2)

ص:304


1- (1) .همان،ص234.
2- (2) .همان،ج3،ص60.

باتوجه به اینکه جامعه چین در فاصله سال های 1927-1922 دستخوش جنبش های کارگری بود،به تدریج بر دامنه و گسترده فعالیت های حزب کمونیست چین افزوده گشت.در واقع دو جریان بورژوازی و کمونیستی در تقابل با یکدیگر بودند.گروه های غرب گرا از جریان بورژوازی و طرفداران انقلاب مارکسیستی روسیه از جنبش های کارگری کمونیستی حمایت می کردند.در کنگره حزب کمونیست چین که به دلیل های امنیتی در ژوئیه و سپتامبر 1928 در مسکو تشکیل شد تأکید شد،که«حزب کمونیست چین به مثابه پیشتاز طبقه کارگر،تنها طبقه ای است که قدرت هدایت انقلاب و به ویژه مبارزه روستائیان با مالکان زمین را داراست.همچنین تأکید شد که در چین،بورژوازی ملی ضعیف تر از آن است که بتواند مبارزه روستائیان با نظام فئودالی را هدایت کند». (1)

تعارض های داخلی چین با سیاست های توسعه طلبی ژاپن وارد مرحله نوینی شد.ژاپن در 1931،منچوری را اشغال کرد.در 1937 بار دیگر به چین حمله کرد،جنگ میان چین و ژاپن سرانجام زمینه ساز یکی از محورهای جنگ جهانی دوم در سال 1939 گردید.کمونیست ها در پی حمله به ژاپن بودند،امّا امکان تقویت جبهه چین در برابر حملات برق آسای ژاپن وجود نداشت.سرانجام چین در سال 1941 پس از حمله ژاپن به بندر پرل هاربور و پس از سقوط هونگ کونگ و سنگاپور به ژاپن اعلام جنگ کرد.آمریکا و شوروی به طرفداران خود در چین برای دفاع در برابر حملات ژاپن کمک کردند.

آمریکا مخالف قدرت یافتن کمونیست ها بود.زمانی که ژاپن درپی اصابت دو بمب اتم به ناکازاکی و هیروشیما تسلیم شد؛هرچند جنگ در پانزدهم اوت

ص:305


1- (1) .همان،ص156.

1945 خاتمه یافت؛امّا جنگ داخلی در چین از سر گرفته شد.آمریکا تلاش کرد تا با حمایت نظامی از«چیان کای شک»مانع از پیروزی کمونیست ها در چین شود؛امّا تعداد نیروهای طرفدار«مائو»در چین رو به تزاید بود.«برتری ارتش آزادی بخش خلق از نظر تعداد و برتری فرماندهی نظامی،کمونیست ها را قادر ساخت تا کنترل قلمروهای و بیش تری را به دست گیرند.زمانی که آنها پکن را در ژانویه 1949 تصرف کردند،پیروزیشان اجتناب ناپذیر بود». (1)سرانجام«چیان کای شک»با آشکار شدن شکستش به جزیره تایوان که دور از ساحل چین قرار داشت گریخت.بعد مدتی نزدیک به حدود دو میلیون نفر از نیروی نظامی و مردم عادی به تایوان رفتند و این جزیره را پایگاه جدید جمهوری چین اعلام کردند.در این زمان دو چین وجود داشت.جمهوری خلق چین یا سرزمین اصلی و جمهوری چین در تایوان که مورد حمایت آمریکا بود. (2)نیروهای کمونیست به رهبری«مائو»در پکن استقرار یافتند و نظام کمونیستی با حمایت شوروی در این کشور حاکم شد.

2-سیاست خارجی چین در نظام بین الملل دوقطبی

با پیروزی«مائو»و استقرار نظام کمونیستی در کشور چین،سیاست خارجی این کشور وارد مرحله نوینی شد.مائو مهم ترین رهبر نظامی و سیاسی چین بود و در تأسیس جمهوری خلق چین در اول اکتبر 1949 نقش اصلی را ایفا نمود.سیاست خارجی چین در فاصله سال های 1949-1976 با تاثیر از افکار و اندیشه های مائو شکل گرفت.«مهم ترین رکن تفکر مائو در حوزه بین المللی،

ص:306


1- (1) .آزکان،پیشین،ص 25و 26.
2- (2) .همان،ص27.

اجتناب ناپذیری جنگ با دنیای سرمایه داری بود.برای آمادگی ورود به این جنگ او به ارتش قدرتمند به منزله مهم ترین ابزار می نگریست و به کاربرد دوگانه«انقلاب و جنگ»در گفتار عنایت ویژه داشت». (1)از دیدگاه رهبران چین تمامی کشورها به یکی از دو اردوگاه امپریالیسم و سوسیالیزم وابسته بودند و چین در اتحاد با شوروی در اردوگاه سوسیالیزم قرار داشت.مائو و همفکرانش با تمام جدیت،تلاش نمودند تا از مرزهای تاریخی چین دفاع نمایند«آنها به بازپس گیری سرزمین های از دست رفته تایوان،تبت،ماکائو و هنگ کنگ می اندیشیدند و متعهد به حفظ استقلال و حاکمیت کامل کشور بودند.هدف آنها خود اتکائی همه جانبه بود.همچنین علاقه مند بودند که کشورشان نقش مستقلی در امور جهانی ایفا کند». (2)

مهم ترین اهداف رهبران چین در این دوران،بازسازی جامعه براساس اصول سوسیالیزم،حفظ استقلال مرزی کشور،دفاع در برابر نیروهای خارجی،حفظ میراث گذشته و رسیدن به توسعه همه جانبه بود.با این حال مشکلات داخلی چین،سیاست خارجی آن را نیز تحت تأثیر قرار می داد.1949-1955 سال های حساسی برای سیاست خارجی چین بود.در این سال ها مائو تلاش می کرد تا با راهبرد«اتکاء به یک طرف»یعنی شوروی،نه تنها توان چین را در صحنه بین المللی افزایش دهد،بلکه با کمک های شوروی مشکلات اقتصادی چین را نیز حل نمایند.بنابراین پیوند چین و شوروی در زمان مائو به معنای رسالت ویژه چین برای تحقق اهداف ایدئولوژی مارکسیسم در چین و در سراسر جهان بود.از این نظر میان سیاست خارجی چین و شوروی اشتراکات بسیاری وجود داشت

ص:307


1- (1) .محسن شریعتی نیا،سیاست خارجی چین،جایگاه ایران،ص3.
2- (2) .بهزاد شاهنده،سید جواد طاهائی،چین نو،دنگ شیاپینگ و اصلاحات،ص 41و42.

که از جمله آن مبارزه با امپریالیسم و حمایت از ملت های زیر ستم بود.مائو معتقد بود که باید از تضادهای اردوگاه امپریالیسم برای رسیدن به اکثریت و ضربه زدن به دشمن استفاده کرد.بنابراین«این جنبه که در برگیرنده فرضیه آشتی ناپذیری با سرمایه داری و به پیش راندن انقلاب جهانی است.با مفاهیم ایدئولوژیک مسلط در اتحاد شوروی دست کم تا مرگ استالین در 1953 هماهنگ و سازگار است و نشان از یکپارچگی اردوگاه سوسیالیستی دارد». (1)

سیاست خارجی چین در هماهنگی با سیاست های جهانی شوروی،در پی درک تحولات نظام بین الملل،رهبری جهان سوم و استفاده از ابزارهای متعدد برای جامعه عمل پوشاندن به اهداف سیاست خارجی بود.حمایت از جنبش های رهایی بخش یکی از محورهای اساسی سیاست خارجی چین در راستای مقابله با امپریالیسم و رهبری جهان سوم بود.

مائو به شدت طرفدار ایدئولوژی کمونیست بود و سیاست خارجی خود را نیز در چارچوب طرفداری از کمونیسم رهبری کرد.اتحاد مائو با استالین در دفاع از کمونیسم و گسترش آن در حوزه اقیانوس آرام باعث گردید تا در رویارویی آمریکا و شوروی ایفای نقش کند و از جنگ سرد ابرقدرت ها تأثیر پذیرد.ارتش چین برای افزایش قدرت نظامی و رسیدن به اهداف خود در مناطق پیرامون از حمایت های شوروی برخوردار گردید.در سال 1950 چنین تلاش کرد تا«تبت»را مطیع خود سازد.بدین منظور«چهل هزار سرباز چینی در هفتم اکتبر 1950 وارد تبت شدند و ارتش کوچک این کشور را درهم شکستند.چین این تهاجم را با ادعای آزادی تبت از ستم کشورهای خارجی

ص:308


1- (1) .مسعود طارم سرمی و دیگران،چین:سیاست خارجی و روابط با ایران،تهران:دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی،1364،ص11.

مثل بریتانیا توجیه کرد». (1)اعتراض تبت به سازمان ملل نتیجه ای در برنداشت و بعد تبت به یکی از استان های چین به نام ناحیه خودمختار تبت تبدیل شد.

«در اوایل سال 1950 چین اولین کشوری بود که جمهوری دموکراتیک ویتنام را به رسمیت شناخت؛کشوری کمونیستی که«هوشی مینه»می کوشید آن را تأسیس کند چین همچنین سلاح و دیگر چیزهای مورد نیاز را در اختیار هوشی مینه قرار داد تا جنگ ویتنام را به سوی استقلال پیش ببرد». (2)

«مائو هم چنین در ایفای نقش منطقه ای خود در دفاع از کمونیسم در منازعه آمریکا و شوروی درباره شبه جزیره کره(19501953)وارد جنگ شد و به پیروزی هایی دست یافت». (3)ورود ارتش چین به کره شمالی در 1950 و تقویت جبهه کمونیسم در شبه جزیره کره باعث استمرار جنگ تا 27 ژوئیه 1953 گردید.سرانجام بدون پیروزی هر یک از طرف های اصلی جنگ یعنی آمریکا و شوروی،شبه جزیره کره به دو قسمت شمالی و جنوبی تقسیم گردید.نیروهای کمونیسم در کره شمالی و نیروهای آمریکایی در کره جنوبی باقی ماندند.هر چند استقلال دو کره حفظ شد،امّا نیروهای سرمایه داری و سوسیالیستی در برابر یکدیگر صف آرائی کردند.

از هدف های مهم نظام کمونیستی در چین،دست یابی به سطح بالای توسعه اقتصادی و تبدیل چین به قدرتمندترین اقتصادهای جهان بود.بر این اساس بازسازی اقتصاد کشور در دستور کار قرار گرفت و تلاش شد تا از کمک های اقتصادی شوروی بهره گیری شود.برای رسیدن به این هدف،ثبات و آرامش داخلی چین مورد نیاز بود.مائو این موضوع را چنین توضیح داد:«چین نیاز به

ص:309


1- (1) .آزکان،پیشین،صص 45-44.
2- (2) .همان،ص50.
3- (3) .همان،صص 48-47.

صلح و آرامش سه تا پنج ساله دارد تا قدرت اقتصادی را به دوره پیش از جنگ برساند و کشور را تثبیت کند». (1)

نظام اقتصاد کمونیستی،نظامی است که دولت مالکیت و اختیار زمین ها و بنگاه های اقتصادی را در دست دارد.برای رساندن کشور به سطحی از توسعه اقتصادی باید نظام کمونیستی در سراسر کشور برقرار گردد و تغییرات اساسی اقتصادی در روستاها تحقق یابد.«در این راستا برنامه های پنج ساله توسعه اقتصادی،راهبردی بود که برای رسیدن به اهداف توسعه اقتصادی تدوین گردید.برنامه پنج ساله اول از سال 1953-1957 اجرا شد که بر پایه الگوی اقتصاد دولتی بود.برنامه پنج ساله دوم(1958-1962)جهش بزرگ نام گرفت.هدف آن بود تا اقتصاد چین به یکی از قدرتمندترین اقتصادهای جهان تبدیل شود.شعار حزب کمونیست چین«بیش تر،بهتر،سریع تر،ارزان تر»بود.برای رسیدن به این اهداف باید تغییرات بنیادی در اقتصاد انجام می شد.سیاست جهش بزرگ در عمل با مشکلاتی مواجه شد و نتوانست به اهداف خود دست یابد». (2)

از سوی دیگر از میانه دهه 50 روابط چین با شوروی نیز دستخوش تغییرات گشت و در عرصه سیاست خارجی روابط دو کشور به تدریج به سردی گرائید؛زیرا خروشچف در 1956 با اعلام سیاست همزیستی مسالمت آمیز خود،خواستار تنظیم مناسبات شوروی با جهان غرب از راه همکاری شد.خروشچف در این رابطه ضمن گزارش کار خود به بیستمین کنگره حزب کمونیست شوروی سیاست مسالمت آمیز خود را بدین سان خلاصه نمود.یک.بهبود روابط بین ابرقدرت ها؛دو.خاموش کردن کانون های جنگ در شرق و جلوگیری از پیدایش

ص:310


1- (1) .همان،ص 30و31.
2- (2) .همان،ص 35-37.

کانون های جدید جنگ و منازعه در اروپا و آسیا؛سه.تنظیم مناسبات شوروی با کشورهای مختلف با هدف کاهش بحران در اروپا...». (1)

اصلاحات خروشچف و انتقاد از استالین با سیاست چنین در حمایت از نهضت های انقلابی در آسیا و آفریقا هم خوانی نداشت.«مائو به کوشش های شوروی برای رهبری اردوگاه کمونیسم و تفسیر خودسرانه نظریات کمونیستی اعتراض داشت» (2).او از سیاست خارجی شوروی فاصله گرفت و روابط خود را با کشورهای آفریقایی و آسیایی در قالب سیاست عدم تعهد تقویت نمود.

رهبران چین معتقد بودند که روابط مودّت آمیز آنها با کشورهای جهان سوم به هدف های امپریالیستی لطمه می زند.در این زمینه مارشال لین بیائو،معتقد است جهان را می توان به روستاها و شهرها تقسیم نمود.روستاها همان کشورهای در حال توسعه و عقب مانده هستند و شهرها شامل کشورهای صنعتی و توسعه یافته می باشد.در تحلیل لین بیائو،روستاهای جهان باید شهر را در میان گرفته و در خود حل کنند؛در این درگیری،چین باید نقش رهبری را داشته باشد و در پیشاپیش این دیگیری گام بردارد. (3)

«در سال های جدایی چین و شوروی-که در اواخر دهه 1960 به حد بالایی رسید-چین در پی احراز نقش جدیدی برای خود به مثابه رهبر جهان سوم،رهبر کشورهای غیرمتعهد و منادی واقعی کمونیسم برآمد». (4)این کشور سیاست حمایت از کشورهای جهان سوم را ادامه داد و هم چنان از اردوگاه شوروی فاصله

ص:311


1- (1) .آندره فونتن،تاریخ جنگ سرد،ج2،ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی،ص220.
2- (2) .شاهنده،پیشین،ص48.
3- (3) .همان.
4- (4) .همان.

می گرفت.در راستای این سیاست روابط با کشورهای در حال توسعه را به سه دسته تقسیم کرد.«گروه اول کشورهایی که روابط حسنه با چین داشتند مانند پاکستان،نپال و کامبوج.چین با توجه به روح و محتوای اعلامیه و رعایت اصول همزیستی مسالمت آمیز،از نهضت ها و گروه های انقلابی در کشورهای فوق حمایت نمی کرد تا به تفاهم موجود لطمه ای وارد نشود.گروه دوم،کشورهایی که روابط محدود امّا دوستانه ای با چین داشتند.در قبال این گروه،سیاست چین ایجاد اختلاف و حمایت از جنگ داخلی نبود؛امّا در صورتی که اختلاف و جنگی در می گرفت از شورش هایی که با هدف های رهبران چین هماهنگ بود حمایت می کرد.نمونه ای از آن حمایت چین از تجزیه طلبان«بیافرا»است.

گروه سوم،کشورهایی که چین به طور جدی از شورش هایی که علیه حکومت مرکزی صورت می گرفت با روش های مختلف حمایت می کرد.درهمین راستا چین از تجزیه طلبان برمه یعنی کاچینگ و کارنز و در هندوستان از ناکتا و مینروس حمایت کرد». (1)

از طرفی سیاست جدید شوروی در مواجه با مسائل و بحران های مختلف جهان از جمله اروپای شرقی و آسیا نیز به ایجاد تیرگی روابط چین و شوروی کمک کرد.«تجاوز شوروی به چکسلواکی در اوت 1968 برای سرکوب جنبش اصلاح گرایانه دوبچک؛زد و خورد مرزی با روسیه در کنار رودخانه یوزوری در شین جیانگ(سین کیانگ)در مارس و ژوئن 1969؛نفوذ روزافزون شوروی در ویتنام،همسایه چین؛افزایش نیروهای نظامی شوروی در مرز شمال شرقی چین به 40 لشکر کامل؛استقرار موشک های قاره پیمای جدید در آنجا که تهدید برای

ص:312


1- (1) .همان،ص 82 و83.

امنیت کشور شناخته می شد» (1)از مواردی بودند که پیوسته باعث افزایش تنش میان دو کشور و فاصله گرفتن سیاست خارجی چین از شوروی گردید.

3-سیاست خارجی چین پس از جنگ سرد

پس از جنگ سرد،سیاست چین ارتقای جایگاه بین المللی خود بود.با فروپاشی شوروی و شرایط جدید بین المللی،سیاست خارجی چین نیز،بیش از گذشته بر راهبرد توسعه گرایی،صلح گرایی و ایجاد محیط بین المللی با ثبات تأکید داشت.عصر جهانی شدن ارتباطات و بهم تنیده گی ارتباطات بین المللی،چین را به الزامات نوین عصر جهانی شدن توجه داد.حضور گسترده و فعال اقتصادی چین در بازارهای جهانی،رقابت اقتصادی این کشور را با دیگر قطب های اقتصادی افزایش داد.در دوره جدید مهم ترین هدف چین افزایش امنیت،اعتماد متقابل و تقویت مناسبات بین المللی با دیگر کشورها به منظور رسیدن به سطح بالای توسعه است.مسئله امنیت مفهوم جدیدی پیدا کرده و سرنوشت همه کشورها به آن پیوند خورده است.در عصر جهانی شدن امنیت ملی،منطقه ای و جهانی به یکدیگر پیوند خورده است.چین برای رسیدن به سطح بالایی از پیشرفت به سطوح مختلف امنیت نیازمند می باشد.تلاش برای برقراری ثبات و امنیت جهانی از راه همکاری های متقابل با دیگر کشورها و سازمان های منطقه ای و بین المللی از اولویت های سیاست خارجی چین است.

چین امنیت در عصر جهانی شدن را بر چهار پایه استوار می داند:«اعتماد متقابل؛منافع متقابل؛برابری؛همکاری». (2)این موارد نشان می دهد که تأمین منافع

ص:313


1- (1) .همان،ص 83و84.
2- (2) .محسن شریعتی نیا،پیشین،ص8.

چین در چارچوب همکاری با کشورها و نفع متقابل امکان پذیر است.تنها تأکید بر منافع ملی نمی تواند پاسخگوی نیازهای چین در عصر جهانی شدن باشد.بر این اساس حضور فعال چین در عرصه جهانی و ایفای نقش در بازارهای جهانی،افزایش توان رقابتی این کشور در برابر محصولات سایر کشورهای قدرتمند از اهداف حیاتی سیاست خارجی چین است.

ریشه تحول در سیاست ها و راهبردهای چین با هدف رسیدن به ابر قدرتی را باید از زمان به قدرت رسیدن«دنگ شیائو پینگ»در سال 1976 دانست با مرگ«مائو»در 1976 و قدرت یافتن«شیائو پینگ»تحولات سیاست داخلی و خارجی چین متأثر از اندیشه های«شیائو پینگ»شد که بیش از هر چیز بر توسعه تأکید می کرد. (1)«دنگ»برای رسیدن به توسعه،سه مرحله را در نظر گرفت:

«مرحله اوّل 1980-1990.در این مرحله هدف اصلی دو برابر شدن تولید ناخالص ملی و حل مشکل خوراک و پوشاک ملت چین بود.

مرحله دوّم 1990-2000.هدف اصلی این مرحله رساندن تولید ناخالص ملی به یک تریلیون دلار و برخوداری از درآمد سرانه هشت صد تا هزار دلار بود.

مرحله سوم 2000-2050.هدف اصلی در این مرحله دستیابی به استاندارهای توسعه یافتگی است». (2)

از سوی دیگر تحول در جهت گیری های اقتصادی و سیاسی چین از انقلابی گری به توسعه گرایی،سیاست خارجی چین را نیز در عرصه گفتاری و رفتاری دستخوش تحول کرد.

«در سطح گفتاری به جای کاربرد دوگانه«جنگ و انقلاب»که مائو همواره

ص:314


1- (1) . Boardman, Op.cit, p.127.
2- (2) .همان،ص4.

به کار می برد،دنگ بر تکرار«صلح و توسعه»توجه داشت.او معتقد بود که در این میان«توسعه»اهمیت بیشتری دارد». (1)آن چه مسلم است محوریت یافتن توسعه،نیازمند سیاست ها و اقدامات نوینی بود.تحقق توسعه اقتصادی از دو طریق باید صورت می گرفت:«جذب منابع بین المللی لازم(منابع اقتصادی و سیاسی)و تلاش برای ایجاد محیط امنیتی با ثبات در حوزه های پیرامونی و بین المللی چین». (2)

در عرصه گفتاری،تغییر تصویر از چین در صحنه بین المللی از انقلابی به معترضی متعهد به الزامات نظم موجود،هدف اصلی بود.در عرصه رفتاری هدف،بهبود مناسبات چین با کانون های اصلی ثروت و قدرت بود تا هر چه سریع تر مسیر رشد و توسعه اقتصادی چین فراهم گردد. (3)در بخش اصلاحات اقتصادی نیز سیاست های چین متحول شد.تلاش برای نوسازی و توسعه در کشاورزی،صنعت،دفاع ملی و علوم و دانش در اولویت قرار گرفت.برای رسیدن به این هدف«دنگ شیائو پینگ ایدئولوژی کمونیستی را نادیده گرفت و بسیاری از عناصر سرمایه داری را در اقتصاد چین وارد کرد.او مزارع اشتراکی را منحل کرد تا کشاورزان بتوانند مالک زمین های خود باشند.افراد را تشویق کرد تا کسب و کار مشخصی برای خود راه بیندازند.به کشورهای خارجی نیز اجازه داد تا در چین سرمایه گذاری کنند.دنگ شیائو پینگ هم چنین مناطق اقتصادی ویژه ای به وجود آورد تا صنایع اشتغال زا را توسعه بدهد». (4)در نتیجه نظریه

ص:315


1- (1) .همان،ص3.
2- (2) .همان،ص4.
3- (3) .همان،ص6.
4- (4) .آزکان،پیشین،ص85.

امپریالیسم و سوسیال امپریالیسم که امکان حرکت به سمت نظام سرمایه داری را محدود می کرد به نظریه استفاده از سرمایه های غربی تبدیل شد.براساس این تبدیل،روابط چین با جهان غرب بهبود یافت و امکان عملی شدن سیاست درهای باز فراهم شد.همچنین در راستای سیاست توسعه اقتصادی از ظرفیت ها و امکانات جهان غرب برای سرمایه گذاری در چین استفاده شد.

«اصلاحات اقتصادی دنگ از بخش کشاورزی و تجارت خارجی آغاز شد و به تدریج به بخش صنایع کشیده شد». (1)سیاست اصلاحات اقتصادی به رغم مشکلات آن نتایج مثبت فراوانی را همراه داشت؛زیرا اقتصاد چین را از حالت رکود به مسیر رشد و توسعه سوق داد.آزاد سازی اقتصادی،رقابتی کردن بخش های اقتصاد و تشویق مردم به مشارکت در عرصه های اقتصادی باعث رونق اقتصادی گردید.هرچند افکار«دنگ»با اندیشه های«مائو»مشترک هایی داشت امّا در مواردی نیز متمایز بود.دنگ«عقیده داشت به تقویت انگیزه های سود اقتصادی،بازار کنترل شده،فرهنگ و منابع ملی چین،حاکمیت کامل دولت-حزب،وفاداری های ایدئولوژیک،ضرورت به دست آوردن فناوری های غربی و سرانجام ارتقای مقام بین المللی چین و بازگشت جایگاه گذشته». (2)این نوع نگاه باعث حرکت از نظام اقتصادی بسته کمونیستی به نظام آزاد سرمایه داری شد و«سیاست درهای باز»تقویت گردید.از منظر«دنگ»بیش از آن که سرمایه داران خارجی از«سیاست درهای باز»سود ببرند،مردم سود می برند و نتایج مثبت آن بیش از نتایج منفی است. (3)در مجموع

ص:316


1- (1) .شاهنده،پیشین،ص171.
2- (2) .همان،ص141.
3- (3) .همان،ص152.

مهم ترین هدف ها«سیاست درهای باز»را می توان به صورت زیر بیان کرد:

«1.از بین بردن انحصار تجارت خارجی دولتی؛

2.جذب سرمایه و وام خارجی.

3.ایجاد مناطق ویژه اقتصادی و شهرهای ساحلی». (1)

چین در راستای سیاست درهای باز و ایجاد رقابت در بازار اقتصادی و فعال سازی بخش خصوصی اقدام های گسترده ای را انجام داد که از جمله آن جذب سرمایه گذاری خارجی بود.برای جذب سرمایه گذاری خارجی زمینه ها و شرایط ویژه ای لازم است.این شرایط در گروه«ثبات سیاسی،رعایت استانداردها و امنیت حقوقی مورد نیاز با کیفیت نیروی کار و تسهیلات قابل انعطاف است که از سوی دولت تأمین گردید». (2)با فراهم شدن شرایط،بیشتر سرمایه گذاری ها در مناطق آزاد چین و به وسیله شرکت های ژاپنی،تایوانی،آمریکایی،هنگ کنگی و مؤسسات اقتصادی ماکائو صورت گرفته است.کشورهای تایلند،سنگاپور،مالزی،انگلیس،آلمان،ایتالیا،فرانسه،استرالیا،زلاندنو و کانادا نیز به سرمایه گذاری در چین مبادرت کرده اند». (3)حجم بالای سرمایه گذاری ها نشان می دهد که روابط چین با آمریکا،اروپا و آسیا رو به گسترش است.

«روابط چین و آمریکا در اواخر رهبری«مائو»وارد مرحله جدیدی شد.آمریکا از مخالفت با ورود چین به سازمان ملل متحد صرف نظر کرد و حکومت قانونی چین بر تایوان را پذیرفت.امّا روابط کامل دیپلماتیک از اول ژانویه 1979 آغاز شد و«دنگ»اولین رهبر چین بود که پس از سه دهه از

ص:317


1- (1) .همان،ص 9-178.
2- (2) .همان،ص
3- (3) .همان،ص179.

آمریکا دیدار کرد». (1)هم چنین با هدف تقویت روابط دو جانبه«اولین اجلاس مشترک چین و آمریکا درباره همکاری های علمی و تکنولوژیک در بیجینگ(ژانویه 1980)تشکیل شد.سپس در سال 1984 دیدار زائو زیانگ از آمریکا و کانادا برای گسترش روابط چین با دو کشور و انعقاد قراردادهای فنی،صنعتی،علمی و تکنیکی انجام پذیرفت». (2)

از طرفی چین در تحکیم مناسبات خود با غرب روابط خود با کشورهای اروپایی را نیز گسترش داد.در 1984«دیدار زائو زیانگ از شش کشور اروپایی و توافق بر همکاری های اقتصادی و تکنولوژیک و توسعه روابط فرهنگی در این راستا است». (3)

از سوی دیگر مناسبات اقتصادی چین با آسیا به ویژه با کشورهای در حال توسعه و نو صنعتی نیز رو به گسترش گذاشت.از جمله می توان به سرمایه گذاری شرکت های هنگ کنگی اشاره کرد که:«از 1997-2005 بیش از 240 میلیارد دلار در چین سرمایه گذاری کردند». (4)

رشد و توسعه فزاینده اقتصاد چین،این کشور را یکی از قدرت های بزرگ نوظهور قلمداد کرد.کشوری که به نظر می رسد به دنبال قدرت اقتصادی بالا در پی ایفای نقش جدید در معادلات جهانی باشد.

کشورهای پیشرفته نسبت به حضور هرچه بیشتر چین در بازارهای جهانی احساس نگرانی می کنند.کشورهای اروپایی نسبت به آسیب پذیری اقتصادشان

ص:318


1- (1) .همان،ص88.
2- (2) .همان،ص182.
3- (3) .همان،ص183.
4- (4) .ازکان،پیشین،ص 99و100.

در برابر کالاهای ارزان قیمت چین و افزایش واردات از این کشور از دهه 1970 نگران هستند.بیش از آن که چین یک شریک تجاری بدانند آن را رقیب اقتصادی در نظر می گیرند. (1)

«فرید ذکریا»روزنامه نگار اعتقاد دارد دگرگونی اقتصاد چین،سریع ترین دگرگونی در تاریخ است.ذکریا در مقاله ای در سال 2008 می نویسد:«چین در مدت سه دهه از همان درجه از صنعتی سازی،شهری شدگی و تغییرات اجتماعی برخوردار شد که اروپا در مدت دو قرن برخوردار گردید». (2)

آمارها نشان می دهد که از 1979-1989 تولید ناخالص ملی چین(ارزش کالاها و خدماتی که کشور تولید می کند)سالانه 9/2درصد افزایش یافت». (3)«اقتصاد چین در دهه 1990 به چنان رشدی دست یافت که بسیاری با آغاز قرن بیست و یکم حدس می زدند که چین سرانجام قدرتمندترین اقتصاد جهان خواهد شد». (4)«بنا بر گزارش سازمان همکاری های اقتصادی و توسعه اروپا در 1997 تولید ناخالص چین براساس قدرت خرید در سال 2020نزدیک به20درصد تولید ناخالص جهان را تشکیل داد و آمریکا و ژاپن را پشت سر خواهد گذاشت». (5)هم چنین اول اکتبر 2007،در پنجاه و هشتمین سالگرد تأسیس جمهوری خلق چین،«ون جیابائو»،نخست وزیر چین،رشد اقتصادی را از زمان«دنگ شیائو پینگ»ستود و توجه داد که این امر«به گونه ای قابل توجه استانداردهای زندگی مردم را بهبود بخشیده است». (6)

ص:319


1- (1) . Boardman, Op.cit, p.144.
2- (2) .همان،ازکان،ص100.
3- (3) .همان،ص86.
4- (4) .همان،ص107.
5- (5) .محمد تقی زاده،به سوی قرن 21،ص24.
6- (6) .همان،ص13.

بنابراین می توان گفت که چین در مسیر رشد و توسعه و سیاست خارجی فعال در مرحله سوم توسعه اقتصادی است که تا سال 2050 استمرار می یابد.در این مرحله چین نیازمند است به روابط مسالمت آمیز با جهان خارج،محیط امن در منطقه مجاور و نظام بین الملل،جذب سرمایه های خارجی،بازاریابی جهانی و تنظیم روابط متقابل با قدرت های بزرگ و کانون های ثروت جهانی.

در سیاست خارجی این کشور،ترسیم چهره مطلوب،ارائه تصویر ذهنی یک کشور پیشرفته و استفاده از ظرفیت ها و امکانات در روابط دو جانبه و چند جانبه با کشورها از جایگاه و اهمیت خاص برخوردار می باشد.

در حال حاضر در سیاست خارجی چین همچنان تفکر«دنگ شیائو پینگ»حکومت دارد.«تفکری که از اواخر دهه 1970 و ورود به عصر اصلاحات،همواره مهم ترین عامل تغییر رفتار سیاست خارجی چین است؛کانون اصلی این تفکر«توسعه اقتصادی و ثبات سیاسی»است چگونگی برخورد با موضوعات بین المللی با این کانون تنظیم می شود؛کانونی که چین را از ورود جدی به عرصه های حساس سیاست بین المللی و پیش گرفتن رفتاری خلاف دیگر قدرت ها در این عرصه ها،باز می دارد». (1)

تحولات شتابان نظام بین الملل و تغییر در ساختار و فرایندهای جهانی،زمینه های گسترده ای را برای ظهور چین در عرصه بین المللی فراهم ساخته است.در شرایط جدید گرچه رقابت در قلمروهای اقتصادی و سیاسی شدت یافته است،امّا فرصت ها و زمینه های متعددی برای ظهور قدرتمند چین فراهم شده است.سیاست خارجی این کشور از یک سو متأثر از سیاست های شرقی و

ص:320


1- (1) .شریعتی نیا،پیشین،ص10.

تحولات منطقه ای حوزه اقیانوس آرام و از سوی دیگر متاثر از سیاست دولت های بزرگ غربی و تحولات اقتصاد نظام سرمایه داری است.

اهداف سیاست خارجی چین بر مبنای توسعه گرایی در راستای استفاده از ظرفیت های نظام منطقه ای و جهانی شامل موارد زیر می باشد:

1.اولین هدف به وجود آوردن جو مناسب برای پیگیری توسعه اقتصادی است.بنابراین بیشترین تلاش این کشور،جلوگیری از ناامنی در مرزها و دخالت خارجی در کشور می باشد.

2.جلوگیری از استقلال تایوان.

3.تنظیم رابطه مناسبت با آمریکا،سپس اروپا و در نهایت با روسیه....

4.جلوگیری از قدرتمند شدن هند به این دلیل که هند قدرت تجزیه تبت را دارد.

چین در مرحله اول سیاست خارجی منطقه ای دارد و کمتر گرایش جهانی از خود نشان می دهد. (1)

رشد و توسعه اقتصادی چین در ابتدای قرن بیست و یکم باعث شده تا از اقتصاد چین بعنوان یکی از اقتصادهای بزرگ جهان یاد شود.بیشتر کالاهای چینی با کیفیت های چندگانه تولید می شوند و توانسته بخشی عظیمی از بازارهای اروپایی و آمریکا را به خود اختصاص دهد.رسیدن به سطح بالایی از قدرت مرهون نیروی کار ارزان قیمت و استفاده از فناوری های پیشرفته از جمله غربی آن است.این قدرت افزایی در آینده می تواند تقاضاهای بین المللی چین را جهت ایفای نقش بیشتر در معادلات قدرت جهانی افزایش دهد و این کشور را از یک قدرت منطقه ای به قدرت جهانی مبدل سازد.

ص:321


1- (1) .همان،ص 15و16.

سطح دیگر قدرت چین که می تواند زمینه ساز افزایش انتظارات و نقش مستقل این کشور در معادلات جهانی باشد،مربوط به قدرت هسته ای آن می باشد.چین در دهه 1950 تصمیم به تولید سلاح هسته ای گرفت.با گذشت زمان«چین یک سیستم کامل و بهم پیوسته از علوم،فن آوری و صنعت هسته ای ایجاد کرد.این کشور با تربیت نیروی تحقیق و تولید،بمب اتمی و بمب هیدروژنی را با روحیه اتکای به خود با موفقیت تولید کرده.آماده سازی بمب اتمی و هیدروژنی را فراهم کرد و به نتایج حیاتی در تحقیقات سلاح های هسته ای جدید دست یافته است.همه اینها،در افزایش تولید دفاعی،شکست ممنوعیت هسته ای و تهدید ابرقدرت ها و بالا بردن اعتبار بین المللی چین،نقش مهمی داشته است. (1)

این کشور در پی افزایش توان هسته ای خود«در 27 اکتبر 1966 با استفاده از یک موشک برد متوسط-کوتاه سطح به سطح که برای حمل یک کلاهک اتمی به کار گرفته شد،یک آزمایش موفقیت آمیز انفجار هسته ای را انجام داد». (2)در هفدهم ژوئن 1967«اولین آزمایش انفجار هوایی بمب هیدروژنی به اجرا درآمد که آن هم با موفقیت همراه بود». (3)

چین در حال حاضر خود را به انواع موشک ها،رادارها،هواپیماها،ماهواره ها و تجهیزات الکترونیکی نظامی مجهز ساخته است.با توجه به زیرساخت ها و فن آوری های اصلی نظامی می تواند هم ردیف قدرت های بزرگ دارنده تجهیزات هسته ای پیشرفت نماید.تولیدات چین در زمینه ماشین های الکتریکی مخصوص،

ص:322


1- (1) .وزارت دفاع،چین امروز،علوم و فناوری دفاعی،ج1،ص260.
2- (2) .همان،ص282.
3- (3) .همان،ص291.

محصولات هوانوردی،کشتی سازی و آیرودینامیک قابل توجه است.«آیرودینامیک علمی است که جریان هوا و دیگر گازها و آثار متقابل بین اجسام مختلف و گازها را در حرکت نسبی مطالعه می نماید.این علم بر مطالعه اصول پرواز وسایل پرنده تمرکز دارد و یکی از علوم مهم به منظور کسب فناوری هوا فضا است.پیشرفت های تئوری و عملی آیرودینامیک سبب طراحی انواع وسایل هوایی جدید و هم چنین ترقی و بهبود وسایل پروازی موجود گشته است». (1)

چین در اکتبر 1956 اولین گام را در جهت احداث سازمان های تحقیقاتی آیرودینامیک برداشت.«در سال 1980 انستیتو تحقیقات آیرودینامیک پکن دوازده قسمت تحقیقاتی را پس از سی سال تجربه تأسیس کرد.چین تا این سال مطالعات و آزمایش های مختلف روی نیروهای آیرودینامیکی و گرمایش آیرودینامیکی موشک،فضا پیما و وسایل هوائی را همراه تحقیقات و توسعه آیرودینامیک صنعتی صورت داده است». (2)

در مجموع پیشرفت چین در عرصه های نظامی و اقتصادی در ابتدای قرن بیست و یکم رو به گسترش بوده است و توانسته سهم قابل توجهی از تجارت جهانی را به خود اختصاص دهد. (3)

اگر روند توسعه چین همین گونه ادامه یابد این کشور تا سال 2020 بزرگ ترین قدرت اقتصادی خواهد بود.این کشور با داشتن تمدنی چندین هزار ساله برای خود رسالت های جهانی قائل است.«در نظام فکری کنفوسیوس،چین مرکز جهان و ادعای مرجعیت و اقتدار جهانی دارد.به موجب این ادعا اقوام غیر

ص:323


1- (1) .همان،ج2،ص1023.
2- (2) .همان،ص1028.
3- (3) .بهنام آزاد،جایگاه چین در نظام جدید بین المللی،ص223.

نژاد«هان»می بایستی پرداخت کننده مالیات به دولت چین باشند». (1)این تفکر همچنان به گونه ای دیگر بر سیاست خارجی چین حاکم است.این کشور پس از جنگ سرد با ایجاد نظام تک قطبی به رهبری آمریکا مخالفت کرد و خواستار نظام چند قطبی شد.تلاش چین این بود که از قدرت خود در شورای امنیت سازمان ملل جهت ایفای نقش بیشتر در مسائل جهانی استفاده نماید.این کشور در 1996 قطعنامه شورای امنیت در خصوص خلع سلاح انقلابیون گواتمالا را وتو کرد و قبل از آن در سال 1991 به قطعنامه اعمال زور علیه عراق در جنگ دوم خلیج فارس رأی ممتنع داد. (2)موضع گیری های چین در مسائل مختلف جهان نشان می دهد که ظرفیت ها و قابلیت های این کشور برای رسیدن به سطح قدرت جهانی وجود دارد.در قرن بیست و یکم،قدرت های بزرگ باید در محاسبات خود،سطح بالای قدرت چین را به رسمیت بشناسند.در این میان روابط استراتژیک چین و آمریکا از جایگاه خاصی برخوردار است و چین می کوشد تا از تمام ظرفیت های ممکن در روابط خود با آمریکا در ایفای نقش در معادلات منطقه ای و جهانی استفاده کند. (3)

ص:324


1- (1) .همان،ص221.
2- (2) .همان،ص 231و232.
3- (3) .ر.ک:حسین نوروزی(نظارت و تدوین)،کتاب آسیا:ویژه مسائل امنیتی شرق آسیا،ص 233-234.

نکته ها

1.چین در ابتدای قرن نوزدهم دارای سیاست خارجی انزوا بود؛امّا پس از جنگ تریاک 1840-1842 به تدریج زمینه ورود کشورهای اروپایی به چین فراهم گشت.

2.سیاست خارجی چین در سال های 19491976 تحت تأثیر افکار و اندیشه های مائو قرار داشت.از دیدگاه مائو جنگ با نظام سرمایه داری اجتناب ناپذیر بود.بنابراین پیوند چین و شوروی به مفهوم مقابله با امپریالیسم و در جهت تحقق بخشیدن به اهداف مارکسیسم در چین و جهان بود.

3.اعلام سیاست همزیستی مسالمت آمیز خروشچف در 1956 که به معنای همکاری با جهان غرب بود،باعث تیرگی روابط چین و شوروی شد.

4.تحول در سیاست خارجی چین با هدف دست یابی به ابر قدرتی از زمان به قدرت رسیدن«دنگ شیائوپینگ»در 1976 تدکید او بر راهبرد توسعه بود.این تحول توان اقتصادی چین را افزایش داد.چین تاکنون توانسته است به بسیاری از اهداف توسعه کشورش دست یابد.

ص:325

پرسش ها

1.تحولات سیاست خارجی چین را از اواخر قرن نوزدهم تا نیمه اول قرن بیستم توضیح دهید؟

2.جهت گیری ها و هدف های سیاست خارجی چین را در زمان مائو توضیح دهید.

3.علل تیرگی روابط چین با شوروی را در زمان مائو بیان کید.

4.محورهای اصلی سیاست خارجی چین را پس از جنگ سرد بررسی کنید؟

5.ظرفیت ها و توان مندی های چین را جهت دست یابی به جایگاه قدرت بزرگ را بررسی کنید.

ص:326

فصل هشتم: سیاست خارجی ژاپن

اشاره

1-سابقه سیاست خارجی ژاپن

تاریخ معاصر ژاپن ریشه در دوران میجی دارد.دوران میجی 1868-1912 به خصوص تحولات سال های 18711869 که با تسلط خان خانی،به انسجام قدرت حکومت و بنیانگذاری دستگاه کارآمد انجامید در تاریخ ژاپن اهمیت فراوانی دارد.در این دوران ژاپن توانست از یک کشور عقب افتاده به کشوری پرقدرت آسیایی با صنایع،نهادهای سیاسی و الگوی نوینی از جامعه،تبدیل شود و خود را برای مبارزات قرن بیستم آماده سازد. (1)تا قبل از ارتباط ژاپن با غرب،این کشور دارای سیاست خارجی انزوا بود و نسبت به حضور ناوگان های آمریکا و اروپا در بنادر خود واکنش نشان می داد.«هشتم ژوئیه 1853 روزی مهم در تاریخ ژاپن بود،روزی که یک اسکادران مرکب از چهار کشتی جنگی آمریکا وارد خلیج رادو(توکیو کنونی)در ساحل شرقی هونشو شدند». (2)در پی آن بنا بر

ص:327


1- (1) .اسماعیل نواب صفوی،جایگاه ژاپن در جهان معاصر،ص 14-19.
2- (2) .دان ناردو،ژاپن امروز،ترجمه مهدی حقیقت خواه،ص15.

پیمانی که در سال 1854 منعقد شد تفاهم شد به ملوانان کشتی های آمریکایی که کشتی آنها غرق می شوند پناه داده شود و کشتی ها بتوانند در ژاپن مواد مورد احتیاج خود را تدارک کنند.بندهای شیموا،هاکورات و نیز یوکو هوما(در 1858)به روی تجار آمریکایی باز باشد.این امتیازات به بریتانیای کبیر،هلند،روسیه و فرانسه نیز داده شد. (1)

بر این اساس ارتباط با کشورهای غربی و سیاست خارجی فعال در دوران میجی استمرار یافت.خواست رهبران دوره میجی آن بود تا«از ژاپن دولتی نیرومند و توانگرد بسازند که قادر به مذاکره درباره عهدنامه های نابرابری که با غرب بسته شده بود،و نیز تغییر آنها باشد.تفکر آنها این بود که برابری با غرب به معنای رقابت برای داشتن مستعمرات است و صنعتی شدن با به دست آوردن منابع مطمئن برای مواد خام و نیز با بازار تجارت همراهی دارد». (2)

ژاپن در دوره میجی برای رسیدن به قدرت سیاسی و اقتصادی و اهداف سیاست خارجی برنامه های اصلاحی در پیش گرفت.برای ایفای نقش مؤثر در محیط خارجی،افزایش توان ملی لازم بود.بر این اساس برای صنعتی شدن،ابتدا از بخش کشاورزی آغاز کرد.

درآمد به دست آمده از مالیات کشاورزی و وضعیت خوب ابریشم در بازار بین المللی،منابع مالی و استقلال لازم را برای آغاز صنعتی شدن ژاپن فراهم آورد». (3)در بخش اقتصادی دولت به تدریج صنایع و کارخانجات بسیاری را به

ص:328


1- (1) .هنری و لیتل فیلد،تاریخ اروپا از 1815 به بعد،ترجمه فریده قره چه داغی،ص165.
2- (2) .جون لیوینگستون و دیگران،شناخت ژاپن،ج1،ترجمه احمد بیرشک،ص145.
3- (3) .همان،ص146.

بخش خصوصی واگذار کرد.«دولت پس از واگذاری بعضی از کارخانه های نمونه خود به صنایع غیرنظامی،قسمتی از مؤسسات کشتی سازی و نهادهای معدنی خود را به تدریج به بخش های خصوصی واگذار کرد.از جمله مهم ترین انتقال های این قسمت اجاره دادن(در 1884)و سپس واگذاری قطعی کارخانه های کشتی سازی عظیم خود در ناگاساکی به شرکت میتسوبیشی بود. (1)از سوی دیگر در ادامه سیاست اصلاحی در فوریه 1889 قانون اساسی میجی به منزله هدیه ای از طرف امپراتور به ملت عطا شد.با سیاست های جدید اقتصادی،سیاسی،اجتماعی و نظامی،قدرت ژاپن از اواخر قرن نوزدهم رو به گسترش نهاد.منازعات و جنگ های کشورهای اروپایی به روند صنعتی شدن و قدرت یافتن ژاپن نیز کمک کرد.

«درگیر بودن اروپا با مشکلات خود فرصت ارزنده ای برای پیشرفت اقتصادی و سیاسی در برابر ژاپن قرارداد.این کشور با هوشیاری،پویایی و تلاش فراوان،فرصت را غنیمت شمرده و بازارهای فروش کشورهای صنعتی اروپا را یکی پس از دیگری و در اقصی نقاط جهان در اختیار گرفت». (2)جنگ جهانی اول 1914-1919 در تجارت کشورهای اروپایی توقفی ایجاد کرد؛امّا برای ژاپن افزایش بازرگانی را همراه داشت؛بگونه ای که«افزایش موازنه بازرگانی خارجی ژاپن که تا آغاز جنگ 2/5 میلیون ین بود به سالانه 350 میلیون ین بالغ گشت». (3)

«همزمان با رشد تجارت و توسعه اقتصادی ژاپن،نیاز این کشور به بازارهای

ص:329


1- (1) .همان،ص164.
2- (2) .نواب صفوی،پیشین،ص23.
3- (3) .همان.

جدید و منابع اولیه و خام بیشتر گشت و به تدریج روحیه توسعه طلبی آن افزایش یافت.پیروزی در یک سلسله تهاجم هایی به کره و چین،اشغال کره در 1910 و پیروزی در جنگ با روسیه در 1905 باعث بلند پروازی های دیگر نظامی این کشور گردید». (1)با آغاز جنگ جهانی اول،ژاپن در کنار نیروهای متفقین قرار گرفت و پس از جنگ از نتایج پیروزی بهره برد.در پیمان«ورسای»(1919)قیمومت بر جزایر زیر سلطه آلمان در اقیانوس آرام و حقوق ویژه در چین به ژاپن انتقال یافت و در کنار کشورهای انگلستان،فرانسه،روسیه و آمریکا در جامعه ملل پذیرفته شد». (2)

الف)ژاپن و جنگ جهانی دوم

قدرت ژاپن در فاصله سال های 19191939 رو به افزایش نهاد.این کشور توانست موقعیت های ویژه ای را در جنگ جهانی اول به دست آورد و در کنفرانس ورسای از جایگاه سیاسی خاص برخوردار گردد.بحران اقتصادی 1929 که باعث ایجاد رکود اقتصادی در کشورهای آمریکا و اروپا گردید،از 1932 سبب رشد و شکوفایی اقتصاد ژاپن شد.کاهش ارزش«ین»موجب تشویق صادرات گردید.«سازماندهی و ابتکار این شکوفایی از زایباتسوها،مجتمع های عظیم صنعتی و تجاری یعنی میتسوئی،میتسوبیشی،سومیتومو و یاسودا نشأت گرفته بود.چنانکه«لاک وود»و«آلن».شرح می دهند این مؤسسات از رکود دهه 1920 با نیرویی شگرف سر برآوردند». (3)افزایش همزمان قدرت اقتصادی و نظامی ژاپن باعث

ص:330


1- (1) . Endymion Wilkingson, Japan Versus Europe:1983, pp.57-78.
2- (2) .نسرین حکمی،ژاپن و استراتژی قدرت،ص19.
3- (3) .لیو ینگستون،پیشین،ص458.

پیوند ژاپن با آلمان در سال 1936 گردید.با آغاز جنگ جهانی دوم،ژاپن نیز برای دست یابی به اهداف خود در جنگ شرکت کرد.«هدف ژاپن از شرکت در جنگ جهانی دوم،جانشینی استعمارگران غرب در آسیای جنوب شرقی و به دست آوردن منابع خام و بازارهای این منطقه بود». (1)

ژاپن امیدوار بود با پیروزی جبهه آلمان در جنگ،غنایم بسیاری به دست آورد و قدرت منطقه ای خود را افزایش دهد.«نظریه«رسالت پیشروی در آسیا»که در زمان نخست وزیری شاهزاده«کونه ئه فومی مارو»در 1937 مطرح شد و تشکیل شورای عمران آسیا در 1938 از برنامه های ژاپن برای تبدیل شدن به یک قدرت منطقه ای بود.بر این اساس در طرحی که در 1940 اعلام شد،کشورهای شرق آسیا و جزایر واقع در اقیانوس آرام به صورت مجتمعی در می آمدند که ژاپن،شمال چین و منچوری پایگاه صنعتی آن و سرزمین های جنوبی تأمین کننده مواد خام آن و دیگر کشورها،بازار مصرف آن ها بودند.این طرح تنها اقتصادی نبود،بلکه جنبه های فرهنگی هم داشت که در آن زبان ژاپنی و اخلاق کنفوسیوسی ترویج می شد و آثار فرهنگ غربی زدوده می گردید.اجرا کننده این طرح وزارت آسیای شرقی بزرگ بود که در 1942 تأسیس شد. (2)

با حمله نظامی آلمان به لهستان در 1939 جنگ جهانی دوم آغاز شد.در مرحله اول جنگ 19391941 قوای هیتلر در جبهه های جنگ به پیروزی هایی دست یافتند.تصرف لهستان در 1939،سقوط فرانسه در ژوئن 1940 و تسلیم شدن دانمارک،نروژ،هلند،بلژیک و لوکزامبورگ در فاصله سال های

ص:331


1- (1) .حکمی،پیشین،ص22.
2- (2) .همان.

19391940 از پیروزی های آلمان بودند. (1)

ژاپن قبل از شروع جنگ جهانی دوم به مناطقی از چین حمله کرد.«در ژوئیه 1937،«تین تسن»و«پینگ»(پکن فعلی)به تصرف درآمد و ژاپن یک حاکم دست نشانده را در این ایالت بر سر کار گمارد.«شانگ های»و«هانکو»نیز به تصرف درآمدند.بندر بزرگ«کانتون»و مرکز کلیدی راه آهن«تانک شان»که امروز«ساچو»نامیده می شود فتح شد.ژاپن در سال 1937 توانست کنترل قسمت زیادی از شمال چین را به دست آورد که شامل«مغولستان داخلی»و بیشتر شهرها و بندرهای مهم بود». (2)ژاپن در 1938 شکست خورد و مجبور به عقب نشینی از بخش زیادی از خاک چین شد.

با شروع جنگ جهانی دوم در 1939 نیروهای ژاپنی جزیره استراتژیک«هاینان»را در دریای جنوبی چین اشغال کردند.«هاینان»دارای ذخائر با ارزشی از سنگ معدن و سکوی پرتاب خوبی برای حمله به مالزی بود.بعد از آن ژاپن اعلام کرد که جزیه«اسپراتلی»را که تاکنون مورد ادعای فرانسه بوده است و در حوالی«اندونزی»است ضمیمه خاک خود کرده است». (3)

ژاپن و آلمان در سیاست های گسترش مرزها همراه یکدیگر بودند و«میان دکترین نازی و خط مشی ژاپنی ها همبستگی عقیدتی وجود داشت.افراطیون ارتشی بر پیمان همکاری با آلمان ها اصرار داشتند؛زیرا که چنین پیمانی وحشت آمریکا و انگلستان را درپی داشت و باعث می شد که دستشان از خاوردور کوتاه شود». (4)

ص:332


1- (1) .فیلد،پیشین،ص 295-297.
2- (2) .فریدون ظفر اردلان(مترجم)،تاریخ جنگ دو جهانی،ج1،ص 160و161.
3- (3) .همان،ص174.
4- (4) .همان،ص177.

در مرحله نخست جنگ جهانی دوم،پیروزی های آلمان در اروپا علتی برای افزاش تقاضاها و سیاست های افراطی آلمان شد.مهم ترین هدف آن تبدیل شدن به قدرتی منطقه ای در اروپا و کوتاه کردن دست قدرت های دیگر از حوزه اقیانوس آرام بود.در«27 سپتامبر 1940،ژاپن رسماً به اتحاد سه گانه با آلمان و ایتالیا ملحق شد و به این ترتیب ریاست هیتلر بر اروپا را تایید کرد.آلمان و ایتالیا نیز رهبری ژاپن بر شرق آسیا را تدیید کردند.براساس این معاهده،چنانچه یکی از این سه کشور مورد تعرض قدرتی دیگر«به غیر از کشورهای درگیر در جنگ اروپا و جنگ چین و ژاپن»قرار می گرفت،دو کشور دیگر به یاریش می شتافتند.منظور غیر مستقیم آنها،ایالات متحده آمریکا بود». (1)

در مرحله دوم جنگ 1941و1942 آلمان پیمان عدم تعرض به روسیه را(در اوت 1939)نقض و به خاک روسیه حمله کرد.در این حمله ابتدا قوای آلمان به پیروزی هایی دست یافتند؛امّا در 1942 به تدریج قوای هیتلر به علت دوری راه ها برای رساندن لوازم جنگی،حملات ارتش روس ها و زمستان سخت،شکست خورد و عقب نشینی کرد.

در این مرحله از جنگ در جبهه شرق نیز تغییراتی به وجود آمد.ژاپن به هاوائی،جزایر فیلیپین و دیگر جزایر تصرف شده آمریکا،مالایا و هونگ کنگ حمله کرد.این وضعیت نشان می داد که تقابل منافع ژاپن در منطقه با منافع بریتانیا و آمریکا وارد مرحله نوینی شده است.این تقابل خود را در حمله ژاپن در 7 دسامبر 1941 به پایگاه نیروی دریایی آمریکا(در پرل هاربر واقع در جزیره اوآهوی هاوایی)نشان داد.«ژاپن چند روز پس از حمله به پرل هاربر،به

ص:333


1- (1) .همان،ص181.

مستعمرات بریتانیا در سنگاپور،مالایا،برمه،هنگ کنگ در آسیای جنوب شرقی ضربه هایی وارد کرد.همزمان با آن،سربازان ژاپنی وارد تایلند و دیگر نواحی آسیای جنوبی شدند.همین که هواپیماهای ژاپنی فرودگاه های نظامی ایالات متحده را در جزایر فیلیپین بمباران کردند،نیروهای ژاپنی جزایر متعلق به آمریکا در اقیانوس آرام از جمله گوام و ویک،را به تصرف درآوردند». (1)در شش ماه نخست درگیری در اقیانوس آرام،ژاپنی ها به پیروزی های چشم گیری دست یافتند.«آنها ناوگان های شرقی آمریکا و بریتانیا را از کار انداختند و صدها هزار سرباز متفقین را به اسارت درآورند.امپراتوری ژاپن به سرعت توسعه یافته و شامل میلیون ها کیلومتر مربع سرزمین شد سرزمین های بین هندوستان در غرب و هاوایی در شرق و بین سیبری در شمال و استرالیا در جنوب را در بر می گرفت». (2)

پیشروی ژاپن در 1942 به تدریج سد شد و نقطه عطف آن نبرد«میدوی»بود.جزیره کوچک میدوی،واقع در نوک غربی جزایر هاوایی در حدود 1800 کیلومتری اوآهو،قرار داشت که هدف حملات ژاپن قرار گرفت.هدف ژاپن نابودی باقیمانده ناوگان آمریکا در این جزیره بود؛امّا کارشناسان اطلاعاتی آمریکا توانستند زمان حمله را کشف کنند و ژاپن را شکست دهند». (3)می توان گفت با ورود آمریکا به جنگ جهانی دوم و تجهیز ناوگان جنگی خود در حوزه اقیانوس آرام زمینه های ضعف و شکست ژاپن فراهم گردید.«در دو حمله،یکی در فاصله بین گینه جدید و جزایر سولومون و دیگری نزدیک«میدوی»نیروی هوایی و دریایی آمریکا،شکست های سنگینی در جنگ های دریای مرجان(7-12 مه

ص:334


1- (1) .ناردو،پیشین،ص 84و85.
2- (2) .همان،ص 92و93.
3- (3) .همان،ص96.

1942)و میدوی(3-4 ماه ژوئن)به ناوگان ژاپن وارد آوردند.این جنگ ها موازنه قدرت دریایی را در اقیانوس آرام که در نتیجه حمله به پرل هاربور از دست داده بودند به آمریکا برگرداند». (1)

در مرحله بعدی جنگ یعنی 19421945،کشورهای متفقین در جبهه های جنگ توانستند به تدریج توازن جنگ را به نفع خود تغییر دهند.دولت های متفق در جبهه های آفریقا،روسیه،اقیانوس آرام،برمه،آلمان و اروپای غربی آماده حمله و پیشروی شدند.در صحنه های جنگ در اروپا،روسیه و آفریقا،قوای متحدین مجبور به عقب نشینی شدند.خطوط دفاعی آلمان در جبهه ها شکسته شد.«مجارستان قرارداد متارکه جنگ را امضا کرد و به آلمان اعلام جنگ کرد.ترکیه،مصر و سوریه به متفقین پیوستند.در اول ماه مه 1945 آلمانی ها مرگ آدلف هیتلر و تعیین دریاسالار«کارل دو نیتس»را به پیشوایی اعلام کردند». (2)به تدریج قوای آلمان در ایتالیا،هلند،دانمارک و شمال آلمان تسلیم شدند.

جنگ در حوزه اقیانوس به رام با هماهنگی عملیات زمینی،هوایی و دریایی متفقین در سال 1943 ادامه یافت.پایگاه های نیروهای ژاپن مورد حملات پی درپی قرار گرفت«در نتیجه عقب نشینی ژاپنی ها در جنوب چین،ایالت کوانگسی که از آنجا مهمات به نیروهای آن کشور می رسید از دست رفت». (3)نیروی آمریکایی«با استفاده از پایگاه های گوام،سپان و تینیان و بمب افکن های غول پیکر(ب-029)،خاک اصلی ژاپن را بمباران کردند.در سه ماه حملات هوایی 46درصد شهر توکیو منهدم شد و هدف های نظامی واقع در ناگویا،کوب

ص:335


1- (1) .فیلد،پیشین،ص312.
2- (2) .همان،ص320.
3- (3) .همان،ص326.

و یوکوهاما به کلی از بین رفت». (1)با ادامه جنگ قوای ژاپن رو به کاهش رفت.جبهه جنگ در اروپا خاتمه یافته بود.در جبهه ژاپن،آمریکا از دو بمب اتم برای پایان دادن جنگ استفاده کرد.در ششم اوت 1945 اولین بمب اتمی به پایگاه مهم ژاپن در هیروشیما اصابت کرد و در نهم اوت دومین بمب اتمی شهر ناکازاکی را ویران ساخت.در دهم اوت با تسلیم شدن ژاپن جنگ جهانی دوم خاتمه یافت.

ب)سیاست خارجی ژاپن پس از جنگ جهانی دوم

با شکست ژاپن در جنگ جهانی دوم در 1945،خاک این کشور به مدت هفت سال(19451952)در اشغال آمریکا بود.ژنرال مکارتر فرمانده عالی نیروهای متفق شد.سیاست های آمریکا در ژاپن عبارتند از:

«الف)اطمینان به اینکه ژاپن بار دیگر تهدیدی برای ایالات متحده یا برای آرامش و امنیت جهان نخواهد بود؛

ب)استقرار نهایی حکومتی صلح جو و مسئول که به حقوق دولت های دیگر احترام بگذارد و از هدف های ایالات متحده به صورتی که در آرمان ها و اصول منشور ملل متحد منعکس است،پشتیبانی کند». (2)

برای رسیدن به این هدف ها مقرر گردید:

«الف)حاکمیت ژاپن محدود خواهد بود به جزیره های هونشو،هوکایدو،کیوشو،شیکوکو و جزیره های کوچک تر دیگری که ممکن باشد به وسیله اعلامیه قاهره و توافق های دیگری که ایالات متحده یک طرف آنها هست معین گردد.

ص:336


1- (1) .همان،ص327.
2- (2) .لیونیکستون،پیشین،ج2،ص625.

ب)ژاپن خلع سلاح کامل و غیرنظامی خواهد شد.قدرت نظامی گرایان و نفوذ نظامی گیری کامل از زندگی سیاسی و اقتصادی و اجتماعی آن زدوده خواهد گردید.مؤسساتی که ترویج دهنده روحیه نظامی گری و تجاوز است از میان برداشته خواهد شد.

ج)مردم ژاپن باید به پرورش علاقه به آزادی های فردی و اقدام به حقوق اساسی بشر ترغیب شوند.

د)به مردم ژاپن باید فرصت داده شود که برای خود اقتصادی فراهم آورند که جوابگوی نیازهای زمان صلح باشد». (1)

بنابراین هدف آمریکا جلوگیری از شکل گیری مجدد روحیه نظامی گری ژاپن بود.بدین منظور تلاش کرد تا توان اقتصادی قدرت نظامی ژاپن نابود و صنایع این کشور صرف تولیدات کالاهای اقتصادی شود.در دوره اشغال،اصلاحات کشاورزی و سیاسی انجام شد و امکانات کشور برای بازسازی و توسعه اقتصادی همه جانبه به کار گرفته شد.

سرانجام«در 1951،آمریکایی ها پیمان صلح با ژاپن را طرح ریزی کردند.در بهار 1952،این پیمان منعقد شد و به مرحله اجرا درآمد.نیروهای آمریکایی کماکان در ژاپن باقی ماندند،ولی به صورت میهمانانی به خرج خود،که یکی از وظایفشان دفاع از ژاپن با تمام سلاح ها،از جمله سلاح اتمی بود». (2)با امضای این پیمان امنیتی،حاکمیت به ژاپن باز می گشت و سیاست خارجی ژاپن به سیاست خارجی آمریکا پیوند می خورد.آمریکا تلاش کرد تا از موقعیت ژاپن در منطقه اقیانوس آرام در راستای تأمین منافع خود استفاده کند.این هدف را بخوبی

ص:337


1- (1) .همان،ص 625و626.
2- (2) .ادوین پی.هویت،پیکار بزرگ،ترجمه فرید جواهر کلام،ص695.

می توان در استفاده از تجارب نظامی ژاپن در جنگ کره(19501953)مشاهده کرد.آمریکا برخلاف ماده 9 قانون اساسی 1946 که داشتن نیروهای نظامی زمینی،دریایی،هوایی و وسایل جنگی را ممنوع می کرد.«دستور تشکیل اولین سازمان ارتش با عنوان«پلیس ذخیره ملی»را صادر کرد.این فرمان در ژوئن 1950 به اجرا گذاشته شد». (1)اجرای این فرمان زمینه ساز تقویت دوباره نظامی ژاپن شد.بگونه ای که نرخ رشد بودجه نظامی در 1965 به 9/6درصد و در سال 1975 به 21/4درصد رسید. (2)

آمریکا همچنین در جنگ ویتنام و براساس دکترین نیکسون بر افزایش بودجه نظامی متحدان منطقه ای برای حفاظت از خود تأکید کرد.

جدول زیر رشد بودجه نظامی ژاپن را در سال های 1978 تا 1985 نشان می دهد. (3)

ص:338


1- (1) .حکمی،پیشین،ص38.
2- (2) .همان،ص41.
3- (3) .همان،ص 42و43.

با توجه به روند رو به رشد بودجه نظامی ژاپن،این کشور در صدور تسلیحات نظامی نیز فعال گشت و صنایع نظامی آن توسعه یافت.«در سال 1984،ژاپن به اندازه ای پلوتونیم در اختیار داشت که بتواند 150 بمب اتمی نظیر بمب ناگازاکی بسازد». (1)

آن چه مسلم است تقویت نیروی نظامی ژاپن در چارچوب دفاع از خود و براساس دکترین نیکسون در راستای اهداف سیاست خارجی آمریکا بود.تقویت توان نظامی ژاپن به مفهوم جایگزین ساختن آن با توسعه اقتصادی نبود.براساس توافق ژاپن و آمریکا،سیاست های توسعه اقتصادی ژاپن محوریت داشت و این سیاست رساندن ژاپن را به قدرت بزرگ اقتصادی درپی داشت.

از سوی دیگر باید علاوه بر تأثیرگذاری عوامل خارجی به ویژه آمریکا بر سیاست خارجی ژاپن از عوامل داخلی نیز یاد کرد.عواملی مانند ایدئولوژی،مذهب،بافت جامعه،خلق و خوی مردم،موقعیت جغرافیایی،شرایط اقتصادی و موقعیت منطقه ای بر سیاست خارجی ژاپن مؤثر بوده است. (2)

ج)سیاست خارجی ژاپن پس از جنگ سرد

با فروپاشی شوروی در 1990 و تحولات جدید بین المللی،سیاست خارجی ژاپن نیز به سمت ایفای نقش های جدید حرکت کرد.یکی از اهداف مهم سیاست خارجی ژاپن افزایش قدرت منطقه ای و داشتن سیاستی فعال در قبال تحولات منطقه ای است.با تحول در ساختار نظام بین الملل دوقطبی و از میان رفتن رقابت های آمریکا و شوروی در حوزه اقیانوس آرام،شرایط برای بازتعریف نقش

ص:339


1- (1) .همان،ص69.
2- (2) .مریم معین زاده(گردآوری)،برآورد استراتژیک ژاپن،ج1،ص 381-380.

منطقه ای ژاپن فراهم گردید.ایفای نقش جدید منطقه ای برای آمریکا نیز از اهمیت ویژه ای برخوردار است.نقش جدید ژاپن باید بگونه ای باشد که در تعارض با اهداف و منافع آمریکا در منطقه نباشد.بنابراین در ایفای نقش جدید ژاپن باید به موارد زیر توجه شود.

«اول-ژاپن بایستی روابط نزدیک خود با آمریکا را حفظ نماید.این روابط بایستی جهت توجیه هر نقشی که ژاپن می خواهد ایفا نماید در نظر گرفته شود.آمریکا به مثابه ملتی که آزادی و دموکراسی را مورد حمایت قرار می دهد،موقعیت مرکزی را در میان کشورهای بزرگ جهان به دست آورده و مهم ترین شریک ژاپن در امور مربوط به امنیت و اقتصاد باقی خواهد ماند.

دوم.ضمن همکاری اساسی با آمریکا،ژاپن باید با دیگر کشورهای گروه هشت در راستای تقویت رهبری این گروه-که خود عضو آن است-همکاری نماید.

سوم.با توجه به اهمیت وظایف امنیتی سازمان ملل متحد،ژاپن باید در عملیات این سازمان مشارکت فعال داشته باشد.

چهارم.همچون دیگر کشورهای آسیایی،ژاپن بایستی همواره سعی خود را برای صلح و ثبات در منطقه آسیا،ضمن درک و تفاهم با دیگر کشورهای آسیایی به کار برد». (1)

توجه به صلح و امنیت در سطح منطقه و جهان همواره مورد توجه ژاپن بوده است.از نگاه این کشور برای رسیدن به صلح و امنیت تنها نمی توان به تجهیز نیروی نظامی پرداخت؛بلکه باید از راه همکاری های متقابل و شرکت فعال در مسائل منطقه ای و جهانی به ایجاد صلح پایدار کمک نمود.این کشور به موقعیت

ص:340


1- (1) .نواب صفوی،پیشین،ص92.

جغرافیایی و نیازهای منطقه ای خود آگاه است.مهم ترین نیاز منطقه ای ژاپن حفظ صلح و امنیت منطقه ای است.بنابراین مشاجرات و اختلافات نظامی منطقه ای همواره عاملی خطرناک برای امنیت ژاپن است.این کشور خواستار حل مسائل دو کره و پایان دادن به اختلافات مرزی در شبه جزیره کره می باشد.

«آرامش و جلوگیری از تنش در شبه جزیره کره در سیاست های ژاپن اهمیت دارد.ژاپن امیدوار است با تلاش در برقراری گفتگو بین دو کره و افزایش روابط دو کشور با قطب های مختلف،تشنج زدایی را در منطقه،پیگیری کند.منطقه جنوب غرب آسیا نیز از نظر ژاپن دارای موقعیت استراتژیکی است.منقه ای با یک میراث فرهنگی عظیم و مأمن بیش از یک میلیارد انسان.ژاپن به دنبال روابط گسترده و عمیق با آنها از راه افزایش همکاری های بین المللی است». (1)از دیدگاه ژاپن،امنیت و سعادت این کشور به کل جامعه بین المللی پیوند خورده است.در این رابطه ژاپن تلاش های فراوانی برای تقویت روابط با کشورهای عضو آ.سه.آن.و اقیانوسیه،هم چنین ارتقای همکاری های منطقه ای به واسطه نهادهایی چون مجمع منطقه ای آ.سه.آن.و اجلاس اروپا-آسیا انسجام داده است.در قرن بیست و یک تلاش گسترده ای برای ارتقا و توسعه اقتصاد سالم در جهان به واسطه سازمان هایی مانند صندوق بین الملل پول،سازمان تجارت جهانی و سازمان توسعه و همکاری های اقتصادی انجام داده است. (2)

یکی دیگر از مسائل منطقه ای مربوط به روابط چین و ژاپن می باشد.چین بازار مهمی برای کالاهای ژاپنی و تأمین کننده زغال سنگ،نفت،منسوجات و مواد غذایی و برخی کالای دیگر ژاپن است.در عین حال در گذشته همواره

ص:341


1- (1) .همان،ص151.
2- (2) .معین زاده،پیشین،ص387.

اختلاف منافع میان آنها باعث اختلاف و درگیری شده است.چین نسبت به روند قدرت رو به رشد ژاپن در منطقه نگران است؛به ویژه تقویت نیروی نظامی ژاپن تهدیدی برای امنیت چین محسوب می شود.در ساختار نظام بین الملل دوقطبی،بدلیل ارتباط استراتژیک هر یک از آنها به آمریکا و شوروی روابط دو کشور نیز تحت تأثیر جنگ سرد یا نتشن زدایی میان دو قطب بود.در این زمان چین با برقراری هر نوع رابطه سیاسی ژاپن با تایوان مخالف بود و آمریکا نیز از تایوان برای فشار بر سیاست های چین استفاده می کرد.با فروپاشی شوروی و تلاش ژاپن و چین برای برقراری نظم نوین منطقه ای،زمینه های حل اختلافات دو جانبه فراهم گردیده است.البته رقابت های اقتصادی و نظامی همچنان موانع و محدودیت هایی برای برقراری نظم جدید وجود آورده است.

از سوی دیگر گسترش روابط ژاپن با روسیه نیز از اهمیت ویژه ای برخوردار است.ژاپن برای تأمین منافع منطقه ای خود نیازمند همراهی سیاسی،اقتصادی و نظامی روسیه است.در حال حاضر روسیه نیز به همکاری های متقابل ژاپن در عرصه های فناوری و سرمایه گذاری نیازمند است.برقراری امنیت منطقه ای از ضرورت های مشترک دو کشور در حوزه اقیانوس آرام است.این همکاری ها همچنان متأثر از مسائل باقی مانده از جنگ جهانی دوم می باشد.ژاپن نسبت به اشغال جزایر شمالی این کشور معترض است.این اختلاف تأثیراتی بر روابط دو جانبه داشته است.

در سطح فرامنطقه ای،برقراری ارتباط گسترده و همه جانبه با منطقه خاورمیانه از اولویت های سیاست خارجی ژاپن می باشد.این کشور به دلیل نداشتن نفت به منافع نفتی کشورهای خاورمیانه وابسته است.از طرفی بخشی از توسعه اقتصادی ژاپن در ارتباط با بازار سرمایه گذاری و مصرف محصولات ژاپنی در خاورمیانه می باشد.

ص:342

«بعنوان مثال،ژاپن در 1986 روزانه 4/3 میلیون بشکه نفت مصرف داشته است که 2/6 میلیون بشکه آن را از کشورهای خلیج فارس،وارد کرده است.بنابراین ژاپن 61درصد از نفت مصرفی خود را در این سال از منطقه خلیج فارس تأمین کرده است.ژاپنی ها 48درصد از این مقدار را از راه تنگه هرمز و 13درصد را از راه لوله های نفت دریافت داشته اند». (1)میزان سرمایه گذاری ژاپن در کشورهای خاورمیانه نیز قابل توجه می باشد.«در سال 1988،ژاپن بالغ بر 3 میلیارد و 328 میلیون دلار در کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس سرمایه گذاری کرد». (2)

نزدیکی جغرافیایی،آسیایی بودن ژاپنی ها و سابقه ارتباط این کشور با کشورهای خاورمیانه باعث ارتباط هر چه بیشتر کشورهای خاورمیانه با ژاپن گردیده است.در حال حاضر انواع کالاهای ژاپنی در خاورمیانه به فروش می رسد و به دلیل کیفیت بالای آن،در رقابت با دیگر کشورهای وارداتی از جایگاه ممتازی برخوردار است.

«دولت های آسیایی،در مقایسه با دولت های غربی،حساسیت کمتری از خود در قبال مسائل تجاری و اقتصادی با ژاپن نشان می دهند؛زیرا آنها از اینکه سرمایه های ژاپن ایجاد کار و اشتغال می نماید خرسند به نظر می رسند». (3)

ژاپنی ها در سیاست های اقتصادی خود همواره به چهار اصل زیر را توجه داشته اند که روابط با خاورمیانه نیز متأثر از آن باشد:

«1.وارد کردن مواد خام؛

ص:343


1- (1) .محمد حسن خانی،ژاپن و خاورمیانه،ص42.
2- (2) .همان،ص44.
3- (3) .علی بشردوست،محمد واردی،گسترش نقش رهبری ژاپن در آسیا،ص7.

2.تولید کالا در داخل کشور؛

3.مصرف کالای تولید شده در داخل؛

4.صدور کالای تولیدی به دیگر کشورها». (1)

در سطح جهانی،ژاپن در پی ایفای نقش قدرتی بزرگ و رسیدن به اهداف جهانی خود می باشد.

«کوری یاما معتقد است ژاپن عضوی مهم برای دمکراسی های صنعتی است،بنابراین نمی تواند سیاست خارجی انفعالی را دنبال کند؛بلکه بایستی در ایجاد نظم نوین جهانی برای تأمین امنیت و سعادت خود به صورت فعال مشارکت نماید.به همین علت بایستی سیاست خارجیش هرچه سریع تر رشد کرده و از سیاست خارجی یک قدرت کوچک،به سیاست خارجی یک قدرت بزرگ و اصلی تبدیل گردد». (2)

بررسی سطح توانایی ها و قدرت ژاپن نشان می دهد که این کشور از ظرفیت ها و امکانات بالایی در اقتصاد برای تبدیل شدن به یک قدرت بزرگ برخوردار است.حجم سرمایه گذاری های ژاپن در آمریکا،اروپا و آسیا رو به افزایش است.برای مثال:«سالیانه حدود 7 میلیارد دلار سرمایه ژاپنی وارد منطقه آسیا می شود.ژاپن تا به حال نزدیک به 48 میلیارد دلار در این منطقه سرمایه گذاری کرده است.اگرچه سرمایه گذاری مستقیم ژاپن در آسیا کمتر از آن است که به اروپا می رود و یک سوم سرمایه گذاری ژاپن در آمریکاست،امّا با توجه به حجم اقتصادی این کشورها،این ارقام بسیار بزرگ هستند». (3)

ص:344


1- (1) .همان،ص41.
2- (2) .نواب صفوی،پیشین،ص145.
3- (3) .بشردوست،پیشین،ص6.

بررسی حجم تجارت و موازنه تجاری ژاپن نیز نشان می دهد که این کشور از تراز مثبت تجاری برخوردار است.«اگر بخواهیم تراز مثبت تجاری ژاپن را در 1992 مورد بررسی قرار دهیم بالغ بر 132/4 میلیارد دلار خواهد بود که 96/2 میلیارد آن با آمریکا و 24/6 میلیارد دلار با انگلیس بوده است». (1)

جم فروش شرکت های ژاپنی نشان دهنده میزان بالای صادرات به دیگر کشورها و تسخیر بازارهای جهانی توسط محصولات ژاپنی می باشد.

کافی است توجه کنیم به اینکه 25 شرکت بزرگ ژاپنی با داشتن بیش از 2/2 میلیون کارگر و کارمند فقط در سال 668،1992 میلیارد دلار فروش داشته اند که از کل بودجه بسیاری از کشورهای جهان بیشتر است.یادآوری این نکته نیز جالب است که بودجه دولت ژاپن در این سال 574 میلیارد دلار بوده است». (2)

افزایش قدرت«ین»و ظهور آن به مثابه بخش اصلی نظام پولی بین المللی و ایفای نقش منطقه ای آن عامل دیگری در افزایش قدرت و توان اقتصادی ژاپن است.در مجموع شاخص های اقتصادی از جمله تولید،سرمایه گذاری و فناوری های نوین نشان دهنده آن است که ژاپن در کنار قطب های دیگر اقتصادی از قابلیت ها و ظرفیت های فزاینده ای برای تبدیل شدن به یک قدرت بزرگ اقتصادی برخوردار است.

یکی از عوامل مهم و تأثیرگذار در روند رشد و توسعه اقتصادی یک کشور مربوط به هزینه های پژوهش،تحقیقات و فناوری است.بر اساس آخرین آمار وزارت علوم و فناوری ژاپن«مجموع هزینه های بخش خصوصی و دولتی برای تحقیقات علمی و تکنولوژی در سال مالی 1992 بالغ بر 12/8 تریلیون ین(130 میلیارد دلار)بوده است که نسبت به سال قبل 2/72درصد

ص:345


1- (1) .نواب صفوی،پیشین،ص69.
2- (2) .همان،ص61.

رشد داشته و معادل 2/96درصد تولید ناخالص ژاپن است». (1)

رشد قدرت اقتصادی ژاپن باعث گردید تا این کشور در 2010 به سومین قدرت اقتصادی جهان پس از آمریکا و چین تبدیل شود و در آسیا از رتبه دوم برخوردار گردد.لستر تارو،نبرد اقتصادی قرن بیست و یکم را در میان کشورهای ژاپن،آمریکا و اروپا می داند و در کتاب«رویارویی بزرگ»پیش بینی کرده که یکی از قدرت های بزرگ اقتصادی آینده ژاپن است.از دیدگاه وی در 1970 هیچ یک از 15 بانک بزرگ جهان،ژاپنی نبودند؛در 10 1990 بانک از 15 بانک بزرگ دنیا و نیز بانک های ردیف های اول تا ششم ژاپنی بودند.این کشور بزرگ ترین وام دهنده خالص دنیاست. (2)

از سوی دیگر توان و قدرت نظامی ژاپن نیز در چندین دهه گذشته رو به فزونی بوده است.به نظر می رسد افزایش قدرت اقتصادی و نظامی،درخواست های جدیدی را در صحنه جهانی همراه آورد.

«جالب است که بدانیم هزینه های نظامی این کشور براساس بودجه 1994 بالغ بر 4/7 تریلیون ین(50 میلیارد دلار)است و 0/9درصد نسبت به بودجه سال قبل افزایش دارد.این مبلغ معادل 0/948درصد تولید ناخالص ملی ژاپن و 6/4درصد بودجه عمومی کشور است.امروزه تندروهای ژاپن خواستار گسترش نقش نظامی ژاپن به فراسوی مرزهای کنونی آبی می باشد». (3)

ژاپن در قرن بیست و یکم از سرچشمه های قدرت یعنی ثروت،دانایی و نیروی نظامی برخوردار است و با توجه به فرهنگ توسعه محور این کشور

ص:346


1- (1) .همان،ص144.
2- (2) .لستر تارو،رویارویی بزرگ،ترجمه عزیز کیاوند،ص319.
3- (3) .جایگاه ژاپن،ص146.

می تواند فراتر از موقعیت کنونی در سطح جهانی ایفای نقش نماید.تحولات ساختاری نظام بین الملل نیز بیش از گذشته زمینه های لازم را برای تأثیرگذاری این کشور بر معادلات سیاسی قدرت در سطح جهانی فراهم ساخته است.

با افزایش قدرت ژاپن به نظر می رسد که این کشور به دنبال موقعیت سیاسی برتر در سطح جهانی است.عضویت دائم در شورای امنیت سازمان ملل و داشتن حق وتو بخشی از تقاضای جدید ژاپن است.قبول هزینه های نیروهای حافظ صلح سازمان ملل و مشارکت بیشتر در تأمین بودجه این سازمان نشان دهنده عزم جدید مقامات ژاپن برای ارتقای جایگاه جهانی کشورشان است.ژاپن میزان پرداخت خود به بودجه سازمان ملل را از 12/5درصد به حدود 15درصد در 1996 افزایش داد». (1)

در شرائط نوین بین المللی تجدید نظر در سیاست خارجی ژاپن از اولویت برخوردار است.در طرح«ناکاسونه»از سیاستمداران بسیار با نفوذ حزب لیبرال دموکراتیک که نخست وزیری را از نوامبر 1982 تا نوامبر 1987 برعهده داشت آمده است:

«...سیاست خارجی ژاپن،بایستی براساس اولویت ها،مشخص گردد.سیاست انتظار کنار گذاشته شود و به گسترش پیوندهای دوستانه با تمام کشورهای جهان توجه شود.ضمن اینکه«پیمان امنیتی آمریکا-ژاپن»محور سیاست خارجی کشور باشد.

برای مشارکت در فعالیت های بین المللی برای حفظ صلح،ژاپن بایستی به انواع راه ها و متناسب با شرائط سیاسی،اجتماعی و امنیتی خود،در این تلاش ها مشارکت نماید.ژاپن باید دستیابی به کرسی دائم شورای امنیت را سرلوحه فعالیت های خود قرار دهد...». (2)

ص:347


1- (1) .همان،ص169.
2- (2) .همان،ص109.

ژاپن در شرائط نوین بین المللی خواستار صلح و امنیت،احترام به آزادی و دموکراسی،حفظ محیط زیست و روابط بین الملل با ثبات با ایفای نقش منطقه ای و جهانی ژاپن است.بر همین اساس دیپلماسی ژاپن در سال 2001 براساس اصول زیر پی گیری شد:

1.تلاش در راستای حل تناقضات و رویارویی های پراکنده و گفتمان دو جانبه و چند جانبه و همکاری در جهت ارتقای ثبات جهانی؛

2.گفتمان های امنیتی و سیاسی و همکاری مانند مجمع منطقه ای آ.سه.آن.که با هدف شفافیت سیاست گذاری های کشورهای آسیا-پاسیفیک و اعتمادسازی بین آنها صورت می گیرد؛

3.دست یابی به ثبات سیاسی در منطقه،به وسیله حمایت و همکاری اقتصادی منطقه ای. (1)

آنچه مسلم است رسیدن به این هدف ها در گرو تعریف نقش های جدید برای ژاپن در سطح،سازمان های منطقه ای و سازمان ملل متحد می باشد.تحولات دهه اول قرن بیست و یکم بر وضعیت منطقه ای و جهانی ژاپن تأثیر گذاشت.همچنان که بحران اقتصادی شرق آسیا و رکود اقتصادی ژاپن در آغاز قرن بیست و یکم پیامدهای منفی را برای رشد و توسعه اقتصادی این کشور همراه داشت.در حال حاضر رقابت های اقتصادی،سیاسی و نظامی قدرت های حوزه اقیانوس آرام در کنار همراه سیاست های اقتصادی آمریکا و اروپا در مسیر آینده جایگاه منطقه ای و جهانی ژاپن تأثیرگذار است و تحولات آینده ساختار سیاسی و اقتصادی جهانی نقش های جدید ژاپن را مشخص خواهد ساخت.

ص:348


1- (1) .معین زاده،پیشین،ص389.

نکته ها

1.قدرت اقتصادی و نظامی ژاپن از اواخر قرن نوزدهم رو به گسترش نهاد.به تدریج با افزایش روحیه توسعه طلبی این کشور در جنگ جهانی اول 19141919،در ائتلاف با نیروهای متفق وارد جنگ شد.

2.اهداف مشترک آلمان،ایتالیا و ژاپن برای گسترش مرزها و قدرت افزایی منطقه ای،باعث شکل گیری محور روم،برلین،توکیو و وقوع جنگ جهانی دوم در 1939 گردید.

3.درپی موافقت آمریکا جهت تشکیل اولین ارتش ژاپن با عنوان«پلیس ذخیره ملی»در 1950 روند تقویت مجدد نظامی ژاپن آغاز گردید.به گونه ای که بتدریج صنایع نظامی آن از قابلیت های فزاینده ای از جمله ساخت تسلیحات هسته ای برخوردار گردید.

4.با فروپاشی شوروی و رشد فزاینده فرایندهای منطقه ای،اهداف منطقه ای ژاپن نیز رو به گسترش نهاد.

5.ژاپن از ظرفیت ها و توان مندی های اقتصادی و نظامی بالایی برای ایفای نقش قدرتی بزرگ در سطح جهانی برخوردار می باشد.

ص:349

پرسش ها

1.تحولات سیاست خارجی ژاپن را در قرن نوزدهم توضیح دهید.

2.اهداف ژاپن از ورود به جنگ جهانی دوم چه بود؟پیامدهای آن را بیان کنید.

3.سیاست خارجی ژاپن را در ساختار نظام بین الملل دوقطبی توضیح دهید؟

4.اهداف منطقه ای سیاست خارجی ژاپن را پس از جنگ سرد بررسی کنید.

5.اهداف جهانی سیاست خارجی ژاپن را پس از جنگ سرد توضیح دهید.

ص:350

فهرست منابع

منابع فارسی

1.آزاد،بهنام،جایگاه چین در نظام جدید بین المللی،تهران،امیرکبیر،1378.آزکان،مایکل وی،چین از جنگ جهانی دوم به بعد،ترجمه رضا علیزاده،تهران:ققنوس،1388.آمبروز،استفن،روند سلطه گری،تاریخ سیاست خارجی آمریکا 1938-1983،ترجمه احد تابنده،تهران،چاپخش،1363.احمدی،کورش،تفکر نوین سیاسی در سیاست خارجی شوروی،مبانی نظری و بازتاب های عملی،تهران:قومس،1370.ازغندی،علیرضا،میلیتاریسم و عقب ماندگی اقتصادی جهان سوم،تهران،فرهنگ،1362.

2.استریکلر،جیمز ای.،روسیه تزاری،ترجمه مهدی حقیقت خواه،تهران،ققنوس،1381.اسناد و مدارک وزارت امور خارجه،آرشیو،گزارش هایی از فرانسه الهی.الهی،همایون،امپریالیسم و عقب ماندگی،تهران،انتشارات قومس،1375.الهی،همایون،شناخت ماهیت و عملکرد امپریالیسم،تهران:انتشارت قومس،1383.اوئن،ریچارد،ظهور گورباچف:تحولات شوروی از 1918-1991،ترجمه محمد رفیعی مهرآبادی،تهران،مهرآبادی،1370.ایزنار،هیلدبر،جغرافیایی استعمارزدایی،ترجمه محمود علوی،مشهد،نشر نیکا،1372.بارنت،ریچارد جی.و رنالد،دی.مولر،سیطره جهانی،ترجمه مصطفی قریب،تهران،هاشمی،1363.باقری،حسن و دیگران،توطئه یازده سپتامبر،تهران،نذیر،1380.برانت،ویلی،جهان مسلح،جهان گرسته،ترجه

ص:351

هرمز همایون پور،تهران،آموزش و پرورش انقلاب اسلامی،1365.برمن،ادوارد،کنترل فرهنگ،ترجمه حمید الیاسی،تهران،نشر نی،1368.بشردوست،علی،محمد واردی،گسترش نقش رهبری ژاپن در آسیا،تهران:دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی،1372.بوروسکی،پیتر،آدولف هیتلر،ترجمه داریوش صادقی پور.

3.بوسااِبو،امپریالیسم سایبر،ترجمه پرویز علوی،تهران،ثانیه،1385.

4.بهزادی،حمید،اصول روابط بین الملل و سیاست خارجی،تهران،دهخدا،1368.

5.پروهات،ژان،سقوط امپراطوری روسیه و انقلاب شوروی،ترجمه علی اصغر شمیم،تهران،سازمان نشر فرهنگ انسان،تارو،لستر،رویارویی بزرگ،ترجمه عزیز کیاوند،تهران،مؤسسه عالی پژوهش در برنامه ریزی و توسعه،1372.تافلر،آلوین،موج سوم،ترجمه شهیندوخت خوارزمی،تهران:طرح نو،1368.

6.تامس،دیوید،اروپا از دوران ناپلئون 1970-1789،ترجمه خشایار دیهیمی و احمد علیقلیان،تهران،نشر نی،1387.

7.ترنر،استانسفیلد،پنهان کاری و دمکراسی،ترجمه حسین ابوترابیان،تهران،اطلاعات،1366.تقوی،مهدی،تجارت بین الملل،تهران،پیشبرد،1366.تقی زاده،محمد،به سوی قرن 21،تهران:شرکت سهامی انتشار،1376.

8.تودارو،مایکل،توسعه اقتصادی در جهان سوم،ج2،ترجمه غلامعلی فرجادی،تهران،سازمان برنامه و بودجه،1387.تومار،ژان،مسائل جهانی آموزش و پرورش،ترجمه احمد آقازاده،تهران،مرکز نشر دانشگاهی،1363.تیلر،ای.جی.پی،جنگ جهانی اول،ترجمه بهرام فرداد امینی،تهران،انتشارات علمی و فرهنگی،1374.

9.،جنگ جهانی دوم،ترجمه بهرام فرداد امینی،تهران،انتشارات علمی و فرهنگی،1374.

10.ثقفی عامری،ناصر،ابتکار دفاع استراتژیک آمریکا یا جنگ ستارگان،تهران،دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی،1370.جاناتان،اسپایر،بولتن ویژه(بررسی تحلیلی و تاریخی سیاست بریتانیا در قبال اسرائیل)،ترجمه عباس کاردان،تهران،مؤسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین المللی ابرار معاصر،1384.

11.چند گرایی فرهنگی در جهان متغیر،پیام یونسکو،شماره 148،مرداد 1361.حسنی،

ص:352

سلیم،مبانی تفکر رؤسای جمهور آمریکا،ترجمه صالح ماجدی و فرزاد ممدوحی،تهران،اطلاعات،1374.حکمی،نسرین،ژاپن و استراتژی قدرت،تهران،دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی،1369.حمیدی نیا،حسین،ایالات متحده آمریکا،تهران:دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی،1381.

12.خاطرات مستر همفر(جاسوس انگلیس در کشورهای اسلامی)؛مترجم علی کاظمی،قم،کانون نشر اندیشه های اسلامی،1368.خالوزاده،سعید،اثرات وحدت دو آلمان در جامعه اروپایی،تهران،دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی،1372.

13.،اتحادیه اروپایی،تهران،سمت،1385.

14.،کالبدشکافی روابط سیاسی-امنیتی ایالات متحده و انگلستان پس از جنگ جهانی دوم،«کتاب اروپا(5)»،تهران،مؤسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین المللی معاصر،1384.

15.خانی،محمدحسن،ژاپن و خاورمیانه،تهران،دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی،1372.خسروشاهی،سید هادی،نبرد اسلام در آفریقا،ج1،قم،دفتر تبلیغات اسلامی.دان،جان.ام.،انقلاب روسیه،ترجمه سهیل سُمّی،تهران،ققنوس،1384.دهشیار،حسین،سیاست خارجی آمریکا در آسیا،تهران،مؤسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات ابرار معاصر تهران،1382.دیویس،برینلی،انگلستان و نظام پولی جهان،ترجمه اکبر کرباسیان،تهران:دانشگاه ملّی ایران 1375.

16.رابینسون،ویلیام،کنت نورس ورثی،جنگ رؤیاها،ترجمه ع.رشیدی،تهران،اطلاعات،1366.رادنی،والتر،اروپا و عقب ماندگی آفریقا،ترجمه محمود ریاضی،تهران،چاپخش،1336.

17.راضی،منیره،پلیس جنوب ایران،تهران،مرکز اسناد انقلاب اسلامی،1381.رحمانی،علی،افسانه نظر،وحدت دو آلمان،«مجموعه سخنرانی ها و مقالات سمینار»،تهران،دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی،1369.رحمانی،علی،آلمان،تهران،دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی،1378.

18.روزول پالمر،رابرت،تاریخ جهان نو،ج2،ترجمه ابوالقاسم طاهری،تهران:امیرکبیر،1357.رهنما،سعید،شرکت های چند ملیتی و کشورهای توسعه نیافته،

ص:353

تهران:بهاران،1357.رهنما،سعید،نظریه های وابستگی،تهران:انتشارات پیمان،1367.زادوخین،ا.گ.،سیاست خارجی روسیه:خودآگاهی و منافع ملی،ترجمه مهدی سنایی،تهران:مؤسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین المللی ابرار معاصر تهران،1384.زورق،محمدحسین،مبانی تبلیغ،تهران:سروش،1368.ساجدی،احمد،از جورج واشینگتن تا جورج بوش،تهران:محراب قلم،1370.-،سازمان های جاسوسی دنیا،تهران:محراب قلم،1366.ساعی،احمد،مسائل سیاسی-اقتصادی جهان سوم،تهران:انتشارات سمت،1377.سروان شرایبر،ژان ژاک،تکاپوی جهانی،ترجمه عبدالحسین نیک گهر،تهران:طرح نو،1363.سلیمانی،محمدباقر،بازیگران روند صلح خاورمیانه،تهران:دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی،1379.

19.سوداگر،محمد،بررسی نظریه های مربوط به امپریالیسم،تهران:ما،1358.سولینگ،پیتر،تاریخ آلمان از 1871 تا 2005،ترجمه حبیب ا...جوربندی،تهران:انتشارات آمه،1389.سوئزی،پل،نظریه تکامل سرمایه داری،ترجمه حیدر ماسالی،تهران:تکاپو ودامون،1354.شانی توف،ن.بریان،تاریخ روسیه از آغاز تا انقلاب اکتبر،ترجمه خانبابا بیانی،تهران:دانشگاه تهران،1383.شاهنده،بهزاد،سید جواد طاهائی،چین نو،دنگ شیاپینگ و اصلاحات،تهران:مرکز تحقیقات استراتژیک،1383.شریعتی نیا،محسن،سیاست خارجی چین،جایگاه ایران،تهران:مرکز تحقیقات استراتژیک،1385.شسنو،ژان،تاریخ چین،ترجمه شهرنوش پارسی پور،تهران:نشر علم،1374.شکرانی،محمد،عملکرد یازده ساله دولت محافظه کار مارگارت تاچر،تهران:دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی،1372.شوری،محمود،«نظارت و تدوین»کتاب کشورهای مستقل مشترک المنافع ویژه مسائل امنیتی،تهران،ابرار معاصر،1383.شولزینگر،رابرت د.،دیپلماسی آمریکا در قرن بستم،ترجمه محمد رفیعی مهرآبادی،تهران،دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی،1379.شوئل،فرانک ال.،آمریکا چگونه آمریکا شد،ترجمه ابراهیم صدقیانی،تهران،امیرکبیر،1363.شیبانی،مجید،تاریخ ایالات متحده آمریکا،تهران،دانشگاه تهران،1357.شیخ الاسلامی،محمدجواد،سیمای احمدشاه قاجار،تهران،گفتار 1372.

20.طارم سرمی،مسعود و دیگران،چین:سیاست خارجی و روابط با ایران،تهران،دفتر

ص:354

مطالعات سیاسی و بین المللی،1364.ظفر اردلان،فریدون(مترجم)،تاریخ جنگ دو جهانی،ج1،تهران،کویر،1373.عبادی،کورش،انگلستان،تهران،دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی،1373.عزتی،عزت ا...،ژئواکونومی قرن 21،جایگاه و عملکرد روسیه در خاورمیانه بزرگ«در کتاب کشورهای مستقل مشترک المنافع»،تهران،ابرار معاصر،1383.عسگری،محمود،قدرت افکنی،الزامی برای بازدارندگی،تهران،پژوهشکده مطالعات راهبردی،1390.فانون،فرانتس،دوزخیان روی زمین،ترجمه علی شریعتی،تهران،نیلوفر،1361.فلاحی،علی،کتاب اروپا،ویژه روابط اروپا و آمریکا،تهران،ابرار معاصر،1383.فونتن،آندره،تاریخ جنگ سرد،ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی،تهران،طرح نو،1367.

21.،یک بستر و دو رؤیا،تاریخ تنش زدایی(1981-1962)،ترجمه هوشنگ مهدوی،تهران،طرح نو،1367.فیشر،هربرت ام.ال.،تاریخ اروپا از انقلاب فرانسه تا زمان ما 1935-1789،ترجمه وحید مازندرانی،تهران،[بی نا]،1346.

22.فیلد،هنری و لیتل فیلد،تاریخ اروپا از 1815 به بعد،ترجمه فریده قره چه داغی(صحیحی)،تهران،علمی و فرهنگی،1366.

23.کارتر،جیمی،فلسطین،صلح یا نژادپرستی،ترجمه محمدحسین وقار،تهران،اطلاعات،1386.

24.کالیستوف،د.پ.و دیگران،تاریخ روسیه شوروی،ترجمه حشمت ا...کامرانی،تهران،بیگوند،1361.کانل،و.ف.،تاریخ آموزش و پرورش در قرن بیستم،ترجمه حسن افشار،تهران،نشر مرکز،1368.کراس،کالین،چگونه امپراتوری بریتانیا به زوال گردید؟،برگردان و بازنویس ا.ش.زندنیا،تهران،ایران زمین،1360.کریمی،وحید،انگلیس و رؤسای جمهور آمریکا،تهران،دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی،1386.

25.کریمی،وحید،دکترین بلر برای بوش در جنگ عراق،تهران،کویر،1384.

26.کگلی،چارلز دبلیو.،اوجین آر.ویتکف،سیاست خارجی آمریکا.الگو و روند،ترجمه اصغر دستمالچی،تهران،دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی،1382.کلان،پی یر دو سونار،یالتا،ترجمه سیروس سعیدی،تهران،سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی،1368.کندی،پاول،پیدایش و فروپاشی قدرت های بزرگ،ترجمه

ص:355

عبدالرضا غفرانی،تهران،اطلاعات،1374.کنوپ،گیدو،روزهای سرنوشت ساز آلمان،ترجمه علی نورزاد،تهران،ابرار معاصر،1383.

27.گریمبرک،کارل،تاریخ بزرگ جهان،ترجمه قدرت ا...مهتدی،تهران،یزدان،1371.

28.گزاویر،یاکونو،تاریخ استعمارگری فرانسه،ترجمه عباس آگاهی،مشهد،آستان قدس رضوی،1369.گورست،آنتونی،لوئیز جانمن،بحران سوئز،ترجمه علی معصومی،غلامرضا امامی،تهران،مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران،[بی تا].

29.گیمبرگ،کارل،تاریخ بزرگ جهان،ج10،ترجمه قدرت ا...مهتدی،تهران،یزدان،[بی تا].لاگوست،ایو،کشورهای توسعه نیافته،ترجمه هوشنگ نهاوندی،تهران،دانشگاه تهران،1351.

30.لنچافسکی،جورج،رؤسای جمهور آمریکا و خاورمیانه از ترومن تا ریگان،ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی،تهران،البرز،1373.لوران،اریک،جنگ بوش ها،ترجمه سوزان میرفندرسکی،تهران،نشر نی،1382.

31.لیوینگستون،جون و دیگران،شناخت ژاپن،ج1،ترجمه احمد بیرشک،تهران،خوارزمی،1375.ماتیوز،جان آر.،ظهور و سقوط اتحاد شوروی،ترجمه فرید جواهرکلام،تهران،ققنوس،1383.مارکس،جان،سیا و کنترل مغزها،ترجمه فریدون دولتشاهی،تهران،اطلاعات،1368.متقی،ابراهیم،تحولات سیاست خارجی آمریکا،مداخله گرایی و گسترش 1779-1945،تهران،مرکز اسناد انقلاب اسلامی،1376.محتشمی پور،محمدعلی،وحدت دو آلمان،ابعاد،آثار و نتایج آن،تهران،وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی،1374.

32.مستقیمی،بهرام،دگرگونی نظام بین المللی،تسلط جهانی اروپا و ارزش های اروپایی،تهران،دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی،1373.مصطفوی،سید محسن،بیسمارک،تهران،انتشارات محمدعلی علمی،1354.

33.معین زاده،مریم(گردآوری)،برآورد استراتژیک ژاپن،ج1،تهران،ابرار معاصر،1382.

34.منافی،کامیاب،فرانسه،تهران،دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی،1372.مندل،دیوید،اوباما،وعده تغییر،ترجمه امیر شهریار امینیان،تهران،خرسندی،1387.منوری،علی،محور انگلوساکسون و مدیریت بحران های بین المللی پس از جنگ سرد در

ص:356

چارچوب سازوکار موازنه قدرت،«کتاب اروپا(5)»،تهران،مؤسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین المللی ابرار معاصر،1384.موروا،آندره،تاریخ آمریکا،ترجمه نجفقلی معزی،تهران،اقبال،1383.میرشایمر،جان و دیگران،لابی اسرائیل و سیاست خارجی آمریکا،ترجمه حسن مرتضوی و دیگران،تهران،بازتاب نگار،1386.ناردو،دان،ژاپن امروز،ترجمه مهدی حقیقت خواه،تهران،ققنوس،1385.نبوامشن،ژاک و دیگران،جهان در میان دو جنگ،ترجمه مهدی سمسار،تهران،اشرفی،1363.

35.نرگس،راگنار،مسائل تشکیل سرمایه در کشورهای توسعه نیافته،ترجمه عبدا...زندیه،تهران،مؤسسه تحقیقات اقتصادی دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران،1348.نقیب زاده،احمد،تاریخ دپیلماسی و روابط بین الملل از پیمان وستفالی تا امروز،تهران،ققنوس،1383.نواب صفوی،اسماعیل،جایگاه ژاپن در جهان معاصر،تهران،دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی،1380.نوروزی،حسین(نظارت و تدوین)،کتاب آسیا:ویژه مسائل امنیتی شرق آسیا،تهران،ابرار معاصر،1382.واعظی،محمود،سیاست خارجی و امنیتی مشترک اتحادیه اروپا،تهران،پژوهشکده تحقیقات استراتژیک،1387.وایز،دیوید،تاماس راسن،سیا،حکومت نامرئی،ج1،ترجمه عبدا...گله داری،تهران،امیرکبیر،1358.وردی نژاد،فریدون و دیگران،اژدهای شکیبا،چین دیروز،امروز و فردا،تهران،اطلاعات،1389.وزارت دفاع،چین امروز،علوم و فناوری دفاعی،ج1،تهران،دانشگاه امام حسین*،1379.وین،آنتونی،ایران در بازی بزرگ،ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوری،تهران،پیکان،1383.هابسبام،اریک،عصر نهایت ها:تاریخ جهان 1914-1991،ترجمه حسن مرتضوی،تهران،آگاه،1380.هاپکرک،پیتر،بازی بزرگ عملیات سازمان های جاسوسی روس و انگلیس در آسیای مرکزی و ایران،ترجمه رضا کامشاد،تهران،نیلوفر،1379.

36.هالستی،کی.جی.،مبانی تحلیل سیاست بین الملل،ترجمه بهرام مستقیمی،مسعود طارم سری،تهران،دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی،1376.هایتر،ویلیام،روسیه و جهان،سیاست خارجی اتحاد جماهیر شوروی،ترجمه کاووش حشتمی،تهران،امیرکبیر،1354.هرمان تنبروک،روبرت،تاریخ آلمان،ترجمه محمد ظروفی،تهران،دانشگاه تهران،1385.

ص:357

37.هوشنگ مهدوی،عبدالرضا،تاریخ روابط خارجی ایران،تهران،امیرکبیر،1364.هویت،ادوین پی.،پیکار بزرگ،ترجمه فرید جواهر کلام،تهران،انتشارات و آمورزش انقلاب اسلامی،1371.هیتلر،آدولف،نبرد من،ترجمه فرشاد،تهران،فرخی،1351.هیوز،استوارت،تاریخ معاصر اروپا،ترجمه علی اکبر بامداد،تهران،امیرکبیر،1361.یزدان فام،محمود،آمریکا پس از 11 سپتامبر،سیاست داخلی و خارجی،تهران،پژوهشکده مطالعات راهبردی،1384.

38.العالم،فوریه 1990.روزنامه کیهان،70/5/10.روزنامه کیهان،67/11/16.

منابع انگلیسی

1.Abun-Nasr, Jamil M., History of the Maghrib, London:Cambridge University Press, 1971.

2.Ajayi, J.F.Ade, General History of Africa, Paris:Unesco, 1989, vol.2.

3.Aldcroft, Derek H., The European Economy 1914-1990, London:Routlege, 1993.

4.Best, Antony and other, International History of the Twentieth Century and Beyon, London:Routledge, 2008.

5.Boardman, Robert, Post-Socialist World orders, New York:St.Martin's press, I.N.C.,1994.

6.Brown, J.A.C, Techniques of Persuasion, London:Penguin Books, 1968.

7.Goldstein, Joshua S.and Jon C.Pevehouse.International Relations, New York:Longman, 2009.

8.Guardian, Jun 12, 1990.

9.Gunter, Jonathan F., An Introduction to the Great Debate, Journal of Communication, Autumm, 1978, pp.142-156.

10.Hatiroy, Arund, The Soviet Intervention In Afghanistan, New Dehli:N.pub1, 1987.

11.Hobson, J.A., Imperialism, London:G.Allemnand Unwin, Ltd, 1961.

12. http://fa.wikipedia.org.

13. http://Strategic Review.org.1391/01/01.

14.Jeffries, Ian, Eastern Europe at the turn of the Twenty first century, London:Routledge, 2002.

15.Kitchen, Helen, the Educated African, New York:Eredric A.Praeger, I.N.C., 1962.

16.Magdoff, Harry, Imperialism:from the Colonial Age to the Present, New York:Monthly Review, 1979.

ص:358

17.Magdoff, Harry, The Age of Imperialism, New York:N.puble, 1969.

18.Mahotiere, Stuart de La, Towards one Europe.London:Penguin Books Ltd., 1970.

19.Nadde, George H., Imperialism and Colonialism, London:The worburg Institute, 1966.

20.Nelson, Harold D., Tunisia, New York:Foreign Area Studies of American University, 1979.

21.Press, Sofia, Problems of Indernational Cultural Cooperation from Helsinki to Madrid, A collection of articles, Sofia:Sofia press publishing house, 1982.

22.Reiffers, Jean L., Transnational Corporations and Endogenous development, Paris:Unesco, 1982.

23.Rhodes, Anthony, the Challenge the Memoris of King Hassan II of Morocco, London:Macmillan press, Ltd, 1978.

24.Ryrie, William, First world, Third world, New York:St, Martin's press, I.N.C., 1995.

25.Schiller, Herbertl, Mass Communication and America Empire, New York:Bencon Press, 1979.

26.Schwartz, Barry N.and Robert L.Disch, Human Connection and the New Media, New York:Prentice Hall, Inc, 1977.

27.Spencer Trimingham, The Influence of Islam up on Africa, London:Butlerand and Tanner, Ltd, 1980.

28.Unesco, Broadcasting from Space, Reports and Papers on Mass Communication, No.60, Paris:1979.

29.Unesco, Metting of Experts on A Draft Dclaration concerning the Role of the Mass Media, Com7/Conf, 161/5, April 25, 1978.

30.Wallerstein, Immanuel, Social Change the Colonial Situation, New York:John Wiley and Sons Inc, 1977.

31.Wilkingson, Endymion, Japan Versus Europe, London:1983.

32.Wolfers, Arnold, The pole of power and the pole of indifference, in, James Rosenau, ce, International Politics and foreign policy, New York:The free press, 1969.

ص:359

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109