ثمینه باغچه بان: خادم فرهنگ و جامعه

مشخصات کتاب

سرشناسه : محمودی، رضا، 1337 -، گردآورنده

عنوان و نام پدیدآور : ثمینه باغچه بان: خادم فرهنگ و جامعه/ به اهتمام رضا محمودی،

محمد نوری؛ [برای] دفتر فرهنگ معلولین.

مشخصات نشر : قم: توانمندان، 1396.

مشخصات ظاهری : 256 ص.: مصور، جدول، نمونه.

شابک : 200000 ریال978-600-99808-3-3 :

وضعیت فهرست نویسی : فیپا

عنوان دیگر : خادم فرهنگ و جامعه.

موضوع : باغچه بان، ثمینه، 1306 - .

موضوع : معلمان ناشنوایان -- ایران

موضوع : Teachers of the deaf -- Iran

شناسه افزوده : نوری، محمد 1340 شهریور -، گردآورنده

شناسه افزوده : دفتر فرهنگ معلولین

رده بندی کنگره : 1396 3م17ب/2426HV

رده بندی دیویی : 9379/305

شماره کتابشناسی ملی : 5087064

---

قم، بلوار محمدامین، خیابان گلستان، کوچه11، پلاک4، دفتر فرهنگ معلولین

تلفن: 32913452-025 فکس: 32913552-025

همراه: 09125520765

www.HandicapCenter.com , www.DataDisability.com , info@handicapcenter.com

ص: 1

اشاره

به اهتمام:

رضا محمودی؛ محمد نوری

ص: 2

فهرست

مقدمه 7

پیشگفتار 9

یادداشت 12

بانوی نامدار ایران زمین 13

فصل اول: زندگی نامه 19

زندگی نامه خودنوشت.. 21

نگاهی به زندگانی ثمینه باغچه بان. 31

یادداشت هایی درباره ثمینه باغچه بان. 36

فصل دوم: مقالات 43

آموزش و پرورش ناشنوایان. 45

آموزش کر و لال ها 50

جبار باغچه بان پیشگام آموزش و پرورش... 54

آموزشگاه کر و لال های باغچه بان. 59

آموزشگاه کر و لال های گلبیدی.. 62

آموزش حرفه و فن.. 67

آموزش ناشنوایان بزرگسال. 70

خادم فرهنگ ناشنوایان پروانه باغچه بان. 72

بازدیدی از انجمن خانواده ناشنوایان ایران. 75

روش تدوین کتاب برای ناشنوایان. 79

کتاب هایی با زبان اشاره. 85

برنامه و روش آموزش در دبستان ناشنوایان باغچه بان. 87

مختصری درباره آموزش و پرورش ناشنوایان در ایران. 92

آموزشگاه استثنایی تبریز. 95

آموزشگاه نیمروز. 96

انجمن خانواده ناشنوایان ایران. 97

بیمه درمانی.. 98

خانه فرهنگی جوانان ناشنوای ایران. 99

ص: 3

فصل سوم: گفت وگو 101

مصاحبه با هفته نامه شهاب.. 103

مصاحبه با دخت زنده یاد جبار باغچه بان. 105

تأثیر جادویی متل ها 108

گفت وگوی روزنامه شرق با ثمینه باغچه بان. 111

فصل چهارم: کارنامه فرهنگی 127

مأخذشناسی ثمینه باغچه بان. 129

الف - کتاب.. 129

ب - مقاله و مصاحبه. 138

د - اسناد. 140

ه- - تصاویر. 142

ط - تاریخ شفاهی.. 143

گزارش آثار. 145

آمادگی: آغاز آموزش... 145

بهره ناشنوایان.. 145

نقد و بررسی بهره ناشنوایان.. 146

نقدی بر کتاب جم جمک برگ خزون.. 152

آثار درباره. 162

روز شمار کودکی 1394، یادها و خاطره ها 162

روشنگران تاریکی.. 163

فصل پنجم: شرکت در نشست ها و مراسم 165

بزرگداشت جبار باغچه بان. 167

ثمینه باغچه بان مهمان مؤسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان. 170

نشست کتاب روشنگر تاریکی ها 171

نمایشگاه همزاد سیمرغ. 174

نشست زندگی در دوران سالمندی.. 178

ثمینه باغچه بان بانوی برگزیده ششمین سمینار سالیانه بنیاد پژوهش های زنان ایران 180

فصل ششم: مجموعه تصاویر 185

الف: دوره خردسالی.. 187

ب: دوره جوانی.. 191

ج: دوره سالمندی.. 193

ص: 4

فصل هفتم: خانواده باغچه بان 203

جبار باغچه بان. 205

صفیه همسر جبار باغچه بان. 221

پروانه باغچه بان. 224

ثمین باغچه بان. 227

درگذشت ثمین.. 237

فصل هشتم: مدارک فرهنگی 241

نامه ها 243

نامه ای برای فرزندان ناشنوایم در ایران.. 243

بازگشت به ایران.. 245

دستنوشته. 249

از نگاه پدر. 253

منابع و مآخذ 255

ص: 5

ص: 6

مقدمه

خانواده پنج نفره باغچه بان آغازگر راه نو و دانش جدید در عرصه تعلیم و تربیت به ویژه برای ناشنوایان بوده است. آنان شنوایانی هستند که بیش از هر کس دغدغه رشد و بلوغ عزیزانی را داشتند که فاقد گفتار و شنوایی بوده اند.

در رأس این خانواده، مرحوم جبار عسگرزاده مشهور به باغچه بان (1264- 1345) قرار دارد؛ او انسان زحمت کشی است که با دست تنها و فاقد امکانات ولی با عزم آهنین و قلبی مالامال از عشق به جامعه، قدم های بلندی برای آموزش و پرورش ایران زمین و بعد برای پیشرفت فرهنگی - اجتماعی ناشنوایان برداشت. به طوری که دِیْن او بر همه آحاد ایرانیان مبرهن و واضح است. تاکنون درباره او چند کتاب و چندین مقاله تألیف و منتشر شده اما هنوز بسنده نیست و خلأهایی احساس می شود؛ به ویژه لازم است درباره مرحوم باغچه بان کتاب های مرجع تولید و منتشر گردد.(1)

پس از جبار باغچه بان، دخترش ثمینه باغچه بان میراث بان و پاسدار خط فکری و توسعه دهنده افکار پدرش گردید. درست است که همسر جبار و دیگر فرزندانش همپای او کوشیدند و سهم فراوان مخصوصاً در عمل و مدیریت برای ناشنوایان دارند؛ ولی ثمینه باغچه بان علاوه بر فعالیت های همانند آنان، در گسترش اندیشه و تدبیر و راه کارهای فکری هم مؤثر بوده است.

به رغم جایگاه متعالی ثمینه ولی آن گونه که شاید و آن طور که بایسته اوست به وی پرداخته نشده و به جامعه ایران معرفی نگردیده به ویژه لازم است یکی دو اثر مرجع درباره خانم ثمینه مثل مأخذشناسی و راهنمای آثار عرضه گردد. از چند سال پیش این فکر به نظرم رسید که کارنامه جامع آثار و افکارش در یک جلد به

ص: 7


1- . اینجانب به منظور پاسخگویی به این نیاز چند اقدام درباره مرحوم باغچه بان شروع کرده که بعضاً منتشر شده از جمله کتاب سالشمار زندگی مرحوم باغچه بان که در سال 94 منتشر شد.

سبک راهنما معرفی گردد و شروع به جمع آوری مدارک و اسناد نمودم. اما در عمل به این نتیجه رسیدم که اجرای این پروژه یکباره ممکن نیست و لازم است در چند فاز اجرا گردد. نخست درصدد برآمدم مجموع آثار ایشان را گردآوری کنم. با آقای رضا محمودی مشورت شد و ایشان هم همین نظر را داشت و به علاوه اسناد و مدارکی را جمع کرده بود. بالاخره قرار شد من و ایشان با هم و با تقسیم کار کتابی درباره خانم ثمینه باغچه بان آماده کنیم. پس از حدود یک سال متن حاضر آماده شد. این مجموعه شامل آثار و اسنادی است که درباره ایشان طی چند دهه عرضه شده است.

استاد فرزانه جناب آقای رضا محمودی در تألیف و آماده سازی این کتاب بسیار کوشا بوده اند. ایشان راهنمایی های خوبی داشتند و علاوه بر آن، رابط با خانم ثمینه باغچه بان بود. به طوری که بُعد مسافت مانع دریافت نظریات ایشان نشد. حتی بارها مستقیم با خانم باغچه بان تلفنی صحبت شد و از پاره ای راهنمایی های سودمند ایشان بهره مند شدیم. همه اینها با تلاش های استاد محمودی امکان پذیر بود.

در پایان لازم است از همه عزیزانی که به ما کمک فرمودند تا این سرمایه ملی یعنی خانم ثمینه باغچه بان به نسل کنونی و نسل های آینده معرفی شود سپاسگزاریم. به ویژه از حجت الاسلام والمسلمین سیدجواد شهرستانی نماینده آیت اللّه العظمی سیستانی مدظله که همواره با حمایت های خود، راهگشا بوده اند، بی نهایت سپاسگزارم.

محمد نوری

ص: 8

پیشگفتار

خانم ثمینه باغچه بان به رغم اینکه نود و چند بهار از عمرش می گذرد اما هنوز شادابی و سرزندگی ویژه خود را دارد و هنوز فعالیت های روزانه اش برقرار و مشغول آموزش ادب فارسی است.

خانم باغچه بان یک سرمایه بزرگ ملی است؛ زیرا تجارب فراوانی با خود دارد. امید است در این سال ها مجالی پیدا کند و این تجربه ها و درس های تاریخی را ثبت و ضبط نماید. در ایران هم ضروری است جوانان به ویژه ناشنوایان با تحولات زندگی ایشان آشنا شوند. این مجموعه صرفاً جمع آوری اطلاعات موجود است و هدف این است که با تجمیع مطالب مرتبط به ثمینه خانم، مانع از بین رفتن آنها شویم. همچنین با دسته بندی و طبقه بندی این متون، کاربران و پژوهشگران زودتر به آنها دسترسی داشته و به راحتی از آنها استفاده کنند. اما ارزیابی کارنامه و نقد میراث ثمینه را به نوبت دیگر موکول می نماییم.

نسل کنونی ایران زمین مخصوصاً ناشنوایان و کم شنوایان عزیز باید بدانند که فرهنگ موجود دستاورد و دست رنج انسان های بزرگی چون جبار باغچه بان و ثمینه باغچه بان است. البته نباید از تلاش های دیگر اعضای این خانواده مثل صفیه همسر جبار باغچه بان و پروانه دختر دیگر جبار باغچه بان غفلت کرد اینان هم بسیار کوشا بوده و همواره در سختی ها، کمبودها و ناملایمات در کنار بزرگ خانواده تلاش می کردند. در مجموع این خانواده برای سواددار شدن و برای پیشرفت مردم ایران از هیچ خدمتی مضایقه نکرده اند و خدماتشان در بسیاری از زمینه ها بی نظیر است. در مقابل انتظار هست مردم ایران قدرشناس و متشکر آنان باشند و نگذارند به فراموشی سپرده شوند.

در پایان از همه اشخاصی که در تألیف این اثر همراهی نمودند تشکر می کنم، به ویژه از خود خانم باغچه بان تشکر ویژه دارم.

رضا محمودی

ص: 9

ص: 10

یادداشت خانم ثمینه باغچه بان

یادداشت خانم ثمینه باغچه بان(1)

آقای محمد نوری گرامی و پسرم رضا،

نمی دانم به چه زبانی از مهر و محبت شما سپاسگزاری بکنم؛امیدوارم که سزاوار درصدی از بزرگداشت شما باشم. زمانیکه به گذشته ام می نگرم، دلم پر از شادی می شود، چه سعادتی بود همدوش پدرم کنار فرزندان ناشنوایم بودن.

هر روز زندگی ام در دبستان کَر و لالها و آموزشگاه باغچه بان سراپا شادی بود.

اگر دوباره به دنیا بیایم باز همین راه را در پیش خواهم گرفت و خداوند را سپاسگزارم که مرا به این راه رهنمون شد.

آقای محمد نوری عزیز و رضا جانم

ای کاشکی به دنیا تا چشم کار می کرد دل بود و آدم آن را قربان یار می کرد.

چقدر آرزومندم که بار دیگر بتوانم به کشورم که از آن دور مانده ام باز گردم و شما عزیزان و دیگر فرزندان عزیزم را ببینم.

بود آیا که در میکده ها بگشایند گره از کار فرو بسته ی ما بگشایند

از قدیم گفته اند که آرزو بر جوانان عیب نیست، من هم به لطف شما همیشه جوانم! از دور شما فرزندان عزیزم را می بوسم.

خدا نگهدارتان باد

ثمینه باغچه بان

10 اسفند ماه 1396

ص: 11


1- . بهمن ماه 96 کتابی که درباره خانم ثمینه باغچه بان تألیف کرده بودیم برای ایشان ایمیل کردیم. خانم ثمینه دختر مرحوم جبار باغچه بان، پس از بررسی کتاب این یادداشت را ارسال فرمودند.

یادداشت خانم پروانه باغچه بان

یادداشت خانم پروانه باغچه بان(1)

جناب آقای محمد نوری

با سلام و آرزوی سالی خوش با سلامتی و موفقیت برای شما و خانواده، کتاب های «سالشمار باغچه بان» و همچنین «ثمینه باغچه بان» را خواندم. هدف شما در تهیه این کتاب ها و سایر فعالیت های فرهنگی تان که در پیشبرد دانش جامعه ایرانی کوشیده اید، بسیار ارزنده است و از پروردگار برای شما آرزوی توفیق و توان می نمایم.

تا آنجا که محفوظات و وقت تنگ من اجازه می داد و با نظر ثمینه خانم، اصلاحاتی در این کتاب، از نظر تاریخ وقایع و بعضی مطالب دیگر انجام دادم. امیدوارم مورد استفاده قرار گیرد.

با تشکر از زحمات شما

پروانه باغچه بان

14 فروردین ماه 1397

ص: 12


1- . این یادداشت را خانم پروانه باغچه بان دختر مرحوم جبار باغچه بان، پس از بازبینی متن کتاب نوشته است.

بانوی نامدار ایران زمین

اقدس کاظمی (مژگان)(1)

ثمینه باغچه بان، بانوی دوران

که باشد افتخار ملک ایران

بُوَد فرزند انسانی وطن خواه

یگانه راد مرد خوب و آگاه

همان مردی که در فکر وطن بود

وطن از بهر او چون جان و تن بود

که بودی موطن اش در شهر تبریز

ز عشق کودکان هم بود لبریز

همیشه بود او در فکر مردم

نکرده راه خدمت را دمی گم

از این که او به فکر کودکان بود

به دنیا لحظه ای ایشان نیاسود

که در دل شوق و شور تازه افتاد

در آنجا کودکستان کرد بنیاد

لذا چون فکر خوبی را به سر داشت

ز جان و دل در آنجا مایه بگذاشت

مکانش در درون باغچه اطفال

که در مجموعه آمد شرح احوال

در این باره چو فکر بچّه ها کرد

از اوّل پایه را اینجا بنا کرد

ص: 13


1- . خانم کاظمی متخلص به مژگان کنشگر مدنی و فعال در امور معلولان و مؤسس چند دبیرستان مشهور و دبیر بازنشسته آموزش و پرورش است. او بیش از پنجاه سال است با تألیف بیش از هفتاد جلد کتاب و با سروده های جذاب و زیبای خود، شادی را بر کام مردم ایران نشانده است. این شعر را در 19 آذر 1396 به درخواست دفتر فرهنگ معلولین در گرامیداشت خانم ثمینه باغچه بان سروده است.

ولیکن باغچه اطفال را نگه داشت

و نام «باغچه بان» بر خویش بگذاشت

به عشق خویشتن در زندگانی

بدان گل ها نمود او باغبانی

یکی از نوگلان شد دختر او

به دنیا جلوه گر شد گوهر او

چنین او شرح داده زندگی را

گرفته دولت پایندگی را

ثمینه دختری نیکو نهادست

که شرح زندگی اینگونه دادست

تولّد یافتم در شهر تبریز

در آنجایی که شد از عشق لبریز

درون باغچه اطفال رو نمودم

در آنجا دیدگان خود گشودم

برایم «مدرسه» شد «خانه»ی من

امید خانه و کاشانه ی من

پدر هم شد مرا «آقا معلّم»

برایم بود او تنها معلّم

به هر جانب برایم بود استاد

که درس زندگانی را به من داد

که در تبریز دور کودکی را

نمودم طی به خوبی هم در آنجا

بقدری باغچه اطفال با صفا بود

که دوران قشنگ بچّه ها بود

پدر در کودکستان بود مسئول

ولی در باغچه بانی بود مشغول

پس از چندی پدر سرداد آواز

که باید من روم در شهر شیراز

پدر بنهاد پا در راه چون پیش

جدا گشتیم از آن خانه ی خویش

ص: 14

از آن خانه که دنیایی صفا بود

محلّ بازی ما بچه ها بود

ولیکن چون سفر کردیم شیراز

پدر کار دگر بنمود آغاز

در آنجا کودکستان کرد بر پا

شدم با کودکان آنجا هم آوا

پس از چندی پدر آمد به تهران

که در آنجا برفتم من دبستان

دبستان و دبیرستان در آنجا

چو طی کردم همه دوران آن را

که بر دانشسرا چون رو نهادم

به فکر خدمتی نیکو فتادم

پدر با ایده ای از باغچه اطفال

به پا کرد مدرسه بهر کر و لال

به معلولان همیشه او نظر داشت

ز کوشش پای در این راه بگذاشت

که در آن مدرسه گشتم هم آوا

برفتم بهر خدمت من در آنجا

پس از آن همسر و یاری گرفتم

برای خویش غمخواری گرفتم

یگانه همسرم «هوشنگ» نامی ست

که یادش از برای من گرامی ست

ملّقب گرچه بر «پیرنظر» بود

که عشق من به ایشان بیشتر بود

به آمریکا سفر کردیم با هم

که امر درس خواندن شد فراهم

که من در رشته ی ناشنوایان

بدادم کار خود زین رشته پایان

سپس در رشته درمانی - گفتار

به دانشگاه رفتم من دگر بار

ص: 15

ولیکن چون به ایران بازگشتم

ز تحصیلم دگر باره گذشتم

به کار دیگر ناشنوایان

به آموزش شروع کردم در ایران

چو در کار پژوهش بنده بودم

به فرهنگ وطن هم رو نمودم

که تألیف کتب چون کار ما بود

که دکتر خانلری همکار ما بود

دریغا از سرم لطف پدر رفت

که از داغش به دل ها نیشتر رفت

ولیکن پرچمی را کاو برافراشت

به راه علم در ایران به پاداشت

چنان مرغی به سویش پر گشودم

از آن خانه نگهداری نمودم

فضایی را که پاک و دلنواز است

هنوزم پرچمش در اهتزاز است

در اینجا من سپاس ویژه دارم

که باید یادی از یاران بیارم

اگر چه یاوران من در این راه

همه از جان و دل بودند همراه

به هر جا همسر من یاورم بود

که ایشان یاور غم پرورم بود

همیشه یاد نیکو همسر من

بُوَد هر لحظه ای در خاطر من

یکی هم «جولیا الیور سمیعی»

که بود او یاور خوب و صمیمی

سمیعی عارفی، پاکیزه دامان

ز بهر خدمت او آمد به میدان

چو بر گفتار درمانی نظر کرد

تلاش خویشتن را بیشتر کرد

ص: 16

به کار خویشتن کرد او نظاره

زبان فارسی را با اشاره

به هر لال و کری آموخت آن را

که این شیوه به نامش گشت برپا

«صفیه» مادر نام آور من

نمی گنجد کنون در باور من

که آن بانوی نیکوی و خردمند

به موسیقی شدیداً بود پابند

وی از راه هنر آمد در آنجا

نمود او آشنا نقش هنر را

که نقش عمده اش در کودکستان

برای بچّه ها بودی فراوان

خوشا هر جای نام باغچه بان است

سخن از علم و دانش در میان است

پدر در عمر خود، بر علم پیوست

گرفت انگشتری از علم، در دست

ثمینه نیز خود اهل یقین شد

که بر انگشتر بابا نگین شد

چو ایشان بانویی پاکیزه جان است

که نامش فخر ما ایرانیان است

از این بابت بُوَد او فخر نسوان

که بهر دردمندان بود، درمان

به عمر خویشتن بنمود همّت

به معلولان کشور کرد خدمت

یقین پاداش این فرد خردمند

بُوَد محفوظ در نزد خداوند

کنون با احترام خاص و شایان

دهم بر گفته های خویش پایان

ص: 17

ص: 18

فصل اول: زندگی نامه

اشاره

ص: 19

این فصل شامل زندگی نامه هایی است که درباره ثمینه باغچه بان تاکنون منتشر شده است. این زندگی نامه ها به دو دسته تقسیم می شوند: زندگی نامه هایی که خود خانم ثمینه درباره زندگانی و تحولات دوران زندگی اش نوشته و اصطلاحاً اینها را زندگی نامه خودنوشت می نامند.

دوم زندگی نامه هایی است که دیگران درباره او نوشته اند و اصطلاحاً زندگی نامه دیگر نوشت نامیده می شوند.

البته این زندگی نامه ها جامع نیست؛ به ویژه چند دهه آخر عمر ایشان را که در امریکا به ترویج و گسترش زبان و ادب فارسی مشغول بوده، پوشش نمی دهد.

در این دوره به جوانان ایرانی و نیز مردم دیگر کشورها فارسی می آموزد، در واقع زنده و پویا ماندن ادب پارسی و شیرین ماندن قند پارسی در امریکا تا اندازه ای مرهون خدمات و زحمات ایشان است. در آخرین تماس تلفنی با ایشان در آبان ماه 96 می گفت: به دلیل زمین خوردن شکستگی پا دارم و گرنه دوست دارم به ایران آمده و به تجدید خاطرات بپردازدم و در اولین فرصت خواهم آمد.

ص: 20

زندگی نامه خودنوشت

زندگی نامه خودنوشت(1)

اینجانب ثمینه باغچه بان (پیرنظر) مروری به زندگی ام از تولد در 1306 در تبریز تا 1356 خواهم داشت. در اسفندماه 1306 در شهر تبریز در اطاقی در باغچه اطفال به دنیا آمدم. چون مانند برادر و خواهرم در محیط مدرسه متولد شده ام.، برای من مدرسه، «خانه» و پدرم «آقا معلم» و شاگردان، همبازی های من بودند.

باغچه اطفال نام نخستین کودکستان ایرانی است که پدرم در شھر تبریز در سال 1303 تأسیس کرده بود. پدرم کودکستانش را باغچه اطفال نامگذاری کرد و اسم باغچه بان را برای خود ساخت و انتخاب نمود.

پس از مدتی جریان زندگی ایجاب کرد که پدرم با کمک شادروان فیوضات رئیس فرھنگ وقت استان فارس به شیراز برود و در آنجا کودکستانی برای کودکان شیراز تأسیس نماید. دوران کودکی من در این کودکستان و در شھر پر صفای شیراز به شیرینی گذشت. در سال 1311 ناچار به تھران آمدیم و من تحصیلات دوران دبستانی و دبیرستانی ام را در تھران تمام کردم و در سال 1323 پس از پایان تحصیلات در دانشسرای مقدماتی ضمن تحصیل در دانشسرای عالی در مدرسه کر و لال ھا که پدرم در سال 1312 در تھران تأسیس کرده بود مشغول به تدریس شدم.

در سال 1327 در رشته دبیری زبان انگلیسی از دانشسرای عالی تھران درجه لیسانس از دست یکی از ھمکلاسانم گردیدم "M. R. S" گرفتم و سال بعد موفق به گرفتن مدرک که این مدرک عزیزترین مدرک و این توفیق یکی از موفقیت ھای بسیار بزرگ زندگی من به شمار می رود، و به این ترتیب شدم خانم ھوشنگ پیرنظر.

پس از آن به اتفاق شوھرم با استفاده از بورس فولبرایت به آمریکا رفتم و در سال 1332 به اخذ درجه فوق لیسانس در رشته آموزش و پرورش ناشنوایان از دانشکده اسمیت نایل گردیدم. سپس در دانشگاه کلمبیا به تحصیل خود در رشته درمان

ص: 21


1- . اخذ شده از سایت بنیاد پژوهش های ناشنوایان ایران.

گفتاری ادامه دادم که با برافتادن حکومت دکتر محمد مصدق و مسایل پس از آن و گرفتاری ھای خانوادگی تحصیلاتم ناتمام ماند و در سال 1333 به ایران بازگشتم.

بزرگترین حاصل سفرم به امریکا این بود که دانستم روشی که پدرم برای آموزش ناشنوایان در ایران ابداع کرده، بسیار علمی و ارزنده است و از آن پس با اطمینانی بیشتر به آموزش ناشنوایان در خدمت پدرم ادامه دادم. زندگی من بین سال ھای 1333 تا 1345 از شیرین ترین دوران زندگی ام بوده است - زیرا با پدرم که بسیار دوستش داشتم و ایمان و ارادتی بی کران نسبت به او داشتم کار می کردم. ھمه روزه دیدن پدرم الھام بخش من در عشق به ناشنوایان و شوق من به خدمت به این گروه از کودکان عزیز بود - کودکانی که در کودکی ھمبازی ھای من و در بزرگی شاگردانم بوده اند. ناگفته نماند که چون من مانند برادر و خواھرم در محیط مدرسه متولد شده ام برای من مدرسه«خانه» و پدرم«آقا معلم» و شاگردان او «ھمبازی ھای» من بوده اند.

خوشبختانه در عالم کودکی بی زبان بودن ھمبازی مانعی نیست و من ھرگز شور و ھیجان بازی ھای تخیلی را که با ثمین و پروانه (برادر و خواھرم) و شاگردان پدرم داشته ایم را فراموش نمی کنم. وقتی که پدرم از مدرسه بیرون می رفت (آن وقت ھا دست تنھا بود و کمکی نداشت) فرصت خوبی بود که به رھبری برادرم با شاگردان مدرسه در نقش ھای مختلف بازی ھای گوناگون راه بیاندازیم. آن وقت بود که اطاق ھای خانه و کلاس و حیاط مدرسه یکی می شد و امان از وقتی که شور بازی ما را غافل از گذشت زمان می کرد و نمی توانستیم قبل از بازگشت پدرم گچ ھا و تخت پاک کن ھا را که به جای تیر و تفنگ از آن استفاده شده بود و میز و صندلی که به صورت سنگر در آمده بودند به جای خود بگذاریم. فراموش نشود که"آقای معلم" در عین مھربانی می توانست خوب ما را برای کارھای بدی که می کردیم خجالت دھد.

باری در سال ھای 1340 تا 1344 علاوه بر مسئولیتم در مدرسه از طرف وزارت آموزش و پرورش مأمور نوشتن کتاب ھای اول دبستان و ھمکاری در تھیه متون کتاب ھای دوم- سوم و چھارم ابتدایی شدم و قبل از آغاز این کار با استفاده از بورس مخصوص با گروه مسئول تألیف کتب درسی سفری چھار ماھه به کشورھای آمریکا- فرانسه و انگلیس کردم. پس از بازگشت، کتاب ھای اول دبستانی و کتاب

ص: 22

مخصوص سپاه دانش را بر اساس روش پدرم "روش کلی" نوشتم و از این دریچه است که نور دانش او می تابد و راه ده آموزگاران کلاس اول را روشن و کار یاد گرفتن خواندن و نوشتن را برای کودکان ایرانی و بزرگسالان بی سواد آسان و شیرین می سازد. علاوه بر نوشتن این کتاب ھا و روش تدریس آنھا بنا بر تقاضای من و موافقت وزارت آموزش و پرورش در سال 1340 مسئول تشکیل کلاس ھای کارآموزی و کارورزی برای معلمین کلاس ھای اول در سطح کشور شدم. ھمین برنامه را در سال 1342 بنا بر تقاضای رئیس کمیته پیکار با بی سوادی در تھران انجام دادم.

این نیز یکی از تجربیات شیرین و موفق زندگی من بود. در این تلاش با معلمین کلاس ھای اول آشنا و دوست شدم و ھمکاران صمیمی و فعالی را پیدا کردم که در اثر کوشش آنھا این برنامه با موفقیت بسیار روبرو شد. در اینجا یادی از شریعت پناھی معلم کلاس اول و ھمکار بسیار عزیزم می کنم که جان خود را در این راه گذاشت و از جناب آقای دکتر پرویز ناتل خانلری وزیر وقت آموزش و پرورش که برای تجلیل از این معلم فداکار مدرسه ای را به نام او نامگداری کرد تشکر می کنم.

در چھارم آذر ماه 1345 بود که پدرم درگذشت در حالی که بار تحقیقات و امور اداری و مالی مدرسه ھمه بر دوش او بود.

ھرگز در این مورد نیاندیشیده بودم که چه خواھد شد. تحمل تأثر شدید از دست دادن پدرم و قبول مسئولیت بزرگی که در آن حالت روحی بر عھده ام گذارده می شد بدون حضور و پشتیبانی خواهرم پروانه که دوش به دوش من در سبک کردن بار این مسئولیت می کوشید نبود و همچنین بدون محبت و حمایت بی دریغ خانواده ام، ھمکاران عزیز و فرھنگیان و دوستان و به خصوص ھیئت مدیره جمعیت حمایت کودکان کر و لال و شاگردان مدرسه برایم مقدور نبود. ھمه و ھمه برای جبران این ضایعه بزرگ برخاستند. ھرکس به نحوی که برایش مقدور بود کوشید تا با نیروی ھمکاری، چرخ ھای آموزشگاه کر و لال ھا را که در آن زمان حدود 220 شاگرد داشت، در گردش نگاه دارد و آن را به سوی ھدفی که مؤسس آن در نظر داشت، به پیش ببرد. من ھم به سھم خود کوشیدم. پس از درگذشت پدرم به جای او به مدیریت فنی جمعیت حمایت کودکان کر و لال و ریاست آموزشگاه کر و لال ھای

ص: 23

باغچه بان برگزیده شدم.

اکنون مجموعه آموزشی باغچه بان شامل سه مدرسه با 510 شاگرد ناشنوا در سطح کودکستان تا دبیرستان است و مجھزترین مرکز تربیت معلم ناشنوایان به شمار می رود.

این مجموعه، کلینیکی نیز به نام "کلینیک شنوایی و گفتار باغچه بان" دارد که مانند کلیه مدارس مجموعه آموزشی باغچه بان وابسته به جمعیت حمایت کودکان کر و لال است. در این کلینیک علاوه بر اینکه خدمات تشخیص و درمان به مراجعین تھرانی و شھرستانی به طور رایگان عرضه می شود، تکنسین ھای ادیومتری (سنجش شنوایی) - گفتار درمانی و رابط ناشنوایان نیز در آن تربیت می شوند.

در سال 1350 به عنوان مدیر عامل - مسئول ایجاد سازمان ملی رفاه ناشنوایان شدم. در این سازمان نو بنیاد به سبب کمبود نیروی انسانی متخصص علاوه بر کارھای اداری شخصاً برای تربیت افراد متخصص در زمینه ھای مختلف مانند آماده ساختن معلم سوادآموزی - تکنسین ادیومتری - رابط ناشنوایان برنامه ریزی کردم. این سازمان اکنون خدمات آموزشی و رفاھی خود را در تھران و پنج مرکز استان به ناشنوایان عرضه می کند. از سال 1354 از طرف دانشگاه ملی به عنوان مدیر امور بالینی دوره تربیت متخصص ادیومتری و رابط ناشنوایان که با ھمکاری دانشگاه ملی و مجموعه آموزشی باغچه بان تأسیس شده است برگزیده شدم.

تألیفاتم علاوه بر کتب درسی دبستانی و کتابی برای آموزش فارسی به غیر فارسی زبانان شامل کتاب ھایی درباره مسایل مربوط به آموزش و پرورش ناشنوایان است.

علاوه بر آن فرصتی داشته ام تا کتاب ھایی در زمینه آموزش ناشنوایان و اختلالات گفتار و ناگویایی"افزی" از انگلیسی ترجمه کنم.

شاید من نیز یکی از سعادتمندترین افراد شاغل باشم زیرا در ھر دو جا ھمکاران بسیار صمیمی و فعال و عزیز دارم که به سبب علاقمندی به کار و لطف و محبت به من در نھایت بزرگواری تندی ھایم را به شوقی که در کارم دارم می بخشند.

شوھر و دو فرزند دارم و از زندگی بسیار راضی ھستم. چندین سال پیش

ص: 24

زمانی که پسرم طفل خردسالی بود از او پرسیدم که دلت می خواھد که مادرت چه کاره باشه؟

کمی فکر کرد و گفت "مادر" از این جواب شرمنده شدم و دیگر جرأت نکردم در این زمینه ھا از دختر و شوھرم سؤال کنم...

باری اگر از من بپرسند چنان که عمری دوباره داشته باشی چه خواھی کرد؟ خواھم گفت عیناً ھم آنچه کرده ام به جز اینکه حتماً تا وقتی که فرزندانم به مدرسه نرفته اند، در خانه خواھم ماند. ھر روز دست و صورتشان را خودم خواھم شست و غذایشان را خودم خواھم پخت و وقتی که به کودکستان رفتند، خودم ظھرھا قابلمه ھای غذای گرم برایشان خواھم برد.(1)

رخدادهای زندگانی

رخدادهای مهم در دوره تحصیل، نیز مشاغل و همکاری با سازمان ها و تشکل ها و دیگر حوادث زندگی ام به شرح زیر است:

تحصیلات:

- اخذ درجه لیسانس در رشته زبان انگلیسی از دانشسرای عالی تھران 1327

- اخذ درجه فوق لیسانس از مدرسه ناشنوایان کلارک-بوستن-آمریکا 1332

Master of Art ‐MA. Education of the Deaf, 1953‐Smith College, ClarkeSchool for the Deaf, Northampton, Massachusett, USA

مشاغل به ترتیب زمان اشتغال:

- معلم و مدیر آموزشگاه ناشنوایان باغچه بان از 1333 تا انقلاب

- مدیر عامل سازمان ملی رفاه ناشنوایان از سال 1352 تا انقلاب

- مدیر چھارمین دبیرخانه منطقه ای فدراسیون جھانی نا شنوایان از سال 1356 تا انقلاب

- نویسنده کتاب ھای درسی برای کودکان و آموزگاران مدارس شنوا و ناشنوا در سازمان کتاب ھای درسی

عضویت در انجمن ھا و مؤسسات:

ص: 25


1- . یادداشت را دوازدهم بهمن ماه 1356 به نام ثمینه باغچه بان امضا کرده است.

- از 1331 عضو جمعیت حمایت کودکان کر و لال

- از 1341 عضو شورای کتاب کودک

- از 1376 عضو انجمن فرھنگی ناشنوایان شفق فعالیت ھای اجتماعی فرھنگی

- از 1330 عضو جمعیت حمایت کودکان کر و لال و از 1345 مدیر فنی این جمعیت

- از 1344 شرکت و عرضه مقاله در کنفرانس ھای جھانی ناشنوایان و ارزیابی روش ھای آموزش زبان به ناشنوایان و پیشنھاد برنامه ھای متعدد برای تربیت معلم ناشنوایان در کشورھای در حال رشد

- از 1344 مسئول برگزاری سمینارھای بین المللی در ایران

- از 1334 تألیف و ترجمه کتاب ھای متعدد در زمینه آموزش عمومی و آموزش و توانبخشی ناشنوایان و گسترش روش کلی زبان آموزی به ناشنوایان

- از 1335 آموزش و گسترش روش جدید آموزش خواندن و نوشتن خط فارسی "روش باغچه بان" به آموزگاران کلاس اول و کلاس ھای اکابر در سراسر ایران از طریق ایجاد دوران آمادگی و نوشتن کتاب اول و تربیت معلم در سراسر کشور با ھمکاری وزارت آموزش و پرورش

- از 1350 تأسیس انجمن خانواده ناشنوایان ایران

- از 1353 ھمکاری با خانم جولیا سمیعی - ایران بھادری - ھما خلیلی - محسن موسوی - رضا قلی شھیدی - رضا محمودی و ھمکاران ناشنوایم برای پایه گذاری و ایجاد "زبان اشاره فارسی" بر مبنای زبان و فرھنگ و دستور زبان فارسی و گسترش آن در اندرزگاه ها و مدارس باغچه بان و تلویزیون ملی ایران

- از 1353 ھمکاری در تھیه نخستین فرھنگنامه زبان اشاره فارسی چاپ فرھنگنامه در 1359

- از 1354 ایجاد رشته ادیولوژی و رشته تربیت رابط ناشنوایان در دانشگاه ملی با ھمکاری و سرپرستی آقای دکتر جواد ھدایتی

- ایجاد کلاس ھای حرفه ای و زبان و سوادآموزی برای ناشنوایان بزرگسال

- برگزاری اولین ھمایش منطقه ای مسایل رفاھی و آموزشی ناشنوایان در تھران - 1356

ص: 26

- نوشتن کتابی برای آموزش ترکی به فارسی زبانان "بیایید ترکی حرف بزنیم" با سه کاست - آبان 1359

- 1337 سفر به ترکیه جهت بازدید از مدارس کر و لال ها به دستور وزیر فرهنگ دکتر مهران

- 1338 برگزاری دوره تربیت معلم ویژه کر و لال ها

- تھیه کتاب و ویدیوی «دویدم و دویدم» با زبان اشاره "پلی بین کودکان ناشنوا و شنوا" و برگردان آن به زبان انگلیسی و اسپانیایی

- برگردان کتاب «پیمان جھانی کودک» به زبان اشاره فارسی و تھیه ویدیوی آن برای استفاده جامعه ناشنوایان ایران با ھمکاری شاگردان ناشنوا به درخواست یونیسف تھران

مھم ترین وقایع زندگی:

- ازدواجم. تولد فرزندانم. گرفتن بورس فولبرایت و سفر به آمریکا برای ادامه تحصیل

- یاری به پدرم در زمینه آموزش ناشنوایان و پایه ریزی برنامه تربیت معلمین ناشنوایان

- فعالیت برای گسترش روش جدید خواندن و نوشتن خط فارسی «روش باغچه بان» در سراسر کشور

- پذیرش «روش باغچه بان» در کشور افغانستان و تاجیکستان

- معرفی فعالیت ھای ارزنده و پیشرفت ھای چشم گیر ایران در زمینه آموزش و توانبخشی نا شنوایان و ارایه برنامه ھای عملی برای تربیت معلم نا شنوایان در کشورھای در حال رشد در کنفرانس ھای جھانی

- بر گزاری پنجاھمین سال آموزش نا شنوایان در ایران در طی یک کنفرانس بین المللی

- برگزیده شدن کشور ایران برای تربیت معلمین نا شنوا یان در منطقه

- آغاز این برنامه از سال 1355 با شرکت معلمینی از کشور عراق

- نام گذاری بورس تحصیلی به نام ثمینه باغچه بان در سال 1977 از سوی

Clarke School Fellowship for the Middle East‐USA

- 1357 انقلاب و پیامدھای آن

ص: 27

- خروج از ایران برای پیوستن به سایر افراد خانواده ام در آمریکا

- کوشش برای باز سازی چه شخصی و چه فرھنگی

- تشکیل کلاس تربیت معلم برای مادران و آموزگاران در پاریس و کالیفرنیا

- تشکیل کلاس ھای فارسی برای کودکان و نو جوانان برون مرزی و کوشش برای ایجاد و ادامه پیوند آنھا با فرھنگ ایران

- تألیف سه کتاب و پنج دفتر شب که در ایران به چاپ رسید و برنده یکی از جوایز کتاب ھای کمک آموزشی در سال 1379 شد. این کتاب ھا برای تدریس و تمرین زبان و دستور زبان فارسی در کلاس ھای اول است.

- تألیف کتاب ویژه به نام «از اینجا تا شیراز» ھمراه با کاست برای آموزش فارسی به انگلیسی زبانان - ھمکاری با نشریات فارسی زبان برون مرزی

- از سرگرفتن خدمات فرھنگی در مدارس کالیفرنیا و کوشش برای معرفی فرھنگ ایران به جامعه آمریکایی با اجرای مراسم مھرگان و نوروز در مدارس مختلف و ایراد سخنرانی به دعوت انجمن ھای آمریکایی

- شرکت در کنفرانس ناشنوایان به دعوت Gallaudett University- Washington, D.C. و ارایه مقاله ای تحت عنوان «تاریخچه آموزش و پرورش ناشنوایان در ایران و دیدگاه آینده آن» - 1372

- بازگشت به ایران پس از دوازده سال و مورد استقبال گرفتن از طرف شاگردان و ھمکارانم

- دعوت دانشکده علوم بھزیستی و توانبخشی تھران برای شرکت در کنفرانس بین المللی در تھران - 1375

- 1381 سفر به ایران جهت حضور در مراسم بزرگداشت جبار باغچه بان و سخنرانی در بهمن ماه 81

- ھمکاری برای تأسیس انجمن فرھنگی نا شنوایان شفق - 1376

- چاپ کتاب «دویدم و دویدم» و کتاب «دویدی و دویدی - به من بگو ببینم - آخر کجا رسیدی؟» با زبان اشاره برای ناشنوایان ھمراه با ویدیوی آن در سال 1377 با یاری آقای مستوفی در یونیسف تھران

ص: 28

- برگردان کتاب «پیمان جھانی حقوق کودک» به پیشنھاد یونیسف تھران به زبان اشاره فارسی و تھیه ویدیوی آن در سال 1377

عوامل مؤثر در شخصیت

لازم است به علل و عوامل فردی، خانوادگی و اجتماعی که در شکل گیری افکار و شخصیت ام مؤثر بوده اند، اشاره کنم.

ھمیاری با ھمکاران شنوا و ناشنوایم برای جبران خساراتی که متأسفانه در دو دھه اول انقلاب به سازمان ھای ناشنوایان به روش آموزش ناشنوایان و برنامه ھای آموزشی خورده بود و کوشش صمیمانه برای جلب توجه و ھمکاری کارشناسان و دست اندرکاران در این زمینه برای جبران مافات شخصیت ھایی که در زندگی من مؤثر بوده اند. بافت و شکل زندگی خانوادگی ام و به ویژه شخص پدرم جبار باغچه بان نقش عمده ای در ساختن شخصیت کلی و فرھنگی من داشته اند. تولد من در کودکستان تبریز بود. کودکی ام در کودکستان شیراز گذشت و در مدرسه نا شنوایان پدرم بزرگ شدم و در یکی از کلاس ھای آن مراسم عقدم برگزار شد. دوستان دوران کودکی ام ناشنوایان بودند و سپس ھمکارانم نسرین ظلی که نا شنواست، ھمسر جمشید پیرنظر و جاری بسیار عزیز من است.

از آغاز زندگی تمام وجودم متوجه امور فرھنگی بوده است. از پدرم پشتکار، صبر، تمرکز فکری و امیدواری و خوشبینی و احترام به ھمه کس به ویژه به کودکان را آموختم. من پدرم را معلم خودم می دانستم و او را آقای معلم صدا می کردم. ھنوز ھم تحت تأثیر او ھستم.

شخصیت دیگری که مرا تحت تأثیر گذاشته است و روز به روز بیشتر به ارزش او پی می برم، مادرم صفیه میربابایی است. مادرم با گذشت بسیار با مردی که با او تفاوت سنی و فکری - خلقی و اجتماعی داشت، زندگی کرد و در سخت ترین دوران زندگی پشتیبانش بود. مادرم به خاطر داشتن استعداد موسیقی و صدای خوب در فعالیت ھای ھنری کودکستان پدرم نقش عمده ای بازی کرد.

یاد مادرم برایم ھمواره با رقت و تأسف ھمراه است و روز به روز بیشتر او را می شناسم و به ارزش او پی می برم. زیرا که متأسفانه در دوران جوانی ام و شور زمانه

ص: 29

احساسات او را درست درک نمی کردم و تحت تأثیر افکار تند اجتماعی رایج در آن روزگار، خواست ھا و آرزوھای مادرم برای من ساده و بی ارزش بودند. عمر دو بایست در این روزگار...

شخصیت ھای دیگری که موجب پیشرفت من در کارھای فرھنگی ام بوده اند،

عبارتند از:

شوھرم ھوشنگ پیرنظر که در سراسر طول زندگی مشترکمان بار ھمزیستی با زنی غیر متعارف را که غرق کارھایش بود تحمل کرد و با ثبات و شکیبایی، از ھیچگونه حمایت اجتماعی از کارھایم فروگذاری نکرد و همیشه معلم من بود ھر چند که متأسفانه گاھی حرف شنوی نداشتم!

از جولیا آلیور سمیعی پایه گذار «زبان اشاره فارسی» درس محبت و گذشت و شکیبایی گرفتم. جولیا عقیده داشت که در زندگی باید با گذشت با مسایل روبرو شد. جولیا سمیعی زنی خدایی، عارف و بزرگوار بود.

جمشید پیرنظر با پذیرفتن ھمکاری با جمعیت حمایت کودکان کر و لال و تحصیل در رشته ادیولوژی نخستین کسی بود که برنامه تربیت ادیو لوژیست را پایه گذاری کرد.

بسیارند بزرگان و شخصیت ھای فرھیخته، دوستان و ھمکاران و بستگانی که بدون ھمیاری و ھمگامی آنھا رسیدن به ھدف ھا و موفقیت ھایی که من بدان دست یافتم غیر ممکن بود. از ھمه آنھا صمیمانه سپاسگزاری می کنم و یاد آنھا ھمیشه در قلبم زنده و جاوید است.

ص: 30

نگاهی به زندگانی ثمینه باغچه بان

نگاهی به زندگانی ثمینه باغچه بان(1)

او در 1306، در باغچه اطفال، در کودکستانی که پدرش جبار باغچه بان در تبریز تأسیس کرده بود، به دنیا آمد. دوران کودکی وی در کودکستان شیراز گذشت و در مدرسه کر و لال ها در تهران، بزرگ شد.

او و برادرش ثمین و خواهرش پروانه، هر سه در مدرسه چشم به جهان گشودند و پدرشان را بی اختیار، «آقای معلم» صدا می کردند. پس از گذراندن دوران تحصیلی و گرفتن دیپلم از دانشسرای مقدماتی تهران، وارد دانشسرای عالی شد و در رشته دبیری زبان انگلیسی مدرک کارشناسی گرفت و همزمان، با همکلاس خود، هوشنگ پیرنظر، ازدواج کرد. و به همین دلیل او را به نام ثمینه پیرنظر هم می شناسند. وی در سال 1325، با استفاده از بورس تحصیلی فول برایت،(2) عازم امریکا شد.

ثمینه باغچه بان، پس از دریافت مدرک کارشناسی ارشد در آموزش ناشنوایان از اسمیت کالج(3) و مدرسه ناشنوایان کلارک(4) در ایالت ماساچوست،(5) به ایران بازگشت.

همبازی و همکلاس کودکان بودن در شیراز، در محیط مدیریت آموزشی پدر و زمینه های علاقه به خدمات فرهنگی برای کودکان را در او به وجود آورد؛ به ویژه بعدها که همبازی با کودکان کر و لال مدرسه پدرش شد، این گرایش در او تقویت شد. از آنجا که، از آغاز زندگی تحت تأثیر پدرش بود، از دوران کودکی و نوجوانی، بی اختیار به سوی آموزش ناشنوایان، کشیده شد. به همین دلیل حتی در تعطیلات تابستان به پدرش کمک می کرد و به طور تجربی روش زبان آموزی و سوادآموزی به ناشنوایان، را از پدرش آموخت. از این رو در دوره جوانی که پا به عرصه کار گذاشت، تدریس و خدمت به ناشنوایان، همه زندگی و نیروی وی، را

ص: 31


1- . تألیف لیلی اصغرزاده؛ اخذ از دانشنامه ناشنوایان، محمد نوری.
2- . Fullbright
3- . Smith College
4- . Clark school for the Deaf
5- . Massachusetts

جذب کرده بود.

خانم ثمینه باغچه بان پس از بازگشت از امریکا، به موازات تدریس در آموزشگاه ناشنوایان باغچه بان، کلاس های تربیت معلم کودکان ناشنوا را پایه گذاری کرد. او در 1345، پس از درگذشت مربی و پدرش، به عنوان مدیر فنی جمعیت حمایت کودکان کر و لال، جمعیتی که در 1322 در شهر تهران به همت جبار باغچه بان تأسیس شده بود، انتخاب گردید.

در 1350، مدرسه ناشنوایان کلارک، به پاس خدمات ایشان یکی از ده بورس تحصیلی خود را به خاورمیانه اختصاص داد و به نام خانم ثمینه باغچه بان (پیرنظر)، نامگذاری کرد.

خانم ثمینه باغچه بان در سال های 1340 تا 1344، افزون بر داشتن مسئولیت های مربوط به آموزش ناشنوایان از سوی وزارت آموزش و پرورش، مأمور نوشتن کتاب های اول دبستان و سپس، کتاب های اول سپاه دانش شد. به موازات تهیه این کتاب ها، به سبب اعتقادی که به وجود و لزوم معلم متخصص داشت، کلاس های تربیت معلم را تشکیل داد و توانست روش ویژه ای را که پدرش جبار باغچه بان مبتکر آن بود، با کمک معلمان دست پرورده خویش، به طور صحیح و اصولی در سراسر ایران، اشاعه دهد. خوشبختانه این روش، اکنون مشکل گشای معلمان کلاس اول در تمام مدارس ایران و خارج از ایران است.

در 1350، هنگامی که سازمان برنامه، به ایجاد سازمان هایی برای تأمین رفاه اقشار ویژه جامعه پرداخت، ثمینه باغچه بان، با توجه به سابقه خدمتش، مأمور تأسیس سازمان ملی رفاه ناشنوایان ایران شد. وی با استفاده کامل از امکانات آموزشگاه باغچه بان، که از نظر فنی کاملاً مجهز بود، و با پشتیبانی کامل اعضای هیئت مدیره جمعیت حمایت از کودکان کر و لال، ویژه فائق اصغرزاده، سازمان ملی رفاه ناشنوایان را بر پایه ای استوار، بنا نهاد. وی، این کار نو را با تربیت متخصص در رشته های آموزش، فنی، پیراپزشکی، تربیت رابط ناشنوایان و مددکاران اجتماعی، آغاز کرد و بدین گونه، موفق به گسترش خدمات رفاهی ناشنوایان در کشور شد.

خانم ثمینه باغچه بان، در طی خدمات اداری، لحظه ای از کار آموزش ناشنوایان

ص: 32

و تربیت معلم، غافل نماند، و پس از فراغت از کار به نوشتن کتاب برای کودکان ناشنوا و معلمان آنها و ترجمه کتاب هایی در زمینه شناخت ناشنوایی و آموزش این گروه روی می آورد و بدین وسیله تجربیات خود را به جامعه عرضه کرد.

با توجه به پیشرفت چشمگیر خدمات آموزشی و رفاهی ناشنوایان در کشورمان، از 1356، خانم باغچه بان، به عنوان مدیر عامل چهارمین دبیرخانه منطقه ای(1) فدراسیون جهانی ناشنوایان(2)، که سازمانی وابسته به سازمان ملل متحد است، انتخاب شد. همچنین، کشورمان به عنوان مرکز تربیت معلم ناشنوایان برای کشورهای جهان سومِ قاره آسیا و افریقا برگزیده شد. در این زمینه، نخستین کلاس تربیت معلم، از مهرماه 1358 با شرکت چهار داوطلب زن از کشور عراق و سوریه، آغاز گردید. اما این برنامه با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، در اوایل بهار 1359، تعطیل شد.

ثمینه باغچه بان، در 1359، از سمت مدیریت آموزشگاه باغچه بان و سازمان ملی رفاه ناشنوایان ایران بازنشسته شد و پس از چند سال در 1362، به امریکا رفت و به خانواده خود پیوست.

وی، اکنون در شهر کوچک سانتاکروزِ ایالت کالیفرنیا زندگی می کند. در سال های اخیر، وی با برخی مجله های مخصوص کودکان، از جمله مجله توکا و مجله همه کودکان همکاری نزدیکی داشته و از این راه، همواره ارتباط خود را با کودکان ناشنوای ایرانی حفظ کرده است. یکی از سرگرمیهای او، نوشتن شعر و داستان برای کودکان است. شورای کتاب کودک در 1365، داستان پل چوبی وی را به عنوان اثر ویژه برگزید.

خانم باغچه بان، در شهر سانتاکروز، کلاس هایی برای آموزش زبان فارسی به کودکان و نوجوانان ایرانی ساکن امریکا برگزار کرد. این کلاس ها، زمینه خوبی برای تحقیق درباره دشواریهای آموزش زبان به دانش آموزان غیرفارسی زبان بود. حاصل این تجربیات، به صورت پنج دفتر شب برای کودکان کلاس اول ابتدایی، اخیراً در

ص: 33


1- . Managing Director of the Fourth Regional Secretariat of the World Federation of the Deaf
2- . World federation

ایران، به چاپ رسیده است. آخرین اثر ایشان، کتابی برای آموزش زبان و خط فارسی به انگلیسی زبانان براساس ویژگی های زبان و خط فارسی است. این اثر به زودی منتشر می شود.

ثمینه باغچه بان در اردیبهشت ماه 1375، به دعوت سازمان بهزیستی کشور به ایران آمد و در سمینار «بررسی روش های مؤثر در آموزش کودکان و بزرگسالان ناشنوا» شرکت کرد. در این سمینار، رئیس فدراسیون جهانی ناشنوایان، خانم کاپینن نیز حضور داشت و قطعنامه ای درباره استفاده از زبان اشاره، تنظیم و تصویب شد.

در مدت اقامتش در ایران، در تأسیس مجدد انجمن فرهنگی جوانان ناشنوای شفق؛ همچنین افزایش ساعت برنامه های ویژه ناشنوایان در تلویزیون، که از هفته ای یک ساعت به هفته ای نیم ساعت تقلیل یافته بود، با اعضای انجمن فرهنگی ناشنوایان، همکاری کرد. نیز ایجاد کانونی را برای خدمات رسانی به قشر ناشنوا و رفع مشکلات کودکان شنوایی که در خانواده ناشنوایان زاده و بزرگ می شوند، پیشنهاد و پیگیری کرد.

ثمینه باغچه بان، در اسفند 1376، کتاب دویدم و دویدم را به زبان اشاره، برای معرفی و آموزش زبان اشاره به کودکان شنوا و جلب توجه جامعه شنوایان به چاپ رسانید. سازمان یونیسف، با خرید دو هزار جلد از این کتاب و توزیع رایگان آن در میان کودکان ناشنوا، و همچنین تهیه نسخه ویدئویی این کتاب، قدم مؤثری در معرفی زبان اشاره به جامعه شنوایان و ناشنوایان برداشت. با همکاری سازمان یونیسف و کارشناسان ناشنوا و شنوای سازمان بهزیستی، موفق به برگرداندن پیمان جهانی حقوق کودک به زبان اشاره و تهیه نسخه ویدئویی آن شد.

مشخصات برخی از دیگر آثار تألیفی او اینگونه است:

روش تدریس کتاب آمادگی، 1341؛ راهنمای تدریس فارسی برای غیر فارسی زبانان، 1350؛ روش گام های نخستین، 1371؛ دفتر شب، 1372؛ شب به سر رسید (مجموعه شعر)،1373.

مشخصات آثار ترجمه ای او عبارت است از:

سازگاری اطفال در خانه، نوشته هلن واکر پونر، 1336؛ مشکلات سخن گفتن

ص: 34

اطفال، نوشته چارلز گوج وان راپیر، 1329؛ داستان زندگی من، نوشته هلن آدامز کلر، 1350؛ شناخت و آموزش کودکان افزیک، نوشته هورتنس بری، ترجمه ثمینه باغچه بان، 1352.

مآخذ: باغچه بان، ثمینه، بهره ناشنوایان، تهران، امیرکبیر، بی تا؛ باغچه بان، جبار، زندگینامه آموزگار و نویسنده بزرگ کودکان، تهران، 1381؛ شکوری، ابوالفضل، فرهنگ رجال و مشاهیر، قم، عالمه، 1377؛ دانشنامه ناشنوایان، محمد نوری و دیگران، تهران، 1375؛ اطلاعات شخصی نویسنده.

ص: 35

یادداشت هایی درباره ثمینه باغچه بان

چند مطلب درباره ایشان درچند سایت منتشر شده که شامل پاره ای نکات سودمند است. این مطالب به تفکیک آورده می شود.

یادی از ثمینه باغچه بان(1)

چهارم فروردین ماه زادروز ثمینه باغچه بان (دختر جبار باغچه بان)، کارشناس زبان آموزی پایه و آموزش کودکان استثنایی، است.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، ثمینه باغچه بان در کودکستان باغچه اطفال تبریز، که پدرش جبار باغچه بان در سال 1303 بنیان گذاشته بود، به دنیا آمد.

کودکی خود را در کودکستان های پدرش، در شیراز و تهران و در دبستان ناشنوایان باغچه بان گذراند. همراه با پدر و پس از درگذشت او به آموزش کودکان ناشنوا و تربیت معلمان آن ها پرداخت. او عضو گروهی بود که برای تجدید نظر در چاپ کتاب های درسی فعالیت می کرد.

برخی آثار ثمینه باغچه بان «پل چوبی»، «حقوق کودک به زبان اشاره»، «بهره ناشنوایان»، «کتاب اول«، «روش تدریس کتاب اول دبستان» و «جم جمک برگ خزون» هستند.

ثمینه باغچه بان که هم اکنون ساکن آمریکاست، در یادداشتی که در اختیار خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، گذاشته، ضمن تبریک سال نو به هموطنانش، از یادهای کودکی در کودکستان شیراز که به سال های 1305-1310 برمی گردد، نوشته است: پدرم ما بچه های کودکستانی را به گردش هایی می برد که البته اهمیت پرورشی آن برای ما کودکان روشن نبود. او ما را کنار رودخانه ای که کودکستان مان نزدیک آن بود، می برد، بدون این که چیزی بگوید. طبیعتاً ما شروع

ص: 36


1- . خبرگزاری ایسنا - یکشنبه/ 4 فروردین 1392.

به جمع آوری سنگ ریزه ها می کردیم. من از این کار خوشم می آمد (و هنوز هم می آید!) مانند دیگر دختران دامنم را پر از سنگ ریزه می کردم. پسرها سنگ ریزه ها را در جیب شان می گذاشتند.

با دامنی سنگین نفس زنان به کودکستان بازمی گشتیم و می رفتیم زیر شیر آب و آن ها را می شستیم ...

رنگ سنگ ها درخشان و بسیار زیبا می شد. این جا بودم که پدرم از بچه ها می پرسید: از این سنگ ها کدام را بیش تر دوست دارید؟ چه فرقی با سنگ های دیگر دارد ... این گونه هم قضاوت ما به کار می افتاد و هم می بایستی بتوانیم که مقصود خودمان را بیان کنیم...

یادی از کودکی با شاگردان ناشنوای پدرم در امامزاده قاسم:

پدرم تصمیم گرفت که تابستان مدرسه اش را در امامزاده قاسم داشته باشد. ثمین و پروانه و من در آن سه ماه روزگار خوشی را با ناشنوایانی که همسال مان بودند، طی کردیم.

(یادم است زمانی که جنازه ای را می بردند، ما و همبازیهای ناشنوایمان به تقلید مردم دیگر دنبال جنازه تا صحن امامزاده قاسم لا اله الا اللّه گویان می رفتیم!)

درس پدرم درباره گردش زمین به دور خورشید و تغییر شکل ماه در شب ها بود... در ضمن فرزندان آقای معلم هم با وجود این که تعطیلات تابستان بود، می بایستی در کلاس های درسی بچه های ناشنوا شرکت می کردند.

به این جهت یک شب مهتاب با وجود مخالفت شدید مادرم، آقای معلم همه ما را به بالای تپه ای برد... پاهایمان در تاریکی سر می خورد... ما مواظب یکدیگر بودیم و پدرم مواظب همه ما بود.

در آن بالا بالاها همه در روی صخره ها نشستیم و به آسمان، ماه و ستاره ها نگاه کردیم و لذت بردیم...

پدرم در آن شب شعری سرود و من به یاد آن روز شعری از کتاب « من هم در دنیا آرزو دارم!» را که گزیده ای از شعرهای کودکانه اوست، برایتان می فرستم. متأسفانه این کتاب تاریخ چاپ ندارد. همین قدر می دانم که پس از درگذشت پدرم، من آن را چاپ و تقدیم به توران میرهادی کرده ام.

ص: 37

این کتاب با مقدمه میمنت میرصادقی (آزاده) در چاپخانه رنگین در 3000 نسخه چاپ شده است.

«ماه من»

نمی دانم ماه من، امشب چرا دیر آمد

روشن نشد راه من، امشب چرا دیر آمد؟

با هزاران ستاره، چراغان شد آسمان

شهاب های زیبا از کمان چون تیر آمد!

نمی دانم ماه من، امشب چرا دیر آمد؟

نشستم آن قدر من، نگاه کردم به کوه

عاقبت از پشت کوه سر زد و دلگیر آمد!

نمی دانم ماه من، امشب چرا دیر آمد!

در شب های گذشته، روشن تر از امشب بود

چرا حالش یافته این گونه تغییر آمد؟

نمی دانم ماه من امشب چرا دیر آمد

روشن نشد راه من ، امشب چرا دیر آمد...

ثمینه باغچه بان یاور ناشنوایان(1)

در خانواده بزرگ و فعال باغچه بان که نامشان با آموزش کودکان ناشنوا گره خورده، ثمینه باغچه بان هم چهره شناخته شده ای است؛ کسی که در انتشار کتاب های مخصوص ناشنوایان نقش مهمی داشته و سال ها زندگی اش را صرف این کار کرده است. او سال 1306 در تبریز به دنیا آمد. پدرش همان سال ها، کودکستانی در این شهر تأسیس کرده بود اما مدتی بعد خانواده اش را به شیراز برد و در آنجا کودکستانی افتتاح کرد که دخترش ثمینه هم آنجا نخستین قدم های یادگیری را برمی داشت و همبازی پیدا می کرد. مهاجرت، جبار باغچه بان و

ص: 38


1- . روزنامه ایران، 12 شهریور 1396.

خانواده اش را سال 1311 به تهران رساند. ثمینه دوره دبستان و دبیرستان را در همین شهر گذراند و برای ادامه تحصیل به دانشسرای مقدماتی رفت. البته همزمان در مدرسه ناشنوایان که توسط پدرش در تهران تأسیس شده بود درس می داد. او در همین سال ها ازدواج کرد و برای ادامه تحصیل در رشته آموزش ناشنوایان راهی امریکا شد و از دانشگاه کلمبیا کارشناسی ارشد گرفت و تصمیم داشت که در رشته گفتاردرمانی در دانشگاه کلمبیا تحصیلش را ادامه دهد که کودتای 28 مرداد 32 و برکناری دکتر محمد مصدق و به زندان افتادن پدر، مادر و شوهرخواهرش، او را مجبور به رها کردن تحصیل و بازگشت به ایران کرد. او پس از بازگشت بیکار ننشست و از سال 1333 تا سال 1345 در مدرسه ناشنوایان پدرش کار می کرد. ضمن اینکه از سال 1340 از سوی آموزش و پرورش مسئول نگارش کتاب های درسی کلاس اول دبستان شده بود و در تهیه متن های درسی کلاس های دوم تا چهارم دبستان هم همکاری می کرد. همان سال ها برای اعضای سپاه دانش آن زمان کتابی با روش کلی جبار باغچه بان نوشت و از سوی آموزش و پرورش، مسئول تشکیل کلاس های کارآموزی و کارورزی آموزگاران کلاس اول دبستان در سراسر کشور هم شد و همین برنامه را در سال 1342 برای کمیته ملی پیکار با بی سوادی هم اجرا کرد. از سال 1345 که پدرش درگذشت، ریاست آموزشگاه و مدیریت فنی جمعیت ناشنوایان را به عهده گرفت و پنج سال بعد مدیرعامل و مسئول برپایی سازمان ملی رفاه ناشنوایان شد. ثمینه باغچه بان سال 1354 مدیر امور بالینی و دوره تربیت متخصص شنوایی سنجی و رابط ناشنوایان در دانشگاه ملی (بهشتی کنونی) شد و مدتی بعد هم نخستین فرهنگنامه زبان اشاره فارسی را تدوین کرد. او کتاب هایی درباره آموزش و پرورش ناشنوایان و آموزش زبان فارسی به غیر فارسی زبانان مانند از اینجا تا شیراز، دویدم و دویدم، دویدی و دویدی به من بگو ببینم آخر کجا رسیدی؟ و پیمان جهانی حقوق کودک نوشته و آثاری را نیز در زمینه آموزش ناشنوایان، اختلالات گفتاری و ناگویایی به زبان فارسی برگردانده است.

با آموزش هایی که دریافت کرده بود توانست در آموزشگاه مخصوص کر و لال ها مشغول تدریس شود و در دانشسرای عالی در حین کار در رشته زبان انگلیسی تحصیل کند. پس از تجربه اندوزی در کار تدریس به فرزندان ناشنوا، و اخذ مدرک

ص: 39

لیسانس به کشور ایالات متحده آمریکا رفت و در مؤسسه آموزشی و مطالعاتی «کلارک» تحصیل کرد و از دانشکده «اسمیت» موفق به دریافت تخصص و فوق لیسانس در تعلیم و تربیت ویژه گردید و به ایران مراجعت کرد. او در آموزشگاه کر و لال ها مشغول تدریس شد و سپس مدیریت آن را بر عهده گرفت.

ثمینه باغچه بان در سال 1347 خورشیدی، هفت جلد کتاب مخصوص آموزش به شاگردان کر و لال را تهیه و توسط دولت در مقیاس وسیعی چاپ کرد. کتاب ها در اختیار کلیه مدارس مخصوص گذاشته شد.

نتیجه مطالعه و تحقیق پیرنظر (باغچه بان) را می توان در پیشرفت کار تحصیل کودکان استثنایی در ایران مشاهده کرد. ترجمه سه اثر «داستان زندگی من» از هلن کِلر و «مشکلات سخن گفتن اطفال» از وان پیر و «سازگاری اطفال در خانه» اثر هلن پونز از کارهای اساسی ثمینه پیرنظر است.

ادامه راه پدر

مهم ترین ویژگی ثمینه این است که توانست میراث فرهنگی و فکری پدرش را نه تنها از خطرات محفوظ و مصون سازد بلکه با تلاش بسیار این میراث را به روش علمی توسعه داد و دستاوردهای پدرش را ترویج کرد.

ص: 40

جناب آقای دکتر هدایتی

از لطف و همدردی صمیمانه شما در مورد فوت پدر عزیزم یک دنیا متشکرم و امیدوارم با حمایت جنابعالی بتوانم راهی را که پدرم برای خدمت به اطفال کر و لال کشور آغاز نموده است با موفقیت ادامه دهم.

تجدید تشکر

ثمینه باغچه بان

13/9/1345

ثمینه باغچه بان، کارشناس آموزش کودکان استثنایی(1)

ثمینه باغچه بان در چهار فروردین سال 1306 در تبریز، در کودکستان باغچه اطفال، که پدرش، جبار باغچه بان در سال 1303 بنیاد گذاشته بود، به دنیا آمد.

ثمینه، چندی بعد با خانواده به شیراز رفت. پدرش در آنجا کودکستانی باز کرد. دوران کودکی او در کودکستان گذشت. پدرش را آقا معلم خطاب می کرد و همبازی هایش کودکان کودکستان بودند.

جبار باغچه بان در سال 1311 با خانواده به تهران کوچید. ثمینه دوره دبستان و دبیرستان را در تهران گذراند. پس از پایان دبیرستان، به دانشسرای مقدماتی رفت و پس از ورود به دانشسرای عالی، همزمان، به تدریس در مدرسه کر و لال ها که پدرش در سال 1312 در تهران تأسیس کرده بود، پرداخت. در سال 1327 از دانشسرای عالی در رشته دبیری زبان انگلیسی دانش آموخته شد. سپس ازدواج کرد و با کمک بورس "فولبرایت"، با همسرش به آمریکا رفت و در سال 1332 در رشته آموزش ناشنوایان، از دانشگاه کلمبیا با درجه کارشناسی ارشد دانش آموخته شد و در رشته گفتار درمانی در دانشگاه کلمبیا به تحصیل ادامه داد. اما به سبب کودتا و برکناری دکتر محمد مصدق و برخی گرفتاری های خانوادگی، ناچار شد به ایران باز گردد. پس از بازگشت به ایران از سال 1333 تا سال 1345 در کنار پدرش در مدرسه کر و لال ها کار می کرد.

ص: 41


1- . سایت کتابک.

ثمینه باغچه بان، در سال 1340 از سوی آموزش و پرورش عهده دار نگارش کتاب های درسی کلاس اول دبستان و همکاری در تهیه متن های درسی کلاس های دوم تا چهارم دبستان شد. سپس کتابی برای اعضای سپاه دانش با "روش کلی" جبار باغچه بان نوشت. در همین سال از سوی آموزش و پرورش، مسئولیت تشکیل کلاس های کارآموزی و کارورزی آموزگاران کلاس اول دبستان در سراسر کشور به او واگذار شد. همین برنامه را در سال 1342 برای کمیته ملی پیکار با بی سوادی نیز اجرا کرد. او پس از درگذشت پدر در سال 1345، ریاست آموزشگاه و مدیریت فنی جمعیت کر و لال ها را به عهده گرفت. در سال 1350 مدیر عامل و مسئول برپایی سازمان ملی رفاه ناشنوایان و در سال 1354 مدیر امور بالینی و دوره تربیت متخصص شنوایی سنجی و رابط ناشنوایان در دانشگاه ملی (بهشتی کنونی) شد.

او کتاب هایی درباره آموزش و پرورش ناشنوایان و آموزش زبان فارسی به غیر فارسی زبانان نوشته و آثاری را نیز در زمینه آموزش ناشنوایان، اختلالات گفتاری و ناگویایی به زبان فارسی برگردانده است.

ص: 42

فصل دوم: مقالات

اشاره

ص: 43

ثمینه باغچه بان در تألیف کتاب و مقاله دستی توانا داشته است. مقالاتی به نام ایشان در دانشنامه ناشنوایان منتشر شده، همچنین مقالاتی از ایشان در جاهای دیگر آمده است.

تلاش شده همه این مقالات جمع آوری و در این فصل آورده شود. زیرا معرّف افکار و عملکرد او است.

اطلاعات و مطالب خانم ثمینه در حوادث و تحولات تاریخی ناشنوا گاه نظیر ندارد و پژوهشگران با استفاده از رفرنس هایی مانند کتاب بهره ناشنوایان، مقالاتی تألیف کرده و در نشریات یا دانشنامه ها آورده اند. برای نمونه حدود ده مقاله با استفاده از مطالب ایشان تألیف و در دانشنامه ناشنوایان درج شده است. این مقالات را در این کتاب آورده ایم تا اهمیت نقش خانم باغچه بان در فرهنگ ناشنوایان دانسته شود.

ص: 44

آموزش و پرورش ناشنوایان

آموزش و پرورش ناشنوایان(1)

کار اساسی و هدف غایی تعلیم و تربیت در جوامع امروزی این است که انسان ها را اجتماعی بار بیاورد و آنان را افرادی مولد و مستقل و مظهری از ارزش ها و فرهنگ جامعه خود کند تا از این راه هدف های اجتماعی جامعه به تحقق بپیوندد.

آموزش و پرورش افرادی که به دلایلی از سلامت کامل جسم و روح برخوردار نیستند کاری بسیار مشکل است. زیرا فراهم ساختن نیروی انسانی آموزنده و کاردان برای تعلیم به معلولان به مراتب دشوارتر از تربیت معلمان عادی است، و هم تعلیم این افراد ابزار و وسایل ویژه ای را طلب می کند.

متأسفانه تاکنون در ایران آماری از ناشنوایان گرفته نشده است، ولی براساس فرمولی که سازمان ملل تهیه کرده و مورد قبول انجمن توانبخشی بین المللی قرار گرفته است، سه در هزار جمعیت کشورها مبتلا به درجات مختلف ناشنوایی و دشواری های گفتار هستند و از این رو می توان عده ناشنوایان کشور ایران را رقمی در حدود 000 ‘90 تخمین زد. اختلالات شنوایی یا مادرزادی و یا عارضی است. یعنی شخصی یا ناشنوا به دنیا می آید و یا شنوایی خود را قبل از گویا شدن، یا پس از آن از دست می دهد که توجه به میزان اختلال و زمان ناشنوا شدن و تأثیرات جنبی آن اهمیت بسزایی در برنامه ریزی ها و انتخاب روش های آموزشی و امر توانبخشی کلی ناشنوایان دارد.

ناشنوایان از جمله معلولانی هستند که باید نسبت به آموزش و پرورش آنان از سنین شیرخوارگی همت گماشت تا موانعی در راه رشد و پرورش فکری و عاطفی و اخلاقی آنان ایجاد نشود و جامعه از کارآیی و بازدهی این گونه افراد به نحو احسن بهره مند شود.

نگاهی به گذشته

موقعیت واقعی کر و لال ها تا قرون وسطی در پرده ای از ابهام و خرافات پوشیده بود. مردم به طور کلی این گروه را از نظر فکری عقب مانده و غیرقابل آموزش و

ص: 45


1- . این مقاله در چند سایت اینترنتی درج شده و مطالب آن عیناً در چند جای کتاب بهره ناشنوایان نوشته ثمینه باغچه بان آمده است.

پرورش می دانستند. در قرن ششم میلادی، طبق قوانین روم، ناشنوایان از جمله محجوران شمرده می شدند و حق شهادت و عقد قرارداد و دیگر حقوق مدنی از آنها سلب شده بود. کلیسا این نقص را خواست خدا می دانست و مردم را به رحم و شفقت نسبت به آنها دعوت می کرد. چنین تصوراتی که از نادانی مایه می گرفت این گروه را به نابسامانی بیشتر می کشید. از اواسط قرن نوزدهم، مربیان به امکانات آموزشی و پرورشی کر و لال ها واقف شدند و برای نخستین بار اعلام کردند که از طریق بصری می توان معلومات لازم را به افراد ناشنوا داد. این مطلب تأثیر بسزایی در بهبود وضع اجتماعی و حقوق ناشنوایان داشت. پندارهای واهی جای خود را به روشن بینی علمی و مستدل سپرد و تغییرات اساسی در وضع اجتماعی و اقتصادی و روحی ناشنوایان پدید آمد.

رنسانس در اروپا، همراه با تغییراتی که در کلیه زمینه ها ایجاد کرد، در خصوص رشد و گسترش تعلیم و تربیت به طور کلی و راه یابی های نوین در امر آموزش و پرورش گروه های ویژه، از جمله کر و لال ها، موفقیت های بالنسبه ارزشمندی ارائه داد. از آن پس کوشش مربیان صرف رفع دشواری های آموزشی و پرورشی ناشنوایان شد. و زمان حدوث ناشنوایی، با یکدیگر تفاوت های فاحش دارند، و باز با توجه به زمانی که خدمات آموزشی در اختیارشان گذاشته می شود، از نظر آموزشی در موقعیت های متفاوتی فرا می گیرند. از این رو در طی سال ها روش های گوناگونی ایجاد شد که هر یک برای گروهی از ناشنوایان مفید و مناسب است. گفتنی است که به طورکلی از شروع آموزش و پرورش کر و لال ها در جهان قریب به چهارصد سال می گذرد، اما فقط دویست سال پیش اولین مدرسه از این نوع در فرانسه تأسیس شد.

در ایران تعلیم و تربیت ناشنوایان در سال 1304 در شهر تبریز به وسیله شادروان جبار باغچه بان بنیانگذاری شد. در این زمان در کودکستان او سه طفل کر و لال نام نویسی کرده بودند. با توجه به قابلیت فکری ناشنوایان او به اندیشۀ پیدا کردن راهی برای آموزشی به آنان شد.گرچه، به علت موانع و مشکلات و مسافرت ناخواسته شادروان باغچه بان از تبریز به شیراز، این خدمت نوپا ادامه نیافت، اما پس از فترتی نه ساله، یعنی در سال 1312، نخستین

ص: 46

مدرسه کر و لال ها در تهران تأسیس شد و چون بر شالوده استواری پی افکنده شده بود، رشد کرد تا امروز که مجتمع های بالنسبه کاملی در تهران و شهرستان ها (بالغ بر 11 مرکز(1)) وظیفه آموزش و پرورش بیش از یک هزار کودک ناشنوا را در سطوح مختلف آموزشی و تربیتی بر عهده دارند.

علاوه بر آموزشگاه هایی که در پانوشت ذکر شد، دفتر کل امور کودکان استثنایی، که در بهمن ماه سال 1347، در وزارت آموزش و پرورش به وجود آمد، برای رفع نیازمندی های کلیه کودکان ناشنوا، چه در تهران و چه در شهرستان ها، کلاس های ویژه ای برای پذیرش کودکان ناشنوا در مدارس معمولی تأسیس کرد، و اکنون طبق گزارش کارشناسان این اداره کل در 93 نقطه کشور چنین کلاس هایی وجود دارد.

مراحل تحصیل

آموزش و پرورش ناشنوایان روش های خاص خود را دارد و به طور خلاصه می توان سه روش را نام برد:«روش شفاهی» (بر پایه زبان آموزی و تعلیم و تلفظ و لب خوانی و تربیت شنوایی)، «روش هجی کردن با دست» و«روش آمیخته» (آمیخته ای از اصول روش شفاهی و روش هجی کردن با دست و زبان اشاره).

برای آموزش و پرورش کودکان کر و لال به شکل منظم چند دوره پیوسته به شرح زیر در نظر گرفته شده است:

ص: 47


1- . 1- آموزشگاه کر و لال های باغچه بان، تهران، تأسیس 1312، با 240 شاگرد. کودکستان، دبستان، دوره راهنمایی، دوره اول دبیرستان. 2- دبستان افتا (میرزایی) تهران، تأسیس 1327، با 40 شاگرد. دبستان. 3- دبستان کر و لال های گلبیدی اصفهان، تأسیس 1335، با 50 شاگرد. دبستان، بخش حرفه ای. 4- دبستان کر و لال های تبریز، تأسیس 1338، با 70 شاگرد. دبستان. 5- آموزشگاه حرفه ای نظام مافی تهران، تأسیس 1338، با 120 شاگرد. دبستان و هنرستان حرفه ای. 6- دبستان نیمروز تهران تأسیس 1343 با تعداد 90 شاگرد. دبستان و دوره راهنمایی. 7- دبستان کر و لال های باغچه بان (شماره 2)، تهران، تأسیس 1347، با 130 شاگرد، کودکستان، دبستان و دوره راهنمایی. 8- دبستان کر و لال های مشهد، 1347، با 70 شاگرد. 9- دبستان پرورش شیراز، تأسیس 1347، با 17 شاگرد. 10- کلاس اکابر در دبستان ملک الشعرای صبوری ویژه ناشنوایان اکابر مشهد، تأسیس 1347، با 16 نفر شاگرد. 11- دبستان پانزدهم بهمن ملایر، تأسیس 1349، با 20 شاگرد. این ارقام در سال 1350 جمع آوری شده است.

اولین مرحله: دوره فراگیری قبل از سن شش سالگی، یعنی دوره کودکستان و آمادگی، که آغاز آموزش و پرورش است. متأسفانه در ایران، به علل مختلف از جمله کمبود آموزگار متخصص و نبودن وسایل و امکانات گسترده و کافی و هزینه بالنسبه بالای این نوع آموزش، کودکان ناشنوا و ناگویا در این مرحله آموزش مؤثری نمی بینند، بدین سبب گرانبهاترین سال های زندگی کودکان کر و لال که در طی آن کودک می تواند سرمایه بزرگی از نظر زبان آموزی بیندوزد، بیهوده تباه می شود و به هدر می رود. گذشته از آن، هنوز در جامعه ما اندرز گاه ها و کلاس های مخصوص راهنمایی پدران و مادران کودکان کر و لال تشکیل نشده است.(1) و به این سبب، نه تنها کودک ناشنوا از سال های نخستین زندگی بهره ای برنمی گیرد، بلکه بر اثر عدم تفاهم بین کودک و پدر و مادر اشکالات روانی و عاطفی و اخلاقی چندی نیز پدید می آید.

دومین مرحله: دوران آموزشگاهی است که تحصیلات رسمی دوره دبستان ناشنوایان آغاز می شود. در این دوره فراگیری با روش های مختلف و با استعانت از وسایل و ابزارهای گوناگون سمعی و بصری و آموزشی ویژه همراه است. کودکان در این مرحله آموزش ابتدایی را با تغییرات خاصی، بر اساس ضوابط برنامه وزارت آموزش و پرورش، می گذرانند و برای مرحله بعدی آماده می شوند.

دانش آموزان ناشنوای سالم و طبیعی دوره پنج ساله دبستان را در هفت تا نه سال طی می کنند.

سومین مرحله: ورود به مدارس راهنمایی و دبیرستان یا آموزشگاه های حرفه ای عمومی و یا ویژه ناشنوایان است.

از آنجا که دوران تحصیل این دانش آموزان ناشنوا طولانی است، به هر حال امکان به کار گماشتن آنان، پس از به دست آوردن دیپلم، در ادارات مختلف چندان فراهم نیست، ناچار در آموزشگاه ها سعی می شود، که حتی در دوران دبستانی، به موازات تعلیمات عمومی، مقدمات آموزش حرفه ای نیز که برای ناشنوایان حایز

ص: 48


1- . این مسئله از اهمیت بسیاری برخوردار است و لازم است در مقاله ای دیگر درباره آغاز فعالیت ها در زمینه ناشنوایی تألیف و عرضه شود.

اهمیت بسیار است در برنامه گنجانده شود.

این مسئله از آن جهت بیشتر اهمیت دارد که تجربه نشان داده است که حتی اکثریت افراد ناشنوا، که فرصت تحصیل داشته اند، در رشته های هنری و صنعتی به مراتب موفق تر از رشته های دیگر بوده اند. زیرا چنین فعالیت هایی وسیله ای مناسب برای آرامش عصبی افراد ناشنوا است. وانگهی در این رشته هاست که ناشنوایی آنها مانعی در بهبود کیفی و افزایش کمی کار آنها ایجاد نمی کند.

پیشرفت و موفقیتی که در کارهای حرفه ای نصیب ناشنوایان می شود، علاوه بر تأمین زندگی مادی آنها، از نظر روانی نیز تأثیر بسیار نیکویی در تقویت روحی آنها دارد و حس اعتماد به نفس را در آنها می پروراند.

ص: 49

آموزش کر و لال ها

آموزش کر و لال ها(1)

چهارمین کنگره بین المللی کر و لال ها در مردادماه سال 1963 در شهر استکهلم تشکیل شد. خانم ثمینه باغچه بان نیز در این کنگره شرکت داشتند و گزارش این کنگره را به شرح زیر در اختیار ماهنامه آموزش و پرورش قرار داده اند.

گزارش چهارمین کنگره بین المللی کر و لال ها

چهارمین کنگره جهانی کر و لال ها در تاریخ جمعه 25 مرداد در شهر استکهلم افتتاح شد و به مدت شش روز ادامه یافت. در این کنگره نمایندگان 45 کشور و عده ای از اعضاء کنگره و علاقمندان شرکت داشتند که بر روی هم نهصد نفر می شدند. نگارنده نیز به اتفاق آقای رضا قلی شهیدی فارغ التحصیل دبستان کر و لال های باغچه بان به نمایندگی از طرف جمعیت حمایت کودکان کر و لال ایران در این کنگره شرکت داشت.

پس از اینکه نخست وزیر کشور سوئد کنگره را افتتاح کرد گزارش کار چهار ساله کنگره توسط دکتر ماگارتو رئیس کنگره جهانی کر و لال ها قرائت گردید. سپس پیام سران کشورها و شخصیت های برجسته خوانده شد. سخنرانی ها در آن واحد به زبان های فرانسه و انگلیسی ترجمه می شد و همچنین متخصصان متن سخنرانی ها را به زبان های اشاره ای کشورهای مختلف اروپایی برای شرکت کنندگان کر و لال ترجمه می کردند.

پس از این جلسه همگانی، شرکت کنندگان به هفت کمیسیون تقسیم شدند و درباره مسائل پزشکی، روانشناسی، آموزش و پرورش، پرورش استعدادهای حرفه ای کر و لال ها، تأثیر تمدن و فرهنگ در رشد فکری کر و لال ها، وحدت زبان اشاره و امور اجتماعی کر و لال ها به بحث پرداختند. در روز سه شنبه 29 مرداد بار دیگر جلسه همگانی تشکیل گردید و قطعنامه کمیسیون های هفت گانه خوانده و تصویب شد و کمیسیون کمک به کشورهای در حال توسعه تشکیل گردید. در این

ص: 50


1- . آموزش و پرورش (تعلیم و تربیت)، دوره 33، شماره 8، مهر 1342.

کمیسیون ها دشواری ها و مسائل کر و لال های این گونه کشورها با در نظر گرفتن نتایجی که از هفت کمیسیون دیگر حاصل شده بود مورد بحث قرار گرفت.

اکنون برای آشنا شدن فرهنگیان محترم به مسائلی که افراد کر و لال با آن روبرو هستند و راه هایی که برای رفع مشکلات آنها پیشنهاد شده است، نتایج مذاکرات کمیسیون آموزش و پرورش و کمیسیون کمک به کشورهای در حال توسعه به طور خلاصه ذکر می شود:

1- طبق تصمیم کمیسیون آموزش و پرورش، تعلیم و تربیت افراد کر و لال باید از سنین کودکی هرچه زودتر به طور مجانی آغاز شود. برای نیل به این مقصود باید مؤسساتی ایجاد شود تا هرچه زودتر خردسالانی را که دچار نقص شنوایی هستند مشخص سازند و به مراکز مخصوصی که برای هدایت والدین این گونه اطفال تشکیل یافته است معرفی کنند تا با راهنمایی متخصصان، کودکان کر و لال هرچه زودتر از توجهات و تعلیمات ضروری در محیط خانواده برخوردار گردند.

2- در شهرها کودکستان های روزانه برای پذیرش خردسالان کر تأسیس شود و برای رسیدگی به کودکان مقیم روستاها آموزگاران سیاری تربیت و استخدام شوند تا به نوبت به خانه های این گونه کودکان سرکشی کنند و مادر طفل را به وظایف خود در مقابل طفل کر و لال آشنا سازند.

3- برای راهنمایی والدین کودکان کر و لال باید مراکز «آموزش با مکاتبه» تأسیس شود تا اطلاعات و راهنمایی های لازم را مجاناً در اختیار والدین قرار دهد. از طریق این مکاتبات باید والدین اطفال کر و لال را با مسائلی که مشکل کری برای کودک ایجاد می کند؛آشنا سازند و توجه آنها را به احتیاج این گونه اطفال به تفاهم و محبت بیشتر جلب کنند.

4- برای حل مشکلات آموزش کر و لال های بزرگسال پیشنهاد شد که کلاس های اکابر و کلاس های حرفه ای شبانه مجانی تشکیل شود تا این اشخاص از قید تنهایی و انزوا آزاد شوند و به اجتماع خود نزدیک تر گردند و تا حد امکان بتوانند نیازمندی های خود را رفع کنند.

5- پیشنهاد شد به موازات توسعه دبستان های معمولی، تعداد دبستان های کر و لال ها بیشتر شود تا به تدریج مسئله بی سوادی کر و لال های بزرگسال به خودی

ص: 51

خود منتفی گردد.

6- برای امکان کمک بیشتر به کشورهای در حال توسعه پیشنهاد شد که تعلیم و تربیت کودکان ناقص الخلقه در برنامه کار یونسکو قرار گیرد و همچنین توجه سازمان های دیگر بین المللی از قبیل سازمان ملل متحد و سازمان بهداشت جهانی و یونیسف به احتیاجات این کشورها در زمینه آموزش و پرورش کر و لال ها جلب گردد.

7- در کمیسیون رسیدگی به کشورهای در حال توسعه نگارنده درباره وضع کر و لال های کشور ایران و تعداد دبستان ها و کلاس های اکابر و آموزشگاه های حرفه ای مخصوص کر و لال ها و فعالیت پر ارزش جمعیت حمایت کودکان کر و لال ایران، گزارش کاملی داد و توجه اعضاء کنگره را به کمبود آموزگار متخصص جلب کرد و برای حل این مشکل همگانی که مخصوصاً کشورهای در حال توسعه به شدّت گرفتار آن هستند، پیشنهاد نمود که:

الف: آموزگاران علاقمند برای تحصیل و تخصص در رشته آموزش و پرورش کر و لال ها به کشورهای مترقی که داوطلب پذیرش این گونه آموزگاران فرستاده شوند.

ب: در دانشگاه های کشورهای مورد بحث رشته ای برای تربیت معلم متخصص آموزش و پرورش افراد ناقص الخلقه تشکیل شود.

ج: از طرف کنگره جهانی کر و لال ها یک نماینده دائمی در یونسکو و سازمان ملل و سازمان بهداشت جهانی و یونیسف معین شود تا به تقاضاهای کشورهای در حال توسعه رسیدگی کامل شود.

8- در مقابل پیشنهادهای فوق، نمایندگان کشورهای آلمان و دانمارک و نروژ آمادگی خود را برای پذیرش داوطلبان واجد شرایط اعلام کردند. به خصوص نماینده دانمارک آمادگی خود را برای همکاری با دانشگاه تهران برای تأسیس رشته مخصوص تربیت معلم جهت آموزش و پرورش افراد ناقص الخلقه اعلام داشت.

کنگره آینده در سال 1967 در لهستان تشکیل خواهد شد. امید است در این چهار سالی که ما در پیش داریم به وضع تحصیلی و اجتماعی کر و لال های ایران بیشتر توجه کرد و وسایل بیشتری برای آموزش آنها فراهم آورد.

آنچه در این کنگره باعث سرافرازی و دلگرمی شد، این بود که دریافتم روی هم

ص: 52

رفته وضع کر و لال های کشور ایران از نظر تحصیلی و اجتماعی از دیگر کشورهای در حال توسعه بسیار بهتر است. در اغلب این کشورها مدارس کر و لال ها با حمایت کشورهای خارجی تأسیس یافته است و در نتیجه وضع این گونه مدارس اغلب دستخوش تغییراتی می شود که در وضع سیاسی و اجتماعی آن کشورها پیش می آید، چنان که در الجزیره در نتیجه بازگشت فرانسوی ها از این کشور، مدرسه کر و لال ها با کمبود مربی مواجه شده است.

همچنین پیشرفت تحصیلی کر و لال های ایران و شرکت موفقیت آمیز شاگردان کلاس ششم دبستان کر و لال های باغچه بان در امتحان نهایی شش ساله ابتدایی وزارت فرهنگ موجب افتخار مربیان ایرانی گردید.

ص: 53

جبار باغچه بان پیشگام آموزش و پرورش

جبار باغچه بان پیشگام آموزش و پرورش(1)

جبار عسگرزاده مشهور به باغچه بان مبدع روش آموزش ناشنوایان در ایران، پایه گذار آموزش و پرورش پیش دبستانی و پیشگام در فرهنگ کودکان در 1264ش. در ایروان، از ایالات قفقاز، به دنیا آمد. پدر بزرگش از اهالی تبریز بودند. پدرش قناد، معمار و مجسمه ساز بود و در نقل داستانهای کهن و اشعار شاهنامه، تبحر داشت و مادربزرگش، بنفشه، زنی باکفایت، طبیب محل و شاعر بود. این دو، نقش مهمی در پرورش استعدادهای هنری و خلاقیت جبار داشتند.

تحصیلات جبار به شیوه سنتی و مکتب خانه ای بود. او در پانزده سالگی مجبور به ترک تحصیل شد و به حرفه های پدرش روی آورد. در 1284 به دلیل درگیری های مذهبی، به زندان افتاد. در آنجا، هفته نامه ملانهیب و سپس ملاباشی را منتشر می کرد و به کمک همبندش برای فروش به خارج از زندان می فرستاد. زندان، در افکار و معتقدات او تغییرات بنیادی پدید آورد و از آن پس، با عشق به آرمان صلح و انسان دوستی، فعالانه، وارد زندگی فرهنگی و اجتماعی شد.

باغچه بان، آموزش و پرورش زنان و کودکان را مهم می شمرد و به رغم مخاطرات موجود، پنهانی به تدریس سرِخانه دختران می پرداخت. از نخستین آثار او برای کودکان، داستان های منظوم قیزیللی یاپراق (برگ زراندود) و بایرامچلیق (مژده رسانی عید) است. این آثار با نام جبار عسگرزاده، متخلص به «عاجز»، در 1290ش در ایروان، چاپ شد. وی در این دوران، با نوشتن مقالات و سرودن اشعار، همکاری خود را با روزنامه فکاهی ملانصرالدین، آغاز کرد و در 1291ش به انتشار هفته نامه فکاهی لک لک در ایروان پرداخت.

با آغاز جنگ جهانی اول و کشمکش های خونین میان مسلمانان و ارامنه، وی ناگزیر به ترکیه مهاجرت کرد. در آنجا، نخست تحویلدار و سپس فرماندار شهر ایگدیر شد؛ ولی چندی بعد، ناگزیر به قفقاز بازگشت. وی در 1297 در شهر

ص: 54


1- . به قلم ثمینه باغچه بان، درج شده در دانشنامه ناشنوایان، به کوشش محمد نوری، ص 212-214.

نوراشین، از توابع ایالت ایروان، مدرسه ای تأسیس کرد که به علت آشفتگی اوضاع، دیری نپایید. باغچه بان در سال 1298 بر اثر شدت گرفتن خونریزی ها در قفقاز، با خانواده خود به ایران آمد.

باغچه بان، خدمات فرهنگی خود را به عنوان معلم کلاس اول، در مدرسه احمدیه مرند، آغاز کرد و دیری نگذشت که شیوه کار و پیشرفت شاگردانش جلب توجه کرد. نخستین اثر او در ایران، نمایشنامه «خُرخُر» است که برای شاگردانش نوشت و در مدرسه اجرا کرد. در این زمان، امتیاز تأسیس یک دبستان دخترانه را گرفت، ولی به سبب مخالفت های متعصبان، موفق به افتتاح آن نشد.

وی در 1299 به دلیل حُسن شهرتش، با دعوت رئیس فرهنگ آذربایجان، به تبریز رفت و در آنجا به کار خود ادامه داد. در این زمان، با روش تازه خویش، تدوین کتاب سال اول را برای کودکان آغاز کرد. باغچه بان، برای تدریس مواد گوناگون درسی، وسایل دیداری و شنیداری ساخت و کتاب الفبای آسان را برای تدریس فارسی به ترک زبانان بزرگسال نوشت. وی با همکاری همسر و همکارش، صفیه میربابایی، موفق به تدریس دختران در کلاس های مخصوص شد. وی در این زمان، جمعیت حمایت از معلمان و جمعیت تئاتر را تأسیس کرد و نمایشنامه هایی انتقادی، از جمله «حیات معلمین و اِرکک خالاقیزی» (خاله قزی نر) را نوشت.

باغچه بان، در 1303 بنا به پیشنهاد رئیس فرهنگ آذربایجان، کودکستانی به نام «باغچه اطفال» در تبریز تأسیس کرد و نام خانوادگی خود را از عسگرزاده به باغچه بان تغییر داد. وی برای کودکان، بازی ها، کاردستی های جدید، تزیینات و صورتک های گوناگون ساخت و شعر سرود و نمایشنامه نوشت و به یاری همسرش، که با موسیقی آشنا بود، در کودکستان، نمایش های آهنگین اجرا کرد.

باغچه بان، در 1305 با توجه به حالات یک کودک ناشنوا در «باغچه اطفال»، به فکر تدریس به ناشنوایان افتاد و کار تدریس به کر و لال ها را با آموزش به سه پسر ناشنوا آغاز کرد. باغچه بان در آموزش ناشنوایان، هیچ گونه تجربه قبلی یا دسترسی به کتاب یا مقالاتی در این باره نداشت. او در پرتو تجربه شخصی، به نقش مهم حس باصره و لامسه در آموزش زبان به ناشنوایان پی برد. او صداهای زبان فارسی را به دو دسته حنجره ای (واکدار) و تنفسی (بیواک) و هر یک از این دو گروه را به

ص: 55

ممتد و غیرممتد، تقسیم کرد. وی «الفبای دستی گویا» را، که در نوع خود در جهان بی نظیر است، بر پایه ویژگی صداها و شکل حروف ابداع کرد. در این الفبا، برخلاف بعضی الفباهای دستی دیگر، از یک دست استفاده می شود. این نشان های دستی، ضمن اینکه کمک به لب خوانی است، وسیله ای برای تعلیم و اصلاح تلفظ نیز هست.

باغچه بان به رغم خدمات فرهنگی اش، مجبور به ترک تبریز شد و در سال 1306 به دعوت رئیس فرهنگ فارس به شیراز رفت و در همان سال، کودکستان شیراز را تأسیس کرد و به نوشتن شعر، چیستان و نمایشنامه های گوناگون پرداخت. از آن میان، مجموعه شعر زندگی کودکان و نمایشنامه «گرگ و چوپان» را در سال 1308 و نمایشنامه «پیر و ترب و خانم خزوک» را در 1311 به صورت مصور چاپ کرد و وسایل و بازی های گوناگونی برای پرورش حافظه، حواس و اندام های تکلم ساخت. برنامه کودکستان او شامل ورزش، گردش در کوه و صحرا، تمرین رختشویی، تعلیم بنّایی، خشت زنی، مجسمه سازی، کار بافتنی، آداب معاشرت و... بود. در همین زمان، کار تئاتر را نیز ادامه داد و با همکاری نصراللّه شادروان، چندین نمایشنامه انتقادی را روی صحنه برد. از این رو می توان گفت کار باغچه بان، دهه اول قرن چهاردهم، در کشور ما از نظر چگونگی آغاز آموزش و پرورش ابتدایی، آموزش کودکان استثنایی و ایجاد فرهنگ و ادبیات کودکان، برجستگی چشمگیری داشته است.

باغچه بان در پایان 1311 به تهران آمد. او قصد داشت مؤسسه ای برای پژوهش های روان شناسی و تربیتی تأسیس کند که به دلیل نداشتن پشتیبانی مادی و معنوی از آن منصرف شد. در این ایام، ناگزیر مدت کوتاهی در یک کارخانه سیگارپیچی مشغول به کار شد.

در آذر 1312 باغچه بان با چاپ اعلانی در روزنامه اطلاعات درباره آموزش ناشنوایان، نخستین کلاس ناشنوایان را در مطب دوستش، با یک شاگرد دایر کرد. شمار شاگردان به تدریج به پنج تن افزایش یافت. در پایان سال تحصیلی، وزارت فرهنگ، با احساس رضایت از نتیجه آموزش ناشنوایان، بودجه ماهیانه ای به مبلغ چهل تومان برای دبستان مقرر داشت و دبستان کر و لال ها رسماً آغاز به کار کرد. باغچه بان در همان سال، تلفن گنگ یا سمعک استخوانی را اختراع کرد و به ثبت

ص: 56

رسانید. این سمعک، وسیله انتقال صوت از طریق دندان به مرکز شنوایی است.

در 1314 وزارت فرهنگ دستور تعلیم الفبای او را منتشر کرد که امروز نیز از روش پیشنهادی باغچه بان در کلاس های دبستانی و بزرگسالان استفاده می شود. در 1322 با کمک افراد خیر، جمعیت حمایت کودکان کر و لال و کور را در تهران تأسیس کرد که در تیر 1323 به ثبت رسید و بعدها کلمه کور از عنوان آن حذف شد. در بهمن همین سال، ماهنامه زبان را منتشر کرد و در آن، روش تازه خویش را در اختیار آموزگاران کلاس اول گذاشت. او در همین سال، کتاب های اول دبستان و کتاب سرباز را با روشی تازه منتشر کرد.

در اسفند 1328 به کوشش باغچه بان اساسنامه و برنامه کامل و دقیق تحصیلات پنج ساله ناشنوایان برای آموزش زبان و مهارت شغلی، که روش شفاهی توأم با الفبای دستی گویا بود، تهیه و به تصویب رسید. او در 1330 کانون کر و لال ها را پایه گذاری کرد. در 1332 نخستین کلاس تربیت معلم ناشنوایان را با همکاری دانشسرای مقدماتی، در آموزشگاه خود تأسیس کرد و بدین ترتیب، نخستین گام در تربیت رسمی معلمان کودکان استثنایی برداشته شد.

در 1343 کتاب حساب را برای کودکان ناشنوا و روش آموزش کر و لال ها را برای آموزگاران نوشت. در کتاب اخیر، ضمن توضیح آواهای زبان فارسی و روش آموزش تلفظ و لب خوانی، اصول زبان مصور را به تفصیل شرح داده است. زبان مصور، مجموعه علایم بصری است که با استفاده از آن می توان ساختار زبان را به ناشنوایان آموخت. در همین زمان، «گاهنامه» را ساخت که وسیله ای بصری برای آموختن چگونگی بلند و کوتاه شدن روزهاست.

آموزشگاه باغچه بان در زمان حیات وی، از هر نظر گسترده و مجهز شد. با اجرای برنامه تربیت معلم ناشنوایان، مدارس و کلاس های ویژه و هنرستان ها و خدمات ویژه، از جمله دوره های تربیت رابط ناشنوایان، در تهران و شهرستان ها تأسیس شد و ناشنوایان به مراکز آموزش عالی راه یافتند.

باغچه بان در اواخر عمر، «جمعیت سلام» یا «گرامیداشت» را با نیت تشویق مردم به تجلیل از نیکوکاران در زمان حیاتشان، تأسیس کرد و جزوه «آدمی اصیل» را در این باره منتشر ساخت.

ص: 57

از کتاب های شعر و نمایشنامه و داستان های کودکانه باغچه بان به زبان فارسی، نُه اثر به چاپ رسیده است. از جمله آثار چاپ نشده او در این حوزه، نمایشنامه آهنگین مجادله دو پری است. همچنین در روش های تدریس خواندن، نوشتن و آموزش ناشنوایان، سیزده اثر وی منتشر شده است. آثار او به زبان ترکی، دوازده کتاب است که از آن میان، ترجمه رباعیات خیام، به نام رباعیات آذری خیام، ارزش خاصی دارد. رباعیات باغچه بان، که در 1337 به چاپ رسید، آیینه افکار و فلسفه زندگی اوست. باغچه بان در چهارم آذرماه 1345 درگذشت و در تهران واقع در محل ابن بابویه و صفائیه، ضلع جنوبی پارک چشمه علی در آرامگاه خاندان اشتری به خاک سپرده شد.

مآخذ: دانشنامه ناشنوایان، به کوشش محمد نوری، تهران، فرجام جام جم، 1375، ص 212-214؛ بهره ناشنوایان، ثمینه باغچه بان، تهران، امیرکبیر، 1356، ج م؛ دانشنامه جهان اسلام، زیر نظر غلامعلی حداد عادل، ج1، ص 605-607.

ص: 58

آموزشگاه کر و لال های باغچه بان

آموزشگاه کر و لال های باغچه بان(1)

پس از تأسیس دبستان کر و لال ها، به همت باغچه بان، در تهران و موفقیت های او و جلب نظر مردم، نیاز به گسترش آن مدرسه وجود داشت. باغچه بان، مجبور شد تشکلی به نام «جمعیت حمایت کودکان کر و لال» تأسیس کند. آن جمعیت موظف به شناسایی و جذب کمک های مالی برای گسترش آموزش کودکان ناشنوا بود. ساختمان این آموزشگاه با کمک جمعیت و خیرخواهان در میدان سید جمال الدین اسدآبادی (میدان کلانتری در یوسف آباد سابق) در سال 1334 آغاز و در سال 1336 پایان یافت.

زمینه های تأسیس آموزشگاه: آموزش ناشنوایان مانند دیگر کارهای نوپا برای اینکه ریشه بدواند و شکوفا شود و بار دهد، نیازمند زمینه مساعد و پیگیری و توجه و حمایت مقام های مسئول بوده است.

بذر آموزش و پرورش ناشنوایان در ایران در 1304 در زمین و زمانی نه چندان مساعد کاشته شد و نهال ظریف و ضعیف آن با وجود خطرهای بی شمار و شرایط دشوار به زندگی خود ادامه داد و فراهم شدن وضع اجتماعی مساعد و توجه فرهنگیان و حمایت های بسیار حیاتی مقام های مسئول در لحظات بسیار حساس و نیروی زندگی که در خود این بذر بود، موجب ادامه حیات و رشد و نمو آن گردید.

رفته رفته توجه بیشتری به آموزش و پرورش کلیه گروه های استثنایی شد و لزوم تأمین خدمات آموزشی برای این گونه کودکان و جوانان که از نظر انسانی و اقتصادی به صلاح و سود جامعه بود، بیشتر محسوس گردید.

از جمله اقدا م های بسیار اساسی در این زمینه، ایجاد دفتر کل امور کودکان استثنایی در وزارت آموزش و پرورش بود که در 1347 برای تأمین خدمات آموزشی کلیه کودکانی که از نظر بدنی، ذهنی و اجتماعی نوعی استثنایی به شمار می آمدند، تشکیل شد تا از این راه معلولانی که قرن ها سرگشته و بی حاصل، سربار

ص: 59


1- . ثمینه باغچه بان، اخذ از دانشنامه ناشنوایان، محمد نوری، ص 31-33.

جامعه بودند، به نیروی مولد و امیدوار و مستقل و خورسند خرسند شوند.

کار اصلی این دفتر، تحقیقات لازم برای برنامه ریزی های ویژه و تربیت معلم متخصص و فراهم ساختن وسایل ویژه ای بود که کاری بسیار دقیق و نیازمند بینش و دانش فراوان است. در سال های گذشته، فعالیت دفتر کل امور کودکان استثنایی در زمینه آموزش ناشنوایان از نظر کمی در سطح کشور قابل توجه بوده است؛ زیرا این دفتر با پذیرش اصل «هم آموزی» با اختلاط شاگردان شنوا و ناشنوا دست به تأسیس کلاس های ویژه ای برای ناشنوایان در مدرسه های معمولی زد که در 91 نقطه کشور این کلاس ها دایر بود.

در شهر تهران، پنج آموزشگاه و یک شبانه روزی با گنجایش پنجاه کودک و یک هنرستان صنعتی و هفت کلاس ویژه در مدرسه های معمولی وجود داشت. در این کلاس ها معلمانی که در آموزشگاه های ویژه ناشنوایان در تهران به مدت یک سال طبق برنامه ای کارآموزی می دیدند تدریس می کردند.

هر یک از این مؤسسه های آموزشی حاصل علاقه و فداکاریهای بسیار مؤسسان آنها بود که با همه دشواریهای موجود مادی و معنوی کوشیدند که امکان آموزش و پرورش را برای کودکان ناشنوا در مدرسه خود فراهم سازند و از این رو در گسترش آموزش ناشنوایان سهم سزایی داشته اند.

آموزشگاه کر و لال های باغچه بان: در 1312 به همت جبار باغچه بان تأسیس شد. این آموزشگاه در سال 1323وابسته به جمعیت حمایت کودکان کر و لال شد و مجهز به درمانگاه شنوایی و گفتار، اندرزگاه مادر، بخش مددکاری، کارگاه تهیه مواد آموزشی و ویدئوتیپ بود و در 26 کلاس آن 290 شاگرد کودکستانی، دبستانی، دوره راهنمایی و دبیرستانی مشغول تحصیل بودند. 21 کلاس این آموزشگاه مجهز به گوشی گروهی بود. در این مدرسه، افزون بر مواد درسی ناشنوایان حرفه های سبک نیز آموزش داده می شد و یک کارگاه کوچک قالی بافی نیز داشت.

مربیان این آموزشگاه مواد آموزشی و کتابهای ویژه و فیلم و ویدئوتیپ در زمینه آموزش و پرورش ناشنوایان تهیه می کردند و در اختیار دفتر کل امور کودکان استثنایی و تمام مدرسه ها و سازمان های رفاهی ناشنوایان قرار می گرفت. همچنین در این آموزشگاه، کتابهای درسی دبستانی و دوره راهنمایی از سوی مربیان

ص: 60

متخصص برای تدریس ناشنوایان به صورت ساده تنظیم می شد.

درمانگاه آموزشگاه، همه روزه از یک تا چهار بعد از ظهر برای پذیرش کلیه مراجعان از تهران و شهرستان آماده بود. این درمانگاه، شامل اتاق معاینه، اتاق آزمایش مقدماتی، اتاق ادیومتری، اتاق اصلاح تلفظ و بخش تعمیر سمعک و بخش مددکاری بود.

از یکم مهرماه 1354 با همکاری دانشگاه ملی ایران برنامه تربیت ادیومتریست و رابط ناشنوایان آغاز شد. افزون بر معلمان مدرسه های وابسته به جمعیت حمایت کودکان کر و لال، دیگر معلمان ناشنوایان نیز، دوره های کوتاهی از آموزش عملی می دیدند. همچنین در این مدرسه معلمان کلاس های اکابر ناشنوایان و مددکاران اجتماعی ناشنوایان و رابط ناشنوایان برای خدمتگزاری در مراکز رفاهی در نقاط مختلف کشور پرورش می یافتند.

این مدرسه 62 کارمند و هشت کارآموز غیردولتی داشت، که شانزده نفر از کارمندان آن دولتی و بقیه غیردولتی بودند. به کلیه شاگردان و معلمان و کارمندان همه روزه ناهار رایگان داده می شد. برای شاگردان سرویس رفت و آمد رایگان تهیه شده بود که بسیاری از آن استفاده می کردند.

افزون بر مساعده مستمر بانک بازرگانی که از 1338 همه ماهه به طور مرتب پانصد تومان پرداخت می شد، گروهی از خیریان نیز، به طور غیرمستمر به آموزشگاه یاری می کرده اند.

بخش عمده بودجه این مدرسه از سال 1343 از سوی سازمان برنامه و بودجه پرداخت می گردید و جمعیت حمایت کودکان کر و لال نیز تا حد امکان از این مدرسه پشتیبانی مادی و معنوی داشت.

مأخذ: باغچه بان، ثمینه، بهره ناشنوایان، تهران، امیرکبیر، بی تا، ص 43-46.

ص: 61

آموزشگاه کر و لال های گلبیدی

آموزشگاه کر و لال های گلبیدی(1)

مرحوم حسین گلبیدی (1307-1383) تعلیم و تربیت ناشنوایان را در اصفهان بنیانگذاری کرد. او اشتراکات فراوان با مرحوم جبار باغچه بان (1264-1345) دارد هر چند از نظر زمانی چهار دهه بین آنها فاصله است؛ اما از این نظر که هر دو به روش خودجوش به عرصه ناشنوایی وارد شده و با تجربه اندوزی به روش صحیح تعلیمی و تربیتی آنها پی بردند؛ هر دو متکی به استعدادهای ذاتی خود، نه امکانات دولت بودند؛ هر دو علاقه ذاتی به ناشنوایان و پیشرفت آنها داشتند و با پشت کار و خلاقیت، موانع را کنار می زدند. اما گلبیدی با توصیه و دلگرمی باغچه بان تعلیم و تربیت ناشنوایان را ادامه و توسعه داد و پس از ملاقات این دو در 1335، حتماً مراودات و مکاتبات و روابط بین آنان برقرار بوده است. لازم است پژوهشگران در این زمینه تفحص نمایند زیرا تدوین تاریخ معلولین ایران مبتنی بر همین نکات است.

مطلب حاضر اولین گزارش درباره گلبیدی است که در کتاب بهره ناشنوایان (از ثمینه باغچه بان) منتشر شده است، از این رو دارای اصالت و مرجعیت می باشد و سند سودمندی برای پژوهشگران است.

برای معرفی دبستان کر و لال های گلبیدی و آشنا شدن با مدیر و مؤسس آن آقای حسین گلبیدی و سبب و نحوه به وجود آمدن این مؤسسه فرهنگی بی جا نیست شمه ای از قلم خود ایشان نقل شود.

«خدمت فرهنگی من از سال 1330 آغاز گردید ولی عشق به تدریس و خدمت به کودکان ناشنوا در سال 1333 که آموزگار کلاس سوم دبستان ملی جعفری اصفهان بودم در من شعله ور گردید. در آن زمان طفل شش ساله کر و لالی را در این مدرسه پذیرفته بودند. علاقه داشتم که در ساعت های تفریح با این طفل صحبت کنم. رفته رفته به این فکر افتادم که او را تعلیم دهم و از این رو از مدیر مدرسه تقاضا

ص: 62


1- . ثمینه باغچه بان، اخذ از مجله توان نامه، پاییز و زمستان 94.

کردم که اجازه دهند این طفل کر و لال در کلاس سوم بنشیند تا در فرصت های مناسب به او درس بدهم. خوشبختانه مدیر موافقت کرد و من هم از این فرصتی که در اختیارم گذاشته بودند بسیار خوشحال شدم. پس از چند هفته از مشاهده پیشرفت این طفل تشویق شدم و بر کوشش خود افزودم و در نتیجه این طفل توانست پس از چند ماه اشعار کوتاهی را از روی کتاب بخواند و مورد تحسین و تشویق اولیای آموزشگاه قرار گیرد.

در بهمن سال 1333 که رسماً به استخدام وزارت فرهنگ درآمدم، محل کارم در بروجن تعیین گردید و ناچار از طفل ناشنوا جدا شدم ولی به علت علاقه ای که به تدریس ناشنوایان پیدا کرده بودم، مجدداً در بروجن به جستجو پرداختم و طفل کر و لالی پیدا کردم و به ولی او گفتم که حاضرم مجاناً در دبستان به او تعلیم بدهم. پیشنهادم را پذیرفت و به این ترتیب کارم را با تدریس به این طفل دنبال کردم.

پس از آن طی مکاتبات بسیار از وزارت فرهنگ تقاضا کردم که برای تأسیس کلاس مخصوص ناشنوایان مرا به اصفهان یا هر نقطه ای از مملکت که صلاح می دانند منتقل کنند. در مرداد سال 1334 از طرف وزارت فرهنگ به تهران احضار شدم و قرار شد که برای آزمایش های لازم به استاد باغچه بان رجوع کنم. در آن زمان دبستان کر و لال های باغچه بان در دروازه دولت واقع بود. ناگفته نماند که تا آن تاریخ تصور می کردم که مبتکر تدریس کر و لال ها در ایران من هستم و نمی دانستم که سی سال قبل از من استاد باغچه بان این کار را در ایران آغاز کرده است. در این دیدار باغچه بان پس از آزمایش هایی مرا ستود و گفت که با توجه به علاقه ای که به تدریس کر و لال ها دارید، من از وزارت فرهنگ تقاضا می کنم که شما را به این مدرسه منتقل کند. این بزرگ ترین آرزو و هدف من بود. ولی متأسفانه پیشنهاد شادروان باغچه بان عملی نگردید و مرا از بروجن به اصفهان منتقل کردند و به عنوان آموزگار در اختیار دبستانی به نام مفید اسلامی گذاشتند. وقتی که به صاحب امتیاز دبستان گفتم که هدف من از انتقال به اصفهان تعلیم اطفال کر و لال بوده است، ایشان گفتند شما را به عنوان آموزگار معرفی کرده اند، حال اگر خیلی علاقه به این کار دارید، چنانچه مدیریت دبستان قبول کنید و در هفته شانزده ساعت هم درس بدهید،

ص: 63

می توانید در دفتر دبستان ضمن رسیدگی به امور اداری، به کر و لال ها هم درس بدهید. برای رسیدن به هدف چاره ای نبود و پیشنهاد صاحب امتیاز را پذیرفتم. نخستین شاگردی که پیدا کردم طفل کم بنیه ای بود. صبح او را با دوچرخه به مدرسه می آوردم و عصر به منزل باز می گرداندم. کم کم شاگرد دیگری پیدا شد و پس از یک سال با نشر آگهی و کوشش فراگیر آمار شاگردان به هشت نفر رسید. در این زمان امتیاز مخصوص گرفتم و تمام ساعات کارم به آموزش ناشنوایان اختصاص یافت.

رفته رفته کارم مورد توجه قرار گرفت. در اثر اقدامات تیمسار منوچهر وارسته وزارت فرهنگ ماهانه یک هزار ریال کمک هزینه به دبستان پرداخت و در حدود یک هزار ریال هم به عنوان شهریه از دانش آموزان جمع آوری می شد و با این پول توانستم محل محقری که دارای سه، چهار اتاق کوچک بود اجاره کنم. از این رو در سال 1335 اولین دبستان کر و لال های اصفهان در خیابان شاه کوی سرلت ( خیابان طالقانی کنونی) تأسیس شد. مؤسس آن مرحوم حسین گلبیدی است. در سال 1339 وزیر فرهنگ وقت دکتر مهران از این مؤسسه بازدید کرد و خدمات و وضع تدریس و وسائل سمعی و بصری که شخصاً جهت تعلیم اطفال تهیه کرده بودم، مورد توجه ایشان واقع شد و ضمن دستور صدور نشان و پرداخت ده هزار ریال کمک نقدی هنگامی که جویای احتیاجات مؤسسه شدند گفتم: بزرگ ترین نیازمندی من آموزگار است زیرا بنده هم مدیر و هم معلم و هم ناظم و هم دفتردار و هم خدمتگزار هستم.

پس از این بازدید نخستین آموزگار در سال 1340 به دبستان فرستاده شد و پس از شش سال گشایشی در کارهایم حاصل گردید و روز به روز تعداد شاگردان افزایش یافت.

اکنون در یکی از کوچه باغ های با صفا تابلوی دبستان گلبیدی را که در سال 1335 با یک شاگرد آغاز به کار کرده است می بینیم.

در سال 1342 دبستان گلبیدی به این محل جدید که شامل نه کلاس و کارگاه است و در زمینی که از طرف اوقاف واگذار گردیده است منتقل گردیده، تعداد شاگردان این دبستان اکنون بالغ بر هفتاد دختر و پسر ناشنوا است که صبح ها به

ص: 64

آموزش رسمی می پردازند و بعدازظهرها در یکی از کارگاه ها درودگری، برق، مشبک کاری و بافندگی حرفه ای می آموزند.

نیروی انسانی مشغول به کار این آموزشگاه در حال حاضر ده نفر است که جز مدیر و یک نفر سرایدار بقیه در قسمت های آموزشی و حرفه ای به عنوان معلم و مربی خدمت می کنند.

از آغاز تأسیس قریب 165 نفر ناشنوا و نیمه شنوا از این آموزشگاه فارغ التحصیل شده و کارنامه گرفته اند که 75 نفر آنان حرفه ای مانند درودگری یا مشبک کاری یا برق را نیز آموخته اند و برای آنان کاریابی شده است. وسایل کمک آموزشی از قبیل تابلوهای الکتریکی برای آموزش حساب و خواندن و نوشتن که به ابتکار مؤسس و مدیر این آموزشگاه آقای حسین گلبیدی تهیه شده است، به تعلیم و تربیت کودکان ناشنوا ویژگی و امتیاز خاصی داده است.

علاوه بر 70 نفر دانش آموزان روزانه 13 شاگرد ناشنوای دیگر نیز در کلاس های شبانه این مدرسه مشغول تحصیل هستند.

به همت و با تلاش ها و مرارت های مردان بزرگی چون مرحوم باغچه بان و مرحوم گلبیدی نهال آموزش و پرورش و فرهنگ ناشنوایی در ایران غرس شد. سپس توسط بزرگانی دیگر در نسل بعد این نهال اکنون به درخت تنومند و سودمندی تبدیل شده است.

متأسفانه بعضی با جهالت و بعضی با غرض ورزی و عناد مانع از رشد این درخت شده و از تلاش های گلبیدی و باغچه بان و دیگر تلاشگران این وادی جلوگیری می کردند. هر چند سدسازی های آنان مانع حرکت پرشتاب نبود ولی مشکلاتی ایجاد کردند.

از این رو باید از تاریخ عبرت آموخت، بزرگان تلاشگر را پشتیبانی نمود و به وسوسه های خناسان گوش نسپرد. گلبیدی بیش از دو دهه خانه نشین شد، در زمانی که باید همگان از تجارب او بهره مند می شدند. مثل درختی که در زمان ثمر و میوه دادن، قطع شود و مردم از میوه آن استفاده نکنند. خودش از این موضوع بسیار ناراحت بود. زیرا به چشم می دید تجاربی که چندین دهه با خون دل به دست آمده، کنار گذاشته شده و روش های جدید و آزموده نشده جای

ص: 65

آنها را گرفته است.

این مجله به پاس خدمات او در شماره قبل هم یادش را گرامی داشت و اکنون با انتشار این مقاله درصدد هستیم نسل جدید جامعه ناشنوایان، بهتر او را بشناسند. از همکاران، آشنایان و بازماندگان او استدعا داریم اگر خاطره، دست نوشته، آثار و ابتکارات و وسایل از او دارند، توان نامه را خبر کنند تا ضمن گزارش از آنها میراث گلبیدی را بهتر معرفی نماییم. دفتر فرهنگ معلولین تاکنون یک جلد کتاب و چند گزارش درباره گلبیدی منتشر کرده ولی میراث او بسیار گسترده تر است و متأسفانه با فوت زود هنگام او راه دسترسی ما به سرچشمه های میراث او مسدود شده است.

مآخذ: کتاب بهره ناشنوایان (تهران، امیرکبیر، 1356)، ص 49-52؛ مجله توان نامه، ش 2 و 3، پاییز و زمستان 1394.

ص: 66

آموزش حرفه و فن

آموزش حرفه و فن(1)

برای اشتغال ناشنوایان در شغلهای حرفه ای و تأمین کار برای آنها، در سال های گذشته از سوی آموزش و پرورش چند مرکز آموزش حرفه ای دایر شده بود.

مرکز آموزش حرفه ای یوسف آباد شماره یک: این مرکز وابسته به سازمان ملی رفاه ناشنوایان بوده است که در 1352 در تهران تأسیس شد. در این مرکز، دختران و پسران ناشنوای بی سواد و کم سواد که سن آنان کمتر از سیزده سال و بیشتر از سی سال نباشد، پذیرفته می شدند. سواد و توانایی ها و خواست داوطلبان، نخست در گروه ارزشیابی و راهنمایی حرفه ای به یاری مدیر مرکز و روان شناس، مربی، رابط ناشنوایان و معلم و مددکار اجتماعی سنجیده می شد. با در نظر گرفتن جوانب مختلف زندگی و استعدادهای فرد ناشنوا در صورتی که مددجو باسواد یا کم سواد باشد، در یک یا دو رشته حرفه ای به طور آزمایشی نام نویسی می کرد. پس از مدتی با توجه به پیشرفت و علاقه ناشنوا در رشته ای که مناسب تر تشخیص داده می شد، به حرفه آموزی می پرداخت و پس از یافتن تبحر کافی، برای او در بازار آزاد کاریابی می شد.

چنان که ناشنوا بی سواد بود، نخست در کلاس های زبان آموزی و سوادآموزی نام نویسی می شد و هنگامی که خواندن و نوشتن و تا اندازه ای زبان را فرا می گرفت، ضمن ادامه تحصیل و زبان آموزی در یکی از رشته های مناسب برای آموختن حرفه ثبت نام می کرد. مدت زمان لازم برای طی مرحله اول، بستگی بسیار به استعداد و سن مددجو داشت و به طور کلی پس از دوازده ماه تحصیل مرحله اول را تمام می کرد و در حدود دوازده ماه دیگر برای تمام کردن مرحله دوم و آموختن حرفه وقت لازم بود.

چون کلاس های درس بزرگسالان در خود مرکز حرفه ای قرار داشت، ناشنوایان گروه دوم در سال اول، فرصت کافی داشتند که به طور غیرمستقیم با حرفه های

ص: 67


1- . ثمینه باغچه بان، اخذ از دانشنامه ناشنوایان، ص 28-29.

مختلف آشنا شوند و ارزشیابان و راهنمایان نیز، با فرصت کافی و آگاهی کامل از استعداد این شاگردان بتوانند رشته مناسبی را برای آموزش آنان در نظر گیرند.

کاریاب موظف بود که با ایجاد تماس با مدیران کارخانه ها و مؤسسه های مختلف برای کسانی که آماده کار شده اند، کار مناسبی بیابد و پس از اشتغال مددجو نیز پیگیری کند تا هم کارفرما و هم همکاران شنوای او، این همکار تازه را بپذیرند و هم مددجو خود را با شرایط جدید کار و زندگی وفق دهد.

در کارگاه های این آموزشگاه، وسایل مورد نیاز کارگاه های مختلف مراکز حرفه ای و اداره مرکزی ساخته می شد و همچنین مقداری از مصنوعات آن در غرفه ناشنوایان که در فروشگاه مرکزی سازمان تعاون و مصرف شهر و روستا قرار داشت. این آموزشگاه در تلاش بود تا از استادکاران یا کمک مربیان ناشنوا استفاده کند؛ چنان که از جمع کل چهل کارمند آن دوازده نفر ناشنوا بودند. در این مرکز هشت کارگاه وجود داشت که در آنها پسران و دختران ناشنوا سرگرم آموختن حرفه بودند.

به مددجویان این مرکز افزون بر ناهار که به طور رایگان داده می شد، با تشخیص بخش مددکاری مبلغی نیز، به عنوان هزینه تحصیلی پرداخت می شد. با توجه به اهمیت سلامت جسم مددجویان، یک پزشک امراض داخلی و یک پزشک متخصص چشم، هفته ای یک بار به مرکز حرفه ای می آمدند و سلامت یک یک آنان را بررسی می کردند و کسانی را که لازم باشد برای مداوا به مراکز بهداشتی معرفی می کردند.

آموزشگاه حرفه ای شماره دو: این آموزشگاه وابسته به سازمان رفاه ناشنوایان و در سال 1353 در تهران تأسیس شد.

با توجه به افزایش شمار کارآموزان، سازمان رفاه ناشنوایان در خرداد ماه 1353 خانه ای در خیابان کاخ به کرایه گرفته بود و چند کارگاه خود را که قبلاً در آموزشگاه حرفه ای شماره یک بودند، به محل جدید منتقل کرده بود.

در این مرکز نیز، دختران و پسران جوان برای آموزش حرفه های مختلف پذیرفته می شدند. چون نوع کار این کارگاهها به گونه ای بود که نیاز چندانی به سواد و زبان نداشت، آن دسته از ناشنوایان که به علت چند نقصی بودن نمی توانستند سوادآموزی کنند یا وارد حرفه های سنگین شوند، به این مرکز معرفی می شدند.

ص: 68

بدین سبب، این مرکز بیشتر جنبه کارگاه حمایت شده داشت و مددجویانی که به علل مختلف نمی توانند به آسانی جذب بازار کار شوند، در آنجا مدت بیشتری به کارآموزی می پرداختند و برای آنان چندین بار کاریابی می شد. مصنوعات این مرکز در غرفه ناشنوایان، در فروشگاه سازمان تعاون و مصرف شهر و روستا به فروش می رسید و با استقبال مردم روبه رو می شد.

بین این مرکز و مرکز آموزش حرفه ای شماره یک همکاری لازم در زمینه تولید و عرضه کالا وجود داشت.

در این مرکز نیز، افزون بر ناهار رایگان و غذای ساعت ده صبح، با تشخیص بخش مددکاری، مبلغی به عنوان هزینه تحصیلی پرداخت می شد و مددجویان تحت مراقبت های لازم بهداشتی بودند.

مأخذ: باغچه بان، ثمینه، بهره ناشنوایان، تهران، امیرکبیر، بی تا، ص 134-135.

ص: 69

آموزش ناشنوایان بزرگسال

آموزش ناشنوایان بزرگسال(1)

سوادآموزی به ناشنوایان بزرگسال، در دهه اول 1330ش. در تهران به طور غیرمداوم آغاز شد تا اینکه در 1347 کلاس های آموزش ناشنوایان بزرگسال زیر نظر محمد حسن اعلم، بازرس کمیته جهانی پیکار با بی سوادی و همکاری برخی بنیادهای فرهنگی داخلی در استان خراسان تشکیل گردید. این کلاس ها در محل پیکار با بی سوادی مشهد، به دست زهرا نصیری و خانم کوچک زاده که هر دو در مهرماه 1347 در آموزشگاه باغچه بان دوره دیده بودند اداره می شد. تا اینکه در مهرماه 1353 سازمان ملی رفاه ناشنوایان ایران در مشهد به تأسیس کارگاه حمایت شده مشهد اقدام کرد و از نیمه دوم 1353 شروع به کار کرد و کلاس های پیکار با بی سوادی ناشنوایان از آن به بعد در این مرکز تشکیل گردید.

سرپرستی این مرکز به عهده زهرا نصیری واگذار گردید و عده ای از شاگردان پیشین پیکار در مرکز جدید به تحصیل خود ادامه دادند و در ضمن مشغول آموختن یک حرفه شدند.

در 1354 نُه تن از دانش آموزان ناشنوا که تحصیلات خود را در کلاس اکابر شروع کرده بودند، به اخذ گواهینامه دوره ابتدایی نایل آمدند که از این عده هفت نفر دختر و دو نفر پسر بودند. گروهی از این دانش آموختگان در دوره های راهنمایی به تحصیل خود ادامه دادند.

در کارگاه حمایت شده ناشنوایان مشهد به همه پنجاه شاگرد این مرکز، افزون بر آموزش حرفه، سواد و زبان نیز، آموخته می شد. از این رو استان خراسان و شهرستان مشهد نخستین استانی است که در آن آموزش ناشنوایان بزرگسال آغاز شد و ناشنوایان بزرگسال مشهد نخستین دانش آموختگان ناشنوای این گونه کلاس ها هستند.

کلاس های اکابر سازمان ملی رفاه ناشنوایان ایران: از آنجا که در توان بخشی

ص: 70


1- .ثمینه باغچه بان، اخذ از دانشنامه ناشنوایان، ص 265-266.

عمومی ناشنوایان و به ویژه در آموزش حرفه و کاریابی، داشتن حداقل زبان و حداقل سواد ضروری است، سازمان ملی رفاه ناشنوایان از نخستین ماه تأسیس خود، یعنی شهریورماه 1350 کلاس های اکابر ناشنوایان تهران را تأسیس کرد.

در این کلاس ها که در سطح آمادگی و مقدماتی اول بود، کوشش می شد به آن دسته از ناشنوایانی که سن آنان از سیزده سال گذشته و از آموزش عمومی ناشنوایان محروم بودند، فرصت زبان آموزی و سوادآموزی و آموزش، یک حرفه و یک هنر داده شود. همچنین سازمان ملی رفاه ناشنوایان برای بالا بردن سطح سواد و آگاهی اجتماعی جامعه ناشنوایان ایران، کلاس های استثنایی در سطح بالاتر دایر کرده بود.

برنامه کار کلاس های اکابر ناشنوایان به این شرح بود: زبان آموزی (کلید زبان، تلفظ، لب خوانی، تربیت شنوایی، زبان اشاره و الفبای دستی)؛ سوادآموزی (خواندن و نوشتن در حدود سال دوم دبستان)؛ نقشه کشی و نقشه خوانی مقدماتی در سطح حرفه مورد نظر؛ تدریس معلومات عمومی و اجتماعی؛ آشنایی با مسائل حقوقی و شناسایی تشکیلات و سازمان های خاص ناشنوایان؛ آموزش یک رشته هنری.

ناشنوایانی که از هوش طبیعی برخوردار بودند، می توانستند این برنامه را در مدت دو سال تمام کنند. کسانی که به علت داشتن نقص دیگر، از جمله دیرآموزی، نمی توانستند تا این حد دارای سواد و زبان شوند، در حرفه هایی که کمتر احتیاج به زبان دارد، از جمله نقاشی و لوستر سازی و نجاری ساده مشغول به کار می شدند.

در این کلاس ها افزون بر آموزش زبان و تلفظ، زبان اشاره استاندارد شده ایرانی نیز تدریس می شد. به عبارت دیگر روش مورد استفاده روش آمیخته بود. با استفاده از این روش، ناشنوایان می توانستند مقصود خود را تا حد امکان از طریق گفتار و اشاره بیان کنند و از مقصود طرف، از طریق لب خوانی و مشاهده اشاره ها آگاه شوند.

برای تدریس در کلاس های اکابر ناشنوایان، کتاب ویژه ای تهیه شده بود. معلمان این کلاس ها با همکاری آموزشگاه کر و لال های باغچه بان، ضمن کار، یک دوره تخصصی می دیدند.

مأخذ: باغچه بان، ثمینه، بهره ناشنوایان، تهران، امیرکبیر، بی تا. ص 60-61.

ص: 71

خادم فرهنگ ناشنوایان پروانه باغچه بان

خادم فرهنگ ناشنوایان پروانه باغچه بان(1)

پروانه در 1308 متولد شد و از ابتدای طفولیت با آموزش های پدرش، جبار باغچه بان، دوره مقاطع آموزشی را گذراند و به شغل معلمی روی آورد. با توجه به این که روش جدید تدریس خواندن و نوشتن خط فارسی (مشهور به روش باغچه بان) تا حدود1330، عملاً در مدارس متروک و در جامعه فرهنگیان، ناشناخته مانده بود، کلاس اول در دبستان ژاله تهران را پروانه باغچه بان، آغاز کرد. با این تلاش ها، این روش، برای نخستین بار عملاً مطرح شد. در مدت پنج سال تحصیلی، از 1333 تا 1335، توانست افزون بر آموزش کودکان به گروهی از معلمان دبستان ژاله، اصول روش باغچه بان را بیاموزد. تنی چند از این معلمان در دهه 1340 به بعد، در برنامه تربیت معلم وابسته به دفتر تعلیمات ابتدایی هسته مرکزی مربیان، این روش را آغاز کردند و موجب گسترش این روش در سطح کشور شدند.

پروانه باغچه بان، از 1335 تا 1338، در دبستان اندیشه (دبستان ایتالیایی) همراه با تدریس در کلاس اول به تربیت معلم و مربی هم پرداخت. غیر از آموزش به حرفه چاپ و نشر هم روی آورد و از 1338 تا 1344 در انتشارات فرانکلین مشغول به کار شد.

آموزش به ناشنوایان: با توسعه مدرسه های باغچه بان در دهه سی و چهل، از پروانه، هم تقاضای همکاری در این مدارس شد. در پی آن، در سمت مدیر آموزشگاه، مشغول خدمت شد. وی، غیر از تدریس، مسئولیت راهنمایی معلمان برای ارتقای شیوه آموزش آنها در مواد مختلف درسی را بر عهده داشت. در این سال ها، آموزشگاه باغچه بان، کلاس های بسیاری داشت. از این رو تجربیات زیادی آموخته بود. با برگزاری جلسات منظم برای معلمان کلاس های هم پایه و آموزش روش تدریس به آنها به انتقال تجربیات خود می پرداخت. بدین گونه برنامه یکسانی در همه مدارس و کلاس ها حکمفرما

ص: 72


1- . ثمینه باغچه بان، اخذ از دانشنامه ناشنوایان، ص 209-210.

شد و پس از اصلاح برنامه های آموزشی در عرصه تدریس و روش به سراغ متون آموزشی رفت و همه شاگردان از روشی یکسان بهره مند شدند و می توانستند به طور یکسان از کوشش معلمان خود، استفاده کنند.

با توجه به اینکه در این زمان، کتاب ویژه ای برای ناشنوایان وجود نداشت. اقدام به تألیف کتاب های درسی برای شاگردان ناشنوا کرد تا آنها بتوانند همپای شاگردان شنوا، مطالب را از روی متون درسی بیاموزند. این وظیفه را با تألیف همه کتاب های اول تا چهارم دبستان به انجام رساند.

خدمات درمانگاهی: در این زمان، آموزشگاه، مجهز به سمعک های گروهی شده بود، اما روش استفاده از آنها به روز نبود. از این رو پروانه باغچه بان، در 1346، با استفاده از بورس تحصیلی برای فراگیری یک دوره تخصصی در ادیومتری و سنجش شنوایی کودکان خردسال و تربیت شنوایی به دانمارک رفت. پس از پایان این دوره و بازگشت به تهران، «کلینیک شنوایی و گفتار باغچه بان» را در بخشی از آموزشگاه، پایه گذاری کرد و تا سال 1359، به عنوان سرپرست کلینیک و اجرای برنامه تربیت شنوایی کودکان، مشغول به کار شد و به تربیت نخستین مربیان سنجش شنوایی پرداخت.

این درمانگاه تا 1359، با همکاری دکتر غلامرضا پشمی و جمشید پیرنظر، که پس از آموزش در آمریکا، مسئول بخش رادیولوژی شده بود، اداره می شد. این درمانگاه، وابسته به جمعیت حمایت کودکان کر و لال بود و خدمات خود را به طور رایگان در اختیار همه مراجعان تهرانی و شهرستانی قرار می داد. همچنین، با همکاری متخصصان و مربیان این کلینیک و با همت دکتر جواد هدایتی، رشته ادیومتری و تربیت رابط شنوایان در 1354 در دانشگاه ملی ایران (شهید بهشتی کنونی) آغاز شد. هم اکنون پس از گذشت سال ها، این نیاز در زمینه خدمات به ناشنوایان در سطح کشور، برآورده شد.

در 1350 که ثمینه باغچه بان، مسئول پایه گذاری سازمان ملی رفاه ناشنوایان شد، پروانه باغچه بان، به عنوان مدیر داخلی آموزشگاه باغچه بان برگزیده شد و تا 1359 به خدمات خود در آموزشگاه و کلینیک شنوایی و گفتار باغچه بان، ادامه داد.

از 1359 تا 1364، پروانه باغچه بان، مسئول اجرای برنامه های ادیومتری در

ص: 73

مطب شخصی دکتر پشمی در تهران بود.

فعالیت هنری: افزون بر خدمات آموزشی و کلینیکی، پروانه باغچه بان، مسئول تهیه و اجرای برنامه های نمایشی شاگردان بود که قدم های بزرگی در راه پرورش استعدادهای هنری ناشنوایان به شمار می آید. اکنون، دست پروردگان این آموزشگاه، مسئولیت برنامه های هنری ناشنوایان را که بسیار چشمگیر است، در کشورمان بر عهده دارند.

مآخذ: باغچه بان، ثمینه، بهره ناشنوایان، تهران، امیرکبیر، بی تا؛ باغچه بان، جبار، زندگی نامه آموزگار و نویسنده بزرگ کودکان، تهران، 1381؛ دانشنامه ناشنوایان، محمد نوری و دیگران، قم، 1375، ص 209-210؛ اطلاعات شخصی نویسنده.

ص: 74

بازدیدی از انجمن خانواده ناشنوایان ایران

اشاره:

خانم ثمینه باغچه بان سال 1385 به ایران آمد. از جاهایی که دعوت شده بود انجمن خانواده ناشنوایان ایران بود. پس از بازدید گزارشی از بازدیدش نوشته است. این گزارش نشانگر نگاه و زاویه دید او به مسائل ناشنوایان در ایران و مشتمل بر نکات زیبا و جالبی است و بعد از گذشت یک دهه، هنوز گزارشی تازه و جذاب است. این گزارش را آقای رضا محمودی مرحمت کردند.

به دنبال کوشش هایی که از سال 1348 برای ایجاد مرکزی جهت فعالیت های تفریحی و فرهنگی ناشنوایان بزرگسال در آموزشگاه باغچه بان آغاز شده بود، در سال 1357 "انجمن خانواده ناشنوایان" به همت گروهی از ناشنوایان تحصیل کرده و پرکار به طور مستقل تأسیس شد. این انجمن نو پا پس از گذار از دشواری های بسیار توانسته است که محل ثابتی برای گردهمایی ناشنوایان در خیابان نواب فراهم سازد. این مرکز دو روز در هفته در اختیار جوانان و یک روز در هفته در اختیار خانواده های ناشنوایان است.

در این مرکز با همکاری ناشنوایان تحصیل کرده و متخصص افزون بر کلاس هایی برای آموزش زبان انگلیسی و ادبیات فارسی و کارهای دستی، بخشی برای مشاوره خانواده ها ایجاد شده است. این انجمن با برگزاری اردوهای تفریحی در ایام تابستان فرصتی فراهم می سازد که خانواده ها ضمن استراحت با مناطق مختلف کشورمان و جنبه های فرهنگی آن آشنا شوند.

برگزاری مراسم ویژه هفته جهانی ناشنوایان که بین دوم و هشتم مهرماه است همه ساله توسط این انجمن با شرکت گروه بزرگی از ناشنوایان بر پا می شود و این خود فرصتی ارزنده برای آشنا کردن جامعه شنوا با توانایی ها و نیازهای ناشنوایان کشورمان است.

ص: 75

در مردادماه سال 1385 فرصت دیدار از این انجمن برایم فراهم شد. روز پدر بود و روز تولد حضرت علی و به این مناسبت جشنی بر پا... محل انجمن طبقه سوم آپارتمان باریک و بلندی در نبش خیابان نواب است. از آسانسور کوچک این ساختمان بیشتر سالمندان استفاده می کنند و جوانان که به شوق گردهمایی آمده اند منتظر نمی مانند و پله ها را دو تا یکی کرده بالا می روند. در طبقه سوم از آسانسور بیرون آمدیم. راهرو و اتاق ها پر بود از حاضران.

بچه ها نمی دانستند که من خواهم رفت. این دیدار غیر منتظره را مدیون شاگرد عزیزم رضا محمودی و همسر شایسته اش مرجانه هستم. از دیدار شاگردانم که اکنون پس از گذشت ده بیست سال مردان و زنان جا افتاده ای شده بودند دلم غرق شادی و چشمانم پر از اشک شد... همدیگر را بغل کردیم و بوسیدیم ... فاصله این زمان طولانی فرقی در روابط ما نکرده بود... اسم ها بیشتر فراموشم شده بود ولی از نگاه شان آنها را می شناختم... همان شاگردان درس خوان یا شیطان بودند... فرزندانم بودند... عزیزانم بودند...

به سالن رفتیم... جا برای ایستادن هم نبود... در آنجا با خانم لیلا اعتماد که تمام وقت و توان خود را صرف این انجمن کرده است آشنا شدم. سخنرانی ها آغاز شد... همه به زبان اشاره... مجلس گرم بود و سخن ها بسیار... در این میان آنچه که مورد توجه من در این گونه مجالس که آمیخته ای از شنوایان و ناشنوایان است، بوده است کوششی است که بعضی از فرزندان شنوای والدین ناشنوا برای ترجمه گفتارها از زبان اشاره به زبان فارسی و از زبان فارسی به زبان اشاره می کنند. بار سنگینی که طبیعت بر دوش این جوانان نازنین گذاشته است بر دلم سخت سنگینی می کند... کسی که ناشنوا به دنیا آمده چاره ای جز ساختن با این محدودیت خود ندارد ولی این فرزندان که خمیره ای ویژه دارند از کودکی خود را متعهد می دانند که پلی میان دنیای سکوت والدین و جهان شنوا باشند... این تعهدی بس شریف و بزرگ است... چطور می شود که این بچه های حساس لزوم کمک به والدین را خود به خود درک می کنند و در دورانی که بیشتر بچه ها فارغ از محدودیت های والدین ناشنوای خود به حق به بازی و سرگرمی های خود مشغولند اینها به رفع مشکل ارتباطی والدین ناشنوای خود می پردازند. چه بینشی و چه

ص: 76

گذشتی...

دختر نازنین لیلا اعتماد نیز یکی از این عزیزان است. در آن جلسه این دختر نوجوان و دو دختر دیگر بار ترجمه ها را به دوش می کشیدند. متأسفانه نام آنها فراموشم شده است... در هر فرصتی این نکته را متذکر شده ام و تا آنجا که زمان اجازه می داده راهنمایی کرده ام که شاید بتوان در ازای این خدمت که حتی گاهی مزاحم تحصیل این مترجمان خود ساخته می شود، از امکانی مالی و یا فرهنگی بهره مند شوند... از اینکه در زمانی که می توانستم در این مورد اقدام کنم و متوجه آن نبوده ام، خودم را لعنت می کنم... چقدر کارها یا ناتمام مانده و یا آغاز نشده است...

در آنجا زکریا یکی از شاگردان عزیزم را که بینایی خود را نیز از دست داده بود دیدم. همسر نازنینش بازوی او را گرفته بود و به این سمت و آن سمت می برد... همدیگر را بغل کردیم... گریه کردیم... گرفتاری این گونه خانواده ها بسیار گسترده و ژرف است و نیازمند بررسی و رسیدگی و یاری بیشتر... آیا کاری برای آنها می شود... آیا آنها را از این خوان یغما نصیبی هست... آمار آنها در دست کیست... آدرسشان کجاست... چگونه روز را شب می کنند... چگونه می توان نسبت به سرنوشت تلخ این عزیزان بی تفاوت بود... مگر همه خوابیم... دلم به جوش می آید. دلم می خواهد جوان بودم و در گود...

تعداد حاضران آن قدر زیاد بود که می ترسیدم از سنگینی آن، این آپارتمان بساز بفروشی طاقت نیاورد و فرو بریزد... رضا محمودی و لیلا اعتماد دلگرمی ام می دادند... داشتم دیوانه می شدم... آیا این است محلی که در تهران به خانه ناشنوایان می رسد... آقای احمدی نژاد شما که نسبت به ناشنوایان لطف مخصوص دارید، خوشبختانه در مقامی هستید که بتوانید این مشکل را حل کنید... امیدوارم پیش از اینکه مانند من حسرت بخورید که چرا در زمانی که می توانستید غفلت کردید، به موقع به رفع این مشکل بپردازید... اگر وقت ندارید که شخصاً از مراکز ناشنوایان که با همت و کوشش خودشان فراهم شده است بازدید کنید، لطفاً کسان دلسوزی را برای رسیدگی بفرستید... پشیمان نخواهید شد.

"کانون ناشنوایان" و "خانه اعظم" و "انجمن خانواده ناشنوایان" نیازمند توجه

ص: 77

خاص شما هستند. به یاد داشته باشیم که ناشنوایان بیش از شنوایان نیازمند انجمن و باشگاه های ویژه هستند. تا فرصت باقی است لطف بفرمایید که خداوند یار نیکوکاران است.

نشریه «آوای نگاه» که به کوشش گروهی از جوانان خدمتگزار و خانم لیلا اعتماد منتشر می شود، آینه خبرها و زندگی ناشنوایان و دریچه ای به فرهنگ ایران و جهان است. با خواندن آن می توان از توانایی ها و نیازمندی های ناشنوایان کشورمان آگاه شد و در برنامه ریزی ها از آن مدد گرفت.

با آرزوی توفیق برای این عزیزان و تجدید دیدار در جایی مناسب تر برای این انجمن.

ص: 78

روش تدوین کتاب برای ناشنوایان

اشاره:

خانم ثمینه تجارب مهمی در زمینه آموزش زبان اشاره و آموزش ناشنوایان دارد. نیز کتاب های متعدد تألیف کرده و در این عرصه هم تجارب سودمندی دارد. در این مقاله تجارب خودش را مکتوب کرده است. در آخر مقاله چند کتاب مهم برای مطالعه ناشنوایان معرفی کرده، وی این مقاله را در مهرماه 93 نوشته است.

کتاب زبان نوشته شده است. یعنی برای کسی قابل استفاده است که زبان آن کتاب را بداند. مثلاً برای کودکانی که زبان فارسی را می دانند، پس از آموختن الفبا استفاده از کتاب های فارسی آسان خواهد بود.

روشن است که تعلیم آموختن و نوشتن که منحصر به آموختن الفبای هر زبان است، کاری است که در زمان کوتاهی انجام می گیرد و ناشنوایان در این کار همپای شنوایان هستند. و بر عکس، آموختن زبان، از آنجا که دایره واژه ها بی شمار و ساختارش پیچیده است کاری است که زمان می برد و توفیق در آن بستگی به عوامل بسیاری دارد. زبان فارسی همچون دیگر زبان ها، مشکلات خودش را دارد که برای نمونه یک مثال می زنم:

مثلاً برای یک کودک ناشنوا که معنی سر - پا - میز - وقت - زده را می داند، درک معنای واژه های مرکب سر پا، سر میز، سر وقت، سر زده دشوار و مستلزم آموختن مجدد است.

وجود فعل های مرکب در زبان فارسی نیز مشکل افزاست و موجب به اشتباه افتادن زبان آموزان می شود. اینها مشکلاتی است که معلمین ناشنوا با آن خوب آشنا هستند. باری، کتاب های کودکان و نوجوانان شنوا با توجه به سن خوانندگان به گروه های الف تا ج تقسیم شده اند. در مورد ناشنوایان در این درجه بندی، عامل زبان نقش مهمی دارد.

ص: 79

اینجاست که می بینیم گاهی و یا شاید بتوان گفت در بیشتر موارد، نوشته هر چند با سن ناشنوا مطابقت دارد ولی با سطح سواد او همخوان نیست و برعکس. بنابراین مشکل اصلی گزینش زبان کتاب و متن آن با در نظر گرفتن سن مخاطب است و این نه کاری است آسان.

نظری بیاندازیم به کلید زبان و سوادآموزی به ناشنوایان.

نخستین گام های آموزشی ناشنوایان را می توان فشرده در این چهار نکته خلاصه کرد:

آموختن زبان (یعنی جایگزین کردن واژه به جای اشاره های طبیعی)، دستوری کردن زبان

(زیرا زبان اشاره به معنایی که ما می دانیم پیرو دستور خاصی نیست)

آموختن تلفظ حرف ها و واژه ها، لب خوانی

تربیت و بهره برداری از شنوایی

آموختن خواندن و نوشتن الفبا

طبیعی است که هرگاه ناشنوایان در این موارد به حد شنوایان برسند، مشکلی نخواهیم داشت و کتاب های ویژه لازم نخواهد بود.

به طور کلی گروه بزرگی از ناشنوایان راه درازی تا پا نهادن در این عرصه را در پیش دارند و در این راه، نیازمند توجه مسئولین و همکاری آنها با کارشناسان ناشنوا و شنوا هستند.

همچون کتاب های شنوایان، در نوشتن کتاب های ویژه برای کودکان و نوجوانان ناشنوا، سه نکته زیر راهنما خواهد بود:

1- تشخیص کمبود و نیازمندی ها

2- برگزیدن متن جالب

3- برگزیدن مناسب ترین وسیله تولید و توزیع

در اینجا برای اینکه مثالی زده باشیم، مخاطبان خود را کودکان ناشنوایی با توانایی و سواد شاگردان کلاس دوم دبستانی می گیریم و هدفمان را ایجاد پلی بین کودکان ناشنوا و شنوا و آشنا کردن آنها با ادبیات با استفاده از متنی که در کتاب های کودکان هست می انگاریم.

ص: 80

اکنون چند نمونه از شعرهای ادبی ساده را برمی گزینیم تا با یک تیر دو نشان زده باشیم و دریچه ای از گلشن ادبیاتمان را به روی ناشنوایمان باز کنیم.

در این نوشته، آن معانی و واژه هایی که دریافت مقصود را برای ناشنوایان مشکل می کند، به رنگ سرخ نوشته می شود.

یک:

یکی بر سر شاخ بن می برید خداوند بستان نظر کرد و دید

بگفتا که این مرد بد می کند نه بر من که بر نفس خود می کند!

در اینجا شاگرد با چند واژه روبرو می شود که معنی آنها را نمی داند و آمادگی ذهنی دارد که برایش معنی شود. او می داند که یک معنی یا مفهوم می تواند دو نام داشته باشد. لذا کار چند دشوار نیست و باید توضیح داد که یکی یعنی یک نفر - یک آدم.

معنی کردن واژه بن نشان دادنی و آسان است، خداوند یعنی صاحب، بگفتا یعنی گفت و نفس خود یعنی خود، خود آدم.

این قطعه با وجود این که از سعدی است و واژه های نوی دارد، به آسانی قابل فهم است. در صورتی که قطعه زیر که به نظر بسیار ساده و آسان می آید، دشوارتر از قطعه سعدی است و سختی آن در آسانی ظاهری آن است!

دو:

دو نفر دزد زری دزدیدند سر تقسیم به هم جنگیدند

آن دو بودند چو گرم زد و خورد، سومی آمد و زر را زد و برد!

در اینجا با وجود اینکه شاگرد ناشنوا معنای واژه های سر - گرم - خورد - زد، را می داند، باید مفهوم دیگر آنها معنی و آموخته شود. تقسیم مگر سر دارد؟ سر چه چیز؟ چه چیز گرم بود؟ بخاری روشن بود؟ کسی گرمش بود؟ چه چیز را می خوردند؟ چرا زر را زدند؟

تفهیم واژه های مرکب که اجزایش معنای مستقل دارند، به مراتب دشوارتر از این است که بگوییم نظر کرد یعنی نگاه کرد.

هر چند که داستان «خری که دم نداشت» ایرج میرزا داستانی ساده و برای شاگردان جالب است ولی ساختار جمله ها و واژه های مربوط به نفسانیات، درک آن

ص: 81

را مشکل می سازد.

بودست خری که دم نبودش روزی غم بی دمی فزودش

در دم طلبی قدم همی زد، دم می طلبید و دم نمی زد.

ناگه نه ز راه اختیاری، بگذشت کنار کشتزاری

دهقان مگرش ز گوشه ای دید برجست و از دو گوش ببرید!

بیچاره خر آرزوی دم کرد، نایافته دم دو گوش گم کرد!

(در چنین مواردی شاید آسان تر باشد که موضوع را نخست به شکل داستان با زبان ساده بنویسم، تا شاگردان با حال و هوای آن آشنا شوند و سپس به یاد دادن شعر بپردازیم.)

پس از اینکه داستان هایی که باب دل و متناسب با سطح سواد خواننده باشد نوشته شد، نوبت تصویرگر می شود که با رسم تصاویری روشن و گویا، فهمیدن متن داستان را آسان تر کند. در زبان اشاره، حرکت دست ها همیشه توأم با حالت های بدن و چهره است که کار صفت و قید را در زبان شفاهی می کند و این نکته کار تصویر این گونه کتاب ها را کاری دقیق می کند.

ما گروه نسبتاً بزرگی از ناشنوایان علاقه مند و باسواد داریم که کاملاً شایستگی و آمادگی تهیه کتاب های خواندنی را برای ناشنوایان دارند (مثل حبیب مهدوی، محسن موسوی، رضا محمودی و رضا قلی شهیدی، شیدا شهیدی و بهروز قهرمان... و و و)

جای پای رفتگان هموار سازد راه را...

تا آنجا که به یاد دارم، کتاب هایی که تاکنون برای ناشنوایان خردسال با زیرنویس زبان اشاره تهیه شده (و من در دست دارم) کتاب های زیر هستند که می توان با نظرخواهی ناشنوایان و آموزگارانشان، متن و تصاویر آنها را ارزیابی کرد و نکته های درست و نادرست را دید و گام های درستی برداشت.

تکنولوژی در خدمت ناشنوایان

روشن است که هیچ کتابی حتی با بهترین زیرنویس زبان اشاره نمی تواند جای ویدیوی نمایشی (زبان اشاره توأم با الفبای گویا) را بگیرد.

خوشبختانه ناشنوایان در هنر نمایشی استاد هستند و عاشق آن...

ص: 82

اکنون با توجه به فراگیر شدن تکنولوژی و سهولت کاربرد آن، می توان گفت که تهیه یک ویدیو با زیرنویس زبان فارسی کاری آسان و ارزان و لذتبخش و آموزنده (از نظر سوادآموزی و گسترش فرهنگی) خواهد بود. با استفاده از این موهبت قرن، مسلماً ناشنوایان هنرمند با همکاری یکدیگر می توانند به موازات کتاب های ویژه در کار گسترش زبان و فرهنگ ناشنوایان سهم بسیار ارزنده ای داشته باشند.

من روی واژه فرهنگ تأکید دارم.

ویدیوهایی که با همکاری کارشناسان ناشنوا و شنوا تهیه شود، نه تنها در زمینه آموزشی مشکل گشا خواهد بود، بلکه فاصله ای که بین آگاهی فرهنگی ناشنوایان با جامعه شنوا، به خاطر مشکل زبان وجود دارد، کاهش بسیار خواهد یافت.

اهمیت استفاده از کتاب های کودکان شنوا

به منظور کوتاه کردن فاصله فرهنگی بین ناشنوایان و شنوایان، باید در محیط خانه و مدرسه و کلاس های ناشنوایان، کتاب هایی که برای شنوایان هم سن آنها نوشته شده است در دسترس باشد.

اعضای خانواده و کتابداران و آموزگاران می توانند کتابی را که تصویر و یا موضوع آن می تواند برای فرزندشان جالب باشد، برایشان بخوانند و با استفاده از همه وسایل ارتباطی، روش کلی (زبان، زبان اشاره، الفبای دستی گویا) آنها را با متن داستان و یا نوشته آشنا کنند و به پرسش هایی که برایشان پیش می آید پاسخ گویند.

در آموزشگاه باغچه بان شاگردان ناشنوا از تدریس خواهرم پروانه خیلی خوششان می آمد. وقتی از اکبر بلای عزیزم پرسیدم: چرا... گفت: چون که پروانه خانم مثل کارتون حرف می زند و درس می دهد!

مادران و پدران آموزگاران و کتابداران عزیز از کتاب های موجود در بازار استفاده کنید. مثلاً داستان شنگول و منگول و یا خاله خزوک را برای این کودک تعریف کنید.

لازم نیست که هر واژه را تک تک اشاره یا معنی کنید.کتاب را باز کنید، با استفاده از تصویر کتاب ها داستان را با روش کلی شرح دهید. واژه هایی را که می داند، در متن داستان نشان دهید و روشن تلفظ کنید. از آشنا کردن کودکانمان با گنجینه فولکلورمان دریغ نکنیم... کاربرد هنرِ هنرپیشگی برای راه یافتن به

ص: 83

دنیای ناشنوایان ضرورت دارد.

برای اینکه پا به عالم عزیزان ناشنوایمان بگذاریم و به راستی فهمیده شویم، باید بدون خجالت و رو دربایستی در جلد هر واژه برویم و بار عاطفی و احساسی هر کلمه را با حرکات دست و صورت و بدن به درستی و روشنی عیان کنیم. هنرپیشه شوید و ببینید که چگونه دیوار ناشنوایی فرو می ریزد! ببینید چگونه فرزندانمان شکفته می شوند.

و این خود چه عالمی دارد و چه لذت بخش است!

می دانم که این نوشته بیشتر روش تدریس شد. چه می توان کرد، از کوره همان برون تراود که در اوست.

چنانکه این نوشته با برنامه شما هم آهنگی دارد، آن را در برنامه تان بگذارید.

با آرزوی موفقیت برای همه دوستان عزیز، ثمینه باغچه بان سوم مهرماه 1393

ص: 84

کتاب هایی با زبان اشاره

خانم ثمینه باغچه بان در همه زمینه های آموزش و پرورش ناشنوایان کوشا بود، از جمله در تألیف کتاب و به ویژه کتب به زبان اشاره یا کتب مصور اقدامات سودمندی انجام داده است. در یادداشت های ایشان، به دو صفحه یادداشت برخوردیم که مشتمل بر اطلاعاتی درباره کتاب ها به زبان اشاره است. این اطلاعات را به لحاظ اینکه اهمیت تاریخی دارد به همان صورت، عرضه می کنیم.

نام این کتاب ها به ترتیب زمان چاپ نوشته می شود.

یک: جوجه من، به زبان اشاره

شعر از جبار باغچه بان

ناشر: ثمینه باغچه بان

تاریخ: اسفندماه 1358

دو: مهمان های ناخوانده، به زبان اشاره

از انتشارات کانون پرورش فکری کودکان ناشنوا

چاپ اول سال 1359 برای سال جهانی کودک

سه: کبوتر من، کبوتر من

شعر از جبار باغچه بان

ناشر: شرکت همگام با کودکان و نوجوانان

چاپ اول سال 1373

چهار: شب به سر رسید

شعر از جبار باغچه بان

ناشر: شرکت همگام با جوانان و نوجوانان

چاپ اول سال 1373

ص: 85

پنج: دویدم و دویدم

با همکاری صندوق کودکان سازمان ملل متحد (یونیسف)

این کتاب همراه با ویدیو است.

ناشر: شیرازه

چاپ بهار 1377

در همان تاریخ حقوق کودک با زبان اشاره تهیه شد که بسیار ارزنده و بی نظیر است. متأسفانه به علل مختلف این کتاب و دو ویدیو پیوست به صورتی که شایسته بود در اختیار ناشنوایان قرار نگرفت. امیدوارم که به یاری یونیسف بار دیگر این کتاب و دو ویدیو آن تجدید چاپ شود و در اختیار ناشنوایان و شنوایان قرار گیرد.

به کوشش ناشنوایان علاقه مند در طی سال ها خوشبختانه تعداد بسیاری فرهنگ زبان اشاره فارسی دستوری، برای رفع نیازمندی های گوناگون، تهیه شده و در اختیار ناشنوایان گذاشته شده است.

نخستین فرهنگ نامه جامع ناشنوایان در سال 1359 از طرف انتشارات واحد آموزش (زبان اشاره) سازمان ملی رفاه ناشنوایان به چاپ رسیده است.

کتاب دیگر فرهنگ زبان اشاره فارسی برای ناشنوایان (جلد اول) است که منتشر شد.

روان جولیا سمیعی پایه گذار زبان اشاره فارسی دستوری، شاد باد.(1)

ص: 86


1- . این مطلب را خانم ثمینه باغچه بان به تاریخ مهرماه 1393 نوشته است.

برنامه و روش آموزش در دبستان ناشنوایان باغچه بان

از سال 1303 یعنی از آغاز کار در دبستان ناشنوایان باغچه بان، تکیه اصلی بر آموختن زبان و گفتار و اصلاح تلفظ بود و در آموزش "روش آزاد" به کار می رفت. در آن سال هایی که شاگردان ناشنوا در امتحان های نهایی دوره دبستان شرکت نمی کردند، این آزادی موجود بود که به فراخور توانایی ها و نیاز شاگردان، در متن مواد برنامه های درسی، مطالبی که آموختن آنها برای آماده ساختن این شاگردان برای ورود به اجتماع و زندگی ارزشمندتر بود، گنجانده و تدریس شود. از این رو مثلاً مطلب های تاریخ و جغرافیا و علوم و ریاضی با آنچه که مربوط به زندگی شاگردان بود هماهنگ می شد.

شاگردان ما شاید سال جلوس فلان شاه و یا پایان جنگ های خوش فرجام و یا بد فرجام قرن های پیش را نمی دانستند، ولی تا حد امکان در جریان گذران سیاسی کشورمان و آنچه که در جهان می گذشت بودند. به یاد دارم روزی گروهی از میسیونرهای آمریکایی که فارسی می دانستند برای بازدید به مدرسه آمده بودند. پیشرفت و توانایی شاگردان در درس های گوناگون، آفرین آنها را برانگیخته بود. در پایان بازدید یکی از شاگردان پرسید.

روش آزاد چیست؟

روش آزاد نامی است برای روشی که از سال 1303 در تبریز یعنی از آغاز کار آموزش ناشنوایان در این مدرسه به کار گرفته شده برگزیده شد. در روش آزاد هدف از آموزش ناشنوایان، چه کودک و چه بزرگسال، توانبخشی کامل آنهاست. در این روش به کار بردن هرگونه نشانه و یا علامت بصری و استفاده از حس لامسه و بازمانده شنوایی، به فراخور توانایی ها و نیاز آنها نه تنها مجاز بلکه ضروری است. کوتاه اینکه در این روش برای آسان کردن و باز کردن راه ناشنوایان نه تنها برای آموزش گفتار و زبان بلکه برای آموزش دیگر مواد درسی، به کار گرفتن هر وسیله ای که بتوان با آن مقصود را آسان تر و روشن تر به ناشنوا تفهیم کرد، نه تنها مجاز است بلکه ضرورت دارد. بهره مند شدن بدون محدودیت از اشاره های طبیعی و یا

ص: 87

قراردادی و الفبای گویا یا الفبای دستی و بهره مندی از بازمانده شنوایی حق مادری ناشنوایان است. حذف هر یک از این راه های ارتباطی محدودیت ایجاد می کند و آسیب بزرگی به آموزش زبان و گفتار می زند و بدون شک موجب کندی و حتی سرخوردگی آنها در مدرسه و اجتماع می شود.

به یاد دارم در اردیبهشت ماه سال 1375 سمیناری درباره "بررسی روش های مؤثر در آموزش کودکان و بزرگسالان ناشنوا" در تهران به دعوت دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی تشکیل شده بود. در این سمینار حضور فعال ناشنوایان تحصیل کرده و گزارش های آنها از جمله سخنرانی «روزبه قهرمان» در مورد بی سوادی شاگردان ناشنوا بسیار هشیار دهنده بود. در این جلسه ها عموم ناشنوایان نسبت به تحریم کاربرد الفبای دستی و زبان اشاره در کلاس ها و مدرسه های ناشنوایان سخت اعتراض داشتند. پسر جوان ناشنوایی شعاری نوشته بود (دست های ما را از ما نگیرید) آری دست های ناشنوایان زبان آنها هستند، زبان آنها را نبرید.

خانم فرشته قهرمان که فرزندی ناشنوا دارد و یکی از آموزگاران برجسته و با تجربه مدرسه ناشنوایان در مشهد بود، در مورد تحمیل روش شفاهی به همه شاگردان ناشنوا صرف نظر از امکان ها و توانایی های آنها و شرایط کاری و ناهماهنگی کتاب های درستی و محتوای آنها با نیازمندی های شاگردان ناشنوا سخنانی بسیاری روشنگر گفت و راه حل هایی پیشنهاد کرد.

گزارش آقای خسرو گورابی، یکی از کارشناسان آموزشی، نیز درباره سطح سواد شاگردان ناشنوای "دیپلمه" بسیار تکان دهنده بود. و ایشان نتیجه پژوهش های خود را وحشتناک خواندند و گفتند که از 67 شرکت کننده در کنکور ورود به دانشگاه تنها سه نفر "با استفاده از بخش سه" پذیرفته شدند. در آزمون درس های کلاس پنجم ابتدایی از دیپلمه های شنوا، درصد قبولی صد در صد و قبولی شاگردان "دیپلمه" ناشنوا بسیار پایین بود. بر اساس پژوهش و گزارش ایشان در آن سال به طور کلی معدل کل داوطلبان شنوای کنکور دانشگاهی 81/17 و معدل ناشنوایان 7/8 بوده است. متأسفانه این گزارش ها تغییری در روش آموزش ناشنوایان نداد و از قرار، کار به همان منوال گذشته ادامه یافت و

ص: 88

توجهی به رهنمودهای این کارشناسان داخلی و شرکت کنندگان خارجی و تقاضای ناشنوایان نشد.

قطعنامه ای که در این مورد در ده ماده به تصویب رسید گواه این خواست جامعه آگاه و باسواد و تحصیل کرده ناشنوایان ایران است. باید گفت که متأسفانه هنوز دفتر امور کودکان استثنایی این خواست ناشنوایان را که بر پایه پژوهش ها و گزارش های شنوایان و ناشنوایان متخصص داخلی و خارجی بنا شده است ناشنیده گرفته و تا آنجا که من می دانم تا امروز که بیش از چهارده سال از آن تاریخ می گذرد، در کاربرد روش شفاهی پا فشاری می کند و توجهی به آمار بی سوادی ناشنوایان مدرک گرفته ندارد.

در اینجا برای روشن شدن اهمیت کاربرد زبان اشاره و روشن شدن عمق نادرستی کار دفتری که مسئول آموزش ناشنوایان در کشورمان است، قطعنامه کمسیون علمی کنگره جهانی ناشنوایان، وابسته به سازمان ملل، را که در تاریخ دسامبر 1991 به تصویب رسیده است می آورم. این قطعنامه در سمینار بررسی روش ها خوانده و تأیید شد.

"کمیسیون علمی کنگره جهانی ناشنوایان در جلسات مورخ دسامبر 1991 خود، توصیه های خود را درباره شناسایی زبان اشاره به شرح زیر اعلام می دارد:

یک. زبان اشاره در سراسر جهان باید مورد شناسایی قرار گیرد.

الف: همه دولت ها موظف هستند شناسایی زبان اشاره را اگر تاکنون به آن عمل نکرده اند، به منزله یکی از زبان های رسمی کشور برای افراد ناشنوا به رسمیت بشناسند.

ب: همه دولت ها باید هرگونه مانع موجودی را که در سر راه به کار بردن زبان اشاره برای افراد ناشنوا موجود است از میان بردارند.

دو: کنگره جهانی ناشنوایان توصیه می کند که حق هر کودک ناشنوا در آشنایی با زبان اشاره از اوان کودکی محفوظ باشد و امکان آموزش لازم را در دو یا چند زبان دیگر داشته باشد.

الف: زبان اشاره باید به منزله نخستین زبان کودک ناشنوا شناخته و پذیرفته شود.

1: زبان اشاره مورد بحث باید زبان ملی، یعنی زبان اشاره طبیعی هر جامعه

ص: 89

ناشنوا در هر منطقه شناخته شود.

2. برای آن که کودک ناشنوا بتواند نخستین زبان خود را به طور کامل و روان در اوان زندگی بیاموزد، باید امکان آشنایی او با زبان اشاره در محیط خانواده و بین کسانی که تسلط کامل به زبان اشاره دارند فراهم گردد.

ب: حق کودک ناشنواست که در محیط دو و یا چند زبانه به ویژه در زمینه خواندن و نوشتن آموزش ببیند.

یک) زبان اشاره ملی باید در تدریس اغلب مواد رسمی درسی به کار برده شود.

دو) تدریس زبان گفتار و نوشتار ملی باید جداگانه ولی به موازات زبان های دیگر که مورد استفاده در محیط است اعمال شود.

پ: برنامه های آموزش زبان اشاره به والدین و کسانی که با کودک ناشنوا سر و کار دارند باید هر چه زودتر اجرا شود.

ت: از آموزگاران کودکان ناشنوا انتظار می رود که زبان اشاره را بیاموزند و آن را به منزله زبان طبیعی و اولیه تدریس بپذیرند و به کار برند."

این قطعنامه از نظر اهمیت و تأثیری که در انتخاب روش آموزشی دارد در اینجا عیناً نوشته شد.

کسانی که برای آموزگاری به دبستان ما می آمدند به زودی و راحتی این روش "آزاد" را می آموختند و می توانستند به تناسب توانایی های شاگردان با به کار بردن الفبای دستی یا الفبای گویای باغچه بان به شاگردان گفتار بیاموزند و یا دشواری های گفتاری آنها را رفع کنند.

این آموزگاران به حساسیت و میزان بازمانده شنوایی شاگردان و توانایی آنها در لب خوانی توجه داشتند و آن را با تمرین های لازم پرورش می دادند.

در مدرسه، شاگردان ناشنوا خود در صورت لزوم برای واژه های نوی که پیش می آمد اشاره ای می ساختند. این نشان ها و یا اشاره ها چون تا حد امکان معنی کلمه را تصویر می کرد، از طرف بچه ها و بزرگترها پذیرفته می شد، جا می افتاد و به این ترتیب دامنه واژه های زبان اشاره گسترده تر می شد. مثلاً پذیرفتن نشان خال در پیشانی برای هندی ها و یا علامت گیتار برای ایتالیایی ها و یا جیب پر پول برای آمریکایی ها و نشان دادن سبیل برای پدرم نشانه هایی بود که با عقل جور در می آمد

ص: 90

و جا می افتاد. باید بگویم که گاهی بعضی از این نشان ها با پیشرفت معلومات ناشنوایان تغییر می یافت چنان که بعدها نشان ایتالیا تصویر چکمه که شکل جغرافیایی این کشور است و نشان ستاره های پرچم آمریکا نشان کشور آمریکا شد.

شاهد درستی این روش موفقیت راستین شاگردان آموزشگاه باغچه بان در امتحانات ششم ابتدایی و کلاس نهم آموزشگاه و ورود فارغ التحصیلان این مدرسه به دبیرستان ها و آموزشگاه های حرفه ای و دانشگاه است. شاگردانی که مایل به ادامه تحصیل نبودند، جذب بازار کار می شدند و با داشتن سواد و استفاده از گفتار شغلی می یافتند. آنها ناشنوا بودن را عیبی نمی دانستند تا آن را با به کار نبردن زبان اشاره بپوشانند. ناشنوایی آنها پذیرفته شده بود و اعتماد به نفس پیدا کرده بودند. به طور کلی مردم شنوا پذیرای ناشنوایان هستند. زبان اشاره را دوست دارند و با رغبت یاد می گیرند و به کار می برند. این بعضی از متخصصین هستند که مثل جن از بسم اللّه از زبان اشاره هراس دارند زیرا آن را نمی شناسند و پذیرفتن این وسیله ارتباطی را شکست خویش در مقابل حل مشکل ناشنوایی و ناگویایی می پندارند. آنها چشم خود را بر این واقعیت مسلم می بندند و حق استفاده از این وسیله و زبان طبیعی را تحریم می کنند. متأسفانه جامعه ناشنوایان باید جریمه این کوته اندیشی ها را به قیمت کیفیت زندگانی خویش بپردازند و خاموش بمانند.

ص: 91

مختصری درباره آموزش و پرورش ناشنوایان در ایران

در سال 1304-1355 شمسی

پایه گذار آموزش و پرورش ناشنوایان در ایران جبار باغچه بان (میرزا جبار عسگرزاده) است. باغچه بان در سال 1303 شمسی در شهر تبریز کودکستان «باغچه اطفال» را تأسیس کرد. در سال 1304 تصادفاً در این کودکستان سه پسر ناشنوا همراه خواهران و برادران شنوای خود نام نویسی کردند.

باغچه بان از مشاهده تنهایی و بی زبانی این کودکان سخت متأثر شد و با وجود اینکه در زمینه آموزش ناشنوایان تحصیلات و یا سابقه ای نداشت تصمیم گرفت که به طریقی به این کودکان حرف زدن بیاموزد. این تصمیم او در آن زمان و مکان موجی از سخره و حتی خشم و تهمت برانگیخت. ولی او از پای ننشست و علی رغم زمینه بسیار نامساعد و مخرّب به کوشش خود ادامه داد. باغچه بان در جستجوی یافتن راهی، به ویژگی های مخارج حروف پی برد و دریافت که اصوات زبان به دو گروه عمده تنفسی و آوایی تقسیم می شوند و می توان به استفاده از حس لامسه و بینایی به ناشنوایان حرف زدن و لب خوانی آموخت. بر پایه این دانش، برای آسان کردن کار زبان آموزی، اصلاح تلفظ و لب خوانی یک الفبای دستی ایجاد کرد. باغچه بان در مورد این الفبای دستی چنین می گوید:

ز اندیشه برای خود رهی یافته ام نقش دگری را به ره انداخته ام

از چشم برای دیدن چهره صوت با دست هنر آینه ای ساخته ام

الفبای دستی باغچه بان هنوز در نوع خود در جهان بی نظیر است زیرا گذشته از اینکه تا حد امکان و به مقدار زیادی با شکل حروف الفبای فارسی مطابقت دارد، نمایش دهنده کیفیت و چگونگی تلفظ هر حرف از نظر فنتیک است و از این رو نه تنها وسیله ای ارزنده برای آموزش و اصلاح تلفظ بلکه درگاه لب خوانی مدد بزرگی برای ناشنوایان است.

ثمینه باغچه بان با توجه به دشواری تشخیص حروف متحد المخرج درگاه لب خوانی، از آغاز برای آموزش ناشنوایان، روش شفاهی (یعنی حرف زدن و لب خوانی) را توأم با الفبای دستی انتخاب کرده بود.

در بهار سال 1305 در جلسه ای که در حضور عده کثیری از فرهنگیان و مردم

ص: 92

تبریز تشکیل شد، برای نخستین بار سه کودک ناشنوا به حضار خیر مقدم گفتند و امتحان خواندن و نوشتن و حرف زدن دادند که موجب اعجاب و تحسین همگانی شد و تهمت سودجویی و شارلاتانی از دامن پاک باغچه بان زدوده شد.

در این سال به علت گرفتاری های گوناگون باغچه بان ناچار از سفر به شیراز شد. در آنجا "کودکستان شیراز" را تأسیس کرد. در سال 1311 باز ناچار کودکستان شیراز را ترک کرد و به تهران رفت و در این شهر بار دیگر آموزش ناشنوایان را در کنج مطب یکی از دوستان آغاز کرد و تا پایان عمر در راه بهبود روش آموزش ناشنوایان و گسترش خدمات رفاهی آنها و معرفی ناشنوایان به عنوان گروهی از مردم که قابلیت آموزش هر حرفه و هنر و دانشی را دارند کوشید.

باغچه بان برای نیل به اهداف خود مدرسه اش را با رنج و کوشش و گذشت بسیار گسترش داد، برنامه تربیت معلم اجرا کرد، کتاب های ویژه برای ناشنوایان و معلمین ناشنوایان نوشت، وسایل آموزشی بسیار ساخت، سمعک استخوانی یا تلفن گنگ را در سال 1313 اختراع کرد و به ثبت رسانید و در سال 1322 جمعیت حمایت کودکان کر و لال و در سال 1327 کانون کر و لال ها را تأسیس کرد. باغچه بان در چهارم آذرماه سال 1345 شمسی در مدرسه خود که محل زندگانی اش نیز بود جهان را با دلی شاد و آسوده بدرود گفت.

از سال 1335 به بعد رفته رفته در تهران و شهرستان ها کلاس ها و مدارس دیگری برای ناشنوایان توسط معلمین علاقه مند ایجاد شد که از جمله دبستان گلبیدی در اصفهان (در سال 1335) برای ناشنوایان و سپس آموزشگاه استثنایی اصولی در تبریز، دولتی (در سال 1337) برای ناشنوایان، نابینایان و عقب ماندگان ذهنی و مدرسه راهنمایی و هنرستان حرفه ای نظام مافی در تهران (در سال 1343) را می توان نام برد.

در سال 1347 شمسی با تأسیس دفتر کودکان استثنایی وابسته به وزارت آموزش و پرورش گسترش بزرگ در کار تربیت معلم، برنامه ریزی، تأسیس کلاس ها و مدارس ویژه کودکان ناشنوا، نابینا، تیزهوشان، و عقب افتادگان ذهنی در سطح کشور حاصل شد. خدمات این دفتر محدود به کودکان بین سنین شش تا دوازده سالگی بود.

طبق گزارش این دفتر در آغاز سال تحصیلی 1354 در نود نقطه از کشور کلاس های ویژه برای چهار گروه کودکان استثنایی فوق تأسیس یافته بود.

ص: 93

در سال 1351 سازمان ملی رفاه ناشنوایان وابسته به وزارت کار در تهران تأسیس شد و در سال 1353 پس از تأسیس وزارت رفاه اجتماعی وابسته به این وزارتخانه و هدف این سازمان علاوه بر فراهم ساختن خدمات اجتماعی و رفاهی و کاریابی و بیمه ای و پزشکی برای ناشنوایان بزرگسال و خانواده ناشنوایان گسترش امکان آموزش و پرورش برای دو گروه زیر بود که تا این زمان زیر پوشش هیچ یک از خدمات دولتی و غیر دولتی قرار نگرفته بودند:

- ناشنوایان بزرگسال، بالاتر از سیزده سالگی

به این گروه خدمات زیر ارائه می شد:

- ایجاد امکان ادامه تحصیلات عالی در دانشگاه ها و هنرستان های عالی از طریق فراهم ساختن خدمات رابط ناشنوایان

- سوادآموزی به ناشنوایان بزرگسال که تا سیزده سالگی امکان ورود به مدرسه یا کلاس ویژه را نداشته اند.

- ناشنوایان خردسال، دوران گاهوارگی

به این گروه خدمات زیر ارائه می شد:

- آغاز هرچه زودتر برنامه های زبان آموزی و تربیت شنوایی که این کار از راه تشخیص هر چه زودتر و تجویز سمعک مناسب و دادن سمعک رایگان و تربیت مادران و پدران جوان برای آموزش زبان و لب خوانی و الفبای دستی و زبان اشاره در خانه به کودکان خردسالشان انجام می گرفت.

از سال 1353 بخش پژوهشی سازمان رفاه ناشنوایان با توجه به اهمیت و لزوم یک زبان اشاره عمومی، خانم جولیا سمیعی با همکاری ناشنوایان باسواد و بی سواد برای استاندارد کردن اشاره های موجود، جلسات بسیار تشکیل داد و بالاخره در سال 1359 نخستین جلد "فرهنگ زبان اشاره فارسی" برای ناشنوایان به چاپ رسید و برنامه ویژه ناشنوایان که شامل اخبار داخلی و خارجی نیز می شد، با بهره گیری از زبان اشاره در تلویزیون پخش گردید. این کوشش هنوز ادامه دارد. پس از ایجاد زبان اشاره فارسی کتاب های شعر و داستان برای کودکان ناشنوا قبل از سنین دبستانی با اشارات زبان اشاره تهیه شد و به چاپ رسید. در سال 1355 دویست و چهار نفر ناشنوای بزرگسال در مراکز ویژه ناشنوایان در تهران و پنج شهرستان عمده مشغول سوادآموزی و حرفه آموزی بوده اند.

ص: 94

آموزشگاه استثنایی تبریز

آموزشگاه استثنایی تبریز(1)

این آموزشگاه تابع اداره آموزش و پرورش تبریز بود که در سال 1337 به همت آقای اصولی پایه گذاری شد.

در 1337 شمسی آموزشگاهی برای آموزش ناشنوایان در شهر تبریز تأسیس یافت و یک سال و نیم بعد، دو گروه کودکان نابینا و عقب مانده ذهنی نیز، پذیرفته شدند و از آن پس این مجموعه به نام آموزشگاه استثنایی تبریز، زیر نظر اداره آموزش و پرورش به کوششهای خود ادامه داد.

سال ها بعد، این آموزشگاه دارای دو ساختمان بود: ساختمان شماره یک که ویژه آموزش ناشنوایان و نابینایان بود و از جمع هفت کلاس، درس پنج کلاس آن به آموزش ناشنوایان دوره ابتدایی اختصاص داشت. پسران ناشنوا و نابینا در سه کارگاه کفاشی، حصیربافی و قالیبافی، و دختران ناشنوا در کارگاه های آرایش و خیاطی بعد از ظهرها کارآموزی می کردند و اصول حرفه ها را می آموختند. در این آموزشگاه 133 دانش آموز به تحصیل اشتغال داشتند که 104 نفر آنان ناشنوا و بقیه نابینا و عقب افتاده ذهنی بودند. این آموزشگاه همچنین دارای یک شبانه روزی بود که در آن از دوازده دانش آموز سرپرستی می شد که از این عده، هفت نفر پسر ناشنوا و پنج نفر پسر نابینا بودند.

ساختمان شماره دو، مخصوص کودکان عقب مانده ذهنی بود و کلیه دانش آموزان آن از غذا و وسیله آمد و رفت به طور رایگان استفاده می کردند. کل نیروی انسانی این مدرسه 22 نفر بود که هفت نفر آنان معلم کلاس های ناشنوایان بودند.

مأخذ: باغچه بان، ثمینه، بهره ناشنوایان، تهران، امیرکبیر، بی تا، ص 53.

ص: 95


1- . ثمینه باغچه بان، اخذ از دانشنامه ناشنوایان، ص 31.

آموزشگاه نیمروز

آموزشگاه نیمروز(1)

این آموزشگاه در 1344 در تهران تأسیس شد. آموزشگاه دارای مقاطع آمادگی، دبستان، راهنمایی و دبیرستان بود.

کلاس های درس این مدرسه دارای گوشی گروهی بود. کارگاه هایی برای دختران، در زمینه های صنایع دستی و عروسک سازی، بافندگی، چرخکاری، کلاس آرایش، و برای پسران در حرفه های سوهان کاری، جوشکاری و برق در آموزشگاه فعال بود. همه روزه به شاگردان و آموزگاران یک وعده غذای گرم داده می شد. برنامه های تفریحی و ترتیب بازیهای گروهی، از کوششهای دیگر این آموزشگاه بود. در این مدرسه همه ساله گروهی از معلمانِ ناشنوایان به مدت کوتاهی دوره کارورزی داشتند.

مدیریت نیمروز تلاش کرد نظام آموزشی ناشنوایان را متحول کند و روش های جدید را در ایران تجربه کرد.

مآخذ: باغچه بان، ثمینه، بهره ناشنوایان، تهران، امیرکبیر، بی تا؛ پاکزاد، محمود، هیاهو در دنیای سکوت، تهران، سازمان چاپ و انتشارات، 1374.

ص: 96


1- . ثمینه باغچه بان، اخذ از دانشنامه ناشنوایان، ص 33-34.

انجمن خانواده ناشنوایان ایران

انجمن خانواده ناشنوایان ایران(1)

این تشکل تا سال 1350، خانواده ناشنوایان ایران، محل مناسبی که بتوانند در آنجا گرد هم آیند، نداشتند و از امکان تفریحهای سالم گروهی بهره مند نبودند. نبودن چنین محلی، به ویژه برای بانوان ناشنوا که از نظر اجتماعی، محرومیت بیشتری داشتند، محسوس تر بود. سرانجام، در این سال، انجمن خانواده ناشنوایان ایران با حضور گروهی از مردان و زنان متأهل ناشنوا، شکل گرفت.

این انجمن نیز، چون خانه فرهنگی جوانان ناشنوای ایران، از فروردین ماه 1352 تا آذر ماه 1353 در تالار اجتماعات مرکز آموزش حرفه ای ناشنوایان تشکیل جلسه می داد و از آن تاریخ به بعد، به محل جدید خود در خیابان کاخ جنوبی (فلسطین جنوبی) انتقال یافت.

اعضای انجمن، مرکب از هشتاد نفر با چهل خانواده بود که هر عضو، ماهیانه پنجاه ریال به عنوان حق عضویت می پرداخت. درآمد انجمن، از محل حق عضویت افراد و مدد مالی سازمان ملی رفاه ناشنوایان ایران، تأمین می شد و به مصرف اجاره محل، خرید لوازم و وسایل انجمن می رسید.

مأخذ: باغچه بان، ثمینه، بهره ناشنوایان، تهران، امیرکبیر، بی تا، ص 117.

ص: 97


1- . ثمینه باغچه بان، اخذ از دانشنامه ناشنوایان، ص 145-146.

بیمه درمانی

بیمه درمانی(1)

سازمان رفاه ناشنوایان در فروردین ماه 1351، با همکاری جمعیت حمایت کودکان کر و لال، کوشید تا خدمات درمانی را در اختیار همه ناشنوایان قرار دهد، ولی با در نظر گرفتن امکانات محدود، تعمیم این خدمات به کلیه مراجعان تهرانی و شهرستانی مقدور نبود. سازمان رفاه ناشنوایان، از بهمن ماه 1352 با در نظر گرفتن وضع خانوادگی و مالی ناشنوایان، گروهی از مراجعان را بیمه کرد، ولی از دی ماه 1354 که بیمه درمانی عمومی اعلام گردید، سازمان توانست کلیه مراجعان واجد شرایط را بیمه کند. در این مدت 1400 ناشنوا (1173 نفر از تهران و 277 نفر از شهرستانها) زیر پوشش بیمه درمانی قرار گرفته شدند.

با استفاده از این بیمه، ناشنوایان از تمام خدمات درمانی و آموزش درمانی و عملهای جراحی ضروری برخوردار بودند.

همچنین اگر ناشنوایی نان آور خانواده ای بود، کلیه افراد تحت تکفل او نیز زیر پوشش بیمه درمانی قرار می گرفتند.

مأخذ: باغچه بان، ثمینه، بهره ناشنوایان، تهران، امیرکبیر، بی تا، ص 134.

ص: 98


1- . ثمینه باغچه بان، اخذ از دانشنامه ناشنوایان، ص 298.

خانه فرهنگی جوانان ناشنوای ایران

این مرکز در سال 1349 افتتاح شد. تا سال 1349 ناشنوایان تحصیل کرده محلی نداشتند که بتوانند در آنجا گرد هم آیند و با برخورداری از برنامه های تفریحی سالم دانش خود را نیز در زمینه های فرهنگی و هنری گسترش دهند، در نتیجه چون دیگر ناشنوایان رو به قهوه خانه ها می آوردند و ساعت ها دور هم می نشستند و می گفتند و می خندیدند و چایی می نوشیدند. در این قهوه خانه ها چون رفته رفته تعداد ناشنوایان نسبت به مشتریان شنوا بیشتر می شد، مشتریان شنوا آنجا را به تدریج ترک می کردند و آن قهوه خانه می شد قهوه خانه ناشنوایان. ناشنوایان همچنین سال ها گوشه ای از خیابان صبای شمالی و پیاده روهای خیابان شاه رضا را برای دیدار و گفتگوهای خود انتخاب کرده بودند و گاهی تا نزدیکی های نیمه شب در کنار این خیابان ایستاده و نشسته به گفتگو می پرداختند و گل می گفتند و گل می شنیدند...

از این رو با توجه به لزوم یک مرکز ویژه برای دختران و پسران تحصیل کرده ناشنوا در سال 1349 خانه فرهنگی جوانان ناشنوا در آموزشگاه کر و لال های باغچه بان با حضور گروهی از جوانان فارغ التحصیل ناشنوا تأسیس یافت و پس از تعیین هدف ها، کار خود را در زمینه گسترش دانش فرهنگی و هنری ناشنوایان آغاز کرد. یکی از هدف های این گروه ایجاد دوستی و رفاقت و تفاهم بیشتر بین جوانان شنوا و ناشنوا است که از طریق بازدیدها و ترتیب دادن نمایش های ناشنوایان در کاخ جوانان شنوا، عملی می گردد.

تا فروردین سال 1352 که تالاری از سوی آموزشگاه حرفه ای ناشنوایان سه شب در هفته در اختیار این گروه گذاشته شد، محل اجتماع آنان تالار اجتماعات آموزشگاه باغچه بان بود و از آذرماه سال 1353 این باشگاه به محل جدید خود واقع در خیابان کاخ تغییر یافت.

این باشگاه فرهنگی هم اکنون یکصد و دو نفر (37 دختر و 65 پسر) عضو دارد که هر یک ماهیانه پنجاه ریال به عنوان حق عضویت می پردازند.

ص: 99

درآمد خانه فرهنگی جوانان ناشنوا از محل حق عضویت افراد و مدد خرج دریافتی از سازمان ملی رفاه ناشنوایان ایران تأمین می شود و به مصرف هزینه های اجاره محل و خرید لوازم و وسایل خانه فرهنگی جوانان می رسد.

جوانان ناشنوا هر هفته سه شب در خانه فرهنگی جمع می شوند و به امور مربوط رسیدگی می کنند. در این جلسه ها برنامه های تفریحی، هنری، ورزشی و فرهنگی طرح و اجرا می شود.

این جوانان کوشش دارند برای خود یک شرکت تعاونی نیز به وجود آورند و به کنفرانس ها و مجامع بین المللی ناشنوایان نیز راه یابند و از تجارب ناشنوایان کشورهای پیشرفته بهره گیری کنند.

مأخذ: باغچه بان، ثمینه، بهره ناشنوایان، تهران، امیرکبیر، ص 116-117.

ص: 100

فصل سوم: گفت وگو

اشاره

ص: 101

چهار مصاحبه از خانم باغچه بان در اختیار داریم، یکی از آنها مربوط به سال های بعد 1360 و سه تا مصاحبه دیگر در سال های 1388 تا 1391 است. حتماً ایشان گفت وگوهای دیگری دارد که منعکس کننده دیدگاه ها و تجارب ایشان است و تلاش خواهیم نمود آنها را پیدا کنیم و بیاوریم. از کسانی که اطلاعی از مصاحبه های خانم باغچه بان دارند تمنا می کنیم اطلاع دهند. نیز از نزدیکان و خویشاوندان ایشان استدعا می نماییم مساعدت فرمایند.

برای اینکه معلوم شود گردآوری اطلاعات درباره شخصیت هایی مثل خانم ثمینه چه اندازه ضرورت دارد، لازم است بگویم: کتابی در دست تألیف بود و قرار بود سی شخصیت مشهور دارای معلولیت که تولد آنها بین 1290 تا 1330 شمسی بود، زندگی نامه نگاری شوند، با جستجو در تمامی منابع، فقط پنج سطر یا پنجاه کلمه پیدا کردیم.

از این رو مطمئن باشید اگر اطلاعات درباره شخصیت های کنونی مثل خانم ثمینه باغچه بان جمع آوری نشود، چند دهه آینده و در سده های بعد هیچ اثری از آنها نمی یابید.

معنای فقدان اطلاعات بسیار فاجعه بار و مخرب است؛ چون وقتی اطلاعات منتقل نشود، یعنی مجموعه ای از تجارب و دستاوردهای فکری، فرهنگی، هنری، علمی و اجتماعی چند نسل که آنقدر قیمت و ارزش آن زیاد است که نمی توان حدّی و مبلغی برای آن تعیین کرد، مفت و مجانی از بین می رود. در واقع سرمایه عظیمی از جیب معلولان به راحتی از بین رفته و می رود، با اینکه با اندکی همت می توان از نابودی این سرمایه جلوگیری کرد.

ص: 102

مصاحبه با هفته نامه شهاب

اشاره:

ثمینه باغچه بان، مدیر آموزشگاه باغچه بان و فرزند جبار باغچه بان، مؤسس آموزشگاه باغچه بان در حاشیه برگزاری همایش بزرگداشت استاد عبدالعظیم قریب، پدر دستور زبان فارسی با خبرنگار هفته نامه شهاب به گفت وگو نشست که ماحصل این گفتگوی صمیمی در ذیل تقدیم خوانندگان می شود:

• خانم باغچه بان در ابتدا ضمن تشکر از فرصتی که در اختیار ما گذاشتید لطفاً جهت آشنایی بیشتر مخاطبان با فعالیت هایتان ضمن معرفی خود مختصری در خصوص فعالیت های فرهنگی تان نیز توضیح دهید.

ثمینه باغچه بان مدیر آموزشگاه باغچه بان هستم. در سن 12 سالگی افتخار همکاری با پدرم در آموزشگاه باغچه بان که در سال 1322 توسط ایشان تأسیس شده بود را داشتم و از این حرفه لذت می بردم و تا اینکه در سال 1345 پدرم درگذشت و من به عنوان مدیر این آموزشگاه همچنین مدیر جمعیت حمایت کودکان ناشنوا به فعالیت ادامه دادم.

• سرکار خانم باغچه بان با توجه به کتاب های فراوانی که نوشته اید، همچنین مدارسی که تأسیس نموده اید قدری هم در این زمینه توضیح دهید.

با کمک خواهرم پروانه و دیگر دوستانم موفق به تأسیس حدود چهار تا پنج مدرسه برای سرویس دهی بهتر در نقاط مختلف تهران شده ام، کتاب هایی نیز برای آموزش به ناشنوایان در زمینه رفتار کودکان در خانه ترجمه کرده ام و تا سال 1359-1358 نیز در سمت مدیریت به فعالیت ادامه دادم و سپس بازنشسته شدم. ضمن اینکه کتابی با عنوان جوجه جوجه طلایی، با زبان اشاره بیایید ترکی حرف بزنیم را نیز با هدف آموزش زبان فارسی به ترک زبانان نوشتم و بعد از آن نیز به آمریکا نزد خانواده ام رفتم.

ص: 103

• چه فعالیت هایی را در آمریکا در خصوص آموزش به کودکان برون مرزی صورت داده اید؟

در آمریکا برای آموزش به کودکان برون مرزی کلاسی را دایر نمودم و سعی کردم با نوشتن کتاب های بسیاری تجربه زندگی ام را به کودکان انتقال و آموزش دهم، کتاب «خورشید خانم آفتاب کن» و «از اینجا تا شیراز» را نیز برای آموزش زبان به کودکان برون مرزی نوشتم.

• آیا هدف خاصی از نوشتن این کتاب ها برای کودکان برون مرزی داشته اید؟

بله! من روش زبان آموزی را برای آموزش به کودکان برون مرزی انتخاب نموده ام چرا که اعتقادم بر این است مسئله زبان در جامعه بسیار حائز اهمیت است.

• لطفاً پیرامون پنج دفتر شب و همچنین جایزه وزارت آموزش و پرورش نیز توضیح دهید.

کتاب پنج دفتر شب در تهران چاپ و برنده جایزه وزارت آموزش و پرورش شد که هدف من از نوشتن این کتاب این بود که باید به جای مشق دادن به بچه ها به رفع اشکالات آنها پرداخته شود، بعد از آن نیز کتاب «دویدم و دویدم» را به زبان اشاره نوشتم که از طریق یونیسف در تهران چاپ شد، همچنین با کمک شاگردان ناشنوایم رضا محمودی، محسن موسوی، مرضیه و ایران بهادری از همکارانم نواری هم با زبان اشاره در خصوص حقوق کودک تهیه نمودیم که نه تنها برای افراد ناشنوا مفید است بلکه برای سایر افراد نیز جهت آشنایی آنها با حق و حقوق اجتماعی شان بسیار مفید و مثمر ثمر می باشد.

• خانم باغچه بان با تشکر مجدد از وقتی که در اختیار ما گذاشتید. لطفاً به عنوان آخرین سؤال برنامه های آتی خود را بیان کنید.

به عنوان معلم بازنشسته ای که هرگز بازنشسته نمی شود، در حال حاضر نیز در حال نوشتن کتابی برای کودکان هستم و امیدوارم هرچه سریع تر این کتاب نیز به چاپ برسد و بتواند برای کودکان مثمر ثمر واقع شود.

ص: 104

مصاحبه با دخت زنده یاد جبار باغچه بان

مصاحبه با دخت زنده یاد جبار باغچه بان(1)

• لطفاً از زندگی نامه و شخصیت پدرتان به طور مختصر برای خوانندگان ما بگویید.

او اولین معلم ناشنوایان ایران بود. کسی از شنوایان و ناشنوایان نیست که پدر من را نشناسد. نام ایشان همیشه زنده است و من از طفولیت تحت تأثیر پدر قرار گرفته و تصمیم گرفتم همیشه همیار و همکار او باشم.

• چه عاملی باعث شد که نام خانوادگی پدرتان از عسگرزاده به باغچه بان تغییر یابد؟

پس از اینکه پدرم باغچه اطفال را در سال 1303 در شهر تبریز بنیان گذارد تصمیم گرفت نام باغچه بان را به معنای کسی که از کودکان نگهداری و به آموزش تعلیم و تربیت آنان می پردازد، نامگذاری کنند. به همین دلیل نام باغچه بان را روی خود گذاشت و گفت: کودکان همانند گل هستند و من باغچه ای هستم که آنان در آنجا رشد می کنند و شکوفا می شوند.

• آیا پدرتان از زادگاهش «آذربایجان» به علت تعلیم کودکان به تبریز مهاجرت کرده است؟

خیر، ایشان فقط به دلیل درگیری بین ازبک ها، ارامنه و ایرانیانی که مقیم قفقاز بودند و همین طور به دلیل جنگ، به تبریز مهاجرت کرد.

• به عنوان فرزند ایشان شخصیت پدر را توصیف کنید.

همیشه او را به عنوان معلم می دیدم و او را معلم صدا می زدم. شاید کمتر دیده بودم که معلم روز و شب بالای سرمان باشد چون همیشه معلمان از کار شاگردان

ص: 105


1- . اخذ از مجله آوای نگاه وابسته به انجمن خانواده ناشنوایان .

راضی نیستند؛ برای ما خیلی سخت بود که روز و شب با معلم خود باشیم.

• حال که شما راه پدر را ادامه می دهید و به ناشنوایان خدمت می کنید چه احساسی دارید؟

خیلی خوشحال هستم که راه پدر را ادامه می دهم و خیلی دوست داشتم که می توانستم در ایران بمانم و راه پدر را با افتخار ادامه دهم. اما از بد حادثه مجبور به ترک ایران شدم. یکی از دلایل آمدنم، دیدار عزیزان ناشنوا، شاگردان و دوستانم است. همچنین موفقیت آنهاست که خوشحالم می کند.

• لطفاً از خصوصیات اخلاقی خودتان برای ما بگویید.

آدم بسیار جدی و پیگیر هستم و خیلی به صرفه جویی اهمیت می دهم. اسراف کردن برایم امری بسیار ناخوشایند و اعتقاد دارم از هر چه که داریم، باید کمال استفاده را بکنیم و به هر چه که وجود دارد، اجازه شکوفایی و بالندگی بدهیم؛ مثل درخت بید که باید فرصتی داشته باشد تا کاملاً سیراب شود و رشد کند و هر انسانی مثل آن، باید حداقل رشد را داشته باشد تا به شکوفایی برسد. البته باید واقع گرا بود و آرزوهایمان واقع بینانه باشد و از هرگونه تلاشی برای به ثمر رسیدن آن نباید کوتاهی کنیم.

• نظر شما در مورد فعالیت انجمن خانواده ناشنوایان ایران و خدمت رسانی چیست؟

به نظر می رسد انجمن بسیار فعالانه است و اهداف ارزنده ای در پیش دارد که اگر امکانات مالی داشته باشند برای پیشبرد هر چه بهتر این اهداف می توانند برنامه ریزی بهتری داشته تا خدمت به ناشنوایان را به تمام معنی  شکوفا سازند. امیدوارم که افراد خیر برای به ثمر رسیدن فعالیت مفید و ارزنده این قشر از هیچ کمکی دریغ نورزند.

• نظرتان را در مورد مجله آوای نگاه بیان کنید.

مجله آوای نگاه آیینه فعالیت انجمن خانواده ناشنوایان ایران است و همین طور

ص: 106

که می بینیم بهتر و پر محتواتر می شود. خوشحال هستم که نه تنها مسائل ناشنوایان در آن مطرح می شود بلکه مسائل دیگری از جمله مشکلات همه معلولین اعم از ناشنوا، نابینا و معلولین جسمی – حرکتی و... در آن قید شده که واقعاً مفید می باشد.

• بزرگترین آرزوی شما؟

سعادت ایران و ایرانی. ما همه افراد ایرانی هستیم. هم وطن ایرانی هستیم. چه شنوا چه ناشنوا! همه در ایران زندگی می کنیم؛ تا ایرانی آباد و آزاد بسازیم.

• کلام آخر؟

امیدوارم هر چه زودتر تمام ناشنوایان دست به دست هم دهند و بدون جبهه گیری برای به ثمر رسیدن آرزوی ناشنوایان یک صدا گردند و ناممکن ترین ها را ممکن سازند. همچنین در مورد آموزش رابطین امیدوارم که انجمن با پیگیری هایی که می تواند انجام دهد یک طرح یا قانونی را به مجلس پیشنهاد دهد که به تصویب مجلس برسد که مجلس به بهزیستی این حق را بدهد که از جانب این دستگاه، حقوقی برای رابطین در نظر گرفته شود. چون نمی شود که عده ای وقت خود را با عنوان رابط به صورت رایگان در اختیار ناشنوایان بگذارند؛ باید بدانیم که هر کسی نیاز به شغلی دارد که بتواند در آن فعالیتی مؤثر و مفید داشته باشد و در آن شغل موفق باشد. با آرزوی موفقیت برای ناشنوایان عزیز.(1)

ص: 107


1- . انجمن خانواده ناشنوایان ایران، سال 1388.

تأثیر جادویی متل ها

تأثیر جادویی متل ها(1)

ثمینه باغچه بان کارشناس زبان آموزی پایه و آموزش کودکان استثنایی به تازگی گزیده ای از متل های کودکانه را در کتاب کوچک و زیبایی با عنوان "جم جمک برگ خزون" گردآوری و در ایران منتشر کرده است.

ثمینه که پیش از این کتاب های دیگری همچون دویدم و دویدم"، "غیر از خدا هیچ کس نبود" و "آفتاب مهتاب چه رنگه؟" را نیز منتشر کرده است، درباره این کتاب می گوید این متل ها را که یادگاری از دوران کودکی اش است، "آن چنان که به یاد مانده است" نقل می کند.

ثمینه دختر جبار باغچه بان در پیشگفتار این کتاب می نویسد: "بچه بودیم، چهار پنج ساله، تاریکی شب سنگینی می کرد، پدر و مادرم دیر کرده بودند، خوابمان می آمد ولی خوابمان نمی برد. "خانم آقا" همه قصه هایش را گفته بود ... . پروانه که کوچکتر بود، با لالایی های شیرین او به خواب خوش رفته بود ولی برادرم ثمین و من بی تابی می کردیم. "خانم آقا"... گمانم کم کم حوصله اش داشت سر می رفت و وقتش شده بود که برایمان دعای "السون و ملسون، را بخواند و بخواهد که پدر و مادرمان "قند راجونه" شوند و به دست غیبی ناگهان در میان خانه پیدایشان شود! "ثمینه این متل ها را جادویی می داند که هیچ گاه فراموش نمی شوند و باید هر پدر و مادری آنها را با کودکانش سهیم شود.

کتابک به مناسبت انتشار این کتاب با ثمینه باغچه بان که اکنون در آمریکا زندگی می کند، گفت و گویی داشته است که در زیر می خوانید:

• چه شد که به فکر گردآوری و چاپ چنین کتابی افتادید؟

از کودکی برایم متل ها بسیار سحرانگیز و رؤیایی بوده اند. پرواز آزادانه خیال، دور از منطق دست و پا گیر، تنها در فضا و با آهنگ متل ها ممکن است... .

شگفتی متل ها نه در قافیه و متن های معقول آن بلکه در رهایی از بند قول و قرار اجتماعی و ادبی است، درسی داده نمی شود و سرزنشی در کار نیست و از این رو کودکی که من باشم دوستشان دارم... .

ص: 108


1- . سایت کتابک، چهارشنبه، 25 شهریور، 1388

برایم آن شتر گردن دراز بیابانی که در باغچه دارد برگ چنار می خورد تعجبی ندارد و مانند هر همبازی دوران کودکی محسوس و طبیعی است.

زنی سلیمون را صدا می کند.... سلیمون ، سلیمون ، قالی رو بکش تو ایوون... .

این زن کیست، به خدا من او را می شناسم... با تمام وجودم... صدایش آشناست... سلیمون، بازی در نیار، زودتر قالی را بکش تو ایوون.....

شاید مهمان دارد می آید... لابد به زودی سینی زیر سماور را هم خواهند گذاشت روی قالی (که گوشه اش کبود است!) و همان زن با جان آشنا، که چادر کدری گل ریزش را محکم به کمرش بسته، سماور برنجی را روی سینی خواهد گذاشت و دودکشی بر سر آن...

اصلاً کلمه به کلمه، عبارت به عبارت و جمله به جمله متل ها مضرابی هستند که تار و پود هستی مان را می لرزانند و نغمه ای و یا قصه ای آشنا به گوشمان می خوانند. برای من متل "دیشب که بارون اومد" یکی از غزل های زیبای ادبیات فارسی است... . عشق و هوس کودکانه با این ترانه در دل ها جوانه می زند... . به دنبال گل پرپر شده کبوتری می شویم و سپس آهویی که سر به صحرا می گذارد و سرانجام ماهی سرخی که به دنبال آرزوی شیرینش در دریا از نظرها پنهان می شود... .

می توان چشم ها را بست و بر بال متل ها نشست و تا بیکران عالم پندار پیش رفت... . تا آنجا که بال آرزو و هوس را توان پرواز است.

• آشنایی کودکان و نوجوانان با ادبیات عامیانه به خصوص متل ها را چه حد ضروری می دانید و چرا؟

متل ها حاصل ایام فراغت و خوش دلی و رهایی و آزادی است. این گنجینه های ملی، ریشه در زبان فارسی و آهنگ آن و رهایی از هرگونه قید و بند دارد ...

بگم بگم حیا کن، از سوراخ در نیگا کن!"

باز بگم چه کرده که باید حیا کند... . آن سوی سوراخ چه می گذرد که باید بگم از آن نیگا کند؟

در این جمله های نامربوط چه هست که از آن لذت می بریم و در خاطرمان می ماند و بگم هم می شود یکی از آشنایان؟

این متل ها زنجیرهایی هستند که نسل ها را به هم پیوند می دهند، آنها یکی از هویت های ملی ما هستند، همان طور که اسطوره هایمان.

ص: 109

• چرا این چند متل را برگزیدید؟

بیشتر این متل ها از کودکی به یادم مانده است. بعضی از آنها را از "جم جمک برگ خزون" مهدخت صنعتی با تصویرگری پرویز کلانتری و "شادمانه، کودکانه" لیلی ایمن (آهی) که حدود سی سال پیش نوشته است برداشته ام. سرانجام پس از سالیان متمادی آرزو و تمنا به یاری و همت پیمان سعیدی عزیزم این کتاب با تصویرهای فرشید شفیعی و با یاری محمود رضا بهمن پور در انتشارات نظر چاپ و منتشر شد.

• درباره تصویرگری این متل ها بگویید. از تصویرگر چه خواستید و آیا فکر می کنید تصویرهای او با این متل ها همخوانی دارد؟ چرا؟

فرشید شفیعی هرچند که در اوان جوانی شهرت به سزایی در کار نقاشی و تصویرگری برای کتاب ها دارد، ولی من دور افتاده از وطن، با معرفی پیمان با این نازنین آشنا شدم. فرشید بسیار باصفا و دوست داشتنی است و از این رو کارهایش هم بسیار زیبا و دوست داشتنی و دلنشین است. به نظر من بهتر از این نمی شد متل ها را مصور کرد. من از اینکه فرشید مصور کردن این متل ها را به عهده گرفت و نزدیک یک سال روی آنها کار کرد بسیار ممنونم. کسی که اسم دخترش را بگذارد باران نمی تواند یک فرد عادی باشد.

خوشبختانه آقای بهمن پور هم چاپ این کتاب را با همه دردسرهایش به عهده گرفتند و در چاپخانه نظر چاپ و منتشر کردند. البته تنها عیب کار صحافی کتاب به سبب عجله من در پایان دادن به کار بود.

• آیا برای ادامه این کار برنامه ای دارید؟ چه کاری اکنون در دست دارید؟

امیدوارم که با همکاری پیمان و فرشید و آقای بهمن پور مجموعه "بازی های کودکانه مان، آن چنان که به یادها مانده" نیز چاپ شود و از این راه گامی دیگر در راه معرفی و حفظ بخشی دیگر از هویت ملی مان به طوری که برای کودکان نیز قابل استفاده باشد برداشت.

ص: 110

گفت وگوی روزنامه شرق با ثمینه باغچه بان

گفت وگوی روزنامه شرق با ثمینه باغچه بان(1)

گزارشی که می خوانید شرحی از یک دیدار کوتاه و دوستانه با ثمینه باغچه بان است که در تاریخ هشتم ژانویه 2011 در منزل شخصی وی در شهر زیبا و کوچک سانتاکروز در ایالت کالیفرنیا انجام شده است. اگر چه بسیاری با شنیدن نام «باغچه بان» به یاد جبار باغچه بان پدر خانواده می افتند که خدمات ارزنده ای به همه ما ایرانیان کرده است، نباید فراموش کرد که دیگر اعضای این خانواده نیز هر یک به سهم خود در رشد و بالندگی ایران زمین به نحوی کوشیده اند. از آنجا که درباره جبار باغچه بان بسیار گفته اند و شنیده ایم، در گفت وگوی کوتاه با ثمینه باغچه بان بیشتر درباره خود او و دیگر اعضای خانواده صحبت کردیم و هر از چند گاهی گریزی به حال گذشته و کنونی وی، پدر و مادرش و دیگر اعضای خانواده زدیم.

ثمینه باغچه بان خود اکنون در سن 86 سالگی کماکان بسیار پرانرژی است. به علاقه مندان زبان فارسی خواندن و نوشتن درس می دهد و کماکان در حوزه های مختلف زبان فارسی و کودکان مشغول پژوهش است. از آثار او می توان به «جم جمک برگ خزون» چاپ نظر، «روشنگر تاریکی ها» انتشارات چیستا و «آفتاب مهتاب چه رنگه» انتشارات سروش اشاره کرد. ثمینه اکنون با فرزندش سهراب در سانتاکروز زندگی می کند و دخترش مریم با گلن و پسرشان شاهین را که در شهر سن رافایل هستند، در کنار خود دارد.

بعدازظهر یک روز پاییزی است و در حال گذشتن از جاده های پرپیچ وخمی هستیم که ما را به شهر سانتاکروز در ایالت کالیفرنیا می رساند. به دیدار ثمینه باغچه بان می رویم. از طریق یکی از شاگردانش از او وقت گرفته ایم تا دیداری دوستانه با او داشته باشیم. کمی دیرمان شده است. به او زنگ می زنیم و عذرخواهی می کنیم. با روی باز می پذیرد و می گوید: اشکالی ندارد، منتظرم.

با 45 دقیقه دیرتر از قرار اولیه به خانه اش می رسیم. در می زنیم. زنی آرام آرام به

ص: 111


1- . به کوشش سعیده وحیدنیا؛ روزنامه شرق -شماره 1544، 13 خرداد 1391. صفحه 11 (گفتگوی ویژه)

سوی در می آید. در را می گشاید. با لبخندی به گرمی به استقبالمان می آید. در اولین برخورد، در کنار لبخندش، یک ویژگی به وضوح به چشم می خورد: بسیار اصیل و زیبا صحبت می کند و هر واژه را با شمردگی و با طنینی زیبا ادا می کند. گویی که می خواهد هر واژه را حرمتی درخور بگذارد.

وارد خانه شده ایم. خانه اش حال و هوای ایرانی دارد. کوچک است و صمیمی. ما را به جای جای خانه اش می برد. می خواهد همه جا را نشانمان دهد: پذیرایی، اتاق های خواب، آشپزخانه و بالاخره بالکن. لبخند از روی لبش دور نمی شود و کلامش همچنان شیوا و دوست داشتنی است. می پرسد: «بچه ها چایی می خورین؟» درنگی می کند. لبخندکی می زند و می گوید: «چه سؤالی؟! ایرونی چایی نخوره که ایرونی نیس.» برمی گردد. به آشپزخانه می رود. سرزنده است. تازه بوی چای گرم را حس می کنم. تصور چای ایرانی در اندک سرمای پاییزی سرخوشم می کند.

به آشپزخانه رفته است. در غیبت کوتاهش سرکی می کشم تا بیشتر از اسباب تزیینی خانه اش لذت ببرم. تابلوهای ابریشم دوزی شده و گلدوزی شده شان هر یک گنجینه ای است هنری که جلوه خاصی به خانه می دهند. بعدتر در طول صحبت هایمان می گوید که همه شان را خودش کشیده و دوخته است.

آرام آرام به سمت آشپزخانه می روم. روی در یخچال خانه اش حدود 15عکس خانوادگی خودنمایی می کنند. همه باغچه بان ها سرحال و خندان در کنار یکدیگر در این عکس ها گرد آمده اند.

خودش اما می گوید که زندگی شان آن اندازه هم ساده نبوده است و سختی بسیار دیده اند. این طور می نماید که چهار نسل از باغچه بان ها در این عکس ها کنار هم آرامشی یافته اند تا از جمع خانوادگی شان لذتی ببرند. در عکس سیاه و سفید و بزرگ، جبار باغچه بان و صفیه میربابایی حضور دارند و ثمین و ثمینه، یعنی نسل اول و دوم باغچه بان ها.

پروانه، خواهر کوچکشان، در آن زمان هنوز به دنیا نیامده بوده است، اما او را در عکس دیگری می توانی ببینی. در عکس های دیگر نسل های سوم و چهارم حاضرند: مرجان و سهراب و مریم (فرزندان ثمینه) و کاوه پسر ثمین و در کنار آنها شاهین پسر مریم. در عکسی دیگر هوشنگ پیرنظر، همسر ثمینه، مشغول خواندن

ص: 112

کتابی است. ثمینه می گوید: «چهار سال از درگذشت هوشنگ می گذرد، ولی همیشه با ماست.»

وارد آشپزخانه شده ام. می بینم که سه فنجان چای ریخته است، اما این پا و آن پا می کند. متوجه نمی شوم. کمی خجالت می کشد. بیشتر دقت می کنم. به آهستگی می گوید: «ببخشید. میشه سینی رو شما بیاری؟ دستم درد می کنه.» البته. سینی را برمی دارم. پشت سرش راه می افتم. به پذیرایی می رود. مکث می کند. مبل ها را نگاه می کند. از هم دورند. برمی گردد. می گوید: «بهتر نیس دور میز آشپزخونه بشینیم؟ صمیمی تره.» پیشنهاد خوبی است.

دور میز ناهارخوری رو به روی پنجره ای می نشینم که به سوی درخت های بیرون باز می شود. چای هست و کیک زردآلو و چشم انداز درختان سرسبز و بلند. همه چیز برای یک گپ دوستانه آماده است.

سه تایی می نشینیم. من، ثمینه و لیلا دوست من. کیک زردآلو را می برد. خوشمزه است. با لیلا آشنای مشترکمان که شاگردش است به گفت وگو مشغول می شود. شاگردش ایرانی- آمریکایی است و عاشق ایران و زبان فارسی. نزد ثمینه فارسی می آموزد. راجع به درس هایی که به او آموخته صحبت می کنند و پیشرفت دانش آموزش را زیر نظر دارد. کم کم صحبت هایشان در مورد درس های گذشته تمام می شود. برمی گردد به سوی من. می پرسد: «خب. پس اومدی از باغچه بان ها خبر بگیری. حالا چی می خوای بدونی؟» به او می گویم که خیلی خوشحالم که اینجا هستم و البته دوست دارم خیلی چیزها درباره باغچه بان ها بدانم، از پدرتان گرفته تا مادرتان و بقیه اعضای خانواده. می گوید: «ببین عزیزم، در مورد جبار باغچه بان هزاران جا هم من نوشته ام هم دیگران. اگر می خواهید امروز درباره دیگر افراد خانواده ام گفت وگو کنیم.» کمی جا می خورم. اما پیشنهاد خوبی است. خوشحال می شود از اینکه دیگر مجبور نیست درباره پدرش به پرسش های تکراری پاسخ بگوید. اضافه می کند: «خوشبختانه این مرد مبتکر و معلم بزرگ تنها نبود. مادرم همیشه در کنارش بود. ثمین (برادرش) و من کوشیده ایم که تا حدی نشان بدهیم که مادر عزیزمان چه سهم بزرگی در زندگی و کارهای پدرم داشته است.»

بعد ادامه می دهد: «یاد کارت پستالی می افتم که مشعلی فروزان را در شب تیره و تاری نشان می داد، ولی مشعل دار کم پیدا یا ناپیدا بود. این مشعل فروزان

ص: 113

پدرم را و مشعل دارش مادرم را به یادم می آورد.»

بلند می شود و کتابی را می آورد به نام «روشنگر تاریکی ها» و می گوید: «من در این کتاب همه چیز را درباره زندگی پدر و مادرم نوشته ام، همه معلوماتم را درباره زندگی آنها. این کتاب مرجع خوبی است. می توانید آن را بخوانید تا بیشتر با زندگی پدر و مادرم آشنا شوید.» بعد ادامه می دهد: «بخش اول کتاب نوشته مادرم است. شماها باید این کتاب را بخوانید تا متوجه بشوید که چگونه «سیاست بازان» با سوءاستفاده از مذهب، مسلمانان و ارامنه را در قفقاز ضد یکدیگر شورانده و به جان هم انداختند و موجب خونریزی های بسیار شدند. مسلمانان و ارامنه که در کنار یکدیگر با صلح و صفا زندگی می کردند و یکدیگر را «گُنشو» یعنی همسایه صدا می کردند. این داستان دراز است و من کوتاه می آیم.»

بعد عکس های کتاب «روشنگر تاریکی ها» را به ما نشان می دهد. عکس اول عکسی سیاه و سفید است از نخستین نمایش کودکان کودکستان «باغچه اطفال» در تبریز در سال 1303 خورشیدی که توسط کودکان ترک زبان اجرا شده است.

می گوید: «دکور و همه ماسک ها و لباس ها توسط پدر و مادرم تهیه شده است. نزدیک به یک قرن پیش.» بعد اشاره ای به عکس می کند: «این پسر کوچک هم جاوید فیوضات است، پسر میرزا ابوالقاسم فیوضات، رئیس اداره فرهنگ تبریز. جاوید نخستین کودک ایرانی است که پدرم به او با روش ابداعی اش، «روش کلی»، در کمتر از شش ماه خواندن و نوشتن آموخته است. این همان روشی است که بعداً به نام «روش باغچه بان» شهرت یافته است.»

سپس عکس لطفعلی آذرخشی، نخستین شاگرد ناشنوای پدرش را در تبریز نشانمان می دهد، می گوید: «برادر لطفعلی، آقای رعدی آذرخشی غزل زیبا و ماندگار زیر را سروده است: من ندانم به نگاه تو چه رازیست نهان که مرا آن راز توان دیدن و گفتن نتوان» عکس بعدی از گوشی ای است که جبار باغچه بان برای ناشنوایان اختراع کرده تا به کمک آن بتوانند بشنوند. در عکس بعدی خودش را در کنار دانش آموزان نشان می دهد و می گوید: «ببینید. در آن زمان بعضی از شاگردان پدرم از من بزرگ تر بودند. من در این کلاس درس می دادم.»

از او می پرسم پدر و مادرت چگونه با هم آشنا شدند. می گوید: «ببینید. پدر و مادر من نیز مانند شمار بسیاری از قفقازی ها برای نجات از کشت و کشتار

ص: 114

مسلمانان و ارامنه در سال 1301 یا 1302 از آنجا فرار کرده و به ایران پناهنده شدند.

شرح ازدواجشان در گیر و دار فرار بسیار مهیج و باور نکردنی است. مادرم شرح آن را به دقت نوشته. وقتی که پا به سرزمین اجدادی خود ایران می گذارند، وارد مرند می شوند. در مرند، پدرم با زحمت فراوان شغل معلمی می گیرد و چون در کارش خیلی موفق بوده، از او می خواهند که به تبریز برود. در تبریز پدرم کودکستانی باز کرد که آن را «باغچه اطفال» نامید و بر آن پایه نام باغچه بان را برای اسم فامیل خود برگزید و از آن زمان «جبار عسگرزاده»، «میرزا جبار باغچه بان» شد.

می گویم: پس نخستین کودکستان ایرانی را ایشان باز کردند. می گوید: «نه. اولین کودکستان را یک خانم ارمنی به نام خانم خانزادیان قبلاً در تبریز باز کرده بودند. پدرم می گفت که من رفتم کودکستان خانزادیان را دیدم و خیلی خوشم آمد.» می گویم: پس خلاف تصور رایج پدرتان اولین نبود. می گوید: «نه. به هر حال اولین یا دومین بودن مهم نیست. روش آموزش و پرورش و ابتکارات پدرم بود که اهمیت و برجستگی داشت و ماندگار شد. به علاوه، آدم نباید حق دیگران را پایمال کند.»

می پرسم: این کودکستان چگونه بود و چه ویژگی هایی داشت؟

می گوید: «کودکستانی که پدرم باز کرد بسیار کم نظیر است، نه تنها در ایران بلکه در جهان. و این ثمره خلاقیت لایزال ذهنش بود. پدرم در بسیاری از رشته های هنری نیز دست داشت. می توانست آنچه را که به ذهنش می رسد عملی کند، شعر بگوید، نمایشنامه بنویسد، دکورها و ماسک ها را خودش طراحی کند و بسازد و غیره.»

می گویم: شما که مدرسه های زیادی را در سراسر دنیا دیده اید و سفرهای زیادی داشته اید، خیلی کوتاه کودکستان و مدرسه ناشنوایان پدرتان را توصیف کنید. می گوید: «هیچ مدرسه ای مثل مدرسه پدرم نبود. مدرسه اش مثل چشمه جوشانی بود. هر روز برای ما مثل روز اول بهار بود. هر روزی که می گذشت مثل این بود که شب قبلش یک بارش حسابی آمده است. صبح جوانه افکار تازه زده می شد. در باغچه کودکستان و مدرسه ما نهالی نو سر از خاک حاصلخیزش برمی آورد. این برداشت من است به عنوان یک کودک و مربی کودکستانی از

ص: 115

کارهای پدرم.» سپس با تبسمی ادامه می دهد: «در چنین مدرسه ای به دنیا آمدن و بزرگ شدن یک موهبت الهی است که نصیب هر کسی نمی شود!»

کمی مکث می کند. بعد کمی جدی تر می شود و می گوید: «البته خیلی ها، از جمله مادرم، این را موهبت الهی نمی دانستند. مادرم یک زن بود و یک مادر. آرزوهای بسیاری برای خودش و فرزندانش داشت. وقتی جوان بودم این احساسات و آرزوهای به حق مادرم را درک نمی کردم. نمی فهمیدم. من خیلی دیر، به قول دختر عاقلم مریم، عقل در آوردم. تازه حالا می فهمم که ای بابا! این مادر شکیبای من از دست این میرزا جبارخان عسگرزاده ملقب به باغچه بان، که تمام هوش و حواسش به کارش و رسیدن به هدف هایش بوده چه کشیده و چقدر تحمل کرده است!»

بعد می گوید: «البته زندگی در مدرسه برای ما بچه ها هیچ بد نبود. پدرم می گفت: من با این درآمد خیلی محدود معلمی نمی توانم خانه ای بگیرم که حیاط داشته باشد، باغچه داشته باشد، حوض داشته باشد. پس من باید خانه ام با مدرسه ام یک جا باشد. بنابراین خانه ما همیشه در مدرسه بود. همه ما توی مدرسه به دنیا آمدیم. برادرم ثمین و من، هر دو در باغچه اطفال تبریز به دنیا آمدیم. او در سال 1302 و من در سال 1304. خواهرم پروانه هم در کودکستان شیراز به دنیا آمد.» بعد ادامه می دهد: «همه ما در مدرسه با محدودیت هایش و با امکاناتش بزرگ شدیم و در همانجا ازدواج کردیم. پدرم نیز تا یک هفته پیش از درگذشتش، در همین مدرسه و در اتاق خودش در مدرسه مان بود.»

از ثمینه می خواهم بیشتر توضیح دهد که منظورش از اینکه معتقد است بزرگ شدن در مدرسه برای او مثل یک موهبت بوده است، چیست. می گوید: «از بزرگ شدن در کودکستان پدرم و مدرسه ناشنوایان، بدون اینکه بخواهم، خیلی چیزها یاد گرفتم. مثلاً وقتی که پس از بازنشستگی در سال 1362 آمدم آمریکا و در کودکستان اینتر جنریشنال چایلد کرسنتر مشغول به کار شدم، بال و پری تازه باز کردم. برای اولین بار در عمرم با بچه های شنوا کار می کردم. تمام آن خاطرات شیراز در من زنده شد. همه کارهای پدرم را در کودکستان شیراز که از کودکی ام به یادم مانده بود، با شوق و ذوقی کودکانه در اینجا به کار بردم. این پانزده سال کار با بچه های آمریکایی و مکزیکی تجربه ای بود شیرین و نو که

ص: 116

ورقی تازه در کارهای فرهنگی ام گشود.»

می پرسم: چه شد که به کار معلمی روی آوردید؟ پدرتان از شما خواست؟ می گوید: «نه، ما همه آزادی مطلق داشتیم. و در این آزادی مطلق من دنبال کارهای پدرم را گرفتم. این را خودم خواستم. می دیدم که پدرم زیر بار سنگینی است. من در عین کودکی حس کردم که باید یارش باشم. از 13-12سالگی عملاً در کلاس های ناشنوایان پدرم آغاز به کار کردم. یعنی مدرسه ام که تعطیل می شد، ساعت چهار، می رفتم خانه مان، که همان مدرسه کر و لال ها باشد. پدرم تا ساعت شش و هفت شاگردها را نگه می داشت. آن وقت من آنجا خیاطی یاد می دادم، دیکته می گفتم، نقاشی درس می دادم و به پدرم کمک می کردم. از همان موقع مسیرم را برای خودم روشن کردم. کوچک ترین تردیدی نداشتم که در زندگی ام چه کار می خواهم بکنم.» بعد چنین ادامه می دهد: «در ضمن مدرسه پدرم تابستان هم تعطیل نمی شد. مدرسه ای «همیشه باز» بود و ما هم همیشه کار می کردیم. این تجربیات نو در جوانی ام زمینه کاری ام شد. از این رو، پس از گرفتن دیپلم از دانشسرای مقدماتی، به دانشسرای عالی رفتم و در بخش ادبیات در رشته دبیری زبان انگلیسی ادامه تحصیل دادم.»

دوست دارم بدانم چه شده که به آمریکا آمده است. می گوید: «در دانشسرای عالی با هوشنگ پیرنظر همکلاسم آشنا و دوست شدم و ازدواج کردم. ما با هم بورسیه فولبرایت گرفتیم و در سال 1951 با هم به آمریکا آمدیم.» می گویم: درس خواندن در دانشگاه های آمریکایی تجربه خوبی باید بوده باشد. اگر بورس نمی گرفتید هم می آمدید؟ جواب می دهد: «نه. اگر بورس نمی دادند، نمی توانستیم اینجا درس بخوانیم. ما پول رفتن به کرج را نداشتیم. می خواستیم بیاییم اینجا؟ پدرم و مادرم بسیار از این تصمیم حمایت کردند. پدرم البته بیشتر از مادرم. مدرک فوق لیسانسم را در سال 1955 در رشته آموزش ناشنوایان و سنجش شنوایی از مدرسه ناشنوایان کلارک و کالج اسمیت در شهر نورثمپتون واقع در ایالت ماساچوست گرفتم و بعد رفتم به نیویورک و در کالج بارنارد که بخشی از دانشگاه کلمبیاست، در رشته گفتاردرمانی به تحصیلاتم ادامه دادم. آن موقع جنگ کره بود و سربازهای آمریکایی از کره برمی گشتند و گرفتاری های گفتاری زیادی داشتند و ما در دانشگاه کلمبیا با آنها کار می کردیم. در همین دوره هوشنگ هم مدرک

ص: 117

کارشناسی ارشدش را در رشته علوم سیاسی از دانشگاه کلمبیا گرفت.»

می پرسم چه شد که دوباره به ایران برگشتید؟ می گوید: «در این موقع کودتای ضد مصدق شد. پدرم، مادرم و مسعود کریم، شوهر خواهرم همه به زندان افتادند. من و هوشنگ کارمان را نصفه کاره گذاشتیم و به ایران برگشتیم. از روز ورودم، در مدرسه با یک نیروی تازه آغاز به کار کردم. نه تنها به شاگردان درس می دادم، بلکه برنامه تربیت معلم ها را نیز پی ریزی می کردم و مرتب به پیش می بردم. در آن موقع به اصطلاح، من تحصیل کرده خارج بودم و زبان انگلیسی می دانستم و موقعیت های خوبی برایم وجود داشت.

بعضی ها به من می گفتند برو شرکت نفت، برو سازمان برنامه، پول خوبی می دهند. ما را خوب نمی شناختند! البته من رفتم به خدمت ناشنوایان و با حقوق دبیری ادامه کار دادم و پس از 36 سال خدمت با پایه دبیری بازنشسته شدم! تا اینکه اخیراً که یک روز با دخترعمه ام رفته بودیم اداره بازنشستگی حقوق هایمان را بگیریم، دختر عمه ام، فرنگیس ارجمندی، به من گفت: ببین اینها چه می گویند؟ مرتب راجع به حق مدیریت صحبت می کنند. مگر تو مدیر نبودی؟ گفتم: چرا، به خدا بودم! آن هم چه مدیری! گفت: خب چرا تو حق مدیریت نمی گیری؟! خلاصه رفتیم داخل و تقاضا دادیم و الآن چهار، پنج سالی است که حقوق مدیریت می گیرم. من تمام مدت فقط با حقوق دبیری در مدرسه مان کار کردم. فکر رتبه و حقوق نبودم. البته احتیاج هم نداشتم. شوهرم در سازمان برنامه کار می کرد و حقوق خوبی می گرفت. از اول نه هوشنگ و نه من حرص پول در آوردن نداشتیم. آخر ما هر دو آرمانی و روشنفکر و هم فکر بودیم!»

از او می خواهم کمی از رابطه خودش و همسرش هوشنگ پیرنظر بگوید. نفس عمیقی می کشد و می گوید: «بگذارید همین جا اقرار کنم که همسر زنانی چون من بودن کار آسانی نیست. خیلی صبر و حوصله و گذشت می خواهد. مخصوصاً برای کسانی که خودشان هم مسئولیت برنامه های سنگین فرهنگی و اجتماعی بر دوش داشته باشند. هوشنگ عزیزم نه تنها تاب شتاب زدگی ها و هیجان هایم را در کارهایم می آورد، بلکه پشتیبان کارهای روز افزونم که هر روز شاخ و برگ نویی می گرفت نیز بود. هوشنگ سهم بزرگی در پیشرفت کار آموزش و پرورش و رفاه ناشنوایان دارد. او پدرم را دوست داشت و کارهایش را

ص: 118

درست می دانست و با تمام توانایی های مادی و معنوی اش پشتیبان کارهایمان بود. نه تنها همسرم، بلکه فرزندانم سهراب و مریم نیز سهمی از دشواری تحمل مادری چون من را داشتند. با وجود این، هر دوشان همیشه پشتیبان فعالیت های مختلفم بوده اند و هستند. اگر به جز این بود، نمی شد.»

چایی ام سرد شده است. صحبت هایمان گل انداخته است. می خندد و می گوید: «چای تازه دم براتون بیاورم؟» می گویم: نه. ممنون، خوب است. ادامه بدهیم. می پرسم: خب! کار شما به نوعی ادامه کار پدرتان بود. از کارهای عمده باغچه بان بگویید. می گوید: «ببینید. باغچه بان دو کار عمده داشت. یکی روش آموزش زبان به ناشنوایان است و دیگری روش آموزش خواندن و نوشتن الفبای فارسی به همه سوادآموزان.

دایره فعالیت نخستینش محدود به ناشنوایان می شود. ولی کار دومش مربوط می شود به همه کسانی که می خواهند خواندن و نوشتن خط فارسی را بیاموزند و همه جمعیت ایران از خرد و کلان را در بر می گیرد.» می گویم: من جایی ندیده ام که روی این کار بزرگ باغچه بان و نحوه آموزش الفبای فارسی به همه ما ایرانی ها چندان توضیحی داده باشند. با وجود اینکه این قضیه از خدمت اول اگر بزرگ تر نباشد، کوچک تر هم نیست. می گوید: «بله. آموزش خواندن و نوشتن خط فارسی نه تنها در ایران که در افغانستان و تاجیکستان هم با روش باغچه بان تدریس می شود. من خودم هم این سعادت را داشتم که اول در تهران و بعد در سراسر ایران با یک سازمان دهی خیلی ابتکاری «روش باغچه بان» را گسترش بدهم. در این کار از پشتیبانی دفتر تعلیمات ابتدایی و دوستان عزیزم توران میرهادی و لیلی آهی به تمام معنی بهره مند بودم.» بعد ادامه می دهد: «بنا بر توصیه دوست عزیزم، توران میرهادی بود که همه این تجربه هایم را مستند کرده ام. این نوشته، هرچند که آماده چاپ است، زمان آن هنوز فرا نرسیده است.» می پرسیم: نام این کتابتان چیست. می گوید: «راستش هنوز نامی برایش برنگزیده ام. شاید اسمش را «صدف» بگذارم؛ زیرا «زندگی در صدف خویش گوهر ساختن است».

از او می پرسم: اکنون چه کارهایی در دست دارید؟ می گوید: «از زمانی که به آمریکا آمده ام، به کارهای فرهنگی مشغول بوده ام. در کودکستان و دبستان کار کرده ام، مقاله و کتاب نوشته ام. فارسی درس داده ام. شاگردانم را دست کم

ص: 119

می توانم به سه گروه تقسیم کنم. نخست کودکان یا نوجوانانی که پدر و مادرشان هر دو ایرانی هستند، گروه دوم آنهایی اند که تنها یکی از والدینشان ایرانی است و دسته سوم آمریکایی ها هستند که آنها نیز به دو گروه تقسیم می شوند: آنهایی که می خواهند زبان گفت وگوی فارسی را بیاموزند و گروه دیگر کسانی هستند که خواهان آموختن زبان فارسی برای دست یافتن به ادبیات فارسی اند. در این درس دادن ها خودم بیش از شاگردانم یاد می گیرم. درباره روش آموختن زبان می اندیشم، تجربه می کنم و می نویسم. در اینجاست که تجربه زبان آموزی به ناشنوایان برایم سودمند است.»

از او می پرسم: پیشتر گفتید که مادرتان در پیشبرد اهداف پدرتان نقش خیلی مهمی داشت. بیشتر توضیح می دهید؟ می گوید: «مادرم پا به پای پدرم در کودکستان و دبستان او کار می کرد. در سال هایی که پدرم دست تنها بود و باید برای دنبال کردن کارهایش، که کم هم نبودند، از مدرسه برود، مادرم سرپرستی مدرسه را بر عهده داشت. ولی شوق اصلی مادرم کار کردن در کودکستان بود و بالاخره خودش هم یک کودکستانی به نام کودکستان پهلوی که جزئی از دبستان ناشنوایان بود، باز کرد.» بعد با هیجان ادامه می دهد: «مادرم صدای خوبی داشت، هنرمند بود و تار هم می زد. همکاری پدر و مادرم برای تهیه سرودهای کودکستانی در آغاز کار بسیار جالب بود. پدرم شعری را می ساخت و به مادرم می گفت: این را این طوری بخوان صفیه. بعد مادرم می خواند. بعد پدرم می گفت: نه، نه، نه، نشد، نشد. این طوری بخوانش و شعر را زمزمه می کرد. مثلاً می گفت: ممممم ممم مم مممم ممم مم. خودش صدا نداشت. مادرم دوباره می خواند. پدرم دوباره می گفت: نه! این طوری نه. این طوری: ممممم ممم مم مممم ممم مم و دوباره زمزمه می کرد. آنقدر این کار را تکرار می کردند که آن چیزی که در ذهن پدرم بود را می ساختند.» می گویم: پس به یاری مادرتان بود که خیلی از سرودهای کودکستانی ساخته می شد. می گوید: «همین طور است!»

می پرسم: مادرتان موسیقی را کجا یاد گرفته بود. چگونه در فضای سنتی تر تقریباً یک قرن پیش این امکان برایش فراهم شده بود. می گوید: «زمانی که مادرم کودکی بیش نبود، دایی عزیزش آقای میرمهدی جوادزاده که مردی روشنفکر بوده، به استعداد مادرم پی می برد و برایش استاد تار زنی را می گیرد تا این هنر را به

ص: 120

صفیه که سوگلی اش بوده، بیاموزد. یادم است که سال های بعد، مادرم در تهران برای آموزش تار کلاسیک نزد استاد شهنازی می رفت. مادرم تار زدنش را مدیون میرمهدی دایی عزیزمان است.»

می پرسم: زبان مادری شان فارسی بوده است یا اینکه در قفقاز فارسی یاد گرفته بودند؟ می گوید: «نه. همیشه آنها با هم ترکی حرف می زدند. البته پدرم در مکتب خانه و مادرم در مکتب خانه مسجد ایاصوفیه در استانبول تا حدی قرآن و فارسی ادبی آموخته بودند. ولی فارسی حرف نمی زدند. فارسی حرف زدنشان به طور جدی پس از آمدن به ایران و رفتن به شیراز آغاز شد.» بعد می گوید: «دلم می خواهد درباره مادرم این زن با گذشت و مهربان بگویم و بگویم و بگویم.» بلند می شود. قوری چای را دوباره روی سماور می گذارد. صحبت هایش گل انداخته است. برایم جالب تر می شود وقتی می بینم که این همه کارها و خدمات را باغچه بان ها در شرایطی انجام داده اند که فارسی زبان مادری شان هم نبوده است.

برمی گردد و می گوید: «مادرم با پدرم همکاری می کرد تا اینکه بالاخره کودکستان خودش را در همان مدرسه ناشنوایان باز کرد. این را هم بگویم که فارسی مادرم بهتر از پدرم بود و گاهی پدرم نامه های حساس اداری اش را برای مادرم می خواند و می گفت: صفیه گوش کن ببین این درست است.» می گویم: خاطره ای از مادرت داری برایمان بگویی. سری تکان می دهد و می گوید: «روزی شهردار وقت تهران برای بازدید از کودکستان مادرم که در خیابان سیروس بود، آمد. از دیدن وضع کار مادرم و شناختن او خیلی تحت تأثیر قرار گرفت. از او خواست که برود و کودکستان شیرخوارگاه شهرداری را که در تجریش بود، سامان بدهد. آنجا بچه های بی زبان و یتیم را نگه می داشتند و با بی رحمی تمام با آنها رفتار می کردند. زمان جنگ جهانی دوم غذا خیلی کمیاب و گران بود. یادم می آید که یک روز سیزده بدر بود. مادرم در خیابانی که کودکستان شهرداری آنجا بود، ایستاده بود و ماشین هایی را که از سیزده بدر برمی گشتند، نگه می داشت و می گفت: اگر خوراکی ای چیزی دارید بدهید، برای بچه های پرورشگاه لازم داریم.»

احترامی که برای مادرشان قائل بودم، چند برابر می شود. بعد ادامه می دهد: «ولی بعد از اینکه شهردار عوض شد و مادرم سعی کرد چون گذشته جلو ریخت و پاش های غیر انسانی گروه جدید را بگیرد، او را عملاً تنبیه کردند و گفتند که دیگر

ص: 121

در اینجا به تو نیازی نیست و محل کار تو از این پس در نوانخانه است، آنجا که متکدیان را جمع می کنند. در کجا؟ در شاه عبدالعظیم! بعد او را از آنجا به پرورشگاهی که در نزدیکی های راه آهن بود، منتقل کردند. مادرم که کودکستانش را بسته و مجبور بود که کار کند، ناچار از قبول این پست ها شد. و به این ترتیب یک مربی با آن همه تجربیات و توانایی هایش شد یک معلم خیاطی ساده! مادرم که زنی مهربان بود، بچه ها و دخترهای پرورشگاه را خیلی دوست داشت. برایشان لباس های عروسی می دوخت. سال ها بعد این دخترها با شوهرهایشان و بعد با بچه هایشان، عید که می شد با یک دسته گل یا یک جعبه شیرینی می آمدند به دیدن مادرم.»

بعد ادامه می دهد: «پس از چند سالی مادرم بازنشسته شد. در این زمان، پدرم و مادرم هر یک در اتاقی در آموزشگاه زندگی می کردند در خانه مان، در مدرسه مان. همان مدرسه و خانه ای که در آن زاده و بزرگ شدیم و به خدمت ادامه دادیم و اکنون به سبب بعضی کوته بینی ها اجازه زندگی در آن به فرزندان باغچه بان داده نمی شود. باری، چون می دانستم که مادرم اهل بیکار نشستن نیست، از او خواستم که در مدرسه مان به ناشنوایان خیاطی یاد بدهد. او هم با شوق این کار را پذیرفت و معلم خیاطی و گلدوزی ناشنوایان شد.

کارهای دستی شاگردان مادرم هنوز در ویترین کارهای دستی آموزشگاه دیده می شود. متأسفانه پس از انقلاب جو عوض شد و مادرمان ناچار خانه پنجاه ساله خود را ترک کرد و به زندگی خود در آپارتمان کوچک پروانه ادامه داد. من در آمریکا بودم که مادرم در آغوش ثمین و پروانه جان سپرد. من پیشش نبودم. به عشق مادرم، در اینجا به خدمت سازمان هایی که به سالمندان می رسند، درآمدم تا شاید آسایشی بیابم.»

می پرسم: اگر موافقید درباره ثمین برادرتان صحبت کنیم. چه شد که ثمین مثل شما به کار آموزش و پرورش که تخصص خانوادگی تان بود روی نیاورد؟ می گوید: «برادرم مسیرش با مسیر پدرم فرق داشت. او استعداد موسیقی داشت و دنبال آن را گرفت. پدرم هم هیچ فشاری نیاورد که مثلاً پسرش بیاید و دنبال کارش را بگیرد. خلاصه ثمین رفت و در هنرستان موسیقی تهران تحصیل کرد و بعد بورس گرفت و رفت ترکیه و آنجا در کنسرواتوار آنکارا کمپوزیسیون خواند. در همان جا با

ص: 122

«اولین سالم» که یکی از شاگردان برجسته هنرستان در رشته آواز و پیانو بود، آشنا شد که کار این عشق و دوستی به ازدواج انجامید. پس از بازگشت به ایران، ثمین در هنرستان موسیقی کمپوزیسیون درس می داد و آثار زیادی نوشته که بارها در تالار رودکی و تالار وحدت اجرا شده و می شود. کارهای ثمین را الآن کاوه باغچه بان، پسر دوم ثمین دارد پیگیری می کند و ان شاءاللّه به زودی آلبوم موسیقی «رنگین کمان دوم» را به کودکان و فرهنگیان ایران تقدیم خواهد کرد. رنگین کمان اول را که هدیه ارزشمند و ماندگار برادر عزیزم ثمین به کودکان و موسیقی ایران است، همه می شناسند و بچه ها آهنگ و شعرهایش را دوست دارند و می خوانند. ناگفته نماند که اوِلین عزیزم، نه تنها گروه کر آن را رهبری کرده است، بلکه گروه خوانندگان نیز همگی شاگردان و دست پروردگان در کلاس های آواز اوِلین هستند.»

می گویم: از اوِلین بگویید. می گوید: «اوِلین از مادری فرانسوی و پدری لبنانی که کاتولیک بودند، در شهر مرسین ترکیه زاده شده بود و فرانسه را خوب می دانست. من نمی خواهم اسم اوِلین را بیاورم و کار را با دو تا جمله تمام کنم. چون اولین خدمت بزرگی به موسیقی ایران کرد و بیشتر هنرمندان نسل های بعد از او مثل پری زنگنه شاگرد او بودند.» بعد می گوید: «علاقه مندان می توانند بروند و در گوگل و یوتیوب بخشی از کارهای اولین و ثمین را ببینند.» از او می پرسم: چطوری شد که اولین که حتی فارسی زبان هم نبود، علاقه مند شد که به موسیقی ایران خدمت کند. جوابش بسیار مختصر، اما گویاست: «اولین زنی بود که فکر می کرد که خب من زن یک ایرانی شده ام و باید صمیمانه با هم یکی باشیم. زبان فارسی را به سرعت و به خوبی آموخت. اولین نه تنها یک هنرمند و معلم بزرگی بود، بلکه قدرت برنامه ریزی داشت و با اجرای برنامه های سودمند آموزشی، موجب اعتلا و گسترش موسیقی ایرانی شد. دوست دارم راجع به اولین یک روز تمام صحبت کنم، اما الآن حضور ذهن ندارم.»

دوباره به ثمین برمی گردد: «ثمین نه تنها موسیقیدان و آهنگساز بود، بلکه نویسنده و مترجمی توانا به شمار می آید. او به ادبیات فارسی و ترکی نیز بسیار علاقه مند بود. عزیز نسین و یاشار کمال از دوستان نزدیکش بودند. ثمین با آشنایی کامل به فرهنگ و رسوم دو کشور ایران و ترکیه و با طبع شوخی که داشت، خوب از عهده ترجمه آثار نویسندگان ترک و به ویژه کارهای عزیز نسین برمی آمد.» در اینجا

ص: 123

ساکت می شود. نگاهش را به درخت ها می دوزد. غبار تأثری عمیق چهره اش را تیره می کند و ادامه می دهد: «برادرم و اولین و بچه هایشان پس از انقلاب از ایران کوچ کردند. به یاد گفته محمد درویش شاعر فلسطینی می افتم که می سراید: «من از سرزمینی نکو چیده ام، با خود سرزمینی را به دوش کشیده ام.» سنگینی این بار گاهی کمرشکن می شود. آنها ناچار تا پایان عمر در ترکیه ماندنی شدند.»

بعد ادامه می دهد: «سه سال پیش بود که در آخرین شب چهارشنبه سوری عمرش، با دلی اندوهگین از دوری وطن، چشم از جهان فرو بست و در روز اول نوروز در استانبول به خاک سپرده شد. برگردان آخرین اثرش هم این است: «کاشکی هر روز بود، روز نوروز - کاشکی هر شب بود، چهارشنبه سوری» و جالب است که خودش هم همان طور که گفتم روز چهارشنبه سوری فوت کرد و روز عید نوروز به خاک سپرده شد.» بعد ادامه می دهد: «اولین عزیزم هم دو سال پیش درگذشت و او را نیز در آرامگاه شیعه ها در استانبول در کنار ثمین به خاک سپرده اند. اکنون همه ساله پسران و دوستانشان به دیدار آنها می روند و با خواندن شعر و سرود و آتش افروزی می کوشند که این شب را با پدر و مادر عزیزشان بگذرانند. صدای اولین و ثمین را می شنوم که آنها هم برای شادی دل بچه ها این تکه از رنگین کمان را می خوانند:

باغ ما پرچین داره، میوه شیرین داره، گلوچشمه و آهو، لاله و نسرین داره.

فلفل نبین چه ریزه، بشکن ببین چه تیزه!

باغ ما کلون داره، نگین و نشون داره. دروازش بازه اما، شیر نگهبون داره!

فلفل نبین چه ریزه، بشکن ببین چه تیزه!»

برای مدت کوتاهی جمع سه نفره مان را سکوت فرا می گیرد. می گویم: همیشه راجع به ثمین و ثمینه اخباری شنیده ایم و از پروانه کمتر خبری بوده. پروانه چه می کرد و الآن کجاست و چه می کند؟ می گوید: «پروانه بچه سوم و آخر پدر و مادرم بود. در شیراز به دنیا آمد و در تهران بزرگ شد و خیلی زود وارد زندگی زناشویی شد. خوشبختانه بعدها که آسایشی پیدا کرد، به کار آموزش ناشنوایان علاقه مند شد و به آموزشگاه باغچه بان آمد و کمک حال پدرم و من شد. من مدیر مجتمع آموزشی باغچه بان بودم و پروانه مدیر داخلی آموزشگاه. پروانه سه نقش خیلی اساسی داشت. یکی اجرای برنامه تربیت معلم بود. مواد درسی کلاس های سوم تا پنجم را

ص: 124

آماده می کرد. در سالنی که شاگردان و معلمان هر کلاس جمع می شدند، درس نمونه می داد. بچه ها از درس دادن پروانه خیلی خوششان می آمد و می گفتند پروانه خانم مثل کارتون درس می دهد! پروانه همچنین مسئول خلاصه و ساده کردن کتاب های درسی و تهیه پرسش ها و تمرین های درسی بود. خلاصه و تمرین های هر درس را که با همکاری معلمان هر کلاس آماده و زیراکس شده بود، برای تمامی مدارسی که مجتمع آموزشی باغچه بان نامیده می شدند و همچنین برای هر کسی که علاقمند بود، می فرستادند.»

بعد ادامه می دهد: «مسئولیت برنامه های هنری مدرسه نیز با پروانه بود. پروانه هم مثل مادرم استعداد هنری و صدای خوبی داشت. نمایشنامه های هنری برای ناشنوایان می نوشت و اجرا می کرد و روی صحنه می برد. سالن اجتماعات مدرسه در این برنامه ها پر می شد و همه از دیدن هنرنمایی های شاگردان ناشنوا لذت می بردند. ولی متأسفانه در آن زمان امکان ضبط این گونه برنامه ها نبود. باری، پروانه عزیزم اکنون با دخترش مرجان کریم در تهران زندگی می کند. پروانه و مرجان «تنها ریشه های ما در خاک وطن» هستند و خانه شان مأوای همه ماست.»

می گویم: پیش از این گفتید که کاوه پسر ثمین در حال ادامه کارهای پدرش است. از کاوه و بقیه بچه های ثمین چه خبر؟ می گوید: «کاوه بچه دوم ثمین است. کسی است که رفته توی کار موسیقی. برادرش، فرهنگ، پسر سوم ثمین هم وارد موسیقی شده. برادر اولشان کامبیز متأسفانه با نقص های مادرزاد به دنیا آمده. این طور که می گویند، بعضی از زنانی که در آن موقع تحت فشار سیاسی شدید بوده اند، بچه های ناقص به دنیا آورده اند و کامبیز عزیز ما نیز یکی از این قربانیان است. به هر حال، کامبیز خودش را خوب اداره می کند و شمع روشنی است که به خانواده مرکزیت می دهد. فرهنگ در کنسرواتوار استانبول تحصیل کرده و الآن در اپرای استانبول ویلنسل می زند.» بعد ادامه می دهد: «کاوه اکنون در هنرستان موسیقی استانبول کمپوزیسیون درس می دهد و بسیار علاقه مند به کارهای پدرش بوده و است. در سال های اخیر زیر بال ثمین را گرفت و در آن سنین بالا و سختی، به ثمین یاد داد که چطور از کامپیوتر برای نوشتن موسیقی و ایجاد موسیقی کمک بگیرد. در نتیجه با هم نشستند و آهنگ هایی را که ثمین در ایران و ترکیه ساخته بود، ثبت و با امکانات کامپیوتر ضبط کردند. الآن که برادرم درگذشته، کاوه خودش

ص: 125

را وقف کارهای پدر و مادرش کرده که اینها را سامان بدهد و به ثمر برساند. بسیار پرکار است و توانا و جدی و مهربان. امیدوارم که برای نوروز 1392، کاوه یک هدیه خوب برای ملت ایران داشته باشد.»

در تمام نیم ساعت گذشته، ثمینه باغچه بان، این زن دوست داشتنی سرش را در دستش گرفته است. به نظر خسته می رسد. می گویم: بهتر است کم کم گفت وگویمان را تمام کنیم. می خندد و قبول می کند. بلند می شود و به اتاقش می رود. آلبوم کوچکی با خود می آورد. آلبوم کارهای ابریشم دوزی و گلدوزی خودش است. در طول این سال ها ثمینه باغچه بان تابلوهای ابریشم دوزی و گلدوزی بسیاری دوخته است. یکی از یکی قشنگ تر. بعضی ها را هنوز در خانه دارد. بعضی ها را هم به کسانی هدیه داده است. در تمام کارهایش یک نقش همیشه وجود دارد: درخت سروی که شکوفه ها و گل های نیلوفر بر آن پیچیده است. می گویم: چرا درخت سرو؟ لبخندی می زند و می گوید: «من از کودکی درخت سرو را دوست داشتم و نقش های آن در مینیاتورها برایم سحرانگیز بود. درخت سرو باغ ارم شیراز همواره با من است. بالا بلندی و همیشه بهار بودن سروها مرا به یاد پدرم می اندازد و پنداری آن شاخه های شکوفه و نیلوفر که بر قامت آن سرو پیچیده و بالا رفته است، نشانی از من است!»

آلبوم کارهای ابریشم دوزی اش را خوب تماشا کرده ایم. زمان خداحافظی رسیده است. از این دیدار احساس خوبی دارم. هنوز لبخند شیرینش بر لب است و کلام شیوایش بر زبان. به رسم ایرانیان خداحافظی مان 20دقیقه دیگر طول می کشد. سرانجام به امید دیدار دوباره از این خانه کوچک و صمیمی خارج می شویم. رو به شهر خود می نهیم. در شبی تاریک، در پیچ و خم جاده سانتاکروز هستیم تا به خانه مان برسیم که لبخندکی بر گوشه لبانم می نشیند. بیتی از یکی از کارهای ابریشم دوزی اش را به یاد آورده ام:

بلبل عاشق تو عمر خواه که آخر باغ شود سبز و سرخ گل به در آید

ص: 126

فصل چهارم: کارنامه فرهنگی

اشاره

ص: 127

این فصل به منظور شناخت میراث ثمینه باغچه بان در عرصه تألیف و نشر کتاب و دیگر آثار مکتوب تقدیم می گردد. نخست تلاش کردیم یک مأخذشناسی جامع عرضه کنیم و تمام خدمات انتشاراتی ایشان را معرفی نماییم. مسئولیت این پروژه را محقق توانا و کوشا آقای اباذر نصر بر عهده گرفت و مأخذشناسی فراهم ساخت که مشتمل بر شش قسمتِ کتب، مقاله و مصاحبه، گزارش درباره، اسناد، تصاویر و تاریخ شفاهی است.

در قسمت کتب و مقالات، فقط آثار خود ثمینه معرفی شده، اعمّ از آثار تألیفی یا ترجمه ای یا آثاری که در نگارش آن مشارکت و همکاری داشته است. اما آثاری که دیگران درباره ثمینه نوشته اند معرفی نشده است.

پس از این مأخذشناسی، آثار قلمی ثمینه بعضاً گزارش و معرفی شده اند. در ادامه آثاری که دیگران درباره او نوشته اند، به روش گزارشی معرفی می شوند.

در بخش معرفی آثار (گزارش آثار) سه کتاب از ثمینه به روش گزارشی معرفی خواهد شد و در بخش «آثار درباره» دو کتاب معرفی می شود.

ص: 128

مأخذشناسی ثمینه باغچه بان

اشاره

مأخذشناسی ثمینه باغچه بان(1)

این مأخذشناسی به معرفی آثار ثمینه باغچه بان در شش قسمت می پردازد: کتاب، مقاله، مصاحبه، گزارش درباره، سند، عکس و تاریخ شفاهی.

در تاریخ شفاهی، ثمینه، راوی و گزارشگر است و در اسناد، مدارک مرتبط به او آمده است و در کتاب و مقاله، آثار ایشان اعم از تألیفی و ترجمه معرفی شده اند.

این مأخذشناسی هر چند کامل نیست ولی شامل اهمّ منابع است. مؤلف این مأخذشناسی درصدد است یک جلد کتاب از آثار ثمینه یا آثار درباره ایشان فراهم آورد.

الف - کتاب

آفتاب مهتاب چه رنگه؟. گردآورنده ثمینه باغچه بان، تصویرگر حدیثه قربان، تهران، سروش، 1388، 28ص.

این کتاب که ویژه گروه سنی الف و ب است، مجموعه ای از بازی ترانه ها و متل های گوناگون کودکان ایران است. نویسنده کوشیده با ارائه نمونه های موفق از ترانه های عامیانه، کودکان را به وجد آورد و سرگرم کند. در این کتاب نمونه هایی از ترانه های ترکی و کردی همراه با متن فارسی آورده شده که مخاطبان کودک را با اقوام و زبان های گوناگون ایران آشنا می کند و هویت ملی و انسجام قومی را در ذهن کودکان بارور می سازد. کتاب به کودکان ناشنوا نیز توجه دارد و دوستی و دوست داشتن را در دل آنها می نشاند. ترانه ها عشق و علاقه مادران به کودکان و اهمیت خانواده را به مخاطب نشان می دهد. متل های ساده، پندآموز و سرگرم کننده و گاه طنز آمیز از جمله ویژگی های این کتاب است. تصاویر هماهنگ با متن است و ذهن کودک را درگیر می کند.

چشم

چشم دو ابرو

دماغ و

دهن یک گردو

خط خط

شکمبه

این

آقا چقدر قشنگه

ص: 129


1- . این مأخذشناسی توسط اباذر نصراصفهانی تدوین شده است.

آهو شد و صحرا رفت. گردآورنده متن ثمینه باغچه بان، طراح فریده شهبازی، تهران، چاپ و نشر نظر، کتاب خروس، 1392.

این کتاب مجموعه ای از اشعار عامیانه، متل ها و لالایی هاست. تصاویر مینیاتوری گردآوری شده که همراه متن آمده برگرفته از کتاب های قدیمی و مکتوب همچون شاهنامه، حافظ، هفت اورنگ، منطق الطیر و خمسه نظامی است که به صورت برشی از تصویر کامل آورده شده است. این اثر شعرهای قدیمی را در ذهن و یاد کودکان که یادآور باغ های خیال انگیز، اسب های دوست داشتنی و سرزمین های رؤیایی است ماندگارتر می کند و ضمن سرگرم کردن، کودک را با ادبیات شفاهی ایران آشنا می نماید. این اشعار در خانه و مهدکودک ها برای خواب کودکان، بلند خوانی و اجرای نمایش خلاق مناسب است.

الفبا آموز ادبی. ثمینه باغچه بان و محمدهادی محمدی؛ تصویرگر آناهیتا امامیان، تهران: چیستا، 1384، 150ص.

خانم باغچه بان الفبای فارسی را به شعر سروده، هدفش این است که کودکان الفبا را زودتر فرا گرفته و پس از یادگیری در ذهن آنان ماندگار گردد.

بهره ناشنوایان از پیشرفت های دوران شاهنشاهی پهلوی. نوشته ثمینه باغچه بان، تهران: امیرکبیر، 1355، 180ص.

کتابی درباره تحولات تاریخی و فنی و علمی ناشنوایان در ایران و جهان است. تنها کتابی است که به معرفی مراکز، پروژه ها و دیگر فعالیت ها در جامعه ناشنوایی پرداخته است. بعداً گزارش جامعی از آن می آورم.

تعلیمات اجتماعی: تاریخ، جغرافی و تعلیمات دینی چهارم دبستان. تألیف توران میرهادی، با همکاری لیلی ایمن (آهی)، ثمینه باغچه بان (پیرنظر)، علی اصغر مهاجر، تهران، وزارت فرهنگ، 1343، 241ص.

این کتاب متن درس تاریخ، جغرافی و دینی برای مرحله چهارم دبستان است.

ص: 130

نیز دارای راهنمای تدریس برای توجیه معلمان و مربیان و مشاوران آموزشی است.

تعلیمات اجتماعی و دینی برای کلاس چهارم دبستان. تألیف توران میرهادی؛ با همکاری لیلی ایمن (آهی)، ثمینه باغچه بان (پیرنظر)، علی اصغر مهاجر؛ نقاشی محمدزمان زمانی، پرویز کلانتری، نورالدین زرین کلک، تهران، وزارت آموزش و پرورش، 1347، 112 136ص.

این کتاب متن تعلمیات در اجتماعیات و امور دینی برای دانش آموزان کلاس چهارم دبستان است. نیز دارای راهنمای تدریس برای توجیه مربیان و معلمان.

تعلیمات اجتماعی و دینی برای کلاس سوم دبستان. تألیف حافظ فرمانفرمائیان؛ با همکاری لیلی آهی، ثمینه باغچه بان، علی اصغر مهاجر، تهران، وزارت آموزش و پرورش، 1346، 112ص.

کتاب درسی و آموزشی برای دانش آموزان کلاس سوم دبستان است. نیز دارای راهنمای تدریس برای معلمان و مربیان آموزشی.

جم جمک برگ خزون، نوشته ثمینه باغچه بان و فرشید شفیعی، تهران، مؤسسه فرهنگی پژوهشی چاپ و نشر نظر، 1387.

این کتاب مجموعه ای از متل های عامیانه ایرانی است که بزرگ و کوچک دست کم چند تایی از آنها را از زبان مادربزرگ ها و یا مادران خود شنیده اند. این مجموعه به کوشش ثمینه باغچه بان و با تصویرگری فرشید شفیعی منتشر شده و به بازار آمده است. کتابی که جایش برای همه مادران و پدرانی که می خواهند فرزندانشان از خردسالی با ادبیات عامیانه ایران آشنا شوند، خالی بود. کتابی کوچک و زیبا با چند متل خیلی آشنا با تصویرهایی هنرمندانه است. همه مادران و مربیان مهد کودک ها در آشناسازی بچه ها با ادبیات ایرانی به آن نیاز دارند. ثمینه باغچه بان گردآورنده ی متل های این کتاب خود می نویسد: چه جادویی است در این متل ها که فراموشی ندارند و یادشان ما را بی اختیار به دوران خیالی کودکی باز می گردانند. متل ها را

ص: 131

برای فرزندانمان بخوانیم و آنان را با دنیای پاک و میراث فرهنگی نیاکانمان پیوند دهیم تا با درک ریتم و آهنگ درونی هر متل، با زیبایی هستی و زندگی همراه شوند.

آنچه این کتاب را نو و استثنایی کرده، تصویرهای برانگیزاننده فرشید شفیعی است که با به کارگیری عناصری دیداری از هنر ایران و گزینش رنگ های شاد و پر انرژی برگرفته از فرهنگ قوم های ایرانی این فرصت را به خواننده می دهد که فضاهای زندگی گذشتگان را لمس کند و بچشد و فضاهایی را که این متل ها آفریده شدند و سینه به سینه نقل شده اند به خوبی بفرستند.

داستان زندگی من: به انضمام نامه ها و شرحی از تحصیل وی، هلن کلر؛ ترجمه ثمینه باغچه بان، 97ص.

داستان زندگی من. به انضمام نامه ها (1901-1887). هلن کلر. و شرحی از تحصیل وی و قسمت هایی از گزارش و نامه های معلم او "آن مانسفیلد سولیوان"/ به قلم جان آلبرت میسی؛ ترجمه ثمینه پیرنظر "باغچه بان"، تهران: علم، 1384، 438ص.

موضوع این کتاب سرگذشت زن نابینا و کر و لال اهل ایالات متحده به نام هلن کلر است.

کتاب حاضر، شامل شرحی از فصل های اولیه ی زندگی "هلن کلر" به قلم وی، و منتخبی از نامه ها و حکایتی از تحصیل اوست. "هلن کلر" طفل کر و لال و نابینای آمریکایی بود که معلم نابینایش "آن سولیوان" تربیت او را از سن هفت سالگی به عهده گرفت. نبوغ معلم هم کمتر از نبوغ شاگرد نبوده است... اولین درس وی درس اطاعت بود تا بتواند خوی سرکش و معاند هلن را رام کند. سپس به آموختن الفبای دستی به وی پرداخت تا به کمک انگشتان، معانی و اسامی اشیا و اشخاص را به او انتقال دهد. در همان وقت هجی کردن با انگشتان را آموخت و چندی بعد نوشتن را. سپس در یک روز بسیار درخشان، درست سه ماه پس از ورود میس سولیوان، ناگهان به شاگردش الهام شد که هر شیئی نامی دارد. از آن به بعد میل شدیدی به آموختن در وی پیدا شد.

ص: 132

دس دسی باباش می یاد. گردآورنده متن ثمینه باغچه بان؛ تصویرساز فرشید شفیعی، تهران: چاپ و نشر نظر، کتاب خروس، 1392، 46ص.

این کتاب برای گروه سنی: الف و ب تهیه شده و شامل شعر کودکان و بازی های کودکان همراه با شعرخوانی است.

دس دسی باباش می یاد، مجموعه ای از بازی های کودکانه برای خردسالان است. بازی هایی که بخشی از فرهنگ ماست و طی سالیان دراز سینه به سینه منتقل شده؛ این بازی ها که در زندگی کودکان ایرانی، نقش فراوان داشته، داخل خانه ها و حیاط های شهر و روستا و در کوچه پس کوچه های این دیار، کودکان را سرگرم می کرده است. کودکان دیروز، وقتی بزرگ می شدند، با آموزش بازی ها به فرزندان خود، فرهنگی سرشار از زندگی، شادی و نشاط را به آنها منتقل می کردند و با این کار بازی ها حفظ می شد و زنده می ماند، اما امروز همه چیز تغییر کرده؛ پدر و مادرها وقت و حوصله قصه گفتن و بازی کردن با بچه هایشان را ندارند و مدت هاست که دست کودکان خود را به قصد بازی در دست نگرفته اند. بچه ها هم سرگرم تماشای بازی های رایانه ای و شخصیت های جورواجوری شده اند که با فرهنگ ما سازگاری ندارد.

دفتر شب. ثمینه باغچه بان (پیرنظر)؛ تصویرگر علی اصغرزاده، تهران: نشر نی، 1375.

کتاب درسی و راهنمای آموزشی برای مقطع ابتدایی است. هدف توجیه و آموزش مربیان و معلم درس ادبیات می باشد.

دویدم و دویدم. به کوشش ثمینه باغچه بان؛ تصویرگر احسان عبداللّهی، تهران: چاپ و نشر نظر، کتاب خروس، 1393، 28ص.

این کتاب برای گروه سنی الف و ب تهیه شده و شامل شعر کودکان«دویدم و دویدم» از قصه های عامیانه و متل های قدیمی ایران است. به دلیل تکرار کلمات مشابه و آهنگی که در جملات آن وجود دارد، برای کودکان بسیار شیرین و جذاب

ص: 133

است و به راحتی به خاطر سپرده می شود. این کتاب در کنار تصاویر ساده اما روایتگر و با استفاده از نمایش کلمات به زبان اشاره، برای کودکان ناشنوا مناسب سازی شده است. شخصیت اصلی داستان، گل بهار، در کنار هر تصویر که بخشی از داستان را روایت می کند، کلمات را یک به یک با زبان اشاره نمایش می دهد. داستان به دلیل تعداد کلمات محدود (38 کلمه) استفاده از تنها یک ضمیر (من) و افعال ساده ای مثل بردم، دیدم و خوردم، که استفاده روزانه دارند، بسیار ساده و روان است و در حوزه درک مفاهیم کودک ناشنوا حرکت می کند و کلمات تازه ای نیز به گنجینه کلمات او می افزاید. کتاب به گونه ای طراحی شده است که کودک ناشنوا می تواند با دیدن تصاویر در کنار هر جمله، با شکل ظاهری کلمات و مفهوم آنها آشنا شده و با دیدن اشاره های مرتبط با کلمات به "زبان اشاره" که تنها وسیله ارتباطی ناشنوایان است تسلط و مهارت بیشتری پیدا کند. کودک شنوا نیز با خواندن این کتاب نه تنها با متلی شیرین و ساده آشنا می شود و از تصاویر آن لذت می برد، بلکه با آشنایی با زبان اشاره می تواند قدم به دنیای همسالان ناشنوایش بگذارد.

دویدم و دویدم (با زبان اشاره) پلی میان کودکان ناشنوا و شنوا. به کوشش ثمینه باغچه بان (پیرنظر)؛ نقاشی از مرجان کریم، تهران: مؤسسه نشر و پژوهش شیرازه، 1377، 32ص.

همان کتاب قبل است که با اشارات تکمیل شده است. هدف آموزش زبان اشاره به کودکان از طریق اشعار کودکانه است.

راهنمای تدریس فارسی برای غیر فارسی زبانان. تألیف ثمینه باغچه بان (پیرنظر)، تهران، 39ص.

روش تدریس زبان فارسی برای دوره آموزش چهار ماهه سپاهیان دانش. تألیف لیلی ایمن، ثمینه باغچه بان، نصراللّه دیهیمی؛ [برای] وزارت آموزش و پرورش، سازمان سپاه دانش و تعلیمات ابتدایی روستاها، بی جا: سازمان سپاه

ص: 134

دانش، 1345، 204ص.

این کتاب به منظور آموزش مربیان و معلمانی که به صورت سپاه دانش به روستاها و مناطق دور اعزام می شدند، تألیف شده است. آخرین تجارب در شیوه تدریس در مقطع ابتدایی در این کتاب آمده است.

روش تدریس کتاب اول دبستان. تألیف ثمینه باغچه بان (پیرنظر) با همکاری لیلی آهی (ایمن)، تهران: وزارت فرهنگ، 1340، 368ص.

وزارت آموزش و پرورش به منظور آموزش و توجیه معلمان مقطع ابتدایی، این اثر را تألیف کرده بود. این کتاب در مراکز آموزش ضمن خدمت تدریس می گردید و شامل آخرین تجارب و دستاوردها بود.

سازگاری اطفال در خانه. تألیف هلن و. پونر؛ ترجمه ثمینه پیرنظر (باغچه بان)، تهران: صفی علیشاه، مؤسسه انتشارات فرانکلین، 1336، 83ص.

این کتاب به بررسی شیوه تعامل و رفتار والدین با کودکان و ناسازگاری و انطباق ناپذیری اطفال در خانه می پردازد.

شناخت ناگویایی «افزیک»: راهنمایی برای خانواده و دوستان افراد ناگویا. تألیف مارتال. تیلر؛ ترجمه ی ثمینه ی باغچه بان (پیرنظر)، بی جا: بی نا، بی تا، 32ص.

شناخت و آموزش کودکان افزیک. نوشته هورتنس بری؛ ترجمه ثمینه باغچه بان، تهران: امیرکبیر، کتاب های جیبی: مؤسسه انتشارات فرانکلین، 1352، 111ص.

این کتاب درباره کودکانی است که از نظر گفتار و شنوایی مشکل و نارسایی دارند. مؤلف شیوه های توانبخشی کودکان و آموزش آنان برای گفتار آنان است.

علوم سوم دبستان. تألیف محمود بهزاد، با همکاری توران میرهادی، لیلی

ص: 135

ایمن (آهی)، ثمینه باغچه بان (پیرنظر) تهران: وزارت فرهنگ، مؤسسه انتشارات فرانکلین، 1341، 83ص.

غیر از خدا هیچ کس نبود: یکی بود یکی نبود. گردآورنده ثمینه باغچه بان (پیرنظر)، تهران: چاپ و نشر نظر، 1386، 12ص.

این کتاب برای گروه سنی: ب تألیف شده و شعر کودکان به زبان پارسی است.

فارسی برای غیر فارسی زبانان. تألیف ثمینه باغچه بان (پیرنظر)، تهران: وزارت فرهنگ و هنر، اداره کل روابط فرهنگی، 1350، 199ص.

با پیوست: یادداشت: به مناسبت جشن فرهنگ و هنر، آبان ماه 1350

کتاب آموزشی پارسی برای خارجی های غیر فارسی زبان است، شامل متونی از شعر و نثر و نیز شیوه یاد دادن فارسی به آنان.

فارسی سوم دبستان، تألیف لیلی ایمن (آهی)، با همکاری زهرا خانلری، ثمینه باغچه بان (پیرنظر)؛ نقاشی از محمدزمان زمانی، پرویز کلانتری، نورالدین زرین کلک، 141ص.

کتاب فارسی سوم دبستان. تألیف لیلی ایمن؛ با همکاری زهرا خانلری، ثمینه باغچه بان (پیرنظر)، تهران: وزارت آموزش و پرورش، 1346، 141ص.

گام های نخستین. بر اساس نوشته ثمینه باغچه بان؛ بازنوشته شعله دولت آبادی، سیمین دخت مشکور، تهران: نغمه نواندیش، 1383، 4 جلد.

چاپ های قبلی: تهران: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، 1382.

این کتاب برای گروه سنی: الف تألیف شده و شیوه لوحه نویسی، آموزش قبل از مدرسه و رنگ آمیزی را به کودکان یاد می دهد.

خلاصه: تمرین خط ها و شکل های لازم جهت مهارت به دست گرفتن قلم، الگوبرداری از تصاویر، تقویت مهارت زبان آموزی و ایجاد هماهنگی بین حرکات

ص: 136

چشم و دست همراه با رنگ آمیزی.

گام های نخستین بر اساس نوشته ثمینه باغچه بان. بازنوشته شعله دولت آبادی، سیمین دخت مشکور؛ تصویرگر علی اصغرزاده، تهران: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، 1390.

شعرهای متن کتاب از قدمعلی سرامی و اسداللّه شعبانی است.

آموزش مفاهیمی چون: تفاوت بین اشیا، کلمه های هم آغاز، متضاد و...؛ تمرین برای خوب گوش کردن، حرکت صحیح چشم، تربیت قوه شنوایی، ذهنی حساب کردن و... از طریق تصاویر و به کمک مربی به منظور تربیت حواس پنج گانه و پیدا کردن نقایص پنهان آن، ایجاد شوق به یادگیری، همکاری اجتماعی، تربیت سخنگویی و رفع معایب آن و آماده کردن کودکان برای فراگیری درس های علمی و اجتماعی.

گذر از رنج دوران سوگواری: نویسنده ثمینه باغچه بان، ریحانه فلاح، تهران: شرکت نشر چیستا، 1391، 135ص.

کتاب حاضر، از سری کتاب های «طب تسکینی برای خانواده» است که به موضوع «اندوه درمانی» اختصاص یافته است. هدف از نگارش این کتاب، بیان رهنمودهایی ساده برای مخاطبان است تا بتوانند از رنج دوره سوگواری با آرامش و خردمندی گذر کنند. گردآورندگان این کتاب عقیده دارند که یکی از کارهایی که گذر از رنج دوره سوگواری را آسان می سازد، انجام کارهای کوچک و بزرگ به یاد رفتگان است. از این رو این کتاب با ارائه این روش می تواند یاری گر پرستاران و مراقبان باشد. مطالب در این کتاب در هفت فصل تنظیم شده که عنوان آنها عبارتند از: کوره عشق؛ سفر سوگواری؛ آرام جان من کو؟؛ کودک و نوجوان سوگوار؛ با خود مهربان باش؛ راهنمای رفتار با انسان سوگوار و درباره رنج.

مشکلات سخن گفتن اطفال. ک. وان رایپر؛ ترجمه ثمینه پیرنظر (باغچه بان)، تهران: معرفت، 1339، 81ص.

ص: 137

این کتاب به گفتاردرمانی، لکنت زبان و درمان آن، لکنت زبان در کودکان و چگونگی درمان آن می پردازد.

ب - مقاله و مصاحبه

آموزش کر و لال ها. آموزش و پرورش (تعلیم و تربیت)، دوره 33، ش8، مهر 1342، صص 31-33.

چهارمین کنگره بین المللی کر و لال ها در مردادماه 1342 در شهر استکهلم سوئد برگزار شد. خانم ثمینه باغچه بان از ایران در این کنگره شرکت کردند. این نوشتار گزارش ایشان از این کنگره است.

آموزش و پرورش ناشنوایان. نوشته ثمینه باغچه بان، آموزش و پرورش (تعلیم و تربیت)، ش76، اردیبهشت 1353، صص 460-462،

تولدم را جشن می گیرم! نوشته ثمینه باغچه بان، فصلنامه نقد و بررسی کتاب تهران، ش55، تابستان 1396، صص 59-60.

گفت وگو با ثمینه باغچه بان، الفبای گویای ناشنوایان. به کوشش مهلا ابراهیمی، ماهنامه زنان امروز، شماره 7، آذر 1393، ص118

ج - گزارش درباره

اهداگر سند. گنجینه اسناد، ش63، پاییز 1385، صص 209-215.

سرکار خانم ها پروانه و ثمینه باغچه بان، فرزندان زنده یاد جبار باغچه بان، تعداد 76 جلد کتاب، 746 برگ سند، 257 برگ تصویر سند، 12 عدد دفترک (بروشور) آموزشی ویژه ناشنوایان، 27 قطعه عکس مربوط به جبار باغچه بان، آموزشگاه ناشنوایان و شاگردان وی، 17 عدد جزوات مختلف، 44 عدد نقاشی های آموزشی،

ص: 138

9 جلد مجلد از جمله ماهنامه آموزش و پرورش، سپیده فردا، یاوران فرهنگی جنوب خراسان، دانستنی ها، پیک شنوایی و گفتار، ماهنامه فرهنگی فارسی و ترکی آذری (وارلیق)، مجله فکاهی لک لک به زبان ترکی و 4 عدد کارت تبلیغاتی پلیکان را به آرشیو ملی ایران اهدا کرده اند. این مقاله گزارشی از این اسناد است.

به مناسبت سومین سالروز درگذشت اوِلین عزیزم. فصلنامه نقد و بررسی کتاب تهران، شماره 42، بهار 1393، صص 61-63.

بهره ناشنوایان (معرفی کتاب). آموزش و پرورش (تعلیم و تربیت)، دوره 47، ش2، آبان 1356، صص 120-123.

معرفی کتاب "بهره ناشنوایان از پیشرفت های دوران شاهنشاهی پهلوی" (نوشته ثمینه باغچه بان، تهران، امیرکبیر، 1355) موضوع این نوشتار است.

تصاویر قصه گو: نقدی بر کتاب «جم جمک برگ خزون» تألیف ثمینه باغچه بان. علی بوذری، کتاب ماه (کودک و نوجوان)، ش149، اسفند 1388، صص 72-77.

یک خط، یک خط خاموش...، فصلنامه نقد و بررسی کتاب تهران، شماره 44، پاییز 1393 صص 72-74.

ص: 139

د - اسناد

اعطای مدال و نشان به رؤسای دبیرستان ها، مدیران دبستان ها، دبیران و دانش آموزان رتبه اول امتحانات نهایی دوره متوسطه از جمله ثمینه باغچه بان، تاریخ: 1323-1324، 24 صفحه، منبع: آرشیو ملی ایران، شماره مدرک: ایران 7416-25.

امور مربوط به آموزشگاه حرفه ای کر و لال باغچه بان، تاریخ: 1348-1342، 4 برگ، منبع: آرشیو ملی ایران.

دامنه و محتوا: درخواست افتتاح آموزشگاه حرفه ای کر و لال ها از اول سال تحصیلی 1342-1343 و ارسال اساسنامه و آیین نامه مدرن آموزشگاه مزبور جهت تصویب به شورای عالی فرهنگ؛ اعلام وصول نشان فرهنگ توسط ثمینه باغچه بان مدیر آموزشگاه کر و لال های باغچه بان؛ چگونگی ادامه تحصیلی دانش آموزان کر و لال و نابینا.

تأمین نیازهای آموزشگاه کر و لال های باغچه بان، تاریخ: 1346-1347، 34 برگ، منبع: آرشیو ملی ایران، شماره مدرک: ایران 31537-230.

دامنه و محتوا: تأمین نیازهای آموزشگاه کر و لال های باغچه بان شامل کمک به توسعه مدارس، پذیرش طرح تربیت معلمان و مربیان ناشنوایان و گزارش ثمینه باغچه بان از کنفرانس بین المللی تعلیم و تربیت کر و لال ها.

تقاضای صدور اجازه تأسیس دبستان دخترانه (خودآموز) توسط ثمینه باغچه بان در تهران، تاریخ: 1335، 3 صفحه، منبع: آرشیو ملی ایران.

درخواست برگزاری اولین سمینار منطقه ای مسائل آموزشی و رفاهی ناشنوایان، تاریخ: 1336، 4 برگ ، منبع: آرشیو ملی ایران، شماره سند:

ص: 140

32664/230.

دامنه و محتوا: درخواست ثمینه باغچه بان رئیس مجموعه آموزشی ناشنوایان باغچه بان از نخست وزیری در خصوص موافقت با برگزاری سمینار منطقه ای مسائل آموزشی و رفاهی ناشنوایان.

قرارداد مطالعه فنی ساختمان و مرکز توانبخشی ناشنوایان، منشأ: سازمان مدیریت و برنامه ریزی، تاریخ: 1357.

97 برگ، منبع: آرشیو ملی ایران.

دامنه و محتوا: قرارداد مطالعه فنی ساختمان مرکز توانبخشی و رفاه ناشنوایان حسن آباد کرج بین ثمینه باغچه بان و مؤسسه مهندسین مشاور مافکو.

تألیف و چاپ کتاب های «روش تدریس خط و زبان فارسی به غیر فارسی زبانان»، منشأ: ایران. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تاریخ: 1347 - 1351، 138 برگ، منبع: آرشیو ملی ایران.

دامنه و محتوا: مکاتبات اداره کل نگارش، روابط فرهنگی و چاپخانه های وزارت فرهنگ و هنر با کتابخانه ملی در خصوص انعقاد قرارداد، پرداخت حق التألیف و تأمین هزینه ها و لوازم مورد نیاز تألیف و چاپ و انتشار کتاب های «تدریس خط و زبان فارسی به غیر فارسی زبانان» و «روش تدریس خط و زبان فارسی به غیر فارسی زبانان» توسط ثمینه باغچه بان، مدیر دبستان کر و لال های باغچه بان.

ممیزی و چاپ کتاب "دوران آمادگی"، منشأ: ایران. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تاریخ: 1351، 3 برگ. 1 جلد کتاب، 162ص، منبع: آرشیو ملی ایران.

دامنه و محتوا: مکاتبات اداره کل نگارش وزارت فرهنگ و هنر با کتابخانه ملی ایران در خصوص ثبت، ممیزی و چاپ اول کتاب "دوران آمادگی" تألیف ثمینه باغچه بان (پیرنظر) با موضوع چگونگی آغاز آموزش ناشنوایان و تأمین هزینه های چاپ اثر توسط بانک بازرگانی ایران به ریاست مصطفی تجدد.

ص: 141

ممیزی و چاپ کتاب "شناخت و آموزش کودکان افزیک"، منشأ: ایران. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 4 برگ. یک جلد کتاب، 111 صفحه، منبع: آرشیو ملی ایران.

دامنه و محتوا: مکاتبات اداره کل نگارش وزارت فرهنگ و هنر با کتابخانه ملی در خصوص اجرای مراحل ثبت، سانسور و اعطای مجوز بلامانع بودن انتشار چاپ اول کتاب "شناخت و آموزش کودکان افزیک" تألیف هورتسن بری با ترجمه ثمینه باغچه بان در انتشارات کتاب های جیبی و چاپخانه فاروس ایران (تهران) با نظر ممیزان مربوطه (ناصرعلی بیانی و مسیح مسیحا).

ممیزی و چاپ کتاب «فلان فلان شده ها»، منشأ: ایران. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تاریخ: 1347، 5 برگ، یک جلد کتاب، 237ص، منبع: آرشیو ملی ایران.

دامنه و محتوا: مکاتبه اداره کل کتابخانه ها و معاونت فرهنگی وزارت فرهنگ و هنر با کتابخانه ملی ایران در خصوص اجرای مراحل ثبت، سانسور و اعطای مجوز چاپ کتاب «فلان فلان شده ها» مجموعه 21 داستان، تألیف عزیز نسین و ترجمه ثمینه باغچه بان در چاپخانه ارژنگ، با نظر ممیزی علی اصغر سعیدی.

ه - تصاویر

بازدید علیاحضرت فرح پهلوی از آموزشگاه حرفه ای ناشنوایان باغچه بان [عکس]

منبع: آرشیو ملی ایران / شماره مدرک: ایران 7416-25.

توضیح: فرح پهلوی با پیراهن روشن در کلاس درسی در کنار دانش آموزان پسر ناشنوا که دور میزی نشسته و نقاشی می کنند ایستاده و در حال صحبت با ثمینه باغچه بان است. در این بازدید چند تن از مقامات از جمله معینی و بهادری وی را همراهی می کنند. در سمت راست عکس یک صندلی و بر روی دیوار چند تابلوی نقاشی دیده می شود.

ص: 142

بازدید علیاحضرت فرح شهبانوی ایران از آموزشگاه حرفه ای ناشنوایان باغچه بان [عکس]

منبع: آرشیو ملی ایران، شماره مدرک: ایران 7415-25، توضیح: فرح پهلوی با پیراهن روشن در کلاس درسی در کنار دانش آموزان پسر ناشنوا که دور میزی نشسته و نقاشی می کنند ایستاده و در حال صحبت با ثمینه باغچه بان است. در این بازدید عده ای از مقامات از جمله معینی وی را همراهی می کنند. در بالای دیوار کلاس عکسی از فرح پهلوی قرار دارد.

بازدید علیاحضرت فرح شهبانوی ایران از آموزشگاه حرفه ای ناشنوایان باغچه بان [عکس]

منبع: آرشیو ملی ایران

شماره مدرک: ایران 7373- 25

توضیح: فرح پهلوی با پیراهن روشن در کلاسی در کنار دانش آموزان پسر ناشنوا که دور میزی نشسته اند، در حال نگاه به نقاشی های آنان است. در این بازدید چند تن از مقامات از جمله معینی و بهادری وی را همراهی می کنند. بر روی دیوار عکسی از فرح پهلوی در قابی دیده می شود.

ط - تاریخ شفاهی

مصاحبه تاریخ شفاهی با ثمینه باغچه بان 22/03/1385 [منابع رقمی]

تهیه کننده: سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران

مصاحبه گر: پیمانه صالحی

پیاده سازی: فاطمه جبرائیلی

تهران: سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران

سال تولید: 1385

تبدیل به متن: 18ص

ص: 143

یادداشت: سرگذشت نامه: فرزند جبار باغچه بان و مربی کودکان ناشنوا

رئوس مطالب مطرح شده در مصاحبه به این شرح است: خانواده باغچه بان و فعالیت های جبار باغچه بان در جهت آموزش کودکان شنوا و ناشنوا/ تحصیلات و تألیفات و فعالیت های متنوع و آموزشی مصاحبه شونده در داخل و خارج از کشور در جهت آموزش به کودکان شنوا و ناشنوا.

ص: 144

گزارش آثار

آمادگی: آغاز آموزش

آمادگی: آغاز آموزش(1)

کتابی در زمینه چگونگی آغاز آموزش کودکان ناشنوا به زبان فارسی است. نویسنده با بهره گیری از تجربیات خود در مدرسه ناشنوایان، این کتاب را برای مرحله آمادگی کودکان ناشنوا برای راهنمایی والدین و مربیان آنان نوشته است.

این کتاب تمرین هایی برای زبان آموزی و تربیت شنوایی و تربیت حس بینایی و دقت و پرورش قوای بدنی طفل ناشنوا دارد و همچنین دارای راهنمای تدریس است.

مشخصات کتاب شناختی این اثر به شرح زیر است:

باغچه بان، ثمینه، آمادگی: آغاز آموزش، نقاشی پرویز کلانتری و عزیزاللّه پایان، تهران، آموزشگاه کر و لال های باغچه بان، 1347، ص26.

بهره ناشنوایان

بهره ناشنوایان(2)

کتابی درباره مسائل عمومی ناشنوایان به زبان فارسی است. نویسنده آن ثمینه باغچه بان، دختر مرحوم جبار باغچه بان است که از نوجوانی در کنار پدر به تجربه آموزی در عرصه آموزش و پرورش ناشنوایان پرداخت.

عشق جبار باغچه بان به ارتقا و رشد ناشنوایان ایران، در ثمینه هم مؤثر افتاد و او نیز، به امور ناشنوایان علاقه مند گردید. ثمینه حاصل تلاشهای آموزشی خود را در این کتاب تدوین کرده است.

این اثر، شامل هشت فصل با این عنوانهاست: شناخت ناشنوایی و اختلالات ناشی از آن، وضع ناشنوایان در جهان، آغاز آموزش ناشنوایان در ایران، خدمات به

ص: 145


1- . این گزارش توسط محمد نوری تدوین شده است؛ اخذ از دانشنامه ناشنوایان، ص21.
2- . این گزارش توسط محمد نوری تدوین شده است؛ اخذ از دانشنامه ناشنوایان، ص294.

ناشنوایان در پنجاه سال گذشته، روشهای آموزشی و ارتباطی با ناشنوایان، چگونگی روش آموزش و پرورش ناشنوایان در ایران، سازمان های رفاهی و فرهنگی ناشنوایان، توان بخشی و تأمین رفاه ناشنوایان.

مشخصات کتاب شناختی این اثر به شرح زیر است:

باغچه بان، ثمینه، بهره ناشنوایان، تهران، انتشارات مرکز تحقیقات، پخش انتشارات امیرکبیر، بی تا، 180ص.

نقد و بررسی بهره ناشنوایان

نقد و بررسی بهره ناشنوایان(1)کتاب بهره ناشنوایان توسط ثمینه باغچه بان تألیف شده و در 179 صفحه از انتشارات مرکز تحقیقات در تهران منتشر شده است.

«در کشتزار زندگی همه فرزندان انسان یکسان و یکدست نیستند، گاهی فرزندانی به بار می آیند که به علت یا عللی گرفتار نقص یا نقایصی هستند که آنان را از دیگر مردم متمایز می سازد. انسان نمی تواند نسبت به این فرزندان رنجور بی اعتنا باشد و آنان را از درخت هستی بچیند و به دور افکند. جامعه هرچند پیشرفته تر و آگاه تر باشد، از نقص اعضای خود رنجی عمیق تر می برد و به آثار این نقص از نظر انسانی و اجتماعی و اقتصادی بیشتر می اندیشد و به چاره جویی برمی خیزد.»

کتاب«بهره ناشنوایان» تألیف خانم ثمینه باغچه بان با این عبارات آغاز می شود. از همین چند سطر می توان به انگیزه ای که شادروان جبار باغچه بان را واداشت تا با تحمل رنج های فراوان چنین کاخ شگرفی را پی افکند و فرزندان او این چنین برای نگهداری و رونق و اعتلای آن بذل مجاهدت کنند، آگاه شد:نباید به فرزندان رنجور اجتماع بی اعتنا ماند. نباید گذاشت آنان را از درخت زندگی بچینند و به دور افکنند.

ص: 146


1- . اخذ از آموزش و پرورش (تعلیم و تربیت)، دوره 47، شماره 2، آبان 1356.

از میان نقایص مختلف چون نابینایی، ناشنوایی، فلج، و امثال آنها، ناشنوایی یا کری به سبب تأثیر مستقیمی که در فراگیری زبان و در نتیجه در رشد قوای فکری و روابط اجتماعی خود ناشنوا دارد، به قول «هلن کلر» بزرگترین ضایعه نقص حسی است و ضایعه حاصل از آن بسیار عمیق تر و جدی تر از نابینایی و یا علت های جسمی و حسی دیگر است. دلیلی که خانم باغچه بان برای اثبات این مدعا، که ناشنوایی ضایعه ای دردناک تر از نابینایی است، می آورد، در عین سادگی قانع کننده است: «نابینایان بسیاری را می شناسیم که نامشان در تاریخ علم و ادب درخشیده است و به بزرگترین مقامات ممکن رسیده اند. ولی، چنین چیزی را درباره چند نفر از ناشنوایان می توان گفت؟» مؤلف از هومر و رودکی یاد می کند که هر دو در عین نابینایی آثار بزرگ به وجود آورده اند. «در اینجا غرض اندک گرفتن ناشنوایان نیست بلکه مقصود توجه به عظمت سد ناشنوایی و ناگویایی در پرورش قوای فکری است و به دشواری هایی که ناشنوایان با آن روبه رو هستند. مولوی می گوید:آدمی فربه شود از راه گوش و این حقیقتی است که شاعر نامدار ما هفت قرن پیش به آن پی برده است.»

کتاب بهره ناشنوایان حاوی هشت فصل و یک پیوست است.

فصل اول «در شناخت ناشنوایی و علت ها و اختلال های ناشی از آن»است. مؤلف در این فصل به تعریف ناشنوایی می پردازد که« ناشنوا به کسی اطلاق می شود که به هنگام تولد یا پیش از فراگرفتن زبان مادری دچار اختلال شنوایی شده باشد و این اختلال به حدی باشد که نتواند زبان مادری را حتی با استفاده از گوشی مستقیماً از محیط بیاموزد و یا بعدها بر اثر بیماری ها یا حوادث دیگر شنوایی خود را به اندازه ای از دست بدهد که در گفتن و درک گفتار دیگران به درجات مختلف دچار محدودیت شود.»

ناشنوایان به نسبت میزان حساسیت شنوایی خود به کم شنوا، نیمه شنوا، ناشنوا، ناشنوای شدید، ناشنوای بسیار شدید تقسیم می شوند. ناشنوای شدید فقط صداهایی را می شنود که تقویت شده باشد، ولی ناشنوای بسیار شدید حتی صداهایی را که تقویت شده باشد نمی شنود. آنها که مورد بحث این کتاب اند، دو دسته آخری هستند.

ص: 147

ناشنوایی از نظر محل ضایعه به چهار قسمت تقسیم می شود:

کری انتقالی که بر اثر اختلال در گوش میانی به وجود می آید.

کری عصبی که بر اثر اختلال در گوش داخلی و مرکز شنوایی در مغز پیدا می شود.

کری آمیخته (انتقالی و عصبی).

کری روانی.

از میان این انواع، کری های عصبی علاج پذیر نیستند.

آنگاه به بیان علل ناشنوایی ها می پردازد و ناشنوایان را به دو قسمت می کند:

ناشنوایان مادرزاد و کسانی که بعد اً ناشنوا شده اند.

ناشنوایی مادرزادی ممکن است به علت وجود ژن کری در«کروموزوم»های پدر و مادر باشد یا ناهماهنگی PH خون پدر و مادر یا ابتلا ی مادر به هنگام بارداری به بعضی از بیماری ها، مثل سرخچه، یا استعمال بی رویه برخی از داروها چون«استروپتومایسین»و «کنومایسین».

ناشنوایی موجب بروز اختلال هایی چون اختلال های رفتاری و اجتماعی، اختلال های جسمی و اختلال های فکری می شود. در مورد اختلال های رفتاری و اجتماعی، خانم باغچه بان چنین می گوید:

«فرد ناشنوا به علت بریده بودن از اجتماع، فردی درون گرا و گوشه گیر و حساس و زودرنج بار می آید و حتی در جمع نزدیکان احساس تنهایی می کند.

ناشنوا به علت بی خبری از قراردادها و دوز و کلک های اجتماعی، آدمی خوشبین و ساده دل و زود باور بار می آید و در نتیجه به مجرد روبه رو شدن با کوچکترین ناملایم یا موقعی که صغرا کبراهای او درست در نمی آید، از زندگی و اجتماع دل زده می شود و نسبت به آن واکنش های غیر متعارف نشان می دهد».

در مورد اختلال های فکری چنین می نویسد:

«از آنجا که فکر از زبان تغذیه می کند و از راه آن رشد می یابد، فکر یک ناشنوا که از زبان محروم است چنان که باید و شاید رشد نمی کند و

ص: 148

چنان که به موقع، طبق برنامه های ویژه، آموزش نبیند، رفته رفته دچار عقب افتادگی فکری می شود.»

در ایران نخستین کسی که به فکر این گروه محکومان افتاد و کوشید تا آفاق تازه ای در برابر آنان بگشاید، شادروان جبار باغچه بان بود. چهار صد سال پیش از باغچه بان یعنی از قرن شانزدهم، نظر پاره ای از متفکران و دانشمندان، چون جرم کاردان ریاضیدان و پزشک ایتالیایی و پدر ونپس دولئون و ژان پابلونیه و جان بولور و شارل میشل دولپه و ساموئل های نیک و الکساندر گراهام بل، به تعلیم و تربیت ناشنوایان معطوف شده بود و روش های متفاوت و مدارس مختلف در اروپا و آمریکا به وجود آمده بود. جبار باغچه بان در سال 1304ش به فکر تأسیس کلاسی برای تعلیم کر و لال ها افتاد. او یک سال پیش از این در تبریز کودکستان «باغچه اطفال» را دایره کرده بود. اقدام او در نظر اولیای امور و مردم متهورانه و عجیب بود. ولی او با تلاشی زیاد کلاسی تشکیل داد و از همه کر و لال های تبریز توانست سه نفر را به کلاس خود جلب کند و چون سال به پایان رسید و شاگردان در مقابل جمع امتحان دادند و به نوشتن و خواندن پرداختند، باغچه بان مورد تشویق و تمجید همه حاضران حتی مخالفان خود واقع شد.

باغچه بان دو سال بعد که باغچه اطفال در تبریز تعطیل شد، به شیراز دعوت شد و در آنجا کلاس تعلیم کر و لال های را دایر کرد و سال ها بعد مرکز کار خود را به تهران آورد و در اثر پشتکار و تحمل رنج های فراوان که شمه ای از آن در کتاب آمده است، در محل امروزی، مدرسه تعلیم کر و لال ها را دایر کرد و چون در سن هشتاد و چهار سالگی چشم از جهان فروبست، این میراث عظیم معنوی را به دختر خود ثمینه باغچه بان سپرد.

در فصل چهارم از گسترش آموزشگاه های کر و لال های سخن رفته است. چون آموزشگاه کر و لال های گلبیدی در اصفهان، دبستان ناشنوایان میرزایی، آموزشگاه استثنایی تبریز (دولتی)، مدرسه و هنرستان نظام مافی تهران، آموزشگاه نیمروز، دبستان باغچه بان شماره 2، دبستان های کر و لال های استثنایی. طبق گزارش دفتر کودکان استثنایی تاکنون در نود نقطه کشور مدارسی برای تعلیم کودکان ناشنوا تأسیس شده است.

ص: 149

فصل پنجم بحث در روش های آموزشی و ارتباطی با ناشنوایان است. از آغاز آموزش ناشنوایان در جهان قریب چهارصد سال می گذرد و در این مدت مربیان کوشیده اند که شاید یک راه ارتباط آسان و عملی برای ناشنوایان بیابند. این روش ها، که پس از کوشش های بسیار حاصل شده است، عبارتند از:روش علامتی، الفبای دوستی، روش هجی کردن با انگشت، روش گفتاری و روش آمیخته. خانم باغچه بان درباره هریک از این روش ها شرح مبسوطی داده است. او درباره روشی که جبار باغچه بان به کار می برده است می نویسد:

آموزش و پرورش ناشنوایان در ایران نه به دست گروه های مذهبی و خارجی بلکه به فکر یک معلم ایرانی به وجود آمده است، و این معلم ایرانی جبار باغچه بان است که می گوید:

ز اندیشه برای خود رهی یافته ام نقش دگری را به ره انداخته ام

از چشم برای دیدن چهره صوت

با دست هنر آینه ای ساخته ام

اصول روش باغچه بان در سه بخش آمده است:

روش تعلیم تلفظ و گفتار خوانی به ناشنوایان،

روش تعلیم زبان به ناشنوایان،

ایجاد وسایل سمعی و بصری و نوشتن کتاب های ویژه برای آموزش به ناشنوایان.

در مورد روش نخست «باغچه بان بر اثر تجربه های علمی پی برد که هریک از واک ها یا صوت های گفتاری ساختمانی مخصوص به خود دارد. شباهت و تفاوت آنها را کشف کرد، دید که مشترک المخرج بودن صوت ها به همان اندازه که کار آموزش تلفظ را برای معلم آسان می کند، در لب خوانی کار ناشنوا را دشوار می سازد. واقعاً چگونه می توان توقع داشت که شخص ناشنوا از راه چشم کلمه های«ماما» «بابا» و «بو، مو، کاظم، قاسم و کاسب» را از یکدیگر مشخص کند؟»

باغچه بان، پس از تجربه های بسیار، توانست از نظر آموزش تلفظ و گفتار خوانی صوت های گفتار زبان فارسی را در جدول زیر تنظیم کند:

جدول صدای باغچه بان

اگر این جدول را به طور افقی مطالعه کنیم می بینیم که لب خوانی صوت های ردیف اول «و، ب، پ، ف» آسان تر از ردیف دوم و ردیف دوم آسان تر از ردیف بعد و

ص: 150

همچنان تا آخر است. به استثنای صوت های «ل، م، ن» که با لب و دندان گفته می شوند که البته لب خوانی آنها نیز دشواری ندارد. اگر بعضی از صوت های گفتار مشترک المخرج نبودند، با توجه به اینکه یک سوم از صوت های گفتار قابل رؤیت هستند، کار گفتار خوانی برای ناشنوایان آسان تر می شد. ولی فعلاً این آرزوی محال است و وجود صوت های نامرئی گفتار و صوت های مشترک المخرج، ساختن وسیله ای را که بتواند ناشنوا را در تشخیص و فهم گفتار یاری دهد ایجاب می کند.

الفباهای دستی که اروپاییان اختراع کرده بودند، مورد پسند خاطر باغچه بان نبود، زیرا این الفباهای دستی هیچ گونه رابطه ای با ساختمان و چگونگی صوت های گفتار ندارند. کسی که این الفباها را بداند، می توانید بی آنکه حرف بزند، یک یک حرف های کلمه ها را با انگشتان هجی و مقصود را بیان کند ولی باغچه بان می خواست که لال ها حرف بزنند. برای نیل به این مقصود «الفبای گویا» را ایجاد کرد. بدین قرار:

• گذاشتن دست بر روی سینه برای نشان دادن صداهای آوایی یا حنجره ای زیرا که در موقع تلفظ این صوت ها در ناحیه سینه ارتعاش محسوس تر است.

• نگاه داشتن دست در برابر دهان برای نشان دادن صداهای تنفسی، زیرا که به هنگام تلفظ این صداها گرمی نفس در پشت دست به خوبی محسوس است.

• ثابت نگه داشتن دست بر روی سینه در برابر دهان برای نشان دادن صداهای امتداد پذیر (انقباضی)

• حرکت سریع دست بر روی سینه یا در برابر دهان برای نشان دادن صداهای غیر امتداد پذیر (انسدادی)

• نشان دادن شکل دهان با دست هنگام تلفظ مصوت ها.

• با شکل انگشتان نشان دادن شکل حرف هایی که در زبان فارسی همه آنها نشان یک صدا هستند و در نتیجه بر روی لب ها یکسان دیده می شود.

یکی از خصوصیات بارز این الفبا این است که شخص ناشنوا راهنمایی و تشویق می شود که از آن برای اصلاح تلفظ و یاری به لب خوانی استفاده کند، نه به عنوان یک وسیله مستقل ارتباطی.

فصل ششم، که شمه ای از آن بیان کردیم، مهم ترین فصول کتاب است. گذشته

ص: 151

از آن، در این فصل مطالب دیگری نیز آمده از آن جمله: گفتار یا الفبای اشاره ای، زبان و زبان آموزی، دشواری های زبان آموختن به ناشنوایان، مقدمه ای بر زبان مصور، زبان مصور، اسم های ذات، ضمیر، فعل ها، اسم ها، ادات، وسیله های سمعی و بصری ویژه ناشنوایان.

در فصل هفتم از «سازمان های رفاهی و فرهنگی ناشنوایان» گفتگو می شود و در فصل هشتم از «توان بخشی و تأمین رفاه شنوایان» و فصل نهم در «معرفی کتاب ها و نشریه هایی است که برای ناشنوایان یا آموزگاران آنان تألیف شده است». از این کتاب ها اثر زیر تألیف و نوشته شادروان جبار باغچه بان است: حساب و روش آموزش کر و لال ها. و این آثار نیز تألیف یا ترجمه ثمینه باغچه بان است: هلن کلر، آمادگی، کبوتر و بادبادک، کلاغ پر، عمو زنجیرباف، راهنمای تدریس آمادگی، زبان مصور و کلید زبان (راهنمای تدریس کتاب اول)، زبان مصور و کلید زبان (کر و لال ها را چگونه گویا کنیم)، زیر گنبد کبود و زبان آموزی.

مؤلف در پایان کتاب به «معرفی» فیلم هایی وابسته به ناشنوایان پرداخته است. اکنون که سیر اجمالی در کتاب بهره ناشنوایان را به پایان آورده ایم، به راستی می توانیم قضاوت کنیم که کتاب خانم ثمینه باغچه بان یکی از آثار ارزنده ای است که در سال های اخیر نشر یافته است. توفیق نویسنده محقق را خواهانیم.

نقدی بر کتاب جم جمک برگ خزون

نقدی بر کتاب جم جمک برگ خزون(1)

این کتاب تألیف ثمینه باغچه بان با این مشخصات منتشر شده است:

جم جمک برگ خزون، باغچه بان، ثمینه، تصویرگر و طراح گرافیک فرشید شفیعی، تهران، نظر. 1387

متل؛ داستان کوتاهی است که با مضامین لطیف و سرگرم کننده، گاه به صورت شعر و زمانی با نثری موزون برای کودکان و نوجوانان خوانده می شود. شخصیت متل ها بیشتر حیوانات و مظاهر طبیعت، در برخی موارد انسان می باشد. متل ها ضمن سرگرم ساختن کودکان دارای مضامینی زمینی و اجتماعی نیز هستند.

ص: 152


1- . نوشته علی بوذرجمهری، کتاب ماه کودک و نوجوان، شماره 149، اسفند 1388.

کودک با شنیدن متل با طبیعت اطراف خویش انس می گیرد و از همان ابتدا با سرزمین مادری و آیین و عرف محیط خویش آشنا می شود.(1)

متل ها همان لالایی های دوره کودکی هستند که تغییر شکل داده اند و همراه کودکان خردسال بزرگ شده و جای خود را به متل ها و ترانه های عامیانه برای پرورش ذهن کودکان داده اند. این اشعار به دور از اشعار رسمی ادبی، در فکر و ذهن مردم شکل گرفته اند و پرورش یافته اند و تا سال ها ذهن به ذهن و دهان به دهان زندگی کرده اند و به روز شده اند.

ثریا قزل ایاق به پیروی از جعفر پناهی سمنانی، سه ویژگی برای لالایی ها در نظر می گیرد که می توان آنها را به متل ها نیز تعمیم داد:

1- بعد شاعرانه، هم در مضمون، هم در وزن و هم در قافیه؛

2- بعد موسیقیایی؛

3- بعد تئاتری.(2)

سه ویژگی مذکور را در اکثر متل ها مشاهده می کنیم، برای نمونه می توان به متل "تو که ماه بلند آسمونی" از کتاب مورد بررسی اشاره کرد:

تو که

ماه بلند آسمونی

منم

ستاره میشم دورت می گردم

تو که

ستاره بشی دورم بگردی

منم

ابر می شم روتو می گیرم

تو که

ابر بشی رو مو بگیری

منم

بارون می شم نم نم می بارم

تو که

بارون بشی نم نم بباری

منم

سبزه می شم سر در می آرم

تو که

سبزه بشی سر در بیاری

منم

گلی میشم پهلوت می شینم

تو که

گلی بشی پهلوم بشینی

منم

بلبل میشم چهچه می خونم

تو که

بلبل بشی چهچه بخونی

منم

مهتاب میشم بهت می تابم

تو که

مهتاب بشی بر من بتابی

منم ستاره می شم دورت می گردم

تو که

ستاره بشی دورم بگردی

منم...

............................

ص: 153


1- . وکیلیان، سید احمد. متل ها و افسانه های ایرانی. تهران: سروش. 1378، ص9.
2- . قزل ایاغ، ثریا. ادبیات کودکان و نوجوان و ترویج خواندن. تهران: سمت. 1383، صص.

روایت فوق از متل مذکور در پایان دوباره به ابتدای خود برمی گردد و به این شیوه تکرار و گردش را در خود به وجود می آورد، بدین شکل بعد از یک بار خواندن می توان کودک را به تکرار و از بر کردن آن تشویق کرد.

ماهیت شفاهی متل ها باعث می شود روایت های گوناگونی از آنها وجود داشته باشد و گاهی جزئیات و یا بخشی از متل در روایت دیگری کاملاً تغییر کند. این تغییر نه تنها در گویش های متفاوت و در شهرهای مختلف وجود دارد؛ بلکه حتی در یک گویش و منطقه جغرافیایی یکسان نیز اتفاق می افتد. برای نمونه می توان روایت دیگری (تهران) از متل "تو که ماه بلند آسمونی" را با روایت فوق مقایسه کرد.

تو که

ماه بلند در آسمونی

منم

ستاره می شم دورت می گردم

تو که

ستاره شدی دورم چرخیدی

منم

ابر می شم رو تو می گیرم

تو که

ابر شدی رومو گرفتی

منم

بارون می شم شرشر می بارم

تو که

بارون شدی شرشر باریدی

منم

سبزه می شم سر در می آرم

تو که

سبزه شدی سر در آوردی

منم

بزی می شم سر تو می چینم

تو که

بزی شدی سرمو چیدی

منم

قصاب می شم سر تو می برم

تو که

قصاب شدی سرمو بریدی

منم

شیشه می شم اونجا می شینم

تو که

شیشه شدی اونجا نشستی

منم

خون می شم می رم تو شیشه

تو که

خون شدی رفتی تو شیشه

منم

پنبه می شم در تو می بندم

تو که

پنبه شدی درمو بستی

منم

تشک می شم اونجا می افتم

تو که

تشک شدی اونجا افتادی

منم

لحاف می شم رو تو می گیرم

تو که

لحاف شدی رومو گرفتی

منم

عروس می شم اونجا می شینم

تو که

عروس شدی اونجا نشستی

منم

دوماد می شم پهلوت می شینم

متل ها بخش مهمی از فرهنگ مردم این سرزمین هستند که به دلیل ماهیت شفاهی خود در معرض نسیان و نابودی قرار دارد. اکنون نقش متل ها در زندگی کودکان امروزی کم رنگ شده و دیگر نه والدین پر مشغله فرصت و حوصله بازخوانی متل ها برای کودکان را دارند و نه متل ها با ذائقه کودکان امروزی که سرگرم بازی های جدید کامپیوتری هستند، چندان سازگار است.

کتاب جم جمک برگ خزون یکی از تلاش های جدید برای یادآوری این

ص: 154

گنجینه ی کهن ادبیات شفاهی برای مخاطبان عام است. متل های کتاب از خاطرات کودکی ثمینه باغچه بان(1) سرچشمه می گیرد و او تلاش می کند این بخش از نوستالژی کودکی خود را آن گونه که به یاد می آورد، بازنویسی کند. برخی از این خاطرات آوایی ناکامل و محو نیز با اسناد منتشر شده(2) تکمیل می شود.

این بار باغچه بان، نه از کتاب های درسی و نه از شیوه آموزش به ناشنوایان، که از ترانه ها و متل های دوران کودکی خود می گوید؛ از متل هایی که از کودکی برایش بسیار سحرانگیز و رؤیایی بوده اند، که خیال او را آزادانه و دور از منطق دست و پاگیر، پرواز داده اند. اثر جدید او بازنویسی و معرفی برخی از متل های عامیانه ای است، آن چنان که از دوران کودکی به یاد مانده اند.

باغچه بان در مقدمه ی کوتاه کتاب، مخاطب را به کودکی خود می برد، فضای زمانی و مکانی روایت این متل ها را در ذهن ترسیم می کند؛ چند بچه خسته از بازیگوشی های روزانه، کودکان کم سن تر در خواب و بزرگ ترهای بی قرار از تأخیر پدر و مادر و له له ای که بچه ها را به گنجینه ی متل ها و ترانه های خود مهمان می کند. بچه ها خود را به روایت ها و داستان های کوتاه و تأویل برانگیز ترانه می سپارند و کم و بیش خود را در متل ها می بینند و در زندگی روزمره خود آنها را کامل می کنند، دختر انار و به می شوند، در حوض نقره می جهند، در بارون جرجر به عروسی هاجر می روند، قالی رو تو ایوون می کشند، از خورشید خانم می خواهند آفتاب کند تا پدر

ص: 155


1- . ثمینه باغچه بان (1306) در تبریز به دنیا آمد، پس از چندی به شیراز رفت و کودکی را در کودکستانی که پدر تأسیس کرده بود گذراند. در تهران وارد مدرسه شد. در رشته دبیری زبان انگلیسی از دانشسرای عالی فارغ التحصیل شد (1327) پس از ازدواج با هوشنگ پیرنظر، تحصیل خود را در رشته آموزش ناشنوایان در دانشگاه کلمبیا (آمریکا) پی گرفت (1332) به ایران بازگشت و در کنار پدرش در مدرسه ی کر و لال ها مشغول به کار شد (1345-1335) از سوی آموزش و پرورش مشغول تدوین کتاب های درسی اول دبستان و همکاری در تهیه ی متون درسی کلاس های دوم تا چهارم دبستان شد. (1340) پس از آن کتاب روش کلی جبار باغچه بان را نوشت. در همین سال ها نیز کلاس هایی برای آموزگاران سال اول دبستان سراسر کشور و برای کمیته ی ملی پیکار با بی سوادی اجرا کرد. او پس از درگذشت پدر، ریاست آموزشگاه و مدیریت فنی جمعیت کر و لال ها را به عهده گرفت (1345) او کتاب هایی بسیاری درباره ی آموزش و پرورش ناشنوایان و آموزش زبان فارسی به غیر فارسی زبانان نوشته و آثاری را نیز در زمینه آموزش ناشنوایان اختلالات گفتاری، و ناگویایی به فارسی ترجمه کرده است. منبع سایت www.ketabak.com
2- . ایمن آهی، لیلی. شادمانه، کودکانه. تصویرگر ناصر اویسی. مریلند: بنیاد مطالعات ایران. 1371/1992.

و مادرشان قند راجونه شوند و به خانه بیایند. مقدمه کوتاه، نوستالژیک و گویای کتاب، مخاطب عام را به سرعت با مضمون و کارکرد کتاب آشنا می کند.

جدول شماره 1 مضمون، عناصر، زمان و مکان متل را به تفکیک نشان می دهد.

تصویرگری و طراحی گرافیک کتاب را فرشید شفیعی(1)

به عهده داشته است. شفیعی هنرمندی پر توان و خلاق است که در زمینه های مختلف بیان هنری از جمله نقاشی، تصویرگری کتاب، طراحی و گرافیک و انیمیشن طبع آزمایی کرده است. نمونه هایی از تصویرگری پر از طرح و نقش، نقاشانه و روایت گر او را می توان در کتاب هایی چون پیر جنگی (1383)، زربال (1384) و پیوند (1385) مشاهده کرد. همچنین او طراحی گرافیک و ایده پردازی سالنامه 1385، 1386، 1387 و 1388 را به عهده داشته است.

در تصاویر کتاب جم جمک برگ خزون شاهد تلفیق شیوه های تصویرگری و طراحی گرافیک شفیعی هستیم. مانند تصویرگری های مرسوم او، رنگ های درخشان، که مناسب با فضای عامیانه متل هاست، در کنار هم قرار گرفته اند. انرژی زیاد رنگ ها در کنار هم و فضای سفید که در لابه لای رنگ ها خزیده اند، تلطیف شده و دلنشین به نظر می رسد.

تکنیک تصویرگری کتاب، کامپیوتر است. شفیعی لایه های رنگ شفاف را روی هم قرار داده و با کاستن بخشی هایی از هر لایه رنگی و هم پوشانی آنها، تصویر و رنگ نهایی را خلق کرده است. از آنجا که لایه های رنگ شفاف هستند، از روی هم قرار گرفتن آنها رنگ جدیدی به وجود آمده است. شیوه ی که طرح ها و نقش ها از دل سطوح رنگی در آمده اند، جلوه ای مانند چاپ لینو(2) به تصویر بخشیده است.

به نظر می رسد تکنیک شفیعی متأثر از آثار ایزابل وندنابله(3)،

تصویرگر و چاپگر بلژیکی است.

ص: 156


1- . فرشید شفیعی (1347) در تهران به دنیا آمد. او هنر آموخته رشته طراحی و گرافیک و انیمیشن، از دانشگاه هنر است. از سال 1376 کار خود را به عنوان تصویرگر آغاز کرد و حاصل کار او تا کنون تصویرگری حدود چهل کتاب کودک و نوجوان است. او برای آثار تصویرگری، طراحی گرافیک و انیمیشن خود جوایز بسیاری به دست آورده که از آن میان می توان به سبب طلایی براتیسلاوا (2007) لوح افتخار (2006) IBBY و لوح کتاب ویژه شورای کتاب کودک (1382، 1384، 1385) اشاره کرد.
2- . Lino Cut.
3- . Isabelle Vandenabeale (1972)

تصاویر اصلی کتاب از صفحه فهرست شروع می شوند؛ این تصویر که همان تصویر روی جلد، با رنگ بندی متفاوت، است؛ تصویری از شخصیت های اصلی بازیگر متل ها یعنی عناصر حیوانی (آهو، ماهی و پرنده) مظاهر طبیعی (باران، رود و گل) و انسانی (دختر)، را نشان می دهد.

یکی از مشکلات مصور کردن کتاب هایی چون جم جمک برگ خزون، که مجموعه ای متشکل از متن های کوتاه پر کنش و کم تصویر هستند، محدودیت روایت متن در تصاویر ایجاد می کند.

از طرفی تصویرگر فرصتی برای معرفی شخصیت ها، فضاسازی و... در تصاویر ندارد و از طرف دیگر متل ها یا بسیار پر ماجرا و پر تخیل اند که اشاره به همه آن وقایع در چند تصویر محدود، ممکن نیست و یا بسیار کم کنش و انتزاعی که دست تصویرگر را به هر خیال پردازی می بندند. گونه های متفاوت روایتگری تصویری که شفیعی در کتاب مذکور از آنها استفاده کرده را می توان به چهار گروه تقسیم کرد.

الف - پیش نگاری

در این گونه تصاویر، متن و تصویر هماهنگ و همگام با هم پیش می روند، با این حال تصاویر پیش از آنکه متن بخشی از داستان را بیان کند، در بخش کوچکی از تصاویر، پیش آگهی وقوع اتفاق بعدی و بخش بعدی داستان هستند. تصاویر، بخش بعدی داستان را فاش نمی کنند بلکه تنها کنجکاوی مخاطب را بر می انگیزد و پیوستگی زنجیروار تصاویر را حفظ می کنند. پیش نگاری را می توان در تصویر نخست متل "جم جمک برگ خزون" مشاهده کرد. بدین ترتیب که در صفحه ی سرخ - آبی با خطوط سفید، اسباب و ادوات حمام طراحی شده که پیش نگاری از ادامه متل در تصویر صفحه بعد است، جایی که زینب خاتون به حمام سی روزه می رود.

در تصویر اول متل "یکی بود یکی نبود" نیز بخشی از متن صفحه ی بعد آمده است.

ب - تکثر نگاری

در این گونه تصاویر، چند روایت و چند بخش داستان همزمان در یک تصویر گنجانده می شوند. در این نوع روایتگری تصویری که مناسب متون پر کنش و کم تصویر است، گاهی شاهد بزرگ نگاری شخصیت اصلی به نسبت شخصیت های فرعی هستیم و گاهی نیز شخصیت واحدی در چند جای تصویر و در حالات گوناگون ترسیم می شود. معمولاً حرکت روایت داستان در تصویر از گوشه ای شروع می شود و به شکل چرخشی، زیگزاکی و... عناصری که در متن معرفی می شود در

ص: 157

تصویر جای می گیرند و روایت را کامل می کنند. این ویژگی ها تصاویر تکثر نگار را به نقاشی قهوه خانه(1) نزدیک می کند.

در کتاب جم جمک برگ خزون 5 تصویر با این شیوه خلق شده است. برای مثال تصویر دوم متل "دویدم دویدم" ساختار منظم گنجاندن روایات در تصویر باعث شده خواندن و درک تصویر راحت تر باشد. تصویر هماهنگ با متن از گوشه ی بالای سمت راست آغاز می شود و عناصری که در متل ذکر می شود یک به یک در راستای خط منحنی تا گوشه سمت چپ پایین در تصویر قرار می گیرند. روایت در گوشه سمت چپ بالا تصویر پایان می یابد. در عین حال، حالت و اشاره دست های شخصیت های تصویر حرکت از گوشه ها به نقطه پایان را نیز نشان می دهد.

در تصویر متل "کوه کو؟"، روند تبدیل عناصر طبیعی به یکدیگر و در نهایت بهره برداری از آن توسط انسان روایت می شود.

کوه کو؟

آب شد! ← آبش کو

جوب شد! ← جوبش کو

تو همونه! ← همونه کو؟

بار شتر!

این روایت تبدیل، در تصویر نیز به خوبی دیده می شود؛ رودی از کنار کوه سرچشمه می گیرد و با پیچ و تاب به همون شتر می رسد و به شکلی ساده و گویا روایت متن را بیان می کند.

جز این تصویر، تصویر متل های "اتل متل توت متل"، "قصه قصه" و "یکی بود یکی نبود" نیز با همین شیوه کار شده است. در تصاویر دو متل نخست و متل "کوه کو؟" بزرگ نگاری موضوع اصلی متل را نیز شاهد هستیم.

ج - بسیط نگاری

در این گونه تصاویر، کلیاتی که در متن اشاره شده با جزئیات و پرداختن بیشتری

ص: 158


1- . نقاشی قهوه خانه اصطلاحی است برای توصیف نوعی نقاشی روایتی رنگ روغنی با مضمون های رزمی، مذهبی، و بزمی در دوران جنبش مشروطیت بر اساس سنت های هنر مردمی و دینی و... پدید شد. نک دائرة المعارف هنر صص 586-588.

در تصویر دیده می شود. آگاهی تصویرگر از عناصر، داستان ها، باورها و... مربوط به متن، کمک می کند تصویری فراتر از متن پدید آید. بهترین مثال این گونه روایتگری در تصویر متل "باورن می یاد جرجر" قابل مشاهده است. متل تنها به باران و عروسی هاجر اشاره می کند ولی در تصویر، عروس بر اسب سفید سوار است و داماد کمر باریک، افسار اسب را در دست دارد که مراسم «عروس برون» را نشان می دهد. غلامان، جهاز عروس را که شامل آینه و شمعدان، رحل و قرآن، تنگ و قوری و ظرف و چادری است، در طبق هایی بر سر حمل می کنند و در پی عروس و داماد روانند.

د- مفهوم نگاری

در این گونه تصاویر، تصویرگر به جزئیات کم و زیاد متن توجهی نمی کند. بلکه مفهوم، هدف و درون مایه متن را به تصویر می کشد. این گونه تصاویر که یکی از مناسب ترین شیوه ها برای مصور کردن کتاب ها شعر است، حال و هوای کلی متن را به مخاطب منتقل و از شرح و بسط جزئیات خودداری می کند و اجازه می دهد. متن در ذهن مخاطب مصور شود و جریان یابد.

این گونه تصاویر، مناسب متونی است که در عین اشاره به جزئیات به کلیت ثابت و مشخص می پردازند. این متون ممکن است پر از جزئیات گوناگون باشد ولی این جزئیات نیز در سایه ی کلیت واحدی ارائه می شوند و تصاویر مفهوم نگار نیز تنها به آن کلیت واحد نظر دارند.

برای مثال می توان به متل "تو که ماه بلند آسمونی" با موضوع عشق به همنوع اشاره کرد. تصویرگر، پسر جوانی را در مقابل عکس دختر و شاخه ای گل کشیده است؛ نقوش پیچان گیاهی به شکل طاقی چون قابی تصویر را فراگرفته است.

گرچه به نظر می رسد این متل معروف و محبوب، تصویری جذاب تر و پرگوتر طلب می کرده با این وصف، حال و هوای کلی متل در تصویر به چشم می خورد.

شفیعی بخشی بزرگی از تصویرگرهای خود را برای متون کهن (افسانه ها، اسطوره ها و...) انجام داده است. تصاویر رنگین همراه با جزئیات فراوان که برگرفته از سنت کهن نگارگری و نقاشی ایرانی بوده است، شیوه روایتگر تصاویر، اکسپرسیون رنگی در کنار طراحی ساده و گویا بسیاری از آثار او را بدون متن نیز

ص: 159

معنادار می کند.(1) تصاویر کتاب جم جمک برگ خزون اولین تجربه او در مصور کردن متل ها، گونه ی دیگری از متون کهن، است که به پشتوانه دیگر آثار او در این حوزه و حوزه طراحی گرافیک به کتابی موفق تبدیل شده است.

توران میرهادی درباره ی این کتاب می گوید:

این کتاب را مادران برای فرزندان خردسال خود می خوانند و با آنها بازی می کنند؛

این کتاب یادگاری برای نوجوانان است تا همراه آن با خواهر و برادر کوچکتر خود بازی کنند و لحظه های کودکی را به یاد آورند؛

این کتاب را جوانان نگه می دارند تا بعدها برای فرزندان خود بخوانند؛

یکایک کلمات آن برای همه ما خاطره انگیز است و روزگار کودکی را به یادمان می آورد.

منابع: ایمن آهی، لیلی. شادمانه، کودکانه. تصویرگر ناصر اویسی. مریلند: بنیاد مطالعات ایران. 1371/1992 ؛ باغچه بان ثمینه. جم جمک برگ خزون. تصویرگر و طراح گرافیک فرشید شفیعی. تهران: نظر 1387 ؛ پاکباز، روئین. دائرةالمعارف هنر، تهران: فرهنگ معاصر 1380 ؛ شهرزاد و بچه های قصه گو. تصویرگر فرشید شفیعی. تهران: شباویز 1381 ؛ قزل ایاغ، ثریا. ادبیات کودکان و نوجوان و ترویج خواندن. تهران: سمت 1383 ؛ وکیلیان، سید احمد، متل ها و افسانه های ایرانی. تهران: سروش 1378 ؛ www.ketabak.com

ص: 160


1- . کتاب شهرزاد و بچه های قصه گو (شباویز 1381) یکی از تجربه های موفق او را در زمینه ی کتاب های تصویری بدون متن است. تصاویر این کتاب حاصل تلاش او در کارگاه براتیسلاوا (2001) بود.

فهرست آثار سال های اخیر به عنوان معلم

در سال های دهه شصت و هفتاد با مهاجرت ثمینه به خارج از کشور، دوره جدید از تلاش را آغاز کرد. آثار بسیاری مثل چگونه خ جیم شد؛ لج و لجبازی؛ پل کوچک چوبی؛ دس دسی باباش میاد را تألیف و عرضه کرده است. متأسفانه اطلاعات این دوره به دست پژوهشگران ایرانی نرسیده است.

ص: 161

آثار درباره

روز شمار کودکی 1394، یادها و خاطره ها

روز شمار کودکی 1394، یادها و خاطره ها(1)

روزشمار کودکی1394 مؤسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان به زودی با نام روزشمار کودکی: یادها و خاطره ها روانه بازار خواهد شد.

این روزشمار دربرگیرنده نزدیک به صد قطعه عکس است که از آلبوم های قدیمی خانواده های گوناگون گردآوری شده است و برای نخستین بار همراه با خاطره های کودکی افراد منتشر می شود. این یادها و عکس ها به عنوان یکی از مهم ترین سندهای تاریخی مطالعات کودکی ایران، بازتابی روشن از جایگاه کودکی و شرایط ویژه زندگی کودکان از دوره قاجار تا نخستین دهه های سال 1300 در جامعه گذشته ایران است. کودکان و نوجوانان با دیدن این آلبوم و خواندن نوشته های کوتاه و دلپذیر آن می توانند با زندگی کودکی اجداد خود آشنا شوند و زندگی آنها را با زندگی امروزی خود بسنجند و بزرگسالان نیز بدون شک به آلبوم های کودکی خود باز می گردند و بر تاریخ کودکی سرزمینشان مروری دوباره خواهند کرد.

هر ماه از این روز شمار، با فهرستی از نام هایی آغاز می شود که برای بهتر شدن جایگاه کودکی در جهان و به ویژه ایران کوشیده اند. سپس در میان هفته ها عکس های کودکی شماری از این افراد با خاطره هایی از کودکی شان به چاپ رسیده است. از میان این کوشندگان می توان به عکس ها و یادهای کودکی توران میرهادی، توران اشتیاقی، معصومه سهراب، پرویز ناتل خانلری، نوش آفرین انصاری، ثمین و ثمینه باغچه بان، عباس یمینی شریف، فرشید مثقالی، نورالدین زرین کلک، علی اکبر صادقی و ده ها کوشنده دیگر اشاره کرد.

این آلبوم با جلدی نفیس و چاپی زیبا و باکیفیت هدیه نوروزی خوبی است برای کسانی که می خواهند به عزیزان خود عیدی فرهنگی و ماندگاری اهدا کنند.

ص: 162


1- . سایت کتابک- دوشنبه، 8 دی، 1393.

روشنگران تاریکی

این مقاله درباره کتابی است که با این مشخصات منتشر شده است:

روشنگران تاریکی، جبار باغچه بان، ناشر:مؤسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان، سال نشر: 1389.

روشنگر تاریکی ها در برگیرنده زندگی باغچه بان و همسر و یاورش صفیه میربابایی و یادداشت های ثمین و ثمینه باغچه بان درباره زندگی پدر و مادرشان و مجموعه عکس هایی از آلبوم خانوادگی آنها است.

جبار باغچه بان از پیشگامان آموزش و پرورش نوین و پایه گذار آموزش و پرورش ناشنوایان ایران است. او یک مبارز واقعی است و در جنگ با تاریکی و نادانی اگر چه زخم ها بر می دارد اما پیروزی با اوست زیرا باور دارد که پیروزی با دانایی است.

"روشنگر تاریکی ها" تلاش های جبار باغچه بان و همسرش به عنوان یکی از تأثیرگذارترین کوشندگان راه فرهنگ و ادبیات کودکان را بازگو می کند و الگویی آرمانی اما واقعی در دسترس نسل جدید می گذارد تا از دشواری ها نهراسند و آنها نیز با ادامه راه آنها به کاروان بزرگ روشنگران تاریکی این سرزمین بپیوندند.

کتاب با یادداشت های صفیه میربابایی همسر باغچه بان آغاز می شود و با زندگینامه خودنوشت باغچه بان ادامه می یابد. او در این نوشته از سختی های راه گفته است و دردهایش. او خود، نوشته اش را به فریاد گوش خراشی تشبیه کرده است و امیدش این بوده است که: "این فریاد جان گدازی من، لااقل موجب عبرت خوانندگان باشد و بس". روشنگر تاریکی ها کتابی است تفکر برانگیز و اثر بخش.

این اثر نخستین جلد از مجموعه کتاب های زندگینامه کوشندگان راه بهزیستی کودکان ایران است که مؤسسه پژوهشی تاریخ ادبیات منتشر کرده است.

ص: 163

ص: 164

فصل پنجم: شرکت در نشست ها و مراسم

اشاره

ص: 165

این فصل گزارش پنج نشستی است که خانم ثمینه در آنها شرکت داشته و به ایراد سخنرانی پرداخته است. البته ایشان حتماً در ده ها همایش، سمینار، جلسه عمومی و نشست، مشارکت داشته، اما متأسفانه به اطلاعات آنها دست نیافتیم. از این رو از ایشان استدعا و خواهش می کنیم اگر اسناد و مدارکی درباره این موضوعات در اختیار یا سراغ دارند، ما را یاری فرمایند.

اما نشست های معرفی شده در این فصل شامل نشست های برگزار شده در ایران از سال 1381 تا 1391 (اکثراً در تهران و فقط یک نشست در اصفهان) و نیز گزارش یک نشست در کانادا در سال 1373ش/ 1995م است. نشست های ایرانی به ترتیب تاریخ آمده و نشست کانادا در پایان می آید.

ص: 166

بزرگداشت جبار باغچه بان

تهران، بهمن ماه 1381، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی

جبار باغچه بان در ابتدای کار با کودکان کر و لال، از آنچه در زمینه آموزش و پرورش این گروه در جهان می گذشت، آگاه نبود و فقط بر اثر تجربه شخصی معتقد شده بود که می توان به کر و لال ها سخن گفتن، خواندن و نوشتن آموخت. سرانجام به دستور وزیر فرهنگ وقت "دکتر مهران" برای بازدید از مدارس کر و لال های ترکیه، در خرداد 1337 شمسی به آن کشور سفر کوتاهی کرد که اوّلین و آخرین سفرش محسوب می شود.

گویی در بازگشت از ترکیه، "جبار باغچه بان" بیشتر از گذشته برای تداوم برگزاری دوره تربیت معلم ویژه کر و لال ها مصمم شد. از این رو، به خاطر تداوم برگزاری دوره تربیت معلم تحت نظارت دخترش "ثمینه باغچه بان" خیال جبار باغچه بان از این بابت آسوده گردید و تمام همت خویش را صرف دو کتاب ارزشمند "روش آموزش کر و لال ها" و "حساب" که شامل آخرین نظریات آموزشی اش می باشد، کرد که در سال های 1343 و 1344 شمسی به چاپ رسید.

سرانجام جبار باغچه بان با آن همه کوشش و تلاش بی نظیر در راه آموزش به ناشنوایان، در سن هشتاد سالگی پس از یک بیماری کوتاه چهار روزه، در حالی که افکار و اعمال پاکش مورد تأیید مقامات فرهنگ دوست و افراد خیر قرار گرفته بود، به تاریخ چهارم آذر 1345 شمسی چشم از جهان فانی فروبست و ناشنوایان ایران را در اندوهی ابدی فرو برد.

بعد از درگذشت جبار باغچه بان، مدیریت دبستان کر و لال های باغچه بان بر عهده دختر بزرگش "ثمینه باغچه بان" گذاشته شد که در تاریخ آموزش ناشنوایان در ایران نقش مهمی دارد.

بعد از گذشت سال ها، سرانجام انجمن آثار و مفاخر فرهنگی به ریاست دکتر مهدی محقق با همراهی و یاری شورای کتاب کودک (خانم های توران میرهادی و

ص: 167

نوش آفرین انصاری) و مؤسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان به خصوص محمّدهادی محمّدی، مراسم آبرومندانه تحت عنوان "بزرگداشت جبار باغچه بان" را در بهمن 1381 شمسی برپا کرد که در آن، ثمینه باغچه بان و همچنین لطفعلی آذرخشی که به عنوان اوّلین شاگرد ناشنوای جبار باغچه بان شناخته می شود، حضور یافتند و مورد تشویق همگان قرار گرفتند.

انجمن آثار و مفاخر فرهنگی در همان زمان، کتاب سودمندی تحت عنوان " زندگی نامه و خدمات علمی و فرهنگی مرحوم جبار باغچه بان" را چاپ کرد که قابل تقدیر و ستایش است.

گزارش دیگر

بزرگداشت جبار باغچه بان

همایشی در نکوداشت مرحوم جبار باغچه بان در تهران(1)

انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، در 28 بهمن 1381 مراسم بزرگداشتی برای جبار باغچه بان برگزار کرد. در این همایش یک روزه، دکتر مهدی محقق و ثمینه باغچه بان درباره زندگانی و خدمات مرحوم باغچه بان در زمینه ناشنوایی و ناشنوایان، سخنرانی کردند. مهم ترین نکات مطرح شده این سخنرانی ها در زیر اشاره می شود.

جبار باغچه بان، سهم اساسی در آموزش و پرورش ناشنوایان در ایران داشت. او افزون بر فعالیت در زمینه ناشنوایی، فعالیتهای فرهنگی قابل توجه دیگری داشت. از جمله اینکه نخستین کودکستان ایران را در سال 1303 به نام «باغچه اطفال»، در شهر تبریز، تأسیس کرد و به همین سبب، نام خانوادگی خود را از عسکرزاده به باغچه بان، تغییر داد و اولین شاگردان ناشنوا در این کودکستان شروع به آموزش کردند. همچنین، در سال 1306، کودکستانی در شهر شیراز، برای کودکان شنوا بنیانگذاری کرد.

اما نخستین فعالیتهای او برای ناشنوایان، افتتاح نخستین دبستان کر و لالها در

ص: 168


1- . این گزارش توسط آقای محمد نوری تدوین و در دانشنامه ناشنوایان (ص264-265) منتشر شد.

سال 1312 در تهران بود. وی در سال بعد، «تلفن گُنگ» یا گوشی استخوانی را برای دانش آموزان، اختراع کرد و به ثبت رساند و در سال 1322 «جمعیت حمایت کودکان کر و لال» را تأسیس کرد. گزارش این همایش و متن سخنرانی ها در کتابی با عنوان زندگینامه آموزگار و نویسنده بزرگ کودکان، جبار باغچه بان، منتشر شد. در این کتاب، افزون بر گزارشها، عکسها و کتاب شناسی آثار و مطالب مطرح شده میزگردی درباره باغچه بان هم آمده است.

مأخذ: باغچه بان، جبار، زندگینامه آموزگار و نویسنده بزرگ کودکان، جبار باغچه بان، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.

گزارش سوم

بزرگداشت جبار باغچه بان(1)

مراسم بزرگداشت جبار باغچه بان آموزشگر بزرگ و یکی از پایه گذاران ادبیات نو کودکان در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی در تاریخ 28 بهمن 1381 برگزار شد. در این مراسم توران میرهادی خاطراتش را از جبار باغچه بان باز گفت. ثمینه باغچه بان از کار پدرش در زمینه آموزش کودکان نا شنوا سخن گفت. محمدهادی محمدی نیز از نقش تاریخ ساز این مرد بزرگ در گستره ادبیات کودکان و پیشرفت در آموزش زبان فارسی پایه، سخن به میان آورد.

ثمینه باغچه بان دختر جبار باغچه بان از چگونگی شکل گیری اولین مدرسه ناشنوایان سخن می گوید.

محمدهادی محمدی در رابطه با جبار باغچه بان سخن می گوید.

جلد زندگینامه و پوستر بزرگداشت جبار باغچه بان، طراحی و آماده سازی در مؤسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان.

ص: 169


1- . سایت کتابک: سه شنبه، بهمن 29، 1381.

ثمینه باغچه بان مهمان مؤسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان

ثمینه باغچه بان مهمان مؤسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان(1)

تهران، فروردین ماه 1390

سه شنبه 16 فروردین، ثمینه باغچه بان مهمان مؤسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان بود. در این دیدار، خانم باغچه بان، از کارهای تازه اش برای همکاران مؤسسه سخن گفت. از کتابی با تصاویری از مینیاتور ایرانی که با متل ها و لالایی های زیبایی همراه شده است. در این کتاب، بخش های زیبایی از چندین مینیاتور ایرانی برگزیده شده و خانم باغچه بان بر روی آنها طرح های تزیینی کلاژ کرده اند. کتاب با نام "آهو شد و صحرا رفت" اکنون در انتشارات نظر در دست چاپ است.

ثمینه باغچه بان، مقاله ای با موضوع مدرسه خانگی برای کتابک ترجمه کرده و همراه آورده بودند. این مقاله ها را مریم پیرنظر دختر خانم باغچه بان از تجربه آموزش به فرزندش در خانه نوشته و به زودی در دسترس مخاطبان کتابک قرار می گیرد. ساعتی دیگر از دیدار به گفت و گوهای صمیمی سپری شد. ثمینه باغچه بان با تصویری از پدر فرهیخته شان جبار باغچه بان که بر دیوار مؤسسه آویخته بود، عکسی به یادگار گرفتند و همکاران مؤسسه هم با خانم باغچه بان عکس یادگاری گرفتند.

ثمینه باغچه بان همچنین در روز شنبه ٢٠ فروردین در خانه کتابدار کودک و نوجوان، درباره کتاب روشنگر تاریکی ها برای اعضای خانه کتابدار و دوستداران جبار باغچه بان و کودکان ایران سخن گفت. گزارش این دیدار را در کتابک بخوانید.

ص: 170


1- . سایت کتابک: سه شنبه، فروردین 23، 1390 - 23:57.

نشست کتاب روشنگر تاریکی ها

نشست کتاب روشنگر تاریکی ها(1)

اصفهان، فروردین ماه 1390

"آدم در زندگی با کسانی رو به رو می شود که بعد به خودش می گوید این آدم زندگی مرا شکل داد." این سخنان توران میرهادی در یک نشست خودمانی در خانه کتابدار کودک و نوجوان با حضور ثمینه باغچه بان است.

ثمینه باغچه بان، با عصایی در دست به نشانه هشتاد و پنج سال زندگی اما با روحی سرشار از جوانی و آرزوهای بزرگ، در روز شنبه 20 فروردین مهمان خانه کتابدار کودک و نوجوان شد تا از "روشنگر تاریکی ها" سخن بگوید. کتابی، که یادگار زندگی دشوار و پربار پدر و مادرش جبار باغچه بان و صفیه میربابایی است. اعضای خانه کتابدار کودک و نوجوان، جمعی از اعضای شورای کتاب کودک و دوستداران جبار باغچه بان و کودکان ایران، در این نشست شرکت داشتند. در آغاز نشست، نوش آفرین انصاری، دبیر شورای کتاب کودک، اندکی از خاطرات خود از ثمینه باغچه بان سخن گفت.

توران میرهادی، بنیان گذار شورای کتاب کودک و دوست قدیمی خانواده باغچه بان هم از تأثیر جبار باغچه بان بر زندگی اش سخن گفت:

"آدم در زندگی با کسانی رو به رو می شود که بعد به خودش می گوید این آدم زندگی مرا شکل داد. هنگامی که با آقای باغچه بان آشنا شدم، دانشجوی رشته علوم بودم در دانشگاه تهران. ما را دعوت کردند برای این که در کلاس های مبارزه با بی سوادی شرکت کنیم و بتوانیم به انسان های بی سواد درس بدهیم. آموزگار ما در کلاس، جبار باغچه بان بود. کلاس آقای باغچه بان، برای من یک مکاشفه بود. من فهمیدم که چکاره هستم. تا آن موقع نمی دانستم که چقدر دوست دارم که در تعلیم و تربیت باشم. آقای باغچه بان مرا به خودم شناساند و من تصمیم گرفتم که معلم بشوم."

ص: 171


1- . سایت کتابک: یکشنبه، 21 فروردین، 1390.

او درباره دوستی اش با ثمینه باغچه بان هم گفت:

"چند سال بعد، وقتی پس از پایان تحصیل به ایران برگشتم و مدرسه فرهاد فعالیت خود را آغاز کرد، من اول مربی کودکستان و بعد مدیر مدرسه شدم. در این هنگام، آقای باغچه بان هم چنان در کار آموزش ناشنوایان کوشا بودند. دوباره به شاگردی آقای باغچه بان در آمدم و با خانواده باغچه بان دوست شدم. ثمینه خانم و خانم لیلی ایمن و من تلاش کردیم برای اینکه در نظام آموزش و پرورش ایران تحولی ایجاد کنیم. کسانی که در دفتر برنامه ریزی آموزش و پرورش بودند، به ما یک اتاق دادند و ما به محض اینکه وقت می کردیم، می رفتیم و می نشستیم به برنامه ریزی و می کوشیدیم در آموزش و پرورش ایران تحول مؤثری انجام دهیم. هیچ چیز لذت بخش تر از این دوستی و حرکت مشترک و خدمت به مردم و پیدا کردن راه هایی برای حل مشکلات آموزش و پرورش ایران برای ما نبود."

در میان سخنان توران میرهادی، ثمینه باغچه بان هم از راه رسید و سخنان خود را درباره کتاب "روشنگر تاریکی ها" چنین آغاز کرد:

"پدر من، زندگی مشکلی داشت. او مشکلاتش را تحمل می کرد، آنها را طبیعی می دانست، می پذیرفت و درباره آ نها سخن نمی گفت. اما اتفاقی در زندگی اش افتاد که سبب شد سرگذشتش را بنویسد. او حاضر نشد بر روی نوشته های کتاب اصلاحی انجام شود، و می گفت "این کتاب فریاد من است، فریاد گوش خراش است و چون حقیقت است می خواهم به همین گوش خراشی بماند." این سرگذشت را ما به مناسبت پنجاهمین سالگرد آموزش ناشنوایان در ایران چاپ کردیم. به این مناسبت یک گردهمایی بین المللی هم برگزار شد و ایران از سوی سازمان ملل متحد، به عنوان مرکز برنامه ریزی و تربیت معلم آموزش کودکان ناشنوا در خاورمیانه و ساحل دریای مدیترانه برگزیده شد. استقبال از کتاب بسیار خوب بود و خیلی زود چاپ اول آن تمام شد. این بود که تصمیم گرفتم آن را تجدید چاپ کنم. به فکر افتادم که گرفتاری هایی که زمان آنها گذشته را حذف کنم. از مجموعه مجله زبان که پدرم منتشر می کرد، مطالبی به کتاب اضافه کردم و بعضی خاطرات خودم و یادداشت های مادرم را هنگام درگیری مسلمانان و

ص: 172

ارامنه در قفقاز به آن اضافه کردم. من این مقدمه را بسیار دوست دارم و دوست دارم خوانده شود. این کتاب نه تنها از وضع قفقاز در آن زمان صحبت می کند، بلکه درباره دوستی مسلمانان و ارامنه در گیر و دار جنگ های خونین می گوید و از اینکه در گرفتاری ها بسیار به یکدیگر کمک می کردند."

ثمینه باغچه بان، همچنین گفت:

"در این کتاب، خاطرات پدرم هست و همچنین از کتاب "چهره هایی از پدرم"، نوشته برادرم ثمین باغچه بان، خاطراتی آمده است. کتاب، با همت و سلیقه زهره قایینی و محمدهادی محمدی، به شکل کنونی در آمد و در دسترس مردم قرار گرفت. همه ما خیلی خوشحالیم که این کتاب اکنون در دسترس است. نه به این سبب که درباره زندگی پدر و مادر من است، بلکه برای این که این هم برشی از تاریخ است."

او به فعالیت های خود نیز اشاره کرد. از دنبال کردن و گسترش راه پدر در آموزش و پرورش ناشنوایان و شیوه های نو در آموزش و پرورش ایران گرفته، تا آموزش زبان فارسی به ایرانیان ساکن آمریکا به شیوه ای نوین. به باور باغچه بان، اگر محتوای آموزشی باعث تعالی فکری نشود، مورد توجه شاگرد قرار نمی گیرد. او آموزش زبان و شناساندن فرهنگ و هنر ایران را به هم آمیخته و می کوشد تا از راه معرفی هنر ایرانی، زبان فارسی را به شاگردانش بیاموزد. او در آموزش هایش از فرش ایران، هنر خاتم کاری، خوشنویسی، مینیاتور و هنرهای دیگر، برای شاگردانش می گوید. در این راه هم کتاب هایی تهیه کرده که مجموعه "هنر ما، هویت ما" در این شمار است. او کتابی هم درباره معرفی هنر مینیاتور ایرانی همراه با متل های قدیمی برای کودکان در دست چاپ دارد. کتاب زندگی نامه ثمینه باغچه بان نیز در دست تهیه است و در آینده در دسترس دوستداران فرهنگ ایران قرار خواهد گرفت.

باغچه بان در پایان سخنانش از ثمین باغچه بان برادرش و همسر او اولین باغچه بان یادکرد. دو هنرمندی که نقشی بزرگ در پیشرفت هنر موسیقی کلاسیک در دوران معاصر ایران به جای گذاشتند. با عشق به ایران زیستند و دور از ایران چشم از جهان فرو بستند.

در پایان برنامه، تعدادی از حاضران از تجربه ها و احساس خود درباره کتاب روشنگر تاریکی ها سخن گفتند، امضایی به یادگار از ثمینه باغچه بان در کتاب خاطرات پدر و مادر بزرگوارش ثبت کردند و با او عکس گرفتند.

ص: 173

نمایشگاه همزاد سیمرغ

نمایشگاه همزاد سیمرغ(1)

اصفهان، اردیبهشت ماه 1391

انجمن دوستداران ادبیات کودک و نوجوان اصفهان

انجمن دوستداران ادبیات کودک و نوجوان اصفهان، اردیبهشت امسال ده ساله شد. به همین مناسبت در روز سه شنبه 19 اردیبهشت، مراسم جشنی در یکی از سالن های اجتماع شهر اصفهان برگزار شد که با استقبال مردم اصفهان روبه رو شد. در این مراسم ثمینه باغچه بان شرکت داشت و سخنرانی درباره کتاب و فرهنگ ایرانی و نقش پدرش در فرهنگ ایرانی ایراد کرد.

جمع بزرگی از مردم اصفهان در کنار خانواده های عضو انجمن دوستداران ادبیات کودک و نوجوان و نهادهای همکار این انجمن در تهران در این مراسم شرکت کردند. مدیران مؤسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان و خانه کتابدار کودک و نوجوان و ترویج خواندن از مهمانان این مراسم بودند. اما جشن ده سالگی انجمن دوستداران ادبیات کودک و نوجوان یک مهمان ویژه هم داشت.

ثمینه باغچه بان، سرپرست پیشین آموزشگاه ناشنوایان تهران و دختر و ادامه دهنده راه جبار باغچه بان در پایه گذاری آموزش ناشنوایان در ایران، در این مراسم شرکت داشت. حضور ثمینه باغچه بان در این مراسم و در اصفهان مناسبت دیگری هم داشت. 19 اردیبهشت زادروز جبار باغچه بان، بنیان گذار آموزش ناشنوایان و پیشگام آموزش پیش دبستانی در ایران است. به همین مناسبت و همزمان با سالگرد ده سالگی انجمن، نمایشگاهی در یادبود جبار باغچه بان از سوی مؤسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان و با همکاری انجمن دوستداران ادبیات کودک و نوجوان اصفهان و انجمن دوستداران فردوسی برپا شد.

ثمینه باغچه بان در مراسم افتتاحیه نمایشگاه نیز که در روز سه شنبه 19

ص: 174


1- . سایت کتابک: سه شنبه، اردیبهشت 26، 1391-20:26.

اردیبهشت برگزار شد، شرکت کرد. در مراسم افتتاحیه نمایشگاه "همزاد سیمرغ"، کودکان عضو انجمن دوست داران ادبیات کودک و نوجوان اصفهان با همراهی مربیان خود، تکه هایی از خاطرات ثمین باغچه بان را که در کتاب خاطراتی از پدرم چاپ شده اجرا کردند.

هر دو مراسم بسیار صمیمی و در میان اشتیاق برگزار کنندگان و شرکت کنندگان برگزار شد و کودکان و نوجوانان نقش مهمی در اجرای هر دو مراسم داشتند. آغازگر مراسم سالگرد تأسیس انجمن دوستداران ادبیات کودک و نوجوان، شاهنامه خوانی کودکان عضو این انجمن بود. پس از این اجرا مریم زیدانی مربی این کودکان گزارشی از کلاس های شاهنامه خوانی کودکان ارائه کرد. در بخش دیگری از مراسم نیز اعضای نوجوان انجمن دوستداران ادبیات کودک و نوجوان، قطعاتی از شاهنامه را به شکل گروهی خواندند که بسیار مورد استقبال حاضران قرار گرفت.

سخنران های این مراسم نیز بر دو موضوع تمرکز داشتند. فعالیت های ده ساله انجمن دوستداران ادبیات کودک و نوجوان و خدمات و شخصیت جبار باغچه بان. نخستین سخنران، نهضت قریشی نژاد مسئول انجمن دوستداران ادبیات کودک و نوجوان بود. او گزارشی از فعالیت های ده ساله انجمن ارائه کرد. قریشی نژاد به فعالیت های گروه های کاری مختلف انجمن اشاره کرد و تاریخچه کوتاهی از فعالیت های آنها ارائه کرد.

پس از آن، نفیسه نفیسی درباره شکل گیری و فعالیت های گروه پژوهش انجمن دوستداران ادبیات کودک و نوجوان گزارش داد. ثمینه باغچه بان سخنران بعدی این برنامه بود. او در آغاز به ستایش فعالیت های ترویج کتاب خوانی در اصفهان پرداخت و گفت:

" من اینجا ماتم برده از فعالیت هایی که اسمش را می گذارید مردم نهاد که اسم بسیار خوبی هم هست. من در حیرتم از این فعالیت ها. هرچند که ما ایرانی هستیم و تمدنی داریم که از بین نمی رود. دهخدا می گوید گذشته را نمی توان تغییر داد، این آینده است که می توانیم آن را بسازیم یا خراب کنیم. پس ما گذشته خود را داریم که ستون فقرات و پشت و پناه ماست. با توجه به این شیوه تدریس شاهنامه در انجمن، من

ص: 175

احساس می کنم که در این جامعه به طور کلی پرورش قوای فکری کودکان خیلی جدی گرفته شده است و من به شما تعظیم می کنم."

او سپس به خدمات پنجاه ساله پدرش به فرهنگ و آموزش و پرورش ایران اشاره کرد و گفت:

"پدر من هفتاد رنگ است و من نمی دانم از کدام رنگش بگویم. او فعالیت های بسیاری در زمینه آموزش و پرورش کودکستان، ناشنوایان، روش خواندن و نوشتن، خدمات اجتماعی مانند نمایشنامه ها و کتاب ها و ... دارد. او در حدود هشتاد سال پیش برای کودکان نمایشنامه نوشته و آنها را با کودکان بر روی صحنه اجرا کرده است. فعالیت های او در آن زمان بی نظیر بوده است. پدرم همیشه با من هست در شرایط خیلی بد و در شرایط خیلی خوب مانند اکنون و از شما تشکر می کند که از کارهای او پشتیبانی می کنید."

ثمینه باغچه بان، سپس یکی از کتاب های جبار باغچه بان را که با تازگی و به کوشش او چاپ شده است، به حاضران معرفی کرد. این کتاب زندگی کودکان نام دارد و به بیان تجربه ها و طرح درس های باغچه بان در کودکستان می پردازد. به باور ثمینه باغچه بان این کتاب اکنون هم می تواند به عنوان کتاب درسی مرجع در کودکستان ها به کار رود.

پس از خانم باغچه بان، زهره قایینی، سرپرست مؤسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان سخنرانی کرد. او نخست به انجمن دوستداران ادبیات کودک و نوجوان به خاطر تأسیس چنین نهادی تبریک گفت و ادامه داد:

"به نظر می رسد که ده سالگی زمان مناسبی باشد برای ارزیابی بالندگی و پویایی یک نهاد. ده سال کار کردن در کنار هم، زمان کمی نیست. اما این ده سال در حقیقت برگرفته از چند ده سال یا نیم قرن فعالیت شورای کتاب کودک و استادانی مانند توران میرهادی است و کار آنها نیز در پیوند است با کار کسانی مانند جبار باغچه بان که خود یک تنه یک نهاد شدند.

بی مناسب نیست اگر بگویم ریشه های ما از یک رود آب می خورد. از

ص: 176

رود فرهنگ ایران که همواره سرشار از پویایی و بالندگی بوده است. نگاه کنید نام فردوسی را در کنار نام جبار باغچه بان و گرامی بداریم حضور ثمینه باغچه بان را در کنار خودمان. اینها تصادفی در کنار هم نیستند، بلکه رود فرهنگ و ریشه هایی است که ما را به هم پیوسته است. انجمن نیز با کار پیگیر و مستمر با همه سختی هایی که در این راه وجود دارد، توانسته است جریانی شود در رود بزرگ فرهنگ ایران."

ایوب موحدی پور، بنیان گذار خانه کتابدار کودک و نوجوان و ترویج خواندن نیز پیام خانه کتابدار به مناسبت ده سالگی انجمن دوستداران ادبیات کودک و نوجوان را برای حاضران خواند. رئیس کتابخانه های عمومی شهر اصفهان هم در سخنرانی کوتاهی همراهی خود با انجمن دوستداران ادبیات کودک و نوجوان اصفهان را اعلام کرد. قصه گویی فرحناز علیزاده، پایان بخش برنامه های دهمین سالگرد تأسیس انجمن بود و سپس حاضران در برنامه، به سوی محل نمایشگاه "همزاد سیمرغ"، راهی شدند.

در این نمایشگاه، که با حضور ثمینه باغچه بان و مسئولان مؤسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان افتتاح شد، عکس ها و پوسترهایی از فعالیت های باغچه بان و مسیر حرکت او از ایروان به تهران در کنار نمایش تعدادی از کتاب ها و دست نوشته های او به تماشا گذاشته شد. صحنه نمایش پیر و ترب، نوشته جبار باغچه بان، که برای نمایش با عروسک های خیمه شب بازی طراحی و ساخته شده است، نیز از بخش های جذاب این نمایشگاه برای کودکان و بزرگسالان بود.

نمایشگاه همزاد سیمرغ، تا 31 اردیبهشت برای بازدید مدرسه ها و مردم علاقه مند گشوده است.

ص: 177

نشست زندگی در دوران سالمندی

نشست زندگی در دوران سالمندی(1)

تهران، خرداد ماه 1391، خانه کتابدار کودک و نوجوان

ثمینه باغچه بان و پروفسور مجتبی صدریا، شنبه 20 خرداد مهمان خانه کتابدار کودک و نوجوان بودند و در نشستی با نام "زندگی در دوران سالمندی" شرکت کردند. ثمینه سخنرانی اش را با عنوان هر کودک یک روز سالمند خواهد شد عرضه کرد.

در این نشست پروفسور مجتبی صدریا درباره گذار انسان از درد به شعف سخن گفت. او یکی از دلایل نارضایتی افراد از زندگی را بالا رفتن شتاب و کاسته شدن روند زندگی دانست و بر این باور بود که "لذت زندگی در طی مسیر زندگی است و نه در رسیدن به هدف".

پروفسور صدریا گفت:

"برای مثال خانواده ای که محصل دبیرستانی دارد از سال دوم، زندگی را بر خود و نوجوان آن خانواده محروم می کند. چون که او دو سال بعد کنکور خواهد داد. این یعنی قربانی کردن حال برای آینده. شعف زندگی منوط به آینده می شود و این شعف نمی تواند رضایت بخش باشد. یکی از ابعاد شعف آفرینی در زندگی این است که در حیطه علاقه تان باید کار کنید. در این صورت هشت ساعت از روز را در رضایتمندی به سر می برید."

در ادامه برنامه ثمینه باغچه بان درباره سالمندی و تعریف آن در فرهنگ های مختلف سخن گفت. او اشاره کرد: در یک کشور غربی، سالمندی یعنی نشستن در نیمکت یک پارک و تماشای دیگران و نوازش کردن حیوان خانگی یک خانواده غریبه. اما در ایران سالمندی یعنی زندگی کردن سه نسل در کنار هم در یک خانه.

ص: 178


1- . سایت کتابک: پنجشنبه، 1 تیر، 1391.

به باور ایرانی ها سالمندان برکت خانواده اند. در دنیای غرب جامعه به سالمند، غذا و سقف بدهکار است ولی در کشور ما هنوز سالمند جایگاه و احترام ویژه ای دارد.

باغچه بان در ادامه سخنرانی، از تجربیات سالمندی خویش سخن گفت و افزود:

"اکنون که کمردرد اجازه نمی دهد تا به پابوس البرز بروم و فراغت بیشتری دارم، هنوز کار می کنم و خود را از کار افتاده نمی دانم."

او یکی از عمده ترین دلایل کنار گذاشته شدن سالمندان از ارتباطات اجتماعی را کم شدن شنوایی دانست و راهکار مناسب این مشکل را آموزش الفبای اشاره حتی از زمان کودکی و در مدارس پیشنهاد می کند چرا که "هر کودک یک روز سالمند خواهد شد."

به باور خانم باغچه بان، اگر همه در یک جامعه الفبای اشاره را بیاموزند بهتر می توانند با سالمندان ارتباط برقرار کنند. در این نشست نیز به عنوان نمونه تعدادی از الفبای اشاره به زبان فارسی را به حاضرین آموزش دادند. نوش آفرین انصاری دبیر شورای کتاب کودک نیز در تأیید این سخن گفت: باید آموزش زبان اشاره و کارگاه های آموزشی در این زمینه در شورا برنامه ریزی شود.

ص: 179

ثمینه باغچه بان بانوی برگزیده ششمین سمینار سالیانه بنیاد پژوهش های زنان ایران

ثمینه باغچه بان بانوی برگزیده ششمین سمینار سالیانه بنیاد پژوهش های زنان ایران(1)

کانادا، تورنتو، 2، 3 و 4 ژوئن 1995

بیش از صد تن زن و مرد در سالنی در دانشگاه تورنتو گرد آمدند تا با کارها و نظرات زنان پژوهشگر و هنرمندی که به دعوت بنیاد پژوهش های زنان ایرانی به تورنتو آمده بودند آشنا شوند و با آنها گفتگو و تبادل نظر نمایند.

بنیاد پژوهش های زنان ایران سازمانی غیرانتفاعی است و فعالیت های گوناگون زنان ایرانی را در بر می گیرد.(2) بنیاد کوشش می کند از طریق چاپ نشریات، مقالات و رسالات پژوهشی و همچنین از راه حفظ و نگهداری اسناد، کتاب، عکس، فیلم، شعر و موسیقی زنان ایرانی دیدگاه متفاوتی از گذشته تاریخی ایران را فراهم آورد و زندگی، فعالیت ها و موفقیت های زنان ایرانی را در گذشته و حال در ایران و خارج از ایران منتشر و بازگو کند.(3)

خانم ها هما سرشار و گلناز امین هیئت مدیره بنیاد هستند و مسئولیت برنامه های آن را بر عهده دارند.

هر سال یک شهر میزبان سمینار است. امسال در تورنتو خانم ها شهین آسایش، پروانه رادمرد، شیرین نظر ضیائیان و آقای شجاع الدین ضیائیان اعضای کمیته محلی برگزاری سمینار بودند. آنها نیز به نوبه خود بر کمک و همیاری دیگر ایرانیان علاقمند به امور فرهنگی تکیه نمودند. نظم و کیفیت خوب برگزاری مرهون دلسوزی و علاقمندی تک تک دست اندرکاران بود و یادآور اینکه تلاش های علمی و فرهنگی و هنری نزد ایرانیان از ارج و قرب زیادی برخوردار است، چه یادآوری مطبوع و دلگرم کننده ای.

موضوع سمینار امسال بنیاد به زن، جنسیت و اسلام اختصاص داشت. در سخنرانی های مربوط به ارائه پژوهش ها. خانم ها عزیزه ارشادی (وکیل)، هایده درآگاهی (استاد دانشگاه)، شهلا شفیق (پژوهشگر و مدرس) و سوسن عمید

ص: 180


1- مجله نقطه، شماره 2، تابستان 1374، ص 87-88.
2- . به نقل از اساسنامه بنیاد.
3- . همان جا.

(پژوهشگر) شرکت داشتند که از آلمان و فرانسه آمده بودند. سخنرانی های آنان به موضوعات "زن در قانون مدنی ایران""جنسیت و اخلاق اسلامی"،"اسلام"، "پدر سالاری"، چندگانگی و چند گونگی موقعیت کنونی زنان در دنیای اسلام و بنیادگرانی اسلامی و مسئله زن اختصاص داشت. آقای محسن سعید زاده از حوزه علمیه قم نیز در سمینار امسال شرکت داشت. آقای محسن سعید زاده که به نام های مینا یادگار آزادی و زینت السادات هاشمی در مجلات ایران و به ویژه مجله زنان مطالبی منتشر نموده است، درباره تطبیق فمینیزیم با مسائل دینی صحبت کرد. هر سخنرانی با بحث و پرسش و پاسخ همراه بود. خانم ها شیوا زرین مهر، نسرین الماسی و مرجان منتظمی گردانندگی جلسه ها را به عهده داشتند.

در بخش ادبی سمینار خانم فهمیه فرسانی که از آلمان آمده بود، قصه منتشر نشده ای به نام نگاه را برای حاضران خواند و نیز بخشی از یکی از کتاب های خود را، پس از آن فهمیه فرسانی با حاضران به گفتگو نشست. خانم غزاله علیزاده که به دلیل بیماری نتوانسته بود در سمینار شرکت کند، نواری از یک قصه منتشر نشده خود را به نام کشتی عروس برای بنیاد فرستاده بود که برای حاضران پخش شد.

پس از قصه خوانی، خانم نجمیه باتمانقلیچ که میز بسیار زیبایی را برای شرکت کنندگان تدارک دیده بود، درباره غذا و جامعه سخن گفت و از اینکه چگونه علاقه اش به آشپزی به جای آنکه او را در چهار دیواری خانه محصور کند، به جستجو برای شناخت و معرفی فرهنگ آشپزی ایرانی کشانیده است. بعد از چشیدن دست پخت عالی نجمیه باتماتقلیچ، خانم فرزانه میلانی، استاد دانشگاه و پژوهشگر فشرده ای از کار تحقیقی پر محتوای خود را درباره شب زفاف ارائه داد. گردانندگی نشست های این بخش از برنامه ها را خانم ها مرجان منتظمی و افسانه آسایش به عهده داشتند. مجموعه سخنرانی های ارائه شده در سمینار در نشریه سالیانه بنیاد منتشر خواهد شد.

به همراه برگزاری این نشست ها، در سیمنار امسال، در شب اول، آهو خردمند بازیگر تئاتر نمایش "به کجای این شب تیره بیاویزم...." را که خود نوشته اجرا نمود. در شب دوم خانم شکوه رضائی درباره زندگی، رسالت و اشعار طاهره قرة العین سخن گفت و با صدای زیبای خود به همراهی ویولن آقای منوچهر وهمن و نیز نوای ضرب، اشعار طاهره را اجرا نمود.

در سمینار امسال شرکت کنندگان فرصت یافتند تا با نقاشی های خانم ها سودابه اسفندیاری، دایان بابایان و پروانه رادمرد و کارهای عکاسی خانم ها مرجانه صدوقی

ص: 181

و میترا مرتضوی آشنا شوند و با آنها به گفتگو بپردازند.

مجموعه برنامه های سمینار امسال بنیاد پژوهش های زنان ایران، نقطه نظرات ارائه شده در پژوهش های علمی و ادبی، قصه خوانی، نمایش و تئاتر، نمایشگاه نقاشی و عکس، موسیقی و آواز و سفره زیبای غذاهای ایرانی، ما را به گشت و گذاری در باغ سرسبز فعالیت های زنان ایرانی می برد. در این گشت و گذار، ما نه تنها به تماشایی فرح بخش بلکه به تفکر و تأمل دعوت می شدیم و به آشناتر شدن با چهره خلاق زن ایرانی. چهره ای که حرف ها، فکرها و اعمال فرهنگ مرد سالار مسلط، همواره خطوط آن را اگر نه محو. کم رنگ کرده و به حاشیه رانده است. بی گمان آنجا که سخن از خلاقیت است و تنوع نقطه نظرات و کارها امری طبیعی است و کوشش بنیاد در گرد هم آوردن و ارائه این گونه گونی، تلاشی است لازم و مهم.

اقدام بنیاد پژوهش زنان ایرانی برای انتخاب و معرفی و تجلیل از یکی از زنان برجسته ایرانی در هر سمینار سالیانه نیز بی گمان قدمی است بی نهایت با ارزش در جهت تقابل با چهره مسلط زن ایرانی در فرهنگ مرد سالار. مگر نه این است که شناختن و شناساندن زنان فعال و خلاق ایرانی خود رد همه آن جهان نگری هایی است که جایگاه شایسته زن را در "حجب" و سکون و سکوت، در پرداختن به وظایف خانگی یا در "جلوه فروشی" و "منبع الهام" مردان خلاق شدن خلاصه می کند؟

ثمینه باغچه بان بانوی برگزیده سمینار امسال بنیاد بود. او از جمله زنان شایسته ای است که نه تنها با کار و کوشش خویش قافله فرهنگ بشری را پربارتر می کنند، بلکه ثابت می نمایند که زن می تواند و باید زندگی اجتماعی فعال داشته و در زمینه های گوناگون مثمر ثمر باشد. مگر می شود کارنامه زندگی سراسر تلاش ثمینه را خواند، پای صحبت او نشست، شور و علاقه او را برای کار، برای آموختن و آموزاندن دید و درس نگرفت؟

از خلال فیلم زیبایی که هما سرشار از زندگی ثمینه باغچه بان تهیه کرده است، با او بیشتر آشنا می شویم. ثمینه جا به جا از پدرش می گوید: زنده یاد جبار باغچه بان بنیانگذار روش آموزش به ناشنوایان. ثمینه از پدر عشق به "مفید بودن" را می آموزد و حرمت "کار انسانی" را.

جبار باغچه بان در سال 1342 در مراسمی که به مناسبت تجلیل از علی دیانی، سرایدار دبستان کر و لال ها پس از مرگ او برگزار نموده است، در اهمیت تجلیل از

ص: 182

آدمی اصیل سخن می راند و پرسش جالبی را در پیش رو قرار می دهد: واحد مقیاس اندازه گیری آدمیت چیست؟ در تفکر پیرامون این سؤال، جبار باغچه بان به سه نوع یا سه دسته کار اشاره می کند: کار کرم وار، کار گاووار، کار آدم وار. کار گاووار کاری ست از روی اسارت و اجبار، و کار کرم وار کاری ست آزادانه ولی به عشق جیب خود، کار آدم وار آن کاری ست که با عشق و در جهت خدمت به خلق انجام شود. جبار باغچه بان بر اهمیت آدمیت اصرار می کند و می گوید که دانش و هنر و تدبیر اگر در خدمت آدمیت قرار گیرند، بزرگی آدمی را ده برابر و هزار برابر می کنند. به زبان دیگر، اگر دانشمندی آدم نباشد، بزرگ نیست. او در این باب از دهخدا نام می برد. آیا تصدیق نداریم که این واحد افتخار ایران به تنهایی کار هزار دانشمند و بلکه بیشتر را بدون اجر و منت انجام داد؟ اگر در نحوه کار این بزرگوار با یک نظر سطحی هم نگاه کنیم، خواهیم دید او برای خود طلا جمع نکرد. شور اشغال هیچ مقامی به سر او راه نیافت و در عیش و تفریحات زندگی را به روی خود بست و بدون اجر و منت این گنجینه گران بها را به فرهنگ ایران عزیز دو دستی تقدیم کرد. ولی وقتی که این نعمت خدابخش برای ایجاد این لغت نامه ریاضت می کشید، کسی از او خبر نداشت و گو اینکه همه در انتظار بودیم که این ستاره تابناک از آسمان فرهنگ ایران افول کند و آنگاه صنوف و صفوف روشنفکران به یاد این افتخار فرهنگ ایران مجالس برپا سازند... این است آخرین سؤال من: پس چرا ما واحدهای بزرگ آدمیت میهن خود را تا زنده هستند در نمی یابیم؟(1)

اگر زندگی ثمینه باغچه بان را با روش پدر ارزیابی کنیم، بی شک او را در شمار واحدهای بزرگ آدمیت میهن خود قرار خواهیم داد. ثمینه باغچه بان در ادامه راه پدر، زندگی خود را وقف فعالیت های اجتماعی، فرهنگی و آموزشی نموده است. نه تنها کودکان کر و لال بلکه همه کودکان ایران از خدمات ثمینه بهره برده اند. چه او علاوه بر مدیریت مجتمع آموزشی باغچه بان (از سال 1345)، جمعیت حمایت کودکان کر و لال (از سال 1345)، کلینیک شنوایی و گفتار باغچه بان (58-1347) و سازمان ملی رفاه ناشنوایان ایران (58-1350)، مسئولیت تهیه کتاب های اول فارسی و تربیت معلمین کلاس اول را نیز در سال های 1340 تا 1345 دارا بوده است. فعالیت های ثمینه فقط محدود به داخل کشور نبوده است. او در سال های

ص: 183


1- . این نقل قول ها از جزوه آدمی اصیل و مقیاس واحد آدمی، به قلم جبار باغچه بان استخراج شده است.

1350 تا 57، مدیرعامل چهارمین دبیرخانه منطقه ای فدراسیون جهانی ناشنوایان وابسته به سازمان ملل و مسئول اجرای برنامه تربیت معلم برای کشورهای جهان سوم قاره آسیا و آفریقا بوده است. در سال 1350 مدرسه کلارک Clark School, For the Deaf به پاس خدمات ثمینه، یکی از ده بورس تحصیلی خود را به آموزگاران خاورمیانه اختصاص داد و نام او را بر آن نهاد.(1)

در سال 1362 ثمینه به آمریکا رفت و در شهر سانتاکروز در کنار همسر خود هوشنگ پیرنظر، دخترش مریم و پسرش سهراب، فعالیت های خود را از سر گرفت. او بر این مرحله از زندگی خود نام "مهاجرت اجباری" می نهد. آنچه اجباری ست نمی تواند دلخواه باشد. اما ثمینه علی رغم این نادل بخواهی، از کار و تلاش باز نمانده و ضمن ادامه فعالیت های آموزشی مشغول تحقیق درباره دشواری ها و ویژگی های آموزش زبان و خط فارسی به انگلیسی زبان هاست. به علاوه، ثمینه کتابی نیز درباره آموزش زبان ترکی که زبان مادری اوست، نگاشته است. و شب ها در آرامش خانه، ابریشم دوزی می کند. با الهام از مینیاتورهای ایرانی و به همراه حرکت نخ ابریشم به سفر می رود، در گوشه و کنار وطنی که به آن عشق می ورزد.

ثمینه با فروتنی از کارهای خود سخن می گوید. در حرف ها و فکرهای او یک نوع هماهنگی و پیوستگی میان "زن بودن" و "انسان بودن"، میان "ایرانی بودن" و "اهل جهان بودن" جاری ست. هنگامی که خودش پشت تریبون می آید تا با جمیعت دیدار کند، همین هماهنگی موزون را در قامت باریک و چهره روشنش می بینیم. شوری که در سخنش نهفته، هنگامی که از زبان فارسی، از زبان ترکی، از کودکان خویش، از کودکان ایران و از کودکان دنیا حرف می زند، این هماهنگی را بیشتر به جلوه در می آورد. در تمامی روزهای سمینار با علاقه و شور در جلسات شرکت می جوید و با حضور گرم و روشنش، به همه نیرو می دهد. هرگاه که به او می نگرم، تکه ای از شعر "درس تاریخ" سیمین بهبهانی را به یاد می آورم که از نام آوران فرهنگ ایران و خادمان هنر و ادب یاد می کند:

زیستن در خون ما آمیزه بود نیستی را روح ما هرگز ندید

ققنسی گر سوخت، از خاکسترش ققنسی پر شورتر، آمد پدید

ص: 184


1- . نقل از جزوه بنیاد پژوهش های زنان ایران (ششمین سمینار بین المللی سالیانه).

فصل ششم: مجموعه تصاویر

اشاره

ص: 185

ثمینه باغچه بان از مفاخر ایران و ادبیات فارسی است. نظام آموزش و پرورش مدیون زحمات او است. او در دهه پنجاه و شصت شمسی مسئولیت های بسیار داشت و فعالیت هایش گسترده بود. از این رو به اقتضای کارش با مسئولان و مقامات در ارتباط بود. اساساً فعالیت برای اقشار ضعیف و آسیب پذیر بدون ارتباطات گسترده با مقامات و مدیران ارشد و دربار در آن زمان ممکن نبوده زیرا امکانات در اختیار آنان بوده و این اقشار هم نیاز جدی به آن امکانات دارند.

تصاویری که از خانم باغچه بان بر جای مانده نشانگر گستره اقدامات و کارهای او است. اما ما به همه تصاویر ایشان دسترسی نداریم و امید است کسانی که عکس یا اسنادی درباره ایشان دارند ما را یاری فرمایند.

این تصاویر به ترتیب گذشت عمر یعنی از کودکی تا جوانی و تا کهنسالی خانم ثمینه است. همچنین از خانم ثمینه و دیگر آگاهان به امور ایشان خواهش می کنیم در شناسایی این تصاویر یاری کنند و زمان (تاریخ)، مکان و مناسبت هر تصویر را مرقوم فرمایند.

ص: 186

الف: دوره خردسالی

تصویر

ص: 187

تصویر

جبار باغچه بان و همسرش صفیه میربابایی و فرزندانشان ثمین و ثمینه در کنار کودکان کودکستان باغچه اطفال، تبریز، سال 1305

ص: 188

ثمینه خانم در دوره کودکی

جبار باغچه بان و ثمینه خانم با شاگردان ناشنوا

ص: 189

جبار باغچه بان در حال تعلیم حساب

ثمینه باغچه بان در حال آموزش خیاطی

ص: 190

ب: دوره جوانی

ثمینه باغچه بان هوشنگ پیرنظر

ثمینه در کنار پدر

ص: 191

دیدار دانشجویان فارغ التحصیل کالج اسمیت در واشنگتن دی سی، سال 1332

ثمین و اِولین باغچه بان با اولین فرزند خود کامبیز سال 1335 در مقابل درب کودکستان باغچه بان در شیراز

ص: 192

ج: دوره سالمندی

ثمینه باغچه بان در کنار شوهرش هوشنگ پیرنظر

ص: 193

تصویر

دهمین سالگرد انجمن دوستداران ادبیات کودک و نوجوان، اصفهان، اردیبهشت 1391

ص: 194

تصویر

ص: 195

تصویر

شاگردان با نشان دادن اشاره «دوستی»

ص: 196

تصویر

ص: 197

تصویر

حضور ثمینه باغچه بان در خانه کودک ناصر خسرو تهران

ص: 198

دهمین سالگرد انجمن دوستداران ادبیات کودک و نوجوان، اصفهان، اردیبهشت 1391

رضا محمودی و ثمینه باغچه بان، به مناسبت تحویل سال نو و تقدیم شیرینی

ص: 199

تصویر

ص: 200

تصویر

کودکی رضا محمودی و آموزگار مهربان ثمینه باغچه بان

ص: 201

تصویر

برخی از کتاب های منتشر شده ثمینه باغچه بان

ص: 202

فصل هفتم: خانواده باغچه بان

اشاره

ص: 203

خاندان باغچه بان شامل جبار باغچه بان، صفیه همسرش و دو دختر به نام های ثمینه (متولد 1306) و پروانه (متولد 1308) و یک پسر به نام ثمین (متولد 1304) یک مجموعه منسجم فرهنگی با فعالیت های مردمی و انسانی است. انسجام این خانواده به معنای این است که همه اعضای آن در کنار هم، مددکار نسبت به همدیگر بوده و هیچ گاه از منازعات شدید بین آنها گزارش نشده است.

جبارخان عسگرزاده تجربه تاریخی و اجتماعی غنی و مهمی به ایرانیان یاد داد و به آنان فهماند خانواده ای از امکانات دنیوی هیچ ندارد ولی پیوند عاطفی و عشق خدمت به انسان ها آنچنان در تار و پود اعضای این خانواده دمیده شده که آنان را بسان پیکر واحد درآورده و توانسته اند خدمات بزرگی در تاریخ به ثبت برسانند. برعکس خانواده هایی بوده اند که ثروت های بی حدّ و حساب داشتند ولی نتوانستند خدمتی داشته باشند.

ثمینه یکی از اعضای این مجموعه و این خانواده است. برای شناخت او لازم است کل مجموعه و همه خانواده را شناخت. از این رو اطلاعات و شناخت اجمالی از خاندان باغچه بان در این فصل عرضه می گردد.

ضرورت داشت اطلاعاتی درباره خانواده خود ثمینه عرضه می شد؛ درباره شوهر، ازدواج و زندگی مشترک با آقای پیرنظر؛ نیز درباره فرزندان خانم ثمینه هیچ گونه اطلاعاتی به دست نیامد مگر خود خانم ثمینه بذل مساعی فرمایند و اطلاعات لازم را بفرستند تا در این فصل بیاوریم.

ص: 204

جبار باغچه بان

درباره ایشان آثار بسیار منتشر شده است. دفتر فرهنگ معلولین یک کتاب به نام سالشمار او منتشر کرده است. اما اینجا یک مقاله از ثمینه درباره پدرش می آوریم و چند مطلب کوتاه درباره شخصیت و میراث فرهنگ و فکری او عرضه می کنیم.

جبار باغچه بان(1264- 1345)(1)

باغچه بان، جبار (عسگرزاده)، از پیشگامان فرهنگ و ادبیات کودکان، مبدع روش آموزش ناشنوایان در ایران و پایه گذار آموزش و پرورش پیش دبستانی است.

در 1264ش. در ایروان، از ایالات قفقاز، به دنیا آمد. پدربزرگش از اهالی تبریز بودند. پدرش قناد، معمار و مجسمه ساز بود و در نقل داستان های کهن و اشعار شاهنامه، تبحر داشت و مادربزرگش، بنفشه، زنی باکفایت، طبیب محل و شاعر بود. این دو، نقش مهمی در پرورش استعدادهای هنری و خلاقیت جبار داشتند.

تحصیلات جبار به شیوه سنتی و مکتب خانه ای بود. او در پانزده سالگی مجبور به ترک تحصیل شد و به حرفه های پدرش روی آورد. در 1284 به دلیل درگیری های مذهبی، به زندان افتاد. در آنجا، هفته نامه ملانهیب و سپس ملاباشی را منتشر می کرد و به کمک همبندش برای فروش به خارج از زندان می فرستاد. زندان، در افکار و معتقدات او تغییرات بنیادی پدید آورد و از آن پس، با عشق به آرمان صلح و انسان دوستی، فعالانه، وارد زندگی فرهنگی و اجتماعی شد.

باغچه بان، آموزش و پرورش زنان و کودکان را مهم می شمرد و به رغم مخاطرات موجود، پنهانی به تدریس سرِخانه دختران می پرداخت. از نخستین آثار او برای کودکان، داستان های منظوم قیزیللی یاپراق (برگ زراندود) و بایرامچلیق (عیدی) است. این آثار با نام جبار عسگرزاده، متخلص به «عاجز»، در 1290ش در ایروان، چاپ شد. وی در این دوران، با نوشتن مقالات و سرودن اشعار، همکاری خود را با روزنامه فکاهی ملانصرالدین، آغاز کرد و در 1291ش به انتشار هفته نامه فکاهی

ص: 205


1- . به قلم ثمینه باغچه بان، اخذ از دانشنامه ناشنوایان، ص212 تا 214.

لک لک در ایروان پرداخت.

با آغاز جنگ جهانی اول و کشمکش های خونین میان مسلمانان و ارامنه، وی ناگزیر به ترکیه مهاجرت کرد. در آنجا، نخست تحویلدار و سپس فرماندار شهر ایگدیر شد؛ ولی چندی بعد، ناگزیر به قفقاز بازگشت. وی در 1297 در شهر نوراشین، از توابع ایالت ایروان، مدرسه ای تأسیس کرد که به علت آشفتگی اوضاع، دیری نپایید. باغچه بان در سال 1298 بر اثر شدت گرفتن خونریزی ها در قفقاز، با خانواده خود به ایران آمد.

باغچه بان، خدمات فرهنگی خود را به عنوان معلم کلاس اول، در مدرسه احمدیه مرند، آغاز کرد و دیری نگذشت که شیوه کار و پیشرفت شاگردانش جلب توجه کرد. نخستین اثر او در ایران، نمایشنامه «خُرخُر» است که برای شاگردانش نوشت و در مدرسه اجرا کرد. در این زمان، امتیاز تأسیس یک دبستان دخترانه را گرفت، ولی به سبب مخالفت های متعصبان، موفق به افتتاح آن نشد.

وی در 1299 به دلیل حُسن شهرتش، با دعوت رئیس فرهنگ آذربایجان، به تبریز رفت و در آنجا به کار خود ادامه داد. در این زمان، با روش تازه خویش، تدوین کتاب سال اول را برای کودکان آغاز کرد. باغچه بان، برای تدریس مواد گوناگون درسی، وسایل دیداری و شنیداری ساخت و کتاب الفبای آسان را برای تدریس فارسی به ترک زبانان بزرگسال نوشت. وی با همکاری همسر و همکارش، صفیه میربابایی، موفق به تدریس دختران در کلاس های مخصوص شد. وی در این زمان، جمعیت حمایت از معلمان و جمعیت تئاتر را تأسیس کرد و نمایشنامه هایی انتقادی، از جمله «حیات معلمین و اِرکک خالاقیزی» (خاله قزی نر) را نوشت.

باغچه بان، در 1303 بنا به پیشنهاد رئیس فرهنگ آذربایجان، کودکستانی به نام «باغچه اطفال» در تبریز تأسیس کرد و نام خانوادگی خود را از عسگرزاده به باغچه بان تغییر داد. وی برای کودکان، بازی ها، کاردستی های جدید، تزیینات و صورتک های گوناگون ساخت و شعر سرود و نمایشنامه نوشت و به یاری همسرش، که با موسیقی آشنا بود، در کودکستان، نمایش های آهنگین اجرا کرد.

باغچه بان، در 1305 با توجه به حالات یک کودک ناشنوا در «باغچه اطفال»، به فکر تدریس به ناشنوایان افتاد و کار تدریس به کر و لال ها را با آموزش به سه پسر

ص: 206

ناشنوا آغاز کرد. باغچه بان در آموزش ناشنوایان، هیچ گونه تجربه قبلی یا دسترسی به کتاب یا مقالاتی در این باره نداشت. او در پرتو تجربه شخصی، به نقش مهم حس باصره و لامسه در آموزش زبان به ناشنوایان پی برد. او صداهای زبان فارسی را به دو دسته حنجره ای (واکدار) و تنفسی (بیواک) و هر یک از این دو گروه را به ممتد و غیرممتد، تقسیم کرد. وی «الفبای دستی گویا» را، که در نوع خود در جهان بی نظیر است، بر پایه ویژگی صداها و شکل حروف ابداع کرد. در این الفبا، برخلاف بعضی الفباهای دستی دیگر، از یک دست استفاده می شود. این نشان های دستی، ضمن اینکه کمک به لب خوانی است، وسیله ای برای تعلیم و اصلاح تلفظ نیز هست.

باغچه بان به رغم خدمات فرهنگی اش، مجبور به ترک تبریز شد و در سال 1306 به دعوت رئیس فرهنگ فارس به شیراز رفت و در همان سال، کودکستان شیراز را تأسیس کرد و به نوشتن شعر، چیستان و نمایشنامه های گوناگون پرداخت. از آن میان، مجموعه شعر زندگی کودکان و نمایشنامه «گرگ و چوپان» را در سال 1308 و نمایشنامه «پیر و ترب» را در سال 1311 و نمایشنامه «خانم خزوک» را در سال 1307 به صورت مصور چاپ کرد و برای اجرای این نمایشنامه ها ماسک های گوناگونی ساخت و وسایل و بازی هایی برای پرورش حافظه، حواس و اندام های تکلم ساخت. برنامه کودکستان او شامل ورزش، گردش در کوه و صحرا، تمرین رختشویی، تعلیم بنّایی، خشت زنی، مجسمه سازی، کار بافتنی، آداب معاشرت و... بود. در همین زمان، کار تئاتر را نیز ادامه داد و با همکاری شادروان نصراللّه قوامی، چندین نمایشنامه انتقادی برای بزرگسالان را روی صحنه برد. از این رو می توان گفت کار باغچه بان، دهه اول قرن چهاردهم، در کشور ما از نظر چگونگی آغاز آموزش و پرورش ابتدایی، آموزش کودکان استثنایی و ایجاد فرهنگ و ادبیات کودکان، برجستگی چشمگیری داشته است.

باغچه بان در پایان 1311 به تهران آمد. او قصد داشت مؤسسه ای برای پژوهش های روان شناسی و تربیتی تأسیس کند که به دلیل نداشتن پشتیبانی مادی و معنوی از آن منصرف شد. در این ایام، ناگزیر مدت کوتاهی در یک کارخانه

ص: 207

سیگارپیچی مشغول به کار شد.

در آذر 1312 باغچه بان با چاپ اعلانی در روزنامه اطلاعات درباره آموزش ناشنوایان، نخستین کلاس ناشنوایان را در مطب دوستش، با یک شاگرد دایر کرد. شمار شاگردان به تدریج به پنج تن افزایش یافت. در پایان سال تحصیلی، وزارت فرهنگ، با احساس رضایت از نتیجه آموزش ناشنوایان، بودجه ماهیانه ای به مبلغ چهل تومان برای دبستان مقرر داشت و دبستان کر و لال ها رسماً آغاز به کار کرد. باغچه بان در همان سال، تلفن گنگ یا سمعک استخوانی را اختراع کرد و به ثبت رسانید. این سمعک، وسیله انتقال صوت از طریق دندان به مرکز شنوایی است.

در 1314 وزارت فرهنگ دستور تعلیم الفبای او را منتشر کرد که امروز نیز از روش پیشنهادی باغچه بان در کلاس های دبستانی و بزرگسالان استفاده می شود. در 1322 با کمک افراد خیر، جمعیت حمایت کودکان کر و لال و کور را در تهران تأسیس کرد که در تیر 1323 به ثبت رسید و بعدها کلمه کور از عنوان آن حذف شد. در بهمن همین سال، ماهنامه زبان را منتشر کرد و در آن، روش تازه خویش را در اختیار آموزگاران کلاس اول گذاشت. او در همین سال، کتاب های اول دبستان و کتاب سرباز را با روشی تازه منتشر کرد.

در اسفند 1328 به کوشش باغچه بان اساسنامه و برنامه کامل و دقیق تحصیلات پنج ساله ناشنوایان برای آموزش زبان و مهارت شغلی، که روش شفاهی توأم با الفبای دستی گویا بود، تهیه و به تصویب رسید. او در 1330 کانون کر و لال ها را پایه گذاری کرد. در 1332 نخستین کلاس تربیت معلم ناشنوایان را با همکاری دانشسرای مقدماتی، در آموزشگاه خود تأسیس کرد و بدین ترتیب، نخستین گام در تربیت رسمی معلمان کودکان استثنایی برداشته شد.

در 1343 کتاب حساب را برای کودکان ناشنوا و روش آموزش کر و لال ها را برای آموزگاران نوشت. در کتاب اخیر، ضمن توضیح آواهای زبان فارسی و روش آموزش تلفظ و لب خوانی، اصول زبان مصور را به تفصیل شرح داده است. زبان مصور، مجموعه علایم بصری است که با استفاده از آن می توان ساختار زبان را به ناشنوایان آموخت. در همین زمان، «گاهنامه» را ساخت که وسیله ای بصری برای آموختن چگونگی بلند و کوتاه شدن روزهاست.

ص: 208

آموزشگاه باغچه بان در زمان حیات وی، از هر نظر گسترده و مجهز شد. با اجرای برنامه تربیت معلم ناشنوایان، مدارس و کلاس های ویژه و هنرستان ها و و در ادامه خدمات ویژه، از جمله دوره های تربیت رابط ناشنوایان، در تهران و شهرستان ها تأسیس شد و ناشنوایان به مراکز آموزش عالی راه یافتند.

باغچه بان در اواخر عمر، «جمعیت سلام» یا «گرامیداشت» را با نیت تشویق مردم به تجلیل از نیکوکاران در زمان حیاتشان، تأسیس کرد و جزوه «آدمی اصیل» را در این باره در حوالی سال 1330منتشر ساخت.

از کتاب های شعر و نمایشنامه و داستان های کودکانه باغچه بان به زبان فارسی، نُه اثر به چاپ رسیده است. از جمله آثار چاپ نشده او در این حوزه، نمایشنامه آهنگین مجادله دو پری است. همچنین در روش های تدریس خواندن، نوشتن و آموزش ناشنوایان، سیزده اثر وی منتشر شده است. آثار او به زبان ترکی، دوازده کتاب است که از آن میان، ترجمه رباعیات خیام، به نام رباعیات آذری خیام، ارزش خاصی دارد. رباعیات باغچه بان، که در 1337 به چاپ رسید، آیینه افکار و فلسفه زندگی اوست. باغچه بان در چهارم آذرماه 1345 درگذشت.

خدمات آموزشی ناشنوایان(1)

بر اثر تلاش های پیگیر باغچه بان، آموزش و پرورش ناشنوایان که به همت او در 1305ش. در شهرهای تبریز آغاز شده بود، ریشه گرفت؛ آموزشگاه ناشنوایان باغچه بان گسترش یافت و برنامه های تربیت معلم ناشنوایان که یکی از بزرگ ترین آرزوهایش بود، رسمیت و توسعه یافته است. از این رو، همه شاگردان ناشنوای باغچه بان، در روز چهارم آذرماه برای بزرگداشت و تجلیل از این پدر مهربان و معلم یگانه، بر مزار او می روند و با نثار گل و یاد خدمات و محبت هایش، از او قدردانی می کنند.

باغچه بان در طول حیات، با تلاش فراوان توانست امور آموزشی و پرورشی ناشنوایان را بنیان گذاری و نهادینه کند و روش ویژه ای ابداع کند.

ص: 209


1- . به قلم روزبه قهرمان، همان، ص 214-216.

او معتقد بود چون زبان مجموعه ای از علامت های شنیداری است، نمی تواند برای یک فرد ناشنوا بدون یاری نشانه های دیداری قابل فهم باشد. همچنین از آنجا که صدای ناشنوا فاقد آهنگ و وزن و در نتیجه غیر طبیعی است، برای شنوایان، گفتار ناشنوا بدون یاری نشانه های بصری قابل فهم نیست؛ بنابراین لازم است که از تمام امکانات موجود برای رفع مشکل زبان آموزی و گفتار خوانی استفاده شود. جالب این است که این نظر باغچه بان شباهت بسیاری با فلسفه روش «ارتباط کلی» دارد که اکنون متداول ترین و پرطرفدارترین روش در دنیاست.

راهی که مربیان ناشنوایان در کشورهای دیگر در بیست سال اخیر در آن گام نهاده اند، باغچه بان پنجاه سال پیش در ایران پیموده بود.

آری، باغچه بان بدون آگاهی از تحقیقات و تجارب دانشمندان اروپایی و آمریکایی و فقط در اثر دقت و تجربه، روش ابداعی خود را ایجاد کرد که خود درباره آن می گوید:

از چشم برای دیدن چهره صورت با دست هنر آینه ای ساخته ام

متأسفانه ده سال پس از مرگ باغچه بان، سطح آموزش ناشنوایان دچار اُفت و دستخوش تغییرات شدید ناشی از دخالت و نظریات شخصی و غیر منطقی مسئولان آموزشی آن زمان شد و روش شفاهی یا لب خوانی، جایگزین روش باغچه بان گردید و زبان اشاره که به حقیقت، زبان اول هر کودک ناشنواست، از سیستم آموزشی ناشنوایان ایران حذف شد.

روش شفاهی یا لب خوانی، که امروزه در مدارس استثنایی ما متداول است، مشکلات خاصی برای ناشنوایان ایجاد می کند؛ چرا که بسیاری از حروف و کلمات بر روی لب ها تلفظ نمی شوند و بنابراین لب خوانی مهارت ویژه ای می خواهد و به دقت بصری و ذهنی بسیاری نیاز دارد. افزون بر آن، استعداد لب خوانی در کودکان ناشنوا یکسان نیست؛ و به همین دلیل، مهارت در لب خوانی تنها برای معدودی از ناشنوایان با استعداد دست یافتنی است و بیش از هشتاد درصد بقیه ناشنوایان که استعداد کافی برای لب خوانی ندارند، قربانی این سیستم ظالمانه آموزشی می شوند. اما اگر آموزش لب خوانی همراه با زبان اشاره (که روش ارتباط کلی نام دارد) تدریس شود، به درک مفاهیم درسی ناشنوا کمک بسیاری خواهد کرد.

ص: 210

مزایای روش ارتباط کلی، با تحقیقات علمی و جامع در کشورهای پیشرفته ثابت شده است. از سوی دیگر، تصویب قطعنامه ای مهم در حمایت از زبان اشاره و حقوق اولیه هر کودک ناشنوا در سازمان ملل (1994) و یونسکو و فدراسیون جهانی ناشنوایان (1995) نشان دهنده محکومیت روش ظالمانه لب خوانی است.

آری، اشاره و تکلم، مکمل یکدیگرند و گویی حرکات، جزء ذاتی و ضروری ارتباط هستند و بدون آن، ارتباط برقرار نمی گردد.

برای اینکه بتوان تا حد امکان، در انتخاب روش آموزشی از اشتباه پرهیز کرد، لازم است ناشنوایان را از دیدگاه های گوناگون، به گروه های مختلف تقسیم کرد و با توجه به ویژگی های فردی، خانوادگی و امکانات آموزشی آنان، بی هیچ تعصب و با واقع بینی کامل، روشی را که عملاً می تواند برای آن شخص یا گروه سودمند باشد، اختیار کرد. باغچه بان روش آموزشی خود را بر اصول و ضوابط زیر مبتنی ساخته بود:

1. تقسیم ناشنوایان از نظر میزان باقیمانده شنوایی به گروه نیمه شنوایان، ناشنوایان شدید، ناشنوایان مطلق و برنامه ریزی ویژه برای هر دسته؛ 2. تقسیم آنان از نظر هوش و قوای فکری به گروه تیزهوش، هوش طبیعی، کم هوش و تدبیر برای هر دسته؛ 3. از نظر زمان وقوع ناشنوایی.

اما متأسفانه، امروزه بدون توجه به گوناگونی استعداد کودکان ناشنوا، آنان را به طور یکسان در حوزه آموزش روش لب خوانی قرار می دهند.

باغچه بان به ناشنوایان شخصیت بخشید و به آنان آموخت که روی پای خود بایستند؛ مستقل باشند، دنیای تاریک و سکوت خود را بشکنند و درد دل خود را بازگو کنند. امید است تجارب باغچه بان و دیگر پیروان او تداوم یابد.

دارایی های فرهنگی(1)

در سال 1385 فرزندان جبار باغچه بان کل دارایی های فرهنگی و علمی جبار را تحویل مرکز اسناد ملی نمودند. فهرست این دارایی ها اینگونه است:

ص: 211


1- . گنجینه اسناد، شماره 63، پاییز 1385.

معلم دنیای سکوت، تعداد 76 جلد کتاب، 746 برگ سند، 257 برگ تصویر سند، 12 عدد دفترک (بروشور) آموزشی ویژه ناشنوایان، 27 قطعه عکس مربوط به جبار باغچه بان، آموزشگاه ناشنوایان و شاگردان وی، 17 عدد جزوات مختلف، 44 عدد نقاشی های آموزشی، 9 جلد مجله از جمله: ماهنامه آموزش و پرورش، سپیده فردا، یاوران فرهنگی جنوب خراسان، دانستنی ها، پیک شنوایی و گفتار، ماهنامه فرهنگی فارسی و ترکی آذری (وارلیق)، مجله فکاهی لک لک به زبان ترکی و 4 عدد کارت تبلیغاتی پلیکان را، به آرشیو ملی ایران اهدا کردند.

موضوع اسناد مزبور، عمدتاً در زمینه های آموزشی (آموزش الفبای مصور)، مطبوعات داخلی و خارجی، دعوت نامه های جبار باغچه بان، نمایشنامه هایی به قلم جبار باغچه بان به نام های عشق بی ناموس، حیات معلمین، گل صنم، گرگ و چوپان و اشعار و نوشته هایی به قلم جبار باغچه بان می باشد.

استاد جبار باغچه بان (عسگرزاده)، از خادمان پر تلاش فرهنگ ایران، به معنی واقعی کلمه، "معلم" بود؛ معلمی که قلباً به کار خود ایمان و علاقه داشت. وارستگی و غنای طبع او را، می توان از خلال یادداشت هایش استنباط کرد. او، در جایی نوشته است:

"... هرقدر به ظاهر ندار و بی چیز هستم، اما در باطن، خود را بی نهایت غنی و بی نیاز می یابم. همچنین فکر می کنم که اگر تمام دنیا به نام من ثبت می شد، بالاخره نمی توانستم بیش از روی یک صندلی و در یک اتاق بنشینم که نشسته ام و یا بیش تر از اینکه فعلاً مرا سیر می کند و می پوشاند، بخورم یا بپوشم، و بالأخره روزی هم خواهم مرد و این صندلی و پوشاک را نیز-که فعلاً دارم- با خود نخواهم برد. به همین جهت به مال دنیا بی اعتنا بوده، با یک حال وارستگی به سر می برم و نسبت به مال و مقام کسی، ذره ای حسادت ندارم. کار کردن شبانه روزی را، وظیفه ای مقدس برای ادای دین خود می دانم، نه برای کسب ثروت."

الحق، او در طول کار و زندگی خود، این چنین بود. وی نه تنها برای کسب ثروت مادی و مقام تلاش نمی کرد، بلکه در راه خدمت به قشر گمنام ناشنوا، غالباً خود را

ص: 212

بیش تر از حد متعارف به زحمت می انداخت و مصداق صادق این بیت بود:

رسد جان بر لب بیچاره استاد که تا حرفی به شاگردی دهد یاد

آنان که به روش آموزش کودکان و دانش آموزان ناشنوا از راه "لب خوانی" آشنایی دارند، می توانند مصداق شعر مذکور را در تعلیم آنان مجسم کنند.

کوشش های فرهنگی و اجتماعی زنده یاد باغچه بان، شاید از سال 1298ش. با آموزگاری در دبستان "مرند" آذربایجان آغاز شده است. البته پیش از این تاریخ هم در خارج از ایران (قفقاز شوروی سابق)، فعالیت فرهنگی و اجتماعی داشته است و کار اصلی و مورد علاقه اش، خبرنگاری روزنامه قفقاز و نوشتن مطالب فکاهی و طنز و سرودن اشعار برای دیگر روزنامه معروف قفقاز یعنی "ملا نصرالدین" بوده است. او، همچنین مدتی مدیریت مجله فکاهی "لک لک" را به عهده گرفته بود؛ اما این مجله در نخستین سال جنگ جهانی اول تعطیل شد.

نام اصلی او، جبار عسگرزاده و پدرش استاد عسگر بنا، اهل رضائیه بود. اما بعدها به مناسبت تأسیس اولین کودکستان خود در تبریز به نام "باغچه اطفال"، نام خانوادگی خود را به "باغچه بان" تغییر داد. به جرأت می توان گفت که: او، در پرورش نونهالان جامعه ما، بهترین باغچه بان بود و اسم با مسمایی برای خود برگزید.

وی، با دست خالی همه فن حریف بود و از وسایل ابتدایی موجود در محیط زندگی خویش، برای کودکان اسباب بازی و کاردستی تهیه می کرد و با علاقه ای بسیار، برای کودکان شعر می سرود، قصه می گفت و نمایشنامه می نوشت و دکور می ساخت. جالب اینکه در همین "باغچه اطفال"، برای نخستین بار به فکر تعلیم و تربیت کودکان ناشنوا افتاد و در این مورد، با تعلیم خواندن و نوشتن به سه کودک ناشنوای تبریزی، قدرت و ابتکار خود را به ثبوت رساند. خود باغچه بان نوشته است:

"روزی که این 3 کودک ناشنوا در تبریز امتحان می دادند، حیاط و بام مدرسه، لبریز از مردمی بود که به تماشای خواندن، نوشتن و حرف زدن این کودکان آمده بودند؛ زیرا برای آنها باور نکردنی بود که کودکان ناشنوا بتوانند هم بخوانند و هم بنویسند و حرف بزنند."

شادروان باغچه بان، فعالیت آموزشی خود را به مدت شش سال در شیراز و بعد از

ص: 213

آن در تهران ادامه داد. گو اینکه در شیراز فعالیتی از لحاظ آموزش و پرورش هر دو ناشنوایان نداشت، لیکن هرگز از فکر و یاد این طبقه گمنام غافل نبود. پس از بازگشت به تهران، نخستین دبستان ناشنوایان ایران را در چهار راه حسن آباد، کوچه طرشتی، در خانه محقری تأسیس و پیکار مقدس و توان فرسایی را در این راه آغاز کرد. در پایان همان سال (1312)، از پنج تن دانش آموز ناشنوا در حضور وزیر فرهنگ وقت (آموزش و پرورش فعلی)، امتحان خواندن و نوشتن به روش مخصوص به عمل آورد و چون نتیجه رضایت بخش بود، از آن تاریخ (آغاز 1312)، امتیاز تأسیس «مدرسه ناشنوایان باغچه بان»را گرفت. استقبال و ازدیاد روزافزون تعداد دانش آموزان این دبستان، نه تنها این مربی نوع دوست و فداکار را خسته و رنجور نکرد، بلکه او با پشتکار و استقامت حیرت آوری، به فکر ایجاد "جمعیت حمایت از کودکان کر و لال" افتاد و در این کار موفق هم شد. در سال 1323، بنای خاصی برای مدرسه ناشنوایان در کوی یوسف آباد (سید جمال الدین اسدآبادی فعلی) تهران به وجود آمد و در اختیار دانش آموزان ناشنوا قرار گرفت.

باغچه بان، خود معلم بود و برای معلمان در اجتماع مسئولیتی بس عظیم قائل بود. او، اعتقاد داشت که معلمان ضامن سعادت ملت ها هستند و برای بیداری و آگاهی بیش تر معلمان – در حالی که حدود شصت سال سن داشت (یعنی از سال 1323) - به نشر مجله زبان پرداخت و خطاب به معلمان چنین نوشت:

"سلام بر شما ای فدائیان راه نجات و سعادت بشر! من آنقدر ناله خواهم کرد تا اشک های خونین من، هسته های مرام نوع دوستی شما را سبز کند و یا خود درخت وجود من نیز با جاری ساختن این مایع سرخ و سفید خشک شود!"

ضمن سپاس فراوان از سرکار خانم ها پروانه و ثمینه باغچه بان، به خاطر این اقدام و الای فرهنگی، امید است سایر خاندان های فرهیخته کشورمان، اندیشمندان، پژوهشگران و تمامی مردم فرهنگ دوست، میهن اسلامی هم، با اهدای اسناد خود، بر غنای گنجینه اسناد ملی ایران بیفزایند و یاریگر مورخان و پژوهشگران در انجام تحقیقات علمی، فرهنگی و تاریخی خود باشند.

گزیده ای از تصاویر اسناد اهدا شده، از نظر گرامی تان می گذرد.

ص: 214

یک حرف و دو حرف بر زبانم الفاظ نهاد و گفتن آموخت

میراث فکری جبار باغچه بان(1)

آثار جبار باغچه بان دارای اهمیت و جایگاه تأثیرگذاری در فرهنگ ناشنوایی است. غیر از آثار باغچه بان، کتاب ها و مقالات درباره او نیز فهرست شده تا پژوهشگران به آسانی به اطلاعات مورد نیاز دسترسی پیدا کنند.

کتاب های باغچه بان: اساسنامه جمعیت حمایت کودکان کر و لال و کور، بی جا، بی نا، 1339؛ اساسنامه دبستان های کر و لال تهران، تهران، وزارت فرهنگ، 1338؛ اسرار تعلیم و تربیت یا اصول تعلیم الفبا، تهران، علمی، 1327؛ الفبا، تصویرگر لیلی تقی پور، تهران، علمی، مجلس، 1327؛ الفبای آسان، تبریز، کتابخانه خورشید، 1304ش؛ الفبای خودآموز برای سالمندان، تهران، علمی، 1326؛ الفبای باغچه بان، تهران، وزارت فرهنگ، 1329؛ الفبای سربازان، تهران، چاپخانه بانک ملی ایران، 1334؛ بابا برفی، نقاشی آلن بایاش، تهران، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، 1352؛ بابا برفی صفحه گرامافون، موسیقی از احمد پژمان، تهران، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، 1351؛ بابا برفی فارسی- عربی، نقاشی از آلن بایاش، تهران، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، 1363؛ بادکنک، تصویرگر لیلی تقی پور، تهران، بی نا، 1324؛ برنامه یک ساله آموزگار در کلاس اول، تهران، وزارت فرهنگ، 1329؛ پروانه نین کتابی، ناغلیدان پای، تهران، بی نا، 1326؛ پیر و ترب، اتفاق، به کوشش میرزا مصطفی اسداللّه خوانساری، شیراز، مطبعه سعادت، 1311؛ جوجه من برای کودکان ناشنوا، تنظیم ثمینه باغچه بان، دانشگاه آزاد ایران، 1358؛ حساب، تهران، بی نا، 1344؛ خانم خزوک نمایشنامه، شیراز، مطبعه سعادت، 1311؛ خُرخُر، نمایشنامه، مرند، بی نا، 1329؛ درخت مروارید، تهران، علمی، 1337؛ دستور تعلیم الفبا، وزارت فرهنگ، مهر، 1314؛ رباعیات آذری خیام، ترجمه جبار باغچه بان، تهران، بی نا، 1334؛ رباعیات باغچه بان، تهران، بی نا، 1334؛ روش

ص: 215


1- . محمد نوری، دانشنامه ناشنوایان، ص 216-218.

آموزش کر و لال ها، تهران، بی نا، 1343؛ زندگی کودکان، برای کودکستا ن ها و مطالعه اطفال ابتدایی، شیراز، مطبعه سعادت، 1308؛ زندگی نامه جبار باغچه بان، بنیان گذار آموزش ناشنوایان در ایران به قلم خودش، تهران، مرکز نشر سپهر، 1356؛ عروسان کوه، تصویرگر لیلی تقی پور، بی جا، بی نا، بی تا؛ علم آموزش، برای دانشسراهای مقدماتی پسران و دختران، تهران، علمی، 1330؛ کتاب اول ابتدایی، تهران، علمی، 1330؛ کتاب اول ابتدایی، بی جا، بنگاه مطبوعاتی سعادت، 1335؛ گرگ و چوپان، برای نمایش در کودکستان ها و قرائت شاگردان مبتدی، شیراز، مطبعه سعادت، 1308؛ مجادله دو پری نمایشنامه، شیراز، بی نا، 1307؛ من هم در دنیا آرزو دارم، بی جا، بی نا، بی تا.

مقاله های باغچه بان: انتقاد بر کتاب الفبا: انتقاد چهارم در چگونگی شکل ها، آموزش و پرورش، ش 3-4 (خرداد و تیر 1320): 73-74؛ ش 7-8 (مهر و آبان 1320)، 44-68؛ پیام به آقای صدیق وزیر فرهنگ. زبان، س1، ش1 (بهمن 1323): 15-21؛ خانم خزوک یا انتخاب رفیق، سپیده فردا، س2، ش9 (دی 1333): 43-48؛ درک و تشخیص خواص عمل در پرورش روح، آموزش و پرورش، س 12، ش 6-5 (مرداد- مهر 1321)، 79-94؛ ش 8-11 (آبان- بهمن 1321)، 75-77؛ مأخذ های علمی متد من، انواع حافظه و فهم، سپیده فردا، ش 7-8 (فروردین 1336)، 46-48؛ ماده تاریخی از انحلال کودکستان شیراز، زبان، س 2، ش 12 (فروردین 1325)، 17؛ متد باغچه بان و مأخذهای قوانین علمی آن، سپیده فردا، ش 9 (دی ماه 1339).

دست نوشته های چاپ نشده باغچه بان: آدمی اصیل و مقیاس واحد آدمی، (جزوه چاپی)؛ اشعار کودکانه، اشعار اجتماعی؛ الفبای گویای باغچه بان، (کارت تصویری)؛ برنامه کار باغچه اطفال و کودکستان شیراز، (تایپ نشده)؛ پری عیش و پری زحمت، شیراز، 1310، (چاپ نشده)؛ دختر خاله (گل صنم)، تبریز، 1306؛ دستور بازیچه دانش، 1312؛ ده سروده کودکستانی، توسط ثمین باغچه بان، 1305 تا 1310 شیراز؛ جهانگیر لیک نمایشی یا خود تیمور لنگ یا ببر پرده وحشت لی فاجعه (نمایشنامه)؛ رب النوع سعادت (نمایشنامه)، با همکاری نصراللّه قوامی، شیراز، 1306-1311؛ شیخ شامل نهضتیندن (نمایشنامه)، تبریز،

ص: 216

1303-1305؛ شیر و باغبان، شیراز؛ عشق بی ناموس یا خود خائنه گادین (نمایشنامه)، تبریز، 1317؛ عید قربان (شعر)؛ فداکار معلم (نمایشنامه)، تبریز، 1300؛ فعالیت های کودکستان تبریز.

انتشار نشریه: باغچه بان فعالیت روزنامه نگاری هم داشت و چند نشریه را تأسیس و اداره کرد و با چند نشریه همکاری داشت؛ مجله فکاهی لک لک، تأسیس در 1291؛ مجله هفتگی زبان، تأسیس بهمن 1323؛ عنوان دیگر این مجله زبان آموزگار بود.

آثار درباره باغچه بان (کتاب، مقاله در مجموعه ها، دستنویس): اصلانی، محمدرضا، با زبان محبت، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، حوزه هنری، 1373؛ باغچه بان، ثمین، بخشی از نامه ثمین باغچه بان درباره سرودهای کودکستانی جبار باغچه بان (دستنویس)؛ باغچه بان، ثمین، چهره هایی از پدرم، استانبول، 1381، دستنویس؛ باغچه بان، ثمینه، «جبار باغچه بان»، دانشنامه جهان اسلام، جلد اول؛ باغچه بان، جبار، زندگینامه خودنگاشت، تهران، نشر سپهر، 1356؛ درباره جبار باغچه بان، اثر آفرینان، جلد دوم؛ خسروشاهی، جلال، «جبار باغچه بان»، دائره المعارف بزرگ اسلامی، جلد یازدهم؛ طاهباز، سیروس، «جبار باغچه بان»، فرهنگنامه کودکان و نوجوانان، جلد ششم؛ قنبری، امید، زندگی نامه آموزگار و نویسنده بزرگ کودکان جبار باغچه بان، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1381؛ کیانوش، محمود، ادبیات کودکان ایران، لندن، 1990؛ گزارش تأسیس دبستان کر و لال های باغچه بان شماره دو، 1347، تهران، جمعیت حمایت کودکان کر و لال، 1348؛ محمدی، فهیمه، احوال و دیدگاه جبار باغچه بان، تهران، پژوهشکده کودکان استثنایی، 1380؛ مجموعه آموزشی باغچه بان وابسته به جمعیت حمایت کودکان کر و لال، تأسیس 1312، تهران، جمعیت حمایت کودکان کر و لال، روابط عمومی، 1356؛ یوسفی، محمدرضا، باغچه بان، تهران، سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزش، دفتر انتشارات کمک آموزش، 1380.

آثار درباره باغچه بان (مقالات نشریات): «با زبان محبت»، نوشته محمدرضا اصلانی، کیهان بچه ها، س 33، ش 563، 22 آبان 1369، 10- 16؛ «باغچه بان، زبان گویای خاموشان»، نوشته ابراهیم ابراهیمیان، اطلاعات، 1 مرداد 1374، ص

ص: 217

3، 7، 11؛ «باغچه بان کاشف دنیای ناشنوایان ایران»، نوشته مجتبی کاشانی، مجله یاوران فرهنگی، ش 16، زمستان 1375؛ «باغچه بان و خاطره هایش»، نوشته ابراهیم ابراهیمیان گرفستانی، اطلاعات 23، اسفند 1372؛ «بنیانگذار آموزش و پرورش ناشنوایان، روزنامه نگار بود»، نوشته ثمینه باغچه بان، همشهری، 20 اسفند 1373؛ «بهروز آغاز کرد یا باغچه بان»، نوشته محمدرضا بیگدلی، تعلیم و تربیت استثنایی، ش 8، زمستان 1375، ص 2-3، 42-46؛ «به یاد جبار باغچه بان که خورشید خاموشان بود»، نوشته ابراهیم ابراهیمیان گرفستانی، اطلاعات، 19 اردیبهشت 1372؛ «جبار باغچه بان»، یغما، س 19، ش 19، آذر 1345، ص 405؛ «جبار باغچه بان، هزار قصه»، ش 104، ویژه نوروز 1369، ص 14-15؛ «جبار باغچه بان شمعی که هرگز خاموش نمی شود»، قدس، 12 آذر 1376، ص 7- 37؛ «جبار باغچه بان و کودکان»، نوشته محمود احیایی، آرمان، ش 8 و 9، دی 1369، ص 58- 60؛ «جبار باغچه بان و مجله زبان»، نوشته ثمینه باغچه بان، مجله پر، ش 110، اسفند 1373؛ «خورشید خاموشان، جبار باغچه بان»، نوشته احمد امیدوار، مجله استثنایی، ش 6، اسفند 1374؛ «در سیرت یک مربی»، رشد آموزش راهنمایی تحصیلی، س 5، ش 16، بهار 1377، ص 337؛ «حاصل یک فداکاری مداوم، کودکان کر و لال در مدت سه ماه خواندن و نوشتن را می آموزند»، سپیده فردا، ش 7 و8 فروردین 1336، ص 137؛ «سنت و نوآوری در ادبیات کودکان»، نوشته غلامرضا امامی، نشریه آموزشی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، ش2، مهر 1359، ص 3-6؛ «گزارش از کتابخانه های کودک باغچه بان»، کتابخانه، ش 9؛ «کانون پرورش فکری در خیابان وحیدیه، مقایسه دو کتابخانه کانون و کتابخانه خیام»، بریده جراید؛ «مردی با اندیشه اش نغمه زندگی را به قلم آورد»، خرداد، 4 آذر 1378، ص 4؛ «معلم بزرگ جهانیان سکوت و خاموشی»، نوشته صمد آل رسول، اطلاعات، 29 آذر 1371؛ «نگاهی به روش ترکیبی در سوادآموزی»، نوشته علی اصغر کاکو جویباری، رشد معلم، ص 12، ش 1، مهر 1372، ص 3-7، 52-56؛ «یادمان: شوشانیک خانزادی مربی پرتلاش کودکان»، نوشته آرسینه مار، دیروسیان، نامه مربی، ش 9، پاییز 1377؛ «یادی از باغچه بان»، نوشته علی اصغر کاکو جویباری، غنچه، ش 2، اسفند 1370، ص

ص: 218

10-16؛ «یادی از معلم دنیای سکوت، جبار باغچه بان»، نوشته ابراهیم ابراهیمیان گرفستانی، جمهوری اسلامی، 7 آذر 1369، ص 9.

مآخذ: باغچه بان،

ثمینه، بهره ناشنوایان، تهران، امیرکبیر، بی تا؛ دانشنامه جهان اسلام، ج1، مدخل باغچه بان؛ پاکزاد، محمود، هیاهو در دنیای سکوت، تهران، 1374؛ دانشنامه جهان اسلام، ج 1، ص 605-607؛ زندگی نامه آموزگار و نویسنده بزرگ کودکان جبار باغچه بان، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1378، ص 132-142؛ شکوری، ابوالفضل، فرهنگ رجال و مشاهیر تاریخ معاصر ایران، قم، عالمه، 1377؛ لطیفی نیا، مهشید، ناشنوایان و باغچه بان، گنجینه اسناد، سال سوم، شماره 10 تا 11، تابستان و پاییز 1372، ص 87-91؛ محمدهادی، و زهره قابینی، تاریخ ادبیات کودکان ایران، تهران، نشر چیستا، 1383، ج 6، ص 633؛ وقاینی، زهره، تاریخ ادبیات کودکان ایران، تهران، نشر چیستا، 1382؛ یوسفی، محمدرضا، باغچه بان، تهران، دفتر انتشارات کمک آموزشی، 1380.

فهرستی از آثار چاپ شده مرحوم باغچه بان

1- زندگانی کودکان (1308، شیراز).

2- گرگ و چوپان (1308، شیراز).

3- پیر و ترب (1311، شیراز).

4- خانم خزوک (1311، شیراز).

5- دستور تعلیم الفبا (1314، وزارت فرهنگ).

6- بادکنک (1324، تهران).

7- الفبای خودآموز برای سالمندان (1326، تهران علی اکبر علمی).

8- پرواننین کتابی (ترکی، 1326، تهران).

9- الفبا (1327، علی اکبر علمی).

10- اسرار تعلیم و تربیت (1327، علی اکبر علمی).

11- الفبای باغچه بان (1329، وزارت فرهنگ).

12- برنامه کار یکساله (1329، وزارت فرهنگ).

13- علم آموزش برای دانشسراهای مقدماتی (1330، علی اکبر علمی).

14- الفبای سربازان (1334).

ص: 219

15- کتاب اول ابتدایی (1330، علی اکبر علمی).

16- رباعیات باغچه بان (1384، تهران).

17- کتاب اول ابتدایی (1335، بنگاه مطبوعاتی سعادت).

18- خیام آذری (ترکی) 1337، تهران).

19- درخت مروارید (1337، علی اکبر علمی).

20- روش آموزش کر و لال ها (1343، تهران).

21- حساب (1344، تهران). اهدایی علی اکبر علمی.

ص: 220

صفیه همسر جبار باغچه بان

صفیه با قناعت و فداکاری های خود، راه پیشرفت را بر شوهرش مرحوم جبار باغچه بان می گشود. او همیشه با کمبودها، نواقص و سختی های این زندگی می ساخت و لب به اعتراض نمی گشود. در کنار باغچه بان به آموزش و پرورش کمک می کرد با ساختن عروسک های نمایشی یا نواختن موسیقی یکی از عوامل مؤثر در نمایش ها بود که باید برای دانش آموزان اجرا می کردند. علاوه بر آن، خود را متعهد می دانست به اقتصاد خانواده هم کمک کند، از این رو با خیاطی درآمد اندکی به دست می آورد.

نویسندگان کمتر درباره خانم صفیه و نقش بی نظیر او در پیشرفت امور سخن گفته و مطلب نوشته اند، نیز دختران بیشتر از پدرشان گفته اند و درباره مادرشان مطلبی از آنها سراغ نداریم. تنها مطلب، مقاله ای در کتاب چهره های از پدرم به قلم ثمین باغچه بان است که برخی از زوایای زندگی صفیه را نشان می دهد. متن این مقاله این گونه است:

صفیه، چرا گریه می کنی؟(1)

آن روز برای ناهار آبگوشت داشتیم. مادرم آبگوشت خیلی خوبی پخته بود. بعد از ناهار پدرم گفت «صفیه، آبگوشت خیلی عالی بود، یاد آن آبگوشتی که در (عربللر) خوردیم به خیر. آن آبگوشت چیز دیگری بود...» بعد از ناهار مادرم رفت سر خیاطی اش، پدرم هم ماجرای آبگوشتی را که در (عربللر) خورده بودند برای ما تعریف کرد:

در سال های جنگ جهانی اول، که قفقازی های قدیمی به آن «سال های فرار» می گویند، مردم قفقاز، یعنی ارامنه و مسلمانان، بر اثر تحریکات سیاسی بدجوری به جان هم افتاده بودند. اگر قتل و کشتار در یک گوشه ای فرو می نشست، در

ص: 221


1- . چهره هایی از پدرم، ثمین باغچه بان، ص 81-83.

گوشه ای دیگر شعله ور می شد. در آن سال ها، هزاران خانواده از مسلمانان قفقاز، ناچار شدند از سرزمین خود فرار کرده، به ترکیه یا ایران پناهنده شوند. این فرارها به این آسانی ها نبود. خیلی ها از سرما و گرسنگی، یا حصبه و دیگر ناخوشی های دیگر، در راه تلف می شدند، یا در رود ارس غرق می شدند.

من در جریان این جنگ و گریزها چند بار خودم را به «ایگدیر» شهر مرزی ترکیه یا به دهات مرزی ایران رساندم و باز به نخجوان یا ایروان برگشتم. در یکی از این فرارها، مادرتان - که تازه ازدواج کرده بودیم - همراه من بود.

در آن روزگار دهاتی های مرزی ایران، وقتی خانواده مهاجری را می دیدند، اغلب آنها را سوار گاری شان کرده، سر راه در یک ده یا آبادی پیاده می کردند. این کار متداول بود. دهاتی ها برای این کار پول مطالبه نمی کردند. کمک به این وحشت زده و جنگ زده و سرما زده و گرسنه را ثواب می دانستند. ما هم با این گاری و آن گاری - که اغلب به وسیله گاومیش های قوی کشیده می شد خودمان را از این ده به آن آبادی رسانده و بالاخره نزدیکی های ظهر به «قریه عربللر) رسیدیم. خیلی گرسنه و بدجوری سرما زده بودیم. چند روز بود به جز نانی که با خود آورده بودیم چیزی نخورده بودیم، به جز سبزی های صحرایی، آن هم اگر گیرمان می آمد...

در «قریه عربللر» با یک خانواده دهاتی آشنایی داشتم، آنها در «تنور خانه»شان به ما جا دادند.از پخت نان تازه دست کشیده بودند. تنور هنوز خاموش نشده بود. گاهی از روی هیزم های نیم سوز شعله هایی بلند می شد، گاهی هم جرقه هایی از تنور بیرون می زد... گرمای تنور ما را زنده کرد، از عطر لواش هم گیج شده بودیم. چنین عطر خوشی را تا آن روز نشنیده بودیم، و سراغ نداشتیم. مادرتان گفت «اینجا از قصر بهشت هم بهتر است! ...»

میزبان ما یک بغل هیزم آورد و گذاشت گوشه ای گفت «هوا خیلی سرد است، نگذارید تنور خاموش بشود.» بعد از او هم زنش آمد. توی یک سینی برای ما آبگوشت، نان لواش فراوان و یک پیاز آورده بود.

آب آبگوشت توی یک کاسه بزرگ بود. تریت فراوان لواش تویش ریختیم و پس از چند روز گرسنگی، آن را با اشتهایی که نمی شود تعریفش را کرد، خوردیم امّا همه گوشت کوبیده را نخوردیم. نصفش را گذاشتیم برای شب. مادرتان گفت «غذای به

ص: 222

این خوبی و خوشمزگی را در همه عمرم نخورده بودم.»

شب شد. وقت شام شده بود. گفتم «صفیه، بیا شام بخوریم. او با ناز و ادای تازه عروس ها گفت «میل ندارم.» گفتم «چرا؟» گفت «چون که سیرم.» من هم نشستم و همه گوشت کوبیده را گذاشتم لای لواش و خوردم...

وقت خواب شده بود. چندتایی هیزم توی تنور انداخته و خوابیدیم. نزدیکی های نصف شب دیدم مادرتان توی رختخواب، هی این پهلو و آن پهلو می شود. نیم خیز شدم و نگاهش کردم. صفیه داشت یواشکی گریه می کرد. گفتم «صفیه، چرا گریه می کنی؟» گفت «چون که خوابم نمی بره.» گفتم «چرا؟...» گفت «چون که گشنمه!...»

ما زدیم زیر خنده. پدرم هم می خندید. مادرم که داشت خیاطی می کرد و تا آن لحظه چیزی نگفته بود، از خنده ما عصبانی شد. گفت «بیخود می گه، از خودش حرف در می آره....، دروغگو، من کِی از گشنگی گریه می کردم؟...»

پدرم گفت «پس از چی گریه می کردی؟» مادرم گفت «از دست پشه ها...» پدرم گفت «ای دروغگو ....، آنجا پشه نبود.» مادرم گفت «دروغگو خودتی ...، پشه بود، خیلی هم بود، اما تو حالیت نمی شد.»

من ترسیده بودم دعوا راه بیفته، امّا به خیر گذشت. پدرم خنده کنان رفت سرِ کلاسش، مادرم هم نشست سرِ خیاطی اش.

ص: 223

پروانه باغچه بان

پروانه باغچه بان(1)

وی دختر مرحوم جبار باغچه بان است و در 1308 متولد شد و از ابتدای طفولیت با آموزش های پدرش، جبار باغچه بان، دوره مقاطع آموزشی را گذراند و به شغل معلمی روی آورد. با توجه به اینکه روش جدید تدریس خواندن و نوشتن خط فارسی (مشهور به روش باغچه بان) تا حدود1330، عملاً در مدارس متروک و در جامعه فرهنگیان، ناشناخته مانده بود، کلاس اول در دبستان ژاله تهران را پروانه باغچه بان، آغاز کرد. با این تلاش ها، این روش، برای نخستین بار عملاً مطرح شد. در مدت پنج سال تحصیلی، از 1330 تا 1335، توانست افزون بر آموزش کودکان به گروهی از معلمان دبستان ژاله، اصول روش باغچه بان را بیاموزد. تنی چند از این معلمان در دهه 1340 به بعد، در برنامه تربیت معلم وابسته به دفتر تعلیمات ابتدایی هسته مرکزی مربیان، این روش را آغاز کردند و موجب گسترش این روش در سطح کشور شدند.

پروانه باغچه بان، از 1335 تا 1338، در دبستان اندیشه (دبستان ایتالیایی) همراه با تدریس در کلاس اول به تربیت معلم و مربی هم پرداخت. غیر از آموزش به حرفه چاپ و نشر هم روی آورد و از 1338 تا 1344 در انتشارات فرانکلین مشغول به کار شد.

آموزش به ناشنوایان: با توسعه مدرسه های باغچه بان در دهه سی و چهل، از پروانه، هم تقاضای همکاری در این مدارس شد. در پی آن، در سمت مدیر آموزشگاه، مشغول خدمت شد. وی، غیر از تدریس، مسئولیت راهنمایی معلمان برای ارتقای شیوه آموزش آنها در مواد مختلف درسی را بر عهده داشت. در این سال ها، آموزشگاه باغچه بان، کلاس های بسیاری داشت و ایشان از این رو تجربیات زیادی آموخته بود. با برگزاری جلسات منظم برای معلمان کلاس های پایه و آموزش روش تدریس به آنها به انتقال تجربیات خود

ص: 224


1- . ثمینه باغچه بان، دانشنامه ناشنوایان، ص 209-210.

می پرداخت. بدین گونه برنامه یکسانی در همه مدارس و کلاس ها حکمفرما شد و پس از اصلاح برنامه های آموزشی در عرصه تدریس و روش به سراغ متون آموزشی رفت و همه شاگردان از روشی یکسان بهره مند شدند و می توانستند به طور یکسان از کوشش معلمان خود، استفاده کنند.

با توجه به اینکه در این زمان، کتاب ویژه ای برای ناشنوایان وجود نداشت. اقدام به تألیف کتاب های درسی برای شاگردان ناشنوا کرد تا آنها بتوانند همپای شاگردان شنوا، مطالب را از روی متون درسی بیاموزند. این وظیفه را با تألیف همه کتاب های اول تا چهارم دبستان به انجام رساند.

خدمات درمانگاهی: در این زمان، آموزشگاه، مجهز به سمعک های گروهی شده بود، اما روش استفاده از آنها به روز نبود. از این رو پروانه باغچه بان، در 1346، با استفاده از بورس تحصیلی برای فراگیری یک دوره تخصصی در ادیومتری و سنجش شنوایی کودکان خردسال و تربیت شنوایی به دانمارک رفت. پس از پایان این دوره و بازگشت به تهران، «کلینیک شنوایی و گفتار باغچه بان» را در بخشی از آموزشگاه، پایه گذاری کرد و تا سال 1359، به عنوان سرپرست کلینیک و اجرای برنامه تربیت شنوایی کودکان، مشغول به کار بود و به تربیت نخستین مربیان سنجش شنوایی پرداخت.

این درمانگاه تا 1359، با همکاری دکتر غلامرضا پشمی و جمشید پیرنظر، که پس از آموزش در آمریکا، مسئول بخش رادیولوژی شده بود، اداره می شد. این درمانگاه، وابسته به جمعیت حمایت کودکان کر و لال بود و خدمات خود را به طور رایگان در اختیار همه مراجعان تهرانی و شهرستانی قرار می داد. همچنین، با همکاری متخصصان و مربیان این کلینیک و با همت دکتر جواد هدایتی، رشته ادیومتری و تربیت رابط شنوایان در 1354 در دانشگاه ملی ایران (شهید بهشتی کنونی) آغاز شد. هم اکنون پس از گذشت سال ها، این نیاز در زمینه خدمات به ناشنوایان در سطح کشور، برآورده شد.

در 1350 که ثمینه باغچه بان، مسئول پایه گذاری سازمان ملی رفاه ناشنوایان شد، پروانه باغچه بان، به عنوان مدیر داخلی آموزشگاه باغچه بان برگزیده شد و تا 1359 به خدمات خود در آموزشگاه و کلینیک شنوایی و گفتار

ص: 225

باغچه بان، ادامه داد.

از 1359 تا 1364، پروانه باغچه بان، مسئول اجرای برنامه های ادیومتری در مطب شخصی دکتر پشمی در تهران بود.

فعالیت هنری: افزون بر خدمات آموزشی و کلینیکی، پروانه باغچه بان، اولین نمایش ها را توسط کودکان ناشنوا به اجرا درآورد و نوشتن نمایشنامه ها و تهیه دکور و کارگردانی آنها را شخصاً انجام می داد، که در واقع آغاز تاریخ تئاتر کودکان ناشنوا بود و این نمایش ها هر ساله در پایان سال های تحصیلی در آموزشگاه کر و لال های باغچه بان به اجرا در می آمد که قدم های بزرگی در راه پرورش استعدادهای هنری ناشنوایان به شمار می آید. اکنون، دست پروردگان این آموزشگاه، مسئولیت برنامه های هنری ناشنوایان را که بسیار چشمگیر است، در کشورمان بر عهده دارند.

مآخذ: باغچه بان، ثمینه، بهره ناشنوایان، تهران، امیرکبیر، بی تا؛ باغچه بان، جبار، زندگینامه آموزگار و نویسنده بزرگ کودکان، تهران، 1381؛ دانشنامه ناشنوایان، محمد نوری و دیگران، قم، 1375، ص 209-210؛ اطلاعات شخصی نویسنده.

ص: 226

ثمین باغچه بان

اشاره

ثمین باغچه بان(1)

تنها فرزند ذکور و پسر شادروان باغچه بان است. به راه پدر نرفت و موسیقی را برگزید. اما دو کار اساسی در معرفی و شناساندن باغچه بان انجام داد: یک کتاب به سبک ابتکاری درباره پدرش به نام چهره هایی از پدرم نوشت. علاوه بر زندگی نامه خودنوشت مرحوم باغچه بان که در این کتاب آمد، روایت ها و نقل های دست اول از باغچه بان آورده است. این منقولات و خاطرات، ابعاد شخصیت باغچه بان را بهتر معرفی می کند.

اما از ثمین باغچه بان سه زندگی نامه هست: یکی خودنوشت که در مقدمه کتاب چهره هایی از پدرم آورده است، دوم زندگی نامه ای در سایت ویکی پدیا و سوم زندگی نامه ای در سایت همشهری. هر سه را چون هر کدام شامل نکاتی است آوردم.

زندگی نامه خودنوشت ثمین باغچه بان

در سال 1304 در تبریز به دنیا آمدم. دوران خردسالی ام در شیراز گذشت. دوره ابتدایی را در تهران به پایان رساندم و از اول متوسطه به هنرستان موسیقی رفتم.

در سال 1323 با استفاده از بورس تحصیلی رایگان ترکیه، با دوست بی نظیر و با استعدادم «حسین ناصحی»، برای تحصیل در رشته کمپوزیسیون به آنکارا رفتیم.

در کنسرواتوار دولتی آنکارا با همسر آینده ام «اِولین باغچه بان» که یکی از برجسته ترین هنرجویان رشته پیانو و آواز بود، آشنا شدم. من و ناصحی در سال 1328 دوره فوق لیسانس کمپوزیسیون را با درجه یک به پایان رسانده و به ایران برگشتیم. سال بعد هم همسرم به ایران آمد و هر سه در هنرستان عالی موسیقی استخدام شده و در رشته های تخصصی خود به تدریس پرداختیم.

(نظر به اینکه زندگی من و همسرم با فعالیت های دوش به دوش و هدف های مشترکی که داشتیم، درهم بافته شده است، باید به فعالیت ها و سازندگی های او

ص: 227


1- . اخذ از کتاب چهره هایی از پدرم، ص 11-16.

اشاره ای بکنم.)

همسرم پس از آمدن به ایران، خدمات و سازندگی های بسیار ارزنده ای در پیشبرد و توسعه ی هنر موسیقی انجام داده است، مانند:

1. تأسیس کلاس تخصصی آواز در هنرستان عالی موسیقی تهران و تدریس در این کلاس، و پرورش خوانندگانی که در کشورهای اروپایی موفقیت درخشانی به دست آوردند.

2. پایه گذاری کُر هنرستان عالی موسیقی تهران و رهبری آن.

3. پایه گذاری چند گروه کُر آزاد، در خارج از هنرستان، و رهبری آنها.

4. تأسیس «کُر تهران» به عنوان یکی از واحدهای رسمی وزارت فرهنگ و هنر، و رهبری آن.

5. شرکت بسیار مؤثر در پایه گذاری اپرای تهران.

6. پایه گذاری «کُر اپرای تهران» و رهبری آن.

7. اجرای نقش های اصلی در اُپرای تهران.

8. اجرای رسیتال های آواز در تهران، و همچنین در کشورهای خارج، مانند آلمان، اطریش، فرانسه، مجارستان، شوروی و ترکیه.

9. تأسیس «هنرستان کُر» و یک کنسرواتوار شبانه روزی، برای یکی از جمعیت های خیریه.

کارهایی که من تا سال 1357 در زمینه آهنگ سازی انجام داده ام، این هاست:

1. بومی وار. (سوئیت سنفونیک برای ارکستر) این اثر بیست سال پس از تاریخ ساخت آن، برای بار اول در سال 1350 با ارکستر سنفونیک تهران به رهبری حشمت سنجری، و پس از آن با رهبری فرشاد سنجری اجرا شد. سپس در سال 1952 در فستیوال هنری بین المللی استامبول، و پس از آن توسط «ارکستر سنفونیک ریاست جمهوری ترکیه» در آنکارا اجرا گردید، و اخیراً توسط ارکستر سنفونیک تهران چند بار اجرا شده است.

این اثر توسط استاد منوچهر صهبایی در سوئیس اجرا و ضبط شده و برای چاپ آماده شده است.

ص: 228

2. لالایی. برای آواز و پیانو، و همچنین برای ارکستر سازهای آرشه ای و آواز. برنده ی جایزه ی بهترین آواز، در برنامه های هنری فستیوال صلح جهانی، در آلمان سال 1952.

3. دو زلفونت. برای آواز و پیانو.

4. تنها. برای آواز و پیانو.

5. تو را می خوام. برای آواز و پیانو و همچنین برای سازهای آرشه ای و آواز.

6. گهواره ی خالی. برای آواز و پیانو.

(این قطعات آوازی بارها در رسیتال های آواز اولین باغچه بان، چه در داخل کشور، و چه در خارج اجرا شده است.)

7. شُلیل. ترانه محلی ایرانی. تنظیم برای کُر.

8. حمومی. ترانه ی محلی ایرانی. تنظیم برای کُر.

9. توبیُو. ترانه محلی ایرانی. تنظیم برای کُر.

این ترانه های تنظیم شده، بارها در تهران، توسط کُرهای مختلف، با رهبری اِولین باغچه بان اجرا شده است. همچنین این ترانه ها و سایر ترانه های تنظیم شده ی ایرانی، توسط «گروه کُر میترا» با رهبری اِولین باغچه بان در وین ضبط و برای چاپ آماده شده بود.

10. شعله ی سه رنگ. سرود برای کُر.

11. مَتَل. روی مَتَل معروف یکی بود یکی نبود. توسط کُر ملی تهران و کُر میترا، با رهبری اِولین باغچه بان اجرا شده است.

12. درخت سرو بودم. روی دو بیتی های محلی ایران. برای ارکستر سازهای آرشه ای، کُر، و سولوی متزو سپرانو. این اثر با ارکستر سازهای آرشه ای تلویزیون ایران، به رهبری حشمت سنجری، و گروه کُر میترا، به رهبری اِولین باغچه بان، در استودیوی رادیو ایران ضبط شده است. خواننده سولیست اِولین باغچه بان بود.

13. پرستندگان و سپاهیان. تابلوی موزیکال، روی داستان زال و رودابه ی فردوسی. شعر از احمد شاملو. برای ارکستر و کُر، همچنان برای پیانو، تیمپانی و کرُ.

ص: 229

این اثر بارها با رهبری اِولین باغچه بان در کنسرت های عمومی و کنسرت هایی در حضور سران کشورهای خارجی اجرا شده است.

14. که داند که؟… تابلوی موزیکال، روی داستان زال و رودابه ی فردوسی برای ارکستر و کُر و سولوی متزو و سپرانو، همچنین برای پیانو، کُر و سولوی متزو و سپرانو.

این اثر نیز با رهبری اِولین باغچه بان و خوانندگی او، در کنسرت های عمومی و کنسرت هایی در حضور سران کشورهای خارجی اجرا شده است.

15. من عاشقی ام. تابلوی موزیکال روی داستان زال و رودابه ی فردوسی، این اثر اجرا نشده است.

16. رقص پرستندگان رودابه. روی داستان زال و رودابه ی فردوسی برای ارکستر. این اثر اجرا نشده است.

17. رنگین کمان. برای ارکستر، کُر و سلوهایی برای متزو سوپرانو، سوپرانو و باریتون. این اثر، که اشعار آن نیز ساخته ی من است، در تابستان سال 1357 در وین، با شرکت نوازندگان ارکستر سنفونیک رادیو وین - به رهبری توماس کریستیان داوید - و گروه کُر میترا - به رهبری اِولین باغچه بان - در وین اجرا و در پاریس به چاپ رسید. با وجود این که این اثر یک کار کلاسیک است با ملودی های آسان و ساده ای که دارد، کودکان را با فرهنگ موسیقی آشنا، و عشق به طبیعت و حیوانات و درخت ها و سبزی ها و کوه ها و دشت و برف و باران و شوره زارها و شالی زارها را در آنها بیدار می کند. رنگین کمان برای عرضه در سال جهانی کودک به سال 1979 به نام ایران و دریافت جایزه یونسکو در نظر گرفته شده بود، اما این برنامه ها متوقف ماند.

در طول سال های 1328 تا 1357، در کنار کار موسیقی، فعالیت های قلمی نیز داشته ام:

1. ترجمه آثاری از سه نویسنده بلند آوازه ترکیه، ناظم حکمت (شاعر و نمایشنامه نویس)، عزیز نسین (طنز نویس) و یاشار کمال (رمان نویس).

از جمله آثار عزیز نسین که توسط ثمین ترجمه شد: یکی دیوانه یکی صد لیره و دوم جوان را دست کم بگیر است.

2. ترجمه هایی از این سه نویسنده، و مقالات خودم، برای مطبوعات، از جمله مجله فردوسی، کتاب هفته، روزنامه های به سوی آینده، کیهان و اطلاعات، و

ص: 230

مجله پیک جوانان.

3. هفت مقاله درباره ی هفت هنر دستی ایران. کتابچه. در پیک جوانان به چاپ رسیده است.

4. درباره ی الفبای موسیقی. کتابچه. در پیک جوانان به چاپ رسیده است.

5. موسیقی الکترونیک و پنجه انسان. کتاب. ناتمام مانده است.

6. شاطرآقا دست شما درد نکند. کتاب. ناتمام مانده است.

7. نوروزها و بادبادک ها. «کتاب کودک». با نقاشی های نورالدین زرین کلک. کتاب برگزیده سال 1353، از طرف شورای کتاب کودک.

8. نوروزها و مرغی بر شاخه ی درخت. «کتاب کودک». با نقاشی های پرویز کلانتری. انتشارات تصویر و صدا. سال 1361

9. نوروزها، و شعر و دانه برای گنجشک ها. با نقاشی های پرویز کلانتری. انتشارات تصویر و صدا. سال 1361

10. چهره هایی از پدرم. کتاب خاطرات. نوشته سال 1381 ناشر: نشر قطره.

در سال 1363، با خانواده ام به ترکیه آمدیم، و حالا 18 سال است در استامبول اقامت داریم. آثاری که در اینجا به وجود آوردم، این هاست:

1. کشتی کاغذی. برای ارکستر، کُر، و سلوهایی برای متزو سپرانو، یا باریتون.

2. پینه دوز. برای ارکستر، کُر.

3. یه کبوتری داشتم. برای ارکستر، کُر، و سولوی برای متزو سپرانو.

4. عروسک و آدم. برای ارکستر، کُر، و سولوی سپرانو.

5. ستاره دشت. برای ارکستر، کُر.

6. چارشنبه سوری. برای ارکستر، کُر.

7. سوگواران. برای ارکستر، کُر. ناتمام مانده است.

8. شُلیل. برای سازهای آرشه ای. توسط منوچهر صهبایی در سوئیس اجرا، و برای چاپ آماده شده است. نظر به اینکه ترجمه ی عبارت «ای خدا آتیش بارونه» به زبان های دیگر ناجور بود، با عنوان «ویرونه» در سوئیس اجرا شده است.

استاد منوچهر صهبایی برای اجرای همه ی این کارهای اخیر در اروپا می خواستند اقدام کنند، اما چون تهیه یک گروه کُر فارسی خوان اولین مشکل در این راه بود، این کار عملی نشد.

(ثمین باغچه بان، 15 آبان 1381، استانبول)

ص: 231

ثمین باغچه بان(1)

ثمین باغچه بان در سال 1304 در تبریز به دنیا آمد. او کودکی خود را در شیراز گذراند و در هفت سالگی با خانواده اش به تهران رفت و تحصیلاتش را در آنجا گذراند. ثمین باغچه بان علاقه به یادگیری پیانو داشت ولی به علت نبود پیانو در خانه و عدم استطاعت مالی خانواده، و از آن جا که مادرش ویلون داشت، مجبور به برگزیدن ویلون شد؛ ولی ویلون مادرش هم به علت تعمیر نامناسب صدای مناسبی نداشته و مورد قبول هنرستان موسیقی نبود. از آنجا که می توانست ساز ابوا را از هنرستان قرض بگیرد، این ساز را در نهایت برگزید. او طی طرحی که رضاشاه با آتاترک برای اعزام دانشجو امضا شده بود به ترکیه رفت. طی این طرح، 120 دانشجو در گروه های 20 نفری به ترکیه اعزام می شدند. او در گروه آخر اعزام شد.

او در آنکارا با اِولین باغچه بان که خواننده و پیانیست اهل ترکیه آشنا شد و با او ازدواج کرد. شعر زیر بخشی از سروده جبار باغچه بان (پدر ثمین باغچه بان) در وصف عروسش اِولین است:

ای خنده تو گل روانم اِولین، آواز خوشت صفای جانم اِولین

بازی کند انگشت تو در پرده ساز، با ناله دلسوز نهانم اِولین

روشن شده از شمع قدت خانه ما تابد رخ تو چو ماه در لانه ما

پس از پایان تحصیل در کنسرواتوار دولتی آنکارا، آنها به ایران آمدند و در هنرستان عالی موسیقی (کنسرواتوار تهران) استخدام شدند. ثمین آهنگسازی درس می داد و اِولین آواز و پیانو.

آثار و تألیفات

یکی از نخستین و مشهورترین آثار ثمین باغچه بان، «سوییت سمفونیک بومی وار» (برای ارکستر سمفونیک) است که در سال 1332 خورشیدی به پایان رسید و برای نخستین بار به رهبری فرشاد سنجری، رهبر میهمان ارکستر سمفونیک تهران به اجرا در آمد. این اثر در سه بخش و با الهام از چند ترانه محلی ایرانی آفریده شده است.

از دیگر آثار معروف باغچه بان، آلبوم «رنگین کمون»، برای کودکان است که

ص: 232


1- . معماران فرهنگ و جامعه ناشنوایی ایران، فصل پنجم، ص279-285.

با همکاری ارکستر سمفونیک رادیو وین به رهبری توماس کریستین داوید، گروه همسرایان میترا (فرح) به رهبری اِولین باغچه بان اجرا و ضبط شده است. تک خوانان این آلبوم، بهجت قصری (سوپرانو) و اِولین باغچه بان (متسوسوپرانو) هستند.

ثمین باغچه بان و خانواده اش چند سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران برای همیشه به ترکیه مهاجرت کردند. او در 29 اسفند 1386 در استانبول درگذشت و در گورستان ایرانیان استانبول دفن شد.

باغچه بان کتاب هایی از عزیز نسین نویسنده طنزنویس ترک و یاشار کمال را نیز به فارسی ترجمه کرده است. مهم ترین خدمتش به ناشنوایان، تدوین کتابی درباره پدرش با عنوان چهره هایی از پدرم است. این کتاب تاکنون چند بار چاپ شده است. مشخصات چاپ چهارم آن اینگونه است: چهره هایی از پدرم، تهران، نشر قطره، چاپ چهارم، 1387.

زندگینامه ثمین باغچه بان (1304-1386)

ثمین باغچه بان در سال 1304 در تهران تولد یافت و پس از اخذ دیپلم هنرستان عالی موسیقی، به همراه حسین ناصحی به عنوان شاگردان ممتاز هنرستان به منظور ادامه تحصیلات به کشور ترکیه اعزام شدند

(البته در ابتدا مصطفی کمال پورتراب به همراه مرحوم ناصحی بورس اعزامی را دریافت نموده بود اما پورتراب به دلایلی از این سفر سرباز زد و باغچه بان به عنوان جایگزین وی به همراه ناصحی راهی ترکیه گردید.) [درگذشت ثمین باغچه بان در گفت وگو با مصطفی کمال پورتراب]

در دوران تحصیل با آئولین دختری ساکن ترکیه و از تبار ارامنه آشنا شد و این آشنایی به ازدواج آن دو منتهی شد. ثمین به همراه همسر خود پس از اتمام تحصیلات، به کشور بازگشت و هر دو به آموزش موسیقی و فعالیت در عرصه ی موسیقی پرداختند.

در این دوران و تا پیش از انقلاب، باغچه بان آثاری را برای ارکستر نوشت که توسط رهبرانی چون مرحوم حشمت سنجری و دیگران توسط ارکستر سمفونیک تهران اجرا می شد. باغچه بان تا پیش از مراجعت مجدد به کشور ترکیه، آرام آرام از حجم فعالیت خود در زمینه ی موسیقی کاست.

ص: 233

باغچه بان دستی نیز در ترجمه و نگارش داشت. در سال های دور داستان هایی از عزیز نسین و یاشار کمال نویسندگان ترک زبان را برای نخستین بار به فارسی برگرداند. در سال های اخیر، باغچه بان کتابی از خود را با عنوان «چهره هایی از پدرم» در مورد فعالیت و زندگی پدر خود، جبار باغچه بان، در تیراژ محدود 1100 نسخه به چاپ رساند و با کمال تأسف استقبالی از این کتاب در میان جامعه کتاب خوان و تحصیل کرده جامعه به عمل نیامد.

یکی از آثار مطرح باغچه بان که زبانزد خاص و عام شد، آلبوم «رنگین کمان» است که با همکاری همسرش، مرحوم داوید و مرحوم قصری ضبط گردید. ملودی ها و اشعار کودکانه این آلبوم، جایگاه قابل ملاحظه ای را در حافظه جمعی چندین نسل از کودکان ایران زمین را به خود اختصاص داده است.

ثمین باغچه بان در زمینه موسیقی فوکلور هم تجربیاتی داشت که از جمله آن سفر نیم قرن قبل وی به استان سیستان و بلوچستان برای ضبط برخی از نغمه های موسیقی آن منطقه بود که شرح آن را در نامه ای به محمدرضا درویشی داده است.

گزارشی از کتاب چهره هایی از پدرم

ثمین نکات و مطالبی را که از پدرش شنیده یا مادرش برایش نقل کرده بود، در سال 1381 جمع آوری و نهایی سازی کرد و جهت انتشار به نشر قطره سپرد. اولین چاپ آن در همان سال بیرون آمد و تا سال 1387 چهار چاپ داشته است.

این کتاب شامل 45 سرفصل است. شنیده های خود درباره پدرش را با عنوان «یک سرگذشت» در صفحه 209 تا 227 آورده است. خاطرات بسیار متنوع و گویای جنبه ها و ابعاد مختلف شخصیت و رفتارهای فردی و اجتماعی استاد است. در مجموع شناخت عمیق و احساسی و مؤثر از آن مرحوم عرضه می کند. عکس ها و دستخط شادروان باغچه بان را هم آورده است که بر سودمندی کتاب افزوده است.

آخرین خاطره ای که در کتاب آمده، درباره بستری شدن در بیمارستان و فوت باغچه بان است و چنین نوشته است:

در آخرین ساعات آبان 1345 تلفن زنگ زد. از آموزشگاه خبر دادند که حال پدر بد شده است. وقتی من اولین [عروس باغچه بان و همسر ثمین] بالای سرش رسیدیم، ثمینه و پروانه و مادرم آنجا بودند. پدر از درد به خود می پیچید. رنگ

ص: 234

پاهایش از ران تا نوک انگشت ها تیره شده بود. خون به پاهایش نمی رسید.

آمبولانس از میدان کلانتری راه افتاد و در سرازیری خیابان یوسف آباد سرعت گرفت. پدر محله یوسف آباد را خیلی دوست داشت. زیرا پس از سالیان مبارزه و نقل آموزشگاه از جایی به جای دیگر، سرانجام توانسته بود در این محله، آموزشگاه وسیع و خوبی برای کودکان ناشنوا بسازد.

به بیمارستان میثاقیه رسیدیم. او را در اتاقی بستری کردند. رنگ پاهایش تیره تر شده بود و به کبودی می زد. یکی دو بار فریاد زد: بگویید پاهایم را ببرند. پدر در زمان جنگ های داخلی ارمنستان، کوه ها و دشت های یخ زده قفقاز را برای رسیدن به سرزمین پدری اش درنوردیده بود. اما بیماری حصبه او را از پا در آورده بود. بیست و پنج روز با تب حصبه جنگیده بود. آن هم فقط با جویدن و مکیدن ساقه گیاه صحرایی قاز ایاقی. وقتی به هوش آمده و چشم باز کرده بود، جز زیر شلواری، پیراهن و چند مناتی که در جیب آن بود، چیزی نداشت. هر دو پایش، از مچ تا نوک انگشت ها، بر اثر یخ زدگی سیاه شده، پوسیده و آب آورده بود.

دهاتی های کوه پایه نشین، او را به شتری بسته و به دهکده مرزی نوراشین رسانده بودند. تنها طبیب آن دهکده، برای جلوگیری از پیشرفت گانگرن و مرگ احتمالی، او را عمل کرده بود. او بدون دسترسی به داروی بیهوشی و یا ساده ترین وسایل جراحی، یک روز یا دو روز در میان، هشت انگشت پای پدر را از بالای مفصل ها با خنجر قطع کرده و او را به زندگی بازگردانده بود.

پزشکان تشخیص دادند که خون در آئورت لخته شده و مانع گردش خون است. روز چهارم آذرماه برگه رضایت از عمل جراحی و نتایج آن را به من دادند. دو نفر از دوستان پدر که کنارم بودند، هشدار دادند که او، یک در هزار هم شانس ندارد. گفتم: می دانم و امضا کردم. عمل پیش از پنج ساعت طول کشید. پدر را به اتاقش آوردند. یک ساعت بعد به هوش آمد. رنگ پاهایش روشن تر شده بود. حتی رنگ ران تا زانوها به رنگ طبیعی بدنش نزدیک شده بود. اما درد همچنان باقی بود. مرا صدا کرد و چندین بار تکرار نمود: بیا رگ هایم را بِبُر.

روز چهارم آذر بود. ثمینه و پروانه شب را در بیمارستان بالای سر پدر گذرانده بودند. بعدازظهر من و اِوِلین به بیمارستان رفتیم و آنها به خانه برگشتند. پدرم با دیدن من برای آخرین بار تکرار کرد: بیا رگ هایم را ببر. اولین برای اینکه حواس پدر را متوجه جای دیگری بکند، شعر می خواند. یک آواز محلی ترکی را زمزمه می کرد و

ص: 235

پدر سراپا گوش بود.

آواز که تمام شد، پدر به خود آمد، به آخرین سطر شعر اعتراض کرد و آن را تصحیح نمود. عصر ثمینه و پروانه آمدند. من و اولین به خانه برگشتیم. تازه به خانه رسیده بودیم که تلفن زنگ زد. گوشی را برداشتم. صدای خواهرم را شناختم: پدر درگذشت.

ص: 236

درگذشت ثمین

روز 29 اسفند برای کسانی که به دنیا می آیند و از دنیا می روند روز فراموشی است. هست و نیست شدنشان در هیاهوی نو شدن گم می شود. تب تند رسیدن به عید و تعطیلات خبر فوت ثمین باغچه بان را هم در خود دفن کرد تا دیروز که

ص: 237

اول خبر را به شکل شایعه شنیدیم و بعد دلخوش از اینکه تکذیب می شود، به سراغ خانه و اهالی موسیقی رفتیم. بیست روز از مرگ ثمین باغچه بان می گذرد و خانه موسیقی بی اطلاع است. محمد سریر رئیس هیئت مدیره این خانه می گوید که خبر فوت باغچه بان را در استانبول، کاوه پسر او ساعاتی قبل از تحویل سال تلفنی می دهد و او هم که در برنامه هفت اقلیم رادیو فرهنگ حضور داشته خبر را اعلام می کند. اما کمتر کسی آن را می شنود. بنابراین ما قاصد مرگ می شویم و خبر را به چند نفر از اهالی موسیقی از جمله حسین دهلوی می رسانیم.

ثمین باغچه بان به همراه همسرش اولین، آخرین سال های عمرش را در استانبول گذراند؛ در شهری که تحصیلاتش را در آن تکمیل کرد، عاشق شد و با اولین که اهل ترکیه است، ازدواج کرد. ثمین هشتاد سالگی را هم سپری کرده بود اما هنوز سرحال بود و خوش صحبت که نه کهولت سن بلکه عارضه قلبی به زندگی اش پایان داد. در سال 1304 در تهران به دنیا آمد و پس از گرفتن دیپلم هنرستان عالی موسیقی، به همراه حسین ناصحی به عنوان شاگردان ممتاز هنرستان برای ادامه تحصیل به ترکیه اعزام شدند. تا پیش از انقلاب، باغچه بان آثاری را برای ارکستر نوشت که توسط رهبرانی چون مرحوم حشمت سنجری و دیگران توسط ارکستر سمفونیک تهران اجرا شد.

او به ترجمه و نگارش نیز می پرداخت، داستان هایی از عزیز نسین و یاشار کمال نویسندگان ترک زبان را برای نخستین بار به فارسی برگرداند و در سال های گذشته، کتابی را با عنوان «چهره هایی از پدرم» درباره فعالیت و زندگی پدر خود، جبار باغچه بان، در تیراژ محدود 1100 نسخه به چاپ رساند.

جبار باغچه بان با نام اصلی جبار عسگرزاده، اولین آموزگار کر و لال ها و همچنین بنیانگذار نظام جدید آموزش الفبای فارسی در ایران بود.

مهم ترین اثر باغچه بان آلبوم «رنگین کمان» برای کودکان است که با همکاری همسرش اولین، مرحوم کریستین داوید و مرحوم منصوره قصری ضبط شد و فروش آن تا به امروز در فروشگاه های موسیقی ادامه دارد.

تعدادی از شاگردان ثمین و بیشتر کسانی که در موسیقی هم نسل او بودند، از دنیا رفته اند و باید به اول نام آنها کلمه مرحوم را اضافه کرد: استاد حسین ناصحی

ص: 238

آهنگساز و همکار و همچنین بابک بیات، فریدون ناصری که از شاگردانش بودند و فاخره صبا، امانوئل ملک اصلانیان، مرتضی حنانه، حشمت سنجری و...

دهلوی بعد از شوکی که در ابتدای گفت وگوی تلفنی به او وارد شده است، می گوید: «مرحوم حسین ناصح پور استاد من، شاگرد آقای باغچه بان بود و من به این واسطه شاگرد ایشان محسوب می شدم.» دهلوی عنوان می کند که ثمین باغچه بان اگر چه تأثیری در موسیقی ایران نداشته اما آثار ماندگاری در موسیقی سمفونیک و همچنین موسیقی کودک خلق کرده است. محمد سریر هم می گوید: «خانه موسیقی به زودی مراسم یادبودی برای ایشان برگزار خواهد کرد. همچنین قصد داریم در صورت تمایل همسر ایشان، آثار مرحوم باغچه بان را جمع آوری و منتشر کنیم.»

باغچه بان اگر چه در سال های گذشته اسمش تنها به عنوان استاد در بیوگرافی و کنار نام موسیقیدانان موفق قرار گرفته اما هر از چندی هم می شد نوشته ای از او را این طرف و آن طرف دید. بعد از اینکه کتاب سازهای موسیقی ایران نوشته محمدرضا درویشی به دستش رسید نامه ای به او نوشت از سفری که بیش از چهل سال پیش به سیستان و بلوچستان و برای جمع آوری موسیقی آن مناطق داشته است؛ سفری که انگار همین دیروز رفته بود چون تمامی جزئیات آن را می دانست و در نامه خود شرح داد:

«.. در آن روزگار، ضبط موسیقی در کپرها، بیغوله ها و بیابان های بلوچستان، به آسانی امروز نبود چون هنوز ضبط روی کاست متداول نبود. امروز حتی با یک دستگاهی که توی جیب جا می شود بدون اینکه خواننده یا نوازنده متوجه بشوند، می شود صدای آنها را و صدای سازشان را ضبط کرد. ما یک دستگاه ضبط صوت را که با باطری هم کار می کرد، به زحمت گیر آورده بودیم. استفاده از این دستگاه با باطری، خیلی دردسر داشت، چون باطری ها به زودی ضعیف می شدند. سرعت چرخش نوار کم می شد و صدای خواننده ها و نوازنده ها به درستی ضبط نمی شد.

آن روزها مردم بومی بلوچستان که کوچک ترین آشنایی با وسایل برقی

ص: 239

نداشتند از دیدن دستگاه ضبط صوت و میکروفن جا می خوردند و نمی توانستند به راحتی و به طور معمولی بخوانند و یا سازشان را بزنند چون نصف حواسشان پیش کارشان و نصف دیگرش متوجه دستگاه ضبط و دوربین عکاسی بود. اینها، به خصوص پس از شنیدن صدای خودشان از دستگاه ضبط، حیرت زده و به کلی دستپاچه می شدند. همیشه ده - دوازده نفری بچه و بزرگ برای تماشای دستگاه ضبط و میکروفن و دوربین های عکاسی دنبال ما راه می افتادند. ما گاهی برای تفریح، صدای حرف زدن و خنده و شوخی آنها را هم ضبط می کردیم. اینها وقتی صدای خودشان را از دستگاه ضبط می شنیدند. هم تعجب می کردند. هم می ترسیدند و چند قدمی از ما فاصله می گرفتند و به ما طوری نگاه می کردند که انگار موجوداتی غیر از آدمیزاد هستیم و از سیاره ای دیگر به زمین آمده ایم...»

از ثمین باغچه بان نوشته ای هم در شماره 42 مجله بخارا به نام آشیانه سیمرغ منتشر شد که دلتنگی اش را از ایران نشان می داد: «... فایده این نوشته ها مثل فایده این قرص های سردرد است، این قرص های ریزه و خوشگلی که درمان درد نیستند، اما وقتی سردرد داشته باشی و یکی اش را بالا بیندازی، برای ساعتی هم که بوده باشد، درد را از یادت می برند و می توانی نفسی بکشی...» آهنگ های زیبایی داشت ثمین باغچه بان و قلم شیوایی.(1)

ص: 240


1- . نوشته مرضیه رسولی.

فصل هشتم: مدارک فرهنگی

اشاره

ص: 241

دو نامه از ثمینه به دستمان رسید و نیز یک دستنوشته آقای رضا محمودی از ایشان آوردند. برای آشنایی کاربران با دستنویس خانم ثمینه، دستنوشته ایشان در این فصل درج خواهد شد.

همچنین یک نسخه از وصیت نامه جبار باغچه بان از طرف آقای محمودی تهیه شده و در پایان این فصل آمده است. در جاهایی از وصیت نامه نکاتی درباره ثمینه دارد.

ص: 242

نامه ها

نامه ای برای فرزندان ناشنوایم در ایران

فرزندان عزیزم...

به راستی که ناشنوایان هم مانند شنوایان سر نکته هایی گیر می دهند که بی جهت مانع کار می شود.

مثلاً لشکرکشی سر واژه رابط و مترجم هم یکی از آنها است.

هر گروه می خواهد ثابت کند که باسوادتر است و نیرومندتر است.

این همه من گفتم که از مجلس شورا بخواهید برای رابط و یا مترجم و یا به قول ترک ها "دیل ماج!" یک حقوق معین کنند... نکردید!

گفتم به کودکانی که از بچگی رابط بین پدر و مادر ناشنوایشان و دنیای شنوایان هستند، مزایای تحصیلی بخواهید و بگیرید، کاری نکردید. حال چسبیده اید سر اینکه رابط درست است یا مترجم؟!

از نظر من هر دو درست و یا هر دو غلط است. چه خواجه علی، چه علی خواجه...

برای ناشنوایان چه فرقی می کند که شخصی که به آنها یاری می دهد، رابط خوانده می شود و یا مترجم؟

این شخص باید شخصیت این کار را داشته باشد. این کار را دوست بدارد... نسبت به ناشنوایان احترام و علاقه خاص داشته باشد.

زندگی این شخص باید چنان که سزاوارش است تأمین باشد.

امیدوار بودم ناشنوایان با معلمینی که چون جبار باغچه بان داشته اند، بیش از اینها به بلوغ فکری رسیده باشند... ولی ظاهراً چنین نیست... بعضی از ناشنوایان همچون شنوایان دنبال اسم و رسم هستند... حیف و حیف و حیف...

ولی خوب این هم یک بهانه دیگر برای دو دستگی ناشنوایان...

ص: 243

به هر حال خواهش می کنم پای من را در این درگیری نکشید وسط.

من اهل کار هستم... کار سرم می شود. نتیجه کار سرم می شود...

دوستداران ناشنوایان:

چطور است که با هم مسابقه بدهید که کدام گروه زودتر لایحه ای برای تأمین حقوق کافی و ارزنده برای رابط و یا مترجم ناشنوایان به مجلس خواهد برد و به تصویب خواهد رساند.

هر گروه که این کار را کرد، هر اسمی که می خواهد روی دیل ماج! بگذارد، حقش است و از سوی همه با شادی پذیرفته خواهد شد.

برای من خدمات ارزنده انجمن خانواده ناشنوایان مهم است نه اینکه به دیل ماج بگویم رابط و یا مترجم...

برای من کرده های کانون ناشنوایان مهم است نه این که به جای رابط بگوییم مترجم.

تعارف کم کن و بر مبلغ افزای....

خداحافظ

ثمینه باغچه بان

تیرماه 1394

ص: 244

بازگشت به ایران

اشاره

خانم باغچه بان در سال 1385 سفری به ایران داشت، سپس به ترکیه رفت و آنگاه به محل سکونت خود یعنی آمریکا بازگشت و در سال 1386 نامه ای به لیلا اعتماد نگاشت و درباره سفرش به ایران نوشت. هدف از نوشتن این نامه گزارش گونه این بود که در مجله آوای نگاه چاپ شود.

یک ماه بیشتر است که از ایران برگشته ام. برای به دست آوردن آرامش روحی و گذر از رنج دوران سوگواری همسرم، در ماه مرداد به ترکیه رفتم و سه هفته ای با خانواده برادرم ثمین و خواهرم پروانه در کنار دریای اژه در دهکده زیبای گوموشلوک به آرامشی که نیازمندش بودم دست یافتم. ناگفته نماند که این نخستین باری بود که پس از 27 سال ما همگی در زیر یک سقف به سر می بردیم و مزه شیرین با هم بودن را می چشیدیم. به راستی شکر گذارم.

پس از آن نوبت سفر به تهران بود... تهرانی که عمرم با کار و کوشش و خوش دلی بسیار در آن گذشته است. صایب شعر با معنی و زیبایی دارد که در اینجا می آورم.

هرچه رفت از عمر یاد آن به نیکی می رود/ دیدن امروز در آیینه فردا خوش است

فکر شنبه تلخ دارد جمعه اطفال را/ عشرت امروز بی اندیشه فردا خوش است

بنابراین یاد گذشته ها هر چند هم که چندان چنگی به دل نزند، باز خوش است تا چه رسد به اینکه به راستی خوش بوده باشد.

خوب دل من بیش از همه در گرو سرنوشت فرزندان ناشنوای عزیزم است و بنابراین در هر سفر می کوشم که از جریان آموزشی و رفاهی و اجتماعی آنها باخبر شوم.... باید بگویم که در این سفر بیش از پیش علی رغم کمبودها و کج روی های

ص: 245

آموزشی، دیدم که به همت خود ناشنوایان، فعالیت های اجتماعی آنها، گسترش یافته است و با وجود دو سه دستگی، که به گمانم از ویژگی های مردم این مرز پرگهر است، کانون و انجمن ها و خانه های ناشنوایان فعال تر هستند و به دنبال به ثمر رسیدن هدف های رفاهی و اجتماعی خویش بسیار کوشا و تا حدی موفق.

در این سفر فرصتی بود که در صدا و سیمای تبریز و صدا و سیمای تهران درباره مطالبی که لازم می دانستم، گفتگویی داشته باشم. در این گفتگوها تکیه ام چون گذشته بر نکات زیر بود:

تحول اساسی در روش آموزشی یعنی به کار بردن روش کلی (گفتار، الفبای گویای دستی، زبان اشاره فارسی و تربیت شنوایی) به جای روش شفاهی که با ممنوع کردن استفاده از الفبای دستی گویا و زبان اشاره فارسی در کلاس های درسی، ناشنوایان را از بهره مند شدن از امکانات بیشتر ارتباطی محروم می سازد و این کار به ضرر ناشنوایان است و به هیچ وجه پذیرفتنی نیست.

تربیت رابط ناشنوایان برای رفع نیازمندی های ناشنوایان در ادارات و جامعه و در تحصیلات دانشگاهی. در این مورد تأکید بسیار بر این بوده است که در این برنامه تا حد امکان از آن دسته از فرزندان افراد ناشنوا که از کودکی با میل و یا اجبار نقش رابط را در خانواده خود بازی کرده اند، استفاده شود. همچنین خواستار این بوده ام که به این گونه کودکان و نوجوانان شنوا به خاطر مسئولیتی که بر دوش آنها گذاشته شده است، نوعی کمک هزینه تحصیلی داده شود.

کلاس های تربیت رابط شنوایان نیز از اولویت خاصی برخوردار است. زیرا این فن نیز هر چند تا حدی اکتسابی ولی به مقدار زیادی آموختنی است. در برنامه ریزی این کلاس ها می بایستی از خود ناشنوایان کمک گرفت و تا آنجا که می دانم ناشنوایان واجد صلاحیت بسیارند.

تخصیص حقوق مکفی برای رابط ها نیز ضرورت کامل دارد و سبب خواهد شد داوطلبان با میل بیشتری به این کار که رفع نیازمندی مادی آنها را نیز می کند روی بیاورند. ناگفته نماند که تا امروز به این افراد زحمتکش که در جلسه ها و ادارات و کلاس های درسی ساعت ها با ایفای نقش رابط می کوشند که مشکل ارتباطی ناشنوایان را رفع کنند، وجهی پرداخت نمی شود. آیا این رواست؟

ص: 246

نکته دیگر این بود که زمین جنب آموزشگاه باغچه بان، که ضمیمه آموزشگاه و بازیگاه شاگردانمان بوده است به "انجمن خانواده ناشنوایان" واگذار شود. این انجمن جوابگوی نیازمندی های اعضای بسیار آن است. برنامه های آموزشی و مشاوره ای خانواده ناشنوایان خواستار محلی مناسب برای رفع نیازمندی های ناشنوایان میانسال و کودکان آنها و همچنین ناشنوایان سالمند و چند معلولیتی است که فعلاً در طبقه سوم یک ساختمان که از طرف سازمان مستضعفین برای این انجمن کرایه شده است، به دشواری گنجیده است و فعالیت می کند.

قابل توجه است که این قطعه زمین مورد بحث متعلق به آموزشگاه باغچه بان چندین سال است که توسط شخصی تبدیل به "شرکت تعاونی باغچه بان" شده است. یعنی مدرسه باغچه بان بدون هیچ مجوزی تبدیل به "دکان بقالی باغچه بان" شده و در آن شخصی متجاوز در روز روشن به نفع خویش وارد کسب و کار شده است! وزارت آموزش و پرورش چگونه این کار غیر قانونی را پذیرفته و هضم کرده است، من نمی دانم.

متأسفانه در این سفر موفق به دیدار از "خانه ناشنوایان اعظم" نشدم. در این مرکز به زنان و دختران جوان، برخی از پیشه ها مانند خیاطی و گلسازی و نقاشی و آشنا شدن و آموختن کاربرد کامپیوتر آموخته می شود. علاوه بر آن با همکاری ناشنوایان شایسته ای چون فرشته بختیاری، علاوه بر خدمات مشاوره ای، جلسه هایی برای یاری به خانواده ها جهت یافتن همسر مناسب برای دختران جوان ناشنوا تشکیل می شود. این برنامه ها به درخواست والدین و حضور و مشارکت آنها انجام می گردد. با در نظر گرفتن اینکه در شرایط موجود دختران و پسران جوان ناشنوا امکان آشنایی با یکدیگر را برای انتخاب همسر ندارند، این برنامه بسیار ضروری و مفید است و می بایستی از آن پشتیبانی کرد.

این مرکز توسط پایه گذار آن خانم اعظم شفیعی و پشتیبانی دیگر بانوان نیکوکار اداره می شود. متأسفانه جای این مرکز که ویژه دختران و زنان جوان ناشنوا است، بسیار دور افتاده از شهر است (در ازگل) و امید است که با توجه به اهمیت آن چون گذشته به محلی که آمد و رفت آن برای این مددجویان یعنی دختران و زنان جوان ناشنوا آسان تر باشد منتقل گردد.

ص: 247

اما خبر خوش این است که ساختمان "کانون ناشنوایان ایران" که سال ها پیش توسط خود ناشنوایان پایه گذاری شده بود، سرانجام در سال 1386 با یاری آقای مهندس میر حیدر و بانوی ایشان خانم مینو رجبی نیا به پایان رسیده و آماده بهره برداری شده است. ناگفته نماند که نیازمندی های ویژه ناشنوایان در این ساختمان کاملاً در نظر گرفته شده است. زمین این کانون نیز به موقع به کوشش آقای پاکزاد معلم ناشنوایان در زمانی که ریاست کانون ناشنوایان را عهده دار بودند تهیه شده است.

پایان این ساختمان را که برای انجام آن ناشنوایان عزیز سال ها کوشیده اند، به همه ناشنوایان تبریک می گویم و امیدوارم که در سفر آینده شاهد بهره برداری از این مرکز باشم.

با آرزوی موفقیت و سربلندی روز افزون ناشنوایان ایران

ثمینه باغچه بان، آذرماه 1386

لیلا جان عزیزم

من این مقاله را برای آوای نگاه نوشته ام. هر تغییری که صلاح می دانید می توانید در آن بدید.

موفق باشید

قربان شما، ثمینه

ص: 248

دستنوشته

تصویر

ص: 249

تصویر

ص: 250

ص: 251

ص: 252

از نگاه پدر

مرحوم جبار باغچه بان دو سال قبل از رحلت وصیت نامه ای به تاریخ 24 اسفند 1343 نوشته است. در این وصیت نامه نکاتی هم درباره ثمینه باغچه بان دخترش دارد. پنج جا اسم ثمینه خانم آورده است.

1- دبستان و دارایی های دبستان را در اختیار ثمینه گذاشته است.

2- ثمینه خانم هرگونه مصلحت می داند، با مدرسه و اثاثیه مدرسه رفتار کند.

3- به ثمینه خانم توصیه می کند این دبستان برای ناشنوایان مجانی باشد و بر روی اطفال فقیر یا توانا همیشه باز باشد. یعنی بابت شهریه و غذا و ایاب و ذهاب از هیچ طفلی مقرری نگیرد.

4- اثاثیه مدرسه در اختیار ثمینه خانم است.

5- در ابتدای وصیت نامه هم به ثمین و ثمینه توصیه می کند که هر کدام پنج هزار تومان به مادرشان بدهند. یعنی به فکر همسرش و ازدیاد سرمایه و ثروت او است.

این وصیت نامه در کاغذ سربرگ دبستان کر و لال های باغچه بان (تأسیس 1312) نوشته شد در بالای آن این عبارت آمده است: «خود را بشناس، بر تیرگی ها چیره شو». متن این وصیت این گونه است:

ص: 253

ص: 254

منابع و مآخذ

ایمن آهی، لیلی، شادمانه، کودکانه، تصویرگر ناصر اویسی. مریلند: بنیاد مطالعات ایران، 1371/1992.

باغچه بان، ثمینه، بهره ناشنوایان، تهران، امیرکبیر، 1356، ج م.

باغچه بان، جبار، زندگینامه آموزگار و نویسنده بزرگ کودکان، جبار باغچه بان، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1381.

پاکزاد، محمود، هیاهو در دنیای سکوت، تهران، سازمان چاپ و انتشارات، 1374.

حداد عادل، غلامعلی، دانشنامه جهان اسلام، ج1 مدخل باغچه بان.

روزنامه ایران، 12 شهریور 96.

روزنامه شرق، شماره 1544، 13 خرداد 1391.

شکوری، ابوالفضل، فرهنگ رجال و مشاهیر تاریخ معاصر ایران، قم، عالمه، 1377.

قزل ایاغ، ثریا، ادبیات کودکان و نوجوان و ترویج خواندن، تهران: سمت. 1383، صص.

کتاب ماه کودک و نوجوان، ش149، اسفند 1388.

لطیفی نیا، مهشید، «ناشنوایان و باغچه بان»، گنجینه اسناد، سال سوم، شماره 10 تا 11، تابستان و پاییز 1372، ص 87-91.

مثل ها و متل ها و افسانه های ایرانی، سید احمد وکیلیان، تهران، سروش، 1378.

مجله آموزش و پرورش (تعلیم و تربیت)، دوره 33، ش 8، مهر 1342 و دوره 47، ش 2، آبان 1356.

مجله آوای نگاه وابسته به انجمن خانواده ناشنوایان.

مجله توان نامه، وابسته به دفتر فرهنگ معلولین، پاییز و زمستان، 1394.

مجله گنجینه اسناد، ش63، پاییز 1385.

مجله نقطه، شماره 2، تابستان 1374، ص 87-88.

محمدهادی، و زهره قابینی، تاریخ ادبیات کودکان ایران، تهران، نشر چیستا، 1383.

معماران فرهنگ و جامعه ناشنوایی ایران، قم: دفتر فرهنگ معلولین، فصل پنجم، ص279-285.

نوری، محمد، دانشنامه ناشنوایان، تهران، فرجام جام جم، 1375.

ص: 255

یوسفی، محمدرضا، باغچه بان، تهران، دفتر انتشارات کمک آموزشی، 1380.

وب سایت بانک جامع اطلاعات معلولان.

وب سایت بنیاد پژوهش های ناشنوایان ایران.

وب سایت خبرگزاری ایسنا.

وب سایت خبرگزاری مهر.

وب سایت دفتر فرهنگ معلولین.

وب سایت کتابک.

ص: 256

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109