معاد، یا، بازگشت به جدی ترین زندگی

مشخصات کتاب

سرشناسه : طاهرزاده، اصغر، 1330 -

عنوان و نام پدیدآور : معاد، یا، بازگشت به جدی ترین زندگی/ اصغر طاهرزاده.

مشخصات نشر : اصفهان: گروه فرهنگی المیزان، 1387.

مشخصات ظاهری : [208] ص.

شابک : 25000 ریال: 978-964-2609-02-4 ؛ 70000 ریال (چاپ پنجم)

وضعیت فهرست نویسی : فاپا (چاپ دوم)

یادداشت : چاپ اول: 1386 (فیپا).

یادداشت : چاپ دوم.

یادداشت : چاپ پنجم: 1392.

یادداشت : کتابنامه: ص. [208] ؛ همچنین به صورت زیرنویس.

عنوان دیگر : بازگشت به جدی ترین زندگی.

موضوع : معاد

موضوع : زندگی پس از مرگ

رده بندی کنگره : BP222/ط147م6 1387

رده بندی دیویی : 297/44

شماره کتابشناسی ملی : 1036412

ص: 1

اشاره

بسم الله الرحمن الرحیم

ص: 2

معاد؛ بازگشت به جدّی ترین زندگی

اصغر طاهرزاده

1386

ص: 3

ص: 4

فهرست مطالب

پیشگفتار. 9

مقدمه مؤلف... 11

معاد؛ بازگشت به جدّی ترین زندگی.. 15

دلایل وجود حساب و کتاب پس از مرگ.... 18

دلایل تجرد روح.. 20

نگرانی از مرگ و دلایل آن.. 24

تصور صحیح از مرگ.... 25

ماهیت مرگ.... 27

سکرات مرگ.... 28

شروع مرگ.... 31

تلاش شیطان در سکرات... 33

قبض روح و تناسب آن با مُتَوَفّی.. 34

نظام «إنّا للهِ وَ إنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» 37

قبض روح از باطن انسان.. 40

عالَم برزخ.. 41

دلیل وجود عالَم برزخ در قرآن.. 43

سیر به سوی لقاء. 44

تفاوت در لقاء الهی.. 45

بدن اخروی؛ صورت کامل تر بدن دنیوی است... 47

لزوم تحول روح و جسم.. 51

تکامل در برزخ.. 52

چگونگی گذراندن برزخ ها 53

ص: 5

مرگ، یا تحول بزرگ تکاملی.. 55

مبنای حرکت در عوالم اُخروی.. 56

ادامه راه ضلالت و راه هدایت در آخرت، یکی نیست... 60

برزخ یا اولین عالم در برگشت انسان به سوی حق.. 61

رابطه قبر برزخی با قبر خاکی.. 66

فلسفة تلقین.. 68

بدن برزخی یا قالب مثالی.. 70

تفاوت افراد در فشار قبر. 71

معنی حقیقی قبر. 73

نقش عمل در تثبیت عقاید.. 76

سؤال قبر، عامل تثبیت عقاید.. 77

سؤال قبر، ظهور سؤال در دنیا است... 82

بهشت برزخی؛ باب بهشت موعود. 83

برزخ و رویارویی با باطن اعمال.. 84

مرگ و ظهور ملکات... 87

تجسم عقاید و اعمال در برزخ.. 88

عالم برزخ، شروع بیداری است... 89

فشار قبر، شروع سیر کمالی مؤمن.. 91

ملاقات های برزخیان.. 93

تمثل و تجسّم اوصاف و اعمال در برزخ.. 94

چهرة دنیوی اعمال.. 96

اعمال انسان باقی و در ارتباط با اوست... 98

صورت باطنی اعمال از نظر قرآن.. 102

تمثل برزخی نماز، زکات، روزه، حج، خدمت به مؤمنین و ولایت... 104

ص: 6

آنچه در دنیا درونی است، در برزخ و قیامت بیرونی است... 108

دلیل فلسفی جسمانی بودن عقاید و اعمال.. 109

تمثّل صفات حیوانی و صفات کریمه در برزخ.. 112

تمثّل عقایدِ حق و عقاید باطل.. 113

«زمان» در برزخ.. 116

صد سال در عالَم بی زمانی.. 119

غیر قابل توصیف بودن برزخ.. 121

مشاهده برزخ و برزخیان.. 126

گذر از برزخ ها، در دنیا 129

اهمیت یاد اموات... 135

قیامت کبری.. 143

علائم پیش از وقوع قیامت... 145

نفخ صور اول.. 149

نفخة صور دوم و ظهور جنبة وجه اللهی موجودات... 155

قیامت، هم اکنون موجود است... 157

چگونگی بدن اُخروی.. 161

حقیقت بهشت و جهنم.. 164

تکامل در قیامت... 166

به سوی لقاء حق.. 168

نامة اعمال.. 170

میزان.. 174

موقف حساب؛ بستری برای رهایی از آثار گناهان و تعلقات... 176

اموال حلال نیز عامل توقف است... 178

موقف صراط.. 180

ص: 7

حشر دسته جمعی انسان ها 185

معنی بهشت... 187

تجسم اعمال.. 190

ارتباط دو جهان.. 194

شفاعت در قیامت... 199

عینیت یا مثلیت؟. 202

ص: 8

پیشگفتار

باسمه تعالی

اگر یک روز علامه طباطبایی«رحمة الله علیه» می فرمودند: هنوز حوزه های علمیه آمادگی طرح بحث معاد را آن طور که باید و شاید ندارد(1)، با ظهور انقلاب اسلامی و رشد اندیشه های دینی بحمدالله در شرایط کنونی آنچنان اندیشه ها آمادگی پیدا کرده که نه تنها در حوزه های علمیه بلکه در سطح جامعه مردم آمادگی طرح معاد را به صورتی عمیق د ارند به طوری که اگر یک روز جناب صدرالمتألهین«رحمة الله علیه» با تدبّر در آیات معاد و طرح نظرات خود در مورد معادِ در غربت قرار گرفت، گویا او خوب می دانست که آینده از آن اوست و تفکرات عمیق او در مورد معاد جسمانی در آیندة بشر، جایگاهی بس عظیم خواهد داشت و امام خمینی«رحمة الله علیه» در موقعی

ص: 9


1- آیت الله جوادی آملی«حفظه الله تعالی» می فرمایند: مرحوم علامه«رحمة الله علیه» آنگاه که درس اسفار به مبحث معاد که بعد از سَفَر نفس است، رسید، دیگر درس اسفار را ادامه ندادند و معاد را به شکل علنی برای طلاب تدریس نکردند و در بیان راز آن می فرمودند: «زمان بحث معاد نرسیده است، هنوز خدای سبحان مسأله معاد را روزی حوزه های علمی نکرده است که انسان بتواند مباحث معاد را علنی تدریس کند. چون هر علمی رزق الهی است و این روزی نیز مربوط به عصری خاص است و مصری و نسلی دارد تا - إن شاءالله - آن ها آماده بشوند و هنوز چنین نشده. گاهی نیز تعارف می کردند که شما مباحث معاد را بنویسید ولی می فرمودند که هنوز وقتش نرسیده است. آن روزها مثل حالا نبود. به برکت انقلاب اسلامی و امام خمینی«رحمة الله علیه» و روشن شدن فضای باز فرهنگی و فضاهای محاوره ای و ده ها مسأله دیگر، اکنون بسیاری از طلاب حوزه ها و جوانان دانشگاه ها، نه تنها از جهت فهم مشکلی ندارند، بلکه تشنه این گونه معارف اند»(مهر استاد، ص119).

که مورد انتقاد بودند که چرا آنچنان از ملاصدرا«رحمة الله علیه» تجلیل می کنند فرمودند: «ملاصدرا! وَ ما اَدْریکَ ملاصدرا! او مشکلاتی را که بوعلی به حل آن در بحث معاد موفق نشده بود حل کرد».(1)

و امروز همان روزی است که ذهن های تشنه برای تدبّر در معاد از ما سخنانی دقیق و عمیق تر می طلبند. امروز دیگر عموماً بحثِ بود و نبود معاد در میان نیست، بلکه بحث در چگونگی معاد مطرح است و این که با منظری باید به معاد نگریست که منجر به بهترین اعمال و کامل ترین سلوک ها گردد.

کتابی که در اختیار عزیزان قرار گرفته سعی دارد تا با مبانی دقیق جناب صدرالمتألهین«رحمة الله علیه» این اندیشمند بزرگ اسلامی و متدبّر در آیات معاد، معاد را تبیین نماید که با دقت در آن؛ معارف دقیق و عمیقی در مقابل عزیزان گشوده خواهد شد و در عمل ما را به اعمال و اخلاقیاتی می کشاند که عملاً بتوانیم در همین دنیا قیامتی زندگی کنیم و إن شاءالله حجاب های بین خود و عالم برتر را قبل از ورود به آن عالم مرتفع نماییم.

گروه فرهنگی المیزان

ص: 10


1- شرح دعای سحر امام خمینی«رحمة الله علیه»، صفحه «یا».

مقدمه مؤلف

باسمه تعالی

1- برای تدوین کتابی جهت تدریس موضوع معاد که آزاد از سطحی نگری و همراه تدبّر لازم در آیات قرآنیِ معاد بوده باشد، متون مختلفی بررسی شد. از جمله اسفار ملاصدرا«رحمة الله علیه» (جلد هشتم و نهم)، معادشناسی آیت الله حسینی تهرانی«رحمة الله علیه» و «معاد یا بازگشت به سوی خدا» آیت الله محمدشجاعی.(1)

این عزیزان در آثار خود مطلب را چنان وسعت داده بودند و معارف بلند دیگری را ضمیمة بحث نموده بودند که عملاً پیگیری موضوعِ خاصِ بحث معاد در آن کتاب ها ممکن نبود و لذا به کمک تجربة سی ساله ای که در تدریس موضوع معاد به دست آمده بود تنظیم این کتاب را به کمک متون فوق الذکر انجام دادم. بیشترین استفاده از نظر بینش؛ از اسفار ملاصدرا«رحمة الله علیه» جلد هشتم و نهم و از تقریرات امام خمینی«رحمة الله علیه»(2) و از نظر شکل و چارچوبِ ارائه موضوع و نوع تجزیه و

ص: 11


1- آیت الله شجاعی دو جلد کتاب نفیس در رابطه با برزخ مرقوم فرمودند تحت عنوان «معاد یا بازگشت به سوی خدا» که تمام آن در رابطه با برزخ است. و سپس در رابطه با قیامت، فاضل ارجمند جناب حجت الاسلام و المسلمین آقای محمدرضاکاشفی مباحث شفاهی ایشان را به صورت کتبی در چند جلد تحت عنوان «قیام قیامت»، «مواقف حشر» و «تجسم عمل و شفاعت» تنظیم نموده اند که در متن این کتاب مورد استفاده کامل قرار گرفته است.
2- کتاب معاد از دیدگاه امام خمینی«رحمة الله علیه» چاپ اول، تهیه و تنظیم؛ مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی«رحمة الله علیه». البته در این کتاب، ما به جهت تخصصی بودن بعضی از لغات حضرت امام مطالب را بعضاً نقل به مضمون آورده ایم و کسانی که مایلند عین جملات را به طور کامل پیگیری کنند به اصل کتاب رجوع فرمایند.

تحلیل مطالب از آیت الله محمدشجاعی بوده است. به امید این که در رابطه با معاد، یعنی اساسی ترین و جدّی ترین بُعد زندگی، بصیرتی قابل استفاده به خوانندگان عزیز ارائه کرده باشیم.

2- موضوع معاد اگر درست طرح شود می تواند به خودی خود یک نحوه سلوک باشد و انسان متدبِّر در موضوع معاد، در عین مطالعة آن موضوع عملاً در حالت سلوک الی الله قرار گیرد و حجاب های ظلمانی و نورانی اش رفع و خَرق گردد و به امید چنین نتیجه ای مباحث این کتاب تنظیم شده است. امید است شما خوانندة عزیز با چنین قصدی مطالب را دنبال بفرمایید تا إن شاءالله پس از رحلت از این دنیا نسبت به آن دنیا غریبه نباشید و بتوانید خود را به جاهایی که در این دنیا شناخته اید، به راحتی برسانید.

3- نکته ای که باید تأکید کنم و امیدوارم موجب بهرة فراوانی برای خوانندگان باشد، نوع برخوردی است که باید با مباحث معاد داشت. اگر اولاً؛ به قصد تدبّر در موضوع معاد، موضوع را دنبال بفرمایید، ثانیاً؛ موضوع را به شکل مباحثه چند نفره در چند سال متوالی دنبال کنید، إن شاءالله حالتی نصیب شما خواهد شد که گویا در این چند سال در حال عبادتی نورانی و در بهشت به سر می برده اید و پس از آن از وزش نسیم انوار آن عالم، بر جان و قلب خود همواره برخوردار خواهید شد.

4- عرفای بزرگ می فرمایند: هیچ چیز در اصلاح نفس به اندازة یاد مرگ کارساز و مؤثر نیست. و از طرفی یاد هر حقیقتی همانند شناخت آن دارای مراتب است و هرگز از شناخت سطحی یاد عمیق و مؤثر بر نمی خیزد و لذا تذکر به عمق معاد فقط مربوط به عارفان دقیق معاد است و

ص: 12

این است که هرچه عمیق تر نسبت به حقیقت معاد معرفت پیدا کنیم، عمیق تر به یاد آن خواهیم بود و در اصلاح نفس خود موفق تر خواهیم شد.

حضرت علی علیه السلام توصیه می کنند: «اَسْمِعُوا دَعْوَتَ الْمَوْتَ اَذانَکُمْ قَبْلَ اَنْ یدْعی بِکُم»(1) بر گوش های خود دعوت و یاد مرگ را بشنوانید، قبل از آن که مرگ شما را فرا خواند. و مسلم معرفت صحیح نسبت به معاد موجب می شود که قلب انسان تحت تأثیر یاد مرگ قرار گیرد و إن شاءالله به درجة بالایی از کمالات انسانی نایل شود، چنانچه قرآن عامل مخلَص شدن انبیاء را خلوصشان نسبت به یاد قیامت معرفی می کند و می فرماید: «إِنَّا أَخْلَصْنَاهُم بِخَالِصَةٍ ذِکْرَی الدَّارِ»(2) ما آن ها را خالص کردیم به جهت خلوص آن ها نسبت به یاد قیامت.

وقتی انسان به درستی متوجه قیامت شد پیش از آن که خود را در این دنیا احساس کند، خود را در ابدیت احساس می نماید و دیگر به جای حالت زمان زدگی دنیا، یک حالت بقاء و آزادی از زمان و مکان به او روی می آورد و در آن صورت زندگی معنی خود را می یابد و افکار و حرکات انسان با حرکات و افکار انسان های دنیازده فرق می کند و حکمت در او شروع می شود، چون خود را در آنچه باید باشد می یابد و نه در آنچه فعلاً هست، و این است آن انسانی که از روزمرّگی ها نجات یافته و می تواند به امکانات عالی خود نظر کند و پیش برود. إن شاءالله

طاهرزاده

ص: 13


1- نهج البلاغه، خطبه 113.
2- سوره ص، آیه 46.

ص: 14

معاد؛ بازگشت به جدّی ترین زندگی

اشاره

ص: 15

ص: 16

بسم الله الرحمن الرحیم

در مسیر انسان به سوی خدا، انسان باید از نظر روحی و جسمی متحول شود تا آمادگی ورود به عالم برتر را کسب کند. یکی از سرفصل های این مسیر «مرگ» است. حال اگر جهت انتخابی انسان در دنیا، حرکت به سوی خداوند باشد؛ با مرگ این حرکت سرعت می گیرد.

این جاست که می توان گفت:

آن دگر گفت: ار نبودی مرگ هیچ

که نیرزیدی جهان پیچ پیچ

خرمنی بودی به دشت افراشته

مهمل و ناکوفته بگذاشته

چون برای کسی که به دنبال مقصد نهایی جان و روح است، مرگ وسیلة رفع موانع و نزدیک شدن به مقصد اصلی است و با ورود به عالم برزخ شرایط ظهور اسماء الهی به نحوه ای نورانی تر از دنیا برای قلب انسان ظهور می کند.

پس از ایمان به خدا، حقیقی ترین نکته ای که انسان باید بدان دست یابد و معتقد شود، ایمان به معاد است تا در ابدیت خود بدون ذخیره نباشد. منشأ اعتقاد به معاد همان توجه به روح مجرد انسان است که با اندک تأملی انسان متوجه می شود علاوه بر این تن، یک «روح» یا «منی» دارد که بدون بدن، دارای وجود مستقلی است و بقاء آن به بدن بستگی ندارد که البته در بحث اثبات تجرد روح به این نکته پرداخته می شود. پس از روشن شدن تجرد روح است که انسان به فکر فرو می رود در آن حیات

ص: 17

ابدی که زندگی تمام نمی شود، بلکه شکل آن تغییر می کند، چگونه زیست کنم و ساز و برگ آن زندگی را چگونه فراهم آورم؟

در راستای چنین سؤالاتی است که مسئله معاد پیش می آید و خداوند به کمک انبیاء علیهم السلام ما را در درست فهمیدن معاد و درست زندگی کردن در دنیا برای آبادانی قیامتِ خود یاری می کند. برنامة پیامبران علیهم السلام باعث می شود تا انسانی را که روزمرگی های زندگی از یاد معاد و حیات ابدی غافل می کند، بیدار کند تا از اصلی ترین بُعد زندگی خود غافل نماند.

دلایل وجود حساب و کتاب پس از مرگ

در مورد دلایل وجود معاد به عنوان شرایطی که انسان ها در آن شرایط با حاصل زندگی دنیایی خود و نتایج اراده ها و اعمال خود روبه رو می شوند، دلایل متعددی هست که به طور مختصر و گذرا به بعضی از آن ها می پردازیم.

الف- عدل الهی: قرآن می فرماید: آیا آنان که مرتکب گناهان می شوند، گمان کرده اند که ما برای آن ها و برای آن هایی که ایمان آورده و عمل صالح انجام داده اند، زندگی و مرگی مساوی در نظر می گیریم؟ چه بد حکم می کنند؛ «اَم حَسِبَ الّذینَ اجْتَرَحُوا السَّیِّئاتِ اَن نَجْعَلَهُم کالّذینَ آمَنُوا وعَمِلُوا الصّالحاتِ سَوآءً مَحیاهُم ومَماتُهُم سآءَ ما یَحکُمُونَ»(1)

پیام آیه این است که؛ این ها متوجه عدل الهی نیستند که انتظار دارند انسان ها با اعمال و اخلاق و عقاید متفاوت در ابدیت زندگی مساوی داشته باشند، در حالی که دنیا نه ظرفیت جزای ظلم ظالمان را دارد که به عنوان

ص: 18


1- سوره جاثیه، آیه 21.

مثال هزاران نفر را به قتل رسانده اند، ونه ظرفیت پاداش بزرگانی را دارد که در اوج وارستگی و ایثار، کلّ دنیا را پشت سر گذاشته اند، و نه ظرفیت دارد که حساب مظلومان به خوبی در آن داده شود، پس عدل الهی اقتضا می کند که دنیایی دیگر باشد تا ظرفیت جواب به عمل انسان ها را داشته باشد و به همین جهت علی علیه السلام می فرمایند:

«اِنَّ اللهَ تعالی لَمْ یَرضِها ثَواباً لاَوْلیائِه و لا عِقاباً لاَعْدائِه»؛(1)

خداوند راضی نیست که دنیا پاداش اولیائش و یا محل عقاب دشمنانش باشد.

چون در واقع عدل خدا چنین اقتضائی را نمی کند و شرایطی نیاز است که به راحتی خط کافر را از مؤمن جدا کند و به هرکدام نتیجة اعمال خودشان داده شود و لذاست که در قیامت ندا می آید:

«وَ امْتازُوا الْیَومَ اَیُّها المُجرِمُونَ»؛(2)

امروز ای گناهکاران از بقیه فاصله بگیرید.

البته عزیزان عنایت دارند؛ وقتی قیامت ظرف پاداش اولیاء الهی و جزای ظالمان است دیگر نمی شود مانند دنیا با همین محدودیت ها همراه باشد.

ب- حکمت الهی: از جمله دلایل بر وجود معاد به عنوان شرایط حسابرسی مؤمن و کافر، توجه به حکمت خداوند است. قرآن می فرماید:

«وَ ما خَلَقنا السَّمآءَ و الاَرضَ و ما بَیْنَهُما باطِلاً ذلکَ ظَنُّ الّذینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِلَّذینَ کفرُوا مِن النّارِ»(3)

ص: 19


1- بحارالانوار، ج 70، ص 132.
2- سوره یس، آیه 59.
3- سوره ص، آیه 27.

ما آسمان و زمین و آنچه بین آن هاست را باطل و پوچ و بی هدف نیافریدیم - اندیشة پوچی خلقت- گمان کسانی است که حقیقت را پوشانده اند، وای بر آن ها از آتشی که برای خود تهیه کرده اند.

آری! مسلّم خدای حکیم کار لغو و بی هدف انجام نمی دهد و اگر این جهان به سوی یک نهایت با ثمری سیر نکند، پوچ خواهد بود و لذا باید جهان دیگری باشد که شرایطِ به نهایت رسیدن سرنوشت انسان ها در آن عملی گردد، یعنی انسان الهی بتواند به قربِ حق و اُنس با حضرت «الله» برسد و انسانی هم که دوری از خدا را انتخاب کرده با همان نهایت انتخابش که جهنم است روبه رو گردد، یعنی با غضب الهی مواجه شود. لذا می فرماید:

«و اِنَّ الی رَبِّکَ الْمُنتَهَی»(1)

بازگشت و انتهای هرچیز به سوی پروردگار توست.

از طرفی چون خداوند حکیم است و از خدای حکیم جز نظام اَحسن خلق نمی شود و در نظام اَحْسَن، هیچ میلی بی جواب نمی ماند، میل به جاودانگی نیز باید با بودن نظامی ابدی، جواب داده شود و آن همان انتقال انسان به عالَم قیامت است که در آن مرگ و نابودی نیست.

دلایل تجرد روح

در بحث معاد دو موضوع باید مدّ نظر قرار گیرد؛ یکی ابدی بودن انسان است و دیگر این که انسان در زندگی ابدی خود با قواعد خاصی زندگی

ص: 20


1- سوره نجم، آیه 42.

خود را ادامه می دهد و چنانچه در زندگی دنیایی برای خود عقاید و اعمال و اخلاق حق و صالحی ایجاد نکرده باشد، در قیامت و در آن زندگی ابدی با مشکلات متعددی روبه روست که بحث اصلی این کتاب در مورد مسئله دوم می باشد. و اما بحث تجرد نفس روشن می کند که انسان بدون این بدن دارای وجود مستقل از بدن است و لذا باید متوجه باشد که با مرگ و رهاکردن بدن، زندگی به پایان نمی رسد.

در مورد تجرد روح از دیدگاه های مختلف دلایل متعددی در کتاب های فلسفی و روان شناسی و اخلاق مطرح است. ما در این جا به نحو مختصر و با روش احساس حضور نفس بدون بدن، چند دلیل مطرح می کنیم، ولی پیشنهاد داریم در مورد روشن شدن چگونگی تجرد نفس به کتاب «ده نکته از معرفت نفس» رجوع فرمایید که به طور مختصر بعضی نکات آن در پاورقی خدمتتان ارائه شده است.(1)

اما در مورد دلایل تجرد نفس نظر شما را به نکات زیر جلب می نماییم؛

ص: 21


1- نکتة اول: انسان یک «تن» دارد و یک «من»، که حقیقت او همان «من یا نفس» اوست و همه ادراکات، مخصوص و مربوط به نفس است. نکتة دوم: در موقع خواب دیدن و رؤیا، بخصوص در رؤیای صادقه، در عین اینکه بدن و جسمِ ما، در رختخواب است، خود ما در صحنه هایی حاضر می شویم که بعداً همان صحنه ها در عالم ماده حادث می گردد. یعنی ما بدون این جسم و بدن در صحنه هایی واقعی حاضر می شویم. نکتة سوم: «تن» در قبضه «من» است و در حقیقتِ انسان دخالت ندارد. به همین جهت هم «تنِ» انسان از حالات و تأثّرات « نفس» متأثّر می شود. نکتة چهارم: « نفس» چون بدون بدن می تواند ادراک داشته باشد و حتی بهتر از بدن حوادث را درک می کند و حوادثی را می بیند که هنوز چشم بدنی آنها را ندیده، پس بدن انسان نقشی در حیات انسان نداشته و نفس، بدون بدن زنده تر است و حتی می بیند که می میرد. نکتة پنجم: نفس انسان از طریق به کار بردن «تن» کامل می شود و به همین جهت هم نفس، بدن را تکویناً دوست دارد و آن را از خودش می داند و با این حال چون به کمالات لازم خود رسید « تن» را رها می کند، و علت مرگ طبیعی هم همین است که «روح» تن را رها می کند. نکتة ششم: نفس انسانی فوق زمان و مکان است و در همین راستا است که در بدن، مکان برایش مطرح نیست. و در عین اینکه حضورِ«کامل» در بدن دارد، در مکان خاصی از بدن جای ندارد، زیرا مجرد از ماده است. نکتة هفتم: همچنان که «نفس» باطنِ « تن» است، «عالَم برزخ» هم باطنِ «عالَم ماده» است و در هنگام مرگِ انسان؛ زمین، « قبرِ تن» و برزخ، « قبرِ من یا نفس» خواهد بود.

1- همین که انسان هنگام رؤیای صادقه می بیند در مکان خاصی قرار دارد و دقیقاً احساس می کند خودش در آن مکان است، در حالی که بدنش در رختخواب است و پس از مدتی در بیداری با بدنش با آن صحنه روبه رو می شود، دلیل بر این است که بدون این بدن، باز خودش، خودش است وبدنش در حقیقت ِاو دخالت ندارد، بلکه ابزاری در خدمت نفس است.

2- همین که شما بدن خود را درک می کنید دلیل بر آن است که شما غیر بدنتان هستید، زیرا مُدرِک یا درک کننده، غیر از مُدرَک یا درک شونده است و شما بدنتان را درک می کنید پس شما غیر بدنتان هستید و علاوه بر این چون بدن خود را درک می کنید نشان می دهد که روحاً مجرد هستید، چون علم و درک، مربوط به ماده نیست و به همین جهت هم بدن شما ، شما را ادراک نمی کند. پس اولاً: معلوم شد شما غیر بدنتان هستید، ثانیاً: روح یا حقیقت شما مجرد است.

3- سومین دلیل بر اثبات تجرد روح بر اساس قاعدة همسنخی بین عرض و معروض مطرح شده است؛ می گویند: با توجه به این که غضب و خوشحالی از جنس ماده نیست، - چون نه بُعد دارد و نه وزن - از طرفی

ص: 22

مَن یا به عبارت دیگر نفس انسان غضبناک یا خوشحال می شود ، پس معلوم است که من یا نفس انسان هم از جنس غضب و خوشحالی است . چون همیشه عَرَض و معروض هم جنس اند، حال که عَرَض، مثل غضب و خوشحالی مجرداند، پس معروضِ آن ها که روح است نیز باید مجرد باشد.

حاصل همة براهین تجرد نفس این است که آنچه حافظ شخصیت و عامل وحدتِ شخصیت و «مَنِ» هر انسانی است، همان «روح مجرد» اوست و نه جسم او. چرا که همواره بدن او در طول عمرش در حال تغییر است ولی «منِ» او ثابت است، و «مَنِ» او آنچنان است که حتی حرکت های تکاملی روح ، مَنِ انسان را در طول مسیر آن حرکات، از بین نمی برد و باز آن «من» ثابت است وآن حرکاتِ تکاملی و یا ضد تکاملی را به من نسبت می دهد. می گوید: «من این کمالات را به دست آوردم و این تغییرات را کردم». و لذا این روحِ ثابتِ انسان پس از جداشدن از بدن، باز به حیات خود ادامه می دهد.

روح وقتی به مرحله بلوغ شرعی می رسد و در مرحله ای خاص از حرکت خود قرار می گیرد، باید با اختیار خود مسیر خود را انتخاب کند، بدن او هم در خدمت او و ابزار حرکت و عمل اوست و در عین حال آن بدن نیز در مسیر خاص خود به حرکت خود ادامه می دهد، ولی نقش اصلی و بقاء ابدی مربوط به روح است البته با بدن خاص خودش، و این روح با آن بدن مخصوص، جاودانه می ماند و مسئول اعمال و عقاید خود می باشد.

حال وقتی متوجه شدیم که نفس مجرد است، متوجه می شویم که مجرد از بین رفتنی نیست و لذا همواره خواهد بود و با خودش و اعمالش برای همیشه زندگی خواهد کرد. و معنی اعتقاد به معاد نیز همین مطلب

ص: 23

است. می ماند این که چه اعمال و عقایدی را برای خود داشته باشد که در آن حیات ابدی به راحتی بتواند زندگی کند و مانند کسی نباشد که خود را برای حیات ابدی خود آماده نکرده و توشه ای با خود نبرده است تا آن جا به خوبی زندگی کند، بلکه همة انرژی خود را صرف همین زندگی زودگذر دنیایی کرده است.

نگرانی از مرگ و دلایل آن

ممکن است این سؤال برای انسان پیش بیاید که اگر انسان جاودانه است و با جداشدن از بدن نابود نمی شود، پس علت نگرانی اکثر مردم از مرگ چیست؟

الف: چون انسان از یک طرف آرزوی خلود دارد و از طرف دیگر مرگ را به غلطْ نابودیِ این آرزو می داند، از مرگ نگران است. در حالی که آرزوی خلود، خودش نشانه نیستی ناپذیری انسان است، زیرا اگر انسان زندگی موقت داشت آرزوی خلود به صورت میلی اصیل در او به وجود نمی آمد. مشکل انسان این است که محل جاودانه بودن را اشتباه گرفته و فکر کرده است در همین دنیا باید جاودانه باشد ودر نتیجه مرگ را نابود کننده این آرزو می داند، پیامبران علیهم السلام آمدند تا او را متوجه کنند که محل تحقق این آرزو دنیای دیگر است و باید خود را برای زندگی خوب در آن دنیا تجهیز نماید.

ب: چون بعضی از انسان ها در اثر ماندن در دنیا وعلاقه مندشدن به آن با دنیا اُنس گرفته اند و مرگ، انیس و همنشینشان را از آن ها می گیرد و به جایی می برد که برایشان کاملاً ناشناخته است، از مرگ نگرانند.

ص: 24

ج: عده ای از انسان ها معتقد به قیامت هستند ولی چون می دانند گناهانشان منشأ عذاب برایشان خواهد شد ، از مرگ نگرانند.

امام صادق علیه السلام می فرمایند: «مردی از اباذر پرسید چرا ما از مرگ کراهت داریم؟ فرمود: چون شما دنیا را آباد و آخرت را خراب کردید، پس کراهت دارید از این که از آبادانی به سوی خرابی انتقال یابید».(1)

اگر انسان متوجه شود به کمک انبیاء، «جهان» و «انسان»و «مرگ» درست شناخته می شود، یعنی بفهمد جاودانه است، اما نه در این دنیا، و بداند جهانی غیر این جهان در انتظار اوست که بسیار برتر از این جهان است، و بشناسد که مرگ نابودی آرزوها نیست، بلکه وسیله تحقق آرزوهای حقیقی است، مسلّم خود را در این دنیا برای زندگی در آن عالم آماده می کند و نه تنها دیگر نگران مرگ نخواهد بود بلکه ماندنِ بیش از حدّ در این دنیا را نمی پسندد.

تصور صحیح از مرگ

مشکل اصلی اکثر انسان ها که با مرگ درست برخورد نمی کنند تصور غلطی است که نسبت به مرگ دارند، ولی اگر تصور آن ها تصحیح شود مسلّم مرگ یا انتقال به عالم دیگر را یکی از زیبایی های عالم خلقت می یابند. در تصور صحیح از مرگ به سه نکتة اساسی باید توجه کرد که عبارت است از:

1- مرگ، نسبی است. یعنی مرگ نسبت به دنیا مرگ است و نسبت به جهانِ پس از دنیا تولد است، پس در واقع یک تحول است، به این معنی

ص: 25


1- بحارالانوار، ج6، ص 137، روایت 42.

که مرگ پایان قسمتی از زندگی انسان وآغاز مرحله ای نوین از بخش اصلی زندگی است. مثل این است که انسان از مرحلة کودکی به مرحلة جوانی می آید، که در آن صورت نسبت به کودکی مرده است ولی نسبت به جوانی زنده شده است.

2- مرگ، خارج شدن از نظامی است با درجه وجودی ضعیف، و وارد شدن به نظامی است با درجه وجودی شدید که در شرایط جدید امکان ظهور حقایقی فراهم می شود که در دنیا امکان آن چنان ظهوری ممکن نبود.

3- دنیا مانند رَحِمی است که انسان را آماده می کند برای دنیای وسیع تر، یعنی قیامت، و مرگ دورة انتقال از این دنیا به آن دنیاست تا در قیامت استعدادهایی مثل خلود و تجرد که در این دنیا امکان ظهورش نبود ظهور کند.

در طول کتاب إن شاءالله به نحو مستوفی به این سه موضوع می پردازیم. در این جا به فرمایش امام خمینی«رحمة الله علیه» در این رابطه بسنده می کنیم که می گویند:

«معاد امری نیست که در همین نشئه طبیعت واقع شود، این انکار معاد و رجوع الی الله و تثبیت عالم طبیعت و تخلید آن است. امر معاد مثل فساد و خاک شدن شجره و دوباره به صورت شجره درآمدن همان اجزاء، به مرور زمان با تحولات و انقلابات طبیعت نیست، زیرا تغییر شجره به منزله برگشتن به نشئه دیگر نمی باشد، در صورتی که ضرورت تمام شرایع این است که معاد، اثبات نشئه دیگر و اثبات عالم فوق الطبیعه است، و لفظ معاد هم به معنی «عود الی الله» است، عود الی الله دانستنِ معاد، به سبب قربی است که آن نشئه به عالم الوهیت دارد.

ص: 26

تعبیر «رَاجِعونَ» در «إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعونَ»(1) به همین معنی است، یا این که فرمود: «کَمَا بَدَأَکُمْ تَعُودُون»(2) به همان نحو که از عالم بالا شروع شدید، به همان نحو برمی گردید.(3)

ماهیت مرگ

یکی از دقیق ترین نکاتی که در بحث معاد باید مورد دقت قرار گیرد، موضوع ماهیت مرگ است. قرآن در مورد مرگ کلمه «تَوَفّی» به معنی تمام و کمال گرفتن را به کار برده است و می فرماید:

«اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضَی عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَیُرْسِلُ الْأُخْرَی إِلَی أَجَلٍ مُسَمًّی إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ»(4)

خداوند نفوس را در حین مرگ، و یا در حین خواب، تمام وکمال می گیرد، پس آن کس را که مقرر شده بمیرد نگه می دارد و دیگری را تا مدت معینی باز می فرستد.

پس طبق نظر قرآن مرگ نه تنها نابودی نیست، بلکه با دقت در این آیه روشن می شود؛ آنچه شخصیت واقعی انسان را تشکیل می دهد و «مَنِ» واقعی او محسوب می شود بدن او نیست زیرا می فرماید او را در حین مرگ و در حین خواب تماماً می گیریم، در حالی که بدن او را نگرفته و

ص: 27


1- سوره بقره، آیه 156.
2- سوره اعراف، آیه 29.
3- معاد از دیدگاه امام خمینی«رحمة الله علیه»، چاپ اول ص 7 ، با اندکی تغییر. نقل از تقریرات اسفار.
4- سوره زمر، آیه 42.

بدن به جایی نرفته است. پس معلوم می شود همة شخصیت انسان را که تمام و کمال گرفته، کاری به بدن او ندارد و ملاک شخصیت واقعی انسان همان «نفس» او است. و نیز می فرماید:

«وَقَالُوا أَئِذَا ضَلَلْنَا فِی الْأَرْضِ أَئِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ بَلْ هُم بِلِقَاء رَبِّهِمْ کَافِرُونَ * قُلْ یَتَوَفَّاکُم مَّلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلَی رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ»(1)

کافران به پیامبر گفتند: آیا آنگاه که ما در زمین پراکنده و گم شدیم، بعداً دوباره در آفرینشی جدید قرار می گیریم؟ در حالی که حقیقت این است که این کافران ملاقات پروردگار را منکرند، بگو فرشتة مرگ که بر شما گمارده شده، شما را توفّی می کند و تمام و کمال می گیرد و سپس به سوی پروردگارتان باز گردانده می شوید.

پس این چنین نیست که پراکنده شوید و دوباره خلق شوید، بلکه از اول گرفته می شوید و هیچ وقت نابود نمی شوید تا دوباره زنده شوید.

سکرات مرگ

چون مقرر شد نفس انسان از بدن و دنیا منقطع شود و در آستانه مرگ قرار گرفت، حالات مخصوصی به او دست می دهد. از یک طرف جذبه های مرگ کم کم او را فرا می گیرد و در نتیجة آن، از شدت توجهش به دنیا و افراد آن کاسته می شود، از طرف دیگر به جهت اُنس طولانی با دنیا، هنوز توجهش به دنیاست و باز از آن طرف به جهت جذبة مرگ، خود را در عالم دیگر می یابد و همین که وحشتِ روبه روشدن با

ص: 28


1- سوره سجده، آیات 10 و 11.

عالم جدید او را فرا گیرد، باز یک مرتبه خود را در دنیا می یابد، این حالت دوگانه را که یک لحظه با آن دنیا روبه رو می شود و یک لحظه با این دنیا، به طوری که گویا غرق در مرگ است، سکرات می گویند. قرآن می فرماید:

«وَجَاءتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذَلِکَ مَا کُنتَ مِنْهُ تَحِیدُ»(1)

به راستی و به طور گریز ناپذیری سکره موت فرا می رسد، این همان چیزی است که از آن روی گردان بودی.

حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند:

«وَ إِنَّ لِلْمَوْتِ لَغَمَرَاتٍ هِیَ أَفْظَعُ مِنْ أَنْ تُسْتَغْرَقَ بِصِفَةٍ أَوْ تَعْتَدِلَ عَلَی عُقُولِ أَهْلِ الدُّنْیَا».(2)

برای مرگ غمرات و گرداب هایی است که دشوارتر از آن است که به وصف آید و یا این که عقل مردم دنیا آن را بفهمند.

چون سکرات از جنس عالم دیگر است با مقیاس های این دنیا نمی توان به واقع آن را معرفی کرد.

حضرت علی علیه السلام کیفیت حال انسان را در آستانه این جذبات و سکرات چنین بیان فرموده اند:

«هنگامی که فرزند آدم در آخرین روز از روزهای دنیا و نخستین روز از آخرت قرار می گیرد، «مال»، «فرزندان» و «عمل» او در برابرش مجسم می شوند. او رو به مال خود نموده و می گوید: به خدا قسم من نسبت به تو حریص و بخیل بودم، حال سهم من از تو چیست؟ مال در

ص: 29


1- سوره ق، آیه 19.
2- نهج البلاغه، خطبه 221.

پاسخ گوید: به اندازه کفن ات از من بردار. پس از آن رو به سوی فرزندان خود کرده و گوید: به خدا سوگند من شما را دوست می داشتم و حامی شما بودم، اکنون بهره من از شما چیست؟ آنان در پاسخ او گویند: ما تو را به قبرت می رسانیم و تورا در آن پنهان و دفن می کنیم. سپس به عمل خود توجه و نظر می کند و می گوید: به خدا سوگند من نسبت به تو بی اعتنا بودم و تو بر من گران و سنگین بودی، اینک بهره و برخورداری من از تو چیست؟ عمل در پاسخ گوید: من در قبر و قیامت هم نشین تو خواهم بود تا هر دو به پیشگاه پروردگار عرضه شویم ...»(1)

این گفتگو و دیدار، گفتگوی زبانی با شکل ظاهری و پیکره مادیِ مال، فرزندان و اعمال نیست، بلکه مواجهه با صورت ملکوتی و برزخی آن هاست و انسان با باطن خود با حقیقت و باطن اشیاءِ مورد علاقه خود که در بُعد برزخی و مثالی نفس او تجسم یافته اند صحبت می کند.

در آستانة ترک دنیا کم کم پرده ها از جلو چشم انسان کنار می رود و انسان بیشتر از هر موقع دیگر به حقیقت اعمال و خواسته های خود توجه می کند و دیدِ او وسعت زیادتری می یابد. در آن لحظات به سیر در اعمال و عمرِ سپری شده خود می پردازد, دست حسرت و ندامت به دندان می گزد، اما افسوس که او را فرصت و مهلتی نمانده و مرگ هر لحظه بیشتر او را در خود می گیرد.

ص: 30


1- تفسیر المیزان، بحث روایی ذیل آیات 157-153 سوره بقره- بحارالانوار، ج6، ص224.

شروع مرگ

حضرت علی علیه السلام کیفیت حال انسان های غافل را در این لحظات چنین تشریح می فرمایند:

«چگونه چیزی که به آن جاهل و نادان بودند بر آنان فرود آمد, و حادثه ای که خود را از آن ایمن می پنداشتند, بدانان روی نمود, و وعده هایی که در آخرت داده شده بودند پیش آمد, همان چیزهایی که در وصف نمی گنجد!

دو چیز ناگهان با هم بدان ها روی آورد: یکی «سکرات مرگ» و دیگری «پشیمانی و حسرتِ از دست دادن فرصت». دست و پایشان سست شد و رنگ از چهره ها پرید. پس مرگ بیشتر چنگ انداخت, به طوری که بین او و گفتارش جدایی افتاد (زبانش از کار افتاد) و او در میان اهل و خانواده خود با چشم می نگرد و با گوش می شنود، در حالی که هنوز عقل و ادراکش باقی و صحیح است. می اندیشد که سرمایه عمر را در چه راهی تباه و سپری کرده و روزگارش را چگونه به پایان رسانیده است، به یاد اموالی می افتد که حلال یا شبهه ناک بوده، از هرجا به دستش رسیده، گرد آورده است و حال وبال جمع آوریِ آن، گریبان گیر او شده است.

اینک در آستانه جدایی و فراق از آن است. اموال او برای کسانی خواهد بود که پس از او هستند. آنان از نعمت آن برخوردار می گردند و با آن خوش می گذرانند، در حالی که عواقب و تبعات آن بر دوش او باری گران است و او پابسته و گروگان آن می باشد.

ص: 31

آری از آنچه به هنگام مرگ از حقیقت کارش آشکار می شود, دست ندامت به دندان می گزد و به آنچه در ایام عمر به آن رغبت داشت بی میل می گردد و آرزو می کند چیزی که به آن رشک می برد و حسرت می ورزید، ای کاش به دیگری تعلق داشت. پیوسته مرگ در کالبدش پیشروی می کند تا وقتی که گوشش نیز مانند زبانش از کار بیفتد. پس در میان خانواده خود در حالی است که نمی تواند با زبان سخنی بگوید و با گوش خود چیزی بشنود, لذا باچشم خود به چهره آنان نگاه می کند و جنبش زبان ها را می بیند ولی بازگشت سخنانشان را نمی شنود. سپس مرگ بیشتر در او چنگ می زند، آنگاه دیگر چشمش نمی بیند, همان سان که گوشش نمی شنود و روح از کالبدش بیرون می رود. در میان اهل و خانواده خود مرداری می شود که همه از او می رمند و از نزدیکی به او دوری می جویند، نه آن کس را که می گرید یاری می کند و نه آن را که او را فرامی خواند اجابت می کند. آنگاه او را به زمینی که در آن خط کشیده و جای گورش را معین کرده اند، می برند و آن جا او را به کردارش می سپارند و از دیدارش برای همیشه منصرف می شوند».(1)

بنا به فرمایش امام خمینی«رحمة الله علیه»:

«در حال احتضار، قلب مستعد شود برای رؤیت نفحات لطیفة جمال حق و اگر اهل ایمان باشد، قلب حبّ لقاء الله پیدا می کند و آتش اشتیاق جمال محبوب در قلبش افروخته گردد، و اگر اهل حبّ و جذبه ربوبی بود، جز خداوند کس نداند در این تجلی و شوق چه

ص: 32


1- نهج البلاغه، خطبه 109.

لذّاتی است و اگر اهل ایمان و عمل صالح بوده، از کرامات حق تعالی به او به اندازه ایمان و اعمالش عنایت شود و آن ها را بالعیان در دم احتضار ببیند، پس اشتیاق موت و لقای کرامات حق در او حاصل شود و اگر اهل کفر و نفاق باشد، با قهر و غضب الهی روبه رو شود».(1)

تلاش شیطان در سکرات

شیطان در مرحله سکرات، هنوز قدرت وسوسه دارد و لذا بی کار نمی نشیند تا بلکه بتواند دشمنی اش را به انتها برساند و انسان را دست خالی به معاد بفرستد، البته اگر انسان در قلب خود ایمان را نهادینه کرده باشد شیطان کاری از پیش نمی برد ولی اگر ایمانش اساسی نبود و در دنیا با اندک فشاری ایمانش را رها می کرد، شیطان می تواند در این مرحله موفق گردد. از امام صادق علیه السلام هست که:

«هیچ کس نیست مگر این که چون در آستانه مرگ قرارگرفت، ابلیس یکی از شیاطین اش را بر او می گمارد تا او را به کفر بکشاند و در ایمانش شک ایجاد نماید، آن کس که به واقع مؤمن است تحت تأثیر او قرار نمی گیرد».(2)

شیطان از راه تعلّقاتِ انسان وارد می شود و در خیالات انسان تصرف می نماید و آن کس را که در دنیا صراط عبودیت را وِجهه همت خود قرار نداده است متأثر می کند و در واقع شخصیت اصلی دنیایی آن فرد را به او می دهد.

در این رابطه امام خمینی«رحمة الله علیه» می فرمایند:

ص: 33


1- چهل حدیث، ص461.
2- حیات پس از مرگ، علامه طباطبایی«رحمة الله علیه»، فصل اول به نقل از فروع کافی.

«اگر عبادتی چنین باشد که قلب از آن به هیچ وجه خبر نداشته باشد و از آن آثاری در باطن پیدا نشود، در عوالم دیگر محفوظ نمی ماند و از نشئه مُلک به نشئه ملکوت بالا نرود و ممکن است در شدائد سکرات خدای ناخواسته صورت آن به کلّی از صفحه قلب محو شود و انسان با دست خالی به پیشگاه مقدس حق برود».(1)

شرط جواب گویی به ملائکه عالم قبر، نقش بستن عقاید حقّه در لوح دل است، به نحوی که آن عقاید، صورت باطن نفس شود این در صورتی است که به شدت با آن عقاید حقّه مأنوس شده باشد.

قبض روح و تناسب آن با مُتَوَفّی

قبض روح؛ آخرین مرحله از سکرات موت و اولین مرحله از قدم گذاردن به عالم برزخ است و خداوند از طریق توفّی و قبض روح، جهت کلی روح انسان را از دنیا به برزخ و قیامت می کشاند و در این حالت است که اگر انسان جهت روحش دنیایی باشد با سختی های طاقت فرسایی روبه رو خواهد شد و بر عکس؛ آن هایی که عمری در جهت نیل به لقاءالله، صراط عبودیتِ حق را طی می کردند، با قبض روح، به بزرگترین هدف خود دست می یابند و خداوند در این رابطه می فرماید:

«الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلآئِکَةُ طَیِّبِینَ، یَقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْکُمُ ادْخُلُواْ الْجَنَّةَ بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ»(2)

ص: 34


1- تقریرات اسفار، نقل از ص167 معاد از دیدگاه امام خمینی«رحمة الله علیه»، آداب الصلوة ص265.
2- سوره نحل، آیه32 .

آن هایی که وقتی ملائکه می خواهند قبض روحشان کنند دارای روحی پاک از هر گونه گناه هستند، ملائکه به آن ها می گویند: سلام و امنیت بر شما باد، وارد بهشت شوید به جهت آنچه در طول زندگی انجام دادید.

و بر عکسِ مؤمنین؛ آن هایی که فرصت های دنیایی را سوزانده اند و هیچ جهت الهی به جان خود نداده اند، در هنگام قبض روح مورد ضرب و شتم ملائکه هستند. قرآن در این رابطه می فرماید:

«وَلَوْ تَرَی إِذْ یَتَوَفَّی الَّذِینَ کَفَرُواْ الْمَلآئِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ وَذُوقُواْ عَذَابَ الْحَرِیقِ* ذَلِکَ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ وَأَنَّ اللّهَ لَیْسَ بِظَلاَّمٍ لِّلْعَبِیدِ».(1)

ای پیامبر اگر بینی سختی حال کافران را هنگامی که فرشتگان جان آنها را می گیرند، به صورت و پشت آنان می زنند و به آنها می گویند: عذاب سوزنده را بچشید، این عقوبت به جهت اعمال زشتی است که به دست خود پیشاپیش فرستاده اید و خداوند به کسی ظلم نمی کند.

ملاحظه می کنید که اولاً این زدن، یک نوع زدن خاص است که از طریق ملائکه مجرد بر نفسِ مجردِ متوفی وارد می شود. ثانیاً: هم ملائکه او را از پشت می زنند و از دنیا بیرونش می کنند، چرا که حق دنیا را أداء نکرده است، و هم ملائکه از جلو با او روبه رو می شوند، او را می زنند که چرا کاری در شأن برزخ و قیامت انجام نداده ای. ثالثاً: این قدر این عذاب سخت است که ممکن است کسی بگوید این اندازه عذاب، حقِ این شخص نیست و لذا خداوند برای دفع این توهّم در آخر آیه می فرماید:

ص: 35


1- سوره انفال، آیه 50 و 51.

خداوند به کسی ظلم نمی کند بلکه این نتیجه کار خود اوست. فرشته مرگ برای بعضی بسیار زیباست و برای بعضی بسیار زشت و این تفاوت برخورد، ریشه در تعلقات و گناهان افراد دارد. این است که مولوی در همین رابطه می گوید:

مرگ هرکس ای پسر هم رنگ اوست

پیش دشمن، دشمن وبادوست،دوست

پیش تُرک آیینه را خوشرنگی است

پیش زنگی آینه هم، زنگی است

آنکه می ترسی زمرگ اندر فرار

هم زخودترسانی ای جان، هوشدار

روی زشت توست، نه رخسارمرگ

جان توهمچون درخت و مرگ، برگ

در روایت داریم که:

«چون فرشته مرگ جانِ افراد معاند را به سخت ترین شکل می گیرد، آنگاه به او می گوید: اینک سرت را بالا بیاور و نگاه کن، در این موقع او حضرت رسول اکرم و امیرالمؤمنین و سایر ائمه علیهم السلام را بر تخت هایی در مقابل عرش الهی می بیند، بهشت های الهی را می نگرد که درهای آن ها گشوده است، کاخ ها و درجات و منزلت هایی را که در فکر و آرزوی احدی نگنجد، در این حال فرشته مرگ می گوید:اگر تو با اولیاء خدا دوست بودی، روحت به سوی آنان عروج می کرد و جایگاهت در آن بهشت بود. پس از آن، فرشته مرگ پرده دوزخ را کنار می زند و او در دوزخ، انواع بلاها و عذاب و بدبختی ها را ملاحظه می کند و به او گفته می شود: این جا منزل و مأوای تو است ... بدین گونه مرگ او در نهایت حسرت و سختی صورت می گیرد.»(1)

ص: 36


1- - بحارالانوار، ج6، ص190.

ملاحظه می کنید که در هنگام مرگ مقام حقیقی خود را می بیند و با مقام فعلی اش مقایسه می کند و این خود برای او یک نوع عذاب است.

از طرف دیگر عنایت داشته باشید که چون فرشتة مرگ خواست روح انسان محتضر را قبض کند، اگر قبض و جذب به سوی عالم قیامت برای فرد محتضر شیرین و گوارا بود، صورت آن قبض چون گُلِ خوشبویی جلوه می کند و روح او را از آن طریق به عالم برزخ منتقل می نماید. ولی اگر قبض و جذب برای روح محتضر به سوی عالم برزخ و قیامت ناخوش آیند بود و به جهت تعلقاتی که به دنیا دارد این انتقال را نخواهد، صورت آن قبض و جذب، صورت چنگالی خواهد داشت که با فشار و سختی او را منتقل می کند. و زیبایی جذبه و سختی قبض، هر دو به درجة شوق و یا کراهت انسان نسبت به انتقال به آن دنیا بستگی دارد.

نظام «إنّا للهِ وَ إنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ»

نظام هستی طوری است که مخلوقات به طور عام و انسان به طور خاص، همچنان که از خدا خلق شده، باز به سوی او برمی گردد. همچنان که قرآن می فرماید: «کَما بَدَأَکُم تَعُودوُن»(1) همان طور که در اول بودید، باز به همان عالَم و مقام برمی گردید.

پس در نظام عالَم، انسان ها به جهت روح مجردشان هرگز زوال نمی پذیرند، بلکه در مرحله ای، روح در تن ظاهر می شود و به صورت شخصیت خاص حادث می گردد، البته این شروع، که شروعی است به صورت شخصیتی خاص، از دورة جنینی آغاز می گردد. پس از زندگی

ص: 37


1- سوره اعراف، آیه 29.

دنیایی روح یا حقیقت انسان، این بدن خاص دنیایِ مادی را رها می کند و در بدن برزخی و سپس در بدن قیامتیِ خود، ظاهر می گردد. که در واقع این حالت، همان برگشت به نظام الهی است. منتها ابتدا که در بدن دنیایی ظاهر شد، هیچ گونه شخصیتی به عنوان شخص خاص نداشت، ولی با زندگی در دنیا و همراه با بدن دنیایی به جهت داشتن قدرت انتخاب و به علت انتخاب هایی که انجام داد، برای خود یک شخصیت خاصی به وجود آورد که در آن دنیا از بقیة افراد جدا خواهد بود و صورت بدن برزخی و قیامتی او نیز براساس همین انتخاب های خاصی است که در طول زندگی انجام داده است. و این آمدن و برگشتن را می گویند نظام «اِنّا لِلّهِ وَ اِنّا اِلَیْهِ راجِعُون».(1)

جهت بیشتر روشن شدن معنی نظام «اِنّا لِلّهِ وَ اِنّا اِلَیْهِ راجِعُون» به عملِ رؤیت نفس خود توجه فرمایید که ابتدا شما اراده می کنید تا مثلاً این گُلِ روبه روی خود را ببینید. پس ارادة رؤیت، از نفس شما شروع شد، سپس چشم خود را به طرف گُل مادیِ بیرون از نفس خود انداختید و حاصل آن رؤیت را به سوی خود و در نفس خود، بردید. یعنی ابتدا شما اراده رؤیت کردید تا گل را ببینید، بدون آن که در آن رؤیت محتوایی باشد، سپس آن رؤیت را به عالَم ماده و به سوی گُل انداختید (مثل این که نفس شما در این دنیای مادی آمد) سپس رؤیت شما پیش شما برگشت، منتها اکنون رؤیت شما دارای محتوای صورت گُلی است که در بیرون وجود داشت (مثل این که به سوی خدا برمی گردید، منتها با شخصیت خاصی که در اثر انتخاب های خود ایجاد کرده اید). این یک نمونه از نظام «اِنّا لِلّهِ وَ اِنّا اِلَیْهِ راجِعُون» است. البته

ص: 38


1- سوره بقره، آیه 156.

متوجه هستید که آن گُلی که اکنون در نزد نفس شما است نسبت به گُل مادی بیرونی دارای صورتی است با درجه وجودی بالاتر، یعنی در عین این که همان گُل بیرونی است ولی جنس نفس شما است، نه جنس ماده. یعنی جسم دارد، ولی جنس آن مساوی جنس گُل بیرونی نیست، هرچند جسم آن، همان جسم گُل بیرونی است.

پس می توان گفت باز گشت به سوی خدا با یک نحوه کمال همراه است تا هرکس بتواند از شخصیتی که برای خود ساخته است بهره برداری کند. قرآن می فرماید:

«اِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ جَمیعاً وَعْدَاللهِ حَقّاً، اِنَّهُ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعیدُهُ لِیَجْزِیَ الَّذینَ امَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ بِالْقِسْطِ، وَالَّذینَ کَفَروُا لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمیمٍ وَ عَذابٌ اَلیمٌ بِما کانُوا یَکْفُروُنَ»(1)

همه شما به سوی خدا برمی گردید که این وعده ای است حق، خداوند خلق را به وجود آورد و سپس به سوی او برمی گردند، تا آنان که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند را بر اساس عدالت جزا دهد و برای کافران به جهت کفری که ورزیدند آبی سوزان و عذابی دردناک است.

ملاحظه می کنید همان خدایی که خلقت را براساس یک سنت کلی به راه انداخته است، همین خلق را برگشت می دهد تا مخلوق بتواند به مقصد نهایی خود دست یابد.

ص: 39


1- سوره یونس، آیه 4.

قبض روح از باطن انسان

با توجه به این که در عالم مجردات قرب و بُعد مکانی نیست، پس نزدیک شدن فرشته مرگ به انسان به معنی نظر فرشتة مرگ به ملکوت انسان است و لذا صِرف نظر فرشته مرگ – به عنوان مظهر اسم قابض الهی- به بُعد غیر مادی انسان، روح او را جذب می کند. و قرآن در این رابطه می فرماید:

«وَلَوْ تَرَی إِذْ فَزِعُوا فَلَا فَوْتَ وَأُخِذُوا مِن مَّکَانٍ قَرِیبٍ»(1)

ای پیامبر اگر بینی هنگامی که آنان ترسان و هراسان اند و در آن حال هیچ نابودی نیست، بلکه از مکان نزدیکی گرفته می شوند.

بنابراین قبض روح از باطن انسان صورت می گیرد و قرآن آن را تعبیر می فرماید که از مکانی نزدیک گرفته می شوند. مکان نزدیک یعنی در شرائطی که دوری برای نفس انسان نسبت به فرشتة مرگ مطرح نیست و چون فرشته مرگ مجرد است و مجرد فوق مکان و زمان است,همه جا به طور کامل و تمام حاضر و نزدیک است و فاصله ای بین او و بقیة موجودات مطرح نیست. موجود کامل طوری است که همة وجود او در همه جای هستی حاضر است.(2) و لذا حضرت عزرائیل علیه السلام جان انسان ها را اخذ کرده و به ساحت و عالَم دیگری سیر می دهد که آن عالَم را عالم برزخ می گویند.

ص: 40


1- سوره سبأ، آیه 51.
2- برای روشن شدن حضور کامل و تمام موجودات مجرد به نکته شماره 7 از کتاب «ده نکته از معرفت نفس» رجوع فرمایید.

عالَم برزخ

اشاره

ص: 41

ص: 42

دلیل وجود عالَم برزخ در قرآن

چون انسان ها از سکرات گذشتند و وارد عالم برزخ شدند و با قواعد آن عالم روبه رو گشتند و عوامل غفلتی که در دنیا آنها را از ابدیتشان غافل می کرد، همه از مقابل انسان عقب رفت، در آن حال اگر فرد متوفی اهل ایمان نباشد با یک پشیمانی فوق العاده ای روبه رو می شود و از خدا تقاضا می کند خدایا مرا برگردان بلکه عمل صالحی انجام دهم. قرآن در این رابطه می فرماید:

«حَتَّی إِذَا جَاء أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَکْتُ کَلَّا إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ».(1)

چون آن کفار را مرگ فرا گرفت، تقاضا می کنند؛ پرودگارا مرا برگردان بلکه عمل صالحی در آنچه ترک کرده ام انجام دهم. جواب می شنود دیگر نمی شود و تا قیات مانعی پشت سر آن ها هست که نمی توانند به دنیا برگردند.

پس معلوم می شود آن ها، اولاً: پس از مرگ و قبل از قیامت در عالمی بین دنیا و قیامت قرار می گیرند. ثانیاً: در آن دنیا هوشیاری و شعور دارند و نتیجه کارهایشان را می یابند که پشیمان می شوند و تقاضای برگشت به دنیا را می کنند. ثالثاً: این تمنّا در شرایطی است که فاقد نفس امّاره - که موجب انجام گناه و غفلت است - هستند، ولی اگر به دنیا برگردند به این جهت که زندگی دنیایی همواره با نفس امّاره همراه است، دوباره همان کارهایی را

ص: 43


1- سوره مؤمنون، آیات 99 و 100.

انجام می دهند که در مدت عمر خود انجام دادند و این است که در جواب به آن ها گفته می شود: «کلّا إنّها کلمةٌ هو قائلُها» نه! راست نمی گویند،این یک حرفی است که این ها می زنند و لذا خداوند می فرماید:

«و لَو رُدُّوا لَعادوا لِما نُهُوا عَنْهُ و إنَّهُم لَکاذِبُونَ».(1)

اگر آنها برگردند باز به همان کارهایی که پیامبران در دنیا از کارها بازشان می داشتند، برمی گردند و آنها دروغ می گویند.

سیر به سوی لقاء

امام خمینی«رحمه الله علیه» می فرمایند:

«وقتی که انسان مُرد، قوای نفس در مرتبة برزخیت جمع خواهند شد و به آن مرتبه رجوع خواهند کرد و قشر خود را که بدن باشد، خواهند انداخت، یعنی قوا به باطن نفس رجوع خواهند کرد. این است معنی «اِذَا مَاتَ بْنُ آدَمَ فَقَدْ قَامَتْ قِیَامَتُهُ»(2) که می فرماید: چون فرزند آدم مُرد، قیامتش بر پا می شود، این «قیامت صغری» است. یک «قیامت کبری» هم هست و آن وقتی است که تمام قوای عالم بر باطن وجود برگشت نمایند.»(3)

قرآن در معرفی قیامت می فرماید:

«یَوْمَ تُبَدَّلُ الاَرْضُ غَیرَ الاَرْضِ والسَّمواتِ، وَ بُرِزُو لِلّهِ الْواحِدُ الْقَهّار».(4)

ص: 44


1- سوره انعام، آیه 28.
2- بحار الانوار، ج58، ص7 و ج73، ص67.
3- معاد از دیدگاه امام خمینی«رحمة الله علیه»، نقل از تقریرات اسفار، ص261.
4- سوره ابراهیم، آیه 48.

قیامت روزی است که زمین غیر از زمین می شود و آسمان ها غیر از آسمان می شود، و همه برای خدای واحد قهّار بروز می کنند.

برای تحقق قیامت مقدماتی لازم است، آن مقدماتی که برای انسان و موجودات حالت بین دنیا و قیامت به وجود می آید، عالم برزخ می گویند که برای خود عالَمی است با تمام خصوصیات یک عالَم، و این عالم مقدمه ای است برای رسیدن و روبه روشدن هر موجود با چهرة اصلی خود.

آسمان و زمین پس از تبدیل، چهره اصلی خود را نشان داده و با چهره اصلی که در برابر خدای قهار ظاهر می شوند، بروز می کنند. قبل از وقوع قیامت، آسمان ها و زمین تغییراتی کرده اند تا وقتی تبدیل و تحول به آخر رسید و صورت قبلی شان از میان برخاست و حجاب کنار رفت و صورت اصلی ظاهر گشت، قیامت شروع شود و آسمان ها و زمین هم در برابر خدای متعال قرار می گیرند.

اساساً اصل حرکت حاکم بر عالم می فهماند که کل هستی به معاد می رسد، و هر موجودی در مسیر خاص خود و طبق قوانین و سنن حساب شده به حرکت افتاده و پیوسته در حرکت می باشد تا به وجود حقیقی که رسیدن به مبدء متعال است، برسد. در مسیر رسیدن به وجود حقیقی باید از برزخ عبور کرد و هر اندازه انسان ها بیشتر خود را متوجه چنین انتقالی بنمایند و به برزخ ایمان بیاورند و مطابق آن ایمان عمل کنند، راحت تر در برزخ قرار می گیرند و بهتر سیر کرده و از مزایای آن استفاده می نمایند.

تفاوت در لقاء الهی

انکار لقای خداوند مانع حرکت عالم به سوی معاد و به سوی لقای مبداء متعال نمی شود، ولی انسانی که منکر کمال بی نهایت و یا در راه

ص: 45

مخالفت با فرمان خداوند است، در مسیر لقای الهی با انسانی که طالب لقای حق و تابع دستورات حق است، در رویارویی با خداوند متفاوت اند. یکی پروردگار خود را با رحمت پروردگاری ملاقات می کند و یکی در عین لقای رب، از وجه کریمِ پروردگار محجوب است و با اسم غضب حق روبه رو می شود. و این است که امام سجاد علیه السلام می فرمایند:

«پروردگارا! در روزی که همه تو را ملاقات می کنند، چشم ما را به رؤیت خود روشن گردان»(1)

یعنی طوری باشم که تو با اسم جمال و کمال خود با من برخورد کنی، رنگ هایی به خود نزنم که با غضب تو روبه رو شوم و از رحمت تو طرد گردم.

این جاست که خداوند از خود انسان ها می پرسد: آیا آن هایی که اهل ایمان و عمل صالح بودند را با آنهایی که در زمین فساد می کردند، مساوی قرار دهم؟ آیا متقین و اهل گناه را یکسان و مساوی بدانم و با یک جلوه و یک اسم با آن ها برخورد کنم؟ «اَمْ نَجْعَلُ الَّذینَ امَنُوا وَ عَمِلُواالصّالِحاتِ کَالْمُفْسِدینَ فِی الاَرْضِ اَمْ نَجعَلُ الْمُتَّقِینَ کَالْفُجّارِ».(2)

بهشت عبارت است از آثار لقای حضرت حق، همراه با اسماء رحمت و مغفرت، و جهنم عبارت است از آثار لقای پروردگار با اسماء غضب. در برزخ و قیامت یا غضبی که تحت عنوان درکات جهنم معرفی شده است انسان را در برمی گیرد، یا رحمت و مغفرت پروردگار. همان رحمتی که در قرآن به اهل تقوا وعده داده و می فرماید: «...وَرَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ

ص: 46


1- « ... وَ أَقْرُرْ أَعْیُنَنَا یَوْمَ لِقَائِکَ بِرُؤْیَتِکَ ...» مفاتیح الجنان، مناجات الزاهدین.
2- سوره ص، آیه 28.

فَسَأَکْتُبُهَا لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَالَّذِینَ هُم بِآیَاتِنَا یُؤْمِنُونَ»(1) رحمت من همه چیز را در بر می گیرد، پس برای اهل تقوا و آن هایی که انفاق می کنند و ایمان به آیات ما دارند، آن رحمت را مخصوص می گردانم. و ما نیز در دعای کمیل از خداوند می خواهیم تا با آن رحمت با ما برخورد کند، آن جایی که می گویی: «اللّهُمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ بِرحمَتِکَ الَّتی وَسِعَتْ کُلّ شَیْء» آن رحمتی که همة اشیاء را در برگرفته، ولی برای متقین آن رحمت را پایدار می داری. پس همان رحمت را برای ما ادامه بده و حتی کامل ترش بنما. پس ملاحظه فرمودید که خداوند در برزخ و قیامت با رحمت مخصوصِ خود، انسان های متقی را در بر می گیرد.

بدن اخروی؛ صورت کامل تر بدن دنیوی است

در عوالم اخروی، چه در بهشت و چه در جهنم، جسم و بدن، آثار و خصوصیاتی را که در نظام دنیوی داشته اند، ندارند. چرا که وقتی قرآن می فرماید: «یَوْمَ تُبَدَّلُ الارْضُ غَیْرَ الاَرْض...» تمام زمین از این حالت دنیایی اش در می آید و تغییر می کند. پس نباید انتظار داشت که انسان ها در آن عالم، بدنی با خصوصیات بدن این دنیایی داشته باشند، بلکه بدن اخروی هرکس، چه در برزخ و چه در قیامت متناسب با عوالم اخروی - اعم از بهشت یا جهنم - خواهد بود.

عوالم بهشتی و تنعم انسان ها در آن عوالم، زوال پذیر نبوده و دائمی است، لذا قرآن می فرماید: «هُمْ فیها خالِدون» یا می فرماید: «جَنَّةُ الْخُلْد» یعنی بهشتی پایدار.

ص: 47


1- سوره اعراف، آیه 156.

دوام و زوال ناپذیری بهشت ها و جهنم ها و نبودن پیری و شکستگی و مریضی و دردها در بهشت، همه گویای این حقیقت است که قوانین حاکم در آن جا غیر قوانین این دنیا است.

از طرفی بنا به فرمایش امام خمینی«رحمة الله علیه»:

«نفس بتدریج حرکت می کند و مادامی که در طبیعت است، مرتبه به مرتبه با حرکت جوهریه، خود را از طبیعت بیرون می کشد، ولی در عین حال که مرتبه ای از آن تجرد پیدا کرده، مرتبه دیگرش، مرتبه طبیعی است تا به اولین درجه عالم تجرد قدم می گذارد و از عالم شهادت گذشته، به عالم غیب می رسد که آن را ”مرگ” گویند و این وداعی اجباری است و در موردش فرمود: «فَإِذَا جَاء أَجَلُهُمْ لاَ یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ یَسْتَقْدِمُونَ».(1)

اگر عنایت نمی شد و انبیاء نمی آمدند، تجرد اغلب مردم در همان حدّ تجرد حیوانی باقی می ماند، ولی به کمک دین می توانند یک موجود مجرد عقلانی شوند.

تعلق روح به بدن بعد از مرگ همان «توجه نفس به حال خود» است، زیرا بعد از این که سکرات موت رخ داد و ارتباط بدن با نفس قطع شد، مجدداً نفس توجهی به بدن می کند ...، تعلق مذکور به این معنی نیست که نفس دوباره داخل چیزی که آن را دور انداخته بود و حالا دیگر چیزی بیش از یک لاشه نیست بشود. نسبت نفس با این جسدی که خاک شده و می پوسد، مثل نسبت آن با اجسام دیگر است، بلی تنها تفاوت این است که شرع احتراماتی برای این جسم قائل شده،

ص: 48


1- سوره اعراف، آیه34.

چراکه سابقاً بدن مؤمن بوده است، ولی غیر از این، نسبت دیگری بین این دو وجود ندارد.»(1)

و باز در همین رابطه حضرت امام خمینی«رحمة الله علیه» می فرمایند:

«چنانچه این لباس صوری ساتر و لباس بدنِ مُلکی است، خودِ بدن، ساترِ بدن برزخی است - بدن برزخی الآن موجود است، ولی در ستر بدن دنیایی است - و این بدن برزخی ساتر نفس او است؛ و آن ساتر قلب است و قلب ساتر روح است و روح ساتر سرّ است و آن ساتر لطیفة خفیّه است، الی غیر ذلک از مراتب، هر مرتبة نازله، ساتر مرتبة عالیه است».(2)

ص: 49


1- معاد از دیدگاه امام خمینی«رحمة الله علیه» ص74 ، نقل از تقریرات اسفار.
2- آداب الصلواة امام خمینی«رحمة الله علیه» ص 91. در رابطه با این که بدن حقیقی نفس همیشه با آن هست، عارفة بزرگ مرحومه حاجیه خانم امین«رحمة الله علیها» می فرماید: «اگر گفته شود ما به حسّ و عیان می بینیم کسی که مُرد بدنش را زیر خاک کرده و پوسیده می شود، پس با چه بدنی سفر می کند؟ در جواب می گوییم: این بدنی که با مردن از او جدا شده قشر بدنِ حقیقی اوست، بدن حقیقی همیشه و در همة نشئات با روح همراه است ....» (مخزن العرفان ج 12 ص 269). در ضمن ملاصدرا«رحمة الله علیه» در مورد معاد جسمانی در جلد نهم اسفار، بحث مبسوطی مطرح می نماید که خلاصه آن را می توان به صورت ذیل از زبان استادسیدجلال الدین آشتیانی چنین نقل نمود. «مبدأ بهشت جسمانی اعمال صالحه از قبیل نماز، روزه، حج، جهاد و کسب اخلاق فاضله و ملکات کامله است. نفس ناطقه به اعتبار اکتساب اخلاق فاضله در صقع داخلی خود صُوَری را ایجاد نموده و آن صور منشأ فعلیت نفس و سبب خروج آن از قوه به فعل می باشد. نفس بدون شک متصور به آن صور می شود. بعد از خروج از این نشأه و زوال شواغل مادیه و جسمانیه، جمیع قوایش در قوه واحد محشور می شود و به اعتبار استکمال جوهری و رفع ماده، قدرت بر ایجاد هر شی ای دارد و در ایجاد مشتهیات خود احتیاج به ماده جسمانی ندارد و هرچه در لوح نفس او خطور نماید در نزد او در بیرون حاضر است». و در مورد جسمانی بودن دوزخ و آتش می فرماید: «دوزخ و نار بر دو قسم است؛ نار معنویِ روحانیِ عقلی، و نارِ محسوسِ شبحیِ جسمانیِ مقداری. مبدأ نار عقلی حرمان قوه عقلیه از کمالات نفسانیه و علوم الهیه و معارف ربّانیه و معاندت با معارف حقه و انکار انبیاء و ائمه علیهم السلام و اِعراض از حقایق وارده در کتب آسمانی و شک در مبدأ و معاد و رسوخ عقاید باطله می باشد». علت حصول آتش حسی فرورفتن در شهوات و در دنیا و مادیات می باشد. نفس بعد از استمرار در ایجاد اعمال زشت و پلید، متصور به صُوَر مناسب با اعمال خود شده و به واسطه کثرت اُنس با اعمال حیوانی و شیطانی، مظهر صور مار و عقرب می شود و چه بسا به صورت انسان محشور نشود». (شرح حال وآراء فلسفی ملاصدرا، سید جلال الدین آشتیانی ص 86 و87). دراین رابطه نظر امام خمینی«رحمة الله علیه» را که دارای معارف عمیق و دقیقی است، در ذیل به صورت خلاصه مطرح می نماییم که می فرمایند: «با توجه به حرکت جوهری، موجود در ذات خود از ضعف رو به قوت و کمال می رود و هیولا مرتبه به مرتبه، به طرف اخذ صور کمالیه حرکت می کند تا جایی که در صفا و شدت، هم سنخِ وجود می شود. یعنی در اثر این حرکت و اخذ افاضات، به مرتبه ای از وجود می رسد که می خواهد به موت طبیعی، از سر شاخه عالم طبیعت بیرون رود و هیولا را رفض نماید و از شجره عالم ماده رهیده، در عالم اکمل و اَعلا ثابت و مستقر گردد و طبق اصل « شیئیتِ شئ به صورتش است، نه به ماده اش » پس اگر صورت اخیر، ماده منضمه را از دست بدهد و جز صورت چیزی باقی نماند، شیئیت شئ محفوظ است، چنانچه تخت بودن تخت به ماده اش که چوب است، نیست؛ بلکه به صورتش است، و لذا اگر ماده آن یعنی چوب بودن نباشد، باز تخت، تخت است. از طرفی نفس انسان، صورت اخیر اوست و شیئیت انسان به آن است. حال اگر انسان در عالم طبیعت مسیر کمالی خود را طی کرد به جایی می رسد که از ماندن در شجره عالم طبیعت مستغنی است و به قدری خوش طعم و خوش رنگ و بو شده که ملائکة الله، مجذوب نور جمال و عطر وجود او می شوند و آرام آرام، جسم طبیعی را پشت سر می گذارد و در اثر این «حرکت جوهری» به جسم مثالی که حاصل حرکت آن جسم طبیعی است نایل می شود و از طبیعت بیرون می رود. این جسم مادام که در طبیعت است، جسم خالص نیست، بلکه اختلاطی از جسم و لاجسم است ( چون مقرون به هیولا است و هیولا، جسم نیست) و با حرکت ذاتی اش به جایی می رسد که جسم خالص می شود و این یعنی به مرتبه جسم مثالی رسیدن، و وقتی به آن مرتبه رسید، حرکت در حقیقت امتدادیه جوهریه اش، توقف پیدا می کند، چون اگر این حرکت ادامه یابد دیگر معاد جسمانی نخواهد بود، ولی چون عالم مثال حرکت ندارد، جسم مثالی همواره برای همه انسان ها باقی خواهد ماند و محال است نباشد، زیرا نبودش بدین معنا است که انسان مولود طبیعت نباشد. انسانی که فعلاً در طبیعت است و به تدریج رو به کمال می رود، انسان خالص نیست و تعیّن ندارد، چون در بین قوه و فعل در حرکت است و از هر درجه ای که می گذرد نقص آن درجه را به جای می گذارد، تا روزی برسد که نقص عالم طبیعت را بر زمین بگذارد و آن آخرین قدم حیات دنیایی و اولین قدم حیات دیگر است. انسان وقتی با حرکت، به عالم برزخ رسید و جسم برزخی شد، شخصیت او باقی است (یعنی همان کودکی است که در اثر حرکت جوهریه و استعداد وجود فعلاً جسم برزخی شده است) و هرچه بالاتر رود، وجودش جامع تر و جنبه کثرتش ضعیف تر و جنبة وحدتش قوی تر می شود و لذا یک شخصیت واحد است که همه شئون مراتب قبل را دارا است، لمس می کند، می بیند، می چشد، و خلاصه همه آنچه در مراتب پایین داشت در مراتب بالاتر همان قدرت و توان را دارا است. نفس، مادام که در طبیعت است چون هیولا و جنبه بالقوه دارد «قابل» صُوَر جسمیه است، هرچند خودش جسم نیست، ولی بعد از مفارقت از عالم طبیعت و فراغت از تدبیر امور غیر، می تواند اجسام جرمیه را ایجاد نماید و چون قویّ الاراده است و از اشتغالات طبیعت رسته است، هر چه اراده کند ایجاد می نماید (همچنان که در همین دنیا در ذهن خود صورت اشیاء را اراده و ایجاد می کند) و لذا در نشئه آخرت بدن خود را خودش ایجاد می کند، بلکه آن بدن، بدنی است که نفس، خودِ آن بدن است و ایجاد و اعدام آن، مساوق اعدام و یا ایجاد خودش می باشد». (معاد از دیدگاه امام خمینی«رحمة الله علیه» ص 218 تا 226.

ص: 50

لزوم تحول روح و جسم

انسان در سیر معادی خود و در حرکت و بازگشت به سوی حضرت حق، در جهت نظام های بالاتر قرار گرفته و به سوی آن عوالم با آن خصوصیات در حرکت است. یعنی این نظام ها و عوالم برتر، از نظر رتبه وجودی در جوار حضرت حق و در قرب مبدء وجود هستند و حرکت انسان به سوی ذات حق مستلزم ورود انسان به آن عوالم و قرار گرفتن در آن ها است.

ص: 51

روح انسان با این که از عالم بالا است، ولی در نتیجه ارتباط و تعلق به نظام مادی، رنگ ها برداشته و با یک سلسله از مفاهیم و معیارها و ارزش ها و سنجش ها و ارزیابی های عالَم دنیا آمیخته و متحد گشته و لذا اصالت خود را مختل کرده و تناسب خود را با عالم بالا از دست داده و به صورت موجودی متناسب با نظام دنیوی درآمده است، به طوری که دریافت عوالم بالاتر و سُنَن جاری در آنها برای روح او ناممکن و غیرقابل هضم شده است. حال انسان با چنین آثاری که با تعلقات دنیایی برای خود ساخته است، چگونه می تواند در نظام بالاتر که سنخ آن غیر از سنخ مادی است وارد بشود و منطبق با آن جا شود؟

تکامل در برزخ

تکامل در برزخ برای مؤمنین، برگشت به منزل اصلی روح و آزادشدن از حجاب تعلقات است و این نوع تکامل با تجرد ذاتی روح منافات ندارد، چرا که در این سیرِ تکاملی مثل عالم ماده قوه ها تبدیل به فعل نمی شوند، بلکه از آن جایی که روح آدمی بر اساس تنزلاتی که در قوس نزول داشته، صورت اصلی و قسمت های مهمی از کمالات وجودی خود را از دست داده و آن کمالات در حجابِ توجه به کثرات قرار گرفته است. با ورود به عالم وحدت، از این حجاب ها آزاد می شود، و درواقع با صورت عبودیتی که در دنیا طی کرده بود روبه رو می گردد و در اثر تکامل برزخی شایسته لقای رب با اسماء رحمت و بهشت می شود، چرا که شرایط، شرایطی است که خداوند در باره اش فرمود:

ص: 52

«یَوْمَ لَا یَنفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ * إِلَّا مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ».(1)

روزی است که در آن روز؛ نه مال کارساز است و نه فرزند، مگر قلبِ سراسر توحیدی و سالم از هرگونه شرک.

و این که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند: «فِی حلالِها حسابٌ وَ فِی حَرامِها عقاب»(2) پس؛ باید توجه داشت آدمی چه مقدار تعلق خاطر به مال حلال دارد و آیا آن تعلق خاطر آنچنان ضعیف بوده است که بتواند به راحتی آن را در راه خدا خرج کند و یا باید این نوع تعلقات در برزخ از بین برود و با آزادشدن از توجه به مال حلال، در تزکیه کامل قرار گیرد؟ و این تازه غیر از آن است که با توجه انسان به مال حرام، مسیر برزخی او، مسیر به سوی عقاب و آتش خواهد بود.

مؤمن در برزخ گرفتار صفات رذیله ای است که در دنیا نمی خواسته آن ها را داشته باشد، از عصبانیت بدش می آمده ولی از آن آزاد نشده، در برزخ تحت فشار و عذاب قرار می گیرد تا از این صفات پاک شود و مسیر او به سوی بهشت ممکن گردد. و در همین راستا حضرت صادق علیه السلام می فرمایند: «چقدر اندک اند کسانی که از فشار قبر نجات یابند....».(3)

چگونگی گذراندن برزخ ها

انسان باید خصوصیات و کمالات جدیدی را اکتساب نموده و یک سلسله خصوصیات و معیارها را از دست بدهد تا متناسب با آن عوالم شده

ص: 53


1- سوره شعراء، آیه 88.
2- نهج البلاغه، خطبه 82، ص59.
3- بحارالانوار، ج6، ص261.

و وارد آن عوالم گردد. آری روح با انقطاع از بدن مادی، روی به عالم اصلی خود می آورد ولی این بدان معنی نیست که روح با انقطاع از بدن بلافاصله در عالم قرب و موطن اصلی خود وارد می گردد، بلکه روح بعد از انقطاع از بدن، در حرکت صعودی و برگشت به عالمی بالاتر از عالم ماده وارد می گردد که از عوالم برزخ است و بعد از طی برزخ ها باید عوالم و منازل را طی نموده تا به قرب اصلی و بهشت برسد.

همان طوری که روح انسان در تنزلات خود از عالم بالا تا جای گرفتن در بدن، به ترتیب و حساب شده تنزل نموده است، در برگشت و تکامل و تعالی هم باز به ترتیب و حساب شده پیش می رود و همه منازلی را که در تنزل خود طی نموده است در برگشت و صعود هم باید طی کند.

اول وارد برزخ می شود و سپس وارد حشر می گردد و مواقف و منازل حشر را طی می کند و میزان و حساب و صراط را پشت سر می گذارد و بعد از عبور از این عوالم، به بهشت و عالم قرب و لقاء می رسد که هر کدام از این ها، نظام و عالم خاصی است و با ورود به هر کدام از این عوالم سرفصل جدیدی از تحول و تکامل را شروع نموده و وارد نظام جدیدی شده و نقائص را کنار زده و کمالات جدیدی را کسب می کند. این عوالم، مثل مکان های مادی نیست، بلکه هر کدام نظام خاص معنوی است که روح باید با آنها یگانه شود. مثل این که انسان اگر در دنیا وارد عالَم صداقت می شود، در واقع وارد مکان خاصی نشده، بلکه روح او، کمالاتی پیدا کرده است که براساس آن کمالات، مناسب رسیدن به عالم صدق و راستی می گردد و از ظلمات کذب آزاد می شود. انسان در هر عالمی از عوالم به مرتبه ای از مراتب وجودی و ذاتی خود می رسد و در نهایت هم به چهره واقعی خود که قبل از تنزل داشت نایل می شود و روحِ

ص: 54

منسوب به خدا می گردد. پس تکامل روح در عالم قیامت به معنی رفع حجاب، قابل قبول است، ولی تکامل به این معنی که انسان در قیامت هم بتواند اراده های جدیدی بکند و شخصیت خود را تغییر دهد، دیگر ممکن نیست و این است که حضرت علی علیه السلام فرمودند:

«وَ اِنَّ اَلْیَوْم عَمَلٌ وَ لا حسابَ وَ غَداً حسابٌ وَ لا عَمَلَ»؛(1)

امروز روز عمل است و روز حساب نیست و فردا روز حساب است و امکان عمل نیست.

دیگر در آن دنیا فرصت عمل و اراده ای جدید وجود ندارد ولی به مرور با چهره های اعمال و نیات و عقاید خود هر چه بیشتر روبه رو می شود.

مرگ، یا تحول بزرگ تکاملی

طبق آنچه گفته شد؛ مرگ و انقطاعِ روح از عالم ماده و برگشت به عوالم بالاتر، به جای خود یک تحول بزرگ تکاملی است و یک سرفصل خاصی است در حرکت کلی انسان. یعنی روح انسان در هرکدام از عوالم «برزخ» و «حشر» و غیره چهره جدیدی یافته و قدم بزرگی در تکامل برمی دارد.

انسان هایی که به طرف خدا در صراط مستقیم عبودیت هستند در حشر و مواقفِ آن مشمول تزکیه حضرت حق بوده و خداوند آنان را از ناپاکی ها، پاک می گرداند و از آنچه روی چهره اصلی آنان را گرفته

ص: 55


1- نهج البلاغه، خطبه 42.

تطهیر می نماید ولی آنانی که در صراط عبودیت نیستند، از این تزکیه الهی محروم خواهند بود.

قرآن در این رابطه می فرماید:

«اِنَّ الَّذینَ یَشْتَروُنَ بِعَهْدِاللهِ وَ اَیْمانِهِمْ ثَمَناً قَلیلاً اُولئِکَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِی الْاخِرَةِ وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللهُ وَ لا یَنْظُرُ اِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیمَةِ وَ لا یُزَکِّیْهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ اَلیمٌ»(1)

آن هایی که عهد و پیمان خدا و سوگندهای خود را به بهای کمی بفروشند، حَظّ و نصیبی برای آنان در آخرت از سعادت های اخروی نیست و خدای متعال در روز قیامت با آنها تکلم نمی کند و به نظر رحمت به آنها ننگرد و آنها را پاک نمی گرداند و برای آنهاست عذاب دردناک.

تزکیه خدا که در آیه به آن اشاره می فرماید؛ همان تکمیل روح انسان است و این که آن تزکیه، روح را تا بهشت و تا لقاء الهی سیر می دهد، و آن هایی که در دنیا از بندگی خدا خود را محروم کرده اند عملاً از آن سیر و تزکیه و تطهیر محروم هستند.

مبنای حرکت در عوالم اُخروی

انسان های مؤمن در دنیا با ترک محرمات و انجام فرائض و با بندگی خدا، به سوی خدا سیر می کنند و در قیامت سیر انسان ها به پشت سر گذاردن عوالم برزخ و حشر و صراط است. یعنی در واقع طریق حرکت در عوالم اخروی بر اساس طریق حرکت دنیوی است. پس اگر در دنیا

ص: 56


1- سوره آل عمران، آیه 77.

مسیر انسان به سوی توحید و طریق الی الله نباشد، هیچ وقت نمی تواند بعد از ورود به برزخ در طریقی که به سوی خدای متعال پیش می رو د، قرار گیرد. یعنی ورود به طریق الی الله در نظام برزخی، آمادگی و بافت خاصِ روحی را می خواهد که در اثر پیمودن طریق عبودی در دنیا به دست می آید.

بنا به فرمایش امام خمینی«رحمة الله علیه»:

«عبور از منازل حواسّ و تخیلات و تعقلات، و گذر از سرای فریب به سوی غایت الغایات و رسیدن به نفی عینی و علمیِ صفات و رسوم و جهات، ممکن نیست مگر پس از پیمودن تدریجی مراحل وسط، از برزخ های سافل و عالی تا عالم آخرت».(1)

قرآن می فرماید:

«فَاَمَّاالَّذینَ امَنُوا بِاللهِ وَاعْتَصَمُوا بِهِ فَسَیُدْخِلُهُمْ فی رَحْمَةٍ مِنْهُ وَ فَضْلٍ وَ یَهْدِیهِمْ اِلَیْهِ صِراطاً مُسْتَقِیماً».(2)

آنان که به خدا ایمان آورده و به ریسمان هدایت او چنگ زده اند به زودی آنها را در عالمی که جلوه گاه رحمت و فضل اوست وارد می کند (بهشت ها) و آنها را به صراط مستقیمی که به سوی او وقرب بیشتر به او و لقاء کامل تر او پیش می برد، هدایت می نماید.

طبق آیه فوق، دنباله راه ایمان و صراط مستقیم دنیوی، در بهشت ها نیز همان راه ایمان و صراط مستقیم و صراط الی الله است و اگر انسان در دنیا در صراط مستقیم باشد در عوالم بعدی هم در صراط مستقیم در سیر است

ص: 57


1- شرح دعای سحر، ص14.
2- سوره نساء، آیه 175.

تا رسیدن به لقای پروردگار. حضرت امام جعفر صادق علیه السلام می فرمایند: «إنَّ الصُّورَةَ الاْءنْسَانِیَّةَ هِیَ الطَّرِیقُ الْمُسْتَقِیمُ إلَی کُلِّ خَیْرٍ، وَالْجِسْرُ الْمَمْدُودُ بَیْنَ الْجَنَّةِ وَالنَّارِ».(1) «صورت ناطقة نفس انسانی همان صراط مستقیم است به سوی تمام خیرات، و آن است همان پلی که در بین بهشت و دوزخ کشیده شده است.» و نیز دنبالة ضلالت و انحراف دنیوی در عوالم بعدی همان راه ضلالت و انحراف است. چنانچه قرآن می فرماید:

«اُحْشِرُوا الَّذینَ ظَلَمُوا وَ اَزواجَهُمْ وَ ما کانُوا یَعْبُدوُنَ»(2)

در قیامت خطاب می شود، ظالمین را با همفکران و هر آنچه جز خدای متعال، معبودشان بود، حاضر کنید و آنها را به راه جهنم هدایت نمایید.

در این آیه با صراحت از هدایت شدن آن ها در اول حشر به راه جهنم و به صراطی که آنها را به جهنم می رساند خبر می دهد و آیه گویای این حقیقت است که دنباله راه ضلالتِ انتخاب شده در دنیا، در عوالم اُخروی، راه ضلالت و در صراط به سوی جهنم خواهد بود. این ها دیگر صلاحیت تکوینی این را که بعد از مرگ به راه هدایت و ایمان بیفتند، ندارند و نمی توانند در طریقی قرار بگیرند که طریق کمال و طریق الی الله و طریق شمول غفران الهی است. لذا قرآن می فرماید:

«إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ وَصَدُّواْ عَن سَبِیلِ اللّهِ قَدْ ضَلُّواْ ضَلاَلاً بَعِیدًا* إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ وَظَلَمُواْ لَمْ یَکُنِ اللّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَلاَ

ص: 58


1- تفسیر صافی، ج 1، ص 55، طبع اسلامیه.
2- سوره صافات، آیه 22.

لِیَهْدِیَهُمْ طَرِیقاً* إِلاَّ طَرِیقَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا وَکَانَ ذَلِکَ عَلَی اللّهِ یَسِیرًا»(1)

آنان که کفر ورزیدند و مانع راه خدا شدند به ضلالت عمیق و بعیدی افتاده اند و حقیقت امر این است که خدای متعال هرگز نخواسته است کافران و ستمگران را مشمول مغفرت خود بگرداند و مشیت او بر این تعلق نگرفته است که آنان را بعد از مرگ به راهی مگر راه جهنم هدایت کند، جهنمی که در آن ابدی خواهند ماند و این برای خدا آسان است.

همچنان که قبلاً عرض شد؛ قرآن می فرماید:

«حَتَّی إِذَا جَاء أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَکْتُ کَلَّا إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُون».(2)

پس در آن عالم کافران متوجه انحراف و ضرر خود می شوند و تقاضای برگشت می کنند، ولی دیگر فرصت ها از دست رفته است و آنها شخصیتی برای خود ساخته اند که نتیجه ای جز سیر به سوی جهنم ندارند، هرچند که در آن عالَم غفلت از بین می رود و فطرت بیدار می شود و می بینند که چه بلایی بر سر خود آورده اند و خودِ آن پشیمانی نیز عذاب را شدیدتر می کند، ولی جز راهی که در دنیا انتخاب کرده اند راهی در مقابلشان نیست، و جزئیات افکار و عقاید و اوصاف و اعمال، هر کدام چهره خاص برزخی و قیامتی خود را دارند و همه هم برای او عذاب

ص: 59


1- سوره نساء، آیات 167 تا 169.
2- سوره مؤمنون، آیات 99 و 100.

دهنده و صورتِ راه ضلالتِ زندگی دنیوی است که در عالم برزخ در آنها قرار می گیرند و با مرگ، آن شرایط عذاب دهنده ظاهر می شود.

انسان منحرف بعد از مرگ هم در راه ضلالت قرار می گیرد و آن راه را با اراده ای که ملکه او شده است - بر خلاف میل فطری اش- ادامه می دهد و معذّب می شود و می فهمد راه نادرستی است و می خواهد از آن فرار کند ولی نمی تواند، چون از شخصیتی می خواهد فرار کند که در طول عمر ساخته است.

بنا به فرمایش امام خمینی«رحمة الله علیه»:

«برزخ؛ همان بقای انس با طبیعت است... و لذا برزخِ هرکس با برزخ سایرین متفاوت است و توقف در عالم قبر به نسبت به انس اشخاص به دار طبیعت بستگی دارد، ولی با این حال منافات ندارد که همه در قیامت مجتمع باشند، چون در عالم آخرت، مکان و زمان نیست، همه مجتمع اند و اهل جهنّم و بهشت همدیگر را می بینند».(1)

ادامه راه ضلالت و راه هدایت در آخرت، یکی نیست

پس طبق مباحث گذشته روشن شد؛ صراط مستقیم عبودی که طریق الی الله است، راه تکامل بوده و از زندگی دنیوی شروع شده است و دنباله اش در عوالم بعد از مرگ به تناسب عوالم، یکی پس از دیگری می آید و انسان موحّد با طی کردن این راه در عوالم اُخروی، از نقائص وجودی و معایب و رنگ ها و تعلق ها و حجاب ها به تدریج پاک شده و چهره اصلی انسانی یافته و متناسب عالم قرب و لقاء می گردد. ولی راه

ص: 60


1- معاد از دیدگاه امام خمینی«رحمة الله علیه»، ص262 - 261، نقل از تقریرات اسفار.

ضلالت و کفر این چنین نیست، و ادامه داشتن آن به صورت تکاملی نیست، بلکه صورت های باطنی راه باطل به ترتیب برای انسان ظاهر می گردد و انسان در هر عالمی از عوالم ضلالت، در صورتی از صورت های باطنیِ راه انتخابی دنیوی خود قرار می گیرد و همچنان سیر می کند تا روز لقای پروردگار، که در آن روز و در آن عالم صورت اصلی این راه که طریقی است به سوی غضب حق و آتش جهنم و عذاب های دائمی آن، در برابر انسان منحرف ظاهر خواهد شد.

برزخ یا اولین عالم در برگشت انسان به سوی حق

روح انسان با آماده شدن ترکیب مادی بدن در دوره جنینی، در بدن دمیده می شود و از آن سوی ترکیب بدنی، یعنی از سویِ عالم غیب، آن روح در بدن دمیده می شود،(1)

و این تا وقتی است که این ترکیب مادی بدن صلاحیت پذیرش تجلی روح را در خود دارد و لذا روح به آن بدن تعلق دارد و همین که به مقتضای علل و عواملی، این صلاحیت از میان رفت، روح هم از این بدن منقطع شده و در نظام دیگری وارد می شود که به آن «عالم برزخ» یا «عالم قبر» می گویند که اولین عالم از عوالم بعد از دنیاست و طبق قاعده «اِنّا لِلّهِ وَ اِنّا اِلَیْهِ راجِعُون»(2) برگشت به سوی خدا برای روح شروع می شود. چنانچه قرآن می فرماید: «کَما بَدَأنا اَوَّلَ خَلْقٍ

ص: 61


1- آیه 72 سوره ص می فرماید: «فَاِذا سَوَّیتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحی ...» یعنی؛ چون آن بدن را آماده و متعادل گردانیدیم و از روح خود در آن دمیدیم ...».
2- سوره بقره، آیه 156.

نُعیدُهُ»(1) همان طور که در ابتدا خلق را ایجاد کردیم و آن ها را تا عالم ماده سیر دادیم، برمی گردانیم.

چنانچه در بحث ماهیت مرگ و با توجه به آیات 99 و 100 سوره مؤمنون ملاحظه کردید: اولاً: انسان ها وقتی می میرند نابود نمی شوند، بلکه در عالمی قرار می گیرند که حس و ادراک دارند و اگر کافر باشند، از زندگی دنیایی خود پشیمان می شوند و تقاضای برگشت به دنیا را دارند. ثانیاً: آن عالم، عالم قیامت نیست، چون خداوند می فرماید: آن ها تا روز قیامت در آن عالم هستند. پس نشان می دهد در عین این که آن جا دنیا نیست، قیامت هم نیست، بلکه بین دنیا و قیامت است که اصطلاحاً به آن برزخ، یعنی عالم بین دنیا و قیامت می گویند. از جهتی هم به آن قیامت صغری می گویند چون بعضی از آثار قیامت را دارد و منظور از قبر همین برزخ است که برای مؤمن باغی است از باغ های بهشت و برای کافر حفره ای است از حفره های جهنم. چنانچه حضرت سجاد علیه السلام فرمود:

«وَاللهِ اِنَّ الْقَبْرَ لَروُضَةٍ مِنْ ریاضِ الْجَنَّةِ اَوْ حُفْرَةٍ مِنْ حُفَرِالنّار».(2)

در مورد حضور مؤمنان در عالم برزخ قرآن داستان مؤمن آل فرعون را مطرح می کند که چون آن مرد الهی در دستگاه فرعون زندگی می کرد و به پشتیبانی حضرت موسی علیه السلام در آمد، او را کشتند، قرآن از قول آن مرد الهی پس از کشته شدن مطرح می کند که:

ص: 62


1- سوره اعراف، آیه 29.
2- خصال صدوق، ج 1، ص 119.

«قالَ یا لَیْتَ قَوْمی یَعْلَمون، بِما غَفَرَلی رَبّی وَ جَعَلَنی مِنَ الْمُکْرَمین»(1)

ای کاش قوم من می دانستند خداوند چگونه پس از کشته شدن، با من برخورد کرد و مرا مورد غفران خود قرار داد و اکرام نمود.

این برخورد کریمانة پروردگار با او، مسلم در نشئه قیامت نیست، چرا که هنوز قیامت برپا نشده و این در حالی است که آن مرد در دنیا هم نیست، پس معلوم است آن عالمی است که نه دنیا است و نه قیامت، که به آن برزخ می گویند.

امام صادق علیه السلام فرمودند: شیعیان ما کلهم به شفاعت پیامبر و اوصیای پیامبر در بهشت اند، ولکن به خدا قسم من نگران آنها در برزخ هستم. که راوی می پرسد: برزخ کجاست؟ حضرت می فرمایند: « برزخ همان قبر است، از روز مرگ انسان تا روز قیامت». که این روایت نشان می دهد که حتی شیعیان برای خالص شدن، مراحل سختی را در برزخ باید پشت سربگذارند.(2)

در مورد حیات بین زندگی دنیا و عالَم قیامت قرآن می فرماید:

«وَ حاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذابِ، اَلنّارُ یعْرَضُونَ عَلَیها غُدُوّاً وَ عَشِیاً وَ یوْمَ تَقُومُ السّاعَةُ اَدْخِلُوا آلَ فِرْعَونَ اَشَدَّ الْعَذابِ»(3)

ص: 63


1- سوره یس، آیه 27.
2- بحارالانوار، ج 6، ص 267، روایت 116، می فرمایند: «اَمّا فِی القِیامَةِ فَلَکُمْ فِی الْجَنَّةِ بِشَفاعَةِ النَّبِی الْمُطاع اَوْ وَصِی النَّبِی، وَلکِنِّی وَ اللهِ اَتَخَوَّفُ عَلَیکُم فِی الْبَرْزَخ، ....». شما شیعیان در قیامت یا به شفاعت پیامبری که از آن تبعیت کرده اید و یا به شفاعت وصی او در بهشت هستید، ولی به خدا قسم برای شما نگرانم به جهت سختی هایی که در برزخ دارید.
3- سوره مؤمن، آیات 45 و 46.

عذاب ناراحت کننده آتش، فرعونیان را احاطه کرد، هر بامداد و شامگاه بر آن آتش عرضه می شوند و آن گاه که قیامت به پا شود (گفته می شود) فرعونیان را در شدیدترین عذاب داخل نمایید.

این آیة کریمه دو نوع عذاب برای فرعونیان ذکر می کند، یکی قبل از قیامت که از آن به «سوء العذاب» تعبیر شده است و آن این است که روزی دوبار بر آتش عرضه شوند، بدون آن که وارد آن گردند، دوم عذاب بعد از قیامت که از آن به «اشدالعذاب» تعبیر شده است که فرمان می رسد آن ها را داخل آتش نمایید. پس معلوم است هم اکنون که فرعونیان هر بامداد و شامگاه در عذاب قرار می گیرند، باید نشئه ای باشد که این عذاب هم اکنون واقع می شود و آن نشئه همان برزخ است.

همان طور که امیرالمؤمنین علی علیه السلام در توضیح و تفسیر این آیه فرموده اند عذاب اول مربوط به عالم برزخ است و در عالم برزخ به تبع عالم دنیا صبح و شام و هفته و ماه و سال هست، برخلاف عذابِ دوم که مربوط به عالم قیامت است و در آن جا صبح و شام و هفته و ماه و غیره وجود ندارد.(1)

ص: 64


1- امیرالمؤمنین علیه السلام در رابطه با این آیه می فرمایند: «وَالْغُدُوُّ وَ الْعَشِی لا یکونانِ فی الْقیامةِ هِی دارُالْخُلُودُ اِنَّما یکونانِ فِی الدّنْیا وَ قالَ الله تعالی فی اهل الْجَنَّةِ وَ لَهُمْ رزقهم بکرةً وَ عَشِیاً وَالْبُکرَةُ وَ الْعَشِی اِنَّما یکونانِ مِنَ الْلَیلِ و النّهار فی جَنّةِالْحَیاةِ قبلَ یوْمِ الْقِیامَةِ وَ قال الله تعالی: لا یرَوْن فِیها شَمْساً وَ لا زَمْهَریراً. (بحارالانوار، ج6، ص245، باب احوال برزخ و قبر). در ضمن حضرت امام صادق علیه السلام در رابطه به همین آیه می فرمایند: این عذاب در دنیا است و قبل از قیامت زیرا در آتش قیامت صبح و عصر نیست و آن در برزخ هست که قبل از قیامت می باشد. (تفسیر صافی، ج 4، ذیل آیه مذکور).

در روایات و اخباری که از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام و سایر ائمه اطهار علیهم السلام رسیده در بارة عالم برزخ و حیات اهل ایمان و عذاب اهل معصیت در این مرحله تأکید فراوان شده است که ذیلاً چند نمونه از آن ها خدمت عزیزان عرضه می شود.

حضرت امام جعفرصادق علیه السلام فرموده است:

«ارواح مؤمنان در قالب و صورتی مانند پیکر دنیوی در درخت زاری از بهشت قرار دارند، یکدیگر را می شناسند و از همدیگر سؤال می کنند. هنگامی که روح تازه ای بر آنها وارد می شود، می گویند فعلاً او را رها کنید زیرا از هول عظیمی رهایی یافته است. سپس از او می پرسند فلان کس چه شد؟ و فلانی چه شد؟ اگر بگوید از دنیا رفته است، می گویند سقوط کرد، سقوط کرد!»(1)

منظور از هول عظیم، گویا وحشت مرگ است و این که اگر بگوید فلانی زنده بود ارواحِ در برزخ امید واصل شدن او را به بهشت برزخی دارند، اما اگر بگوید که فوت کرده معلوم می شود که چون روحش وارد بهشت نشده، پس لابد به دوزخ برزخی رفته است و بدین علت می گویند که او سقوط کرد.(2)

به گفتة امام خمینی«رحمة الله علیه»:

«عالم برزخ همانند اصل هستی از شدت و ضعف برخوردار است، هر کس شدّت توحیدش افزون باشد، از برزخ، بیشترین بهره را نصیب خود می کند تا نظام «اِلَیْهِ الرّاجِعُونی» او کامل گردد. عمده آن است که انسان بداند از دار «کرامت الله» آمده است و در دار «عبادت الله» واقع

ص: 65


1- بحارالانوار، ج 6، ص 214.
2- تفسیر المیزان، بحث روایی ذیل آیات 153 الی 157 سوره بقره.

است و به دار «جزاء الله» خواهد رفت و به ذائقه روح بچشاند که دار طبیعت، مسجد عبادت حق است و برای همین مقصد در این نشئه آمده است».(1)

رابطه قبر برزخی با قبر خاکی

از این نکته نباید غفلت کرد که رابطه ای بین قبر برزخی و قبر خاکی هست که این همان تعلق روح انسان در برزخ به بدن موجود در قبر خاکی است، هر چند که قبر خاکی، قبر « تن » است و قبر برزخی، قبر « نفس » انسان است، و فشار قبر مربوط به قبر برزخی است، و فشاری که به نفس انسان خطاکار در برزخ وارد می شود به جهت «عقاید باطل» و «اخلاق فاسد» و «اعمال و اراده های غلط» است. عقاید باطل و عدم توکل بر حق یا اخلاق فاسد مثل حسد در دنیا هم روح انسان را در فشار قرار می دهد.

حالاتی که بر تن می گذرد روح احساس می کند و در نتیجه بین قبر برزخی و قبر خاکی ارتباط هست. در اسلام دستوراتی در رابطه با بدن انسانِ متوفی داده شده تا برای شخص متوفی مفید باشد، مثل رعایت حمل جنازه میت و کیفیت غسل و کفن و لَحَد، یا رعایت حرمت قبور و حرام بودن نبش قبر و استحباب زیارت قبور و دعا و طلب مغفرت کردن برای متوفی.

چون بدن انسان در قبر قرار گیرد، آرام آرام توجه روح به بدن، کمْ و به عوالم برزخی بیشتر می شود، ولی در ابتدا که بدن او در قبر قرار می گیرد خود را در کنار بدن می یابد و حالاتی که بر بدن او می گذرد، در

ص: 66


1- معاد از دیدگاه امام خمینی«رحمة الله علیه»، ص175، نقل از تقریرات اسفار.

خود احساس می کند. از یک طرف با ورود به عالم برزخ با نظام و احکام جدید و خطرات توأم با یک نوع وحشت و ترس و روشن نبودن آینده خود مواجه شده است، و از طرفی دیگر شاهد دفن بدن خود است، طبعاً وحشت خاصی دامن گیر روح بوده و بدین لحاظ می بینیم اسلام در این لحظات دستور خاصی داده است.

امام صادق علیه السلام می فرمایند:

«وقتی میت را به طرف قبر آوردی، به سرعت و یک مرتبه او را وارد قبر نکن، بلکه او را دو یا سه ذراع پایین تر از قبر به زمین گذاشته و به حال خود بگذار تا تحصیل آمادگی برای قبر بکند.....».

یا می فرمایند:

«وقتی میت را به طرف قبر آوردی با آرامی و از جانب پاها او را وارد قبر بکن» (1)

یا این که می فرمایند:

«برای او از خداوند در حین گذاشتن در قبر طلب رحمت و مغفرت کنید».

بنا به فرمایش امام خمینی«رحمة الله علیه»:

از امام صادق علیه السلام پرسیدند: قبر چیست؟ فرمود: «اَلْقَبْر هُوَ الْبَرْزَخ»؛ درست است این بدنی که الآن در قبر خاکی به صورت جمادی درآمده، سابقاً بدن مسلمانی بوده و الآن هم از نظر شرعی احترام دارد، امّا این مطلب بدان معنا نیست که همین قبر، دارِ سؤال و آرامگاه مؤمن

ص: 67


1- وسائل الشیعه، ج 2، باب استحباب وضع میت کنار قبر.

باشد، آن قبری که سؤال و جواب و یا اَلم و سرور و شادی دارد، در نشئه طبیعت نیست، بلکه در نشئه برزخ و عالم مثال است.(1)

فلسفة تلقین

روح بعد از انقطاع از بدن و ورود به نظام برزخی، طبعاً با یک نظام جدیدِ ناشناخته مواجه گشته و به لحاظ مبهم بودن آتیه و مسائل متعدد دیگر، در یک وحشت توأم با یک نوع تحیر قرار می گیرد. در چنین وضعی ثبات عقیدتی و فکری برای روح و تذکر اصول عقیدتی، مسئله مهمی است. چرا که در آن حالتِ وحشت ممکن است عقاید خود را فراموش کند و به یک بی توکلی و ناامیدی و اضطراب و لغزش دچار شود. و به خاطر روبه روشدن با آن شرایط جدید، در ساعات و لحظات اول ممکن است آن حضور ذهنی و ثبات عقیدتی لازم را نداشته باشد، اینجاست که تذکر دادن به روح در چنین وضعی مفید است و روح را آماده برای جوابگویی در برابر سؤال از عقاید و افکار او می کند و به همین لحاظ با توجه به ارتباط روح با بدن مادی، دستور داده اند با تحریک بدن او، آن هم با تحریک شدید، عقاید متوفی را به او تلقین کنند،(2)

تا روح او متوجه حرکت دهنده بشود، و عقاید و افکار صحیح و درستی که در زندگی دنیوی داشت به او تلقین گردد.(3)

ص: 68


1- معاد از دیدگاه امام خمینی«رحمة الله علیه»، ص172، نقل از تقریرات اسفار.
2- وسائل الشیعه، ج2، ط ج، ص 847.
3- عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ إِذَا نَزَلْتَ فِی قَبْرٍ فَقُلْ بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَی مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ثُمَّ تَسُلُّ الْمَیِّتَ سَلًّا فَإِذَا وَضَعْتَهُ فِی قَبْرِهِ فَحُلَّ عُقْدَتَهُ وَ قُلِ اللَّهُمَّ یَا رَبِّ عَبْدُکَ وَ ابْنُ عَبْدِکَ نَزَلَ بِکَ وَ أَنْتَ خَیْرُ مَنْزُولٍ بِهِ اللَّهُمَّ إِنْ کَانَ مُحْسِناً فَزِدْ فِی إِحْسَانِهِ وَ إِنْ کَانَ مُسِیئاً فَتَجَاوَزْ عَنْهُ وَ أَلْحِقْهُ بِنَبِیِّهِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله وَ صَالِحِ شِیعَتِهِ وَ اهْدِنَا وَ إِیَّاهُ إِلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ اللَّهُمَّ عَفْوَکَ عَفْوَکَ ثُمَّ تَضَعُ یَدَکَ الْیُسْرَی عَلَی عَضُدِهِ الْأَیْسَرِ وَ تُحَرِّکُهُ تَحْرِیکاً شَدِیداً ثُمَّ تَقُولُ یَا فُلَانَ ابْنَ فُلَانٍ إِذَا سُئِلْتَ فَقُلِ اللَّهُ رَبِّی وَ مُحَمَّدٌ نَبِیِّی وَ الْإِسْلَامُ دِینِی وَ الْقُرْآنُ کِتَابِی وَ عَلِیٌّ إِمَامِی حَتَّی تَسْتَوْفِیَ الْأَئِمَّةَ ثُمَّ تُعِیدُ عَلَیْهِ الْقَوْلَ ثُمَّ تَقُولُ أَ فَهِمْتَ یَا فُلَانُ وَ قَالَ علیه السلام فَإِنَّهُ یُجِیبُ وَ یَقُولُ نَعَمْ ثُمَّ تَقُولُ ثَبَّتَکَ اللَّهُ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ هَدَاکَ اللَّهُ إِلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ عَرَّفَ اللَّهُ بَیْنَکَ وَ بَیْنَ أَوْلِیَائِکَ فِی مُسْتَقَرٍّ مِنْ رَحْمَتِهِ ثُمَّ تَقُولُ اللَّهُمَّ جَافِ الْأَرْضَ عَنْ جَنْبَیْهِ وَ اصْعَدْ بِرُوحِهِ إِلَیْکَ وَ لَقِّنْهُ مِنْکَ بُرْهَاناً اللَّهُمَّ عَفْوَکَ عَفْوَکَ ثُمَّ تَضَعُ الطِّینَ وَ اللَّبِنَ فَمَا دُمْتَ تَضَعُ الطِّینَ وَ اللَّبِنَ تَقُولُ اللَّهُمَّ صِلْ وَحْدَتَهُ وَ آنِسْ وَحْشَتَهُ وَ آمِنْ رَوْعَتَهُ وَ أَسْکِنْ إِلَیْهِ مِنْ رَحْمَتِکَ رَحْمَةً تُغْنِیهِ بِهَا عَنْ رَحْمَةِ مَنْ سِوَاکَ فَإِنَّمَا رَحْمَتُکَ لِلظَّالِمِینَ ثُمَّ تَخْرُجُ مِنَ الْقَبْرِ وَ تَقُولُ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ اللَّهُمَّ ارْفَعْ دَرَجَتَهُ فِی أَعْلَی عِلِّیِّینَ وَ اخْلُفْ عَلَی عَقِبِهِ فِی الْغَابِرِینَ وَ عِنْدَکَ نَحْتَسِبُهُ یَا رَبَّ الْعَالَمِینَ (تهذیب الأحکام، ج 1، ص 457، باب تلقین المحتضرین) اسحاق بن عمار می گوید: شنیدم از امام صادق علیه السلام که می فرمود: وقتی وارد قبر شدی بگو؛ «بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَی مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله» سپس به آرامی و آهسته میت را به قبر وارد می کنی و وقتی که میت را در قبر او قرار دادی بند کفن او را باز کن و بگو: «اللَّهُمَّ یَا رَبِّ عَبْدُکَ وَ ابْنُ عَبْدِکَ نَزَلَ بِکَ وَ أَنْتَ خَیْرُ مَنْزُولٍ بِهِ، اللَّهُمَّ إِنْ کَانَ مُحْسِناً فَزِدْ فِی إِحْسَانِهِ وَ إِنْ کَانَ مُسِیئاً فَتَجَاوَزْ عَنْهُ وَ أَلْحِقْهُ بِنَبِیِّهِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله وَ صَالِحِ شِیعَتِهِ وَ اهْدِنَا وَ إِیَّاهُ إِلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ اللَّهُمَّ عَفْوَکَ عَفْوَکَ» و سپس دست چپ خود را بر بازوی چپ میت می گذاری و به شدت او را حرکت می دهی و سپس می گویی: ای فلان فرزند فلان وقتی از تو سؤال شد، در جواب بگو که «الله» پروردگار و خدای من است و محمد صلی الله علیه و آله نبی من و قرآن کتاب من و علی علیه السلام امام من. و ائمه علیهم السلام را تا آخر می شماری. و سپس همین گفتار را تکرار می کنی و دوباره بیان می کنی. سپس می گویی ای فلان آیا فهمیدی؟ امام علیه السلام در این جا فرمود: و البته او جواب می دهد و می گوید: بلی. سپس می گویی: «ثَبَّتَکَ اللَّهُ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ هَدَاکَ اللَّهُ إِلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ عَرَّفَ اللَّهُ بَیْنَکَ وَ بَیْنَ أَوْلِیَائِکَ فِی مُسْتَقَرٍّ مِنْ رَحْمَتِهِ» و بعد از آن می گویی: « اللَّهُمَّ جَافِ الْأَرْضَ عَنْ جَنْبَیْهِ وَ اصْعَدْ بِرُوحِهِ إِلَیْکَ وَ لَقِّنْهُ مِنْکَ بُرْهَاناً اللَّهُمَّ عَفْوَکَ عَفْوَکَ» و سپس قبر را با گل و خشت می پوشانی و هنگامی که مشغول این کار هستی این دعا را می کنی که «اللَّهُمَّ صِلْ وَحْدَتَهُ وَ آنِسْ وَحْشَتَهُ وَ آمِنْ رَوْعَتَهُ وَ أَسْکِنْ إِلَیْهِ مِنْ رَحْمَتِکَ رَحْمَةً تُغْنِیهِ بِهَا عَنْ رَحْمَةِ مَنْ سِوَاکَ فَإِنَّمَا رَحْمَتُکَ لِلظَّالِمِینَ». و بعد از قبر خارج می شوی و می گویی:«إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ اللَّهُمَّ ارْفَعْ دَرَجَتَهُ فِی أَعْلَی عِلِّیِّینَ وَ اخْلُفْ عَلَی عَقِبِهِ فِی الْغَابِرِینَ وَ عِنْدَکَ نَحْتَسِبُهُ یَا رَبَّ الْعَالَمِینَ».

ص: 69

بدن برزخی یا قالب مثالی

روح انسان بعد از مرگ و به مجرد انقطاع از دنیا و از بدن مادی، خود را با بدن برزخی و قالب مثالی می یابد، در حالی که در دنیا بدن مادی مانع ظهور این بدن بود. در حقیقت می توان گفت که بدن مثالی، تَمَثُّل روح است که تعلق روح به بدن مادی مانع بود که آن ظاهر گردد. مثل این که ما در خواب وقتی بدن مادی را رها می کنیم با یک بدن دیگری روبه رو می شویم. در عینی که بدن ماست، خصوصیات بدن مادی را ندارد، البته بدن برزخی نسبت به بدنی که ما در خواب داریم تفاوت هایی دارد، چرا که مرتبه وجودی برزخ، مرتبه بالاتری است و لذا بدن مربوط به آن عالم هم خصوصیات خاص خود را دارد. در روایات هم داریم که در نشئه برزخ، افراد در بدنی هستند شبیه بدن دنیایی «فی قالبٍ کقالِبِه»(1) و انسان ها در آنجا دارای یک زندگی فعّال می باشند.

انسان های معمولی و متوسط، یعنی کسانی که در زندگی دنیوی موفق به تجرید خود و انقطاع از دنیا نشده اند و تعلق به خوشی های دنیایی در وجودشان حاکم است، با ورود به برزخ نه تنها با یک نظام ناشناخته مواجه می شوند، بلکه با از دست دادن مأنوسات دنیوی در وحشت می افتند و با فقدان آن چیزهایی که تنهایی خود را با آنها جبران می کردند و ارزش و موجودیت خود را با آن ها و در آن ها می دیدند، در فشار قرار می گیرند، یک وضعیت معلقِ توأم با وحشت و غربت برای آن ها پیش می آید. مثل

ص: 70


1- بحارالانوار، ج 6، ص 269.

این است که از همه جا خطرات به آن ها هجوم نموده و موجودیت شان را تهدید می کند، در حالتی قرار می گیرند که خود را در اختیار ندارند و گویا خود را از دست می دهند در حالی که از دست هم نمی دهند. چنین فشارهایی در قبر و برزخ سراغ آنها می آید و هرکس به اندازه تعلقی که به دنیا دارد در چنین فشاری است و هرکس به اندازه اُنسی که با عالم غیب و قیامت دارد در انتقال به عالم برزخ و با روبه روشدن با آن عالم، در فشار کمتری است، هر چند اکثراً کم یا زیاد دارای این فشار هستند.

تفاوت افراد در فشار قبر

کسی که اُنس و ارتباط و تعلقش به دنیا کم باشد، و از طرف دیگر از طریق عبادات مستمر و خلوت های معنوی با حقایق و مأنوسات آخرت اُنس بیشتر داشته باشد، به وحشت و سختی های اول قبر و برزخ کمتر گرفتار است و به آسانی با آن عالم و اهل آن مأنوس گشته و منطبق خواهد بود و خیلی زود همة دنیا را فراموش می کند و از نعمت های نظام برتر بهره خواهد برد. عالمی وسیع با آثاری جذاب، گویی پر و بال گشوده و از زندان دنیا آزاد شده و آنهایی که به کلی در طول زندگی از دنیا منقطع شده اند، به کلی فشار قبر و برزخ ندارند و به مجرد انتقال از دنیا با سرور و نشاطی خاص به سوی شهود جمال حق سیر می کنند و خوشحال اند که حجاب ماده و بدن را پشتِ سرگذاشته اند و حالات کسانی که بیشتر با دنیا مأنوس بوده اند درست عکس حالت فوق است و قبر و برزخ برای آن ها همراه است با حالت تنهایی و وحشت.

حضرت صادق علیه السلام می فرمایند: قبر- برزخ- هر روز می گوید:

ص: 71

«من خانه غربت هستم، من خانه وحشت هستم، من خانه مؤَذِّیات خاکی هستم، من قبر هستم، من باغی از باغات بهشت یا گودالی از گودال های جهنم هستم.

حضرت در ادامه می فرمایند:

چقدر کم هستند کسانی که از سختی های قبر نجات یابند... چنانچه «سعد» با آن همه اکرامی که توسط پیامبر صلی الله علیه و آله به جنازه اش شد و 70 هزار ملک جنازه او را تشییع می کردند، به جهت بدخویی کمی که نسبت به اهل و خانواده اش داشت، گرفتار فشار قبر شد».(1)

اگر روح در زندگی دنیوی در صراط مستقیم بوده و در مسیر تقوی باشد، آرام آرام فشارهای اولیه از بین می رود و زندگی برزخی همراه با نعمت های عالم معنی نصیب او می شود و به سیر خود به سوی حضرت حق و روز قیامت، ادامه می دهد. اما اگر روح در زندگی دنیایی، آلودگی هایش زیاد باشد و با این که در طریق ایمان و عمل صالح بوده است ولی بدون توبه از آلودگی هایش، وارد برزخ شود، حساب برزخی او حساب خاصی است و به این زودی ها آزاد نمی گردد، ولی چون مسیر او در دنیا صراط مستقیم عبودی بوده است، این عذاب ها موجب تطهیر او می شود، اما آن کس که در مسیر ضلالت بوده است و در برزخ به سؤال ها جواب ناصحیح دهد، به تدریج عذابش شدید می شود تا با غضب حق روبه رو گردد.

ص: 72


1- بحارالانوار، ج 6، ص 267.

ائمه دین علیهم السلام دستوراتی در جهت کم شدن فشار قبر داده اند که همه در راستای قطع تعلق از دنیا، و عمق توجه به عالم غیب و معنا است. چنانچه حضرت باقر علیه السلام می فرمایند:

«کسی که رکوع نماز را کامل بجا آورد، وحشت قبر به او روی نمی آورد».(1)

چون در رکوعِ کامل انسان منیّت خود را در مقابل خداوند می شکند و بندگی خدا را بر خود حاکم می کند.

معنی حقیقی قبر

قبر برای انسان مؤمن برکاتی دارد که نباید از آن غافل بود. به طوری که در رابطه با آن باید گفت:

«قبر؛ محل اُنس با چهره باطنی خود و آزاد شدن از چیزهایی است که ما را به خودشان مشغول و از خودمان غافل کرده اند.

قبر؛ محل تنهایی انسان با خویشتن خویش است، و نشناختن قبر، یعنی در غربت دنیا عمر را از بین بردن و نسبت به آن خانه تنهایی بی تفاوت بودن.

آزاد شدن از زمان و مکان و از امروز و فردا، بهترین شرایطِ بودن را فراهم می کند و این در«قبر» عملی می شود، به شرطی که در زندگی دنیایی از قبر غافل نباشیم و گرفتاری خود را در امروز و فردای دنیا، زندگی نپنداریم. وقتی از زمان و مکان آزاد شدیم، تمام افق های

ص: 73


1- بحارالانوار، ج 6، ص 244.

هستی در مقابل ما نمایان می شود و همه چیز ماوراء حجاب های زمان و مکان، خود را به ما نشان می دهد.

با شناخت قبر و قواعد و شرایط آن می فهمیم که خانة ما دنیا نیست و کار ما هم آراستن و پیراستن دنیا نمی باشد.

وطن ما در افق حقیقت است، یعنی سُکنی گزیدن در عالمی که حجاب زمان و مکان آنجا نیست و این از قبر شروع می شود تا به بهشت ختم گردد. هرکس که در زندگی دنیایی با قبر اُنس ندارد بهشت ندارد و آن کس که از قبر فراری است از بهشت محروم است.

ائمه دین با کلمات شان در رابطه با قبر، دروازه وطن ما را به روی ما می گشایند تا خانة دروغین دنیا ویران شود و یا ویرانی اش برای ما در دنیا آشکار گردد.

خانه قبر، ما را به اصل خود می آورد و اگر دنیا منهای قبر و قیامت دیده شود ما را از اصل خود دور می کند و به همین جهت است که با یاد قبر، دنیا خانه غربت ما می شود و نه خانه اُنس ما. ما در دنیای منهای یاد قبر بی وطن خواهیم بود.

اسلام می خواهد ما از بی وطنی نجات یابیم و لذا ما را متوجه وطنی می کند که در آن وطن، با حقیقت چه بخواهیم و چه نخواهیم روبه رو خواهیم شد.

ص: 74

آن هایی که گرفتار دنیایِ دارای زمان و مکان بوده اند، از حقیقت قبر یعنی از زیباترین نحوة وجود، در هراس اند. نگرانند که بندهای انگشتان شان می گسلد و در فقدان فرزند و همسر به سر خواهند برد.(1)

غافل از این که تا این چیز ها رو در روی ما هستند، حقیقت؛ که فوق این ها است برای ما رخ نمی نماید، و تا در همین دنیا با عالم قبر اُنس نگیریم و این جدّی ترین وطن را مزمزه نکنیم هرگز نمی توانیم در گذر کردن از دنیا تصمیمی قاطع اتخاذ نماییم.

آن هایی که قبر را نمی شناسند، دنیا را می چسبند و دقیقاً گرفتار آن قبری می شوند که از آن گریزانند. و آن هایی که قبر را می شناسند و متوجه آن عالم زیبای بی زمانی و بی مکانی شده اند، به جای آن که از قبر هراسناک باشند از دنیا گریزانند.

در فرهنگی که نفسانیات حاکم است دیگر قبر خانه عبرت و شرایط اُنس با حق و حقیقت نیست، می گویند بهتر است از قبر سخن نگوییم و گرنه عیش نفسانیِ ما مُنَقَّص می شود.

ص: 75


1- اشاره است به جمله امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبه 161 که می فرمایند: «وَ اعْتَبِرُوا بِمَا قَدْ رَأَیْتُمْ مِنْ مَصَارِعِ الْقُرُونِ قَبْلَکُمْ قَدْ تَزَایَلَتْ أَوْصَالُهُمْ وَ زَالَتْ أَبْصَارُهُمْ وَ أَسْمَاعُهُمْ وَ ذَهَبَ شَرَفُهُمْ وَ عِزُّهُمْ وَ انْقَطَعَ سُرُورُهُمْ وَ نَعِیمُهُمْ فَبُدِّلُوا بِقُرْبِ الْأَوْلَادِ فَقْدَهَا وَ بِصُحْبَةِ الْأَزْوَاجِ مُفَارَقَتَهَا لَا یَتَفَاخَرُونَ وَ لَا یَتَنَاسَلُونَ وَ لَا یَتَزَاوَرُونَ وَ لَا یَتَحَاوَرُونَ» و عبرت گیرید بدانچه از آنان که پیش از شما بودند، دیدید که چگونه در خاک شدند، اندامشان از هم گسیخت، دیده ها و گوش هاشان فرو ریخت، شرف و عزّتشان رخت بربست، شادمانی و تن آسایی شان از هم گسست، نزدیکی فرزندان منجر به از دست دادن فرزندان شد، و همنشینی با همسران به جداشدن از آنان انجامید، نه در آن جا به همدیگر فخر می فروشند، نه فرزندانی می آورند و نه همدیگر را دیدار می کنند و نه در کنار هم به سر می برند.

می گویند: از زندگی سخن بگویید و نه از قبر. عجب ! مگر قبر محل اصلی زندگی ما نیست؟

وقتی صدای قبر را درست شنیدیم، با خود جدّی برخورد می کنیم و آن وقت ناصح خود خواهیم بود و می توانیم برای خود درست تصمیم بگیریم».

نقش عمل در تثبیت عقاید

مسلم است که روش عملی هر انسانی در زندگی دنیوی بر اساس یک سلسله اصول فکری و عقیدتی اوست، چه آن اصولِ عقیدتی حق و صحیح باشد و چه باطل و ناصحیح، و اعمال انسان در زندگی دنیایی تثبیت کنندة همین اصول عقیدتی می شود. حال اگر اصول فکری و عقیدتی انسان کاملاً ریشه دار بوده و بر وجود و اعماق دل وی حاکم باشد، نمی تواند بر خلاف آن کاری انجام دهد. ولی اگر آن اصول ریشه دار نباشد، طبعاً در بعضی موارد عملی خلاف آن از انسان صادر می شود و در عینی که آن عمل را نادرست می داند ولی انجام می دهد. اما اگر این تخلف از اصول فکری و عقیدتی از حد گذشت، در این صورت دیگر آن فرد، در عمل، فاقد آن عقاید شده است. پس آنچه انسان را از انسان دیگر جدا می کند، «افکار» و «عقاید» اوست و آنچه این جهت تمایز را تثبیت می کند «عمل» اوست.

در نظام برزخی، حسابی که روی ارواح می شود براساس عقاید آنهاست. و برای هر روحی بر اساس عقایدش حسابی خاص باز می کنند و به همین جهت می بینیم در روایات مربوط به سؤال قبر، آنچه مورد سؤال قرار می گیرد همان اصول عقیدتی است و حسابی که برای روح، بعد از

ص: 76

سؤال باز می شود نیز براساس افکار و عقاید اوست. اگر دارای افکار حق باشد در شرایط و مسیر خاص، و اگر دارای عقاید باطل بود در شرایط و مسیر دیگری می افتد، و در جهت معینی پیش می رود. و خلاصه این که خصوصیات فکری و عقیدتی در تعیین سرنوشت انسان در نظام برزخی نقش اساسی داشته، و البته اوصاف اخلاقی و اعمال انسان در این نظام نقش دارند ولی تعیین کننده اصلی در این شرایط عقاید است و بعد از روشن شدن عالَم خاص هر انسان، اخلاق و اعمال هم به اندازه ای که نظام برزخی ظرفیت دارد، نقش خود را خواهند داشت.

امام خمینی«رحمة الله علیه» می فرمایند:

«اگر خُلق و باطن انسان، انسانی باشد، صورت ملکوتی او نیز صورت انسانی است، ولی اگر ملکاتش غیر ملکات انسانی باشد، صورتش انسانی نیست و تابع آن سریره و ملکه است. مثلا اگر ملکه شهوت و بهیمیت بر باطن او غلبه کند و حکم مملکت باطن، حکم بهیمیه شود، انسان صورتِ ملکوتی اش صورت یکی از بهائم است، مناسب با آن خُلق، و اگر ملکه غضب و سبعیت بر باطن او غلبه کند، صورت غیبیة ملکوتیه، صورت یکی از درندگان است، و اگر «وَهم» و شیطنت ملکه شد و باطن و سریره اش دارای ملکات شیطانیه شد، از قبیل خدعه، تقلب، سخن چینی و غیبت، صورت ملکوتی اش، صورت یکی از شیاطین است به مناسبت آن».(1)

سؤال قبر، عامل تثبیت عقاید

حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند:

ص: 77


1- چهل حدیث، ص15.

اگر انسان متوفّی ولیِّ خدا و بندة صالح باشد، شخصی که دارای بوی پاکیزه و چهره زیبا و هیکل جذابی است نزد او حاضر می شود و به او می گوید: بشارت باد برتو روح و ریحان و نعمت و رحمت و بهشت و نعیم الهی، می آیی و خوش می آیی. می پرسد تو کیستی؟ جواب می دهد من عمل صالح تو هستم، حال تو از دنیا به سوی جنت کوچ بکن، و او - در آن حال که از دنیا جدا شده - غسل دهنده بدنش را می شناسد و حاملین جنازه خود را ندا می کند که تعجیل کنند. چون به قبر خود داخل گرد انده شد، دو ملک می آیند به سوی او که دو آزمایش گر قبر هستند «هُما فَتانا الْقَبر». این دو ملک در حالی می آیند که موهای خود را می کشند و با دندان های خود زمین را زیر و رو کرده و به جستجو می پردازند و صدای آن دو همانند رعد پر صدا و چشمان شان همانند برقِ تیزی که خیره کننده و ربایندة بینایی است، می باشد. به او می گویند: پروردگارت کیست؟ و نبی تو کیست؟ و دین تو چیست؟ می گوید: پروردگارم «الله» است و محمد صلی الله علیه و آله نبی من است و اسلام دین من. می گویند: خدای متعال تو را در آنچه دوست داری و راضی هستی ثابت بدارد و این همان است که خدا می فرماید: «یُثَبِّتُ اللهُ الَّذینَ امَنُوا بِالْقَوْلِ الثابِت فی الْحَیوةِ الدُّنْیا وَ فِی الاخِرَةٍ»(1) «خداوند آنانی را که با صدق و گفتارِ ثابت در عمل، ایمان آورده اند، در زندگی دنیوی و در آخرت بر اساس ایمان و عقیده ای که دارند ثابت نگه می دارد». سپس این دو ملک تا چشم انسان کار می کند عالَم او را برای او وسعت می دهند و دری به سوی بهشت به روی او باز

ص: 78


1- سوره ابراهیم، آیه 27.

می کنند و به او می گویند: آرام باش، با دل مطمئن و مسرور و با آرامشی که شبیه آرامش جوان متنعم در خواب است، و این همان است که خدای متعال در قرآن می فرماید: «اَصْحابُ الْجَنَّةِ یَوْمَئِذٍ خَیْرٌ مُسْتَقِرّاً وَ اَحْسَنُ مَقیلا»(1) صاحبان بهشت در آن روز در بهترین قرارگاه و در بهترین آرامش هستند».(2)

ملاحظه کردید که چرا آن دو ملک با جلوه ای تند و خشن به سوی متوفی آمدند؟ چون این ها صورت همان مشکلات دنیایی اند که انسان مؤمن را در بحران می اندازند تا مشخص شود در این مشکلات باز توجه به پروردگار و اسلام و پیامبر صلی الله علیه و آله دارد و یا از آنها غفلت می کند و به راههای انحرافی می افتد و دیدید که آن فرد مؤمن در آن شرایط باز توجه قلبی اش به پروردگار و اسلام و پیامبرش بود و لذا از عهده این امتحان هم برآمد.

حضرت علی علیه السلام در ادامه می فرمایند:

«و اما وقتی که انسان متوفی دشمن خدا باشد، موجودی که قبیح ترین مخلوق است از جهت ظاهر و بدترین از نظر بُو، نزد او حاضر می شود و به او می گوید: مژده باد تو را آنچه قبلاً برای تو از آب های داغ و سوزاننده آماده شده و نیز آتش جحیم. این فرد هم در چنین شرایطی غسل دهنده بدن خود را می شناسد و به حاملین جنازه خود ندا می کند که او را نگه دارند. وقتی به قبر خود داخل گردانیده شد، می آیند به سوی او دو ممتحن قبر (ممتحناالقبر) کفن های وی را کنار می زنند و سپس به او می گویند: کیست پروردگار تو؟ و کیست

ص: 79


1- سوره فرقان، آیه 24.
2- تفسیر علی بن ابراهیم، ص 246.

نبی تو؟ و چیست دین تو؟ در جواب آنها می گوید: نمی دانم. پس به او می گویند: همین طور است، ندانستی و هدایت نیافتی، و سپس با تازیانه به او ضربتی می زنند که همه جنبده ها به جز انسان و جن به وحشت می افتند و دری به سوی آتش به روی او باز می کنند و به او می گویند در بدترین حال قرار بگیر «نُمْ بِشَرِّ حالٍ»، و او در آنچنان ضیق و فشاری قرار می گیرد که مانند در فشارِ سخت قرارگرفتن نیزه است در آهن مخصوص بیخ نیزه، به نحوی که دماغ او از بین ناخن ها و گوشت او خارج می گردد و خدای متعال مسلط می گرداند براو مارهای زمین و عقرب ها و درنده های زمین را که می گزند او را تا وقتی که خدای متعال او را از قبر بیرون آورده و در قیامت مبعوث کند و او از شدت گرفتاری آرزوی قیام قیامت را می کند».(1)

ص: 80


1- قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام «إِنَّ ابْنَ آدَمَ إِذَا کَانَ فِی آخِرِ یَوْمٍ مِنْ أَیَّامِ الدُّنْیَا وَ أَوَّلِ یَوْمٍ مِنْ أَیَّامِ الْآخِرَةِ مُثِّلَ لَهُ مَالُهُ وَ وَلَدُهُ وَ عَمَلُهُ فَیَلْتَفِتُ إِلَی مَالِهِ فَیَقُولُ وَ اللَّهِ إِنِّی کُنْتُ عَلَیْکَ حَرِیصاً شَحِیحاً فَمَا لِی عِنْدَکَ فَیَقُولُ خُذْ مِنِّی کَفَنَکَ قَالَ فَیَلْتَفِتُ إِلَی وَلَدِهِ فَیَقُولُ وَ اللَّهِ إِنِّی کُنْتُ لَکُمْ مُحِبّاً وَ إِنِّی کُنْتُ عَلَیْکُمْ مُحَامِیاً فَمَا ذَا لِی عِنْدَکُمْ فَیَقُولُونَ نُؤَدِّیکَ إِلَی حُفْرَتِکَ نُوَارِیکَ فِیهَا قَالَ فَیَلْتَفِتُ إِلَی عَمَلِهِ فَیَقُولُ وَ اللَّهِ إِنِّی کُنْتُ فِیکَ لَزَاهِداً وَ إِنْ کُنْتَ عَلَیَّ لَثَقِیلًا فَمَا ذَا عِنْدَکَ فَیَقُولُ أَنَا قَرِینُکَ فِی قَبْرِکَ وَ یَوْمِ نَشْرِکَ حَتَّی أُعْرَضَ أَنَا وَ أَنْتَ عَلَی رَبِّکَ قَالَ فَإِنْ کَانَ لِلَّهِ وَلِیّاً أَتَاهُ أَطْیَبُ النَّاسِ رِیحاً وَ أَحْسَنُهُمْ مَنْظَراً وَ أَحْسَنُهُمْ رِیَاشاً فَقَالَ أَبْشِرْ بِرَوْحٍ وَ رَیْحَانٍ وَ جَنَّةِ نَعِیمٍ وَ مَقْدَمُکَ خَیْرُ مَقْدَمٍ فَیَقُولُ لَهُ مَنْ أَنْتَ فَیَقُولُ أَنَا عَمَلُکَ الصَّالِحُ ارْتَحِلْ مِنَ الدُّنْیَا إِلَی الْجَنَّةِ وَ إِنَّهُ لَیَعْرِفُ غَاسِلَهُ وَ یُنَاشِدُ حَامِلَهُ أَنْ یُعَجِّلَهُ فَإِذَا أُدْخِلَ قَبْرَهُ أَتَاهُ مَلَکَا الْقَبْرِ یَجُرَّانِ أَشْعَارَهُمَا وَ یَخُدَّانِ الْأَرْضَ بِأَقْدَامِهِمَا أَصْوَاتُهُمَا کَالرَّعْدِ الْقَاصِفِ وَ أَبْصَارُهُمَا کَالْبَرْقِ الْخَاطِفِ فَیَقُولَانِ لَهُ مَنْ رَبُّکَ وَ مَا دِینُکَ وَ مَنْ نَبِیُّکَ فَیَقُولُ اللَّهُ رَبِّی وَ دِینِیَ الْإِسْلَامُ وَ نَبِیِّی مُحَمَّدٌ ص فَیَقُولَانِ لَهُ ثَبَّتَکَ اللَّهُ فِیمَا تُحِبُّ وَ تَرْضَی وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ ثُمَّ یَفْسَحَانِ لَهُ فِی قَبْرِهِ مَدَّ بَصَرِهِ ثُمَّ یَفْتَحَانِ لَهُ بَاباً إِلَی الْجَنَّةِ ثُمَّ یَقُولَانِ لَهُ نَمْ قَرِیرَ الْعَیْنِ نَوْمَ الشَّابِّ النَّاعِمِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ أَصْحابُ الْجَنَّةِ یَوْمَئِذٍ خَیْرٌ مُسْتَقَرًّا وَ أَحْسَنُ مَقِیلًا قَالَ وَ إِنْ کَانَ لِرَبِّهِ عَدُوّاً فَإِنَّهُ یَأْتِیهِ أَقْبَحُ مَنْ خَلَقَ اللَّهُ زِیّاً وَ رُؤْیَا وَ أَنْتَنُهُ رِیحاً فَیَقُولُ لَهُ أَبْشِرْ بِنُزُلٍ مِنْ حَمِیمٍ وَ تَصْلِیَةِ جَحِیمٍ وَ إِنَّهُ لَیَعْرِفُ غَاسِلَهُ وَ یُنَاشِدُ حَمَلَتَهُ أَنْ یَحْبِسُوهُ فَإِذَا أُدْخِلَ الْقَبْرَ أَتَاهُ مُمْتَحِنَا الْقَبْرِ فَأَلْقَیَا عَنْهُ أَکْفَانَهُ ثُمَّ یَقُولَانِ لَهُ مَنْ رَبُّکَ وَ مَا دِینُکَ وَ مَنْ نَبِیُّکَ فَیَقُولُ لَا أَدْرِی فَیَقُولَانِ لَا دَرَیْتَ وَ لَا هَدَیْتَ فَیَضْرِبَانِ یَافُوخَهُ بِمِرْزَبَةٍ مَعَهُمَا ضَرْبَةً مَا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا وَ تَذْعَرُ لَهَا مَا خَلَا الثَّقَلَیْنِ ثُمَّ یَفْتَحَانِ لَهُ بَاباً إِلَی النَّارِ ثُمَّ یَقُولَانِ لَهُ نَمْ بِشَرِّ حَالٍ فِیهِ مِنَ الضَّیْقِ مِثْلُ مَا فِیهِ الْقَنَا مِنَ الزُّجِّ حَتَّی إِنَّ دِمَاغَهُ لَیَخْرُجُ مِنْ بَیْنِ ظُفُرِهِ وَ لَحْمِهِ وَ یُسَلِّطُ اللَّهُ عَلَیْهِ حَیَّاتِ الْأَرْضِ وَ عَقَارِبَهَا وَ هَوَامَّهَا فَتَنْهَشُهُ حَتَّی یَبْعَثَهُ اللَّهُ مِنْ قَبْرِهِ وَ إِنَّهُ لَیَتَمَنَّی قِیَامَ السَّاعَةِ فِیمَا هُوَ فِیهِ مِنَ الشَّرِّ وَ قَالَ جَابِرٌ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله إِنِّی کُنْتُ أَنْظُرُ إِلَی الْإِبِلِ وَ الْغَنَمِ وَ أَنَا أَرْعَاهَا وَ لَیْسَ مِنْ نَبِیٍّ إِلَّا وَ قَدْ رَعَی الْغَنَمَ وَ کُنْتُ أَنْظُرُ إِلَیْهَا قَبْلَ النُّبُوَّةِ وَ هِیَ مُتَمَکِّنَةٌ فِی الْمَکِینَةِ مَا حَوْلَهَا شَیْ ءٌ یُهَیِّجُهَا حَتَّی تَذْعَرَ فَتَطِیرَ فَأَقُولُ مَا هَذَا وَ أَعْجَبُ حَتَّی حَدَّثَنِی جَبْرَئِیلُ ع أَنَّ الْکَافِرَ یُضْرَبُ ضَرْبَةً مَا خَلَقَ اللَّهُ شَیْئاً إِلَّا سَمِعَهَا وَ یَذْعَرُ لَهَا إِلَّا الثَّقَلَیْنِ فَقُلْتُ ذَلِکَ لِضَرْبَةِ الْکَافِرِ فَنَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ». (تفسیر علی بن ابراهیم، ص 246- کافی، ج 3، ص 231.)

طبق این روایت که می گوید آن دو ملک در واقع امتحان کننده اند، معلوم می شود که مسأله سؤال در برزخ یک مسأله ساده و به صورت سؤال معمولی نیست، بلکه برای تثبیت اصول عقیدتی است و موجب تثبیت آن اصول در باطن می شود و از طرف دیگر باید متوجه بود که این دو ملک نه معلوم می کنند که ملک هستند ، و نه معلوم می کنند که جواب صحیح سؤالات چیست ، و نه معلوم می کنند که کدام عقیده حق است. بلکه عملاً ارض قلب را زیر و رو می کنند و با سؤالات خود آنچه در باطن است را بیرون می کشند. و این که می گوید به جز انسان و جن، بقیة موجودات از ضربه هایی که به او می زنند به وحشت می افتند، چون انسان و جن به جهت اختیاری که دارند در حجاب اعمال خود هستند و از باطن عالَم خبر ندارند.

ص: 81

سؤال قبر، ظهور سؤال در دنیا است

با توجه به این که، برزخ و قبر و عالَمی که روح انسان بعد از مرگ در آن قرار می گیرد باطن همین حیات دنیوی است و در عالم برزخ باطن انسان است که ظاهر می شود و حیات باطنی هر انسانی در زندگی دنیوی، حیات ظاهری او در برزخ خواهد بود. می توان گفت که سؤال ملکین در برزخ نیز ظهور همان سؤال است که در باطن انسان در حیات دنیوی وجود دارد. هر کس در حیات دنیوی خود و در باطن خود، در برابر چنین سؤالاتی که از ناحیه همین دو ملک است و در مسیر تکامل انسان می باشد، قرار می گیرد. این سؤالات که در باطن انسان در حیات دنیوی مطرح می گردد، انسان را وادار به کنجکاوی و تحقیق نموده و به آنچه حقیقت است می رساند. البته این در صورتی است که انسان این سؤالات را جدی بگیرد و در مقام پیدا کردن جواب آن ها برآید. ولی اگر سرسری از آن ها بگذرد و چون در دنیا به باطن خود مراجعه کند سؤالات را جواب نداده، در واقع از برکاتی که از ناحیه جواب به این سؤالات نصیب او می شود خود را محروم کرده و عملاً از ثمرات وجودی این دو ملک و سؤالات آنها که در اصل در مسیر تکامل انسان است بی بهره می ماند. و در برزخ همین وضع باطنی ظاهر می گردد و آن کسانی جواب ملکین را در برزخ درست می دهند و از برکات آن بهره می برند که در دنیا این سؤالات باطنی را جدّی گرفته و در صدد جواب آن ها برآمده باشند.

اگر این سؤالات در باطن انسان مطرح نشود و انسان دائم در زیر ضربات این سؤالات قرار نگیرد، هیچ وقت انگیزه فکر و بررسی در باطن انسان به وجود نیامده و در نتیجه از نیل به حقایق و عقایدِ درست و نیز از

ص: 82

حرکت بر طبق این عقاید و در نهایت از کمال انسانی محروم می ماند و گرفتار عقاید باطل می شود. آنجایی که انسان می خواهد خطایی بکند و برخلاف عقاید خود قدمی بردارد، برای بازداشتن او از عصیان، همین سؤالات در درون انسان طرح می گردد، با این لحن که « مَنْ رَبُّک؟» و «مَنْ نَبِیُّک؟» و «ما دینُک؟» و « مَنْ اِمامُک؟» یعنی؛ اگر به ربوبیت خدا و به رسالت رسول صلی الله علیه و آله و به اسلام و امامتِ امامِ حق معتقد هستی این حرکت چه معنایی دارد؟

بهشت برزخی؛ باب بهشت موعود

این که در روایات داریم چون متوفی از عهده سؤالات ملکین برآمد، برای او دری از درهای بهشت باز می شود «یَفْتَحانِ لَهُ باباً اِلیَ الْجَنَّةِ»، به معنی باز شدن درِ بهشت به روی انسان صالح است در عالم قبر و برزخ. این بهشت، نازله ای از بهشتِ قیامتی است و نعمت های بهشتی به تناسب نظام برزخی به او روی می آورند و در مسیری قرار می گیرد که او را به سوی بهشت موعود پیش می برد. همین قاعده به صورت بر عکس اش برای کسی که از عهده سؤالات ملکین بر نیامده جاری است و لذا می فرماید: «یَفْتَحانِ لَهُ باباً اِلیَ النّار» برای او دری از درهای آتش باز می شود. و لذا کسی که در جهنمِ برزخی قرار می گیرد در حقیقت باب جهنم موعود به روی او باز شده است و به تناسب نظام برزخی از عذاب های جهنم معذب می گردد و به سوی آن جهنم حرکت می کند.

ص: 83

برزخ و رویارویی با باطن اعمال

در برزخ انسان های بهشتی و انسان های جهنمی هر دو در حرکتند و آن حرکت، دنباله حرکت دنیوی آنهاست و به سوی بهشت و یا به سوی جهنم قیامتی سیر می کنند. اصل حرکت اهل ایمان، چه در دنیا و چه در آخرت، عبارت است از شدت یافتن و سعه پیدا کردن وجود انسان و رها شدن از حجاب ها، و نتیجه حرکت اهل کفردرست عکس آن است.

از امام صادق علیه السلام هست که: دو مَلک که به آنها منکر و نکیر گفته می شود به سراغ انسان در قبر می آیند و از وی در مورد رسول اکرم صلی الله علیه و آله سؤال می کنند و می گویند رأی تو در خصوص این شخصی که در میان شما آمد چیست؟ می گوید: منظور شما چه کسی است؟ می گویند: کسی که می گفت رسول خدا است، آیا این گفتار او حق است؟ امام صادق علیه السلام در این جا فرمودند: اگر متوفی از اهل شک بود می گوید: نمی دانم. شنیدم که مردم این چنین می گفتند ولی من نمی دانم آیا حق بود و یا دروغ. سپس به او ضربتی می زنند که اهل آسمان ها و زمین جز مشرکین می شنوند. و اما اگر متوفی از اهل یقین بود، از نحوه سؤال ملکین ترسی به دل راه نمی دهد و خود را گم نمی کند و می گوید: آیا از رسول خدا از من سؤال می کنید؟ می گویند: آیا تو علم داری به این که او رسول خدا است؟ می گوید: من شهادت می دهم که او به حق رسول خدا است و از جانب خدا هدایت و دین حق آورده است. پس جایگاه خود را در بهشت می بیند و عالَم او در برزخ و قبر وسعت داده می شود و سپس آن دو ملک به

ص: 84

او می گویند: آرام بگیر به نحوی که هیچ گونه ناراحتی در این آرامش نداشته باشی.(1)

ملاحظه می فرمایید که در آن عالم هرکس آنچه در قلب دارد اظهار می کند و لذا چون باطن اهل شک نسبت به رسالت رسول خدا صلی الله علیه و آله به ایمان نرسیده است، همان شک خود را اظهار می دارد.

به گفتة امام خمینی«رحمة الله علیه»:

«انسان در عوالم دیگر از عذاب و عقاب، جز آنچه خود در این عالم تهیه کرده نخواهد دید، و هر چه در این عالم از اعمال صالحه و اخلاق حسنه و عقاید صحیحه داشته، در آن عالم صورت غیبیه ملکوتیه آن را بالعیان ببیند، همراه با کرامت های دیگری که حق تعالی به تفضل خویش به او عنایت فرماید(2)

چنانچه خود خداوند در توصیف آن عالم می فرماید:

«یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُّحْضَرًا وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَهَا وَبَیْنَهُ أَمَدًا بَعِیدًا وَیُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ»؛(3)

روزی که هر کس کار نیک خود را در برابر خود حاضر می بیند، و آنچه از اعمال بد انجام داده است را نیز حاضر می بیند و آرزو می کند بین او و اعمال بدش فاصله زیادی بود.

همچنان که می فرماید:

ص: 85


1- بحارالانوار، ج6، ص 232.
2- چهل حدیث، ص462.
3- سوره آل عمران، آیه30.

«یَوْمَئِذٍ یَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتًا لِّیُرَوْا أَعْمَالَهُمْ،فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَه، وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَره»؛(1)

در آن روز مردم به حالت پراکنده از قبرها بیرون می آیند تا اعمالشان را به آن ها بنمایانند، پس هر کس به سنگینی ذرّه ای نیکی کرده باشد، آن را می بیند، و هرکس به سنگینی ذرّه ای بدی کرده باشد آن را می بیند.

صریح آیات فوق این است که مردم اعمال خود را در آن نشئه می بینند حتی اگر به اندازة ذرّه ای باشد. یا در روایت داریم که: «وقتی انسان نمازهای واجب را در وقت آن و با رعایت حدود آن به جا آورد، نماز می گوید: خداوند تو را نگاه دارد، چنانچه تو مرا نگاه داشتی...»(2)

این حدیث علاوه بر این که ما را متوجه صورت ملکوتی عمل می کند، حیات آن عمل را نیز معلوم می نماید و امثال این روایات که خبر از تمثّل اعمال انسان در برزخ و قیامت می دهد فراوان است،(3)

اعم از اعمالی مثل نماز و روزه و حج و یا ولایت و ادخال سرور علی المؤ منین. لذا عمل باید هر چه بیشتر ظاهر و باطنش مطابق شرع مقدس باشد تا صورت حَسن داشته و یاور و کمک کننده صاحبش باشد، به همین جهت تأکید می شود «اعمال ظاهریه، لایق مقام غیب و حشر در ملکوت نشوند، مگر آن که از باطن و قلب به آن مددی رسد و آن را حیات ملکوتی بخشد»(4)

و رسول خدا صلی الله علیه و آله در این رابطه فرمودند:

ص: 86


1- سوره زلزال، آیات 6تا8.
2- امالی، ص256، مجلس 44، ح10.
3- رجوع شود به اصول کافی، ج2، ص190، باب ادخال السرور علی المؤمنین.
4- چهل حدیث، ص293.

«اِنَّ اللهَ لایَنْظُرُ اِلَی صُوَرِکُمْ وَ اَعْمَالِکُم، وَ اِنَّما یَنْظُرُ اِلَی قُلُوبِکُم»؛(1)

خداوند به صورت ها و اعمالتان ننگرد، بلکه به قلب های شما می نگرد.

به همین جهت روی نیت تأکید شده است، چون نیّت جنبة ملکوتی عمل است و فرموده اند:

«وَ النِّیَّة اََفْضَلُ مِنَ الْعَمَلِ، اَلا وَ اِنَّ النِّیَّة هِیَ الْعَمَل»؛(2)

نیّت از عمل افضل است، بلکه نیّت تمام حقیقت عمل است، و صحت و فساد و کمال و نقص اعمال به آن است».

مرگ و ظهور ملکات

مرگ و انقطاع از دنیا و قرار گرفتن در برزخ، همانند بیدارشدن از خواب است که انسان ناگهان در وضع جدیدی که چندان فاصله ای با آن نداشته و از آن محجوب بوده است، می افتد، حجاب ها کنار می رود و انسان در باطن خود قرار می گیرد. و در همین راستاست که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: «اَلنّاسُ نِیامٌ فَاِذا ماتوا انْتَبَهُوا»(3)

مردم در زندگی دنیایی در خوابند، چون بمیرند بیدار می شوند.

بنا به فرمایش امام خمینی«رحمة الله علیه»:

ص: 87


1- بحار الانوار، ج67، ص248.
2- اصول کافی، ج2، ص106.
3- بحارالانوار، ج4، ص43.

«همین که مرگ آمد و توجه نفس از بدن سلب شد، تمام بیماری های جسم مرتفع شود، ولیکن اگر انسان دارای امراض نفسانی باشد، اوّلِ پیدایش آن هاست، در واقع همین که به خود آمد، امراضی که در باطن داشت همه هجوم آورند، که تا آن وقت برای او مخفی بود».(1)

مرحوم مجلسی«رحمة الله علیه» در مرآة العقول در شرح حدیث شریف «کُنْتُ سَمْعَهُ وَ بَصَرَهُ»(2) فرماید:

«کسی که چشم و گوش و دیگر اعضاء خود را در راه اطاعت حق تعالی صرف نکند، دارای چشم و گوش روحانی نشود و این چشم و گوش مُلکیِ جسمانی در آن عالم نرود، و در عالم قبر و قیامت بی گوش و چشم باشد، و میزان سؤال و جواب قبر، آن اعضای روحانی است.»(3)

تجسم عقاید و اعمال در برزخ

قال الصادق علیه السلام: «اِذا دَخَلَ الْمُؤمِنُ قَبْرَهُ کانَتِ الصّلوةُ عَنْ یَمینِهِ، وَالزَّکوةُ عَن یُسارِهِ، وَالْبِرُّ مُطِلُّ علیه.

قالَ: فَیَتَنَحَّی الصّبرُ ناحیةً. فَاِذا دَخَلَ عَلَیهِ الْمَلَکانِ اللّذانِ یَلیان مُسائَلَتَهُ قالَ الصّبرُ لِلصّلوة و الزّکاةِ وَ الْبِرِّ: دوُنَکُم صاحِبَکُمْ فَاِنْ عَجَزْتُمْ عَنْه فَاَنَا دُونَهُ»(4)

ص: 88


1- چهل حدیث، ص 207.
2- اصول کافی، ج2، ص352.
3- معاد از دیدگاه امام خمینی«رحمة الله علیه»، ص340، نقل از مرآة العقول، ج10، ص392.
4- اصول کافی، ج 1، ص 65، (کتاب الایمان و الکفر- باب الصبر).

چون مؤمن به قبر داخل شد، نماز او در جانب راست و زکات او در جانب چپ او قرار گرفته و کارهای خیر او بر او اشراف داشته است. حضرت در ادامه فرمود: پس صبر از او فاصله گرفته در جانبی قرار می گیرد. وقتی ملکینِ سؤال، بر او وارد شدند، صبر او به نماز و زکات و کار خیر او می گوید از صاحب خود محافظت کنید و اگر چنانچه شما عاجز شدید من او را حفظ می کنم.

به طوری که ملاحظه می کنید همان طور که نماز و زکات و صبر، انسان مؤمن را در دنیا حفظ می کنند، در برزخ نیز در مقابل ملکین به کمک او می آیند و تجسم می یابند و این به جهت آن است که این اعمال در روح او تثبیت شده و جزء عقیده او گردیده است.

نکتة قابل توجه این که صبر در دینداری در عالم برزخ نقش خاصی دارد که عبارت باشد از نجات نهایی، یعنی اگر سایر عبادات ما آنچنان نورانی نبود که در برزخ کار را تمام کنند صِرف استمرار این عبادات و صبر بر آن ها نقش اساسی را بازی می کند و کار را به نفع انسان تمام می کند، پس اگر سعی بر متعالی کردن عبادات نداریم سعی بر استمرار بر آن ها باید داشت تا صبر به کمکمان بیاید.

عالم برزخ، شروع بیداری است

با مرگ و کنار رفتن حجاب دنیا، آنچه در باطن بود، ظاهر می شود و صورت برزخی عقاید و اخلاق و اعمال ما ظاهر می گردد و لذا در واقع عالم برزخ، شروع بیداری انسان است نسبت به خود و حقیقتاً تا در دنیا بوده، در خواب به سر می برده و در رؤیایی با خیالات دنیایی، نسبت به چیزهایی خوشحال و نسبت به چیزهایی ناراحت بوده که همه و همه یک

ص: 89

خواب طولانی به حساب می آید، همان طور که انسان هنگام خواب از همه نظام دنیوی که در کنارش است غافل است، انسان هم در دنیا نسبت به نظام برزخی که باطن همین دنیاست غافل است، و چون مُرد بیدار می شود چنانچه قرآن در مورد اهل دنیا می فرماید:

«یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیوةِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الاخِرَةِ هُمْ غافِلُون»(1)

آن ها فقط به ظاهر زندگی دنیایی علم دارند و از آخرت خود غافل اند.

انسان در برزخ؛ ابتدا از باطن حیات دنیایی اش آگاه می شود و سپس همان باطن، حکم ظاهر را پیدا می کند و در سیر خود به باطنِ حیات برزخی می رسد و این سیر ادامه می یابد تا به حقیقت عقاید و اخلاق و اعمال خود در قیامت برسد، آن هم پس از حشر و حساب و میزان. بنابراین نه تنها حیات دنیوی نسبت به حیات برزخی همانند خواب خواهد بود، بلکه حیات برزخی هم نسبت به حیاتی که در حشر است مانند خواب است و پس از برزخ، در حشر در واقع از خواب برزخی بیدار می شویم تا آن جا که قرآن می فرماید: «وَ اِنَّ اِلی رَبِّکَ الْمُنْتَهی» یعنی و به سوی پروردگارت، انتهای کار است. و یا می فرماید: «وَ اِلَیْهِ الرُّجْعی» و به سوی خدا است برگشت هرکس، حال چه مؤمن و چه کافر؛ و چون کفار در برزخ متوجه می شوند که سیرشان به سوی قیامت منجر به عذاب الهی خواهد شد. به گفته امام صادق علیه السلام به پروردگارشان می گویند:

ص: 90


1- سوره روم، آیه 7.

«پروردگارا ! قیامت را برای ما پیش نیاور و آنچه را به ما وعده داده ای برآورده نکن ».(1)

چون می دانند هر چه جلو می روند و به عالم حقیقت و نور نزدیک می شوند، آلودگی آن ها بیشتر عیان می گردد و فشار ناشی از آن، عمیق تر می گردد. می بینند که چگونه آلودگی هایشان مانع سیر به عوالم نوری می گردد، که اگر نبود این آلودگی ها، هم این عذاب ها را نداشتند و هم در آن عوالم، پاک و طیب در طریق لقای الهی بودند و این حسرت، خود عذابی است مضاعف که خود را به دور از منزل های اُنس با حق می بینند و آلودگی های دوری از شریعت، مانع رسیدن به آن مقامات است.

کسانی که در حیات دنیوی،در طریق ایمان و توحید، یعنی در طریق الی الله بوده اند، و به معنی صحیح کلمه جدیّت داشته اند و همّت آنان بر تثبیت ایمان بوده و صادقانه و مخلصانه سعی در اطاعت حق و جلب رضوان او داشته اند و در این راه، راسخ و ثابت گردیده اند، در حقیقت مجذوب به سوی حضرت حق شده و انجذاب خاصی در ذات و دل و جان آنان وجود دارد. همین انجذاب به سوی حق که روح و جان ایمان است, در این مرحله به فریاد آن ها می رسد و آن ها را از بند آلودگی ها که مانع سیر به حق است می رهاند.

فشار قبر، شروع سیر کمالی مؤمن

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند:

ص: 91


1- اصول کافی، ج 1، ص 67.

«إنّ الْقَبْرَ اَوَّلُ مَنازِلِ الآخِرَةِ فَإِنْ نَجا مِنْهُ فَما بَعْدَه أیْسَرُ مِنْهُ وَ إنْ لَمْ یَنْجَحْ مِنه فَما بَعْدَه لَیْسَ أقَلَّ مِنْهُ»(1)

قبر اولین منزل از منازل آخرت است، اگر انسان از این منزل نجات پیدا کرد منازل بعدی از آن آسان تر خواهد بود و اگر از این منزل نجات پیدا نکرد منازل بعد از آن، کمتر از آن نیست.

این روایت پر رمز و راز ما را متوجه می کند که کسانی در برزخ سیر به سوی کمال دارند و کسانی هم همواره بر عذابشان افزوده می شود و مسلم آن هایی رو به سوی کمال دارند که در تثبیت ایمان و در عمل صالح کوشیده اند و لذا نه تنها سختی های برزخ آن ها را به عقب نمی راند بلکه وسیله طهارت آنها می گردد و نیز ما را متوجه می کند که انسان در سیر خود به سوی حضرت حق، منازل و عوالمی را در پیش دارد ولی این سیر کار آسانی نیست، بلکه باید انسان در اصلاح عقیده و عمل خود جدیّت به خرج دهد و گرنه نه تنها از عذاب های برزخی بیرون نمی آید بلکه آن عذاب ها همچنان بیشتر می شود. و نیز از این روایت معلوم می شود که با نجات یافتن از مشکلات برزخ که اصل مشکلات است، باز مشکلاتی در پیش است و هر عالَمی و هر منزلی از منازل آخرت، خطرات مخصوصی دارد که انسان باید پس از فشارهای آن عالَم و تطهیر شدن، از آن بگذرد. چیزی که هست نجات یافتن از مشکلات عوالم بعدی برای کسی که از خطرات برزخ نجات یافته آسان تر است.

ص: 92


1- بحارالانوار، ج6، ص242.

ملاقات های برزخیان

در عالم برزخ انسان ها با قالب های نوری یا ابدان مثالی و برزخی بر اساس احکام خاص آن عالم با یکدیگر ارتباط دارند. ابی بصیر می گوید: در خدمت امام صادق علیه السلام از ارواح مؤمنین سخن به میان آمد. امام علیه السلام فرمودند: آن ها همدیگر را ملاقات می کنند. عرض کردم؛ آیا ارواح با یکدیگر ملاقات می کنند؟ فرمودند: «نَعَمْ وَ یتَسائَلُونَ و یَتَعارَفُونَ حَتّی اِذا رَأیْتَهُ قُلْتَ: فلانٌ»؛ بلی با یکدیگر گفتگو می نمایند و همدیگر را می شناسند و تو وقتی کسی را در آن جا دیدی می گویی فلانی است.(1)

اهل برزخ دو نوع ملاقات دارند؛ یکی با اهل دنیا و یکی با همدیگر که به شرح زیر می باشد:

ملاقات با اهل دنیا

با توجه به ماهیت عالم برزخ و احاطه و اشراف آن بر عالم ماده، ارواح انسان ها در آن نظام با اختلاف مراتب، با عالم دنیا مخصوصاً با نزدیکان خود مرتبط بوده و بر آن ها اشراف دارند. راوی از امام صادق علیه السلام می پرسد: آیا میّت نزدیکان خویش را در دنیا زیارت می کند؟ امام می فرمایند: بلی. می پرسد: در چه مدتی و در چه فاصله ای؟می فرمایند: درجمعه و در ماه و در سال، به اندازه منزلت خود (عَلَی قَدرِ منزِلَتِه) به

ص: 93


1- «معاد یا بارگشت به سوی خدا»، آیت الله محمدشجاعی، نقل از کتاب المحاسن، ص 178.

آنها سرمی زند، پس اگر اهل و نزدیکانش را در خیر و خوبی دید، مسرور می گردد و اگر آنها را در بدی و حزن مشاهده کرد غمناک می شود.(1)

ملاقات اهل برزخ با یکدیگر

ملاقات مؤمنین با همدیگر در برزخ، ظهور «حُبّ فِی الله» آن ها در دنیا است. همان دوستی هایی که برای خدا بود و برای رضای خدا به وجود آمده بود در آن جا ظهور می کند و بسیار لذت بخش و آرامش دهنده است و یکی از عوامل انجذاب به سوی عالم قرب الهی است. و برعکسِ ملاقات مؤمنین در برزخ، ملاقات کفار است در آن عالم، آن ملاقات که از سر تخاصم و عناد بوده و نوعی از عذاب های جهنم برای آن ها است، صورت همان ارتباط های دنیایی اهل دنیاست که در ملاقات های خود اموال خود را به رخ همدیگر می کشیدند و به همدیگر کبر می فروختند. و هم چنین است اُنس های دنیایی مؤمنین در برزخ که اگر برای خدا نبود؛ آن ملاقات ها در برزخ موجب آزار و نفرت است، در عینی که از آن گریزی نیست، چون صورت همان اعمال دنیایی آن هاست.

تمثل و تجسّم اوصاف و اعمال در برزخ

وقتی متوجه باشیم که ورود روح به برزخ، در حقیقت عبارت است از کنار رفتن حجاب و قرارگرفتن در آنچه که باطناً در آن بودیم، پس مشخص می شود عالم برزخِ هر کس چیزی نیست که بعد از مرگ در آن وارد شود، بلکه با مرگ، حجاب ها کنار رفته و در آن عالم قرار می گیرد و

ص: 94


1- اصول کافی، ج 2، ص 62.

هر کدام از افکار و عقاید و اوصاف و اعمال خود را با چهره برزخی و باطنی آن ها می یابد، نه تنها برای هر کدام صورتی خاص می یابد، بلکه با روابط جدیدی بین آن ها و بین خود روبه رو می شود. به طوری که عقاید و اخلاق و اعمال حق برای او صورت های جذابی دارد و عقاید و اعمال باطل بر عکس اند.

انسان در حیات دنیوی خود به مرور در محدوده عقاید انتخابی خود قرار گرفته و در سیطره آن ها می افتد و همین طور به مرور با ادامة آن عقاید و تکرار آن اعمال و اخلاق در سیطرة اخلاق و اوصافِ مخصوص و اکتسابی خود قرار می گیرد و نیز با تکرار یک سلسله اعمال منبعث از عقاید خاص و اخلاق به دست آمده، دارای روش عملی مخصوصی گشته و در سیطرة آن ها می افتد. که در این رابطه قرآن فرمود: «کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهینَة»(1) هر کس در سیطره آن چیزهایی است که خود کسب کرده است. «اِلاّ اَصْحابَ الْیَمین»(2) مگر صالحین و آنانی که حبّ حضرت حق بر آن ها حاکم است و از همه چیز آزادند و لذا به نحوی نیستند که حتی احساس کنند در سیطرة ملکات خود هستند.

در نظام برزخی از طرفی عقاید و اوصاف و اعمال دارای صورت برزخی هستند، و از طرفی انسان ها تحت سیطره آن صُوَر قرار دارند، مثل سیطره ای که غضب بر انسان غضبناک دارد. حال همین صفت تندخویی با صورت برزخی خود متمثل و ظاهر بوده و بر انسان مسلط می شود و انسان

ص: 95


1- سوره مدّثر، آیه 38.
2- سوره مدّثر، آیه 39.

را به سوی غضب الهی سیر می دهد، همان طور که غضب دنیایی منشأ اعمال می گردد.

چهرة دنیوی اعمال

عمل را نباید به حرکات خارجی که انسان انجام می دهد محدود کرد، چرا که ریشه اعمال، اراده و تصمیم است که آن نیز از یک سلسله عقاید سرچشمه می گیرد و در واقع صورت اصلی عمل ریشه در باطن انسان دارد، همان عقیده و انگیزه ای که موجب اشتیاق شخص در عمل می گردد در برزخ ظاهر می گردد. پس در واقع وقتی ما عملی را در بیرون انجام می دهیم، عملاً در درون خود حرکت می کنیم و مطلوب ما در انجام آن عمل، رسیدن به آن هدف درونی است و صورت دنیوی عمل همان حالتی است که در درون انسان در دنیا موجب انجام عمل شده است. از طرفی هر عمل همچنان که ظاهرش با عمل دیگر متفاوت است، صورت درونی آن نیز با عمل دیگر متفاوت است و به همین جهت برای هر عملِ عبادی ظاهر خاصی توسط شریعت توصیه می شود تا حرکت باطنی و صورت باطنیِ مخصوص به خود را در درون انسان ایجاد نماید و همچنان که روح انسان بدون بدن مادی تکوّن و تحقق خارجی نمی یابد، حرکت درونی هر عملی هم بدون حرکت ظاهری تکوّن نمی یابد. و لذا کسی که صورت نماز را انجام نمی دهد، حرکت درونی نماز را در خود ایجاد نخواهد کرد و نماز در شخصیت او تحقق نمی یابد، و از طرف دیگر به اندازه ای که در نمازش حضور قلب داشته باشد صورت آن نماز را به عنوان سرمایه در درون خود دارد و برایش به عنوان صورتی معنوی باقی می ماند و در قیامت با آن روبه رو می شود و از آن کمک می گیرد، و چه بسا که انسان نصف یا کمتر

ص: 96

از نصف عباداتش برایش می ماند، چرا که به همان اندازه حضور قلب داشته است. چنانچه حضرت باقر علیه السلام می فرماید:

«اِنَّ الْعَبْدَ لَیَرْفَعُ لَهُ صَلواتُهُ نِصْفُها، وَ ثُلْثُها، وَ خُمْسُها، وَ رُبْعُها، فَما یَرْفَعُ لَهُ اِلاّ ما اَقْبَلَ عَلَیْها بِقَلْبِه، وَ اِنَّما اُمِرُوا بِالنَّوافِلِ لِیُتِمَّ لَهُمْ ما نَقَصُوا مِنَ الْفَریضَةِ»(1)

از نماز انسان، نصف یا یک سوم، یا یک پنجم، یا یک چهارم آن به سوی خدای متعال بالا برده می شود، و بالا برده نمی شود مگر آن اندازه که اقبال قلبی داشته باشد، و این که به نوافل دستور داده شده، برای این است که از آن مقدار از فریضه که در انجام حضور قلب کوتاهی شده، تکمیل گردد.

وظیفة هر مسلمانی این است که برای حضور قلب در عبادات عوامل ایجاد خواطر را بشناسد و در دفع آن ها بکوشد تا از عبادات خود نور لازم را کسب نماید و در دنیا و آخرت از آن نور بهره گیرد. ابتدا باید در کسب معارف حقه تلاش لازم را انجام داد، اعم از خداشناسی - آن طور که علی علیه السلام در نهج البلاغه معرفی می کنند - معادشناسی، نبوت و امامت، سپس باید قلب را از حب دنیا و کینه و خشم به خلق پاک نمود و در زهد از دنیا و خوش بینی نسبت به خلق کوشش کرد و با توجه دائمی به جمال علی علیه السلام و سایر ائمه معصومین علیهم السلام در سیره و سنت آن عزیزان، از نور آن ذوات مقدس کمک گرفت تا آرام آرام خواطر فرو نشینند. إن شاءالله

ص: 97


1- «معاد یا بازگشت به سوی خدا»، آیت الله محمد شجاعی، ج2، ص 14، نقل از اسرار الصلاة از آیت الله ملکی تبریزی.

اعمال انسان باقی و در ارتباط با اوست

هر موجودی و هر واقعیتی دارای نحوة وجودی خاصی بوده و برای خود، بقاء بخصوصی دارد. عقیده و فکر، اشتیاق به هدف، تصمیم و اراده، حرکت درونی و به طور کلی همه خصوصیات درونی انسان، برای خود یک سلسه واقعیات عینی درونی هستند که باقی می باشند. منتها یک نحوه ارتباط با خود انسان دارند، چون صادر از اوست و لذا قائم به اوست. هر عملی را با خود انسان و در عالم او و در درون او به خوبی خواهیم دید و حرکت های درونی و ظاهری را با او و مرتبط به او خواهیم یافت. چنانچه قرآن می فرماید:

«فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرّاً یَرَهُ»(1)

هر کس عمل خیری؛ حتی به سنگینی ذرّه ای انجام دهد آن را می بیند، و همچنین اگر به سنگینی ذرّه ای عمل شرّ انجام دهد آن را می بیند.

جالب است که می گوید آن عمل را «می بیند»، یعنی عمل خیر و شرّ تجسم می یابند و قابل رؤیت اند. یعنی روح ما که حقیقت ما است همین که از بدن مادی منقطع شد و به عالم برزخ وارد گشت، با همه آنچه در خود و با خود دارد، وارد نظام جدیدی می گردد.

پس طبق آیه فوق؛ عالم برزخ خصوصیاتی دارد که هیچ مرتبه از خصوصیات عقیدتی و اخلاقی و عملی درآن بی حساب نمی ماند، و نفس

ص: 98


1- سوره زلزال، آیات 7 و 8.

انسان چنان باز می شود که همه این خصوصیات در جایگاه مخصوص به خود محفوظ خواهند ماند و این که هر یک از خصوصیات فوق جایگاه خاص خود را دارد یک مسئله تکوینی است و نه قراردادی، یعنی مثل رابطه علت با معلولِ خاص خودش است که تخلف ناپذیر است و نه مثل رابطه خیابان و یک طرفه بودن که امکان تغییر آن عملی باشد، و حتی شفاعت و عفو در آن نظام، قوانین تکوینی خاص خود را دارد.

انسان ها در قیامت با حقیقت عمل خود - اعم از عمل خوب یا بد- روبه رو می شوند و از آثار آن متنعم یا معذّب می گردند. از جمله اعمالی که فوق العاده در برزخ و قیامت برای انسان مفید است، هدایت کردن انسان ها به سوی حق و حقیقت است. چنانچه رسول خدا صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام - و نیز به معاذ- فرمود:

«لَاَنْ یهْدِی اللهُ بِکَ رَجُلاً واحِداً خَیرٌ لَکَ مِنَ الدُّنْیا وَ ما فِیها»(1)

اگر خداوند به دست تو انسانی را هدایت فرمود، این کار برای تو از خیر دنیا و هر آنچه در آن است بهتر است.

و نیز از جمله اعمالی که آثار بسیار زیان بار برای انسان در برزخ و قیامت دارد، بدعت گزاری ها است، یعنی کارهایی را به اسم دین در بین مردم مطرح کنیم که از دین نباشد. پیامبرخدا صلی الله علیه و آله در این رابطه فرمودند:

اِیاکَ اَنْ تَسَنَّ سُنَّةً بِدْعَةً فَاِنَّ الْعبْدَ اِذا سَنَّ سُنَّةً سَیئَةً لَحِقَهُ وِزْرَها وَ وِزْرَ مَنْ عَمِلَ بِها، قالَ اللهُ تَعالی «وَ نَکْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ» وَ قالَ سُبْحانَهُ «ینَبِّؤُالاِنْسانُ یوْمَئِذٍ بِما قَدَّمَ وَ اَخَّرَ»(2)

ص: 99


1- «آداب تعلیم و تربیت در اسلام»، شهید ثانی، ص 49، ترجمه محمدباقر حجتی.
2- بحارالانوار، ج77، ص 104.

بپرهیز از این که بدعتی در میان مردم ایجاد کنی، چه بنده اگر سنت و گناه ناپسندی در بین مردم گذارد، هم گناه آن و هم گناه کسی که بدان عمل کند به او می رسد، چنان که خداوند تعالی فرموده «و آنچه را پیش فرستاده اند و آثار ایشان را می نویسیم» و نیز خدای سبحان فرموده « آن روز آدمی به آنچه فرستاده و به آنچه از پی او رسیده است، خبر داده می شود».

چنان که ملاحظه می شود، معنای بدعت تنها منحصر به تغییر صریح احکام دین و مخالفت با امر خدا و رسول او نمی شود، بلکه شامل تمام اموری است که موجب انحراف از مسیر حق شود، ولو آن امور بدعت های بی نام و نشانی مانند مدسازی و مدپرستی، آداب و رسوم غلط و نادرست در شئون مختلف زندگی، توسعة اعتیاد به مواد مخدّر و.... باشد؛ و یا اموری که به گونه ای مانع وحدت در افکار و قلوب شود و راه ایجاد تفرقه و شکاف را باز نماید، چنان که امام صادق علیه السلام در حدیث زیر، در تفسیر بدعت به این نکات دقیق و حساس پرداخته اند و خودرأیی و نادیده گرفتن مراتب فضل و کمال دیگران را در امور، از مصادیق بدعت معرفی نموده اند. می فرمایند:

«مَنْ دَعَا النّاسَ اِلی نَفْسِهِ وَ فِیهِمْ مَنْ هُوَ اَعْلَمُ مِنْهُ فَهُوَ مُبْتَدِعٌ ضالٌّ»(1)

ص: 100


1- تحف العقول، ص 276.

هرکس مردم را به سوی خود فرا خواند، در حالی که در میان آن ها فرد عالم تر و آگاه تر از او وجود داشته باشد، او بدعت گزار گمراهی است!

هنر انسان بصیر آن است که سعی کند در عالم پس از دنیا در آن تنهایی محض که او هست و آنچه انجام داده است، بهترین شرایط را برای خود ایجاد کند و طوری عمل کند که در اطراف خود سراسر صورت هایی با انوار الهیه داشته باشد، و گرنه با انواع آزارها و با صورت های مخصوص به خود روبه رو می شود.

بنا به فرمایش امام خمینی«رحمة الله علیه»:

«انسانی که در دنیا همه حیثیات خود را تحت یک حیثیت درآورده و تمامی قوّه هایش ضعیف و مثلاً از شعبات و عُمّال قوّة شهویه گردیده، وقتی به عالم آخرت منتقل می شود، مبدأ فعاله اش قوّة شهوت خواهد بود با شدت بیشتر، به طوری که بقیه قوا را تحت حکومت خود درآورده، بدنِ مناسب خود را انشاء می کند و یک عائله شهوانی تشکیل می دهد.

به همین ترتیب اگر قوّة غضبیه فعال باشد، آن قوّه سایر قوا را تحت تأثیر خود قرار داده و یک عائله غضبیه تشکیل می دهد و به تناسب مبدأ، درنده هایی از سباع غضبناک، مراتب دیگر شخص را مورد حمله قرار می دهند، و مانعی هم ندارد که مرتبه ای از مراتب نفس، مبدأ تألّم مرتبه دیگر باشد.

و همین طور اگر مادّة آخرتی شخص، قوّة واهمه و شیطنت باشد و بقیه قوا مسخّر آن باشند، در آخرت به صورت شیطان ظاهر شود و تشکیل عائله شیطانی می دهد.

ص: 101

در مقابل امور مذکور، مادّة آخرتی سعداء، «قوّة عاقله» است که انسان می تواند این قوّه را زنده و فعال کند تا قوای دیگر مسخر و عامل او شوند... در این صورت در آخرت، قوّة عاقله مبدأ فعاله و مادّه او خواهد بود».(1)

صورت باطنی اعمال از نظر قرآن

قرآن می فرماید که در قیامت به انسان می گویند:

«لَقَدْ کُنْتَ فی غَفْلَةٍ مِنْ هذا، فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطائَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدید».(2)

تو ای انسان از این صحنه در غفلت بودی تا این که ما پرده را از برابر تو برداشتیم، پس چشم تو امروز بیناتر گردیده است.

ملاحظه می کنید که می گویند: «من هذا» یعنی «از این» در غفلت بودی، یعنی این صورت در درون تو بود ولی تو از آن غافل بودی.

و نیز قرآن می فرماید:

«یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ اَنَّ بَیْنَها وَ بَیْنَهُ اَمَداً بَعیداً وَ یُحَذِّرُکُمُ اللهُ نَفْسَهُ وَ اللهُ رَئُوفٌ بِالْعِباد».(3)

روزی که هرکسی هرکار خیری انجام داده، نزد خود می یابد و نیز هر کار بدی را، و آرزو می کند که ای کاش بین او و بین کار بد او

ص: 102


1- معاد از دیدگاه امام خمینی«رحمة الله علیه»، نقل از تقریرات اسفار، ص89.
2- سوره ق آیه 22.
3- سوره آل عمران، آیه 30.

فاصله زیادی بود، و خدای متعال شما را از غضب خود و از عقاب خود می ترساند و او به بندگانش رئوف است.

طبق آیه فوق همه انسان ها در روز قیامت، عمل خود را حاضر می بینند و خودِ عمل را می یابند، چه عمل خوب و چه عمل بد، و آن کس که دارای عمل بد است آرزو می کند که ای کاش بین او و بین کار بد او فاصله زیادی بود. این نشان می دهد که انسان با صورت دنیوی عملِ بد روبه رو نمی شود و گرنه آرزوی دوری از آن را نداشت، بلکه باطن عمل بد است که آزار دهنده است و انسان می خواهد از آن فرار کند.

مانند ستوران در وقت آب خوردن

چون عکس خویش دیدیم، ازخویشتن رمیدیم

آری هر عملی یک صورت دنیایی دارد که در دنیا با آن روبه روییم و یک «صورت برزخی» دارد که در برزخ با آن روبه رو می شویم و یک «صورت قیامتی» که در قیامت با آن روبه رو می شویم. چنانچه امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:

«چون متوفّی با صورت برزخیِ مال و فرزند و عمل خود روبه رو شد و مال به او گفت: من کفن تو را تأمین می کنم، و صورت برزخی فرزند گفت: من تو را به قبرت می رسانم، عمل می گوید:«اَنَا قَرینُکَ فی قَبْرِکَ وَ یَوْمَ حَشْرِکَ حَتّی اُعْرِضَ اَنَا وَ اَنْتَ عَلی رَبِّک»(1) من با تو در قبر هستم و همچنین در روز حشر با تو می باشم تا هم من و هم تو به پروردگارت عرضه شویم».

یعنی عمل انسان در هر مرحله ای با صورت خاصی که متناسب با همان مرحله است متمثل می گردد و به همین جهت هم حشر و برزخ متفاوت

ص: 103


1- تفسیر علی بن ابراهیم ص 346 - بحارالانوار ج 6 ص 224.

است. در روایت داریم که وقتی عمل صالح انسان مؤمن برای او متمثل می شود، از او می پرسد تو کیستی؟ و او در جواب می گوید: «اَنَا عَمَلُکَ الصّالِح»(1) من عمل صالح توام. یعنی انسان در برخورد اول با صورت باطنی عمل صالح خود ناآشنا است و آن را نمی شناسد و تعجب می کند که چگونه عمل صالح او به صورت یک ملک در آمده و همراه و یار غمخوار او شده است. و به همین جهت مولوی به ما تذکر می دهد که نباید انتظار داشت عمل و جزای آن به یک شکل باشد.

لیک نبود فعل، همرنگ جزا

هیچ خدمت نیست همرنگ عطا

بنابراین ما در برزخ و قیامت با باطن عمل و حقیقت خود روبه رو می شویم، آن باطن و حقیقتی که در اثر انجام عمل دنیایی در درون نفس ما ایجاد شده است و ما به قصد رسیدن به آن حالت روحی به آن عمل دست زدیم.

تمثل برزخی نماز، زکات، روزه، حج، خدمت به مؤمنین و ولایت

در کتاب محاسن برقی از امام باقر یا امام صادق«علیهما السلام» نقل می کند که:

«اِذا ماتَ الْعَبْدُ الْمُؤْمِنِ دَخَلَ مَعَهُ فی قَبْرِه سِتَّةُ صُوَرٍ، فیهِنَّ صُورَةٌ هی اَحْسَنَهُنَّ وَجْهاً وَ اَبْهاهُنَّ هَیْئَةً وَ اَطْیَبَهُنَّ ریحاً وَ اَنْظَفَهُنَّ صُوَرةً.

ص: 104


1- تفسیر علی بن ابراهیم ص 346 - بحارالانوار ج 6 ص 224

قال: فَیقِفَ صورةٌ عَنْ یَمینِهِ، وَ اُخْری عَنْ یَسارِه، وَ اُخْری بَیْنَ یَدَیْه، وَ اُخْری خَلْفَهُ، وَ اُخْری عِنْدَ رِجْلَیهِ، وَ تَقَفَ الَّتی هِیَ اَحْسَنَهُنَّ فَوْقَ رَأْسِهِ. فَاِنْ اَتی عَنْ یَمینِهِ مَنَعَتْهُ الَّتی عَنْ یَمینِهِ، ثُمَّ کَذلِکَ اِلی اَنْ یُوْتی مِنَ الْجِهاتِ السِّتْ. قالَ: فَتَقُولُ اَحْسَنَهُنَّ صُورَةً وَ مَنْ اَنْتُمْ جَزاکُمُ اللهُ عَنّی خَیْراً ؟ فَتَقُولُ الَّتی عَنْ یَمینِ الْعَبْد: اَنَا الصَّلوة ، وَ تَقُولُ الَّتی عَنْ یَساره: اَنَا الزَّکاة، وَ تَقُولُ الَّتی بَیْنَ یَدَیْه: اَنَا الصِّیام، وَ تَقُولُ الَّتی خَلْفَه: اَنَا الْحَجُّ وَ الْعُمْرَة، وَ تَقُولُ الَّتی عِنْدَ رِجْلَیْه: اَنَا بِرُّ مَنْ وَصَلْتَ مِنْ اِخْوانِک، ثُمَّ یَقُلْنَ: مَنْ اَنْتَ؟ فَاَنْتَ اَحْسَنُنا وَجْهاً، وَ اَطْیَبُنا ریحاً، وَ اَبْهانا هَیْئَةً، فَتَقول: اَنَا الْوِلایَةُ لِآلِ محمَّدٍ علیهم السلام.(1)

وقتی که بنده مؤمن وفات نمود، شش صورت با وی داخل قبر(برزخ) می شوند، در حالی که یک صورت در میان آن ها از بقیه صورت ها از لحاظ قیافه زیباتر و از جهت هیکل جذاب تر و از نظر رایحه، خوشبوتر و از لحاظ شکل، پاکیزه تر است. امام علیه السلام فرمود: پس صورتی در طرف راست او قرار می گیرد و صورتی دیگر در طرف چپ وی، یکی دیگر در مقابل و یکی در پشت سر او، یکی نزد پاهای وی و صورتی که از همه زیباتر است در بالای سر او. پس اگر گرفتاری و خطری بخواهد از طرف راست به وی متوجه شود ، صورتی که در طرف راست است از آن ممانعت می کند، سپس همین

ص: 105


1- محاسن برقی، ج 6، ص 288 – بحارالانوار، ج 6، ص 234.

طور از هرکدام از جهات ششگانه گرفتاری و خطری که می خواهد به سوی او متوجه گردد، از جانب آن صورت ها ردّ می شود.

امام علیه السلام فرمود: پس صورتی که از همه زیباتر است به بقیه صورت ها می گوید: خدای متعال به شما از جهت من جزای خیر عنایت بفرماید، شما چی، و کی هستید؟ پس صورتی که در طرف راست بنده مؤمن است می گوید: من نماز هستم، و صورتی که طرف چپ وی می باشد، می گوید: من زکات هستم. صورتی که مقابل او است، می گوید: من روزه هستم، و صورتی که در پشت سر اوست، می گوید: من حج و عمره می باشم، صورتی که طرف پاهای اوست، می گوید: من سعی در خدمت و وصلت به برادرانت هستم.

سپس این صورت ها به آن صورت زیباتر از همه می گویند: تو که از همه ما از لحاظ قیافه زیباتر و از جهت رایحه خوشبوتر و از نظر هیکل، جذّاب تر می باشی، چی و کی هستی؟ جواب می دهد: من «ولایت» آل محمّد علیهم السلام می باشم».

در این روایت به «صورت برزخی» یا « تَمَثُّل و تجسم برزخیِ » نماز، زکات، روزه، حج و عمره، سعی در خدمت و وصلت برادران دینی و ولایت اهل بیت عصمت، اشاره شده است. و از آن برمی آید که حقیقت کلی هر یک از این اعمال در عالم برزخ به طور جداگانه مُتَمَثَّل می گردد که آن صورت ها وَرای این اعمال ظاهری، در باطن انسان ایجاد می شود، صورت هایی که به ظاهر شبیه اعمال ما نیست، و قرارگرفتن هر یک از این صورت ها در جانب خاص خودشان بی حساب نیست. از این روایت برمی آید که اعمال عبادی ما مثل نماز و روزه و.... گرفتاری ها و عذاب های برزخی را از انسان دور می کند. در زندگی دنیوی، انسان در

ص: 106

معرض اغوائات شیطانی و وساوس نفسانی بوده و لحظه به لحظه در معرض لغزش ها و معصیت های متنوع می باشد و شیطان از راست و چپ و از پشت سر و مقابل، متوجه انسان است(1)

و عقاید حق و اخلاق فاضل و اعمال صالح، انسان را در دنیا از این اغوائات شیطانی حفظ می کند و همین وضع درونی ما بعد از مرگ به صورت دیگری متمثل می گردد و عبادات انسان به صورت هایی زیبا اطراف انسان را گرفته و مانع راه یافتن آتش ها و ظلمت ها و فشارهای هولناک هستند. چنانچه نماز مانع راه پیداکردن عذاب های متوجه از جانب راست، می شود و زکات و انفاق مالی با صورت مثالی خود، مانع عذاب های متوجه از جانب چپ، می گردد، تا آن جا که پذیرفتن ولایت اهل بیت علیهم السلام با صورت مثالی خود، بالای سر انسان قرار گرفته و موجودیت و حیات صورت های مثالیِ عبادات را تضمین می کند. چون با پذیرفتن ولایت امام معصوم، در واقع انسان جهت

ص: 107


1- قرآن در سوره اعراف آیه 16 می فرماید: شیطان گفت؛ «ثُمَّ لآتِیَنَّهُم مِّن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَن شَمَآئِلِهِمْ وَلاَ تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ» سپس برای گمراه کردن انسان ها از پیش رو و از پشت سر و از طرف راست و چپ آن ها می آیم و در نتیجه اکثر آن ها را گمراه می کنم و لذا اکثر آن ها را شکرگزار نمی یابی. علامه طباطبایی«رحمة الله علیه» در تفسیر این آیه می فرمایند: «این اغواء و گمراهی را با حوادثی که برای آدمی به وجود می آورد عملی می سازد، با آمال و آرزوها و حوادث ناگوار از جلو و با نگرانی از اولاد از پشت و از راه دینداری های غلط از یمین و از راه بی دینی و فحشاء از طرف چپ، انسان را مشغول می کند». عباداتی که طبق حدیث فوق در برزخ شش جهت انسان را احاطه می کند مانع تأثیر حیله های شیطان می گردد، به طوری که نماز جهت آرزوهای انسان را تغییر می دهد تا منجر به آرزوهایی نگردد که شیطان بتواند از آن طریق نفوذ کند و همین طور سایر عبادات به همین شکل خواهند بود که انسان را در جهتی سیر می دهند که مانع تأثیر شیطان در دنیا می شوند.

کلی خود را به سوی کمال واقعی شکل می دهد و در آن صورت است که بقیة اعمال می توانند در جهت نزدیکی به آن کمال کمک کنند.

و نیز در راستای تمثّل اعمال در روایات داریم:

«هرکس قلب مؤمنی را مسرور کند، خدای تعالی از همان سروری که وارد آن قلب کرده، مخلوقی خلق می کند که این مخلوق به هنگام مرگ و در برزخ او را ملاقات نموده و به او می گوید: ای دوست خدا، مژده باد تو را کرامتی از خدا و رضوان او، و آن مخلوق همواره همراه اوست».(1)

این گونه از روایات می خواهد ما را متوجه کند که عملِ شرعیِ ما، در آن دنیا یک تجسم برزخی دارد که از ما جدا نیست و موجب آرامش و سرور می شود و در واقع زندگی برزخی ما را تشکیل می دهد و این دنیای ما نیز از نقش و تأثیر آن صورت برزخی بی بهره نیست.

آنچه در دنیا درونی است، در برزخ و قیامت بیرونی است

عالَم ظاهری در برزخ و قیامت که زندگی آن دنیایی ما را تشکیل می دهد، همه همان صورت های برزخی و قیامتی است که از درون ما به بیرون آمده است، و لذا قرآن در خصوص جهنم می فرماید:

«نارُ اللهِ الْمُوقَدَةُ، اَلَّتی تَطَّلِعُ عَلَی الْاَفْئِدَةِ، اِنَّها عَلَیهِمْ مُؤصَدَةٌ، فی عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ»(2)

ص: 108


1- اصول کافی ، جزء سوم، باب ادخال السرور علی المؤمنین.
2- سوره همزه، آیات 6 تا 9.

جهنم آتشی است که خدا برافروخته، که از درونِ قلب ها به بیرون می آید، و در ستون های پی در پی، اهل جهنم را احاطه می کند.

پس ملاحظه می کنید که می فرماید آن آتش از قلب انسان بیرون می آید، پس جهنم همان هوس ها و گناهانی است که قلب انسان با آن اُنس داشته حالا با بیرون آمدن، او را اشغال کرده و در اطراف او، او را احاطه نموده است، و مانند همین نوع اشغال برای اهل بهشت هست، منتها صورت های ناشی از عقاید پاک و اخلاق نیک و اعمال صحیح اطراف او را پُر می کند.

دلیل فلسفی جسمانی بودن عقاید و اعمال

در بارة چگونگی ظهور و ایجاد عقاید و اخلاق و اعمال باطنی در بیرون به دو نکته باید توجه داشت؛ یکی توجه به قوة واهمة انسان که به عقاید و نیات انسان صورت می دهد و در تعریف قوة واهمه می گویند؛ قوه ای که به مفاهیم صورت می دهد به طوری که قوة واهمه مثلاً با توجه به معنی دشمنی، صورت مناسب آن را در موطن خیال ایجاد می کند و لذا به هر معنایی صورت مخصوص به خود را می دهد. نکتة دوم این که چون نفس انسان از مشغولیات حس آزاد گردد و دیگر مشغول تدبیر بدن نباشد، قدرت زیادی در ایجاد صورت ها در بیرون پیدا می کند - کاری که انبیاء و اولیاء حتی می توانند در دنیا انجام دهند و مطابق صورتی که در ذهن خود اراده کرده اند، آن را در بیرون ایجاد کنند - حال در برزخ و قیامت در نتیجه قدرت ایجادی که نفس انسان - اعم از کافر و مؤمن - پیدا کرده است، آنچه توسط قوة واهمه در موطن خیالِ خود ایجاد کرده است، در بیرون نیز به وجود می آورد. حال اگر قوة واهمه مؤدّب به ادب الهی شده باشد از طریق

ص: 109

ارتباط با عالم معنی در اطراف خود صورت های ملائم فطرت پدید می آورد و بهشت خود را می سازد، و اگر در طول زندگی با عالم غیب و عالم معنی رابطه ای نداشته و تحت تأثیر القائات شیطان بوده است، قوة واهمة او در آن عالم صورت های آزاردهنده ای که متضاد با فطرت انسان است و شرع از آن ها خبر داده، به اذن الهی ایجاد می نماید که آن صورت ها اطراف او را احاطه می کند و جهنم او را تشکیل می دهد.

از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله داریم:

«هرکس می خواهد عالَم او در قبر از مُؤَذِّیات زمینی که آسایش و آرامش او را به هم می زنند، محفوظ باشد، باید در مساجد سکونت بیشتری داشته باشد».(1)

این روایت می رساند که تمثّل باطنیِ سکونتِ بیشتر در مسجد طوری است که مانع آزار مؤذّیات زمینی است. یعنی خصوصیات درونی و روحی کسی که در مساجد سکونت بیشتر دارد چنین است که در درون او به جهت اشتغال به معنویات از ورود به مسائل مادی و زمینی و افکار و خیالات و خوشی ها و ناخوشی های دنیایی در امان بوده و این نوع اوهام به عالم درونِ او راه پیدا نمی کند. در نتیجه خصوصیات درونی کسی که در عالم معنویات است - مثل سکونت در مساجد- این چنین است که درون او جایگاه مسائل زمینی و امور مادی نیست، و همان طور که در زندگی دنیا یک آرامشی سراسر زندگی او را پر کرده است، صور برزخیِ ناشی از این زندگی به نحو شدیدتر همة شخصیت او را متأثر می کند و از درون و

ص: 110


1- معاد یا بازگشت به خدا، آیت الله محمدشجاعی، ج2، ص 63.

بیرون با آن صور نورانی زندگی می کند، نه این که صورت های برزخی و قیامتی، یک صورتی خارج از شخصیت انسان باشند.

اگر در درون خود دقت کنیم خواهیم دید که گاهی بعضی از عقاید ما با بعضی از اخلاقیات ما در تضاد است - مثلاً معتقدیم از این مسئله باید به راحتی گذشت، ولی اخلاقاً نمی توانیم بر خود مسلط باشیم - و گاهی هم اخلاق و عقایدمان با هم سازگار هستند، و هم چنین گاهی عقاید و اخلاق ما با خود ما سازگار و گاهی ناسازگار است. گاهی از اخلاق خویش راضی هستیم و گاهی از آن ها زجر می کشیم و همه این ها در اعمال ما جلوه می کند. حال متوجه باشید همه این ها با همه این روابط و خصوصیات در عالم برزخ با صورت برزخی خود متمثّل می شوند. این جاست که متوجه می شویم چنین وضع عجیبی را نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده و نه الفاظ می توانند ترسیم کنند. در حالی که می دانیم تمثّل هر یک از عقاید و اخلاق در آن حالت، عجیب و تحیّر افزا است. در راستای تجسم داشتن اعمال و عقاید و اخلاق، حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله می فرمایند:

«لَوْ کانَ الْخَرْقُ خَلْقاً یُری ما کانَ شَیْئٌ مِمّا خَلَقَ اللهُ اَقْبَحُ منه».(1)

اگر تندخوئی به صورت مخلوقی در بیاید که دیده شود، چیزی از آنچه خدای متعال خلق کرده، زشت تر از آن نیست.

شاید در این روایت به صورتِ مثالی و برزخی تندخویی اشاره شده که آن صفت، دارای چنین صورتی است و در آن عالم بر انسان سیطره دارد.

ص: 111


1- اصول کافی، جزء4، باب الْخُرْق، حدیث دوم.

تمثّل صفات حیوانی و صفات کریمه در برزخ

بعضی ها در زندگی دنیوی با در پیش گرفتن مسیر ضلالت، به طور کلی از خصوصیات انسانی بی بهره شده و حقیقت انسانی خود را از دست داده اند و در حد بدن دنیوی انسان اند، ولی در آن سوی این شکل ظاهری هیچ گونه خبری از خصوصیات انسانی نیست مگر مجموعه ای از رذائل و صفات حیوانی، که مسلم این ها در آن سوی عالم ماده به عنوان یک انسان نیستند، بلکه صورتی را که حقیقت آن ها اقتضاء می کند، خواهند داشت. چنانچه در این دنیا رابطه ای بین روح گرگ و بدن او هست، در آن دنیا انسان هایی که روح گرگ برای خود پدید آوردند، بدنی همانند همان روح خواهند داشت، و این فرصت دنیایی بودکه مانع شد در این دنیا صورت گرگی اش ظاهر شود، ولی با طی عالم ماده، روح او با بدنی مناسب آن روح ممزوج می شود و لذا قرآن فرمود: «وَ اِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَت» یعنی؛ قیامت وقتی است که روح ها با ظاهر ها متحد است.

هر خُلقی از اخلاق نیکو به تناسب خود با چهره مثالی بسیار زیبا که در مراحل مختلف زندگی برای انسان نعمتی بوده و خطرات و ناگواری ها را از او دور نموده است، متمثّل می شود. در همین راستا پیامبر صلی الله علیه و آله می فرمایند:

«لَوْ کانَ الرِّفْقُ خَلْقاً یری، ما کانَ فیما خَلَقَ اللهُ شَیئٌ اَحْسَنَ مِنْه».

ص: 112

«اگر صفت رفق و مدارا به صورت مخلوقی بود که دیده می شد، چیزی در میان آنچه خدای متعال خلق کرده است، زیباتر از آن نبود».(1)

تمثّل عقایدِ حق و عقاید باطل

عقاید حق و عقاید باطل نیز صورت برزخی و صورت قیامتی مخصوص به خود را دارند که توجه به روایت زیر نکات دقیقی را روشن می کند:

قال الامام الصادق علیه السلام: «ما مِنْ قَبْرٍ اِلاّ وَ هُوَ ینْطِقُ کُلَّ یوْمٍ ثَلاثَ مَرّات: اَنَا بَیتُ التُراب، اَنَا بَیتُ الْبَلاء، اَنَا بَیتُ الدّود».(2)

هیچ قبری نیست مگر اینکه هر روز سه بار می گوید: من خانه خاکی و خانه گرفتاری ها و خانة مؤذّیات زمینی هستم.

یعنی قبر یا عالم برزخ که عالَمی است دارای حیات و شعور، از حقیقت خود خبر می دهد که هرکس در دنیا گرفتار دوستی دنیا بود، در عالم برزخ گرفتار قبری است همراه با صورت برزخی همان گرفتاری های دنیا و همان افکار آزاردهندة دنیایی و هرچه از زمین و زندگی زمینی برده است در عالم برزخ با خود و در پیش خود دارد. و معلوم است که جنس این قبر، جنس مادة بی جان نیست، بلکه جنس مجردات مثل جنس نفس انسان است و در واقع عالمی است که همة اطراف آن دارای شعور است.

ص: 113


1- جامع السعادات، مهدی نراقی، ج 1، ص 305.
2- الکافی، ج 3، ص 241.

سپس امام علیه السلام فرمودند: وقتی بنده مؤمنی به قبر وارد شود، قبر به او می گوید: خوش آمدی، قسم به خدای متعال من تو را آن وقت که برروی زمین راه می رفتی دوست می داشتم، حال که به درون من راه یافته ای بیش از پیش تو را دوست می دارم و به زودی خواهی دید برای تو چه چیزی در این جا هست. پس عالَم او به اندازه ای که چشم او کار می کند وسعت یافته و بابی به روی او باز می شود که جایگاه خود را در بهشت مشاهده می کند. از همان دری که به روی او باز شده، شخصی بیرون می آید که چشمان وی هرگز چیزی زیباتر از آن ندیده است. به آن شخص بسیار زیبا می گوید: ای بنده خدا، من چیزی زیباتر از تو ندیدم. آن صورت زیبا گوید: من عقیده تو هستم که داشتی «اَنَا رَأْیُکَ الْحَسَنُ الَّذی کُنْتَ عَلَیْه» و عمل صالحی که انجام می دادی، هستم «وَ عَمَلُکَ الصّالِحُ الَّذی کُنْتَ تَعْمَلُه». سپس روحِ بندة مؤمن اخذ گردیده و در بهشت، در همان جایگاه خویش که مشاهده کرده بود، قرار داده می شود. و بعد به او گفته می شود با تمام آرامش و روشنیِ چشم، آرام باش. پس به طور مرتب نسیمی از بهشت به جسم او می رسد که لذت و خوبی آن را تا روزی که مبعوث می شود، می یابد.

امام علیه السلام در ادامه فرمودند: و وقتی کافر به قبر وارد شود، قبر به او می گوید: خوش مباد بر تو، قسم به خدای متعال که من تو را آن وقت که بر روی زمین راه می رفتی، مبغوض می داشتم، حال که به درون من راه یافته ای چگونه خواهد بود و به زودی این امر را خواهی دید. پس او را فشاری می دهد و به صورت ذرّات ریز متلاشی می کند و باز به

ص: 114

همان حالی که داشت، برگردانیده می شود و بابی به سوی آتش به روی او باز می گردد و جایگاه خود را در آن می بیند. سپس از همان دری که باز شد، شخصی بیرون می آید که هرگز کسی زشت تر از آن دیده نشده است. به آن صورت زشت می گوید: ای بندة خدا، تو کیستی؟ من چیزی زشت تر از تو ندیده ام ! در جواب می گوید: من عمل بد تو هستم که انجام می دادی و عقیده و رأی ناپاک تو هستم.

امام علیه السلام فرمود: سپس روح وی اخذ شده و در همان جایگاه خود که در آتش دیده بود، قرار داده می شود. پس به طور مدام سوزی به جسم او می رسد که درد و سوزش آن را تا روز قیامت در جسم خود می یابد و خدای متعال مسلط می گرداند بر روح او 99 مار بزرگ که به او نیش می زنند، که اگر یکی از آن مارها بر زمین بدمد، امکان ندارد دیگر زمین چیزی برویاند».(1)

ص: 115


1- عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ مَا مِنْ مَوْضِعِ قَبْرٍ إِلَّا وَ هُوَ یَنْطِقُ کُلَّ یَوْمٍ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ أَنَا بَیْتُ التُّرَابِ أَنَا بَیْتُ الْبَلَاءِ أَنَا بَیْتُ الدُّودِ قَالَ: فَإِذَا دَخَلَهُ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ قَالَ: مَرْحَباً وَ أَهْلًا أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ کُنْتُ أُحِبُّکَ وَ أَنْتَ تَمْشِی عَلَی ظَهْرِی فَکَیْفَ إِذَا دَخَلْتَ بَطْنِی فَسَتَرَی ذَلِکَ قَالَ فَیُفْسَحُ لَهُ مَدَّ الْبَصَرِ وَ یُفْتَحُ لَهُ بَابٌ یَرَی مَقْعَدَهُ مِنَ الْجَنَّةِ قَالَ: وَ یَخْرُجُ مِنْ ذَلِکَ رَجُلٌ لَمْ تَرَ عَیْنَاهُ شَیْئاً قَطُّ أَحْسَنَ مِنْهُ فَیَقُولُ: یَا عَبْدَ اللَّهِ مَا رَأَیْتُ شَیْئاً قَطُّ أَحْسَنَ مِنْکَ فَیَقُولُ: أَنَا رَأْیُکَ الْحَسَنُ الَّذِی کُنْتَ عَلَیْهِ وَ عَمَلُکَ الصَّالِحُ الَّذِی کُنْتَ تَعْمَلُهُ قَالَ: ثُمَّ تُؤْخَذُ رُوحُهُ فَتُوضَعُ فِی الْجَنَّةِ حَیْثُ رَأَی مَنْزِلَهُ ثُمَّ یُقَالُ لَهُ نَمْ قَرِیرَ الْعَیْنِ فَلَا یَزَالُ نَفْحَةٌ مِنَ الْجَنَّةِ تُصِیبُ جَسَدَهُ یَجِدُ لَذَّتَهَا وَ طِیبَهَا حَتَّی یُبْعَثَ قَالَ: وَ إِذَا دَخَلَ الْکَافِرُ قَالَ لَا مَرْحَباً بِکَ وَ لَا أَهْلًا أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ کُنْتُ أُبْغِضُکَ وَ أَنْتَ تَمْشِی عَلَی ظَهْرِی فَکَیْفَ إِذَا دَخَلْتَ بَطْنِی سَتَرَی ذَلِکَ قَالَ فَتَضُمُّ عَلَیْهِ فَتَجْعَلُهُ رَمِیماً وَ یُعَادُ کَمَا کَانَ وَ یُفْتَحُ لَهُ بَابٌ إِلَی النَّارِ فَیَرَی مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ ثُمَّ قَالَ: ثُمَّ إِنَّهُ یَخْرُجُ مِنْهُ رَجُلٌ أَقْبَحُ مَنْ رَأَی قَطُّ قَالَ: فَیَقُولُ یَا عَبْدَ اللَّهِ مَنْ أَنْتَ مَا رَأَیْتُ شَیْئاً أَقْبَحَ مِنْکَ قَالَ فَیَقُولُ أَنَا عَمَلُکَ السَّیِّئُ الَّذِی کُنْتَ تَعْمَلُهُ وَ رَأْیُکَ الْخَبِیثُ قَالَ: ثُمَّ تُؤْخَذُ رُوحُهُ فَتُوضَعُ حَیْثُ رَأَی مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ ثُمَّ لَمْ تَزَلْ نَفْخَةٌ مِنَ النَّارِ تُصِیبُ جَسَدَهُ فَیَجِدُ أَلَمَهَا وَ حَرَّهَا فِی جَسَدِهِ إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُ وَ یُسَلِّطُ اللَّهُ عَلَی رُوحِهِ تِسْعَةً وَ تِسْعِینَ تِنِّیناً تَنْهَشُهُ لَیْسَ فِیهَا تِنِّینٌ یَنْفُخُ عَلَی ظَهْرِ الْأَرْضِ فَتُنْبِتَ شَیْئاً (الکافی ج 3ص 241 باب ما ینطق به موضع القبر)

روایت بسیار عمیق مذکور، ما را متوجه می کند همان طور که در زندگی دنیوی وقتی باب ایمان یا باب عقاید حق به روی قلب انسان باز شود، در حقیقت باب بهشت به روی انسان باز شده است، همین حالت درونی در برزخ صورت خاص خود را می یابد و باب بهشت بر جان انسان گشوده می شود و باز شدن بابی از جهنم، تمثّل برزخی همان عقاید باطل دنیوی است.

باز باید فراموش نکنید این که ملاحظه می فرمایید قبر یا برزخ سخن می گوید، به جهت آن است که جنس آن از عالَم مجردات است و لذا علاوه بر این که فهم و شعور دارد و شخصی که وارد آن می شود را می شناسد، قدرت تکلم نیز دارد. همچنان که خود ما بعضاً با خودمان از طریق نفسِ مجردمان سخن می گوییم.

«زمان» در برزخ

با توجه به این که زمان مربوط به حرکت ذاتی عالم ماده است و چیز مستقلی نیست که خارج از ذات اشیاء ماده موجود باشد و برهان حرکت جوهری ملاصدرا«رحمة الله علیه» این نکته را به خوبی روشن می کند.(1)

پس زمان به آن معنی که در عالم ماده مطرح است، در عالم برزخ وجود ندارد، چرا که در آن جا حرکت و تغییرِ قوه به فعل معنی ندارد و چنین نیست که یک

ص: 116


1- به کتاب «از برهان تا عرفان، شرح برهان صدیقین و حرکت جوهری» از همین مؤلف رجوع کنید.

موجود برزخی دگرگون بشود و صورتی را از دست بدهد و صورت دیگری به خود بگیرد. موجود برزخی، فعلیت محض و صورت محض با حدود و مقدار معین است. مثل صور ذهنی انسان ها است که می تواند سال ها به صورت ثابت در ذهن بماند، مانند ماده نیست که خود به خود دگرگون شود، بلکه آن صورت ذهنی اگر هم از ذهن ما پنهان شد، پس از سال ها می توان به همان نحو اولیه باز آن را در ذهن آورد. مثل پدیده های عالم ماده نیست که پس از گذشت سال ها تغییر کرده باشد و آن صورت قبلی نباشد، و چون تغییر در ذات آن صور ذهنی واقع نمی شود، زمان هم که حاصل حرکت است در آن جا مطرح نیست. آری درست است که نفس انسان می تواند صورت ذهنی را به حالات مختلف در آورد و در عین حال آن را به حالت اولیه برگرداند، در این حالت آن صورت ذهنی ثابت بود، ولی نفس صورت های ذهنی دیگری در کنار آن صورت ذهنی ابداع و ایجاد کرد و این نوع تغییر غیر از تغییراتی است که در عالم ماده انجام می شود که شئ اولیه تغییر می کند و شئ جدیدی به وجود می آید. تبدلات برزخی مثل تبدلاتی است که نفس روی صُور ذهنیه انجام می دهد. و لذا حرکت به معنی حرکت و تغییرِ موجود در دنیا در عالم برزخ نیست و چون زمان، حاصل حرکت است و چون حرکت در عالم برزخ نیست، پس زمان در آن عالم وجود ندارد، و معنی ندارد کسی بگوید انسان چه مدت در برزخ به سر می برد، بلکه باید متوجه بود که انسان در برزخ همچنان «بودن و بقاء» خود را دارد و در بودن خود، همراه با حالات و افکار خود به سر می برد، حالا اگر حالات و افکار او خلاف فطرت او بود، معذّب است. از این جهت برزخ؛ عالم جدیدی است که

ص: 117

باید انسان در دنیا با شناخت عالم برزخ، خود را برای آن عالم آماده کند. به گفتة مولوی:

روز مرگ این حسِّ تو باطل شود

نور جان داری که یار دل شود؟

در لَحَد کِاین چشم را خاک آکند

هست آنچه گور را روشن کند؟

آن زمان کاین دست وپایت بَردَرَد

پَرّ و بالت هست تا جان بر پَرَد؟

کسانی که مبتلا به حبّ شهوات و زینت دنیا و امثال آن هستند، در آن جا بیچاره می شوند. چون بعد از مفارقت از دنیا و عالم محسوس، معشوق خود را که دنیا و شهوات دنیایی بود نمی یابند. انسان ها برای این دو روزه که می دانند ثباتی در آن نیست، چه کوشش ها و تقلاّهایی می کنند، باید از خود پرسید؛ برای آن عالم که بر طبق حکم فطرت به سر می برد، و زندگی هم زندگی ابدی است، چه کوشش هایی باید بکند؟

زین همه انواع دانش روز مرگ

دانش فقر است ساز راه و برگ

آب دریا مرده را بر سر نهد

وَر بود زنده، ز دریا کی رهد؟

چون بمردی تو ز اوصاف بشر

بحر اسرارت نهد بر فرق سر

باید علمی داشت که بتوان در ابدیت با آن زندگی کرد، علم به دنیا برای زندگی دنیایی خوب است، ولی باید علمی هم داشت که آن جا به کار آید، علم به بندگی و فقر ذاتی خود و علم به خدا و قیامت. وگرنه اگر با همین علوم دنیایی، خود را مشغول کردیم و مؤمنین را نیز که از علوم معنوی بهره دارند تحقیر نمودیم، در آن دنیا همه چیز خود را فانی و بر بادرفته می بینیم. گفت:

ای که خلقان راتو خر می خوانده ای

این زمان چون خربراین یخ مانده ای

گر تو علامه ی زمانی در جهان

نَکْ فنای این جهان بین وین زمان

ص: 118

صد سال در عالَم بی زمانی

از نمونه های بی زمانیِ برزخ، داستان حضرت عُزَیر است که قرآن می فرماید:

«أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلَی قَرْیَةٍ وَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَی عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّیَ یُحْیِی هََذِهِ اللّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللّهُ مِئَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ کَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قَالَ بَل لَّبِثْتَ مِئَةَ عَامٍ فَانظُرْ إِلَی طَعَامِکَ وَشَرَابِکَ لَمْ یَتَسَنَّهْ وَانظُرْ إِلَی حِمَارِکَ وَلِنَجْعَلَکَ آیَةً لِّلنَّاسِ وَانظُرْ إِلَی العِظَامِ کَیْفَ نُنشِزُهَا ثُمَّ نَکْسُوهَا لَحْمًا فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللّهَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ».(1)

«آن حضرت عبورش به منطقه ای افتاد که خانه ها همه خراب شده بودند و گویا استخوان های مردم آن جا برروی خاک افتاده بود. گفت: چگونه این ها را خدای متعال زنده می کند؟ پس خداوند او را به مدت صد سال میراند و سپس زنده نمود و به او گفت: چه مدت در این جا ماندی؟ گفت: یک روز یا بعضی از روز را. خداوند فرمود: ولی صد سال این جا ماندی، حال بنگر به طعام و شرابت که تغییر نکرده و بنگر به الاغت. و باید تو را آیت و نشانه ای برای مردم قرار بدهم و باز بنگر به استخوان های الاغ که چگونه آن ها را بلند می کنیم و پیوند می دهیم و سپس گوشت را به آن ها می پوشانیم. پس وقتی مسئله برای او روشن شد، گفت: می دانستم که خدا بر همه چیز قادر است».

ص: 119


1- سوره بقره، آیه 259.

خداوند طعام و شراب او را با این که صد سال از آن ها گذشته بود به همان صورت حفظ نمود و الاغ او را که نسبت به طعام و شراب امکان ماندنش تا مدتی بیشتر است، میراند تا او به قدرت حق در حفظ و میراندن، با شهود غیبی پی ببرد و عیناً مشاهده کند که مسئله زمان و بود و نبود آن و طولانی بودن و کوتاه بودن آن در مقابل قدرت خداوند هیچ نقشی ندارد.

آنچه مهم است این قسمت آیه است که می فرماید: «فَاَماتَهُ اللهُ مِأَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ» یعنی او را خداوند صد سال میراند و سپس زنده نمود، که حاکی از آن است که روح او بر اساس محاسبات عالم دنیا صد سال در عالم دیگر یعنی در برزخ یا فوق برزخ بوده است. با این حال وقتی از او سؤال می شود « کَمْ لَبِثْتَ؟» چقدر در این جا مکث نموده ای؟ بر خلاف واقعیت دنیا که صدسال گذشته است، می گوید: یک روز یا قسمتی از یک روز. و خداوند می فرماید: «بَلْ لَبِثْتَ مِأَةَ عامٍ» بلکه صد سال است در این جا مانده ای.

حال سؤال این است که چرا این پیامبر خدا با این که بر اساس محاسبات دنیایی صد سال در برزخ یا عالم فوق برزخ بوده است، در جواب می گوید: یک روز یا کمتر از آن مکث کرده ام؟ این جا است که معلوم می شود در عالم برزخ، یا فوق آن، زمان نمی گذشته تا او حس کند. و خداوند با این واقعه این سرّ را برای بشریت روشن فرمود و فهماند که عوالم فوق زمان را نمی شود با مقیاس های زمانی محاسبه نمود. و اساساً فوق زمان، قابل انطباق به زمان نمی باشد لذا حضرت حق در واقع می خواست به او بفهماند که مکث تو در عوالم اخروی و در عالم بعد از مرگ با محاسبات زمانی قابل اندازه گیری نیست. و اما اگر می خواهی که

ص: 120

بر اساس محاسبات اهل دنیا بدانی چه مدتی در عالم بعد از مرگ هستی، بدان مدت صد سال است.

غیر قابل توصیف بودن برزخ

در سوره یس آیه26، داستان آن انسان پاکی را می آورد که چون وارد برزخ شد گفت: ای کاش قوم من می دانستند که چگونه خداوند مرا مورد مغفرت خود قرار داد و مرا بزرگ داشت. « قیلَََََ ادْخُلِ الْجَنَّةَ، قالَ یالَیْتَ قَومی یَعلَمُونَ بِما غَفَرَلی رَبّی وَ جَعَلَنی مِنَ الْمُکْرَمینَ».

این آیه می رساند آن قدر عالم برزخ برای مؤمنین واقعی زیباست وآن قدر وضعشان در آن عالم خوب است که آرزو می کنند ای کاش بقیه هم این را می دانستند، به طوری که وقتی با آن عالم روبه رو می شوند متوجه آن همه وصفی که توسط پیامبران از برزخ شده بود می گردند؛ بدون آن که در وصف پیامبران نقصی باشد، ولی این قدر عجیب است که در الفاظ نمی گنجد.

از همین نظر است که مؤمنین، بعد از مرگ و ورود به برزخ وبا برخورداری از حیات سعید برزخی وبا قرارگرفتن در یک سعة خاص و فوق تصور، حیات دنیوی را جز یک زندان تنگ نمی بینند و به همین جهت هم هست که امام سجاد علیه السلام می فرمایند:

«اِنَّ الْمُؤمنَ لَیقالُ لِروحِهِ وَ هُوَ یغَسَّل: اَیَسُرُّکَ اَنْ تُرَدَّ اِلی الْجَسَد الّذی کُنْتَ فیه؟ فَیَقُولُ: ما اَصْنَعُ بِالْبَلاءِ وَ الْخُسْرانِ وَ الْغَمِّ».(1)

ص: 121


1- بحارالانوار، ج 6، ص 243.

در حالی که بدن مؤمن را غسل می دهند به روح او گفته می شود آیا دوست داری به بدنی که در آن بودی برگشت داده شوی؟ می گوید: در آن حال، گرفتاری و خسران و غم و اندوه آن را چه خواهم کرد؟

همین قیاس را از جهت فوق تصور بودن برزخ، برای کفار از جهت بدی وسختی در نظر داشته باشید که خداوند می فرماید شما در دنیا نمی توانید درک کنید چقدر سخت است.

«کَلّا اِنَّ کَتابَ الفُجّارِ لَفی سِجّین، وَ ما اَدریکَ ما سِجّین».(1)

کتاب وسرنوشت گناهکاران در سجّین وتنگنا است و چه می توانی درک کنی از سجّین.

یا می فرماید:

«وما اَدریکَ ما الحُطَمَه»؛

تو چه می توانی درک کنی از آتش درهم کوبندة جهنم.

از امام باقر علیه السلام داریم که حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمودند:

«وقتی جنازه دشمن خدا را به سوی قبرش حمل می کنند، روح او در حالی که مضطرّ است ندا سر داده و حاملین جنازه را ندا می کند و می گوید: ای برادران آیا نمی شنوید «اَلا تَسْمَعون یا اِخْوَتاه» من به شما از وضع بدی که این برادر شقّی شما به آن گرفتار شده است شکوه می کنم . حقیقت این است که دشمن خدا (شیطان) مرا فریب داده و در مهلکه ای انداخت که راه برگشتی ندارد و او قسم یاد کرد که دلسوز من است و مرا بازی داد.

ص: 122


1- سوره مطففین، آیات 7 تا 9.

و شکایت می کنم از دنیایی که مرا فریب داد و از مقصد اصلی باز داشت و به خود مشغول کرد و وقتی به آن مشغول گشته و با تمام وجود به سوی او اقبال نمودم مرا ترک نمود. و شکایت می کنم به شما از دوستان راه هوس، که مرا گرفتار هوس نمودند وسپس (هنگام مرگ) از من دوری جستند و مرا تنها گذاشتند. و شکایت می کنم به شما از فرزندانی که از آن ها حمایت نمودم و بر خودم مقدم داشتم، پس مال مرا خوردند و مرا رها کردند. و شکایت می کنم به شما از مالی که (براساس علاقه به آن) حقِّ خدا را از آن پرداخت نکرده و امتناع نمودم و وبال آن بر گردن من افتاد ومنفعت آن به دیگران رسید. و شکایت می کنم از منزلی که هر چه مال داشتم برای آن صرف نمودم و غیر من در آن سکونت کرد.

و شکایت می کنم از قبری که دارد ندا می کند و می گوید، من خانه مؤذِّیات زمینی و خانة ظلمت و وحشت و ضیق و تنگنا هستم. ای برادران من! به فریاد من برسید و هر چه می توانید جنازه مرا نگه دارید و به زیر خاک نبرید، و بترسید از این که به مثل آنچه من گرفتار شده ام گرفتار نشوید...».(1)

ص: 123


1- عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: قَالَ: رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِذَا حُمِلَ عَدُوُّ اللَّهِ إِلَی قَبْرِهِ نَادَی حَمَلَتَهُ أَ لَا تَسْمَعُونَ یَا إِخْوَتَاهْ أَنِّی أَشْکُو إِلَیْکُمْ مَا وَقَعَ فِیهِ أَخُوکُمُ الشَّقِیُّ أَنَّ عَدُوَّ اللَّهِ خَدَعَنِی فَأَوْرَدَنِی ثُمَّ لَمْ یُصْدِرْنِی وَ أَقْسَمَ لِی أَنَّهُ نَاصِحٌ لِی فَغَشَّنِی وَ أَشْکُو إِلَیْکُمْ دُنْیَا غَرَّتْنِی حَتَّی إِذَا اطْمَأْنَنْتُ إِلَیْهَا صَرَعَتْنِی وَ أَشْکُو إِلَیْکُمْ أَخِلَّاءَ الْهَوَی مَنَّوْنِی ثُمَّ تَبَرَّءُوا مِنِّی وَ خَذَلُونِی وَ أَشْکُو إِلَیْکُمْ أَوْلَاداً حَمَیْتُ عَنْهُمْ وَ آثَرْتُهُمْ عَلَی نَفْسِی فَأَکَلُوا مَالِی وَ أَسْلَمُونِی وَ أَشْکُو إِلَیْکُمْ مَالًا مَنَعْتُ مِنْهُ حَقَّ اللَّهِ فَکَانَ وَبَالُهُ عَلَیَّ وَ کَانَ نَفْعُهُ لِغَیْرِی وَ أَشْکُو إِلَیْکُمْ دَاراً أَنْفَقْتُ عَلَیْهَا حَرِیبَتِی وَ صَارَ سَاکِنُهَا غَیْرِی وَ أَشْکُو إِلَیْکُمْ طُولَ الثَّوَاءِ فِی قَبْرِی یُنَادِی أَنَا بَیْتُ الدُّودِ أَنَا بَیْتُ الظُّلْمَةِ وَ الْوَحْشَةِ وَ الضَّیْقِ یَا إِخْوَتَاهْ فَاحْبِسُونِی مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ احْذَرُوا مِثْلَ مَا لَقِیتُ فَإِنِّی قَدْ بُشِّرْتُ بِالنَّارِ وَ بِالذُّلِّ وَ الصَّغَارِ وَ غَضَبِ الْعَزِیزِ الْجَبَّارِ وَا حَسْرَتَاهْ عَلَی مَا فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللَّهِ وَ یَا طُولَ عَوْلَتَاهْ فَمَا لِی مِنْ شَفِیعٍ یُطَاعُ وَ لَا صَدِیقٍ یَرْحَمُنِی فَلَوْ أَنَّ لِی کَرَّةً فَأَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ» (الکافی، ج 3، ص233، باب أن المیت یمثل له ماله و ولده).

این روایت نیز ما را متوجه فوق تصور بودن عالم برزخ برای گناهکاران می کند و به همین جهت هم آن فرد کافر می گوید: «آیا نمی شنوید»؟ پس چرا نمی شنوید، من دارم در حال اضطرار به شما شکوه می کنم.

آری ندای برزخی غیر از ندای دنیوی است، چون از عالم دیگر است، تفاوت این دو ندا مثل تفاوت دنیا و برزخ است. ندای برزخی را باید با گوش برزخی شنید.

پنج حسّی هست جز این پنج حسّ

آن چو زرّ سرخ و این حس ها چو مس

اندر آن بازار کاَهْل محشرند

حسِّ مس را چون حسِ زر کی خرند؟

مسئله سؤال ملکین در قبر و مسئله تمثّل مال و اولاد و گفتگوی انسان با آن ها و گفتگوی انسان ها در برزخ با یکدیگر، همه این ها بر اساس احکام و سنن برزخی است و نه بر اساس احکام و سنن موجود در عالم ماده، بیشتر شبیه گفتگوی خودمان است با خودمان که بدون لفظ و دهان است و در آن حال معانی منتقل می شود.

امیرالمؤمنین علیه السلام در مورد شرایط برزخیان می فرمایند:

«آنان سختی ها و خطرات آن عالم را سخت تر و دردناک تر از آنچه می ترسیدند، مشاهده کردند، و آیات و آثار آن عالم را بزرگتر از آنچه تصور می کردند، دیدند. پس هر دو غایت، چه نعمت ها و بهشت برزخی، و چه گرفتاری ها و عذاب برزخ، تا نقطه بازگشت برای

ص: 124

آنان کشیده شده است و تا روز قیامت ادامه دارد و در نتیجه بالاترین درجه ترس برای مجرمین و بالاترین درجه امیدواری برای مؤمنین در مدت اقامت در برزخ وجود دارد. پس اگر قدرت سخن گفتن داشتند، از توصیف آنچه مشاهده کرده اند، عاجز بودند «فَلَوْ کانُوا یَنْطِقُونَ بِها لَعَیُّوا بِصِفَةِ ما شاهَدوا وَ ما عایَنُوا» و اگر چه آثار آنان به ظاهر ناپدید گشته و اخبارشان قطع شده است. ولی چشم های عبرت، آنان را می نگرد و گوش های عقول از زبان آنان می شنود و آنان از غیر راه های شناخته شدة نطق، تکلم می کنند «وَ تُکَلَّموا مِنْ غَیْرِ جِهاتِ النُّطْق»(1)

حضرت با جملة «اگر قدرت سخن گفتن داشتند از توصیف آنچه مشاهده کرده اند، عاجز بودند» خبر می دهند که اولاً: برزخیان قدرت سخن گفتن با روش دنیایی ندارند. ثانیاً: اگر هم می توانستند سخن بگویند، هرگز

ص: 125


1- «سَلَکُوا فِی بُطُونِ الْبَرْزَخِ سَبِیلًا سُلِّطَتِ الْأَرْضُ عَلَیْهِمْ فِیهِ فَأَکَلَتْ مِنْ لُحُومِهِمْ وَ شَرِبَتْ مِنْ دِمَائِهِمْ فَأَصْبَحُوا فِی فَجَوَاتِ قُبُورِهِمْ جَمَاداً لَا یَنْمُونَ وَ ضِمَاراً لَا یُوجَدُونَ لَا یُفْزِعُهُمْ وُرُودُ الْأَهْوَالِ وَ لَا یَحْزُنُهُمْ تَنَکُّرُ الْأَحْوَالِ وَ لَا یَحْفِلُونَ بِالرَّوَاجِفِ وَ لَا یَأْذَنُونَ لِلْقَوَاصِفِ غُیَّباً لَا یُنْتَظَرُونَ وَ شُهُوداً لَا یَحْضُرُونَ وَ إِنَّمَا کَانُوا جَمِیعاً فَتَشَتَّتُوا وَ آلَافاً فَافْتَرَقُوا وَ مَا عَنْ طُولِ عَهْدِهِمْ وَ لَا بُعْدِ مَحَلِّهِمْ عَمِیَتْ أَخْبَارُهُمْ وَ صَمَّتْ دِیَارُهُمْ وَ لَکِنَّهُمْ سُقُوا کَأْساً بَدَّلَتْهُمْ بِالنُّطْقِ خَرَساً وَ بِالسَّمْعِ صَمَماً وَ بِالْحَرَکَاتِ سُکُوناً فَکَأَنَّهُمْ فِی ارْتِجَالِ الصِّفَةِ صَرْعَی سُبَاتٍ جِیرَانٌ لَا یَتَأَنَّسُونَ وَ أَحِبَّاءُ لَا یَتَزَاوَرُونَ بَلِیَتْ بَیْنَهُمْ عُرَا التَّعَارُفِ وَ انْقَطَعَتْ مِنْهُمْ أَسْبَابُ الْإِخَاءِ فَکُلُّهُمْ وَحِیدٌ وَ هُمْ جَمِیعٌ وَ بِجَانِبِ الْهَجْرِ وَ هُمْ أَخِلَّاءُ لَا یَتَعَارَفُونَ لِلَیْلٍ صَبَاحاً وَ لَا لِنَهَارٍ مَسَاءً أَیُّ الْجَدِیدَیْنِ ظَعَنُوا فِیهِ کَانَ عَلَیْهِمْ سَرْمَداً شَاهَدُوا مِنْ أَخْطَارِ دَارِهِمْ أَفْظَعَ مِمَّا خَافُوا وَ رَأَوْا مِنْ آیَاتِهَا أَعْظَمَ مِمَّا قَدَّرُوا فَکِلْتَا الْغَایَتَیْنِ مُدَّتْ لَهُمْ إِلَی مَبَاءَةٍ فَاتَتْ مَبَالِغَ الْخَوْفِ وَ الرَّجَاءِ فَلَوْ کَانُوا یَنْطِقُونَ بِهَا لَعَیُّوا بِصِفَةِ مَا شَاهَدُوا وَ مَا عَایَنُوا وَ لَئِنْ عَمِیَتْ آثَارُهُمْ وَ انْقَطَعَتْ أَخْبَارُهُمْ لَقَدْ رَجَعَتْ فِیهِمْ أَبْصَارُ الْعِبَرِ وَ سَمِعَتْ عَنْهُمْ آذَانُ الْعُقُولِ وَ تَکَلَّمُوا مِنْ غَیْرِ جِهَاتِ النُّطْقِ».(نهج البلاغه، کلام 221)

نمی توانستند مشاهدات خود را برای انسان های دنیوی توصیف کنند. و جملة «از غیر راه های شناخته شدة نطق، تکلم می کنند» می رساند که برزخیان به زبان برزخی و نه به زبان دنیایی تکلم می کنند.

مشاهده برزخ و برزخیان

انسان ها تا در مرتبه نازله حیات هستند و جهت آن ها به دنیاست، از حیاتِ بالاتر و شدیدتر، یعنی عالم برزخ، محجوب اند، چه رسد به درک عوالم بالاتر از برزخ که به شعور و حیاتی شدیدتر نیاز است و به همین جهت پروردگار انسان ها در قرآن به ما نصیحت می کند که ای انسان ها آنچه خداوند از آخرت و عوالم اخروی به شما وعده داده، حق و ثابت است. پس حیات نازله دنیا شما را به اشتباه نیندازد و از آنچه حق است، فریب ندهد و منصرف نکند و شیطان هم شما را در حضور خداوند به اشتباه نیندازد.

«یا اَیُّهَاالنّاسُ اِنَّ وَعْدَاللهِ حَقٌّ فَلا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیوةُ الدُّنْیا وَ لا یَغُرَّنَّکُمْ بِاللهِ الْغَرُورُ»(1)

می فرماید: حیات نازله (الحیوة الدنیا) شما را از درک وعده خدا محروم می کند. خاصیت حیات نازله و حیات دنیا، غفلت از حقایق عالم وجود است، و لذا انسان دیدنی های آن جا را نمی بیند، و شنیدنی های آن جا را نمی شنود و به یافتن های آن جا نائل نمی شود. چون کسی که گرفتار زندگی وَهمی و خیالی شد، از ادراک حقایق محروم می شود و به همین جهت قرآن می فرماید:

ص: 126


1- سوره فاطر، آیه 5.

«اِنَّمَاالْحَیوةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ»(1)

زندگی دنیایی و مادون، سراسر بازی و سرگرمی است بدون هیچ حقیقتی.

برخیالی صلح شان و بر خیالی جنگ شان

وز خیالی فخرشان و وزخیالی ننگ شان

پس از آن که قرآن تأکید می کند که حیات نازله دنیایی یک سرگرمی و بازی است، می فرماید:

«وَ ما هذِهِ الْحَیوةُ الدُّنْیا اِلاّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ اِنَّ الدّارَ الْاخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوان لَوْ کانُوا یَعْلَمُون».(2)

در مقابل حیات دنیایی، حیات آخرتی است که یک حیات واقعی است و به واقع آن حیات، حیات است. ای کاش مردم می دانستند، چون اگر آن را می شناختند می فهمیدند این حیات دنیایی حیات نیست.

قرآن در مورد افرادی که خود را مشغول حیات نازله و زندگی دنیا کرده اند، می گوید:

«یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیوةِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الْاخِرَةِ هُمْ غافِلُون»(3)

این ها فقط ظاهر زندگی دنیایی را می شناسند و از آخرت غافل اند.

ص: 127


1- سوره محمد«ص»، آیه 36.
2- سوره عنکبوت، آیه 64.
3- سوره روم، آیه 7.

پیداست که کلمه «غافل» در جایی به کار می رود که چیزی در عینی که به انسان نزدیک است از آن بی خبر باشد. یعنی این ها از پشت پرده حیات دنیایی که هم اکنون حاضر است بی خبرند.

آری انسان ها با تفکر و تعقل در همین دنیا می توانند متوجه حیات برزخی و قیامتی شوند و سپس از طریق تزکیه نه تنها متوجه آن عالَم بشوند، بلکه بتوانند آن عالَم را تا حدّی حسّ کنند. یعنی در یک مرتبه می توانند فکر کنند و آرام آرام ایمان بیاورند و در یک مرتبه با فاصله گرفتن از حیات دنیایی، آن عالَم را مشاهده نمایند. پس اگر انسان از حیات نازله به حیات بالاتر دست پیدا کرد، ادراکات او هم به مرتبه بالاتری نایل می شود. یعنی «باصره» و «سامعه» او چیزهایی را که درجة وجودی بالاتری دارند، می بیند و می شنود. چنانچه قرآن موقعیت انسان هایی را مطرح می کند که خداوند آن ها را به حیات برتر رسانده و لذا در بین مردم اند ولی با نور برتر و بصیرت بالاتری زندگی می کنند، بر عکسِ کافران که در ظلمت زندگی می کنند و هیچ خبری از عالم بالاتر ندارند

«اَوَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَاَحْیَیْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یَمْشی بِهِ فِی النّاس کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ لَیْسَ بِخارِجٍ مِنْها کَذلِکَ زُیِّنَ لِلْکافِرینَ ما کانُوا یَعْمَلُون».(1)

گر زنام و حرف خواهی بگذری

پاک کن خود را زخود، هان یکسری

خویش را صافی کن از اوصاف خود

تا ببینی ذات پاک صاف خود

بینی اندر دل، علوم انبیاء

بی کتاب و بی مُعید و اوستا

ص: 128


1- سوره انعام، آیه 122.

پس محجوب بودن از عالم برزخ و عوالم دیگر به جهت ضعف حیات و ضعف ادراک است. و مشکل به خود ما برمی گردد و الاّ حجابی بین ما و آن عالم نیست. در حیات بالاتر حجاب ها از قلب و مشاعر انسان به اندازه ای که از حیات برتر برخوردار شد، کنار می روند و مکشوف شدن عوالم برزخ و بالاتر از آن در دنیا برای عده ای، به همین مسئله مربوط است تا آن جا که رسول اکرم صلی الله علیه و آله در معراج های خود همة عوالم را پشت سر گذاشتند و اسرار و دقایق بهشت ها و بهشتی ها و جهنم ها و جهنمی ها را مشاهده نمودند. و کلاً از لحن روایات برمی آید که برزخ و بالاتر از آن برای پیامبران و امامان مکشوف بوده است.

گذر از برزخ ها، در دنیا

روشن شد که ورود به برزخ و حرکت در برزخ ها برای همه انسان ها چه صالح و چه ناصالح ضروری است، تا بتوان وارد قیامت شد. و تعداد اندکی از انسان ها هستند که قبل از مرگِ طبیعی با عنایات خاص الهی و با مجاهدات علمی و عملی و با تحصیل انقطاع کامل از دنیا، در همین زندگی دنیوی وارد نظام برزخی شده و عوالم برزخی را پشت سر می گذارند و حتی نه تنها در برزخ سیر می کنند و از آن می گذرند، بلکه با مجاهداتی که دارند و با عشق و انجذابی که به لقاءِ وجه کریم حضرت حق دارند، از همه عوالم گذشته و به عِزّ قدس رسیده و فانی در حق گشته اند که «ذلک هُوَ الْفوزُ العَظیم» این رستگاری بزرگی است.

آنچه از برزخ برای عامه، با مرگ طبیعی پیش می آید، برای اولیاء الهی با مرگ اختیاری قبل از مرگ پیش آمده و آنچه برای عامه مردم باطن

ص: 129

است برای این ها ظاهر است. قرآن در سوره تکاثر به آن هایی که غرق در کثرت طلبی اند خطاب می کند:

«اَلْهَیاکُمُ

التَّکاثُر» تکاثر در دنیا و متاع آن شما انسان ها را از امر مهم تان غافل کرده است «حَتّی زُرْتُمُ الْمَقابِر» آنچنان که به خود نمی آیید تا مرگ شما فرا رسد و وارد قبر شوید «کَلاّ» نه، این چنین نیست، غافل نباشید. «سَوْفَ تَعْلَمُون» زیرا به زودی می دانید این اشتغالات و غفلت ها، چه ضرری برای شما در پی خواهد داشت «ثُمَّ کَلاّ سَوْفَ تَعْلَمُون» باز نه، این چنین نباشید، این چنین مشغول تکاثر نباشید، زیرا که به زودی می دانید که این کار غلط است. «کَلاّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقین* لَتَروُنَّ الْجَحیم» به خود بیایید و غافل نباشید که نتیجه بدی برای شما دارد. اگر شما از مرتبه بالاتر علم و ادراک که «علم یقین» است، برخوردار بودید مسلماً جهنم را که صورت اُخروی این اشتغال و غفلت و تکاثر است می دیدید.

«ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَیْنَ الْیَقینِ» سپس بعد از مرگ با مشاهده و شهود عینی که آن «عین الیقین» است، جهنم را می دیدید.

«ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیم» و سپس در آن روز از نعمت های الهی سؤال می شوید.

پس طبق این سوره، اگر کسی خود را از کثرات دنیا، نجات دهد و به «عین الیقین» برسد می تواند حقایق اُخروی را مشاهده نماید و بر همین اساس است که پیامبراسلام صلی الله علیه و آله در معراج از همه عوالم برزخ و قیامت گذشتند تا آن جایی که قرآن در سوره نجم در مورد آن حضرت می فرماید: «ثُمَّ دَنی فَتَدَلّی فَکانَ قابَ قَوْسینِ اَوْ اَدْنی» «سپس نزدیک شد، پس نزدیک تر شد تا حد و اندازه دو سر کمان» و تمام اسرار بهشت و

ص: 130

جهنم برای او مکشوف گشت. و در واقع پیامبر صلی الله علیه و آله به جهت شهودِ عوالم قیامت یک قیامت مجسم بودند. به گفته مولوی:

پس محمد صلی الله علیه و آله صد قیامت بود نقد

زانکه حَلْ شد در فنااش حَلّ و عقد

زاده ثانی است احمد در جهان

صد قیامت بود او اندر عیان

و به همین جهت اگر دستورات آن حضرت را عمل نماییم علاوه بر این که در برزخ و قیامت از مهالک آن عالم می رهیم و به لقاء الهی نائل می گردیم؛ چون قلب مقدس آن حضرت که حامل شریعت محمدی صلی الله علیه و آله است و بر اساس همان شریعت در برزخ و قیامت حاضر است، هرکس هم اکنون به هر اندازه که به اسلام عمل کند در برزخ و قیامت حاضر می شود و به عبارت دیگر هر کس بیشتر به پیامبر صلی الله علیه و آله از نظر اعتقاد و اخلاق و اعمال نزدیک باشد، بیشتر به عوالم اُخروی نزدیک است و کتابش در عِلّیین خواهد بود و مسلّم هرکس به سوی کتابش که همان سرنوشتش باشد کشیده می شود، چنانچه فرمود: «کَلاّ اِنَّ کِتابَ الْاَبْرارِ لَفی عِلّیین»، بر عکسِ فجّار که کتابشان در «سِجّین» و تنگنای قیامت است و به سوی آن کشیده می شوند.

امام صادق علیه السلام فرمودند:

«رسول اکرم صلی الله علیه و آله نماز صبح را با مردم به جا آوردند. بعد از نماز نظرشان به جوانی افتاد که در اثر کثرت عبادت و بیداری شب، بی اختیار سرش پایین می افتاد و رخسارش زرد و جسم او نحیف و چشمانش گود افتاده بود.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله خطاب به آن جوان فرمود: ای فلان در چه حالی؟ گفت: یا رسول الله در حال یقین هستم. پیامبر صلی الله علیه و آله از گفتار جوان تعجب

ص: 131

نمود و به او فرمود: برای هر یقینی حقیقتی و آثاری هست. حال، حقیقت و آثار یقین تو چیست؟ جوان گفت: یا رسول الله! بر اثر یقین همیشه محزونم و یقینم مرا محزون داشته و شب ها خواب از چشمانم ربوده و به تشنگی در روزهای گرم وادارم کرده است (حزن و خوف از عذاب و گرفتاری های اُخروی، و دوری از وجه حق، به قیام شب و صیام روز وادارم نموده است). نفس من به کلی از دنیا و آنچه در آن است انصراف پیدا کرده است، تا جایی که «کَاَنَّ» گویا من عرش پروردگار را می بینم که برای حساب نصب شده است و همه برای حساب قیامت محشور شده و من در میان آنان هستم و «کَاَنَّ» می بینم اهل بهشت را که در بهشت متنعم هستند و با یکدیگر در صحبت و گفتگو بوده و بر مسندهای بهشتی تکیه زده اند. و «کَاَنَّ» می بینم اهل آتش را در حالی که در آتش معذّب هستند و استغاثه می کنند و همین الآن «کَاَنَّ» صدای شعله های آتش را می شنوم که به دو گوش من می رسد».

سخنان جوان که به این جا رسید، رسول اکرم صلی الله علیه و آله رو به مردم نموده و فرمود:

«هَذا عَبْدٌ نَوَّرَاللهُ قَلْبَهُ بِالایمان»

این جوان کسی است که خدای متعال قلب وی را به نور ایمان منور فرموده است. سپس خطاب به آن جوان فرمود: «در حفظ حال و منزلت عبودی خود، و در قیام به لوازم آن کوشا باش ...».(1)

ص: 132


1- عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آلهصَلَّی بِالنَّاسِ الصُّبْحَ فَنَظَرَ إِلَی شَابٍّ فِی الْمَسْجِدِ وَ هُوَ یَخْفِقُ وَ یَهْوِی بِرَأْسِهِ مُصْفَرّاً لَوْنُهُ قَدْ نَحِفَ جِسْمُهُ وَ غَارَتْ عَیْنَاهُ فِی رَأْسِهِ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله کَیْفَ أَصْبَحْتَ یَا فُلَانُ قَالَ أَصْبَحْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مُوقِناً فَعَجِبَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مِنْ قَوْلِهِ وَ قَالَ إِنَّ لِکُلِّ یَقِینٍ حَقِیقَةً فَمَا حَقِیقَةُ یَقِینِکَ فَقَالَ إِنَّ یَقِینِی یَا رَسُولَ اللَّهِ هُوَ الَّذِی أَحْزَنَنِی وَ أَسْهَرَ لَیْلِی وَ أَظْمَأَ هَوَاجِرِی فَعَزَفَتْ نَفْسِی عَنِ الدُّنْیَا وَ مَا فِیهَا حَتَّی کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَی عَرْشِ رَبِّی وَ قَدْ نُصِبَ لِلْحِسَابِ وَ حُشِرَ الْخَلَائِقُ لِذَلِکَ وَ أَنَا فِیهِمْ وَ کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَی أَهْلِ الْجَنَّةِ یَتَنَعَّمُونَ فِی الْجَنَّةِ وَ یَتَعَارَفُونَ وَ عَلَی الْأَرَائِکِ مُتَّکِئُونَ وَ کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَی أَهْلِ النَّارِ وَ هُمْ فِیهَا مُعَذَّبُونَ مُصْطَرِخُونَ وَ کَأَنِّی الْآنَ أَسْمَعُ زَفِیرَ النَّارِ یَدُورُ فِی مَسَامِعِی فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِأَصْحَابِهِ هَذَا عَبْدٌ نَوَّرَ اللَّهُ قَلْبَهُ بِالْإِیمَانِ ثُمَّ قَالَ لَهُ الْزَمْ مَا أَنْتَ عَلَیْهِ فَقَالَ الشَّابُّ ادْعُ اللَّهَ لِی یَا رَسُولَ اللَّهِ أَنْ أُرْزَقَ الشَّهَادَةَ مَعَکَ فَدَعَا لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَلَمْ یَلْبَثْ أَنْ خَرَجَ فِی بَعْضِ غَزَوَاتِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَاسْتُشْهِدَ بَعْدَ تِسْعَةِ نَفَرٍ وَ کَانَ هُوَ الْعَاشِرَ( الکافی ج 2 ص 53 باب حقیقة الإیمان و الیقین)

ملاحظه می کنید که این جوان عوالم برزخ و حشر را می دیده و کَاَنَّ در آن عوالم بوده است، ولی چون هنوز در مرحله قبل از وفات است، کشف او « کَاَنَّ» است، یعنی کاملاً مکشوف نیست و چون وفات یافت، کشف او «اَنَّ» می شود، به استثنای پیامبران و امامان علیهم السلام که قبل از وفات و بعد از وفات برایشان یکسان است و در مقام «اَنَّ» هستند.

معلوم می شود که آن جوان از اصحاب یقین بوده است و تعبیر رسول خدا صلی الله علیه و آله که از او پرسیدند: «اِنَّ لِکُلِّ یقینٍ حقیقةٌ» برای هر یقینی حقیقتی هست، حاکی از مراتب یقین است و این که اصحاب یقین درجاتی دارند و هر مرتبه از یقین دارای حقیقت خاص و آثار مخصوصی است و منظور از این که حضرت پرسیدند: «فَما حَقیقَةُ یقینُک؟» سؤال از مرتبة یقین آن جوان است و این که در کدام مرتبه بوده و چه آثاری بر یقین وی مترتب می باشد. چرا که در هر مرتبه از یقین به تناسب همان مرتبه، حقایق امور و عوالم پشت پرده مکشوف می گردد و آنچه برای عامة مردم بعد از مرگ

ص: 133

و با قیامت ظاهر می گردد، به ظهور می رسد. همان طور که برای آن جوان عرش و حشر و حساب مکشوف گشته و همه را در عرش و در حشر و حساب می دیده است و ناظر حالات بهشتیان و جهنمیان بوده و این خاصیتِ حیات طیبه است که با سیر عبودی برای مؤمنین پیش می آید که به عوالم برزخ و حشر و حساب سیر کنند و حتی در عوالم بالاتر از آن ها قرار گیرند و شاهد حشر و مواقف آن باشند و لذا آن جوان بعد از مرگ، سیر برزخی به مفهومی که عامة مردم در پیش دارند نخواهد داشت، چون در همین دنیا از برزخ گذشته است که در بحث «نفخة صور» این نکته روشن می شود. حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبه 213 به نحو بسیار زیبایی خصوصیات چنین افرادی را که در همین دنیا می توانند برزخ و قیامت را مشاهده نمایند، تبیین می فرمایند.

آری آن هایی که در عوالم بالاتر از برزخ هستند، به عوالم برزخی نیز اشراف داشته و در آن ها نیز حضور دارند، به نحوی که نه حضور در برزخ مانع حضور در عوالم بالاتر از برزخ می باشد و نه حضور در آن عوالم بالاتر مانع حضور در عوالم برزخی می گردد. چرا که در عالم مجردات قاعده « حضور کاملِ تمام » جاری است، یعنی انسان در آن حالت در همة عوالم هست و در همة عوالم هم همة ابعاد وجودی اش حاضر است.(1) عمده انسانی است که توانسته باشد خود را تا عوالم فوق برزخ سوق دهد و حضور و تمثُّل پیامبر و ائمه علیهم السلام به هنگامی که انسان مؤمن مُشْرِف به موت است از این گونه تَمَثُّل و حضور است که می توانند بر بالین هر مؤمنی

ص: 134


1- برای روشن شدن این موضوع به نکتة هفتم از کتاب «ده نکته از معرفت نفس» رجوع فرمایید.

هنگام مرگ باشند «وَ یُمَثَّلُ لَهُ رَسول الله صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین و فاطمه و الحسن و الحسین و الائمة مِنْ ذُرّیَّتَهُم علیهم السلام».(1) و مؤمن در آن حال با مشاهده حضرات معصومین علیهم السلام و با مشاهده انوار آن ها که جلوات وجه الله هستند، آنچنان مبتهج می گردد که هیچ چیز برای او محبوب تر از این حالت نمی باشد. این اشتیاق آنچنان وجود او را فرا می گیرد که به سرعت به سوی برزخ و قیامت می شتابد، چرا که آن حضرات جلوه واقعی و کامل فطرت او هستند که عمری تلاش می کرد در جهت آن گام بردارد و لذا از این طریق به مقصد واقعی خود دست می یابد و راضی می شود.

پیدا است که هر کدام از مؤمنین به اندازه منزلت عبودی خود و به تناسب تبعیت و ولایت و محبت خویش نسبت به آنان، از این حضور و از آثار و برکات آن و راه گشایی هایی که برایش می کنند، بهره مند خواهد شد.

قبل از آن که بحث برزخ را به پایان برسانیم و وارد بحث در موضوع قیامت شویم، ذکر چند نکته به شرح زیر ضروری خواهد بود:

اهمیت یاد اموات

گرچه قبر حقیقی انسان، عالم برزخ اوست که در آن جا متنعم و یا معذب است، اما اخبار زیادی که از پیشوایان اسلام رسیده دلالت بر این دارد که عُلقة مادی عالم ارواح به طور کامل از افراد در دنیا قطع نمی گردد و آنان از دیدار بازماندگان و زندگان که بر سر قبرهایشان می روند، بی خبر

ص: 135


1- فروع کافی، ج 1، ص 35.

نیستند(1) و دعا یا نفرین و لعنت زندگان - در صورت استحقاق - بدانان می رسد و از اثرات آن، ارواح در رفاه و یا سختی و ناگواری بیشتری قرار می گیرند. در قرآن موضوع نماز بر میت و دعا بر سر قبر آنان صراحتاً بیان شده است، چنان که خداوند در مورد اهل کفر و نفاق به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله چنین خطاب می فرماید:

«وَ لا تُصَلِّ عَلی اَحَدٍ مِنْهُمْ ماتَ اَبَداً وَ لا تَقُمْ عَلی قَبْرِهِ، اِنَّهُمْ کَفَروا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ وَ ماتُوا وَ هُمْ فاسِقُونَ»(2)

ای پیامبر! هرگز بر احدی از آنان نماز مگزار و بر سر قبرشان مَایست، که آن ها به خدا و رسولش کافر شدند و در حال فسق و بدکاری مردند.

بنابراین توقف و ایستادن بر سر قبر مردگان و دعاکردن در حق آنها قطعاً اثرات مثبت و خیری برای آنان دارد و آیة فوق نشان می دهد که به جهت آثار مثبتی که دارد، پیامبراکرم صلی الله علیه و آله بر جنازه های مؤمنین نماز می خوانده اند و برکنار قبرشان ایستاده و برای آن ها دعا می کرده اند.(3)

در تعالیم پیشوایان اسلام نیز توصیه های زیادی به دعای خیر در حق اموات شده است، چنان که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرموده اند:

«لا تَذْکُرُوا اَمْواتِکُمْ اِلاّ بِخَیْرٍ فَاِنَّهُمْ اِنْ یَکُونُوا مِنْ اَهْلِ الْجَنَّةِ تَأثِمُوا وَ اِنْ یَکُونُوا مِنْ اَهْلِ النّارِ فَحَسْبُهُمْ ما هُمْ فیهِ».(4)

ص: 136


1- فروع کافی، ج 1، کتاب جنائز، باب زیارت قبور.
2- سوره توبه، آیه 84.
3- تفسیر المیزان، ذیل آیه مذکور.
4- مهجة البیضاء، ج 8، ص 293.

مردگانِ خود را جز به نیکی یاد مکنید، زیرا - در غیر این صورت - اگر از اهل بهشت باشند، شما مرتکب گناه شده اید و اگر از اهل آتش باشند، پس آنان را در آنچه هستند بس است!

از سوی دیگر مردگان نیز به بازماندگان خود و زندگی علاقه و توجه دارند. چنان که در مباحث قبلی ملاحظه شد که ارواح مؤمنین در برزخ از بازماندگان خود و احوال افراد جویا می شوند. هم چنین مطابق آیاتی که گذشت شهدای راه حق در انتظار دریافت بشارتِ الحاق شهداء و مؤمنین به جرگة خود هستند.(1)

هم چنین در احادیث بسیاری از پیشوایان اسلام موضوع دیدار مردگان از خانواده هایشان وارد شده است؛ امام صادق علیه السلام فرموده اند: «بنا به منزلتی که مؤمن در نزد خدا دارد، هر هفته، هرماه و یا هر سال یک بار از خانوادة خود دیدار می کند... و هرگاه آنان را در خیر و خوبی ببیند، در شادی و سرور می شود و هرگاه آنان را در سختی و حاجتی ببیند، غمگین و اندوهناک گردد».(2)

تردیدی نیست که شادی و سرور ارواح و یا برعکس، غم و اندوه آنان در آگاهی از وضع بازماندگان خود، ناشی از ادراک واقعیت امور و معرفت سرشار آنان در آن جهان، نسبت به موهبت ها و فرصت های بی نظیر زندگی دنیوی است که زمینة مناسبی برای برگرفتن ره توشة آینده

ص: 137


1- سوره آل عمران آیات 169 الی 171«وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ * فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُواْ بِهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ * یَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِّنَ اللّهِ وَفَضْلٍ وَأَنَّ اللّهَ لاَ یُضِیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِینَ».
2- بحارالانوار، ج 6، ص 257.

می باشد، لذا وقتی که بازماندگان را در غفلت از این حقیقت و سستی در انجام اعمال صالح و پسندیده می یابند، به شدت اندوهناک می گردند. در روایات دیگری آمده که ارواح کافران نیز از بازماندگان خود دیدار می کنند و اگر آنان را در حال انجام اعمال صالح ببینند بر آنان غبطه می خورند.(1)

برای توجه به این حقایق است که یاد مرگ و دیدار اهل قبور را پیشوایان معصوم دین، یکی از عوامل مهم تنبّه و پاره کردن پرده های غفلت برشمرده و آن را جزو وسایل تربیت انسان قرار داده اند. چه، انسان اگر عاقبت امور را در نظر گیرد و توجهی به مسؤلیت های خود در پیشگاه خداوند نماید، دست از هوی و هوس و آمال و آرزوهای محقر و ناپایدار دنیوی کشیده و یکسره خود را معطوف به رشد و پرورش استعدادهای عالیة خود از طریق انجام وظایف و تکالیف الهی می نماید و ذره ای غفلت را در از دست دادن فرصت ها و عمر گرانمایة خود روا نمی دارد. چنان که وقتی از حضرت رسول صلی الله علیه و آله سؤال می کنند که زیرک ترین و هوشیارترین اهل ایمان، چه کسانی هستند؟ می فرمایند:

«اَکْثَرُهُمْ ذِکْراً لِلْمَوتِ وَ اَشَدُّهُمْ اِسْتِعْداداً لَهُ»(2)

آنان که بیش از همه به یاد مرگ هستند و بیشترین آمادگی را برای آن دارا می باشند.

ص: 138


1- بحارالانوار، ج 6، ص 257.
2- بحارالانوار، ج 6، ص 126.

بدین علت توصیه های فراوانی برای دیدار اموات و زیارت اهل قبور شده تا یاد مرگ و زندگی جاوید در لابلای اشتغالات زندگی این جهانی، فراموش نشود.

حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله در این مورد فرموده اند:

«زُورُوا مَوْتاکُمْ فَسَلِّمُوا عَلَیْهِمْ فَاِنَّ لَکُمْ فیهِ عِبْرَةٌ»(1)

به دیدار و زیارت مردگان خود بروید و بر آن ها درود فرستید که همانا در این دیدار برای شما عبرتی است.

حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه این پند و عبرت از دیدار مردگان را چنین توصیف می فرمایند:

«...آنان زودتر به سرنوشتی که برای همه یکسان معین شده است رسیدند، و پیش تر به آبشخوری که هرکس خواه و ناخواه باید به آن جا فرود آید، فرود آمدند. آری، روزگاری آن ها پایگاه های بلند و سواران گرانمایه و ارجمند و رعیت های علاقه مند داشتند، ولی سرانجام راه برزخ را پیش گرفتند و ناگزیر در آن گام گذاشتند. زمین بر آن ها چیره گشت و خاک، گوشتشان را خورد و خونشان را آشامید و در شکاف های گورها به صورت جماد در آمدند و هیچ کس بر حالشان نه گریست و نه نالید. دیگر چیزی آن ها را به بیم و هراس نمی اندازد، و پیشامدهای ناگوار اندوهگین شان نمی سازد! به زلزله اهمیت نمی دهند و به غرش آسمان وقعی نمی نهند! غایبند ولی کسی چشم براهشان نیست، و حاضرند اما انجمن ها از وجودشان خالی است. گرد هم بودند و پراکنده گشتند، با خویشان و نزدیکان الفت داشتند و

ص: 139


1- محجة البیضاء، ج 8، ص 289.

ناگهان آن ها را گذاشتند و درگذشتند. علت این که دیگر خبری از ایشان نمی رسد و دیارشان را خاموشی جانکاهی فراگرفته است، درازی مدت و دوری مکانشان نیست، بلکه جامی به آن ها داده شده که با نوشیدن آن یک باره زبانشان لال و گوششان کر و همة حرکاتشان به سکون مبدل گشته است.

پس در وصف حالشان باید گفت: به خاک افتادگانی هستند خفته، و همسایگانی با هم انس نگرفته، و دوستانی به دیدن یکدیگر نرفته؛ که رشتة آشنایی آنها پوسیده، و پیوند برادری میانشان بریده است. با این که همه گِرد هم آمده اند، اما تنها هستند، و با وجود دوستی و نزدیکی اکنون از یکدیگر دورند، نه شب وعدة دیدارِ صبح، و نه روز قرار بازدید شب را می گذراند. راه آخرت - چه در روز آن را پیموده باشند چه در شب- برایشان بی پایان شد! خطرهای سرای آن جا را بیمناک تر از آنچه می پنداشتند یافتند، و پاداش یا کیفرشان را بیش از اندازه ای که گمان می کردند، دیدند. هر یک از دو مقصد - بهشت یا دوزخ- آن ها را روی چگونگی پندار و گفتار و کردارشان در دنیا، به سوی خود کشیدند و آن ها هم خواه ناخواه به آنچه در انتظارشان بود شتافته، مزة امید و یا ترس را چشیدند. و چنانچه می توانستند هم سخن بگویند هرآینه از توصیف چیزهایی که دیده و یا دریافته بودند، برنمی آمدند. اگرچه آثارشان ناپدید شده و اخبارشان دیگر نمی رسد، ولی دیده های عبرت پذیر صاحبدلان آنان را می بینند، و گوش هایِ مردم روشن ضمیر زبان حال آن ها را می شنوند که می گویند: «دیگر آن چهره های زیبا و خندان، زشت گشت و پلاسید، و اندام های نرم و فریبا از هم گسست و پوسید. جامه های کهنه و پاره پوشیدیم و از فشار گور به تنگ آمدیم.

ص: 140

ترس و هراس از هرسو به ما دست داد، و سقف و دیوارهای ظلمتکده بر سر و رویمان فرو افتاد. شادابی از پیکرمان رخت بربست، و کفتار مرگ گوشت تنمان را به دندان خَست، و اقامتمان در خانه های وحشت به درازا کشید، و دیدگانمان برای رهایی از این گرفتگی و تنگنا، راهی ندید...»(1)

با توجه به اثرات مثبت و سازندة حضور بر سر قبر مؤمنین، هم نسبت به خود شخص و هم نسبت به اموات است که فرموده اند به قبرستان بروید(2) زیرا «قبرستان معلم است، از اموات عبرت بگیرید، بدانید که روزی هم شما در قبر خواهید بود، دنیای فانی را محکم نگیرید، دنیای فانی مزرعة آخرت است. سعی کنید طوری زراعت کنید که ثمر نیکو بدهد، به دنیای باقی بیندیشید که آن جا مهم است.»

علاوه برآن، رفتن به قبرستان زمینة ادراک برزخی و حضور در برزخ را در همین دنیا برای انسان فراهم می کند، به شرطی که با روحی آرام و آمادگی قبلی به قبرستان برویم. در کیفیت زیارت اهل قبور فرموده اند:

«چون قصد زیارت قبور مؤمنان را داری، سزاوار است که در روز پنجشنبه باشد؛ و اگر نه در هر وقتی که بخواهی مطلوب و مرغوب است. و طریق زیارت این است که رو به قبله بنمائی و دست خود را بر قبر گذاری و بگوئی:

«اللَهُمَّ ارْحَمْ غُرْبَتَهُ، وَصِلْ وَحْدَتَهُ، وَ ءَانِسْ وَحْشَتَهُ، وَ ءَامِنْ رَوْعَتَهُ، وَأَسْکِنْ إلَیْهِ مِنْ رَحْمَتِکَ رَحْمَةً یَسْتَغْنِی بِهَا عَنْ رَحْمَةِ

ص: 141


1- نهج البلاغه، خطبه 221.
2- صبح جمعه به قبرستان رفتن در تعالیم دینی توصیه شده است.

مَنْ سِوَاکَ، وَ أَلْحِقْهُ بِمَنْ کَانَ یَتَوَلاَّهُ ؛ ثُمَّ اقْرَأْ إِنا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ، سَبْعَ مَرَّاتٍ».(1)

«بار پروردگارا! بر غربت او ترحّم نما، و تنهائی او را به مقام جمع خودت ارتباط بده، و موجبات انس را بر وحشت او قرار بده، و ترس او را تبدیل به ایمنی بگردان، و از رحمت خود برای او رحمتی فرست که از رحمت غیر تو بی نیاز گردد، و او را به کسی که او را دوست دارد و در تحت ولایت اوست ملحق گردان. و سپس سورة مبارکة قدر را هفت بار بخوان.»

ص: 142


1- الکافی، ج 3، ص 229.

قیامت کبری

اشاره

ص: 143

ص: 144

«قُلْ اِنَّ الاوَّلین والْآخرین، لَمَجْموعُونَ اِلی میقاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ»(1)

ای پیامبر بگو که اولین و آخرین بشر حتماً در روزی مشخص جمع خواهند شد.

پس قیامت آن نشئه و موطنی است که در شرایط خاص آن همة بشریت در کنار هم قرار می گیرند و به حساب اعمال آن ها رسیدگی می شود و این نشئه غیر از نشئه برزخ می باشد.

علائم پیش از وقوع قیامت

بر اساس اخبار و تعالیم پیشوایان معصومِ دین علیهم السلام و دلالت بعضی از آیات قرآن، قیامت به وقوع نمی پیوندد مگر این که دو مرحله پیش از آن طی شود، یکی «ظهور حضرت قائم آل محمد صلی الله علیه و آله» و دیگری «رجعت». هریک از این دو مرحله شباهت و سنخیتی با قیامت دارند و به عبارت دیگر مراحل نازلة آن هستند.

بر اساس معارف دینی، جهان آفرینش به سمت کمال مطلوب خود پیوسته در حرکت می باشد و آخرت، آخرین منزلگه آن است که جهان هستی در آن مرحله به اوج تکامل خود نائل می شود و به تعبیر قرآن زمین نورانی می گردد.(2)

بنابراین مراتب پیش از قیامت یعنی مسئلة ظهور و پیدایش حکومت جهانی امام معصوم علیه السلام و مسئله رجعت، در مسیر تکامل بشریت قرار دارند. در هریک از این دومرتبه، بشریت مراحلی از شکوفایی

ص: 145


1- سوره واقعه، آیات 49 و 50.
2- سوره زمر، آیه 69.

استعدادهای عالیه و الهی خود را در می یابد و بیشتر به راز خلقت و حکمت آفرینش آشنا می شود و آیات الهی را در آفاق و انفس بهتر از پیش درک می کند، تا سرانجام جهان هستی به قیامت و آخرت می رسد، در آن جا حقیقت اشیاء و جهان آفرینش را در عالی ترین درجة بروز و تجلی خود درک می کند و حق و حقیقت به طور کامل ظاهر می شود.

بنابراین عالم بشریت در مسیر تکاملی خود سه مرحلة متوالی را طی خواهد کرد:

اول؛ ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه که در آن شرایط، بشریت راه سریعی را به سوی کمالات طی می نماید و عملاً تاریخ بشریت به بلوغ لازم خود می رسد و جهت گیری های انبیاء و اولیاء ثمر می دهد.

دوم؛ رجعت که در آن با پیدایش آیات الهی و رجوع و برگشت برخی از انسان ها به دنیا، مراتبی از قیامت به وقوع پیوسته و استعدادهای عالیة انسانی که در زمان های پیشین به مرحلة کامل فعلیت خود نرسیده بود، شکوفا می شود.(1)

ص: 146


1- برای بررسی موضوع رجعت به سخنرانی مربوط به بحث «رجعت» از همین نویسنده می توانید رجوع فرمایید. در مورد تشابه رجعت به قیامت و این که کسانی که به دنیا برمی گردند مثل اهل برزخ و قیامت بدن خود را انشاء و ایجاد می کنند امام خمینی«رحمة الله علیه» می فرمایند: اگر در مورد رجعت بگوییم که نفس شریف رجعت کنندگان بدن مُلکی انشاء می کنند و با آن بدن رجوع می فرمایند، هیچ استبعادی ندارد، بلکه حتماً قضیه چنین خواهد بود، مثل همان که در خبر داریم حضرت امیر علیه السلام در یک شب در آنِ واحد در چهل جا حاضر بود و در عرش با ملائکه بود و نیز در خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله هم بود، همچنین در همان شب هم بر حضرت سلمان مهمان بود و هم با فاطمه علیها السلام در منزل خود بود و واقعاً حضرت با ابدان متعدد در محل های متعدد بودند و هریک از این ابدان حقیقتاً بدن شریف حضرت بودند، چرا که نفس، بعد از آن که دارای قدرت کامله شد، می تواند بعون الملک الکریم، هزاران بدن را انشاء کند که همگی بدن حقیقی نفس باشند و نفس با هر یک مشغول کاری شود، همان طور که ائمه در یک لحظه بر بالای سر محتضرین حاضر می شوند با ابدان منشئه متعدّده (معاد از دیدگاه امام خمینی«رحمة الله علیه»، ص121، نقل از تقریرات اسفار).

سوم؛ قیامت که موجب تکامل دو مرحلة قبلی است و در آن شرایط همة آیات الهی در منتهای درجة قوت و کمال ظاهر شده و سلسلة روابط اعتباری به کلی از بین رفته و همه چیز در ارتباط با خالق خود و جلوة ملکوتی خود، نمایان می شود.(1)

این سه مرحله مترتب بر یکدیگر بوده و در تحقق و وقوع آن ها شکی نیست. در این جا در مورد تحقق در مرحلة اول مجال بحث و بررسی نیست و لذا به ذکر دو نمونه از تعالیم پیشوایان آسمانی بسنده می کنیم: امام سجاد علیه السلام در تفسیر آیه 55 سوره نور، مبنی بر ایجاد حکومت سراپا عدل و داد جهانی، از قول حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله چنین فرموده اند:

«اگر از دنیا فقط یک روز هم باقی مانده باشد، خداوند آن روز را آن قدر طولانی می کند تا مردی از عترتم قیام کند که نامش نام من است، زمین را پر از عدل و داد کند، آنچنان که پر از ظلم و ستم شده باشد.»(2)

و در مورد رجعت، امام صادق علیه السلام فرموده اند:

ص: 147


1- تفسیر المیزان، بحث روایی ذیل آیه 210 سوره بقره؛ معادشناسی از آیت الله حسینی تهرانی«رحمة الله علیه» ج 4 مبحث اول.
2- تفسیر المیزان، بحث روایی ذیل آیه مذکور- بحارالانوار ج 51 ص 71.

«سوگند به خدا ایام دنیا به سر نیاید تا این که خداوند مردگانی را زنده کند و زنده هایی را بمیراند و حق را به اهلش برگرداند و دینی را که خود پسندیده است، پایدار بدارد.»(1)

رجعت که مخصوص دو گروه مؤمنین محض و کفار محض است،(2) جنبة دیگری از تحقق وعده های الهی مبنی بر پیروزی حزب خداپرست و نابودی کفار و حزب شیطان است. هریک از دو گروه در همین دنیا نیز صدق وعدة خداوند را به رأی العین مشاهده خواهند کرد. گروه مؤمنین سیر تکامل نهایی خود را در این دنیا طی خواهند کرد و برخوردار از تمام نعم الهی خواهند شد و گروه کفار نیز مراتبی از آیات قدرت و عذاب و خواری قیامت را در همین جهان خواهند یافت.

مسلّم وقتی کلّ عالم از این حالت دنیایی در آید و به حالت قیامتی اش وارد شود، تمام عالم تغییر وجودی می کند که قرآن در این مورد می فرماید:

«یا اَیُّهَاالنّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ اِنَّ زَلْزَلَةَ السّاعَةِ شَیْءٌ عَظیمٌ، یَوْمَ تَرَوْنَها تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمّا اَرْضَعَتْ وَ تَضَعُ کُلُّ ذاتِ حَمْلٍ حَمْلَها وَ تَرَی النّاسَ سُکاری وَ ما هُمْ بِسُکاری وَلکِنَّ عَذابَ اللهِ شَدیدٌ».(3)

ای مردم! از پروردگارتان بترسید که همانا زلزله رستاخیز، امری با عظمت و هول انگیز است، روزی که چون آن زنان شیرده آن را ببینند

ص: 148


1- بحارالانوار، ج 53، ص 102.
2- بحارالانوار، ج 53، ص 39.
3- سوره حج، آیات 1 و 2.

از شدت هول آن، شیرخوار خود را از یاد ببرند و زنان باردار، بار خویش را بیندازند، و مردم را مست ببینی، ولی مست نیستند ولیکن عذاب خدا سخت است، که ایشان را چنان بی خود کرده است.

آیاتی از این قبیل خبر می دهد که به کلی نظام هستی دگرگون می شود اعم از این که می فرماید: «اِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَت» یا این که می فرماید: «فَاِذَا النُّجُومُ طُمِسَتْ» که همة ستارگان و خورشید نابود می شوند.

نفخ صور اول

نفخ صور؛ آن نفخه و دَمی است که به وسیلة آن، کل نظام هستی متحول می شود. نفخة اول دَم الهی است با مظهریت حضرت اسرافیل علیه السلام، همان طور که کلّ وجود با همه جلوات مختلف یک دَم الهی است که به آن «نَفَسُ الرّحمن» گویند و موجب ظهور موجودات عالم یا کلمات الهی می شود، سپس نَفَسُ الرّحمن که موجب ایجاد عالم شد به نقطه ای می رسد که باز می گردد و پس گرفته می شود و صورت کنونی نظام هستی از بین می رود، مثل دمیدن بر زغال نیم افروخته، که با یک دَم شعله می کشد و با دم دیگر شعله اش خاموش می گردد و نفخ صور مثل دَم دوم است که در مقدماتِ اولِ قیامت پیش می آید و مظهر این دَم، حضرت اسرافیل علیه السلام است که در اثر آن دَم یا صُوْر، موجودیت موجودات پس گرفته می شود و همه چیز فانی می گردد.

پس از دَم اول؛ دوباره نفخة دیگری ظاهر می گردد و موجودات را وارد موجودیت قیامتی می کند که به آن نفخه، احیاء یا نفخة دوم می گویند. نفخة اول؛ دَمِ قبض کننده است و خداوند با اسم قابض در مظهر

ص: 149

اسرافیلی ظهور می کند و وجود دنیایی را از موجودات می ستاند و نفخة دوم؛ دَمِ احیاء و قیام است.

نفخة صور اول؛ صیحة وحشتناکی است که کلّ موجودات، هستی خود را از دست می دهند مگر کسانی خاص. قرآن می فرماید:

«وَ یَقُولُونَ مَتَی هَذَا الْوَعْدُ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ. مَا یَنظُرُونَ إِلَّا صَیْحَةً وَاحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَهُمْ یَخِصِّمُونَ. فَلَا یَسْتَطِیعُونَ تَوْصِیَةً وَلَا إِلَی أَهْلِهِمْ یَرْجِعُونَ».(1)

و می گویند: اگر راست می گویید، پس این وعده چه موقع خواهد بود؟ آن ها جز یک صیحه، چیز دیگری را نخواهند دید و در حالی که سرگرم جدال اند، غافل گیرشان می کند، آن گاه نه توانایی وصیتی دارند و نه می توانند به سوی کسان خود برگردند.

پس با نفخة اول همه وارد برزخ می شوند و دیگر نمی توانند در دنیا باشند و به خانه های خود برگردند و لذا برزخ منزلگاه و مرحله ای است که در بازگشت به سوی خدا باید در آن وارد شد.

باز در توصیف نفخة اول می فرماید:

«وَ یَوْمَ یُنفَخُ فِی الصُّورِ فَفَزِعَ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَن فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَن شَاء اللَّهُ وَ کُلٌّ أَتَوْهُ دَاخِرِینَ».(2)

و روزی که در صور دمیده شود، پس هرکه در آسمان ها و هرکه در زمین است به هراس افتد، مگر آن کس که خدا بخواهد، و جملگی با زبونی رو به سوی او آورند.

ص: 150


1- سوره یس، آیات 48 تا 50.
2- سوره نمل، آیه 87.

روشن است که طبق آیة فوق این قبض شامل همة موجودات زمینی و آسمانی مثل ملائکه می شود.

و نیز در توصیف نفخة اول می فرماید:

«وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَن فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَن شَاء اللَّهُ».(1)

و در صور دمیده می شود، پس هرکس در آسمان ها و هرکه در زمین است، مدهوش در می افتد، مگر کسی که خدا بخواهد.

عنایت دارید که نفرمود: «ماتَ»، بلکه فرمود: «صَعِقَ» چون در نفخه صور اولاً؛ بحث انقطاع روح از بدن که به آن موت می گویند در میان نیست و ثانیاً؛ فقط شامل انسان نمی شود بلکه شامل هر آن که در آسمان و زمین است می باشد و لذا شامل ملائکه و ساکنان برزخ که به تعبیری اهل زمین اند،(2)

نیز می شود. پس با دمیده شدن نفخه اول در مقدمات ظهور

ص: 151


1- سوره زمر، آیه 68.
2- در رابطه با این که اهل برزخ را نیز قرآن اهل زمین تلقی می فرماید، به تفسیر المیزان، ذیل آیات 112 تا 114 سوره مؤمنون مراجعه شود. می فرماید: «قَالَ کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِینَ* قَالُوا لَبِثْنَا یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ فَاسْأَلْ الْعَادِّینَ* قَالَ إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا قَلِیلًا لَّوْ أَنَّکُمْ کُنتُمْ تَعْلَمُونَ». «خداوند در قیامت از مردم می پرسد؛ چه مدت در زمین بودید؟ (منظور از مدت، درنگ در قبور است). می گویند:یک روز یا قسمتی از روز در آن جا بودیم، ما خوب نمی توانیم بشماریم، از کسانی بپرس که می توانند بشمارند». مؤید این که سؤال از ماندن در برزخ است تعبیری است که در جای دیگر قرآن آمده؛ که از عمر برزخ به ساعت و در بعضی جاها به شامی از یک روز و یا ظهری از آن تعبیر کردند. و سپس خداوند می فرماید: مطلب همین است که شما گفتید، مدت مکث شما در برزخ اندک بود، ولی ای کاش در دنیا هم این معنا را می دانستید تا منکر بعث نمی شدید، تا به چنین عذابی دچار شوید.

قیامت، طومار عوالم بالاتر از دنیا، از برزخ گرفته تا عوالم غیبی آسمان ها، هر آنچه در آن ها موجودند در هم پیچیده خواهد شد.

طبق بحث فوق اگر هنگام شروع ظهور عالم قیامت در دنیا باشیم، نفخ صور را خواهیم دید، و نیز اگر در عالم برزخ و مثال باشیم، باز با آن مواجه خواهیم گشت و اگر در عالم برتر از عالم برزخ و مثال در آسمان غیب هم باشیم، باز با این دَم روبه رو خواهیم بود و ظاهراً این نفخه به مرور ظاهر می شود، از دنیا شروع شده و تداوم یافته، به عالم برزخ رسیده، پس از آن تا عالم بالاتر از برزخ و عالم مجردات ادامه می یابد.(1)

این که در آیه 87 سوره نمل می فرماید؛ هر آنچه در آسمان ها و زمین است به فزع می افتند، چون آن نفخه آن ها را از وجود خود خارج می کند و در مرتبه وجودیِ دیگری وارد می نماید و این غیر از مرگ و بی هوشی است که ما می فهمیم، و در سیر به سوی خداوند این مدهوشی لازم است تا مقدمه ورود به نظام قیامت فراهم گردد و آن مردنی است برای زنده شدن.

استثناها چه کسانی هستند؟

چنانچه ملاحظه فرمودید در دو آیه اخیر عده ای را از مدهوشی و صَعق توسط نفخة اول استثنا کرد و فرمود: «اِلاّ مَنْ شاءَ الله»، این ها همان هایی هستند که در باره شان می فرماید: «مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِّنْهَا وَهُم مِّن فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ»(2) یعنی؛ هرکس با نیکی و پاکی به صحنة

ص: 152


1- به کتاب «قیام قیامت» از آیت الله محمد شجاعی ص 30 رجوع شود.
2- سوره نمل، آیه 89.

قیامت بیاید، پاداش بهتری خواهد داشت و از فزع و هراس آن روز در امان است، پس باید استثناشدگان کسانی باشند که شخصیت شان از هرگونه بدی و زشتی پاک باشد و با توجه به این که می فرماید: «کلُّ شّیْئٍ هالکٌ اِلاّ وَجْهَهُ»(1) همه چیز جز ذات و وَجْه خداوند نابود شونده است، پس استثناشدگان باید که در جنبة وَجه اللهی قرار داشته و از جنبة دنیایی و خَلقی آزاد گشته باشند و به عبارت دیگر این ها چیزی از خود ندارند که این دَم، آن ها را فرا گیرد و لذا فرمود: «لا یَحْزُنُهُم الْفَزَعُ الاَکْبَر»(2) آن دلهرة بزرگ -که همان نفخة اول است- آنان را نگران نمی کند. مصداق کامل این استثناشدگان حضرات معصومین علیهم السلام هستند و در این راستا امام صادق علیه السلام فرمودند: «ما اهل بیت همان وجه الله هستیم که هلاک نمی شود»(3)

چون آن ها فوق این عالم اند و لذا نفخة اول در آن ها نقشی در انتقال آن ذوات مقدس به عالم دیگر نمی تواند داشته باشد، چرا که مقام آن ها مقام «اوّل ما خلق الله»(4)

است و کلُّهم نورٌ واحد.

ظاهراً با نفخة اول وجودهای سرابی موجودات، باطل و منهدم می گردد و تنها نسبت آن ها با خداوند باقی می ماند و بقیة نسبت ها باطل و محو می گردند. و از آن جا که وجود موجودات، غیر ذات اقدس حق و وَجه او، در مقابل خداوند باطل اند، این بطلان با نفخة اول آشکار می شود،

ص: 153


1- سوره قصص، آیه 88.
2- سوره انبیاء، آیه 103.
3- توحید صدوق، ص 150.
4- بحار الانوار، ج 18، ص400 - و یا ج 15، ص28، حدیث 48.

در واقع آنچه در قبل از نفخة اول بوده و مورد غفلت قرار می گرفت، عیان می گردد. در توصیف این حالت قرآن می فرماید:

«... لِینْذِرَ یوْمَ التَّلاق، یَوْمَ هُم بَارِزُونَ لَا یَخْفَی عَلَی اللَّهِ مِنْهُمْ شَیْءٌ لِّمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ»(1)

تا مردم را از روز ملاقات بترساند، آن روز که آنان ظاهر گردند، چیزی از آن ها بر خدا پوشیده نمی ماند، ندا می رسد؛ امروز فرمانروایی از آن کیست، از آنِ خدای یکتای قهار است.

امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه فوق می فرمایند: خداوند عزّوجل می گوید: امروز ملک از آن کیست؟ و به خود پاسخ می دهد؛ از آن خدای یکتای قهار است.(2) و یا در روایتی دیگر می فرماید: ارواح انبیاء می گویند: «از آن خدای واحد قهار است»(3)

که در واقع ارواح انبیاء در آن موطن همان ظهور اسم واحد قهار است ، چرا که آن ارواح مقدس تمام انانیّت خود را در اسم قهار الهی مندک و ویران کرده اند. عمده آن است که متوجه شویم در آن شرایط، اسم اَحد تجلی می نماید و لذا هیچ موجودیتی برای کسی نمی ماند تا بخواهد جواب دهد، چرا که باید همة موجودات و نظام هستی، فانی در ذات خداوند متعال شوند تا سپس با نفخة دوم یا نفخة احیاء، به ذات حضرت حق باقی گردند و به عبارت دیگر باید از رنگ مخلوقیت پاک شوند تا به جنبة وجه اللهی ظاهر شوند.

ص: 154


1- سوره غافر، آیات 15 و 16.
2- بحارالانوار، ج 6 ، ص 326.
3- البرهان فی تفسیر القرآن، سیدهاشم حسینی بحرانی، ج5، ص94.

نفخة صور دوم و ظهور جنبة وجه اللهی موجودات

نفخة دوم برای زنده ساختن و برانگیختن و به پاخاستن و حاضرگشتن، دمیده می شود. قرآن می فرماید:

«... ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْرَی فَإِذَا هُم قِیَامٌ یَنظُرُونَ»(1)

سپس بار دیگر در آن صور دمیده می شود و در آن حال آنان قیام هستند و در حال مشاهده کردن.

پس ملاحظه می فرمایید که نفخة دوم عاملی است تا انسان ها وارد عالم و حالت «قیام» شوند. یا می فرماید:

«وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذَا هُم مِّنَ الْأَجْدَاثِ إِلَی رَبِّهِمْ یَنسِلُونَ»(2)

و در صور دمیده خواهد شد، پس در آن حال از گورهای خود شتابان به سوی پروردگار خویش می آیند.

پس معلوم است با نفخة دوم، موجودات زنده شده و حرکت تازه ای را در سیر و لقاء خداوند متعال آغاز می کنند. یا می فرماید:

«فَإِذَا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلا أَنسَابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَ لا یَتَسَاءلُونَ»(3)

پس آن گاه که در صور دمیده شود، پس دیگر میانشان نسبت خویشاوندی وجود ندارد و از حال همدیگر سؤال نمی کنند.

یا می فرماید:

«یَوْمَ یُنفَخُ فِی الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْوَاجًا»(4)

ص: 155


1- سوره زمر، آیه 68.
2- سوره یس، آیه 51.
3- سوره مؤمنون، آیه 101.
4- سوره نبأ، آیه 18.

روزی که در صور دمیده شود و گروه گروه بیایید.

همچنان که عرض شد نفخة دوم موجب بروز و به ظهوررسیدن جنبة وجه اللهی موجودات و نظام هستی است که آن جنبة وجه اللهی، باطنِ موجودات بوده و آن با نفخة دوم ظاهر می شود و قیام قیامتی موجودات به شرطی به وجود می آید و احیاء می شود که همة موجودات جنبة وجه اللهی داشته باشند. موجودات؛ قبل از برپایی قیامت هم جنبة وجه الخلقی دارند و هم جنبة وجه اللهی. با نفخة اول جنبة وجه الخلقی را از دست داده و با نفخة دوم جنبة وجه اللهی ظهور می کند. در این دنیا جنبة وجه اللهی موجودات در زیر پردة وجه الخلقی آن ها قرار گرفته و با نفخة صور اول و دوم جنبة وجه الخلقی از میان می رود و جنبة وجه اللهی مکشوف می گردد، و در این راستا اسباب و علل و حجاب هایی که قبل از قیامت بین موجودات و خدا بود، از میان برداشته می شود و جنبة الهیِ همه چیز ظاهر می گردد و موجودات آن طور که به خداوند قائم اند و هیچ استقلالی ندارند، ظاهر می شوند، همان طوری که اولیاء الهی در این دنیا موجودات را به نحو غیر استقلالی می بینند و برای آن ها قیامت در همین دنیا برپاست و رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «اَلْآنَ قیامتی قائم»(1) قیامت من هم اکنون قائم است، ولی در آن دنیا همة انسان ها موجودات را آن طور می بینند که اولیاء الهی در این دنیا می بینند. می فرماید:

ص: 156


1- شرح مقدمة قیصری، سید جلال الدین آشتیانی، ص771.

قیامت، هم اکنون موجود است

پس قیامت شو، قیامت را ببین

دیدن هرچیز را شرط است این

با نفخة دوم شرایطی فراهم می شود که انسان های خوب و بد ظاهر می شوند تا معلوم گردد چگونه و چه ارتباطی با خدا دارند. می فرماید: «وَ بَرَزُوا لِلّهِ جَمیعاً»(1) همگی در برابر خداوند ظاهر می شوند. پس الآن آن نحوه حضور در مقابل خداوند هست ولی بارز نشده و با نفخة دوم بارز و ظاهر می شود. چنانچه می فرماید:

«یَوْمَ تُبَدَّلُ الأَرْضُ غَیْرَ الأَرْضِ وَ السَّمَاوَاتُ وَ بَرَزُواْ لِلّهِ الْوَاحِدِالْقَهَّارِ».

روزی که زمین به غیر این زمین و آسمان به غیر این آسمان مبدل می شود و در برابر خداوند یگانة قهار بروز می کنند.

پس طبق این آیه در قیامت جنبة وجه اللهی زمین و آسمان بروز کرده و وجه قیامتی شان عیان می شود. همچنان که می فرماید:

«وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ * وَبُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِلْغَاوِینَ»(2)

و آن روز، بهشت برای متقین نزدیک می شود و جهنم برای گمراهان بروز می کند.

آیه به این حقیقت اشاره دارد که با کنار رفتنِ حجاب ها، بهشت برای متقین نزدیک می شود - که مسلم نزدیکی مکانی نیست - و این که می فرماید جهنم برای گمراهان بارز می گردد، روشن می کند بهشت و جهنم در روز

ص: 157


1- سوره ابراهیم، آیه 21.
2- سوره شعراء، آیات 90 و 91.

قیامت ساخته نمی شود، بلکه هم اکنون هست و در آن موطن عیان می گردد چنانچه می فرماید: «کَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ * لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ»(1) اگر علم یقین داشتید حتماً هم اکنون جهنم را می دیدید. آنچه اکنون مانع دیدن جهنم می شود تعلقات دنیایی است. به همین جهت می فرماید:

«إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِی نَعِیمٍ* وَإِنَّ الْفُجَّارَ لَفِی جَحِیمٍ* یَصْلَوْنَهَا یَوْمَ الدِّینِ* وَمَا هُمْ عَنْهَا بِغَائِبِینَ»(2)

قطعاً نیکان در بهشت اند و بی شک بدکاران در دوزخ اند، در روز جزا به آن وصل شوند، و در آن روز از آن عذاب غائب نیستند.

این آیات حکایت گر این حقیقت است که نیکان و ابرار هم اکنون در نعیم اند و گناهکاران هم اکنون در جهنم اند و این باطن ها در روز قیامت ظاهر می شود و لذا می فرماید:

«لَقَدْ کُنتَ فِی غَفْلَةٍ مِّنْ هَذَا فَکَشَفْنَا عَنکَ غِطَاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ»(3)

تو از این صحنه که هم اکنون با آن روبه رو شده ای غافل بودی، پس از جلو چشم تو پرده ای را برداشتیم و چشم تو بینا و تیز شد.

پس قیامت و جنبة وجه اللهی هم اکنون هست و ما در حال شکل دادن به آن هستیم، یا به صورت مثبت و یا به صورت منفی و لذا می فرماید:

ص: 158


1- سوره تکاثر، آیات 5 و 6.
2- سوره انفطار، آیات 13 تا 16.
3- سوره ق، آیه 22.

«یَوْمَ یُکْشَفُ عَن سَاقٍ وَ یُدْعَوْنَ إِلَی السُّجُودِ فَلا یَسْتَطِیعُونَ* خَاشِعَةً أَبْصَارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ وَ قَدْ کَانُوا یُدْعَوْنَ إِلَی السُّجُودِ وَ هُمْ سَالِمُونَ»(1)

روزی که رهایی دشوار شود و به سجده فرا خوانده شوند، پس نمی توانند سجده کنند، دیدگانشان به زیر افتاده، خواری و شرمندگی، آن ها را فرا می گیرد، در حالی که پیش از این به سجده دعوت می شدند و تندرست بودند.

این یک نمونه از صحنة قیامت است که نشان می دهد ما با باطن خود، لحظه به لحظه ارتباط داریم و خود را می سازیم. می فرماید: در قیامت به آن ها می گویند سجده کنید ولی نمی توانند، چون در دنیا در حالی که از سلامتی و توانایی برخوردار بودند سجده نکردند، زیرا کسی که در دنیا و در ظاهر چنین است، در هنگام ظهور باطن و ظهور وجه اللهی نمی تواند سجده کند.

در روایت داریم که راوی از حضرت امام رضا علیه السلام می پرسد: مرا از بهشت و جهنم خبر دهید، آیا هم اکنون آن ها خلق شده اند؟ حضرت فرمودند: بلی، و رسول الله صلی الله علیه و آله وقتی به معراج رفتند داخل بهشت شدند و آتش را دیدند. راوی می گوید: عده ای از مسلمانان می گویند بهشت و جهنم مقدر شده اند ولی خلق نشده اند. حضرت فرمودند: آن ها از ما نیستند و ما هم از آن ها نیستیم:

ص: 159


1- سوره قلم، آیات 42 و 43.

«مَنْ اَنْکَرَ خَلْقَ الْجَنَّةِ وَالنّار کَذَّبَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وَ کَذَّبْنا وَ لا مِنْ وِلایَتِنا علی شَیْئٍ وَ یَخْلُدُ فی نارِ جَهَنَّم. قال الله عزوجل: هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتی یُکَذِّبُ بِهَاالْمُجْرِمُونَ یَطُوفُونَ بَیْنَها وَ بَیْنَ حَمیمٍ انٍ».

پس کسی که منکر خلقت فعلی بهشت و جهنم شود، پیامبر و ما را تکذیب کرده است و از دوستان ما نیست و برای همیشه در آتش است. خداوند در آیه 44 سوره الرحمن فرمود: این است جهنمی که گناهکاران انکار می کردند و هم اکنون گناهکاران بین آن جهنم و آب جوشان در حال طواف اند.(1)

و نیز در روایت داریم که:

«رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: در آن هنگامی که مرا در آسمان معراج دادند من داخل بهشت شدم، دیدم در آنجا زمین های بسیاری را که سفید و روشن افتاده و هیچ در آنها نیست، ولیکن فرشتگانی را دیدم که بناء می سازند، یک خشت از طلا و یک خشت از نقره، و چه بسا دست از ساختن برمی دارند.

من به آن فرشتگان گفتم: به چه علّت شما گاهی مشغول ساختن می شوید و گاهی دست برمی دارید؟ فرشتگان گفتند: وقتی که نفقة ما

ص: 160


1- قَالَ: قُلْتُ لِلرِّضَا علیه السلام: یَابْنَ رَسُولِ اللَهِ! أَخْبِرْنِی عَنِ الْجَنَّةِ وَالنَّارِ، أَهُمَا الْیَوْمَ مَخْلُوقَتَانِ؟! فَقَالَ: نَعَمْ، وَ إِنَّ رَسُولَ اللَهِ صلی الله علیه و آله قَدْ دَخَلَ الْجَنَّةَ، وَ رَأَی النَّارَ لَمَّا عُرِجَ بِهِ إلَی السَّمَآءِ. قَالَ: فَقُلْتُ لَهُ: فَإنَّ قَوْمًا یَقُولُونَ: إنَّهُمَا الْیَوْمَ مُقَدَّرَتَانِ غَیْرُ مَخْلُوقَتَیْنِ! فَقَالَ علیه السلام: مَا أُولَئِکَ مِنَّا وَ لاَ نَحْنُ مِنْهُمْ. مَنْ أَنْکَرَ خَلْقَ الْجَنَّةِ وَالنَّارِ فَقَدْ کَذَّبَ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله وَ کَذَّبَنَا وَ لَیْسَ مِنْ وَلاَیَتِنَا عَلَی شَیْءٍ وَ خُلِّدَ فِی نَارِ جَهَنَّمَ! قَالَ اللَهُ عَزَّوَجَلَّ: هَذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی یُکَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ * یَطُوفُونَ بَیْنَهَا وَ بَیْنَ حَمِیمٍ ءَانٍ. (توحید صدوق، باب ما جاء فی الرُّؤْیَه، حدیث 21 ص 118).

برسد ما می سازیم و وقتی که نفقه ای نمی رسد دست بر می داریم و صبر می کنیم تا آن که نفقه برسد. رسول خدا صلی الله علیه و آله به آن فرشتگان گفتند: نفقة شما چیست؟گفتند: نفقة ما گفتار مؤمن است در دنیا، که بگوید: سُبْحَانَ اللَهِ وَ الْحَمْدُلِلَّهِ وَ لاَ إلَهَ إلاَّ اللَهُ وَ اللَهُ أَکْبَرُ.(1)

پس چنانچه ملاحظه می فرمایید حضرت در سفر معراجی خود با بهشت و جهنم روبه رو شدند و این می رساند که هم اکنون بهشت و جهنم موجود است.

چگونگی بدن اُخروی

با تدبّر در آیات و روایات معلوم می شود که در برزخ و قیامت به اقتضای روح آدمی، بدن درست می شود. اگر روح، روحی باشد که انسانیت خود را از دست نداده باشد، آن بدن به شکل انسان می باشد و با روح متحد است - چرا که بدن اُخروی تجلی و ظهور روح است و هیچ گونه دوگانگی بین آن روح و آن بدن نیست - اما اگر روح، روحی باشد که حقیقت و اوصاف حیوانی یافته است، بدن هم به صورت همان حیوانی که

ص: 161


1- «عن أبی عبد الله علیه السلام قال، قال رسول الله صلی الله علیه و آله لما أسری بی إلی السماء دخلت الجنة فرأیت فیها قیعان یقق و رأیت فیها ملائکة یبنون لبنة من ذهب و لبنة من فضة و ربما أمسکوا فقلت لهم ما بالکم ربما بنیتم و ربما أمسکتم فقالوا حتی تجیئنا النفقة فقلت و ما نفقتکم فقالوا قول المؤمن فی الدنیا سبحان الله و الحمد لله و لا إله إلا الله و الله أکبر فإذا قال بنینا و إذا أمسک أمسکنا»(بحارالانوار، ج 18، ص 409، باب 3 – اثبات المعراج و معناه.)

خصلتش بر روح غلبه کرده در می آید و از این رو، برخی از انسان ها به صورتی بدتر از میمون و خوک محشور می شوند.(1)

امام خمینی«رحمة الله علیه» می فرمایند:

«انسان مشرک چون قلبش از فطرت الهی خارج و از تعادل کمالی منحرف شده و از تبعیتِ هادی مطلق بر کنار گشته و به انیّت و انانیّت خود و دنیا مصروف است، در عوالم دیگر با صورت و سیرت مستقیم انسانی محشور نشود و به صورت یکی از حیوانات منکوس الرأس محشور شود، چون صورت آن ها مثل باطن آن ها رو به دنیای اسفل السافلین است، زیراکه در آن عالم صورت و هیئت انسان تابع قلب اوست، خداوند می فرماید: «اَفَمَن یَمْشِی مُکِبّاً عَلَی وَجْهِهِ أَهْدَی أَمَّن یَمْشِی سَوِیًّا عَلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ»؛(2) که حکایت از رفتن بعضی بر روی صورت دارد در مقابل هدایت شدگانی که مستقیم بوده و بر صراط مستقیم سیر می کنند».(3) همان طور که در دنیا به جای آن که روی خود را به سوی آسمان داشته باشد، به طرف دنیا بود.

«در وقت خروج از بدن با هر ملکه ای که انسان از دنیا رفت، با آن ملکه صورتِ آخرتی می گیرد، و چشمِ ملکوتی برزخی، او را می بیند و خود او هم وقتِ گشوده شدن چشمِ برزخی، خود را به صورتی که هست می بیند، اگر که چشم داشته باشد».(4)

امام خمینی«رحمة الله علیه» نیز می فرمایند:

ص: 162


1- برای بررسی بیشتر در رابطة بدن اُخروی و روح و موضوع شبهه آکل و مَأکول به نوشتار «چگونگی حیات بدن اُخروی» رجوع فرمایید.
2- سوره ملک، آیه22.
3- چهل حدیث، ص 532 و 533.
4- شرح دعای سحر، ص 26.

«از امام صادق علیه السلام هست که: «مَنْ کَانَ فِی قَلْبِهِ حَبَّةٌ مِنْ خَرْدَلٍ مِنْ عَصَبِیَّةٍ، بَعَثَهُ اللهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مَعَ اَعْرَابِ الْجَاهِلَیَّة»؛(1) هر کس در قلبش به اندازه دانة خردلی از عصبیّت باشد، روز قیامت خداوند او را با اعراب جاهلیت محشور می کند».

پس اگر انسان دارای رذیلة عصبیت بود، وقتی از این عالم منتقل شد، شاید خود را یکی از اعراب جاهلیت ببیند که نه ایمان به خدایتعالی دارد، نه به رسالت و نبوت معتقد است، به همان صورت که صورت اعراب جاهلیت است خود را محشور می بیند، و خودش نیز نفهمد که در دنیا اظهار عقیدة حق می کرده و در سلک امت رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده، چنانچه در حدیث وارد است که؛ «اهل جهنم رسول خدا صلی الله علیه و آله را فراموش می کنند و خود را نتوانند معرفی کنند مگر بعد از آن که خداوند متعال اراده اش به خلاص آن ها تعلق گیرد(2) »(3).

از رسول خدا صلی الله علیه و آله هست که:

«... وَ مَنْ مَشَی فِی عَیْبِ اَخِیهِ وَ کَشْفِ عَوْرَتِهِ، کَانَتْ اَوَّلُ خُطْوَةٍ خَطَأَهَا وَضَعَهَا فِی جَهَنَّمَ وَ کَشَفَ اللهُ عَوْرَتَهُ عَلَی رُؤُسِ الْخَلَائِق...»(4)

ص: 163


1- اصول کافی، ج 2، ص 30، باب العصبیه، ح 3.
2- وسائل الشیعه، ج 11، ص 300.
3- چهل حدیث، ص 148.
4- الاعمال و عقاب، ثواب الاعمال، ص340.

هرکس در عیب برادرش و افشای عیب او قدم برداشت، اول قدمی که بردارد، در جهنّم گذارد، و آشکار کند خداوند عیب او را در بین خلائق.

که این نشانة صورت ملکوتی آن رذائل است و مطابقت بدن اُخروی با صفات و عقاید افراد.

حقیقت بهشت و جهنم

ممکن است در ابتدای امر تصور شود بهشت و جهنم موضوعی جدای از لقای پروردگار است، در حالی که باید متوجه بود هر حرکتی در نهایت به مبدأ متعال منتهی می گردد و بهشت و جهنم از آثار همین سیر به سوی پروردگار است. حال یا سیر به سوی اسم رحمت و مغفرت که بهشت است و یا سیر به سوی اسم غضب و سخط الهی که همان جهنم است، زیرا سراسر عالم وجود همه و همه جلوه های اسماء الهی است و هر اسمی بنا به شرایط خاص، تجلی می کند. او برای شیطان و تابعانش با اسم «منتقم» و «شدیدالعقاب» تجلی می کند. و برای رسول اکرم صلی الله علیه و آله با اسم «رحیم» و «وَدود» تجلی می نماید.

هرکس در مسیر زندگی خود با اسمائی خاص ارتباط دارد و از آن طریق با خدا ارتباط پیدا می کند، حال یا با اسم هادی و غفورِ خداوند ارتباط دارد و یا طوری زندگی می کند که خداوند او را از درگاه خود می راند و صورت این راندن، همان جهنم است و روبه روشدن با غضب الهی، زیرا وقتی همة وجود و همة عوالم هستی از آثار و مظاهر اسمای حسنای الهی است، قهراً بهشت و جهنم نیز به عنوان نظام و عالم خاصی از وجود، از این حقیقت مستثنی نیست.

ص: 164

قرآن اطاعت از خدا و رسول صلی الله علیه و آله را موجب تجلی اسم غفور حق می داند و آثار لقاء اسم غفور را بهشت معرفی می کند و می فرماید:

«وَأَطِیعُواْ اللّهَ وَالرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ* وَسَارِعُواْ إِلَی مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّکُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ»(1)

و اطاعت کنید خدا و رسول او را، شاید مشمول رحمت شوید و شتاب کنید به سوی مغفرت پروردگار و بهشتی که عرض آن در حدّ آسمان ها و زمین است و برای متقین آماده شده است.

معلوم است که لقای خداوند با اسم رحمت، همان ورود به عالم رحمت و فضل یعنی بهشت ها می باشد.

در رابطه با این که روبه روشدن با غضب الهی همان جهنم است قرآن می فرماید:

«أَفَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللّهِ کَمَن بَاء بِسَخْطٍ مِّنَ اللّهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ»(2)

آیا کسی که خشنودی خدا را پیروی می کند و طالب رضایت خداوند است، مانند کسی است که روی به خشمی از خداوند آورده و جایگاهش جهنم است؟ و چه بد نقطة برگشتی است.

این آیه و امثال آن روشن می کند که عده ای از انسان ها روی به غضب الهی می آورند و او را با اسمای غضب ملاقات می کنند که از آثار آن جهنم است.

ص: 165


1- سوره آل عمران، آیات 132 و 133.
2- سوره آل عمران، آیه 162.

تکامل در قیامت

همچنان که قبلاً روشن شد یک نحوه تکامل و رفع حجاب در برزخ برای مؤمنان هست؛ شواهد قرآنی گویای این است که تکامل در عوالم بالاتر از برزخ نیز وجود دارد و همین انتقال از عالم برزخ به عالم حشر یک نحوه حرکت تکاملی است به سوی حضرت حق و روح با تحول و واردشدن در این سرفصل جدید، چهرة اصلی خود را در مرتبة بالاتری می یابد، چرا که با هر انتقالی، انسان به صورت اصلی خود نزدیک تر و به کمالات از دست رفتة خود هنگام سیر نزولی، نائل می شود و به تدریج سعة وجود خود را می یابد و متناسبِ یگانه شدن با عالم قرب می شود. در همین راستا قرآن می فرماید:

«فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُواْ بِاللّهِ وَاعْتَصَمُواْ بِهِ فَسَیُدْخِلُهُمْ فِی رَحْمَةٍ مِّنْهُ وَفَضْلٍ وَیَهْدِیهِمْ إِلَیْهِ صِرَاطًا مُّسْتَقِیمًا»(1)

و اما آن هایی که به خدا ایمان آوردند و به او تمسّک جستند، به زودی خداوند آنان را در جوار رحمت و فضل خویش در آورد، و ایشان را به سوی خود به صراطی مستقیم هدایت می کند.

این آیه روشن می کند پس از رسیدن به بهشت و قرارگرفتن در آن، مؤمنان دوباره در راه و مسیری که به سوی خدا می رود، هدایت می شوند. پس خداوند بهشتی ها را به راهی که لقاء بالاتر، بهتر، جامع تر و کامل تر است پیش می برد، یعنی حتی در بهشت هم تکامل هست و تازه از این به بعد اصل حرکت بر اساس حبّ و اشتیاق و لقای حق آغاز می شود،

ص: 166


1- سوره نساء، آیه 175.

چنانچه در جای دیگر می فرماید: پس از استقرار در بهشت، با آن خصوصیات بی نظیر، «وَ هُدُوا اِلی الطَیِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَ هُدُوا اِلی صِراط الْحَمید»(1) به سخن پاکیزه و صراط حمید هدایت می شوند. پس معلوم است تازه در آن جا راهِ به خصوصی شروع می گردد و خداوند با اسم «حمیدِ» خود مؤمنان و مشتاقان را به آن جا که باید ببرد، می برد. در طرف مقابل، کافران هیچ گونه تکامل و صعودی ندارند و لذا قرآن می فرماید:

«إِنَّ الَّذِینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِاللّهِ وَأَیْمَانِهِمْ ثَمَنًا قَلِیلاً أُوْلَئِکَ لاَ خَلاَقَ لَهُمْ فِی الآخِرَةِ وَلاَ یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ وَلاَ یَنظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَلاَ یُزَکِّیهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ»(2)

کسانی که عهد و پیمان خدا و تعهد فطری خود را به بهای ناچیزی می فروشند، در آخرت بهره ای برای آنان نیست و خداوند در روز قیامت با آنان سخن نمی گوید و نظری به آن ها ندارد و پاکشان نمی گرداند و عذابی دردناک خواهند داشت.

این که می فرماید: «و پاکشان نمی گرداند» می رساند؛ انسان هایی که در صراط مستقیم عبودیت بوده و مورد نظر حق می باشند، در حشر و مواقف آن، مشمول تزکیة حضرت حق خواهند بود.

برای مؤمنانی که به جهت گفتار قرآن، وجود عوالم برتر را قبول کرده اند ولی عقل آن ها نمی تواند به خوبی آن مطالب را تحلیل و درک کند، اگر با همین عقل وارد عوالم بالاتر شوند، نمی توانند آن حقایق را درک کنند و لذا باید حرکت و تکامل و عوض شدنی باشد تا شعور و

ص: 167


1- سوره حج، آیه 24.
2- سوره آل عمران، آیه 77.

عقل و ظرفیت درک آن حقایق را بیابند، همان ظرفیتی که در دنیا برای اکثر مؤمنان وجود ندارد، و به همین جهت می فرمایند: اگر شعایی از مظاهر جمال حق متجلی گردد، همه می میرند، چون در این دنیا ظرفیت ادراک جمال حق را ندارند».(1)

البته همان طور که در بحث تکامل در برزخ روشن شد؛ تکامل در قیامت به معنی انجام عملی جدید نیست، بلکه رفع حجاب و نایل شدن به باطن اعمال است با سیر به سوی خداوند.

به سوی لقاء حق

با توجه به این که انسان، سالک الی الله است و مقصدش ذات مقدس حق می باشد، مسلّماً در عالم قیامت باید آن سلسله از معایب و نقصان ها که مانع نیل به ساحت قدسی حق است، برطرف گردد تا قابلیت لازم جهت لقای حق برایش حاصل شود و رنگ خدایی بگیرد. و انسان ها به همان اندازه که در دنیا بیشتر رنگ الهی گرفته باشند در آن جا کمتر توقف دارند، ولی بالاخره انسان ها کم یا زیاد مواقفی دارند تا پاک و پرداخته شوند.

بر اساس تفاوت دینداری در دنیا، توقف انسان ها در مواقف حشر تا بهشت و لقای حق متفاوت خواهد بود. برخی باید فشار بیشتری را تحمل کنند تا در نهایت تطهیر شوند، و برخی با سختی کمتری مواجه می شوند و مسلّم کافران را در این مواقف جایی نیست، چون آن ها برنامه ای برای سیر

ص: 168


1- بحارالانوار، ج 8، ص 196، روایت 183.

به سوی حق برای خود شکل نداده اند، بلکه آن ها به مجرد آن که محشور شوند به سوی جهنم خواهند رفت.(1)

امام صادق علیه السلام می فرمایند:

«به حساب خود برسید قبل از آن که به حسابتان برسند. زیرا حقیقت آن است که در قیامت پنجاه موقف وجود دارد که هر موقف آن مانند هزار سال است از آن چه شما می شمارید ...»(2)

یا پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند:

«... خداوند جبّار به ملائکه ای که همراه متقیان هستند می فرمایند: اولیاء مرا در بهشت محشور کنید، پس آن ها را با مخلوقات دیگر متوقف نسازید، رضا و خشنودی من از آن ها قبلاً گذشته است و رحمتم بر آن ها واجب است، پس چگونه اراده کنم آن ها را با انسان هایی که به بد و خوب آمیخته می باشند متوقف سازم، پس ملائکه این گروه را به سوی بهشت سوق داده...».(3)

چنانچه ملاحظه می فرمایید؛ طبق این روایات کسانی که اعمال و عقاید و اخلاقشان به خوب و بد آمیخته است و آلوده به گناهان و تعلقات هستند باید در مواقف توقف کنند تا با تطهیرشدن، رضای حق را تحصیل کنند و سپس به مدارج عالی و بهشت ها راه یابند.

بنا به فرمایش امام خمینی«رحمة الله علیه»:

«ترقی و تکامل در برزخ از سنخ ترقی در دنیا نیست، زیرا دنیا دار حرکت جوهری و استکمال ذاتی و نفسی است، اما تکامل در دار

ص: 169


1- بحارالانوار، ج 7 ، ص 260.
2- بحارالانوار، ج 7 ، ص26.
3- بحارالانوار، ج 7، ص 172.

آخرت به رفع حجاب ها و کدورت ها و اعراض جسمانی است که به وسیله فشار قبر به وجود می آید».(1)

و نیز می فرمایند:

«در آخرت یا برزخ تا بخواهد یک خُلق از اخلاق نفسانی تغییر کند، هیهات است لذا از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت است که هر یک از اهل بهشت و جهنّم مخلّدند در آن به واسطه نیّات خود؛(2) چون باید در آن عالم، منشأ اخلاق رذیله زائل شود، ملکات به قدری با شدت و قوت ظهور می کنند که زوال آن ممکن نیست - آن وقت آن مخلّد در جهنّم است- و اگر با فشارها و سختی ها و آتش ها زائل شود، پس از قرن های ربوبی شاید زائل شود.(3) برعکسِ نشئه دنیا که تغییرات خیلی زود واقع می شود.

نامة اعمال

با دقت در قرآن معلوم می شود که به عوالم وجود «کتاب» اطلاق می شود و کلّ نظام هستی به یک اعتبار «کتاب» است. از طرفی از برخی آیات چنین استنباط می شود که یکی از کتاب های عالم وجود، کتابی است که تمام جزئیات اعمال و حرکات انسان و جلوه های باطنی آن ها در آن نگاشته می شود، کتابی که آن جا نوشته می شود، خودش یک عالَم است که بر ما محیط بوده ولی برای ما محسوس نیست.

ص: 170


1- معاد از دیدگاه امام خمینی«رحمة الله علیه» ص371 - نقل از فصوص الحکم ص 170.
2- قال الصادق علیه السلام «اِنَّ اللهَ یحْشُرُ النّاسُ عَلَی نِیاتِهِم یوْمَ الْقِیامَة» مردم در روز قیامت براساس نیاتشان محشور می شوند(بحارالانوار، ج 61، ص 209).
3- چهل حدیث، ص 111.

هر انسانی و هر امتی با خودش کتابی و نظامی دارد که باطن عمل و صفت و عقیدة او در آن ضبط است و از چشم سطحی نگر انسان ها مستور است. خود انسان نویسندة کتاب خویش است و با عمل و کردار خود در آن صحیفه می نگارد و اولیاء الهی ناظر بر کتاب ما هستند. قرآن می فرماید:

«وَتَرَی کُلَّ أُمَّةٍ جَاثِیَةً کُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَی إِلَی کِتَابِهَا الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ* هَذَا کِتَابُنَا یَنطِقُ عَلَیْکُم بِالْحَقِّ إِنَّا کُنَّا نَسْتَنسِخُ مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ»(1)

و هر امتی را به زانو در آمده می بینی، هر امتی به سوی صحیفة عمل خویش فرا خوانده می شود، آن چه را انجام دادید امروز پاداش آن را می یابید، این کتاب ما است که بر علیه شما و به حق سخن می گوید، ما آنچه می کردید را نسخه برمی داشتیم.

پس معلوم است هرکسی در صحیفة عمل خویش قرار خواهد گرفت و نامة عمل، عین عمل می باشد. هم چهرة ظاهری عمل در آن جا برای ما معلوم می کند عمل ما است و هم چهرة باطنی عمل در آن جا مضبوط است که در واقع جزاء و تجسم عمل ما است. قرآن در همین رابطه در مورد سرنوشت کفار می فرماید:

«... وَیَقُولُونَ یَا وَیْلَتَنَا مَا لِهَذَا الْکِتَابِ لَا یُغَادِرُ صَغِیرَةً وَلَا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا وَلَا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَدًا»؛(2)

ص: 171


1- سوره جاثیه، آیات 28 و 29.
2- سوره کهف، آیه 49.

کفار می گویند: ای وای بر ما، این چه کتابی است که هیچ کار کوچک و بزرگی را فرو نگذاشته، جز این که آن را به حساب آورده؛ و آنچه را انجام داده اند حاضر می یابند و پروردگار تو به هیچ کس ظلم نمی کند.

پس در واقع انسان در نامة اعمالش گسترده می شود و همة زوایای شخصیتش به نمایش می آید و نامة عمل همان عالَم و نظامی است که انسان با انتخاب های خودساخته است و در عالمی فوق زمان و مکان با اصل عمل روبه روست با همان جهتی که در نیت خود داشت.

امام صادق علیه السلام می فرمایند:

«کسی که برای خدا به زیارت برادرش رفت، روز قیامت در میان قطعاتی از نور می رود و مرور نمی کند به چیزی مگر آن که از همه جا نور به او متوجه است، تا این که در برابر خداوند عزوجل توقف می کند، سپس خدای عزوجل می فرماید: مرحبا! و هنگامی که خداوند به او گفت مرحبا، خداوند عزوجل نعمت هایش را برایش می بخشاید.(1)

چنانچه ملاحظه می فرمایید چون نیت آن فرد، ملاقات برادرش بود برای خدا، پس عملاً باطن عمل او توجه کردن به خدا بود و لذا در قیامت به سوی خدا می رود و با خدا روبه رو می شود و این همان قرائت نامة اعمال است، همچنان که اعمال گناهکاران طوق گردنشان می شود.(2)

بنا به نظر امام خمینی«رحمة الله علیه»:

ص: 172


1- بحارالانوار، ج7، ص 197، روایت 68.
2- بحارالانوار، ج7، ص 183، روایت 28.

«صفحه نفس ما، یکی از نامه های اعمال ما است،این که می فرماید: «یَا وَیْلَتَنَا مَا لِهَذَا الْکِتَابِ لَا یُغَادِرُ صَغِیرَةً وَلَا کَبِیرَةً إِلاّ أَحْصَاهَا»؛(1) وای بر ما این چه کتابی است که اعمال کوچک و بزرگ ما را فروگذار نکرده جز آن که همه را حساب نموده است. شاید کتابی که خداوند متعال می فرماید همین لوح نفس باشد که ملائکه موکِل در آن می نویسند».(2)

عارفة جلیل القدر، مرحومه بانو امین«رحمة الله علیها» در تفسیر آیة «عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ وَ اَخَّرَت»(3) می فرماید: «شاید این دانایی اشاره به این باشد که آن وقت چیزی از اعمال و افعال و صفات و ملکات انسان مفقود نمی گردد و همه در صحیفة نفس بشری مبرّز و ظاهر می گردد، زیرا همة آنچه انجام داده به یک صورت فعلی و وجدانی در نظر وی حاضر می گردد، به طوری که گویا همان وقت مشغول آن عملیات است، «یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُّحْضَرًا وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوَءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَهَا وَبَیْنَهُ أَمَدًا بَعِیدًا»(4) زیرا که عالم قیامت، عالم حقیقت و فعلیت است، اول و آخر یکی می شود ....».(5)

ص: 173


1- سوره کهف، آیه49.
2- صحیفه نور، ج 22، ص 373.
3- سوره انفطار، آیه 5.
4- سوره آل عمران، آیه 30 : روزی که هرکس آنچه را انجام داده اعم از بد یا خوب می یابد و آرزو می کند اعمال بد او از او بسیار دور باشند.
5- مخرن العرفان، ج 15، ص 36.

میزان

در عالم حشر نظامی داریم که کلّ صحیفه عمل انسان به وزن گذاشته می شود تا جهت اصلی آن معلوم شود که به سوی حق بوده است یا به سوی باطل، این نظام، همان «میزان» است که در یک قاعده تکوینی و حقیقی، روشن می کند کلّ و مجموعة صحیفه انسان چه گرایشی دارد، البته این مربوط به متوسطین است ولی حساب انبیاء و اولیاء جدا است.

اگر روشن شد جهت صحیفة انسان به سوی خدا است، مسئله مواقف برای رفع آلودگی ها و تعلقات پیش می آید، تا قابلیت رسیدن به جوار حق در او پیدا شود، و آن هایی هم که صحیفة اعمالشان در مجموع به سوی فرار از خدا است، تسویه و حسابرسی ندارند.

با توجه به ماهیت و حقیقت نظام میزان که تکلیف انسان را در ادامه حرکت مشخص می کند، این موقف، از مواقف خطرناک است و وحشت غیر قابل توصیفی پیش می آورد، در این حال هر ذرّه ای از عقاید و اخلاق و اعمال نقش دارند. قرآن می فرماید:

«وَالْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ * وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ فَأُوْلَئِکَ الَّذِینَ خَسِرُواْ أَنفُسَهُم بِمَا کَانُواْ بِآیَاتِنَا یَظْلِمُونَ»(1)

در آن روزملاک ارزیابی ها «حق» است، پس هرکس میزان های او سنگین باشد رستگار است و هرکس موازین او سبک باشد، به جهت ظلمی که به آیات ما انجام داده، به خود ضرر زده است.

ص: 174


1- سوره اعراف، آیات 8 و9.

پس هرچه نامة اعمال انسان با «حق» تطبیق کند، سنگین بوده و رستگار است، ولی اگر جهت نامة اعمال انسان به سوی غیر حق باشد سبک و بی وزن بوده و در آن روز انسانِ ضرر کرده ای است و خداوند ضررکرده ترین انسان را چنین معرفی می کند:

«قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالًا * الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا* أُولَئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ رَبِّهِمْ وَلِقَائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَلَا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَزْنًا* ذَلِکَ جَزَاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِمَا کَفَرُوا وَاتَّخَذُوا آیَاتِی وَرُسُلِی هُزُوًا»(1)

بگو ای پیامبر! آیا خبر بدهم به شما از ضررکرده ترین افراد؟ آن ها کسانی اند که تمام کوشش خود را صرف زندگی دنیایی کردند و گمان کردند دارند کار درست انجام می دهند، آنان کسانی اند که عملاً به آیات پروردگارشان و لقاء او کفر ورزیدند، پس در نتیجه همة اعمالشان پوچ و بی ثمر شد، و در روز قیامت برای آن ها هیچ وزن و میزانی نخواهیم نهاد، این جهنم جزای آنان است به جهت کفرشان و به مسخره گرفتن آیات و پیامبران من.

با دقت در روایات روشن می شود که «میزان»، نظامی است که چگونگی عمل را می سنجد و به کیفیت نظر دارند نه به کمیّت،(2)

بر اساس میزان، جهتِ روح به سوی خدا و یا غیر خدا سنجیده می شود و لذا برای

ص: 175


1- سوره کهف، آیات 103 تا 106.
2- بحارالانوار، ج 7، ص 248، روایت 3.

مشرکانی که کیفیتی در شخصیت شان نیست، میزانی بر پا نمی شود. چنانچه حضرت سجاد علیه السلام فرمودند:

«بندگان خدا بدانید که برای مشرکان میزانی نصب نمی شود و برای آن ها صحیفة عمل باز نمی شود، آن ها به سوی جهنم محشور می شوند».(1)

از حضرت امام صادق علیه السلام روایت است که:

«إنَّهُ سُئِلَ عَنْ قَوْلِ اللَهِ عزوجل: وَ نَضَعُ الْمَوَازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیَامَةِ؛ قَالَ: هُمُ الاْنْبِیَآءُ وَ الاْوْصِیَآءُ علیهم السلام».(2) (وَ فی رِوایَةٍ اُخْرَی: نَحْنُ الْمَوَازِینُ الْقِسْطْ)(3)

«از آیة مبارکه ای که می فرماید: «ترازوهای قسط و عدل را در روز قیامت قرار می دهیم»، پرسش کردند؛ حضرت فرمودند: مراد از ترازوهای قسط و عدل؛ پیامبران و اوصیای آن ها هستند.

موقف حساب؛ بستری برای رهایی از آثار گناهان و تعلقات

انسان مؤمن در سیر الی الله در موقف حساب، با تحمل فشارها از آثار گناهان تسویه و تطهیر گشته و از تعلقاتش که جهت دل او را از خداوند منحرف نموده است، رهایی می یابد. این موقف و گیرکردن، همان است که در دنیا اهل سلوک با محاسبة نفس خود طی می کنند و لذا فرموده اند اگر در این دنیا نفس خود را محاسبه نمودی، دیگر در موقف حساب،

ص: 176


1- بحارالانوار، ج7، ص 250.
2- کافی، ج 1، ص 469.
3- المناقب، ج 2، ص 151 (مضمون روایت).

حسابرسی نخواهی داشت و این مربوط به کسی است که در زندگی دنیوی از طریق ریاضت های شرعی به تطهیر درون می پردازد و به اعمال و نیّات خود توجه خاص دارد و با فشارها، خود را از گناهان پاک ساخته و قلب خود را از غیر خدا خالی می کند تا شایستة قرب الهی شود، ولی اگر انسان مؤمن نتوانست آن طور که باید خود را تسویه و تطهیر کند، در موقف حساب باید پاک شود تا شایستة قرب گردد.

این رهایی از گناهان و تعلقات در موقف حساب ضروری است، زیرا خداوند انسانی را به محل قرب خود راه می دهد که جز خدا را نشان ندهد. این که گفته می شود عده ای محبوب و معشوق خدایند، به این علت است که آن ها با تمام وجود حق را نشان می دهند. زیرا خدایی که جمال و کمال مطلق است جز به خودش محبت و عشق ندارد و چون به خود محبت شدید دارد اگر در جایی تجلی خود را ببیند به آن نیز عشق می ورزد و به آن نظر دارد. مثل توجه کسی که صورت خوب خود را می خواهد در آینه ببیند، چون به صورت خود نظر دارد، به آینه هم نظر می کند.

بنا به نظر امام خمینی«رحمه الله علیه»:

«عبور از منازل حواسّ و تخیلات و تعقلات، و گذر از سرای فریب به سوی غایت الغایات و رسیدن به نفی عینی و علمی صفات و رسوم و جهات، ممکن نیست مگر پس از پیمودن تدریجی مراحل وسط، از برزخ های سافل و عالی تا عالم آخرت».(1)

ص: 177


1- شرح دعای سحر، ص 14.

اموال حلال نیز عامل توقف است

خداوند در روز قیامت کسی را می خواهد که دارای قلب سلیم و پاک از هرگونه تعلق به غیر باشد و چون خداوند به خود نظر دارد، به قلبی هم که او را نشان می دهد بالتبع نظر می کند. پس اگر کسی در سیر به سوی خدا، نتوانست در این دنیا خود را آینة نمایش حق نماید و از هرگونه انانیت پاک کند، در موقف حساب، در عالم حشر دچار زحمت و سختی خواهد شد تا پس از تحمل فشارها و وحشت ها و آتش ها به تدریج تزکیه شود.(1) اگرچه تعلقات، بر خلاف گناهان موجب ورود در آتش نیست ولی موانعی هستند جهت قرب به عالم قدس و به خودی خود عالَم ظلمات و وحشت هستند. در آن حال عوالم قرب را می بیند ولی موانعی در برابر خود می یابد که مانع ورود به آن عوالم است و با کنارزدن آن هاست که می تواند به آن عوالم راه پیدا کند. و لذا حضرت علی علیه السلام می فرمایند: «در حلالش حساب است و در حرامش عقاب».(2)

چون درست است که گناهان موجب عقاب می شوند ولی حلال ها هم در موقف حساب بررسی می شوند و به اندازه ای که انسان نسبت به آن ها تعلق داشت و حجاب او برای لقاء الهی بود، در آن جا او را متوقف می کند و گیر می اندازد تا با روبه روشدن با آن صحنه، پشیمانی عمیقی روحش را اشغال کند و اگر نتوانست در این دنیا از قاعدة «اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّوُرِ...»(3) استفاده کند و خود را از ظلمات تعلقاتِ شهرت و مقام و

ص: 178


1- بحارالانوار، ج 8، ص 352، روایت 2.
2- نهج البلاغه، خطبه 82.
3- سوره بقره، آیه 257.

مال و غیره برهاند، چون به عنوان انسان مؤمن مرده است، در آن دنیا از آن قاعده برخوردار می شود و آن تعلقاتی که در این دنیا او را از حضور قلب در نماز محروم می کرد باید در موقف حساب از قلب او زدوده شود تا شایستة حضور گردد.

امام صادق علیه السلام فرمودند:

«هنگامی که روز قیامت شد دو بندة مؤمنی که هر دو از اهل بهشت اند در موقف حساب برای حسابرسی توقف می کنند، یکی در دنیا فقیر بوده و دیگری غنی. پس آن شخصِ فقیر گوید: پروردگارا! بر چه چیزی توقف داده شده ام؟ قسم به عزتت خود می دانی که نه حکومت و ریاستی داشتم که عدالت یا ظلم کرده باشم، و نه مال داشتم که حقوق محرومان را داده یا نداده باشم، رزق من به اندازة کفافی بود که خود می دانی و برای من مقدر ساخته بودی. خداوند جل جلاله می فرماید: بندة من راست می گوید راه را باز کنید تا به بهشت داخل شود، و فرد غنی می ماند در حالی که آن قدر عرق از او می ریزد که اگر چهل شتر از آن بخورند سیراب می شوند - شاید از شرمندگی باشد- سپس داخل بهشت می شود، آن فقیر به او می گوید: چه چیزی تو را حبس کرد؟ غنی می گوید: طول حسابرسی، مدام به صورت ثابت همین طور چیزی پس از چیزی می آمد، و من مشمول مغفرت قرار می گرفتم، سپس از چیز دیگری سؤال می شد تا آن که مرا در رحمتش فرو پوشاند و به توبه کنندگان ملحق نمود».(1)

ص: 179


1- بحارالانوار، ج 7 ، ص 259 ، روایت 4.

طبق این روایت فرد غنی باید سختی هایی را ببیند تا نهایتاً از وابستگی هایی که به امور دنیایی داشته و آن ها او را از خدا غافل کرده، پاک شود وگرنه آن کس که اموالش عامل غفلت از خدا نیست در موقف حساب مشکلی ندارد.

موقف صراط

صراط مسیری است در عالم حشر در مقابل انسان، برای رسیدن به خدا، حال یا رسیدن به اسماء رحمت الهی و یا رسیدن به اسماء غضب حضرت حق.

مسلم همة انسان ها در مسیر و صراط اند، هرچند راه ها متفاوت است و نتایج آن نیز گوناگون.

صراط از همان اولِ حشر شروع می شود و در امتداد مواقف و در بطن آن ها قرار دارد و با آغاز حشر، هرکس در صراط خود قرار می گیرد و صراط در عالم قیامت، ظهور باطنی صراطی است که انسان ها در زندگی دنیوی داشته اند، زیرا در حقیقت انسان ها در زندگی دنیوی خود صراطی یا راهی داشته اند، یا به سوی خدا و یا به سوی غیر خدا و در قیامت باطن آن صراط بروز می کند و همة مواقف عالم حشر از اجزای صراط اند.(1)

امام صادق علیه السلام در توصیف صراط می فرمایند:

«مردم در طبقات مختلف از صراط عبور می کنند و صراط از مو باریک تر و از شمشیر برنده تر است. پس گروهی از صراط عبور می کنند مانند برق و کسانی از آن عبور می کنند مثل فرار اسب و

ص: 180


1- بحارالانوار، ج 8 ، ص 65 ، روایت 2.

دسته ای از آن با شکم و دست عبور می کنند [با زحمت و کندی] و برخی با پا [به صورت عادی] عبور می کنند و گروهی با اُفت و خیز عبور می کنند، گاهی بخشی از آتش او را می گیرد و گاهی رهایش می کند».(1)

طبق این روایت؛ صراط در متن جهنم است و از آن عبور می کند. پس همه به شکلی با جهنم برخورد دارند و قرآن نیز به این موضوع اشاره دارد و می فرماید: «وَإِن مِّنکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا کَانَ عَلَی رَبِّکَ حَتْمًا مَّقْضِیًّا»(2) هیچ کس از شما نیست که وارد آن نشود و این یک قاعدة استثناناپذیر است.

روایت مذکور نشان می دهد هرکس بسته به نوع حرکتش در دنیا و چگونگی عقیده و عمل و اخلاقش، سرعت متفاوت دارد و با سوزندگی کمتر یا بیشتر همراه است. باطن قدم گذاشتن در دنیا، قدم گذاشتن بر بطن آتش است، اما کسانی چون انبیاء و اولیاء همین که به دنیا قدم گذاشتند به سرعت از آن به سوی خداوند گذشتند، ولی آن ها که دلبستگی های دنیایی شان زیاد است بر صراط خیلی کُنْد عبور می کنند.

ص: 181


1- بحارالانوار، ج 8، ص 64، روایت 1- و نیز داریم که رَسُولِ اللَهِ صلی الله علیه و آله فرمودند: «یَرِدُ النَّاسُ النَّارَ ثُمَّ یَصْدُوُنَ بِأَعْمَالِهِمْ؛ فَأَوَّلَهُمْ کَلَمْعِ الْبَرْقِ، ثُمَّ کَمَرِّ الرِّیحِ، ثُمَّ کَحَضْرِ الْفَرَسِ، ثُمَّ کَالرَّاکِبِ، ثُمَّ کَشَدِّ الرَّجُلِ، ثُمَّ کَمَشْیِهِ». مردم به واسطة اعمالشان داخل در آتش می شوند و سپس از آتش خارج می شوند؛ پس اوّلِ آنان به سرعت برقِ چشم از آن می گذرند، و بعدی مانند سرعت وزش باد، از آن می گذرد و بعدی مانند سرعت اسب تندرو در حال دویدن، و پس از آن مانند شخص سواره، و پس از آن مانند سرعت کسی که می دود، و پس از آن مانند سرعت کسی که راه می رود.»(بحارالانوار ج 8 ص 249)
2- سوره مریم، آیه 71.

امام خمینی«رحمة الله علیه» می فرمایند:

«پل جهنّم از دنیا تا بهشت امتداد دارد و شما الآن در بین راه هستید و در صراط هستید.(1)... مؤمن قدرت خاموش کردن آتش جهنّم را دارد لذا در موردش فرموده اند: «اِنَّ النّارَ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ جَزْ یَا مُؤْمِنُ فَقَدْ اَطْفَأَ نُورُک لَهَبِی»؛(2) آتش در قیامت به مؤمن می گوید: ای مؤمن! بگذر که نور تو شعله و حرارت مرا خاموش کرده است؛ زیرا مؤمن از عقل برخوردار است، و به اندازه نور عقل بر آتش شهوت و غضبِ دنیا غلبه کرده است، ولی چون مؤمن صاحب عقل کلّی نیست و آلودگی به دنیا و دار طبیعت دارد، در هر صورت آتشی در مقابل دارد که آن را با نور عقل خاموش می کند، ولی در مورد ائمه معصومین علیهم السلام روایت هست که فرمودند: «حُزْنَا وَ هِیَ خَامِدَه»؛(3) ما از آتش عبور کردیم در حالی که خاموش و سرد بود؛ زیراکه دار طبیعت در نفوس کامله هیچ گونه تصرفی ندارد، چون آن ها طبیعت را هم الهی کرده اند.(4) ...نوری که صراط را روشن می کند، نور علم و ایمان است، و چون علم و ایمان افراد در دنیا متفاوت است، نور افراد در صراط متفاوت است و نور بعضی مثل نور شمس و از بعضی مثل نور قمر است».(5)

امام خمینی«رحمة الله علیه» در بارة دقیق بودن صراط انسانی می فرمایند:

ص: 182


1- معاد از دیدگاه امام خمینی«رحمة الله علیه»، ص 287.
2- تفسیر نورالثقلین، ج 2، ص 345، ح 133.
3- علم الیقین، ج2، ص971.
4- شرح حدیث جنود عقل و جهل، امام خمینی«رحمة الله علیه»، ص46.
5- چهل حدیث، امام خمینی«رحمة الله علیه»، ص419.

«هر یک از موجودات را صراطی است مخصوص به خود و نور و هدایت مخصوص دارد و «الطُّرُقُ اِلَی اللهِ بِعَدَدِ اَنْفَاسِ الْخَلائِق»؛(1) به تعداد مخلوقات راه به سوی خدا هست، و چون در هر تعیّن، حجابی است ظلمانی، و در هر وجود و انیّت، حجابی است نورانی، و انسان مجمع تعیّنات و جامع وجودات است، محجوب ترین موجود است نسبت به خدای تعالی، و شاید اشاره به این معنی باشد آیه کریمه: «ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ»(2) و از این جهت صراط انسانی، طولانی ترین و ظلمانی ترین صراط ها است، و نیز چون ربّ انسان، حضرت اسمُ الله اعظم است که ظاهر و باطن، و اوّل و آخر، و رحمت و قهر، و بالأخره اسمای متقابله نسبت به او علی السّویٰ است، از برای انسان در منتهای سیر باید مقام برزخیت کبری - و تعادل بین اسماء متقابله- حاصل شود، از این جهت صراط او ادقّ از همه صراط ها است.(3)

پس انسان از جهت عبور از حجاب های اَنانیت و انیّت و این که او مجمع تعینات است، محجوب ترین موجود می باشد، و صراط او طولانی ترین و ظلمانی ترین صراط هاست و از جهت این که باید به مقام برزخیت کبری نایل شود، صراط او دقیق ترین صراط ها می باشد و به همان اندازه که در دنیا این صراط را درست طی کند در قیامت در طی صراط موفق تر خواهد بود.

و نیز در رابطه با مستقیم بودن صراط انسانی می فرمایند:

ص: 183


1- جامع الاسرار و منبع الانوار، ص8، 95 و 121.
2- سوره تین، آیه5.
3- آداب الصلوة، ص289.

«صراط مستقیم عبارت است از رجوع هر یک از موجودات از عالم کثرت به غیبِ آن اسمی که مصدر و مبدأ عین ثابته آن موجود است».(1) و نیز می فرمایند:

«صراط انسان از اسفل السافلین شروع می شود و به اعلی علّیین ختم می گردد و حق تعالی به اسم جامع ربّ انسان است و بر صراط مستقیم است، چنانچه می فرماید: «اِنَّ رَبّی عَلَی صِراطٍ مُسْتَقِیم»؛ یعنی مقام و جامعیت، بدون فضل صفتی بر صفتی، و مربوب آن ذات مقدس بدین مقام نیز بر صراط مستقیم است... و دیگر موجودات و سایرین الی الله هیچ یک بر صراط مستقیم نیستند، بلکه اعوجاج دارند یا به جانب لطف و جمال یا به طرف قهر و جلال... و مؤمنین چون تابع انسان کامل هستند و به نور هدایت او سیر کنند و عقل خود را در کیفیت سیر معنوی دخالت دهند، از این جهت صراط آن ها نیز مستقیم و حشر آن ها با انسان کامل است».(2)

حقیقت صراط، صورت باطن ولایت است و لذا امام صادق علیه السلام می فرمایند: «اَلصّراطُ الْمستقیم، امیرالمؤمنین علی علیه السلام».(3) و یا می فرمایند: «...نَحْنُ اَبْوابُ الله وَ نَحْنُ الصّراطُ الْمستقیم...».(4) ماییم درهای ارتباط با خدا، ماییم صراط مستقیم. یا در زیارت جامعه در خطاب به آن ذوات مقدسه عرضه می داری «اَنْتُمُ السّبیلُ الْاَعْظَمُ و الصّراطُ الاَقْوَم» شمایید راه بزرگ خدا و صراط پایدار او. و نیز امام باقر علیه السلام در مورد آیه «وَأَنَّ هَذَا

ص: 184


1- آداب الصلوة، ص293.
2- چهل حدیث، ص 531.
3- تفسیر علی بن ابراهیم، ص 606.
4- معانی الاخبار، ج 2، ص 372.

صِرَاطِی

مُسْتَقِیمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلاَ تَتَّبِعُواْ السُّبُلَ ...»(1) (این است صراط مستقیم پس از آن پیروی کنید و به دنبال راه های پراکنده نباشید). فرمود: «علی بن ابی طالب و الائمةِ مِنْ وُلْدِ فاطمه هُمْ صراطُ الله».(2)

حشر دسته جمعی انسان ها

در قرآن برای قیامت اسامی مختلف و گوناگونی آمده که هرکدام نمایانگر چهره ای از حقایق آن روز است. یکی از این نام ها «یوم التلاق» است. یعنی روزی که در آن انسان ها همدیگر را و نیز خدا را و اهل آسمان را ملاقات می کنند؛(3) و «یوم الجمع»(4) روز جمع است، زیرا در آن تمام فاصله های زمانی و مکانی در نوردیده شده و همه به یکدیگر می رسند و قیامت و وعده گاه همه است از اولین یعنی حضرت آدم علیه السلام تا آخرین فردی که تا آستانة قیامت پا در مرحلة وجود می نهد. خداوند می فرماید:

«وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ اَحَداً، وَ عُرِضُوا عَلی رَبِّکَ صَفّاً لَقَدْ جِئْتُمُونا کَما خَلَقْناکُمْ اَوَّلَ مَرَّةٍ بَلْ زَعَمْتُمْ اَلَّنْ نَجْعَلَ لَکُمْ مَوْعِداً»(5)

ص: 185


1- سوره انعام، آیه 153.
2- بحارالانوار، ج 24، ص 15.
3- تفسیر المیزان، ذیل آیه 15 سوره مؤمن.
4- سوره تغابن، آیه 9.
5- سوره کهف، آیه 47 و 48.

و آنان را محشور می کنیم و احدی را وانگذاریم، و همه بر پروردگارت به صف عرضه شوند، به حقیقت چنان که اول بار خلقتان کردیم پیش ما آمدید، ولی پنداشتید که هرگز برای شما موعدی ننهاده ایم!

در آن هنگام همه به خوبی درخواهند یافت که حسب و نسب و مال و مقام و اعتبارات دنیوی، همه نابود شده و ذره ای بر ایشان مفید نیست، لذا تمام آن ها در صف واحدی در محشر قرار می گیرند و هیچ کدام از آن جهات بر دیگری هیچ گونه برتری نخواهند داشت.

یکی از دلایل حشر دسته جمعی انسان ها این است که: هر عملی که انسان انجام می دهد، از سویی از زمینة شخصیت او برمی خیزد و آن هم نتیجه ای از اعمال، رفتار، گفتار و بالاخره مکتسبات گذشتة او است. از سوی دیگر از آن جایی که انسان در اجتماع زندگی می کند، همواره از تأثیر اعمال، رفتار و تظاهرات وجودی گذشتگان و معاصرین خود کم و بیش متأثر است و به همین ترتیب، بر سرنوشت و مقدرات آیندگان نیز تأثیر خواهد گذاشت، چه بسا که عملی از انسان صادر شود که تا سالیان دراز و بلکه قرن ها و تا قیامت در هدایت و گمراهی دیگران مؤثر باشد. حال با توجه به این که قیامت روز حسابرسی خلایق است، برای رسیدگی به حساب هرکس تمام افرادی که در سلسله علل و عوامل مؤثر در هدایت و یا گمراهی او، ولو به اندازة ذرة ناچیزی، سهیم و شریک بوده اند، باید حضور داشته باشند و جوابگوی آن از هر جهت باشند! چنین حسابرسی و داوری برای یکایک انسان ها جز در روزی که همگی از اولین و آخرین حاضر باشند، صورت نمی پذیرد و با توجه به ضرورت داوری و عدل و

ص: 186

داد الهی، ضرورت حشر دسته جمعی انسان ها نیز امری قطعی و تردید ناپذیر است.(1)

معنی بهشت

انسان مؤمن پس از عبور از صراط و طی آن و تحمل سختی ها و قطع تعلقات، وارد بهشت می شود که آن از آثار لقای خداوند با اسماء رحمت و رضوان اوست و خداوند در مورد آن فرمود:

«وَعَدَ اللّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَمَسَاکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ وَرِضْوَانٌ مِّنَ اللّهِ أَکْبَرُ ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ»(2)

خداوند به زنان و مردان مؤمن بهشت هایی را وعده داده که از زیر آن نهرها جاری است، در آن جاودانه خواهند بود و مسکن های طیب در بهشت های قابلِ ماندن، و رضوان الهی، بزرگ تر است، این است آن رستگاری عظیم.

باز در وصف بهشت می فرماید:

«إِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ بِإِیمَانِهِمْ تَجْرِی مِن تَحْتِهِمُ الأَنْهَارُ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ * دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ وَتَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلاَمٌ وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ»(3)

ص: 187


1- به تفسیر المیزان، ذیل آیه 103 سوره هود مراجعه فرمایید.
2- سوره توبه، آیه 72.
3- سوره یونس، آیات 9 و 10.

حقیقت آن است که آن هایی که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، پروردگارشان به پاس ایمانشان آن ها را هدایت می کند به بهشت های نعمت که نهرها در زیر آن روان است، نیایش آن ها در آن جا عبارت است از «خدایا تو منزهی» و برخوردشان در آن جا «سلام» است و انتهای نیایششان عبارت است از الحمدلله ربِ العالمین.

این آیه علاوه بر این که به این حقیقت اشاره دارد که مؤمنان پس از گذر از مواقف به بهشت ها هدایت می شوند، بیان گر این نکتة ظریف نیز هست که وقتی مؤمنان در بهشت که اصل آن دیدن خدا و نظر به وجه کریم اوست، وارد گشتند و جمال مطلق او را دیدند، به معرفت حقیقی آن کمال مطلق نایل گشته و در نتیجه، شعلة محبت و عشق به خداوند در جان آن ها زبانه می کشد و در این زیباترین حالت ممکن بر اساس آن عشق، سخن ها خواهند داشت و لذا همه چیز را فراموش می کنند، به طوری که نعمت های بهشتی زبان به گلایه می گشایند. و در این محو جمال حق شدن همچنان که آخر آیة مذکور می فرماید؛ دائماً در حال تسبیح و حمد خواهند بود و چون در منظرشان کمال بی نهایت یعنی خداوند قرار دارد، هرچه می نگرند بیشتر مشتاق می شوند و لذا می فرماید: «...دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ»(1)

و نیز می فرماید:

«جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهَا تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ لَهُمْ فِیهَا مَا یَشَآؤُونَ کَذَلِکَ یَجْزِی اللّهُ الْمُتَّقِینَ»(2)

ص: 188


1- سوره یونس، آیه 10.
2- سوره نحل، آیه 31.

بهشت های قابل ماندن که متقین در آن وارد می شوند، در زیر آن نهرها روان است، و هرچه آن ها بخواهند برای آن ها هست، این چنین خداوند پاداش متقین را می دهد.

این آیه و امثال آن نشان می دهد که مشیت و ارادة انسانِ متقی در بهشت، نافذ است و هرچه اراده کند محقق می شود، چون در دنیا خواست و ارادة خدا را بر خواست و ارادة خود حاکم کرد و لذا در بهشت دارای خلاقیتی خواهد شد که همه چیز تحت اوامر او قرار خواهند گرفت.

بنا به فرمایش امام خمینی«رحمة الله علیه»:

«جنّات به تقسیم کلّی، سه جنّت است؛ یکی «جنّت ذات» است که غایت علم بالله و معارف الهیه است و حاصل آن بهشت لقاء است و دیگر «جنّت صفات» که نتیجه تهذیب نفس است و حاصل آن بهشت اسماء است و سوم «جنّت اعمال» که صورت قیام به عبودیت و نتیجه آن است و این جنّات در ابتدا آبادان نیستند، ولی چنانچه مقام غیب نفس، تعمیر به معارف الهیه و جذبات غیبیه ذاتیه نشود، بهشت ذات و جنّت لقاء از برای انسان حاصل نشود، و اگر تهذیب باطن و تحلیه سرّ نگردد، و عزم و اراده انسان قوی نشود و قلب مجلای اسماء و صفات نگردد، بهشت اسماء و صفات که جنّت متوسط است، برای انسان نباشد و اگر قیام به عبودیت نکند و اعمال و افعال او مطابق دستورات شرایع نباشد، بهشت اعمال که «وَفِیهَا مَا تَشْتَهِیهِ الْأَنفُسُ وَتَلَذُّ الْأَعْیُنُ»(1) از برای او حاصل نیست.»(2)

ص: 189


1- سوره زخرف، آیه 71 ، که می فرماید: در آن بهشت آنچه جان انسان می طلبد و چشم انسان از آن لذت می برد موجود است.
2- چهل حدیث، ص 413.

تجسم اعمال

آنچه باید مورد توجه باشد عوالم وجود است که پایین ترین عالَم، عالم ماده است و درجه شدیدتر آن، عالم برزخ یا عالم مثال یا عالم ملکوت است که تمام صورت های عالم ماده به نحو کامل تر در آن جا هست و شدیدتر از عالم برزخ عالم تجرد یا عالم جبروت است. و لذا هر آنچه در عالم برزخ هست به نحو شدیدتر و لطیف تر در عالم تجرد موجود است و نیز هر آنچه در عالم تجرد و جبروت هست به نحو شدیدتر در عالم اسماء موجود است، البته به نحو خاصی که باید در آن جا باشد، و قرآن نیز به همین عوالم اشاره دارد و می فرماید:

«وَإِن مِّن شَیْءٍ إِلاَّ عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ»(1)

و هیچ چیز نیست مگر این که خزائن آن نزد ما است و ما آن را نازل نکردیم مگر به اندازه ای معین.

با توجه به مطالب فوق؛ در بازگشت انسان به سوی خداوند، اوصاف ، اعمال و عقاید انسان در عوالم بعدی متمثل بوده و تجسم دارد، حال چه این اعمال و عقاید خوب باشد و چه بد. پس اگر صفت خوبی در ما باشد، این صفت به عنوان یک خصوصیت از خصوصیات وجودی ما و به عنوان یک واقعیت در روح و برای روح ما، صورتی در بالا دارد، هم در برزخ و هم در عالم تجرد و هم در عالم اسماء. البته صورت موجود در عالم بالا متناسب با قوانین و احکام آن جاست، و نیز عنایت داشته باشید که

ص: 190


1- سوره حجر، آیه 21.

صورت های برزخی و تجردی و اسماییِ اعمال و عقاید و صفات ما همواره با ما هستند هرچند از ما محجوب اند و در برزخ با صورت برزخی آن ها روبه رو می شویم و هرچه به عوالم بالاتر منتقل شویم و پرده ها بیشتر کنار برود، صورت های بالاترِ اعمال و عقاید و اخلاق برای ما متمثل می گردد و لذا هم اکنون اعمال و عقاید و اخلاق ما با صورت اصلی خود در نزد ما موجوداند، پرده که عقب رفت صورت های مناسب آن ها برای نفس انسان ظاهر می شود؛ بدخلقی اش به صورت سگ بر او تسلط دارد و زرنگی های دنیایی اش به صورت مار بر او مسلط است و یا بدخلقیِ همراه با شرافتش به صورت شیر بر او مسلط می گردد.(1)

و در مورد صفات نیک باز قاعده همین طور است و روایات متعدی حاکی از این قاعده است که با انجام عمل نیک، انسان به شاخه ای از شجرة طوبی متصل می شود که اصل آن در بهشت است و با انجام عمل بد به شاخه ای از شجرة زقّوم متصل می گردد که اصل آن در جهنم است.(2)

یعنی هم اکنون انسان از طریق باطن خود به آن عوالم وصل می با شد و در قیامت با آن روبه رو می شود و اجر و ثواب او همان باطن اعمال اوست و در همین راستا قرآن می فرماید:

«یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُّحْضَرًا وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوَءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَهَا وَبَیْنَهُ أَمَدًا بَعِیدًا وَیُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ»(3)

ص: 191


1- «تجسم عمل و شفاعت»، آیت الله محمد شجاعی، ص 49.
2- بحارالانوار، ج8، ص166.
3- سوره آل عمران، آیه 30.

قیامت روزی است که هرکس با آنچه از عمل خیر یا عمل بد انجام داده روبه رو می شود، در حالی که مایل است آن عمل بد با او فاصلة زیادی داشته باشد، خداوند شما را از عذاب خود می ترساند و خداوند بر بندگان خود مهربان است.

این که گناهکاران آرزو می کنند ای کاش میان آن ها و عملشان فاصلة زیادی بود، می رساند که با صورت دنیوی عمل خود روبه رو نمی شوند، چون صورت دنیوی عمل برای آن ها مطلوب بوده است که انجام داده اند. و باز قرآن در همین راستا که باطن اعمال ما هم اکنون با ما هست می فرماید:

«لَقَدْ کُنتَ فِی غَفْلَةٍ مِّنْ هَذَا فَکَشَفْنَا عَنْکَ غِطَاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ»(1)

تو ای انسان از این حالتی که اکنون در قیامت با آن روبه رو شدی در غفلت بودی، پس ما پرده را از تو برداشتیم و در این حال دیده ات تیز شد.

در واقع این آیه می فرماید که ای انسانِ حاضر در قیامت، تو از همة آنچه فعلاً با آن مواجه هستی و در آن قرار گرفته ای، در غفلت بودی هرچند قبلاً وجود داشت و حال که توانسته ای به باطن خود نظر کنی می بینی همة آن ها بر تو احاطه داشت. به گفتة مولوی:

هر خیالی کو کند در دل وطن

روز محشر صورتی خواهد شدن

چون سجودی یا رکوعی مَرد کِشت

شد در آن عالم سجود او بهشت

چون که پرّید از دهانش حمدِ حق

مرغ جنت ساختش ربُّ الفلق

ص: 192


1- سوره ق، آیه 22.

چون ز دستت رُست ایثار و زکات

گشت این دست آن طرف نُقل و نبات

ذوق طاعت گشت جوی انگبین

مستی و شوق تو جوی خمر بین

و رسول خدا صلی الله علیه و آله در سفر معراج خود که پرده ها برای آن حضرت عقب رفته و باطن اعمال برایشان نمایان می شود چنین گزارش می دهند که:

«... پس با قومی روبه رو شدم که در برابرشان سفره هایی از گوشت پاکیزه و سفره هایی از گوشت پلید وجود داشت و آن ها گوشت های پاکیزه را گذاشته و از گوشت های پلید می خوردند. از جبرئیل سؤال کردم؛ این ها کیست اند؟ گفت: این ها کسانی اند که حلال را رها کرده اند و حرام می خورند و آن ها از امت تو هستند ای محمد. سپس گذشتم؛ با جمعی روبه رو شدم که لب هایشان همانند لب های شتر بود، گوشت از پهلوهایشان بریده شده و در دهانشان انداخته می شود. پس گفتم: اینان چه کسانی اند؟ گفت: ایشان افرادی اند که به مردم طعنه زده و به دنبال عیب این و آن بوده اند...».(1)

این روایت به وجود و ریشه و اصل اعمال در عالم تجرد و بالاتر از آن اشاره دارد که صورت اعمال است متناسب با آن عوالم. و نیز آن حضرت در روایت دیگر می فرمایند:

«... و دیدم مردی از امتم را که عذاب قبر او گسترش یافته بود، پس وضویش آمد و مانع شد که عذاب قبر بر او گسترش یابد، و دیدم مردی از امتم که شیطان ها او را در میان گرفته بودند، پس ذکر خداوند عزوجل آمد و او را از بین آن ها نجات داد...».(2)

ص: 193


1- بحارالانوار، ج 6، ص239، روایت 59.
2- بحارالانوار، ج 7، ص 290، روایت 1.

از این روایت معلوم می شود صورت برزخی و قیامتی اعمال انسان در آن عالم چگونه است و چه نقشی می تواند داشته باشد.

بنا به فرمایش آیت الله جوادی«حفظه الله تعالی»:

«قیامت ظرف ظهور جهنم است نه محل حدوث آن، انسانِ جهنمی چون مُرد، کشف غطاء می شود و پرده از جلو او عقب رفته خود را در جهنم می بیند، چیز جدیدی پیدا نمی شود... و چون خودش هیزم و خودش وقود و آتش گیره است، پس الآن در جهنم است و می سوزد و بعداً کشف غطاء می شود.

در جریان قوم نوح علیه السلام فرمود: «اُغْرِقُوا فَاُدْخِلُوا ناراً»(1) غرق شدند، پس داخل در آتش گشتند. پس جهنم؛ در درون آب نیز هست. انسانی که غرق می شود اگر کافر باشد دری از جهنم بر او باز می شود... بنابراین بهشت و جهنم موجودی است که در وسط آب نیز موجود است. اگر جهنم یک جسم مادی بود باید در یک قسمتِ جغرافیایی از جهان قرار گرفته باشد».(2)

ارتباط دو جهان

در بارة ارتباط دنیا و قیامت در حدیث آمده است:

«اِنَّ الْجَنَّةَ قیعانٌ وَ اِنَّ غَراسَها سُبْحانَ اللهِ والْحَمْدُلِلّهِ وَ لااِلهَ اِلاَّ اللهُ وَاللهُ اَکْبَرُ وَ لاحَوْلَ وَلاقُوَّةَاِلاّبِاللهِ»(3)

ص: 194


1- سوره نوح«ع»، آیه 25.
2- بحثی پیرامون مسئله ای از معاد، بحث بین آیت الله جوادی آملی و آقای سیدجعفر سیدان، ص 84 و 85.
3- تفسیر المیزان، ج 13، ص 23.

بهشت فعلاً صحرای خالی بی کشت و زراعت است، همانا اذکار «سبحان الله» و «الحمدلله» و «لااله الاّ الله» و «الله اکبر» و «لاحول ولاقوة الاّ بالله» درخت هایی هستند که در این جا گفته، و در آن جا کاشته می شوند.

در حدیث دیگر است که رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«در شب معراج وارد بهشت شدم فرشتگانی دیدم که بنّایی می کنند، با خشتی از طلا و خشتی از نقره، و گاهی هم از کارکردن دست می کشند. به ایشان گفتم چرا گاهی کار می کنید و گاهی از کار دست می کشید؟ پاسخ دادند تا مصالح بنایی برسد. پرسیدم مصالحی که می خواهید چیست؟ گفتند: ذکر مؤمن که در دنیا می گوید سبحان الله و الحمدلله و لااله الاّ الله و الله اکبر. هروقت بگوید ما می سازیم و هر وقت خودداری کند ما نیز خودداری می کنیم».(1)

در حدیث دیگر آمده است که رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:

ص: 195


1- عن أبی عبد الله علیه السلام قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله لما أسری بی إلی السماء دخلت الجنة فرأیت فیها قیعان یقق و رأیت فیها ملائکة یبنون لبنة من ذهب و لبنة من فضة و ربما أمسکوا فقلت لهم ما بالکم ربما بنیتم و ربما أمسکتم فقالوا حتی تجیئنا النفقة فقلت و ما نفقتکم فقالوا قول المؤمن فی الدنیا سبحان الله و الحمد لله و لا إله إلا الله و الله أکبر فإذا قال بنینا و إذا أمسک أمسکنا (وسائل الشیعه، چاپ مکتبه المحمدی قم، جزء چهارم از جلد 2، ص1208) با توجه به این حدیث شریف؛ آیت الله جوادی آملی «حفظه الله تعالی» در جواب آن هایی که معتقد به حشرِ بدن عنصری هستند، می فرمایند: « از این که الآن مؤمن در بهشت و کافر در جهنم است معلوم می شود که بدنِ عنصری نقشی ندارد». (کتاب بحثی پیرامون مسئله ای از معاد، در محضر استاد جوادی آملی و استاد سیدجعفرسیدان ص 104)

هرکس که بگوید سبحان الله، خدا برای او درختی در بهشت می نشاند و هرکس بگوید الحمدلله خداوند برای او درختی در بهشت می نشاند و هرکس بگوید لااله الاّالله خدا برای او درختی در بهشت می نشاند. مردی از قریش گفت: پس درختان ما در بهشت بسیار است. حضرت فرمودند بلی ولی مواظب باشید که آتشی نفرستید که آن ها را بسوزاند و این به دلیل گفتار خدای عزوجل است که: «ای کسانی که ایمان آوردید خدا و فرستادة او را فرمان برید و عمل های خویش را باطل نکنید».(1) ».(2)

یعنی همچنان که با کارهای نیک در این جهان، درختان بهشت را به وجود می آورید، با اعمال بد خویش آتش جهنم را شعله ور می سازید و ممکن است این آتش آنچه را که حسنات شما ایجاد کرده اند نابود سازد.

در حدیث دیگر فرمود:

«اِنَّ الْحَسَدَ لَیَأکُلُ الْاِیْمانَ کَما تَأکُلُ النّارُ الْحَطَبَ»(3)

حسدورزیدن، ایمان آدمی را می خورد آنچنان که آتش، هیزم را می بلعد و خاکستر می کند.

معلوم می شود جهنم نیز مانند بهشت صحرایی خالی است. آتش ها و عذاب ها تجسم همان گناهانی است که به دست بشر روشن و فرستاده می شود.

ص: 196


1- سوره محمد، آیه 33.
2- وسائل الشیعه، چاپ مکتبه المحمدی قم، جزء دوم از جلد 2، ص 1206.
3- اصول کافی، چاپ اسلامیه سال 1388، ج 2، ص 231.

مار و گژدم و آب جوشان و خوراک زقّوم دوزخ، از ناپاکی ها و پلیدی ها، خلق می شود همان طوری که حور و قصور و نعیم جاویدان بهشت از تقوی و کارهای نیک آفریده می شود. خدا در مورد دوزخیان می فرماید:

«اولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ مِنْ رِجْزٍ اَلیمٍ»(1)

آنان شکنجه ای دردآور از ناپاکیِ دردآور خویش دارند.

پس به گفتة مولوی:

این جهان کوه است، و فعل ما ندا

باز آید سوی ما از کُه صدا

قرآن کریم اهل ایمان را چنین اندرز می دهد:

«یا اَیُّهَاالَّذینَ امَنُوا اتَّقوااللهَ وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوااللهَ... »(2)

ای مؤمنان! تقوای الهی پیشه کنید و هرکسی باید بنگرد که چه چیزی برای فردای خود پیش فرستاده است و تقوای الهی پیشه کنید...

در این آیه؛ لحن قاطع و صریحِ عجیبی است، به صورت امر می فرماید هرکس باید بنگرد که برای فردای خود چه پیش فرستاده است. سخن از پیش فرستادن است یعنی شما عیناً همان چیزهایی را که اکنون می فرستید خواهید داشت، لذا درست بنگرید که چه می فرستید.

همچون کسی که وقتی در سفر است اشیایی را خریداری کرده و قبل از خود به وطن خود می فرستد، او باید دقت کند، زیرا وقتی از سفر برگشت و به وطن خویش رسید در بسته بندی های پستی ای که فرستاده

ص: 197


1- سوره سباء، آیه 5.
2- سوره حشر، آیه 18.

است همان چیزهایی است که خودش تهیه کرده است. ممکن نیست که نوعی کالا پیش فرستد، و هنگام بازگشت به وطن به نوعی دیگر دست یابد.

در این آیة کریمه دوبار کلمة «اتَّقوااللهَ» آمده است و بین آن ها فقط یک جملة کوتاه «وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ» وجود دارد، شاید در قرآن مشابهی نداشته باشد که با این فاصلة کوتاه، دوبار امر به تقوی شده باشد. چون می خواهد بگوید: با تقوای الهی و از سر دقت های معنوی متوجه باشید چه چیزی برای ابدیت خود پیش فرستاده اید، مسئله را سرسری نگیرید.

باز هم قرآن کریم می فرماید:

«وَ اِذَا الْجَحیمُ سُعِّرَتْ وَ اِذَا الْجَنَّةُ اُزْلِفَتْ عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا اَحْضَرَتْ »(1)

آنگاه که دوزخ افروخته گردد و بهشت نزدیک آورده شود هرکس خواهد دانست چه آماده و حاضر کرده است.

یعنی آنچه به آدمی در آن جهان می رسد، اعم از نعیم بهشتی و عذاب دوزخی، همه چیزهایی است که آدمی خودش آماده و حاضر ساخته است، الاّ این که در این دنیا آن ها را نمی شناسد و در آخرت آن ها را خواهد شناخت. و این مضمون آیات بسیاری از قرآن کریم است که می فرماید: روز قیامت خدا به شما خبر می دهد که شما چه می کردید. یعنی شما اکنون خبر ندارید که چه کار می کنید، روز رستاخیز از کار خویش با خبر می شوید و کردار خود را خواهید شناخت.

ص: 198


1- سوره تکویر، آیه 12 تا 14.

شفاعت در قیامت

یکی از عللی که موجب می شود تا حساب و میزانِ سخت تبدیل به حساب و میزان آسان شود و مداقه در امور فرد کمتر گردد، شفاعت است. شفاعت یک حقیقت تکوینی است، یعنی تأثیری است از شفاعت کننده بر شفاعت شونده بر اساس اتحاد و ارتباط تکوینی میان شفیع و آن کس که مورد شفاعت قرار می گیرد. شفاعت موجب می شود تا کششی از طرف آدمی به سمت و جهتی که شفاعت گر در آن جاست، پدیدار شود. به بیان دیگر شفاعت؛ قدرت انجذابی است که در نتیجة جذبِ شفاعت کننده در آدمی پدید می آید و او را به جانب حق جذب می کند. بر اثر این انجذاب، آلودگی ها و علقه ها که چون زنجیر انسان را در موقف حساب متوقف کرده، کمتر می شود و لذا هر اندازه کشش و انجذاب بیشتر باشد، موانعِ سیر به سوی خداوند ضعیف تر می شود. البته شرط شفاعت اتحاد و پیوندی است که بین شفاعت کننده و شفاعت شونده در دنیا برقرار شده است؛ و آن وقتی است که آن دو روح در عقیده و اخلاق و نیّات هم سنخی داشته باشند و ارزش گذاری به ارزش ها برای آن ها یکسان باشد، تا آثار روحی شفاعت کننده در شفاعت شونده جاری شود و موجب انجذابی شود که در موقف حساب، شفاعت شونده به سوی شفاعت کننده سیر کند و به حق نزدیک شود و سریع تر سیر به سوی خدا برای شفاعت شونده انجام گیرد. همان طور که در دنیا با ارادت قلبی به ائمه معصومین علیهم السلام می توان از تعلقات خود گذشت، در قیامت این ارادت کارساز خواهد بود.

امام صادق علیه السلام می فرمایند:

ص: 199

«کسی از اولین و آخرین نیست مگر آن که به شفاعت حضرت محمد صلی الله علیه و آله در روز قیامت نیازمند است».(1)

چون هرکس به سوی خدا می رود نیازمند به رسول خدا صلی الله علیه و آله است، چرا که همة موجودات چه در اصل وجود - به اعتبار مرتبة وجودی بالای پیامبر صلی الله علیه و آله- و چه در حرکت و لقاء و چه در قیامت، نیازمند وجود اقدس آن حضرت می باشند و این همان معنی کلی شفاعت است.

پیامبری که امت خود را در دنیا هدایت می کند در باطن امر و در قیامت واسطه می شود میان امت و خداوند و صورت این هدایت گری در آن جا بروز می کند و در عالم حشر؛ باطن این هدایت به این صورت متمثل می شود که پیامبر امتش را به پیش برده و به لقای حق می رساند و در این حالت امامان علیهم السلام نیز در مقام شفاعت هستند.

حضرت علی علیه السلام می فرمایند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: «سه گروه به سوی خدای عزوجل شفاعت می کنند و شفاعت آن ها مقبول می شود؛ انبیاء، سپس علماء، سپس شهداء».(2)

و نیز امام صادق علیه السلام می فرمایند: «هنگامی که قیامت شد خداوند انسان عالم و انسان عابد را برمی انگیزاند؛ وقتی در محضر خداوند عزوجل توقف کردند، به عابد گفته می شود؛ به بهشت برو و به عالم گفته می شود؛ بایست تا شفاعت کنی مردمی را که به وجه نیکو ادب کردی».(3)

در روایات؛ شفاعت به معنی و ساحتی که موجب می شود انسان از گناهان پاک شود نیز آمده است و یا اگر گناه ندارد از رتبة پایین تر، به

ص: 200


1- بحارالانوار، ج 8، ص 42، روایت 31.
2- بحارالانوار، ج 8، ص 34، روایت 2.
3- بحارالانوار، ج 8، ص 56، روایت 66.

رتبة بالاتر، ارتقاء یابد و لذا نمی توان گفت شفاعت فقط در دایرة گناه و گناهکاران معنی دارد، زیرا رابطة خاصِ میان انسان و رسول خدا صلی الله علیه و آله و یا ائمه علیهم السلام یا مؤمنی از مؤمنان، موجب هم هدفی و هم سلیقگی و هم عقیدگی می شود و یک رابطة تکوینی بین آن دو بر قرار می گردد و در عالم ارواح و عالم باطن یک نوع سنخیت - در عین شدت و ضعف افراد در این رابطه - بین آن دو روح برقرار می شود و به اندازة خود یک نوع وحدت بین آن دو حاصل می گردد و در قیامت این رابطه موجب کشش انسان به سوی لقاء الهی می شود و سنگینی گناهان و یا تعلقات در این مسیر کمتر می شود. البته و صد البته باید در خود انسان کشش به سوی لقاء الهی باشد تا با ضمیمه جذبه رسول خدا صلی الله علیه و آله از کششی که به سوی غیر خدا - ولو به طرز ضعیف - انسان را به سوی عذاب می کشاند، رهایی یابد، همان طور که در دنیا آثار محبت به اهل بیت علیهم السلام عامل رفع تعلقات و رهایی از آلودگی ها می شود و در واقع همین رابطه قلبی در این جاست که پایه و اساس رابطة تکوینی عوالم دیگر خواهد شد. پس روشن شد چرا آن هایی که رابطه با رسول خدا صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام و مؤمنین ندارند، مشمول شفاعت آن ها قرار نمی گیرند و از طرف دیگر روشن گردید چرا گفته شده محبت به معصومین علیهم السلام در خیلی جاها به درد آدمی می خورد.

امام صادق علیه السلام به ابابصیر می فرمایند:

«... قسم به خدا حقیقت آن است که شما شیعیان در روز قیامت به ما ملحق می شوید و ما شفاعت می کنیم، پس پذیرفته می شود، و قسم به خدا شما شفاعت می کنید، پس شفاعت شما پذیرفته می شود ...»(1)

ص: 201


1- بحارالانوار، ج 8، ص 37، روایت 12.

پس طبق این روایت؛ ائمه علیهم السلام شیعیان خود را در ارتقاء به جایگاه بالاتر یاری می دهند و همین طور شیعیان دوستان خود را از فروافتادن در جهنم نجات می دهند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: «محبت به من و اهل بیتم در هفت جا که طلب در آن هفت موطن بزرگ است، سودمند می باشد؛ هنگام مرگ، در قبر، در هنگام برانگیخته شدن از قبرها، هنگام گشودن نامة اعمال، هنگام حساب، هنگام میزان و هنگام عبور از صراط».(1)

در مورد وحدت و اتحاد روحی بین انسان و امامان عنایت داشته باشید که عالم روح؛ احکام و قواعد خود را دارد. مثل دو ظرف آب نیست که به راحتی با همدیگر وحدت یابند، روحی که به یک چیز معتقد است با روحی که به چیز دیگر معتقد است دو رنگ متفاوت دارند و لذا روح ها با داشتن عقاید و اخلاق مختلف از یکدیگر متمایزند. روح هایی امکان اتحاد دارند که هم افق و هم سو باشند. شیعة علی علیه السلام اگر با امام خود هم افق و هم سو بود از پرتو آن روحِ برتر همواره بهره مند است و جلو می رود و به شفاعت آن حضرت به راحتی از مراحل سخت می گذرد و به لقاء الهی سیر می کند.

عینیت یا مثلیت؟

یکی از مسائلی که گاهی پیرامون بُعد جسمانی معاد طرح می شود، این است که آیا پیکر انسان در معاد، «عین» پیکر دنیوی او است یا «مِثل» آن؟

ص: 202


1- بحارالانوار، ج 27، ص 158، روایت 3.

اگر خود همین پیکر دنیوی است، مربوط به کدام سنین او خواهد بود؟ و شبهاتی مانند شبهة آکل و مأکول پیرامون آن مطرح می شود.(1)

اما اگر بُعد جسمانی انسان در معاد، «مثل» پیکر این جهانی او باشد، در این صورت نیز خود مردگان احیاء و مبعوث نشده اند، بلکه امثال و مانندهای آن ها برانگیخته شده و لذا معاد که بازگشت خود اشیاء است، تحقق نیافته است! و موضوعات متفرع از آن مانند مسئله عدالت در پاداش و جزاء، و این که در آن صورت گناه دوزخیان چیست؟ زیرا آنان خودِ انسان های گنهکار دنیوی نیستند، بلکه مانندهای آن ها می باشند، و همین طور اهل بهشت نیز انسان های صالح و نیکوکار دنیوی نیستند، بلکه امثال آنان می باشند!

برای جواب به این اشکال علامه طباطبایی«رحمة الله علیه» بحثی تحت عنوان «عینیت و مثلیت» را در تفسیر المیزان مطرح فرموده اند(2) و روشن می کنند که باید متوجه عینیت و مثلیت شد که از چه جهت وجود ما در روز قیامت عین همین دنیاست و از چه جهت مثل این دنیا است. ظاهراً برای هریک از دو جنبة «عینیت» و «مثلیت» شواهدی از قرآن وجود دارد. برای حالت اول یا عینیت، قرآن می فرماید:

ص: 203


1- مضمون شبهه مذکور این است که: پیکر انسان گاهی طعمه حیوانات شده و یا پس از مرگ، اجزاء آن به کلی متلاشی شده و کم کم جزء پیکره گیاهان و سپس حیوانات و بالاخره از طریق تغذیه، جذب بدن انسان های دیگر می شود، حال در صحنه قیامت که همه افراد بشر از اولین و آخرین یک جا جمع می شوند، چگونه ممکن است پیکر هر فرد، عیناً همان بدن دنیوی او باشد؟!
2- ترجمه فارسی المیزان، ج 40، ص 172.

«اَوَلَمْ یَرَوْا اَنَّ اللهَ الَّذی خَلَقَ السَّمواتِ وَ الْاَرْضَ وَ لَمْ یَعْیَ بِخَلْقِهِنَّ بِقادِرٍ عَلی اَنْ یُحْیِیَ الْمَوْتی بَلی اِنَّهُ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ»(1)

آیا هنوز نمی دانند که خداوند که آسمان ها و زمین را بیافرید و از آفرینش آن ها ناتوان و خسته نشد، قادر است که مردگان را زنده کند؟! آری او قادر است زیرا او بر هر چیزی توانا است.

در آیة فوق صحبت از زنده کردن خود مردگان است نه امثال آنان، و برای حالت دوم یا مثلیت می فرماید:

«اَوَلَیْسَ الَّذی خَلَقَ السَّمواتِ وَ الْاَرْضَ بِقادِرٍ عَلی اَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلی وَ هُوَ الْخَلاّقُ الْعَلیم»(2)

«آیا آن که آسمان ها و زمین را پدید آورد، قادر نیست که مثل و مانند ایشان را بیافریند؟! آری او توانا است و او آفرینندة دانا می باشد.»

با اندک تأمّلی در این آیات از قرآن، نشان می دهد که تناقضی در بین آیات وجود ندارد. چه، مشخصة وجودی هرکس یا شخصیت حقیقی هرکس، مربوط به بُعد روحی او است که قیام سایر مراتب وجود او نیز به همان بُعد است و جسم یا پیکر ظاهری و محسوس انسان، اصولاً داخل در حقیقت وی نیست. بُعد جسمی انسان حداکثر مَرْکب و یا وسیله ای برای روح است و بس، و نقش آن نیز در تکامل شخصیت انسان در حدّ نقش و اثر یک وسیله است. با توجه به این حقیقت است که قرآن- چنان که در مبحث ماهیت مرگ گذشت - ایراد منکرین معاد، مبنی بر گُم شدن و

ص: 204


1- سوره احقاف، آیه 33.
2- سوره یس، آیه 81.

خاک شدن اجزاء وجودشان را پس از مرگ رد کرده و می فرماید؛ در لحظة مرگ «شما» توسط فرشتة مرگ تمام و کمال دریافت می شوید(1) و گم شدنی در کار نیست. یعنی آن بعد جسمی شما که پس از مرگ متلاشی می شود داخل در حریم هویت «شما» نیست.

بنابراین؛ مجموعة استعدادها، مکتسبات و ملکات نفسانی هرکس که منشأ صدور اعمال، رفتار، گفتار و همة تظاهرات وجودیش می باشد و شخصیت حقیقی او را تشکیل می دهد، مربوط به بُعد ماوراء طبیعی وی است که از بقاء و ابدیت برخوردار می باشد. لذا در آخرت، انسان با «عین» شخصیت قبلی خود، برانگیخته می شود و همان روح، دوباره به پیکر جسمانی مربوط به خودش تعلق گرفته و به آن ملحق می شود. اما پیکر اخروی انسان در مقایسه با پیکر دنیوی او از آفرینشی جدید برخوردار است و «مثل» و شبیه پیکر دنیوی است نه عین آن،(2) و خداوند هم فرموده است:

«اَفَعَیینا بِالْخَلْقِ الْاَوَّلِ، بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدیدٍ»(3)

«آیا ما از خلقت نخستین عاجز و ناتوان شدیم؟ بلکه آنان از آفرینش جدید در شک و اشتباه هستند».

زیرا اگر قرار باشد که پیکر اخروی انسان نیز عین همین پیکر دنیوی باشد، یعنی دارای همین نحوة وجودی و اجزاء مربوطه، در این صورت

ص: 205


1- سوره سجده، آیه 110.
2- به تفسیر المیزان، ذیل آیه 62 سوره واقعه و ذیل آیه 81 سوره یس مراجعه فرمایید.
3- سوره ق، آیه 15.

نظام اخروی، همان نظام دنیوی خواهد بود، و معاد یا عود و بازگشتِ اشیاء به سوی خداوند مفهوم خود را از دست خواهد داد!

علاوه بر آن مگر در حیات دنیوی پیکر انسان در تمام طول عمر از ثبات و عینیت برخوردار است؟ پر واضح است که در طول عمر هرکس، پیکر او بارها و بارها، اجزاء و مواد سازندة آن تبدیل و تعویض شده است، تا آن جا که حتی در هر دقیقه محتملاً حدود یک میلیارد سلول جدید در بدن انسان به وجود می آید(1) و طبعاً در همین حدود هم از بین رفته است تا جانشینی صورت گیرد! اما به علت ثبات روح، هرکس همواره خود را واحد و ثابت در طول زندگی خود می یابد. بدین ترتیب حتی در زندگی دنیوی نیز پیکر انسان در سنین مختلف مثل پیکر سال های قبل است و نه «عین» آن، تا چه رسد به قیامت و حیات اخروی که همة اشیائ مراحل سیر تکاملی خود را طی کرده و از نحوة وجودیِ جدید و کاملی برخوردارند، تا آن جا که مادة کدر و ظلمانی کنونی تبدیل به شیئی نورانی و زنده می شود.

کتاب «معاد؛ بازگشت به جدّی ترین زندگی» تمام گشت، ولی بگو چه چیزی شروع شد؟ حضرت مولی الموحدین علی بن ابی طالب علیه السلام در هر شب پس از نماز عشاء روی مبارک خود را به سوی مأمومین بر می گرداندند و با صدای بلند این جمله را گوشزد می کردند که:

«تَجَهَّزُوا رَحِمَکُمُ الله، فَقَد نُودی فِیکُمُ بِالرَّحِیل»(2)

ص: 206


1- فیزیولوژی گایتون، ترجمه دکتر فرخ شادان و....، ج 1.
2- نهج البلاغه، خطبه 204.

ای مردم! که خداوند رحمتش را بر شما ارزانی دارد، مجهز شوید جهت سفر آخرت که بانک حرکت به سوی آن دیار در بین شما سر داده شده است.

و به واقع جدّی ترین سخنی که باید به آن توجه کرد همین سخن است.

در شب جمعه ای در محضر آیت الله حسن زاده آملی«حفظه الله تعالی» جهت خواندن فاتحه برای شادی روح علامه«رحمة الله علیه» به منزل حضرت علامه رفتیم. در همان اطاقی که علامه«رحمة الله علیه» درس می دادند، حضرت آیت الله حسن زاده یادی از ایشان کردند و فرمودند: «یکی از کلمات دلنشین حضرت علامه طباطبایی«رحمة الله علیه» این بود که: «این عناوین دنیوی اگر وفا و دوام داشته باشند، تا لب گور است و نوعاً هم بی وفا هستند، بعد از آن ماییم و ابد ما، بعد از آن ماییم و ابد ما»، و با این جمله و تکرار آن هم خودشان به فکر فرو می رفتند و هم حاضران را به فکر می کشاندند.

عمده آن است که در آن حیات زیبا و ابدی با دست پُر وارد شویم و برای سفر به آن عالم خود را مجهز کنیم که:

بر دَرِ یاران تهی دست آمدن

هست بی گندم سوی طاحون شدن

حق تعالی خلق را گوید به حشر

ارمغان کو از برای روز نشر؟

جِئْتُمُونا و فُرادیٰ بینوا؟

هم بدان سان که خَلَقْناکم کذا؟

هین چه آوردید دست آویز را

ارمغانِ روز رستاخیز را؟

خدایا! به عظمت پیامبر و اهل بیت او علیهم السلام به ما توفیق آبادانی قبر و قیامت مان را عطا بفرما، یا رب العالمین

«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»

ص: 207

ص: 208

منابع

قرآن

نهج البلاغه

صحیفه سجادیه

تفسیر المیزان، علامه طباطبایی«رحمة الله علیه»، کانون انتشارات محمدی

بحارالانوار، سیدمحمدباقرمجلسی، دار احیاء التراث العربی

معاد یا بازگشت به خدا، آیت الله محمدشجاعی، شرکت سهامی انتشار

معرفت النفس والحشر، اصغرطاهرزاده، ترجمه جلد 8 و9 اسفار، المکتبة المصطفوی

معاد از دیدگاه امام خمینی«رحمة الله علیه»، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی«رحمة الله علیه»

قیام قیامت، آیت الله محمدشجاعی، کانون اندیشه جوان

مواقف حشر، آیت الله محمدشجاعی، کانون اندیشه جوان

تجسم عمل و شفاعت، آیت الله محمدشجاعی، کانون اندیشه جوان

بحثی پیرامون مسئله ای از معاد در محضر استاد جوادی آملی و استاد سید جعفر سیدان، انتشارات ولایت

معادشناسی، آیت الله سیدحسین حسینی تهرانی، حکمت

یاد معاد، آیت الله جوادی آملی

مخزن العرفان، بانو امین

آداب الصلاة، امام خمینی«رحمة الله علیه»، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی«رحمة الله علیه»

شرح جنود عقل و جهل، امام خمینی«رحمة الله علیه»،مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی«رحمة الله علیه»

چهل حدیث، امام خمینی«رحمة الله علیه»، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی«رحمة الله علیه»

فصوص الحکم، محی الدین عربی، بیدار

تفسیر انسان به انسان، آیت الله جوادی آملی، مرکز نشر إسراء

ص: 209

آثار منتشر شده از استاد طاهرزاده

· معرفت النفس و الحشر (ترجمه و تنقیح اسفار جلد 8 و 9)

· گزینش تکنولوژی از دریچه بینش توحیدی

· علل تزلزل تمدن غرب

· آشتی با خدا ازطریق آشتی باخود راستین

· جوان و انتخاب بزرگ

· روزه ، دریچه ای به عالم معنا

· ده نکته از معرفت النفس

· ماه رجب ، ماه یگانه شدن با خدا

· کربلا، مبارزه با پوچی ها

· زیارت عاشورا، اتحادی روحانی با امام حسین علیه السلام

· فرزندم این چنین باید بود (نامة حضرت علی به امام حسن علیهم السلام - نهج البلاغه، نامة 31)

· فلسفه حضور تاریخی حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه

· مبانی معرفتی مهدویت

· مقام لیلة القدری حضرت فاطمه علیها السلام

· از برهان تا عرفان (شرح برهان صدیقین و حرکت جوهری)

· جایگاه رزق انسان در هستی

· زیارت آل یس، نظر به مقصد جان هر انسان

دعای ندبه، زندگی در فردایی نورانی

ص: 210

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109