سرشناسه:شیخ حسینی،مختار،1364
عنوان و نام پدیدآورنده: جنبش انصارالله یمن / به کوشش مختار شیخ حسینی
. مشخصات نشر: قم : مجمع جهانی اهل بیت«علیهم السلام»، 1393
مشخصات ظاهری: 289 ص.
978-964-529-829- شابک:4
وضعیت فهرستنویسی: فیپا
موضوع: انصارالله(یمن)
موضوع: یمن -- تاریخ -- قرن 20 م . -- جنبش های اسلامی
موضوع: جنبش های اسلامی -- یمن
موضوع: مجتهدان و علما -- یمن -- مصاحبه ها
موضوع: انصارالله(یمن) -- مصاحبه ها
رده بندی کنگره : DS248/ی8ن3 1395
رده بندی دیویی : 953/3
شناسه افزوده: مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام
به کوشش: مختار شیخ حسینی
ناشر: مجمع جهانی اهل بیت(علیهم السلام)
صفحه آرا: قاسم بغدادی
نوبت چاپ: اول
تاریخ چاپ: اسفند 1393
چاپخانه: خاتم الانبیاء
شمارگان:500
شابک: 4-829-529-964-978
www.ahl-bayt.org
info@ahl-ul-bayt.org
www.abwacd.com
www.abna.ir
قم، بلوار جمهوری اسلامی، نبش کوچه 6. تلفن: 32131221 - 025
تهران، بلوار کشاورز، مقابل پارک لاله، شماره228. تلفن: 88970171 - 021
ص:1
جنبش انصارالله یمن
به کوشش مختار شیخ حسینی
ص :2
سرشناسه:شیخ حسینی،مختار،1364
عنوان و نام پدیدآورنده: جنبش انصارالله یمن / به کوشش مختار شیخ حسینی
. مشخصات نشر: قم : مجمع جهانی اهل بیت«علیهم السلام»، 1393
مشخصات ظاهری: 289 ص.
978-964-529-829- شابک:4
وضعیت فهرستنویسی: فیپا
موضوع: انصارالله(یمن)
موضوع: یمن -- تاریخ -- قرن 20 م . -- جنبش های اسلامی
موضوع: جنبش های اسلامی -- یمن
موضوع: مجتهدان و علما -- یمن -- مصاحبه ها
موضوع: انصارالله(یمن) -- مصاحبه ها
رده بندی کنگره : DS248/ی8ن3 1395
رده بندی دیویی : 953/3
شناسه افزوده: مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام
به کوشش: مختار شیخ حسینی
ناشر: مجمع جهانی اهل بیت(علیهم السلام)
صفحه آرا: قاسم بغدادی
نوبت چاپ: اول
تاریخ چاپ: اسفند 1393
چاپخانه: خاتم الانبیاء
شمارگان:500
شابک: 4-829-529-964-978
www.ahl-bayt.org
info@ahl-ul-bayt.org
www.abwacd.com
www.abna.ir
قم، بلوار جمهوری اسلامی، نبش کوچه 6. تلفن: 32131221 - 025
تهران، بلوار کشاورز، مقابل پارک لاله، شماره228. تلفن: 88970171 - 021
ص:3
ص:4
اهل بیت علیهم السلام فی القرآن الکریم
انما یریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا
سوره احزاب آیه 33
ص:5
ص:6
بیانات امام خمینی(ره) ... 9
بیانات مقام معظم رهبری ... 10
سخن مجمع ... 13
جنبش انصارالله و آینده قدرت در یمن / مختار شیخ حسینی ... 17
سیری در عقائد و تاریخ زیدیه/محمد اسماعیل نباتیان...53
سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین اختری ... 71
مصاحبه با عبدالرحمان شمس الدین(مفتی جنبش انصارالله) ... 81
رهبران انصارالله / مصاحبه با سید یحیی طالب مشاری ... 97
قدرت یافتن انصارالله در یمن/ مصاحبه با عبدالوهاب یحیی المحبشی ... 109
ص:7
تحولات یمن و جبهه مقاومت/ مصاحبه با فتح الله حسین السماوی ... 141
زمینه های تاریخی پیدایش انصارالله/ محمد بهرامی ... 147
جنگ های شش گانه ... / محمد بهرامی ... 157
مصاحبه با دکتر محمد مفتاح(رئیس حزب الامّه) ... 169
انصارالله؛ فرصت ها و چالش ها / مصاحبه با عادل المالکی ... 181
بررسی مقایسه ای انصارالله یمن و حزب الله لبنان/ محمد بهرامی ... 191
زیدی های سلفی؛ چالش فراروی زیدیه یمن/ محمدمهدی عمادی ... 209
نشست بررسی تحولات سیاسی یمن / سیدعلی موسوی نژاد ... 233
اندیشه سیاسی انصارالله در پرتو «ملازم» شهید حسین الحوثی / مختار شیخ حسینی ...271
معرفی پایان نامه، کتاب و سایت ها/ مختار شیخ حسینی ... 299
ص:8
«راه مبارزه با اسلام امریکایی از پیچیدگی خاصی برخوردار است که تمامی زوایای آن باید برای مسلمانان پابرهنه روشن گردد؛ که متأسفانه هنوز برای بسیاری از ملت های اسلامی مرز بین «اسلام امریکایی» و «اسلام ناب محمدی» و اسلام پابرهنگان و محرومان، و اسلام مقدس نماهای متحجر و سرمایه داران خدانشناس و مرفهین بی درد، کاملاً مشخص نشده است. و روشن ساختن این حقیقت که ممکن نیست در یک مکتب و در یک آیین دو فکر متضاد و رودررو وجود داشته باشد از واجبات سیاسی بسیار مهمی است، که اگر این کار توسط حوزه های علمیه صورت پذیرفته بود، به احتمال بسیار زیاد سید عزیز ما، عارف حسین، در میان ما بود. وظیفۀ همۀ علماست که با روشن کردن این دو تفکر، اسلام عزیز را از ایادی شرق و غرب نجات دهند».
(صحیفه امام، ج21، ص121)
ص:9
سعودی ها بدعت بدی گذاشتند دراین منطقه و البته خطاکردند ، اشتباه کردند. کاری که امروز دولت سعودی دریمن دارد انجام می دهد،عیناً همان کاری است که صهیونیست ها درغزّه انجام دادند. دوجنبه دارد: یکی اینکه جنایت است، نسل کشی است، قابل تعقیب بین المللی است، بچّه هارامی کشند، خانه هارا خراب می کنند، زیربناهارا نابودمی کنند،ثروت های ملّی رادر یک کشور ازبین می برند؛ ... طرف دیگرقضیّه این است که سعودی هادراین مسئله خسارت خواهندکرد وبه هیچ وجه پیروز نخواهند شد. دلیل خیلی واضحی دارد؛ دلیلش این است که توانایی های نظامی صهیونیست ها چندین برابر توانایی نظامی این سعودی های کذا و کذا[است]؛ ... اگرآنها توانستند در غزّه پیروز بشوند،اینهاهم خواهند توانست دراینجاپیروزبشوند؛ البته اگر آنهاهم پیروز می شدند،بازپیروزی اینها احتمالش صفربود؛الآن
ص:10
احتمالش زیر صفراست. اینها قطعاً ضربه خواهندخورد؛ قطعاًبینی سعودی هابه خاک مالیده شد.
(دیدارجمعی ازمداحان اهل البیت«علیهم السلام»-1394/1/20)
امروزاین حوادث گریه آوردریمن جاری است وآمریکایی ها ازظالم حمایت می کنند، غربی ها ازظالم حمایت می کنند؛ ناامنی ازناحیه آنهاست، اینهاهستند که کشورهاراناامن می کنند،اینها هستند که محیط زندگی رابرای انسان ها ناامن می کنند؛ناامنی مال آنهاست. جمهوری اسلامی-هم برای خود، هم برای دیگران-امنیّت رابزرگ ترین نعمت الهی می داند وبرای حفظ امنیّت خود می ایستد ودفاع می کند؛
(دیدارجمعی ازفرماندهان وکارکنان ارتش جمهوری اسلامی ایران-1394/1/30)
ص:11
ص:12
«کار اساسی شما مجمع جهانی اهل بیت(علیهم السلام)...معرفی مکتب اهل بیت(علیهم السلام)است به دنیای اسلام، بلکه به سراسر عالم. چون امروز همه دنیا تشنه معنویت اند و این معنویت در اسلام هست و در اسلامی که در مکتب اهل بیت(علیهم السلام) معرفی می کند به نحو جامع و کاملی وجود دارد».
( از بیانات مقام معظم رهبری، 28/ 5/ 1386)
مکتب اهل بیت(علیهم السلام) که تبلور اسلام ناب محمّدی(علیهما السلام) و متّکی بر منبع وحیانی است، معارف ژرف و عمیقی دارد که از اتقان، استدلال و منطق قوی برخوردار می باشد و مطابق با فطرت سلیم انسان هاست؛ بر همین اساس است که حضرت امام رضا(علیه السلام) فرمودند:
«فإنّ الناس لو علموا محاسن کلامنا لاتّبعونا» [شیخ صدوق(رحمة الله)، عیون اخبار الرضا، ج275:2]. این مکتب غنی و نورانی در پرتو عنایات الهی و
ص:13
هدایت ائمه اطهار(علیهم السلام) و نیز مجاهدت هزاران عالم و فقیه، در طی قرون گذشته، بسط و گسترش یافته است.
پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی(قدس سره) و تأسیس نظام اسلامی با تکیه بر قوانین اسلامی و با محوریت ولایت فقیه، افق های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جدیدی را برای انسان های آزاده به ویژه مسلمانان و پیروان و محبّان اهل بیت(علیهم السلام) گشود و توجه بسیاری از نخبگان و مستضعفان جهان را به خود معطوف کرد.
مجمع جهانی اهل بیت(علیهم السلام)، مولود این دگرگونی مبارک است که به ابتکار مقام معظم رهبری حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (مدّظلّه العالی) در سال 1369 شمسی/ 1990 میلادی تأسیس شد و تاکنون خدمات شایانی را در تبلیغ معارف قرآن و اهل بیت(علیهم السلام) و حمایت از پیروان اهل بیت(علیهم السلام) در سراسر جهان انجام داده است.
معاونت امور فرهنگی مجمع جهانی اهل بیت(علیهم السلام) در راستای رسالت خود جهت ارتقای شناخت و آگاهی پیروان اهل بیت(علیهم السلام) در موضوعات، سطوح، مخاطبان و عرصه های مختلف، در حوزه های تولید کتاب و مجلات به زبان های متعدد و سائر محصولات فرهنگی به فعالیت پرداخته است.
معاونت فرهنگی مجمع با هدف کلانِ بررسی و تبیین وضعیت شیعیان در کشورهای مختلف و ارائه شناختی واقعی از وضعیت
ص:14
مذهبی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی پیروان اهل بیت(علیهم السلام)، پژوهشکده مطالعات راهبردی را تأسیس نمود. پیچیدگی ها، چالش ها و بحران های متعدد در مناطق شیعه نشین،ضرورت شناخت وضعیت آنها و ترسیم برنامه های مجمع، به عنوان یک مردم-نهاد بین المللی، با ابتنای بر این شناخت را روشن می کند.
پژوهشکده مطالعات راهبردی در راستای نیل به اهداف فوق، تدوین سلسله گزارش های راهبردی را به عنوان مهم ترین برنامه های پژوهشی خود تعریف نموده است.
اثر حاضرکه بااصناف و ویراست جدیدعرضه می شود،محصول تلاش فکری پژوهشگر فرهیخته جناب آقای مختار شیخ حسینی است که با هدف تحلیل تحوّلات سیاسی یمن با تأکید بر جنبش انصارالله تدوین گردیده است، این گزارش راهبردی مشتمل برمقالات، مصاحبه های متعدد باکارشناسان یمنی و ایرانی ونشست های تخصصی می باشد.
بر خود لازم می دانم، از دبیرکل محترم مجمع جهانی اهل بیت(علیهم السلام) حجت الاسلام والمسلمین حاج آقای اختری(دام عزّه)، و نیز از پژوهشگر محترم جناب آقای مختار شیخ حسینی و همچنین آقایان دکتر محمداسماعیل نباتیان، محمد بهرامی، سید محمد مهدی عمادی، سید ابراهیم معصومی، مرتضی اشرافی، محمدجواد خرسندی، مرضیه فلاحی، رضا آقابراری و همکاران عزیزی که در
ص:15
آماده سازی، نشر و چاپ مجموعه آثار همایش تلاش کرده اند، تشکر می کنم و توفیق همگان را از خداوند متعال مسئلت می کنم.
معاونت امور فرهنگی مجمع در راستای تعمیق و پویایی آثار منتشره در حوزه ی معارف اهل بیت(علیهم السلام) در سراسر جهان، ازدیدگاه ها و پیشنهادهای اساتید، فرهیختگان، صاحب نظران و پژوهش گران ارجمند استقبال می کند تا زمینه های بسط و گسترش هرچه بیشتر معارف اهل بیت(علیهم السلام) فراهم گردد.
به امید تعجیل در ظهور و فرج منجی عالم بشریت حضرت مهدی «عجّل الله تعالی فرجه الشریف».
نجف لک زایی
معاون امور فرهنگی
ص:16
مختار شیخ حسینی (1)
مقدمه
یمن از نظر تاریخی، یکی از مهم ترین کشورهای اسلامی محسوب می شود که به جهت برخورداری از موقعیت جغرافیایی و منابع طبیعی، برای تبدیل شدن به یک قدرت منطقه ای امکانات بالقوه ای را در اختیار دارد؛ اما بعد از اتحاد دو یمن در سال 1990 روند انتقال قدرت به کندی پیش رفت و این کشور به نظامی دیکتاتورمحور تبدیل شد که علی عبدالله صالح و هم پیمانان او قدرت را به نفع
ص:17
خود قبضه کرده،با گسترش فساد و وابستگی به قدرت های خارجی،زمینۀ عقب ماندگی روزافزون این کشور را فراهم نمودند.
بیداری اسلامی در تونس و مصر،مردم یمن را به اعتراض برضد دیکتاتوری موجود در این کشور ترغیب کرد. با گسترش این مخالفت ها، براساس طرح شورای همکاری خلیج فارس،«علی عبدالله صالح» با کسب مصونیت قضایی،از قدرت کناره گیری کرده و در دورۀ انتقالی«منصورهادی»قدرت را به دست گرفت. عدم پای بندی دولت موقت به نتایج گفتگوهای ملی، گسترش فساد در دولت و افزایش قیمت حامل های انرژی در این کشور، زمینۀ نارضایتی مردم از دولت موقت را فراهم آورد و جنبش انصارالله با درخواست اصلاح وضع موجود، وارد صحنۀ سیاسی یمن شد که با استقبال گسترده مردم مواجه گردید؛ عدم موافقت و همراهی دولت موقت به ریاست «عبدربه منصور هادی» با خواسته های انقلابیون و نیز اصرار انصارالله برای مبارزه با فساد داخلی و جلوگیری از نفوذ خارجی، دولت منصور هادی را با استعفا مواجه کرد و رئیس جمهور به صورت مخفیانه به بندرعدن فرار کرد وپس ازخروج ازیمن دراجلاس اتحّادیه عرب حمله نظامی به یمن رادرخواست کرد.
ص:18
پس از استعفای منصورهادی، انصارالله با تشکیل کمیته های انقلابی اداره کشور را در اختیارگرفت است.تحلیل تحولات اخیر یمن مستلزم شناخت مراکز قدرت در این کشوردارد تا بتوان چشم انداز آینده این کشور را تصورکرد.اکنون به بررسی نقش جریان های تاثیرگذارداخلی نظیر:جنبش های استقلال طلب جنوب(الحراک الجنوبیه)، القاعده، حزب الاصلاح،ارتش، حزب الرشاد، قبیله حاشد(آل احمر). و نقش قدرت های منطقه ای وبین المللی مانند:آمریکا، عربستان، ایران،روسیه پرداخته و معادله قدرت در یمن و چشم انداز پیش روی این کشور تحلیل خواهیم کرد.
یمن بر اساس دو متغیر اهمیت ویژه ای یافته است؛ یکی موقعیت جغرافیایی وتسلط آن بر دریای سرخ و در اختیار داشتن کنترل عبور کشتی های بین المللی درتنگه استراتژیک باب المندب و همچنین ذخایر نفتی خود یمن است که این کشور را در بازار تولید و حمل و نقل انرژی در جایگاه مهمی قرار داده است. متغیر دوم جمعیت نسبتاً زیاد این کشور(حدود25میلیون نفر)است که این نیروی انسانی را می تواند به فرصتی برای یمن نسبت به دیگر کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس تبدیل کند (الصلاحی، 16 :2010) البته جغرافیا همان طور که نقطه قوتی برای
ص:19
این کشور محسوب، می شود در صورت عدم سلطه دولت مرکزی بر این کشور، می تواند یمن را به پایگاهی برای گروه های ترورریستی مانند القاعده تبدیل کند.
به لحاظ اقتصادی این کشور علی رغم در اختیار داشتن منابع متعدد نفتی و کشاورزی و دسترسی به دریا، یکی از فقیرترین کشورهاجهان و دارای یکی از فاسدترین سیستم های اداری می باشد. در صورت استثناء کشورهای جنوب صحرای افریقا، یمن فقیرترین کشور دنیاست که میانگین درآمد سالانه یک فرد در یمن در سال 2009 معادل 1060دلار بوده است و میزان بیکاری حدود40 درصد و حدود نصف جمعیت نیز در زیر خط فقر به سر می برند. حدود 90 درصد صادرات این کشور را نفت تشکیل می دهد و تولید نفت این کشور در سال 2004 میلادی به حدود 410 هزار بشکه در روز و در سال 2007 به 320 هزار بشکه رسید. بر اساس برخی منابع نفت یمن در 20 سال آینده تمام خواهد شد. (الفقیه،2010-26:25).
رتبه این کشور به لحاظ شاخص توسعه انسانی در سال 2003 میلادی از بین 177 کشور، 148 بوده است (جازع،2011 :15) به لحاظ مذهبی نیز حدود70 درصد جمعیت این کشور سنی شافعی هستند که در مناطق شرقی، جنوب، وسط و غرب یمن دراستان های عدن، حضرموت، تعز، حدیده، اب، و مارب سکونت
ص:20
دارند و پیروان زیدی در شمال و خصوصا در شهرهای صعده و مناطق بین صعده و صنعاء مانند حجه و ذمار سکونت دارند. پیروان اسماعیله نیز که در یمن به مکارمه شهرت دارند جزئی از قبیله یام هستند و در بین مارب و نجران و مناطق همدان، صعفان و حراز زندگی می کنند. بنابراین می توان گفت که تقریباً جمعیت زیدیه بین 30 تا 35 درصد برآورد می شود. (جازع،2011 : 14)
به لحاظ سیاسی بسیاری از تحولات اخیر یمن ریشه در اتحاد دو یمن در سال 1990 میلادی دارد که یمن جنوبی و شمالی با یک دیگر متحد شدند و یمن واحد با مرزهای کنونی شکل گرفت. (1) بعد از اتحاد یمن در سال 1990 میلادی اختلاف در تقسیم قدرت و انحصارطلبی عبدالله صالح و همچنین اختلاف در مورد جنگ اول خلیج فارس زمینه شکاف بین متحدین را فراهم آورد که منجر به جنگ داخلی شد و در نهایت در سال 1994 میلادی با سرکوب جنوبی ها، عبدالله صالح قدرت را به صورت انحصاری در اختیار گرفت و سالم البیض به عمان پناهنده شد و بدین ترتیب یکی از مهم ترین شکاف های سیاسی در این کشور شکل گرفت: از سویی دیکتاتوری صالح تشدید شد و از سوی دیگر میل به استقلال طلبی جنوبی ها رو به افزایش گذاشت.
ص:21
در پی بیداری اسلامی در تونس و مصر در 2011م، جوانان یمنی به تظاهرات علیه دیکتاتوری عبدالله صالح ترغیب شدند. این تظاهرات در سال 2011 میلادی توسط جوانان آغاز شد و این اولین انقلاب درتاریخ یمن بود که توده مردم علیه حاکمیت صورت دادند. (الشرجبی عادل مجاهد ،1:2012-2) در این تظاهرات به تدریج شعارهایی مانند «این الدستور الوحده اصبحنا ملک الاسره»، «یا عصابه الفساد ارحلو البلاد» و «یارئیس البلاد ارحل انت و الاولاد» در خیابان های صنعا طنین انداز شد. با کناره گیری حسنی مبارک از قدرت در مصر، اعتراضات در یمن نیز گسترش گذاشت و شعار «الشعب یرید اسقاط النظام» رواج یافت و در نهایت بر اساس طرح شورای همکاری خلیج فارس منجر به کناره گیری صالح و جانشینی منصور هادی به جای او شد. از سال 2011 تا 2014 دولت منصورهادی قدرت را داختیار داشت و همزمان براساس طرح شورای همکاری خلیج فارس، گفت وگوهای ملی در جریان بود تصمیماتی هم اتخاذ گردید. (1) عدم پایبندی دولت منصور هادی به نتایج گفت وگوهای ملی و افزایش قیمت حامل های انرژی و گسترش روزافزون فساد، در سال 2014 میلادی زمینه اعتراض
ص:22
جنبش انصارالله را فراهم کرد که با فراخوانی این جنبش، مردم برای تحقق سه خواسته فوق به خیابان ها آمدند و در نهایت طرفداران جنبش شهرهای مختلف را در اختیار گرفته و اداره آنها را بر عهده کمیته های مردمی قرار دادند. با سقوط صنعا، دولت مرکزی در ضعف کامل قرار گرفت و در نهایت با استعفای منصور هادی در ماه گذشته و فرار او به بندر عدن کمیته انقلاب مردمی یمن وابسته به جنبش انصارالله روز جمعه 6 فوریه 2015 اعلامیه قانون اساسی را اعلام کرد که بر اساس آن، این اعلامیه، قوانین حکومتی را در مرحله انتقالی تنظیم می کند و بر اساس آن، کمیته انقلاب یک شورای ملی انتقالی تشکیل می دهد که جایگزین پارلمانِ منحل شده می شود و ریاست جمهوری را در مرحله انتقالی، یک شورای ریاستی عهده دار می شود که متشکل از 5 عضو بوده که توسط شورای ملی انتخاب شده و به تأیید کمیته انقلاب می رسد. در حال حاضر هر چند برخی استان ها از صنعا دستور نمی گیرند، اما عملاً قدرت در اختیار انصارالله است.
مرکز فعالیت این جنبش در صعده در شمال یمن قرار دارد. صعده هم مرز با عربستان و 243 کیلومتر با صنعا فاصله دارد و حدود دو و نیم درصد مساحت یمن را شامل می شود. تاسیس شهر صعده به
ص:23
قرن سوم هجری باز می گردد و از سال 896 تا 1962میلادی پایتخت دولت زیدی و رابطه بین یمن و نجد و حجاز قدیم بوده است.(جازع،8:2011-9)
برخی منابع تاریخ شکل گیری جریان انصارالله را به سال 1986 بازمی گردانند که یکی از علمای زیده به نام صلاح احمد فلیته این جریان را شکل داد. وی دراین سال، برای آموزش عقاید زیدی، اتحاد شباب را تشکیل داد که درضمن درس های این دوره، انقلاب اسلامی ایران نیز تدریس می شد و «محمد بدرالدین الحوثی» تدریس آن را برعهده داشت. بعد از اتحاد یمن در سال 1990 میلادی، حسین الحوثی فرزند بدرالدین، توجه زیادی به اتحاد شباب داشت و در سال 1991 اسم آن را به «منتدی الشباب المؤمن» تغییر داد حسین الحوثی از 1993 تا 1997 میلادی عضو پارلمان یمن بود ، اما در سال 1997 با استعفا از پارلمان، با جدیت بیشتری به فعالیت های فرهنگی و تربیتی پرداخت و در سال 1997 اسم جمعیت را به تنظیم «شباب المؤمن» تغییرداد که فعالیت ها ودوره های آموزشی را در قالب اردوگاه ها و خیمه های موقت برگزار می کرد (جازع،2011 :19) تا قبل از سال 2000 میلادی فعالیت های این جنبش مورد حمایت دولت مرکزی بود، چون دولت صالح اقدامات جنبش را برای جلوگیری از نفوذ حزب اصلاح و سلفیه در
ص:24
این منطقه ضروری می دانست. اما موضع گیری های شهید حسین الحوثی علیه اسرائیل و امریکا، نهادهای امنیتی یمن را در مقابل جنبش قرار داد. رویکرد اصلی جنبش ابتدائاً فرهنگی و تربیتی بود، اما بعد از حوادث11سپتامبر، رویکرد ضد امریکایی، آنهاگسترده شد. (جهاد عوده: 91)
به لحاظ فکری جنبش انصارالله وام دار اندیشه و فعالیت های «علامه بدرالدین الحوثی» است که در راستای گسترش مکتب اهل بیت (علیهم السلام) و جلوگیری از نفوذ وهابیت در یمن مجاهدت های وصف ناپذیری داشت. اصرار ایشان برای تشکیل «حزب الحق» در میان زیدیان در همین راستا بود؛ اما اختلاف های درونی حزب، علامه بدرالدین الحوثی را به سمت کارهای فرهنگی و تربیتی برای تربیت نسل جدید مبارز سوق داد که در قالب «منتدیات» و «شباب المومن» تبلور یافت. هر چند شروع این پروژه با علامه بدرالدین بود، اما ایدئولوگ این جریان «شهید حسین الحوثی» فرزند اوست. حسین الحوثی فعالیت سیاسی را از طریق پیوستن به حزب الحق آغاز کرد که از سوی شخصیت های زیدی تشکیل شده بود. این حزب درانتخابات 1993 میلادی پارلمان دو کرسی را در پارلمان کسب کرد که یکی از این کرسی ها به حسین الحوثی رسید؛ اما او در نهایت از حزب استعفا کرد. (جهاد عوده: 86) و با بازخوانی سنت
ص:25
گذشته، راه حل رفع بحران در یمن وجهان اسلام را بازگشت به قرآن دانست و در این راستا با دولت وابسته به استکبار جهانی به مقابله پرداخت و در نهایت به شهادت رسید. برعهده گرفتن رهبری جنبش توسط «عبدالملک الحوثی» دوره جدیدی در حیات انصارالله بود که بعد از شش جنگ تحمیلی از سوی دولت یمن، حوزه نفوذ خود را از منطقه صعده به تمام یمن گسترش داد که با پذیرش عمومی مردم یمن مواجه شد. این جنبش در حال حاضر قدرتمندترین نیروی سیاسی در یمن محسوب می شود که مهم ترین منبع قدرت آن نیز پشتوانه مردمی است.
حزب التجمع الیمنی للاصلاح در سال 1990 توسط عبدالله بن حسین الاحمر، رهبر اتحادیه قبایل حاشد، تأسیس شد (نقطه النهیار، قضیه الیمن الجنوبی،2011 :3) که از سه جناح مختلف تشکیل است: جناح اول و مهم این حزب، آل احمر از قبیله حاشد هستند که بسیاری از مناصب نظامی و اقتصادی را تا قبل از اختلاف با صالح در اختیار داشتند؛ جناح دوم اخوانی های یمن هستند که به صورت سنتی با عربستان در ارتباط بوده اند. اما بعد از تحولات مصر و برکناری محمد مرسی، رابطه شان با عربستان تیره شده؛ جناح سوّم، سلفی های یمن به رهبری عبدالمجید زندانی هستند که در یک
ص:26
مقطع از سوی آمریکا و سازمان ملل متهم به حمایت از تروریسم و پشتیبانی القاعده شده بودند. (الربیدی عبدالسلام، التجمع الیمنی للاصلاح و نضاله من اجل التغییر)
حزب الاصلاح از آغاز اتحاد یمن در سال 1990 میلادی متحد علی عبدالله صالح در قدرت بود؛ اما به دلیل اختلاف با وی در سال 2006 میلادی، با تشکیل احزاب «لقاءمشترک» در نقش مخالف دولت قرار گرفت. با این حال، تا قبل از 2011 شریک صالح در قدرت بود؛ امّا در این سال به دلیل اختلاف با علی عبدالله صالح به جبهه مخالفین پیوست، این حزب و با نفوذی که در بین قبال یمن داشت مهم ترین بازیگر در عرصه داخلی یمن بعد از سقوط صالح محسوب می شد. یکی از مهم ترین شخصیت ها و رهبران حزب اصلاح صادق بن عبدالله الاحمر (متولد1956) شیخ مشایخ قبیله حاشد، و فرزند بزرگش عبدالله بن حسین الاحمر می باشد. این حزب به لحاظ سنتی وابسته به عربستان هستند. آل احمر به ریاست صادق الاحمر بر مراکز نظامی و خصوصاً نفت یمن نفوذ زیادی دارند و بعد از برکناری عبدالله صالح، از قدرت بیشتری برخوردارشده اند. نفوذ سنتی حزب
ص:27
الاصلاح خصوصاً قبیله حاشد و آل احمر از مؤلفه های تاثیرگذار بر آینده یمن خواهد بود. (1)
الحراک الجنوبی به جریان های متنوعی اطلاق می شود که از اتحاد سال 1990 دو یمن خود را متضرر می دیدند و با توجه به منابع نفت در جنوب و همچنین دسترسی به دریا ازسویی، و نقش دولت صالح در انتصاب فرمانداران شمالی در جنوب، زمینه اعتراض ها و استقلال طلبی در این مناطق فراهم شد، نقطه النهیار؟ قضیه الیمن الجنوبی، 2011) به طوری که در سال 2007 این اعتراضات شکل عمومی پیدا کرد و با اعتراضات سال 2011 علیه عبدالله صالح، جنبش های جنوبی نیز به صف مخالفین صالح پیوستند. و هدف این جنبش ها علاوه بر سرنگونی صالح، کسب استقلال جنوب بود که با جایگزینی منصور هادی، از اهالی جنوب، به جای صالح، استقلال طلبی به تأخیر افتاد. با گسترش اختلافات انصارالله و منصور هادی در 2014، عملاً در حال حاضر استان های جنوبی از صنعا تبعیت نمی کنند و دربرخی مناطق پرچم یمن جنوبی سابق را برافراشته اند.علی سالم البیض از رهبران حراک جنوبی است که از
ص:28
سال 1986 تا 1990 رئیس جمهور یمن جنوبی بود و بعد از درگیری های داخلی در سال 1994 به عمان پناهنده شد و از 2009 در اروپا اقامت گزیده است هدف او به عنوان یکی از بانفوذترین رهبران جنوب، بازگشت به فضای سیاسی قبل از 1990 یعنی استقلال دوباره یمن جنوبی است. این جریان علی رغم اختلافات درونی، مهم ترین گروه خواهان استقلال طلبی است و خواستار شکل گیری دوباره یمن جنوبی به مرکزیت عدن می باشد.
این حزب یمنی در سال 2012 میلادی تأسیس شد (1) و نماینده سلفی های یمن محسوب می شود. رهبر حزب «دکتر محمد بن موسی العامری» و دبیر کل آن «عبدالوهاب محمد عبدالرحمن الحمیقانی»است. هدف حزب نیز تطبیق شریعت اسلامی در همه حوزه ها و به رسمیت شمرده شدن مرجعیت شریعت اسلامی در یمن است. این حزب طرح شورای همکاری خلیج فارس برای دوره انتقالی یمن را تأیید و در پی پیروزی مرسی در مصر نیزجشن هایی برگزارکرد و ابراز امیدواری کرده بود که این پیروزی
ص:29
زمینه اجرای شریعت در کشورهای اسلامی را فراهم کند.(الجزیره، اتحاد الرشاد اول حزب للسلفیین بالیمن،18/7/2012)
شروع فعالیت القاعده در یمن را می توان به سال 1998 برگرداند. سازمان القاعده در افغانستان «محمد عمیر العولقی» را به رهبری شاخه القاعده در یمن منصوب کرد و او نیز به عضوگیری و آموزش نیروهای یمنی در این کشور اقدام می کرد. این فعالیت ها تا سال 2003 میلادی به صورت موردی ادامه داشت و با توجه به حملات 11 سپتامبرگاهی آمریکا نیز مواضع القاعده در یمن را مورد حمله قرار می داد، اما در سال 2006 با فرار 23 عضو القاعده از زندان امنیتی صنعاء فعالیت های القاعده به شکل جدید با رهبری ناصرالوحیشی آغاز شد و در سال 2009 با ادغام القاعده یمن وعربستان سازمان القاعده در جزیره العرب شکل گرفت.
بر اساس برخی اما تعداد اعضای القاعده در یمن به 3000هزار نفر می رسد؛ اما این سازمان به تنهایی نمی تواند تاثیرگذاری در تحولات یمن باشد، بلکه نیاز به یک قدرت مکمل دارد که قبایل معمولاً این امکان را برای القاعده فراهم کرده اند، مثلاً حمایت قبیله عبیده
ص:30
در مارب، قبیله عوالق در شبوه و برخی قبایل در ابین زمینه فعالیت القاعده در این مناطق را فراهم کرده است (سیف حیدر، 85-90) بنابراین القاعده نیز یکی از بازیگران در صحنه یمن است که در پیوند با برخی بازیگران مانند حزب اصلاح و سلفی ها خطر جدی برای انصارالله محسوب می شود.
این حزب در سال 1982 تاسیس شد و تا سال 2011 قدرت را در این کشور در اختیار داشت. موسس و رئیس حزب «علی عبدالله صالح» است که خویشاوندان و اعضای حزب او مهمترین مناصب سیاسی، امنیتی و اقتصادی را در اختیار داشتند او در حال حاضر نیز با مصونیت قضایی که دارد در صنعا زندگی می کند. حزب المؤتمر در تحولات اخیر با توجه به شکست حزب اصلاح و منصور هادی، از جایگاه بهتری برخوردار است و در برخی منابع از اتحاد ضمنی این حزب با انصارالله سخن گفته می شود، در حالی که این دو گروه به لحاظ ایدئولوژی و هدف اختلاف نظر بسیاری دارند، اما به نظر می رسد شرایط امروز یمن و دشمن مشترک، آنها را به هم نزدیک کرده است. این حزب فعالیت های خود را از سرگرفته است و در حال حاضر نیز تصمیماتی که در عدن گرفته می شود به
ص:31
رسمیت نمی شناسد و خواستار وحدت یمن و آغاز گفت وگوها در صنعاست. (1)
ارتش یمن تا قبل از 2010 میلادی بعد از عربستان، دومین ارتش مهم منطقه محسوب می شد که 89500 نیرو داشت. از این تعداد 66000 در نیروی زمینی، 7000 نیروی دریایی، 5000 نیروی هوایی و 11500 نفر گارد ویژه ریاست جمهوری بودند. در سال 2007 میلادی با اجباری شدن نظام وظیفه، این آمار افزایش یافت. اما نکته قابل توجه این است که ریاست نهادهای نظامی در دست نزدیکان صالح مانند احمد علی عبدالله صالح(پسر)، خالد علی عبدالله صالح(پسر)، یحیی محمد عبدالله صالح(برادرزاده) و طارق محمد عبدالله صالح (برادرزاده)بود. (الشرجبی، عبدالحکیم 6:2012) مهم ترین فرد در تمرد ارتش از همراهی با صالح، علی محسن
ص:32
الاحمر بود که متولد 1945 و دومین فرد قدرتمند بعد از علی عبدالله صالح تا قبل از تحولات 2011 این کشور محسوب می شد. بعد از این که صالح سعی کرد تا پسرش احمد علی عبدالله صالح را جایگزین خود کند، اختلاف بین صالح و محسن الاحمر آغاز شد و با آغاز تحولات 2011 میلادی در قالب بیداری اسلامی، «علی محسن الاحمر» در جبهه مخالفان صالح قرار گرفت و با پیوستن او و بسیاری از نظامیان وابسته به حزب اصلاح به تظاهرکنندگان، معادله قدرت را به نفع آنها تغییر داد. در دوره منصور هادی نیز او مهم ترین فرد در ساختار نظامی یمن محسوب می شد که با قدرت یافتن انصارالله از صنعا فرار کرده و بر اساس برخی اطلاعات در عربستان حضور دارد. وی در فرار منصور هادی به عدن نیز نقش داشته است. ( www. Yemensaeed.com) و همچنین در تسلیح القاعده در یمن و ترور اعضای انصارالله نقش مهمی دارد. از چالش های پیش روی انصارالله، احتمال کودتا توسط او و نظامیان ناراضی در آینده یمن می باشد. بنابراین ارتش در یمن که وابستگی به قدرت های خارجی مانند عربستان و نگرش های قبیلگی در آن اولویت زیادی دارد، در این دوره شکننده نیز از اقتدار لازم برخوردار نیست، اما در
ص:33
هرحال، ارتش یکی از بازیگران غیر رسمی قدرت در یمن محسوب می شود که هر یک از جناح ها سعی در جذب آن دارند.
یمن از بحران های مختلفی از جمله شکاف های مذهبی و قبیله ای رنج می برد، به طوری که در مناطق شمال و شمال شرقی، وابستگی های نسبی و قبیله ای اولویت اول محسوب می شود؛ اما در مناطقی مانند تعز، آب، و عدن ارتباط و علقه؛ مردم نسبت به مکان و جغرافیا(جنوبی بودن) اولویت دارد. به لحاظ قبیلگی در فرهنگ سیاسی یمن، اتحادیه قبایل(حاشد، بکیل و مذحج) در دولت سازی، نقش برجسته ای در یمن داشته اند و به صورت سنتی نیروی نظامی دولت در اختیار آنها بوده است. به لحاظ مذهبی حدود60 درصد این کشور را اهل سنت شافعی و 35 درصد را زیدی ها تشکیل می دهند (در برخی آمار، جمعیت زیدی ها تا 45 درصد هم گفته شده است). البته اقلیت هایی مانند اسماعیلیان و شیعیان اثنا عشری نیز در این کشور زندگی می کنند. هر چند در شرایط عادی این وضعیت جامعه شناختی مشکلی را برای یمن ایجاد نکرده اس«ت اما با شروع بحران ها یکی از این ویژگی ها تبدیل به یک معضل سیاسی در این کشور تبدیل می شود. (الصلاحی، 7:2010-10)
ص:34
یکی از بحران های یمن در این ریشه دارد که دولت از طریق سیستم اداری با شهروندان ارتباط برقرار نمی کرد، بلکه از طریق مشایخ قبایل و ارتباطات قبیلگی این قضایا را دنبال می کرد: (الصلاحی،11:2010) در حالی که در دهه 70 و 80 میلادی نخبگان سیاسی در هر دو یمن جنوبی و شمالی از حاکمیت قانون و آزادی و برابری سخن می گفتند، اما در دوره عبدالله صالح با ورود عنصر قبیله و سلطه پیوندهای خویشاوندی آرزوهای نخبگان سیاسی فراموش شد و دولت سازی در یمن در قالب قبیله شکل گرفت. بر همین اساس قبیله حاشد با درک این ویژگی دولت، با اطاعت و همراهی با دولت بیشترین بهره در دستیابی به منافع را از آن خود کرد و می توان سه دهه حکومت در یمن را احتکار مناصب سیاسی یمن توسط قبایل نامگذاری کرد. (الصلاحی،13:2010)
تقریباً همه یمنی ها به یکی از پنج قبیله: حمیر، مذحج، کنده، حاشد و بکیل تعلق خاطر دارند، لکن عوامل سیاسی و اجتماعی امروزه از تاثیر سه قبیله حمیر، مذحج و کنده کاسته است؛ درحالی که دو قبیله حاشد و بکیل که در منطقه شمال صعده و جنوب عربستان حضوردارند، تأثیر زیادی بر فضای سیاسی یمن دارند. از آنجا که رهبران قبایل در یمن در تعیین استانداران نقش مهمی دارند و معمولاً فرد مد نظر آنها برگزیده می شود، همواره با دولت مرکزی و
ص:35
حزب حاکم مشکلی نداشته اند و انگیزه پیوستن به احزاب چپ، تجدیدنظر طلب و مخالف دولت بین قبایل کمتر وجود دارد.
هرچند قبایل یمن از یک پارچگی به دور هستند (مثلاً در 7 نوامبر 2010 ، «شیخ امین العکیمی» سران قبیله «بکیل» را برای کنگره این قبیله دعوت کرد و در فردای آن روز «شیخ ناجی بن عبدالعزیز الشایف» برای شکل دادن کنگره قبیله، همین دعوت را از برخی دیگر شیوخ قبیله به عمل آورد)، اما در موارد خطر، همه افراد منافع قبیله را ترجیح می دهند. در یمن مشهور است که رهبران قبیله اگرچه عضو حزب حاکم یا حزب اصلاح باشند در موارد تهدید منافع قبیله را بر منافع حزب ترجیح می دهند. (الشرجبی، عادل،41:2010 ) توجه و قدرت یافتن قبیله در دوره علی عبدالله صالح افزایش چشمگیری داشت و در سال 2008 از 21 یک استاندار حدود 17 نفر از خانواده مشایخ قبایل بودند و در عرصه نظامی نیز همین وضعیت وجود دارد. مثلاً در جنگ های دولت و حوثی ها بسیاری ازقبایل نیروی لازم را دراختیار دولت مرکزی قرار می دادند. بسیاری از تقسیمات اداری در یمن نیز بر اساس حدود و ثغور سکونت قبایل صورت می گیرد و در 80 درصد موارد در مناطق حاشیه ای، اختلاف ها در محاکم قبایلی حل و فصل می شود و دولت نیز در بسیاری از موارد اختلاف های مذکور را به شیوخ حواله
ص:36
می دهد. بنابراین دولت در مراکز شهرنشین سلطه داشته و مناطق قبایلی در اختیار مشایخ قبیله هاست. به لحاظ تسلیحاتی نیز قبایل سلاح های سبک و گاهی نیمه سنگین در اختیار دارند و انبار سلاح آنها در سلاح سبک بیش از پنج برابر انبار دولت است و حداقل 12 زندان اختصاصی قبایل وجود دارد که دولت مرکزی از آن اطلاع دارد، اما در آن دخالت نمی کند. (الشرجبی، عادل، :42:2010-44) رابطه دولت با قبایل از طریق شیوخ است که بر قبیله سلطه دارند. دولت صالح نیز مؤسسات و سازمان هایی مانند مصلحه شئون القبایل را شکل داد که در سال 2005 حدود 399 شیخ به عضویت آن در آمدند و قبایل یمن نیز برای خود کنگره های و اتحادیه های خاصی دارند؛ اما عبدالله صالح از زمان به قدرت رسیدن رابطه خاص و نزدیکی با شیخ عبدالله بن حسین الحمر شیخ قبایل حاشد داشته است و رابطه این دو نفر را در یمن با این جمله توصیف می کنند «شیخ الرئیس و رئیس الشیخ» به دلیل این نزدیکی دولت با قبیله حاشد دیگر قبایل خصوصا قبیله بکیل از نفوذ کمتر خود در دولت ناراضی بوده اند. (همان:46) بنابراین ساختار موجود در دوره صالح اجازه قدرت نمایی به قبیله داده و این نهاد سنتی در یمن بازیگر بسیار تاثیرگذاری محسوب می شود که بدون در نظر گرفتن منافع آن دولت ها نمی توانند به راحتی حکومت کنند.
ص:37
قدرت های منطقه ای و بین المللی تأثیرگذار بر تحوّلات یمن
با توجه به اهمیت یمن بازیگران خارجی و منافع آنها نیز از متغیرهای تاثیرگذار بر روند انتقال و تثبیت قدرت در یمن محسوب می شود. در سطح بین المللی آمریکا و روسیه و در سطح منطقه ای نیز جمهوری اسلامی ایران و عربستان از بازیگران مهم هستند. به اعتقاد برخی کارشناسان، بعد از سقوط شاه در ایران صحنه یمن جنگ ایران و عربستان بوده که گروه هایی به نیابت از هر یک از دو کشور در حال جنگ می باشند. ( جازع،31:2011) به اختصار به نقش هر یک از این بازیگران اشاره می شود.
به نظر می رسد بازی قدرت در سوریه بین جبهه مقاومت به همراهی روسیه در یمن نیز در حال تکرار است و همان طور که در سوریه، آمریکا و غرب در اشغال سوریه و برکناری بشار اسد ناکام ماند؛ در یمن نیز همین مقاومت از سوی ایران و روسیه وجود دارد. تلاش روسیه برای جلوگیری از اقدام علیه انصارالله بر اساس بند هفتم منشورملل متحد حاکی از همین رویکرد است و امریکا سعی می کند با ابزار شورای امنیت خلیج فارس و فرستاده سازمان ملل(جمال بنعمر) به خواسته های خود دریمن دست یابد، اما پشتوانه مردمی انصارالله در یمن مهم ترین چالش امریکاست. با
ص:38
توجه به موقعیت استراتژیک یمن،سیاست بلند مدت امریکا باقی ماندن یمن در حوزه نفوذ امریکاست و برای این سلطه بلند مدت از دو ابزار بهره گرفته است. امریکا گاهی با کمک های مالی و گاهی با انتقاد از وضعیت حقوق بشر در یمن سعی کرده است در یک سیاست متناقض حمایت همزمان دولت و نخبگان را جلب کند؛ از سویی حضورالقاعده در یمن نیز بهانه حضور مستقیم این کشور در یمن را فراهم کرده است (جازع، 2011 :33)
ازسوی دیگر، بازگشت دوباره روسیه به تحولات منطقه و موفقیت این کشور در سوریه در برابر غرب، دائره نفوذ و اقتدار این کشور را گسترش داده است، به طوری که در روزهای اخیر هیئت سیاسی انصارالله از مسکو بازدید کرده است و در برخی شبکه های اجتماعی یمن اخباری مبنی بر انتقال سلاح از روسیه برای انصارالله منتشراست. انصارالله نیز به دلیل ضدیت با عربستان و امریکا برای توازن در روابط خارجی و خصوصاً ایستادگی در برابر تحریکات شورای همکاری خلیج فارس و شورای امنیت نیاز به حضور روسیه دارد؛ بنابراین به نظر می رسد یمن بعد از سوریه و اکراین سومین منطقه ای است که در سال های اخیر جنگ سرد امریکا و روسیه در آن در جریان است.
ص:39
حوزه نفوذ عربستان در یمن به لحاظ سنتی از طریق نفوذ در بین نظامیان و قبایل تأمین می شود. بنابراین قبیله حاشد و حزب اصلاح و دولت علی عبدالله صالح از هم پیمانان این کشور محسوب می شدند. اما با توجه به موج بیداری اسلامی در خاورمیانه و شمال افریقا، عربستان که در بحرین در برابر نیروی مردمی قرار گرفته بود، سعی کرد در یمن در مقابل مردم قرار نگیرد و با تغییر در رأس هرم قدرت، با برکناری علی عبدالله صالح، قدرت به همپیمان دیگرش(حزب اصلاح) برسد. در همین راستا بعد از سقوط صالح و تلاش عربستان برای کسب مصونیت قضایی برای او، همپیمانان عربستان یعنی حزب اصلاح و آل احمر به قدرت رسیدند. در این دوره هر چند منصور هادی در رأس بود، اما عملاً نهادهای امنیتی و اقتصادی در دست هم پیمانان عربستان قرار داشت. اختلاف بین دولت اخوانی مصر به رهبری محمد مرسی با عربستان این اختلاف را در درون یمن نیز موجب شد و این شکاف به اختلاف حزب اصلاح و دولت عربستان منجرگردید و عربستان را در وضعیتی قرار داد که در حال حاضر تنها یک بازیگر(القاعده) در یمن دارد؛ اما عربستان به خوبی می داند که القاعده در صورت قدرت یافتن خطری جدی برای خود سعودی نیز خواهد بود. (جازع،32:2011)
از این رو
ص:40
عربستان برای ترمیم وجهه خود در یمن به حمایت از جنبش های جنوب پرداخته و بعد از فرار منصور هادی به عدن، سفارت خود را به این شهر منتقل کرده است؛ اما به لحاظ سنتی، جنبش های جنوب با عربستان رابطه خوبی ندارند و اقدامات عربستان در سرکوب های 1994 را فراموش نمی کنند. بنابراین عربستان مهم ترین بازنده قدرت در یمن محسوب می شود که تنها یک کودتا به وسیله نظامیان سابق مانند علی محسن الاحمر می تواند منافع این کشور را تأمین کند.
منصور هادی پس از فرار از صنعا و اقامتی کوتاه در عدن به خارج از کشور فرار کرد و با حضور در اجلاس سران اتحادیه عرب در شرم الشیخ مصر درخواست حمله نظامی علیه جنبش انصارالله را مطرح کرد. عربستان سعودی که تحولات یمن را به هیچ عنوان برنمی تابید و اساسا مخالف شکل گیری حکومت های مردمی در منطقه است، رهبری این تهاجم ظالمانه را برعهده گرفت. سعودی ها به دلیل اینکه الگوی سیستم موروثی و پاتریمونیال در منطقه محسوب می شوند، سعی می کنند از شکل گیری سیستم های مردم سالار در کشورهای عربی جلوگیری کنند.
ص:41
گذار عراق به عنوان یک دولت عربی در سال های اخیر به دموکراسی و بیداری اسلامی در جهان عرب، ملتهای منطقه را برای حرکت به سمت حکومت های مردم سالار تهییج کرده است. از سویی افکار عمومی بین المللی در اوایل قرن 21 دیگر پذیرش سیستم های سیاسی موروثی مانند آل سعود را ندارد. با توجه به این ملاحظات سعودی ها سعی می کنند از شکل گیری دولت های مردمی در منطقه جلوگیری کنند و حتی اگر کشوری مانند عراق برخلاف میل آنها وارد این مرحله شود، آن قدر زمینه ناامنی در این کشور را فراهم می آورند تا افکار عمومی، دموکراسی را دلیل ناامنی در منطقه تلقی کند. به همین منظور، ال سعود در بحرین به شدت در برابر ملت بحرین قرار گرفت و از حاکمیت خاندان آل خلیفه دفاع کرد.
اگر در یمن با توجه به جمعیت 25 میلیونی و سابقه تمدنی- تاریخی، روند گذار به یک حکومت مردم سالار فراهم شود، مشروعیت حکومت سلطنتی عربستان را با شدت بیشتری در شبه جزیره با چالش مواجه خواهد کرد. عربستان با تشکیل ائتلافی از کشورهای شورای همکاری خلیج فارس (به غیر از عمان) و برخی کشورهای دیگر حمله نظامی علیه یمن را آغاز کرد.
این حمله به لحاظ بین المللی مشروعیت نداشت؛ چون براساس مجوز شورای امنیت انجام نشده است. هرچند شورای امنیت در
ص:42
قطعنامه 2216 یمن را ذیل فصل هفتم منشور قرار داد، اما مجوز دخالت نظامی را صادر نکرد و اگر شورا مجوز حمله به کشوری را صادر کند، سازو کار اجرایی و زمان آن را هم تعیین خواهد کرد؛ اما این مجوز از سوی شورای امنیت صادر نشد؛ از سویی اقدام شورای همکاری خلیج فارس علیه کشوری (یمن) که اصلا عضو این شورا نیست، هیچ توجیه حقوقی نداشت. به لحاظ داخلی نیز افکار عمومی یمن، منصور هادی را که استعفا کرده بود، پس از فرار، نماینده مردم یمن تلقی نمی کند تا حق درخواست دخالت نظامی از کشوری بیگانه ای مانند عربستان را داشته باشد. اکنون عربستان با یک بحران مواجه است که چگونه مبنای حمله را توجیه کند؟
عربستان که به لحاظ حقوقی مبنای حمله به یمن را متزلزل و نامشروع می دید، سعی کرد با بزرگنمایی این فرضیه که انصارالله خواستار حمله به حرمین شریفین است، احساسات مسلمانان را تهییج و دولت های اسلامی را حداقل در این حمله با خود همگام کند؛ اما به تدریج با آشکار شدن ماهیت حمله، کشورهای اسلامی نیز از این ائتلاف خارج شدند و کشورهای مهمی مانند ترکیه، پاکستان و مصر علی رغم اعلام آمادگی اولیه، هیچ اقدام عملی درمشارکت درحمله نداشتند. ازسوی دیگر، کشتارمردم مظلوم وبی دفاع وهدف قراردادن مراکزآموزشی، مذهبی، درمانی ومسکونی و ...
ص:43
بیانگر نسل کشی و جنایت علیه بشریت این رژیم است که باعت برانگیختن احساسات مسلمانان و افکار عمومی در دنیا شده است.
اتخاذ استراتژی صبر از سوی انصارالله و عدم ورود به خاک سعودی، مطمئنا یکی از مهم ترین تصمیمات انصارالله بود که سیاست سعودی ها (مبنی بر حمله به حرمین) را خنثی کرد. یکی دیگر از نتایج استراتژی صبر انصارالله، تمرکز بر داخل یمن بود که آنها در فاصله حمله سعودی دامنه نفوذشان در یمن افزایش چشمگیری داشته است از آغاز حمله عربستان انصار بر هفت استان علاوه بر استان های قبلی تسلط یافته است. تغییر در نهادهای قدرت در عربستان و نارضایتی برخی شاهزادگان، حکومت سعودی را به شکننده ترین حالت در دوره معاصر رسانده است. دخالت انصارالله در عربستان می توانست این شکنندگی را به انسجام تبدیل کند؛ اما عدم دخالت انصارالله در عربستان این فرصت را از نظام سلطنتی عربستان گرفت و در هفته های اخیر این نارضایتی های گسترده، تغییرات زیادی در ساختار قدرت را به دنبال داشته و چالشی اساسی فراروی این رژیم قرار داده است.
در یک جمع بندی می توان گفت که ائتلاف ادعایی سعودی ها از مشروعیت داخلی و بین المللی برخوردار نیست و سیاست عربستان برای بزرگ نمایی حمله به حرمین شریفین نیز با استراتژی صبر
ص:44
انصارالله ناکام ماند و سعودیها موفق نشدند ائتلاف را حتی در سطح منطقه ای تشکیل دهند و در نهایت هزینه حمله بر عهده این کشور قرار گرفت. با توجه به اینکه در زمان حمله، مناطق تحت نفوذ انصارالله گسترش یافت و عربستان موفق به خلع سلاح انصارالله و بازگشت منصور هادی نشد، شکست سعودی قطعی است؛ اما متأسفانه آل سعود برای جلوگیری از شکل گیری یک یمن مقتدر در آینده، به تخریب زیرساخت های این کشور و تبدیل آن به زمین سوخته پرداخته است.
مهم ترین زمینه نفوذ جمهوری اسلامی در یمن نفوذ فرهنگی است. پایه های اصلی جنبش انصارالله در سال 2004 با شعارهای حسین الحوثی بنا گذاشته شد که رویکرد ضد امریکایی و ضد اسرائیلی در آنها برجسته است. (1) سیاست منطقی جمهوری اسلامی مبنی بر حمایت از اراده ملت ها بهترین راهبرد جمهوری اسلامی ایران بوده است که در یمن نیز در حال حاضر علی رغم تعدد مراکز قدرت،در صورتی که اراده واقعی ملت حاکم شود انصارالله و حامیان آن قدرت را در اختیار خواهند گرفت. به نظر می رسد انصارالله در
ص:45
مرحله کنونی نیاز به تجربه تاریخی انقلاب اسلامی دارد تا بتواند روند انتقال قدرت در این کشور را سپری کرده و مرحله گذار را پشت سر گذارد. فضای کنونی یمن بسیار شبیه فضای بعد از پیروزی انقلاب اسلامی است که بازیگران متعدد سعی در کسب قدرت داشتند. انقلاب ایران با رهبری امام خمینی و همراهی ملت از ترورها و شهادت بسیاری از بزرگان انقلاب فراتر رفت و پیرزوی واقعی را نصیب ملت کرد، امروز نیز یمن نیز شاهد چنین وضعیتی است که اراده ملت با رهبری عبدالملک الحوثی برای پیشبرد اهداف انقلاب ملت یمن با موانع متعدد داخلی و خارجی روبروست که انتقال این تجربه تاریخی از سوی جمهوری اسلامی مهم ترین نیاز انصارالله در مقطع کنونی است. تحولات اخیر یمن نشان داد که نفوذ فرهنگی جمهوری اسلامی فراتر از مرزهای ملی، روندی فزاینده درمیان ملت های محروم و مسلمانان دارد.
با توجه به تحولات اخیر یمن و تعدد بازیگران داخلی و خارجی، چند گزینه فراروی آینده یمن خواهد بود که به اختصار به آنها اشاره می شود:
ص:40
یکی ازمسائل مطرح شده در گفت وگوهای ملی، اجرای فدرالیسم و تقسیم یمن به شش منطقه بود. این مطالبه در اعتراض های عمومی علیه عبدالله صالح به دلیل خاطره تلخ مردم یمن از سیستم متمرکز و مطلقه او در تظاهرات مطرح شده بود. هر چند اجرای فدرالیسم برای بسیاری از گروه ها مطلوب است اما اختلاف در چگونگی مرزبندی اقالیم و خصوصاً نوع رابطه دولت مرکزی و ایالت ها به ابهام های طرح فدرالیسم افزوده است. چالش دیگر این طرح، استان های نفت خیز است که در صورت اجرای فدرالیسم بهره بیشتری از منابع نفتی خواستارند و این با مخالفت دیگر استان ها مواجه خواهد شد، به طوری که یکی از انگیزه های عدم اجرای فدرالیسم، نفت خیز بودن برخی استان هاست. یکی دیگر از نگرانی ها طرح فدرالیسم، این است که می تواند مقدمه ای برای استقلال برخی استان ها باشد.خصوصاًاین نگرانی از سوی حراک جنوبی و استان های حامی القاعده پیش بینی می شود که شاید در بلند مدت فدرالیسم، مقدمه تمرد آنها از دولت مرکزی و اعلام استقلال را در پی داشته باشد.
ص:47
تجربه اتحاد یمن در سال 1990 میلادی نشان داد که این اتحاد بر پایه های شکننده ای استوار بوده و بلافاصله ایجاد اختلاف بین سالم البیض و علی عبدالله صالح این کشور را با جنگ داخلی مواجه کرد که در سال 1994 با تکیه بر قدرت نظامی علی عبدالله صالح این اتحاد پابرجا ماند. ازاین رو یمن جنوبی هر روز به دنبال بازگشت به دوران قبل از اتحاد بوده است و رهبران برجسته آن نیز در خارج یمن از مهم ترین مخالفان دولت صالح محسوب می شدند. در زمان کنونی نیز برخی استان ها به مرکزیت عدن از صنعا پیروی نمی کنند و فرار منصور هادی به عدن و اعلامیه او مبنی بر ناامن بودن صنعا و دعوت از جریان های مختلف برای گفت وگو در عدن، این فرضیه را تقویت می کند که در صورت عدم توافق برای مشارکت همه گروه های یمنی، حراک جنوبی این فرصت را به دست خواهند آورد تا در جنوب اعلام استقلال کنند و دوباره جدایی از یمن را اعلان کنند و به وضعیت قبل از 1990 بازگردند. این سناریو البته با مخالفان بین المللی مواجه خواهد بود که اتحاد و یکپارچگی یمن را مقدمه اجرای هر طرحی در این کشور تلقی می کنند و از سویی نیز اختلاف های درونی حراک جنوبی، احتمال رسیدن این منطقه به یک ثبات حتی در صورت استقلال را در وضعیت مبهمی قرار می دهد.
ص:48
تلاش جنبش انصارالله از روز اول بر دخالت همه گروه های سیاسی در قدرت و مشارکت همگانی برای ساخت قدرت در این کشور بوده است. اما اختلاف مبنایی انصارالله با گروه هایی مانند حزب اصلاح و حزب الرشاد و القاعده، جمع شدن این گروه ها در یک دولت را غیر ممکن نشان می دهد. بنابراین به نظر می رسد جریانی که مهم ترین گروه فساد در یمن را مدیریت می کند(قبیله حاشد) و احزاب مخالف مانند اصلاح و الرشاد نمی توانند در ذیل آرمان مبارزه با فساد انصارالله و شعارهای برابری طلبانه آنها قرار گیرند؛ بااین حال، اما این گروه ها حوزه نفوذ سنتی در یمن دارند و بخشی از جامعه قبایلی یمن حامی آنهاست. همچنین القاعده یمن نیز در برخی استان ها نفوذ دارد و حراک جنوبی نیز خواسته هایی برای حضور در قدرت دارد. این تنوع جریانی و فکری همراه با جوانانی که مهم ترین رکن در برکناری علی عبدالله صالح بودند و بعد از سقوط او در قدرت جایی نیافتند، امروزه چالش سیاسی مهم قدرت در یمن به حساب می آید که توافق همه آنها در قدرت به سختی ممکن است حتی در صورت توافق، ذیل طرحی از سوی سازمان ملل که در حال حاضر توسط بن عمر، نماینده این سازمان در یمن،دنبال می شود به سختی میسر است و هر توافقی که همه این گروه ها را در آن شریک باشند توافقی شکننده خواهد بود.
ص:49
یکی از مراکز رسمی قدرت نظامیان این کشور هستند که با عدم اطاعت از دولت در دوره علی عبدالله صالح ، تحت مدیریت «علی محسن الاحمر» به انقلابیون پیوستند و به صورت سنتی حامی سیاست های عربستان در این کشور محسوب می شوند. با متواری شدن بسیاری از رهبران ارتش در دوره قدرت یافتن انصارالله احتمال وقوع یک کودتای نظامی در این کشور وجود دارد. مهم ترین مانع برای تحقق کودتا پشتوانه گسترده مردمی انصارالله است که تجربه تصرف صنعا نشان داد در صورت درخواست انصارالله، بسیج عمومی مردم اجازه کودتا را نخواهد داد؛ البته احتمال وقوع کودتا در برخی استان ها وجود دارد.
انصارالله تا قبل از استعفای منصور هادی دائما بر این موضوع تاکید می کرد که هدفش در اختیار گرفتن قدرت نیست، بلکه به عنوان ناظر، بر فعالیت های دولت نظارت خواهد داشت و برای تحقق خواسته های مردم در مبارزه با فساد و اجرای گفت وگوهای ملی تلاش خواهد کرد. این رویکرد انصارالله مورد پذیرش و مقبولیت این جنبش شده بود، اما محاصره کاخ ریاست جمهوری و تحت فشار گذاشتن منصور هادی زمینه استعفای او را فراهم کرد و انصارالله که با خلأ
ص:50
قدرت در یمن مواجه شده بود و این خلأ قدرت، زمینه کودتا و قدرت یافتن القاعده در این کشور را فراهم می آورد، با اعلام بیانیه قانون اساسی و انحلال پارلمان عملاً قدرت را در این کشور در اختیار گرفت و برخی از کشورها از آن به کودتا یاد کردند و خروج سفرای بسیاری از کشورهای عربی و غربی پاسخی به اقدام انصارالله بود. بهترین سناریو برای انصارالله حفظ یکپارچگی یمن است چون این جنبش با توجه به پشتوانه مردمی همواره یکی از مهم ترین نیروهای تأثیرگذار بر آینده یمن خواهد بود، اما در صورت تجزیه نیز انصارلله می تواند در شمال دولتی را تأسیس کند که به لحاظ سنتی حوزه نفوذ زیدیه است و با توجه به هم مرز بودن با سعودی،چالشی اساسی برای این کشور محسوب شود.
الشرجبی، عبدالحکیم، 2012 ، الموسسه العسکریه و الدوله الدیمقراطیه، قاهره: الموتمر الوطنی الیمن الی این.
الصلاحی، فواد، 2010 ، المجتمع و النظام السیاسی فی الیمن، الفاعلون غیر الرسمیین فی الیمن، مرکز الجزیره للدراسات.
الفقیه، عبدالله، 2010، الاقتصاد السیاسی و دوره فی تشکیل الجماعات الفاعله، الفاعلون غیر الرسمیین فی الیمن، مرکز الجزیره للدراسات.
الربیدی عبدالسلام، التجمع الیمنی للاصلاح و نضاله من اجل التغییر 2006-2011، المستقبل العربی.
ص:51
الشرجبی، عادل مجاهد،2012، المسارالثوری للتحول الدیمقراطی، قاهره: الموتمر الوطنی الیمن الی این.
الشرجبی، عادل، 2010، القبیله فاعل غیر الرسمی، الفاعلون غیر الرسمیین فی الیمن، مرکز الجزیره للدراسات.
جازع، جواد صندل، 2011، الحرکه الحوثیه فی الیمن دراسه فی الجغرافیا السیاسیه، مجله الدیالی، العدد التاسع و الاربعون.
الیمن: استمرار الصراعات و التهدیدات التی تتعرض لها العملیه الانتقالیه،2012، (گزارش گروه بین المللی بحران).
عوده ، جهاد، الحرکه الحوثیه فی الیمن بمحافظه صعده، بی جا، بی تا.
یحیی صالح محسن، خارطه الفساد فی الیمن، 2010، المرصد الیمنی لحقوق الانسان.
www.aljazeera.net
http://yemennow.net
http://www.newsyemen.net
http://www.alsjl.com/
http://www.yemenakhbar.com
http://www.akhbarai.net/
http://www.albidapress.net/press
http://www.adenpress.com
ص:52
محمداسماعیل نباتیان(1).
زیدیه منسوب به زیدبن علی بن حسین بن علی ابی طالب است و عقاید خود را بر گرفته از افکار و اندیشه های زید می دانند. اکثر قریب به اتفاق علمای امامیه نگاه مثبتی به زید بن علی دارند. وی نزد علمای اهل سنت نیز مورد احترام است.(2)زید بن علی در محرم 122. در پی قیام علیه حاکمان جائر بنی امیه به شهادت رسید. در میان فرقه های شیعی، زیدیه نزدیکترین فرقه به امامیه است؛ چراکه
ص:53
علاوه بر اشتراک در برخی از اصول مانند امامت بلافصل امام علی(علیه السلام)، دارای فقه نیز هستند که طبعأ تبعات باطنی گری اسماعیلیه(که منجر به اباحی گری شده را ندارند. از فرقه های زیدی، عقاید جارودیه به امامیه بسیار نزدیک است و شیعیان یمن به طور خاص حوثی ها) از فرقه جارودیه می باشند. نکته شایان ذکر اینکه با توجه به معیار «قیام به سیف» که در خصائص امام از دیدگاه زیدیه مطرح است، و تقدم قیام امام حسین (علیه السلام) بر قیام زید، چرا این فرقه به زیدیه منتسب است؟ ابن وزیر در این باره می گوید: «چراکه زید اولین امام است که نصی برای او نبود و شرایط امامت در او موجود بود، زیرا سه امام قبل از او یعنی حضرت امیر (علیه السلام) و امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) به نص انتخاب شده بودند و زید اولین امامی است که با توجه به شرایط امامت نزد زیدیه انتخاب شده است. بنابراین زید حد فاصل بین پیروان قیام به سیف و قائلان به تقیه و عدم خروج (امامیه) بود؛ ازاین رو زیدیه زید را امام خویش دانستند. همچنین منصوربالله در الشافی در این باره می نویسد: «ما بدان جهت زیدیه نامیده شده ایم که به پیروی از زید بن علی با شمشیر
ص:54
علیه ظالمان به پا خاسته ایم و چون او در معاصران خود اولین کسی بود که در قول و عمل باب جهاد بر ظالمان را گشود، لذا ما که معتقد به قیام به سیف علیه ظالمان هستیم، زیدیه نامیده شدیم».(1)در واقع،زید نخستین امام غیر معصوم بدون نصی است که از دیدگاه زیدیه،شرایط امام در او جمع می باشد.(2).
دیدگاه زیدیه در اصول دین تفاوتی چندانی با دیگر امامیه (عدلیه) ندارد. آنان پس از اعتقاد به حسن و قبح عقلی، همچون دیگر شیعیان به دو اصل توحید و عدل به عنوان اساسی ترین اصول اعتقادی می نگرند و براساس آن هر گونه تشبیه و تجسیم را نفی کرده و خدا را عادل می دانند که براساس مصالح و مفاسد حکم کرده، پاداش می دهد و مجازات می کند. همچنین قائل به اختیار بوده و جبر را رد می کنند. زیدیه اصل نبوت و امامت را به مثابه اصول اساسی دین قبول دارند، البته در خصوص امامت دیدگاه های ویژه ای دارند.
ص:55
همچنین به اصل امربه معروف و نهی از منکر به عنوان یکی از اصول دین مبین اسلام باور دارند.(1)در تفکر زیدیه این اصل آن قدر اهمیت دارد که از جمله قواعد سلامت و امنیت فرد و جامع محسوب شده، و از واجبات کفایی بر مسلمین تلقی می شود. البته وجوب آن را تنها نقلی می دانند.(2).
قاسم رستی فرزند ابراهیم طباطبا (م 1246) نخستین شخصیت و امام زیدیه است ک به تبیین اصول اعتقادی زیدیه می پردازد. وی اصول پنج گانه ای را به عنوان اصول دین زیدیه معرفی می کند: توحید، عدل، صدق وعد و وعید، مرجعیت کتاب وسنت و تفاوت مسائل تجاری و اجتماعی در دو زمان حکومت عدل و حکومت ظلم، که می توان آن را به نوعی به اصل امر به معروف و نهی از منکر باز گرداند.
زیدیه امامت را از اصول دین می دانند: «بدانکه امامت از اصول دین ضروریات) است؛ زیرا طاعت خدا و رسول و برپایی شرایع و جهاد و موالات با اهل بیت و دشمنی با دشمنان اهل بیت اجرای حدود و دیگر امور بر آن مترتب است، پس شناخت آن بر هر
ص:56
مکلفی واجب است».(1)حتی امام قاسم رستی، امامت را واجب ترین واجبات و مورد تأکید ترین آنها می داند که همه واجبات تنها با امامت برپا می گردد.(2)در واقع مؤلفه های امامت در اندیشه زیدیه عبارت است از: جانشینی پیامبر (ص)، ولایت و سرپرستی همه مکلفان، واجب الاطاعه بودن امام در امور دنیوی و اخروی. در منشور اعتقادی زیدیه، مسئله مهم، امامت پس از امام حسین (علیه السلام) و ضرورت قیام علیه حاکمان جائر است که وجه تمایز نظریه های زیدیه از دیگر فرقه های شیعه می باشد و می توان گفت اصلی ترین مشخصه آنان به شمار می رود. همان طور که اشاره شد، در اندیشه زیدیه، تنها سه امام منصوب به نص پیامبر و امام قبلی هستند، و پس از آن حضرات، هر فردی که ویژگی ها و خصائص زیر را کسب کرد، در جایگاه امامت قرار می گیرد؛ از این رو تعداد امامان در عدد خاصی محصور نیست؛ حتی در دوره دو امام در دو منطقه مختلف می توانند امام باشند و واجب الطاعه هستند.
ص:57
زیدیه پس از سه امام نخست، به وجود نص در تعیین امام اعتقادی ندارند و معتقدند از آن پس هر یک از اولاد امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) که دارای شرایط خاص و صلاحیت های لازم باشد و در راه خدا قیام کند و مردم را به طاعت خداوند و امامت خود دعوت نماید،امام خواهد بود. این شرایط عبارت است از:
1.باید از خاندان اهل بیت (فاطمی) باشد،چه از ذریه امام حسن (علیه السلام) و چه از فرزندان امام حسین (علیه السلام)؛
2.قدرت بر خروج برای دفاع از حقوق مسلمانان؛
3.زاهد و عادل و شجاع و سخئ و حر؛
4.عدم تعیین امام از طریق وراثت.
5.دوری از بیماری هایی مثل جذام، برص، ... و سلامت حواس و اعضای بدن؛
6.حسن رأی و تدبیر؛
7.دعوت به خود بر مبنای کتاب خدا و سنت رسول؛
8.عالم و مجتهد به علوم و اصول دین. هرچند لازم نیست که اعلم باشد؛
9.جواز امامت مفضول با وجود افضل؛
ص:58
10.قیام مسلحانه، که وظیفه هر مسلمانی یاری رساندن به قیام کنندگان است.(1).
نکته شایان ذکر اینکه منصب امامت مادام العمر برای امام نیست، بلکه در صورت ارتکاب فسق و کفر، مثل ارتکاب گناهان کبیره، از منصب امامت عزل می گردد. زیدیه تنها به عصمت اهل کسا (رسول خدا، امام علی، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین علیهم السلام) قائل هستند؛ اما در مورد دیگر ائمه، امکان گناه و فسق وجود دارد. جارودیه قائل به علم لدنی سه امام (امام علی و حسنین) بوده و در مورد دیگر امامان، علم آنها را اکتسابی و با تعمق در منابع دینی می دانند.
به علت امتداد امامت در اندیشه زیدی و عدم حصر آن در عدد خاصی، این مسئله در اندیشه آنها چندان اهمیت پیدا نمی کند. احمد بن حسن رصاص در سی مسئله اعتقادی خود به مهدویت اشاره ندارد و این شاید به دلیل کم رنگ تر بودن بحث مهدویت در زیدیه در مقایسه با امامیه، به دلیل امتداد امامت در اعتقاد آنان است. اما چون دیگر فرقه های اسلامی به مهدی موعود و منجی آخر زمان معتقدند و او را از امامان اهل بیت بلکه از برترین آنها می دانند و در
ص:59
طول تاریخ نیز در مورد شخصیت ها و امامان متعددی از زیدیه ادعای مهدویت مطرح شده است. خلاصه آن که زیدیه معتقد به
ظهور مهدی موعودند، ولی برای آن زمان خاصی تعیین نمی کنند و شخص معینی را به عنوان مهدی نمی شناسند و اعتقادی به متولد شدن او ندارند، بلکه معتقدند مهدی موعود آخرین امام از امامان اهل بیت و از نسل فاطمه خواهد بود که در زمانی نامعین خواهد آمد و زمین را که از ظلم و بیداد پر شده است، از عدل و داد پر خواهد نمود.(1).
با عنایت به اعتقاد زیدیه به وجود نص در سه امام، در مورد دیگر امامان، سه راه جهت نصب به امامت مطرح می کنند:
دعوت به این معناست که یکی از فرزندان حضرت زهرا(س) قیام کند و مردم را به خود دعوت کند، مثل سلسله دعوات امامان زیدی. پیشینه دعوت در زیدیه به تفکر سیاسی آنها در ظلم ستیزی می گردد که به عنوان یک ابزار برای مبارزه با خلفای اموی و عباسی به کار گرفته می شد؛ اما با گذشت زمان به مثابه طریقی برای تعیین امام پس از ائمه منصوص (امام علی، امام حسن
ص:60
و امام حسین علیهم السلام) تثبیت گردید.(1)در واقع در اندیشه زیدیه، دعوت، راه شناخت و تثبیت امامت محسوب می شود.
یعنی هر امامی خلیفه بعدی را تعیین کند یا امام با شورا یا انتخاب مردم انتخاب گردد؛
از طرف خدا یا رسول (صلی الله علیه و آله): مانند امامت امام علی که به نص رسول خدا بود و امامت امام حسن و امام حسین علیهم السلام، که برخی از زیدی ها معتقد به نص این دو امام از جانب پیامبر هستند و بعضی قائل به نص از امام قبلی می باشند.(2)
زیدیه طی تاریخ حیات خود به سه فرقه اصلی و فرقه های فرعی متعدد منشعب شده است.سه فرقه اصلی زیدیه عبارت است از:
ص:61
الف) جارودیه (سرحوبیه): پیروان ابوجارود زیاد بن منذر است که از روایان حدیث امام باقر و امام صادق (علیه السلام) می باشد، اما به علت نفی تقیه، از امام باقر (علیه السلام) جدا شد. وی در قیام زیدبن علی شرکت داشت. از نگاه آنان، پیامبر، حضرت علی را با نص خفی معرفی کردند(1)و دو خلیفه و بیشتر صحابه، به علت گردن ننهادن به امامت علی بن ابی طالب، فاسق و کافر هستند.(2)این عقیده حد وسط عقیده امامیه و اهل سنت است.
در مورد امامان بعدی در نظر میان آنان وجود دارد:
علی بر امامت حسن و حسن بر امامت حسین تصریح فرمودند و پس از امام حسین هر کس که قیام کند و عالم باشد، امام است. پیامبر بر امامت هر سه امام تصریح کرده است.
ب) سلیمانیه (جریریه): پیروان سلیمان بن جریر هستند که بیشتر متمایل به اهل سنت هستند. از نگاه آنان، امام با شورا و توسط مردم انتخاب می شود. در مورد امام علی هم مردم مفضول را بر افضل
ص:62
ترجیح دادند. آنان عثمان را به خاطر کارهایش قبول ندارند و عایشه و طلحه و زبیر را به دلیل جنگ با امام علی، کافر می دانند.
با توجه به اعتقاد آنان به انتخابی بودن امامت باید آنان را ستی دانست و دلیل زیدی شمردن آنان دو دلیل می تواند باشد:
1) آنان مانند دیگر فرق زیدیه، تقیه را جایز نمی دانند و قیام مسلحانه را واجب می دانند؛
2) آنان همانند زید به امامت مفضول باوجود فرد افضل معتقد بوده اند.(1).
ج) صالحیه و بتریه: آنان امامت مفضول را با رضایت افضل، صحیح می دانند و خلافت ابوبکر و عمر به دلیل رضایت امام علی، درست بوده است. آنان در مورد عثمان و ایمان و کفر او توقف می کنند. هر کس از فرزندان علی که شجاع، عالم و زاهد باشد و قیام کند،امام است.(2).
د)فِرَق فرعی:از جمله فرق فرعی زیدیه می توان به نعیمیه، یعقوبیه،حصینیه،قاسمیه، هادویه و ناصریه، اشاره کرد.(3).
ص:63
همان طور که اشاره شد،«قیام علیه حاکمان جائر وطاغوت»از اصول اندیشه سیاسی زیدیه محسوب می شود؛ از این رو شاهد قیام های متعدد زیدیان در دوره های مختلف تاریخی و مناطق گسترده ای از سرزمین های اسلامی، از خراسان تا افریقا، هستیم. همین رویکرد مبارزه جویانه سبب شد که سریع تر از دیگر فرقه های شیعی موفق به تأسیس حکومت در بلاد اسلامی از دیلمان (ایران) تا یمن و افریقیه مغرب عربی) گردند. از قیام های مهم و برجسته زیدی پیش از دست یابی به حکومت، می توان به این قیام ها اشاره کرد: زید بن علی (شهادت در سال 122ه در کوفه)، یحیی بن زیدبن علی (سال 125ه در خراسان)، محمدبن عبدالله نفس زکیه (سال 145ه در عراق)، حسین بن علی صاحب فخ (سال 169ه در مدینه)، ابن طباطبا (سال 199ه در کوفه)، ابوالسرایا (سال 199ه)، قاسم الرستی (249ه)، صاحب طالقان (218-227ه) و ... .
زیدی ها در قرون سوم و چهارم موفق شدند که در سه منطقه از جهان اسلام حکومتی بر اساس امامت تأسیس کنند. این مناطق عبارت است از: طبرستان و دیلم (ایران)، یمن و مغرب.
ص:64
نخستین قیام زیدی ها در این منطقه توسط یحیی بن عبدالله (برادر نفس زکیه) از اصحاب امام صادق (علیه السلام) انجام گرفت. با این حال، اولین حکومت علویان به دست حسن بن زید معروف به داعی کبیر در سال 250 ه تأسیس شد و 19 سال حکومت کرد. برخی از علما مانند علامه سید محسن امین (مؤلف اعیان الشیعه) او را امامی دانسته اند. پس از او، محمد بن زید مشهور به داعی صغیر به حکومت منطقه طبرستان رسید. از شخصیت های برجسته زیدی در ایران، امام ناصر اطروش (ناصر کبیر و ناصر الحق) حسن بن علی است. ناصر اطروش، فقیه و عالم بزرگ زیدی(1)است پس از دعوت و تبلیغ، توانست به مدت بیش از سه سال (301 0304) بر منطقه طبرستان و دیلمان حکومت کند. وی مؤسس مکتب فقهی ناصری است. اسلام آوردن غرب مازندران و گیلان مدیون اوست.
خاستگاه آل بویه نیز دیلمان و زیدی مذهب بودند. آنها که نخست در لشکر ناصر کبیر به فرماندهی دست یافتند، بعدها در قرن چهارم و پنجم بر گستره وسیعی از ایران و عراق حکمرانی کردند.(2)هرچند در دوره حکمرانی آنها، مکتب امامیه رشد بسیاری یافت.
ص:65
پس از شهادت نفس زکیه در سال 145 هجری، یاران وی پراکنده شدند؛ از جمله یکی از برادرانش، ادریس بن عبدالله (متوفای 1177)، از سادات حسنی به سوی مغرب رفت. وی که از بازماندگان قیام شهید فخ (در سال 1148) بود، با رفتن به مغرب به دعوت مردمان منطقه به امامت برادرش یحیی بن عبدالله و پس از مرگ یحیی، به دعوت رؤسای قبایل منطقه و جلب بیعت بربرها برای بیعت با امامت خودش، دست زد و دولت «ادارسه» را در سال 172هجری تأسیس کرد.(1)حکومت ادارسه با وجود فراز و نشیب و فترت کوتاه (375 تا 1407)، تا سال 447 هجری تداوم یافت. دولت آدارسه بنای اعتقادی شیعی زیدی داشتند.(2).
گرایش یمنی هابه اهل بیت(علیهم السلام)به دوره حضورامام علی«علیه السلام»در عصر نبوی برمی گردد که حضور تعداد قابل توجهی از یمنی ها در قیام عاشورا بر محبت دیرینه مردمان این خطه به اهل بیت(علیه السلام) دلالت دارد. اما ترویج و تبلیغ تفکر زیدیه در این منطقه به دوره حضور و دعوت «هادی إلی الحق یحیی بن حسین قاسم رسی»(245-5298) عالم و فقیه برجسته زیدی برمی گردد. وی که مؤسس زیدیان یمن محسوب می شود، با مهاجرت به یمن در
ص:66
سال های 280 و 284هجری، توانست بیعت مردم یمن را برای امامت خود جلب نماید و به علت ضعف خلافت عباسی و تجزیه ارکان آن، وی دولت زیدی یمن را در شهر صعده تأسیس نمود. امام الهادی إلی الحق فقیه برجسته ای بود به طوری که مکتب فقهی هادوی تنها مکتب مورد قبول زیدیهای یمن به حساب می آید. با وجود فراز و نشیب ها، امامان زیدی به مدت 11 قرن بر یمن حکم راندند که آخرین امامان زیدی، خاندان حمیدالدین بودند که با کودتای سرهنگ عبدالله السلال در 1962م. علیه امام بدرالدین محمد، نظام امامت زیدی در یمن فروپاشید. بی شک سیطره دراز مدت (یازده قرن) امامان زیدی بر یمن بیانگر وجود پذیرش و ظرفیت فرهنگی و اجتماعی چنین نظام سیاسی و مشروعیت این گونه نظام سیاسی ای در میان یمنی ها بوده است. نکته شایان ذکر اینکه شیعیان زیدی یمن از فرقه جارودی هستند که نزدیکترین فرقه زیدی به امامیه می باشد، به طوری که عبدالله بن حمزه، امام برجسته زیدیه در قرن ششم و هفتم می گوید: «در زمان ما در یمن جز جارودیها، زیدی دیگری وجود ندارد. در قرون اخیر نیز همین دو جریان وجود دارند و می بینیم که امامانی در میان زیدیه ظهور می کنند که دارای عقاید جارودی هستند و مبانی شیعی در میان آنها بسیار پررنگ است. سید بدرالدین الحوثی که از سادات طباطبایی و از علمای بنام و صاحب تألیف است؛ تألیفات او بسیار نزدیک با مکتب امامیه است؛ برای مثال در کتاب«من هم الرافضة»
ص:67
تلاش می کند ثابت کند رافضی ها امامیه و پیروان امام صادق (علیه السلام) نیستند، بلکه در مرحله اول، طرفدار بنی امیه و دشمنان اهل بیت(علیه السلام) هستند و در تألیف دیگری با عنوان «آل محمد لیس کل امه» به اثبات این مطلب می پردازد که سادات و اهل بیت(علیه السلام)، مقام بلندی داشته و دارند. «الفئة الباغیه» در توضیح و تفسیر روایت نبوی قاتلان عمار، جزوات «تفسیر ثقلین»، «زیارة القبور»، «تحریر الافکار» و «السهم الثابت فی ابطال دعایات النواصب» از دیگر آثار ایشان است.
شیعه امامیه، زیدیه را یکی از مذاهب اسلامی می شمرد که با دیگر مذاهب اسلامی به ویژه تشیع در بسیاری از چیزها مشترک است. شیخ مفید در «اوائل المقالات» می گوید: «تنها دو گروه شایستگی نام شیعه را دارند: امامیه و زیدیه».(1)
در میان فرقه های زیدیه، جارودیه به امامیه نزدیک است،به طوری که نگاهی به عقاید جارودیه بیانگر مشترکات زیادی با امامیه است.
نقاط اشتراک مهم میان این دو مذهب عبارت است از:
الف) اعتقاد به وجود نص بر امامت امام علی و امام حسن و امام حسین (علیهم السلام)؛
ص:68
ب)اعتقاد به مهدویت.گرچه درباره مصداق آن اختلاف نظر دارند که توضیح داده شد؛
ج) اعتقاد به علم لدنی ائمه (امام علی و حسنین علیهم السلام) وخلود امام. «علم درذات آنهاست وصغیر وکبیر آنهادرعلم، باهم مساوی هستند». فرقه های دیگر زیدی به علم لدنی امام اعتقادی ندارند.(1).
د) اعتقاد به عصمت امام علی، امام حسن و امام حسین (علیهم السلام).(2).
ه) حصر امامت در فرزندان حضرت زهرا (س).(3).
نگاهی به وجوه اشتراک زیدیه یمن با امامیه (اثناعشری)،که به برخی از موارد آن اشاره شد،اهتمام هرچه بیشتر شیعیان به ویژه شیعیان امامیه به ارتباط عمیق تر و گسترده تر با زیدیه، به عنوان بخشی از بیت شیعی، ضروری می سازد. بی شک بسط شناخت صائب و به دور از تعصب های غیر علمی، زمینه این استحکام روابط در میان بیت شیعی را فراهم می سازد. با عنایت به شرایط خاص منطقه و جبهه بندی محور تکفیر و تعصب کور و وهابیت و استکبار
ص:69
در برابر محور مقاومت براساس مکتب انسانی اهل بیت(علیهم السلام)زیدیه و امامیه،بیشتر نمایان می شود.
1.فرمانیان، مهدی و سیدعلی موسوی نژاد، درسنامه تاریخ و عقاید زیدیه، قم، دانشگاه ادیان و مذاهب، 1389.
2.موسوی نژاد، سیدعلی، «زیدیه از ظهور تا حکومت»، فصلنامه هفت آسمان، بهار و تابستان 1384، شماره 13 و 14.
3.موسوی نژاد،سیدعلی،«نشست بررسی تحولات سیاسی یمن»،جنبش انصارالله یمن، قم، مجمع جهانی اهل بیت(علیه السلام)،1393.
4.برنجکار، رضا، آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی.
5.رفیع، عبدالرفیع حقیقت، جنبش زیدیه در ایران، تهران، انتشارات فلسفه، چاپ دوم، 1363.
6.سلطانی، مصطفی، تاریخ و عقاید زیدیه، قم، نشر ادیان، 1389.
7.خضری، سید احمد، تاریخ تشیع، تهران، سمت، ، چاپ دوم،.1386
ص:70
سقوط حکومت علی عبدالله صالح زمینه ارتباط بین ملت یمن و جمهوری اسلامی ایران را فراهم کرد و پیروان اهل بیت(علیه السلام) در دو کشور را به یک دیگر نزدیک نمود. در این راستا، مجمع جهانی اهل بیت(علیه السلام) در سال 1392 در محمود آباد مازندران، «مایش بین المللی ناصر اطروش» با حضور تعداد زیادی از زیدی های یمن برگزار کرد. دومین همایش با حضور علمای یمن در مهر ماه
ص:71
1393در مشهد مقدس، با عنوان «فی رحاب الامام علی علیه السلام»، برگزار شد. که مرکز پژوهش های آستان قدس رضوی متولی آن بود. متن بیانات دبیرکل مجمع جهانی اهل بیت(علیه السلام) که در این همایش مورد توجه علمای یمن قرار گرفت، به شرح ذیل است:
خداوند متعال در قرآن می فرماید: (الَّذِینَ إِنْ مَکَّنّٰاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقٰامُوا الصَّلاٰةَ وَ آتَوُا الزَّکٰاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ لِلّٰهِ عٰاقِبَةُ الْأُمُورِ). شما ای علما، فضلا، بزرگواران، ای میهمانان گرامی، ای یمنی ها و ای رهبران این انقلاب میمون در یمن، به شما تبریک عرض می کنم و از خداوند متعال می خواهم تا بر ما و شما منت گذاشته، ما را بر دشمنان مان و دشمنان تان پیروزی قدرتمندانه عطا فرماید و خداوند متعال با دستان شما، خیر و برکت را برای یمن و امت مسلمان فراهم آورد.
در واقع این انقلاب و پیروزی هایی که با دستان توانمند شما رقم خورد و شما پس از گذشت ماه ها و سال ها جهاد در راه خدا، به آن تحقق بخشیدید، انقلاب را نجات دادید و حق را بازستاندید و باعث شدید تا امور و مسائل بار دیگر جریان عادی و طبیعی خود را بازیابند، خداوند به شما برکت عنایت فرماید!
ص:72
این امر دستاورد بزرگی است؛ در واقع ما پس از انقلاب اسلامی ایران، با مشاهده آن چه که در یمن جریان دارد و از آن چه که شما ملاحظه و مشاهده کردید، رنج بسیار می بردیم.اما آن چه که خداوند طی این چند ماه اخیر به شما عنایت و کرامت فرمود و بر شما منت گذاشت، این بود که شما بتوانید انقلاب خود را ادامه داده، در راه حق و حقیقت و جهاد در راه خدا مقاومت کنید و توانستید به دستاورد بزرگی تحقق ببخشید و روند امور را در جریان صحیح آن قرار دهید. این امر، دستاورد بسیار بزرگی به شمار می رود. خداوند به شما برکت دهد. و به شما پیروزی عنایت فرماید و دشمنان تان را خوار و ذلیل نماید، ان شاءالله.
هم چنان که می دانید، ما در گذشته کنفرانسی در شهر آمل در جوار مزار شهید سید بزرگوار اطروش (رحمه الله علیه) برگزار کردیم. این دومین کنفرانسی است که ما هم اکنون برپا داشتیم. من امیدوارم و از شما می خواهم تا بتوانید کنفرانسی در یمن برگزار کنید و ما بتوانیم در خدمت شما باشیم و این مسیر مبارک را با مشارکت یک دیگر ادامه دهیم؛ این دیدارها و رفت و آمدهای برادرانه و نشست های دینی و اسلامی، استمرار یابد، انشاء الله. من در اینجا مایلم به طور بسیار خلاصه، در این نشست پر یمن و برکت، به یادآوری برخی از نکات بپردازم:
ص:73
من به عنوان کسی که در مقاومت اسلامی لبنان و فلسطین مشارکت داشته ام، به تجربه و با چشم خود تحقق یافتن وعده های خداوند به مؤمنان را دریافته و مشاهده کرده ام. چه کسی تصور می کرد که یک گروه کوچک از جوانان مسلمان با ایمان و با اخلاص، همانند جوانان حزب الله و مقاومت اسلامی در لبنان، بتوانند یک دشمن ددمنش دارای تمامی امکانات مالی، سیاسی، نظامی و حمایت های جهانی را شکست دهند. یک گروه کوچک بتواند به این دستاورد بزرگ تحقق ببخشد، شوکت و اقتدار اسراییل و صهیونیست های ستمکار را درهم بشکند.
چه کسی می توانست تصور کند که یک ملت ستمدیده و سرکوب شده درون خانه و کاشانه خود، مانند ملت فلسطین که بیش از پنج دهه را پشت سر گذاشت، بدون آن که بتواند به پیروزی تحقق ببخشد، آزار و اذیت را تحمل می کرد، اما به برکت پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و با روشنگری های امام امت خمینی بزرگ (قدّس الله نفسه الزکیه الشریفه)،ملت فلسطین زنده شد. امام(ره) و انقلاب، ملت فلسطین را تشویق کردند تا بتواند با تکیه بر شایستگی های ذاتی خود در برابر دشمن سرسخت و کینه توز صهیونیسم مقاومت کند. این ملت بی دفاع و بی سلاح توانست در
ص:74
چندین نبرد، دشمن قدرتمندی همچون اسراییل را شکست دهد. دشمنی که در این نبردها، از تمام توان هوایی، زمینی، دریایی، موشکی و ناوگان دریایی خود بهره می برد.
ملت فلسطین پس از انقلاب اسلامی ایران شکل گرفت. قبل از شکل گیری جنبش مقاومت در فلسطین، جنبش های دیگری همانند جنبش های لائیک، گروه ها و مجموعه های مختلف در فلسطین وجود داشت، اما نتوانستند به هیچ دست آوردی در فلسطین تحقق ببخشند. آنها پس از پناه آوردن به اسلام و برافراشتن پرچم اسلام و همچنین در پیش گرفتن عنوان مقاومت اسلامی بود که توانستند ظرف 22 روز در برابر دشمن صهیونیست مقاومت کنند و پیروز میدان باشند. مقاومت اسلامی در برابر تجاوز هشت روزه رژیم صهیونیستی بار دیگر پیروزمندانه از صحنه نبرد بیرون آمد و همچنین در جنگ اخیر 51 روزه، علی رغم تمامی حمایت های به عمل آمده از سوی آمریکا، انگلیس، فرانسه و هم پیمانان منطقه ای عرب آنها به رژیم صهیونیستی، به پیروزی دست یافت.
این پیروزی ها تنها با یاری خداوند متعال تحقق یافت. این همان وعده خداوند متعال است. (إِنّٰا لَنَنْصُرُ رُسُلَنٰا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیٰاةِ
ص:75
الدُّنْیٰا وَ یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهٰادُ) خداوند متعال همچنین می فرماید:
(وَ لَیَنْصُرَنَّ اللّٰهُ مَنْ یَنْصُرُهُ إِنَّ اللّٰهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ).
ما در جمهوری اسلامی از ابتدای شکل گیری پیروزی ها تجربه کردیم، لمس کردیم، ملاحظه کردیم. شما بدانید البته می دانید فقط از باب آن که به دقت توجه داشته باشیم، پیروزی انقلاب اسلامی در ابتدای قرن پانزدهم هجری قمری یعنی سال 1400 تحقق یافت، از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی تا به امروز اسلام روز به روز به طور چشمگیر و قابل ملاحظه ای در حال پیشرفت بوده و اسلام حتی یک قدم و یک بند انگشت عقب نشینی نداشته است. در ایران پیروزی به دست آمد و پس از آن در لبنان و در عراق پیروزی به دست آمد و مسلمانان و پیروان اهل بیت(علیه السلام) در افغانستان به پیروزی دست یافتند و امروز شاهد پیروزی و دستاورد بزرگ دیگری در یمن هستیم.
این امر لطف و فضل الهی را نشان می دهد. این پیروزی از سوی خداوند تحقق یافت. من می خواهم مطلبی بگویم و امیدوارم شما آن را از من به عنوان یک نصیحت برادرانه از سوی یک برادر به برادرانش و از یک ملت به ملت دیگر، از یک خدمتکار بپذیرید. شما در برابر خداوند متعال مسئولیت دارید. خداوند متعال به شما
ص:76
توفیق و پیروزی بخشید و مورد تایید قرار داد. خداوند متعال می فرماید: (وَ اذْکُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلِیلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِی الْأَرْضِ تَخٰافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النّٰاسُ فَآوٰاکُمْ وَ أَیَّدَکُمْ بِنَصْرِهِ وَ رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّبٰاتِ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ) شما هم اکنون در بوته آزمایش الهی قرار گرفته اید تاشکرگزار باشید. خداوند متعال شکرگزاری در خصوص این دست آورد را به همه ما نشان داده است، (الَّذِینَ إِنْ مَکَّنّٰاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقٰامُوا الصَّلاٰةَ وَ آتَوُا الزَّکٰاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ) ؛ این شعار حکومت اسلامی است. این معیارها، معیارهای حکومت اسلامی است.
این آیه اهداف حکومت اسلامی را تبیین کرده، ما تشنه قدرت نیستیم تا خود بر مردم حکمرانی کنیم. امام خامنه ای(دام ظله) همواره بر این نکته تأکید دارند. برادران من، این مطالب را چند ماه پیش در دیدار با راشد غنوشی در تونس به میان آوردم. این موضوع را به وی یادآور شدم.
اگر ما خود را از اسلام کنار کشیم و از اسلام صرف نظر کنیم، در آن صورت، مگر مردم از ما چه می خواهند؟ چه تفاوتی بین ما و دیگران خواهد بود؟ اگر دعوت به اسلام نکنیم و برای تحقق یافتن و تطبیق یافتن شرع مقدس اسلام در جامعه اسلامی دعوت نکنیم، پس در این صورت چه تفاوتی با دیگران خواهیم داشت؟
ص:77
وی فرمود ملت ایران ما را تایید می کند. ملت ایران پس از گذشت 35 سال در سال روز پیروزی انقلاب پرشورتر و پرجمعیت تر و مهم تر از سال های پیشین، تظاهرات برگزار می کند. در کشورهای دیگر، انقلاب ها سال به سال کم رنگ تر می شود و هواداران خود رابه تدریج از دست می دهد، اما در جمهوری اسلامی ایران این موضوع کاملاً برعکس است. سال به سال دشمنان ما می بییند و حتی مسوولان نظام تعجب می کنند از این که ملت مسلمان ایران با حضور گسترده تر و با ذوق و شوق بیشتری در راهپیمایی ها شرکت می کند. چرا؟ به خاطر اسلام و به خاطر دین.
ملت یمن نیز شما را مورد تایید قرار داد و شما را یاری رساند؛ به خاطر اسلام به شما کمک کردند، به همین دلیل باید معیار ما در کار و برخورد با مردم، با دوستان، با هم پیمانان، با دشمنان، همانند یک حکمران مسلمان باشد.
امام امیرالمومنین(علیه السلام) در نامه خود به مالک اشتر پس از آن که او را به عنوان والی مصر برگزید، وی را به تقوای الهی، برتری دادن به طاعت الهی و دنباله روی از فرامین خداوند در قرآن کریم و فرائض و سنن الهی فراخواند. این مهم ترین نکته ای است که انسان تنها با در پیش گرفتن آن می تواند پیشرفت کند و اگر آن را تباه نماید، دچار هلاکت و نیستی خواهد شد. انسان باید با دست، دل و زبان
ص:78
خود خداوند را یاری کند، زیرا خداوند بر خود واجب کرده تا هر کس را که یاری اش کند، یاری برساند.
همان طور که عرض کردم، ما در ایران مسائل را تجربه کردیم و به حول و قوه الهی، این راه را ادامه خواهیم داد. شما در ابتدای راه قرار دارید:
پایبند بودن به دین امری لازم و ضروری است؛ عمل براساس احکام شرع می بایست هدف اصلی شما را تشکیل دهد. ایمان به خدا و عمل بر اساس اوامر و نواهی محمد بن عبدالله پیامبر گرامی اسلام(صلی االه علیه وآله).
نکته دوم، وحدت، همبستگی، همکاری و همیاری ملی و اسلامی است. وحدت سفارش خداوند متعال می باشد که آن را واجب کرده است. « إِنَّ هٰذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وٰاحِدَةً » (این امت شما امت واحدی است) شما باید وحدت خود را حفظ کنید و با توطئه هایی که علیه امت مسلمان طراحی و سازماندهی می شوند، آشنا باشید.
دشمن سعی دارد و می خواهد از هر روزنه و راهی که ممکن است، نفوذ کند. دشمن در صدد فتنه انگیزی است و تلاش می کند مانند یک اصلاح طلب، دلسوز و نصیحت گر وارد شود. ما
ص:79
باید دشمن را بشناسیم. هر آن چه که از سوی عربستان به سوی شما می آید. عربستانی که در تمامی کشتارها نقش دارد. کشتارهایی که در آنها خون مسلمانان و حتی غیرمسلمانان در جهان امروز ما به زمین ریخته می شود. عربستان و همچنین برخی از سایر کشورها در تمامی این کشتارها شرکت دارد. ما باید دوستان و دشمنان را از یک دیگر بشناسیم و تمیز دهیم. شناختن دشمن و توطئه های دشمن مهم ترین نکته به شمار می رود.
ما در جمهوری اسلامی و در مجمع جهانی اهل بیت(علیه السلام) کاملاَ آماده ایم و از ارائه هیچ کمکی دریغ نخواهیم کرد. ما آماده ایم با شما در تمامی زمینه ها همکاری داشته باشیم. دچار غفلت نشوید و فریب نیرنگ های شیطانی را نخورید که از سوی دشمنان ما و شما از سوی آمریکا، صهیونیسم، انگلیس و دیگران دیکته می شود. آنها دشمنان امت مسلمان هستند و نمی خواهند برای جهان اسلام اسم و رسمی باقی بماند. ما باید با همه این توطئه ها مقابله کنیم. شکر خدا شما در جمهوری اسلامی ایران و همچنین عراق، سوریه و لبنان دوستداران بسیاری دارید. ما از خداوند متعال می خواهیم تا بر ما و شما منت گذاشته، پیروزی را ارزانی ما نماید. (رَبَّنٰا أَفْرِغْ عَلَیْنٰا صَبْراً وَ ثَبِّتْ أَقْدٰامَنٰا وَ انْصُرْنٰا عَلَی الْقَوْمِ الْکٰافِرِینَ).
ص:80
مصاحبه با عبدالرحمان بن محمد بن علی شمس الدین (مفتی جنبش انصارالله)(1).
من عبدالرحمان بن محمد بن علی شمس الدین، عضو اتحادیه علمای یمن و همچنین عضو شورای زیدی هستم که در آن علمای زیدیه گردهم می آیند. البته در دارالافتاء نیز مشغول انجام وظیفه می باشم و در شبکه المسیره القرانیه (شبکه انصارالله) مفتی اعظم انصارالله به شمار می آیم که شب جمعه هر هفته، برنامه اجرا می کنم.
ص:81
در ضمن من از اهالی استان صعده می باشم که به مرکز علم و علما مشهور است؛ از ابتدا هم جنبش انصارالله را در آغوش کشید. مذهبی که ما پیرو آن هستیم، زیدی و منسوب به امام زید بن علی بن الحسین بن علی ابن ابی طالب (سلام الله علیهم) است. همچنین ما جزو شیعیان اهل بیت(علیهم السلام) و امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(علیه السلام) شمرده می شویم. همان گونه که پیامبر گرامی اسلام(ص)، به حضرت علی(علیه السلام) فرمودند: یا علی انت و شیعتک هم الفائزون (به درستی که تو و شیعیانت رستگار هستید)، ما خود را شیعه امیرمؤمنان(علیه السلام) می دانیم، همان گونه که برادران امامیه ما شیعه امیرمؤمنان(علیه السلام) و اهل بیت(علیه السلام) هستند. ما بر اساس این حدیث نبوی عمل می کنیم که تمامی مسلمانان چه شیعه و چه سنی را گردهم جمع کرده است. رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله)می فرماید:
«إنی تارک فیکم ما ان تمسکتم به لن تضلوا بعدی ابدا کتاب الله و عترتی اهل بیتی ان الطیف الخبیر قد أخبرنی بانهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض.»
ما طائفه زیدیه قبل از شکل گیری این مسیر قرآنی در حیرت و سردرگمی به سر می بردیم. طائفه ها از هر سو به ما حمله می کردند. وهابی ها از یک سو، لائیک ها از سوئی دیگر؛ سایر
ص:82
مذاهب ما را از این سو به آن سو می کشاندند. خداوند کمک کرد و سید حسین بدرالدین الحوثی(رضوان الله علیه) قیام کرد و رهبری این مسیر قرآنی را بر دوش گرفت، آن هم پس از آن که حادثه یازدهم سپتامبر در آمریکا روی داد.
بوش در آن زمان علیه تروریسم اعلام جنگ کرد. البته این جنگ در واقع، علیه اسلام و مسلمانان بود. او در آن زمان گفت که هر کس با ما نیست، پس بر ضد ماست؛ یعنی هر کس که در نبرد ما با اسلام و مسلمانان شرکت نکند، بر ضد ماست. رهبران عرب در برابر این مطلب سر تسلیم فرود آوردند و حق را به بوش دادند. سید حسین بدرالدین الحوثی(رضوان الله علیه)، رهبر شهید ما، در چنین شرایطی همراه باشمار اندکی از یاران خود در کوهستان مران مستقر شدند و به جنبش انصارالله شکل بخشیدند.
او ندای قرآنی یعنی الله اکبر، مرگ بر آمریکا، مرگ بر اسراییل و لعنت بر یهود و «پیروزی از آن اسلام است» را سر داد. این پنج عبارت از قرآن مجید الهام گرفته شده. الله اکبر و مرگ بر آمریکا زیرا خداوند می فرماید: (قُلْ مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ )(از خشم خود بمیرید) مرگ بر اسراییل و لعنت بر یهود «لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ بَنِی إِسْرٰائِیلَ » (کسانی که از بنی اسراییل کافر شده اند مورد نفرین واقع شده اند)؛
ص:83
همچنین «لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النّٰاسِ عَدٰاوَةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا» (سرسخت ترین دشمنان مسلمانان یهود و مشرکان هستند) وپیروزی از آن اسلام است. این پنج عبارت، از قرآن کریم الهام گرفته شده اند. او طلاب دینی را در اماکن متعدد گردهم جمع نموده و برای آنان سخنرانی می کرد. این سخنرانی ها برگرفته شده از قرآن کریم بود. وی از این تعداد کم یک امت ساخت که از بیداری و آگاهی اسلامی بهره مند بود.سید حسین بدرالدین الحوثی این شیوه را از امام خمینی(رضوان الله علیه) برگرفته بود.
این نهضت قرآنی، شیعه و سنی را گردهم جمع کرده و همگان به ریسمان کتاب الهی چنگ زده اند. دشمن اصلی و بزرگ ما آمریکا و اسراییل است. شما در یمن از هر کس سؤال کنید، چه کودک ،چه پیر، چه مرد و حتی زن که دشمن واقعی شما کیست ؟ خواهند گفت، دشمن اصلی ما آمریکا و اسراییل است. این دشمن مشترک میان تمام مسلمانان وحدت ایجاد کرده است. خداوند متعال می فرماید: (وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّٰهِ جَمِیعاً وَ لاٰ تَفَرَّقُوا)؛ همگی به ریسمان الهی چنگ زنید و پراکنده نشوید.
ص:84
شکل گیری این جنبش ادامه راه انقلاب زیدیه از زمان امام زید بن علی به شمار می رود. انتساب ما با امام زید بن علی، همچون انتساب سایر مذاهب با پشوایان شان نیست. همچون مذهبی حنفی، مالکی و شافعی نیست. هر کس به امام زید بن علی انتساب یابد، به عدالت، توحید و ضرورت امر به معروف و نهی از منکر و قیام علیه ستمکاران معتقد است. هر کس علیه ستمکاران قیام کند، ما او را زیدی می دانیم. به همین دلیل ما امام خمینی(ره) را پس از قیام علیه شاه، زیدی می دانیم. ما او را یکی از پیشوایان خود می دانیم. جنبش انصارالله حرکت شهید سید حسین بدرالدین الحوثی را امتداد طبیعی انقلاب زیدی ها می داند که امام زید بن علی در آن زمان پایه گذارش بود.
در آن زمان که انصارالله حرکت خود را در یمن آغاز کردند، دو حزب وجود داشت که زمام امور کشور را در اختیار گرفته بودند. حزب کنگره ملی به رهبری علی عبدالله صالح و حزب تجمع یمنی الاصلاح به رهبری عبدالمجید الزندانی(تحت
ص:85
نفوذ آل احمراست). این دو حزب، زمام امور کشور را در اختیار داشتند. وقتی رهبر شهید ما [حسین الحوثی] قیام کرد، ادعاهای دروغینی به او نسبت دادند. ما در آن زمان ضعیف بودیم و چیزی در اختیار نداشتیم. آنها علیه رهبر شهید ما دست به کار شدند و اعلام کردند که این فرد، مدعی نبوت و امامت است و می خواهد ما را به گذشته و قهقرا ببرد و جادوگر است. در همین راستا اتهامات بی پایه و اساس بسیاری به او نسبت دادند. وقتی رییس جمهور یمن در آن زمان به آمریکا رفت و به هفت کشور صنعتی جهان سفر کرد. او پس از بازگشت از نزد رییس جمهور آمریکا، علیه سید حسین بدرالدین الحوثی اعلام جنگ داد. رهبر شهید در سال 2001 میلادی، هفتاد سخنرانی ایراد کرد. او طلاب را از سراسر کشور گرد خود جمع نموده و برای آنان به سخنرانی پرداخت. طلاب فرهنگ رهبر شهید ما را در سراسر یمن انتشار دادند و شعارهای وی پس از اقامه نماز جمعه سر داده شد. طلاب به دستور شهید سید حسین به صنعا می رفتند و پس از اقامه نماز جمعه شعارهای یاد شده را سر می دادند. بسیاری از آنان در حدود هزار نفر بازداشت شدند. برخی از آنان چهار سال، برخی پنج سال و شماری نیز بیشتر در زندان باقی ماندند، تعدادی در زندان درگذشتند و به دلیل این شعار شکنجه شدند.
ص:86
حزب حاکم در آن زمان دنباله رو آمریکا بود و تجمع یمنی اصلاح مورد حمایت عربستان قرار داشت که خط مشی وهابی را در پیش گرفته بود. آن ها فتوا دادند که کشتن این شخص یعنی سید حسین بدرالدین واجب است، یارانش را باید کشت، خانواده هایشان را باید به قتل رساند و زنان شان را مورد تجاوز قرار داد و خانه هایشان را ویران کرد. اولین جنگ علیه حوثی ها در سال 2004 میلادی شکل گرفت. جنگ سه ماه در کوهستان مران ادامه یافت. در این جنگ، تقریباً 15 هزار تن از ارتش کشته شدند و هفتصد تن از نیروهای انصارالله به شهادت رسیدند که یکی از آنان، سید حسین بدرالدین بود. جنگ بعد از شهادت وی متوقف شد و جنازه او را برداشتند و در زندان مرکزی صنعا دفن کردند، تا آن را تحویل انصارالله ندهند و بر قبر وی، گنبد و بارگاه نسازند و مردم به زیارت وی نیایند. جنازه این شهید، تقریباً ده سال در زندان مرکزی باقی ماند. سپس دومین جنگ شعله ور شد. برادرش سید عبدالملک بدرالدین الحوثی جایگزین وی گردید. خداوند به این فرد علم و حکمت بخشیده است. او کم سن و سال است و 34 سال دارد. اما فردی است که خداوند به او علم و حکمت بخشیده و شما می توانید سخنرانی های او را که از شبکه المسیره پخش می شود، را تماشا کنید. دومین جنگ در منطقه «المشور»، واقع در صعده، شعله ور گردید.
ص:87
این منطقه سه تا چهار کیلومتر امتداد داشت و انصارالله در این منطقه در محاصره قرار داشتند. ارتش علیه آن ها از انواع تسلیحات تانک، زره پوش و موشک های کاتیوشا و گلوله های خمپاره استفاده کرد. دومین جنگ در سال 2005 میلادی رخ داد که تقریباً پانزده روز به طول انجامید. نیروهای انصارالله به نقطه دیگری به نام «النقعه» انتقال یافتند. سومین جنگ نیز در سال 2006 میلادی روی دادند. دامنه جنگ سوم گسترش یافت و سه ماه به درازا انجامید. جنگ چهارم در بسیاری از مناطق صعده همچون بنی عام و کوهستان مران گسترش یافت. این نبرد تقریباً هفت ماه به طول انجامید. پنجمین نبرد تقریباً دو ماه طول کشید که در سال 2008 میلادی روی داد. ششمین جنگ در سال 2009 میلادی اتفاق افتاد که شدیدترین نبرد به شمار می رفت و طی آن، هم زمان با عربستان و ارتش یمن وارد نبرد شدیم. این نبرد هفت یا هشت ماه طول کشید. بسیاری شهید شدند و خانه های زیادی ویران شد، اما به امید خدا بر ارتش عربستان و ارتش یمن پیروز شدیم.
دو مذهب زیدیه و شافعی طی بیش از هزار سال است که در کنار یکدیگر به سر می برند وزیدی پشت سر شافعی
ص:88
و شافعی پشت سر زیدی نماز می خواند؛ اما اخیراً با پیدایش مذهب وهابی در عربستان، آن ها مذهب وهابی را انتشار دادند. این مذهب در صدد از بین بردن دو مذهب شافعی و زیدی برآمد. آن ها مساجد خاص خود را بنا کردند و ائمه جمعه و جماعتی از میان خود برگزیدند. آن ها کتاب های وهابیت را در یمن انتشار دادند، به اعتبار این که زیدیه گروه ضعیفی هستند و چیزی در اختیار ندارند. بدین ترتیب، مذهب وهابیت با حمایت و هزینه عربستان در یمن گسترش یافت، اما به امید و یاری خدا، پس از انتشار یافتن این نهضت قرآنی مذهب صادراتی عربستان جایگاه خود را از دست داد.
وهابی ها در دماج مقر اصلی خود در یمن جنگ ها را یکی پس از دیگری بر ما تحمیل کردند. وهابی ها از دیرباز در دماج واقع در استان صعده از سراسر جهان گردهم جمع می شدند. آن ها سعی داشتند تا مذهب زیدی و شیعه را از یمن ریشه کن کنند، زیرا استان صعده مرکز اصلی زیدی ها در یمن به شمار می رفت. آن ها در دماج، مدرسه دارالحدیث را تأسیس کردند. در این مدرسه، وهابی ها از سراسر جهان گردهم جمع شده اند. آن ها این مدرسه را به شهرکی برای خود تبدیل کردند. اما شکر خدا نهضت قرآنی و انصارالله توانست آن ها را به طور کامل ازصعده بیرون براند. وهابی ها با
ص:89
حمایت عربستان با انصارالله به نبرد پرداختند، اما خداوند انصارالله را یاری رساند و توانستند تکفیری را از صعده بیرون برانند. ما هم اکنون شاهد پیروزی های پی درپی انصارالله در یمن هستیم واستان ها، یکی پس از دیگری به دست انصارالله در حال تصرف شدن است. تعز، مارد، حدیده و مأرب و بسیاری از مناطق یمن در اختیار انصارالله قرار گرفته است. ان شاء الله تکفیری ها دیگر به اینجا بازنگردند.
بله، بسیاری از اهل تسنن در میان انصارالله حضور دارند. در میان شافعی و زیدی وحدت وجود دارد. شافعی پشت سر زیدی و زیدی پشت سر شافعی نماز می خوانند. دشمن ما وهابیت است و وهابیت ان شاءالله به زودی از بین خواهد رفت.
وهابی ها در دماج، در دارالحدیث، وادی آل ابوجوباره، کتاف و حاشد به رهبری آل احمر و عمران حضور داشتند. پس از تصرف عمران، آن ها از استانی به استان دیگر آواره شدند. انصارالله القاعده را محصول ساخت آمریکا می داند، دستگاه
ص:90
اطلاعات و دولت آمریکا القاعده و داعش را به وجود آوردند. هم اکنون وهابی ها در جنوب یمن، در استان البیضه حضور دارند. همان گونه که در سایت های خبری دیدیم و شنیدیم، انصارالله رداع را به تصرف خود درآورده است که در نزدیکی البیضه واقع شده؛
با این حال وهابی ها در البیضه، الجوف و أبین و حضرموت هم چنان حضور دارند.
بسیاری از هواداران جنبش جنوب جزو یاران انصارالله، به شمار می روند. پیروان علی سالم البیض و الخفجی هر یک از آن ها، خط مشی خاص خود را دارد. برخی از آن ها دنباله رو عربستان هستند. با این حال بسیاری از مردم جنوب هوادار انصارالله هستند، زیرا به آن ها همانند ما ظلم و ستم روا داشته شده است. آن ها مورد حمله قرار گرفتند، هم چنان که ما شش بار در صعده مورد حمله قرار گرفتیم. گروه های بسیاری وجود دارند و هر گروه رهبران خاص خود را دارد، اما اکثریت مناطق جنوب، دنباله رو علی سالم البیض هستند.
ص:91
رهبر ما سید عبدالملک بدرالدین الحوثی در روز عید غدیر به ایراد سخنرانی پرداخت و اظهار داشت که از برادران جنبش جنوب در خارج از یمن می خواهد تا به کشور بازگردند.
آن هم پس از آن که انصارالله ژنرال خونریز جنایتکار طاغوت علی محسن احمر و نیروهایش را از جنوب بیرون راند. عبدالملک اظهار داشت که خانه های شما در اختیار ما است، بفرمایید. ما با عدالت هرگونه ظلم و ستم رواداشته شده علیه شما را جبران خواهیم کرد.
من در اصل، خود از قبیله حاشد هستم که این قبیله بزرگی است و عبدالله بن حسین الاحمر ریاست آن را برعهده داشت. این شیخ در مأرب بر یمن حکم فرمایی می کرد. او میلیون ها دلار از عربستان ، قطر و ترکیه دریافت می کرد و شاخه نظامی علی محسن الاحمر را در اختیار داشت. فرزندان الاحمر ثروت کشور را به یغما بردند، در کشور فساد به راه انداختند و بر قبیله خود اعتماد کرده بودند. خوشبختانه با یاری خداوند متعال انصارالله توانستند بر قبیله حاشد مسلط شوند، خاندان احمر متلاشی شدند و احمر وقتی خواست به عربستان برود، این کشور به او بها نداد، زیرا برای
ص:92
آن ها حکم ورقه سوخته را داشت و دیگر سودی برای آن ها نداشت. عربستان میلیون ها دلار برای از بین بردن یمن، ایجاد فتنه و آشوب در کشور ما هزینه کرده بود و آن ها را در اختیار خاندان های احمر و حاشد قرار داده بود. اما این کمک ها تماماً بر باد رفت.
من سیاستمدار نیستم. رهبر ما در موارد بسیاری اظهار داشته اند که ما قدرت طلب نبوده و خواهان به چنگ آوردن دولت و یا مشارکت در دولت نیستیم. اما انصارالله بر عملکرد دولت نظارت خواهند داشت. هم چنان که سید حسن نصرالله در جنوب لبنان بر فرآیند امور نظارت دارد. ما هیچ کس، چه وزیر یا نخست وزیر را تحت فشار قرار نمی دهیم.
ما به عنوان مسلمان، قانون اساسی خود را بر اساس قرآن کریم تدوین کرده ایم. ما قبل از تصرف صنعا، مسائل خود را بر اساس احکام شرع مبین اسلام حل می کردیم. ما علمایی در اختیار داریم و مذهب زیدیه سرشار از فروع دینی است. ما دادگاه های
ص:93
دولتی نداریم، بلکه دادگاه های شرعی داریم که انصارالله در تمامی مناطق آنها را تشکیل داده اند.
برخی از زیدی ها در ابتدای نهضت، مخالف بودند، آن ها از دولت یمن می ترسیدند، بنابراین سکوت را در پیش گرفته بودند، اما بعد از این همه جنگ و شهدایی که تقدیم کردیم، آنان به طرفدار تبدیل شدند و هم اکنون شمار مخالفان از انگشتان دست کمتر است.
قبیله حاشد زیدی هستند. سید عبدالملک بدرالدین اصالتاً از شهر حوث و متعلق به شهر حاشد هستند. سید وقتی مردم حاشد را گردهم جمع کرد، گفت که من حاشدی هستم. من حسینی هستم. وقتی در سال های 2004 میلادی به بعد، با انصارالله به نبرد برخاستند، گفت من یکی از شما هستم. سیدعبدالملک اصالتاً حاشدی است.
تفاوتی میان آنها نمی بینم. علی عبدالله صالح مزدور آمریکا بود، اما منصور عبدربه مزدور چند جانبه است؛ او از آمریکا، عربستان و کشورهای ده گانه دستور می گیرد.
ص:94
هیچکس نمی داند او چه مذهبی دارد.
ان شاء الله خوب است. پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمودند: پاسداری از یک کار از انجام آن، سخت تر است. ما از برادران انصارالله می خواهیم تا از پیروزی های خود محافظت کنند.
من پیش بینی می کنم که آینده بسیار سخت تری در مقایسه با وضعیت موجود خواهیم داشت. ان شاء الله مردم با یک دیگر به همکاری خواهند پرداخت، زیرا این پیروزی ها برای آمریکا و عربستان بسیار گران تمام شده است.
ص:95
ص:96
مصاحبه با سیدیحیی طالب مشاری (نمایندۀ جنبش انصارالله در نجف اشرف)(1)
سیدیحیی طالب مشاری، اهل کشور یمن هستم. در سال 1976 متولد شدم. بعد از گرفتن مدرک علمی دیپلم برای ادامۀ تحصیل در حوزۀ علمیه به ایران مسافرت کردم و در مرکز جهانی علوم اسلامی و سپس جامعة المصطفی مشغول به تحصیل شدم. در قم با علمای
ص:97
زیدی مذهب از جمله بدرالدین حوثی نیز ارتباط داشتم و مدتی را هم نزد ایشان به تلمذ پرداختم. در حال حاضر هم نمایندۀ انصارالله در نجف اشرف هستم.
بررسی زمینه های شکل گیری انصارالله به راحتی قابل انجام نیست؛ همان طور که رهبرمعظم انقلاب می فرمایند این انقلاب جمهوری اسلامی ثمرۀ زحمت های دویست سالۀ مجاهدان است؛ یعنی دویست سال زحمت کشیدند تا انقلاب به ثمر رسید. انصارالله یمن نیز نتیجۀ جهاد جوانان مؤمن و حزب حق این کشور در طول پنجاه سال بوده است. شیعیان زیدی یمن همیشه در حال جهاد بوده و هستند.
سید علامه بدرالدین الحوثی(رحمة الله علیه)به نظر من که سال ها در قم و یمن نزد ایشان شاگردی کرده ام، یک شخصیت استثنایی و دارای ویژگی های منحصر به فردی بود و نگاه های بسیار عظیمی داشت و همواره به دنبال ایجاد وحدت اسلامی بود؛ تا جایی که وقتی در قم زندگی می کردیم و ایشان به زبان فارسی تسلطی نداشت، اصرار داشت که هر جمعه در نماز جمعه شرکت کنیم. همیشه هم مانند یک سرباز کوچک در گوشه ای می نشست و با دقت به سخنرانی های نماز گوش می کرد.
ص:98
از نظر فقه زیدی حرف زدن مردم در نماز جمعه، نماز را باطل می کند؛ یعنی تأکید دارند که سخن گفتن در بین خطبه ها حرام است. با این وجود سید در نماز جمعۀ قم که مردم در بین نماز شعار مرگ بر آمریکا سر می دادند، شرکت می کرد و می گفت این شعاردادن نماز را باطل نمی کند؛ چون به اذن امام است و خود امام به هنگام شعارهای مردم، ساکت می شود. شاید روایت و هدف فقها و علمای زیدی از حرام کردن حرف زدن در بین نماز برای زمانی است که امام جمعه راضی نباشد.
در حقیقت سید با این اعمال و گفتار خود نشان می داد که همۀ مسلمانان در یک صف هستند و وحدت دارند. ایشان از وجود شخصی خودش فاصله گرفته بود و تمام فکر، زندگی و بعضی از فروع اعتقادات خود را در مسیر مصالح اسلام، وحدت مسلمین و خدمت به اسلام وقف کرد.
سیدبدرالدین با شروع قیام امام خمینی (رحمة الله علیه) و با وجود سختی های زیاد از انقلاب ایشان حمایت کرد؛ حتی هنگامی که ایران در عملیات های جنگی برضد حزب بعث و گروهک های منافق به پیروزی دست می یافت، به رسم عشایر به بالای خانه اش
ص:99
می رفت و تیراندازی می کرد. ثواب تدریس تعلیم عقاید به طلاب را برای یاری حزب الله نیت می کرد.
سید در برخورد با همگان حتی با فرزندانش نیز همانند یک برادر و عالم بزرگ برخورد می کرد؛ یعنی حتی کودکان را نیز یک عالم بزرگ محسوب می کرد. من بسیار تعجب می کردم وقتی می دیدم سید به گونه ای با فرزندانش صحبت نمی کند که احساس کنند از ولایت پدری خود استفاده می کند. به همین جهت فرزندان سید در مقایسه با سایر علما بسیار متفاوت هستند و در حال حاضر هر کدامشان یک شخصیت قدرتمند، مستقل، متفکر هستند؛ چون از کودکی به آنان جایگاه، کرامت، استقلال، احساس وجود و... داده است.
سیدبدرالدین حوثی(رحمة الله علیه) در عصر حاضر اولین کسی بود که در جزیرة العرب به شکل منسجم و جدی با پروژۀ استکباری وهابیت و تفکر انحرافی آنان که برای ایجاد اسلام هراسی در جهان شکل گرفته است، به مقابله برخاست و از لحاظ علمی نیز آنها را به شدت سرکوب کرد و کتاب «تحریر الافکار» را با ادله ای مستحکم و قوی در رد افکار و ادعاهای باطل این فرقۀ ضاله به نگارش
ص:100
درآورد. جالب آن که در این کتاب از جمهوری اسلامی، ایران و شیعۀ امامیه نیز به شدت دفاع کرده است.
کتاب «الغارة السریعه فی الرد علی الطلیعه و الایجاز فی رد علی الفتوا الحجاز» نیز از دیگر تألیفات این بزرگوار است که البته تا صد عنوان کتاب از ایشان به یادگار مانده است.
سیدبدرالدین با این خصایص و ویژگی های خاص به تنهایی در برابر جریان وهابیت قد علم کرد. وهابی ها نیز با حمایت جهانی و به ویژه آمریکا سید را آواره کردند؛ منزلش را در صعده و دیگر مناطق، هدف گلوله های خود قرار دادند. وقتی کشور اردن از دادن اقامت به سید خودداری کرد، به ایران آمد و در قم ساکن شد.
سید در یمن از معدود علمایی بود که بسیار تلاش می کرد و حتی با وجود تصورات نامطلوبی که از فعالیت های حزبی در یمن حاکم بود، علما را برای تأسیس حزب در فشار قرار داد. در شرایط سخت فرهنگی هم زنان نمی توانستند خارج از منزل به فعالیت اجتماعی بپردازند، سید به خاطر حفظ مصالح اسلام فتوایی صادر کرد که زنان می توانند بدون داشتن برقع عکس بگیرند تا بتوانند در فعالیت ها حضور داشته باشند.
سید با کمک علما حزب الحق را تشکیل داد؛ اما بعد از مدتی همین علما به مخالفت برخاستند و سعی کردند تا حزب را از بین ببرند.
ص:101
سید که از این عملکرد علما دلگیر بود، جوانان را درگیر کرد و حزب شباب المؤمن را تشکیل داد.
بعد از کنسل شدن حزب الحق، حزب شباب المؤمن تأسیس شد و رشد چشمگیری هم داشت. همین پیشرفت باعث شد تا دولت با حمایت آمریکا و عربستان بین مسئولین شباب المؤمن و علمای زیدی اختلاف ایجاد کنند تا اساس حزب، نابود شود. در شرایطی که امکان رویارویی با علما وجود نداشت و جوانان شباب المؤمن هم به توصیۀ بزرگانِ خیرخواه وقعی نمی نهادند، سیدحسین، فرزند سیدبدرالدین به یک بن بست رسید و برای ادامۀ تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد به کشور سودان رفت.
سیدحسین بعد از مدتی با یک مدل مبارزاتی جدید بازگشت و آن این که در ابتدا باید سَر استعمار را قطع کرد؛ نه دُم استعمار را که همان وهابی ها هستند. باید با آمریکا مبارزه کرد؛ چون آمریکا زمینۀ حضور وهابیت را برای ایجاد فتنه ایجاد کرده است.
سیدبدرالدین زمانی که فرزندش، سیدحسین این شعار و تفکر مبارزاتی را مطرح کرد، یک مرجع بزرگ بود؛ با این وجود، زیر لوای سیدحسین قرار گرفت و خودش را از یاران او معرفی کرد و مردم را هم به تبعیت از سیدحسین فرامی خواند.
ص:102
علما از این منش اخلاقی و رفتاری سیدبدرالدین متعجب بودند؛ چون به طور طبیعی سیدحسین می بایست تحت فرماندهی پدرش باشد؛ اما توجه به مصالح اسلام و مسلمین این مسئله را برعکس کرده بود.
علی عبدالله صالح تصمیم داشت تا سیاهی پروندۀ ارتباطش با آمریکا و عربستان و نیز وضعیت بد اقتصادی یمن را در قالب جنگ با حزب الحوثی ها بپوشاند؛ همان طور که صدام حسین جنگ با ایران را آغاز کرد تا از حمایت جهانی برخوردار شد. با خطگیری از این تفکر صدام، اعلام کرد که سیدحوثی یک شیعه، موالی ایران و مخالف آمریکاست. عربستان هم با سید، مخالف است؛ پس اگر با حزب الحوثی ها وارد جنگ شود، همه از او حمایت مالی خواهند کرد؛ حتی مسئلۀ القاعده هم فراموش می شود. با این پیش بینی تبلیغات زیادی انجام دادند که ایران در مسائل داخلی یمن دخالت کرده است تا این کشور را تصرف کند.
البته پیش بینی علی عبدالله صالح از حمایت مالی، به وقوع پیوست؛ اما یک نکتۀ مهم را درنظر نداشت و آن هم حاکمیت خدا بر جهان بوده است. کشتن مردم بی گناه کوچه و بازار که در مسائل جنگی هیچ دخالتی نداشته اند به بهای این که پولی را به دست آورد و با آن مشکلات اقتصادی کشورش را حل کند، باید در تاریخ ثبت شود تا
ص:103
حاکمان از خدا بیم داشته باشند؛خدایی که همه چیز را مطابق حکمت خود برهم خواهد زد و معادلات را تغییر خواهد داد.
سیاست سیدبدرالدین و جانشین وی سیدعبدالملک بر مبنای تقوا بوده است؛ تقوا به معنای دفع شر. همیشه هم اعلام می کردند که ما به دنبال شرسازی نیستیم؛ به همین جهت وقتی دولت مسئلۀ صلح را مطرح می کرد، می پذیرفتند و حتی از جان و حق خود می گذشتند تا جان مردم حفظ شود.
البته من با سیدحسین به اندازۀ سیدبدرالدین و سیدعبدالملک ارتباط زیادی نداشتم؛ اما متوجه شدم که سیدحسین یک شخصیت بسیار قیاد و رهبر، کم حرف؛ اما پرتلاش، زرنگ و نافذ در دل ها بود؛ به گونه ای که وقتی یک نفر با ایشان ملاقات می کرد، ناخواسته ولایت ایشان را می پذیرفت.
شخصیت سیدعبدالملک و سیدحسین از برکات وجود سید بدرالدین است. سیدبدرالدین، خودش و فرزندانش را این گونه بزرگ کرد و به آنها شخصیت و کرامت داد. به یاد دارم زمانی که در قم بودیم و سیدعبدالملک هم هفده ساله بود، سیدبدرالدین در
ص:104
کارها با او مشورت و از نظراتش استفاده می کرد و حتی او را به عنوان مسئول دفترش نیز انتخاب کرده بود. این گونه رفتارها نشان می دهد که سیدبدرالدین عقل و تدبیر رهبری را از هفده سالگی در فرزندانشان ایجاد و تقویت می کردند. به همین جهت سیدعبدالملک یک شخصیت قوی، رهبر و عالم است. از لحاظ علمی هم تمام کتب لغوی را در سن هفده سالگی نزد پدرشان آموخته و مسلط بر علم لغت بودند و علم فصاحت و بلاغت را ادامه می دادند.
به اعتقاد من سیدعبدالملک یک مجتهد، حافظ قرآن و بخش زیادی از نهج البلاغه و در کل یک علامه است؛ اما تمایلی به اظهار ندارد. سیدبدرالدین روش خاصی برای درس خواندن داشت؛ به طوری که در مدت سه سال طلاب را به درجۀ اجتهاد می رساند. خودشان می گفتند که فرزندانم هر روز همراه با من درس می خوانند؛ پس با روشی که ایشان داشتند، فرزندانشان حتماً علامه هستند. البته پذیرش عالم بودن فرزندان سیدبدرالدین برای مردم کمی سخت است؛ چون در یمن معمولاً این طور است که مردم عالم بودن را به ریش سفیدی می دانند؛ اما من به عنوان یک طلبۀ متخصص در علوم دینی بر این باور هستم که سیدعبدالملک یک عالم است.
سیدبدرالدین و فرزندانش یک نعمت بزرگ، خانواده ای بسیار خوب، متدین، فداکار و زحمتکش هستند که خدا به واسطۀ حضور
ص:105
این خاندان، برکات زیادی را در یمن، جاری کرده است؛ مثلاً ما هیچ گاه در خواب هم فکر نمی کردیم که تشیع بار دیگر در صنعایی که 95 درصد از مساجد، مراکز و مردمانش در دستان سلفی ها اداره می شد، زنده شود و یادواره های زیادی هم توسط شیعیان در این شهر برگزار شود.
جامع البحرین، بزرگترین مرکز و مسجد زیدیان در صنعاست که توسط علامه حمودعباس المؤید و علامه محمد منصور، اداره می شد. 70 درصد از این مرکز را سلفی ها تشکیل می دادند؛ یعنی شیعیان زیدی در معرض نابودی بودند.
وهابیت، هفتاد سال تلاش کرد؛ اما با معجزه و لطف الهی، فضا به نفع شیعیان تغییر کرد. معتقد هستیم ان شاءالله یاران حزب انصارالله بدون عجب، غرور، تغیر از مسیری که انتخاب کردند و با اطاعت از شخصیت مخلص، مؤمن و متعهد علامه سیدعبدالملک، علاوه بر یمن در تمام جزیرة العرب تحولاتی را ایجاد خواهند کرد که البته نیازمند استقامت و پیوند عمیق با خدا هستند؛ همان خدایی که آنها را از بزرگ ترین امواج تاریکی و ظلمانی نجات بخشید.
خطرناک ترین مسائلی که امروزه حزب انصارالله را تهدید می کند، چند نکته است:
ص:106
1. احساس غرور و اعتقاد به این که خودشان این کار را انجام دادند. این، یک خطر بسیار بزرگی است. در یکی از جنگ های صدر اسلام که پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله)و امام علی(علیه السلام) نیز حضور داشتند، مسلمانان به جبهه و تعداد خودشان مغرور شدند که ما شکست
نمی خوریم، ما قوی هستیم، ما زیاد هستیم. خداوند قضیه را برخلاف باور مسلمانان هدایت کرد و سپاه کم تعداد کفار بر لشگر اسلام پیروز شد. باید اعتماد به خود را از بین برد و فقط به خدا ایمان داشت.
2. داشتن عرق ملی امری پسندیده نیست؛ فقط باید به خدا توجه داشت؛ چون وقتی تعصب ملی در حرکت های اسلامی شعله ور شود، نَفَس الهی از این حرکت خارج خواهد شد. انصارالله هم نباید گرایش منطقه ای را در مبارزات خود وارد کنند؛ مثلاً این که ما یمنی هستیم، ما اهل صعده هستیم، ما اهل فلان منطقه هستیم و... . همۀ زمین از آنِ خداست و همۀ مردم هم بنده های خدا هستند و هیچ کسی بهتر از دیگری نیست و خدا خودش کمک می کند.
عرق ملی داشتن و افتخار به کوه، دره و... زمین گیر می کند. زمین یک خاک است که دیر یا زود در آن قرار می گیریم و ما را خواهد بلعید. حتی عنصر مذهبی، عنصر نژادی، هر چیز و هر نغمه ای که در آن عنصری غیر از خداست، نابودکننده است و خطرش از سلاح های پیشرفته هم بیشتر است. فقط باید به خدا و انسان باعظمت افتخار کرد.
ص:107
3. اختلاف در هستۀ اصلی نیز خطری بزرگ است. اگر اختلافی بین اعضای اصلی ایجاد نشود، کارهای زیادی انجام خواهد شد. اگر درهستۀ اصلی و اولیۀ صحابه، اختلافی به وجود نمی آمد، اسلام بر همۀ دنیا احاطه پیدا می کرد. پیغمبر نمی توانستد اقدامی کنند چون صحابه هستۀ اصلی اسلام بودند. بنابراین هستۀ اصلی انصارالله باید تسلیم باشند و از سیدعبدالملک اطاعت کنند؛ تا جایی که اگر برای هرکدام از این افراد احساس ضایع شدن حق ایجاد شد؛ ولو حق هم با او باشد، باید گروه را ترک کند تا مشکلی ایجاد نشود.
الحمدلله تا امروز چنین مشکلی در انصارالله وجود نداشته است؛ با وجود آن که مطمئن هستیم عربستان و آمریکا به دنبال ایجاد مشکل در این حزب فعال هستند؛ به ویژه آن که به این باور رسیده اند که شکست حزب الحوثی ها از بُعد جنگی نخواهد بود و باید از طریق ایجاد اختلاف در هستۀ اصلی حزب، آنها را متزلزل کنند؛ یعنی شکست از درون و نیز ایجاد غرور و دورکردن از خدا.
من معتقد هستم اگر حزب انصارالله همین گونه استقامت کنند، کارهای بزرگ تری را انجام خواهند داد؛ اما باید همواره به خدا توکل داشته باشند تا به هدف خود دست یابند.
ص:108
(مصاحبه با عبدالوهاب یحیی المحبشی) (1).
عبدالوهاب یحیی المحبشی هستم که در واحد تحقیقات دانشگاه یمن مشغول به کار می باشم. همچنین به عنوان عضو انصارالله در صنعا، در بخش تأمین نیازهای دانشجویان فعالیت دارم.
مردم یمن از همان ابتدای ورود اسلام به این کشور در دوران پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله)،شیعه اهل بیت(علیهم السلام)
ص:109
به شمار می رفتند؛ در زمان بعثت، فردی بنام «باذان الفارسی» در یمن پادشاه بود. لذا وقتی نامه های پیامبر(ص) به پادشاهان رسید. این نامه در صنعا نیز به دست باذان رسید. حاملان نامه به نقل از پیامبر گرامی اسلام (ص) به پادشاه یمن عرض کردند که «کسری» پادشاه ایران، کشته شد. باذان در جواب گفت: «باشد منتظر بمانید تا خبر کشته شدن وی به ما نیز برسد.» همین که خبر کشته شدن کسری به باذان رسید، او هم به پیامبر(ص) ایمان آورده و مسلمان شد. حتی ایرانیانی هم که در یمن بودند، مسلمان شدند و اسلام در میان آنان انتشار یافت. پس از آن، پیامبر (ص)، امام علی(علیه السلام) را به یمن اعزام کرد. ایشان نیز ساکنان بومی یمن را به اسلام دعوت کردند و آنها مسلمان شدند. پیامبر(ص) باذان را به عنوان پادشاه آنان قرار داد. یمنی ها از همان تاریخ، عاشق امام علی(علیه السلام) شدند. لذا تاکنون عشق علی در خمیرمایه یمنی ها وجود دارد. شما عشق مردم ایران به امام علی بن موسی(علیه السلام) را مشاهده کنید. در میان ایرانیان این عشق چه تحول عظیمی را به وجود آورده است. عشق مردم ایران به امام رضا(علیه السلام) یک عشق بی نهایت است. تا چه رسد به امام علی(علیه السلام) که در محیط یمن قرار گرفتند و مردم آنجا را به اسلام دعوت کردند. مردم یمن از آن تاریخ تا به امروز، شیعه هستند.
ص:110
در ارتباط با حرکت انصارالله باید گفت ماهیت آن توسط بدرالدین الحوثی، پدر آقای عبدالملک الحوثی، تبلور یافت. وقتی انقلاب اسلامی در ایران به رهبری امام خمینی(قدس سره)شکل گرفت، آقای بدرالدین کاملاً از آن حمایت نموده و آن را تأیید کرد. بدرالدین تنها و تهیدست بود، ثروتی هم نداشت؛ اما وقتی پیروزی های امام خمینی (قدس سره) را در انقلاب اسلامی ایران یا علیه رژیم صدام حسین می شنید، بیرون آمده و به نشانه شادی، از شنیدن خبر پیروزی های امام(قدس سره)تیراندازی هوایی می کرد. مردم سؤال می کردند که چرا تیراندازی هوایی می کند، وی به آنها می گفت که این کار را به خاطر ابراز شادی از شنیدن خبر پیروزی انقلاب اسلامی و یا شکست صدام در جنگ انجام داده ام.
آقای بدرالدین در یمن نیز محیطی را عاشق انقلاب اسلامی ایران به وجود آورد. و به مرور این محیط گسترش یافت. اما تبلور اصلی ماهیت انصارالله توسط حسین بدرالدین فرزند وی شکل گرفت. او در دامان پدر با عشق به امام خمینی(قدس سره)پرورش یافت. آنها از امام خمینی(قدس سره)به عنوان یک مرد قرآنی یاد می کردند و می گفتند در این دوران امام خمینی(قدس سره)پیرو قرآن و اهل بیت(علیهم السلام) است و ما بر همین اساس، عاشق امام خمینی(قدس سره)هستیم. ایشان مسلمانان را
ص:111
به سمت عنوان بزرگ رهنمون کردند. امام(قدس سره)به ما فهماند که ما همگی امت مسلمان هستیم. ایشان نه تنها معشوق مسلمانان بودند، بلکه معشوق مستضعفان غیرمسلمان نیز بودند؛ لذا انقلاب اسلامی تحت عنوان انقلاب مستضعفین نام گرفت. پیشوای ما شهید حسین بدرالدین در نزد پدرش چنین روحیه ای را فراگرفت، روحیه اهتمام ورزیدن به تمام مستضعفان و روحیه سیرآب شدن از سرچشمه افکار انقلابی و تجددگرای امام خمینی(قدس سره)، می توان گفت که خیزش فکری حرکت انصارالله با شروع انقلاب اسلامی در ایران شکل گرفت. آقای بدرالدین با شروع انقلاب اسلامی در ایران، بذر اولیه انقلاب اسلامی در یمن را نیز کاشت. این انقلاب توسط فرزندش حسین پیشوای شهید یمن و فرزند دیگرش عبدالملک الحوثی شکل گرفت.
جنبش انصارالله با حرکت شهید حسین بدرالدین حوثی آغاز شد. وی فارغ التحصیل رشته کارشناسی ارشد علوم قرآنی بود و حافظ قرآن کریم به شمار می رفت و همواره به قرآن اهتمام می ورزید. شهید پیشوا از نوع اندیشمندان اسلامی بود
ص:112
که دیدگاه های کلی و فراگیری را مطرح می کرد. وی پس از گرفتن فوق لیسانس در رشته علوم قرآنی، خود را برای گرفتن دکترا در این رشته در سودان آماده کرد، اما قبل از گرفتن دکترا، به یمن بازگشت تا آن که حادثه یازدهم سپتامبر روی داد. همه مردم می گفتند عامل این حمله القاعده است. شهید پیشوا حاضر نشد تا تحصیلات خود را ادامه دهد و در یمن ماند. وی گفت: «این مرحله سرنوشت سازی است و ما نباید ساکت بمانیم. ما فقیر و مستضعف هستیم، اما باید سخن بگوییم. مسئولیت ما در برابر خدا اقتضا می کند که ساکت نمانیم».
وی در میان مردم حاضر می شد و اظهار می داشت که این کار القاعده نیست و دستگاه اطلاعاتی آمریکا عامل این حادثه بوده که توسط تکفیری ها روی داد؛ رویداد مزبور توطئه ای برنامه ریزی شده توسط صهیونیست ها و آمریکایی ها است تا بتوانند به بهانه مبارزه با تروریسم، به کشورهای اسلامی یورش برند. وی در همین ایام نقطه شروع حرکت خود را روز جهانی قدس قرار داد.
شهید حسین بدرالدین حوثی مردم را در روز جهانی قدس گردهم جمع کرد و در حضور مردم اولین سخنرانی خود را ایراد کرد. وی در این سخنرانی اطلاعیه امام خمینی(قدس سره)را به طور کامل برای مردم خواند؛ خط مشی، برنامه و طرح خود را برای شکل گیری انصارالله ترسیم نمود. وی در روز جهانی قدس تصویر کاملی از حرکت
ص:113
خود ارائه داد. حسین بدرالدین طرح مبارزه با آمریکایی ها در دراز مدت را مطرح کرد. و گفت: «ما فاقد نگرش صحیحی هستیم. نگرش صحیح آن است که به سوی مبارزه با آمریکایی ها پیش برویم؛ در همین راستا نیز طرحی عملی ارائه دهیم تا ملت به طور کامل جهت رویارویی با آمریکا فعال شود».
پس نتیجه می گیریم، اولین گام عملی در روز جهانی قدس در ماه رمضان سال 1422 هجری قمری برداشته شد. ما می توانیم این تاریخ را نقطه شروع مسیر قرآنی به طور عملی و موثر در سطح توده های مردم بدانیم. پس از گذشت دو سال و نیم، فرهنگ شهید حسین بدرالدین گسترش یافت. شعار مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسراییل در مساجد صنعا و بسیاری از مساجد کشور به یک امر رایج تبدیل شده بود. پس از آن دولت از سر داده شدن شعار مرگ بر آمریکا توسط مردم جلوگیری به عمل آورد. هر کس که شعار مرگ بر آمریکا می داد، دستگیر و زندانی می شد؛ تا آن که شمار زندانیان به هزار تن رسید. تنها جرم آنها این بود که شعار مرگ بر آمریکا سر داده بودند. آقای حسین بدرالدین حاضر نشد شعار مرگ بر آمریکا را متوقف کند و به همین دلیل آنها نظامیان خود را برای بازداشت وی گسیل داشتند، اما وی سه ماه مقاومت کرد تا آن که در آخرین
ص:114
جمعه ماه رجب سال 1425 هجری قمری، مصادف با 2004 میلادی شهید شد.
پس از شهادت وی، پیروانش پراکنده شدند؛ البته در حدود 300 تن از مجاهدینی که به همراه وی جهاد می کردند به شهادت رسیدند. بسیاری از غیرنظامیان نیز به شهادت رسیدند. منطقه ای که 16 هزار نفر جمعیت داشت، به طور کامل ویران شد. پس از آن، رژیم، پدر حسین بدرالدین را به صنعا برد و تحت اقامت اجباری قرار گرفت؛ وی چهار تا شش ماه در اقامت اجباری در صنعا بود، به بهانه این که دولت قرار است زندانیان را آزاد کند، پس از گذشت مدت زمانی، دولت زندانیان را آزاد نکرد و بدرالدین خود از صنعا به صعده بازگشت. دولت پس از آن، تصمیم گرفت نبرد دیگری علیه حوثی ها انجام دهد. رژیم، سایر مناطق مسکونی هواداران آقای بدرالدین را از بین برد تا آنجا که تانک های رژیم از روی پیکر مجاهدین گذشتند. پس از آن، آقای بدرالدین و سایر مجاهدین رو به صحرا گذاشتند. آنها در صحرا و کوهستان یک سال به دور از نگاه ها، جنگنده ها و تانک ها بسر بردند. آنان به سه گروه تقسیم شدند:
1. گروهی از آنها به سوی صحرایی به نام «فَرد» رهسپار شدند.
ص:115
2. گروهی نیز به منطقه ای به دور از عمران و آبادی، به نام «آل ثانی» عزیمت کردند.
3. گروه سوم هم به شهرها رفتند و در سطح شهرها مخفی شدند.
پس از گذشت تقریبا شش ماه، آقای عبدالملک بدرالدین رهسپار منطقه جدیدی شد و در آن زمان 26 سال داشت. پس از شهادت حسین بدرالدین، در کادر رهبری اختلال به وجود آمد. پدر شهید با تکیه بر یکی از شیعیان مخلص کارخود را پیش برد. در میان سایر اعضای حرکت، شجاعت وجود داشت، اما حکمت و تدبیر وجود نداشت. به دنبال آن عبدالملک بار دیگر مجاهدین را برگرد خود جمع کرد. اوضاع آنها استقرار یافت و از نوروحیه شان را بازسازی کرد. او در میان آنها امید ایجاد کرد. عبدالملک در 26 سالگی در میان آنان امید ایجاد می کرد.
شهید پیشوا در سال 2004 میلادی به شهادت رسید و در سال 2005 میلادی نیز این کشتار که از آن سخن به میان آوردم، روی داد. در سال 2006 میلادی، آقای عبدالملک مردم را از نو متحد ساخت. در این سال، اوضاع بهتر شد. دولت در سال 2006 میلادی بار دیگر در صدد از بین بردن این افراد برآمد، اما نتوانست. آنها سه ماه در برابر دولت مقاومت کردند و دولت هم در برابرشان ناتوان ماند.
ص:116
جنگ سال 2004 میلادی اولین جنگ بود. جنگ های سال های 2005 و 2006 میلادی دومین و سومین بودند. جنگ اول و دوم شبیه کربلا بود، اما سومین جنگ شبیه نبرد خندق بود. دشمن بازگشت، بدون آن که بتواند کاری از پیش برد. در همین راستا، چهارمین جنگ که روی داد، انصارالله نیز قوی تر شده بودند و توانستند بر مناطق دیگری مسلط شوند. پس از آن که قوی تر شدند، آمریکا و رژیم مجبور شدند قطری ها را برای میانجیگری به پیش بفرستند. میانجیگری قطر بر این اساس صورت گرفت که رژیم تمام زندانیان را آزاد کند، صلح و آشتی برقرار شود و به مردم نیز آزادی فکری ببخشد. اساساً مشکل ما با رژیم یک مشکل فکری بود. رژیم می خواست مانع از آن شود که اقدامی علیه آمریکا صورت دهند. با میانجیگری قطر، جنگ متوقف شد و رهبر مجاهدین از تمامی کوهستان ها عقب نشینی کرد، این مناطق را به رژیم تحویل داد و تربیت مجاهدین را از نو از سرگرفت.
تقریباً پس از گذشت یک سال، جنگ چهارم در سال 2007 میلادی و جنگ پنجم هم در سال 2008 میلادی روی دادند و هر یک ازاین نبردها، دو تا شش ماه به درازا کشید. جنگ چهارم بسیار شدید بود و مردم از خود صبر و ایستادگی نشان دادند. می توان گفت که
ص:117
نیروهای انصارالله در میدان جنگ شدیدترین نبردها را انجام می دهند؛ اما هرگز کمربند انفجاری به خود نمی بندند و خود را منفجر نمی کنند، یا آن که بر سر جاده بمب کار گذاشته و یا خودرو بمب گذاری کنند. آنها صحنه نبرد ایجاد می کنند و سپس به نبرد برمی خیزند. انصارالله در میدان نبرد با ارتش و تانک ها روبرو می شوند و می جنگند تا آن که نبرد به پایان برسد.
پس از آن که رژیم یمن کاملاً از پا درآمده بود و نمی توانست نبرد دیگری را بر پا نماید، در سال 2009 میلادی براساس رهنمود و حمایت عربستان نبرد دیگری به راه انداخت. پس از گذشت سه ماه از جنگ، عربستان خود در این جنگ شرکت کرد. لذا نبرد شدیدی روی داد که شش ماه به طول کشید. در این جنگ نیز عربستان هم شکست خورد و انصارالله توانست وارد خاک عربستان شده و بر روستاهای زیادی تسلط پیدا کند. در نهایت، آقای عبدالملک به عربستان پیام داد که ما خاک شما را نمی خواهیم، فقط از شما می خواهیم با ما نبرد نکنید و به ارتش یمن علیه ما کمک نکنید. عربستان پس از ناتوان ماندن در میدان نبرد، این پیام را دریافت کرد. انصارالله هم به شرط آن که عربستان به نبرد خود علیه ایشان پایان دهد، از سرزمین عربستان عقب نشینی کرد.
ص:118
خلاصه نبردها از این قرار بود. همان گونه که بیان شد سال های 2004، 2005، 2006، 2008 و 2010 میلادی این جنگ ها روی دادند و انگار که هر سال قرار بود آنها با ما در جنگ بسر برند. پس از سال 2010 میلادی مدتی گذشت تا آن که انقلاب های عربی به وجود آمد و پس از آن، انصارالله در سراسر یمن حضور فرهنگی خود را گسترش داد. این پیروزی اخیر نشات گرفته از آن بود که از سال 2011 تا 2014 ملت یمن به ماهیت واقعی انصارالله پی برد و متوجه واقعیت ها شدند و تمامی دروغ ها و تبلیغات دروغین و گمراه کننده علی عبدالله صالح، عربستان و مزدوران عربستان برملا شد، زیرا در طی چند سال گذشته، ملت یمن فهمید که انصارالله یک الگوی پیشرفته هستند و در نتیجه، ما امروز شاهد آن هستیم که ملت یمن در کنار انصارالله و در برابر القاعده، داعش، آمریکا و سردمداران باقیمانده رژیم سابق قرار گرفتند.
جنگ ها همواره در هنگام برداشت محصولات کشاورزی به وقوع می پیوست. وقتی زمان برداشت انگور و یا انار فرا می رسید این حملات هم شروع می شدند. زیرا کشاورزی تنها منبع درآمد مردم در صعده به شمار می رود. هرگاه زمان برداشت فرا می رسید، رژیم
حمله نظامی خود را آغاز می کرد. ما می دانیم که به استثنای سوریه، تمام کشورهای عرب بدون موافقت سفیر آمریکا تصمیم به اعلام
ص:119
جنگ نمی گیرند. در واقع این سفیر آمریکا است که به همه خط می دهد. تصمیم گیری در خصوص جنگ برعهده سفیر آمریکا است و کشورهای عرب بازیچه دست سفیر آمریکا هستند. به همین دلیل جمهوری اسلامی ایران با تمام توان از مقاومت در لبنان و فلسطین حمایت به عمل می آورد و در محاصره اقتصادی به سر می برد. بیست کشور عربی در محاصره اقتصادی تحمیل شده علیه ایران مشارکت دارند؛ زیرا آنها بازیچه ای بیش نیستند و سفیر آمریکا به آنها می گوید که باید ایران را در محاصره قرار دهید.
جنبش انصارالله دو شورا دارد یکی شورای سیاسی که فعالیت های سیاسی را اداره می کند و همچنین شورای جهادی دومین شورای جهادی.
عبدالملک بدرالدین رهبری همه بخش ها را برعهده دارند. هم اکنون، صالح الصماد ریاست شورای
سیاسی جنبش را برعهده دارد. صالح الصماد از شاگردان پیشوای شهید ما است. او هم اکنون مشاور رییس جمهور است. او پس از
ص:120
انقلاب، به عنوان مشاور رییس جمهور برگزیده شد. بدین ترتیب، تمامی تصمیمات رییس جمهور با موافقت وی اتخاذ می شود.
ابوالفضل صالح الصماد جوانی 37 ساله و عضو انصارالله است. بهترین واحد تشکیل دهنده انصارالله پیکره مجاهد آن به شمار می رود. مجاهدان در صحنه و همچنین نیروهای امنیتی برقرار کننده امنیت، ستون فقرات انصارالله را تشکیل می دهند. اینها افتخار مسیر قرآنی به شمار می روند، زیرا تمامی توطئه های داعش، النصره و آمریکایی ها با وجود آنها شکست خورده است. حتی قاچاقچیان مواد مخدر که حشیش را به کشور عربستان صادر می کنند. همان طور که می دانید عربستان دشمن ما است، اما عربستان می داند که ما برای آنها بهتر از رژیم حاکم بر یمن هستیم؛ زیرا امکان ندارد از هیچ یک از مناطق مرزی موجود در اختیار انصارالله حشیش وارد عربستان سعودی شود. در این مناطق حشیش مصادره شده و به آتش کشیده می شود و همه قاچاقچیان مواد مخدر بازداشت می شوند. اما رژیم عربستان ذاتاًرژیم فاسدی است. این رژیم قاچاق مواد مخدر در میان مردم خود را تشویق می کند. آیا تا کنون رژیمی را دیده اید که قاچاق مواد مخدر در میان مردم خود را تشویق کند؟ در میان اعراب چنین چیزی یافت می شود.
ص:121
من در جریان کار این شورا قرار ندارم، زیرا حوزه فعالیت ما مسائل غیرنظامی است. من با واحدهای مدنی تشکیل دهنده انصارالله آشنا هستم. ما واحد سیاسی و واحد آموزش داریم که ابوکوثر سرپرستی آن را برعهده دارند. من در واحد آموزش مشغول بوده و فعالیت های انصارالله در واحدهای آموزشی و دانشگاهی را پیگیر هستم.
ما در همین راستا شورای ویژه زنان داریم که به مسائل مربوط به زنان اهتمام می ورزد و پیشاهنگ جوانان عضو این مسیر قرآنی به شمار می رود. ما در این میان، چند ساختار انقلابی در اختیار داریم که به آنها کمیته های مردمی گفته می شود. این کمیته ها، علاوه بر هواداران انصارالله، از سوی توده های مردم هم اداره می شوند. انصارالله به عنوان پرچمدار انقلاب، مسئولیت این کمیته ها را برعهده دارد. این کمیته ها از انصارالله و تمامی جریان های شرکت کننده در انقلاب، در استان های مختلف تشکیل یافته است. در این میان ما شاهد حضور جریان های زیدیه که جزو انصارالله به شمار نمی روند، هستیم و همچنین لیبرال ها، چپ گراها، سوسیالیست ها و ناصری ها هم حضور دارند. آنها در تشکیل کمیته های مردمی مشارکت دارند و مسوولیت حفظ امنیت در کشور را برعهده گرفته اند.
ص:122
نه، مشارکت ندارند. این کمیته ها فقط به خاطر حفظ امنیت، محافظت از مراکز دولتی و پاسداری از اموال عمومی مردم در برابر غارتگران و سارقان تشکیل شده اند. این کمیته ها حامی انقلاب هستند و انصارالله اصراری ندارد تا خود به تنهایی، آنها را در اختیار گیرد، بلکه همه جریان های انقلابی را در آنها مشارکت داده است؛ زیرا انقلاب همه را در برگرفته است و همه آنها در کنار انصارالله، در تظاهرات شرکت کردند.
اگر آقای عبدالملک سخنرانی می کرد و می گفت که من از ملت یمن می خواهم، فردا تظاهرات برگزار کنند. پس از آن ما شاهد برگزاری راهپیمایی میلیونی بودیم و دو میلیون نفر در سراسر یمن در راهپیمایی ها شرکت می کنند. بدین ترتیب، اوضاع پیش رفت. انصارالله به ابعاد دیگری از قبیل ابعاد فکری- فرهنگی نیز اهتمام می ورزد. بعد فرهنگی می تواند مردم را با اندیشه های مطرح شده از سوی رهبر شهید حسین بدرالدین حوثی آشنا کند. این اندیشه ها بسیاری از ایده های مطرح شده از سوی امام خمینی(قدس سره)را در برمی گیرد، زیرا رهبر شهید ما خود را شاگرد ایشان می داند، هر چند که هرگز با امام خمینی(قدس سره)ملاقاتی نداشت. ما امام خمینی(قدس سره)را تنها امام شما نمی دانیم. ما انصارالله، ایشان را یکی از افراد خود می دانیم.
ص:123
او اسوه و رهبر ماست. او روح خدا است. او روح این روزگاران است و بدون او جهان اسلام مرده ست آن که قیامت به پا شود. ما خدا را بر این نعمت شاکریم. انصارالله همچنین چندین مدرسه ویژه آموزش مسائل دینی دارد. همانند «دارالبدر» که هم اکنون در حال شکل گیری است. البته ما مرکز بدر را داریم که موسسه ای قدیمی است و در سال 1996 میلادی شکل گرفته است آن هم قبل از آن که حرکت انصارالله شکل گیرد. علت نام گذاری این مدرسه به نام «دارالبدر» به آقای بدرالدین حوثی باز می گردد. هم اکنون، یک خط مشی علمی کامل در این مدرسه در حال شکل گیری است. همان طور که شما می دانید، انصارالله به شدت مستضعف هستند و تاکنون دانشگاه نداشته اند. آنهافقط اندیشه و مقدار اندکی اسلحه دارند. اما به امید خدا اوضاع در حال بهتر شدن است.
در میان توده های مردم انصارالله هوادار غیر زیدی نیز دارد. زیدی ها در کنفرانس گفتگوی آشتی ملی نماینده دارند. اما در شورای زیدی ها، شما غیرزیدی نمی یابید. در کنفرانس گفتگوی آشتی ملی ما 35 نماینده داشتیم که شش تن از آنان، از پیروان مذهب شافعی بودند. آنها خود را شافعی- صوفی
ص:124
می دانند و تصور می کنند از ما نیستند؛ اما از نظر سیاسی آنها بخشی از انصارالله محسوب می شوند. آنها با ما ایده های سیاسی مشترکی دارند. آنها از همان زاویه ای به افکار و دیدگاه های رهبر شهید می نگرند که ما نگاه می کنیم. آنها همانند ما به رهبری آقای عبدالملک متعهد و پایبند هستند. اما از نظر فقهی شافعی هستند. ما از نظر دینی و فقهی به آنها آزادی بخشیده ایم.
در آنها کمیته های مردمی توسط حامیان انقلاب تشکیل می شود. انصارالله پس از وارد شدن به هر یک از استان ها کانون های دشمنان از قبیل داعش، تکفیری ها و سایر گروه های تروریستی را از بین می برند و حفظ امنیت استان ها را دراختیار می گیرند. مگر آن دسته از دشمنانی که سلاح بر زمین می گذارند. مردم در آن صورت او را زیرنظر گرفته و به حال خود رها می کنند. اما پس از آن، کمیته های مردمی تشکیل می شود. این کمیته ها امنیت شهرهای تصرف شده را برعهده می گیرند. زیرا هم چنان که می دانید، درصنعا کشتارها و ترورهای زیادی روی داده است. به عنوان مثال می توان به ترور «دکتر احمد شرف الدین» و «دکتر جذبات» اشاره کرد. زیرا ما نمی توانیم به نیروهای امنیتی اعتماد کنیم. بسیاری از نیروهای امنیتی جزو تکفیری ها هستند و یا
ص:125
آدم های وارسته ای نیستند، رشوه می گیرند؛ برای امنیت کشور و خودروهای بمب گذاری شده اهمیتی قائل نیستند و حتی برخی از آنان سلاح ارتش را در اختیار تکفیری ها قرار می دهند. چنین افراد یا کینه طائفه ای دارند و یا تشنه قدرت هستند. آنها می خواهند بر مردم سلطه یابند، اما انصارالله از سلطه جویی آنها ممانعت به عمل آورده است. مردم مجبورند تا وقتی انصارالله امنیت را برقرار کرده و نهادهای امنیتی را از لوث افراد پلید پاک کند، در صحنه حضور فعال داشته باشند. من در اینجا به یاد این سخن امام خمینی(ره) علیه افتادم که چند ماه قبل از سرنگون کردن رژیم شاه فرمودند که مردم باید نهادها را تشکیل دهند، یعنی تسلیم قوه قضائیه رژیم شاهنشاهی نشوند و تمامی نهادهای مربوط به رژیم شاه را تحریم کنند. تا آنجا که به یاد دارم؛ امام خمینی(ره) مردم را به تحریم نهادهای شاهنشاهی فراخواندند تا شاه تحت فشار قرار گرفته و سرنگون شود. مناطق در اختیار انقلابیون قرار گرفت و آنها اداره امور مردم را به عهده گرفتند. ما نیز در یمن سعی داریم تا به این مهم تحقق دهیم.
نقش دولت مرکزی هم اکنون ظاهرا مثبت به نظر می رسد. رییس جمهور ظاهری مثبت دارد، اما در باطن در حال توطئه چینی است. انصارالله خواهان سرنگون کردن دولت نیست؛
ص:126
زیرا جنوب و مناطقی که در آنها انصارالله حضور چندانی ندارد، ممکن است با این موضوع مخالفت کند و شکاف ها و اختلافات عمیقی پدید آید. ما و آقای عبدالملک مجبور هستیم که با این افراد تعامل کنیم. با این حال آنها را به شدت زیر نظر گرفته ایم تا توطئه ای نکنند. او ملت را در صحنه برای رویارویی با توطئه های آنها در حالت آماده باش نگه داشته است. آنها ظاهراً به ما می گویند ما شما را به عنوان شرکای سیاسی خود می پذیریم و نخست وزیری مورد پذیرش همگان انتخاب خواهد شد؛ دولت آشتی ملی مورد پذیرش همگان نیز تشکیل خواهد شد. ما این مسائل ظاهری را می پذیریم، اما به باطن آنها ایمان نداریم. در باطن آنها پلیدی وجود دارد و سفارت آمریکا با آنان ارتباط قوی داشته و ایشان را اداره می کند. ما در صدد گذر از این مرحله هستیم تا آن که یک قانون اساسی شفاف و بزرگ شکل گیرد تا همه فرآیندهای سیاسی پس از نظرسنجی در مورد قانون اساسی به طور شفاف ادامه یابد، به گونه ای که تضمین کننده آینده کشور باشد، تا آن که انصارالله بتواند در اولین انتخابات آنها را سرنگون کنند. مناطق محل استقرار انصارالله تضمین شده است و در مناطقی که انصارالله حضور ندارند، شرکای سیاسی قابل احترام و ستم دیده وجود دارند که از سوی رژیم مورد
ص:127
ظلم و ستم واقع شده اند. سرنگون کردن رژیم حاکم با استفاده از قوه قهریه و توسل جستن به نیروی نظامی در کشور مشکل ایجاد خواهد کرد.
مردم تا آنجا که می توانند در حال تعامل با این اوضاع به سَر می برند، مگر آن که تعامل با آنها به یک امر ناممکن تبدیل شود در آن صورت، برای هر تحول جدید، تصمیم جدیدی نیز اتخاذ خواهیم کرد.
در پایگاه های نظامی ارتش یک فرمانده اخوانی جنایتکار به نام «علی محسن احمر» حضور داشت. این فرد مزدور شماره یک آمریکا است. او در دهه هشتاد، پایگاه های ارتش یمن را در برابر افغان های عربی گشوده بود که برای نبرد رهسپار افغانستان می شدند. افغان های عرب، در سال 1990 میلادی از افغانستان به یمن بازگشتند. یمن در میان کشورهای عربی تنها کشوری بود که به آنان به میزان نبرد در صحنه های جنگ داخلی افغانستان رتبه نظامی بخشید. احمر به افسرانی که از افغانستان می آمدند می گفت شما چه مدت در افغانستان جنگیدید، اگر می گفت یک سال به او رتبه ستوان یکم می بخشید. به همین ترتیب، به کسانی که هفت سال در افغانستان نبرد کرده اند، رتبه سرهنگی
ص:128
و به افرادی که نُه سال در جنگ افغانستان مشارکت داشته اند، رتبه سرتیپی می بخشید. او کاری نکرده و جزو نیروهای ارتش نبود، فقط به خاطر نبرد با اتحاد جماهیر شوروی به افغانستان رفته بود. آنها فرهنگ طالبان یعنی تکفیر دیگران را در پیش گرفتند و وارد ارتش یمن شدند. چنین افرادی هرجا که باشند، ما با آنها خواهیم جنگید. آنها با انصارالله همواره در نبردند. ملت یمن در جریان این مسائل قرار ندارند. حتی برخی از اعضای انصارالله در جریان بسیاری از مسائل یاد شده نیستند. آنها به ارتش پیوستند در حالی که ما می دانیم آنها جزو ارتش یمن نیستند، بلکه یک باند تبهکارند که برای تسلط یافتن بر ارتش به درون آن نفوذ کرده اند و فرهنگ تکفیری را در آن رواج دادند. هر کس که وارد ارتش می شد و دست باز نماز می خواند، مورد بازجویی قرار می گرفت. او می بایست همانند وهابی ها نماز می خواند. فرزندان ما در حالی که شیعه هستند وارد پایگاه های نظامی ارتش می شدند، اما تکفیری به سوی ما باز می گشتند. با این حال آن دسته از واحدهای نظامی ارتش که تحت تابعیت علی عبدالله صالح قرار داشتند، به مقدار کمی از این کینه توزی مبرا بودند. نیروهای تحت تابعیت علی عبدالله صالح صرفاً نیروی نظامی بودند و در آنها دیانت معنا نداشت، نه دیانت اهل بیت(علیه السلام) و نه دیانت تکفیری. آنها با ما متحد هستند و می خواهند از علی محسن احمر انتقام گیرند، زیرا او آنها را از بین برد و پایگاه های نظامی شان را در هم کوبیده و به آتش کشید. دسته دوم در ارتش در اکثریت به سَر می برند. آنها
ص:129
کینه تکفیری ها را به دل دارند. علی محسن احمر با تکفیری ها هم پیمان شده بود و تکفیری ها ناجوانمردانه در خیابان ها با استفاده از بمب های کار گذاشته شده و خودروهای بمب گذاری شده آنها را به قتل می رساندند. آنان در واقع از ارتش پول و سلاح می گرفتند، سپس نیروهای ارتش را ناجوانمردانه می کشتند. موضع ما شناخته شده است. ما به هیچ وجه ارتش را مورد تعدی قرار نمی دهیم، مگر آن که ما را مورد حمله قرار دهند؛ در آن صورت مجبوریم از خود دفاع کنیم. نظامیان متوجه این تضاد و تناقض شدند. آنها با خود می گفتند دشمن ما کیست؟ آیا حوثی ها دشمن ما هستند که هیچ گاه ناجوانمردانه علیه ما اقدام نمی کنند و با احترام با ما برخورد می کنند؛ یا دشمن ما آن دسته از کسانی هستند که ما از آنها حمایت می کنیم؛ سپس آنان سر از بدن ما جدا می کنند؟ به همین دلیل همه پایگاه های نظامی ارتش از انقلاب حمایت به عمل آوردند.
هدف ما تشکیل دولتی ائتلافی در یمن است. ما هم اکنون نیازمند برقراری الگوی حزب الله لبنان هستیم، زیرا محیط پیرامون مان با ما همخوانی ندارند. در آینده ممکن است محیط یمن با ما هم خوانی پیدا کند و انصارالله در پارلمان اکثریت را به دست آورد. در آن صورت، هیچ مشکلی نداریم و می توانیم در قانون اساسی متناسب با رویکرد اسلامی خود
ص:130
اصلاحاتی به وجود آوریم. نمونه جمهوری اسلامی در ایران، نمونه بسیار پیشرفته ای است. الگوی بسیار خوبی در خصوص محترم شمردن مراجع دینی و رهبرانی که از خاندان اهل بیت مطهر پیامبر گرامی اسلام(ص) هستند؛ زیرا همان گونه که می دانید حوزه اختیارات رئیس جمهور در یمن، همانند رییس جمهور ایران تمامی مسائل داخلی کشور و همچنین حوزه اختیارات رهبر سیاست خارجه و روابط با کشورهای جهان را در برمی گیرد. این موضوع تضمین کننده امنیت و آرامش در کشور است، تا کشور با تغییر یافتن نظام، مثلاً مزدور آمریکا نشود. نظارت رهبر بر عملکرد حکومت اقدام بسیار زیبایی است. هم اکنون این موضوع در یمن در حال تبلور یافتن است. وقتی رییس جمهور یمن اقدامات زشتی انجام می دهد، آقای عبدالملک مردم را مورد خطاب قرار می دهد. به عنوان مثال دو ماه پیش از مردم خواست تا تظاهرات برپا کنند. این موضوع می تواند پیش زمینه ای برای الگو گرفتن ما از رویکرد نظام جمهوری اسلامی ایران باشد. به امید خدا یمن در آینده به این سطح دست خواهد یافت.
ص:131
اولاً سلفی ها خود دو جریان هستند. «حزب الرشاد» متعلق به آنها است. آنها ظاهرا سیاست مدار هستند و فعالیت های سیاسی انجام می دهند، اما در باطن، رهبری تکفیری ها را برعهده دارند و به تکفیری ها خط می دهند و جنبش های تکفیری توسط آنها هدایت می شوند. آنها صبحگاهان عملیات تروریستی جنایت کارانه و ناجوانمردانه را محکوم می کنند، اما شب هنگام، تکفیری ها با نظارت آنان، عملیات انتحاری و انفجارهای تروریستی را انجام می دهند. لذا رویکرد آنها رویکردی منافقانه است.
«عبدالوهاب الحمیقانی» و «محمد العامری»، رهبران «حزب الرشاد» را تشکیل می دهند. اما آنها رهبران متعددی دارند که همه، رهبران اطلاعاتی امنیتی هستند. دستگاه اطلاعات یمن از آنها نمادهای بزرگی ایجاد کرد، در حالی که افراد نادانی هستند. آنها اندیشمند نیستند. همان طور که شما سلفی ها را می شناسید. آنها انسان های سفیهی هستند که فقط دشنام و ناسزا می دهند و می گویند این کافر است، آن کافر است.همچنین«یحیی
ص:132
الحجوری»
که در دماج به سر می برد و «محمد الریمی» و «ابوالحسن المصری» که تبعه مصری است و در مأرب بسر می برند، در حال حاضر از دیگر رهبران شناخته شده سلفی ها هستند و هر یک از آنان از دیگری بدتر است، حتی هر یک از آنان دیگری را نیز دشنام می دهد و او را تکفیر کرده و خود را سلفی می داند و می گوید دیگران سلفی نیستند. آنها هیچ کاری ندارند. کار آنها همانند مرغ تخم گذاری است که تخم داعش را داشته و فقط تربیت نیروهایی مانند داعشی ها را برعهده دارند. آمریکا هم معتقد است که چنین تخمی را قبل از تبدیل شدن به داعش باید خورد. اما در عین حال، حاضر نیست که مرغ را سر ببرد تا داعش همچون تخم از آن سر بیرون نیاورد. ما می گوییم به جای خوردن تخم مرغ، باید مرغ را سر برید.
غیر از وهابیت، اخوان المسلمین گروه ساده ای دارند که دنباله رو مصر هستند. آنها پیرو «سید قطب» و «محمد غزالی» هستد. جناح میانه رو اخوانی ها که کتاب های اهل بیت(علیه السلام) را مطالعه کرده اند. ما امیدواریم در آینده با چنین افرادی به تفاهم برسیم. البته آنها ممکن است کینه ما را به دل داشته باشند، اما ظاهراً آنها غیرنظامی هستند و جنگجو نمی باشند و تحصیل کرده
ص:133
دانشگاه هستند. ما همواره برای آنان پیام های دوستانه می فرستیم. آقای عبدالملک جذب چنین افرادی را برعهده گرفته است. برخی از آنان با دشمنی سرسختانه به نزد ما می آیند، اما همین که با آقای عبدالملک ملاقات می کنند، با روح و روان سالم بیرون می آیند. ما نمی خواهیم چنین افرادی به یاران انصارالله تبدیل شوند و موجودیت آنها را نادیده بگیریم. آنها شاخه ای از حزب الاصلاح هستند و تحصیل کرده ها بهترین افراد حزب الاصلاح را تشکیل می دهند. تحصیل کرده ها با متدینین تفاوت دارند. آنها محصول مراکز وهابی عربستان نیستند، بلکه رشته های علمی را در دانشگاه ها فراگرفته اند. اینها افراد خوبی در حزب الاصلاح هستند و امیدواریم به امید خدا انشعاب یافته و حزب مستقلی تشکیل دهند، تا بتوانیم به آسانی با آنها ارتباط برقرار کنیم. حزب کنگره مردمی یمن که حزب رئیس جمهور پیشین به شمار می رود. همان طور که شما می دانید، فقط یک رئیس جمهور مستبد در جهان عرب وجود دارد، حزب تشکیل می دهد. او رئیس چنین حزبی نیست، بلکه این حزب رئیس جمهور به شمار می رود. با سرنگون شدن رئیس جمهور، حزب متبوع وی نیز ساقط می شود. در حال حاضر، بیش از 60 درصد اعضای حزب کنگره مردمی یمن از یاران انصارالله به شمار می روند. آنها همراه با انصارالله حرکت خود را شروع کردند، چرا؟آنها با علی عبدالله صالح همراهی می کردند، چون که صرفاً رئیس جمهور بود.
ص:134
آنها مردمی ساده اندیش هستند که چیزی نمی فهمند. آنها همراه با رییس جمهور به انتخابات می روند، آنها زیدیه هستند، اما با فرهنگ زیدی و حتی انصارالله آشنا نیستند. آنها از بیم مبتلا شدن به شرایط بدتر و وهابی ها، حزب کنگره را انتخاب کرده اند. هم اکنون که علی عبدالله صالح سرنگون شده، آنها به انصارالله پیوسته اند و جزو یاران ما شده اند. نمی شود به آنها اعتماد کرد، اما ما نیازمند فرهنگ سازی در میان آنها و آشنا کردن ایشان با مسائل هستیم، تا بتوانند آگاهانه مسائل را در پیش گیرند. البته باید گفت که آنها تنها به خاطر این که انصارالله هم اکنون قوی ترند، در کنار ما قرار نگرفته اند.
شهید حسین بدرالدین حوثی ساکن کوهستان «مَرّان» بود و عضو شورای اداری مران بود. مران، آخرین کوه واقع در یمن به شمار می رود.
وقتی شما در منزل شهید حسین بدرالدین واقع در کوه قرار می گیرید و بخواهید به دشت بنگرید، شهری را خواهید دید که یمنی نیست، بلکه شهر الخوبه عربستان است. وقتی رهبر شهید در کوهستان دفن گردید، بر روی قبر وی گنبد و بارگاهی ساخته شد. این گنبد، شبها روشن است. مردم عربستان با چشم غیرمسلح می توانند این گنبد را ببینند. به عبارت دیگر، رهبر
ص:135
شهید از ابتدای حرکت خود بیش از آن که رژیم یمن با او به نبرد برخیزد، عربستان با او به نبرد برخواست. عربستان پول و سلاح در اختیار رژیم یمن قرار می داد. تمامی نبردهای شکل گرفته از سوی رژیم عربستان علیه رهبر شهید ما با هزینه عربستان انجام گرفت. رژیم یمن فقط عهده دار تأمین نیروها است، اما تأمین هزینه آنها برعهده عربستان است.
به همین دلیل، رهبر شهید همواره تأکید داشت که «در نبردها بر انهدام تجهیزات نظامی و نه کشته شدن نیروها تمرکز کنید، زیرا نیروهای یمن فقیر، تهیدست و عقب مانده هستند. شما به هر میزان که نیروها را به قتل برسانید. رژیم نیروهایی را جایگزین آنها خواهد کرد. اما وقتی تانک ها وتجیهزات نظامی را منهدم می کنید، در آن صورت برای جبران تلفات خود نیازمند پول عربستان می شود. شما به هر میزان که تجهیزات را منهدم کنید، رژیم به سرعت شکست خواهد خورد. اما اگر فقط سربازان را به قتل برسانید، حاضر نخواهد شد به نبرد پایان دهد. در صورت نبرد با عربستان، این موضوع برعکس خواهد شد. اگر تانک ها وخودروهای نظامی را منهدم کنید، عربستان کشور ثروتمندی است و تانک های بیشتری خریداری خواهد کرد.»
ص:136
همین نیز شد. همان طور که می دانید وقتی رهبری به خدا و ایمان کامل وصل باشد. ما با وجود آقای عبدالملک احساس می کنیم هر چند که جوان هستند، اما انگار امام خمینی(ره) در میان ما حضور دارد. وی در هدایت و رهبری موفق عمل کرده است. شما هم اکنون شاهد تغییر و تحولات در یمن هستید.
عربستان برای از بین بردن انصارالله از همه ابزارهای موجود بهره گرفت. در حال حاضر شیوه ها به پایان رسیده است. آنها دیگر حتی از ارتش یمن نیز نمی توانند استفاده کنند. آنها پول دادند. شیوخ عشایر و رئیس جمهور را با پول خریدند. از همه جریان ها استفاده کردند. اما همه چیز به پایان رسیده است. خداوند در میان آنها تفرقه و اختلاف ایجاد کرد. همه آنها، عربستان، اخوان و سلفی ها دشمن ما هستند. حتی ارتش یمن به رهبری علی عبدالله صالح، دشمن ما است. چه چیزی باعث شده تا آنها با یک دیگر بجنگند؟ خداوند در جریان ضعف ما قرار گرفت. ما تفسیری برای این امر نمی یابیم جز آن که خداوند فرمود: «ما در میان آنها دشمنی و کینه افکندیم.» خداوند می فرماید: «بگو او
ص:137
تواناست که از بالای سرتان یا از زیر پاهایتان عذابی بر شما بفرستد یا شما را گروه گروه به هم اندازد و دچار تفرقه سازد و عذاب بعضی از شما را به بعضی دیگر بچشاند». خداوند در جریان گفتار راست این مجاهدین و صبر و شکیبایی طولانی آنها قرار گرفت، پس اجازه پیروزی بخشید. این پیروزی چه شکلی خواهد داشت؟ پیروزی از این قرار است که دشمنان شان به دو اردوگاه تقسیم شوند. یک اردوگاه به دنبال قطر راهی شود که اخوان المسلمین هستند؛ گروهی دیگر به دنبال عربستان به راه بیافتند که علی عبدالله صالح و حزب کنگره هستند. عربستان در دشمنی با قطر با اخوانی ها جنگید، زیرا قطر رهبری انقلاب مصر را برعهده گرفت. منظور انقلاب مرسی و اخوانی ها است. عربستان خواهان چنین چیزی نبود. آنها هوادار ارتش مصر و السیسی هستند. رقابت پدید آمد و به وجود آمدن شکاف میان عربستان، و قطر، ساخته و پرداخته خدا است، زیرا اگر عربستان و قطر و مصر و ترکیه با یک دیگر علیه محور مقاومت تبلور یافته در سوریه و ایران متحد می ماندند، نتایج بدتری به دست می آمد. آیا شما نیز متوجه این موضوع شدید؟
ص:138
وقتی آنها به دو جبهه تبدیل شدند؛ ترکیه و قطر در یک سو و مصر و عربستان در سوی دیگر قرار گرفتند. محور مقاومت نفس راحتی کشید. این ساخته و پرداخته کیست؟ ساخته و پرداخته خداوند متعال است. لطف خداوند شامل حال مؤمنان گردید. ما این موضوع را درک کرده ایم و به همین علت عربستان از اخوان المسلمین حمایت نمی کند، زیرا اخوانی ها کمک های عربستان را انکار کردند. نکته تفاوت در همین جا است. اخوانی ها فرصت طلب هستند. وقتی با یک دوست و یا هم پیمان بد می شوند، لطف او را فراموش کرده و کاملاً نادیده می گیرند. عربستان آنها را انکار نکرد. عربستان بود که آنها را تربیت و پرورش داد، اما اخوانی ها منکر الطاف عربستان شدند و به محور قطر پیوستند و مصر و مرسی در نزد آنها به مهم ترین کشور تبدیل شد. خدا حکم فروپاشی آنها را صادر کرد؛ خداوند متعال می فرماید: «کسانی که به خداوند دروغ می بندند رستگار نخواهند شد.» خداوند به این ها ضربه زد آن هم سریع تر از ضربه ای که بر ستمکاران وارد می کند، زیرا به خداوند دروغ می بندند. امیدوارم به بسیاری از سؤال هایی که در صدد مطرح کردن آنها بود، پاسخ داده باشم.
ص:139
ص:140
در ابتدا باید بگویم که تغییر قدرت بعد از علی عبدالله صالح در یمن، صوری بوده و همان شخصیت های با نفوذی که قبل از انقلاب در صحنه یمن حضور داشتند، هم اکنون نیز در صحنه سیاسی این کشور حضوری فعال دارند. البته قدرت آنها کاهش یافته؛ زیرا با یکدیگر اختلاف پیدا کرده اند. شخصیت های برجسته و با نفوذ در قبل از انقلاب، یعنی خاندان الاحمر و الاصلاح با یکدیگر متحد شده بودند، اما پس از انقلاب، با هم اختلاف نظر پیدا کرده اند. تحولات یاد شده برای شیعه و زیدیه، این فرصت
ص:141
را فراهم آورد، تا در صحنه حضور به هم رسانند، خود را نشان دهند.
به لحاظ حزبی، حزب الحق، مهم ترین حزب زیدی ها است؛ اما وجهه ملی آن ها ضعیف است. حزب الامه دومین حزب مهم زیدیه است که در حال شکل گیری می باشد. حرکت حوثی ها نیز یک حرکت سیاسی است که اخیراً توانسته خود را در جامعه یمن مطرح کند و وجهه ملی زیادی هم کسب نماید؛ به لحاظ رهبری نیز آقای عبدالملک، از نظر سیاسی، با تجربه تر است و توانست در میان افکار عمومی بیش از پیش، جایگاه خود را تقویت نماید. همچنین می توان به تشکیلات عبدالمجید الحوثی اشاره کرد که سعی دارد، تا میان دین و سیاست رابطه ای ایجاد کند. وی تلاش می کند که میان تمامی دیدگاه های زیدیه وحدت نظر به وجود آورد. در بین، پیروان اهل بیت(علیه السلام)، جریان های اسماعیلیه و اثنی عشر نیز فعالیت های جزیی دارند. اسماعیلی ها دارای فعالیت محدودی هستند. آنها مساجد و نشست های خاص خود را دارند، اما فعالیت آنها علنی نیست و به طور نهانی فعالیت می کنند. شیعیان اثنی عشری حوزه های خاص خود را دارند که پس از قدرت گرفتن حوثی ها، به آنها پیوستند.
ص:142
تعداد حوزه هایشان اندک است و مثلاً در خولان و الصافیه حوزه دارند.
دشمنان سعی دارند میان حوثی ها و زیدی ها تفرقه ایجاد کنند. با این حال در جامعه علمی و نخبگان، میان حوثی و زیدی تفاوتی وجود ندارد. حوثی ها در واقع زیدی هستند؛ اما برخی از زیدی ها حوثی نیستند. ملت نیز می دانند که همه در معرض تهدید و خطر قرار دارند و باید دفاع کنند. دشمنان، زیدی ها را به طور کامل حوثی می دانند و زیدی ها نیز در مقابل دشمنان، خود را حوثی می دانند. اما در میان حوثی ها و زیدی ها اختلاف اندکی هم وجود دارد؛ یعنی ما در میان خود شاید با یکدیگر جر و بحث کنیم، اما در بیرون، مشکلات خود را بروز نمی دهیم.
مشکل ما در اینجا است که وهابی ها پشتوانه افراد با نفوذ و مسلط در دولت هستند. ما با دولت به عنوان دولت مشکلی نداریم، اما با افراد بانفوذ در دولت مشکل داریم، چون هرگاه که می بینند حوثی ها در حال قدرت گرفتن هستند، سعی می کنند تا زیر پای آنها را خالی کنند. وهابی ها با بسیج سلفی ها در کنار خود مانع از افزایش قدرت سیاسی حوثی ها می شوند. خاندان الاحمر، سلفی و وهابی نیستند؛ اما از سلفی ها برای جلوگیری از پیشرفت سیاسی حوثی ها استفاده می کنند.
ص:143
البته باید در اینجا گفت که خاندان الاحمر زیدی نیستند، اما در اصل زیدی هستند. آنها سعی دارند تا برای ادامه قدرت خود ازسلفی ها به عنوان یک برگ برنده استفاده کنند و اساساً با دین کاری ندارند.
جنوبی ها معتقدند که انقلاب نتوانست به دستاورد خاصی برسد، زیرا افراد با نفوذ قبل از انقلاب پس از انقلاب نیز بر سر کار باقی ماندند. آنها معتقدند که با کسب استقلال و جدا شدن می توانند به اهداف خود دست یابند و دولت مورد نظر خود را تشکیل دهند. میان حوثی ها و جنبش جنوب، نوعی ائتلاف غیرعلنی وجود دارد که در رسانه های گروهی خود را نشان می دهد.
من تصور نمی کنم که عربستان با مذهب، یا به خاطر مذهب، مبارزه کند. برای آنها سیاست اهمیت بیشتری دارد.
عربستان به منطقه الجوف چشم طمع دوخته است؛ زیرا متوجه شده اند که این منطقه از نظر ذخایر نفتی دومین میدان بزرگ نفتی خاورمیانه را در خود جای داده است. بنابراین آنها به دنبال تسلط بر این منطقه هستند و حضور حوثی ها در این منطقه مرزی مانع از آن می شود که عربستان بتواند بر این منطقه تسلط یابد و سعی دارند تا مانع از حضور نظامی حوثی ها در این منطقه شوند و خاندان الاحمر و
ص:144
سلفی ها را برای رو در رو شدن با حوثی ها در این منطقه تحریک می کند. حزب الاصلاح هم اکنون شایعه می کند که عربستان از حوثی ها حمایت می کند. حزب الاصلاح در سطح گسترده ای این شایعه را در میان ملت یمن رواج داده است. اما ملت یمن از عربستان بدش می آید و به همین دلیل شایعه حمایت عربستان از حوثی ها به دنبال شکست خوردن سلفی ها در مناطق مختلف را قبول ندارد.
هریک از جریان ها براساس مذهب خاص خود، دیدگاه خاصی نسبت به ایران دارند. سلفی ها در یمن مانند سایر سلفی ها در دیگر نقاط جهان، نسبت به ایران دیدگاه منفی دارند. اما زیدی ها به ایران دوستانه و با مهر و محبت می نگرند. دیدگاه ملت یمن در مورد ایران در دوران علی عبدالله صالح به دلیل فرهنگ انتشار یافته از سوی دولت متبوع وی منفی بوده است. جریان های مخالف تا به امروز سعی دارند تا دیدگاهی منفی در مورد ایران ارائه دهند، مبنی بر این که ایران در کنار حوثی ها از جنبش جدایی طلب جنوب حمایت می کند. اما با افزایش قدرت سیاسی حوثی ها، وجهه ایران نیز در جامعه یمن تا اندازه ای تغییر یافته است. ملت یمن هم اکنون می داند که آمریکا و اسراییل با ایران دشمنی می کنند و بنابراین ملت یمن به قدرت و توانایی های ایران افتخار می کند.
ص:145
ملت یمن دوستدار حزب الله نیز است، به اعتبار این که حزب الله در برابر اسرائیل قرار گرفته، و برای همین اکثر مردم یمن، صرف نظر از گرایش طائفه ای آنها، حزب الله را دوست دارند. اما سلفی ها علیه حزب الله در یمن حمله تبلیغاتی گسترده ای را به راه انداخته اند.
حزب الاصلاح از همان ابتدا حزب معروف اخوانی ها بوده است. سلفی ها از همان ابتدا در این خصوص با یکدیگر به شدت اختلاف نظر داشتند و پراکنده بودند. آنها تصور می کردند کسی از نظر حزبی نمی تواند با آنها رقابت کرده و همپای آنان باشد. سلفی ها تشکیل احزاب را مباح شمردند و حزب رشاد را تشکیل دادند. اما سلفی ها پس از رویارویی با حوثی ها، با یکدیگر متحد شدند و رویکرد یک پارچه ای در پیش گرفتند، تا فقط با حوثی ها رو در رو شوند. سلفی ها و اخوان هم اکنون از نظر رسانه ای و تبلیغات، رویکردی مشترک یافته اند و وهابی ها نیز در یمن با یکدیگر متحدند و دارای رویکرد رسانه ای و تبلیغی مشترکی هستند.
ص:146
محمد بهرامی (1).
تاریخ پیدایش زیدیه به قرن دوم هجری باز می گردد. آنان پس از شهادت امام حسین(علیه السلام)، زید شهید، فرزند امام زین العابدین(علیه السلام) را امام می دانند و حضرت زین العابدین(علیه السلام) را فقط پیشوای علم و معرفت می دانند؛ نه امام به معنی رهبر سیاسی و زمامدار اسلامی. زیرا یکی از شرایط امام از نظر زیدیه، قیام مسلحانه بر ضد ستمگران است. زید در عصری قیام کرد که موضع ائمه اهل بیت(علیه السلام) این بود که آنان قیام مسلحانه را به مصلحت اسلام و مسلمین نمی دانستند، اما اگر فرد یا گروهی برای احقاق حقی یا برای دفاع از مظلومان بر ضد دستگاه ظالم و فاسد قیام می کرد، ائمه(علیه السلام) آن را تخطئه نمی کردند و به روش های
ص:147
مختلف آن را مورد حمایت قرار می دادند. در مورد زید، اخبار و روایات مختلفی وجود دارد که بیشتر آنان تمجید و تجلیل از ایشان است و به جهت ضعف روایات مذمت، محققان، روایات ذم را مردود دانسته اند.
در هر صورت، قیام زید سرچشمه ای بر ماندگاری نام وی در تاریخ و پیروی عده ای از شیعیان از وی شد که در طول زمان، به تشکیل مذهب زیدی با فقه و عقاید خاص خود و البته در بسیاری موارد، مشترک با شیعه اثنی عشری انجامید.
محبت همه اهل بیت پیامبر(علیهم السلام) به نحو عمومی، قیام کردن در برابر ظالمین و اعتقاد به امامت، از خصوصیات اصلی مذهب زیدیه است.
پیشتازی زیدیه در یمن، فراز و فرود متفاوتی را طی کرده است؛ سیر تغییرات این موضوع را می توان در موارد ذیل مشخص نمود:
1. حکومت زیدی در یمن،
2. کودتا علیه حکومت زیدی؛ افول و انزوا،
3. فعالیت های فرهنگی و مردمی،
ص:148
4. بازگشت به عرصه تأثیرگذاری و احیاء جایگاه اجتماعی و سیاسی.
از سال 284 (اواخر قرن سوم) تا 1380 هجری (غیر از دوره ای در زمان سیطره عثمانی)، حکومت زیدی با عنوان دولت پادشاهی امام زیدیه در یمن برقرار بود و این حکومت در سال 1964 میلادی با کودتای ارتشی ها و تأسیس نظام جمهوری، از بین رفت. این تغییر حکومت با کشتار فجیع زیدیه خصوصاً علما و شخصیت های آنان، تبعیض ها، ممنوعیت های مذهبی و افول زیدیه و نیز به حاشیه رفتن صعده (که مرکز زیدیان جارودی است) همراه بود که و در مجموع، انزوای زیدیه را به دنبال دارد. از این پس، علمای زیدی یا از کشور هجرت کردند، یا در خانه ها ماندند و یا در مساجد و مدارس دینی مشغول فعالیت های مذهبی و مردمی گردیدند. این فعالیت ها به مرور و در طول زمان گسترش پیدا کرد و با ایجاد مراکز علمی، چاپ کتاب، مجله و روزنامه، فعالیت های قرآنی و تبلیغی و... به تدریج از حالت انزوا خارج شده و به میدان سیاسی و اجتماعی وارد شدند و علاوه براین، فعالیت های مذکور باعث ایجاد انسجام اجتماعی و ارتباطات موثر با جامعه و مردم گردید.
ص:149
زمینه های اولیه؛
زمینه های اولیه شکل گیری جنبش انصارالله با فعالیت های فرهنگی اتفاق افتاد. «محمد عزان»، «محمد بدرالدین الحوثی» و «عبدالکریم جدبان» در سال 1990میلادی مؤسسه ای به نام «منتدی الشباب المؤمن» را در صعده پایه گذاردند که در ابتدا، تنها یک حوزه علمیه برای تدریس مذهب زیدی بود؛ ولی به مرور، گسترش یافت و چند سال بعد، یعنی در اواخر دهه 90 میلادی سید حسین الحوثی «تنظیم الشباب المؤمن» را تأسیس کرد که به فعالیت هایی چون برگزاری دوره های دینی و قرآنی، نشر کتاب های زیدیه و برگزاری اردوهای تابستانی با عنوان نهضت جوانان مؤمن می پرداخت. البته شرایط سیاسی یمن در آن برهه برای تشکیل «شباب المؤمن» مساعد بود و دولت وقت برای برقراری توازن سیاسی و همچنین عدم احساس خطر از سوی این تشکیلات، با آن مخالفت نکرد، هرچند این تسامح، تدوام چندانی نداشت و در ادامه به تقابل انجامید. از سال 1990 تا سال 2004 میلادی نوجوانان و جوانان بسیاری در این محمل، تحت آموزش های فکری، عقیدتی و سیاسی قرار گرفته و به تدریج به نیروهای اثرگذار برای آینده جنبش انصارالله تبدیل شده اند. از انگیزه های نهضت شباب المؤمن مقابله بانفوذ عربستان
ص:150
بود که با فعالیت های فرهنگی، آموزش کودکان و تقویت حوزه های علمیه و... اتفاق می افتاد.
فعالیت های مذکور به جذب، سازماندهی و تربیت نیروها انجامید؛ اما مجموعه ای از بسترها، عوامل و رویدادها که از دهه 80 میلادی تا اوایل قرن حاضر، باعث تغییر این حرکت از رویکردی صرفاً فرهنگی، به سوی سیاسی و انقلابی تر شدن و نهایتاً تبدیل آن به جریانی فعال، فراگیر و اثرگذار شد. این عوامل و رویدادها شامل موارد زیر است:
انقلاب اسلامی ایران یکی از عوامل تاثیرگذار بر فضای انقلابی در یمن است. خصوصاً رهبران جنبش انصارالله تأکید زیادی نسبت به شخصیت حضرت امام(ره) دارند و تأثیر زیادی از ایشان خصوصاً در عقایدی مثل استکبارستیزی و مبارزه با حکومت های دست نشانده گرفته اند. این مسئله باعث خصومت حکومت یمن با جمهوری اسلامی ایران شد و به ابراز علنی این موضوع و حتی اعزام نیروهای ارتش یمن به جبهه های جنگ ایران و عراق از بیم الگوگیری زیدی های یمن از انقلاب اسلامی ایران پرداخت. این
ص:151
مسائل، نتیجه عکس داد و باعث بیداری زیدی ها و تقابل بیشتر با حکومت و همچنین فعالیت های سیاسی آنها گردید. از این زمان به تدریج ارتباط و حضور دانشگاهیان و طلاب دینی یمنی در ایران بیشتر و قوی تر شده و زمینه را بیش از پیش برای گسترش فضای انقلابی آماده نمود. بدرالدین الحوثی در سال 1994 میلادی همراه فرزندش حسین به ایران سفر کرد تا علوم اسلامی را مستقیماً از حوزه علمیه قم فرا گیرد، وی تا سال 2002 میلادی در قم حضور داشت، تا بعد از آن، به کشور خود بازگشته و ساختار نوین این جریان را در یمن بنیان گذارد.
در دهه نود میلادی اتحاد یمن جنوبی و شمالی و همچنین فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی اتفاق افتاد و این مسئله باعث شد تا فضای سیاسی مقداری بازتر و آزادتر گردد. در این برهه، برای مقابله با سلفی ها و وهابی ها، به زیدیه آزادی بیشتری داده شد و زیدی ها نیز مبادرت به تشکیل حزب کردند که البته احزاب قوی ای هم نبودند.
عامل دیگر، حضور آمریکا در منطقه در حدود سال های 2000 تا 2002 میلادی است که پس از آن، عده ای از جوانان به رهبری
ص:152
شهید حسین الحوثی، (با این اعتقاد که باید به اصول زیدیمان بازگردیم و شعار بدهیم و اعلام برائت کنیم) به صحنه آمدند.
از پیامدهای حادثه 11 سپتامبر 2001 میلادی، شکل گیری پیمان های منطقه ای با عنوان مبارزه با تروریسم به رهبری آمریکا در مناطق گوناگون جهان بود. دولت یمن به عنوان یکی از مهم ترین هم پیمانان آمریکا در خاورمیانه، در این طرح قرار گرفت. حضور نیروهای نظامی و جاسوسی آمریکا در یمن و نیز سفرهای مخفیانه برخی هیأت های اسرائیلی به صنعا در همین راستا بود. با حمله آمریکا به عراق و اعطای پناهندگی دولت یمن به بعثی های عراقی، مخالفت های حوثی ها نیز شدت بیشتری گرفت. سید حسین الحوثی که نماینده مردم صعده در پارلمان یمن و دبیرکل جبهه الحق بود، پس از حمله آمریکا به عراق در سال 2003 میلادی، به مخالفت با این حمله پرداخت و شعار مرگ بر آمریکا را در نماز جمعه سر داد. علی عبدالله صالح، دیکتاتور وقت یمن با تحریک سفارت آمریکا در صنعا و در پاسخ به این شعار، صدها نفر از جوانان پیرو الحوثی را دستگیر کرد.
ضعف های جدی حکومت یمن نیز نقش عمده ای در نارضایتی عمومی و همچنین افزایش اعتراضات انقلابیون داشت. تبعیض و
ص:153
فقر فراگیر، علی رغم وجود منابع سرشار، دست نشاندگی و عدم استقلال سیاسی و اقتصادی، نفوذ و دخالت گسترده غرب و آل سعود در امور داخلی یمن، خفقان سیاسی و منع آزادی های مدنی و... بخشی از این ضعف ها است. مهم ترین اعتراضات حوثی ها در سال 2003 میلادی و پس از نفوذ آمریکا در یمن، به بهانه فعال شدن نیروهای القاعده در این منطقه و با این پرسش که چرا حکومت یمن اجازه داده تا نیروهای نظامی آمریکا در یمن مستقر شوند و استقلال و حاکمیت سیاسی آنها را زیر سؤال ببرند، مطرح شد.
مجموع عوامل و شرایطی که ذکر گردید، زمینه را برای قیام مساعد نمود و غالباً در فضاهای آماده برای قیام، حضور رهبری معنوی در رأس، همراه با ایدئولوژی فکری قابل ارائه، می تواند به جنبشی گسترده، جذب و سازماندهی معترضین کمک فراوانی نماید. البته اندیشه قیام علیه ظالمین، جزء اصلی ترین عقاید زیدیه می باشد و این موضوع، از اثرگذارترین عوامل برای جنبش و قیام ایشان به شمارمی رود.سید بدرالدین الحوثی با درک درست شرایط، مبادرت به این امر نمود و شاگردان خود را به مبارزه علیه دولت دعوت کرد و پایه گذار حرکتی گردید که در آینده، تبدیل به جنبشی فراگیرتیدیل گردید. این امر برای دولت یمن بسیار گران آمد و به مقابله جدی با آن
ص:154
پرداخت، تا جایی که منزل سید بدرالدین را با سلاح سنگین مورد هدف قرار داد و وی را مجبور به ترک کشور کرد، ولی فرزندان ایشان خصوصاً سید حسین الحوثی، با ساماندهی افراد مجاهد راه او را ادامه دادند و این امر به تقابلی انجامید که در ابتدای آن حوثی ها در کوه ها و بیابان ها به سختی به معیشت و مبارزه می پرداختند؛ اما در انتها دارای نفوذی گسترده در شهرهای مختلف،نهادها و تأثیرگذار در مهم ترین و عالی ترین مسائل سیاسی شدند.
اوج گیری قیام با تکبیر و شعارهای علنی برائت از آل سعود و اسرائیل، از سال 2003 میلادی صورت گرفت و رهبر وقت جنبش، یعنی حسین الحوثی معتقد بود، نمازی که بعد از آن، مرگ بر اسرائیل گفته نشود و برائت از صهیونیسم نباشد، مورد رضایت و قبول خداوند نیست. از این رو، بعد از نماز فریاد: الله اکبر، الموت لامریکا، الموت لاسرائیل، اللعنة علی الیهود، النصر للاسلام، طنین انداز می شد. مبدا شروع مبارزه با این شعارها؛ در نماز جمعه صنعا بود و به سرعت میان طرفداران حوثی ها گسترش یافت. حوثی ها همزمان کالاهای اسرائیلی و آمریکایی را تحریم کردند و مردم را به عمل به آموزه های قرآن و اهل بیت(علیه السلام) فرا خواندند. این
ص:155
اقدامات مورد توجه شمار زیادی از مردم قرار گرفت، اما این روند، شروع مبارزه ای سخت بود که حداقل شش جنگ را در پی داشت.
ص:156
محمد بهرامی (1).
با علنی شدن جنبش حوثی ها و شعارهای مذکور، تقابل دولت علی عبدالله صالح با آنها نیز تشدید شد. این مسئله نگرانی بزرگی را برای عبدالله صالح و شروع دوره ای جدید از مبارزه این دو جریان، از سال های 2003 و 2004 میلادی تا سال 2010 میلادی که طی آن شش جنگ خونین بین طرفین رخ داد، را به وجود آورد. صالح با بیان اتهامات مختلف علیه حوثی ها و شیعیان از جمله «تروریست» بودن، وابستگی به ایران و حزب الله، تصمیم به بازگرداندن حکومت پادشاهی و... بهانه های سرکوب را فراهم کرد و در این راستا، تلاش کرد که با جلب حمایت آمریکا، معترضان را خاموش کند. دیکتاتور سابق یمن در
ص:157
سال 2004 میلادی در نشست سران 8 کشور صنعتی در آمریکا حضور یافت و تلاش کرد تا کمک و حمایت این کشورها را به دست آورد. صالح بلافاصله پس از بازگشت از آمریکا، با دستوری به نیروهای ارتش، حمله سراسری به صعده و به ویژه مناطق نشور، آل صیفی، ضحیان و مران را خواستار شد. بلافاصله، جنگنده بمب افکن های ارتش به پشتیبانی صدها دستگاه تانک و توپ، به این مناطق حمله کردند. بدین ترتیب بود که صبح روز 18 ژوئن، این منطقه با حمله همه جانبه نیروهای نظامی و امنیتی، در چند دقیقه، به تلی از خاک، آتش و خون تبدیل شد. دولت یمن در این رابطه سانسور شدید خبری را به کار گرفت و خبرنگاران شبکه های تلویزیونی از جمله العالم را اخراج کرد و در طول 3 ماه، مناطق شیعه نشین شمال را بمباران کرد. در 10 سپتامبر 2004 میلادی با تصرف شهر مران توسط دولت و کشته شدن سید حسین الحوثی به همراه تعدادی از پیروانش پایان جنگ رسماً اعلام شد.
تصور می شد که شهادت حسین الحوثی، پایان جنبش خواهد بود، اما پس از این، نبردها میان حوثی ها و ارتش یمن ادامه یافت. حسین الحوثی پس از شهادت به شهرت و محبوبیتی روزافزون رسیده بود.
ص:158
این محبوبیت با نشر و گسترش افکار حوثی همراه بود که در سال های قبل، در قالب کتاب و سخنرانی منتشر شده و این مساله در بیداری مردم و همچنین ادامه راه حسین الحوثی مؤثر بود.
اقدامات دولت یمن باعث گسترش درگیری ها بعد از جنگ اول بود. ارتش یمن پس از جنگ اول وارد صعده شده و این منطقه را به شکل یک منطقه نظامی درآورد. استخدام خطیبان مصری در مراکز زیدی به همراه حذف فیزیکی روحانیون زیدی، تعطیلی فعالیت های فرهنگی زیدیون و همچنین کنار گذاشتن شیعیان زیدی از مناصب دولتی، باعث شروع جنگ دوم بود.
طی دور تازه درگیری ها، جمعیتی از استان های دیگر به ویژه منطقه حیدان برای یاری شیعیان و بازسازی مناطق ویران شده صعده، راهی آنجا شدند. ارتش یمن هم حملات هوایی و زمینی فراوانی انجام داد که درپی آن، صدها غیرنظامی کشته و زخمی شدند.
جنگ دوم در کوه های مران و شهرستان حیدان انجام شد و به مدت دو هفته طول کشید. بدرالدین الحوثی پدر حسین حوثی، رهبری این نبرد را از طرف شیعیان برعهده گرفت. وی پس از کشته شدن فرزندش، زندگی در صنعا را رها کرد و به کوهستان های صعب العبور صعده رفت. وی که در یمن فردی فقیه و بسیار موجه از نظر فقهی و علمی بود، پیشنهاد دولت برای دریافت حقوق ماهیانه و
ص:159
همراه داشتن 200 محافظ برای تردد در کشور را نپذیرفت و به نبرد با دولت مرکزی در شمال یمن ادامه داد. شهروندان ساکن نشور و حیدان پس از جنگ دوم دولت یمن علیه شیعیان، به کوه های اطراف پناه بردند. در 27 مارس سال 2005 میلادی، با وساطت علما، جنگ دوم خاتمه یافت و دولت یمن پایان آن را اعلام نمود.
جنگ سوم در مارس سال 2006 میلادی آغاز شد. آغاز این جنگ در دفاع از پایگاه های شیعیان زیدی بود که از سوی نیروهای ارتش مورد تجاوز قرار گرفته بودند. محدوده جغرافیایی آن نیز شامل شهرستان های حومه صعده همچون: ساقین، المجز و حیدان بود که در ادامه، این دامنه گسترش یافت و تا مرکز استان صعده کشیده شد. نیروهای دولتی با هدف اعلام آزادی برخی از سربازان که به اسارت در آمده بودند، به یکی از استحکامات حوثی ها در ارتفاعات هجوم بردند و در ابتدای حمله، بیش از 80 نفر از آنان را کشتند. دولت یمن پاکسازی مناطق شیعه نشین در سراسر کشور را هدف خود اعلام کرد و از جمله پایتخت (صنعا)، مأرب، جوف، حجه و دیگر شهرها را تحت حملات شدید خود قرار داد. در این حملات، صدها تن از فعالان سیاسی و فرهنگی دستگیر و روانه زندان شدند.
ص:160
نهایتاً جنگ سوم، در برهه مسایل انتخابات ریاست جمهوری و شهرداری ها در دسامبر سال 2006 میلادی با توافقی میان طرفین متوقف شد. رهبری نیروهای حوثی در جنگ سوم، با عبدالملک الحوثی برادر کوچک حسین بود که پس از شهادت حسین الحوثی در سال 2005 میلادی، رهبری شیعیان صعده را به دست گرفت و توانست که از لحاظ سیاسی و نظامی آنها را مجدداً سازماندهی و رهبری نماید. از ویژگی های این جنگ، پدیدار شدن اولین نشانه های رهبری و فرماندهی وی بود.
جنگ چهارم در سال 2007 میلادی رخ داد. در این جنگ، جنبش جوانان مؤمن تمامی استان صعده را به محل عملیات نظامی علیه ارتش یمن تبدیل کرد و در آن به مؤسسات و نهادهای دولتی، امنیتی و نظامی آسیب و خسارات جدی وارد شد. در این جنگ، مانند جنگ های پیشین، حوثی ها از عملیات چریکی علیه ارتش یمن استفاده می کردند. این جنگ با عقب راندن ارتش یمن از مواضع و استحکامات کوهستانی شیعیان پایان یافت. پس از آن عبدالملک الحوثی، برادر حسین بدر الدین، به عنوان رهبر محبوب شیعیان زیدی شناخته شد .این جنگ با وساطت قطر پایان یافت و
ص:161
دولت مرکزی مجبور شد در چارچوب توافق آتش بس، گروه هایی که در استان صعده علیه انصارالله توطئه چینی می کردند را از آن جا اخراج کند.
عربستان که مایل نبود پای قطر به یمن باز شود، در توافقنامه پایانی جنگ چهارم موانعی را ایجاد کرد و در نتیجه جنگ پنجم هم شکل گرفت و این بار نیز با وساطت دیگر گروه ها و کشورها پایان یافت. دولت یمن در طول چند سال گذشته، تلاش فراوانی کرده بود تا جنبش الحوثی را به ایران مرتبط کرده و هر موضوعی را بهانه می نمود تا نشان دهد که ایران و حزب الله با الحوثی ها در ارتباط بوده و در یمن حضور دارند و به آنها تسلیحات می دهند. این
سخنان و موضع گیری ها تنها برای افکار عمومی داخلی و تحریک عربستان صورت می گرفت؛ چرا که اساساً جغرافیای استان صعده اجازه حضور یک خارجی به این منطقه را نمی دهد. بسیاری از جاده ها کوهستانی بوده و دارای پست های ایست بازرسی فراوان است که هیچ ایرانی یا لبنانی نمی تواند در آن حضور داشته باشد، از خاک عربستان هم نمی توان به یمن رفت. در هر صورت، جنگ پنجم در سال 2008 میلادی و با رهبری عبدالمالک حوثی شروع شد. حوثی ها از سلاح های متوسط و سنگین علیه ارتش استفاده کردند.
ص:162
دایره عملیاتی این جنگ استان صعده، منطقه بنی حشیش (بخشی از صنعا) و منطقه حرف سفیان (بخشی از استان عمران) بود و نشانگر گسترش دامنه عملیات نظامی و تحول کیفی در عملکرد نظامی حوثی با صنعا بود که باعث ایجاد نگرانی برای مقامات دولتی شد.
این جنگ در مارس سال 2008 میلادی آغاز شد، به اعتقاد کارشناسان، این جنگ از وقایع سرنوشت ساز در رخدادهای این کشور محسوب می شود، در این جنگ که نیروهای عربستان هم حضور داشتند نه تنها صعده، بلکه به مناطق دیگر یمن نیز کشیده شد، در این جنگ برای اولین بار رویارویی ها به نزدیکی صنعاء هم رسید.
علی عبدالله صالح در این شرایط میانجیگری قطر را پذیرفت. دو طرف به توافقاتی در این زمینه دست یافتند. بر اساس توافقنامه دوحه که با نظارت امیر قطر برای برقراری صلح میان حوثی ها و دولت یمن به امضا رسید، دو طرف متعهد شدند که عملیات نظامی علیه یک دیگر را متوقف کنند. دولت یمن باید حوثی ها را مورد بخشش قرار می دهد و اسیران دوطرف باید آزاد شود. حوثی ها نیز سلاح هایی را که از نیروهای دولتی به غنیمت گرفته بودند را، به ارتش
ص:163
بازگردانند. کنترل استان صعده برعهده دولت مرکزی است و گروه حوثی برای فعالیت خود باید یک حزب سیاسی تشکیل دهد.
این توافقنامه فقط درباره تبادل اسیران جنبه اجرایی به خود گرفت و دیگر بندهای آن اجرایی نشد و دوطرف درگیر، یک دیگر را به نقض مفاد توافق دوحه متهم کردند.
برخی قبول این توافق از جانب دولت یمن را کسب فرصتی برای بازسازی و ترمیم قوای نظامی اش می دانستند که پس از یک جنگ روانی و تبلیغاتی که همزمان در صنعا و ریاض آغاز شده بود، زمینه ها را برای جنگ ششم فراهم می نمود.
جنگ ششم در سال 2009 میلادی آغاز شد. این جنگ، گسترده تر از جنگ های سابق بود و با هماهنگی سیاسی، نظامی و امنیتی میان ریاض و صنعا انجام شد. بعد از پایان جنگ پنجم، دولت علی عبدالله صالح همواره اعلام می کرد که در صدد سرکوبی گروه الحوثی است و هیچ گاه این جریان را به عنوان یک گروه قانونی تلقی نکرده و حاضر به هیچ گونه تعاملی با آنها نشد. با آغاز جنگ، علی عبدالله صالح اعلام کرد که کار را تا ریشه کن کردن حوثی ها ادامه می دهد و
ص:164
در این ماجرا، نیروی هوایی با تعداد زیادی هواپیما و هلی کوپتر به سمت مناطق صعب العبور حرکت کرده و بمباران های زیادی را انجام دادند. در کنار آن هم نیروهای پیاده زیادی برای پاکسازی در مناطقی که نیروهای حوثی وجود داشتند، وارد عمل شدند و پی در پی نیز از فتوحات خود سخن می گفتند، اما به زودی روشن شد که حوثی ها ورزیده تر از گذشته شده اند و روش چریکی آنها در مبارزه، کار را برای دولت صالح، ارتش و نیروی نظامی آل سعود بسیار دشوار کرده بود. از این رو برخلاف مسلح بودن ارتش یمن به انواع سلاح ها، دولت یمن نتوانست خود را به عنوان پیروز این جنگ قلمداد کند .در این جنگ، صدها نفر از مردم و نیروهای نظامی کشته شدند و صدها تن ازعلما و فعالان سیاسی و فرهنگی به دست نیروهای امنیتی ترور شده، یا به زندان افتادند.
رهبری شیعیان در این جنگ با سید عبدالملک طباطبایی حوثی و سید یحیی بود. سید یحیی از نمایندگان مجلس یمن بود که مجلس نمایندگان، مصونیت سیاسی وی را سلب و پلیس بین الملل را موظف به بازداشت وی کرد. جنگ ششم، نشانگر تقویت اقتدار نظامی و عملیاتی شیعیان در رویارویی با نیروهای دولتی است. شیعیان تا نیمه های جنگ موفق به انهدام سه فروند هواپیمای
ص:165
جنگنده سوخو، یک فروند بالگرد نظامی و ده ها دستگاه از تانک های ارتش شدند.
از ویژگی های مهم جنگ ششم، کشیده شدن آن به خاک عربستان سعودی و دخالت ارتش این کشور در جنگ علیه حوثی ها و همچنین ورود ارتش آمریکا و بمباران مواضع شیعیان بود. در این درگیری ها، حکومت مرکزی یمن و مداخله برخی کشورها (عربستان و آمریکا) در یک طرف و مبارزان حوثی و جدایی طلبان جنوب این کشور در طرف دیگر بودند. این درگیری ها در 12فوریه سال 2010 میلادی با فرو نشستن ناآرامی ها و تمایل دوطرف برای مذاکره پایان یافت.
یکی از ویژگی های دیگر این جنگ تحول ملموس در نوع رویکردهای رسانه ای و تبلیغاتی علیه این گروه بود و در شرایطی که ارتش عربستان مستقیما با مردم یمن درگیر شده بود، رسانه های عربی به طور مداوم، ادعای حمایت تسلیحاتی ایران از گروه حوثی را تکرار می کردند.
بر مبنای آتش بسی که از سوی حزب بعث سوریه به دو طرف پیشنهاد شد، طرفین درگیر به تبادل اسرا، تخلیه مناطق و پایگاه های نظامی و همچنین اجازه بازگشت به آوارگان، رضایت دادند. فرمانده حوثی ها در بیانیه ای گفت که: پذیرش آتش بس با دولت مرکزی پس از
ص:166
آن صورت گرفت که وساطت علما و ریش سفیدان یمن برای جلوگیری از ریخته شدن خون مردم بی گناه به میان آمد و برای اثبات حسن نیت خود، آن را می پذیرد.
ص:167
ص:168
(از علمای زیدیه و دبیرکل حزب الامّه یمن)(1).
اوضاع سیاسی یمن بی ثبات است. شکل ظاهری نظام، بیانگر ائتلاف میان حزب حاکم و احزاب مخالف می باشد. گروهی از مخالفان، در استان جنوبی یمن حضور دارند. جریانی که به تازگی در شمال شکل گرفته، جنبش انصارالله است. این گروه ها هم اکنون در کشور فعال و تأثیرگذار هستند.
ص:169
بله جریان مخالف در جنوب، به طور کلی، دو طرف تشکیل دهنده ائتلاف، یعنی جریان حاکم و گروه های مخالف را قبول ندارد.
در جنوب، حزب وجود ندارد؛ بلکه جنبش هایی وجود دارند که توسط افراد خاصی رهبری می شوند. این جنبش ها هوادار رژیم پیشین در جنوب یمن هستند. ما در جنوب یمن حزب به معنای واقعی نداریم، بلکه جنبش های مردمی هستند که معمولاً توسط اشخاص مقیم خارج از کشور هدایت و رهبری می شوند که خواسته آن ها تجزیه جنوب کشور است.
انصارالله ظاهرا دولت را به رسمیت می شناسند.
ظاهراً دولت را به رسمیت می شناسند. آن ها به طور حتم مقاصد سیاسی دارند تا حاکمیت در اختیار آن ها قرار گیرد.
آری این جنبش در حکومت مشارکت نکرده است.
ص:170
نه، آن را به عنوان قدرت حاکم به رسمیت نمی شناسد؛ چون دولت تنها در زمینه مسائل مالی کشور از قبیل پرداخت حقوق به کارکنان و تا اندازه ای انضباط اداری، نفوذ دارد و از قدرت و حاکمیت کامل در کشور برخوردار نیست.
نه مشکل را حل نمی کند.
در حال حاضر، اهل تسنن چند شاخه هستند و شیعه نیز چند شاخه است.
وهابی ها دو دسته اخوانی ها و سلفی ها را شامل می شوند و جریان اهل تسنن سنتی نیز در جنبش های جنوب هستند. صوفی ها هم حضور دارند. سایر اهل تسنن، به هیچ جریانی گرایش ندارند و برخی از آن ها به جریان های صوفی و لیبرال غیربرجسته گرایش دارند. در ضمن اهل سنت یمن اکثرا شافعی هستند.
ص:171
سلفی ها در چارچوب احزاب و گروه های دینی فعالیت دارند.
حزب الرشاد، سلفی- اخوانی، است.
آنها نیز به همین سبک هستند. وهابی ها دو دسته اند، اخوانی و سلفی. اخوانی های یمن وهابی هستند و در میان آنها تعداد اندکی می توان یافت که تحت تأثیر اندیشه های وهابی قرار ندارند. سلفی ها در چارچوب یک گروه شبه نظامی همانند طالبان فعالیت دارند. اما در نهایت، آن ها همان طور که من پیش بینی می کنم، بخشی از سازمان اطلاعات عربستان هستند.
اکثریت زیدیه ساکت هستند. البته در میان اهل تسنن نیز اکثریت ساکت هستند. اکثریت جامعه یمن ساکت و محافظه کاربوده و در انتظار تجدیدنظر در ساختار سیاسی کشور هستند. ما در یمن، اسماعیلیه و جعفری اثناعشری نیز داریم. موارد یاد شده نقشه مذهبی
ص:172
و طائفه ای یمن را تشکیل می دهند. همچنین جریان لیبرال را نیز باید به موارد یاد شده افزود.
بله، ما جریان لائیک یا لیبرال نیز داریم که جریانی قدرتمند و فعال در یمن هستند و در جنوب در شمال، تأثیرگذاری دارند و در تمامی ارکان انقلاب و نیروهای سازمان دهنده نفوذ دارد.
به عنوان یک جریان قوی سازمان یافته در میان تمامی نیروهای سازمان دهنده، نفوذ زیادی دارد.
دولت و حاکمیت تصمیم گیر در یمن وجود ندارد. تنها در این میان ائتلاف منافع وجود دارد که بر تصمیم گیری حاکمیت تسلط دارد.
در زمان علی عبدالله صالح، حزب کنگره به همراه هم پیمانانش حکومت می کردند. جریان وهابی ها با حزب حاکم هم پیمان بود. حزب حاکم میان جریان ها موازنه قوا ایجاد می کرد تا علی عبدالله صالح هم چنان زمام امور را در اختیار داشته باشد.
ص:173
بله زیدی ها در تمام احزاب حضور دارند.
حوثی ها زیدی به شمار می آیند. گفته می شود آنها در صحنه سیاسی به نام مذهب فعالیت دارند. آنها می خواهند به جامعه یمن نشان دهند که در چارچوب فرهنگ اسلامی و در صحنه یمن حرکت می کنند، اما در جامعه یمن به عنوان یک جنبش مذهبی شناخته شده اند و به همین دلیل، نمی توانند به مناطق شافعی نشین نفوذ کنند، مگر آن که در یک چارچوب بسیار محدود در قلمرو برخی از خاندان های هاشمی به این کار اقدام نمایند. به همین دلیل، حوزه فعالیت آن ها در صنعا، در چارچوب زیدیه انحصار یافته و در نتیجه، قوی ترین گروهی که در چارچوب مذهب فعالیت می کنند، جنبش حوثی ها است. آن ها در تشکیلات سیاسی کوچکی هم چون حزب حق مشغول فعالیت هستند. هم اکنون اگر بخواهیم
ص:174
زیدی ها را تقسیم بندی کنیم، اکثریت آن ها دنبال رو حزب کنگره، سپس حوثی ها و بعد حزب امت و در نهایت تشکیلات دیگری که کوچک تر، هستند.
علل و عوامل این درگیری ها مسائل سیاسی است. البته اختلاف مذهبی نیز وجود دارد، اما اختلافات موجود در یمن، به طور کلی اختلافات سیاسی است. ارتش یمن به طور کلی تحت سلطه عربستان قرار دارد.
در دوران علی عبدالله صالح و از سال 1967 میلادی تا به امروز، ارتش یمن تحت سلطه عربستان قرار دارد. قبل از این تاریخ، در سال 1962 میلادی بخشی از ارتش یمن تحت سلطه عربستان و بخشی از آن تحت سلطه مصر قرار داشت. سلطنت طلب ها در سال 1962 میلادی مورد حمایت عربستان، ایران شاهنشاهی و کشورهای غربی قرار داشتند و جمهوری خواهان هم مورد حمایت جمال عبدالناصر و جریان های سوسیالیست جهان قرار داشتند.
ص:175
یمن به دو قسمت جمهوری خواه و سلطنت طلب تقسیم شد. سلطنت طلب ها مورد حمایت عربستان و ایران شاهنشاهی قرار داشتند و جمهوری خواهان هم مورد حمایت جمال عبدالناصر و بلوک شرق در آن زمان قرار داشتند. پس از شکست مصر در سال 1967 میلادی پرونده یمن به طور کامل به عربستان سپرده شد. مصر از هم پیمان جمهوری خواه خود صرف نظر کرد. پرونده یمن از آن سال به بعد به طور کامل در اختیار عربستان قرار گرفت هر چند آمریکا به طور مستقیم بر این پرونده نظارت دارد. اما عربستان هم چنان در یمن بازیگر اصلی است.
آری، درگیری نظامی وجود دارد. در صعده، عمره، جوف، حجّه و ممکن است که این درگیری به سایر شهرها نیز سرایت کند.
وهابی ها شیعیان را به عنوان یک مجموعه واحد توصیف می کنند.
ص:176
چرا تفاوت قائل هستند. اما در رسانه های خود با شیعه به عنوان یک ساختار واحد برخورد می کنند و در بسیج رسانه ای خود، تمام شیعیان را با یک دیگر ادغام می کنند. آن ها بدترین موارد موجود در میان شیعه را برمی چینند و فرقی نمی کند که چه شیعه ای هستند و آن را به توده مردم عرضه می کنند. آنها تمامی نکات منفی موجود در میان اثنی عشریه، اسماعیلیه و زیدیه را برمی چینند و آنها را به طور کلی به مانند یک ساختار واحد ارائه می دهند. البته آنها با تفاوت موجود میان مذاهب شیعه آشنا هستند، اما عمداً آن ها را با یکدیگر در می آمیزند. آنها بیش از هر چیز، بر یاسر حبیب تأکید می کنند که در تبلیغات منفی آنها برجسته ترین شخصیت شیعه به شمار می رود و به متون موجود در کتاب های قدیم و جدید شیعیان استناد می جویند.
زیدیه به طور کلی در نقشه جمعیت یمن یک سوم را تشکیل می دهند.
ص:177
یمن در گذشته به دو قسمت تقسیم شده بود. زیدیه اکثریت شمال را تشکیل می دادند. اما پس از یکپارچه شدن دو بخش شمالی و جنوبی یمن، زیدیه در اقلیت قرار گرفتند.
البته روحانیونی دارند، اما میان آنها و جامعه زیدیه ارتباطی وجود ندارد و در واقع، زیدیه از 50 سال پیش به این سو، ساختار سازمان یافته خود را از دست داد و پس از آن، جامعه زیدیه دچار گسستگی شد. زیدیه نمادها و شخصیت های برجسته ای دارند، اما چیزی به عنوان مراجع تقلید ندارند.
حوثی ها در جامعه یمن حرکت سازمان یافته ای دارند. اکثر ملت یمن طرفدار جریان قوم گرایی عربی، مخالف استعمار و غرب و طرفدار جمهوری اسلامی ایران هستند. نقطه تفاوت آنها با حوثی ها در آن است که حوثی ها یک جریان سازمان یافته می باشند. سایر اقشار ملت یمن، دارای ساختار سازمان یافته ای نیستند تا بتوانند به واسطه آن، خواسته های خود را نشان دهند.
ص:178
آینده یمن را ناآرام پیش بینی می کنم و وحدت یمن ادامه خواهد یافت.
زیرا طرحی که منجر به تجزیه کشور شود و همچنین مخالفان وحدت، قانون اساسی، تشکیلات سازمان یافته و حتی دیدگاه مشخصی برای تشکیل دولت مستقل در اختیار ندارند. اکثریت جامعه یمن نیز طرفدار آنها نیستند. تجزیه طلبان تاریخ بدی دارند. لذا وضعیت ناآرام در یمن تا چند سال آینده ادامه خواهد یافت.
ما الآن ائتلاف به معنای واقعی نداریم و اختلاف منافع وجود دارد. ناآرامی در یمن و کشمکش میان نیروها ادامه خواهد یافت. برخی از جریان ها، بر برخی دیگر برتری خواهند یافت. به عنوان مثال، جریان انصارالله بر جریان سعودی برتری خواهد یافت و پس از آن، جریان لیبرال بر انصارالله برتری پیدا می کند.
ص:179
خیر نه تنها قطع نخواهد شد، بلکه با توجه به حضور و ورود ایران به صحنه یمن، عربستان نفوذ خود را بیشتر خواهد کرد. شکل و شمایل حضور عربستان تغییر خواهد کرد و اوضاع در یمن ناآرام تر خواهد شد و اقدامات خشونت آمیز نیز افزایش می یابد تا آن که دیدگاه یمن برای مشکلات موجود تبلور یابد، زیرا هم اکنون جدایی طلب ها در جنوب تصور می کنند که می توانند بر جنوب تسلط یابند. حوثی ها تصور می کنند که می توانند بر شمال تسلط یابند. اما هیچ یک از این دو تصور صحیح نیست. جدایی طلب ها نخواهد توانست بر جنوب مسلط شوند و انصارالله نیز نمی تواند بر شمال مسلط شود. حوثی ها شاید بتوانند دامنه نفوذ و حضور خود را در شمال گسترش دهند. اما تسلط بر شمال کار بسیار سخت و دشواری است. اما جدایی طلب ها، جنوب یمن را به سوی آشوب و کشمکش سوق خواهند داد و باعث درگیری شدید میان خود جنوبی ها خواهند شد. در نتیجه، اوضاع ناآرام باقی می ماند.
ص:180
جمعیت یمن در حدود 22 میلیون نفر است. در طی بیست تا سی سال گذشته، دو مذهب اصلی زیدی و شافعی در یمن وجود داشته است. اما عربستان، مذهب جدید وهابیت را هم به یمن صادر کرد و این مذهب در بسیاری از مناطق کشور وارد شد. اما در حال حاضر با قدرت گرفتن انصارالله، این مذهب در حال از بین رفتن است، زیرا این مذهب بر باطل استوار شده و خداوند متعال می فرماید: (وَ قُلْ جٰاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْبٰاطِلُ إِنَّ الْبٰاطِلَ کٰانَ زَهُوقاً) با آمدن حق، باطل رفتنی است. به محض آن که حق بیاید، باطل از بین می رود. هم اکنون جمعیت یمن از پیروان دو مذهب زیدی وشافعی تشکیل شده و مذهب اهل بیت(علیه السلام) در درون دل یمنی ها ریشه
ص:181
دوانده است؛ به همین دلیل، بعد از پیدایش جنبش شیعی، مردم به طور خودجوش به آن رو می آورند. پیروان اسماعیلیه نیز در برخی از مناطق یمن یافت می شوند. همچنین مذهب تصوف در مناطق جنوب یمن پیروانی دارد. اما شمار آنها اندک است. شیعه اثنی عشری نیز در یمن پیروانی دارد که تعداد آنها هم اندک است.
یمن هم اکنون شاهد ناآرامی هایی است که آمریکا و کشورهای حوزه خلیج فارس از آن به عنوان حرکات تروریستی نام می برند. اما در واقع، این ناآرامی ها، دفاع از مظلومیت انصارالله به شمار می رود که سید حسین بدرالدین (رضوان الله تعالی علیه) بنیانگذار آن بود. او از نسل پیامبر گرامی اسلام(ص) است و خداوند او را برگزید تا رهبری این مسیر قرآنی را برعهده گیرد. او بسیاری از مفاهیم را تصحیح بخشید، مفاهیمی چون گردن نهادن در برابر ظلم و ستم ستمکاران که به فرهنگ مردم تبدیل شده بود.
سید بدرالدین الحوثی (رضوان الله تعالی علیه) و فرزندش حسین بدرالدین الحوثی که می فرمود: «من یکی از ثمره های پدرم سید بدرالدین» (رضوان الله تعالی علیهم اجمعین) هستم. «همه این طرح و دستاوردهای به دست آمده را مدیون سید بدرالدین الحوثی بنیانگذار جنبش انصارالله و پدر روحانی این فرآیند قرآنی هستیم.
ص:182
سید حسین بدرالدین الحوثی با سخنرانی های خود، نظریه پرداز و بنیانگذار این حرکت قرآنی است که به طور سازمان یافته و منظم، درون جنبش انصارالله تدریس می شوند».
این ندا، شعار ما را تشکیل می دهد. پیامبر گرامی اسلام(ص) هرگاه می خواستند در برابر کفار و ستمکاران وارد نبرد شوند و به جهاد برخیزند، شعار خاص خود را داشتند. شعار پیامبر گرامی اسلام(ص) در غزوه بدر «یا منصور أَمِت» یعنی (ای یاری شده بمیران) بود. ای یاری شده که شعار نهضت امام حسین(علیه السلام) به شمار می رود؛ أمِت یعنی کفار را بمیران. در اینجا، مرگ بر آمریکا و همچنین مرگ بر اسراییل و نفرین فرستادن به یهود، هم چنان که خداوند متعال آنها را در قرآن نفرین کرده است. ( لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ بَنِی إِسْرٰائِیلَ عَلیٰ لِسٰانِ دٰاوُدَ وَ عِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ ذٰلِکَ بِمٰا عَصَوْا وَ کٰانُوا یَعْتَدُونَ ) (از میان فرزندان اسرائیل آنان که کفر ورزیدند به زبان داوود و عیسی بن مریم مورد لعنت قرار گرفتند، این کیفر به خاطر آن بود که عصیان ورزیده و از فرمان خدا تجاوز می کردند)؛ تکبیر شعار همه مسلمانان به شمار می رود و مسلمانان ممکن نیست بدون تکبیر پیروز شوند.
ص:183
الله اکبر شعاری است که آمریکا را ترسانده و دلیل بر این مدعا آن است که آمریکا در مَرّان واقع در منطقه صعده، این شعار را از روی دیوارها پاک کرد و سفیر آمریکا در آن زمان، دستور داد تا این شعار از روی دیوارها پاک شود. این موضوع بیانگر آن است که شعار الله اکبر، اقتدار آمریکا را در هم شکست و ملاحظه کرد که این شعار به برتری اش در منطقه پایان خواهد داد. این شعار به افراد پیوسته به این فرآیند قرآنی قدرت و عزت می بخشد.
کشورهای همسایه یمن مانند عربستان و دیگران، مجد و عزت خود را بر ویرانه های یمن می سازند و همواره سعی دارند تا وضعیت داخلی یمن بی ثبات باقی بماند و همواره در آن، نبرد و درگیری های نظامی در جریان باشد تا اوضاع داخل عربستان ثبات یابد. اما با وجود جنبش انصارالله، امید عربستان به باد رفت؛ زیرا این حرکت حامی مستضعفان در یمن می باشد که طرح بزرگی در اختیار دارد و به حمایت از مستضعفان در سراسر جهان خواهد پرداخت.
کشورهای عرب مواضع متفاوتی در پیش گرفته اند. اما کشورهای مرتبط با استکبار جهانی مانند عربستان و قطر، مواضع مشخصی دارند. همان طور که می دانید ششمین نبرد علیه انصارالله توسط عربستان انجام گرفت و چاره ای ندید جز این که ده ها کیلومتر
ص:184
عقب نشینی کند و کنفرانسی در خارج تشکیل داد. چرا ؟ برای این که جهت درهم کوبیدن انصارالله مشروعیت بیابد. اما سید حسین بدرالدین (رضوان الله تعالی علیه) در آن دوران از رزمندگان انصارالله خواست تا از مناطق تصرف شده عقب نشینی کنند تا عربستان بهانه ای برای حمله به انصارالله نداشته و همچنین در سطح منطقه و جهان هیچ گونه پایگاه مشروعی برای در هم کوبیدن این نهضت قرآنی نداشته باشند. این امر با تدبیر رهبر و با یاری خداوند تحقق یافت و نهضت ما توانست به این دست آوردهای بزرگ تحقق بخشد.
انصارالله، القاعده را به طور کامل دست پرورده و ساخته و پرداخته آمریکا می داند. هرگاه آمریکا بخواهد القاعده در یکی از استان های یمن شکل گیرد، زمینه های این شکل گیری را برای آن فراهم می آورد و تسهیلات مادی و نظامی در اختیارش قرار می دهد. به عنوان مثال، آمریکا زمینه های حضور القاعده در «حضرموت» را فراهم آورد و ما در جریان جنایات القاعده در این منطقه از جمله کشتار سربازان قرار گرفته ایم.
به دنبال تسلط یافتن انصارالله بر صنعا، القاعده در منطقه «البیضاء» حضور گسترده ای یافت. سازمان القاعده و تروریسم یک موضوع آمریکایی است که این کشور از آن به عنوان برگ برنده بهره می برد.
ص:185
در هر نقطه از یمن، هر جا که بخواهد آن را می گذارد و هرگاه اراده کند آن را برمی دارد. دولت تسهیلاتی در اختیار القاعده قرار داده است؛ زیرا این تشکیلات در خدمت منافع آمریکا قرار دارد و لاغیر. القاعده برخلاف منافع ملت عمل می کند و گروهی خرابکار است. هر جا که پا نهد، آن را ویران می کند. القاعده برای تمام یمنی ها بلکه برای تمام جهان، خواهان شر بوده و نماد عینی تروریسم است. پدیده تروریسم محصول دست آمریکا و اسرائیل است و به واسطه حادثه یازدهم سپتامبر، به آن شکل دادند. همه اینها نمایشنامه هایی است که ساخته و پرداخته دست آمریکا می باشد. آمریکا توسط ایادی خود، یعنی عناصر القاعده و دیگر گروه های تروریستی مثل داعش و النصره، به اهداف شوم خویش در منطقه تحقق می بخشد.
این نهضت توانست همه احزاب، طایفه ها و جریان ها و مذاهب را در برگیرد؛ زیرا این نهضت به رهبری سید عبدالملک تضمین کننده و مدافع حقوق تمام مستضعفان است. برخی از برادران اهل سنت در «تعز» در شبکه تلویزیونی «المسیره» اظهار داشتند: «این سید و رهبر انصارالله در حال دفاع کردن از ما به سر می برد با این که ما نه زیدی و نه عضو انصارالله هستیم». تمام یمنی ها چنین احساسی دارند؛ زیرا عبدالملک الحوثی از حقوق تمام مستضعفان دفاع می کند تا ظلم و
ص:186
ستم در میان تمام طائفه های یمن برچیده شود. ان شاءالله این موضوع در جهان عرب و گیتی گسترش خواهد یافت.
انصارالله در تمامی زمینه ها، کمیته های ویژه ای در اختیار دارد و به طور سازمان یافته پیش می رود لذا جنبش بی هدفی نیست. در تمامی زمینه ها و مسائل فرهنگی، نظامی، آموزشی و تربیتی نهادهای ویژه ای در اختیار دارد. آنها با دولت در زمینه مسائل سیاسی وارد گفت وگو شدند و بهترین دستاوردها را به دست آوردند و هم اکنون، انصارالله در صدد تحقق بخشیدن به توافقات به عمل آمده با دولت می باشد. آنها درگذشته به انصارالله به عنوان یک جنبش نظامی ساکن کوهستان می نگریستند، اما واقعیت چیز دیگری را برای آنها به اثبات رساند. انصارالله ثابت کرد که حاضر به پذیرش دیگران و انجام گفت وگوی آشتی ملی است و با همه طرف ها با انصاف برخورد می کند.
یمنی ها به ایران، به عنوان یک ملت مسلمان که توانست به استکبار جهانی نه بگوید و استکبار جهانی را سر جای خود بنشاند می نگرند. یمنی ها در این خصوص اشتراک نظر دارند. همچنین امام خمینی (رضوان الله علیه) نمونه ای از اهل بیت(علیه السلام) به شمار می رفتند که قیام
ص:187
کردند و رهبر انقلاب اسلامی ایران هستند. وی فرمود: ما انقلاب خود را به تمام کشورهای عربی و جهان صادر خواهیم کرد. برخی از کشورهای عرب در جنگ علیه ایران شرکت کردند. اما دلها در یمن دعاگوی امام خمینی(ره) بود. من به یاد دارم که در آن زمان کم سن و سال بودم؛ اما پدرم و پدربزرگم برای امام خمینی(ره) دعا می کردند و با قرائت قرآن و سوره حمد از خدا می خواستند تا به امام خمینی(ره) در برابر صدام و کشورهای استکبار جهانی پیروزی ببخشد.
انصارالله تشکیلاتی سازمان یافته، جنبشی با برنامه و دارای پایه و اساس است که حول محور یک شخص واحد، یعنی رهبری به پیش می رود و همین امر باعث موفقیت انصارالله تا کنون شده است. بنابراین پیوندهای مشترک زیادی میان حزب الله و انصارالله یافت می شود. هر دو مواضع یکدیگر را مورد تایید و حمایت قرارداده اند.
هر دو با اهل بیت(علیه السلام) ارتباط دارند. هر دو مخالف اختلاف و تفرقه افکنی هستند و تمامی طائفه ها را با آغوش باز می پذیرند. در میان اعضای حزب الله برخی حتی مسلمان نیستند. به عنوان مثال حزب الله در بنت جبیل سه شهید داد که یکی از آنها مسیحی بود. سید حسن نصرالله توانست میان همه طائفه ها وحدت و هماهنگی ایجاد کند.
ص:188
سید عبدالملک نیز همین رویه را در پیش گرفته است. نقاط اشتراک دیگری نیز وجود دارد که تحولات آینده آنها را به اثبات خواهند رساند.
چالش های بزرگی فراروی حرکت ما قرار گرفته است. همان طور که برخی کارشناسان گفته اند: «به وجود آوردن انقلاب کار ساده ای است، اما حفظ آن کار سخت و دشواری است.» ما با چالش های فراوانی از قبیل چالش های امنیتی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی روبرو هستیم. یکی از بزرگترین چالش ها، جنگ سردی است که توسط آمریکا علیه ملت های در حال رشد و فقیر از جمله یمن رهبری و هدایت می شود. اما با همه این ها اگر یمنی ها با صداقت و اخلاص، با انصارالله همراه و همگام شوند، راه پیش روی ما بسیار هموار خواهد شد.
ص:189
ص:190
محمد بهرامی (1).
اوج گیری و نفوذ بیش از پیش جنبش انصارالله یمن، در افکار عمومی داخل کشور و همچنین در عرصه بین الملل، رویکردها و تحلیل های متفاوتی را در پی داشته است. شخصیت رهبران این جریان و نوع مشی این جنبش، باعث شده تا یکی از تحلیل های رسانه ای مطرح، در میان موافقان و مخالفان آن، مقایسه این حرکت اسلامی با حزب الله لبنان باشد.
حزب الله لبنان علی رغم این که صرفاً گروه و تشکیلات بوده و یک نهاد رسمی و سیاسی در دولت نیست، توانسته در معادلات داخلی و منطقه ای این کشور تأثیرگذاری بالایی داشته باشد و با وجود
ص:191
چالش های سنگین و دشمنان سرسختش، موجودیت خود را حفظ نماید. بی تردید عبور از این حجم وسیع چالش ها، مرهون وجود ویژگی های خاص حزب الله در عرصه های عقیدتی، سیاسی، اجتماعی، نظامی و... است در غیر این صورت، این جریان فاقد این صلابت و موفقیت می بود.
اگر چه مخالفان انصارالله، هم چون آل سعود و القاعده، عمدتاً با اعلام خطر و ترغیب مسلمانان به دشمنی با انصارالله؛ و نیز برافروختن حساسیت های جریان عبری، عربی و غربی، به بیان شباهت های این جنبش با حزب الله می پردازند، اما به نظر می رسد که برای شناخت بهتر انصارالله، این مقایسه لازم است و ملاک های درستی را به دست خواهد داد. از این رو در این نوشتار به برخی از مهم ترین این مشابهت ها پرداخته و سعی داریم تا برای موارد مطروحه، مصادیق ملموسی را نیز ارائه دهیم.
قبل از مقایسه این دو جریان، بایستی مختصراً به تعدادی از زمینه ها و عوامل موجود در یمن و همچنین شرایطی که منجر به محبوبیت و رشد انصارالله شد، بپردازیم. یمن کشوری است با موقعیت جغرافیایی مناسب و منابع زیرزمینی سرشار؛ نزدیکی به دریای سرخ
ص:192
و تنگۀ باب المندب، موقعیّتی ویژه و ژئوپولتیک برای این کشور رقم زده است.
اما علی رغم اینها، یمن کشوری کمتر توسعه یافته است و جزء فقیرترین های جهان محسوب می شود. برخی از مفاسدی که در عرصه سیاست و اقتصاد معاصر یمن دیده می شود در کمتر کشوری به این گستردگی وجود داشته و این مسائل در نوع نگرش، رفتار مردم و نهادهای مردمی و احزاب به حکومت و سیاست بسیار موثر بوده است. مهم ترین این موارد عبارتند از: ضعف و بی کفایتی دولت علی عبدالله صالح در سال های حکومت، وابستگی سیاسی، اقتصادی و فقر فراگیر، نفوذ گسترده قدرت های منطقه ای خصوصاً عربستان سعودی و همچنین تضاد منافع این کشور با رشد و توسعه یمن و... .
مطالعه تفصیلی این مسائل برای شناخت اوضاع فعلی یمن و نیز تحلیل شرایط آن و مطالعه رفتارهای تشکل ها و جریاناتی چون انصارالله ضروری به نظر می رسد و لازم است تا به منابع این موضوع مراجعه شود.
ص:193
رهبری جنبش انصارالله دارای خصوصیات فردی و خانوادگی برجسته ای است که می توان وی را با رهبر حزب الله لبنان مشترک دانست. عبدالملک الحوثی در خانواده ای رشد یافته که هم اهل علم و معنویت بوده اند، هم اهل مبارزه و جهاد؛ هم این که در عرصه فعالیت های فرهنگی و اجرایی ورود داشته اند. مسلماً دارا بودن این خصوصیات در کنار هم برای تدبیر و مدیریت یک مجموعه، عناصر اثرگذاری خواهد بود. علاوه بر اینها خصوصیات شخصی ایشان در تدبیر، زیرکی و هوشمندی مزید بر علت است. همچنین، صلابت و استواری از دیگر ویژگی های شخصیتی رهبر انصارالله می باشد.
مجموع موارد مذکور در رهبری جریان حزب الله نیز وجود دارد؛ بنابراین این دو شخصیت، در موارد فوق با هم قرابت دارند.
از مهم ترین خصوصیات اعضای انصارالله و رهبران آنها، اعتقاد راسخ و محکمِ آنها در آموزه های دینی و وعده های الهی است. کسانی که از نزدیک یمنی ها را دیده اند، این موضوع را یکی از
ص:194
خصوصیات برجسته آنان ذکر می کنند. در ارزیابی علل موفقیت جریان انصارالله و حزب الله، قطعاً یکی از مؤلفه های کلیدی که پیش از بقیه به ذهن مبادرت می کند، همین خصوصیت است. البته در این موضوع غالباً نقش رهبران برجسته تر است. تأکید بر صدق وعده الهی، مقاومت و ایستادگی تا بذل جان و هستی و همچنین جان بر کف بودن یکی از ویژگی های مشترک و بارز دو جریان حزب الله و انصارالله به شمارمی رود.
یکی دیگر از موارد مشابهت انصارالله یمن با حزب الله لبنان، انسجام درونی و تشکیلات منظم این دو گروه است. انصارالله یمن از منسجم ترین گروه های منطقه می باشد. علاوه بر انسجام درونی، بافت قبیله ای موجود نیز به آنها کمک می کند و آنها توانسته اند با سیاست های شمول گرایانه، اهل سنت و سلفی های غیر القاعده را زیر چتر منسجم خود بیاورند. و با این سیاست مهم و کاربردی است که آنها قادر خواهند بود نقشی مثبت در آینده یمن داشته باشند.
ص:195
از مهم ترین علل موفقیت و نیز عناصر مشترک بین انصارالله و حزب الله، جایگاه مردمی این دو جریان است. اساساً می توان این عنصر را از موارد تعیین کننده در بقاء و دوام هر جریان سیاسی دانست. اگر انصارالله صرفاً یک گروه شبه نظامی با تعدادی رزمنده بود، هیچ وقت قدرت تعیین کننده ای در معادلات داخلی یمن نداشت. کما این که در سالیان گذشته، نگاه برخی تحلیل گران به این جنبش همین گونه بود. اما وقایع سال های اخیر نشان داده است که انصارالله از جایگاه مردمی وسیعی برخوردار می باشد. هرچند آمار علمی دقیقی از تعداد طرفداران این جریان وجود ندارد، اما برخی برآوردهای تخمینی با تمسک به آمار شیعیان، زیدی های یمن و یا جمعیت شرکت کننده در مراسم تشییع شهید حسین الحوثی، آمار چند صد هزار نفری برای نیروها و آمار میلیونی برای موافقان و طرفداران این جنبش بیان می کنند. در پاسخ به سؤال چرایی اقبال مردمی به انصارالله می توان گفت:
حوثی ها و انصارالله در حوزه های مختلف اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و امنیتی همواره در کنار مردم و صدای مطالبات مردم بوده اند و خود مردم یمن
ص:196
تأکید می کنند که انصارالله همواره صدای مطالبات مردم است. انصارالله در شرایطی که می توانست به راحتی قدرت و یا بخش هایی از حاکمیت را در دست گیرد، از آن اکراه داشت و این مساله باعث اعتماد بیش از پیش مردم به انصارالله و صادق دانستن آن در شعارهای مردمی اش و عدم قدرت طلبی این جریان بود. یمن کشوری فقیر و عقب نگه داشته شده است و برخی آن را فقیرترین کشور منطقه می دانند. این فقر علی رغم وجود منابع سرشار زیرزمینی است، با این حال نفوذ کشورهای منطقه و ضعف مدیران سیاسی و اقتصادی، مانع پیشرفت یمن بوده و انصارالله بزرگترین و جدی ترین گروه معترض به این مسائل است؛ از این رو بسیاری از مردم یمن، انصارالله را منجی آنان از ظلم، فقر و دیکتاتوری می دانند. شعارهای سه گانه ای که انصارالله قبل از قیام دوم طرح کرد را می توان یک نمونه از بیان مطالبات همه مردم یمن توسط این جریان دانست. (اسقاط الحکومة الفاسده، اسقاط الجرعه، تنفیذ مخرجات الحوار الوطنی)
یکی از مؤیدات این موضوع، تظاهراتی است که بعد از بیداری اول (قبل از 2014) انجام شد. در این تظاهرات مسالمت آمیز که انصارالله برگزار کننده آن بود، علاوه بر طرفداران و هواداران
ص:197
انصار الله، بسیاری از شرکت کنندگان کسانی بودند که به صورت مستقیم در این جنبش عضویت نداشته و مشارکت آنها اغلب به این دلیل بود که منافع و خواسته های مشترکی میان خود و جنبش ملاحظه می کنند.
تصمیم گیرندگان انصارالله، اغلب افرادی از طبقات و اقشار پایین جامعه هستند که در بحران ها همراه مردم بوده و در تمام فعالیت های مردمی و عمومی مشارکت نموده اند. این در حالی است که کسانی که روند امور جاری یمن را دنبال می کنند، به خوبی از شکاف میان رهبران جنبش ها و احزاب سیاسی این کشور و مردم عادی و پایگاه مردمی آنها مطلع و آگاه بوده و همواره این سیاستمداران مورد انتقاد مردم بوده اند.
انصارالله هیچ گاه در مواضع خود، مردم را طبقه بندی نکرده و حتی طرفداران و همفکران خود را از دیگران جدا نمی کند. وحدت و شمولیت شعار همیشگی انصارالله است و طبق اقتضاءات این مفاهیم حرکت می کند و همواره به پرهیز از اقدامات طایفی و قبیله گرایانه هشدار داده است. یکی از نمونه های این موضوع، سخنرانی عبدالملک الحوثی در هنگام تحصن در پایتخت بود که وی از همه درخواست کرد که تحصن به هیچ وجه رنگ و بوی
ص:198
طائفی و فرقه ای به خود نگیرد و وی سخنان خود را متوجه تمامی مردم یمن دانست.
یکی از رموز قدرت و نفوذ سیاسی این گروه، آن است که از پوسته تعصب مذهبی بیرون آمدند و با هرکسی که با اهداف اسلامی آنها همسو باشد، دست برادری می دهند. همان طور که حزب الله و رهبری آن در میان تمام لبنانی ها از موقعیت خاصی برخوردار شده و سیدحسن نصرالله توانسته است در میان تمام اقوام لبنانی شعار مقاومت را نهادینه کند، عبدالملک الحوثی نیز موفق شده تا در میان تمامی یمنی ها؛ از جمله اهل سنت شافعی مذهب، موقعیت ویژه ای پیدا کند. رهبری عبدالملک الحوثی را نه تنها شیعیان زیدی، بلکه اکثریت سنی های شافعی مذهب نیز پذیرفته اند و رهبری جنبش، از این طریق توانسته زمینه های یک جنبش عمومی و فراگیر را شکل دهد و ملت یمن را به صورت منسجم و یک پارچه در مقابل حکومت فاسد و وابسته، به صحنه آورد. جالب این که امروز برخی از رهبران انصارالله، سلفی هستند. عربستان همواره تلاش دارد، این گونه وانمود نماید که انصارالله شیعه هستند و تنها 10 درصد از مردم یمن را نمایندگی می کنند، اما انصارالله یک طائفه خاص را شامل نمی شود، بلکه در این جنبش، اهل سنت هم حضور دارند و بخشی از رهبران کمیته های مردمی را سلفی های وابسته به انصارالله در دست دارند.
ص:199
یکی از دیگر عوامل خوشنامی و محبوبیت جنبش انصارالله این است که این جنبش در مدت زمان فعالیت خود، همواره متعهد به اقدامات مسالمت آمیز و برقراری آرامش برای حل مسائل و قضایای داخلی یمن بوده و به تمام قراردادها و توافقنامه های آتش بسی که با دولت های یمن امضا کرده، پایبند و متعهد بوده و خط نیرنگ و فریب را در پیش نگرفته است. همچنین روش های این جنبش برای تحقق مطالبات و خواسته های خود، روش هایی روشن و مشخص است. انصارالله هیچ وقت در پی اقداماتی که جنگ و شعله ورشدن اختلاف را به دنبال دارد، نبوده و همواره خط مشی شرافتمندانه را در تظاهرات مردمی مسالمت آمیز در پیش گرفته که البته قانون اساسی یمن نیز این نوع روش را مجاز دانسته و آن را خلاف ضوابط و قوانین عمومی در یمن نمی داند.
همه مواردی که ذکر شد را می توان بر جریان حزب الله نیز تطبیق داد و از آنجا که حزب الله و مشی سیاسی و اجتماعی آن برای غالب تحلیل گران شناخته شده و مشخص است، لازم نبود که در هر کدام از مصادیق لزوماً تطبیق آن بر حزب الله نیز یادآوری گردد.
ص:200
نوع مشی سیاسی نیز یکی دیگر از وجوه مهم مشابهت و نزدیکی دو جریان مورد نظر است. با دقت نظر می توان موارد متعددی را ذیل این موضوع ارائه داد، ولی ما به چند مورد مختصر اکتفا می کنیم:
الف. تدبیر، حکمت، درایت و حرکت ذیل ظرفیت های معقول سیاسی و مدنی که البته این خصوصیّت عموم مردم یمن بوده وامری تاریخی است.
انصارالله در بسیاری از موارد، در اعتراضاتی که به دولت داشته، با این که می توانسته با جنگ و مبارزه مسلحانه به اهداف خود نزدیک تر شوند، اما غالباً برنامه ایشان مشی مسالمت آمیز و نرم بوده است. به عنوان مثال، در درگیری های نظامی شهر عمران، انصارالله توانست در عرض چند روز این شهر را با شکست لشگر 310 ارتش یمن، به تصرف خود درآورند، اما انصارالله به دنبال عبور از دولت یمن و تشکیل حکومت نبود، بلکه هدف خود را از جنگ پاکسازی این مناطق از طرافداران جریان تکفیری اعلام کرد. از همین رو، بعد از تصرف این شهر و پایگاه های نظامی، دولت مستقل تشکیل ندادند، بلکه از دولت مرکزی یمن درخواست کردند که با اعزام نیروهای نظامی، ادارات و پایگاه های نظامی را در استان
ص:201
عمران تحویل بگیرد که این کار به مرور در یکی دو هفته صورت گرفت، همچنین انصارالله در راستای نشان دادن حسن نیت خود، اسرای درگیری های عمران را آزاد کرد.
انصارالله همواره عملکرد خود را در چارچوب قانون اساسی یمن دنبال می کند و مانند گروه های تروریستی نیست که فردی را بازداشت کرده و خود حکم اجرا کند. اعضای انصارالله حتی کسانی که یارانشان را کشته اند، پس از دستگیری به دادگاه تحویل می دهد. این گروه حتی در اختلافات محلی نیز مداخله نمی کند و این مسائل را به دادگاه های دولتی ارجاع می دهد.
حتی می توان گفت یکی از مواردی که علی رغم اعتراضات شدید مردمی، باعث تداوم حضور علی عبدالله صالح در قدرت شد،تظاهرات مسالمت آمیز مردم و عدم استفاده آنها از سلاح بود. یمنی ها به حکمت و درایت معروف هستند و کمتر وارد جنگ مسلحانه می شوند، چراکه اگر وارد درگیری گردند، جنگ های خونینی در یمن به راه خواهد افتاد.
در هر صورت، مصادیق بسیاری از این موارد را نیز می توان در مشی سیاسی حزب الله لبنان مشاهده کرد. این جریان نیز فعالیت های خود
ص:202
را در چهارچوب مشخص رسمی، پذیرفته شده و البته با حکمت و درایت، پیش می برد.
همکاری با گروه های مختلف و عدم انحصارگرایی و تمامیت خواهی، تعیین اولویت های عمل و تفکیک مسائل اصلی از فرعی، توجه به زیرساخت های فرهنگی و تربیت نیرو و... برخی از مصادیق دیگر تدبیر، درایت و زیرکی انصارالله و البته حزب الله است که این موارد خود عاملی برای استمرار قدرت جریان های مذکور بوده است.
یکی از اتهاماتی که دشمنان انصارالله و عمدتاً رسانه های نزدیک به آل سعود، به این جنبش وارد می کنند، «تلاش برای قبضه کردن قدرت» است و از زمانی که شیعیان یمن با امضای توافقنامه صلح با دولت این کشور، پیروزی بزرگی را کسب کردند، ایراد این اتهام ها به الحوثی ها شدّت گرفت. اما انصارالله عملاً به همه ثابت کرد که در پی این مسئله نیست و هرچند که برای اصلاح سیاسی و رفع مفاسد در امور سیاسی دخالت می کند، اما در پی کسب قدرت و قبض موقعیت های سیاسی نیست. برخی معتقدند انصارالله توانایی در اختیار گرفتن دولت یا حداقل بخشی از آن را داشت، ولی مبادرت به این امر نکرد، و ترجیح داد
ص:203
مانند مردم جامعه، نقشی نظارتی و اصلاحی داشته باشد و مستقیم وارد قدرت نشود.
عبدالملک حوثی چندی قبل، در جریان بیداری دوم یمن و پس از برخی جوسازی های رسانه ای در مورد خطر کسب قدرت توسط انصارالله، رسماً اعلام کرد: «انقلابیون هیچ وقت به دنبال سهم خواهی و اشغال پست های دولتی نبوده اند» وی افزود: «تشکیل فوری دولت، ضروری است و ما تصمیمی برای مشارکت در دولت نداریم. بنابراین جنبش انصارالله همه سمت هایی را که در دولت جدید تحویل خواهد گرفت، به برادران خود در جنوب واگذار خواهد کرد.»
در برنامه سیاسی حزب الله لبنان نیز می توان این عدم تلاش برای قبضه کردن قدرت اصلی سیاسی و عدم تلاش برای در دست گرفتن پست ها و موقعیت های سیاسی به عنوان اصلی ترین برنامه سیاسی این جریان را دید و این مسئله، نقطه مشترک این دو جریان است.
استکبار ستیزی و مقابله با حکومت های دست نشانده منطقه و خط ارتجاع: انصارالله همواره در قبال تروریسم صهیونیستی در نوار غزه و کرانه باختری، از فلسطین دفاع می کند و از حامیان همیشگی آن به شمار می رود و
ص:204
در این عرصه، از جمله معدود جنبش های یمنی و عربی است که موضع حامیانه و جانبدارانه ای را در قبال ملت فلسطین در برابر تجاوزات مستمر رژیم صهیونیستی علیه نوار غزه و کرانه باختری داشته است.
این جریان در طول فعالیت سیاسی خود توانسته است که ارتباطی موفق میان مسائل داخلی، عربی و اسلامی برقرار نموده و بزرگ ترین دلیل این مدعا هم سخنرانی های سید عبدالملک الحوثی، رهبر جنبش انصارالله است که تمام سخنرانی های اخیر خود را از یک سو به حقوق مشروع و برحق یمنی ها؛ از سوی دیگر حقوق غصب شده ملت فلسطین مرتبط کرده است. وی در بسیاری از سخنرانی های خود، به این نکته اشاره دارد که پایه و اساس حل قضایای یمن، قضیه فلسطین است.
سیاست انصارالله علیه رژیم صهیونیستی و آمریکا، طرفداری از جنبش های مقاومت منطقه، و همراهی با جمهوری اسلامی ایران بوده است. عبدالملک الحوثی، صریحاً موضوع سیاست انصارالله را طرح نموده و اعلام داشته که انصارالله در کنار سوریه، حزب الله لبنان و جمهوری اسلامی ایران می تواند ضلع چهارم مقاومت باشد؛ وی از اول هم این موضع خود را اعلام نموده و در پیش گرفته است.
ص:205
به همین دلیل، این جنبش، نقش زیادی در تغییر نگرش مردم نسبت به آمریکا، عربستان سعودی و نیز پشتیبانی از مقاومت داشته است.
سبک نظامی انصارالله نیز از مواردی است که به حزب الله لبنان شباهت های زیادی دارد. استراتژی نظامی کیفی، چریکی و نامنظم از جمله این مشابهت هاست و از همه مهم تر این که جنگ های شش گانه، به حوثی ها خبرگی و پختگی نظامی با ارزشی داده و این امر علاوه بر تجاربی است که رزمندگان انصارالله در جنگ با نیروهای سعودی داشته اند که آخرین آنها نفوذ به عمق 30 کیلومتری اراضی عربستان تا آستانه شهر جازان بوده است.
آن چه که ذکر شد، برخی از عناصری بود که در بیان مشابهت ها و قرابت های میان دو جریان انصارالله یمن و حزب الله لبنان مبادرت به ذهن می کرد. اما یکی از مواردی که این موضوع را تائید می کند و لازم است که ذکر شود، «الگوگیری انصارالله از حزب الله» و «اعلام پایبندی به محورهای مقاومت منطقه» از سوی انصارالله می باشد که در سال های اخیر از سوی این جریان تأکید بیشتری بر آن شده است.انصارالله از بدو تشکیل، متاثر از افکار امام خمینی(قدس سره)بوده و تحلیل گران معتقدند از نظر
ص:206
سازماندهی نیز الگوی حزب الله را انتخاب کرده اند و این که مقاومت حزب الله و وجهه سیدحسن نصرالله، تاثیر زیادی بر ساختار انصارالله داشته است. جالب این که «سید حسین الحوثی» (اولین رهبر انصارالله که در جنگ اول این گروه با دولت یمن به شهادت رسید)، شعار خود را «مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل» اعلام کرد و از شروط وی با دولت وقت یمن این بود که با نیروهای مقاومت روابط خوبی داشته باشد، که جمهوری اسلامی ایران، حزب الله و حماس از جمله آنها بوده است.
جنبش انصارالله، همواره حمایت خود از حزب الله اعلام علنی کرده و عبد الملک الحوثی، رهبر آن در سخنرانی خود در مراسم میلادحضرت رسول(صلی الله علیه وآله)، به حمایت تمام عیار از حزب الله لبنان پرداخته و تأکید کرد که «حزب الله» با مبارزه خود علیه رژیم صهیونیستی، به همه اعراب، امت اسلامی، مقاومت و لبنان خدمت می کند. چندی پیش نیز خبرنگار روزنامه الدیار لبنان از سید عبد الملک الحوثی سؤال کرد که آیا صحت دارد که شما با «سید حسن نصر الله»، دبیرکل حزب الله لبنان ارتباط دارید؟ وی با رد این موضوع در آن برهه تأکید کرد که حتی اگر این رابطه وجود داشته باشد، این افتخار بزرگی برای او و برای انصارالله است.
ص:207
ص:208
محمدمهدی عمادی (1).
از قرن نهم هجری، شخصیت هایی در میان زیدیان ظهور کردند که از رویکرد اعتزالی و عقل گرایانه زیدیان روی گردانده، به جریان اصحاب حدیثِ اهل سنت متمایل گشتند و به دنبال آن، جریان زیدیه سلفی در تاریخ زیدیه شکل گرفت. محمد بن ابراهیم، مشهور به ابن الوزیر (775 - 840 ق)، نخستین شخصیت و به نوعی، بنیانگذار این جریان است که تحت تأثیر شدید اندیشه های پیشوایانِ اصحاب حدیث و نظریه پردازان سلفیه قرار گرفت. این
ص:209
جریان، هیچ جایگاهی را برای جریان های عقل گرا در اعتقادات نمی پذیرد و در بیشتر مسائل اعتقادی، نگاهی ظاهرگرایانه دارد.
زیدیان سلفی در فقه نیز تقلید کردن از مذاهب فقهی اربعه و همچنین فقه هادوی(منسوب به امام هادی الی الحق) را مورد نقد جدّی خود قرار داده، معتقد بودند که باب اجتهاد همچنان مفتوح است و فقها باید بر اساس کتاب و سنت در فروعات فقهی، رویکردی اجتهادی داشته باشند و تقلید از اجتهادات ائمه مذاهب اربعه و بزرگان فقه را کنار گذارند. تأثیرپذیری زیدیه سلفی از شخصیت های برجسته سلفیه نظیر ابن تیمیه (661 - 728ق) و ابن قیم جوزی (م759 ق) تا حدی است که در میان جریان های سلفی، زیدیه سلفی نخستین جریانی است که اندیشه های سلفی ابن تیمیه را پذیرفت و بر اساس مبانی فکری سلفیه، در زیدیه نیز ساختارهای اعتقادی خود را ایجاد کرد؛ چراکه پیش از ابن الوزیر، جریان سلفیه پیروانی نداشت.
جریان زیدیه سلفی از قرن نهم تا 11 هجری قمری به سبب فضای به شدت اعتزالی، در میان زیدیه دوران نیمه خاموشی را گذراند و محیط مناسبی برای ترویج، گسترش آن فراهم نشد. اما رفته رفته، با ظهور نظریه پردازان این جریان، مانند حسن بن احمد
ص:210
جلال (1014 - 1084ق)، صالح بن مهدی مقبلی (1040- 1108ق) و ابن الامیر صنعانی (1099- 1182ق)، شارح کتاب های ابن الوزیر، دوران جدیدی در قرن های 11 و 12هجری برای جریان زیدیه سلفی شکل گرفت. این افراد با تألیف آثار متعدد و همچنین تربیت شاگردان بسیار، در روند گسترش این جریان نقش مؤثری را ایفا کردند.
زیدیه سلفی پس از گذشت یک قرن، در سده سیزدهم، شاهد رهبری شوکانی، یکی از مجتهدین دوره خود بود. او به دلیل توانایی های علمی و نیز در اختیار داشتن مناصب حکومتی، جریان زیدیه سلفی را به نقطه اوج شکوفایی خود رساند. شوکانی در بسیاری از مسائل، یک سلفی تمام عیار بود تا عالم زیدی؛ از این رو، جریان زیدیه سلفی در این دوره در اعتقادات و فقه، بیش از پیش به سلفیه و حنابله نزدیک شد و فاصله آن از زیدیه متشیع زیاد گشت. جریان زیدیه سلفیه در دوران معاصر، با حمایت زیاد مادی و معنوی عربستان و جنبش سلفی وهابیت، در یمن حضور فعالی دارد و تلاش خود را بر محو کردن زیدیه اصیل - که از آن به زیدیه اهل بیتی یا زیدیه معتزلی متشیع یاد می شود - متمرکز کرده است.
در ادامه به معرفی شخصیت های زیدی سلفی پرداخته خواهد شد.
ص:211
محمد بن ابراهیم(1) ملقب به ابن الوزیر (840 - 755ق) بنیانگذار این جریان است. او از نوادگان هادی الی الحق یحیی بن حسین، یکی از امامان مطرح زیدیان یمن می باشد که در ماه رجب سال 775 ق، در منطقه ظهراوین شظب به دنیا آمد. (2) وی پس از حفظ قرآن و حدیث، ادبیات عرب، علم اصول، فقه و کلام را به شیوه زیدیان معتزلی مشرب فرا گرفت.
زندگی ابن الوزیر را می توان به دو مرحله تقسیم نمود. نخست، دوره اعتزال گرایی، او که از اساتیدی مانند هادی بن ابراهیم الوزیر، علی بن عبدالله بن ابوالخیر، علی بن محمد بن ابی القاسم ملقب به سید جمال الدین و دیگر اساتید معتزلی مشرب، علوم نقلی و عقلی را به سبک متداول در میان زیدیان آن دوره فرا گرفت.
ص:212
مرحله دوم، دوره ای است که او به دلایلی از رویکرد اعتزالی رویگردان شد. در این دوره، ابن الوزیر برای ادای فریضه حج راهی حجاز شد. او در این سفر، فرصتی یافت تا در فضای حاکم بر مکه، (که پایگاه حنابله بود) از اساتیدی نظیر شیخ محمد بن عبدالله بن ظهیره، محمد بن ابراهیم معروف به ابوالیمن، علی بن مسعود بن علی بن عبدالمعطی انصاری مکی به کسب علوم حدیث بپردازد و با مبانی ظاهرگرایانه آشنا شود. ابن الوزیر پس از این سفر بود که رفته رفته از طیف غالب زیدیه جدا شد، گرایش به اصحاب حدیث و سلفیه پیدا کرد و علوم عقلی و مبانی آن را کنار نهاد.
او پس از کسب درجه اجازه از اساتید علوم حدیث، به نقد روش بزرگان زیدی که روش عقلی را در کسب معارف الهی اتخاذ نموده بودند، پرداخت. تألیف کتاب العواصم و القواصم فی الذب عن سنة ابی القاسم، در این دوره از سوی ابن الوزیر، نمونه روشنی بر تغییر مسلک وی است. او در این کتاب ضمن نقد روش عقل گرایی متکلمان و فلاسفه، به دفاع از بزرگان اصحاب حدیث (نظیر احمد بن حنبل) پرداخته و باورهای اعتقادی و روش علمی آنها را تبیین کرده است.
ص:213
به طور کلی، تمایلات و تأثیرپذیری فراوان ابن الوزیر از سلفیه را می توان در سه محور زیر مورد بررسی قرار داد:
ابن الوزیر برای نشان دادن روی گردانی خود از شیوه عقل گرایی و همچنین گرایش به مبانی ظاهرگرایانه اصحاب حدیث، به دفاع از دیدگاه تشبیه احمد بن حنبل راجع به صفات خدا در برابر علمای زیدیه برخاست و در این زمینه، حتی با استاد سابق خود مکاتباتی را به عنوان رد اتهامات وارده به احمد بن حنبل در باب این دیدگاهش انجام داد.(1)
از جمله دلایلی که از تأثیرپذیری زیاد ابن الوزیر از جریان اصحاب حدیث و سلفیه حکایت دارد، برخورد شدید او با متکلمان اسلامی است. او به منازعه علمی با متکلمان معتزلی، زیدی، اشعری و اسماعیلی (باطنی) برآمده و به نقد بنیادین مبانی و روش آنها در بیشتر تألیفات خود پرداخته و
ص:214
معتقد است: پیدایش فرقه های کلامی و اختلاف نظرات متکلمان، منجر به تفرقه میان مسلمانان شده است؛ از این رو ادعا می کند که دلیل مخالفتش با گروه های کلامی و متکلمان، به وجود آمدن تفرقه میان مسلمانان می باشد. این در حالی است که ابن الوزیر، خود به دفاع از جریان اصحاب حدیث و سلفیه به عنوان یکی از فرقه ها پرداخته و اندیشه های اعتقادی او برگرفته از تفکرات اصحاب حدیث و سلفیه است.(1).
یکی دیگر از مواردی که بازتاب تأثیرپذیری ابن الوزیر از مبانی سلفیه است، پیروی او از اندیشه و مبانی فکری بزرگان سلفیه چون ابن تیمیه (661 - 728 ق) و ابن قیم جوزی (م759 ق) است. شواهد زیادی وجود دارد که نشان می دهد، ابن الوزیر به کتاب های ابن تیمیه دسترسی داشته و بر مبانی فکری سلفیه نیز مسلط بوده است. ابن الوزیر حتی در برخی موارد، بدون هیچ تفاوتی، از ادبیات ابن تیمیه در اثبات
ص:215
ادعاهای خود استفاده کرده است. به عنوان نمونه، او در مسأله اسما و صفات، از دو اصل و قواعد پنجگانه ای که ابن تیمیه در «الرسالة التدمریة» در باب این مسأله بیان کرده، با کمترین تفاوتی در کتابش استفاده نموده و خود در ابتدای تبیین این مسأله از «الرسالة التدمریة» یاد کرده است.(1).
هم چنین ابن الوزیر تصریح کرده که از آثار و اندیشه های ابن تیمیه بهره برده است. او در موارد متعددی در کتاب هایش از ابن تیمیه با لقب شیخ الاسلام، شیخ الحنابله و در پاره ای موارد، با لقب الشیخ نام برده و از برخی آثار او نظیر «منهاج السنة» و «الرسالة التدمریة» یاد نموده است. (2) وی در پرورش شاگردان خود همواره از تدریس کتاب های ابن تیمیه غافل نبوده و آنها را با مبانی فکری اصحاب حدیث اهل سنت و سلفیه آشنا کرده است.(3).
ص:216
اهتمام ابن الوزیر به نشر تفکرات سلفی و آثار ابن تیمیه در میان زیدیه، نه تنها جریان زیدیه سلفی را به یکی از اصلی ترین جریان های سلفیه تبدیل کرد، بلکه آن را به سبب تقدم تاریخی، از دیگر جریان های سلفی متمایز ساخت؛ چراکه با پیدایش زیدیه سلفی در قرن نهم هجری، این جریان به عنوان نخستین جریان سلفی در نشر مبانی سلفیه ابن تیمیه قلمداد شد. این درحالی است که تا پیش از آن، اندیشه های ابن تیمیه مدافعان جدی نداشت. (1) زیدیه سلفی تا قرن دوازدهم هجری، تنها وارث مبانی سلفی ابن تیمیه بوده و مکتب سلفیه را تا ظهور بنیانگذار سلفیه تکفیری، یعنی محمد بن عبدالوهاب تداوم بخشید.
جریان زیدی سلفی در دو قرن نهم و دهم هجری، در میان اندیشمندان زیدی پیروان چندانی نداشت. سده 11 و12 قمری، دوران جدیدی برای جریان زیدیه سلفی به شمار می آید. در این دوره، شخصیت هایی در میان عالمان زیدی ظهور کردند که هر کدام به سهم خود نقش بسزایی در گسترش جریان زیدیه سلفی داشته اند. این
ص:217
افراد با احیا آثار و اندیشه های سلفی ابن الوزیر، فضای حاکم بر جامعه علمی زیدیان را با این جریان بیشتر آشنا کردند. شاید بتوان گفت، در جامعه علمی زیدیانِ یمن (که تا این دوره همچنان رویکرد اعتزالی خود را حفظ کرده بود و اجازه ورودِ گسترده به اندیشه های ظاهرگرایی را در مدارس یمن نمی داد) با ظهور اندیشمندان برجسته زیدیه سلفی، چون حسن بن احمد جلال (1014- 1084ق)، صالح بن مهدی مقبلی (1040 - 1108ق)، ابن الامیر صنعانی (1099- 1182ق) و شاگردان مکتب سلفی آنها در سده 11 و 12 قمری، فضایی هر چند محدود، برای نشر و گسترش اندیشه های این جریان ایجاد شد. در این میان، صنعانی را به سبب شرح آثار ابن الوزیر، می توان به عنوان دومین شخصیت برجسته این جریان پس از ابن الوزیر، به شمار آورد. دوره ابن الامیر یکی از مهم ترین دوران مکتب سلفیه به شمار می رود؛ چرا که در این دوره، وهابیت به عنوان دومین جریان سلفیه از نوع وهابیت تکفیری آن، به رهبری محمد بن عبدالوهاب در عربستان ظهور می کند. ابن الامیر نیز که رهبری جریان سلفی اعتدالی یا به تعبیری، جریان زیدیه سلفی را در این دوره در یمن به عهده دارد، تعاملاتی را با محمد بن عبدالوهاب داشته است؛ اما تفکر سلفی او اعتدالی بوده و
ص:218
این موجب شد تا تعامل این دو جریان، در چارچوب تفکرات اساسی سلفیه که توسط ابن تیمیه بنیان نهاده شده، محدود گردد.
محمد بن اسماعیل صنعانی (1)ملقب به ابن الامیر، از نوادگان یحیی بن حمزه از نسل امام حسن مجتبی (علیه السلام) در شهر کحلان، واقع در شمال غربی یمن، به دنیا آمد. او نزد استادان زیدیه ادبیات عرب، علم بلاغت و اصول فقه را در صنعا فرا گرفت و برای اولین بار در سال 1112 قمری به سرزمین وحی مسافرت کرد؛ وی در مدت اقامت خود در مدینه منوره، با اصحاب حدیث آشنا شد و نزد آنها به تحصیل در علوم حدیث پرداخت.(2)تأثیرپذیری او از اصحاب حدیث به حدی بود که به وی در حدیث لقب امیرالمؤمنین دادند.
او مانند
ص:219
ابن الوزیر در بسیاری از آثارش از مبانی اعتقادی و روش علمی بزرگان سلفیه، نظیر ابن تیمیه و ابن قیم استفاده کرده و مبانی زیدیه هادوی معتزلی را مورد نقد کرده است.(1).
ابن الامیر مانند ابن الوزیر در اثبات وجود خدا از براهین فطرت، آفاق و انفس استفاده کرده و دلایل عقلی را نپذیرفته است.(2) او در اسما و صفات الهی بر اساس مبانی ظاهرگرای سلفیه پیش رفته و معقتد است که اسماء و صفات الهی باید بر ظاهر خود حمل شوند.(3) صنعانی هرگونه تأویل در اسماء و صفات را جایز ندانسته و معتقد است که باید به ظواهر کتاب و سنت ایمان داشت.
او دلیل این اعتقاد را دیدگاه صحابه دانسته و در این باره می نویسد:
«صحابه این صفات را شنیدند و به واسطه این صفات، خدا را مدح کرده، بدون این که آن را تأویل کنند و این گونه نگفتند که از اثبات صفت سمیع، گوش برای خدا لازم آمده و از صفت بصیر، چشم برای او لازم می آید».(4).
ص:220
ابن الامیر در تبیین تمسک جستن صحابه به ظواهر کتاب و سنت، به گفته های هروی(1)(م481ق) و نووی(2)(م676ق)، از علمای اصحاب حدیث، استناد کرده است.در این زمینه، هروی و نووی تأکید کرده اند که سلف صالح بدون تأویل آیاتِ دالِ بر اسماء و صفات خداوند، به ظاهر آنها ایمان داشته و از هرگونه اظهار نظر درباره معنای آن آیات اجتناب می کردند.(3)هر چند دیدگاه صنعانی و بزرگان اصحاب حدیث و سلفیه در باب نفی تأویل به تشبیه و تجسیم منجر می شود، اما او هم چون بزرگان سلفی پیش از خود، مخالف تشبیه، تجسیم و تعطیل است. صنعانی در عین دفاع از دیدگاه سلفیه در اسماء و صفات، به نقد آراء متکلمان پرداخته و می نویسد:
«... برخی صفات خدا را نفی و برخی دیگر آن را اثبات کرده اند و در میان گروه دوم، برخی تمام صفات و گروه دیگر برخی از صفات را اثبات کرده اند...» (4).
ص:221
یکی از نکات قابل توجه، تأمل در دیدگاه های اعتقادی صنعانی، نگاه سلفی او در باب شرک است. او شرک را تنها عبادت و پرستش غیر خدا ندانسته، بلکه با استناد به گفته های ابن تیمیه و ابن قیم، هرگونه توسل، تبرک جستن و بوسیدن قبر را بدعت شمرده و استغاثه و توسل به غیر خدا را از مصادیق شرک دانسته است.(1)ابن الامیر کسانی که به غیر خدا استغاثه و توسل کرده و برای اولیا نذر می کنند را قبرپرست توصیف کرده و درباره برخورد با آنها می نویسد:
«... در مرتبه اول باید آنها را به یکتاپرستی فراخواند و اعتقادشان را برایشان روشن کرد و به آنها فهماند که زیارتگاه مرده و ولّی به آنها سود و زیانی نمی رساند و آنها را از خداوند بینیاز نمی کند. سپس کسی که دست از این کار کشید و توحید را آن چنان که شایسته است، پذیرفت، جان و مالش محترم خواهد ماند... در غیر این صورت، چنان چه بر عمل خود پافشاری کند، شایسته است آن چه خداوند بر رسولش در برخورد با مشرکان روا داشت، در برخورد با قبرپرستان نیز انجام شود».(2).
ص:222
اگرچه صنعانی هم چون ابن تیمیه، مفهوم شرک را توسعه داده و با توسل و استغاثه به غیر خدا، به شدت مخالفت کرده است، اما این نگاه او صرفاً در وادی نظری بوده و در مرحله عملی، هیچ گاه معتقد به تکفیر و اباحه خون افرادی که مرتکب آن چه او آن را از مصادیق شرک می دانسته، نبوده است؛ برخلاف محمد بن عبدالوهاب، معاصر او، که همواره با نگاه تکفیری خود، ضمن کافر دانستن افرادی که به بزرگان دین توسل کرده و به زیارت قبور اولیای الهی می روند، با ریختن خون مسلمانان، غارت اموال و ناموس آنان، جنایات تاریخی را به نام خود ثبت کرد.
از این رو صنعانی با شنیدن جنایات او به شدت از او تبری جست و معتقد بود که او بسیار جاهل بوده و حتی دیدگاه های ابن تیمیه راجع به بدعت و شرک را به درستی نفهمیده است. در نتیجه، می توان گفت که صنعانی علی رغم تأثیرپذیری شدید از سلفیه، همواره نگاهی اعتدالی را در پیش گرفته است.(1).
ص:223
دوره گسترش جریان زیدی سلفی، با ظهور محمد علی شوکانی در قرن سیزدهم هجری، وارد مرحله جدیدی از اوج شکوفایی خود می می شود.
شوکانی (1173 - 1250ق) یکی از مهم ترین شخصیت های برجسته زیدیه سلفی در قرن 13 قمری است. گرایش شدید او به سلفیه تا حدی است که برخی پژوهشگران معتقد هستند که شوکانی پیش از آن که زیدی باشد، یک سلفی تمام عیار است.
او در سایه بهره گیری از اساتید بزرگ دوران خود، همچون عبدالقادر بن احمد کوکبانی، به تحصیل علوم رایج نزد سلفیه پرداخت. وی با مطالعه آثار بزرگان زیدیه سلفی پیش از خود، نظیر ابن الوزیر، مقبلی و ابن الامیر صنعانی، با مبانی آنها آشنا شد و رفته رفته با تسلط بر مبانی سلفیه، به یکی از شخصیت های برجسته زیدی سلفی در دوره خود تبدیل شد.(1).
شوکانی بر اساس مبانی سلفی ابن الوزیر و ابن الامیر صنعانی، تنها با تکیه بر ادله نقلی به اثبات وجود خدا و توحید ربوبی پرداخته و در
ص:224
این باب، مبانی عقلی را نمی پذیرد؛ او در عین حال به نقد روش متکلمان در توحید پرداخته است. شوکانی قواعد تدوین شده در علم کلام را ناچیز شمرده، چرا که از نظر او «علم کلام مبتنی بر پرتگاهی از دلایل عقلی است که جز با ادعای صرف و افتراهایی که منطبق بر هوای نفسانی است، قابل اثبات نیست». (1)شوکانی درباره رویکرد عقل گرایانه متکلمان می نویسد:
«با تحقیق درباره مسائل کلامی که غالباً مبتنی بر دلالت های عقلی است، می توان باور داشت که آنها غیر عقلی هستند. اگرچه هر گروهی گمان دارد عقل به آن چه که او به آن دست یافته و معتقد شده، حکم می کند؛ تا آنجایی که یکی معتقد به چیزی است ودیگری معتقد به نقیض آن و هر کدام از آن دو، مدعی اند که عقل به آن چه آنها معتقداند، حکم می کند در حالی که عقل صحیح و سالم با آن چه که خداوند در فطرت انسان نهاده، مغایرت ندارد...». (2).
ص:225
نگاه سلفی شوکانی در مسأله توحید و شرک نیز کاملاً پر رنگ جلوه می کند. او رساله های متعددی را در این باب بر اساس مبانی سلفیه تألیف کرده که از جمله آنها می توان از «الدر النضید فی اخلاص کلمة التوحید» و «شرح الصدور فی تحریم رفع القبور» نام برد.
این در حالی است که شوکانی در مسأله شرک به شدت با زیارت قبور برخورد کرده و دیدگاه به شدت سلفی خود را ابراز کرده است.(1)او حتی استغاثه به پیامبر(ص) پس از وفات ایشان را از مصادیق شرک دانسته، در این مورد به آیه 49 سوره یونس استناد کرده است. او اعتقاد دارد، خداوند در این آیه به پیامبر(ص) امر کرده که به مردم بگوید، او مالک هیچ گونه نفع و ضرری نیست.(2).
اما وی در باب توسل بر خلاف دیدگاه سلفیان، آن را منحصر به توسل به پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)ندانسته، بلکه با استناد به روایت توسل و دعای طلب باران عمر از عباس عموی پیامبر(صلی الله علیه وآله)(که در
ص:226
کتاب های حدیثی اهل سنت آمده)(1)توسل به غیر پیامبر(صلی الله علیه وآله)را نیز جایز دانسته است.(2).
بدون شک جریانی که توسط محمد بن ابراهیم الوزیر در قرن نهم بنیان نهاده شد، به سبب اختلاف بنیادین با ساختارهای فکری و چارچوب نظری عقل گرایانه زیدیه، از همان ابتدا با مخالفت های جدی روبرو بود. عالمان زیدی معتزلی مشرب هرگز نپذیرفتند رویکرد تعقلی خود را کنار نهاده؛ به نگاه ظاهرگرایانه اصحاب حدیث و سلفیه روی آورند؛ از این رو همواره نسبت به این جریان،
ص:227
نگاهی منفی داشته و اجازه طرح اندیشه های سلفی را در محافل علمی نمی دادند.
از سوی دیگر، جریان زیدیه سلفی به سبب قرار گرفتن در تنگنا در قرن نهم و دهم قمری، مسیر آرامی را در پیش گرفت. اما رفته رفته، فضای مناسبی برای آن ایجاد شد، به صورتی که در قرن 11 و 12 قمری با ظهور شخصیت های برجسته، سرنوشت خوبی برای این جریان رقم خورد و اندیشمندان زیدیه سلفی تلاش خود را برای گسترش اندیشه های سلفی، دو چندان کردند. اما هیچ یک از این دوره ها با قرن 13 قمری یعنی دوره ظهور شوکانی قابل مقایسه نیست.
انتساب شوکانی به منصب قضاوت، فرصتی را فراهم آورد تا وی با استفاده از مصونیت سیاسی به تبیین، گسترش و ترویج چشمگیر اندیشه های سلفی که از بزرگان زیدیه سلفی به ارث برده بود، بپردازد. تألیف حدود 300 اثر در فقه، اصول، رجال، اعتقادات، تفسیر و... آن هم بر اساس مبانی فکری سلفیه و تربیت شاگرد، ازگام های بزرگ شوکانی است که توانست جریان زیدیه سلفی را به نقطه ی اوج خود برساند.(1).
ص:228
جریان زیدیه سلفی در دوران معاصر همواره با حمایت مادی و معنوی عربستان همراه بوده و در سایه این حمایت ها، توانسته است تا مدارس دینی و مؤسسات متعددی را در یمن ایجاد نماید. نتیجه این حمایت ها بدان منجر شده که زیدیه سلفی بیش از پیش به سلفیه وهابی قرابت پیدا کنند.
در این میان، زیدیان اصیل که با عنوان زیدیان اهل بیتی نیز از آنان یاد می شود، پس از سقوط دولت امامان زیدی و به روی کارآمدن جریان های ناسیونالیستی و چپ در یمن شمالی و جنوبی و همچنین دوره اتحاد دو یمن (که با ریاست جمهوری علی عبدالله صالح همراه بود) همواره در خفقان سیاسی، اجتماعی به سر می بردند. نتایج حاصل از سیاست های انقباضی رژیم سابق یمن علیه زیدیان، چیزی جز حذف مذهب زیدیه به عنوان تنها مذهب رسمی و به رسمیت یافتن مذهب اهل سنت در این کشور، تعطیلی مدارس زیدی، ترویج سلفی گری و وهابیت در سطح گسترده وهمچنین واگذاری اداره اوقاف، وزارت آموزش و پرورش به جریان منتسب به وهابیت و تدوین سیاست های آموزشی و پرورشی در یمن توسط این جریان نبود.(1).
ص:229
نبودن فضای مناسب برای زیدیان (اصیل) جارودیه، موج روی گردانی از این مذهب را از دهه های نخست قرن 20 میلادی تا ابتدای قرن 21 میلادی به دنبال داشت به طوری که بسیاری به مذهب شافعی و وهابیت روی آوردند وگروهی هم به کلی از مذهب روی گردان شدند، و اقلیتی هم مذهب امامیه را پذیرفتند.(1).
ابن الوزیر، محمد بن ابراهیم، العواصم و القواصم فی الذب عن سنه ابی القاسم، تحقیق شعیب الارنؤوط، بیروت، موسسه الرساله للطباعه و النشر و التوزیع، 1415ق، چاپ سوم.
---------------------------، الروض الباسم فی الذب عن سنة ابی القاسم، علی بن محمد عمران، عربستان، دارعالم الفوائد للنشر والتوزیع، 1419ق.
---------------------------، ترجیح اسالیب القرآن علی اسالیب الیونان، قاهره، مطبعة القاهره، 1349ق.
----------------------------، إیثار الحق علی الخلق فی رد الخلافات إلی المذهب الحق من اصول التوحید، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1407ق.
ص:230
ابن الامیر صنعانی، محمد بن اسماعیل، توضیح الافکار لمعانی تنقیح الانظار، محمد محیی الدین عبدالحمید، مدینه منوره، مکتبه السلفیه، بی تا.
---------------------------، منحه الغفار علی ضوء النهار، صنعاء، مکتبه غمضان لاحیاء التراث الیمنی، 1981م.
---------------------------، ایقاظ الفکره لمراجعه الفطره، محمد صبحی بن حسن حلاق، بیروت، دار ابن حزم، 1420ق.
----------------------------، الانصاف فی حقیقه الاولیاء و ما لهم من الکرامات و الالطاف، عبدالرزاق بن عبدالمحسن بن حمد البدر، عربستان، الخُبر، العقربیه، دار ابن عفان للنشر و التوزیع، 1418ق.
---------------------------، دیوان الامیر الصنعانی، علی سید صبح المدنی، قاهره، مطبعة المدنی، 1384ق.
شوکانی، محمد بن علی، البدر الطالع بمحاسن من بعد القرن السابع، بیروت، دارالمعرفه، بی تا.
---------------------------،الرسائل السلفیه فی احیاء سنة خیر البریه، رسالة الدر النضید فی اخلاص کلمة التوحید، قاهره،مکتبة ابن تیمیه،1411ق.
-----------------------، رسالة شرح الصدور فی تحریم رفع
ص:231
القبور، قاهره، مکتبة ابن تیمیه،1411ق.
-----------------------، رسالة کشف الشبهات عن المشتبهات، قاهره، مکتبة ابن تیمیه،1411ق.
-------------------------، فتح القدیر، دار ابن کثیر، بیروت، دمشق دارالکلم الطیب، 1414ق.
-------------------------، ادب الطلب و منتهی الأرب، عبدالله یحیی سریحی، بیروت، دار ابن حزم، 1419ق.
عمادی، محمد مهدی، تأثیرپذیری زیدیه از سلفیه، پایان نامه کارشناسی، قم، دانشگاه ادیان و مذاهب، 1392 ش.
فرمانیان، مهدی، «سلفیه و تقریب»، هفت آسمان، شماره47، قم، 1389ش.
ص:232
زیدی ها از قرن سوم هجری در یمن حضوری فعال داشتند. این حضور، به زمان غیبت صغری برمی گردد. از اواخر قرن سوم، خاندان سادات حسنی، پایه گذار سلسله ای از حاکمان زیدی در مناطق شمالی یمن و به صورت مشخص تر، در استان صعده هستند. زیدیان سنتی، عمدتاً در مناطق شمالی یمن ساکن اَند. حکومت زیدیه در یمن فراز و نشیب هایی داشته است؛ در برخی زمان ها قدرت را از دست دادند، ولی به صورت اجمالی، در طول یازده قرن،
ص:233
یعنی از قرن سوم تا قرن چهاردهم هجری قمری، قدرت سیاسی در کشور یمن در اختیار زیدیه بوده است.
در قرن دهم هجری قمری، تهاجم ترکان عثمانی به شبه جزیره عربی، موجب سقوط دولت زیدیه در یمن شد. برای همین، در طی چند دهه، یمن ضمیمه حوزه تسلط و سلطنت عثمانی گردید؛ ولی در اوایل قرن یازدهم قمری، زیدی ها، عثمانی ها را کنار زدند و امامانی از زیدیه دوباره به قدرت بازگشتند. اما در اواخر قرن سیزدهم، برای بار دیگر، عثمانی ها قدرت را در یمن به دست گرفتند. در ادامه طولی نکشید که خاندانی از سادات حسنی، به نام «حمیدالدین»، برای بار دوم، موفق شد که عثمانی ها را از یمن به سمت حجاز عقب زده و دوباره حکومت زیدی ها را احیاء نماید.
مطالعه دوره معاصر زیدیه یمن را باید از امامت خاندان حمیدالدین در یمن شروع کرد. به صورت مشخص، از سال 1307 هجری قمری که این توفیق جدید به دست آمد، به مدت هفتاد و پنج سال یعنی تا سال 1382 هجری قمری، این خاندان در یمن حاکم بودند. جد، پدر و بالاخره پسر، سه نسل حکومت کردند که مقتدرترین آنها، «المتوکل علی الله یحیی حمیدالدین» بود که اسم یمن را نیز «المملکة المتوکلیة الیمنیة» گذاشت. وی حاکم قدرتمندی بود و عملاً یمن را به صورت
ص:234
یک پادشاهی از همان خاستگاه مذهب زیدی به عنوان امام زیدیه اداره می کرد.
یکی از مهم ترین حوادث در طول 75 سال حکومت خاندان حمیدالدین، انقلابی است که در سال 1948 میلادی بر ضد حکومت این خاندان انجام شد و باترور امام متوکل یحیی در سال 1948 میلادی به حکومت طولانی وی بر یمن پایان داد. انقلاب سال 1948، نقطه عطفی برای شناخت جریان های امروز یمن است. به این انقلاب «الثورة الدُستوریة» یا «ثورة العلماء» گفته می شود. خاندان الوزیر رهبری این انقلاب را به عهده داشتند. آل وزیر خاندانی از سادات زیدی و قدیمی هستند که انقلاب آنها انقلابی درون زیدی بوده که با کمک اخوان المسلمین مصر، انقلاب را رقم زدند. در انقلاب سال 1948 میلادی رد پای پررنگ «حسن البناء» و اخوان المسلمین مصر در این انقلاب قابل مشاهده است. چون درحال حاضر با «حزب التجمع الیمنی للاصلاح»، (اخوانی ها) و سلفی هایی در یمن مواجه هستیم که خودشان نیز ابایی ندارند که بگویند، ما از 1948 اصلاحات را در یمن شروع کردیم. این انقلاب با ترور «امام متوکل یحیی حمیدالدین» آغاز شد، ولی طولی نکشید که فرزند او «الناصر لدین الله احمد حمیدالدین» از تَعِز، (که فرماندار آنجا بود) حرکت
ص:235
کرد و انقلابیون(یعنی خاندان آل وزیر) را در صنعاء شکست داد و امامِ خودخوانده آنها به همراه نخست وزیری که اعلام کرده بودند را اعدام کرد.
بنابراین، انقلاب سال 1948 میلادی شکست خورد، و «ناصر احمد حمیدالدین» به عنوان سومین امام سلسله حمیدالدین سر کار آمد. اما «احمد حمید الدین» همان روش اقتدارگرایانه پدر را ادامه داد. در حالی که آن اقتدار و کاریزمای پدر را هم نداشت. ناصر احمد توانایی لازم را برای جمع کردن قبایل و مشکلاتی که برای او به وجود آمده بود را نداشت. لذا در نهایت پس از چهارده سال، یعنی تا سال 1962 میلادی حکومت احمد ناصر ادامه پیدا می کند.
در 1962م «ناصر احمد» ظاهراً به مرگ طبیعی از دنیا رفت و قرار بود پسرش «محمد البدر» امام زیدیه شود. در این مقطع، شاهد فعالیت جدی جریان های سکولار و نظامیان تحت تأثیر جمال عبدالناصر با گرایش های ناسیونالیسم عربی هستیم. این جریان ها انقلاب سال 1962 میلادی یا همان انقلاب سپتامبر را رقم زدند. این انقلاب در اصل حرکتی کودتایی بود که به امام جوان زیدی اجازه به قدرت رسیدن را نداد و امام زیدیه صنعاء را از دست داد. ولی تا چند سال زیدی ها و قبایل مناطق همدان، از صنعاء تا مرز سعودی با
ص:236
جمهوری خواهان و رئیس جمهور خودخوانده آنها؛ «عبدالله سلال» می جنگیدند. عربستان که در ابتدا از زیدیان حمایت می کرد، نهایتاً تا سال 1966 - 67 دیگر که تقریباً کار فیصله پیدا کرد؛
عربستان از حمایت زیدیان دست برداشت. و به نوعی قبایل زیدی این منطقه را خرید و یک خیانت اتفاق افتاد. یعنی در درگیری های آن زمان، در حالی که جمهوری خواهان بر صنعاء مسلط شده و از امام زیدیه خلع ید کرده بودند و خاندان حمیدالدین و قبایل طرفدارشان همچنان در مناطق شمالی یمن مقاومت می کردند. با چرخش عربستان «حاشد» و «آل احمر»که رهبران حاشد بودند، خیانتی قبیله ای را رقم زدند و بعداً با سکولارها و ارتش سکولار ناسیونالیستی که روی کار آمده بودند، در قدرت شریک شدند. ارتش مصر به رهبری جمال عبدالناصر کشته های زیادی در یمن داد، در آن سال ها هواپیماهای مصری به نفع جمهوری خواهان در بمباران های مناطق زیدی شرکت می کردند که تیتر تحلیل این چرخش و نقش عربستان را می توان بازی کردن سعودی و دولت جمهوری خواه با برگه قبایل و به حاشیه راندن زیدیه دانست. در یمن، قبیله یک بحث فراتر از مذهب است. قبیله منبع قدرت و مشروعیت خاصی است. بعد از انقلاب سال 1962 میلادی کاری که سعودی ها و جمهوری خواهان موفق به انجام آن شدند، این بود که قبیله و قدرت قبیله را از مذهب زیدیه جدا کردند و درآن جاقبایل
ص:237
مهم مناطق شمالی صنعاء را که «حاشد» از مهم ترین آن است، به سمت سلفیه و نوعی تبعیت از عربستان، از نظر سیاسی پیش بردند. این اتفاق تقریباً تا سال 1990 میلادی ادامه یافت. بنابراین انقلاب سال 1962 میلادی یک نقطه عطف شد.
در سال 1967 میلادی اتفاقی دیگر هم که حائز اهمیت بود، رخ داد و آن تقسیم دو یمن بود. در یمن شمالی جمهوری خواهان بر نظام امامت زیدیه فائق آمدند و به حکومت یازده قرن آنان پایان دادند. در جنوب یمن (هم که تا آن موقع هم چنان انگلیس ها حضور داشتند)، یک نهضت با تفکرات سوسیالیستی و با حمایت بلوک شرق صورت گرفت. وقتی در سال 1967 میلادی جنوبی ها استقلال خود را به دست آوردند، جمهوری دموکراتیک خلق یمن را اعلام کردند. بدین ترتیب از آن زمان ما دو یمن داشتیم. یک یمن شمالی که در آن جمهوری اعلام شده بود و عربستان هم از آنها حمایت می کرد. و دیگری حکومت بلوک شرقی در جنوب یمن تشکیل شده بود.
مقطع بعدی انقلاب اسلامی ایران و جنگ تحمیلی در دهه هشتاد میلادی است. اگر بخواهیم نقشی برای انقلاب اسلامی ایران و جنگ هشت ساله، در یمن قائل شویم، این طور تعبیر می کنم: نقش
ص:238
آن تحولات همان که حضرت امام(قدس سره)می فرمایند، به نوعی روشن نگه داشتن شعله در زیر خاکستر بود. یعنی انقلاب ما این نقش را داشت که به زیدیه ای که دیگر قدرت و توان مقابله خود را از دست داده بود و به اصطلاح انرژی قبیله از آنها گرفته شده بود، را امیدوار نگه دارد. واقعیت این است که در آن دهه، ما چیز زیادی از زیدیه ندیدیم. در جنگ تحمیلی دولت یمن با صدام همکاری می کرد و ما در جنگ اسرای یمنی داشتیم و در آن زمان، کمتر صدایی از طرف زیدیه که قاعدتاً باید با دولت یمن مخالف باشند و با جمهوری اسلامی و نهضت امام خمینی(ره) خیلی نزدیک به آن چه که زیدیه آرزویش را داشتند رقم خورده بود، شنیده نشد. آن چیزی که الان از زیدیه می بینیم، آن زمان خیلی مشهود نبود؛ لذا تعبیر من این است که نقش انقلاب و جنگ ما روشن نگه داشتن این آتش تا سال 1990 میلادی بود.
در سال 1990 میلادی یعنی بعد از جنگ ایران و عراق ، اتفاق مهم دیگری رخ داد. آن هم فروپاشی بلوک شرق بود که تأثیرات خود را در یمن نیز گذاشت، برهمین اساس اتحاد دو یمن اتفاق افتاد. یمن جنوبی خیلی زود از هم پاشید. چون هم نظامِ جمهوری سکولار شمال و نظام خلقی جنوب، به نوعی تحمیل بر سنت های مردم یمن
ص:239
بود؛ بنابراین طبیعی بود که با یک تلنگر از هم پاشیده شوند. لذا اتحاد دو یمن اتفاق افتاد. اتحاد یمن جنوبی و شمالی مقتضیات خود را به وجود آورد، از جمله باز شدن فضای سیاسی یمن و به تعبیری صحنه سیاسی شفاف تر شد و بخش هایی از جریان سنتی زیدیه که در طول سه دهه قبل از این، کاملاً از هر نوع فعالیتی باز مانده و از صحنه دور شده بود، به نوعی به صحنه برگشت. مثلاً «حزب الحق» را مثال می زنم. شفاف شدن صحنه که می گویم به این معنا که تا قبل از این سلفی ها حزب تشکیل نداده بودند و به صورت همان نفوذ در قبایل عمل می کردند. اتحادشان با دولت خیلی مشخص نبود و دسته بندی شان نیز خیلی شفاف نبود. از سال 1990 میلادی که بحث آزادی احزاب مطرح شد، در فضای باز سیاسی و شفاف سازی احزاب تشکیل شد. حزب «التجمع الیمنی للاصلاح» حزب جریان قبیله ای سفلی گرای نزدیک به عربستان شد و آنها هم خودشان را نشان دادند.
زیدیان سنتی محافظه کار هنوز حاضر به حضور در صحنه های سیاسی نبودند و شرایط را مساعد نمی دانستند. اما بخش هایی از زیدیه تجددگرا، متحول شده و عمدتاً پایتخت نشین هم بودند، یک حزبی را به نام «حزب الحق» تشکیل دادند که قدیمی ترین حزب دوره معاصرزیدیه هست، البته برخی از علما از این حزب حمایت کردند.
ص:240
بعداً عده ای به دلیل عدم پایبندی حزب به مبانی زیدیه، از این حزب رویگردان شدند. از جمله این که: از نظر سیستم سیاسی، بحث امامت زیدیه برای این ها مطرح نیست. ولی عده ای هم باقی ماندند و تا به امروز هم این حزب الحق هم چنان هست ولی می دانید که در سایه تحولات اخیر، حرکت یا نمودشان کمرنگ شده است. بنابراین از سال 1990 میلادی تا حدود یک دهه، این گونه صحنه ای را در یمن مشاهده می کنیم.
مرحله بعدی، مرحله گذار به شعله ورشدن آتش است. آن آتشی که عرض کردم رو به خاموشی بود، انقلاب اسلامی ایران و جنگ تحمیلی آن آتش زیر خاکستر را زنده نگه داشت. دهه 1990 میلادی مقطعی است که مرحله گذار برای زیدی هاست. یعنی به سمت تبلور و دوباره رو آمدن زیدی ها حرکت می کنیم. در این مرحله گذار، به صورت گذرا، تیترهای اتفاقات را ذکر می کنم، ارتباطگیری با جمهوری اسلامی ایران و گسترش روابط امامیه و زیدیه. در آن سال ها اتفاقات مهمی افتاد، هیأت های متعددی از یمن با ایران رفت و آمد داشتند. بعضی از مراجع هم در این زمینه فعال بودند و فضای متفاوتی به وجود آمده و حساسیت ها نیز کم شده بود.
ص:241
در همین مقطع، جریان شباب المؤمن و هسته کارهای فرهنگی زیدیه در شمال یمن شکل می گیرد. زیدیه حالا چشم باز کرده و با یک نفوذ نه تنها سیاسی، بلکه فرهنگی، اعتقادی سلفی ها و وهابیت مواجه بودند. حتی در همین عرصه های شمالی یمن، نه فقط وهابیت به مناطق جنوبی و مناطق سنی نشین نفوذ کرده بود، بلکه در کنار زیدی ها همسایه دیوار به دیوارشان شده بودند. یک نمونه اش همین دارالحدیث دماج یا مثلاً منطقه کتاف که اخیراً پاکسازی شد. خب این زنگ خطری برای زیدی ها بود ولی مرحوم شهید حسین الحوثی و عده ای از دوستانش در آن مقطع هسته شباب المؤمن را پایه گذاری کردند. هدف اولیه شان هم کار فرهنگی بود. تشکیل کلاس های آموزش قرآن، آموزش کودکان و نوجوانان، طبق اصول مذهب زیدیه. البته دولت یمن نیز مقداری از وهابیت احساس خطر می کرد.
به صورت سنتی، یمنی ها دلِ خوشی از سعودی ها ندارند؛ چون آنها سعی کردند برای یمن بزرگتری کنند و سعودی ها مایل نیستند یمن کشور پیشرفته ای باشد. مایل نیستند نفت در یمن به صورت طبیعی استخراج شود و درآمد سرانه این کشور افزایش جدی پیدا کند. به دلیل احساس خطری که از همسایه پرجمعیت خود می کند، امکانات فوق العاده مهم، استراتژیک، حتی نظامی و سوق الجیشی ای
ص:242
که یمن دارد. و گلوگاه منطقه یعنی تنگه باب المندب دست یمن هست. همچنین یمن سرزمین حاصل خیزی است، مردمان سخت کوشی دارد. و این می تواند تهدید بالقوه و جدی برای سعودی ها باشد. لذا سعودی ها سعی کردند حتی با دادن حقوق و مستمری به مشایخ، ارتشیان، و کارمندان مهم، مانع این پیشرفت شوند. هنوز هم تقریباً همین طوری است. خیلی ها که حقوق از دولت یمن می گیرند، یک حقوق هم از عربستان می گیرند.
بنابراین در دهه 90 میلادی این نهضت فرهنگی توسط شباب المؤمن به صورت مشخص شهیدحسین الحوثی و دوستانش شکل گرفت. از سال های 2000، 2001 میلادی همزمان با حمله به ناوگان آمریکا در خلیج عدن و حوادث یازده سپتامبر و همچنین به دنبال آن حضور آمریکا و بهانه جویی این کشور در منطقه و دخالت در افغانستان و عراق، شهید حسین الحوثی یک طرح جدیدی را شروع کرد و بحث های ضد آمریکایی و ضد استکباری بود. همین شعارهای پنج گانه مشهور را ایشان به عنوان «الصرخه» که یک اصطلاح است در بین یمنی ها و حتی روز آن صَرخه را جشن می گیرند، مطرح کرد. «یوم الصرخه»، آن روزی است که شهید حسین الحوثی روی این موارد تأکید کرد که ما در مقابل ظلم و ظالمین باید بایستیم، اجداد ما ایستادند و ما در طول تاریخ ظلم ستیز بودیم. ما زیدی هستیم، وی نسبت به زیدیت تأکید داشته و بیان می کند که
ص:243
چرا حداقل مثل ایرانی هایی که در مقابل قوای ظلم جهانی ایستادند، ما نایستیم؟ حداقل این است که شعار دهیم. حالا نمی توانیم کاری کنیم، الموت لامریکا، الموت لاسرائیل را که می توانیم بگوییم، اعلام تبری که می توانیم بجوییم. چرا در مراسم برائت از مشرکینی که امام خمینی(ره) اعلام کرده، شرکت نکنیم؟ چرا روز جهانی قدس را که امام خمینی(ره) به عنوان یک نماد برائت از صهونیست ها و ظلمی که در منطقه سال ها و دهه ها در جریان است، برگزار نکنیم؟ ایشان روی همین موارد تمرکز داشت؛ روی برائت از مشرکین، روز قدس، شعار الموت لامریکا، الموت لاسرائیل تأکید داشت. یک عده ای محافظه کارها حتی داخل در شباب المؤمن خوش شان نمی آمد و فکر می کردند این کارها به زیدیه ضربه می زند.
در سال 2004 میلادی جنگ های نظامی شروع شد. دولت یمن به بهانه های واهی به حوثی و طرفدارانش حمله ور شد. و در فاصله سال های 2004 تا 2010 میلادی شش جنگ خونین و نابرابر را برحوثی ها تحمیل نمود. جریانی که همچنان که در ابتدا گفتم به صورت فرهنگی کارش را شروع کرده بود، چون وارد فاز تبری از اربابان حکام منطقه شده، حالا باید تاوانش را پس می داد. هیچ وقت حوثی ها شروع کننده جنگ نبودند. مرحوم حسین الحوثی
ص:244
را در کوهستان های «مران» در منطقه غرب «صعده» با چند صد نفر از طرفدارانش محاصره کردند و آنها را به شهادت رساندند. آن جا شهید حسین الحوثی مقاومت جانانه ای کرد، ولی نهایتاً در همان جنگ اول در سال 2004 میلادی در ارتفاعات مران در بمباران هوایی به شهادت رسید. با این حال کاریزمای او باقی ماند. کل کار حسین الحوثی را هم اگر شما مطالعه کنید، حداکثر آن کار فرهنگی و کاریزمایی که پیدا کرد، مربوط به این سه- چهار سال آخر عمرش می شود، یعنی بین سال های 2000، حرف ها و سخنرانی هایش را شروع کرده و تا سال 2004 میلادی که به شهادت رسید، ادامه یافته است.
الان «مَلازم»حسین الحوثی حکم منشور اعتقادی انصارالله را پیدا کرد. ملازم یعنی آن رونوشت سخنرانی های ایشان که حدوداً شاید صد سخنرانی باشد که خیلی راحت می توان آنها را در شبکه ها دید. زیدیانی که طرفدار انصارالله هستند، آن مَلازم را خط به خط می خوانند، اتفاقاً یکی از پیشنهاداتی که هست و من از حدود هفت هشت سال پیش دنبال می کردم و می گفتم، این است که روی این ملازم کار شود، حداقل در مورد آن مَلازمی که سیاسی تر است و تمجید از امام(ره) و انقلاب اسلامی ایران در آن وجود دارد. ایشان در این ملازم نسبت به اهل بیت(علیه السلام) و مرجعیت آنها تأکید زیادی دارد، تأکیدی که روی امام(ره) و جنگ ایران و عراق می کند، تأکیدی که روی خیانت حکام عرب در منطقه می کند، مباحث ضد صهیونیستی و ضد اسرائیلی که این ملازم دارد، خود می تواند پروژه کاری و تحقیقی باشد.
در همه این جنگ ها، از جنگ اول تا ششم، کاریزمای «سیدی حسین»، مرتب رو به رشد بود؛ یعنی هرچه می گذشت جوانان زیدی بیشتر به آن علاقه مند می شدند. حتی آنهایی که اوائل مخالف
ص:245
بودند. کم کم سنتی ترها و محافظه کارترها فهمیدند که یک محملی برای سربرآوردن دوباره اندیشه تشیع و زیدی در یمن هست و فرصت استثنایی است.
نکته دیگر در این مقطع، بحث «لقاء مشترک» است. ما یک احزاب لقاء مشترک تقریباً از سال 2006 و 2007 میلادی تا انقلاب سال 2011 میلادی داشتیم. دولت یمن اجازه داده بود که اپوزیسیونی تشکیل شود و همین «حزب التجمع الیمنی للاصلاح» که تا سال 2007 میلادی که کاملاً هم پیمان با دولت یمن بودند در همین سال به همراه قبایل «آل احمر» از دولت فاصله گرفتند و به کمیته ای که به آن «احزاب اللقاء المشترک» می گویند رفتند که متشکل از شش حزب عمده بودند. عمده اش همین حزب التجمع الیمنی للاصلاح بود، هم پیمان دیروزی تبدیل شد به نوعی اپوزیسیون که در عین حال در دولت هم بود و بیشترین کرسی های پارلمان را بعد از حزب کنگره علی عبدالله صالح داشت. از احزاب زیدی هم یکی دو تا حزب درآن حضور داشت. همچنین «حزب الحق» جزء احزاب لقاء مشترک شد. «حزب اتحاد قوی الشعبیه» که روشنفکرترهای زیدی بودند و ناسیونالیست هایی هم که از حزب مؤتمر جدا بودند، وارد احزاب لقاء مشترک شدند احزاب لقاء مشترک مانند حزب بعث
ص:246
است، می دانید که یکی از شاخه های فعال حزب بعث در جهان عرب، در یمن بوده و هم چنان هم فعال است. «حزب وحدوی ناصری» که طرفداران اندیشه های ناسیونالیستی جمال عبدالناصر هستند. و «حزب اشتراکی» یعنی همان حزب سوسیالیست که در یمن جنوبی حاکم بود و الآن هم رئیس آن، رئیس جمهور قبلی یمن جنوبی «علی سالم البیض» می باشد که رهبر حراک جنوبی و رئیس حزب سوسیالیست یا همان حزب الاشتراکی است. این لقاء مشترک هم به جایی نمی رسید و دولت یمن کار خود را می کرد، ولی یک نقش اپوزسیون. تا سال 2011 میلادی که انقلاب صورت گرفت، بازی می کرد.
اتفاقی که درجریان انقلاب سال 2011 میلادی افتاد، این بود که عربستان به دلیل اختلافات سال های اخیر که قبایل طرفدار عربستان مثل «حاشد» و «آل احمر» با علی عبدالله صالح پیدا کرده بودند، حمایت خود را از دولت یمن برداشت. دلیل اختلاف هم عمدتاً چپاول و فساد داخل حکومت بود. آقای علی عبدالله صالح می خواست پسرش احمد را همه کاره یمن کند، حتی او را کاندیدای ریاست جمهوری بعدی هم کرده بود، اگر این انقلاب های عربی به وجود نمی آمد، بعید نبود علی عبدالله صالح یکی از اولین کسانی باشد که به نفع فرزندش کنار می رفت، و از آن طرف نیز فرزندان «عبدالله بن حسین الاحمر» رئیس
ص:247
مجلس یمن و شیخ المشایخ قبیله حاشد که در سال 2007 میلادی از دنیا رفت، به رقابت با خاندان علی عبدالله صالح برخاستند. ریشه همه اینها احمر است؛ علی عبدالله صالح هم از خاندان احمر و از قبایل حاشد مستقر در منطقه عمران است.
«حمید الاحمر» که مهم ترین پسر ایشان است که بیشتر نیز در حوزه های اقتصادی فعال است، یا «صادق الاحمر» که جانشین پدرش در شیخوخیت شد، یا فرزند دیگر «حسین الاحمر»، اینها به اصطلاح رقبای خاندانی عبدالله صالح شدند؛ مثلاً امتیاز نفتی دست حمید الاحمر بود. احمد علی عبدالله صالح می خواست امتیاز را از او بگیرد. لذا بین اینها نزاع پیش آمد بالاخره همین باعث شد تا آنها جزء لقاء مشترک شوند و کم کم این اختلاف بالا گرفت. عربستان سعودی هم که دید بهار عربی در کشورها اتفاق می افتد و همچنین تونس و مصر سقوط کرده است، از قبایل حاشد و حزب التجمع الیمنی للاصلاح حمایت کرده و اینها نیز جزء بهار عربی شدند. لذا دولت علی عبدالله صالح با آن وضع خفت بار سقوط کرد، ولی سعی کردند به او امتیازاتی بدهند، کما این که هم چنان علی عبدالله صالح در صنعاء زندگی می کند؛ یعنی به او مصونیت دادند.
در سال 2011 میلادی حوثی ها از طرفی نسبتاً فعال شدند و از طرفی نیز دخالت پررنگی نداشتند. خیلی از دوستان آن موقع سؤال
ص:248
می کردند که حوثی ها در این بهار عربی که در یمن راه افتاده، چه کاری انجام می دهند. البته حوثی ها این نوع از انقلاب های منطقه ای را در ابتدا قبول نداشتند. ولی در عین حال آن را فرصتی برای تضعیف قدرت ظالم چند دهه ای که در یمن زیر سایه ارتشی های سکولار وجود داشت، می دانستند؛ لذا از این فرصت نیز استفاده کردند.
از سال 2011 میلادی تا این حرکت اخیر آنچه که در یمن می گذشت، عبارت است از طرحی به نام طرح شورای همکاری خلیج فارس؛ یا«المبادرة الخلیجیة» به رهبری عربستان. طرح شورای همکاری خلیج فارسی این بود که در سال های 2011 تا 2013 میلادی کمیته بزرگی به نام «الحوار الوطنی»، یا گفت وگوهای ملی تشکیل شد که درآن از احزاب مختلف، از جمله جنوبی ها یا همان حراک جنوبی که دنبال استقلال طلبی بودند و حوثی ها و احزاب مختلف از جمله سلفی اخوانی ها حضور داشته باشند. و هر کدام سهمی در این حوار داشته باشند و دور یک میز جمع شده و بر سر قانون اساسی و سیستم حکومتی جدید به یک توافق جامعی برسند. در این گفت وگوها، حوثی ها تقریباً با تمام قوا آمدند در پشت صحنه جریان های سلفی اخوانی که روند را به نفع خودشان نمی دیدند به حذف فیزیکی مخالفین خودشان دست زدند. سال گذشته «دکتر عبدالکریم
ص:249
جَدبان»، نماینده حوثی ها را ترور کردند و امسال نیز «دکتر شرف الدین» را ترور نمودند. البته گفت وگوها پیش رفت، مُخرَجات و نتایجی هم داشت، که از آن تعبیر به مخرجات الحوار الوطنی می کنند.
از جمله نتایج گفت وگوهای وطنی، تقسیم بندی اقلیمی یمن بود. و این می توانست به نوعی منافع زیدیه، جنوبی ها و بقیه احزاب و جریان ها و قبایل را تأمین کند. منتها اتفاقی که افتاد این بود که تقسیمی عجیب و غریب از آن درآمد. تقسیمی که مورد قبول همه نبود. اصل تقسیم جزو مخرجات الحوار الوطنی است که حوثی ها به آن اعلام وفاداری می کنند. اما تقسیم به اقالیم شش گانه به صورتی که اکنون مطرح شده، مورد قبول انصارالله نیست. قرار بود تا سال 2013 میلادی، قانون اساسی به نتیجه برسد و تاکنون هنوز به نتیجه نرسیده است. همچنین فساد به نحو عجیبی فراگیر شده و دولت در تامین ما یحتاج مردم هم ناکام بود. هیچ کدام از آن دستاوردهایی که حتی در همین مبادره خلیجیه زیر سایه آمریکا و عربستان تأیید شده بود، انجام و محقق نشد. این بهانه خوب و زمینه بسیار مناسبی برای گروه انصارالله فراهم آورد. از طرفی انصارالله در شش سال اخیر خیلی تلاش کرده و قبایل را با خودشان همراه کرده بودند، همچنین بزرگان زیدیه را با خودشان همراه کرده بودند، حتی کسانی که قبلاً با آنها موافق
ص:250
نبودند و الان هم هنوز موافق نیستند. اما دیده بودند که اگر می خواهند امنیت و عدالتی برقرار شود و یا صدایی از تشیع، زیدیه و دیگران وجودداشته باشد، باید پشت سر «سید عبدالملک الحوثی» قرار گیرند.
این نهضت را ایشان با سه شعار شروع کرد:
این حکومت فاسد باید سرنگون شود. حکومت یمن به تمام معنا فاسد بود. مثلاً امتیازات نفتی که در یمن بسیار مهم است و در اصل، عربستان و وابستگان به عربستان آن را مدیریت می کنند که چقدر و به چه نحوی استخراج شود. به دلیل همین سرمایه گذاری در بخش نفت در یمن خیلی کار سختی است. اینها همه دست خاندان احمر بود. در یمنی که فقر بیداد می کند و طبق حد وسط آمارها، چیزی بالای 50 درصد از مردم یمن زیر خط فقر هستند. آمارهای بدبینانه می گوید که 60 درصد از جوانان یمن بی کارند. حالا خیلی خوشبین باشیم، آمار 30 درصدی، 35 درصدی از بیکاری قطعی است. در این شرایط، مثلاً عده ای مثل خاندان احمر در چه کاخ هایی و چه وضعیتی زندگی می کنند.
ص:251
مردم یمن ریشه عربیت و سمبل نخوت عربی هستند. عرب ها کلاً معروف به آن نخوت و غرور و احساس خاصی که دارند، هستند. احیاناً به غیر عرب به دید تحقیر نگاه می کنند. اما ریشه این نخوت در یمن است. یمنی ها بقیه عرب ها را یک جورهایی قبول ندارند. می گویند ما ریشه عربیت هستیم. قحطان و عدنان و... ریشه عربیت از جنوب شبه جزیره به طرف شمال آمده است. حالا شما این نخوت و این غرور را در نظر بگیرید، الان کشور یمن کشوری است که کاسه گدایی خود را پیش همین کشورهای حوزه خلیج فارس گرفته است. هر چند وقت یک بار تمام تلاش دولتمردان یمن؛ عقلایشان، آنهایی که دیپلماسی بلد هستند جمع می شوند کنفرانسی در لندن و وین و جایی که «اصدقاء یمن» جمع شوند و بگویند که هر کدام چندصد هزار دلار یا مثلاً چند میلیون دلار حاضرند به یمن کمک کنند. یعنی حتی حقوق کارمندان شان را این جوری تأمین می کنند. و باز در همین مساعدت هایی که می شود، چه بخور بخورهایی می شود و این کمک ها باید از همه این کانال ها. یعنی از خاندان احمر و حزب مؤتمر و ... بگذرد.
به هر حال «اسقاط الحکومة الفاسدة» شعار اول بود و واقعاً فساد بحث مهمی در یمن است. و کار بزرگی که جریان انصارالله و جناب سیدعبدالملک الحوثی ان شاء الله به آن موفق شوند، این است که فقط کافی است که مردم بسیار سخت کوش یمن در کانال صحیح هدایت شوند به نظر می رسد که وضعیت یمن را می تواند اصلاح کند و نیازی به این مساعدت ها و کاسه گدایی ها نیست.
شعار دوم «اسقاط الجرعه» است. وقتی که دخل نیست و همه چیز خالی است، بنزین و مشتقات یکی از اولین چیزهایی است که دولت ها سراغش می روند، و حکومت «باسندورة» و آقای «عبدالربه
ص:252
منصور الهادی» سراغ این موضوع رفتند و از بیرون که نگاه می کنیم، واقع بینانه هم بود. برای برداشتن یا کم کردن سوبسید به سراغ گازوئیل، بنزین و ... رفتند. در نتیجه قیمت ها تقریباً دو برابر و حتی چند برابر بیشتر شد. سید عبدالملک الحوثی البته با یک توجیه درستی اعلام کرد که شما فساد را کم کرده و این گلوگاه ها را باز کنید. به جای این که فشار را روی مردمی بیاورید که از گرسنگی تلف می شوند. فساد را ریشه کن کنید. ما زیر خط فقر هستیم و این قیمتها در توان مردم ما نیست.
سومین شعار که اتفاقاً خیلی می توانست مشروعیت هم بدهد «تنفیذ مخرجات الحوار الوطنی» است. گفتند که به نتایج همان حرف هایی که دور هم نشستیم و زدیم پایبند باشید. قرار شد که مثلاً قانون اساسی این طور باشد، تقسیمات در یک کمیته مورد رضایت انجام شود و ...، شما زیر همه ی حرف ها زدید.
این انقلاب بسیار هوشمندانه توسط سید عبدالملک الحوثی پیش رفت. می خواهم روی باهوشی شخص سید عبدالملک و درایتش با این حدیث نبوی که مشهور است، تأکید کنم. عن رسول الله(صلی الله علیه وآله):
ص:253
«الایمان یمان و الحکمة یمانیه». واقعاً مصداق آن به نظر من، سید عبدالملک الحوثی، خاندان الحوثی و حرکت انصارالله و زیدی هایی هستند که الان پرچمدار شدند. یعنی ایمان به خدا، و نصرت الهی دارند، شهید حسین الحوثی منادی قرآن خواهی و رجوع به قرآن است. اسم شبکه شان را هم گذاشته اند «المسیرة» که اشاره ای به «المسیرة القرآنیه» است که شهید حسین الحوثی می گفت راه مان راه قرآن است و تکیه کلام و ثقل حرفش روی قرآن بود. در عین حال، ثقل دیگر را هم از دست نمی دهند. ایمان به اهل بیت(علیه السلام) هم در نزد حوثی ها بالاست، ایمان آنها به غدیر، ایمان شان به مرجعیت اهل بیت(علیه السلام)، امام علی(علیه السلام)، ائمه اطهار به عنوان مرجع دینی. البته اعتقادی هم دارند که ممکن است برای ما خیلی خوشایند نباشد وآن مرجعیت نهایی و زعامت را برای ائمه بعد از امام حسین(علیه السلام) قائل نیستند، ولی اجمالاً نگاه شان به اهل بیت(علیه السلام) خیلی مهم است.
حکمت را می خواهم در چند بند بگویم و بعد وارد عرصه های امروزی تر شوم. زیرمجموعه این حکمت، درایت است. می توانیم اسم آن را بصیرت بگذاریم. جریان انصارالله یک جریان بنیادگرایی اسلامی است. یک جریان بیداری اسلامی و بازگشت به ارزش های اسلامی از نوع شیعی زیدی است که خیلی هم با ما نزدیک و قرابت های زیادی دارد. شما الان می بینید این گروه انصارالله گروهی ضد سلفی، ضد
ص:254
وهابی و ضد اخوانی هستند، البته آقای سید عبدالملک الحوثی در اولین سخنرانی بعد از پیروزی 21 سپتامبر یا همان سی شهریور، اعلام کرد که ما با فساد مشکل داشتیم. ولی با حزب تجمع الیمنی للاصلاح، با برادران اخوانی سلفی خودمان مشکل نداریم. اگر آنها دست همکاری به ما دهند، ما دست آنها را می فشاریم. این حکمت، درایت و اهم و مهم کردن را می رساند. چتری که آقای عبدالملک در سال های قبل باز کرده، خیلی گسترده بود. مثلاً مرحوم شهید «عبدالکریم جدبان» جزء کسانی بود که به طرف حکومت تمایل پیدا کرده بود، و عضو حزب کنگره علی عبدالله صالح هم شد و از طرف حزب مؤتمر نماینده مجلس بود،ولی آقای عبدالملک ایشان را نفی نکرد. و در آن گفت وگوهای ملی وی را به عنوان نماینده حوثی ها و انصارالله انتخاب کرد. آقای عبدالملک الحوثی چتر بزرگی را باز کرده که اسم این ویژگی را «شمولیت» گذاشته ام. زیرمجموعه همین بحث درایت، فکر شاملی هم دارد، وی، اصلاً به این فکر نمی کند که حکومت را مصادره کند. آقای عبدالملک الحوثی با این فروپاشی که در صنعاء صورت گرفت خیلی راحت می توانست یا خودش در رأس قدرت قرار گیرد، یا این که فرد دیگری را تعیین کند. ولی به وضعیت یمن آگاهی دارد و می داند که جمعیت زیادی از یمن شافعی مذهب و اهل سنت هستند که می توانند توسط عربستان و مخالفین شیعه تحریک شده و دست به
ص:255
اسلحه ببرند، و بگویند شیعیان می خواهند که حکومت را مصادره کنند.
از دیگر ویژگی های جریان انصارالله و رهبری سید عبدالملک الحوثی، صداقت است. وی واقعاً با مردم صادق است. دربارۀ خدمت هم باید گفت که واقعاً خدوم هستند. درحال حاضر انصارالله خدمات غذا رسانی، جمعیت های خیریه و از این قبیل امور را خیلی گسترده به راه انداخته اند. بعد از این فساد و فروپاشی جدی که در ساختار قدرت یمن اتفاق افتاد، البته از قبل از سال 2011 میلادی هم علائمش ظاهر شده بود، یکی از امتیازات جریان انصارالله این بود، هر جا که در کنترل انصارالله بود؛ مثل استان های شمالی، در طول این سالیان اخیر، در این مناطق، امنیت و خدمات متوازن و متعادل وجود دارد. همه چیز عادلانه توزیع می شد و این خدمات رضایت مردم را جلب کرده بود. اتفاقاتی که در این روزها می افتد این است که استان هایی که به صورت سنتی نباید تحت نفوذ انصارالله می بود، مثلاً استان «حدیده» که در حاشیه دریای سرخ است و عمدتاً سنی مذهب هستند و اگر تعز را هم ضمیمه کنیم، انصارالله را به «باب المندب» می رساند، در اختیار انصارالله قرار می گیرد. عمده این توجه به خاطر این است که مردم آن مناطق که فسادها و مشکلات در آنها هست می بینند که هرجا انصارالله حضور دارد، از نظر امنیت، مواجب حقوق بگیران، توزیع
ص:256
مواد غذایی، کارهای خیریه و ... سروسامان پیدا می کند. لذا الان یک اقبال عمومی حتی در استان های غربی حاشیه دریای سرخ به صورت مشخص در حدیده، تعز، غیر از آن در استان های جنوبی، به طرف انصارالله وجود دارد.
این موفقیت ها در گرو ویژگی دیگری به نام نزاهت است. علیرغم این همه دشمنی هایی که با انصارالله می شود و همه اتهامات و یاچیزهایی است که انصارالله به آن افتخار می کند. شما هیچ وقت در رسانه های تبلیغاتی وهابیت و سلفیه نمی شنوید انصارالله را به این متهم کنند که پول و ثروت برای خودشان جمع می کنند یا برای خودشان کاخ درست کنند. لذا یک نزاهتی در بین این ها است.
مورد آخر قاطعیت است؛ یعنی در کنار همه این ها، انصارالله قاطع هم هستند. در استان البیضاء که چند وقت قبل کمین گذاشتند و عده ای از طرفداران و نیروهای اعزامی انصارالله را ترور کردند، واقعاً با قدرت وارد شدند و دمار از روزگار مخالفین خود درآوردند. در دماج در نزدیکی صعدهکه مرکز سلفی هایی که البته ریشه زیدی داشتند، ولی یک شخصیت منفوری به نام مقبل الوادعیرهبر آنها بود. این مقبل الوادعی کسی است که کتاب «الطلیعة فی الرد علی الشیعه» را نوشته است و «مرحوم بدرالدین الحوثی»«الغارة السریعة علی الطلیعة»
ص:257
نوشته یا همان تحریر الافکاری که فکر می کنم، مجمع جهانی اهل بیت(علیه السلام) هم چاپ کرد. و شامل ردیه هایی بر اندیشه های سلفی وهابی مقبل الوادعی هست. این آقا حتی کتابی علیه امام خمینی(قدس سره)نوشته به نام «الحاد الخمینی فی ارض الحرمین». می گوید امام(ره) دارد در مکه و مدینه فتنه می کند و به مسائل حج خونین ربط داده است. کتابش یکی از معروف ترین کتابها در پیشخوان های کتاب های وهابی ها و سلفی هاست که در منطقه و در عربستان چندین بار چاپ شده است. یعنی یک کسی که علیه زیدی ها، علیه امام(ره)، علیه ایران است، کتاب می نویسد، این در کنار صعده یک ییلاقی به نام «دماج» درست کرده بود. آن جا یک حوزه علمیه ای هم به نام «دارالحدیث» احداث کرده بود؛ یعنی این سلفی ها با پول ها و حمایت هایی که می شدند، استخوانی در گلوی زیدیه ایجاد کرده بودند. خب اتفاقی که افتاد، واقعاً قاطعانه بود. حمله ای که حوثی ها کردند این دارالحدیث را از بیخ و بن برکندند. به گونه ای که دیگر قابل بازگشت نباشد. منطقه دیگری به نام «کتاف» بود. شاید این را شنیدید، جنگ کتاف. آن جا را هم به همین شکل پاکسازی کردند. من اسمش را قاطعیت گذاشتم. در درگیری های استان الجوف، منطقه شرق صعده، باز این قاطعیت را می بینیم. این را هم شما ضمیمه کنید به موارد سابق. یعنی حکمت، درایت، شمولیت ولی در عین حال ایستادگی در مقابل دشمنان و قاطعیت داشتن نیز یکی از امتیازات انصارالله است.
ص:258
الآن یک خطی در یمن تقویت می شود که القاعده و سایر افراطی ها و چه بسا عربستان سعودی و غربی ها بار دیگر برای زدن الحوثی ها به این سمت رو بیاورند و بخواهند این حماقت را در یمن مرتکب شوند؛ یعنی کاری که در سوریه و عراق برای تضعیف مقاومت و تشیع کردند. من احتمال می دهم، چون واقعاً عرصه یمن الان به ضرر کشورهای غربی و شورای همکاری و عربستان است. یک وقت می بینید پشت صحنه مشغول این موضوع هستند. کما این که انفجاری که در منطقه مرزی یمن و عربستان شد و عده زیادی از انصار الله، به همراه ده ها نفر دیگر به شهادت رسیدند، شاید با چراغ سبز دولت عربستان صورت گرفته باشد. اگر عربستان مجدداً این حماقت را مرتکب شود، کما این که الان در شبکه های یوتیوپ و سایر فضاهای مجازی می توانید ببینید که دارند در استان هایی مثل شبوه و حضرموت، حتی استان های جنوبی تر آماده باشی فراگیر و بسیج عمومی علیه انصارالله اعلام می کنند که بله شیعیان رافضی بر صعده حاکم شدند، بعد هم آمدند استان عمران را گرفتند و بعد صنعاء و حالا می خواهند کل یمن را تصرف کنند. واقعاً وضعیت عربستان در یمن فلاکت بار است.
ارتش یمن به دلیل دریافت نکردن حقوق خود و همچنین به دلیل فسادی که می دیدند و از هم پاشیدگی که در ساختار قدرت به وجود آمده بود،هیچ اقدامی نکرد و عملاً همه چیز خیلی راحت در
ص:259
اختیار گروه انصارالله قرار گرفت. البته قابل پیش بینی نبود. شاید خود انصارالله هم پیش بینی نمی کردند که بدون کمترین درگیری این موفقیت ها را کسب کنند. یک اشتباه موردی از طرف علی محسن الاحمر شاخه نظامی همین اصلاحی های اخوانی سلفی در تیراندازی به تظاهر کنندگان در سه شنبه قبل از آن صورت گرفت. وسپس جنازه هایی سر دست قرار گرفت و همین باعث شد که انصارالله آن اسلحه ای که تا آن وقت زیر دشداشه و شال شان بود بیرون بیاورند. قبلش می گفتند که این ها مسلح هستند، ولی واقعیت این بود که تظاهرات مسالمت آمیز بود، هیچ گلوله ای شلیک نشده بود. کم کم این اسلحه درآمد و گفتند ما می خواهیم از این تظاهرات و تحصن های مسالمت آمیز حمایت کنیم. شما عده ای را کشتید. اسلحه که بیرون آمد یک دفعه همه چیز فروپاشید و همه خودشان را کنار کشیدند. پلیسی که وجود نداشت، ارتش هم کاری نکرد. فقط تنها جایی که مقاومت شد، همان فرقه مدرعه أولی، به سرکردگی علی محسن الاحمر در تپه تلویزیون یمن بود که با قاطعیت هایی که عرض کردم، در یک حمله طوفانی انصارالله بساطش درهم پیچید و تشکیلات علی محسن الاحمربه هم ریخت. و بعد چه چیزهایی آنجا کشف شد، چه تونل هایی در زیر زمین و چه کاخ ها و چه شمش های طلایی که در خانه های این ها بود. حالتی مثل آن حالتی که بعد از انقلاب ما، مردم می رفتند و قصرهای شاه را می دیدند، در یمن نیز برای این سرلشکرهای ارتشی اتفاق افتاد. البته نه برای پادشاه، او هنوز سرجایش هست. یعنی کاخ ریاست جمهوری سقوط نکرده، ولی همین علی محسن الاحمر و خاندان الاحمر. «حمید الاحمر» به مخالفینش با حالت تمسخر می گفت که من در
ص:260
یک روز پانصد هزار دلار می توانم درآمد داشته باشم. می گفت شما من را به چه چیزی تهدید می کنید، این قراردادم را به هم بزنید، یک قرارداد دیگر می بندم.
رقابت اصلی در یمن بین ایران و عربستان است. این بحث ها واقعاً رنگ و بوی سیاسی پیدا می کند، ولی ما نمی توانیم به عنوان مجامع فکری و فرهنگی به دور و فارغ از این باشیم. ایران فی الواقع دخالت مستقیم یا خاصی در یمن ندارد. ما یک شعارهای اسلامی انسانی را از اول انقلاب پیگیری می کنیم که دفاع از مستضعفین است، خب مقداری که جلوتر بیاییم فرض کنید وقتی به دفاع از مستضعفین مسلمان، دفاع از مستضعفین شیعه می رسیم، به آن اصولی که مجمع جهانی اهل بیت(علیه السلام) هم برای آن تشکیل شده است، می رسیم و الا قصد نداریم مثلاً در یمن حتماً یک عده اقلیت را به صورت تحمیلی بر اکثریت حاکم کنیم و اصلاً چنین چیزی در سیاست های نظام جمهوری اسلامی نیست. ما ده و بیست سال است که خون دل می خوریم و به بعضی ها در داخل القاء می کنیم که آقا یمن جای مهمی است، آقا این جا شیعه وجود دارد. آن جا زیدیه هست، ما می توانیم با این ها همکاری کنیم. به هر صورت این اهمیت در سیاست های دستگاه های رسمی ما خیلی مطرح نبود؛ ولی عربستان کاملاً برایش اهمیت دارد.اهمیت یمن درحداین بود
ص:261
که نماینده یمن درسازمان ملل، مثلا رای موافق به قطعنامه حقوق بشری علیه ماندهد ورای متمنع دهد؛ ولی برای عربستان قضیه واقعاً حیاتی است. اگر در یمن یک اتفاقی بیافتد، برای آل سعود واقعاً چالشی جدی پیدا می شود. قبایل داخل یمن با قبایل داخل عربستان یکی هستند. اصلاً مرز میان آنها خیلی معنا ندارد. می دانید مناطقی از استان نجران و جازان تا سال 1953 میلادی جزو یمن بوده و در یک توافقنامه ای بین پادشاه سعودی و امام زیدی از یمن جدا شده و این ها زیدی هم هستند. مانند اینکه: قبیله یکی است، بخشی از خانواده ها این طرف مرز و بخشی دیگر آن طرف مرز هستند. اگر این تحول در مناطق شمالی یمن اتفاق بیافتد که اتفاق افتاده و اگر حکومت یمن به نوعی در اختیار گروه انصارالله قرار گیرد که تا حدود زیادی قرار گرفته، عربستان وارد چالشی جدی می شود. بنابراین عربستان از برگه های مختلف در یمن استفاده می کند. اوّل با برگه سکولارها پیش رفت و دید که این برگه، دیگر به دردش نمی خورد و این تبدیل شده به دیکتاتوری و«الشعب یرید اسقاط النظام». بعد سراغ برگه سلفی- اخوانی ها رفت. دوباره هم به مشکل خورد. البته این را هم عرض کنم در دو سال اخیر که عربستان تصمیم گرفت که دستش را از حمایت سلفی های اخوانی در منطقه بردارد، خیلی مؤثر بود که این ها در یمن تضعیف شدند. به گونه ای که بعضی از حقوق بگیرهای عربستان از این جناح حقوق شان قطع شد. همین
ص:262
آقای الأحمرگفته که دو سال است پول از عربستان برای ما نیامده است. منظور این است که حالا این که نشد، دوباره ممکن است که به سراغ سکولارها در یمن برگردد.
ما باید این را با قاطعیت بدانیم که عربستان از یمن دست برنمی دارد. به من توصیه کردند که مقداری از بحث، معطوف به راهکارها و وظایف ما باشد؛ در این حیطه، من تأکید بر روی کاری که باید در عرصه فرهنگی کنیم، دارم. کما این که خوشبختانه از فرصت هفت و هشت سال قبل به صورت نسبی بهتر از آن غفلت چند دهه ای قبل، استفاده کردیم، ولی بین سال های 1990 تا 2000 میلادی را من راضی نیستم. یعنی ما کلاً نسبت به یمن منفعل بودیم. با این که جنگ تمام شده بود و می توانستیم در یمن فعال باشیم، فضا هم باز شده بود؛ ولی جدی عمل نکردیم. از سال 2003 و 2004 میلادی کم کم ما جدی تر شدیم. حالا هم یک فرصت مغتنمی است.
در یمن به صورت اولاً و بالذات، سلفیه و عربستان جایگاه و پایگاهی ندارد؛ چون مردم یمن یا زیدی مذهب هستند و زیدیه با تفکرات وهابیت هیچ سر و کار ندارند و خیلی از ردیه هایی که بر علیه وهابیت نوشته شده، از زیدی هاست؛ مثل کتاب «زیارة القبور»بدرالدین الحوثی که مجمع جهانی اهل بیت(علیه السلام) چاپ کرده.
ص:263
یک عده دیگر از مردم یمن شافعی مذهب هستند، شافعی های یمن با گرایشات صوفیانه در حضرموت، در المهره و در قسمت های جنوبی هستند. این ها اصلاً نه تنها قبرپرست می باشند بلکه سادات زنده را هم می پرستند! یعنی سادات منطقه حضرموت و عدن نوعی احترام و تقدس خاص در بین حتی شوافع یمن دارند و به نوعی می توانیم آنها را هم متشیع بدانیم. می دانید که شوافع همه جا گرایش های شیعی دارند و به نظر من در یمن پررنگ تر هم هست. حال در این خلاء قدرت و دورافتاده بودن یمن از مراکز علمی چه اهل سنت و چه شیعه، این ها یارگیری هایی کردند. بله القاعده پایگاه هایی در «شبوه» و «اَبین» و در«زنگبار» که مرکز ولایت اسلامی هم اعلامش کردند، درست کردند. اگر یادتان باشد، پرچم های سیاه یکی از اولین جاها که بلند شد در یمن بود و زنگبار مرکز اًبین است. خلاصه در ابین، شبوه، حضرموت پایگاه هایی دارند. می خواهم بگویم عربستان واقعاً در یمن دستش در حنا مانده است. یعنی به نظر می رسد هیچ کاری نمی تواند انجام دهد. اگر ما بتوانیم جدی عمل کنیم و خودِ گروهی که الان با همان ایمان راسخ سرپا ایستادند و ان شاءالله ادامه دهند که ادامه خواهند داد، به حول و قوه الهی، کار برای عربستان خیلی مشکل است.
ص:264
ما مشکلاتی نیز در یمن داریم. یکی این است که ما هم مرز نیستیم اما عربستان با یمن هم مرز است. یعنی چون عربستان هم مرز است، گویا قوم و خویش هستند. هر کاری که عربستان می کند خیلی راحت تر از ما پذیرفته می شود. البته زیدی ها نمی پذیرند. می خواهم بگویم از نظر کشورهای منطقه که البته عمدتاً هم مزدور هستند. ولی جمهوری اسلامی اگر بیانیه هم صادر کند دخالت حساب می شود. اصولا فعالیت های ما لزوماً آن چیزی نیست که دشمنان ما می گویند. که مثلاً ما اسلحه به آنها دادیم، این ها نیست. آنها خودشان اسلحه دارند. حداکثر پشتیبانی معنوی و آموزش های لازم بوده است. کاش ما در کار فرهنگی هم این جدی تر حرکت کرده بودیم. یک نمونه اش همایش سال گذشته بود که بار اصلی به دوش دوستان مجمع جهانی اهل البیت(علیه السلام) بود.
من معتقدم که دیوار نازکی بین ما و زیدیه هست و واقعاً زیدی ها برادران ما هستند که تازه پیدایشان کردیم. یعنی ما اگر اهل سنت را برادران خودمان می دانیم یا به تعبیر بعضی از بزرگان نفس خودمان می دانیم، زیدی ها واقعاً این جوری هستند. و فکر می کنم این حالت باید باشد و بوده است. همان کاری که امام صادق(علیه السلام) برای عموی بزرگوارشان زید کردند و یاران او که معتقدیم بالاخره زاویه داشتند. حالا خود زید را مبرا کنیم. اصحاب زید که دنبال اهداف امام صادق(علیه السلام) یا تاکتیک امام
ص:265
صادق(علیه السلام) نبودند. ایشان برای کوفیان مجروح پول فرستادند. خود پسر زید را که معلوم نیست آخرش هم اثنا عشری است یا نه. «حسین بن زید». ربیب امام صادق(علیه السلام) و فرزند خوانده امام(علیه السلام) بوده است.
لذا می گویم صداقتی که از آن صحبت کردیم، باید در روابطمان با زیدی ها وجود داشته باشد. صادقانه به آنها کمک کنیم و واقعاً مثل بعضی خطاهایی که بعضی در طول دهه های گذشته کردند، به اسم نشر تشیع و حمایت از اهل بیت(علیه السلام) رفتند تا در آن جا ترویج اثنا عشریه کنند، این درست نیست. شما توقع نداشته باشید اگر رفتید در خانه زیدیه و گفتید من می خواهم شما را به اثنا عشریه دعوت کنم، بگویند خوش آمدید. حالا بعضی هایشان هم گفتند، اتفاقاً. ولی این مورد پذیرش عموم نیست. به همین چتر بزرگ و تابلوی بسیار عالی که بلند کردیم التزام داشته باشیم و این دایره را تنگ تر نکنیم. یعنی چتر بزرگ ما مجمع جهانی اهل بیت(علیه السلام) را باز کنیم و درباره فِرَق شیعه، حداقل زیدیه و اسماعیلیه و علویان ترکیه، علویان سوریه کار کنیم. یکی از کارها همین شناخت است. پیشنهادم در مورد فقط همایش مشترک نیست. سفرهای متعددی باشد. مثلاً مجمع جهانی اهل بیت(علیه السلام) می تواند از علما دعوت کند تا بیایند. این ها را سفرهایی ببرد و دوره های زیارتی برای شان بگذارد. مثل حرم حضرت رضا(علیه السلام). این ها به امام رضا(علیه السلام) عشق می ورزند و حدیث
«ستدفن بضعة منی بأرض طوس» پیامبر(صلی الله علیه وآله)را در منابع روایی شان دارند. همان نگاهی که ما در فضائل امام رضا(علیه السلام) و زیارت حضرت داریم،
ص:266
این ها نیز دارند. اصلاً نگاه آنها اهل بیتی است. حتی مزارهای متعدد زید بن علی در ایران داریم؛ در خرم آباد، تهران و قم همه جا مزار زید بن علی تا یحیی بن زیدهایی که داریم برایشان جذاب است، ولو این که این مزار زید بن علی یا مزار یحیی بن زید واقعی نباشد.
این تبادل هیئت ها، تبادل سفرها و همین جلسات؛ چه اشکالی دارد ما که پول خرج می کنیم. مثل همین جلسه از یک عالمی از صعده دعوت کنیم. اینها تأثیر دارد. اینها می آیند همین لبخند و حسن استقبال شما را که ببینند، وقتی به آن جا، می روند، مبلّغ می شوند. بدون چشم داشت کار کنیم.
یکی دیگر از دلایلی که عربستان در یمن زمینه ندارد اما ما داریم، همین «حراک جنوبی» است. این جنبش حراک جنوبی که از همان سال های 2006 و 2007 میلادی فعال شد، آقای «سالم البیض» رئیس جمهور سابق یمن، جنوبی رهبر آن بود. به صورت تاریخی یمن جنوبی با عربستان میانه ی خوبی نداشت. چون عربستان معمولاً از یمن شمالی حمایت می کرد. اینها هم که بلوک شرقی بودند و یک دشمنی دیرینه ای بین جنوبی ها که الان بخش عمده شان استقلال طلب هستند، حتی در گفت وگوهای وطنی هم شرکت نکردند، از جمله همین آقای سالم البیض. ایشان رهبر جریان تندروی جنوب است که اصلاً گفت وگوهای ملی را هم تحریم کردند. البته بخشی از جنوبی ها به گفت وگوهای ملی آمدند و نتیجه اش هم این شد که در توافق نامه هفده بندی انصارالله با آقای عبدربه منصور الهادی، که دو مستشار بگذارند، یکی از حوثی ها و یکی از جنوبی ها. یک مشاور عالی رئیس جمهور از حوثی ها، یک مشاور از جنوبی ها. نکته بنده این است که حراک جنوبی، عمدتاً دارای روابط خوبی با ایران هستند، آقای سالم البیض روابط خوبی با جمهوری اسلامی ایران داردو این خیلی مهم است.
بالاخره پنج
ص:267
و شش استان جنوبی یمن مرکز قدرت حراک جنوبی است که حالا بخشی از آنها استقلال طلب هستند. ولی بخشی دیگر از آنها هم در این گفتگوهای وطنی حضوردارند و سهم شان را از قدرت و اقالیم دریافت کردند. این هم یک برگ برنده به نفع ماست.
شیعیان دوازده امامی در یمن مختلفند. متأسفانه بعضی ها که ما هم در نظام احیاناً با آنها مشکل داریم آن جا رفتند و کارهایی طایفه گرایانه و فرقه گرایانه انجام دادند و کاری هم به کار زیدی ها نداشتند. اینها به نظرم بازنده اصلی هستند. چون در یمن اثناعشریه و حتی اسماعیلیه در برابر زیدیه هیچ قدرت جدی ای به حساب نمی آیند. اگر قرار باشد در یمن اثناعشریه هم رشد کرده و حرکتی کنند، باید زیر سایه زیدیان باشد. یعنی باید ما یک شخصیتی مثل همین آقای عبدالملک الحوثی را بالا داشته باشیم که حمایت کند و راه را بر ما نبندد. چون آنها یک جمعیت قابل توجه هستند. ضمن این که بعضی از دوستان خودمان هم که با نظام و جمهوری اسلامی ارتباط داشتند و زاویه هم نداشتند، دچار همین اشتباه تاکتیکی شدند.
برخی می پرسند که آیا شیعیان اثنی عشریه آنجا فعالند یا نه و حزب و تشکل خاصی دارند یا خیر؟ باید گفت مجامعی هست، ولی در حد حزب نیست. ما می توانیم با این ها هم وارد تعامل شویم، منتها تعامل
ص:268
سازنده ای که اینها را هدایت کنیم به سمت پیوستن به کل تشیع. اسماعیلی ها هم در یمن مهم هستند. این ها با بمبئی در ارتباطند. روی آنها هم باید سرمایه گذاری کرد. اسماعیلیه داخل یمن غیر از اسماعیلیه نجران هستند. اسماعیلیه نجران مُکرمی یا مکارمه هستند. آنها با بمبئی در ارتباط نیستند، ولی آنهایی که در منطقه جبله و حتی در صنعاء زندگی می کنند، با بمبئی در ارتباط می باشند. آنها را هم باید در نظر داشته باشیم. اگر ان شاءالله قرار است یک برنامه راهبردی داشته باشیم، یکی از کارهایی که باید انجام دهیم این است که نباید حساسیت اسماعیلی ها را در یمن برانگیزیم. آنها و اثناعشریه را باید جذب کنیم.
ص:269
ص:270
مختار شیخ حسینی(1).
یکی از مهم ترین زمینه های فکری - سیاسی زیدیه به صورت اعم وجنبش انصارالله به صورت خاص، نوع اعتقاد آنها به مسئله امامت است که براساس این اعتقاد، امامت سه امام اول حضرت علی، امام حسن و امام حسین(علیهم السلام) منصوص است؛ اما بعد از این سه امام، مسئله امامت را نص محور نمی دانند، بلکه هر فردی از نسل حضرت فاطمه (سلام الله علیها) (از نوادگان امام حسن یا امام حسین «علیهم السلام») در یک دوره تاریخی علیه ظلم قیام کند و مردم را به خود دعوت نماید، امام زیدیه تلقی می شود. این نوع نگرش به امامت و اهمیت مسئله امر به معروف و نهی از منکر در مذهب زیدی، همواره این مذهب را در مسیر انقلاب علیه
ص:271
حکام جور قرار داده و در تاریخ اسلام نیز قیام های زیدی مختلفی براساس همین اعتقاد صورت گرفته است. هرچند به دلیل این اعتقاد، زیدیه از سوی حکام ظالم اموی و عباسی مورد ستم واقع شدند، اما موفق شدند در مقاطعی از تاریخ اسلام حکومت(حکومت طبرستان، ادریسیان، ائمه زیدی یمن و...) تشکیل دهند.
جنبش انصارالله یمن، که یک جنبش زیدی محسوب می شود، علاوه بر داشتن چنین نگرش هایی، با در اختیار داشتن «ملازم» (رونوشت مجموعه سخنرانی های شهید حسین الحوثی) از یک غنای فکری برخوردار است.
در واقع ملازم، منشور اعتقادی سیاسی جنبش انصارالله محسوب می شود که شامل نزدیک به صد سخنرانی از شهید مؤسس (حسین الحوثی) است و با بررسی و واکاوی این ملازم، می توان اندیشه سیاسی جنبش انصارالله را به صورت جامع تصویر کرد.(1)با بررسی اختصاری ملازم، مهم ترین مؤلفه های این اندیشه عبارت اند از:
ص:272
- از نظر حسین الحوثی جهان اسلام دچار انحطاط شده و تنها راه برون رفت از آن، بازگشت به قرآن است. - توجه به مسائل و موضوعات معاصر و عرضه آنها به قرآن کریم برای دستیابی به راه حل، زمینه ارائه تفسیری سیاسی از قرآن را فراهم آورده که یکی از سیاسی ترین تفاسیر قرآن است.
- شعارهای پنج گانه جنبش (الله أکبر، الموت لامریکا، الموت الاسرائیل، العنه علی الیهود و النصر للاسلام) مبنای قرآنی دارد. - اگر رجوع به قرآن را دال مرکزی این اندیشه در نظر بگیریم، مطمئنا استکبارستیزی یکی از مهم ترین دال های این اندیشه است و ذیل این استکبارستیزی مخالفت با سیاست های آمریکا و اسرائیل در صدر اعتقادات جنبش است.
- در این نظام فکری، آمریکا استعمارگر اصلی در نظر گرفته می شود و کشورهای عربی منطقه مانند سعودی ابزار استعمارگران محسوب می شوند و به اعتقاد حسین الحوثی این اتحاد در بلندمدت ادامه نخواهد یافت.
- اعتقاد و پیروی از اندیشه امام خمینی(قدس سره)و انقلاب اسلامی، از مهم ترین وجوه این اندیشه تلقی می شود و حتی برخی از پیروان
ص:273
جنبش به لحاظ اعتقادی قائل به امامت امام خمینی هستند. (براساس تفسیر زیدیه هر فاطمی که علیه جور قیام کند امام است.)
- علاقه مؤسس این جنبش به انقلاب و حضرت امام (رحمه الله علیه) برخلاف دیدگاه بیشتر تحلیل گران که آن را سیاسی و نفوذ ایران در منطقه تفسیر می کنند، جنبه اعتقادی دارد. در واقع مؤسس جنبش حضرت امام را یک مرد قرآنی می داند که بخشی از امت اسلامی را در این مرحله از ظلم و استکبار نجات داده است.
- اعتقاد شدید به نصرت الهی، اعضای جنبش را برای تحمل هر گونه شرایط سخت و طاقت فرسا در ادامه مسیر قرآنی مهیا کرده است.
- رویکرد جنبش در به رسمیت شناختن دیگر مذاهب و جریانهای فکری یمن، یک رویکرد اعتدالی و مسالمت آمیز از جنبش ارائه داده است. به صورت اختصار برخی از مؤلفه های مهم در اندیشه ایشان نقل می شود:
یهود و افساد:(1).
لأنهم هم (وهم فی مجال أن یضربوا الأمة) یتغلغلون إلی داخلها بمختلف وسائلهم الخبیثه ویسعون فی الأرض فساداه (المائده: من
ص:274
الآیه 33) فسادة ثقافیة، فسادة أخلاقیة، فساد اقتصادیة، فسادة فی البیئة، فسادا فی کل مجالات الحیاة. إذا فلا بد، لا بد ...أن تتحرک فی مجال الأمر بالمعروف والنهی عن المنکر والدعوة إلی الخیر وإلا فماذا؟
[ولتکن منکم أمة یدعون إلی الخیر ویأمرون بالمعروف وینهون عن المنکر وأولئک هم المفلحون](آل عمران:104) (فی طریق أن تکونوا بمستوی أن تواجهوا أهل الکتاب لا بد أن تؤهلوا أنفسکم، لتتحرکوا أولا فی مجال إصلاح المجتمع من الداخل... فلابد أن تکونوا معتصمین بحبل الله جمیعا، ثم تنطلقون بشکل جماعی (بعد أن تؤهلوا أنفسکم وتجعلوا من أنفسکم أمة قادرة علی أن تتحرک فی الداخل أولا) فی الدعوة إلی الخیر والأمر بالمعروف والنهی عن المنکر.
بازگشت به قرآن(1)فیجب أن یبحث الناس عمن یعتصمون به، عمن یلجئون إلیه. الله یقول:
«ومن یعتصم بالله قد هدی إلی صراط مستقیم» (آل عمران: من الآیة 101) لیس هناک أی وسیلة للنجاة سوی الإعتصام بالله. الإعتصام
ص:275
بالله یقدم فی ساحة المسلمین من زمان طویل أن معناه [العمل بکتاب الله وسنة رسوله ما هکذا یقال؟ وهی آخر ما یمکن أن نتصور للمسألة باعتبارها هی هذه، لا یوجد غیر هذا. هذه حق، لکن ما معنی «ومن یعتصم بالله» بالله ؟. وصلنا أمس إلی أن الله سبحانه و تعالی لم یجعل شیئا بدیلا عنه فی علاقتنا به وحتی القرآن الکریم لیس بدیلا عن الله إطلاقا بل هو من أکثر ما فیه وأکثر مقاصده وأکثر ما یدور حوله هو أن یشدک نحو الله.
الله لیس کأی رئیس دولة، أو رئیس مجلس نواب یعمل کتاب قانون فنحن نتداول هذا الکتاب ولا نبحث عمن صدر منه، ولا یهمنا أمره، ما هذا الذی یحصل بالنسبة لدساتیر الدنیا؟ دستور یصدر، أنت تراه وهو لیس فیه ما یشدک نحو من صاغه، وأنت فی نفس الوقت لیس فی ذهنک شیء بالنسبة لمن صاغه، ربما قد مات، ربما قد نفی، ربما فی أی حالة، ربما حتی لو ظلم هو لا یهمک أمره. لکن القرآن الکریم هو کل ما فیه یشدک نحو الله، فتعیش حالة العلاقة القویة بالله، الشعور بالحب الله، بالتقدیس لله، بالتعظیم الله، بالالتجاء إلیه فی کل أمورک، فی مقام الهدایة تحتاج إلیه هو، حتی فی مجال أن تعرف کتابه. وإن تقوا الله جعل لکم فرقانأه (الأنفال: من الآیة29) ألم یتحدث القرآن عن التنویر، والنور، والفرقان، التی یجعلها تأتی منه؟ لیس هناک شیء بدیلا عن الله إطلاقا. فأن تأتی للقرآن الکریم هو هو ولیس فی ذهنک الله
ص:276
سبحانه وتعالی، العلاقة القویة بالله، الثقة القویة بالله؛ فإن القرآن فی الأخیر لا تستفید منه.
جنایت جهانی یهود(1)
من لا یتحرک بعد هذا فإنه جدیر إذا کان هناک ما هو أذل له من أن یکون عنقه تحت أقدام الیهود لکان جدیرة به، یکون جدیرة بالذلة فی الدنیا، وجدیرة بأن یکون فی قعر جهنم فی الآخرة؛ لأننا لم نجن علی أنفسنا، نحن العرب لم نجن علی أنفسنا فقط، بل جنینا علی البشریة کلها، ترکناها ضحیة لمن یسعون فی الأرض فسادا، فکم هو إثم العرب! کم هی الجریمة التی ارتکبها العرب! أن یکون آلاف الملایین من البشر المساکین، الذین لا یفهمون شیئا أمام الخبث والمکر الیهودی.
یقول أحد الکتاب عن الأمریکیین، قال: 96 أو 99٪ من الأمریکیین العادیین تحت مستوی درجة الذکاء، فلماذا حرکت أمریکا علی هذا النحو، وحرک العالم علی هذا النحو؟ هو الخبث والمکر الیهودی، هو القدرة الیهودیة علی التخطیط، والتنفیذ، فلعبوا بالعالم فعلا، دوخوا حتی النصاری، تلک الشعوب من النصاری دو خوها، وجعلوها تقف معهم، وهم من کانوا یحملون حقدة کبیرة علیهم، وهم من کانوا یتهمونهم
ص:277
بقتل المسیح، وصلبه، یستخرجون قرار من مرجعیة المجتمع النصرانی بتبرئة الیهود وساحة الیهود عن قتل السید المسیح! ففکوا عن أنفسهم عقدة کانت علیهم فی قلوب النصاری، لیضمنوا بها أن یشتغلوا من جدید فی أوساطهم، فیکونون هم الرأی الذی یؤیدهم، هم الکلمة التی تؤیدهم، بأموالهم، بأقلامهم، بألسنتهم، بمواقفهم خمس عشر ملیون یهودی فقط فی العالم هذا کله - کما یقولون فی الإحصائیات - خمس عشر ملیون، أقل من سکان الیمن، هم من یحرک هذا العالم، أقل من سکان الیمن!
لعن یهود در قرآن(1)
یا أیها الذین آمنوا لا تتخذوا الیهود والنصاری أولیاء بعضهم أولیاء بغض ومن یتوهم منکم فإنه منهم إن الله لا یهدی القوم الظالمین تبدأ هذه الآیات الکریمة بنداء یتکرر کثیرا فی القرآن الکریم یخاطب الناس الذین قد شهدوا علی أنفسهم بأنهم مؤمنون باسم إیمانهم: ویا أیها الذین آمنوا کل من یری أنه مؤمن، کل من ینتسب إلی هذا الاسم العظیم اسم (الإیمان). ویا أیها الذین آمنوا أنتم من تعدون أنفسکم مؤمنین انتبهوا، انتبهوا، قد تقعون فی موالاة الیهود والنصاری
ص:278
من حیث تشعرون أو من حیث لا تشعرون، فیوجه النهی بصراحة:[ولا تتخذوا الیهود والنصاری أولیاء].
تبدو الآیة وکأنها غریبة کیف مؤمن یتولی یهودیة ونصرانیا!، ما العقائد أصبحت متباینة؟. المؤمن المسلم غیر الیهودی وغیر النصرانی؟ المسلم من أول أیام إسلامه هو من ووجه من جانب الیهود بشراسة تجعله یحمل حقد للیهود، ویحمل عداء للیهود؟ هو من یری أنه فی مکان والیهود فی مکان آخر، هو مفصول عنهم مباین لهم، لیس بینه وبینهم أی علاقة، فکیف یمکن أن یکون ممن یتخذهم أولیاء؟
ألسنا نلعن الیهود؟ نلعن الیهود ونحن نلعن النصاری، ونحن نبغضهم ونعادیهم ونکرههم، ومتی ما غضب أحدنا علی الآخر قال له: یا یهودی، أنت نصرانی أنت یهودی أنت کذا، لکن علی الرغم من هذا کله قد تصل المسألة إلی درجة أن یکونوا من هم یحملون اسم إیمان، ینتمون إلی هذا الاسم أن ینطلقوا هم لیتخذوهم أولیاء، أن ینطلقوا هم لیطیعوهم فیردوهم بعد إیمانهم کافرین.
ما الذی سیدفع إلی هذا؟ هل أن الیهود والنصاری سیبدون أمامنا من أولیاء الله فتنطلق نحو تولیهم أو طاعتهم.. سیتغیرون؟ أو أن عداوتهم ستذوب من قلوبنا؟ أو یبدون لنا بشکل یشدنا إلیهم؟ ما الذی یشدنا إلیهم؟ ما الذی یمکن أن یشد الإنسان المؤمن إلیهم فیکاد هو الذی یبحث عن کیف یتخذهم أولیاء؟! ویکاد هو الذی ینطلق فی طاعتهم
ص:279
لیطیعهم لیردوه بعد إیمانه کافر؟وهنا لیصبح مثلهم، ویصبح ظالما کما هم ظالمون، ظالم لنفسه وظالمة للبشریة.
إذا فماذا؟ معنی هذا أنه سیحصل وأنت تحمل اسم الإیمان، والیهود علی ما هم علیه لم یتغیروا بعد إلی درجة أعلی فتجعلک أنت تنجذب نحوهم لکونهم أصبحوا من أولیاء الله، هم هم الیهود، الذین یبدون أمامک ملعونین، یبدون أمامک مبغوضین ومکروهین هم من قد تنطلق - وأنت تحمل اسم الإیمان - لتتولاهم.
قرآن چراغ راه آینده(1)
قلنا أکثر من مرة بأن القرآن الکریم یستطیع أن یکشف لکل أمة واقعها، یستطیع أن یکشف لک الواقع. فیه خبر ما بعد کم» خبر ما سیأتی بعد کم لکن لیس علی سبیل الإخبار التاریخی بأنه سیأتی فی عام کذا وکذا یحصل کذا وکذا.. لا. بطریقة أخری بطریقة أخری لا یستطیع أحد أن یعملها. «ألا إنها ستکون فتنة.. فقلت: ما المخرج منها یا رسول الله ؟. قال: کتاب الله فیه نبأ ما قبلکم» ونبأ ما قبلنا فیه عبرة ودروس لنا فی مقام الهدایة «لقد کان فی قصصهم عبرة لأولی الألباب» (یوسف: من الآیة 111).
ص:280
ولایت امام علی(علیه السلام)(1)
ومن یقول: [نحن الآن مشغولین بمواجهة إسرائیل وأمریکا لسنا مشغولین بعلی، علی سلام الله علیه قد قتل ذالک الیوم ونحن نحبه، ومع السلامة، نحن مشغولون بعمل، ونحن مشغولون بالإسلام ومشغولین بمواجهة أمریکا وإسرائیل. هذه هی جهالة، أن یکون علی قد مات بالنسبة لنا کما کان أرمد فی خیبر بالنسبة لأولئک، ستحتاج الأمة إلی أن تتولی علیة وإن کان علی قد تحول إلی تراب فی قبره، ستحتاج إلی أن تتولاه لتهتدی؛ لتسلم قلوبها، لتسلم فی حیاتها، تحتاج إلی أن تتولاه؛ لأن تولیه شرط فی تأهیل نفسها لتکون من (حزب الله) مالم فلن یتحقق شیء، والله متی ما رسم شیئا وحدده فلا یمکن أن یکون هناک شیء بدیلا عنه مهما بدا لک أنه یمکن أن یکون بدیلا عنه، فلایمکن.
[ومن یتول الله ورسوله والذین آمنوا إن حزب الله هم الغالبونه](المائدة: 56) الذین آمنوا هنا هو الإمام علی علیه السلام، بدون ولایة الإمام علی علیه السلام لن تتحقق هدایة، ولن یتحقق للأمة ولأی جماعة وضعیة تکون علیها جدیرة بأن تسمی ب (حزب الله) فتحظی بتأیید الله فتصبح هی حزبه الغالب.
ص:281
کلمة «الغالبون» هی جاءت فی واجهة الحدیث عن مواجهة الیهود والنصاری وهم أعداء الأمة علی امتداد التاریخ، لماذا؟ بالنسبة لله سبحانه وتعالی کلنا متفقون علی الله، ألیس کذلک؟ حتی المشرکین کانوا یعترفون بالله، «ولئن سألتهم من خلقهم لیقولن الله(الزخرف:87).
شیعه، محور وحدت جهان اسلام(1)
الشیعة فی تاریخهم الطویل کانوا هم أکثر الطوائف حرصا علی تهیئة الأجواء للتوحد مع الآخرین، ولکن الآخرین لم یکن لدیهم ذرة من حرص علی أن یتوحدوا مع الشیعة، أو یلتفتوا إلی الشیعة، أو یحملوا ذرة احترام للشیعة.
وما أکثر ما کان یردد الإمام الخمینی (رحمة الله علیه) کلمة (یجب أن تعتمد علی الله یقول للإیرانیین: اعتمدوا علی الله، توکلوا علی الله، بالاعتماد علی الله نستطیع أن ننتصر، بالاعتماد علی الله نستطیع أن نقف علی أقدامنا دون حاجة إلی أن نستعین بهذا أو هذا ممن لا تمثل
ص:282
استعانتنا به شیئا، ممن لا یمکن الاستعانة بهم إلا وندفع من إیماننا،ومن دیننا ثمن الاستعانة بهم. کیف لو فهم زعماء العرب الاعتماد علی الله، والتوکل علی الله، لو کانوا بهذا المستوی کیف کانوا سیکونون فی هذا العالم، لکن لا. انطلقوا کل منهم یحاول أن یستعین بهذا أو بهذا بتلک الدولة أو بتلک، فی کل أموره، حتی فی مجال الخبرة فی کیف ینظف مدینته، فی کل شئون الحیاة، أصبحوا یعتمدون علیهم.
إذا فإنکون صادقین فی إیماننا یجب أن یکون إیمانا واعیة بالشکل الذی یخلق لدینا هذه المقومات المهمة، ثقة بالله، اعتمادا علی الله، حبا لله، استعانة بالله، توک علی الله، ألم یقل هو: وعلی الله فلیتوگل المؤتون (آل عمران: من الآیة 122) (ومن یتوکل علی اللیر هو حسبه (الطلاق: من الآیة3) ألیست هکذا الوعود الإلهیة؟. وهی وعود أصبحنا فی واقعنا . کبارا وصغارا - لا نثق بها.
حذف اسلام هدف غایی یهود و نصارا(1)
الله سبحانه وتعالی یصف کتابه الکریم بأنه آیات «تلک آیات الکتاب»( یونس: من الآیة 1) تکررت هذه الکلمة کثیرة فی القرآن
ص:283
الکریم تصف القرآن الکریم بأنه آیات، الآیات معناها: أعلام، معالم،حقائق.. کلما فی القرآن الکریم هو حقائق لا شک فیها[ولا ریب فیه]
(البقرة: من الآیة 2)لا مریة فیها أبدا.
من تلک الآیات قول الله سبحانه و تعالی:[ولن ترضی عنک الیهود ولا النصاری حتی تتبع ملتهمه](البقرة: من الآیة 120) هذه آیة، أی هذه حقیقة لا تتخلف «لن ترضی عنک بالن] النافیة، لن یرضوا عنک أبدأ مهما عملت لهم، مهما قدمت لهم، مهما أظهرت من حسن نوایا معهم، مهما أظهرت من تعاون معهم، إنهم لن یرضوا عنک أبدا.
ولن ترضی عنک الیهود، ولن ترضی عنک أیضا النصاری حتی تتبع ملتهم، فتکون کواحد منهم صریحة، تتبع ملتهم، وهم لن یعترفوا بک أنک قد أصبحت متبعا لملتهم إلا بعد أن یتأکدوا منک أنک قد تخلیت عما أنت علیه، عن ملتک التی أنت علیها، وعن أمتک التی أنت منها.
فعندما یقول الله سبحانه وتعالی: «کی تتبع ملتهم» معناها أیضا - فیما نفهم - أنه أیضا هم لن یقبلوا منک إلا أن تتخلی عن ملتک التی أنت علیها، وعن أمتک التی أنت منها. هذه حقیقه. آیات الله حقائق، وفی نفس الوقت سیأتی الواقع یکشفها، فیقول فی آیة أخری: سنریهم آیاتنا فی الآفاق وفی أنفسهم حتی یتبین لهم أنه الحق أولم یکف بربک أنه علی کل شیء شهیده (فصلت:53).
ص:284
دائمی نبودن تعامل سعودی با آمریکا
دائمی نبودن تعامل سعودی با آمریکا(1)
عنوان الکلام هو أن الله قال سبحانه وتعالی:[ولن ترضی عنک الیهو ولا النصاری حتی تتبع لهم](البقرة: من الآیة 120) تجلت فی هذه الأیام، وأعتقد - کلکم تعرفون - تجلت أحداث هی مصادیق لهذه الحقیقة الإلهیة بأن الیهود والنصاری لن یرضوا عن أی شخص مهماکان صدیقا لهم وإن ملأت العهود والإتفاقیات والمواثیق معهم أدراج مکتبه، وإن قدموا له فی ماضیه ما قدموا، وإن قدم لهم هو من الخدمات ما قدم فإنهم لن یرضوا عنه.
موقف السعودیة الآن ألیس معروفة لدینا؟ الم تکن السعودیة معروفة عند الجمیع بأن لها علاقة قویة جدا مع أمریکا وصدیقة لأمریکا، ولم نعلم أن هناک ما طرأ من جانب السعودیة جعل أمریکا هی التی تغیر موقفها، هم تغیروا هم ألیس کذلک؟ لأنهم فی واقعهم - وعلی مدی السنوات الماضیة الطویلة، وعلی الرغم من التعامل الواسع مع السعودیة وکذلک مع شعوب أخری، فی کل تلک الفترة - هم ما زالوا أعداء، والعدو لا یمکن أن ینصح لک، ولا یمکن أن یخلص لک، عدو تاریخی، عدو عداوة مستقرة ثابتة، فکلما تقدمه له فإنه لن یرضی عنک أبدأ حتی تکون علی النحو الذی یرید.. وما هو النحو هذا؟. هو ما قال
ص:285
الله عنه: «حتی تتبع ملتهم» واتباع ملتهم هو أیضا أن تتخلی عن ملتک، وعن أمتک وعن شخصیتک وهویتک التی أنت علیها، هذا هو ما لا بد منه، وإلا فأنت ما تزال غیر مرغوب فیه، وغیر مرضی عنه مهما حاولت. لو رجع هو أو أی شخص یحصل لدیه هذا الشعور إلی قول الله تعالی:
[ولن ترضی عنک الیهود ولا النصاری حتی تتبع ملتهم](البقرة: من الآیة 120) لکان هو من لا یمکن أن یثق بهم، لکان هو من یأخذ حیطته اللازمة فی مواجهة کیدهم ومؤامراتهم وما یمکن أن یدبروه للناس؛ لأنهم إذا کانوا لا یرضون عنا وهم أعداء وامتلکوا قدرات.. فما هو المحتمل أن یعملوا؟ ألیس المحتمل أن یعملوا کل شیء حتی تکون ملتهم هی الماثلة أمام الجمیع، وحتی تکون ملتنا غائبة لا وجود لها، أو أن یحملوا من أمکن علی أن یکون فی واقعه مؤید لملتهم وعلی ملتهم.
ایران الگوی مبارزه با آمریکا(1)
والمفترض أننا هنا فی الیمن یجب أن نتنبه سواء الرئیس أو الدولة أو المواطنین أنفسهم أن یتنبهوا إلی أنه یجب أن یتعاملوا مع أمریکا ومع الإعلام المضاد کما یتعامل إیران تماماً
ص:286
آمریکا در کلام امام خمینی(1)
الإمام الخمینی (رحمة الله علیه) سمی أمریکا بأنها: [الشیطان الأکبر)، وأنها هی وراء کل شر؛ لأن من یحکم أمریکا ویهیمن علی أمریکا هم الیهود، والیهود کما حکی الله عنهم فی القرآن الکریم فی آیات کثیرة: أنهم یسعون فی الأرض فسادا، وأنهم یودون لو یضلون الناس، وأنهم یریدون أن یضل الناس، وأنهم لا یودون للمؤمنین أی خیر، وأنهم یعضون علیکم الأنامل من الغیظ، وکم ذکر فی القرآن الکریم مما یدل علی عدائهم الشدید للمسلمین والإسلام.
نابودی مخالفین ایران(2)
کل من وقفوا ضد الثورة الإسلامیة فی إیران أیام الإمام الخمینی رأیناهم دولة بعد دولة یذوقون وبال ما عملوا.. من وقفوا مع العراق ضد الجمهوریة الإسلامیة، والتی کانت ولا تزال من أشد الأعداء للأمریکیین وللإسرائیلیین، حیث کان الإمام الخمینی (رحمة الله علیه) یحرص جدا علی أن یحرر العرب، ویحرر المسلمین من هیمنة أمریکا
ص:287
ودول الغرب، ویتجه للقضاء علی إسرائیل، لکن الجمیع وقفوا فی وجهه! ورأینا کل من وقفوا فی وجهه کیف أنهم ضربوا من قبل من أعانوهم، ومن کانت أعمالهم فی صالحهم.
الکویت ضرب، والعراق ضرب، ألیس کذلک؟ والسعودیة أیضا ضربت من قبل العراق، وضربت اقتصادیة لإثقال کاهلها من قبل الأمریکیین، الیمن نفسه شارک بأعداد کبیرة من الجیش ذهبوا لیحاربوا الإیرانیین، لیحاربوا الثورة الإسلامیة فی إیران. الإمام الخمینی کان إماما عادلا، کان إماما تقی.. والإمام العادل لا ترد دعوته، کما ورد فی الحدیث. من المتوقع أن الرئیس، وأن الجیش الیمنی لا بد أن یناله عقوبة ما عمل.
خود باختگی نتیجه عدم اعتماد به نصرت الهی(1)
کان بعضهم یزور لندن فإذا ما زار ورأی البنایات الشامخة ورأی الحرکة، ورأی المظاهر الجمیلة، فیقول من یستطیع أن یقاوم هؤلاء، ورجع وقد بردت أعصابه کلها، وتلاشت کل ثوریته، وتلاشی حماسه، بل بعضهم یعود داعیة لأن تبقی بریطانیا مستعمرة لشعبه! وقد یعود بعضهم أیضأ داعیة إلی أن یتثقف أبناء شعبه بثقافة تلک الدولة، کما صنع [رفاعة الطهطاوی أحد العلماء المصریین، عندما زار باریس.
ص:288
هکذا یصبح الحال أمام من لا یفهمون کتاب الله بالشکل الذی یجعل کل شیء أمامهم ضعیفة أمام قوة الله وجبروته، وعزته وقهره، وإذا لم نکن علی هذا النحو سنری الآخرین - و کما أسلفت - کلهم أکبر من أولیاء الله، وولیهم أکبر من الله، و کل ما لدیهم أکبر من إیماننا فتکون الأشیاء کلها مما یعزز الیأس فی نفسک، ومتی ما تعزز الیأس فی نفوس الناس تلاشت کل القیم أمامهم، وأصبحوا هم من یسخرون ممن یحاول أن یحرکهم، أصبحوا ممن یرون الأشیاء کلها مستحیلة؛ ولهذا لما کان الإنسان کإنسان ضعیفا کما قال الله: «وخلق الإنسان ضعیف (النساء: من الآیة28).
إذا لم یشتد بإلهه، إذا لم یعتمد علی إلهه فإنه سیکون ضعیفة، وها هو ضعیف حتی أمام خصومه من الحیوانات، أولیس الثعبان یقتله، والنملة تؤلمه؟ ووخزة الشوک تؤلمه وتقعده؟ لکنک إذا ما اعتمدت علی الله تحول کل ضعفک إلی قوة. ولأن الإنسان هکذا جاء العمل علی أن یصنع الإنسان علی هذا النحو فی القرآن الکریم مکررة ومؤکدة، وکثیرة جدا، و مرفقا حتی بالقسم الإلهی، یقسم الله؛ من أجل أن نطمئن؛ من أجل أن یدفعنا من ضعفنا، أن یشدنا إلی حیث قوته وعزته ومنعته
ولینصر الله من ینصره» (الحج: من الآیة 40) هذا کلام مؤکد، مؤکد باللام (الموطئة للقسم) کما یقولون... العبارة تساوی:والله[لینصرن الله من ینصر إن الله لقوی عزیزُ].
ص:289
مبارزه با تروریسم ابزار استعمار جدید(1)
الاستعمار الحدیث الآن جاء تحت عنوان خبیث، باسم مکافحة إرهاب، ومعهم مجموعة یسمونهم إرهابیین یقسموهم علی المناطق، وفی الأخیر یقولوا نرید ندخل نطردهم، نلحق بعدهم، ویدخلوا المناطق، یدخلوا البلدان، یدخلوا البلاد ویحتلوها ویهیمنوا علیها، ویکونوا قد خضعوا الدولة فیها، والناس ما یروا شیء إلا عندما تستحکم قبضتهم، ما یری الناس أشیاء، ما یروا أمریکیین أمامهم زاحفین، إلا بعدما یکون قد استحکمت قبضتهم، قد دخلوا البلاد، بنو قواعد عسکریة، توافدوا بأعداد کبیرة.
وما یزال تحت عنوان مکافحة إرهاب، مکافحة إرهاب، مثلما تعمل إسرائیل الآن، لاحظ إسرائیل کم قد لها محتل فی فلسطین؟ حوالی خمسین سنة، وتلاحظ ما حصلوا علی ذریعة أحسن مما حصلوا علیها تحت اسم مکافحة إرهاب فی الأیام هذه، فی السنة هذه، الآن یدخلون المدن وباسم أنهم ملاحقین إرهابیین، یدمروا ویقتلوا ویجرفوا مزارع ویقلعوا الأشجار، باسم أنهم ملاحقین إرهابیین، وباسم أنهم مکافحة إرهاب، وأنهم یکافحوا إرهابیین، وهناک إرهابیین یحاربونهم.
ص:290
استخدموه الآن کسلاح، استخدموه کذریعة، کمبرر لیلجموا به العرب؛ لأن الحکومات العربیة أرغمتها أمریکا أن تدخل معها فی اتفاقیة مکافحة الإرهاب، وفلسطین إرهابیین، وستدخل إسرائیل لتلاحق الناشطین فی حماس، فی فتح، فی الجهاد الإسلامی، تحت مبرر[هؤلاء إرهابیین ] وهی محتلة، ما هی محتل من قبل؟ ما حصلت لها ذریعة مثلما حصلت لها فی السنة هذه، وهو کان بدایة شر هذا العنوان الذی طرحوه باسم مکافحة إرهاب، وأنت تجده أنه ما یتوجه إلا إلی المسلمین، وإلی المجاهدین من المسلمین، یعنی المقصود من ورائه ضرب الحرکات الجهادیة، وضرب حرکات التحرر.
یعملون لهم مجموعة باسم أنهم إرهابیین وما هم إرهابیین، هم أصحابهم، هم الذین ربوهم، هم الذین وزعوهم علی المناطق، ثم یدخلوا باسم أنهم یلاحقونهم، یلاحقونهم، یطاردونهم، یطاردونهم فی أکثر من 60 دولة، من الذی سینقلهم إلی 60 دولة؟ من الذی سیعطیهم الإمکانیات هذه، الذین یسمونهم تنظیم القاعدة؟ وبعدین یلاحقونهم. فریاد بر سر مستکبران؛ وظیفه ای دائمی و همگانی.(1).
نعود من جدید أمام هذه الأحداث لنقول: هل نحن مستعدون أن لا تعمل شیئا؟ ثم إذا قلنا نحن مستعدون أن نعمل شیئا فما هو الجواب علی من یقول: (ماذا نعمل؟].
ص:291
أقول لکم أیها الأخوة اصرخوا، ألستم تملکون صرخة أن تنادوا:
[ الله أکبر الموت لأمریکا / الموت لإسرائیل/ اللعنة علی الیهود / النصر للإسلام]
ألیست هذه صرخة یمکن لأی واحد منکم أن یطلقها؟ بل شرف عظیم لو نطلقها نحن الآن فی هذه القاعة فتکون هذه المدرسة، وتکونون أنتم أول من صرخ هذه الصرخة التی بالتأکید - بإذن الله - ستکون صرخة لیس فی هذا المکان وحده، بل وفی أماکن أخری، وستجدون من یصرخ معکم - إن شاء الله - فی مناطق أخری:
«الله أکبر الموت لأمریکا / الموت لإسرائیل / اللعنة علی الیهود / النصر للإسلام».(1).
هذه الصرخة ألیست سهلة، کل واحد بإمکانه أن یعملها وأن یقولها؟
إنها من وجهة نظر الأمریکیین – الیهود والنصاری - تشکل خطورة بالغة علیهم.
إذا عرفنا أن باستطاعتنا أن نعمل، وأن بأیدینا وفی متناولنا کثیر من الأعمال، وهذه الصرخة [الله أکبر اصرخة الموت لأمریکا / الموت الإسرائیل/ اللعنة علی الیهود - لأنهم هم من یحرکون هذا العالم من
ص:292
یفسدون فی هذا العالم - / النصر للإسلام هی ستترک أثرها، ستترک أثر کبیرة فی نفوس الناس.
روز قدس یادگار امام خمینی(قدس سره)(1).
فی هذا الشهر الکریم اقترح الإمام الخمینی (رحمة الله علیه) ذلک الرجل العظیم من سلالة بیت النبوة، ومعدن الرسالة أن تکون آخر جمعة من شهر رمضان هی یوم یسمی: [یوم القدس العالمی، دعا الإمام الخمینی کل المسلمین فی مختلف أقطار الدنیا إلی إحیاء هذا الیوم، وتخصیصه لخلق الوعی فی صفوفهم، وتهیئة أنفسهم لیکونوا بمستوی المواجهة لأعدائهم.
ففی عشرین من شهر رمضان [عام 1399ه- الموافق1979/8/15م]أعلن الإمام الخمینی هذا المقترح فی دعوة، وفی بیان عام وجهه للمسلمین جمیعا قال فیه: «إنی أدعو کافة المسلمین فی جمیع أرجاء العالم والدول الإسلامیة إلی أن یتحدوا من أجل قطع ید هذا الغاصب ومساعدیه - یعنی إسرائیل - وأدعو جمیع المسلمین فی العالم أن یعلنوا آخر یوم جمعة من شهر رمضان المبارک الذی یعتبر من أیام لیالی القدر، ویمکنه أن یلعب دورا مهما فی مصیر الشعب الفلسطینی [یوم القدس العالمی، وأن یعلنوا ضمن مراسم هذا الیوم اتحاد المسلمین
ص:293
بجمیع طوائفهم فی الدفاع عن الحقوق القانونیة للشعب الفلسطینی المسلم). روح الله الموسوی الخمینی.(رحمة الله علیه).
ملت ها مخاطب امام در روز قدس(1)
الإمام الخمینی هو الشخص الذی عرف بجدیته فی مواجهة أعداء الإسلام کافة، فی مواجهة أمریکا وعدها الشیطان الأکبر)، واعتبرها وراء کل ما یلحق بالمسلمین من ذل وإهانة، وغیر ذلک من الشرور. الإمام الخمینی کان رجلا یفهم المشکلة التی یعانی منها المسلمون، ویعرف الحل والمخرج لهذه الأمة مما تعانی منه، وبعد أن قال هو أنه قد یأس من أن تعمل حکومات المسلمین شیئا اتجه إلی الشعوب أنفسها، طلب من الشعوب جمیعا أن تجعل هذا الیوم، آخر جمعة من شهر رمضان یوما یسمی: [یوم القدس العالمی].
مبنای قرانی غده سرطانی بودن اسرائیل(2)
الإمام الخمینی (رحمة الله علیه) هو الذی أطلق علی إسرائیل اسم (الغدة السرطانیة ] وهو لا زال فی حرکته الجهادیة داخل إیران قبل انتصار الثورة الإسلامیة، وکانت قضیة إسرائیل هی من أولی اهتماماته أثناء
ص:294
جهاده فی إیران قبل انتصار الثورة الإسلامیة. عندما أطلق هذا الاسم علی إسرائیل [غده سرطانیة ] معلوم أن السرطان إذا ما ترعرع فی أی جسم من أجسام البشر لا بد إما أن یتمکن الإنسان من القضاء علیه واستئصاله وإلا فإنه لا بد أن ینهی ذلک الجسم، لا بد أن یخلخل ذلک الهیکل الذی نما وترعرع فیه.
من أین جاءت هذه الرؤیة الصحیحة للإمام الخمینی (رحمة الله علیه)؟ من أین جاءت؟ من القرآن الکریم، من القرآن الکریم الذی تحدث عن الیهود کثیرة، ومما قاله عن الیهود، ومما وصفهم به: أولا عاهدوا عهد نبذه فریق منهم» (البقرة: من الآیة 100) کلما عاهدوا عهدة، إذا ما عاهد لحزب العمل عهد نقضه لحزب اللیکود عندما یتسلم السلطة، إذا ما دخل [اللیکود] فی معاهدات ومواثیق مع الفلسطینیین ومع العرب نقضه [حزب العمل عندما یتسلم السلطة.
کم من المعاهدات، کم من المعاهدات قامت فی ما بین إسرائیل وبین العرب، بین دول عربیة وبین إسرائیل وبین الفلسطینیین، معاهدات أوسلو و معاهدات کثیرة کثیرة، وفی لحظة من اللحظات تتنکر إسرائیل لکل تلک المعاهدات، وما زال العرب وما زال الفلسطینیون أنفسهم یعلنون أمام کل نکث عهد من قبل إسرائیل أنهم متمسکون وملتزمون بمعاهدات السلام، أنهم محافظون علی السلام!.
ص:295
شیعه در خط مقدم مبارزه با آمریکا(1)
ألسنا الآن ننقد الأنظمة العربیة، ننقد العرب الآخرین ومعظمهم سنة
طیب نحن الشیعة، الشیعة برزوا فعلا أشد إنکاء لإسرائیل ولأمریکا، إیران، حزب الله برزت أقوی عدو لدود لأمریکا وإسرائیل، وأفضل أجهزة إعلامیة لدیها، تخلق وعیا لدی المسلمین.. نحن الشیعة الزیود یجب أن نکون واعین أکثر من وعی الإیرانیین، أکثر من وعی حزب الله.
وإذا ما وعی الزیود أنفسهم و کانوا بمستوی المسئولیة التی حملهم الله سبحانه وتعالی، أن یکونوا بمستوی الدفاع عن دینه، الدفاع عن عباده فلا بد أن یصل الزیود - وإن کانوا بشکل طائفة بسیطة - إلی أن یکون لدیهم قدرة یخلقوا وعیا فی أوساط المسلمین، کما استطاع حزب الله، کما استطاعت إیران.
فنحن نحن طلاب العلم، ونحن هؤلاء الناس الذین نقول: لماذا العرب لا یعملون شیئا.. نحن نستطیع أن نعمل شیئا، إذا رجعنا إلی القرآن کما استطاع حزب الله، وحزب الله من الأمثلة الإلهیة. یجب أن نفهم أن هذه من الحجج علینا، احتج الله علی العرب وعلی المسلمین بإیران وبالخمینی، واحتج علی الشعوب کشعوب، علی الناس کطوائف بحزب
ص:296
الله، حزب الله استطاع أن یرعب إسرائیل، استطاع إعلامها أن یقهر إعلام إسرائیل، استطاع أن یؤثر جدا علی إسرائیل.
ص:297
ص:298
مختار شیخ حسینی(1).
در این بخش، پایان نامه ها، کتاب ها و برخی سایت ها جهت آشنایی بیشتر تحولات یمن و جنبش انصارالله معرفی می گردد:
پایان نامه، کارشناسی ارشد علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی - دانشکدۀ علوم سیاسی، 1390.
اکبر اشرفی
احمد بخشایشی
مرتضی بیات
ص:299
اگرچه پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ایران در 22 بهمن سال 1357 برای همۀ دولت های جهان و مردمانشان یک واقعۀ مهم تلقی می شود؛ اما به لحاظ ماهیت و میزان تأثیرگذاری اش اهمیت ویژه ای دارد. انقلاب اسلامی ایران از دو بعد بسیار مهم یعنی وقوع آن در یکی از بااهمیت ترین مناطق استراتژیکی جهان به عنوان جزیی از حوزۀ نفوذ آمریکا و همسایۀ شوروی و به چالش کشیدن این دو ابرقدرت و نیز تأثیر آن بر زنده کردن ارزش ها و آگاهی های اسلامی، مورد توجه قرار گرفته است.
پیروزی انقلاب اسلامی ایران، جرقۀ الگوگیری و بیداری اسلامی را در میان شیعیان جهان از جمله زیدی مذهبان و جنبش الحوثی های کشور یمن ایجاد کرده است. شهید حسین الحوثی، رهبر این جنبش یمنی با تأثیرپذیری از پیروزی انقلاب اسلامی، آشنایی با شخصیت و اندیشه های سیاسی رهبر انقلاب و نیز الگوگیری از تفکرات ایشان، هستۀ مقاومت اسلامی را در کشور یمن پایه گذاری کرد و بیداری متأثر از اندیشه های اسلامی را در این کشور گسترش داد.
برجسته ترین دستاورد شهید حسین الحوثی، قرائت انقلابی از مفاهیم تشیع با الگو قراردادن تفکرات و بینش امام خمینی (رحمه الله علیه)
ص:300
بود که از یک سو در مقابل نفوذ استعماری عربستان در یمن و نیز تبعیض مذهبی و سیاسی شدید حکومت این کشور برضد شیعیان، ایستادگی کرد و از دیگرسو، حلقۀ جدیدی را به زنجیرۀ محور مقاومت در منطقه افزود.
قطعاً پیدایش تشکلی انقلابی و متأثر از خط سیاسی امام خمینی(رحمة الله علیه) و جمهوری اسلامی ایران در کنار مرزهای مهم ترین هم پیمان سیاسی آمریکا در منطقه؛ یعنی عربستان، زنگ خطر بزرگی را برای آمریکا به صدا درآورد؛ به ویژه این که اصلی ترین اعتراض سیاسی این گروه، حضور نظامی بیگانگان و سیاست های تبعیض آمیز برضد شیعیان بوده است.
نقش و تأثیر پیروزی انقلاب اسلامی در تحرکات شکل گرفته میان جنبش های آزادی بخش منطقه، یکی از اهداف اصلی این جستار است که به طور خاص و با نگاهی متمرکز، الگوگیری جنبش الحوثی های کشور یمن از انقلاب اسلامی را واکاوی نموده است.
پایان نامه.کارشناسی ارشد علوم سیاسی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی - دانشکده علوم سیاسی.1381.
ص:301
احمد بخشایشی اردستانی
جعفر قامت
محمدجواد راستیان اردستانی
خاورمیانه به جهت برخورداری از ذخایر چشمگیر و گستردۀ انرژی و نیز به عنوان شاهراه ارتباطی جهان، یکی از مهم ترین مناطق مورد هدف آمریکاست که زمینۀ نفوذ سردمداران آن را در این منطقه، فراهم و تسهیل نموده است. دو کشور مصر و یمن به جهت دارا بودن مؤقعیت خاص ژئوپلتیکی و سوق الجیشی از مهم ترین کشورهای این منطقه به شمار می آیند.
حسنی مبارک و علی عبدالله صالح، دیکتاتورهای حاکم بر این دو کشور از دیرباز تعامل نزدیکی را با آمریکا برقرار کرده اند؛ به گونه ای که به عنوان مجری سیاست های آمریکا در منطقه، شناخته شده اند و این کشور نیز با کمک های خود از حکومت آنها حمایت می کرده است. این درحالی است که مردمان یمنی و مصری با مشکلات اجتماعی و اقتصادی فراوانی دست و پنجه نرم می کنند.
ص:302
تحولات ایجادشده در دو منطقۀ خاورمیانه و شمال آفریقا که از اواخر سال 2010 و از کشور تونس آغاز گردید، علتی شد تا مردم مصر و یمن نیز در مخالفت با حکومت دیکتاتوری مبارک و عبدالله صالح، قیام و مقدمات کناره گیری آنها را فراهم آورند.
نقش آمریکا در تحولات مصر و یمن به واسطۀ اهداف خاورمیانه ای این کشور بوده است؛ یعنی آمریکا می کوشید با استفاده از دموکراسی هدایت شده در کشور مصر، موانع زیادی را در جهت سقوط سریع حسنی مبارک ایجاد نکند تا بتواند بدنۀ اجتماعی این کشور را همچون گذشته در کنترل خود داشته باشد؛ اما نتوانست موج انقلاب مردم را مدیریت کند.
تجربۀ تلخ مدیریت کشور مصر سبب شد تا در یمن به گونۀ دیگری از سقوط رژیم علی عبدالله صالح جلوگیری نماید این بار با استفادۀ ابزاری از شورای همکاری خلیج فارس، برای انتقال مسالمت آمیز قدرت در این کشور از سیاست عربستان سعودی حمایت کند.
پایان نامه کارشناسی ارشد ، دانشکده ادبیات و علوم انسانی
علوم انسانی، دانشگان گیلان، 1392
ص:303
امیر نیاکویی
رضا سیمبر
مجید اسدی
تحولات شکل گرفته در منطقۀ خاورمیانه از مهم ترین و جنجالی ترین پدیده ها و مباحث جهان امروز به شمار می رود. قیام هایی که جرقه شان در کشور آفریقایی تونس زده شد و پس از سرنگونی رئیس جمهور دیکتاتور این کشور، با سرعتی چشمگیر به سایر نواحی منطقه از جمله مصر، لیبی، بحرین، یمن و چند کشور دیگر تسری یافت و در طول چند ماه، دومینویی از اعتراضات و خیزش ها را در منطقه سامان داد. مردم نیز به عنوان مهره ها و بازیگران اصلی این حوادث، برای سرنگونی رژیم های استبدادی حاکم بر کشورشان به پا خاستند. حاکمیت اسلام در این کشورها به مطالبات بخش گسترده ای از معترضان مردمی، ماهیتی اسلامی بخشید.
به جهت گستردگی دامنۀ تحولاتِ به وقوع پیوسته در منطقه، بررسی وقایع کشور یمن به عنوان هدف این رساله، تعیین می گردد و همچنین سعی بر آن است تا جایگاه ممتاز و منحصر به فرد اسلام گرایی و گروه های اسلامی در تحولات این کشور موردمطالعه قرار گیرد؛ اگرچه جریان اسلام گرایی در منطقه از نحله های
ص:304
مختلفی همچون سلفی گرایی تا نوگرایی دینی تشکیل شده است. محوریت مباحث این نوشتار، نقش گروه های اسلام گرای «الحوثی» و «زیدیه»، گروه های جهادی و سایر تشکل های اسلامی فعال در روند تحولات یمن با استفاده از روش توصیفی- تحلیلی و نیز منابع و اسناد مرتبط با این موضوع خواهد بود.
پایان نامه کارشناسی ارشد علوم سیاسی، دانشگاه علامه، 1388.
محمد باقر خرمشاد
محمد جواد کاشی
عبدالرحمن راجح
تالیف:حمید رضا غریب رضا
ناشر:دفتر نشر معارف
مقدمۀ کتاب:
مبالغه نیست اگر جنبش پُرتکاپو و دامنه دار شیعیان یمن را حزب الله دوم منطقه بنامیم و سلسله جُنبان این حرکت، یعنی شهید سیدحسین بدرالدین الحوثی را اویس خمینی بدانیم. در بخش اول کتاب با
ص:305
عنوان «آشنایی با جنبش الحوثی و تحولات یمن» به موضوعاتی مانند تاریخ و اندیشۀ گروه الحوثی، جنبش شیعیان صعده، رهبران و بنیان گذاران این جنبش ها، پرداخته که تاریخچه و اندیشۀ راهبردی این جریان را بررسی نموده است. بخش دوم کتاب نیز به ترجمۀ تعدادی از مهم ترین سخنرانی های شهید حسین الحوثی از جمله «عبرت های عاشورا»، «ولایت اسلام یا ولایت یهود و آمریکا؟!» و «هیچ کس در برابر خدا عذری ندارد» اختصاص داده شده است.
( www.alyamani.blogfa.com) ( نگاهی به تحولات یمن/ در یمن چه می گذرد؟)
محمود پیربداغی از کارشناسان یمن و نویسندۀ وبلاگ شیعیان یمن است. فرازی از یکی از یادداشت های ایشان که در تاریخ 30 شهریور سال 1393 نگارش شده، به این شرح است:
«سبحان الله، درست 10 سال پیش در همین ایام بود که علی محسن با محاصره جبال مران و با خدعه و نیرنگ موفق شد حسین بدرالدین الحوثی و یاران وفادارش را مظلومانه به شهادت برساند. اکنون پیروان حسین بدرالدین فاتحانه در پایتخت،علی محسن
الأحمر را تسلیم اراده خود کردند. « وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللّٰهُ وَ اللّٰهُ خَیْرُ الْمٰاکِرِینَ » (سوره 3 آیه 54). از ده سال پیش تاکنون،نوجوانان
ص:306
زیدی که در شش جنگ و تحولات بعدی صعده آبدیده شدند امروز آنقدر برومند و توانا هستند که در پایتخت با یکی از دشمنان سرسخت خود سرشاخ می شوند. زمان تسویه حساب فرارسیده است.« وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنٰا لِوَلِیِّهِ سُلْطٰاناً » (سوره 17 آیه 33) تسویه حساب های بعدی هم انشاء الله به موقع انجام خواهد شد.
و درست 52 سال پیش در همین ایام بود که نظام امامت زیدیه سقوط کرد و جمهوری خواهان به پیروزی رسیدند. البته 8 سال طول کشید تا نظام جمهوری در یمن مستقر شد. مذهب زیدیه در یمن به حاشیه رانده شد. مدارس زیدی بیشماری تعطیل شدند. بسیاری از علمای زیدی را ترور کردند. برخی جلای وطن کردند. پس از 11 قرن زیدیه شمشیر را بر زمین گذاشت و در لاک خود فرو رفت.همچون درختی که شاخ و برگهایش را زده بودند اما ریشه هایش را هرگز نتوانستند ببینند. با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، امیدها در صعده زنده شد. با وحدت یمن در 1990 نفس ها تازه شد. با عقب نشینی رژیم صهیونیستی از جنوب لبنان در 2000 زیدیه به پاخاست و به آرامی حرکت کرد. در شش جنگ از 2004 تا 2009 از حیثیت خود دفاع کرد و نشان داد که حذف شدنی نیست. تا به امروز که عبدالملک جوان یک طرف تأثیرگذار در یمن به حساب می آید».
ص:307
کتاب «صفحات مشرقه من حیاه الشهید القائد السید حسین الحوثی»، نوشتۀ یحیی قاسم عواضه که در سال 2013 توسط مؤسسۀ زیدعلی صحاح منتشر گردید، زندگی نامۀ شهید سیدحسین الحوثی را به تصویر کشیده است. خلاصه ای از ویژگی های شهید براساس روایت این کتاب، این چنین است:
روز پنج شنبه، 17 ینابر 2002 در تاریخ امت اسلامی یک روز تاریخ ساز محسوب می شود که در آن حسین الحوثی با شکستن دیوار سکوت و ذلت، بر سر مستکبرین فریادی برآورد و اثبات کرد هنوز افرادی هستند که ذلت و خضوع در برابر غیر خداوند را انکار می کنند و این فریاد کرامت و آزادی بر زبان او جاری شد:«الله اکبر، الموت لامریکا، الموت لاسرائیل، العنة علی الیهود، النصر للاسلام». این، یک فجر جدیدی بود که در آن ذلت گذشته به فراموشی سپرده می شد.
شهید حسین، مسیری را برای عزت و آزادی امت باز نمود تا با آگاهی بخشی و پیروی از قرآن، مسیر آیندۀ امت اسلامی را بازشناسند و در مقابلۀ با دشمنان آن تلاش کنند. سخن گفتن از این شهید، سخن از انسانی است که انسانیت را در زندگی اش معنا بخشید؛ مردی که آیات قرآن در او تجلی کرده بود؛ مردی شجاع که
ص:308
سخن گفتن از او آسان نیست. عظمتش بسیاری را به اعجاب واداشته بود. برخی از سخاوت، برخی از تواضع، برخی از علم و برخی از اهتمام او به امور مردم در تعجب بودند.
بدرالدین بن امیرالدین بن الحسین بن محمد الحوثی، پدر سیدحسین، در ماه شعبان سال 1379 هجری ( فبرایر 1960م ) در منطقۀ الرویس بنیبحر در منطقۀ ساقین استان صعده به دنیا آمد. فقیهی مجاهد، با تقوا، عالم و مصداق آیۀ شریفۀ «إِنَّمٰا یَخْشَی اللّٰهَ مِنْ عِبٰادِهِ الْعُلَمٰاءُ» بود. نسبت به تربیت خانواده و اهتمام به امور امت بسیار اهمیت می داد. حسین در پرتو محبت پدرش به ساحت اهل بیت رشد یافت و به اذعان خودش هرچه دارد از برکات پدرش است که او را با تربیت قرآنی پرورش داده است.شهید سیدحسین در برخی از ویژگی ها، ممتاز و معروف بودند؛ از جمله:
او مصداق عبادالله المحسنین بود و در رفع نیازهای مردم و کاهش آلام آنها بسیار تلاش می کرد. در سخنرانی ها نیز از حضرت موسی و یوسف پیامبر بسیار سخن می گفت که در آیات قرآن با عنوان محسنین از آنها تعبیر شده است. استاد ضیف الله الدریب که درصنعا هم منزل شهید حسین بوده است، نقل می کند: یکی از فرزندان
ص:309
حسین در اطراف منزلش با یک اتومبیل تصادف کرد. مردم راننده را گرفته و جمع شده بودند. وقتی سیدحسین رسید، در حالی که فرزندش بین مرگ و زندگی بود، پرسید: چه کسی با فرزندم تصادف کرده است؟ مردم راننده را نشان دادند. سیدحسین با آرامش به آن مرد گفت: برو به سلامت. و سپس به مردمی که از این رفتار شهید در تعجب بودند، گفت: برای این مرد همان اضطرابی که در زمان تصادف به وجود آمده، کافی است و شاید این کودک نیز در تصادف نقشی داشته باشد.»
شجاعت سیدحسین بسیار نادر و با رأفت، حکمت و انصاف، همراه و در نبردی که بر او و یارانش تحمیل می شد، بی نظیر بود. در حالی که معرکۀ جنگ را حکیمانه اداره می کرد، تبسم همچنان بر چهره اش نمایان بود. در یکی از جنگ ها در پاسخ به این سؤال خبرنگار بی بی سی که «تو در محاصره ای؛ چرا خودت را تسلیم نمی کنی؟» گفت:
تسلیم شدن غیر قابل قبول است؛ موضع ما یک موضع دینی است. برای چه ما باید تسلیم جنایتکاران شویم؟ آیا ما باید تسلیم کسی بشویم که مجری سیاست های آمریکا و اسرائیل است؟ تسلیم کسی شویم که برای رضایت آمریکا به ما حمله کرده است؟ موضع ما
ص:310
یک موضع دینی است و می جنگیم و دفاع می کنیم تا پیروزی و نصرت الهی به ما روی آورد.
و باز می فرماید:
آنها با ما دشمنی می کنند؛ چون ما ضد آمریکا و اسرائیل هستیم و چون ما براساس منطق و مسیر قرآنی حرکت می کنیم و مردم براساس این منطق مسئولیت دارند در برابر جنایات آمریکا ایستادگی کنند در حالی که سفیر آمریکا در تمام یمن مداخله می کند و این موضوع را همه می دانند؛ اما ما می گوییم: ما به یاری خداوند در تلاشمان استمرار داریم.
سخاوت و بخشش سیدحسین در مهمان نوازی، زبانزد خاص و عام بود. سید مجاهد محسن صالح الحمزی نقل کرده است که در مران همراه با عده ای از دوستان ساعت 9 شب، میهمان منزل سیدحسین شدیم و از همان غذای حاضر که بسیار مناسب بود، خوردیم. ساعت یک بعد از نصف شب متوجه تحرکاتی در منزل شدیم در اثر دقت زیاد متوجه شدیم که سیدحسین و خانواده اش گوسفندی را ذبح و برای تهیۀ صبحانۀ میهمانان، قطعه قطعه کرده اند. من از این اکرام سیدحسین که تمام شب را برای فراهم کردن راحتی میهمانان مشغول بودند، متعجب بودم. استاد ضیف الله حسین الدریب که در
ص:311
صنعا هم م نزل سیدحسین بود، روایت می کند که تعامل سید با میهمان، یک تعامل خاص بود. زمانی که میهمانی در منزل نداشتیم، غذایمان ساده و بیشتر ماست بود؛ اما وقتی میهمانی می آمد، با وجود آن که من مسئول خرید بودم، سیدحسین برای خرید بیرون می رفت و هر چیزی را که برای کامل بودن سفرۀ میهمان، لازم بود، تهیه می کرد؛ به طوری که برخی از میهمانان فکر می کردند وضعیت مادی ما خوب است؛ اما این از کرم شهید بود که علی رغم اشتغالات زیاد، به مدت طولانی با میهمانان همراه بود و با آنها به گفت وگو می پرداخت تا احساس راحتی داشته باشند.
مسیر جهادی حسین، میراث پدرش بود که در برابر گسترش وهابیت در یمن به مقابله برخاست و با سیاست های آمریکا و بریتانیا در راستای استعمار کشورهای اسلامی، آشکارا مبارزه کرد. سیدحسین نیز خطر گسترش وهابیت در یمن را درک می کرد که چگونه به دنبال گسترش افکار باطل خود و هدم هویت دینی مردم هستند. شهید با نشر کتب، مقالات و سخنرانی های مختلف، پدرش را در مبارزه با این جریان خطرناک وهابیت یاری نمود. این رویکرد
ص:312
حسین و پدرش بذر کینۀ آنها را در دل وهابیون و قدرت های حامی آنها کاشت.
بدون شک او مردی مرحله و قرآنی بود. سیدیوسف المدانی نقل کرده است که از سید بدرالدین (پدر شهید) در مورد فضیلت سیدحسین پرسیدم. جواب داد: خداوند حسین را انتخاب و به نحوی کامل کرده است که در این زمان مانندی ندارد. و یا در نامه ای که بدرالدین در خلال جنگ اول به پسرش، شهیدحسین که در جرف سلمان بود، نوشت: بدان هیچ کس مانند تو در این زمان مکائد یهود و نصارا را نمی شناسد. سیدعبدالملک بدرالدین الحوثی نیز در مورد سیدحسین می فرماید: السیدحسین کان شخصیه استثنائیه.
این شبکه رسانه رسمی جنبش انصارالله محسوب می شود:
www.almasirah.tv
ص:313