سرشناسه:سلیمان، کامل
عنوان و نام پدیدآور:روزگار رهایی/ مولف کامل سلیمان؛ مترجم علی اکبر مهدی پور
مشخصات نشر:[تهران]: آفاق، 1407ق. = 1376 - 1365.
فروست:(شناختهای اعتقادی؛ 11، 12)
شابک:964-6058-17-5
وضعیت فهرست نویسی:فهرستنویسی قبلی
یادداشت:"یوم الخلاص فی ظل القائم المهدی علیه السلام"...
یادداشت:ج. 2 (چاپ دوم: 1371)؛ 7500 ریال
یادداشت:چاپ دوم: 1371؛ 6500 ریال
یادداشت:عنوان روی جلد: ترجمه یوم الخلاص: روزگار رهایی.
یادداشت:کتابنامه
عنوان روی جلد:ترجمه یوم الخلاص: روزگار رهایی.
عنوان دیگر:یوم الخلاص فی ظل القائم المهدی علیه السلام
موضوع:مهدویت
موضوع:محمدبن حسن(عج)، امام دوازدهم، 255ق. - .
موضوع:آخرالزمان
شناسه افزوده:مهدی پور، علی اکبر، 1324 - ، مترجم
رده بندی کنگره:BP224/4/س 8ی 9041 1365
رده بندی دیویی:297/462
شماره کتابشناسی ملی:م 65-1458
ص :1
ص :2
ص :3
ص :4
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
«اقْتَرَبَ لِلنّٰاسِ حِسٰابُهُمْ وَ هُمْ فِی غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ!»
(انبیاء-1)
«حساب مردمان نزدیک شد ولی آنها از روی غفلت روی می گردانند!»
امام صادق علیه السّلام به یار وفادارش مفضّل بن عمر پیرامون مسائل حضرت مهدی و داستان ظهورش، فرمود:
«ای مفضّل! اخبار مهدی را به شیعیان ما بازگوی، تا در دین خود به شکّ و تردید نیفتند.»
(بشارة الاسلام، صفحۀ 267)
ص:5
امام سجّاد، امام باقر و امام صادق علیهم السّلام، آیۀ شریفۀ:
«فَوَ رَبِّ السَّمٰاءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ»
(ذاریات-23)
را به «قیام قائم» تأویل نموده اند (1).
«راسخون در علم» در آیۀ شریفۀ:
«وَ مٰا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّٰهُ وَ الرّٰاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ»
(آل عمران-7)
پیامبر (ص) و پیشوایان معصوم (ع) می باشند. (2)
ص:6
تقدیم به پیشگاه قائم منتظر؛
که گرگهای چوپان نما و گمراهان هادی نما را از ریشه و بن برکنده، انسانیّت را از تیرگی گمراهی برهاند، زمامداران ستمگر را نابود سازد، جاهلان عنادگر را ریشه کن نماید و زمین را پر از عدل و داد کند، بعد از آنکه پر از ظلم و ستم شده باشد.
تقدیم به یکّه تاز پیروز؛
که امر او روشنتر از خورشید خواهد بود.
تقدیم به حامل مواریث پیامبران؛
که زبان من و هر گویندۀ دیگر از وصف او ناتوان است و ثناگویان هرچه گویند، پائین تر از شأن او گفته اند.
به پیشگاه سرور، رهبر، مولا و پیشوایم؛
این قطرات ناچیز از اقیانوس بیکران سخنان گهربار جدّ بزرگوار و پدران والامقامش را تقدیم می نمایم به امید اینکه توشه ای باشد برای روزی که مال و اولاد سودی نبخشد.
کامل سلیمان
ص:7
ص:8
ص:9
ص:10
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
اوّلین چاپ این اثر به زبان عربی و به سال 1399 ه. (نوزده سال پیش) انجام گرفت. و اوّلین ترجمۀ فارسی آن به سال 1364 شمسی تقدیم فارسی- زبانان شد.
رویکرد وسیع خوانندگان فارسی زبان و نیز عربی زبان به این کتاب، از شیوۀ جالب نویسنده در ارائۀ مطالب و دقّت نظرها و آینده نگری های خاصّ وی در تطبیق پاره ای احادیث با حوادث در شرف وقوع آن روز جهان حکایت دارد.
البتّه همچنانکه پاره ای از این نظریّات صائب بود، برخی تطبیقات برخلاف پیش بینی های وی نتیجه داد.
به طور کلی روا بودن یا ناروا بودن اینگونه برداشتهای تازه از آیات و احادیث معصومین علیهم السّلام خود موضوعی مستقل و قابل تأمّل است.
و گروهی مدافع این برداشتها و گروهی مخالف آنند.
ص:11
چنانکه می دانید، علاّمۀ فقید سیّد هبة الدّین شهرستانی در کتاب ارزشمند «الهیئة و الاسلام» اکتشافات و اختراعات و پدیده های علمی جدید را از منظر آیات قرآن مجید نگریسته است و آنچنان در مسائل حرکت وضعی و انتقالی زمین، جاذبۀ عمومی، انبساط عالم، وجود موجودات زنده در سایر کرات آسمانی و. . . از آیات و احادیث بهره گرفته است که اعجاب و تحسین دانشمندان و جوامع علمی جهان را برانگیخت.
در طول قرنها دانشمندان مسلمان و مفسّران قرآن به هنگام بحث دربارۀ حقّانیّت دین اسلام، رسالت پیامبر اکرم و امامت ائمّۀ معصومین علیهم السّلام به دسته ای از آیات و احادیث «غیبی» استناد می کرده اند تا حقّانیّت بحث را اثبات نمایند.
در این باره می توان کتاب ارزشمند «احادیث الغیبیّه» را نام برد که اخیرا در سه مجلّد به چاپ رسیده است و مستقلاّ به بررسی این دسته احادیث پرداخته است.
در مقابل، گروهی دیگر از دانشمندان با این شیوه موافق نیستند و برای گریز از تفسیر به رأی، از تفسیر آیات قرآن و احادیث اهلبیت علیهم السّلام به پدیده های علمی و رخدادهای عالم به شدّت پرهیز می کنند و می گویند: قرنهای متمادی هیئت دیمقراطیس، فیثاغورث و بطلیموس بر مجامع علمی حکومت کرده و در همۀ مجامع علمی مورد پذیرش قرار گرفته بود ولی با جایگزین شدن هیئت جدید، همۀ آنها ارزش علمی خود را از دست داد و به اسطوره ها پیوست.
از این رهگذر احتمال این معنی هست که در آینده ای دور یا نزدیک هیئت جدید نیز به سرنوشت هیئتهای پیشین مبتلا شود و آنچه امروز به عنوان یافته های علم بشری شناخته می شود، رنگ بافته های افسانه ای به خود بگیرد.
ما بر این باوریم که راهی هموارتر میان این دو راه وجود دارد. بدین صورت که:
آیات وحی و روایات معصومین در اثبات نظریّات و تئوری های علمی بکار گرفته نشود چه آنکه این نظریّات صورت ثبوت علمی نیافته است و
ص:12
جزمیّت و قطعیّت آنها زمانی است که به چهرۀ یک قانون علمی درآید.
ولی آن عدّه از پدیده ها و یافته ها که از حدّ تئوری گذشته و به مرحلۀ قطعی رسیده باشد، اگر آیه و حدیثی در آن مورد صراحت داشته و از نظر سند (در احادیث) هم مورد اعتماد باشد، تطبیق آیه و حدیث با آن پدیده ها و یافته ها هیچ مانعی ندارد، بلکه موجب تقویت عقیدۀ باورداران و جلب توجّه دیگران خواهد بود.
یکی از موارد مهمّ و اساسی در این باب احادیث مربوط به علائم آخر الزّمان است که صدها حدیث از معصومین علیهم السّلام در این رابطه صادر شده و در کتابهای معتبر با اسناد مورد اعتماد ثبت گردیده است.
در این رابطه کتابهای مستقلّ فراوانی چون: «نوائب الدّهور. . .» و «یأتی علی النّاس. . .» تألیف شده، که تعداد 36 عنوان از این نوع را در کتابنامه معرّفی کرده ایم. (1)
از کتابهای مستقل که بگذریم، کتاب حاضر بیشترین احادیث مربوط به نشانه های ظهور را دربردارد، در این کتاب بیش از 600 حدیث پیرامون علائم ظهور از امامان نور آمده است. (2)
مؤلّف محترم با آگاهی وسیعی که از پدیده های طبیعی و یافته های علمی جهان دارد، در مورد برخی از این نشانه ها پیش بینی های جالبی کرده که برخی از آنها در مدّت چهارده سالی که از تاریخ ترجمۀ این اثر می گذرد به وقوع پیوسته است، از آن جمله است: پیش بینی انفجار چاههای نفتی «ظهران» (3)که در طیّ برخورد نظامی عربستان با عراق واقع شد. (4)
و در مقابل، برخی دیگر از این پیش بینی ها به حقیقت نپیوست.
البتّه دانستن این نکته شایان اهمیّت است که مؤلّف نیز این کتاب را در
ص:13
کشوری چون لبنان و در زیر حملات مداوم اسرائیل نوشته و هر روز شاهد صحنه های دلخراش تازه ای از تجاوز اسرائیل به جنوب لبنان و سکوت مرگبار بسیاری از کشورهای به ظاهر مسلمان و مجامع بین المللی جهان بوده است. بطور مثال در صفحات 948 و 949 و 958، آیاتی از سورۀ مبارکۀ اسراء را با وضع فعلی اسرائیل منطبق دانسته است و نیز در صفحات 1036 و 1037 احادیث شماره:
1600،1604 و 1605 را جزما به سپاه سیّد خراسانی تطبیق نموده است که این موارد بایستی به قید احتمال و نه بطور قاطع و جزم مطرح می گردید.
البتّه بسیاری از پیش بینی های مؤلّف محترم، نشانگر عطش روح باایمان و امیدوار او به پیروزی عدل و آزادی بر ظلم و جور می باشد و این طبیعی است که هرکس با اعتقاد و چشمداشت به ظهور منجی آسمانی در زیر فشارهای ظلم و جور قرار گیرد مایل است هرچه زودتر دوران آخر الزّمان بسر آید و شاهد نجات توده ها و استقرار قسط و عدل واقعی باشد.
برای توجّه به این نکات بود که مترجم این شیوه را نمی پسندید و انطباق آیات و احادیث را با تئوریهای به ثبوت نرسیده و پدیده های در شرف تکوین صحیح نمی دید و در مقدّمه خود این تذکّر را یادآور گردید.
اینک با گذار از چهارده سال جای آن است که از تقدیرها و تمجیدهای خوانندگان گرامی که همواره مشوّق ناشر و مترجم بوده اند صمیمانه تشکّر شود و به درخواست گروهی از آنان که به صورت کتبی و یا شفاهی در مورد برخی از مطالب کتاب توضیح خواسته بودند پاسخ بگوییم.
نظر به این که عمدۀ این پرسشها به بخش شانزدهم کتاب مربوط بود، این یادداشتها را در انتهای جلد اول کتاب و بعنوان مقدّمه ای بر جلد دوم آوردیم:
1-در متون تاریخی آتش پرستی اهل قم در دوران پیش از اسلام آمده، و گذشتۀ از آن، استناد حدیثی یافته است.
در حدیثی از امیر مؤمنان علیه السّلام از شکوه خاصّ شهر قم در عصر ظهور سخن گفته شده و احداث مسجد مقدّس جمکران پیشگویی گردیده است.
همچنین از به اهتزاز درآمدن پرچم حضرت مهدی علیه السّلام در مجاورت مسجد
ص:14
جمکران سخن رفته است:
«رایت وی بر این کوه سفید بزنند، به نزد دهی کهن که قصر مجوس است و آن را «جمکران» خوانند، از زیر یک منارۀ آن مسجد بیرون آید، نزدیک آنجا که آتش خانۀ گبران بوده» . (1)
به هنگام بحث از تاریخچۀ مسجد مقدّس جمکران توضیح لازم را در مورد تحلیل و منبع شناسی حدیث شریف آورده ایم. (2)
پژوهشگر معاصر استاد مدرّسی طباطبائی در ضمن بررسی قراء و قصبات استان قم، از «قریۀ نیاسر» و وجه تسمیۀ آن سخن گفته، می گوید:
«در سمت غربی چشمه، چهار طاق آتشکده ایست از سنگ تراشیده، دوازده ذرع در دوازده ذرع، الآن موجود است، قدری از سقف آن خراب شده و مابقی برجاست، معروف به آتشکدۀ اردشیر است» (3)
براساس این گزارش که به سال 1296 ه. تهیّه شده، آثار آتشکدۀ کهن در نواحی استان قم موجود بوده است.
2-موضوع تنزّل سطح معنویّت و روحانیّت در جوامع بشری از مسائل نگران کننده و دردناک جهان معاصری است که در چنگال مادیّت اسیر افتاده است و وجود بخشهایی پاک و پیراسته در هر برهۀ زمانی و مکانی ناقض این موضوع نخواهد بود.
با توجّه به این اصل، ترسیم حالت کلّی دوران آخر الزّمان و اشاراتی نظیر تباهی زمامداران و. . . (4)که در احادیث معصومین وارد شده است، مصادیق خود را در گسترۀ جوامع بشری و استکباری همواره می یابد.
3-موضوع خیانت فقیهان که در صفحۀ 777 آمده با توجّه به جملۀ: «و ادّعا می کنند که بر سنّت من می باشند ولی آنها از من بیزارند و من نیز از آنها
ص:15
بیزارم» ، روشن می شود که منظور از فقهای خیانتکار فقیهانی هستند که به دروغ ادّعای پیروی از سنّت پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله را دارند و احکام اسلام را به نفع دنیا و دنیاطلبان تفسیر و توجیه می کنند.
4-انتقادهایی که از جوامع بشری به تعبیرهای: بتهای درونی، اجتماع بر دروغ، فرار از راست، شوکت منافقان، ذلّت مؤمنان، احترام فاسق و ترک سنّت، در متن احادیث کتاب آمده نیز به جوامع مختلف بشری نظر دارد و تقریبا در همۀ جوامع فراگیر است.
5-تعبیر «پر شدن زمین از ستم» در صفحۀ 725 کتاب، تعبیری است که در 123 حدیث از معصومین علیهم السلام رسیده است. (1)
در اینجا لازم است به دو نکتۀ مهم اشاره شود:
یک: ساده اندیشان معنای پر شدن روی زمین را در حدیث شریف «یملأ اللّه به الأرض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا» چنین می انگارند که باید همۀ جوامع بشری، همۀ کشورها، همۀ شهرها، همۀ قصبه ها، همۀ دهات، همۀ خانه ها و. . . از جور و فساد پر شود، حتّی یک فرد صالح و یک فرد عادل باقی نباشد تا پر شدن صدق کند، درحالی که اهل تحقیق نیک می دانند که هرگز چنین معنایی اراده نشده و منظور از پر شدن، پر شدن نسبی است نه حقیقی، و به عبارت دیگر اشاره به فراوانی ظلم و جور است. ضمنا واژه جور و ستم در این احادیث تخصیص یافته به یک قشر خاص نیست بلکه جور و ستمی است که در بین عموم طبقات است. همانگونه که امروزه در همۀ جهان تعدّی به حقوق و تجاوز به حریم یکدیگر بین بسیاری از انسانها در هر موقعیّت و هر سمت و نسبت وجود دارد.
دو: همان ذهنیّت ساده اندیشانه از مفادّ حدیث «یملأ اللّه به الأرض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا» چنین نتیجه می گیرد که: باید زمین را پر از ظلم و جور کرد تا زمینۀ ظهور فراهم شود و چون چنین است پس آشفته ترش باید کرد. . . و حال آنکه هرگز گفتار معصوم این نگرش ضدّ ارزش را روا نمی داند. با این همه دیگربار ترجمۀ تحت اللّفظی حدیث را مرور می کنیم:
ص:16
«خداوند به توسّط او جهان را پر از عدل و داد می کند، آن چنانکه پر از جور و ستم شده است» .
توجّه فرمایید در حدیث شریف می فرماید: «آن چنانکه» و نمی فرماید:
«پس از آنکه» .
کاوش ما در تمام 123 حدیث این باب حتّی یک نمونه با تعبیر «بعد ما ملئت» نیافت جز آنکه در تمام آنها تعبیر همان «کما ملئت» است. و این نکته (تفاوت تعبیر آن چنانکه و پس از آنکه) درخور دقّت و تأمّل اهل تحقیق خواهد بود.
در اینجا لازم است این نکته را هم اضافه کنیم که هرگز احدی را نیافتیم که به این معنا معتقد باشد و خیال کند که باید امور جهان را آشفته تر کرد تا امر ظهور انجام پذیرد. برای فهم بیشتر مطلب بد نیست به این مثال توجّه کنیم:
جامعۀ بشری به کلاس درسی می ماند که معلّمش آن را ترک گفته و در دو حالت به کلاس برمی گردد:
الف-در صورتیکه شرایط کلاس بنحوی شایسته اصلاح شود و افراد آن خود و محیط را آمادۀ بهره گیری از معلّم نمایند.
ب-در حالتیکه شرایط کلاس رو به وخامت گذارد و به اوضاعی مبدّل گردد که: کما ملئت ظلما و جورا. در یکی از دو حالت فوق معلّم کلاس برمی گردد و برنامۀ خود را به اجرا می گذارد.
وظیفۀ اعضاء کلاس در هر دو حالت، خودسازی و دیگرسازی است و در صورت موفقیّت حالت اوّل اتّفاق می افتد و در صورت عدم موفقیّت نیز حالت دوّم پیش می آید.
6-تعبیر «نومیدی از فرج» در صفحۀ 724 کتاب، به یکی از دو معنای زیر است:
یک: نومیدی دیگران در اثر طولانی شدن دوران غیبت است، که احادیث بسیاری این معنا را همراهی می کند، وگرنه باورداران به وجود آن مصلح بزرگ هرگز از ظهور و فرج آن حضرت نومید نخواهند شد، زیرا یقین دارند که اگر از
ص:17
عمر دنیا جز یک روز باقی نباشد، خداوند آن روز را بقدری طولانی نماید که مصلح جهانی ظاهر شده مسند ستمبارگان را برچیده، بستر عدالت را در سرتاسر گیتی بگستراند. و این حقیقتی است که علاوه بر احادیث اهلبیت علیهم السّلام، در احادیث اهل سنّت، حتّی کتب مقدّسۀ ادیان پیشین آمده است.
دو: نومیدی همگان از اصلاح جهان با اسباب عادّی و جور و ستمی که آنرا دربرگرفته است، و آن حقیقتی است که هم اکنون بر همگان ثابت شده و بسیاری از دانشمندان مادّی و الحادی نیز به آن اعتراف کرده اند و می گویند:
جهان به سوی فساد و تباهی می رود و اصلاح جهان جز به دست غیبی غیرممکن می نماید.
وگرنه باورداران حضرتش در غیبت او هرگز یأس و نومیدی به خود راه نمی دهند که نومیدی از رحمت حق از گناهان بزرگ است.
شیعۀ منتظر، هر شب و روز برای فرج مولایش دعا می کند و از هیچ تلاشی برای پیاده شدن عدل و داد کوتاهی نمی ورزد، چنانکه لازمۀ انتظار سازنده همین است. (1)
7-تعابیر کنایی «زیرانداز خانه بودن» و «خانه نشینی» به فراوانی در مضمون احادیث کتب معتبر ما با مدارک صحیح آمده است. (2)البتّه در برابر آن، احادیثی از انزواطلبی، بستن در به روی خود، بی تفاوتی و. . . تحذیر می کند که از آن جمله اند:
-امر به معروف
-نهی از منکر
-دفاع از مرزهای اسلامی
-پیکار با متجاوز از دو گروه متخاصم اسلامی
-نبرد با بدعت
ص:18
-تبرّی از بدعتگذار
-ردّ بر ظالم
-معاونت مظلوم
-انکار منکر با قول و فعل
-روایاتی که در آنها بر خروج افرادی چون: زید شهید و حسین صاحب فخ صحّه گذاشته شده است.
-روایاتی که از خروج سیّد حسنی و یمانی سخن گفته و از آنها به نیکی یاد کرده است.
-و روایاتی که در آنها بر خدمات اجتماعی و اهتمام به امور مسلمین و مصالح جهان اسلام تأکید شده است.
مؤلّف محترم برای رفع تضادّ بین این دوازده دسته روایات با روایات مربوط به خانه نشینی و گلیم خانۀ خود بودن، آن دسته از روایات را به ایّام فتنه حمل کرده می گوید:
«منظور امام علیه السّلام این است که در چنین زمانی در خانه های خود پابرجا باشید و وارد این فتنه ها نشوید» . (1)
البتّه این توجیه درست است و مضمون فرمایش امیر مؤمنان علیه السّلام است که سیّد رضی آن را در صدر کلمات حکمت آمیز در نهج البلاغه آورده است:
«کن فی الفتنة کابن اللّبون، لا ظهر فیرکب و لا ضرع فیحلب»
«به هنگام فتنه چون بچۀ شتر باش، نه پشتی تا سوارش شوند، و نه پستانی تا شیرش دوشند» . (2)
و در دهها حدیث دیگر نیز از ورود در فتنه ها نهی شده است.
8-حدیث مربوط به «تهران» در صفحۀ 762 کتاب را همچنانکه در پاورقی آن یادآور شده ایم، در منابع یادشده به عنوان تهران نیافتیم، بلکه این مضمون در احادیث فراوانی به عنوان «زوراء» آمده است، و در کافی شریف از
ص:19
امام صادق علیه السّلام روایت شده که: «زوراء شهری است که در حوالی ری ساخته می شود» . (1)
این حدیث به تعبیر «تهران» در «مجمع النّورین» مرحوم مرندی و «منتخب التّواریخ» حاج ملاّ هاشم خراسانی آمده است. (2)
اینکه در دو چاپ اوّل و دوم کتاب، دو مدرک یادشده، در پاورقی نیامده از آنروست که نمی دانیم آیا در این دو مدرک، واژۀ «تهران» بالخصوص آمده است و یا همان «زوراء» استعمال شده است و آنها به استناد حدیث «کافی» آن را به «تهران» تغییر داده اند.
به هرحال بیشترین مورد استعمال «زوراء» در منابع حدیثی و تاریخی شهر بغداد است، و این شرایط پیش بینی شده مربوط به زمان نزدیک ظهور است و به تعبیر علاّمۀ مجلسی قدّس سرّه:
«دور نیست که احوال اهالی این شهرها با گذشت زمان تغییر پیدا کند» .
9-احادیث شریف: «کلّ رایة. . .» و «کلّ بیعة. . .» در صفحۀ 919 کتاب، از نظر سند معتبر است و در مجامع حدیثی آمده است، ولی به قرینۀ «فصاحبها طاغوت» مربوط به سردمداران کفر و نفاق است که در برابر حق قیام کرده، برای اطفاء نور حق بسیج شده، از پرستش حق تعالی ممانعت به عمل می آورند، چنانکه از جملۀ «یعبد من دون اللّه» استفاده می شود.
به عبارت دیگر در ابتدای دو حدیث، موضوعی کلّی و عمومی بیان می گردد امّا دنبالۀ بعدی حدیث، آن عمومیّت را تخصیص زده و گروه خاصّی را شامل می گردد که اختصاص به طاغوت دارد و آنها که به غیر خدا دعوت می کنند و بنابراین مشمول آن پرچمها و بیعتهایی نیست که جوامع را به یکتاپرستی و فضائل و اخلاق انسانی و عبادت خداوند متعال می خوانند.
10-تعبیری چون «آنگاه او را وادار به قبول بیعت می کنند» در صفحۀ
ص:20
922 کتاب، اشعار به اشتیاق فراوان مردم در آغاز علنی شدن ظهور آن حضرت در مکّه معظّمه دارد. نیکبختانی که روز ظهور آن حضرت را درک می کنند در مکّۀ معظّمه گرد آمده، از محضر حضرتش بی تابانه تقاضا می کنند که بیعت آنها را بپذیرد و هرچه زودتر آنها را از نابسامانی نجات دهد.
از این حدیث استفاده می شود که امام علیه السّلام در آن لحظات نخستین از پذیرش بیعت امتناع می ورزد تا توده های به ستوه آمده از جنایت و خیانت، شدّت اشتیاق خود را به بیعت آن حضرت ابراز نمایند، چنانکه حضرت امیر علیه السّلام در نخستین ساعات پذیرش بیعت چنین کردند و خود آن صحنۀ شورانگیز را در خطبۀ شقشقیّه به زیباترین بیان ترسیم نمودند. (1)
11-گفتار مؤلّف پیرامون خیزش سیّد حسنی اگرچه در احادیث فراوان آمده و مورد تأیید قرار گرفته، امّا متن حدیث را مؤلّف محترم نیاورده است، ولی به هرحال خیزش او در آستانۀ ظهور و در صورت انجام، مقارن با خروج سفیانی و یمانی می باشد.
-حمل «جبل» به منطقۀ «طالقان» اگرچه مشهور است ولی جبل منحصر به جبال طالقان نیست، بلکه به مناطقی در هرات، دمشق، جنوب لبنان، اندلس و دیار بکر-در ترکیّه-نیز «جبل» می گویند و منسوبین به آنها را: «جبلی» می نامند. (2)
12-توضیحات مؤلّف در صفحۀ 1081 نبایستی به سرزمینهای شیعی مربوط باشد، زیرا بطور معمول یک زمامدار شیعه خود را «امیر المؤمنین» نمی نامد، و همۀ شیعیان در همۀ ادوار تاریخ این لقب را مخصوص امیر مؤمنان علیه السّلام دانسته اند.
به خصوص که این حدیث را در بخش خروج سفیانی آورده که خروج او بی گمان از منطقۀ شامات (فلسطین، لبنان و سوریّه) خواهد بود.
13-در مورد حدیث 1763 و برداشت مؤلّف از آن نیز چنانکه در فراز هفتم گفتیم: انزواطلبی و در خانه به روی خود بستن با احادیث فراوانی که در
ص:21
مورد امر به معروف، نهی از منکر، اصلاح جامعه، خدمات اجتماعی و اهتمام به امور مسلمین از معصومین علیهم السّلام رسیده است سازگار نیست و آن منحصر به هنگام بروز فتنه ها می باشد و عمومیّت ندارد.
14-توضیحاتی که مؤلّف محترم در ذیل حدیث 1131 آورده به یک معنا صحیح است، چون بعد از خلافت ظاهری امیر مؤمنان علیه السّلام و مدّت کوتاهی از خلافت امام حسن مجتبی علیه السّلام، هیچکدام از امامان معصوم علیهم السّلام درصدد تشکیل حکومت برنیامدند و قیام امام حسین علیه السّلام بنابر تحقیق برای تشکیل حکومت نبود، بلکه برای فرار از بیعت یزید و در محدودۀ امر به معروف و نهی از منکر بود. چنانکه در خطبه های امام حسین علیه السّلام به صراحت آمده است.
کسانی که در این زمینه قصد تحقیق و مطالعه داشته باشند آنان را به تحقیقات مستند و ارزشمند شهید بزرگوار استاد مطهّری ارجاع می دهیم.
و سرانجام، اینک که چاپ جدید کتاب «روزگار رهایی» پیشکش خیل چشم به راهان و مشتاقان آن یگانۀ دوران می گردد. تعجیل آن هنگامۀ رهایی را برای انسان روی زمین مسألت داریم. (1)انّهم یرونه بعیدا و نراه قریبا.
غرّۀ محرّم الحرام 1418 ه
حوزۀ علمیّه قم
علی اکبر مهدی پور
ص:22
ص :1
ص :2
ص :3
ص :4
ص :5
ص :6
ص :7
ص :8
ص:9
ص:10
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
این خورشید فروزان که روشنگر پهنۀ زندگی است، چه بی رحمیها و سنگدلیها دیده، و بر چه شاخ و برهای برومند که به ستم در درختزار زندگی خشک شده اند، تابیده است!
این مهتاب غمرنگ که با هاله ای اندوهبار، همچون اشک در چشم آسمان می غلطد، شاهد چه جنایاتی است که بر مظلومین رفته است!
این خزان که خشمگین از راه می رسد و برگ درختان را بی رحمانه می ریزد، خود می بیند که در گلستان زندگی برگ و گلی نمی ماند!
این غروب غم گرفتۀ زمستان که از شب سرد تیره روزان رنگ تیره به خود گرفته، شاهد جنایات فراوانی است که در شهر و روستا، دشت و صحرا بر مردم ستمدیده رفته است!
کابوس یأس و نومیدی سایۀ سنگین خود را بر پهنۀ گیتی گسترده، و روزنۀ امیدی برای محرومان و دردمندان باقی نگذاشته است. همین کابوس یأس و نومیدی است که آمار انتحار را بالا می برد و هر روز بیش از یک هزار انسان به زندگی خود پایان می دهند و تعداد کسانی که اقدام به خودکشی می کنند و موفق نمی شوند هشت
ص:11
برابر این عدّه است. همین یأس و نومیدی است که هر روز هزاران نفر از جوانان تحصیلکرده را در چنگال اعتیاد گرفتار می سازد. و همین کابوس یأس و نومیدی است که منحنی تعداد بیماران روانی را افزایش داده، جامعۀ بشری را با مشکلات فراوانی مواجه ساخته است و این قرن را «قرن بیماریهای روانی» نام نهاده است. در حال حاضر بیش از 33 میلیون بیمار روانی در 150 هزار تیمارستان و درمانگاه روحی تحت درمان هستند.
تنها در ایالات متحدۀ آمریکا، یک میلیون و هشتصد هزار تختخواب در بیمارستانها و مراکز مخصوص، برای معالجۀ بیماران روحی اختصاص داده شده است.
مردم آمریکا در یک سال، دو و نیم میلیون دلار صرف خرید قرصهای مسکّن و خواب آور می کنند، تا بتوانند قسمتی از تشنّجات عصبی خود را تسکین داده، در خواب مختصری فروروند.
در آلمان 670 نوع داروی خواب آور در دسترس مردم می باشد، و در فرانسه سالیانه 300 میلیون فرانک صرف قرصهای مسکّن و خواب آور می شود.
در ایران خودمان در چهل سال گذشته تعداد بیماران روانی 75 برابر شده، و هر سال چهل هزار نفر بر شمارۀ دیوانگان کشور افزوده می شود.
پیشرفت سریع صنعت و تکنولوژی، بسیاری از مشکلات جامعۀ بشری را حلّ کرده و آسایشهای فراوانی را تأمین نموده است، ولی باکمال تأسّف به همین مقدار، آرامش را از جامعه سلب کرده است.
آمار می گوید: منحنی تعداد بیماران روانی، به موازات منحنی پیشرفت تمدّن ماشینی، سیر صعودی دارد و جنبش صنعتی شدن و توسعۀ شهرنشینی، جامعۀ بشری را با مسائل غیرمنتظره ای روبرو ساخته است.
دنیائی که در آن زندگی می کنیم دردآلود و دردزاست، سراسر درد و اندوه است و آینده ای که در برابر دیدگانمان ترسیم می شود: تاریک، ابهام آمیز و یأس آور است.
روانشناسان و روانکاوان تنها راه درمان این دردها را در بازگشت به معنویّت جستجو می کنند تا با کمک ادیان کابوس یأس و نومیدی را از افق زندگی به دور انداخته، فروغ امید و آرزو را به دیدگان نگران این مردمان بازگردانند.
خوشبختانه هنگامی که به ادیان آسمانی مراجعه می کنیم، کتب آسمانی را سراسر امید و سرشار از نویدهای بهروزی می یابیم و اینک نگاهی گذرا به متون کتب
ص:12
آسمانی و یا کتب مقدّسه ای که در میان پیروان خود کتاب آسمانی به شمار می آیند:
1-قرآن کریم:
«وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوٰارِثِینَ»
«و ما اراده کرده ایم بر آنانکه در روی زمین به ضعف و زبونی کشیده شده اند، منّت نهاده، آنها را پیشوایان و وارثان زمین قرار دهیم» .
2-انجیل:
«کمرهای خود را بسته، چراغهای خود را افروخته بدارید. و شما مانند کسانی باشید که انتظار آقای خود را می کشند که چه وقت از عروسی مراجعت کند. تا هروقت آید و در را بکوبد، بی درنگ برای او باز کنند. خوشا به حال آن غلامان که آقای ایشان چون آید، ایشان را بیدار یابد. . . پس شما نیز مستعدّ باشید، زیرا در ساعتی که گمان نمی برید پسر انسان می آید» .
3-تورات:
«و نهالی از تنه یسّی بیرون آمده، شاخه ای از ریشه هایش خواهد شکفت و روح خدا بر او قرار خواهد گرفت. . . مسکینان را به عدالت داوری خواهد کرد و به جهت مظلومان زمین به راستی حکم خواهد کرد. . . گرگ با بره سکونت خواهد کرد و پلنگ با بزغاله خواهد خوابید و گوساله و شیرپرواری باهم. و طفل کوچک آنها را خواهد راند. . . در تمامی کوه مقدّس من، ضرر و فسادی نخواهند کرد. زیرا که جهان از معرفت خداوند پر خواهد شد.»
4-زبور:
«زیرا که شریران منقطع خواهند شد و امّا منتظران خداوند، وارث زمین خواهند شد، هان بعد از اندک زمانی شریر نخواهد بود. در مکانش تأمّل خواهی کرد و نخواهد بود. و امّا حلیمان وارث زمین خواهند شد. . . و میراث آنها خواهد بود تا ابد الاباد» .
5-در منابع زرتشتیان:
«سوشیانس (نجات دهندۀ بزرگ) دین را به جهان رواج دهد، فقر و تنگدستی را ریشه کن سازد. ایزدان را از دست اهریمن نجات داده، مردم جهان را همفکر و هم گفتار و هم کردار گرداند» .
ص:13
6-در منابع هندوها:
«این مظهر ویشنو (مظهر دهم) در انقضای کلّی یا عصر آهن سوار بر اسب سفیدی درحالیکه شمشیر برهنۀ درخشانی به صورت ستارۀ دنباله دار در دست دارد ظاهر می شود و شریران را تماما هلاک می سازد و خلقت را از نو تجدید، و پاکی را رجعت خواهد داد. . . این مظهر دهم در انقضای عالم ظهور خواهد کرد» .
اینها چند نمونۀ کوتاه و گویا از نویدهای جاوید کتب مقدّسۀ ادیان و مذاهب مختلف جهان است. که همۀ آنها با مضمونهای مختلف، از آینده ای درخشان و آمدن مصلحی جهانی در آخر الزّمان خبر می دهند.
سیری کوتاه در افکار و عقاید جوامع مختلف بشری چون: مصر باستان، هند، چین، ایران و یونان، و نگاهی گذرا به افسانه های اقوام مختلف چون: اسلاو، ژرمن، اسن ها و سلت ها، روشن و مسلّم می سازد که همۀ این افکار و عقاید از منبع شریف وحی سرچشمه گرفته است ولیکن در برخی از مناطق دوردست که شعاع حقیقت کمتر تابیده است، در طول تاریخ از فروغ آن کاسته شده، فقط کلّیاتی از نویدهای مهدی موعود (عج) به جای مانده است.
صرفنظر از ایمان که پایۀ این ایده و عقیده را تشکیل می دهد، هر فردی که به سرنوشت بشریّت بیندیشد و خواهان تکامل و ترقّی جهان انسانیّت باشد و ببیند که چگونه با وجود این همه ترقّیات فکری و علمی و پیشرفت روزافزون تکنیک و صنعت نه تنها اخلاق و معنویت پیشرفت نمی کند، بلکه با سرعت تکان دهنده و اندوهباری عقب گرد نموده، به سوی سقوط و نابودی می گراید و ترقیّات ماشینی بر فساد و انحطاط معنوی آنها می افزاید و. . .
با اندک تأمّلی طبق فطرت ذاتی خود متوجّه درگاه حضرت احدیّت خواهد شد و از برای رفع این جنایتها و خیانتها یاری خواهد طلبید.
از این رهگذر، آرزوی یک مصلح بزرگ جهانی همواره در دل خداپرستان وجود داشته است و تمام پیامبران الهی و سفیران آسمانی نویدهائی دربارۀ وی ابراز نموده اند.
مسألۀ مهدویّت و نوید ظهور مصلح غیبی در آخر الزّمان، در اسلام بسیار قدیمی و ریشه دار است و اختصاص به تشیّع ندارد بلکه اتّصال آن به وضوح به شخص نبیّ اکرم (ص) می باشد. و هم اکنون بیش از 50 جلد کتاب مستقلّ، از علمای اهل تسنّن در پیرامون حضرت مهدی (عج) در دست داریم.
نخستین کتابی که از طرف علمای اهل سنّت در حقّ آن حضرت نگارش
ص:14
یافته، کتاب «صاحب الزّمان» است که آنرا «ابو العنبس محمد بن اسحاق بن ابراهیم کوفی» نوشته است.
ابو العنبس از علمای بزرگ قرن سوّم، قاضی صمیره و متوفی 275 هجری است. احتمالا تألیف این کتاب پیش از ولادت حضرت بقیّة الله (255 ه) باشد.
مسألۀ مهدویّت به صورت یکی از ضروریّات دین مقدّس اسلام درآمده که منکر آن از آئین اسلام بیرون خواهد بود و آن، مضمون حدیثی است که علمای اهل سنّت از پیامبر اکرم (ص) روایت کرده اند:
«من کذّب بالمهدی فقد کفر»
«هرکس مهدی را انکار کند به راستی کافر است.»
گروهی از علمای اهل سنّت به مضمون این حدیث فتوی داده اند.
امّا از نظر شیعه هیچ تردیدی نیست در اینکه هزاران حدیث صحیح از شخص رسول اکرم (ص) و دیگر پیشوایان معصوم (ع) در حقّ آن مهر تابان (عج) نقل شده و پیش از ولادت آن مصلح الهی در کتابها درج شده است.
قدیمی ترین کتابی که هم اکنون در دست داریم و احادیث مهدی (عج) را درج کرده است، کتاب «سقیفه» نوشتۀ: «سلیم بن قیس» است. که مؤلّف از یاران باوفای امیر مؤمنان و پیشوای پرهیزکاران حضرت علی بن ابیطالب (ع) می باشد و در حدود سال 90 هجری درگذشته است.
همۀ مطالب این کتاب را «ابان بن ابی عیّاش» در محضر امام زین العابدین (ع) خوانده، و امام همه اش را تأیید فرموده است.
و اینک تعدادی از اصحاب ائمّه علیهم السّلام که پیش از ولادت حضرت بقیّة اللّه (عج) کتاب مستقلّی در حقّ آن حضرت نوشته اند:
1-ابو اسحاق، ابراهیم بن صالح انماطی کوفی اسدی، از اصحاب حضرت موسی بن جعفر (ع) که کتابی در «غیبت» نوشته و ابن قولویه این کتاب را با یک واسطه از او روایت کرده است.
2-ابو الحسن، علیّ بن حسن بن محمد طائی، معاصر امام کاظم (ع) که کتابی به نام «الغیبه» نوشته است.
3-ابو الحسن، علیّ بن عمر اعرج کوفی، از یاران حضرت موسی بن جعفر (ع) و مؤلّف کتابی به نام «الغیبه» .
ص:15
4-حسن بن علیّ بن ابی حمزۀ بطاینی، که در عصر امام رضا (ع) می زیسته، و کتابی در پیرامون «غیبت» نوشته است.
5-ابو الفضل، عبّاس بن هشام ناشری، از اصحاب امام رضا (ع) و متوفّی 220 هجری و صاحب کتاب «الغیبه» .
6-ابو محمّد، فضل بن شاذان ازدی، از اصحاب امام رضا (ع) و متوفی 260
هجری، و صاحب 180 جلد کتاب ارزنده در دفاع از حریم مقدّس ولایت، که یکی از آنها، کتاب «الغیبه» است.
و هم اکنون بیش از یکهزار جلد کتاب مستقلّ در موضوع مهدویّت در دست داریم.
و اینک کتابی که در دست دارید، یکی از تازه ترین کتابهائی است که توسّط یک نویسندۀ پرشور شیعی به رشتۀ تحریر درآمده است.
این کتاب از نخستین روزهای انتشار، در اقطار و اکناف جهان پهناور اسلامی با استقبال زاید الوصفی روبرو شد. در مدّت کوتاهی تجدید چاپ شد و به کتابخانه های عمومی و خصوصی راه یافت. انگیزه های استقبال پرشور امّت اسلامی را از این کتاب پرارج، می توان در نکته های زیر خلاصه کرد:
1-جامعیّت کتاب.
2-قلم شیوا، تعبیرات زیبا، اسلوب بدیع و نوآوریهای مؤلّف.
3-تحلیلهای جالب، تطبیقهای شگرف و وسعت علمی شگفت مؤلّف.
4-شهرت جهانی نویسنده و کثرت آثار ارزشمند وی.
5-توجّه خاصّ مستضعفان و محرومان جهان به یکتا مصلح جهانی، پس از نومیدی آنها از دیگر منادیان آزادی و مدّعیان بشردوستی، که در مقطعهای مختلف در هر گوشه ای از جهان ندای آزادی بشر از قید اسارت را سر می دهند و احیانا برخی از زنجیرها را پاره می کنند، ولی در فرصت مناسبی آزادی را از ریشه و بن برکنده، خود به صورت غل استعمار و استبداد درمی آیند و بسان قصّابی که گوسفندی را از دست گرگ نجات داد و شبانگه کارد بر حلقومش نهاد، خود گرگ درنده ای از آب درمی آیند.
ص:16
«کامل سلیمان» مؤلّف کتاب پرارج «یوم الخلاص» از نویسندگان پرشور جبل عامل است. جنوب لبنان از روزی که «ابو ذر» و «بلال» به آن سرزمین تبعید شدند به صورت کانون شیعه درآمده و بزرگانی چون شهید اوّل و شهید ثانی از آنجا برخاسته اند و چون شمشیری گداخته بر فرق دشمن فرود آمده اند.
مؤلّف که تداوم بخش راه «شرف الدّین» ها و «سیّد محسن جبل عاملی» هاست، هم اکنون در زیر توپها و موشکها و مسلسلهای رژیم اشغالگر و تجاوزپیشه، به دفاع از حریم مقدّس اهل بیت عصمت و طهارت مشغول است و آثار پرارجی را به جهان تشیّع تقدیم نموده است که در زیر به برخی از آنها اشاره می کنیم:
1-الحسن بن علی (ع)
این کتاب تجزیه و تحلیل جالب و جامعی از زندگی سبط اکبر امام حسن مجتبی (ع) است. که شهرت مؤلّف مرهون این اثر محقّقانه است که یکی از بهترین آثار عصر حاضر می باشد.
2-شرح دیوان شریف رضی
مؤلّف که خود شاعر سخن سنج و نکته پردازی است، با شرح دیوان سیّد رضی، خدمت پرارجی به ادب عربی نموده است.
3-التّربیه
یکی از بهترین آثاری است که در زمینۀ تربیتی تألیف یافته است.
4-سلسله تربویّه
یک سلسله آثار گرانبهائی است که مؤلّف با همکاری دو تن دیگر از دانشمندان معاصر، در زمینۀ مسائل تربیتی منتشر کرده است.
5-ادب الأئمّة لشیعتهم
این کتاب که روش تربیتی ائمّۀ اطهار (ع) را از بررسی سیرۀ زندگی آنها استخراج نموده است، در موضوع خود از بهترین کتابهاست.
مؤلّف با طبع رسا و ذوق سرشاری که دارد، حماسه های پرشور شیعه را در قالب شیوای ادب عربی ریخته و دیوانهای ارزنده ای را به شیعیان لبنان تقدیم نموده است، که از آن جمله است:
6-اشراق
7-من قلبی
ص:17
8-سبیل یا عطشان
او همچنین آثار ارزشمندی را از بهترین آثار جهان غرب برای غنی تر ساختن فرهنگ عربی به زبان عربی برگردانده است که از آن جمله است:
9-الاتّجاهات الحدیثة فی الاسلام
10-الحبّ و الطّبیعه
11-مروّضة الرّجال
12-کن رئیسا
13-المانیا الغربیه
او همچنین کتابهای درسی و کمک درسی فراوانی در رشته های:
ریاضیّات، علوم طبیعی، تاریخ و ادبیّات عربی، با همکاری تنی چند از دانشمندان لبنان نوشته و منتشر کرده است.
و اینک تازه ترین اثر پرارج او:
14-یوم الخلاص
این کتاب که هم اکنون ترجمۀ آنرا در دست دارید، از کتابهای سودمندی است که به شیوه ای دلپذیر و اسلوبی نوین در پیرامون غیبت حضرت ولیّ عصر (عج) به رشتۀ تحریر درآمده است.
مترجم به دلیل طولانی بودن مقدّمه های مؤلّف، از تشریح ویژگیهای کتاب صرف نظر کرده، به بیان چند نکته بسنده می کند:
1-متن عربی این کتاب در یک جلد نگارش یافته ولی ترجمۀ آن به دلیل حجم زیادش در دو جلد تقدیم می گردد.
2-این کتاب در 20 بخش تنظیم شده که در ضمن آنها: ولادت، غیبت، طول عمر، نوّاب اربعه، نقش انتظار، ویژگی یاران، روزگار رهائی، نزول حضرت عیسی، نشانه های ظهور، آزمونهای عمومی، انقلابات، دجّال، سفیانی، سیّد خراسانی و دهها مباحث دیگر به شیوه ای کاملا ابتکاری مطرح شده است.
3-در هر بخشی نخست اخبار واصله از رسول اکرم (ص) و سپس احادیث وارده از دیگر پیشوایان معصوم (ع) به ترتیب نقل شده است.
4-مؤلّف به دلیل موقعیّت خاصّ لبنان، در پایان برخی از فصول، اعترافات بعضی از بزرگان اهل سنّت را در رابطه با مطالب آن بخش، آورده است.
5-و به همین دلیل در پایان برخی از فصول قسمتهائی از متن تورات و انجیل
ص:18
را نقل کرده است.
6-برای حفظ تسلسل موضوعی، گاهی احادیث را تقطیع کرده، هر قسمتی را در بخش مربوطه آورده است.
7-در پاورقی، منابع بسیاری نقل شده، که گاهی برای یک حدیث بیش از ده منبع آمده است، که طبعا متن حدیث در همۀ منابع به یک گونه نیست، بلکه با عبارات مختلفی نقل شده که مؤلّف یکی از آنها را برگزیده و در متن کتاب آورده است. پر واضح است که به دلیل حجم کتاب یادآوری اختلاف منابع در پاورقی امکان پذیر نبود. از این رهگذر نویسندگان و پژوهشگران لازمست که بدون مراجعه به اصل منابع، احادیث مندرج در این کتاب را به منابع قید شده در پاورقی نسبت ندهند.
8-وسعت اطّلاعات مؤلّف در علوم طبیعی، او را به تطبیق برخی از روایات مربوط به آخر الزّمان، با اختراعات، اکتشافات و حوادث عصر ما واداشته است، که مترجم این شیوه را نمی پسندید. بنابراین، تلاش مترجم بر این بود که با رعایت امانت در ترجمه، دائرۀ این تطبیقها را محدودتر سازد، به ویژه در مواردی که حوادث شخصی بصورت قطعی مطرح گردیده است.
9-با توجّه به موقعیّت خاصّ لبنان، خواندن این کتاب منحصر به جوانان شیعه نیست، بلکه اقشار مختلف لبنان از شیعه و سنّی و مسیحی، حتّی روشنفکران وابسته به مکتبهای زمینی نیز، این کتاب را می خوانند. از این رهگذر مؤلّف در مقدّمه مطالبی آورده که برای خوانندۀ فارسی اهمیّت فراوانی ندارد، ولی برای حفظ امانت، از حذف و تلخیص خودداری شد.
10-مؤلّف نام کتاب را از دو حدیث که از رسول اکرم (ص) و امام صادق (ع) نقل شده، اخذ نموده است که در آن دو حدیث، روز ظهور حضرت بقیّة اللّه (عج) «یوم الخلاص» تعبیر شده است. متن احادیث در بخش دوازدهم خواهد آمد.
چهار سال تمام از تاریخ انتشار اوّلین چاپ این کتاب می گذرد. متن عربی این کتاب در این مدّت چهار بار در لبنان تجدید چاپ شده است و افست چاپ چهارم اخیرا در تهران انتشار یافت.
انتشار وسیع این کتاب موجب شد که چندین ترجمۀ فارسی همزمان از این
ص:19
کتاب بعمل آید، که یکی از آنها قبلا انتشار یافته است ولی این ترجمه مزایائی بر آن دارد که به برخی از آنها اشاره می کنیم:
1-این ترجمه از روی چاپ چهارم (1402-بیروت) انجام یافته است و ترجمۀ قبلی از روی چاپ دوّم. که مطالب این چاپ در حدود 200 صفحه بیشتر از چاپ دوّم آن می باشد.
2-در این چاپ منابع احادیث در پاورقی درج شده است، در صورتیکه چاپ دوّم فاقد منابع می باشد.
3-علیرغم مشکلات فراوانی که در چاپ متون عربی هست، متن عربی احادیث در این ترجمه درج شده است.
4-متن احادیث به دقّت اعراب گذاری شده است.
5-احادیث در این ترجمه شماره گذاری شده و کار مراجعه آسان شده است.
6-فهرست اعلام، اماکن، قبایل و مآخذ و منابع مؤلّف و مترجم تهیّه و تنظیم شده، در پایان جلد دوّم خواهد آمد.
7-از نظر شیوۀ چاپ و رعایت نقطه گذاری برتری روشنی دارد.
8-به هنگام ترجمۀ احادیث به قدر امکان به منابع اوّلیّه مراجعه شده است.
9-در مورد آیاتی که در ضمن احادیث آمده، به قرآن کریم مراجعه شده و اشتباهات چاپی متن، تصحیح شده است.
10-در ترجمۀ مطالبی که از تورات و انجیل نقل شده، به متن «کتاب مقدّس» مراجعه شده، و فرازهای یادشده را از ترجمه ای که توسّط انجمن پخش کتب مقدّسه، از زبانهای اصلی عبرانی و کلدانی و یونانی به فارسی برگردان شده و در لندن به چاپ رسیده است، نقل کرده ایم. و در مواردی اختلاف ترجمۀ فارسی را با ترجمه های عربی و ترکی استانبولی یادآور شده ایم. امید اینکه صاحب نظران از ارسال پیشنهادات و انتقادات سازندۀ خود دریغ نورزند، تا نقایص کتاب در چاپهای بعدی تکمیل شود.
در اشتیاق و انتظار رسیدن «روزگار رهائی» و ظهور آن مهر تابان و قبلۀ خوبان، و در آرزوی شرکت در آن قیام شکوهمند و شهادت در پیشگاه آن یکتا بازمانده از حجّتهای حضرت پروردگار.
حوزۀ علمیّۀ قم
علی اکبر مهدی پور
8 ربیع الثانی 1404
ص:20
-اطّلاعات، شماره مورخۀ 2/10/48.
-خواندنیها، سال 24، شمارۀ 33.
-بلاهای اجتماعی قرن ما، صفحۀ 73.
-خواندنیها، شماره مورخۀ 24/1/42.
-سالنامۀ جوانان،1349، صفحۀ 41.
-تهران مصوّر، شمارۀ 1122.
-مجلۀ سلامت فکر، سال 10، شمارۀ 12.
-دیل کارنگی: چگونه تشویش و نگرانی را از خود دور کنیم؟
-قصص:5.
-انجیل لوقا، فصل 12، بندهای 35 و 36.
-بنا بنوشته قاموس مقدّس صفحۀ 951، «یسّی» به معنی قوی، نام پدر داوود است.
-تورات، اشعیا نبیّ، فصل 11 بندهای 1-10.
-عهد عتیق، کتاب مزامیر، مزمور 37 بندهای 9-12 و 17-18.
-جاماسب نامه، صفحۀ 121.
-او پانیشاد، صفحۀ 737.
-برای توضیح بیشتر مراجعه شود به خورشید پنهان صفحۀ 109-130 مقالۀ نگارنده.
-اسامی آنها را در کتاب «او خواهد آمد» به قلم نگارنده بخوانید.
-فهرست ابن ندیم، صفحۀ 223.
-عقد الدّرر، صفحۀ 157 تألیف: یوسف بن یحیی المقدسی الشافعی، از علمای قرن هفتم.
-کتاب سلیم بن قیس، صفحۀ 197 و 198 و 245.
-بحار الانوار، جلد 1، صفحۀ 78.
-رجال نجاشی، صفحۀ 28 و فهرست شیخ طوسی، صفحۀ 75.
-رجال شیخ طوسی، صفحۀ 357 و فهرست شیخ طوسی، صفحۀ 118 و رجال
ص:21
نجاشی، صفحۀ 193.
-رجال نجاشی، صفحۀ 194.
-قاموس الرجال، جلد 3، صفحۀ 193، رجال نجاشی، صفحۀ 28 و فهرست شیخ طوسی، صفحۀ 118.
-رجال نجاشی، صفحۀ 215، رجال شیخ طوسی، صفحۀ 384 و فهرست شیخ طوسی، صفحۀ 147.
-رجال نجاشی، صفحۀ 235، فهرست شیخ طوسی، صفحۀ 150 و رجال شیخ طوسی، صفحۀ 420.
-نگارنده کتابی به نام «کتابنامۀ حضرت مهدی» در دست تألیف دارد که اسامی بیش از هزار جلد کتاب را در پیرامون مهدویّت دربرگرفته است.
ص:22
منابع و مدارک همۀ روایات را، در این چاپ «تصحیح و تهذیب شده» درج نمودیم.
آنچه در میان پرانتز قرار دارد، شرح و تحلیل ماست و آنچه در بیرون پرانتز است (1)، گوینده و مدرکش را بیان کرده ایم.
و از خدا می خواهیم که از لغزش و اشتباه بازمان دارد.
ص:23
ص:24
مقدّمۀ چاپ چهارم
ص:25
ص:26
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
نایاب شدن نسخه های کتاب در مدّت کمتر از 6 ماه الطاف بیکران حقّ تعالی است که مرا یارای حمد و سپاس او نیست.
پروردگارا!
با این زبان الکن چگونه سپاس تو گویم؟ ! من ناتوان تر از آنم که از عهدۀ شکر تو برآیم.
آیا با نعمتهائی که تو دادی، سپاس تو گویم؟ ! که بکار بردن آنها، خود مستلزم سپاسی دیگر است.
سپاسگرترین بندگانت از شکر و سپاس تو ناتوانند، چنانکه امام زین العابدین (ع) عرضه می دارند:
«سپاس و ستایش بر تو. . . سپاسی که تا تو هستی ادامه یابد، و با مخلوقات تو برابری نماید و مورد رضای تو باشد. . . و درود بی پایان بر اشرف کائنات و خاتم پیامبران و فرزندان پاک و پاکیزۀ او باد، که آنها را مشعل هدایت و پیشوای صالحان قرار داده ای، تا بندگانت را به سوی آنچه پسندیده ای رهنمون باشند» .
ص:27
عزیزانی که با این شتاب، نسخه های «یوم الخلاص» را خریداری نموده، ما را از چاپ چهارم آن ناگزیر ساختند، خود گواه احساسات خروشان مردم و توجّه خاص آنها به سوی معنویّات و قوانین آسمانی اند، که پس از احساس ناتوانی قوانین مجعول بشری از حلّ مشکلات زندگی، به آن روی آورده اند.
قوانین بشری که هر روز بر حیرت و سرگردانی انسانها افزوده، مردم را در وادی ضلالت و گمراهی قرار داده است. آنها با خیال پوچ خود چنین می پندارند که با دانش محدود خود می توانند عدالت را در روی زمین پیاده کنند! از این رهگذر کاخهائی را براساسی فرسوده بنیان می نهند تا انسان را از پروردگار خود بیگانه سازند، و حکومت شیاطین انس را بر کرسی بنشانند، و مادّۀ بی شعور را به جای جهان متافیزیک قرار دهند. و مع الأسف آنها که مادّه را می پرستند، ضعف و ناتوانی جهان طبیعت را از توجیه مسائل ماوراء الطّبیعه می بینند و به خود نمی آیند، جز به هنگامی که دیگر جای بازگشت نمانده باشد.
مردمانی که امروز به معنویّات روی می آورند، کسانی هستند که از مشعل داران دانش و پیشقراولان تمدّن مأیوس شده اند و دیگر امیدی ندارند که این دانشمندان دغلباز آنها را از زیر چکمۀ این ابرجنایتکاران شرق و غرب رهائی بخشند که اینها دانش خود را وسیله و پلی برای ستمگران جهان قرار داده اند.
مردم آگاه به خوبی می دانند که هنگامی که دغلبازی این دانشمندان کشف شود آنها پاسخی ندارند جز اینکه همان پاسخ شیطان را تکرار کنند که روز قیامت به هنگام اعتراض پیروانش خواهد گفت:
«خداوند به شما وعدۀ حق داد و من شما را وعده کردم و تخلّف نمودم، و من بر شما سلطنت و سیطره ای نداشتم، جز اینکه شما را خواندم و شما نیز اجابت کردید، مرا نکوهش نکنید و خود را سرزنش کنید. من نمی توانم شما را فریادرس باشم. و شما نیز نمی توانید که فریادرس من باشید» (1).
آنگاه مجادلۀ شیطان با پیروانش تمام می شود و چیزی جز پشیمانی عایدشان نمی گردد، که آنروز دیگر پشیمانی سودی ندارد، زیرا توبه بعد از فوت فرصت سودی نبخشد.
مردم مادّه پرست گول خدایان زمینی را خورده، سالیان دراز در راه توسعۀ
ص:28
حکومت آنها با جان و دل تلاش نموده، از بذل جان و مال در این راه دریغ نکرده اند، و امروز بیدار شده، درمی یابند که هرچه داشتند در این راه تباه ساخته اند و دیگر راهی برای جبران گذشته ندارند، فقط می توانند از امروز مسیرشان را تغییر دهند تا فکری برای آینده بکنند و آینده شان چون گذشته تباه نشود.
از این رهگذر موجی گسترده پدید آمده، که بر سر هر کوی و برزن، از راههای بازگشت انسان به خویشتن، و رهنمودهای پیشوایان آسمانی، برای رسیدن به سعادت دنیا و آخرت سراغ می گیرند. و از راهنمائی سفیران الهی و راهنمایان آسمانی بهره می جویند.
این موج خروشان که پس از نومیدی کامل از پیشقراولان علوم مادّی، از روی آگاهی پدید آمده و قافلۀ بشری را به سوی معنویّات سوق داده است، حرکت پربرکتی است که نسل امروز را به سوی راه راست رهنمون می شود و آنها را از گم شدن در تیرگیهای جهالت و ضلالتی می رهاند که پیش از پدید آمدن این حرکت، می رفت همۀ قافلۀ بشریت را در کام مادّیگرائی قرار دهد.
و اینک این کتاب حاصل «نغمه های آزادی برای روزگار رهائی» و حامل تبریکات و نویدهای مؤلّف به نسل پرخاشگری است، که برای بازیابی خویش به پا خاسته، و اصلاح جامعه را از اصلاح خویشتن آغاز نموده است که آن «جهاد با نفس» ، و به تعبیر منجی بزرگ بشریت «جهاد اکبر» است.
این کتاب حامل صمیمانه ترین سپاسهای من، به امّت به پاخاستۀ اسلامی است تا روزی که حقّ در سراسر گیتی جایگزین گردد و از باطل اثری نباشد.
تنها از او-خداوند تبارک و تعالی-می خواهیم که ما را به آنچه خیر همگان و موجب خشنودی حضرت پروردگار است، هدایت فرماید.
بیروت
شعبان 1402 هجری،
برابر مه 1982 میلادی
کامل سلیمان
ص:29
ص:30
مقدمۀ چاپ سوّم
ص:31
ص:32
سپاس و ستایش پروردگار عالمیان را، که خداوند کارساز بنده نواز، و مالک روز جزاست. و درود بیکران و تحیّات بی پایان بر پیامبر رحمت، حضرت ختمی مرتبت (ص) ، و اهل بیت پاک و پاکیزۀ او باد که پیشوایان امّت و راهنمایان بشریّت هستند، و بر یاران فداکار و اصحاب جانبازش درود فراوان.
خدا را سپاس که از حسن توفیق او، همراه با سوّمین چاپ کتاب، بسیاری از آرزوهای مؤلّف جامۀ عمل پوشید، و اینک چاپ سوّم را در آستانۀ دوّمین سالگرد نگارش کتاب با مزایای زیر به خوانندگان گرامی تقدیم می نمائیم:
1-یکبار دیگر، کتاب را مورد تجدیدنظر قرار دادم، روایات را با متن کتب مرجع تطبیق نمودم، روایات مکرّر و مشابه را انداختم و روایات تازه ای را که به هنگام مراجعۀ کتب مأخذ، به دست آوردم در جاهای مناسب خود افزودم.
2-برای امتثال اوامر خوانندگان دانشمند و پژوهشگر، که می خواستند مدارک و منابع هر روایتی در ذیل آن درج شود، (1)منابع روایات کتاب را در پاورقی
ص:33
درج نمودم و آرزوی خوانندگان گرامی را برآوردم.
3-تنظیم و تنقیح مطالب کتاب به صورتی که دیگر احدی را مجال اعتراض و انتقاد و استیضاح نباشد.
4-برآورده شدن بزرگترین آرزوی قلبی مؤلّف، از رهگذر پخش و نشر کتاب در این مدّت کوتاه (دو سال) در اقطار و اکناف جهان، که نوید رهائی ملّتهای دربند را در پرتو ظهور یکتا منجی جهان بشریّت و تنها بازماندۀ حجّتهای پروردگار حضرت ولیّ عصر امام زمان (عج) به گوش همگان می رساند و گوش جهانیان را با نغمۀ آزادی در پرتو ظهور آن مصلح آسمانی می نوازد. تا همۀ توده ها، نجات دهندۀ خود را بهتر بشناسند که از مهمترین وظیفۀ هر جامعه است. و ما فردا در محکمۀ عدل الهی به عنوان یکی از بنیادی ترین عقاید دینی از آن بازخواست خواهیم شد.
5-شرح و بسط و پاورقی و دیگر تلاشهای طاقت فرسائی که در این چاپ انجام پذیرفت، که توجّه فراوان و تقدیر و تشویق بی پایان دانشمندان و اندیشمندان والامقام، آنها را بر من آسان ساخت، و عشق فراوانی که به تحقیق و کنکاش دارم آنها را بر من لذّت بخش و گوارا نمود. چقدر زیباست که توفیق الهی رفیق باشد و بتوانیم چراغی برافروخته، فراراه خود و دیگر رهروان، از برادران اسلامی و انسانی، قرار دهیم، تا در این راه از بصیرت بیشتر برخوردار باشیم و روز لقای پروردگار با آگاهی بیشتر و با گامی استوار در پای حساب بایستیم.
چاپ جدید این کتاب را به همۀ تشنگان دانش و شیفتگان فضیلت، و جویندگان راه حقّ و حقیقت تقدیم می نمایم و امیدوارم مورد پذیرش پژوهشگران، و چراغ راه تلاشگران باشد که فجر امید نزدیک است.
از خداوند می خواهم که گامهای ما را از خطا و لغزش نگهدارد و در فرج مولا و پیشوای ما تعجیل فرماید که راه رهائی و نجات توده ها به فرج او بستگی دارد. این جنایتها و خیانتها که جهان را کران تا کران فراگرفته، و این زمامداران خون آشام و
ص:34
دستهای جنایتکاری که گلوی انسانها را به شدّت می فشارد، جز با ظهور آن منجی بشریّت پایان نمی یابد. به امیّد آن روز.
بیروت
محرّم الحرام 1402 هجری
برابر نوامبر 1981 میلادی
کامل سلیمان
ص:35
ص:36
ص:37
ص:38
مقدّمۀ چاپ دوّم
بسیار خوشوقتم که در کمتر از یکسال و نیم که از تألیف کتاب می گذرد، چاپ دوّم آنرا به خوانندگان گرامی تقدیم می نمایم.
پس از انتشار چاپ اوّل کتاب، من مشغول تصحیح و تنقیح کتاب و استخراج مصادر و منابع آن بودم که نسخه های چاپ اوّل نایاب شد، و ناگزیر شدم که پیش از اتمام تصحیح و تنقیح، چاپ دوّم آنرا تقدیم خوانندگان گرامی نمایم.
در اینجا ناتوانی خود را از شکر و سپاس در برابر الطاف بیکران حضرت احدیّت اعلام می دارم که این چنین این اثر ناچیز را مورد توجّه ارباب دانش و فضیلت قرار داد. و از همۀ عزیزانی که در این مدّت ما را تقدیر و تشویق نموده و ما را از راهنمائیها، پیشنهادات و انتقادات سازندۀ خود محروم نکرده اند، صمیمانه سپاسگزارم. و همۀ سرورانی را که کتاب را مورد توجّه قرار داده، به کتابخانه، تجارتخانه، محلّ کار و زندگی شان برده، انیس و مونس خود قرار داده، به تبلیغ و ترویج آن همّت گماشته اند، سپاس می گویم.
از منّتهای خداوند منّان بود که کتاب پیش از انتشار از کتابخانه ها مطالبه می شد و پس از انتشار دست به دست می گشت و هرکس آنرا می خواند به دوستان
ص:39
خود توصیه می کرد و به کتابخانه های عمومی و خصوصی هدیّه می نمود، اینها همه از عنایات حضرت پروردگار و احساسات پاک امّت مسلمان است.
هروقت این آیۀ شریفه را می خواندم که خداوند می فرماید:
«آیا نمی بینی که هرآنچه در آسمانها و زمین است، و خورشید و ماه و ستارگان، و کوهها و درختان و جنبندگان، و بسیاری از مردمان خدا را سجده می کنند.» (1)
دچار شگفت می شوم که چرا همۀ موجودات جهان بدون استثناء در برابر حضرت احدیّت ساجد و خاضع است ولی این فقط انسان است که گروهی از آن ساجد و گروهی دیگر از سجود و خضوع روگردان است؟ و اعراض و روگردانی انسان در سطحی است که قرآن کریم می فرماید:
«به راستی او در برابر آیات ما لجوج است» . (2)
چرا انسان این قدر لجوج است؟ او مگر برترین مخلوق روی زمین نبود؟ او چرا از نفس خود پیروی کرده، با آفریدگار خود به مخالفت برخاست؟ او چرا عقل خود را به کار نبرد تا او را به پروردگار خود رهنمون شود؟ مگر نه اینست که برتری او در پرتو همین نیروی فکری اوست؟ او چرا با آفریدگار خود سرسختی نشان می دهد؟ مگر نمی بیند که او با دست قدرت، ستمگران و زورمندان را می گیرد و راهی دیار نیستی می سازد؟ او چگونه به خود اجازه می دهد که به انکار خدا و پیامبران برخیزد و از شیاطین و تبهکاران پیروی کند؟ از خدا و ایمان به خدا چه بدی دیده است؟ ! آیا ایمان، او را از دانش و فرهنگ به دور می سازد؟ آیا ایمان جلو تمدن و پیشرفت را می گیرد؟ ! آیا ایمان از آرامش و آسایش او می کاهد؟ مگر ایمان از تلاش و کوشش و شکوفائی استعدادهای او مانع می شود؟ ! !
مگرنه اینست که خداوند او را به تأمین سعادت هر دو سرای دعوت نموده است؟ مگر جز اینست که خداوند به او دستور داده که با دو بال نیرومند دنیا و آخرت
ص:40
مجهّز شود؟
این نادانی بشر است که فقط دنیای محدود و فانی را گرفته، آخرت جاوید و باقی را فرومی گذارد، و در نتیجه سعادت هر دو سرای را از دست می دهد.
چرا هر دو جهان را یکجا به دست نمی آورد که هرگز میان دنیا و آخرت تضادّ و تنافی نیست. و دین، انسان را از کسب دنیای شرافتمند مانع نیست و اگر مانع باشد از آنچه برخلاف کرامت انسانی است مانع می شود.
چقدر خوشبخت است کسی که برای دنیای خود تلاش می کند آن سان که در این دنیا جاوید است، و برای آخرت خود تلاش می کند آن سان که فردا از این دنیا رخت برخواهد بست.
چقدر سعادتمند است کسی که بهرۀ خود را از این دنیا برمی گیرد و طبق آیۀ شریفۀ:
«بگو چه کسی زینتهای خدای را که برای بندگانش پدید آورده، و روزیهای پاکیزه را، حرام کرده است؟» (1)
از زینتهای این جهان استفاده می برد و با خویشتن داری از لغزشها، نعمتهای جاوید آن جهان را نیز به خود اختصاص می دهد، که سرانجام به آنجا خواهد شتافت.
که اگر وعده های پروردگار راست باشد، اطاعت کننده ها سود فراوان برده اند و مخالفان به خسران بزرگی دچار شده اند، و اگر بر فرض محال، سخن مادّیها درست باشد، مؤمنان ضرر نکرده اند که سهم خود را از این جهان استیفا کرده اند و از لذّت ایمان برخوردار شده اند که بی تردید خداوند کسی را یاری می کند که او را یاری نماید، که خداوند نیرومند و عزیز است. (2)
بیروت
جمادی الاولی 1401 هجری
برابر مارس 1981 میلادی
کامل سلیمان
ص:41
ص:42
پیشگفتار
ص:43
ص:44
پیش از آنکه خوانندۀ گرامی تعجّب و شگفت خود را از انتخاب موضوع کتاب ابراز کند، من پاسخ آنرا در اینجا بیان می کنم که چرا در این مقطع تاریخی به چنین تألیفی پرداختم؟
تردیدی نیست در اینکه اگر همۀ مردم به انکار آفریدگار خود برخیزند، وجود اقدس الهی به قوّت خود باقی است، و اگر همۀ جهانیان روز رستاخیز را انکار نمایند، حقیقت روز قیامت در واقعیّت خود باقی است، و اگر همۀ مردمان به انکار حضرت بقیّة اللّه (عج) برخیزند غبار شکّ و تردید بر وجود مقدّس آن مهر تابان برنخواهد نشست.
شرائط خاصّی دست به دست هم داد و موجب شد که من «آخر الزّمان» را بشناسم و اهل آنرا نیز بشناسم. و پس از تحقیق و آشنائی با اوصاف آخر الزّمان به این نتیجه رسیدم که من و شما از مردم آخر الزّمان هستیم و اوصاف مردم آخر الزّمان دقیقا بر ما منطبق است.
زندگی با مردم آخر الزّمان مرا بر آن داشت که در این موضوع کتابی فراهم آورم و از این رهگذر، به صراحت به آنان اعلام دارم که:
آخر الزّمان بر ما سایه افکنده و ما همچون قوم عاد و ثمود و برادران لوط هستیم!
ص:45
من خود احساس می کنم و هیچ تردیدی ندارم که من اهل آخر الزّمان هستم، چنانکه دربارۀ مردمانی چون قوم عاد و ثمود تردید نداشتم. از این رو راههای رهائی را جستجو کرده، در برابر شما قرار می دهم و در حال حاضر مخاطبین من دو گروهند:
1-گروه کتاب نخوانده ای که از این موضوع هیچ آگاهی نداشته، از ابعاد گستردۀ مسئلۀ حضرت مهدی (عج) هیچ اطّلاعی ندارند و می ترسند که اگر به تحقیق در این زمینه بپردازند، در ابعاد گوناگون و گستردۀ آن گم شده و بر همۀ اطراف و جوانب آن مسئله احاطه نیابند.
2-گروه دانشمند و کتابخوان که به مسائل دیگر آگاهی گسترده ای دارند ولی آگاهانه و یا بطور ناخودآگاه در این زمینه وارد نشده و مطالعه و تحقیق نکرده اند که اگر اراده می کردند از حجم کار باکی نداشته و توانائی احاطه بر ابعاد موضوع را داشتند. اما چیزی که آنها را از تحقیق در این موضوع بازمی دارد آنست که نمی دانند چگونه حقایق و نظرات را فصیح و آشکارا بیان کنند و نتیجتا از ورود در این بحث خودداری می کنند. پس می توان آنها را تشویق و تشجیع نمود که نظرات خودشان را بطور آشکار مطرح ساخته و باصراحت، کلمۀ حق را علیرغم داوریهای عجولانه و بیغرضانۀ مردم بیان کنند که مردم هرچه می خواهند بگویند.
با این هدف، خطابم به هر دو گروه است و خلاصۀ مطالعات چندین ساله ام را به هر دو گروه تقدیم می دارم و حقّ انتخاب و آزاداندیشی را از آن آنها می دانم.
من در این کتاب با کسانیکه در برابر حق، مغرض و ستیزه جو هستند؛ سخنی نمی گویم و در مقابل افراد لجوج و سرسخت نخواهم ایستاد و برای آنانی که نسبت به آنچه از جانب پروردگار فرود آمده تردید دارند بطوریکه حتّی در مورد باران نیز بعلت آنکه از آسمان فرود آمده شک می نمایند؛ اقامۀ دلیل نمی کنم. و نیز با کسانی که در برابر بدیهیات عقل تجاهل می ورزند؛ آنانکه در حین ولادت بیش از سه وجب و در هنگام مرگ بیش از شش وجب را اشغال نمی کنند و با همۀ حقارت در برابر عظمت هستی، خالق جهان را منکر می شوند؛ بحثی ندارم.
من نمی خواهم با روشنفکر و تحصیل کرده ای که معنویّات را به هیچ می گیرد و معیارها را نادیده می انگارد؛ گفتگو کنم. و نمی خواهم با کسانی که در یک رشته تخصّص یافته، همه چیز را با معلومات ناقص خود می سنجند و به هرچه با معلومات ناقصشان سازگار نباشد به دیدۀ تردید و انکار می نگرند؛ مواجه شوم. و یا با کسانی که خود را از ایده و عقیده رها ساخته، به شکل جنس مخالف درآمده، از
ص:46
پذیرش مکتبی چون هیپیسم و نیهیلیسم باکی نداشته و از مراحل عالی تمدن و انسانیت به مرحلۀ حیوانی سقوط کرده اند؛ روبرو شوم. و یا برعکس، زنانی که کرامت خود را فراموش کرده و برخلاف خوی و طبیعت خویش و برای جلب نظر چند ولگرد هوسران فاصله ای تا عریان شدن کامل ندارند؛ مخاطب این کتاب نیستند.
نسل عصیانگری که خود را از دیدن حقّ، کور و از شنیدن سخن حقّ، کر ساخته، و تصمیم خود را بر نشنیدن حقّ و نپذیرفتن پند، گرفته است، از این کتاب بهره نخواهد داشت. اگرچه دوست داشتم حقیقت بر همه روشن شود و کسی بی گدار به آب نزند و در آن روز پشیمانی نبرد:
«یَوْمَ یَعَضُّ الظّٰالِمُ عَلیٰ یَدَیْهِ، یَقُولُ یٰا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلاً»
«روزی که ستمگر دستهای خود را به ندامت می گزد و می گوید: ای کاش همراه پیامبر راهی برمی گزیدم» .
امام باقر (ع) می فرماید:
«هرکس در بندگی و اطاعت خدا، خود را به زحمت اندازد، ولی امام و پیشوائی از سوی خدا نداشته باشد، تلاشش بیهوده و خودش گمراه و سرگردان است، و خداوند از عبادت او بیزار است. و اگر در این حالت بمیرد، کافر و منافق از دنیا رفته است» .
تحصیل کرده های از خودراضی، که دانشنامه های خود را بالاتر از حقّ و حقیقت می پندارند و با تکیه بر تخصّص خویش و بدون توجه به دلائل و براهینی که گویای حقیقت است باسرعت به پیش می رانند؛ مخاطب این کتاب نیستند.
بلکه مخاطب ما در این کتاب آزاداندیشان منصفی هستند، که از شنیدن حقّ و پذیرفتن آن امتناع نمی ورزند و شجاعت آنرا دارند که در هر زمینه به تحقیق پرداخته، سرانجام حقّ را بپذیرند. و جرأت فکری آنرا دارند که چیزی را به عنوان اصل مسلّم نپذیرند بلکه به عنوان تحرّی حقیقت به تجزیه و تحلیل بپردازند. و شهامت آنرا دارند که اگر از چیزی بی اطلاع هستند، صرفا به همین دلیل به انکار آن برنخیزند.
این کتاب برای کسانی است که به دنبال فراگیری به حقیقت ارزشمند و والائی می نگرند و تلاش می کنند که در هر موضوعی پرده های جهالت را کنار زده، چهرۀ حقیقت را با اندیشۀ تیزبین خود بازشناسند.
ص:47
مخاطب ما اندیشمندانی هستند که به فکر و اندیشه ارج می نهند، و به برهان و استدلال محکم مؤمن می شوند و ایمان سطحی و تقلیدی را بر خود شایسته نمی بینند.
این کتاب برای چنین مردمی نوشته شده، و در پیرامون حادثه ای که به طور حتم وقوع خواهد یافت؛ نگارش یافته است، چه مردم همگی بخواهند یا گروهی سرسختی نشان دهند؛ بدون تردید واقع خواهد شد. زیرا او چون خورشید فروزان و مهر تابانی است که به هر خانه ای خواهد تابید و از هر روزنه ای خواهد درخشید اگرچه صاحب خانه بدان راضی نباشد. و هرگز تیرگیهای اندیشۀ جاهلان و یا تنگ نظری خفّاشان، از پرتوافکنیهای آن مانع نخواهد شد.
مردم باید امر محتومی را که از وقوعش گریزی نیست بازشناسند، و حادثۀ مسلّمی را که در حدوثش تردیدی نیست، از پیش بشناسند. که با تصدیق و تکذیب آنها واقعیّت تغییر نمی یابد. از این رهگذر باید آنرا با ابعاد گسترده اش فراگیرند که اگر باورکردنی است باور کنند و اگر قدرت تکذیب دارند از روی آگاهی تکذیب نمایند.
این کتاب:
-برای کاوشگری است که حقّ را در آن می یابد و پیروی می کند.
-برای پژوهشگری است که می اندیشد و در عواقب امور تدبّر می نماید.
عواقب امور را می سنجد و راه خود را برمی گزیند.
-برای پویندگان حقیقت و آزاداندیشان جهان از هر سرزمین و دین و آئین است.
کسی که وسعت قلب و سعۀ صدر ندارد تا حقیقت را در آن جای دهد و یا استعداد پذیرش و فهم حقیقت را ندارد، ما را به او نیازی نیست، زیرا در هیچ دورانی همۀ مردم، حقّ را نپذیرفتند. آنهمه سخنان حقّ در تورات و انجیل و قرآن، بر دل پیامبران عظیم الشّأن فرود آمد ولی همگان آنرا نپذیرفتند، بلکه گروهی به مبارزه با آن برخاستند و جان خویش را در این راه از دست دادند، درحالی که در آن کتب آسمانی چیزی جز سپاس و شکر مخلوق در برابر آنهمه نعمت و احسان خالق، مطرح نبود.
من این کتاب را می نویسم تا مردم را از واقعه ای آگاه سازم که همۀ مقدّماتش به وقوع پیوسته است، و آنچه در آستانۀ وقوعش باید انجام پذیرد، در شرف وقوع است. و نمی خواهم کسی را به زور قانع کنم، که هنوز هم در میان ما کسانی
ص:48
هستند که سفرهای فضائی را باور نکرده اند و پیاده شدن انسان را بر کرۀ ماه و مریخ چیزی جز هیاهوی خبرگزاریها نمی پندارند! .
پیش به سوی حوادث مسلّمی که بر منکران و باورداران همزمان روی خواهد داد. پیش به سوی واقعۀ محقّق الوقوعی که انکار منکران و تکذیب کافران را در آن اثری نخواهد بود.
هرگز در پذیرش عقیده ای تحمیل روا نیست که اعتقاد به چیزی از شناخت آن سرچشمه می گیرد نه از راه اجبار و نه از راه جهالت. برحذر باش که از چنین حادثۀ جهانی در غفلت نباشی.
راه را از چاه جدا می سازم و ظهور مصلح غیبی را که بی هیچ تردید ظاهر خواهد شد بازگو می کنم تا همگان از آگاهی کامل برخوردار باشند و راه خود را آگاهانه انتخاب کنند.
در برابر خوانندۀ گرامی بر خود وظیفه می دانم که آنچه می نویسم به دور از هر گونه تعصّب و هوای نفس بنویسم، و آنچه نقل می کنم از روی امانت نقل کنم، و آنچه شرح می دهم مطالب پیچیده ای را که نیازمند شرح است تشریح نمایم، و آنچه پاورقی می زنم و یا اظهارنظر می کنم آنچه باور دارم و در نظرم تردیدناپذیر است ابراز نمایم.
من به افکار خود آن چنان خوشبین نیستم که نظر خود را به دور از هر خطا پنداشته، همگان را از پذیرش آن ناگزیر بدانم، بلکه آنچه در این کتاب آورده ام از سرچشمۀ زلالی است که انکار منکران آنرا آسیبی نخواهد رسانید، ولی باور باورداران مرا خشنود خواهد ساخت که من متن اعتقاد قلبی و ایمان درونی ام را در اینجا به نمایش گذاشته ام و همگان را برای مطالعه و اندیشه و سرانجام پذیرش آن فرامی خوانم که خداوند میفرماید:
«ای کسانی که ایمان آورده اید! بر شما باد نفسهای خودتان، گمراهی گمراهان شما را آسیب نمی رساند، اگر شما هدایت یافته باشید» .
در گذشته مردم پیامبران را تکذیب کرده اند، و خدا و فرشتگان را انکار نموده اند و روز رستاخیز را به استهزاء گرفته اند؛ آن روزی که خداوند منّان با بکارگیری الفاظ و حروف تأکید همچون حروف جواب، انّ، لام و نون، به حقیقت و حتمیت آن سوگند یاد کرده و می فرماید:
ص:49
«وَ یَسْتَنْبِئُونَکَ: أَ حَقٌّ هُوَ؟ . قُلْ: إِی وَ رَبِّی إِنَّهُ لَحَقٌّ، وَ مٰا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ»
«از تو می پرسند: آیا به راستی آن حقّ است؟ بگو: آری، به پروردگارم سوگند، که آن حقّ است و شما هرگز راه فراری ندارید» .
در عین حال، منکرین معاد و قیامت، بسیار و معتقدین به آن اندکند.
بنابراین وقتی بیشتر مردم گفتار خداوند را تکذیب می نمایند، نپذیرفتن سخنان من نیز، دلیل بی اعتباری آنان و بی احترامی و اسائه ادب به من نیست. زیرا انسان به طبیعت حال در مسائل مربوط به ماوراء طبیعت زود قضاوت می کند. بسیار مشاهده می شود افرادی که از درک مسائل بسیار ساده ناتوان هستند، در مسائل بسیار پیچیدۀ جهان متافیزیک اظهارنظر می کنند و به انکار و تکذیب برمی خیزند. حتّی به خود اجازه می دهند که در شگفتیهای جهان آفرینش فلسفه بافی نمایند.
بسیار دیده می شود که افراد مکتب نرفته و یا کم سواد، که از درک فرمول یک مولکول آب ناتوان هستند، به خود اجازه می دهند که در مسائل ماوراء طبیعت به نقض و ابرام پرداخته، در مورد آفریدگار جهان هستی به تجزیه و تحلیل پردازند.
چه گویم در مورد جامعه ای که، کسی را روشنفکر می پندارند که به اعتقادات دینی پشت پا بزند و میراث نیاکان خود را به دور اندازد و به دنبال غرائز حیوانی آزادانه گام بردارد! .
ای گروه روشنفکران! که از تاریخ خود بیگانه اید، و از راه نیاکان خود منحرف شده اید، و به عقاید دینی خود پشت پا زده اید، و بحث از «مصلح غیبی» را افسانه می انگارید، این کتاب را برای شما نوشتم، تا حجّت بر شما تمام شود و با دیدن نشانه های حقیقت، از کبر و نخوت پائین آمده، در برابر حقیقت خضوع نمائید.
من راضی نیستم که حتّی یک تن از برادران انسانی من در عهد جاهلیت مرده باشد.
بلکه می خواهم همۀ انسانها بدانند که حضرت مهدی (عج) در پاسخ یکی از سفیران خود که در مورد منکران آن حضرت پرسیده بود، چه نوشته اند؟ امام علیه السّلام در پاسخ او چنین نوشت:
- «کسی که مرا انکار نماید، از من نیست، راه او راه فرزند حضرت نوح علیه السّلام است» .
آیا کسی راضی می شود که از راه پسر نوح پیروی کند و سرانجام از روی
ص:50
لجاجت طعمۀ امواج خروشان دریا شود و غرق گردد؟ ! .
نه هرگز، انقلاب شکوهمند آن انقلابگر پیروز در آستانۀ وقوع است. . . و بدیهی است که کسی را یارای مقاومت در برابر آن نیست. مگر کسی می تواند در برابر امواج کوه پیکر دریا بایستد؟ مگر کسی می تواند در برابر حوادثی چون طوفان، تندباد، زلزله و نظائر آنها بایستد؟ و کسی نمی تواند در یک لحظه در دو مسیر حرکت کند، لذا کسی که از هوای نفسش پیروی می کند از مسیر حق جدا می شود و هرکس که به ندای عقلش گوش فرا می دهد در برابر حق تسلیم خواهد شد.
ظهور و قیام حضرت مهدی (عج) همچون مرگ است که خواه ناخواه برای همگان پیش خواهد آمد. کسی که مرگ را باور کند با آن روبرو خواهد شد و کسی که مرگ را تکذیب و برای دیگران بداند و خود را در این جهان جاودانه پندارد بازهم با آن مواجه خواهد شد. ظهور مهدی (عج) نیز بدون شکّ و تردید به وقوع خواهد پیوست. هرکس می خواهد باور کند و هرکس می خواهد تکذیب نماید.
امام صادق (ع) می فرماید:
- «اگر یکی از شما دو جان داشت، می توانست با یکی از آنها تجربه اندوخته، با دیگری زندگی جدّی نماید. ولی برای هیچکس جز یک جان وجود ندارد، هنگامی که از دستش رفت، راه توبه بسته می شود. از این رهگذر هنگامی که کسی به نام ما به سراغ شما می آید خوب بیندیشید که برای چه شما را دعوت می کند؟ و در چه راهی گام برداشته، خروج می نمائید؟» .
طبق فرمودۀ امام علیه السّلام، بر همۀ ما لازمست که در مورد این تنها سرمایۀ خودآگاهانه مراقب باشیم.
گاهی اعتراض کرده می گویند: این عقیدۀ کهنه و باستانی چیست که بر مردم روشنفکر عصر مشعشع طلائی عرضه می دارید؟ !
در پاسخ باید بگویم: آری این عقیده باستانی و باسابقه است و چهارده قرن از آن می گذرد، ولی عقیده ایست که با گذشت زمان هرگز کهنه و فرسوده نمی شود، زیرا که ریشه دار بودن و قدمت یک عقیده برهانی بر بطلان آن نیست و بر انسان مؤمن به حقّ است که عقیدۀ حقّ را با جرأت تمام بگوید، اگرچه یار و یاورش کم باشد.
چنانکه رسول اکرم (ص) در مقام ترسیم کمی اهل حقّ در میان اهل باطل می فرماید:
ص:51
- «مثل آنها در میان امّت من، مثل یک تار موی سفید در بدن گاوی سیاه در یک شب یلدا است» .
باید خدا را بسیار سپاس بگویم که به من این توفیق را داده که در این زمان که اهل باطل قوّت و شوکت دارند می توانم مطلب حقّی را بیان کنم.
اعتقاد به ظهور حضرت مهدی (عج) از ضروریات مذهب است و روایات حضرت مهدی از طریق شیعه و سنی به حدّ تواتر رسیده است.
اعتقاد به ظهور یک مصلح غیبی که در آخر الزّمان ظهور کرده، بر جنایتها و خیانتهای انسانها خاتمه خواهد داد؛ اختصاص به اسلام ندارد، بلکه از نظر یهود و مسیحیّت نیز قطعی است. جالبتر اینکه در میان همۀ طوائف یهود و همۀ شاخه های مسیحیت این اعتقاد قطعی و مسلّم است و در میان فرقه های مختلف یهود و نصاری، در این مسئله اختلاف نیست.
همۀ پیامبران و سفیران الهی به عنوان جزئی از رسالت خود به مردم وعده داده اند که در آخر الزّمان یک مصلح غیبی ظهور خواهد کرد، و جهان را پر از عدل و داد خواهد نمود. آنگاه زمان او را توصیف کرده اند، و نشانه هایش را برشمرده اند.
هرگاه پیامبری از این جهان رخت بربسته، پیامبر دیگری آمده، او نیز چون پیامبر پیشین از ظهور مصلح غیبی در آخر الزّمان سخن گفته است.
تحقّق یافتن علائم آخر الزّمان یکی بعد از دیگری در هر برهه ای از زمان، موجب می شود که انسان عقل خود را به کار اندازد و در مورد این خبرهای غیبی که هزاران سال پیش توسّط سفیران الهی وعده داده شده تفکّر کند.
تاکنون تعدادی از این نشانه ها تحقّق یافته و در عصر ما نیز این نشانه ها در حال تحقّق یافتن است. و دقیقا طبق وعده های انبیاء تحقّق می یابد. روی این بیان این خود یک دلیل عقلی است بر حقّانیت مسئله، زیرا صدها نشانه از نشانه های آخر الزّمان به عنوان مقدّمۀ ظهور حضرت ولیّ عصر (عج) و نشانۀ حقّانیت این اعتقاد توسّط رسول اکرم (ص) و پیامبران پیشین گفته شده و امروز تحقّق تعدادی از آنها را با چشم خود می بینیم که موبه مو طبق وعده تحقّق می یابد-چنانکه در فصلهای مختلف کتاب قسمتی از آنها را شرح خواهیم داد-هزاران روایات در مورد وجود، غیبت و نشانه های عصر ظهورش به ما رسیده که در آن روایات صدها نشانه برای عصر ظهور بیان شده و ما در عمر محدود خود گواه تحقّق یافتن تعدادی از آنها می باشیم و می توانیم برای اثبات مسئله مهدویت از همین طریق استدلال کنیم که یک دلیل
ص:52
قطعی عقلی است و اگر کسی آنرا ردّ کند صرفا به دلیل دشمنی با معارف آسمانی است که گروهی از مردمان عصر ما تصمیم گرفته اند هر مطلبی را به عنوان مطالب معنوی و الهی بشنوند به همین دلیل رد کنند و زیربار نروند! .
تحقّق این علامتها یکی پس از دیگری خود دلیل قاطعی است بر حقّانیت پیامبرانی که این نشانه ها را به استناد پیک وحی به امت خود بازگو کرده اند، و انکار منکران پس از روشن شدن اینکه صرفا به دلیل دشمنی با وحی است ضرری به اصل قضیّه نمی رساند. ما معتقدیم هرکسی حقّ دارد به هنگام شنیدن هر مطلبی با دیدۀ تردید بنگرد و دلایل وجودی هر موضوعی را بااحتیاط تجزیه و تحلیل نماید تا حقّ بودن آنرا از روی منطق عقل نفی یا اثبات کند، ولی کسی حقّ ندارد که هرکجا اسم وحی به میان آمد بی درنگ به انکار آن برخیزد که منطق عقل چنین شیوه ای را نمی پذیرد.
نویدهای مصلح غیبی از زبان پیامبران اولو العزم به ما رسیده است و حداقل 60 قرن (6000 سال) این نویدها دست به دست هم گشته و امروز به دست ما رسیده است. سالم ماندن این نویدها در طول قرون متمادی بر اهمیّت موضوع افزوده و مسئله را برای ما قطعی تر نموده است.
از امّتهای پیشین باید نهایت تشکر را نمود که در طول زمان و کشاکش روزگار این نویدها را برای ما حفظ کرده اند و در نقل آن نهایت امانت را رعایت نموده اند. اگرچه ناقلان این نویدها در مقطع تاریخی خود نتوانسته اند آنها را شرح کنند ولی همین که بدون دخل و تصرّف برای ما نقل کرده اند موجب نهایت سپاس و تشکّر است.
ولی به دلیل نارسائی وسائل تحقیق در گذشته، گاهی در تطبیق این نویدها با حوادث جاری آن زمان دچار اشتباه شده اند و گاهی مسائل منطبق را نتوانستند ابراز کنند بلکه ناگزیر از مخفی کاری شده اند. از این رهگذر لازم دیدم که در این عصر شکوفائی دانش و فراوانی ابزار تحقیق، این نشانه ها را یکبار دیگر مورد تحقیق و تحلیل قرار دهم و نهایت امانت را در نقل و تطبیق آنها رعایت نمایم.
در اینجا لازم می دانم اعجاب خود را از فهم عمیق و محافظت دقیق علمای امامیّه ابراز نمایم که بیش از هر طائفۀ دیگر مسائل مربوط به حضرت مهدی (عج) را درک نموده، در حفظ آن کوشیده اند و دقیقتر از هر ملّتی غوامض و مسائل را حلّ کرده اند.
ص:53
اگرچه قطعیّت اعتقاد به حضرت مهدی (عج) میان شیعه و سنّی فرق نمی کند، ولی آنها این افتخار را داشته اند که آنرا در قرنهای متمادی شعار خود قرار داده اند و به همین دلیل از طرف زمامداران ستمگر همواره مورد ایذاء و اذیّت قرار گرفته اند. و از طرف نادانها ریشخندها و استهزاءهای فراوانی را تحمل کرده اند. زیرا آنها بیش از هر مذهب دیگر در مقام دفاع از این عقیدۀ استوار اسلامی جانبازی و فداکاری از خود نشان داده اند. و این افتخار را داشته اند که این مصلح غیبی آخرین پیشوای آنها و دوازدهمین امام، از امامهای معصوم آنهاست.
مشیّت الهی بر آن تعلّق گرفت که موعود امّتها و توده ها را دوازدهمین خورشید فروزان از پیشوایان معصوم این امّت قرار دهد از این رهگذر آن مهر تابان و قبلۀ خوبان بیش از هر ملّت دیگر با شیعیان امامیّه مربوط می شود و به همین دلیل آنها بیش از هر آئین دیگر در سنگر دفاع از حریم آن حضرت وفادار مانده اند و تیرهای حوادث را به جان خریده اند.
علمای امامیّه بیش از هر ملت دیگر در گردآوری احادیث حضرت مهدی (عج) از زبان رسول اکرم (ص) و دیگر پیشوایان معصوم تلاش کرده اند. زیرا با مبانی عقیدتی آنها بیش از همۀ طوائف ارتباط دارد. از این رهگذر در میان همۀ مذاهب بیش از همه با این عقیده شناخته شده اند، و در تدوین و تألیف احادیث مهدی کوشیده اند. و اعتقاد به ظهور حضرت مهدی، به عنوان یکی از بارزترین و استوارترین عقیده و شعار مذهبی آنها درآمده است. آنها نخواسته اند از کسانی باشند که به بعضی از کتاب ایمان آورده به بعضی دیگر کفر می ورزند.
ما در این کتاب هرگز با مخالفان احادیث حضرت مهدی (عج) بحث جدلی نخواهیم کرد که جدل در مسائل اعتقادی موجب اختلاف کلمه، تضعیف امّت و تحقیر دیگران است که ما آنرا زشت می دانیم. بلکه بدون اهانت به شخصی در یک صراط مستقیم گام سپرده، زنده و موجود بودن حضرت مهدی (عج) را با براهین استوار و دلایل روشن اثبات خواهیم کرد. و به روشنی ثابت خواهیم نمود که همۀ ادیان ظهور حضرت مهدی را نوید داده، اگرچه برخی از افراد منسوب به آن دین در مقام تردید برآیند، و عقل آنرا می پذیرد اگرچه برخی از بیماردلان به انکارش برخیزند.
در این کتاب روایات فراوانی یافت می شود که گذشت زمان آنها را معنی کرده است و ما تفسیر صحیح آنها را آورده ایم که برخی از آنها در گذشته قابل فهم نبود و از این رهگذر برخی از پیشینیان آنها را خرافه و افسانه شمرده بودند و امروز با
ص:54
تفسیر صحیح آنها صحّت و استواری آنها روشن شده است، که این حقایق به زمان ما مربوط می شود و به زبان ما گفته شده است و در گذشته قابل فهم نبود و حتّی در ردیف مسائل غیرممکن به حساب می آمد که گذشت زمان آنها را ممکن ساخت.
امّا کسانی که اعتقاد به ظهور مهدی (عج) را بر شیعه عیب می گیرند، ما بر آنها ایراد نمی گیریم، جز همان ایرادی را که بر احبار یهود گرفته می شود که آنها تمام اوصاف حضرت رسول (ص) را در کتابهای خود خوانده بودند و او را همچون فرزندان خود می شناختند، و سالها انتظار ظهورش را می کشیدند، هنگامی که مبعوث شد به او کفر ورزیدند، زیرا از میان عرب برانگیخته شد و آنها آرزو می کردند که از میان بنی اسرائیل برانگیخته شود.
اعتراض کنندگان در مسئله مهدی موعود، هنگامی از ما راضی می شوند که ما وجود مقدّس حضرت مهدی (عج) را بدون اوصاف: «قرشی» ، «هاشمی» ، «فاطمی» ، «علوی» ، «حسینی» مطرح کنیم، ولی چه کنیم که رسول اکرم (ص) که سخنی بدون تکیه بر منطق وحی نمی گوید، او را با این اوصاف معرّفی نموده است که در روایات شیعه و سنّی به تواتر آمده است:
«اگر از دنیا جز یک روز باقی نماند، خداوند آن روز را به قدری طولانی می گرداند که در آن مردی را از اهل بیت من برمی انگیزد که نام او همنام با منست، زمین را پر از عدل و داد می کند، آنچنانکه پر از ظلم و ستم شده است» .
روی این بیان ظهور حضرت مهدی (عج) از نشانه های نبوّت است. و من به همین دلیل اقدام به نگارش این کتاب نمودم، که بسیاری از علائم ظهورش تحقّق یافته است و بحث از آن خود دلیل حقّانیت رسول اکرم (ص) است که هزار و چهارصد سال پیش اینها را پیشگوئی فرموده است.
با توجّه به نکات یادشده هرگز نمی توان شیعه را به جرم استقامت در عقیده و استواری در ایمان به ظهور حضرت مهدی (عج) سرزنش نمود، بلکه باید این ثبات و پایداری را ستود که در برابر امواج خروشان بی دینی و فشار شدید زمامداران و استهزاء زشت مخالفان، این چنین ثابت و پابرجا بر عقیدۀ خود استوار مانده اند. چنانکه رسول اکرم (ص) این پایداری را ستوده و فرموده است:
«. . . آنها به سیاهی بر سفیدی ایمان آورده اند» .
ص:55
یعنی: به احادیث رسیده از معصومین که در کتابها تدوین شده و آنها راهی جز از طریق مرکّب بر صفحۀ کاغذ ندارند، ایمان آورده اند.
اینجاست که شیعیان باید با امیر مؤمنان (ع) همصدا شده بگویند:
«هر صاحب مغز، عاقل نیست، هر صاحب گوش، شنوا نیست، و هر صاحب دیده، بینا نیست» .
مشیّت خداوند تبارک و تعالی تابع اراده و امیال مردم نیست و هرگز پدید آمدن پدیده ای با مشورت قبلی مردم انجام نمی پذیرد، حتّی ساده ترین حوادث جوّی چون سرما و گرما و باد و باران نیز بدون مشورت مردم و صرفا به مشیّت حضرت پروردگار انجام می پذیرد، تا کسی ادّعای ربوبیت نکند و دعوی علم غیب نتواند، وگرنه مردم ساده لوح آنها را اختیاردار جهان شناخته، از پروردگار خود بیگانه می شدند و سخنان پوچ فضانورد روسی را باور می کردند که با چند متر هوا پریدن به انکار صانع پرداخته، اعلام داشت: «من آسمان را زیرورو کردم، از خدا و فرشته نشانی نیافتم» ! ! !
این فضانورد روسی با سفر فضائی چند هزار میلی خود که از همسایۀ دیوار به دیوار زمین (ماه) دیداری تازه کرده، به انکار صانع برخاسته، نظام شگرف و کرات شگفت جهان را نادیده می گیرد، این جهان پهناور را که صدها میلیون کهکشان را در نقاط دوردست که برخی از آنها میلیونها سال نوری از ما فاصله دارد، دربرگرفته، به هیچ می انگارد، و با گردش به دور کرۀ ماه، فضا را تسخیرشده می پندارد.
او خود را به فراموشی می زند تا فراموش کند که چه کسی این جهان بیکران را با این نظام بدیع و اسلوب عجیب آفریده است؟ چه کسی این نیروی جاذبه و دافعه را پدید آورده است؟ چه کسی میان نیروی جاذبه و گریز از مرکز تعادل شگرف برقرار نموده است؟ و. . .
او که برای یافتن راهی به سوی همسایۀ دیواربه دیواری زمین میلیاردها دلار خرج نموده، تا بتواند جاذبۀ زمین را بشکند و از اشعّه های خطرناک خورشید خودش را حفظ کند تا از کرۀ ماه دیداری به عمل آورد، چگونه غفلت می کند که این، تازه یکی از اسرار جهان هستی است که تا حدی بر او کشف می شود ولی هم اکنون هزاران هزار راز پیچیده هست که تاکنون دانش بشری از درک آن فرومانده است. او چگونه به خود اجازه می دهد که پدیدآورندۀ این نظام و آفرینندۀ این جهان را به صرف اینکه در
ص:56
میان دو کرۀ زمین و ماه خودنمائی نکرده، انکار نماید! .
او نمی فهمد که آفریدگار این جهان، در گوشه ای از این جهان نگنجد و در دل زمان جای نمی گیرد، و زمان و مکان او را احاطه نمی کند.
او آفریدگاری است که زمین و زمان را آفریده، و آنچه در این جهان تصوّر شود از وجود اقدس او سرچشمه گرفته است. او دیگر در محدودۀ زمان و مکان محدود نمی شود و در دل آفریدۀ خود نمی گنجد.
فضانورد بی فرهنگ روسی اگر انتظار دارد که با دیدۀ سر او را مشاهده کند، او را نشناخته است.
خداوندی که پدیدآورندۀ این جهان است اگر طبق آرزوی آن فضانورد با دیدۀ سر دیده شود، دیگر به درد خدائی نمی خورد و باید به دنبال خداوند دیگری باشیم که زمان و مکان را بر او راهی نباشد. باید در جستجوی خداوندی باشیم که او را شبیه و نظیر در جهان خلقت نباشد. برتر از هر موجودی در جهان و والاتر از فهم انس و جان باشد.
خداوندی که پدیدآورندۀ این جهان، و آفرینندۀ مخترعان این سفینه هاست، هرگز در مردمک دیدۀ یک فضانورد نخواهد گنجید:
«دیدگان او را درک نکند، ولی او دیده ها را درک می کند، که او لطیف و خبیر است» .
امّا در مورد کسانی که می خواهند با امامان معصوم ما از نزدیک آشنا شوند، و سخنان گهربار آنها را ارزیابی کنند، آنها را توصیه می کنم که روایات مربوط به حضرت مهدی (عج) را مورد مطالعه و بررسی قرار دهند. در این احادیث-که قسمتی از آنها را در این کتاب می خوانید-تمدن امروز ما موبه مو توصیف شده است، و همۀ شئون زندگی ما آنچنان تشریح شده که عقل انسان مبهوت می شود، در آن احادیث ابزار جنگی، وسائل ارتباط جمعی، وضع خانه و تجارتخانه و دیگر ابعاد زندگی ما آنچنان دقیق ترسیم شده، که گوئی امامان اهل بیت علیهم السّلام در میان ما زندگی کرده اند و بعد از آن، آن تعبیرهای اعجازانگیز را بیان فرموده اند. این سخنان غیب گوئی، حدس و تخمین نیست، بلکه سخنان پرارجی است که از رسول اکرم (ص) آموخته اند. و پیامبر گرامی اسلام آنها را از پیک وحی فراگرفته است.
ص:57
در میان این احادیث اعجاب انگیز، مطالبی هست که در گذشته قابل فهم نبود، بلکه گاهی مستهجن شمرده می شد ولی امروز از حقایق تردیدناپذیر علمی محسوب می شود. ما امروز با هواپیما مسافتهای دور و درازی را در مدتی کوتاه سیر می کنیم و نزدیک شدن راهها را با چشم خود می بینیم. ما امروز با به کار گرفتن تلفن از شرق دنیا با غرب دنیا سخن می گوئیم و صدای انسانی دیگر را از آن سوی دنیا می شنویم. امروزه به وسیلۀ تلویزیون در شرقی ترین نقطۀ دنیا، در کنج خانه نشسته، در صفحۀ تلویزیون کسی را مشاهده می کنیم که در غربی ترین نقطۀ جهان در حال اجرای برنامه است. امروزه گام نهادن برفراز کرۀ ماه امری عادی شمرده می شود، ولی فرعون آنروز نتوانست خدای موسی را درک کند و درصدد برآمد که وسیله ای ساخته چند متر بالاتر برود، شاید خدای موسی را یافته با او به کارزار پردازد.
موسی هرچه می گفت، راست می گفت، ولی فرعون با دیدن آن آیات بیّنات او را درک نمی کرد، درحالیکه با مراجعه به عقل می بایست دریابد که هرگز انسان قدرت آن را ندارد که به چیزی بگوید: «موجود شو» و آن نیز بی درنگ موجود شود! ولی فرعون اژدها شدن عصا را به چشم خود دید و درک نکرد و به انکار خدا برخاست! .
امروز نیز دانشمندان علیرغم پیشرفت سریع و روزافزون دانش از حلّ ساده ترین مشکلات سیاسی ناتوان هستند و جهان در آتش جنگ و تبعیضات نژادی می سوزد ولی مراکز علمی جهان به جای خاتمه دادن به این گرفتاریها، با آفریدگار جهان تصفیۀ حساب می کنند! . چگونه است که پیش از حلّ مشکلات روی زمین به حلّ مشکلات آسمانها پرداخته اند و انکار صانع را نخستین گام حل مشکل یافته اند؟ ! .
چگونه است که انسان مغرور امروزی خود را محور و معیار عدل آسمانها قرار داده در صورتیکه هنوز نتوانسته محور عدل کرۀ خاکی باشد؟ ! .
و ما چرا حقایق را دور انداخته با فرضیه های بی اساس آنها خود را دلشاد ساخته ایم؟ ! و با اینهمه ادّعا و بلندپروازی در درۀ پول پرستی، شهوت پرستی، و هواپرستی سقوط کرده ایم؟ ! .
اگر واقعا دانش، انسان را به این جهالت و ضلالت سوق دهد، چه دانش زشتی هست؟ ! ! و اگر بینش و فرهنگ، انسان را به این انحطاط اخلاقی و فرهنگی سوق دهد، چه فرهنگ پست و بیماری هست؟ ! !
ص:58
خیال نمی کنم انسان پاک سرشتی زیر این آسمان پیدا شود که از این دانش و فرهنگ بیمارگونه بیزار نباشد و نخواهد که در جستجوی یک مصلح غیبی و نجات بخش آسمانی گام بردارد. بلکه هر صاحب فطرت سالم، براساس نهاد پاک خود چشم به راه نجات بخشی است که سمبل عطوفت و مرحمت بر ستمکشان و تازیانۀ عذاب بر ستمگران باشد، و خود نمونۀ بارز عدل و داد در جهان باشد.
از این رهگذر در این کتاب از مرز اعتقادی خود بیرون رفته، این مسئله را در میان تمام ادیان آسمانی مورد مطالعه قرار دادیم و از همه پرچمداران عدل و آزادی و مشعلداران استیفای حقوق انسانی بهره جستیم، و این کتاب را برای صاحبان وجدان آزاد در سراسر گیتی به نگارش درآوردیم:
یهودی، از همۀ فرقه هایش، در انتظار ظهور مسیح موعود است که عدالت واقعی را در آخر الزّمان در سرتاسر جهان برقرار نماید.
مسیحی، از همۀ گروههایش، در انتظار بازگشت مسیح پاک است که شالودۀ عدالت را در آخر الزّمان در پهنۀ گیتی استوار سازد.
مسلمان، از همۀ مذاهب مختلفش در انتظار ظهور حضرت مهدی (عج) و بازگشت حضرت عیسی مسیح (ع) است، که حکومت عدل واقعی را در آخر الزّمان در سراسر جهان از کران تا کران بنیان نهند.
ازاین رو، پیروان همۀ ادیان آسمانی در انتظار حکومت عدل الهی در آخر الزّمان می باشند، و والاترین ارزشها را برای این حکومت قائل هستند. و پیروان هر آئینی از عمق تعالیم عالیۀ آئین خود، نشانه های ظهور آن حکومت عادلانه را دریافت نموده اند و در انتظار تحقّق آن نشانه ها ثانیه شماری می کنند. . . و این مطلبی است که ما در این کتاب درصدد شرح و بسط و توضیح و تفسیر آن هستیم.
از پیروان ادیان که بگذریم، کسی جز عنودهای لجاجت باز مسخره گوی نمی ماند که ارزش بحث را ندارند. ولی آنها نیز اعتراف دارند که این جهان با این رژیمهای موجود و نظامهای حاکم قابل دوام نیست و باید حکومتهای فعلی در روش خود تجدیدنظر کرده، به جای تسلیحات نظامی و اختلافات جغرافیائی، به سوی حکومت واحد جهانی براساس عدالت و آزادی گام بردارند.
از این رهگذر آنها نیز مخاطب کتاب ما می باشند که ما نوید آن حکومت واحد جهانی را همراه با نشانه های فراوانی که قسمتی از آنها تحقّق یافته، و قسمتی دیگر در شرف وقوع است، تقدیم می داریم و نوید تأسیس آن حکومت را با تمام
ص:59
ویژگیهایش در آینده ای نه چندان دور، عرضه می نمائیم.
اگر گفته شود: «چرا حضرت مهدی (عج) در صحنۀ حوادث ظاهر نمی شود و نهضت جهانی خود را آغاز نمی کند، در حالیکه او زنده و موجود است و برای این قیام شکوهمند جهانی آماده و موعود است؟ !» .
در پاسخ می گوئیم: خداوند برای هرچیزی حدودی تعیین نموده است و آنچه مقتضای حکمتش ایجاب کند؛ عملی خواهد ساخت. او هرگز از فوت فرصت نمی هراسد تا عجله و شتاب نماید. اگر قرار بود که کارهای خدا به خواست مردم باشد همۀ نظامها به هم می خورد و می بایست برای خواست گروهی حساب و کتاب و قیامت پیش از موعد آن آغاز گردد، و خورشید برای خواست مسافری که سرمای سوزان بیابان هلاکش می کند، پیش از وقت طلوع کند و باران به جهت خواست کشاورزی که زراعتش تباه می شود، پیش از موعد مقرر ببارد، و! . . و خدا را هزاران شریک و مشاور به وجود آید! .
بدیهی است که شروط و حکمتهائی که برای ظهور حضرت مهدی (عج) مقرّر شده هنوز به حدّ کمال نرسیده است و علایم و نشانه هائی که خداوند به زبان پیامبرانش وعده داده به پایان نرسیده است. و هرگز بنا نیست که کارهای خدا به دلخواه مردم و مطابق میل آنها انجام پذیرد. اگر قرار باشد چنین پرسشهائی مطرح شود، یکی می پرسد: چرا عیسی پیش از محمّد (ص) برانگیخته شد؟ چرا کیفر و پاداش مردم در این دنیا انجام نمی پذیرد؟ چرا و چرا؟
قرآن کریم می فرماید:
«کسی که امید لقای خدا را داشته باشد، اجل خدا فراخواهد رسید» .
و می فرماید:
«پیامبران دیگری را نیز پیش از توبه باد مسخره گرفتند، استهزاء کننده ها را آنچه استهزاء می کردند فراگرفت» .
گاهی معترضان گامی فراتر نهاده می پرسند: «اصولا چرا حضرت مهدی (عج) غائب شده؟ ! و از امام غائب چگونه استفاده می شود؟ !» .
ص:60
در صورتی که گوینده خود می داند که همۀ انقلابگران و اصلاحگران پیش از آغاز نهضت خود، مدّتی از دیده ها به دور مانده مقدّمات نهضت خود را فراهم ساخته اند.
این در مورد انقلابگرانی است که در محدودۀ کوچکی از یک گوشۀ جهان گام اصلاحی بردارند، کجا رسد به اصلاحگری که برنامه ای برای سراسر جهان دارد و می خواهد جهان پهناوری را از کران تا کران تحت پوشش برنامۀ اصلاحی خود درآورد؟ و می خواهد در برابر مدرنترین سلاحهای روز از موشک گرفته تا بمبهای اتمی و ئیدروژنی قیام کند و روی درروی آنها بایستد؟ ! البتّه با این تفاوت که ظهور او و برنامه های اصلاحی او به فرمان حضرت پروردگار است که او می تواند در یک لحظه مقدمات ظهور را فراهم نماید.
امّا در مورد پوشیده بودن او از دیده ها، اضافه می کنیم که پوشیده بودن او از دیدگان ما، به این معنی نیست که از دیدۀ خواصّ دوستانش هم پوشیده باشد، چنانکه از دیدگان متصدیان خدمت او نیز پوشیده نمی باشد و آنها که از آزموده های الهی و حافظ امانت و اسرار خدائی هستند همواره در محضر مقدّس آن کعبۀ مقصود و قبلۀ موعود می باشند.
همه باید ویژگیهای این تنها رهبر و یکتا مصلح را بخوانند و بدانند:
-شخص متدیّن، به عنوان یک مبنای عقیدتی بنیادی روشن و آشکار.
-شخص منکر، به عنوان یک داستان شیرین و شیوا و زیبای آسمانی.
-شخص بی هدف و بی مسلک، به عنوان یک داستان علمی، که دانستن آن بهتر از ندانستن است.
و من این کتاب را خطاب به هر سه گروه نوشتم که آنها نیز فشردۀ مطالعات مرا بخوانند و حجّت بر همه شان تمام شود، چنانکه بر من تمام شده است.
یک بار دیگر به صراحت اعلام می کنم که من در این کتاب از یک شخص خیالی و یا قهرمان داستان عادی سخن نمی گویم، بلکه از یک مرد آسمانی که به امر مدبّر جهان هستی، آمادۀ اصلاحی بزرگ و انقلابی شکوهمند در سطح گیتی است، سخن می گویم که پذیرش و انکار خواننده ذرّه ای از شکوه و عظمت قضیّه را نمی کاهد.
شب پره گر وصل آفتاب نخواهد رونق بازار آفتاب نکاهد
تاریخ داستانهای فراوانی را به یاد دارد که مردم در برابر رویدادهای آسمانی
ص:61
سرسختی نشان دادند ولی سرسختی آنها مشکلی را حلّ نکرد و حادثه ای را بازنگردانید:
سرسختی قوم نوح، از بروز طوفان جلوگیری نکرد بلکه مشیّت خدا انجام یافت. و حتّی لجاجت پسرش او را نجات نداد و علیرغم پناه بردنش به قلّۀ کوه او را در کام طوفان فرو برد.
لجاجت قوم حضرت لوط آنها را از عذاب آسمانی رهائی نبخشید، بلکه شهرهایشان زیرورو شد و همگی در کام زمین فرورفتند. لجاجت فرعون و فرعونیان آنها را از خشم الهی نجات نداد و همگی در کام امواج رود نیل جان سپردند.
ولی ارادۀ خدا قهرمان توحید ابراهیم خلیل را در میان شعله های آتش حفظ کرد و آتش نمرودیان نتوانست ذرّه ای از ایمان ابراهیم را در میان شعله های خود بسوزاند.
امروز نیز در برابر لجاجت منکران با حضرت صاحب الزّمان (عج) همصدا شده، پاسخ آن حضرت به وسیلۀ یکی از سفیرانش را به گوش منکران زمزمه می کنیم:
«امر خدا را تعقّل نمی کنید و از اولیاء او نمی پذیرید، او را حکمت بالغه ایست که تحقّق خواهد یافت، ولی هشدار بیم دهندگان جاهلان را کفایت نمی کند» .
ما خوشوقت و دلشادیم که به او ایمان داریم، اگرچه همۀ جهانیان به او کافر شوند! و از سخن او پیروی می کنیم که سخن او را همسنگ قرآن می دانیم، او خود می فرماید:
«خدا با ماست، ما دیگر نیازی به غیر او نداریم. حقّ با ماست، تخلّف متخلّفان ما را به وحشت نمی اندازد» .
آنها یک سلسله امور حتمیّه است که بخواهیم و نخواهیم تحقّق خواهد یافت و هیچ نیازی به ایمان و اعتقاد ما ندارد. آنها همچون سرما و گرماست که چون وقتش فرارسد واقع می شود و از ارادۀ احدی جز خالق طبیعت پیروی نمی کند.
در محضر امام باقر (ع) گفته شد: آیا در امور حتمیّه نیز ممکن است برای خدا «بدا» حاصل شود؟ . فرمود: آری. گفته شد: می ترسیم که در مورد ظهور قائم آل محمّد (ص) نیز بدا حاصل شود! . فرمود: نه، ظهور قائم از «میعاد» است.
ص:62
یعنی ظهور قائم از وعده های حتمی پروردگار است که خداوند در وعده هایش تخلّف نمی ورزد. امام علیه السّلام به آیۀ شریفه اشاره می کند که می فرماید:
«إِنَّ اللّٰهَ لاٰ یُخْلِفُ الْمِیعٰادَ»
«خدا هرگز در وعده های خود خلف نمی کند» .
ما در این کتاب از یک قضاء مبرم و حتمی سخن می گوئیم که بدون تردید واقع خواهد شد، و از حرکتی سخن می گوئیم که بی شک تحقّق خواهد یافت، و از یک سلسله رویدادها سخن می گوئیم که بی تردید روی خواهد داد.
آری ظهور مهدی (عج) از امور حتمیّه ایست که لجاجت و غفلت و روی درروئی و دیگر واکنشهای ما حتّی یک روز هم آنرا به تأخیر نخواهد انداخت. او خورشید فروزانی است که بر سرتاسر گیتی خواهد تابید و سرسختی خفّاشان از پرتوافکنی او مانع نخواهد شد.
من نمی دانم که انسان با عقل ناقص خود چگونه درصدد تغییر و تبدیل حوادث و رویدادهائی برمی آید که یارای تأثیر گذاشتن بر آنها را ندارد.
هنگامی که امواج کوه پیکر تاریکی فضای زندگی را تیره و تار سازد، مگر انسان را یارای آن هست که در برابر هجوم امواج تاریکی مقاومت نماید.
این عقل که پرارج ترین عنصر انسانی است و او را از دیگر جانداران جدا می سازد، بعد از آنکه در مغز انسانی قرار گرفت و او را در سرلوحۀ جهان آفرینش قرار داد، نخستین اقدامی که انجام داد، به انکار آفریدگار خود برخاست، و نخستین اندیشه ای که بر مغز او گذشت قیاسهائی بود که ابلیس انجام داد و از سجده بر آدم روی برتافت. و هنگامی که درصدد بیرون رفتن از تنگنای زندان تن برآمد، چهره ترش کرد و شانه ها را بالا انداخت و متکبّرانه گفت: «آنچه آسمانی باشد، خرافه است» ! ! ! خدایش او را برترین موجود جهان هستی آفرید و او خود را به پست ترین سطح ممکن تنزّل داد. او مشکلات روزمرۀ زندگی را فروگذاشت و به نقض و ابرام در مورد مسائل آسمانی پرداخت و به لجاجت و سرسختی در برابر آفریدگارش مباهات نمود.
امام صادق (ع) در مورد سرسختی انسانهای لجوج چنین می فرماید:
«حدیث ما سخت دشوار است، حدیث ما را کسی جز دلهای پاک و
ص:63
سینه های نورانی و خویهای نیکو تحمل نمی کند. خداوند از شیعیان (برای ولایت ما) پیمان گرفته، چنانکه از انسانها (برای الوهیّت خود) پیمان گرفته است. کسی که به پیمان خود در رابطه با ما وفا کند، خداوند او را با بهشت پاداش دهد و هرکس ما را دشمن بدارد و از ادای حقوق ما کوتاهی نماید، با آتش سوزان در جهنّم جاویدان او را کیفر دهد» .
و اینک نشانه های نزدیک شدن ظهور آخرین پیشوای برحقّ حضرت ولیّ عصر امام زمان (عج) یکی بعد از دیگری به سرعت تحقّق می یابد و آنچنان با سخنان گهربار پیشوایان مطابقت می نماید که انسان از توصیف دقیق آنها در هزار و اندی سال پیش، دچار شگفت می شود.
پیامبر گرامی (ص) و امامان اهل بیت (ع) چهارده قرن پیش اهل این زمان را دقیقا توصیف نموده اند، حتّی از شکل گیسوهای زنان، و موهای بیتل ها و هیپی ها، و سیمای انسانها از خرد و کلان، پیر و جوان، مردان و زنان، به دقّت سخن گفته اند. و در کنار آنها از ابزار تمدّن امروزی، وسایل رفاه زندگی، و میزان غرور و نخوت و طغیان و عصیان مردمان خبر داده اند، که این سخنها در گذشته معنی و مفهومی نداشت.
پیامبر اکرم (ص) می فرماید:
«خداوند دلشاد و خوشحال کند کسی را که گفتار مرا با گوش جان بشنود و درک نماید، و آنرا حفظ کرده به نسلهای بعدی برساند، که چه بسا حامل فقهی هست که خود فقیه نیست و چه بسا حامل فقهی است به کسانی که از او فقیه تر می باشند» .
و آخرین جانشین او حضرت مهدی منتظر (عج) می فرماید:
«و امّا پشیمانی گروهی از مردمان که مقام والای ما را تحمّل نکرده، در دین خدا به شکّ و تردید می افتند، هرکه با ما «اقاله» کند ما اقالۀ او را می پذیریم و ما را نیازی به دلجوئی از صاحبان شک و تردید نیست» .
من در مورد رنجها و تلاشهائی که در تهیّه و تنظیم این کتاب تحمل نموده ام، بر خواننده منّت نمی گذارم، بلکه از خوانندۀ گرامی منّت می پذیرم و او را سپاس می گویم که حوصله به خرج داد و این مقدّمۀ طولانی را تا آخر دنبال نموده است. و از طول و ملال افزائی گفتارم پوزش می طلبم. و همینجا سخنان خود را قطع نموده، از
ص:64
صحنه بیرون می روم تا دنبالۀ برنامه را دیگران اجرا کنند.
برنامه پردازان صفحات بعدی: خدا، رسول (ص) ، پیشوایان معصوم (ع) ، دانشمندان، تاریخ نویسان و دیگر طبقات مردم هستند و من نقشی جز تهیّه و تنظیم، و شرح کوتاه جملات پیچیده ندارم. و سخنان خود را با جملۀ نغز و پرمغزی از امام باقر (ع) حسن ختام می بخشم، که از او در مورد حضرت مهدی (عج) سئوال کردند، فرمود:
«کسی که به او اعتراف کند، بر او بیفزائید (بیش از پیش در نزد او از کعبۀ مقصود سخن بگوئید) و کسی که به انکار او برخیزد، او را فروگذارید» .
و خداست پشت و پناه ما
البیاض (از توابع صور) : جنوب لبنان
غرّۀ ربیع المولود 1399 ه. برابر 31 ژانویۀ 1979 م.
کامل سلیمان
ص:65
ص:66
-فرقان:27.
-اصول کافی جلد 1 صفحۀ 183 و 371 و 375، الزام النّاصب صفحۀ 4 و 5 و المحجّة البیضاء جلد 1 صفحۀ 54.
-مائده:105.
-یونس:53.
-غیبت شیخ طوسی صفحۀ 176، اعلام الوری صفحۀ 423، بحار الانوار جلد 53 صفحۀ 80، بشارة الاسلام صفحۀ 300، الامام المهدی صفحۀ 253 و الزام النّاصب صفحۀ 129.
-بحار الانوار جلد 52 صفحۀ 302.
-عیون الاخبار جلد 2 صفحۀ 130.
-از زمان حضرت موسی و نزول تورات.
-ارشاد مفید صفحۀ 326، مجمع البیان جلد 3 صفحۀ 152، البیان صفحۀ 59، کشف الغمّه جلد 3 صفحۀ 264، منتخب الاثر صفحۀ 162،153 و 247، الصّواعق المحرقه صفحۀ 161، ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 81،86 و 165، بشارة الاسلام صفحۀ 282 و 287، الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحۀ 125، بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 74 و جلد 52 صفحۀ 125، ذخائر العقبی صفحۀ 136، اعلام الوری صفحۀ 402 و غیبت شیخ طوسی صفحۀ 112.
-وسائل جلد 18 صفحۀ 65 حدیث 51، بحار جلد 52 صفحۀ 125، الملاحم و الفتن صفحۀ 114، اسعاف الرّاغبین صفحۀ 147، و قریب به این مضمون: نور الابصار صفحۀ 229،230، الزام النّاصب صفحۀ 78 و ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 170.
-بشارة الاسلام صفحۀ 60.
-انعام:103.
-عنکبوت:5.
-انعام:10.
-برای پاسخ این پرسش به کتاب «او خواهد آمد» به قلم مترجم مراجعه شود.
-در این زمینه به مقدّمۀ کتاب «جزیرۀ خضراء» به قلم مترجم مراجعه شود که به تفصیل از اقامتگاه، فرزندان و متصدّیان خدمت حضرت بقیة اللّه (عج) گفتگو شده است.
ص:67
-منتخب الاثر صفحۀ 518 و بحار الانوار جلد 53 صفحۀ 171.
-بحار جلد 53 صفحۀ 178، غیبت شیخ طوسی صفحۀ 172، الامام المهدی صفحۀ 251 و 255، منتخب الاثر صفحۀ 382 و الزام النّاصب صفحۀ 129.
-بحار الانوار جلد 52 صفحۀ 250 و 251، غیبت نعمانی صفحۀ 162، و بشارة الاسلام صفحۀ 166 به نقل از امام جواد (ع) .
-آل عمران:9.
-اصول کافی جلد 1 صفحۀ 401 و قریب به این مضمون از امیر مؤمنان: الزام النّاصب صفحۀ 12 و ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 204.
-وسائل جلد 18 صفحۀ 63 حدیث 43 و اصول کافی جلد 1 صفحۀ 403.
-اعلام الوری صفحۀ 424.
-اصول کافی جلد 1 صفحۀ 370 و الزام النّاصب صفحۀ 81.
ص:68
ص:69
ص:70
«وَ یَسْتَنْبِئُونَکَ أَ حَقٌّ هُوَ؟ ! قُلْ: إِی وَ رَبِّی إِنَّهُ لَحَقٌّ، وَ مٰا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ» (ای محمّد!) از تو می پرسند: آیا آن حقّ است؟ ! بگو: آری! به پروردگارم سوگند که به راستی آن حقّ است و شما هرگز راه فراری ندارید.
گفته می شود که در این آیه از مدّتها و مهلتهای توده ها و تکذیب پیامبران از سوی ملّتها، و نزول عذاب بر آنها سخن گفته، نوید خروج حضرت ولیّ عصر (عج) را به هنگام انحراف امّت اسلامی از شاهراه هدایت، مژده می دهد.
ص:71
1- «لا تخلو الأرض من قائم بحجّة، إمّا ظاهر مشهور، أو خائف مستور، لئلاّ تبطل حجج اللّه و بیّناته» .
«زمین هرگز خالی از حجّت نخواهد بود که یا ظاهر و آشکار، و یا خائف و نهان خواهد بود. تا حجّتها و بیّنات حضرت پروردگار باطل نشود» .
عین همین عبارت از امیر مؤمنان، امام باقر و امام صادق (علیهم السّلام) نیز وارد شده است.
2- «القائم المهدیّ من ولدی، اسمه اسمی، و کنیته کنیتی، أشبه النّاس بی خلقا و خلقا» .
«مهدی قائم (عج) از اولاد منست، نام او نام من، کنیه اش کنیۀ من، و از نظر سیرت و صورت شبیه ترین مردمان است به من» .
3- «لا تقوم السّاعة حتّی یقوم قائم للحقّ منّا، و ذلک حین یأذن اللّه عزّ و جلّ له. و من تبعه نجا، و من تخلّف عنه هلک. اللّه اللّه عباد اللّه، فأتوه و لو حبوا علی الثّلج، فإنّه خلیفة اللّه عزّ و جلّ و خلیفتی!» .
«قیامت برپا نمی شود جز هنگامی که قائمی از ما برحقّ قیام کند. و این هنگامی است که خداوند اذن ظهورش دهد. کسی که از او پیروی کند نجات می یابد، و کسی که از او تخلّف کند هلاک می شود.
از خدا بترسید، ای بندگان خدا! هرکجا باشید او را دریابید، اگرچه مجبور شوید که از روی برفها سینه خیز عبور کنید، که او خلیفۀ خدای تبارک و تعالی و جانشین من است» .
4- «المهدیّ من عترتی، من ولد فاطمة، یقاتل علی سنّتی کما قاتلت أنا علی الوحی» .
«مهدی از عترت من و از فرزندان فاطمه است، او براساس سنّت من پیکار کند، چنانکه من براساس وحی پیکار نمودم» .
رسول اکرم (ص) در آخرین روزهای زندگی، با دست مبارک به شانۀ
ص:72
امام حسین (ع) زد و خطاب به حضرت زهرا (س) فرمود:
5- «من هذا مهدیّ هذه الأمّة. . لا تذهب الدّنیا حتّی یقوم رجل من ولد الحسین یملأها عدلا کما ملئت ظلما و جورا» .
«مهدی امّت از نسل اوست. دنیا سپری نمی شود جز اینکه مردی از اولاد حسین (ع) به پاخیزد و جهان را پر از عدل کند، چنانکه پر از ظلم و ستم شده باشد» .
و درحالیکه با دست مبارکشان به سوی امام حسن (ع) و امام حسین (ع) اشاره می کردند، فرمودند:
6- «منهما مهدیّ هذه الأمّة» .
«مهدی امّت از آنهاست» .
نظر به اینکه مادر امام باقر (ع) دختر امام حسن مجتبی (ع) است، از این رهگذر امامان بعدی حسنی و حسینی هستند و حضرت مهدی (عج) نوۀ پسری امام حسین و نوۀ دختری امام حسن مجتبی است.
یکبار دیگر به امام حسن و امام حسین نگاه کرده فرمود:
7- «و الّذی بعثنی بالحقّ، إنّ منهما مهدیّ هذه الأمّة إذا صارت الدّنیا هرجا مرجا، و تظاهرت الفتن، و تقطّعت السّبل، و أغار بعضهم علی بعض فلا کبیر یرحم صغیرا، و لا صغیر یوقّر کبیرا. یبعث اللّه عند ذلک منهما من یفتح حصون الضّلالة، و قلوبا غلفا. یقوم بالدّین فی آخر الزّمان کما قمت فی أوّل الزّمان» .
«قسم به پروردگاری که مرا به حقّ مبعوث کرد، مهدی امّت از اینهاست. هنگامی که دنیا هرج و مرج شد و فتنه ها آشکار گشت، و راهها ناامن شد و مردم از چپاول یکدیگر در امان نبودند، و بزرگترها بر کوچکترها رحم نکردند و کوچکترها احترام بزرگترها را رعایت نکردند، خداوند در چنین زمانی از نسل این دو (امام حسن و امام حسین) کسی را برمی انگیزد که قلعه های ضلالت را به تسخیر خود درمی آورد و دلهای نفوذناپذیر را تحت نفوذ خود قرار می دهد. برای احیای شریعت در آخر الزّمان قیام می کند، آنچنانکه من در اوّل زمان قیام کردم» .
ص:73
در این حدیث منظور از «اوّل و آخر الزّمان» ، اوّل و آخر دعوت اسلامی است. و منظور از «قلعه های ضلالت» ، سنگرهای کفر و نفاق در سراسر جهان است. و مقصود از «قلوب غلف» دلهای یهودیان است، اگرچه در زمان ما دلهای اکثر مردمان غلف است. (یعنی سخن حقّ در آنها نفوذ نمی کند) .
8- «من ولدی اثنا عشر نقیبا: نجباء محدّثون مفهّمون، آخرهم القائم بالحقّ» .
«12 نقیب از اولاد من، همه شان نجیب، محدّث و آموزش یافته و صاحب فهم هستند، که آخرشان قائم بالحقّ است» .
9- «الأئمّة من بعدی اثنا عشر، تسعة من صلب الحسین و التّاسع قائمهم. و هم أهل بیتی و عترتی من لحمی و دمی» .
«امام بعد از من 12 نفر است که 9 نفرشان از صلب حسین است، و نهمی آنها قائم آنهاست. آنها اهل بیت و عترت من می باشند. گوشت آنها گوشت من، و خون آنها خون منست.» .
10- «نحن سبعة من ولد عبد المطّلب سادة الجنّة، أنا و حمزة، و علیّ، و جعفر، و الحسن و الحسین، و المهدیّ» .
«ما هفت نفر از اولاد عبد المطّلب سروران اهل بهشت هستیم:
من، حمزه، علی، جعفر، حسن، حسین و مهدی» .
11- «إنّ لذلک الامر ولاة من بعدی: علیّ بن أبی طالب و أحد عشر من ولده» .
«برای این امر (زعامت مسلمین) بعد از من فرمانروایانست، که علیّ بن ابیطالب و یازده تن از فرزندان او می باشند» .
یکبار دیگر در حضور اصحاب، خطاب به امیر مؤمنان فرمود:
12- «إنّ خلفائی و أوصیائی، و حجج اللّه علی الخلق بعدی، الاثنا عشر. أوّلهم علیّ، و آخرهم المهدیّ» .
«خلفاء و اوصیاء من، و حجّتهای خدا بر مردمان، بعد از من دوازده نفراند که اول آنها علی و آخر آنها مهدی است» .
ص:74
دوازدهمین امام از پیشوایان معصوم و جانشینان رسول اکرم (ص) حضرت مهدی (عج) است به صریح سخنان پیامبر (ص) که مکرر فرمود:
«امام بعد از من 12 نفر است که اوّلشان علی و آخرشان مهدی است و او همان قائم است که خدای تبارک و تعالی شرق و غرب جهان را به دست او فتح می فرماید» .
13- «المقرّ بهم مؤمن، و المنکر لهم کافر» .
«معترفان به حقّ آنها (دوازده امام) مؤمن، و منکران حقّ آنها کافراند» .
14- «الأئمّة بعدی اثنا عشر، بعدد نقباء بنی إسرائیل، و بعدد الأسباط، و بعدد حواریّی عیسی، من خالفهم فقد خالفنی، و من ردّهم و انکرهم فقد ردّنی، و من أحبّهم و اقتدی بهم فاز و نجا، و من تخلّف عنهم ضلّ و هوی. فطوبی لمن أحبّهم، و الویل لمن أبغضهم» .
«امام بعد از من، به تعداد نقبای بنی اسرائیل و اسباط و حواریّون حضرت عیسی، دوازده نفر است. هرکس با آنها مخالفت کند با من مخالفت ورزیده است، و هرکس آنها را ردّ کند، مرا ردّ کرده است. هرکس آنها را دوست بدارد و از آنها پیروی کند نجات یافته و رستگار شده است. و هرکس از آنها تخلّف کند گمراه شده و سقوط کرده است. خوشا به حال کسانیکه آنها را دوست بدارند، وای به حال کسانیکه آنها را دشمن بدارند» .
15- «إثنا عشر من أهل بیتی، أعطاهم اللّه فهمی و علمی و حکمتی، و خلقهم من طینتی. فویل للمتکبّرین علیهم بعدی، القاطعین فیهم صلتی! . ما لهم؟ ! . لا أنالهم اللّه شفاعتی! . هؤلاء هم خلفائی و أوصیائی، و أولادی و عترتی. من أطاعهم فقد أطاعنی، و من عصاهم فقد عصانی، و من أنکرهم أو انکر واحدا منهم فقد أنکرنی. بهم یمسک اللّه السّماء أن تقع علی الأرض إلاّ بإذنه، و بهم یحفظ اللّه الأرض أن تمید بأهلها» .
«دوازده تن از اهلبیت من، خداوند علم و فهم و حکمت مرا به آنها عطا
ص:75
فرموده است، و آنها را از خاک و گل من آفریده است. وای به حال کسانی که بعد از من بر آنها فخر فروشند و در برابرشان تکبّر نمایند و صلۀ رحم مرا در حقّ آنها قطع نمایند. آنها را چه رسد؟ ! خداوند آنها را از شفاعت من محروم سازد. اینها خلفا و اوصیای من، اولاد و عترت من هستند. هرکس از آنها اطاعت کند، از من اطاعت کرده است. و هرکس آنها را انکار کند و یا یکی از آنها را انکار نماید مرا انکار نموده است. خداوند به وسیلۀ آنها، آسمان را برافراشته نگاه می دارد که جز به اذن او فرونریزد، و به وسیلۀ آنها زمین را نگه می دارد که ساکنان خود را در کام خود فرونبرد» .
16- «ألا إنّ أبرار عترتی، و أطایب أرومتی، أحکم النّاس صغارا، و أعلم النّاس کبارا. ألا و إنّا أهل بیت من علم اللّه علمنا، و بحکم اللّه حکمنا، و من قول صادق سمعنا. فإن تتّبعوا آثارنا تهتدوا ببصائرنا، و إن لم تفعلوا یهلککم اللّه بأیدینا. معنا رایة الحقّ، من تبعها لحق، و من تأخّر عنها غرق. ألا و بنا یدرک ترة کلّ مؤمن، و بنا تخلع ربقة الذّلّ من أعناقکم، و بنا یفتح لا بکم، و منّا یختم لا منکم» .
«نیکان عترت من، و پاکان بستگان من، در کودکی حکیم ترین مردمان، و در بزرگی داناترین آنها هستند. آگاه باشید که ما خاندانی هستیم که از علوم خدا به ما تعلیم شده، و از حکمت خدا به ما عطا شده، و از صادق مصدّق فراگرفتیم. اگر از آثار ما پیروی کنید با بصیرتهای ما هدایت می شوید، و اگر از ما پیروی نکنید به دست ما هلاک می شوید. پرچم حقّ با ماست، کسی که با آن همراهی کند به حقّ می رسد و کسی که از آن عقب بماند غرق می شود. انتقام هر مؤمنی به دست ما گرفته می گردد، و طوق ذلّت و زبونی به دست ما از گردن شما برداشته می شود. آغاز و انجام (هر خیری) به دست ماست نه دیگری» .
آنگاه نسب شریف او را روشنتر بیان فرموده، تصریح می کند که او فرزند بلافصل امام یازدهم است و برخلاف عقیدۀ بیماردلان، ولادت او در آخر الزّمان نیست:
17- «إنّ اللّه عزّ و جلّ، رکّب فی صلب الحسن (أی العسکریّ) نطفة مبارکة زکیّة طیّبة طاهرة مطهّرة، یرضی بها کلّ
ص:76
مؤمن أخذ اللّه میثاقه بالولایة، و یکفر بها کلّ جاحد. فهو إمام تقیّ نقیّ هاد مهدیّ. أوّل العدل و آخره، یصدق اللّه عزّ و جلّ و یصدقه اللّه فی قوله. یکون معه صحیفة مختومة فیها عدد أصحابه بأسمائهم و أنسابهم و بلدانهم و صنائعهم و کلامهم و کناهم» .
«خداوند تبارک و تعالی در صلب حسن (عسکری) نطفه ای مبارک، میمون، پاک و پاکیزه تعبیه نمود که هر مؤمنی که خداوند از او پیمان ولایت گرفته، از او خشنود می شود، و هر منکری به او کفر می ورزد.
او پیشوای پارسا، پاکیزه، هادی و مهدی است، آغاز و انجامش عدالت است. او خدا را تصدیق می کند و خدا او را در کلام خود تصدیق می نماید، همراه او صحیفۀ مهرشده ای هست که شماره و ویژگیهای یارانش با اسم، نسب، شهر، شغل، زبان و القاب، در آن منعکس است» .
و خطاب به جابر بن عبد اللّه انصاری فرمود:
18- «إنّ هذا أمر من أمر اللّه. و سرّ من سرّ اللّه. علّته مطویّة عن عباد اللّه. فإیّاک و الشّکّ فإنّ الشّکّ فی أمر اللّه کفر!» .
«این امر، از امور خدا، و رازی از اسرار الهی است، حکمت آن از بندگان پوشیده است. هرگز در این باره شک و تردید به خود راه مده، که شک در امر الهی کفر است» .
همین جابر، روزی به محضر حضرت زهرا (س) شرفیاب شد، در برابر حضرت فاطمه (س) لوحی را مشاهده کرد که در آن اسامی شریفۀ امامان از نسل آن حضرت نوشته شده بود. جابر می گوید: من آنها را شمردم دوازده تن بودند که آخرین آنها «قائم» بود و شناختم که این امر از حتمیّات است. از جمله مطالبی که جابر در آن لوح خوانده بود، این است:
19- «قال اللّه تبارک و تعالی: و أعطیتک-یا محمد-من أخرج من صلبه (یعنی علیّا) أحد عشر مهدیّا کلّهم من ذرّیّتک، من البکر البتول. آخر رجل منهم أنجی به من الهلکة، و أهدی به من الضّلالة، و أبریء به من العمی، و أشفی به المریض، و لأطهّرنّ الأرض
ص:77
بآخرهم من أعدائی، و لأملّکنّه مشارق الأرض و مغاربها، و لأسخّرنّ له الرّیاح، و لأرکّضنّ له السّحاب، و لأرقّینّه فی الأسباب، و لأنصرنّه بجندی، و لأمدّنّه بملائکتی، حتّی یعلن دعوتی، و یجمع الخلق علی توحیدی» .
«خدای تبارک و تعالی فرمود: ای محمّد! به تو عطا کردم کسی را (علی) که یازده راهنما از نسل او خارج خواهم کرد که همگی از نسل تو، از زهرای بتول است. آخرین آنها مردی است که به دست او از هلاکت نجات می بخشم، و به وسیلۀ او از گمراهی هدایت می نمایم، و به دست او کور را بینا، و بیمار را شفا می دهم، و زمین را به وسیلۀ او از دشمنانم پاک می سازم. شرق و غرب جهان را به او تملیک نموده، بادها را به تسخیر او درآورده، ابرها را زیر پای او قرار می دهم. برترین ابزارها را در اختیار او گذاشته، با سپاه خود او را یاری نموده، با فرشتگانم او را تأیید می نمایم. تا دعوت مرا آشکار سازد و همۀ مخلوقات را بر توحید من گرد آورد» .
جابر می گوید:
20- «دخلت علی فاطمة بنت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله، و بین یدیها ألواح فیها أسماء من ولدها. فعددت أحد عشر اسما، آخرهم القائم علیه السّلام» .
«محضر فاطمه (س) دخت پیامبر (ص) شرفیاب شدم، در برابر او الواحی بود که در آن اسامی فرزندانش بود، آنها را شمردم یازده تن بودند که آخرین آنها قائم علیه السّلام بود» .
پیامبر اکرم (ص) در حدیث دیگری به صراحت از طول عمر حضرت ولی عصر (عج) سخن گفته است، حدیث قبلی نیز به آن دلالت می کند که در آن از تسخیر باد و ابر و برترین ابزار جهان سخن رفته است ولی در حدیث بعدی از غیبت طولانی او سخن می گوید:
21- «لا تذهب الدّنیا حتّی یملک العرب رجل من أهل بیتی یواطیء اسمه اسمی. و لو بقی فی غیبته ما بقی نوح فی قومه، لم یخرج من الدّنیا حتّی یظهر فیملأ الأرض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا» .
ص:78
«دنیا سپری نمی شود جز اینکه مردی از اهل بیت من و همنام با من، عرب را مالک می شود. اگر غیبت او به مقدار عمر نوح در میان قوم خود، طول بکشد، باز هم ظاهر می شود و از دنیا نمی رود جز اینکه زمین را پر از عدل و داد کند بعد از آنکه پر از ظلم و ستم شده است» .
حضرت نوح به صراحت قرآن 950 سال در میان قوم خود دعوت نمود. امّا عمر کامل او (پیش از نبوّت و بعد از طوفان) اختلافی است و در منابع تاریخی از 1750 تا 2750 سال نوشته اند.
پیامبر اکرم (ص) مسئلۀ حضرت مهدی را در رأس دعوت خود قرار داده، حتمیّت و قطعیّت آنرا چنین اعلام می دارد:
22- «لو لم یبق من الدّنیا إلاّ یوم واحد. لطوّل اللّه ذلک الیوم، حتّی یملک رجل من أهل بیتی، تجری الملاحم علی یدیه، و یظهر الإسلام، و اللّه لا یخلف المیعاد» .
«اگر از دنیا جز یک روز باقی نباشد، خداوند آن روز را به قدری طولانی می سازد که مردی از اهلبیت من جهان را مالک می شود، معجزات به دست او آشکار می شود و اسلام به وسیلۀ او ظاهر می گردد. خداوند هرگز در وعدۀ خود خلف نمی ورزد» .
یک روز رسول اکرم (ص) با علمی که از پیشگاه حضرت احدیّت به او افاضه شده، وضع مردمان را در نسلهای مختلف مورد توجّه قرار داده، آهی از اعماق دل کشید و فرمود:
23- «إلی اللّه أشکو المکذّبین لی فی أمره، و الجاحدین لقولی فی شأنه، و المضلّین لأمّتی عن طریقه! . یبایع بین الرّکن و المقام و یفتح فتوحا فلا یبقی علی وجه الأرض الاّ من یقول: لا إله إلاّ اللّه» .
«به خدا شکایت می کنم از کسانی که مرا در موضوع او (حضرت مهدی) تکذیب کنند و گفتار مرا در حقّ او انکار نمایند و امّت مرا از راه او منحرف سازند. (در کنار خانۀ خدا) در میان رکن و مقام با او بیعت می شود و فتوحات فراوانی به دست او انجام می یابد، که در روی زمین کسی نمی ماند جز اینکه به یکتائی خدا اعتراف کرده: لا اله الاّ اللّه
ص:79
بگوید» .
این فصل را با روایات دیگری از رسول اکرم (ص) در همین رابطه پایان می دهیم:
24- «یکون لهذه الأمّة اثنا عشر خلیفة» .
«برای این امّت دوازده خلیفه خواهد بود» .
25- «لا یزال هذا الدّین عزیزا. إلی اثنی عشر خلیفة. کلهم من قریش» .
«این دین به شکوه و عزّت خود باقی خواهد بود تا روزی که دوازده خلیفه (در رأس آن) باشد که همگی از قریش هستند» .
26- «لا یزال هذا الأمر فی قریش ما بقی منهم اثنان!» .
«این امر همواره در میان قریش خواهد بود، مادام که دو تن از آنها در روی زمین باقی است» .
سپس با تعیین بیشتری چنین می فرماید:
27- «بعدی اثنا عشر إماما. تسعة من صلب الحسین. أمناء معصومون. و منّا مهدیّ هذه الامّة. إنّ أهل بیتی و عترتی من لحمی و دمی. ما بال قوم یؤذوننی فیهم؟ . لا أنا لهم اللّه شفاعتی» .
«بعد از من دوازده امام هست که نه تن از آنها از صلب حسین است، که همگی امین و معصوم هستند. مهدی این امّت نیز از ماست.
آگاه باشید که اهل بیت و عترت من از گوشت و خون من هستند. از من چه می خواهند آنها که مرا در حقّ عترتم آزار می کنند؟ ! ! خدا آنها را از شفاعت من محروم بسازد» .
آنگاه با هشدار شدید اللّحنی چنین می فرماید:
28- «من أنکر خروج المهدیّ فقد کفر بما أنزل علی محمّد!» .
«هرکس ظهور مهدی را انکار کند به آنچه محمّد (ص) آورده کافر
ص:80
شده است» .
29- «من أنکر القائم من ولدی أثناء غیبته، مات میتة جاهلیّة!» .
«هرکس قائم را از اولاد من در دوران غیبتش انکار کند، به عهد جاهلیّت مرده است» .
چه کسی گوش خود را از دعوت پیامبر رئوفی که مزد رسالت نمی خواهد، سنگین می کند؟ !
حضرت علی علیه السّلام خطاب به فرزند بزرگوارش امام حسین (ع) فرمود:
30- «ألتّاسع من ولدک یا حسین هو القائم بالحقّ، و المظهر للدّین، و الباسط للعدل. إی و الّذی بعث محمّدا صلّی اللّه علیه و آله بالنّبوّة، و اصطفاه علی جمیع البریّة» .
«نهمین فرزند تو ای حسین! قائم به حقّ است. او دین را آشکار می سازد و عدالت را (در روی زمین) می گستراند. آری، سوگند به خدائی که محمّد (ص) را به نبوّت برانگیخت و او را بر همۀ مخلوقاتش برگزید» .
و در مقام معرّفی او فرمود:
31- «هو فی الذّروة من قریش. و الشّرف من هاشم، و البقیّة من إبراهیم» .
«او والاترین قریش و گرامی ترین بنی هاشم و تنها بازماندۀ ابراهیم خلیل است» .
32- «و من بعد الحسین تسعة من صلبه، خلفاء اللّه فی أرضه،
ص:81
و حججه علی عباده، و أمناؤه علی وحیه. و هم أئمّة المسلمین، و قادة المؤمنین، و سادة المتّقین، و تاسعهم القائم» .
«بعد از حسین نه تن از صلب او خلیفۀ خدا در روی زمین هستند و حجّت خدا بر بندگان و امین خدا بر وحی او هستند. آنها پیشوای مسلمین، رهبر مؤمنین و سرور پرهیزگاران می باشند. نهمی آنها «قائم» است» .
یکبار خلیفۀ دوّم از امیر مؤمنان (ع) در مورد حضرت مهدی (عج) سؤال کرد، امیر مؤمنان در پاسخ فرمود:
33- «أمّا اسمه فلا. . . إنّ حبیبی و خلیلی عهد إلیّ أن لا أحدث باسمه حتّی یبعثه اللّه عزّ و جلّ. و هو ممّا استودع اللّه عزّ و جلّ رسوله فی علمه» .
«امّا نام او، هرگز! . حبیب من از من پیمان گرفته که تا روز ظهور او هرگز نام او را به زبان نیاورم و به کسی نگویم. و آن از امانتهای حضرت پروردگار و اسرار علوم حضرت احدیّت است» .
این حدیث از دلائل حرمت بردن نام آن حضرت در زمان غیبت است و می بینیم که رسول اکرم (ص) و پیشوایان معصوم (ع) در میان هزاران حدیثی که در طول دو قرن و نیم در رابطه با حضرت ولیّ عصر (عج) فرموده اند، هرگز نام مقدّس او را به زبان نیاورده اند، بلکه با اشاره و کنایه نام او را بیان کرده اند.
امام صادق علیه السّلام در این رابطه می فرماید:
34- «صاحب هذا الأمر لا یسمّیه إلاّ کافر!» .
«صاحب این امر را جز کافر به اسم به زبان نمی آورد» .
حضرت مهدی (عج) خود در این رابطه می فرماید:
35- «ملعون ملعون من سمّانی فی مجمع من النّاس باسمی» .
«کسی که مرا در اجتماع مردم نام ببرد، ملعون و از رحمت خدا به دور است» .
و در توقیع مبارکی که از ناحیۀ مقدّسه به دست عمروی صادر شده است،
ص:82
می فرماید:
36- «من سمّانی فی مجمع من النّاس. فعلیه لعنه اللّه» .
«هرکس مرا در اجتماعی از مردم نام ببرد، لعنت خدا بر او باد» .
و دلیل آنرا در جای خود خواهیم گفت.
یکبار عمر بن خطّاب وارد کعبه شد، چون نگاهش به خزائن بیت افتاد گفت: به خدا قسم نمی دانم با خزائن بیت چه کنم؟ آیا اینهمه خزائن، سلاح و اموال را به حال خود بگذارم یا آنها را در راه خدا تقسیم نمایم؟ امیر مؤمنان فرمود:
37- «إمض یا أمیر المؤمنین، فلست بصاحبه! . إنّما صاحبه منّا، شابّ من قریش، یقسمه فی سبیل اللّه فی آخر الزّمان!» .
«ای خلیفه! از آنها بگذر، که تو صاحب آنها نیستی، صاحب آنها جوانی از قریش از اولاد ماست که آنها را در آخر الزّمان در راه خدا تقسیم می کند» .
امیر مؤمنان (ع) در مقام بیان اصالت و کرامت حضرت مهدی (عج) می فرماید:
38- «صاحب هذا الأمر من ولدی. . هو من ذروة طود العرب، و بحر مغیضها إذا وردت، و مجفوّ أهلها إذا أتت، و معدن صفوتها إذا اکتدرت لا یجبن إذا المنایا هلعت، و لا یخور اذا المؤمنون اکتنفت، و لا ینکل إذا الکماة اصطرعت، مشمّر مغلولب، ظفر ضرغامة، حصد مخدّش، ذکر سیف من سیوف اللّه، رأس قثم، نشق رأسه فی باذخ السّؤدد، و غارز مجده فی أکرم المحتد. أوسعکم کهفا، و أکثرکم علما، و أرحمکم رحما. اللّهم فاجعل بیعته خروجا من الغمّة، و اجمع به شمل الأمّة. . فلا یصرفنک عنه صارف عارض ینوص إلی الفتنة کلّ مناص، إذا قال فشرّ قائل، و إن سکت فذور عابر!» .
«صاحب این امر از نسل من است. او اوج قلۀ شرف عرب، اقیانوس بیکران کرامت بشر، عزیز اهل خود و برگزیدۀ تبار خویش
ص:83
می باشد. اگر رگبار مرگ فروریزد نمی هراسد، و اگر مؤمنان در محاصره افتند ضعیف و زبون نمی شود، از پیکار شجاعان و دلیران عقب نشینی نمی کند، سلحشور همیشه پیروز است. شیر ژیانی است که دشمن را درو کرده، از ریشه و بن برمی کند. شمشیر برنده ایست از شمشیرهای حضرت پروردگار، دست بخشندۀ خدائی است. بلندترین قلّۀ جهان در برابر بزرگواری اش پست نماید. کوههای بلند و بالا در برابر اصالت و کرامتش سست نماید. دژی محکم و پناهگاهی مستحکم است. دانش او از همه افزونتر و مرحمتش از همه گسترده تر است. بارخدایا! بیعت او را پایان بخش اندوهها قرار بده، و به وسیلۀ او شکافها و نفاقها را از میان امّت بردار، . . . هرگز وسوسۀ گمراهان فتنه جوی شما را از راه او منحرف نکند، که هرکس در برابر او لب به اعتراض گشاید به بدترین فتنه ها افتاده، و هرکس سکوت نماید از یاری حقّ روی برتافته است» .
و در مورد سیرت حضرت ولیّ عصر (عج) در ضمن یک خطبۀ شیوائی که از سرچشمۀ وحی، الهام گرفته، چنین می فرماید:
39- «قد لبس للحکمة جنّتها، و أخذ بجمیع أدبها من الإقبال علیها و المعرفة بها و التّفرغ لها، فهی عند نفسه ضالّته الّتی یطلبها، و حاجته الّتی یسأل عنها. فهو مغترب إذا اغترب الإسلام و ضرب بعسیب ذنبه و ألصق الأرض بجرانه. بقیّة من بقایا حججه، خلیفة من خلائف أنبیائه» .
«جامۀ حکمت به تن کرده، و آنرا با جمیع آداب و شرائطش، از توجّه و شناخت و اتّصال با او و گسستن از غیر او، فراگرفته است. پس حکمت نزد آن حضرت گمشدۀ اوست که در جستجوی آن کوشاست، و آرزوی اوست که به برآورده شدنش دل بسته است. هنگامی که فتنه ها روی آورده اسلام غریب شود او در گوشه ای عزلت گزیند و غربت اختیار نماید. رنجها را به جان می خرد و از عزلتگاه خود بیرون نیاید. او یکتا بازمانده از حجّتهای پروردگار، و واپسین جانشین از تبار پیامبران است» .
ابن ابی الحدید و دیگران تصریح کرده اند که این خطبه در حقّ قائم
ص:84
آل محمّد (عج) می باشد.
و در خطبۀ شقشقیّه در همین رابطه می فرماید:
40- «أما و الّذی فلق الحبّة و برأ النّسمة، لو لا حضور الحاضر، و قیام الحجّة بوجود النّاصر، و ما أخذ اللّه علی العلماء (أی الأئمة) ألاّ یقارّوا علی کظّة ظالم و لا سغب مظلوم، لألقیت حبلها علی غاربها، و لسقیت آخرها بکأس أوّلها، و لألفیتم دنیاکم هذه عندی من عفطة عنز!» .
«قسم به پروردگاری که دانه را شکافت و انسان را آفرید، اگر نبود انبوه حاضران و قیام حجّت با وجود یار و یاور، و نبود آن پیمانی که خداوند از دانایان امّت گرفته است که در برابر پرخوری ستمگر و گرسنگی ستمکش صبر نکنند، هر آینه زمام و ریسمان شتر خلافت را بر کوهان آن می انداختم، و آخر آنرا با جام اوّلش آب می دادم. و می دیدید که زرق و برق این دنیا در پیش من از عطسۀ بز ماده پست تر و بی ارزشتر است» .
امیر مؤمنان در این خطبه یکی از علل پذیرش بیعت را پس از 25 سال فترت، اجتماع انبوه مردم و زمینه سازی برای حکومت جهانی حضرت مهدی و قیام قائم آل محمّد به هنگام فراهم شدن اصحاب و یاران آن حضرت می شمارد.
41- «من مات و لم یعرف إمام زمانه، مات میتة جاهلیّة!» .
«هرکس بمیرد و امام زمانش را نشناسد، به عهد جاهلیّت مرده است» .
حضرت موسی بن جعفر (ع) تعبیر «حیّ یعرفه» دارد، یعنی: کسی که بمیرد و امام زمان زنده اش را نشناسد به مرگ جاهلی مرده است.
امام صادق (ع) گامی فراتر نهاده چنین می فرماید:
42- «من بات لیلة لا یعرف إمام زمانه، مات میتة
ص:85
جاهلیّة! ! !» .
«هرکس شبی را به صبح آورد درحالیکه امام زمانش را نمی شناسد، مرده اش مردۀ جاهلیّت است» .
از این تعبیر امام صادق (ع) اهمیّت والای ولایت اهل بیت (ع) دقیقا روشن می شود.
43- «التّاسع من ولدی هو القائم بالحقّ، یحیی اللّه به الأرض بعد موتها، و یظهر به الدّین، یحقّ الحقّ و لو کره المشرکون» .
«نهمین فرزند من، قائم به حقّ است. خداوند به وسیلۀ او زمین مرده را زنده گرداند، دین را به دست او آشکار می نماید، و حقّ را احقاق نماید گرچه مشرکان خوش ندارند» .
44- «لا تخلو الأرض إلی أن تقوم السّاعة من حجّة، و لولا ذلک لم یعبد اللّه» .
«تا روزی که قیامت برپا شود، هرگز روی زمین خالی از حجّت نخواهد بود، و اگر حجّت خدا روی زمین نباشد، خدا پرستیده نمی شود» .
امام زین العابدین (ع) در سخن کوتاه و کوبنده، نقش اساسی امام و حجّت خدا را بیان فرموده، آنگاه سنگ زیرین و نکتۀ اساسی آنرا در یک حدیث کوتاه دیگری بیان فرموده است:
45- «الإمام لا یکون إلاّ معصوما، و لیست العصمة فی ظاهر الخلقة فیعرف بها، و لذلک لا یکون إلاّ منصوصا» .
ص:86
«جز معصوم، احدی شایستۀ امامت و رهبری نیست، و چون عصمت یک نشان ظاهری نیست که همگان آنرا بازشناسند، باید امام از طرف خدا تعیین و اعلام شده باشد» .
و به همین دلیل است که در احادیث مربوط به حضرت ولیّ عصر (عج) که قسمتی از آنها را خواندیم و قسمت اعظم آنها را در صفحات بعدی می خوانیم، با اسم و وصف و نسب، از طرف خدا و به توسّط رسول خدا (ص) و جانشینان معصوم او، به وجود مقدّس او «نصّ» شده است.
46- «إنّ اللّه تعالی أعطانا الحلم و العلم و الشّجاعة و السّخاوة و المحبّة فی قلوب المؤمنین. و منّا رسول اللّه، و وصیّه، و سیّد الشّهداء، و جعفر الطّیّار فی الجنّة، و سبطا هذه الأمّة.
و المهدیّ» .
«خدای تبارک و تعالی، به ما علم، حلم، شجاعت، سخاوت و محبّت در دلهای مؤمنان را عطا فرموده است. پیامبر اکرم (ص) از ماست.
وصیّ او علیّ المرتضی، حمزۀ سیّد الشهداء، جعفر طیّار، دو سبط این امّت (حسن و حسین) و مهدیّ این امّت از ماست» .
این فراز که از خطبۀ معروف امام سجّاد (ع) در مسجد جامع شام و در حضور یزید بن معاویه، نقل شد، در مقام بیان نعمتهای حضرت پروردگار و محاجّه در برابر طاغوت زمان است.
47- «. . . إیاک و شذّاذا من آل محمّد فإنّ لآل محمّد و علیّ رایة، و لغیرهم رایات. . . فالزم الأرض و لا تتّبع منهم رجلا أبدا حتّی تری رجلا من ولد الحسین معه عهد نبیّ و رایته و سلاحه» .
«از کسانی که از آل محمّد (درصدد رهبری امّت برآمده، قیام کرده) راه خود را جدا می سازند، به دور باش. که برای آل محمّد (ص) و علی (ع) پرچمی هست و برای دیگران نیز پرچمهائی هست، هرگز از
ص:87
خانه ات بیرون نیا، و با هیچیک از آنها خروج مکن، تا مردی از اولاد حسین (ع) ظهور کند که پیمان پیامبر (ص) بر او، پرچم پیامبر در دست او، و سلاح پیامبر با او باشد» .
امام باقر (ع) در عهدی می زیست که هریک از اولاد امام حسین و فرزندان جناب زید هوای خلافت در سر داشته، برای تصدّی رهبری امّت خروج می کردند، امام علیه السّلام شیعیان خود را بیدار می کرد که گول شعارهای جاذب آنها را نخورند و تا عصر ظهور قائم (عج) دست به چنین کاری نزنند.
آنگاه حضرت ولیّ عصر (عج) را به صورت روشنتری معرّفی کرده می فرماید:
48- «منّا اثنا عشر محدّثا، السّابع من ولدی القائم» .
«دوازده تن محدّث از ماست که هفتمین فرزند من همان قائم است» .
49- «یکون تسعة أئمّة بعد الحسین بن علیّ، تاسعهم قائمهم» .
«بعد از حسین بن علی (ع)9 امام خواهد بود که نهمی آنها قائم آنهاست» .
50- «أنظروا إلی من لا یدری النّاس أولد أم لا، فذاک صاحبکم» .
«نگاه کنید به کسی که مردمان (اهل سنّت-عامّه) نمی دانند که آیا متولّد شده یا نه؟ او صاحب شماست» .
51- «هو ابن سیّدة الإماء» .
«او پسر بانوی کنیزان است» .
در بخش ولادت حضرت ولیّ عصر (عج) از مقام والای مادر بزرگوارش سخن خواهیم گفت.
52- «إنّ الأرض لا تخلو إلاّ و فیها عالم منّا. فإن زاد النّاس قال: زادوا، و إن نقصوا قال: قد نقصوا. و لن یخرج اللّه ذلک العالم
ص:88
حتّی یری فی ولده من یعلم مثل علمه» .
«هرگز روی زمین خالی نخواهد بود از شخص عالمی از ما، که انحراف مردم را تذکّر دهد، اگر مردم زیاده روی کنند، او بگوید: که زیاده رفتید، و اگر کوتاهی کنند، او بگوید: کوتاهی کردید. چنین شخص عالم از ما، هرگز از دنیا نمی رود مگر بعد از آنکه خداوند به او فرزندی عطا کند که دقیقا همین علم را دارا باشد» .
منظور از زیاده و نقیصه، انحراف در احکام شریعت و حدود الهی است.
53- «لو بقیت الأرض بغیر إمام لساخت بأهلها! . و إنّ اللّه تبارک و تعالی جعلنا حجّة فی أرضه و أمانا فی الأرض لأهل الأرض» .
«اگر زمین خالی از امام بماند، ساکنانش را در کام خود فرو می برد. خدای تبارک و تعالی ما را حجّت خود در روی زمین قرار داده، و ما را وسیلۀ امان برای مردم روی زمین گردانیده است» .
تعبیر اینکه «اگر حجّت خدا روی زمین نباشد، زمین ساکنانش را در کام خود فرو می برد» جای شگفت نیست که پیشتر رسول اکرم (ص) از آن خبر داده، می فرماید:
54- «لا یزال هذا الدّین قائما إلی اثنی عشر من قریش. فإذا مضوا ساخت الأرض بأهلها» .
«تا دوازده تن از قریش هستند، این دین پابرجاست، هنگامی که زمین از آنها خالی شود، زمین ساکنان خود را در کامش فرو می برد» .
ممکن است این مطلب در ذهن مردم ساده، مشکل ایجاد کند که آنها از نقش امام زمان در جهان هستی، و تأثیر دعای امام برای رفع گرفتاری از مردم و دفع نزول عذاب (چون: طوفان، صاعقه، خسف، بادهای خانمان برانداز و دیگر عذابهائی که در امّتهای پیشین روی داده است) غافل هستند.
55- «من المحتوم الّذی حتمه اللّه، قیام قائمنا. فمن شکّ فیما أقول، لقی اللّه و هو به کافر، و له جاحد» .
ص:89
«از وعده های حتمی خدا قیام قائم ماست، هرکس در این گفتار شک و تردید به خود راه دهد، خدا را به حال کفر و انکار ملاقات می کند» .
56- «من أصبح من هذه الأمّة لا إمام له من اللّه، أصبح تائها متحیّرا ضالاّ، و إن مات علی هذه الحال مات میتة کفر و نفاق!» .
«کسی که صبح کند درحالیکه امام تعیین شده از سوی خدا نداشته باشد، حیران و گمراه و سرگردان است. و اگر به همین حالت از دنیا برود، در حال کفر و نفاق از دنیا رفته است» .
از محضر اقدس امام باقر (ع) پرسیدند: «آیا شناخت امام، بر همۀ خلق واجب است؟» فرمود:
57- «هل معرفة الإمام منکم واجبة علی جمیع الخلق؟ .
فقال: إنّ اللّه عزّ و جلّ بعث محمّدا إلی النّاس أجمعین رسولا للّه و حجّة علی جمیع خلقه فی أرضه. فمن آمن باللّه و بمحمّد رسول اللّه، و اتّبعه و صدّقه، فإنّ معرفة الإمام منّا واجبة علیه؛ و من لم یؤمن باللّه و برسوله و لم یتّبعه و لم یصدّقه، و یعرف حقّهما، فکیف یجب علیه معرفة الإمام و هو لا یؤمن باللّه و رسوله و یعرف حقّهما؟ . لا و اللّه، ما ألهم المؤمنین حقّنا إلاّ اللّه عزّ و جلّ» .
«خدای تبارک و تعالی، حضرت محمّد (ص) را به پیامبری به سوی همۀ جهانیان برانگیخت. هرکس به خدا و محمّد (ص) ایمان بیاورد و او را پیامبر خدا بداند و از او پیروی کند، بر او واجبست که امام را بشناسد.
ولی اگر کسی به خدا و پیامبر خدا ایمان نیاورده باشد، چگونه ممکن است که پیش از شناخت خدا و رسول، شناخت امام بر او واجب باشد؟ . به خدا سوگند، حقوق ما را خداوند به مؤمنان الهام کرده است» .
آنگاه در تأویل آیۀ شریفه: یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْرٰاةِ وَ الْإِنْجِیلِ فرمود: «یعنی: پیامبر، و وصیّ پیامبر، و قائم آل محمّد (ص) ، هنگامی که قیام نماید آنها را امر به معروف و نهی از منکر می کند» .
ص:90
به محضر امام باقر (ع) عرض شد:
58- «إنّکم أهل بیت رحمة، اختصّکم اللّه تبارک و تعالی بها. فقال: کذلک، و الحمد للّه، لا ندخل أحدا فی ضلالة، و لا نخرجه من هدی. إنّ الدّنیا لا تذهب حتّی یبعث اللّه رجلا منّا أهل البیت، یعمل بکتاب اللّه، لا یری منکرا إلاّ أنکره» .
«شما اهل بیت رحمت هستید، خداوند این مقام را به شما اختصاص داده است. فرمود: آری، چنین است. خدا را شکر، ما هرگز احدی را به گمراهی سوق نمی دهیم و کسی را از هدایت بازنمی داریم.
دنیا سپری نمی شود مگر اینکه خداوند مردی را از ما خاندان برانگیزد، که به کتاب خدا عمل کند و هرکجا منکری را ببیند آنرا انکار نماید» .
59- «و من أبغضنا و ردّنا أوردّ واحدا منّا، فهو کافر باللّه و بآیاته» .
«هرکس ما را دشمن بدارد، ما را ردّ کند، یا یکی از ما را ردّ کند، او به خدا و آیات خدا کافر شده است» .
برخی از عوام شیعه امام باقر (ع) را «قائم» خیال می کردند، امام علیه السّلام در ردّ آنها فرمود:
60- «یزعمون أنّی المهدیّ، و إنّی إلی أجلی أدنی منّی إلی ما تدّعون» .
«به خیال پوچ خود مرا مهدی می پندارند، درحالیکه من به اجل خود نزدیکتر از آنم که آنها ادّعا می کنند» .
امام با این جمله اشاره می کند به اینکه: حضرت مهدی (عج) به هنگام ظهور جوانی نورس خواهد بود درحالیکه من به سنّ پیری نزدیک شده ام.
یکبار دیگر از امام باقر (ع) پرسیدند: «آیا شما قائم آل محمد هستید؟» در پاسخ فرمود:
61- «کیف أکون أنا و قد بلغت خمسا و أربعین سنة؟ . إنّ صاحب هذا الأمر أقرب عهدا باللّبن منّی، و أخفّ علی ظهر الدّابة.»
ص:91
«چگونه ممکن است من او باشم درحالیکه من به 45 سالگی رسیده ام؟ ! صاحب این امر از من به دوران شیرخوارگی نزدیکتر خواهد بود، و بر پشت مرکب از من سبکبالتر خواهد بود» .
معنای سادۀ این حدیث، اینست که او از من جوانتر، و روی اسب و شتر از من چابکتر خواهد بود.
از نظر سنّ بدیهی است که حضرت مهدی (عج) به هنگام ظهور بسیار جوانتر از امام باقر (ع) به نظر خواهد رسید. امّا از نظر سبکتر بودن روی مرکب، ممکن است معنای دیگری مقصود باشد، و آن اینکه:
وسائل نقل و انتقال در عهد حضرت مهدی (ع) حدّاقلّ در سطح هواپیماها و سفینه های فضائی امروز خواهد بود، و پرواضح است که در این نوع وسائل نقلیّه وزن انسان بسیار ناچیز به حساب خواهد آمد و به خصوص با دور شدن آنها از روی زمین از جاذبۀ زمین دورتر، و در نتیجه وزن مسافران کمتر خواهد بود.
و بدون تردید منظور از «دابّه» در این حدیث جنبندگانی از این ردیف می باشد.
و بسیار ساده اندیشی است که چنین احادیثی را به فهم زمان معصومین معنی کنیم و روی الفاظی چون «دابّه» جمود داشته باشیم. در صورتی که گذشت زمان آنها را معنی کرده است و محتوای سخن برای زمانی بالاتر از زمان ما ناظر است.
اگرچه پیامبر اکرم (ص) و پیشوایان معصوم (ع) مردم آن زمان را با زبان خودشان مخاطب قرار داده اند، ولی هرگز سخنانشان مخصوص آن زمان نیست، بلکه همچون آیات قرآن به گونه ایست که هم مردم آن زمان بفهمند و هم مردم زمانهای بعدی از آنها استفاده کنند.
همین لفظ «دابّه» در قرآن کریم نیز آمده است و مردم آن زمان از آن حیواناتی چون شتر و اسب و گاو و گوسفند را فهمیده اند. ولی قرآن کریم برای توجّه دادن مردم به اینکه منظور از «دابّه» فقط اینها نیست، بلکه در آخر الزّمان جنبندگان دیگری به وجود خواهد آمد، چنین فرموده است:
«وَ الْخَیْلَ وَ الْبِغٰالَ وَ الْحَمِیرَ لِتَرْکَبُوهٰا وَ زِینَةً، وَ یَخْلُقُ مٰا لاٰ تَعْلَمُونَ، وَ عَلَی اللّٰهِ قَصْدُ السَّبِیلِ، وَ مِنْهٰا جٰائِرٌ، وَ لَوْ شٰاءَ لَهَدٰاکُمْ أَجْمَعِینَ» .
ص:92
«وَ الْخَیْلَ وَ الْبِغٰالَ وَ الْحَمِیرَ لِتَرْکَبُوهٰا وَ زِینَةً، وَ یَخْلُقُ مٰا لاٰ تَعْلَمُونَ، وَ عَلَی اللّٰهِ قَصْدُ السَّبِیلِ، وَ مِنْهٰا جٰائِرٌ، وَ لَوْ شٰاءَ لَهَدٰاکُمْ أَجْمَعِینَ» .
«خداوند آفرید برای شما اسبها، استرها و الاغها را، تا بر آنها سوار شوید و زینت شما باشد. و می آفریند آنچه را که نمیدانید. و بر خداست راه میانه، و برخی از آن راهها «جائر» است. و اگر خدا می خواست همۀ شما را هدایت می کرد» .
در این آیه چهار نکتۀ مهمّ هست:
1-می آفریند آنچه را که نمی دانید.
2-برخداست راه میانه.
3-برخی از راهها جائر است.
4-اگر می خواست همۀ شما را هدایت می کرد.
مفسّران که ابزار تحقیق در دست نداشتند، در تفسیر این آیه فرومانده اند، ولی در زمان ما این جمله ها دقیقا روشن شده است:
1-منظور از جملۀ اوّل: ماشین، قطار، هواپیما و سفینه های فضائی است که در گذشته اسم و رسمی از آنها نبود و مخاطبین قرآن در گذشته چیزی از آنها نمی دانستند. و شاید چیزهای دیگری هم در آینده پدید آید که ما از آنها بی خبریم.
2-منظور از جملۀ دوّم: راههای امروزی است که شهرها به یکدیگر نزدیک شده، دشتها هموار شده و راهها صاف و راحت شده است. واژۀ «قصد» که در این آیه به کار رفته، در خود قرآن به معنای نزدیکی و همواری راه آمده است:
«لَوْ کٰانَ عَرَضاً قَرِیباً وَ سَفَراً قٰاصِداً لاَتَّبَعُوکَ، وَ لٰکِنْ بَعُدَتْ عَلَیْهِمُ الشُّقَّةُ» .
«اگر متاعی قریب الوصول و راهی نزدیک و آسان بود، هر آینه آنها (منافقان) نیز از تو پیروی می کردند. و لکن راه بر آنها دور شد» .
در این آیه «قاصد» به معنی نزدیک و آسان است. در آیۀ مورد بحث نیز منظور از «قصد» نزدیکی و راحتی راههاست که لازمۀ اختراع وسایل نقلیّۀ عصر حاضر است.
ص:
3-در جملۀ سوم: برخی از مرکبها را با لفظ «جائر» توصیف کرده است. «جائر» در لغت به معنای صدای دلخراش و بانگ بلند است که غالب وسائل نقلیّۀ امروزی تؤام با چنین صدای دلخراش می باشد. معنای دیگر «جائر» بزرگ و عظیم الجثّه است که قسمت اعظم وسایل نقلیّۀ امروز از چنین جثّۀ بزرگ و غول پیکر برخوردارند.
4-در جملۀ چهارم: اشاره می کند بر اینکه این وسائل را در زمان شما نخواهم آفرید، بلکه در زمانهای بعدی خواهم آفرید. که مشیّت خدا بر آن تعلّق یافته که افکار آنها را به ساختن چنین وسائلی هدایت نکند، بلکه افکار نسلهای بعدی را به اختراع آنها هدایت فرماید.
وقتی روی این چهار نکته تأمّل می کنیم، تردیدی نداریم که منظور از جملات یاد شده، همین معناست. ولی مفسّران در زمانهای گذشته از چنین تفسیر و توضیحی ناتوان بودند که گذشت زمان و تحقّق نویدهای آیۀ شریفه، ما را به تفسیر آن هدایت نمود.
62- «إذا توالت ثلاثة أسماء: محمّد و علیّ و الحسن، کان رابعهم القائم» .
«هنگامی که سه نام مقدّس: محمّد، علی و حسن پشت سرهم قرار بگیرد، چهارمی آنها «قائم» خواهد بود» .
طبق فرمودۀ امام صادق (ع) در سه تن از امامان معصوم: «امام محمّد تقی جواد، امام علیّ النقی هادی، و امام حسن عسکری» سه نام مقدّس پشت سرهم قرار گرفت و چهارمی آنها حضرت ولیّ عصر (عج) می باشد.
شبیه همین تعبیر از رسول اکرم (ص) نیز وارد شده است:
63-إذا توالت أربعة أسماء من الأئمّة من ولدی: محمّد، و علیّ، و الحسن، فرابعها هو القائم المنتظر» .
«هنگامی که در ضمن چهار امام از اولاد من، نامهای: محمد،
ص:94
علی و حسن پشت سرهم قرار گرفت، چهارمی آنها قائم منتظر است» .
64- «هو من ولدی، ولّده یزدجرد بن شهریار» .
«او از نسل من و از تبار یزدجرد بن شهریار است» .
و این از ناحیۀ مادر امام زین العابدین (ع) است که مادر آن حضرت، جناب شهربانو دختر یزدجرد پادشاه ایران بود. که او را در میان خواستگاران مخیّر ساختند، او امام حسین (ع) را برگزید.
65- «هو الّذی یشکّ النّاس فی ولادته، فمنهم من یقول: حمل و منهم من یقول: مات، و منهم من یقول: مات أبوه و لم یخلّف، و منهم من یقول: ولد قبل موت أبیه بسنین» .
«او کسی است که مردم در تولّد او دچار تردید می شوند، برخی گویند: او (به آسمانها) برده شده، برخی گویند: وفات کرده، برخی گویند: پدرش از دنیا رفت و فرزندی نداشت. و برخی گویند: چند سال پیش از وفات پدر دیده به جهان گشود» .
که به طور تحقیق قول اخیر صحیح است.
66- «إنّ اللّه أوحی إلی عمران أنّی واهب لک ذکرا سویّا مبارکا یبریء الأکمه و الأبرص و یحیی الموتی بإذن اللّه، و جاعله رسولا لبنی إسرائیل، فحدّث عمران امرأته بذلک و هی أمّ مریم. فلمّا حملت کان حملها بها عند نفسها غلام. فلمّا وضعتها قالت ربّ إنّی وضعتها أنثی. . و لیس الذّکر کالأنثی، أی لا تکون البنت رسولا. یقول اللّه: و اللّه أعلم بما وضعت فلمّا وهب اللّه لمریم عیسی کان هو الّذی بشّر به عمران و وعده إیّاه. فإذا قلنا فی الرّجل منّا شیئا فکان فی ولده أو ولد ولده فلا تنکروا ذلک» .
«خداوند به عمران وحی نمود که من به تو پسر مبارک و تامّ الخلقه ای خواهم داد، که کور و ابرص را شفا دهد و مردگان را به اذن خدا زنده گرداند. و او را فرستادۀ خود به بنی اسرائیل قرار خواهم داد.
عمران این بشارت الهی را به همسر خود (مادر مریم) بازگو کرد. هنگامی
ص:95
که به مریم حامله شد، او پیش خود حساب کرده بود که این همان نوید الهی و پسر است. پس هنگامی که او را وضع کرد، گفت: بارخدایا! من او را دختر زائیدم، و پسر چون دختر نمی باشد. یعنی: این دختر است و دختر به پیامبری برانگیخته نخواهد شد. از این رهگذر خداوند می فرماید:
[خداوند داناتر است به آنچه زائیده.] هنگامی که خداوند عیسی را به مریم داد، وعدۀ الهی تحقّق یافت. و او همان نوید خداوند به عمران بود. پس اگر ما در مورد کسی وعده ای دادیم ممکن است در حقّ پسر او، یا نوۀ او انجام پذیرد.
هرگز بر ما خورده نگیرید» .
از این حدیث استفاده می شود اگر از انبیاء و اوصیاء مطلبی شنیده شد که ظاهرا طبق وعدۀ آنها انجام نگرفت، نباید در قضاوت عجله نمود، شاید معنای دیگری دارد که آن منظور شده است.
67- «ألخلف الصّالح من ولدی هو المهدیّ!» .
«خلف صالح از فرزندان من همان مهدی است» .
در این حدیث هم ممکن است کسی خیال کند که امام صادق (ع) فرزند بلافصل خود را قصد کرده است، ولی روایات صریح وارده از آن حضرت و امامان پیشین، آنرا توضیح می دهد که منظور نوادۀ ششم آن بزرگوار است.
68- «من أنکر واحدا من الأحیاء فقد أنکر الأموات!» .
«هرکس یکی از امامهای زنده را انکار کند، امامان قبلی را نیز انکار نموده است» .
یعنی: اگر کسی امام زمان (عج) را انکار کند، امامان قبلی را هم انکار کرده است، زیرا با این عمل خود اوامر آنها را رد کرده است.
69- «من أقرّ بجمیع الأئمّة ثمّ جحد المهدیّ کان کمن أقرّ بجمیع الأنبیاء و جحد محمّدا (ص) . المهدیّ یغیب شخصه و لا یصحّ لکم تسمیته!» .
«هرکس به همۀ امامان اعتراف کند ولی حضرت مهدی (ع) را انکار کند، مانند کسی است که به همۀ پیامبران اعتراف کند ولی حضرت
ص:96
محمد (ص) را انکار کند. شخص مهدی از دیده ها غائب می شود و بردن نام او بر شما جایز نمی شود» .
روی این بیان انکار حضرت مهدی (عج) انکار همۀ امامان و تکذیب رسول اکرم (ص) است.
70- «یخفی علی النّاس ولادته، و لا یحلّ تسمیته حتّی یظهره اللّه عزّ و جلّ» .
«ولادتش بر مردم پوشیده می ماند. و بردن نامش تا روزی که خداوند فرمان ظهورش دهد روا نمی باشد» .
71- «یبعث اللّه عزّ و جلّ لهذا الأمر رجلا خفیّ المولد و المنشأ، غیر خفیّ فی نسبه و نفسه» .
«خداوند برای این امر مردی را برمی انگیزد که ولادتش بر مردمان پوشیده است ولی نسب و شخصیّت او بر کسی پوشیده نیست» .
72- «الرّابع من ولدی، ابن سیّدة الإماء، یطهّر اللّه به الأرض من کلّ جور، و یقدّسها من کلّ ظلم. و هو الّذی یشکّ النّاس فی ولادته، و هو صاحب الغیبة قبل خروجه. فإذا خرج أشرقت الأرض بنور ربّها، و وضع المیزان بالعدل بین النّاس فلا یظلم أحد أحدا. و هو الّذی تطوی له الأرض، و لا یکون له ظلّ» .
«چهارمین فرزند من، پسر بانوی کنیزان است، که خداوند به وسیلۀ او روی زمین را از هرگونه ظلم و ستم پاک و پاکیزه گرداند. در مورد ولادت او دچار شک و تردید می شوند. او پیش از ظهور، از دیده ها غائب می شود. و به هنگام ظهورش، جهان با نور پروردگارش می درخشد. او
ص:97
میزان را به عدل در میان مردم قرار دهد. دیگر کسی در حق کسی ستم نمی کند. او کسی است که زمین برای او «طیّ» می شود. و سایه اش بر زمین نیفتد» .
زمین برای او طیّ می شود، زیرا این خاصیّت زمین است که در برابر وسائل نقلیّۀ تیزپرواز طیّ شود، چنانکه در عصر ما نیز در زیر بالهای هواپیما و سفینه های فضائی طیّ می شود. و ممکن است معنای دیگری منظور باشد که خداوند به حجّت خود عطا خواهد فرمود. (طیّ الأرض) .
اما سایه اش بر زمین نمی افتد، یا برای اینکه همچون جدّ بزرگوارش (ص) ابری بالای سرش حرکت می کند. یا بدلیل سرعت شگرف وسائل نقلیّه اش سایه اش بر زمین نمی افتد. چنانکه امروزه سایۀ هواپیما هنگامی که اوج بگیرد بر زمین نمی افتد. هرکدام باشد عجیب نیست و شاید معنای دیگری منظور باشد که امروزه برای ما قابل درک نیست.
این روایات چهارده قرن پیش و حتّی سالیان درازی پیش از ولادت حضرت نرجس خاتون در «روم» بیان شده است. در این روایات تفکّر و تأمّل نما، که چگونه از مادر بزرگوار و پوشیده بودن ولادت آن حضرت و غیبت و سیرت آن کعبۀ مقصود سخن رفته است. بیندیش و داوری کن.
هنگامی که دعبل خزاعی، شاعر معروف اهل بیت، قصیدۀ تائیّۀ خود را در محضر امام رضا (ع) خواند، امام هشتم چنین فرمود:
73- «ألإمام بعدی محمّد ابنی، و بعده علیّ ابنه، و بعد علیّ ابنه الحسن، و بعد الحسن ابنه القائم، المنتظر فی غیبته، المطاع فی ظهوره. . و أمّا متی یقوم فإخبار بالوقت. لا یری جسمه و لا یسمّی باسمه» .
«امام بعد از من پسرم محمّد، و بعد از او پسرش علی، و بعد از او پسرش حسن، و بعد از او پسرش «قائم» است که در زمان غیبتش در انتظار مقدم او می نشینند و به هنگام ظهورش از او فرمان می برند. امّا اینکه چه وقت ظهور می کند؟ آن اخبار به وقت است (که جز خدا کسی آنرا نمی داند) . شخص او دیده نمی شود و نام او برده نمی شود.»
ص:98
74- «إنّ القائم منّا هو المهدیّ الّذی یجب أن ینتظر فی غیبته، و یطاع فی ظهوره، و هو الثّالث من ولدی» .
«قائم ما همان مهدی منتظر است که باید در غیبتش انتظار او را کشید، و در موقع ظهورش از او فرمان برد. او سوّمین فرزند من می باشد» .
از امامان معصوم کسی جز او برای تأسیس خلافت اسلامی شمشیر نمی کشد، و او با آن هیبت و شکوه الهی و شمشیر برنده ای که در دست مبارکش برق می زند، از طرف هرکسی اطاعت می شود.
75- «إذا مات إبنی علیّ-أی الإمام الهادی-بدا سراج بعده ثمّ خفی. فویل للمرتاب. و طوبی للغریب الفارّ بدینه» .
«هنگامی که پسرم علی-امام هادی-از دنیا برود، چراغی بعد از او آشکار می شود و سپس مخفی می گردد. وای بر کسی که در حقّ او شکّ و تردید به خود راه دهد. خوشابه حال غریبی که دین خود را برداشته از شهری به شهری فرار می کند» .
منظور از چراغ آشکار امام حسن عسکری (ع) و منظور از چراغ مخفی کعبۀ مقصود و قبلۀ موعود حضرت بقیّة اللّه (عج) می باشد. که در حدیث دیگری صریحتر می فرماید:
76- «هو سمیّ رسول اللّه و کنیّه، و هو الّذی تطوی له الأرض، و یذلّ کلّ صعب» .
«او همنام پیامبر اکرم (ص) و هم کنیه با اوست. او کسی است که زمین زیر پایش «طیّ» می شود و هر مشکلی در برابرش آسان می گردد» .
طیّ الأرض و آسان شدن مشکلها، صرف نظر از آن سطح عالی اش که برای آن یکتا بازماندۀ الهی مقدّر است، در عصر ما در پرتو این وسائل نقلیّه و دیگر وسائل ارتباط جمعی تا حدّی میسّر شده است. دقّت و تأمّل در این حدیث که هزار و دویست سال پیش، از زبان امامی معصوم صادر شده است برای انسان
ص:99
قرن اتم و عصر تسخیر فضا شگفت آور و اعجاب انگیز است.
روزی یکی از شیعیان به محضر امام جواد (ع) عرضه داشت: امیدوارم که امام قائم از اهل بیت پیامبر اکرم (ص) ، شما باشید! . امام فرمود:
77- «ما منّا إلاّ قائم بأمر اللّه عزّ و جلّ، أوهاد إلی دینه.
و لکنّ القائم هو الّذی یخفی علی النّاس ولادته، و لا یغیب شخصه» .
«هریک از ما، قائم به امر خدا و هادی به سوی آئین خدا می باشد. و لکن آن «قائم» کسی است که ولادتش بر مردم پوشیده باشد، ولی شخص او پوشیده نباشد» .
یعنی: او همه جا حاضر خواهد بود اگرچه از دیده ها پنهان باشد.
78- «ألخلف من بعدی ابنی الحسن. فکیف بکم بالخلف بعد الخلف؟ ! . قیل: و لم جعلنا فداک؟ . قال: لأنّکم لا ترون شخصه، و لا یحلّ لکم ذکر اسمه. فقیل له: کیف نذکره. . قال: قولوا: الحجّة من آل محمّد» .
«خلف بعد از من پسرم حسن می باشد، ولکن چگونه است حال شما در مورد خلف بعد از او؟ ! گفته شد: از چه نظر؟ جان ما فدای تو باد! .
فرمود: زیرا شخص او را نخواهید دید. و بازگو کردن نام او بر شما روا نخواهد بود. گفتند: پس چگونه از او یاد بکنیم؟ فرمود: بگوئید: حجّت خدا از آل محمّد» .
79- «کأنّی بکم و قد اختلفتم من بعدی بالخلف منّی. ألا إنّ المقرّ بالأئمّة بعد رسول اللّه (ص) المنکر لولدی، کمن أقرّ بجمیع انبیاء اللّه و رسله ثمّ أنکر نبوّة رسول اللّه (ص) لأنّ طاعة آخرنا کطاعة
ص:100
أوّلنا، و المنکر لآخرنا کالمنکر لأوّلنا» .
«گویا با چشم خود می بینم که بعد از من در مورد جانشین من به اختلاف افتاده اید، آگاه باشید که هرکس به همۀ امامان بعد از پیامبر اکرم (ص) اعتراف کند ولی پسرم را انکار نماید، همانند کسی است که به همۀ پیامبران اعتراف نموده، رسالت پیامبر اکرم (ص) را انکار نماید.
زیرا که اطاعت آخر ما، اطاعت اول ماست. و انکار آخر ما چون انکار اول ماست» .
قریب به این مضمون، از پیامبر گرامی (ص) و امام صادق (ع) نقل شد.
امام حسن عسکری (ع) در ایّام زندانی بودنش در زندان معتضد عباسی، کمی پیش از تولّد حضرت مهدی (عج) به یکی از هم زندانهایش فرمود:
80- «إنّی و اللّه سیکون لی ولد یملأ الأرض قسطا و عدلا» .
«به خدا سوگند، به زودی خداوند برای من پسری عنایت خواهد فرمود، که زمین را پر از عدل و داد خواهد نمود» .
امام حسن عسکری این سخن را برای وقت گذرانی با رفیق زندانی خود نفرمود، بلکه برای اینکه حجّت برای یک نفر تمام شود و به موقع از زبان او برای دوست و دشمن نقل گردد.
حضرت ولیّ عصر (عج) در یکی از توقیعات شریفه ایکه توسّط سفیر اوّلش از ناحیۀ مقدّسه صادر فرموده است، چنین می فرماید:
81- «. . و لیعلموا أنّ الحقّ معنا و فینا، لا یقول ذلک سوانا إلاّ کذّاب مفتر، و لا یدّعیه غیرنا إلاّ ضالّ غویّ. فلیقتصروا منّا علی هذه الجملة دون تفسیر، و یقنعوا من ذلک بالتّعریض دون التّصریح إن شاء اللّه» .
«شیعیان ما باید بدانند که حقّ با ماست و حقّ در میان ماست.
ص:101
به جز ما هرکس این ادّعا را بکند دروغگوست. و جز ما هرکس این دعوی را بکند ضالّ و گمراه است. شیعیان ما باید این جمله را از ما بپذیرند و تفسیر آنرا نخواهند. از ما اشاره را قبول کنند و تصریح را نخواهند» .
تفسیر آنرا با چشم خود می بینیم و انشاء اللّه تصریح آنرا در برق زدن شمشیرت برفراز کاخهای ستمگران و جنایتکاران خواهیم دید، ای سیّد و سرور ما و ای رهبر و مولای ما! .
82- «شبها و روزها سپری نمی شود-جهان به پایان نمی رسد- جز اینکه جوانی از ما اهل بیت زمام امور را به دست می گیرد که دستخوش فتنه ها نمی شود و خود فتنه برنمی انگیزد. گفته شد: چگونه است که پیرمردان شما از آن محروم می شود و جوانان شما به آن می رسد؟ ! گفت:
آری، این امانت خداست، به هرکس بخواهد عطا می فرماید» .
83- «از رسول اکرم (ص) شنیدم که فرمود: من، علی، حسن، حسین و 9 تن از اولاد حسین، پاک و پاکیزه و معصوم هستیم» .
84- «من مهدی را در اسفار-کتابهای-همۀ پیامبران می یابم، که در داوری او ستم و تباهی وجود ندارد» .
85- «مهدی در تورات و انجیل ذکر شده، همۀ ملّتها اجماع و اتّفاق نظر دارند بر اینکه: نجات بخشی ظهور خواهد کرد و انسانها را از ظلم و استبداد نجات خواهد داد. کسی که در ظهور چنین مصلح و نجات دهنده ای تردید کند کافر است. او با اسم و وصف، در همۀ کتابهای پیامبران نوشته شده است. هرچه مورد تردید باشد، این تردیدناپذیر است که او فرزند پیامبر اکرم (ص) و وارث علوم امامان معصوم یکی بعد از دیگری است» .
ص:102
86- «احادیث در مورد حضرت صاحب الزّمان (عج) که از دیده ها غائب و در هر زمانی حاضر است، بسیار فراوان است. کسانیکه به امامت او معتقدند از هر نکوهش و سرزنشی پیراسته اند که راه حقّ را پیموده اند و به شاهراه هدایت رسیده اند. امامت و پیشوائی امّت اسلامی به وسیلۀ او پایان یافته است. او از روز وفات پدر بزرگوارش تا روز رستاخیز امام است. او مردمان را به شریعت خود که همان شریعت محمّدی است دعوت می کند» .
آیا بیانی روشنتر و عبارتی واضحتر از این متصوّر است.
87- «او از عترت رسول اکرم (ص) از نسل حضرت فاطمه است. جدّش امام حسین و پدرش امام حسن عسکری است» .
ص:103
چه کسی در این روایات بیرون از شمار اراده شده است؟ .
آیا شهامت آنرا داریم که او را دقیقتر بشناسیم و از دیگران بازشناسیم؟ .
آیا چنین شهامتی به دور از امانت است؟ نه هرگز.
مسلمانان در مورد مطلبی که صدور آن از رسول اکرم (ص) به ثبوت برسد، هیچ شکّ و تردیدی به خود راه نمی دهند، زیرا به خوبی می دانند که او هرچه بگوید، از منطق وحی می گوید، و هرگز از روی هوای نفس سخن نمی گوید. که صدق گفتار او را قرآن کریم تضمین کرده است.
همچنین در مورد امامان معصوم هیچ تردیدی ندارند که آنها از هرگونه خطا و لغزشی مصون و محفوظ هستند و آنچه از پیامبر اکرم (ص) نقل کنند، بسیار دقیق و امین هستند. امانت آنها در نقل سخنان رسول اکرم (ص) همچون امانت جبرئیل در نقل وحی به قلب شریف پیامبر (ص) است.
پیامبر اکرم (ص) و پیشوایان معصوم (ع) حوادث عصر ما را آنچنان دقیق توصیف کرده اند، که شخص متتبّع در سخنان آنها، دقیقا می تواند روی هر حادثه ای انگشت بگذارد و بگوید که پیامبر اکرم (ص) از این حادثه خبر داده است.
رسول اکرم (ص) و امامان اهل بیت (ع) طوری از حوادث آینده سخن می گویند که گوئی پرده ها بالا رفته، بعد زمانی برداشته شده، و آنها با چشم خود این حوادث را تماشا می کردند و توصیف می نمودند.
چه حوادثی را برای ما بازگو کردند و درست همانطور حادث شد، چه وعده هائی برای ما دادند که دقیقا طبق وعده شان انجام پذیرفت. چه بسیار حوادث فردی و اجتماعی که برای مردم پیش از فرارسیدنش خبر دادند و بدون کوچکترین تخلّفی واقع شد.
مگرنه اینست که هرکس چهل شبانه روز خدا را خالصانه بپرستد، چشمه های حکمت از قلب او سرازیر می شود؟ چنانکه در روایت آمده است.
کجا رسد به افرادی که از طرف خدا تأیید شده هستند و از سوی خدا «محدّث» هستند و چیزی را جز از رسول اکرم (ص) روایت نمی کنند، همۀ گفتارشان از
ص:104
پیامبر (ص) و او هم از جبرئیل امین و او از خداوند جلیل تبارک و تعالی نقل می کند.
امام صادق (ع) در این رابطه می فرماید:
88- «إنّه من أتی البیوت من أبوابها اهتدی، و من أخذ غیرها سلک طریق الرّدی. و قد وصل اللّه طاعة ولیّ أمره بطاعة رسوله (ص) و طاعة رسوله بطاعته، فمن ترک طاعة ولاة الأمر لم یطع اللّه و رسوله» .
«کسی که از در خانه، وارد خانه شود هدایت یافته است، و کسی که راه دیگری پیش گیرد و از غیر در، وارد خانه شود به سوی هلاکت رفته است. خداوند «اطاعت ولیّ امر» را به اطاعت رسول اکرم (ص) مقرون ساخته و اطاعت پیامبرش را به اطاعت خود مقرون ساخته است. هرکس اطاعت «اولیاء امر» را ترک کند، از خدا و پیامبر اکرم (ص) نیز اطاعت ننموده است» .
اینک ببینیم اگر بیراهه نرویم و از در خانه وارد شویم، مهدی موعود و کعبۀ مقصود، چه کسی خواهد بود؟
تردیدی نیست که مهدی موعود، مولود مسعودی است که در خانۀ امام حسن عسکری (ع) دیده به جهان گشود، که به خلافت او اهل آسمان و زمین حتّی پرندگان هوا خشنود هستند.
از طرفی دهها حدیث از زبان رسول اکرم (ص) و ائمّۀ اهل بیت (ع) نقل کردیم که هرگز نباید روی زمین خالی از حجّت باشد، و از طرفی دوست و دشمن، شیعه و سنّی معترف است که امام زمان (عج) حجّت پروردگار است و دیده به جهان گشوده است و هم اکنون زنده و موجود است. همۀ فرق اسلامی در این عقیده با ما شریک هستند (به جز تعدادی اندک از نویسندگان مزدور یا منحرف) که قائم آل محمد (عج) در آخر الزّمان ظهور خواهد کرد، و همه معترفند که از نسل حضرت فاطمه است و هرگز احدی در اسم و وصف او اختلاف نکرده است.
اگر گفته شود: از کجا که فرزند بلافصل امام حسن عسکری باشد و از دیگر فرزندان حضرت فاطمه (س) نباشد؟ !
ص:105
در پاسخ می گوئیم: گذشته از اینکه مجموعۀ ویژگیهای مندرج در احادیث منحصرا با او تطبیق می کند، روایات وارده در مورد بیان نسب او نیز این مطلب را اثبات می کند، زیرا در این احادیث تصریح شده که او از نسل حضرت عبد المطلّب است، بعد گفته شده که از نسل حضرت فاطمه است، آنگاه نسل به نسل دائره تنگتر شده تا در امام حسن عسکری متعیّن و منحصربه فرد شده است.
بعد از نصوص صریحه از پیامبر گرامی اسلام در مورد اسم و کنیه و نسب و دیگر اوصاف او، هرگز احتمال نمی رود که در فرد دیگری نیز این اوصاف جمع شود.
بعد از اینکه همۀ اوصاف در یک فرد جمع شده، و او زنده و موجود است، دیگر مفهوم ندارد که فرد دوّمی را برای این منظور جستجو کنیم، و یا دچار اختلاف شویم که آیا او متولّد شده است یا نه؟ اگرچه تولّد حضرت بقیّة اللّه (عج) از عامّۀ مردم پوشیده بود ولی از خواصّ شیعه پوشیده نبود.
او در پشت پردۀ غیبت نهان شده تا وقتی ظهور کند که بیعت هیچ ستمگری در گردن او نباشد.
او خود در توقیع شریفش به «احمد بن اسحاق» چنین می نویسد:
89- «. . . ثمّ بعث اللّه محمّدا (ص) رحمة للعالمین، و تمّم به نعمته، و ختم به أنبیاءه، و أرسله إلی النّاس کافّة، و أظهر من صدقه ما أظهر، و بیّن من آیاته و علاماته ما بیّن. . ثمّ قبضه حمیدا نقیّا سعیدا، و جعل الأمر من بعد إلی أخیه و ابن عمّه و وصیّه و وارثه علیّ بن أبی طالب علیه السّلام ثمّ إلی الأوصیاء من ولده واحدا واحدا، أحیی بهم دینه، و أتمّ بهم نوره، و جعل بینهم و بین إخوانهم و بنی عمّهم الأدنین من ذوی أرحامهم فرقانا بیّنا یعرف به الحجّة من المحجوج و الإمام من المأموم، بأن عصمهم من الذّنوب، و برّأهم من العیوب، و طهّرهم من الدّنس، و نزّههم من اللّبس، و جعلهم خزّان علمه و مستودع حکمته و موضع سرّه، و أیّدهم بالدّلائل. و لو لا ذلک لکان النّاس علی سواء، و لادّعی أمر اللّه عزّ و جلّ کلّ واحد، و لما عرف الحقّ من الباطل، و لا العالم من الجاهل. حفظ اللّه الحقّ علی أهله و أقرّه فی مستقرّه. . و إذا أذن لنا فی القول ظهر الحقّ و اضمحلّ
ص:106
الباطل و انحسر عنکم. و إلی اللّه أرغب فی الکفایة و جمیل الصّنع و الولایة» .
«خداوند حضرت محمّد (ص) را رحمة للعالمین برانگیخت، و نعمتش را به وسیلۀ او کامل گردانید، و پیامبرانش را با او ختم نمود. او را برای همۀ مردم مبعوث کرد. و معجزات فراوان و آیات بیّنات به دست او ظاهر گردانید. آنگاه او را پاک و پاکیزه، ستوده و پسندیده از این جهان بیرون برد. و امر امّت را به دست برادر و پسرعمویش «علیّ بن ابیطالب» (ع) و فرزندان او یکی بعد از دیگری سپرد. به وسیلۀ آنها دین خود را زنده کرد و نور خود را به اتمام رسانید. آنگاه میان آنها (امامان) و برادران و پسرعموها و دیگر خویشاوندان فرق واضح و تفاوت آشکار قرار داد تا همواره حجّت خدا ممتاز باشد و با غیر حجّت مشتبه نشود، امام و مأموم بازشناخته شوند و با یکدیگر اشتباه نشوند. برای این منظور آنها را از خطا و لغزش «معصوم» قرار داد و از هر عیبی مبرّا ساخت، آنان را پاک و پاکیزه قرار داد و از هر پلیدی پیراسته ساخت. آنها را خزینه های علوم خود قرار داد. حکمت خود را به آنها آموخت و اسرار خود را در نزد آنها به ودیعت نهاد و آنها را با دلائل و بیّنات تأیید نمود. اگر این دلایل آشکار نبود، همگی در آن برابر می شدند و هرکسی ادّعای امامت و رهبری امّت را می کرد، دیگر حقّ و باطل شناخته نمی شد، عالم و جاهل از یکدیگر تشخیص داده نمی شدند. خداوند با این معجزات باهرات حقّ را در اهل حقّ محفوظ ساخت و آنرا در محلّ خود استقرار داد. هنگامی که به ما اجازۀ ظهور داده شود، حقّ آشکار، و باطل ریشه کن خواهد شد. از خدا می خواهم که این مهمّ را به دست باکفایت ما انجام دهد و به ما حسن عمل عنایت فرماید تا وظیفۀ ولایت را به بهترین وجه ادا نمائیم» .
این نامه که از ناحیۀ مقدّسۀ حضرت بقیّة الله (عج) شرف صدور یافته، برای شناخت معصوم از غیر معصوم، امام از غیر امام، حجّت از غیر حجّت کافی است.
آری او زنده و موجود است و به هنگام رحلت پدر بزرگوارش پنجسال و چند ماهی از عمر شریفش می گذشت که پدرش میراثهای انبیاء را به او
ص:107
تسلیم نمود و شمشیر پیامبر (ص) را به او تحویل داد.
ولادت باسعادت او با دلائل قطعی ثابت شده، و غیبت شکوهمند او با مشاهدۀ دهها تن از شیعیان و خواصّ آن حضرت که او را در شب میلاد، روز اوّل، سوّم و هفتم تولّدش دیده اند، و در طول 5 سالی که از عهد پدر بزرگوارش درک نموده، به حضور آن کعبۀ مقصود شرفیاب شده، پرسشها نموده و پاسخها دریافت کرده اند، ثابت و قطعی است. و با دیدار دهها تن دیگر در طول غیبت صغری و مشاهدۀ صدها معجزه از آن حجّت پروردگار، و دیدار صدها تن دیگر در طول غیبت کبری به ثبوت رسیده است.
شایان توجّه است که عمویش جعفر (کذّاب) با اطلاع قطعی از وجود آن حجّت الهی، میراث خصوص امام حسن عسکری (ع) را تقسیم نمود، تا وانمود کند که امام حسن عسکری فرزندی ندارد. و بدین وسیله راه را برای دعوی امامت خود هموار سازد. ولی به زودی نقشه ها نقش برآب شد، و دروغگوئی جعفر بر همگان آشکار گردید.
پدر حضرت ولیّ عصر (عج) امام حسن عسکری (ع) و مادر بزرگوارش نرجس خاتون (س) بانوی کنیزان عالم، از یک بیت رفیع و خاندانی جلیل است، که از امام حسن عسکری فرزندی جز حضرت بقیّة اللّه (عج) از همین بانوی بزرگوار نمانده است. که با تمام نیرو در مخفی نگاه داشتنش از ابرجنایتکاران تاریخ کوشیده اند.
دستگاه ستمگر خلافت تمام نیروی خود را در اطراف خانۀ امام حسن عسکری متمرکز کرده، دهها جاسوس گماشته بود، بر هر جاسوسی جاسوسی دیگر تعیین کرده بود تا از تولّد حضرت ولیّ عصر (عج) آگاه شده، آن یکتا مهرتابان و خورشید فروزان را خاموش گرداند. ولی مشیّت خدا بر آن تعلّق یافته بود که حجّت خود را در کنف حمایتش از گزند زمین و زمان مصون و محفوظ نگهدارد:
«می خواهند نور خدا را با دهانهای خود خاموش نمایند، ولی خداوند ابا دارد جز اینکه نورش را به اتمام برساند، اگرچه کافران خوش ندارند» .
ص:108
آیا با این اوصاف، حجّت خدا دقیقا مشخّص است یا نه؟ آیا بازهم تردیدی هست در اینکه او پسر امام حسن عسکری (ع) است؟ ! .
از القاب شریف آن قبلۀ خوبان و کعبۀ نیکان در کلمات پیشوایان نامهای مقدّس زیر است:
«حجّت خدا، خاتم اوصیاء، رهائی بخش امّت، مهدی، منتظر، باعث، وارث، خلف صالح، قائم به حقّ، مظهر دین، دادگستر، بقیّة اللّه، صاحب الزّمان، صاحب شمشیر، امام منتظر برای تأسیس حکومت عدل الهی» .
او یکتا مظهر و مصداق این القاب شریفه است و هرگز احدی در این القاب با او شریک نیست.
از کنیه های آن حضرت: «ابو القاسم، ابو عبد اللّه و ابو جعفر» است. او ثمرۀ مقدّسۀ شجرۀ نبوّت و عصارۀ دودمان امامت، خلف شایستۀ محمّد (ص) و علی (ع) است. پرچم حقّ به دست باکفایت اوست، که هرکس به او چنگ زند نجات می یابد و هرکس تخلّف کند هلاک می شود.
او دوازدهمین ستارۀ فروزان آسمان امامت و آخرین کوکب درخشان برج ولایت است، که تمام اوصافش توسّط رسول گرامی اسلام (ص) بیان شده است. کسی را یارای انکار و تردید نیست، جز اینکه در اساس وحی دچار تردید شود، و رسالت و نبوّت را انکار نماید. پیامبر اکرم (ص) در حقّ او فرموده است:
90- «سیمیت اللّه به کلّ بدعة، و یمحو کلّ ضلالة، و یحیی کلّ سنّة» .
«خداوند به وسیلۀ او بدعتها را نابود می سازد و گمراهی ها را از بین می برد و سنّتها را زنده می کند» .
از دیگر القاب همایونش:
«منصور، صاحب، حجّت، خالص، صاحب خانه، صاحب الأمر، مأمول، تالی، نائب، برهان، باسط (گسترنده) ، ثائر (انقلابی) ، منتقم،
ص:109
سیّد، جابر (جبران کننده-ترمیم کننده) ، خازن و. . .»
پیامبر اکرم (ص) و امامان معصوم (ع) اسامی دیگری به آن حضرت اطلاق نموده اند که از جملۀ آنهاست:
«امیر امیران، قاتل تبهکاران، آقای دو جهان و. . .»
از امام صادق (ع) پرسیدند: آیا می توانیم به حضرت قائم (عج) به عنوان «امیر المؤمنین» درود بفرستیم؟ فرمود: نه، آن اسم خاصّ امیر مؤمنان علیّ بن ابیطالب (ع) است که خداوند او را به این نام، نامیده است. هرگز کسی را جز او نتوان به این نام نامید. جز امیر مؤمنان، هرکس به این نام، نامیده شود کافر است.
عرض نمودند: پس او را به چه نامی بخوانیم؟ فرمود: بگوئید:
91- «السّلام علیک یا بقیّة اللّه» .
سپس این آیه را تلاوت فرمود:
«بَقِیَّتُ اللّٰهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» .
و در روایت دیگر آمده است:
92- «هرکس قائم ما را درک کند، هروقت او را ببیند بگوید:
السّلام علیکم یا أهل بیت النّبوّة، و معدن العلم، و موضع الرّسالة» .
و ما عرض می کنیم: درود بی پایان و سلام و صلوات بی کران ایزد منّان، بر تو باد، ای مهر تابان و قبلۀ خوبان! ای امام زمان! ای یکتا بازماندۀ حضرت پروردگار! .
ص:110
-یونس:53.
-غیبت شیخ طوسی صفحۀ 110.
-الزام النّاصب صفحۀ 4، منتخب الاثر صفحۀ 270، غیبت نعمانی صفحۀ 7، غیبت شیخ طوسی صفحۀ 132، بحار الانوار جلد 52 صفحۀ 92، ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 148، و قریب به این مضمون: نهج البلاغه جلد 4 صفحۀ 37.
-بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 72، اعلام الوری صفحۀ 399، ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 163 و 168، المهدی صفحۀ 148 و 206، کشف الغمّه جلد 3 صفحۀ 261 و 269، البیان صفحۀ 57 و حقایق الایمان 162.
-عیون الأخبار جلد 2 صفحۀ 60 و منتخب الأثر صفحۀ 143.
-البیان صفحۀ 63، عیون الأخبار جلد 2 صفحۀ 130، کشف الغمّه جلد 3 صفحۀ 267، منتخب الأثر صفحۀ 143 و 179، الامام المهدی صفحۀ 69 و 106 و 296، الزام النّاصب صفحۀ 53، اسعاف الرّاغبین صفحۀ 133 و 142، الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحۀ 124 و 148 و 155، غیبت شیخ طوسی صفحۀ 114، بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 75، الملاحم و الفتن صفحۀ 60 و 68، المهدی المنتظر صفحۀ 43، ینابیع المودّة جلد 3 صفحۀ 86 و 88، و المهدی صفحۀ 73.
-الاختصاص صفحۀ 208، البیان صفحۀ 80، منتخب الأثر صفحۀ 199، المهدی صفحۀ 58، بشارة الاسلام صفحۀ 282 و 292، الزام النّاصب صفحۀ 52(به نقل از الفصول المهمّه) ، بحار جلد 51 صفحۀ 91، عیون الاخبار جلد 2 صفحۀ 130، کشف الغمّه جلد 3 صفحۀ 261 و 272، ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 93 و 163(به نقل از غایة المرام) و صفحۀ 165 و 167، و المهدی صفحۀ 58.
-بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 78، بشارة الاسلام صفحۀ 280 و 292.
-نور الانوار صفحۀ 143.
-منتخب الاثر صفحۀ 85، بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 78 و جلد 52 صفحۀ 266 و 280، البیان صفحۀ 56، ذخائر العقبی صفحۀ 136، المهدی صفحۀ 56 و 188، بشارة الاسلام صفحۀ 24،33، 218 و 289، الامام المهدی صفحۀ 77 و 215، ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 165 و الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحۀ 137.
-اصول کافی جلد 1 صفحۀ 534، منتخب الاثر صفحۀ 33، غیبت شیخ طوسی صفحۀ 93
ص:111
(از امیر مؤمنان) بحار الانوار جلد 53 صفحۀ 142 و ینابیع الموده جلد 3 صفحۀ 162(به نقل از غایة المرام) .
-المهدی صفحۀ 104، کشف الغمّه جلد 3 صفحۀ 294، ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 167، صحیح مسلم جلد 6 صفحۀ 3(به اضافۀ جملۀ: کلهم من قریش) ، منتخب الاثر صفحۀ 51 و 82، الامام المهدی صفحۀ 22،28 و 105، و الزام النّاصب صفحۀ 64.
-البیان صفحۀ 66، منتخب الاثر صفحۀ 81 و 145، کشف الغمّه جلد 3 صفحۀ 263 و 267، المحجّة البیضاء جلد 4 صفحۀ 340، غیبت شیخ طوسی صفحۀ 113، بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 65، ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 91، الصّواعق المحرقه صفحۀ 158 و 185، بشارة الاسلام صفحۀ 286 و 290، الامام المهدی صفحۀ 65(به نقل از ذخائر العقبی) و الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحۀ 124.
-ارشاد مفید صفحۀ 328.
-ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 108.
-کشف الغمّه جلد 3 صفحۀ 297، الامام المهدی صفحۀ 23، الزام النّاصب صفحۀ 64، منتخب الاثر صفحۀ 58، معانی الاخبار صفحۀ 370، ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 168، المهدی صفحۀ 101، اعلام الوری صفحۀ 370 و وسائل الشیعه جلد 18 صفحۀ 562 حدیث 27.
-بحار الانوار جلد 52 صفحۀ 378، غیبت نعمانی صفحۀ 58، منتخب الاثر صفحۀ 53 و الملاحم و الفتن صفحۀ 27.
-منتخب الاثر صفحۀ 32، الزام النّاصب صفحۀ 63 و 237، بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 73، کشف الغمّه جلد 3 صفحۀ 267، الامام المهدی صفحۀ 108، اعلام الوری صفحۀ 370، اصول کافی جلد 1 صفحۀ 209، المحجّة البیضاء جلد 1 صفحۀ 243، و عیون الاخبار جلد 1 صفحۀ 53.
-منتخب الاثر صفحۀ 151 و ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 174.
-اعلام الوری صفحۀ 381، الزام النّاصب صفحۀ 63، بشارة الإسلام صفحۀ 8 و بحار الانوار جلد 52 صفحۀ 310.
-اعلام الوری صفحۀ 399، الزام النّاصب صفحۀ 126(از امام صادق) ، بحار الانوار جلد 52 صفحۀ 91، بشارة الاسلام صفحۀ 18، المهدی صفحۀ 146، ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 109،164 و 169، و المحجّة البیضاء جلد 4 صفحۀ 337.
-غیبت شیخ طوسی صفحۀ 92 و در مجمع البحرین جلد 5 صفحۀ 78 از امام صادق علیه السّلام: «مصحف فاطمه سه برابر قرآن کریم است که در آن چیزی از قرآن و حلال و حرام نیست بلکه آنچه در آینده واقع خواهد شد، در آنست» .
-بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 77 و جلد 52 صفحۀ 277 و 311، ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 160، المهدی صفحۀ 229، بشارة الاسلام صفحۀ 5،12 و 13 و 244، الامام المهدی صفحۀ 216، منتخب الاثر صفحۀ 135 و 423، عیون الاخبار جلد 1 صفحۀ 36 و 206، غیبت شیخ طوسی صفحۀ 95، الزام النّاصب صفحۀ 64،66 و 251(به نقل از البیان) .
-الامام المهدی صفحۀ 333، البرهان صفحۀ 75 و الزام النّاصب صفحۀ 227.
-منتخب الاثر صفحۀ 141 و 215(از امام صادق) ، عیون الاخبار جلد 2 صفحۀ 65، المهدی صفحۀ 206، بشارة الاسلام صفحۀ 284، نور الابصار صفحۀ 171 و 231، کشف الغمّه جلد 3 صفحۀ 261،264،265 و 266، المحجّة البیضاء جلد 4 صفحۀ 335، و ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 86 و 164.
ص:112
-بشارة الاسلام صفحۀ 59 و 35 و 286، الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحۀ 133، الزام النّاصب صفحۀ 251، اسعاف الرّاغبین صفحۀ 133، ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 109 و 166، المهدی صفحۀ 230، کشف الغمه جلد 3 صفحۀ 264 و البیان صفحۀ 90.
-اعلام الوری صفحۀ 400 و منتخب الاثر صفحۀ 158.
-مسند احمد جلد 5 صفحۀ 106 و الامام المهدی صفحۀ 15.
-الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحۀ 165، الامام المهدی صفحۀ 18، صحیح بخاری جلد 4 صفحۀ 185، الملاحم و الفتن صفحۀ 132، صحیح مسلم جلد 2 صفحۀ 191 و مسند احمد جلد 5 صفحۀ 106.
-صحیح بخاری جلد 9 صفحۀ 62 و ذخائر العقبی صفحۀ 12.
-منتخب الاثر صفحۀ 65 و الامام المهدی صفحۀ 30.
-ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 108 و 162، منتخب الاثر صفحۀ 149، الزام النّاصب صفحۀ 59، الامام المهدی صفحۀ 299(به نقل از غایة المرام صفحۀ 662) .
-منتخب الاثر صفحۀ 492 و نظیر آن: اختصاص مفید صفحۀ 268 و بحار الانوار جلد 7 صفحۀ 20.
-بشارة الاسلام صفحۀ 52، الامام المهدی صفحۀ 79، اعلام الوری صفحۀ 400، المحجّة البیضاء جلد 4 صفحۀ 337(از امام رضا) و منتخب الاثر صفحۀ 467(از امام صادق) .
-الزام النّاصب صفحۀ 11.
-اعلام الوری صفحۀ 378.
-بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 34، ارشاد مفید صفحۀ 342، اعلام الوری صفحۀ 434، غیبت شیخ طوسی صفحۀ 281 و المحجّة البیضاء جلد 4 صفحۀ 341.
-الزام النّاصب صفحۀ 82.
-بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 33 و جلد 53 صفحۀ 184 و الزام النّاصب صفحۀ 82.
-الزام النّاصب صفحۀ 82 و اعلام الوری صفحۀ 423.
-منتخب الاثر صفحۀ 162، الملاحم و الفتن صفحۀ 58، الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحۀ 134 و المهدی صفحۀ 207 به نقل از بخاری.
-غیبت نعمانی صفحۀ 114، بشارة الاسلام صفحۀ 54، بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 115 و منتخب الاثر صفحۀ 309.
-نهج البلاغه عبده جلد 2 صفحۀ 108 و شرح ابن ابی الحدید جلد 2 صفحۀ 435، منتخب الاثر صفحۀ 150، ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 94، المهدی صفحۀ 84.
-شرح ابن ابی الحدید جلد 4 صفحۀ 336.
-نهج البلاغه عبده، جلد 1 صفحۀ 36.
-ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 206، الملاحم و الفتن صفحۀ 138، کشف الغمّه جلد 3 صفحۀ 318، اصول کافی جلد 1 صفحۀ 371 و 377، الزام النّاصب صفحۀ 5 و 27 و عیون الاخبار جلد 3 صفحۀ 58.
-اختصاص مفید صفحۀ 268.
ص:113
-غیبت نعمانی صفحۀ 62 و الزام النّاصب صفحۀ 127.
-اعلام الوری صفحۀ 384.
-منتخب الاثر صفحۀ 271 و بحار الانوار جلد 52 صفحۀ 92(از امام صادق) .
-معانی الاخبار صفحۀ 132.
-منتخب الاثر صفحۀ 172.
-بحار الانوار جلد 52 صفحۀ 224، الزام النّاصب صفحۀ 176، اعلام الوری صفحۀ 427، الملاحم و الفتن صفحۀ 99 و بشارة الاسلام صفحۀ 103.
-کشف الغمّه جلد 3 صفحۀ 297.
-غیبت نعمانی صفحۀ 7 و 46 و ارشاد مفید صفحۀ 328.
-بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 139، غیبت نعمانی صفحۀ 87، منتخب الاثر صفحۀ 288، و اصول کافی جلد 1 صفحۀ 342.
-کشف الغمّه جلد 3 صفحۀ 314، ینابیع المودّة جلد 3 صفحۀ 109 و 164، بحار الانوار جلد 52 صفحۀ 279 و 283، اختصاص مفید 289، اعلام الوری صفحۀ 408، الزام النّاصب صفحۀ 53 و الامام المهدی صفحۀ 80.
-غیبت شیخ طوسی صفحۀ 134، الزام النّاصب صفحۀ 4 و اصول کافی جلد 1 صفحۀ 178 و 179.
-الزام النّاصب صفحۀ 4 و 245، غیبت نعمانی صفحۀ 69، ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 148، عیون الاخبار جلد 1 صفحۀ 212، غیبت شیخ طوسی صفحۀ 132، اصول کافی جلد 1 صفحۀ 79.
-الزام النّاصب صفحۀ 78.
-در مورد «نقش امام زمان در جهان هستی» به کتاب «او خواهد آمد» به قلم مترجم مراجعه شود. (چاپ هشتم-صفحۀ 13-26) .
-بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 140، غیبت نعمانی صفحۀ 41، الامام المهدی صفحۀ 90 و وسائل جلد 18 صفحۀ 564 حدیث 32.
-وسائل جلد 18 صفحۀ 565 حدیث 37.
-اعراف:157.
-اصول کافی جلد 1 صفحۀ 181 و 429.
-بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 141 و 378 و بشارة الاسلام صفحۀ 246.
-وسائل جلد 18 صفحۀ 563 حدیث 29.
-الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحۀ 158.
-اصول کافی جلد 1 صفحۀ 536 و الزام النّاصب صفحۀ 229.
-نحل:8 و 9.
-توبه:42.
-منتخب الاثر صفحۀ 242، بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 38 و 143، اعلام الوری صفحۀ 403، غیبت شیخ طوسی صفحۀ 139 و الزام النّاصب صفحۀ 67.
-همان مدرک.
ص:114
-الملاحم و الفتن صفحۀ 166 و بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 164.
-ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 25.
-منتخب الاثر صفحۀ 501، بحار الانوار جلد 52 صفحۀ 93، اعلام الوری صفحۀ 405 و الزام النّاصب صفحۀ 80.
-آل عمران:36.
-بحار الانوار جلد 52 صفحۀ 119 و الزام النّاصب صفحۀ 20.
-منتخب الاثر صفحۀ 214 و المهدی صفحۀ 61.
-غیبت نعمانی صفحۀ 63 و اصول کافی جلد 1 صفحۀ 373(از امام کاظم) .
-اعلام الوری صفحۀ 403، کشف الغمّه جلد 3 صفحۀ 313، بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 143 و الزام النّاصب صفحۀ 67.
-الزام الناصب صفحۀ 82 و بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 32.
-منتخب الاثر صفحۀ 288، کشف الغمّه جلد 3 صفحۀ 314 و غیبت نعمانی صفحۀ 88(از امام صادق) .
-اعلام الوری صفحۀ 408-بشارة الاسلام صفحۀ 161، منتخب الاثر صفحۀ 220، الزام النّاصب صفحۀ 53، المهدی صفحۀ 98، بحار الانوار جلد 52 صفحۀ 321، الامام المهدی صفحۀ 92(از امام جواد) ، ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 109 و 164، اختصاص مفید صفحۀ 316 و غایة المرام صفحۀ 666.
-الامام المهدی صفحۀ 92 و 279، الفصول المهمّه صفحۀ 223، ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 115 و 138، الزام النّاصب صفحۀ 61، کشف الغمّه جلد 3 صفحۀ 315، اصول کافی جلد 1 صفحۀ 333 و منتخب الاثر صفحۀ 262.
-اعلام الوری صفحۀ 408 و الزام النّاصب صفحۀ 68.
-غیبت نعمانی صفحۀ 98، بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 157 و بشارة الاسلام صفحۀ 164.
-بحار الانوار جلد 52 صفحۀ 283 و ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 164.
-بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 33 و الزام النّاصب صفحۀ 68.
-منتخب الاثر صفحۀ 226، غیبت شیخ طوسی صفحۀ 122، اعلام الوری صفحۀ 410، بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 158، الزام النّاصب صفحۀ 69 و 82، اصول کافی جلد 1 صفحۀ 332 و الامام المهدی صفحۀ 93.
-منتخب الاثر صفحۀ 226، بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 160 و اعلام الوری صفحۀ 412.
-نور الابصار صفحۀ 167، غیبت شیخ طوسی صفحۀ 123، کشف الغمّه جلد 3 صفحۀ 293 و الامام المهدی صفحۀ 278.
-بحار الانوار جلد 53 صفحۀ 191 و الامام المهدی صفحۀ 258.
-الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحۀ 148 و 158، الملاحم و الفتن صفحۀ 147 و منتخب الاثر صفحۀ 163.
-ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 101.
-کشف الغمّه جلد 3 صفحۀ 299، الملاحم و الفتن صفحۀ 96، المهدی صفحۀ 75 و 225
ص:115
(به نقل از عقد الدّرر) ، الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحۀ 153 و الامام المهدی صفحۀ 97.
-بشارة الاسلام صفحۀ 103، بحار الانوار جلد 52 صفحۀ 239، غیبت نعمانی صفحۀ 151 و المهدی صفحۀ 226.
-معروف به «خواجه پارسای» .
-الامام المهدی صفحۀ 349، به نقل از: البرهان صفحۀ 67.
-الزام النّاصب صفحۀ 173، به نقل از: فتوحات.
-اصول کافی جلد 2 صفحۀ 47 و 182.
در آیۀ شریفۀ «یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّٰهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» به صراحت امر به اطاعت «أولی الامر» نموده، و اطاعت اولی الأمر را به اطاعت رسول اکرم (ص) مقرون نموده است که از همین اقتران و عدم تکرار کلمۀ «اطیعوا» نسبت به اولی الامر معلوم می شود که اطاعت اولی الامر مثل اطاعت رسول اکرم (ص) به طور مطلق واجب است. از این لحاظ و از اطلاق امر به اطاعت اولی الامر استفاده می شود که مراد از اولی الامر در این آیۀ شریفه ائمۀ معصومین (ع) می باشند چنانکه در دهها حدیث به آن تصریح شده است. و چون اطاعت غیر معصوم هرگز نمی تواند بطور مطلق باشد، مراد از اولی الامر در این آیۀ ائمّۀ اثنا عشر (ع) می باشند که اطاعتشان به طور مطلق بر همه کس واجب است. و تفسیر اولی الامر در این آیه به غیر ایشان، هرکس باشد حتی فقهای شیعه، تفسیر به رأی است که هرکس تفسیر به رأی کند به آتش دوزخ تهدید شده است. (رجوع شود به کتاب «پیرامون معرفت امام» نوشتۀ لطف اللّه صافی، نشر آفاق، صفحۀ 59) .
-اسامی بیش از یکصد نفر از دانشمندان اهل سنّت را که اعتراف به ولادت حضرت مهدی نموده اند، آقای علی دوانی در کتاب «دانشمندان عامّه و مهدی موعود» گرد آورده است.
-اسامی بیش از چهل تن از شیعیان امام حسن عسکری، که از تولّد مولود مسعود و کعبۀ مقصود آگاه بودند و در عهد کودکی به دیدارش نائل شده بودند در مقدّمۀ کتاب «جزیرۀ خضراء» آمده است.
-غیبت شیخ طوسی صفحۀ 175، بحار الانوار جلد 53 صفحۀ 194، الامام المهدی صفحۀ 260 و الزام النّاصب صفحۀ 128.
-حضرت بقیّة اللّه (عج) در پگاه جمعه 15 شعبان المعظّم 255 هجری دیده به جهان گشوده، و پدر بزرگوارش امام حسن عسکری (ع) در شب هشتم ربیع الاوّل 260 هجری دیده از جهان فرو بسته است. (بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 23 و محجّة البیضاء جلد 4 صفحۀ 335) .
-فهرست بیش از یکصد تن از تشرّف یافتگان به پیشگاه حضرت ولیّ عصر (عج) در غیبت صغری و کبری در کتاب «جزیرۀ خضراء» نوشتۀ مترجم این کتاب، آمده است.
-توبه:33.
-اعلام الوری صفحۀ 393، بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 13، کشف الغمّه جلد 3 صفحۀ 265 و 309، المحجّة البیضاء جلد 4 صفحۀ 337، منتخب الاثر صفحۀ 256 و 345، الامام المهدی صفحۀ 8 و 342، نور الابصار صفحۀ 168 و الزام النّاصب صفحۀ 140،141 و 142.
-اصول کافی جلد 1 صفحۀ 411، بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 24، منتخب الاثر صفحۀ 214، کشف الغمّه جلد 3 صفحۀ 261،265 و 269، غیبت شیخ طوسی صفحۀ 164، ینابیع المودّه جلد 3
ص:116
صفحۀ 166، الامام المهدی صفحۀ 8 و 366، الزام النّاصب صفحۀ 140 و 142.
-اصول کافی جلد 1 صفحۀ 412.
-ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 112 و الزام النّاصب صفحۀ 140-142.
-بحار الانوار جلد 52 صفحۀ 373 و منتخب الاثر صفحۀ 517.
-هود:86.
-غیبت شیخ طوسی صفحۀ 282.
ص:117
ص:118
ص:119
ص:120
93- «ألمهدیّ منّی، أجلی الجبهة، أقنی الأنف» .
«مهدی از منست. پیشانی باز و نورانی و بینی کشیده و باریک دارد» .
94- «ألمهدیّ من ولدی، وجهه کالقمر الدّرّیّ، اللّون لون عربیّ، و الجسم جسم إسرائیلیّ» .
«مهدی از نسل منست. سیمایش چون ماه تابان و چهره اش گرد و درخشان است. رنگش عربی (گندم گون) و جسمش اسرائیلی (راست قامت و تا حدّی بلندقدّ) است» .
ص:121
95- «وجهه کالدّینار، أسنانه کالمنشار، و سیفه کحریق النّار» .
«چهره اش چون دینار (گرد و گلگون) ، دندانهایش چون شانه (ظریف، منظّم و جدا از هم) ، و شمشیرش چون شعلۀ آتش است» .
96- «ألمهدیّ طاووس أهل الجنّة، علیه جلابیب النّور» .
«مهدی طاوس اهل بهشت است که هاله ای از نور او را احاطه کرده است» .
رسول اکرم (ص) سیمای درخشان آن حضرت را به روز قیام پیروزمندانه اش چنین ترسیم می فرماید:
97- «کأنّه رجل من شنوءة، علیه عباءتان قطوانیّتان» .
«گوئی مردی است از «شنوءه» و بر دوش او دو عباست از «قطوان»» . .
«شنوءة» منطقه ایست در یمن که قبیلۀ ازد به آنها منسوب است. مردان این منطقه در زیبائی ضرب المثل هستند. و «قطوان» نام محلّی در کوفه و محلّ دیگری در سمرقند است.
98- «أکحل العینین، کثّ اللّحیة، علی خدّه الأیمن خال» .
«دیدگان مبارکش سرمه کشیده، محاسن مبارکش پرمو، و بر گونۀ راست او خالی جذّاب است» .
99- «ألمهدیّ أقبل أجعد، هو صاحب الوجه الأقمر، و الجبین الأزهر، صاحب الشّامّة و العلامة. العالم الغیور المعلّم المخبر بالاثار» .
ص:122
«مهدی دیدگانی مشکی، موهائی پرپشت، چهره ای چون ماه تابان، پیشانی باز و درخشان، خالی (بر گونۀ راست) و نشانی (چون مهر نبوّت در میان دو کتف) دارد» .
100- «ضخم البطن، ازیل الفخذین، برّاق الثّنایا، عریض ما بین المنکبین» .
«شکمی چاق، اندامی متناسب، دندانهائی شفّاف، و شانه هائی پهن دارد» .
101- «حسن الوجه، حسن الشّعر، یسیل شعره علی منکبیه، و نور وجهه یعلو سواد لحیته» .
«چهره ای زیبا و موهائی جاذب دارد که بر شانه هایش فروریخته، و درخشندگی چهره اش بر مشکی محاسن شریفش غلبه می کند» .
آنگاه امیر مؤمنان به برخی از صفات معجزآسایش اشاره کرده می فرماید:
102- «یومیء للطّیر فیسقط علی یده، و یغرس قضیبا فی الأرض فیخضرّ و یورق» .
«به مرغ نگاه می کند، به دست مبارکش می افتد. چوب را می کارد، سبز می شود و برگ می آورد» .
103- «سیأتی اللّه بقوم یحبّهم و یحبّونه و یملک بینهم من هو غریب، و هو المهدیّ، أحمر الوجه، بشعره صهوبة یملأ الأرض عدلا بلا صعوبة، یعتزل فی صغره عن أمّه و أبیه» .
«خداوند قومی را می آورد که آنها را دوست می دارد و آنها خدای تبارک و تعالی را دوست می دارند، کسی بر آنها حکومت می کند که از نژاد آنها نیست، و او مهدی است، که چهره ای گلگون و موهائی طلائی دارد. بدون رنج و مشقّت، عدالت را در پهنۀ گیتی بگسترد. در خردسالی از پدر و مادرش گوشه گیری می کند» .
104- «یخرج رجل من ولدی فی آخر الزّمان، أبیض مشرب حمرة. مبدح البطن عریض الفخذین، عظیم مشاش المنکبین، بظهره
ص:123
شامّتان: شامّة علی لون جلده، و شامّة علی شبه شامّة النّبیّ (ص)» .
«مردی از فرزندان من در آخر الزّمان ظهور می کند که صورتی نقره فام و چهره ای گلگون دارد، که شکمش چاق، رانهایش پرگوشت و شانه هایش عریض است. در پشت او دو علامت هست که یکی به رنگ پوست و دیگری شبیه مهر نبوّت است» .
105- «تعرفون المهدیّ بالسّکینة و الوقار، و بمعرفة الحلال و الحرام، و بحاجة النّاس إلیه، و لا یحتاج إلی أحد!» .
«مهدی را با سکینه و وقار، شناخت حلال و حرام، نیاز همگان به او، و بی نیازی او از همه، خواهید شناخت» .
این نشانه های ظاهر در ائمّۀ دین از الطاف بیکران حضرت احدیّت است که احدی به اشتباه نیفتد و امر بر کسی مشتبه نشود.
عنایات بی کران حضرت پروردگار در حقّ ائمّۀ هدی در سطحی بود که خیلی ها قدرت تحمّل آنرا نداشتند و در نتیجه در حقّ آنها به اشتباه افتاده به غلط نسبت الوهیّت می دادند.
علیّ بن قدامه در محضر امیر مؤمنان (ع) عرضه داشت: تو خود مطلب را روشن ساختی، اگر تو خود سخن را قطع نمی کردی، ما می گفتیم: «جز تو خدائی نیست» ! ! ! امیر مؤمنان (ع) در پاسخ فرمود:
106- «لا تعجب تهلک بما تسمع. . نحن مربوبون لا أرباب، نکحنا النّساء، و حمتنا الأرحام، و حملتنا الأصلاب. و علمنا ما کان و ما یکون و ما فی السّماوات و الارضین بعلم ربّنا. . فنحن بذلک اختصاصا مخصوصون. . . نحن و ابنای شبّرا و شبیرا و أمّهما الزّهراء، و الأئمّة فیها واحدا واحدا إلی القائم، من عین شربنا و إلیها وردنا. .
إسألونی و اسألوا الأئمّة من بعدی، فلم یخل منهم عصر من الأعصار حتّی قیام القائم. . . فاشهدوا شهادة أسألکم عند الحاجة: علیّ بن
ص:124
ابی طالب نور مخلوق، و عبد مرزوق، من قال غیر هذا لعنه اللّه!» .
«تعجّب نکن که هلاک می شوی، ما بنده ایم چون شما، ازدواج می کنیم. در رحم مادر و صلب پدر قرار می گیریم، با این تفاوت که آنچه در آسمانها و زمین انجام یافته و یا به وقوع خواهد پیوست، خدا به ما یاد داده است، این دانشها مخصوص ماست: من، حسن، حسین، مادرشان زهرا و امامان بعدی، یکی پس از دیگری، تا مهدی، همه از یک سرچشمه آب خورده ایم و علوم همۀ ما به یک نقطه برمی گردد. چه از من بپرسید یا از امامان بعدی بپرسید (علوم ما یکیست) ، هرگز هیچ عصری تا قیام قائم، از ما خالی نخواهد بود. این اعتراف را از من بشنوید و گواه باشید که روزی شما را گواه خواهم گرفت: علیّ بن ابیطالب نوری مخلوق، و بنده ای مرزوق است، هرکس جز این را بگوید، لعنت خدا بر او باد» .
یکبار دیگر در همین رابطه فرمود:
107- «قولوا فینا ما شئتم، و اجعلونا مربوبین» .
«ما را بندۀ خدا بدانید و آنگاه در حقّ ما هرچه خواستید بگوئید» .
و در حقّ غالیان فرمود:
108-تغلو طائفة من شیعتی حتّی یتّخذونی ربّا! . و إنّی بریء ممّا یقولون» .
«گروهی از شیعیان در حقّ من غلوّ کرده، نسبت ربوبیّت به من می دهند من از گفتۀ آنها بیزارم» .
این بیزاری، چون بیزاری خدا و پیامبر از مشرکان است و در همین مقدار برای کسانی که بدنبال حقّ و حقیقت باشند، کفایت است.
آری اینست واقعیّت امامان معصوم و حجّتهای پروردگار و مشعلهای هدایت.
ص:125
109- «وجهه کوکب درّیّ مشرب بحمرة» .
«چهرۀ او سرخ فام و چون ستاره ای درخشان است» .
110- «بالقائم علامات: داء الحزاز برأسه و شامّة تحت کتفه الأیسر. تحت کتفیه ورقة مثل الآس» .
«برای «قائم» علامتهائی هست: بر موی سرش علامتی چون نخاله، و علامتی (شبیه مهر نبوّت) زیر شانۀ چپش، و علامتی زیر هردو شانه اش چون برگ آس» .
111- «فی شعره قطط أفرق الثّنایا، أبلجها، واضح الجبین» .
«موهایش پرپشت، دندانهای ثنایایش برّاق و ازهم جدا، پیشانی مبارکش باز و درخشان» .
112- «مشرف الحاجبین، غائر العینین من سهر اللّیالی، بوجهه أثر» .
«ابروهایش به طرف صورتش فروهشته، دیدگانش از شب زنده داری فرورفته، بر گونه اش نشانی (خالی) هست» .
113- «إنّه من أعظم البلیّة أن یخرج إلیهم صاحبهم شابّا، و هم یحسبونه شیخا کبیرا!» .
«از امتحانات بزرگ خداوندی است که صاحبشان به صورت جوانی نورس ظاهر شود، درحالیکه آنها او را پیری کهنسال تصوّر می کنند» .
114- «إنّ فی صاحب الزّمان شبها من یونس: رجوعه فی غیبته بشرخ الشّباب» .
ص:126
«در صاحب الزّمان نشانی از حضرت یونس هست، و آن اینکه بعد از غیبتش به صورت جوانی نورس ظاهر می شود» .
115- «حسن الوجه، آدم، أسمر، مشرب بحمرة» .
«صورتی زیبا، گندمگون، و چهره ای گلگون» .
116-أزجّ، أبلج، أدعج، أعین، أشمّ الأنف، أقنی أجلی» .
«ابروهائی کشیده، صورتی نیکو، دیدگانی مشکی، بینی باریک و نیکو خمیده، و پیشانی باز و درخشان» .
117-ألمهدیّ خاشع للّه کخشوع الزّجاجة» .
«مهدی در برابر پروردرگارش چون شیشه خاشع است» .
شاید تشبیه به شیشه از جهت تسلیم و عدم مقاومت آن باشد.
118- «إنّ القائم إذا خرج کان فی سنّ الشّیوخ و منظر الشّباب، قویّا فی بدنه، لو مدّ یده إلی أعظم شجرة علی وجه الأرض لقلعها، و لو صاح بالجبال تدکدکت صخورها، لا یضع یده علی عبد إلاّ صار قلبه کزبر الحدید» .
«قائم (عج) هنگامی که ظهور کند، در سنّ کهولت خواهد بود ولی با سیمای جوانی و نیروی عضلانی، آنچنان نیرومند خواهد بود که اگر قویترین درخت روی زمین را با دست مبارکش بکشد، از ریشه و بن برمی کند. و اگر بر کوهها بانگ بزند، سنگهایش فرو ریزد. اگر بنده ای را با دست مبارکش نوازش کند، قلبش چون قطعۀ آهن محکم و استوار می گردد» .
زیرا اولا دعایش مستجاب است، ثانیا از ولایت تکوینی برخوردار است، از این رهگذر هرگونه بخواهد در جهان طبیعت تصرّف می کند، و آنچه از خداوند بخواهد، خدای تبارک و تعالی برمی آورد.
119- «لیس بالطّویل الشّامخ، و لا بالقصیر اللاّزق بل مربوع
ص:127
القامة، مدوّر الهامّة، واسع الصّدر، صلت الجبین مقرون الحاجبین، علی خدّه الأیمن خال کأنّه فتات المسک علی رضراضة العنبر!» .
«راست قامت ولی نه درازقدّ، چهارشانه ولی نه کوتوله، سیمائی گرد، سینه ای فراخ، پیشانی باز، ابروانی به هم رسیده، خالی بر گونۀ راست چون دانۀ مشک که بر قطعۀ عنبر سائیده» .
120- «إنّ أبی-أی الباقر (ع) -لبس درع رسول اللّه (ص) و کانت تسحب علی الأرض. و إنّی لبستها فکانت و کانت و إنّها تکون من القائم مشمّرة کما کانت من رسول اللّه (ص) کأنّه یرفع نطاقها بحلقتین» .
«پدرم (امام باقر-ع-) زره را بر تن کرد، روی زمین کشیده شد، من نیز آنرا پوشیدم بر زمین کشیده شد (یعنی به قامت ما بلند بود) ولی قائم (عج) آنرا می پوشد برای او متناسب خواهد بود (گوئی به قامت او ساخته شده) و مانند رسول اللّه (ص) راحت و سبک خواهد بود، گوئی به وسیلۀ دو حلقه از کمرش به بالا کشیده می شود» .
یعنی: وقت ظهور، که زره پیامبر (ص) را به تن می کند فرز و چابک خواهد بود و آن زره دست و پایش را نخواهد گرفت.
121- «هو شبیهی و شبیه موسی بن عمران (ع) علیه جلابیب النّور تتوقّد بشعاع القدس. موصوف باعتدال الخلق و نضارة اللّون.
یشبه رسول اللّه فی الخلق» .
«سیمای او شبیه من و شبیه موسی بن عمران است، هاله ای از نور او را احاطه کرده، و نور الهی از چهره اش ساطع است. با خلقت معتدل و درخشش چهره شناخته می شود. اخلاق حمیدۀ او چون جدّش رسول اکرم (ص) است» .
لازم به تذکّر است که امام رضا (ع) در میان امامان از همه زیباتر بود و به
ص:128
همین دلیل وقتی در مجامع عمومی شرکت می کرد به صورت مبارکش نقاب می زد که نور امامت از زیر نقاب می درخشید.
122- «علامته أن یکون شیخ السّنّ، شابّ المنظر، حتّی أنّ النّاظر إلیه لیحسبه ابن أربعین سنة أو دونها. و إنّ من علامته أن لا یهرم بمرور الأیّام و اللّیالی علیه حتّی یأتی أجله» .
«از نشانه های او سیمای جوانی او در سنّ کهولت است که هرکس او را ببیند او را چهل ساله یا کمتر تصوّر می کند. و از نشانه های او اینست که گذشت زمان در او اثر نکند و تا فرارسیدن اجلش آثار پیری در او ظاهر نشود» .
نزدیک به این مضمون از امام صادق (ع) نیز روایت شده است.
123- «المهدیّ خاشع للّه کخشوع النّسر لجناحه» .
«مهدی (عج) در برابر خدا خاشع است، همچون خشوع کرکس در برابر بالش» .
124- «یکون أولی بالنّاس من أنفسهم، و أشفق علیهم من آبائهم و أمّهاتهم، و یکون أشدّ النّاس تواضعا للّه عزّ و جلّ، و یکون آخذ النّاس بما یأمر به، و أکفّ النّاس عمّا ینهی عنه» .
«او برای مردم از خودشان اولیتر، از پدر و مادرشان مهربانتر، و در برابر خدا از همه متواضعتر است. آنچه به مردم فرمان دهد خود بیش از دیگران به آن عمل می کند، و آنچه مردم را از آن نهی کند خود بیش از همگان از آن پرهیز می کند» .
125- «دلالته فی خصلتین: فی العلم و استجابة الدّعوة و کلّ ما أخبر به من الحوادث الّتی تحدث قبل کونها، فذلک بعهد معهود إلیه من رسول اللّه (ص) توارثه عن آبائه عنه علیه السّلام» .
«دو نشانۀ بارز دارد که با آنها شناخته می شود:1-دانش بیکران 2-استجابت دعا، آنچه از رویدادها پیش از وقوع آنها سخن بگوید، به صورت پیمانی است که توسّط پدران خود از رسول اکرم (ص) به ارث برده
ص:129
است» .
126- «مهدی قائم (عج) از نسل علیّ بن ابیطالب (ع) است که در اخلاق و اوصاف، شکل و سیما، شکوه و هیبت چون عیسی بن مریم است. خداوند به همۀ پیامبران هرچه داده، به او نیز داده، با اضافاتی» .
127- «در آفرینش چون رسول اکرم (ص) و در اخلاق یکدرجه پائین تر از اوست. زیرا بدیهی است که کسی نمی تواند در سطح پیامبر اکرم باشد» .
با اینهمه اوصاف حمیده و صفات جمیله و نشانه های روشنی که از پیامبر اکرم (ص) و امامان معصوم (ع) در سیرت و صورت حضرت ولیّ عصر (عج) به دست ما رسیده است بدون تردید به هنگام مشاهدۀ آن مهر تابان و قبلۀ خوبان، او را خواهیم شناخت و کوچکترین تردیدی به خود راه نخواهیم داد که تمام اوصاف آن بزرگوار موبه مو در احادیث شریفه بیان شده است و آنها که در غیبت صغری به دیدارش نائل شده اند همین نشانه ها را موبه مو منطبق یافته اند.
همین اوصاف با این خصوصیّات، خود دلیل قاطعی است بر اینکه حضرت مهدی (عج) یک تن بیش نیست و به اصطلاح: «مهدی شخصی است نه نوعی» ولی برای روشن شدن آن از نظر برادران اهل سنّت تصریح «ابن حجر» را در اینجا می آوریم:
128- «مهدی منتظر (عج) یک تن بیشتر نیست و هرگز تعددی در آن وجود ندارد» .
و در جای دیگر می گوید:
ص:130
129- «اگر در میان آیندگان-از نسل علی و فاطمه-کسی جز مهدی (عج) نبود، برای جهانیان بس بود» .
گذشته از احادیث یادشده، نشانه های فراوان دیگری نیز در بخشهای بعدی در ضمن احادیث واصله از معصومین علیهم السّلام خواهیم خواند که هرنوع غبار شکّ و تردید را از سیمای آن یکتا بازماندۀ الهی خواهد زدود. به علاوه روایات فراوان دیگری که در مورد علایم ظهور و کیفیّت بیعت و تعداد اصحاب و مکان ظهور و دیگر ابعاد مربوط به ظهور آن کعبۀ مقصود و قبلۀ موعود، رسیده است.
به اضافۀ نام پدر، مادر، نسب، قبیله، خاندان و دیگر ویژگیهای نسبی آن حضرت که در روایات بیشماری صریحا بیان شده است.
از همه مهمّتر آن صیحۀ آسمانی، که به هنگام ظهور آن پیشوای انس و جان، توسّط جبرئیل امین، نوید ظهورش داده خواهد شد. و طنین آن ندای آسمانی در سرتاسر جهان طنین خواهد انداخت. و همۀ ساکنان روی زمین بدون استفاده از دستگاههائی چون تلویزیون و غیره آنرا خواهند شنید. و در نتیجه کوچکترین ابهام و اشکالی برای احدی نخواهد ماند. از اینجاست که امام باقر و امام صادق (علیهما السّلام) می فرمایند:
130- «إنّ أمرنا أبین من هذه الشّمس!» .
«امر ما از این خورشید فروزان، روشنتر است» .
آری خورشید فروزان و مهر تابان، دیگر نیازی به راهنما ندارد، هنگامی که طلوع کند، خود دشت و دمن را روشن نماید و چشمها را به سوی خود خیره سازد.
خورشید امامت هنگامی که از پردۀ غیبت بیرون آید، خود جهانی را به سوی خود متوجّه سازد، زیرا:
-انوار درخشان چهره اش، نیرومندتر از «ید بیضای موسی» بر نور خورشید غلبه کند.
-دست معجزآسایش، سریعتر از «عیسی مسیح» کور مادرزاد را بینا سازد و بیماریهای مزمن را شفا بخشد.
ص:131
- عصای موسی، انگشتر سلیمان، تابوت سکینه و دیگر مواریث انبیاء را در دست دارد که بمبهای اتمی و ئیدروژنی را هرگز آن اثر نخواهد بود.
-سر و قدش استوارتر از هر بنیادی در جهان، بازوی ید اللّهی اش نیرومندتر از هر نیروئی در جهان، صدای تکبیرش باشکوهتر از هر بانگی در آفاق، دانش بیکرانش افزونتر از دانش هر دانشمندی در زمین و زمان، علم و حلم و شهامت و شجاعت و استقامتش برتر و بالاتر از هر انس و جان:
131- «امامان عاقلترین مردمان در خردسالی و داناترین آنان در بزرگسالی است» .
و او، وارث صفات جمیله و اخلاق حمیده و علوم کشیدۀ همۀ آنهاست، «که آنچه خوبان، همه دارند، او به تنهائی دارد» .
خدائی که قادر است همۀ شرائط نبوت را در کودک خردسالی گرد آورد، -چنانکه در مورد حضرت یحیی و حضرت عیسی انجام داد-قادر است که بیشتر از آن را به یکتا بازماندۀ خود که برای هدایت جهان ذخیره نموده است، عطا نماید.
امام رضا علیه السّلام در ضمن یک حدیث طولانی، در سیرت حضرت مهدی (عج) می فرماید:
132- «. . یکون أعلم النّاس، و أحکم النّاس، و اتقی النّاس، و أحلم النّاس، و أسخی النّاس، و أعبد النّاس. . و یری من خلفه کما یری من بین یدیه، و لا یکون له ظلّ. . و تنام عیناه و لا ینام قلبه، و یکون محدّثا. . و تکون رائحته أطیب من رائحة المسک. . و یکون دعاؤه مستجابا حتّی أنّه دعا علی صخرة لانشقّت بنصفین» .
«او داناترین مردمان، حکیم ترین آنان، پرهیزگارترین انسان، بردبارترین مردمان، سخی ترین آنان و عابدترین همگان است. که از پشت سر چون پیش رو می بیند. او را سایه نباشد. دیدگانش در خواب فرومی رود ولی دلش همیشه بیدار است. فرشتگان او را حدیث گویند. عطر وجودش از هر مشکی معطّرتر است. دعایش همواره به اجابت می رسد. اگر در مورد سنگی دعا کند از وسط به دو نیم می شود و. . .» .
ص:132
-کشف الغمّه جلد 3 صفحۀ 259 و 269، بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 80 و 90، بشارة الاسلام صفحۀ 282، الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحۀ 124، نور الابصار صفحۀ 168، الامام المهدی صفحۀ 337، البیان صفحۀ 80 و 96، المحجّة البیضاء جلد 4 صفحۀ 340، منتخب الاثر صفحۀ 143.
-منتخب الاثر صفحۀ 185، بحار الانوار جلد 50 صفحۀ 78، الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحۀ 136 و 160، بشارة الاسلام صفحۀ 282 و 294، نور الابصار صفحۀ 170، الامام المهدی صفحۀ 68، الفصول المهمّه صفحۀ 276، اسعاف الرّاغبین صفحۀ 134، ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 90، کشف الغمّه جلد 3 صفحۀ 259،269 و 276، البیان صفحۀ 96، المحجّة البیضاء جلد 4 صفحۀ 340 و الزام النّاصب صفحۀ 138 و 256.
-بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 77، البیان صفحۀ 96، کشف الغمّه جلد 3 صفحۀ 260 و 277، الملاحم و الفتن صفحۀ 115، نور الابصار صفحۀ 230، ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 135 و الزام النّاصب صفحۀ 139.
-کشف الغمّه جلد 3 صفحۀ 259 و 269، منتخب الاثر صفحۀ 147، ینابیع الموده جلد 3 صفحۀ 164، نور الابصار صفحۀ 170، المهدی صفحۀ 94، الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحۀ 136، الزام النّاصب صفحۀ 139 و 256، و غایة المرام صفحۀ 668.
-اختصاص مفید صفحۀ 208، البیان صفحۀ 95، المحجّة البیضاء جلد 4 صفحۀ 340، بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 80 و جلد 52 صفحۀ 304، ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 108 و 162، بشارة الاسلام صفحۀ 283 و الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحۀ 160.
-کشف الغمّه جلد 3 صفحۀ 260 و 276، منتخب الاثر صفحۀ 166، الملاحم و الفتن صفحۀ 58، ینابیع المودّه ج 3 صفحۀ 35، اسعاف الراغبین صفحۀ 149، بشارة الاسلام صفحۀ 282 و الزام النّاصب صفحۀ 104 و 138.
-بحار الانوار جلد 52 صفحۀ 51، بشارة الاسلام صفحۀ 220، المهدی صفحۀ 53، اعلام الوری صفحۀ 434، البیان صفحۀ 95 و منتخب الاثر صفحۀ 186.
-غیبت نعمانی صفحۀ 114، منتخب الاثر صفحۀ 150، بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 131، اعلام الوری صفحۀ 434، الزام النّاصب صفحۀ 138، ینابیع المودّة جلد 3 صفحۀ 174 و الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحۀ 165.
ص:133
-بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 36، الزام النّاصب صفحۀ 138 و 178، و غیبت شیخ طوسی صفحۀ 281.
-الملاحم و الفتن صفحۀ 123 و منتخب الاثر صفحۀ 154.
-منتخب الاثر صفحۀ 157 و ینابیع المودّة جلد 3 صفحۀ 131.
-بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 35، منتخب الاثر صفحۀ 185، الزام النّاصب صفحۀ 138 و الملاحم و الفتن صفحۀ 58.
-غیبت نعمانی صفحۀ 127(از امام صادق) ، منتخب الاثر صفحۀ 309 و المهدی صفحۀ 74 و 226(به نقل از عقد الدّرر) .
-الزام النّاصب صفحۀ 214.
-همان مدرک صفحۀ 197.
-الزام النّاصب صفحۀ 198.
-الزام النّاصب صفحۀ 104 و 138.
-غیبت نعمانی صفحۀ 115، بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 40، الزام النّاصب صفحۀ 139 و منتخب الاثر صفحۀ 241.
-منتخب الاثر صفحۀ 165، و الزام النّاصب صفحۀ 104 و 108.
-الزام النّاصب صفحۀ 138.
-منتخب الاثر صفحۀ 258 و اعلام الوری صفحۀ 407.
-غیبت شیخ طوسی صفحۀ 259، اعلام الوری صفحه 403، بحار الانوار جلد 52 صفحۀ 287 و منتخب الاثر صفحۀ 285.
-ارشاد مفید صفحۀ 342 و الزام النّاصب صفحۀ 138.
-الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحۀ 147، الملاحم و الفتن صفحۀ 58، نور الابصار صفحۀ 170 و الزام النّاصب صفحۀ 138.
-الملاحم و الفتن صفحۀ 58 و الامام المهدی صفحۀ 97.
-اعلام الوری صفحۀ 407، منتخب الاثر صفحۀ 221، کشف الغمّه جلد 3 صفحۀ 314 و بحار الانوار جلد 52 صفحۀ 322.
-الزام النّاصب صفحۀ 138 و الامام المهدی صفحۀ 337.
-بحار الانوار جلد 52 صفحۀ 319، اصول کافی جلد 1 صفحۀ 233، و الزام النّاصب صفحۀ 7.
-منتخب الاثر صفحۀ 422، بشارة الاسلام صفحۀ 164 و الزام النّاصب صفحۀ 68 و 138.
-منتخب الاثر صفحۀ 285 و 221، اعلام الوری صفحۀ 435، بحار الانوار جلد 52 صفحۀ 285 و 322، و کشف الغمّه جلد 3 صفحۀ 314.
-المهدی صفحۀ 266(به نقل از عقد الدرّر) و الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحۀ 147.
-الزام النّاصب صفحۀ 10.
-عیون الاخبار جلد 1 صفحۀ 170 و الزام النّاصب صفحۀ 10.
-غیبت نعمانی صفحۀ 74، بشارة الاسلام صفحۀ 189 و بحار الانوار جلد 52 صفحۀ 266.
ص:134
-الزام النّاصب صفحۀ 96 و اسعاف الراغبین صفحۀ 14.
-المهدی صفحۀ 97.
-الصّواعق المحرقه صفحۀ 161.
-غیبت شیخ طوسی صفحۀ 205، بشارة الاسلام صفحۀ 88 و منتخب الاثر صفحۀ 258.
-ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 170 و غایة المرام صفحۀ 707.
-الزام النّاصب صفحۀ 73، المهدی صفحۀ 74، ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 73 و بشارة الاسلام صفحۀ 189.
-الزام النّاصب صفحۀ 9.
ص:135
ص:136
ص:137
ص:138
بین اخفاء و افشاء
زمینۀ غیبت
کی، کجا و چگونه متولد شد؟
چه کسی او را دیده است؟
امام صادق (ع) می فرماید:
133- «إنّه لا یموت منّا میّت حتّی یخلّف من بعده من یعمل بعمله و یسیر بسیرته و یدعوا إلی ما دعا إلیه» .
«کسی از ما از دنیا نمی رود، جز اینکه خلف و فرزندی را از خود به یادگار بگذارد، که راه او را ادامه دهد و به آنچه او دعوت می کرد، دعوت کند» .
ص:139
و در ضمن صفات و نشانه های او فرموده است:
134- «هو خفیّ المولد و المنشأ، غیر خفیّ فی نفسه» .
«ولادتش بر همگان پوشیده است ولی شخص او بر کسی پوشیده نیست» .
آری او در سامرّا به گونه ای که هرگز احدی از دشمنان آگاه نشود، در خاندان عصمت و طهارت و در دودمان امامت دیده به جهان گشود. او چون پدران بزرگوارش پاک و پاکیزه، نظیف و ختنه شده به دنیا آمد و آنگاه با هفت عضو به سجده افتاد و خدای را سجده نمود.
و این لحظۀ پرشکوه در پگاه روز جمعه 15 شعبان المعظّم 255 هجری اتّفاق افتاد. او پیش از آفتاب دیده به جهان گشود که همیشه آفتاب را پشت سر نهد.
جناب حکیمه، عمّۀ امام حسن عسکری و دختر امام جواد (ع) او را بغل کرد و به پیشگاه پدر بزرگوارش تقدیم نمود.
جناب حکیمه مشاهده نمود که با نور روی بازوی مبارکش نوشته شده :
«جاء الحقّ و زهق الباطل» .
که با انقلاب جهانی او کاخ های ظلم و استبداد ویران شده، حکومت واحد جهانی براساس عدالت و آزادی بنیان نهاده خواهد شد.
و بسیار طبیعی بود که از نور روی بازوی گرامی اش نوشته شود :
«و تمّت کلمة ربّک صدقا و عدلا» .
که وعده های الهی با تولّد او تحقّق یافت و نویدهای انبیاء به دست او انجام خواهد پذیرفت.
امام هشتم شیعیان بیش از نیم قرن، پیش از تولّد حضرت بقیّة الله (عج) داستان میلاد او را چنین توصیف می کند:
ص:140
135- «سقط من بطن أمّه جاثیا علی رکبتیه، رافعا سبّابته نحو السّماء، ثمّ عطس فقال: ألحمد للّه ربّ العالمین، و صلّی اللّه علی محمّد و آله، عبد ذاکر للّه، غیر مستنکف و لا مستکبر. زعمت الظّلمة أنّ حجّة اللّه داحضة. ولو أذن لنا فی الکلام لزال الشّکّ» .
«از بطن مادر، روی زانوهایش به زمین می آید، با انگشت سبّابه به سوی آسمان اشاره کرده، عطسه می کند و می فرماید: اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعٰالَمِینَ» . او بندۀ ذاکر خداست که از پرستش حقّ کبر نمی ورزد و استنکاف نمی کند. ستمگران خیال می کنند که حجّت خدا سست و ناتوان است، اگر به ما اجازۀ سخن گفتن داده شود، هرگونه شکّ و تردید از بین می رود» .
جالب توجّه اینکه عین همین عبارتها در مورد کیفیّت تولّد حجّت خدا (عج) از زبان جناب حکیمه خاتون نقل شده است.
بهنگام تولّد حضرت ولیّ عصر (عج) منجّمی یهودی در قم اقامت می کرد، که در آن سامان شهرت به سزائی داشت. «احمد بن اسحاق» که از شخصیّتهای معروف قم و وکیل امام حسن عسکری (ع) در قم بود به پیش منجّم یهودی رفت و گفت: برای ما در فلان روز مولودی به دنیا آمده است، طالع او را برای ما ببین. یهودی گفت: «آنچه من از محاسبه های خود به دست می آورم، اینست که او یا پیامبر خواهد بود و یا وصیّ پیامبر. او شرق و غرب جهان را تحت حکومت و سیطرۀ خود درخواهد آورد. من چنین درمی یابم که احدی در روی زمین نمی ماند جز اینکه در برابر او تسلیم می شود» .
تولّد حضرت مهدی (عج) از نظر دوست و دشمن تردیدناپذیر است، اگرچه در مورد بقای حضرتش دشمنان به اختلاف سخن گفته اند. و به همین دلیل است که خلیفۀ عباسی تلاش گسترده ای آغاز کرد، که مولود مسعود را پیدا کرده از بین ببرد. تا بدینوسیله تاج و تخت خویش را حفظ کند. و وعدۀ پیامبر اکرم (ص) و دیگر معصومین (ع) دروغ از آب درآید. سرانجام وعدۀ خدا و مشیّت پروردگار طبق وعدۀ انبیاء و امامان انجام پذیرفت و نقشۀ دشمنان نقش برآب شد، خلیفه از حقد و حسدش هلاک شد، و جعفر از خشم و رشکش پیش از رسیدن به هدف خود دیده برتافت.
ص:141
آری به اعتراف دوست و دشمن، و به تصریح کتب تاریخ حضرت مهدی (عج) در خانۀ امام حسن عسکری (ع) در سامرّا دیده به جهان گشود. و زادگاه او تا به امروز محافظت شده، از چهارگوشۀ جهان به زیارت آن مکان مقدّس به آن سوی می شتابند. از این رهگذر هرکس که امامت پدر بزرگوارش را پذیرفته، در ولادت، امامت، غیبت و ظهور آن مهر تابان تردید نکرده است. که هرکس پس از مشاهدۀ آن آیات بیّنات و معجزات باهرات در حقّ او تردید کند، گفتار پیامبر اکرم (ص) را تکذیب نموده است.
اگر چنانکه دشمنان می گویند، برای امام حسن عسکری (ع) فرزندی نبود، پس چرا سپاه خلیفه مکرّردرمکرّر خانۀ آن حضرت را محاصره کردند تا مولود مسعود را پیدا کنند و از بین ببرند؟ ! و بارها مادر بزرگوارش را دستگیر و زندانی نمودند؟ ! ولی هرچه مولود مسعود را جستجو کردند سرنخی به دست نیاوردند و هرچه نرجس خاتون را قابله ها مورد معاینه قرار دادند غیرحامله یافتند:
«آنها مکر کردند و خدا نیز مکر نمود، که خداوند بهترین مکرکنندگان است» .
بهتر است داستان را از زبان زبیری بشنوید که عداوت مخصوصی با خاندان اهل بیت عصمت و طهارت (ع) داشت. آرزو می کرد که به امام حسن عسکری (ع) دست بیابد و او را پیش از ولادت فرزند بزرگوارش به شهادت برساند. تا بدینوسیله آرزوهای شیعیان به یأس گرائیده، وعده های امامان دروغ درآید. ولی پیش از آنکه حیله هایش کارگر شود، خداوند او را به کیفر اعمالش رسانید.
هنگامی که خبر کشته شدن او به امام حسن عسکری (ع) رسید، فرمود:
این است سزای کسی که به خدای تبارک و تعالی در مورد اولیای خدا افتراء ببندد او خیال می کرد که می تواند مرا بکشد و برای من فرزندی نباشد.
آری او به دنیا آمد. و مادرش نرجس خاتون دختر یشوعا، پسر قیصر، امپراطور روم، که مادرش از اولاد حواریون حضرت عیسی بوده، و نسب شریفش به شمعون، وصیّ حضرت عیسی (ع) می رسید.
ص:142
جناب نرجس خاتون به صورت ناشناس در میان زنهای پرستار که برای پانسمان و معالجۀ مجروحین همراه سپاه حرکت می کردند، همراه لشکر پدرش به راه افتاد.
این لشکر که برای جنگ با سپاه اسلام رهسپار جنوب شرقی اروپا بودند با پیشتازان سپاه اسلام روبرو شده، شکست خوردند و همۀ پرستاران به دست مسلمانان اسیر شدند. هنگامی که این اسیران در معرض فروش قرار گرفتند، دختر قیصر خود را «نرجس» معرّفی کرد. نرجس از اسمهای رائج در میان کنیزان بود.
نرجس خاتون که در کاخ امپراطوری تربیت یافته بود، تحت رعایت پدرش چندین زبان یاد گرفته بود که یکی از آنها عربی بود و چون زبان عربی در اثر فتوحات اسلامی در اروپا ارزش والائی داشت، نرجس خاتون آنرا ممارست کرده، خوب یاد گرفته بود و به خوبی می توانست به عربی تکلّم نماید.
وصول اسیران به مرکز خلافت (بغداد) در عهد امام هادی (ع) بود. امام هادی که از داستان او باخبر شد و مطّلع شد که تابه حال هرکس خواسته او را خریداری کند؛ امتناع ورزیده است، یکی از اصحاب نزدیکش را به نام «بشر بن سلیمان» از اولاد «ابو ایّوب انصاری» برای خرید او مأمور ساخت.
با نشانه هائی که امام داده بود، معامله انجام یافت و نرجس خاتون به محضر امام هادی (ع) آورده شد.
امام هادی (ع) کافور خادم را به خدمت خواهر بزرگوارش «حکیمه خاتون» فرستاد و او را به محضر خود فراخواند.
هنگامی که حکیمه خاتون به محضر امام شرفیاب شد، امام هادی فرمود:
«هاهیه، فخذیها و علّمیها الفرائض فانّها زوجة ابنی ابی محمّد و أمّ القائم» .
«خواهر جان! این همان است. او را به منزل برده، احکام دین و تعالیم عالیۀ اسلام را به او بیاموز که او همسر پسرم «ابو محمّد» و مادر «قائم» (عج) می باشد» .
از تعبیر امام هادی (ع) دقیقا معلوم می شود که مادر حضرت ولیّ عصر (عج) در دودمان امامت به اسم و وصف شناخته شده بود، و آنها در انتظار
ص:143
فرارسیدن وعدۀ الهی بودند.
از طرف دیگر او مانند هر اسیر دیگر در معرض فروش قرار نمی گیرد. در همه جا، کنیزان را بر مشتریها عرضه می کنند و مشتری کنیز دلخواه خود را انتخاب می کند ولی اینجا مشتریها را بر او عرضه می کنند تا او مشتری دلخواه خود را انتخاب کند.
آری، این کنیزی است که رسول اکرم (ص) داستانش را خبر داده و امامان معصوم یکی پس از دیگری این داستان را جزء اسرار امامت از امام پیشین به ارث برده اند. و هنگامی که تحقّق این وعده نزدیک شده همۀ افراد دودمان امامت از آن آگاه شده، در انتظار فرارسیدن آن دقیقه شماری می کنند.
داستان از این قرار است:
جناب نرجس خاتون، یک شب در کاخ امپراطوری، رسول اکرم (ص) را در خواب دید که با دخترش فاطمۀ زهرا (س) به خانۀ او تشریف فرما شدند. آنگاه پیامبر اسلام در کنار حضرت عیسی (ع) و حضرت زهرا (س) در کنار حضرت مریم نشستند. پس رسول اکرم (ص) او را از حضرت عیسی (ع) برای فرزندش امام حسن عسکری (ع) خواستگاری نمود. آنگاه حضرت زهرا عکس امام حسن عسکری (ع) را به او نشان داد و مقام والای او را بیان فرمود. و اینکه چگونه می تواند به محضر او شرفیاب شود، بازگو نمود.
نرجس خاتون از این خواب طلائی بیدار شد، و احساس کرد که عشق امام حسن عسکری با آب و گل او آمیخته، و در اعماق دلش جای گرفته است.
امواج آمال و آرزوها بر مغز او فرومی ریخت و افق زندگی اش را روشن می ساخت.
نرجس خاتون از آن روز نشاط و شادابی فوق العاده ای در خود احساس می کرد و هدفی جز رسیدن به خواستگار عظیم الشّأن خود نداشت. و از راهی که حضرت زهرا (س) به او آموخته بود، ساز و برگ سفر را آماده می ساخت.
همراه لشکر به راه افتاد و در میان کنیزان وارد بغداد شد.
یک یک مشتریها بر او عرضه می شد و او ردّ می کرد تا یک مشتری با دستخطّ امام هادی به زبان رومی، به خدمت او رسید. او صاحب نامه را شناخت. و به حامل نامه گفت: که معامله را برای صاحب آن نامه انجام دهد.
ص:144
و بدین سان نرجس خاتون به خانه ای که خداوند اذن ترفیع داده بود، راه یافت.
نرجس خاتون این سعادت را داشت که یکتا بازماندۀ الهی، حجّت پروردگار، حضرت صاحب الزّمان (عج) را به دنیا آورد.
و اینک فرزند بزرگوارش، ویرانگر کاخهای ظلم و استبداد، و بنیانگذار حکومت واحد جهانی، آن دست نیرومند الهی در آستین غیبت، در انتظار فرا رسیدن فرمان ظهور است.
به طوریکه جهان بدون زمامدار سیاسی قابل دوام نیست، بدون رهبر مذهبی نیز قابل بقا نیست، بلکه همواره باید یک پیشوای مذهبی در میان مسلمانان باشد تا آنها را به صلاح دین و دنیایشان توصیه نماید و از فساد و تبهکاری منع کند. و خداوند به یمن وجودش بلاها را از مردم دفع نماید و به برکت وجودی او نعمتهایش را بر آنها ارزانی بدارد.
امام، پیشوا، الگو و میزان اعمال مردم است، که از او پیروی کرده، راه او را دنبال نموده، به شاهراه حقّ و حقیقت رهنمون شوند، که روز قیامت، خداوند همۀ مردمان را با امامشان می خواند.
از هرچه بگذریم سخن دوست خوشتر است:
امام صادق (ع) پس از شمردن یکایک امامان معصوم به نقل لوح حضرت فاطمۀ زهرا (س) بعد از امام حسن عسکری (ع) در مورد مهر تابان و قبلۀ خوبان چنین می فرماید:
136- «ثمّ أکمل ذلک بابنه-أی بابن العسکریّ الذی کان قد ذکره بعد آبائه-رحمة للعالمین، علیه کمال موسی، و بهاء عیسی، و صبر ایّوب!» .
«آنگاه به وسیلۀ پسر او-امام حسن عسکری-شمار امامان تکمیل شده است. که نام آن بزرگوار بعد از اسامی پدرانش به عنوان «رحمة للعالمین» یاد شده، که کمال موسی، شکوه عیسی و شکیبائی ایّوب بر اوست» .
او آخرین حجّت خداست که برای اصلاح جهانیان برگزیده شده است.
اینجا حقّ انتخاب با خداست، دیگر کسی را حقّ چرا؟ و چگونه؟
ص:145
نیست. اینهم یکی از مواردی است که طبق حکمت و مشیّت خدا انجام یافته است. به طوریکه حقّ نداریم بپرسیم که چرا فلانی سیاه و فلانی سفید؟ فلانی بلندقدّ و فلانی کوتاه؟ فلانی چنین و فلانی چنان آفریده شده است؟ همچنین حقّ نداریم بپرسیم که چرا شمار مشعلداران هدایت بشری دوازده شده؟ چرا دوازدهمی برای اصلاح جهانی انتخاب شده؟ چرا در قرنهای اولیّۀ اسلام به دنیا آمده و تا آخر زمان نگهداری شده؟ چرا پسر نرجس و فرزند امام حسن عسکری برای این مهمّ انتخاب شده؟ چرا و چرا؟ !
او حجّت خداست، و خدا باید حجّت خود را برگزیند. بر کسی حقّ چرا و چگونه نیست. او پیشوای برحقّ است و امام برحقّی جز او نیست، او مشعل هدایت است و نور و فرمان با اوست. او ولیّ خدا در روی زمین و امین خدا در میان بندگان است. هرکه او را انکار کند پیامبر اکرم (ص) را تکذیب نموده است و پیامبران پیشین را ردّ کرده است. که آیات خدا را باید بدون تبعیض و استثناء پذیرفت:
«آیا به برخی از کتاب ایمان آورده، به برخی دیگر کفر می ورزید» ؟ ! .
آری او موعود کتاب و فرقان، حجّت خداوند منّان، پیشوای انس و جان، مظهر وعده های الهی از زبان پیامبران و امامان است، که هرگز احدی در حقّ او دچار شک و تردید نمی شود، مگر اینکه شیطان بر دلش چیره شده، راه اندیشۀ آزاد را از او سلب کرده باشد.
گرامی ترین بانوی زمان خود، دختر امام جواد، خواهر امام هادی، عمّۀ امام حسن عسکری، جناب حکیمه خاتون، که در شب میلاد مقدّس آن مولود مسعود حضور داشت و بارها آن مولود خجسته را در زمان حیات امام حسن عسکری و بعد از آن حضرت دیدار کرده است، در مورد ولادت باسعادت آن مهر تابان چنین می گوید:
ص:146
137- «آن سیّد و سرور، به صورت ختنه شده به دنیا آمد و در مادرش به هیچوجه آثار نفاس ظاهر نشد» .
138- «او، که سلام خدا بر او باد، به هنگام طلوع فجر به دنیا آمد و دودمان امامت را غرق شادی و سرور نمود» .
اینک تفصیل داستان را از زبان جناب حکیمه می شنویم:
«بعث إلیّ أبو محمّد فقال: یا عمّة اجعلی إفطارک عندنا هذه اللیلة. إن اللّه تبارک و تعالی سیظهر حجته فی أرضه. فقلت له: و من أمّه؟ .
قال: نرجس. قلت: جعلنی اللّه فداک، و اللّه ما بها أثر! . فقال: هو ما أقول لک» .
139- «ابو محمّد-امام حسن عسکری-کسی را به نزد من فرستاد که عمّه جان! امشب پیش ما افطار کن که امشب خدای تبارک و تعالی حجّت خود را به دنیا خواهد آورد.
پرسیدم: مادرش کیست؟
فرمود: نرجس.
گفتم: خداوند مرا فدای تو سازد، من کوچکترین نشانۀ حمل در او نمی بینم. ! !
فرمود: همانست که گفتم» .
حکیمه خاتون ادامه می دهد:
وارد خانه شدم، سلام گفته نشستم. نرجس خاتون آمد که کفشهایم را درآورد. و درحالیکه کفشهایم را درمی آورد، می گفت:
بانوی من! بانوی خاندانم! چگونه ای؟ در چه حالی هستی؟
گفتم: بلکه تو بانوی من و خاندان من هستی.
نرجس سخنم را قطع کرد و گفت: این چه گفتاری است؟ عمّه جان! .
گفتم: دخترم! خداوند امشب به تو پسری عطا خواهد فرمود که سرور و آقای هر دو جهان خواهد بود. نرجس از شنیدن آن خجالت کشید و از حیا سرش را پائین انداخت.
چون از نماز عشا فارغ شدم، افطار کرده، خوابیدم. نیمه های شب برای نماز شب بیدار شدم و پس از فراغت از نماز شب به رختخواب خود
ص:147
بازگشتم. در تمام این مدّت، نرجس مشغول استراحت بود و خبری نبود.
مدّتی در رختخواب نگران ماندم و خوابم برد. چون بیدار شدم دیدم نرجس بیدار شده و مقداری وحشت زده شده است. سپس برخاسته و نماز شب گزارد و به رختخواب خود بازگشت و مشغول استراحت شد.
از اطاق بیرون آمدم که از طلوع فجر جستجو کنم. دیدم صبح کاذب دمیده است. و نرجس خاتون مشغول استراحت است. توی دلم دچار تردید شدم، که امام حسن عسکری (ع) از اطاق مجاور بانگ زد:
«عمّه جان شتاب نکن، که امر نزدیک است» .
پس نشستم و به تلاوت سوره های: «الم سجده» و «یس» پرداختم. هنوز مشغول تلاوت بودم که نرجس خاتون وحشت زده بیدار شد. به سویش دویدم و گفتم: «ترا به خدا، چیزی احساس می کنی؟» .
فرمود: آری، عمّه جان! .
گفتم: بر اعصاب خود مسلّط باش، که وعدۀ خدا نزدیک است.
آنگاه لحظه ای بر من غفلت عارض شد (گوئی پرده ای بین من و او آویخته شد) و بعد از سپری شدن آن لحظه، احساس کردم که حجّت خدا به دنیا آمده است.
حجّت خدا را دیدم که با هفت عضو سجده، به سجده افتاده است.
او را بغل کرده پاک و پاکیزه یافتم. و در همان لحظه صدای امام را شنیدم که به من خطاب کرده می فرماید:
عمّه جان! پسرم را پیش من بیاور.
مولود مسعود را به محضر امام حسن عسکری (ع) بردم، امام، نور دیده اش را بغل کرد و درحالیکه با یک دست از پشت مولود و با دست دیگر از زیر رانهایش گرفته بود کف پاهای مولود نازنین را بر سینۀ خود چسبانید و در گوش راست او اذان، و در گوش چپش اقامه خواند. آنگاه زبان مبارک خود را در دهان او قرار داد گوئی از زبان خود به او شیر می داد. سپس دست مبارکش را بر دیده ها، گوشها و دیگر مفاصل بدنش کشید و کامش را برداشت، سپس فرمود: پسرم! سخن بگو، حرف بزن. ! بی درنگ حجّت خدا سخن آغاز کرد:
«اشهد ان لا اله الاّ اللّه وحده لا شریک له، و انّ محمّدا رسول اللّه. . .»
ص:148
آنگاه به امیر مؤمنان و یکایک امامان صلوات و سلام فرستاد تا به پدر بزرگوارش رسید، به او هم سلام گفته، دیگر ساکت شد.
آنگاه امام عسکری (ع) به من (حکیمه خاتون) فرمود: عمّه جان! او را به نزد مادرش ببر، پس او را به نزد مادرش بردم. سپس فرمود: عمّه جان! روز هفتم نیز به نزد ما بازآی» .
تاریخ می نویسد که امام حسن عسکری (ع) در شب میلاد حجّت خدا، یک نفر قابله، از زنان صالح غیرشیعه دعوت کرده بود. تا به هنگام تولّد آن مهر تابان حضور داشته باشد، مولود را به چشم خود ببیند و در میان افراد مورد اعتماد از غیرشیعه خبر را پخش کند. تا در میان اهل سنّت نیز جای شکّ و تردید نماند.
گفته می شود که امام علیه السّلام به این قابله، چند برابر اجرت معمول، پول داد و از او به شدّت خواهش کرد که این خبر را پوشیده بدارد. البتّه او خود می دانست که آن زن، طبق معمول خبر را شایع خواهد کرد و برای همین دعوت نموده، ولی می خواست با اصرار و پافشاری بر کتمان آن، اهمیّت موضوع را به او بفهماند.
جناب حکیمه خاتون می فرماید:
«صبح همان روز به محضر امام رسیدم و عرض ادب نمودم، پرده را کنار زدم که مولود مسعود را یکبار دیگر زیارت کنم، او را در گهوارۀ خود نیافتم.
عرضه داشتم: فدای تو شوم، سیّد و مولای من چه شد؟ ! فرمود:
140- «استودعناه الّذی استودعت أمّ موسی ابنها» .
«او را به کسی امانت سپردم که مادر موسی، پسرش موسی را به او سپرد» .
یعنی او را به حفظ و حراست خدا سپردیم.
حکیمه خاتون می فرماید:
«روز سوّم ولادت حضرت بقیّة اللّه (عج) ، برای دیدار آن قبلۀ خوبان دلم تنگ شد، به دودمان امامت رفتم، از غرفۀ نرجس خاتون آغاز نمودم. و از مولود مسعود نشانی نیافتم. نرجس خاتون را دیدم که در غرفۀ خود نشسته، جامه های زردی به تن داشت و پارچه ای به سرش بسته بود. و گهواره ای با پوشش سبز در کنار او قرار داشت.
ص:149
سپس به محضر امام حسن عسکری (ع) شرفیاب شدم، امام (ع) این چنین سخن آغاز کرد:
141-یا عمّة، فی کنف اللّه و حرزه و ستره و عینه حتّی یأذن اللّه له. فإذا غیّب اللّه شخصی و توفّانی و رأیت شیعتی قد اختلفوا فأخبری الثّقات منهم. ولیکن عندک و عندهم مکتوما، فإنّ ولیّ اللّه یغیّبه اللّه عن خلقه، و یحجبه عن عباده فلا یراه أحد حتّی یقدّم له جبرائیل الفرس، لیقضی اللّه أمرا کان مفعولا» .
«عمّه جان! او در کنف حمایت و تحت عنایت و رعایت حضرت پروردگار است، تا روزی که خداوند اذن ظهور دهد.
عمّه جان! هنگامی که من از دنیا رفتم، و شیعیانم دچار اختلاف شدند، به افراد مورد اعتماد از آنها داستان ولادت را بازگوی. ولیکن باید این داستان پیش تو و آنها پوشیده و مخفی بماند. که خداوند ولیّ خودش را از دیدگان مردمان غایب خواهد کرد و از بندگانش مکتوم نگه خواهد داشت. کسی او را نخواهد دید تا روزی که جبرئیل رکاب اسبش را برای او بگیرد. تا خداوند کاری را که شدنی است، انجام دهد» .
حکیمه خاتون می فرماید:
142- «روز هفتم ولادت، به دودمان امامت رفتم. سلام گفته نشستم. امام حسن عسکری (ع) فرمود: «پسرم را به پیش من بیاور» . چون به نزد گهواره رفتم، سیّد و سرورم را در پارچه ای پوشیده یافتم. حضرت بقیّة اللّه را به محضر پدر بزرگوارش آوردم. امام علیه السّلام همچون روز نخست با او رفتار نمود. آنگاه زبانش را در دهان او قرار داد، گوئی شیر و عسل به او می دهد. آنگاه فرمود: «پسرم! سخن بگوی» .
حجّت خدا به یکتائی خداوند و رسالت پیامبر اکرم (ص) گواهی داده، صلوات و سلام به پیشگاه پیامبر اکرم (ص) و امامان معصوم یکی پس از دیگری تقدیم نمود. چون به پدر بزرگوارش رسید توقّف کرد» .
آنگاه آیۀ زیر را تلاوت نمود:
«بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ، وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ، وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوٰارِثِینَ. وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ، وَ نُرِیَ فِرْعَوْنَ وَ هٰامٰانَ وَ جُنُودَهُمٰا مِنْهُمْ مٰا کٰانُوا یَحْذَرُونَ» .
ص:150
«به نام خدای بخشندۀ بخشایشگر، و ما اراده نموده ایم که بر کسانی که در روی زمین به استضعاف کشیده شده اند، منّت نهاده، آنها را پیشوا و وارث روی زمین قرار دهیم. و برای آنها در زمین امکانات فراهم کنیم، و به فرعون و هامان و سپاهیان آنها، نشان دهیم، آنچه را که از آن می ترسیدند» .
امام صادق (ع) هروقت این آیه را تلاوت می کرد، می فرمود:
143- «و اللّه إنّ تنزیل هذه الآیة فی بنی إسرائیل، و تأویلها فینا» .
«به خدا سوگند، این آیه نزولش دربارۀ بنی اسرائیل، و تأویلش در حقّ ماست» .
آری، خداوند این چنین، به مولود مسعود حکمت و فصل الخطاب عطا فرموده، او را برای عالمیان آیتی از آیات بزرگ خود قرار داده بود:
«یا یحیی خذ الکتاب بقوّة و آتیناه الحکم صبیّا» .
«ای یحیی، کتاب را با دست قدرت بگیر، و ما به او حکم- نبوّت-را در حال کودکی عطا کردیم» .
بطوریکه به نصّ قرآن به حضرت یحیی (ع) در ایّام کودکی حکمت و نبوّت داده شده، به حضرت بقیّة اللّه نیز در اوان کودکی حکمت و فرقان و فصل الخطاب و علوم اوّلین و آخرین داده شد.
صقیل، یکی از خادمه های دودمان امامت نقل می کند که امام حسن عسکری (ع) چند لحظه پیش از رحلتش خطاب به فرزند بزرگوارش فرمود:
144- «أبشر یا بنی، فأنت صاحب الزّمان، و أنت المهدیّ، و أنت حجّة اللّه علی أرضه، و أنت ولدی و وصیّی» .
«ترا مژده باد، فرزندم! که تو صاحب الزّمان هستی، تو مهدی هستی، تو حجّت خدا بر روی زمین هستی، تو فرزند و جانشین من هستی» .
جناب حکیمه خاتون می فرماید:
«یکبار دیگر دلم برای حضرت بقیّة اللّه تنگ شد، به دودمان امامت
ص:151
رفتم، از اطاق نرجس خاتون آغاز کردم. به نزد گهواره رفته، پوشش گهواره را برگرفتم، ولیّ خدا را به پشت خوابیده یافتم، که قماط و قنداقی به تن نداشت.
دیدگانش را باز کرد و نگاه تبسّم آمیزی به من فرمود و با انگشت مبارکش مناجات می کرد.
حضرت بقیّة اللّه (عج) را بغل کرده بر دست و صورتش بوسه زدم.
وقتی مولود مسعود را به خودم نزدیک کردم، آنچنان عطر خوش از او استشمام نمودم که هرگز عطری به آن خوش بوئی استشمام نکرده بودم.
نور دیده را می بوئیدم و می بوسیدم، که ابو محمّد-امام حسن عسکری (ع) -مرا صدا کرد: عمّه جان، پسرم را پیش من بیاور.
مولود مسعود را به محضر پدر بزرگوارش بردم، امام نوردیده را بغل کرد، چون نوبتهای پیشین با او رفتار نمود. هنگامی که آقازاده را به آغوش من بازمی گردانید چنین می فرمود:
145- «یا بنی، استودعک الّذی استودعته أمّ موسی. کن فی دعته و ستره و کنفه و جواره» .
«پسر جان! ترا به آن خدا می سپارم که مادر موسی فرزندش را به او سپرد. پسر جان! در تحت حمایت، رعایت و عنایت خدای باش» .
سپس به من فرمود:
146- «ردّیه الی أمّه یا عمّة، و اکتمی خبر هذا المولود علینا، و لا تخبری به احدا حتّی یبلغ الکتاب اجله» .
«عمّه جان، فرزندم را به مادرش بازگردان، و خبر ولادت حجّت خدا را پوشیده دار و به کسی نگوی، تا مدّت تعیین شده به سرآید» .
پس او را به نزد مادرش برده، خاندان امامت را وداع گفتم.
منظور آنست که به احدی از افراد غیر قابل اعتماد بازگو نکند.
حکیمه خاتون باری دیگر نقل می کند:
147- «وارد خانۀ ابو محمّد-امام حسن عسکری (ع) -شدم، مولای خود حضرت صاحب الزّمان (عج) را در خانه دیدم که راه می رود.
ص:152
هرگز سیمائی زیباتر از سیمای او ندیده بودم. و زبانی شیرین تر از لحن او نشنیده بودم.
هنگامی که از حکیمه خاتون پرسیدند: آیا برادرزاده ات امام حسن عسکری (ع) فرزندی داشت؟ تبسّمی کرد و گفت:
اگر فرزندی نداشت، پس چه کسی حجّت خدا در روی زمین است؟ !» .
جناب حکیمه از محضر امام حسن عسکری (ع) درخواست نمود که در حقّ او دعا کند و از خدا بخواهد که در زمان حیات امام (ع) از دنیا برود و چنین شد.
گفته می شود که مادر حضرت صاحب الأمر (عج) نیز چنین درخواستی از پیشگاه امام علیه السّلام نمود. و آن به دلیل ستمها و سختی هائی بود که در زندان خلفای ستمگر تحمّل می کرد. دعای امام مستجاب شد و هر دو بانو در حیات امام حسن عسکری (ع) به درود حیات گفتند. -رضوان خدا بر ایشان باد -.
رحلت حضرت نرجس خاتون در عهد امام حسن عسکری (ع) از الطاف بیکران حقّ تعالی در مورد آن بانوی بزرگوار است که اگر بعد از رحلت امام (ع) زنده بود به هنگام هجوم به خانۀ امام و غارت دودمان امامت، ناراحتیهای فراوانی بر او عارض می شد.
و اینک نمونه های دیگری از گواهان تولّد امام عصر (عج) :
عثمان بن سعید عمروی، وکیل امام هادی و امام حسن عسکری (ع) و نخستین سفیر حضرت ولیّ عصر (عج) در غیبت صغری می باشد.
هنگامی که حضرت بقیّة اللّه (عج) دیده به جهان گشود، امام حسن عسکری (ع) کسی به خانۀ عمروی فرستاده، «ابو عمرو» را به خدمت خود فراخواند، هنگامی که به محضر امام رسید، امام فرمود:
148-اشتر عشرة آلاف رطل لحم، و فرّقها حسبة علی
ص:153
بنی هاشم. و عقّ عنه فبعث لکلّ واحد من أصحابه بشاة مذبوحة، و امر احد اصحابه بتوزیع تلک الصّدقات» .
«ده هزار رطل گوشت خریداری کرده، برحسب افراد بنی هاشم و به عنوان عقیقۀ حضرت مهدی (عج) ، در میان خانواده های بنی هاشم تقسیم کن. و برای هریک از اصحاب یک گوسفند ذبح شده فرستاد و یکی از اصحاب را مأمور توزیع صدقات نمود» .
یکی از اصحاب امام عسکری (ع) در خارج از سامرّا بود، حضرت چهار رأس گوسفند برای او فرستاد و نامه ای نوشته همراه گوسفندان برای او ارسال کرد. در نامۀ خود چنین نوشت:
149- «عقّ هذه عن ابنی المهدیّ، و کل هنّأک اللّه، و أطعم من وجدت من شیعتنا» .
«این گوسفندان را به عنوان عقیقۀ پسرم «مهدی» ذبح کن و بخور، که بر تو گوارا باد. و هرکس را از شیعیان ما پیدا کنی بر او اطعام کن» .
آیا این صدقات و عقیقه ها صرفا برای استحباب عقیقه است، یا هدف دیگری منظور است؟ پرواضح است که امام (ع) می خواهد بشارت ولادت باسعادت حجّت خدا در هر خانه ای از خانه های شیعیان پخش و نشر شود. و تمام اعضای خانواده از عقیقه او تناول کنند که هرگز فراموششان نشود.
هنگامی که امام (ع) از تقسیم صدقات بپرداخت، برای رفع خستگی نشست و نفس عمیقی کشید و در جمع حاضران که همگی از شیعیان خالص و مورد اعتماد بودند، درحالی که برق شادی و شعف از دیدگانش بیرون می زد، چنین فرمود:
150- «ألحمد للّه الّذی لم یخرجنی من الدّنیا حتّی أرانی الخلف من بعدی. . یحفظه اللّه فی غیبته. . . زعموا أنّهم یریدون قتلی فیقطعون هذا النّسل؟ . و قد کذّب اللّه عزّ و جلّ قولهم، و الحمد للّه. . .
إبنی هذا، هو الإمام و الحجّة بعدی» .
«سپاس خدائی را که مرا از دنیا بیرون نبرد تا دیدار فرزند و جانشینم را به من نصیب گردانید. . . خدایش در دوران غیبت نگهدار
ص:154
اوست. . . آنها گمان می کردند که می توانند مرا بکشند و این نسل مبارک را قطع کنند. خداوند گفتارشان را تکذیب کرد. خدا را سپاس اینک این فرزند من است که بعد از من پیشوای شما، و حجّت خدا در میان شماست» .
و بدین سان می بینیم که امام حسن عسکری (ع) با تمام قدرت در پخش و نشر خبر ولادت در میان همۀ شیعیان در داخل و خارج سامرّا تلاش نمود:
الف-جناب حکیمه خاتون را که بانوی باعظمتی بود و در میان بنی هاشم شریف ترین بانو، دختر امام جواد، خواهر امام هادی، زاهده، عابده، و سرآمد بانوان شیعه در عصر خود بود، دعوت می کند که آن شب را در خاندان امامت سپری کند و شاهد عینی ولادت آن مهر تابان باشد.
ب-قابله ای از غیر شیعه دعوت می کند که گواه ولادت آن حجّت خدا باشد، تا حجّت بر عدّه ای از صالحان اهل سنّت تمام شود، که همین بانو موجب شیعه شدن تعدادی از افراد خانواده اش شده است.
ج-مولود مسعود را در مناسبتهای گوناگون به افراد مورد اعتماد از یاران و شیعیان عرضه می نمود، تا حجّت خدا را با چشم خود ببینند و دیگر سخن دشمنان را در حقّ او باور نکنند. که در بخشهای بعدی در این رابطه سخن خواهیم گفت.
د-حجّت خدا را در جمع شیعیان حاضر می کند که در حضور پدر پرسشهای آنان را پاسخ دهد، اموال آنها را دریافت نماید و در میان آنها داوری نماید. چنانکه در بخشهای بعدی به تفصیل در این رابطه سخن خواهیم گفت.
ه-نامه های فراوانی به شهرستانهای دوردستی چون: مدینه، بصره و قم ارسال می کند و در آنها شیعیان خالص را به ولادت حجّت خدا بشارت می دهد.
و-گوشت و نان فراوان خریداری کرده، به عنوان عقیقه در میان شیعیان سامرّا تقسیم می کند.
ز-گوسفندانی را به خارج سامرّا می فرستاد تا به عنوان عقیقۀ فرزندش ذبح کرده، اطعام نمایند. که نمونه هائی در همین بخش تقدیم خوانندگان گردید.
ص:155
کوتاه سخن اینکه دودمان امامت از هیچ فرصتی در پخش و نشر ولادت باسعادت آن قبلۀ مقصود و کعبۀ موعود غفلت ننمود و پیش از رحلت امام حسن عسکری (ع) خبر ولادت حجّت خدا را در دورترین نقاط جهان اسلام به گوش شیعیان خالص و افرادی صالح از غیر شیعه رسانید.
خوانندگان گرامی که با الفبای تشیّع آشنا هستند به ما خورده نخواهند گرفت که چگونه حجّت خدا در اوان کودکی به امامت رسید؟ و آنهمه معجزات از آن مهر تابان مشاهده گردید؟ و پرسشهای گوناگون را پاسخ داد؟ ! .
زیرا به خوبی می دانند که در این خاندان سنّ هرگز مطرح نبود، که آنها در کودکی عاقلترین امّت بودند و در بزرگی داناترین آنها:
الف: پیامبر اکرم (ص) از امام حسن و امام حسین بیعت گرفت و از هیچ کودک دیگری جز آنها بیعت نپذیرفت.
ب: امیر مؤمنان دهساله بود که به پیامبر اکرم (ص) ایمان آورد و پیامبر ایمان او را پذیرفت و از هیچ کودک دیگر در آن سنّ و سال نپذیرفت.
ج: خداوند به صریح قرآن، به حضرت یحیی در کودکی نبوّت عطا فرمود.
د: حضرت عیسی را در گهواره به پیامبری برانگیخت.
روی این بیان دیگر جای ایراد برای احدی نیست که چگونه حجّت خدا در کودکی به امامت رسیده؟ یا چگونه از او معجزات فراوان مشاهده شده است؟ ! .
و اینک داستان گروهی از شیعیان خالص که در مدّت پنجسال اول از عمر بابرکت آن حجّت خدا، و به ویژه در سال اول تولّد و در روزهای آخر حضرت امام حسن عسکری (ع) و در مراسم تشییع آنحضرت، به دیدار آن مهر تابان و قبلۀ خوبان نائل شده اند:
ابو نصر ظریف، خادم دودمان امامت می گوید:
151- «هنگامی که حجّت خدا به دنیا آمد، همۀ دودمان امامت
ص:156
خوشحال و مسرور شدند، و چون بزرگ شد به من دستور داده شد که هر روز همراه گوشت، یک عدد استخوان مغزدار هم خریداری کنم و گفته می شد که مغز استخوان برای مولای کوچک ماست» .
ابو غانم خادم امام حسن عسکری (ع) که یک عمر در این خانه خدمت کرده است، می گوید:
152- «حضرت صاحب الزّمان (عج) در گهواره بود که به محضرش شرفیاب شدم، فرمود: «صندل قرمز پیش من بیاور» (صندل یک چوب هندی بسیار معطّری است که از آن تسبیح می سازند) وقتی آوردم فرمود: «مرا می شناسی؟»
گفتم: آری، شما مولای من و فرزند مولای من می باشید.
فرمود: «آنرا نپرسیدم» .
گفتم: منظور خود را بیان فرمائید. فرمود:
«أنا خاتم الأوصیاء و بی یدفع اللّه عن أهلی و شیعتی» .
«من خاتم اوصیاء هستم. خداوند به وسیلۀ من بلا را از اهل و شیعیانم دفع می کند» .
طبیعی است که امام با خادم خانه چنین سخن می گوید تا او با آن صفا و خلوصی که دارد در کوچه و بازار، در میان شیعیان نقل کند و آنها دلگرم شوند و گواه مولود و موجود بودن آن سرور باشند.
ما که در اینجا از خدمتگزاران دودمان امامت سخن آغاز کردیم، به این دلیل است که آنها اهل البیت هستند «و اهل البیت ادری بما فی البیت» : اهل یک خانه بهتر می داند که در این خانه چه می گذرد؟
اینها چون خدمتگزاران معمولی نیستند که برای طمع مال دنیا در این خانه استخدام شده باشند، بلکه شیعیان خالصی هستند که برای رسیدن به درجات عالیه در آن سرای، و با داشتن زندگی خوب و مرفّه، خدمتگزاری در خاندان عصمت و طهارت را بر هر پست و مقام دیگر ترجیح می دادند تا به این
ص:157
بهانه در میان آنهمه خفقان و اختناق، بیشتر توفیق کسب فیض از پیشگاه امام عظیم الشأن (ع) داشته باشند. و به همین دلیل است که همگی سعادت تشرّف به پیشگاه حضرت بقیّة اللّه (عج) را مکرّر داشته اند. وگرنه برادر امام حسن عسکری (ع) تا روز رحلت آن حضرت از تولّد آقازاده کوچکترین بوئی نبرده بود.
ابو غانم از دیدار دیگری سخن می گوید که در آن گروهی از شیعیان افتخار حضور داشتند:
153- «برای ابو محمّد، امام حسن عسکری (ع) مولودی به دنیا آمد. روز سوّم ولادتش او را بر اصحاب خود عرضه نمود و فرمود: «این امام شماست بعد از من، و جانشین من است در میان شما. این همان «قائم» است که گردنها برای انتظار به سوی او دراز می شود» .
154- «حضرت صاحب الزّمان (عج) ده روزه بود که به محضرش شرفیاب شدم و در حضورش عطسه نمودم. فرمود:
«یرحمک اللّه» : خدای ترا بیامرزد. (دعای مخصوص عطسه کننده که به «تسمیة العطاس» معروف است) .
بسیار خوشحال شدم که امام در حقّ من چنین فرمود. سپس فرمودند:
«الا ابشّرک بالعطاس؟ هو امان من الموت ثلاثة ایّام»
«ترا دربارۀ عطسه مژده بدهم؟ آن تا سه روز امان از مرگ است» .
به طوریکه خوانندۀ گرامی توجه دارد، شخص حضرت بقیّة اللّه برای هریک از خدمتگزاران صدیق و باوفای دودمان امامت نشانه هائی می دهد که او مانند هر مولود دیگر نیست. و با هریک در سطح درک او سخن می گوید. برای یکی از آنها، از نقش ولیّ خدا در بقای نظام جهان و برای دیگری از تأثیر عطسه گفتگو می کند. تا همگان در این نکته هم صدا باشند که او همان قبلۀ موعود و کعبۀ مقصود است که پیامبر اکرم (ص) بشارت داده است.
ص:158
وی که از بزرگان مفوّضه بود و بعدا ببرکت حضرت ولیّ عصر (عج) هدایت شد، می گوید:
155- «مرا اصحاب امام حسن عسکری (ع) به خدمت آن حضرت فرستادند، تا از محضر ایشان پرسشهائی را بپرسم و از داستان مولود جدید آگاهی وسیعی به دست آورم. به محضر آنحضرت شرفیاب شدم و سلام کردم و در کنار دربی که پرده ای بر آن آویزان بود نشستم. بادی آمد و پرده کنار رفت. کودکی را دیدم که تقریبا چهارساله به نظر می رسید ولی چون قرص قمر می درخشید. یک مرتبه بانگ زد: ای کامل بن ابراهیم!
موی بر بدنم راست شد و بی اختیار گفتم:
لبّیک، سیّد و مولای من! فرمود:
به خدمت ولیّ خدا آمده ای که از او بپرسی: آیا منحصرا هم کیشان تو، و معتقدین به مذهب تو به بهشت می روند؟ گفتم:
آری، سوگند به خدا. فرمود:
در اینصورت اهل بهشت بسیار کم خواهد بود. ولی سوگند به خدا حتّی قومی که به آنها «اهل حقّ» گفته می شود، داخل بهشت می شوند؟ گفتم:
مولای من! آنها چه کسانی هستند؟ فرمود:
آنها گروهی از علاقمندان امیر مؤمنان (ع) هستند که از کثرت محبّت آنحضرت، به حقّ او سوگند می خورند ولی چیزی از حقّ و عظمت او را نمی شناسند.
سپس فرمود:
و آمده ای از گفتار مفوّضه و اعتقاد آنها بپرسی؟ ! آنها دروغ می گویند. بلکه دلهای ما ظرفهای مشیّت حضرت احدیّت است. هنگامی که خدا بخواهد ما نیز می خواهیم. چنانکه خدای تبارک و تعالی می فرماید:
«وَ مٰا تَشٰاؤُنَ إِلاّٰ أَنْ یَشٰاءَ اللّٰهُ» .
«آنها اراده نمی کنند، جز آنچه را که خدا بخواهد» .
آنگاه پرده به حال اوّلی برگشت و دیگر نتوانستم آنرا کنار بزنم.
در آن لحظه امام عسکری (ع) نگاه تبسّم آمیزی به من کرد و فرمود:
ص:159
دیگرچه نشسته ای، که پرسشهایت را حجّت خدای بعد از من پاسخ گفت» .
کامل بن ابراهیم برخاست و خارج شد، درحالی که از برکت وجود مقدّس حضرت صاحب الزّمان (عج) عقیده اش اصلاح شده بود.
وی قبلا از مفوّضه بود و عقیده داشت که امور خلق به ائمّه تفویض شده، آفرینش و روزی خلائق به دست آنهاست! و آمده بود که صحّت و سقم این عقیده را از محضر امام عسکری (ع) بپرسد که حضرت حجّت (عج) او را پاسخ فرمود. و ضمنا دوّمین پرسش او که در مورد ولادت حضرت صاحب الأمر (عج) بود، خودبه خود پاسخ داده شد.
و امّا اینکه چگونه کودک چهارساله از دل او آگاه شده و پیش از آنکه او بپرسد، پرسشهای او را پاسخ گفته است؟ برای کسانی که با این خاندان آشنا هستند روشن است و نیازی به توضیح ندارد.
حسن بن حسین عسکری، معروف به ابو الفضل می گوید:
156- «در سامرّا به محضر امام حسن عسکری رسیدم و ولادت حضرت صاحب الزّمان (عج) را به محضرشان تبریک و تهنیت گفتم» .
احمد بن اسحاق بن سعد بن مالک بن احوص اشعری، از شخصیتهای معروف قم، و وکیل امام حسن عسکری (ع) در آن سامان، می گوید:
«به محضر امام حسن عسکری (ع) رفتم که از جانشین او و امام بعد از او بپرسم. پیش از آنکه من سؤال کنم، امام (ع) فرمود:
157- «یا أحمد بن إسحاق، إنّ اللّه تبارک و تعالی لم یخل الأرض منذ خلق آدم (ع) و لا یخلیها إلی أن تقوم السّاعة من حجّة للّه
ص:160
علی خلقه، به یدفع البلاء عن أهل الأرض، و به ینزل الغیث، و به یخرج برکات الأرض» .
«ای احمد بن اسحاق! خدای تبارک و تعالی از روزی که آدم را آفرید، تا روزی که قیامت بپا شود، زمین را خالی از حجّت، نگذاشته و نخواهد گذاشت. بلکه همواره حجّت خدا در روی زمین خواهد بود که خداوند به وسیلۀ او بلاها را از ساکنان زمین دفع کند و به برکت او باران را فروفرستد و به خاطر او برکات زمین را خارج نماید» .
گفتم: پس امام بعد از شما کیست؟ چه کسی جانشین شماست؟ . پس شتابان از جای برخاست و داخل خانه شد، هنگامی که بیرون آمد کودکی را بردوش خود آورد که صورتش چون ماه چهارده شبه بود و تقریبا سه ساله بود. آنگاه خطاب به من فرمود:
«ای احمد بن اسحاق! اگر نبود منزلت تو در پیش حضرت احدیّت و حجّتهای پروردگار، پسرم را به تو نشان نمی دادم» .
عرضه داشتم: آیا علامتی هست که من بیشتر مطمئن شوم و دلم آرامش پذیرد؟ پس ناگهان حجّت خدا با زبان فصیح و آشکار فرمود:
«انا بقیّة اللّه فی ارضه، و المنتقم من اعدائه، و لا تطلب اثرا بعد عین یا احمد بن اسحاق» .
«من تنها بازماندۀ خدا در روی زمین هستم، از دشمنان خدا، من انتقام خواهم گرفت. و تو ای احمد بن اسحاق! پس از دیدن، دیگر نشانه نپرس» .
آنگاه امام حسن عسکری (ع) فرمود:
158- «یا احمد بن اسحاق، هذا امر من امر اللّه، و سرّ من سرّ اللّه، و غیب من غیب اللّه، فخذ ما آتیتک و اکتمه و کن من الشّاکرین تکن معنا غدا فی علیّین» .
«ای احمد بن اسحاق! این، امری از امرهای خدا، و سرّی از اسرار خداست و غیبی از غیبهای حضرت احدیّت است. آنچه به تو ارزانی داشتیم، فراگیر و پوشیده دار و از سپاسگزاران باش، تا فردای قیامت در مقامات علیّین با ما باشی» .
آنگاه با شادی و خوشحالی فراوان از پیشگاه امام (ع) بیرون آمدم» .
ص:161
امام حسن عسکری (ع) قبلا طی نامه ای به احمد بن اسحاق چنین نوشته بود:
159- «ولد لنا مولود، فلیکن عندک مستورا، و عن جمیع النّاس مکتوما. فإنّا لم نظهر علیه إلاّ الأقرب لقرابته، و الولیّ لولایته. أحببنا إعلامک لیسرّک اللّه به مثلما سرّنا به، و السّلام» .
«خداوند برای ما نوزادی عنایت فرموده است. این مطلب در پیش تو مخفی باشد و از تودۀ مردم مکتوم بماند، که ما فقط به خویشاوندان نزدیک به جهت حقّ قرابت، و به شیعیان خالص به سبب موالات آنها اطّلاع می دهیم. دوست داشتیم که به شما نیز اطّلاع دهیم تا خداوند شما را در شادی ما سهیم گرداند، و السّلام» .
هنگامی که احمد بن اسحاق برای دیدار امام به سامرّا رفت، امام حسن عسکری (ع) به او فرمود: «چگونه بود حال شما در مورد این امر که دیگران در شکّ و تردید بودند؟»
احمد بن اسحاق گفت: «هنگامی که نامۀ شما رسید که در آن از ولادت باسعادت سیّد و مولای ما سخن رفته بود، احدی از ما، از زن و مرد و کودک ممیّز باقی نماند جز اینکه حقّ را شناخت و به آن معتقد شد» .
یعنی: از تولّد آن مهر تابان آگاه، و آن را باور کرده معتقد شدند.
160- «به محضر امام حسن عسکری (ع) شرفیاب شدم. امام علیه السّلام بر فراز سکّوئی در صحن خانه نشسته بود و از کنار آنحضرت پرده ای آویخته بود. عرض نمودم: مولای من! صاحب این امر-بعد از شما-کیست؟ . فرمود:
پرده را کنار بزن. پرده را کنار زدم، کودکی بیرون آمد و روی زانوی پدر بزرگوارش نشست. امام (ع) خطاب به من فرمود:
این-فرزندم-صاحب این امر است، آنگاه خطاب به فرزند عزیزش فرمود:
تا وقت تعیین شده، داخل خانه شو.
ص:162
حجّت خدا در برابر دیدگان من وارد خانه شد. آنگاه امام علیه السّلام خطاب به من فرمود:
ای یعقوب، نگاه کن ببین چه کسی در خانه هست؟ . وارد خانه شدم و کسی را در آنجا نیافتم» .
امام حسن عسکری (ع) اینگونه شیعیان را به غیبت حضرت بقیّة اللّه (عج) تمرین می دهد تا با آن انس بگیرند و برایشان توجیه شود.
به پیشگاه کعبۀ مقصود و قبلۀ موعود شرفیاب شدم. آنچنان از شوق دیدار مدهوش شدم، که پنداشتم عقل از سرم پریده است. حضرت بقیّة اللّه (ع) فرمود:
161- «یا عیسی ما کان لک أن ترانی لو لا المکذّبون القائلون بأین هو؟ . و متی کان؟ . و أین ولد؟ . و من رآه؟ . و ما الّذی خرج إلیکم منه؟ . و بأیّ شیء نبّأکم؟ . و أیّ معجز أتاکم؟ .
یا عیسی فخبّر اولیاننا ما رأیت، و ایّاک ان تخبر عدوّنا فتسلبه» .
«ای عیسی! اگر تکذیب منکران نبود به تو افتخار دیدار نمی دادیم، که می گویند: کجاست؟ از کی هست؟ کجا متولّد شده؟ چه کسی او را دیده؟ چه نشانه هائی از او دیده اید؟ چه خبرهائی از او به شما رسیده است؟ چه معجزاتی از او سر زده است.
ای عیسی! آنچه دیدی به دوستان ما بازگو کن. ولی هرگز به دشمنان ما مگو، که از این-کرامتها-محروم گردی» .
162- «روز رحلت حضرت امام حسن عسکری (ع) در سامرّا وارد دودمان امامت شدم. جنازۀ آنحضرت را آوردند و ما 39 نفر بودیم، که یک کودک به ظاهر 10 ساله بیرون آمد. عبای خود را به سر مبارکش کشیده بود. هنگامی که در صحن خانه ظاهر شد، همۀ ما پیش از آنکه او
ص:163
را بشناسیم، در مقابل شکوه، هیبت، عظمت و وقارش بی اختیار بپا خاستیم. در برابر جنازه ایستاد و همگی در پشت سرش صف کشیدیم و به امامت او بر پدر بزرگوارش نماز خواندیم. چون از نماز فارغ شد به یکی از اطاقهای منزل وارد شد که از غیر آن بیرون آمده بود» .
عین همین مطلب از زبان یکی دیگر از حاضران به نام «احمد بن عبد اللّه هاشمی» نیز نقل شده است.
163- «وارد خانۀ امام حسن عسکری شدیم و با جنازۀ آن حضرت مواجه شدیم. برادر امام حسن عسکری (جعفر کذّاب) جلو آمد که بر نعش برادر نماز بخواند. چون دستها را برای تکبیر بالا برد، کودکی در صحن خانه ظاهر شد و از عبای جعفر گرفت و کشید. و در آن حال فرمود:
ای عمو، برو عقب. برای نماز پدرم من از همه شایسته ترم.
جعفر درحالیکه رنگ صورتش پریده بود، خود را عقب کشید، و آن کودک بر جنازۀ پدرش نماز گزارد. آنگاه جنازۀ امام (ع) در کنار قبر پدر بزرگوارش امام هادی (ع) دفن گردید» .
حضرت ولیّ عصر (عج) خود مباشر نماز و دفن پدر بزرگوارش شد که طبق روایات، بر امام جز امام نماز نمی خواند و جنازۀ امام را جز امام دفن نمی کند.
کسانی که بر جنازۀ امام حسن عسکری نماز خوانده و در مراسم تشییع جنازه، وجود اقدس حضرت بقیّة اللّه را دیده اند،39 تن می باشند که اسامی برخی از آنها به قرار زیر است:
1-ابراهیم بن محمّد تبریزی
2-احمد بن عبد اللّه هاشمی
3-ابو الادیان
4-ابو سهل، اسماعیل بن علی نوبختی
ص:164
5-ابو الحسن، ضرّاب اصفهانی
6-راشد اسدآبادی
7-ابو راجح حمامی
8-کامل بن ابراهیم
9-رشیق صاحب المادرای
10-و سی نفر دیگر از شیعیان خالص و مورد اعتماد.
گروهی از شیعیان از قم رهسپار سامرّا شدند و اموال فراوانی را با خود حمل می کردند که به محضر امام حسن عسکری (ع) تقدیم نمایند. وقتی وارد سامرّا شدند، متوجّه شدند که چند روز پیش امام (ع) به درود حیات گفته است.
بسیار متأثّر شدند به خصوص از این جهت که جانشین آنحضرت را نتوانستند بشناسند.
جعفر کذّاب تلاش فراوانی کرد تا اموال را از دست آنها درآورد، ولی آنها سؤالات فراوانی کردند که جعفر از پاسخ آنها ناتوان شد ولی آنها را به اعمال زور تهدید کرد.
قمّی ها که خود را با خطر مواجه دیدند به خلیفه متوسّل شدند که آنها را به هر وسیله ایست از آنجا بیرون آورد تا از راهی که آمده اند بازگردند.
هنگامی که قمّی ها با نومیدی از سامرّا بیرون رفتند. در بیرون شهر خادم حضرت ولیّ عصر (عج) به آنها نزدیک شد و یک یک آنها را با نامهایشان صدا کرد، درحالیکه هیچ ملاقات قبلی نداشت. بلکه اسامی آنها را حضرت ولیّ عصر (عج) به او فرموده بود، تا آنها دلگرم شوند و با آرامش خاطر به شهر بازگردند.
قمّی ها به سامرّا بازگشتند و با راهنمائی خادم به پیشگاه آن مهر تابان شرفیاب شدند. داستان این دیدار را قمّی ها این چنین تعریف می کنند:
164- «وارد خانۀ امام حسن عسکری شدیم، حجّت خدا حضرت قائم (عج) را دیدیم که روی تختی نشسته، صورت مبارکش چون ماه
ص:165
تابان، و بر تنش جامۀ سبز بود. سلام گفتیم و پاسخ فرمود. آنگاه فرمود:
کلّیۀ اموالی که با شماست این مقدار است، فلانی این مقدار با خود آورده، و فلانی این مقدار! همۀ آنچه را که با ما بود، دقیقا برای ما بازگو نمود.
همۀ ما به شکرانۀ شناخت حجّت خدا به سجدۀ شکر افتادیم و بر آستانۀ ادب بوسه زدیم، آنگاه هرچه می خواستیم از محضر مبارکش پرسیدیم و پاسخ شنیدیم و اموال را به محضرش تقدیم نمودیم.
حضرت قائم (عج) به ما دستور داد که دیگر چیزی را به سامرّا حمل نکنیم. فرمود که کسی را در بغداد تعیین خواهد فرمود، که دستخطّ امام (توقیعات شریف) به دست او بیرون خواهد آمد. و به ما امر فرمود که اموال را به او تحویل دهیم» .
«جعفر کذّاب بعد از رحلت پدرش بیست هزار دینار به نزد خلیفه برد و به او گفت: ای خلیفۀ مسلمین! مقام برادرم را برای من منظور کن!
خلیفه گفت: مقام برادرت از طرف ما نبود، بلکه از طرف خداوند تبارک و تعالی بود. و ما همواره می کوشیدیم که مقام او را پائین بیاوریم.
تو نیز اگر در میان شیعیان برادرت از چنین محبوبیّتی برخوردار باشی، نیازی به ما نخواهی داشت» .
165- «حجّت خدا را بعد از رحلت امام حسن عسکری (ع) دیدم، بر سر و صورتش بوسه زدم» .
سیماء که یکی از رجال خلیفه بود و همواره مترصّد فرصتی بود که به حضرت ولیّ عصر (عج) آسیب برساند، می گوید:
166- «به خانۀ امام عسکری وارد شدم، در خانه را شکستم و
ص:166
یک عدد تبرزین در آنجا یافتم و برداشتم. پس ناگهان با حضرت مهدی روبرو شدم که به من فرمود: در خانۀ من چه می کنی؟ ! . گفتم:
جعفر خیال می کند که پدرت فرزندی نداشت. اگر خانه مال تو باشد من برمی گردم» .
«سیما هرگز شهامت آنرا نداشت که این خبر را فاش کند و از ترس و وحشتی که در برابر شکوه و عظمت حضرت بقیّة اللّه (عج) بر او مستولی شده، سخن بگوید. لکن یکی دیگر از سران ارتش که همراه سیما برای تخریب خانۀ امام (ع) آمده بود، رنگ پریدۀ او را دید و تضرّع و لابۀ او را شنید، و چون «سیما» خواست حادثه را از او پوشیده بدارد، او گفت:
چیزی بر مردم پوشیده نیست» .
منظورش این بود که داستان تولّد حضرت بقیّة اللّه (عج) بر همگان روشن است، این فقط دستگاه خلافت است که می خواهد با دستهای کوچک خود جلو درخشش خورشید فروزان را بگیرد! زهی خیال باطل.
این داستان، از طریق «نسیم خادم» نیز روایت شده است.
محمّد بن اسماعیل بن موسی بن جعفر (ع) که از شخصیّتهای برجستۀ اهل بیت بود می گوید:
167- «فرزند دلبند حضرت امام حسن عسکری (ع) را در میان دو مسجد دیدم که جوانی نورس بود» .
168- «حضرت بقیّة اللّه (عج) را در مقابل حجر الاسود دیدم که مردم به طرف حجر الاسود هجوم می بردند و او می فرمود: «به این مأمور نیستند» .
یعنی: آنها مأمور نیستند که این چنین برای استلام حجر هجوم کنند و
ص:167
مزاحم طواف دیگران باشند.
«حضرت بقیّة اللّه (عج) را دیدم که جمال دل آرای او نیکوترین صورتها، و عطر ساطع از وجود شریفش خوشبوترین عطر در جهان بود. جز این جملات کوتاه با من سخن نگفت، فقط فرمود:
169- «ملعون ملعون من أخّر العشاء حتّی تشتبک النّجوم! .
ملعون ملعون من أخّر الغداة إلی أن تنقضی النّجوم!» .
«ملعون است، ملعون است کسی که نماز عشاء را به قدری تأخیر بیندازد که ستاره ها درهم فرورود. ملعون است، ملعون است، کسی که نماز صبح را به قدری تأخیر بیندازد که ستاره ها کلاّ ناپدید شود» .
شاید منظور کسی باشد که آنرا برای خود عادت قرار دهد.
170- «مشغول طواف خانۀ خدا بودم. طواف ششم را تمام کرده، درصدد طواف هفتم بودم، که در کنار حلقه ای-از استار کعبه-در طرف راست خانۀ خدا، جوان زیبارو، خوشبو، باوقار و باشکوهی را دیدم که گروهی از مردمان دور او را گرفته اند. که هرگز احدی را خوش بیان تر و نیکوگفتارتر از او ندیده بودم، که با منطقی بسیار شیرین و روشی بسیار نیکو با مردم سخن می گفت. نزدیک شدم که با او سخن بگویم، مردم انبوهی که گرداگرد وجودش را گرفته بودند مانع شدند. پرسیدم: این جوان کیست؟ گفتند: او فرزند پیامبر (ص) است همه ساله در موسم شرکت کرده، یک روز برای خواصّ شیعیانش ظاهر می شود و با آنها سخن می گوید» .
ص:168
او که از شخصیّتهای برجستۀ شیعه و از وکلای حضرت مهدی (عج) شمرده می شد، می گوید:
171- «آنحضرت را در خانه اش زیارت کردم و از او پرسشهائی را پرسیدم» .
سپس دقیقا سیمای آن مهر تابان را به صورت دقیق توصیف نموده، و بیست مرتبه به قصد دیدار حجّت خدا به حجّ خانۀ خدا رفته، سرانجام یکبار دیگر به دیدار کعبۀ مقصود و قبلۀ موعود نائل شده است.
ابراهیم بن مهزیار داستان دوّمین دیدار خود را این چنین شرح می دهد:
172- «وارد مدینه شدم و از اخبار اولاد امام حسن عسکری (ع) جستجو کردم و سرنخی به دست نیاوردم. به مکّه رفته، در آنجا به پرس وجو پرداختم. جوانی به نزد من آمد و بعد از سلام خودش را معرفی کرد و به من اظهار محبّت نمود و مرا در پنهانی به «طائف» رهنمون شد. از طائف گذشته به دشت وسیعی رسیدیم. از دور خیمه ای پشمینه، روی تلّی از شن نمایان شد، که همۀ دشت پهناور را غرق در نور ساخته بود.
چون به نزدیک خیمه رسیدیم، او وارد خیمه شد و برای من اجازۀ ورود خواست و اجازه صادر شد. وارد خیمه شدم و حجّت خدا (عج) را دیدم که روی فرشی، بر فراز پوست قرمزی نشسته بر بالشی از پوست تکیه نموده است. سلام عرض کردم و پاسخ فرمود. صورتش چون ماه تابان بود.
دو برد یمانی به تن داشت، یکی را به کمر بسته بود و دیگری را بر شانه اش انداخته بود. اندام مبارکش در لطافت چون گل بابونه و رنگ مبارکش چون گل ارغوانی است که قطرات عرق همانند شبنم بر او نشسته باشد. قدّ مبارکش مانند شاخۀ درخت بان (که سروقدان را به آن تشبیه می کنند) و یا چوبۀ ریحان بود، جوانی پرجود، پاکیزه رو، و پاک سرشت بود. نه بسیار بلند و نه بسیار کوتاه، پیشانی گشاده و ابروانی کمانی. . .» .
آنگاه قسمتی از صفات آنحضرت را مطابق آنچه از پیامبر اکرم (ص) و پیشوایان معصوم رسیده است، نقل کرده ادامه می دهد:
«به دست و پای حضرت بقیّة اللّه (عج) افتاده، بر دست و پای
ص:169
مبارکش بوسه می زدم، فرمود:
«مرحبا بک یا ابا اسحاق، حیّاک اللّه. ما فعلت بالعلامة الّتی بینک و بین ابی محمّد الحسن بن علیّ؟»
«مرحبا به تو ای ابا اسحاق! خدای ترا زنده نگه بدارد. آن علامتی که میان تو و-پدرم-ابو محمّد حسن بن علی (ع) بود، چه کردی؟»
گفتم: با منست.
فرمود: دربیار.
دست در جیب کرده، انگشتر را درآوردم.
چون چشم مبارکش بر آن افتاد، نتوانست خودش را نگهدارد، اشک در دیدگانش حلقه زد و سیل اشک به صورتش جاری شد و بر لباسهایش فروریخت. آنگاه خطاب به انگشتر فرمود:
«بابی یدا طالما جلت فیها»
«پدرم به فدای آن دستی باد که تو مدتی دراز در آن گردیدی» .
سپس به من توجّه کرده، فرمود:
«أذن لک یابن المازیار، سر الی شعب رحلک، و کن علی اهبة من امرک» .
«ای پسر مازیار! به تو اجازه داده شد، به سوی محلّ اقامتت برگرد. و همواره در کار خود آماده و مهیّا باش» .
شبیه همین داستان از «علی» پسر ابراهیم بن مازیار نیز نقل شده، که در محلّ طواف، در پیرامون کعبه به دیدار آن خورشید فروزان نائل شده، و همین علامت را از وی مطالبه نموده است.
تعبیرات پسر مازیار در توصیف آن کعبۀ خوبان چقدر لطیف و زیبا است؟ آنجا که قطرات عرق را بر چهرۀ مبارک آن قبلۀ خوبان به قطرات شبنم بر فراز گلهای نقره فام بابونه تشبیه کرده! ، و تأثیر آفتاب حجاز را بر گونه های شریف آنحضرت به گل ارغوانی! ، و قامت راست آن سرو شاهد را به شاخۀ بان! .
ابراهیم بن مهزیار یکبار دیگر به دیدار آن قبلۀ مشتاقان نائل شده است که داستانش را این چنین توضیح می دهد:
ص:170
173- «فلمّا أن رأیته بدرته بالسّلام، فردّ علیّ أحسن ما سلّمت علیه، و شافهنی، و سألنی عن أهل العراق، فقلت: سیّدی: لبسوا جلباب الذلّة و هم بین قوم أذلاّء. فقال لی: یا ابن مهزیار، لتملکونهم کما ملکوکم و هم یومئذ أذلاء! . فقلت: یا سیّدی، لقد بعد الوطن، و طال المطلب! . فقال: یا ابن مهزیار، أبی، أبو محمّد، عهد إلیّ أن لا اجاور قوما غضب اللّه علیهم، و لهم الخزی فی الدّنیا و الآخرة، و لهم عذاب الیم.
و أمرنی أن لا أسکن من الجبال إلاّ وعرها و لا من البلاد إلا قفرها. .
و اللّه، مولاکم أظهر التّقیة، فوکلها بی، فأنا فی التّقیّة إلی یوم یؤذن لی فأخرج» .
«چون آن مهر تابان را دیدم سلام تقدیم نمودم به بهترین وجهی سلامم را پاسخ فرمود. مرا به حضور پذیرفت و از من در مورد مردم عراق جویا شد.
عرضه داشتم: مردم عراق جامۀ ذلّت به تن کرده اند و در دست قومی ستمگر، ذلیل و ذبون شده اند.
فرمود: ای پسر مازیار! شما مالک آن خواهید شد و آنها در دست شما خوار و زبون خواهند شد.
عرضه داشتم: مولای من! راه دور شده، مقصد به طول انجامیده.
فرمود: ای پسر مازیار! پدرم ابو محمّد با من پیمان بسته که هرگز با قومی که خداوند بر آنها غضب کرده است، مجاورت نکنم که در دنیا و آخرت بر آنها ذلّت و خواری هست و برای آنها عذابی دردناک است. و به من امر فرموده که از کوهها جز در سختهای آنها و از دشتها جز در بی آب و علفهای آنها سکونت نکنم. حضرت احدیّت تقیّه را پیش آورده و به من موکول کرده است. تا روزی که اجازۀ ظهور داده شود من در حال تقیّه هستم» .
این داستان از علیّ بن ابراهیم بن مهزیار نیز نقل شده است. گفته می شود که این دیدار در موسم حجّ اتّفاق افتاده، و بعد از آنکه بیست بار به قصد دیدار آن کعبۀ مقصود به حجّ خانۀ خدا شتافته بود، توفیق یافته است.
پسر مهزیار یکبار دیگر توفیق دیدار برایش نصیب شده است که در آن دیدار، حضرت بقیّة اللّه (عج) به او فرموده است:
ص:171
174- «إعلم یا أبا إسحاق أنّه-أی العسکریّ-(ع) قال صلوات اللّه علیه: یا بنیّ انّ اللّه جلّ ثناوه لم یکن لیخلی أطباق أرضه.
و أهل الجد من طاعته و عبادته، بلا حجّة یستعلی بها، و إمام یؤتمّ به، و یقتدی بسبیل سنّته و منهاج قصده. و أرجویا بنیّ أن تکون أحد من أعدّه اللّه لنشر الحقّ و طیّ الباطل، و إعلاء الدّین و إطفاء الضّلال. فعلیک یا بنیّ بلزوم خوافی الأرض و تتبّع أقاصیها، فإنّ لکلّ ولیّ من أولیاء اللّه عدوّا مقارعا و ضدّا منازعا، افتراضا لثواب مجاهدة أهل نفاقه، و خلافة أولی الالحاد، فلا یوحشنّک ذلک» .
«ای ابا اسحاق! بدانکه او-امام حسن عسکری (ع) -به من فرمود: ای پسرم خدای تبارک و تعالی هرگز روی زمین و اهل تلاش در اطاعت و عبادت را خالی نمی گذارد از یک «حجّت» که به وسیلۀ او ارتقاء حاصل شود. و از یک «امام» که از او پیروی شود. و به وسیلۀ او به راه سنن الهی و معیارهای عدل الهی رهنمون شوند. پسرم! امیدوارم تو یکی از افرادی باشی که خداوند آنها را برای نشر حقّ و ریشه کن ساختن باطل، و اعلای کلمۀ حقّ و نابودی گمراهیها مهیّا ساخته است. پسرم! سرزمینهای پوشیده و دوردست را برگزین، که برای هریک از اولیای خدا دشمنی هست که شب و روز درصدد نبرد با او، و دشمنی با اوست. خداوند این چنین خواسته تا اولیائش به ثواب پیکار با اهل نفاق، و پاداش نبرد با اهل کفر برسند. هرگز این حال ترا به وحشت نیندازد» .
محمّد بن ابراهیم بن مهزیار، که پدرش در اهواز وکیل امام حسن عسکری (ع) بود، چنین می گوید:
175- «پدرم به سختی بیمار شد و جهان را وداع گفت. و برای من اموال فراوانی گذاشت. و مرا مأمور ساخت که آنها را به پیشگاه فرزند امام حسن عسکری (ع) حمل کنم. و به من گفت: پسرم در مورد این اموال از خدا بترس.
من با خود گفتم: هرگز پدرم مرا به کار غیرصحیح وصیّت
ص:172
نمی کند. من این اموال را به عراق حمل می کنم و در آنجا خانه ای را در کنار شطّ اجاره می کنم و مدّتی در آنجا اقامت می کنم و به کسی چیزی نمی گویم. اگر همچون زمان حضرت امام حسن عسکری (ع) مطلب بر من روشن شود، اموال را تحویل می دهم وگرنه در خواسته های خودم به مصرف می رسانم.
وارد عراق شده در کنار شطّ خانه ای را اجاره کردم و چند روزی در آنجا اقامت نمودم. نامه ای توسّط پیکی به دستم رسید که در آن نوشته بود: «ای محمّد! اموالی چنین و چنان همراه توست. . .» .
در این نامه خصوصیّات تمام اموال نوشته شده بود، حتّی مطالبی از خصوصیّات کالاها در نامه بود که من قبلا از آنها مطّلع نبودم. از این رهگذر اموال را به حامل نامه تحویل دادم و چند روزی در آنجا اقامت نمودم. ولی در تمام این مدّت سرم پائین بود و غم و اندوه بر من احاطه داشت و هرگز از شدّت غصّه-غم هجران-نمی توانستم سرم را بلند کنم. که نامۀ دیگری به من رسید، که در آن نوشته شده بود:
«قد اقمناک مکان ابیک فاحمد اللّه»
«ترا به جای پدرت نصب کردیم. خدا را سپاس بگوی» .
با وجود چنین نشانه ها، هرگز شخص باایمان گمراه نمی شود، و علایم و نشانه ها را در عهد غیبت، دقیقا چون زمان امامان پیشین می یابد.
محمّد بن عثمان عمروی، دوّمین سفیر حضرت ولیّ عصر (عج) در زمان غیبت صغری، دیدارش را چنین شرح می دهد:
176- «آن مهر تابان را دیدم. و آخرین دیدار من با او در کنار بیت اللّه الحرام بود که دیدم عرضه می دارد:
«اللّهم انجز لی ما وعدتنی»
«بارخدایا! آنچه به من وعده کرده ای، انجام ده» .
ص:173
و دیدم که در «المستجار» از استار کعبه گرفته، عرضه می دارد:
«اللّهم انتقم لی من اعدائی»
«بارخدایا! انتقام مرا از دشمنانم بگیر» .
گروهی از شیعیان که در ولادت حضرت ولیّ عصر (عج) تردید داشتند، در دوران نزدیک به بلوغ آن مهر تابان، از محمّد بن عثمان پرسیدند: آیا حجّت خدا را به چشم خود دیده ای؟ گفت:
177- «آری. به خدا سوگند، او را دیده ام و گردن مبارکش این چنین است» .
که با دست به گردن خود اشاره کرده، از اوصاف آن مهر تابان برای حاضران سخن گفته است.
محمّد بن عثمان، چون دیگر سفیران آنحضرت، از سعادت دیدار با آن کعبۀ خوبان برخوردار بود و جزء چهل نفری بود که پس از انتشار خبر میلاد مسعود در خانۀ حضرت امام حسن عسکری (ع) گرد آمدند تا از ولادت باسعادت حجّت خدا جویا شوند، و امام علیه السّلام فرزند برومندش را در جمع حاضران حاضر نمود و فرمود:
178- «هذا إمامکم من بعدی، و خلیفتی علیکم. أطیعوه و لا تتفرّقوا من بعدی فتهلکوا. أما إنّکم لا ترونه بعد یومکم هذا» .
«این امام شماست بعد از من، و جانشین منست در میان شما، از او اطاعت کنید و بعد از من دچار اختلاف نشوید که هلاک می شوید. و بدانید که بعد از امروز او را نخواهید دید» .
یعنی: او دیگر در جمع شما نخواهد بود، او را در جمع خود نخواهید دید.
با او نمی توانید هروقت خواستید (چون امامان پیشین) ملاقات کنید.
در میان چهل نفر یادشده، علاوه بر محمّد بن عثمان، شخصیّتهای معروف زیر نیز حضور داشتند:
1-علیّ بن بلال
2-محمّد بن معاویة بن حکیم
ص:174
3-حسن بن ایّوب بن نوح
که همگی از شخصیّتهای برجسته و مورد اعتماد شیعه بودند و همگی می گویند:
179- «ما چهل تن، در محضر امام حسن عسکری (ع) بودیم، که فرزندش را بر ما عرضه نمود» .
ای محرّفین حقایق در متون تاریخ! پس از این همه شاهدان عینی، بازهم در تولّد یکتا بازماندۀ الهی حضرت بقیّة اللّه (روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء) شکّ و تردید دارید؟ ! .
ای گویندگان! و ای نویسندگان! که بر فراز منبر و در لابلای سطور کتاب به جای نقل سخنان پیامبر (ص) و پیشوایان معصوم (ع) به تحریف حقایق و انکار ضروریّات می پردازید و مغرضانه می پرسید: آیا حجّت خدا (عج) متولّد شده است یا نه؟ ! .
آری، سوگند به حقّ که هرگز با جولان باطل، دولت آن زایل نخواهد شد، او متولّد شده است.
آن یکتا بازماندۀ الهی، بنیانگذار حکومت واحد جهانی، براساس عدالت و آزادی واقعی، و ویرانگر کاخهای ظلم و استبداد در همۀ لفّافه های آن، دیده به جهان گشوده است.
آن هستۀ مرکزی جهان آفرینش، و رمز بقای کرات علوی و عامل ادامۀ حیات در این پهنۀ گیتی، امروز بر فراز همین کرۀ خاکی است و به برکت او آسمان فرونمی ریزد و زمین ساکنانش را در کام خود فرونمی برد.
او در انتظار فرارسیدن «روز موعود» است که به فرمان حقّ، باطل را از پهنۀ گیتی نابود سازد و پرچم حق را در سرتاسر کرۀ خاکی به اهتزاز درآورد.
تنگ نظری خفّاشان و تردید کوردلان هرگز از پرتوافکنی خورشید فروزان مانع نخواهد شد.
و هرکس از در مکر و خدیعت وارد شود، خدا بهترین ماکران است.
ص:175
ص:176
-اصول کافی جلد 1 صفحۀ 397.
-غیبت نعمانی صفحۀ 88، منتخب الاثر صفحۀ 288(از امام رضا) و کشف الغمّه جلد 3 صفحۀ 314.
-بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 23 و محجّة البیضاء جلد 4 صفحۀ 335.
-مثیر الاحزان صفحۀ 296 و کشف الغمّه جلد 3 صفحۀ 310.
-اسراء:81.
-الزام الناصب صفحۀ 10.
-انعام:115.
-کشف الغمّه جلد 3 صفحۀ 288، منتخب الاثر صفحۀ 341، غیبت طوسی صفحۀ 147، بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 4، اعلام الوری صفحۀ 395، الزام النّاصب صفحۀ 100 و المحجّة البیضاء جلد 4 صفحۀ 245.
-بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 23.
-غیبت شیخ طوسی صفحۀ 149، المهدی صفحۀ 152 و کشف الغمّه جلد 3 صفحۀ 289.
-آل عمران:54.
-بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 4، اعلام الوری صفحۀ 414 و ارشاد مفید صفحۀ 329.
-تاریخ نویسان نامهای بسیاری برای او نوشته اند، از جمله: ملیکه، سوسن، حکیمه، خمط، مریم، ریحانه، سبیکه، صقیل و نرجس. رجوع شود به: شرح ابن ابی الحدید ج 2 صفحۀ 179، بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 6-10 و صفحۀ 361، الامام المهدی صفحۀ 8 و 341 کشف الغمّه جلد 3 صفحۀ 265، منتخب الاثر صفحۀ 320، غیبت شیخ طوسی صفحۀ 124-128، و ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 62،113 و 116.
-مثیر الاحزان صفحۀ 290.
-غیبت شیخ طوسی صفحۀ 128، الزام النّاصب صفحۀ 92 و مثیر الاحزان صفحۀ 290- 294.
-بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 6-10، جامع الاخبار صفحۀ 23 و مثیر الاحزان صفحۀ 291- 295.
ص:177
-الزام النّاصب صفحۀ 92.
-عیون اخبار الرّضا جلد 1 صفحۀ 36.
-بقره:85.
-منتخب الاثر صفحۀ 344، ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 113 و مثیر الاحزان صفحۀ 266.
-ارشاد مفید صفحۀ 330.
-آن شب، شب 15 شعبان 255 هجری بود. تفصیل داستان را در منابع زیر مطالعه کنید:
غیبت شیخ طوسی صفحۀ 141، اعلام الوری صفحۀ 394، منتخب الاثر صفحۀ 341، ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 36 و صفحۀ 111، المهدی صفحۀ 109، مثیر الاحزان صفحۀ 295، الامام المهدی صفحۀ 123 و الزام النّاصب صفحۀ 94.
-بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 2 و 12-14، غیبت شیخ طوسی صفحۀ 141، اعلام الوری صفحۀ 394، ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 113، کشف الغمّه جلد 3 صفحۀ 287، منتخب الاثر صفحۀ 323، المحجّة البیضاء جلد 4 صفحۀ 244، الامام المهدی صفحۀ 123-125، و مثیر الاحزان صفحۀ 295.
-غیبت شیخ طوسی صفحۀ 144، بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 293، الزام النّاصب صفحۀ 101 و ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 36 و 113.
-منتخب الاثر صفحۀ 374، کشف الغمّه جلد 3 صفحۀ 290 و غیبت شیخ طوسی صفحۀ 142.
-غیبت شیخ طوسی صفحۀ 142 و بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 19.
-بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 3 و 19، منتخب الاثر صفحۀ 335-338، غیبت شیخ طوسی صفحۀ 143، ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 111، مثیر الاحزان صفحۀ 296، اعلام الوری صفحۀ 395، و کشف الغمّه جلد 3 صفحۀ 288.
-قصص:5 و 6.
-در مجمع البحرین می نویسد: این آیه در حقّ قائم (عج) نازل شده، و ابن ابی الحدید نوشته:
اصحاب ما معتقدند که این آیه در حقّ امامی است که بر سرتاسر جهان حکومت خواهد کرد.
(مجمع البحرین صفحۀ 85 و شرح ابن ابی الحدید جلد 4 صفحۀ 336) .
-الزام النّاصب صفحۀ 220، بحار الانوار جلد 53 صفحۀ 26 و ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 113.
-مریم:12.
-ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 37 و 62.
-بحار الانوار جلد 52 صفحۀ 17، الزام النّاصب صفحۀ 104 و منتخب الاثر صفحۀ 345.
-غیبت شیخ طوسی صفحۀ 143، بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 18 و 293 و مثیر الاحزان صفحۀ 296.
-الزام النّاصب صفحۀ 94 و 101.
-بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 5، منتخب الاثر صفحۀ 345 و کشف الغمّه جلد 3 صفحۀ 290.
-منتخب الاثر صفحۀ 341، بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 5 و الامام المهدی صفحۀ 127.
ص:178
-غیبت شیخ طوسی صفحۀ 148، الامام المهدی صفحۀ 126، بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 22 و منتخب الاثر صفحۀ 343.
-بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 161، منتخب الاثر صفحۀ 343 و غیبت شیخ طوسی صفحۀ 134 و 136.
-غیبت شیخ طوسی صفحۀ 144 و منتخب الاثر صفحۀ 355.
-اسامی 50 نفر از کسانی را که به مشاهدۀ معجزه نائل شده اند در کتاب «جزیرۀ خضراء» آورده ایم.
-بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 22، ارشاد مفید صفحۀ 330، غیبت شیخ طوسی صفحۀ 148 و اصول کافی جلد 1 صفحۀ 330.
-کشف الغمّه جلد 3 صفحۀ 289، محجّة البیضاء جلد 4 صفحۀ 346، الزام النّاصب صفحۀ 100 و 104، منتخب الاثر صفحۀ 360، غیبت شیخ طوسی صفحۀ 148 و ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 126.
-الامام المهدی صفحۀ 93(به نقل از ینابیع المودّه) و صفحۀ 132(به نقل از بحار الانوار) .
-غیبت شیخ طوسی صفحۀ 139، کشف الغمّه جلد 3 صفحۀ 290، اعلام الوری صفحۀ 345، محجّة البیضاء جلد 4 صفحۀ 276، بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 5 و جلد 52 صفحۀ 30، الزام النّاصب صفحۀ 101، منتخب الاثر صفحۀ 344، ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 112 و مثیر الاحزان صفحۀ 297.
-انسان:30.
-کشف الغمّه جلد 3 صفحۀ 289، محجّة البیضاء صفحۀ 346، منتخب الاثر صفحۀ 348، غیبت شیخ طوسی صفحۀ 148، ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 123 و الزام النّاصب صفحۀ 100.
-منتخب الاثر صفحۀ 343، غیبت شیخ طوسی صفحۀ 151، و الامام المهدی صفحۀ 128.
-بشارة الاسلام صفحۀ 167، کشف الغمّه جلد 3 صفحۀ 316، اعلام الوری صفحۀ 412، المحجّة البیضاء جلد 4 صفحۀ 339، ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 339، الزام النّاصب صفحۀ 69 و 104 و صفحۀ 142، منتخب الاثر صفحۀ 227، غیبت شیخ طوسی صفحۀ 146 و الامام المهدی صفحۀ 134.
-بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 16 و جلد 52 صفحۀ 23، منتخب الاثر صفحۀ 344 و الامام المهدی صفحۀ 128.
-منتخب الاثر صفحۀ 345.
-کشف الغمّه جلد 3 صفحۀ 317، منتخب الاثر صفحۀ 356، بحار الانوار جلد 52 صفحۀ 25، الزام النّاصب صفحۀ 104، اعلام الوری صفحۀ 413 و ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 124.
-منتخب الاثر صفحۀ 376.
-بحار الانوار جلد 52 صفحۀ 5، ارشاد مفید صفحۀ 330 و الامام المهدی صفحۀ 129.
-الزام النّاصب صفحۀ 94.
-بحار جلد 52 صفحۀ 67، منتخب الاثر صفحۀ 367، الزام النّاصب صفحۀ 108، وفاة العسکری صفحۀ 39، و ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 124.
-منتخب الاثر صفحۀ 368-370، بحار الانوار جلد 52 صفحۀ 49، وفاة العسکری صفحۀ 44، ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 125.
ص:179
-الزام النّاصب صفحۀ 106 و ارشاد مفید صفحۀ 320 و 325.
-همان مدرک.
-ارشاد مفید صفحۀ 330، غیبت شیخ طوسی صفحۀ 162، اصول کافی جلد 1 صفحۀ 331، اعلام الوری صفحۀ 397، ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 123 و الامام المهدی صفحۀ 129.
-بحار الانوار جلد 52 صفحۀ 13، غیبت شیخ طوسی صفحۀ 162 و اصول کافی جلد 1 صفحۀ 332.
-ارشاد مفید صفحۀ 329، منتخب الاثر صفحۀ 358، اصول کافی جلد 1 صفحۀ 330، اعلام الوری صفحۀ 396 و ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 123.
-ارشاد مفید صفحۀ 329، منتخب الاثر صفحۀ 358، اصول کافی جلد 1 صفحۀ 330، اعلام الوری صفحۀ 396 و ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 123.
-منتخب الاثر صفحۀ 372، ارشاد مفید صفحۀ 330، غیبت شیخ طوسی صفحۀ 162 و اصول کافی جلد 1 صفحۀ 331.
-بحار الانوار جلد 52 صفحۀ 15 و الزام النّاصب صفحۀ 113.
-بحار الانوار جلد 52 صفحۀ 1، اعلام الوری صفحۀ 421، غیبت شیخ طوسی صفحۀ 152، الزام النّاصب صفحۀ 112 و 131 و منتخب الاثر صفحۀ 361.
-سفینة البحار جلد 2 صفحۀ 704.
-منظور از علامت، انگشتری است که امام حسن عسکری به او داده بود، بر آن جملۀ: «یا اللّه، یا محمّد یا علی» حکّ شده بود: غیبت شیخ طوسی صفحۀ 159-161، بحار الانوار جلد 52 صفحۀ 44، منتخب الاثر صفحۀ 363 و 372، بشارة الاسلام صفحۀ 171، الزام النّاصب صفحۀ 107 و ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 127.
-منتخب الاثر صفحۀ 364 و بحار الانوار جلد 52 صفحۀ 11 و 32.
-غیبت شیخ طوسی صفحۀ 161، بحار الانوار جلد 52 صفحۀ 12 و الزام النّاصب صفحۀ 108.
-بحار الانوار جلد 52 صفحۀ 30.
-اصول کافی جلد 1 صفحۀ 518، ارشاد مفید صفحۀ 331، بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 310 و 364، اعلام الوری صفحۀ 417، غیبت شیخ طوسی صفحۀ 170 و المحجّة البیضاء جلد 4 صفحۀ 349.
-بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 351 و جلد 52 صفحۀ 30، غیبت شیخ طوسی صفحۀ 151، ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 126 و منتخب الاثر صفحۀ 359.
-ارشاد مفید صفحۀ 330، منتخب الاثر صفحۀ 360، غیبت شیخ طوسی صفحۀ 147 و الزام النّاصب صفحۀ 104.
-کشف الغمّه جلد 3 صفحۀ 317، اصول کافی جلد 1 صفحۀ 329، بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 349 و جلد 52 صفحۀ 26، غیبت شیخ طوسی صفحۀ 217، الزام النّاصب صفحۀ 101، ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 122، و الامام المهدی صفحۀ 136.
-اعلام الوری صفحۀ 414 و ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 123.
ص:180
ص:181
ص:182
در سخنان بعضی از امامان معصوم (ع) آمده است:
180- «ما کلّ ما یعلم یقال: و لا کلّ ما یقال حان وقته، و لا کلّ ما حان وقته حضر اهله!» .
«اینطور نیست که: هرآنچه دانسته شود، گفته شود! و اینطور نیست که: هرچه گفته شود، وقتش رسیده باشد! و اینطور نیست که: هرچه وقتش فرارسیده باشد، اهلش گرد آمده باشد» .
به امید اینکه همۀ خوانندگان از کسانی باشند که با شنیدن سخنانی اندک، به حقایق والای فراوان دست می یابند:
ص:183
181- «لا بدّ للغلام من غیبة، یخاف فیها القتل!» .
«به ناگزیر او باید غائب شود، که در آن مدّت ترس از قتل هست» .
182- «إنّما مثل قائمنا-أهل البیت-کمثل السّاعة لا یجلّیها لوقتها إلاّ هو، ثقلت فی السّماوات. . . لا یأتیکم إلاّ بغتة!» .
«مثل قائم ما، مثل قیام قیامت است که وقت آنرا جز خدای تبارک و تعالی نمی داند و به احدی آشکار نسازد. . . جز به صورت ناگهانی پیش نخواهد آمد» .
شبیه همین بیان از طریق امام رضا (ع) نیز آمده است که فرمود:
183- «إنّما مثل أهل بیتی فی هذه الأمّة، کمثل نجوم السّماء، کلّما عاب نجم طلع نجم. حتّی إذا مددتم إلیه حواجبکم، و أشرتم إلیه بالأصابع، جاء ملک الموت فذهب به! . ثمّ بقیتم سبتا من دهرکم لا تدرون أیّا من أیّ. . فبینما أنتم کذلک إذ أطلع اللّه نجمکم، فاحمدوه، و اقبلوه» .
«مثل اهل بیت من در میان این امّت، مثل ستارگان آسمان است.
که هروقت ستاره ای غروب کند، ستارۀ دیگری طلوع می کند. هنگامی که با یکی از آنها انس گرفتید و در هر حاجتی به سوی او شتافتید، اجل فرا رسیده، پیک مرگ او را از دست شما خواهد گرفت. آنگاه مدتی بس دراز حیران و سرگردان خواهید ماند تا هنگامی که خداوند ستارۀ شما را ظاهر سازد. پس خدا را شکر نموده از امام خود فرمان ببرید» .
در این حدیث به این واقعیّت اشاره شده که هروقت گروهی از شیعیان در اطراف یکی از امامان معصوم (ع) گرد آمده، از خرمن علمش خوشه ها چیده اند، بر ستمگران زمان سخت آمده، آتش حسد و کینه شان شعله ور شده، با تمام نیرو برای خاموش کردن آن مشعل هدایت همّت گماشته اند.
و در همین رابطه از امام صادق (ع) نقل شده که فرمود:
184-إیّاکم و التّنویه! . أما و اللّه لیغیبنّ إمامکم شیئا-سبتا-
ص:184
من دهرکم! . و لتمحّصنّ حتی یقال: مات أو هلک، بأیّ واد سلک؟ .
و لتدمعنّ علیه عیون المؤمنین! . و لتکفأنّ کما تکفأ السّفن فی امواج البحر، فلا ینجو إلاّ من أخذ اللّه میثاقه و کتب فی قلبه الإیمان و أیّده بروح منه» .
«از مدیحه سرائی و ثناخوانی بپرهیزید که روزگاری امام شما از دیده ها پنهان خواهد بود و شما امتحان خواهید شد. برخی گویند: وفات کرده! ، برخی گویند: کشته شده! ، برخی گویند: کجا رفته؟ ! از دیدگان مؤمنان برای او سیل اشک جاری می شود. و شما دچار امواج حوادث می شوید، آن سان که کشتی ها دستخوش امواج دریا می شوند. کسی از این امواج سالم نمی ماند، به جز کسی که خداوند از او پیمان گرفته، و ایمان را در دل او جای داده، و با روحی از خود تأییدش نموده است» .
تفصیل این داستان در بخش «جنگها و فتنه ها» خواهد آمد.
185- «إنّ أمرنا صعب مستصعب، لا یحتمله إلاّ ملک مقرّب، أو نبیّ مرسل، أو عبد امتحن اللّه قلبه للإیمان! . و لا یعی حدیثنا إلاّ حصون حصینة، أو صدور أمینة، أو أحلام رزینة» .
«امر ما سخت دشوار است، کسی نمی تواند آنرا تحمّل کند، مگر فرشتۀ مقرّب، یا پیامبر مرسل، و یا بنده ای که خداوند دلش را با ایمان آزموده است. و احادیث ما را فرانمی گیرد جز دلهای محکم و سینه های امین و مغزهای کامل» .
شبیه همین حدیث از امام صادق (ع) نیز روایت شده که در مقدّمه گذشت.
186- «انّ القائم منا إذا قام، لم یکن لاحد فی عنقه بیعة.
فلذلک تخفی ولادته» .
«هنگامی که قائم ما قیام کند، برای احدی در گردن او بیعت نخواهد بود. از این جهت ولادت او مخفی می شود و خود از دیده ها پنهان
ص:185
می باشد» .
بیعت در اصطلاح پیشوایان معصوم (ع) پیمانی است که به موجب آن نتوان با ستمگران به نبرد برخاست که بعد از امام حسین (ع) همۀ امامان-به مقتضیات حکمت الهی-چنین پیمانی را به گردن داشتند.
امّا حضرت بقیّة اللّه (عج) که الآن در میان ماست، اگر ظاهر و آشکار بود، سکوتش به معنای رضا به ستمگری ستمگران و ترک نبرد با آنان بود، در حالیکه او برای ریشه کن ساختن ستم و ستمگر آفریده شده است. از این رهگذر حکمت خدا اقتضا نمود که او از دیده ها پنهان باشد، تا جانش در امان بوده و سکوتش به معنای تأیید ستمگران نباشد و به دلایل فراوان دیگری که قسمتی از آنها در این کتاب گفته خواهد شد، و قسمت اعظمش بعد از ظهور حضرت بقیّة اللّه (عج) روشن خواهد شد.
187- «أما علمتم أنّ الخضر لمّا خرق السّفینة و قتل الغلام، و أقام الجدار، کان ذلک سخطا لموسی بن عمران (ع) إذ خفی علیه وجه الحکمة منه و کان ذلک عند اللّه حکمة و صوابا؟ ! . أما إنّه ما منّا أحد إلاّ و یقع فی عنقه بیعة لطاغیة زمانه إلاّ القائم» .
«آیا نمی دانید که جناب خضر (ع) هنگامی که کشتی را سوراخ کرد، جوان را کشت و دیوار را ساخت موجب خشم حضرت موسی بن عمران (ع) شد، زیرا حکمت آنها بر او پوشیده بود. ولی شیوۀ حضرت خضر (ع) در پیشگاه خدا حقّ و مطابق حکمت بود. هریک از ما نیز- مطابق حکمت خدا-در گردنش برای طاغوت زمانش بیعت هست، به جز قائم (عج)» .
حضرت موسی (ع) که خود پیامبری اولو العزم است، از کردار حضرت خضر (ع) دچار شگفت می شود. کجا رسد به ماها، که دقیقا از درک حقایق ناتوان هستیم. آنگاه از روی کوتاهی فکر به مجادله پرداخته، درصدد تأویل حقایق برحسب افکار خود برمی آئیم، در صورتی که خود می دانیم آن حقایق والا،
ص:186
چقدر از سطح افکار ما بالاست. از اینجاست که امام حسن مجتبی (ع) با آوردن این مثال، حقیقت امر را بر همگان روشن فرموده است.
188- «إنّ اللّه عزّ و جلّ یخفی ولادته، و یغیّب شخصه، لئلاّ یکون لأحد فی عنقه بیعة إذا خرج» .
«خدای تبارک و تعالی، ولادت او را مخفی می کند و شخص او را از دیده ها پنهان می سازد، تا هنگامی که ظهور می کند کسی را در گردن او بیعت نباشد» .
خالی بودن گردن آن حضرت از بیعت طاغوتهای زمان، امر بسیار مهمّی است که حضرت رسول اکرم (ص) و امامان علیهم السّلام بر آن تکیه نموده اند.
189- «القائم منّا یخفی علی النّاس ولادته حتّی یقولوا: لم یولد بعد، لیخرج حین یخرج و لیس لأحد فی عنقه بیعة» .
«قائم ما، ولادتش از تودۀ مردم مخفی می شود، تا جائیکه گروهی گویند: متولّد نشده است. هنگامی ظهور می کند که کسی را در گردن او بیعت نباشد» .
امام صادق (ع) در این رابطه چنین می فرماید:
190- «یقوم القائم و لیس لأحد فی عنقه عهد و لا عقد و لا بیعة» .
«قائم ما در حالی ظهور می کند که در گردن او برای احدی عهد و پیمان و بیعت نباشد» .
امام سجّاد علیه السّلام می فرمایند:
191- «و اللّه لا یخرج واحد منّا-قبل خروج القائم (ع) -إلاّ کان مثله مثل فرخ طار من و کره قبل أن یستوی جناحاه، فأخذه الصّبیان فعبثوا به!» .
ص:187
«به خدا سوگند-پیش از ظهور قائم ما-هرکس خروج کند، مثلش مثل جوجۀ مرغی است که پیش از درست شدن بالهایش از آشیانه اش بیرون رفته، وسیلۀ بازیچۀ کودکان شود» .
نظیر همین روایت از امام باقر (ع) نیز وارد شده است.
امام سجّاد (ع) در مورد مخفی بودن ولادت حضرت بقیّة اللّه (عج) می فرماید:
192-کأنّی بجعفر الکذّاب، و قد حمل طاغیة زمانه علی تفتیش أمر ولیّ اللّه، و المغیّب فی حفظ اللّه، و الموکّل بحرم أبیه، جهلا منه بولادته و حرصا منه علی قتله إن ظفر به، و طمعا بمیراث أبیه حتّی یأخذه بغیر حقّه!» .
«گوئی با چشم خود می بینم که جعفر کذّاب (برادر امام حسن عسکری) طاغوت زمانش را وادار کرده که به جستجوی ولیّ خدا (عج) بپردازد و آن غایب از دیده ها، در حفظ و حراست الهی است و حفاظت خانۀ پدر به عهدۀ اوست. و این از باب جهالت جعفر به ولادت آنحضرت و طمع در کشتن اوست اگر دست بیابد، و به طمع گرفتن میراث پدرش به ناحقّ است» .
جعفر کذّاب برادر امام حسن عسکری (ع) و پسر امام هادی (ع) است، که به هنگام ولادت او آثار شادی و سرور در سیمای امام هادی (ع) ظاهر نشد.
سبب آنرا از محضرش پرسیدند، در پاسخ فرمود: «به وسیلۀ او مردم بسیاری گمراه خواهند شد» .
یکبار دیگر امام هادی (ع) در این رابطه فرمود:
193- «تجنّبوا ابنی جعفر. فإنّه منّی بمنزلة نمرود من نوح الّذی قال اللّه عزّ و جلّ فیه: قال نوح إِنَّ ابْنِی مِنْ أَهْلِی قال اللّه: یٰا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ. إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صٰالِحٍ» .
«از پسرم جعفر دوری کنید که او برای من به منزلۀ نمرود (پسر نوح) است نسبت به حضرت نوح . که قرآن کریم در حقّ او می فرماید:
نوح گفت: پسر من از کسان منست. خدا فرمود: «ای نوح! او از کسان تو نیست. که آن عملی است غیرصالح» .
ص:188
امام حسن عسکری (ع) نیز در حقّ او فرمود:
194- «ما مثلی و مثله إلاّ مثل هابیل و قابیل ابنی آدم. حیث حسد هابیل قابیل علی ما أعطاه اللّه. و لو تهیّأ لجعفر قتلی لفعل، و لکنّ اللّه غالب علی أمره» .
«مثل من و مثل او همانند مثل هابیل و قابیل، دو فرزند حضرت آدم (ع) است، که قابیل به هابیل حسد ورزید که چرا خداوند آنچنان به او عطا فرموده است. اگر جعفر بتواند که مرا بکشد هرگز دریغ نمی کند.
ولکن خدا بر تمام کارهایش پیروز است» .
ملقّب شدن او به «کذّاب» از نشانه های نبوّت و بهترین گواه راستگوئی امامان معصوم است که سالها پیش از ولادت جعفر از پیامبر اکرم (ص) ، کذّاب بودن او را نقل کرده اند:
امام زین العابدین (ع)200 سال پیش از ولادت جعفر از او خبر داده، از اسم و لقب او سخن گفته است و دو قرن بعد آنچنانکه فرموده تحقّق یافته است.
آیا برای کسی که از مرکز وحی الهام نگرفته باشد چنین جرأت و شهامت هست که بگوید بعد از 200 سال برای من چنین نواده ای به دنیا خواهد آمد و دارای چنین اوصافی خواهد بود! ! .
البتّه این علم غیب نیست، بلکه اعتماد کامل و ایمان راسخ است به آنچه از منبع وحی گرفته اند، که آنها را رسول اکرم (ص) توسّط پیک وحی از ذات اقدس الهی گرفته است.
هنگامی که جعفر از تولّد حضرت بقیّة اللّه (عج) آگاه شد، آنچنان حیران و سرگردان شد که یادآور پیشگوئیهای امامان معصوم (ع) در طول دو قرن اوّل اسلام است. که همچون پیش بینی امام سجّاد (ع) از شنیدن تولّد حضرت قائم (عج) سراسیمه به پیش خلیفه رفته، از او می خواهد که خانۀ امام حسن عسکری (ع) را محاصره و تفتیش کند. آنگاه نزد پلیس رفته از هیچگونه فتنه انگیزی و ماجراجوئی دریغ نمی ورزد. تأمّل در این اوضاع و رفتار غیرانسانی جعفر برای اثبات حقّانیت رسول اکرم (ص) و امامان معصوم (ع) کافی است.
در اثر فتنه انگیزی جعفر، خلیفه دودمان امامت را محاصره کرده، اعضاء خانۀ امام حسن عسکری (ع) را به سیاه چالهای زندان منتقل نمود.
ص:189
آنگاه برای تصاحب غیر مشروع اموال برادرش به خانۀ آنحضرت هجوم کرده، زنها و خدمتگزاران دودمان امامت را به ترس و وحشت انداخت.
تحریکات جعفر خلیفه را بر آن داشت که همچون مراقبت فرعون از تولّد موسی، دودمان امامت را همواره زیر نظر گرفته، جاسوسهای فراوانی بر اهل منزل بگمارد. حتّی گروهی از کنیزان را به احتمال حامله بودن به زندان بردند.
یکی از داستانهای جالبی که به هنگام محاصرۀ خانۀ امام حسن عسکری (ع) روی داده، داستانی است که گروهی از افراد پلیس خلیفه نقل کرده اند:
چون سپاهیان وارد سرای حضرت عسکری شدند، از سرداب مقدّس صدای قرائت قرآن شنیده شد. همگی سرداب را محاصره کردند و دم در سرداب اجتماع کردند تا همۀ سپاه آنجا جمع شود و همگی وارد سرداب شوند.
در این میان حضرت مهدی (عج) در برابر دیدگان سپاهیان از سرداب خارج شد و از برابر فرمانده سپاه عبور کرد. چون از دیده ها پنهان شد، فرمانده سپاه گفت:
همگی وارد سرداب شوید. یکی از افراد سپاه گفت:
مگر ما به دنبال کسی نیستیم که از جلوتر عبور کرد؟ ! . گفت:
پس چرا رها کردید؟ ! من که کسی را ندیدم! . گفتند:
ما همگی دیدیم و خیال کردیم که شما نیز دیدید! !
آری اخبار رسیده از پیشوایان معصوم به روشنی گواه صدق گویندۀ آنست که در هر زمینه هرچه گفته اند، دقیقا انجام یافته است، که یک نمونۀ آن صفات بارزی است که دو قرن پیش از تولّد جعفر کذّاب با اسم و وصف در حقّ او گفته اند و موبه مو انجام پذیرفته است. و اگر یک جمله از این پیشگوئیها برخلاف گفتۀ آنان واقع می شد، دشمنان دودمان امامت که همگی در ردیف فرعون و نمرود بودند و با خدا و پیامبرش به نبردی بی امان برخاسته بودند، به اعتراض و انکار برمی خاستند، ولی آنچه از پیک وحی توسّط پیامبر امین (ص) و پیشوایان معصوم (ع) رسیده است، بدون کوچکترین فرق و تخلّف، انجام یافته، خود دلیل روشنی بر صدق گفتار آنها شده است.
ص:190
195- «إذا غضب اللّه تبارک و تعالی علی خلقه، نحّانا عن جوارهم» .
«هنگامی که خدای تبارک و تعالی بر مردمان خشمگین شود، ما را از مجاورت آنها دور می سازد» .
یکی از اسرار مهمّ غیبت نیز در این روایت منعکس است.
196- «لو أنّ بنی فاطمة عرفوه، لحرصوا علی أن یقطّعوه بضعة بضعة!» .
«اگر اولاد فاطمه جایگاه او را بدانند، بسیار حریص می شوند که او را قطعه قطعه کنند!» .
گفتار امام باقر (ع) در آغاز امر، به دست جعفر کذّاب تحقّق یافت. که با تمام نیرو تلاش می کرد جایگاه برادرزاده اش را به دست آورده او را به دست طاغوت زمان بسپارد. او یکی از اولاد حضرت زهرا (س) بود که این چنین به کشته شدن حضرت بقیّة اللّه (عج) تشنه و حریص بود. در هر عصر و زمانی نیز افرادی از اولاد فاطمه (س) پیدا می شوند که برای رسیدن به منصب و مقام، و یا تقرّب به زمامداران ستمگر همچون جعفر کذّاب برای کشتن آن یکتا بازمانده از حجّتهای حضرت پروردگار حریص می شوند و اگر نمونۀ این افراد را ندیده ایم برای اینست که سرنخی از جایگاه آن حضرت در دست این افراد نیست وگرنه از جعفر کذّاب عقب نمی ماندند.
197-هی و اللّه السّنن القذّة بالقذّة، و مشکاة بمشکاة، و لا بدّ أن یکون فیکم ما کان فی الّذین من قبلکم، و لو کنتم علی أمر واحد کنتم علی غیر سنّة الّذین من قبلکم. و لو أنّ العلماء-أی الأئمة- وجدوا من یحدثونه و یکتم سرّهم لحدّثوا و لبثوا الحکمة. و لکن قد ابتلاکم اللّه عزّ و جلّ بالإداعة. و أنتم قوم تحبّوننا بقلوبکم، و یخالف ذلک فعلکم. و اللّه ما یستوی اختلاف أصحابنا، و لهذا اسر صاحبکم لیقال:
مختلفین. ما لکم لا تملکون أنفسکم و تصبرون حتّی یجیء أمر اللّه تبارک و تعالی و قضاؤه؟ . و الصّبر! . إنّما یعجل من یخاف الفوت» .
ص:191
«به خدا سوگند آن سنّت خداست و موبه مو انجام خواهد شد. هر آنچه در میان امّتهای پیشین واقع شده بدون تردید در میان شما نیز واقع خواهد شد و اگر جز این بود، شما برخلاف اقوام قبلی می شدید، در صورتیکه سنّت خدا تغییرناپذیر است. و اگر دانایان (امامان) افراد شایسته ای را می یافتند همۀ گفتنی ها را به آنها می گفتند، ولی چه کنیم که خداوند شما را به افشای راز مبتلا ساخته است؟ ! شما مردمی هستید که از اعماق دل ما را دوست می دارید ولی عمل شما با این محبّت بی شائبه تان نمی سازد. به خدا سوگند اختلاف اصحاب ما درست نمی شود و به همین دلیل صاحب شما از دست شما گرفته می شود (از دیده ها ناپدید می شود) که گفته شود: پراکنده اید! چگونه است که مالک خودتان نیستید؟ ! باید صبر پیشه کنید تا فرمان خدا فرارسد و مشیّت خدا تعلق یابد.
چرا صبر؟ ! زیرا کسی شتاب می کند که از فوت فرصت بترسد» .
198- «لا تعجلوا، فو اللّه لقد قرب هذا الأمر فأذعتموه، فأخّره اللّه» .
«شتاب نکنید، به خدا سوگند این امر نزدیک شده بود، چون آنرا افشا کردید، خداوند به تأخیر انداخت» .
ابو جارود از امام صادق (ع) در مورد حضرت صاحب امر (عج) پرسید، فرمود:
199- «یمسی من أخوف النّاس، و یصبح من آمن النّاس! .
یوحی إلیه هذا الأمر لیله و نهاره. فقیل له: یوحی إلیه؟ ! . فقال: إنّه لیس یوحی إلیه وحی نبوّة، و لکنّه یوحی إلیه کوحیه إلی أم مریم بنت عمران، و إلی أم موسی، و إلی النّحل. . إنّ قائم آل محمّد لأکرم عند اللّه من مریم بنت عمران، و أمّ موسی و النّحل!» .
«شب او را فرارسد درحالیکه بیش از همه ترس او را فراگرفته باشد، و صبح می کند درحالیکه بیش از همه در امن و امان باشد! . شب و روز این امر به او وحی می شود! .
ص:192
گفته شد: مگر به او هم وحی می شود؟ ! .
فرمود: نه مانند پیامبران، بلکه آنچنانکه به مادر مریم و مادر موسی و زنبور عسل وحی شده است. به خدا سوگند، قائم آل محمّد (ص) در نزد حضرت پروردگار از مادر موسی و مریم و زنبور عسل گرامی تر است» .
در قرآن کریم در هر سه مورد لفظ «وحی» به کار رفته است.
200- «إنّ لصاحب هذا الأمر غیبة لا بدّ منها، لأمر لم یؤذن لنا فی کشفه لکم، و وجه الحکمة فی غیبته وجه الحکمة فی غیبات من تقدّمه من حجج للّه تعالی ذکره، إنّ وجه الحکمة لا ینکشف إلاّ بعد ظهوره، کما لم ینکشف وجه الحکمة لما أتاه الخضر من خرق السّفینة و قتل الغلام و إقامة الجدار لموسی، إلاّ وقت افتراقهما.
و متی علمنا أنّه عزّ و جلّ حکیم، صدّقنا بأنّ أفعاله کلّها حکیمة و إن کان وجهها غیر منکشف لنا» .
«برای صاحب این امر غیبتی هست که چاره ای از آن نیست و آن به دلایلی است که به ما اجازۀ افشای آنها داده نشده است. اجمال حکمت آن، همان حکمت غیبت پیامبران پیشین است. که دلیل اصلی آن جز بعد از ظهور دانسته نمی شود، چنانکه حکمت کارهای شگفت انگیز حضرت خضر برای حضرت موسی کشف نشد تا وقتیکه از یکدیگر جدا شدند آنگاه معلوم شد که چرا کشتی را سوراخ کرد و جوان را کشت و دیوار را بنا کرد؟ ! ! .
هنگامی که خدای تبارک و تعالی را حکیم بدانیم، همۀ افعال خدا را مطابق حکمت و مصلحت خواهیم دانست، اگرچه علّت برخی از آنها برای ما روشن نباشد» .
201- «إنّ للقائم غیبة قبل أن یقوم. إنّه یخاف-و أومأ بیده إلی بطنه-» .
«برای قائم ما پیش از آنکه قیام کند، غیبتی هست. زیرا برای او ترس-کشته شدن-هست» .
اگر ترس کشته شدن نبود و حکمتهای دیگری که پیشوایان معصوم (ع) اجازۀ افشای آنها را نداشتند و برای ما پوشیده مانده است؛ نبود، هرگز برای حضرت بقیّة اللّه (عج) روا نبود که در پشت پردۀ غیبت مخفی شود و در روی
ص:193
زمین این چنین به خدا نافرمانی شود. و بر او بود که ظهور کند و رنجهای طاقت فرسا را تحمّل کند و حقّ را پیاده کند و باطل را ریشه کن سازد. که مقام حجّتهای خدا با تحمّل شدائد بالا می رود.
پر واضح است که تحمّل شدائد ناشی از غیبت، برای حجّت خدا بسیار دشوارتر از تحمّل شدائد قیام و نهضت است، که بیش از یازده قرن آنرا بر خود هموار نموده است.
ولی چه کند که به تحمّل این شدائد مأمور است و حکمت آن پیش از پایان یافتن دوران غیبت روشن نخواهد شد.
202- «إنّ فرعون لمّا وقف علی أنّ زوال ملکه علی ید مولود من بنی اسرائیل، أمر أصحابه بشقّ بطون الحوامل من نساء بنی إسرائیل، حتّی قتل فی طلبه نیّفا و عشرین ألف مولود! . و تعذّر علیه الوصول إلی قتل موسی بحفظ اللّه تبارک و تعالی. و کذلک بنو أمیّة و بنو العبّاس، لمّا وقفوا علی زوال ملک الأمراء و الجبابرة منهم علی یدی القائم منّا، ناصبوا العداوة و وضعوا سیوفهم فی قتل أهل بیت رسول اللّه و إبادة نسله، طمعا منهم بالوصول إلی قتل القائم! . فأبی اللّه أن یکشف أمره لواحد من الظّلمة، [و یابی اللّه إلاّ أن یتمّ نوره و لو کره الکافرون]» .
«هنگامی که فرعون باخبر شد که سلطنت او به دست کودکی از بنی اسرائیل نابود خواهد شد، دستور داد شکم زنهای حامله را از بنی اسرائیل پاره کنند. و در جستجوی آن کودک موعود بیش از بیست هزار نوزاد بکشت. ولی قدرت کشتن موسی را پیدا نکرد و او در تحت حفاظت حضرت احدیّت زنده ماند. همچنین بنی امیّه و بنی عبّاس آگاه شده اند که سلطنت آنها و سلطنت همۀ ستمگران به دست قائم ما از بین خواهد رفت، از این رهگذر با ما اهلبیت دشمنی سرسختی آغاز کرده اند و با تمام قدرت به کشتن اهلبیت پیامبر برخاسته اند، تا شاید قائم را از بین ببرند ولی خداوند هرگز احدی از ستمگران را به کشتن او موفّق نخواهد نمود: که خداوند جز به اتمام نور خود اذن نمی دهد، اگرچه کافران آنرا خوش ندارند» .
آری خلفای اموی و عبّاسی در امر حضرت مهدی (عج) چون مردم زمان ما هیچگونه شکّ و تردیدی نداشتند و برای آنها قطعی و مسلم بود که موضوع
ص:194
حضرت بقیّة اللّه (عج) امر محتوم و تخلّف ناپذیر است و می دانستند که در عهد آنها به دنیا خواهد آمد. از این رهگذر درصدد کشتن پدران او برآمده بودند، زیرا بیم آنرا داشتند که دستگاه سلطنت آنها به دست او برچیده شود.
شبیه این حدیث از امام حسن عسکری (ع) نیز روایت شده است.
203- «و کذلک النّمرود، فإنّه لمّا علم أنّ زوال ملکه یکون علی ید النّبیّ إبراهیم (ع) و کل نساء قومه بالحبالی من النّاس، و عزل الرّجال عن النّساء حتّی یقتل کلّ مولود ذکر فی تلک السّنة» .
«همچنین است نمرود، هنگامی که مطّلع شد که سلطنت او به دست حضرت ابراهیم پیامبر از بین خواهد رفت، بر همۀ زنهای حامله جاسوسهائی گماشت تا هر کودک پسری در آن سال به دنیا بیاید سر ببرند.
آنگاه مردان را از زنان جدا ساخت-تا از انعقاد نطفۀ ابراهیم جلوگیری نماید-» .
204- «إنّ القائم تمتدّ غیبته لیصرّح الحقّ عن محضه، و یصفو الإیمان من الکدر بارتداد من کانت طینته خبیثة من الشّیعة الّذین یخشی علیهم النّفاق إذا أحسّوا بالاستخلاف و التّمکین و الأمن المنتشر فی عهد القائم (ع) . ثمّ تلا الآیة: [حَتّٰی إِذَا اسْتَیْأَسَ الرُّسُلُ، وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُوا جٰاءَهُمْ نَصْرُنٰا]» .
«غیبت قائم (عج) به طول می انجامد تا حقّ روشن گردد و ایمان محض از تیرگی خالص شود و هرکه از شیعیان سرشت ناپاک دارد و بیم آن هست که اگر از امکانات وسیع و امن و امان گسترده در عهد قائم (عج) آگاه شود، از در نفاق درآید، به ارتداد گراید، و با ارتداد آنها خالص و ناخالص از یکدیگر جدا شود. آنگاه این آیه را تلاوت فرمود: [تا هنگامی که پیامبران نومید شدند و مردم خیال کردند که آنها را به دروغ وعدۀ عذاب داده اند، یاری ما فرارسید]» .
پرواضح است که پیامبران هرگز نومید نمی شوند و سینه هایشان از مقدّرات الهی تنگ نمی شود و در وقوع وعده های حضرت احدیّت دچار تردید نشده، از تکذیب مردم هراسی به خود راه نمی دهند. بلکه این مؤمنان هستند که تحمّلشان تمام می شود و بی تابی می کنند و به نومیدی می گرایند. و شاید منظور
ص:195
از پیامبران در این آیه، گروندگان آنها باشد که از نظر ادب عربی به آن «حذف مضاف» گفته می شود، که مضاف (اتباع) حذف شده و مضاف الیه (رسل) به جای آن نشسته است. در اینصورت معنی چنین می شود: تا هنگامی که پیروان پیامبران نومید شدند و. . .
آری ما پیروان راه انبیا هستیم که در اثر ناخالصی در ایمان امکان آن هست که با طولانی شدن دوران غیبت دچار شکّ و یأس و نومیدی شویم و به همین دلیل آثار یأس در برخی از افراد ضعیف الایمان عصر ما ظاهر می شود، و برخی از به ظاهر مسلمانها می گویند: ما چیزی را که در زیر چاقوی آزمایش تشریح نکنیم، نمی پذیریم! ! .
205- «لیغیبنّ عنهم حتّی یقول الجاهل: ما للّه فی آل محمّد حاجة!» .
«به خدا سوگند در پشت پردۀ غیبت نهان می شود تا نادانها بگویند: خدا نیازی به آل محمّد ندارد! !» .
امام صادق (ع) بعد از نقل یکی از حکمتهای غیبت که همان آزمایش الهی است، از کمی یار و یاور شکایت نموده می فرماید:
206- «و لکنّ من شیعتنا من لا یعدو صوته سمعه، و لا شجاؤه بدنه، و لا یخاصم فینا والیا، و لا یجالس لنا عائبا، و لا یحدّث لنا ثالبا، و لا یحبّ لنا مبغضا، و لا یبغض لنا محبّا» .
«و لکن گروهی از شیعیان ما صدایشان از گوششان تجاوز نمی نماید و ناله شان از خودشان تجاوز نمی کند، هرگز با دوستدار ما دشمنی نمی ورزند و هرگز با دشمن ما آشتی نمی کنند، فضایل ما را به منکران حقوق ما بازگو نمی کنند، محبّت دشمنان ما را به دلشان راه نمی دهند، کینۀ دوست ما را به دل نمی گیرند» .
آری شیعۀ حقیقی که با اخلاق پیشوایان خود متخلّق است خشم خود را فرومی برد، شکایت به پیش احدی جز خدا نمی برد، به ویژه هنگامی که کمی یاران را مشاهده نماید، آنگاه شکیبائی پیشه می سازد و اندوه خود را در دلش پنهان می نماید. به وظیفۀ یک شیعۀ واقعی که «تولّی و تبرّی» است عمل
ص:196
می کند تا خداوند یاورانی برساند که بتواند صدای دادخواهی را در چهار گوشۀ جهان به طنین درآورد و در میدان نبرد حقّ و باطل، روی درروی باطل بایستد تا امر خدا را زنده سازد و یا در این راه جان بسپارد.
207- «له غیبة یطول أمدها، خوفا علی نفسه من القتل، یرتدّ فیها قوم و یثبت آخرون» .
«برای او از ترس کشته شدن غیبتی هست که مدّتش بس دراز خواهد بود. در دوران غیبت او قومی به ارتداد گرائیده، گروهی دیگر پا برجای می مانند» .
واژۀ «ترس» که در این احادیث شریفه تعبیر شده غیر از ترسی است که در ذهن افراد ساده لوح ترسیم می شود، اینجا منظور از ترس آن حالت پیش بینی و پیش گیری است که صاحبان مسئولیت خطیر باید داشته باشند و هرگز خود را در معرض کشته شدن قرار ندهند.
بدیهی است که برای اولیای خدا کشته شدن در راه هدف بسیار شیرین و گواراست ولی هرگز نباید خود را در معرض تهلکه قرار دهند که خود نافرمانی است و آنها به فرمان خدا باید از خطر دوری کنند، اگرچه باکی از کشته شدن ندارند. چنانکه برای ما جایز نیست که نماز را پیش از فرارسیدن وقتش انجام دهیم و یا روزه را پیش از ماه رمضان بگیریم، برای آنها هم جایز نیست که نقد جانشان را پیش از موعد مقرّر تقدیم کنند.
مسئولیّت امام چون مسئولیّت پیامبر بسیار خطیر است. او نمی تواند حتّی یک لحظه پیش از فرارسیدن فرمان خدا قیام کند. او نمی تواند برای خشنودی شیعیان شتابزده، یا پاسخگوئی به افراد فضول، در کار خود شتاب کند. آنانکه امروز می گویند: چرا امام ظهور نمی کند؟ ! ما که همه یار و یاور او هستیم! اگر امام ظهور کند بسیاری از آنها اگر خود، علیه حضرت بقیّة اللّه (عج) حیله نکنند، حدّاقلّ از یاری آن حضرت سر باز می زنند! . که ویران کردن کاخهای استبداد
ص:197
و فروریختن رژیمهای ستمگر به این آسانی نیست که برخی گمان می کنند! .
208- «ذاک الرّابع من ولدی. یغیّبه اللّه فی ستره ما شاء اللّه» .
«چهارمین فرزند من، خدایش او را در پشت پردۀ غیبت پنهان می سازد تا وقتی که خود می خواهد» .
209- «القائم لا یری جسمه، و لا یسمّی باسمه» .
«قائم (عج) خود دیده نمی شود و نامش برده نمی شود» .
210- «کأنّی بالشّیعة، عند فقدهم الثّالث من ولدی-أی العسکری علیه السّلام-یطلبون المرعی فلا یجدونه، لأنّ إمامهم یغیب عنهم، لئلاّ یکون فی عنقه لأحد بیعة إذا قام بالسّیف» .
«گوئی شیعیان را با چشم خود می بینم هنگامی سوّمین فرزندم- امام حسن عسکری-را از دست می دهند، به دنبال پناهگاهی می گردند و پیدا نمی کنند. زیرا امامشان از آنها غایب می شود تا بیعتی به گردن او نباشد و روزی با شمشیر قیام کند» .
امیر مؤمنان (ع) در همین زمینه می فرماید:
211- «للقائم غیبة أمدها طویل! . کأنّی بالشّیعة یجولون جولان الغنم یطلبون المرعی فلا یجدونه! . ألا و من ثبت منهم علی دینه لم یقس قلبه لطول غیبة إمامه، فهو معی فی درجتی یوم القیامة» .
برای قائم (عج) غیبتی است که مدّتش بسیار طولانی است.
گوئی شیعیان را به چشم خود می بینم که همچون گوسفند بی شبان به دنبال چراگاهی می گردند و نمی یابند. آگاه باشید! کسی که آنروز بر دین خود ثابت قدم باشد، قلبش از طولانی شدن غیبت امامش به قساوت نمی گراید و در روز رستاخیز در بهشت با من و در مقام من می باشد» .
خوشا به حال کسی که در این زمان پرآشوب بر صراط مستقیم ثابت قدم باشد و در طول زمان دچار شکّ و تردید نشود، گوارا باد بر او همسایگی
ص:198
امیر مؤمنان (ع) در عالیترین مقامات بهشتی، آنچنان که امیر مؤمنان وعده داده است.
امام هشتم در مورد توجیه غیبت حضرت ولیّ عصر (عج) می فرماید:
212- «جمیع الأئمّة قتلوا: منهم بالسّیف: أمیر المؤمنین و الحسین. و الباقون قتلوا بالسّم. قتل کلّ واحد منهم طاغیة زمانه، و جری ذلک علیهم علی الحقیقة و الصّحة» .
«همۀ امامان کشته شدند، گروهی به شمشیر چون امیر مؤمنان و امام حسین، و گروهی با سمّ چون دیگر امامان. هریک از آنها را طاغوتهای زمانشان کشته است. این جنایتها واقعا انجام یافته است در حالیکه آنها سالم و تندرست بودند» .
213- «وضع بنو أمیّة و بنو العبّاس سیوفهم علینا، لأنّهم کانوا یعلمون أنّه لیس لهم فی الخلافة حقّ، فیخافون من أن تستقرّ فی مرکزها، وسعوا فی قتل أهل بیت رسول اللّه (ص) و إبادة نسله طمعا فی الوصول إلی منع تولّد القائم (ع) أو قتله. فأبی اللّه أن یکشف أمره لواحد منهم، إلاّ أن یتمّ نوره و لو کره المشرکون» .
«بنی امیّه و بنی عبّاس شمشیرهای خود برای ما تیز کردند، زیرا به خوبی می دانستند که آنها در خلافت حقّی ندارند. آنها از ترس اینکه خلافت به جای خود برگردد و در میان صاحبان اصلی اش مستقرّ شود، به کشتن اهل بیت پیامبر (ص) و از بین بردن سلالۀ آنحضرت همّت گماشتند. تا شاید از ولادت حضرت قائم جلوگیری کنند و یا او را به قتل برسانند. ولی خداوند اراده کرد که امر او را بر احدی از دشمنان آشکار نکند و نور خود را به اتمام برساند اگرچه مشرکان خوش ندارند» .
به طوریکه پیشتر گفتیم، این نیز یکی از حکمتهای غیبت است، زیرا رژیم حاکم با تمام قدرت برای پیدا کردن اقامتگاه او تلاش می کرد. و انگیزۀ آن، شیوع امر حضرت مهدی (عج) و رواج اعتقاد به ظهور آن مصلح الهی، و یقین
ص:199
قاطع بر ریشه کن شدن کاخهای ظلم و استبداد به دست آن یکتا بازماندۀ الهی بود. از این رهگذر بسیار به جا بود که ولادت او بر احدی از دشمنان روشن نباشد.
پیشوایان معصوم دهها سال، حتّی صدها سال پیش از ولادت آنحضرت، خبر داده اند که ولادتش پوشیده خواهد بود و مادرش بانوی کنیزان است و پدر بزرگوارش داستان ولادت او را از همسرش پوشیده نگاه می دارد تا از زبان او چنین خبری طبق شیوۀ زمان پخش نشود. که همۀ ستمگران می دانستند او برای ویران کردن کاخهای ستمگران ذخیره شده است.
امام حسن عسکری (ع) شیعیان را برای دوران غیبت آماده می ساخت.
خود از آنها دوری می کرد، احکام شریعت را از پشت پرده برای شیعیان بیان می فرمود و آنها را به اخذ احکام دین از پشت پرده عادت می داد. حقوق واجبۀ مردم را به توسّط وکیلان خود می گرفت. هدیّه ها و بخششهای خود را باواسطه به مردم می رسانید. همۀ این امور را عمدا و برای زمینه سازی دوران فترت و غیبت انجام می داد. شیوۀ امام حسن عسکری (ع) در مورد روابط خود با شیعیان دقیقا مطابق است با شیوه ای که از طرف ناحیۀ مقدّسه در غیبت صغری اتّخاذ شده بود.
حضرت ولیّ عصر (عج) در نامۀ خود به سفیر دومش محمّد بن عثمان می نویسد:
214- «. . . و أمّا علّة ما وقع من الغیبة، فإنّ اللّه عزّ و جلّ یقول:
[یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاٰ تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیٰاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ. . .] إنّه لم یکن أحد من آبائی إلاّ وقعت فی عنقه بیعة لطاغیة زمانه. و إنّی أخرج حین أخرج و لا بیعة لأحد الطّواغیت فی عنقی. و أمّا وجه الانتفاع بی فی غیبتی، فکالانتفاع بالشّمس إذا غیبها عن الأبصار السّحاب. و إنّی لأمان لأهل الأرض کما أنّ النجوم أمان لأهل السّماء.
فأغلقوا باب السّؤال عمّا لا یعنیکم، و لا تتکلفوا ما کفیتم،
ص:200
و أکثروا من الدّعاء بتعجیل الفرج، فإنّ فی ذلک فرجکم، و السّلام علی من اتّبع الهدی» .
«. . . اما در مورد علّت غیبت، خدای تبارک و تعالی می فرماید:
[ای کسانی که ایمان آورده اید! هرگز نپرسید از مسائلی که اگر فاش شود شما را اندوهگین سازد. . .] هریک از پدران من، بیعتی از طاغوتهای زمان به گردن داشت، ولی به هنگامی ظهور خواهم نمود که بیعت احدی از طاغوتها به گردنم نباشد.
و امّا کیفیت انتفاع مردم از وجود من در زمان غیبت همانند انتفاع آنها از خورشید است هنگامی که ابرهای تیره آنرا بپوشاند. و من امان هستم برای اهل زمین، به طوریکه ستارگان امان است برای اهل آسمان.
در مورد چیزهائی که به شما سودی نخواهد داشت پرسش نکنید، و در مورد آنچه به شما بیان شده، خود را به زحمت نیندازید. و در رابطه با تعجیل فرج، بسیار دعا کنید که فرج شما نیز به آن بسته است. و سلام بر کسی که از هدایت پیروی کند» .
تشبیه غیبت حضرت ولی عصر (عج) به پوشیده شدن خورشید در پشت ابر معنای دقیقی دارد که استفاده های ما را از آن خورشید فروزان در دوران غیبت بیان می کند، زیرا خورشید فائده های فراوانی دارد که حتّی به هنگام نهان شدن در پشت ابرهای تیره نیز این فائده ها به ما و همۀ جانداران می رسد، که همۀ موجودات زندۀ جهان به نور و حرارت آن نیاز دارند اگرچه در پشت ابر باشد. اگر نور و حرارت خورشید نبود در نظام طبیعت و ناموس فطرت اختلالهائی پدید می آمد که واکنش طبیعی آن هستی همۀ موجودات زنده را به خطر می انداخت.
وجود اقدس حضرت بقیّة اللّه (عج) نیز چنین است که خود در پشت پردۀ غیبت نهان است ولی در اجتماعات ما حاضر و ناظر است. برای اشتباهات ما طلب آمرزش می کند، رفع گرفتاریها را از خدا می خواهد و به برکت دعاهای او بسیاری از بلاها دفع می شود و به یمن وجود اقدس او مشمول عنایات و مراحم حضرت حقّ قرار می گیریم، اگرچه خود از دیده ها پوشیده است.
از دیگر فوائد وجود مقدّسش اینست که او اسوه و الگوست و ما همواره تلاش می کنیم که از او پیروی کنیم و از خطّ او که صراط مستقیم است منحرف نشویم و به خطّ دیگری نگرائیم، که فرمان خدا در این عصر منحصرا در خطّ او
ص:201
متبلور است.
آنها که پیرو خطّ آن حجّت پروردگار و یکتا بازمانده از حجّتهای حضرت احدیّت، هستند: امر به معروف، نهی از منکر، توصیه به حقّ و توصیه به صبر می کنند، در امور دینی خود بسیار بیدار و هشیار هستند و در برابر رژیمهای ستمگر بسیار خودنگهدار هستند که هرگز جذب چنین رژیمهائی نمی شوند، و کاری انجام نمی دهند که رژیمهای خون آشام سوژه ای علیه آنها پیدا کنند.
حضرت ولیّ عصر (عج) در پاسخ یکی از سفیرانش چنین نوشت:
215- «إن دللتهم علی الاسم أداعوه. و إن عرفوا المکان دلوا علیه» .
«اگر آنها را به «اسم» رهنمون شوی، آنرا افشاء می کنند، و اگر اقامتگاه را بشناسند، -دشمنان را-به آنجا راهنمائی می کنند» .
و در توقیعی که به دست حسین بن روح نوبختی-سوّمین سفیر-از ناحیۀ مقدّسه صادر شده است، قسمتی از رازهای غیبت چنین بیان شده است:
216- «من بحث فقد طلب، و من طلب فقد دلّ، و من دلّ فقد أشاط» .
«کسی که بازگو کند، بازخواست می شود. آنکه بازخواست شود، لو می دهد. آنکه لو دهد خون را هدر می سازد» .
تردیدی نیست در اینکه هر رژیمی به بقای خود دل بسته است، و هر رژیمی می داند که نابودی این رژیمهای ظالمانه به دست حضرت ولیّ عصر است. هنگامی که کسی از حضرت ولیّ عصر گفتگو نماید، و رژیم خیال کند که او می تواند هروقت خواست حضرت ولیّ عصر (عج) را دیدار کند، بدون تردید او را دستگیر و زندانی می کند و با انواع شکنجه ها تلاش می کند که هر معلوماتی دارد، از او بگیرد. و پرواضح است که بیشتر مردمان در برابر شکنجه از خود ضعف نشان می دهند و معلومات خود را در اختیار رژیم حاکم قرار می دهند. در اینصورت خود در شهادت امام بزرگوار سهیم خواهد بود.
این تحلیل طبق روال کلّی اسرار نهفته در جهان است ولی در مورد حضرت ولیّ عصر (عج) موضوع فرق می کند، زیرا کسی را یارای آن نیست که به
ص:202
جایگاه او وارد شود و به او آسیبی برساند. و این قضای مبرم و سرنوشت متقن آن حجّت خداست.
این خلاصه و فشردۀ مطالبی است که از پیشوایان معصوم در مورد راز غیبت به ما رسیده است و مهمّترین راز آن به زمان ظهور موکول شده است. امّا آنها که از سرچشمۀ وحی بی بهره هستند، هرچه بگویند، به ظنّ و گمان گفته اند و به فلسفه بافی آنها ارجی نخواهیم گذاشت، که هرچه از منطق وحی سرچشمه نگیرد و براساس منطق عقل استوار نباشد، پشیزی ارزش نخواهد داشت.
ص:203
جای تردید نیست که غیبت حضرت ولیّ عصر (عج) به تقدیر حضرت احدیّت است و خداوند در کارهای خود با کسی مشورت نمی کند که او حکیم است و تمام کارهایش مطابق حکمت است از آنچه انجام می دهد بازخواست نمی شود ولی-مردمان-از آنچه انجام می دهند مسئول هستند.
غیبت حضرت ولیّ عصر (عج) روی مصالح و حکمتهائی است که ما آنها را درک نمی کنیم و عقول ما به کنه آنها نمی رسد و لکن تردیدی نداریم در اینکه مطابق حکمت است ولی مغزهای کوچک ما که در داخل جمجمه های استخوانی محدود است، توانائی درک حقیقت غیبت و راز واقعی آنرا ندارد، که راز واقعی آن به هنگام ظهور آنحضرت کشف خواهد شد.
به مؤمن واقعی که به مبداء و معاد ایمان آورده و احکام شریعت را بی چون وچرا پذیرفته است، می گوئیم:
غیبت حضرت ولیّ عصر (عج) را چون دیگر احکام شریعت بپذیر، اگرچه سرّ آن بر تو روشن نباشد. تو مسح سر و پا را-در وضو-پذیرفته ای، اگرچه سرّ آنرا نمی دانی. آن شستن نیست تا بگوئی برای نظافت است، و چون دیگر اعضای وضو نیست که حکمت روشنی داشته باشد. پس به مقتضای آنچه که دلایل قطعی سرچشمه گرفته از منطق وحی ایجاب می کند معتقد باش، که فرمان خداست و خدای حکیم هرچه فرموده مطابق حکمت است، و کسی را در علم خود شریک نکرده است.
اما کسی که به دنبال راز غیبت و اسرار آن تلاش می کند، به او می گوئیم:
به مقتضای فهم و ادراک خود، خوب بیندیش و فکر خود را به کار بینداز، تا پاسخی را که دلت آرام شود و عقلت بپذیرد، پیدا کنی. ولی به هوش باش که شتاب نکنی و چیزی را به طور حتم و جزم نگوی، و پیش از مطالعۀ تحقیقات پیشینیان به انکار آن برنخیز، که در بررسی سیر اندیشۀ گذشتگان درسهای بسیار سودمندی برای پژوهشگران هست. و کسی که از نتیجۀ تلاش پیشینیان روی می تابد و با دیدۀ انکار به افکار آنها می نگرد، اندیشۀ خود را در
ص:204
مجهول به کار می گیرد و در راه تاریک گام می سپارد، مثل او، مثل شتری است که در شب تاریک در بیراهه گام برمی دارد و پیش می رود! .
پژوهشگر واقعی کسی است که افکار امروز و دیروزش را در کنار یکدیگر قرار دهد و سیر اندیشۀ خود را با محک نورانی متّکی بر تجربیات گذشتگان بیازماید، از کسی که راه را پیدا کرده و به پیروزی دست یافته درسی بیاموزد، و از کسی که راه را گم کرده و خود را تباه ساخته، تجربه ای بیندوزد و ابتکارات ارزندۀ افکار خلاّق خود را بر آنها بیفزاید. که گفته اند: «داناترین مردم کسی است که دانش دیگران را به دانش خود اضافه سازد» .
امّا کسی که به دنبال غیبت دیگری، مشابه غیبت حضرت بقیّة اللّه (عج) می گردد، یادآور می شویم:
الف-مگر پیامبر اکرم (ص) از ترس جان خود، در تحت حمایت عموی بزرگوارش حضرت ابو طالب، بزرگ سرزمین ابطح و سرور اولاد هاشم، در شعب ابو طالب مختفی نشد؟ ! .
ب-مگر پیامبر اکرم (ص) مدّتهای بسیار طولانی، برای حفظ جان و حراست از رسالت مقدّسه اش، و فرار از کسانی که او را آزار می رسانیدند و در برابر عبادت و خودسازی او مانع ایجاد می کردند، و در برابر آنها یار و یاوری نداشت، در غار حراء مختفی نشد؟ ! .
ج-چرا حضرت ادریس مدت 20 سال برای ترس از امّت گمراه خود، که دعوت او را ردّ کرده با او به ستیز برخاسته بودند، غیبت نمود؟ ! .
د-چرا حضرت موسی مطابق نقل قرآن کریم می گوید: [من از شما فرار کردم، هنگامی که از شما ترسیدم. پس آنگاه پروردگارم به من حکم-نبوّت-عطا فرمود و مرا از پیامبران قرار داد] مگر جز برای این بود که فرصتی پیش آید که بتواند حقّ را احقاق نموده، باطل را ریشه کن سازد؟ ! .
روی این بیان همواره «غیبت ها» از ترس سرچشمه گرفته است، ولی پیشتر گفتیم که منظور از ترس، ترس شخصی و فرار از قتل نبوده است. بلکه ترس و واهمۀ حضرت مهدی (عج) که خداوند او را برای ریشه کن ساختن ظلم و ستم و اجرای عدالت در پهنۀ گیتی ذخیره نموده است، از این است که نقصی در پیاده کردن برنامه پیش آید. از این رهگذر او منتظر فرارسیدن موعد مقرّر است تا در
ص:205
روزی که خداوند فرمان ظهور بدهد، ظهور کرده، ریشۀ ستم و ستمگران را بخشکاند و طاغوتها را نابود سازد و حقّ را در تمام ابعادش پیاده نماید و باطل را از ریشه و بن نابود سازد.
از این رهگذر پیامبر اکرم (ص) آنقدر از صفات و نشانه های حضرت بقیّة اللّه (عج) را گفته که حجّت بر همگان تمام شود، و تصریح نموده بر اینکه روز ظهور او از همگان پوشیده است، تا هرکس ایمان بیاورد از روی مدرک قطعی و برهان مسلّم عقلی ایمان بیاورد و هرکس هلاک شود، پس از تمام شدن حجّت بر او هلاک شود.
احادیث حضرت مهدی (عج) به قدری فراوان است که هر ستمگر و ستمکش آنرا شنیده است، هر ستمگری از او واهمه دارد و هر ستم دیده ای او را پناه خود می داند. هرکس امر خدا را پذیرا شود و فرمان پیامبر را با گوش جان بشنود و طبق امر خدا و رسول (ص) به امام غائب ایمان آورد، پاداش مؤمنان به غیبت را به دست می آورد و هرکس کافر شود خداوند از ایمان او بی نیاز است.
خداوندی که از ایمان اقوام گذشته بی نیاز بود، از ایمان ما نیز بی نیاز است.
تاریخ انسانها، اقوام بی شماری را به یاد دارد که در گذشتۀ نزدیک و دور به خدا کفر ورزیده به کیفر کفر خود در همین سرای رسیده اند. امّت اسلامی نیز از سنن امم گذشته مستثنی نیست. (با این تفاوت که خداوند به احترام پیامبر اکرم (ص) برخی از کیفرهای دنیوی را از این امّت مرحومه برداشته است) .
در میان امم گذشته هرکجا مصلحت ایجاب کرده، پیامبران عظیم الشّأن مدّتی کوتاه یا دراز از قوم خود غیبت اختیار نموده است:
حضرت ابراهیم، ادریس، صالح، یوسف، موسی، عیسی و حضرت محمّد (ص) همگی مدّتی در پشت پردۀ غیبت زیسته اند، چه اشکالی دارد که حضرت بقیّة اللّه (عج) نیز مدّتی را در پشت پردۀ غیبت سپری کند؟ که حجّت خدا در روی زمین، و حامل میراثهای پیامبران و تنها بازماندۀ خداست که پیام آسمان را به همراه دارد و نغمۀ نوید آزادی را به عالم بشریّت به ارمغان خواهد آورد.
تاریخ به ما می گوید: هریک از امامان معصوم که در عهد ستمگران بنی امیّه و بنی عبّاس زندگی می کردند، تمام عمرشان را با زندان و تبعید و زیر
ص:206
فشار سپری کرده اند و در پایان طعمۀ شمشیر ستمگران شده، یا در زیر شکنجۀ آنان در سیاه چالهای زندان و با زهر جفا به شهادت رسیده اند.
چه کسی از احوال امام موسی بن جعفر (ع) در سیاه چالهای هارون الرّشید بی خبر است و نمی داند که شیعیان با چه زحماتی می توانستند به حضورش شرفیاب شده، احکام شریعت را از محضر مبارکش فرابگیرند؟ ! آری امام کاظم (ع) در حالی به آنها از حلال و حرام سخن می گفت که زنجیر به گردن، غل به دست و کنده در پای داشت.
همین موسی بن جعفر (ع) کیسه های زر و سیم را به بینوایان، نیازمندان و مراجعان هدیّه می داد و عطایایش از عطیّه های پادشاهان والاتر بود.
نظر خوانندگان گرامی را به این نکته جلب می کنیم که در شدیدترین روزها و سیاهترین ایّام، فتوی دادن برای امامان معصوم (ع) ممکن بود. زیرا دستگاه خلافت که برخلاف تمام اصول انسانی دنیا را بر اولاد پیامبر (ص) تنگ می گرفت تا در برابر خلفا خطری احساس نشود، برای شیعیان تا حدی آزادی می داد، تا جلو انفجار گرفته شود. زیرا آنها به خوبی می دانستند اگر خفقان به حدّ اعلی برسد وقوع انفجار حتمی خواهد بود. از این رهگذر با ایجاد جوّ آزاد کاذب، از وقوع انفجار جلوگیری می کردند. به همین دلیل اگر کسی به بهانۀ داد و ستد وارد زندان می شد و از امام کاظم (ع) سؤالات مذهبی می کرد، دستگاه خلافت چشم پوشی می کرد و این مقدار ارتباط را نادیده می گرفت.
ولی اوضاع در عهد حضرت ولیّ عصر (عج) به طور کلّی دگرگون خواهد شد، او دیگر به هیچوجه تقیّه نخواهد کرد و با هیچ ستمگری عهد و پیمان نخواهد داشت که او شمشیر برندۀ خداست، و برای نابود کردن ستمگران آفریده شده است.
امامان پیشین تمام همّ و غمّشان تحکیم مبانی عقیدتی مردم، و آشنا کردن آنها با تفسیر قرآن و سنّت پیامبر (ص) بود، ولی حضرت بقیّة اللّه (عج) به هنگام ظهور شمشیری را به دست خواهد داشت که برای بازسازی سنّت پیامبر (ص) خلق شده است. با این شمشیر کجی ها راست می شود، انحرافات زایل می شود، احکام فراموش شده احیاء می گردد. همۀ ستمگران هدف لبۀ تیز آن شمشیر الهی است.
ص:207
هر ستمگری که از جایگاه او باخبر شود، بی رحم ترین مردمان برای او خواهد بود. که او نیز به هیچ ستمگری ترحّم نخواهد کرد.
از هنگامی که حضرت نرجس خاتون به آن حجّت خدا حامله بود، دستگاه ستم با تمام قدرت، نیروهای خود را بسیج کرده بود که آن چراغ فروزان را خاموش کند:
گماشتن جاسوسان به دودمان امامت، مراقبت قابله ها از همسران حضرت امام حسن عسکری (ع) ، محاصرۀ خانۀ امام به وسیلۀ سپاهیان، همه و همه در همین رابطه بود.
دژخیمان دستگاه ستم در این کار به قدری جدّی بودند که پس از شکست، و دست نیافتن به مولود مسعود، همۀ همسران و کنیزان امام حسن عسکری (ع) را به سیاهچالها بردند و بیش از یکسال همۀ آنها را در زندان نگه داشتند، تا اگر در میان آنها حامله ای باشد در زندان وضع حمل کند، حتّی برخی از آنها را دو سال کامل در زندان نگه داشتند زیرا یکی از فقهای جور به آنها اطّلاع داده بود که حاملگی مادر امام زمان (عج) غیرعادی خواهد بود و لذا احتمال هست که مدّت حملش نیز غیرعادی باشد! ! .
گفته می شود: یکی از همسران امام حسن عسکری (ع) برای اینکه افکار دستگاه خلافت را منحرف سازد و کار ولادت حضرت بقیّة اللّه (عج) را بر آنها مبهم نماید، ادّعای حمل کرد و گفت: من حامله هستم! از این رهگذر او را دو سال کامل زندانی کردند به امید اینکه مادر حضرت بقیّة اللّه (عج) اوست و او حامله است و در زندان وضع حمل خواهد کرد! ! . و اگر انقلاب بصره و شورش صاحب زنج دستگاه خلافت را به خود مشغول نمی کرد، آن بانوی محترمه را رها نمی ساختند. تا روزی که در سیاهچال جان بسپارد! .
آنچه برای حضرت بقیّة اللّه (عج) مقدّر است برای پدران بزرگوارش مقدّر نبود، برای آنها خروج در برابر ستمگران مقرّر نشده بود، پس از داستان کربلا، همۀ امامان معصوم (ع) موظّف بودند که از رهگذر امر به معروف و نهی از منکر، در احیای احکام شریعت و شرح و تفسیر قرآن و سنّت بکوشند و بیش از این تکلیفی نداشتند و در عین حال همواره از طرف طاغوتهای زمان خود مورد تعقیب و شکنجه و تبعید و زندان بودند، و اگر شمشیر می کشیدند، اوضاع دگرگون می شد
ص:208
و هیچکدام را زنده نمی گذاشتند و فلسفۀ وجودی شان از بین می رفت.
از این رهگذر او چاره ای ندارد جز اینکه در پشت پردۀ غیبت در انتظار فراهم شدن شرایط، مساعد شدن اوضاع، آماده شدن زمینۀ قیام، و فرارسیدن فرمان خدا، دقیقه شماری نماید. تا روزی که ظاهر می شود هر ستمی را نابود سازد و هر ستمگری را طعمۀ شمشیر نماید.
مسئول غیبت حضرت ولیّ عصر (عج) ستمگران بزرگ و کوچکی هستند که با ستمگری خود مانع به وجود آمدن آن حکومت عدالت و آزادی می باشند که به زودی با ظهور حجّت خدا شاهد زبونی این سردمداران ظلم و استبداد خواهیم بود. انشاء اللّه.
امیدوارم به زودی شاهد بانگ آزادی جبرئیل امین باشیم که در میان آسمان و زمین می گوید: ای اهل عالم! مژده، مژده که صاحب امر، ولیّ عصر و ناموس دهر ظهور کرد. و همه خود را آماده یاری و فداکاری و جانبازی در برابر آن حجّت پروردگار بنمائیم. انشاء اللّه.
در آنروز خواهیم دید که سنگرهای ظلم و استبداد چگونه در برابر سپاه کفرستیز آن کعبۀ مقصود و قبلۀ موعود، یکی پس از دیگری سقوط می نماید، و آنها که درصدد خاموش کردن آن مشعل هدایت برمی آیند، خود در آتشی که برافروخته اند، طعمۀ حریق می شوند:
چراغی را که ایزد برفروزد هرآنکس پف کند ریشه اش بسوزد
اگر سؤال شود: اگر غیبت حضرت ولیّ عصر (عج) به دلیل ترس از جانش باشد، و منتظر فرارسیدن فرمان خدا باشد که او را با تأییدات ویژه اش فرمان ظهور دهد، پس چرا خداوند در انجام آن تأخیر می نماید؟ ! .
در پاسخ می گوئیم: پاسخ این پرسش در سخنان پیامبر اکرم (ص) و گفتار پیشوایان معصوم (ع) منعکس است، و آن اینکه غیبت حضرت ولیّ عصر (عج) وسیلۀ آزمایش مؤمنان و غربال شدن منکران در طول تاریخ است.
گاهی گفته می شود: اکنون که حضرت ولیّ عصر (عج) در تحت عنایت حضرت احدیّت است و خداوند دست دشمنان را از آسیب رسانیدن به آن حضرت کوتاه نموده است، پس چرا ظهور نمی کند، و حقّ را احقاق، و باطل را ابطال
ص:209
نمی نماید؟ ! مگر این غیبت در این شرائط به معنای تعطیل حجّت خدا نیست؟ ! .
از طرف دیگر، به هنگام ظهور با قوّۀ قهریّه ظهور می کند و هیچ قدرتی را یارای مقاومت در برابر او نخواهد بود. آیا چنین دعوتی که همراه با شمشیر باشد، اجباری نیست؟ ! مگرنه اینست که باید فرد مؤمن با کمال آزادی ایمان را بپذیرد و هرگز برای پذیرش آن اعمال زور نشود؟ ! . تا هرکس به اختیار و آزادی ایمان بیاورد نجات پیدا کند و هرکس با سوء اختیارش راه کفر و عناد پیش گیرد هلاک گردد.
و آیا در میان ما افراد شایسته ای هستند که یار و یاور آنحضرت باشند؟ یا ما نیز چون بنی اسرائیل خواهیم بود که به حضرت موسی گفتند: تو و پروردگارت بروید و-با فرعونیان-بجنگید، ما اینجا نشسته ایم.
آری ای انسان ماجراجو! مگر خداوند متعال از حضرت بقیّة اللّه (عج) تواناتر بر نابود ساختن ستمگران نمی باشد؟ ! پس چرا به آنها مهلت می دهد و آنها را در انتخاب راه تباهی آزاد می گذارد؟ ! چرا از آنها انتقام نمی گیرد؟ !
لکن همه می دانیم که در مورد خداوند متعال جای: کی؟ چرا؟ و چگونه؟ نمی باشد. او هرگز شتاب نمی کند، زیرا شتاب از آن کسی است که بترسد بعدا دسترسی پیدا نکند.
او از راه لطف بی کران و رأفت فراوان، به بندگان مهلت می دهد، برای آنها نویددهنده و بیم دهنده می فرستد، و همۀ راههائی را که در هدایت آنها مؤثّر است به کار می گیرد، تا آنها هدایت شوند و از گمراهی رهائی یابند.
در این میان اگر به غیبت امام (عج) فرمان داده، به دلایلی است که ما به دست خود فراهم نموده ایم وگرنه او جز رأفت و مرحمت در حقّ ما انجام نمی دهد. و مردم به هرحال در تحت اختیار او هستند، هرگز نمی توانند از دست انتقام او خارج شوند و هرگز قدرت آنرا ندارند که از زیر آسمان و یا روی زمین او بیرون روند و از تیررس او دور گردند: پس کافران را مهلت بده تا مدّتی ناچیز آنها را مهلت بده.
گاهی گفته می شود: پس چرا مانند پدران بزرگوارش به صورت ظاهر در میان مردم زندگی نمی کند، که به دور از مسائل سیاسی امر به معروف و نهی از منکر نموده، همگان را به عدالت فردی و اجتماعی توصیه فرماید، و در محدودۀ
ص:210
امکانات خود امور ملّت را اصلاح نماید، تا روزی به اصلاح جهانی برسد ولو در مدّت هزاران سال؟ ! .
در پاسخ می گوئیم: آری پدران بزرگوارش دقیقا چنین برنامه ای را انجام دادند ولی دشمنان آنها را یکی پس از دیگری به شهادت رسانیدند و حتّی یک تن از آنها به اجل طبیعی از دنیا نرفت. بلکه در عین شادابی و تندرستی به تیغ ستم و یا زهر جفا به شهادت رسیدند، و به آن نتیجه که مترقّب از آنها بود، نرسیدند. اما در مورد حضرت ولیّ عصر (عج) موضوع فرق می کند، زیرا او تنها بازمانده از حجّتهای حضرت احدیّت است که برای ویران کردن کاخهای ظلم و استبداد تأمین شده است، او دیگر نباید کشته شود تا به این انقلاب عظیم جهانی خود دست بزند و پرچم عدالت را در سرتاسر کرۀ خاکی به اهتزاز درآورد. از این رهگذر برنامۀ او با امامان پیشین دقیقا فرق می کند.
امّا اینکه حجّت خدا در روی زمین هست ولی اقدام به تشکیل حکومت نمی کند، این مطلبی است که در مورد همۀ امامان معصوم جاریست، زیرا امامان پیشین گذشته از اینکه در روی زمین بودند و به صورت ظاهر هم بودند ولی بازهم چنین اقدامی نکردند، حتّی امام رضا (ع) هنگامی که فرصت تشکیل حکومت برایش پیدا شد، امتناع نمود و حتّی اگر تهدید به قتل نبود ولایتعهدی را هم نمی پذیرفت. در صورتی که همۀ شیعیان یار و یاور آن حضرت بودند و مأمون الرّشید برای خشنودی شیعیان و جلوگیری از شورش آنان دست به این کار زد.
آنگاه امام را وادار نمود که به مرو (خراسان) مسافرت نماید و خود به او ملحق شد و در آنجا با هزاران حیله و خدعه آن حضرت را به شهادت رسانید و در سرتاسر جهان پهناور اسلام اعلام عزای ملّی نمود.
اغراض سیاسی مردمان دنیاپرست پدران بزرگوارش را از مقامی که خداوند برایشان تعیین فرموده بود به دور ساخت، ولی آنها هرگز برای به دست آوردن آن شمشیر نکشیدند و هرگز به دست آنها نرسید، جز مدّت کوتاهی در حقّ امیر مؤمنان (ع) که همۀ آن مدّت هم با جنگهای داخلی سپری شد که بعد از آن بیعت بی سابقه در تاریخ جهان، عدالت او را تحمّل نکردند ناکثین و قاسطین و مارقین خروج کردند و جنگهای جمل، صفّین و نهروان را به وجود آوردند. طلحه و زبیر مردند ولی ناکثین همواره هستند، معاویه و عمرو عاص مردند و قاسطین
ص:211
زنده اند، نهروانیها مردند ولی نسل مارقین از بین نرفته است، از این رهگذر هر امام عادلی به جز با برنامۀ وسیع حضرت بقیّة اللّه (عج) در برابر ناکثین، قاسطین و مارقین زمان خود محکوم به شکست است.
امّا اینکه چرا برای دوستان مورد اعتماد خود ظاهر نمی شود؟ ! . برای اینکه افشاء نشود تا مقدّرات الهی فرارسد.
غیبت او در این مدّت طولانی نشانۀ آن است که مردمان این قرون متمادی شایستگی آنرا ندارند که یاور حضرت ولیّ عصر (عج) باشند! .
این غیبت، هم چنین وسیلۀ آزمایش دوست و دشمن است، که دوست پاداش صبر و شکیبائی و تحمّل درد هجران و شماتت دشمن را خواهد دید و دشمن به کیفر انکار، تکذیب، ایذاء و شماتت خود خواهد رسید.
انتظار زمینۀ مساعد و فرصت مناسب اجتناب ناپذیر است، اگرچه این انتظار موجب تعطیل شدن برخی از احکام شریعت باشد، تا دلها آمادۀ پذیرش سخن ناصح مشفق باشد، و ندای عدالت خواهی در ضمیر او اثر مطلوب بگذارد. و این در صورتی امکان پذیر است که ظلم و ستم جهانی شود، تازیانۀ ستم، پیکر همگان را بنوازد و تلخی تعدّی و تجاوز به حقوق دیگران، به کام همگان برسد، تا همگان تشنۀ عدالت شوند و به دنبال منادی عدل گام بردارند.
اگر انسان تلخی ظلم را نچشیده باشد، نسیم عدالت را تشخیص نمی دهد. از اینجاست که می بینیم یکی از مسلمانان کم شعور خطاب به رسول اکرم (ص) می گوید: «ای پیامبر! عدالت را پیشه کن» ! !
پیامبر اکرم (ص) که پیاده کننده عدل آسمانی بر فراز کرۀ خاکی بود، با آن اخلاق پسندیدۀ بی نظیرش او را مورد نوازش قرار داد و فرمود: «وای بر تو، اگر من هم باعدالت رفتار نکنم پس چه کسی باعدالت رفتار خواهد نمود» ؟ ! ! .
امّا حضرت بقیّة اللّه (عج) او حکم داودی خواهد نمود، او که حقایق امور را می داند برطبق علم خود داوری خواهد کرد. منافقان در زمان او روزگار سختی خواهند داشت، زیرا او از اعماق دلشان آگاه خواهد بود و براساس مقتضای باطنشان آنها را به کیفر خواهد رسانید. در این رابطه در بخش دیگری سخن خواهیم گفت.
پذیرش چنین زمامداری آسان نیست، بلکه لازمست وعدۀ خدا فرارسد
ص:212
حقّ ظاهر شود و باطل نابود گردد، تا همگان چنین نظامی را پذیرا شوند.
امّا اینکه کی این زمینه مهیّا خواهد شد؟ به مشیّت خدا بستگی دارد و جز خدا کسی از آن آگاه نیست.
فرعون مدّت بیست و چند سال حضرت موسی را در خانۀ خود پرورش داد، بدون اینکه او را بشناسد و بداند که او همان موسای موعود است و در تمام این مدّت شکم زنهای حامله را می شکافت و نوزادشان را به قتل می رسانید و حضرت موسی این جنایات را با چشم خود می دید ولی فرعون او را نمی شناخت.
و اکنون مدّت یازده قرن و نیم است که حضرت ولیّ عصر (عج) در میان ماست و شاهد اعمال ناروای ماست، او ما را می بیند و می شناسد، ولی ما او را می بینیم و نمی شناسیم.
از مطالب یادشده در این بخش به این نتیجه می رسیم که غیبت حضرت ولیّ عصر (عج) حکمتهائی دارد که در روایات به آنها اشاره شده، و حکمتهای دیگری دارد که بعد از ظهور کشف خواهد شد.
کوتاه سخن اینکه: به طوریکه ظهور حضرت بقیّة اللّه (عج) در آنروز یکی از الطاف بی پایان حضرت احدیّت است، غیبت او نیز امروز یکی از الطاف بیکران خدای تبارک و تعالی است.
ص:213
ص:214
-بحار الانوار جلد 53 صفحۀ 115 و الزام النّاصب صفحۀ 61 به نقل از عیون الاخبار.
-بحار الانوار جلد 52 صفحۀ 90 و شبیه آن: کشف الغمّه جلد 3 صفحۀ 289.
-بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 154 و در منتخب الاثر صفحۀ 221 و ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 116 به نقل از امام رضا (ع) .
-غیبت نعمانی صفحۀ 79، الزام النّاصب صفحۀ 4، الصّواعق المحرقه صفحۀ 233، و بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 23 و 75 و در صفحۀ 138 از امام باقر (ع) و در اصول کافی جلد 1 صفحۀ 338 از امام صادق (ع) .
-بحار الانوار جلد 52 صفحۀ 147، غیبت نعمانی صفحۀ 77، بشارة الاسلام صفحۀ 151، 154، غیبت شیخ طوسی صفحۀ 205، اصول کافی جلد 1 صفحۀ 336، منتخب الاثر صفحۀ 257 و الزام النّاصب صفحۀ 80 و 189.
-بحار الانوار جلد 53 صفحۀ 70 و 81 و جلد 52 صفحۀ 318، الزام النّاصب صفحۀ 12، بشارة الاسلام صفحۀ 67، ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 204 و اصول کافی جلد 1 صفحۀ 401.
-اعلام الوری صفحۀ 400، الامام المهدی صفحۀ 80 و بشارة الاسلام صفحۀ 52 از امام جواد (ع) و منتخب الاثر صفحۀ 251 از امام باقر (ع) .
-بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 132 و 279، الزام النّاصب صفحۀ 66، منتخب الاثر صفحۀ 206، محجّة البیضاء جلد 4 صفحۀ 338، اعلام الوری صفحۀ 401، الامام المهدی صفحۀ 88 و المهدی صفحۀ 160(از امام صادق) .
-الامام المهدی صفحۀ 89.
-بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 135، منتخب الاثر صفحۀ 287، کشف الغمّه جلد 3 صفحۀ 312، اعلام الوری صفحۀ 402 و بشارة الاسلام صفحۀ 52 از امام جواد (ع) .
-اصول کافی جلد 1 صفحۀ 342، غیبت نعمانی صفحۀ 89 و 100، المهدی صفحۀ 160، منتخب الاثر صفحۀ 266 و 289.
-الزام النّاصب صفحۀ 137، بحار الانوار جلد 52 صفحۀ 303 و در صفحۀ 139(از امام باقر) .
-منتخب الاثر صفحۀ 243، اعلام الوری صفحۀ 385 و الزام النّاصب صفحۀ 67.
ص:215
-محجّة البیضاء جلد 4 صفحۀ 313.
-الزام النّاصب صفحۀ 114.
-هود:45.
-الزام النّاصب صفحۀ 114.
-غیبت شیخ طوسی صفحۀ 74 و ارشاد مفید صفحۀ 325.
-الامام المهدی صفحۀ 140، غیبت شیخ طوسی صفحۀ 160 و سفینة البحار جلد 2 صفحۀ 704.
-اصول کافی جلد 1 صفحۀ 343 و بحار الانوار جلد 52 صفحۀ 90.
-بحار الانوار جلد 52 صفحۀ 98، الزام النّاصب صفحۀ 127 و تحف العقول صفحۀ 229.
-بحار الانوار جلد 52 صفحۀ 110.
-بشارة الاسلام صفحۀ 252 و بحار الانوار جلد 52 صفحۀ 389.
-همان مدرک.
-قصص:7، مریم:24 و نحل:68. (در مورد حضرت مریم به لفظ ندا هست) .
-بحار الانوار جلد 52 صفحۀ 91 و الزام النّاصب صفحۀ 126.
-الزام النّاصب صفحۀ 80 و 85.
-اصول کافی جلد 1 صفحۀ 337، بشارة الاسلام صفحۀ 116 و 146، غیبت شیخ طوسی صفحۀ 202، اعلام الوری صفحۀ 405 و 437، ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 116، المهدی صفحۀ 169، منتخب الاثر صفحۀ 205 و 295 و بحار الانوار جلد 52 صفحۀ 91(توبه:33) .
-اعلام الوری صفحۀ 437.
-یوسف:110
-منتخب الاثر صفحۀ 261، غیبت شیخ طوسی صفحۀ 108، بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 222، بشارة الاسلام صفحۀ 147، المهدی المنتظر صفحۀ 30، المهدی صفحۀ 171 و ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 79 و 117.
-بحار الانوار جلد 52 صفحۀ 101.
-غیبت نعمانی صفحۀ 108، الزام النّاصب صفحۀ 81 و وسائل الشیعه جلد 11 صفحۀ 150 حدیث 27.
-الزام النّاصب صفحۀ 68.
-بشارة الاسلام صفحۀ 51،221 و 300، اعلام الوری صفحۀ 400، منتخب الاثر صفحۀ 55، بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 109 و الامام المهدی صفحۀ 79.
-الزام النّاصب صفحۀ 82.
-همان مدرک.
-بحار الانوار جلد 52 صفحۀ 96، منتخب الاثر صفحۀ 269 و عیون الاخبار جلد 1 صفحۀ 213.
-الزام النّاصب صفحۀ 10.
-منتخب الاثر صفحۀ 291.
ص:216
-المهدی صفحۀ 175.
-مائده:101.
-در مورد کیفیت انتفاع مردم در زمان غیبت از امام زمان (عج) و علت تشبیه آن حضرت به خورشید پنهان در پشت ابر، رجوع شود به کتاب «او خواهد آمد» به قلم مترجم.
-بحار الانوار جلد 52 صفحۀ 92 و جلد 53 صفحۀ 181، الزام النّاصب صفحۀ 130، منتخب الاثر صفحۀ 267، غیبت شیخ طوسی صفحۀ 177، اعلام الوری صفحۀ 424، کشف الغمّه جلد 3 صفحۀ 323 و الامام المهدی صفحۀ 252.
-اصول کافی جلد 1 صفحۀ 333.
-بحار الانوار جلد 53 صفحۀ 196.
-انبیاء:23.
-بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 176 و کامل ابن اثیر جلد 2 صفحۀ 18.
-الزام النّاصب صفحۀ 84.
-همان مدرک صفحۀ 82.
-شعراء:21.
-الزام النّاصب صفحۀ 83.
-غیبت شیخ طوسی صفحۀ 74، الزام النّاصب صفحۀ 104، الامام المهدی صفحۀ 150، وفاة العسکری صفحۀ 37، اعلام الوری صفحۀ 437، ارشاد مفید صفحۀ 325 و المهدی صفحۀ 52 و 154- 156.
-مائده:24.
-طارق:17.
-ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 34،94،157 و 158، و وسائل الشّیعه جلد 12 صفحۀ 146- 150.
-الملاحم و الفتن صفحۀ 88.
ص:217
ص:218
ص:219
ص:220
جابر بن عبد اللّه انصاری از رسول اکرم (ص) پرسید:
آیا شیعیان در عصر غیبت از قائم (عج) بهره می برند؟ فرمود:
217- «إی و الّذی بعثنی بالنّبوّة، إنّهم لینتفعون به، و یستضیئون بنور ولایته فی غیبته کانتفاع النّاس بالشّمس و إن جلّلها السّحاب» .
«آری، سوگند به خداوندی که مرا به پیامبری برانگیخت، مردمان از او بهره مند می شوند و از نور ولایتش کسب نور می کنند، آنچنانکه مردم از خورشید استفاده می کنند، اگرچه در پشت ابرها نهان باشد» .
اگر رهنمودهای رسول اکرم (ص) و پیشوایان معصوم نبود، ما نیز در وادی
ص:221
ضلالت گم می شدیم و در تیه غوایت با دیگر گمشدگان حیران و سرگردان گام می سپردیم و از شکّ و تردید رهائی نداشتیم. خدا را سپاس که قلب عالم امکان را شناختیم و در حومۀ مغناطیسی جذبه های ولایت قرار گرفتیم و اکنون از فیض اعتقاد به وجود اقدس آن مهر تابان برخورداریم. شب و روز در انتظار مقدم شریفش ثانیه شماری می کنیم و از شمشیر عدالتش هراسناکیم، و به خدا پناه می بریم از اینکه در لحظۀ ظهور آن قبلۀ خوبان در راهی جز راه او، و در خطّی جز خطّ او باشیم. به دقّت مواظب هستیم که حتّی به مقدار یک سر موئی از خطّ او به دور نباشیم و از سنّت جدّ بزرگوارش (ص) و پدران عالیقدرش گامی منحرف نشویم. و خود را آماده می کنیم که در روز موعود در میان یاران آنحضرت روی درروی کفر و نفاق بایستیم، و در اعتقاد به وجود اقدسش هرگز دچار شکّ و تردید نشویم، اگرچه قرنهای متمادی در پشت پردۀ غیبت پنهان باشد. از هیچ عقیدۀ انحرافی پیروی نخواهیم کرد و از شاهراه هدایت منحرف نخواهیم شد. به آنچه از پیامبر اکرم (ص) و امامان معصوم (ع) به ما رسیده اعتقاد راسخ داشته، از هر اندیشه ای که برخلاف آن باشد بیزاریم.
شب و روز در انتظار مقدم او، و به آرزوی وصال او به سر می بریم، به عدالت عشق می ورزیم و در راه پیاده کردنش تلاش می کنیم، از ستم بیزاریم و در راه نابود ساختنش کوشا هستیم. و این شیوۀ پسندیده ایست که در جامعۀ ما جاریست، پدران به فرزندان می آموزند و دانایان به نادانها توصیه می کنند.
و ما اینچنین از نور ولایت آن خورشید فروزان در زمان غیبت بهره مند می شویم، آنچنانکه از آفتاب بهره می بریم هنگامی که در پشت ابرها پنهان شود، که نور و حرارت آن از طبقات ابرها نفوذ کرده، به همۀ جانداران سود می رساند.
گذشته از این، تعالیم گرانبهایش توسّط افرادی که گاه وبیگاه به حضور مبارکش مشرّف می شوند به ما می رسد و از نور ولایتش کسب نور می گردد.
چنانکه برای هزاران نفر اتّفاق افتاده است، اگرچه در لحظۀ تشرّف آن حضرت را نشناخته اند، ولی بعدا با دلایل قطعی بر آنها مسلّم شده که او وجود مقدّس آن مهر تابان بوده است.
ص:222
218- «ألا و من أدرکها منّا، یسری فیها بسراج منیر، و یحذو فیها علی مثال الصّالحین، لیحلّ ربقا و یعتق رقّا، و یصدع شعبا، و یشعب صدعا. یسری فی سترة عن النّاس، لا یبصر القائف أثره ولو تابع نظره» .
«آگاه باشید که هرکس او را درک نماید، او را مشعل فروزانی می یابد که الگوی صالحان است، بندها را می گسلد، به بردگی و بهره کشی انسان از انسان، خاتمه می دهد، جمعی را پراکنده ساخته، پراکندگانی را جمع می آورد. او در زمان غیبت در میان مردمان و پوشیده از آنها زندگی می کند که اثرشناس جای پای او را نمی بیند، اگرچه با دیدۀ دقّت در آن بنگرد» .
چگونه است که او را نمی بینیم و اثر پای مبارکش را نمی یابیم، حتّی «قائف» یعنی کسی که اثر پا را می شناسد (پی زن) ، هرچه می نگرد جای پای او را نمی یابد؟ ! بدون شبهه این یک معجزۀ الهی است که وجود مقدّس او را از مردم پوشیده نگه می دارد حتّی جای پایش را نیز از اثرشناس می پوشاند. که قطعا در برابر قدرت ناپیدا کرانۀ حضرت احدیّت بسیار ساده است. او پروردگاری است که حضرت خضر (ع) را مدّت شش هزار سال پوشیده از دیدگان مردم نگه داشته است! . و در این رابطه هیچ اختلافی در میان ادیان آسمانی نیست. او خداوندی است که ابری را به عنوان سایبان بالای سر رسول اکرم (ص) در طول مسیر به حرکت درمی آورد! . او پروردگاریست که حضرت عیسی را به آسمانها برد، بدون اینکه از سفینه های فضائی استفاده کند! . او خداوندیست که آتش نمرود را بر حضرت ابراهیم سرد و سلامت قرار داد! .
اینها و هزاران امر خارق العادۀ دیگر در محدودۀ مغزهای کوچک مادّیها نمی گنجد، ولی فرد مؤمن که با عظمت قدرت حق تعالی آشناست، اینها را در برابر قدرت بی پایان حضرت پروردگار بسیار ساده و آسان می یابد.
219- «حتّی إذا غاب المتغیّب من ولدی عن عیون النّاس، و باح الناس بفقده، و أجمعوا علی أنّ الحجّة ذاهبة و الإمامة باطلة. .
فوربّ علیّ إنّ حجّتها علیها قائمة، ماشیة فی طرقاتها، داخلة فی دورها و قصورها، جوالة فی شرق الأرض و غربها، تسمع الکلام و تسلّم علی
ص:223
الجماعة، تری و لا تری إلی الوقت و الوعد و نداء المنادی من السّماء» .
«هنگامی که امام غائب از نسل من، از دیده ها پنهان شود و مردم با غیبت او از حدود شرع بیرون روند، و تودۀ مردمان خیال کنند که حجّت خدا از بین رفته و امامت باطل شده است! ! سوگند به خدای علی (ع) در چنین روزی حجّت خدا در میان آنهاست، در کوچه و بازار آنها گام برمی دارد و بر خانه های آنها وارد می شود و در شرق و غرب جهان به سیاحت می پردازد و گفتار مردمان را می شنود و بر اجتماعات آنها وارد شده سلام می فرماید. او مردمان را می بیند ولی مردم تا روز معیّن و وقت مقرّر او را نمی بینند، تا جبرئیل میان آسمان و زمین بانگ برآورد-و ظهور او را اعلام کند-» .
امیر مؤمنان (ع) که این چنین با قاطعیّت سخن می گوید، برای اینست که از سرچشمۀ وحی از پیامبر امین (ص) مطلب را به دست آورده است. گوئی فرزند دلبندش را که بیش از دو قرن بعد از شهادت او به دنیا خواهد آمد، با چشم خود می بیند و در طول هزاران سال با او گام برمی دارد و در شرق و غرب جهان در کنار یکدیگر به سیاحت می پردازند، که این چنین قاطع سخن می گوید و به پروردگار متعال سوگند یاد می کند، تا هرگونه شکّ و تردید را از دل شیعیانش بزداید. درود بی پایان خدای بر او باد که در یازده سالگی به پیامبر اکرم (ص) ایمان آورد و تا پایان عمر وفادار ماند و لحظه ای در سخنان او شکّ و تردید به خود راه نداد.
طبق بیان مولای متّقیان امیر مؤمنان (ع) حضرت ولیّ عصر (عج) در مسافرتها با ماست، در مجالس ما به طور ناشناس حضور دارد، در مراسم حجّ شرکت می کند و با حجّاج خانۀ خدا همراهی می کند، او اگرچه اقامتگاه اختصاصی دارد ولی در شرق و غرب جهان به سیر و سیاحت می پردازد و حاجت نیازمندان را برمی آورد. ولی چه باید کرد که سوء اعمال و تباهی درون ما، او را از دیدگان ما پنهان کرده است؟ ! .
ص:224
220- «لا یطّلع علی موضعه أحد من ولیّ و لا غیره، إلاّ الّذی یلی أمره» .
«هیچکس از دوستان و دیگران از اقامتگاه او مطّلع نمی شود، به جز کسی که متصدّی خدمتگزاری اوست» .
پیشتر از رسول اکرم (ص) نقل کردیم که در این رابطه می فرماید: احدی از دوست و دشمن از جایگاه او آگاه نخواهد بود، مگر خدمتگزاری که متصدّی امور زندگی اوست. از این رهگذر هرکس به جستجوی اقامتگاه او بپردازد، با شکست مواجه خواهد شد.
221- «لا بدّ لصاحب هذا الأمر من عزلة، و لا بدّ فی عزلته من قوّة، و ما بثلاثین من وحشة، و نعم المنزل طیبة» .
«برای صاحب این امر دوران عزلتی هست و در ایّام عزلت نیرو و قدرتی لازمست، با سی نفر وحشتی نیست وه چه جایگاه خوبی است مدینه» .
این حدیث به همین عبارت از امام صادق (ع) نیز روایت شده است. از این حدیث استفاده می شود که حضرت بقیّة اللّه (عج) مدّت بسیاری از عمر شریف خود را در کنار حرم جدّ بزرگوارش در مدینه سپری می کند. و همواره سی نفر از یاران نزدیک و خدمتگزاران صدیق در حضور آن حضرت هستند، که هرگاه یکی از آنها از دنیا برود یکی دیگر از اوتاد به جای او انتخاب می شود و همواره رقم سی نفر محفوظ می ماند. این سی نفر خوش بختانی هستند که چنین توفیق بزرگی برای آنها نصیب شده است و آنها بر پوشیده داشتن راز الهی و افشا نکردن سرّ خدائی توانا هستند.
222- «إنّ لصاحب هذا الأمر بیتا، یقال له: بیت الحمد، فیه سراج یزهر منذ یوم ولد إلی أن یقوم بالسّیف، لا یطفأ» .
«برای صاحب این امر خانه ایست که به آن «بیت الحمد» گفته
ص:225
می شود، و در آنجا چراغی هست که از روز ولادت آن حضرت روشن است. این چراغ هرگز خاموش نمی شود، تا روزی که حجّت خدا با شمشیر قیام کند» .
این حدیث به همین تعبیر از امام صادق (ع) نیز روایت شده است.
پرواضح است که این خانه و چراغ از دیدگان مردمان پوشیده است، و یا در منطقه ایست که پای احدی به آنجا نمی رسد.
این چراغ که در این مدّت روشن است، به قدرت حقّ تعالی است ولی در جهان طبیعت نیز نظیر پیدا کرده است و نمونۀ آن شمعی است که مرحوم شیخ بهائی در حمّام اصفهان برافروخت و صدها سال باقی بود و حمّام را گرم می کرد، که غربی ها به قصد کشف راز آن، اقدام به خاموش کردن آن نمودند و اگر این اقدام اروپائیها نبود برای هزاران سال دیگر نیز همچنان باقی می ماند.
223- «کیف أنتم إذا بقیتم بلا إمام هدی و لا علم یری؟» .
«چگونه می شود حال شما، هنگامی که دستتان به امامتان نرسد و نشان آشکاری نیابید» ؟
224- «للقائم غیبتان: إحداهما قصیرة و الأخری طویلة.
فالأولی لا یعلم بمکانه فیها إلاّ خاصّة شیعته، و الأخری لا یعلم بمکانه فیها إلاّ خاصّة موالیه فی دینه» .
«برای قائم ما دو غیبت است: یکی از آنها کوتاه و دیگری دراز است. در غیبت کوتاه تنها نزدیکان شیعه از جایگاه او مطّلع می شوند و در دوّمی به جز خدمتگزاران ملازم او، کسی از اقامتگاهش آگاه نخواهد بود» .
225- «للقائم غیبتان: یشهد فی إحداهما المواسم یری النّاس و لا یرونه» .
«برای قائم ما دو غیبت است که در یکی از آنها (در دوّمی-
ص:226
غیبت کبری) همه ساله در موسم حجّ شرکت می کند، او مردم را می بیند و مردمان او را نمی بینند» .
226- «یفقد النّاس إمامهم فیشهد الموسم فیراهم و لا یرونه» .
«مردم امامشان را از دست می دهند (یعنی: از آنها غائب می شود) در موسم شرکت می کند، مردم را می بیند و مردم او را نمی بینند» .
227- «إنّ اللّه أحکم و أکرم، و أجل و أعلم من أن یکون احتجّ علی عباده بحجّة، ثمّ یغیب عنه شیء من أمرهم» .
«خداوند حکیمتر، مهربانتر، بزرگوارتر و داناتر از آنست که با حجّتی از حجّتهای خودبه مردم احتجاج کند و چیزی را از امر او بر مردم پوشیده بدارد» .
بلکه همۀ ویژگیهای او همراه با دلایل قطعی از پیامبر اکرم (ص) و امامان معصوم (ع) به ما رسیده است که دیگر ابهامی در حقّ او نمانده است و صدها نشانۀ صدق برای ما تعیین شده است که هر روز یکی از آنها روی می دهد و مسئله را آفتابی تر می کند که در بخش دیگری در این زمینه سخن خواهیم گفت.
228- «فی صاحب هذا الأمر شبه من یوسف. فما تنکر هذه الأمّة أن یکون اللّه عزّ و جلّ، فی وقت من الأوقات، یرید أن یستر حجّته؟ ! . لقد کان یوسف إلیه ملک مصر، و کان بینه و بین والده ثمانیة عشر یوما. فلو أراد اللّه أن یعرف مکانه لقدر علی ذلک. و اللّه لقد سار یعقوب و ولده عند البشارة تسعة أیّام من بدوهم إلی مصر! . فما تنکر هذه الأمّة أن یکون اللّه یفعل بحجّته ما فعل بیوسف، أن یکون یسیر فی أسواقهم، و یطأ بسطهم و هم لا یعرفونه، حتّی یأذن اللّه عزّ و جلّ أن یعرفهم نفسه، کما أذن لیوسف حین قال: [هل علمتم ما فعلتم بیوسف و أخیه إذ أنتم جاهلون؟ . قالوا: ءإنّک لأنت یوسف؟ ! قال: أنا یوسف و هذا أخی]» .
«صاحب این امر شباهتی از حضرت یوسف دارد، چرا این امّت
ص:227
انکار می کند که خدای تبارک و تعالی مدّت زمانی می خواهد حجّت خود را پوشیده نگه بدارد؟ ! حضرت یوسف زمامدار مصر بود و میان او و پدرش هجده روز مسافت بود. اگر خدا می خواست، می توانست جای او را به پدرش بفهماند. به خدا سوگند، هنگامی که حضرت یعقوب و فرزندانش از محلّ او آگاه شدند، این مسافت را 9 روزه طیّ کردند! . چرا انکار می کنند که حضرت حجّت نیز مانند حضرت یوسف باشد که در بازار آنها راه می رفت و بر کنار سفرۀ آنها می نشست ولی او را نمی شناختند. تا وقت آن فرارسد که خدا اجازه دهد خود را معرّفی کند، چنانکه به حضرت یوسف اذن داد. هنگامی که فرمود: [آیا می دانید که به یوسف و برادرش چه کردید؟ درحالی که نادان بودید! . گفتند: به راستی تو یوسف هستی؟ ! گفت: بلی من یوسف هستم و این برادر منست]» .
229- «فی القائم سنّة من موسی، و سنّة من یوسف، و سنّة من عیسی. و سنّة من محمّد (ص) . فأمّا سنّة موسی فخائف یترقّب، أمّا سنّة یوسف فإنّ إخوته کانوا یبایعونه-أی یبیعون و یشترون منه-و یخاطبونه و لا یعرفونه. أمّا سنّة عیسی فالسّیاحة. و أمّا سنّة محمّد (ص) فالسّیف» .
«در قائم (عج) سنّتی از موسی، سنّتی از یوسف، سنّتی از عیسی، و سنّتی از حضرت محمّد (ص) هست. اما سنّت او از موسی، ترس و وحشت اوست، و اما سنّت او از یوسف، اینست که برادران یوسف با او دادوستد می کردند و سخن می گفتند و او را نمی شناختند، و امّا سنّت او از عیسی، جهانگردی اوست، و امّا سنّت او از رسول اکرم (ص) دست به شمشیر بودن اوست» .
230- «ما ینکر هذا الخلق الملعون، أشباه الخنازیر من ذلک؟ ! . إنّ إخوة یوسف کانوا عقلاء ألبّاء، أسباطا أولاد أنبیاء، دخلوا علیه فکلموه و خاطبوه و تاجروه و رادّوه، و کانوا إخوته و هو أخوهم، حتّی عرّفهم نفسه و قال لهم: أنا یوسف، فعرفوه حینئذ. فما تنکر هذه الأمّة المتحیّره؟ . ما ینکر هذا الخلق أن یکون صاحبهم المظلوم، المجحود حقّه، صاحب هذا الأمر، یتردّد بینهم، و یمشی فی أسواقهم، و یطأ فرشهم، و لا یعرفونه؟ !» .
«این مردمان خوک سیرت ملعون چرا انکار می کنند-که قائم ما
ص:228
در میان مردم باشد و مردم او را نشناسند-؟ ! مگرنه اینست که برادران حضرت یوسف عاقل، هشیار و فرزندان پیامبر خدا بودند، به حضرت یوسف وارد شدند، با او سخن گفتند، دادوستد کردند و از هر دری سخن به میان آمد ولی او را نشناختند، تا هنگامی که او خودش را معرّفی کرد و گفت:
من یوسفم. آنگاه او را شناختند؟ ! . این امّت سرگردان چگونه دست به انکار می زنند؟ ! چرا نمی پذیرند که صاحب آنها همان مظلومی باشد که حقّش مورد تکذیب قرار گرفته، در میان آنها راه می رود، در بازارشان رفت وآمد می کند، روی فرشهایشان گام برمی دارد ولی او را نمی شناسند» .
چه استبعادی دارد که او را ببینیم و با او سخن بگوئیم و او را نشناسیم؟ ! چنانکه با افراد بسیاری دادوستد می کنیم و آنها را نمی شناسیم. برادران یوسف که نزدیکترین مردم به او بودند او را نشناختند. چه اشکالی دارد که حضرت ولی عصر (عج) را در کوچه و بازار ببینیم و او را نشناسیم؟ ! ما که همۀ مردم جهان را نمی شناسیم، حتّی همۀ مردم شهر خود را نمی شناسیم و همۀ افرادی را که در خیابانهای شهر خود آمدوشد دارند نمی شناسیم، پس چگونه ممکن است انسانی را که با یک نیروی وسیع الهی در چهارگوشۀ جهان به طور ناشناس در رفت وآمد است، بشناسیم؟ ! .
231- «لا تراه عین وقت ظهوره إلاّ رأته کلّ عین. فمن قال لکم غیر ذلک فکذّبوه» .
«به هنگام ظهور، که یک انسان او را ببیند، همۀ انسانهای جهان او را خواهند دید. و هرکس جز این را بگوید، تکذیبش کنید» .
این حدیث نیز یکی از احادیث اعجازآمیز است، زیرا پیش از اختراع تلویزیون چنین مفهومی برای مردم قابل درک نبود. البتّه ما نمی گوئیم که در این حدیث تلویزیون منظور شده است، بلکه می گوئیم اگر به صورت اعجاز نباشد، لااقلّ ابزاری چون تلویزیون لازمست تا در تمام نقاط روی زمین، همه به صورت یکسان به دیدن آن جمال الهی موفّق شوند. و این معنی را در زمان رسول اکرم (ص) و پیشوایان معصوم (ع) کسی نمی توانست تصوّر کند تا اینکه حدیثی را به این مضمون جعل کند. متن حدیث خود گواه است که از سرچشمۀ
ص:229
وحی صادر شده است.
این حدیث از امیر مؤمنان (ع) نیز روایت شده است. درود بی کران حقّ تعالی بر تو باد ای امیر مؤمنان! گوئی تو با چشم خود می دیدی که چگونه در کنار تلویزیون حلقه زده ایم. و در دورترین نقاط جهان می بینیم که در چهارگوشۀ جهان چه می گذرد؟ خداوند راویان صدر اسلام را بیامرزد که این احادیث را بدون تغییر و تحریف برای ما نقل کرده اند. اگرچه این روایات برای آنها قابل فهم نبود ولی چون به طور دقیق و بدون تحریف نقل کرده اند، امروز برای ما قابل نقل و استناد است. دسترسی ما به این احادیث به برکت امانت در نقل، و تقوای روایتی آنهاست که هزاران حدیث در موضوعات علمی برای آنها توجیه نداشت ولی آنها دقیقا آنچنانکه از معصوم شنیده اند نقل کرده اند، و امروزه برای ما ارزشی در سطح اعجاز دارد. امروز کسی تردیدی ندارد که این احادیث کلام معصوم است، زیرا این معانی برای مردم عادی-اگرچه نابغۀ جهان باشند- قابل درک نبود. خدایشان پاداش نیکو دهد و ما را به کسب نور و پیروی از سخنان پرارجی که برای ما نقل کرده اند، موفّق بدارد. که نقلیّات آنها بهترین مشعل درخشان بر سر راه ماست.
232- «إنّ الخضر شرب من ماء الحیاة، فهو حیّ لا یموت حتّی ینفخ فی الصّور. . . و إنّه لیاتینا فیسلّم علینا فیستمع صوته و لا یری شخصه.
و إنّه لیحضر أینما ذکر، فمن ذکره فلیسلم علیه. و إنّه لیحضر الموسم کلّ سنة فیقضی جمیع المناسک، و یقف بعرفة فیؤمّن علی دعاء المؤمنین.
و سیؤنّس اللّه به وحشة قائمنا علیه السّلام فی غیبته، و یصل بها وحدته» .
«حضرت خضر از آب حیات خورد. پس او تا روز نفخۀ صور زنده است و نخواهد مرد. او همواره پیش ما می آید و برای ما سخن می گوید.
صدایش را می شنویم و خودش را نمی بینیم. او هرکجا یاد شود آنجا حضور می یابد. و لذا هرکس او را یاد کند به او سلام بگوید. او همه ساله در موسم حجّ شرکت می کند و مراسم حجّ را انجام می دهد. و در عرفات
ص:230
می ایستد و به دعای مؤمنان آمین می گوید. خداوند او را انیس قائم ما قرار می دهد و به وسیلۀ او وحشت و غربت او را برطرف می سازد» .
حضرت بقیّة اللّه (عج) در میان ماست اگرچه پنهان از دیدگان ماست.
او تنها موجودی نیست که از دیدگان ما غائب باشد و ما به وجودش ایمان داشته باشیم، بلکه موجودات نامرئی فراوانی داریم که در وجودشان کوچکترین تردیدی نداریم:
اعتقاد به خدای نامرئی در رأس عقاید ما قرار دارد. او را تنها آفریدگار و تنها نگهدارندۀ آسمان و زمین می دانیم و کمترین تردید در وجود مقدّسش نداریم، درحالیکه از دیده ها غائب است و در محدودۀ افکار بشری نمی گنجد.
روح که بر بدن ما اشراف دارد و دینامیسم بدن ما از آن سرچشمه می گیرد، در پرتو آثار و نشانه هایش به آن اعتراف داریم، با حضور آن در بدن زنده هستیم و با گسستن پیوند آن می میریم. در وجود آن هیچ تردیدی نداریم، در حالیکه قابل رؤیت نیست و به چشم دیده نمی شود.
هوائی را که روزانه بیش از چهل هزار بار استنشاق می کنیم و در وجودش تردیدی نداریم، تاکنون ندیده ایم.
گازهای مختلف سمّی و سودمند که در شئون مختلف زندگی وارد شده و در وجودشان تردیدی نیست، دیده نمی شوند.
صدائی که از تارهای صوتی ما برمی خیزد و پردۀ گوشمان را می نوازد، در وجودش تردیدی نداریم بدون اینکه امواج آنرا ببینیم و یا کوچکترین اثری از آن قابل رؤیت باشد. و در عین حال آنرا می شنویم و اقسام آنرا تشخیص می دهیم، حتّی درک می کنیم که این صدا از حلقوم کودک برخاسته، یا از حلقوم بزرگسال، مرد یا زن. و حتّی گاهی صاحب صدا را هم تشخیص می دهیم! ! .
امواج الکتریسیته را با دیدگانمان نمی بینیم و با دیگر حواسّ ظاهری احساس نمی کنیم ولی از خطرش همواره ترسناکیم و در وجودش تردیدی نداریم.
عناصری که در آب یا دیگر مایعات حلّ می شود، بعد از حلّ شدن در مایع دیده نمی شود ولی در وجودش تردید نمی کنیم.
ص:231
اعمال فیزیکی بدنمان، افکار صادره از مغزمان، فرمانهای منتشره در اعصاب بدنمان، همه و همه وجود دارند و ما تردیدی دراین باره نداریم ولی هیچکدام قابل رؤیت نیستند.
اینها نمونه های ساده ای از اشیاء نامرئی در جهان طبیعت است که برخی با چشم عادی دیده نمی شوند و برخی دیگر حتّی با چشم مسلّح نیز قابل رؤیت نمی باشند. ولی وجود آنها جزء بدیهیّات شمرده می شود و هیچکس در این زمینه تردیدی به خود راه نمی دهد. پس چگونه است که هنگامی که از امام غائب سخن به میان می آید تکذیب و انکار شروع می شود؟ ! درحالیکه خدا، پیامبر، فرشتگان، پیامبران پیشین، امامان معصوم، کتابهای آسمانی و همۀ ادیان الهی نوید ظهور او را به امّت خود داده اند. ولی گروهی از ما به بهانۀ اینکه با چشم خود او را نمی بینند لب به اعتراض می گشایند.
ولی من با آن شاعر نکته سنج هم عقیده هستم که می گوید:
للّه تحت قباب الأرض طائفة
اخفاهم عن عیون النّاس اجلالا
یعنی: خدا را در زیر چرخ گردون بندگانی هست، که آنها را برای تعظیم و تکریم پنهان ساخته است.
آری خداوند حجّت خود را مخفی نموده، تا دیدۀ نامحرم به سوی او خیره نشود، که دیدۀ برخی از مردمان روزنۀ دلهای آلوده و مغزهای گندیدۀ آنهاست.
آنها گروهی هستند که چیزی را جز خواسته های نفس به رسمیّت نمی شناسند و به چیزی جز امیال نفسانی و لذّات شهوانی ایمان نیاورده اند. پرواضح است که هنگامی که نفس در کشور تن فرمانروائی کند و خود را لجام گسیخته بیند، تمام عواطف و احساسات را تحت الشّعاع قرار می دهد و انسان را به همۀ رذائل و پستی ها سوق می دهد و همۀ دریچه های عقل و وجدان بشری را می بندد که دیگر امیّد نجات برای او نیست.
روی این بیان اگر دلائل قطعی و براهین عقلی برای کسی وجود اقدس آن مهر تابان و خورشید فروزان را مسلّم و قطعی سازد، و او براساس دلائل مسلّم
ص:232
عقلی به وجود اقدس حجّت خدا ایمان آورد او را ملامتی نیست و کسی حقّ سرزنش و نکوهش او را ندارد.
امّا تو! که می گوئی من چگونه ایمان بیاورم به کسی که با چشم خود ندیده ام؟ از کجا که تاکنون ندیده باشی؟ ! از کجا که در مراسم حجّ با یکدیگر به گفتگو نپرداخته باشید؟ ! ای بسا در محلّ کار و یا محلّ عبادتت بارها و بارها آن جمال الهی را دیده باشی و نشناخته باشی؟ ! .
از کجا که پشت میزت ترا به عدل نمی خواند و از ستم نمی ترساند؟ ! از کجا که در محلّ کارت ترا از کم فروشی، تقلّب، حیله و. . . نهی نمی کند و به راه راستت رهنمون نمی شود؟ !
به صرف اینکه او را نمی بینیم، نمی توان او را انکار نمود، مگر از طرف افراد نادان و یا لجوج.
امّا آن اعتراضگر لجوج که می گوید: «من به چیزی که با دو چشمم نبینم، ایمان نمی آورم» ! ! ! او باید به همۀ آنچه با چشم خود نمی بیند کافر شود! نخست باید به خدای جهان آفرین کافر شود، آنگاه عقل، روح، نفس و جان خود را که هرگز ندیده است، انکار نماید!
بسیاری از روشنفکرنماها که به همۀ مسائل ماوراء طبیعت پشت پا می زنند و می گویند: «من به آنچه با چشم خود ندیده ام ایمان نمی آورم» ! می بینیم که به افرادی از سیاستمداران، فیلسوفان و صاحبان مکتبهای سیاسی و غیره اعتقاد دارند و گاهی در راه دفاع از آنها جان خود را فدا می کنند، در حالیکه آنها را ندیده اند و شاید پیش از تولّدشان از این جهان رخت بربسته اند! پس چگونه است که به هزاران موجودی که ندیده اند عقیده دارند ولی در مورد جهان ماوراء طبیعت و یا امام غائب این چنین قاطعانه به لجاجت می پردازند؟ ! .
اینها یک سلسله مثالهای ساده بود وگرنه مقام امامت بالاتر از این مسائل است. امامت مقامی است تعیین شده از سوی حضرت پروردگار، که شکوه و عظمت خاصّی دارد و کسی را حقّ انتخاب، عزل و نصب نیست، بلکه فقط خدا می تواند برای خود حجّت انتخاب کند نه دیگری:
«پروردگار تو آنچه بخواهد می آفریند و برمی گزیند، آنان حقّ گزینش ندارند. که خدای از آنچه شرک می ورزند پاک و منزّه است» .
ص:233
هرکه می خواهد به کفر و شرک بگراید، که خداوند به هنگام نصب امام و انتخاب حجّت با احدی مشورت نمی کند. انکار منکران و تکذیب کافران، امامت را ضرری نمی رساند و در انتخاب خدا تأثیر نمی بخشد. که خدای فقط کسی را به این منصب برمی گزیند که شایستۀ آن مقام آفریده باشد. و جز آنها کسی را شایستگی تصدّی این مقام نیست. که خدای آنها را به گونه ای برتر و والاتر آفریده است و کسی را در این ویژگیهای جسمی و فکری هم سنگ آنها نیافریده است.
خدای تبارک و تعالی حضرت موسی (ع) را به کاخ فرعون سوق می دهد و بصیرت او را می بندد و محبّتش را در دل فرعون استوار می سازد تا در کاخ فرعون از پرورش ویژه ای برخوردار شود، و در این زمینه می فرماید:
«تا تحت عنایت من ساخته شوی» .
و می فرماید:
«من ترا برگزیدم. پس به آنچه به تو وحی می شود، گوش فراده» .
اینجا این نکته را ناگفته نگذاریم که منکران مقام ولایت در روز رستاخیز شدیدا به کیفر انکار خود خواهند رسید، زیرا حجّت بر آنها تمام است و آنها ملزم هستند که به دنبال دلیل بروند و راهی را بدون دلیل انتخاب نکنند.
منکران لجوج و تکذیب کنندگان عنود، بیش از آنچه مورد نفرت هستند، باید مورد رقّت قرار بگیرند که خود را برای همیشه بدبخت و بیچاره نموده اند:
«اگر خداوند در آنها خیری سراغ داشت، آنها را شنوا می ساخت، ولی اگر شنوا بودند، روی برتافته، اعراض می نمودند» .
از آنها فقط می پرسیم: چگونه است که شما برای خود وزیر، وکیل، رئیس و غیره انتخاب می کنید ولی به خدا اجازه نمی دهید که برای خود نماینده، ولیّ، و حجّتی برگزیند؟ ! !
چرا هنگامی که خدا به حجّتهای خود از فضل و کرم خود مرحمت می فرماید، به آنها رشک می ورزند؟ !
«آیا به مردم حسد می ورزند که خدا از فضل خود به آنها عطا فرموده است» .
آری همین جای تأسّف است! .
ص:234
233- «و الأئمّة هم المحسودون الّذین قال اللّه تعالی فیهم:
[أَمْ یَحْسُدُونَ النّٰاسَ]» .
«امامان، حسدشدگانی هستند که خدای تبارک و تعالی در حقّ آنها فرموده است: [مگر برای مردم حسد می ورزند که خدا از فضلش به آنها عطا فرموده]» .
و منظور از «ناس» (مردم) در این آیه، امامان اهل بیت است، چنانکه امام باقر (ع) می فرماید:
234- «نحن و اللّه النّاس» .
«به خدا قسم «ناس» ما هستیم» .
در گزینش پیامبر و امام هرگز انتخاب بشری نمی تواند ملاک و معیار باشد، که انتخابات تکامل یافتۀ عصر ما در مجلسهائی تبلوریافته، که سیستم ظالمانۀ بانکداری را به رسمیّت شناخته، روابط نامشروع جنس موافق و مخالف را آزاد اعلام می دارند! ! .
در گزینش پیامبران و امامان مجالی برای دخالت عقل نیست، حضرت موسی را بنی اسرائیل انتخاب نکرده اند، و هارون را حضرت موسی انتخاب نکرده است. حواریّون را حضرت عیسی برنگزید و امامان معصوم را پیامبر اکرم (ص) به آن مقام نصب ننمود. بلکه همۀ این گزینش ها مستقیما به فرمان خدای تبارک و تعالی انجام شده است.
آری این خداست که آنها را برای وراثت پیامبران در طول تاریخ برگزید. از این رهگذر هرکس که امامت آنها را ردّ کند، خدا را ردّ کرده است نه تبلیغ کنندۀ امامت آنها را. در امامت و یا غیبت حضرت ولیّ عصر (عج) جای شگفت نیست، بلکه شگفت در رسالت رسول اکرم (ص) است، که مسئلۀ حضرت مهدی (عج) یکی از شاخه های پربار نبوّت اوست.
آنچه موجب شگفت است خبرهای اعجاب انگیز آن پیامبر امّی (ص) است که پس از گذشت چهارده قرن، حتّی یک کلمه از سخنان او باطل نشده است، بلکه گذشت زمان هر روز فصل تازه ای از دلایل محکم و متقن صدق گفتار او می گشاید، هر روز یکی دیگر از پیشگوئیهای او تحقّق می یابد و دلیل
ص:235
تازه ای از ارتباط او با عالم ماوراء طبیعت کشف می شود. به ویژه خبرهای غیبی آنحضرت در مورد نشانه های ظهور حضرت ولیّ عصر (عج) از روز ولادت تا پایان غیبت، که همۀ رویدادهای این مدّت طولانی را موبه مو خبر داده است.
ما منتظران ظهور نیز که افتخار انتظار آن کعبۀ موعود و قبلۀ مقصود را داریم، همواره این شرف و افتخار را خواهیم داشت که به فرمان رسول اکرم (ص) و امامان معصوم وفادار بوده، در انتظار فرارسیدن روز موعود دقیقه شماری خواهیم نمود. و معتقدیم که غیبت امام (عج) نکوهشی است برای مردم نه برای عقیده. و ما امیدواریم از کسانی باشیم که حضرت بقیّة اللّه (عج) در توقیع شریفش خطاب به «شیخ مفید» می نویسد:
235- «انا غیر مهملین لمراعاتکم، و لا ناسین لذکرکم، و لو لا ذلک لاصطلمتکم اللأواء، و أحاطت بکم الأعداء» .
«ما شما را رها نکرده و یادتان را از خاطر نبرده ایم و اگر توجّهات ما نبود بلاها بر شماها فرود آمده، دشمنان شما را پایمال می کردند» .
و همواره گوش به فرمان حضرت بقیّة اللّه هستیم که در توقیع شریف که به دست «محمّد بن عثمان» از ناحیۀ مقدّسه صادر شده است می نویسد:
236- «أکثروا من الدّعاء بالفرج، فإنّ ذلک فرجکم» .
«برای تعجیل فرج بسیار دعا کنید که فرج شما در اینست» .
ای امام غائب از نظر! خدای تبارک و تعالی در فرج تو تعجیل کند و آن روز موعود را هرچه زودتر برساند، که فرج ما و فرج همۀ ستمدیدگان جهان به فرج تو بستگی دارد. از خدا می خواهیم که به وظیفۀ سنگین خود در عهد غیبت و در عصر سرگردانی امّت موفّق شویم و آن روز مسعود و دولت میمون را درک نموده، توفیق خدمت در حکومت عدل الهی نصیبمان گردد. که بامداد امید نزدیک است و فجر امید آمادۀ دمیدن. انشاء اللّه.
ص:236
-بحار الانوار جلد 52 صفحۀ 93، الزام النّاصب صفحۀ 62 و 126-128، الامام المهدی صفحۀ 20،37 و 157، اعلام الوری صفحۀ 376، ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 78،148 و 170، منتخب الاثر صفحۀ 271 و بحار الانوار جلد 52 صفحۀ 92.
-نهج البلاغه جلد 2 صفحۀ 35، منتخب الاثر صفحۀ 270، ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 94، المهدی صفحۀ 18 و الامام المهدی صفحۀ 83.
-بشارة الاسلام صفحۀ 37 و غیبت نعمانی صفحۀ 72.
-بحار الانوار جلد 52 صفحۀ 153 و جلد 53 صفحۀ 324، الزام النّاصب صفحۀ 98 و 174، غیبت شیخ طوسی صفحۀ 101، منتخب الاثر صفحۀ 251 و 253، و بشارة الاسلام صفحۀ 86.
-غیبت شیخ طوسی صفحۀ 102، بحار الانوار جلد 52 صفحۀ 153 و 157، اصول کافی جلد 1 صفحۀ 340 و غیبت نعمانی صفحۀ 99.
-غیبت شیخ طوسی صفحۀ 280، بحار الانوار جلد 52 صفحۀ 158، اعلام الوری صفحۀ 431، الزام النّاصب صفحۀ 139، و غیبت نعمانی صفحۀ 126.
-بشارة الاسلام صفحۀ 56 و 150.
-غیبت نعمانی صفحۀ 89، منتخب الاثر صفحۀ 251، اصول کافی جلد 1 صفحۀ 340، الزام النّاصب صفحۀ 81، بحار الانوار جلد 52 صفحۀ 155 و جلد 53 صفحۀ 324 و ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 82.
-اصول کافی جلد 1 صفحۀ 339 و بحار الانوار جلد 52 صفحۀ 156.
-بحار الانوار جلد 52 صفحۀ 151، اصول کافی جلد 1 صفحۀ 338، غیبت طوسی صفحۀ 102، منتخب الاثر صفحۀ 252 و الزام النّاصب صفحۀ 80.
-الزام النّاصب صفحۀ 4 و 6.
-منتخب الاثر صفحۀ 255 و 300، اصول کافی جلد 1 صفحۀ 337، بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 142 و جلد 52 صفحۀ 154 و اعلام الوری صفحۀ 405.
-یوسف:89.
-الزام النّاصب صفحۀ 55 و 67.
-غیبت نعمانی صفحۀ 84، اصول کافی جلد 1 صفحۀ 336، بحار الانوار جلد 51 صفحۀ
ص:237
-142 و جلد 52 صفحۀ 154.
-الزام النّاصب صفحۀ 215، بحار الانوار جلد 53 صفحۀ 6 و بشارة الاسلام صفحۀ 267.
-بحار الانوار جلد 52 صفحۀ 152 و 277.
-اصول کافی جلد 1 صفحۀ 201 و غیبت نعمانی صفحۀ 4.
-قصص:68.
-طه:19.
-طه:13.
-انفال:23.
-نساء:54.
-اصول کافی جلد 1 صفحۀ 186.
-نور الابصار صفحۀ 112 و الصّواعق المحرقه 105.
-احتجاج طبرسی جلد 2 صفحۀ 497.
-منتخب الاثر صفحۀ 267، غیبت شیخ طوسی صفحۀ 177، اعلام الوری صفحۀ 424 و بحار الانوار جلد 53 صفحۀ 181، الامام المهدی صفحۀ 254 و الزام النّاصب صفحۀ 130.
ص:238
ص:239
ص:240
امام صادق (ع) یکی از اصحاب را مشاهده نمود که از طول غیبت حضرت ولیّ عصر (عج) دچار شگفت شده است، چنین فرمود:
237- «إنّ اللّه تعالی أدار فی القائم منّا ثلاثة أدارها لثلاثة من الرّسل:
قدّر مولده تقدیر مولد موسی، و قدّر غیبته تقدیر غیبة عیسی، و قدّر إبطاءه تقدیر إبطاء نوح، و جعل له من بعد ذلک عمر العبد الصّالح دلیلا علی عمره» .
«خدای تبارک و تعالی سه ویژگی سه تن از پیامبران را در قائم ما (عج) جاری ساخته است: ولادت او را همچون ولادت حضرت موسی
ص:241
قرار داده است. غیبت او را همانند غیبت حضرت عیسی مقرر فرموده است.
عمر طولانی او را چون عمر طولانی حضرت نوح قرار داده است. آنگاه به بندۀ صالح خود-حضرت خضر-عمر طولانی داده تا دلیل عمر طولانی او باشد» .
و در حدیث دیگری در همین رابطه می فرماید:
238- «و أمّا العبد الصّالح الخضر، فإنّ اللّه تبارک و تعالی ما طوّل عمره لنبوّة قدّرها له و لا لکتاب ینزّل علیه، و لا لشریعة ینسخ بها شریعة من کان قبله من الأنبیاء، و لا لإمامة یلزم عباده الاقتداء بها، و لا لطاعة یفرضها له، بل إنّ اللّه تبارک و تعالی لمّا کان فی سابق علمه أن یقدّر فی عمر القائم فی أیّام غیبته، و علم من إنکار عباده لمقدار ذلک العمر فی الطّول، طوّل عمر العبد الصّالح من غیر سبب. فما أوجب ذلک إلاّ لعلّة الاستدلال علی عمر القائم، و لیقطع بذلک حجّة المعاندین، لئلاّ یکون للنّاس علی اللّه حجّة» .
«اما بندۀ صالح، حضرت خضر (ع) که خدای تبارک و تعالی برای او عمر طولانی داده است، برای این نیست که در آینده به پیامبری برگزیده شود، یا کتابی بر او نازل شود، یا شریعتی برای او تشریع گردد تا به وسیلۀ آن ادیان پیشین نسخ شود، یا رهبری امّتی به او اعطا شود و اطاعتش واجب گردد، بلکه فقط برای اینست که در علم ازلی خدای تبارک و تعالی مقدّر بود که عمر قائم ما در زمان غیبت بسیار طولانی باشد و می دانست که بسیاری از مردمان، این عمر بسیار طولانی را انکار خواهند نمود، خدایش او را عمر بسیار طولانی داد، بدون اینکه سبب دیگری داشته باشد، بلکه فقط برای اینکه با عمر طولانی او به عمر طولانی حضرت قائم (عج) استدلال گردد. و بدین وسیله حجّت بر دشمنان لجوج تمام شود، تا مردمان را در پیشگاه خدا حجّتی نباشد» .
در روایات بسیاری از حضرت رسول اکرم (ص) و امامان معصوم به ما رسیده است که در قائم آل محمّد (ص) سنّتی از حضرت نوح هست و آن عمر طولانی آن حضرت است، و در همۀ این روایات این نکته به صورت قطعی و تردیدناپذیر مطرح شده است. حتّی یکبار امام صادق (ع) انکار منکران را تقبیح
ص:242
نموده، چنین فرمود:
239- «ما تنکرون أن یمدّ اللّه لصاحب هذا الأمر فی العمر کما مدّ لنوح علیه السّلام فی العمر؟ ! !» .
«چرا نمی پذیرند که خداوند عمر صاحب این امر را طولانی گرداند، چنانکه عمر حضرت نوح علیه السّلام را طولانی نموده بود؟ ! !» .
یکبار دیگر چنین فرمود:
240- «إنّ ولیّ اللّه یعمّر: عمّر إبراهیم الخلیل عشرین و ماة سنة، و کان یظهر فی صورة فتی موفّق ابن ثلاثین سنة. لو خرج القائم أنکره النّاس، یرجع شابّا موفّقا» .
«ولیّ خدا (عج) از عمر طولانی برخوردار خواهد بود. حضرت ابراهیم خلیل (ع)120 سال عمر کرد ولی به صورت جوان نیرومند 30 ساله در میان مردم ظاهر می شد. قائم ما نیز به صورت جوانی نیرومند ظهور می کند، که مردمان او را انکار می کنند» .
برای ما که پیرو فرمان پیامبر (ص) و امامان اهل بیت (ع) هستیم هیچیک از اینها جای شگفت نیست، امّا عمر طولانی چندین هزار ساله برای بندگان صالح خدا چون خضر و عیسی و برای بندگان ناشایستی چون شیطان و دجّال واقع شده است، چنانکه در گذشته گفتیم و بعدا نیز در این زمینه سخن خواهیم گفت. اما در مورد اینکه به صورت جوان نیرومندی ظاهر می شود، داستانهای جالب تری هست:
گفته می شود که عزیر با اهل بیت خود عازم سفر شد و همسرش حامله بود. عزیر در آنروز 50 سال داشت، خدایش او را صد سال تمام میراند، آنگاه زنده ساخت و به صورت یک فرد 50 ساله به اهل بیت خود بازگشت، پسرش از او استقبال کرد، درحالیکه صد سال داشت! .
آیا داستان عزیر، و استقبال پسر صدساله از پدر پنجاه ساله شگفت انگیزتر است، یا عمر طولانی حضرت ولیّ عصر (عج) ؟ ! .
و شگفت انگیزتر از آن داستان «نصر بن دهمان» از قبیلۀ غطفان است که 190 سال زندگی کرده، سپس به صورت جوان شاداب و باطراوت بازگشته و حیرت و تعجّب معاصرین خود را برانگیخته است! ! ! .
ص:243
داستان «نصر بن دهمان» به عنوان شگفت انگیزترین داستان عرب در منابع تاریخی آمده است.
معروف است که خداوند به زلیخا نیز جوانی و زیبائی اش را بازگردانید و حضرت یوسف (ع) با او ازدواج کرد! .
در برابر شگفتیهای جهان آفرینش، ما خیال می کنیم طول عمر حضرت مهدی (عج) موجب شگفت هم نخواهد بود، زیرا او حجّت خداست، خدایش او را سالم و تندرست، با اعصابی نیرومند و نسوجی قوی و عضلاتی محکم آفریده است، و بدون یک عامل خارجی چون زهر و شمشیر مرگ به سراغ او نخواهد آمد، چنانکه دیگر امامان معصوم نیز چنین بودند.
حتّی انسان عادی نیز پیش از آنکه یک اختلالی در نظام زندگی اش پدید آید و قسمتی از اندامهایش را از کار بیندازد از دنیا خارج نمی شود. . . که ما در اینجا این موضوع را از جنبه های: دینی، طبیعی و زیست شناسی مورد مطالعه قرار می دهیم:
ص:244
طول عمر یک انسان در برابر شگفتیهای آفرینش او به قدری ساده است، که جای شگفتی نباید قرار بگیرد.
آفریدگاری که انسان را از نیستی آفریده است، چگونه ممکن است پس از پوشیدن لباس هستی، از ادامه و اطالۀ هستی ناتوان باشد؟ !
قرآن کریم در مورد خلقت انسان می فرماید:
«ما انسان را از مشتی گل آفریدیم، سپس او را نطفه ای ساختیم در جایگاهی محکم، آنگاه نطفه را به صورت علقه-خون بسته- درآوردیم، و علقه را تبدیل به مضغه-گوشت جویده-نمودیم. و سپس مضغه را به صورت استخوان درآوردیم. آنگاه روی استخوانها را با گوشت پوشانیدیم، سپس او را به گونه ای دیگر آفریدیم. پس مبارک است خداوندی که بهترین خالقهاست» .
و در سوره ای دیگر می فرماید:
«ما انسان را به بهترین معیارها آفریدیم» .
خداوند قادر متعال که انسان را به عنوان بهترین الگو آفریده، و او را به صورت قطره ای آب، از صلب پدران به رحم مادران انتقال داده، نه ماه تمام در شکم مادر صورتگری نموده، به هر شکلی که خواسته درآورده، اینهمه جهازها به او داده، آنگاه همۀ این جهازها را به کار انداخته، که اگر یکی از این جهازها ناقص باشد، پزشکان جهان از تکمیل آن ناتوان هستند، چگونه ممکن است، از اعطای عمر طولانی برای یکی از بندگانش ناتوان باشد؟ ! ! .
قرآن کریم در مورد آفرینش انسان از قطره ای آب گندیده چنین می فرماید:
«مگرنه اینست که قطره ای بود از منی ریخته شده؟ ! .
و در سوره ای دیگر می فرماید:
«مگر شما را از آبی پست نیافریدیم؟ ! که سپس آنرا در جایگاهی محکم قرار دادیم» .
ص:245
آری، خداوند قادر توانا، انسان را از چند مولکول آب بی مقدار آفریده و آنرا در جایگاهی محکم قرار داده، تا از حالت نطفه به حالت علقه، مضغه، بافت استخوانی، پوشش عضلانی، خون و رگ و دیگر اندامهای حیاتی تبدیل شود. . .
ولی همین انسان زبون و بیچاره که این مراحل مختلف را پشت سر نهاده و توانسته روی پای خود بایستد، همۀ اینها را فراموش کرده، به انکار صانع برمی خیزد! .
«انسان را از نطفه ای آفرید، پس او ستیزه گری آشکار است» .
وای بر انسان که گذشتۀ خود را فراموش کرده، سرنوشت بعدی خود را هم نادیده می گیرد که به زودی دیده از این جهان فرو خواهد بست و نزدیکترین علاقمندانش با شتابی فراوان او را در زیر خاکها مدفون خواهند ساخت، تا بوی متعفّن لاشه اش زیر خاک پنهان شود! ولی او بین این دو مبدء و منتهی، آنقدر بلندپروازی دارد که به آفریدگار آسمانها و زمین اعلام دشمنی می کند! !
ولی او نباید آنقدر به خودش خوش بین باشد که جهان را در محدودۀ مردمک دیدگان خود محدود ببیند و غفلت کند از اینکه این جهان پهناور در کاسۀ چشم او نمی گنجد، کجا رسد به آفرینندۀ آن؟ ! .
«دیدگان، او را درک نکنند، ولی او دیده ها را درک می کند» .
انسان امروز علیرغم دانش و بینش وسیع خود، که توانسته از کرۀ خاکی گامی فراتر نهاده، بر فراز کرۀ ماه پیاده شود و هم اکنون درصدد تسخیر کرۀ مرّیخ برآمده است، علیرغم اینهمه پیشرفت سریع او در دانش و تکنیک هنوز هم به آنچه می فهمد چشم می دوزد و در مورد آنچه در مغز کوچک او نمی گنجد به دشمنی برمی خیزد و کودکانه انکار می کند! .
او هر روز با هزاران مجهول روبرو می شود و در زندگی روزمرّۀ خود وجود هزاران مجهول را اعتراف می کند و در صدها موضوع به دلیل این که تخصّص ندارد، اظهارنظر نمی کند، ولی هنگامی که مسائل متافیزیک مطرح
ص:246
می شود، به خود اجازه می دهد که در اطراف آن به نفی و اثبات بپردازد و آنچه را که با عقل ناقص خود درک نکند، تکذیب نماید! .
داستان طول عمر حضرت مهدی (عج) نیز یکی از این مسائل است، که هرکس نتوانسته راز آنرا درک کند به انکار آن برخاسته است.
بقای حضرت مهدی (عج) در این مدّت یازده قرن و نیم به خواست و ارادۀ ما نبود بلکه به مشیّت خدای قادر حکیم بود، که همه چیز در دست باکفایت اوست. ما اگر بخواهیم فقط یک لحظه بیش از آنچه مقدّر است در این جهان زندگی کنیم، قادر نخواهیم بود، ولی اگر او بخواهد به یکی عمر ملیونی بدهد برای او بسیار ساده و آسان است. هم اوست که به حضرت نوح عمر چندین هزارساله داده است، که به تصریح قرآن کریم بعد از بعثت و پیش از طوفان، مدّت 950 سال در میان قوم خود زندگی کرده، و آنها را به سوی خدا دعوت نموده است. امّا کلّ عمر شریفش خیلی بیش از این بوده، که تا 2700 سال نوشته اند.
برای طول عمر حضرت مهدی (عج) حکمتهائی است که خدای حکیم آنها را منظور ساخته است، چنانکه برای طول عمر حضرت عیسی و صعودش به آسمانها حکمتهائی هست که یکی از آنها ایمان آوردن اهل کتاب به هنگام نزول اوست، که احدی از اهل کتاب در روی زمین باقی نمی ماند جز اینکه به او ایمان می آورد، و به کمک دولت حضرت مهدی (عج) می شتابد.
این نکته را نباید فراموش کرد که عمر طولانی حضرت مهدی (عج) در مقایسه با عمرهای کوتاه عصر ما، طولانی محسوب می شود وگرنه در برابر عمرهای چند هزارسالۀ عمر حضرت نوح و لقمان بسیار ناچیز است! . ما اگر حضرت مهدی (عج) را یکی از اولاد حضرت نوح فرض کنیم، پس از هزار و اندی سال اوّل جوانی او به شمار خواهد آمد و تازه وقت ازدواجش فراخواهد رسید، چنانکه در عصر حضرت نوح بسیار اتّفاق می افتاد که در هشتصد و نهصد سالگی برای اوّلین بار ازدواج می کردند، و احیانا با دختران چند صد ساله! .
و نباید از نظر دور داشت که حضرت مهدی (عج) به آخر الزّمان بستگی دارد و در آخر الزّمان ظهور خواهد کرد تا بدینوسیله خبرهای جدّ بزرگوارش اثبات شود.
ص:247
و امّا مسئلۀ طول عمر و اثبات امکان آن از نظر علمی به طوریکه بحث خواهیم کرد، امروزه زیرپا افتاده محسوب می شود و همۀ پزشکان و زیست شناسان در جستجوی راههای وصول به آن گامهائی برداشته و برمی دارند، تا به وسیلۀ پیوند اعضا، سرویس بافتهای بدن و ترمیم پوسیده های آنها بلکه عمر طولانی و شادابی جوانی را به انسان قرن 21 به ارمغان آورند! .
یعنی آنها دقیقا به دنبال چیزی هستند که خداوند به حجّت خود عطا فرموده است.
بگذار مغزهای کوتاه نظر آنرا انکار کند و کوته فکری خود را اثبات نماید! .
بگذار اینها نیز در کفر و الحاد تا سرحدّ «ویکتور هوگو» پیش بروند و سرشان به این سنگ و آن سنگ بخورد و به هوش آیند! .
آورده اند که ویکتور هوگو، فیلسوف معروف فرانسوی که عمری را به تدریس فلسفۀ کفر و الحاد سپری کرده، در 86 سالگی مشغول تدریس فلسفۀ خود بود که ناگاه رعد و برق وحشت انگیزی درگرفت و ترس و وحشت بر کلاس درس مستولی شد، ویکتور هوگو که خود بیش از شاگردان ترسیده بود، یکمرتبه فریاد کشید که: «بارخدایا! ما را از این بلا نجات ده» ! ! .
همین فریاد استاد که ناخودآگاه از فطرت او سرچشمه گرفت و در گوش شاگردان طنین انداخت، فطرت شاگردان را بیدار ساخت و یکمرتبه داد زدند: چه شد استاد؟ ! چگونه است که خدا را به یاری طلبیدی؟ ! تو که یک عمر به ما گفتی خدائی در کار نیست! ! ! .
او نیز پس از مطالعۀ فراوان به این نتیجه رسید که خداشناسی فطری است و هنگامی که انسان دستش از همۀ علل طبیعی کوتاه می شود، پرده ها کنار می رود، فطرت بیدار می شود و انسان ناخودآگاه به سوی او می شتابد و او را به یاری می طلبد.
یکی از رمزهای طول عمر حضرت مهدی (عج) که برای مردم عصر ما به خوبی روشن است، آسایش خاطر و آرامش باطن اوست که به دور از اندیشۀ خوراک و پوشاک و مسکن و تجارت و چک و سفته و غیر آن در گوشه ای آرام به عبادت و اطاعت خالق مشغول بوده، از هر اندیشه ای فارغ و از هر غم و اندوهی
ص:248
آسوده خاطر است. کیست که اثر شکنندۀ رویدادهای تلخ زندگی را بر دوش خود احساس نکند؟ و تأثیر آنرا در کوتاهی عمر درک ننماید؟ ! .
کسی که در پرتو عنایات خاصّ خدا از هر اندیشه ای فارغ است و در برابر هیچ رویداد نامطلوبی مسئولیّتی ندارد و شب و روز هدفی جز پرستش حقّ تعالی ندارد، بسیار طبیعی است که همواره از سلامت مزاج برخوردار بوده، هیچ خطری سلامتی او را تهدید نکند.
طول عمر حضرت مهدی (عج) به دلایل قطعی منقول از پیامبر اکرم (ص) و پیشوایان معصوم (ع) ثابت است و منطق عقل آنرا ردّ نمی کند، و غیبت او آزمایش خدای تبارک و تعالی در حق ما امّت اسلامی است.
هیچ مانع عقلی و یا اعتقادی از عمر چند هزارسالۀ حضرت مهدی (عج) نیست، زیرا پیروان همۀ ادیان بر بقای حضرت عیسی و حضرت خضر و شیطان لعین اتّفاق نظر دارند.
اگر عمر حضرت خضر را از زمان حضرت موسی به حساب بیاوریم، او هم اکنون در حدود ششهزارساله می باشد، که بعد از این هم تا پایان جهان زنده خواهد بود. روی این بیان حضرت مهدی (ع) هرقدر عمر طولانی داشته باشد، همواره بیش از چهار هزار و پانصد سال کوچکتر از حضرت خضر (ع) خواهد بود! از این رهگذر هرکس در مورد عمر طولانی حضرت مهدی (ع) دچار شگفت شود، باید در مورد حضرت خضر دچار شگفت گردد، که چهار هزار و پانصد سال بزرگتر از اوست! و در عین حال همۀ ادیان آسمانی زندۀ جاوید بودن او را به رسمیّت شناخته اند و همۀ اقوام و مذاهب مختلف یهود و نصاری و اسلام آنرا پذیرا شده اند.
چگونه است که عمر ششهزارساله را در مورد یکی از بندگان صالح خدا می پذیرید و عمر یکهزارساله را در مورد یکی دیگر از بندگان صالح خدا مورد تردید و انکار قرار می دهید؟ ! مگرنه اینست که قدرت خدا عمومی است؟ و در مورد همگان ساری و جاری است؟ و حکم امثال در امکان و عدم امکان یکسان است؟ ! .
اگر حضرت نوح (ع) در عصر حضرت محمّد (ص) به دنیا آمده بود، هم اکنون اوایل جوانی او بود! و ما از آن دچار شگفت شده بودیم! . در مورد
ص:249
حضرت مهدی (عج) نیز میتوانیم همان مقدار دچار شگفت شده، بگوئیم: چنین عمر طولانی از نظر علمی و عقلی ممکن است و از نظر قرآن و تاریخ واقع شده است ولی در عصر ما با این عمرهای کوتاه چنین عمری خارق عادت است. اگر ضعف ایمان و سستی اعتقاد در مورد مبدء و معاد نبود، هرگز احدی عمر طولانی حضرت مهدی را تکذیب نمی کرد. زیرا خدائی که انسان را از مشتی خاک (حضرت آدم) و چند مولکول آب بی مقدار (بنی آدم) آفریده است، هرگز از ابقای آن بعد از آفرینش ناتوان نخواهد بود.
قرآن کریم ما را راهنمائی می کند که برای انسان و دیگر جانداران عمری بسیار دراز، از عصر حضرت یونس تا فرارسیدن روز رستاخیز امکان پذیر است! آنجا که می فرماید:
«فلو لا انّه کان من المسبّحین، للبث فی بطنه الی یوم یبعثون» .
«اگر نبود اینکه-حضرت یونس-از تسبیح کنندگان بود، هر آینه در شکم-ماهی-تا روز رستاخیز درنگ می کرد» .
از این آیه استفاده می شود که اگر حضرت یونس در شکم ماهی خدا را تسبیح نمی گفت، تا روز رستاخیز در شکم ماهی می ماند و لازمۀ آن امکان عمری بسیار طولانی برای انسان و ماهی است، که عمر طولانی حضرت مهدی (عج) در برابر آن بسیار ناچیز است.
بدیهی است اگر مقدّر بود که حضرت یونس در شکم ماهی تا روز رستاخیز بماند، می بایست عمر ماهی نیز تا روز رستاخیز به درازا بکشد! .
چنین عمری برای حضرت یونس (ع) آنهم در شرائط بسیار نامساعد شکم ماهی از نظر قرآن ممکن شناخته می شود، کجا رسد به عمر بسیار کوتاه حضرت مهدی (در مقایسه به چنین عمر طولانی) آنهم در عالیترین شرائط ممکن، که به دست توانای حضرت حقّ برای زندگی آن حضرت تأمین شده است! !
ص:250
پزشکان قرن معاصر و دانشمندان بیولوژیست (زیست شناس) بعد از دهها سال تجربه و آزمایش و سپری کردن عمری طولانی در کنج آزمایشگاه، به این نتیجه رسیده اند که: همۀ بافتهای مهمّ بدن انسان از عمر جاوید برخوردار است و اگر عاملی پیش نیاید که رشتۀ عمر آنها را بگسلد، برای همیشه زنده خواهند ماند! .
امروز از نظر پزشکان و زیست شناسان امکان عمر بسیار طولانی برای انسان در شرائط مناسب، قطعی و تردیدناپذیر شده است. و از نظر آنها مسلّم شده که اگر به نسوج و بافتهای اوّلیّۀ بدن انسان غذای لازم برسد و شرائط زیست فراهم باشد و عوارض خارجی رشتۀ آن را قطع نکند، این بافتها برای همیشه زنده و پاینده خواهند بود. از این رهگذر هیچ مانعی ندارد که در شرائط مساعد افرادی هزاران سال زندگی کنند، چنانکه در قرنهای اخیر شاهد افراد بسیاری بوده ایم که بیش از 200 سال زندگی کرده اند و برخی از آنها از مرز 250 سال نیز گذشته اند. اگر مشیّت خدا نیز به آن ضمیمه شود، دیگر بافتهای بدنش از طرف هیچ عارضه ای تهدید نخواهد شد و رشتۀ عمرش هرگز گسسته نخواهد گردید و عمرهای چند هزارساله برای او زیرپاافتاده به شمار خواهد آمد.
دانشمندان زیست شناس پس از یک عمر مطالعه در مسائل «بیولوژی» به این نتیجه رسیده اند که: جای شگفت است که انسان می میرد، درحالیکه بافتها و سلّولهای بدن او برای مدّت نامحدودی قابل زندگی است! ! ! .
بیولوژیستها معتقدند که زندگی دلیل نمی خواهد، مرگ دلیل می خواهد! .
آنها معتقدند که در امکان هر موجود زنده است که تا مدّت درازی زنده بماند، چنانکه در سرتاسر جهان آمار مرگ ومیر اطفال کاهش فراوان یافته است.
بیولوژیستها معتقدند اگر انسانی تحت مراقبت صحیح پزشکان و در شرائط مساعد طبق برنامۀ بهداشتی زندگی کند تا مدّت بسیار طولانی می تواند با طراوت جوانی زنده بماند.
بدیهی است که تعجّب مردم از طول عمر حضرت مهدی (عج) به این
ص:251
جهت است که افراد دیگری در عصر ما به چنین عمر طولانی دسترسی ندارند، و اگر در عصر ما نیز چون روزگار باستان در هر منطقه ای دهها نفر از عمر چندین هزارساله برخوردار بودند، دیگر کسی دچار شگفت نمی شد.
اگر بگوئیم طول عمر حضرت مهدی (عج) خرق عادت است، معنایش این نیست که محال است، بلکه معنایش اینست که در عصر ما تعداد افرادی که به چنین عمری برسند بسیار کم است، از این رهگذر خارق عادت به شمار می آید.
هنگامی که صفحات تاریخ از اسامی و شرح زندگی دراز عمران پر است، چرا در مورد حضرت مهدی (عج) دچار شکّ و تردید می شویم؟ !
دانشمندان زیست شناس عمر طولانی را نه برخلاف عقل می دانند و نه برخلاف نوامیس طبیعت.
آنها می گویند: آنچه برخلاف طبیعت است مرگ است که رشتۀ زندگی را می گسلد. این ما هستیم که نمی دانیم چگونه باید بر موانع خارجی پیروز شویم؟ ! امّا حضرت مهدی (عج) به خواست خدا این توفیق را پیدا کرده است، که عمر مقدّرش را به طور کامل استیفاء کند. این توفیق به خواست خدا و به یاری خداست که در قرآن کریم قدرت بیکران خود را در زمینۀ آفرینش بشر ستوده است.
پرواضح است که رعایت اصول بهداشتی، زندگی را گوارا نموده، جسم را تندرستی، و روح را نشاط می بخشد و تأثیر آن در طول عمر جای تردید نیست.
چنانکه رعایت آن اصول در عصر ما بسیاری از بیماریها را ریشه کن ساخته و مقداری از بیماریها را مهار نموده، و میانگین عمر انسان را تا دو برابر قرن نوزدهم افزایش داده است.
نتیجۀ طبیعی این مطلب، اینست که اگر انسانی از همۀ اصول بهداشتی آگاه باشد و دقیقا آنها را به کار ببندد و قدرت آنرا داشته باشد که از هوای سالم تنفّس کند و هرکجا که محیط زیست آلوده است از آنجا دوری گزیند، عمر بسیار طولانی توأم با طراوت جوانی خواهد داشت.
از سوی دیگر طعام ساده نیز (چون مواد گیاهی و لبنیّات) که در اثنای گوارش موادّ زائدی از خود به جای نمی گذارد، اگر انسان به آنها مداومت داشته
ص:252
باشد و در مصرف آنها از افراط و تفریط دوری گزیند، تأثیر بسیار مطلوبی در درازی عمر و پایداری جوانی خواهد داشت. و اگر هوای سالم، استراحت کامل و تلاش متناسب، و تن تندرست نیز با آن همراه باشد، تأثیرش چند برابر خواهد شد. چنانکه در مورد درازعمران خوزستان ایران و قفقاز شوروی، عوامل یادشده به اثبات رسیده است.
ص:253
پیش از آنکه گروهی از درازعمران تاریخ را از منابع معتبر بازگو کنیم، چند نمونه از خوارق عادت را در اینجا می آوریم و در این مطلب روی سخن ما با طبیعیّون است که در جهان طبیعت به «تصادف» عقیده دارند:
شما که در جهان طبیعت تصادف را پذیرفته اید و معتقدید که همۀ این نظام متقن و محکم از روی تصادف به وجود آمده است، لابدّ این را هم می پذیرید که در این جهان پهناور صدها مسئله برخلاف روال طبیعی انجام پذیرفته است و به عبارت دیگر تصادف در تصادف پدید آمده است، از جمله نوزادهای عجیب و غریب و استثنائی:
-نوزادهای دوقلو، که بسیار اتّفاق افتاده است! .
-زایمانهای دوقلوئی که سه بچّه آورده است! .
-زایمانهای دوقلوئی که پنج کودک در طی یک زایمان به دنیا آمده است، چنانکه در فرانسه روی داده است! .
-کودکی که به صورت برّۀ گوسفند در عراق به دنیا آمد! ! .
-کودکهای شش انگشتی! .
-کودکی با دو قلب، یکی در سمت راست و دیگری در سمت چپ بدن! .
-کودکی با دو سر، دو قلب، و با آلت تناسلی مذکّر و مؤنّث! ! .
-انسانی با دم حیوانی، که هم اکنون زنده است! .
و هزاران مخلوقات استثنائی، که در آفرینش برخلاف روال عمومی اتّفاق افتاده، و در رسانه های گروهی اعلام گردیده است.
شما که همۀ اینها را تصادف می دانید، پس چه مانعی دارد که طول عمر حضرت مهدی (عج) نیز یکی از همین تصادفها باشد؟ ! .
گاهی کودکی چندروزه می میرد و گاهی چند ماه زنده می ماند و هنگامی چند سال و گاهی چندده سال زندگی می کند، و گاهی به قرن دوّم و هنگامی به قرن سوّم زندگی گام می گذارد، کسی که صد سال زندگی می کند، ده برابر کسی که در دهسالگی مرده، زندگی کرده است، چه مانعی دارد که
ص:254
یکی هم هزار سال زندگی کند و ده برابر صدساله ها زندگی کرده باشد؟ ! .
کوتاه سخن اینکه عمر چندین هزار ساله در تاریخ ثابت، در کتب آسمانی مندرج، از نظر علمی معقول و از نظر عقل ممکن است، پس چگونه می توان در چنین موضوعی تردید نمود؟ ! مگر اینکه کسی عمدا بخواهد لجاجت کند، که ما را با او گفتگو نیست:
«آنها قلبهائی دارند که با آن درک نمی کنند، چشمهائی دارند که با آن نمی بینند، و گوشهائی دارند که با آن نمی شنوند» .
ما در این بخش به طور فشرده امکان عقلی و اثبات علمی و دینی آنرا به خوانندگان گرامی تقدیم نمودیم، ولی در عقیده تحمیل معنی ندارد، آنکس که بخواهد به لجاجت بگراید، به کسی جز خود آسیب نرساند. بگذار تا بیفتد و ببیند سزای خویش! .
از نظر خداشناس، طبیعی، دهری و یا هر مسلک دیگر:
-وجود مهدی (عج) محال نیست.
-ولادت مهدی (عج) محال نیست.
-طول عمر مهدی (عج) محال نیست.
از نظر خداشناس، از هر آئینی که باشد، عمر هزارساله و دوهزارساله نه تنها ممکن، بلکه در گذشتۀ دور و نزدیک واقع شده و هم اکنون نیز حضرت عیسی و خضر از صالحان، شیطان و دجّال از طالحان زنده اند.
و از نظر طبیعیّون، هزاران نفر در تاریخ از عمر چند هزار ساله به طور تصادفی اتّفاق افتاده، در عصر ما نیز هیچ مانع علمی و عقلی از تکرار این تصادف در بین نیست. چه جهان براساس نظم دقیق باشد-چنانکه موحّدها می گویند -و یا براساس طبیعت کر و کور باشد-چنانکه طبیعیّون می گویند.
پیروان همۀ ادیان آسمانی، بهشت و جهنّم را جاویدان می دانند و معتقد هستند که اهل بهشت در بهشت جاوید، و اهل دوزخ در دوزخ ابدی می باشند، و هرگز پیر نمی شوند و نمی میرند. پس چه مانعی دارد که برخی از اولیای خدا، در دنیا نیز از چنین ویژگی برخوردار باشند؟ ! .
از نظر عقل و دانش نیز کوچکترین مانع علمی و عقلی در بین نیست و
ص:255
انشاء اللّه به زودی با ظهور قائم آل محمّد (ص) ، این معنی برای همۀ جهانیان محسوس و ملموس خواهد شد.
امّا از نظر کسانیکه می گویند: تا چیزی را در زیر چاقوی آزمایش تشریح نکنیم، نمی پذیریم! . آنها خود، واقعیّات فراوانی را پذیرفته اند که در طول هزاران سال نضج گرفته است، آنها چگونه به خود اجازه می دهند که چیزی را پیش از نضج گرفتنش بدون دلیل ردّ کنند؟ !
آنها پذیرفته اند که:
-زغال سنگ در طول هزاران سال به این صورت درمی آید! .
-نفت در طول ملیونها سال، قابل استفاده می شود! .
-الماس بعد از ملیونها سال دست و پنجه نرم کردن با رویدادهای جهان طبیعت به صورت سنگ گرانبها درمی آید! .
و آنها پذیرفته اند که هزاران منظومۀ شمسی در جهان پهناور کشف شده که ملیونها برابر از خورشید ما بزرگتر هستند و از ما به قدری فاصله دارند که تاکنون نور آنها به ما نرسیده است، درحالیکه نور آنها با سرعت سرسام آوری- 300 هزار کیلومتر در ثانیه-به ما نزدیک می شود! ! .
چگونه است که این همه عمر ملیونی در جهان طبیعت مورد پذیرش است، و فقط عمر هزارسالۀ حضرت مهدی (عج) مورد گفتگوست؟ ! .
آنچه دانشمندان علوم طبیعی و علم هیئت از شگفتیهای جهان آفرینش گفته اند، ما همه را می پذیریم ولی معتقدیم که همۀ اینها به دست قدرت حضرت احدیّت پدید آمده است و اینهمه منظومه های شمسی که گفته اند، گوشه ای ناچیز از ملیونها منظومۀ موجود در آسمان اوّل است که هنوز دانش بشری به کشف همۀ آنها توفیق نیافته است و ملیونها برابر آنها در آسمانهای دیگر ممکن است وجود داشته باشند! .
صاحب این قدرت عظیم و پهناور چگونه ممکن است از نگهداری یک انسان ناتوان باشد؟ !
خدائی کین جهان پاینده دارد
تواند حجّتی را زنده دارد
شما که می گوئید: نفت و الماس و امثال آنها بعد از ملیونها سال نضج
ص:256
می گیرند، اگر ما هم می گفتیم: مهدی ما بعد از ملیونها سال آمادۀ ظهور خواهد بود، برای شما مجال انکار نبود، درحالیکه هنوز به هزار و دویست سال نرسیده است.
ای انسان عنود، چگونه است رقمهای ملیونی را آنجا ساده می نگرید، و رقم هزاری را اینجا تحمّل نمی کنید؟ !
امّا تو ای مسلمان! چگونه است که طول عمر حضرت مسیح را می پذیری و در مورد حضرت مهدی دچار تردید می شوی؟ ! . آیا به برخی از آیات کتاب ایمان می آورید و به برخی دیگر کفر می ورزید؟ ! . درحالیکه همۀ آیات قرآن از جانب خداوند حکیم و علیم است.
هیچ تردیدی نداریم در اینکه طول عمر و غیبتش عقلا و نقلا ممکن است، و آنانکه در این رابطه تردید دارند، به زودی با دیدن برق شمشیرش شکّ و تردیدشان برطرف می شود.
خداوندی که موسی را در تابوتی بر روی آب نیل در آن شرائط سختی که بر پسربچّه های بنی اسرائیل پیش آمده بود، نگهداشت، و آن خدائی که حضرت خضر را از عهد حضرت موسی تاکنون نگهداشته، و آن خدائی که حضرت عیسی را نزدیک دو هزار سال است نگهداشته است، می تواند حضرت بقیّة اللّه را نیز تا فرارسیدن روز موعود از گزند زمین و زمان نگه بدارد، تا فرمان ظهور فرارسد و پرچم حقّ بر فراز کرۀ خاکی به اهتزاز درآید. به امید آن روز.
در پایان این بخش تعدادی از درازعمران تاریخ را که بیش از هزار سال عمر کرده اند، نام می بریم. علاقمندان به منابع یادشده در پاورقی مراجعه کنند:
1-عوج بن عناق،3600 سال و مادرش بیش از 3000 سال عمر کرده بود.
2-ذو القرنین، که 3000 سال عمر کرد.
3-ضحّاک (بیوراسب) ،1200 سال.
4-حضرت نوح، که عمر او را بین 1750 تا 2750 سال نوشته اند.
5-فریدون پسر آبتین، که هزار سال عمر کرد و 500 سال سلطنت نمود.
ص:257
6-ضحّاک دوّم،1000 سال.
7-یکی از پادشاهان ایرانی که عید نوروز را ایجاد کرد،2500 سال.
8-لقمان حکیم،3500 سال.
9-ریّان بن دومغ، پدر عزیز مصر که معاصر حضرت یوسف بود،1700 سال.
10-دومغ، پدر ریّان یادشده،3500 سال. و. . .
اینها و صدها نفر دیگر که هزاران سال عمر کرده اند، صرفا برای اینست که انسان برای 70-80 سال آفریده نشده است، بلکه از آزمایشهای انجام شده بر بافتهای بدن انسان به این نتیجه رسیده اند که انسان حدّاقلّ برای ده هزار سال آفریده شده است.
چگونه است که با اینهمه تأکید علم پزشکی و زیست شناسی بر امکان طول عمر و وقوع عمرهای سه هزار ساله و سه هزار و پانصد ساله در افراد عادی، در مورد حضرت ولیّ عصر (عج) که هنوز به 1200 سال نرسیده، تردید می کنند؟ ! .
اگر جاهل تردید کند، خیلی مهمّ نیست، ولی اگر شخص تحصیل کرده و کتاب خوانده و آشنا با الفبای علوم روز تردید کند بسیار جای تأسّف و تعجّب است.
در روایات اهلبیت از تردید جاهلان و انکار منکران در عصر غیبت بسیار گفتگو شده است و در برخی روایات از تردید و انکار در ایّام ظهور نیز سخن رفته است:
امام حسن مجتبی (ع) می فرماید:
241- «لو قام المهدیّ لأنکره النّاس، لأنّه یرجع إلیهم شابّا و هم یحسبونه شیخا کبیرا!» .
«هنگامی مهدی قیام کند، مردمان به انکار برمی خیزند، زیرا او به صورت جوان بازمی گردد، درحالیکه آنها او را پیر فرتوت خیال می کنند» .
و امام صادق (ع) می فرماید:
ص:258
242- «أما إنّه لو قد قام لقال النّاس: انّی یکون هذا و قد بلیت عظامه منذ دهر طویل؟ !» .
«هنگامی که او قیام می کند، مردم می گویند: چگونه ممکن است که این او باشد، او باید قرنها پیش استخوانهایش پوسیده باشد» .
آری او ظهور می کند و شادابی و طراوت جوانی اش همه را به شگفت وامی دارد، منتظر باشید که من نیز همراه شما از منتظران هستم.
و هرگز از عمر طولانی او دچار شگفت نشوید که در گذشته عمرها دراز بود و در آینده نیز دراز خواهد شد، فقط از عمرهای کوتاه خود دچار شگفت شوید.
ص:259
ص:260
-بشارة الاسلام صفحۀ 146، منتخب الاثر صفحۀ 259، غیبت شیخ طوسی صفحۀ 105، بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 220، ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 116، المهدی صفحۀ 168 و 171، و الزام النّاصب صفحۀ 85.
-منتخب الاثر صفحۀ 261، غیبت شیخ طوسی صفحۀ 108، اعلام الوری صفحۀ 406 و بشارة الاسلام صفحۀ 148(نساء:165) .
-غیبت شیخ طوسی صفحۀ 259.
-بحار الانوار جلد 52 صفحۀ 287، غیبت شیخ طوسی صفحۀ 259 و منتخب الاثر صفحۀ 258.
-غیبت شیخ طوسی صفحۀ 259.
-مؤمنون:12-14.
-تین:4.
-قیامت:37.
-مرسلات:20.
-نحل:4.
-انعام:103.
-عنکبوت:14.
-نساء:159.
-ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 136 و نور الابصار 168.
-الصّافّات:143.
-مرسلات:23.
-اعراف:179.
-بقره:85.
-نمل:6.
-غیبت شیخ طوسی صفحۀ 79 و 85، بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 243،288 و 290، تاریخ سنی ملوک الارض صفحۀ 17 و 27، حقایق الایمان صفحۀ 173 و 175، الزام النّاصب صفحۀ 86 و 92، المهدی صفحۀ 127، البرهان صفحۀ 11،28، اعلام الوری صفحۀ 442، کشف الغمّه جلد 3 صفحۀ 333
ص:261
و جالبتر از همه: الامام المهدی صفحۀ 167-214 که تعداد 222 نفر از درازعمران را با منابع و مدارک آورده است.
-در این زمینه رجوع شود به کتاب «طول عمر امام زمان» به قلم مترجم این کتاب.
-ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 167، منتخب الاثر صفحۀ 285، المهدی صفحۀ 206 به نقل از صحیح بخاری.
-بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 148 و 225، و ج 52 صفحۀ 291، الزام النّاصب صفحۀ 80 و 89، غیبت شیخ طوسی صفحۀ 26، منتخب الاثر صفحۀ 276 و بشارة الاسلام صفحۀ 99.
-اعراف:71.
ص:262
ص:263
ص:264
غیبت حضرت ولیّ عصر (عج) به دو بخش مشخّص تقسیم می شود که در بخش اول توسّط سفیران چهارگانه اش مردم می توانستند با آنحضرت تماسّ بگیرند ولی در بخش دوّم سفیر و نائب خاصّی برای آن حضرت نیست. بخش اوّل غیبت صغری و بخش دوّم غیبت کبری نامیده می شود.
غیبت صغری که از لحظۀ ولادت حضرت بقیّة اللّه (عج) آغاز می شود و تا روز وفات چهارمین سفیر حضرت ولیّ عصر (عج) ادامه می یابد دقیقا 74 سال می باشد.
ولی دوران سفارت از رحلت حضرت امام حسن عسکری (ع) آغاز شده تا وفات حسین بن روح، امتداد می یابد.
روی این بیان طول غیبت صغری 74 سال تمام، و مدّت سفارت سفیران چهارگانه 69 سال و شش ماه و پانزده روز است.
ص:265
خداوند حکیم از روی حکمت بالغه اش چنین مقدّر فرمود که پیش از غیبت کبری مدّتی به عنوان غیبت صغری وجود مقدّس امام (ع) از دیده ها پنهان باشد ولی ارتباط غیرمستقیم برقرار باشد، توقیعات شریف به دست چهار نائب خاصّ آنحضرت به دست مردم برسد تا هیچگونه شکّ و تردیدی برای احدی باقی نباشد. تا شیعیان خود را برای غیبت کبری آماده کنند، با غیبت امام انس بگیرند. با وظائف خود در دوران غیبت آشنا شوند و از روی دلائل قطعی به وجود غیبت امام خود ایمان راسخ پیدا کنند.
این نکته ناگفته نماند که بعد از امام هشتم، دیگر امامان معصوم، برای همگان ظاهر نمی شدند، بلکه فقط برای خواصّ شیعه، آنهم در موارد خاصّ ظاهر می شدند، حتّی پاسخ سؤالات و رفع نیازمندیهای آنها را غالبا از پشت پرده انجام می دادند، تا شیعیان را برای غیبت حضرت ولیّ عصر (عج) آموزش دهند و آماده کنند.
در پرتو همین تجربه و تمرین بود که غیبت امام برای شیعیان گران نبود در صورتیکه برای دیگران سخت و دشوار بود، زیرا آنها از چنین دوران تمرین بی بهره بودند.
243- «ثمّ یغیب عنهم إمامهم ما شاء اللّه! . و یکون له غیبتان، إحداهما أطول من الأخری. ألحذر الحذر إذا فقد الخامس من ولد السّابع من ولدی! ! !» .
«سپس امامشان غائب می شود و تا مدّتی که خدا بخواهد از دیدگانشان پنهان می شود. و برای او دو غیبت خواهد بود که یکی از آنها طولانی تر از دیگری است. هنگامی که پنجمی از نسل هفتمین فرزندم از دیده ها ناپدید شد، هشیار باشید، آگاه باشید» .
هنگامی که جابر بن عبد اللّه انصاری پرسید: یا رسول اللّه! آیا برای قائم
ص:266
از نسل تو، غیبتی هست؟ فرمود:
244- «إی و ربّی: [و لیمحّص اللّه الّذین آمنوا و یمحق الکافرین]» .
«آری، سوگند به پروردگارم: [تا خداوند مؤمنان را بیازماید و کافران را نابود سازد]» .
یکبار نیز خطاب به یکی از یارانش فرمود:
245- «کیف أنت إذا استیأست أمّتی من المهدیّ، فیاتها مثل قرن الشّمس، لیستبشر به أهل السّماء و الأرض!» .
«چگونه می شود حال شما هنگامی که امّت من از مهدی مأیوس شوند؟ ! آنگاه مهدی چون قرص خورشید ظهور کند و اهل زمین و آسمان به یکدیگر بشارت دهند» .
246- «و الّذی بعثنی بالحقّ بشیرا، إنّ الثّابتین علی القول به زمان غیبته لأعزّ من الکبریت الأحمر» .
«سوگند به خداوندی که مرا به حقّ برانگیخت، آنانکه در عهد غیبت بر ایمان و اعتقاد به او ثابت می مانند از کبریت احمر کمتر خواهند بود» .
247- «یرتاب فی غیبته کلّ مبطل» .
«همۀ باطلان در غیبت او دچار تردید خواهند شد» .
رسول گرامی اسلام (ص) طبق نقل امام باقر (ع) برای تمرین مردم در عهد غیبت چنین فرموده است:
248- «ما ورد علیکم من حدیث آل محمّد (ص) فلانت له قلوبکم و عرفتموه فأقبلوه، و ما اشمأزّت منه قلوبکم و أنکرتموه، فردّوه إلی اللّه و إلی الرّسول و إلی العالم من آل محمّد. و إنّما الهالک أن یحدّث أحدکم بشیء منه لا یحتمله فیقول: و اللّه ما کان هذا، و اللّه ما کان هذا. و الإنکار هو الکفر» .
«آنچه از احادیث آل محمّد برایتان نقل شود، هرکدام که بر دل شما بنشیند و دلتان بر آن گواه باشد آنرا بپذیرید، و هرکدام که دل شما از
ص:267
آن نفرت کند و بر شما روشن نباشد، آنرا به خدا و پیامبر و عالم آل محمّد (ص) بازگردانید. امّا کسی که احادیث ما را بشنود و نتواند تحمّل بکند، اگر بگوید: بخدا چنین نیست، به خدا چنین نیست، او هلاک می شود که انکار احادیث ما کفر است» .
رسول اکرم (ص) در این حدیث به ما می آموزد که اگر حدیثی را درک نکردیم فورا به ردّ و تکذیب آن برنخیزیم، بلکه به طوریکه در مورد آیات متشابه قرآن به ما امر شده، در مورد متشابه از احادیث آل محمّد (ص) نیز واقع را بپذیریم و به آن ایمان بیاوریم و شرح و تفسیر آن را به خدا، رسول و راسخون در علم (امامان اهلبیت) موکول کنیم.
249- «أللّهمّ لا بدّ لأرضک من حجّة علی خلقک یهدیهم إلی دینک و یعلّمهم علمک، و لا یضیع أولیاؤک بعد إذ هدیتهم: ظاهر و لیس بالمطاع، أو متکتّم مترقب إن غاب شخصه عن النّاس فی حال هدنة، لم یغب عنهم ثبوت علمه، فإذا قلوب المؤمنین مثبّتة» .
«بارخدایا! همواره باید حجّتی در روی زمین باشد، که بندگانت را به سوی دین تو رهنمون شود و تعالیم ترا به آنها بیاموزد. تا بندگانت پس از هدایت تو گمراه نشوند. حجّت تو، یا ظاهر و آشکار خواهد بود که اطاعت نخواهد شد، و یا از دیده ها غائب بوده که انتظارش را خواهند کشید اگرچه جسم او از ترس مخفی باشد ولی اثبات وجودش مخفی نخواهد بود، زیرا در دل مؤمنان ثابت و استوار خواهد بود» .
250- «أنا سیّد الشّیب، و فیّ سنّة من أیّوب، و سیجمع اللّه لی أهلی کما جمع لیعقوب شمله. و ذلک إذا استدار الفلک، و قلتم: مات أو هلک» .
«من سرور پیرانم، و در من سنّتی از حضرت ایّوب است، که خداوند اهل بیت مرا گرد خواهد آورد، چنانکه اهل بیت حضرت یعقوب را گرد آورد. و آن هنگامی است که فلک تسخیر شود، و شما بگوئید: مرده و
ص:268
یا کشته شده» .
ما معتقدیم که منظور از تسخیر فلک همان تسخیر فضاست و آن انجام یافته، زیرا بدست نیرومند دانش بشری سفینه های فضائی ساخته شده، که به وسیلۀ آنها بر جاذبۀ زمین پیروز شده، از اشّعه های خطرناک و دیگر موانع سفر فضائی جلوگیری شده، انسان از کرۀ خاکی گامی به بیرون نهاده در اطراف زمین به سیاحت پرداخته است.
فلک در لغت به معنای مدار است و چون سفینه های فضائی و قمرهای مصنوعی در مدارهائی در اطراف زمین به گردش درآمده، شاید همین مقدار تسخیر فلک به شمار آید، چنانکه نیمۀ دوّم قرن بیستم به تسخیر فضا شهرت یافته است.
با تسخیر فضا، انسان مغرور، مغرورتر شده، بیشتر به معتقدات مذهبی پشت پا می زند.
پس از تسخیر فضا و گام نهادن بشر در کرۀ ماه این تعبیر بسیار شنیده می شود که اگر حضرت ولیّ عصر (عج) هست، کجاست؟ ! که همۀ کرۀ زمین وجب به وجب شناسائی شده است! ! .
و شاید به همین دلیل است که در متن حدیث، پس از جملۀ تسخیر فلک به انکار منکران پرداخته است.
251- «و لیبعثنّ اللّه رجلا من ولدی یطالب بدمائنا. و لیغیبنّ عنهم تمییزا لأهل الضّلالة» .
«البتّه خداوند مردی را از نسل من برمی انگیزد که خون ما را مطالبه کند و انتقام ما را بگیرد. او از دیده ها پنهان خواهد شد تا گمراهان شناخته شوند» .
252- «التّاسع من ولد أخی الحسین، ابن سیّدة الإماء، یطیل اللّه عمره فی غیبته، ثمّ یظهره بقدرته فی صورة شابّ ذی أربعین سنة، ذلک لیعلم أنّ اللّه علی کلّ شیء قدیر» .
ص:269
«نهمین فرزند برادرم حسین (ع) پسر بانوی کنیزان است که خداوند عمر او را در دوران غیبتش طولانی گرداند، آنگاه با قدرت خود او را به صورت جوان چهل ساله ای ظاهر نماید، تا دانسته شود که خداوند به هر چیزی قادر است» .
آری هرکس قدرت بیکران حقّ تعالی را باور کند، در این موضوع هیچ شکّ و تردیدی نخواهد داشت، همۀ تردیدها، از ضعف ایمان به قدرت خدا سرچشمه می گیرد! . امّا آنها که به قدرت ناپیدا کرانۀ او ایمان راسخ دارند هرچه از منابع وحی برسد بااطمینان قلب می پذیرند و دلشان آرامش می پذیرد و تردیدی به خودشان راه نمی دهند.
253- «قائم هذه الأمّة هو التّاسع من ولدی، و هو صاحب الغیبة. و هو الّذی یقسم میراثه و هو حیّ» .
«قائم این امّت، نهمین فرزند منست. او صاحب غیبت است، و او کسی است که در حال حیاتش میراث او را تقسیم می کنند» .
254- «له غیبة یرتدّ فیها أقوام، و یثبت علی الدّین آخرون» .
«برای او غیبتی هست که گروههائی در آن ایّام غیبت از دین برمی گردند-مرتدّ می شوند-و گروه دیگری ثابت قدم می مانند» .
ای سرور شهیدان! دقیقا طبق فرمودۀ شما، اقوام بسیاری از دین خدا برگشتند و جز قومی اندک بر اعتقاد صحیح استوار نماندند، تو بهتر می دانی که چه اقوامی از شاهراه هدایت منحرف شدند و از اینهمه شاهد صدق که در گفتارهای شماست چشم پوشیدند، در صورتی که هر صاحب خردی اگر عقل خود را به کار بندد، در حقّانیت سخنان شما تردیدی نخواهد داشت.
255- «فی التّاسع من ولدی سنّة من یوسف، و سنّة من موسی بن عمران، و هو قائمنا أهل البیت. یصلح اللّه أمره فی لیلة واحدة» .
ص:270
«در نهمین فرزند من سنّتی از حضرت یوسف و سنّتی از حضرت موسی بن عمران است، او قائم ما اهل بیت است. خداوند در یک شب کار او را فراهم می آورد» .
در بخشهای گذشته مقصود از این حدیث را توضیح دادیم، از خدا می خواهیم که به ما شکیبائی دهد تا در آن روز، دوشادوش آنحضرت، روی در روی دشمنان خدا بایستیم و با چشم خود ببینیم که چگونه باطل را ریشه کن می سازد و پرچم حقّ را به اهتزاز درمی آورد.
256- «إنّ للقائم منّا غیبتین، إحداهما أطول من الأخری. أمّا الأولی فستّة أیّام، و ستّة أشهر، و ستّ سنوات. و أمّا الأخری فیطول أمدها حتّی یخرج من هذا الأمر أکثر من یقول به، فلا یثبت علیه إلاّ من قوی یقینه، و صحّت معرفته، و لم یجد فی نفسه حرجا ممّا قضینا، و سلّم لنا أهل البیت» .
«برای قائم ما دو غیبت است که یکی از آنها طولانی تر از دیگری است که غیبت اوّلی او شش روز و شش ماه و شش سال طول می کشد، امّا دوّمی به قدری طول می کشد که بیشتر کسانی که به غیبت او ایمان داشتند از اعتقاد خود برمی گردند، فقط کسانی بر اعتقاد خود استوار می مانند که یقین محکم و شناخت صحیح داشته، تسلیم ما اهل بیت باشند و سخنان ما بر آنها گران نباشد» .
کسی که از منبع وحی بیگانه باشد هرگز نمی تواند این چنین قاطعانه از آیندۀ دور و از حوادث شخصی سخن بگوید، و کسی که ایمان استوار نداشته باشد هرگز در برابر چنین بزرگوارانی تسلیم نخواهد شد و داوری آنها بر او گران خواهد بود.
امّا در مورد مدّت غیبت اوّلی، آورده اند که: در شش روز اوّل، فقط خواصّ اهل بیت از آن آگاه شدند، و در شش ماه اوّل فقط خواصّ شیعه از ولادت حجّت خدا مطلع شدند، و در مدّت شش سال (تا وفات پدرش) گروه فراوانی از
ص:271
شیعیان از ولادت آنحضرت مطّلع شده، به افتخار دیدارش نائل شدند، حتّی برخی از دشمنان نیز او را دیدند، تا حجّت بر آنها تمام شود.
257- «فی القائم منّا سنّة من ستّة أنبیاء: سنّة من نوح، و سنّة من إبراهیم، و سنّة من موسی، و سنّة من عیسی، و سنّة من أیّوب، و سنّة من محمّد. فأمّا من نوح فطول العمر. و أمّا من إبراهیم فخفاء الولادة و اعتزال النّاس، و أمّا من موسی فخفاء الولادة و دوام خوفه و تعب شیعته من بعده ممّا لقوا من الأذی و الهوان إلی أن أذن اللّه بظهوره و أیّده علی عدوّه.
و أمّا من عیسی فاختلاف النّاس فیه حتّی قالت طائفة: ما ولد، و قالت طائفة: ولد و قتل و صلب، و قالت أخری: ما زال حیّا یرزق. و أمّا من أیّوب فالفرج بعد البلوی. و أمّا من محمّد فالخروج بالسّیف و الرّعب، و قتل أعداء اللّه و أعداء رسوله، و الجبّارین و الطّواغیت، و أنّه لا تردّ له رایة» .
«در قائم ما شش نشانه از شش پیامبر است: نشانه ای از حضرت نوح، نشانه ای از حضرت ابراهیم، نشانه ای از حضرت موسی، نشانه ای از حضرت عیسی، نشانه ای از حضرت ایّوب و نشانه ای از حضرت محمّد (ص) .
-اما نشانه اش از حضرت نوح طول عمر اوست.
-اما نشانه اش از حضرت ابراهیم، تولّد پنهان و گوشه گیری او از مردمان است.
-اما نشانه اش از حضرت موسی، مخفی بودن ولادت و استمرار ترس و وحشت او و شیعیانش و تحمّل سختیها و رنجها از دشمنان است تا روزی که فرمان ظهور صادر شود و بر دشمنان چیره گردد.
-اما نشانه اش از حضرت عیسی، اختلاف مردم است در حقّ او، که گروهی می گویند: متولّد شده، گروهی می گویند: متولّد شده و کشته شده و به دار آویخته شده است. و گروهی می گویند: زنده است و در نزد پروردگارش روزی داده می شود.
-اما نشانه اش از حضرت ایّوب، فرج بعد از شدّت و گشایش بعد از گرفتاری است.
-و اما نشانه اش از رسول اکرم (ص) ، خروج او شمشیر به دست و
ص:272
رعب او در دل دشمنان، و کشتن دشمنان خدا و رسول (ص) و ستمگران و طاغوتها است. و اینکه هرگز پرچم او-شکست نمی خورد-و برنمی گردد» .
258- «فیه سنّة من یونس بن متّی، رجوعه من غیبته و هو شابّ بعد کبر السّنّ. و فیه سنّة من یوسف. و هی غیبته عن خاصّته و عامّته، و اختفاؤه عن أبیه و إخوته مع قرب المسافة» .
«در او نشانه ای از یونس بن متّی است، و آن بازگشت او بعد از غیبت در سنّ جوانی است درحالیکه سنّ او بالا رفته است. و در او نشانه ای از حضرت یوسف است و آن مختفی شدن او از دور و نزدیک، حتّی از پدر و برادران با آن نزدیکی مسافت است» .
259- «غیبته کغیبة یوسف، و رجعته کرجعة عیسی الّذی أنکر الکثیرون کونه حیّا. و اختلاف الأمّة فی ولادته کاختلاف النّاس فی موت عیسی» .
«غیبت او چون غیبت یوسف، و رجعت او چون رجعت عیسی است، که بسیاری از مردمان زنده بودن او را انکار کرده اند. و اختلاف امّت در ولادت او چون اختلاف دیگران در وفات عیسی است.»
260- «إسألونا، فإن صدقناکم فأقرّوا، و ما أنتم بفاعلین! . أمّا علمنا فظاهر. و أمّا إبّان أجلنا الّذی یظهر فیه الدّین حتّی لا یکون بین النّاس اختلاف، فإنّ له أجلا من ممرّ اللّیالی و الأیّام. إذا أتی ظهر و کان الأمر واحدا» .
«از ما بپرسید، آنچه ما به شما گفتیم-که صد البتّه راست خواهیم گفت-به آن اعتراف و اقرار کنید، که میدانم چنین نخواهید کرد! .
دانش ما بسیار روشن و آشکار است و امّا فرارسیدن دولت ما که در آن دین آشکار خواهد شد و اختلافی در میان مردم نخواهد بود، برای آن
ص:273
مدّتی تعیین شده است که باید شبها و روزها بگذرد تا صبح دولتمان بدمد و حقّ آشکار و امر یکی شود» .
در این حدیث شریف از حکومت واحد جهانی سخن رفته، که مرزهای جغرافیائی درهم ریخته، پرچمهای رنگارنگ برچیده شده، در سراسر جهان فقط یک دین-اسلام-حکومت خواهد کرد، و بر فراز گیتی فقط یک پرچم- پرچم توحید-در اهتزاز خواهد بود، و در چهارگوشۀ جهان فقط یک قانون اساسی-قرآن-به رسمیّت شناخته خواهد شد.
261- «الإمام کالشّمس الطّالعة المجلّلة بنورها العالم، و هی فی الأفق بحیث لا تنالها الأیدی و الأبصار» .
«امام، چون خورشید فروزان است، که با نور خود جهان را شکوه و جلال می بخشد، و خود در افق است که دستها به او نرسد و دیده ها او را نتواند دید» .
آری ای امام به حق ناطق، جعفر صادق (ع) ! فرزند تو خورشید درخشانی است که جهان را شکوه و جلال بخشیده، و خود از تیررس مردمان به دور است.
حتی شهباز اندیشه نیز به اوج فضائل شما نمی رسد و طائر تیزپرواز فکر بشری بر فراز قلّۀ عظمتهای شما پر نمی زند.
هنگامی که دیدگان ما به آن مهر تابان خیره شود، جز نور و درخشندگی آن نتواند دید، درست همان مقدار که در نیمروز از قرص خورشید تواند دید. به این امید زنده ایم که دوران هجران به سرآید و روزگار وصال فرارسد و دیدگان به سوی آن خورشید امامت و احیاءکنندۀ تعالیم رسالت دوخته شود.
خدای بشکند دستی را که به تو جز نیکی اراده کند، خدای کور کند دیده ای را که جز به چشم ارادت به سوی تو بنگرد. آمین.
از امام صادق (ع) پرسیدند: آیا به هنگام ولادت دیده می شود؟ فرمود:
262- «بلی و اللّه لیری من ساعة ولادته إلی ساعة وفاة أبیه، ثمّ
ص:274
یغیب فی آخر یوم الجمعة لثمان خلون من ربیع الأوّل سنة ستّین و مئتین» .
«آری، به خدا قسم، از روز تولّد تا روز وفات پدرش دیده می شود، آنگاه از آخرین ساعات روز جمعه هشتم ربیع الاول سال 260 غائب می شود» .
آری کجا دیده شده که یک انسان از یک پدیده ای که بیش از صد سال بعد روی خواهد داد، این چنین قاطعانه خبر دهد، آنگاه سال، ماه، روز و حتّی ساعت آنرا صریحا اعلام نماید؟ ! جز کسی که از سرچشمۀ وحی الهام بگیرد، و آن به خاندان عصمت و طهارت انحصار دارد.
کسی که از منبع وحی سرچشمه نگرفته باشد، چگونه می تواند این چنین رویدادهای مربوط به یک قرن بعد را دقیقا و صریحا اعلام نماید. آنهم به قدری دقیق که گوئی خود روز شهادت امام حسن عسکری (ع) در سامرا بوده و رویدادها را با چشم خود دیده است! . در صورتیکه به هنگام صدور این روایات پدر و پدربزرگ آنحضرت به دنیا نیامده بود! . که بدون تردید از منبع وحی سرچشمه گرفته است.
263- «إنّ اللّه أجلّ و أعظم من أن یترک الأرض بغیر إمام عادل» .
«خدا بزرگتر و بزرگوارتر از آنست که روی زمین را بدون امام عادل بگذارد» .
264- «إنّ اللّه لم یدع الأرض بغیر عالم، و لو لا ذلک لم یعرف الحقّ من الباطل» .
«به راستی خدا روی زمین را هرگز بدون عالم نگذاشته است، وگرنه حقّ از باطل شناخته نمی شد» .
265- «لو کان النّاس رجلین. لکان أحدهما الإمام» .
«اگر در روی زمین فقط دو نفر باقی باشد، یکی از آنها امام است» .
266- «لو بقی اثنان لکان أحدهما الحجّة علی صاحبه!» .
«اگر فقط دو تن بماند، یکی از آنها بر دیگری حجّت است» .
ص:275
267- «إعرف إمامک، فإنّک إن عرفته لم یضرّک تقدّم هذا الأمر أو تأخّر» .
«امامت را بشناس، که اگر امام خود را بشناسی دیر و یا زود شدن آن ترا ضرر نمی رساند» .
268- «إنّما هی محنة من اللّه عزّ و جلّ امتحن بها خلقه!» .
«که آن امتحانی است که خدای تبارک و تعالی بندگان خود را به آن آزموده است» .
269- «إنّ له غیبة یخاف فیها علی نفسه. فهو المنتظر و هو الّذی شکّ فی ولادته، فمن النّاس من یقول: ما ولد، و منهم من یقول: ولد، و منهم من یقول: ولد قبل وفاة أبیه بسنین. غیر أنّ اللّه تبارک و تعالی أحبّ أن یمتحن قلوب الشّیعة، فعند ذلک یرتاب المبطلون» .
«برای او غیبتی است که در آن بر جان خود ترسناک است، و او منتظر است (که انتظارش را می کشند) و او امامی است که در ولادتش شکّ و تردید می کنند، برخی گویند: به دنیا نیامده، برخی گویند: دیده به جهان گشوده، برخی گویند: چند سال پیش از وفات پدرش، چشم به جهان گشوده، جز اینکه خدا می خواهد بندگان خود را بیازماید. که گروه باطل در آن زمان به شکّ و تردید می گرایند» .
270- «إنّ لصاحب هذا الأمر غیبة، فلیتّق اللّه عبد، ولیتمسّک بدینه! . إذا بلغکم عن صاحبکم غیبة فلا تنکروها. إذا أذن اللّه فی الخروج خرج» .
«برای صاحب این امر غیبتی هست، پس هر بنده ای از خدای خود تقوی پیشه کند، و به دین خدا چنگ بزند. هنگامی به شما گفته شود که امامتان غائب شده، تکذیب نکنید. هنگامی که خدا اجازۀ ظهور دهد ظاهر خواهد شد» .
271- «إنّ اللّه عزّ و جلّ أبی إلاّ أن یجری فیه سنن الأنبیاء فی غیباتهم، و إنّه لا بدّ من استیفاء مدد غیباتهم. إنّ سنن الأنبیاء علیهم السّلام بما وقع من الغیبات الجاریة، فی القائم منّا أهل البیت، حذ و النّعل بالنّعل و القذّة بالقذّة» .
ص:276
«خدا اراده نموده است که سنّت انبیاء را در غیبتهایشان در مورد او نیز جاری سازد. و ناگزیر باید مدّت غیبتهای پیامبران به پایان رسد، که همۀ سنن پیامبران موبه مو در قائم ما اهلبیت نیز جاری خواهد بود» .
272- «إنّه لیس أحد منّا یشار إلیه بالأصابع، و یمضغ بالألسن، إلاّ مات غیظا أو حتف أنفه. و لذلک کانت الغیبة» .
«کسی از ما نیست که با انگشت به سوی او اشاره شود و زبانزد مردم گردد، جز اینکه کشته شده یا غصّه مرگ می شود. و به همین دلیل غیبت مقدّر شده است» .
امام صادق (ع) در تفسیر آیۀ شریفۀ: إِنْ أَدْرِی أَ قَرِیبٌ مٰا تُوعَدُونَ أَمْ یَجْعَلُ لَهُ رَبِّی أَمَداً، عٰالِمُ الْغَیْبِ فَلاٰ یُظْهِرُ عَلیٰ غَیْبِهِ أَحَداً، إِلاّٰ مَنِ ارْتَضیٰ مِنْ رَسُولٍ فرمود:
273- «یخبر رسوله الّذی یرتضیه بما کان من قبله من الأخبار، و ما یکون بعده من أخبار القائم (ع) و غیره» .
«پیامبری را که بپسندد به او از اخبار پیشینیان و از رویدادهای آیندگان، از اخبار قائم ما و غیر آن خبر می دهد» .
و در تفسیر آیۀ شریفۀ «فَلاٰ أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ، اَلْجَوٰارِ الْکُنَّسِ» فرمود:
274- «إنّه إمام یخنس فی زمانه، عند انقطاع من علمه عند النّاس، سنة ستّین و مئتین، ثمّ یظهر کالشّهاب الثّاقب یتوقّد فی اللّیلة الظّلماء. فمن أدرک ذلک قرّت عینه» .
«این آیه در حقّ امامی است که در زمان خود از دیده ها ناپدید می شود و در سال 260 اطّلاعات مردم از او قطع می گردد، آنگاه چون ستاره ای درخشان ظاهر می شود و شب تاریک را با نور خود روشن می سازد. هرکس زمان او را درک کند، چشمش روشن می شود» .
نزدیک به این مضمون از امام باقر (ع) نیز روایت شده است، جز اینکه در روایت امام باقر (ع) چنین آمده است:
275- «ثمّ یبدو کالشّهاب الثّاقب یتوقّد فی اللّیلة الظّلماء، معه ذخائر الأنبیاء» .
«سپس چون ستارۀ درخشان ظاهر می شود که شب تاریک را
ص:277
روشن می سازد، و ذخیره های پیامبران با اوست» .
تعبیر «شهاب ثاقب» در سخنان رسول اکرم (ص) و امامان اهل بیت (ع) در خصوص حضرت ولیّ عصر (عج) بسیار به کار رفته است، و شاید عنایت بیشتر به این تعبیر اشاره باشد به اینکه ظهور آنحضرت در عصر فضا خواهد بود که هر سفینه و هواپیمائی چون «شهاب ثاقب» به سوی زمین فرود می آید. این تعبیر در مورد جنگهای آنحضرت نیز به کار رفته است.
در بخشهای بعدی در مورد این واژه سخن خواهیم گفت، تا اهمیّت تعبیرات معصومین (ع) روشن شود، که هر واژه ای در کلمات درربار آنها، گذشته از معانی لغوی خود، احتمالاتی را در برابر دارد که گذشت زمان آنرا روشن می سازد.
برای صدق گفتار آنها دلیل دیگری لازم نیست که به طور قطع از سال و ماه و روز وفات امام حسن عسکری (ع) خبر داده اند و پس از گذشتن یکصد سال، درست در همان تاریخ دیده از جهان بربسته است.
بسیار مبارک است دانش گرانبهائی که خدای تبارک و تعالی به اولیای خود آموخته، تا با نشر آن در میان شیعه، آنها را از خطر گمراهی برهانند.
آنگاه با قاطعیّت اعلام فرموده اند که وقت ظهور آنحضرت برای احدی معلوم نیست و هرکس برای آن وقتی تعیین کند، سخن گزاف گفته است:
276- «من وقّت لمهدیّنا فقد شارک اللّه فی علمه، و ادّعی أنّه ظهر علی سرّه» .
«هرکس برای مهدی ما وقتی تعیین کند، خود را در دانش خدا شریک دانسته، و خود را بر اسرار او آگاه پنداشته است» ! .
277- «لا بدّ لصاحب هذا الأمر من غیبته، حتّی یرجع عن هذا الأمر من کان یقول به. إنّما هی محنة من اللّه عزّ و جلّ امتحن بها خلقه.
و لو علم آباؤکم و أجدادکم اصحّ من هذا لأتّبعوه» .
«برای صاحب این امر، به ناچار غیبتی هست که-بیشتر-
ص:278
معتقدان به او، از اعتقاد خود بازگردند. که آن امتحان بزرگی است که خداوند مخلوقات خود را با آن آزموده است. اگر پدران شما صحیحتر از این، راهی می یافتند، از آن پیروی می کردند» .
آری، سوگند به خدا، نیاکان ما، از روزی که خداوند نعمت رسالت و ولایت را بر مردم روی زمین ارزانی داشته است، هرگز سخنانی استوارتر از سخنان پیامبر (ص) و مردمانی راستگوتر از اهلبیت آنحضرت (ص) نیافته اند. که حقائق صادره از منبع وحی را بدون کوچکترین تغییر و تحریف به دست ما رسانیده اند، حتّی برخی از راویان حدیث، معنای کامل روایتی را که نقل کرده متوجّه نشده است، زیرا بسیاری از آنها را گذشت زمان معنی کرده اند.
آنگاه در تفسیر آیۀ شریفۀ: «وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظٰاهِرَةً وَ بٰاطِنَةً» یعنی:
نعمتهای ظاهری و باطنی خود را بر شما سرازیر نمود، چنین فرمود:
278- «ألنعمة الظّاهرة: الإمام الظّاهر. و الباطنة: الإمام الغائب. یغیب عن أبصار النّاس شخصه، و لا یغیب عن قلوب المؤمنین ذکره. و هو الثّانی عشر منّا، یسهّل اللّه له کلّ عسیر و یذلّل کلّ صعب، و یظهر له کنوز الأرض، و یقرّب علیه کلّ بعید» .
«نعمت ظاهری، امام آشکار است، و نعمت باطنی، امامی است که از دیده ها پنهان باشد، که جسم او از دیده ها غائب خواهد شد ولی یاد او در دلها زنده خواهد بود. و او امام دوازدهم از ماست، که خداوند هر شکلی را برای او آسان سازد و هر سختی را برای او هموار نماید، و کنزهای زمین را برای او آشکار نموده، دور و دراز را برای او نزدیک و کوتاه نماید» .
279- «إذا غاب صاحبکم عن دار الظّالمین، فتوقّعوا الفرج» .
«هنگامی که صاحب شما از دیار ستمگران غیبت گزیند، منتظر فرج باشید» .
ص:279
امام حسن عسکری (ع) خطاب به نمایندۀ خود در قم «احمد بن اسحاق» فرمود:
280- «إنّ ابنی هو القائم من بعدی، و هو الّذی تجری فیه سنن الأنبیاء بالتّعمیر و الغیبة، حتّی تقسو القلوب لطول أمدها. فقال صاحبه: یا ابن رسول اللّه و إنّ غیبته لتطول؟ . قال: إی و ربّی، حتّی یرجع عن هذا الأمر أکثر القائلین به، فلا یبقی إلاّ من أخذ اللّه عهده بولایتنا، و کتب فی قلبه الإیمان و أیّده بروح منه» .
«پسر من بعد از من قائم به حقّ است. در حقّ او سنّتهای پیامبران از عمر طولانی و غیبت، جاری می شود. غیبت او به قدری طول می کشد که دلها را قساوت می گیرد» .
احمد بن اسحاق گفت: آیا غیبت او آنقدر طولانی می شود؟ فرمود:
«آری، به خدا سوگند، آنقدر طولانی می شود که بیشتر معتقدان به امامت او، از اعتقاد خود برمی گردند. بر ایمان خود باقی نمی ماند به جز کسی که خداوند از او برای ولایت ما پیمان گرفته است، و در دل او ایمان را نوشته است و او را با روح-القدس-تأیید کرده است» .
آری دلها را قساوت گرفته و بسیاری از جوانان شیعه از اعتقاد خود بازگشته، و زرق و برق غرب دل آنها را به خود مشغول ساخته است و دانش ناقص آنها، آنان را تباه ساخته است. آنچه موجب امیدواری است اینست که اخیرا جوانها به سوی معنویّات کشیده می شوند و از غرب نومید می شوند و به تدریج حقّ و باطل را از یکدیگر جدا می سازند. و پس از یک عمر تسلیم در برابر زورمداران، شعار عدالت و آزادی سرمی دهند و زمینه را برای پذیرش مصلح جهانی آماده می سازند. و گسترش روزافزون جنایتها و خیانتها زمینۀ پذیرش را در سطح جهانی مهیّا می سازد.
یکی از اصحاب نزدیک امام حسن عسکری (ع) به محضر امام شتافت، امام علیه السّلام حجّت خدا را به او ارائه داد و سپس فرمود:
281- «أکتم ما رأیت و ما سمعت منّا الیوم إلاّ عن أهله» .
«آنچه امروز از ما دیدی و یا شنیدی پوشیده دار، به جز از اهل این مسائل» .
ص:280
یکی دیگر از اصحاب به خدمت امام عسکری (ع) رسیده، در مورد حضرت حجّت (عج) پرسید. امام فرمود:
282- «إستودعناه الّذی استودعت أمّ موسی ولدها» .
«او را به خداوندی سپردیم که مادر موسی فرزندش را به او سپرد» .
این تعبیرها برای اینست که غیبت را در نزد شیعه توجیه کنند و شیعیان را برای غیبت حضرت ولیّ عصر (عج) آماده سازند. وگرنه سخن امام برای اصحابش چون گفتار رسول اکرم (ص) حجّت بود.
حضرت ولیّ عصر (عج) در یکی از توقیعات شریف که توسّط یکی از سفرا از ناحیۀ مقدّسه صادر شده، چنین می نویسد:
283- «إنّ أبی صلوات اللّه علیه عهد إلیّ أن لا أوطّن من أرض اللّه إلاّ أخفاها و أقصاها، إسرارا لأمری، و تحصینا لمحلّی من کید أهل الضّلال و المردة. فأنبذنی إلی عثیالة التّلال و الرمال، و جنّبنی صرائم الأرض، ینتظر لی الغایة التی عندها یحلّ الأمر و ینجلی الهلع» .
«پدرم-که درود خدا بر او باد-با من عهد بسته که در روی زمین خدا، دورترین و مخفی ترین نقطۀ آنرا برای اقامت خود برگزینم، تا امر من پوشیده بماند، و محلّ زندگی ام از حیلۀ دشمنان و گمراهان در امان باشد. این پیمان مرا به کوههای بلند و بالا-و پر از وحوش و طیور-سوق داده است و مرا از دشتها و بیابانها دور ساخته است، تا روز موعود فرارسد و فرمان حقّ صادر شود و ترس زایل گردد» .
مردم غیبت حضرت ولیّ عصر (عج) را چون طول عمر آنحضرت از خوارق عادت می شمارند، ولی جهان پر از کارهای خارق العاده است که برخی از آنها را با چشم خود می بینیم و در جامعۀ خودبازگو می کنیم و دچار شگفت می شویم
ص:281
ولی تکذیب نمی کنیم زیرا با حواسّ ظاهری خود آنها را احساس می کنیم، و یا چون دانشمندان و پژوهشگران و فیلسوفان نوشته اند؛ پذیرا می شویم، مانند ملیونها و ملیونها سال نوری و غیر آن! .
چگونه است که گفتار دانشمندان زمینی را می پذیریم و در گفتار دانشمندان آسمانی دچار شکّ و تردید می شویم؟ !
چرا حقّ را لمس می کنیم ولی با تردید کسانی که به جهت فرار از مسئولیت، شانه خالی می کنند، دچار تردید می شویم؟ !
به هرحال ما و دشمنان ما، حتّی آنها که برای کشتن او خانۀ امام حسن عسکری (ع) را یغما کردند، تردیدی نداریم در اینکه از نظر تاریخی حضرت ولیّ عصر (عج) متولّد شده است. ما و دشمنان ما در این مطلب نیز هم عقیده هستیم که او از نظر تاریخ وفات نکرده است. یعنی از نظر تاریخ او زنده است و مانند بسیاری از بندگان صالح و غیرصالح، از عمر طولانی برخوردار است و از دیدگان ما پوشیده است چنانکه یاد او از دل دشمنان پوشیده است.
مادر حضرت ابراهیم (ع) او را مخفیانه به دنیا آورد و در غار دوردستی او را مخفی کرد تا آن حوادث پیش آمد.
مادر حضرت موسی (ع) نیز او را مخفیانه به دنیا آورد و طبق الهام خدا او را در تابوتی از پوست خرما نهاد و بر امواج آب نیل سپرد تا فرعون آنرا بگیرد و در آغوش مادرش بپروراند. آنگاه خداوند پستانها را به جز پستان مادرش بر او حرام ساخت و فرعون سرپرستی و حفاظت او را به مادر خود سپرد. تا آن حوادث شگفت به وقوع پیوست.
آیا داستان ولادت حضرت ولیّ عصر (عج) شگفت تر از داستان ولادت ابراهیم و موسی است؟ ! نه هرگز. پس چگونه است که در ولادت آنها تردید نمی کنند ولی در ولادت حجّت خدا تردید می کنند؟ ! .
هنگامی که داستان حضرت ادریس (ع) را مطالعه می کنیم، با شگفتیهای فراوانی روبرو می شویم، که سالیان درازی از قوم خود غائب می شود، به گرسنگی و انواع گرفتاریها دچار می شوند و آنگاه ظهور کرده، با گروهی اندک از آنانکه بر عهد او استوار مانده اند بر همۀ گرفتاریها چیره می شود.
ص:282
همچنین است داستان حضرت صالح (ع) که در کهولت سنّ از قوم خود غائب شد و سالها بعد به سوی آنها بازگشت، که به سبب طول حیاتش او را نشناختند و شیطان آنها را به انکار دعوت او سوق داد.
با اینهمه داستان های شگفت که از غیبت انبیاء در احادیث معتبر رسیده است هرگونه تعجّب و شگفت از غیبت حضرت ولیّ عصر (عج) رفع می شود، چگونه می توان در موضوعی که هزاران حدیث از رسول اکرم (ص) و امامان اهلبیت پیش از وقوع آن رسیده و همه اش یکی پس از دیگری انجام یافته است، شکّ و تردید نمود؟ ! . اگر برای اثبات مهدویّت دلیل دیگری جز این احادیث اعجاب انگیز و اعجازآمیز نبود، کافی بود.
غیبت حضرت ولیّ عصر (عج) خود یکی از دلائل قطعی بر صدق این احادیث است، و صدق این احادیث دلیل قطعی بر صحّت امامت اوست، و دلیل روشنی است بر اینکه مهدی منتظر (عج) هم اوست و جز او نیست، زیرا چنین ویژگیها در غیر او دیده نشده است. امّا تردیدهائی که در حقّ او به وجود آمده، در اثر طول غیبت اوست که آن نیز از دلائل اثبات اوست که در دهها حدیث تصریح شده بر اینکه غیبت او به قدری طول خواهد کشید که بیشتر معتقدان به تردید بیفتند.
کسی که درصدد انکار امکان غیبت و طول عمر آنحضرت برآمده، به تکذیب اخبار پیامبر اکرم (ص) و اهلبیت او برخاسته است که در طیّ هزاران حدیث مسئلۀ مهدویّت را آنچنان مورد اهتمام قرار داده اند که دیگر برای احدی قابل تردید نمی باشد.
کسی که غیبت و طول عمر او را غیرممکن می شمارد، آیا معتقد است که (العیاذ باللّه) خداوند چنین قدرتی ندارد؟ ! ما چنین شخصی را مخاطب قرار نمی دهیم، و اگر معتقد است که خداوند چنین قدرتی دارد، پس حقّ اعتراض ندارد که پس از امکان عقلی آن، وجود هزاران حدیث، وقوع و ثبوت آنرا اثبات می کند.
در چنین مسئله ای اعتراف و یا انکار کسی ارزش ندارد، زیرا آن یک مسئلۀ قطعی و یک تقدیر حتمی است که اعتراف باورداران بر اهمیّت آن نمی افزاید و انکار منکران از ارزش آن نمی کاهد.
ص:283
داستان حضرت ولیّ عصر (عج) همانند یک حادثۀ آسمانی است که واقع شده و برای من و تو جای اثبات و نفی نمانده است.
شخص خردمند در برابر چنین واقعه ای به درگاه باریتعالی متوجّه شده، عرضه می دارد: بار خدایا! مرا توفیق ده که از جملۀ باورداران باشم و در چنین حقیقتی دچار شکّ و تردید نشوم و توفیق درک آن ایّام مبارک و تلاش در تأسیس آن حکومت حقّ را داشته باشم.
خدایا! هر مؤمنی چنین توفیقی را از تو می خواهد، به ما نیز این توفیق را عطا فرما.
داستان «عزیر» که در قرآن کریم آمده است و حکایت از این می کند که خداوند او را صد سال میراند و بعد از صد سال زنده ساخت، هنگامی دیده باز گشود، مرکبش را مرده یافت و در برابر دیدگانش زنده شد تا ماجرای رستاخیز را به چشم خود ببیند، ولی خوراک و نوشابه اش را بعد از گذشت صد سال صحیح و سالم یافت که هیچگونه تغییری در آنها به وجود نیامده بود.
آیا بقای خوراک در طول یکصد سال شگفت آورتر است یا بقای یک موجود زنده؟ ! و هنگامی که غائب مرده (عزیر) بعد از یک قرن بازمی گردد، چرا غائب زنده بازنگردد؟ !
همچنین داستان بندۀ صالح خدا، جناب ذی القرنین، که قوم خود را به سوی خدا دعوت کرد، به جبین راست او زدند و از میان آنها برفت و از دیده هایشان غائب شد و همگی خیال کردند که وفات نموده است، آنگاه بازگشت و آنها را به سوی خدا دعوت نمود و به جبین چپ او زدند.
هنگامی که رسول اکرم (ص) داستان «ذو القرنین» را برای قوم خود شرح داد، فرمود:
284- «إنّ فیکم من هو علی سننه» .
«در میان شما-امّت اسلامی-نیز کسی هست که بر سنن اوست» .
خدای تبارک و تعالی سنّت او را در قائم از نسل من نیز جاری می سازد
ص:284
و او را به شرق و غرب زمین می رساند. نقطه ای از روی زمین نمی ماند، از خشکی و دریا، دشت و صحرا، که ذو القرنین گام نهاده باشد جز اینکه او نیز گام می نهد» .
اکنون که غیبت طولانی او موجب انکار او می شود، پس چرا او ظهور نمی کند؟ ! او که سرانجام شمشیر خواهد کشید، چرا حالا این کار را نمی کند؟ ! .
هزار سال پیش از این «سید مرتضی علم الهدی» این پرسش را پاسخ گفته است که ما خلاصۀ آنرا در زیر می آوریم:
«امام معصوم هرگز نباید از صحنۀ حوادث به دور باشد، مگر هنگامی که غیبت او از صحنۀ حوادث فرمان قطعی خدا باشد، که در اینصورت امتثال خواهد نمود. که شاید خود او نیز فلسفۀ اصلی آنرا نداند ولی چون فرمان خداست پذیرا خواهد بود. این موارد چون آیات متشابه قرآن است که منظور واقعی آنرا نمی دانیم ولی به آنچه در واقع مقصود خداست، ایمان آورده ایم. و ما حقّ نداریم که برای احکام و اوامر خدا از خودمان فلسفه ببافیم. و اگر تاکنون علمای شیعه در مورد غیبت حضرت ولیّ عصر (عج) هم حکمتهائی گفته اند، مطالبی است که از معصومین نقل شده است وگرنه ما چنین تکلیفی نداریم، اگرچه ما از عقاید خود آگاهانه دفاع می کنیم ولی حقّ فلسفه بافی نداریم، چه به سود ما باشد یا به ضرر ما» .
و ما اضافه می کنیم که غیبت حضرت ولیّ عصر (عج) از تودۀ مردم به این معنی نیست که از خواصّ شیعه نیز پوشیده باشد. بلکه مطابق روایاتی که پیشتر نقل کردیم همواره سی تن از اوتاد و اولیاء در محضر آن مهر تابان و قبلۀ خوبان افتخار خدمتگزاری دارند و هنگامی که اجل یکی از آنها سرآید فرد
ص:285
دیگری به جای او برگزیده می شود. تا حجّت خدا احساس غربت نکند که او قلب عالم امکان و راز بقای چرخ گردون است.
و اضافه می کنیم که غیبت حضرت ولیّ عصر (عج) از دیدگان دشمنان از جهت ترس از آنهاست، و غیبت آنحضرت از چشم دوستان از جهت ترس بر آنهاست. تا بدینوسیله جان آنها را حفظ کند تا روز موعود فرارسد.
تاریخ به ما می گوید که زندگی امام حسن عسکری (ع) و حضرت امام هادی (ع) شب و روز زیرنظر و مراقبت شدید دستگاه خلافت بود و احیانا افرادی از خواصّ شیعه که به محضر آنها شرفیاب می شدند، آنها از پشت پرده با شیعیان خود صحبت می کردند، گاهی روز اوّل اصلا ملاقات نمی کردند، به هرحال طوری رفتار می نمودند که شیعیان را به غیبت حضرت ولیّ عصر (عج) آماده کنند، هرچه دوران غیبت نزدیکتر می شد استتار امام عسکری (ع) بیشتر می شد در اواخر جز برای کارهای مهمّ و حیاتی ظاهر نمی شد، تا بیشتر با غیبت امامشان انس بگیرند. آنگاه دوران غیبت فرارسید.
ص:286
امّا اینکه حضرت بقیّة اللّه (عج) کجا، کی و چگونه غائب شد؟ ! ، مطلبی است که جهان تشیّع در معرض تهمتهای فراوان از طرف دشمنان اهلبیت قرار گرفته است. آخرین دیدار عمومی حضرت بقیّة اللّه (عج) با شیعیان روز هشتم ربیع الاوّل 260 هجری بود که در مراسم تشییع جنازۀ پدرش برای آنان ظاهر شده بر جنازۀ پدر بزرگوارش نماز خوانده ناپدید شد، دیگر ملاقات رسمی و عمومی نداشت. این دیدار در «سامرّا» و در خانۀ پدرش امام حسن عسکری انجام یافت.
خانۀ امام حسن عسکری (ع) همانند دیگر خانه های اشراف عراق، شامل غرفه ای برای مردان و غرفه ای برای زنان و سرداب زیرزمین بود، که سرداب نیز شامل غرفه هائی برای مردان و زنان می شد، و در تابستان از شدّت گرما به این سرداب پناه می بردند.
این سرداب محلّ زندگی و عبادت امام هادی (ع) ، امام حسن عسکری (ع) و حضرت بقیّة اللّه (عج) بود و تمام دیدارها با حضرت ولیّ عصر (عج) در عهد پدر در همین منزل و در همین سرداب انجام یافته بود، از این رهگذر شیعیانی که بعد از رحلت امام حسن عسکری (ع) برای زیارت قبر عسکرین علیهما السّلام وارد سامرّا می شدند، بعد از زیارت قبر آن بزرگواران، در محلّ عبادت سه امام بزرگوار نیز تبرکا نماز می خواندند و آنجا را زیارت می کردند.
مقدّس شمردن آن سرداب از طرف شیعیان موجب شد که دشمنان اهلبیت، شیعیان را متّهم کنند بر اینکه آنها می گویند: امام زمان (ع) در سرداب مخفی شده است! ! ! .
ولی شیعیان از چنین اعتقادی پاک و منزّه هستند، آنها سرداب را به این دلیل مقدّس می شمارند که محلّ زندگی و پرستش و نیایش سه امام معصوم بوده است، محل زندگی حضرت حکیمه و جناب نرجس خاتون بوده است، و به خصوص محل رؤیت حضرت ولیّ عصر (عج) در عهد پدر بزرگوارش می باشد و بس. ما هرگز چنین اعتقادی نداریم! ، ما فقط از دشمنان شیعه می شنویم که به
ص:287
ما نسبت می دهند که ما معتقدیم حضرت ولیّ عصر (عج) در چاهی در سرداب مقدّس مخفی است و تا روز ظهور در همانجا خواهد بود! ! . برای اثبات چنین مطلبی، مدرکی از کتابهای شیعه، از احادیث شیعه، از اقوال علمای شیعه لازمست که چنین مدرکی وجود ندارد، و به صرف اتّهام از طرف دشمنان چنین مطلبی ثابت نمی شود.
ما مثل همۀ شیعیان در طول تاریخ معتقدیم که حضرت ولیّ عصر (عج) در تحت عنایات خاصّ پروردگار در اقطار و اکناف جهان در گردش است، همه ساله در مراسم حجّ شرکت می جوید و قبر اجداد طاهرینش را در مدینه، عراق و طوس زیارت می کند و با خدم و حشم-که تعداد آنها سی نفر است-به اقامتگاه خود در نقاط دوردست جهان و به دور از تیررس دشمنان بازمی گردد.
ما به صراحت اعلام می کنیم که مقدّس شمردن سرداب صرفا به همین دلیل است و این تقدیس اختصاص به این امکان ندارد بلکه هرکجا که مشخّصا معلوم باشد که محلّ عبادت یکی از امامان معصوم بوده است، از آنجا هم تبرک می جوئیم و هرکجا بدانیم که حتّی یکبار و یک لحظه حضرت ولیّ عصر (عج) دیده شده، آنجا را هم زیارت کرده، تبرّک می جوئیم-همچون مسجد سهله در کوفه و مسجد جمکران در قم و جز آنها-و هرگز راز دیگری در آن معتقد نیستیم.
ما اگر زادگاه حضرت بقیّة اللّه (عج) را زیارت می کنیم، در مکّه نیز علیرغم فشار شرطۀ سعودی زادگاه رسول اکرم (ص) را زیارت می کنیم و تبرّک می جوئیم که حبّ محمّد و آل محمّد (ص) با آب و گل ما آمیخته است و چون اکنون دست ما به دامن مقدّس امام، حجّت، مولی سرور و رهبرمان نمی رسد، هر کجا بدانیم گام نهاده، آنجا را زیارت می کنیم، و هرکجا بدانیم که از هوای آنجا استنشاق نموده، از آنجا نیز تبرّک می جوئیم.
کجا رسد به محلّی که به طور جزم مشخّص است که سه تن از امامان معصوم زندگی پرثمرشان آنجا سپری شده، در آنجا شبها را تا به سحر به عبادت حقّ پرداخته اند. حجّت خدا در آنجا به دنیا آمده، نفسهایش بر در و دیوار آنجا نقش بسته است و هرسال برای زیارت قبور شریفۀ پدر، جدّ، مادر و عمّه اش به آنجا تشریف فرما شده است.
ص:288
جای تعجّب است که زیارت قبور امامان معصوم موجب متّهم شدن شیعیان به خرافه گرائی می شود ولی ایستادن دیگران در مقابل تابلوهای یادبود، تمثال رهبران، مجسّمۀ جنایتکاران، سربازان گمنام و امثال آنها علامت روشنفکری و تمدّن شناخته می شود! ! .
ما روشنفکران را سرزنش نمی کنیم که چرا برای دیدن بناهای فرسوده به عنوان آثار باستانی رنج سفر به خود هموار می کنند تا مثلا از فلان شاهکار هنری و معماری دیدن کنند ولی آنان ما را نکوهش می کنند که چرا به دیدن سرزمینهای مقدّس می رویم و از ارواح پاکیزۀ اولیای خدا استمداد می جوئیم و از آنها درس خلوص، بندگی، جهاد، جانبازی و فداکاری می آموزیم! ! .
پیشتر یادآور شدیم که غیبت حضرت ولیّ عصر (عج) به دو بخش تقسیم می شود، بخش اوّل را که 74 سال طول کشید غیبت صغری و بخش دوّم را غیبت کبری می نامیم و گفتیم که در غیبت صغری توسّط چهار سفیر، ارتباط مردم با حضرت ولیّ عصر (عج) امکان پذیر بود.
سفارت نوّاب خاصّ امام زمان (عج) شباهت فراوانی به وکالت نمایندگان امام هادی (ع) و امام حسن عسکری (ع) داشت، که آنها نیز برای عادت دادن مردم به غیبت حضرت ولیّ عصر (عج) کمتر با مردم تماس می گرفتند، بلکه نمایندگانی برای خود برگزیده بودند که مردم توسّط آنها با امام (ع) تماسّ برقرار می کردند.
سفیران حضرت ولیّ عصر (عج) نیز با مخفی داشتن اسرار امامت و رازهای قائمیّت، نیاز شیعیان را از نظر احکام و عقاید و دریافت آنها به خطّ شریف حضرت ولیّ عصر (عج) تأمین می کردند و آنها را به پوشیده نگه داشتن راز عادت می دادند.
شیوۀ تربیت سفیران به قدری دقیق و عجیب بود که هرگز این اسرار فاش نشد و کسی به دست رژیم گرفتار نشد، حتّی در طول 74 سال هیچیک از سفیران توسّط جاسوسان رژیم شناخته نشدند! . و در عین حال همۀ شیعیان مورد اعتماد در تمام اقطار و اکناف جهان نائب امامشان را می شناختند و به آسانی با
ص:289
آنها تماسّ می گرفتند و پرسشهای خود را به آنها می دادند و پاسخهای لازم را به خط حضرت ولیّ عصر (عج) دریافت می کردند.
یکی از معاصرین نوّاب خاصّ آنحضرت در مدح یکی از سفیران چنین می گوید:
«اگر حضرت ولیّ عصر (عج) در زیر عبای او باشد و او را با قیچی قطعه قطعه کنند که عبایش را کنار بزند تا امام را پیدا کنند، هرگز کنار نمی زند» ! ! .
سفیران و خواصّ شیعه هرگز اسم مبارک امام (ع) را به زبان نمی آوردند تا دیگران را از اندیشیدن در حقّ او بازدارند.
ص:290
ابو عمرو، عثمان بن سعید عمروی اسدی، پیش از ولادت حضرت ولیّ عصر (عج) به مدت 5 سال از طرف امام هادی (ع) و امام حسن عسکری (ع) وکیل و نماینده بود و در میان شیعیان به عنوان «زیّات» یا «سمّان» (روغن فروش) ملقّب بود، زیرا برای پوشش نهادن به مقام والای وکالت و نیابت از امام (ع) به تجارت زیتون اشتغال داشت، تا به این وسیله در آن روزگار که خفقان و اختناق عجیبی بر جهان پهناور اسلامی و به خصوص شیعیان و دوستداران اهلبیت حاکم بود، خود را از شرّ دستگاه خلافت حفظ کند! .
او برای پوشش نهادن به موقعیّت حسّاس خود، در بازار روغن فروشان برای آرتش روغن و دیگر اجناس حمل می کرد! .
در مورد «عمروی» تعبیرات جالبی از امامان معصوم رسیده است، از جمله امام حسن عسکری (ع) به وکیل خود در قم «احمد بن اسحاق» فرمود:
285- «ألعمریّ ثقتی، فما أدّی إلیک عنّی فعنّی یؤدّی، و ما قال لک فعنّی یقول، فاسمع له و أطع فإنّه الثّقة المأمون» .
«عمری، مورد وثوق و اعتماد منست، آنچه از من نقل کند، بی تردید از من شنیده است، آنچه بگوید، از زبان من می گوید، از او بشنو، و از وی اطاعت کن، که او امین و مورد وثوق است» .
هنگامی که عمروی چنین لطف و بزرگواری امام (ع) را در حقّ خود شنید به سجدۀ شکر افتاد و خدا را سپاس گفت و اشک شوق از دیدگانش فروریخت.
روی این بیان بیش از آنکه امام عصر (عج) دیده به جهان بگشاید، عمروی در میان شیعیان به امانت و وثاقت معروف بود و همۀ شیعیان او را نمایندۀ امام و مورد اعتماد آنحضرت می دانستند، و در عظمت و بزرگواری او تردیدی نداشتند.
عمروی از اوان کودکی حجّت خدا به مقام سفارت و نیابت از طرف آنحضرت منصوب شد.
در ایّام درگذشت امام حسن عسکری (ع) از عمروی پرسیدند:
ص:291
-آیا امام حسن عسکری (ع) وفات کرده است؟ گفت:
-آری، او درگذشت ولی در میان شما جانشینی گذاشت که گردنش این چنین است. با دست به غدّۀ گردن خود اشاره کرد و فهمانید که آری امام از دنیا رفته ولی فرزند دلبندش در میان شماست که علیرغم کمی سنّ و سالش به دوران بلوغ رسیده و جوانی رشید می باشد.
عین این تعبیر از پسرش «محمّد بن عثمان» نیز نقل شده است.
عمروی از جمله کسانی است که در مراسم غسل و کفن و نماز و دفن امام حسن عسکری (ع) شرکت نمود.
از جمله توقیعات شریفی که به خطّ حضرت ولیّ عصر (عج) به دست عمروی و به افتخار او از ناحیۀ مقدّسه صادر شده، نامه ایست که فرازهائی از آنرا در زیر می آوریم:
286- «. . . عافانا اللّه و إیّاکم من الفتن، و وهب لنا و لکم روح الیقین، و أجارنا و إیّاکم من سوء المنقلب.
إنّه أنهی إلیّ ارتیاب جماعة فی الدّین، و ما دخلهم من الشّکّ فی ولاة أمرهم، فغمّنا ذلک لکم لا لنا، و ساءنا فیکم لا فینا. لأنّ اللّه معنا فلا فاقة بنا إلی غیره، و الحقّ معنا فلن یوحشنا من بعد عنّا، و نحن صنائع ربّنا، و الخلق بعد صنائعنا» .
«. . . خداوند ما و شما را از فتنه ها حفظ کند، به ما و شما روح یقین عنایت فرماید، ما و شما را از سوء خاتمه و بدی بازگشت محافظت نماید.
به ما رسیده است که جماعتی در دین خود دچار تردید شده اند و در مورد ولاة امر خود به شکّ و تردید افتاده اند، این خبر ما را به غصّه و اندوه واداشته است. این غم و اندوه ما به جهت شماست نه برای خود ما، و تأسف و تأثّر ما صرفا به خاطر شماست نه ما، زیرا خداوند با ماست، دیگر نیازی به غیر او نداریم. حق با ماست، هرکس از ما دوری گزیند ما را به وحشت نمی اندازد. ما پروردۀ پروردگار خود هستیم و دیگران پروردۀ ما هستند.
شما را چه شده که در وادی ضلالت حیران و در تیه غوایت سرگردان شده اید؟ مگر نشنیده اید که خدای تبارک و تعالی می فرماید:
ص:292
یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا، أَطِیعُوا اللّٰهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ
ای کسانی که ایمان آورده اند، از خدا اطاعت کنید، از پیامبر و «اولی الامر» که از شماست، اطاعت کنید.
مگر از اخبار و احادیثی که در رابطه با امامان گذشته و-یکتا- بازمانده از آنها به شما رسیده است، آگاهی ندارید؟ ! مگر نمی دانید که چه سرنوشتی برای امامان تعیین شده و قبلا به شما رسیده است؟ ! مگر نمی بینید که خداوند چه مشعلهائی برای هدایت شما برافروخته؟ و چه پناهگاههائی برای شما تأمین ساخته است؟ که از روزگار آدم ابو البشر تا به عهد امام پیشین-پدرم امام حسن عسکری-هرگاه علمی ناپدید شده، علمی ظاهر شده است. (علم: پرچم) و هرگاه ستاره ای غروب کرده، ستاره ای طلوع نموده است. پس هنگامی که پدرم درگذشت، خیال کردید که خدا دین خود را باطل خواهد ساخت؟ ! و رابطۀ خود را با بندگانش قطع خواهد کرد؟ ! نه هرگز. چنین چیزی نیست و تا روز رستاخیز چنین چیزی اتّفاق نخواهد افتاد، تا علیرغم اکراه شما، امر خدا ظاهر گردد.
پدرم بر شیوۀ پدران بزرگوارش گام برداشت و سرانجام سعادتمند از این جهان دیده برتافت، امّا دانش او پیش ماست، و وصیّت او بر ماست.
اخلاق او و جانشینی او-پر کردن خلأ ناشی از درگذشت او-با ماست.
هرگز کسی در این منصب با ما به نزاع برنمی خیزد جز اینکه ستمگر و تبهکار باشد! و جز ما کسی چنین ادّعائی نمی کند مگر اینکه کافر و ملحد باشد! . اگر مشیّت خدا نبود-که امر او هرگز مغلوب نمی شود و راز او هرگز برملا نمی گردد-حقّ ما را آشکار می ساخت و دلهای شما را روشنی می داد و هرگونه شکّ و تردید را از دل شما می زدود. و لکن آنچه او بخواهد همان خواهد شد و برای هر اجلی کتابی هست.
پس از خدا بترسید و تسلیم ما شوید، امر را به ما واگذار کنید و به ما بازگردانید، تا آنچنان که به ما دستور است به شما دستور صادر کنیم، آنچه از شما پوشیده شده، درصدد کشف آن برنیائید. از راه راست منحرف نشوید و به راه چپ (راه منحرفان) نگرائید، اعتدال خود را در محبّت ما براساس سنّت روشن پیامبر (ص) قرار دهید. که من شما را خیرخواهی نمودم، خدای بر من و شما گواه است.
اگر علاقۀ ما به ارشاد و اصلاح و محبّت به شما نبود، از شما روی
ص:293
برتافته به وظیفه خود که نبرد با ستمگر سرکش گمراه است می پرداختیم.
ستمگر طغیانگری که با خدای خود به ستیز برخاسته، ادّعاهای ناروا نموده حقّ امام واجب الاطاعۀ خود را انکار کرده، حقّ مرا به ستم غصب نموده اند، در صورتیکه در من شباهتی از پیامبر اکرم (ص) و پیروی نیکو از آن الگوی الهی است. که نادان به دنبال جهالت خود سقوط نموده، کافران به زودی خواهند فهمید که جهان جاویدان از آن کیست؟ ! خداوند ما و شما را به رحمت خود از خطرها، بلاها، بدیها و ناملایمات حفظ کند، که او ولیّ رحمت است و بر آنچه بخواهد تواناست. و او ولیّ و حافظ ما و شماست و سلام، رحمت و برکات خدا بر همۀ اوصیاء و مؤمنان باد» .
در این مکتوب مبارک که از ناحیۀ مقدّسه صادر شده است، چیز مبهمی نیست که نیازمند توضیح باشد، جز اینکه بسیاری از ما به چپ و راست منحرف شده، در درّه های فرهنگ بیگانه سقوط کرده اند. این فرهنگ جز برای نبرد با دین به سرزمین ما وارد نشده است. پیروان این فرهنگها به خوبی دریافته اند که این مسلکهای پوشالی آنها را به هدف ادّعاشده نخواهد رسانید. زیرا مبانی چپی، آنها را به سقوط در درّۀ چپ فرامی خواند و مبانی راستی، آنان را به سقوط در درّۀ راست سوق می دهد، از این رهگذر چپگرایان و راست گرایان خود را از رسیدن به هدف مطلوب ناتوان می بینند و استعمارگران چپ و راست را در ادّعای خود کاذب یافته اند که آنها را به هدف مطلوب نخواهند رسانید، بلکه پس از شستشوی مغزی آنها را نالان و سرگردان در وسط میدان رها خواهند ساخت که دیگر راه به جائی نبرند.
معیارهائی که با فرهنگ اسلام در ستیز باشد، معیار حقیقی نیست، بلکه:
«همچون شوره زار و سرابی است در دشت پهناور، که شخص تشنه آنرا آب می پندارد، چون نزدیکتر رود، چیزی نیابد» .
جوانان ما بعد از تجربیّات تلخ و ناگوار به نارسائی دو قطب شرق و غرب پی برده اند ولی دیگر دیر است، زیرا آنها پس از پشت پا زدن به نظام الهی به شرق و غرب روی آورده اند و امروز که فلسفه های شرق و غرب را نارسا می بینند، در وادی ضلالت، حیران و سرگردان می مانند.
حضرت ولیّ عصر (عج) در نامۀ دیگری که به سفیر اوّل خود برای او و
ص:294
شیعه در توضیح امر خدا و ثبات قدم به حق مرقوم فرموده اند چنین می فرمایند:
287- «کیف یتساقطون فی الفتنة و یتردّدون فی الحیرة، و یأخذون یمینا و شمالا! . فارقوا دینهم أم ارتابوا، أم عاندوا الحقّ، أم جهلوا ما جاءت به الرّوایات الصّادقة و الأخبار الصّحیحة، أو علموا فتناسوا؟ ؟ ؟ .
أو ما تعلمون أنّ الأرض لا تخلوا من حجّة إمّا ظاهرا أو مغمورا؟ .
أو لم یعلموا انتظام أئمّتهم بعد نبیّهم (ص) واحدا بعد واحد، الی أن أقضی الأمر بأمر اللّه عزّ و جلّ إلی الماضی صلوات اللّه علیه (یقصد أباه) فقام مقام آبائه یهدی إلی الحقّ و إلی صراط مستقیم، و مضی علی منهاج آبائه حذو النّعل بالنّعل، علی عهد عهده و وصیّة أوصی بها إلی وصیّ ستره اللّه عزّ و جلّ بأمره إلی غایة، و أخفی مکانه بمشیئته للقضاء السّابق و القدر النّافذ، و فینا موضعه، و لنا فضله. و لو قد أذن اللّه عزّ و جلّ فیما قد منعه، و أزال عنه ما قد جری به من حکمه، لأراهم الحقّ ظاهرا بأحسن حلیة و أبین دلالة و أوضح علامة، و لأبان عن نفسه و قام بحجّته. و لکنّ أقدار اللّه عزّ و جلّ لا تغالب، و إرادته لا تردّ و توفیقه لا یسبق. . .
فلیدعوا عنهم اتّباع الهوی، و لیقیموا علی أصلهم الّذی کانوا علیه، و لا یبحثوا عمّا ستر عنهم فیأثموا، و لا یکشفوا ستر اللّه عزّ و جلّ فیندموا» .
«چگونه است که به فتنه افتاده در وادی سرگردانی گام می سپارند؟ و به چپ و راست منحرف می شوند؟ از دین خود دوری گزیده اند یا در دین خود دچار تردید شده اند؟ با حقّ درآویخته اند یا از روایات راست و درست بی خبراند؟ یا آگاهند و خود را به فراموشکاری می زنند؟ !
مگر نمی دانند که زمین هرگز خالی از حجّت نخواهد بود؟ یا ظاهر و آشکار، و یا غائب و پنهان! .
مگر نمی دانند که امامهای آنها، بعد از رسول اکرم (ص) یکی پس از دیگری به طور منظّم آمده و رفته اند. تا نوبت به امام پیشین-یعنی پدر بزرگوارش امام حسن عسکری صلوات اللّه علیه-رسید، که به فرمان خدا به این مقام منصوب شد و به جای پدران بزرگوارش نشست و مردمان را به
ص:295
سوی حقّ و صراط مستقیم رهنمون گردید. او نیز قدم به قدم راه پدرانش را پیمود و سرانجام به جانشین خود عهد امامت را تسلیم نمود. خداوند جانشین او را از دیده ها پوشیده داشت و جایگاهش را پنهان ساخت، و این براساس مشیّت خدا بود که در قضای حتمی خدا گذشته و در تقدیر الهی قطعیّت یافته بود. و اینک موقعیّت او با ماست و دانش و فضیلت او در اختیار ماست. اگر خداوند اجازه دهد در مورد آنچه منع فرموده، و برطرف سازد آنچه (غیبت) را که مقرّر نموده، حقّ را در نیکوترین شکل و روشنترین قالب آن عرضه می نماید، و خود از پشت پرده ظاهر می شود، و حجّت خود را اقامه می کند، و لکن تقدیر الهی شکست ناپذیر، و ارادۀ او تردیدناپذیر است و از مشیّت او نتوان پیشی گرفت.
باید پیروی هوای نفس را به کنار گذاشته، براساس اعتقاد خود استوار بمانند و از آنچه که از دیده هایشان پوشیده شده، جستجو نکنند، تا به گناه نیفتند، و از آنچه خدای پوشیده نگهداشته، پرده برندارند تا پشیمان نشوند» .
حضرت بقیّة اللّه (عج) از هر مناسبتی برای تأیید و تقویت اعتقاد شیعیان استفاده می کرد. و شکّ و تردید را از دل آنها می زدود. و آنها را از انحراف و لغزش بازمی داشت. تا در صراط مستقیم استوار بمانند و همراه با گمراهان از راه راست منحرف نشوند.
هنگامی که سفیر اوّل حضرت ولیّ عصر (عج) دیده از جهان برتافت، شیعیان در غم و اندوه فراوانی فرورفتند. خاطر شریف حضرت ولیّ عصر (عج) نیز در سوگ او محزون گردید. و طیّ نامۀ شریفی که به افتخار فرزند بزرگوارش «محمّد بن عثمان» از ناحیۀ مقدّسه صادر شد، به فرزندش تسلیت فرمودند. در این نامه چنین آمده است:
288- «إنّا للّه و إنّا إلیه راجعون، تسلیما لأمره و رضاء بقضائه.
عاش أبوک سعیدا و مات حمیدا، فرحمه اللّه و ألحقه بأولیائه و موالیه علیهم السّلام. فلم یزل مجتهدا فی أمرهم، ساعیا فیما یقرّبه إلی اللّه عزّ و جلّ و إلیهم. نضّر اللّه وجهه و أقال عثرته» .
«ما برای خدائیم و بازگشتمان به سوی اوست، تسلیم فرمان خدا و راضی به قضای الهی هستیم. پدرت سعادتمندانه زیست و نیکو از این
ص:296
جهان دیده بربست. خدای رحمتش کند و او را به اولیاء و موالی خود ملحق سازد، که همواره در راه آنها کوشا بود و در چیزهائی که او را به خدا نزدیک سازد تلاشی فراوان داشت. خدای تبارک و تعالی رویش را سفید و درخشنده گرداند و لغزشهایش را ببخشد» .
در نامۀ دیگری که بعنوان تسلیت از ناحیۀ مقدّسه صادر شده است، و نشانگر حزن و اندوه زیاد حضرتش در فقدان سفیر گرامیش و نیز موقعیّت او نزد امامش می باشد ضمن بشارت بر جانشینی او به جای پدر چنین مرقوم می فرماید:
289-أجزل اللّه لک الثّواب، و أحسن لک العزاء. . .
رزئت و رزئنا، و أوحشک فراقه و أوحشنا، فسرّه اللّه فی منقلبه.
کان من کمال سعادته أن رزقه اللّه تعالی ولدا مثلک یخلفه من بعده، و یقوم مقامه بأمره، و یترحّم علیه» .
«خداوند به تو اجر جزیل و صبر جمیل مرحمت فرماید. . . ما و شما در این حادثه دچار غم و اندوه شدیم. از جدائی و فراق او تو و ما احساس وحشت کردیم، خدایش او را شاد و مسرور گرداند. از کمال سعادت او این بود که خدای تبارک و تعالی فرزندی چون تو به او عنایت فرموده است که در جای او بنشینی و منصب (سفارت و نیابت خاصّه) او را به عهده بگیری، و از خدا برایش رحمت و مغفرت بطلبی» .
از این توقیع شریف مقام والای سفیر اوّل و دوّم به روشنی معلوم می شود.
ص:297
سفیر دوّم حضرت ولیّ عصر (عج) در غیبت صغری، ابو جعفر محمّد بن عثمان، ملقّب به «عمری دوّم» است که دوران سفارت او با ایّام خلافت معتمد عبّاسی، معتضد عبّاسی، مکتفی عبّاسی و 10 سال از خلافت مقتدر عبّاسی مصادف شد، و در حدود 40 سال مقام والای نیابت خاصّه را به عهده داشت و در سال 305 هجری دیده از جهان بربست.
محمّد بن عثمان که بعد از درگذشت پدرش به مقام سفارت منصوب شد، قبلا از طرف امام حسن عسکری (ع) وکیل بود، سپس از طرف پدرش به عنوان جانشین او معرّفی شد و رسما از طرف حضرت ولیّ عصر (عج) به این مقام منصوب گردید.
در مورد وثاقت او توقیعات شریفه ای که یک نمونه اش را نقل کردیم کافیست و پیشتر نیز یادآور شدیم که امام حسن عسکری (ع) کتبا او را توثیق نموده است آنجا که به یکی از یاران خود مرقوم می فرماید:
290- «ألعمریّ و ابنه ثقتان. فما أدّیا فعنّی یؤدّیان، و ما قالا فعنّی یقولان. فاسمع لهما و اطعهما فإنّهما الثّقتان المأمونان» .
«عمری و پسرش-محمّد بن عثمان-هردو مورد اعتماد و وثوق من هستند، هرچه بگویند، از من گفته اند، و هرچه روایت کنند، از من روایت کرده اند. سخنشان را بشنو، و فرمانشان را اطاعت کن، که هردو امین و مورد وثوق هستند» .
مولایمان حضرت بقیّة اللّه (عج) در نامۀ دیگری می فرمایند:
291- «و أمّا محمّد بن عثمان العمریّ، رضی اللّه عنه و عن أبیه من قبل، فإنّه ثقتی، و کتابه کتابی» .
«اما محمّد بن عثمان عمری که خدای از او و از پدرش راضی و خوشنود شود، مورد وثوق منست، نوشتۀ او نوشتۀ منست» .
حضرت ولیّ عصر (عج) در یکی از توقیعات شریفه که از ناحیۀ مقدّسه
ص:298
خطاب به محمّد بن عثمان صادر شده است، چنین می نویسد:
292- «أمّا ما سألت عنه، أرشدک اللّه و ثبّتک و وقاک من أمر المنکرین لی من أهل بیتنا و بنی عمّنا، فاعلم أنّه لیس بین اللّه عزّ و جلّ و بین أحد قرابة. و من أنکرنی فلیس منّی، و سبیله سبیل ابن نوح! . و أمّا سبیل عمّی جعفر و ولده، فسبیل إخوة یوسف. . . و أمّا أموالکم فلا نقبلها إلاّ لتطهروا. فمن شاء منکم فلیصل، و من شاء فلیقطع، و ما آتانا اللّه خیر ممّا آتاکم. . أمّا ظهور الفرج فإنّه إلی اللّه، و کذب الوقّاتون» .
«امّا در مورد آنچه از ما پرسیده ای، خدای ترا در راه راست ثابت قدم نماید و از انکار و انحرافی که برای برخی از خویشاوندان و عموزادگانم پیش آمده، ترا نگهدارد. بدانکه میان خدای تبارک و تعالی و احدی از بندگانش خویشی و قرابت نیست. هرکس مرا انکار کند از من نیست و راه او راه پسر نوح است. اما عمویم جعفر و پسرانش، راه آنها راه برادران یوسف است. . . و اما اموال شما، ما آنها را فقط برای این می پذیریم که شما پاکیزه شوید، هرکس بخواهد آنرا برساند و هرکس بخواهد قطع کند، که آنچه خدای به ما عطا فرموده است بهتر و برتر از آنست که به شما داده است. . . امّا ظهور فرج مربوط به خداست، و هر کس وقت تعیین کند، دروغ گفته است» .
و در توقیع دیگری در حق «محمّد بن عثمان» چنین مرقوم فرمود:
293- «محلّ ثقتنا بما هو علیه. و إنّه عندنا بالمنزلة و المکان اللّذین یسرّانه. زاد اللّه فی إحسانه إلیه، إنّه ولیّ قدیر، و الحمد للّه لا شریک له، و صلّی اللّه علی رسوله محمّد و آله، و سلّم تسلیما کثیرا کثیرا» .
«او در همین حال مورد وثوق و اعتماد ماست، و او در پیش ما مقام و منزلتی دارد که او را دلشاد می سازد. خداوند لطف و کرمش را در حقّ او افزون کند که او مولای تواناست، و همۀ ستایشها مخصوص اوست که شریکی ندارد. و صلوات و سلام و درودهای فراوان بر رسول گرامی اش حضرت محمّد (ص) و اهلبیت او باد» .
محمّد بن عثمان پس از چهل سال افتخار خدمت، و افتخار تصدّی پست رفیع نیابت، سرانجام در سال 305 هجری به دار آخرت شتافت و جهان تشیّع را
ص:299
در سوگ خود به ماتم نشاند. خدای رحمتش کند و ما را از شفاعتش محروم نسازد.
ص:300
ابو القاسم، حسین بن روح نوبختی، سوّمین نائب خاصّ حضرت ولیّ عصر (عج) است که در حدود 21 سال متصدّی مقام مقدّس سفارت بود، که دوران سفارتش با دو خلیفۀ عبّاسی (مقتدر و راضی) مصادف شد و در سال 326 هجری درگذشت.
محمّد بن عثمان که در سالهای آخر عمرش بسیار پیر و ناتوان شده بود، در دو سال آخر (304-305 ه) زندگی خود، قبض اموال شیعیان را به «حسین بن روح» واگذار کرده بود، و در واپسین لحظات زندگی به شیعیان حاضر در مجلس فرمود:
«به من امر شده که به ابو القاسم، حسین بن روح وصیّت نمایم» .
یکبار حسین بن روح به پیشگاه حضرت ولیّ عصر (عج) نامه نوشت و اجازۀ تشرّف به حجّ خواست. از ناحیۀ مقدّسه چنین پاسخ صادر شد:
294- «لا تخرج هذه السّنة» .
«امسال نرو» .
حسین بن روح بسیار اندوهگین شد و در فرصت دیگری اجازه خواست، در پاسخ چنین فرمان رسید:
295- «إذا کان لا بدّ، فکن فی القافلة الأخیرة» .
«اگر ناگزیر از رفتن باشی، با آخرین قافله حرکت کن» .
او نیز با آخرین قافله به راه افتاد، بعدها حکمت آن معلوم شد، زیرا همۀ قافله های قبلی با قرامطه روبرو شدند فقط قافلۀ آخر جان به سلامت برد. آن سال که به «تناثر کواکب» معروف شد صدها نفر از حجّاج در میان عراق و حجاز به دست قرامطه کشته شدند و فقط قافلۀ آخر از قتل و غارت مصون ماند.
حسین بن روح نوبختی مدت 21 سال عهده دار منصب سفارت بود و با
ص:301
محاسبۀ دو سال اخیر محمّد بن عثمان، مجموع دوران نیابت او به 23 سال می رسد، که سرانجام در شعبان 326 هجری دیده از جهان بربست و شیعیان را در غم و اندوه فراوان فروبرد.
ص:302
ابو الحسن، علی بن محمّد سمری، چهارمین و آخرین سفیر حضرت ولیّ عصر (عج) بعد از رحلت حسین بن روح به مقام سفارت منصوب شد و مدّت سه سال عهده دار این منصب بود تا در نیمۀ شعبان 329 هجری دار فانی را وداع گفت و با رحلت او باب سفارت بسته شد، دیگر کسی ادّعای نیابت خاصّه نمی کند، مگر اینکه دروغگو باشد.
سمری که از اصحاب نزدیک امام حسن عسکری (ع) بود، دوران سفارتش با دو خلیفۀ عبّاسی (راضی و متقی) مصادف شد.
از توقیعات شریفی که به دست او از ناحیۀ مقدّسه صادر شده، توقیع معروفی است که در اواخر سفارت او صادر شد:
296- «أمّا الحوادث الواقعة فارجعوا بها إلی رواة حدیثنا، فإنّهم حجّتی علیکم، و أنا حجة علیهم. .
«اما در مورد حوادثی که روی می دهد، به راویان احادیث ما رجوع کنید، که آنها حجّت من بر شما هستند و من حجّت خدا بر آنها هستم» .
و بدین سان پایه های مرجعیّت را برای غیبت کبری استوار ساخت تا شیعیان در این مقطع حسّاس از نظر احکام اسلام بی سرپرست نباشند و با مراجعه به مراجع عالیقدر تقلید وظائف شرعی خود را دریافته عمل کنند.
علیّ بن محمّد سمری پس از سه سال عهده دار شدن مسئولیّت سنگین سفارت سرانجام در شعبان 329 هجری بیمار شد و با همین بیماری جهان را وداع گفت. در روزهای بیماری او از وی پرسیدند که به چه کسی ما را توصیه می کنی؟ که بعد از تو در مسائل شرعی و حقوقی به او مراجعه کنیم؟ در پاسخ فرمود:
«خدا مشیّتی دارد که آنرا انجام خواهد داد» .
آنگاه نامه ای را که از ناحیۀ مقدّسه رسیده بود، درآورد و مهر آنرا
ص:303
بشکافت و برای حاضران قرائت نمود. متن توقیع شریف به خطّ حضرت بقیّة اللّه، روحی و ارواح العالمین له الفداء، چنین بود:
297- « بسم اللّه الرّحمن الرّحیم یا علیّ بن محمّد السّمریّ، عظّم اللّه أجر إخوانک فیک، فإنّک میّت ما بینک و بین ستّة أیّام. فاجمع أمرک، و لا توص إلی أحد فیقوم مقامک بعد وفاتک، فقد وقعت الغیبة التّامة، فلا ظهور إلاّ بعد أن یأذن اللّه تعالی ذکره، و ذلک بعد طول الأمد و قسوة القلوب و امتلاء الأرض جورا. و سیأتی من شیعتی من یدّعی المشاهدة. ألا فمن ادّعی المشاهدة قبل خروج السّفیانی و الصّیحة فهو کذّاب مفتر، و لا حول و لا قوّة إلاّ باللّه العلیّ العظیم» .
«بنام خداوند بخشندۀ مهربان، خدا پاداش برادرانت را در سوگ تو افزون سازد، که تو شش روز دیگر از این جهان رحلت خواهی کرد.
کارهایت را فراهم ساز، و کسی را به جانشینی خود برنگزین و به کسی وصیّت مکن، که غیبت کامل فرارسیده است دیگر تا روزی که خدای تبارک و تعالی بخواهد ظهوری نخواهد بود، و آن مدّتی بس دراز خواهد بود که دلها را قساوت خواهد گرفت و زمین پر از ظلم و ستم خواهد شد. در این دوران برخی از شیعیانم ادّعای مشاهده خواهند نمود. آگاه باشید که هر کس ادّعای مشاهده کند پیش از خروج سفیانی و وقوع صیحه، دروغ گفته است که هیچ حول و قوّه ای جز برای خداوند بزرگ و بزرگوار نیست» .
آنگاه آخرین سفیر حضرت بقیّة اللّه (عج) طبق وعدۀ آنحضرت، در روز ششم از صدور توقیع شریف، دیده از جهان فروبست و با رحلت او غیبت صغری پایان یافت و غیبت کبری آغاز گردید.
تعیین روز وفات سمری طیّ نامۀ شریفه، و قرائت آن در حضور جمع کثیری از شیعیان، به طور حتم و جزم اثبات می کند که آن نامۀ مبارکه به دستخطّ شریف حضرت بقیّة اللّه (عج) بوده است، که خواسته در آستانۀ غیبت کبری معجزه ای دیگر از خود نشان داده، بر قوّت ایمان و اخلاص شیعیان بیفزاید. تا با گامهائی استوار به استقبال غیبت کبری بشتابند.
از آنروز (15 شعبان 329) غیبت کبری آغاز شد و تا به امروز ادامه دارد
ص:304
و بعد از گذشت 1075 سال (تا سال ترجمۀ این کتاب) هنوز شرائط فراهم نشده، زمینه مساعد نگردیده، یاران 313 گانه گرد نیامده، و بالاخره ارادۀ خدا تعلّق نیافته است، هنوز هم آن مهر تابان و قبلۀ خوبان در پشت پردۀ غیبت، و ما منتظران با دلی خونبار و دیدگانی اشکبار، چشم انتظار به مقدمش دوخته ایم.
در روزگار غیبت صغری که غالب شیعیان بر ایمان خود استوار، و در راه خشنودسازی امام خود کوشا بودند، خاطر مبارک امام (ع) از اعمال برخی از آنها رنجیده می شد، ولی اکنون که ما شیعیان غالبا از راه او منحرف شده، هریک برای خود خطّی برگزیده ایم و در خطّ دیگران گام سپرده ایم، نمی دانیم که خاطر مبارک آن قبلۀ مقصود و کعبۀ موعود چه قدر از کردار ما رنجیده است؟ ! ما که امام معصوم (عج) را فراموش کرده، پیشوایان غیرمعصومی برای خود برگزیده ایم با چه روئی خواهیم توانست به جمال دل آرای آن مهر تابان بنگریم؟ !
بیائیم پیش از آنکه عرق شرمساری از پیشانی خجلت زده مان فروریزد، به درگاه خالق توانا توبه کنیم و به پیشگاه مولای خود بازگردیم و معذرت بخواهیم و با آن کعبۀ مقصود پیمان ببندیم که خطّی را بر خطّ او مقدّم نکنیم و راهی را بر راه او برنگزینیم.
حضرت ولیّ عصر (عج) در توقیع شریفی که از ناحیۀ مقدّسه صادر فرموده، چنین می فرماید:
298- «و أمّا ندامة قوم قد شکوا فی دین اللّه علی ما وصلونا به، فقد أقلنا من استقال، و لا حاجة بنا إلی صلة الشّاکین! . و أمّا ما وصلتنا به، فلا قبول عندنا إلاّ لما طاب و طهر» .
«و اما پشیمانی آنانکه در دین خدا در مورد آنچه به ما فرستاده اند دچار تردید شده بودند، آنها که واقعا نادم باشند، ما بازگشت آنها را می پذیریم، و در مورد آنها که در شکّ فرورفته اند، ما نیازی به نوازش آنها نداریم و امّا آنچه به دست ما رسانیده اند، فقط آنچه را که پاک و پاکیزه باشد می پذیریم» .
و در توقیع دیگری می فرمایند:
299- «أمّا المتلبّسون بأموالنا، فمن استحلّ منها شیئا فأکله
ص:305
فإنّما یأکل النّیران! ! و أمّا الخمس فقد أبیح لشیعتنا و جعلوا منه فی حلّ إلی وقت ظهور أمرنا، لتطیب ولادتهم و لا تخبث» .
«امّا کسانی که اموال ما را در دست گرفته اند، هرکس چیزی از آنرا مباح بشمارد و بخورد، آتش در شکم خود خورده است، و امّا خمس، ما آنرا بر شیعیان خود مباح ساختیم که تا موقع ظهور ما در زحمت نباشند و نطفه هایشان پاکیزه باشد و آلوده نباشد» .
امام علیه السّلام حقّ شرعی خودش را به فقرا و مستمندان شیعه مباح ساخته، تا هم امر معیشت آنها تأمین شود و هم اغنیاء با رسانیدن سهم امام علیه السّلام به آنها راحت شوند و نطفه هایشان پاکیزه شود.
هرگز خیال نشود که در زمان غیبت ثروتمندان از پرداخت سهم امام (ع) معاف شده اند، که هرکس چیزی از حقوق واجبه اش را مباح بشمارد و بخورد مشمول توقیع شریف خواهد شد و مانند آنست که آتش در شکم خود فرومی برد.
علیّ بن محمّد سمری، که رضوان خدا بر او باد، در سال 329 هجری درگذشت. دوران سفارت او بیش از دیگر سفیران از طرف رژیم خون آشام عبّاسی، پر از ظلم و ستم و خفقان و اختناق بود. از این رهگذر رنجهای فراوان برد و سختیهای بسیاری را تحمّل کرد. سعادتمندانه زیست و سعادتمندانه به دار بقاء شتافت.
روز وفات علیّ بن محمّد سمری، که پایان غیبت صغری و آغاز غیبت کبری بود، عمر شریف حضرت ولیّ عصر (عج)74 سال تمام بود، که مدت چهار سال و ششماه و بیست و سه روز آنرا در عهد پدر بزرگوارش سپری نمود و مدت 69 سال و پنج ماه و هفت روز دیگرش را در دوران سفارت چهار نائب خاصّش سپری نمود. که در این مدّت دوران آزمون عمومی شیعه و عادت دادن آنها به غیبت امام (ع) و مراجعه آنها به مراجع صلاحیّت دار از علمای شیعه پایان یافت.
و در دل شیعیان آمادگی پذیرش تقدیر الهی پدید آمد.
آنگاه کعبۀ مقصود و قبلۀ موعود به صورت رسمی تری در پشت پردۀ غیبت فرورفت، تا روزی فرمان ظهور فرارسد و چشم گنهکار ما با دیدار جمال دل آرایش منوّر گردد.
اگر بخواهیم که در ظهور او تعجیل شود، تنها راهش اینست که به
ص:306
اصلاح خویشتن بپردازیم، که برای طول غیبت، عاملی جز اعمال نکوهیدۀ ما وجود ندارد. چنانکه حضرت بقیّة اللّه (عج) خود در ضمن نامۀ گرامی شان به جناب شیخ مفید مرقوم فرموده اند:
300- «و لو أنّ أشیاعنا وفّقهم اللّه لطاعته، علی اجتماع القلوب فی الوقاء بالعهد القدیم، لما تأخّر عنهم الیمن بلقائنا، و لتعجّلت لهم السّعادة بمساعدتنا علی حقّ المعرفة و صدقها منهم بنا. فما یحبسنا عنهم إلاّ ما یتّصل بنا ممّا نکرهه و لا نؤثره منهم، و اللّه المستعان، و هو حسبنا و نعم الوکیل» .
«. . . اگر شیعیان ما-که خداوند آنها را به طاعت خود موفّق بدارد-دلهایشان در وفا کردن به پیمان قدیم یکی شود، هرگز سعادت دیدار ما از آنها به تأخیر نمی افتد، و سعادت پشتیبانی ما از آنها در سوق دادنشان به متن واقع و حقّ معرفت به تعجیل می افتد. ما را چیزی جز اعمال نکوهیدۀ آنها محبوس نمی سازد، که اعمال آنها به ما می رسد و ما را اندوهگین می سازد، که ما چنین انتظاری از آنها نداشتیم. از خدا یاری می طلبیم که یاری او ما را بس است و او بهترین وکیل است» .
ص:307
ص:308
-نیمۀ شعبان 255 هجری.
-نیمۀ شعبان 329 هجری.
-هشتم ربیع الاول 260 هجری.
-کشف الغمّه جلد 3 صفحۀ 320، بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 266 و جلد 53 صفحۀ 6، جامع الاخبار صفحۀ 39 و وفاة العسکری صفحۀ 34.
-بحار الانوار جلد 52 صفحۀ 380.
-بشارة الاسلام صفحۀ 18، الزام النّاصب صفحۀ 53، المهدی صفحۀ 146، بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 73، و ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 109 و 164 و 169(آل عمران:141) .
-بحار الانوار جلد 53 صفحۀ 65.
-بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 73، اعلام الوری صفحۀ 399، المهدی صفحۀ 105، الزام النّاصب صفحۀ 53، کشف الغمّه جلد 3 صفحۀ 311، المحجّة البیضاء جلد 4 صفحۀ 337، بشارة الاسلام صفحۀ 18، منتخب الاثر صفحۀ 188 و ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 109،63 و 169.
-المهدی صفحۀ 160.
-اصول کافی جلد 1 صفحۀ 401.
-غیبت نعمانی صفحۀ 68 و الامام المهدی صفحۀ 85.
-غیبت شیخ طوسی صفحۀ 261، بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 111 و جلد 52 صفحۀ 156 و جلد 53 صفحۀ 76 و 89، غیبت نعمانی صفحۀ 80 و بشارة الاسلام صفحۀ 87 و 99.
-البته این ادّعا، ادّعای پوچی است و هنوز قسمت اعظم روی زمین که کف اقیانوس هاست ناشناخته است، و منطقه هائی چون «مثلّث برمودا» در هاله ای از ابهام است که تاکنون هیچ هواپیمائی نتوانسته بر فراز آن پرواز کند! و هیچ اقیانوس پیمائی از آبهای آن عبور نکرده است که سالم به مقصد برسد.
برای توضیح بیشتر مراجعه شود به کتاب «جزیرۀ خضراء» به قلم مترجم.
-الامام المهدی صفحۀ 80.
-منتخب الاثر صفحۀ 206، الزام الناصب صفحۀ 66، کشف الغمّه جلد 3 صفحۀ 312، بحار الانوار جلد 52 صفحۀ 279، الامام المهدی صفحۀ 89 و بشارة الاسلام صفحۀ 52.
-الزام النّاصب صفحۀ 67.
ص:309
-منتخب الاثر صفحۀ 205، غیبت شیخ طوسی صفحۀ 204، غیبت نعمانی صفحۀ 29، الزام النّاصب صفحۀ 67، بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 133 و الامام المهدی صفحۀ 89.
-کشف الغمّه جلد 3 صفحۀ 312، المحجّة البیضاء جلد 4 صفحۀ 338، بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 133، منتخب الاثر صفحۀ 206 و الزام النّاصب صفحۀ 67.
-بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 134، منتخب الاثر صفحۀ 251، الزام النّاصب صفحۀ 29،79، 81 و 173، غیبت شیخ طوسی صفحۀ 261، اعلام الوری صفحۀ 416 و بشارة الاسلام صفحۀ 39.
-چند نمونه اش را در بخش سوّم نقل کردیم.
-اعلام الوری صفحۀ 402، کشف الغمّه جلد 3 صفحۀ 313، المحجّة البیضاء جلد 4 صفحۀ 338، منتخب الاثر صفحۀ 207،284 و 300، غیبت شیخ طوسی صفحۀ 40، بشارة الاسلام صفحۀ 98، بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 217 و جلد 52 صفحۀ 347 و الزام النّاصب صفحۀ 67.
-بشارة الاسلام صفحۀ 98 و کشف الغمه جلد 3 صفحۀ 313.
-غیبت شیخ طوسی صفحۀ 77 و بشارة الاسلام صفحۀ 98 و 189.
-اصول کافی جلد 1 صفحۀ 251.
-بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 366، اصول کافی جلد 1 صفحۀ 200 و الزام النّاصب صفحۀ 10.
-بحار الانوار جلد 53 صفحۀ 6، بشارة الاسلام صفحۀ 267 و الزام النّاصب صفحۀ 215.
-اصول کافی جلد 1 صفحۀ 178، بحار الانوار جلد 52 صفحۀ 269 و جلد 53 صفحۀ 6، الزام النّاصب صفحۀ 4 و بشارة الاسلام صفحۀ 141.
-الزام النّاصب صفحۀ 4 و بحار الانوار جلد 52 صفحۀ 92.
-اصول کافی جلد 1 صفحۀ 179، غیبت نعمانی صفحۀ 69 و الزام النّاصب صفحۀ 4 و 245.
-بحار الانوار جلد 52 صفحۀ 141.
-بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 150 و جلد 52 صفحۀ 113.
-اصول کافی جلد 1 صفحۀ 337 و بشارة الاسلام صفحۀ 117.
-اصول کافی جلد 1 صفحۀ 340، منتخب الاثر صفحۀ 257، بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 145 و جلد 52 صفحۀ 111، معانی الاخبار صفحۀ 39، بشارة الاسلام صفحۀ 126 و غیبت شیخ طوسی صفحۀ 102.
-منتخب الاثر صفحۀ 239 و 263 و بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 142.
-غیبت نعمانی صفحۀ 87، اصول کافی جلد 1 صفحۀ 342 و بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 36 و 138.
-جن:25-27: من نمی دانم که آنچه وعده می شوید دور است یا نزدیک؟ دانای غیب است و احدی را بر غیب خود واقف نمی سازد، به جز پیامبری که او را-برای اینکار-بپسندد.
-بحار الانوار جلد 53 صفحۀ 58 و جلد 51 صفحۀ 139(از امام باقر) .
-تکویر:15 و 16.
-غیبت نعمانی صفحۀ 75، غیبت شیخ طوسی صفحۀ 101، منتخب الاثر صفحۀ 256،
ص:310
-اصول کافی جلد 1 صفحۀ 341، بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 51، الزام النّاصب صفحۀ 32 و 141 و ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 85.
-غیبت نعمانی صفحۀ 75 بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 72، کشف الغمّه جلد 3 صفحۀ 311، منتخب الاثر صفحۀ 183، ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 163 و 168 و بشارة الاسلام صفحۀ 117.
-شهاب در لغت به معنای ستاره، و ثاقب به معنای درخشان است، ولی در مورد جنگ، معنای دیگر آن متناسب خواهد بود که «شهاب ثاقب» را می توان به «شیر ژیان» ترجمه کرد.
-بحار الانوار جلد 53 صفحۀ 3.
-منتخب الاثر صفحۀ 218 و 274، الزام النّاصب صفحۀ 69، غیبت شیخ طوسی صفحۀ 104 و بشارة الاسلام صفحۀ 40 و 157.
-لقمان:20.
-بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 64 و 150، منتخب الاثر صفحۀ 472 و الزام النّاصب صفحۀ 27 و 140.
-الزام النّاصب صفحۀ 69.
-بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 244، منتخب الاثر صفحۀ 227-229 و المهدیّ المنتظر صفحۀ 47.
-منتخب الاثر صفحۀ 354 و کشف الغمّه جلد 3 صفحۀ 316.
-کشف الغمّه جلد 3 صفحۀ 259، غیبت طوسی صفحۀ 142، اعلام الوری صفحۀ 412 و ینابیع الموده جلد 3 صفحۀ 37 و 113.
-بحار الانوار جلد 52 صفحۀ 34.
-تفصیل داستان او را در کتاب «الزام النّاصب» صفحۀ 234 بخوانید.
-بقره:259.
-الزام النّاصب صفحۀ 232 و 245.
-منظور امیر مؤمنان است که ابن ملجم بر پیشانی مبارک او در محراب عبادت زد و این یکی از معجزات پیامبر اکرم (ص) است که 30 سال پیش از شهادت امیر مؤمنان از آن خبر داده است:
کشف الغمّه جلد 3 صفحۀ 317، منتخب الاثر صفحۀ 293، اعلام الوری صفحۀ 413، بحار الانوار جلد 52 صفحۀ 323 و جلد 53 صفحۀ 107 و اصول کافی جلد 1 صفحۀ 269.
-مدرک سابق.
-رجوع شود به: بحار الانوار جلد 53 صفحۀ 322.
-در مورد اقامتگاه حضرت ولیّ عصر (عج) به کتاب «جزیرۀ خضراء» به قلم مترجم مراجعه فرمائید.
-ما به همین دلیل از طرف وهابی ها و وهابی گراها به شرک نیز متّهم شده ایم که چرا از آثار رسول اکرم (ص) و پیشوایان معصوم (ع) تبرّک می جوئیم؟ ! و چرا قبور آنها را زیارت می کنیم؟ ! و چرا در کنار قبور آنها خدا را می خوانیم؟ ! ! که در این زمینه هزاران جلد کتاب توسّط دانشمندان درباری و قلمهای فروخته شده نوشته شده است! . پاسخ این تهمتها را در مقالات ارزنده و پرارج «تبرّک الصّحابه» در مجلّۀ «الهادی» چاپ «دار التّبلیغ اسلامی قم» از شمارۀ چهارم سال پنجم تا شمارۀ دوّم سال هفتم
ص:311
-مطالعه فرمائید.
-غیبت شیخ طوسی صفحۀ 214، بحار جلد 51 صفحۀ 344 و الکنی و الالقاب جلد 3 صفحۀ 227.
-اصول کافی جلد 1 صفحۀ 330، اعلام الوری صفحۀ 396، منتخب الاثر صفحۀ 394 و غیبت شیخ طوسی صفحۀ 217.
-ارشاد مفید صفحۀ 330 و اعلام الوری صفحۀ 396.
-شاید منظور امام (ع) این باشد که دیگران برای آنها آفریده شده اند و از ولایت آنها بازخواست خواهند شد. یا مقصود این باشد که اخلاق، آداب و تربیت آنها به عهدۀ امامان است از این رهگذر پروردۀ اخلاقی آنها هستند. یا طبق جملۀ معروف «من علّمنی حرفا قد صیّرنی عبدا-هرکس مرا حرفی یاد داده، مرا بندۀ خود ساخته است» : همه، بنده و نعمت پروردۀ آنها هستند. «مؤلّف» .
-نساء:59.
-به طوریکه در ذیل حدیث شماره 88 یادآور شدیم، آیۀ «اولی الأمر» اختصاص به امامان معصوم دارد و هرگز شامل هیچ زمامدار دیگری نمی شود، حتی اگر فقیه عادلی هم روزی زمام امور را به دست بگیرد مشمول این آیه نخواهد بود.
-بحار الانوار جلد 53 صفحۀ 178 و 158، منتخب الاثر صفحۀ 386، غیبت شیخ طوسی صفحۀ 172، الکنی و الالقاب جلد 2 صفحۀ 101، الزام النّاصب صفحۀ 129، الامام المهدی صفحۀ 251 و صفحۀ 255 و ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 193.
-نور:39.
-بحار الانوار جلد 53 صفحۀ 191 و الامام المهدی صفحۀ 257.
-بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 349، منتخب الاثر صفحۀ 395، غیبت شیخ طوسی صفحۀ 219، الامام المهدی صفحۀ 252 و الزام النّاصب صفحۀ 125 و 130.
-بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 349، منتخب الاثر صفحۀ 395، غیبت شیخ طوسی صفحۀ 220، الامام المهدی صفحۀ 252 و الزام النّاصب صفحۀ 125 و 131.
-غیبت شیخ طوسی صفحۀ 146، اصول کافی جلد 1 صفحۀ 330، بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 348 و اعلام الوری صفحۀ 396.
-الامام المهدی صفحۀ 253، الزام النّاصب صفحۀ 129 و بحار الانوار جلد 53 صفحۀ 181.
-بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 356 و جلد 53 صفحۀ 180 و 184، کشف الغمّه جلد 3 صفحۀ 321، اعلام الوری صفحۀ 423، غیبت طوسی صفحۀ 176، بشارة الاسلام صفحۀ 300، الامام المهدی صفحۀ 253 و الزام النّاصب صفحۀ 129.
-بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 356.
-الزام النّاصب صفحۀ 125، کشف الغمّه جلد 3 صفحۀ 321، منتخب الاثر صفحۀ 272، غیبت شیخ طوسی صفحۀ 176، بشارة الاسلام صفحۀ 300، بحار الانوار جلد 53 صفحۀ 181 و المهدی صفحۀ 253.
-بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 293، منتخب الاثر صفحۀ 397 و غیبت شیخ طوسی صفحۀ 196.
ص:312
-همان مدرک.
-غیبت شیخ طوسی صفحۀ 242 و کشف الغمّه جلد 3 صفحۀ 320.
-کشف الغمّه جلد 3 صفحۀ 321، اعلام الوری صفحۀ 424، الزام النّاصب صفحۀ 129، بحار الانوار جلد 53 صفحۀ 181، المهدی صفحۀ 182، الامام المهدی صفحۀ 253 و منتخب الاثر صفحۀ 272.
-در زمان غیبت کبری که دست ما به دامن امام معصوم (ع) نمی رسد باید یکی از سه راه را انتخاب کنیم:1-اجتهاد 2-عمل به احتیاط 3-تقلید.
ما که مجتهد نیستیم و حوصلۀ عمل به احتیاط را نداریم، تنها راهی که برای ما می ماند تقلید است و باید از یکی از مراجعی که طبق گفتۀ اهل خبرۀ متدیّن و بی غرض، از همۀ مراجع عصر «اعلم» و «اتقی» (یعنی: در استنباط احکام از همه استادتر و داناتر، و در مقام عمل از همه پرهیزگارتر) تشخیص داده ایم، تقلید نموده، اعمال شرعی خود را برطبق فتوای او انجام دهیم. در اینجا یادآوری چند نکته لازمست:
1-تقلید منحصرا در احکام فقهی فرعی است و هرگز در اصول دین و مسلّمات مذهب تقلید جایز نیست، که آنها را باید از روی دلیل قطعی فراگرفت.
2-انتخاب مرجع منحصرا براساس تشخیص اولویّتها، از طرف اهل خبره است و هرگز به نصب و عزل رژیم های حاکم مربوط نمی شود و اصولا غیرمعصوم نمی تواند کسی را به این مقام نصب کند یا این مقام را از کسی سلب نماید.
3-تقلید از باب رجوع غیرمتخصّص به متخصّص در رشتۀ تخصّصی اوست و هرگز ربطی به تقلید کورکورانه ندارد که شرع و عقل آنرا محکوم می سازد.
-در این زمینه به کتاب «جزیرۀ خضراء» به قلم مترجم مراجعه فرمائید.
-بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 361 و جلد 52 صفحۀ 151 و جلد 53 صفحۀ 318، کشف الغمّه جلد 3 صفحۀ 320، المهدی صفحۀ 181، بشارة الاسلام صفحۀ 169، الزام النّاصب صفحۀ 125، منتخب الاثر صفحۀ 399، غیبت طوسی صفحۀ 242، اعلام الوری صفحۀ 417 و ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 121.
-بحار الانوار جلد 53 صفحۀ 181.
-کشف الغمّه جلد 3 صفحۀ 322، غیبت طوسی صفحۀ 177، اعلام الوری صفحۀ 424، بحار الانوار جلد 53 صفحۀ 181، الامام المهدی صفحۀ 253 و الزام النّاصب صفحۀ 129.
-ارشاد مفید صفحۀ 10 مقدّمه، بحار الانوار جلد 53 صفحۀ 177 و الزام النّاصب صفحۀ 136.
ص:313
ص:314
ص:315
ص:316
غیبت کبری، با بسته شدن باب مراسلات و مکاتبات، و پایان یافتن دوران غیبت صغری، آغاز شده، تا به امروز ادامه داشته، تا فرارسیدن روز موعود و خروج کعبۀ موعود با شمشیر، ادامه خواهد داشت.
غیبت طولانی آنحضرت، اگرچه با دهها خرق عادت همراه است ولی بالاخره ممکن است و از نظر عقلی محال نیست و از نظر نقلی احادیث فراوانی در این رابطه نقل کرده ایم و اینک گروهی دیگر از اخبار و احادیث:
301- «یغیب عن شیعته غیبة، لا یثبت فیها علی القول بإمامته إلاّ
ص:317
من امتحن اللّه قلبه بالإیمان. . . هذا من مکنون سرّ اللّه و مخزون علمه، فاکتمه إلاّ عن أهله» .
«مدّتی از شیعیان خود غائب می شود، که در آن مدّت کسی بر اعتقاد خود در ولایت او ثابت نمی ماند، به جز کسی که خداوند دلش را با ایمان آزموده باشد. . . این از اسرار پوشیده و رازهای مخفی حضرت احدیّت است، آنرا از غیر اهلش پوشیده بدار» .
302- «و الّذی بعثنی بالحقّ بشیرا، لیغیبنّ القائم من ولدی، بعهد معهود إلیه منّی، حتّی یقول أکثر النّاس: ما للّه فی آل محمّد حاجة، و یشکّ آخرون بدلائله، فمن أدرک زمانه فلیتمسّک بدینه، و لا یجعل للشّیطان علیه سبیلا بشکّه فیزیله عن ملّتی و یخرجه من دینی، فقد أخرج أبویکم من الجنّة من قبل. و اللّه عزّ و جلّ جعل الشّیاطین أولیاء للّذین لا یؤمنون» .
«سوگند به خدائی که مرا به حقّ برانگیخت، قائم اولاد من براساس پیمانی که خدا به وسیلۀ من با او بسته، از دیده ها غائب می شود، تا بیشتر مردمان بگویند: خدا نیازی به آل محمّد (ص) ندارد، و گروهی در نشانه های او دچار شکّ و تردید شوند. هرکس آن زمان را درک کند محکم به دین خود چنگ بزند. و برای شیطان راه شکّ را ببندد، تا شیطان نتواند او را به شکّ انداخته، از دین و آئین من بیرون ببرد. چنانکه پدر و مادرتان را از بهشت بیرون برد. خداوند تبارک و تعالی، شیطان را دوست و ولیّ کسانی قرار داده است که به خدا ایمان نمی آورند» .
ای رسول گرامی (ص) ! درست آنچنانکه خبر دادی، هرکسی به راهی منحرف شده، سخنانی گفتند که تو خود بهتر می دانی. و ما به خدا پناه می بریم از اینکه شیطان بر ما راه داشته باشد، آنهم بعد از آنهمه هشدار و بیدارباش که از سوی شما به ما رسیده است.
303- «إنّ لصاحب الأمر غیبة، المتمسّک فیها بدینه کالخارط
ص:318
للقتاد بیدیه! . فأیّکم یمسک شوک القتاد بیده؟ .
«برای صاحب امر غیبتی هست، که در آن زمان کسی که به دین خود چنگ بزند، مانند کسی است که بخواهد خارهای گون را با دست بکند و تمیز کند! آیا یکی از شما قادر است که خارهای گون را با دست بگیرد؟ !» .
304- «إنّ لصاحب هذا الأمر غیبة، فلیتّق اللّه عبد ولیتمسّک بدینه! . [أم حسبتم أن تدخلوا الجنّة و لما یأتکم مثل الذّین خلوا من قبلکم، مسّتهم البأساء و الضّرّاء و زلزلوا، حتّی یقول الرّسول و الذّین آمنوا معه: متی نصر اللّه؟ . ألا إنّ نصر اللّه قریب]» .
«برای صاحب این امر غیبتی هست که باید انسان از خدا تقوی کند و به دین خود چنگ بزند» . سپس این آیه را قرائت فرمود:
[مگر پنداشته اید که وارد بهشت شوید، پیش از آنکه مثل پیشینیان در میان شما واقع شود؟ ! به آنها سختیها و بلاها رسید و مضطرب شدند، تا جائی که پیامبر، و کسانیکه ایمان آورده اند، گفتند: یاری خدا کی خواهد رسید؟ ! آگاه باشید که یاری خدا نزدیکست]» .
نزدیک به این مضمون از امام صادق (ع) نیز روایت شده است.
این روایت عمومیّت آزمون الهی را می رساند که همۀ مردمان روی اعتقادشان امتحان خواهند شد، تا آنها که بر عقیدۀ خود استوار و پایدار هستند، شناخته شوند.
305- «لیغیبنّ حتّی یقول الجاهل ما للّه فی آل محمّد حاجة» .
«از دیده ها غائب می شود، تا جاهلان بگویند: برای خداوند نیازی در آل محمّد (ص) نیست» .
اکنون که بیشتر جاهلان تعبیراتی نظیر تعبیر فوق را به زبان می آورند، نزدیک شدن فرج را نوید می دهند. انشاء اللّه.
ص:319
306- «و ذلک بعد غیبة طویلة، لیعلم اللّه من یطیعه بالغیب و یؤمن به» .
«و آن-ظهور-بعد از سپری شدن یک غیبت طولانی است، تا خدا بداند که چه کسی در غیب از او اطاعت می کند و به او ایمان می آورد» .
امام باقر (ع) در تفسیر آیۀ شریفۀ:
«أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مٰاؤُکُمْ غَوْراً فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِمٰاءٍ مَعِینٍ» .
«آیا می نگرید که اگر آب شما فروکش کند، چه کسی برای شما آب گوارا خواهد آورد» .
فرمود:
307- «نزلت فی الإمام: إن أصبح إمامکم غائبا عنکم، فمن یأتیکم بإمام ظاهر یأتیکم بأخبار السّماء و الأرض، و بحلال اللّه و حرامه؟ . أما و اللّه ما جاء تأویل هذه الآیة، و لا بدّ أن یجیء تأویلها!» .
«این آیه در حقّ امام (ع) نازل شده است، یعنی: اگر امام شما از دیده هایتان غائب شود، چه کسی برای شما امام ظاهری خواهد آورد که احکام حلال و حرام، و اخبار آسمان و زمین را برای شما بازگو کند» .
پیامبر اکرم (ص) در همین مورد می فرماید:
308- «المهدیّ یغیب عن النّاس غیبة طویلة، یرجع عنها قوم و یثبت آخرون» .
«مهدی از دیدۀ مردمان مدّتی بس دراز غائب می شود، هنگامی برمی گردد که قومی از او برگشته، گروهی بر اعتقاد خود استوار مانده اند. و اینست منظور از آیۀ شریفۀ: [أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مٰاؤُکُمْ غَوْراً. . .]» .
امام باقر (ع) در همین زمینه می فرماید:
309- «کأنّی بکم إذا صعّدتم لم تجدوا أحدا، و رجعتم لم
ص:320
تجدوا أحدا؟» .
«گوئی با چشم خود می بینم که بالا می روید کسی را نمی یابید، بازمی گردید و کسی را نمی یابید» .
آری در جستجوی آن کعبۀ مقصود از کوههای صعب العبور بالا می رویم و به مقصد نمی رسیدم، بازمی گردیم و محبوب را نمی یابیم، تنها نام او و یاد اوست که دل ما را روشن می سازد، امّا آتش هجران خرمن زندگی مان را بر باد می دهد. دلگرمی ما با نشانه های فراوانی است که امامان اهلبیت در رابطه با ظهور آن حضرت داده اند و یکی پس از دیگری تحقّق می یابد و نزدیک شدن ایّام وصال را نوید می دهد و کالبد بیجان ما را جان می بخشد، اگر اینها نبود، آتش هجران خرمن هستی ما را بر خاکستر نشانده بود.
امام صادق (ع) برای تحکیم اعتقاد ما می فرماید:
310- «و اللّه لو بقی فی غیبته ما بقی نوح فی قومه، لا یخرج من الدّنیا حتّی یظهر» .
«به خدا سوگند، اگر در غیبت خود درنگ کند، آنقدر که حضرت نوح در میان قومش درنگ نمود، از دنیا بیرون نرود، جز اینکه ظاهر شود» .
مثل او، مثل حضرت خضر است که به عمر جاویدان دست یافت، و مثل او مثل ذی القرنین است که شرق و غرب جهان را تحت سیطرۀ خود درآورد و همۀ امکانات روی زمین را خدا در اختیار او قرار داد.
311- «إذا دار الفلک، و قالوا: مات أو هلک بأیّ واد سلک.
و قال الطّالب له (أی عدوّه) : أنّی یکون و قد بلیت عظامه؟ . فعند ذلک فارتجوه. و إذا سمعتم به فأتوه و لو حبوا علی الثّلج!» .
«چرخ گردون آنقدر می گردد که می گویند: مرده! ، کشته شده! ، کجا رفته؟ ! . جوینده اش گوید: دیگر استخوانهایش نیز پوسیده است، چگونه ممکن است بازگردد؟ در چنین موقع منتظر او باشید.
هنگامی که خبر ظهورش به گوش شما رسید، به سوی او بشتابید و لو با کشیده شدن از روی برفها» .
ص:321
شبیه این حدیث از امام صادق (ع) نیز روایت شده است.
تحقّق نشانه های ظهورش یکی پس از دیگری نویدبخش نزدیک شدن روز موعود است. به امید آنروز.
312- «للقائم غیبتان: إحداهما طویلة و الأخری قصیرة.
فالأولی یعلم بمکانه فیها خاصّة من شیعته، و الأخری لا یعلم بمکانه فیها إلاّ خاصّة موالیه فی دینه» .
«برای قائم دو غیبت است یکی کوتاه و دیگری طولانی. در اوّلی تنها خواصّ شیعیان از جایگاه او مطّلع خواهند بود، در دوّمی فقط نزدیکترین خواصّ او که متصدی خدمت او هستند از جایگاهش باخبر خواهند بود» .
313- «إنّ للقائم غیبتین، یقال فی إحداهما هلک، و لا یدری فی أیّ واد سلک!» .
«برای قائم دو غیبت است که در یکی از آنها گفته می شود: از دنیا رفته است، چون نمی دانند کجا گام سپرده است» .
و در تفسیر آیۀ شریفۀ:
[نباید همچون کسانی باشند که در گذشته به آنها کتاب داده شد، ولی هنگامی که مدّت طولانی شد، دلهایشان قساوت گرفت و بیشترشان فاسقانند] فرمود:
314- «این آیه در مورد قائم (عج) و اهل زمان غیبت او نازل شده که زمان غیبتش به طول خواهد انجامید» .
آری، هر روزی که می گذرد، دلها قسی تر می شود، تا آن مهر تابان ظهور کند و دلها را صیقل دهد و قساوتها را بزداید.
از امام صادق (ع) پرسیدند: آیا برای ظهور مهدی موعود روز معیّنی هست
ص:322
که مردم آنرا بدانند؟ فرمود:
315- «حاشا للّه أن یوقّت ظهوره بوقت یعلمه شیعتنا، لأنّه هو السّاعة الّتی قال اللّه تعالی: [قُلْ إِنَّمٰا عِلْمُهٰا عِنْدَ رَبِّی، لاٰ یُجَلِّیهٰا لِوَقْتِهٰا إِلاّٰ هُوَ، ثَقُلَتْ فِی السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ، لاٰ تَأْتِیکُمْ إِلاّٰ بَغْتَةً]» .
«خدا منزّه از آنست که برای ظهور وقتی را تعیین کند که شیعیان ما از آن آگاه شوند. او همان «ساعة» است که قرآن کریم در حقّ او می فرماید: [بگو علم او در پیشگاه خداست، وقت آنرا جز او نمی داند! در آسمانها و زمین گران شده است! برای شما ظاهر نمی شود جز به صورت ناگهانی!]» .
او همان «ساعة» است که خدای تبارک و تعالی می فرماید:
«از تو می پرسند در مورد «ساعة» (رستاخیز) که چه موقعی لنگر خواهد انداخت؟»
و فرموده است:
«علم رستاخیز در نزد خداست و بس» .
و فرموده است:
«آیا منتظرند که رستاخیز-ساعة-به طور ناگهانی بر آنها فرود آید، که به تحقیق نشانه هایش ظاهر شده است» .
برای حضرت مهدی وقت معیّنی نیست، او چون رستاخیز است که ناگهانی می آید و وقتش را خدا می داند و بس! .
«کسانی در آن شتاب می کنند که به آن ایمان ندارند، امّا آنها که ایمان آورده اند از آن می ترسند و می دانند که آن حقّ است. آگاه باش آنها که در حقّ رستاخیز مجادله می کنند در گمراهی دور و درازی هستند» .
مجادله در حقّ او اینست که بگویند: کی متولّد شده؟ چه کسی دیده؟
ص:323
چگونه ممکن است؟ کی ظاهر می شود؟ و. . . که همۀ اینها ناشی از ضعف عقیده و ضعف ایمان به خدا و قدرت بیکران اوست.
«که چنین افرادی خود را به ضرر و خسران انداخته اند» .
«و برای طغیانگرها بدترین بازگشتهاست.
«که روز رستاخیز نزدیک است و قمر منشقّ شده است.
«تو چه می دانی؟ شاید «ساعة» (روز رهائی و رستاخیز) نزدیک باشد.
و آیات دیگری در این زمینه.
آری روز موعود نزدیک است و نشانه هایش یکی پس از دیگری ظاهر می شود و ما در آستانۀ فرارسیدن روز رهائی انسانها از زیر یوغ استعمار و استبداد هستیم. ما هرگز وقتی تعیین نمی کنیم ولی از گفتار معصومین (ع) درمی یابیم که انشاء اللّه بزودی حضرت بقیّة اللّه (عج) را خواهیم دید که در کنار خانۀ خدا ایستاده و برای اصلاح جهان برخاسته و با یک رستاخیز عمومی جهان را از تاریکی فقر و جهل و ظلم رهائی می بخشد و حکومت واحد جهانی را براساس عدالت و آزادی استوار می سازد.
316- «إنّ من وقّت لمهدینا فقد شارک اللّه فی علمه، و ادّعی أنّه ظهر علی سرّه. و ما للّه من سرّ إلاّ و قد وقع إلی هذا الخلق المعکوس الضّال عن اللّه، الرّاغب عن أولیاء اللّه! . و ما للّه من خبر إلاّ و هم أخصّ به لسره و هو عندهم. و إنّما ألقی اللّه إلیهم لیکون حجّة علیهم» .
«کسیکه برای مهدی ما وقت تعیین کند، خود را در علم خدا شریک پنداشته است! و ادّعا کرده است که بر اسرار خدا واقف است! و خیال کرده است که هیچ سرّی از اسرار الهی نیست جز اینکه به این بندۀ گمراه و منحرف از خدا و روگردان از اولیاء خدا تعلیم شده است! ! می پندارند که هیچ خبری نیست جز اینکه خدا به آنها آموخته است! تا حجّت بر آنها تمام شود!» .
امام صادق (ع) با این تعبیرها گفتار منجّمان، کاهنان، رمّالها و فال بینها را به باد انتقاد گرفته، که به ناحقّ در هر موردی پیشگوئی می کنند در حالیکه
ص:324
مسیر اصلی را گم کرده اند، و به شهر علم از راهی جز راه صحیح آن درآمده اند.
یکبار گروهی از اصحاب امام صادق (ع) به خدمت آنحضرت شرفیاب شدند و آنحضرت را دیدند که روی زمین نشسته و درحالیکه بشدّت می گریست می فرمود:
317- «سیّدی، غیبتک نفت رقادی، و ضیّعت علیّ مهادی، و ابتزّت منّی راحة فؤادی! .
سیّدی، غیبتک وصلت مصابی بفجائع الأبد! . و فقد الواحد بعد الواحد یفنی الجمع و العدد! . فما أحسّ بدمعة ترقأ فی عینی، و أنین یفتر من صدری عن دوارج الرّزایا و صنوف البلایا، إلاّ لقینی غوائل أعظمها و أقطعها، و بوائق أشدّها و أنکرها، و نوائب مخلوطة بغضبک، و نوازل مجبولة بسخطک! ! !» .
«سرور من! غیبت تو خواب از دیدگانم ربوده، خاطرم را پریشان ساخته، آرامش دلم را از من سلب نموده است.
سرور من! غیبت تو، مصیبتی جانکاه بر سراسر هستی ام فروریخته که هرگز تسلّی نمی یابم، از دست دادن یاران، یکی بعد از دیگری اجتماعات را درهم می ریزد، بلاها و سختیها، رنجها و اندوهها، آنچنان بر دلم سنگینی می کند که دیگر اشک دیده و فریادهای سینه ام را احساس نمی کنم. که هرچه بر اشک دیده و فریاد سینه ام می نگرم، مصیبت شدیدتر و جانکاه تری در نظرم مجسّم می گردد که از مصائب قبلی دشوارتر و شکننده تر است» ! .
یکی از یاران عرضه نمود: ای مولای من! خدا دیدگانت را نگریاند، چه چیزی موجب شده که این چنین سیلاب اشک بر صورت مبارکت جاری شده؟ چه عاملی این چنین قلب عالم امکان را به لرزه درآورده و بر این ماتم نشانده؟ امام صادق (ع) آهی کشید که قفسه های سینه اش باز شد و لرزه بر اندامش افتاد و فرمود:
318-ویلکم. . نظرت فی کتاب الجفر، صبیحة هذا الیوم، و تأمّلت مولودا غائبا، و غیبته و إبطاءه، و طول عمره، و بلوی المؤمنین فی ذلک الزّمان، و تولّد الشّکّ فی قلوبهم من طول غیبته، و ارتداد أکثرهم
ص:325
عن دینهم، و خلعهم ربقة الإسلام من أعناقهم الّتی قال اللّه تعالی جلّ ذکره: [وَ کُلَّ إِنسٰانٍ أَلْزَمْنٰاهُ طٰائِرَهُ فِی عُنُقِهِ] : یعنی الولایة، فأخذتنی الرّقة و استولت علیّ الأحزان» .
«وای بر شما! من امروز صبح کتاب «جفر» را مطالعه می کردم، در زندگی مولودی می اندیشیدم که از دیده ها غائب می شود و غیبتش به طول می انجامد و عمرش بسیار طولانی می شود و مؤمنین در آن زمان به سختی آزموده می شوند و از طول غیبتش دچار شکّ و تردید شده، بیشترشان از دین خود مرتدّ می شوند و ریسمان اسلام را از گردن خود می گشایند، یعنی آن رشتۀ ولایت را که خدای تبارک و تعالی می فرماید:
«وَ کُلَّ إِنسٰانٍ أَلْزَمْنٰاهُ طٰائِرَهُ فِی عُنُقِهِ» از گردن خود دور می کنند. از مطالعۀ وضع آنها رشتۀ افکارم گسست و کوه غم و اندوه بر تنم فرو ریخت» .
آنچه ما امروزه شاهدش هستیم، امام صادق (ع) سیزده قرن پیش آنچنان بیان فرموده است که گوئی خود این روزها را با چشم خود دیده است.
319- «إنّ الإمام بعدی ابنی، أمره أمری، و قوله قولی، و طاعته طاعتی. و الإمام بعده ابنه الحسن، أمره أمر أبیه، و قوله قول أبیه، و طاعته طاعة أبیه. فقیل له: یا ابن رسول اللّه، و من الإمام بعد الحسن؟ . فبکی بکاء شدیدا، ثمّ قال: إنّ من بعد الحسن ابنه القائم بالحقّ، المنتظر. فقیل: یا ابن رسول اللّه، و لم سمّی بالقائم؟ . قال: لأنّه یقوم بعد موت ذکره، و ارتداد أکثر القائلین بإمامته. فقیل: و لم سمّی بالمنتظر؟ . قال: لأنّ له غیبة یطول أمدها فینتظر خروجه المخلصون، و ینکره المرتابون، و یستهزیء بذکره الجاحدون، و یکذب فیه الوقّاتون، و یهلک فیه المستعجلون، و ینجو فیه المسلمون» .
«امام، بعد از من، پسرم (امام هادی) است که امر او امر من و گفتۀ او گفتۀ من، و اطاعت او اطاعت منست. و امام بعد از او پسرش حسن
ص:326
(عسکری) است، که امر او امر پدرش، گفتۀ او گفتۀ پدرش و اطاعت او اطاعت پدرش می باشد.
آنگاه امام جواد (ع) ساکت شد. عرضه شد: ای فرزند پیامبر! امام بعد از حسن کیست؟
امام جواد (ع) به شدّت گریست و فرمود:
بعد از حسن، پسر او قائم به حقّ و منتظر است.
گفته شد: چرا به او «قائم» گفته می شود؟ فرمود:
زیرا او بعد از آنکه یادش از بین میرود، قیام می کند، و پس از آنکه بیشتر قائلین به امامتش، از اعتقاد خود بازگردند، او ظهور می کند.
گفته شد: چرا به او «منتظر» می گویند؟ فرمود:
زیرا برای او غیبتی طولانی هست که مؤمنین مخلص ظهور او را انتظار می کشند، و صاحبان شکّ او را انکار می کنند و منکران نام و یاد او را مسخره می کنند. هرکس وقت تعیین کند دروغ می گوید، هرکس شتاب کند هلاک می شود، هرکس تسلیم ارادۀ خدا شود نجات می یابد» .
امام جواد (ع) گوئی زمان ما را با چشم خود مشاهده فرموده، حالات دوست و دشمن را از نزدیک دیده و تشریح فرموده است.
هنگامی که علیّ بن ابراهیم ازدی به محضر آن کعبۀ مقصود تشرف پیدا کرد، خطاب به او فرمود:
320- «إنّ الأرض لا تخلوا من حجّة، و لا یبقی النّاس فی فترة أکثر من تیه بنی إسرائیل و قد ظهر أیّام خروجی. فهذه أمانة فی رقبتک، فحدّث بها إخوانک من أهل الحقّ» .
«زمین هرگز خالی از حجّت نمی ماند و مردم بیش از دوران سرگردانی بنی اسرائیل در فترت نمی مانند.
این امانتی است در گردن تو، آنرا به برادرانت از اهل حقّ بازگو کن» .
ص:327
این حدیث اگر ثابت شود، اشاره ای دارد به یک زمان فترت که در آن غضب خدا بر بندگان نازل شود و جنگها و فتنه ها برپا شود، -همچون زمان ما -آنگاه خدای تبارک و تعالی با نعمت ظهور بر آنها منّت نهاده، آنها را از هر مکروهی برهاند.
شاید در این حدیث به کار بردن لفظ «تیه» رمزی به اعلان رژیم اسرائیل و ادامۀ این جنگها و تجاوزها تا مدّت چهل سال باشد؟ که جز خدا کسی از آن آگاه نیست.
ابراهیم بن مهزیار که از تشرّف یافتگان به حضور آنحضرت است، روایت می کند که فرمود:
321- «ای ابا اسحاق! پدرم که صلوات خدا بر او باد، به من فرمود:
پسرم! امیدوارم تو یکی از کسانی باشی که خداوند برای گسترش حقّ و ریشه کن ساختن باطل مهیّا ساخته است. که به دست تو دین ظاهر و باطل نابود گردد. پسرم! بر تو باد ملازمت سرزمینهای دوردست، که برای هریک از اولیای خدا دشمن ستیزه خو و رزم جوئی هست، که خدا چنین مقدّر فرموده تا اولیای او همواره با اهل نفاق و الحاد، در نبردی دائم بوده باشند، از این جهت هراسی به خود راه مده.
ای ابا اسحاق! این دیدار ما در پیش تو امانت باشد که جز از اهل صدق و صفا در دین، پوشیده بدار.
هنگامی که نشانه های ظهور و زمینه های خروج را دیدی، تأخیر را جایز مشمار، و با برادران ایمانی ات به سوی ما بشتاب، که از مشعل یقین و انوار هدایت، کسب نور نموده، به راه راست و استوار راه یابی، انشاء اللّه» .
حضرت بقیّة اللّه (عج) از طریق ابراهیم بن مهزیار، همۀ شیعیان را متوجّه نشانه های ظهور نموده، که با مشاهدۀ آنها خود را آمادۀ یاری حقّ و شتافتن به سوی آن مهر تابان و قبلۀ خوبان بکنند.
در بخش گذشته با غیبت صغری، سفیران و قسمتی از توقیعات شریف آشنا شدیم، و در این بخش قسمتی از احادیث مربوط به غیبت کبری را بازگو کردیم و هم اکنون در دل غیبت کبری هستیم که هر روز یکی از نشانه های ظهور
ص:328
را با چشم خود می بینیم که اینها نوید فرارسیدن روز موعود را با خود به ارمغان می آورند. به امّید فرارسیدن آن روز.
غیبت کبری از نیمۀ شعبان 329 هجری آغاز شده، تا روزیکه خدا بخواهد ادامه دارد.
ص:329
ص:330
-الزام النّاصب صفحۀ 19 و ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 170.
-الزام النّاصب صفحۀ 69،80 و 104، الامام المهدی صفحۀ 64، سفینة البحار جلد 2 صفحۀ 702، منتخب الاثر صفحۀ 262، بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 86 و در صفحۀ 145 آن قریب به این مضمون از امام صادق (ع) ، و بشارة الاسلام صفحۀ 20 از امام رضا (ع) و صفحۀ 51 از امیر مؤمنان (ع) ، و صفحۀ 117 از امام صادق (ع) ، اعلام الوری صفحۀ 400 از امیر مؤمنان (ع) و همچنین غیبت نعمانی صفحۀ 70.
-غیبت شیخ طوسی صفحۀ 275، بحار الانوار جلد 52 صفحۀ 111 و 135، الزام النّاصب صفحۀ 137، بشارة الاسلام صفحۀ 126، غیبت نعمانی صفحۀ 88، منتخب الاثر صفحۀ 257 و اصول کافی جلد 1 صفحۀ 335.
-منتخب الاثر صفحۀ 257، غیبت شیخ طوسی صفحۀ 275، اصول کافی جلد 1 صفحۀ 335، بحار الانوار جلد 52 صفحۀ 135 و الزام النّاصب صفحۀ 137.
-بقره:214.
-بحار الانوار جلد 52 صفحۀ 101.
-الامام المهدی صفحۀ 227.
-ملک:30.
-بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 52، غیبت شیخ طوسی صفحۀ 101، ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 84 و الزام النّاصب صفحۀ 31 و 142.
-منتخب الاثر صفحۀ 205 و الامام المهدی صفحۀ 21،58 و 59(ملک:30) .
-بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 139 و غیبت نعمانی صفحۀ 101.
-منتخب الاثر صفحۀ 215، بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 145، اعلام الوری صفحۀ 386 و الزام النّاصب صفحۀ 67.
-بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 136، بشارة الاسلام صفحۀ 87 و 99 و اعلام الوری صفحۀ 402.
-منتخب الاثر صفحۀ 251، بشارة الاسلام صفحۀ 86 و بحار الانوار جلد 52 صفحۀ 153 و جلد 53 صفحۀ 324.
-منتخب الاثر صفحۀ 252 و غیبت طوسی صفحۀ 260.
-حدید:16.
ص:331
-غیبت نعمانی صفحۀ 7، بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 54 و جلد 53 صفحۀ 1-3، ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 83، المهدی صفحۀ 204، الزام النّاصب صفحۀ 27-31 و 141 و بشارة الاسلام صفحۀ 264.
-اعراف:186.
-نازعات:42.
-لقمان:34.
-محمّد:18.
-شوری:18.
-اعراف:9، هود:21 و مؤمنون:103.
-ص:55.
-قمر:1.
-احزاب:63.
-در زمینۀ تأویل آیات یادشده به ظهور حضرت مهدی (ع) به منابع یادشده در پاورقی شماره 17 مراجعه فرمائید.
-بحار الانوار جلد 53 صفحۀ 3، بشارة الاسلام صفحۀ 265 و الزام النّاصب صفحۀ 30 و 214.
-جفر، کتابی است شامل علم منایا و بلایا، آنچه در جهان اتفاق افتاده و آنچه روی خواهد داد، در این کتاب گرد آمده است. خداوند این کتاب را به رسول اکرم (ص) و ائمّۀ اطهار (ع) عطا فرموده، که هم اکنون در محضر حضرت بقیّة اللّه (عج) می باشد. در این زمینه به منابع زیر مراجعه شود:
اصول کافی جلد 1 صفحۀ 239، الزام النّاصب صفحۀ 7-9 و 72، ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 52،56،67 و 116 و المهدی صفحۀ 167.
-اسراء:13.
-بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 219، بشارة الاسلام صفحۀ 144-146، الزام النّاصب صفحۀ 85 و 191، نور الابصار صفحۀ 145، منتخب الاثر صفحۀ 259، غیبت طوسی صفحۀ 105 و المهدیّ المنتظر صفحۀ 23.
-منتخب الاثر صفحۀ 223، بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 30 و 158، اعلام الوری صفحۀ 409، بشارة الاسلام صفحۀ 165 و الزام النّاصب صفحۀ 68 و 78.
-الزام النّاصب صفحۀ 112.
-بحار الانوار جلد 52 صفحۀ 35.
ص:332
ص:333
ص:334
322- «تکون له غیبة و حیرة تضلّ فیها الأمم» .
«برای او غیبت و برای امّت حیرتی خواهد بود که خیلی ها در آن دوران گمراه خواهند شد» .
همین تعبیر از امیر مؤمنان (ع) نیز نقل شده که در آخر آن می افزاید:
«اقوامی در آن گمراه شده و گروهی هدایت می یابند» .
323- «کائن فی أمّتی ما کان فی بنی إسرائیل حذو النّعل بالنّعل و القذّة بالقذّة! . و إنّ الثّانی عشر من ولدی یغیب حتّی لا یری!» .
ص:335
«آنچه در میان بنی اسرائیل واقع شده در میان امّت من نیز موبه مو واقع خواهد شد. دوازدهمین فرزند من از دیده ها غائب می گردد و دیده نمی شود» .
آنچه در میان بنی اسرائیل روی داده بود که موجب سرگردانی و حیرت آنها شده بود، غیبت نخستین سبط آنها «لاوی بن برخیا» بود که مدّتی بس دراز غیبت کرد و سپس به سوی قوم خود بازگشت و دین خدا را بعد از مندرس شدن از نو زنده ساخت. با پادشاه ستمگری به نام «قرسیطا» جنگ کرده، بر او پیروز شد. به علاوه حوادثی در میان آنها روی داد که با حوادث امّت اسلامی شباهت فراوان داشت. که یکی از آنها انتظار ظهور حضرت مسیح (ع) است که از روز شنیدن نوید آن تا به امروز انتظار می کشند.
324- «یکون لغیبته حیرة یضلّ فیها أقوام و یهتدی آخرون، أولئک خیار الأمّة مع أبرار العترة» .
«برای غیبت او حیرتی است که گروههائی در آن گمراه می شوند، و گروهی بر هدایت استوار می مانند که آنها بهترین امّت هستند که با بزرگان عترت همراهند» .
آنچه امروز جهان اسلام با آن روبروست همه اش از مظاهر جاهلیّت است و در برخی از آنها از جاهلیّت اوّلی جلوتر رفته اند، امروز اقوام بسیاری از راه قرآن و سنّت پیامبر (ص) دور شده اند و احکام اسلام را تعطیل نموده اند، و اگر می بینند که در ایران مشروبات الکلی و برخی دیگر از مفاسد اخلاقی به شدّت ممنوع شده، دچار شگفت می شوند، زیرا این مسائل برای آنها تازگی دارد، که در وادی ضلالت حیران و سرگردانند.
325- «تهتم کما تاهت بنو إسرائیل علی عهد موسی. و بحقّ أقول: لیضعّفنّ علیکم التّیه من بعدی باضطهادکم ولدی أضعاف ما تاهت بنو إسرائیل! !» .
ص:336
«حیران و سرگردان شدید، آن سان که بنی اسرائیل در عهد موسی سرگردان شدند. به حقّ می گویم: سرگردانی شما چندین برابر سرگردانی آنها خواهد بود و آن در اثر ستمهائی است که بر فرزندان من روا خواهید داشت» .
در این حدیث، تعبیر «ضعف» به کار رفته، و آن به معنای چند برابر است که حدّاقلّ آن دو برابر است وگرنه «ضعف» به معنای دوبرابر نیست.
روی این بیان، معنای حدیث این نیست که سرگردانی بنی اسرائیل چهل سال بود و سرگردانی امّت اسلامی هشتاد سال خواهد بود. بلکه معنایش این است که سرگردانی این امّت چندین برابر (اضعاف مضاعف) بنی اسرائیل خواهد بود.
326- «یخرج بعد غیبة و حیرة، لا یثبت فیها علی دینه إلاّ المخلصون المباشرون لروح الیقین الّذین أخذ اللّه میثاقهم بولایتنا، و کتب فی قلوبهم الإیمان و أیّدهم بروح منه» .
«بعد از غیبت و حیرت ظاهر می شود، در این دوران تنها کسانی بر دین خود ثابت می مانند که در ایمان خود مخلص باشند و با روح یقین همراه و آنها کسانی هستند که خداوند از آنها دربارۀ ولایت ما پیمان گرفته، و در دل آنها ایمان را مستقرّ ساخته و آنها را با روحی از خود تأیید نموده است» .
به همین مضمون از امیر مؤمنان (ع) و نزدیک به این مضمون از امام صادق (ع) و امام رضا (ع) نیز وارد شده است.
فضل بن یسار از اصحاب امام باقر (ع) از آنحضرت پرسید: آیا برای این امر وقتی تعیین شده است؟ فرمود:
327- «أمّا ظهور الفرج فإنّه إلی اللّه تعالی، و کذب الوقّاتون. إنّ موسی لمّا خرج وافدا إلی ربّه واعدهم ثلاثین لیلة، فلمّا زاده اللّه علی الثّلاثین عشرا قال قومه: قد أخلفنا موسی. فصنعوا ما صنعوا. . فإذا
ص:337
حدّثناکم الحدیث فجاء علی ما حدّثناکم به فقولوا: صدق اللّه. و إذا حدّثناکم الحدیث فجاء علی خلاف ما حدّثناکم فقولوا: صدق اللّه تؤجروا مرّتین» .
«اما ظهور فرج بستگی به مشیّت حضرت احدیّت دارد، و هرکس وقت تعیین کند، دروغ گفته است. هنگامی که حضرت موسی (ع) به سوی پروردگارش رفت با قوم خود سی روز وعده کرد، هنگامی که خداوند ده روز بر وعدۀ خود افزود، قوم او گفتند: موسی خلف وعده کرد، آنگاه کردند آنچه کردند (از پرستش گوساله و غیره) از این رهگذر هنگامی که به شما حدیثی گفتیم و طبق گفتۀ ما انجام یافت، پس بگوئید که خدا راست گفته است. و اگر مطلبی را به شما گفتیم و تأخیری در آن روی داد، بگوئید که خدا راست گفته است، تا دوبار پاداش ببینید» .
آنچه پیامبری از پیامبران و یا امام معصومی از امامان خبر دهد، به طور قطع انجام خواهد شد، مگر اینکه برای خدا «بدا» حاصل شود، که آنهم به تقدیر خدا و برای مصلحت مردم، و رأفت حقّ تعالی دربارۀ مردم است. که رضا و تسلیم در برابر فرمان خدا ثواب و پاداش او را دوبرابر می کند.
328- «یکون له غیبة و حیرة، حتّی یضلّ الخلق عن أدیانهم» .
«برای او غیبت و حیرتی هست که مردمان از دین خود برمی گردند و گمراه می شوند» .
با کمال تأسّف ما در چنین شرائطی زندگی می کنیم و بیشتر مردمان از دین و آئین خود بازگشته اند، به خدا پناه می بریم از این امتحان بزرگی که برای ما روی داده است. و از او می خواهیم که از گروه ثابت قدمان باشیم که به هنگام ظهور آن دست نیرومند انتقام الهی، در رکاب او با دشمنان خدا پیکارگر و در برابر حقّ تسلیم و از حریم حقّ مدافع باشیم.
329- «کیف أنتم إذا بقیتم شیئا من دهرکم لا ترون إماما؟ ! .
ص:338
إستوت أقدام بنی عبد المطّلب کأسنان المشط. فبینا أنتم کذلک إذ أطلع اللّه نجمکم، فاحمدوا اللّه و اشکروه» .
«چگونه است حال شما، هنگامی که مدّتی از روزگار را از دیدار امام خود محروم باشید، قدمهای فرزندان عبد المطّلب چون دندانه های شانه با یکدیگر برابر است، در چنین موقعیّتی ستارۀ شما طلوع می کند. خدا را سپاس بگوئید و او را شکرگزار باشید» .
در این حدیث شریف که فرزندان عبد المطّلب را به دندانه های شانه تشبیه کرده و آنها را با یکدیگر مساوی تعبیر فرموده، نکتۀ جالبی هست و آن اینکه هرکس از بنی عبّاس و غیر آن قیام کند و ادّعای عدالت خواهی او گوش فلک را کر کند، نتیجه ای جز مشابه خلفای قبلی نخواهد داشت و همۀ آنها مساوی هستند در اینکه به نام عدالت قیام کرده، ظلم و ستم را به اوج می رسانند. از این رهگذر هرکس قیام کند و ادّعای عدالتخواهی کند، این ادّعا ترا فریب ندهد که هر ظالمی به ادّعای عدالتخواهی قیام نموده است.
330- «إذا أصبحت و أمسیت لا تری فیه إماما من آل محمّد فأحبّ من کنت تحبّ، و أبغض من کنت تبغض، و وال من کنت توالی، و انتظر الفرج صباحا و مساء» .
«اگر در زمانی قرار گرفتی که به امامی از آل محمّد (ص) دست نیافتی، هرکه را خواستی دوست بدار، و هرکه را خواستی دشمن بدار و از هرکه خواستی پیروی کن ولی هر صبح و شام در انتظار فرج باش» .
انتظار فرج در عصر غیبت، مرز استواری در عقیده و انحراف از عقیده است، از این رهگذر امر می فرماید که منتظر فرج باشید تا از راه راست منحرف نشوید، آنگاه به مقتضای «الحبّ فی اللّه و البغض فی اللّه» با دوستان خدا دوست، و با دشمنان او دشمن باشید.
331- «إذا کان ذلک فتمسّکوا بما فی أیدیکم حتّی یصحّ لکم الأمر» .
«هنگامی که آن-غیبت-واقع شود، به آنچه در دست دارید (عقاید حقّه) چنگ بزنید تا قضیّه آشکار شود و فرمان خدا فرارسد» .
ص:339
332- «یأتی علی النّاس زمان یصیبهم فیه سبطة، یأرز العلم فیها کما تارز الحیّة فی حجرها. فبیناهم کذلک إذ طلع علیهم نجمهم.
فقیل له: فما السّبطة؟ . فقال: فترة النّعاس و الضّعف، کونوا علی ما أنتم علیه حتّی یطلع اللّه نجمکم» .
«برای مردم روزگاری فرا می رسد که همگان دچار تب و لرز می گردند، علم و دانش در آن ایّام درهم پیچیده شود، آن سان که مار در لانۀ خود به دور خود می پیچد. در آن هنگام ستارۀ آنها طلوع می کند.
گفته شد: مراد از تب و لرز چیست؟
فرمود: روزهای فترت، که همگان دچار ضعف و سستی می گردند. در آن ایّام بر عقاید خود استوار باشید تا خداوند ستارۀ شما را ظاهر گرداند» .
333- «کذب الوقّاتون، و هلک المستعجلون، و نجا المسلمون، و إلینا یصیرون ما وقّتنا فیما مضی، و لا نوقّت فیما یستقبل» .
«هرآنکه وقت تعیین کند دروغ گفته است، هرکس شتاب کند هلاک می شود، هرکس تسلیم تقدیر خدا باشد نجات می یابد و به سوی ما گام برمی دارد. ما در گذشته وقتی تعیین نکردیم و در آینده نیز هرگز وقتی تعیین نخواهیم کرد» .
ابو بصیر هنگامی که از امام صادق (ع) در مورد وقت ظهور پرسید، فرمود:
334- «کذب الوقّاتون! . إنّا أهل بیت لا نوّقت! . أبی اللّه إلاّ أن یخالف وقت الموقتین» .
«آنانکه وقت تعیین کردند، دروغ گفتند. ما اهلبیتی هستیم که وقت تعیین نمی کنیم. خدا اراده کرده است که با هر وقتی که تعیین کنند مخالفت نماید» .
یکی دیگر از اصحاب پرسید: کی این مدّت به سرآید که ما راحت شویم؟ ! فرمود:
335- «بلی، و لکنّکم أذعتم. فأخّره اللّه» .
«آری، چون شما آنرا فاش ساختید، خداوند آنرا به تأخیر
ص:340
انداخت» .
336- «إنّما هلک النّاس من استعجالهم لهذا الأمر! . إنّ اللّه لا یعجل لعجلة العباد. إنّ لهذا الأمر غایة ینتهی إلیها، فلو قد بلغوها لم یستقدموا ساعة و لم یستأخروا» .
«شتاب مردم برای این کار آنها را هلاک ساخت. خداوند برای شتاب مردم، شتاب نمی کند. برای این امر مدّتی هست که باید پایان پذیرد. اگر مدّت آن سرآید نه ساعتی جلو می افتد و نه ساعتی تأخیر می شود» .
امام صادق (ع) خطاب به یار وفادارش «محمّد بن مسلم» فرمود:
337- «إنّ قدّام القائم علامات تکون من اللّه عزّ و جلّ. فقال:
و ما هی؟ . قال: قول اللّه عزّ و جلّ: [وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ، وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوٰالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَرٰاتِ، وَ بَشِّرِ الصّٰابِرِینَ] : و لنبلونّکم:
یعنی المؤمنین، قبل خروج القائم، بشیء من الخوف: من ملوک بنی فلان فی آخر سلطانهم، و الجوع: بغلاء أسعارهم، و نقص من الأموال: بکساد التّجارات و قلّة الفضل، و نقص من الأنفس: موت ذریع، و نقص من الثّمرات: قلّة ربع ما یزرع، و بشّر الصّابرین: عند ذلک بتعجیل خروج القائم. و ذلک بعد فتنة صمّاء صیلم، یسقط فیها کلّ ولیجة و بطانة. فیثب الجار علی جاره فیضرب عنقه. فألزموا الأرض و لا تحرّکوا یدا و لا رجلا» .
«پیش از قیام قائم (عج) نشانه هائی است که خداوند آنها را ظاهر خواهد ساخت. محمّد بن مسلم پرسید: آنها چیست؟ فرمود:
آنها را خداوند چنین بیان فرموده است: [و شما را به سختیهائی چون ترس و گرسنگی و نقصان اموال و مرگ و آفات زراعت آزمایش می کنیم و صبرپیشگان را بشارت ده].
و لنبلونّکم: یعنی امتحان می کنیم شما مؤمنان را قبل از خروج قائم (عج) .
بشیء من الخوف: یعنی به وسیله پادشاهان بنی فلان، در آخر سلطنت آنها.
ص:341
و الجوع: یعنی با گرانی قیمتها.
و نقص من الأموال: یعنی با کسادی تجارت و کمی درآمد.
و الأنفس: یعنی با مرگهای پیاپی و ناگهانی.
و الثّمرات: یعنی با کمی رشد زراعت.
و بشّر الصّابرین: یعنی نوید بده در آن زمان صبرپیشگان را با ظهور قائم (عج) . و آن بعد از یک فتنۀ سخت و کمرشکن است، که هر دوستی و خویشی را درهم می ریزد. همسایه به همسایه اش هجوم برده گردنش را می زند. در چنین روزگاری به زمین بچسبید و دست و پای خود را تکان ندهید» .
338- «و خوف یشمل أهل العراق و بغداد، و موت ذریع فیه، و نقص فی الأموال و الأنفس و الثّمرات، و قلّة ربع لما یزرع النّاس» .
«ترسی اهل عراق و بغداد را احاطه می کند، و مرگی ناگهانی و پیاپی در آنجا شایع می شود و کمبود در اموال، اشخاص و میوه ها ظاهر می شود و زراعت مردم کمتر رشد می کند» .
و خطاب به محمّد بن مسلم فرمود:
339- «یا محمّد بن مسلم: من اخبرک عنّا توقیتا فلا تهابنّ أن تکذّبه، فإنّا لا نوقّت وقتا» .
«ای محمّد بن مسلم! هرکس از ما به تو خبر دهد که ما وقتی- برای ظهور او-تعیین کرده ایم، در تکذیب او تردید نکن، که ما هرگز وقتی را تعیین نمی کنیم» .
به مناسبت نهی از توقیت (تعیین وقت) یادآور می شویم که این نهی ها شامل مشخّص شدن روز ظهور، بعد از وقوع نشانه های حتمی چون: ندای آسمانی، خروج سفیانی و خسف بیداء و امثال آنها، نمی باشد. بلکه نهی منحصر به مواردی است که پیش از وقوع این علائم تعیین وقت شود. و ما اگر می گوئیم که در آستانۀ ظهور هستیم به دلیل ظهور پیاپی نشانه های ظهور درمی یابیم و این ربطی به توقیت و تعیین وقت ندارد.
ص:342
340- «إذا فقد الخامس من ولد السّابع، فاللّه اللّه فی أدیانکم، لا یزیلنّکم عنها أحد! . إنّه لا بدّ لصاحب هذا الأمر من غیبة، حتّی یرجع عن هذا الأمر من کان یقول به» .
«هنگامی که پنجمین فرزند-امام-هفتم از دیده ها ناپدید شد، از خدا بترسید و به خدا پناه ببرید در مورد دین و آئین خود، کسی شما را از دینتان منحرف نکند. که برای صاحب این امر غیبتی هست تا آنها که به او عقیده دارند از اعتقاد خود بازگردند» .
حضرت موسی بن جعفر (ع) چون پدران بزرگوارش دست شیعه را گرفته، به مقام باورداران بااخلاص بالا می برد.
341- «لا بدّ للنّاس من فتنة صمّاء صیلم، یسقط فیها کلّ بطانة و ولیجة، و ذلک عند فقدان الرّابع من ولدی» .
«برای مردمان فتنه ای کوبنده و آشوبی کمرشکن است که پرده ها برداشته می شود، دوستی ها و خویشاوندی ها از بین می رود. و آن هنگامی است که چهارمین فرزند من از دیده ها ناپدید شود» .
342- «إنّها ستکون حیرة. لو عین لهذا الأمر وقت لقست القلوب. و لرجع عامّة النّاس عن الإسلام، و لکن قالوا: ما أسرعه! . و ما أقربه! . تألّفا لقلوب النّاس، و تقریبا للفرج» .
«حیرت و سرگردانی خواهد بود. اگر برای این امر وقتی تعیین شود دلها را قساوت می گیرد. و تودۀ مردمان از اسلام برمی گردند. ولی گفته اند: چه زود است؟ ! چقدر نزدیک است؟ ! تا دل مردم آرام بگیرد و فرج نزدیک شود» .
ص:343
آری اگر گفته می شد که ظهور حضرت ولیّ عصر (عج) بعد از هزار سال است، نسلی که مخاطب این سخن بودند به یأس و نومیدی می گرائیدند، نسل بعدی بیشتر مأیوس می شدند و با گذشت هر نسلی بر یأس و نومیدی مردم افزوده می شد، ولی اکنون بعد از گذشت بیش از هزار سال، بر طمع و امید امیدواران افزوده شده است. و چون هر نسلی امیدوار است که سعادت درک آن ایّام مبارک و دولت مسعود را داشته باشد، خود را در برابر امام بزرگوارش مسئول و متعهّد احساس می کند، خود را در تحت نظارت و رعایت مستقیم امام (ع) می بیند، به وظیفۀ سنگین خود در عصر غیبت عمل می کند و رابطۀ خود را با خالق خویش و دیگر انسانها بهبود می بخشد.
یکی از اصحاب امام جواد (ع) از آنحضرت پرسید: امام بعد از شما کیست؟ فرمود:
343- «ابنی علیّ، و ابنا علیّ» .
«پسرم علی (امام هادی) و دو فرزندش (پسرش: امام حسن عسکری، و نواده اش: حضرت مهدی) . آنگاه مدّتی سرش را پائین انداخت و بعد از آن سرش را بلند کرد و فرمود:
حیرت و سرگردانی خواهد بود. گفتند: اگر چنین روزگاری پیش آمد، پس به کجا باید روی آورد؟ ! مدّتی سکوت کرد و سپس فرمود:
به هیچ طرف، نه هرگز. این جمله را سه بار تکرار کرد.
یک بار دیگر پرسیدند به کجا روی بیاوریم؟ ! فرمود: به سوی مدینه. گفتند: کدام مدینه؟ فرمود: همین مدینه. مگر مدینۀ دیگری هست؟ !»
از پاسخ امام (ع) سختی و دشواری فرار از فتنه های زمان غیبت روشن می شود که امام (ع) می فرماید: به هیچ طرف. چنانکه امروز می بینیم همۀ اقطار و اکناف جهان را فتنه ها فراگرفته، راه فرار و نجاتی نمانده است. دلها را قساوت و زمین و زمان را جنایت فراگرفته است.
ص:344
344- «و اللّه لیغیبنّ غیبة لا ینجو فیها من الهلکة إلاّ من یثبته اللّه علی القول بإمامته، و وفقه للدّعاء بتعجیل فرجه» .
«به خدا سوگند آنچنان از دیده ها غائب می شود که از هلاکت نجات نمی یابد، جز کسی که خدا او را در اعتقاد بر امامت او ثابت و استوار نگه دارد. و او را برای دعا به تعجیل فرجش موفّق بدارد» .
احمد بن اسحاق یار وفادار امام حسن عسکری (ع) هنگامی که امام (ع) حضرت ولیّ عصر (عج) را به او نشان داد و از دوران غیبت او سخن گفت، عرض نمود:
ای فرزند پیامبر (ص) ! آیا غیبت او به طول خواهد انجامید؟
فرمود:
345- «إی و ربّی، حتّی یرجع عن هذا الأمر أکثر القائلین به، و لا یبقی إلاّ من أخذ اللّه عزّ و جلّ عهده بولایتنا، و کتب فی قلبه الإیمان و أیّده بروح منه» .
«آری، سوگند به پروردگارم، آنقدر طول می کشد که بیشتر معتقدان به امامت او، از اعتقاد خود برمی گردند. بر اعتقاد خود استوار نمی ماند جز کسی که خداوند از او بر ولایت ما پیمان گرفته است، و ایمان در دل او نوشته، و او را با روحی از خود تأیید فرموده است» .
346- «اما إنّ لولدی غیبة یرتاب فیها النّاس، إلاّ من عصمه عزّ و جلّ. أما إنّ له غیبة یحار فیها الجاهلون، و یهلک فیها المبطلون، و یکذب فیها الوقّاتون!» .
«برای فرزند من غیبتی هست که مردم در آن دچار شکّ و تردید می شوند، به جز کسی که خدا او را از لغزش و انحراف بازدارد. آگاه باشید که برای او غیبتی هست که نادانها در آن حیران و سرگردان می شوند و باطلان در آن هلاک می شوند و کسانی که تعیین وقت کنند، دروغ می گویند» .
347- «ثمّ یرجع، فکأنّی أنظر إلی الأعلام البیض تخفق فوق رأسه بنجف الکوفة» .
ص:345
«سپس ظاهر می شود، گویا با چشم خود می بینم که پرچمهای سفید در نجف کوفه (نجف اشرف) بالای سرش در اهتزاز است» .
خوشا به حال آنانکه چنین روز مسعودی را درک کنند و در زیر پرچم حقّ قرار گرفته، همواره با باطل پیکار نموده، پرچم حقّ را در سرتاسر گیتی به اهتزاز درآورند. و طومار ظلم و ستم را درهم نوردند و زمین را از لوث ظلم و ستم پاک سازند.
«یظهر بعد غیبة طویلة و حیرة مظلمة. فیعلن أمر اللّه، و یظهر دین اللّه، و یؤیّد بنصر اللّه و نصر ملائکة اللّه» .
«پس از یک غیبت طولانی و حیرت ظلمانی، ظاهر می شود. امر خدا را آشکار می سازد و دین خدا را ظاهر می کند. و به نصرت خدا و فرشتگان مؤیّد و منصور می باشد» .
ص:346
-کشف الغمّه جلد 3 صفحۀ 311، بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 72، اعلام الوری صفحۀ 399، الملاحم و الفتن صفحۀ 153، ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 163 و 168، المهدی صفحۀ 147 و الامام المهدی صفحۀ 68.
-منتخب الاثر صفحۀ 98، بحار الانوار جلد 53 صفحۀ 127 و 139 و ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 100.
-الزام النّاصب صفحۀ 55 و 81، اعلام الوری صفحۀ 400 و غیبت شیخ طوسی صفحۀ 204.
-بشارة الاسلام صفحۀ 63.
-کشف الغمّه جلد 3 صفحۀ 311، بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 110، اعلام الوری صفحۀ 401، بشارة الاسلام صفحۀ 53، منتخب الاثر صفحۀ 229، الامام المهدی صفحۀ 79 و 135 و الزام النّاصب صفحۀ 69.
-بشارة الاسلام صفحۀ 300،107،180 و 182، منتخب الاثر صفحۀ 463، غیبت شیخ طوسی صفحۀ 262، بحار الانوار جلد 52 صفحۀ 270 و 185، غیبت نعمانی صفحۀ 158 و الزام النّاصب صفحۀ 80 و 175.
-بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 72.
-الملاحم و الفتن صفحۀ 152 و بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 138.
-بحار الانوار جلد 52 صفحۀ 133، اصول کافی جلد 1 صفحۀ 342 و الزام النّاصب صفحۀ 138.
-بحار الانوار جلد 52 صفحۀ 133.
-بشارة الاسلام صفحۀ 154، بحار الانوار جلد 52 صفحۀ 134 و غیبت نعمانی صفحۀ 82.
-منتخب الاثر صفحۀ 462، اصول کافی جلد 1 صفحۀ 368، غیبت نعمانی 104 و 157، بحار الانوار جلد 52 صفحۀ 103، بشارة الاسلام صفحۀ 298 و الزام النّاصب صفحۀ 78.
-غیبت نعمانی صفحۀ 132 و 155، غیبت شیخ طوسی صفحۀ 263، اصول کافی ج 1 صفحۀ 368، الزام النّاصب صفحۀ 78، بشارة الاسلام صفحۀ 298 و بحار الانوار جلد 52 صفحۀ 114.
-غیبت نعمانی صفحۀ 154 و 157، غیبت شیخ طوسی صفحۀ 263، بحار الانوار جلد 52 صفحۀ 105 و 360، الزام النّاصب صفحۀ 78 و 186 و بشارة الاسلام صفحۀ 299 و 301.
ص:347
-اصول کافی جلد 1 صفحۀ 369، غیبت نعمانی صفحۀ 158 و الزام النّاصب صفحۀ 78.
-بقره:155.
-غیبت نعمانی صفحۀ 132، اعلام الوری صفحۀ 427، الزام النّاصب صفحۀ 18،175 و 185، ارشاد مفید صفحۀ 340، منتخب الاثر صفحۀ 440، ینابیع المودّه جلد 3 صفحۀ 76، المهدی صفحۀ 197، بشارة الاسلام صفحۀ 176 و الامام المهدی صفحۀ 33.
-الامام المهدی صفحۀ 234.
-غیبت نعمانی صفحۀ 155، غیبت شیخ طوسی صفحۀ 262، بحار الانوار جلد 52 صفحۀ 104 و بشارة الاسلام صفحۀ 118 و 298.
-بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 150 و جلد 52 صفحۀ 113، غیبت نعمانی صفحۀ 78، بشارة الاسلام صفحۀ 40 و 157، اعلام الوری صفحۀ 406، المهدی صفحۀ 172، الزام النّاصب صفحۀ 68، منتخب الاثر صفحۀ 218، غیبت شیخ طوسی صفحۀ 104 و 204 و اصول کافی جلد 1 صفحۀ 336.
-غیبت نعمانی صفحۀ 94، بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 155 و جلد 52 صفحۀ 289، الملاحم و الفتن صفحۀ 153، بشارة الاسلام صفحۀ 160 و 163، عیون الاخبار جلد 2 صفحۀ 6 منتخب الاثر صفحۀ 421.
-غیبت نعمانی صفحۀ 158.
-غیبت نعمانی صفحۀ 97، بشارة الاسلام صفحۀ 165 و بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 156.
-بشارة الاسلام صفحۀ 168 و الامام المهدی صفحۀ 135.
-الزام النّاصب صفحۀ 104، بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 160، اعلام الوری صفحۀ 415 و منتخب الاثر صفحۀ 227.
-اعلام الوری صفحۀ 415.
-الزام النّاصب صفحۀ 62.
ص:348
ص:349
ص:350
348- «المهدیّ من ولدی الّذی یفتح اللّه به مشارق الأرض و مغاربها، ذاک الّذی یغیب عن أولیائه غیبة لا یثبت علی القول بإمامته إلاّ من امتحن اللّه قلبه للایمان» .
«مهدی از اولاد منست، خداوند به وسیلۀ او مشرقها و مغربهای زمین را فتح می کند. مهدی همانست که از دوستان خود ناپدید می شود یک ناپدید شدنی که بر اعتقاد خود در امامت استوار نمی ماند جز کسی که خداوند دلش را برای ایمان آزموده است» .
349- «إنّ أعظم النّاس یقینا، قوم یکونون فی آخر الزّمان، لم
ص:351
یلحقوا النّبیّ، و حجب عنهم الحجّة، فآمنوا بسواد فی بیاض» .
«والاترین مردم از نظر یقین، قومی هستند در آخر الزّمان، که پیامبر (ص) را درک نکرده اند و حجّت خدا از آنها مخفی شده، آنها به مرکّب سیاه روی کاغذ سفید ایمان آورده اند» .
آری باید این ایمان، والاترین ایمانها، و این یقین، عالیترین یقین ها نامیده شود، زیرا اینها معجزات پیامبر اکرم (ص) را ندیده اند، معجزات امامان را با چشم خود ندیده اند، ولی آنچنان باور کرده اند که هرگز دچار شکّ و تردید نمی شوند، و اگر کوه از جای خود کنده شود، مخلصین اینها در اعتقاد خود کوچکترین تردیدی به خود راه نمی دهند.
این ایمان و یقین استوار که مقاومتر از کوه سربه فلک کشیده است، براساس مرکّب سیاهی بر فراز صفحات سفیدی استوار شده است، ازاین رو مخلصین این زمان باید از مخلصین عصر رسول اکرم (ص) باارزشتر و والاتر باشند. آنهم با اینهمه راههای انحراف و دامهای شیطانی که در برابرشان گسترده است. که در این مقطع حسّاس همۀ عقاید خود را از مبدء تا معاد از روی اخبار واصله از پیامبر اکرم (ص) و پیشوایان معصوم (ع) آموخته اند، و به مرکّبی سیاه روی کاغذی سفید ایمان آورده اند! .
350- «أفضل العبادة انتظار الفرج» .
«برترین عبادتها انتظار فرج است» .
انتظار فرج که عبارت از ایمان استوار به امامت حضرت ولیّ عصر (عج) است، همۀ اعتقادهای اساسی را از یکتائی خدا، رسالت پیامبر (ص) ، پیشوائی امامان معصوم و دیگر عقاید اسلامی را دربردارد. و ایمان به امامت حضرت ولیّ عصر (عج) که تبلور ولایت است، شرط قبولی دیگر اعمال شایسته است، چنانکه در حدیث صحیح از امام صادق (ع) رسیده است:
351- «بنی الإسلام علی خمس: علی الصّلاة، و الزّکاة، و الحجّ، و الصّوم، و الولایة. و لم یناد بشیء ما نودی بالولایة» .
«اسلام روی 5 پایه استوار شده است: نماز، زکات، حج، روزه و ولایت. و هرگز به چیزی امر نشده، آنچنانکه به ولایت امر شده است» .
ص:352
امام صادق (ع) سپس اضافه می فرماید:
«ولی مردم چهار پایه اش را پذیرفتند و ولایت را ترک کردند.
به خدا قسم اگر کسی همۀ شبها را با نماز و عبادت بگذراند و همۀ روزها را روزه بگیرد و بدون ولایت از دنیا برود، نماز و روزه ای از او پذیرفته نمی شود» .
این مضمون در دهها حدیث شریف وارد شده است.
352- «انتظار الفرج عبادة. أفضل أعمال أمّتی انتظار فرج اللّه عزّ و جلّ» .
«انتظار فرج عبادت است و برترین و باارزشترین عمل امّت من انتظار فرج از خدای تبارک و تعالی است» .
و در این زمینه امیر مؤمنان (ع) می فرماید:
353- «أفضل العبادة الصّمت و انتظار الفرج» .
«برترین عبادت، سکوت و انتظار فرج است» .
زیرا انتظار فرج ایمان به غیب است که انسان را به عمل صالح وامی دارد و او را بر صحیح ترین اعتقاد استوار نگه می دارد.
انتظار فرج، انتظار ظهور امامی است که جهان را پر از عدل و داد خواهد نمود و ظلم و ستم را از پهنۀ گیتی ریشه کن خواهد ساخت، از این رهگذر انسان را خواهان عدالت و دشمن ستم و ستمگر می سازد.
انتظار فرج با این نقش تربیتی و سازنده ای که دارد، طبعا از همۀ عبادتهای فردی و اجتماعی برتر خواهد بود. که در عبادتهای فردی پاداش آن فقط به خود شخص می رسد، و دیگر عبادتهای اجتماعی به پایۀ این عبادت نمی رسد که اعتراف به حقّ و اعلام حقّ را دربردارد و آن، در قلمرو حکومتهای باطل چیز آسانی نیست. از این رهگذر رسول اکرم (ص) در حقّ منتظران واقعی می فرماید:
354- «سیأتی قوم من بعدکم، الرّجل منهم له أجر خمسین منکم. . . قالوا: یا رسول اللّه نحن کنّا معک ببدر و حنین و أحد و نزل فینا
ص:353
القرآن! . فقال: إنّکم لو تحملون ما حملوا لم تصبروا صبرهم!» .
«بعد از شما قومی خواهد آمد که پاداش هریک از آنها برابر پاداش پنجاه نفر از شماست. گفتند. یا رسول اللّه! (ص) مگرنه اینست که ما در حضور شما در بدر و احد و حنین شرکت جستیم و قرآن در میان ما نازل شد؟ ! فرمود:
اگر آنچه بر آنها روی خواهد داد، بر شما روی می داد شما نمی توانستید چون آنها صبر و شکیبائی را پیشۀ خود سازید» .
رسول اکرم (ص) با آگاهی وسیع و بینش عمیق از وضع زمان ما می فرماید:
355- «یأتی علی النّاس زمان، المؤمن فیه أذلّ من شاته!» .
«زمانی خواهد آمد که مؤمن در آن زمان از گوسفند زبون تر خواهد بود» .
پر واضح است که در میان حیوانات حیوانی رام تر از گوسفند نیست، از این رهگذر پیامبر اکرم (ص) مؤمن را در عصر غیبت و در زیر چکمۀ رژیمهای حاکم به گوسفند تشبیه می کند که خود مفید، بی ضرر، رام و بی تکلّف است ولی ستمگران آنها را در جامعه به هیچ می گیرند و در هر مراسمی (جشن و سرور، یا عزا و سوک) آنها را سر می برند! . و در عین حال مؤمن تلاش می کند که عقیدۀ خود را حفظ کند تا فرج فرارسد و او نیز با همیاری دیگر مؤمنان در نشر حقّ و در به اهتزاز درآوردن پرچم حقّ تلاش نماید.
رسول اکرم (ص) یکبار نیز خطاب به امیر مؤمنان (ع) چنین فرمود:
356- «یا علیّ: لا یحفظنی فیک إلاّ الأتقیاء الأنقیاء الأبرار الأصفیاء. و ما هم فی أمّتی إلاّ کالشّعرة البیضاء فی الثّور الأسود فی اللّیل الغابر!» .
«یا علی! توصیه های مرا در حقّ تو رعایت نمی کند به جز مؤمنان پرهیزگار، پاک و پاکیزه، بندگان برگزیده و پاک سرشت. و تعداد آنها در میان امّت من، به سان یک تار موی سفید در بدن گاو سیاه در دل شب یلدا می باشد» .
ص:354
و یکبار دیگر به هنگام بازگو کردن زمان غیبت و تشریح وضع منتظران در آن زمان فرمود:
357- «یا أبا الحسن: حقیق علی اللّه أن یدخل أهل الضّلالة الجنّة!» .
«ای ابا الحسن! بر خدا شایسته است که «اهل ضلالت» را وارد بهشت کند» .
منظور از «اهل ضلالت» در این حدیث، پیروان امامی است که از چشم آنها «گم شده» است. این تعبیر هیچ ربطی به ضلالت به معنای گمراهی ندارد، که پیامبر اکرم (ص) در مقام تعریف و تمجید از شیعیان ثابت و پابرجا بر امامت پیشوائی است که او را ندیده اند، و از راه او منحرف نشده اند. از انحراف مردم رنج می برند ولی قدرت اقامۀ حقّ و ریشه کن نمودن باطل را ندارند. که پیامبر اکرم (ص) در حدیث دیگری وضع آنها را این چنین توصیف می فرماید:
358- «عندها یذوب قلب المؤمن فی جوفه کما یذوب الملح فی الماء: ممّا یری من المنکر فلا یستطیع أن یغیّره! . المؤمن یمشی بینهم بالمخافة، فإن تکلّم أکلوه، و إن سکت مات بغیظه!» .
«در آن ایّام قلب مؤمن در درون خود آب می شود، آنچنانکه نمک در آب ذوب می شود. زیرا منکرات را می بینند و قدرت جلوگیری و تغییر آنرا ندارند. مؤمن در میان آنها با ترس و لرز راه می رود، که اگر حرف بزند او را می خورند، و اگر ساکت شود غصّه مرگ می شود» .
359- «لو تعلمون ما لکم فی مقامکم بین عدوّکم، و صبرکم علی ما تسمعون من الأذی، لقرّت أعینکم!» .
«اگر شما می دانستید که زندگی شما در میان دشمنان و شکیبائی شما بر آزار آنها چه فضیلتی برای شما دارد، دیده هایتان روشن می شد» .
پیامبر اکرم (ص) یکبار دیگر به هنگام تأمّل در وضع شیعیان آخر الزّمان دستها را به سوی آسمان برافراشت و گفت:
ص:355
360- «أللّهمّ لقّنی اخوانی! . فقال له واحد: أما نحن إخوانک یا رسول اللّه؟ ! . فقال: لا، إنّکم أصحابی، و إخوانی قوم فی آخر الزّمان آمنوا بی و لم یرونی. . لقد عرّفنیهم اللّه بأسمائهم و أسماء آبائهم من قبل أن یخرجهم من أصلاب آبائهم و أرحام أمّهاتهم. لأحدهم أشدّ بقیّة علی دینه من خرط القتاد فی اللّیلة الظّلماء، أو کالقابض علی جمر الغضا! .
أولئک مصابیح الدّجی، ینجیهم اللّه من کلّ فتنة غبراء مظلمة!» .
«خداوندا! برادرانم را به من بنمایان. یکی از اصحاب گفت:
مگر ما برادران شما نیستیم؟ ای رسول گرامی خدا! (ص) . فرمود:
نه، شما یاران من هستید. برادران من کسانی هستند که در آخر الزمان می آیند، و به من ندیده ایمان می آورند. خداوند آنها را پیش از آنکه از صلب پدران به رحم مادران درآیند، با نام خود و پدرانشان به من معرّفی نموده است که استقامت هریک از آنها در دین خود، از کندن خارهای گون در شب تاریک، و به دست گرفتن آتش گداخته سخت تر است. آنها مشعلهای هدایت هستند که خداوند آنها را از فتنه های تیره و تار نجات می بخشد» .
رسول گرامی (ص) مؤمنین منتظر و یاران حضرت بقیّة اللّه (عج) را برادران خود می خواند و رمز آنرا سختی و دشواری پابرجا ماندن بر حقّ و حقیقت در عصر غیبت معرّفی می کند. و در همین رابطه می فرماید:
361- «طوبی للصّابرین فی غیبته! . طوبی للمقیمین علی محبّته! . أولئک الّذین وصفهم اللّه فی کتابه و قال: [هدی للمتّقین الّذین یؤمنون بالغیب]» .
«خوشابه حال شکیبایان در غیبت او، و پای برجایان در محبّت او، که آنها را خدای تبارک و تعالی در کتابش چنین توصیف فرموده است: [این قرآن هدایت است برای پرهیزگاران، آنها که به غیب ایمان می آورند]» .
امام صادق (ع) نیز در تفسیر این آیه فرموده است:
362- «ألمتّقون: شیعة علی. و الغیب: هو الحجّة الغائب» .
ص:356
«متّقین: شیعیان علیّ بن ابیطالب (ع) است، و غیب: حجّت غائب است» .
و در حدیث دیگری در همین رابطه فرموده است:
363- «ألّذین یؤمنون بالغیب: من أقرّ بقیام القائم أنّه حقّ» .
«[الّذین یؤمنون بالغیب]: در حقّ کسانی است که به قیام قائم (عج) ایمان بیاورند و آنرا حقّ بدانند» .
رسول اکرم (ص) در حقّ یاران آنحضرت فرموده است:
364- «لا یزالون قوم من أمّتی یقاتلون علی الحق ظاهرین الی یوم القیامة» .
«همواره گروهی از امّت من تا روز رستاخیز پیروزمندانه در راه حقّ نبرد می کنند» .
و در حقّ کفرستیزان در پیشقدم ظهور آنحضرت فرموده است:
365- «لا تزال طائفة من أمّتی علی الحقّ ظاهرین، حتّی یأتی أمر اللّه» .
«گروهی از امّت من همواره حق را آشکار می کنند تا فرمان خدا (فرمان ظهور) فرارسد» .
من خیال می کنم که این حدیث در حقّ کسانی است که پیش از ظهور حضرت مهدی (عج) پرچم حقّ را برافراشته نگه می دارند و با تلاشی خستگی ناپذیر به سوی اسلام دعوت می کنند، که امیر مؤمنان مرکز آنها را در شهر مقدّس «قم» معرّفی می کند، آنجا که می فرماید:
366- «قم یجتمع فیها عباد اللّه المؤمنون، ینتظرون محمّدا و شفاعته للقیامة و الحساب، یجری علیهم الهمّ و الغمّ و الأحزان و المکاره» .
«بندگان مؤمن خدا در شهر قم اجتماع می کنند و انتظار شفاعت پیامبر اکرم (ص) را در روز قیامت و روز حساب می کشند. انبوه غم و اندوه
ص:357
بر آنها سرازیر می شود و انواع ناملایمات آنها را فرامی گیرد» .
امام صادق (ع) در همین رابطه می فرماید:
367- «فیجعل اللّه قم و أهلها قائمین مقام الحجّة» .
«خدای تبارک و تعالی قم و اهل قم را قائم مقام حجّت قرار می دهد» .
یعنی: مراجع عالیقدر تقلید، که آنها حاملان مذهب و راویان اخبار آل محمّد (ص) هستند و حضرت ولیّ عصر (عج) آنها را به طور عموم جانشین خود قرار داده است.
(خوانندۀ گرامی به خوبی آگاه است که حوزۀ علمیّۀ قم در سال 1340 هجری قمری برابر 1301 شمسی به دست توانای حضرت آیة اللّه حاج شیخ عبد الکریم حائری تأسیس شد و پیش از آن مرکز علوم دینی نبود و مراجع تقلید در آنجا سکونت نداشتند ولی امام صادق (ع) بیش از 1200 سال، پیش از تأسیس حوزۀ علمیۀ قم از سکونت مراجع عالیقدر شیعه در آن خبر داده است) .
یکبار دیگر در مورد «قم» فرمود:
368- «إنّما سمّیت قم هکذا لأنّ أهلها یجتمعون مع قائم آل محمّد، و یقومون معه و یستقیمون علی نصرته» .
«قم، به این جهت «قم» نامیده شده که اهل آن در محضر قائم آل محمّد (عج) گرد می آیند و با او قیام می کنند و از یاری او منحرف نمی شوند» .
و امیر مؤمنان (ع) در این رابطه فرمود:
369- «جری ذکر أهل قم أمام أمیر المؤمنین (ع) فترحّم علیهم و قال: رضی اللّه عنهم. ثمّ قال: إنّ للجنّة ثمانیة أبواب، و واحد منها لأهل قم، و هم خیار شیعتنا من سائر البلاد. خمّر اللّه تعالی ولایتنا فی طینتهم» .
«در محضر امیر مؤمنان (ع) از اهل قم سخن به میان آمد، آنحضرت بر آنها رحمت فرستاد و فرمود: خدا از آنها خشنود باد، که برای بهشت
ص:358
هشت در هست، یکی از آنها برای اهل قم است و آنها برگزیدگان شیعه از هر دیار می باشند که خداوند ولایت ما را با آب و گلشان آمیخته است» .
امام صادق (ع) یکبار دیگر از قم سخن گفت و در این رابطه چنین فرمود:
370- «إنّ اللّه احتجّ بالکوفة علی سائر البلاد و بالمؤمنین من أهلها علی غیرهم من أهل البلاد. و احتجّ ببلدة قم علی سائر البلاد، و بالمؤمنین من أهلها علی سائر أهل المشرق و المغرب من الجنّ و الإنس.
و لم یدع اللّه قم و أهلها مستضعفین، بل وفّقهم و أیّدهم. . إنّ الدّین و أهله بقم ذلیل، و لولا ذلک لأسرع النّاس إلیها فخربت قم و خرب أهلها فلم تکن حجّة علی سائر البلاد. و إذا کان ذلک لم تستقرّ السّماء و الأرض و لم ینظروا. إنّ البلایا مدفوعة عن قم و أهلها. و سیأتی زمان تکون بلدة قم و أهلها حجّة علی الخلائق، و ذلک فی زمن غیبة قائمنا إلی ظهوره، و لولا ذلک لساخت الأرض بأهلها. . إنّ الملائکة لتدفع البلایا عن قم و أهلها، و ما یقصدها جبّار بسوء إلاّ قصمه قاصم الجبّارین، و شغله عنهم بداهیة أو بمصیبة أو عدوّ. و ینسی اللّه الجبّارین من دولتهم ذکر قم و أهلها کما نسوا ذکر اللّه!» .
«خدا به وسیلۀ کوفه بر همۀ شهرها احتجاج نمود و با مؤمنین از اهل آن بر اهل دیگر شهرها. و به وسیلۀ «قم» بر همۀ شهرهای جهان و با مؤمنین از اهل آن، بر همۀ مردم شرق و غرب از جنّ و انس.
خدا هرگز قم و اهل قم را به خواری و زبونی ترک نمی کند، بلکه آنها را توفیق می دهد و تأیید می کند. ولی همواره دین و اهل دین در قم خوار هستند و اگر چنین نمی شد مردم به سوی آن هجوم می بردند و آنجا را ویران می ساختند و دیگر حجّتی بر دیگر شهرها باقی نمی ماند. و در این صورت آسمان و زمین بر جای خود ثابت و استوار نمی ماند و به ساکنان زمین مهلت داده نمی شد.
بلاها از قم و اهل قم دفع شده زمانی فرامی رسد که قم و اهل قم بر همۀ خلایق حجّت می باشد. و آن در زمان غیبت قائم ماست تا موعد ظهور او. و اگر قم نبود زمین ساکنانش را در کام خود فرومی برد.
ص:359
فرشتگان بلاها را از قم و اهل قم دفع می کند، و هیچ ستمگری در حقّ آنجا تصمیم بد نمی گیرد، جز اینکه درهم شکنندۀ ستمگران او را ریشه کن می سازد، یا به بلائی سخت گرفتار می کند و یا او را با جنگ و دشمن مشغول می سازد.
خداوند قم و اهل قم را از یاد زمامداران ستمگر می برد، چنانکه یاد خدا را فراموش کرده اند» .
همۀ آنچه در این حدیث شریف گفته شد، انجام یافته است و ما هنگامی این حدیث را می نویسیم که قم مورد توجّه همۀ جهانیان قرار گرفته است، انقلاب بزرگ ایران از حوزۀ علمیۀ قم رهبری شد و هنگامی که رژیم طاغوت به حریم قم تجاوز کرد و حرمت علمای قم را هتک نمود، قدرت افسانه ای اش درهم شکست و آرتش تا به دندان مسلّح نتوانست او را نگهدارد.
آری هنگامی که او به حریم شهر مقدس قم تجاوز نمود، مردم ایران به رهبری علمای دینی قم، او را وادار به فرار نمودند و تخت چند هزارسالۀ پادشاهی را واژگون نمودند.
خوانندۀ گرامی به خوبی واقف است که رسول گرامی اسلام (ص) و امامان معصوم (ع) شهرستان قم را با دیدۀ یک آبادی کوچک زمان خود ندیده اند، بلکه نقشۀ قم را آنچنانکه بعد از گذشت چهارده قرن ترسیم خواهد شد، آنروز با چشم خود دیده، درباره اش سخن گفته اند.
امروز که حوزۀ علمیّۀ نجف اشرف، آن پایگاه هزارسالۀ جهان تشیّع، به ضعف گرائیده، بزرگترین آکادمی علمی شیعه در حوزۀ علمیّۀ قم مستقرّ شده، هزاران نفر از چهار گوشۀ جهان در آنجا گرد آمده به تحصیل علوم دینی پرداخته اند، که در میان آنها صدها نفر دانشمند مجتهد یا نزدیک به اجتهاد دیده می شود و این حوزۀ نوپای شیعه از نظر نشاط علمی، تعداد دانشجو، انواع علوم متداول از حوزۀ هزارسالۀ نجف اشرف پیشی گرفته است.
روزیکه قم به صورت یک آبادی کوچک با آبهای شور و گندیده، محلّ سکونت گروهی بت پرست و آتش پرست بود، رسول گرامی اسلام (ص) چگونه وضع امروزی آنرا با چشم خود دیده و از آن سخن گفته است.
مگرنه اینست که پیامبر اکرم (ص) و فرزندان بزرگوارش (ع) این مطالب
ص:360
را از مبدء وحی، و از آفریدگار جهان فراگرفته اند، و در روزی از وضع امروزی آن سخن گفته اند، که هنوز ایران فتح نشده بود و قم در کام آتش پرستی می سوخت ولی رسول گرامی اسلام (ص) و امامان معصوم (ع) با قاطعیّت از وضع امروز آن سخن گفته اند.
امام صادق (ع) گوئی وضع هزار و دویست سال بعد را با چشم خود دیده و خود رهبری دانشگاه بزرگ علوم آل محمّد (ص) را رهبری کرده، آنگاه در این رابطه سخن گفته است.
از خدای تبارک و تعالی می خواهیم که به ما توفیق پیروی از دستورات آن بزرگواران را عنایت فرماید و لحظه ای ما را از آن پیشوایان گرانقدر جدا مسازد.
پیامبر اکرم (ص) ما را از یأس و نومیدی برحذر داشته، از قضا و تقدیر حضرت احدیّت سخن گفته است:
371- «أخبرنی جبرائیل أنّهم یظلمون بعدی، و أنّ ذلک الظّلم یبقی، حتّی إذا قام قائمهم و علت کلمتهم، و اجتمعت الأمّة علی محبّتهم، و کان الشّانیء لهم قلیلا، و الکاره لهم ذلیلا، و کثر المادح لهم. و ذلک عند تغیّر البلاد و ضعف العباد و الیأس من الفرج. فعند ذلک یظهر القائم المهدیّ من ولدی بقوم یظهر اللّه الحقّ بهم، و یخمد الباطل بأسیافهم! .
معاشر النّاس: أبشروا بالفرج، فإنّ وعد اللّه لا یخلف، و قضاءه لا یردّ، و هو الحکیم الخبیر، و إنّ فتح اللّه قریب» .
«جبرئیل مرا خبر داد که آنها مورد ستم قرار می گیرند و این ستم همچنان باقی می ماند تا روزیکه قائم آنها قیام کند و سخنشان پیروز گردد و امّت اسلامی بر محبّت آنها گرد آیند. آنگاه دشمن آنها بسیار کم، و بدخواهان خوار و زبون می گردند و همگان بر مدح و ثنای آنها زبان می گشایند. و آن هنگامی است که کشورها دگرگون شود و مردمان از خروج نومید شوند و بندگان خدا به ضعف گرایند. در چنین موقعی مهدی قائم (عج) ظهور می کند و همراه او یارانی خواهند بود که خداوند حقّ را به دست آنها ظاهر گرداند و باطل را با شمشیر آنها نابود سازد.
ای گروه مردمان! شما را مژده باد با فرج، که وعدۀ خداوند تخلّف
ص:361
نمی یابد، و قضای او بازنمی گردد، او حکیم و آگاه است و به راستی فتح و گشایش خداوند نزدیک است» .
372- «الآخذ بأمرنا، معنا غدا فی حظیرة القدس» .
«آنها که به امر ما چنگ بزنند، فردا در «حظیرة القدس» با ما هستند» .
این حدیث به همین عبارت از امام صادق (ع) نیز وارد شده است.
373- «إنتظروا الفرج و لا تیأسوا من روح اللّه، فإن أحبّ الأعمال إلی اللّه عزّ و جلّ انتظار الفرج. الآخذ بأمرنا معنا غدا فی حظیرة القدس، و المنتظر للفرج کالمتشحّط بدمه فی سبیل اللّه!» .
«منتظر فرج باشید و از روح خدا مأیوس نشوید که محبوبترین اعمال در نزد خدای تبارک و تعالی انتظار فرج است، کسیکه پذیرای امر ما باشد، فردا در «حظیرة القدس» با ماست. و کسیکه منتظر فرج باشد مانند کسیست که در راه خدا به خون خود آغشته گردد» .
374- «إتّخذوا صوامعکم بیوتکم، و عضّوا علی مثل جمر الغضا، و اذکروا اللّه کثیرا فذکر اللّه أکبر لو کنتم تعلمون» .
«کوخهای خود را خانۀ خود قرار دهید، همانند کسیکه در آتش گداخته می سوزد، دندان روی جگر بگذارید-شکیبا باشید-و خدا را بسیار یاد کنید، که یاد خدا بزرگترین پناهگاه است اگر بدانید» .
375- «إلزموا الأرض و اصبروا علی البلاء، و لا تحرّکوا بأیدیکم و سیوفکم فی هوی ألسنتکم. و لا تستعجلوا بما لم یعجله اللّه لکم.
فإنّ من مات منکم علی فراشه، و هو علی معرفة حقّ ربّه و حقّ رسوله و أهل بیته، مات شهیدا و وقع أجره علی اللّه، و استوجب ثواب ما نوی من صالح عمله، و قامت النّیّة مقام إصلاته بسیفه، و إنّ لکلّ شیء مدّة و أجلا» .
ص:362
«ملازم زمین باشید-بر زمین بچسبید-و بر بلاها صبر کنید، دستها و شمشیرها را برای خواهش زبانهایتان به حرکت درنیاورید، و در موردی که خدا شتاب نکرده، شتاب نکنید، که هرکس از شما بر شناخت صحیح پروردگار، پیامبر (ص) و اهلبیت او (ع) در رختخواب بمیرد شهید از دنیا رفته، و پاداش شهید بر پروردگارش حتمی شده، و آنچه از اعمال شایسته در نیّت او بوده به ثوابش نائل آمده، و نیّت نیک او جایگزین شمشیر زدن او می شود، که برای هرچیزی موعدی معیّن شده است» .
376- «و ذلک زمان لا ینجو فیه إلاّ کلّ مؤمن نومة إن شهد لم یعرف، و إن غاب لم یفتقد. أولئک مصابیح الهدی و أعلام السّری، لیسوا بالمساییح و لا المذاییع البذر! . أولئک یفتح اللّه لهم أبواب رحمته، و یکشف عنهم ضرّاء نقمته» .
«و آن زمانی است که در آن نجات نمی یابد مگر مؤمن گمنام، که اگر حضور داشته باشد شناخته نمی شود و اگر غایب باشد کسی از او سراغ نمی گیرد، آنها مشعل های هدایت و ستارگان روی زمین هستند که از سخن چینی، جاسوسی و تفرقه افکنی به دور هستند، خداوند درهای رحمتش را بروی آنها می گشاید، و غمهای نقمتش را از آنها برطرف می سازد» .
مولای بزرگوار! در برابر مردم این زمان چه کنیم، که یکدیگر را به نفاق و اختلاف تشویق نموده، بذر جاسوسی را در دل اجتماع می کارند و لذّت زندگی را در غیبت و سخن چینی و افتراء می جویند؟ ! چه نیکو فرموده ای که جز مؤمنان گمنام کسی رهائی نمی یابند، که دیگران شب و روز به دنبال جاه و مقام، و برای حفظ جاه و مقام خود شب و روز به دنبال تهمت و افتراء می باشند! .
امیر مؤمنان (ع) وضع مؤمنین را در عصر غیبت چنین تشریح می فرماید:
377- «و اللّه ما یکون ما تأملون حتّی یهلک المبطلون، و یضمحلّ الجاهلون، و یأمن المتّقون، و قلیل ما یکون. حتّی لا یکون لأحدکم موطن قدمه، و حتّی تکونوا أهون علی النّاس من المیتة عند صاحبها! . فبینا أنتم کذلک إذ جاء نصر اللّه و الفتح» .
ص:363
«به خدا سوگند آنچه آرزو می کنید تحقّق نمی یابد مگر هنگامی که باطل از بین برود و نادانها نابود شوند و پرهیزکاران آرامش خود را بازیابند. ولی تا فراهم شدن آن، کمترین چیزی که روی می دهد اینست که هیچکس از شما برای خود جای پائی پیدا نمی کند و هریک از شما از یک مردار بی ارزشتر می شوید. در چنین مقطعی فتح و پیروزی خداوند فرا می رسد» .
پیشوای پرهیزگاران در همین زمینه می فرماید:
«ما یجیء أمر اللّه حتی تکونوا أهون علی النّاس من المیتة! . ألا فتوقّعوا من إدبار أمورکم، و انقطاع وصلکم، و استعمال صغارکم. . ذلک حین تکون ضربة السّیف علی المؤمن أهون من الدّرهم من حلّه. ذاک حیث یکون المعطی أعظم أجرا من المعطی. ذاک حیث تسکرون من غیر شراب بل من النّعمة و النّعیم، و تحلفون من غیر اضطرار، و تکذبون من غیر إحراج. و ذلک إذا عضّکم البلاء کما یعضّ القتب غارب البعیر. . ما أطول هذا العناء، و أبعد هذا الرّجاء!» .
«امر خدا واقع نمی شود مگر بعد از آنکه شما-مؤمنان-در میان مردمان از مردار هم خوارتر و زبون تر باشید. از بازگشت روزگار و قطع ارحام و به کار گرفتن خردسالان، امیدوار فرج باشید. و آن هنگامی است که یک ضربت با شمشیر برای مؤمن از به دست آوردن یک درهم از طریق حلال آسانتر باشد، و آن هنگامی است که دست گیرنده پاداشی بیش از دست دهنده دارد. و آن هنگامی است که شما مست می شوید ولی نه از شراب، بلکه از ناز و نعمت، در آن زمان بدون اینکه ناچار باشید سوگند یاد می کنید، و بدون اینکه ضرورت ایجاب کند دروغ می گوئید. و آن هنگامی است که بلاها بر پشت شما سنگینی کنند، آنچنانکه جهاز