سرشناسه : کاردان، رضا
عنوان و نام پدیدآور : روابط متقابل خلفا با خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله/ رضا کاردان.
مشخصات نشر : قم: مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام، 1392.
مشخصات ظاهری : 88 ص.
شابک : 978-964-529-563-7
یادداشت : چاپ دوم.
یادداشت : کتابنامه: ص. [81]-85؛ همچنین به صورت زیرنویس.
موضوع : علی بن ابی طالب (ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق. -- روابط -- خلفای راشدین
رده بندی کنگره : BP223/54/ک2ر9 1392
رده بندی دیویی : 297/452
شماره کتابشناسی ملی : 3846017
ص: 1
ص: 2
روابط متقابل خلفا
با خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله
رضا کاردان
ص: 3
ص: 4
ص: 5
ص: 6
در عصر کنونی، که عصر نبرد فرهنگ هاست، هر مکتبی که بتواند با بهره گیری از شیوه های مؤثر تبلیغ، به نشر ایدههای خود بپردازد، در این عرصه پیشتاز خواهد بود و بر اندیشه جهانیان اثر خواهد گذاشت.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، نگاه جهانیان یک باردیگر به اسلام و فرهنگ تشیّع و مکتب اهلبیت علیهم السلام معطوف شد، دشمنان برای شکستن این قدرت فکری و معنوی، و دوستان و هواداران برای الهام گیری و پیروی از الگوهای حرکت انقلابی و فرهنگی، به اُمّ القُرای این فرهنگ ناب و تاریخ ساز چشم دوختند.
مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام با درک ضرورت همبستگی و همفکری و همکاری پیروان اهل بیت علیهم السلام و در راستای ایجاد رابطه فعّال با شیعیان جهان و بکارگیری نیروی عظیم و کارآمد و خلاّق شیعیان و اندیشمندان مذهب جعفری گام در این میدان نهاد و با برگزاری همایش ها و نشر کتب و ترجمه آثار و اطلاع رسانی در حوزه تفکّر شیعی به گسترش فرهنگ اهل بیت علیهم السلام و اسلام ناب محمّدی صلی الله علیه و آله پرداخت و خدا را سپاس که در این میدان حسّاس و فرهنگ ساز، گامهای مهمّی برداشت. امید است در آینده، این حرکت نورانی و
ص: 7
اصیل، هرچه پویاتر و بالنده تر استمراریابد و جهان امروز و بشریت تشنه معارف زلال قرآن و عترت، بیش از پیش از چشمهسار معنویت و اسلام ولایی بهرهمند وسیراب گردد.
بر این باوریم که عرضه درست، کارشناسانه، منطقیو استوار فرهنگ اهل بیت علیهم السلام ، میتواند جلوههای ماندگار میراث خاندان رسالت و پرچمداران بیداری و حرکت و معنویت را در معرض دید جهانیان قراردهد و در کالبد دنیای خسته ازجهالت مدرن و خودکامگی جهانخواران و فرهنگهای ضدّ اخلاق و انسانیت و در راستای حکومت جهانی امام عصر (عج) جانی تازه بدمد.
از این رو، از آثار تحقیقی و تلاش علمی محقّقان و نویسندگان در این مسیر استقبال میکنیم و خودرا خدمتگزار پژوهشگرانی میدانیم که در نشر این فرهنگ متعالی، تلاش می کنند.
* * *
کتاب حاضر با عنوان «روابط متقابل خلفا با خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله» یکی از آثار علمی محقق ارجمند حجة الاسلام و المسلمین رضا کاردان میباشد که این چاپ با اضافات و اصلاحات جهت بهرهبرداری بیشتر علاقهمندان، تقدیم میگردد.
معاونت امور فرهنگی
مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام
ص: 8
یکی از شبهاتی که در بحث امامت بر اساس بینش تشیع مطرح است، ناسازگاری این باور با سیره و روش امیر مؤمنان علی علیه السلام است.
گفته می شود آنچه از سیرۀ آن گرامی ثابت است معاشرت و عدم منازعة وی با خلفا، پرهیز از درگیری آن حضرت با آنان،
نامگذاشتن برخی از فرزندان خویش را به نام آنان، خیرخواهی و شرکت آن حضرت در مشورت و وصلت با آنان است و این حاکی از پذیرش خلافت آنان از ناحیۀ آن حضرت و مشروعیت خلافت آنان است .
جزوة حاضر تحقیق و بررسی فشرده ای پیرامون این مسئله و پاسخ به شبهة مذکور است .
در این جزوه کیفیت روابط آن حضرت با صحابه و خلفا و خانواده های آنان مورد بحث و بررسی قرار گرفته است .
پیش از این که به بررسی این موضوع بپردازیم، لازم است چند مسئله یادآوری شود:
1. شیعه امامیه گرچه به پیروی از کتاب و سنت مانند برخی از دانشمندان اهل سنت)(1)( به این اصل که همة صحابه از عدالت
ص: 9
برخوردار بوده اند معتقد نیست، ولی در مورد صحابه بر این مواضع تأکید دارد :
الف) اهانت به تمام صحابة رسول الله صلی الله علیه و آله از آن جهت که مصاحبت آن حضرت را داشتند، نه تنها جایز نیست که چنین مسئله ای موجب کفر و خروج از اسلام می باشد؛ زیرا کسی که یک صحابیرا به حیث مصاحبت او با پیامبر صلی الله علیه و آله مورد اهانت قرار دهد، اهانت وی اهانت به آن حضرت خواهد بود .
ب) آیات کریمۀ قرآن و نیز سنت پیامبر صلی الله علیه و آله بخش عظیمی از صحابه و یاران آن حضرت را مورد تمجید و ستایش قرارداده و از بخشی توبیخ و نکوهش به عمل آورده است. در برخی از آیات قرآن، تعبیرهای : «فَأُولئِکَ عِندَ اللَّهِ هُمُ الْکَاذبُونَ»((1)) و « ... إِن جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإ فَتَبَیَّنُوا...»((2)) و « وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْواً انفَضُّوا إِلَیْهَا وَتَرَکُوکَ قَائِماً »((3)) دربارۀ صحابه آن حضرت وارد شده است.
ص: 10
متقابلاً برخی آیات، مانند: «وَالسَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ منَ الْمُهَاجِرِینَ وَالْأَنْصَار وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ..»((1)) مربوط به برخی اصحاب است .
از این رو شیعۀ امامیه معتقد است که جمع انبوه و قشر عظیمی از صحابة رسول الله صلی الله علیه و آله مانند صحابة مخلصی که در زمان حیات آن حضرت در غزوات در رکاب آن حضرت شرکت کرده و با مال و جان خویش در راه خدا جهاد کردند، و یا به فیض شهادت نائل آمدند، و یا پس از رحلت آن حضرت همچنان با آن حضرت وفادار باقیماندند و حق صحبت را مراعات کردند، مورد احترام همۀ مسلمانان و برخی از آنها از جایگاه بسیار بالا و والایی برخوردار بوده اند .
ج) این بینش که دربارة همة صحابه نمی توان یکسان حکم کرد؛ چنانکه یادآوری شد، مستند به کتاب و سنت قطعی است و اجتهادی است که قرآن و حدیث پشتوانة آن است .
جایی که اهل سنت کار برخی از صحابه دائر بر سب و دشنام برخی دیگر از صحابه یا فرمان به آن((2)) را حمل بر اجتهاد می کنند (که این توجیه نزد شیعه ، موجه و قابل قبول نیست) چرا این اعتقاد (عدم تساوی همة صحابه در ارزش و اعتبار) که بر اساس اجتهادی درست و دلیل قاطع صورت گرفته است ، مورد قبول نباشد .
ص: 11
مگر جملۀ «للمصیب اجران و للمخطی اجر واحد؛ برای مجتهدی که به واقع دست یابد دو پاداش و برای آنکه به واقع نرسد یک پاداش منظور است»، ویژۀ زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و مخصوص صحابۀ آن حضرت بودهاست ؛ اجتهادی که بر اساس ضوابط صحیح و درست صورتگیرد، در هر زمان قابل قبول و تقلید صحیح از چنین مجتهدانی که شرایط را دارا باشند، در همۀ زمانها صحیح و بی اشکال است .
2. حفظ مرزهای عقیدتی و فکری همواره لازم است و طرح اینگونه مباحث نه تنها منافاتی با وحدت میان مسلمانان ندارد، بلکه چنانچه فقط به انگیزۀ بحث علمی و روشنشدن حقایق صورت گیرد موجب کاهش موارد اختلاف و دستیابی به حقایق مذهبی و نقاط مشترک می گردد .
آنچه پرهیز از آن لازم است، اهانت و بدگویی و دشنام و نزاع با یکدیگر است که جز ضعف و ناتوانی و شکست نیروها حاصلی ندارد .
نوشتارحاضر گامی در این راستا است. امید است خوانندگان با دقت و تأمل آن را مطالعه کنند و به دور از انگیزه های مانع پذیرش حق دربارۀ آن قضاوت نمایند .
* * *
ص: 12
جهان جلوه ای از رحمت خداست. رحمتی گستردهکه همه چیز و همه کس را فرا گرفته است. دوست و دشمن، مؤمن و کافر از این رحمت واسعه برخوردارند. همگان روزی خدا را می خورند و بسیاری از آنان به جای سپاس نعمت به او کفر می ورزند.
آیا این افاضه و احسان بی دریغ دلیل رضایت خداوند از آنان و نشانۀ پسندیده بودن اندیشه ها و رفتار و اخلاق آنان است؟
اگر چنین است، چرا خداوند صریحاً رابطۀ دوستی خویش را با گروه هایی سلب می کند و می فرماید:
«إِنَّ اللّهَ لاَیُحِبُّ الْخَائِنِینَ »((1)).
« إِنَّ اللَّهَ لاَ یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ »((2)).
«إِنَّهُ لاَ یُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرِینَ»((3)).
و آیاتی دیگر .
پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله نیز که مظهر رحمت رحمانیه و رحیمیۀ خداوند بوده، چنین بوده است و خاندان گرامی وی نیز که وارث اخلاق کریمة آن حضرت بوده اند، در ظاهر با دشمنان خویش نیز رفتار عاطفانه داشته اند .
ص: 13
متأسفانه حسن سلوک و نیکی رفتار آنان مورد سوء استفاده قرار گرفته و حمل بر رضایت و خشنودی از آنان شده است .
یکی از مسائلی که اهل سنت برای مشروعیت خلافت خلفا به آن استناد می کنند، وجود روابط صمیمانه میان خاندانگرامی پیامبر صلی الله علیه و آله و خلفا و خانوادۀ آنان است .
در این نوشتار چگونگی این روابط مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. در این رابطه چند موضوع قابل توجه است :
1. نام گذاری آن حضرت ، برخی از فرزندان خویش را به نام خلفا.
2. طرف مشورت قرار گرفتن امیرالمؤمنین علیه السلام در مسائل مختلف از ناحیۀ خلفا.
3. ازدواج ام کلثوم دختر گرامی حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام با خلیفۀ دوم .
پیش از اینکه دربارۀ این مسائل به بحث بپردازیم ، یک پاسخ اجمالی در این زمینه یادآور می شویم و آن این که ادلّه قاطعی که شیعۀ امامیه در مورد خلافت بلافصل علی علیه السلام بدان استناد می کنند، سند صریح برخلافت آن حضرت است و این ادلّه بر دو گونه است:
1. دلیل هایی که از آیات قرآن و احادیث متواتر در کتاب ها و منابع حدیثی شیعه وجود دارد .
ص: 14
2. دلیل هایی که در منابع حدیثی اهل سنت می باشد که در برابر آنها به عنوان الزام و استدلال جدلی به آن ها استدلال می کند.
و این دلیل ها حاکی از این است که آن حضرت از ناحیۀ خداوند برای رهبری انسان ها در تمام ابعاد منصوب می باشد و در دلالت این ادلّه ابهام و اجمالی وجود ندارد. و لازمۀ قطعی این دلیل ها عدم مشروعیت خلافت خلفای سه گانه است.
درحالیکه آن چه در برابر این ادلّه به عنوان روابط صمیمانه مطرح شدهاست، از مقولۀ عمل و رفتار است که می تواند انگیزه های مختلفی داشته باشد و هیچ یک از آن ها بر پذیرش خلافت خلفا به عنوان خلافت مشروع، دلالتی ندارد .
*
* *
ص: 15
ص: 16
در این جزوه چند نمونه از احادیث اهل سنت را که از نصوص خلافت بلا فصل علی علیه السلام به شمار می آید، می آوریم. آن گاه دربارۀ روابط مذکور که مورد استناد اهل سنت قرار گرفته است، به بحث تفصیلی می پردازیم .
«... عن زید بن ثابت قالَ: قالَ رسول اللهِ صلی الله علیه و آله: إنّی تارکٌ فیکُمُ خلیفتَینِ: کتابَ اللهِ حبلٌ ممدودٌ ما بینَ السماءِ و الارضِ أو ما بینَ السماءِ الی الارضِ وعترتی اهلَ بیتی و إنهما لن یتفرّقا حتّی یردا علیّ الحوضَ..»((1)).
... از زید بن ثابت روایت است که پیامبر خدا. صلی الله علیه و آله فرمود: محققاً من میان شما دو جانشین می گذارم (یکی از آن دو) کتاب خدا (قرآن که) ریسمانی است ما بین آسمان و زمین کشیده شده است و (دیگری) عترتم که اهل بیت من می باشند و به راستی این دو از یکدیگر جدا نمی شوند تا کنار حوض (در قیامت) بر من وارد شوند .
ص: 17
نخست باید توجه داشت که این حدیث که حدیث ثقلین نام دارد و در منابع بسیاریاز شیعه و اهل سنّت به طور متواتر نقل شده، از اعتبار کامل برخورداراست و در بیشتر الفاظ حدیث تعبیر «ثَقَلَین» بهجای «خلیفتین» آمده است که به معنای دو چیز گرانسنگ و نفیس و ارزشمند می باشد کهبر اساس این تعبیر ، پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله دوعنصر نفیس و گران قدر را که یکی قرآن و دیگری اهل بیتش می باشد، پس از خود میان امت بهجا می گذارد .
تعبیر «خلیفتین» در این حدیث جالب توجه است که به معنای دو جانشین می باشد و حاکی از دو نیازی است که امت اسلامی پس از پیامبر صلی الله علیه و آله نسبت به آن ها دارند؛ یکی برنامه و دستور العملی است که می بایست در زندگی بدان عمل کنند و آن قرآن است و دیگری رهبر و جانشین آن حضرت که مّبِِین و مفسر و مجری آن می باشد و این جانشین خاندان گرامی آن حضرت که علی علیه السلام در رأس آنان است، معرفی شده است .
وقتی آیۀ «وَأَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ» نازل شد، پیامبر صلی الله علیه و آله از علی علیه السلام خواست تا خویشان نزدیک آن حضرت را فرا خواند و غذایی برای آنان فراهم سازد؛ وی چنین کرد.
پیامبر صلی الله علیه و آله دعوت خویش را برای آنان بیان کرد و فرمود:
ص: 18
« أیّکُم یُوازرّنیعلی هذا الامرِ علی أنْ یکونَ أخی و وصیّی وخلیفتی فیکم؟»
کدامیک از شما مرا در این امر کمک می دهد که برادرم و وصیّ و جانشینم در میان شما باشد؟ جز علی علیه السلام کسی آن دعوت را نپذیرفت. حضرت وی را وصی و جانشین خویش ساخت.((1))
از آوردن طرق حدیث و بحث کارشناسی در بارۀ سند آن که از اعتبار برخوردار است، به خاطر اختصار صرف نظر می کنیم، ارائه متن حدیث و طرق آن و بررسی سند آن را به جزوه ای که در این زمینه تنظیم شده است، موکول می نماییم .
حدیثی است که ده فضیلت بزرگ برای علی علیه السلام از زبان ابنعباس در آن بیان شده است.
فضیلت هفتم چنین است:
«وخَرجَ بالناسِ فی غزوة تبوکٍ فقال له عٍٍَِِلیٌّ: اَخرجُ معک؟ قال: فقالَ نبیّ اللهِ صلی الله علیه و آله: لا، فبکی علیٌّ فقال له: اَما ترضی أنْ تکونَ منِِّی بمنزلةِ هارونَ من موسی؟ إلا أنّک لست بنبی انِِّه لا ینبغی أنْ اذهبَ إلا وأنتَ خلیفتی»((2)).
ص: 19
پیامبر صلی الله علیه و آلهبا مردم درغزوۀ تبوک از مدینه بیرونرفتند، علی علیه السلام به پیامبر صلی الله علیه و آله گفت: من با شما بیایم؟ فرمود: خیر. علی علیه السلام گریه کرد. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: آیا نمی پسندی که نسبت به من به منزله هارون باشی نسبت به موسی جزاینکه پیامبر نیستی؟ براستی شایسته نیست که من بروم و تو جانشین من نباشی.
گرچه حدیث منزلت خود دلیلی روشن و نصّی آشکار بر جانشینی بلا فصل علی علیه السلام است، ولی این جمله که «انّه لا یَِنبغی أنْ أذهبَ الّا وأنتَ خلیفتی؛ شایسته نیست من بروم و تو جانشین من نباشی» بسیار چشم گیر و قابل توجه است.
در این جمله افزون بر اینکه علی علیه السلام جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله معرفی شده، این نکته که اگر این جانشینی صورت نگیرد، کاری
نا شایسته انجام شده، یادآوری شده است .
در برخی الفاظ حدیث که در چند کتاب معتبر حدیثی (نزد اهل سنت) آمده، جملۀ مذکور اینگونه بیان شده است: «و انت خلیفتی فی کلّ مؤمنٍ((1)) (یا به اضافه) من بعدی.»((2))
تو پس از من جانشین من در میان همه مؤمنان می باشی.
ص: 20
یکی دیگر از الفاظ حدیث منزلت این است که از علی علیه السلام روایت شده است:
«إنّ النبیَّ صلی الله علیه و آله قالَ: خلّفتک أنْ تکونَ خلیفتی قالَ: أتَخلفُ عنک یا رسولَ اللهِ؟ قالَ: أما ترضی أنْ تکونَ منّی بمنزلةِ هارونَ من موسی إلّا انّه لا نبیِّ بعدی.((1))» (رواه الطبرانی فی الاوسط و رجاله رجال الصحیح.)((2))
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: من تو را (در مدینه) به جا گذاشتم تا جانشین من باشی (علی علیه السلام ) گفت : آیا (از آمدن با شما) تخلّف کنم ای پیامبر خدا؟ فرمود: آیا خشنود نیستی که نسبت به من به منزلۀ هارون (برادر حضرت موسی علیه السلام ) باشی نسبت حضرت موسی علیه السلام ، جز این که پیامبری پس از من نیست؟
و این جانشینی مطلق است و مقیّد به زمان رفتن پیامبر صلی الله علیه و آله به تبوک و حتی مقیّد به زمان حیات پیامبر صلی الله علیه و آله نمی باشد.
ص: 21
حدیث عبایه از ابنعباس این است که به سند معتبر روایت شده است: «... عن ابنعباس قال: سَتَکون فتنة فَمن أدرَکها مِنکُم فَعَلیه بِخِصلَتَین کتاب الله و علیّ بن أبیطالب فانّی سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله یقول و هو آخذٌ بِیَد علیّ: هذا أوِّل مَن آمَنَ بی و اوّل مَن یُصافحنی وهو فاروق هذهِ الامِّة یفرق بَینَ الحقّ والباطل وهو یعسوبُ المؤمنین والمال یعسوب الظلّمة وهو الصدیقُ الأکبر وهو بابی الّذی اؤتی منه و هو خلیفتی من بعدی.»((1))
از عبایه از ابنعباس روایت است که گفت: به زودی فتنه ای پدید خواهد آمد، آن کس از شما که این فتنه را درک کند، بر او باد به دو خصلت (و آن دو، تمسّک جستن به ) کتاب خدا و علی بن ابی طالب است) .
چه اینکه من از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله شنیدم - در حالی که دست علیرا گرفته و به وی اشاره کرده بود - می فرمود : این نخستین کسی است که به من ایمان آورده و با من در قیامت مصافحه خواهدکرد. او فاروق این امت است که حق و باطل را از یکدیگر جدا می کند و او سید و سالار و پناه مؤمنان است، در حالی که مال؛ پناه ستمگران است.
و اوست صدیق اکبرو او باب من (تنها وسیلۀ دستیابی به معارف نزد من) است که از رهگذر وی می توان به من دست یافت و او جانشین پس از من است.
ص: 22
این حدیث علی رغم اعتبار و صحّت آن دست خوش قضاوت های نامطلوب و غیر صحیح قرارگرفته است. بررسی و بحث در این مسائل را در جزوۀ دیگر مطالعه فرمایید.
* * *
ص: 23
ص: 24
یکیاز مسائلی که نشانة وجود صمیمیت و دوستی در ارتباطات مذکور تلقی شده، نامگرفتن برخی از خاندان گرامی حضرت علی علیه السلام به نام خلفاست. چنانکه ملاحظه می کنیم آن حضرت برخی از فرزندان خویش را به نامهای عمر یا ابی بکر یا عثمان نام گذاری کردند از این رو گفته می شود: اگر آنان با یکدیگر دشمنی و کینه توزی داشته اند، این نام ها را برای فرزندان خویش بر نمی گزیدند .
اولاً: گزینش این نامها با توجه به تداول و شایع بودن
آنها نمی تواند حاکی از صمیمیت و دوستی باشد. مراجعه به کتابهای تراجم صحابه این مطلب را روشن می سازد که نام های عمر و ابوبکر و عثمان در میان صحابه فراوان بوده است.
ثانیاً: درمورد نام عمر ابن حجر در کتاب «تهذیب التهذیب»((1)) از قول زبیر بن بکار روایت کرده که خلیفۀ دوم این نام را بر فرزند آنحضرت نهاده است و در مورد نام عثمان محتمل است که این نام به خاطر علاقۀ خاندان گرامی پیامبر صلی الله علیه و آله به عثمان بن مظعون
ص: 25
صحابی، بر یکیدیگر از فرزندان آنحضرت نهادهشده است؛ چنان که در ترجمۀ عثمان بن مظعون صحابی آمده است که وی مورد علاقۀ شدید پیامبر صلی الله علیه و آله بود و پس از این که از دنیا رفت، آن حضرت در مرگ وی ناله می کشید و سخت می گریست.((1))
در زیارت ناحیۀ مقدسه از امام زمان علیه السلام روایت شده که آن حضرت بر عثمان فرزند امیرالمؤمنین علیه السلام با عنوان همنام عثمان بن مظعون صحابی، سلام داده اند . ((2))
ثالثاً: محتمل است که امیرالمؤمنین علیه السلام این نام ها را بر فرزندان خویش نهاده اند تا زیر پوشش این نام ها به خاطر تحفظ بر مصالح اسلام و جلوگیری از مفاسد بهتر بتوانند در امورخلفا دخالت کنند.
با این وصف ، نام گذاری مذکور نمی تواند دلیل خوشنودی و امضای آن حضرت نسبت به خلافت خلفا باشد .
عدم امتناع آنحضرت از قرار گرفتن در طرف مشورت خلفا، به لحاظ این بود که آن گرامی مصلحت را در این نمی دید که با حالت قهر با آنان برخورد کند و زمام امر را به طور کامل به عهدة آنان واگذارد و در هیچ امری از امور مداخله نکند. بدیهی است که
ص: 26
بر کناری کامل آن حضرت مفاسدی را به بار می آورد که با دخالت در بسیاری از امور، مانند مشورت آنان با وی، از آنها جلوگیری به عملآمد چنان که در جنگ با ایران و روم، رهنمودهای آن حضرت در نهج البلاغه بیان شده است.((1))
یکی از مواردی که اهل سنت آن را به عنوان نمودار روابط صمیمانه میان خاندان پیامبر صلی الله علیه و آلهوخلفا تلقّی کرده اند، وصلت هایی است که از ناحیۀ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله یا خاندان آن گرامی با خلفا یا خاندان آنها صورت گرفته است.
این مسئله که نزد اهل سنت حاکی از صداقت و صمیمیت میان خانواده های آنان شمرده شده، اصل وجود آن از دیدگاه علمای تشیع مورد بحث می باشد.
مرحوم مفید در مسائل سرویِّه((2)) آن را مورد تردید قرارداده است و توجّه به ویژ گی های این ازدواج مؤید این مطلب است.
در این ازدواج اختلاف زمانی بسیاری در سنّ زوجین وجود داشته؛ بدین لحاظ که ام کلثوم در سن پیش از بلوغ، در حالی که خلیفه دوم درسن کهولت و بزرگ تر از سنّ امیرالمؤمنین علیه السلام پدر گرامی ام کلثوم بوده. افزون بر اینکه، خلیفۀ دوم به گونه ای بوده
که دختران از ازدواج با وی به خاطر وجود چنان سیره ای
بر حذر بوده اند. گواه بر آن جمله ای است که در تاریخ درمورد
ص: 27
خواستگاری عمر از ام کلثوم دختر ابی بکر در انگیزه امتناع از این ازدواج نقل شده و آن جمله این است:
« إنّه خشنُ العیشِ شدیدٌ علی النساء»؛((1)) او در زندگی دارای خشونت و نسبت به زنان سرسخت است.
بر فرض که این ازدواج صورت گرفته باشد، باید انگیزه های وصلت ها و ازدواجهای دو خانواده را با یکدیگر مورد بررسی قرارداد.
انگیزه های وصلت میان دو فامیل و خانواده بسیار است مانند:
1. جمال و زیبایی
2. انگیزۀ اقتصادی
3. کسب وجاهت اجتماعی
4. سرپوشگذاشتن بر عملکرد غیر مطلوب و ناهنجار چنانکه مأمون خلیفۀ عباسی پس از اینکه امام هشتم علیه السلام را به شهادت رساند، مقدمات ازدواج دخترش ام الفضل را با امام جواد علیه السلام فراهم ساخت تا بر جنایت قتل ناجوانمردانه خویش سرپوش بگذارد و ذهن افراد را از فاجعۀ قتل آن حضرت منصرف سازد و اینگونه ازدواجها در مورد کسانی که زعامت سیاسی را بر عهده دارند، بعید نمی باشد .
5. انگیزه هایعاطفی، مانند ازدواج با دختر و پسر که تمکن مالی ندارد، به این منظور که از فقر و پریشانی نجات پیدا کند و زندگی وی سامان یابد.
ص: 28
با این وصف ازدواج دو فامیل با یکدیگر نمی تواند نمودار صفا و صمیمیت و خشنودی از کار و شیوة آنان باشد.
پیامبر صلی الله علیه و آله دختر خویش را به ازدواج ابی العاص در آورد، در حالیکه وی کافر بود و معلوم است که آن حضرت به کافر علاقه و دوستی نداشته است.
آیا این ازدواج حاکی از رضایت پیامبر صلی الله علیه و آله و خشنودی وی نسبت به کفر وی بود؟حضرت لوط علیه السلام به قوم خویش که عمل شنیع لواط انجام می دادند، ازدواج با دختران خویش را پیشنهاد کرد. آیا این ازدواج به معنای خشنودی از کار و شیوۀ آنان بود؟
یکی از عوامل ازدواج دو خانواده می تواند اضطرار و ناچاری باشد، چنانکه گاهی یک صاحب قدرت پیشنهاد ازدواج به یک خانواده و فامیل را می دهد و امتناع این فامیل و خانواده از انجام این ازدواج مفاسد و خطرهایی را به دنبال می آورد که به خاطر پرهیز از این مفاسد و خطرها ازدواج مذکورانجام می شود.
از مجموع احادیثی که در مورد ازدواج ام کلثوم در منابع حدیثی شیعه((1)) آمده است، استفاده می شود که امیرالمؤمنین نخست این ازدواج را رد کرد و سرانجام با تهدید خلیفۀ دوم روبرو شد که برای شما کرامت و حرمتی باقی نخواهم گذاشت، جز آنکه آن را از بین خواهم برد و... پس از این تهدیدها عباس نزد امیر المؤمنین
ص: 29
علی علیه السلام آمد و این تهدیدها را به آن حضرت ابلاغ کرد و از آن حضرت خواست که امر این ازدواج را به عهده او بگذارد و او این کار را انجام دهد و از احادیثی که در تهاجم به بیت علی و فاطمه علیها السلام خواهد آمد به خوبی واضح خواهد شد که وجود این تهدیدها هیچ استبعادی نداشتهاست.
با این وصف، چنین ازدواجی نمی تواند دلیل صفا و صمیمیت و دوستی میان این دوخانواده باشد.
* * *
ص: 30
در پاره ای روایات اهل سنت عایشه، فاطمۀ زهرا علیها السلام را ستوده و برخیاز سجایای اخلاقی آن حضرت را یا دآور شده و سیرۀ پیامبر صلی الله علیه و آله در برخورد با وی و احترام و تکریم آن حضرت نسبت به وی را روایت کرده است.
این موارد هیچ گونه دلالتی بر ارادت و دوستی و حسن روابط ندارد و بسیار اتفاق می افتد کسانی که با دیگری دشمنی دارند؛ فضیلت ها و ارزش های اخلاقی و عملی دشمن خویش را بازگو می کنند؛ چنانکه گفته شده است:
« شَهِدَ الأنامُ بفضلِهِ حتی العِدی والفضلُ ما شهدَتْ بِهِ الأعداءُ»
در حدیث دیگری((1)) از عایشه روایت شده که در بارۀ علی علیه السلام دعا کردو گفت: «یرحمُ الله علیاً»؛ خدا علی را رحمت کند!
این حدیث افزون بر آنچه گفتیم، در سندش یحیی بن سلیم و عبدالله بن عثمان بن خثیم می باشند و دربارۀ اوّلی، ابنحِبّان (رجالی بزرگ اهل سنت) گفته است: «یخطیء» دارای خطا و اشتباه است و ساجی (نیز از امامان حدیث و رجال اهل سنت) گفته است: «یهمُّ فی الحدیث» در حدیث اشتباه می کند.((2))
ص: 31
و در بارۀ دوم (عبدالله بن عثمان خیثم) ابن حبِّان گفته است: «کان یخطیء» وی در حدیث اشتباه کار بود((1))و علمای حدیث می دانند که از شرائط اعتبار حدیث، وجود ضبط و حفظ است و خطا و فراموشی راوی، حدیث وی را از اعتبار ساقط می کند.
ثانیاً: دعایی که از عایشه روایت شده، پس از شهادت آن حضرت بودهاست و تمجید بعد از شهادت دلالت بر صمیمیت و دوستی قبل از شهادت ندارد.
ثالثاً: در تاریخ موارد بسیاری وجود دارد که حاکی از عدم صمیمیت و دوستی میان آنان بودهاست که چند نمونۀ آن را یا دآور می شویم:
1. ابنسعد چنین می گوید: «إنّ عائشةَ زوجَ النبیَ صلی الله علیه و آله قالتْ لمّا ثقل رَسول اللهِ صلی الله علیه و آله واشتدَِ بِهِ وجعُهُ استاذَنَ ازواجَهُ فی أنْ یمرَّضَ فی بیتی فأذٍنَ لَهُ فخرجَ بینَ رجلینِ تخطُّ رِجلاهُ فی الأرضِ بینَ ابنعبّاسٍ تعنی الفضلَ و بین رجلٍ آخرٍ و قال عبیداللهِ فأخبرتُ ابنعبّاسٍ بما قالتْ قالَ: فهلْ تدری من الرجلُ الآخر الذی لم تسمِّ عائشةُ؟ قالَ: قلتُ: لا قال ابنُعبّاسٍ: هو علیُّ إنِّ عائشةَ لا تطیبُ لهُ نفساً بخیرٍ».
عائشه همسر پیامبر صلی الله علیه و آله گفت: موقعی که بیماری پیامبر صلی الله علیه و آله شدّت یافت از همسرانش اذن گرفت که در خانۀ من بستری شود.
آنان اذن دادند. سپس در حالی که پاهایش به زمین کشیده می شد، توسط دو نفر «فضل بنعباس» و مردی دیگر بیرون آمد.
ص: 32
ابنعباس به عبید الله گفت: می دانی مرد دیگری که عائشه نام وی را نبرد که بود؟ گفتم خیر. ابنعباس گفت: او علی بود که عائشه دلش نسبت به وی پاک نبود . (از این رو نام وی را نبرد).
2. نمونۀ دیگر آن که دلالت آن روشن است، غائلۀ جمل بود که عائشه در آن (به بهانۀ خونخواهی عثمان) به رویارویی و جنگ با علی علیه السلام اقدام کرد و در حالی که او قبلاً شعارش این بود: «اقتلوا نعثلاً قتل الله نعثلاً»؛ نعثل (منظور عثمان بود) را بکشید، خدا او را بکشد.((1))بعد که در بازگشت از مکّه بیعت مردم با علی علیه السلام را شنید اظهار ناراحتی کرد.
طبری در تاریخ((2)) چنین آورده است:
... عائشه به مکه رفته بود در حالی که از مکه باز می گشت با «عبد بن امِّ کلب» برخورد کرد. پرسید چه خبر؟ گفت: عثمان را کشتند. (عائشه) پرسید: بعد چه کردند؟ گفت: در بهترین پیش آمدها که برای اهل مدینه اتفاق افتاد، آنان متفقاً با علی بن ابی طالب علیه السلام بیعت کردند.
گفت: به خداسوگند، ایکاش آسمان بر زمین می آمد! اگر آنچه می گویی درست باشد مرا (به مکّه) بازگردانید. وی از بازگشت منصرف شد و گفت: «قُتلَ و اللهِ عثمانُ مظلوماً و الله لاطلبنَّ بدمِهِ»؛ به خدا سوگند عثمان مظلوم کشته شد، والله من خون وی را طلب
ص: 33
خواهمکرد و به مکهرفت. «ابن امِّ کلب» گفت: به خدا سوگند نخستین کسی که حرف خود را تغییرداد تو هستی. تو قبلاً می گفتی « اقتلوا نعثلاً فقد کفر»؛ نعثل را (منظورش عثمان بود) بکشید که کافر شده است .
فضه به امر حضرت زهرا علیها السلام به عائشه اذن نداد تا پس از شهادت آن حضرت وارد منزل ایشان شود.
درحدیثی که در شرح مسند ابی حنیفه آمده، چنین روایتشده است:
حضرت علی علیه السلام با عبدالله بنعباس به عیادت عائشه رفتند. عائشه برای بعد از مرگ خویش اظهار نگرانی کرد.
ابنعباس گفت: از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود: عائشه در بهشت همسرم خواهد بود و آن حضرت نزد پروردگارش والاتر و بالاتر است از آنکه پارهای از آتش را به تزویج او در آورد.
بررسی حدیث
اولاً: این حدیث از «عکرمه» روایت شده است و عکرمه از ناحیۀ جمعی از بزرگان اهل سنّت مورد جرح و تضعیف می باشد و
ص: 34
از یزید بن ابی زیاد نقل شده که علی بن عبدالله بنعباس او را بسته بود و می گفت: بر پدرم دروغ بستهاست((1)) و ذهبی در کتاب «المغنی فی الضعفاء»((2)) می گوید: وکذبه مجاهد و ابن سیرین و مالک؛ یعنی مجاهد و ابن سیرین و مالک وی را دروغ گو دانسته اند.
ثانیاً: اینکه علی علیه السلام و ابنعباس به عیادت وی رفتند، ممکن است به لحاظ مراعات همسری وی با پیامبر صلی الله علیه و آله باشد؛ چنان که در جنگ جمل هم آن حضرت مراعات وی را می کردند.
و در مورد این جمله که: «پیامبر صلی الله علیه و آله والاتر و بالاتر از آن است که خداوند پارهای از آتش را به همسری وی درآورد.» که به نظر می رسد از ابن عباس است، تأمِّل در آیات سورۀ تحریم، به ویژه آیات آخر آن، مطلب را به خوبی روشن می کند. خداوند در آغاز سورۀ تحریم، عملکرد غیر مطلوب همسران پیامبر صلی الله علیه و آله را یاد آور می شود و آنان (به ویژه حفصه و عائشه) را مورد عتاب قرار می دهد: «إِن تَتُوبَا إِلَی اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُمَا وَإِن تَظَاهَرَا عَلَیْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاَهُ وَ جِبْرِیلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمنینَ وَ الْمَلاَئِکَةُ بَعْدَ ذلِکَ ظَهِیرٌ.»((3))
و در اواخرسوره به عنوان ضرب المثل افراد کافر دو تن از زنان را که همسر دو پیامبرخداوند حضرت نوح و حضرت لوط بودند و
ص: 35
خیانت آنان را مطرح می سازد و جایگاه آنان را در آتش بیان می کند.
« ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً للَّذینَ کَفَرُوا امْرَأَةَ نُوح وَامْرَأَةَ لُوط کَانَتَا
تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عبَادنا صالحَیْن فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ یُغنْینا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَیْئاً وَقِیلَ ادْخُلاَ النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِینَ».((1))با این وصف، چنین نیست که همسری پیامبری موجب رفتن به بهشت باشد، بلکه این مسئله وابسته به نوع اندیشه و باور و رفتار همسر پیامبر است .
ص: 36
درپاره ای روایات از علی علیه السلام روایت شده که ابو بکر و عمر را ستوده و فرموده است: آنان پیشوایان هدایت و راهنمای امت و مصلحان قوم و در اهداف خیر، موفق و کامران بوده اند و از این دنیا گرسنه خارج شدند (برای مطامع دنیوی مالی جمع نکرده اند).((1))
اولاً: روایت این گونه احادیث ویژه اهل سنت است و شیعه به هیچ وجه آنها را حجت نمی داند.
ثانیاً: از نظر اهل سنت هم با توجه به احادیث دیگری که دیدگاه علی علیه السلام را دربارۀ خلفا تبیین خواهد کرد،((2)) نمی تواند از اعتبار بر خوردار باشد .
ثالثاً: این حدیث به خاطر مرسل بودن، فاقد اعتبار است؛ زیرا کسی که در این حدیث راوی از علی علیه السلام است، به عنوان «رجل» از وی یاد شده و مجهول می باشد.
در روایت دیگری که از «اسید بن صفوان» از علی علیه السلام در مورد آیۀ کریمۀ: «وَالَّذی جَاءَ بِالصِّدْقِ وَصَدَّقَ بِهِ»((3)) روایت شده، مراد از کسی که پیامبر را تصدیق کرده «ابو بکر» معرفی شده است.
ص: 37
در سند حدیث چنان که در تاریخ مدینة دمشق((1)) و تفسیر طبری((2)) آمده است، عمر بن ابراهیم بن خالد کردی هاشمی و اسید بن صفوان قرار دارند.
ذهبی حدیثشناس و رجالی بزرگ اهل سنت((3))در بارۀ عمر بن ابراهیم بن خالد می گوید: دار قطنی گفته است: وی بسیار دروغگوست و خطیب گفته است: مورد اعتماد نمی باشد.
آنگاه ذهبی حدیث مورد بحث را نقل کرده و آن را مجعول دانسته و اسید بن صفوان را مجهول (ناشناخته) دانسته است.
با این وصف، ستایش هایی که از علی علیه السلام در بارۀ خلفا به استناد احادیث مذکور نقل شده است، ثابت نیست و فاقد اعتبار بوده و مورد قبول نمی باشد.
* * *
ص: 38
برای آگاهی از چگونگی ارتباط صحابه پس از رسول اکرم صلی الله علیه و آله با امیرالمؤمنین علی علیه السلام ، تأمل در چند حدیث لازم است:
1. « ... عن علی(رضی الله عنه) ان مما عهد الیِّ صلی الله علیه و آله ان الامة ستغدر بی بعده هذا حدیث صحیح الاسناد ولم یخرجاه.»((1))
از علی علیه السلام روایت است: از جمله چیزهایی که پیامبر صلی الله علیه و آله به من گوشزد فرمود، این بود که امت پس از وی با من پیمان شکنی خواهد کرد.
این حدیث از جهاتی شایسته دقت و توجه است:
1. سند حدیث معتبر است؛ زیرا حاکم نیشابوری می گوید: اسناد این حدیث، صحیح است و ذهبیهم در «تلخیص»، صحت آن را امضا کرده است.
2. «غدر»که در حدیث آمده، به معنای پیمان شکنی یا وفا نکردن به عهد است. جوهری در «صحاح» می گوید: «غدر» وفا نکردن است.((2))
و فیروزآبادی در «قاموس» می گوید: «غدر» ضد وفا است؛((3))
یعنی شکستن پیمان.
ص: 39
و احمد بن فارس می گوید: الغدر غین و دال و راء، اصلی است که دلالت بر ترک چیزی می کند. مصداق آن غدر است که نقض عهد (پیمان شکنی) و وفا نکردن به آن است.
و ابن منظور در «لسان العرب» می گوید: ابن سیده گفته است که غدر ضد وفای به عهد است و دیگران گفته اند که غدر وفا نکردن به عهد است.((1))
3. این پیمان شکنی به امت نسبت داده شده است و این دلالت دارد که اگر افرادی وفادار به پیمان بوده اند، اقلیت بسیار محدودی بوده اند که وجود آنان منافی با صدق امت نمی باشد؛ مانند: سلمان، ابوذر، مقداد و عمار.
4. این حدیث که ازعلی علیه السلام روایتشده، دلالت دارد که امت از ناحیۀ آن حضرت عهدیرا بر عهدهخویش داشته که لازم بوده است نسبت به آن وفا دارباشد و این عهد جزعهد امامت و سرپرستی امت که خداوند آن را قرارداده است، چیزی نیست. و اکثریت قاطع امت این پیمان را شکستند.
بر این اساس، حدیث پذیرای این توجیه که مقصود از امتی که پیمان شکستند گروهی از امت بودند که غائلۀ صفین یا نهروان را به وجود آوردند، نخواهد بود. چه اینکه اولاً ظاهر از کلمۀ «بعده» در این جمله که «إنّ الاُمة ستغدرُ بی بعده؛ امت پس از آن حضرت در باره من پیمان شکنی خواهد کرد»، بعد از در گذشت آن حضرت
ص: 40
بلا فاصله است و ثانیاً آن گروه بخشی از امت بودند و حدیث، غدر و پیمان شکنی را به «امت» نسبت می دهد.
و در حدیثی دیگر که ابراهیم بن محمد جوینی در کتاب «فرائد السمطین»((1)) آورده، این پیمان شکنی امت توضیح دادهشده است. در آغاز این حدیث از ابنعباس چنین روایت شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله روزی نشسته بودند. خاندان گرامی وی (علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام ) بر وی وارد شدند. با ورود هر یک حضرت گریان شدند.اصحاب از انگیزۀ گریه حضرت با ورود هریک، سؤال کردند. حضرت پاسخ از انگیزۀ گریه بر علی علیه السلام را اینگونه بیان کردند:
« أما علیٌّ بنُ ابیطالب علیه السلام … و إنّی بکیتُ حینَ أقبلَ لأنّی ذکرتُ غدرَ الامةِ بهِ بعدی حتی أنّه یُزالُ عن مقعدی و قَدْ جَعلَهُ اللهُ لهُ بعدی ثم لا یزالُ الأمر بِهِ حتی یُضربَ علی قرنِهِ ضربةً تُخضَبُ منها لحیتُهُ…»((2))
اما علی بن ابیطالب (وقتی وارد شد گریه کردم)؛ زیرا غدر و پیمان شکنی امت نسبت به وی بهیاد ما افتاد. حتی اینکه وی را از مقام جانشینی من که خدا برای وی قرار داده است، برکنار خواهد
ص: 41
ساخت. سپس همچنان خواهند بود تا اینکه بر فرق وی ضربتی خواهند زد که محاسن وی از (خون) آن خضاب خواهد شد.
آری در احادیث اهل سنت نیز آمده که پیامبر صلی الله علیه و آلهبر مظلومیت علی علیه السلام گریهکردند. در تاریخ مدینۀ دمشق این احادیث به چند طریق آمده که یکی از آنها را یادآور می شویم:
از انس بن مالک روایت شده که گفت: با پیامبر صلی الله علیه و آله بیرون رفتیم آن حضرت از باغی گذشت علی علیه السلام گفت: چهباغ خوبی است! پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: باغ تو در بهشت از آن بهتر است. سپس پیامبر صلی الله علیه و آله سر خویش را روی یکی از شانه های علی علیه السلام گذاشته، گریه کرد. علی علیه السلام گفت: برای چه گریه می کنید؟ فرمود: برای کینه هایی که اقوامی از تو در دل پنهان دارند که تا من از دنیا نروم آنها را ظاهر نخواهند ساخت.
علی علیه السلام گفت: من چه کنم یا رسول الله؟ فرمود: باید صبرکنی. گفت اگر نتوانم؟ فرمود: باید نیکو برخورد کنی. گفت دینم سالم می ماند؟ فرمود: آری. دینت سالم خواهد ماند .((1))
2. احادیث دیگری دلالت دارد بر اینکه صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله به خاطر ارتداد از دین و احداث و تبدیل در دین بعد از آن حضرت،
ص: 42
درقیامت ازحوض، طرد می شوند و این احادیث بسیارند و در صحاح وسنن و مسانید اهل سنت وارد شده و از صحابه بسیاری از جمله: حذیفه، عبدالله بن مسعود، ابی بکر، ابو سعید خدری، عمر بن خطاب، سهل بن سعد، عقبة بنعامر، ابوهریره، ام سلمه، اسماء بنت ابی بکر، ابنعباس، انس بن مالک و عایشه روایت شده اند، که چند حدیث به عنوان نمونه می آوریم:
1. عن أبی هریرةَ أنّه کانَ یحدِّثُ أنّ رسول اللهِ صلی الله علیه و آله قالَ: یردُ علیَّ یومَ القیامةِ رهطٌ من أصحابی فیحلِّون عن الحوِض فأَقولُ: یا ربِّ أصحابی فیقول: إنّکَ لا علم لک بما أحدثوا بعدک، أنّهم ارتدّوا علی أدبارِهم القهقری.((1))
از ابی هریره روایت است که او حدیث می کرد که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: روز قیامت گروهی از اصحاب من بر من وارد می شوند،پس از حوض منع می شوند. می گویم: پروردگارا، اصحابم! می فرماید: تو نمی دانی چه (مسائلی) پس از تو احداث کردند آنان به گذشته خویش بازگشتند.
2. عن أبیهریرة عن النبیِّ صلی الله علیه و آله قالَ: بینا أنا قائمٌ إذا زمرةٌ حتی اذا عرفتُهُم خرجَ رجلٌ من بینی و بینَهُم فقالَ: هلمَّ . فقلت: أینَ؟ قالَ: إلی النارِ واللهِ قلتُ: وما شأنُهم؟ قالَ: إنّهُم ارتدوا بعدک علی ادبارِهم القهقری، ثم اذا زمرةٌ حتی عرفتهم خرجَ رجلٌ من بینی وبینهُم. فقالَ هَلُمَّ قلتُ أینَ؟ قال : إلی النارِ واللهِ قلتُ: وما شأنُهم؟ قالَ: أنّهم ارتدّوا
ص: 43
بعدک علی ادبارِهِم القهقری فلا اراهُ یخلصُ منهم الا مثل هملِ النِعَمِ.((1))
از ابی هریره از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت است که فرمود: در آن میان (که در قیامت) من ایستاده ام، ناگهان گروهی (محشور می شوند) تا آن زمان که آنان را شناسم مردی از میان من و آنان بیرون می آید و می گوید: بیایید. من می گویم: کجا؟ می گوید: به خدا به طرف آتش. می گویم: آنان را چه شده؟ می گوید : اینان پس از تو به عقب بازگشتند .
سپسگروهی دیگری (می آیند) تا آنان را می شناسم. (نیز) مردی از میان من و آنان بیرون می آید و می گوید: بیایید من می گویم: کجا؟ می گوید: به خدا سوگند به سوی آتش. می گویم: مگر آنان را چه شده؟ می گوید: آنان پس از تو به عقب بازگشتند. پس نمی بینم که از آنان کسی خلاصی یابد جز مانند شماری چند از شترانی که در بیابان رها شدند.
3. «عن أبیالنضر بلغهُ أن رسولَ اللهِ صلی الله علیه و آله قالَ لشهداءِ أحدٍ: هؤلاءِ أشهدُ علیهم فقالَ أبوبکرِ الصدیقِ: ألسنا یا رسولَ اللهِ صلی الله علیه و آله بإخوانِهم أسلمْنا کما أسلَموا وجاهْدنا کما جاهدوا؟ فقالَ رسول اللهِ صلی الله علیه و آله:
بلی و لکنْ لا أدری ما تحدثون بعدی فبکی أبو بکرٍ ، ثم بکی ...»((2))
ص: 44
از ابی النضر است که به وی رسیده که پیامبر صلی الله علیه و آله نسبت به شهدای احد فرمود: درباره آنان گواهی می دهم. ابوبکر گفت: یا رسول الله، ما برادران آنان نیستیم؟ آنان اسلام آوردند، ما نیز اسلام آوردیم و پیکار کردند ما نیز پیکار کردیم. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: آری ولیمن نمی دانم شما پس از من چه چیزهایی (چه مسائلی) را به وجود خواهید آورد. ابوبکر گریه کرد... .
ابنعبد البر در شرح این حدیث در کتاب «التمهید»((1)) می گوید: معنای قول پیامبر صلی الله علیه و آله که دربارۀ شهدای احد فرمود: من شهادت می دهم، یعنی دربارۀ آنان به ایمان صحیح و سلامت آنان از گناه و تبدیل و تغییر و منافسه (رقابت با یکدیگر) در امر دنیا گواهی می دهم.
تذکر این نکته لازم است که عامۀ اصحاب جز گروهی، از اصل اسلام باز نگشتند. از حدیث قبل: «ان الامة ستغدر بی» استفاده می کنیم که این ارتداد یا تبدیل یا احداث که در روایت بخاری به عامه اصحاب جز عدۀ معدودی نسبت داده شده، در رابطه با همان پیمان شکنی و انحراف از مسیری است که پیامبر صلی الله علیه و آله برای آنان مشخص کرد.
* * *
ص: 45
ص: 46
نمونۀ دیگری که در احادیث در چگونگی رابطۀ خلفا با علی علیه السلام ملاحظه می کنیم، مسئلۀ تخاصم عباس با آن حضرت در تولیت صدقات است. که در «صحیح» بخاری و مسلم و «تاریخ مدینه» بیان شدهاست. و ما از «صحیح مسلم» آن را بیان می کنیم. در این حدیث، خلیفه دوم، عباس و علی علیه السلام را مخاطب قرارداده چنین می گوید: «... فلما تُوفیَ رسولُ اللهِ صلی الله علیه و آله قالَ أبوبکرٍ: أنا ولیُّ رسولِ اللهِ صلی الله علیه و آله، فجئتما تطلبُ میراثک من ابن اخیک و یطلب هذا میراثَ امرَأَتِهِ من أبیها فقالَ أبوبکرٍ: قال رسول الله صلی الله علیه و آله: ما نورِّثُ ما ترکنا صدقةً فرأیتماهُ کاذباً آثماً غادراً خائناً و اللهُ یعلمُ أنّهُ لصادقٌ بارٌ، راشدٌ تابعٌ للحقِّ ثم تُوفّیَ أبوبکرٍ وأنا ولیُّ رسولِ اللهِ صلی الله علیه و آله و ولیُّ ابوبکرٍ فرأیتمانی کاذباً آثماً غادراً خائناً والله یَعلمُ أنّی لصادقٌ بارٌّ راشدٌ تابعٌ للحقِّ ...»((1))
... هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله از دنیا رفت، ابوبکر گفت: من بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله ولیِّ مسلمانان می باشم شما دو نفر عباس و علی علیه السلام آمدید و میراث خود را طلب کردید. تو (عباس) میراثت را از پسر برادرت و این (علی علیه السلام ) میراث همسرش را از پدرش. پس ابوبکر گفت: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرموده است: ما ارث برده نمی شویم؛ آنچه
به جا گذاریم صدقه است، ولی شما وی را دروغگو، گناهکار،
ص: 47
پیمان شکن و خیانتکار دانستید و خدا می داند که او راستگو، نیکوکار، دارای رشد و پیرو حق بود؛ سپس ابو بکر از دنیا رفت و من پس از پیامبر و ابو بکر ولی مسلمانان هستم، لیکن شما مرا دروغگو، گناهکار، پیمان شکن و خیانتکار می دانید، در حالی که خدا می داند من راستگو، نیکوکار، دارای رشد و پیرو حق می باشم.
بخاری نیز این حدیث را یادآور شده((1)) لیکن تعبیرات مذکور را حذف کرده، ولی جملات بعد از آنها را که سخن خلیفۀ دوم در بارۀ ابو بکر و خود اوست به جا گذاشته است. محققین این دو حدیث را با یکدیگر تطبیق کنند.
ابن شُبّه در «تاریخ مدینه» اینگونه یادآور شده است:
«... و أقبل عَلَیَّ علیٌّ و العباسُ (رضی الله عنه) تزعمانِ أنَّ ابابکرٍ فیها ظالمٌ فاجرٌ والله یَعلمُ أنّهُ فیها لصادقٌ بارٌّ راشدٌ تابعٌ للحقِّ ثم توفّی الله أبابکرٍ... فقلت أنا اولی الناسِ برسولِ اللهِ صلی الله علیه و آله و بأبی بکر... فقبضتها سنتینِ من امارتی أعملُ فیها بِمَا عَمِلَ رسولِ اللهِ صلی الله علیه و آله ومثلِ ما عملَ فیها أبوبکرٍ... واقبل عَلیَّ علیٌّ والعباسَ... فتزعمان أنّی فیهما ظالمٌ فاجرٌ واللهُ یعلمُ أنی لصادقٌ بارٌّ راشدٌ تابعٌ للحقِّ...»((2))
ص: 48
که به جای کاذب آثم غادر خائن، ظالم فاجر نقل کردهاست. در این احادیث، خلیفۀ دوم به علی علیه السلام و عباس نسبت می دهد آنان خلیفۀ اول و دوم را دروغگو، گناهکار، پیمان شکن و خیانتکار و یا ستمگر و فاجر می دانسته اند.
در صحیحین وارد شده که امیر المؤمنین ابو بکر را برای صلح فراخواندند و فرمودند: تنها بیا، کراهیة لمحضر عمر.
* * *
ص: 49
ص: 50
نمونه دیگری که نمودار تیرگی روابط خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله با دستگاه خلافتبود، مسئلۀ برخورد با فاطمةزهرا علیها السلام در داستان فدک بود که موجبات خشم آن حضرت را فراهم آورد که محدثان بزرگ اهل سنت آن را روایت کرده اند:
«... فأبی أبوبکرٍ أنْ یدفعَ الی فاطمةَ منها شیئاً فوجدتْ فاطمةُ الی أبی بکرِ فی ذلک فهجرتهُ فَلم تکلمْهُ حتی توفّیتْ ... فلمّا تُوفیَتْ دفنها زوجُها علیٌّ لیلاً ولم یؤذنْ بها أبا بکرٍ و صلّی علیها.((1))
پس ابا بکر چیزی از آن به فاطمه علیها السلام نداد. از این رو فاطمه بر ابی بکر خشم و از وی قهر کرد و تا زنده بود با او سخن نگفت. هنگامیهم که ازدنیا رحلت کرد، همسرش حضرت علی علیه السلام وی را شبانه دفن کرد و به ابی بکر اطلاع نداد و خودش بر جنازۀ همسرش نماز گزارد.
حال به حدیث دیگری که بخاری و دیگران در فضائل حضرت فاطمه علیها السلام آورده اند، توجه و در آن تأمل می کنیم:
ص: 51
«... إنَّ رسولَ اللهِ صلی الله علیه و آله قالَ: فاطمةٌ بَضعةٌ منّی فمنْ أغضَبها أغضبنی»((1))
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: فاطمه پاره ای از من است. پس کسی که او را به خشم آورد، مرا به خشم آورده است.
دراین بیان، فاطمه (که نه تنها جسم آن حضرت، بلکه تمام کیان وجود آن گرامی زیرپوشش این نام قراردارد،) پاره ای از پیامبر صلی الله علیه و آله به حساب آمده، آنگاه تلازم خشم وی با خشم پیامبر صلی الله علیه و آله بر آن ترتّب یافته است.
و این بیان، دلالت روشن دارد که خشم فاطمه علیها السلام با خشم پیامبر صلی الله علیه و آله همراه است، در حالی که اگر آن حضرت از روی گناه یا اشتباه یا نا حق خشم کند، خشم وی با خشم پیامبر صلی الله علیه و آله همراه نیست.
پیامبر در احادیث فراوانی از آینده خبر داده و رویدادها و فتنه های بسیاری را پیش بینی کرده است. اگر دختر گرامیاش به ناحق خشم می کرد، به طور مطلق از این تلازم خبر نمی داد، وانگهیدر آن صورت صدور چنین جمله ای برای دخترش فضیلتی محسوب نمی شد. حال بر اساس تلازمی که حدیث، دلالت روشن بر آن دارد کسی که مورد خشم فاطمه علیها السلام قرار گرفته، مورد خشم پیامبر صلی الله علیه و آله نیز قرار گرفته است.
ص: 52
از جمله مسائلیکه در تحلیل این روابط توجه به آن لازم است، تهاجم دستگاه خلافت بر خانۀ حضرت علی و فاطمه‘ است. در این رابطه نمونه های چندی از منابع اهل سنت یادآوری می شود:
1. حدثنا محمدُ بنُ بشرٍ نا (اخبرنا) عبیدُاللهِ بنُ عمر حدثنا زیدُ بن أسلمَ عن أبیهِ أسلمَ أنّهُ حین بویعَ لأبی بکرٍ بعدَ رسولِ اللهِ صلی الله علیه و آلهکانَ علیٌّ والزبیرُ یدخلانِ علی فاطمةَ بنتِ رسولِ اللهِ صلی الله علیه و آله فیشاورانَها و یرتجعون فی أمرهم .
فلمّا بلغَ ذلک عمرَ بنَ الخطابِ خرجَ حتی دخلَ علی فاطمةَ فقال: یا بنتَ رسولِ اللهِ صلی الله علیه و آله والله ما مناحدٍ أحبُّ إلینا من أبیکو ما من أحد أحبُّ إلینا بعد أبیک منک.
وأیمُ اللهِ ما ذاک بمانعی أنْ اجتمعَ هؤلاءِ النفرُ عندَکِ أنْ أمرتَهم أن یُحرقَ عَلیهِم البیتُ..
قالَ: فلمّا خرجَ عمرُ جاؤوها فقالتْ: تعلمونَ أنَّ عمرَ قدْ جاءَنی وقدْ حَلَفَ باللهِ لئنْ عدتُم لیحرقنَّ البیت وأیمُ اللهِ لیمضینَّ لِما حلفَ
ص: 53
علیهِ فانصرفوا راشدینَ فروا رأیَکُم ولا ترجِعوا الیَّ فانصرفوا عنها فَلَمْ یَرجعوا إلیها حتی بایعوا لابی بکرٍ.((1))
ابن ابی شیبه (که استاد بخاری، مؤلف «صحیح» بخاری، است و بخاری از وی در صحیحش فراوان روایت کرده است،) به سند صحیح از زید بن اسلم از پدرش اسلم چنین روایت کرده است:
پس از در گذشت پیامبر صلی الله علیه و آله هنگامی که برای ابی بکر بیعت گرفته می شد، علی علیه السلام و زبیر بر فاطمه، دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله وارد می شده و با وی درباره کارشان به مشورت می پرداختند. این موضوع به عمر بن الخطاب رسید وی آمد بر فاطمه علیها السلام داخل شد.
گفت: ای دختر پیامبر خدا، به خدا سوگند هیچ کس از پدرت نزد ما محبوبتر نیست و پس از پدرت هیچ کس از تو نزد ما محبوبتر نمی باشد و به خدا سوگند چنانچه این چند نفر (که در خانه برای مشاورت و گفتوگو آمد و شد دارند) همچنان به کار خویش ادامه دهند. محبوبیت مذکور مانع من نخواهد شد که خانه را بر آنان آتش بزنم.
هنگامیکه عمر بیرونرفت، آنانبه خانۀ فاطمه آمدند فاطمه علیه السلام به آنان گفت: می دانید عمر نزد من آمده و به خدا سوگند خورده است که اگر شما بازگردید، خانه را بر شما آتش بزند و به خدا سوگند، وی سوگند خویش را عملی خواهد کرد، حال خود دانید. آنان رفتند و دیگر باز نگشتند تا اینکه با ابی بکر بیعت کردند.
ص: 54
این حدیث را سیوطی((1))و متقی هندی((2))و دهلوی((3))نیز روایت کرده اند و دهلوی سند آن را علی شرط الشیخین دانسته است.((4))
و نیز ابن عبد البر((5)) و نویری((6)) به نقل از وی با اندک تفاوت و تحریف در بعضی الفاظ مانند «لیفعلن» بجای «لیحرقن» آن را روایت کرده اند .
در این روایت به چند موضوع باید توجه کرد :
الف) آمدن عمر درب خانۀ فاطمۀ زهرا علیها السلام و تهدید وی به خاطر این بود که افرادی که در این منزل اجتماع می کردند و در بارۀ مسئلة خلافت به گفت و گو می پرداختند، از بیعت با ابی بکر سرباز زدهبودند.
و تهدید خلیفۀ دوم به خاطر این بود که اینان هرچه زودتر بروند و با ابی بکر بیعت کنند و این مطلب از جملۀ آغاز روایت: «حین بویع لأبی بکر» و جملۀ که در پایانی آن: «فلم یرجِعوا إلیها
ص: 55
حتی بایعوا أبا بکرٍ» که بیعت با ابی بکر در آنها مطرح است، استفاده می شود .
ب) بی شک از کسانی که در بیت بودند، آنکه بیش از همه مورد نظر عمر برای بیعت کردن بود ، علی علیه السلام بود و طبق آنچه بخاری در روایت معروف خویش آورده آن حضرت تا شش ماه بیعت نکردند.((1))
ج ) از روایت ابن ابی شیبه استفاده می شود که خلیفۀ دوم سوگند یاد کرد که اگر آنان دست از کار خویش نکشند و بیعت نکنند، او به احراق خانه دست خواهد زد و حضرت فاطمۀ زهرا علیها السلام هم تأکید کردند و سوگند خوردند که او در فرض مذکور این سوگند خویش را عملی خواهد کرد.
از این رو هیچ استبعادی نیست که با توجه به آنچه روایت شده که حضرت علی علیه السلام تا شش ماه بیعت نکردند، وی تهدید خویش را در مورد این بیت عملی کرده باشد.
وجملۀ آخر حدیث ابن ابی شیبه که « فلم یرجعوا حتی بایعوا أبابکر» به کسانی نظر دارد که از بیرون خانه می آمدند و در خانۀ حضرت فاطمه علیها السلام با علی علیه السلام به مشاوره می پرداختند.
بدین لحاظ این حدیث نه تنها بر تهدید که بر بیش از حد تهدید با توجه به مقدماتی که ذکر شد، دلالت دارد.
ص: 56
2. « المدائنی عن مسلمةَ بن محارب عن سلیمانَ التیمی وعن ابنِ عون إنَّ ابابکر أرسل الی علیٍّ یریدُ البیعةَ فلمْ یبایعْ فجاءَ عمرُ و معهُ فتیلةٌ فتلقتْهُ فَاطمةُ علی البابِ.
فقالتْ فاطمةُ: یابنَ الخطاب اتراک محرقاً علیَّ بابی؟ قالَ: نعم و ذلک أقوی فی ما جاء بهِ أبوک.»((1))
بلاذری ... از سلیمان تیمی و ابن عون روایت کرده است که ابوبکربه خاطر بیعت؛ دنبال علی علیه السلام فرستاد، ولی آن حضرت بیعت نکرد. پس عمر در حالی که فتیله ای (که آتش گرفته بود) همراه داشت، درب خانه آمد و با فاطمه علیها السلام برخورد کرد. فاطمه علیها السلام فرمود: ای پسر خطاب می خواهی درب خانۀ مرا آتش بزنی؟ گفت: آری و این قوی ترین کار در راستای آنچه پدرت آورده است می باشد.
3. حدثنا ابنُ حمیدٍ قالَ حدثنا جریرٌ عن مغیرةَ عن زیادٍ بنِ
کلیب قالَ: أتی عمرُ بنُ الخطاب منزلَ علیٍّ وفیه طلحةُ و الزبیرُ و رجالٌ من المهاجرینَ فقالَ: واللهِ لاحرقنَّ علیکم او لتخرجَنَّ إلی البیعةِ.((2))
ص: 57
طبری در تاریخش... از زیاد بنکلیب روایت کرده است که عمر بن الخطاب به منزل علی علیه السلام آمد، در حالی که طلحه و زبیر و مردانی از مهاجران در آن قرار داشتند و گفت: به خدا سوگند خانه را بر شما آتش می زنم، مگر اینکه بیرون بیایید و (با ابی بکر) بیعت کنید. ...
حال این پرسش مطرح است که بر اساس چه حقی خانۀ علی و فاطمه علیها السلام مورد تهدید به سوزاندن قرار گرفت ؟!
این خانه که از برترین بیوت انبیاء بود - چنانکه سیوطی روایت کرده است - ((1)) هنگامی که آیۀ کریمۀ:
«فی بُیوت أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفعَ وَیذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ» ...؛((2)) در خانه هاییکه خداوند اذن داده که رفعت پیدا کنند و نام خدا در آن یاد شود ...) نازل شد.
اصحاب گفتند: یا رسول الله، این کدام خانه هاست؟ فرمود: این بیوت، خانه های انبیاست .
ابوبکر بلند شد و گفت: یا رسول الله، بیت فاطمه و علی علیه السلام در زمرۀ این بیوت است؟ فرمود: آری از بهترین های آنهاست.
ص: 58
آری این خانه خانه ای بود که پیامبر صلی الله علیه و آله یک ماه((1)) یا چهل روز((2)) یا شش ماه((3)) یا هفتماه((4)) یا هشتماه((5)) یانه ماه((6)) یا هفده ماه((7)) درب این خانه آمده((8)) و آیۀ تطهیر را بر اهل آن، قرائت کرده بود .
حال با توجه به اینکه در بینش اهل سنت، مشروعیت خلافت بر پایه اجماع است و از ناحیۀ علی علیه السلام هنوز بیعتی صورت نگرفته بود، آیا علی علیه السلام در زمرۀ مسلمانانی که رأی کل آنها در تحقق اجماع معتبر می باشد نبود؟! او چنانچه تنها اتفاق اهل حل و عقد
ص: 59
معتبر باشد (که دلیلی بر آن قائم نیست)، آیا علی علیه السلام از اهل حل و عقد نبود ؟!!
با این وصف که هنوز آن حضرت به خلافت آنان رای نداده، در نتیجه خلافت آنان مشروعیت پیدا نکرده بود، بر چه اساسی به خود حقدادند که آن خانه ای را که مورد احترام از ناحیۀ خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله بود، مورد تهدید قرار دهند؟
آیا این بی احترامی و اهانت به این بیت رفیع، آنان را از صلاحیت خلافت برای همیشه ساقط نکرد؟!
ودر بحث های بعد نیز خواهد آمد که آنان به تهدید بسنده نکردند و روشن خواهدشد که در مورد این بیت تا کجا پیشرفتند و چگونه عمل کردند.
آری این دلیل روشنی است که بیعت آن حضرت با آن خلافت؛ بیعت ظاهری و تنها به خاطر حفظ قدرت اسلام و جلوگیری از تضعیف نظام اسلامی بود.
آنچه تا کنون در مسئلۀ تهاجم بر بیت آورده شد، نمونه هایی از تهدید شدن خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله نسبت به احراق بیتشان بر اساس مدارک اهل سنت بود، لیکن نمونه هایی فراتر از تهدید، مانند احراق بیت و کتک خوردن حضرت فاطمه علیها السلام و شکسته شدن پهلو و
ص: 60
سقط جنین به گونه ای که منتهی به شهادت آن گرامی شد، نیز در کتب شیعه و اهل سنت آمده است.
علامه محقق سید جعفر مرتضی در کتاب خودش «مأساة الزهرا علیها السلام » می گوید:
این نقلها و روایات به حدی گسترده است که در انحصار کتب رجال یک مذهب و از یک فن خاصی نیست، بلکه عالمان معتزلی و اشعری، حنفی و حنبلی و شافعی و مالکی، ظاهری و خارجی، لغوی و ادیب و شاعر و نسابه و محدث و فقیه و متکلم و رجالی و مورخ، اصولی و اخباری و علمای شیعه امامی و زیدی و اسماعیلی این مسئله را نقل کرده اند.((1))
*
* *
ص: 61
ص: 62
1. «.... عن حمیدِ بن عبدِالرحمانِ بنِ عوفٍ عن أبیهِ قالَ: دخلتُ علی أبی بکرٍ اعودُهُ فی مرضِهِ الذی توفیَ فیه فسلمتُ علیهِ وسألتُهُ کیفَ اصبحتَ؟ فاستوی جالساً فقلتُ: أصبحتَ بحمداللهِ بارئاً فقالَ: ....
ثم قالَ: أما إنّی لا آسی علی شیء إلا علی ثلاث فعلتهُنَّ وددتُ أنّی لم أفعلهُنَّ و ثلاثٍ لم أفعلهُنَّ وددتُ أنی فعلتهنَّ و ثلاث وددتُ أنی سألتُ رسولِ اللهِ صلی الله علیه و آله عنهُنَّ .
فأما الثلاثُ الذی وددتُ أنی لم افعلهنَّ فوددتُ أنی لم اکشفْ بیتَ فاطمةَ و ترکتُهُ و أنْ اغلقَ علی الحربِ..»((1))
من برای هیچ چیز ناراحت نیستم، جز برای سه چیز که انجام دادم، و دوست دارم که انجام نمی دادم، و سه چیز که انجام ندادم و دوستدارم که انجاممی دادم. و سه چیز که انجام دادم و دوست دارم که در مورد آنها از پیامبر صلی الله علیه و آله سؤال می کردم .
ص: 63
اما آن سه چیز که انجام دادم و کاش انجام نمی دادم: کاش خانه « فاطمه» را باز نمی کردم و آن را رها می کردم، گرچه آن را به خاطر جنگ بسته باشند ... .»
از این عبارت استفاده می شود که ندامت و پشیمانی خلیفه بخاطر این نبوده که افرادی را درب خانة امیرالمؤمنین علیه السلام فرستاده تا آنان را برای بیعت بخوانند و فقط تهدید به آتش زدن خانه بنمایند، بلکه بهخاطر این بوده که دستور شکستن حریم خانه را داده و آنان درب خانه را باز کرده، وارد خانه شدند.
و در قسمتی از کتابها مانند «مروج الذهب» و «تاریخ یعقوبی»((1)) لفظ تفتیش آمده استو لفظ تاریخ یعقوبی این است: «ولیتنی لم افتشْ بیتَ فاطمةَ بنتَ رسولِ اللهِ و أدخلْهُ الرجالَ و لو کانَ أغلق علی الحربِ»؛ ای کاش خانۀ فاطمه دختر پیامبر صلی الله علیه و آله را بازرسی نمی کردم و مردان را به آن راه نمی دادم، گرچه آن را به خاطر جنگ بسته باشند.
2. «ابن ابیدارم» که از دانشمندان بزرگ اهل سنت است حدیث تهاجم نزد وی قرائت می شده و او آن را استماع می کرده است.
ص: 64
ذهبی در «سیراعلام النبلاء» درباره اش می گوید: الامامُ الحافظُ الفاضلُ ... کان موصوفاً بالحفظِ والمعرفة إلا أنّه یترفَّضُ قَدْ ألَّف فی الحطِّ علی بعضِ الصحابةِ.((1))
ویامام در حدیث و حافظی((2)) بزرگ بوده و از حفظ و معرفت بر خوردار بودهاست، ولی وی رافضی گری داشته و دربارۀ نقاط ضعف صحابه تألیف می کرده است.
حال این شخصیت بزرگ حدیث، ذهبی درباره اش از محمد بن حماد حافظ کوفی چنین نقل کرده است: کانَ مستقیمَ الأمرِ عامةَ دهرِهِثم فیآخر ایامِهِ کان اکثرَ ما یُقرءُ علیهِالمثالبُ حضرتُهُ و رجلٌ یقرء علیهِ: «أنّ عمرَ رفسَ فاطمةَ حتی أسقَطت محسِناً».((3))
وی همواره از استقامت و راستی و درستی برخوردار بود، لیکن در اواخر عمرش بیشتر احادیثی که بر وی قرائت می شد از مثالب (نقاط ضعف صحابه و خلفا) بود.
ص: 65
(محمد بن حماد حافظ می گوید: من نزد وی حضور پیدا کردم مردی بر وی این جملات را می خواند: عمر فاطمه علیها السلام را به گونه ای زد که محسن خویش را سقط کرد.
و اینکه ذهبی درباره اش گفته است ثقه و مورد اعتماد نیست، چنانکه برخیاز محققان علم رجال اهل سنت گفته اند،((1)) بخاطر همان گرایش اعتقادی ویژه او بوده است و الا چگونه ممکن است ذهبی کسی را که اهل دروغ در حدیث باشد، از او به لفظ امام حافظ بارع تعبیر کند؟
3. ابراهیم بنمحمد جوینی((2))در حدیثی که قبلاً یادآور شدیم، در مورد علت گریۀ پیامبر صلی الله علیه و آله با ورود فاطمه علیها السلام گفتار آن
ص: 66
حضرت (پیامبر صلی الله علیه و آله) را چنینآوردهاست: «.... وأنّی لَمّا رأیتُها ذَکَرتُ ما یُصنَعُ بِها بَعدی کأنّی بِها وَ قَد دَخَلَ الذُّل بَیتَها وانتَهَکَت حُرمَتُها و غُصِبَ حَقُها ومُنِعَت اِرثَها وکُسِر جَنبُها و اُسقِطَت جَنینُها وَهِیَ تُنادی یا محمداه فلا تُجاب وتَستَغیثُ فلا تُغاث فتکون اَوّلُ مَن یُلحِقُنی من اهل بیتی فَتَقدِمُ عَلَیَّ محزونَةً مکروبةً مَغمومَة مَغصوبةً مَقتولةً((1))
هنگامی که وی را دیدم، یاد ستم هایی که بر وی وارد می شود افتادم. گویاوی را می بینم در حالی که خواری در خانه وی وارد شده، حرمت وی هتک و حق وی غصب و ارث وی منع و پهلوی وی شکسته و فرزند جنین وی سقط شده است و فریاد می زند: یا محمداه! کسی وی را پاسخ نمی دهد و استغاثه می کند، کسی به داد او نمی رسد. او اولین کسی است که از خاندان من به من ملحق می شود و در حالی که اندوهناک و غصه دار و حق وی غصب شده است به شهادت می رسد و برمن وارد می گردد.
ص: 67
در این حدیث که در کتاب یکی از دانشمندان بزرگ اهل سنت که شیخ و استاد ذهبی بوده، آمده است، ستمهایی که به فاطمه زهرا علیها السلام وارد شدهاست، یادآوری شده و مسئلۀ منع ارث و غصب حق و شکسته شدن پهلو وسقط فرزند و هتک حرمت و در نهایت شهادت آن حضرت مطرح شده است.
و این حدیث را نیز بسیاری از محدثان بزرگ شیعه، مانند مرحوم صدوق((1)) و ابن شاذان((2)) و عماد الدین طبری((3)) و شیخ حر عاملی((4)) و مجلسی((5)) و بحرانی((6)) روایت کرده اند. و مرحوم مجلسی در کتاب جلاء العیون در باب بیان شهادت آن حضرت و ستمهایی که بر آن حضرت وارد شده، این حدیث را آورده و سند آن را معتبر دانسته است .
*
* *
ص: 68
دربارۀ حضرت «محسن» فرزند علی و فاطمه علیها السلام آنچه به طور معمول در کتابهای اهل سنت آمده، این است که وی پیش از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله تولد یافته و در کودکی از دنیا رفته است. ولی ابن شهر آشوب((1)) که از محدثان بزرگ شیعه است و وثاقت
وی در مورد گواهی برخی از بزرگان رجال اهل سنت است می گوید:
«فاطمةُ و اولادُها الحسنُ والحسینُ والمحسنُ سَقَطَ وفی معارف القتیبی أنَّ محسناً فَسَدَ من زَخم قنفذِ العدوی و زینبَ و أُمّ کلثوم.»((2))
فرزندان فاطمه حسن و حسین و محسن و زینب و ام کلثوم می باشند و محسن به خاطر زخم قنقذ عدوی سقط و از دنیا رفته است .
ص: 69
و گنجی شافعی در «کفایة الطالب» سخن شیخ مفید را نقل کرده که محسن سقط شده است. آنگاه می گوید: «هذا شیء لم یوجد عند احد من اهل النقل الا عند ابن قتیبة.((1))
این چیزی است که هیچ یک از اهل نقل جز ابن قتیبه آن را بیان نکرده اند.
ولی متأسفانه درکتاب «المعارف» در حال حاضر عبارت مذکور موجود نیست و به جای آن چنین است :
«واما محسنُ بنُ علیٍّ فهلک و هو صغیرُ»؛ محسن فرزند علی در کودکی از دنیا رفته است.
و محمد بن طلحه شافعی نیز در «مطالب السؤل» می نویسد:
«اما محسن فدرج سقطاً»؛((2)) محسن به علت سقط شدن از بین رفته است. ودر حدیثی که از «فرائد السمطین» ازابراهیم جوینی شافعی آوردیم، منظور از سقط جنین حضرت فاطمه علیها السلام همین «محسن» علیه السلام می باشد.
جای سؤالاست که اگر داستان تهاجم اینگونه فاجعه آمیز اتفاق افتادهتا آنجا که به شهادت دختر گرامی پیامبر صلی الله علیه و آله و فرزند گرامی وی «محسن» منتهی شدهاست، چرا این مسائل در کتابهای اهل سنت فراوان و به طور شفاف بیان نشده است؟
پاسخ این است که اولاً اهل سنت مسئلۀ عدالت تمام صحابه را علیرغم مخالفت آن با قرآن و حدیث مطرح کرده اند و ذکر
ص: 70
واقعیتهای مذکور سند قطعی بر بطلان این نظریهاست. از این رو طبیعی است که از بیان چنین حقائقی صرفنظر کنند و اینگونه تحریف ها و کتمان ها در کتاب های اهل سنت فراوان است .((1))
ص: 71
ثانیاً: دشمنان اهل بیت، مخصوصاً بنی امیه که مانع نشر فضائل اهل بیت می شدند، از هرچه که می توانست گواه بر حق بودن و سند مظلومیت آنان باشد، جلوگیری می کردند و ذکر واقعیتهای تاریخی مذکور دلیل قاطع بر حقانیت تشیع و اثبات مظلومیت اهل بیت بود از این رو طبیعی است که اجازه ندهند مسائل مذکور از طریق قلم و بیان مطرح گردد .
ثالثاً: مشاهده می کنیم برخی ازعلمای اهل سنت به خاطر نشر فضائلاهل بیت و امتناع از نشر اکاذیبی که از مدح و ستایش بنی امیه جعل شده، مانند نسائی با اینکه از ائمۀ مذهب آنان و صاحب یکی از صحاح سته آنان بود، به قتل رسیدند. با این وصف، آنان جرأت نمی کردند حقائقی را که موجودیت و حیات مذهبشان در گرو
ص: 72
کتمان آن حقایق است، نشر و تبیین نمایند. بدین لحاظ از اهل سنت انتظار نیست که اینگونه رویدادها را بیان کنند.
بااین وصف درستنیست عدم وجود این مسائل در کتاب های اهل سنت دلیل به وجود نیامدن آنها در واقع تلقی گردد.
رابعاً: در نمونه هایی که از احادیث تهدید یادآور شدیم برخی قرائن روشن بر وقوع حوادث مذکور وجود دارد که همانجا اشاره کردیم.
* * *
ص: 73
ص: 74
هر چند بسیاری از علما و محدثان شیعه در بسیاری از زمان ها و مکان ها گرفتار تقیه بوده و نمی توانستند حقایق و واقعیات را چنانکه بوده و اتفاق افتادهاست بازگو کنند، در عین حال آنچه از آنان در این زمینه نقل شده؛ چنانکه گذشت فراوان است.
مرحوم مجلسی که از بزرگان علمای مذهب می باشد، در کتاب «مرآة العقول»((1))شهادت حضرت فاطمۀ زهرا علیها السلام را از متواترات دانسته و مرحوم شیخ طوسی کتک خوردن آن حضرت و سقط حضرت محسن را مشهور و بدون مخالف دانسته است.((2))
نقل احادیثی که در این زمینه وارد شده، در این مختصر نمی گنجد، ولی به ذکر چند نمونه بسنده می کنیم:
1. «... عن علیٍّ بن جعفرٍ عن أخیهِ أبی الحسنِ علیه السلام قالَ: «إنَّ فاطمةَ علیها السلام صدیقةٌ شهیدةٌ.»((3))
از علی بن جعفر از برادرش ابی الحسن موسی بن جعفر علیه السلام روایت است که فرمود: فاطمه علیها السلام صدیقه (بسیار راست گو و درست کار) و شهیده (به شهادت رسیده) است.
ص: 75
مرحوم مجلسی در شرح حدیث، نخست به صحیح بودن این حدیث گواهی می دهد، آنگاه شهادت آن حضرت را از متواترات می داندو دلالت حدیث را بر شهادت آن حضرت یادآور می شود و داستان شهادت را این گونه بیان می کند:((1))
هنگامی که آنان خلافت را غصب کردند و بیشتر مردم با آنان بیعتکردند، دنبال امیر المؤمنین علیه السلام فرستادند تا برای بیعت حاضر شود.
آن حضرت امتناع کرد عمر آتشی را فرستاد تا خانه را براهل آن آتشبزند .
آنان آمدند تا به زور وارد خانه شوند. فاطمۀ زهرا علیها السلام که درب خانه قرار داشت، جلو آنان را گرفت. قنفذ غلام عمر به گونه ای فاطمۀ زهرا علیها السلام را زد که پهلوی آن حضرت شکست و فرزند خویش را که پیامبر صلی الله علیه و آلهاو را محسن نام نهاده بود، سقط کرد و در بستر بیماری قرار گرفت و در همین بیماری از دنیا رفت.((2))
سپس تهدید به احراق را از طبری و واقدی نقل می کند. آنگاه سخن طبرسیرا در احتجاج نقل می کند که قضیه سقیفه را روایت کرده تا به سخن سلیم بن قیس می رسد و آن را چنین بیان می کند:
ص: 76
2. سپس عمر فریاد زد تا به گوش علی علیه السلام برسد: به خدا بیرون بیا و با خلیفه رسول الله بیعت کن یا خانه ات را با خودت آتش می زنم ...
هنگامی که حضرت را گرفته از خانه بیرون بردند، فاطمه علیها السلام که درب خانه ایستاده بود، میان آنان و همسرش حائلشد. قنفذ با تازیانه به بازوی آن حضرت زد که جراحت آن مانند بازوبند بر بازوی آنحضرت نقش بست و پهلوی آن حضرت را شکست که در اثر آن فرزند خویشرا سقط کرد و همواره در رختخواب بیماری قرار داشت تا آنکه به شهادت رسید.((1))
مرحوم طبرسی در «احتجاج»، سند بسیاری از احادیث را حذف کرده و در مقدمۀ کتابش دلیل این کار را توضیح داده است که احادیثی که سند آنها حذف شده یا به لحاظ آن بوده که مضمون آنها مطابق برهان وحکم عقل بوده ویا مضمونآنها مشهور و مورد اجماع بودهاست، وحوادثی که مضمون احادیث است طبق این تصریح می بایست مشهور و مورد اتفاق باشد.
با این وصف سخن کسانی که روایات احتجاج را بدون سند دانسته و از این جهت آنها را مردود دانسته اند باطل و بی اساس است.
3. محمد بن جریر بن رستم طبری که از محدثان بزرگ امامیه است، در کتاب «دلائل الامامه» از محمد بن هارون بن موسی تلعکبری به سندی که رجال آن ثقه و مورد اعتماد می باشند، از
ص: 77
ابی بصیر از امام صادق علیه السلام روایت می کند که حضرت فرمود: فاطمه زهرا علیها السلام در روز سه شنبه سه روز از ماه جمادی الثانی سال یازدهم هجری درگذشت. و سبب وفات آن حضرت این بود که قنفذ غلام عمربا غلاف شمشیر به فرمان عمر وی را زد و به خاطر آن محسن خویش را سقط کرد و بیماری شدیدی پیدا کرد.
وآن دو نفر از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله از امیرالمؤمنین علیه السلام خواستند تا واسطه شود آنان بر حضرت وارد شوند. حضرت خواست، وقتی آنان وارد شدند. احوال آن حضرت را پرسیدند. حضرت فرمود:
آیا شما از پیامبر صلی الله علیه و آله نشنیدید که فرمود: «فاطمةٌ بضعةٌ منّی فمن آذاها فقد آذانی و من آذانیفقد آذی الله؛ فاطمه پارۀتن من است کسی که وی را آزار دهد، مرا آزار داده و کسی که مرا آزار دهد، خدا را آزار داده است؟»
گفتند: چرا، فرمود: به خدا سوگند شما مرا آزار دادید. آنان بلند شدند، در حالی که فاطمه زهرا علیها السلام از آنان در خشم بود از نزد وی رفتند.((1))
4. مرحوم ابن قولویه که از محدثان بزرگ شیعه امامیه است، در کتاب شریف و گرانقدر خویش «کامل الزیارات» از حماد بن عثمان از امام صادق علیه السلام روایت می کند:
هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله به معراج رفت، به وی گفته شد:
ص: 78
خداوند متعال تورا در سه چیز آزمایش می کند تا صبر تو ظاهر شود.. .
اما آزمایش سوم این است که اهل بیت تو پس از تو به قتل خواهند رسید. اما برادرت علی علیه السلام ، امت با خشونت و محرومیت و انکار حق و ستم با وی برخورد خواهند کرد و سرانجام شهید خواهد شد .
و اما دخترت مورد ستم قرار خواهد گرفت و حقی که برای وی قرار می دهی، غصب خواهد شد و در حالی که حامله است وی را خواهند زد.
بی اجازه وارد حریم و منزل وی خواهند شد و خواری و ذلت به وی خواهد رسید و کسی را نخواهد یافت که مانع این ستم ها شود و از وی دفاع کند و به خاطر آن کتک، فرزند خویش را سقط و از دنیا رحلت خواهد کرد .((1))
5. حدیث دیگر حدیثی است که مرحوم صدوق و ابن شاذان و عماد الدین طبری و شیخ حر عاملی و بحرانی و مجلسیآن را روایت کرده اند. همان حدیثی که ما آن را از ابراهیم جوینی شافعی در فرائد السمطین آن را آوردیم و نام محدثان مذکور را هم از شیعه در آنجا یادآور شدیم و اینجا تنها به همان جمله آخر حدیث بسنده می کنیم که از پیامبر صلی الله علیه و آله در مورد دخترش روایت شده است:
ص: 79
«... فَتَقدِم عَلَیَّ محزونةً مکروبةً مغمومةً مغصوبةً مقتولةً ...»؛ در حالی که اندوهگین و غصه دار با حق غصب شده و در حالی که به شهادت رسیده است، به من ملحق خواهد شد .((1))
*
* *
ص: 80
منابع
القرآن الکریم.
1. إثبات الهداة، محمّد بن الحسن الحر العاملی (ت 1104 ه-) المطبعة العلمیة - قم.
2. الاحتجاج، أحمد بن علیّ بن ابی طالب الطبرسی (ت560ه-) ، مؤسسة أهل البیت، بیروت.
3. الاستیعاب، ابو عمر یوسف بن عبدالله بن محمّد بن عبدالبر قرطبی (ت 463ه-) النهضة، مصر.
4. اُسد الغابة، عزالدین علیّ بن أبی الکرم محمّد بن محمّد بن عبدالکریم الشیبانی (ابن الأثیر) المتوفّی (630 ه-)، دار احیاء التراث العربی، بیروت.
5. اُصول الکافی ، ثقة السلام أبو جعفر محمد بن یعقوب الکلینی (ت329)، دار الأضواء .
6. إقبال الأعمال، علیّ بن موسی بن جعفر بن طاووس (ت 664 ه-)، مکتب الإعلام الإسلامی، قم - إیران.
7. الأمالی، أبو جعفر محمد بن علی الصدوق (ت381)، تحقیق قسم الدراسات الإسلامیة/ مؤسسة البعثة/ قم، ط1- 1417ه- .
8. أنساب الأشراف، أحمد بن یحیی بن جابر البلاذری (ت 279ه-)، دار الفکر.
9. بحار الأنوار، محمّد باقر المجلسی (ت 1111 ه-)، مؤسسة الوفاء، بیروت - لبنان.
ص: 81
10.البدایة والنهایة، أبو الفداء إسماعیل بن عمر بن کثیر الدمشقی المتوفّی (774 ه- )، دار الکتب العلمیة، بیروت.
11.بشارة المصطفی، محمّد بن علیّ الطبری (ت 525 ه- ) ، مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرّسین، قم - إیران
12.تاریخ الإسلام، محمّد بن محمّد بن عثمان الذهبی (ت 748 ه-)، ، دار الکتاب العربی، بیروت - لبنان.
13.تاریخ الطبری، أبو جعفر محمّد بن جریر الطبری المتوفّی (310ه- )، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، بیروت.
14.تاریخ المدینة المنوّرة ، أبو زید عمر بن شبة السمیری البصری (ت 262ه-)، دار الفکر.
15.تاریخ الیعقوبی، أحمد بن أبی یعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح الیعقوبی (ت 284 ه- )، دار صادر بیروت.
16.تاریخ مدینة دمشق، أبو القاسم علیّ بن الحسن بن هبة الله الشافعی المعروف ب- (ابن عساکر) المتوفّی (571 ه- )، دار الفکر.
17.تلخیص الشافی، محمّد بن الحسن شیخ طوسی (460 ه-)، دار الکتب الإسلامیة.
18.التمهید، یوسف بن أحمد بن عبد الله النمری (ت 463 ه-).
19.تهذیب التهذیب، أحمد بن علیّ بن حجر العسقلانی (ت 852 ه-)، نشر چهارم ، دار الفکر، بیروت.
20.الدر المنثور، عبد الرحمن بن أبی بکر السیوطی (ت 911ه-)، دار الفکر.
ص: 82
21.دلائل الإمامة، أبو جعفر محمّد بن جریر الطبری (ت 310ه-)، مؤسسة الوفاء ، بیروت.
22.سیر أعلام النبلاء، محمّد بن أحمد بن عثمان الذهبی (ت 748 ه-)، مؤسسة الرسالة، بیروت.
23.شواهد التنزیل، عبیدالله بن عبدالله بن أحمد الحنفی النیسابوری (حاکم حسکانی) ، مؤسسة الطبع والنشر.
24.صحیح البخاری، محمّد بن إسماعیل البخاری (ت 256 ه-)، دار القلم، بیروت.
25.صحیح مسلم، مسلم بن الحجاج النیسابوری (ت 261 ه-)، مؤسسة عزالدین.
26.الطبقات الکبری، محمّد بن سعد بن منیع البصری الزهری
(ت 230 ه-)، دار بیروت للطباعة والنشر.
27.العقد الفرید، أحمد بن محمّد بن عبد ربّه الأندلسی (ت 328 ه-).
28.عوالم العلوم، ابوجعفر محمّد بن علی صدوق (ت 381 ه-) مؤسسة الإمام المهدی علیه السلام .
29.فرائد السمطین، إبراهیم بن محمد الجوینی الخراسانی (ت730), مؤسسة المحمودی للطباعة والنشر/ بیروت، ط1- 1398ه- .
30.القاموس المحیط، محمّد بن یعقوب الفیروزآبادی (ت 817 ه-)، دار المعرفة، بیروت.
31.کامل الزیارات، ابو القاسم جعفر بن محمّد بن قولویه قمی
(ت 368 ه-)، مکتبة الصدوق.
ص: 83
32.الکامل فی التاریخ، علیّ بن محمّد بن محمّد بن عبدالکریم الشیبانی (ابن الأثیر الجزری) (ت 630 ه-).
33.کتاب السنة، عمرو بن ابی عاصم الضحاک (ت 287 ه-)، المکتب الإعلامین بیروت.
34.کنز العمّال، علاء الدین علیّ المتّقی بن حسام الدین الهندی المتوفّی (975ه-)، مؤسسة الرسالة.
35.لسان العرب، أبو الفضل جمال الدین محمّد بن مکرم بن منظور المصری (ت 711 ه-)، دار احیاء التراث العربی بیروت.
36.مجمع الزوائد، علیّ بن أبی بکر الهیثمی (ت 807 ه-)، دار الکتب العلمیة، بیروت.
37.مرآة العقول، محمّد باقر المجلسی (ت 1111 ه-)، دار الکتب الإسلامیة.
38.مروج الذهب، علی بن الحسین المسعودی (ت346 ه-)، دار المعرفة، بیروت.
39.المزار الکبیر، محمّد بن المشهدی (ت 610 ه-) ، ط مؤسسة النشر الإسلامی، قم.
40.المستدرک علی الصحیحین، أبو عبدالله محمّد بن عبدالله الحاکم النیسابوری المتوفّی (405 ه-).
41.مسند أبی داود طیالسی، سلمیان بن داود بن الجارود الفارسی (ت 204ه-)، دار الکتاب اللبنانی.
42.مسند أحمد، أحمد بن حنبل (ت 241 ه-)، دار صادر، بیروت - لبنان، دار صادر ، بیروت، ودار الجیل بیروت ، تحقیق أحمد محمد شاکر.
ص: 84
43.مسند فاطمة علیها السلام ، جلال الدین عبدالرحمن سیوطی (ت¬911 ه-)، مؤسسة الکتب الثقافیة ، بیروت.
44.المصنّف، عبد الرزاق بن همّام الصنعانی (ت 211 ه-)، تحقیق حبیب الأعظمی، منشورات المجلس العلمی.
45.مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول صلی الله علیه و آله، محمّد بن طلحة الشافعی (ت652ه-).
46.المعجم الکبیر، سلیمان بن أحمد الطبرانی (360 ه-)، ، دار إحیاء التراث العربی، بیروت - لبنان.
47.مقدمة فتح الباری (هدی الساری)، احمد بن علی بن حجر عسقلانی (ت 852 ه- ) دار المعرفة بیروت.
48.المناقب، أبو المؤیّد الموفّق بن أحمد المکّی الخوارزمی
(ت 568 ه-).
49.الموطأ، مالک بن أنس (ت 179 ه-)، دار إحیاء التراث العربی، بیروت.
50.میزان الاعتدال، محمّد بن أحمد بن عثمان الذهبی (ت 748 ه-)، دار الفکر.
51.النهایة، أبو السعادات المبارک بن أبی الکرم محمّد بن محمّد بن عبدالکریم الشیبانی (ابن اثیر) المتوفّی (606 ه-)، المکتبة العلمیة ، بیروت.
52.نهایة الإرب فی فنون العرب، شهاب الدین أحمد بن عبدالوهاب بن محمّد ابن عبدالدائم التیمی القرشی (النوبری) (ت 733 ه-)
ط القاهرة.
53.نهج البلاغة، الإمام علی علیه السلام ، ترجمه وشرح فیض الإسلام.
ص: 85
ص: 86
فهرست
مقدمه مجمع........................................................................... 7
پیش گفتار.......................................................................................................... 9
نصوصی از خلافت علی علیه السلام ................................................... 17
1 - حدیث ثقلین................................................................................... 17
2. حدیث انذار عشیره.......................................................................... 18
3. حدیث ده فضیلت............................................................................ 19
4 - لفظ دیگری از حدیث منزلت....................................................... 21
5. حدیث عبایه ربعی............................................................................ 22
بررسیتفصیلی روابط متقابل خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله با خلفا............... 25
نامگرفتن برخی از خاندان علی علیه السلام به نام خلفا................................ 25
مشاوره خلفا با علی علیه السلام ....................................................................... 26
ازدواج ام کلثوم با خلیفه دوم............................................................... 27
روابط متقابل عایشه با خاندان پیامبر......................................... 31
عیادت علی و ابن عباس از عایشه..................................................... 34
روابط متقابل خلفا و علی علیه السلام ................................................. 37
رابطه صحابه با علی علیه السلام ........................................................ 39
الف) پیمان شکنی امت.......................................................................... 39
پیمان شکنی امت کنار زدن علی علیه السلام از خلافت بود........................ 41
مظلومیت علی علیه السلام ................................................................................ 42
ب: صحابه ای که از حوض طرد می شوند.......................................... 42
ص: 87
روابط خلفا با علی علیه السلام .......................................................... 47
روابط خلفا با فاطمۀ زهرا علیها السلام در مسئلۀ فدک............................. 51
فاطمه علیها السلام بضعۀ پیامبر صلی الله علیه و آله .................................................. 51
نموداری دیگر در چگونگی روابط خلفا با خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله....... 53
حدیث ابن ابی شیبه در تهدید به احراق........................................... 53
حدیث بلاذری...................................................................................... 57
حدیث طبری........................................................................................ 57
پرسش بی پاسخ................................................................................... 58
نمونه هایی چند از احادیث اهل سنت ....................................... 63
حدیث کشف بیت علیهم السلام ........................................................................ 63
ابن ابی دارم و حدیث تهاجم............................................................... 64
تهاجم بر بیت در حدیث جوینی....................................................... 66
شهادت «محسن» و تحریف تاریخ........................................... 69
پاسخ به یک سؤال............................................................................... 70
تهاجم بر بیت و شهادت حضرت فاطمه علیها السلام در کتاب های شیعه..... 75
ص: 88