سرشناسه:رجائی، محمدرضا، 1341 -
عنوان و نام پدیدآور:فرهنگ غدیریه : فرهنگ الفبایی غدیر/ محمدرضا رجائی.
مشخصات نشر:اصفهان: مرغ سلیمان، 1393.
مشخصات ظاهری:640 ص.؛ 5/14×21 س م.
شابک:160000 ریال:978-600-5428-93-3
وضعیت فهرست نویسی:فاپا
یادداشت:عنوان عطف: فرهنگ الفبایی غدیر.
یادداشت:عنوان دیگر: فرهنگ غدیریه.
یادداشت:کتابنامه: ص. 631- 639؛ همچنین به صورت زیرنویس.
عنوان دیگر:فرهنگ الفبایی غدیر.
عنوان دیگر: فرهنگ غدیریه.
موضوع:علی بن ابی طالب (ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق -- اثبات خلافت
موضوع:غدیر خم
رده بندی کنگره:BP223/5/ر23ف4 1393
رده بندی دیویی:297/452
شماره کتابشناسی ملی: 3377796
ص: 1
تصویر
ص: 2
تصویر
ص: 3
تصویر
ص: 4
ص: 5
ص: 6
ص: 7
ص: 8
ص: 9
ص: 10
ص: 11
ص: 12
ص: 13
ص: 14
ص: 15
ص: 16
ص: 17
ص: 18
ص: 19
ص: 20
ص: 21
ص: 22
ص: 23
ص: 24
ص: 25
ص: 26
ص: 27
ص: 28
ص: 29
ص: 30
خداوند متعال را شکر می کنم که به این حقیر منت نهاد تا گامی دیگر در راه ترویج عقاید اسلامی بردارم.
از مدت ها پیش قصد داشتم، کتابی درباره ی غدیر بنگارم امّا توفیق حاصل نمی شد. تا اینکه فرزند عزیزم امیرحسین رجائی تألیف چنین کتابی را به من پیشنهاد کردند و حتی نام آن را در دفترم یادداشت نمودند، تا اینکه پس از مدتی شروع به تألیف آن نمودم.
در این فرهنگ به آنچه درباره ی غدیرخم و یا مرتبط با آن است، پرداخته ایم و شخصیت، زندگی، فضیلت ها و مکارم اخلاقی علی علیه السلام را که به شناخت ما در راه ولایت و امامت کمک شایانی می نماید تا حد امکان به رشته ی تحریر در آورده ایم.
احادیث از علمای بزرگ شیعه و اهل تسنن با ذکر سند نقل شده است و سپس به طور مشروح به ادعاهای اهل سنت پاسخ داده شده است.
ص: 31
ویژگی ها، خصوصیات و مزّیت های این کتاب عبارتند از:
از یکصد و پانزده منبع بسیار مهم و نیز از کتاب های بسیار مفید و خواندنی استفاده شده است. و در آخر کتاب فهرست منابع آن را به ترتیب حروف الفبا و براساس نام خانوادگی نویسندگان براساس روش تحقیق بیان کرده ایم.
آدرس منابع در پاورقی ها به طور کامل بیان شده است.
سبک ساده نویسی و نیز نکات دستوری رعایت شده است.
الف) سعی شده است کتابی مختصر و مفید و در عین حال جامع باشد و از مطالب اضافی پرهیز شود.
ب) مطالب کتاب روان بوده و در اصطلاح موضوعات مطرح شده «گنگ» نیست.
ج) گاهی اوقات از آرایه های ادبی استفاده شده است.
بنابر محتوای کتاب و مطالب آن سعی شده است نامی در خور آن انتخاب شود. همان طور که بیان کردیم این فرهنگ در ارتباط با موضوع غدیرخم و ولایت و امامت است.
ص: 32
این فرهنگ به صورت الفبایی و به ترتیب حروف الفبا تهیه و تنظیم شده است.
کتاب حاضر مزّیت ها و ویژگی های دیگری نیز دارد که خواننده ی عزیز هنگام مطالعه به آن پی می برد، ما در اینجا برای روشن شدن مطلب به نمونه ای از آن اشاره می کنیم.
در لابه لای مطالب، نکات متنوع و خواندنی، روایت، داستان، شعر در رابطه با هر موضوع نیز بیان شده است.
محمّدرضا رجائی
ص: 33
ص: 34
پیامبر صلی الله علیه و اله در آخرین لحظات عمر خود هر چند دقیقه یکبار از هوش می رفتند و دوباره به هوش می آمدند.
در آخرین لحظاتی که به هوش آمدند، فرمودند: بگویید، برادرم بیاید. به علی می گویند و او می آید. پیامبر صلی الله علیه و اله او را نزدیک خود می خواند و بر سینه او تکیه می زند و با او سخن می گوید و به علی علیه السلام می فرماید:
مواظب نماز باشید، مواظب نماز باشید و در آغوش علی علیه السلام از دنیا می رود.
علی علیه السلام عباس را به کمک می طلبد و جنازه ی شریف را بر بستر می خوابانند(1) (2).
ص: 35
پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و اله علی علیه السلام روز سه شنبه با همکاری چند نفر دیگر جنازه ی پیامبر صلی الله علیه و اله را غسل دادند. چگونگی غسل پیامبر صلی الله علیه و اله بدین صورت بود که علی علیه السلام آن حضرت را به سینه ی خود گذارده بود و عباس و فضل و قثم پسران عباس در حرکت دادن و چپ و راست کردن بدن او کمک می کردند و اسامه و شقران غلام آزاد شده ی پیامبر هم آب می ریختند و علی بن ابی طالب علیه السلام او را زیر پیراهن غسل می داد(1)و
جنازه را با سه تکه پارچه سفید کفن کردند(2) (3).
و در همان محلی که رحلت فرموده بود مدفون ساختند(4).
در حالی که بنا به وصیت نبی صلی الله علیه و اله ، وصیّ او علی علیه السلام مشغول غسل و کفن و دفن حضرتش بود، «اصحاب سقیفه» در سقیفه ی بنی ساعده دست به نوعی کودتا زدند(5).
ن. ک← سقیفه ی بنی ساعده
آنگاه که پیامبر از طرف خدا مأموریت یافت تا خویشانش را به مقتضای آیه ی «وَأَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الأقْرَبِینَ(6)» به آیین توحید دعوت کند.
خطاب به آن جمع فرمود:
ص: 36
«هر کس مرا در این راه یاری کند، او وصی و وزیر و جانشین من خواهد بود.» تعبیر آن حضرت چنین بود:
«فَأَیَّکم یوازرنی فی هذا الْأَمَر عَلی ان یَکون اَخی وَ وَزیرِْی و خَلِیفَتی وَ وَصیّی فیکُم»
کدامیک از شما در این امر مرا یاری می نماید تا برادر و وزیر و وصی و جانشین من در میان شما باشد؟
تنها کسی که به این ندای ملکوتی پاسخ مثبت داد، علی علیه السلام فرزند ابوطالب بودند.
در این هنگام، رسول خدا رو به خویشاوندان خود کرده، فرمود:
«إِنَّ هذا أَخی وَ وَصییّ وَ خَلیفَتی فیکُم فَاسْمَعُوا لَه وَ أَطیعُوه(1) (2)»
این (علی)، برادر، وصی و جانشین من است در میان شما، به سخنان وی گوش فرا دهید و از او پیروی نمایید.
ن.ک حدیث منزلت بیان گر خلافت امیرمؤمنان علی علیه السلام
بلاذری از مدائنی با ذکر اسناد چنین نقل کرده است: ابوبکر عمر را فرستاد تا علی علیه السلام را برای بیعت فراخواند امام علی علیه السلام از بیعت
ص: 37
امتناع ورزید، عمر آمد. در حالی که با خود آتش حمل می کرد. فاطمه بر درِ خانه آمد و خطاب به عمر فرمود: یَا بْنَ خَطّاب أَتراک مُحرقاً علی بابی، ای پسر خطاب! آیا درِ خانه مرا بر من می افروزی؟ عمر گفت: آری!… در پی این حادثه علی آمد و بیعت کرد(1) (2).
ابن قتیبه دینوری نیز در این باره می نویسد:
ابوبکر عمر را فرستاد تا از کسانی که در خانه ی علی علیه السلام گرد آمده و از بیعت تخلف کرده بودند بیعت بگیرند. آنها از بیرون شدن امتناع ورزیدند، عمر هیزم طلبید و گفت: قسم به آن که جان عمر در دست اوست! باید خارج شوید وگرنه خانه را با هر که در آن است می سوزانم!
گفتند: ای اباحفص! (کنیه عمر) فاطمه در این خانه است. عمر گفت: هر چند فاطمه باشد! اِنَّ فِیها فاطمهًْ، قال وَ اِن. آنها از خانه خارج شدند، جز علی علیه السلام که گفت: سوگند یاد کرده ام از خانه خارج نشوم و ردا بر دوش نیفکنم تا قرآن را جمع آوری کنم. آن گاه فاطمه سلام الله علیها درِ خانه ایستاد و گفت: مردمی بدتر از شما سراغ ندارم، جنازه رسول خدا صلی الله علیه و اله را پیش روی ما نهادید و به کار خود سرگرم شدید، نه با ما مشورت کردید و نه حق ما را دادید…
ابن قتیبه در بخش دیگر می نویسد:
بار دیگر عمر با قنفذ و گروهی به خانه علی علیه السلام آمدند تا بیعت بگیرند، فاطمه با صدای بلند فریاد برآورد: یا أبَت یا رسولَ الله، ماذا لقینا بعدَک مِن اِبْنِ الخطّاب وَ ابن أَبی قحافهًْ، پدرجان، رسول خدا! پس از تو از پسر ابی قحافه و پسر خطاب چه ها دیدیم!
ص: 38
مردم با شنیدن صدای جان سوز فاطمه فریاد به گریه برآوردند و با دل های دردمند برگشتند اما عمر و یارانش ماندند و علی علیه السلام را به مسجد بردند(1).
توطئه شوم آنان که آثار و عوارض آن تاریخ را سیاه و سرنوشت مردم را تیره و تباه کرد و سنّت سیّئه ای پایه گذاری شد که از آن پس در هر عصر و نسل در ظلمت شب، بوزینگان اموی و عبّاسی یکی پس از دیگری بر تخت جستند و رهبری امّت اسلامی را به بازی گرفتند. به عبارت دیگر آنچه در سقیفه اتفاق افتاد زیربنای خیانتی بزرگ و تاریخی به مسلمانان بود، زیرا به تعبیر فنّی کلمه، با تقدّم «مفضول» بر «افضل»، اصحاب سقیفه با تردستی تمام در این ماجرا پیروز شدند و امیرالمؤمنین علیه السلام را با آن همه سوابق درخشان جهاد و دانش و تقوا، خانه نشین نمودند.
و 25 سال تمام، نه تنها حق مسلَم علی علیه السلام زیرپای زر و زور و تزویر نهاده شد، بلکه مهمتر آن که حقّ تمامی آحاد و افراد و ملّتی که باید زمامداری عادل و آگاه بر آنها حکومت کند پایمال گردید. سرانجام همین نوع خلافت بود که زمینه ی سلطه و حاکمیّت بنی امیّه و سپس بنی عباس را فراهم ساخت، و همین سنّت سَیّئه، تقّدم مفضول بر افضل بود که بهانه ای به دست بهانه جویان داد تا «حقیقت» را فدای «مصلحت» نفسانی خویش کنند(2).
ن. ک سقیفه ریشه کربلا
ص: 39
آل رسول خدا آل الله هستند. فرزندان و دودمان رسول خدا یعنی اهل بیت عصمت و طهارت آل الله نیز نامیده می شوند.
در زیارت های اهل بیت علیهم السلام از آنان به آل رسول الله و یا «آل الله» نام برده شده است. «السَّلامُ عَلَیکُمْ یا آلَ رَسُولُ الله» «السَّلامُ عَلَیکُم یا آلُ الله»
قریش نیز که در خانه ی خدا کلیددار و سرپرست کعبه بودند و امور مسجدالحرام به دست آنان بود، آل الله نامیده می شدند.
علامه ی امینی در کتاب الغدیر بارها اهل بیت عصمت و طهارت را آل الله نامیده اند.
امیرالمؤمنین علی علیه السلام درباره ی آل الله می فرماید:
«به خاندان پیامبر خود بنگرید و راه آنان را در پیش گیرید و در پی آنها حرکت کنید؛ زیرا آنان هرگز شما را از راه راست منحرف نمی کنند و به هیچ هلاکتی درنمی افکنند. اگر نشستند شما نیز بنشینید و اگر بپاخاستند، شما نیز بپاخیزید(1).
حضرت علی علیه السلام در گفتاری دیگر می فرماید:
هان! خاندان محمد صلی الله علیه و اله (آل الله) همچون ستارگان آسمانند که هرگاه ستاره ای ناپدید شود ستاره ای دیگر آشکار
ص: 40
می شود، پس، چنان است که نعمت های خداوند در میان شما کامل گشته و آنچه را آرزو می کردید به شما داده است(1).
قرن چهارم و پنجم هجری از نظر شرایط سیاسی، از بهترین دوران شیعه به حساب می رود؛ زیرا خاندان بویه (477-320 ه-.ق) که مذهب شیعه داشتند، در دستگاه خلافت عباسی از نفوذ و اقتدار زاید الوصفی برخوردار بودند.
فرزندان بویه به نام های: علی، حسین و احمد که قبلاً در فارس حکومت می کردند، در زمان «المستکفی» به سال 333 هجری قمری وارد بغداد شده، به مقرّ حکومت راه یافته و مورد تکریم خلیفه قرار گرفتند. احمد «معزالدوله»، حسن «رکن الدوله» و علی «عمادالدوله» لقب یافتند.
معزالدوله که منصب امیرالأمرایی را داشتند، چنان اقتداری را به دست آورد که حتی برای «مستکفی» حقوق و مقری تعیین کرد. به دستور وی در روز عاشورا بازارها تعطیل و برای امام حسین علیه السلام مراسم سوگواری برپا گردید، و مراسم عیدغدیر باشکوه بسیار انجام شد.
کوتاه سخن آن که: آل بویه در ترویج مذهب امامیه ی اثنی عشری اهتمام بسیار ورزیدند و در بغداد، مرکز حکومت اسلامی، که قبل از
ص: 41
آل بویه مردم پیرو مذهب اهل سنت بودند، با به قدرت رسیدن آنان، مذهب شیعه نشو و نما پیدا کرد و آیین های مخصوص شیعیان باشکوه فراوان انجام می شد.
شیخ مفید، متکلم نامدار امامیه که در این زمان می زیست، مورد تجلیل و تکریم بسیار بود. مسجد «براثا» در منطقه ی کرخ بغداد، به وی اختصاص داشت، و شیخ مفید در آن علاوه بر اقامه ی نماز و موعظه، به تعلیم و تدریس می پرداخت. وی در پرتو موقعیت ویژه ای که از جنبه های علمی و اجتماعی داشت، توانست فرق مختلف شیعه را انسجام بخشیده، آرا و عقاید شیعه را تحکیم و ترویج کند.
خدمات آل بویه به مذهب تشّیع اختصاص نداشت، بلکه آنان به ادب و فرهنگ اسلامی خدمات شایان نمودند. غناوی در کتاب «الادب فی ظلّ بنی بویه» می نویسد:
«یکی از امتیازات آل بویه بالا رفتن سطح فرهنگ و دانش بود که خود و وزرای ایشان تأثیر بسزایی در این زمینه داشتند؛ زیرا وزرا همیشه از طبقات نویسندگان و دانشمندان و مبرّر برگزیده می شدند … آوازه شان در فضا طنین انداز شد، تا آنجا که دانشمندان و اهل ادب از هر سو به جانب ایشان رو آورده و از توجّه شان برخوردار شدند. درمیدان ادب و فلسفه و دانش، و در سازندگی و به کار انداختن اندیشه ها، گوی سبقت را از سروران خود «خلفای عباسی» ربوده بودند(1)
(2).
ص: 42
در قرن چهارم فاطمیان نیز در مصر به قدرت رسیدند و حکومت آنان تا اواخر قرن ششم هجری (567 ه-.ق) ادامه یافت. حکومت فاطمیان بر مبنای دعوت به تشیع پایه گذاری شد و اگر چه آنان دوازده امامی نبوده، پیرو مذهب اسماعیلیه بودند، و میان این دو مذهب اختلافاتی وجود دارد، ولی در حفظ شعائر تشیّع، و نیز فرا گرفتن تعالیم اسلامی از طریق خاندان وحی، و تشویق مردم به این روش، هر دو مذهب هماهنگ می باشند.
سیوطی می نویسد: «در سال 357 هجری قمری قرامطه بر دمشق استیلا یافتند و بر آن شدند که مصر را نیز به تصرّف خود درآوردند، ولی عبیدیون(1)
(فاطمیون) مالک آن گردیده و دولت رفض (تشیّع) در سرزمین های مغرب، مصر و عراق، استقرار یافت، و این بدان جهت بود که پس از مرگ کافور اخشیدی، حاکم مصر، نظم مصر مختل گردید. و سربازان در مضیقه ی مالی قرار گرفتند. گروهی از آنان نامه ای برای المعزلدین الله (فرمانروای مغرب) نوشته و از او خواستند تا وارد مصر گردد. وی فرمانده ی ارتش خود به نام «جوهر» را با هزار سواره عازم مصر نمود و او وارد مصر گردید. در سال 358 هجری قمری از پوشیدن لباس سیاه و خواندن خطبه ای که بنی عباس می خواندند منع کرد و دستور داد جامه ی سفید پوشیده و خطبه ی زیرا را بخوانند: «اَللّهمَّ صَلِّ عَلی مُحَمّدن الْمُصْطَفی، وَ عَلی عَلِیّ ن الْمُرتَضی وَ عَلی فاطِمَهًْ الْبَتُول وَ عَلی الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْن سِبْطی الرَسول…».
ص: 43
او در سال 359 هجری قمری دستور تأسیس دانشگاه الازهرا را صادر کرد و بنای آن به سال 361 هجری قمری پایان یافت. همچنین دستور گفتن «حَیّ عَلی خَیْر الْعَمَلْ» را در اذان صادر نمود. مشابه همین دستور توسط جعفر بن فلاح فرماندار دمشق از جانب المعز بالله صادر گردید(1)
(2).
ن.ک سلسله های شیعی
آل عبا ن.ک اصحاب کساء
همان گونه که در صفحات قبل بیان کردیم آل به فرزندان، خاندان و دودمان گفته می شود و آل علی نیز فرزندان، خاندان و دودمان امیرمؤمنان علی علیه السلام سرلوحه ی برنامه ی دوستان و شیعیان، آن حضرت است و دشمنی با دودمان امیرمؤمنان علیه السلام دشمنی با مقام ولایت و امامت و خداوند تبارک تعالی است.
مثلی فارسی که در بین ایرانیان رایج است، می گوید:
«هر که با آل علی در افتاد، ور افتاد.»
مردم علی و آل علی مشعل نورند
بی نور علی مردم عالم همه کورند
ص: 44
پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و اله در خطبه ی غدیر درباره ی علی و آلش می فرمایند:
هان مردمان! آخرین بار است که در این اجتماع به پا ایستاده ام. پس بشنوید و فرمان حق را گردن گذارید، چرا که خداوند عزّوجّل صاحب اختیار و ولی و معبود شماست، و پس از خداوند، ولی شما، فرستاده و پیامبر اوست که اکنون در برابر شماست و با شما سخن می گوید. و پس از من به فرمان پروردگار، علی ولی و صاحب اختیار و امام شماست. آن گاه امامت در فرزندان من از نسل علی خواهد بود. این قانون تا برپایی رستاخیز که خدا و رسول او را دیدار کنید دوام دارد…(1)
پیامبر گرامی صلی الله علیه و اله در اواسط خطبه غدیر می فرماید:
همانا علی و پاکان از فرزندانم از نسل او (علی علیه السلام )، یادگار گران سنگ کوچک ترند، و قرآن یادگار گران سنگ بزرگ تر. هر یک از این دو از دیگر همراه خود خبر می دهد و با آن سازگار است. آن دو هرگز از هم جدا نخواهند شد تا در حوض کوثر بر من وارد شوند.
ص: 45
هان! بدانید که آنان امانتداران خداوند در میان آفریدگان و حاکمان او در زمین اویند…(1)
آل هر کس به خاندان، نسل و فرزندان او گفته می شود. آل محمد صلی الله علیه و اله نیز خاندان و فرزندان آن حضرت علیه السلام است.
عکرمه گوید: «مردی از جای برخاست و خطاب به ابن عباس گفت: ای ابن عباس! مرا از آل محمد آگاه کن.»
ابن عبّاس گفت: آل محمد صلی الله علیه و اله کسانی هستند که پرهیزکاری را یاد می دهند، و با رغبت بسیار می بخشند، هوای خود را رها کرده و از امور هلاک کننده دوری می کنند، پاکیزه (و با آداب) غذا تناول می کنند، و عمیق و زیبا می نگرند، تندی و خشونت در خلق و خوی نداشته، پیوسته در توجه و بیداری کامل هستند، مانند ستارگان راهنمای خلق می باشند، دریای سخاوت بوده و از امیال نفسانی دور، دارای مقامی بس بلند و بزرگ می باشند، و فریادرس پناهندگان، و شیران بی باک، برپاکنندگان نماز، پرداخت کنندگان زکات، نزدیک کننده ی نیکی ها و دور کننده ی بدی ها هستند(2).
از ابن عمر نقل شده که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمود:
هر کس علی علیه السلام را دوست بدارد، خداوند نماز و روزه و قیام (شب زنده داری های) او را قبول، و دعای او را مستجاب نماید.
ص: 46
آگاه باشید! که هر کس علی را دوست داشته باشد، خداوند به تعداد هر رگی که در بدن او باشد شهری در بهشت به او عطا فرماید.
آگاه باشید! هر کس آل محمد علیهم السلام را دوست بدارد، از حساب (روز قیامت) و میزان و پل صراط ایمن شود.
آگاه باشید! هر کس با محبّت آل محمد علیهم السلام بمیرد، من کفیل او باشم (تا وارد) بهشت شود همراه با انبیاء.
آگاه باشید! هر کس با آل محمد علیهم السلام کینه توزی کند، روز قیامت در حالی وارد محشر شود که بین دو چشم او (روی پیشانی او) نوشته شده: «آیس من رحمهْالله» ناامید از رحمت الهی(1).
از جمله کسانی که محبّت به آن ها واجب است، اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و اله است، زیرا با قطع نظر از آن که آنان مجمع فضایل و کمالات بوده و واسطه ی فیض و تکوین و تشریع الهی اند، پیامبر صلی الله علیه و اله به محبّت ورزیدن به آنان امر نموده است؛ برای مثال در همان حدیث فوق پیامبر صلی الله علیه و اله می فرماید: «و اهل بیتم را به خاطر من دوست بدارید(2).»
از آن جا که محبّت به پیامبر صلی الله علیه و اله واجب است، محبّت به آل رسول نیز به جهات زیر واجب و لازم است:
ص: 47
1. انتساب آنان به صاحب رسالت. لذا پیامبر صلی الله علیه و اله فرمود: هر سبب و نسبی در روز قیامت منقطع است مگر سبب و نسب من.»
2. اهل بیت، محبوب خدا و رسول اند؛ همان گونه که در حدیث «رایه» و حدیث «طیر» به آن ها اشاره شده است.
3. حبّ اهل بیت علیهم السلام اجر و مزد رسالت محمدی است؛ همان طور که خداوند متعال می فرماید: «قُل لَا أَسأَلُکُم عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّهًْ فِی الْقُرْبَی(1).»
4. روز قیامت از محبّت آل رسول سؤال می شود: «وَ قفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُولُون(2)»
سبط بن جوزی از مجاهد چنین نقل می کند: روز قیامت از محبّت علی علیه السلام سؤال می شود(3).
5. معصومین علیهم السلام عِدل کتاب الهی اند؛ همان طور که پیامبر صلی الله علیه و اله در حدیث «ثقلین» به آن اشاره فرمود: «إنّی تارِکٌ فیکُمُ الثَقَلَیْن کِتاب الله وَ عِتْرَتی»
6. محبّت به اهل بیت علیهم السلام شرط ایمان است، زیرا در احادیث صحیح از طریق شیعه و سنی وارد شده است که پیامبر صلی الله علیه و اله خطاب به علی علیه السلام فرمود: «ای علی! دوست ندارد تو را مگر مؤمن و دشمن ندارد تو را مگر منافق.»
ص: 48
7. اهل بیت کشتی نجات امتّ اند؛ چنان که پیامبر صلی الله علیه و اله فرمود: «مَثَل اَهْل بَیْتی فِیکُم مثل سَفینَهًْ نُوح مَن رَکِبَها نَجی، وَ مَنْ تَخَلَّف عَنها غرق.»
8. حبّ اهل بیت، شرط قبولی اعمال و عبادات است، زیرا پیامبر صلی الله علیه و اله خطاب به علی فرمود: «اگر امّت من روزه بدارند تا آن که مانند کمان ها کمر شان خم شده و دل ها فرو رود و نماز بدارند به حدّی که مانند تارها گردند، ولی تو را دشمن بدارند، خداوند آنان را به رو در آتش جهنم می اندازد(1).»
9. اهل بیت امان اهل زمین اند؛ همان گونه که پیامبر صلی الله علیه و اله فرمود: «اهل بیت من امان اهل زمین اند.»
این نکته قابل توجه است که محبّت به مثابه ی نیرو محرکه ای است که قوای انسان را تحریک کرده تا به سوی محبوب و اقتدای به او پرکشد.
حال در جمع بندی از این مطالب به این نتیجه می رسیم که برپایی مراسم، جلوه ای از جلوه های محبّت نسبت به محبوب است. زیرا از طرفی می دانیم که مردم در درجات محبّت مختلف اند و از طرفی دیگر اثر محبت تنها اقبال نفس و تحریک نفسانی نیست، بلکه ظهور و بروز داشته و در رفتارهای خارجی هم مؤثر است. البته اثر برونی آن هم آثار و جلوه های دیگری نیز دارد که اطلاق ادله ی لزوم محبّت، تمام آن ها را شامل می شود، مگر آن که با ادله ی دیگر معارضه داشته باشد، مثل قتل نفس در محبّت محبوب(2).
ص: 49
جلوه های حب در زندگی انسان عبارتند از:
1. اطاعت و انقیاد؛
2. زیارت محبوب؛
3. تکریم و تعظیم محبوب؛
4. برآورده کردن حاجات محبوب؛
5. دفاع از محبوب؛
6. حزن و اندوه در فراق محبوب؛ همانند حزن یعقوب در فراق یوسف؛
7. حفظ آثار محبوب؛
8. احترام به فرزندان و نسل او؛
9. بوسیدن آنچه به او مرتبط است؛
10. برپایی مراسم جشن در مناسبت ها و مولودی خوانی در میلاد محبوب(1).
باید حُبّ به آل محمد صلی الله علیه و اله و امیرالمؤمنین علیه السلام در هر چه بهتر برگزار شدن جشن های غدیر نیز تجلّی یابد.
آمار خطبه غدیر ن. ک گوشه ای از اطلاعات آماری در خطبه ی غدیر
آیات غدیر، آیه هایی است که یا مستقیماً به واقعه ی غدیرخم و ابلاغ پیام الهی مبنی بر تعیین امیرالمؤمنین علیه السلام به امامت مسلمین
ص: 50
مربوط می شود و یا آیات دیگری که در ارتباط با ولایت و اهل بیت و فضایل خاندان رسالت است.
با هم تعدادی از آیات را می خوانیم:
اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُم دِینَکُم وَ أَتْمَمْتُ
عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضَیِتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً(1)
امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین شما پذیرفتم.
ابوسعید خدری گوید: هنگامی که پیامبر اسلام صلی الله علیه و اله در روز غدیرخم حضرت علی علیه السلام را به جانشین خود منصوب نمود و ولایت او را بر مؤمنین اعلام کرد جبرئیل نازل گردید و آیه ی فوق را برای پیامبر صلی الله علیه و اله آورد(2).
ابوسعید خدری گوید: پیامبر صلی الله علیه و اله در غدیرخم علی علیه السلام را به عنوان ولی و خلیفه به مردم معرفی کرد، هنوز مردم پراکنده نشده بودند که آیه ی فوق نازل شد، در این هنگام پیامبر صلی الله علیه و اله فرمود: الله اکبر بر تکمیل دین و اتمام نعمتِ پروردگار و خشنودی خداوند از رسالت من و ولایت علی علیه السلام بعد از من.
سپس فرمودند: هر کس من مولای او هستم، علی مولای اوست. خداوندا! آن کس که او را دوست دارد دوست بدار و آن کس که او را
ص: 51
دشمن می دارد دشمن بدار، هر کس او را یاری کند او را یاری کن و هر کس دست از یاری او برداشت، دست از او بردار(1) (2).
طبرسی با ذکر سند روایتی به نقل از ابوسعید خدری ذکر کرده است که پس از نزول این آیه رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمود:
اَللهُ اکْبَر عَلی اِکْمال الدّین وَ اِتْمام النّعْمَة وَ رضا الرَّب بِرِسالَتی وَ ولایَة علی بن اَبی طالِب مِن بَعدی وَ قال مَنْ کُنْتُ مَولاه فَعَلی مَولاه اَللّهُمَ والِ مَنْ والاه وَ عادِ مَنْ عاداه وَ انْصُر مَنْ نَصَرَه وَ اخْذُل مَنْ خَذَلَهُ(3).»
مفسران اهل سنت غالباً معتقدند که: آیه ی اکمال در حجهًْ الوداع و در روز عرفه نازل گردید و نزول آن پس از بیان مسائلی چون: ابلاغ آخرین احکام حلال و حرام و به عبارتی کامل شدن دایره ی تشریع، آزادی خانه ی خدا از مناسک حج توسط رسول خدا صلی الله علیه و اله و مسلمانان صورت گرفت و این امور موجب یأس کفار از غلبه ی دوباره بر مسلمانان بوده است(4).
اما به دلایلی باید گفت که احتمالات یاد شده درباره ی نزول آیه ی اکمال، احتمالات نادرستی است از جمله:
1. بسیاری از دانشمندان اهل سنت ارتباط آیه ی اکمال و ماجرای غدیرخم را پذیرفته و یا لااقل به عنوان یک احتمال در
ص: 52
کتاب های خود نقل کرده اند به طوری که علامه ی امینی، 16 منبع از منابع اهل سنت را در این خصوص معرفی کرده است(1).
2. اکثر مواردی که به عنوان مصادیق کامل شدن دین در تفاسیر اهل سنت به چشم می خورد از جمله احکام حلیّت گوشت ها، بیان حلال و حرام الهی، تشریع حج، آزادی خانه ی خدا از مظاهر بت پرستی و… یا از چنان اهمیتی برخوردار نیست که ارتباطی با کامل شدن دین پیدا کند.
3. و یا از مواردی است که از سال ها قبل از نزول آیه ی اکمال تحققّ یافته بود.
4. در آیه ی شریفه بحث از کامل شدن دین به میان آمده و این موضوع با یأس کامل کفار نسبت به مسلمانان پیوند خورده است. امّا یاس و نومیدی کفار معنایی جز قطع نفوذ و سلطه ی آنان بر مسلمانان ندارد که این موضوع پس از روشن شدن وضع رهبری در امت اسلامی آن هم بعد از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و اله قابل حصول است.
5.عده ای از مفسّران قائلند که رسول خدا صلی الله علیه و اله پس از نزول آیه ی اکمال 81 روز بیشتر زندگی نکرد(2).
با توجه به آن که مطابق پاره ای از روایات، وفات رسول خدا صلی الله علیه و اله در دوازدهم ربیع الاول بوده است(3).
ص: 53
6. نتیجه می شود که روز نزول آیه ی اکمال روز هجدهم ذی الحجهًْ بوده است.
7. اکثر مفسّران شیعه به ویژه علامه ی طباطبایی، نزول آیه ی اکمال را تحقّق وعده الهی که در آیه ی 55 سوره ی نور مطرح شده است، دانسته اند و می دانیم که در این آیه بحث از استخلاف مؤمنان بر زمین و استقرار دین الهی توأم با آرامش و امنیت صالحان است، که قطعاً علی علیه السلام به پیشوایی مؤمنان مقدمه ی چنین حکومتی بوده است(1).
8. امام باقر علیه السلام از ولایت علی علیه السلام به عنوان آخرین فریضه ی نازله یاد کرده است(2).
در روایات دیگر تصریح شده است که اسلام بر پنج ستون استوار شده که آنها عبارتند از: نماز، زکات، حج، روزه و ولایت(3) در تمام این روایات بر این مطلب تأکید شده است که ولایت به عنوان فریضه ای است که اولی و افضل بر سایر فرائض است(4).
یا اَیُّها الرَّسول بَلِّعْ ما اُنْزِلَ إِلَیکَ مِن رَّبِکَ وَ إِن لَّم تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاس اِنَّ اللهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ(5)
ص: 54
ای پیامبر! آن چه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، کاملاً به مردم برسان و اگر این کار را انجام ندهی، رسالت او را انجام نداده ای، خداوند تو را از (خطرات احتمالی) مردم نگاه می دارد و خداوند جمعیت کافران را هدایت نمی کند.
از ابن عباس و جابربن عبدالله انصاری روایت شده که گفتند: خدای تعالی پیامبر خود محمد صلی الله علیه و اله را مأمور کرد که علی علیه السلام را به عنوان علمیّت در بین مردم نصب کرده و مردم را به ولایت وی آگاهی دهد و از همین جهت رسول خدا صلی الله علیه و اله می ترسید که مردم او را متهم ساخته و زبان به طعن گشوده و بگویند که در بین مسلمانان علی را برای این منصب انتخاب کرده، لذا خدای تعالی این آیه را فرستاد پس رسول خدا صلی الله علیه و اله در روز غدیرخم به امر ولایت عهدی علی علیه السلام قیام نمود(1) (2).
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ ذَلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلا(3)
ص: 55
ای کسانی که ایمان آورده اید! اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر خدا و صاحبان امر را، و هرگاه در چیزی نزاع کردید آن را به خدا و پیامبر ارجاع دهید اگر ایمان به خدا و روز رستاخیز دارید این برای شما بهتر و عاقبت و پایانش نیکوتر است.
این آیه و چند آیه ی بعد، درباره ی یکی از مهمترین مسائل اسلامی، یعنی مسئله ی رهبری بحث می کند و مراجع واقعی مسلمین را در مسائل مختلف دینی و اجتماعی مشخص می سازد نخست به مردم با ایمان دستور می دهد که از خداوند اطاعت کنند، بدیهی است برای یک فرد با ایمان همه اطاعت ها باید به اطاعت پروردگار منتهی شود، و هرگونه رهبری باید از ذات پاک او سرچشمه گیرد، و طبق فرمان او باشد، زیرا حاکم و مالک تکوینی جهان هستی او است، و هرگونه حاکمیت و مالکیت باید به فرمان او باشد«یا اَیُّهاَ الذِّینَ آمَنُوا اَطِیعُوالله».
در مرحله ی بعد، فرمان به پیروی از پیامبر صلی الله علیه و اله می دهد، پیامبری که معصوم است و هرگز از روی هوی و هوس، سخن نمی گوید، پیامبری که نماینده ی خدا در میان مردم است و سخن او سخن خدا است، و این منصب و موقعیت را خداوند به او داده است، بنابراین اطاعت از خداوند، مقتضای خالقیت و حاکمیت ذات اوست، و به تعبیر دیگر خداوند واجب الاطاعهًْ بالذات است، و پیامبر صلی الله علیه و اله واجب الاطاعهًْ بالغیر و شاید تکرار اطیعوا در آیه اشاره به همین موضوع یعنی تفاوت دو اطاعت دارد (واطیعوا الرسول).
ص: 56
و در مرحله ی سوم فرمان به اطاعت از اولوالامر می دهد که از متن جامه ی اسلامی برخاسته و حافظ دین و دنیای مردم است.
اولوالامر چه کسانی هستند؟!
تفسیر اولوالامر به رهبران و امامان معصوم است، زیرا این تفسیر با اطلاق وجوب اطاعت که از آیه ی فوق استفاده می شود کاملاً سازگار است، چون مقام «عصمت» امام، او را از هرگونه خطا و اشتباه و گناه حفظ می کند، و به این ترتیب فرمان او همانند فرمان پیامبر صلی الله علیه و اله بدون هیچگونه قید و شرطی واجب الاطاعه است. و سزاوار است که در ردیف اطاعت او قرار گیرد و حتی بدون تکرار «اطیعوا» عطف بر «رسول» شود.
جالب توجه اینکه بعضی از دانشمندان معروف اهل تسنن از جمله مفسر معروف فخر رازی در آغاز سنجش در ذیل این آیه، به این حقیقت اعتراف کرده، می گوید:
«کسی که خدا اطاعت او را به طور قطع و بدون چون و چرا لازم بشمرد حتماً باید معصوم باشد، زیرا اگر معصوم از خطا نباشد به هنگامی که مرتکب اشتباهی می شود خداوند اطاعت او را لازم شمرده، و پیروی از او را در انجام خطا لازم دانسته، و این خود یک نوع تضاد در حکم الهی ایجاد می کند، زیرا از یک طرف انجام آن عمل ممنوع است، و از طرف دیگری پیروی از «اولوالامر» لازم است، و این موجب اجتماع «امر» و «نهی» می شود.
بنابراین از یک طرف می بینیم خداوند اطاعت فرمان اولوالامر را بدون هیچ قید و شرطی لازم دانسته و از طرف دیگر اگر اولوالامر
ص: 57
معصوم از خطا نباشد چنین فرمانی صحیح نیست، از این مقدمه چنین استفاده می کنیم که اولوالامر که در آیه ی فوق به آنها اشاره شد، حتماً باید معصوم بوده باشند(1).»
سؤال: چرا «اولوالامر» در آیه ی مبارکه ی «یا أَیُّها الذّینَ آمَنُوا أَطیعُواللهَ وَ أَطیعُو الرَّسُول و اُولی الأمْرِ مِنکَُمْ(2)» به افراد خاص تفسیر می شود؟!
پاسخ: در این که مقصود از«اولی الامر» چیست، دونظریه وجود دارد:
1. مقصود، فرماندهان سپاه اسلام اند.
2. منظور، علما و دانشمندان هستند.
گروهی به خاطر ظاهر لفظ «الامر» که به «فرمان» تفسیر می شود، به معنی اوّل گرویده و می گویند: مقصود فرماندهان نظامی اند؛ در حالی که این تفسیر به دو جهت صحیح نیست.
1. اوّلاً: احتمال دارد لفظ «الامر» به معنای «شان و منزلت» باشد که در این صورت با تفسیر دوم کاملاً سازگار خواهد بود.
2. آیه ی مورد بحث، زمینه ساز آیه ی بعدی است که متن و ترجمه آن را بعداً می آوریم و شأن نزول آن، با تفسیر نخست سازگار نیست، بلکه قول دوم را تأیید می کند.
مفسران درباره ی شأن نزول آن می گویند: فردی به ظاهر مسلمان با یک مرد یهودی بر سر موضوعی اختلاف پیدا کردند، فرد یهودی گفت: موضوع را نزد «محمد» ببریم، گفتنی است مرد یهودی
ص: 58
می دانست که حضرت محمد صلی الله علیه و اله رشوه نمی پذیرد، امّا مرد به ظاهر مسلمان (منافق) گفت: حَکَم میان من و شما کعب بن اشرف یهودی باشد، زیرا می دانست که او رشوه می گیرد و به نفع رشوه دهنده داوری می کند.
در این ماجرا آیه اولی الامر و آیه پس از آن نازل گردید.
با توجه به آنچه گفته شده نظریه ی دوم متعین است؛ زیرا مسائل قضایی مربوط به عالمان دینی است، نه فرماندهان: ولی سخن این جا است که آیا مقصود، همه علما و دانشمندان هستند یا گروهی خاص که خطا بر آنها راه ندارد؟
پاسخ این سؤال را می توان از خود آیه استنباط کرد.
1. لفظ «اُولی الامر» بر لفظ «الرسول» عطف شده، و عامل نصب در هر دو یک فعل است، چنان که فرمود: «أَطیعُوا الرسول و أولی الأمر منکم» و این حاکی است که معطوف (اولی الامر)، در مرحله قضاوت و داوری، قرین «رسول» است، یعنی همان طور که رسول اعظم صلی الله علیه و اله در قضا و داوری دچارگناه و خطا نمی گردد، «اولی الامر» نیز از این جهت همانند او هستند. در این صورت مقصود عالمانی خواهند بود که از گناه و خطا معصوم باشند.
2. آیه مورد بحث، اطاعت «اولی الامر» را مطلقاً و بدون قید و شرط الزامی می داند، بدون اینکه آن را محدود سازد و مثلاً بگوید «اطاعت کنید، به شرط این که امر به گناه و خلاف شرع نکنند یا دچار اشتباه و خطا نشوند.»
ص: 59
از این الزام بی قید و شرط، استنباط می شود که قضاوت و داوری آنان هیچ گاه برخلاف شرع نبوده و آنان هرگز دچار اشتباه نمی شوند و لازمه ی آن، عصمت این گروه از هر گناه و خطا است.
خداوند اطاعت والدین را محدود ساخته و می فرماید:
«وَوَصَّیْنَا الإنْسَانَ بِوَالِدَیْهِ حُسْنًا وَإِنْ جَاهَدَاکَ لِتُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُمَا(1)»
«به انسان سفارش کردیم که به پدر و مادر نیکی کند و اگر (آن دو مشرک باشند و) تلاش کنند که برای من همتایی قائل شوی، در حالی که به آن علم نداری، از آنها پیروی مکن.»
اطاعت پدر و مادر در این آیه مطلق و بی قید و شرط نیست، در حالی که اطاعت «اولی الامر» در آیه مورد بحث کاملاً مطلق و فاقد هرگونه قید است.
از سوی دیگر، می دانیم که اطاعت مخلوق در موردی که فرمان به خلاف شرع دهد، حرام است. رسول گرامی صلی الله علیه و اله می فرماید: «لا طاعَهًَْ لِمَخْلُوق فِی مَعْصِیَهًِْ الْخالق(2)» خوشبختانه مفاد این حدیث در قرآن نیز آمده است، چنان که می فرماید: إِنَّ اللَّهَ لا یَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ(3)»
با توجه به این دو مطلب:
ص: 60
الف) اطاعت اولی الامر در آیه بدون قید و شرط لازم و واجب شمرده شده است.
ب) اطاعت از هرکس آنگاه که برخلاف شرع دستوردهد حرام است.
نتیجه می گیریم افرادی که قرآن از آنها با تعبیر «اولی الامر» یاد می کند، معصوم بوده و هیچ گاه برخلاف شرع دعوت ننموده و در کار خود مرتکب خطا نمی شوند و جز ائمه ی اثنی عشر، کسی مصداق اولی الامر نیست، زیرا به اتفاق همه ی مسلمانان، جز این افراد، کسی معصوم نبوده و پیراسته از خطا نمی باشند.
علاوه بر مضمون آیه، متجاوز از سی حدیث به صورت مسند و مرسل در تفسیر «اولی الامر» وارد شده و آن را به امامان معصوم تفسیر می کنند(1) (2).
وَمَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُولَئِکَ رَفِیقًا(3)
و کسی که خدا و پیامبر را اطاعت کند همنشین کسانی خواهد بود که خدا، نعمت خود را بر آنان اتمام کرده، از
ص: 61
پیامبران و صدیقان و شهدا و صالحان و آنها رفیقان خوبی هستند.
در أمالی شیخ طوسیw آمده که وی به سند خود از علی بنابی طالب علیه السلام روایت کرده که فرمود: مردی از انصار به حضور رسول خدا صلی الله علیه و اله رسید و عرض کرد: ای رسول خدا! من طاقت جدایی از تو را ندارم به خانه ام که می روم همین که به یاد تو افتم دیگر دستم به کار نمی رود، کارم را هر چه که باشد رها می کنم و به زیارت شما می آیم تا شما را ببینم و آرام بگیرم. و این به خاطر علاقه ی زیاد بنده به شماست و فعلاً نیز در این اندیشه بسر می برم که در روز قیامت که شما داخل بهشت شده و تا اعلی علیین بالا می روید، من آن روز چه کنم؟ و ای نبی خدا! آن روز چگونه بر فراق تو صبر کنم؟! در پاسخ این مرد بود که آیه ی شریفه فوق نازل گردید.
رسول خدا صلی الله علیه و اله نیز آن مرد را احضار کرده و آیه ی شریفه را برایش خواند و به همنشینی خود بشارتش داد.
در کتاب شواهد التنزیل از حذیفه نقل کرده که گوید: روزی خدمت رسول خدا صلی الله علیه و اله رسیدم و چون آیه فوق نازل شده بود، برای من قرائت نمود لذا به آن حضرت عرض کردم: پدر و مادرم به فدای شما مقصود از این آیه چه کسانی هستند که خدا نسبت به آنها رئوف و مهربان است؟
رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمود: من از پیامبرانی هستم که خداوند به آنها انعام فرموده و قبل از آنها به نبوت و پیامبری رسیدم و آخر آنها مبعوث شدم و علی بن ابی طالب علیه السلام از صدّیقین است او قبل از دیگران
ص: 62
مرا به پیامبری تصدیق نموده و حمزه و جعفر از شهدا هستند و حسن و حسین علیه السلام که سرور جوانان از اهل بهشتند از صالحین هستند و منظور از «و آنها رفیقان خوبی هستند» حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف است در زمان خود(1).
امام علی علیه السلام کسی است که درشأن او آیه ی ولایت نازل شده است:
إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ(2)
«ولی امر شما تنها خدا و رسول خدا و مؤمنانی هستند که نماز به پا داشته و فقیران را در حال رکوع زکات می دهند.»
به اتفاق مفسران عامه و خاصه، شأن نزول آیه علی علیه السلام است، و بیش از پنجاه نفر از علمای اهل سنت به آن اشاره کرده اند(3).
اکنون به تفسیر اطیب البیان تألیف آیهًْ اله عبدالحسین طیب مراجعه کرده و به دو مقام اشاره ای می نمائیم.
در مورد این آیه شریفه و شأن نزول آن، در مقدمه عرض می کنیم، که این آیه شریفه از قضایای کلیه حقیقه نیست که بتوان گفت عام
ص: 63
است و مورد مخصص نیست بلکه قضیه شخصیه ی خارجیه است که خبر می دهد که ولیّ شما در خارج کیان هستند. خدا و رسول و مؤمنین که در خارج این صفات از آنها بروز کرده، و اخبار متواتره از عامه و خاصه که این آیه شریفه در این مورد نازل شد که امیرالمؤمنین علیه السلام در حال رکوع انگشتر به سائل دادند، در غایت المرام بیست و چهار حدیث از طریق عامه روایت کرده و نوزده حدیث از طریق خاصه که مجموعاً 43 حدیث می شود و علماء اعلام در کتب خود مثل بحار مجلسی، عبقات میرحامد حسین هندی، الغدیر امینی رحمت اله تعالی علیهم و سایر کتب معدهًْ در باب امامت بسط بسیطی در این موضوع داده و کتاب های ضخیمی نوشته که دیگر جای انکار بر احدی باقی نمانده است شکرالله سعیهم.
در رفع اشکالاتی که معاندین کرده اند و این چند اشکال است:
الف) اینکه این اخبار مخالف است با آنچه شما نقل می کنید که علی علیه السلام در حال نماز تیر ازپای مبارکش بیرون کشیدند و متوجه نشد.
جواب - اینکه هیچ منافاتی ندارد زیرا ما انبیاء و اوصیای انبیاء را اولین شرط و مهم ترین شرط آنها را عصمت می دانیم و نه فقط معصوم از نگاه باشند بلکه غفلت، نیسان، سهو، شک در آنها را ندارد و ادلّه عصمت را درمحل خود بیان کرده ایم مخصوصاً درمجلّد اول کلمالطیب در باب عصمت صفحه 197 بیان شده، و امیرالمؤمنین علیه السلام ابداً بر او غفلت عارض نمی شود بخصوص در احکام شرع و به عادات مثل اتباء زکوهًْ و عدم ردّ سائل و متوجه است که این عبادت بزرگ از او فوت
ص: 64
نشود، و اما مسئله اخراج تیر از پای مبارک نه از جهت غفلت بوده بلکه آن حالت شوق باخدا و حالت خوف به اندازه ای بوده که الم اخراج تیر در مقابل او صفر بوده و همین است معنای آنکه در مورد بعضی اصحاب امام حسین علیه السلام دارد(لا یمّسون اَلَم الْحَدید) نه اینکه تیرها و شمشیرها و نیزه ها را نمی دیدند یا توجه نداشتند بلکه الم آنها در مقابل شوق شهادت و لقاء پروردگار هیچ بودچه رسد به مقام علی علیه السلام .
ب) اینکه شما شیعیان می گوئید انگشتری که علی علیه السلام داده قیمت گزافی داشته و با آن فقر که مسلمین خاصه مثل علی علیه السلام داشتند در اول اسلام از کجا برای او فراهم می شد.
جواب - اولاً ما نمی خواهیم بازار جواهرفروشان برویم و انگشتر علی علیه السلام را بفروشیم فرض کنید یک فلس(1)
قیمتش بوده نشانه است که خدا خبر داده که صاحبش ولی شما است، و ثانیاً در موضوع جهاد یکی از احکامش اینست که «من قتل قتیلا فله سلبه» و علی علیه السلام چه اندازه از شجاعان و اعاظم کفّار را به قتل رسانید ممکن است از آنجا به دست آورده باشد و چون جواهرات با خاک در نظر علی علیه السلام یکسان است که به سائل داده است.
ج) شما شیعیان ولایت را منحصر به علی نمی دانید تمام ائمه اثنی عشر علیه السلام را دارای این ولایت می گوئید و آیه به اعتراف خودتان انحصار می رساند.
ص: 65
جواب - در موقع نزول آیه منحصر به این سه بوده، خدا و رسول و علی و ولایت سایر ائمه علیهم السلام بعداً بوده به دلیل خاص دیگر، هذا ما عندنا(1).
آیه برائت ن.ک منادی برائت از مشرکان
آیه تطهیر ن.ک اصحاب کساء
آیه سأَل سائلٌ ن.ک عذاب خدا برای کسانی که ولایت را قبول ندارند.
آیه مباهله ن.ک اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و اله در روز مباهله
آیه مودت ن.ک پاداش رسالت
ص: 66
پیامبر گرامی در دوران حیات خود تصریح فرموده اند که: پس از ایشان دوازده نفر به خلافت خواهند رسید که همگی از قریشند و عزت اسلام در سایه ی خلافت آنان خواهد بود.
جابربن سمره می گوید:
سَمِعْتُ رَسُول الله صلی الله علیه و اله یَقُول لا یَزال الْاِسلام عَزیزاً الی اثْنی عَشَرَ خَلیفَةً ثمَّ قال کَلِمة لَمْ اَسْمَعْها فَقُلْت لأبی ما قال؟ فَقال کلّهُم مِن قُرَیْش.
از پیامبر صلی الله علیه و اله شنیدم که فرمود: اسلام به دوازده خلیفه و پیشوا عزیز خواهد بود سپس سخنی فرمود که من نشنیدم. از پدرم پرسیدم که چه فرمود؟ جواب داد که فرمود؟ همگی از قریش هستند.
ص: 67
در تاریخ اسلام دوازده خلیفه ای که حافظ و نگهبان عزت اسلام باشند، جز دوازده امامی که شیعه بدان ها معتقد است؛ نمی توان یافت؛ زیرا دوازده خلیفه ای که پیامبر معرفی می کند، بلافاصله پس از آن حضرت به عنوان خلیفه ایشان معرفی گردیدند. اکنون باید دید که این دوازده نفر کیستند؟ خلفای اموی و عباسی و دیگر خلفایی که در ردیف آنان هستند مایه عزت اسلام نبودند.
بی شک دوازده امام شیعه که همگی در عصر خود مظهر تقوا و پرهیزکاری بودند. حافظان سنت رسول خدا و مورد توجه صحابه و تابعان و نسلهای بعدی شدند و مورخین به علم و وثاقت آنان به خوبی گواهی داده اند عبارتند از:
1.علی بن ابی طالب
2. حسن بن علی (مجتبی)
3. حسین بن علی
4. علی بن الحسین (زین العابدین)
5. محمد بن علی (باقر)
6. جعفر بن محمد (صادق)
7. موسی بن جعفر (کاظم)
8. علی بن موسی (رضا)
9. محمد بن علی (تقی)
10. علی بن محمد (نقی)
11. حسن بن علی (عسکری)
ص: 68
12. امام مهدی (قائم) که روایات متواتری از پیامبر، درباره ی او به عنوان «مهدی موعود» توسط محدثان اسلامی رسیده است.
درباره ی آشنایی با زندگانی این پیشوایان بزرگ، که اسامی آنها نیز در لسان رسول خدا صلی الله علیه و اله آمده است، به این کتاب ها مراجعه فرمائید:
1. تذکرهًْ الخواص (تذکرهًْ خواصّ الاّمهًْ)
2. کفایهًْ الاثر
3. وفیات الاعیان
4. اعیان الشیعه (به نگارش سید محسن امین عاملی) که از کتاب های فوق جامع تر است(1).
ابن ملجم مرادی ن . ک قاتل امیرالمؤمنین علیه السلام
مردی سفید چهره و میانه بالا و باریک اندام بود. اسمش «عبدالکعبه» بود. رسول اکرم صلی الله علیه و اله نامش را «عتیق» گذاشت. اسم پدرش عثمان و کنیه اش ابوقحافه بود.
مادرش را «ام الخیر» می نامیدند. وی هم از طرف پدر و هم از طرف مادر نسبت به تیم بن مرهًْ بن لوی بن غالب می رساند. و بنی تیم فرقه ی ضعیف و کوچکی از قریش بودند.
با هم اعمال خلاف او را می خوانیم:
1. مردی ترسو بود. خیلی هم ترسو بود. در غار از ترس مشرکین قریش آن قدر جزع و فزع کرده بود که حوصله ی پیغمبر را به
ص: 69
سر آورده بود. و در جنگ هایی که به خاطر اعلای کلمه ی حق و نشر اسلام پیش آمد کارش کناره گیری، عقب نشینی و گاهی گریه بود(1).
این «ابن ابی الحدید» معتزلی و پیرو مذهب عامّه است که در قصیده ی معروفش «مربوط به فتح خیبر» به فرار ننگین ابوبکر و عمر اشاره می کند:
وَ ما انس لا انس الذَّینَ تقدما وَ فَرهم-ا وَ الْفرقد علما حوب
وَ لِلرایهًْ العُظْمی وَ قَدْ ذَهَبِابِها ملاب-س ذل فَوقها وَ جَلابیب
«اگر همه چیز را فراموش کنم آن دو نفر را فراموش نخواهم کرد. پیش رفتند، و فرار کردند و می دانستند که فرار ننگ است.
پرچم عالی اسلام را به میدان بردند. و با آلایش ذلت و شکست آلوده اش ساختند.»
2. رسول اکرم در آخرین سال حیات خود اسامهْ بن زید را به خون خواهی شهدای تبوک به شام اعزام فرمود و ابوبکر و عمر و عثمان و جمعی دیگر از اصحاب دستور یافته بودند با سپاس اسامهْ بن زید به جهاد بروند، رسول اکرم فرمود:
«جَهِّزوا جیش اُسامَة لَعَنَ الله مَنْ تَخَلّفَ عَنه»
ص: 70
نیروی اسامه را تجهیز کنید. خدا لعنت کند آن کس را که از اردوی اسامه تخلف می ورزد و این سه تن ابوبکر و عمر و عثمان به اعتراف علمای عامّه از اردوی اسامه تخلّف جستند.
3. در روز سقیفه اختلاف امّت را آشکارا دیده بود، که نیمی از قبایل انصار، به علاوه بنی هاشم، به علاوه علمای اصحاب، با خلافتش مخالفت می کنند، با این حال رضایت داد که جمعی از غرض ورزان، سفها و جهّال با او بیعت کنند و بر منبر امامتش بنشانند(1).
4. در نامه هایی که به بلاد اسلام می نوشت چنین عنوان می کرد:
مِنْ عَبدُالله اَبی بکر عتیق بن عُثْمان خَلیفه رَسُول الله
و در عین حال اقرار می کرد که خلیفه ی رسول الله نیست، زیرا رسول خدا کسی را به عنوان خلافت تعیین نفرموده است و به همین علت برای خلافت به توطئه و تبلیغ اقدام کرده است. لذا عنوان خلیفه ی رسول خدا جز یک دروغ خنده دار چیز دیگری نخواهد بود(2).
5. ماجرای فدک و غصب فدک از حضرت فاطمه زهرا علیه السلام یکی از اعمال ننگین وی بود(3).
6. رسول اکرم تازه رحلت کرده بودند و او بی آنکه برای غسل و کفن و تجهیزات دیگرش اقدامی بکند، یکسره به سمت سقیفه ی بنی ساعده دوید، تا کرسی خلافت را به چنگ آورد.
ص: 71
7. حق خمس را که به نص قرآن کریم در وجه علی، فاطمه، حسن، حسین، زینب و ام کلثوم مقرر شده بود حذف کرد و در عوض حقوق دختر خود عایشه و دختر عمر حفصه را از بیت المال دوچندان ساخت.
8. مکّرر می گفت:
«شیطانی دارم که گاه و بیگاه وسوسه ای می کند. تا به راه راست می روم کمکم کنید و وقتی می بینید به انحراف می گرایم تنبیهم بدهید. و مرا از بیراهه به راه بیاورید.»
«می بینید که به وسوسه های شیطان اعتراف می کند و از مردم هدایت می خواهد.»
9. مکّرر می گفت:
«از من دست بردارید. زیرا علی در میان شماست من شایسته ی این مقام نیستم.»
10. به روایت «عبدرّیه» که از اعیان علمای خاصّه است به عمر دستور اد:
برو از علی بن ابی طالب و عباس بن عبدالمطلب به خاطر من بیعت بگیر و اگر از بیعت من سر برتافتند با ایشان مقاتله کن.
11. قرآن کریم از دخول در خانه ی رسول نهی می کند:
«یا أَیُّهَا الذَِّینَ امَنُوا لاَ تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلاَّ أَنْ یُؤْذَنَ لَکُم»
ص: 72
ولی به امر دخترش که یک زن از نه زن پیغمبر بود و یک نهم از یک هشتم از خانه پیغمبر به میراث می برد وصیّت کرد که جنازه اش را در کنار رسول خدا صلی الله علیه و اله به خاک بسپارند.
12. وی دختر خود عایشه را که یک زن از نه زن پیغمبر صلی الله علیه و اله بود، وارث رسول اکرم صلی الله علیه و اله می شمارد. ولی ارثیه ی فاطمه زهرا سلام الله علیها را که تنها دختر پیامبر بود غصب می کند و دلیل می آورد که انبیاء هرگز برای کسی میراث نمی گذارند(1).
13. خالد بن ولید فرمانده لشکر اسلام در خلافت ابوبکر به زن مالک بن نویره دل بسته بود و چون نمی توانست یک زن شوهردار را به خانه ی خود ببرد بهانه کرد و مالک را به کفر و ارتداد متهم ساخت و بعد این مرد را که آشکارا می گفت:
«اَشْهَدُاَنْ لا اِله اِلاَّ الله وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحمَّداً رَسُولُ الله»
او را از دم شمشیر گذرانید و با زنش عروسی کرد(2).
14. هنگام مرگ، همچون وارثی که برای فرزند میراث باقی می گذارد و یا مانند مالکی که ملک مسلّم خود را به دیگران می بخشد، امامت مسلمانان را به عمر واگذار کرد.
ابوبکر که جز اجماع امّت به قانون دیگر تسلیم نبود در این هنگام و علی رغم اجماع امّت دستور داد، محراب و منبر رسول اکرم صلی الله علیه و اله را به نام عمر قباله کنند.
ص: 73
ابوبکر رسول اکرم صلی الله علیه و اله را شایسته نمی دید که برای خود جانشینی برگزیند ولی خودش را شایسته انتخاب جانشین می بیند.
15. از فقه و قضاوت کلمه ای نمی دانست و مطلقاً قضاوت در میان مردم را به این و آن واگذارمی کرد و اگر فتوایی می داد، می گفت:
«به فکر خودم فتوی می دهم. اگر فتوایم درست باشد از جانب خداست و اگر نادرست باشد از جانب خودم خواهد بود یعنی نمی دانم آن چه می گویم برحق یا باطل است.»
ابوبکر عتیق بن عثمان قرشی در روز دوشنبه بیست و دوم جمادیالاخر سال سیزدهم هجرت مُرد. وی دو سال و سه ماه و بیست و دو روز خلافت کرد، و به هنگام مرگ شصت و سه سال داشت(1).
در صحیح بخاری آمده است:
مردی نزد سهل بن سعد آمد و گفت: امیر مدینه مأموری فرستاده و تو را امر می کند که علی علیه السلام را در منبر سب کنی. گفت: چه بگویم؟ پاسخ داد: بگویی: «ابوتراب»! سهل خندید و گفت: به خدا قسم جز پیامبر صلی الله علیه و اله این نام را بر علی علیه السلام ننهاد و نامی محبوب تر از این در نظر آن حضرت نبود. آن مرد گوید: از سهل خواستم ماجرای آن را برایم نقل کند. گفتم: ای اباعباس! مطلب از چه قرار بود؟
- پاسخ داد: روزی علی علیه السلام نزد فاطمه سلام الله علیها آمد و آن گاه راهی مسجد شد و در آن جا خوابید. پیامبر از فاطمه پرسید پسر عمویت
ص: 74
کجاست؟ پاسخ داد: درمسجد است. پیامبر راهی مسجد شد و علی علیه السلام را دید که ردا از دوشش افتاده و پشت او خاک آلوده شده است. سپس رسول خدا صلی الله علیه و اله خاک از پشت علی علیه السلام پاک کرد و گفت: «اجْلس یا أبا تراب؛ ای پدر خاک! بنشین.» و دوبار این جمله را تکرار فرمود(1).
یکی از افتخارات امیرالمؤمنین علیه السلام این بود که پیامبر گرامی لقب ابوتراب به او داد و این نام، محبوب ترین نام ها در نظر آن حضرت بود.
«ابوتراب»، یعنی پدر خاک. علی پدر خاک و خاکیان بود و این امتیاز والای او به شمار می آمد در عین حال علی علیه السلام را به خاک انسی بود و خاکی بودن را نهایت تواضع برای حق تعالی می دانست.
از آن پس علی علیه السلام به اباتراب شهرت یافت. حضرت این کنیه را دوست داشت و محبوب ترین نام ها در نظرش بود. کنیه ی ابوتراب در ادبیات شعری (فارسی و عربی) درباره ی علی علیه السلام بسیار به کار رفته و یکی از ویژگی های بارز او به شمار آمده است(2).
اغلب روی خاک می نشست و به همین جهت ابوتراب نامیده شد. فرش خانه اش هم حصیر بود کفش خود را وصله می زد و سایر کارهایش را هم خودش انجام می داد. می فرمود: به خدا سوگند این ردای من آنقدر وصله خورده است که ازوصله های آن خجالت می کشم(3).
ص: 75
إِنَّا أَنْذَرْنَاکُمْ عَذَابًا قَرِیبًا یَوْمَ یَنْظُرُ الْمَرْءُ مَا قَدَّمَتْ یَدَاهُ وَیَقُولُ الْکَافِرُ یَا لَیْتَنِی کُنْتُ تُرَابًا(1)
«و ما شما را از عذاب نزدیکی بیم دادیم، این عذاب در روزی خواهد بود که انسان آنچه را از قبل با دست های خود فرستاده می بیند، و کافر می گوید: «ای کاش خاک بودم و گرفتار عذاب نمی شدم.»
عبایهْ بن ربعی می گوید: به عبدالله بن عبّاس گفتم: «به چه دلیلی رسول خدا صلی الله علیه و اله علی علیه السلام را ابوتراب نامید؟ گفت: «به خاطر این که علی علیه السلام صاحب زمین و حجّت خدا بر اهل آن، پس از رسول خداست، و بقای زمین و آرامش آن به اوست، و از رسول خدا صلی الله علیه و اله شنیدم می فرمود: هنگامی که روز قیامت شود و شخص کافر، پاداش و نزدیکی و کرامتی را که خداوند متعال برای شیعیان علی علیه السلام آماده نموده، ببیند، گوید: ای کاش من تُرابی بودم؛ یعنی کاش از شیعیان علی (ابوتراب) بودم. و این است معنای این آیه: و کافر گوید: ای کاش من تُراب بوم(2) (3).»
ص: 76
وَ فِی تَفسِیر الْقُمِّیّ: «وَ یَقُولُ الْکافِر و یا لَیتَنی کُنْتُ تُراباً»، أَیْ عَلَوِیّاً وَ ذلِکَ أَنَّ رَسُول اللهِ کَنّی أَمِیرَالمُؤمِنینَ أَباتُرابٍ(1).» در تفسیر قمّی می گوید: «و کافر می گوید: «ای کاش خاک بودم»، یعنی: علوی بودم؛ زیرا رسول خدا صلی الله علیه و اله امیرمؤمنان را ابوتراب نامید.»
عَنْ أَبِی بَصِیر عَنْ أَبِی عَبْدِالله علیه السلام قالَ: قَوْلُهُ تَعالی: «یَوْمَ یَنْظُرُ الْمَرْءُ ما قَدَّمَتْ یَداهُ وَ یَقُولُ الْکافِرُ یا لَیْتَنی کُنْتُ تُراباً»، یَعْنِی عَلَوِیّاً یُوالِی أَباتُرابٍ(2).»
ابا بصیر از امام جعفر صادق علیه السلام نقل می کند که حضرت درباره ی آیه ی «روزی که آدمی آنچه را از قبل با دست های خود فرستاده می بیند و کافر می گوید: ای کاش خاک بودم» فرمود: «یعنی روزی که کافر می گوید: ای کاش علوی بودم و ابوتراب علیه السلام را دوست می داشتم.»
عون بن عبیدالله بن ابی رافع گوید: هنگامی که با علی علیه السلام بیعت شد و معاویه در شام با آن حضرت مخالفت کرد و طلحه و زبیر به سوی بصره رفتند، ابورافع گفت: این همان سخن رسول خدا است که
ص: 77
فرموده زود باشد که قومی با علی بجنگند که باید در راه خدا با آنها مبارزه کرد.
پس ابورافع زمین خود را در خیبر و خانه ی خویش را فروخت و با علی علیه السلام در حالی که هشتاد و پنج سال داشت حرکت کرد و گفت: خدای را حمد می کنم که دو بیعت کرده ام: بیعت عقبه و بیعت رضوان و به سوی دو قبله نماز گزارده ام و سه هجرت کرده ام.
گفتند: آن سه هجرت چیست؟
ابورافع گفت: با جعفر بن ابی طالب به حبشه رفتم، با رسول خدا به مدینه هجرت نمودم و این هجرت سوم با علی بن ابی طالب به کوفه است.
پس ابورافع با علی علیه السلام بود تا آن حضرت به شهادت رسید، پس او با امام حسن علیه السلام به مدینه آمد، در حالی که خانه ای در آن جا نداشت.
امام حسن علیه السلام نیمی از خانه علی علیه السلام را با قطعه ای زمین به او داد که فرزند او عبیدالله آن را به صد و هفتاد هزار به معاویه فروخت(1).
ابورافع از یاران و مدافعان ولایت امیرمؤمنان علی علیه السلام به شمار می رود.
در خانه ی ابوطالب و در دامن مطهر فاطمه بنت اسد، نهال پرثمر وجود مبارک علی علیه السلام رویید. ابوطالب، شیخ بطحا و رئیس بنی هاشم و چهره ی موجه مکه و حرم بود. جود و کرم، فداکاری و جوانمردی اش،
ص: 78
به خصوص در راه عقیده توحید، مشهور و معروف است. او پس از مرگ عبدالمطلب عهده دار سرپرستی حضرت محمد صلی الله علیه و اله فرزند برادر خود می شود، او را از هشت سالگی به خانه می برد و در دامن خود می پرورد و در همه حال از وجود مبارکش حراست می کند. فاطمه بنت اسد نیز برای او مادری می نماید، هر چند که برخی از تاریخ نگاران متعصب و غیرمنصف، ایمان ابوطالب را مورد تردید قرار داده و کوشیده اند تا وی را غیرمؤمن جلوه دهند که خود ستمی نابخشودنی است.
مبانی فکری و فرهنگی شیعه، این تهمت ناروا را به دو دلیل مردود می شناسد.
دلیل اول: شیعه معتقد است که پدران و مادران پیامبر و ائمه طاهرین علیهم السلام در طول نسل ها و عصرها مؤمن بوده و شجره نبوت و امامت هرگز در سرزمین کفر و شرک نروییده و اصلاب و ارحام مطهر و منزه، حامل بار امانت الهی بوده اند؛ چنان که روایات نیز بر آن تأکید می ورزند(1).
دلیل دوم: مستندات روایی و تاریخی فراوانی که از مقامات معنوی ابوطالب و ایمان او به نبوت حضرت ختمی مرتبت حکایت دارد(2).
ابومستهل کمیت بن زید ن . ک کمیت اسدی
ص: 79
عبدالله بن قیس بن مسلم از قبیله ی بنی اشعر که با حمیر یمن خویشاوند است در سال چهارم بعثت با اشعرّیون به مکه آمد و دین اسلام را پذیرفت و بعد به حبشه مهاجرت کرد. و پس از هجرت رسول اکرم از مکه این مرد هم همراه جعفر بن ابیطالب به مدینه سفر کرد و از طرف رسول خدا بر قبیله ی بنی ریبد حکمران بود و در خلافت عمر به حکومت بصره رسید.
در فتح خوزستان از امرای لشکر اسلام به شمار می رفت و در زمان عثمان بن عفان بنا به خواهش مردم کوفه والی کوفه شد.
ابوموسی مسلمان بود، ولی مردی بسیار احمق و ساده لوح بود. ابوموسی امیرالمؤمنین را دوست نمی داشت عقیده داشت که مرده و زنده ی عثمان همیشه خلیفه است. به همین دلیل نمی گذاشت مردم کوفه را برای جنگ جمل بسیج کنند، تا بالاخره از حکومت عراق برکنارش کردند.
ابوموسی در ماجرای صفین جانب بی طرفی را گرفته بود و در این هنگام که به حکمیّت انتخاب شده به سمت «دومهًْ الجندل» عزیمت کرد تا به خیال خودش با عمر و بن عاص اختلافات امّت محمد صلی الله علیه و اله را حل کند(1).
ص: 80
ابوموسی اشعری به علت حماقت و ساده لوحی به مقام والای ولایت و مکتب تشیع خیانت کرده است.
اتحّّاد بین مسلمین ن. ک سعادت و سیادت امّت
اثنا عشری کلمه ای عربی است و به معنی دوازده می باشد.
پیروان مکتب تشیع را اثنا عشری می نامند، زیرا پیرو دوازده امام معصوم هستند، که اول آن حضرت علی علیه السلام و آخرین امام حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف می باشد. «اثنا عشری» یا «دوازده امامی» پرجمعیت ترین فرقه های شیعه هستند، ایشان دلایل فراوانی از آیات قرآن و احادیث نبوی بر امامت علی علیه السلام اقامه کرده و امامت آن حضرت را به نص صریح، از طرف خداوند دانسته اند، همچنین معتقدند پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله از طرف خداوند، تمام امامان دوازده گانه را معرفی کرده است(1).
ن.ک ائمه ی دوازده گانه
.(2)
هر کس که مطالعه ای در رابطه با حیات صحابه در عصر رسول خدا صلی الله علیه و اله و بعد از آن داشته باشد، پی می برد که دو اتجاه و خط فکری در میان آن ها حاکم بوده است:
ص: 81
این خطّ فکری معتقد است که لازم نیست به تمام آن چه که پیامبر صلی الله علیه و اله به آن خبر و دستور داده، ایمان آورده و تعبّداً آن را قبول کنیم، بلکه می توان در نصوص دینی مطابق با مصالحی که درک می کنیم، اجتهاد کرده و در آن تصّرف نماییم. این خط فکری از مبانی اساسی مدرسه ی خلفا بود و پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله مصائب فراوانی را از این نوع خط فکری تحّمل نمود.
در مقابل این اتجاه و خط فکری، خط فکری دیگری است که معتقد است، باید در مقابل مجموعه ی دستورات دین و شریعت تسلیم بوده و تعبد کامل داشت. این خط فکری همان طریق و ممشای اهل بیت و به تعبیر دیگر مدرسه ی اهل بیت است.
ن.ک علم و حکمت علی علیه السلام
احادیث غدیر ن. ک حدیث غدیر و احادیث دیگری که مربوط به غدیر است.
امام علی علیه السلام بعد از وفات پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله در هر موقعیتی که مناسب می دید، حقانیت خود را از هر راه ممکن به اثبات می رساند که از آن جمله، تذّکر به حدیث غدیر و ولایت خود است. اینک به مواردی از آن اشاره می کنیم:
ص: 82
خطیب خوارزمی حنفی و حموئی شافعی با سند خود از ابی الطفیل عامر بن واثله نقل کرده اند که گفت: من در روز شورا کنار درب اتاقی بودم که علی علیه السلام و پنج نفر دیگر در آن بودند. شنیدم که حضرت به آن ها می فرمود: «هر آینه بر شما به چیزی احتجاج خواهم کرد که عرب و عجم نمی تواند آن را تغییر دهد.»
آنگاه فرمود: «شما را به خدا سوگند ای جماعت! آیا در میان شما کسی هست که قبل از من خدا را به توحید بخواند؟ همگی گفتند: خیر… شما را به خدا سوگند می دهم آیا در میان شما کسی هست که رسول خدا در حق او فرموده باشد: «مَنْ کُنْتُ مَولاه، فَعَلیٌّ مَولاه، اَللّهُمَّ والِ مَنْ والاه وَ عاد مَنْ عاداه وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَه وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهَ، لیبلغ الشاهِد الْغائب، غَیری؟» گفتند: به خدا هرگز(1).
حمّوئی شافعی به سند خود از تابعی بزرگ، سلیم بن قیس هلالی نقل می کند که فرمود: علی - صلوات الله علیه - را در مسجد رسول خدا صلی الله علیه و اله در عصر خلافت عثمان مشاهده کردم و جماعتی که با یکدیگر مذاکره علم و فقه می نمودند. آنان فضیلت و سوابق و هجرت قریش را متذکر شدند و آنچه رسول خدا صلی الله علیه و اله در فضیلت آنها بیان کرده است… در میان آن جمعیت بیش از دویست نفر از جمله
ص: 83
علی بن ابی طالب علیه السلام سعد بن ابی وقاص، عبدالرحمن بن عوف، طلحه، زبیر، مقداد، هاشم بن عتبه، ابن عمر، حسن علیه السلام ، حسین علیه السلام ، ابن عباس، محمد بن ابی بکر و عبدالله بن جعفر بود.
و نیز از انصار ابی بن کعب، زید بن ثابت، ابو ایوب انصاری، ابوالهیثم بن تیهان، محمد بن سلمه، قیس بن سعد، جابر بن عبدالله، انس بن مالک و… بودند علی بن ابی طالب و اهل بیتش ساکت نشسته، سخن نمی گفتند. جماعت حاضر رو به حضرت کرده، عرض کردند:
ای اباالحسن! چه شده که سخن نمی گویی؟
حضرت فرمود: هیچ قبیله ای نبود جز آن که فضیلت خود را بیان کرده و حق خود را ذکر کرد، ولی من از شما سؤال می کنم از جماعت قریش و انصار! خداوند به توسط چه کسی این فضیلت را به شما عطا فرمود؟
آیا به توسط شما و عشایر و اهل بیت تان یا توسط غیر شما؟
عرض کردند: بلکه خداوند این ها را توسط محمد صلی الله علیه و اله و عشیره ی او به ما عطا کرده و منّت گذاشته است نه به واسطه ی خود ما و عشایر و اهل بیت ما. آن گاه حضرت علی علیه السلام شروع به ذکر مناقب و فضائل خود کرده، یکی پس از دیگری آن ها را برمی شمارد…(1)
امام علی علیه السلام بعد از آنکه به او خبر رسید که مردم او را در ادعای حقانیت خود برخلافت متهم می سازند در رحبه ی کوفه میان جماعتی
ص: 84
از مرم حاضر شده و به حدیث غدیر بر ضدّ کسانی که با او به نزاع برخاسته بودند، استشهاد نمود.
این احتجاج به حدّی شایع و علنی بود که عدّه ی بسیاری از تابعین آن را نقل کرده و علما نیز با سندهای مختلف آن را در کتاب های خود آورده اند(1).
یکی دیگر از مواردی که حضرت علی علیه السلام به حدیث غدیر احتجاج نمود، در روز جنگ جمل بر طلحه بود(2).
احمد بن حنبل به سند خود از ریاح بن حارث نقل کرده که گفت: جمعی در منطقه ی رحبه بر علی علیه السلام وارد شدند و عرض کردند: السلام علیک یا مولانا. حضرت فرمود: «چگونه من مولای شمایم در حالی که شما عرب هستید؟ «عرض کردند: ما از رسول خدا صلی الله علیه و اله شنیدیم که در روز غدیرخم می فرمود: «مَنْ کُنْتُ مَولاه فَعَلِیٌّ مَولاه(3).»
سلیم بن قیس هلالی، تابعی بزرگ در کتاب خود نقل می کند که امیرالمؤمنین علیه السلام در صفین در میان لشکر خود بر منبر رفت و مردم را دور خود جمع کرده و برای آنان که از نواحی مختلف بوده و از آن
ص: 85
جمله مهاجرین و انصار بودند سخن گفت: او پس از حمد و ثنای الهی فرمود: «ای جماعت مردم! همانا مناقب من بیش از آن است که احضا شود…»
در این حدیث نیز حضرت به طور تفصیل فضائل خود را بیان کرده که از آن جمله تذکر به حدیث غدیر است(1).
شهید قاضی سید نورالله شوشتری وقتی کتاب قاضی روزبهان متعصب اصفهانی به دستش رسید، که با کمال وقاحت رد بر نهج الحقِ علامه حلّیw نوشته و با منتهای جسارت خارج از ادب و با کلمات وقیح و خشن حق کشی ها نموده است، درصدد دفاع و احقاق حق مرحوم علامه بلکه تمام جامعه شیعیان برآمد و کتاب اِحقاق الحق را در غایت اتقان و اعتبار در مدت هفت ماه تصنیف و در رد قاضی روزبهان عنود و متعصب منتشر ساخت. در سال 1019 هجری قمری در اکبرآباد آگره هند، آن بزرگوار را به قتل رسانیدند، و در همان محل مدفون شده است که قبر مبارکش مزار عموم است(2).
ص: 86
اخوت اسلامی ن.ک > عید و جشن غدیر(د) عقداُخّوت و برادری در غدیر
ادبیات غدیر ن.ک > شعرای غدیر
در سال دوم هجرت، امیرالمؤمنین علیه السلام با فاطمه سلام الله علیها ازدواج کرد.
عَنِ الصّادِقِ علیه السلام عن آبائِهِ عَنْ امیرالمؤمنین علیه السلام فی حَدیثِ تَزْویجةِ فاطِمَةَ: اِنَّ رَسُول الله صلی الله علیه و اله قالَ: ثُمَّ مُنادٍ: أَلا اِنَّ الْیَومَ یَوْمُ وَلیمَةِ عَلیِّ بنِ ابی طالِب، اَلا اِنّی اُشْهِدُکُم اَنّی قَدْ زَوَّجْتُ فَاطِمَةَ بِنْت مُحَمَّدٍ مِنْ عَلیِّ بن ابی طالبٍ مِنی بَعْضُهُما لِبَعْضٍ…»
امام صادق علیه السلام از پدرانش از امیرالمؤمنین علیه السلام در حدیثی که مربوط به ازدواج حضرت فاطمه سلام الله علیها بوده است نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمود:
در میان ملائکه ها منادی ندا سر می دهد که امروز ولیمه علی بن ابی طالب است، و در ادامه می فرماید: من شما را شاهد می گیرم که فاطمه دختر محمد صلی الله علیه و اله را به علی بن ابی طالب علیه السلام تزویج نمودم، و به این ازدواج راضی هستم، تا اینکه حضرت فرمود: منادی ندا می کند: ای ملائکه های من و ای ساکنان بهشتم، به علی علیه السلام فرزند ابوطالب و فاطمه سلام الله علیها دختر محمد صلی الله علیه و اله تبریک بگویید، چون من هم به آنها تبریک گفتم، آگاه باشید که
ص: 87
من بهترین زنان را به بهترین مردی که دوستش دارم تزویج نمودم.
راحیل یکی از ملائکه های مقرب عرضه می دارد: خداوندا غیر از داخل کردن آنان به بهشت سایر تبریکت چیست؟
خداوند بزرگ می فرماید: یکی از تبریکاتم بر آنان این است که محبت آنان را با محبت خودم توأم نمودم، و آنها را حجت خودم بر مخلوقاتم قرار دادم، سوگند به عزت و جلالم، من از این دو موجوداتی بوجود می آورم و آنها را خزانه دار علم خود در روی زمین قرار می دهم، و آنها را دعوت کننده، بر دینم معرفی می نمایم، بعد از پیامبران وجود آنها را حجت قرار می دهم(1)
(2).
آن روز ها علی علیه السلام در سن سی و چهار سالگی بود، بعد از مدتی بنابر وصیت همسر مهربانش حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها با امامه ازدواج کرد تا از فرزندان فاطمه سلام الله علیها سرپرستی کند(3).
امیرالمؤمنین علیه السلام از آینده فرزندش، حسین علیه السلام خبر داشت، بنابراین به برادرش عقیل می فرماید:
ص: 88
برادرم! زنی برای من در نظر بگیر و خواستگاری کن که برادرانش از دلاوران و شجاعان باشد، سپس اضافه می کند که مقصود من از این ازدواج این است که پسری شجاع ودلاور برایم بیاورد.
عقیل از جمله کسانی بود که راجع به علم نسب شناسی دارای ید طولائی بود و می توانست خانواده و دختر موردنظر علی علیه السلام را پیدا کند، بعد از تأمل و اندیشه و بررسی خانواده ها، ام البنین کلابیه را معرفی کرد.
امیرالمؤمنین علیه السلام با قبول پیشنهاد برادرش با او ازدواج کرد. ام البنین که نامش فاطمه بود به خانه علی علیه السلام آمد و زندگی خود را در کنار امیرالمؤمنین آغاز نمود بعد از مدتی آثار حمل در آن بزرگوار پیدا شد و فرزندی زیبا به دنیا آورد که همچون قمر بود و مولا علی علیه السلام نامش را عباس علیه السلام گذاشت.
عباس بن علی بن ابی طالب علیه السلام قمر بنی هاشم شناخته شد.
عباس در لغت آن طور که در فرهنگ عمید آمده یکی از نام های شیر است و به معنای شیرخشمناکی که تمام شیرها از آن گریزان هستند. عباس صیغه مبالغه می باشد و به معنای منتهی درجه ی شجاعت و قدرت بشری(1).
روزی پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و اله به علی علیه السلام فرمود: یا علی بشارتی به تو دهم که در آینده نزدیک، خداوند تعالی به تو فرزند عطا می کند که نام او را محمد و کنیه اش را ابوالقاسم می گذارید.
ص: 89
او از مادری بنام خوله حنفیه دختر جعفر بن قیس به دنیا خواهد آمد. در زمان حکومت و خلافت ابوبکر، لشکریان اسلام برای مقابله با دشمنان، به یمامه رفته بودند، در آن جنگ مسلمانان اسیران زیادی گرفتند و همه را به مدینه آوردند.
در جمع اسیران زنی با نام و نشان و بزرگ زاده و بزرگ قوم خود به نام خوله حنفیه قرار داشت.
طی مراسمی امیرالمؤمنین علیه السلام با خوله ازدواج کرد و صاحب فرزندی شد که نام وکنیه حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و اله را بر او گذاشت(1).
شهری که هم اکنون بارگاه ملکوتی نخستین پیشوای شیعیان در آن قرار دارد دارای اسامی متعددی بدین شرح است:
نجف مشهورترین نام شهر می باشد و هم اکنون بدین عنوان خوانده می شود که پس از آن صفت اشرف نیز اضافه می گردد و مجموعاً نجف اشرف گفته می شود.
نجف صیغه عربی است که به معنای مفعول یعنی منجوف می باشد همانگونه که عدد به معنای معدود است. منجوف مکانی است مستطیل شکل و مرتفع که آب در اطراف آن جمع می گردد ولی بر سطح آن جاری نمی شود.
ص: 90
وضعیت جغرافیایی شهر نجف که مستطیل شکل بوده و از اراضی اطراف بلندتر است موجب شده این نام بر آن نهاده شود.
ابن بابویه قمی در علل الشرایع، روایتی از امام صادق علیه السلام نقل می کند که علت نام گذاری نجف را چنین بیان نموده است: نجف در ابتدا کوه بسیار بزرگ بود و همان کوهی است که فرزند نوح پس از جاری شدن سیل و عذاب الهی خطاب به پدرش گفت برای در امان بودن از آب سیل بدان پناه می برد (بر روی زمین کوهی بلندتر از آن نبود) ولی چون فرزند نوح بدان پناه جست تا به گمان خویش از عذاب الهی در امان باشد خداوند آن را به صحرایی گسترده تبدیل نمود و پس از آن دریایی پهناور در آن مکان پدید آمد که به «نی» مشهور گشت، با گذشت زمان دریای مذکور به تدریج خشک گردیده و لذا گفته می شد«نی جَفْ» (دریای نی خشک گردیده) بدین جهت آن منطقه نی جف نامیده شد و بعدها به جهت اختصار به نجف تغییر یافت.
غری در لغت به معنای نیک می باشد و غرّیان نام دو بنای مشهور نزدیک به کوفه بود که گفته می شد قبل از اسلام توسط منذر پسر امری القیس یکی از پادشاهان حیره بنا شده اند و حضرت علی علیه السلام نیز در حوالی موضع به خاک سپرده شد.
بعدها یکی از آن دو بنا ویران شده و لفظ غرّی در عوض غرّیان که تثنیه می باشد به کار برده شد.
مشهد در لغت به معنای اجتماع مردم و مجمع افراد گفته می شود.
ص: 91
مرقد ائمه علیه السلام به دلیل آنکه همواره محل ازدحادم و تردد زایرین از نقاط دور و نزدیک می باشند به مشهد موصوف شده اند. برای تمایز بین ائمه نام مبارک هر امام نیز پس از مشهد ذکر می گردد مثلاً گفته می شود مشهدالرضا علیه السلام (حرم مطهر امام رضا علیه السلام ) یا مشهدالحسین علیه السلام (حرم مطهر امام حسین علیه السلام ) و غیره، در عراق مشهد بطور مطلق به نجف اطلاق می گردد به گونه ای که در برخی موارد به اهالی نجف، مشهدی گفته می شود ابواسحاق صابی ادیب مشهور دوران عضدالدوله دیلمی به هنگام ورود عضدالدوله به نجف، در اشعاری که سروده است. همین نام(مشهد) را برنجف اطلاق کرده است.
در ایران نیز مشهد نام شهری است که مرقد شریف امام هشتم علیه السلام در آن واقع است و در محاورات در عوض آنکه مشهدالرضا علیه السلام به کار برده شود به لفظ مشهد اکتفا می شود.
سه نامی که ذکر شد در روایات و در لسان مردم به کار برده شده ولی نامهای ذیل فقط در روایات بر نجف اطلاق شده و در محاورات به عنوان نام شهر نجف به کار نرفته است:
1. طور 2. ظَهر 3. جُودی 4. رَبْوهًْ 5. وادی السلام 6. بانْقیا 7. لِسان(1) (2).
کسانی که در ادیان یا گروه های باطل به حقانیت مکتب تشیّع پی برده و چشم بصیرتشان به این حقیقت روشن شده، و به خداوند بزرگ
ص: 92
و پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و اله و مقام شامخ ولایت و امامت امیرمؤمنان و یازده فرزند پاکش ایمان می آورند مستبصر نامیده شده، و در واقع استبصار صورت گرفته است.
در طول تاریخ عدّه ی زیادی از اهل تسنن به نورانیت مکتب تشیّع پی برده و از شیعیان واقعی محسوب شده و حتی کتاب های زیادی بر ردّ اهل تسّنن و حقانیت مکتب تشیّع نوشته اند، مانند دکتر تیجانی سماوی، صالح الوردانی، مستشار مرداش بن زکی العقالی، که ابتدا اهل تسنن بوده اند و پس از گرویدن به مکتب شیعه در آثار معتبر و شیوایی علیه اهل تسنن به افشاگری پرداخته و حقانیت مکتب تشیع را بازگو نموده اند.
ن.ک عوامل استبصار
به معنای یاری خواهی برای احقاق حق و زدودن باطل. بعد از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و اله عده ی معدودی قول یاری به امیرمؤمنان دادند ولی باز هم کوتاهی نمودند و بدین دلیل آن حضرت خانه نشین شدند.
اسدالله به معنی شیرخدا، و از صفات حضرت علی علیه السلام است. زیرا آن حضرت همچون شیرحق با دشمنان اسلام و مشرکان می جنگیده است، «کسانی که شجاع و خون ریز و مرد جنگ و شمشیر باشند فاقد غریزه ی ترحم و عاطفه بوده و قلب آنان را تیرگی و قساوت فرا
ص: 93
می گیرد، جز علی علیه السلام که ابطال و شجعان عرب را طعمه ی شمشیر خود می کرد و در عین حال چنان رقت قلب و عاطفه داشت که از مشاهده ی حال بینوایان اندوهگین می شد و از دیدن طفل یتیمی اشک چشمش جاری می گشت، چه خوب گفته گوینده ی این شعر:
اَسَدُاللهِ اِذا صالَ وَصاح اَبُو الْاَیْتام اِذا جادَ وَ بَرّ
موقعی که حمله می کرد و صیحه می زد شیر خدا بود
و هنگام جود و احسان پدر یتیمان بود.
و بدین جهت است که آن حضرت را اُعجوبهًُْ العَجایب گفته اند که وجود مبارکش مجمع اضداد و صفات متباین بوده و این خود معجزه ی بزرگی است زیرا که به ظاهر از نظر منطق اجتماع ضدّین و نقیضین محال است(1).»
از علی آموز اخلاص عمل
شیر حق را دان منزه از دغل
به تصدیق دوست و دشمن علی علیه السلام کَرّار غیر فَرّار و اسدُالله الغالب و غالبُ کُلِِّ غالب بود، زره آن حضرت که به منزله ی لباس جنگ او بود مانند پیشبندی فقط با چند حلقه در شانه های او به هم وصل می شد و به کلی فاقد قسمت پشت بود، علّت این امر را از وی سؤال کردند فرمود: من هرگز پشت به دشمن نخواهم نمود در این صورت احتیاجی به پشت بند زره ندارم(2).»
ص: 94
سعدی گوید:
مردی که در مَصاف زره پیش بسته بود
تا پیش دشمنان نکند پشت بر غَزا
این کتاب از زمان امام صادق علیه السلام تاکنون بنام «کتاب سلیم بن قیس هلالی» معروف است. در این نامگذاری کتاب را به مؤلف نسبت داده اند، و با توجه به اینکه سلیم کتاب دیگری نداشته بهترین نامی که راه هرگونه اشتباه را می بندد همین است. برای اولین بار این نام را در کلام امام صادق علیه السلام می بینیم که می فرماید: «هر کس از شیعیان و محبّین ما کتاب سلیم بن قیس هلالی را نداشته باشد چیزی از امر ولایت ما نزد او نیست، و از مسائل مربوط به ما چیزی نمی داند. آن کتاب الفبای شیعه و سرّی از اسرار آل محمد صلی الله علیه و اله است.»
گاهی کتاب سلیم به نام های دیگری یاد شده، که جهت خاصی در آنها مورد توجه بوده است وذیلاً به آنها اشاره می کنیم:
اصل سلیم بن قیس هلالی، صحیفه ی سلیم، کتاب حدیث سلیم بن قیس هلالی، کتاب سقیفه، کتاب فتن، کتاب وفاهًْ النبی صلی الله علیه و اله ، کتاب امامت.
اگر چه این نام ها به مناسبت های مختلف ذکر شده ولی نام معروف کتاب همان کتاب سلیم بن قیس هلالی است که به اختصار «کتاب سلیم» گفته می شود و در طول چهارده قرن به همان نام معروف بوده است.
ص: 95
این کتاب توسط اسماعیل انصاری زنجانی خوئینی به فارسی ترجمه شده است. و «اسرار آل محمد» نامگذاری گردیده است(1).
با برخی از یاران مشهور امام علی علیه السلام آشنا می شویم:
1. اصبغ بن نباته 2. اویس قرنی 3. حارث بن عبدالله الاعور الهمدانی 4. حجر بن عدی الکندی 5. رُشید هجری 6 و7. زید و صعصعه فرزندان صوحان العبدی 8. سُلیمان ابن صُرد خزاعی 9. سهل بن حنیف انصاری 10. ابوالاسود دئلی 11. عبدالله بن ابی طلحه 12. عبدالله بن بُدیل 13. عبدالله بن جعفر الطیار 14. عبدالله بن خبّاب 15. عبدالله بن عباس 16. عُثمان بن حُنیف 17. عدیّ بن حاتم 18. عقیل بن ابی طالب 19. عمرو بن حَمِق خزاعی 20. قنبر 21. کمیل بن زیاد نخعی 22. مالک اشتر23. محمدبن ابی بکر 24. محمدبن ابی حذیفه 25. میثم تمار26. هاشم بن عُتبه(2) (3)
27. عمّار یاسر
إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا
ص: 96
«جز این نیست که خداوند اراده فرموده تا زشتی و پلیدی را از شما اهل بیت بزداید و شما را از هر جهت (و از هر شائبه ای) پاک سازد.»
شرح و توضیح:
مفاد این آیه بدون هیچ تردیدی اثبات کننده ی عصمت برای اهل بیت علیهم السلام است. زیرا تعبیر «رجس» در آیه به معنای آلودگی فکری و روحی است نه آلودگی جسمی و ظاهری. پاک کردن آلودگی جسمی توسط هر شخصی امکان پذیر است و نیاز به اراده ی خداوند آن هم با قید انحصاری «انّما» ندارد.
ضمناً در آیه ی شریفه بحث از اعمال اراده ی خداوند درباره ی گروه خاصی به نام اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و اله است و بحث مهم در این آیه تعیین مصادیق اهل بیت است که البته در زمان نزول آیه جز علی، فاطمه، حسن و حسین علیه السلام نبوده اند.
ممکن است کسانی تصّور کنند که چون قبل و بعد از آیه ی تطهیر در سوره ی احزاب، سخن از همسران رسول خدا صلی الله علیه و اله به میان آمده، آنان نیز علی القاعده مشمول تعبیر «اهل بیت» قرار گرفته و با مصادیق ذکر شده در شئونی چون عصمت شریک باشند، امّا این تصّور به دلایل متعددی درست نیست، از جمله: روایت هایی که در کتب اهل سنّت آن هم از جانب برخی از همسران رسول خدا صلی الله علیه و اله وارد شده، نشان می دهد که این آیه فقط در شأن علی، فاطمه، حسن و حسین علیه السلام نازل شده است، نه کس دیگر. از جمله ترمذی در کتاب سنن خود از ام سلمه روایت می کند که او گفت: آیه ی تطهیر در
ص: 97
خانه ی من نازل شد و در پی آن رسول خدا صلی الله علیه و اله به دنبال علی، فاطمه، حسن و حسین علیه السلام فرستاد و پس از آن، آنان را در زیر عبایی جمع کرد و عرض کرد: «پروردگارا، اینان اهل بیت من هستند، رجس و پلیدی را از ایشان دور ساز، و از هر جهت پاکیزشان بگردان.» من (اُمُّ سَلَمِه) گفتم: ای نبی خدا آیا من با ایشانم؟ امّا پیامبر صلی الله علیه و اله به من فرمودند: در جای خود باش که تو فردی عاقبت بخیری(1).
ترمذی در روایت دیگر از قول انس بن مالک نقل کرده است: (پس از نزول آیه ی تطهیر) پیامبر صلی الله علیه و اله تا شش ماه به هنگام نماز صبح از کنار خانه ی فاطمه سلام الله علیها می گذشت و آنان را به این صورت برای نماز صدا می کرد:
اَلصَّلاةْ یا اَهْلَ الْبَیْتْ إِنَّما یُریدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً(2)
«و مقصود رسول خدا صلی الله علیه و اله از این تکرار آن بود که همگان بدانند «اهل بیت» مصادیقی جز علی، فاطمه، حسن و حسین علیه السلام ندارد(3).
اصول دین و مذهب عبارتند از:
ص: 98
1. توحید 2. عدل 3. نبوت 4. امامت 5. معاد؛ عدل و امامت اصول مذهب و توحید، نبّوت و معاد اصول دین می باشند.
«مطلب دیگری که از اهمیّت اساسی برخوردار است این است که برنامه و راهی که بهترین و مطمئن ترین راه برای تأمین خوشبختی، سعادت و کامیابی است چیست؟ و آیا به غیر از راه های معمول و متعارفی که بسیاری از مردم آن گونه زندگی می کنند و در نهایت هم به نتایج مختلفی می رسند، راهی دیگر و برنامه ی بهتری وجود دارد یا خیر؟
به بیان دیگر، آنچه بیش از هر چیز در تعیین خط مشی انسان و جهت گیری های گوناگون در تمامی شئون زندگی فردی و اجتماعی وی مؤثر است و مهمتر این که به احتمال قوی با سود یا زیان نامحدود در ارتباط با انسان و برای انسان بستگی مستقیم دارد.
خداشناسی(هستی شناسی)، پیامبر و امام شناسی(راه و برنامهشناسی)، معادشناسی (انسان شناسی) می باشد، زیرا اگر آفریدگار دانا، توانا و حکیمی وجود داشته باشد و آن آفریدگار، پیامبرانی را برای راهنمایی بشر فرستاد، و به خاطر ترویج و حفظ مکتب آنان، جانشینانی برای آنها معین نموده و پس از زندگی، زندگانی دیگری را مقرّر داشته تا انسان ها نتیجه ی تمامی کارهای خود را در آن زندگی ببینند و اگر انسان به تمامی این مسائل بی توجه بوده و اعتنا نکند؛ بدیهی است که به زیان بسیار گرفتار و سودهای فراوانی را از دست داده است. پس باید در بررسی مسائل یاد شده بکوشد و از تحقیق در صحت و عدم صحت آنها غفلت ننماید و همان طور که همه می دانیم
ص: 99
دفع ضرر احتمالی بخصوص که احتمال قوی و ضرر مهم باشد به حکم عقل، لازم و ضروری است و روشن است که احتمال وجود مسائل فوق، احتمالی است قوی، و ضرر بی توجهی به آنها در صورتی که واقعیت داشته باشد، ضرری بسیار مهم است بنابراین بررسی و تحقیق در مسائل فوق لازم و واجب می باشد(1).
اطاعت ن.ک آیات غدیر ج) اطاعت از اولوالامر
امیرالمؤمنین علی علیه السلام در طول زندگی سعادتمندانه ی خویش معجزات گوناگونی داشته اند که در کتاب های حدیثی و روایی آن معجزات نقل شده است. به چند نمونه از آن توجه نمائید:
مردی میهمان حضرت علی علیه السلام شد، یک قرص نان خشک و کاسه ای که در آن مقداری آب باشد طلبید، حضرت آن کاسه را جلو میهمان نهاد و قطعه ای از نان را در میان آن کاسه گذاشت، و به میهمان فرمود: بخور، میهمان آن نان را بیرون آورد ناگاه دید ران بریان شده پرنده است، آن را خورد، علی علیه السلام بار دیگر قطه نان خشکی در میان آن کاسه نهاد و فرمود: بخور، میهمان آن را بیرون آورد، دید قطعه ای حلوا است. به حضرت علی علیه السلام عرض کرد «ای مولای من! نان خشک به کاسه می نهی، ولی من آن را به صورت غذای متنوع می یابم.»
ص: 100
نَعَمْ هذا الظّاهِر و، و ذلِکَ الْباطِنُ، و اِنَّ اَمْرَنا هکَذا والله؛
آری این نان خشک در ظاهر است، و آن غذاهای متنوع در باطن است، سوگند به خدا کار ما همین گونه است(1) (2).
ابراهیم بن مهران، می گوید: در کوفه در همسایگی ما مردی، مشهور به اباجعفر کارش این بود هرگاه سادات زن و مرد از او خرید می کردند اگر نداشتند به غلامش دستور می داد، به حساب علی بن ابی طالب بنویس او بدین منوال زندگی می کرد تا اینکه پس از مدتی فقیر شد.
روزی در خانه خود نشسته بود، و به دفتر مطالبات نگاه می کرد، رهگذری از راه استهزاء و مسخره گفت: ضامن بدهی های بزرگ، علی بن ابی طالب با تو چه کرد.
ابا جعفر که به سادات خیلی احترام می گذاشت از این سخن ناراحت شد و با اندوه فراوان شب را خوابید و رسول الله صلی الله علیه و اله را در عالم خواب دید و امام حسن و امام حسین علیه السلام خدمت جدّشان بودند، رو به آنها کرد، و فرمود: پدر شما با این مرد چکار کرد، حضرت علی علیه السلام جواب داد: یا رسول الله این حق او است که آورده ام به او بدهم، پیامبر صلی الله علیه و اله به اباجعفر فرمود: این کیسه را بگیر و من گرفتم، دیدم
ص: 101
کیسه ای پشمی است. پیامبر صلی الله علیه و اله فرمود: این حق تو است و اگر کسی از اولاد علی فقیر است، به او کمک کن.
آن مرد گفت: از خواب بیدار شدم و آن کیسه در دستم بود، همسرم را صدا زدم، او از خواب بیدار شد.
به او گفتم: چراغ را روشن کن.
او چراغ را روشن کرد.
کیسه را به او دادم.
او کیسه را باز کرد، و در آن هزار دینار بود.
زن گفت: از خدا بترس، تو سرقت کرده ای.
گفتم: نه به خدا سوگند.
داستان خواب را برای او گفتم، همسرم گفت:
اگر راست می گویی، دفتر بدهکاران را بیاور، تا ببینم چنانچه بدی های علویین مبلغ هزار دینار باشد تو راست می گویی.
دفتر را آوردم و دیدیم که بدیهی علویین هزار دینار است(1).
در آستانه جنگ جمل، هنگامی که امیرمؤمنان علی علیه السلام همراه سپاه خود به ذیقار رسیدند، در آنجا ماندند تا یاران آن حضرت از کوفه برسند و با هم به سوی بصره حرکت نمایند، قبلاً امام حسین علیه السلام و مالک اشتر برای بسیج مردم به کوفه رفته بودند. علی علیه السلام در ذیقار خبر داد و فرمود:
ص: 102
«به زودی دوازده هزار و یک نفر از کوفه به ما می پیوندند.»
طولی نکشید، سپاهی از کوفه برای یاری علی علیه السلام فرا رسیدند، آنها را شمردند، دوازده هزار و یک نفر بودند(1).
امیرالمؤمین علیه السلام در یک مجلس هنگامی که فرمود:
«سَلُونی قَبلَ اَنْ تَقْفِدُونی.»
یک نفر از وسط مجلس گفت: یا علی الآن جبرییل کجاست؟
ناگاه حضرت علی علیه السلام یک نظری به ملک و ملکوت انداخت و فرمود: اَنْتَ جبرییل(خودت جبرییل هستی).
ناگاه جبرییل از وسط مجلس غایب گردید.
پس حضرت فرمود: نظر کردم از عرش تا فرش، جمیع عوالم ملک و ملکوت را جای خودش بود مگر جبرییل(2).
روز عیدغدیر اعمالی دارد که دریایی از ثواب را برای مؤمنین به همراه می آورد و نیکوست آن ها را بجا آوریم تا از این سفره ی الهی متنعم شویم.
به دلیل زیادی اعمال و متفاوت بودن آن ها در این جا برخی از اعمال روز غدیر بیان می شود، همچنین از ذکر روایات شان خودداری شده و فقط اصل عمل ذکر می گردد:
ص: 103
1. عیدگرفتن روز غدیر
2. زیارت امیرمؤمنان علیه السلام در نجف اشرف، از بهترین زیارت های این روز زیارت امین الله است.
3. روزه گرفتن که برابر با روزه ی عمر دنیا، و معادل با صد حج واجب و عمره است.
4. فرستادن صلوات بر محمّد و آل محمد صلی الله علیه و اله
5. غسل کردن
6. بیعت نمودن با امام زمان صلی الله علیه و اله
7. خواندن دعای ندبه
8. قبل از زوال غسل کند و دو رکعت نماز بخواند، در هر رکعت حمد یک مرتبه و سوره توحید ده مرتبه، و آیهْ الکرسی ده مرتبه، و سوره ی قدر ده مرتبه بخواند. این نماز معادل با صد هزار حج و صد هزار عمره است و باعث برآورده شدن حاجات دنیا و آخرت است.
9. لباس نو پوشیدن
10. عطر و بوی خوش استعمال کردن
11. شادی کردن
12. شاد کردن دل شیعیان امیرمؤمنان علیه السلام
13. صله ی ارحام
14. اطعام مؤمنین، و اگر روزه دارند به آن ها افطار بدهد.
15. مصافحه کردن با برادران دینی و خواندن این دعا:
اَلحَمدُلله الذَّی جَعَلَنا مِنَ الْمُتَمَسِّکینَ بِوِلایَة
ص: 104
اَمیرِالْمُؤمِنین وَ الْأَئمَّةِ الْمَعْصُومینْ
16. بسیار شکر خدا را بجا آوردن به سبب نعمت بزرگ ولایت.
17. خواندن عقد اخوت با برادران دینی.
18. عیدی دادن، دادن یک درهم در این روز، به برادر دینی خود، برابر با دادن، صد هزار درهم در غیر این روز(1).
در رمضان سال دوم هجرت، دو افتخار بزرگ نصیب علی بنابی طالب علیه السلام شد، روز نیمه ماه رمضان سال دوم (یا سوم) خداوند، امام حسن مجتبی علیه السلام را به علی علیه السلام داد.
در هفدهم ماه رمضان سال دوم، جنگ بدر پیش آمد که شجاعت و قهرمانی امیرالمؤمنین علیه السلام زبانزد خاص و عام گردید.
شیخ مفید می گوید:
مسلمانان در جنگ بدر هفتاد نفر از کفّار را کشتند که 36 نفر آنها را علی به تنهایی کشت و در کشتن بقیه هم دیگران را یاری نمود(2).
ص: 105
در شوال سال سوم هجرت، غزوه ی معروف اُحُد پیش آمد. نام علی علیه السلام در این غزوه هم مانند «بَدْر» پرآوازه است. در همین غزوه بود که رسول خدا صلی الله علیه و اله درباره ی علی علیه السلام فرمود:
«إِنَّ عَلِیّاً مِنّی وَ أَنَا مِنْهُ(1).»
«همانا علی از من است و من از اویم.»
و در همین غزوه بود که منادی در آسمان ندا کرد:
«لا سَیْفَ اِلاّ ذُوالْفَقار وَ لا فَتی اِلاّ عَلِیُّ(2).»
«شمشیری جز ذوالفقار و جوانمردی جز علی نیست.»
در سال سوم (یا چهارم) هجرت بود که خداوند متعال، امام حسین علیه السلام را به امیرالمؤمنین عطا فرمود، پسری که نُه نفر امام برحقّ از نسل مبارک وی پدید آمدند.
در شوال سال پنجم، غزوه ی خندق(یا احزاب) پیش آمد و علی علیه السلام در مقابل عمروبن عبدود به مبارزه ایستاد، رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمود:
«بَرَزَ الْاِیمانُ کُلُّهُ إِلَی الشِّرْکِ کُلِّهِ(3)»
ص: 106
«تمام ایمان که علی علیه السلام است در مقابل تمام شرک که عمرو بن عبدود است به جنگ ایستاد.»
و نیز فرمود:
مبارزه علی در مقابل عمرو، برتر از اعمال امتم تا روز قیامت است.
در سال هفتم هجرت، غزوه ی «خیبر» روی داد.
روز خیبر مصطفی گفت: «لَاُ عُطِینّ هذِهِ الرّایَهًَْ غداً رجلاً یَفتَحُ اللهُ علی یَدَیْهِ، یُحِبُّ اللهَ وَ رَسولَه و یُحِبُّه اللهُ و رسولُه.»
فردا این رایت نصرت اسلام به دست مردی دهم که خدا و رسول را دوست دارد، و خدا و رسول او را دوست دارند.
همه شب صحابه در این اندیشه بودند که فردا علم اسلام و رایت نُصرتِ «لا اله الا الله» به کدام صدیق خواهد سپرد. دیگر روز مصطفی گفت: أیْنَ علیُّ بنُ ابی طالبٍ؟
گفتند: یا رَسول الله هُوَ یَشتَکی عَیْنَیهْ، چشمش به درد است(1).
گفت: او را بیارید. بیاوردند.
زبان مبارک خویش به چشم او بیرون آورد شفا یافت، و نوری نو در بینایی وی حاصل شد، و رایت نصرت به وی داد. علی گفت: «یا رسول اللهِ اُقاتِلُهُمْ حتی یکونوا مثلُنا» ایشان را به تیغ چنان کنم که یا همچون ما شوند یا همه را هلاک کنم(2).
رسول گفت: یا علی آهسته
ص: 107
باش، و با ایشان جنگ بر اندازه ناکسی و بی قدری ایشان کن، نه بر قدر قوّت و هیبت خویش(1) (2).»
در سال هشتم هجرت، در بیستم ماه رمضان، رسول خدا صلی الله علیه و اله مکّه را فتح کرد و آخرین سنگرمستحکم بت پرستی را از میان برداشت و به حسب بعضی ازروایات امیرالمؤمنین علی علیه السلام درروز فتح مکه به افتخار پا نهادن روی شانه ی رسول خدا صلی الله علیه و اله برای شکستن بت ها نائل گردید.
بعد از فتح مکه غزوه ی«حنین» و سپس غزوه ی «طائف» پیش آمد و علی علیه السلام همراه رسول خدا صلی الله علیه و اله بود، در غزوه ی حنین فقط نُه نفر از جمله امیرالمؤمنین با رسول خدا صلی الله علیه و اله باقی ماندند و دیگران گریختند.
در سال نهم هجرت، غزوه ی تبوک پیش آمد، و از 27 غزوه ی رسول خدا صلی الله علیه و اله فقط در این غزوه علی علیه السلام همراه آن حضرت نبود، چون پیغمبر او را به جانشینی خود در مدینه گذاشت، و حدیث معروف«منزلت» درهمین باره است که پیامبر اکرم به علی علیه السلام فرمود:
ص: 108
«آیا خشنود نیستی که منزلت تو نسبت به من، همانند منزلت هارون نسبت به موسی باشد، جز آن که پس از من پیامبری نیست(1)
(2).
این حدیث به روشنی بیانگر آن است که علی علیه السلام تمام صلاحیت ها و اختیارات هارون علیه السلام را جز نبوت دارا بوده است. یکی از مناصب هارون، وزارت او برای موسی علیه السلام بوده است، چنان که می فرماید: «وَ اجْعَلْ لی وَزیراً * هارُونَ أَخی» هارون را که از خاندان من است، وزیر من قرار ده(3).»
استثنای نبوت در کلام رسول خدا صلی الله علیه و اله حاکی از آن است که کلیه مسئولیت های هارون را علی نیز دارا بود و این جانشینی تنها به جنگ تبوک اختصاص نداشت بلکه یک ضابطه کلی بود(4)…
و در همین سال بود که علی علیه السلام دستور یافت تا آیات سوره برائت را از ابوبکر بگیرد و آنها را از طرف پیغمبر بر بت پرستان بخواند.
در سال دهم هجرت، در پنجم ذی القعده، پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله ، علی علیه السلام را به یمن فرستاد تا مردم را به اسلام دعوت کند، و بر اثر دعوت وی بسیاری از مردم به دین مبین اسلام درآمدند. در همین سال بود که قّضّیه ی «غدیرخم» پیش آمد که رسول خدا صلی الله علیه و اله در آن
ص: 109
روز ضمن معرفی امیرالمؤمنین به عنوان جانشین خود فرمود: هر که من رهبر اویم، این علی رهبر اوست(1) (2).
* الغدیر، تاریخ فردای غربت دین پیمغبر است.
* الغدیر، زبان سیلی خوردگان اسلام است که از نیام خاموشی برآهیخته است.
* الغدیر، شکوائیه آن عزیزی است که خاری در چشم و استخوانی در گلو داشت.
* الغدیر، پالایش داستان اسلام از جعلیّات قصّه گویان است.
ثمره ی تلاش و کوشش نیم قرن از عمر علامه شیخ عبدالحسین امینی موسوعهًْ الغدیر می باشد که نظر شما را به چهار مطلب پیرامون آن جلب می کنیم:
1. مرحوم علامه امینی به منظور اعتلای اسلام، ایمان آورندگان به این دین حنیف را به سوی حبل الهی فرا می خواند و کتاب «الغدیر» را با حدیث شریف: «عُنْوانُ صَحیفَهًُْ المُؤمِنِ حُبُّ علیِّ بن أَبی طالِب» آغاز می نماید.
ص: 110
2.حدود پنجاه و پنج سال است که از تاریخ تدوین کتاب «الغدیر» می گذرد و به جرأت می توان گفت: در دنیای تحقیقات اسلامی کسی نیست که با نام«الغدیر» و با نام «علامه امینی» ناآشنا باشد. این کتاب در(20) جلد به زبان عربی، با نثر بسیار پخته و ادبی نگارش یافته که تاکنون(11) جلد آن به طبع رسیده است. آیهْ الله العظمی سید محسن حکیم و آیهْ الله سیدحسین حمامی درباره ی این کتاب گفته اند: «لا یَأتیهِ الْباطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ»، و آیات عظام سید عبدالهادی شیرازی و شیخ محمدرضا آل یاسین و علامه اردوبادی گفته اند: «لا رَیْبَ فِیهِ هُدیً لِلْمُتَّقِینَ».
1/3. تدوین مباحث به روش جدل یعنی مغلوب ساختن طرف مقابل با معتقدات خودش.
2/3. مستند نمودن تمام احتجاجات و مطالب طرح شده در میدان بحث.
3/3. استفاده از نثری زیبا و روان و بلیغ در تمام مباحث.
4/3. به کار گرفتن ضرب المثلهای عربی به طور فراوان در بین مطالب.
5/3. استفاده از آیات قرآنی در پایان مطالب یا در بین آن ها.
6/3. بحث پیرامون مسائل بنیانی و اساسی فراوان در حوزه های گوناگون: حدیث، تاریخ، عقاید، اخلاق، فقه، رجال و…
ص: 111
در یک نگاه کلّی، تمامی مطالب «الغدیر» را می توان در دو موضوع خلاصه کرد:
1.اثبات ولایت مطلقه ی ائمه ی معصومین علیه السلام از طریق تثبیت خلافت بلافصل امیرالمؤمنین علیه السلام
2.نفی ولایت غیرمعصوم در اسلام و بررسی آثار شوم و خانمان برانداز ولایت غیرمعصوم بر جامعه ی اسلامی(1)
القاب حضرت علی علیه السلام عبارت است از:
الامام، امیرالمؤمنین، حیدر، مرتضی، أنزل البطین، العیوب الدین، امام المؤمنین، یعسوب المؤمنین، امام الاُمهًْ، امام الأولیاء، امام المتقین، أسدالله، ولی، وصیّ، تقیّ، قاتل الناکثین و القاسطین، شبیه هارون، صاحب اللواء، سیف رسول الله، صدیق اکبر، خاصف النّعل، کاشف الکرب، بیضهًْ البلد، قائد غرالمحجلین، أمیر البررهًْ، مختار، سیف الله، فاروق امّت، امیر النحل، باب علم النبی(2).
امیرمؤمنان علیه السلام در زبان فارسی نیز القابی همچون شاه نجف، شهید محراب و شاه ولایت دارند.
ص: 112
کنیه های امیرالمؤمنین علیه السلام به شرح زیر است:
ابوالحسن، ابوالحسین، ابوالحسنین، ابو زینب، ابو ریحانتین، ابوالهیجاء، ابوالائمهًْ، ابوالسبطین، ابوالشهداء، ابوالعترهًْ، ابوالقصم، ابوالمؤمنین، أبوشُبّر، أبومحمّد(1).
با هم نام های علی علیه السلام نزد پدر، مادر خویش، ملّت و ادیان مختلف را می خوانیم:
در زبور: اریّ
نزد زنگیان: حبتر
در تورات: بریء
نزد کاهنان: بوئی
در انجیل: ایلیا
نزد اهل حبشه:بثریک
نزد هندیان: کبکر
نزد ارهنیان: فریق
نزد رومیان: نظریسا
نزد پدر: ظهیر
نزد ایرانیان: جبتر
نزد مادر: حیدریه
نزد ترک: بثیر
نزد عرب: علیّ(2)
نقش نگین انگشتری آن حضرت عبارتند از:
1. «الله الملک»
2. «نعم القادر الله»
ص: 113
3. «علی یؤمن بالله»
4. «الملک الله»
5. «الله ولی علی»(1)
ن.ک > نام های کنایه ای یا وصفی قرآنی امیرمؤمنان علی علیه السلام ، فرزندان، سیزه رجب
این کتاب در بردارنده ی متن نامه هایی است که درباره ی امامت اهل بیت پیامبر علیه السلام ، میان سیدعبدالحسین شرف الدین، و «سلیم البشری» دانشمند بزرگ (اهل سنت) و رئیس وقت دانشگاه الازهر، مبادله شده است. در نتیجه ی این مباحثات که به صورت مکتوب میان آن ها رد و بدل می شد، استاد الازهر، مذهب شیعه ی دوازده امامی را برگزید و اعلان کرد که شیعیان در فروع و اصول دین از امامان خاندان رسالت علیه السلام پیروی می کنند(2).
پیامبر گرامی صلی الله علیه و اله در روز هجدهم ذی الحجه سال دهم هجرت در حال بازگشت از آخرین سفر حج خود این خبر عظیم را به هنگام نزول آیه ی 67 سوره مائده در محل غدیرخم به تمام مردم رسانید و
ص:114
ایشان سفارش کردند که حاضران به غایبان برسانند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله در این خطبه می فرمایند:
ای مردم! خداوند دین شما را با امامت او کامل نموده، پس هر کس اقتدا نکند به او و به کسانی که جانشین او از فرزندان من و از نسل او هستند تا روز قیامت و روز رفتن به پیشگاه خداوند عزوجل، چنین کسانی اعمالشان در دنیا و آخرت از بین رفته و در آتش دائمی خواهند بود. عذاب ازآنان تخفیف نمی یابد وبه آنها مهلت داده نمی شود.
ای مردم! این علی است که یاری کننده ترین شما نسبت به من و سزاوارترین شما نسبت به من و نزدیک ترین شما به من و خدای عزوجل است و من از او راضی هستم.
هیچ آیه رضایتی در قرآن نازل نشده مگر درباره او، هیچگاه خداوند مؤمنین را مورد خطاب قرار نداد مگر آنکه ابتدا او مخاطب بوده است، و هیچ آیه مدحی در قرآن نیست مگر درباره او، و خداوند در سوره «هَل اَتی» شهادت به بهشت نداده مگر برای او، و این سوره جز او را مدح نکرده است.
ای مردم! نسل هر پیامبری از صلب خود او هستند ولی نسل من از صلب امیرالمؤمنین علی علیه السلام است. ای مردم! شیطان آدم را با حسد از بهشت بیرون کرد. مبادا به علی حسد کنید که اعمالتان نابود شود و قدم هایتان بلغزد.
آدم به خاطر یک گناه به زمین فرستاده شد در حالی که انتخاب شده ی خداوند عزوجل بوده، پس شما چگونه خواهید بود، در حالی که شمایید و در بین شما دشمنان خدا هستند. بدانید که با علی
ص:115
دشمنی نمی کند مگر با تقوی نباشد و به او ایمان نمی آورد مگر مؤمن مخلص. به خدا قسم سوره والعصر درباره ی علی نازل شده است:
قسم به عصر، انسان در زیان است مگر علی که ایمان آورد و به حق و صبر راضی شد. ای مردم! ایمان آورید به خدا و رسولش و به نوری که همراه او نازل شده است، قبل از آنکه هلاک کنیم وجوهی را و آن صورت ها را به پشت برگردانیم یا آنان را مانند اصحاب سبت لعنت کنیم.
ای مردم! نور از جانب خداوند عزوجل در من نهاده شد و سپس در علی بن ابی طالب و بعد در نسل او تا مهدی (قائم) که حق خداوند و هر حقی که برای ما باشد می گیرد، چرا که خداوند عزوجل ما را بر کوتاهی کنندگان، معاندان، مخالفان، خائنان، گناهکاران، ظالمان و غاصبان از همه عالمیان حجت قرار داده است.
ای مردم! من امر خلافت را به عنوان امامت و وراثت آن در نسل خودم تا روز قیامت به ودیعه می سپارم، و من رسانیدم آنچه مأمور به ابلاغش بودم تا حجت باشد بر حاضر و غایب و بر همه کسانی که حضور دارند، به دنیا آمده اند یا نیامده اند. پس حاضران به غایبان و پدران به فرزندان تا روز قیامت برسانند.
ای مردم! خداوند عزوجل شما را به حال خود رها نخواهد کرد تا آنکه خبیث را از پاکیزه جدا کند، و خداوند شما را بر غیب مطاع نمی کند. ای مردم! هیچ سرزمین آبادی نیست مگر آنکه در اثر تکذیب (اهل آن آیات الهی را) خداوند قبل از روز قیامت آنان را هلاک خواهد
ص:116
کرد آن را تحت حکومت امام مهدی خواهد آورد، و خداوند وعده ی خود را عملی می نماید.
ای مردم! خداوند مرا امر و نهی نزد اوست. پس امر را گوش دهید تا سلامت بمانید، و او را اطاعت کنید تا هدایت شوید و نهی او را قبول کنید تا در راه درست باشید، و به سوی مقصد و مراد او بروید، و راه های بیگانه شما را از راه او منحرف نکند(1)
(2).
نظم دهنده عالم انسانیت و اجتماع امام است که حتماً باید دارای قوائی متین و فکری صائب و اندیشه ای توانا ناظر به اعمال و کردار امت بوده، و بین آن ها نظم و تعادل براقرار کند.
آیا اگر این امام نیز خود جایز الخطا و مبتلا به معصیت و گناه در اعمال و اندیشه باشد می تواند بین افراد جامعه و جوامع صلح برقرار کند. و اختلافات آنان را برطرف نماید و به هر کس به اندازه ی استعداد و نیاز او از معارف و حقایق تعلیم کند و…
بنابراین رهبر جامعه، زعیم و امام مردم باید معصوم و عاری از هرگونه گناه، لغزش و خطا باشد و با فکری عمیق و پهناور و قلبی منّور به تأییدات غیبیه ناظر براحوال و رفتار هر یک از افراد امت باشد.
ص:117
خداوند در قرآن کریم برحسب سیرت جاری بشر، پاکدلی و لیاقت امام علی علیه السلام را طبق آیاتی بیان فرموده، آنگاه وصی آسمانی پیغمبر صلی الله علیه و اله را بر تعیین آن و معرفی به جامعه مأمور کرد و تأکید هم فرمود که اگر ابلاغ نکنی دین تو تمام نیست و ابلاغ رسالت نکرده ای(1).
امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف امام دوازدهم شیعیان فرزند امام حسن عسکری و نرجس خاتون است که اکنون در پس پرده ی غیبت می باشد و هرگاه خداوند بزرگ اراده کند، آن حضرت ظهور کرد و جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد.
همه ادیان الهی به مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف اعتقاد دارند و مژده آمدن آن حضرت درکتاب های آسمانی داده شده است. اهل سنت نیز به حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف اعتقاد دارند و احادیث فراوانی در این زمینه از پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله نقل کرده اند.
این موضوع یک موضوع جهانی است و همه ی ادیان الهی نیز می دانند که او روزی ظهور خواهد کرد و جهان را پر از عدل و داد می کند(2).
طبرسی عالم و مفسر بزرگ شیعی می نویسد:
اخبار غیبت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف قبل از تولد خود آن حضرت و پدر و جد وی صادر شده است و محدثان شیعه نیز آنها را در مجموعه های روایی
ص:118
و کتاب هایی که در عصر امام باقر و امام صادق علیه السلام تألیف شده گرد آورده اند(1).
ولی بد نیست به سراغ خطبه غدیر برویم و احادیثی در این زمینه از قول پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و اله بیان کنیم.
پیامبر عزیز اسلام صلی الله علیه و اله درهشتمین قسمت خطبه غدیر که اختصاص به حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف دارد، می فرمایند(2):
«آگاه باشید، همانا امام مهدی از ماست. بدانید، همانا اوست غالب بر ادیان. آگاه باشید، اوست انتقام گیرنده از ستمگران. بدانید، اوست گشاینده ی دژهای استوار و ویرانگر آنها. اوست کشنده ی هر طایفه ای از اهل شرک. اوست انتقام گیرنده ی خون های اولیای خدا. آگاه باشید! اوست یاری دهنده ی دین خدا(3).
* هشدار! که از دریای ژرف پیمانه هایی افزون گیرد.
* هشدار! که او به هر ارزشمندی به اندازه ی ارزش او، و به هر نادان بی ارزشی به اندازه ی نادانی اش نیکی کند.
* هشدار! که او نیکو و برگزیده ی خداوند است.
* هشدار! که او وارث دانش ها و حاکم بر ادراک هاست.
* هان! بدانید که او از سوی پروردگارش سخن می گوید و آیات و نشانه های او را برپا کند. بدانید همانا اوست بالیده و استوار.
ص:119
* بیدار باشید! هم اوست که (اختیار امور جهانیان و آیین آنان) به او واگذار شده است.
* آگاه باشید! که تمامی گذشتگان ظهور او را پیشگویی کرده اند آگاه باشید که اوست حجت پایدار و پس از او حجتی نخواهد بود. درستی و راستی و نور و روشنایی تنها نزد اوست.
* هان! کسی بر او پیروز نخواهد شد و ستیزنده ی او یاری نخواهد گشت.
* آگاه باشید که او ولی خدا در زمین، داور او در میان مردم، و امانتدار امور آشکار و نهان است(1).
رسول خدا صلی الله علیه و اله در گفتار زیر فرموده اند:
«اَلْمَهْدی مِنْ عِتْرَتی مِن وُلدِ فاطِمَة(2)»
مهدی از عترت و ذریه من و از فرزندان فاطمه است.
امامان شیعه ن.ک ائمه دوازده گانه
امام شناسی ن.ک دلایل عقلی بر امامت امیرالمؤمنین، رویکرد عقلانی در شیوه گزینش رهبر، ضرورت امامت
امام شناسی ن.ک فلسفه ی وجود امام
تاریخ گواهی می دهد که ابوبکر و عمر در مدت خلافت خود در مسائل سیاسی، معارف و عقاید، تفسیر قرآن، فروع و احکام اسلام به
ص:120
امام علی علیه السلام مراجعه می کردند و از مشاوره و راهنمایی و آگاهی امام از اصول و فروع اسلام، کاملاً بهره می بردند(1).
ن. ک علم و حکمت علی علیه السلام
پیروان امیرالمؤمنین و یازده فرزندش را «امامیّه» می نامند. کسانی که خداوند بزرگ را به وحدانیت ستایش می کنند و او را عادل دانسته و از هر ظلمی مبّرا و منزه می دانند. و عقیده دارند که یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر از جانب او برای راهنمایی بشر آمده است که اول آنها حضرت آدم علیه السلام و آخر آنها خاتم النبیین حضرت محمد صلی الله علیه و اله می باشد که تمامی دستورات آن حضرت از جانب خداوند بزرگ است پیروان امامیّه آنچه را که حلال و طیب و طاهر است را به آن جامه عمل می پوشانند و از محرمات دوری کرده، پرهیز می کنند. زیرا جماعت شیعه معتقدند که:
«حلال محمد تا روز قیامت حلال است و حرام آن حضرت هم تا روز قیامت حرام است و شریعت او هم تا روز قیامت مستمر و باقی است(2).»
«امامیّه معتقدند که، جانشین بلافصل پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و اله حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام و یازده فرزندش می باشند که آخرین آنها امام دوازدهم، حضرت مهدی، صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است، که اکنون در
ص:121
پس پرده غیبت می باشد و به اذن خداوند بزرگ ظهور و جهان را پر از عدل و داد می کند، پس از آنکه پر از ظلم و جور شده باشد.
سید مرتضی در کتاب «العیون و المحاسن» می گوید: امامیه گروهی هستند که قائل به وجوب امامت و عصمت و وجوب نص می باشند(1)…»
سمعانی در کتاب «الانساب» می گوید: «امامیه جماعتی از غالیان شیعه اند و علت ملّقب شدن آنان به این لقب آن است که امامت را تنها برای علیّ و اولاد او می دانند و معتقدند که مردم احتیاج به امام دارند. و منتظر امامی هستند که به زودی در آخرالزمان ظهور کرده و زمین را از عدل و داد پر خواهد کرد آن گونه که از ظلم پر شده باشد(2).
در پاسخ سمعانی می گوییم: شیعه ی دوازده امامی از هرگونه غلو در حق هر یک از اهل بیت علیهم السلام که آنان را از درجه ی عبودیت و بندگی خارج کند مبّرا است، همان گونه که از هر کسی که نصب و عداوت آن ذوات مقدسه را در دل داشته باشد بیزار است. سمعانی این اعتقاد را غلو می داند، این عین ادعا است. شیعه ی دوازده امامی در اعتقاد به امامت حضرت علی علیه السلام و اولاد معصومش و ضرورت امامت و ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در آخرالزمان به ادله ای قطعی از عقل، کتاب، و سنت تمسک
می کند، چگونه این اعتقادات غلو و تجاوز از حدّ است؟ جز آن که با عقاید شما موافقت نداشته و از آن تجاوز نموده است(3)؟
ص:122
ن.ک ائمه دوازده گانه، اثنی عشری
ابن عباس گوید: رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمود: قسم به آن خدایی که مرا به حق مبعوث نمود و برای بشارت و هشدار برانگیخت، عرش و کرسی استوار نگردید، و دنیا ایجاد نشد، و آسمان ها و زمین مستقر نشدند مگر بعد از آن که خداوند بر آنها نوشت:
«لا اِله اِلاَّ الله، مُحَمّد رَسُولُ الله، عَلیّ وَلِیُ الله»
سپس فرمود: همانا خداوند تعالی چون مرا عروج داد به آسمان و مرا مورد لطف و ندای خود قرار داد، فرمود: ای محمّد! عرض کردم: لبیّک، ای پروردگار من، فرمود: من محمود می باشم و تو محمّد، مشتق نمودم اسم تو را از اسم خودم، و تو را برتری دادم بر همه ی خلائقم، پس تو نیز برادرت علی را منصوب کن(به عنوان) نشانه ای برای بندگان من تا آنها را به دین من هدایت کند.
ای محمّد! من مؤمنین را برگزیده ترین خلقم قرار دادم، و علی علیه السلام را امیر آنها نمودم. پس هر کس بر او حکومت کند(به جای او خود را امیرمسلمین قرار دهد)، او را لعنت می کنم، و هر کس با او مخالفت کند عذابش کنم، و هر کس از او اطاعت کند او را از مقربین قرار می دهم.
ای محمّد! من علی را امام مسلمین قرار دادم، پس هر کس خود را بر او مقدّم کند، او را ذلیل کنم، و هر کس از او نافرمانی کند، بر او
ص:123
سخت گیرم، همانا من علی را سرور وصیین و پیشوای پیشانی سفیدان(1)
و حجّت خود بر همه ی خلقم قرار دادم(2).
انتخاب و انتصاب ن.ک خلیفه ی خدا و خلیفه ی مردم
اوصاف شیعه ن.ک تشیع در چه زمانی پدید آمده است قسمت های (الف، ب، ج، د، ه- و ی)
اولوالأمر ن.ک آیات غدیر ج) اطاعت از اولوالأمر
اولین مسلمان ن.ک کودکی در مکتب وحی الهی
این همان «روح رحمن» و «نفس ملکوتی» و «خیرالتابعین» است که رسول خدا صلی الله علیه و اله از وی یاد می کرد: «إِنّی
لأَشُمّ رُوح الرَّحْمن مِنْ طرف الْیَمَن؛ من از سوی یمن بوی خدا می شنوم.»
سلمان که محرم اسرار بود، سراسیمه عرض کرد: او کیست ای رسول خدا؟!
- او کیست! او مردی است که در یمن به نام اویس قرنی زندگی می کند.
اویس قرنی در ردیف مجاهدین عراق و یاران امیرالمؤمنین علیه السلام در جنگ صفین اسم مقدسش را به ثبت رسانید. امیرالمؤمین از دیدار اویس قرنی بسیار خوشحال بود.
ص:124
یک شب که امیرالمؤمنین علی علیه السلام شخصاً تصمیم گرفته بود بر سپاه شام حمله کند و صد نفر مرد مبارزه می خواست که با وی به مرگ بیعت کنند، وی صدمین کسی بود که درآن شب با علی به مرگ بیعت کرد. پیراهن پشمینه اش بسیار کهنه و فرسوده بود. اما به روی همان پیراهن شمشیر بسته بود. باآن پیکر لاغر و ضعیف مردانه، پیش می تاخت و جهادمی کرد و دیگران رابه پیشرفت و جهاد تشویق می کرد.
ناگهان شنیدم که می گویند اویس قرنی به شهادت رسید.
به بالینش دویدم. تیری تا پر در قلبش نشسته بود(1).
اویس قرنی از یاران و مدافعان ولایت امیرمؤمنان علی علیه السلام به شمار می رود.
فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَی الْکَاذِبِینَ(2)
هرگاه بعد از علم و دانشی که (درباره ی مسیح) به تو رسید (باز) کسانی با تو به محاجه و ستیز برخیزند، به آنان بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خویش را دعوت کنیم، شما هم
ص:125
زنان خود را، ما نفوس خود را دعوت کنیم، شما هم نفوس خود را، آنگاه مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغ گویان قرار دهیم.
شرح و توضیح:
مباهله؛ در اصطلاح دینی به معنای نفرین کردن دو نفر به یکدیگر است. مراسم مباهله به این صورت است که افرادی با هم در مطلبی اختلاف نظر دارند و در مقابل دلایل خود قانع نمی شوند در یک جا جمع شده، به درگاه خدا تضرع کنند و از او بخواهند که دروغگو را رسوا سازد. و امّا جریان مباهله در تاریخ اسلام به این صورت است که:
در سال دهم هجری هیئتی از مسیحیان نجران به مدینه آمدند و با رسول خدا صلی الله علیه و اله ملاقات و گفتگو کردند. در این دیدار بزرگان مسیحی که قائل به الوهیت حضرت عیسی علیه السلام بودند تولید آن حضرت بدون داشتن پدر را غیرممکن اعلام کردند، امّا در پاسخ آنها این آیه نازل گشت که: «مَثَل عیسی نزد خدا همانند آدم است که خداوند او را از خاک آفرید سپس به او فرمود: «موجود باش، و او موجود شد. این حقیقتی از جانب پروردگار تو است، بنابراین از تردیدکنندگان مباش (که عیسی آفریده ی خدا باشد).»
علی رغم این پاسخ روشن، مسیحیان قانع نشدند. در اینجا آیه ی مباهله نازل گشت و پیامبر صلی الله علیه و اله به امر الهی آنها را دعوت به مباهله کرد.
طرفین موافقت کردند که روز بعد جهت انجام مباهله در محلی حاضر شوند.
ص:126
فردای آن روز پیامبر صلی الله علیه و اله در حالی که علی، فاطمه، حسن و حسین علیه السلام به همراه او حرکت می کردند به محل مباهله حاضر گشت. امّا گروه مسیحیان به هنگام مشاهده ی پیامبر صلی الله علیه و اله و همراهان ایشان احساس کردند که در صورت مباهله احدی از آنها زنده نخواهد ماند، لذا به پیشنهاد بزرگ خود از مباهله صرف نظر کردند و مصالحه با پیامبر و پرداخت جزیه را ترجیح دادند.
آنچه در جریان مباهله اهمیت دارد این مطلب است که مطابق آیه ی مباهله علی علیه السلام مصداق نفس پیامبر صلی الله علیه و اله بوده و حسن و حسین علیه السلام به عنوان فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و اله قلمداد شده اند. از این رو امامان شیعه بعدها در برخورد با مخالفان خود، همه جا با استناد به آیه ی مباهله خود را پسران رسول خدا صلی الله علیه و اله نامیده و بر دیگران افتخار کرده اند.
جریان مباهله با شرحی که گذشت، از حوادث قطعی و متواتر تاریخ اسلام است که نه کسی اصل آن را مورد تردید قرار داده و نه کسی در مورد همراهان پیامبر صلی الله علیه و اله در روز مباهله، ادّعای دیگری کرده است.
این حادثه در تفاسیر شیعه و سنی و در بسیاری از کتب حدیث وارد شده است(1)
(2).
ص:127
احادیث متواتر واقعه ی غدیر بیانگر اهمیّت فوق العاده و اصالت اعتقادی آن است، به علاوه نکات برجسته ی آن را با هم می خوانیم:
الف) اعلان حجهًْ الوداع و آخرین سال عمر پیامبر صلی الله علیه و اله
ب) دعوت از مسلمانان در مدینه و تمام مناطق مسلمان نشین برای انجام حج.
ج) حرکت جمعیت 120 هزار نفری از مدینه و اطراف به سوی حج.
د) احضار علی علیه السلام و همراهان از یمن برای شرکت در مراسم حجهًْ الوداع.
ه-) ایراد خطبه در منا و مسجد خیف و آماده سازی مردم برای غدیرخم.
و) اقامت در کنار جاده و بازگرداندن پیش روندگان و توقف پس آمدگان.
ز) توقف سه روز در غدیرخم از دوشنبه تا چهارشنبه (18 تا 20ذی الحجه).
ح) سخنرانی یک ساعته و تأکید بر امامت و خلافت و وصایت علی علیه السلام .
ط) تبریک خواستن از مردم به مناسبت مقام امامت.
ک) بیعت گرفتن با دست و زبان و اقرار گرفتن از حاضران.
ی) بیعت گرفتن از زنان از طریق زدن دست در طشت آب.
ص:128
اینها نشان اهمیت غدیر در معرفی علی علیه السلام به عنوان امام و خلیفه است(1).
در کتاب اسرار ولایت از قول مجاهد نستوه علامه امینی در دفاع از حریم ولایت نقل می کند که ایشان می فرماید(2) (3):
خداوند متعال ولایت پیامبر و امام را در آیه ی «اِنَّما وَلیُّکُم الله و الرَّسول وَ الذَّینَ آمَنوا الذَّین یُقیمونَ الصَّلاهًَْ وَ یُؤتونَ الزَّکاهًْ وَ هُم راکِعون(4) مقرون به ولایت خودش قرار داده، از این آیه فقهای بزرگ دو مسئله ی شرعی را بیان کردند: یکی این که آیا فعل قلیل در نماز مبطل هست یا نه؟ جواب می دهند: خیر، مبطل نیست. به خاطر این که امیرالمؤمنین علیه السلام در نماز دستش را به سوی سائل دراز کرد و انگشترش را به سائل داد. مسئله ی دیگر این که: آیا صدقه مستحبی را باید علنی داد یا مخفی؟ علما جواب می دهند: علنی.
علی علیه السلام دارای بالاترین مراتب ایمان، تقوی، زهد، عبادت و یقین بود.
ص:129
پیامبر گرامی اسلام در مورد این موضوع می فرمایند:
«اگر آسمان ها و زمین در یک کفه ی ترازو و ایمان علی در کفه ی دیگر گذاشته شوند بطور حتم ایمان علی بر آنها فزونی می کند(1).»
علی علیه السلام با عشقی سرشار و با تمام وجود خدا را عبادت می کرد زیرا عبادت او نه به طمع بهشت بود و نه از ترس جهنم، همانطور که آن حضرت در نهج البلاغه می فرمایند عبادت او عبادت احرار و آزادگان بود.
«علی علیه السلام هنگام وضو گرفتن سراپا می لرزید و لرزش خفیفی وجود مبارکش را فرا می گرفت و چون در محراب عبادت می ایستاد رعشه بر اندامش می افتاد و از خوف عظمت الهی اشک چشمانش بر محاسن شریفش جاری می شد، سجده های او طولانی بود و سجده گاهش همیشه از اشک چشم مرطوب(2).»
در آثار بیارند که علی علیه السلام در بعضی از آن حرب های وی تیری به وی رسید چنانکه پیکان اندر استخوان وی بماند، جهد بسیار کردند جدا نشد، گفتند تا گوشت و پوست برندارند و استخوان نشکنند این پیکان جدا نشود، بزرگان و فرزندان وی گفتند اگر چنین است باید صبر کرد تا در نماز شود، که ما وی را اندر ورد نماز چنان همی بینیم که گویی وی را از این جهان خبر نیست. صبر کردند تا فرائض و
ص:130
سُنَن(1)
فارغ شد و به نوافل(2) و فضائل نماز ابتدا کرد، مرد معالج آمد و گوشت برگرفت و استخوان وی بشکست و پیکان بیرون گرفت و علی اندر نماز بر حال خود بود.
چون سلام نماز باز داد گفت: درد من آسان تر است. گفتند: چنین حالی بر تو رفت و ترا خبر نبود. گفت: اندر آن ساعت که من به مُناجات الله باشم اگر جهان زیر و زبر شود یا تیغ و سِنان(3)
در من می زنند مرا از لذّت مناجات الله از درد تن خبر نَبُوَد(4).
علی امیرالمؤمنین علیه السلام دیناری بر دست نهاد گفت: یا صفراءُ إِصفَرّی(5) و یا بیضاءُ اِبیَضّی(6) و غرّی غیری(7)، ای دنیا وای نعیم دنیا رو که تو عروسی آراسته ای و به انگشت عروسان پنجه ی شیران نتوان شکست، شو دیگری را فریب ده که پسر بوطالب سر آن ندارد که در دام غرور تو آید: «وَ ما الْحَیوهًُْ الدُّنِیا اِلاّ مَتاعُ الغُرور(8) (9)»
ص:131
یاران رسول صلی الله علیه و اله همه در نماز بودند، قومی نماز تمام کرده بودند، قومی در رکوع بودند، قومی در سجود، او در میانه درویشی را دید که در مسجد طواف می کرد، و سؤال می کرد. رسول خدا او را به خود خواند، گفت: «هَل اَعْطاک اَحدٌ شَیئاً»؟
هیچ کس هیچ چیز به تو داد؟ گفت: آری آن جوانمرد که در نماز است انگشتری سیمین به من داد. گفت: در چه حالی بود آنکه به تو داد. گفت در رکوع بود، اندر نماز اشارت کرد و به انگشت و انگشتری از انگشت وی بیرون کردم. چون بنگریستند علی مرتضی بود.
رسول خدا آیت برخواند، و اشارت به وی کرد:
«وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهًَْ وَهُمْ رَاکِعُونَ(1)» و برین وجه آیت از روی لفظ اگر چه عام است از روی معنی خاص است(2) (3).
ص:132
یکی از جامع ترین کتاب های حدیثی، روایی شیعه است، که توسط علامه محمد باقر مجلسی و یارانش تألیف و جمع آوری شده است. این عالم ربانی که در سال 1037ه-.ق متولد و در سال 1111 ه-.ق رحلت نموده است در اصفهان می زیسته است و منزل او اکنون به حوزه علمیه تبدیل شده و مزار شریفش در مسجد جامع اصفهان محل آمد و شد زائران است.
بحارالانوار در صد و ده جلد تدوین شده از جلد 23 تا 34 مربوط به امامت و ولایت و اهل بیت و مناقب ایشان و از جلد 35 تا 44 مربوط به زندگی نامه و فضایل و حوادث زندگی حضرت علی علیه السلام است.
ن.ک کیفیت کتاب شناسی غدیر
ص:133
روز غدیرخم، پس از نصب امیرالمؤمنین علیه السلام به خلافت کسانی آمدند و به آن حضرت، ولایتش را تهنیت گفتند، از جمله آنان عمر بن خطاب بود که گفت: بَخٍّ بَخٍّ لَک یا عَلِیّ!
بَخِّ بَخٍّ مرادف بَه بَه و تبریک و تهنیت گویی است.
ن.ک رویکرد عقلانی در شیوه گزینش رهبر(بررسی حدیث غدیر)
کتاب گرانقدر نهج البلاغه،«أَخُ القرآن»(برادر قرآن) لقب یافته؛ زیرا:
گلچینی از آثار کلامی امام الفُصَحاء و البُلغاء، حضرت علیّ مرتضی علیه السلام است. و به تعبیر دیگر این کتاب شریف مصداق فصاحت و بلاغت است، که از کلام امام علی علیه السلام بیان گردیده است، از این رو به برادر قرآن شهرت یافته است.
این کتاب شریف شامل 241 خطبه، 79 نامه و 480 حکمت از کلمات قصار آن بزرگوار است، که به وسیله ی علامه ی بزرگوار مرحوم سیّد رضی جمع آوری شده است(1).
ابن ابی الحدید، از دانشمندان بزرگ اهل تسنّن و شارح نهج البلاغه، در شرح خطبه ی 212 می نویسد:
ص:134
«این خطبه از چنان عمق و محتوای بلیغ و مشکل و فصیحی برخوردار است که اگر کسی این فصل از نهج البلاغه را بررسی کند می فهمد که معاویه که گفت: «علی علیه السلام بلاغت را برای قریش بنیان گذاری کرده است»، درست گفته است(1).»
وی سپس می گوید:
«اگر تمام فصحای عرب در یک جا نشسته باشند و این خطبه ی علی بن ابی طالب علیه السلام قرائت بشود، شایسته است که همه ی آنها سجده کنند. همان گونه که قرآن سوره هایی دارد که در آن سوره ها، آیاتی است که اگرآن آیات خوانده شود باید سجده کرد، علی بن ابی طالب علیه السلام هم خطبه هایی دارد که یکی از آن خُطب همین خطبه ی (212) است. اگر این خطبه برای خردمندان فصیح و بلیغ و کارشناسان فصاحت و بلاغت تلاوت شود، آنان باید سجده کنند(2).»
ابن ابی الحدید سوگند یاد می کند و می گوید:
«به آن مَبدئی که همه ی امّت ها بدان سوگند می خورند، قسم یاد می کنم که من این خطبه را از پنجاه سال قبل تاکنون بیش از هزار بار خوانده ام و هر بار که می خواندم برای من تازگی داشت و مطلب جدید و موعظه ی تازه ای در قلب من ایجاد می کرد(3).»
ص:135
هانری کُربن، محقّق و شرق شناس معروف فرانسوی، می گوید: «پس از قرآن کریم و احادیث پیامبر اسلام، نهج البلاغه (برادر قرآن) در درجه ی اوّل اهمیّت قرار دارد. باید گفت (تأثیر) نهج البلاغه تنها به قلمرو حیات مذهبی تشیّع محدود نیست، بلکه تفکّر فلسفی شیعه نیز به آن وابسته است و از آن مایه می گیرد. از این رو، باید نهج البلاغه را از مهم ترین سرچشمه هایی به شمار آورد که متفکّران شیعه پیوسته از آن سیراب گشته اند(1).»
بولس سَلامه، شاعر و نویسنده ی معروف مسیحی لبنانی، می گوید: «کتاب مشهور نهج البلاغه، اثر جاودانه ای است که انسان را به شناخت اندیشه ی بزرگ علی بن ابی طالب علیه السلام وادار می سازد و هیچ کتابی جز قرآن بر آن برتری ندارد(2)…»
جاحظ، ادیب و سخن شناس معروف می گوید:
«علی بن ابی طالب کَرَّمَ اللهُ وَجْهَه پس از رسول خدا صلی الله علیه و اله از همگان فصیح تر و دانشمندتر و زاهدتر، و در رابطه ی حقّ سخت گیر و پس از پیامبر اسلام، امام خُطَبای عرب به طور مطلق به شمار می رود(3).»
ن.ک نهج البلاغه
ص:136
برکات و آثار دوستی امیرمؤمنان ن.ک قواعد، آثار و برکات دوستی علی علیه السلام
فرزندان هاشم بن عبدمناف، جدّ پیامبر خدا صلی الله علیه و اله هستند. بنی هاشم در میان عرب، به پاکی و نجابت و آقایی معروف بودند، و اهل بیت عصمت و طهارت از این خاندان می باشند.
بوتراب ن.ک ابوتراب
بیت الاحزان در لغت به معنای محل حزن و خانه اندوه ها است. جمعی از بزرگان مدینه به حضور امیرالمؤمنین علی علیه السلام آمدند و عرض کردند: فاطمه سلام الله علیها شب و روز گریه می کند شب از گریه آن حضرت خواب نداریم و روز برای ما آرامش نیست ما از تو تقاضا می کنیم که به آن حضرت بگویی یا شب گریه کند و روز آرام باشد و یا روز گریه کند و شب آرام باشد.
حضرت علی علیه السلام فرمود: «بسیار خوب با کمال احترام پیام شما را به او می رسانم.»
حضرت علی نزد فاطمه سلام الله علیها رفت و او را همچنان گریان دید به او فرمود: «بزرگان مدینه از من تقاضا کردند که از شما بخواهم یا شب گریه کنید یا روز» فاطمه سلام الله علیها گفت: «ای ابوالحسن، زندگی من در میان این مردم بسیار دردناک و اندک است و بزودی از میان آنها
ص:137
می روم. سوگند به خدا شب و روز به گریه ام ادامه می دهم تا به پدرم رسول خدا صلی الله علیه و اله ملحق شوم. علی علیه السلام فرمود: «مختار هستی هر چه به نظرت می رسد انجام بده.»
سپس علی علیه السلام برای زهرا سلام الله علیها سرپناهی دورتر از خانه های مردم در قبرستان بقیع ساخت و آن را بیت الاحزان نامید.
فاطمه سلام الله علیها هر روز صبح حسن و حسین علیه السلام را در پیش روی خود به سوی بقیع روانه می کرد و گریان به بیت الاحزان می رفت و کنار قبرها همچنان می گریست وقتی که شب فرا می رسید امیرالمؤمنین علی علیه السلام نزد او می آمد و همراه آن حضرت به خانه مراجعت می کرد(1).
شیعه بر این باور و اعتقاد است که امیرمؤمنان هرگز با احدی بیعت نکرد، زیرا خود را خلیفه ی منصوص خدا می دانست، ولی آنگاه که دید زمام امور به دست غیر او افتاد، وظیفه تشخیص داد که در مواردی آن ها را ارشاد و راهنمایی کند، آن حضرت، خود می گوید:
«دیدم اگر به دنبال گرفتن حق خویش باشم، همین اسلام موجود نیز از میان می رود(2).»
وقتی وضعیت را اینگونه یافت، همراهی و همکاری را لازم دید. حتی آنگاه که برخی از اعراب از پرداخت زکات سرپیچی کردند،
ص:138
چاره ای جز سکوت نیافت. البته در مواردی که لازم دیده، پرده را کنار زده و از حقانیت خویش دفاع کرده است.
به گفته ی روایات اهل سنّت، امیرمؤمنان، پس از درگذشت فاطمه زهرا سلام الله علیها بیعت کرد. ولی حضرت فاطمه سلام الله علیها تا جان در بدن داشت، با ابوبکر سخن نگفت و از او خشمگین بود(1).
ما فرض می کنیم که حضرت علی علیه السلام پس از درگذشت حضرت فاطمه، با خلیفه بیعت کرد، ولی تمام محدثان و عالمان اتفاق نظر دارند که حضرت فاطمه تا آخرین لحظات عمرش بیعت نکرد بلکه از آنان روی گردان بود!
ابن حجر در شرح صحیح بخاری نقل می کند: «فاطمه بر ابوبکر خشم گرفت و از او دوری جست تا آن که پس از شش روز از دنیا رفت، همسرش علی بر او نماز گزارد و ابوبکر را از این ماجرا آگاه نساخت(2).»
اکنون می پرسیم: دخت گرامی پیامبر صلی الله علیه و اله که به حکم روایت بخاری، بهترین زنان جهان بود و طبعاً چنین زنی، معصوم یا تالی تلو معصوم است، چرا با ابوبکر بیعت نکرد؟ اگر واقعاً خلافت ابوبکر، مشروع بود، چرا دخت گرامی پیامبر نسبت به وی خشمگین بود؟ کمی صریح تر بگوییم، پیامبر گرامی صلی الله علیه و اله فرموده است:
«مَن مَاتَ وَ لَمْ یَکُن فِی عُنُقِه بَیعَةَ إِمَامٍ فَقَد مَاتَ مِیتَةً جَاهِلیَّةً.»
ص:139
«هر کس بمیرد، در حالی که با امامی بیعت نکرده باشد، مرگ او مرگ جاهلیت است.»
اکنون باید به یکی از این دو پرسش پاسخ داده شود:
الف) دختر گرامی پیامبر صلی الله علیه و اله با ابوبکر بیعت نکرد و بیعت امامی را بر گردن نداشت، آیا نعوذبالله مرگ او مرگ جاهلیت بود؟
ب) کسی که خود را امام زمان معرفی می کرد، امام واقعی نبوده، بلکه در جایگاه امام واقعی نشسته بود.
مورد نخست را نمی توان انتخاب کرد، زیرا دختر گرامی پیامبر صلی الله علیه و اله همان بانویی است که خداوند او را از هر رِجْسی تطهیر کرد و پیامبر صلی الله علیه و اله درباره اش فرمود: «فَاطِمهًُْ سَیِّدَهًُْ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّهًِْ(1).»
و نیز فرمود: «یَا فَاطمهًْ إِنَّ الله یَغضِبُ لَغَضَبِکِ وَ یَرْضَی لِرِضَاکِ(2)»
پس باید گفت: او طاهره ی مطهره بوده و هرگز برخلاف فرمان پیامبر خدا صلی الله علیه و اله عمل نکرده است.
در اینجا نتیجه می گیریم:
حضرت فاطمه سلام الله علیها با کسی که بیعت نکرد، امام واقعی نبوده و به یقین وقتی از دنیا رفت، بیعت امامی برگردنش بوده و او کسی جز علی بن ابی طالب علیه السلام ، وصیّ رسول الله، نبوده است.
به گفته ی بخاری(به فرض صحّت گفتار وی) علی علیه السلام پس از شش ماه بیعت کرد، این سخن حاکی از آن است که این انتخاب، از نظر امام انتخاب صحیحی نبود، زیرا آن حضرت هرگز از امر مشروع کناره گیری نمی کرد.
ص:140
شگفت است که این همه مدارک تاریخی بر مظلومیت زهرا و همسر عزیزش و ظلم هایی را که بر آن ها، از طرف خلافت شد، نادیده می گیرید و بر یک بیعت، آن هم پس از شش ماه، بسنده می کنید و از این طریق، بر همه ی رخدادهای تلخ، که پس از رحلت حضرت رسول صلی الله علیه و اله پیش آمده سرپوش می گذارید!
از این بیان روشن می شود پرسشی را که از ابن حزم نقل کرده که او گفته است: «از شیعه می پرسم علی بن ابی طالب بعد از شش ماه با ابوبکر بیعت کرد، آیا تأخیر او در بیعت، کار درستی بوده یا نه…؟» این پرسشی است براساس یک پندار که تنها خودِ ابن حزم و پیروانش قائل اند. بیعت از ناحیه آن حضرت مطلقاً منتفی است و اصلاً خلیفه ی وقت، بعد از شش ماه، نیازی به بیعت علی علیه السلام نداشت؛ زیرا زمام کارها را به دست گرفته بود و علی بن ابی طالب علیه السلام هم کسی نبود که به خاطر دختر پیامبر، واجبی را ترک کند. باید گفت همکاری و همراهی حضرت در حدّ ارشاد خلفا بود تا لااقل اصل اسلام از میان نرود و چنان که خواهیم گفت، به فرض که بیعتی بوده، از روی اکراه و اضطرار بوده و در نامه ی معاویه به علی علیه السلام به این واقعیت تصریح شده است(1).
بیعت مردم با علی علیه السلام ن.ک یک بیعت بی نظیر
رسول اکرم صلی الله علیه و اله پس از مراجعت از حَجّهًْ الوداع به مدینه(پس از چندی) بیمار شد ابتدا در منزل ام السّلمه و بعد هم در منزل عایشه
ص:141
بستری گردید و مسلمین به عیادت او می رفتند و رسول اکرم صلی الله علیه و اله نیز آنها را نصیحت می فرمود و مخصوصاً درباره ی عترت و خاندان خویش به آنان توصیه می نمود.
بیماری حضرت روز به روز سخت تر می شد و مسلمین نیز از وضع و حال او نگران بودند روزی که جمعی از صحابه در خدمتش بودند فرمود: دوات و کاغذی برای من بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که پس از من هرگز گمراه نشوید عمر گفت: این مرد هذیان می گوید و به حال خود نیست کتاب خدا برای ما کافی است!! آنگاه هیاهوی حُضّار بلند شد و پیغمبر اکرم صلی الله علیه و اله فرمود: برخیزید و از پیش من بیرون روید و سزاوار نیست که در حضور من جدال کنید(1).
در آن حال باید از عمر می پرسیدند که اولاً چگونه به پیغمبر نسبت هذیان می دهی در صورتی که آن حضرت با عصمت الهی مصون بوده و هر چه گوید از جانب خدا است.
به علاوه تو از کجا مصلحت مردم را بهتر از پیغمبر دانستی که مانع آوردن کاغذ و دوات شدی؟ و از همین سخن عمر می توان نتیجه گرفت که او معرفت صحیح و درستی به مقام قُدس و معنوی پیغمبر نداشته و با دستور وی مخالفت ورزیده است(2). این واقعه روز پنج شنبه واقع شده است(پنج شنبه شوم).
ن.ک آخرین کسی که با پیامبر صلی الله علیه و اله صحبت کرد.
ص:142
قُلْ لا أسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی
«بگو هیچ پاداشی از شما (بر رسالتم) نمی خواهم، جز دوست داشتن نزدیکانم.»
توضیح آیه را با طرح دو سؤال آغاز می کنیم:
آیا پیامبران الهی در قبال زحمات طاقت فرسای خود برای هدایت بشر طالب مزد بوده اند؟
آیا به فرض طلب مزد، انسان ها قادرند اجر و مزد پیامبران را بپردازند.
مراجعه به آیات قرآن نشان می دهد که پاسخ هر دو سؤال منفی است. در سوره ی شعراء از زبان پنج تن از پیامبران آمده است که:
ص:143
وَمَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلا عَلَی رَبِّ الْعَالَمِینَ(1)
و این آیه نشان می دهد که نه تنها پیامبران خواهان پاداش به ویژه مزد مادی نبوده اند که انسان نیز قادر به جبران زحمات پیامبران نیست. در آیه ی دیگری آمده است:
«بگو من در برابر ابلاغ رسالت، پاداشی از شما مطالبه نمی کنم مگر آن که کسانی بخواهند راهی به سوی پروردگارشان برگزینند(2).»
که در این آیه رهیابی انسان به سوی کمال نوعی پاداش برای پیامبر صلی الله علیه و اله اعلام شده است.
اما در این میان آیه ای در سوره ی شوری وارد شده است که از مردم دعوت می کند که پاداش رسالت پیامبر را در نظر گرفته و آن را ادا کنند و این پاداش چیزی جز مودّت و دوستی نسبت به ذوی القربای پیامبر صلی الله علیه و اله نیست که خداوند از رسولش خواسته است آن را به اطلاع همگان برساند.
امّا مصداق «قربی» در آیه ی واقع در سوره ی شوری چه کسانی هستند؟ برخی مانند ابن کثیر با نقل سخنی از ابن عباس کلمه ی «قربی» را بر قریش تطبیق داده و متعرّض شده اند که خانواده ای در قریش نبود، مگر آنکه بین او و رسول خدا صلی الله علیه و اله پیوندی برقرار بود.
ص:144
ابن کثیر خود کلمه ی «قربی» را به معنای مصدری در نظر گرفته و آیه را چنین تفسیر کرده است:
«بگو ای پیامبر من در قبال رسالتم از شما مزدی نمی خواهم لکن به سبب قرابتی که بین من و شما وجود دارد، مرا آزار مکنید.»
در مقابل، برخی دیگر از مفسران، مانند زمخشری و فخررازی، «القربی» را به معنای خویشان پیامبر صلی الله علیه و اله گرفته و مصداق آن را بر علی، فاطمه، حسن و حسین علیه السلام منطبق کرده اند.
زمخشری نوشته است: در روایت است که چون آیه ی «قُل لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ اَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّهًَْ فِی الْقُرْبی» نازل شد، اصحاب گفتند:
ای رسول خدا، خویشان تو که مودّت آنان بر ما واجب است چه کسانی هستند؟
پیامبر صلی الله علیه و اله فرمود: «علی، فاطمه و دو پسرشان»
زمخشری سپس به نقل حدیث مفصّلی در دوستی آل محمد صلی الله علیه و اله می پردازد که با این عبارت شروع می شود:
«قالَ رَسولُ الله: مَن ماتَ عَلی حُبِّ آلِ محمد ماتَ شَهیداً، وَ مَن ماتَ عَلی حُبِّ آلِ مُحَمّد ماتَ مَغْفُوراً له(1)،…»
فخر رازی پس از ذکر همین مطالب می گوید: این عقیده ی زمخشری بود که از نظر گذشت. اما من معتقدم: آل محمد عبارت از کسی است که امر آنها به رسول خدا صلی الله علیه و اله باز می گردد و شک نیست
ص:145
که فاطمه، علی، حسن و حسین علیه السلام بیشترین تعلق و وابستگی را به رسول خدا صلی الله علیه و اله داشته اند و لذا است که آنان مصداق «آل» قرار می گیرند و در عظمت آل محمد همین بس که: اوّلاً، آنان یعنی علی، فاطمه، حسن و حسین علیه السلام خود محبوب رسول خدا صلی الله علیه و اله بوده اند. پس دوستی آنها بر امت واجب است.
ثانیاً، آنان در تشهد نماز، در کنار رسول خدا صلی الله علیه و اله مخصوص به دعا شده اند که: «اَللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد»، که این نیز بر وجوب حبّ و دوستی آنان دلالت دارد(1).
پرچم دار پیامبر صلی الله علیه و اله ن.ک افتخارات علی علیه السلام
گفته می شود که این پرچم اساساً به قریش تعلق داشت و در طی حوادث و ملاحم ایّام، پرچم قریش به بنی هاشم اختصاص یافت و بعد به دست علی علیه السلام افتاد.
بر این پرچم هم یک بیت شعر نوشته شده بود:
«هنگامی که پای به میدان نبرد گذاردی، از ترس دور باش.»
«بر دشواری های پیکار بردبار بمان، زیرا تا اجل نرسد مرگ نخواهد رسید(2).»
ص:146
.(1)
پنجاه نام و یا صفت برای روز غدیر بیان شده است که با هم مرور می کنیم:
1.روز منصوب شدن امیرمؤمنان علیه السلام (2)
2.روز گواهی دهنده و گواهان(3)
3.روز پیمان شناخته شده(4)
4.روز میثاق(5)
5.روز آراستن(6)
6.روز قبولی اعمال شیعیان(7)
7.روز رهنمونی به رهنمایان(8)گ
8.روز امن و امان(9)
9.روز آشکار کردن امور پنهان(10)
10.عید اهل بیت (11)
11. عید شیعیان(12)
12. روز عبادت(13)
ص: 147
13.روز اتمام نعمت(1)
14.روز اظهار گوهر مصون(2)
15.روز برملا کردن مقاصد پوشیده(3)
16.روز تصریح به برگزیدگان(4)
17.روز محمد صلی الله علیه و اله و آل محمد صلی الله علیه و اله (5)
18.روز نماز (6)
19. روز شکرگذاری(7)
20.روز دوح (درختان پر شاخ و برگ)(8)
21.بزرگترین عید خدا(9)
22. روز گشایش(10)
23. روز خشنودی پروردگار(11)
24. روز زبونی شیطان(12)
25. روز مشعل فروزان دین(13)
26. روز بپاخاستن(14)
27. روز شادمانی(15)
28. روز لبخند(16)
ص: 148
29. روز راهنمایی(1)
30. روز بلندی گرفتن منزلت شایستگان(2)
31. روز روشن شدن دلایل خدا(3)
32. روز آزمایش بندگان(4)
33. روز راندن شیطان(5)
34. روز آشکار شدن حقیقت(6)
35.روز بیان کردن حقایق ایمان(7)
36. روز ولایت(8)
37. روز کرامت(9)
38.روز کمال دین(10)
39. روز جداسازی حق از باطل(11)
40.روز برهان(12)
41. روز غدیر(13)
42. روز روزه داری(14)
43. روز اطعام(15)
44. روز جشن(16)
ص: 149
45. روز عالم بالا(1)
46. روز کامل کردن دین(2)
47. روز شادابی(3)
48. روز به صراحت سخن گشودن از مقام ناب(4)
49. روز افشای پیوند میان کفر و نفاق(5)
50. روز گردهمایی و تعهد حاضران(6)
پنج تن آل عبا ن.ک اصحاب کساء
پنج شنبه شوم ن.ک بیماری پیامبر صلی الله علیه و اله در روزهای آخر.
علی علیه السلام با پیامبر بزرگ شده است و نزد آن پیامبر بزرگ اسلام علم آموخته است. پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و اله علی را دوست داشته و به او عشق می ورزیده است، اکنون با هم به نمونه هایی از آن توجّه می کنیم:
یک روز پیامبر صلی الله علیه و اله با علی علیه السلام خرما می خوردند، پیامبر صلی الله علیه و اله از روی مزاح، هسته های خرماهایی راکه می خورد پیش روی علی علیه السلام می نهاد. وقتی که از خوردن فارغ شدند، همه ی هسته ها نزد علی علیه السلام جمع شده بود.
ص: 150
پیامبر صلی الله علیه و اله به علی علیه السلام فرمود:
یا عَلِیُّ اِنَّکَ لَاَکُول: ای علی! تو پرخور هستی.
علی علیه السلام در پاسخ (از روی مزاح) عرض کرد:
الْاَکُولُ مَنْ یَأکُلُ الرُّطَبَ والنَّوا
پرخور کسی است که خرما را با هسته اش بخورد(1)!
امامان علیه السلام نیز به پیروی از پیامبر صلی الله علیه و اله این گونه شوخی ها را داشتند و با شوخی های لطیف و پر نکته، مؤمنان را شاد می نمودند، چنانکه گفتار آنها در تمجید از مزاح و اسوه قرار دادن پیامبر صلی الله علیه و اله بیانگر این مطلب است(2).
حضرت محمد صلی الله علیه و اله پیش از آنکه به رسالت معبوث شود، سالی یک ماه در غار حراء به عبادت می پرداخت(3) و در این مدت اگر تهیدستی نزد وی می رفت به او طعام می داد و وقتی که ماه به پایان می رسید و می خواست به خانه برگردد، ابتدا به مسجدالحرام می رفت و هفت بار یا هر قدر که خدا می خواست خانه ی خدا را طواف می کرد و سپس به منزل خود باز می گشت(4)
(5).
ص: 151
قرائن نشان می دهد که حضرت محمد صلی الله علیه و اله با عنایت شدیدی که نسبت به علی علیه السلام داشت او را در آن یک ماه همراه خود به حراء می برد.
وقتی که فرشته ی وحی برای نخستین بار در همان غار به حضرت محمد صلی الله علیه و اله نازل شد و او را به مقام رسالت مفتخر ساخت، علی علیه السلام در کنار آن حضرت بود و آن روز از همان ماهی بود که حضرت محمد صلی الله علیه و اله برای عبادت به کوه حراء می رفت.
علی علیه السلام در خطبه ی «قاصعه» در این باره می فرماید:
«پیامبر هر سال در کوه حِراء به عبادت می پرداخت و جز من کسی او را نمی دید… هنگامی که وحی بر آن حضرت نازل شد، صدای ناله ی شیطان را شنیدم، به رسول خدا عرض کردم: این ناله چیست؟ فرمود: این ناله ی شیطان است و علت ناله اش این است که او از اینکه در روی زمین اطاعت شود، ناامید گشته است.
آنچه را من می شنوم تو نیز می شنوی و آنچه را می بینم تو نیز می بینی جز اینکه تو پیامبر نیستی، بلکه وزیر(من) و بر خیر و نیکی هستی(1)
(2).»
این گفتار گرچه می تواند مربوط به عبادت پیامبر در حِراء در دوران پس از رسالت باشد، ولی قرائن گذشته و اینکه عبادت پیامبر در حراء غالباً قبل از رسالت بوده است، نشان می دهد که این گفتار مربوط به دوران قبل از رسالت پیامبر اسلام صلی الله علیه و اله باشد. در هر حال
ص: 152
پاکی روح علی علیه السلام و تربیت های پیگیر پیامبر سبب شد که او در همان دوران کودکی با قلب حساس، دیده ی نافذ و گوش شنوا، چیزهایی را ببیند و اصواتی را بشنود که برای مردم عادی دیدن و شنیدن آنها ممکن نیست(1).
یک روز که بیماری سختی بر من عارض گشته بود، رسول خدا صلی الله علیه و اله به دیدنم آمد. من در بستر افتاده بودم، آن حضرت در کنارم نشست و جامه ای را که به خودش تعلق داشت بر رویم کشیده، و چون حال مرا چنان دید که از شدت بیماری رنجور گشته ام، برخاست و به مسجد رفت و در آنجا لحظاتی را به دعا و نماز پرداخت و سپس نزد من بازگشت و جامه ام را پس زد و فرمود:
علی! برخیز که بهبودی خود را بازیافتی.
من از بستر برخاستم در حالی که هیچ دری احساس نمی کردم و گویا هیچ بیمار نبوده ام، آنگاه به من فرمود:
هیچگاه از پروردگار خود درخواستی نکردم مگر آنکه برآورده کرده، و همچنین هرگاه چیزی برای خود مسألت می نمودم برای تو نیز طلب می کردم(2) (3).
ص: 153
لحظه ای که برای غسل دادن رسول خدا صلی الله علیه و اله آماده می شدم. همین که بدن پاک و پاکیزه آن حضرت را بر سکو نهادم، صدایی از گوشه اتاق به گوشم رسید که گفت: «علی! محمد را غسل مده، بدن پاک و مطهر او احتیاج به غسل و شستشو ندارد.»
از سخن او در دلم گمان پیدا شد (اما به زودی برطرف شد و به خودم آمدم) گفتم: وای بر تو، تو که هستی؟! پیامبر خدا صلی الله علیه و اله ما را به غسل و شستشوی خود فرمان داده است و تو از آن نهی می کنی؟!
در همین حال آواز دیگری با صدایی بلندتر شنیده شد که گفت: «علی! او را بشوی و غسل ده، بانگ نخستین از شیطان بود. به سبب رشک و حسدی که بر محمد صلی الله علیه و اله دارد، خوش ندارد که وی با غسل و طهارت پای بر بساط پروردگار خویش بگذارد.»
گفتم: ای صاحب صدا! از این که او را به من معرفی کردی، خدا به تو پاداش نیک دهد، اما تو کیستی؟
گفت: من خضر نبی هستم که برای تشییع جنازه پیغمبر خاتم صلی الله علیه و اله آمده ام(1).
برخی در این زمان با طرح «کاربردی کردن غدیر» درصدد پیاده کردن پیام های «غدیر» در جامعه ی اسلامی اند. اینک جا دارد این موضوع به طور دقیق موشکافی و بررسی شده که «غدیرخم» چه پیام هایی داشته است؟
ص: 154
آیا پیام های آن اختصاص به عصر رسول صلی الله علیه و اله و بعد از وفات او داشته یا قابل اجرا و پیاده شدن تا روز قیامت است؟ اینک به برخی نکته ها و پیام های غدیر که برپایی جشن ها سبب یاداوری و ابلاغ آن به مردم می شود می پردازیم:
1. بعد از هر پیامبری احتیاج به شخصیتی معصوم است که در خطّ او بوده و ادامه دهنده ی راه و تبیین کننده ی مرام آن پیامبر است و لااقل در حدّ حفظ کیان و مجموعه ی شریعت، نگهبان و پاسدار دین باشد، همان گونه که رسول خدا صلی الله علیه و اله برای بعد از خود جانشینی را در این امرّ معین نمود و در این زمان این شخص امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف است.
2. جانشینان پیامبران باید از جانب خداوند منصوب شده و توسط پیامبر معیّن و معرفی گردند، همان گونه که پیامبر صلی الله علیه و اله برای خود جانشین معیّن کرد؛ زیرا مقام امامت مقامی الهی است و هر امامی باید از جانب خداوند به طور خاص و عام بر این سمت منصوب گردد.
3. یکی از پیام های غدیر مسأله ی رهبری و صفات و خصوصیات او است، هرکس نمی تواند رهبر و جانشین پیامبر صلی الله علیه و اله در جامعه ی اسلامی باشد، رهبر باید کسی همانند حضرت علی علیه السلام باشد که در خط پیامبر بوده و مجری فرمان و دستورات او باشد وگرنه بر مردم است که با او بیعت نکنند.
4. غدیر یک پیام همیشگی دارد و آن این که الگوی جامعه ی اسلامی و رهبر و مقتدای آن بعد از پیامبر صلی الله علیه و اله باید حضرت
ص: 155
علی علیه السلام و امثال او از امامان معصوم باشند. آنان کسانی هستند که بر ما ولایت و سلطه دارند و ما باید با تقرب و نزدیکی به آنان بزرگواران تحت سلطه ی تکوین و تشریع آنان قرار گرفته تا از برکات فیض وجودشان بهره مند شویم.
5. غدیر و برپایی جشن های آن نمادی از تشیّع است و در حقیقت واقعه ی غدیر اعلام این پیام است که باید همیشه با حقّ که به محوریّت حضرت علی علیه السلام و اولاد او است، پیمان بست تا به پیروزی نایل شد.
6. نکته و پیام دیگری که از واقعه ی غدیر استفاده می شود این که انسان باید در ابلاغ حق و حقیقت اصرار ورزیده و از بیان آن کوتاه نیاید؛ زیرا پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله گرچه می دانست مردم بعد از وفاتش به سفارشات او عمل نخواهد کرد، ولی حجت را بر مردم تمام کرده و در هر موقعیت مناسب خصوصاً در حجهًْ الوداع و در غدیرخم از بیان حق و پافشاری بر آن کوتاه نیامد.
7. یکی دیگر از پیام های غدیر که تا روز قیامت باقی است، مسأله ی مرجعیت دینی اهل بیت علیه السلام است و لذا پیامبر صلی الله علیه و اله در همین ایّام بودکه حدیث«ثقلین» را بیان کرده ومردم را به رجوع به اهل بیت معصومش برای اخذ شریعت خود رهنمون ساخت.
8. یکی دیگر از پیام های غدیر آن است که در برخی از مواقع به جهت حفظ مصلحت و در نظر گرفتن مصلحت اهمّ باید از مصلحت مهم گذشت و آن را فدای مصلحت اهم نمود. حضرت علی علیه السلام با آن که از جانب خداوند سبحان و با ابلاغ رسول
ص: 156
گرامی صلی الله علیه و اله به مقام خلافت و رهبری جامعه ی اسلامی منصوب شد، ولی هنگامی که مقابله و جنگ و خونریزی به جهت به دست آوردن حق خود را به صلاح و مصلحت اسلام و مسلمین ندید، تنها به موعظه و تذکّر و اتمام حجّت و اظهار مظلومیّت خود اکتفا کرد تا اسلام محفوظ بماند، زیرا به طور حتم اگر حضرت علی علیه السلام غیر از آن چه انجام داد، عمل می نمود، فاجعه ای بزرگ بر اسلام و مسلمین وارد می شد که جبران پذیر نبود و این درسی برای امّت اسلامی تا روز قیّامت است که گاهی باید به جهت حفظ مصلحت اهم از امر مهم گذشت.
9. اکمال دین و اتمام نعمت و رضایت خداوند سبحان در بیان حق و حقیقت و اتمام حجت بر مردم است، همان گونه که در آیه ی «اکمال» به آن اشاره شده است.
10. برای تبلیغ و بیان حق باید اعلان عمومی کرده و مخفی کاری ننمود، همان گونه که پیامبر صلی الله علیه و اله در حجهًْ الوداع به جهت ابلاغ امر ولایت، اعلان عمومی نمود و نیز قبل از پراکنده شدن مردم در ملأعام، ولایت را ابلاغ نمود.
11. مسأله ی خلافت و جانشینی و رهبری صحیح امت اسلامی در رأس امور است و هیچ گاه نباید معطّل گردد، همان گونه که رسول خدا صلی الله علیه و اله با وجود آن که در مدینه مرض خطرناکی وارد شده و گروه زیادی را زمین گیر ساخته بود، ولی به جهت ابلاغ امر ولایت به این مشکل توجهی نکرده، سفر خود را انجام داد و
ص: 157
در آن سفر موضوع ولایت و جانشینی و رهبری بعد از خود را به مردم ابلاغ نمود.
12. موضوع رهبری صحیح در جامعه ی اسلامی به منزله ی شالوده و روح اسلام و شریعت است و در صورتی که ابلاغ نگردد، رکن و ستون فقرات جامعه ی اسلامی از هم متلاشی خواهد شد(1). لذا قرآن در این باره خطاب به پیامبرش می فرماید:
«وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَه
یکی از امتیازهای اسلام بر سایر ادیان الهی خاتمیت آن است. بنابراین گذشته از محتوا و متن، بایستی این دین تا قیام قیامت بماند پس وظیفه ی هر مسلمان گردن نهادن بر فرمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله است که در خطابه ی غدیر فرمود:
«پس بایسته است این سخن مرا هر حاضر به غایب و هر پدر به فرزندش تا روز رستاخیز ابلاغ نماید.»
ص: 158
طبق این فرمان ابدی رسول خدا صلی الله علیه و اله و با توجه به زمان ما، برای مردمی کردن خطابه و آشنایی مردمان با مضمون آن پیشنهادهای زیر را برای برادران ایمانی و دوستدار ولایت عرضه می داریم:
1. تشکیل مجالس مخصوص خطبه ی غدیر(یعنی قرائت، ترجمه و تفسیر آن) که بدین وسیله توسل جستن به خداوند به وسیله ی خطابه برای استجابت دعا و تقّرب به او محقق می شود.
2. خواندن خطابه در مجالس مذهبی گرچه مقداری از آن باشد.
3. خواندن قسمتی از آن در ضمن خطبه ی عقد برای ابلاغ به نسل های آینده.
4. برنامه ی حفظ خطابه در دوره ی سال و تشویق جوانان با اعطای جوایز نفیس دینی و نه صرفاً مادّی
5. کتب مربوط به خطابه نشر و به عنوان جایزه و هدیه تقدیم شود.
6. منعکس کردن عبارات برجسته ی خطابه بر روی اشیاء نفیس.
7. کار بر روی خطابه ی غدیر در مدارس جزء فوق برنامه های دانش آموزان قرار گیرد.
8. درحوزه های علمیّه طلاّب آن راخوانده به تحقیق درباره آن بپردازند.
9. درکلاس های مذهبی خطابه به عنوان معرفت اسلام تدریس شود.
10. عرضه متن، شرح وترجمه خطابه در اینترنت به زبان های گوناگون.
11. ایام غدیردر سایت ها، پیامک ها، کارت ها و… تبریک ارسال شود.
و در پایان با هم زمزمه می کنیم که؛ اَلْحَمْدُلله الذَّی جَعَلَنا مِنَ الْمُتَمَسِکینَ بِوِلایَهًَْ عَلی بْنِ اَبی طالب اَمْیرالْمُؤمِنینْ عَلَیهِ الْسَلام(1).
پیمان شکنان ن.ک ناکثین
ص: 159
ص: 160
محمد بن اسحاق می گوید: علی علیه السلام در شب نوزدهم ماه رمضان سال چهلم هجری ضربت خورد و در شب بیست و یکم ماه رمضان از دنیا رفت(1).
شیخ مفید می گوید: وفات امیرالمؤمین علیه السلام شب بیست و یکم ماه رمضان سال چهلم هجری، قبل از طلوع فجر روی داد و آن حضرت را با شمشیر شهید کردند(2).
ابن بطریق می گوید: پس از آن که ابن ملجم در شب نوزدهم به آن حضرت ضربت زد، ایشان روز نوزدهم و شب بیستم و روز آن و شب بیست و یکم تا یک سوم از آخر شب زنده بود و سپس شهید شد و پروردگار را در حالی که مظلوم بود ملاقات کرد. آن حضرت قبل از فرا رسیدن شهادت از آن آگاه بود و مردم را در جریان این خبر گذاشت(3).
ص: 161
کلینی می گوید: امیرالمؤمنین علیه السلام نه روز از ماه رمضان سال چهلم هجری باقی مانده بود که به شهادت رسید، در حالی که شصت و سه سال از عمر مبارکش گذشته بود. او بعد از وفات پیامبر سی سال زندگانی کرد(1).
محمدبن مسلم از یکی از صادقین علیه السلام نقل کرده است: شب بیست و یکم ماه رمضان، همان شبی است که سید اوصیای انبیاء درگذشت و در همان شب، عیسی بن مریم به آسمان رفت و موسی بن عمران قبض روح شد(2).
امّا ابن عبدالبر از ابوعبدالرحمن سلمی نقل کرده است که: ضربت خوردن آن حضرت در صبح روز جمعه هفدهم ماه رمضان بوده، همان روزی که جنگ بدر رخ داده بود(3).
تاریخ شیعه ن.ک تشیع در چه زمانی پدید آمده است؟!، سلسله های شیعی، تشیع و ایرانیان.
تجربه ی غدیر برای عاشورا ن.ک سقیفه ریشه کربلا
اهل سنت کسانی هستند که بزرگان آنها در سقیفه بنی ساعده گرد هم جمع شده و با شورا و رأی مردم ابوبکر را به خلافت انتخاب نمودند و به خلافت امیرالمؤمنین که از جانب خداوند توسط پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و اله در غدیرخم ابلاغ شده بود ترتیب اثر ندادند.
ص: 162
اهل تسنن به چهار خلیفه بنام های ابوبکر، عمر، عثمان و حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام اعتقاد دارند که به خلفای راشدین معروفند.
ن.ک سقیفه بنی ساعده، علی علیه السلام از دیدگاه اهل سنّت، خلیفه خدا و خلیفه ی مردم
معمولاً این نوع پرسش ها درباره نحله های کلامی و فرقه های مذهبی مطرح می شود که پس از رحلت پیامبر اسلام پدید آمده اند؛ مثلاً می گویند: مذهب اشعری چگونه و از چه زمانی پدید آمده؟
در پاسخ گفته می شود: مذهب اشعری مکتبی کلامی است که ابوالحسن اشعری(260-324ه-) درآغاز قرن چهارم آن را پی ریزی کرد.
در مقابل آن، مذهب معتزله قرار دارد که آن هم یک مذهب کلامی است و واصل بن عطا(80-130ه-) شاگرد حسن بصری(م 110ه-) آن را بنیان نهاد. در این موارد، می توان برای پیدایش مذهب، تاریخ مشخصی تعیین کرد.
این گفته در خصوص مذاهب فقهی نیز صادق است. مذهب حنفی به وسیله ابوحنیفه(80-1580ه-) و مذهب شافعی به وسیله محمد بن ادریس شافعی(150-204ه-) پدید آمد و همچنین دیگر مذاهب فقهی نیز تاریخ پیدایش
مشخصی دارند. امّا تشیع یک مذهب کلامی و فقهی نیست که پس ازپیدایش اسلام و درگذشت رسول خدا صلی الله علیه و اله پدیدآمده باشد.
تشیع، با اسلام تاریخ یکسان دارد. در واقع تشیع همان اسلامی است که پیامبر خدا صلی الله علیه و اله آورده و یکی از تعالیم آن، استمرار رهبری و امامت به وسیله فردی است که از جانب خدا تعیین و به وسیله پیامبر صلی الله علیه و اله معرفی می شود.
ص: 163
این اصل اساسی که ضامن بقای اسلام است و هویت تشیع را تشکیل می دهد، در زمان خود رسول خدا صلی الله علیه و اله به وسیله آن حضرت اعلام شد و گروهی از صحابه پیامبر، آن را پذیرفتند و پس از درگذشت رسول خدا صلی الله علیه و اله بر همان پیمان باقی ماندند. اینان پیشگامان تشیع در عصر رسول خدا صلی الله علیه و اله و پس از او بودند، امّا گروهی دیگر، این اصل را نادیده گرفته و رهبری را از آن دیگری دانستند.
تشیع به این معنی، تاریخی جز اسلام و واقعیتی جز این آیین ندارد و این اصل؛ یعنی تعیین رهبر و امام از جانب خداوند، جزیی از تعالیم اسلام بوده و در زمان حیات پیامبر صلی الله علیه و اله اعلام شده است(1).
به سخنان پیامبر گرامی اسلام درباره ی مکتب تشیع و حضرت علی علیه السلام از منابع معتبر شیعه و سنی توجه نمایید:
خوارزمی از جابر روایت کرده که جابر گفت: مادر خدمت پیامبر صلی الله علیه و اله بودیم که علی بن ابیطالب علیه السلام وارد شد، پیغمبر خدا صلی الله علیه و اله فرمود: «برادرم به سوی شما آمد» سپس رو به کعبه کرد و دستش را بر کعبه زد و فرمود: قسم به کسی که جانم در دست اوست مسلماً این (علی علیه السلام ) و پیروان او رستگاران در روز قیامت هستند.»
سپس فرمود: «مسلماً او اول کسی است که از میان شما به من ایمان آورد، او وفادارترین شما به پیمان خداست، او قیام کننده ترین شما به امر خداست او عادل ترین شما در بین رعیّت است. او بهترین
ص: 164
تقسیم کننده ی بالسّویه است، او با عظمت ترین شما در نزد خداوند است.»
جابر گفت: در این وقت بود که آیه ی شریفه «اِنَّ الذَّینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ اُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّهًِْ»: به درستی که کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند آنها بهترین مردمانند.» نازل شد اصحاب پیامبر هنگامی که علی علیه السلام وارد می شد می گفتند: «قدجاء خیرالبریه» «بهترین مردمان آمد(1)
(2).»
امام صادق علیه السلام فرمود: همانا رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمود: خدا امت مرا در عالم طینت برایم مجسم کرد، و نام های ایشان را به من آموخت، چنانکه همه نام ها را به آدم آموخت و آنگاه پرچم داران(خلفاء و زمامداران)بر من گذشتند. من برای علی و شیعیانش آمرزش خواستم، پروردگارم یک مطلب را درباره ی شیعیان علی به من وعده داد، عرض شد: یارسول الله، آن مطلب چیست؟ فرمود: آمرزش برای ایمانآورندگانشان و درگذشت از گناهان، برای کوچک و بزرگشان، و اینکه تبدیل گناه به حسنه و ثواب(که در آیه شریفه یُبَدّل الله سَیئاتِهِم حَسَنات است) برای آنها باشد(3).
پیامبر گرامی اسلام در خطبه ی شعبانیه فرمود:
ص: 165
ای علی! هر کس تو را بکشد، مرا کشته است، و هر کس با تو دشمنی کند، با من دشمنی کرده است، و هر کس به تو ناسزا گوید به من ناسزا گفته است، زیرا تو از من همچون جان منی، روحت از روح من، و سرشتت از سرشت من است، همانا خدای متعال مرا آفرید و تو را، و مرا برگزید و تو را، مرا برای پیامبری برگزید و تو را برای امامت، پس هر کس امامت تو را انکار کند پیامبری مرا انکار کرده است.
ای علی! تو وصی من، و پدر فرزندان من، و همسر دختر من، و جانشین من بر امتم - در زندگی و پس از مرگم - هستی. فرمان تو فرمان من، و نهی تو نهی من است.
سوگند به آن خدایی که مرا به پیامبری برانگیخت، و بهترین آدمیان قرار داد، تو حجّت خدا بر خلق خدا، و امین او بر سرّ او و خلیفه او بر بندگانش هستی(1).
ای بنی هاشم! همانا برادر من، وصی من و وزیر من و جانشین من در میان خانواده ام علی بن ابی طالب است. او دَین مرا می پردازد و وعده ام را به کار می بندد(2)
(3).
رسول خدا صلی الله علیه و اله به علی علیه السلام فرمود:
ص: 166
ای علی! به هنگام رستاخیز، من دامان لطف پروردگار را خواهم گرفت، تو نیز دامان من، و فرزندان تو دامان تو، و شیعیان فرزندانت دامان آنها را خواهند گرفت، فکر می کنی، دستور می دهند ما به کجا برویم(1)
رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمود:
ای علی همان گونه که ستاره ها برای اهل زمین می درخشند، شیعیان تو برای اهل آسمان نورافشانی می کنند، ملائک به ایشان فرحناک و شادمان می شوند و بهشت مشتاق ایشان است و شیطان از آنان در فرار است(3)
(4).
شیعه از نظر شرایط سیاسی تا قرن دهم هجری تقریباً همان وضع پیشین(دوران ایوبیان و سلجوقیان) را داشت. ولی در طلیعه ی این قرن، دولت صفویه توسط شاه اسماعیل اوّل تأسیس گردید، و مذهب شیعه به عنوان مذهب رسمی پذیرفته شد.
ایران در آن هنگام به صورت ملوک الطوایفی اداره می شد و هر بخشی را امیر، وزیر، خان و بزرگ قبیله ای به دست گرفته و بر آنجا
ص: 167
فرمانروایی می کرد. هنوز از عمر اسماعیل، چهارده سال بیش نگذشته بود که از مریدان و پیروان پدرش ارتشی تشکیل داد و به اندیشه ی یکپارچگی ایران، از اردبیل قیام کرد و مناطق مختلف را یکی پس از دیگری فتح کرد و آیین ملوک الطوایفی را برانداخت، و ایران قطعه قطعه را به شکل یک کشور منجسم درآورد و در تمام قلمرو حکومت خود مذهب شیعه را رسمیت داد.
پس از درگذشت وی(سال 930هجری) پادشاهان دیگر صفوی تا اواسط قرن دوازده هجری(1148ه-.ق) حکومت کردند وهمگی رسمیت مذهب شیعه را تأیید و تثبیت نمودند و به ترویج آن همّت گماردند.
مراکز دینی مانند مساجد، مدارس علمی و حسینه های بسیار ساختند و به تعمیر و توسعه ی مشاهده مشرّفه اقدام نمودند. عامل این اقدامات، علاوه بر جاذبه ی فطری،دینی و معنوی، نفوذ علماء بزرگی نظیر شیخ بهایی و میرداماد در دربار صفویان بود که آنان را به تعظیم شعائردینی و پرورش دانشمندان بزرگ علوم مختلف، تشویق می کردند. از مشاهیر علمای این دوره می توان میرداماد، محقّق کرکی، شیخ بهایی و پدرش شیخ حسین، عبدالصمد، صدالمتألهین، علامه مجلسی، محقّق اردبیلی، ملا عبدالله یزدی و فیض کاشانی و… را نام برد(1).
پس از آن نیز همواره مذهب رسمی کشور مکتب تشیع بوده است. تا آنکه نام جمهوری اسلامی به رهبری امام خمینیe در ایران طنینانداز شد، و پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1358 پس از آراء 98درصدی مردم حکومت رسمی کشور جمهوری اسلامی اعلام گردید.
ص: 168
طی چنددهه ای که از عمر جمهوری اسلامی می گذرد، مراکز دینی مانندمساجد، مدارس علمی و حسینه های بسیاری را ساخته یا بازسازی و مرمت نموده و به تعمیر و توسعه ی مشاهد مشّرفه اقدام نمودند.
سخنرانی ها، همایش ها و سمینارهای مختلف جهت توسعه علوم دینی و تربیت شاگردان مبّرز و تعلیم و تربیت خواهران طلبه از دیگر کارهای آنان بوده است. همچنین تلاش های مستمر برای هر چه بیشتر اسلامی نمودن جامعه در ابعاد گوناگون تأثیرات شگرفی را در پی داشته است(1).
به مردمی گفته می شود که امیرالمؤمنین علی علیه السلام را پس از پیامبر در همه ی امور مانند علم، تقوا، زهد، جهاد افضل از دیگران می دانند و معتقدند که حضرت علی علیه السلام از جانب خداوند بزرگ خلیفه و جانشین پیامبر صلی الله علیه و اله است.
ن.ک آغاز توطئه ها
تقریب بین مذاهب ن.ک سعادت و سیادت امّت
تولد علی علیه السلام ن. ک نوری در درون کعبه، ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام
یکی از پایه های اسلام ناب محمدی تولّی و تبّری است، یعنی بر هر مسلمانی واجب است که دوست شناس ودشمن شناس باشد و با دوستان
ص: 169
علی علیه السلام و آل او دوستی کند و از دشمنانشان بیزاری بجوید و این حالت نفسانی خود را آشکار کند ورفتارش نشانگرحالت درونی اش باشد.
امام باقر علیه السلام در زیارت سیدالشهداء به این مهم اشاره می کند و موضوع برائت از دشمنان خاندان نبوت را گوشزد می کند و به لزوم تبّری و تولّی می پردازد:
یا اَبا عَبْدِالله اِنّی اَتَقَّربُ اِلی الله وَ اِلی رَسولِهِ وَ اِلی امیرالمؤمنین وَ اِلی فاطِمَة وَ اِلی الْحَسَنِ وَ اِلَیکَ بِمُوالاتِکَ وَ بِالبَرائةِ مِمَّن قاتَلَک و نَصَبَ لکَ الْحَرب
ای اباعبدالله بدرستی که من تقرب می جویم به خدا و رسول او و امیرالمؤمنین و حضرت زهرا و امام حسن علیه السلام به واسطه دوستی شما و بیزاری از کسانی که با شما جنگیدند و جنگ با شما را برپا نمودند.
البته باید توجه داشت که تبّری افضل بر تولی است به سبب اینکه وقتی محبت انسان به کسی زیاد می شود با دشمنان او نیز دشمن می شود و تبّری در واقع نشانه محبت شدید به محبوب است(1).
جهت تولی، دوستی و محبت هر چه بیشتر با امیرالمؤمنین علیه السلام و قرار گرفتن در جبهه حق و برای اینکه شیعه و پیرو امام علی و آل او بشویم باید در راه شناخت آن حضرت آگاهی و معرفت کسب نمائیم(2).
ص: 170
رسول اکرم صلی الله علیه و اله فرمود:
«مَکْتوب عَلی ساق الْعَرشْ لا اِلهَ اِلاَّ الله وَحْدَهُ لا شَریکَ لَه وَ مُحَمَّدعَبْدی وَ رَسُولیٍ اَیَدته به عَلی بْنِ اَبی طالِب(1) (2)»
بر ساق عرش این کلمات مقدس نوشته شده است، که خدایی نیست، مگر ذات ذوالجلال خدا که یگانه ای بی شریک است و محمد بنده و رسول من است که او را به علی بن ابی طالب علیه السلام تأیید نمودم.
ص: 171
و نیز جلال الدین سیوطی در ص 10 جلد اول خصائص الکبری و در تفسیر در المنثور اوایل سوره بنی اسرائیل به نقل از ابن عدی و ابن عساکر از انس بن مالک روایت نموده اند.
که رسول اکرم صلی الله علیه و اله فرمود:
شب معراج در ساق عرش دیدم نوشته شده است: لا اِلهَ اِلاَّ الله مُحَمَّد رَسُولُ الله صلی الله علیه و اله اَیَّدتهُ بِعلی.
و نیز در ص 207 ینابیع به نقل از ذخائر العقبی امام الحرم از سیره ملاّ آورده که رسول اکرم صلی الله علیه و اله فرمود: در شب معراج که مرا به ملکوت اعلی بردند:
«نَظَرتُ اِلی ساق الایمن مِنَ الْعَرش فَرأیتُ مَکْتُوباً مُحمَّد رَسُول ُ الله اَیَّدته بِعَلی وَ نَصَرتُهُ بِه».
نظر نمودم به طرف راست عرش دیدم نوشته شده است: محمد صلی الله علیه و اله رسول خداست او را به وجود علی علیه السلام تأیید و یاری نمودیم.
و نیز در ص 234 ینابیع حدیث 19 از کتاب السبعین امام الحرم به نقل از مناقب فقیه واسطی ابن مغازلی شافعی و میرسیدعلی همدانی شافعی در مودت ششم از مودهًْ القربی دو حدیث و خطیب خوارزمی در مناقب و ابن شیرویه در فردوس و ابن مغازلی شافعی در مناقب همگی از جابر بن عبدالله انصاری نقل نموده اند که رسول الله صلی الله علیه و اله فرمود:
ص: 172
مَکْتُوب عَلی باب الجَنَة لا اِله اِلاَّ الله مُحَمَّد رَسُول الله عَلی وَلی والله اَخُو رَسول الله قَبل اَنْ یخلق السَموات وَالاَرض بِألفی عام.»
بر درب بهشت، نوشته شده است: لااله الا الله محمد رسول خدا علی ولی خدا و برادر رسول خدا بوده پیش از آنکه دو هزار سال قبل آسمان ها و زمین را خلق کند(1).
این حدیث شریف، به «حدیث ثَقَلیْن» مشهور است. واژه ی ثَقَلَیْن تثنیه ی«ثَقَل» است، و کلمه ی ثَقَل در لغت به معنای متاعی است که مسافر با خود حمل می کند.
البتّه عده ای از محدّثان و لغویان، این کلمه را «ثِقْلَیْن» یعنی به کسر ثاء و سکون قاف - قرائت کرده اند، که در این صورت تثنیه ی «ثِقْل» خواهد بود، وثِقْل در لغت به معنای بار سنگین و گنج آمده است.
ولی به نظر می رسد کلمه ی«ثقلین» در این حدیث شریف، به فتح ثاء وقاف باشد.
فیروزآبادی در کتاب القاموس المحیط می نویسد:
ص: 173
ثَقَل(به حرکت قاف) به معنای متاع و کالای مسافر و نیز هر چیزی نفیسی را که پنهان و محفوظش می دارند می باشد، و حدیثی که از پیامبر خدا صلی الله علیه و اله نقل شده است که فرمود(1):
«اِنّی تارِکٌ فیکُمُ الثَّقَلَینِ، کِتابَ اللهِ وَ عِترَتی اهل بیتی اِن تَمَسّکتُم بِهِما فَقَد نَجوتُم(و فی نسخة) لَن تُضِلّو بَعْدَها اَبَدا»
من دو چیز بزرگ را در میان شما می گذارم که اگر به این دو چنگ زده و متمسک شدید هرگز گمراه نگردید و قطعاً نجات می یابید و این دو یکی قرآن کتاب آسمانی و دیگری عترت و اهل بیت منند(2).
و نیز در حدیث مشهور دیگری که معروف به حدیث سفینه است، رسول اکرم صلی الله علیه و اله فرمود:
«مَثَل اَهْل بَیْتی کَمَثل سَفینَة نُوح مَنْ تَوَسَّلَ بِهِم نَجی وَ مَنْ تَخَلَّف عَنْهُم هَلَکَ»
مَثَل اهل بیت من مَثَل کشتی نوح است، کسی که توسل به آنها جست نجات می یابد و کسی که تخلف و دوری از آنها بنماید هلاک خواهد شد(3).
ص: 174
همان قسمی که در طوفان و بلایای وارده نجات امت نوح با توسل به کشتی بوده، امت من هم در حوادث و گرفتاری ها بایستی متوسل و متمسک به اهل بیت من گردند تا نجات پیدا کنند هرکس از آنها متخلف و روی گردان شود هلاک خواهد شد(1).
امام صادق علیه السلام از پدران بزرگوارش نقل کرد که: رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمود: همانا خداوند تعالی برای برادرم(علیّ بن ابی طالب علیه السلام ) فضائلی قرار داده است که از بس فراوان است قابل شمارش نمی باشد، پس هر کس یکی از آن فضائل را بیان کند، در حالی که اقرار کند به آن، خداوند گناهان گذشته و آینده ی او را می بخشد و هرکس بنویسد یکی از این فضائل را تا زمانی که این نوشته باقی باشد ملائکه برای (کاتب آن) استغفار کنند.
و هر کس بشنود یکی از فضائل او را، خداوند می بخشد برای او گناهانی را که به واسطه ی شنیدن مرتکب شده است.
ص: 175
و هرکس نگاه کند به(کتاب) و نوشته ای که در آن فضائل علی علیه السلام نوشته شده باشد، عفو می کند خداوند برای او گناهانی را که به وسیله چشم مرتکب آن شده باشد.
آنگاه رسول اکرم صلی الله علیه و اله فرمود: نگاه کردن به علی بن ابی طالب علیه السلام عبادت، و یاد و ذکر او نیز عبادت است و خداوند ایمان هیچ بنده ای از بندگانش را قبول نمی کند مگر با ولایت او، و بیزاری از دشمنان او(1).
ص: 176
ابونعیم در حلیهًْ الاولیاء از علی علیه السلام نقل کرده است: چون رسول خدا صلی الله علیه و اله از دنیا رفت سوگند یاد کردم تا قرآن را جمع نکنم، ردا بر پشت نگیرم، پس بر این سوگند بودم و تا قرآن را جمع نکردم ردا نپوشیدم(1).
ابن جزی می گوید: قرآن در زمان رسول خدا بر صحیفه های متفّرقی نوشته شده بود و عده ای نیز آن را حفظ کرده بودند، چون رسول خدا صلی الله علیه و اله از دنیا رفت علی بن ابی طالب در خانه نشست و قرآن را بر ترتیب نزول جمع کرد و اگر این مُصحف یافت می شد در آن علوم بسیاری بود، ولی این مصحف در دسترس نیست(2).
ص: 177
خوارزمی از علی بن ریاح نقل کرده است که پیامبر صلی الله علیه و اله به علی علیه السلام فرمان داد تا قرآن را مرتب نماید، پس علی علیه السلام قرآن را مرتب ساخته و آن را کتابت نمود(1).
از ابوذر غفاری روایت شده است: هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و اله از دنیا رفت، علی علیه السلام قرآن را جمع کرد و نزد مهاجرین و انصار آورد، زیرا رسول خدا صلی الله علیه و اله او را به این کار وصیت نموده بود(2).
علّت وقوع جنگ جمل موضوع اختلاف طبقاتی مردم بود که پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و اله خلفای وقت آن را به وجود آورده بودند و چون خلافت علی علیه السلام یک نهضت انقلابی علیه روش گذشتگان و بازگردانیدن اوضاع به زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله بود از این رو گروهی مانند طلحه و زبیر که خود را در خلافت آن حضرت از نظر موقعیّت اجتماعی مانند افراد عادی مشاهده کرده و منافع مادّی خود را در خطر می دیدند علیه او دست به مبارزه و شورش زدند.
علی علیه السلام که در میان مخالفین خود معاویه را از همه حیله گرتر و نفوذ او را در شام نیز می دانست تصمیم گرفت که ابتدا با لشگر مجهزی به شام رفته و کار معاویه را یکسره کند ولی در این هنگام خبر رسید که عایشه به دستیاری طلحه و زبیر بصره را متصّرف شده و
ص: 178
به عنوان خونخواهی عثمان مردم را علیه علی علیه السلام شورانیده اند. علی علیه السلام ناچار از تصمیم حرکت به شام منصرف شده و درصدد برآمد که اوّل شورشیان بصره را از میان بردارد و سپس عازم شام گردد.
در جنگ جمل فرماندهان علی علیه السلام با شجاعت بی نظیری به حمله پرداخته و پس از آنکه زبیر فرار کرد و طلحه به هلاکت رسید، رو به هودج عایشه گذاشتند. هر دستی که مهار شتر عایشه را می گرفت به ضرب شمشیر لشگریان علی علیه السلام از بازو می افتادند تا اینکه عبدالرّحمن بن صُرَد و به نقل بعضی امام حسن علیه السلام خود را به شتر رسانیده و آن را پی نمود، هودج درافتاد و مدافعین آن هم فرار کردند.
علی علیه السلام محمدبن ابی بکر را مأمور نمود که خواهرش عایشه را مراقبت کند و بعد هم او را به مدینه فرستاد(1).
ن.ک ناکثین
جنگ جمل با شرحی که گذشت به نفع علی علیه السلام خاتمه یافت، ولی این فتح و پیروزی او را برای همیشه آسوده نکرد بلکه مدّعی و رقیب دیگری مانند معاویهًْ بن ابی سفیان در شام بود که از زمان خلافت عمر در آن شهر فرمانروایی کرده و از دیرباز به حکومت آن ناحیه چشم طمع دوخته بود و همی خواست که تا آخر عمر در آنجا
ص: 179
امارت نماید. بدین جهت علی علیه السلام ناچار بود که این رقیب حیله گر و اتباعش را هم که به قاسطین مشهور بودند از میان بردارد.
علی علیه السلام برای حمله به شام کوفه را مرکز فعّالیّت خود قرار داده و به تجهیز سپاه پرداخت. معاویه در این باره از هیچ حیله و تزویر و ریا و دروغ خودداری نکرد و به بهانه خون عثمان مردم شام را علیه علی علیه السلام شورانید و در همه جا به آن حضرت تهمت زد و تا توانست کینه ی او را در دل شامیان آکنده نموده و در حدود سیصد هزار نفر برای جنگ تجهیز و آماده کرد.
علی علیه السلام در این جنگ نیز مانند جنگ جمل ابتدا به نصیحت و اندرز دشمنان پرداخت. دوباره نامه هایی به معاویه نوشت و او را از عواقب وخیم جنگ برحذر داشت.
این جنگ در محلی به نام صِفّین بین سپاه حضرت علی علیه السلام و معاویه رُخ داد.
نبرد صفین روز به روز شدیدتر می شد و چون مسلم بود که جز شمشیر چیز دیگری میان دوسپاه حکم نخواهد کرد لذا تصمیم گرفته شد که جنگ را ادامه دهند، پس از مدتی که پیروزی سپاه حضرت علی نزدیک شده بود سپاه معاویه قرآن ها را بر سر نیزه ها کردند و با این حیله و ترفند در میان سپاه حضرت علی علیه السلام اختلاف افتاد.
تا آنکه خلاف میل باطنی حضرت علی علیه السلام ماجرای حکمیت پذیرفته شد و برخلاف میل آن حضرت حکمیت به ابوموسی اشعری سپرده شد.
ص: 180
این جنگ از خونین ترین جنگ های داخلی عرب بود وعده ی مقتولین را تا 95هزار نفر نوشته اند و بنا به روایت صاحب ناسخ التواریخ عده ی کشته شدگان یکصد و ده هزار نفر بودند که نود هزار نفر از لشکر شامیان مقتول و بیست هزار نفر نیز از عساکر عراق به درجه ی شهادت نائل شده بودند(1).
ن.ک قاسطین
جنگ نهروان بین سپاه حضرت علی علیه السلام و خوارج نهروان درگرفت. شعار این عده(خوارج) این بود که: لا حُکْم اِلاّ للهِ. این گروه به ظاهر عابد و زاهد بودند و پیشانی آنها از کثرت سجود پینه بسته بود ولی در اثر حماقت و اشتباه نمی دانستند که چه کنند، علی علیه السلام درباره ی آنان فرمود: اینها حق را در ظلمات باطل می جویند!
پیش از شروع جنگ برای تقویت روحیه ی مسلمین که در اثر مرور زمان و قتل و غارت چریک های معاویه پایه ی ایمان و جنگ جویی آنها ضعیف شده بود علی علیه السلام فرمود که از تمام این خوارج کمتر از ده نفر زنده خواهند ماند همچنان که از شما کمتر از ده نفر شهید خواهد شد و این فرمایش امام یکی از معجزات آن حضرت است که پیش از وقوع
ص: 181
حادثه از کیفیت آن خبر داده و جریان امر کاملاً صحیح و منطبق با واقعیت بوده است(1)!
ن.ک مارقین
جنگ های
دیگر ن.ک افتخارات علی علیه السلام
معارضان و محاربان با امیرالمؤمنین در حکومت آن حضرت اهل بغیْ محسوب می شوند. همان گونه که در روایات فریقین آمده، محاربه با علی علیه السلام محاربه با خدا و رسول خدا است. بلکه به مفاد برخی روایات جرم محاربان با علی علیه السلام سنگین تر از جرم محاربان با رسول الله است. این موضوع در محضر امام باقر علیه السلام مورد بحث و مشاجره قرار گرفت و آن حضرت با شنیدن سخن حاضران فرمود: «دشمن علی علیه السلام بدتر از دشمن پیامبر خدا است.» راوی از این سخن شگفت زده شده و می پرسد چرا چنین است؟
امام در پاسخ می فرماید:
«دشمنان پیامبر صلی الله علیه و اله اسلام را نپذیرفته بودند ولی با وی جنگیدند اما دشمنان علی علیه السلام پس از اقرار به اسلام به انکار و استنکاف آن پرداختند(2).»
ص: 182
به عبارت دیگر: اینان در حکم مرتدند و می دانیم که مرتد مجازاتی سنگین تر از دیگر کافران دارد.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله محاربان با علی علیه السلام را «قاسطین، ناکثین و مارقین؛ یعنی ستمگران، پیمان شکنان و دین گریزان» نامیدند، یعنی گروه هایی که علی علیه السلام با آنان خواهد جنگید.
عبدالله بن مسعود گوید: روزی رسول خدا در خانه ام سلمه به سر می برد که علی علیه السلام وارد شد. در آن میان پیامبر اکرم فرمود:
«یا اُمُّ سَلَمة؛ هذا وَالله قاتِل القاسطینَ و الناکثینَ و المارِقینَ مِن بَعْدی(1).»
به خدا این کسی است که پس از من با ستمگران و پیمان شکنان و دین گریزان خواهد جنگید.»
در برخی روایات با عنوان «فئه باغیه؛ گروه متجاوز و طغیانگر» از آنان یاد کرده و خطاب به علی بن ابی طالب علیه السلام فرمود:
«ای علی! گروه سرکش با تو خواهد جنگید و این در حالی است که تو برحقی، پس هر آن که در آن روز تو را یاری ندهد از من نیست(2).»
در روایت دیگر آمده است که آن حضرت به ابورافع فرمود:
ص: 183
«ای ابارافع! پس از من گروه هایی هستند که با علی می جنگند جهاد با آنان یک حق خدایی است و اگر کسی نتواند با دست خود با آنان بجنگد باید با زبان خود با آنها جهاد کند و اگر این ممکن نبود با قلب خود جهاد کند (برائت جوید) و این آخرین تکلیف است و کمتر از آن چیزی نیست(1).»
ص: 184
علامه ی امینی در پاسخ به این سؤال می فرمایند:
اگر کسی اطلاع به اخبار داشته باشد، می فهمد که جا داشت خدا اسم علی علیه السلام را در قرآن نیاورد. اگر خدا بخواهد این قرآن دست نخورده باقی بماند، جا دارد که اسم علی علیه السلام را در قرآن نیاورد، چون اگر اسم علی علیه السلام در قرآن صراحتاً ذکر می شد، حتماً قرآن تحریف می شد و دلیل این مطلب روایاتی هست که صراحتاً پیامبر صلی الله علیه و اله اسم علی علیه السلام را برده، ولی این روایات توسط علمای عامه تحریف شدند.
پیامبر صلی الله علیه و اله فرمود: «مَن لَم یَقُل علی خَیرُ بشرٍ فَقَد کَفَر(1)»
کسی که قائل نباشد، علی بهترین انسان هاست، این شخص کافر است. این روایت را هم علمای عامّه ذکر کرده اند. بعضی از علمای سنّی مثل صاحب رموز الاحادیث ذکر می کند که این حدیث را شیعه
ص: 185
تأویل کرده است. اصل حدیث این است: «مَنْ لَم یَقُل عَلَیَّ بَشَر فَقَد کَفَر» (کسی که نگوید من بهترین بشرم، پس کافر شده) ما به این آقای سنّی می گوییم، «لَم یَقُل عَلیَّ» یعنی چه؟ پیامبر افصح عرب بود، این «مَن لَم یَقُل عَلیِّ» اصلاً معنایش چیست؟
سنّی دیگر در رابطه با حدیث «اَنَا مَدینَهًُْ العِلم وَ عَلیّ یایُها(1)» می گوید این علی مثل شریف و فعیل صفت است، نه اسم، ولی شیعیان چون علاقمند به علی هستند، این علی که صفت است را اختصاص به علی دادند. پس معنای روایت طبق حرف این سنّی این طور می شود که:
من شهر علم هستم و بلند است درِ او،
یا در حدیث منزلت، که پیامبر فرمود: «عَلیُّ مِنّی بِمَنْزِلَهًْ هارونَ مِن موسی(2)»
بعضی از علمای سنّی گفته اند: که عبدالملک مروان رفت منبر و صدا زد: مردم، پیامبر فرمود: «عَلُّی مِنِّی بِمَنْزِلَهًِْ قارونَ مِن موسی» منتهی نُساخ قارون را هارون نوشته اند. پس می بینید چگونه احادیث را به خاطر اسم علی علیه السلام تحریف کردند و خاصیت احادیث را از بین بردند. اگر در قرآن هم اسم علی علیه السلام می آمد، مسلماً قرآن تحریف می شد(3).
ص: 186
جواب این سؤال نیاز به توضیح مفّصل دارد و آن این که وقتی آیه ی «اِنَّ اللهَ وَ مَلائکهًْ یُصَلّونَ عَلی النَّبی(1)» نازل شد، عدّه ای آمدند و گفتند: کیفیت صلوات بر شما در تشهد نماز و در غیر نماز چگونه است؟
پیامبر صلی الله علیه و اله فرمودند: بگویید: «اَللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد و آل مُحَمَّد کما صَلَّیتَ عَلی اِبراهیم وَ آلِ ابراهیم(2)» و کسی که نماز بخواند و در نماز بر من و آل من صلوات نفرستد، نمازش قبول نیست(3).
ابوداود در سنن خود نقل می کند که پیامبر صلی الله علیه و اله فرمود: بر من صلوات دُ م بریده نفرستید. گفتند: منظورتان چیست؟ فرمودند: اگر در صلواتتان اسم آل محمد را نیاورید، صلوات شما دُم بریده است(4).
شافعی می گوید کسی که در نماز بر آل محمد صلی الله علیه و اله صلوات نفرستد، نمازش باطل است(5).
تمام صحاح این جمله را گفته اند که: صلوات در تشهد به این است که بگویی: «اَللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آل مُحَمَّد»
و این حدیث متواتر است و 264 راوی دارد، یعنی 264 نفر از بزرگان این حدیث را نقل کرده اند. اما علمای عامّه می گویند: چون سیره ی شیعه این است که در تشهّد آل محمد را می گویند لذا ما
ص: 187
نمی گوییم. این جوری می گوید: من سخن شافعی را که می گوید: باید آل محمد را در تشهد صلوات فرستد قبول دارم، امّا چون سیره ی شیعه این بوده که آل محمد را در تشهّد صلوات می فرستند، لذا به خاطر مخالفت با شیعه در تشهد صلوات بر آل محمد را نمی فرستیم.
روایت دیگری که علمای سنّی نقل می کنند این است که می گویند:
پیامبر فرمود: کسی که صلوات بر من بفرستد ولی بر آل من نفرستد، خدا آن صلوات را در کله ی آن شخص می زند(1) (2).
[مطلب دیگری که در این زمینه باید اضافه شود این است که باطن رسالت ولایت است. رسالت منهای علی علیه السلام ناقص است و قرآن کتاب رسالت است. پس باطن این کتاب علی علیه السلام است، روح و ماهیت این کتاب ولایت است. چنان که نماز شعار رسالت است، روح این نماز ولایت است، پس نمی تواند اسم علی در قرآن و نماز به صراحت بیان شود(3).]
همان طور که یادآور شدیم، شیعه بر تنصیصی بودن مقام خلافت اعتقاد راسخ دارد و بر این باور است که امامت پس از پیامبر گرامی، از جهاتی بسان نبوت است؛ همان گونه که پیامبر را باید خدا معرفی فرماید، وصی وی نیز باید از جانب او - جلّ و علا - تعیین گردد.
ص: 188
تاریخ زندگانی رسول خدا صلی الله علیه و اله بر این اصل گواهی می دهد؛ زیرا ایشان در موارد متعددی علی علیه السلام را به عنوان خلیفه ی خویش، تعیین نموده اند که موارد گوناگونی از آن را بیان کرده ایم(1).
ن.ک آغاز بعثت، افتخارات علی علیه السلام (ه- حدیث منزلت)
ن.ک امامت در خطبه ی غدیرخم و رویکرد عقلانی در شیوه گزینش رهبر
انتخاب این مکان هم بی حساب نیست، غدیرخم چرا؟
چرا مکه برای ابلاغ انتخاب نشده است؟! یا چرا در عرفات، مشعر یا در منی نبود؟!
زیرا غدیرخم یک بیابان است که در طول تاریخ هیچ حادثه ای در آن رخ نداده، و همه این جا جمع شده و پس از آن به سوی بلاد مختلف پراکنده می شوند.
اگر مراسم ابلاغ در مکّه، مدینه یا مراسم حج بود ممکن بود این حادثه در حوادث دیگر حل شود و تحت الشعاع قرار گیرد و یا اینکه محو شده و از ذهن مردم بیرون برود.
در غدیرخم زیر آن آفتاب و در آن صحرای سوزان با یک منبر دستی که از پالان شتر درست کرده اند، پیامبر اسلام صلی الله علیه و اله این سخنرانی را ایراد می کنند که مردم هرگز آن را فراموش نکنند، و این
ص: 189
حادثه تحت الشعاع حوادث دیگر قرار نگیرد، و در طول تاریخ هرگز قابل انکار نباشد(1).
پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و اله و فاطمه زهرا سلام الله علیها و حضرت علی علیه السلام و یازده امام از نسل او را چهارده معصوم علیه السلام می نامند.
ص: 190
اگر چه در خانه ی امیرالمؤمنین همیشه و به ویژه در ایّام خلافت به روی مردم باز بود، ولی سلمان فارسی در تاریخ به عنوان دربان امیرالمؤمنین مفتخر است(1).
حبّ علی ن.کپاداش رسالت (آیه ی مودّت)
حجة الوداع ن.کواقعه ی غدیر
این گونه احادیث بسیار است، از جمله این حدیث نبوی:
«اِنّ هذا اَخی و وصیّی و خلیفتی فِیکم، فاسْمَعوا لَهُ وَ اَطیْعُوا(2)»
ص: 191
با اشاره به علی علیه السلام : این برادر و وصی و جانشین من در میان شماست. فرمانش را بشنوید و اطاعت کنید.
حدیث ثقلین و حدیث سفینه ن.ک ثقلین و سفینه
احادیث گوناگون که از رسول اکرم در مورد این موضوع نقل گردیده است. ن.ک تشیع درچه زمانی پدیدآمده است(قسمت های الف، ب، ج، د،ه-، ی)
حدیث دوازده جانشین ن.ک ائمه دوازده گانه
از اسماء بنت عمیس از دو طریق نقل شده است که او گفت: هنگامی که بر نبی اکرم وحی شد سر آن حضرت در دامان علی علیه السلام بود و او نماز عصر نخوانده بود تا این که خورشید غروب کرد و هنگامی که وحی اتمام یافت به علی علیه السلام فرمود: آیا نماز خوانده ای؟
علی علیه السلام گفت: نخوانده ام.
رسول خدا گفت: خدایا! اگر علی در اطاعت تو و رسول تو بوده است خورشید را برای او بازگردان.
اسماء گوید: خورشید که غروب کرده بود دوباره بر کوه ها و زمین تابیده و این جریان در صهباء خیبر بود(1).
ص: 192
حدیث سپاه یمن ن. ک داستان سپاه یمن
از احادیث صحیح قطعی و مشهور، بلکه متواتر، حدیث سدّ الابواب است که از رسول خدا صلی الله علیه و اله در شأن مولایمان امیرمؤمنان علی علیه السلام وارد شده است، پیامبر خدا صلی الله علیه و اله در ضمن سخنی فرمود:
سَدُّ الأبْواب إِلاّ باب عَلیّ
تمام درها، جز در خانه ی علی را ببندید.
این حدیث زیبا با متن های متفاوتی در مهم ترین و مشهورترین کتاب های اهل سنّت نقل شده است(1) (2).
بنابراین درب خانه ی حضرت علی علیه السلام بر روی مسجد پیامبر صلی الله علیه و اله باز بوده است.
این حدیث از جمله احادیثی است که در کتاب های حدیثی نقل شده، و از نظر سند تمام است. هر چند از متن، نقل های مختلفی از آن در متون به چشم می خورد، امّا تعدّد آن ها به گونه ای است که از تواتر آن نمی کاهد.
شیخ صدوقe در کتاب عیون اخبارالرضا بابی را به این حدیث اختصاص داده است(3). آن گاه چهار حدیث را که از نظر مضمون یکی
ص: 193
هستند و تنها طریق سندی آن ها مختلف است و تفاوت های اندکی در متنشان دیده می شود، نقل کرده است که ما به نقل چهارم اکتفا می کنیم:
رجال این حدیث چنین نقل شده است: محمد بن موسی متوکل، ابوالحسین محمد بن جعفر اسدی، محمد بن حسین صوفی (صومی)، یوسف بن عقیل، اسحق بن راهویه، عن الرضا علیه السلام عن آبائه عن رسول الله صلی الله علیه و اله قال: سمعت الله عزّوجّل یقول: «لا اِلهَ اِلاّ الله حِصْنی، فَمَنْ دَخَلَ حِصْنی اَمِنَ مِن عَذابی قالَ فَلَمّا مَرَّتِ الرّاحِلهًْ نادانا بِشُرُوطِها وَ اَنَا مِنْ شُروُطِها(1).»
یعنی کلمه توحید «لا اِلهَ اِلاّ الله» دژ من است. هر کس در آن داخل شود؛ از عذاب من ایمن خواهد بود. پس آن گاه که مرکب حرکت کرد، حضرت ندا در دادند و به ما فرمودند: با شرایط آن و من از شرط های آن هستم(2).
بنابراین برای ایمنی از عذاب الهی باید به کلمه توحید ایمان داشته باشیم و شرط قبولی آن اعتقاد و ایمان به ولایت و امامت امیرالمؤمنین علیه السلام و فرزندانش می باشد.
قالَ عَلِیٌّ علیه السلام :
ص: 194
«سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی فَوَالَّذِی فَلَقَ الحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ سَأَلْتُمُونِی عَنْ آیَةِ فِی لَیْلَةٍ أنُزِلَتْ أَوْ فِی نَهارٍ أُنْزِلَتْ مَکِّیّها وَ مَدَنِیُّها وَ سَفَرِّیها وَ حَضَریِّها ناسِخِها وَ مَنْسُوخِها وُ مُحْکَمِها وَ مُتَشَابِهِما وَ تأوِیلِها وَ تَنْزِیلها لَأخْبَرْتُکُم(1).»
حضرت امیرالمؤمنان علی علیه السلام فرمود:
«پیش از آن که مرا از دست بدهید از من بپرسید، زیرا سوگند به آن خداوند که دانه را شکافته، و مردم را آفریده است، اگر شما از یک یک آیات قرآن بپرسید که آیا در شب نازل شده یا روز، در مکّه نازل شده و یا در مدینه، در سفر نازل شده یا در حضر، ناسخ و منسوخ کدام است، محکم و متشابه آن کدام است، تأویل و تنزیل آیات چیست، من شما را از این مسایل خبردار می کنم.»
علامه سیّد هاشم بحرانی در غایهًْ المرام، این حدیث را به هفت طریق از اهل تسنن و هفت طریق از شیعه نقل می کند.
ص: 195
امیرمؤمنان علی علیه السلام در موارد متعددی با بیان جمله ی «سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونی» به بعضی از علومی که در نزد آن حضرت موجود است اشاره کرده اند، از جمله:
1. علم تفسیر و تأویل
2. علم مَنایا و بَلایا و اَنساب
3. علم راه های آسمان ها و زمین ها
4. علم کتاب های آسمانی
با این وجود، در طول تاریخ افرادی خواستند همانند حضرت علیّ بن ابی طالب علیه السلام جمله ی «سلونی» را بازگو کنند و نشان دهند که به همه ی علوم آگاه هستند، ولی همگی آنان رسوا شدند، که در این بخش به دو نفر از این مدّعیان اشاره می کنیم:
1. هنگامی که مُقاتل بن سلیمان بر منبر رفت و گفت: «بپرسید از من از هر آنچه زیر عرش است تا طعام هایی که در منزل یمان پنهان است.»
مردی به او گفت: «هنگامی که آدم علیه السلام به حجّ رفت چه کسی سر او را تراشید؟»
مُقاتل گفت: «این حرف از شما نیست و بلکه خدا اراده کرده تا مرا محکوم کند به خاطر عُجب و خودپسندی که مرا فراگرفته است(1).»
ص: 196
2. قُتادهًْ زمانی که وارد مسجد کوفه شد و گفت: «از هر چه می خواهید از من بپرسید.» ابوحنیفه گفت: «از او بپرسید مورچه ای (که با) حضرت سلیمان علیه السلام (تکلم نمود) نر بوده یا ماده؟» قتاده در جواب فروماند…(1)
نسائی نیز این حدیث را در خصائص امیرالمؤمنین علیه السلام نقل کرده است. ذهبی تصریح کرده که کتاب خصائص جزء سنن است. نسائی این حدیث را با سند معتبری روایت می کند. علاوه بر آن، کتاب وی در السنن الکبری وارد شده است. می گویند: نسائی به هنگام نقل روایات، شرط و معیاری داشته که حتی از شرط و معیار بخاری و مسلم نیز سخت تر بوده است.
طبق این نقل انس بن مالک می گوید:
روزی در حضور پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله پرنده بریانی بود، حضرتش می خواست از آن میل کند، از این رو به درگاه خدا عرضه داشت:
خداوندا! محبوب ترین خلقت را نزد من بفرست تا همراه من از این پرنده تناول نماید.
در این هنگام ابوبکر آمد، اما پیامبر او را نپذیرفت. آن گاه عمر آمد، حضرتش او را نیز نپذیرفت. سپس علی علیه السلام آمد، پیامبر به ایشان اجازه ورود داد.
در مسند ابی یعلی با همین سند، غیر از ورود ابوبکر و عمر، سخن از آمدن عثمان نیز به میان آمده است. رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمودند:
ص: 197
«خداوندا! محبوب ترین خلقت را نزد من بفرست تا همراه من از این پرنده تناول نماید.»
ابوبکر آمد، پیامبر او را نپذیرفت. عمر آمد، حضرتش او را نپذیرفت عثمان آمد، آن بزرگوار او را نپذیرفت، سپس علی علیه السلام آمد و به ایشان اجازه ورود داد(1).
ترمذی این حدیث را در صحیح خود از انس بن مالک نقل می کند.
انس می گوید:
روزی نزد پیامبر خدا صلی الله علیه و اله پرنده ای(بریان شده) وجود داشت. حضرتش به درگاه خدا چنین دعا کرد: خداوندا! محبوب ترین خلقت را نزد من بفرست تا همراه من از این پرنده تناول نماید.
در این هنگام حضرت علی علیه السلام آمد و با پیامبر از گوشت آن پرنده میل کرد(2).
قالَ رَسُول اللهِ صلی الله علیه و اله :
«مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِیُّ مَوْلاهُ، اَللهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عادَاهُ(3).»
پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله در روز غدیر فرمودند:
ص: 198
«هر کس من مولای او هستم، پس علی علیه السلام مولای اوست. خدایا! دوست بدار دوستان او را و دشمن بدار دشمنانش را.»
عدّه ی زیادی از دانشمندان شیعه و سنّی به متواتر بودن حدیث «غدیر» تصریح کرده اند. از جمله، حافظ شهاب الدّین ابوالفیض می گوید:
حدیث «مَنْ کُنتُ مَوْلاهُ فَعَلیٌّ مَوْلاه»، به تواتر از پیامبر صلی الله علیه و اله از طریق شصت نفر رسیده است و اگر بخواهیم سندهای همه ی آنها را بیاوریم به طول خواهد انجامید، ولی به ناقلین آن، به جهت تتمیم فایده اشاره خواهیم کرد، و هرکس که اراده نمود، تا به طُرُق و سندهای آن مطلع شود، به کتاب «المتواتر» ما مراجعه کند(1).»
حافظ شهاب الدّین می گوید: «حدیث غدیر، حدیثی متواتر است و اگر می خواستم سندهای آن را نقل کنم، سخن به درازا می کشید(2).»
ابواسحاق می گوید: به امام سجاد علیه السلام عرض کردم: «مقصود از «مولا» در فرمایش پیامبر اکرم «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاه»
ص: 199
چیست؟ حضرت فرمود: «به مردم اعلام کرد که علی علیه السلام بعد از او صاحب منصب امامت و رهبری است(1).»
ن.ک غدیر در کلام معصومین علیهم السلام
به دو متن از حدیث غدیر که در مصادر معتبر اهل تسنن آمده است، اشاره می نماییم:
احمد بن حنبل در کتاب مسند خود، به سند صحیح از زید بن ارقم چنین نقل می کند:
همراه رسول خدا صلی الله علیه و اله در سرزمینی به نام «خمّ» فرود آمدیم. پیامبر خدا صلی الله علیه و اله به نماز امر فرمود و در شدّت گرما نماز را به پا داشت و پس از آن برای ما خطبه ای ایراد فرمود. برای آن سرور- با پارچه ای که بر درخت تنومندی انداخته بودند- سایبانی آماده شد. آن بزرگوار در ضمن خطبه اش چنین فرمود:
أَلَسْتُم تَعلَمُون؟ ألَسْتُم تَشْهَدُون أنّی أولی بِکلّ مُؤمِن مِن نَفْسِه؟، آیا نمی دانید؟ آیا شهادت نمی دهید که من به هر مؤمنی از خودش (در تمام امور) سزاوارترم؟
همه ی مخاطبان در جواب گفتند: آری.
حضرت فرمود:
ص: 200
فَمَنْ کُنْتُ مَوْلاه فإنّ عَلِیّاً مَولاه. اَللهُمَ عاد مَنْ عاداه وَ والِ مَن والاه(1)
هر که من مولا و سرپرست او هستم، پس علی مولا و سرپرست اوست. خدایا! دشمن بدار هر که با علی دشمنی ورزد؛ و دوست بدار آن که با او از در دوستی درآید.
این روایت را نَسائی، نویسنده کتاب سنن، به سند صحیح از ابوالطفیل، از زید بن ارقم چنین نقل می کند:
هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و اله از حجهًْ الوداع مراجعت می فرمود، در غدیرخمّ فرود آمد. امر فرمود که زیر درختان آن جا را جاروب کردند، سپس فرمود:
گویا به سوی حقّ تعالی فرا خوانده شده ام؛ از این رو دعوت او را اجابت کردم. به راستی که من در میان شما دو گوهر گرانبها به جای می گذارم که یکی از آن دو بزرگ تر از دیگری است:
قرآن کتاب خدا و عترتم که اهل بیت من هستند. پس توجّه داشته باشید که پس از من با آن دو چگونه رفتار خواهید کرد. همانا آن دو هرگز از یک دیگر جدا نمی شوند تا این که در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.
ص: 201
سپس فرمود:
إِنَّ الله مولای وَ أنَا وَلیّ کُلّ مُؤمِن؛
به راستی که خداوند مولا و سرپرست من است و من ولیّ و سرپرست هر مؤمنی هستم.
مَن کُنت وَلیّه فَهذا وّلیّه. اَللهمَ وال مَن والاه وَ عاد مَن عاداه؛
هر کس من سرپرست او هستم، پس این (علی) سرپرست اوست. خدایا! دوست بدار کسی که او را دوست دارد، و دشمن باش با کسی که با او دشمنی ورزد.
ابوالطفیل می گوید: به زید بن ارقم گفتم: آیا خودت این کلام را از رسول خدا صلی الله علیه و اله شنیدی؟
زید گفت: به راستی که(1)
در آن سرزمین در زیر آن درختان کسی نبود مگر این که با چشمانش آن حضرت را دید و با گوش هایش این کلام را از او شنید(2).
آن چه بیان شد دو متن از حدیث شریف غدیر بود که به سند معتبر از زید بن ارقم نقل شد.
اکنون توجّه به چند نکته ضروری است که به آن ها اشاره می شود:
ص: 202
نکته ی اول :
حدیث غدیر در صحیح مسلم، مسند احمد و در بسیاری از منابع حدیثی اهل تسنن چنین آمده است که راوی گوید:
رسول خدا صلی الله علیه و اله برای ما خطبه خواند(1).
در تعبیر دیگر، راوی می گوید: پیامبر خدا صلی الله علیه و اله برخاست و برای ما خطبه خواند، ولی در المستدرک آمده است: پس پیامبر خدا صلی الله علیه و اله برخاست و خطبه خواند و در آن خطبه حمد و ثنای الهی را به جای آورد و مردم را به آن چه که خدا می خواست موعظه کرد(2).
حافظ ابوبکر هیثمی در مجمع الزّوائد می نویسد: راویان گویند: به خدا سوگند! پیامبر تمام اموری را که تا روز رستاخیز واقع می گردد برای ما بازگو کرد(3).
اکنون حق ما نیست که از راویان، محدّثان و کسانی که خود را امین بر سنّت رسول خدا صلی الله علیه و اله قلمداد می کنند بپرسیم که به راستی این خطبه ای که پیامبر خدا صلی الله علیه و اله در روز غدیر ایراد فرموده و تمام اموری را که تا روز رستاخیز رخ خواهد داد بیان نموده کجاست؟
چرا از نقل این خطبه خودداری کرده اند؟
آیا این پرسش، پرسشی بی جا و بی مورد است؟
آیا تاریخ این حقّ مسلّم را به نسل های آینده نمی دهد که درباره ی عدم نقل چنین میراث گرانبهایی (که بنابر نقل مجمع الزّوائد هیثمی
ص: 203
مشتمل بر جمیع وقایع آینده و امور مهم مربوط به سرنوشت این امّت بود) گذشتگان را مورد مؤاخذه قرار بدهند؟ چرا و به چه دلیل از نقل این اثر گران قیمت خودداری ورزیدند؟
پیامبر خدا صلی الله علیه و اله در آن خطبه حمد و ثنای الهی را به جای آورد و مردم را به آن چه که خدا می خواست موعظه کرد.
پس مواعظ رسول خدا صلی الله علیه و اله در روز غدیر چه شد؟
تذکّرات آن سرور در آن روز چه شد؟
چرا خطبه را ترک کرده و نقل نکردند؟
مگر اینان حافظان سنّت رسول خدا صلی الله علیه و اله نبودند؟
مگر وظیفه ی مسلّم آنان نقل فرمایشات دُرربار آن سرور عالمیان برای امّت نبود؟
چه شد که با خودداری از نقل چنین میراث پربهایی خسارتی جبران ناپذیر بر پیکره ی ذخایر علمی این امّت وارد نمودند؟ آیا جوابی قانع کننده برای این خطای گذشت ناپذیر می توانند ارائه دهند؟
نکته دوّم
در علم حدیث، قانونی وجود دارد که می گویند:
الحدیثُ یُفَسِّرُ بَعْضُهُ بعضاً
برخی از حدیث ها، برخی دیگر را تفسیر و بیان می نمایند.
یعنی حدیث به سان قرآن است، آن سان که برخی از آیات قرآن مفسّر و مبین آیات دیگری است و پرده ی اجمال و ابهام را از آیات دیگر برمی دارد، در روایات نیز همین گونه است.
ص: 204
با توجه به دو متن حدیثی که با سند صحیح ارائه شد، متن یکی، متن دیگری را تفسیر می کند، به این بیان که دریک نقل آن می فرماید:
مَنْ کُنْتُ مَولاه فإنّ عَلیّاً مَولاه
و در نقل دیگری می فرماید:
مَن کُنتُ ولیّه فَهذا ولیّه
به عبارت دیگر، در یک نقل واژه «مَوْلی» و در نقل دیگر واژه ی «ولی» به کار برده شده است. بنابراین اگر کسی در معنای واژه ی «مَوْلی» تشکیک نماید و بگوید: مولی در این حدیث شریف به معنای «ولی» یا «اَوْلی» نیست، به طور مسلّم وجود «ولیّ» در نقل دوم، جایی برای این تشکیک باقی نمی گذارد.
البته در جای خود، شاهدهای بسیاری در نقل های مختلف که از نظر سندی صحیح هستند متن حدیث غدیر وجود دارد که تمام آن ها مفسِّر و مبین کلمه ی «مَوْلی» هستند. همان گونه که اشاره شد این ها بر فرض آن است که ما در فهم معنای کلمه ی «مَولی» در حدیث غدیر دچار تردید و ابهام شده و محتاج به تفسیر، بیان و اقامه ی شاهد باشیم که در این صورت از این قرائن به اصطلاح «منفصله» استفاده خواهیم کرد و حال آن که در خود نقلی که کلمه ی «مَوْلی» موجود است، قرائن متّصله ی بسیاری است که جایی برای ابهام این لفظ باقی نمی گذارد.
نکته سوم
مسلم بن حَجّاج قُشَیری نیشابوری نیز در صحیح خود به نقل حدیث شریف غدیر پرداخته بی آنکه آن را نقل نماید، یعنی فقط به نقل
ص: 205
ابتدای حدیث که همان مضمون حدیث ثقلین است بسنده کرده، در صورتی که بنابر نقل نَسائی پیامبر خدا صلی الله علیه و اله فرمود:
گویا به سوی حقّ تعالی فرا خوانده شده ام، از این رو دعوت او را اجابت کردم. به راستی که من در میان شما دو گوهر گرانبها به جای می گذارم، یکی از آن دو بزرگ تر از دیگری است: قرآن کتاب خدا و عترتم که اهل بیت من هستند پس توجّه داشته باشید که پس از من با آن دو چگونه رفتاری خواهید کرد. همانا آن دو هرگز از یک دیگر جدا نمی شوند تا این که در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.
آنگاه حضرتش فرمود:
اِنّ الله مَوْلایَ و أنا ولیُّ مُؤْمِن(1)…
به راستی که خداوند مولا و سرپرست من است و من ولیّ و سرپرست هر مؤمنی هستم.
به دیگر سخن، مسلم نیشابوری، فقط بخشی از حدیث غدیر را که همان مضمون حدیث ثقلین است با اندک تغییری در الفاظ نقل کرده است، ولی بخشی را که با خطبه ی غدیر و نصب امیرالمؤمنین علیه السلام به خلافت بلافاصل ارتباط مستقیم دارد، نقل نکرده است. آن جا که می فرماید:
مَنْ کُنْتُ مَولاه فَهذا عَلیٌ مَولاه
هر که من مولا و سرپرست او هستم، پس علی مولا و سرپرست اوست.
ص: 206
ولی با این حال ما از مسلم بن حجّاج سپاسگزاریم، چرا که دست کم همین مقدار از حدیث را به عنوان حدیث غدیر نقل کرده است تا معلوم باشد که رسول خدا صلی الله علیه و اله خطبه ای به نام خطبه ی غدیر ایراد فرموده است؛ زیرا بُخاری حتی کلمه ای از خطبه ی مفصل غدیر را نقل نکرده است(!!) از این رو جا دارد که از مسلم بن حَجّاج برای همین اندازه از امانت داری او تشکّر کرد!
شاید کسی از مسلم بن حجّاج در عدم نقل بخش پایانی حدیث غدیر دفاع کند و بگوید: اساتید مسلم و راویان حدیث، بیش از این مقدار برای او نقل نکرده اند. یا بگوید: مسلم بر مبنای شروط و ضوابطی که در کتاب صحیح دارد، سند دیگری از اساتید حدیث غدیر جز این حدیث ناقص دارای آن شرایط نیافته که مشتمل بر همین مقدار از الفاظ است و او در نقل آن مقدار نیز کوتاهی نکرده است. در پاسخ این دفاع باید گفت: این مطالب، فرضیّه ای بیش نبوده و پذیرفتی نیست، ولی با این وجود ما از مسلم بن حجّاج برای نقل همین مقدار از حدیث به عنوان«حدیث غدیر» تشکر می نماییم.
کوتاه سخن این که بررسی«حدیث غدیر» به فرصت بیشتری نیاز دارد که در این مختصر نمی گنجد(1).
حدیث غدیررویکرد عقلانی در شیوه گزینش رهبر(بررسی حدیث غدیر)
ص: 207
قالَ رَسُولُ الله صلی الله علیه و اله :
«أنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِیُّ بابُها فَمَنْ أرادَ العِلْمَ فَلْیَأَتِ الْبابَ(1).»
پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله فرمود:
«من شهر علم هستم و علی علیه السلام درب آن است، پس هر که خواهان علم است باید از درب آن وارد شود.»
این حدیث در بسیاری از منابع حدیثی شیعه و سنی ذکر شده و بسیاری از علمای خاصّه و عامّه به صحّت آن اشاره کرده اند.
علامه سید هاشم بحرانی در غایهًْ المرام، حدیث «مدینهًْ العلم» را با شانزده طریق از اهل تسنن و شش طریق از شیعه نقل می کند.
سعید بن مُسیِّب می گوید: عُمَر همیشه به خدا پناه می برد از این که مشکلی علمی برای او پدید آید و امام علی علیه السلام در آن هنگام حاضر نباشد. به همین جهت همیشه می گفت: «اگر علی نبود، عُمر هلاک شده بود(2).»
قالَ رَسُولُ الله صلی الله علیه و اله :
ص: 208
«عَلِیُّ علیه السلام أَعْلَمُ الأمَّةِ بِما أنْزَلَ اللهُ(1)»
رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمود:
«علی علیه السلام از همه ی افراد امّت به آنچه خدا فرو فرستاده داناتر است.»
قالَ رَسُولُ الله صلی الله علیه و اله :
«ما عَلِمْتُ شَیْئاً إِلاّ عَلَّمْتُهُ علیه السلام فَهُوَ بابُ مَدِینَةِ عِلْمِی.»
رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمود:
«من به هیچ چیز علم ندارم مگر این که آن را به علی علیه السلام آموختم،از این جهت علی علیه السلام دروازه ی علم من است.»
قالَ رَسُولُ الله صلی الله علیه و اله :
«أنَاَ مَدِینَةُ الْحِکْمَةِ وَ عَلِیُّ علیه السلام بابُها فَمَنْ أرادَ المَدِینَةَ فَلْیَأْتِ إلی بابِها(2).»
رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمود:
«من شهرحکمتم و علی علیه السلام درب آن است، هرکه خواهان ورود به این شهر است باید از دروازه ی آن وارد شود.»
ص: 209
از حدیث «مدینهًْ العلم» استفاده می شود که هر کس می خواهد به علوم پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله راه پیدا کند، باید از راه امیرالمؤمنین علی علیه السلام برسد، همان گونه که قرآن نیز می فرماید: «وَ أتُوا البُیُوتَ مِنْ أبْوابِها» «و خانه ها را از درهای آن وارد شوید.» همچنین امیرالمؤمنین علیه السلام حافظ و خزانه دار علوم رسول خدا صلی الله علیه و اله است و تمام علوم الهی که به پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله عطا شده در سینه ی امیرالمؤمنین علیه السلام جمع است. همان گونه که رسول خدا صلی الله علیه و اله فرموده است:
«هیچ علم و دانشی نیست مگر آن که خداوند آن را در من احصا فرموده و هر علمی را که من می دانم، آن را در امام مبین، امیرالمؤمنین علیه السلام احصا کردم، و هیچ علمی نیست مگر آن که آن را به علی علیه السلام آموختم(1).»
قالَ رَسُولُ الله صلی الله علیه و اله :
«مَن ماتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إمامَ زَمانِهِ ماتَ مِیتَةً جاهِلیَّة(2).»
رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمود:
«هر کس بمیرد، در حالی که امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهلی مرده است.»
ص: 210
روایات و احادیث، نشناختن امام علیه السلام را مردن به مرگ جاهلیت دانسته است، و راه رهایی از مرگ جاهلی و رسیدن به سعادت را اطاعت و شناخت امام علیه السلام بیان کرده اند.
ابن سعد در طبقات الکبری (ج5، ص 107) نقل می کند:
«مَنْ ماتَ وَ لا بَیْعَةَ عَلَیْهِ ماتَ مِیتَةً جاهِلِیَّةِ.»
حافظ ابن ابی شَیبه در مصنف (ج15، ص 38) می گوید: «مَنْ ماتَ وَ لَیْسَتْ عَلَیْهِ طاعَهًَْ ماتَ مِیتَهًًْ جاهِلِیَّهًًْ.» احمد بن حنبل در المسند (ج3، ص 96) می گوید: «مَنْ ماتَ بِغَیْرِ إمامٍ مِیتَهًًْ جاهلیّهًْ.»
منظور از «امام» که در روایات ذکر شده و اگر کسی به او معرفت نداشته باشد و از او پیروی و اطاعت نکند، به مرگ جاهلی از دنیا می رود، چه کسی است؟
آیا او کسی است که جانشین پیامبر اسلام صلی الله علیه و اله است و از جانب خداوند متعال برای هدایت مردم تعیین شده است؟
یا کسی است که مردم بعد از پیامبر اسلام صلی الله علیه و اله او را از بین خود انتخاب کرده اند؟
آیا او همان کسی است که پیامبر اسلام صلی الله علیه و اله او را دروازه ی شهر علم خود بیان کرده است؟ یا آن کسی است که می گوید: همه ی مردم از من آگاه تر و عالم تر هستند، حتّی زنانی که در خانه هایشان هستند؟
ص: 211
آیا منظور از معرفت امام، شناختن کسانی همچون: ابابکر، عمر، معاویه، یزید، مروان، عبدالملک، ولیدبن یزید، منصور دوانیقی و… است؟ یا منظور از امام، امیرمومنان علی علیه السلام و جانشینان بعد از او هستند؟
پاسخ این سؤال روشن است، منظور از «امام» همان گونه که در روایات آمده است، کسی است که افضل و اعلم مردم باشد و خداوند، خود، او را برای این امر انتخاب کرده باشد. درباره ی این که مصداق «امام» در حدیث «معرفت امام» چه کسی است، روایاتی وجود دارد که به طور روشن، منظور رسول خدا صلی الله علیه و اله را بیان کرده است. از آن جمله، یحیی بن عبدالرّحمان انصاری می گوید: از رسول خدا صلی الله علیه و اله شنیدم که می فرمود:
«هر کس علی علیه السلام را در زندگانی و پس از مرگش دوست بدارد، تا هنگامی که خورشید طلوع و غروب می کند و جهان برپاست، خداوند برای او امنیت و ایمان می نویسد. و هر کس با علی علیه السلام در زندگانی و پس از مرگش دشمنی کند، به مرگ جاهلیّت از دنیا می رود(1).»
روایتی که عمّار یاسر از رسول خدا صلی الله علیه و اله نقل کرده نیز در این باره راه گشاست.
عمّار می گوید: رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمود:
«به زودی پس از من در بین امّت، حوادثی اتّفاق می افتد که باعث جنگ بین ایشان می شود، و بعضی برخی دیگر را بکشند و گروهی از گروه دیگر بیزاری بجویند.»
ص: 212
سپس با اشاره به علی علیه السلام به من فرمود:
بر تو باد (مراجعه کن به) این شخص اَصلح که در طرف راست من نشسته است، اگر همه ی مردم به راهی بروند و علی به راه دیگر، تو همراه علی باش و مردم را رها کن.
ای عمّار! علی علیه السلام تو را از راه هدایت خارج و به بی راهه وارد نمی کند. ای عمّار! اطاعت از علی علیه السلام ، اطاعت از من، و اطاعت از من، اطاعت از خداوند عزّوجلّ است(1).
حدیث
منزلت ن. ک افتخارات علی(ه-.)
حدیث منزلت را در صفحات قبل خواندید. این حدیث مقام ها و منزلت های متعدّدی را برای امیرمؤمنان علی علیه السلام اثبات می کند که لازمه ی هر کدام از آن ها امامت و خلافت آن حضرت است؛ اکنون سخن در این است که این حدیث به طور مستقیم و با صراحت نیز مقام خلافت و جانشینی پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله را برای امیرمؤمنان علی علیه السلام اثبات می کند. بنابراین، حدیث منزلت با صراحت تمام برخلافت آن حضرت دلالت خواهد کرد.
تردیدی نیست که یکی از مقام های حضرت هارون، جانشینی او از حضرت موسی علیه السلام بوده است. خداوند متعال از زبان موسی علیه السلام نقل می کند که به هارون چنین فرمود:
«اخْلُفنی فی قَوْمی وَ أصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبیلَ الْمُفْسِدینَ(2).»
ص: 213
در میان قومم جانشین من باش و امور آنان اصلاح کن و از روش مفسدان پیروی نکن.
بدون تردید جانشنی و خلافت پیامبر خدا، نیاز به قابلیت ها و صلاحیت هایی دارد، به گونه ای که جانشین بتواند جایگزین آن حضرت شود و در نبود او تمامی کارها و مسئولیت های او را به خوبی انجام دهد، زیرا او به جای پیامبر نشسته و جانشین اوست و می خواهد جای خالی او را پر کند، از این رو باید تناسب با او داشته باشد و از عهده ی این کار برآید.
به حکم حدیث منزلت، امیرمؤمنان علی علیه السلام نیز چنین مقام و مرتبه ای را نسبت به پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله خواهد داشت؛ یعنی مقام خلافت الهی و نیابت از رسول خدا صلی الله علیه و اله برای آن حضرت ثابت می شود، و در نبود آن حضرت تنها او باید جانشین آن حضرت باشد.
آری، از این حدیث به خوبی استفاده می شود که خداوند آن حضرت را برای این مقام برگزیده و او را شایسته احراز چنین پستی می داند.
کوتاه سخن این که مقام خلافت، از مقام های روحانی و درجات قرب الهی است که نیاز به داشتن صلاحیت های لازم و ارتضای خدا دارد، نه این که مقام خلافت امر اعتباریِ زودگذر است(1).
ن.ک آغاز بعثت
ص: 214
پیامبر خدا صلی الله علیه و اله فرمود:
عَلی منّی و أَنَا مِنْ عَلی وَ هُوَ وَلیّکُمْ مِن بَعْدی
علی از من است و من از علی هستم و او ولی سرپرست شما پس از من است.
با استدلال به این سخن، اولویت در تصّرف برای علی علیه السلام ثابت می شود و البته این اولویت، مستلزم امامت است. این استدلال را از چهار محور پی می گیریم.
نخست آن که رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمود:
وَ هَوَ وَلِیُّکُمْ مِنْ بَعْدِی.
او ولی و سرپرست شما پس از من است.
آن حضرت با این سخن، ولایت و اولویت تصرف را منحصر در امیرمومنان علی علیه السلام فرمود؛ زیرا پرواضح است که معانی دیگر ولایت مانند نصرت، محبت و موارد دیگر از امور مختص به حضرت علی علیه السلام نیست.
دوم آن که در تمام یا دست کم در بیشتر متون حدیث ولایت واژه ی «بَعْدی» وجود دارد و خود این واژه صریح در مدّعای ماست، چرا که «بَعْدی» یا زمانی است و یا رتبی ممکن است یا نظری سطحی، چنین
ص: 215
به نظر آید که «بَعْدی» موجود در حدیث ولایت رتبی است، نه زمانی که نتیجه ی فرمایش رسول خدا صلی الله علیه و اله این خواهد بود: مقام ولایت علی علیه السلام ، پایین تر از مقام ولایت من است و کسی که در مرتبه ی پس از مقام من بر شما ولایت دارد، علی علیه السلام است.
ولی باید گفت که مراد رسول خدا صلی الله علیه و اله «بَعْدی» زمانی است. از این رو، بنابر «حدیث ولایت» امیرمؤمنان علیه السلام ولیّ بلافصل مؤمنان بعد از رسول خدا صلی الله علیه و اله است و اگر «بَعدی» در این حدیث، زمانی نبود، وجهی نداشت که برخی به تحریف این حدیث بپردازند و واژه ی «بعدی» را حذف نمایند. اشاره به این مطلب در پی خواهد آمد.
حدیث ولایت، افزون بر عبارت گذشته، با الفاظ دیگری نیز نقل گردیده است. آن الفاظ بدون هیچ گونه تردیدی بر امامت و اولویت امیرمؤمنان علی علیه السلام دلالت می نمایند. برای نمونه، احمد بن حنبل در کتاب المسند، حاکم نیشابوری المستدرک، ابن عساکر در تاریخ مدینهًْ دمشق و افراد دیگری در کتاب های دیگر، همگی در قضیّه ی بریده از خود او چنین نقل می کنند که بریده گوید: هنگامی که به حضور رسول خدا صلی الله علیه و اله رسیدم، از علی سخن به میان آوردم و به بدگویی و عیب گویی درباره او پرداختم، اما دیدم که رنگ رخساره ی پیامبر خدا صلی الله علیه و اله تغییر یافت و فرمود:
یا بریدة! أَلَست أَولی بِالمُومنین مِن أَنفُسهِمِ؟
ای بریده! آیا من بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر نیستم؟
ص: 216
گفتم: آری، ای رسول خدا!
فرمود:
فَمَن کُنتُ مَولاه فَعَلیٌّ مَولاه.
پس هر که من مولای او هستم، علی مولای اوست.
این سخن همان گونه است که رسول خدا علیه السلام در روزهای پایانی زندگی خود در روز غدیر به مسلمانان فرمود.
مسند احمد بن حنبل، تاریخ مدینهًْ دمشق و منابع دیگر به چندین سند، چنین نقل می کنند که رسول خدا علیه السلام از این عبارات فرمود:
یا بریدة! مَن کُنت وَلیّه فَعَلیٌّ وَلیّه(1)
ای بریده! هر کس من ولی او هستم پس علی ولیّ اوست.
ضمن متن حدیث ولایت، مناقب دیگری برای امیرمؤمنان علی علیه السلام بیان شده که به آن بزرگوار اختصاص دارد و صحابه ی دیگری با آن حضرت در آن مناقب شریک نیستند. برای نمونه، در کتاب المعجم الاوسط طبرانی آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و اله در ضمن این حکایت می فرمود:
«چه خیالی در سر می پرورانید آنان که در مقام بدگویی و عیب گیری درباره علی برآمده اند، هر کس علی را خُرده بگیرد، مرا
ص: 217
خرده گرفته و کسی که از علی کناره بجوید، از من کناره گرفته است. به راستی که علی از من است و من از او هستم او از طینت من آفریده شده و من از طینت ابراهیم آفریده شده ام و من از ابراهیم برترم(1).»
«نسلی که بعضی از آنان همانند دیگری است و خداوند شنوا و داناست(2) (3).»
با نگاه به این مناقب و فضایل که رسول خدا صلی الله علیه و اله درباره امیرمؤمنان علی علیه السلام فرموده، وجود چنین فضایلی برای آن حضرت اثبات می شود.
افزون بر این، رسول خدا صلی الله علیه و اله فرموده است:
إنّه لا یفعل إلاّ ما یُؤمر بِه
به راستی او فقط کاری را انجام می دهد که به آن دستور داده شده است.
این حدیث با چندین تعبیر، فضایل دیگر را نیز برای امیرمؤمنان علی علیه السلام یاد می کند.
حدیث یوم الدار ن.ک علنی شدن دعوت
نام او حذیفهًْ بن یمان بن حسل یا حسیل است. حذیفه و پدرش در جنگ احد حضور داشتند و پدرش شهید شد. او رازدار رسول
ص: 218
خدا صلی الله علیه و اله درباره ی منافقین است، زیرا کسی آنها را نمی شناخت، مگر حذیفه که رسول خدا صلی الله علیه و اله به حذیفه معرفیشان کرده بود.
عمر بن خطاب از حذیفه سؤال کرد: آیا در میان عمّال و کارگزاران من کسی از منافقین هست؟
- آری یک نفر.
- او کیست؟
- او را معرفی نمی کنم.
اگر شخصی از دنیا می رفت، عمر سؤال می کرد: آیا حذیفه برای نماز حاضر شده است؟
اگر حذیفه در مراسم نماز حضور پیدا می کرد، عمر نیز می آمد و بر او نماز می گذارد(1).
گفته شده که او هنگام وفات گفت: این آخرین ساعت از دنیا است. خدایا تو می دانی من تو را دوست می دارم. ملاقات با خودت را برای من مبارک گردان و سپس از دنیا رفت و وفات او در سال سی و شش هجری و چهل شب بعد از قتل عثمان بود(2).
از حذیفه نقل شده است که می گفت: به خدا سوگند من آگاه ترین مردم به هر فتنه ای هر چه باشد از هم اکنون تا روز قیامت، هستم(3).
حذیفه یکی از یاران امیرالمؤمنین علیه السلام است که تا هنگام وفات از انصار و مدافعان حریم ولایت بود(4).
ص: 219
حرکت استبصار ن.ک استبصار، عوامل استبصار.
1. یُنادیهُم یومَ الغدیر نبیُّهمْ* بخمٍّ واسْمَعْ بالرسولِ مُنادیا
2. فقال فمن مولاکُم و نبیُّکمْ* فقالوا ولم یُبدوا هناک التعامیا
3. إِلهُکَ مولانا و أنتَ نبیُّنا*ولم تَلْقَ منّافی الولایةِ عاصیا
4. فقال له قم یاعلیُّ فإنّنی*رضیتُکَ من بعدی إماماً و هادیا
5. فمن کنتُ مولاهُ فهذا ولیّهُ*فکونوا له أتباع صدقٍ موالیا
6. هناک دعا اللّهمَّ والِ ولیَّهُ*وکن لِلّذی عادی علیّاً معادیا
1.پیامبر مسلمانان روز غدیر در وادی خم به آنان ندا داد، به ندای رسول خدا گوش فرا دهید.
2. پس فرمود: چه کسی مولا و نبی شما است؟ ایشان نیز هیچ یک حقّ را انکار نکردند و به صراحت پاسخ دادند:
3. مولای ما همان خدای توست و تو پیامبر ما هستی، و تو در فرمانبری ما تاکنون هیچ عصیانی ندیده ای.
4. پس پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله به علی علیه السلام فرمود: ای علی برخیز! من از اینکه تو امام و هادی پس از من باشی خرسندم.
5. پس هر که من مولای اویم، این (علی) مولای اوست، و بر شما است که پیرو راستین او باشید.
6.آنجا بود که پیامبر دعا کرد: خداوندا! دوست بدار دوستدارش را، و آن را که با علی دشمنی کند دشمن بدار.
اوّلین قصیده ای که راجع به این خبر باعظمت سروده شد همین شعر است.
ص: 220
حسّان در حضور انبوهی از جمعیت مسلمین که صد هزار نفر یا بیشتر از آن بودند این شعر را انشاء کرد. در میان این افراد، سخنوران و خطباء اقوام عرب و شاعران نامدار و بزرگان قریش و آشنایان به دقایق سخن و مضامین کلام، و نیز فصیح ترین شخص عرب- پیامبر اعظم صلی الله علیه و اله - وجود داشتند.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله مطالبی را که حسّان از کلام ایشان فهمیده و به صورت شعر بیان نموده بود، تأیید کردند و او را ستایش نموده و فرمودند:
ای حسان تا زمانی که با زبان خود ما اهل بیت را یاری می کنی مؤیَّد به روح القدس باشی.
اولین کتابی که این شعر در آن روایت شده است کتاب سلیم بن قیس هلالی است.
غیر از قصیده مذکور، حسّان مدایح فراوان دیگری درباره ی مولای ما امیرالمؤمنین علیه السلام دارد. از اینجاست که درمی یابیم دستهایی که به سوی دیوان او دراز شد، در امانت خیانت کرد، کلام او را تحریف نمود، و همچون دیوان ها و کتاب ها و معاجم دیگر که مدایح و فضایل اهل بیت علیه السلام و ذکر خوبی ها و محامد شیعیان از آنها حذف شده است، دیوان حسّان را نیز به بازی گرفته است.
حسّان هشت سال قبل از ولادت پیامبر آسمانی اسلام صلی الله علیه و اله به دنیا آمد و بنابر نظر مشهور صد و بیست سال زندگی نمود. به او لقب
ص: 221
حُسان (= شمشیر بُرّان) داده بودند و دلیلش هم این بود که با اشعارش بسیار از اردوگاه اسلام دفاع می نمود(1).
امیرالمؤمنین علی، حسنین علیه السلام را همیشه به نام فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و اله می نامید. مثل این که این دو پسر را شریف تر از آن می شمرد که فرزند خود بشمارد یا بدین ترتیب می خواست حساب حسن و حسین علیه السلام را در میان فرزندانش جدا کند، ولی امیرالمؤمنین به حسن با چشم دیگری نگاه می کرد.
از وصایایی که در وصیّت نامه های خود به نام حسن علیه السلام می نگارد و به وی عشق می ورزد، پیداست که امیرالمؤمنین بزرگ ترین فرزندان فاطمه را با چه حرارت و التهابی دوست می داشته است.
در جهاد جمل وقتی که محمدبن حنفیه نتوانسته بود صفوف قبایل از دوضبّه را بشکافد و شتر عایشه را پی کند و در عوض امام حسن آن صف های مسلّح را از هم شکافت و دلخواه پدر را انجام داد محمد خیلی خجالت کشیدید. خیلی سرخ شد.
امیرالمؤمنین پیش آمد و فرمود:
«محمد می بینم که خجالت کشیده ای.»
آری یا امیرالمؤمنین چون نتوانسته ام مثل برادرم حسن وظیفه ام را انجام بدهم.
ص: 222
امیرالمؤمنین لبخندی زد و فرمود:
نه، شرمسار مباش، حساب حسن از حساب شما جداست. با او رقابت مکن. او پسر رسول خدا است و تو پسر من هستی و مسلّم است کاری که پسر رسول خدا می کند، از دست دیگران برنمی آید.»
اما امام حسن علیه السلام اصرار داشت که وی را حسن بن علی بنامند.
مردم به گمان این که او از نسبت و ارتباطش با خانواده ی مادر بیش تر خرسند است وی را حسن بن فاطمه می نامیدند.
به ویژه زنان در این باب مبالغه ای داشتند. اما امام حسن علیه السلام می فرمود:
من حسن بن علی هستم. مرا پسر علی بنامید. زیرا پدرم از مادرم شریف تر و عظیم تر است(1). صفات و خصوصیات اخلاقی و کمالات معنوی از همان اوان کودکی در معنی و ذات حسنین علیه السلام متبلوربوده است، باهم نمونه ای ازآنها را می خوانیم:
روایت
«وقتی ابوبکر خلیفه شد، روز جمعه به منبر رفت. حسن و حسین علیه السلام (که در سنین کودکی بودند) برای نماز جمعه آماده شده بودند. حسین علیه السلام پیش افتاده به ابوبکر رسید و فرمود: این منبر پدر من است نه منبر پدر تو.
ص: 223
ابوبکر گریست و گفت: راست می گویم این منبر پدر شماست نه منبر پدر من(1)
(2).
حضرت زهرا ن.ک ازدواج امام علی با فاطمه سلام الله علیها، آغاز توطئه ها، فاطمه مدافع ولایت
مردم چه مقدار از معنای علی والامقام را شناختند؟ از او چهره ی یک شیر غران، شجاع نیرومند، سخنگویی اهل بلاغت، قاضی حکم کننده به حق، ابر پر باران، نورکامل مشاهده می کنند. و تصویر جسم او و موقعیت نام او را مشاهده می کنند، از علی این مقدار را می فهمند، اما نفهمیدند که او کلمه ای است که کارها با او به سرانجام می رسد و روزگار با او می چرخد و او اسمی است، که روح همه ی اشیاء است، اوهاء است، که در ماهیت همه ی موجودات وجود دارد، باطن همه ی چیزهای مشهود است، چیزی که حاملان عرش از معرفت آل محمد می دانند با همه ی تقرّبی که به حضرت عظمت و جلال دارند، قطره ای از دریا است.
این برای آن است که ذات خداوند متعال برای بشر ناشناخته است. همان طور که گفته شد. پس فقط معرفت صفات باقی می ماند. مردم در معرفت این صفات دو گروه هستند: «عده ای بهره شان ذکر کردن صفات و تقدیس آن است و در نهان آن را ورد خود قرار می دهند و
ص: 224
وسیله ی رسیدن آن ها به مراد و مطلوبشان است، آن ها کسانی هستند که نور جمال از شعاع جلال بر آن ها تجلی کرده است و در لباس بشر درآمده اند درحالی که شخصیت هایی آسمانی هستند که حیوانات وحشی برای آن ها خضوع می کنند و گرگ ها برایشان ذلیل هستند.»
این راز تلاوت اسماء است و مردم در معرفت آل محمد نیز همینطور هستند.
گروهی از مردم فهمیدند که آن ها اولیای خداوند و وسیله ی عفو و رضایت او هستند. آن ها را برای حاجت های خود نزد خداوند ارائه کردند و به آن ها متوسل شدند و عده ای دیگر فهمیدند که آن ها کلمه ی بزرگ خداوند و آیت عظمای او هستند، چرا که نزدیک ترین صفات به حضرت احدیت جمال وحدانیت است. چرا که واحد یا اول اعداد و منبع آحاد است و واحد بیشتر از دو است و این چیزی است که زوج و فرد نیست این احد حق است… و اما واحدی که منبع موجود است. همان واحد مطلق است که محدود نیست و شمرده نمی شود و اراده ی او قابل دفع نیست و سلطنت او پایان ناپذیر است. حکومت او فنا ندارد، این کلمه ای است که با ذکر آن موجودات خضوع می کنند و با شنیدن آن موجودات منفعل می شوند و این بین دو حرف پنهان است کن فیکون. پس هر کس بر آئینه ی نفس او بارقه ای از اسرار مخفی آنها و از اسم والای آن ها بتابد، دیوارها بر ایشان شکافته می شود و هستی بر ایشان مسخر می شود و او از اولیاء رحمن خواهد بود و از عذاب پست کننده در امان خواهد بود.
ص: 225
این دعا را روایت طارق بن شهاب از امیرالمؤمنین علیه السلام تأیید می کند، که فرمود: ای طارق! امام کلمه ی خداوند و حجت خداوند، وجه خداوند، نور خداوند، حجاب خداوند و آیت خداوند است؛ که خداوند او را انتخاب می کند. و هر چه را بخواهد از خودش در او قرار می دهد، به خاطر آن اطاعت از او و از فرمان او را بر همه ی مخلوقاتش واجب می کند. پس او ولی خداوند در آسمان هایش و زمینش است. و بر آن از همه ی بندگانش عهد گرفته است. پس هر کس بر او پیشی بگیرد؛ به خداوند در بالای عرش او کافر شده است. پس خداوند امام هر کاری بخواهد انجام می دهد. وقتی خداوند چیزی را بخواهد آن را بر بازوی او می نویسد. کلمه ی پروردگار تو صدق و عدل اجرا می شود. امام صدق و عدل است، برای او شعاعی از نور از زمین به آسمان قرار داده می شود که در آن اعمال بندگان را می بیند، دارای هیبت و علم به درون افراد است و از غیب مطلع است و دارای حق تصرف مطلق است. از شرق تا غرب را می بیند و چیزی از عالم ملک و ملکوت بر او پنهان نیست، دارای فهم زبان پرندگان است هنگامی که ولایت را در اختیار داشته باشد. پس امام کسی است که خداوند او را برای وحی خود انتخاب می کند و برای غیب خود او را می پسندد و او را با کلمه ی خود تایید می کند و حکمت را به او تلقین می کند، قلب او را محل مشیت خود قرار می دهد.
سلطنت او را ندا می کند و حق فرمان برای او قائل می شود، حکم به اطاعت از او می دهد، و این برای آن است که امامت میراث پیامبران است، و منزلت برگزیدگان است، و خلافت خداوند و خلافت رسولان
ص: 226
خداوند است، پس امامت عصمت و ولایت است، و سلطنت و هدایت است، چرا که امامت موجب اتمام دین و سنگین شدن کفه ی ترازو است، و امام راهنمای رهپویان است و مناره ی هدایت شدگان است، و راه سالکان است، خورشید تابنده در قلوب عارفان است، ولایت او موجب نجات است، و اطاعت از او موجب شناخت زندگی و توشه ی بعد از مرگ است، عزت مؤمنین و شفاعت گناه کاران و نجات دوست داران و رستگاری پیروان است، چرا که امامت رأس اسلام و کمال ایمان و معرفت حدود و احکام است، و حلال را از حرام روشن می کند، پس امامت رتبه ای است که کسی به آن نمی رسد مگر کسی که خداوند او را انتخاب کرده باشد و بر دیگران مقدم کرده باشد، و به او ولایت داده باشد و حق حکومت به او داده باشد.
ولایت همان حفاظت از مرزها و تدبیر امور است و تعداد امامت به عدد روزها و ماه ها. امام همان آب گوارا برای تشنگان است و راهنمای به هدایت است و پاک کننده ی گناهان است و مطلع بر غیب است پس امام، همان خورشید طلوع کننده ی نورانی بر بندگان است و دست و چشم کسی به آن نمی رسد.
و این آیه اشاره به آن است:
«ولِلّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلمُؤمِنینَ(1).»
و مؤمنون، علی و عترت او هستند. پس عزت برای پیامبر و عترت اوست و پیامبر و عترت تا آخر روزگار از هم جدا نمی شوند(2).
ص: 227
حکومت علوی ن.ک >> سیاست علوی
حوض کوثر ن.ک >> ساقی کوثر
ابن شهر آشوب در کتاب «مناقب» از عمر بن خطاب نقل کرده است که گفت:
علی علیه السلام وقتی که در گهواره دست هایش بسته بود ماری را دید که به طرف او می آید، خود را حرکتی داد و دست ها را خارج کرد، با دست راست گردن آن مار را گرفت و به گونه ای فشرد که انگشتانش در آن داخل شد و به قدری نگه داشت تا آنکه مُرد.
مادرش که چنین صحنه ای را مشاهده کرد فریاد برآورد و کمک خواست، اطرافیان جمع شدند، سپس به فرزندش علیه السلام عرض کرد:
«کأنّک حیدرهًْ» گویا تو از نظر شجاعت و دلاوری چون شیر هستی(1) (2).
حیدر نام علی علیه السلام است و کرّار به معنای بسیار حمله کننده. لقب کرار را پیامبر خدا در جنگ خیبر به امیرالمؤمنین علیه السلام داد.
ن.ک افتخارات علی، ط) جنگ خیبر
ص: 228
خانم ها از شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام
1. دارمیه 2. عِکرشه 3. ام سنان 4. سوده ی همدانیه 5. بکاره ی هلالیه 6. زرقاء دختر عدی 7. ام الخیر 8. آروی(1)
امام علی علیه السلام هنگام ورود به کوفه و انتخاب آن شهر به عنوان پایتخت، برخلاف حاکمان و خلیفه های پیشین، به دارالخلافه و دارالاماره نرفت بلکه در منزل اُمّ هانی سکونت گزید. این خانه امروزه هم چنان پابرجاست و از زندگی ساده و بی آلایش یک خلیفه، که امپراطور عظیمی را به دست با کفایت خویش اداره می کرد، خبر می دهد.
ص: 229
از خانه تا مسجد بیست متر فاصله است و داخل آن از معماری بسیار ساده ای برخوردار است. چندین اتاق در داخل آن برای هر یک از فرزندان امام علی علیه السلام ، حسنین، زینب، ام کلثوم و نیز همسر امام، ام البنین، ساخته شده است. محل غسل آن حضرت محل جلوس امام حسن و امام حسین و چاه آب داخل منزل، را امروزه زائران و شیعیان آن امام همام زیارت می کنند(1).
جویر بن مسهر عبدی و ابن مناح همدانی در دستگاه امیرالمؤمنین به هنگام نماز اذان می گفتند و «ابوفیروز» شاهزاده ی ساسانی که از کودکی مشتاقانه مسلمان شد و مشتاقانه خدمتکاری امیرالمؤمنین را پذیرفت و قنبر، عارف ربّانی مشهور و فضّه، بانویی که در لباس کنیزکان از بانوان گرامی اسلام شمرده می شود و میثم تمّار و اصل و سعد و نصر که در کربلا سعادت شهادت یافتند و احمر که در صفین، شهید شد از خدمتکاران خاندان نبّوت به شمار می آیند(2).
خصایص امام علی علیه السلام ن.ک ایمان و عبادت علی علیه السلام ، علی علیه السلام و عواطف والایش، صبر و حلم علی علیه السلام ، عدالت و حقیقت خواهی علی علیه السلام علم و حکمت علی، خوراک و پوشاک علی علیه السلام و فضایل امام علیه السلام
خطبه ی شقشقیه ن.ک مسئله ی ولایت از دیدگاه علی علیه السلام
ص: 230
رسول خدا صلی الله علیه و اله به هنگام بازگشت از حجهًْ الوداع، در سرزمینی به نام «غدیر خم» علی صلی الله علیه و اله را در میان جمعیتی انبوه به عنوان ولی مسلمانان و مؤمنان معرفی کرد و فرمود:
«مَنْ کُنْتُ مَولاه فَهَذَا عَلیٌ مَولاه»
هر کس را تاکنون من سرپرست و صاحب اختیار بودم، از این پس، این علی مولی و سرپرست او است.
نکته ی مهم و قابل توجه این است که پیامبر صلی الله علیه و اله در آغاز سخن فرمود: «ألستُ اولی بِکُم مِنْ أَنْفُسِکُم؟» «آیا من بر شما، بیش از خود شما برتر نیستم؟» و مسلمانان همگی به تصدیق او برخاستند، بنابراین باید گفت که مراد آن حضرت از واژه ی «مولی» در این حدیث، همان مقام اولویت بر مؤمنان و سرپرستی و صاحب اختیار تام بر آنان است و می توان نتیجه گرفت که حضرت، همان مقام اولویتی که خود داشت، برای علی علیه السلام نیز ثابت فرمود(1).
ن.ک رویکرد عقلانی درشیوه گزینش رهبر(بررسی حدیث غدیر)
حضرت زهرا سلام الله علیها چادر به سرکشید و با جمعی از بانوان وارد مسجد شد، در حالی که ابابکر و جمعی از مهاجرین و انصار حضور داشتند، به احترام آن بزرگ بانوی اسلام، پرده ی سفیدی آویختند که سخنرانی در پشت پرده ایراد شود، قبل از آغاز سخن، ناله جانسوزی
ص: 231
کشید که بسیاری از حاضران گریستند و پس از آنکه مردم آرام گرفتند، خطبه فدکیّه را ایراد فرمود.
این خطبه غرّا و کم نظیر در حقیقت از هفت بخش تشکیل می شود و بر هفت محور دور می زند که هر کدام هدف روشنی را تعقیب می کند و باید جداگانه مورد توجه قرار گیرد.
بخش اول: تحلیل فشرده و عمیقی پیرامون مسأله توحید و صفات پروردگار و اسماء حسنی و هدف آفرینش است.
بخش دوم: مقام والای پیامبر صلی الله علیه و اله ، مسئوولیت ها، ویژگی ها و اهداف او مورد بحث قرار گرفته است.
بخش سوم: از اهمیت قرآن مجید و عمق تعلیمات اسلام، فلسفه و اسرار احکام، و پند و اندرزهایی در این رابطه سخن می گوید.
بخش چهارم: بانوی اسلام ضمن معرفی خویش، خدمات پدرش رسول خدا صلی الله علیه و اله را برای این امت بازگو می کند و در این جهت بانوی اسلام دست آنها را گرفته و به گذشته نزدیک جاهلی خود، برای یک دیدار عبرت انگیز، و مقایسه با وضعیت شان بعد از اسلام، و گرفتن درس از این دگرگونی، رهنمون می کند.
بخش پنجم: حوادث و رویدادهای بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه و اله و حرکت و تلاش حزب منافقین را برای محو اسلام بازگو کرده است.
بخش ششم: از غصب فدک و بهانه های واهی که در این زمینه داشتند و پاسخ به این بهانه ها سخن می گوید.
ص: 232
بخش هفتم: به عنوان یک اتمام حجت از گروه انصار و اصحاب راستین پیامبر صلی الله علیه و اله استمداد می کند و گفتار خود را با تهدید به عذاب الهی پایان می دهد(1).
مطالب عمیق و روشنگری که در این خطبه به ایجاز و اختصار مورد توجه و عنایت آن بانوی بزرگ و تربیت یافته مقام عالی رسالت قرار گرفته است بیست و دو فراز دارد، که از مهم ترین مسائل توحیدی، نبوت، امامت، فدک و… می باشد(2) (3).
خلافت؛ به معنی جانشینی است و در مکتب تشیع منظور جانشین بلافصل پیامبر گرامی اسلام می باشد، که امیرمؤمنان است.
در مذهب شیعه خلافت از جانب خداوند بزرگ تعیین شده و از طرف پیامبر اسلام صلی الله علیه و اله اعلان گردیده است.
پیامبر گرامی صلی الله علیه و اله بارها و بارها از وصی و جانشین بعد از خود خبر داده و در غدیرخم نیز اعلان رسمی نمودند.
خلفای راشدین ن.ک تسنّن
خلیفه ی بلافصل ن.ک ائمه دوازده گانه.
خلافت یا از جانب خدا یا از جانب رسول و یا از جانب مردم است.
ص: 233
در نزد ما این سه نوع خلافت به دو نوع برمی گردد، چون خلافت از پیامبر همان، خلافت از جانب خداست.
پیامبر خلیفه ی خدا است و بدون اذن خدا کسی را به جای خود نصب نمی کند.
خلیفه ی بعد از پیغمبر که خلیفه ای از جانب نبی است آن هم در حقیقت خلیفه خدا است.
پس ما دو نوع خلافت داریم: خلیفه از جانب خدا و خلیفه ی از جانب مردم.
سه فرق بین این دو خلیفه وجود دارد:
فرق اولش این است که خلافت از جانب خدا توأم با قداست است. یعنی مشروط به قداست است.
به این دلیل در قرآن کریم خلافت از جانب خدا و خلافت از جانب رسول الله را با عدم فساد توأم کرده است، مثلاً آن جایی که خدا می فرماید:
إِنّی جاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلیفَةً(1)
ملائکه چه گفتند؟ آن چیزی که در ذهن ملائکه بوده این بود که خلافت از جانب خدا نمی تواند توأم با فساد باشد لذا اعتراض کردند و گفتند:
أتَجْعَلُ فِیها مَن یُفْسِدُ فیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ(2).
ص: 234
آیا کسی را در آن قرار می دهی که فساد و خونریزی کند؟!
خداوند در جواب این ها چیزی گفت که قانع شدند، فرمود:
إِنّی أعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ(1)
من حقایقی را می دانم که شما نمی دانید
من می دانم چه کسی را می خواهم خلیفه قرار بدهم، شما نمی دانید، چون نمی دانید، اعتراض می کنید، حق هم دارید. ولی من که هر کسی را به عنوان خلیفه انتخاب نمی کنم!؟
آن وقت خداوند اسماء را به آدم یاد داد و دستور داد که آن اسماء را برای ملائکه بگو تا آرام بگیرند. آدم اسماء ائمه علیهم السلام را برای ملائکه گفت و آن ها را قانع کرد(2).
پس می بینیم در آن جا که بنا است خدا خلیفه تعیین کند، ملائکه مسأله ی فساد را مطرح کردند که نکند آن خلیفه فاسد باشد، و گفتند: ما این انسان را می شناسیم، این ها فاسد هستند و خلیفه نمی تواند فاسد باشد. خدا جواب می دهد که من می دانم چه کسی را انتخاب کنم که فاسد نباشد.
یا در رابطه با هارون که حضرت موسی علیه السلام به هارون گفت:
اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَأَصْلِحْ وَلا تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ
ص: 235
فساد و خلافت با هم سازش ندارد، به شرط عدم فساد تو را خلیفه کردم.
پس آن جایی که مسأله خلافت از جانب خدا و خلافت از جانب نبی ذکر شده، قداست و عدم فساد مطرح است و این شرط در خلیفه خدا است. ولی در خلافت از جانب مردم این مسأله مطرح نیست.
این هایی که می گویند مردم باید رأی بدهند، قداست را در نظر نمی گیرند می گویند: ما خودمان جمع می شویم رأی می دهیم، مردم هر کسی را انتخاب کردند همان خلیفه باشد.
اما فرق دوم این است که خلیفه ی پیامبر تا وقتی که دین آن پیامبر برقرار باشد، دوام دارد.
بنابراین تا دین موسی علیه السلام برقرار است خلافت از موسی علیه السلام هم دوام دارد.
دین حضرت موسی علیه السلام مدّت و اجل معین داشت. «لِکُلِّ اُمَّهًٍْ أجَلٌ(1)» تا آن اجل باقی است، خلافت هم اثرش باقی است.
آن مدّت که تمام شد، دیگر خلافت هم منتفی است.
وقتی دین خدا موّقت باشد، پیغمبرش هم موقّت است، خلیفه اش هم موقّت است. ولی اگر دین دوام داشت، پیغمبر هم دوام دارد، خلافتش هم دوام دارد.
اگر گفتیم اسلام دینی است که تا قیامت برقرار است، سنّت پیامبر صلی الله علیه و اله هم تا قیامت برقرار است. خلافت از جانب رسول هم تا
ص: 236
قیامت برقرار است، و ثبات و دوام دارد. ولی در آن جایی که خلافت از جانب مردم باشد آن جا دوام ندارد.
مثلاً فرض کنید یک انتخاباتی شروع می شود، مردم قرار است رأی بدهند و یکی از کاندیداها را انتخاب کنند. این انتخاب چهار سال اعتبار دارد، بعد از چهار سال آن کسانی که نماینده ی مردم بودند برکنار می شوند و دیگر برای آنها بقاء و ثُباتی نیست.
آن نماینده ها، تا زمانی نماینده بودند که آن مردم حیات داشتند. مردمی که آن وقت در قید حیات بودند بر ما ولایت نداشتند، ما برای خودمان یک شخصیت تازه ای هستیم. آن ها رأی دادند به ما چه ربطی دارد؟!
بنابراین آراء مردم آن زمان برای ما سند نیست، ما برای خودمان مستقل هستیم. ما هم باید برای خودمان افرادی را انتخاب کنیم. آن ها نباید برای ما تصمیم بگیرند. خلافت مردمی ثبات ندارد ولی خلافت از جانب خدا یا خلافت از جانبی نبی صلی الله علیه و اله ثُبات دارد.
فرق سوّمی که بین خلافت از جانب خدا و خلافت از جانب مردم است این است که خلافت مردم قابل عزل است و خلافت از جانب خدا قابل عزل نیست. مثلاً مردم با عثمان بیعت کردند، پس از چندی عثمان را عزل کردند، بنابراین همین طور که نصبش با مردم است عزلش نیز با مردم است.
شیخ الاسلام با شخصی از اهل سنّت بحث جالبی کرده است. او در اصفهان زندگی می کرد و آدم زرنگ و فهیمی بود، می گفت: در
ص: 237
مسجدالحرام نشسته بودیم، یک نفر سنّی برای بحث نزد من آمده و از من پرسید: مذهب شما چیست؟
من شیعه بودنم را مخفی کردم و گفتم: عقایدم را می گویم شما خودتان تشخیص بدهید، سپس گفتم:
«أَشهَدُ أَنْ لا اِلهَ اِلاّ الله وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ وَ أشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ و أَشْهَدُ أنَّ أبابَکرٍ و عُمَرَ وَ عَلیاًّ خُلَفاءُ الله.»
او مدتی نگاه کرد و سپس در فکر فرو رفت که اگر بگوید من سنی هستم چرا عثمان را رها کردم؟ و چنانچه شیعه هستم چرا اسم خلفاء را بردم؟
تعجّب کرد! و از من سؤال کرد که پس چرا عثمان را نام نبردید؟!!
گفتم: «النّاسُ عَزَلُوهُ» مردم عزلش کردند، دیگر من او را به عنوان خلیفه قبول ندارم.
گفت: «ما للناس وَ لِلْعَزْل؟» «مردم به چه حقّی او را عزل کنند؟»
بلافاصله گفتم: «ما للنّاسِ وَ للنَّصب؟!» «به چه دلیلی مردم نمی توانند او را عزل کنند ولی با اختیار او را نصب کرده اند؟!»
اگر مردم اختیار عزل دارند، برنصب او هم قادرند. تو که اجازه نمی دهی، مردم او را عزل کنند، اجازه هم نداری، بگویی مردم او را نصب کنند، خیلی ناراحت شد و سکوت کرد.
هر کس با آراء مردم انتخاب شود، با همان آراء نیز عزل می شود. مردم دوازده میلیون رأی به ریاست جمهوری بنی صدر دادند و همین مردم هم عزلش کردند.
ص: 238
اما سابقه ندارد و سراغ نداریم که یک کسی خلیفه خدا یا خلیفه از جانب نبی باشد و عزل شده باشد.
مطلبی که می خواستیم بیان کنیم این است که، خلفایی که برای پیامبر می شمارند، به اعتراف خودشان خلفاء از جانب مردم هستند و اگر چنانچه مردم حق دارند خلیفه را تعیین کنند آن خلفایی که در آن زمان انتخاب کردند، هیچ ارتباطی با ما ندارد!
اکنون ما کسی را انتخاب نکرده ایم، و اگر خلیفه ی انتخاب شده از جانب گذشتگان را می گویید، آن خلیفه برای خودشان حجت است.
گذشتگان چنین حقّی ندارند که از جانب ما رأی بدهند و خلیفه را انتخاب کنند(دقت کنید).
اگر خلافت در آن زمان مردمی بود، به درد امروز نمی خورد، چون آن مردم از دار دنیا رفته اند و آراء شان بارفتنشان باطل شده است، باید یک فکری برای ما بکنید(1).
خوارج نهروان ن.ک مارقین
اگر علی علیه السلام را در خوراک و پوشاک با دیگران قیاس کنند، کسی را نمی توان یافت که در این مورد مانند او باشد، زیرا خوراک آن حضرت بسیار ساده و کم و بطور کلی نان جوینی بود که سبوس آن را
ص: 239
پاک نمی کردند و در مدت خلافتش مقدارِ غذای سابق او به حداقل خود رسید.
علی علیه السلام هرگز دو خورشت یکجا صرف نمی کرد، چنانکه در شب شهادتش نیز به دخترش ام کلثوم که برای او نان و شیر و نمک فراهم کرده بود فرمود: مگر نمی دانی پدرت تاکنون بیش از یک غذا نخورده است؟ شیر را بردار و همین نان و نمک کافی است!
حضرت باقر علیه السلام فرمود:
به خدا سوگند شیوه ی علی علیه السلام چنان بود که مانند بندگان غذا می خورد و بر زمین می نشست، دو پیراهن سنبلانی می خرید و غلامش را مخیّر می نمود که بهترین آنها را بردارد و خود آن دیگری را می پوشید و اگر آستین و یا دامنش بلندتر بود آن را قطع می کرد. در مدت پنج سال خلافتش آجری روی آجر نگذاشت و طلا و نقره ای نیندوخت به مردم نان گندم و گوشت می خورانید و خود به منزلش می رفت و نان جو با سرکه می خورد و هرگاه با دو کار خداپسند روبرو می شد، سخت ترین آنها را انتخاب و هزار بنده از دسترنج خود آزاد کرد که در آن دستش خاک آلود و صورتش عرق ریخته بود و کسی را تاب و توان کردار او نبود(1)
(2).
امام علی علیه السلام می فرماید:
ص: 240
با این جامه های (مندرس) به سرزمین شما آمدم و بار و بنه ام همین است که می بینید، اکنون اگر از بلاد شما با چیزی جز آنچه با آن آمده بودم بیرون روم، از خیانتکاران خواهم بود(1).
بر تن علی علیه السلام شلوار درشتی دیدند که آن را به پنج درهم خریده بود، نیز شلوار وصله داری دیدند و با او در این باره سخن گفتند، امام علی علیه السلام فرمود:
«مؤمنان به اینگونه لباس (ساده) پوشیدن اقتدا می کنند، دل به آن خشوع پیدا می کند، نفس خوار می شود، و آنکه ولخرج است به صرفه جویی می افتد.» و در روایت دیگر - : «… این لباس به شعار صالحان بیشتر شباهت دارد.»
امام علی علیه السلام : فرمود:
خدای متعال بر امامان راستین واجب کرده است که زندگی خود را با ضعیف ترین مردمان هم سطح سازند، تا فقرِ فقیر او را از جا به در نبرد(2).
ص: 241
روزی علی علیه السلام شمشیر را به بازار آورد و اعلام کرد که: چه کسی این شمشیر را از من می خرد! شخصی پیش آمد در مورد فروش شمشیر، صحبت کرد، امام فرمود:
اگر چه خیلی از وقت ها! با همین شمشیر غم و غصه را از سیمای رسول خدا زدوده ام، ولی سوگند به خدا! اگر به اندازه قیمت یک پیراهن پول داشتم، شمشیر را نمی فروختم!
آن شخص گفت:
من حاضرم که پیراهن نسیه به تو بفروشم و هنگامی که سهم حقوق تو رسید، پول پیراهن را به من بپردازید. امام این پیشنهاد را پذیرفت و پیراهن را از وی نسیه خرید، پس از مدتی سهمیه اش را که دادند پول پیراهن را به فروشنده پرداخت، و فرمود:
ای مردم کوفه! هرگاه با یک شترسواری و غلامم که از مدینه آورده ام از شما جدا شده جایی بروم، بدانید من به شما خیانت کرده ام(1)
(2).
خیبر ن.ک افتخارات علی علیه السلام ((ط) غزوه ی خیبر)
ص: 242
حدیث سپاه یمن با متون گوناگونی نقل شده است، اما برای رعایت اختصار، به نقل حدیث یاد شده، از قول یکی از صحابه، بسنده می کنیم:
حافظ طبرانی به اِسناد خود از عبدالله بن بریده از علی علیه السلام چنین روایت می کند: روزی رسول خدا صلی الله علیه و اله علی بن ابی طالب و خالد بن ولید را به یمن گسیل داشت و هر کدام را به فرماندهی سپاهی منصوب کرد. پیامبر خدا صلی الله علیه و اله هر دو را فرا خواند و فرمود:
إِذا اجْتَمَعْتُما فَعَلَیْکُم عَلی
اگر به هم رسیدید علی فرماندهی هر دو سپاه را بر عهده بگیرد.
ص: 243
این دو سپاه هر کدام به راه خود رفتند. علی علیه السلام با سپاه خود به راه افتاد و دور شد. پس از اندک زمانی، تعدادی را اسیر کرد و از میان اسرا کنیزی را برای خود انتخاب نمود.
بریده می گوید: من از دشمنان سرسخت علی بودم، در این هنگام مردی به نزد خالد بن ولید آمد و به او خبر داد که علی از میان خمس غنایم، کنیزی را برگرفته است.
خالد گفت: این چه کاری است؟
سپس مرد دیگری آمد، و به این ترتیب اخبار مربوط به اقدام علی علیه السلام ، یکی پس از دیگری به خالد رسید.
خالد مرا فرا خواند و گفت: بریده! حال که از ماجرا باخبر شده ای این نامه مرا به رسول خدا صلی الله علیه و اله برسان.
او پس از نوشتن نامه، آن را به من داد و من به راه افتادم تا آن که نزد رسول خدا علیه السلام رسیدم. آن حضرت نامه را با دست چپ خویش گرفت- و همان گونه که خداوند فرموده بود خواندن و نوشتن نمی دانست- .
بریده می گوید: من هرگاه سخن می گفتم سرم را پایین می انداختم و تا پایان سخنانم سر برنمی داشتم، از همین رو در حالی که سر به زیر افکنده بودم شروع به سخن گفتن کردم و از علی بدگویی نمودم تا آن که حرف هایم تمام شد. همین که سرم را بلند کردم دیدم رسول خدا صلی الله علیه و اله چنان خشمگین است که جز در جریان جنگ با بنی قریظه و بنی نظیر، ایشان را آن قدر خشمگین ندیده بودم، آن گاه به من نگاه کرد و فرمود:
ص: 244
یا بریدة! أَحَبَّ عَلِیّاً، فَإِنَّما یَفْعَل ما یُؤمَر بِه.
ای بریده! علی را دوست بدار، زیرا همه کارهایش را فقط براساس دستورات، انجام می دهد.
بریدهًْ می گوید: من در حالی از محضر پیامبر برخاستم که هیچ کس را به اندازه علی علیه السلام دوست نداشتم(1).
بریدهًْ بن حصیب در آخر روایتش از قول رسول خدا نقل می کند که به بریدهًْ فرمود:
لا تَقَع فی علی، فَاِنَّهُ مِنِّی وَ أنَا مِنه وَ هُوَ وَلیُّکُم بَعْدی
از علی بدگویی نکن، زیر او از من است و من از او هستم و همو پس از من، ولی شماست(2).
رسول خدا صلی الله علیه و اله درباره ی علی علیه السلام فرمود:
وَ هُوَ وَلیّکُمْ مِنْ بَعْدی
پس از من، او ولی شماست.
این عبارت، اولویت تصّرف را برای حضرت علی علیه السلام به اثبات می رساند و این اولویت، خود مستلزم امامت و خلافت آن حضرت پس از رسول خدا صلی الله علیه و اله است؛ چرا که:
ص: 245
1.رسول خدا صلی الله علیه و اله با بیان عبارت «پس از من، او ولی شماست» ولایت را به علی علیه السلام منحصر ساخت و چنان که می دانیم دیگر معانی واژه ولایت (از جمله یاری، محبت و…) به علی علیه السلام اختصاص ندارد.
2.کلمه ی «بَعدِی، پس از من» که در همه یا بیشتر متون الفاظ حدیث آمده است به صراحت از امامت و خلافت علی علیه السلام پرده برمی دارد، چرا که بعدّیت، یا زمانی است و یا مرتبه ای.
اگر کلمه «بَعدِی» به معنای قید زمان باشد، این سخن پیامبر خدا صلی الله علیه و اله که «پس از من علی ولیّ شماست» نشان می دهد که بلافاصله پس از رسول خدا می بایست امیرمؤمنان علی علیه السلام ولایت و زمامداری مسلمانان را بر عهده گیرد.
از نشانه های ظهور عبارت در معنای دوم این است که برخی از راویان مخالف با حضرت علی علیه السلام به تحریف متن حدیث، دست زده اند و واژه ی «بَعدِی» را از متن حدیث حذف کرده اند!
3.در واژگان این داستان، مناقب دیگری نیز برای امیرمؤمنان علی علیه السلام ، ذکر شده که به ایشان اختصاص دارد و دیگر صحابه از آن بی بهره هستند. برای مثال رسول خدا صلی الله علیه و اله در جریان این داستان می فرماید:
«چرا به علی خُرده می گیرید؟ هر کس چنین کند در حقیقت، به من خُرده گرفته است و هر کس از علی جدا شود در واقع از من جدا شده است. علی از من است و من از علی، علی از گِل من آفریده شده
ص: 246
و من از گِل ابراهیم، البته بدانید که من از ابراهیم برتر هستم. (آنگاه این آیه را تلاوت کردند):
«فرزندانی که بعضی از آنان از نسل بعضی دیگرند و خداوند شنوای داناست(1) (2).»
روشن است که هر کدام از این جملات که در قالب حدیث «سپاه یمن» به چشم می خورد، دربردارنده یکی از مناقب و فضایل امیرمؤمنان علی علیه السلام است، افزون بر این که رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمود:
إِنَّه لا یَفْعَل إِلاّ ما یُؤْمَر
علی فقط کاری را انجام می دهد که بدان دستور داده شده است.
همه این متون و عبارات دیگر، نشان ازفضایل گسترده علی علیه السلام دارد.
امام صادق علیه السلام فرمودند: نام عید غدیر در آسمان ها روز عهد و پیمان است و در زمین روز پیمان محکم و حضور همگانی است(3).
ص: 247
رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمودند: «کسی که می خواهد زندگی و مرگش همانند من باشد و در بهشت جاودانه ای که پروردگارم به من وعده داده است ساکن شود ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام را انتخاب کند. زیرا او هرگز شما را از راه مستقیم و صحیح بیرون نمی کشاند(1).»
پیرامون این واقعه مهم تاریخ 26 کتاب نوشته شده است و مرحوم علامه امینی در کتاب ارزشمند الغدیر از 356 عالم اهل سنت اعتراف گرفته است که حادثه بزرگ غدیر در شأن، مقام و منزلت حضرت علی علیه السلام بوده است.
درگذر تاریخ اصحاب سقیفه و حاملان آتش و اضلاع مثلث غضب (قاسطین، ناکثین و مارقین) و احزاب اموی و عباسی و مروّجان اسلام دروغین به کتمان محتوای جهانی غدیر پرداختند. باید گفت غدیر را در عاشورا سر بریدند و در زندان های اموی و عباسی شکنجه کردند.
غدیر روز اتّصال و پیوند دو اصل مهم نبوت و امامت بود. بیان نبوت و آغاز امامت با انتخاب حضرت علی علیه السلام در روز غدیر تجلّی پیدا کرد.
ص: 248
در روز غدیر و در آن جمع بسیار مهم مسلمین که مرحوم علامه امینی در الغدیر می نویسد حدود 120هزار نفر شرکت داشتند، هیچکس لیاقت و قابلیت مقام جانشینی پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و رهبری جامعه اسلامی را جز حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام نداشت و این خود بهترین دلیل بر عظمت و شکوه مولای متقیان حضرت علی علیه السلام است.
در اهمیّت این حادثه و رویداد مهم تاریخ همین اندازه کافی است که این واقعه ی تاریخ را 110نفر از صحابه پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله نقل کرده اند(در میان اهل سنت).
امام رضا علیه السلام می فرمایند:«ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام در روز غدیرخم مَثَل ملائکه در سجودشان مقابل حضرت آدم است و مثل کسانی که در روز غدیر از ولایت امیرالمؤمنین علی علیه السلام سرباز زدند مَثَل شیطان است(1).
امام باقر علیه السلام می فرماید: «هیچ حکمی مثل ولایت اعلام نشده است(2).»
ص: 249
امام معصوم علیه السلام می فرماید: «إِنَّهُ یومُ عِید وَ فَرَحٍ و سُرُورٍ؛ روز غدیر روز عید، روز شادی و شادمانی است(1).»
امام رضا علیه السلام فرمود: «غدیر روزی است که خداوند بافته ها و پرداخته های مخالفان را چون غبار پراکنده می سازد(2) (3).»
دعای ندبه از امام صادق علیه السلام نقل شده است. امام صادق علیه السلام به سال 148ه-.ق به شهادت رسیده و حضرت بقیهْ الله، ارواحنا فداه، به سال 255ق دیده به جهان گشوده است.
پس هنگامی که امام صادق علیه السلام دعا ندبه را انشا فرموده، بیش از یک قرن به تولد حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف مانده بود، پس چگونه ممکن است انسان نسبت به انسانی که بعد از یک قرن دیده به جهان خواهد گشود، گریه و زاری کند و در فراقش اشک بریزد و ناله سردهد؟!
در پاسخ باید عرض کنیم: اگر این معنی در مورد افراد معمولی تصویر شود، حق به جانب معترض است و هرگز معقول نیست که یک انسان عاقل در مورد ششمین نواده اش گریه و زاری کند و در فراقش
ص: 250
اشک حسرت بریزد، ولی اگر فرد موردنظر گل سر سبد جهان خلقت باشد و همه ی پیامبران الهی به فرمان پروردگار نوید او را به پیرامون خود داده باشند، و به امت خود فرمان انتظار داده، از غیبت طولانی او گفتگو کرده باشند، بسیار طبیعی و منطقی خواهد بود که افراد درد آشنا در طول قرون و اعصار، در انتظار آمدنش ثانیه شماری کنند، در فراقش اشک حسرت بریزند و از طول غیبتش گریه ها سر دهند(1).
دعای ندبه به سند معتبر از علمای بزرگ موثق و مورد اطمینان نسل به نسل نقل گردیده است و در کتب معتبر بیان شده است.
ما می توانیم (فرضاً) دعای ندبه را به 9 قسمت تقسیم کنیم که:
در قسمت سوم دعای ندبه که از فَلَماَّ انْقَضَتْ أیَّامُهُ أَقامَ وَلِیّه عَلِی بنَ أبِی طالِب صَلَوَاتُکَ عَلَیْهما و الِهِما شروع می شود و تا حتّی قَتَل الناکِثینَ وَ القاسِطینَ وَ المَارِقینَ ادامه دارد، غدیر، وعده ی خداوند برای حفظ اسلام ناب و اسراری از علی علیه السلام که رسول خدا صلی الله علیه و اله پنهان داشت را بیان می کند.
قسمت چهارم دعای ندبه که از وَلَمَّا قَضَی نحبه وَ… شروع می شود و تا وَقَوَاعِدُ العِلم ادامه دارد.
ص: 251
از شهادت حضرت علی علیه السلام تا غیبت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف بیان شده است(1).
ابوعلی - ابوجعفر - دعبل بن علی بن رزین بن عثمان بن عبدالرحمن بن عبدالله بن بدیل بن ورقاء بن… بن ربیعه خزاعی.
ابن شهر آشوب در «معالم» وی را از اصحاب امام کاظم و امام رضا علیه السلام شمرده است و نجاشی درکتاب«فهرست» خود از برادرزاده اش نقل کرده است: وی موسی بن جعفر را دید و ابوالحسن رضا را ملاقات کرد و امام محمد بن علی جواد علیه السلام را درک و ملاقات کرد.
او در سال 148 متولّد شد و وقتی پیرمردی فرتوت بود، در سال 246 از روی ظلم و ستم شهید شد، و نود و هفت سال و چند ماه زندگی کرد.
وی کشمکش، ستیزه، مخاصمه و مبارزه ای جانانه در دفاع از خاندان پاک پیامبر صلی الله علیه و اله ، و آشکار کردن موالات و دوستی آنها، و عیب جویی از دشمنان آنها داشت و در این راه هیچ آرام و قراری نداشت. وی از شعرای غدیر در قرن سوم هجری است(2).
ص: 252
آن حضرت اقرب مردمان است به پیامبر صلی الله علیه و اله از کسانی که دعوای امامت کرده اند؛ چه پسر عم و داماد آن حضرت و پدر فرزندان اوست. پس عرف و عادت تقاضای آن می کند که کسی که پادشاه و حاکم باشد، چون از دنیا رحلت نماید، پادشاهی و جای خود را به کسی تعویض می کند که اقرب و مخصوص ترینِ مردمان باشد، با وجود احقیت او به آن منصب.
و دیگر آنکه آن حضرت اعلم مردمان است. یعنی علم او بیشتر از همه بود بعد از حضرت رسول صلی الله علیه و اله ، چه هرگاه اصحاب را اشکال پیش می آمد، در رفع آن متوسّل به آن حضرت می شدند. و از عمر منقول است و در کتب اهل سنت نیز مسطور که چون در حکم الهی غلط کردی و حضرت او را تنبیه کردی و از آن روی برگردانیدی و بیان خطای او کردی، گفتی: «لولا علیٌّ لَهَلَکَ عمر(1)»، یعنی: «اگر علی نمی بود عمر هلاک می شد.» یعنی مردم عمل به حکم غلط او می کردند و آن موجب هلاکت و دوزخ رفتن او می شد.
و اتقای ایشان، یعنی تقوای آن حضرت بیشتر از تقوای دیگران بود. و ازهدِ ایشان، یعنی آن حضرت ترک دنیا از همه بیشتر کرده بود.
واعبدِ ایشان، یعنی عبادت او از همه بیشتر بود(2).
واشجع ایشان، یعنی دلیرتر بود در غزا در راه خدای تعالی.
ص: 253
و مستجاب الدعوه بود(1) و کرامات و خارق عادت از او بسیار سرزد و نصرت داد حضرت را و خود را فدای او کرد و به جای او خوابید و شرّ اعدا از او دفع نمود(2) و مساوی انبیا بود چنانچه در خبر است(3) و مساوی نفس پیغمبر چنانچه در قرآن(4)
و حدیث مذکور است(5) و محبوب خدا بود چنانچه قرآن(6)
و حدیث(7) دال بر آن است.
و هرگز کافر نبود و بت نپرستید، به خلاف دیگران که چندین سال کافر و بت پرست بودند و آخر مسلمان شدند.
و فصیح تر بود از همه و مستقیم در تدبیرها و خلیق تر از همه، چنانچه از قرآن و حدیث فهم می شود و از زمان طفولیت تا آن بلوغ و تکلیف، نزد آن حضرت بوده و هیچ وقت از او دور نبوده.
و به زنی او داده، پیغمبر صلی الله علیه و اله فاطمه را. و غیر اینها از صفات که صفات کمال آدمی می باشد در آن حضرت از همه کس بیشتر بود و اینها همه ظاهر است بر وجهی که هیچ کس انکار آن نمی تواند کرد حتی جماعتی که دشمن اویند و قایل به امامت او نیستند و قائل به امامت دیگرانند مثل ملاعلی قوشچی که یکی از علمای اهل سنّت است بعد از ذکر و تعداد فضایل مذکوره بر آنکه حضرت خواجه
ص: 254
نصیرالدین محمد قُدِّس سره العزیز در تجرید مذکور ساخته(1)، گفته که: «هیچ سخن در کثرت مناقب و بسیاری فضایل آن حضرت نیست و همچنین متصّف بودنِ او به کمالات، ولیکن دلالت بر آن نمی کند که او پیش خدای تعالی عزت و کرامت و ثواب بیشتر داشته باشد(2).»
و بر هیچ عاقل مخفی نیست که موجب کرامت و عزّت و ثواب که عوض عبادت است بر وجه تعظیم، غیر از این امور نیست که او قبول کرده که اینها همه در حضرت بیشتر بود و بعضی مخصوص آن حضرت، پس معنی نداشته باشد که دیگری را عزّت و کرامت و ثواب بیشتر باشد و بر تقدیر تسلیم که این تواند بود، اما عاقل کِی می تواند قایل شود به عدم امامت و مقتدا بودن این نوع کسی به مجرد اینکه شاید دیگری بهتر باشد با آنکه دیگری متصّف به این صفات نباشد. و ظاهر است که عاقل می گوید: حالیا در نظر ما این بهتر و لایق تر امامت است تا در غیر آن ثابت شود؛ چه معنی ندارد که کسی گوید که اخذ علم مثلاً از کسی که علمش معلوم نباشد بهتر است از کسی که علمش معلوم باشد؟ و این بسیار ظاهر است نزد عقل(3).
سکویی در مسجد کوفه که امیرالمؤمنین علیه السلام در ایّام خلافت هنگام قضاوت بر روی آن می نشستند.
ص: 255
نام مرکب حضرت علی علیه السلام ، استری سفید رنگ که رسول خدا صلی الله علیه و اله به آن حضرت بخشیده بود.
دوازده امامی ن.ک اثنی عشری
مسافرت، سیاست، مبارزه، حکومت، شهادت، کلمات، آثار و تألیفات به پنج دوره تقسیم می شود:
1. از تولد تا بعثت پیامبر 10 سال(دوره ی زندگانی تربیتی)
2. از بعثت تا هجرت پیامبر 13 سال(دوره ی زندگانی تعلیمی)
3. از هجرت تا رحلت پیامبر صلی الله علیه و اله 10 سال(دوره ی فداکاری)
4. از رحلت پیامبر تا زمامداری 25 سال(دوره ی تربیت عقلانی)
5. از آغاز حکومت تا شهادت 5 سال(دوره ی زمامداری و سیاستمداری(1))
دولت های شیعی ن.ک سلسله های شیعی
امیرالمؤمنین در فصاحت و بلاغت بی نظیر بوده اند و در دیوان منسوب به آن حضرت اشعاری عالی و جالب به چشم می خورد که توجه هر خواننده ای را جلب می نماید.
ص: 256
اشعاری که در دوران عمر شریف آن حضرت به مناسبت های گوناگون سروده شده است، سرشار از نصیحت و اندرز می باشد. در زیر ابیاتی از آن حضرت علیه السلام را که در پاسخ به نامه ی معاویه نگاشته اند، می خوانید، البته لازم به تذّکر است که در بیت ششم این ابیات، علی علیه السلام درباره ی مسئله ی ولایت در غدیرخم سخن به میان آورده است:
1. محمّد النبیّ أخی و صنوی * و حمزهًْ سیّدُ الشهداء عمّی
2. و جعفرٌ الذی یُضحی و یُمسی * یطیرُ مع الملائکة ابنُ اُمّی
3. و بنتُ محمّد سَکَنی و عِرْسی * منوطٌ لحُمها بدمی و لحمی
4. و سبطا أحمدٍ وَلَدای منها * فَأیّکُم له سهْمٌ کسهمی
5. سبقْتُکُم إلی ألإسلام طُرّاً * علی ما کان من فَهمی و علمی
6. فأوجبَ لی ولایتَهُ علیکمْ * رسولُ الله یومَ غدیرخُم
7. فویلٌ ثمّ ویلٌ ثمّ ویلٌ * لمن یلقی الإله غداً بظلمی(1)
1. محمّد پیامبر، برادر بسیار مهربان، و همتای من است، و حمزه -سرور شهیدان- عموی من است.
2.و جعفر همان که روز و شب با ملائکه در پرواز است، پسر مادر من است.
3.دختر محمّد مایه ی آرامش من و همسر من است که گوشت او با خون و گوشت من در آمیخته است.
ص: 257
4.و دو نوه ی احمد صلی الله علیه و اله پسران من از او (و فاطمه) هستند. پس برای کدامیک از شما نصیبی مانند نصیب من وجود دارد؟
5.در اسلام آوردن برهمه ی شما سبقت گرفتم علاوه بر فهم و دانشی که دارم.
6. پس پیامبر خدا در روز غدیرخم ولایت خویش بر شما را برای من قرار داد و آن را بر شما واجب نمود.
7.پس صدها بار وای بر کسی که در روز قیامت خدا را در حالی ملاقات کند که بر من ظلم کرده باشد(1).
ص: 258
شمشیر کارگر و مرد افکنی بود. اساساً مال عاص بن منبه ی سهمی بود. وقتی که عاص در جنگ بدر به دست مسلمانان کشته شد، شمشیرش به حساب غنائم جنگی درآمد و از آن تاریخ به دست علی علیه السلام افتاد و حقیقت این است که قبضه ی ذوالفقار باید در مشت مردی همچون علی بن ابی طالب فشرده شود تا حقّش ادا گردد(1).
این همان شمشیر بود که درباره اش گفته شد:
«لا فتی إلا علیّ لا سَیفْ إلاّ ذُولْفَقار».
آنچنان که جوانمردی نظیر علی در دو روزگار دیده نخواهد شد شمشیری هم نظیر ذوالفقار به دست نخواهد آمد.
ص: 259
می گویند که بر تیغه ی این شمشیر تاریخی با خط زر چنین نوشه شده بود:
دع الْحِرص عَنِ
الدُنیا وَ فی العَیش فَلا تطمع
و لا تجمع مِن الْمال وَ لا تَدری لِمن تجمع
وَ أن الرزق مَقْسُوم و سوء الظَنّ لا یَنْفَع
فَقیر کلّ ذی حِرص غَنی کلّ من یقنع
* «حرص را بگذار و در معیشت آزمند مباش.»
* «تو که نمی دانی برای چه کس ذخیره می کنی در ذخیره افزونکار مباش.»
* «روزی مردم قسمت شده است و نگرانی سودمند نیست.»
* «آن کس که حریص است فقیر است و تنها قناعت پیشه غنی است(1).»
ذوی القربی ن.ک پاداش رسالت
ص: 260
در سال اول هجرت که پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله میان مهاجر و انصار رابطه ی برادری را برقرار ساخت به علی علیه السلام فرمود:
أَنْتَ أخی فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ
تو در دنیا و آخرت برادر من هستی(1).
ابن شهر آشوبw در کتاب «مناقب» از فاطمه ی بنت اسد سلام الله علیها مادر امیرالمؤمنین نقل می کند که فرمود:
او را با پارچه ای قنداق کردم و بستم، آن را پاره کرد، او را با دو قنداق بستم آن را پاره کرد تا آنکه او را با شش قنداق که بعضی از
ص: 261
آنها پوست و بعضی ابریشم بود بستم، همه ی آنها را پاره کرد، سپس فرمود:
«یا اُمّاه؛ لا تشّدی یَدیّ فَإِنّی أحتاج أن اُبصبص لِرَبی بإصبعی»
ای مادر؛ دست های مرا مبند، زیرا می خواهم با انگشتانم برای پروردگارم خضوع و خشوع کنم(1) (2).
راویان غدیر ن.ک سند حدیث غدیر
. (3)
·مطالعه ی زندگی نامه و فضایل اخلاقی امیرالمؤمنین علیه السلام
·مطالعه سیره ی سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و خانوادگی حضرت
·مطالعه ی نهج البلاغه
·دقّت در طلب رزق و تلاش برای کسب رزق حلال
·پرهیز از گناه و تهذیب نفس
·مطالعه ی زندگی دوستان و عاشقان حضرت علی علیه السلام مانند: سلمان، ابوذر، مالک اشتر، میثم تمار، حجر بن عدّی و…
·مطالعه ی آثار عشق ورزیدن به حضرت
ص: 262
·مطالعه ی سیره ی سایر معصومین علیهم السلام در مهرورزی و دوستی حضرت علی علیه السلام
·کسب معرفت هر چه بیشتر نسبت به حضرت
·اقتداء عملی به امیرالمؤمنین علیه السلام در افکار، اخلاق و رفتار
· یاری رساندن به مکتب امیرالمؤمنین علیه السلام ، قرآن و اسلام
· کوشش و تلاش در جهت زیارت حضرت علی علیه السلام در شهر نجف و همچنین از راه دور
رجعت در لغت از ماده رجع و به معنای بازگشت و یا بازگردانیدن است و در اصطلاح به معنای بازگشت برخی از مردگان به دنیا بعد از ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف و قبل از قیامت است.
کسانی که پس از مردن به این جهان باز می گردند بر دو دسته هستند: یا از ایمان بالا برخوردارند و از مؤمنان محض هستند، و یا افرادی در نهایت درجه فساد و بدی و از منافقان و مشرکان محض هستند.
جناب سید مرتضی در این باره می فرماید: «عقیده شیعه امامیه چنین است که خدای متعال به هنگام ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف گروهی از شیعیان را که پیش از قیام آن حضرت از دنیا رفته اند، به دنیا باز می گرداند تا آنان به پاداش یاوری و همراهی آن حضرت به درک حکومت آن وجود مقدس نایل آیند و نیز برخی از دشمنان حضرتش را زنده می کند تا از ایشان انتقام گیرد. بدین ترتیب که آشکاری حق و بلندی مرتبت پیروان حق را بنگرند و اندوهگین شوند.»
ص: 263
اما نکته ی دیگری که در رجعت باید به آن توجه نمود آن است که خدای متعال، پیامبر اکرم و ائمه معصومین علیه السلام را نیز پس از قیام جهانی حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف یکی پس از دیگری برای ادامه حکومت عدل زنده می نماید تا مردم جهان طعم شیرین زندگی در سایه حکومت الهی را بچشند(1)
(2).
رجعت در امت های پیشین، نمونه های بسیاری دارد:
رجعت هفتاد نفر از قوم موسی
رجعت هزاران نفر پس از مرگ(3)
رجعت عزیر بعد از صد سال
رجعت سام بن نوح به دنیا
رجعت فرزندان ایّوب(4)
رجعت یوشع، الیسع، اشموئیل(5)
در اسلام نیز نمونه های زیادی از رجعت وجود داشته است و کسانی، پس از مرگ، به دنیا بازگشتند. ابن ابی الدنیا از علمای عامه (متوفای 208ه-.ق) در این زمینه کتابی نوشته به نام «مَن عاش بعد الموت» که در عربستان چاپ شده و شرح حال نمونه هایی از کسانی را که بعد از مرگ زنده شده اند، جمع آوری کرده است. اینک چند نمونه از آن را می خوانید:
ص: 264
رجعت زید بن خارجه
رجعت جوانی از انصار
رجعت مردی از مقتولین مسیلمه
رجعت ابن خراش
رجعت یکی از بستگان - دایی - ابن ضحاک رجعت رؤبه دختر بیجان
رجعت شخصی از بنی جهینه
و نمونه های دیگر(1)
یکی از واژه هایی که نیاز به ریشه یابی و تحقیق دارد، واژه ی رفض و رافضی است.
در طول تاریخ گروه ها و فرقه های اسلامی برای کوبیدن و از صحنه خارج کردن گروه مخالف خود، همواره از القاب ناپسند و ناشایست استفاده می کردند و متأسفانه عدم آگاهی توده های مردم در عصر اموی و وجود سیاست های خاص حاکمان آن دوره بر این مسأله دامن زده است. رفض و رافضی از جمله ی القابی است که برخی از نویسندگان آن را به شیعه ی دوازده امامی نسبت داده اند.
رفض به معنای ترک و رها کردن چیزی است. «رفضته ای ترکته»؛ رها کرد او را؛ یعنی ترک کرد او را. و رها کننده ی چیزی را رافضی
ص: 265
گویند. در اصطلاح نویسندگان تاریخ و عقاید، در مورد وجوه استعمال این واژه اختلاف است.
برخی می گویند: رفض یعنی رها کردن وحی و برگشت به افسانه ها و خرافات بت پرستی و طاغوت پرستی. و به عبارت دیگر: بازگشت به آثار و ارزش های جاهلیت. و این حقیقت را به شخصی به نام عبدالله بن سبأ و پیروان او نسبت داده اند؛ زیرا وی امام علی بن ابی طالب علیه السلام را پیامبر می دانست و با این پندار دین اسلام را رفض و ترک نمود.
در کتاب «مقالات الاسلامیین» آمده است: «اِنَّما سمّو الرَوافِض لِکَونِهم رَفضو الدین(1)» «همانا آنان را رافضی نامیدند زیرا دین را ترک کردند.»
برخی دیگر معتقدند که واژه ی رفض و رافضی از سال 122 هجری قمری در زمان زید بن علی به کار برده می شد.
بغدادی می نویسد: «فرقه ی زیدیه را رافضی می گویند(2).»
قیومی می نویسد: «رافضه گروهی از شیعیان کوفه اند. آنان را به این نامیده شدند؛ زیرا زیدبن علی را رها کردند هنگامی که از طعن درباره ی صحابه خود بازداشت. و چون سخن او را شناختند و این که او از ابوبکر و عمر تبرّی نمی جوید او را رها نمودند. آن گاه این لقب بر هر کسی اطلاق شد که در این مذهب غلو کرده و اجازه ی لعن بر صحابه را دارد(3).»
ص: 266
این نظریه قابل مناقشه است؛ زیرا مورخان معتبر، آنجا که درباره ی قیام زید بن علی و شهادت وی سخن گفته اند؛ چنین مطلبی را بیان نکرده اند. آنان فقط از این که کوفیان او را تنها گذاشته اند و به بیعت با او وفادار نمانده، یاد کرده اند. این روش کوفیان پیش از این هم شناخته شده بود، چنان که در مورد جدّش امام حسین علیه السلام چنین کردند(1).
لقب رافضی در بین رجالیین و صاحبان ملل و نحل، اطلاقات مختلفی دارد؛ از قبیل:
به مرور زمان این لقب درباره ی شیعه امامیه به جهت مخالفت با خلافت ابوبکر و عمر به کار برده می شد، چنان که ابوالحسن اشعری می نویسد: «وَ انّما سَمّوا الاِمامِیهًْ رافِضَهًْ لِرفضهم اِمامهًْ اَبی بکر و عُمَرَ(2)» «و همانا امامیه را رافضه نامیدند به جهت آن که امامت ابوبکر و عمر را رها نمودند.»
ذهبی در «میزان الاعتدال» و حافظ ابن حجر عسقلانی در«تهذیب التهذیب» لقب رافضی را بر کسانی اطلاق کرده اند که شیخین را مورد لعن قرار داده اند.
ص: 267
اطلاق دیگر رافضی بر کسانی است که حضرت علی علیه السلام را بر ابوبکر و عمر مقدم می دارند.
عسقلانی می گوید:
«تشیّع عبارت است از محبّت علی و برتری دادن او بر سایر صحابه، پس هرکس که او را بر ابوبکر و عمر برتری دهد رافضی و غالی درتشیّع است، و هر کس که او را بر این دو نفر مقدم ندارد او شیعی است(1).»
همچنین واژه ی رافضی به کسانی اطلاق می شود که به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام محبت و عشق می ورزند، چنان که در اشعار محمدبن ادریس شافعی آمده است:
انْ کانَ رَفضاً حُبّ آل مُحَّمد* فَلْیَشهَدوا الثقلان اِنّی رافِضی(2)
اگر محبّت آل محمّد "رفض" به حساب می آید پس آدمیان و پریان گواه باشند که من رافضی هستم.
درباره تاریخ و منشأ پیدایش این اصطلاح، وجوهی گفته شده است:
این لقب را زید بن علی بن حسین علیه السلام بر شیعیان کوفه که با او بیعت کرده بودند، و سپس به بیعت خود عمل نکرده و از یاری او دست کشیدند، اطلاق کرده است.
ص: 268
عنوان رافضه اصطلاحی سیاسی بوده که حتی قبل از ولادت زید بن علی بن الحسین بین عوام مردم رایج بوده است. این اصطلاح بر کسی اطلاق می شد که معتقد به مشروعیّت نظام سیاسی حاکم نبوده است. لذا مشاهده می کنیم که معاویه مخالفین علی علیه السلام را متّصف به رفض کرده و آنان را رافضی می نامید.
نصر بن مزاحم منقری(م 212 ه-.ق) در کتابش «وقعهًْ صفّین» از معاویه نقل می کند که او در نامه ای به عمرو بن عاص که در فلسطین ساکن بود، چنین نوشت:
«امّا بَعْد؛ فإنّه کانَ من أمر عَلیّ وَ طَلْحَة وَ الزُبیر ما قَد بلغک وَ قَد سقط إِلینا مَروانِ بنْ الْحَکَم فی رافِضَةً اَهل البَصْرةً وَ قَدِمَ عَلَیْنا جریر بْنِ عَبدالله(1)…»
در اینجا مشاهده می کنیم که معاویه مروان بن حکم و همراهان و همفکران او را به «رفض» متصف کرده است، و این به جهت آن است که آنان معترف به مشروعیّت حکومت امام علی علیه السلام نبوده اند. این خود دلالت بر این دارد که استعمال کلمه ی «رفض» از قبل از ولادت زید بوده است.
از گزارش های تاریخی به دست می آید که در عصر بنی امیه، دشمنان اهل بیت علیه السلام و شیعیانشان، این اصطلاح را به جهت رفض و ترک نظام سلطه، برای ابراز عداوت به شیعیان به کار می بردند. و رافضی بودن را گناه نابخشودنی به شمار می آوردند، و رافضی را سزاوار شکنجه و قتل می دانستند.
ص: 269
ابابصیر نقل می کند: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: مردم ما را «رافضه» می نامند. حضرت علیه السلام فرمود: به خدا سوگند! آنان شما را رافضه ننامیدند، بلکه خداوند شما را به این لقب نامیده است. همانا هفتادنفر از بهترین های بنی اسرائیل به حضرت موسی و برادرش ایمان آوردند، و از این جهت آنان را «رافضه» نامیدند… آن گاه امام علیه السلام فرمود: ای ابابصیر! مردم خیر را ترک کرده و شرّ را گرفتند، ولی شما شرّ را رها کرده و خیر را برگزیدید(1).
از روایات برمی آید که در روز غدیر، این رویدادهای سرنوشت ساز در تاریخ انبیاء رخ داده است:
1. در این روز، خداوند توبه ی حضرت آدم علیه السلام را پذیرفت(2).
2. در این روز، خداوند حضرت ابراهیم علیه السلام را از آتش نجات داد(3)
3. در این روز، حضرت سلیمان علیه السلام از مردم بر جانشینی آصف بن برخیا گواه گرفت(4).
4.در این روز، حضرت موسی علیه السلام بر جادوگران پیروزی یافت(5)
5. در این روز حضرت موسی علیه السلام هارون علیه السلام را وصیّ خویش کرد(6).
ص: 270
6. در این روز، حضرت موسی علیه السلام یوشع بن نون علیه السلام را به خلافت خویش برگزید(1).
7.دراین روز، حضرت عیسی علیه السلام اعلان کردکه شمعون وصیّ اوست(2).
8.در این روز، کشتی حضرت نوح علیه السلام بر کوه جودی(آرارات) قرار گرفت(3).
9.جالب است بدانید که روز غدیر با نوروز(روز نخست فروردین) یکی گشت، و عید باستانی عجم با غدیر، همزمان شد(4).
10.عثمان در روز هجدهم ذی الحجه(عید غدیرخم) سال 35 هجری کشته شد(5).
11.روز غدیر سال سی و پنج هجری فرا رسید و دوباره دست ها به نشان بیعت، دست مبارک امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام را فشردند و آغاز حکومت آن حضرت را تبریک گفتند(6)
(7).
پیش از آن که صفحات احادیث و تاریخ را بیشتر ورق بزنیم، درباره ی شیوه حکومت اسلامی پس از رسول خدا صلی الله علیه و اله سخن می گوییم.
ص: 271
حاصل سخن این که آیا پیامبر اسلام صلی الله علیه و اله برای زعامت و اداره امور کشور پس از رحلت، فردی را معین کرد، یا این که آن را به مهاجرین و انصار واگذار نمود، و به لقاء الله پیوست؟
محاسبات اجتماعی به روشنی ثابت می کند که پیامبر صلی الله علیه و اله فردی را برای زعامت معین کرد و در این مورد، به امر الهی، «حکومت خداوند» را بر «انتخاب امت» ترجیح داد، زیرا به هنگام رحلت پیامبر صلی الله علیه و اله سه دشمن قوی و نیرومند، جامعه اسلامی را تهدید می کرد. از جانب شرق مجوس آتش پرست، از جانب غرب رومیان مسیحی و در داخل، ستون پنجم نفاق که برای خود، قدرت و ریشه های اجتماعی داشت، به گواه این که آیات فراوانی درباره منافقان در سوره های مختلف نازل شده است. در چنین وضعیتی، مصلحت جامعه اسلامی ایجاد می کرد که پیامبر فردی نیرومند، عالم، آگاه، زاهد و پارسا را برای زعامت معین کند، تا پس از درگذشت او، این مسأله خاتمه یافته تلقی شود و همه نیروها تحت فرمان او برای حفظ اسلام و مقابله با مثلث پیش گفته بکوشند. در حالی که اگر در این مورد سکوت می کرد، علاوه بر سه مشکل یاد شده، مشکل دیگری به نام اختلاف در درون مسلمانان پدید می آمد و چه بسا به جنگ داخلی کشیده می شد. با توجه به این حقایق تاریخی، احتمال انتصاب بر انتخاب اولویت می یابد.
و به دیگر سخن، در شیوه های حکومت، دو نظر بیش نیست، نظریه «تنصیص» و نظریه «گزینش»، آن هم به وسیله ی مهاجرین و انصار. در این مورد، موضع پیامبر را از نزدیک بررسی می کنیم، زیرا مسأله از سه فرض بیرون نیست.
ص: 272
اصولاً پیامبر درباره ی شیوه ی حکومت پس از خویش سخنی نگفته باشد.
پیامبر صلی الله علیه و اله درباره ی شیوه حکومت، موضع گرفته و آن را به شورا واگذارد.
فرد لایقی را از میان تربیت یافتگان خود برای رهبری برگزیند.
فرضیه ی نخست، با کامل بودن دین و استمرار آن تا روز رستاخیز سازگاری ندارد؛ زیرا اسلام یک آیین فردی نیست و تعالیم آن منحصر به عبادات شخصی و نیایش های فردی نمی باشد، بلکه یک دکترین جامع است که بشر را از هرگونه تقنین و تشریع بی نیاز می کند و به صورت خودکفا تا پایان جهان پیش خواهد رفت. آورنده چنین آیینی نمی تواند نسبت به مسائل حکومت، که ضامن بقای دین است، سکوت اختیار کند و بی تفاوت باشد. و موضع انفعالی به خود بگیرد.
نظریه ی دوم تا حدی نظریه ی مقبولی است و آن این که پیامبر، موضع مثبت داشته و نسبت به مسائل حکومتی بی تفاوت نبوده، ولی اگر شیوه حکومت براساس شورا بود، باید پیامبر صلی الله علیه و اله در کلمات خود به این امر اشاره فرموده، شرایط و ضوابط شورا را به نحو دقیق تبیین نماید و برای آموزش دادن مسلمانان، آن را در طول زندگی خود به صورت های عملی پیاده کند تا مسلمانان پس از درگذشت او دچار حیرت و سرگردانی نشوند، درحالی که در کلمات پیامبر صلی الله علیه و اله و احادیث و تاریخ زندگانی او، نص صریحی بر این که نظام حکومت، نظام شورایی است، دیده نمی شود، حتی بعد از خلیفه اوّل شیوه ی تعیین
ص: 273
خلیفه، غالباً براساس شورا نبوده، بلکه با تعیین خلیفه ی قبلی، فردی زمام امور را به دست می گرفته است.
و حکومت در اسلام، فصلی کوتاه و گذرا نیست که با یک جمله «وَ أَمْرُهُمْ شُوری بَیْنَهُمْ» پایان پذیرد، بلکه بخش های گسترده ای از احکام و امور را در بر می گیرد، که عنایت پیامبر را برای تبیین جزئیات و شرایط، می طلبد.
طبعاً نظریه سوم، بیش از دو نظریه دیگر قابل پذیرش است و اتفاقاً احادیث رسول خدا صلی الله علیه و اله و تاریخ حیات آن حضرت به روشنی آن را ثابت می کند(1).
پس از یک تحلیل اجتماعی، اکنون به بررسی معنای حدیث غدیر و اثبات امامت علی علیه السلام می پردازیم:
پیامبر گرامی اسلام در واقعه غدیر فرمود:
«مَنْ کُنْتُ مَولاه فَهذا عَلیٌ مَولاه»
هر کس من مولی و سرپرست اویم پس علی مولی و سرپرست اوست
فرق اسلامی در اصل حدیث غدیر اتفاق نظر دارند، ولی اهل تسنن کلمه مولی که به معنای ولایت، رهبری و سرپرستی است را دوست و یاور معنا می کنند.
ما در اینجا دلایل و شواهد متعددی ذکرمی کنیم که معلوم می شود منظور پیامبر از کلمه مولی ولایت و سرپرستی است، و اهل تسنن آن را اشتباه معنی کرده اند:
ص: 274
«رسول خدا صلی الله علیه و اله در ابتدای سخن خود فرمود: ألَسْتُ أولی بِکُم مِنْ اَنفُسکم؛ آیا من سزاوارتر به شما از خودتان نیستم»؟ همگان پاسخ دادند:
خداوند و رسولش آگاه تر است. سپس فرمود: «خداوند مولی و صاحب اختیار من است و من نیز مولی و صاحب اختیار مؤمنان هستم.» آن گاه این جمله را فرمودند: «مَنْ کُنْتُ مَولاه فَعَلیّ مَولاه» و این حدیث را بدین کیفیت بسیاری از علمای شیعه و سنی نقل نموده اند(1).»
لذا این مقدمه ی حدیث کاملاً صحیح و ثابت است و جای هیچ شک و تردیدی در آن نیست.
بنابراین اگر پیامبر صلی الله علیه و اله را در حدیث غدیر، غیر از معنایی که در مقدمه ی سخن خود - أَلَسْتُ اَوْلی بِکُمْ مِنْ اَنفُسِکُم - معنایی دیگر برای کلمه «مولی» اراده فرموده بود، فرمایش آن حضرت به صورت کلامی درمی آمد که رشته ارتباط آن گسیخته می شد و قسمتی از آن با قسمت دیگر بی ارتباط می گشت و سخن آن جناب از مرز فصاحت و بلاغت خارج می شد. در حالی که پیامبر از بلیغ ترین کسانی است که به زبان عربی سخن گفته است. لذا جز اعتراف به ارتباط اجزای سخن
ص: 275
پیامبر راهی نداریم، پس از آغاز سخن پیامبر صلی الله علیه و اله درمی یابیم که آن حضرت خواسته است همان ولایت و رهبری و صاحب اختیاری خودش را بر مؤمنین که همه ی حاضران بدان اعتراف و اقرار نمودند، برای علی علیه السلام ثابت کند. لذا مولی بودن امیرمؤمنان علی علیه السلام از همان سنخ مولی بودن خدا و پیامبرش می باشد و این چیزی جز ولایت و رهبری نیست.
مزید بر این توضیح، ابن جوزی در تذکرهًْ الخواص پس از آنکه ده معنی برای کلمه مولی برمی شمرد و معنای «اولی» را معنای دهم کلمه مولی بیان می کند می گوید:
«مراد از کلمه مولی در حدیث غدیر همان اطاعت مخصوص است که این همان معنی دهم (یعنی اولی) است و معنای حدیث این چنین می شود که هر کس من اولی بر او از خودش هستم پس علی هم بر او اولی است(1)
(2).
در مجموع از معانی ذکر شده برای کلمه مولی و ولی، شیعیان معنای سزاوارتر و سرپرست را اخذ کرده و دیگران (اهل سنّت) معنی دوستی و یاری را متوجه شده اند. گروه دوم برای اثبات مدعای خویش دلیل محکمی ذکر نکرده اند، یا حداقل بنده با وجودی که تفحص کرده ام بدان برخورد ننموده ام. اما گروه نخست(شیعه) برای اثبات مدعای خویش به دلایلی تمسک نموده اند که برای تنویر اذهان عمومی آنها را بیان می کنیم(3).
ص: 276
سبط بن جوزی با این که خود از اهل سنت است به خاطر کنار گذاشتن تعصب و تقلید کورکورانه معتقد است حق با شیعیان می باشد لکن افرادی چون سبط بن جوزی که نظیرشان در بین اهل سنت کم و بیش وجود دارد بر نکته ی دیگری هم پافشاری می کنند که آری درست است که حق خلافت و ولایت با امیرمؤمنان علی علیه السلام بوده، لکن خلفا هم روی مصلحتی این حق را پایمال کرده اند و لابد چیزی در آن میان بوده که ایشان را وادار کرده است تا خود را به خلافت رسانده و حق مولی علی علیه السلام را غصب کنند. این عیناً سخنی است که ابن ابی الحدید مضمون آن را بیان می دارد:
«الحمدللهِ الذَّی قدّم المَفْضُول عَلَی الفاضِل(1)»
حمد مخصوص خدایی است که آن کس را که برتری نداشت بر آن کس که برتری داشت مقدم کرد. البته اینان چاشنی جبر را نیز بدان اضافه کرده و خدا را در این امر مقصر می دانند و از طرفی همه ی این تناقضات را به دلیل محبتی که به خلفای خویش دارند ملتزم شده اند.
لیک شیعه می گوید حق با امام علی علیه السلام بوه و هر کس که حق ایشان را گرفته اشتباه و غلط کرده است، البته شیعیان برای این اعتقاد خویش مدارک قرآنی و روایی فراوانی اقامه کرده اند(2).
در منابع مکتب تشیع و اهل سنت بعد از حدیث «مَنْ کُنْتُ مَولاه فَهذا عَلیٌ مَولاه» پیامبر گرامی اسلام فرموده اند: «اَللّهم والِ مَنْ والاه
ص: 277
وَ عادَ مَنْ عاداه» یعنی خدایا دوستدار علی را دوست بدار و با دشمن او دشمنی کن.
بنابراین از این جمله هم معلوم می شود که مقصود پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله از کلمه مولی، ولایت و رهبری است. زیرا کسی که دارای چنین مقام والایی باشد باید دارای مقام عصمت بوده، و مصونیت از گناه داشته، و در محور حق و حقیقت بوده و مظهر عدالت باشد و لحظه ای از هدف خویش دور نگشته و اشتباه و خطایی از او سر نزند.
با توجه به اینکه کلام پیامبر گرامی اسلام عام است و محدود به زمان و مکان مشخصی نیست و همیشه باید دوستدار علی علیه السلام باشیم و با دشمن او دشمنی کنیم بنابراین اگر در زمان خاصی نعوذبالله گناه و اشتباهی از آن جناب سر می زد نمی توانستیم به خاطر آن گناه و اشتباه محبّ ایشان باشیم.
در نتیجه درمی یابیم که حضرت علی علیه السلام معصوم است و مقام عصمت نیز مخصوص امام برحق است چرا که امامت کسی که پایین تر از اوست بر طبق موازین استدلالی قبیح و نارواست. بنابراین پیامبر گرامی صلی الله علیه و اله جز معنای امامت و رهبری از کلمه «مولی» چیز دیگری اراده نکرده است(1).
پیامبر صلی الله علیه و اله ، در آغاز خطبه خویش فرمودند که به سرای آخرت فرا خوانده شده ام و نزدیک است دعوت حق را لبیک بگویم و به جهان آخرت بروم…
ص: 278
با توجه به سخن پیامبر گرامی اسلام در آغاز خطبه معلوم می گردد که آن جناب در موقعیت حساسی هستند و می خواهند مطلب بسیار مهمی را با مردم برای بعد از رحلت خویش بیان نمایند و آن هم جانشینی بعد از ایشان است.
رسول خدا صلی الله علیه و اله بعد از بیان حدیث فرمودند: «ألا فَلیبلّغ الشاهِد الغائب، حاضران به غایبان اطلاع دهند.»
با توجه به سخن بالا همه ی ما متوجه می شویم که پیامبر گرامی اسلام گفتار بسیار مهمی را ابلاغ نموده اند که برای اسلام و مسلمین سرنوشت ساز و کارساز است و اگر می خواستند فقط به دوستی حضرت علی علیه السلام تأکید نمایند نیاز به آن همه تأکید آن پیامبر عظیم الشأن به جملات فوق نبود.
از دلایل، دیگر اشعار حسان بن ثابت است که در همان روز و همان جا بلافاصله پس از خطبه رسول خدا صلی الله علیه و اله برخاست و پس از کسب اجازه از رسول صلی الله علیه و اله اشعاری سرود:
فقالَ لَهُ قُم یا عَلی وَ إِنَّنی * رضیتُکُ مِن بَعدی اِماماً وَ هادِیاً
فَمنَّ کُنْتُ مَولاه فَهَذا وَلیُّه * فَکُونُوا لَه اِتباعُ صِدق مَوالِیاً(1)
ص:279
پیامبر صلی الله علیه و اله فرمود: یا علی برخیز، خشنودم که تو بعد از من امام و پیشوا باشی. پس هر که من مولای او هستم، این(علی) مولای اوست. ای مردم فرمان بردار و پیرو راستین او باشید.
حسان بن ثابت بعد از خواندن اشعار مورد تشویق پیامبر گرامی اسلام قرار گرفتند و اگر معنی کلمه مولی غیر از سرپرستی و ولایت حضرت امیر علیه السلام بود پیامبر گرامی صلی الله علیه و اله به حسان بن ثابت اعتراض می نمودند. اما نه تنها به او هیچ گونه اعتراضی ننمودند بلکه او را تشویق نمودند، و فرمودند: «ای حسان! تا زمانی که با زبانت ما را یاری می نمایی، روح القدس یاریت کند(1).»
پس از آنکه پیامبر صلی الله علیه و اله حدیث غدیر را بیان فرمودند، به مسلمانان دستور دادند که به علی علیه السلام به خاطر این مقام و منصب تبریک و تهنیت گویند.
مردم گروه گروه به خدمت آن حضرت می رسیدند و با او بیعت می کردند و به آن جناب تبریک می گفتند(2).
این مراسم سه روز به طول انجامید(3).
ص:280
رسول خدا صلی الله علیه و اله ، در روز غدیر، عمامه مخصوص خود را که «سحاب» نام داشت بر سرمبارک امیرمؤمنان علی علیه السلام گذاشتند و این رویداد را بزرگان اهل تسنن در کتاب های خود آورده اند(1).
و نیز از رسول خدا صلی الله علیه و اله روایت شده است: «العمائم، تیجان العرب، عمامه ها، تاج عرب ها است(2).» همچنین مرتضی حنفی زبیدی در کتاب «تاج العروس(3)» می گوید: «عمامه در فرهنگ عرب مانند تاج های پادشاهان است.»
چرا که عرب ها اکثرشان در بیابان ها و صحراها سر برهنه اند و یا نوعی پوشش غیر از عمامه برسر دارند، لذا عمامه در میان آنها کم است، و نیز در جایی دیگر می گویند(4):
عَمَّمَ(عمامه بر سر او نهاد) به معنی سَوَّد(سروری یافت) می باشد.
پس همان گونه که در زبان فارسی گفته می شود:
تاج گذاری کرد، در زبان عرب گفته می شود: عمامه بر سر او نهاد، بنابراین، رسول خدا صلی الله علیه و اله در آن روز بر سر علی علیه السلام عمامه خویش را گذاشت، اشاره به این است که آن حضرت به مقام خلافت نایل شده است و پیامبر ولایت و حکومت بر مردم را پس از خود به او سپرده است(5).
ص:281
در بسیاری از موارد اصحاب پیامبر صلی الله علیه و اله از موضوع روز غدیرخم به لفظ «نصب» تعبیر کرده اند که از آن جمله خود امیرمؤمنان علیه السلام است که فرمودند:
«فَأَمرالله نَبِیه أن یَنْصِبُنی لِلناس، پس خداوند پیامبرش را فرمان داد تا مرا (در غدیر به ولایتی و سرپرستی) بر مردم منصوب فرمایند.»
یا عبارت امام مجتبی علیه السلام که فرمودند: أَتَعْلَمُونَ أَن رَسْول الله نَصْبه یَوْم غدیرخُم؛ آیا دانستید که رسول خدا صلی الله علیه و اله علی را در روز غدیرخم (برای ولایت) نصب کرد؟
یا عبارت عمربن الخطاب که می گفت: «نَصَبَ رَسْول الله عَلِیّاً عَلَماً؛ رسول خدا صلی الله علیه و اله علی را آشکارا منصوب کرد.» و مشابه این عبارت ها را عبدالله بن جعفر، قیس بن سعد، ابن عباس و جابربن عبدالله انصاری(1)
و… بیان کرده اند، گفتنی است که از واژه ی«نصب» به خوبی می فهمیم که مقام و مرتبتی که در غدیرخم برای علی علیه السلام ثابت شد، تا قبل از آن روز برای آن حضرت شناخته شده نبود که قطعاً چیزی غیر محبت و دوستی یا یاری است، برای همگان معلوم شده بود. و نیز آن معنایی که از کلمه «نصب» چه درگذشته و چه حال شایع و رایج بوده است همان معنای ولایت و سرپرستی است؛ مثلاً زمانی که حاکمی، شخصی را در فلان منطقه کشور به عنوان استاندار نصب کند، نمی توان معنایی جز رهبری و سرپرستی او بر آن منطقه دانست(2).
ص:282
زبیر ن. ک طلحه و زبیر
معروف است که امام علی علیه السلام در جنگ ها زرهی می پوشید که پشت نداشت و فقط با چند حلقه در شانه های او به هم وصل می شد، چون علت را می پرسیدند، می فرمود: «من هرگز پشت به دشمن نخواهم کرد، در این صورت احتیاجی به پشت بند زره ندارم(1).»
بر زرهش نوشته شده بود:
* «در این دو روز کدام روز از مرگ بگریزم.»
* «روزی که مرگ من مقدّر است یا روزی که مقدر نیست.»
* «روزی که مقّدر نیست بمیرم از هیچ حادثه ای نمی هراسم.»
* «و روزی که مرگ من محتوم است، هیچ پرهیز، ایمنم نخواهد داشت(2).»
ص:283
زهرا علیها السلام ن.ک فاطمه علیه السلام مدافع ولایت
زهد علی علیه السلام ن.ک خوراک و پوشاک علی علیه السلام
ابن مارد به حضرت ابی عبدالله علیه السلام عرض کرد: برای کسی که جدّ شما امیرالمؤمنین را زیارت کند چه خواهد بود؟ فرمود: ای ابن مارد، خداوند برای کسی که جدم را زیارت کند و حق او را بشناسد، بر هر قدمی که برمی دارد، حج مقبول و عمره ی مبرور می نویسد. به خدا سوگند ای پسر مارد، آن قدمی که در راه زیارت امیرالمومنین علیه السلام پیاده یا سواره غبارآلود شود، از آتش نمی چشد. از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمود: کسی که زیارت امیرالمؤمنین را ترک کند، خداوند در روز قیامت بر او نظر نکند. آیا زیارت نمی کنید کسی که ملائکه او را زیارت می کنند(1)؟
از جمله جریانات مهم و بزرگ زندگی پیامبر صلی الله علیه و اله که براساس یک آینده نگری حکیمانه طراحی و اجرا گردید، واقعه ی غدیرخم و تعیین جانشین به انگیزه ی مراقبت از رسالت نبوی صلی الله علیه و اله می باشد.
ص:284
واقعه ی غدیر ابعاد عرفانی، تربیتی، اجتماعی و سیاسی فراوانی دارد، چرا که موضوع خلافت و امامت حضرت علی علیه السلام و جانشینان معصوم ایشان، از ابعاد گوناگون و پیامدهای بی شماری برخوردار است.
امامت حضرت علی علیه السلام نه تنها از بُعد سیاسی اجتماعی حائز اهمیت است، بلکه از بُعد عرفانی و اخلاقی نیز اهمیت به سزایی دارد، زیرا حاکمیت امامت و صالحان بر جامعه، مردم را به سوی فضائل، صلاح و ارزش های انسانی و الهی سوق می دهد.
از دیرباز واقعه ی غدیر به همان اندازه که سبب مسرّت و خوشحالی دوستان و پیروان اهل بیت علیه السلام بوده، برای دشمنان بویژه منافقین امّت نیز ناخوشایند و غیرقابل تحمل بوده و هست.
شناخت صحیح ماجرای غدیر و پاسداشت عاطفی و معرفتی آن و شناساندن پیام های غدیر به بشریت، در واقع شناختن و شناساندن همه ی خوبی ها و نیکی هاست و همچون ریسمانی الهی، سبب اتصال ولایت با رسالت نبوی صلی الله علیه و اله و بلکه پیوند ولایت با رسالت همه ی انبیاء پیشین و آنگاه ارتباط با خدا می باشد(1).
یکی از ذخائر مهم معرفتی شیعه، زیارتنامه ها و متون موثّق روایی است که از سوی معصومین علیهم السلام در باب زیارت امامان در اختیار ما قرار گرفته است، زیاراتی چون: زیارت عاشورا، زیارت جامعه، زیارت
ص:285
آل یاسین و در خصوص زیارت حضرت علی علیه السلام نیز زیارتنامه های متعددی در مجامع روایی وارد شده است که برخی از این زیارات ویژه زمان های خاص است، مانند: زیارت آن حضرت در روز مبعث یا روز عید غدیرخم و برخی دیگر نیز به زمان و مکان خاصی اختصاص ندارد که از آنها به زیارت مُطلقه تعبیر می شود.
از جمله زیارت های مخصوص حضرت علی علیه السلام زیارت آن حضرت در روز غدیرخم به روایت امام هادی علیه السلام از امام حسن عسگری علیه السلام است که از طولانی ترین و غنی ترین زیارات امیرالمؤمنین علیه السلام می باشد، این زیارات را علامه مجلسیe در جلد 97، بحارالانوار، ص359 و به نقل از شیخ مفیدe آورده اند، همچنین همین زیارات با اندکی تفاوت در کتاب المزار مرحوم شهید اولe ص 64 آمده است(1).
زینب صغری
آخرین فرزند فاطمه ی زهرا است«البته صرف نظر از محسن که سقط شده بود.»
زینب صغری یک سال از خواهرش کوچک تر بود. او هنوز خیلی کودک بود که به عقد عمر درآمد و از وی پسری به نام زید به دنیا آورد که به «ذوالهلالین» معروف است.
گفته می شود که زید و مادرش در یک روز چشم از دنیا فرو بسته اند و نیز می گویند که ام کلثوم علیها السلام هنوز دوشیزه بود که عمر به دست بابا شجاع کشته شد، و
ص:286
امیرالمؤمنین او را به عقد عون بن جعفر برادر عبدالله بن جعفر درآورد. ولی مسلم است که نخستین شوهر این دختر طاهره عمر بودو این ازدواج هم اندکی باقهر و جبر آمیخته بود(1).
ن.ک فرزندان امام علیه السلام
ام الحسن زینب، بنت علی بن ابی طالب، نخستین دختر و سومین فرزند فاطمه زهرا علیها السلام است که در سال ششم هجرت به دنیا آمد و امیرالمؤمنین وی را زینب نامید. نام زینب در فرهنگ عرب بر دختران زیبا که کمی فربه هم باشند گذاشته می شود و نیز درختان بارور را «زینب» می نامند. مثل این که در میان درخت و زن از لحاظ ثمر مناسبتی موجود است و نیز گفته می شود که لغت زینب از «زین» و «اب» ترکیب شده و دختری که مایه ی افتخار و عزیز دل پدر باشد به منزله ی زینت در زندگی پدر است. وی در واقعه کربلا حضور داشته و پیام آور آن است.
ص:287
زینب کبری همسر پسر عمّش عبدالله بن جعفر بن ابی طالب شد. این بانو یک سال پس از فاجعه ی طف در شام زندگی را وداع گفت و مزار مقدسش دردنیای اسلام همچون مشاهد مقدسه ی ائمه، مشهور است(1).
ن.ک فرزندان
ص:288
با هم به بررسی ژرفای فضایل بی پایان امیرمؤمنان علی علیه السلام می پردازیم:
قال رَسُول الله صلی الله علیه و اله
«لَوْ أَنَّ الْأَشْجارَ أقْلامٌ وَ الْبَحْرَ مِدادٌ و الْجنَّ حُسّابٌ وَ الْإِنْسَ کُتّابٌ ما أحْصُوا فَضائِلَ عَلِیِّ بْنِ أبِی طالِبٍ علیه السلام (1)»
رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمودند:
ص:289
«اگر همه ی درختان قلم و آب دریاها مرکّب، و جنیان حسابگر و انسان ها نویسنده باشند، هرگز نمی توانند فضایل علیّ بن ابی طالب علیه السلام را حساب کنند و به شمارش درآورند(1).»
خداوند متعال در قرآن درباره ی فضایل بی انتهای امیرمؤمنان و فرزندان بزرگوارش علیه السلام می فرماید:
قُلْ لَوْ کانَ الْبَحْرُ مِداداً لِکَلِماتِ رَبّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أنْ تَنْفَدَ کَلِماتُ رَبّی وَلَوْ جِئنْا بِمِثْلِهِ مَدَداً(2)
«]ای رسول ما![ بگو: اگر دریا برای (نوشتن) کلمات پروردگارم مرکّب شود، دریاها پایان می گیرد، پیش از آن که کلمات پروردگارم پایان یابد، هر چند همانند آن (دریاها) را کمک آن قرار دهیم.»
و در آیه ی دیگر می فرماید:
«وَ لَوْ أنَّ ما فِی الْأرْضِ مِنْ شَجَرَهًٍْ أقْلامٌ وَ الْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَهًُْ أبْحُرٍ ما نَفِدَتْ کَلِماتُ اللهِ…(3)»
«و اگر همه ی درختان روی زمین قلم شود و دریا برای آن مرکّب گردد، و هفت دریاچه به آن افزوده شود، این ها همه تمام می شود ولی کلمات خدا پایان نمی گیرد…»
با دقّت در آیات قرآن این معنا به دست می آید که منظور از «کلمات» فقط الفاظ نیست، بلکه معنای گسترده تری مراد است. آیه
ص:290
171 سوره ی نساء که در آن از حضرت عیسی بن مریم علیه السلام با عنوان «کلمه» یاد شده: «إنَّمَا الْمَسیحُ عیسیَ بْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ اللهِ وَ کَلِمَتُهُ»؛ «مسیح عیسی بن مریم فقط فرستاده ی خدا و کلمه (و مخلوق) اوست» بیانگر همین نکته است.
امام صادق علیه السلام در تفسیر «کلمات پروردگار» - که پایان و تمامی ندارد - می فرماید: «نَحْنُ کَلِماتُ اللهِ الَّتِی لا تَنْفَدُ وَ لا تُدْرَکُ فَضائِلُنا» «ماییم کلمات پروردگار که فضایل ما را نمی توان احصا کرد(1).»
کسی نشناخت قدر و پایه ی او * به غیر از من به جز ایزد تعالی
پیمبر عقل کُل بود و چنین گفت * چه گویم فهم و عقلِ ناقص ما
کسانی که تو را حق می شناسند * زبان عُذرشان اینست فردا
الها، سیداً، پروردگارا * تو ناپیدایی و وجه تو پیدا
رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمود:
«هیچ قومی نیستند که گرد هم آیند و از فضایل محمّد و آل محمد صلی الله علیه و اله یاد کنند مگر این که فرشتگان از آسمان فرود می آیند و به مجلس آنان ملحق می شوند و با ایشان همسخن می گردند و هنگامی که آنان پراکنده شوند، فرشتگان به آسمان عروج می کنند، پس فرشتگان دیگر به آنها می گویند: ما از شما رایحه ای استشمام می کنیم که تاکنون خوشبوتر از آن نبوئیده ایم.
آن فرشتگان گویند: ما نزد گروهی بودیم که از فضایل محمّد و آل محمّد صلی الله علیه و اله سخن می گفتند و ما را از رایحه ی خود عطرآگین
ص:291
ساختند. آن فرشتگان دیگر گویند: ما را نیز نزد ایشان ببرید. پاسخ می دهند: آنان پراکنده شدند. آن فرشتگان دیگر می گویند ما را به آن جایی که اجتماع کرده بودند، ببرید(1)[تا از آن مکان معطّر شویم.]پیشوای اهل تسنن، احمد بن حنبل(2)
می نویسد:
«سی هزار حدیث مُسند از رسول خدا صلی الله علیه و اله درباره ی علی مرتضی علیه السلام صادر شده است.»
اگر این رقم را بر ده سال هجرت و توقف در مدینه تقسیم کنیم، هر سال سه هزار، هر ماه دویست و پنجاه و هر روز تقریباً هشت حدیث، از زبان پیغمبر صلی الله علیه و اله درباره ی فضیلت و منقبت علی علیه السلام برای اصحاب بیان شده است.
پیغمبر اکرم صلی الله علیه و اله به امر خدا و به عناوین مختلف و عبارت های گوناگون، هرصبح و شام، مردم مسلمان را درسَفَر و حَضَر و در جنگ و صلح، به بزرگواری علی علیه السلام متذکرساخته تا در روز حوادث و سوانح و ابتلائات و امتحانات، خلیفه ی ایشان را برای یافتن راه نجات بشناسند(3) (4).
می دانیم که نام های سه خلیفه، نام های مخصوص این سه نبود، بلکه قبل و بعد از اسلام، چنین نام هایی در میان عرب شایع و رایج
ص:292
بود. پس این نامگذاری، هرگز دلیل بر علاقه به مقام خلافت و اداره کنندگان آن نیست. شما می توانید با مراجعه به کتاب های رجالی، مانند الاستیعاب نوشته ی ابن عبدالبر و اسد الغابه نوشته ی ابن اثیر، صحابه ای را که نام ابوبکر، عمر یا عثمان داشتند، ملاحظه فرمایید.
ما دراینجا، تنها به یک کتاب به نام«اسد الغابه فی معرفهًْ الصحابه» بسنده می کنیم و از کسانی نام می بریم که نام آنان«عمر» بود.
1. عمر الأسلمی 2. عمر الجمحی 3. عمر بن الحکم 4. عمربن سالم الخزاعی 5. عمر بن سراقه 6. عمر بن سعد الأنماری 7. عمر بن سعد السلمی 8. عمر بن سفیان 9.
عمر بن ابی سلمه 10. عمر بن عامر السلمی 11. عمر بن عبیدالله 12. عمر بن عکرمه 13. عمر بن عمر و اللیثی 14. عمر بن عمیر 15. عمر بن عوف 16. عمر بن غزیهًْ 17. عمر بن لاحق 18. عمر بن مالک بن عقبه 19. عمر بن مالک الأنصاری 20. عمر بن معاویهًْ الغاضری 21. عمر بن یزید 22. عمر بن الیمانی.
اینها کسانی هستند که ابن اثیر آورده و اگر تابعان راهم، که نامشان عمر بوده، بر آن ها بیفزایید، تصدیق خواهید کرد که این نام و نام های دیگر خلفا، از اسامی معروف میان عرب جاهلی و اسلام بوده و هرگز از شنیدن این نام، تنها آن سه نفر را به ذهن تداعی نمی کرد.
بنابراین، تنها با نام گذاری نمی توان همه ی سیستم هایی را که در تاریخ بر اهل بیت علیهم السلام روا شده، انکار کرد.
گذشته از این، اگر وضعیت خفقان، وحشت و فشار بر شیعیانِ آن روزگار را در نظر آوریم، خواهیم دید ائمه ی معصوم از اهل بیت برای نجات شیعیان ناگزیر دست به اقداماتی می زدند که در نظر شرع جایز بود، از جمله:
ص:293
نام خلفا را بر فرزندانشان می نهادند. با بزرگان صحابه، به وسیله ی ازدواج، پیوند خویشاوندی برقرار می کردند تا از این فشارها بکاهند و دستگاه ظلم بنی امیه و بنی عباس نتوانند به این بهانه که آنان با خلفای سه گانه معارض اند، از سادگی مردم سوء استفاده کرده، عرصه را بر آنان و شیعیانشان سخت بگیرند ودست به قتل و غارت بزنند(1).
ص:294
کوثر به معنی خیر فراوان است و امیرالمؤمنین علیه السلام ساقی کوثر هستند و مردم نیک و اهل ایمان پس از مرگ از دست ساقی کوثر از آب حوض کوثر سیراب می شوند.
در ادعیه نیز از حوض کوثر یاد شده است مانند فراز آخر دعای ندبه که می فرماید:
«وَ اسْقِنا مِنْ حَوْضِ جَدِّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ، بِکَاْسِهِ وَ بِیَدِهِ رَیّاً رَوِیّاً سائِغاً لاظَلمَاَ بَعْدَهُ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ»
«… و ما را از حوض کوثر جدّش پیغمبر صلی الله علیه و اله به کاسه ی او و به دست او سیراب کن سیرابی کامل گوارایی خوش که بعد از آن سیراب شدن دیگر تشنه نشویم ای مهربان ترین مهربانان عالم(1).»
ص:295
سال دهم هجرت ن. ک افتخارات علی (ی) سال دهم هجرت
سبقت به اسلام ن. ک کودکی در مکتب وحی الهی
یکی از دلائل مظلومیت امیرالمؤمنین علیه السلام این بود که آن یگانه ی دوران را با آن همه سوابق و فضایل، مورد اهانت و دشنام قرار دادند. بنیان گذار این سنت سیّئه سرکرده تبهکاران و منافقان زمان، معاویهًْ بن ابوسفیان بود که در دوران سلطه جابرانه و ننگینش در خطه ی شام و سپس در سایر بلاد این بدعت شنیع را نهاد و به والیان بلاد نوشت که ولی خدا را مورد اهانت قرار دهند تا بدان جا که به گفته مورخان و محدثان طی سالیان دراز در منبرها و خطبه ها و جمعه ها و جماعت ها، آن حضرت را سب کردند و این سیره خبیثه ادامه داشت تا عمر بن عبدالعزیز آن را منسوخ کرد(1).
این در حالی است که قرآن کریم در تعالیم اخلاقی مؤمنان را از دشنام دادن - حتی نسبت به بت های مشرکان به دلیل واکنش نامطلوب آنها - بر حذر داشت:
«وَ لا تَسُبُّوا الّذینَ یَدعونَ مِن دونِ اللهِ فَیَسبُّوا اللهَ عَدْواً بِغیرِ عِلْمٍ(2)»
و امیرمؤمنان علیه السلام نیز که قرآن ناطق است از دشنام دادن به دشمنان خود ابراز تنفر نموده است. وقتی آن حضرت شنید که بعضی از یارانش در واقعه صفین شامیان را دشنام می دهند فرمود:
ص:296
برای من خوشایند نیست که شما دشنام دهنده باشید ولی اگر شما عمل آنان را توصیف می کردید و حال آنان را باز می گفتید به صواب نزدیک تر بود و عذرتان موجه تر می نمود. و به جای دشنام دادن می گفتید: خدایا خون های ما و خون های آنان را حفظ کن و میان ما و آنها صلح و سازش برقرار ساز و آنان را از گمراهی به راه هدایت آور تا آنها که به حق، جاهل اند حق را بشناسند و آنها که در ضلالت و خصومت اند دست بردارند و به راه راست باز گردند(1).
علی علیه السلام در سخاوت مشهور و کعبه ی آمال مستمندان و بیچارگان بود. هر کس فقیر و نیازمند بود دست حاجت خود را نزد علی علیه السلام دراز می کرد و آن حضرت با نجابت و اصالتی که در فطرتش بود، حاضر نمی شد آبروی سائل ریخته شود.
روزی مستمندی به علی علیه السلام وارد شد و وجهی تقاضا کرد، علی علیه السلام به عامل خود فرمود او را هزار دینار بدهد عامل پرسید از طلا باشد یا نقره؟ فرمود: برای من فرقی ندارد هر کدام که به درد حاجتمند بیشتر می خورد از آن بده معاویه که دشمن سرسخت آن حضرت بود روزی از یکی پرسید:
از کجا می آیی؟
آن شخص از راه تملق گفت از پیش علی که بخیل ترین مردم است!
معاویه گفت: وای بر تو از علی سخی تر کسی به دنیا نیامده است. اگر اورا انباری از کاه و انباری از طلا باشدطلا را زودتر از کاه می بخشد.
ص:297
علی علیه السلام هیچ گاه سائل را رد نمی کرد و می فرمود: اگر من احساس کنم که کسی از من چیزی درخواست می کندپیش از اظهار او در اجابت دعوتش پیش دستی می کنم زیرا حقیقت جود ناخواسته بخشیدن است.
علی علیه السلام می فرمود: حاجتمندان حاجت خود را روی کاغذ بنویسند تا خواری و انکسار سؤال در چهره ی آنها نمایان نشود. علی علیه السلام چهار درهم پول داشت یکی را در موقع شب و یکی را در روز و یک درهم آشکارا و یک درهم را در نهان انفاق نمود این آیه نازل شد که مفسرین شأن نزول آن را در مورد انفاق آن حضرت نوشته اند:
«کسانی که اموال خود را در شب و روز، نهانی و آشکارا انفاق می کنند برای آنها نزد پروردگارشان پاداشی است و ترس و اندوهی بر آنها نباشد(1) (2).»
حارث همدانی یار وفادار حضرت علی علیه السلام می گوید:
در یکی از شب ها محضر امیرمؤمنان علی علیه السلام رسیدم، در ضمن صحبت عرض کردم: ای امیرمؤمنان! نیازمندم.
فرمود: فَرَایْتَنی لَها اَهْلاً؟ آیا مرابرای اظهارحاجت خود سزاوار می دانی؟
گفتم: آری، خداوند به شما جزای خیر دهد. حضرت برخاست و چراغ را خاموش کرد و نشست، سپس فرمود:
می دانی چرا چراغ را خاموش کردم؟ بدین جهت خاموش کردم تا بدون شرمندگی اظهار حاجت کنی و من خواری نیازمندی را در سیمای تو نبینم، اکنون هر نیازی داری بگو که من از پیامبر خدا صلی الله علیه و اله شنیدم که فرمود:
ص:298
اَلْحَوائجْ اَمانةٌ مِن الله فی صُدورِ الْعِباد…
هرگاه نیازهای مردم در اختیار دیگری قرار گرفت، یک امانت الهی است، برای حفظ آبروی نیازمند نباید آن را به دیگران بگوید، چنانچه به دیگران نگوید ثواب عبادت را می برد و اگر خود نتوانست نیاز او را برآورده کند می تواند به کسانی دیگر بگوید. در این صورت به هر شنونده لازم است برای رفع نیاز نیازمندان گام بردارد(1)
(2).
سخنان علی ن.ک شناخت بیشتر نسبت به مولا
سخنرانی تاریخی پیامبر صلی الله علیه و اله در غدیر - که حدود یک ساعت طول کشید - در یازده بخش قابل ترسیم است:
حضرت در اولین بخش سخن به حمد و ثنای الهی پرداختند و صفات قدرت و رحمت حق تعالی را ذکر فرمودند، و بعد از آن به بندگی خود در مقام ذات الهی شهادت دادند.
در بخش دوم، سخن را متوجه مطلب اصلی نمودند و تصریح کردند که باید فرمان مهمی درباره ی علی بن ابی طالب ابلاغ کنم و اگر این پیام را نرسانم رسالت الهی را نرسانده ام و ترس از عذاب او دارم.
ص:299
در سومین بخش، امامت دوازده امام بعد از خود تا آخرین روز دنیا را اعلام فرمودند تا همه ی طمع ها یک باره قطع شود از نکات مهم در سخنرانی حضرت، اشاره به عمومیت ولایت آنان بر همه ی انسان ها در طول زمان ها و در همه ی مکان ها و نفوذ کلماتشان در جمیع امور بوده، و نیابت تام ائمه علیه السلام را از خدا و رسول صلی الله علیه و اله در حلال و حرام و همه ی امور اعلام فرمودند.
پیامبر صلی الله علیه و اله با بلند کردن و معرفی امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:
«مَنْ کُنْتُ مَولاهُ فَهذا عَلِیٌّ مَوْلاهُ، اَللهُمَّ والِ مَنِْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ.» سپس کمال دین و تمام نعمت را با ولایت ائمه علیه السلام اعلام فرمودند، و بعد از آن خدا و ملائکه و مردم را بر ابلاغ این رسالت شاهد گرفتند.
در بخش پنجم حضرت صریحاً فرمودند: «هر کس از ولایت ائمه علیه السلام سرباز زند اعمال نیکش سقوط می کند و در جهنم خواهد بود.» بعد از آن شمه ای از فضایل امیرالمؤمنین علیه السلام را متذکر شدند.
مرحله ی ششم از سخنان پیامبر صلی الله علیه و اله غضب الهی بر دشمنان اهل بیت را نمودار کرد. حضرت با تلاوت آیات عذاب و لعن از قرآن
ص:300
فرمودند: منظور از این آیات عده ای از اصحاب من هستند که مأمور به چشم پوشی از آنان هستم.
سپس با اشاره به امامانِ گمراهی که مردم را به جهنم می کشانند فرمودند:
«من از همه ی آنان بیزارم.» همچنین با اشاره ی رمزی به «اصحاب صحیفه ی ملعونه»، تصریح کردند که بعد از من مقام امامت را غصب می کنند و غاصبین را لعنت کردند.
حضرت تکیه ی سخن را بر اثراتِ ولایت و محبت اهل بیت علیه السلام قرار دادند و فرمودند: اصحاب صراط مستقیم درسوره ی حمد شیعیان اهلبیت علیه السلام هستند.
سپس آیاتی از قرآن درباره ی اهل بهشت تلاوت فرمودند و آنها را به شیعیان و پیروان آل محمد صلی الله علیه و اله تفسیر نمودند. آیاتی هم درباره ی اهل جهنم تلاوت کردند و آنها را به دشمنان آل محمد صلی الله علیه و اله معنی نمودند.
مطالبی اساسی درباره ی حضرت بَقیهًُْ اللهِ الْاَعْظَمْ حُجَهًْ ابْنِ الْحَسنِ الْمَهدی اَرواحُنا فِداه فرمودند، و به اوصاف و شئون خاص حضرتش اشاره کردند؛ و آینده ای پر از عدل و داد به دستِ امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را به جهانیان مژده دادند.
در بخش نهم فرمودند: پس از اتمام خطابه، شما را به بیعت با خودم و سپس بیعت با علی بن ابی طالب دعوت می کم. این بیعت به امر
ص:301
خداوند تعالی است و پشتوانه ی این بیعت آن است که من با خداوند بیعت کرده ام.
حضرت درباره ی احکام الهی سخن گفتند که مقصود بیان چند پایه ی مهم عقیدتی بود: از جمله اینکه چون بیان همه ی حلال ها و حرام ها توسط من امکان ندارد، با بیعتی که از شما درباره ی ائمه علیه السلام می گیرم حلال و حرام را تا روز قیامت بیان کرده ام، زیرا علم و عمل آنان حجت است. دیگر اینکه بالاترین امر به معروف و نهی از منکر، تبلیغ پیام غدیر درباره ی امامان علیه السلام و امر به اطاعت از ایشان و نهی از مخالفت شان است.
در آخرین مرحله ی خطابه، بیعت لسانی انجام شد و حضرت بیعت از زبان ها را مطرح کردند و مطالبی را که باید مردم به آنان اقرار می کردند تعیین فرمودند، که خلاصه ی آن اطاعت از دوازده امام علیه السلام و عهد و پیمان بر عدم تغییر و تبدیل و بر رساندن پیام غدیر به نسل های آینده و غایبان از غدیر بود.
کلمات نهایی پیامبر صلی الله علیه و اله دعا برای اقرارکنندگان به سخنانش و نفرین بر منکرین اوامر آن حضرت بود، و با حمد خداوند خطابه ی حضرت پایان یافت(1)
(2).
ص:302
سدّ ابواب ن. ک حدیث سدّ ابواب
مرحوم سلطان الواعظین شیرازی در کتاب شب های پیشاور، بعد از جلسات مکّرر با سنی ها و رد ادعاهای آنان می گوید:
آقایان محترم برادران شیعه و سنی بهترین راه برای جلوگیری از نفاق و تفرقه پیروی نمودن از رویه و رفتار مولای متقیان و امیرمؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام می باشد.
هر یک عقاید عقلانی را محکم نگاهدارید و با هم ائتلاف کنید و اتحاد نمائید تا شقّ عصای مسلمین نگردد.
چنانچه مولای همه ی ما امیرالمؤمنین علیه السلام با آنکه خود را أحق به مقام خلافت می دانست در اول خطبه ی شقشقیّه فرموده اند:
اَمَا وَاللهِ لَقَد تَقَمَّصَهَا فُلانٌ وَ اِنَّهُ لِیَعلَمُ اَنَّ مَحَلِّی مِنهَا مَحَلُّ القُطبِ مِنَ الرَّحَی(الی آخر).
ولی وقتی از تغسیل و تکفین رسول اکرم صلی الله علیه و اله برحسب وصیت آن حضرت که اوجب از هر واجبی بود، فارغ شد از فتنه ی سقیفه با خبر و خود را در مقابل فرقه ای از مخالفین مشاهده نمود.
همین که آن دسته بندی های سیاسی را دید با آنکه احدی در امت نصوص وارده ی از رسول خدا را مانند آن حضرت نداشت و کبار از صحابه و بنی هاشم اطراف آن حضرت بودند بنی امیه هم به قیادت ابی سفیان(برای رسیدن به مقاصد خودشان) آن حضرت را تحریک به قیام می نمودند ولی چون منبع قوه ی عاقله بود تأمّل و تفکر نمود که اگر در مقابل آن دسته بندی ها قیام نماید و در مقام مطالبه حق ثابت
ص:303
خود برآید قطعاً دودسته گی در اسلام پدید آید و در اثر اتلاف کلمه و تفرقه مسلمین اعادی اسلام که سال ها است عقب فرصت می گردند غالب آمده و اصل دین از میان می رود و مسلمانان از اسلام منحرف گردند.
لذا صلاح را در صبر و تحّمل و شکیبایی دید، و بردباری نمود چنانچه فرمود: صَبَرْتُ وَ فی الْعَینِ قَذی و فِی الْخَلْق شَجی.
با مخالفین خود مبارزه ننمود چون دید، تولید تفرقه می نماید و تفرقه باعث محو اسلام می گردد.
لهذا با مخالفین خود مماشات نمود با آنکه بر عقیده ی خود ثابت بود ولی برای استحکام اساس اسلام به مسجد و نماز جماعت حاضر می شد تا فرصت به دست اعادی اسلام ندهد و از تفرقه جلوگیری نماید. چنانکه مکرر می فرمود:
به خدا قسم اگر از تفرقه بعضی از مسلمین، که به سوی کفر بازگردند و دین اسلام محو گردد، نمی ترسیدم، هر آینه برای حق قیام می نمودم و این اوضاع را تغییر می دادم و لکن صبر و تحمل بهتر از تفرقه مسلمانان و ریختن خون آنها است، لذا صبر را پیشه نمودم (تا اسلام را حفظ نمایم.)
شیعیان و پیروان خودشان را که از کبار صحابه بودند دستور داد، به همین علّت، مخالفت ننمایند.
فقط همان روزهای اول مناظراتی برای اثبات حقّانیت خود نمودند، ولی بعدها از جهت احتراز از اختلاف در تمام ادوار خلافت خلفاء از طرف آن حضرت و شیعیانش کوچکترین عمل تظاهر که موجب اختلاف علنی گردد برخلاف خلفاء واقع نشد، برای حفظ حوزه ی
ص:304
اسلام و تقویت مسلمین که سنگ تفرقه و جدایی بین مسلمانان نیفتد کاملاً مماشات نمودند.
جامعه مسلمانان امروز هم که روز غربت اسلام است باید از عناد و لجاج و تعصبات جاهلانه برکنار باشند.
در عین آنکه حقانیت ما با دلائل عقل، نقل، کتاب و سنت ثابت است چنانچه در شب های گذشته از آن دلائل اشاره نمودیم(1).
همان قسمتی که مولای ما امیرمؤمنان علیه السلام با آنکه دلائل حقّانیت خود را پیوسته بیان می فرمود و خود را اولی به مقام خلافت می دانست برای حفظ ظاهر اسلام و جلوگیری از تفرقه و تشتت به مسجد، نماز، شور، مشورت و حلّ معضلات حاضر می شد فرزندان و شیعیان را به کار وحدت می گماشت، ما و شما هم بایستی تبعیت نموده از تفرقه مسلمان جلوگیری نمائیم ایادی مرموز فتنه جو و دو بهم زن را که میکروب های جامعه می باشند از خود دور نموده تا فرصت به دست اعادی و بیگانگان نیفتد که اساس اسلام را از هم پاشیده و مسلمین را زبون نمایند(2).
در لغت عرب «سقیفه» به معنای «بنه گاه» به کار می رود. در زبان فارسی «بنه گاه» به آن گوشه از باغ می گویند که به وسیله ی چندین درخت به هم افتاده سایبانی شبیه به «آلاچیق تشکیل بدهد و از شاخه ها و برگ های درختان «سقفی» برافرازد. خانواده ی بنی ساعده باغ مشهوری داشتند که «بنه گاه» بزرگی در آن ترتیب داده شده بود.
ص:305
مردم مدینه نام آن باغ را «از قبیل تسمیه ی شیئی به اسم جزء» سقیفه گذاشته بودند(1).
در حینی که علی علیه السلام و چند تن از بنی هاشم مشغول غسل و دفن جسد مطهّر پیغمبر بودند تنی چند از مسلمین انصار و مهاجر در یکی از محله های مدینه در سایبان باغی که متعلق به خانواده ی بنی ساعده بود اجتماع کردند، شاید این محل که از آن روز مسیر تاریخ جامعه ی مسلمین را عوض نمود تا آن موقع چندان اهمیتی نداشته است.
ثابت بن قیس که از خطبای انصار بود سعد بن عباده و چند نفر از اشراف دو قبیله ی اوس و خزرج را برداشته و به اتفاق آنها رو به سوی سقیفه ی بنی ساعده نهاد و در آنجا میان دو طائفه مزبور در موضوع انتخاب خلیفه اختلاف افتاد و این اختلاف به نفع مهاجرین تمام گردید.
از طرف دیگر یکی از مهاجرین اجتماع انصار را به عمر خبر داد و عمر هم خود را به ابوبکر رسانید و او را از این موضوع آگاه نمود، ابوبکر نیز چند نفر را پیش ابوعبیده فرستاد تا او را نیز از این جریان با خبر سازند و این سه تن با عده ی دیگری از مهاجرین به سقیفه شتافته و در حالی که گروه انصار سعد بن عباده را به رسم جاهلیت می ستودند بر آنها وارد شدند(2)
و سپس ابوبکر را به عنوان خلیفه انتخاب کردند.
در سقیفه، کنار گذاشتن علی علیه السلام و غضب خلافت آن حضرت فراموش ناشدنی است. ن. ک شورای خلافت
ص:306
«مفضل به حضرت صادق علیه السلام عرض کرد: ای مولای من! اشک ریختن را چه ثوابی است؟ فرمود: در صورتی که به خاطر فردی برحق اشک ریخته شود ثوابی بی شمار دارد. مفضل مدتی طولانی گریه کرد و گفت ای پسر رسول خدا، روز انتقام گیری شما از روز سختی و اندوهتان بزرگ تر است. حضرت فرمود: ولی هیچ روزی همچون روز محنت و اندوه ما در کربلا نیست هر چند روز سقیفه و سوزاندن در خانه امیرالمؤمنین علیه السلام و حسنین علیه السلام و فاطمه علیها السلام و زینب و ام کلثوم و فضه و کشتن محسن با ضرب لگد بزرگ تر و وحشتناک تر و تلخ تر است زیرا آن روز اصل و ریشه روز عذاب است.» و حضرت فرمود: «در روز قیامت حضرت خدیجه و فاطمه بنت اسد که جده های محسن می باشند او را در حالی که خون آلود است با خود می آورند و به همراه آنان ام هانی و جمانه، عمه های او که دختران ابوطالب می باشند و اسماء بنت عمیس فریاد زنان و شیون کنان دست هایشان را بر صورت ها کوبیده موهای سر را پریشان می کنند و فرشتگان آنان را با بال هایشان می پوشانند و مادرشان حضرت فاطمه علیها السلام گریه می کند و فریاد می زند و می گوید: هذا یومکم الذی توعدون(جبرییل از طرف) محسن فریاد می زند.
و می گوید: من ستمدیده ام و یاری می جویم. رسول خدا صلی الله علیه و اله محسن را روی دست گرفته او را بالا به سوی آسمان نگه می دارد و می فرماید: ای خدای من وای مولای من! ما به خاطر تو در دنیا صبر و بردباری کردیم و امروز روزی است که هر کس هرکار خوبی را که انجام داده حاضر و هر کار بدی را که انجام داده، در مقابل خود می بیند و آرزو
ص:307
می کند که ای کاش بین او و بین کار بدی که انجام داده، فاصله ای بس دور می بود(1).»
در کتاب فرهنگ عاشورا در این ارتباط چنین آورده است:
«دید جریان شناسانه در حوادث، ریشه حادثه عاشورا را در انحراف نخستین در رهبری حکومت می بیند که در (سقیفه بنی ساعده) اتفاق افتاد. اگر جمعی از امت پیامبر، نیم قرن پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و اله در کربلا فرزند رسول خدا صلی الله علیه و اله را شهید کردند، زمینه آن در حوادث گذشته و غصب خلافت و تصدی آل ابوسفیان نسبت به حکومت اسلامی و کنار زدن ائمه از ولایت و رهبری بود. از این رو در زیارت عاشورا کسانی لعن می شوند که آغازگر ظلم بر اهل بیت پیامبر و بنیانگذار ستم به ذریه رسول خدا صلی الله علیه و اله بودند، و نیز کسانی که به آن ستم نخست راضی شدند، همکاری یا سکوت کردند و زمینه ساز آن بودند، تا آنجا که برای جنگ با عترت پیامبر صلی الله علیه و اله ، تمکین کردند:
لَعَنَ اللهُ اُمَّةً اسَّست اساس الظُّلم و الجور علیکم اهل البیت و لعن اللهُ اُمَّةًً دَفَعتکُم عَن مقامِکم و ازرالَتْکُم عَنْ مَراتِبِکُم الَّتی رَتَّبکُم اللهُ فیها و لعن الله اُمَّةً قَتَلَتکُم و لعن اللهُ المُمَهِّدین لهم باَّلتمیکن من قتالکم…
در ماجرای کربلا، همه آنان که از آغاز، اهل بیت را از صحنه اجتماعی و سیاسی امت کنار زدند و برغصب حکومت اسلامی توطئه کردند، تا آنان که بر کشتن او گرد آمدند و همراهی و متابعت کردند، شریکند. این نکته در جای دیگر زیارت عاشورا مطرح است:
ص:308
اَللّهمُّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَدٍ وَ آلِ مُحَمّد وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلی ذلِک، اَللهُمَ العَنِ العِصابَهًَْ الَتی جَاهَدَتِ الْحُسَین وَ شایعَت وَ بایَعَت و تابَعَت عَلی قَتِله، اَللهُمَ الْعَنْهُم جَمیعاً.
توطئه سقیفه، تلاشی از سوی شرک شکست خورده در جبهه های بدر، احد و حنین بود، تا دوباره به سیادت جاهلی خود برسند و سفیانیان کوشیدند انتقام کشته های خود را از آل پیامبر صلی الله علیه و اله ، از طریق سلطه یافتن بر خلافت و تار و مار کردن بنی هاشم و عترت رسول بگیرند. طرح شورا و بیعت ساختگی سقیفه، ظاهری فریبنده برای عمال آن سیاست بود.
به قول نیّر تبریزی:
کانکه طرح بیعت شورا فکند * خود همانجا طرح عاشورا فکند
چرخ در یثرب رها کرد از کمان * تیر کاندر نینوا شد بر نشان
هواداران سقیفه، در سپاه کوفه بودند. امام حسین علیه السلام روز عاشورا با بدن مجروح، آنان را(شیعیان آل ابی سفیان) خطاب کرد که نه دین داشتند نه حریت.
ابن زیاد وقتی با سر بریده حسین علیه السلام در طشت طلایی روبرو شد، با چوبی که در دست داشت بر لبهای آن سر مطهر می زد و می گفت: یَوْمٌ بِیَوْمِ بَدْرٍ یزید بن معاویه نیز پس از کشتن امام و سرمستی از پیروزی بر آن حضرت، در پیش چشم فرزندان او که به اسارت در کاخ او برده شده بودند، آرزو کرد که کاش نیاکان کشته شده اش در بدر، زنده بودند و به یزید می گفتند دستت درد نکند.
ص:309
کشتن حسین علیه السلام و یارانش را در مقام کشته های بدر دانست، منکر وحی و نزول جبرئیل شد و گفت اگر ازآل احمد صلی الله علیه و اله انتقام نگیرم، از نسل خندف نیستم… حضرت زینب علیها السلام با خطاب یابن الطلقاء به یزید، اشاره به نیاکان مشرک او کرد که درفتح مکه، پیامبرآزادشان کرد.
امام سجاد علیه السلام نیز به یزید گفت: جدّ من علی بن ابی طالب علیه السلام در جنگ بدر واحد و احزاب پرچمدار رسول خدا صلی الله علیه و اله بود اما پدر وجد تو پرچمدار کفار بودند. کربلا صحنه تجدید کینه های مشرکان و منافقان بر ضد آل الله بود و همان قدرت سیاسی را که میراث رسول خدا بود و غاصبانه به دست دشمن افتاد بر ضد عترت رسول به کار گرفتند و این از شگفتی های تاریخ است. سیدالشهداء علیه السلام در خطابه خویش در عاشورا به سپاه کوفه چنین فرمود: «شمشیری را که ما به دست تان دادیم علیه ما تیز کردید و به روی ما شمشیر کشیدید و آتشی را که بر دشمنان شما افروخته بودیم بر خود ما افروختید و با دشمنان خدا بر ضد اولیاء الله همدست شدید، فَشَحذِتُمَ علینا سَیفاً کان فی اَیدینا و خَشَشتُم علینا ناراً اَضرَمْناها علی عَدوکم وعَدِناً… و در نقل دیگر: سَللتم علینا سَیفاً فی رقابنا وَحَشَشتُم علینا نارَ الفِتن… فَاَصْبَحْتُم اِلباً علی اولیائکم و یداً علیهم لاعدائکم. آیا این همان سخن ابوبکر بن عربی نیست که حسین علیه السلام به شمشیر جدش کشته شد؟ انّ حسینا قتل بسیف جده؟
تیری را که عمرسعد صبح عاشورا به سوی اردوی حسینی رها می کند و تیری را که حرمله بر گلوی علی اصغر علیه السلام می زند تیری نیست که در سقیفه رها شد و بر قلب پیامبر نشست؟ و آیا آن تیر، بر حنجره اصغر نشست یا بر جگر دین فرود آمد؟ چه خوب و عمیق دریافته و سروده است.
ص:310
محروم آیهًْ الله کمپانی:
فما رَماه اِذْ رَماهُ حَرمَله * و اِنّما رَماهُ مَن مَهَّدَ له
سهمٌ اَتی مِن جانب السقیفه * و قَوسُه علی یَدِ الخلیفه
و ما اصاب سَهْمُهُ نَحَر الصّبی * بَل کَبدَ الدینِ و مُهجهًْ النَبی
اگر واقعه شوم سقیفه نبود هرگز جنایت های بعدی که اوج آن در عاشورا بود پیش نمی آمد و مسیرتاریخ اسلام وشیعه به گونه دیگری بود(1).
ن. ک آغاز توطئه ها
امیرمؤمنان علیه السلام پس از غصب شدن خلافت، موضع ستیزه جویانه و مخاصمه آمیز با خلفا نگرفت و به خاطر حفظ وحدت امت اسلام و جلوگیری از خطر فروپاشی امت و اساس دین و سیطره ی دشمنان، دم فرو بست و دوران 25 ساله ی صبر و سکوت و خانه نشینی را تحمل کرد، آن چنان که خاری در چشم و استخوانی در گلویش مانده باشد(2).
آن حضرت برای گرفتن حق خود از غاصبان، دست به شمشیر نبرد و بر سر قدرت و خلافت با آنان درگیر نشد، یکی به خاطر حفظ و بقای اسلام و دیگری برای حفظ وحدت کوتاه آمد(3).
صبر و تحمل آن حضرت در مقابل عملیات و گفتار شرم آور عثمان، مهم تر از صبر و تحمل در شداید و ضربات اولیه بعد از رحلت
ص:311
رسول الله صلی الله علیه و اله و مضروب شدن صدیقه ی کبری فاطمه ی زهرا علیها السلام و سقط جنین آن سیدهًْ النساء نبوده است؟!
همان قسمی که با قدرت تمام طبق دستورات رسول الله صلی الله علیه و اله آن روزهای اول صبر نمود که در خطبه ی شقشقیه فرمود:
صبر کردم در حالتی که چشمانم را خاشاک و غبار، و گلویم را استخوان گرفته بود، و میراث خود را تاراج رفته می دیدم، یعنی خلافت، حق ثابتم را از من گرفتند(1)!
لذا در مقابل عملیات عثمان هم صبر نمود، تا در اثر اختلافات، جنگ داخلی شروع نشود و آن حضرت سبب فتنه انگیزی و خون ریزی نگردد.
چنانچه همان روز اول در مقابل عملیات انقلابیون و آتش زدن در خانه! و مضروب ساختن دختر مظلومه ی رسول الله صلی الله علیه و اله ، که آن حضرت را به زور به مسجد بردند، آیه ی 68 سوره ی 8 (انفال) را قرائت نمود که لَولا کِتابٌ مِنَ اللهِ سَبَقَ لَمَسَّکُمْ فِیمَا اَخَذْتُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ اگر از جانب خدا نوشته ای نبود، قطعاً در آنچه گرفته اید، به شما عذابی بزرگ می رسید. با قرائت این آیه شریفه به آنها فهماندند که من مأمور به سکوت و صبر و تحمل هستم! و اگر دستور قبلی نبود امروز عذاب بزرگ نصیب شما می گردید(2).
چنانچه ابن مغازلی شافعی واسطی و خطیب خوارزمی در مناقب خود و شیخ سلیمان بلخی حنفی در ینابیع المودهًْ نقل نموده اند که
ص:312
رسول اکرم صلی الله علیه و اله به علی علیه السلام فرمود: بعضی از امّت از تو کینه ها در دل دارند و زود است بعد از من با تو خدعه نموده و آنچه در دل دارند ظاهر سازند، من تو را امر به صبر و تحمل می نمایم تا خداوند تو را جزای خیر و عوض نیکو عنایت فرماید(1).
و ابومنصور طبرسی در ص 97 از احتجاج خود از احمد بن همام نقل می نماید که گفت نزد عبادهًْ بن صامت که از اکابر اصحاب رسول الله صلی الله علیه و اله بود، رفتم.
صحبت از فضیلت ابی بکر به میان آوردم، و گفتم آیا مردم ابی بکر را پیش از رسیدن به مقام خلافت بر خودشان تفضیل می دادند یا نه؟
عبادهًْ بن صامت گفت: تا ما ساکتیم شماها نیز ساکت باشید و در این باب بحث و فحص ننمایید.
آنگاه گفت:
به خدا سوگند علی بن ابی طالب احق و سزاوارتر از ابی بکر به مقام خلافت بود، هم چنان که رسول خدا صلی الله علیه و اله احق و سزاوارتر از ابی جهل به رسالت بود(2)
(3).
پس از آن گفت:
آیا میل داری در این باره بیشتر برای تو بیان کنم اظهار اشتیاق نمودم. گفت:
ص:313
روزی ما خدمت رسول خدا صلی الله علیه و اله بودیم، که ابوبکر و عمر و علی علیه السلام به اتفاق هم آمدند ولی در وقت ورود اول ابوبکر، بعد عمر و بعد علی علیه السلام وارد شدند.
رسول اکرم صلی الله علیه و اله به علی علیه السلام فرمودند: یا علی این دو نفر بر تو تقدّم می جویند و حال آن که خداوند متعال تو را بر ایشان امیر قرار داده است، ابوبکر عرض کرد: ای رسول الله، فراموش کردم، عمر نیز عرض کرد: من هم سهو نمودم.
حضرت فرمودند: نه سهو کردید و نه نیسان، گویا می بینم شما دو نفر را که حق سلطه، سلطنت و امارت او را غصب نموده باشید، دشمنان خدا و رسول در این ظلم شما را یاری نمایند.
و اهل بیت من مقهور می گردند!
آنگاه رسول خدا صلی الله علیه و اله گریه کرد به طوری که اشک از دیدگانش سیلان نمود و دوباره فرمود:
یا علی صبر کن تا امر نازل گردد، سپس فرمود:
حول و قوه ای نیست مگر به خدای بزرگ و بلندمرتبه، برای تو در ازاء این صبر در هر روزی به قدری اجر بنویسند که قابل شمارش نباشد، و اگر قدرت و تمکنی پیدا نمودی، شمشیر بکش و منحرفین را بکش، تا آن که به حکم خدا و رسول او رجوع نمایند، زیرا که تو برحقی و هر کسی با تو دشمنی نماید باطل است، و نیز ذرّیه ی تو بعد از تو تا روز قیامت مانند تو خواهند بود(1)
(2).
ص:314
پس جهت عمده و اساسی سکوت و صبر و تحمل امیرالمؤمنین در مقابل ناملایمات اعداء و عدم یاران فداکار و صمیمی برای آن حضرت بوده است، چه آن که مردم دنیاطلب، جاه و مقام دنیایشان در آن طرف(جبهه ی مخالف) اصلاح می شد، به علاوه با عدالت واقعی امیرالمؤمنین علیه السلام سازگار نبودند لذا به یاری آن حضرت نمی آمدند به همین جهت هم آن حضرت صبر می نمود! چنان که انبیاء و پیغمبران هم در وقت تنهایی و نداشتن یاران فداکار صبر و تحمل می نمودند و گاهی عزلت از خلق جسته و یا هجرت از وطن مألوف می نمودند(1).
علی علیه السلام با ملاحظه ی خطرهایی که در صورت قیام او جامعه ی اسلامی را تهدید می کرد، از قیام و اقدام مسلحانه خودداری کرد.
می توان خطرهای داخلی و خارجی را که باعث شد علی علیه السلام از قیام مسلحانه صرف نظر کند، بدین ترتیب دسته بندی کرد:
1. اگر امام با توسل به قدرت و قیام مسلحانه درصدد قبضه ی حکومت و خلافت برمی آمد، بسیاری از عزیزان خود را که از جان و دل به امامت و رهبری او معتقد بودند، از دست می داد. علاوه بر اینها گروه بسیاری از صحابه ی پیامبر که به خلافت امام راضی نبودند، کشته می شدند. این گروه، هر چند در مسئله ی رهبری در نقطه ی مقابل امام موضع گرفته بودند و روی کینه ها و عقده هایی که داشتند، راضی نبودند زمام امور در دست علی علیه السلام قرار بگیرد، ولی در امور دیگر اختلافی با امام نداشتند، و با کشته شدن این
ص:315
عده به هر حال قدرتی در برابر شرک و بت پرستی و مسیحی گری و یهودی گری به شمار می رفتند، قدرت مسلمانان در مرکز به ضعف می گرایید.
امام در یکی از خطبه های خود در این زمینه چنین می فرماید:
«هنگامی که خداوند پیامبر خود را قبض روح کرد، قریش با خودکامگی، خود را بر ما مقدم شمرده ما را که به رهبری امت از همه شایسته تر بودیم، از حق خود بازداشتند، ولی من دیدم که صبر و بردباری بر این کار، بهتر از ایجاد تفرقه میان مسلمان و ریخته شدن خون آنان است زیرا مردم، به تازگی اسلام را پذیرفته بودند و دین مانند مشکی مملّو از شیر بود که کف کرده باشد و کوچک ترین سستی و غفلت آن را فاسد می سازد و کوچک ترین فرد، آن را وارونه می کند(1).»
2. از آنجاکه بسیاری ازگروه ها و قبائلی که درسال های آخر عمر پیامبر مسلمان شده بودند، هنوز آموزش های لازم اسلامی را ندیده بودند و نور ایمان کاملاً در دل آنان نفوذ نکرده بود، هنگامی که خبر درگذشت پیامبراسلام در میان آنان منتشر گردید، گروهی از آنان پرچم«ارتداد» و بازگشت به بت پرستی را برافراشتند و عملاً با حکومت اسلامی در مدینه مخالفت نموده و حاضر به پرداخت مالیات اسلامی نشدند و با گردآوری نیروی نظامی، مدینه را به شدت مورد تهدید قرار دادند.
ص:316
به همین جهت نخستین کاری که حکومت جدید انجام داد این بود که گروهی از مسلمانان را برای نبرد با«مرتدان» و سرکوبی شورش آنان بسیج کرد و سرانجام آتش شورش آنان باتلاش مسلمانان خاموش گردید(1).
در چنین موقعیتی که دشمنان ارتجاعی اسلام، پرچم ارتداد را برافراشته و حکومت اسلامی را تهدید می کردند، هرگز صحیح نبود که امام پرچم دیگری به دست بگیرد و قیام کند. امام در یکی از نامه های خود که به مردم مصر نوشته است، به این نکته اشاره می کند و می فرماید:
«… به خدا سوگند هرگز فکر نمی کردم و به خاطرم خطور نمی کرد که عرب بعد از پیامبر، امر امامت و رهبری را از اهل بیت او بگردانند و(در جای دیگر قرار دهند، و باور نمی کردم) خلافت را از من دور سازند! تنها چیزی که مرا ناراحت کرد، اجتماع مردم در اطراف فلانی(ابوبکر) بود که با او بیعت کنند(وقتی که چنین وضعی پیش آمد). دست نگه داشتم تا اینکه با چشم خود دیدم گروهی از اسلام بازگشته و می خواهند دین محمد صلی الله علیه و اله را نابود سازند(در اینجا بود). که ترسیدم اگر اسلام و اهلش را یاری نکنم باید شاهد نابودی و شکاف در اسلام باشم که مصیبت آن برای من از محروم شدن از خلافت و حکومت بر شما بزرگ تر بود، چرا که این، بهره ی دوران چند روزه ی دنیا است که زائل و تمام می شود، همان طور که «سراب» تمام می شود و یا ابرها از هم می پاشند. پس در این پیشامدها به پا خاستم تا باطل از میان رفت و نابود شد و دین پابرجا و محکم گردید(2).»
ص:317
3.علاوه بر خطر مرتدین، مدعیان نبوت و پیامبران دروغین مانند «مُسَیْلَمه»، «طُلَیْحَه» و «سَباح» نیز در صحنه ظاهر شده و هر کدام طرفداران و نیروهایی دور خود گرد آوردند و قصد حمله به مدینه را داشتند که با همکاری و اتحاد مسلمانان پس از مدتی، نیروهای آنان شکست خوردند.
4. خطر احتمالی رومیان نیز می توانست مایه ی نگرانی دیگری برای جبهه ی مسلمان باشد، زیرا تا آن زمان مسلمانان سه بار با رومیان رودرو و درگیر شده بودند و رومیان مسلمانان را برای خود خطری جدی تلقی می کردند و در پی فرصتی بودند که به مرکز اسلام حمله کنند. اگر علی علیه السلام دست به قیام مسلحانه می زد، با تضعیف جبهه ی داخلی مسلمانان، بهترین فرصت به دست رومی ها می افتاد که از این ضعف استفاده کنند.
با در نظر گرفتن نکات فوق، به خوبی روشن می شود که چرا امام صبر را بر قیام ترجیح داد و چگونه با صبر و تحمّل و تدبیر و دوراندیشی، جامعه ی اسلامی را از خطرهای بزرگ نجات داد و اگر علاقه به اتحاد مسلمانان نداشت و از عواقب وخیم اختلاف و دودستگی نمی ترسید، هرگز اجازه نمی داد رهبری مسلمانان از دست اوصیاء و خلفای راستین پیامبر خارج شود و به دست دیگران افتد(1).
ص:318
شیخ طوسی نقل می کند: هنگامی که علی علیه السلام بدن زهرا علیها السلام را به خاک سپرد، و قبر او را با زمین هموار نمود، و دست خود را از غبار خاک پاک کرد، غم و اندوهش به هیجان درآمد، اشک بر گونه هایش جاری نمود و رو به جانب قبر رسول خدا صلی الله علیه و اله کرد و چنین گفت:
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا رَسُولَ اللهِ عَنِّی، وَ عَنْ اِبْنَتِکَ النّازِله فِی جَوارِکَ وَ السَّریعَةً إلْلحاقِ بِکَ، قَلّ یا رَسُول اللهِ تجَلُّدِی اِلاّ اَنَّ فِی التّأسِّی لِی بِعَظیم فُرقَتِکَ وَ فادِح مُصِیبَتِکَ مَوْضِعَ تَعَزّ…
«سلام بر تو ای رسول خدا! از جانب خودم و دخترت، که هم اکنون در جوارت فرود آمد و به سرعت به تو پیوسته است، ای پیامبر خدا، صبرم از فراق دختر برگزیده ات، کم شده وطاقتم ازدستم رفته است، ولی پس از روبرو شدن بافاجعه ی رحلت تو، هرمصیبتی به من برسد کوچک است، یادم نمی رود که بادست خود پیکرت را در قبر گذاشتم و هنگام رحلت سرت بر سینه ام بود که روح تو پرواز کرد اِنّا لِلّهِ وَ اِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ(1).
ای پیامبر! امانتی را که به من سپرده بودی به تو برگردانده شد، امّا اندوه من همیشگی است، و شب هایم را با بیداری بسر می برم، تا اینکه
ص:319
به تو بپیوندم، به زودی دخترت تو را آگاه خواهند کرد، که امّت تو به ستم کردن، هم رأی شدند، چگونگی حال را بی پرده از وی بپرس، وضع چنین است، در حالی که هنوز فاصله ای با زمان حیات تو نیفتاده، و یادت فراموش نگردیده است(1).
مکتب تشیع در عهد رسول خدا صلی الله علیه و اله شکل گرفته و در عصر ائمه ی اطهار علیه السلام با فشارها و ظلم ظالمان به حرکت خویش به روش های گوناگون تداوم بخشیده و در عصرها و قرون مختلف دولت ها و سلسله های شیعی در نقاط مختلف دنیا تشکیل گردیده و این دولت ها باعث تقویت و پیشرفت مکتب تشیع شده اند، با هم این دولت ها و سلسله های مهم را مرور می کنیم:
قرن چهارم و پنجم هجری از نظر شرایط سیاسی، از بهترین دوران شیعه، به حساب می رود، زیرا خاندان بویه (477-320ه-.ق) که مذهب شیعه داشتند، در دستگاه خلافت عباسی از نفوذ و اقتدار زایدالوصفی برخوردار بودند.
فرزندان بویه به نام های: علی، حسن و احمد که قبلاً در فارس حکومت می کردند، در زمان«المستکفی» به سال 333هجری قمری وارد بغداد شده، به مقرّ حکومت راه یافته و مورد تکریم خلیفه قرار
ص:320
گرفتند. احمد«معزالدوله» و حسن«رکن الدوله» و علی«عماد الدوله» لقب یافتند(1).
در قرن چهارم فاطمیان نیز در مصر به قدرت رسیدند و حکومت آنان تا اواخر قرن ششم هجری (567 ه-.ق) ادامه یافت. حکومت فاطمیان بر مبنای دعوت به تشیع پایه گذاری شد و اگر چه آنان دوازده امامی نبوده، پیرو مذهب اسماعیلیه بودند، و میان این دو مذهب اختلافاتی وجود دارد، ولی در حفظ شعائر تشیع، و نیز فرا گرفتن تعالیم اسلامی از طریق خاندان وحی، و تشویق مردم به این روش، هر دو مذهب هماهنگ می باشند(2).
در قرن چهارم هجری قمری حکومت شیعی دیگری نیز در جهان اسلام پدید آمد، و آن حکومت حمدانیان(391-293 ه-.ق) بود. برجسته ترین زمامدار آل حمدان علی بن عبدالله بن حمدان، ملقب به سیف الدوله(303- 350 ه-.ق) بود.
حمدانیان هیچ کس را به پیروی از مذهب شیعه مجبور نکردند، بلکه مردم را به اختیار خود واگذار کرده، تا هر چه را می پسندند برای خود برگزینند. فقط مبلغان با اخلاص، حقایق را برای مردم بازگو
ص:321
می کردند، بر عکس اموی ها و عباسی ها و صلاح الدین ایوبی که مردم را با ارعاب و خشونت به مذهب تسنن فرا می خواندند(1).
چهار تن از سلاطین مغول به نام های: نکو اداربن هولاکو(احمد)، غازان خان(محمود)، نیقولاوس(سلطان محمد خدابنده) و بهادرخان، اسلام آوردند. حکومت احمد چندان بر جای نماند و در مورد «غازان خان» نیز شواهد تاریخی بر تشیّع او دلالت دارد.
سلطان محمد خدابنده در آغاز، پیرو مذهب حنفی بود، ولی چون نظام الدین عبدالملک شافعی که اعلم دانشمندان اهل سنت در آن زمان بود از طرف وی به عنوان قاضی القضات منسوب گردید و او در مناظره با علماء حنفی غالب شد، سلطان، مذهبی شافعی را برگزید.
سرانجام پس از مناظره ای که میان علامه حلّی(متوفای 726ه-.ق) و نظام الدین واقع شد و علامه بر وی غالب گردید، سرانجام سلطان خدابنده آیین شیعه را انتخاب کرد و دستور داد تا سراسر قلمرو و فرمانروایی او مراسم مذهب امامیه اجرا گردد.
به درخواست وی علامه حلّی کتاب معروف خود«نهج الحق و کشف الصدق» را تألیف نمود. و پس از وی فرزندش بهادرخان، آخرین سلطان مغول پیرو آیین شیعه بود(2).
ص:322
شیعه از نظر شرایط سیاسی تا قرن دهم هجری تقریباً همان وضع پیشین(دوران ایوبیان و سلجوقیان) را داشت. ولی در طلیعه ی این قرن، دولت صفویه توسط شاه اسماعیل اوّل تأسیس گردید، و مذهب شیعه به عنوان مذهب رسمی پذیرفته شد.
پس از درگذشت وی(سال 930هجری) پادشاهان دیگر صفوی تا اواسط قرن دوازده هجری(1148 ه-.ق)حکومت کردند و همگی رسمیت مذهب شیعه را تأیید و تثبیت نمودند و به ترویج آن همّت گماردند.
پس از آن نیز تقریباً همین شرایط سیاسی برای شیعیان ادامه یافت. در ایران مذهب تشیّع به عنوان دین رسمی شناخته شد و جدال و نزاع مذهبی رخ نداد، ولی در سایر ممالک اسلامی که دولت های غیرشیعی حکومت می کرد وبه ویژه در مناطقی که وهابیون نفوذ کلمه داشتند. شیعیان از شرایط سیاسی مطلوبی برخوردار نبودند(1).
ص:323
سَلَفّیه ن. ک وهابیت
او از سابقین در اسلام و از اهالی اصفهان بود و رسول خدا فرمود: سلمان سابق فارس(1)؛ سلمان اولین مسلمان فارس است.
کثیربن عبدالله از جدش نقل کرده است که رسول خدا صلی الله علیه و اله محدوده ی خندق را در جنگ احزاب تعیین نمود و برای هر دو نفر از اصحاب، چهل ذراع معین نمود تا آن را بکنند. مهاجران و انصار هر کدام سلمان را از خود می دانستند و با دیگری احتجاج می کردند و او مردی قدرت مند بود، پس رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمود: سَلْمانُ مِنْا اَهْلَ الْبَیْتِ(2)
از علی علیه السلام درباره ی سلمان سؤال شد، حضرت فرمود: او آغاز و پایان علم را دریافت و کسی به آنچه نزد اوست، دست پیدا نکند(3).
سلمان از پیامبر نقل کرده است: اولین کسی که بر من در کنار حوض وارد می شود، نخستین فردی است که اسلام آورده و آن علی بن ابی طالب است(4).
بُقیره همسر سلمان گوید: هنگامی که وفات سلمان فرا رسید، او در اتاقی بود که چهار درب داشت، پس مرا طلبید و گفت: ای بقیره،
ص:324
این درها را باز کن. من امروز مهمانانی خواهم داشت و نمی دانم از کدام در وارد می شوند، پس مقداری مشک خواست و گفت: آنها را در آتش بریز. من هم ریختم. گفت: آن را در کنار بستر من بگذار و برو و پس از مدت کوتاهی نزد من بازگرد.
بقیره گوید: پس از مکث کوتاهی بازگشتم، دیدم او از دنیا رفته و مانند شخصِ خوابیده، در بسترش خفته است.
عبدالله بن سلام پس از وفات سلمان او را در خواب دید و از او سؤال کرد که جایگاهت چگونه است؟
سلمان گفت: خوب و بر تو باد که توکل کنی؛ توکل چیز خوبی است و من آن را چیز عجیبی یافتم(1).
سلمان فارسی یکی از بهترین یاران صدیق امیرالمؤمنین علیه السلام است. او بعد از رسول خدا صلی الله علیه و اله و حوادث ناگواری که روی داد و اهل بیت مورد هجوم و ستم غاصبان خلافت قرار گرفتند، از بهترین یاوران و مدافعان امیرالمؤمنین بود(2).
امیرالمؤمنین علیه السلام پیوسته سعی داشت سطح دانش مردم را افزایش دهد و از دانسته های خود تا اندازه ای که مردم کشش دارند به آنها بیاموزد و همیشه از آنها می خواست تا ندانسته های خود را سؤال کنند و از او بپرسند تا بیاموزند و این روش نیکو، در آخرین روز زندگی نیز
ص:325
ترک نشد و امام علیه السلام با چهره ای خونین و رویی زرد و دلی شکسته و با صدایی حزین و شاید برای آخرین بار گفت: سَلُونِی قَبْلَ اَنْ تَفْقِدُونی(1).
محمد بن حنفیه می گوید: هنگامی که صبح روز بیستم فرا رسید، مردم مقابل خانه جمع شدند و اجازه ی ملاقات خواستند. حضرت به آنان اجازه داد و مردم داخل شدند و بر آن حضرت سلام کردند و آن حضرت سلام آنها را جواب داد و سپس فرمود: از من سؤال کنید پیش از آن که من در بین شما نباشم و مرا از دست بدهید. اما به جهت رعایت حال امامِ خود، سؤال را کوتاه کنید، پس مردم گریه شدیدی کردند و ترجیح دادند به جهت رعایت حال آن حضرت، سؤال نکنند(2).
ما از باب اختصار، به ذکر چند مورد از صحابه(از کتاب الغدیر علامه ی امینی) اکتفا می کنیم:
1.امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام
2.امام حسن مجتبی علیه السلام سبط رسول الله صلی الله علیه و اله
«ابن عقده» در«کتاب الولایهًْ» حدیث امام مجتبی علیه السلام را با اسنادی که آورده، و نیز«جِعابی» در«النُخب» روایت کرده اند. «خوارزمی» هم ایشان را از روایان حدیث غدیر برشمرده است.
3.سیدالشهداء امام حسین علیه السلام ، سبط رسول الله صلی الله علیه و اله
4.جابربن عبدالله انصاری، 94 سال عمرکرده و درمدینه ازدنیا رفته است.
5.حسان بن ثابت.
6.اَُمّ سَلَمه همسر پیامبر صلی الله علیه و اله
7.اسماء بنت عُمیس خَثْعَمیّه.
8. اُمّ هانی دختر ابوطالب.
9.ابوحمزه أنس بن مالک انصاری خزرجی، خادم پیامبر صلی الله علیه و اله .
10.ابوذر جندب بن جناده غفاری، متوفای(31)(1)
همان طور که بیان کردیم، علامه امینیe در موسوعه ی الغدیر 84 تن از تابعان را نام می برد که حدیث غدیر از آنان روایت شده است بنابر اختصار به ذکر چند مورد بسنده می کنیم:
ص:327
1. ابوالقاسم أصبغ بن نُباته تمیمی اهل کوفه«عجلی» و «ابن معین» او را تابعی ثِقه دانسته اند.
2. سالم بن عبدالله بن عمر بن خطّاب قُرشی عدَوی مدنی.
ذهبی در کتاب«تذکره»، شرح حال او را بیان داشته و نوشته:
او فقیهی حجّت بوده، و یکی از کسانی بود که بین علم و عمل، و زهد و شرف جمع کرده بود.
3.عمر بن عبدالعزیز، خلیفه ی اُموی، و متوفای(101 ه-.ق)
4.عمر بن علی امیرالمؤمنین علیه السلام . در کتاب «تقریب» آمده:
ثقه و طبقه سوم روات بوده است. درزمان ولیدوفات نموده است.
5.محمد بن عمر بن علی امیرالمؤمنین علیه السلام ، در زمان خلافت عمر بنعبدالعزیز وفات نموده است. ابن حبّان از او با عنوان «ثقه» یاد می کند، و ابن حجر می گوید: صدوق و راستگو، از طبقه ششم روات بوده و بعد از سی سالگی از دنیا رفته است(1).
هنگام واقعه ی غدیرتاکنون مسلمانان، به خطبه غدیردیدگاه اعتقادی داشته و آن را درکتب اصول و عقایدخویش نقل نموده اند، آنان در کتب تاریخی نیز از بُعد تاریخی به آن نگاه ویژه ای داشته اند و ازبُعدحدیثی در کتب حدیث، به آن پرداخته اند و در زمینه معانی لغات در کتاب های لغت و از حیث نزول آیات مفسران زیادی آیات آن را تفسیر نموده اند.
اکنون؛ با تعدادی از آنان در زمینه های گوناگون آشنا می شویم:
ص:328
الف) بلاذری(م 279) در انسان الاشراف.
ب) إِبنِ قتیبه(م 276) در المعارف و إلامامهًْ و السیاسهًْ.
ج) طبری(م310) در کتابی مستقل در مورد حدیث غدیر.
د) خطیب بغدادی(م 463) در تاریخ خو.د.
الف) محمد بن ادریس شافعی(م 204) (به نقل نهایهًْ ابن اثیر)
ب) احمد حنبل(م 241) در مسند و مناقب.
ج) ابن ماجه(م 273) در سنن.
د) ترمذی(م 276) در صحیح.
الف) طبری(م 310) در تفسیرش.
ب) ثعلبی(م 37/427) در تفسیرش.
ج) واحدی(م 468) در اسباب النزول.
د) فخر رازی(م 606) در تفسیر خود.
الف) قاضی ابوبکر با قلانی بصری(م 403) در التمهید.
ب) قاضی عبدالرحمان ایجی شافعی(م 756) در المواقف.
ج) شریف جرجانی(م 816) در شرح المواقف.
د) قوشچی(م 879) در شرح تجرید.
ص:329
مولی، خم، غدیر، ولی…
الف) ابن درید (م 321) در جمهره ج 1/71.
ب) ابن اثر در نهایه(1)
ن. ک مدارک و اسناد متن خطبه ی غدیر
سنّی ن. ک تسنّن
مسعودی می گوید: عمر مبارک امیرالمؤمنین علیه السلام 65 سال بود و 63 سال نیز روایت شده است که 35 سال آن را با نبی اکرم صلی الله علیه و اله بود و سی سال پس از وفات پیامبر صلی الله علیه و اله زندگی کرده اند(3).
طبرسی می گوید: حضرت در هنگام شهادت 63 سال داشت که 33 سال آن را با رسول خدا صلی الله علیه و اله به سر برد و از این مدّت، 10 سال آن قبل از بعثت و 13 سال آن در مکه، و 10 سال نیز در مدینه سپری شده است و پس از وفات نبی اکرم صلی الله علیه و اله 29 سال و 7 ماه زندگانی کرد(4).
محمد بن عقیل گوید: محمد بن حنفیه در سال 81 می گفت: سن من از سن پدرم تجاوز کرده است و 65 سال دارم.
ص:330
به او گفتم: پدرت در آن روز که به شهادت رسید چند سال داشت؟
محمّد بن حنیفه گفت: پدرم 63 سال داشت(1).
طبری می گوید: هنگامی که علی علیه السلام زمام حکومت را به دست گرفت 58 سال و چند ماه داشت، و خلافت آن حضرت چهارسال و نه ماه بود و در سال چهل، در سن 63 سالگی به شهادت رسید(2).
هماره از صدر اوّل اسلام و قرون اوّلیه تا قرن حاضر این حدیث از اصول مسلم اسلام شمرده می شود. نزدیکان به آن ایمان دارند و مخالفان بدون انکار صدور آن، آن را روایت می کنند.
در مقام مناظره با رساندن قضّیه به این حدیث، بحث به پایان می رسد، و بدین جهت استدلال به آن فراوان است و سوگند دادن به آن میان صحابه و تابعان در عهد علوی و پیش از آن به وفور مشاهده می شود.
اولین کسی که به این حدیث استدلال کرد امیرالمؤمنین علیه السلام در مسجد رسول الله صلی الله علیه و اله پس از وفات حضرت بود. این استدلال را سُلَیم بن قیس هلالی در کتاب خود نقل کرده است(3)، هر که می خواهد به آن کتاب مراجعه کند. ما استدلال های دیگر را بر می شماریم:
ص:331
1. سوگند دادن و استدلال امیرالمؤمنین علیه السلام در روز شورا در سال (23ه-) یا آغاز(24ه-)
2.سوگنددادن واستدلال امیرالمؤمنین علیه السلام درروزگارعثمان بن عفان.
3.سوگند دادن و استدلال امیرالمؤمنین علیه السلام در روز رحبه در سال (35)
4.سوگند دادن و احتجاج امیرالمؤمنین روز جنگ جمل، سال (36) در برابر طلحه.
5.حدیث رکبان در کوفه در سال(36- 37ه-)
و کسانی که به خاطر پنهان کردن حدیث غدیر به نفرین علی علیه السلام مبتلا شدند.
6.سوگند دادن و استدلال امیرالمؤمنین علیه السلام روز جنگ صفین سال(37)(1) (2)
ن.ک احتجاجات امام علی علیه السلام به غدیر
از دوستداران مخلص علی علیه السلام بود و در صفّین جنگ های سختی نموده و پس از مراجعت از صفین در کوفه وفات نمود، سهل در زمان رسول اکرم صلی الله علیه و اله نیز در غزوات شرکت جسته و جزو چند نفری است که در احد از پیغمبر صلی الله علیه و اله حمایت نموده است شخص مورد اطمینانی بود
ص:332
و علی علیه السلام در موقع حرکت به بصره برای جنگ جمل او را در مدینه به جای خود گذاشته بود(1).
وی از مدافعان ولایت محسوب می شود.
سیاست در نگاه علی علیه السلام ، اداره ی استوار جامعه براساس معیارهای الهی، و حرکتی حق مدارانه است. او که می گوید:
«المُلکُ سیاسَةٌ» کشورداری، سیاست است.
و هرگز برای رسیدن به قدرت و حراست از قدرت به دست آمده، هر کاری را روا نمی داند، بلکه به عکس، او توسّل به ابزار نامشروع را حتی به بهای از دست دادن قدرت صحیح و جایز نمی داند.
بر پایه ی آموزه های علوی، سیاست شناخت و بهره وری از ابزارهای مشروع در اداره ی جامعه و تأمین رفاه مادّی و معنوی مردم است. به دیگر سخن، در آموزه های علوی، به کارگیری شیوه های نامشروع و ابزار به ظاهر کارآمد، امّا به واقع، ناصحیح، سیاست نیست؛ بلکه خدعه، نیرنگ و فریب است.
از نگاه علی علیه السلام ، حکومت، چیرگی بر دل ها و تسخیر خردها و عاطفه هاست، نه رام سازی«تن»ها و سلطه برافراد و چیرگی بر گُرده ها. چنان تفسیری از حکومت، چه نیازی به توسّل به ابزار نامشروع سیاسی دارد. قدرت در نگاه او جز برای احقاق حق، قداستی ندارد تا برای حفظ آن، به شیوه های باطل چنگ بیفکند. تصّرف دل ها راهی جز استفاده ی صحیح از شیوه ها و راه سپردن براساس ارزش ها ندارد.
ص:333
سیاست های نامشروع و باطل گرایانه، شاید روزگاری کوتاه، با جست وخیز سلطه بیافرینند و آن را ادامه دهند؛ امّا هرگز دوام نخواهد آورد و برای مردم، جز زیان، چیزی نخواهد داشت که:
لِلَحقِّ دَولَةٌ و لِلباطِلِ جَولَةٌ(1) (2)
حق را دولتی است، و باطل را جولانی(3).
ابوهاشم و ابوعامر اسماعیل بن محمد بن یزید بن وداع حمیری، دارای لقب«سید» و کنیه ی ابوهاشم. شیخ طوسی نوشته است: کنیه اش ابوعامر است. و از زمان کودکی ملّقب به سیّد بود.
او مدت زمانی بر عقیده ی کیسانیّه زندگی کرد، سپس به برکت امام صادق علیه السلام سعادت به او روی آورد و شیعه شد.
سیّد بلند همت بود، و همسو با بسیاری از شاعران با جدّیت و کوشش در دعوت به سوی خداوند مبدأ موجودات و مدح زیاد عترت طاهره، و با بذل جان و چیزهای با ارزش در راه تقویت روح ایمان در جامعه و زنده کردن قلب های مرده، با پراکندن فضایل آل الله و انتشار
ص:334
عیب ها و بدی های دشمنان آنها، بر دیگر شعرا برتری یافت وی در قرن دوم می زیسته است و از شعرای غدیر است(1).
گردآورنده ی نهج البلاغه سیّد شریف رضی است که نام او محمد، کنیه اش ابوالحسن و فرزند ابو احمد حسین بن موسی بن محمد بن موسی بن ابراهیم بن جعفر علیه السلام و مادرش فاطمه از ذریّه امام سجاد زین العابدین علیه السلام می باشد. شریف رضی در سال 359 هجری قمری در بغداد متولد و در محرم سال 402 هجری درگذشت و در بغداد در محله ی کرخ در خانه ی خودش(کاظمین فعلی) مدفون گردید.
ابن ابی الحدید، شارح نهج البلاغه درباره ی شریف رضی می نویسد: شریف رضیe پس از آن که عمرش از سی سال گذشت قرآن را در اندک زمانی حفظ کرد و در علم فقه و احکام بهره وافری یافت و عالمی ادیب و شاعری نوآور و دارای نظمی فصیح و الفاظی استوار بود. بر انواع شعر توانایی داشت اگر اراده می کرد قصیده سراید، قصائدی می گفت که غبار انتقاد آن را مخدوش نمی کرد و اگر مرثیه می گفت چنان سبقت می گرفت که نفس شاعران با مسابقه با او قطع می گردید و با همه این اوصاف نویسنده ی برومندی بود و از لحاظ صفات انسانی
ص:335
دارای عفت، شرافت نفس، همت بلند و التزام به دین بود و شرافت نفس و مناعت طبع او به اندازه ای بود که از هیچ کس صله نمی پذیرفت(1).
علامه امینی در کتاب شریف الغدیر می نویسد:
سید ما شریف رضیe مفخری از مفاخر عترت طاهره و پیشوایی از پیشوایان علم و حدیث و ادب، و دلیری از دلیران دین و مذهب بود. او نخستین کسی بود که در میان وارثان اجداد طاهرین خود دانش سرشار، اخلاق پاک، اندیشه تیز، مناعت و بلندی طبع، ادب والا، حسب پاکیزه، نسب نبوی، شرف علوی، مجد فاطمی و سیادت کاظمی را به ارث برده بود(2).
ن. ک نهج البلاغه
امیرالمؤمنین علی علیه السلام ، چهارمین پسر ابوطالب، در حدود سی سال پس از واقعه ی فیل و بیست و سه سال پیش از هجرت در مکّه ی معظمه، از مادری بزرگوار و با شخصیت، به نام فاطمه، دختر اسد بن شام بن عبد مناف، روز جمعه سیزده ی رجب در کعبه به دنیا آمد(3).
ن. ک القاب، کنیه ها و نام های علی علیه السلام ، نام های کنایه ای قرآنی علی علیه السلام ، فرزندان، سنّ علی، ولادت امیرالمؤمنین
ص:336
پیشاور، یکی از شهرهای پاکستان میزبان جلسات بحث و مناقشه ی میان چهارتن از عالمان سنی و روحانی شیعی سید محمد موسوی شیرازی معروف به «سلطان الواعظین» بود. مطبوعات پاکستانی گفت و گوهایی که میان این عالمان رد و بدل می شد را چاپ می کردند. نتیجه ی اقدام مطبوعات پاکستانی در چاپ این مناظرات، شیعه شدن عده ای از مردم آن سامان بود. تمام این مناظرات توسط مرحوم سلطان الواعظین در کتابی گردآوری و «شب های پیشاور» نام گذاری شد.
سلطان الواعظین کتاب دیگری به نام «فرقه ی ناجیه» دارد که مناظرات میان او و شماری از دانشجویان سنی را که به شیعه شدن شان انجامید، در آن آورده است(1).
ص:337
مورخین نقل می کنند که رنگ علی علیه السلام گندمگون، چشمان مبارکش درشت و جذّاب ابروانش پیوسته و پرپشت، دندان هایش محکم و سفید و چون مروارید بود. دست و بازو و ساعد بی نهایت قوی و گوشت آن پیچیده و محکم و در تمام عرب به سطبری بازو و محکمی عضلات مشهور بود، چنان که گویی گوشت و پوست و استخوان آن را کوبیده و آن گاه دست، بازو و ساعد ساخته اند.
علی علیه السلام قد و قامت متوسطی داشت و تمام گوشت بدن او ورزیده و محکم و چون آهن صلب بنظر می آمد و بطورکلّی آن حضرت در اعتدال مزاج و رشد جسمانی و در نهایت نیرومندی بود.
مورخین معتقدند که شجاعت و زورمندی علی علیه السلام در تمام عرب منحصر به فرد بود، پدرش ابوطالب او را با جوانان عرب به کشتی وامی داشت و آن حضرت با اینکه از جهت سن خیلی کوچک تر از آنان بود ولی با سرعت عجیبی آنها را بر زمین می زد.
از زبیر بن عوام نقل کرده اند که قسم یاد کرد و گفت در هیچیک از جنگ ها از هیچ شجاعی نترسیدم مگر در مقابل علی علیه السلام که ازشدّت وحشت خود را گُم می کردم. و این تنها زبیر نبود که از مقابله با او وحشت می نمود بلکه تمام قهرمانان نیرومند و مردان رزم از تصّور مقابله با او به وحشت افتاده و در برابرش عرض اندام نمی کردند.
هیبت علی علیه السلام به حدّی بود که چون چشم مبارزی به او می افتاد رعب و وحشت سراسر وجودش را فرا می گرفت و در اثر هیبت آن
ص:338
حضرت نیروی هرگونه مقاومت و تهاجم از وی سلب شده و با کمال درماندگی طعمه ی شمشیر او می گشت(1).
در روایات نقل شده است که مشرکان چون جناب امیر علیه السلام را می دیدند بعضی با بعضی عهد می کردند که در وقت محاربه با آن جناب رودرو قرار نگیرند و در واقعه احزاب که آن جناب با عمرو بن عبدود مقابله و مقاتله نمود.
پیامبر گرامی صلی الله علیه و اله فرمود: «لِضَربت عَلیّ خَیرٌ مِن عِبادَت الثَّقَلَین» ضربت علی در این روز از عبادت جن و انس افزون است(2).
علی علیه السلام می فرماید:
هنگامی که مردم در جنگ احد فرار کردند و رسول خدا صلی الله علیه و اله در میدان جنگ تنها ماند به اندازه ای ناراحت شدم که هرگز آن چنان ناراحت نشده بودم و نمی دانستم که چه کار کنم.
در پیشاپیش آن حضرت شمشیر می زدم و دشمنان را از اطراف آن بزرگوار پراکنده می کردم و مقداری درسرکوب دشمنان پیشروی کردم.
برگشتم هر چه جستجو کردم حضرت را نیافتم.
ص:339
با خود گفتم رسول خدا صلی الله علیه و اله که قطعاً از جنگ فرار نمی کند در میان کشته ها نیز نیست. گمان کردم خداوند او را به آسمان برده است، غلاف شمشیر را شکستم و با خود گفتم:
با این شمشیر آن قدر می جنگم تا کشته شوم. به لشکر دشمن حمله کردم، فرار کردند، ناگاه دیدم پیامبر خدا صلی الله علیه و اله بر زمین افتاده و از حال رفته است.
بالای سرش ایستادم، به هوش آمد و به من فرمود:
یا علی! اینها را از من دور ساز!
به آنها حمله کردم و با شمشیر از چپ و راست آنها را زدم تا این که فرار کردند.
آنگاه رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمود:
یا علی! در آسمان مدح تو گویند آیا می شنوی؟ فرشته ای به نام رضوان می گوید:
لا سَیْفَ اِلا ذوالْفَقار وَ لا فَتی اِلاَّ عَلی(1)
شمشیری جز ذوالفقار و جوانمردی جز علی نیست.
در این وقت من از شدت خوشحالی گریستم و خدا را بر این نعمت ستایش کردم(2) (3).
ص:340
خداوند متعال در آیات مربوط به شجره ی طیبه می فرماید: «شجره ی طیبه، آن درختی است که ریشه ای ثابت و محکم دارد و همیشه پایدار است.»
ولی در آیه ی بعد به شجره ی خبیثه اشاره می کند و می فرماید: «شجره ی خبیثه هیچ قرار و دوامی ندارد.»
«وَ مَثَلُ کَلِمَةٍ خَبیثَةٍ اجْتُثَّت مِنْ فَوْقِ الْأرْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ(1).»
خداوند متعال در این آیه «کلمه ی خبیثه»(سخن آلوده) را به درخت ناپاکی تشبیه کرده که از روی زمین برکنده شده و قرار و ثباتی ندارد.
همان گونه که در روایات معصومین علیهم السلام آمده است، «شجره ی خبیثه»، همان دشمنان اهل بیت علیهم السلام هستند.
امام جعفر صادق علیه السلام فرمود:
«شجره ی خبیثه، مَثَلی است که برای دشمنان خاندان پیامبر صلی الله علیه و اله زده شده است(2).»
خداوند متعال در مورد «شجره ی طیّبه» می فرماید:
ص:341
«ألَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبةٍ أصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماء(1)»
«آیا ندیدی چگونه خداوند «کلمه ی طیبه» (و گفتار پاکیزه) را به درخت پاکیزه ای تشبیه کرده که ریشه ی آن (در زمین) ثابت، و شاخه ی آن در آسمان است؟»
در احادیث، شجره ی طیبه به پیامبر اسلام صلی الله علیه و اله و اهل بیت او علیه السلام تفسیر شده است.
حاکم حسکانی، دانشمند بزرگ اهل تسنن، می گوید:
سلام خثعمی گوید: روزی به حضور حضرت امام محمد باقر علیه السلام رسیدم و عرض کردم: یابن رسول الله! تفسیر آیه ی «کَلِمَهًًْ طَیِّبَهًْ کَشَجَرَهًٍْ طَیِّبَهًْ…» چیست؟
حضرت فرمود: «ای سلام! شجره ی طیبه، حضرت محمد صلی الله علیه و اله است، و شاخه، آن امیرمؤمنان علی علیه السلام و میوه و ثمره ی آن حسن و حسین علیه السلام و شاخه ی فرعی آن حضرت فاطمه علیها السلام و شعبه های این شاخه امامان از فرزندان حضرت فاطمه ی زهرا علیها السلام و برگ این درخت، شیعیان و دوستان ما هستند. پس هنگامی که یکی از شیعیان ما از دنیا می رود، از این درخت برگی می افتد و هنگامی که برای دوستان و محبین ما فرزندی به دنیا می آید، به جای آن، برگ دیگری سبز می شود(2).»
ص:342
ابن ابی الحدید مدائنی، در شرح نهج البلاغه، ج1، ص 17 درباره ی فضایل بی پایان حضرت علی علیه السلام می گوید:
«چه بگویم درباره ی مردی که دشمنانش همگی به فضل او اقرار آوردند، و از انکار مناقب و پوشاندن فضایلش ناتوان گشتند، تو خوب می دانی که بنی امیه بر شرق و غرب بلاد اسلامی سلطه یافتند، و با داشتن آن قدرت، برای خاموش کردن نور مولا و پاشیدن بذر دشمنی او در دلها دست به هر حیلتی زدند، و چاره ها اندیشیدند، مانند این که تهمت ها و افتراها درباره اش ساختند و او را بر بالای منابر ناسزا گفتند، مدح کنندگان او را تهدید نمودند، بلکه آنان را به حبس کشیدند، و کشتند، و از روایت هر حدیثی که فضیلتی بر او در برداشت، یا یادی از او بلند می داشت، جلوگیری نمودند. تمامِ این کارها جز بلندی و عظمت بر وی نیفزود، همانند مشک که هر چه پوشیده شود، بوی خوشِ آن بیشتر نشر گردد، یا مانند خورشید که با کف دستان نتوان آن را پوشاند، و یا بسانِ روشنی رود که اگر چشمی آن را نبیند، چشمان بسیار آن را ببینند(1).
درباره ی شخصیت علی علیه السلام قلم را توانایی نوشتن نیست. زیرا او در تمام فضایل اخلاقی وارث نبی اکرم صلی الله علیه و اله بوده و به آن کوه مرتفع و بلندی ماند که طایر خیال به قله ی آن پرواز نتواند کرد و چون اقیانوس ژرفی است که غواص اندیشه را قدرت رسیدن به قعر آن نخواهد بود(2).
ص:343
گروه نظامی پنج هزار نفری از یاران باوفای امام علی علیه السلام بوده که در رکاب آن حضرت جهاد می کردند و آرزوی آنها شهادت در راه خدای بزرگ و امیرالمؤمنین علیه السلام بوده است.
شرطهًْ الخمیس به اصطلاح پیش مردگان امام علیه السلام بوده اند.
سیّد عبدالحسین شرف الدین موسوی در سال 1290ه-.ق در شهر کاظمین دیده به جهان گشود. در نجف اشرف، از حضور علمای بزرگ و پهلوانان فقه، اصول و علوم اسلامی همچون مرحوم سیّد کاظم طباطبایی، آخوند خراسانی، فتح الله اصفهانی، شیخ محمّد طه نجف و شیخ حسن کربلایی بهره ی کامل برد.
در سی و دو سالگی به جبل عامل مهاجرت کرد و به مبارزه پرداخت.
او کتاب های زیادی تألیف نموده است که عبارتند از:
1. المراجعات
2. الفصول المهمهًْ فی تألیف الامهًْ
3. اجوبهًْ مسائل موسی جارالله
4.الکمهًْ الغراء فی تفضیل الزهراء
5.المجالس الفاخرهًْ فی مآتم العترهًْ الطاهرهًْ
6. ابوهریرهًْ
7.بغیه الراغبین
ص:344
8.فلسفه المیثاق و الولایهًْ
9. ثبت الاثبات فی سلسلهًْ الرواهًْ
10. مسائل خلافیه
11. رسالهًْ حول الرؤیهًْ
12. کتاب الی المجمع العلمی العربی بدمشق
13. الاجتهاد مقابل النص.
مؤلف بزرگوار کتاب های دیگری نیز آماده ی چاپ داشته است که با حمله ی دشمن به منزل او و سوزاندن کتابخانه، از بین رفته است(1).
فقها و رهبران مذهب نیز از روش ائمه ی طاهرین علیه السلام پیروی نموده، و با حفظ این جهت از شعر برای خدمت به دین و حفظ حیثیت مذهبی و بقاء آثار آل الله و جاویدان ماندن یاد آنان در میان مردم، به این امر قیام کردند. و در اظهار شادمانی و احترام و سپاسگزاری از شعرای اهل بیت و اعطای پاداش و سپاسگزاری از آنان با گفتار و کردار، همان شیوه ی امامانشان را در پیش گرفتند، و برای حفظ معانی و مقاصد موردنظر با تألیف در زمینه ی شعر و فنون آن اهتمام ورزیدند، چنان که برای حفظ فقه و سایر علوم دینی متناسب با اهداف موردنظر، آثاری تألیف کرده از خود باقی گذاشتند.
ص:345
شیخ بزرگوار کلینی صاحب کتاب اصول کافی، کتابی به نام «ما قبل من الشعر فی اهل البیت» نگاشته است.
عیاشی که کتاب های فراوانی در فقه امامیه دارد، کتابی به نام معاریض الشعرا» دارد.
شیخ صدوق نیز کتاب شعری دارد.
شیخ مفید نیز کتابی به نام «مسائل النظم» دارد.
سید شیعه سید مرتضی علم الهدی نیز کتابی در فنون شعر و نیز دیوانی دارد آنان همواره در اعیاد مذهبی و ایّام ولادت و وفات ائمه ی دین علیه السلام ، و روز بزرگ غدیر، محافل و مجالسی برگزار می کنند، و شعرا از هر طرف به سوی آنان آمده، و ثمره ی اندیشه ی خود را از مدح و ثنا و نوحه سرایی و مرثیه گویی ارائه می کنند، که سبب احیای امر ولایت و استواری دلها و افزایش علاقه و محبت میان جامعه و دوستداران اهل بیت می گردد(1).
ای کرده تو را خدا ولی ادرکنی * ای کرده تو را نبی وصی ادرکنی
دستم تهی و لطف تو بی پایان است * یا حضرت مرتضی علی ادرکنی
در طول تاریخ و طی قرون متمادی که از واقعه ی غدیر گذشته است همواره ی شعرای فارسی مانند محتشم کاشانی، صائب تبریزی، هاتف اصفهانی، صغیر اصفهانی و… شعرهایی در این رابطه سروده اند.
ن. ک حسان بن ثابت، دیوان امام علی علیه السلام
ص:346
یُوفونَ بِالنَّذْرِ وَ یَخافُونَ یَوْماً کانَ شَرُّهُ مُسْتَطیراً وَ یُطِْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلی حُبِّهِ مِسکِیناً وَ یَتِیماً وَ أسِیراً(1).
«نیکوکاران به نذر خود وفا می کنند و از روزی که شرّ و عذابش دامن گستر است، واهمه دارند. آنان غذای خود را با آنکه به آن تمایل (و نیاز) دارند به مسکین و یتیم و اسیر می دهند.»
در سوره ی انسان، فرازی وجود دارد(از آیه ی 5 الی 22) که خداوند در آن به توصیف و تکریم گروهی از نیکان امّت پرداخته است. طبق این آیات، نیکوکاران به نذرهای خود وفا کرده و علی رغم تمایلی که به غذای خود داشته اند آن را به ترتیب به مسکین، یتیم و اسیری بخشیده اند، در زمینه ی این آیات برای هر خواننده ای - سوالاتی مطرح می شود از جمله:
1. این نیکوکاران چه کسانی بوده اند؟ تاریخ صحیح و روایات معتبر چه کسانی را معرفی می کنند؟
2. موضوع نذر چه بوده و وفای به نذر چگونه صورت پذیرفته است؟
3. این نذر در چه زمان و مکانی تحقق یافته؟ و آیا این آیات سخن از یک امر واقعی است یا حادثه ای فرضی و خیالی؟
ص:347
هنگامی که برای یافتن پاسخ این سؤالات به تاریخ مراجعه می کنیم درمی یابیم که:
این نیکوکاران کسانی جز علی و فاطمه و حسنین علیه السلام و کنیز آنان فضّه نبوده اند.
موضوع نذر آنان انجام سه روز روزه آن هم در پی بیماری حسنین علیه السلام بوده و این نذر با اشاره ی رسول خدا صلی الله علیه و اله صورت گرفته است.
پس از شفای دو کودک، نیکوکاران جهت ایفای نذر خود، مشقت سه روزه را بر خود هموار کرده اند.
این نذر در مدینه و در اواخر حیات رسول خدا صلی الله علیه و اله واقع شده و در نخستین روز ادای آن، سائلی به هنگام مغرب، درب خانه ی نیکوکاران را به صدا درآورد و تقاضای کمک کرد. اهل بیت علیه السلام که خود در تنگنا به سر می بردند، طعام مختصر خود را به آن فقیر داده و با آب روزه ی خود را افطار کردند.
روز دوم به همین ترتیب یتیمی مراجعه کرد و مورد اطعام قرار گرفت و در روز سوم اسیری حلقه ی در را به صدا درآورد و از جانب نیکوکاران نیز تکرار ایثار.
در پایان این حادثه ی باشکوه، خدای تبارک و تعالی با نزول آیات: «اِنَّ
الأبْرارَ یَشرَبُون» به ثبت این حادثه ی واقعی و نه حکایت فرضی و خیالی - چنانکه عده ای پنداشته اند(1)- تا به همیشه پرداخت. مفسّران
ص:348
اهل سنت این گزارش را غالباً در تفاسیر خود آورده اند(1).
و از شیعه نیز بزرگانی چون طبرسی در مجمع البیان، علامه مجلسی در بحارالانوار، علامه امینی در الغدیر و علامه طباطبایی در المیزان استدلال های محکمی بر صحّت این واقعه ذکر کرده اند(2).
حضرت علی علیه السلام میانه بالا و سیاه چشم و خوش سیما بود. مانند ماه شب چهارده اززیبایی می درخشید، شکم مبارکش پهن و شانه هایش بزرگ و انگشتانش درشت بود. اندامی لطیف داشت و گردنش، از سپیدی مانند تُنگی از نقره بود. جلوی سرش مو نداشت و محاسنش انبوه بود. استخوان شانه اش مانند استخوان شانه ی شیر درنده بود.
بازو و ساعدش(به خاطر ورزیدگی) قابل تشخیص نبود. در هنگام راه رفتن گام ها را کشیده برمی داشت و هرگاه بازوی کسی را می گرفت چنان بود که جان او را گرفته، تا جایی که قدرت نفس کشیدن از او سلب می شد(بدن شریفش به چاقی متمایل بود و دست و بند دستش (ساعدش) فربه بود.
گاهی که به میدان نبرد وارد می شد، هروله می کرد(خرامان خرامان حرکت می نمود)، دلی ثابت داشت و دلاوری نیرومند بود و با هر هماوردی که رو به رو می شد بر او پیروز می گشت(3)
(4).
ن. ک صورت علی علیه السلام ، شجاعت امام علی علیه السلام
ص:349
در این قسمت برای شناخت بیشتر با شاه ولایت و امامت، امیرالمؤمنین علیه السلام تعدادی از سخنان او را فرا می گیریم:
1. همگام با فقرا و مستمندان
امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود:
خدا مرا پیشوای خلقش قرار داد و بر من واجب کرده که بر خود تنگ بگیرم و در خوراک، نوشیدن و پوشاک مانند مردم ضعیف و مستمندان باشم تا فقرا از فقر من پیروی کنند و ثروتمندان به وسیله ثروت خود سرکشی و طغیان نکنند(1).
2. رعایت تقوای الهی
سفارش امیرالمؤمنین علی علیه السلام به فرزندش امام حسین علیه السلام :
پسر جانم! تو را سفارش می کنم به رعایت تقوای الهی در حال توانگری و تهیدستی و گفتار حق در حال خشنودی و خشم، میانه روی هنگام دولتمندی و تنگدستی، رفتارعادلانه نسبت به دوست و دشمن، کار کردن در حال شادابی و سست حالی و خشنودی از خدا در سختی و خوشی(2).
3. اسیر آرزوها نباشید
حضرت علی علیه السلام فرمود:
ص:350
ای اسیران آرزوها! بس کنید! زیرا صاحبان مقامات دنیا را تنها دندانِ حوادث روزگار به هراس افکند، ای مردم! کار تربیت خود را، خود برعهده گیرید و نفس را از عادت هایی که به آن حرص دارد، بازگردانید(1).
4. نماز، موجب قرب الهی
امام علی علیه السلام می فرماید:
نماز، موجب تقرب هر پرهیزگاری(به خدا) است(2).
5. «عامه» مایه ی پیروزی بر دشمن
امیرالمؤمنین علی علیه السلام در دستور حکومتی که به نام مالک اشتر نخعی مرقوم داشته می نویسد:
برای والی هیچ کس پرخرج تر در هنگام سستی، کم کمک تر در هنگام سختی، متنفرتر از عدالت و انصاف، پرتوقع تر، ناسپاس تر، عذرناپذیرتر، کم طاقت تر در شداید از«خاصه» نیست. همانا استوانه ی دین و نقطه ی مرکز مسلمین و مایه پیروزی، بر دشمن«عامه» می باشند، پس توجه تو همواره به این طبقه معطوف باشد(3).
6. غلبه ی عقل بر شهوت
حضرت امیر علیه السلام می فرماید:
خداوند در ملائکه، عقل بدون شهوت و خواسته حیوانی، سوار کرد (خلق نمود) و در حیوانات شهوت بدون عقل سوار کرد و در انسان ها
ص:351
هر دو را گذاشت، پس هرکس عقلش بر شهوت او غالب باشد، پس او بهتر از ملائکه است و هرکس که شهوت او بر عقلش غلبه داشته باشد، پس او بدتر و پست تر از حیوانات است(1).
7. درد و دل های علی علیه السلام
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:
پس از آنکه پیامبر خدا صلی الله علیه و اله از دنیا رفت مسلمانان بر سر خلافت بعد از او به نزاع و کشمکش پرداختند و این در صورتی بود که به خدا قسم! هرگز درگمانم آن نمی رفت. و در ذهنم نمی گذشت که عرب بعد از محمد صلی الله علیه و اله این امر(خلافت) را از اهل بیتش(خاندانش) منحرف کنند! و پس از آن حضرت خلافت را از من دور سازند، و هیچ چیز مرا بیشتر به تعجب وا نداشت مگر زمانی که دیدم مردم سراسیمه به سوی ابوبکر درشتابند و پشت سر هم برای بیعت با ابوبکر ازدحام کرده اند، پس من دستم را بستم(2).
و این در حالی بود که من از میان کسانی که ادعای خلافت و جانشینی بعد از محمد صلی الله علیه و اله را داشتند سزاوارترین آنها بودم(3)!
8. تفاوت عدل و جود
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
عدل جریان کارها را درمجرای خود قرار می دهد، اما جود جریان ها را از مجرای اصلی خارج می کند(4).
ص:352
9. عاقبت عهدشکنی
روزی امیرالمؤمنین علیه السلام بر منبر کوفه خطبه خوانده و فرمود:
ای گروه مردم اگر عهدشکنی بد نبود من سیاستمدارترین مردم بودم، آگاه باشید که هر عهدشکنی تباه کاری و هرزه گی است و هر تباه کاری ناسپاسی و کفری در بردارد، آگاه باشید که بی وفایی و تباه کاری و خیانت در آتش است(1).
10. پرهیز از نفس اماره
علی علیه السلام می فرماید:
به راستی که این نفس همواره به بدی ها فرمان می دهد، بنابراین هر کس عنان آن را رها کند (همچون مرکبی سرکش) او را به تاخت، به سوی گناهان می برد(2).
11. زمان شناسی و مدیریت زمان
امام علی علیه السلام فرمود:
عمر تو کابین خوشبختی توست به شرط اینکه آن را در راه اطاعت پروردگارت بگذرانی(3).
12. آسایش و آرامش در هنگام بلا
امیرمؤمنان علی علیه السلام در خطبه غرّا و پرشوری که در اوصاف پرهیزکاران برای دوست باصفایش همّام بیان کرد و بیش از یکصد صفت برای متقین برشمرد، یکی از اوصاف مهم آن چنین بود:
ص:353
روح آنها به هنگام بلا همانند حالت آسایش و آرامش است(و تحولات زندگی آنها را دگرگون نمی سازد(1).)
13. علائم و نشانه های ریاکار
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
ریاکار سه نشانه دارد چون مردم را ببیند (در عبادت) به نشاط آید، و هرگاه تنها باشد کسل شود، و دوست دارد که در هر کاری او را بستایند(2).
14. فضیلت های اخلاقی
حضرت امیر علیه السلام فرمود:
قوی ترین وسیله ها اخلاقیات و فضائل اخلاقی است(3).
15. عطوفت علی علیه السلام به دشمنش
امام علی علیه السلام فرمود:
چه چیز شقی ترین فرد شما را از آن باز می دارد که بیاید مرا بکشد؟…گفتند: یا امیرالمؤمنین! ما رااز کسی که محاسنت را با خون سرت خضاب می کند(قاتل خود)آگاه کن تا دودمانش را براندازیم. گفت:
«در آن صورت، به خدا سوگند، کسی که هنوز مرا نکشته است(و قاتل نیست) می کشید(4).
ص:354
16. فروزندگی وجدان بزرگ
امام علی علیه السلام چون به هوش آمد، امام حسن علیه السلام کاسه ای شیر به او داد، اندکی از آن نوشید، و سپس آن را از دهان دور کرد و گفت: «این را برای اسیرتان(ابن ملجم) ببرید و سپس به حسن گفت: «پسرم! تو را به حقی که بر تو دارم قسم می دهم که به او خوردنی و نوشیدنی خوب بدهید، و تا هنگام مرگ من، با او مهربانی کنید، تو خود از آنچه می خوری به او بخوران، و از آنچه می نوشی به او بنوشان، تا از او برتر و شریف تر باشی…(1)
17. عبادت بی فایده
حضرت علی علیه السلام می فرمایند:
عبادتی که در آن تعمق و بررسی و فهمیدن نباشد و خواندنی که در آن اندیشیدن نباشد بی فایده است(2).
18. پیامبر صلی الله علیه و اله عذری باقی نگذاشت
امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرماید:
پیامبر صلی الله علیه و اله در روز غدیر برای احدی عذری و برای کسی سخنی باقی نگذاشت(3).
19. فضیلت های اخلاقی
امام علی علیه السلام فرمود:
ص:355
نزدیکی بامردم و خوش اخلاقی با آنها از شرور و بدی ها جلوگیری می کند(1).
20. قوی ترین مردم
علی علیه السلام می فرماید:
قوی ترین مردم کسی است که با حلمش بر غضبش پیروز گردد(2).
21. آسان شدن سختی ها
امام علی علیه السلام فرمود:
اگر دنیا برای انسان چنین باشد که او را زنجیر کنند و برهنه بر روی خارهای بیابان بکشانند، همین که بداند در پس این دنیا آسوده و خوشحال خواهد بود، این سختی ها را هیچ می انگارد(3).
22. یاد خدا…
امیرمؤمنان علی علیه السلام هنگام شهادت خویش به فرزند عزیز خود فرمودند: پسرم! همیشه و هر حال به یاد خدا باش.(4)
23. مصلحت دعا
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
ص:356
ای که اهل دعایی، چیزی را که امکان ندارد یا حلال نیست، نخواه(1).
24. مکر و خدعه
علی علیه السلام فرمود:
اگر مکر و خدعه در آتش نبود، من نیرنگ بازترین مردم بودم(2).
25. قناعت و خوش خلقی
علی علیه السلام فرمود:
آدمی را قناعت برای دولت مندی و خوش خلقی برای فراوانی نعمت ها کافی است(3).
26. اوقات استجابت دعا
امام صادق علیه السلام از قول حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرموده است: دعا را در چهارجا غنیمت شمارید:
1. نزد قرائت قرآن
2. نزد گفتن اذان
3.نزد آمدن باران
4. نزد برخورد دو صف(مؤمنین و کفّار برای قتال(4))
ص:357
شورا ن. ک سقیفه بنی ساعده، خلیفه ی خدا و خلیفه ی مردم
چون عُمَر مدت عمرش سپری شد و به دست ابولؤلؤ زخمی گردید برای انتخاب خلیفه ی بعد از خود شش نفر را به حضور طلبید و موضوع خلافت را به صورت شوری میان آنها محدود نمود این شش نفر عبارت بودند از علی علیه السلام ، طَلحه، زُبیر، عبدالرحمن ابن عوف، عثمان، سعد وقاص.
آنگاه ابوطلحه ی انصاری را با پنجاه نفر از انصار مأمور نمود که پشت در خانه ای که در آنجا اعضای شورا بحث و گفتگو می کنند ایستاده و منتظر اقدامات آنها باشد، اگر پس از خاتمه سه روز پنج نفر به انتخاب یکی از آن شش تن موافق شدند و یکی مخالفت کرد گردن نفر مخالف را بزند و اگر چهار نفر از آنها به یک نفر رأی موافق دهند و دو نفر مخالفت کنند سر آن دو نفر را با شمشیر برگیرند و اگر برای انتخاب یکی از آنان هر دو طرف(موافق و مخالف) مساوی شدند نظر آن سه نفر که عبدالرحمن بن عوف جزو آنهاست صائب بوده و سه نفر دیگر را درصورت مخالفت گردن بزنند و اگر پس ازخاتمه سه روز رأی آنها به چیزی تعلق نگرفت و همه با یکدیگر مخالفت کردند هر شش تن را گردن بزنند و سپس مسلمین برای خودخلیفه ای انتخاب نمایند(1)!
ص:358
مدتی پس از ماجروای نهروان، جمعی از خوارج در مکه گرد آمدند و به این نتیجه رسیدند که امت اصلاح نخواهد شد مگر با از میان برداشتن علی علیه السلام و معاویه و عمرو بن عاص. عبدالرحمان بن ملجم گفت: من خاطر شما را از علی آسوده می سازم.
بَرَک بن عبدالله قتل معاویه را بر عهده گرفت و عمرو بن بکر کشتن عمر و عاص را.
تصمیم آنان بر این شد که در شب 19رمضان به این امر اقدام کنند.
برک، عازم شام گردید، اما توانست معاویه را مجروح سازد. و عمروبن بکر راهی مصر شد ولی در آن شب شخصی دیگر به جای عمروعاص به مسجد آمد و او کشته شد.
و اما ابن ملجم وارد کوفه شد و با زنی به نام «قطام» آشنا گردید و از وی خواستگاری نمود. قطام بخشی از مهر خود را کشتن امیرالمؤمنین علیه السلام قرار داد(1).
علی علیه السلام سرانجام بعد از سپری کردن 63سال از عمر خود و پس از پنج سال حکومت، در شب نوزدهم رمضان سال چهل هجری در حال ادای نماز صبح در مسجد کوفه با شمشیر زهرآگین ابن ملجم، یکی از خوارج در محراب حق ضربت خورد و چهره اش در خون سر گلگون گشت. دو روز بعد در شب 21ماه رمضان به شهادت رسید و حسنین علیه السلام او را غسل و کفن کردند.
ص:359
شبانه او را در نزدیکی نجف به خاک سپردند و از ترس دشمنان محل قبرش را محو نمودند، تا اینکه حضرت صادق علیه السلام قبر مبارک او را آشکار ساخت(1).
شهدا الفضیله در سال 1355 ه- در نجف اشرف چاپ شده است. این کتاب، تاریخی است و در بردارنده ی شرح حال شهدای عالم اسلام، از آغاز قرن چهارم هجری تا عصر حاضر می باشد و علامه ی امینی بیش از(130) شهید را برمی شمرد که به خاطر دفاع از اسلام و حمایت از دین به شهادت رسیده اند.
علامه ی امینی در این کتاب شهدا را بر می شمارد، یک شهید در قرن نهم، هیجده شهید در قرن دهم، هفت شهید در قرن یازدهم، بیست و دو نفر در قرن دوازدهم، نوزده نفر در قرن سیزدهم، و نیز سیزده نفر در قرن چهاردهم.
بارزترین علمایی که علامه امینی یادآور شده، و به شرح زندگی برخی از آنان پرداخته، عبارتند از: علامه ادیب ابوالحسن تهامی معروف به علی بن محمد حسن عاملی شامی، و امام ابوالمحاسن رویانی طبری، ابوعلی فتّال نیشابوری، ابن راوندی، طغرائی، و علامه ی طبرسی که جریان شهادتش مشهور نیست زیرا شهادتش با زهر بوده است، شهید اوّل محمد بن مکی عاملی نبطی جزینی و او اولین کسی است که نزد
ص:360
امامیه به این لقب مشهور شده است، علی بن ابوالفضل حلبی، سیّد الحکماء ابوالمعالی و سید فاضل امیر غیاث الدین، علامه محقق کرکی، … و ده ها نفر دیگر از کسانی که درخت اسلام را آبیاری کردند و خون خود را در راه دین و اهل دین، تقدیم نمودند(1).
شهید محراب ن. ک القاب و کنیه های علی علیه السلام
شیر خدا ن. ک اسدالله
شیعه ن. ک تشیع در چه زمانی پدید آمده است، شیعه کیست؟
در این عصر شیعه ی دوازده امامی به شیعه ی جعفری معروف شده است و این بدان جهت است که مذهب شیعه در فروع همان مذهب امام جعفر صادق علیه السلام می باشد، به اعتبار این که بیشتر تعلیمات تشیع از آن حضرت اخذ شده است، گرچه اعتبار روایات حضرت صادق علیه السلام در فروع فقه از دیگر امامان بیشتر است لذا مذهب شیعه را مذهب جعفری نامیده اند.
سرّ این مطلب آن است که عصر حضرت صادق علیه السلام در آخر حکومت اموی بود. هنگامی که آن حکومت رو به ضعف گرویده و در اوائل عصر دولت عباسی قرار داشت. آنان در ابتدای حکومتشان تعصب شدید به خرج ندادند، زیرا دولت شان هاشمی بود، لذا اهل بیت در آن ایام از آزادی نسبی برخوردار بودند و بدین جهت توانستند در نشر دین و مذهب کوشش فراوانی داشته باشند.
ص:361
ولی در عصر منصور و هارون الرشید و امثال آن دو از پادشاهان ظالم، راویان از اهل بیت علیهم السلام تقلیل یافت و این به جهت فشارهای سیاسی و خوف شدیدی بود که بر اصحاب امامان وارد می شد(1).
اللّْهُمَّ وَاجعَلنی مِن شیعَتِهِ وَ تَوَفَّنی عَلی دینِهِ(2)
خداوند مرا از شیعیان او(امیرالمؤمنین علیه السلام ) قرار ده و بر دین او بمیران.
یکی از انگیزه های دوستداران امیرالمؤمنین علیه السلام تمرین پیروی و میثاق بستن با حضرت و درخواست رسیدن به مقام عالی «شیعه» است. رسیدن به درجه ی تشیع یکی از افتخارات هرمسلمان و دوستدار اهل بیت علیه السلام می باشد، زیرا تشیّع ادامه ی راه رسالت و ادای حقّ رسالت در پذیرش امامت و ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام است.
مکتب تشیع، مکتبی است که در برابر حزب نفاق و در دفاع از اسلام ناب پایه ریزی شد. این مکتب به رهبری امیرالمؤمنین علیه السلام و با پایه گذاری اولیه ی حضرت زهرا علیها السلام و پیروی امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام و یاران وفاداری چون سلمان، ابوذر، مقداد و… به صورت عملی شکل گرفت و در طول تاریخ و با اقلیت نیرو و وجود فشارهای
ص:362
پی درپی دشمنان به خاطر رشادت ها و مجاهدت های خستگی ناپذیر پیروان خود ماندگار مانده است(1).
استاد مطهری در توضیع شیعه می فرمایند: «الشیْعَه من شایع عَلِیّاً»… «شیعه یعنی کسی که علی را مشایعت کند، یعنی انسان، با لفظ، شیعه نمی شود، با حرف شیعه نمی شود، با حب و علاقه ی فقط، شیعه نمی شود، پس با چه چیزی شیعه می شود؟ مشایعت، مشایعت یعنی همراه، وقتی کسی می رود، شما پشت سر و همراه او می روید و این را«مشایعت» می گویند، شیعه یعنی مشایعت کننده ی عملی علی(2).»
در روایت معصومین علیه السلام در خصوص واژه ی شیعه به تقسیماتی برمی خوریم که نمایان گر وجود فاصله ای بسیار میان «شیعه بودن» و «ادعای تشیع» است؛ حقیقتی که عنوان می کند رسیدن به درجه ی تشیع کاری است پر زحمت، دقیق و طاقت فرسا، هر چند که ادعای تشیّع، کاری است سهل و آسان.
امام باقر علیه السلام می فرمایند: «شیعیان سه دسته اند: دسته ای به وسیله ی ما خود را می آرایند(با انتساب خود به ما برای خویش آبرو و حیثیت اجتماعی کسب می کنند)و دسته ای از طریق ما ارتزاق می کنند و دسته ای از ما هستند و با مایند «اینان شیعیان واقعی اند(3).»
پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله فرمودند:
ص:363
«شیعه ی ما کسی است که از ما پیروی کند و پا جای پای ما بگذارد و به کردار ما اقتدا نماید(1).»
در خصوص معرفی شیعه ی واقعی کتاب های فراوانی نگاشته شده است که از جمله آن کتب می توان به این موارد اشاره کرد:
1. یادنامة علامه امینی(حاوی مقاله ای مشتمل بر400 کتاب در شناخت شیعه)
1.اسلام و تشیع - ضیاء الدین استرآبادی
2.الامامهْ و الامامیهْ - محمدرضا بحرینی
3.تعالیم و عقاید شیعه - محمدرضا مظفر
4.چگونه شیعه باشیم؟(ترجمه ی «اخلاق الائمه و آداب الشیعه» ملا محسن فیض کاشانی(2)
ص:364
صبرعلی وار ن. ک سکوت 25 ساله
علی علیه السلام از هر جهت صبور و شکیبا و بردبار بود، زیرا رفتار او خود مبین حالات او بود حتّی در جنگ ها نیز شکیبایی و بردباری پیشه می نمود، تا حدی که ابتدا دشمن تجاوز را آشکار می نمود.
آن جناب تا حریم دین و شرافت انسانی را در معرض تهاجم و تجاور نمی دید صبر و حوصله پیشه خویش می نمود، ولی در دفاع از حق، حقیقت و عدالت از هیچ حادثه ای رویگردان نبود.
حلم معاویه را نیز ستوده اند، اما بردباری معاویه تصّنعی و ساختگی بوده و از روی سیاست و حیله گری و برای حفظ منافع مادّی بود در حالیکه حلم و شکیبایی علی علیه السلام فضیلت اخلاقی محسوب شده و برای احیاء حق، حقیقت پیشرفت دین و هدایت گمراهان بود. در تمام غزواتِ پیامبر گرامی صلی الله علیه و اله رنج و مشقت کارزار را تحمل نمود و از آن
ص: 365
بزرگوار حمایت کرد و هرگونه سختی و ناراحتی را درباره ی اشاعه و ترویج دین مبین اسلام با کمال خوشرویی پذیرفت(1).
چگونه می توان شرح مظلومیت علی علیه السلام را به تصویر کشید و مصائب آن حضرت را شماره کرد، در حالی که خود فرمود:
«لَقَد ظُلِّمتُ عددَ المَدَر وَ الْوَبَر(2) به عدد سنگ ریزه ها و شمار تارهای موی بر من ستم شده است.» اگر به این نکته عنایت شود که علی، رب النوع حکمت است و سخن به مبالغه نمی گوید، عمق این کلام پرمعنا بهتر و بیشتر روشن می گردد(3).
امّا حضرت علی علیه السلام پیشوا و والاترین الگوی صبر و بردباری بود و همگی مصائب و سختی های زندگی خویش را با شکیبایی و حلم تحمل نموده است.
«روایت»
گروهی از یاران امام علی علیه السلام در دوران حکومت و فرمانروایی آن حضرت در کنارش حلقه زده بودند، در این هنگام زن زیبایی از آنجا گذشت، حاضران دیده به آن زن دوختند. حضرت متوجه حال آنها شده فرمود: چشم های این مردان به منظره ی شهوت آمیز دوخته شده و به هیجان آمده اند، آگاه باشید هرگاه یکی از شما، نگاهش به زن زیبایی افتاد، که او را به شگفتی وا داشت، با زنش آمیزش کند، زیرا که همسرش نیز زنی همانند آن زن است.
یکی از خوارج با کمال آزادی و گستاخانه گفت:
ص: 366
قاتَلَهُ الله کافِراً ما اَفْقَهه خدا این کافر(نَعُوذُ بِالله) را بکشد، چقدر دانا و آگاه است. اصحاب از جسارت او به خشم آمدند، از جای برخاستند تا او را بکشند.
امام علیه السلام فرمود:
رُوَیداً اِنّما هُوَ سَبّ بِسَّب اوعَفّ عَنْ ذَنْب» آرام باشید پاسخ دشنام، دشنام است و یا عفو و بخشش از گناه(1)
در این ماجرا تحمل و شکیبایی علی علیه السلام هنگام برخورد با ناملایمات الگویی تمار عیار برای همگان است(2).
این دو برادر هم از اصحاب خاص علی علیه السلام بودند زید در جنگ جمل شهید شد. هنگامی که معاویه به کوفه آمده بود صعصعه روزی در کوفه به معاویه گفت: دلم نمی خواست تو را خلیفه ببینم.
معاویه گفت: حالا که مرا خلیفه می دانی بر بالای منبر برو و علی را سبّ کن!
صعصعه بالای منبر رفت و گفت:
ای مردم معاویه به من چنین گفته است ولی من معاویه و کسی را که علی را لعن کند لعن می کنم.
حاضرین مسجد نیز آمین گفتند(3).
ص: 367
صعصعه و زید از یاران و مدافعان ولایت امیرمؤمنان علیه السلام به شمار می روند.
صفّّین ن. ک جنگ صفّّین.
بُریده ی خُزاعی گوید: به رسول خدا گفتیم: یا رسول الله! ما دانستیم که چگونه بر شما سلام کنیم، اما چگونه بر شما صلوات بفرستیم؟
رسول خدا فرمود: بگویید:
اللهُمَّ اجْعَلْ صَلَواتک وَ رَحْمَتک عَلی مُحَّمد وَ آلِ مُحَّمدٍ کَما جَعَلْتَها عَلی آلِ اِبْراهِیمَ اِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ(1)
موسی بن طلحه گوید: از زید بن خارجه سؤال کردم که بر رسول خدا چگونه درود فرستیم؟ او گفت: من از رسول خدا صلی الله علیه و اله پرسیدم، فرمود: بر من درود فرستید و در دعا کردن و صلوات فرستادن بر من تلاش و جدیت کنید و بگویید: «اللهُمَّ
صَلِّ عَلی مُحَّمدٍ وَ آلِ مُحمَّدٍ(2)»
ام سلمه از رسول خدا صلی الله علیه و اله نقل کرده است که آن حضرت به فاطمه علیها السلام فرمود: همسر و دو فرزندت را نزد من بیاور، پس فاطمه آنها را بیاورد پیامبر عبای خود را روی آنها افکند و آن گاه دست خود را برداشت و گفت:
اَللّهُمَّ هؤلاء آلُ مُحَّمدٍ فَاجعَلْ صَلَواتکَ وَ بَرَکاتک عَلی آل مُحمَّدٍ اِنَّکَ حَمیدٌ مَجیدٌ.
ص: 368
ام سلمه گوید: من عبا را برداشتم تاداخل شوم وبا آنها باشم، پیامبر عبا را کشید و فرمود: تو بر خیرخواهی بود(امّا جزء اهل بیت نیستی(1).)
عقبه بن عمر گوید: ما خدمت رسول خدا بودیم که مردی نزد او آمد و در مقابل آن حضرت نشست و گفت: ای رسول خدا! دانستیم که بر تو چگونه سلام دهیم، امّا هنگامی که ما می خواهیم درود بر تو بفرستیم درود بر تو چگونه خواهد بود؟ رسول خدا فرمود: بگویید: اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَّمدٍ النَّبیّ الاُمّیّ وَ عَلی آلِ مُحمَّدٍ(2).
ازعلی علیه السلام نقل شده است که اصحاب به رسول خدا گفتند: یا رسولالله چگونه بر تو درود بفرستیم؟ فرمود: بگویید: اللّهُمّ
صَلِّ عَلی مُحَّمد وَ عَلی آلِ مُحَمَّدٍ کَما صَلّیتَ عَلی اِبراهِیمَ اِنَّکَ حمیدٌ مَجِیدٌ وَ بارِکْ عَلی مُحَمَّدٍ وَ عَلی آلِ مُحَمَّدٍ کَما بارَکتَ عَلی اِبراهیمَ وَ آل اِبراهِیم(3).»
و منذری از عبدالله بن مسعود نظیر همین را نقل کرده است(4).
حضرت محمد صلی الله علیه و اله می فرمایند:
مَن اَراد ان یَنْظُر اِلی اِبراهیم فی حِلْمِهِ وَ اِلی نُوح فی حِکْمَة وَ اِلی یُوسُف فی جَماله فَلْیَنْظُر اِلی عَلی بنِ اَبیطالِب.
هر کس بخواهد ابراهیم را بنگرد با حلم او و نوح را با حکمت او و یوسف را با جمال او به صورت بی مانند علی علیه السلام نظر کند.
ص: 369
علی علیه السلام در زیبایی پس از پیامبر صلی الله علیه و اله بی نظیر بود و یک هیئت معتدل و متناسب و یک قامت ورزیده و قوی داشته است. آن حضرت توانست روحیات خود را با قوای جسمانی بروز دهد و از خود آثاری بگذارد که چشم روزگار ندیده است(1).
پیرامون راز نامگذاری «صوفیّه» قول هایی را ذکر نموده اند که مشهورترین قول چنین است:
اشتیاق صوفیّه از «صوف» است و آنان را صوفیّه نامیده اند؛ زیرا در تابستان و زمستان، پشم می پوشیده اند.
حسن بصری گوید: «هفتاد بدری را درک نمودم که لباس آن ها پشم و مو بود.»
محدث جزایری در زمینه آغاز پیدایش این طایفه می گوید:
نام «تصوّف» در فرقه ای از حکما که از راه حق منحرف شدند، به کار برده می شد و پس از آن ها در گروهی از زندیق ها، یعنی هندی ها و برهمایی ها به کار برده شده است.
با آمدن اسلام، این کلمه در گروهی از اهل خلاف، همانند «حسن بصری»،«سفیان ثوری»،«ابوهاشم کوفی»وهمانند آن ها به کاررفته است.
صاحب کتاب «نفحات الانس» می نویسد: «نخستین کسی که این نام برای او اختراع شد، «ابوهاشم کوفیِ شامی صوفی» می باشد که معاصر با «سفیان ثوری» بوده است.
ص: 370
در کتاب «حدیقهًْ الشیعه» آمده است:
«او همانند راهبان، لباس های خشنِ پشمی می پوشید و حلول و اتحاد را برای خودش همانند نصرانی ها پیرامون عیسی- درود بر او باد- باور داشت.
سپس در ادامه ی آن می نویسد:
«هدف این ملعون از وضع مذهب تصّوف، هدم مذهب اسلام بوده و از امامان- درود بر آنان باد- حدیث هایی در طعن او وارد شده است.
هنگامی که آنان مذهبی را اختراع نمودند که دربردارنده ی رهبانیت، نصرانیت، کفر و اسلام بوده، امامان- درود بر آنان- آن ها را «مبتدعه» نامیده اند و از آن جا که اهل ریا بودند «مرائیه» و چون تصوّف را پایه گذاری نموده اند، علما آن ها را «متصوّفه» نام نهاده اند. نیز به خاطر لاف زنی فراوان آن ها، «متصلّفه» نام گرفتند.
برای صوفی ها، نام های دیگری نیز هست که مشهورترین لقب ها و نام های آن ها، «صوفیّه»، «متصوّفه»، «متصلّفه»، «مبتدعه»، «رزّاقیّه»، «غلات»، «غالیه» و «حلّاجیه» می باشد(1).
عقاید فاسد آنان فراوان است که بعضی از آنها پیرامون حلول و اتحاد، دلیل عقلی بر بطلان وحدت وجود، دلیل نقلی بر ردّ وحدت وجود، اعتقاد به مخلّد نبودن کفّار در آتش، اعتقاد به جبر، اعتقاد به سقوط عبادات با رسیدن به مرتبه ی وصول و یقین، تکیه ی بر حدیث های مجهول، التزام آنان به فرمان برداری از مرشد، عبادت
ص: 371
دانستن غنا، رقص و دست زدن طلب روزی با توکل منافات دارد و شرک به خدا می باشد.
علامه مجلسی در بحارالانوار درباره ی عبادت های اختراعی صوفیّه می گوید: از جمله ی این عبادت ها«ذکر جلّی» است که در آن با اشعار، غنا می نمایند و عرعر می کنند همانند عرعر الاغ. خدا- او، بلندمرتبه است- را با سوت زدن و دست افشانی عبادت می نمایند و بر آن گمانند که عبادت، جز این دو ذکر بدعتی نیست. همه ی سنّت ها و نافله ها را ترک نموده و از نماز واجب به نوک زدن قناعت می نمایند، همانند نوک زدن کلاغ و اگر ترس از علما نبود نماز را به کلّی ترک می نمودند.
اینان امتی هستند که به بدعت ها قانع نمی شوند، بلکه اصول دین را تحریف می نمایند و معتقد به وحدت وجودند و معنایی که در این مسموع از مشایخشان مشهور است،کفر به خداوند بزرگ است. صوفیّه جبر، سقوط عبادات، و غیر آن ها را، که از اصول فاسد و سست و بی ارزش است، باور دارند.
ای برادران من! بپرهیزید و ایمان ها و دین های خود را از وسوسه ها و فریب های این شیطان ها نگاه دارید، و بترسید از این که از حالت های نشان داری که قلب های جاهلان، آن ها را دوست دارند، فریب بخورید(1)!
صوفی ها اهل غلوّ و علی اللهی هستند.
ن. ک علی اللهی
صیغه ی برادری ن. ک عیدوجشن غدیر(د)عقد اُخوّت وبرادری در غدیر
ص: 372
رسول اکرم صلی الله علیه و اله فرمود:
زود است که امّت من بر هفتاد و سه فرقه متفرق می شوند، یک فرقه از آنها اهل نجات اند و تمام هفتاد و دو فرقه دیگر در هلاکت اند(1).
این مطلب هم مسلم است که گذشته از هفتاد و دو فرقه که همگی خود را برحق و ناجی می دانند، دیگران را نیز باطل می شمارند.
بدیهی است که گروه رستگار پیروان انبیای عظام هستند که از جانب خدای متعال برای هدایت بشر آمدند و هر یک برای اثبات نبوت خود، دلایل و براهینی ماورای عالم طبیعت آوردند.
و بالاتر از همه ی پیغمبران خاتم الانبیاء، محمد مصطفی صلی الله علیه و اله بوده است که دلایل حقّه ی آن تاکنون موجود است و امّت ناجیه، امّت این پیغمبر بزرگوار است.
ص: 373
و این امّت مرحومه را هم شیطان بر فرق مختلفه متفرق ساخته، چنانچه خود آن حضرت به علم غیب الهی خبر از افتراق امّت داده است.
و ما هم محسوساً می بینیم که اکنون فرق مختلفی از حیث اصولی و فروع به نام اسلام در جهان وجود دارند که آنها را معتزلی، اشعری، جعفری، حنفی، مالکی، شافعی، حنبلی، زیدی، شیخی و صوفی می نامند و هر گروهی خود را بر حق و دیگران را باطل می شمارند و هر یک دلایلی بر اثبات طریقه ی خود، بیان می نمایند!
سلطان الواعظین شیرازی در ادامه می گوید: چنانچه به خوبی این دو مجلد کتاب(گروه رستگاران) را مطالعه و مورد دقّت قرار دهید، می بینید زحمات جدّ بزرگوارم خاتم الانبیاء صلی الله علیه و اله را در ایجاد وحدت و اتحاد مسلمین که در تحت لوای همان اتحاد و اتفاق، سیادت جهان را به دست آوردند، خاندان اموی بر باد فنا دادند و با منتهای قدرت، زجر، شکنجه و کشتارهای بی رحمانه، تیشه به ریشه وحدت و اتحاد مسلمین زدند و مؤمنین خالص را از عترت و اهل بیت رسالت و صحابه بزرگوار را از میان بردند! راه را برای پیشرفت خود و سرنگون ساختن پرچم توحیدی اسلام بلامانع نمودند! و بعد از هزار و سیصد سال هنوز هم ناصبی های اموی مشرب، خود را در صفوف برادران اهل سنت جا داده و با لباس روحانیت و کسوت دانش به وسیله ی کتاب ها و مقالات و دفترچه ها با جعل اکاذیب و تهمت ها، سنگ تفرقه و جدایی را بین مسلمین افکنده! و زمینه را برای غلبه کفار بر اهل اسلام آماده و مهیا می سازند(1).
ص: 374
علی علیه السلام عزم خروج از خانه ام کلثوم را نمود در این موقع چند مرغابی که هر شب در آن خانه در آشیانه ی خود می خفتند پیش پای امام جستند و بانگ همی دادند و گویا می خواستند از رفتن وی جلوگیری کنند!
علی علیه السلام فرمود: این مرغ ها آواز می دهند و پشت سر این آوازها نوحه و ناله بلند خواهد شد!
ام کلثوم از گفتار آن حضرت پریشان شد و عرض کرد: پس خوب است تنها نروی. علی علیه السلام فرمود اگر بلای زمینی باشد من به تنهایی بر دفع آن قادرم و اگر قضای آسمانی باشد، باید جاری شود.
علی علیه السلام رو به سوی مسجد نهاد و به پشت بام رفت و اذان صبح را اِعلام فرمود و بعد داخل مسجد شد و خفتگان را بیدار نمود و سپس به محراب رفت و به نماز نافله ی صبح ایستاد و چون به سجده رفت عبدالحمن بن ملجم با شمشیر زهرآلود در حالی که فریاد می زد: لِلّهِ الْحُکْمُ لا لَکَ یا عَلی ضربتی به سر مبارک آن حضرت فرود آورد و شمشیر او بر محلّی که سابقً شمشیر عمرو بن عبدود بر آن خورده بود اصابت نمود و فرق مبارکش را تا پیشانی شکافت و ابن ملجم و همراهانش فوراً گریختند.
خون از سر مبارک علی علیه السلام جاری شد و محاسن شریفش را رنگین نمود و در آن حال فرمود: بِسمِ اللهِ وَ بِالله وَ عَلی مِلَّهًِْ رَسُولِ اللهِ فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَهًْ. سپس آیه شریفه 55 سوره مبارکه طه را قرائت فرمود(1).
ن. ک شهادت حضرت علی علیه السلام
ص: 375
چون خواست الهی بر آفرینش هستی تعلّق گرفت، آسمان ها و زمین و آنچه در آن است از جمادات تا نباتات و جانداران، آن گونه که موردنظر آفریدگار بود، خلق گردید و جهان خلقت برای زیست موجود ویژه مهیا شد. نعمات کثیر خوردنی، آشامیدنی و… برای حیات بشر ایجاد شد و اولین کسی که قرار بود نسل او، سلسله ی نمایندگان خدا روی زمین باشد، از خاک آفریده شد و پا به عرصه نهاد: انسان!
انسان، همان کسی بود که تمام نعمات برای او خلق شد و می بایست بهترین و برترین موجود در عالم هستی باشد. تا آن جا که خداوند حتی فرشتگان را برای تعظیم این مخلوق ویژه امر به سجده نمود. اکنون بهترین موجود و زیباترین مخلوق هستی، به حیات درآمده بود تا نماینده ی خدا در روی زمین باشد. اما آیا این موجود دارای عقل و شعور، به تنهایی می توانست بد را از خوب و باید را از نباید تشخیص دهد؟، هرگز! هر چند او برترین و کامل ترین موجودات بود و قدرت عقل و نطقش او را از دیگر مخلوقات متمایز می ساخت، اما به تنهایی نمی توانست صواب را از ناصواب و سره را از ناسره بازشناسد. پس نیاز به یاری خالق داشت و خالق، او را، همو که تنها بود و کسی غیر او نبود، پیامبر خویش قرار داد. آدم، پیامبر خدا شد، ابتدا برای خویش و سپس برای اهل و خاندان و بازماندگانش.
آرام آرام، فرزندان آدم بر عرصه ی گیتی گام نهادند و هر روز به موازات پیشرفت نفوس شان در بهره گیری از نعمات الهی و استفاده از عقل و هوش و درایت خدادادی، تواناتر شدند. امّا هرگز از ارشاد الهی
ص: 376
بی نیاز نشدند و خداوند عالم، در هر زمان به فراخور پیشرفت بشر نماینده ای از میان خود آنان برای رهبری شان فرستاد تا آنان را به سوی خیر، نیکی و صلاح هدایت و از کجروی، جهالت و شرک دور گرداند.
هدایت الهی گام به گام تکامل یافت تا اینکه به تشخیص باری تعالی، بشر به مرحله ای از کمال رسید که می بایست آخرین پیامبر با کامل ترین دین برایشان فرستاده شود. به عبارت دیگر، جامعه ی بشری برای دریافت «دین کامل» توسط آخرین فرستاده ی الهی آماده گردید.
بدین سان بود که محمد صلی الله علیه و اله ، ندای «قُولُوا لا اِلهَ اِلاَّ اللهَ تُفِْلحُوا» سر داد و مردمان علی رغم مخالفت مشرکان و کینه توزی جاهلان، چنان به ایشان گرویدند که در هنگام رحلت ایشان به محضر الهی، تمام سرزمین حجاز تحت سیطره ی پرچم «لا اِلهَ اِلاَّ الله، محمدٌ رَسُولُ الله صلی الله علیه و اله » قرار گرفت.
آخرین پیامبر نیز چونان سایر ابنای بشر عمری محدود داشت و با رفتنش دفتر رسالت بسته می شد. اما آیا بشر به یک باره می توانست از اتصال به منبع فیض الهی قطع و به صِرف بودن کتاب(قرآن) غیرقابل تحریف الهی در میان شان، به حال خود رها شود؟ اگر مردم در شرایط جدید قرار می گرفتند و کسی نمی توانست حقیقت کتاب خدا را دریابد و به مردم بازگوید، چه می شد؟
اگر مردمان، هر یک به گونه ای کتاب خدا را تفسیر می کردند، آیا غیر از این است که این دین الهی در تضارب آراء و افکار و برداشت های
ص: 377
متضاد و متناقض پایمال می شد؟ آیا جامعه ی بشری نیاز به راهبر، حاکم، الگو و «ولی» نداشته و ندارد؟
بدون تردید، هر جا انسان هایی گرد هم آیند و جامعه ای تشکیل دهند به رهبر و پیشوا نیاز دارند. تاریخ، جامعه ای را سراغ ندارد که تدبیر امور آنها بدون رهبر- این نیاز اساسی و اولیه ی هر جامعه بشری- صورت گرفته باشد.
وجود یک پیشوای باکفایت می تواند افراد جامعه ای را در جنبه های مختلف فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی به سوی کمال مادی و معنوی سوق دهد. موضوع «پیشوا» و «پیشوایی» در تاریخ بشر همواره فصل عمده ای از علم سیاست را به خود اختصاص داده است. در اسلام، نیز موضوع امامت و ولایت بسیار با اهمیت تلقی شده و عالمان دین، بحث های این موضوع را از دیدگاه های گوناگون فقهی، قرآنی، تاریخی و کلامی مورد بحث و بررسی قرارداده اند. آنچه باعث شد تا این بحث مورد توجه بیشتری قرار گیرد، تغییرمسیرخلافت و رهبری جامعه پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و اله از نصّ فرمان آن حضرت، و نادیده گرفته شدن حق مسلم پیشوای واقعی مسلمانان، حضرت علی علیه السلام بود(1).
در این که پس از پیامبر صلی الله علیه و اله فردی باید اداره ی امور مسلمانان را در دست گیرد، در حفظ دین و شریعت بکوشد و از نابسامانی جامعه و تفرقّه امّت اسلامی جلوگیری کند، بین شیعه و اهل سنت توافق نظر
ص: 378
وجود دارد. ولی سخن در این است که جانشین پیامبر صلی الله علیه و اله باید دارای چه شرایط و خصوصیاتی باشد و چه کسی می بایست او را بدین مقام منصوب کند.
اهل سنّت معتقدند هر مسلمانی که مردم او را به عنوان خلیفه انتخاب کنند، حاکم مسلمان و تبعیت از او واجب است.
افزون بر این گروهی از آنان عقیده دارند حتی اگر کسی از راه قهر و غلبه، یعنی به زور اسلحه و قدرت نظامی هم منصب خلافت را اشغال کرده، هر چند که فاسق و جاهل باشد او خلیفه ی واجب الاطاعه مسلمانان است(1).
دریغا که گروهی ساده اندیش، مقام جانشینی پیامبر و منصب رفیع زعامت مردم را چنان تنزیل داده اند که هر ناصالحی می تواند ادعای جانشینی وارسته ترین انسان روی زمین را نماید!
در حالی که جانشینی ایشان منصبی الهی است و هر کس بر آن تکیه زند باید همانند پیامبر، از طرف خدا تعیین شود. دین اسلام، آخرین دین آسمانی و جاوید و جهانی است و اداره ی جامعه براساس این دین و پاسخگو بودن در برابر جهانیان، کسی را می طلبد که شمه ای از فیض الهی را درک کرده باشد.
به همین جهت است که شیعه به درستی عقیده دارد که سرپرستی جامعه پس از پیامبر به کسانی سپرده می شود که از نعمت عصمت بهره مند باشند. بدون تردید کسی غیر از ائمه معصومین علیهم السلام چنین ادعایی نکرده است.
ص: 379
کسی که در رأس جامعه قرار می گیرد باید نمونه و الگو باشد و ضمن برخورداری از سجایای بلند اخلاقی و صفات عالی انسانی، صاحب علم خدادادی برای پاسخگویی به مشکلات و معضلات فکری، فرهنگی، اقتصادی و… نیز باشد. بر همین مبنا است که شیعه معتقد است، علی علیه السلام و یازده فرزندش، امام مسلمانان و جانشین پیامبر صلی الله علیه و اله هستند، خواه خانه نشین باشند و مردم با آنان بیعت نکنند و دیگران را به خلافت برگزینند و خواه مردم با آنان بیعت کنند و عهده دار مقام خلافت گردند.
این اعتقاد، یعنی ضرورت وجود امام معصوم علیهم السلام در جامعه، برای تصدی امور جامعه، مرجعیت دینی مردم و ولایت معنوی بر جامعه دلایلی دارد که به اختصار پاره ای از آنها را یادآور می شویم:
هر اجتماع دینی، نیازمند شخصی است که سخن و رفتارش؛ حجّت قاطع، میزان حق و باطل و الگو باشد تا اگر در مسائل و محتوای آن دین، اختلافی پیش آمد با مراجعه به او اختلافات حل شود و دین از انحراف مصون بماند. در دین مقدّس اسلام نیز پس از پیامبر صلی الله علیه و اله ، وجود چنین اسطوره هایی که دارای ملکه عصمت برای در امان بودن از خطا و اشتباه و علم خدادادی باشند، ضروری است، وگرنه برداشت های مختلف از دین بقای آن را به خطر می اندازد.
حضرت رضا علیه السلام در این زمینه فرمود:
«… اگر خداوند امامی استوار، امین، حافظ و نگاهدار دین و اسرار الهی برای مردم قرار ندهد، به طور قطع شریعت کهنه می شود و دین
ص: 380
از بین می رود و سنّت پیامبر صلی الله علیه و اله و احکام الهی، دگرگون می شود، بدعت گزاران بر آن می افزایند و ملحدان از آن می کاهند و کار را بر مسلمانان مشتبه می سازند(1).»
جامعه ی سالم و به دور از ناهنجاری های فکری، اجتماعی و روانی جز در پرتو اجرای قوانین الهی شکل نمی گیرد و اجرای آنها نیازمند شخصی است که خود در مرحله ی اول عالم به قوانین اسلامی و راهکارهای عملی مقابله با مشکلات و معضلات جامعه باشد و در مرحله ی بعد عامل به دانسته هایش بوده از لغزش و خطا مصون باشد تا بتواند قوانین الهی را به طور دقیق اجرا کند و حق هر صاحب حق را ادا نماید.
امام رضا علیه السلام در این مورد می فرماید:
«… یکی از علّت های تعیین اولی الامر از طرف خداوند، آن است که مردم را در امور دین و دنیا، سرپرستی و ریاست کند. پس خدای حکیم با توجه به حکمتش، امکان ندارد انسان ها را از چیزهایی که می دانند و به آنها نیازمندند و قوام آنها جزبه آن نیست، محروم کند(2).»
ص: 381
خداوند، دین اسلام را کامل ترین ادیان قرار داد و بدون کمترین ابهامی بررسولش نازل کرد و دستوری از اسلام برای پیامبر صلی الله علیه و اله ناگفته باقی نماند. اما آیا پیغمبر صلی الله علیه و اله فرصت بیان کلیه احکام را داشت؟
بسیاری از احکام برای بیان باید زمینه داشته باشد. تا زمینه پیش نیاید، مسائل و احکام نقل نمی شود. پیامبر گرامی اسلام نیز در مدت کوتاه رسالت به دلیل اشتغال به اداره ی جامعه، بروز مشکلات فراوان از ناحیه کفار و مشرکان مانند جنگ و… فرصت کافی برای بیان تمام احکام نداشت. از این رو بسیاری از موضوعات در زمان پیامبر صلی الله علیه و اله پیش نیامد تا حکم آن از جانب آن حضرت بیان شود، و آنچه از احکام اسلامی باقی مانده بود و وقت و شرایط زمانی و مکانی آن محقق نشده بود، پیامبر صلی الله علیه و اله به علی علیه السلام آموخت. در حقیقت امام پس از پیامبر، یک کارشناس دین و اسلام شناس کامل از جانب خداست که علوم لازم را از پیغمبر گرفته و بدون هیچ خطا و اشتباهی به مردم ابلاغ می کند و این مقام از هر امامی به امام بعد منتقل شده است.
امام علی علیه السلام و دیگر امامان معصوم علیهم السلام دارای چنین مقامی بودند.
بنابراین، آنچه از احکام اسلامی در زمان پیامبر صلی الله علیه و اله بیان نشده است و نیز تفسیر و تبیین قرآن کریم و پاسخ به مسائل مستحدثه در هر زمان را حاملان علم الهی، امامان معصوم علیهم السلام بیان می کنند. در زمان غیبت امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز فقهای جامع الشرایط با مجاهده و کوشش طاقت فرسا، با استفاده از قرآن و احادیث، به مسائل تازه پیش
ص: 382
آمده، پاسخ می گویند و دین و شریعت را از تحریف و تغییر حفاظت می نمایند(1).
جهان هستی به مثابه ی یک موجود زنده است. همان طور که موجود زنده بدون روح، زنده نیست، جهان هم بدون روح کامل، سالم و ماندگار نخواهد بود. حال این روح، یعنی پاک ترین، زلال ترین و مقدس ترین عضو، باید از عالی ترین و بهترین جنس باشد. بهترین مخلوق جهان هستی، انسان و بهترین انسان ها کسانی هستند که به هیچ ناپاکی روحی و جسمی نیالوده اند. آری! امامان برترین مخلوق و شفاف ترین آینه ی تمام نمای خالق جهانند و به مقام «حُجّت خدا» در بین انسان ها رسیده اند. دنیا هرگز از حجّت خدا خالی نبوده و نخواهد بود؛ همان طور که موجودات زنده بدون روح، توان زنده ماندن ندارد.
امامان، چون عمود خیمه ی هستی، باعث استواری جهان بوده و بهانه ی نزول نعمات و برکات آسمانی هستند. آنان به مقدار فرصتی که یافته اند انوار معنویت بر جهانیان پراکنده اند. عدالت، شجاعت، صبر، علم، ایثار و… در وجود امامان معصوم علیهم السلام متجلی است. هر چند که دشمنان از صبر الهی سوء استفاده کرده و حجّت خدای را به گمان خویش محصور، مسموم یا شهید نموده اند. امّا خورشید در پس ابر نیز برکات خود را به زمین می رساند.
ص: 383
ولایت و سرپرستی معنوی جامعه بر عهده ی امامان معصوم علیهم السلام است حال ممکن است این ولایت معنوی با حکومت ظاهری هم همراه شود.
امام صادق علیه السلام درباره ی ضرورت وجود امام در جامعه و ولایت معنوی ایشان بر جامعه، چنین می فرماید:
«لَوْ خَلَتِ الْاَرضُ طَرْفَةًَ عَیْنٍ مِنْ حُجَّةً لَساخَتْ بِاَهْلِها(1)»
اگر زمین یک چشم بر هم زدن، از حجّت خدا خالی بماند، اهلش را فرو خواهد برد.
همچنین آن حضرت فرمود:
«لَوْ لَمْ یَبْقَ فِی الْاَرْضِ اِلاّ اِثْنانِ لَکانَ اَحَدَهُما الْحُجَّةًُْ(2)»
اگر بر فرض روی زمین دو نفر باشند، باید یکی از آنان امام و حجت باشد.
وجود رهبر و والی برای جامعه ی اسلامی در همه ی مقاطع تاریخی ضرورت دارد و هر عقل سلیمی حکم می کند که بر خداوند لازم است پس از پیامبر صلی الله علیه و اله برای اداره ی جامعه ی اسلامی، حفظ دین و شریعت از تحریف و تفسیر و تبیین دین، امام و رهبری برای جامعه ی اسلامی معین نماید. بنابراین تعیین امام معصوم علیهم السلام به ولایت و سرپرستی جامعه ی اسلامی به انتخاب مردم نیست، گرچه همراهی و بیعت مردم با امام معصوم علیهم السلام ، در تحقق عملی حکومت وی نقش به سزایی دارد(3).
ص: 384
نخستین ضریحی که بر فراز صندوق (مرقد مطهر حضرت علی علیه السلام ) ساخته شد، در 175ق توسط هارون الرشید و از جنس سنگ سفید بود(1).
این ضریح در عصر عضدالدوله دیلمی بازسازی شد. بعدها، عباسیان ضریحی از جنس فولاد روی مرقد ساختند و سپس پادشاهان صفوی آن را با یک ضریح نقره ای عوض کردند. بر چهار گوشه این ضریح، چهار قبه مرصع وجود داشت که ازسوی سلطان حسین صفوی پیشکش شد. زینب بیگم، دختر شاه طهماسب، نیز قندیلی زیبا برای روشنایی داخل آن هدیه کرد(2).
آقا محمدخان قاجار در 1211ق ضریحی از نقره ساخت و جای گزین ضریح قبلی کرد(3).
در 1262ق ضریح دیگری به دستور عباس قلی خان، وزیر محمدشاه قاجار، ساخته شد و به جای آن نصب گردید(4). در 1298ق سومین ضریح، که ساخته ی آقا سیدمحمد مشیر شیرازی بود، جایگزین ضریح قبلی شد(5)
و سرانجام آخرین ضریحی را که اکنون بر مزار آن امام بزرگوار نصب است، سیف الدین طاهر رهبر اسماعیلیان هند ساخت. بیش از ده هزار مثقال طلای خالص و دو میلیون مثقال نقره در آن به کار رفته و اطراف آن با آیه های قرآن و احادیث امامان تزیین شده است.
ص: 385
گفته می شود در داخل ضریح مطهر علاوه بر امام علی علیه السلام حضرت آدم علیه السلام و نوح علیه السلام نیز دفن هستند. با توجه به وصیت حضرت علی علیه السلام ، این سخن به واقعیت نزدیک می شود؛ آن حضرت سفارش کردند: «وقتی من از دنیا رفتم مرا در پشت کوفه در قبر برادرانم هود و صالح دفن کنید(1).»
ص: 386
نادرشاه، که در سال 1156ق به زیارت مرقد مطهر آمده بود، دستور داد کاشی های کهنه ی گنبد را بکنند و آن ها را تذهیب کنند. او ثروت فراوانی برای طلاکاری گنبد صرف کرد و هدیه های نفیسی به خزانه ی حرم تقدیم نمود.
داخل گنبد با کاشی معرق تزیین شده است. کاشی آن از بهترین و ممتازترین نوع است. ارتفاع گنبد تا نوک قوس 35، محیط آن پنجاه و قطر آن حدود شانزده متر است و تعداد سیزده هزار آجر طلا در آن به کار رفته است.