سرشناسه : پورامینی، محمدامین، 1341 -
عنوان و نام پدیدآور : در جستجوی فدک/ محمدامین پورامینی ؛ تهیه معاونت تبلیغاتی و ارتباطات اسلامی آستان قدس رضوی .
مشخصات نشر : مشهد: آستان قدس رضوی، 1392 .
مشخصات ظاهری : 24 ص.؛ 11 × 17 س م.
فروست : ... رهنما؛ 106 .
شابک : 978-600-299-140-9
وضعیت فهرست نویسی : فیپا
یادداشت : کتابنامه .
موضوع : فاطمه زهرا (س)، 8؟ قبل از هجرت - 11ق. . خطبه فدک
موضوع : فدک (عربستان سعودی)
شناسه افزوده : آستان قدس رضوی
شناسه افزوده : آستان قدس رضوی. معاونت تبلیغات و ارتباطات اسلامی
رده بندی کنگره : BP27/25/پ86د4 1392
رده بندی دیویی : 297/973
شماره کتابشناسی ملی : 3346647
ص:1
تصویر
ص:2
تصویر
ص:3
تصویر
ص:4
ص:5
ص:6
? دریچه
در این نوشتار در پی پاسخ به این پرس شهاییم:
1. فدک چیست؟
2. محدودۀ فدک کجاست؟
3. علت تأکید و تکیه بر مسئلۀ فدک چیست؟
4. موضع حضرت فاطمۀ زهرا چیست؟
5. موضع غصبک نندگان فدک کدام است؟
6. تأثیر کلامی، فقهی این بحث چیست؟
7. علت استمرار این بحث و موج آفرینی دربارۀ آن چیست؟
8. بازتاب مسئلۀ فدک چیست؟
ص:7
تصویر
ص:8
برخی، ساده اندیشانه گمان می کنند فدک فقط باغی بوده است در دست حضرت زهرا که بعدها تصرف و غصب شده است. ازنظر آنان، این قضیه تمام شده و رفته است! آنان باید بدانند قضیه بسیار عمیق تر و فراتر از این است. بحث از فدک، بحث از زمین غصب شده نیست؛ فدک نماد خلافت حقه و امامت است؛ فدک فراتر از تکه ای زمین است؛ فدک آینۀ تمام نمای ولایت است. غصب فدک یعنی غصب خلافت و تهی ساختن منبع مالی تشکیلات امامت حقه. تکیۀ فاطمۀ زهرا و اهل بیت بر فدک، تکیه بر خلافت راستین و روشنگری امت برای یافتن راه سعادت خویش است. این سعادت تنها در پرتور امامت امامان معصوم به دست می آید.
در مسئلۀ فدک علاوه بر مطالبۀ حق، روشن می شود که مدعیان خلافت، به احکام ضروری اسلام نادان اند. همچنین در این ماجرا، با ایراد خطبۀ فدکیه، راه آینده ترسیم شد: سعادت امت اسلام در گرو بازگرداندن خلافت به مسیر اصلی و راهی است که خداوند آن را ترسیم کرده است.
ممکن است گفته شود آیا طرح این مسائل مخالف وحدت اسلامی
ص:9
نیست؟ در جواب می گوییم بدون شک وحدت امت اسلام ضروری و بدیهی است؛ ولی مقصود از وحدت، دست برداشتن از عقاید حق و ترک واکاوی و پژوهش در مسائل کلامی و تاریخی و سیاسی نیست؛ بلکه مقصود این است که در عین اختلافِ دیدگاه و حفظ باورهای درست، با تکیه بر نقاط مشترک فراوانی که با برادران اهل سنت داریم، با فهم صحیح از مبانی یکدیگر، در برابر دشمن مشترکی که نه به سنی رحم می کند و نه به شیعه، موضعی مشترک و مناسب و همسو بگیریم. منظور از وحدت این است که با شناخت دشمنی که امروز در آمریکا و صهیونیسم جهانی متجلی است، دوست را از دشمن تشخیص دهیم و سلاح خود را به سوی دشمن مشترک نشانه گیریم. اما طرح این گونه مباحث، در محیطی سالم و علمی، و به دور از اهانت به یکدیگر و به منظور کشف حقیقت، اشکالی ندارد.
ص:10
تصویر
ص:11
تصویر
ص:12
فدک منطقۀ آبادی واقع در یک منزلی خیبر بوده است. ساکنان این منطقه پس از جنگ خیبر، با پیغمبر پیمان صلح بستند و فدک از آنِ پیغمبر شد. پس از این پیمان، یهودیان این منطقه در موضع ضعف قرار گرفتند و دیدند از پسِ جنگ با رسول خدا و مسلمانان برنمی آیند؛ ازاین رو برای حفظ جان خود، از درِ صلح با پیامبر درآمدند. بدین ترتیب آنجا در اختیار پیامبر قرار گرفت و رسول خدا به دستور خداوند آن را به دخترش فاطمه بخشید.
طبق مسئله ای فقهی، اگر مسلمانان در جایی بجنگند، غنائم به دست آمده از آن هم برای ایشان است و آن را بین خود تقسیم می کنند. اما گاهی رویارویی با دشمن به جنگ منجر نمی شود؛ مثل اینکه دشمن خود را در موضع ضعف ببیند و برای حفظ جان و منافع و امنیت خود، از جنگ دست بردارد و با مصالحه، از سرزمین خود بیرون رود. در این حالت که سرزمین، بدون جنگ به دست مسلمانان می افتد، غنائم بین مسلمانان تقسیم نمی شود و در مالکیت عموم مسلمانان نخواهد بود؛ بلکه در ملک شخص رسول خداست و ایشان هرگونه که صلاح بداند، در آن تصرف می کند.
ص:13
این مطلب را بزرگان شیعه و سنی آورده اند. ازجمله فقیهان اهل سنت که تصریح کرده اند فدک از آنِ شخص رسول خدا بوده است، ابوبکر کاشانی در کتاب بدائع الصنائع(1)، وسرخسی در کتاب المبسوط(2) است. همچنین ابن ابی الحدید معتزلی در شرح نهج البلاغه نقل می کند که فدک ملک شخص رسول خدا بود و مسلمانان در آن هیچ بهره ای ندارند؛ چون برای آن، جنگی واقع نشده است.(3) همچنین سیوطی نیز در الدر المنثور(4) تصریح می کند که فدک به شخص پیامبر متعلق بوده است؛ چون برای تصاحب آن جنگی نشده است. بلاذری نیز در فتوح البلدان این مطلب را آورده است.(5)
ماجرای فدک ریشۀ قرآنی دارد. اصل جریان، به عقب نشینی یهود بنی نضیر بر می گردد، در سورۀ حشر آمده است: «وَ
ما أَفاءَ اللَّهُ عَلی رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَیهِ مِنْ خَیلٍ وَ لا رِکابٍ وَ لکنَّ اللَّهَ یسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلی مَنْ یشاءُ وَ اللَّهُ عَلی کلِّ شَی ءٍ قَدیرٌ»(6) (آنچه خدا از دارایی شان (یهودیان) به پیامبر
ص:14
خود غنیمت داد، آن نبود که شما با اسب یا شتری بر آن تاخته بودید؛ بلکه خدا پیامبرانش را بر هرکه بخواهد، مسلط می سازد و خدا بر هرچیزی قادر است.)
«ما أَوْجَفْتُمْ عَلَیهِ» اشاره به این داردکه شما مسلمانان برای به دست آوردن آن به کارزار نرفتید؛ نه اسبی بر آن تاختید و نه شتری برای آن به کار گرفتید و برای کسب آن متحمل زحمتی نشدید. اینجا هیبت رسول خدا کارگر شد و ترسی که از ایشان در دل یهودیان افتاده بود. آن ها با پذیرش مصالحه، دست از جنگ شستند و مناطق خویش را رها کردند. ازاین رو، آن ملک، به حکم قرآن، ملک شخص پیامبر است.
بدین گونه، فدک در اختیار رسول خدا قرار گرفته و به ملکیت شخص وی درآمده است و مسلمانان را در آن بهره ای نیست. ازاین رو مفسران بزرگ شیعه(1) و اهل سنت(2) تصریح می کنند که چون مسلمانان برای آن زحمتی نکشیدند و شخصیت رسول خدا کارگر شد و با ترسی که خدا از آن حضرت در دل یهودیان بنی نضیر نهاد، ایشان خانه ها و
ص:15
املاک خود را وانهادند، و این گونه مناطق آزادشده را «فیء» می نامند. فیء یعنی چیزی که در آن، بازگشت به سوی پیامبر است و از انفال است و به پیامبر اختصاص دارد و ملک شخص او شده است و هرگونه که خود بخواهد، در آن تصرف می کند. علت آن هم همین است که مسلمانان در آزادسازی آن نقشی نداشته و رنجی تحمل نکرده اند. این به خلاف غنیمت جنگی است که در کارزار به دست مسلمانان می افتد: چون خود برای به دست آورن آن نقش آفرینی کرده اند و رنج جنگ را به جان خریده اند، غنائم جنگی مربوط به خود ایشان خواهد بود. پس فیء معنایی غیر از غنیمت دارد.
منطقۀ فدک بزرگ بود و با مدینۀ منوره، به اندازۀ دو تا سه روز فاصله داشت. این منطقه اکنون نیز وجود دارد و گفته می شود حدود 140 کیلومتر تا مدینه فاصله دارد.
ص:16
فدک منطقه ای آباد در یک منزلی خیبر بود در اختیار یهودیان. پس از جنگ خیبر که یهودیان خود را در موضع ضعف دیدند ، از در صلح با رسول خدا صلی الله علیه و آله در آمدند. بنا بر حکم قرآنی و مستند فقهی ، هر جایی که بدون جنگ و خون ریزی به دست آید ، در ملکیت رسول خداست . گفته می شود اکنون فدک در 140 کیلومتری مدینه منوره قرار دارد.
تصویر
ص:17
تصویر
ص:18
واگذاری فدک به فاطمۀ زهرا نیز ریشۀ قرآنی دارد: پس از آنکه فدک در ملکیت شخص رسول خدا قرار گرفت، این آیۀ شریفه نازل شد: «وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّه»(1) (حق خویشان خود را بده.) این دستور، دستوری کلی است. خویشان و نزدیکان پیامبر زیاد بودند: دختر رسول خدا و همسران و دیگر بستگان پیامبر. مقصود کدام یک از خویشان است؟ رسول خدا خود سؤال کرد مقصود و منظور کیست؟ جبرئیل رفت و پرسید و باز آمد و گفت: «خدایت سلام می رساند و می فرماید: ’فدک را به فاطمه بده.‘» پس از آن بود که رسول خدا فدک را به فاطمۀ زهرا داد.
این، مطلبی است که شیعه و سنی آن را نقل کرده اند. نزد شیعه که واضح است؛ نزد اهل سنت نیز بزرگانی چون ابوالسعود،(2) فخر رازی،(3) زمخشری(4) و جلال الدین سیوطی در ذیل آیۀ شریفۀ «وَ آتِ ذَا الْقُرْبی
ص:19
حَقَّه»(1) آن را آورده اند.
سیوطی شافعی از ابوسعید خدری نقل می کند: وقتی آیۀ «وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّه»(2) نازل شد، رسول خدا ، فاطمه را فرا خواند و فدک را به او داد.(3) همچنین احمدبن المهدی حسنی ادریسی(4) آن را در همین باره آورده است. با کمی دقت در این مطالب که در کتاب های همۀ مسلمانان آمده است، علت واگذاری فدک به فاطمۀ زهرا را درمی یابیم.
بنابراین، رسول خدا با دستور خداوند: «وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّه»(5) فدک را به فاطمۀ زهرا بخشید و به ملکیت آن حضرت درآورد تا در واقع پشتوانۀ مالی و اقتصادی مهمی برای وی باشد. بدین گونه، فدک در در دورۀ رسول خدا در اختیار فاطمۀ زهرا قرار گرفت. آن حضرت نیز افرادی را وکیل و گماشته و کارگر قرار داد و آنان در آن زمین به کار مشغول شدند.
در ادامه، می بینیم که ماجرای غصب فدک، کم کم رنگ تاریخی و سیاسی و فقهی به خود گرفت.
ص:20
پس از اینکه فدک به ملکیت شخص رسول خدا درآمد، آیۀ )وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّه( نازل شد. طبق این آیه، رسول خدا مأموریت یافت فدک را به فاطمۀ زهرا دهد و این کار انجام شد.
ص:21
ص:22
تصویر
ص:23
تصویر
ص:24
رسول خدا از دار دنیا رفت و متأسفانه خلافت مسیر اصلی ترسیم شدۀ خود را فراموش کرد و کسانی دیگر بر مسند قدرت نشستند. این ماجرای بسیار تلخ، به تدریج مسلمانان را گرفتار و جهان بشریت را از برخورداری کامل این نعمت محروم ساخت. امام ابوحامد غزالی که از بزرگان اهل سنت و صاحب کتاب معروف احیاء العلوم است، ریشۀ این انحراف را در دنیاخواهی و ریاست طلبی و پیروی از خواسته ها و شهوات نفسانی می داند. او در رسالۀ سر العالمین می نویسد: «در روز عید غدیر، هیجدهم ذی الحجه که رسول خدا فرمود: ’من کنت مولاه فهذا علی مولاه‘ عمربن خطاب آمد و به وی تبریک گفت که ’ای ابوالحسن، تو مولای همه شدی.‘ این به معنای تسلیم و حکم پذیری است. اما پس از آن، براثر ریاست طلبی، هوای نفس چیره شد.»(1) این، سخن شخصیتی بزرگ از اهل سنت است که بحق سخن گفته است و به حق اعتراف کرده و واقعیت را بسیار زیبا بیان کرده است. او روز غدیر را عید یاد کرده است.
البته در آن مقطع تاریخی، وظیفۀ امیرمؤمنان سکوت و صبر بود
ص:25
. صبر عجیب علی بن ابی طالب، برای حفظ اصل اسلام بود؛ چون در غیر این صورت، جنگ و فتنه داخلی اتفاق می افتاد. چنین جنگی در آن وضعیت خاص تاریخی، موجب ازهم گسیختگی جامعۀ نوپای اسلامی می شد و تمام زحمات رسول خدا هدر می رفت. در آن زمان، هنوز اسلام در جان های مردم ریشه ندوانده بود. ازاین روست که امیرمؤمنان به افرادی چون ابوسفیان که پیشنهاد یاری رسانی کرده بودند، جواب منفی داد؛ چون نیت شوم و ننگین آن ها را می دانست.
گسترش کمّی اسلام در دو سال آخر زندگانی رسول خدا و از عام الفتح در سال هشتم هجری، اتفاق افتاده بود. این مدت، بسیار کوتاه بود. ازاین رو امیرمؤمنان در ماجراهای دردناک پس از رسول خدا صبر پیشه کرد؛ چون وظیفه، حفظ این ریشه بود تا به مرور زمان، با برخورداری از معارف اصلی، رشد یابد و در این سیر، حق از باطل جدا وتمیز داده شود، و سپس ادامه یابد. این مهم بر دوش امیرمؤمنان علی بود.
بلی، اگر یاری رسانان در همان روزهای اول به وظیفۀ خود عمل می کردند، صحنۀ سیاسی اجتماعی به گونه ای دیگر رقم می خورد. ازاین روست که حضرت چاره ای جز صبر و استقامت نداشت؛ آن هم چه
ص:26
صبری، فرمود: «فَصَبَرْتُ وَ فِی الْعَینِ قَذًی وَ فِی الْحَلْقِ شَجاً.»(1) (صبر کردم، درحالی که استخوان در گلو و خار در چشم داشتم.) حضرت باید صبر می کرد تا امروز حقایق، حفظ و منتشر شده و خط علوی که همان خط نبوی است از خط اموی جدا شود.
به هرحال خلافت غصب شد. پس از آن، حاکمان به فکر افتادند منبع مالی را نیز قطع کنند تا امامت، بدون پشتوانۀ مالی باشد. فدک به قدری درآمد داشت که جواب گوی بسیاری از نیازهای آن دوره بود؛ بنابراین، عالمانه مسیر را کشف کردند و پس از غصب خلافت، فدک را به زور ستاندند. بنابراین، انگیزۀ اساسی غصب فدک، سیاسی بوده است.
حال باید دید چگونه فدک را ستاندند و آن را غصب کردند: آنان کارگران و گماشتگان فاطمۀ زهرا را از آن زمین بیرون کردند. سپس دستگاه حکومتی بر آن دست گذاشت. اینجا جای مطالبه و احقاق حق بود. آن کسی که میدان دار بود، فاطمۀ زهرا بود. نقش آفرینی آن حضرت حیرت آور است. آن بانو چه کرد؟ بازتاب کار بزرگ او تا به کجا بود؟ ابعاد گوناگون زندگانی آن بزرگوار بسیار گسترده و درس آموز است.(2)
ص:27
کاری که فاطمۀ زهرا در آن مقطع حساس تاریخی انجام داد، از عهدۀ هیچ کس جز وی برنمی آمد.
پس از غصب خلافت، فدک نیز غصب شد تا امامت حقه در فشار اقتصادی باشد.
ص:28
تصویر
ص:29
تصویر
ص:30
فاطمۀ زهرا برای احقاق حق خویش به پا خاست. آن حضرت این کار در چند مرحله انجام داد:
در ابتدا با عنوان اینکه «اینجا ملک من است» طرح دعوا کرد که رسول خدا فدک را به وی بخشیده است. این بخشش را اصطلاحاً نحله می گویند. پس از آنکه این مطلب را غصب کنندگان نپذیرفتند، فاطمۀ زهرا حقش را با عنوان ارث مجدداً مطالبه کرد.
چرا فاطمۀ زهرا حق خود را به دو گونه مطالبه کرد: یک بار به عنوان هبه و نحله و یک بار به عنوان ارث؟ بین این دو تناقض نیست؛ چون وی وقتی مطالبۀ میراث کرد که ادعای مالکیتش به عنوان اینکه فدک هبۀ رسول خدا به اوست، پذیرفته نشده بود. بنابراین، آن حضرت درخواستش را در دو مرحله مطرح کرد؛ نه در یک مرحله.
باید دانست که ارث بری به معنای بقای ملکیت رسول خدا بر اموال خویش تا لحظۀ وفاتش است؛ حال آنکه
ص:31
در فرض نحله، قطع ملکیت واهب (رسول خدا ) و اثبات ملکیت موهوبُ لها (فاطمۀ زهرا) مطرح است. نکتۀ مطلب در همین است: طرح دعوی ارث ازسوی فاطمۀ زهرا، در مرحلۀ دوم و پس از رد ادعای مالکیت بود.
فاطمۀ زهرا در مرحلۀ اول، مالکیت خویش را مطرح ساخت. اینجا مسئله ای شرعی و بلکه عقلی و عرفی مطرح است: به حسب قاعده، انسان مالک چیزی است که در اختیار اوست. از این فرد با عنوان ذوالید یاد می کنند. مثلاً از کسی که ساعتی در دست دارد، نمی خواهند دلیلی بر مالک بودن خویش بر ساعتش ارائه کند. اگر کس دیگری بیاید و ادعا کند که این ساعت از آن اوست، خودِ او باید برای ادعایش دلیل بیاورد. اینجاست که می گویند: «الْبَینَةُ عَلَی الْمُدَّعِی وَ الْیمِینُ عَلَی الْمُدَّعَی عَلَیه (من أنکر).»(1) یعنی ادعا کننده باید برای ادعای خویش دلیل و بینه بیاورد و مدعی علیه (منکر)
تنها قسم یاد می کند. این حکم، همه جا پذیرفته شده است.
در قضیۀ فدک، این زمین در دسترس فاطمۀ زهرا و در تصرف آن حضرت قرار داشت؛ بنابراین او مدعی نبود. وی درحال بهره برداری
ص:32
از زمین بود و کارگرهایش هم مشغول کار بودند. پس کسی نباید از آن حضرت دلیلی می خواست. آن کسی که این مالکیت را زیر سؤال برد، مدعی بود. او باید بینه اقامه کرده و دلیل عرضه می کرد. ولی دستگاه حکومتی به عکس عمل کرد. زمین را از کسی که آنجا را در تصرف خود داشت، ستاند و غصب کرد و از مالک آن، دلیل و بینه مطالبه کرد!
بنابراین، اصل درخواست اقامۀ بینه از فاطمۀ زهرا بر خلاف ضروری فقه است. کسانی که فدک را غصب کردند، اگر حکم را نمی دانستند که جهل و نادانی خود را اثبات کرده اند و آن خود مصیبتی است، اگر هم دانسته عمل کردند، مصیبت بزرگ تر است.(1)
حضرت فاطمه از باب مماشات و برای احقاق حق، ناچار شد دلیل بیاورد. او چند شاهد آورد: امیرمؤمنان علی بن ابی طالب، امام حسن، امام حسین و ام ایمن. ولی باز بهانه آوردند که گواهی دادن اینان را نپذیرفتند. شگفتا که شهادت چهار تن از افرادِ آیۀ تطهیر پذیرفته نشد. گفتند شهادت علی پذیرفته نیست؛ چون او شوهر فاطمه است و این شهادت به نفع اوست.(2) حسنین هم فرزندانش هستند و شهادتشان به نفع او تمام می شود. ام ایمن هم زن است و شهاتش پذیرفتنی نیست!(3)
ص:33
علی بن ابی طالب به حکم آیۀ مباهله(1) نفس و جان رسول خدا بوده و کسی است که رسول خدا در حق او فرمود: «علی با حق است و حق با علی.»(2) و فرمود: «علی از من است و من از علی.»(3) و جابربن عبدالله انصاری(4) و ابوسعید خدری، یاران جلیل القدر پیامبر درباره اش گفتند: «در دورۀ رسول خدا ، راه شناسایی منافقان، وجود بغض و کینۀ ایشان به علی بن ابی طالب بود.»(5) آیا کلام چنین کسی کافی نبوده و شهادتش پذیرفتنی نیست؟ از فاطمه درخواست شهود و دلیل کردند
و سخنش را نپذیرفتند که عایشه درباره اش می گوید: «کسی را پس از رسول خدا راست گوتر از فاطمه نیافتم»(6) و کسی که صدیقه است و از اصحاب کسا و از افراد و مصادیق آیۀ تطهیر(7) و از افراد آیۀ مباهله؟(8)
ص:34
شهادت حسن و حسینی پذیرفته نیست که رسول خدا در حقشان فرمود: «سرور جوانان بهشت اند.»(1) طبق روایاتِ همۀ مسلمانان، رسول خدا در حق ام ایمن فرمود: «او از اهل بهشت است.»(2) و از این رو دربارۀ وی گفته اند: «المبشرة بالجنة» یعنی کسی که بشارت بهشت به او داده شده است. آیا شهادت او پذیرفته نیست؟پس غصب کنندگان، راه پذیرفتن شهادت را نیز بستند.
در مرحلۀ بعد فاطمۀ زهرا خواسته خود را به گونه دیگر مطرح ساخت؛ چون در اینجا مسئلۀ احقاق حق و مبارزه با بدعت در دین و دفاع از حریم امامت و مبارزه با غاصبان و ستمکاران بود؛ نه صرفاً رسیدن به حق مسلم خویش. فراموش نکنیم که فدک یعنی خلافت. این گونه باید به مسئله بنگریم: فدک تنها قطعه ای زمین نیست. فاطمۀ زهرا با همین مطالبۀ فدک، در واقع اساس خلافت غاصبانه را برای همیشۀ تاریخ زیر سؤال برد.
ازاین رو وقتی که مالکیت فاطمۀ زهرا بر فدک را نپذیرفتند و شهادت شهود را نیز قبول نکردند، آن حضرت از راهی دیگر وارد صحنه شد و آن، مطالبۀ ارث بود. آن حضرت درخواستش را در واقع این گونه
ص:35
مطرح کرد: «گیریم که رسول خدا این زمین را به من نبخشیده است؛ ولی آیا می پذیرید که فدک در اصل ملک شخص پیامبر است؟» این را هیچ کس منکر نشد؛ چون همان طورکه گذشت، فدک از جاهایی است که برای آن جنگی واقع نشده است و به حکم قرآن، برگشت آن به شخص رسول خداست. «اگر این چنین است، پس فدک ملک پدر من است و من امروز دختر و تنها [ویراستار1] فرزند باقی ماندۀ اویم؛ پس به عنوان ارث به من می رسد.»
فاطمۀ زهرا از دو راه حق خویش را مطالبه کرد: 1. ادعای مالکیت و استمرار آن؛ 2. مطالبۀ فدک به عنوان ارث. البته گام دوم را وقتی برداشت که مسیر اول به نتیجه نرسید.
ص:36
تصویر
ص:37
تصویر
ص:38
حضرت فاطمه پرسشی را این گونه مطرح ساخت: «ای ابوبکر، اگر بمیری، اموالت به چه کسی می رسد؟» گفت: «به فرزندانم.» فرمود: «فرزندانت از تو ارث می برند؛ ولی من از پدرم ارث نمی برم؟!»(1) سخن حضرت فاطمه، استدلالی است قوی. بنا بر قانون ارث، هر فرزندی از پدر خویش ارث می برد و فرزند پیامبر از قانون عمومی ارث بری استثنا نشده است.
غصب کنندگان فدک پس از اعتراض حضرت زهرا، به جعل حدیث روی آوردند. ابوبکر به دختر رسول خدا گفت: «علت ستاندن، حدیثی است که از رسول خدا شنیدم که فرمود: ’نَحْنُ مَعَاشِرَ الْأَنْبِیاءِ لَا نُوَرِّثُ مَا تَرَکنَاهُ فَهُوَ صَدَقَةٌ.‘»(2) یعنی ما پیامبران چیزی را به ارث نمی نهیم؛ آنچه از ما باقی می ماند، صدقه است و مربوط به عموم مسلمانان.
ص:39
در پاسخ به تمسک به حدیث جعلی یادشده، پاسخ های گوناگونی وجود دارد. ما در اینجا به سه پاسخ بسنده می کنیم:
1. فدک ارث نبود؛ بلکه نحلۀ رسول خدا به فاطمه بود؛ یعنی رسول خدا آن را در دورۀ خود به فاطمه بخشیده بود و همان زمان در اختیار فاطمه قرار داشت. حاکمان، آن را از فاطمه ستاندند و به خلاف قاعده، خواستار اقامۀ بینه و آوردن شهود شدند.
هنگامی که آنان شهادت شهود را نپذیرفتند، فاطمۀ زهرا بحث ارث را پیش کشید تا از این راه به حق خود برسد. او با تکیه بر این جهت، جهل مدعیان خلافت را به حکم مسلم قرآنی و اسلامی ثابت کرد.
پس اصل طلب بینه و درخواست اقامۀ شهود، بر خلاف قواعد مسلم فقهی است. در فقه ثابت است که ید، امارۀ ملکیت است و از ذوالید اقامۀ دلیل نمی خواهند. بلی، اگر کسی ملکیت آن را ادعا کند، باید با آوردن بینه و شهود، ادعای خود را به اثبات برساند. بنابراین، اصل طلب بینه و شهود از فاطمۀ زهرا، صحیح نبود؛ ولی حضرت برای مماشات و احقاق حق به آن تن داد.
ص:40
در تفسیر قمی(1) آمده است که امیرمؤمنان علی به ابوبکر رو کرد و فرمود: «تو می خواهی به خلاف حکم الهی دربارۀ مسلمانان، دربارۀ ما داوری کنی؟» گفت: «نه.» حضرت فرمود: «اگر در دست مسلمانان چیزی باشد که به ایشان متعلق است و مالک آن هستند و من ادعای ملکیت آن را بکنم، از چه کسی طلب بینه و اقامۀ شهود خواهی کرد؟» گفت: «از تو.» فرمود: «در این قضیه که فدک در اختیار فاطمه است، اگر کسی ادعای ملکیت آن را بکند، چه کسی باید اقامۀ بینه کند؟ آیا آن کس که زمین در اختیار اوست، باید بینه بیاورد یا اینکه مدعی مالکیت که زمین خارج از تصرف اوست، باید گواهی و شهود بیاورد؟» در واقع امیرمؤمنان با طرح این سؤال، او را خلع سلاح کرد.
2. این حدیث خلاف صریح آیۀ قرآنی مبنی بر ارث گذاشتن پیامبران است و ما وظیفه داریم حدیث مخالف قرآن را به کنار نهیم. آن ها با جعل این حدیث می خواستند اصل باطلی را پایه ریزی کنند: هیچ پیامبری هیچ مالی را به ارث نمی گذارد و هرچه باشد، صدقه است و از آنِ خلافت و این اموال برای فقیران خرج خواهد شد! حضرت فاطمۀ
ص:41
زهرا با استناد قرآنی، این مدعا را باطل اعلام کرد؛ چون این حدیث با منطوق صریح و عمومات قرآنی در تعارض است.
بنابراین طبق قاعده و بر طبق حدیث مسلم، وظیفه، رویگردانی از اینگونه احادیث است: «ما وافق کتاب الله فخذوه و ما خالف فذروه.»(1) (به روایاتی که با قرآن موافق است، عمل کنید و آنچه مخالف قرآن است، وانهید.)
اینجا بود که حضرت فاطمۀ زهرا نهیب زد: «أترث أباک و لا أرث أبی؟! لقد جئت شیئاّ فریاّ.»(2) (آیا تو از پدرت ارث می بری و من نخواهم برد؟ کار بسیار عجیب و زشتی کردی [وبه حکم خدا، نسبتی ناروا زدی.])
آن حضرت برای اثبات جعل حدیث، به آیاتی از قرآن تمسک کرد که مفاد همۀ آن ها ارث بری همۀ فرزندان از پدرانشان است: آیۀ «وَ وَرِثَ سُلَیمانُ داوُدَ»(3) (سلیمان از داوود میراث برد.) و آیۀ: «فَهَبْ
لی مِنْ لَدُنْک وَلِیّاً یَرِثُنی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیّاً»(4) (پس ازجانب خود ولی [و جانشینی] به من ببخش که از من ارث برد و از خاندان یعقوب [نیز] ارث برد و او را ای پروردگار من، پسندیده
ص:42
گردان.) و آیۀ: «یُوصیکمُ اللَّهُ فی أَوْلادِکمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیین»(1) (خداوند به شما دربارۀ فرزندانتان سفارش می کند: سهم پسر، چون سهم دو دختر است.)
3. قسمت اول حدیث، یعنی «إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِیاءِ لَا نُوَرِّثُ» می تواند معنایی داشته باشد که با آنچه آنان در پی آن بودند، مغایرت دارد، که به هیچ وجه به مدعای غاصبان ربطی نخواهد داشت. آن منظور در روایات ما تبیین شده است: میراث اصلی پیامبران، دانش است. یعنی شأن پیامبران این نیست که مال اندوزی کنند و درهم و دینار به ارث گذارند. آنچه از پیامبران به ارث گذاشته می شود،
علم و مسائل معنوی است. صد البته که این تفسیر به این معنا نیست که هیچ پیامبری هیچ ارث مالی به جای نگذارد.
عمدۀ اشکال در روایت ساختگی به قسمت دوم آن برمی گردد: «مَا تَرَکنَاهُ فَهُوَ صَدَقَةٌ».
اشکال در عبارت «ما ترکناه صدقة» این است که اگر به رفع خوانده شود، مفاد آن این خواهد بود که پیامبر هیچ چیزی از اموال خود را برای بازماندگان خود به ارث نخواهد گذاشت و تمامی آن ها صدقه و متعلق به فقرا خواهد بود. یعنی شأن ایشان از شأن مسلمانان عادی کمتر خواهد
ص:43
بود! چراکه تمامی مسلمانان جهان اموال خود را گرچه کم باشد، به ارث خواهند نهاد؛ ولی پیامبران این حق را ندارند! این مطلب با عمومات و اطلاقات آیات قرآنی سازگار نیست؛ بنابراین این ادعا که تمام اموال باقی ماندۀ پیامبر صدقه بوده و متعلق به مسلمانان است، دروغی بیش نیست و چون با نص قرآن سازگار نمی باشد مردود است.
مضمون قسمت اول روایت با فهم صحیح مشکلی ندارد. شیخ کلینی در کافی آورده است که حضرت رسول خدا در ضمن حدیثی فرمود: «إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِیاءِ إِنَّ الْأَنْبِیاءَ لَمْ یوَرِّثُوا دِینَاراً وَ لَا دِرْهَماً وَ لَکنْ وَرَّثُوا الْعِلْمَ فَمَنْ أَخَذَ مِنْهُ أَخَذَ بِحَظٍّ وَافِر.»(1) (عالمان وارثان پیامبران اند. پیامبران درهم و دیناری از خود به ارث نمی نهند؛ بلکه دانش را به ارث می نهند و هرکس از آن بهره برد، بهرۀ فراوان برده است.) مقصود این روایت این نیست که اگر پیامبری صد درهم و دینار از خود ارث گذارد، فرزندان وی هیچ حقی در آن نداشته باشند؛ بلکه مقصود این است که میراث اصلی پیامبران دانش است. هرکس از آن بهره برد، بهرۀ فراوان خواهد برد.
پس این روایت در مقام این نیست که بفرماید هیچ پیامبری هیچ ارث مالی از خود به جا نمی گذارد؛ بلکه بیان می کند که مقام و شأن پیامبر الهی اقتضا می کند میراث اصلی به جامانده از وی، میراث علمی و معنوی باشد. این میراث در اختیار همۀ پیروان او خواهد بود؛ نه اینکه
ص:44
بخواهد میراث مالی را نفی کند که به طور طبیعی هر فردی آن را برای خویشان خود به جا می گذارد. این میراث عمومی معنوی با میراث خصوصی مادی ایشان منافات ندارد. پس آن اشکالی که در حدیث جعلی است، بیشتر به قسمت دوم آن برمی گردد. مفاد این قسمت، نفی میراث خصوصی مادی ایشان است.
حدیث «نَحْنُ مَعَاشِرَ الْأَنْبِیاءِ لَا نُوَرِّثُ مَا تَرَکنَاهُ فَهُوَ صَدَقَةٌ» جعلی است؛ چون با حکم صریح قرآن کریم نمی سازد و هر حدیثی که با قرآن نسازد، درخور اعتماد نیست. فرزندان پیامبر همچون دیگر مردم، در حکم ارث برابرند. اضافه بر آن، تمسک به این حدیث در جای خود نیست؛ چون در واقع فدک را رسول خدا در دورۀ خود به فاطمۀ زهرا بخشیده بود؛ نه اینکه پس از وی به عنوان ارث در اختیار وی قرار گیرد.
ص:45
ص:46
تصویر
ص:47
تصویر
ص:48
غاصبان فدک، به بهانۀ اینکه این ملک از آن مسلمانان است، آن را به زور ستاندند؛ ولی سرانجام، فدک به دست چه کسانی افتاد؟ آیا مستمندان و فقیران از آن بهره بردند؟ آیا در خدمت مصالح عمومی مردم قرار گرفت؟ پاسخ منفی است.
آنان ابتدا آن را به سه قسمت تقسیم کردند: یک سوم آن را در اختیار مروان و ثلث دیگر را در اختیار عمرو بن عثمان قرار دادند و آخرین ثلث را به یزید دادند.(1) آنان در مرتبۀ دیگر، همه را به مروان بن حکم دادند.
چگونه است که فدک برای مروان و بنی امیه حلال می شود و برای فاطمه حرام؟ مگر نگفتند که فدک، صدقه است و متعلق به مسلمانان، پس چرا ستمکاران آن را بین خود تقسیم کردند؟! آیا فدک برای فاطمۀ زهرا نیست و برای بنی امیه و بنی مروان است؟
ص:49
به هر حال در یک مرحله همۀ فدک را به مروان بن حکم دادند! بلاذری آورده است که فدک را به علاوۀ خمس مال آفریقا به مروان بن حکم دادند!(1) شگفتا، فدک را از دخت رسول خدا ستاندند و به مروان دادند که رانده شدۀ رسول خدا بود. آنجا دیگر نه بخششی از رسول خدا بود و نه ارثی در کار! پس از آن، مروان همۀ فدک را به فرزندش داد تا آنگاه که نوبت به عمربن عبدالعزیز رسید. او چون از واقعیت غصب آگاه بوده و چه بسا مصالح خاص سیاسی هم مدنظرش بود، فدک را به حسن مثنی، فرزند امام حسن مجتبی باز گرداند. عمربن عبدالعزیز اولین کسی است که فدک را به نوادگان فاطمۀ زهرا برگرداند.(2)
پس از آن، داستان غصب فدک و بازپس دادن آن چندین بار تکرار شد تا دورۀ هارون الرشید رسید و آن گفت وگوی حساس بین امام کاظم و هارون الرشید دربارۀ تعیین حد و مرز فدک واقع شد.(3) این گفت وگو در ادامه خواهد آمد.
مأمون عباسی خود دانشمند بود و اهل مطالعه. او گرچه ستمکار و غاصب بود، ولی اهل فهم و اندیشه و برخوردار از شم سیاسی بود. او با انگیزۀ شکستن ابهت امام رضا مجالس علمی ترتیب
می داد؛ ولی تمامی این مجالس به نفع امام رضا تمام شد.
ص:50
در یکی از این مجالس، حضرت امام رضا فرمود: «وقتی آیۀ«و آت ذا القربی حقه»(1) نازل شد، رسول خدا فرمود: «فاطمه را فرا خوانید که به نزدم بیاید.» فاطمۀ زهرا را فرا خواندند. آن حضرت آمد. رسول خدا فرمود: «ای فاطمه.» فرمود: «بله.» رسول خدا گفت: «این فدک از جاهایی است که برای تصرف آن هیچ جنگی درنگرفته است. فدک متعلق به شخص من است و مسلمانان در آن هیچ حقی ندارند. من آن را برای تو و فرزندانت قرار دادم.»(2)
پس از آن مأمون عباسی دانشمندان را جمع کرد و پرسید: «آیا شما شهادت علی بن ابی طالب و حسنین بر ادعای فاطمه را می پذیرید؟» گفتند: «آری.» پرسید: «آیا سخن و شهادت ام ایمن را که به شهادت رسول خدا زن بهشتی است، قبول دارید؟» گفتند: «آری.» گفت: «با این همه، آیا باز تردیدی دربارۀ مالکیت فاطمه به خود راه می دهید؟» گفتند: «نه.» آنجا بود که مأمون پس از گرفتن اقرار از ایشان، دستور داد که فدک را به فرزندان فاطمه باز گردانند.(3)
ص:51
فدک را به بهانۀ اینکه صدقه و ملک عمومی مسلمانان است، از فاطمۀ زهرا به زور ستاندند؛ ولی بعدها در اختیار مروان و یزید و بنی امیه و بنی مروان قرار دادند. شگفتا، فدک برای فاطمه و فرزندانش حرام است ولی برای مروان و بنی مروان و بنی امیه حلال؟
اولین کسی که فدک را به فرزندان فاطمه پس داد، عمربن عبدالعزیز بود. پس از وی نیز بارها فدک غصب شده و پس داده شد. مأمون عباسی نیز با گرفتن اقرار از علما و فقهای دوران خویش، فدک را باز گرداند.
ص:52
تصویر
ص:53
تصویر
ص:54
خطبۀ فدکیۀ حضرت فاطمۀ زهرا دربردارندۀ اصول معرفتی و عقیدتی اسلامی است. این خطبه با نگاهی ژرف به مسائل گوناگون فقهی و تاریخی و جامعه شناسی و با تکیه بر منطق قرآنی و عقلی و تاریخی و با نهایت استواری و دلیری، شیوا و رسا ایراد شد. جا دارد میلیون ها نسخه از آن، در زبان های زنده جهان منتشر شده و کتاب ها در شرح آن نگاشته شود. اگر هیچ سخنی از آن بانوی اول بشریت، جز این خطبه نداشتیم، برای شناخت ومعرفی آن بزرگوار سندی بس قوی بود.
خطبۀ فدکیه، سخنان حضرت فاطمۀ زهرا با زنان مهاجر، مبارزۀ منفی مستمر آن حضرت، قهر و سخن نگفتن ایشان با ستمگران، گریۀ پیوسته او، ساخت بیت الاحزان در بقیع، ابراز ناخشنودی از غاصبان با وصیت به غسل و کفن و دفن شبانه، مخفی نگاه داشتن محل قبر او ، همه برای رساندن پیام آن مظلومۀ عالم است. به یقین اگر آن جرقه ای که فاطمۀ زهرا زد، نمی بود، سیاست حاکم و قلم به مزدان مزدور، تمامی آثار جنایت را پاک کرده بودند و وقایع مسلم را وارونه به خورد مردم داده بودند.
از اینجا معلوم می شود که زنده نگاه داشتن ایام فاطمیه از چه اهمیت
ص:55
والایی برخوردار است. این گونه، فاطمه چراغ هدایت را برای همیشۀ تاریخ روشن کرد. این روشنگری اوست که با عملکرد و موضع گیری تاریخی خود، و با ایجاد سؤال در ذهن پژوهشگران و اندیشوران و مردم، آنان را به بازخوانی و واکاوی این جریان مهم تاریخی فرا می خواند. فدک فراتر از تکه ای زمین است.
اضافه بر این، چندین مطلب دیگر نیز دراین زمینه درخور توجه است: اینکه خانمی بزرگوار برای احقاق حق خویش برخیزد و یک تنه در برابر حاکمان قد علم کند و آنان را به چالش اندازد، نفس این کار مایۀ افتخار همۀ مسلمانان است. آن حضرت خطبه ای رسا و شیوا را در نهایت شیوایی ورسایی ایراد کرد که دربردارندۀ مضامین والای معارف دین، چون توحید و نبوت و امامت و فلسفۀ احکام و مسائل جامعه شناسی وسیاسی روز است. تمام این ها دنبالۀ فدک است. بنابراین فدک عنوانی است برای بسیاری از مسائل دیگر. تکیه بر فدک یعنی راه تشخیص حق از باطل. فدک آینۀ تمام نمای ولایت است. غصب فدک یعنی غصب خلافت و ایجاد فشار مالی و اقتصادی بر خاندان عترت وطهارت.
شاهد بر این سخن که فدک در واقع آینۀ امامت غصب شده است، گفت وگویی است که بین هارون الرشید و امام کاظم دربارۀ حد و مرز فدک واقع شده و تاریخ، آن را نقل کرده است.
ص:56
ابن شهرآشوب نقل می کند که روزی هارون به حضرت امام موسی کاظم گفت: «محدودۀ فدک را معین کن تا آن را باز گردانم.» آنان خودشان به خوبی می دانستند که در این قضیه به فاطمۀ زهرا و فرزندانش ستمی آشکار شده است. حضرت فرمود: «اگر معین کنم، نخواهید داد.» گفت: «خیر، خواهم داد.»
حضرت مرزبندی آن را به گونه ای معین ساخت که گسترۀ تمام حکومت پهناور اسلامی آن روز را فرا می گرفت. فرمود: «یک حد آن عدن [در یمن] است؛ یک سمت آن به سمرقند می رسد؛ سمت سوم آن به آفریقا می رسد؛ سمت آخر آن به ارمینیا.» رنگ چهرۀ هارون دگرگون و سیاه شد؛ به گونه ای که غضب کرد و گفت: «دیگر جایی برایم باقی نمی ماند. پس برخیز و بر جای من بنشین!»(1) حضرت امام موسی بن جعفر نقشۀ جغرافیایی مملکت پهناور خلافت اسلامی دورۀ هارون عباسی را کشید و فرمود: «این، حد فدک است. دیدی گفتم اگر حد آن را معین کنم، نمی دهی؟!»
البته می دانیم که فدکِ بخشیده شده به فاطمۀ زهرا این وسعت
ص:57
را نداشت. پس منظور امام از این مرزگذاری چیست؟ مقصود همان است که عرض شد: فدک یعنی آینۀ تمام نمای امامت و خلافت حقه. فدک یعنی خلافت غصب شده. پس از این گفت وگو بود که هارون کینۀ امام را بیشتر به دل گرفته و تصمیم به قتل امام گرفت.(1)
این روایت به خوبی روشن می سازد که فدک چیست؟ و علت تکیه بر فدک کدام است؟ فدک یعنی سند حقانیت امامت راستین و بطلان جریان مقابل. پس مطالبۀ فدک یعنی مطالبۀ خلافت و حکومت غصب شده و به چالش کشاندن کرسی نشینان و اثبات اینکه باید این مسند در اختیار اهلش باشد و بس.
و این، راز تکیه بر جریان فدک است؛ وگرنه خود فدک که برای آن بزرگان چیزی به حساب نمی آید. در نامۀ 45 نهج البلاغه، حضرت امیرمؤمنان علی خطاب به استاندار خویش، عثمان بن حنیف، نوشته است: «ما زیر این آسمان کبود، فدکی داشتیم که اینان تاب نداشتند در اختیارمان باشد.» عبارت حضرت این است:
بَلَی کانَتْ فِی أَیدِینَا فَدَک مِنْ کلِّ مَا أَظَلَّتْهُ السَّمَاءُ فَشَحَّتْ عَلَیهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ آخَرِینَ وَ نِعْمَ الْحَکمُ اللَّهُ وَ مَا أَصْنَعُ بِفَدَک وَ غَیرِ فَدَک وَ النَّفْسُ مَظَانُّهَا فِی غَدٍ جَدَثٌ تَنْقَطِعُ فِی ظُلْمَتِهِ آثَارُهَا وَ تَغِیبُ أَخْبَارُهَا وَ حُفْرَةٌ لَوْ زِیدَ فِی فُسْحَتِهَا وَ أَوْسَعَتْ یدَا حَافِرِهَا لَأَضْغَطَهَا الْحَجَرُ وَ الْمَدَرُ وَ سَدّ
ص:58
فُرَجَهَا التُّرَابُ الْمُتَرَاکمُ.(1)
آری، از میان آنچه آسمان بر آن سایه افکنده است، تنها فدک در اختیار ما بود که گروهی بر آن هم بخل و حسادت ورزیدند و گروه دیگری آن را سخاوتمندانه رها کردند [و از دست ما خارج شد.] بهترین حاکم خداست. مرا با «فدک» و غیرفدک چه کار، درحالی که جایگاه فردای هرکس قبر اوست که در تاریکی آن، آثارش محو و اخبارش ناپدید می شود؟ قبر حفره ای است که هرچه بر وسعت آن افزوده شود و دست حفرکننده بازتر باشد، سرانجام، سنگ و کلوخ آن را پر کرده و جاهای خالی آن را خاک های انباشته مسدود می کند.
خطبۀ فدکیۀ حضرت فاطمۀ زهرا دربردارندۀ اصول معرفتی و عقیدتی اسلامی است. این خطبه با نگاهی ژرف به مسائل گوناگون فقهی و تاریخی و جامعه شناسی و با تکیه بر منطق قرآنی و عقلی و تاریخی و با نهایت استواری و دلیری، شیوا و رسا ایراد شده است.
ص:59
1. فدک طبق آیۀ شریفه(1) و براساس اقرار علمای مسلمان، فیء بوده وبه شخص رسول خدا تعلق داشته است؛ چون مسلمانان برای به دست آوردن آن زحمتی به جان نخریده و جنگی نکرده بودند، فدک جزء غنائم به شمار نمی رفت.
2. پیامبر اسلام ، به دستور خداوند، فدک را به فاطمۀ زهرا بخشید. شیعه وبزرگانی از اهل سنت، مثل فخر رازی و زمخشری و سیوطی، این مطلب را ذیل آیۀ شریفۀ «وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّه»(2) آورده اند. این سرزمین همان زمان در اختیار فاطمۀ زهرا قرار گرفت.
3. پس از غصب خلافت، به منظور ازبین بردن منبع مالی امامت حقه و ایجاد فشار اقتصادی بر خاندان رسالت، فدک را غصب کردند.
4. فاطمۀ زهرا برای دادخواهی و مبارزه با ظلم به پا خاست و مسیر خود را از دو راه پیمود: راه اول: استمرار مالکیت؛ راه دوم: مطالبۀ ارث.
5. پس از غصب فدک و جواب مثبت ندادن به برهان قوی، فاطمه
ص:60
زهرا مبارزۀ منفی پیوسته ای را در قالب قهر و خشم آغاز کرد. این مبارزه تا دم مرگ آن حضرت ادامه پیدا کرد. آن حضرت دیگر با حاکمان سخنی نگفت. مسلم و بخاری نقل کرده اند: «فوجدت فاطمة علی أبی بکر فلم تکلمه حتی توفیت.»(1) (فاطمه بر ابوبکر خشم گرفت و تا دم مرگ با وی سخنی نگفت.)
6. وصیت عجیب فاطمه به غسل و کفن و دفن شبانه و رضایت ندادن آن حضرت به حضور حاکمان در تشییع پیکرش و نماز بر آن، پیامی بزرگ و رسا برای همیشه تاریخ دارد. مخفی ماندن قبر فاطمه استمرار قهر و خشم وی است. آنان به بهانۀ خواندن نماز بر آن، می خواستند این سلاح برّان فاطمه را کُند سازند. در آنجا خشم و غضب امیرمؤمنان علی بن ابی طالب مانع شد. این مخفی ماندن قبر فاطمه ادامه پیدا خواهد کرد تا ذهن حقیقت جویان را به گونه ای به خود مشغول سازد که به واقعیت برسند.
7. بی تردید اگر جریان فاطمۀ زهرا بدون هیچ تعصبی، خوب واکاوی و شکافته شود، مسیر حق از باطل جدا و شناخته می شود و جویندگان حق، مسیر صحیح را خواهند یافت.
ص:61
تصویر
ص:62
تصویر
ص:63
تصویر
ص:64