شابک : 978-600-6543-25-3
شماره کتابشناسی ملی : 2860611
عنوان و نام پدیدآور : چرا زندگی می کنم؟/ محمدباقر پورامینی؛ [برای] معاونت تبلیغات و ارتباطات اسلامی آستان قدس رضوی .
مشخصات نشر : مشهد: انتشارات قدس رضوی، 1391.
مشخصات ظاهری : 40 ص.؛ 12×17 س م.
فروست : رهنما؛ 87.
یادداشت : کتابنامه .
موضوع : زندگی -- جنبه های مذهبی -- اسلام
موضوع : زندگی در قرآن
موضوع : زندگی
رده بندی دیویی : 297/72
رده بندی کنگره : BP258/پ85چ4 1391
سرشناسه : پورامینی، محمدباقر، 1347 -
شناسه افزوده : آستان قدس رضوی. معاونت تبلیغات و ارتباطات اسلامی
شناسه افزوده : موسسه انتشاراتی قدس رضوی
وضعیت فهرست نویسی : فیپا
ص:1
تصویر
ص:2
تصویر
ص:3
تصویر
ص:4
اگر دغدغه د ار پرسش های زیر هستید، نوشتۀ حاضر را بخوانید:
1. از دیدگاه اسلام، هدف از زندگی چیست؟
2. مهم ترین سرمایه انسان در زندگی چیست؟
3. چرا آفریده شده ا یم؟
4. دیدگاه نادرست به زندگی از نگاه اسلام کدامند؟
ص:5
آدمی همواره در پی دانستن است و ندانستن را برای ذهن جستجوگرش برنمی تابد. از این رو پرسش را کلید دانش می شمارد. از مهم ترین پرسش های بشر همواره این بوده که برای چه به دنیا آمده؛ چرا باید زندگی کند و منظور از این آمدن و رفتن چیست؟
اسلام به پرسش از هدفمند بودن آفرینش و چرایی آمدن انسان پاسخ گفته و با ترسیم برنامه ای دقیق و کارا برای چگونه زیستن، او را در پیمودن پله های رشد یاری کرده، به سعادت رهنمون می شود. این نوشتار در صدد ترسیم پاسخ دین به این پرسش است.
ص:6
تصویر
ص:7
تصویر
ص:8
در بیان امیر مؤمنان آن کس که بداند از کجا آمده و به کجا خواهد رفت، مشمول رحمت الهی است؛(1) از این رو باید زندگی را شناخت و به چرایی آن پی برد؛ زیرا آنان که در زندگی هدفی فراروی خویش دارند، هرگز در طوفان های زندگی غرق نمی شوند. محوری ترین نکته این است که بدانیم: انسان بیهوده آفریده نشده و زندگی پدیده عبثی نیست.
پیروان مکاتب سست بنیان، با نگاهی بدبینانه به زندگی و جهان، تنها دردها و رنج های آن را نظاره می کنند، که این بدبینی آنان به پوچی و پوچ انگاری انجامیده است. خودکشی ها، سرخوردگی ها، به بازی گرفتن زندگی خود و دیگران و پایمال کردن ارزش های انسانی، از نشانه های این گونه نگاه به زندگی است. امروزه ثابت شده است که بیشتر پوچ گراها، آشفتگی های درون خود را دلیل پوچ بودن عالم هستی می دانند، اما در واقع، اشکال بزرگ
ص:9
آنان این است که خدا را فراموش کرده و به بن بست های ناشی از آن گرفتار آمده اند؛ بن بست رها شدن آدمی در جهان، غربت انسان در هستی، تنهایی و واماندگی و نیافتن پاسخ به پرسش های مربوط به زندگی و انسان. «ژان فوراستیه» جامعه شناس فرانسوی می نویسد:
«بشر امروز پاسخ به پرسش های مربوط به انسان را نیافته و از همه مهم تر نتوانسته هیچ پاسخ مشترکی با دیگر همنوعانش بیابد که قانع کننده نیز باشد... بنابراین، به علت فقدان نظرات بنیادی مذهبی و اخلاقی و فلسفی درباره هستی و انسان، مفهوم زندگی، شرایط زندگی بشر، امکاناتی که بشر به مدد آنها می تواند به سعادت برسد و استفاده صحیح و سالم از زندگی، و به دلیل فقدان پاسخ های مطمئن و موثق برای رازهای هستی و سرانجام آن، بشر امروزی خود را در برابر این مسایل ناتوان تر از گذشته و تنها می یابد».(1)
ص:10
بی شک دین توانایی آن را دارد که به پرسش های بنیادین و عمیق انسان پاسخ دهد. «ساموئل هانتینگتون» بر این نکته معترف است و می گوید:
«دین برای کسانی که با پرسش هایی از این دست رو به رو هستند که من کیستم؟ و به کجا تعلق دارم؟ پاسخ های قانع کننده دارد».(1)
انسان موجودی تک بعدی نیست؛ بلکه زندگی او در دنیا مقدمه زندگی اخروی است و او در این سیر، نیازمند راه رسیدن به کمال و جاودانگی است و تنها دین الهی است که او را برای رسیدن به کمال و رشد یاری می کند. به واقع دین، به حیات آدمی معنا بخشیده، رنج ها و دردهای ناگوار زندگی را گوارا می سازد. قرآن بر عبث نبودن آفرینش تاکید می کند و می فرماید:
«ما آسمان ها و زمین و آنچه را که در آن است، بیهوده و باطل نیافریده ایم».(2)
ص:11
«آیا انسان گمان می کند که او را به حال خود رها کرده ایم؟!».(1)
«آیا پنداشتید که شما را بیهوده آفریده ایم و شما به سوی ما بازگردانده نمی شوید؟!».(2)
«وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبینَ ما خَلَقْناهُما الاَّ بِالْحَقِّ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ»؛ (= آسمان ها و زمین و آنچه را که میان آن دوست، به بازی نیافریده ایم. آن ها را جز به حق نیافریده ایم؛ لیکن بیشترشان نمی دانند».(3)
امیر مؤمنان نیز همگان را چنین به شناخت معمای آفرینش رهنمون شده است:
«هیچ کس بیهوده آفریده نشد تا به بازی بپردازد، و او را به حال خود وانگذاشتند تا خود را سرگرم کارهای بی ارزش نماید».(4)
ص:12
تصویر
ص:13
تصویر
ص:14
خداوند انسان را در مقام خلیفة اللّهی قرار داده است:
«وَ هُوَ الَّذی جَعَلَکُمْ خَلائِفَ»؛
(= اوست خدایی که شما را جانشینان روی زمین قرار داد».(1)
«خلائف» به معنای جانشینان و نمایندگان خدا در زمین معنا شده است(2) و برخی نیز معنای جانشینان اقوام پیشین را اراده می کنند.(3) با در نظر گرفتن معنای نخست، انسان خلیفه الهی است و او برای شناخت چگونگی خلافت خود از جانب خدا، باید خدا را بشناسد. او جانشین خداست و تا خداوند را نشناسد، چگونگی خلافت از جانب او آشکار نخواهد شد.(4)
برای این که از این امتیاز ویژه و سرمایه عظیم آگاه شویم، نباید این نکته را از یاد ببریم
ص:15
که حتی ملائکه نیز شایستگی خلافت را نیافتند؛ چون نمی توانستند بار مسئولیت خلافت را تحمل کنند؛ ولی انسان این منزلت و توان را یافت که جانشین خداوند در زمین باشد. البته این جایگاه از آن «انسان کامل» است؛ یعنی ملاک خلافت و جانشینی، داشتن علم جامع است و آنچه در وجود آدمی به ودیعه نهاده شده، او را لایق تصدی این مسئولیت ساخته است.
ممکن است این گونه تصور شود که خلافت، ویژه حضرت آدم بود و تنها اولیای خاص الهی بار آن را بر دوش می کشند و در نهایت، آدمی از دائره این مسئولیت خارج است؛ لیکن با الهام از روایات، می توان هر انسان شایسته، نیک سرشت و حقیقت جو را مانند پیامبران و امامان، لایق این مقام دانست.
به هر حال، «خلائف» در این جا چه به معنای جانشینان خدا در زمین باشد، و چه به معنای جانشینان اقوام پیشین، دلیل بر نهایت لطف خداوند بر انسان هاست که همه امکانات زندگی را در اختیار آنها گذاشته(1) و این سرمایه، به زندگی معنا می بخشد.
ص:16
تصویر
ص:17
تصویر
ص:18
که باشم من؟ مرا از من خبر کن***چه معنی دارد اندر خود سفر کن
اگر کردی سؤال از من که من چیست***مرا از من خبر کن تا که من کیست
من و تو عارض ذات وجودیم***مشبک های مشکات وجودیم(1)
خداوند انسان را به زیباترین صورت آفریده و از روح خویش در او دمیده و آن گاه به فرشتگان امر فرمود تا بر وی سجده کنند. پروردگار با خلقت آدمی، زمینه فیض بردن را برایش فراهم ساخت تا از چشمه احسانش سیراب شود و راه کمال و نیک بختی را بپیماید .
من نکردم خلق تا سودی کنم***بلکه بر بندگان جودی کنم
در یک نگاه کلی می توان گفت که هدف اصلی از آفرینش انسان، رسیدن به کمال است. امّا آزمایش بندگان و عبادت، از اهداف متوسط و ابزاری و برای رسیدن به آن هدف عالی،
ص:19
یعنی کمال می باشد. بهره مندی از رحمت بی پایان الهی نیز نتیجۀ رسیدن به کمال است.(1)
قرآن در پاسخ این پرسش مهم که «چرا آفریده شدیم؟» به زوایا و جلوه های زیر اشاره می کند:
بعضی آیات، هدف خلقت را رساندن رحمت الهی به بندگان برمی شمارد: ]الَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ وَلِذَلِکَ خَلَقَهُمْ[؛(2) (= مگر کسی را که پروردگارت رحم کند، و برای همین (پذیرش رحمت) آنها را آفرید).
خداوند افاضه رحمت را دوست دارد و رحمتی که خدای متعال برای آن، انسان ها را خلق کرده، طیف گسترده ای است و هر چه به دیگران افاضه کند، از او چیزی کم نمی شود.
با آفرینش انسان، زمینه سعادت و کمال نیز برای او
ص:20
فراهم می شود تا از نردبان ترقی صعود کند. البته این ارتقا وابسته به موفقیت انسان در امتحان الهی است و کسانی در این آزمایش موفقند که بر مدار ایمان باقی بمانند و با عمل صالح، به زندگی شان سمت و سو دهند. به این آیه بنگرید:
«وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیامٍ وَکَانَ عَرْشُهُ عَلَی الْمَاءِ لِیبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا»(1)؛ (= اوست کسی که آسمان ها و زمین را در شش روز (دوران) آفرید و عرش او بر آب بود تا شما را بیازماید که کدام نیکوکارترید».
امتحان اصل نیست بلکه وسیله ای برای انتخاب بهتر است؛ لذا ارزش واقعی انسان به آن مقامی است که باید به آن برسد و ارزش بالفعل او، آن چیزی است که کسب می کند. گاهی ممکن است انسان ارزش های اولیه را از دست بدهد و تنزل کند. در این صورت، از کسانی
ص:21
است که در قیامت می گوید: «یَا لَیْتَنِی کُنتُ تُرَابًا»؛(1) (= کاش اصلا آدم نبودم و خاک بودم). این آه و حسرت از آن روست که استعداد های خدادادی خود را نابود کرده و دیگر فرصت جبران ندارد. کسی که دانه الماسی دارد، ولی ارزش آن را نمی داند، شیادان به راحتی می توانند او را بفریبند و آن را به بهای ناچیزی از دستش بگیرند. ارزش انسان را تنها خدا می داند. این که آدمی خود را به چه قیمتی می فروشد، بستگی به راهی دارد که برمی گزیند. کسانی هستند که به توفیق الهی، از زمانی که به تکلیف می رسند، همه چیزشان را با خدا معامله می کنند.(2)
آفرینش انسان برای رسیدن به مقام بندگی است تا غیر خدا را نپرستد: ]مَا خلقتُ الجنّ و الانس الا لیَعبُدون[؛ (= جن و انس را نیافریدم جز برای آن که
ص:22
مرا بپرستند).(1)
چون عبادت بود مقصود از بشر***شد عبادتگاهِ گردنکش سقر
آدمی را هست در هر کار دست***لیک از او مقصود این خدمت به دست
ما خلقت الجن و الانس این بخوان***جز عبادت نیست مقصود از جهان(2)
پرستش، تنها به جا آوردن عباداتی چون نماز و روزه نیست؛ بلکه حقیقت بندگی را باید در این چند اصل یافت:
1. بندگی آن است که انسان، تنها خدا را بپرستد و در زندگی خویش تکیه گاهی جز خدا نداشته باشد و او را کانون امید بداند(3) و به عبارتی از دام هواپرستی (نفس خود را به جای
ص:23
خدا گذاشتن) برهد و در پیراستن آفات و گناهان بکوشد. این امتیاز، آدمی را به سعادت حقیقیش که همان زندگی طیبه و ابدی در جوار رحمت پروردگار است، می رساند و به طفیل سعادت آخرت، سعادت دنیا را هم تأمین می کند. خدای تعالی این مزیت را چنین بیان می کند: ]تَزَوَّدُوا فَانَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوی[.(1)
2. بندگی آن است که انسان، جهان را با نگاهی الهی ببیند و بشناسد. قرآن کریم می فرماید:
]اللَّهُ الَّذی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عِلْما[؛ (= خدا همان کسی است که هفت آسمان و همانند آنها هفت زمین را آفرید. او فرمان (خود را) در میان آنها فرود می آورد، تا بدانید که خدا بر هر چیزی تواناست، و به راستی دانش وی هر چیزی را در بر گرفته است).(2)
ص:24
اعتقاد به خدایی که علم و قدرتش نامتناهی است، سازنده انسان است؛ چون او از همه چیز آگاه است و از این رو انسان مراقب است که آلوده نشود و چون بر هر کاری تواناست، نیازهایش را فقط با او در میان می گذارد و از او یاری می طلبد.(1)
3. بندگی آن است که انسان همواره خود را با خصلت های پسندیده بیاراید و به راستی نمادی از انسان کامل گردد که خدا در وصف او چنین می فرماید: «بگو: (در حقیقت) نماز من و (سایر) عبادات من و زندگی و مرگ من، برای خدایی است که پروردگار جهانیان است».(2) انسان کامل، زندگی را بر اساس رضایت خداوند سامان می دهد و هر آنچه او را از این حرکت بازمی دارد، از خود دور می کند. اساس رابطه ای که او با خدای خود تنظیم کرده، بر اطاعت استوار است؛ پیروی از دستوراتی که خدا فرمان داده و پرهیز از آنچه که خدا دستور ترک
ص:25
آن را داده است. این ارتباط را بندگی می نامند.
هر که اندر عشق یابد زندگی***کفر باشد پیش او جز بندگی
از این رو هر کار و رفتار شایسته ای که انسان انجام می دهد، اگر انگیزه و نیت خدایی داشته باشد، عبادت شمرده می شود. به عبارت دیگر مقصود از عبادت، قرارگرفتن انسان در مسیر جاذبیت خداست. با این وصف، وقتی کشاورز با این نیت، بیل بر زمین می زند، در حال عبادت است؛ اگر دانشجو در آزمایشگاه در مورد عالم طبیعت تحقیق می کند، مشغول عبادت است؛ پزشک جراحی نیز که با تیغ، بدن بیمار را برای درمان او می شکافد نیز اگر نیتش رضایت خدا باشد، در حال عبادت است.(1)
ص:26
تصویر
ص:27
تصویر
ص:28
همواره دو دیدگاه نادرست از زندگی وجود داشته است:
اینان همگان را به ترک تمام لذایذ و تحمل ریاضت ها و شکنجه های جسمی و روحی برای رسیدن به مرتبه انسان برتر توصیه می کنند! سعدی ملاقات خود با یکی از پیروان این طریق را چنین به نظم درآورده است:
بزرگی دیدم اندر کوهساری***قناعت کرده از دنیا به غاری
چرا گفتم به شهر اندر نیایی؟***که باری بندی از دل برگشایی
بگفت آن جا پریرویان نغزند چو گل بسیار شد، پیلان بلغزند(1)
سستی این دیدگاه را قرآن چنین بیان می فرماید:
]ابْتَغِ فِیما آتاکَ اللَّهُ الدَّارَ الآخِرَةَ وَ لا تَنْسَ نَصِیبکَ مِنَ الدُّنْیا[؛ (= و با آنچه خدایت داده، سرای آخرت
ص:29
را بجوی و سهم خود از دنیا را هم فراموش مکن).(1)
این گروه، هدف زندگی را پرورش غرایز طبیعی و حداکثر بهره برداری از آن برای تحصیل لذت و خوشی می دانند. پیروان این دیدگاه، اصل را بر علاقه بی حد و مرز به مسائل جنسی و شکستن محدودیت های آن قرار می دهند که یکی از نشانه های تمدن غربی نیز به شمار می رود؛ بدان حد که یکی از بزرگ ترین روان شناسان غربی به نام «زیگموند فروید» با ارائه یک نظریه علمی، ریشه همه بدبختی ها و پلیدی ها را سرکوب و میدان ندادن به غریزه جنسی دانست!(2) لذت گرایان تا آن جا پیش رفتند که به همگان توصیه می کردند: محدودیت ها را بردارید تا ریشه مردم آزاری و کینه ها و عداوت ها کنده شود! عفت
ص:30
را از میان بردارید تا دل ها آرام بگیرد و نظم اجتماعی برقرار گردد! آزادی مطلق اعلام کنید تا بیماری های روانی رخت بربندد!(1)
قرآن از این گروه چنین یاد می کند:
« َتَمَتَّعُونَ وَ یَأْکُلُونَ کَما تَأْکُلُ الأَنْعامُ»؛ (= در ظاهر) بهره می برند و همان گونه که چهارپایان می خورند، می خورند).(2)
«انَّ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَیاةِ الدُّنْیا وَ اطْمَأَنُّوا بِها وَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ آیاتِنا غافِلُونَ . أُولئِکَ مَأْواهُمُ النَّارُ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ»؛(3) (= کسانی که امید دیدار ما را ندارند و به زندگی دنیا دل خوش کرده و بدان اطمینان یافته اند و کسانی که از آیات ما غافلند، آنان به (کیفر) آنچه به دست می آورند،
ص:31
جایگاهشان آتش است).
زندگی طبیعی، معتدل و پاکیزه، از اساسی ترین برنامه های دین اسلام شمرده شده است و هدف از آن، آماده شدن برای ورود به حیات ابدی است که از همین زندگانی آغاز می شود. زندگی ارزشمندی که با تلاش و کوشش انسان همراه باشد؛ کوششی که ثمره اش را در آن سرا برداشت کند.(1)
زندگی صحنه زیبای هنرمندی ماست... *** هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست***خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد.
ص:32
تصویر
ص:33
اگر انسان بتواند پاسخی برای پرسش از «هدف زندگی» بیابد، زندگی را نیز با معنا خواهد یافت. بدیهی است هر اندازه «هدف» با ارزش تر و والاتر باشد، به همان اندازه، زندگی از ارزش و کیفیت عالی تری برخوردار خواهد شد.
نباید از این نکته غافل شد که علی رغم جذابیت ها و ارزش های ظاهری که در زندگی مادی دیده می شود و حتی می تواند وسیله کمال و تعالی انسان نیز باشد، تکیه بر جاذبه ها نمی تواند هدف نهایی زندگی باشد و به واقع، چنین حیاتی سرابی بیش نیست.
دنیا چو حباب است و لکن چه حباب
نه بر سر آب بلکه بر روی سراب
زندگی دنیا راه و وسیله ای برای رسیدن به مقصد است. قرآن هدف از زندگی دنیا را دست یابی انسان به حیات طیبه می داند که همان زندگی حقیقی و جاودان است و برای رسیدن به آن، دو چیز را شرط قرار می دهد: ایمان و عمل صالح.
ص:34
1. انسان از آغاز تا انجام، سید محمدحسین طباطبایی، ترجمه، تحقیق و تعلیق از صادق لاریجانی، الزهراء، تهران.
2. مقالات، محمد شجاعی، سروش، تهران، ج اول.
3. معارف قرآن (انسان شناسی)، محمدتقی مصباح یزدی
3. فلسفه و هدف زندگی، محمدتقی جعفری.
4. زندگی ایده آل و ایده آل زندگی، محمد تقی جعفری.
5. انسان از دیدگاه اسلام، عبدالله نصری.
ص:35
تصویر
ص:36