سرشناسه : سروقامت، حسین، 1343 -
عنوان و نام پدیدآور : غدیر؛ پیوند آسمان و کویر/نویسنده حسین سروقامت؛ [به سفارش] آستان قدس رضوی، معاونت تبلیغات و ارتباطات اسلامی.
مشخصات نشر : مشهد: انتشارات قدس رضوی، 1391.
مشخصات ظاهری : 60 ص.؛ 17×11س م.
فروست : رهنما.
شابک : 978-600-6543-29-1
وضعیت فهرست نویسی : فیپا
یادداشت : کتابنامه.
موضوع : علی بن ابی طالب (ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق -- اثبات خلافت
موضوع : غدیر خم
موضوع : غدیر خم -- احادیث
موضوع : ولایت
شناسه افزوده : آستان قدس رضوی. معاونت تبلیغات و ارتباطات اسلامی
شناسه افزوده : موسسه انتشاراتی قدس رضوی
رده بندی کنگره : BP223/5/س46غ4 1391
رده بندی دیویی : 297/452
شماره کتابشناسی ملی : 2786175
ص:1
تصویر
ص:2
تصویر
ص:3
تصویر
ص:4
پاسخ گویی به پرسش های زیر نوشتن این نوشته را توجیه می کند:
• مهم ترین پیام آیه سوم سوره مائده در باره ماجرای غدیر خم چیست؟
• اهل بیت عصمت و طهارت برای زنده نگهداشتن غدیر چه راههایی را ارائه کرده اند؟
• چند فراز از سخنان حضرت زهرا که حاکی از فراموشی مردم نسبت به غدیر خم است، را بیان نمایید.
• به چه دلیل ولایت در خطبه غدیر به مفهوم وصایت و سرپرستی است؟
• چرا با وجود اهتمام پیامبردرخطبه غدیر به جانشینی حضرت علی مردم از این امر اعراض کردند؟
ص:5
تصویر
ص:6
ماجرای غدیر داستان یک برکه کم آب در نزدیکی جحفه نیست. شرح مظلومیت اول مظلوم عالَم است. مظلومیت انسانی که دوستان، از سرِ حزم و احتیاط فضایل او را پوشاندند، دشمنان نیز از روی کینه و عناد مناقب او را کتمان کردند ، با این حال فضای آسمان و زمین لبریز از عطر وجود اوست.
راست است که علی دو هزار سال زودتر از زمان خود پا به عرصه گیتی نهاد؛
حقیقت است که علی را جز پیامبر و فاطمه نشناخت؛
و درست است که امروز و تا قیام قیامت حتی ما شیعیان که افتخارمان همراهی علی است، به قطره ای از کنه دریای وجود او دست نخواهیم یافت.
این کلام مختصر جز آنکه عرض ارادتی خالصانه است به پیشگاه آن امام همام، اشارتی
ص:7
نیز هست به حماسه غدیر خم. امید است مقبول افتد و صاحب آن دستمان گیرد.
سال دهم هجرت بود. پیامبر در حلقۀ یاران خویش، در مسجد نشسته بود و آنان گرم گفت وگو با یکدیگر بودند؛ حلقه ای از حلقه های معرفت.
...که جبرائیل امین، فرشتۀ وحی، بر قلب مطهر حضرت نازل شد و با خود، سورۀ حمد را آورد. پیامبر شگفت زده گفت: «این سوره را پیش از این نیز بر من نازل کرده بودی!»
راست می گفت. سورۀ حمد را پیش از آن، یک بار دیگر نازل کرده بود و اینکه سوره ای را دو بار نازل کند، سابقه نداشت.(1)
ص:8
جبرائیل سخنی گفت و پیامبر دریافت که این موضوع، یک نشانه است؛ یک علامت!
چه علامتی؟ راستی، این موضوع نشانۀ چیست؟
دانه های درشت عرق، بر پیشانی پیامبر نشست. هر زمان که با جبرائیل سخن می گفت و از او سخن می شنید، همین طور می شد.
- ای رسول رحمت! نزول دوبارۀ سورۀ حمد، نشانۀ آن است که وفات تو نزدیک است.
یعنی فرشتگان بهشت صف کشیده اند به انتظار و عالَم بالا چشم دوخته است به راه؛ راهی که پیامبر از زمین آغاز می کند و تا عرش قدم به قدم می پیماید.
اکنون رسول رحمت، پیامبر مهربانی و عطوفت، بار سنگین دیگری بر دوش خود احساس می کند: او باید امت خویش را برای مخاطرات پس از خود آماده سازد. باید موضوع مهمی را به مردم بگوید. اما چه موضوعی، چگونه و کجا؟
خداوند راه را معیّن می کند: پیامبر باید با امت خود عازم حج شود؛ حجة الوداع.
ص:9
اعلان عمومی حج، همان و همراهی 120هزار نفر با پیامبر رحمت، همان!
مسجد شجره هرگز چنین جمعیتی به خود ندیده است: مسلمانانی که پیامبر خویش را همچون نگین انگشتری دربرگرفته اند و یارانی که در آخرین حج پیامبر قدم به قدم او را همراهی می کنند. در این سو، چنین شور و ولوله ای برپا بود. دریای پرتلاطم امتی که آمده است در مراسمی شگفت، تاریخ را به گواهی بگیرد. امواج این اقیانوس خروشان، پنجم ذی الحجه به مکه رسید.
در سوی دیگر، جانِ پیامبر برادر و وصی او، علی مرتضی است که به نمایندگی از حضرت، به یمن و نجران رفته است. او نیز با 12هزار نفر از اهل یمن، به مکه آمدند و لبیک گویان به حرم امن الهی وارد شدند.(1)
ص:10
آری! علی باید می رسید. خداوند این بساط را چیده است تا او را به مردم معرفی کند. خداوند این بزم را برپا کرده است تا او و آوازۀ بلند او تا ابد بماند.
ایام حج به سرعت گذشت و آن جمعیت انبوه را به عرفات و مشعر و مِنا کشاند.
اما من از همۀ این ها، عرفات را بیشتر دوست دارم؛ همان جا که آن روز، خداوند فرمان نصب علی را برای جانشینی پیامبر صادر کرد و پیامبر علم و دانش خویش و ودیعه و امانت های گران سنگ خود را تسلیم علی کرد. امروز هر گوشه اش که پای می نهی، اثری از گام های حجت خداست: امیرالحاج، حضرت مهدی صاحب الزمان.
آری! فرمان در عرفات رسید. چنین موضوعی برای پیامبر تازگی نداشت. حتی برای مردم نیز غریب نبود. برخی از آنان، روزی را به یاد می آورند که نزد پیامبر نشسته بودند و علی از در درآمد. رخسار پیامبر چون گُل شکفت و فریاد برآورد: «برادرم از راه رسید.» آنگاه به سوی کعبه رفت، پردۀ آن را گرفت و گفت: «قسم به خدایی که جانم در دست اوست،
ص:11
این علی و پیروان او در روز قیامت رستگارند.»(1)
آری! ولایت علی برای مردم غریب نبود: پیش از این نیز از پیامبرشان شنیده بودند که اگر خلافت اسلامی را به علی بسپارید، رهبری دانا و آگاه به مسیر خواهید داشت که قدم از قدم برنمی دارد، مگر آنکه شما را به «صراط مستقیم» رهسپار کند.(2)
تاریخ، این قبیل سخنان را فقط از پیامبر سراغ ندارد. دیگران نیز در این وادی، با رسول خدا هم آوا و هماهنگ اند. گویا همین دیروز بود که یکی از شاعران معاصر مصری، همۀ ارادت خویش را در این جمله ریخت و به عدالت پیشگان عالَم تقدیم کرد: «اگر بگویند اسلام و نگویند علی، مانند قلبی است که در آن، خونی جریان ندارد.»(3) یا آن نویسندۀ
ص:12
عرب، دکتر علی الوردی که دین پیامبر را با علی برابر انگاشت و گفت: «دین مساواتی که پیامبر آورد، با علی در یک قبر مدفون شد.»(1)
آری! مردم با علی زندگی می کنند، در کوچه و بازار با او راه می روند، او را در مسجد ملاقات می کنند؛ اما قطره ای از دریای وجود او را نچشیده اند.
اما پیامبر این بار آمده است تا دست مردم را بگیرد، از این قله بالا ببرد و اندکی از فضیلت های علی را به آنان بشناساند. چه زیبا و شگفت گفته است آن نویسندۀ فرانسوی، در شرح احوال این ستارگان هدایت گستر: «هرگز ادعا نمی کنم که همۀ جهانیان می توانند بر فراز این قله ها زیست کنند؛ ولی می گویم مردم گیتی باید روزی در سال، به قصد زیارت از آن ها بالا بروند. آنان در آنجا، نفس سینه و خون رگ هایشان را تازه خواهند
ص:13
تصویر
ص:14
کرد و خویشتن را به ابدیت نزدیک تر احساس خواهند کرد. آنگاه به عزم پیکار روزانه، با دلی قوی به دشت پهناور زندگی بازخواهند گشت.»(1)
آری! پیامبر می خواست آن روز از سال که مردم نفس سینه و خون رگ هایشان را تازه می کنند، روز غدیر باشد و آن قله ای که به قصد زیارت از آن بالا می روند، قلۀ پُرمهابت علی.
مراسم حج تمام شد. فرشتۀ وحی نازل شد و آیۀ تکان دهنده ای بر پیامبر نازل کرد: «ای پیامبر، آنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل کردیم، به مردم ابلاغ کن که اگر چنین نکنی، رسالت خدای خویش را به انجام نرسانده ای.»(2)
پیامبر با مردم از مکه بیرون آمد. حاجیانی که پس از اتمام مراسم حج، هریک آهنگ خانه و کاشانۀ خود کرده اند و از اتفاق بزرگی بی خبرند که در راه است. آنان سر راه خویش به
ص:15
غدیرخم رسیدند؛ منطقه ای خشک و لم یزرع، با قدری آب و تعدادی درخت های قدیمی. غدیرخم نزدیک جحفه است. جایی که مسیر اهل مدینه، مصر، عراق، شام و نجد با یکدیگر تلاقی می کند. انتخاب غدیرخم نیز برای ابلاغ موضوع ولایت، از سوی پروردگار متعال بوده است.
هجدهم ذی الحجه بود که پیامبر با اصحاب و اعراب و ساکنان حومۀ مکه و مدینه و نیز همۀ کسانی که در حجةالوداع شرکت کرده بودند، به غدیرخم رسیدند؛ جمعیتی بالغ بر 120هزار نفر.
پیامبر مسیر خود را به سمت راست تغییر داد. به توقف مردم امر کرد و دستور داد هرکه جلوتر رفته است، بازگردد و همگی صبر کنند تا کسانی که عقب مانده اند نیز برسند. همچنین، فرمان داد که احدی به سمت درختان قدیمی نرود و آن قسمت، در طول سه روز مراسم غدیر خالی ماند.
همۀ مرکب ها ایستادند. همگان در غدیر فرود آمدند و برای خود جایی برگزیدند. آفتاب
ص:16
به شدت می تابید. حرارت آفتاب به حدی بود که مسلمانان سرهایشان را با گوشۀ لباس پوشانده و پایین عبا را بر پاهایشان افکنده بودند.
پیامبر به سلمان و ابوذر و عمار گفت که زمین کنار درختان قدیمی را آماده کنند، سنگ ها و شن ها را بردارند و آنجا را مسطح کنند. پارچه هایی میان درختان بیفکنند و سایه ساری فراهم کنند؛ جایی که برای برگزاری مراسم غدیرخم مناسب باشد. سنگ هایی را از گوشه و کنار فراهم کردند، کجاوه های شتران را روی آن ها قرار دادند و پارچه ای بر آن ها افکندند تا در وسط آن جمعیت، منبری برای پیامبر تدارک کنند؛ جایی که پیامبربه جمعیت اشراف داشته باشد و به راحتی بتواند با آنان سخن بگوید. عده ای را نیز مشخص کردند تا گفته های پیامبر را تکرار کنند؛ به گونه ای که احدی از جمعیت نماند که سخنان حضرت را نشنود.
تا ظهر، همۀ مردم در اطراف این منبر آسمانی جمع شدند: همه چشم انتظار، همه
ص:17
بی تاب. ظهر، منادی پیامبر ندا داد و مردم را به نماز جماعت دعوت کرد. نماز ظهر را با پیامبر خواندند. آنگاه...
...پیامبر بر فراز آن منبر ایستاد و علی را صدا کرد تا از منبر بالا رود و در سمت راست وی قرار گیرد؛ یک پله پایین تر.
پیامبر نگاهی به سمت راست خود انداخت و سپس، به سمت چپ نظری افکند. گویا منتظر بود تا همه ساکت شوند و به سخنان او گوش دهند. آنگاه سخن آغاز کرد.
خطابۀ رسمی پیامبراعظم که در آن، به عموم بشر توجه کرده و آنان را مخاطب قرار داده است.
خطبه ای که بر فراز منبر، نه یک نفر، بلکه هم زمان دو نفر ایستاده بودند.
مردم نفس ها را در سینه ها حبس کرده بودند. پیامبر خطبۀ تاریخی خویش را آغاز کرد که نزدیک یک ساعت طول کشید. در آغاز خطبه، پیامبر زبان به حمد و ثنای الهی
ص:18
گشود، از صفات او سخن گفت و به بندگی حضرت حق اقرار کرد. آنگاه از ضرورت تدارک این اجتماع باشکوه، مطالبی به زبان آورد و به صراحت اعلام فرمود:
«خداوند به من خبر داده است که اگر آنچه در حق علی بر من نازل کرده است، ابلاغ نکنم، رسالت و پیامبری ام را به انجام نرسانده ام... .» سپس، اعلان امامت پیشوایان دین و نام بردن از حضرت مهدی.(1)
زمانی که سخنان پیامبر به اینجا رسید، همۀ مردم از قصد او برای معرفی علی به جانشینی آگاه شدند؛ اما پیامبر به همین اندازه نیز بسنده نکرد. او با کاری که کرد، توجه همگان را به شدت جلب کرد و راه را بر همۀ شبهه افکنان تاریخ بست:
همۀ مردم دیدند که رسول خدا دست علی را گرفت، بلند کرد و به تمامی جمعیت
ص:19
نشان داد. سپس، در همان حال مهم ترین و اساسی ترین فراز این خطبۀ تاریخی را به زبان آورد: من کنت مولاه فهذا علی مولاه؛ هرکه من مولای اویم، پس علی مولای اوست.
آنگاه فرشتگان و مردم را به شهادت طلبید و گفت: «خدایا، من این موضوع را ابلاغ کردم.»
سپس به صراحت افزود: «علی از سوی خداوند امام شماست و خداوند هرگز توبۀ منکر ولایت او را نمی پذیرد... بر خداوند لازم است که او را عذاب کند؛ عذابی سخت و همیشگی و او در آتش جهنم، جاودان خواهد بود.»(1) آنگاه به برخی فضایل علی اشاره کرد.
هشدار به مردم دربارۀ عذاب الهی، درصورت نپذیرفتن ولایت علی و برشمردن آثار ولایت و محبت اهل بیت بخش دیگری از خطبۀ غدیر بود. پیامبر سورۀ حمد را خواند و
ص:20
گفت: «قسم به خدایی که این سوره را نازل کرد، سورۀ حمد دربارۀ من و اهل بیت من است و یاران علی هدایت یافتگان صراط مستقیم هستند.»
از فرازهای بسیار جذاب خطبۀ غدیر، سخن گفتن رسول خدا دربارۀ بقیةالله و اوصاف و احوال او و بشارت مؤمنان، به آینده ای است که هدایت به دست های مبارک او جریان می یابد.
از دیگر شگفتی های خطبۀ غدیر، بیعت زبانی است. بدیهی است که مقدور نبود پیامبر از چنین جمعیتی و در زمانی واحد، برای علی بیعت بگیرد. علاوه براین، ممکن بود برخی نیز از بیعت شانه خالی کنند؛ ازاین رو، پیامبر در اواخر خطبۀ غدیر گفت: «ای مردم، تعداد شما بیشتر از آن است که بتوانید در فرصت محدودی با من مصافحه کنید و به من تبریک بگویید. خداوند به من فرمان داده است که دربارۀ ولایت علی و امامان پس از او، از شما اقرار بگیرم... .» آنگاه پیامبر عباراتی را بیان کرد و مردم با او تکرار کردند.
جز در این خطبه و در بیان این عبارات، هیچ جایی ندیده اند که پیامبر چنین شیوه ای
ص:21
را برای بیعت زبانی اتخاذ کرده باشد و همراهی را این گونه از مردم مطالبه کند.
سرانجام، خطبۀ غدیر به زیباترین شکل ممکن و با جملۀ الحمدلله رب العالمین به پایان رسید.
خطبۀ پیامبر همه را به وجد آورده بود. در این خطبه، پیامبر 110بار از صفات خداوند نام برد. 10مرتبه به مقام بلند خود اشاره کرد. 50بار بر ولایت علی تأکید کرد. 10بار از ولایت پیشوایان و امامان سخن به زبان آورد. 20مرتبه فضایل علی را خاطرنشان کرد. 20بار از امام مهدی یاد کرد. 25مرتبه از شیعیان اهل بیت و دشمنان آنان سخن گفت. 10بار بیعت با ائمه را مطرح کرد. 12مرتبه از قرآن و تفسیر آن سخن گفت. 20بار نیز از حلال و حرام الهی، مطالبی را بیان کرد.(1)
هرچند اغلبِ فرازهای خطبه دربارۀ علی بود، پیامبر 40مرتبه از او به صراحت نام
ص:22
برد، 40مرتبه نیز کلمۀ ائمه و 4مرتبه نام مهدی را به زبان آورد. همچنین، خطبۀ خود را با 50آیه از آیات قرآن متبرک ساخت.(1)
حالا زمان آن رسیده بود که مردم با دست هایشان با علی بیعت کنند.
پیامبر دستور داد که دو خیمه در کنار درخت های قدیمی نصب کنند؛ یکی برای خود و دیگری برای علی.
آن حضرت به مردم فرمان داد: «به من تهنیت بگویید! به من تبریک بگویید! خداوند مرا نبی و اهل بیت مرا امام قرار داد.»
ص:23
تصویر
ص:24
مردم نیز در این مرحله سنگ تمام گذاشتند: دسته جمعی به خیمۀ پیامبر می آمدند، به او تبریک می گفتند و خطاب به آن حضرت عرض می کردند: «آری! ما فرمان خدا و رسول او را شنیدیم و اطاعت کردیم... به دل هایمان و زبان هایمان و دست هایمان.»
آنگاه به خیمۀ علی می رفتند، با او دست می دادند و بیعت می کردند.
شگفتی های غدیر به همین اندازه خاتمه نیافت... گویی این رشته سرِ دراز دارد:
خلیفۀ دوم از اولین کسانی بود که با علی بیعت کرد و کلماتی گفت که تاریخ، آن ها را به حافظۀ نیرومند خویش سپرده است: «به به! خوشا به احوال تو که مولای من و سرپرست هر زن و مرد مسلمانی شدی.»
به گواهی تاریخ، آنان که زودتر بیعت کردند، پیش از دیگران نیز بیعت شکستند!
...عجیب آنکه دیرزمانی نپایید که زمزمه های مخالفت با علی به گوش رسید.
برخی از همان آدم ها، از پیامبر پرسیدند: «یا رسول الله، این موضوع از جانب توست یا
ص:25
از جانب خداوند بر تو نازل شده است؟»
و پیامبر که بوی تردید و بی وفایی و عهدشکنی را از این سخنان استشمام می کرد، به صراحت فرمود: «به خدایی که جز او خدایی نیست، این فرمان خداست و من وظیفه ای جز ابلاغ آن نداشتم.»
بیعت را از مردان آغاز کردند؛ اما به آنان خاتمه نیافت. پیامبر دستور داد ظرف آبی آوردند و وسط آن پرده ای آویختند. علی دست خود را از یک سوی ظرف در آب فرو برد و زنان یک به یک آمدند و دستشان را ازسوی دیگر ظرف، در آب فرو بردند.
این کار را سه روز ادامه دادند؛ تاجایی که احدی در آنجا نبود که بگوید من در غدیر حاضر بودم و سخن پیامبر را شنیدم؛ اما با علی بیعت نکردم.
در همین مراسم باشکوه بود که پیامبر عمامۀ خود را که سحاب نامیده بود، بر سر امیرالمؤمنین نهاد و تحت الحنک آن را روی سینه اش افکند و فرمود: «خداوند در جنگ بدر
ص:26
و حنین، مرا با فرشتگانی یاری داد که [نظیر] همین عمامه را بر سر گذاشته بودند.(1) آنگاه فرمود: «عمامه، تاج عرب(2) است.» با این سخن فهماند که فخر ابدی برای علی و فرزندان اوست که تاج رسول خدا را بر سر دارند.
آنگاه حسان بن ثابت، شاعر چیره دستی که زبانش ثناگوی فضایل خاندان رسالت بود، نزد رسول خدا آمد و گفت: «یا رسول الله، اجازه می دهید در این خصوص شعری بگویم؟»
پیامبر به او فرمود بگو... و او شعر را آغاز کرد. او آغاز کرد و پس از او، 14قرن است که شعرا دربارۀ غدیر می گویند و می سرایند.
با اتمام مراسم غدیر، مُهر تأیید خداوند نیز بر آن خورد. خداوند در آیه ای که توسط جبرائیل نازل کرد، فرمود: «امروز، کسانی که به دین شما کفر ورزیدند، مأیوس و ناامید
ص:27
شدند؛ پس، از آنان نهراسید و تنها از من بترسید.»(1) در ادامۀ همان آیه، کمال دین و اتمام نعمت الهی و رضایت خویش را در گروی حماسۀ غدیر قرار داد: «امروز، دین شما را کامل کرده و نعمت خود را بر شما تمام کردم و از اسلام به منزلۀ دین شما راضی شدم.»(2)
مردم دسته به دسته و قبیله به قبیله از غدیر حرکت کردند و به خانه و کاشانۀ خود رهسپار شدند. آن روزهای خاطره انگیز ایام ولایت، در دل و جان آنان جای گرفت. هر گروهی که به شهر و دیار خود می رفتند، بیش از آنچه در مکه و مدینه دیده بودند، از غدیر بازمی گفتند. اخبار غدیر در اقصی نقاط عالم پیچید و خداوند به زبان اهل ایمان، ولایت و امارت علی را عالم گیر کرد.
پیامبر نیز به مدینه برگشت و در همان روزهای نخست بازگشت بود که جبرائیل،
ص:28
دیگر بار، بر قلب مطهر او فرود آمد و موضوع دیگری را به پیامبر ابلاغ کرد: اختصاص لقب «امیرالمؤمنین» به علی از سوی خداوند ؛ بدان معنا که این لقب، مخصوص علی است و احدی جز او سزاوار این لقب نیست. پیامبر پس از این مرحله، از اصحاب خود خواست بیایند و با این لقب، به حضرت علی سلام بدهند. اصحاب نیز یکی پس از دیگری، از درِ مسجد وارد می شدند و با عبارت السلام علیک یا امیرالمؤمنین به علی سلام می گفتند و بیرون می رفتند.
غدیر با همۀ شکوه خود به انجام رسید و چنان در دل و جان انسان ها بزرگی و عظمت آفرید که پس از آن، هر چیز زیبایی را به آن تشبیه کردند و شعرا هر بهجت و سروری را به آن مثال زدند: چنان که تمیم بن معز که خود، دیوان مشهوری با نام دیوان تمیم بن معزالدین الله الفاطمی دارد، در قصیدۀ بلندی که در آن، شب ها و روزهای خوش خویش را توصیف می کند، چنین می گوید: «[آن شب ها] زیبایند؛ چونان شب های غدیر. [آن روزها] شاد و
ص:29
سرشار از خرمی اند؛ چون روزهای غدیر.»(1)
از آن روزگار تاکنون، غدیر سرچشمۀ جریان های مختلفی بوده است که دو گروه مختلف، آن ها را پیگیری کرده اند:
گروه اول پیامبر، اهل بیت، عدالت طلبان و حق جویان عالَم اند که همواره بر زنده نگه داشتن غدیر، ارزشمندی، عیدشمردن و جشن گرفتن آن، پای فشرده و تأکید کرده اند. کسانی که با گفتار و رفتارشان، این حماسۀ بزرگ را پاس داشته اند و بر سرِ آزادگی و حقیقت طلبی خود و نیز اعتبار و اصالت غدیر ایستاده اند.
گروه دوم نیز کسانی هستند که به انگیزۀ مطامع پست دنیوی و دنیاطلبی و مادی گرایی تلاش کرده اند تا غدیر را به بوتۀ فراموشی بسپارند و مانع گسترش شعاع معنوی آن شوند.
ص:30
به منزلۀ عید و بلکه افضل اعیاد امت پیامبر درنظر گرفته و بر آن تأکید کرده اند؛ چنان که پیامبر در سخنی به این نکته اشاره می کند: «روز غدیر برترین عید امت من است.
آن روزی است که خداوند به من فرمان داد تا برادرم علی بن ابی طالب را همچون پرچم هدایتگر امت خویش، پس از خودم منصوب کنم. آن روز خداوند دین را کامل کرد و نعمت را بر امت من تمام کرد و از دین اسلام برای آنان راضی و خشنود شد.»(1)
امامان ما نیز همچون امام باقر و امام صادق و امام رضا غدیر را به عظمت مطرح می کردند. آنان، آن روز را عید تلقی کرده و به مردم یادآوری می کردند که غدیر بزرگ ترین عید اسلام است: در روایتی، از یکی از یاران امام صادق نقل کرده اند که به حضرت گفت:
ص:31
«فدایت شوم! آیا برای مسلمانان غیر از دو عید فطر و قربان، عید دیگری نیز هست؟» حضرت فرمود: «آری، عیدی است که از این دو برتر و والاتر است.» گفتم: «کدام عید؟» حضرت فرمود: «روز انتخاب امیرالمؤمنین به پیشوایی امت.»(1)
در روایتی از امام رضا نیز آمده است: «به خدا سوگند، اگر مردم ارزش روز غدیر را می شناختند، روزی ده بار فرشتگان با آنان مصافحه می کردند. اگر به درازاکشیدن سخن برای من ناگوار نبود، دربارۀ بزرگی این روز و فضیلت هایی که خداوند به کسانی داده است که آن را شناخته اند، چنان مفصل سخن می گفتم که به شمار نیاید.»(2)
در کتاب شریف الغدیر نیز به گونه ای مبسوط بحث کرده اند که عیددانستن روز غدیر و به جاآوردن آداب ویژۀ آن، از شعائر عمومی جهان اسلام است و مختص شیعیان نیست. غدیر
ص:32
را از زمان پیامبر عید بزرگ مسلمانان می شمردند و به آن احترام می گذاشتند.(1)
همگان به موضوع غدیر بسیار توجه کرده اند و از چشم دانشمندان سنی نیز پنهان نمانده است: ابوریحان بیرونی عید غدیر را ازجمله اعیاد مهم مسلمانان قلمداد کرده است.(2) ضیاء الدین مقبلی نیز در بیان زیبایی اشاره می کند که اگر حدیث غدیر مسلّم نباشد، هیچ امر مسلّمی در اسلام وجود ندارد.(3) این نکته را شیخ طوسی، از علمای بزرگ امامیه نیز بیان کرده است. او می گوید: «شیعیان همگی آن [یعنی غدیر] را نقل کرده و متواتر دانسته اند.» ابن طلحه شافعی نیز می گوید: «این روز را عید می دانند؛ برای آنکه رسول خدا
ص:33
حضرت علی را به مقام والای ولایت برگزید و او را بر همۀ آفریده ها برتری داد.»(1) این موضوع تا بدانجا پیش می رود که طارق بن شهاب، از علمای بزرگ اهل کتاب، به خلیفۀ دوم می گوید: «ای عمر، اگر آیۀ الیوم اکملت لکم... را در کیش ما نازل کرده بودند، روز نزول آن را عید می گرفتیم.»
راه دیگری که گروه اول برای زنده نگه داشتن غدیر ارائه کرده اند، بیان برخی آداب فردی و اجتماعی روز عید غدیرخم است. از این آداب می توان به زینت کردن، پوشیدن لباس های نو و پاکیزه، احیای شب غدیر، نماز و روزۀ روز غدیر، عبادت و دعا در آن روز، صلوات بر محمد و آل محمد و لعن دشمنان، زیارت امیرالمؤمنین از دور یا نزدیک، اظهار شادمانی قلبی و زبانی با تبریک و تهنیت به سایر شیعیان، برگزاری جشن و مراسم شعرخوانی، سخنرانی
ص:34
و بیان مناقب حضرت علی، زیارت و دیدار برادران دینی، اهدای هدایا و وسعت روزی در خانواده و... اشاره کرد.
فیاض بن محمد بن عمرطوسی از یاران امام رضا، درحالی که نود سال از عمرش گذشته بود، مشاهده های جالبی از جشن غدیر، از امام رضا نقل می کند: «در روز عید غدیری در محضر امام رضا بودم. حضرت جمعی از دوستان خود را برای صرف غذا دعوت کرده بود و به خانۀ برخی دیگر از اصحاب نیز غذا، هدایا، لباس، کفش و انگشتری فرستاده بود. سرووضع دوستان و خدمتکاران خویش را نیز تغییر داده بود. در آن روز با وسایل پذیرایی تازه، غیر از آنچه در سایر روزها در خانۀ حضرت وجود داشت، از آنان پذیرایی می کرد. امام همواره عظمت و فضیلت آن روز و سابقۀ دیرینۀ آن را در تاریخ اسلام یادآوری می کرد و شرح می داد.»(1)
ص:35
از این مقال بگذریم و از گروه دوم سخن به میان آوریم؛ گروهی که سخن گفتن از آنان یادآور عذرتراشی، بهانه جویی، فراموشی و بی وفایی است. با کمال تأسف، روگردانی از علی از دوران رسول خدا آغاز شد و نه تنها مسلمانان، بلکه افراد دور از دنیای اسلام نیز به آن پی بردند؛ به گونه ای که ولتر، فیلسوف معروف فرانسوی، نیز به آن اشاره می کند: «آخرین ارادۀ محمد انجام نشد. او علی را [به جانشینی خود] منصوب کرده بود... .»(1)
بنابراین، شد آنچه نباید می شد: جّو پلیسی حاکم، منع نقل و کتابت احادیث نبوی برای
ص:36
سال های طولانی و نیز وضعیت بعد از وفات پیامبر کاری کرد که مردم نتوانند به حدیث غدیر عمل کنند. مرور کوتاهی بر چند فراز از سخنان حضرت زهرا نشان دهندۀ آن است که مردم چگونه و با چه شتابی، غدیر را به فراموشی سپردند:
آیا سخن پیامبر را در روز غدیر فراموش کردید که فرمود: «هرکه من مولای اویم، علی مولای اوست.»(1)
آیا پدرم در روز غدیر، برای احدی عذری باقی گذاشت؟(2)
شگفتا! آیا روز غدیرخم را به بوتۀ فراموشی سپردید؟(3)
ص:37
تصویر
ص:38
گویا شما نمی دانید [پدرم] در روز غدیرخم چه سخنی به زبان آورد.(1)
خداوند بعد از غدیرخم، برای احدی حجت و عذر و بهانه ای قرار نداده است.(2)
نه تنها آنان، بلکه بسیاری از مسلمانان امروز نیز غدیر را فراموش کرده اند. بدان حد که تردید می کنند، آیا غدیر جزء اسلام هست یا خیر! این مسئله چنان وقیح و ناصواب است که آه از نهاد برخی بزرگان اهل سنت نیز برآورده است: استاد و محقق معروف جهان سنت، عبدالله علایلی، در سخنرانی خود در رادیو لبنان، به تاریخ 18ذی الحجه1380ق، چنین گفته است: «عید غدیر جزء اسلام است و هرکس منکر آن شود، منکر اسلام شده است.»(3)
این مطالب زمانی رنگ شگفتی و تعجب به خود می گیرد که بدانیم کسانی که بعد از
ص:39
وفات پیامبر حکومت و زمامداری مردم را بر عهده گرفتند، بارها به برتری علی گواهی داده اند. از خلیفۀ اول، ابوبکر بن ابی قحافه نقل کرده اند: «مرا کنار بگذارید! مرا کنار بگذارید! من بهترین شما نیستم!» عمر بن خطاب نیز می گفت: «علی برای خلافت، از من و ابوبکر سزاوارتر بود.» از این گونه اظهارات و حتی آشکارتر از آن، از این دو خلیفه بسیار نقل کرده اند، آن هم از کتاب ها و مآخذ معتبر خود علمای اهل سنت.(1)
سخن آخر، پاسخی است به این پرسش که ممکن است برای شما نیز مطرح باشد: چرا با وجود علی مردم به سراغ دیگران رفتند؟ جمله های زیر را از برخی بزرگان اهل سنت بخوانید تا پاسخ را بیابید:
متکلم معروف، قاضی ابوبکرباقلانی، می گوید: «جمهور اهل تحقیق و اصحاب حدیث گفته اند که خلیفه را به علت اینکه فاسق و گناهکار باشد یا ستمگر باشد، اموال مردم را
ص:40
بگیرد، پوست از سر مردم بکَند، مردم را بکُشد، حقوق را ضایع کند و حدود الهی را زیر پا بگذارد، خلع نمی کنند و قیام علیه او واجب نیست؛ بلکه باید او را موعظه کرد.»(1) از قاضی بدرالدین بن جماعه مؤلف کتاب تحریر الاحکام فی تدبیر اهل الاسلام نیز نقل کرده اند: «اگر شخص مسلط که به زور، قدرت را به دست آورده است، حتی قوانین شریعت را نداند و ظالم و فاسق و فاجر باشد، باید از او اطاعت کرد.»(2) قاضی ابویوسف گفته است: «اطاعت از خلیفه لازم است؛ اگرچه ستمگر باشد.»(3) حسن بصری نیز چنین آورده است: «به حکام، بد مگویید؛ زیرا ایشان اگر به نیکویی رفتار کنند، آنان راست اجر و بر شماست شکر و اگر به بدی رفتار
ص:41
کنند، بر آنان است وِزر و بر شماست صبر.»(1) قاضی ابویوسف به هارون الرشید گفته است: «خداوند کار این امت را به تو سپرده است.»(2)عبدالجبار معتزلی همدانی از عقایدشناسان و متکلمان بزرگ اهل سنت نیز گفته است: «اهل سنت هر فاسق مفضولی را که بر مردم مسلط شود، پیشوا می شناسند. نه با رضا و رغبت، بلکه به دلیل همان تسلط و غلبۀ او.»(3)
واعجبا! عده ای با لطایف الحیل، حکومت را به دست می گیرند و عدۀ دیگری برای کار آنان، ایده پردازی و مبناسازی می کنند. مردم نیز باور می کنند و اطاعت می کنند و کار به همین منوال پیش می رود تا قیام قیامت!
رگ رگ است این آب شیرین وآب شور در خلایق می رود تا نفخ صور(4)
ص:42
تصویر
ص:43
در خطبۀ غدیر، «ولایت» معنایی جز محبت و علاقه نمی دهد. توضیح اینکه مهم ترین فراز خطبۀ غدیر که شیعیان برای جانشینی حضرت علی پس از پیامبراکرم به آن استناد می کنند، عبارت من کنت مولاه فهذا علی مولاه است. ولایت در این فراز، چیزی جز محبت و علاقه نیست؛
اول، این حرف با اهتمام شدید پیامبر در اجتماع مردم، در سرزمین غدیرخم ناسازگار است. چگونه می توان پذیرفت که پیامبر به اجتماع مسلمانان دستور دهد که صبر کنند پیش رفتگان بازگردند و بقیه برسند تا فقط از پیامبر بشنوند که علی را
ص:44
دوست بدارند. مگر این سخن را بارها پیش از این نیز از پیامبر نشنیده بودند؟ مگر از عمق دوستی پیامبر و علی آگاه نبودند؟ خیر، باید سخن تازه ای در میان باشد و آن، جز وصایت و خلافت پس از پیامبر نیست.
دوم، در برخی روایات که ازقضا بزرگان اهل سنت نیز نقل کرده اند، در ادامۀ دعای پیامبر اللهم وال من والاه...، عبارت احب من احبه آمده است. این عبارت نشان می دهد که ولایت غیر از محبت است؛ درغیراین صورت، تکرار و حشو لازم می آید که آن هم در سخنان پیامبر گرامی اسلام موضوعی بعید است.(1)
سوم، این اِشکال که برای خطبۀ غدیر بیان کرده اند، توجیه نادرستی است که حتی عده ای از اهل سنت نیز به آن ایراد گرفته اند و آن را بعید شمرده اند. بد نیست شبهه افکنان،
ص:45
به این منابع توجه و دقت بیشتری کنند.(1)
چهارم، چرا از عبارت اللهم وال من والاه... که دعای پس از خطبه است و دعا همواره موضوعی مستقل از خطبه است، به منزلۀ قرینه ای برای محبت استفاده می کنند؛ اما از عبارت ألستُ اوْلی بکُم من أنفسکم که قطعاً جز خطبه است و حتماً به معنای تصرف و ولایت و سرپرستی است، همچون قرینه ای برای ولایت استفاده نمی کنند؟
پنجم، در برخی کتب اهل سنت، در ادامۀ روایتی که ذکر کردیم، کلمۀ «بعدی» آمده است: قال من کنت مولاه فان علیا بعدی مولاه...؛(2) هرکس من مولای اویم، پس از من علی مولای اوست. اگر مقصود از ولایت، دوستی و محبت باشد، معنا نمی دهد که علی بعد از پیامبر دوست مردم باشد؛ مردمی که در عصر پیامبر نیز دوستی علی باگوشت و پوست و خون
ص:46
آنان آمیخته بود.
ششم، چه اِشکالی دارد که با توجه به این قرائن، ولایت در قسمت اول به معنای سرپرستی آمده باشد و در این قسمت که دعاست، به معنای محبت باشد؟
آیا بیشترِ مردم و صحابۀ پیامبر که از علی اِعراض کرده اند، به خطا رفته اند؟ آخر، از سویی، با آیات و روایات فراوانی مواجهیم که در شأن حضرت علی و برای اثبات امامت و ولایت اوست و ازسوی دیگر، اغلب مردم و صحابۀ پیامبر را می بینیم که از این آیات و روایات و از علی روی برگردانده و با دیگران بیعت کرده اند. آیا ممکن است بیشترِ مردم مسیر نادرست را انتخاب کنند؟ این موضوع، تردید ما را به آن منابع دینی برنمی انگیزد؟
در اواخر زمان پیامبر و پس از رحلت او، نوعی بینش و خط فکری انحرافی در میان مسلمانان پدید آمد و گسترش یافت. بزرگان ما از آن، با نام «اجتهاد در مقابل نص»
ص:47
یاد می کنند. براساس این بینش، لازم نیست هر آنچه پیامبر تأکید و تصدیق کرده است، باور کنیم و تعبّداً به آن ها عمل کنیم؛ بلکه می توان فارغ از حکمت بالغ خداوند و فقط به صلاح دید کوته بینانۀ مردم نگریست و مطالب دیگری را جایگزین دستورهای پیامبر کرد.(1) بر این اساس، می توان غدیر را نادیده گرفت یا در صلح حُدَیبیه با پیامبر برخورد کرد(2) یا در اذان تصرف کرده و جملۀ حی علی خیرالعمل(3) را حذف کرد. می توان عبارت الصلاة خیر من النوم(4) را به اذان نماز صبح اضافه ساخت یا از متعۀ زنان(5) و متعۀ حج،(6) برخلاف دستور پیامبر منع
ص:48
کرد. همچنین، می توان در بسیاری از مسائل نظیر شرکت در لشکر اسامه(1) یا احضار قلم و دوات بر بالین پیامبر،(2) به صورت عملی با رسول گرامی اسلام مخالفت کرد.
از این موضوع که بگذریم، چند عامل اساسی وجود داشت که باعث شد مردم از گِرد علی پراکنده شوند و دیگران را به او ترجیح دهند:
عامل اول، کینۀ آنان از علی بود. امام رضا در روایتی به این نکته اشاره کرده اند: «امام علی پدران، اجداد، برادران، عموها، خاله ها و نزدیکان آنان را که از دشمنان خدا و رسول او بودند، از دم تیغ گذراند؛ لذا آنان کینۀ او را به دل گرفتند.»(3) برای آنان مهم این بود که علی نباشد؛ حتی اگر حکومت به چنگ ابوبکر افتد که بر فراز منبر به مردم گفت:
ص:49
«حکومت شما را پذیرفتم؛ درحالی که بهترین شما نیستم.»(1)
عامل دوم، عدالت علی بود که در حکومت بر مردم، فقط تقوا و پرهیزگاری را ملاک تقدم افراد بر یکدیگر می شمرد. بنابراین، بسیاری از مردم از این مسئله ناخشنود بودند و همواره به دنبال سهم بیشتری از حکومت علی برای خویش بودند. ابن ابی الحدید می گوید: «مهم ترین علت روی گردانی عرب از امیرالمؤمنین مسئلۀ مالی بود. او کسی نبود که عرب را بر عجم برتری بخشد؛ اما خلفا چنین می کردند. او کسی بود که هرگز اجازه نمی داد، شخصی به دلیل سودجویی و منفعت طلبی به او متمایل شود.»(2)
عامل سوم، دشمنی قریش با بنی هاشم بود. این دشمنی از زمان رسول خدا وجود
ص:50
داشت؛ اما پس از مرگ حضرت، به اوج خود رسید. عمر بن خطاب در مناظره ای به ابن عباس می گوید: «به خدا سوگند، پسر عموی تو علی برای خلافت از همه سزاوارتر است؛ اما قریش تحمل او را ندارد.»(1) پیامبر نیز از کینۀ قریش با علی پرده برداشت و به او فرمود: «زود است که پس از من، امتم علیه تو حیله گری و ستم می کنند.»(2) امام علی همین جفاها و خیانت ها را از قریش دید که از آنان به خداوند شکایت کرد و چنین فرمود: «بارخدایا، به تو از قریش شکایت می کنم. آنان می خواستند با انواع نیرنگ ها با پیامبر تو درافتند؛ اما از عهده برنیامدند و تو میان آنان و نیاتشان حائل شدی. اما بعد از پیامبر
ص:51
محاصره ام کردند و آن مقاصد شوم را دربارۀ من پیاده کردند.»(1)
از دیگر عوامل کناره گیری مردم از علی عصبیت های قومی و فامیلی، تعصب های حزبی و قبیله ای، دشمنی علی با اشرافیت، دنیازدگی، نفاق، جهل مردم و فتنه ای بود که از شهرت طلبی و قدرت خواهی عده ای ریشه گرفته بود.
نمی توان خلافت بلافصل حضرت علی را از حدیث غدیر فهمید. درست است که حدیث غدیر ازنظر سند و دلالت صحیح است؛ یعنی به صدور آن، اطمینان وجود دارد و امامت و خلافت حضرت علی را نیز اثبات می کند؛ اما نمی توان از این حدیث فهمید که او بلافاصله پس از پیامبراکرم امام و حاکم مسلمانان است. به همین دلیل، اهل سنت نیز او را خلیفۀ چهارم می دانند و این کاملاً
ص:52
با محتوای حدیث غدیر سازگار است.
می توان به دلایل مختلف، به این شبهه خدشه وارد کرد:
اول، از کدام آیه یا روایت، خلافت خلفای قبل از علی را اثبات می کنند؟ آیا نمونه ای وجود دارد که پیامبر در 23 سال نبوت خود، به چنین مطلبی اشاره کرده باشد؟ اگر دلیلی از قرآن یا سنت در این زمینه بیاورند، ما نیز از ادعای خود دست برمی داریم.
دوم، روایت بسیار معتبر و صحیحی از پیامبر وجود دارد که شیعه و سنی آن را پذیرفته و قبول کرده اند. این روایت که به «حدیث ولایت» معروف است، به صراحت می گوید که علی خلیفه و جانشین بلافصل پیامبر است: هو ولی کل مؤمن بعدی؛(1) او پس از من، سرپرست همۀ مؤمنان است. اگر این روایت را در کنار حدیث غدیر قرار دهیم، مشخص خواهد شد
ص:53
که پیامبری رسول اکرم و امامت علی موضوعی متصل و پیوسته است و هیچ کس و هیچ چیزی نباید میان آن دو فاصله اندازد.
سوم، با اندکی دقت و تأمل می توان دریافت که اساساً حدیث غدیر را صادر کرده اند تا خلافت حضرت علی را بلافاصله بعد از رسول خدا اثبات کنند. دقت کنید که پیامبر این روایت را در آخرین سال عمر خویش و زمانی که از تفرقه و چنددستگی مسلمانان هراس داشته، بیان کرده اند. هر عقلی درمی یابد که مقصود او حکومت و امامت علی بلافاصله پس از رحلت خود است؛ نه زمانی که دیگران آمده اند و رفته اند و دیگر آب ها از آسیاب افتاده است.
چهارم، حدیث غدیر دلالت دارد که علی سرپرست همۀ مسلمانان است، حتی سه خلیفه ای که بعد از رسول اکرم یک به یک زمام حکومت را به دست گرفتند. چگونه علی سرپرست آنان باشد، درحالی که باید زیر بیرق آنان قرار بگیرد، بیعت آنان را بپذیرد و آنان را به رهبری و حکومت بشناسد؟ اگر مقصود پیامبر از حکومت علی حکومت پس از
ص:54
عثمان است، چرا خلیفۀ دوم، در روز غدیر به علی تبریک گفت و او را مولای خود و هر مؤمن دیگری خطاب کرد؟ عمر که در زمان حکومت عثمان زنده نبود تا ولایت و حکومت علی را بپذیرد. این موضوع نشان می دهد که او ولایت علی را بعد از پیامبر پذیرفته بود؛ اما قدرت طلبی، اتفاقی را رقم زد که شد آنچه نباید می شد.
ص:55
1. جامعه علوی در نهج البلاغه، عبدالحسین خسرو پناه، قم، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم.
2. حماسه غدیر ، محمد رضا حکیمی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
3. آرمان غدیر از دیدگاه امیرالمؤمنین3. سید محمد مجیدی نظامی و حسن عرفان، انتشارات مولود کعبه.
4. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، دار احیاء التراث العربی.
5. غدیر شناسی و پاسخ به شبهات، علی اصغر رضوانی، انتشارات مسجد مقدس جمکران.
ص:56