تجوید قرآن و اختلاف قراءات در نظم شاطبیه

مشخصات کتاب

سرشناسه : روحانی اصفهانی، سیدهاشم، 1348 -

عنوان و نام پدیدآور : تجوید قرآن و اختلاف قراءات در نظم شاطبیه/ سیدهاشم روحانی اصفهانی.

مشخصات نشر : تهران : سازمان اوقاف و امور خیریه، انتشارات اسوه ، 1396.

مشخصات ظاهری : 349 ص.

شابک : 200000 ریال: 978-964-542-481-5

وضعیت فهرست نویسی : فاپا

یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس.

موضوع : قرآن-- تجوید

موضوع : Qur'an‪ -- Recitation

موضوع : قرآن -- قرائت -- اختلاف

موضوع : Qur'an -- Readings --*Differences

موضوع : قرآن -- قرائت -- روش شناسی

موضوع : Qur'an -- Readings -- Methodology

شناسه افزوده : سازمان اوقاف و امور خیریه. انتشارات اسوه

رده بندی کنگره : BP75/ر9ت3 1396

رده بندی دیویی : 297/151

شماره کتابشناسی ملی : 4646648

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

فهرست مطالب

فهرست مطالب............................. 5

مقدمه.................................. 11

تجوید قرآن

سوره ی مبارکه ی حمد..................... 16

صفت اطباق و انفتاح................... 17

صفت شدّت و رخوت....................... 19

صفت إستعلاء و إستفال.................. 21

صفت همس و جهر........................ 23

صفت إذلاق و إصمات..................... 25

مخارج برخی از حروف................... 26

صفت قلقله............................ 27

احکام الحروف......................... 29

ادغام و انواع آن..................... 41

احکام راء............................ 44

احکام لام اسم جلاله.................... 47

همزه وصل و علامت آن در ابتداء تلاوت..... 50

تسهیل همزه........................... 51

مد و انواع آن........................ 52

ص: 5

وقف و ابتداء......................... 57

سَکْتْ................................... 60

علائم وقف............................. 64

سجده های واجب قرآن.................... 65

تعدادی از احکام این آیات............. 66

اختلاف قراءات در نظم شاطبیه

1 - باب مقدمه شاطبیه و توضیح رمزهای آن 69

2 - باب استعاذة........................ 90

3 - باب بسمله.......................... 91

4 - سورة الفاتحة الکتاب............... 94

5 - باب ادغام کبیر..................... 96

6 - باب إدغام متقاربین در یک یا دو کلمه 99

7 - باب هاء ضمیر (هاء کنایه)......... 105

8 - باب مد و قصر...................... 108

9 - باب دو همزه در یک کلمه........... 111

10 - باب حالت های دو همزه پی در پی در دو کلمه 114

11 - باب حالت های یک همزه به تنهایی... 117

12 - باب انتقال حرکت همزه به حرف ساکن قبل از آن 120

13 - باب چگونگی وقف بر همزه، توسط حمزه و هشام 122

14 - باب اظهار و ادغام................ 127

15 - باب احکام حرف ذال در لفظ إذ..... 128

16 - باب احکام دال ساکن در لفظ قَدْ.... 128

17 - باب احکام تاء تأنیث.............. 129

18 - باب احکام لام ساکن در الفاظ هَلْ و بَلْ 130

19 - باب اتفاق نظر قرّاء در ادغام إِذ - قَدْ - تاء تأنیث - هَلْ - بَلْ........................................ 131

ص: 6

20 - باب ادغام متقاربین............... 132

21 - باب احکام نون ساکن و تنوین...... 134

22 - باب فتحه و امالة آن.............. 135

23 - باب نظر کسایی در نحوة إماله هاء تأنیث و حرف قبل از آن در حالت وقف..................................... 144

24 - باب بیان نظرات مختلف در مورد حرف راء 145

25 - باب احکام حرف لام................. 148

26 - باب انواع وقف در پایان جملات..... 149

27 - باب انواع وقف بر رسم الخط قرآن.. 152

28 - باب بیان اختلاف دربارة یاء اضافه. 155

29 - باب احکام یاء اضافی در رسم الخط قرآن 164

30 - باب فرش الحروف - سورة بقره...... 169

31 - باب اختلاف قراءات در سورة آل عمران 191

32 - باب اختلاف قرائت در سوره نساء.... 201

33 - باب اختلاف قراءات در سورة مائده:. 208

34 - باب اختلاف قراءات در سورة انعام.. 213

35 - باب اختلاف قراءات در سوره أعراف.. 225

36 - باب اختلاف قراءات در سوره أنفال.. 234

37- باب اختلاف قراءات در سورة توبه.... 237

38 - باب اختلاف قراءات در سورة یونس... 240

39 - باب اختلاف قراءات در سورة هود(علیه السّلام)... 244

40 - باب اختلاف قراءات در سورة یوسف(علیه السّلام).. 248

41 - باب اختلاف قراءات در سوره رعد.... 252

42 - باب اختلاف قراءات در سورة ابراهیم(علیه السّلام) 255

43 - باب اختلاف قراءات در سورة حجر.... 256

44 - باب اختلاف قراءات در سوره نحل.... 258

ص: 7

45 - باب اختلاف قراءات در سوره إسراء.. 260

46 - باب اختلاف قراءات در سورة کهف.... 263

47 - باب اختلاف قراءات در سوره مریم (علیهاالسّلام). 270

48 - باب اختلاف قراءات در سورة طه صلّی الله علیه و آله وسلّم 273

49 - باب اختلاف قراءات در سوره أنبیاء(علیهم السّلام) 277

50 - باب اختلاف قراءات در سورة حج..... 278

51 - باب اختلاف قراءات در سوره مؤمنون. 281

52 - باب اختلاف قراءات در سورة نور.... 283

53 - باب اختلاف قراءات در سوره فرقان.. 285

54 - باب اختلاف قراءات در سوره شعراء.. 286

55 - باب اختلاف قراءات در سوره نمل.... 288

56 - باب اختلاف قراءات در سوره قصص.... 291

57 - باب اختلاف قراءات در سورة عنکبوت. 293

58 - باب اختلاف قراءات در سوره های روم تا سبأ 295

59 - باب اختلاف قراءات در سوره های سبأ و فاطر 300

60 - باب اختلاف قراءات در سوره یس..... 303

61 - باب اختلاف قراءات در سوره صافات.. 305

62 - باب اختلاف قراءات در سورة صاد.... 307

63 - باب اختلاف قراءات در سورة زمر.... 308

64 - باب اختلاف قراءات در سوره غافر... 310

65 - باب اختلاف قراءات در سوره فصلت... 311

66 - باب اختلاف قراءات در سوره های شوری - زخرف - دخان 312

67 - باب اختلاف قراءات در سوره های جاثیه و احقاف 316

68 - باب اختلاف قراءات در سوره های محمد| تا قمر 317

69 - باب اختلاف قراءات در سوره الرحمن. 321

ص: 8

70 - باب اختلاف قراءات در سوره های واقعه و حدید 323

71 - باب اختلاف قراءات در سوره های مجادله تا «ن» 324

72 - باب اختلاف قراءات در سوره های «ن» تا «قیامت» 328

73 - باب اختلاف قراءات در سوره های قیامت تا نبأ 332

74 - باب اختلاف قراءات در سوره های نبأ تا علق 334

75 - باب اختلاف قراءات در سوره های علق تا آخر قرآن 339

76 - باب تکبیر........................ 340

77 - باب مخارج و صفات حروف............ 343

78 - باب اختتامیه شاطبیه.............. 347

ص: 9

ص: 10

مقدمه

چون قاریان مبتدی معمولاً باشنیدن تلاوت قرآن توسط قراء بزرگ و بدون توجه به احکام و صفات حروف، فقط به صورت تقلیدی شروع به تلاوت می کنند و کتاب جامع و بی عیب و نقص و خالی از اشکال در علم تجوید کمتر در دسترس عموم علاقه مندان قرار دارد، و از طرفی دیگر به نظر می رسد در حق صفات اصلی حروف در کتب تجویدی حاضر کم لطفی شده است، تا جایی که برخی، بعضی از صفات اصلی (مانند اذلاق و اصمات) را نیاز به توضیح ندانسته و حتی از ذکر نام آن نیز صرف نظر کرده اند، و یا صفات دیگر را به صورت ناقص و بدون توجه به کتب مهم تجویدی قدیم، با ابداع خود و به عنوان تحولی در جهت پیشرفت علم تجوید و تحت تاثیر علم آواشناسی جدید مطالبی را خلاف واقع در کتب تجویدی خود آورده اند و در سطح گسترده ای تدریس می شود. غافل از آن که علم تجوید در خدمت قرآن بوده و هست، نه اینکه تلاوت قرآن طبق اصول آواشناسی فعلی صورت گیرد.

لذا به دلیل احساس نیاز، به صورت مختصر ولی مستند و مستدل و حتی الامکان با زبان ساده، به طوری که با حداقل توضیحات و البته کاربردی، بیان صفات اصلی به صورت کامل، با توجه به بضاعت مزجات خود، به رشته تحریر درآوردم.

در این کتاب اضافه بر تجربه حدود سی سال تدریس، سعی شد از کتاب های مرجع تجویدی استفاده شود. و بنا بر نظر مراجع تقلید و علمای بزرگ شیعه مبنی بر اجازه تلاوت قرآن به روش هر کدام از قراء سبعه، و همانگونه که شاعر شیرین سخن فارسی، حافظ شیرازی به آن اشاره نموده است:

ص: 11

عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ

قرآن زبر بخوانی در چارده روایت

لذا نظم شاطبیه در اختلاف قراءات (هفت قاری مهم صدر اسلام و چهارده نفر از راویان آنها) رمزگشایی و ترجمه شد.

برای انجام این مهم به کتاب های مهمی همچون: المهم فی علم التجوید (علی روایة حفص عن عاصم بن ابی النجود من طریق الشاطبیة) نوشته دکتر عبدالرحمن بن سعد عیتانی و کتاب گرانقدر النشر فی قراءات العشر نوشته حافظ ابی الخیر محمد بن محمد دمشقی معروف به ابن جذری و کتاب الوافی فی شرح الشاطبیة، تالیف شیخ عبدالفتاح القاضی و کتاب التسهیل لقراءات التنزیل من الشاطبیه والدره، تالیف محمد فهد خاروف مراجعه و استفاده فراوان شد.

امید آن که مورد عنایت ساحت مقدس قرآن ناطق حضرت بقیت الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف قرار گیرد.

من الله التوفیق

سید هاشم روحانی اصفهانی

ص: 12

ص: 13

ص: 14

تجوید قرآن

اشاره

بسم الله الرحمن الرحیم

برای تلاوت قرآن کریم و اداء کردن صحیح حروف آن، لازم است اعضای خانواده ی 28 نفره ی زبان عربی را بشناسیم؛ مثلا اگر بخواهیم شخصی را با یک خانواده ی 5 نفره آشنا کنیم علاوه بر نام هر کدام، جنسیت، سن، میزان تحصیلات، نسبت آنها با یکدیگر و توضیح صفات قوت و ضعف هرکدام، می تواند شکل شخصیت هر یک را مجسم کند. مثلا اینکه حسن فرزند خانواده دارای 21 سال سن، بلند قد، خوش اخلاق، متدین و دارای سیمایی جذاب و در دانشگاه مشغول تحصیل می باشد؛ حسن را جوانی دوست داشتنی معرفی می کند.

با توضیح این مطلب که هدف، بیان تجوید قرآن به شکلی ساده و قابل استفاد ه ی عموم می باشد، در ابتدا اضافه بر تلفظ صحیح حروف، 5 صفت اصلی آن بیان می شود. مانند: ادامه ی جریان هوا از دهان پس از اتمام تلفظ حرف بیانگر صفت «همس» و ضد آن «جهر» است.

یک لحظه تلفظ شدن حرف و یا قابلیت کشیدن صدای حرف بیانگر صفت «شدت» و ضد آن «رخوت» است.

تمایل سطح زبان به بالا در حین تلفظ حرف و یا میل زبان به پایین بیانگر صفت «استعلا» و ضد آن «استفال» است.

شکل حالت زبان در حین تلفظ حرف بیانگر دو صفت «اطباق» و «انفتاح» است.

و بالاخره اینکه حروف از کدام ناحیه ی دستگاه صوتی تلفظ می شود بیانگر دو صفت «اذلاق» و «اصمات» است.

إِذْ واجِبٌ عَلَیْهِمُ مُحَتَّمُ

قَبْلَ الشُّرُوعِ أَوَّلاً أَنْ یَعْلَمُوا

ص: 15

مَخَارِجَ الْحُرُوفِ و الصِّفَاتِ

لِیَلْفِظُوا بِأَفْصَحِ اللُّغَاتِ

در ادامه هر کدام از صفات ذکر شده را به تفصیل مورد بررسی قرار می دهم.

سوره ی مبارکه ی حمد

اشاره

{بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ ١ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ ٢ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ ٣ مَٰلِکِ یَوۡمِ ٱلدِّینِ ٤ إِیَّاکَ نَعۡبُدُ وَإِیَّاکَ نَسۡتَعِینُ ٥ ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِیمَ ٦ صِرَٰطَ ٱلَّذِینَ أَنۡعَمۡتَ عَلَیۡهِمۡ غَیۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَیۡهِمۡ وَلَا ٱلضَّآلِّینَ ٧}

از نکات مهم در سوره ی مبارکه ی حمد، تلاوت آیات سوم و چهارم می باشد:

{ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ ٣ مَٰلِکِ یَوۡمِ ٱلدِّینِ ٤}

گاهی در اثرتند خواندن، میم کلمه ی {ٱلرَّحِیمِ} در میم کلمه ی مالک ادغام می شود که در این حالت چند اشکال بوجود می آید:

اشکال اول: حرف میم مکسور کلمه ی {ٱلرَّحِیمِ} تبدیل به میم ساکن می شود که در حالت وصل مجاز به اینکار نیستیم.

اشکال دوم: نتیجه ی ادغام دو میم، میم مشددی خواهد بود، که آن نیز بدون تشدید خوانده می شود.

اشکال سوم: میم مشدد یکی از موارد سیرغنوی است که در اینجا بدون مد خوانده می شود.

اشکال چهارم: رسیدن یاء مدی کلمه ی {ٱلرَّحِیمِ} به تشدید، ایجاد مد می کند که یاء نیز بدون مد خوانده می شود.

برای پیشگیری از این اشکالات به دو طریق، می توان این دو آیه را تلاوت نمود.

روش اول: به وصل؛ این گونه که بخوانیم: {ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ ٣ مَٰلِکِ یَوۡمِ ٱلدِّینِ ٤}.

روش دوم: که پس از اتمام آیه ی سوم {ٱلرَّحِیمِ} وقف کنیم که البته لازمه ی وقف، سکوت و تجدید نفس می باشد و سپس آیه ی بعد را شروع کنیم.

حدیثی از رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله ) در ذیل آیه {صِرَٰطَ ٱلَّذِینَ

أَنۡعَمۡتَ عَلَیۡهِمۡ}:

ص: 16

حضرت ختمی مرتبت(صلّی الله علیه و آله ) فرمودند: «الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِمْ»، شیعیان امیر المؤمنین علی(علیه السّلام)اند که خداوند متعال ولایت علی ابن أبی طالب(علیه السّلام) را به آنان عنایت فرموده و بر آنها خشمگین و غضبناک نمی شود و ایشان هیچ گاه گمراه نخواهند شد.(1)

صفت اطباق و انفتاح

یکی از این صفات اصلی، صفت «إطباق» می باشد. در اصطلاح تجویدی این صفت را این گونه بیان نموده اند:

«الإطباق هو إطباق اللسان علی الحنک الأعلی عند النطق بحروفه».

و در بیانی دیگر آمده: «لزقت بجنبه و کانت لا تنبسط» که مفهوم کلمه ی طبق می باشد. اگر بخواهیم این عبارات را در جمله ای به سادگی بیان کنیم باید بگوییم:

این صفت بر جمع شدن و چسبیدن سطح زبان با سقف دهان در هنگام تلفظ حرف دلالت می کند.

این صفت شامل چهار حرف؛ صاد، ضاد، طاء و ظاء می شود.

پس بر خلاف حرف سین، در تلفظ حرف صاد، زبان جمع شده و سطح زبان با سقف دهان تماس پیدا می کند، مانند: «أَصْ» در کلمه ی أَصْدَقُ و یا در کلمه ی عَصَیْتُمْ، و حرف ضاد در حالی تلفظ می گردد که نیمی از کناره های زبان با دندان های أضراس علیا در تماس می باشد. دندان های أضراس شامل ضواحک، طواحن و نواجذ می شود.

توضیح آنکه؛

ضواحک دندان های آسیاب کوچک

طواحن دندان های آسیاب بزرگ

و نواجذ نیز به دندان های عقل گویند.

ص: 17


1- معانی الأخبار: ص36؛ باب معنی الصراط حدیث 7.

یعنی در حقیقت نیمی از دندان های فک بالا در دو سمت دهان را شامل می شود.

مانند: «أضْ» یا کلمه {فَضَّلۡنَا} و یا کلمه ی {ذُو فَضۡلٍ}.

تفاوت تلفظ حرف طاء با حرف تاء در این است که در حرف طاء زبان جمع شده و سطح زبان با سقف دهان تماس پیدا می کند ولی در حرف تاء چنین اتفاقی نمی افتد.

مانند: «أَطْ» و یا کلمه ی {أَحَٰطَتۡ} و یا کلمه ی {سُلۡطَٰنٗاۖ}.

در تلفظ حرف ظاء نیز اضافه بر تماس نوک زبان با دندان های جلو در فک بالا، زبان جمع شده و سطح زبان با سقف دهان مماس می شود.

مانند: «أَظْ» و یا کلمه ی {أَوَعَظۡتَ} و یا کلمه ی {ٱلظَّٰلِمِینَ}.

در تلاوت آیات 151 و 152 سوره ی مبارکه ی آل عمران به این کلمات توجه کنید: {سُلۡطَٰنٗا - ٱلظَّٰلِمِینَ - صَدَقَکُمُ - عَصَیۡتُم - صَرَفَکُمۡ} و عبارت: {وَٱللَّهُ ذُو فَضۡلٍ عَلَی ٱلۡمُؤۡمِنِینَ}.

با بیان و توصیف صفت إطباق، می توان مفهوم صفت ضد آن که صفت إنفتاح باشد را تصور کرد.

إنفتاح (به معنای باز شدن) و در علم تجوید عبارت است از باز شدن فضای درون دهان بدلیل فاصله گرفتن سطح زبان از کام بالا در حین تلفظ 24 حرف ما بقی.

این توضیح در کتب تجوید چنین آمده است:

ألإنفتاح هو ابتعاد اللسان و تجافیه عن الحنک الأعلی.

حدیثی گهربار از امام صادق(علیه السّلام): خداوند عزیز و جبار کتاب خود را بر شما نازل فرمود درحالی که راست می گوید و خوبی شما را می خواهد. در آن اخبار شماست و اخبار

گذشتگان و آیندگان شما. از اخبار آسمان و زمین مطلع تان می کند، و اگر کسی چنین اطلاعاتی به شما می داد بسیار تعجب می کردید.(1)

ص: 18


1- اصول کافی، ج2، ص599، کتاب فضل القرآن، ح3.

صفت شدّت و رخوت

در ادامه ی صفات و مخارج حروف، صفت شدت، یکی از 5 صفت اصلی حروف و ضد آن یعنی صفت رخوت را توضیح خواهیم داد. در اصطلاح تجویدی، صفت شدت را چنین توصیف نموده اند:

«الشدة إمتناع الصوت أن یجری فی الحروف»

این صفت بیانگر حبس صوت قبل از تلفظ حرف و یکباره رها کردن آن در هنگام تلفظ حروف شدت است بصورتی که این حروف حتی در حالت سکون یک لحظه تلفظ می گردند و قابل مد دادن نیستند. صفت شدت همانند صدای طبل است که یک لحظه ایجاد و شنیده می شود و قابل کشیدن نیست. حروف آن عبارت اند از: «ق، ط، ب، ج، د، أ، ک، ت».

به لحظه ای بودن تلفظ حروف شدیده و یک لحظه شنیده شدن این حروف در این کلمات دقت بفرمایید: حرف قاف در {لَا تَقۡصُصۡ} - حرف طاء در {لِّیَطۡمَئِنَّ} - حرف باء در {فَسَتُبۡصِرُ وَیُبۡصِرُونَ} - حرف جیم در {وَجۡهِهِۦ} - حرف دال در {أَمۡدَدۡنَٰهُم} - حرف همزه در {یَأۡکُلُ} - حرف کاف در {أَکۡرَمَکُمۡ} - حرف تاء در {أَتۡقَیٰکُمۡۚ}.

بر خلاف صفت شدت، حالت متضاد آن یعنی صفت رخوت در اصطلاح تجویدی عبارت است از: جریان داشتن صوت در حین تلفظ حرف، بصورتی که این حروف بخصوص در حالت سکون قابل مد دادن هستند این صفت مانند صدای شیپور یا بوق خودرو می باشد که می توان آن را به صورت ممتد نواخت.

تفاوت دو صفت شدت و رخوت در دو حرف ساکن

سین و باء در کلمه ی {فَٱسۡتَجَبۡنَا} بوضوح مشهود است.

و یا دو حرف غین و قاف در کلمه ی {فَأَغۡرَقۡنَٰهُمۡ}.

توضیح بیشتر آنکه می توان گفت: تفاوت حرف غین و قاف در دو صفت رخوت و شدت این دو حرف می باشد به طوری که اگر حرف قاف را بتوانیم بصورت ممتد تلفظ کنیم این حرف تبدیل به غین می شود.

ص: 19

و از طرفی اگر در نماز غین ساکن کلمه {مَغۡضُوبِ} را یک لحظه تلفظ کنیم یقیناً حرف غین، قاف تلفظ شده است.

برای روشن شدن بیشتر موضوع، به آیات 73 تا 77 سوره ی مبارکه ی انبیاء توجه بفرمائید. با این توضیح که با توجه بیشتر بخصوص بر حروف ساکن، تفاوت دو صفت شدت و رخوت را بهتر متوجه می شویم.

مانند: هاء در کلمه ی {یَهۡدُونَ} - واو و یاء در کلمه ی {أَوۡحَیۡنَآ} - تاء در کلمه ی {کَانَتۡ} - دال در کلمه ی {أَدۡخَلۡنَٰهُ} - جیم در کلمه ی {أَجۡمَعِینَ}.

در ذیل این آیه ی کریمه، حدیثی داریم از قول امام صادق(علیه السّلام) که فرمودند: «إن الأئمة فی کتاب الله عزوجل إمامان، قال الله تبارک و تعالی "وجعلناهم ائمة یهدون بأمرنا" لا بأمر الناس یقدمون أمر الله قبل أمرهم، و حکم الله قبل حکمهم...».(1)

بنابراین نحوه ی هدایت هر کدام از ائمه بستگی به امر خداوند دارد، صلح امام حسن مجتبی(علیه السّلام) باشد یا قیام حضرت سیدالشهداء علیه آلاف التحیة و الثناء.

در ادامه ی آیه خداوند فرموده: امامان انجام اعمال خیر را طبق دستور الهی انجام می دهند، همین طور اقامه ی نماز وایتاء ذکات را.

و در نهایت خداوند متعال اعمال امامان را امضاء فرموده با عبارت {وَکَانُواْ لَنَا عَٰبِدِینَ}.

پس هما ن گونه که وجود مقدس خاتم الأنبیاء(صلّی الله علیه و آله ) «لَاَ یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَی إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَی»، امامان(علیهم السّلام) نیز گفتار و اعمال شان طبق دستور و وحی الهی است و این یکی از آیاتی است که عصمت ائمه را اثبات می کند.

ص: 20


1- اصول کافی، ج1، ص216، کتاب الحجة باب إن الأئمة فی کتاب الله امامان - امام یدعوا إلی الله و امام یدعوا إلی النار، ح2.

صفت إستعلاء و إستفال

در مبحث «صفات الحروف» سومین صفت از صفات اصلی حروف، صفتی است به نام إستعلاء. در اصطلاح تجویدی آنرا چنین بیان نموده اند:

«هو إرتفاع أقصی اللسان إلی حنک الأعلی عند النطق بحروف المستعلی».

در تلفظ هفت حرف (صاد، ضاد، طاء، ظاء، غین، قاف و خاء) قسمتی از سطح زبان به سمت بالا حرکت می کند. این تمایل زبان به سمت بالا را در علم تجوید اصطلاحاً إستعلاء گویند. بخصوص زمانیکه حروف مستعلیه با الف مدی بیایند، این صفت بوضوح قابل تشخیص است. به حالت زبان در تلفظ حروف مستعلیه در تلفظ این کلمات توجه بفرمائید:

{ٱلصَّٰدِقِینَ - وَلَا ٱلضَّآلِّینَ - طَّٰغُوتُ - ظَالِمٞ لِّنَفۡسِهِۦ - فَمَنِ ٱبۡتَغَیٰ - قَالَ - خَٰلِدِینَ}.

در مقایسه ی تلفظ دو حرف خاء و جیم در دو کلمه ی خَالِدُوَنْ و تُجَادِلُوا متوجه می شویم، در حالی که هر دو با الف مد آمده اند ولی در تلفظ حرف خاء زبان به طرف بالا میل پیدا می کند و این در حالی است که در تلفظ حرف جیم چنین اتفاقی نمی افتد.

لازم به ذکر است دو حرف لام وراء نیز در مواردی خاص با صفت استعلا تلفظ می شوند که در این حالت از اصطلاح تغلیظ و تفخیم استفاده می شود. البته در آینده به آن نیز خواهیم پرداخت.

قوت صفت إستعلاء به حدی است که در حالت سکون چون با حرف ما قبل خود یکجا تلفظ می شود، صفت استعلای آن به حرف ما قبل خود نیز، اثر می کند.

مانند: حرف میم مفتوحه در کلمه ی {مَّصۡفُوفَةٖۖ} که تحت تأثیر صفت استعلای حرف صاد، آنهم با صفت استعلا تلفظ می شود. در حالیکه حرف میم مفتوحه ی کلمه ی {مَبۡثُوثَةٌ} چنین نیست. و با مقایسه ی تلفظ حرف فاء مفتوحه در کلمه ی «فَضْلٌ» با همان حرف در کلمه ی «فَافْعَلوُا» به تفاوت تلفظ دو حرف فاء مفتوحه پی می بریم.

ص: 21

البته قوت صفت استعلا در حالات مختلف یک حرف متفاوت است. مراتب تفخیم حروف استعلا عبارت اند از:

1. حرف مستعلیه با الف مد مانند: قَالَ.

2. حرف مستعلیه ی مفتوح مانند: قَدْ.

3. حرف مستعلیه ی مضموم مانند: قُولُوا.

4. حرف مستعلیه ی ساکن مانند: الْحَقْنَا.

5. حرف مستعلیه ی مکسور مانند: یَوْمَ القِیَامَةِ - شَقِیٌّ.

صفت متضاد صفت استعلا، صفت استفال نام دارد که شامل 21 حرف ما بقی است و دلالت بر این مطلب دارد که زبان در حین تلفظ حروف مستفله، به سمت پایین تمایل دارد. با این توضیح می توان گفت: برای اینکه حرف صاد را تلفظ کنیم؛ کافیست به حرف سین، صفت استعلا دهیم تا تبدیل به صاد شود.

برای بیشتر روشن شدن مطلب به آیات 61 تا 65 سوره ی مبارکه ی نساء توجه کنید.

در آیه 65 خداوند متعال می فرماید: اگر منافقین و عصیان کاران نزد خدا از گناهان خود استغفار می نمودند و علاوه ی بر آن، رسول خدا(صلّی الله علیه و آله ) نیز برای آنان استغفار می نمود، خداوند متعال آنها را می آمرزید و هم از معاصی آنها در می گذشت و هم مشمول رحمت او می شدند.

در ذیل این آیه در کتاب مناقب جلد سوم صفحه ی 168 روایت شده که در زمان رسول خدا(صلّی الله علیه و آله ) شخصی مرتکب گناهی شد، او به خاطر ارتکاب گناه مدتی خود را از دید مردم مخفی نگاه می داشت تا اینکه روزی در محلی خلوت دو سبط رسول خدا(صلّی الله علیه و آله ) را دید، او آن دو کودک را بر شانه های خود سوار نمود و با این حال به خدمت حضرت شتافت و عرض کرد: ای رسول خدا من پناه به خدا بردم و این دو نور چشم شما را واسطه کردم تا خدا از گناه من درگذرد! حضرت نیز به امام حسن و امام حسین(علیهماالسّلام) فرمودند: من شما دو نفر را شفیع او می کنم تا خدا او را عفو کند.

ص: 22

در اینجا بود که این آیه توسط جبرئیل بر وجود مقدس خاتم الأنبیاء(صلّی الله علیه و آله ) نازل گردید.

صفت همس و جهر

در ادامه ی مبحث صفات الحروف، به صفت «همس» و صفت متضاد آن، صفت «جهر» خواهیم پرداخت. چهارمین صفت، از صفات متضاد، همس نام دارد، در لغت به معنای پنهان داشتن است ولی در اصطلاح تجویدی چنین آمده:

«هو جریان النفس عند النطق بالحرف، لضعف الإعتماد علی مخرجه».

صفت همس در علم تجوید دلالت بر این مطلب دارد که؛ پس از اتمام تلفظ برخی از حروف الفبا، جریان هوا همچنان از دهان ادامه دارد.

ارتباط معنای لغوی همس با اصطلاح تجویدی آنرا شاید بتوان این گونه توضیح داد که: حروف مهموسه مانند بادکنک سوراخی می باشندکه قادر به باد کردن آن نیستیم لذا مانند این است که از دید اشخاصی که کمی دور باشند پنهان می ماند.

حروف آن عبارتند از (همزه، تاء، ثاء، حاء، خاء، سین، شین، صاد، فاء، کاف، هاء).

جمع شده در عبارت:

«أفحثه شخص سکت».

برای روشن شدن مطلب می توانیم کف دست خود را جلوی دهان بگیریم و با تلفظ حروف مهموسه در حالت سکون، ادامه ی جریان هوا را در کف دست خود احساس کنیم.

مانند؛ حرف تاء در کلمه ی «قَالَتْ» در حالیکه حرف دال در کلمه ی «أَدْخِلْنِی» چنین خصوصیتی ندارد.

به عبارت دیگر، اگر صفت همس را از حرف تاء بگیریم، تاء تبدیل به دال می شود.

در حروف متجانس «دال، تاء و طاء» فقط حرف تاء صفت همس را دارا می باشد.

ص: 23

با این توضیح، حرف طاء در کلمه ی «تُحِطْ» همس ندارد حال اگر طاء کلمه ی «تُحِطْ» را با صفت همس تلفظ کنیم؛ طاء تبدیل به تاء می گردد: (تُحِتْ). نکته مهم در صفت همس بیان این مطلب است که علی رغم نظر برخی که حرف همزه را مهموسه نمی دانند، همزه یقینا دارای صفت همس می باشد به دلایلی که از آن جمله:

دلیل اول: ادامه ی جریان هوا را پس از اتمام تلفظ همزه نیز می توان احساس کرد.

سُوءٍ (در حالت وقف) - جِئْتُکَ - یَشَاءُ (در حالت وقف).

دلیل دوم: در مبحث صفت قلقله خواهیم خواند که این صفت در اثر جمع شدن دو صفت «شدت و جهر» به وجود می آید.

فلذا پنج حرف از حروف شدت یعنی فقط «قطب جد» در حالت سکون قلقله پیدا می کند. حال همزه درحالی که صفت شدت آن قابل تشکیک نیست در مجهوره بودن آن باید شک کرد.

دلیل سوم: مهموسه بودن حرف همزه، ابداع ما نیست بلکه علمای مهمی به آن اذعان داشته اند از آن جمله طبق آنچه ابن جذری دمشقی در کتاب النشر از قول سیبویه آورده (کتاب النشر فی القراءات العشر جلد اول صفحه ی 203 محمد بن محمد دمشقی معروف به ابن جذری):

«و ذکر سیبویه معها (یعنی الهمزه) التاء مع أنها المهموسة و ذکر لها نفخا».

و در ادامه ابن جذری در تعریف و تمجید از او می گوید:

«و هو قوی فی الإختبار».

با توجه به صفت همس و ضد آن صفت جهر به آیات شانزدهم تا نوزدهم سوره ی مبارکه ی نمل توجه کنید.

قسمتی از مفاهیم این آیات:

در آیه ی 16 حضرت سلیمان(علیه السّلام) می فرماید:

خداوند سخن گفتن با پرندگان را به ما آموخت و از هر چیزی علمی به ما عنایت فرمود و در آیات بعد حضرت سلیمان(علیه السّلام) سخن گفتن ملکه ی مورچه ها را می شنود

ص: 24

و می فهمد و عکس العمل نشان می دهد که خداوند فرموده:

{فَتَبَسَّمَ ضَاحِکٗا مِّن قَوۡلِهَا}.

در ذیل آیه روایتی از قول امام صادق(علیه السّلام) داریم که فرمودند: خداوند سخن گفتن با پرندگان و مقداری از هر دانشی را به سلیمان ابن داوود آموخت ولی خداوند اضافه بر سخن گفتن با پرندگان، تمام علوم را به ما آموخت (و برای سخن خود قسم یاد می کنند).(1)

و با توجه به آیه ی 12 سوره ی یس: {وَکُلَّ شَیۡءٍ

أَحۡصَیۡنَٰهُ فِیٓ إِمَامٖ مُّبِینٖ}، می توانیم چنین عقیده داشته باشیم که مورچه ای که در حیاط منزل هر کدام از ما حرکت می کند، اضافه بر شنیدن سخن او و فهمیدن آن، امام معصوم(علیه السّلام) تفکرات او، و تصمیم او، و مقصود او، و روحیات و اعمال او را نیز می داند.

صفت إذلاق و إصمات

کلمه إذلاق به معنی تیزی و تندی است و در اصطلاح تجویدی عبارتست از:

«خفة الحرف و سرعة النطق به؛ لخروجه من ذلق اللسان أو من طرفه أو من إحدی الشفتین».

حروف مذلقه حروفیند که از محل لبه ابتدای دستگاه صوتی که شامل لبها و نوک زبان می شود تلفظ می گردند. و مانند این است که این حروف بدون صرف نیروی اضافی پس از تلفظ به بیرون دستگاه صوتی پرتاب می شوند.

این صفت شامل شش حرف (ب - ر - ل - ف - م - ن) جمع شده در جمله (فَرَّ مِنْ لُبٍّ) می شود.

سه حرف از این حروف با تیزی نوک زبان تلفظ می گردند که عبارتند از: (راء، لام، نون) و سه حرف دیگر از حروف شش گانه مذلقه با کمک لبها یا یکی از لبها (لب پایین) تلفظ می گردند. که عبارتند از (باء، فاء، میم).

ص: 25


1- بصائرالدرجات، ج7، ص364، باب 14، ح17.

در جهت مقابل صفت إذلاق، صفت إصمات از صفات متضاد می باشد که به معنای کندی و سنگین تلفظ کردن آمده است و در اصطلاح تجویدی عبارتست از: «الإصمات ثقل الحرف و عدم سرعة النطق به، لخروجه بعیدا عن ذلق اللسان و الشفة».

حروف مصمته حروفیند که از قسمت های داخلی دستگاه صوتی انسان تلفظ می گردند و برای أداء آنها فضاهای مختلفی را باید پشت سر بگذارند لذا برای تلفظ آنها باید نیروی بیشتری مصرف کرد.

این صفت مانع می شود که چهار حرف از حروف مصمته در ریشه یک کلمه چهار حرفی جمع شوند؛ بجز اینکه در بین آنها حرفی از حروف مذلقه وجود داشته باشد.

مخارج برخی از حروف

«حرف ضاد» از برخورد کنار زبان با دندان های کناری فک بالا تلفظ می شود. که اصطلاحاً به آن حرف «ضرسی» گویند، که ضرس شامل: «ضواحک» یعنی دندان های آسیاب کوچک.

و «طواحن» یعنی دندان های آسیاب بزرگ.

و «نواجذ» یعنی دندان های عقل می شود.

مثال: أَضْ - أَضْرِبْ - وَلَاالضَّالّیِنَ.

حرف «طاء»:

گرچه حرف طاء با دو حرف تاء و دال متجانس می باشد یعنی دارای مخرج یکسان است ولی با توجه به صفت إطباق و إستعلای طاء، تفاوت حرف طاء با دو حرف دیگر این است که در تلفظ طاء سطح زبان جمع شده و با کام بالا که اصطلاحاً به آن «حنک أعلا» گویند، تماس پیدا می کند.

مثال: أَطْ - أَطْیَبُ - طَالُوتَ.

حرف ذال نیز تفاوت اندکی با تلفظ حرف زاء دارد و آن اینکه نوک زبان در

ص: 26

عوض آنکه پشت دندان ها قرار گیرد جلوتر آمده و بین دندان ها واقع می شود.

مثال: أَذْ - ذَلِک - أَعُوذُ - الذَّیِنَ.

تفاوت تلفظ حرف ظاء با ذال نیز با توجه به صفت إستعلا و إطباق حرف ظاء این است که سطح زبان جمع شده و با حنک اعلا تماس پیدا می کند.

مثال: أَظْ - أَظْلَمُ - ظَالِمیِنَ - لَأَظُنُّهُ.

حرف واو نیز بدون دخالت دندان ها فقط توسط لب ها که به صورت غنچه در می آیند همانند حرف W در زبان انگلیسی تلفظ می گردد

مثال: أَوْ - وَأُفَوِّضُ - وَهُوَ - وَیوْمَ.

تفاوت تلفظ حرف ثاء با سین نیز در این است که در تلفظ حرف سین نوک زبان پشت دندان های پایین قرار می گیرد ولی در تلفظ حرف ثاء نوک زبان، بین دندان ها واقع می شود مثال: أَثْ - یَلْهَثْ - ثُمَّ - یَسْتَغِیثَانِ.

در آیات 48 تا 54 سوره مبارکه یونس(علیه السّلام) توجه کنید؛

امام صادق(علیه السّلام) در ذیل آیه {وَیَسۡتَنۢبِٔونَکَ أَحَقٌّ هُوَۖ} فرمودند: اهالی مکه از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله ) پرسیدند: آیا امام و رهبر ما علی بن ابی طالب خواهد بود؟

ای رسول ما به آنها بگو: بخدا قسم او بر حق است. {قُلۡ إِی وَرَبِّیٓ إِنَّهُۥ لَحَقّٞۖ}.(1)

صفت قلقله

قبل از پرداختن به مبحث صفت قلقله، لازم است در مقدمه مطلبی ذکر شود:

حروف الفبا همیشه در یکی از حالات سکون، قلقله و یا حرکت تلفظ می شوند.

حالت سکون حرف، دلالت بر این مطلب دارد که حرف ساکن را در حالی تلفظ کنیم که لب ها ساکن باشد و در حین تلفظ حرف ساکن، حرکتی در لب ها مشاهده نشود.

ص: 27


1- امالی، صدوق، ص771، ح1047، مجلس 96؛ بحارالأنوار، علامه مجلسی، ج36، ص100، باب 39، ح43.

به حرف میم ساکن در این عبارت توجه بفرمایید: {وَزَوَّجۡنَٰهُم بِحُورٍ عِینٖ}.

از طرفی اگر یک حرف، حرکت داشته باشد یعنی دارای یکی از حرکات فتحه، ضمه و یا کسره باشد، لب ها برای اداء آن حرکت یا علامت خاص (فتحه، ضمه، کسره) حرکت می کنند.

مثلاً در حرف میم که فتحه داشته باشد، لب ها از هم فاصله گرفته و دهان باز می شود.

مانند: قَوْمَهُمْ - و یا کلمه: مَثَلاً.

و یا برای حرفی که ضمه داشته باشد، لب ها جمع شده و به حالت غنچه در می آیند.

مانند: حروف ضاد و همزه در عبارت؛ فَقَالَ الضُّعَفَاءُ.

و یا در حروفی که کسره داشته باشند، لب پایینی به سمت پایین حرکت می کند و مانند این است که به سمت پایین شکسته شود و لذا به آن کسره گویند.

به تلفظ حروف باء و میم در عبارت «بِسْمِ اللهِ» توجه بفرمایید.

پس با این توضیح مشخص شد که حرکت یک حرف در واقع حرکت لب ها در حین تلفظ حرف می باشد.

و همچنین سکون یک حرف، ساکن بودن لب ها در حین تلفظ آن حرف است.

حال با این مقدمه به صفت قلقله نزدیک می شویم. برخی از حروف الفبا در حالت سکون قابل تلفظ نیستند و یا به سختی ادا می شوند لذا برای تلفظ آنها در حالت ساکن، لب ها باید از حالت سکون خارج شوند ولی نباید به اندازه ی یک حرکت، حرکت کنند. این جنبش لب ها که کمتر از یک حرکت می باشد، را قلقله گویند.

صفت قلقله در اثر جمع شدن دو صفت «شدت» و «جهر» بوجود می آید.

صفت شدت، یک لحظه تلفظ شدن حرف است. مانند: ب و ت.

و صفت جهر بر قطع جریان هوا از دهان همزمان با تلفظ حرف دلالت دارد.

بنابراین چون در پنج حرف ق، ط، ب، ج، د (قطب جد)، صوت و جریان هوا

ص: 28

همزمان قطع می شوند، در حالت سکون مجبوریم به این پنج حرف قلقله دهیم.

مراتب قلقله نیز این گونه است که: چنانچه حروف قلقله ساکن باشند برای تلفظ آنها از یک سوم حرکت استفاده می کنیم که به آن «قلقله ی صغری» گفته می شود.

و اگر حروف قلقله اضافه بر سکون، مشدد هم باشند به اندازه ی یک دوم حرکت به آنها قلقله می دهیم که به آن «قلقله ی کبری» گویند. مانند: قاف در کلمه ی «الْحَقُّ» در حالت سکون عارضی در وقف.

این مطلب نیز ناگفته نماند که سه حرف از حروف شدت که عبارتند از: همزه، کاف و تاء (أکت) که در حالت سکون مجاز به قلقله دادن آنها نیستیم با استفاده از صفت همس حق سکون آنها أداء می شود.

بدین ترتیب که پس از تلفظ اجازه دهیم جریان هوا از دهان همچنان ادامه پیدا کند: مانند تاء ساکن در کلمه ی «فُضِّلَتْ» و یا همزه ی ساکن در «إِنْ نَشَأْ» و یا کلمه ی «تَأتِینَا» و یا عبارت «أَنِ ائتِ» و حرف کاف ساکن در کلمات «ذِکْرَ» وَ «أَکْثَرَهُمْ» توجه بفرمایید.

در کتاب الغیبه ی شیخ الطائفه از امام صادق(علیه السّلام) روایت شده که فرمودند: از علائم حتمیه ی قبل از ظهور حضرت بقیة الله، صیحه ی آسمانی است که اهل شرق و غرب آن را خواهند شنید و آیه ی {إِن نَّشَأۡ نُنَزِّلۡ عَلَیۡهِم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ ءَایَةٗ فَظَلَّتۡ أَعۡنَٰقُهُمۡ لَهَا خَٰضِعِینَ} اشاره به این علامت حتمی است.(1)

به امید آن روز که خبر صیحه ی آسمانی نُقل مجالس ما گردد و به همدیگر بشارت ظهور حضرت را بدهیم. آیا پس از این واقعه عده ای شبهه افکنی و تشکیک نخواهند کرد؟ آنروز عکس العمل ما چه خواهد بود؟!

احکام الحروف

اشاره

پس از اتمام مبحث صفات و مخارج الحروف به مبحث احکام الحروف خواهیم

ص: 29


1- الغیبه، ص177.

پرداخت. همنشینی حروف الفبا با یکدیگر در کلمات یا عبارات قرآنی، در حروف تغییراتی را ایجاد می کند. بخصوص اگر حروف ساکن باشند و یا صفات ضعف آنها بیشتر از صفات قوتشان باشد. از جمله حروف الفبا نون ساکن است که به تأثیرات حروف دیگر بر آن خواهیم پرداخت.

قاعده ی کلی این است: همیشه نون ساکن تحت تأثیر حرف بعدی، تغییراتی را الزاماً در خود ایجاد می کند. گاهی ناقص تلفظ می شود و یک الف مد پیدا می کند. و گاهی تبدیل به میم ساکن می شود و گاهی فداکارانه خود را از میان برمی دارد تا حرف بعدی قوی تر تلفظ گردد و گاهی درحالی که می تواند صفت رخوت داشته باشد ملزم می شود با صفت توسط، تلفظ شود.

1- قلب به میم نون ساکن

یکی از این احکام حکم قلب به میم یا إبدال می باشد که به آن إقلاب نیز می گویند: هرگاه پس از نون ساکن حرف باء بیاید نون ساکن تبدیل به میم ساکن می شود. در زبان فارسی نیز به چنین حالتی از حرف نون برمی خوریم مثلاً اگر در متنی داشته باشیم: «من به او گفتم» چنین می خوانیم: «مم به او گفتم» و یا کلمه ی شنبه را که همگی شمبه می خوانیم و از این موارد، در زبان فارسی به وفور یافت می شود.

ولی در مثال قرآنی آن می توان به این کلمات و عبارات اشاره کرد؛

أنِبْئهُمْ که می خوانیم أَمِبْئهُمْ، و یا أَنِبْیَآءَ که می خوانیم أَمِبْیَآءَ.

و یا عبارت سَمِیعٌ بَصیرٌ که می خوانیم سَمِیعُ مْ بَصیِرٌ با این توضیح که تنوین (---ٌ-) همان نون ساکنی است که نوشته نمی شود ولی خوانده می شود. البته تمام انواع تنوین (-ً-ٍ-ٌ) همین گونه اند.

در اینجا به موردی برمی خوریم که لازم به توضیح است و آن اینکه هرگاه پس از نون ساکن حرف باء نیز ساکن باشد؛ قاعده قلب به میم اجرا نمی شود بلکه حکمی دیگر نیاز داریم که به آن «قاعده ی رفع التقاء ساکنین» گویند.

ص: 30

توضیح اینکه: به طور کلی هرگاه دو حرف ساکن در عبارتی پشت سر هم بیایند برای سهولت در تلاوت، حرف ساکن اول را به صورت مکسور می خوانیم، و این فقط خاص به نون ساکن قبل از باء نیست بلکه یکی از موارد آن است مانند عبارات: عُزَیْرٌ ابْنُ الله خوانده می شود عُزَیْرُنِ ابْنُ الله، و «فِتْنَةٌ انْقَلَبَ» که خوانده می شود «فِتْنَةُ نِ انْقَلَبَ» «سَوَآءً الْعاکِفُ» که خوانده می شود «سَوَآءَ نِ الْعَاکِفُ». برای بیشتر روشن شدن مطلب به آیات 14 تا 28 سوره ی مبارکه ی حج توجه کنید. تذکر این نکته که به تلفظ عبارت {سَوَآءً ٱلۡعَٰکِفُ} و کلمات {بِإِلۡحَادِۢ بِظُلۡمٖ} و {مِّنۢ بَهِیمَةِ ٱلۡأَنۡعَٰمِۖ} بیشتر دقت کنید.

امام صادق(علیه السّلام) در ذیل عبارت {وَمَن یُرِدۡ فِیهِ بِإِلۡحَادِۢ بِظُلۡمٖ} فرمودند: این آیه زمانی نازل شد که آن چند نفر در داخل کعبه پیمان بستند و سندی را امضاء کردند که به موجب آن هم قسم شدند بر کفر ورزیدن و مخالفت با آنچه در شأن امیرمؤمنان(علیه السّلام) نازل شد پس درحالی که در کعبه بودند ملحد شدند با ظلمی که به رسول خدا و ولی او صلوات الله علیهما روا داشتند و ای وای بر این قوم ظالم.(1)

2- ادغام نون ساکن

قبل از ورود به بحث ادغام، لازم است بااصطلاحات آن آشنا شویم. در ادغام نون ساکن، نون ساکن یا تنوین را «مُدْغَم» گویند و حرف بعد از آن را «مُدْغَمٌ فِیه» نامند. عبارت «ادغام ناقص» را نیز زمانی به کار می بریم که نون ساکن حذف شده باشد ولی صفت غنه ی آن باقی باشد.

«صفت غنه» نیز که مخصوص دو حرف نون و میم می باشد دلالت بر این مطلب دارد که صدای میم و نون از بینی خارج می شود نه از دهان! اما ادغام نون ساکن چیست؟ هرگاه نون ساکن آخر کلمه ای باشد و پس از آن یکی از شش حرف یرملون (ی ر م ل و ن) بیاید، در وصل، نون ساکن حذف، و حرف بعدی مشدد

ص: 31


1- اصول کافی، جلد اول کتاب الحجه، ص421، ح44.

می شود. البته گاهی صفت غنه ی نون ساکن باقی می ماند.

توضیح بیشتر اینکه هرگاه پس از نون ساکن یکی از حروف کلمه ی «ینمو» بیاید، ادغام آنرا «ادغام بغنه» گویند. در این حالت مدغم فیه (که حرف بعد از نون می باشد) یک الف مد پیدا می کند یعنی به اندازه ی یک صدای کشیده باید آنرا مد داد.

مانند:

«مَنْ یَعْمَلُ» که خوانده می شود مَیْ یَعْمَلُ مَیَّعْمَلُ

«مِنْ وَراءِ» که خوانده می شود مِوْ وَرَاءِ مِوَّراءِ

«مِنْ مَاءِ» که خوانده می شود مِمْ مَاءِ

مِمَّاءٍ

«إنْ نَسِینَا» که خوانده می شود إِنْ نَسِینَا إِنَّسِینَا

ادغام نون ساکن در دو حرف «واو» و «یاء» ادغام ناقص است. و آن بدلیل این است که پس از ادغام، صفت غنه ی نون باقی می ماند و لذا تنها راه اداء صفت غنه ی نون آن است که دو حرف واو و یاء را به اندازه ی یک الف مد، مد دهیم تا بتوان صدای این دو حرف رااضافه بر دهان از بینی هم خارج کرد.

«کُلٌّ یَعْمَلُ» - «مِهَاداً وَالْجِبَالَ»

البته ادغام نون ساکن در دو حرف لام و راء «بلا غنه» است. بدین معنا که پس از ادغام، نون ساکن حذف و حرف بعدی لام و راء که مشدد می شوند بدون مد و فقط یک لحظه تلفظ می گردند.

«مِنْ لَدُنَّا» که خوانده می شود:

مِلَّدُنَّا.

«مِنْ رَبِّکُمْ» که خوانده می شود:

مِرَّبّکُمْ.

در اینجا این نکته لازم به ذکر است که در روایت جناب حفص از عاصم کوفی نون ساکن در دو مورد {یسٓ ١ وَٱلۡقُرۡءَانِ ٱلۡحَکِیمِ} - {نٓۚ وَٱلۡقَلَمِ وَمَا یَسۡطُرُونَ}.

ادغام نشده است. بلکه به اظهار تلاوت می شود.

با توجه به مطالب گفته شده، شاید نیاز به توضیح نباشد که نون ساکن اگر در وسط کلمه باشد ادغام نمی شود. مانند: «الدُّنْیَا» - «صِنْوَانٌ» - «قِنْوَانٍ» - «بُنْیَانٌ».

ص: 32

و مطلب آخر اینکه حکم نون ساکن با تنوین در مورد حروف یرملون فرقی نمی کند چون تنوین (--ً--ٍ--ٌ-) همان نون ساکن است که نوشته نمی شود ولی خوانده می شود.

پس همان طور که نون ساکن در «مِنْ لَدُنَّا» ادغام می گردد تنوین «فَسَلاَمٌ» در «لَکَ» نیز ادغام می شود.

توجه به آیات 88 تا 96 سوره ی مبارکه ی طه: در ترجمه ی این آیات آمده زمانی که حضرت موسی× سامری را مؤاخذه نمود و سؤال فرمود: چگونه بنی اسرائیل را گمراه کردی؟ او در پاسخ گفت: زمانی که ازخشکی وسط دریا می گذشتیم مشتی خاک از جای پای اسب فرستاده ی خدا، جبرئیل برداشتم و این خاک را در گوساله قرار دادم لذا بوسیله ی آن صدای گوساله از آن مجسمه برخاست و این گونه بود که مردم شیفته ی آن شدند.

حال توجه به این نکته خالی از لطف نیست که چرا برخی از کوردلان برای شفا یافتن بیماران در اثر استفاده از تربت حضرت سیدالشهداء(علیه السّلام) تشکیک می کنند، در حالیکه خاک جای پای اسب جبرئیل مجسمه ی فلزی را به سخن وامیدارد چگونه است خاک پاک مدفن سبط رسول خدا صلوات الله علیهما و آلهما؟!

البته در احادیث زیادی نیز بر آن تأکید شده که دوستان می توانند به کتاب کامل الزیارات مراجعه کنند که فرموده اند: «طین قبر الحسین(علیه السّلام) شفاء من کل داء وامانا من کل خوف».

3- اظهار نون ساکن

در ادامه ی مبحث احکام الحروف، به سومین حکم از احکام نون ساکن یعنی اظهار نون ساکن خواهیم پرداخت.

اگر نون ساکن یا تنوین قبل از یکی از شش حرف از حروف حلقی بیاید چه در یک کلمه باشند یا در دو کلمه، نون ساکن اظهار می شود.

قبل از توضیح و بیان اظهار نون ساکن حروف حلقی را معرفی می کنیم. حروف

ص: 33

حلقی حروفی هستند که از ناحیه ی حلق در دستگاه صوتی اداء می شوند. حروف آن عبارتند از: همزه، هاء، عین، حاء، غین، خاء برای زودتر حفظ شدن این حروف به این بیت شعر توجه بفرمائید:

حرف حلقی شش بود ای با وفا

همزه ها و عین و حا و غین و خا

اصطلاح «أقصی الحلق» ناحیه ی انتهایی حلق است که دو حرف همزه و هاء از آن ناحیه تلفظ می شوند.

و «أوسط الحلق» میان حلق است که محل تلفظ عین و حاء می باشد.

و اصطلاح «أدنی الحلق» یعنی ابتدای حلق

که دو حرف غین و خاء از آن ناحیه تلفظ می شوند.

اما اظهار چیست؟ در اصطلاح تجویدی چنین آمده:

«الإظهار النطق بالنون الساکنة أو التنوین نطقا واضحاً من غیر غنة».

یعنی تلفظ نون ساکن یا تنوین بدون مد و به صورت کامل و واضح.

توضیح بیشتر: در مبحث صفات متضاد با صفتی آشنا شدیم به نام «شدت» که صفت ضد آن صفتی است به نام «رخوت».

که این صفت دلالت بر این مطلب دارد که حروفی هستند که ذاتا قادر به امتداد صوتند.

مثلاً حرف سین ساکن را می توان به مدت طولانی تلفظ نمود.

بر خلاف حرف باء که فقط یک لحظه تلفظ می شود.

حال نون ساکن که می تواند به صورت ممتد تلفظ شود، در حالت اظهار مجاز به این کار نیستیم و بدون مد یا «بلاغنه» تلفظ می گردد.

البته باید دقت کنیم مانند حروف شدت، یک لحظه تلفظ نشوند چون به دلیل دارا بودن صفت جهر، نون ساکن قلقله پیدا خواهد کرد. پس برای اظهار نون ساکن، آنرا باید با صفت توسط یعنی بین شدت و رخوت تلفظ کرد. کلا پنج حرف «لن عمر» دارای صفت توسط می باشند.

ص: 34

تلفظ حرف سین در عبارت «بِسْمِ اللهِ» را از نظر طول زمان تلفظ با حرف باء در «یُبْعَثُونَ» و حرف نون ساکن در «أَنْعَمْتَ» مقایسه کنید.

اگر نون را مانند باء ساکن یک لحظه تلفظ کنیم، یقیناً قلقله پیدا می کند.

به این مثال ها دقت کنید:

مثال همزه: {یَنۡٔوۡنَ - مِنۡ أَحَدٍ - کُفُوًا أَحَدُۢ}.

هاء: {یَنۡهَوۡنَ - إِنۡ هَٰذَا - سَلَٰمٌ هِیَ}.

عین: {أَنۡعَمۡتَ - مِّنۡ عَمَلِ - أَجۡرٍ عَظِیمٍ}.

حاء: {یَنۡحِتُونَ - مِّنۡ حَکِیمٍ - عَلِیمٍ حَکِیمٍ}.

غین: {فَسَیُنۡغِضُونَ - مِّنۡ غِلّٖ - عَفُوًّا غَفُورًا}.

خاء: {ٱلۡمُنۡخَنِقَةُ - مِّنۡ خَیۡرٖ - لَطِیفٍ خَبِیرٍ}.

در آیات 77 تا 81 سوره ی مبارکه ی هود به حکم اظهار نون ساکن در این کلمات دقت کنید: {یَوۡمٌ عَصِیبٞ - قُوَّةً أَوۡ ءَاوِیٓ - مِنۡ حَقّٖ - أَحَدٌ إِلَّا ٱمۡرَأَتَکَۖ}.

در ذیل آیه ی 80 {قَالَ لَوۡ أَنَّ لِی بِکُمۡ قُوَّةً أَوۡ ءَاوِیٓ إِلَیٰ رُکۡنٖ شَدِیدٖ}، روایتی داریم از ابن مسعود که می گوید در زمان حکومت امیرالمؤمنین(علیه السّلام) در بین مردم این شایعه بالا گرفت که: امیرالمؤمنین همان طورکه با طلحه و زبیر و عایشه و معاویه جنگید چرا با خلفای سه گانه ی قبل از خود نجنگید و سازش کرد؟

خبر که به گوش امیرالمؤمنین(علیه السّلام) رسید؛ مردم را خبر کردند تا در مسجد کوفه جمع شوند. امام(علیه السّلام) بالای منبر رفته و پس از حمد و ثنای خداوند از مردم سؤال فرمود: آیا این شایعه درست است؟ و آیا چنین سخنانی در مورد من گفته شده؟ آنها گفتند: ای امیرمؤمنان درست است ما چنین گفته ایم.

حضرت فرمودند: من عمل به سنت أنبیاء الهی کرده ام، چون خداوند فرموده است: {لَّقَدۡ کَانَ لَکُمۡ فِی رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ}.

مردم سؤال کردند: ای امیرمؤمنان به سنت کدام یک از أنبیاء الهی عمل

ص: 35

فرموده اید؟ حضرت پاسخ دادند: اول آنها حضرت ابراهیم(علیه السّلام)... تا آنکه فرمودند: و یکی از الگوهای من پسرخاله ی ابراهیم یعنی حضرت لوط(علیه السّلام) آنجا که به قوم خود فرمود: {قَالَ لَوۡ أَنَّ لِی بِکُمۡ قُوَّةً أَوۡ ءَاوِیٓ إِلَیٰ رُکۡنٖ شَدِیدٖ}.

بدین معنا که به آن چند فرشته ای که به صورت جوانان برومند، میهمانان او بودند فرمود: اگر من توانایی دفاع از شما راداشتم و یا نزدیکانی داشتم که با کمک آنها از شما دفاع می کردم اجازه نمی دادم دست تبهکاران و فاسدان به شما برسد. امیرالمؤمنین فرمودند: ای مردم اگر بگویید حضرت لوط توان دفاع از آن چند نفر را داشت و دفاع نکرد، کافر شده اید چون خداوند خلاف آنرا می فرماید و اگر عذر حضرت لوط را موجه می دانید پس من که وصی پیغمبرم عذرم موجه تر است!(1)

4- إخفا نون ساکن
اشاره

إخفاء در لغت به معنای مخفی کردن است و در اصطلاح تجویدی عبارتست از:

«الإخفاء النطق بالنون الساکنة بصفة بین الإظهار و الإدغام، عاریاً عن التشدید».

نون ساکنی که اخفاء می شود یعنی اینکه برای نون ساکن چند تغییر همزمان اعمال می شود.

یکی آنکه نون ساکن ناقص تلفظ می شود یعنی در حالیکه در حالت عادی صدای نون ساکن فقط از راه بینی خارج می شود در حالت اخفاء، باید منفذی را از راه دهان باز کنیم تا صدای نون اضافه بر بینی از دهان نیز خارج شود، به این کار ناقص تلفظ کردن نون ساکن گویند.

تغییر دیگر مد نون ساکن، به اندازه یک الف مد یا دو حرکت است.

و اتفاق بعدی اینکه در حین تلفظ نون ساکن، زبان به مخرج حرف بعدی بقدری نزدیک می شود که معمولاً حرف بعدی برای شنونده قابل تشخیص خواهد بود.

ص: 36


1- علل الشرایع 148، باب 122، حدیث 7.

اما حروفی که ایجاد اخفاء می کنند در نون ساکن یا تنوین به شرطی که پس از آن بیایند چه در یک کلمه باشند یا دو کلمه و البته ساکن نباشند عبارتند از 15 حرف:

«تاء - ثاء - جیم - دال - ذال - زاء - سین - شین - صاد - ضاد - طاء - ظاء - فاء - قاف - کاف».

در کتب تجویدی شعری آمده که حرف اول هر کلمه از آن یکی از این حروف پانزده گانه می باشد. که برای حفظ کردن و به خاطر سپردن راه خوبی است.

صِفْ ذَا ثَنَا کَمْ جَادَ شَخْصٌ قَدْ سَمَا

دُمْ طَیِّباً زِدْ فِی تُقیً ضَعْ ظَالِماً

به نحوه اخفاء نون ساکن در این کلمات دقت بفرمایید:

{أَنتُمۡ - مَن ثَقُلَتۡ - نُنَجِّی - ءَأَنذَرۡتَهُمۡ - مِّن دُونِ ٱللَّهِ - وَأَنزَلۡنَا - لُوطٗا سِیٓءَ - مِن شِرۡکٖ - مِن صَلۡصَٰلٖ - عَذَابٗا ضِعۡفٗا - مِّن طِینٖ - فَأَنظِرۡنِیٓ - أَنفُسَهُمۡ - إِلَیٰ بَعۡضٖ قَالُوٓاْ - مِنکُمۡ}.

با مقایسه تلفظ نون ساکن در «مِن ْ شِرْکٍ» با «مِنْ صَلْصَالٍ» این مطلب که در اخفاء نون ساکن زبان به مخرج حرف بعدی نزدیک می شود به حدی که حرف بعدی قابل تشخیص می شود را بوضوح متوجه خواهیم شد.

مطلب بعدی در رابطه با اخفاء نون ساکن، اینکه همان طور که در توضیحات قبلی به آن اشاره شد نون ساکن فقط در صورتی اخفاء می شود که حرف بعد از آن متحرک باشد ولی اگر این حرف هم مانند نون، ساکن باشد نه تنها نون ساکن إخفاء نمی شود بلکه طبق قاعده رفع إلتقاء ساکنین، سکون آن تبدیل به کسره می شود مانند تنوین در:

«اَمْواَلٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا» که خوانده می شود «أَمْوَالُنِ اقْتَرَفْتمُوَهَا».

آیات 83 تا 87 سوره مبارکه النحل در ذیل آیه {یَعۡرِفُونَ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ ثُمَّ یُنکِرُونَهَا} امام صادق(علیه السّلام) فرمودند: چون آیه ولایت {إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ} نازل شد، تعدادی از اصحاب رسول خدا(صلّی الله علیه و آله ) در مسجدالنبی

ص: 37

جلسه ای تشکیل داده و مشغول نظرخواهی از یکدیگر شدند یکی از آنها گف: اگر نسبت به این آیه کافر شویم مانند این است که به تمام قرآن کافر شده ایم و اگر این آیه را قبول کنیم زمانیکه علی ابن ابیطالب به حکومت برسد ما به ذلت خواهیم افتاد، فلذا چنین تصمیم گرفتند: ما آیه ولایت را می پذیریم یعنی مخالفتی با آن ابراز نمی کنیم در عین حال از دستورات علی سرپیچی خواهیم کرد. در اینجا پس از تصمیم آنها، این آیه نازل شد که: (آنها نعمت خدا را می شناسند ولی آنرا انکار می کنند) یعنی ولایت و سرپرستی أمیرالمؤمنین(علیه السّلام) را یقین دارند ولی بیشتر آنها نسبت به ولایت مولا کفر می ورزند.(1)

1- اخفاء میم ساکن

تا اینجا پیرامون صفات و مخارج حروف و پس از آن از مبحث احکام الحروف، چهار حکم نون ساکن بیان شد. در ادامه بر آنیم تا از احکام الحروف به حکم اخفاء میم ساکن بپردازیم. و این که چرا به آن اخفاء شفوی گویند. در اصطلاح تجویدی حکم اخفاء میم ساکن را این گونه آورده اند:

«النطق بالمیم الساکنة بصفة بین الإظهار و الإدغام مع غنة ظاهرة».

همانند إخفاء نون ساکن، میم ساکن نیز در حالت إخفاء، أولا ناقص تلفظ می شود و در مرحله بعد به اندازه یک الف مد یعنی معادل دو حرکت مد پیدا می کند.

با توجه به اینکه میم ساکن در حالت معمول این گونه تلفظ می شود که لب ها بهم چسبیده و صدای میم از راه بینی خارج می شود، درحالی که در حالت اخفاء، ناقص تلفظ کردن میم این گونه است که؛ در حین تلفظ میم، باید لب ها کمی از هم فاصله بگیرند (در حد ضخامت یک ورق کاغذ) تا صدای میم علاوه بر بینی از راه دهان

ص: 38


1- اصول کافی جلد اول کتاب الحجة حدیث 77 از باب نکت و نتف من التنزیل فی الولایه صفحه 427.

نیز خارج شود.

چون در ناقص تلفظ کردن میم ساکن لب ها دخالت دارند به آن إخفاء شفوی نیز گویند. نکته بعدی اینکه در إخفا میم ساکن، میم به اندازه دو حرکت مد پیدا می کند.

با توجه به اینکه میم ساکن فقط در نزد حرف باء إخفاء می شود، دلیل آنرا می توان چنین بیان کرد: چون دو حرف میم و باء متجانسین می باشند یعنی محل تلفظ آنها یکی است و هر دو شفوی می باشند یعنی توسط لب ها تلفظ می گردند و از طرفی در بیشتر صفات نیز مشترکند لذا برای آنکه میم ساکن در باء ادغام نشود مجبوریم آنرا به اندازه دو حرکت مد دهیم تا تلفظ شود در غیر این صورت حرف میم حذف خواهد شد.

مثال: اگر میم ساکن عبارت {یَعۡتَصِم بِٱللَّهِ} را مد ندهیم حرف میم حذف شده و این گونه خوانده می شود: یعتصبالله.

مثال: {وَهُمۡ بِٱلۡأٓخِرَةِ - یَخۡشَوۡنَ رَبَّهُم بِٱلۡغَیۡبِ - وَزَوَّجۡنَٰهُم بِحُورٍ عِینٖ}.

2- ادغام میم ساکن

حکم بعدی از احکام میم ساکن، «إدغام» است. میم ساکن در نزد حرف میم ادغام می شود.

به عبارت دیگر «مدغم فیه» میم ساکن، فقط حرف میم است.

این ادغام، ادغام «متماثلین» «تام» «بغنه» است.

منظور از ادغام بغنه این است که میم مشدد حاصل از ادغام را باید به اندازه دوحرکت مد دهیم.

البته اصطلاح متماثلین نیز بدین معناست که مدغم و مدغم فیه هر دو مثل همدیگرند. یعنی هر دو میم اند و اصطلاح «تام» نیز بیانگر این مطلب است که مدغم به صورت کامل حذف می شود و هیچ اثری از صفات آن باقی نمی ماند.

ص: 39

به این مثال ها توجه بفرمایید:

{مَا هُم مُّقۡتَرِفُونَ - إِن کُنتُم مُّؤۡمِنِینَ - أَمۡ مَنۡ أَسَّسَ - وَلَهُم مَّا یَشۡتَهُونَ}.

إدغام شده هر کدام را تکرار کنید.

3- اظهار میم ساکن

و اما حکم سوم از احکام میم ساکن، حکم «إظهار» است. بدین صورت که میم ساکن در نزد 26 حرف باقی مانده إظهار می شود. یعنی با صفت توسط، بین شدت و رخوت تلفظ می گردد.

به بیان دیگر، درحالی که میم ساکن را می توانیم مد دهیم (یعنی صفت رخوت) ولی بدلیل حکم إظهار، مجاز به این کار نیستیم.

و از طرف دیگر نباید آنرا مانند حروف «قطب جد أکت» با صفت شدت تلفظ کنیم چون بدلیل دارا بودن صفت جهر قلقله پیدا می کند.

بنابراین فقط در حد اینکه بتوان حق سکون آن را أدا کرد روی آن مکث می کنیم. مثال: {أَنۡعَمۡتَ - هَمۡسٗا -- یَمۡحَقُ وَهُمۡ نَآئِمُونَ - لَکُمۡ دِینُکُمۡ - أَلَمۡ نَشۡرَحۡ - وَهُمۡ یَحۡمِلُونَ}.

البته لازم به تذکر است که در مورد إظهار میم ساکن در نزد دو حرف واو و فاء باید دقت بیشتری نمود چون حرف میم با حرف واو متجانس است و با حرف فاء نیز متقارب است حتماً باید دقت نمود که میم در واو ادغام و در نزد فاء، اخفاء نشود.

و اینکه برخی در این دو مورد از اصطلاح «أشد إظهار» استفاده می کنند کاملاً اشتباه و بی مورد است.

در کتب تجوید این مطلب بصورت یک بیت شعر آمده است:

وَأَحْذَرْ لَدَی وَاوٍ وَفَا أَنْ تَخْتَفِی

لِقُرْبِهَا وَ الَإتَحادَ فَاْعرفِ

در آیات 84 تا 88 سوره مبارکه هود(علیه السّلام) با عنایت نسبت به أحکام میم ساکن توجه کنید.

ص: 40

در آیه 84 حضرت شعیب(علیه السّلام) به قوم خود می فرماید : فقط خدا را عبادت کنید و با اینکه شما قومی هستید که از نظر مادی مرفه و متمول می باشید ولی با این حال در کیل و میزان کم فروشی نکنید که من برای شما از عذاب الهی در روز قیامت هراسانم. نتیجه می گیریم که فعالیت حضرت شعیب صرفاً جهت اصلاحات اقتصادی و یا امنیتی و یا سیاسی یا بهداشتی و از این قبیل نبوده بلکه هدف ایشان اصلاح اعتقادات قوم خود بوده است.

همین طور است فعالیت و تلاش انبیاء دیگر و باز همین گونه است قیام قائم آل محمد عجل الله فرجه الشریف که در راستای اعتلای دین خدا و اصلاح اعتقادات مردم خواهد بود.

ادغام و انواع آن

اشاره

اصطلاح «إدغام»، در علم تجوید بیانگر چیست؟ و انواع آن از نظر کیفیت و کمیّت کدام است؟

إدغام در اصطلاح تجویدی چنین بیان شده است:

«رسیدن حرف ساکن به حرف متحرک که نتیجه آن مشدد شدن حرف متحرک و از بین رفتن حرف ساکن به طور کامل و یا ناقص باشد.»

ادغام در یکی از این سه مورد صورت می گیرد: «ادغام متماثلین» یا «ادغام متجانسین» و یا «ادغام متقاربین».

1- ادغام متماثلین

«ادغام متماثلین» همان طور که از نام آن مشخص است زمانی اتفاق می افتد که دو حرف مثل هم پشت سر هم قرار گیرند به صورتی که حرف اول ساکن باشد که در این حال حرف اول حذف و حرف دوم مشدد می شود که به این عمل ادغام گویند.

ادغام متماثلین برای هر کدام از حروف الفبا امکان پذیر می باشد.

به این مثال ها توجه بفرمایید: { قُل لَّآ أَمۡلِکُ} که خوانده می شود: «قلاّ أملک».

ص: 41

{ٱذۡهَب بِّکِتَٰبِی} که خوانده می شود «إذهبّکتابی».

{فَلَا یُسۡرِف فِّی ٱلۡقَتۡلِۖ} که خوانده می شود: «فلا یسرفّی القتل».

2- ادغام متجانسین

اما «إدغام متجانسین» شامل سه گروه از حروفی می شود که دارای مخرج یکسان اند ولی در صفات با هم تفاوت هایی دارند.

گروه اول: سه حرف «طاء و تاء و دال» که هر سه «نطعی» می باشند یعنی از برخورد سطح زبان با قسمت جلویی کام بالا یعنی «نطع» تلفظ می گردند.

ولی صفات طاء عبارتند از؛ «شدت - جهر - استعلاء - إطباق - و إصمات»

در حالی که صفات تاء بر خلاف طاء به جای «جهر»، «همس» است و به جای «إطباق» «إنفتاح» و به جای «إستعلاء»، «إستفال» است.

و صفات دال نیز بر خلاف «إستعلاء» یعنی «إستفال» و بر خلاف «إطباق»، «إنفتاح» و در مقایسه با تاء بر خلاف «همس»، «جهر» است.

مثال های ادغام گروه اول: {لَهَمَّت طَّآئِفَةٞ - أَحَطتُ - قَد تَّبَیَّنَ - مَهَّدتُّ}.

اما گروه دوم: سه حرف «ثاء و ذال و ظاء» که «إبن جزری» این سه حرف را حروف «لثوی»

نامیده است یعنی هر سه از یکجا تلفظ می شوند ولی تفاوت آنها با یکدیگر در صفات می باشد.

مثلاً صفات حرف «ظاء» عبارتند از: «جهر» و «إستعلاء» و «إطباق» و «رخوت» و «إصمات» درحالی که «ثاء» بر خلاف صفت استعلای «ظاء»، دارای صفت «إستفال» می باشد و به جای «جهر» دارای صفت «همس» است و در عوض «إطباق» صفت «إنفتاح» دارد و حرف ذال نیز درحالی که با حرف ظاء در صفت «جهر» مشترک است و بر خلاف صفت «إطباق» ظاء، صفت «إنفتاح» دارد و همین طور دارای صفت «إستفال» است بر خلاف صفت «إستعلای» حرف ظاء و درحالی که حرف ثاء صفت «همس» دارد حرف ذال بر خلاف آن دارای صفت «جهر» می باشد.

ص: 42

مثال های ادغام گروه دوم: {یَلۡهَثۚ ذَّٰلِکَ} - که خوانده می شود: «یلهذلک».

{إِذ ظَّلَمۡتُمۡ} - که خوانده می شود: «إظّلمتم».

اما گروه سوم از انواع ادغام متجانسین عبارتست از حرف «باء» ساکنی که قبل از میم متحرک بیاید.

هر دو حرف شفوی هستند یعنی توسط لب ها تلفظ می گردند ولی در حالی که صفت حرف باء «شدت» می باشد حرف میم صفت «توسط» دارد و درحالی که صدای حرف باء از دهان خارج می شود میم دارای صفت «غنه» می باشد.

مثال گروه سوم فقط یک مورد است و آنهم در آیه 42 سوره مبارکه هود(علیه السّلام) {یَٰبُنَیَّ ٱرۡکَب مَّعَنَا} - که خوانده می شود: «یا بنی ارکمّعنا».

3- ادغام متقاربین
اشاره

سومین نوع از انواع ادغام، ادغام متقاربین است که مخصوص حروفی است که محل تلفظ آنها نزدیک یکدیگر می باشد مانند «لام» ساکن که پس از آن حرف «راء» بیاید مانند: «بَلْ رَفَعَهُ الله» که خوانده می شود: {بَل رَّفَعَهُ ٱللَّهُ} و«قُلْ رَبِّ اغفِر که خوانده می شود: {قُل رَّبِّ ٱغۡفِرۡ} ولی اگر حرف راء ساکن مقدم بر حرف لام متحرک باشد، ادغام صورت نمی گیرد مانند: {یَغۡفِرۡ لَکُمۡ ذُنُوبَکُمۡۚ} - اگر سؤال شود چرا حرف باء در میم ادغام می شود و عکس آن اتفاق نمی افتد و چرا در دو حرف لام وراء نیز چنین حالتی وجود دارد؟

پاسخ می دهیم چون قواعد تجوید، طبق تلاوت قاری بزرگ دنیای اسلام عاصم کوفی به روایت جناب حفص تنظیم شده است. یعنی در ابتدا قرآن تلاوت شده و سپس قواعد تجوید طبق تلاوت تنظیم شده است.

مورد بعدی در ادغام متقاربین، ادغام حرف قاف ساکن در کاف متحرک می باشد و آن نیز در قرآن فقط یک مورد است: {أَلَمۡ نَخۡلُقکُّم} که خوانده می شود «ألم نخلکّم» و یا ادغام نون ساکن در حروف «یاء، راء، لام، میم و واو» از انواع ادغام متقاربین می باشد مانند: {مَن یَشَآءُ}.

ص: 43

یا ادغام لام ساکن در حروف شمسی نیز ادغام متقاربین است مانند: «والنجم» - «والشمس» پس از بیان حالات سه گانه ادغام یعنی متماثلین، متجانسین و متقاربین به حالات ادغام از نظر کیفیت می پردازیم و آن دو نوع «ناقص» و «کامل» می باشد.

1- ادغام ناقص

«ادغام ناقص» زمانی صورت می گیرد که صفات مدغم قوی تر از صفات مدغم فیه باشد.

مانند: {مَن یَقُولُ} و {مِن وَالٍ} که هر دو مورد نون ساکن حذف ولی صفت غنه آن دو باقی می ماند لذا یاء (یقول) و واو (وال) را به اندازه دو حرکت مد می دهیم تا بتوانیم غنه نون حذف شده را اداء کنیم.

یا در مثال {أَحَطتُ} در حالی که حرف طاء ساکن حذف می شود ولی صفت استعلای آن باقی می ماند.

یا مثال: {بَسَطتَ}.

2- ادغام تام

در نوع دوم که «ادغام کامل» یا «تام» باشد به دلیل آنکه صفات مدغم قوی تر از مدغم فیه نیست لذا مدغم به صورت کامل حذف می شود و اثری از آن باقی نمی ماند.

مانند: {یَلۡهَثۚ ذَّٰلِکَ} که حرف «ثاء» ساکن کاملاً حذف می شود و خوانده می شود: «یلهذّلک».

احکام راء

اشاره

در ادامه مبحث احکام الحروف، به احکام حرف راء می پردازیم حرف راء دارای دو حکم «تفخیم» و «ترقیق» می باشد.

1- تفخیم راء

یعنی حرف راء گاهی با صفت «استعلاء» تلفظ می شود درحالی که ذاتاً صفت «إستفال» دارد که در مبحث صفات الحروف آنرا بیان کردیم.

ص: 44

چون موارد تفخیم حرف راء زیاد است، علمای تجوید این حرف را «شبه مستعلیه» می دانند.

اما موارد تفخیم حرف راء عبارتند از:

مورد اول زمانی است که حرکت راء «فتحه» یا «ضمه» باشد البته با این توضیح که «الف مدی» و «واو مدی» همان فتحه و ضمه می باشد که فقط در طول زمان تلفظ با هم تفاوت دارند.

پس در حقیقت مورد اول زمانی است که حرف راء یکی از چهار حرکت فتحه، الف مدی، ضمه و یا واو مدی داشته باشد، مانند: {رَسُولٞ - إِنَّ ٱلۡأَبۡرَارَ - رُحَمَآءُ - یُبۡصِرُونَ}.

ولی مورد دوم از موارد تفخیم حرف راء در حالت سکون است به شرطی که حرف قبل از آن دارای حرکت فتحه یا ضمه باشد مانند: {مَّرۡفُوعَةٖ - فَٔاتِ ذَا ٱلۡقُرۡبَیٰ - ٱلۡفُرۡقَانَۗ} و کلمه {نُذُرِ} در حالت وقف چون در وقف حرف راء ساکن می شود و بدلیل مضموم بودن حرف ما قبلش یعنی حرف ذال، حرف راء تفخیم می شود.

حال اگر حرف ما قبل از راء نیز ساکن بود حرف قبل از آن اگر مفتوح یا مضموم باشد، حرف راء تفخیم می گردد. مانند: {ٱلۡفَجۡرِ} در حالت وقف «الفجر» و مورد سوم زمانی که حرف راء ساکن پس از همزه وصل آمده باشد مانند: {ٱرۡجِعِیٓ - لِمَنِ ٱرۡتَضَیٰ - أَمِ ٱرۡتَابُوٓاْ} - (با این توضیح که همزه وصل همان الفی است که یک صاد شکسته کوچک روی آن نوشته می شود).

و مورد چهارم از موارد تفخیم حرف را زمانی است که پس از راء ساکن حرف «مستعلیه» بیاید البته در قرآن فقط 5 مورد است که عبارتند از: {قِرۡطَاسٖ - مِرۡصَادٗا - فِرۡقَةٖ - إِرۡصَادٗا - لَبِٱلۡمِرۡصَادِ}.

ولی اگر راء ساکن در آخر کلمه ای باشد و حرف مستعلیه ابتدای کلمه بعدی باشد، حرف راء تفخیم نمی شود و آن فقط سه مورد است:

ص: 45

{فَٱصۡبِرۡ صَبۡرٗا - أَنذِرۡ قَوۡمَکَ - وَلَا تُصَعِّرۡ خَدَّکَ}.

2- ترقیق راء

حکم دوم از احکام راء، ترقیق می باشد و آن بیانگر این مطلب است که حرف راء با صفت استفال و همان طوری که در زبان فارسی آنرا تلفظ می کنیم ادا می شود.

اما موارد آن عبارتند از:

زمانی که حرف راء با حرکت «کسره» یا، «یاء مدی» بیاید مانند:

{رِجَالٞ - تَجۡرِی - وَمَا یُدۡرِیکَ}.

دیگر از موارد ترقیق حرف راء، زمانیست که راء ساکن باشد و حرف متحرک قبل از آن مکسور باشد مانند:

{فِرۡعَوۡنَ - مِرۡیَةٖ - أَسَاوِرَ} (در حالت وقف) {ٱلۡفِرۡدَوۡسِ - سِحۡرٞ} (در حالت وقف)، {حِجۡرٞ} (نیز در حالت وقف).

ناگفته نماند کلمه {فِرۡقٖ} در آیه 63 سوره

شعراء دارای جواز وجهین است یعنی راء در این کلمه هم به تفخیم خوانده شده و هم به ترقیق با این توضیح که اگر قاری در وصل آنرا تفخیم کند در وقف نیز باید به تفخیم آنرا ادا کند و چنانچه در وصل آنرا ترقیق کرد در وقف جواز وجهین دارد.

هر چند طبق آنچه ابن جزری آورده(1) روایات ترقیق حرف راء در کلمه {فِرۡقٖ} را متواتر دانسته است.

اما کلماتی نیز وجود دارد که در حالت وقف، جواز وجهین دارند. این کلمات عبارتند از: {مِّصۡرَ} (یوسف 21) - {ٱلۡقِطۡرِۖ} (سبا 12) - {یَسۡرِ} (الفجر 4) - {أَنۡ أَسۡرِ} (طه 77) - {فَأَسۡرِ} (هود 81).

با این توضیح که بجز کلمه «مصر»، اولویت در کلمات دیگر، ترقیق حرف راء می باشد.

ص: 46


1- کتاب النشر فی القراءات العشر، ج2، ص103.

در اینجا به آیات 95 تا 100 سوره مبارکه نحل توجه کنید:

در ترجمه دو آیه آخر (99 - 100) چنین آمده: هر که ایمان آورده باشد و بر خدای خویش توکل کند، شیطان نمی تواند بر او حکمرانی کند ولی کسانی که ولایت او را بپذیرند و در مقام عبودیت مرید شیطان باشند، او بر آنها تسلط و حکومت خواهد داشت.

روایتی در کتب مخالفین آمده که می گوید: اولین غاصب حق أمیرالمؤمنین(علیه السّلام) و اول کسی که به دروغ خود را جانشین رسول خدا| خواند گفت:

«إن لی شیطانا یعترینی فإذا غضبت فاجتنبونی» - من شیطانی دارم که دائما مرا إغوا و گمراه می کند پس چون عصبانی شدم ازمن دوری کنید.(1)

احکام لام اسم جلاله

در ادامه مبحث احکام الحروف به احکام «لام اسم جلاله» می رسیم، حرف لام در اسم جلاله الله دارای دو حکم «تغلیظ» و «ترقیق» می باشد.

حرف لام در اسم جلاله الله همانند حرف راء گاهی می تواند با صفت إستعلاء تلفظ شود. که در اصطلاح تجویدی به آن «تغلیظ» گویند.

همان طوری که اصطلاح «تفخیم» را برای حرف راء استفاده می کنند.

اما موارد آن؛ عبارتند از زمانی که قبل از اسم جلاله الله یکی از سه حرکت (فتحه، ضمه، و یا الف مدی) بیاید. که در این حالت حرف لام در اسم جلاله الله «تغلیظ» می شود.

مانند: {إِنَّ ٱللَّهَ - تِلۡکَ حُدُودُ ٱللَّهِ - ءَآللُّهَ}.

ولی حکم «ترقیق» لام در اسم جلاله الله زمانی است که قبل از آن حرکت کسره آمده باشد.

و آن بدین معناست که حرف لام در حالت ترقیق با صفت استفال خود،

ص: 47


1- . معجم الأوسط طبرانی، ج8، ص267 - کنزالعمال، متقی هندی، ج3، ص136.

همان گونه که در زبان فارسی تلفظ می شود اداء خواهد شد. مانند: {أَفِی ٱللَّهِ - بِٱللَّهِ - قَوۡمًا ٱللَّهُ}.

در اینجا موردی را باید توضیح داد که در ارتباط با مبحث احکام لام در اسم جلاله الله است و آن وصل آیه اول به دوم در سوره مبارکه آل عمران است. در وصل {الٓمٓ} به لفظ جلاله الله در کتب تجوید چنین آمده است:

«و قرأ الجمیع بإسقاط همزة الجلالة و فتح المیم تخلیصا من التقاء الساکنین فی حال الوصل».

یعنی درحالی که بین میم ساکن و لام لفظ جلاله، التقاء ساکنین صورت می گیرد و علی القاعده باید برای رفع التقاء ساکنین، میم ساکن را به صورت میم مکسور تلاوت کرد، ولی در اینجا «جواز وجهین» داریم و به جای کسره می توان میم الم را با حرکت فتحه تلاوت نمود. با این تفاوت که در مورد اول یعنی مکسور بودن میم، لام لفظ جلاله ترقیق و در حالت دوم که میم با فتحه تلفظ شود، لام اسم جلاله الله تغلیظ می شود.

و این نکته حتماً توسط قاری باید رعایت شود.

و البته مطلب مهم دیگر در وصل الم به لفظ الله باید دقت کنیم که مد لازم حرف میم از بین می رود و به مد طبیعی آن باید اکتفا کرد و آن بدلیل از بین رفتن سبب مد یعنی سکون میم در حالت التقاء ساکنین می باشد.

مطلب دیگر در رابطه با احکام حرف لام می باشد. حرف لام اضافه بر حکم تغلیظ و ترقیق دارای حکم ادغام و اظهار نیز می باشد.

اما مورد اول یعنی حکم ادغام لام ساکن مخصوص زمانی است که پس از حرف لام ساکن، یکی از حروف شمسی آمده باشد.

حروف 14 گانه شمسی عبارتند از (تاء - ثاء - دال - ذال - راء - زاء - سین - شین - صاد - ضاد - طاء - ظاء - لام و نون) البته برای بخاطر سپردن حروف شمسی در کتب تجوید یک بیت شعر آمده که اولین حرف هر کلمه بیانگر یکی از حروف شمسی است.

ص: 48

طب ثم صل رحما تفز ضف ذانعم

دع سوء ظن زر شریفا للکرم

با توجه به مبحث ادغام که در صفحات قبل به آن پرداختیم نوع ادغام لام در حرف لام متحرک ادغام متماثلین است و ادغام لام ساکن در 13حرف دیگر از حروف شمسی ادغام متقاربین می باشد.

مثال هایی از ادغام لام ساکن:

{ٱلرَّحۡمَٰنِ - ٱلدِّینِ - ٱلتَّٰٓئِبُونَ - قُل رَّبِّیٓ - هَل لَّکُم - أَقُل لَّکُمۡ - بَل رَّفَعَهُ ٱللَّهُ إِلَیۡهِۚ}.

حکم دیگر از احکام لام ساکن اظهار می باشد که معروف به «اظهار قَمَری» است. لام ساکن در نزد 14 حرف ما بقی که حروف قمری باشند اظهار می شود یعنی با صفت توسط، (بین شدت و رخوت) تلفظ می گردد. که البته توضیح آن در مبحث صفات به صورت مفصل آمده بود. اما مثال:

{هَلۡ أَتَیٰ - فَلۡتَقُمۡ - بَلۡ طَبَعَ - وَٱلۡیَسَعَ - مَرَجَ ٱلۡبَحۡرَیۡنِ یَلۡتَقِیَانِ}.

آیات 19 تا 24 سوره مبارکه رعد

{أَفَمَن یَعۡلَمُ أَنَّمَآ أُنزِلَ إِلَیۡکَ مِن رَّبِّکَ ٱلۡحَقُّ کَمَنۡ هُوَ أَعۡمَیٰٓۚ إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ ١٩ ٱلَّذِینَ یُوفُونَ بِعَهۡدِ ٱللَّهِ وَلَا یَنقُضُونَ ٱلۡمِیثَٰقَ ٢٠ وَٱلَّذِینَ یَصِلُونَ مَآ أَمَرَ ٱللَّهُ بِهِۦٓ أَن یُوصَلَ وَیَخۡشَوۡنَ رَبَّهُمۡ وَیَخَافُونَ سُوٓءَ ٱلۡحِسَابِ ٢١ وَٱلَّذِینَ صَبَرُواْ ٱبۡتِغَآءَ وَجۡهِ رَبِّهِمۡ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَأَنفَقُواْ مِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ سِرّٗا وَعَلَانِیَةٗ وَیَدۡرَءُونَ بِٱلۡحَسَنَةِ ٱلسَّیِّئَةَ أُوْلَٰٓئِکَ لَهُمۡ عُقۡبَی ٱلدَّارِ ٢٢ جَنَّٰتُ عَدۡنٖ یَدۡخُلُونَهَا وَمَن صَلَحَ مِنۡ ءَابَآئِهِمۡ وَأَزۡوَٰجِهِمۡ وَذُرِّیَّٰتِهِمۡۖ وَٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ یَدۡخُلُونَ عَلَیۡهِم مِّن کُلِّ بَابٖ ٢٣ سَلَٰمٌ عَلَیۡکُم بِمَا صَبَرۡتُمۡۚ فَنِعۡمَ عُقۡبَی ٱلدَّارِ ٢٤}.

در ذیل آیه: {وَیَدۡرَءُونَ بِٱلۡحَسَنَةِ ٱلسَّیِّئَةَ أُوْلَٰٓئِکَ لَهُمۡ عُقۡبَی ٱلدَّارِ} أمیرالمؤمنین علی(علیه السّلام) فرمودند: ای أبا عبدالله (راوی حدیث) آیا تو را از حسنه ای خبر دهم که اگر کسی با آن حسنه بر خداوند متعال وارد شود او را وارد بهشت گرداند؟

و آیا تو را خبر دهم از سیئه ای که اگر کسی با آن گناه بر خداوند متعال وارد شود او را با صورت وارد آتش کند و هیچ عملی را از او نپذیرد؟

ص: 49

راوی گوید: عرض کردم بله ای امیرالمؤمنین.

حضرت فرمودند: آن حسنه حب و دوستی ماست و آن گناه و سیئه بغض و کینه نسبت به ماست.(1)

همزه وصل و علامت آن در ابتداء تلاوت

اشاره

همان طور که می دانید همزه وصل فقط در ابتداء تلاوت، تلفظ می شود و اگر در بین تلاوت باشد، ساقط شده و خوانده نمی شود.

در رسم الخط قرآنی همزه وصل با علامت صاد شکسته کوچکی که بر سر الف نوشته شده مشخص می شود { ٱ }.

نمونه همزه وصل را در کلمه «ٱضْرِبْ» دقت بفرمایید که اگر حرف واو به آن اضافه شود همزه وصل ساقط می گردد «وَٱضْرِبْ» البته گاهی همزه وصل بدلیل کثرت استعمال، نوشته نمی شود مانند آیه {بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ}.

که همزه وصل کلمة اسم، در این آیه نوشته نمی شود.

تلاش بر این است که علامت همزه وصل در «ابتداء» را بسیار ساده و البته بدون اشکال و به صورت صحیح به گونه ای بیان شود تا برای تمام طیف قرآن آموزان عزیز، با توجه به گستردگی آن در هر سنی و هر سطح علمی قابل فهم و مفید باشد.

همزه وصل در ابتداء، با یکی از علامت های سه گانه: «فتحه»، «ضمه» و یا «کسره» تلاوت می شود.

اما مورد اول یعنی تلفظ همزه وصل با حرکت فتحه زمانی است که همزه وصل مربوط به الف و لام تعریف (ال) باشد. که در این حالت همیشه همزه وصل در ابتداء تلاوت مفتوح می باشد. مانند:

{ٱلرَّحِیمِ - ٱلرَّحۡمَٰنِ - ٱلَّذِی - ٱلۡکِتَٰبُ - ٱلصَّٰدِقِینَ - ٱلَّیۡلِ - ٱلشَّمۡسِ - ٱلۡقَمَرِ - ٱلۡفُلۡکِ - ٱلنَّهَارِ}.

ص: 50


1- شواهد التنزیل حسکانی، ج1، ص549؛ فرائد المسطین جوین، ج2، ص297.

مورد دوم یعنی «مضموم» بودن همزه وصل در

ابتداء تلاوت زمانیست که اولین حرف متحرک کلمه، علامت ضمه داشته باشد. مانند: {ٱدۡعُ - ٱدۡخُلُوا - ٱشۡدُدۡ - ٱقۡتُلُواْ - ٱجۡتُثَّتۡ}.

البته سه کلمه «اسْمُ» - «امْرُؤٌ» - «ابْنُ».

از این قاعده مستثنی هستند بدلیل اینکه هر سه کلمه «اسم» می باشند.

مورد دیگری نیز وجود دارد در سوره احقاف آیه 4 و آن کلمه این است: {ٱئۡتُونِی بِکِتَٰبٖ} که چون در اصل این کلمه «ائتیونی» بوده لذا علامت همزه وصل در ابتداء تلاوت این کلمه یاء مدی خواهد شد. «ایتونی» و مورد سوم از علامت های همزه وصل در ابتداء، یعنی «مکسور» بودن همزه وصل، حالتیست که همزه وصل نه مربوط به الف و لام معرفه باشد و نه متعلق به کلمه ای که اولین حرف متحرک آن مضموم باشد.

به بیان ساده تر به جز دو مورد قبلی که بیان شد هرگاه در تلاوت بخواهیم از همزه وصل شروع به تلاوت کنیم آن را باید با حرکت کسره تلفظ کنیم مانند: {ٱذۡهَبۡ - ٱنطَلِقُوٓاْ - ٱسۡتَٔجِرۡهُۖ - ٱسۡتَکۡبَرَ - ٱرۡکَعُواْ - ٱبۡتَلَیٰٓ - ٱنتَظِرُوٓاْ - ٱصۡطَفَیٰ - أَتَّخَذۡنَٰهُمۡ - ٱذۡهَبَآ - ٱسۡتِحۡیَآءٖ}.

تسهیل همزه

پس از اتمام مبحث همزه وصل، جا دارد به حکم «تسهیل همزه» نیز اشاره ای کنیم.

تسهیل همزه فقط در یک کلمه در قرآن کریم اتفاق افتاده آن هم در سوره قصص آیه 44 کلمه {ءَا۬عۡجَمِیّٞ}.

همزه دوم که در رسم الخط قرآنی با علامتی خاص مشخص شده را باید به تسهیل تلاوت کرد.

تسهیل بیانگر حذف «نبره» همزه است البته باید دقت شود که حرف همزه تبدیل به هاء نشود.

ص: 51

و البته کیفیت تسهیل همزه دوم از کلمه «أاْعجمی» را به صورت شنیداری و باید با دقت در تلاوت اساتید فن آموخت؛ تلفظی ما بین «أألله» و «أهالله».

آیات 46 تا 50 سوره مبارکه کهف:

در آیه 46 خداوند متعال می فرماید: خداوند به باقیات الصالحات بیشتر مزد و ثواب می دهد و به نسبت با دیگر حسنات، امید بیشتری به آن می رود. فرزند صالح، نماز شب، سنت حسنه، کتابی روشنگر، و ساختمانی عام المنفعه از مصادیق باقیات الصالحات می باشد. اما نمونه ای دیگر در کلام امام صادق(علیه السّلام) آمده که دوام آن حتی پس از نابودی دنیا و در قیامت و حتی در بهشت ادامه خواهد داشت.

امام صادق(علیه السّلام) فرمودند: ای حصین! مودت ما اهل بیت را کوچک نشمار که آن یکی از باقیات الصالحات است.(1) با توجه به اینکه مزد رسالت خاتم الأنبیاء| مودت با اهل بیت ایشان است و مفهومی که از این کلمه استنباط می شود آن محبتی است که تبدیل به فعل شود لذا ما باید خود را موظف بدانیم که علاوه بر دوست داشتن و محبت نسبت به اهل بیت(علیهم السّلام) ، قدمی در حد توان خود جهت خدمت به حضرات معصومین(علیهم السّلام) برداریم تا کلام امام صادق(علیه السّلام) در مورد ما هم صدق کند إن شاء الله تعالی.

مد و انواع آن

در ادامه مبحث احکام الحروف، به موضوع «مد» می رسیم.

کلمه مد به معنای کشیدن می باشد.

از حروف الفبا فقط چهار حرف «میم» و «نون» و «یاء» و «واو» گاهی در شرایطی مد پیدا می کنند که هر کدام را بررسی خواهیم کرد.

قبل از اینکه وارد بحث بشویم لازم به توضیح است که بدانیم در مبحث مد واحد زمانی خاصی داریم به نام (حرکت).

ص: 52


1- مجمع البیان، ج6، ص731.

«حرکت» در علم تجوید کاربردهای مختلفی دارد.

از آن جمله، به صداهای کوتاه «فتحه، ضمه و کسره» حرکت گویند.

که در اینجا دلالت بر این مطلب دارد که هر حرفی با هر کدام از این علائم حرکتی را بر لب ها تحمیل می کند.

مثلاً اگر حرف باء مفتوحه را در نظر بگیریم لب ها برای تلفظ آن از همدیگر فاصله می گیرند و دهان باز می شود تا حرف باء تلفظ شود.

همچنین در مضموم بودن حرف باء مشاهده می کنیم که لب ها به صورت غنچه در می آیند و جمع می شوند.

و در مورد کسره نیز لب پائین به سمت پایین حرکت می کند و مانند این است که حالت شکستگی پیدا می کنند.

لذا وجه تسمیه این علائم متناسب با حرکت لب ها است.

به تلفظ حرف باء متحرک در این مثال ها توجه کنید: {بَسَطَ - غَیۡبَ - بِسۡمِ ٱللَّهِ}.

وجه دوم استفاده از لفظ حرکت در علم تجوید عبارتست از زمانی که یک صدای کوتاه (فتحه، ضمه، کسره) تلفظ شود و آن معادل با باز یا بسته شدن یک انگشت دست در طول زمان تلفظ صدای کوتاه است که به باز شدن ویا بسته شدن انگشت دست، «حرکت» گفته می شود و با این توضیح می توان نتیجه گرفت که یک صدای کشیده (الف مد - یاء مد - واو مد که به آنها «ءا - ای - او» نیز گفته می شود) در حالت طبیعی به اندازه دو حرکت مد پیدا می کند.

حال با این مقدمه به سراغ چهار حرف (ی - م - و - ن) می رویم که ببینیم چه زمانی مد پیدا می کنند، و طول مد آنها چقدر است؟ اما دو حرف نون و میم در حالت «مشدد بودن» چه تشدید ذاتی باشد یا در اثر ادغام عارض شده باشد، هر کدام به اندازه دو حرکت مد پیدا می کنند مانند: {إِنَّ - هَمَّت - عَن نَّفۡسِی - لَهُم مِّن} نون و میم ساکن در «حالت اخفاء» نیز دو حرکت مد پیدا می کنند.

که البته اخفاء نون و میم ساکن در مباحث بیان شد.

ص: 53

مثال اخفاء نون و میم ساکن: {أَنفُسَهُمۡ}؛ {زَوَّجۡنَٰهُم بِحُورٍ عِینٖ}.

مواردی که (واو و یاء) مد پیدا می کنند عبارت اند از:

مورد اول: زمانیست که واو و یاء «مدغم فیه» نون ساکن باشند و این بدلیل باقی ماندن صفت غنه نون می باشد که برای اداء غنه نون ساکن، حرف واو و یاء به اندازه دو حرکت مد پیدا می کنند.

مانند: {هُدٗی وَرَحۡمَةٗ - زِینَةٗ وَأَمۡوَٰلٗا - مَن یَشَآءُ - وَإِن یُرِدۡکَ}.

دیگر از مواردی که دو حرف واو و یاء مد پیدا می کنند زمانی است که این دو حرف ساکن باشند و حرف قبل از آنها نیز مفتوح باشد. به شرطی که پس از ایندو حرف، حرفی با علامت سکون آمده باشد چه این سکون ذاتی باشد یا اینکه در اثر وقف، بر حرف بعدی عارض شده باشد.

مانند: {قَوۡمٖ} که پس از وقف تنوین میم تبدیل به سکون می شود (قوم).

و یا کلمه {غَیۡثٍ} در حالت وقف.

و یا {سَوۡءٖ} که پس از وقف می شود «سوء» در این حالت که سبب سکون پس از وقف بوجودآمده، اندازه مد دو حرف واو و یاء از (دو حرکت تا پنج حرکت) اختیاری است.

ولی اگر سبب، سکون ذاتی باشد یعنی در اثر وقف بوجود نیامده باشد اندازه مد، (5 حرکت) خواهد بود و این مد اجباری است. مانند مد حرف عین در حروف مقطعه: {کٓهیعٓصٓ} و {عٓسٓقٓ}. این نوع مد که مخصوص دو حرف واو و یاء ساکن ما قبل مفتوح با سبب ساکن می باشد را «مد لین» گویند. پس اندازه مد لین با سبب سکون ذاتی «5 حرکت» و با سبب سکون عارضی از «2 تا 5 حرکت» خواهد بود.

آیات اول تا آیه 8 سوره مبارکه مریم(علیهاالسّلام):

در {کٓهیعٓصٓ} اضافه بر مد کاف و صاد، حرف عین نیز دو نوع مد دارد، یاء حرف عین مد لین با سبب سکون ذاتی و نون حرف عین نیز بدلیل اخفاء به اندازه دو

ص: 54

حرکت مد پیدا می کند.

تا اینجا دانستیم که از مجموع 28 حرف الفبا فقط چهار حرف - «یمون» - گاهی مد پیدا می کنند که البته هر کدام جداگانه بررسی و بیان شد.

حال به مد صداهای کشیده می پردازیم که عبارتند از: «الف مد - یاء مد - واو مدی» و هر کدام در حالت طبیعی به اندازه دو حرکت مد پیدا می کنند.

زمانیکه یکی از سبب های «همزه، ساکن یا تشدید» پس از صداهای کشیده بیاید، باعث ایجاد «مد» می شود.

در علم تجوید، این گونه مدها به سه نوع، «متصل»، «منفصل» و «عارضی» تقسیم می شوند، که به هر کدام جداگانه خواهیم پرداخت.

اما نوع اول یعنی «مد متصل» که رعایت آن حتی در نماز، نیز لازم می باشد، زمانیست که صدای مد و سبب مد در یک کلمه باشد. مانند:

{أُوْلَٰٓئِکَ - وَلَا ٱلضَّآلِّینَ - یسٓ}.

در مد متصل اصطلاحاتی وجود دارد که جهت آشنایی، به هر کدام به صورت مختصر می پردازیم.

مد متصلی که سبب ساکن یا تشدید داشته باشد را «مد متصل لازم» گویند.

مد متصل لازم با سبب سکون را «مد متصل لازم مخفف» گویند.

مانند: مد میم در {الٓمٓ}.

«مد لازم مُثَقَّل یا سنگین» مد متصلی است که سبب آن تشدید باشد.

مانند: {ٱلۡحَآقَّةُ} و {حَآجَّةٗ}.

«مد متصل لازم مُخَفَّفْ کلمی»، مد متصلی است با سبب سکون که در یک کلمه بوجود آمده باشد و اندازه مد آن 5 حرکت می باشد. مانند: {ءَآلۡٔنَ وَقَدۡ کُنتُم بِهِۦ تَسۡتَعۡجِلُونَ}.

«مد متصل لازم مخفف حرفی» مد متصلی است با سبب سکون که در حروف مقطعه قرآنی بوجود آمده باشد و اندازه مد آن 5 حرکت است.

ص: 55

مانند: {حمٓ - الٓرۚ - یسٓ}.

«مد متصل لازم مثقل کلمی» مد متصلی است با سبب تشدید که در یک کلمه بوجود آمده باشد و اندازه مد آن شش حرکت می باشد.

مانند: {أَتُحَٰٓجُّوٓنِّی - ٱلطَّآمَّةُ ٱلۡکُبۡرَیٰ - وَلَا ٱلضَّآلِّینَ}.

«مد لازم مثقل حرفی» مد متصلی است با سبب تشدید که در حروف مقطعه شکل می گیرد و اندازه مد آن شش حرکت می باشد.

مانند: مد لام در {الٓمٓ} - مد سین در {طسٓمٓ}. توضیح آنکه سبب مد در لام تشدیدی است که در اثر ادغام میم ساکن آخر لام در میم متحرک ابتدای میم بوجود آمده است.

در صورتی که سبب مد در میم الم ساکن می باشد.

و در طسم نیز سبب مد سین، تشدیدی است که در اثر ادغام نون ساکن سین در میم متحرک ابتدای میم بوجود آمده است. در صورتی که سبب مد در میم، ساکن می باشد نه تشدید.

به بیانی دیگر و کامل تر تا اینجا متوجه شدیم که طسم سه نوع مد دارد:

1. مد طا که طبیعی و به اندازه دو حرکت می باشد.

2. مد سین که مد متصل لازم مثقل حرفی است و اندازه مد آن 6 حرکت است.

3. و مد میم که مد متصل لازم مخفف حرفی است و اندازه مد آن 5 حرکت می باشد.

دومین نوع از مد صداهای کشیده «مد منفصل» است.

لفظ منفصل بدین معناست که صدای مد با سبب مد جدای از همدیگرند یعنی در آخر کلمه صدای مد و در ابتدای کلمه بعدی همزه که تنها سبب مد در مد منفصل می باشد.

مانند: {عَلَیٰٓ أَنفُسِهِمۡۚ} که الف مد در کلمه علی و سبب همزه در ابتدای کلمه أنفسهم قرار دارد.

ص: 56

اندازه مد منفصل از دو حرکت تا پنج حرکت به دلخواه می باشد.

با این تذکر مهم که اگر در یک نفس تلاوت چند مد منفصل وجود داشته باشد مدهای منفصل دوم به بعد باید به اندازه مد منفصل اول مد پیدا کند.

مثال اگر این عبارت از آیه 31 سوره هود(علیه السّلام) را با یک نفس تلاوت کنیم لازم است تمام مدهای منفصل موجود را که چهار مد می باشد، به یک اندازه مد دهیم {وَلَآ أَعۡلَمُ ٱلۡغَیۡبَ وَلَآ أَقُولُ إِنِّی مَلَکٞ وَلَآ أَقُولُ لِلَّذِینَ تَزۡدَرِیٓ أَعۡیُنُکُمۡ}.

نوع سوم از مد صداهای کشیده «مد عارضی» است که در اثر وقف، سبب سکون بر این مد عارض می شود.

پس تنها سبب این مد ساکن است که آنهم پس

از انجام عمل وقف بوجود می آید. اندازه این مد از دو حرکت تا پنج حرکت به دلخواه متغیر است.

مثال: «مُبِینٌ» که پس از وقف تنوین حرف نون تبدیل به ساکن می شود. مبینْ - یا {بِمَا کَانُواْ یَفۡعَلُونَ} که پس از وقف سکون بر آن عارض می شود. «بما کانوا یفعلونْ» با توجه به مبحث مد، به آیات 33 تا 35 سوره مبارکه مائده توجه کنید. امام رضا(علیه السّلام) از قول رسول خدا(صلّی الله علیه و آله )روایت کردند که ایشان فرمودند: امامان از فرزندان حسین می باشند کسی که از آنها اطاعت کند از خدا اطاعت نموده و کسی که از آنها نافرمانی کند خدا را عصیان نموده. آنها عروة الوثقی هستند و هم آنها وسیله تقرب به خدای متعال می باشند (هم الوسیلة إلی الله تعالی).(1)

وقف و ابتداء

اشاره

یکی از مباحث مهم در تلاوت قرآن کریم، موضوع «وقف و إبتداء» می باشد، در کتب تجوید «وقف» را چنین بیان کرده اند:

«وقف و علاماتها حسب المعانی فی أقوال أئمة التفسیر»

در حقیقت وقف، قطع تلاوت است که یا در اثر «اتمام نفس» بوجود می آید و یا

ص: 57


1- کتاب عیون الأخبار، ج2، ص58، باب 31، حدیث 217.

به خاطر اتمام مطلب یا موضوع خاص در یک عبارت و یا بدلیل «اتمام یک آیه».

مثلاً در عبارت؛ {وَمَا یَعۡلَمُ تَأۡوِیلَهُۥٓ إِلَّا ٱللَّهُۗ وَٱلرَّٰسِخُونَ فِی ٱلۡعِلۡمِ}.

در سوره مبارکه آل عمران آیه هفتم در رسم الخط های موجود که غالباً در چاپخانه های اهل سنت چاپ با علامت های مختلف بر اسم جلاله «الله» توصیه به وقف شده درحالی که با توجه به احادیث فراوانی که از ائمه هدی(علیهم السّلام) به مارسیده این عبارت را باید به وصل بخوانیم.

البته منظور ما فقط اشاره مختصر به دلایل انجام عمل وقف بود نه توضیح آن.

اما هدف شناخت ماهیت وقف و چگونگی انجام عمل وقف است.

«وقف»، قطع صدا در حین تلاوت است که همراه تجدید نفس باشد.

اما انجام عمل وقف معمولاً تغییراتی را بر حرف آخر از آخرین کلمه ی تلفظ شده إعمال می کند که این تغییرات، انواع وقف را بوجود می آورد: اولین نوع از انواع وقف را که مورد بررسی قرار می دهیم «وقف به اسکان» است.

1. وقف به اسکان

و آن زمانیست که آخرین حرف تلفظ شده را در حالت سکون ادا کنیم چه این ساکن سکون ذاتی باشد و یا اینکه پس از وقف ساکن عارض شده باشد.

مثال: وقف بر {یَفۡقَهُواْ قَوۡلِی - کَیۡفَ نُصِبَتۡ} خوانده می شود.

وقف بر صداهای کشیده (الف مد - یاء مد - واو مد) و صداهای کوتاه (فتحه - ضمه - کسره) و تنوین رفع (--ٌ-) و تنوین جر (--ٍ-) معمولاً وقف به اسکان است.

2. وقف به ابدال

دومین نوع وقف، «وقف به إبدال» می باشد که دلالت بر این مطلب دارد که پس از وقف، آخرین حرف ماهیت خود را از دست داده و تبدیل به حرف دیگری می شود.

مانند: وقف بر تنوین نصب (--ً-).

مثال: {غُلَٰمٗا زَکِیّٗا} که پس از وقف تنوین کلمه «زکیاً» تبدیل به الف مد می شود

ص: 58

یعنی می خوانیم، «غلاماً زکیا».

و یا {عَلِیمًا} که در وقف «علیمَا» خوانده می شود.

نوع دوم از انواع وقف به «إبدال»، زمانیست که وقف بر حرف تاء غیر مبسوط (ة - -ة) باشد که این حرف در اثر وقف تبدیل به هاء ساکن می شود.

مانند: {ءَاتِیَةٌ} که «ءاتیه» خوانده می شود، {حَسَنَةٗ} که «حسنه» خوانده می شود.

{فِضَّةٖ} که «فضه» خوانده می شود. {ٱلۡمَلَٰٓئِکَةِ} که «الملائکه» خوانده می شود.

نوع سوم از انواع وقف به إبدال، وقف بر حرکت فتحه در بعضی از کلمات قرآن می باشد.

مانند: {أَنَا۠} که پس از وقف «أَنا» خوانده می شود.

{لَّٰکِنَّا۠} که در اصل «لکن أنا» بوده است.

{قَوَارِیرَاْ} در سوره انسان که پس از وقف «قواریَرا» خوانده می شود.

{سَلَٰسِلَاْ} در سوره انسان که پس از وقف «سَلَٰسِلَا» خوانده می شود.

و یا مثال های {ٱلظُّنُونَا۠}، { ٱلرَّسُولَا۠ - ٱلسَّبِیلَا۠} در سوره مبارکه احزاب. آیات 10 - 66 - 67.

البته این مورد آخر چون حرفی به حرف دیگر تبدیل نشده بلکه صدای کوتاه فتحه فقط به اندازه دو حرکت مد پیدا کرده، می توان این نوع مد را به طور مستقل و جداگانه مورد بررسی قرار داد.

3. وقف به رَوم

نوع سوم از انواع وقف، «وقف به رَوم» است.

و آن دلالت بر این مطلب دارد که اگر در اثر وقف، بر حرف آخر، ساکن عارض شد می توان یک سوم از حرکت محذوف را اداء کرد.

این نوع وقف بر حروف «قطب جد» الزامی است چون این پنج حرف در حالت سکون قلقله پیدا می کنند.

ص: 59

مانند: وقف بر {ٱللَّهُ ٱلصَّمَدُ} - وقف بر {کِتَٰبٞ} وقف بر {بِٱلۡحَقِّ}.

ولی در دیگر موارد اختیاری است خصوصاً اگر وقف بر حرکت فتحه باشد.

در این مورد علمای تجوید اعتقاد بر وقف به روم ندارند.

اما تعریف آن در کتب تجوید چنین آمده:

«هو الاتیان بثلث الحرکة، بحیث یسمعه القریب دون البعید».

مثال آن در حالت اختیاری وقف بر: {نَسۡتَعِینُ - عَظِیمٞ - نَحۡنُ - مِن قُبُلٖ - ٱلرَّحۡمَٰنِ - جَنَّٰتٖ - بِٱلۡأَمۡسِ}.

نکته مهم در وقف به روم این است که اگر بر کلمه ای وقف به روم انجام دهیم، چون سکون عارضی بصورت ناقص عمل می شود، لذا نباید بیش از دو حرکت «مد عارض» را مد دهیم در حالیکه در وقف به اسکان، مد عارضی را می توان تا پنج حرکت مد داد.

4. وقف به إشمام
اشاره

نوع چهارم از انواع وقف، «وقف به إشمام» می باشد.

آنچه در کتب تجوید آمده بیانگر آن است که در وقف به إشمام که البته فقط بر «حرکت ضمه» انجام می گیرد، فقط بویی از حرکت ضمه به چشم می آید و فقط با حرکت لب ها اشاره ای به حرکت ضمه محذوف صورت می گیرد.

به بیان دیگر این نوع وقف، وقفی است دیداری و نه شنیداری.

که فقط شخص بیننده می تواند در چهره قاری قرآن ضمه حذف شده را مشاهده کند. این نوع وقف، اختیاری است و البته از انواع منسوخ شده وقف است چون کمتر کسی از قراء قرآن اکنون به صورت إشمام عمل وقف را انجام می دهد.

سَکْتْ

پس از بیان وقف و انواع آن به مبحث سکت می پردازیم برای سکت در کتب تجوید تعاریف زیادی آمده که چند مورد را به عنوان نمونه بیان می کنیم:

ص: 60

«وهو قطع الصوت مقدار حرکتین بلا تنفس بنیة القراءة وهو غیر الوقف».

«وقفة خفیفة».

- «وقیفة».

- «تسکت حتی یظن أنک قد نسیت ما بعد الحرف».

- «وقفة یسیرة».

از مجموع تعاریف می توان سکت را در اصطلاح تجویدی چنین بیان کرد:

«سکت همان وقف است ولی با این تفاوت که زمان آن کمتر و بدون تجدید نفس می باشد.»

لذا می توانیم سکت به إسکان یا سکت به إبدال داشته باشیم.

موارد وجوب آن طبق روایت حفص از جناب عاصم کوفی چهار مورد می باشد. مورد اول در آخر آیه یک از سوره مبارکه کهف: {وَلَمۡ یَجۡعَل لَّهُۥ عِوَجَاۜ ١ قَیِّمٗا}.

اگر در این مورد عمل سکت انجام ندهیم و به جای آن مثلاً وقف کنیم کلمه «قیماً» که در ارتباط با آیه اول می باشد یک کلمه رها شده خواهد بود که ارتباطی با آیه دوم نخواهد داشت و اگر آیه را با «قیما» به وصل تلاوت کنیم دو کلمه متضاد «عوجاً و قیماً» (به معنای کجی وراستی واستواری) نمی توانند همزمان صفت یک شییء باشند لذا فقط در صورت انجام عمل سکت است که مفهوم آیه به درستی بیان می شود، «حمد و سپاس خداوندی را سزاست که بر بنده خود کتابی نازل فرمود که هیچ کجی واعوجاجی در آن راه ندارد بلکه مستقیم است (در هدایت مردمان)».

مورد دوم از موارد سکت در آیه 52 سوره یس

می باشد.

{قَالُواْ یَٰوَیۡلَنَا مَنۢ بَعَثَنَا مِن مَّرۡقَدِنَاۜ هَٰذَا مَا وَعَدَ ٱلرَّحۡمَٰنُ وَصَدَقَ ٱلۡمُرۡسَلُونَ}.

و مورد سوم نیز در سوره قیامت آیه 27 قرار دارد:

{وَقِیلَ مَنۡۜ رَاقٖ}.

و بالأخره مورد چهارم در سوره مطففین آیه 14 می باشد:

{کَلَّاۖ بَلۡۜ رَانَ عَلَیٰ قُلُوبِهِم}.

ص: 61

در صورت عدم رعایت سکت در این چهار موضع معنا و مفهوم آیه تغییر خواهد کرد. که به خاطر جلوگیری از اطاله کلام از توضیح موارد 2 - 3 - 4 صرف نظر می کنیم.

با توجه به توضیحات بیان شده دیدیم که در مورد اول بر کلمه «عِوَجاً» سکت به إبدال صورت می گیرد یعنی این کلمه را «عِوَجَا» می خوانیم.

و در موارد بعدی سکت به اسکان خواهیم داشت. بنابراین در («قیل من راق» و «کلا بل ران») باید دقت کنیم که حرف نون ساکن در راء از کلمه راق و حرف لام ساکن در راء از کلمه ران ادغام نشود.

اضافه بر این چهار مورد که در کتب تجوید از آن به سکت واجب یاد شده موارد دیگری نیز وجود دارد که سکت جایز خوانده می شود. از آن جمله آیه آخر سوره انفال و ابتدای سوره برائت:

{أَنَّ ٱللَّهَ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٞ} - {بَرَآءَةٞ مِّنَ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦٓ}.

و یا در آخر آیه 28 سوره حاقه

{مَآ أَغۡنَیٰ عَنِّی مَالِیَهۡۜ ٢٨ هَلَکَ عَنِّی سُلۡطَٰنِیَهۡ}.

که این مورد را ابن جزری(1) توصیه کرده آنهم به این دلیل که از ادغام هاء مالیه در هاء هلک جلوگیری شود.

هفت مورد دیگر سکت در سوره مبارکه حمد وجود دارد.

ولی این هفت مورد فقط در حدی است که در کتب تجویدی توصیه شده با طمأنینه تلاوت شود و بر سکت آن اصراری نشده است.

و این هفت مورد عبارتند از:

اول و دوم در {ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ} سوم در {مَٰلِکِ یَوۡمِ ٱلدِّینِ}

چهارم در {إِیَّاکَ نَسۡتَعِینُ}

ص: 62


1- کتاب النشر فی القراءات العشر، ج2، ص21.

پنجم {إِیَّاکَ نَعۡبُدُ}

ششم {أَنۡعَمۡتَ عَلَیۡهِمۡ}

و مورد هفتم {ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَیۡهِمۡ}.

که این هفت مورد در یک رباعی چنین آمده است:

در فاتحة الکتاب اسم شیطان

هفت است کزو نماز یابد نقصان

باشد

دلل و هرب کیوم است کنع

دیگر کنس، تعل، بعل، نیک بدان

از موارد دیگر در مبحث وقف و ابتداء، وصل آیه آخر سوره به ابتدای سوره بعد است که احکام آنرا بررسی می کنیم. این احکام چهار حالت دارد که سه حالت آن مجاز و یک حالت آن غیر مجاز است. اما حالات مجاز: مورد اول قطع جمیع است یعنی در آخر سور وقف کنیم و بسم الله از سوره بعد را تلاوت و پس از آن نیز وقف، ابتدا از آیه اول شروع به تلاوت کنیم.

مورد دوم وصل جمیع است که انتهای آیه به بسم الله و بسم الله به آیه اول به وصل و در یک نفس، تلاوت شود.

مورد سوم: وقف در آخر سوره و وصل بسم الله به آیه اول می باشد.

اما مورد چهارم که از آن نهی شده عبارتست از اینکه آخر سوره به بسم الله وصل شود ولی پس از تلاوت بسم الله وقف کنیم و ابتداء از آیه اول شروع به تلاوت کنیم.

این مطلب نیز ناگفته نماند که در وصل 22 سوره آخر قرآن کریم که معروف به «قِصَارُ السُّوَر» می باشند به سوره بعدی، ذکر عبارات و اذکار تهلیل و تکبیر و تحمید جایز است بلکه توصیه شده است.

ذکر تهلیل عبارتست از:

«لااله الاالله»

و تکبیر: «الله اکبر»

تحمید: «الحمد لله رب العالمین».

ص: 63

علائم وقف

علائم وقف مانند علائم راهنمایی و رانندگی، شخص قاری را به توقف اجباری و یا اختیاری و وصل اجباری و یا اختیاری راهنمایی می کنند. تا جایی که عدم رعایت علائم وقف گاهی مفاهیم قرآنی را دچار اشکال می کند.

تعدادی از این علائم عبارتند از: کلمه «صلی»، «قلی»، «لا»، «میم بریده کوچک ( ۘ )، ( ۚ)، «وقف معانقه ( ۛ ۛ )».

اما علامت «صلی»:

مختصر عبارت «الوصل أولی» است بدین معنا که به وصل خواندن بهتر است هر چند که انجام عمل وقف، به مفهوم آیه خدشه ای وارد نمی کند.

و علامت «قلی» نیز مختصر عبارت «الوقف أولی» است با این معنا و مفهوم که در این موضع وقف کردن بهتر است هر چند به وصل خواندن نیز جایز است.

و علامت «لا» نیز نهی از وقف است و اگر در صورت اتمام نفس مجبور به وقف شدیم نباید از این موضع ابتداء به تلاوت کنیم پس این علامت بیانگر این است که وقف و ابتداء دراین موضع جایز نیست در صورت عدم رعایت، معنای آیه عوض خواهد شد.

مثال: در آیه 25 سوره توبه:

{وَیَوۡمَ حُنَیۡنٍلا إِذۡ أَعۡجَبَتۡکُمۡ کَثۡرَتُکُمۡ} که در این مثال، عبارت {إِذۡ أَعۡجَبَتۡکُمۡ کَثۡرَتُکُمۡ} مربوط به «ویوم حنین» می باشد و به تنهایی هیچ کدام از این دو عبارت معنای کاملی را القاء نمی کنند.

مورد بعدی از علائم وقف، میم بریده کوچک است ( ۘ ) که علامت وقف لازم می باشد.

در صورت عدم رعایت آن مفهوم عبارت تلاوت شده تغییر خواهد کرد.

پس رعایت آن الزامیست. مانند:

ص: 64

{وَلَا یَحۡزُنکَ قَوۡلُهُمۡۘ إِنَّ ٱلۡعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعًاۚ}

در آیه 65 سوره مبارکه یونس(علیه السّلام). که در صورت عدم رعایت وقف لازم، عبارت «إن العزة لله جمیعاً»، قول و گفته تهمت زنندگان به خدا خواهد بود که العیاذ بالله از این مفهوم. لذا رعایت علامت وقف لازم، لازم و الزامی است.

یکی دیگر از موارد علائم وقف حرف جیم «ج» می باشد که برگرفته از کلمه «جواز» می باشد به معنای جواز وقف.

«ج» بیانگر موضعیست که قاری قرآن می تواند برای نفس گیری وقف کند و از همانجا ابتداء به تلاوت کند.

علامت بعدی از علائم وقف، وقف معانقه است که دو گره سه نقطه ای به صورت مثلث در دو نقطه از یک آیه قرار می گیرد و بیانگر این مطلب است که وقف بر یکی از دو موضع الزامی است. مثال: {فَإِنَّهَا مُحَرَّمَةٌ عَلَیۡهِمۡۛ أَرۡبَعِینَ سَنَةٗۛ یَتِیهُونَ فِی ٱلۡأَرۡضِۚ} در آیه 26 سوره مائده.

که عبارت أربعین سنة (چهل سال) یا مربوط به محرمة علیهم (حرام شدن بر آنهاست) و یا در ارتباط با یتیهون فی الأرض (گم شدن و سرگردانی در زمین) می باشد.

پس عبارت «أربعین سنة» یا باید با عبارت اول تلاوت شود و یا با عبارت بعدی.

سجده های واجب قرآن

یکی دیگر از موارد مهم در تلاوت قرآن، شناخت سجده های واجب قرآن و رعایت احکام آن می باشد.

هر چند که این مورد اخیر، حکمی است فقهی و از موارد تجویدی محسوب نمی شود ولی رعایت آن الزامیست.

چهار سوره در قرآن آیه ای با سجده واجبه دارند که عبارتند از:

آیه 15 سوره سجده

و آیه 37 سوره فصلت

و آیه آخر سوره النجم و علق.

ص: 65

تعدادی از احکام این آیات

اول آنکه باید بدانیم در صورتی سجده واجب خواهیم داشت که هر کدام از این آیات را به صورت کامل تلاوت کنیم و یا به صورت زنده از قاری قرآن بشنویم.

سوره هایی که سجده واجبه دارند را نمی توان در قرائت نماز تلاوت کرد چون ارکان نماز را به هم می زنند.

اگر در غیر از نماز، در حالت سجده آیه سجده واجبه را بشنویم (مثلاً در سجده شکر) لازم است سر از سجده برداریم و دوباره سجده کنیم.

در سجده واجبه داشتن وضو الزامی نیست همین طور است رعایت قبله و شرایط لباس نمازگزار.

در سجده واجبه قرار گرفتن هفت موضع سر زانوها و نوک انگشتان پا و کف دست ها بر زمین و پیشانی بر چیزی که سجده کردن بر آن جایز است باید رعایت شود.

ولی در سجده واجبه می توان ذکر نگفت هر چند که مستحب است به عنوان ذکر سجده چنین

بگوییم:

«لا إله إلا الله حقاً حقاً

لا إله إلا الله إیماناً و تصدیقاً

لا إله إلا الله عبودیةً ورقاً

سَجَدتُ لک یارب تعبداً ورقاً

لا مستنکفاً و لا مستکبراً

بل أنا عبدٌ ذلیلٌ ضعیفٌ خائفٌ مستجیرٌ».

اللهم عجل لولیک الفرج

والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته.

سیدهاشم روحانی

فروردین 1394

ص: 66

اختلاف قراءات در نظم شاطبیه

اشاره

بسم الله الرحمن الرحیم

ص: 67

ص: 68

1 - باب مقدمه شاطبیه و توضیح رمزهای آن

1 - باب مقدمه شاطبیه و توضیح رمزهای آن(1)

1 بَدَأْتُ بِبِسْمِ اْللهُ فیِ النَّظْمِ أوَّلاَ

تَبَارَکَ رَحْمَاناً رَحِیماً وَمَوْئِلَا(2)

2 وَثَنَّیْتُ صَلَّی اللهُ رَبِّی عَلَی الِرَّضَا

مُحَمَّدٍ الْمُهْدی إلَی النَّاسِ مُرْسَلَا(3)

3 وَعِتْرَتِهِ ثُمَ الصَّحَابَةِ ثُمّ مَنْ

تَلاَهُمْ عَلَی اْلإِحْسَانِ بِالخَیْرِ وُبَّلَا(4)

4 وَثَلَّثْتُ أنَّ اْلَحَمْدَ لِلهِ دائِماً

وَمَا لَیْسَ مَبْدُوءًا بِهِ أجْذَمُ الْعَلَا(5)

ص: 69


1- چنین سروده است شاعر نابینا؛ ابوالقاسم بن فیرة بن خلف بن احمد شاطبی آندلسی رعینی (538 ه- 590 ه-).
2- [1] شاعر شعر خود را با بسم الله شروع می کند. جمله ای که مشتمل بر معانی بلند و بیان صفات بلندمرتبه پروردگار جهانیان است و خدایی که پناهگاه درماندگان است و آرزوی امیدواران.
3- [2] و سپس شعرش را با صلوات بر حضرت ختمی مرتبت| ادامه می دهد. کسی که خداوند او را به مقام نبوت برگزید و بعثت او را هدیه ای برای بندگانش و وجود او را واسطة فیضش بر خلایق قرار داد.
4- [3] و صلوات بر اهل بیت رسول خدا| و سپس بر یاران او و بر پیروان آنان و اقتداکنندگان به آنها در اعمال و اخلاق. (در حالی که صحابه و تابعین را به باران فراوان و با خیر و برکت تشبیه نموده است.)
5- [4] و در مرحله سوم اثبات می کند حمد و ثنای دائمی را برای خداوند سبحان طبق فرمودة رسول خدا|: هر کاری که بدون حمد خداوند شروع شود خیر و برکت آن کم خواهدبود.

5 وَبَعْدُ فَحَبْلُ اللهِ فِینَا کِتَابُهُ

فَجَاهِدْ بِهِ حِبْلَ الْعِدَا مُتَحَبِّلَا(1)

[5] پس به اعتقاد ما «حبل الله» کتاب خداست و کلام حکیمانة اوست. پس ای قاری سعی و تلاش فراوان کن در شناخت دلایل و مباحث آن در برابر با دشمنان خدا در حالی که قرآن را ریسمانی بدانی که به وسیلة آن دشمنان خدا را شکار کنی و به راه حق و ایمان هدایت کنی. (2)

6 وَأَخْلِقْ بهِ إذْ لَیْسَ یَخْلُقُ جِدَّةً جَدِیداً مُوَالیهِ عَلَی الْجِدِّ مُقْبِلَا(3)

7 وَقَارِئُهُ الْمَرْضِیُّ قَرَّ مِثَالُهُ کاَلاتْرُجِّ حَالَیْهِ مُرِیحًا وَمُوکِلَا(4)

«مثل المؤمن الذی یقرأ القرآن مثل الأترجه ریحها طیب و طعمها طیب».(5)

8هُوَ الْمُرْتَضَی أَمًّا إِذَا کَانَ أُمَّةً

وَیَمَّمَهُ ظِلُّ الرَّزَانَةِ قَنْقَلَا(6)

ص: 70


1- [5] پس به اعتقاد ما «حبل الله» کتاب خداست و کلام حکیمانة اوست. پس ای قاری سعی و تلاش فراوان کن در شناخت دلایل و مباحث آن در برابر با دشمنان خدا در حالی که قرآن را ریسمانی بدانی که به وسیلة آن دشمنان خدا را شکار کنی و به راه حق و ایمان هدایت کنی.
2- 1.امام باقر(علیه السّلام) فرمودند: حبل الله المتین، آل محمد صلوات الله علیهم هستند که خداوند متعال دستور به تمسک جستن به آنان فرموده است. «واعتصموا بحبل الله جمیعاً ولا تفرقوا». تفسیر صافی، ج2، ص93؛ تفسیر عیّاشی، ج1، ص194، ح122.
3- [6] چقدر استدلال قرآن قوی است چون به دلیل بلندی جایگاهش هیچ گاه درمانده نمی شود و کسی که از آن پیروی کند و ملازم آن باشد جایگاه مستحکمی خواهد داشت و در صراط مستقیم خواهد بود در حالیکه برای آن اهمیت قائل شده و به آنچه دستور داده، عمل نموده است.
4- [7] و قاری قرآنی که عامل به آن است و در مسیر هدایت آن قدم برمیدارد مانند: میوه تُرنجی است که هم خوش بو است و هم خوش طعم. در این بیت شاعر اشاره به حدیث منقول از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله ) نموده است که فرموده اند: «مثل المؤمن الذی یقرأ القرآن مثل الأترجه ریحها طیب و طعمها طیب».
5- 2.کتاب صحیح بخاری و صحیح مسلم.
6- [8] قاری قرآن، هدفش جلب رضایت خدا و نیتش خالص است چون توجه او به قرآن وعنایتش به آن، خوبی ها را در او جمع می کند و در این حال چون امتی است که در سایه عقل و اندیشه مانند کوهی استوار خواهد بود. شاعر صفت وقار و سکینه را چنان مهم می داند که به آن افتخار می کند و مقام قاری قرآن را چنان بلندمرتبه می داند که خوبی های فراوان قاری قرآن را چون کوهی می داند که بر سر خلایق سایه افکنده است.

9 هُوَ الْحُرُّ إِنْ کانَ الْحَرِیَّ حَوَارِیاً لَهُ بِتَحَرِّیهِ إلَی أَنْ تَنَبَّلَا(1)

10 وَإِنَّ کِتَابَ اللهِ أَوْثَقُ شَافِعٍ وَأَغْنَی غَنَاءٍ وَاهِباً مُتَفَضِّلَا(2)

11 وَخَیْرُ جَلِیسٍ لاَ یُمَلُّ حَدِیثُهُ

وَتَرْدَادُهُ یَزْدَادُ فِیهِ تَجَمُّلاً(3)

ص: 71


1- [9] قاری قرآن آزاد مردی است که هوای نفس نمی تواند او را شکست دهد و دنیا نیز او را به بندگی خود نخواهد کشید و چنانچه با تمام نیرو و قوا با قرآن مأنوس شود و استعداد خود را در حفظ و اظهار آن بکار گیرد و اگر خود را در مسیر هدایت قرآن قرار دهد و نیت خود را خالص گرداند تمام حواس باطنی او به سمت قرآن جلب خواهد شد تا اینکه به کمال علم نائل شود و یا آنکه به لقاء (دیدار) خداوند بشتابد.
2- [10] کتاب خدا، شفاعت کننده ای است که شفاعت آن پذیرفته شود. و شفاعت آن بنده را از عذاب الهی نجات می بخشد بر خلاف شفاعت کنندگان دیگر که بندگان خدا را پس از ورود در عذاب، از آن نجات می دهند و آن اشاره به سخن رسول خدا(صلّی الله علیه و آله ) است که فرمود: إقرأوا القرآن فانه یجیء یوم القیمة شفیعاً لأصحابه و مفهوم «أغنی غناء» حمایت کردن قرآن بهتر از حمایت کردن دیگران است و بی نیاز کردن قرآن بهتر از بی نیاز نمودن دیگران است. قرآن به قاری خود ثواب می بخشد و او را با کرامت دادن بر همگان برتری می دهد.
3- [11] قرآن بهترین همنشینی است که سخنان آن ملال آور نمی شود. تلاوت آن و شنیدن آیات آن خستگی نمی آورد. و تکرار آن زیبایی را زیاد کند. تلاوت آن نورانیت آورد و قاری آن زیبا روی شود چونکه از اخلاق و ادب آن برخوردار شود.

12 وَحَیْثُ الْفَتی یَرْتَاعُ فِی ظُلُمَاتِهِ

مِنَ اْلقَبرِ یَلْقَاهُ سَناً مُتَهَلِّلاً(1)

13 هُنَالِکَ یَهْنِیهِ مَقِیلاً وَرَوْضَةً

وَمِنْ أَجْلِهِ فِی ذِرْوَةِ الْعِزِّ یُجْتَلَی(2)

14 یُنَاشِدُ فی إرْضَائِهِ لحبِیِبِهِ

وَأَجْدِرْ بِهِ سُؤْلاً إلَیْهِ مُوَصَّلَا(3)

15 فَیَا أَیُّهَا الْقَارِی بِهِ مُتَمَسِّکاً

مُجِلاًّ لَهُ فِی کُلِّ حَالٍ مُبَجِّلا

16 هَنِیئاً مَرِیئاً وَالِدَاکَ عَلَیْهِما

مَلاَبِسُ أَنْوَارٍ مِنَ التَّاجِ وَالحُلاَ

17 فَما ظَنُّکُمْ بالنَّجْلِ عِنْدَ جَزَائِهِ

أُولَئِکَ أَهْلُ اللهِ والصَّفَوَةُ المَلَا(4)

ص: 72


1- [12] اگر قاری قرآن از گناهان خود و یا تاریکی قبرش می ترسد پس قرآن در حالی که نورانی و شاد باشد او را همدم خواهد بود و ترس او را برطرف خواهد نمود.
2- [13] قرآن کریم در قبر بدی و شرّ را از قاری قرآن دور و خیر و خوشی را برای وی مهیا می سازد و این در حالی است که قبر استراحتگاه (مقیلا) و باغ سرسبز (روضة) اوست. و در اثر تلاوت قرآن، در قیامت قاری قرآن جایگاهی با عظمت و بلندمرتبه خواهد داشت.
3- [14] کتاب خدا برای قاری قرآن ثواب و پاداشی را درخواست می کند که موجب روشنی چشمش گردد. و چه دعا کنندة مستجاب الدعوه ایست قرآن کریم!!
4- [15] پس ای قاری قرآن که به آن چنگ زده ای و آن را با تلاوت خود تعظیم و تکریم نموده ای بدان که فرمودة رسول خداست|: کسی که قرآن را تلاوت کند و به آن عمل نماید خداوند متعال در روز قیامت تاجی بر سر پدر و مادر او قرار دهد که نور آن بیش از نور خورشید در دنیا خواهد بود. (مسند أبو داوود) و همچنین فرموده رسول خداست| که: عده ای از مردم، أهل الله اند. سؤال شد که آنان چه کسانی هستند؟ فرمود: أهل قرآن، أهل الله هستند و خواص درگاه اویند. (به روایت البزار و ابن ماجه).والصفوة: اشاره به فرمایش حضرت ختمی مرتبت| است که فرمود: شرافت مندترین امت من حاملان قرآنند. (به روایت أبوالعلاء همدانی)

18 أُولُو الْبِرِّ وَالإِحْسَانِ وَالصَّبْرِ وَالتُّقَی

حُلاَهُمُ بِهَا جَاءَ الْقُرَانُ مُفَصَّلَا(1)

19 عَلَیْکَ بِهَا مَا عِشْتَ فِیهَا مُنَافِساً

وَبِعْ نَفْسَکَ الدُّنْیَا بِأَنْفَاسِهَا الْعُلَا(2)

20 جَزَی اللهُ بِالْخَیْرَاتِ عَنَّا أَئِمَّةً

لَنَا نَقَلُوا القُرَآنَ عَذْباً وَسَلْسَلَا(3)

21 فَمِنْهُمْ بُدُورٌ سَبْعَةٌ قَدْ تَوَسَّطَتْ

سَمَاءَ الْعُلَی وَاَلْعَدْلِ زُهْراً وَکُمَّلَا(4)

22 لَهَا شُهُبٌ عَنْهَا اُسْتَنَارَتْ فَنَوَّرَتْ

سَوَادَ الدُّجَی حَتَّی تَفَرَّق وَانْجَلَا(5)

ص: 73


1- [16] اهل قرآن اند کسانی که اهل خیر و احسان و نیکی اند و بر اطاعت از خدا پایدارترند. و از گناهان دورترند صفات بارز آنها را قرآن کریم به تفصیل بیان فرموده است.
2- [17] بر تو باد عمل نمودن به این صفات و از دیگران در عمل به آن سبقت بگیر و أرواح پاکیزة اعمال صالح و بلند مرتبه را جایگزین نفس پلید و شهوت حقیر خود بنما.
3- [18] خداوند پاداش نیک دهد به پیشوایان قرائت قرآن که آن را چون آب شیرین و گوارا به ما انتقال دادند بدون آنکه کلمه ای یاحرفی به آن اضافه یا کم کرده باشند. بلکه آن را با همان الفاظ و حروفی که به صورت مستند از رسول خدا| دریافت نموده بودند نقل کردند.
4- [19] از این پیشوایان نقل قرآن، هفت نفر مانند ماه شب چهارده در وسط آسمان می درخشند چون نسبت به قرآن کریم مفیدترین و عالم ترین مردمان زمان خود بودند.
5- [20] این قُرّاء سبعه (قاریان هفتگانه) راویانی داشتند که چون ستارگان درخشان در آسمان هدایت می درخشیدند. آنها فن قرائت را از اساتید خود اخذ نمودند و به مردم آموزش دادند. پس با این کار ظلمت جهل را برطرف نمودند و روشنی علم را بر انسان هویدا نمودند.

23 وَسَوْفَ تَرَاهُمْ وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ

مَعَ اثْنَیْنِ مِنْ أَصْحَابِهِ مُتَمَثِّلَا(1)

24 تَخَیَّرَهُمْ نُقَّادُهُمْ کُلَّ بَارِعٍ

وَلَیْسَ عَلَی قُرْآنِهِ مُتَأَکِّلَا(2)

25 فَأَمَّا الْکَرِیمُ السِّرِّ فی الطیِّبِ نَافِعٌ

فَذَاکَ الَّذِی اخْتَارَ الْمَدینَةَ مَنْزِلَا

26 وَقَالُونُ عِیْسَی ثُمَّ عُثْمانُ وَرْشُهُمْ

بِصُحْبَتِهِ المَجْدَ الرَّفِیعَ تَأَثَّلَا(3)

ص: 74


1- [21] شاعر اساتید قرائت را نام می برد و برای هر کدام دو تن از مشهورترین راویان را معرفی می کند. سپس راویان را به سه دسته تقسیم می کند: اول: کسانی که مستقیم و بدون واسطه از ائمه قرائت روایت نموده اند مانند: قالون و ورش از نافع - و شعبة و حفص از عاصم - و ابوحارث و دوری از کسایی. دوم: کسانی که با یک واسطه از ائمه قرائت روایت نموده اند مانند: الدوری و السوسی از یزیدی از أبی عمرو - و خلف و خلاد از سلیم از حمزه. سوم: کسانی که با بیش از یک واسطه از ائمه قرائت روایت نموده اند مانند: البزی و قنبل که با چند واسطه از ابن کثیر روایت نموده اند و هشام و ابن ذکوان که با چند واسطه از ابن عامر روایت نموده اند.
2- [22] نُقَّادُ العلماء (عالمی که بین خوب و بد را تمیز می دهد) از بین ائمه قرائت هفت نفر و از راویان آنها چهارده نفر را برگزید با عنایت به برتری آنها نسبت به هم عصران خود در علم و عمل و زهد نسبت به دنیا. مضافاً به اینکه آنها تعلیم و تعلّم و قرائت قرآن را برای کسب مال و روزی قرار ندادند.
3- [23] و نافع بن عبدالرحمن بن ابو نعیم و کنیة او أبو رویم اصفهانی سیاه پوست که عالم علم قراءات و زبان عربی بود. و او پس از ا بوجعفر به ریاست مرکز «دارالهجرة فی القراءة» رسید. و چون سخن می گفت، رایحه مشک و عنبر از کلامش به مشام می رسید دربارة او گفته شده: از او پرسیدند آیا هر بار که در جلسة قرائت حضور به هم می رساند از بوی خوش استفاده می کند؟ و او گفت: نه شب گذشته بوی خوش زدم و آن هم در خواب که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله ) در دهانم قرآن را تلاوت فرمود: پس از آن وقت این بوی خوش از دهانش استشمام می شد. و شاعر نیز به این جریان اشاره دارد در: «فأما الکریم السر فی الطیب نافع». قرآن را بر هفتاد نفر از تابعین تلاوت نموده از آنجمله: ابوجعفر یزید بن قعقاع نافع در سال هفتاد هجری به دنیا آمد و درمدینه در سال 167 هجری وفات یافت. راویان او: قالون و روش قالون: نامش عیسی بن مینا. و کنیة او ابوموسی. استاد او نافع لقب قالون را برای او انتخاب کرد. چون در قرائت قرآن بسیار کوشا بود و قالون در زبان رومی به معنای «جیّد» نیکو می باشد. او ناشنوایی بود که صدای بوق (وسیلة اعلام در زمان های قدیم) را نمی شنید ولی اگر قرآن تلاوت می شد به خوبی متوجه می شد. در سال 120 هجری به دنیا آمد و در مدینه در سال 220 هجری وفات یافت. ورش: ابو سعید عثمان ابن سعید مصری. استاد او نافع لقب ورش را برایش انتخاب نمود به دلیل سفیدی پوست او. در مصر در سال 110 هجری به دنیا آمد و سپس به مدینه سفر کرد و نزد نافع حضور یافت و بارها نزد او قرآن را ختم نمود. سپس به مصر بازگشت و مدت زیادی برای مردم قرآن تلاوت نمود و سپس در سال 197 هجری وفات یافت.

27 وَمَکَّةُ عَبْدُ اللهِ فِیهَا مُقَامُهُ

هُوَ اُبْنُ کَثِیرٍ کاثِرُ الْقَوْمِ مُعْتَلَا

28 رَوی أَحْمَدُ الْبَزِّیْ لَهُ وَمُحَمَّدٌ

عَلَی سَنَدٍ وَهْوَ المُلَقَّبُ قُنْبُلَا(1)

ص: 75


1- [24] نفر دوم از قرّاء سبعه، عبدالله ابن کثیر ابن مطلب قریشی است. کنیه او ابو معبد و او رئیس قرّاء اهل مکه بوده است. در سال 45 هجری در مکه بدنیا آمده است. از صحابه رسول خدا(صلّی الله علیه و آله ) أبو أیوب أنصاری و أنس ابن مالک و دیگران را درک کرده است فلذا از تابعین محسوب می شود. قرائت قرآن را از عبدالله بن سائب و دیگران آموخته است. در سخنوری و خطابه متبّحر بوده و دارای سکینه و وقار. در سال 120 هجری وفات یافته است. راویان او احمد بزّی و قنبل اند. بزی: احمد بن عبدالله بن قاسم بن نافع بن أبی بزة. او قاری مکّه و مؤذن مسجدالحرام بوده. در سال 170 هجری در مکه متولد و تا سال 250 هجری که همچنان در مکه روزگار سپری می کرد از دنیا رحلت کرد. قنبل: محمد بن عبدالرحمن بن خالد مکی معروف به قنبل. از قاریان حجاز بود. در سال 195 هجری به دنیا آمد و در سال 290 هجری وفات نمود. بزی و قنبل قرائت را از قاریانی آموختند که از ابن کثیر روایت کرده بودند.

29 وَأَمَّا الإْمَامُ المَازِنِیُّ صَرِیحُهُمْ

أَبُو عَمْرٍو الْبَصْرِیْ فَوَالِدُهُ الْعَلَا

30 أَفَاضَ عَلَی یَحْیَی الْیَزِیْدِیِّ سَیْبَهُ

فَأَصْبَحَ بِالْعَذْبِ الْفُرَاتِ مُعَلَّلَا

31 أَبُو عُمَرَ الدُّورِی وَصَالِحُهُمْ أَبُو

شُعَیْبٍ هُوَ السُّوسِیُّ عَنْهُ تَقَبَّلَا(1)

ص: 76


1- [25] نفر سوم از قرّاء سبعه، ابو عمرو بصری مازنی است. در سال 68 هجری بدنیا آمد. او قاری قرآن در شهرهای بصره و کوفه و مکه و مدینه بوده است. نسبت به قرّاء دیگر استاد بیشتری داشته است. از آن جمله؛ عبدالله بن کثیر، أنس بن مالک و دیگران. در سال 154 هجری در کوفه رحلت کرد. ابوعمرو دانش قرائت را به یحیی یزیدی آموخت و او در آموزش این علم سعی فراوان نمود تا آنکه واسطة سندی علم قرائت قرآن شهر بین أبوعمرو و بصری و دو راوی او یعنی: أبو عمر دوری و أبو شعیب سوسی. دوری: أبو عمر حفص ابن عمر ابن عبدالعزیز امام قرائت در عصر خویش بود. او اولین شخصی است که قرائات مختلف را جمع آوری نمود. در سال 150 هجری در دور (منطقه ای نزدیک بغداد) بدنیا آمد. و در سال 246 هجری رحلت کرد. سوسی: صالح ابن زیاد سوسی متوفای سال 261 هجری در زمان وفات نزدیک نود سال عمر داشت.

32 وَأَمَّا دِمَشْقُ الشَّامِ دَارُ ابْنِ عَامِرٍ

فَتْلِکَ بِعَبْدِ اللهِ طَابَتْ مُحَلَّلَا

33 هِشَامٌ وَعَبْدُ اللهِ وَهْوَ انْتِسَابُهُ

لِذَکْوَانَ بِالإِسْنَادِ عَنْهُ تُنَقَّلَا(1)

34 وَبِالْکُوفَةِ الْغَرَّاءِ مِنْهُمْ ثَلاَتَةٌ

أَذَاعُوا فَقَدْ ضَاعَتْ شَذاً وَقَرَنْفُلَا

35 فَأَمَّا أَبُو بَکْرٍ وَعَاصِمٌ اسْمُهُ

فَشُعْبَةُ رَاوِیهِ المُبَرِّزُ أَفْضَلَا

36 وَذَاکَ ابْنُ عَیَّاشٍ أَبُو بَکْرٍ الرِّضَا

وَحَفْصٌ وَبِاْلإتْقَانِ کانَ مُفضَّلَا(2)

ص: 77


1- [26] نفر چهارم از قرّاء سبعه، أبوعمران عبدالله بن عامر یحصبی است. امر قرائت خود را در شام به پایان رسانید در حالیکه یکی از تابعین محسوب می شد. امامت جماعت مسجد اموی در دمشق را عهده دار بود و همزمان به سمت قضاوت نائل شده بود و همچنین منصب مهم او استاد قرائت قرآن.ابن عامر در سال 21 هجری و یا به قولی 8 هجری بدنیا آمد و در سال 118 هجری در دمشق وفات یافت. دو راوی او هشام و ابن ذکوان می باشند. هشام: أبو ولید هشام ابن عمار ابن نصیر از بزرگان دمشق و خطیب مهم و قاری بزرگ قرآن در سال 153 هجری بدنیا آورد و در سال 245 هجری وفات یافت. ابن ذکوان: عبدالله بن احمد بن بشر بن ذکوان دمشقی مقام شیخ القرّاء را در شام داشت و خطیب و قاری قرآن بود. در سال 173 هجری بدنیا آمد و در سال 242 هجری وفات یافت. البته هشام و ابن ذکوان با واسطه از ابن عامر روایت کرده اند.
2- [27] سه نفر از قُرّاء سبعه از اهالی کوفه مشهور می باشند. که فضای آن را عطرآگین نمودند و باعث شهرت بیشتر آن شدند. اولین نفر از قاریان کوفه، ابوبکر عاصم بن بهدلة أبو نجود (به فتح نون) أسدی است. که پس از عبدالرحمن سلمی به مقام شیخ القُرّاء کوفه نائل شد. از بزرگان خطیبان کوفه و خوش آواز ترین قاریان کوفه و یکی از تابعین (کسانی که صحابة رسول خدا| را درک نمودند) می باشد. در اواخر سال 127 هجری در کوفه وفات یافت. راویان او: شعبة و حفص می باشند. شعبة: ابوبکر شعبة بن عیاش بن سالم در سال 95 هجری بدنیا آمد. از بزرگان علمای اهل سنت می باشد و در سال 193 هجری وفات یافت. حفص: حفص بن سلیمان بن مغیرة أسدی کوفی در سال 90 هجری بدنیا آمد. گفته شده: حفص عالم ترین مردم زمان خود به قرائت عاصم بوده است و در سال 180 هجری وفات یافت.

37 وَحَمْزَةُ مَا أَزْکاهُ مِنْ مُتَوَرِّعٍ

إِمَاماً صَبُوراً لِلقُرانِ مُرَتِّلَا

38 رَوَی خَلَفٌ عَنْهُ وَخَلاَّدٌ الَّذِی

رَوَاهُ سُلَیْمٌ مُتْقَناً وَمُحَصَّلَا(1)

39 وَأَمَّا عَلِیٌّ فَالْکِسَائِیُّ نَعْتُهُ

لِمَا کانَ فی الإِحْرَامِ فِیهِ تَسَرْبَلَا

ص: 78


1- [28] نفر دوم از قرّاء سبعه اهل کوفه حمزة بن حبیب زیات متولد سال 80 هجری می باشد. از نظر سنّی هم عصر بعضی از صحابه می باشد. فلذا احتمال دارد که تعدادی از آنان را دیده و درک کرده باشد. پس از عاصم رئیس القُرّاء کوفه شد. محمد ابن فضیل درباره او گفته: فکر نمی کنم خداوند متعال از مردم کوفه دفع بلا کند مگر به خاطر وجود حمزه در کوفه! در سال 156 هجری وفات یافت. راویان او: خلف و خلّاد می باشند. خلف: أبو محمد خلف بن هشام بزار بغدادی در سال 150 هجری بدنیا آمد. عالم، زاهد، عابد و مورد وثوق همه بود. در سال 229 هجری در بغداد وفات یافت. خلّاد: أبو عیسی خلاد ابن خالد شیبانی صیرفی کوفی در سال 119 هجری بدنیا آمد. عارف، محقق و استاد قرائت قرآن بود. در سال 220 هجری وفات یافت. خلف و خلّاد از سلیم ابن عیسی و او از حمزه روایت نموده است.

40 رَوَی لَیْثُهُمْ عَنْهُ أَبُو الْحَارِثِ الرِّضاَ

وَحَفْصٌ هُوَ الدُّورِیْ وَفیِ الذِّکْرِ قَدْ خَلَا(1)

41 أَبُو عَمْرِهِمْ والْیحْصَبِیُّ ابْنُ عَامِرٍ

صَرِیحٌ وَبَاقِیهِمْ أَحَاطَ بِهِ الْوَلَا(2)

42 لَهُمْ طُرُقٌ یُهْدَی بِهَا کُلُّ طَارِقٍ

وَلاَ طَارِقٌ یُخْشَی بِهاَ مُتَمَحِّلاً(3)

43 وَهُنَّ الَّلوَاتِی لِلْمُوَاتِی نَصَبْتُهاَ

مَنَاصِبَ فَانْصَبْ فِی نِصَابِکَ مُفْضِلَا(4)

ص: 79


1- [29] نفر سوم از قرّاء سبعه کوفی ابوحسن علی ابن حمزة ابن عبدالله أسدی است که پس رحلت و ریاست قاریان شهر کوفه به پایان رسید. زمانی از او سؤال شد: چرا خود را کسایی نامیدی؟ پاسخ داد: چون من در کسایی احرام بستم! در سال 119 هجری متولد و در 189 هجری در سن هفتاد سالگی وفات یافت. راویان او لیث و دوری می باشند. لیث: ابوحارث لیث ابن خالد بغدادی. او را از راویان ثقه می دانند و استاد فن قرائت بوده است و در سال 240 هجری نیز از دنیا رفت. دوری: حفص بن عمر دوری که در قسمت أبی عمرو بصری اشاره ای به زندگی نامه او شد. او هم از ابو عمرو بصری روایت نموده و هم از کسایی.
2- [30] ابوعمرو بصری و ابن عامر یحصبی در نسب از عرب های خالص و اصیلند و پنج قاری دیگر از قرّاء سبعه چنین نبوده اند.(أحاط به الولا = از موالیان بوده اند)
3- [31] قرّاء سبعه و راویانشان در قرائت هر کدام اصولی داشته اند که از آن پیروی و تبلیغ می نموده اند. آنان روش خود را کاملاً مشخص و قانون مند و منظم تبلیغ نموده اند بطوریکه دستیابی و دسترسی به روش هر کدام، کاملاً مشخص و واضح است.
4- [32] این قرائت ها و روایات آن را در این شعر، بلندمرتبه و واضح نمودم. کلماتی که مردم را به سوی این قراءات و روایاتش راهنمایی کند. پس سختی آن را تحمل کرده در فراگیری آن با خلوص نیت تلاش نما تا باعث رفعت و علوّ مقامت گردد.

44 وَهَأَنَذَا أَسْعَی لَعَلَّ حُرُوفَهُمْ

یَطُوعُ بِهَا نَظْمُ الْقَوَافِیْ مُسَهِّلَا(1)

45 جَعَلْتُ أَبَا جَادٍ عَلَی کُلِّ قَارِئٍ

دَلِیلاً عَلَی المَنْظُومِ أَوَّلَ أَوَّلَا(2)

46 وَمِنْ بَعْدِ ذِکْرِی الْحَرْفَ أُسْمِی رِجَالَهُ

مَتَی تَنْقَضِی آتِیکَ بِالْوَاوِ فَیْصَلَا(3)

ص: 80


1- [33] (ها أنا ذا)در به نظم کشیدن قراءات قرّاء سبعه تمام سعی تلاش خود را می نمایم به امید آنکه خداوند متعال سرودن آن را به نحوی که هم آسان بیان شود و هم آسان معنی شود برایم سهل نماید.
2- [34] حروف معروف ابجد را برای قرّاء سبعه و راویان آنها در شعر خود آوردم. این گونه که حرف اول برای قاری اول، حرف دوم برای راوی اول همان قاری و حرف سوم برای راوی دوم او به ترتیبی که در شعر آورده ام. أبج - دهز - حطی - کلم - نصع - فضق - رست. ألف = نافع باء = قالون جیم = ورش دال = ابن کثیر هاء = بزّی زاء = قنبل حاء = ابی عمرو طاء = دوری یاء = سوسی کاف = ابن عامر لام = هشام میم = ابن ذکوان نون = عاصم صاد = شعبة عین = حفص فاء = حمزه ضاد = خلف قاف = خلاد راء = کسایی سین = أبوحارث تاء = حفص دوری
3- [35] بدین ترتیب که در ابتدا کلمه قرآنی را آورده ام و سپس قاری آن کلمه بصورت کلمات رمزی که بیان شد. پس اضافه نمودن این حروف به کلمات، بیانگر معانی بلندی خواهد بود.

47 سِوَی أَحْرُفٍ لاَ رِیبَةٌ فِی اتِّصَالِهَا

وَبالَّلفْظِ أَسْتَغْنِی عَنِ الْقَیْدِ إِنْ جَلَا(1)

48 وَرُبَّ مَکاَنٍ کَرَّرَ الْحَرْفَ قَبْلَهَا

لِمَا عَارِضٍ وَالأَمْرُ لَیْسَ مُهَوِّلاَ(2)

49 وَمِنْهُنَّ لِلْکُوفِیِّ ثَاءٌ مُثَلَّتٌ

وَسِتَّتُهُمْ بِالْخَاءِ لَیْسَ بِأَغْفَلَا

50 عَنَیْتُ الأُلَی أَثْبَتُّهُمْ بَعْدَ نَافِعٍ

وَکُوفٍ وَشَامٍ دَالُهُمْ لَیْسَ مُغْفَلَا

51 وَکُوفٍ مَعَ المَکِّیِّ بِالظَّاءِ مُعْجَماً

وَکُوفٍ وَبَصْرٍ غَیْنُهُمْ لَیْسَ مُهْمَلَا

52 وَذُو النَّقْطِ شِینٌ لِلْکِسَائِی وَحَمْزَةٍ

وَقُلْ فِیهِمَا مَعْ شُعْبَةٍ صُحْبَةٌ تَلَا

53 صِحَابٌ هَمَا مَعْ حَفْصِهِمْ عَمَّ نَافِعٌ

وَشَامٍ سَمَا فِی نَافِعٍ وَفَتَی الْعَلَا

54 وَمَکٍّ وَحَقٌّ فِیهِ وَابْنِ الْعَلاَءِ قُلْ

وَقُلْ فِیهِمَا وَالْیَحْصُبِی نَفَرٌ حَلَا

55 وَحِرْمِیٌّ الْمَکِّیُّ فِیهِ وَنَافِعٍ

وَحِصْنٌ عَنِ الْکُوفِی وَنَافِعِهِمْ عَلَا(3)

ص: 81


1- [36] در ابیات این شعر واو عطف را حذف نموده ام همان گونه که واو عطف کلمات قرآنی را. توضیح این مطلب بدین جهت است که برای قاری این اشعار رفع شک نموده باشم. حتی اگر در عبارات قرآنی کمی با اصل سیاهه قرآن اختلاف باشد.
2- [37] گاهی شاعر حرفی که دلالت بر اسم یکی از قرّاء و یا راویان او می کند را به جهت ضرورت شعری تکرار نموده است پس تکرار رمزی از رموز، نباید برای خوانندة این اشعار ایجاد شبهه کند.
3- [38] و شش حرف دیگر از حروف ابجد (ثخذ ظغش) را برای گروهی از قرّاء در نظر گرفته: ثاء = قرّاء کوفی (عاصم - حمزة - کسائی) خاء = قرّاء شش گانه (ستّه)؛ (ابن کثیر - ابوعمرو - ابن عامر - عاصم - حمزه - کسایی) ذال = ابن عامر و سه قاری کوفی ظاء = ابن کثیر و سه قاری کوفی غین = ابی عمرو بصری و سه قاری کوفی شین = حمزه و کسایی. پس از حروف ابجد کلماتی را نیز بصورت رمز استفاده نموده است از آنجلمه: صحبة = حمزه - کسایی - شعبة صحاب = حمزه - کسایی - حفص عم = نافع - ابن عامر سما = نافع - ابن کثیر - ابوعمرو حق = ابن کثیر - ابوعمرو نفر = ابن کثیر - ابوعمرو - ابن عامر حرمی = نافع - ابن کثیر حصن = نافع - سه قاری کوفی

56 وَمَهْماَ أَتَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ بَعْدُ کِلْمَةٌ

فَکُنْ عِنْدَ شَرْطِی وَاقْضِ بِالْوَاوِ فَیْصَلَا(1)

57 وَمَا کانَ ذَا ضِدٍّ فَإِنِّی بَضِدِّهِ

غَنّیٌّ فَزَاحِمْ بِالذَّکاءِ لِتَفْضُلَا

58 کَمَدٍّ وَإِثْبَاتٍ وَفَتْحٍ وَمُدْغَمٍ

وَهَمْزٍ وَنَقْلٍ وَاخْتِلاَسٍ تَحَصَّلَا

59 وَجَزْمٍ وَتَذْکِیرٍ وَغَیْبٍ وَخِفَّةٍ

وَجَمْعٍ وَتَنْوِینٍ وَتَحْرِیکٍ أُعمِلَا(2)

ص: 82


1- [39] چنانچه در بین رمزهای حرفی و رمزهای کلمه ای حرف واو آمده باشد، دخالتی در معنای آن ندارد چه رمز حرفی مقدم بر کلمه ای باشد و یا برعکس، واو تکرار شده باشد یا مقدم باشد و یا مؤخّر تفاوتی در معنا، ایجاد نخواهد کرد.
2- [40] پس اگر عبارتی دارای جنبة متضاد باشد نیازی به بیان نیست. پس شما خود با هوش و ذکاوت خود به آن پی ببرید تا با این کار به جمع فضلا بپیوندید. مواردی همچون مد که ضد آن قصر است. مثلاً اگر گفته شود این کلمه را فلان قاری به مدخوانده یعنی ما بقی قرّاء به قصر خوانده اند و همچنین اثبات که ضد آن حذف است و فتح که ضد آن اماله است و ادغام که ضد آن اظهار و همزه که ضد آن ترک آن است و نقل که ضد آن اماله است و ادغام که ضد آن اظهار و همزه که ضد آن ترک آن است و نقل که ضد آن باقی ماندن حرکت است و اختلاس که ضد آن اتمام حرکت است و تذکیر که ضد آن تأنیث است و غایب که ضد آن مخاطب است و تخفیف که ضد آن تشدید است و جمع که ضد آن فرد است و تنوین که ضدش ترک آن می باشد و حرکت که ضد آن سکون است و بدیهی است هر کدام از موارد فوق می تواند بر عکس آن باشد مانند اینکه حرکت آمده باشد که ضد آن سکون است و یا اینکه سکون باشد که ضد آن حرکت خواهد بود.

60 وَحَیْثُ جَرَی التَّحْرِیکُ غَیْرَ مُقَیَّدٍ

هُوَ الْفَتْحُ وَالإِسْکانُ آخَاهُ مَنْزِلَا(1)

61 وَآخَیْتُ بَیْنَ النُّونِ وَالْیَا وَفَتْحِهِمْ

وَکَسْرٍ وَبَیْنَ النَّصْبِ وَالخَفْضِ مُنْزِلَا(2)

ص: 83


1- [41] و اگر اشاره به حرکت شد بدون آنکه نوع آن مشخص شود پس مقصود فتحه می باشد وبر عکس آن اگر سخن از سکون به میان آمد ضد آن فتحه می باشد. پس اگر غیر از این باشد آن را توضیح داده مانند: «وأمرنا وأرنی ساکناً الکثیر».
2- [42] توضیح لغوی: تفاوت بین فتحه با نصب و کسره با خفض فقط در اصطلاح قرّاء أهل بصره می باشد. ارتباطی بین دو حرف نون و یاء و بین دو حرکت فتحه و کسره برقرار کردم، بدین معنا که اگر قرائت یک قاری را با نون ذکر کردم دیگران با یاء تلاوت نموده اند و فتحه با کسره مانند: «و حیث یشاء و یا یکفر عن کرام» و مانند: «إن الدین بالفتح رفلا» و مانند: «و غیر اولی النصب صاحبه کلا» و مانند: «وحمزة والأرحام بالخفض جملا».

62 وَحَیْثُ أَقُولُ الضَّمُّ وَالرَّفْعُ سَاکِتا

فَغَیْرُهُمُ بِالْفَتْحِ وَالنَّصْبِ أَقْبَلَا(1)

63 وَفی الرَّفْعِ وَالتَّذْکِیرِ وَالْغَیْبِ جُمْلَةٌ

عَلَی لَفْظِهَا أَطْلَقْتُ مَنْ قَیَّدَ الْعُلَا(2)

64 وَقبْلَ وبَعْدَ الْحَرْفِ آتِی بِکُلِّ مَا

رَمَزْتُ بِهِ فِی الْجَمْعِ إِذْ لَیْسَ مُشْکِلاَ(3)

65 وَسَوْفَ أُسَمِّی حَیْثُ یَسْمَحُ نَظْمُهُ

بِهِ مُوضِحاً جِیْداً مُعَمًّا وَمُخْوَلَا(4)

66 وَمَنْ کانَ ذَا بَابٍ لَهُ فِیهِ مَذْهَبٌ

فَلاَ بُدَّ أَنْ یُسْمَی فَیُدْرَی وَیُعْقَلَا(5)

67 أَهَلَّتْ فَلَبَّتْهَا المَعَانِی لُبَابُهاَ

وَصُغْتُ بِهَا مَا سَاغَ عَذْباً مُسَلْسَلَا(6)

ص: 84


1- [43] و هرگاه در قرائت، اشاره به ضمه نمودم و نسبت به قرّاء دیگر سکوت کردم. دیگران به فتحه خوانده اند مانند: «و فی إذ یرون الیاء بالضم کللا» و همینطور نسبت به تنوین رفع که مسکوت عنه تنوین نصب خواهد بود. مانند: «وحتی یقول الرفع فی اللام أولا».
2- [44] و اگر کلمه ای قرآنی مقیّد به حالاتی نشد در درجه اول دلالت بر رفع آن و در درجه دوم دلالت بر مذکر بودنش، و در آخر دلالت بر غایب بودن آن دارد.
3- [45] کلمات رمز هشت گانه که هر کدام بر تعدادی از قرّاء دلالت دارد (صحبة، صحاب، عم، سما، حق، نفر، حرمی، حص) الزاماً بلافاصله پس از کلمات قرآنی مورد اختلاف نیامده است. می تواند قبل یا بعد از کلمه مورد نظر با فاصله یا بلافاصله آمده باشد. بر خلاف حروف أبجد که بلافاصله پس از کلمه مورد اختلاف آمده است.
4- [46] و تا جایی که قواعد شعری اجازه دهد اسامی قرّاء را در ابیات می آورم تا دلالت بر علو مقام آنان و بیان بزرگواری آنان باشد.
5- [47] و اگر قاری و یا راوی آن در موضوع خاصی نظر منحصر به فردی داشته باشد اسم او را در شعر می آورم و حتی الامکان از رمز آن استفاده نخواهم کرد.
6- [48] این قصیده معانی بلندی را با صدای بلند اعلام می دارد مضافاً به اینکه در الفاظ سلیس و روان است که بیان آن برای زبان آسان و شنیدن آن برای انسان لذت بخش و طنین آن فرحبخش است.

68 وَفی یُسْرِهَا التَّیْسِیرُ رُمْتُ اخْتَصَارَهُ

فَأَجْنَتْ بِعَوْنِ اللهِ مِنْهُ مُؤَمَّلَا(1)

69 وَأَلْفَافُهَا زَادَتْ بِنَشْرِ فَوَائِدٍ

فَلَفَّتْ حَیَاءً وَجْهَهَا أَنْ تُفَضَّلَا(2)

70 وَسَمَّیْتُهاَ "حِرْزَ الأَمَانِیْ" تَیَمُّناً

وَوَجْهَ التَّهانِی فَاهْنِهِ مُتَقبَّلَا(3)

71 وَنَادَیْتُ أللَّهُمَّ یَا خَیْرَ سَامِعٍ

أَعِذْنِی مِنَ التَّسْمِیعِ قَوْلاً وَمِفْعَلَا(4)

72 إِلَیکَ یَدِی مِنْکَ الأَیَادِی تَمُدُّهَا

أَجِرْنِی فَلاَ أَجْرِی بِجَوْرٍ قَأَخْطَلَا(5)

ص: 85


1- [49] منظور از سروردن این قصیده بیان خلاصه ای از کتاب التیسیر (علامه حافظ ابوعمرو الدانی با موضوع قراءات السبع) می باشد. با وجود اختصار، ثمر و بهره فراوان دارد. به مدد و یاری خداوند متعال که امید به موفقیت و طلب خیر فقط از او است.
2- [50] و این قصیده البته مطالبی بیشتر و مفیدتر از کتاب التیسیر را دارا می باشد (شاید اشاره به مبحث مخارج حروف دارد) البته این مطلب را از روی شرم و حیا در لفافه آورده و از صراحت و اعلام برتری آن خودداری می کند. و آن بخاطر احترام و ادب کوچک تر نسبت به بزرگتر و شاگرد نسبت به استاد می باشد.
3- [51] و این قصیده را به دلیل کثرت معانی در قلیلی از کلمات در حدی که طالب این علوم آرزومند است (حرزالأمانی و وجه التهانی) نامیدم. پس ای کسی که در طلب این علوم هستی با تمام وجود نسبت به این الفاظ و معانی نهفته در آن عنایت داشته باش.
4- [52] و عرض کردم خداوندا ای بهترین شنونده! به تو پناه میبرم از این که با این کار بخواهم ریاکارانه خود را بین مردم معروف کنم.
5- [53] دست نیاز به سوی تو دراز می کنم که صاحب نعمت های فراوانی. خداوندا قلب مرا از میل پیدا کردن به سوی ستمکاری و ظلم نگهبان باش. که اگر مرتکب ظلم و ستم شوم سخن من فاسد شود و ایجاد فساد کند.

73 أَمِینَ وَأَمْناً لِلأَمِینِ بِسِرِّهَا

وَإنْ عَثَرَتْ فَهْوَ الأَمُونُ تَحَمُّلَا(1)

74 أَقُولُ لِحُرٍّ وَالْمُرُوءةُ مَرْؤُهَا

لإخْوَتِهِ الْمِرْآةُ ذُو النُّورِ مِکْحَلَا(2)

75 أَخی أَیُّهَا الْمُجْتَازُ نَظْمِی بِبَابِهِ

یُنَادِی عَلَیْهِ کَاسِدَ السُّوْقِ أَجْمِلَا

76 وَظُنَّ بِهِ خَیْراً وَسَامِحْ نَسِیجَهُ

بِالاِغْضاَءِ وَالْحُسْنَی وَإِنْ کانَ هَلْهَلَا

77 وَسَلِّمْ لإِحْدَی الْحُسْنَیَیْنِ إِصَابَةٌ

وَالاُخْرَی اجْتِهادٌ رَامَ صَوْباً فَأَمْحَلَا

78 وَإِنْ کانَ خَرْقُ فَادَّرِکْهُ بِفَضْلَةٍ

مِنَ الْحِلْمِ ولْیُصْلِحْهُ مَنْ جَادَ مِقْوَلَا(3)

ص: 86


1- [54] خداوندا دعایم را به اجابت قرین فرما و هر که این قصیده را حفظ کند و احکام آن را نشر دهد در کنف عنایت خود رعایت فرما هر چند از شاعر این قصیده خطایی سر زند هر چند که چون شُتری قوی باشد که احتمال لغزش از او بعید است. هر چند که سراینده این ابیات در علم و ورع قوی باشد محتاج عنایت پروردگار است.
2- [55] در این بیت اشاره به حدیث شریف نبوی| دارد: «المؤمن مرآة أخیه المؤمن» به آزاد مردان صاحب مروت و مردانگی برادری و مروت را در حق برادران دینی خود توصیه می کنم. همچون آینه معایب برادر مؤمن خود را گوشزد کنید تا در طی طریق آنان را یاری گر باشید. همان گونه که سرمة در چشم، بیماری چشم را برطرف و نور آن را زیاد می کند.
3- [56] ای کسی که شعر مرا با بی حوصلگی می شنوی و به آن توجه نمیکنی و مانند کسی با آن برخورد می کنی که در کسادی بازار با بی توجهی از کنار اجناس عبور می کند. از تو می خواهم خوبی ها و محاسن این قصیده را در نظر بگیری و با حسن نیت به آن توجه کنی و از بافت و ساختار ضعیف آن اغماض کنی. در هر حال بپذیر شعر مرا به دلیل یکی از دو خوبی (اشاره به حدیث شریف نبوی|: من اجتهد و أصاب فله أجران و من اجتهد فأخطا فله أجر) پس از دو حالت خارج نیست. اگر سروده من صحیح باشد هم برای (شعر) سروده و هم برای متن مستحق ستایشم و اگر به خطا رفته باشم تلاش من بی أجر نخواهد بود و اگر در ساختار شعری، سرودة من اشکالی دیدی با بزرگواری و شکیبایی با آن برخورد کن. (خلاصه؛ شاعر شکسته نفی کرده است).

79 وَقُلْ صَادِقًا لَوْلاَ الْوِئَامُ وَرُوحُهُ

لَطاَحَ الأَنَامُ الْکُلُّ فِی الْخُلْفِ وَالْقِلَا(1)

80 وَعِشْ سَالِماً صَدْراً وَعَنْ غِیبَةٍ فَغِبْ

تُحَضَّرْ حِظَارَ الْقُدْسِ أَنْقَی مُغَسَّلاَ(2)

81 وَهذَا زَمَانُ الصَّبْرِ مَنْ لَکَ بِالَّتِی

کَقَبْضٍ عَلَی جَمْرٍ فَتَنْجُو مِنَ الْبلَا(3)

82 وَلَوْ أَنَّ عَیْناً سَاعَدتْ لتَوَکَّفَتْ

سَحَائِبُهَا بِالدَّمْعِ دِیْماً وَهُطَّلَا

ص: 87


1- [57] این بیت اشاره به این مثل دارد: (لَوْلاَ الْوِئَام لَهلَکَ الْأنَام) «اگر سازش و صلح نباشد خلایق به هلاکت می رسند». تصدیق کن این جمله را: صلح و سازش و مدارا نمودن باعث ایجاد زندگی آرام و راحت می باشد و آرامش و آسایش زندگی را در پی خواهد داشت و اختلاف و بغض و کینه باعث هلاکت و نابودی زندگی ها خواهد بود.
2- [58] و کسی دارای سلامتی وجود است که روانش از غل و غش و کینه و امراض معنوی در امان باشد. در مجالس غیبت حاضر نشود و در بدگویی کسان شرکت نکند تا آنکه خداوند متعال او را در بهشت خود حاضر گرداند و در حالیکه از لوث گناهان پاک و مبرا است همنشینی نیکان و ابرار روزیش گردد.
3- [59] و ما در زمانی پا به عرصه وجود نهاده ایم که زمانة صبر و تحمل است. چون کسی که محق باشد اذیت می شود، کسی که بر باطل باشد تکریم می شود. در این زمانه منکر، معروف و معروف، منکر شده پس کسی که در این زمان در حفظ دین شکیبایی کند همانند کسی است که در دست خود آتشی را داشته باشد. اشاره به حدیث شریف نبوی|: «یَأْتِی عَلَی النَّاسِ زَمَانٌ الصَّابِرُ مِنْهُمْ عَلَی دِینِهِ کَالْقَابِضِ عَلَی الْجَمْر» که اگر چنین کند از عذاب الهی نجات خواهد یافت.

83 وَلکِنَّها عَنْ قَسْوَةِ الْقَلْبِ قَحْطُهاَ

فَیَا ضَیْعَةَ الأَعْمَارِ تَمْشِی سَبَهْلَلَا(1)

84 بِنَفسِی مَنِ اسْتَهْدَی إلَی اللهِ وَحْدَهُ

وَکانَ لَهُ الْقُرْآنُ شِرْباً وَمَغْسَلَا

85 وَطَابَتْ عَلَیْهِ أَرْضُهُ فَتفَتَّقَتْ

بِکُلِّ عَبِیرٍ حِینَ أَصْبَحَ مُخْضَلَا(2)

86 فَطُوْبَی لَهُ وَالشَّوْقُ یَبْعَثُ هَمُّهُ

وَزَنْدُ الأَسَی یَهْتَاجُ فِی الْقَلْبِ مُشْعِلَا

87 هُوَ المُجْتَبَی یَغْدُو عَلَی النَّاسِ کُلِّهِمْ

قَرِیباً غَرِیباً مُسْتَمَالاً مُؤَمَّلَا(3)

ص: 88


1- [60] اگر چشمی بر ریختن اشک یاری کند صاحب خود را به جهت کوتاهی و تقصیر در طاعت الهی، دائماً قطرات اشک از آن جاری خواهد بود ولی غفلت از یاد خدا قساوتی را عارض می کند که اشک هر چشمی را می خشکاند. پس وای بر لهو و لعبی که عمر را تلف کند. عمری که همچون گذر آب در نهر جاری بازگشتی ندارد.
2- [61] کسی که از خداوند طلب هدایت کند به تنهایی و دائماً در تلاوت و عمل، ملازم قرآن باشد و بهرة خود را در دنیا قرآن قرار دهد و به وسیله قرآن وجود خود را از آلودگی گناهان پاک کند، من جان خودم را فدای چنین شخصی کنم تا از گزند آفات مصون بماند. به دلیل ارتباطش با خداوند متعال زمین به وجود او افتخار کند و پاکیزه بماند و نعمت ها و خیراتش را بروز دهد.
3- [62] چنین کسی چون تصور کند آنچه را که خداوند از نعمت های جاویدان وعده فرموده، زندگی سرشار از خوشبختی و سعادت را خواهد داشت و همچنین است در حالیکه برگذشتة خود تأسف میخورد و از اینکه ساعاتی از عمر خود را در غیر ذکر خداوند گذرانده است. چنین شخصی برگزیدة خداوند است در بین مردم ونزدیک آنان است ولی در عین حال بخاطر ارتباط نزدیکش با خداوند از مردمان فاصله دارد. همگان به او امیدوار و او دل از همه بریده چشم به عنایت پروردگار دوخته است.

88 یَعُدُّ جَمِیعَ النَّاسِ مَوْلیً لأَنَّهُمْ

عَلَی مَا قَضَاهُ اللهُ یُجْرُونَ أَفْعُلَا

89 یَرَی نَفْسَهُ بِالذَّمِّ أَوْلَی لأَنَّهَا

عَلَی المَجْدِ لَمْ تَلْعقْ مِنَ الصَّبْرِ وَالْأَلَا(1)

90 وَقَدْ قِیلَ کُنْ کَالْکَلْبِ یُقْصِیهِ

أَهْلُهُ وَمَا یَأْتَلِی فِی نُصْحِهِمْ مُتَبَذِّلَا(2)

91 لَعَلَّ إِلهَ الْعَرْشِ یَا إِخْوَتِی یَقِی

جَمَاعَتَنَا کُلَّ المَکاَرِهِ هُوَّلَا

92 وَیَجْعَلُنَا مِمَّنْ یَکُونُ کِتاَبُهُ

شَفِیعاً لَهُمْ إِذْ مَا نَسُوْهُ فَیمْحَلَا(3)

93 وَبِاللهِ حَوْلِی وَاعْتِصَامِی وَقُوَّتِی

وَمَالِیَ إِلاَّ سِتْرُهُ مُتَجَلِّلَا

ص: 89


1- [63] چنین شخصی همگان را بزرگ می داند و از اولیاء خدا محسوب می کند. بندگان خدا چه درستکار و چه گنهکار را کوچک نمی شمارد چون (به عقیده شاعر) آنان آنچه در لوح محفوظ برایشان در نظر گرفته شده را انجام می دهند. شاعر خود را بیشتر مورد مذمت قرار می دهد تا دیگران را. چون وجود خود را در برابر مشقت ها و سختی ها کم حوصله می داند و خود را مانند درختی خوش منظر می داند که میوه آن بسیار تلخ است.
2- [64] شاعر اشاره به مثلی دارد که می گوید: مانند سگ باش (که از پست ترین حیوانات است) که سگ نسبت به صاحب خود با وفا می ماند حتی اگر در تغذیه و رسیدگی به آن کوتاهی کند، این حیوان نسبت به وظیفه خود در قبال صاحبش کوتاهی نخواهد کرد.
3- [65] شاعر امید دارد که خداوند از بلایا و سختی ها و مشقت های دنیا و آخرت همگان را حفظ کند و از خدا می خواهد که در روز قیامت شفاعت قرآن را در حق همه بپذیرد تا زمانیکه نسبت به قرآن کوتاهی نکرده باشند و فرامین آن را سبک نشمرده باشند. اشاره به حدیث نبوی شریف: «القرآن شافع مشفع و ما حل مصدق من شفع له القرآن یوم القیامة نجا و من محل به القرآن یوم القیامة کَبَّه الله فی النار علی وجهه».

94 فَیَا رَبِّ أَنْتَ اللهُ حَسْبِی وَعُدَّتِی

عَلَیْکَ اعْتِمَادِی ضَارِعاً مُتَوَکِّلَا(1)

2 - باب استعاذة

2 - باب استعاذة(2)

95 إِذَا مَا أَرَدْتَ الدَّهْرَ تَقْرَأُ فَاسْتَعِذْ

جِهَاراً مِنَ الشَّیْطَانِ بِاللهِ مُسْجَلاَ

96 عَلَی مَا أَتَی فِی النَّحْلِ یُسْراً

وَإِنْ تَزِدْ لِرَبِّکَ تَنْزِیهاً فَلَسْتَ مُجَهَّلَا(3)

97 وَقَدْ ذَکَرُوا لَفْظَ الرَّسُولِ فَلَمْ یَزِدْ

وَلَوْ صَحَّ هذَا النَّقْلُ لَمْ یُبْقِ مُجْمَلَا(4)

ص: 90


1- [66] اینکه احوال من از معصیت به اطاعت دگرگون شود و دوری من از هر بدی و قدرت من بر انجام آنچه رضایت خدا در آن است در ید قدرت الهی است و این جز با عنایت و لطف خدا میسر نخواهد شد. و محفوظ ماندن از هر بدی و شرّی در دنیا و آخرت فقط در تحت عنایات پروردگار صورت می پذیرد. خداوندا در هر أمر سختی تو مرا کفایت کن و در هر امر تلخی تو مرا یار و معین باش. بر تو توکل می کنم و اعتمادم بر تو خواهد بود. و این را خاضعانه و با تضرّع از تو می خواهم و بر تمام امور خود بر تو توکل می کنم.
2- الاستعاذة: پناه خواستن و طلب محافظت کردن از لغزش و گناه است و در اینجا منظور استعاذة قاری قرآن قبل از تلاوت و دانستن الفاظ و احکام آن می باشد.
3- [67] هرگاه هر قاری قرآنی، از هر نقطه ای از قرآن و هر جزءی از اجزای قرآن از ابتدای سوره یا هر آیه ای از هر سوره بخواهد تلاوت کند بر طبق آنچه در سورة مبارکه النحل آمده لازم است با صدای بلند تلاوت خود را با عبارت أعوذ بالله من الشیطان الرجیم) آغاز کند. چه اینکه مختصر باشد (همان گونه که در سوره نحل آمده) یا اینکه با توجه به تنزیه و تعظیم پروردگار جهان کلماتی بر آن افزوده شود. در هر دو حال تو را به جهل و نادانی منسوب نخواهند کرد.
4- [68] با آنکه احادیث بر ترک اضافه یا کم کردن از آنچه در سورة نحل آمده دلالت دارد و این احادیث صحیح السند می باشد و آنچه در آیه آمده نیز واضح می باشد: (أغوذ بالله من الشیطان الرجیم) با این حال این احادیث دلالت بر این مطلب دارند که از کم یا زیاد کردن الفاظ ضعیف و بی مورد جلوگیری شود. پس جایز است قاری بگوید: (أغوذ بالله من الشیطان) أغوذ بالله من الشیطان یا اینکه بگوید: (أغوذ بالله العظیم من الشیطان الرجیم).

98 وَفِیهِ مَقَالٌ فِی الأُصُولِ فُرُوعُهُ

فَلاَ تَعْدُ مِنْهَا بَاسِقاً وَمُظَلِّلَا(1)

99 وَإِخْفَاؤُهُ فَصْلٌ أَبَاهُ وُعَاَتُنَا

وَکَمْ مِنْ فَتیً کالمَهْدَوِی فِیهِ أَعْمَلَا(2)

3 - باب بسمله

100 وَبَسْمَلَ بَیْنَ السُّورَتَیْنِ بِسُنَّةٍ

رِجَالٌ نَمَوْهاَ دِرْیَةً وَتَحَمُّلَا

101 وَوَصْلُکَ بَیْنَ السُّورَتَیْنِ فَصَاحَةٌ

وَصِلْ وَاسْکُتَنْ کُلٌّ جَلاَیَاهُ حَصَّلَا(3)

ص: 91


1- [69] و دربارة استعاذه مباحث مفصلی در علوم فقه و حدیث و قراءات بیان شده. پس به این علوم باید رجوع کرد و خود را به عمل کردن به نظرات علما دربارة این موضوع موظف دانست.
2- [70] و دربارة لفظ استعاذه در علم قراءات فصلی وجود دارد بر إخفاء (آرام گفتن) آن. مانند ابوعباس أحمد بن عمار مهدوی استاد قراءت و مفسر قرآن متوفی سال 430 ه- که معتقد به نظر حمزه در اخفاء استعاذه بوده است. همانطور که نافع نیز چنین نظری داشته است.
3- [71] تذکر: َبسْمَلَ اشاره به بسم الله و هَیْلَلَ به لا إله إلا الله و حَمْدَلَ به الحمدلله و حَسْبَلَ به حسبی اله و حَیْعَلَ به حی علی الصلاة و حَوْقَلَ به لا حول و لا قوة إلا بالله اشاره دارند. حرف باء در «بسنة» و راء در «رجال» و نون در «نموها» و دال در «دریة» اشاره به قالون و کسایی و عاصم و ابن کثیر دارد. اینان با استناد بر سنت رسول خدا(صلّی الله علیه و آله ) عقیده بر اثبات بسم الله در بین دو سوره داشته اند. و این به دلیل علم و معرفت اینان است که درایت و روایت را جمع نموده اند. اما حرف فاء از کلمه «فصاحة» اشاره به حمزه دارد که او در وصل آخر سوره به ابتدای سوره بعد، بسم الله را تلاوت نمی کرده است. کلمه فصاحت نیز دلالت بر حکمت وصل دارد و آن بیان إعراب آخر سوره مانند سوره توبه با ابتدای سورة یونس دارد و یا همزه وصل آخر سورة العادیات با اول سورة القارعه و... . حرف کاف از کلمه «کلُّ» و جیم از «جلایاه» و حاء از «حَصَّلَا» اشاره به ابن عامر و ورش و ابوعمرو دارد که این سه نفر در حالت وصل و سکت بدون بسم الله تلاوت می کرده اند. تذکر: سورة فاتحة الکتاب از موارد استثناء است چون قبل از آن سوره ای وجود ندارد حتی اگر پس از تلاوت سوره ای قرائت شود.

102 وَلاَ نَصَّ کَلاَّ حُبَّ وجْهٌ ذَکَرْتُهُ

وَفِیهاَ خِلاَفٌ جِیدُهُ وَاضِحُ الطُّلاَ(1)

103 وسَکْتُهُمُ الْمُخْتَارُ دُونَ تَنَفُّسٍ

وَبَعْضُهُمُ فِی الأَرْبِعِ الزُّهْرِ بَسْمَلَا

104 لَهُمْ دُونَ نَصٍّ وَهْوَ فِیهِنَّ سَاکِتٌ

لِحَمْزَةَ فَافْهَمْهُ وَلَیْسَ مُخَذَّلَا(2)

ص: 92


1- [72] درباره حذف بسم الله در وصل و سکت توسط این سه نفر کلام روشن و قاطعی وجود ندارد بلکه در بین علمای قرائت این مطلب مشهور است. پس اگر بگوییم آنها در بین دو سوره بسم الله را تلاوت می کرده اند خلاف نگفته ایم و همچنین در حالت وصل نیز مانند حمزه، بسم الله را ترک می گفته اند باز مشکلی ندارد. اما اینکه در حالت سکت نیز بسم الله را ترک میکرده اند، نصّ و کلام قاطعی وجود ندارد و در آن بین علما اختلاف می باشد.
2- [73] آنچه درباره این سه نفر به ما رسیده دلالت بر اولویت سکت دارد (که سکت وقفی است بدون تجدید نفس) و برخی از قرّاء در چهار موضع به جای وصل، فصل را انتخاب نموده اند یعنی بین سورة مدثر و قیامة و بین سوره انفطار و مطففین و بین سوره فجر و بلد و بین سورة عصر و همزة. که البته این قرّاء ابن عامر و ورش و ابوعمرو می باشند. البته این مطلب دارای سند محکمی نیست و مشهور چنین است. پس اگر مانند این سه نفر تلاوت نمودی و در بین این سوره ها حالت سکت را انتخاب کردی، بسمله را باید تلاوت کنی و چنانچه به تلاوت یکی از این سه نفر و یا حمزه حالت وصل را انتخاب نمودی در حالیکه بسمله را ترک می کنی، لازم است بین سوره های مذکور سکت کنی پس متوجه باش که قانون این چند سوره با سوره های دیگر متفاوت است و البته این مطلب مورد ضعیف و متروکی نیست بلکه قانونی است قطعی.

105 وَمَهْمَا تَصِلْهَا أَوْ بَدَأْتَ بَرَاءَةً

لِتَنْزِیْلِهاَ بالسَّیْفِ لَسْتَ مُبَسْمِلَا(1)

106 وَلاَ بُدَّ مِنْهاَ فِی ابْتِدَائِکَ سُورَةً

سِوَاهاَ وَفی الأَجْزَاءِ خَیَّرَ مَنْ تَلَا(2)

107 وَمَهْمَا تَصِلْهَا مَعْ أَوَاخِرِ سُورَةٍ

فَلاَ تَقِفَنَّ الدَّهْرَ فِیهاَ فَتَثْقُلَا(3)

ص: 93


1- [74] ولی سوره برائت (التوبه) چه در ابتداء از آن شروع به تلاوت شود و یا در حالت وصل با سوره انفال باشد بدون بسمله شروع کن و این عقیده تمام قرّاء می باشد چه عقیده بر تلاوت بسم الله در بین سُوَر داشته باشند یا معتقد به سکت باشند و یا عقیدة به وصل داشته باشند و این بخاطر شروع سوره با موضوع قتال و جنگ و تهدید پیمان شکنان از مشرکین می باشد.
2- [75] چنانچه قاری از اول سوره ابتداء به تلاوت نکند قرائت بسمله با اختیار اوست (حتی اگر سورة برائت باشد). «أجزاء السور» می تواند از آیه دوم یک سوره باشد و یا حتی کلمه دوم!
3- [76] اگر قاری بسم الله را به آخر سوره وصل کرد به هیچ وجه نباید پس از آن وقف کند.

4 - سورة الفاتحة الکتاب

108 وَمَالِکِ یَوْمِ الدِّینِ رَاوِیهِ نَاَصِرٌ

وَعِنْدَ سِرَاطٍ وَالسِّرَاطَ لِ قُنْبُلَا

109 بِحَیْثُ أَتَی وَالصَّادُ زَایاً أَشِمَّهَا

لَدَی خَلَفٍ وَاشْمِمْ لِخَلاَّدِ الاَوَّلَا(1)

110 عَلَیْهِمْ إِلَیْهِمْ حَمْزَةٌ وَلَدَیْهِموُ

جَمِیعاً بِضَمِّ الْهاءِ وَقْفاً وَمَوْصِلاَ(2)

111 وَصِلْ ضَمَّ مِیمِ الْجَمْعِ قَبْلَ مُحَرَّکٍ

دِرَاکاً وَقاَلُونٌ بِتَخْیِیرِهِ جَلَا(3)

ص: 94


1- [77] تذکر: راء از کلمه راویه اشاره به کسایی و نون از ناصر معرف عاصم می باشد و معنی آن؛ کسایی و عاصم کلمه مالک را با الف خوانده اند. پس در قرائت دیگران الف مد میم در مالک حذف شده است. و قنبل حرف صاد را در «صراط» (در حالت نکره یا مضاف) و «الصراط» (در حالت معرفه) سین خوانده، (فلذا دیگران در این امر با قنبل مشارکت نداشته اند). خلف حرف صاد را در «صراط» (در حالت نکره یا مضاف) و «الصراط» (در حالت معرفه) با اشمام به حرف زاء تلاوت کرده است. و خلّاد حرف صاد را فقط در حالت اول یعنی «الصراط» (حالت معرفه) با اشمام به حرف زاء تلاوت نموده است. {ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِیمَ}. اما معنی اشمام در اینجا مخلوط کردن صدای صاد با حرف زاء می باشد بصورتی که صوتی بین صاد و زاء ایجاد شود که نه حرف صاد معروف باشد و نه حرف زاء.
2- [78] حمزه حرف هاء را در کلمات «علیهم»، «إلیهم» و «لدیهم» با ضمه تلاوت کرده است. چه در حالت وقف باشد یا وصل. چه پس از آن حرف متحرک بیاید مانند:« عَلَیْهِمْ وَلَا الضَّالِّینَ»اِلَیْهِمْ وَلَا یَجِدُونَ » و چه بعد از آن حرف ساکن باشد مانند: « عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ »
3- [79] ابن کثیر در تمامی قرآن میم جمع را با واو مدی خوانده به شرطی که پس ازآن حرف متحرک باشد مانند: « أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ » حتی اگر پس از آن همزه باشد اگر بعد از میم جمع حرف ساکن بیاید طبق قرائت تمام قرّاء، با ضمه تلاوت می شود مانند: «وَمِنْهُمُ الَّذِینَ » و اگر پس از میم جمع، ضمیر بیاید همه قرّاء آن را با واو مدی خوانده اند مانند: « فَإِذَا دَخَلْتُمُوهُ » و اما قالون میم جمعی که پس از آن حرف متحرک باشد را در تمام قرآن با ضمه (بین صله و سکون) خوانده است. جیم «جلا» نیز در اینجا اشاره به ورش ندارد چون شاعر نسبت به نام قالون با صراحت سخن گفته است.

112 وَمِنْ قَبْلِ هَمْزِ الْقَطْعِ صِلْهَا لِوَرْشِهِمْ

وَأَسْکَنَهاَ الْبَاقُونَ بَعْدُ لِتَکْمُلَا(1)

113 وَمِنْ دُونِ وَصْلٍ ضَمُّهَا قَبْلَ سَاکِنٍ

لِکُلٍ وَبَعْدَ الْهَاءِ کَسْرُ فَتَی الْعَلَا

114 مَعَ الْکَسْرِ قَبْلَ الْهَا أَوِ الْیَاءِ سَاکِناً

وَفی الْوَصْلِ کَسْرُ الْهَاءِ بالضَّمِّ شَمْلَلَا

115 کَمَا بِهِمُ الأَسْبَابُ ثُمَّ عَلَیْهِمُ الْ

قِتَالُ وَقِفْ لِلْکُلِّ بِالْکَسْرِ مُکْمِلَا(2)

ص: 95


1- [80] اگر پس از میم جمع همزه بیاید ورش آن را با واو مدی خوانده است مانند: « عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ »و به جز مواردی که ذکر شد تمامی قرّاء میم جمع را به سکون خوانده اند. «البته در حالت وقف نیز همه، میم جمع را به سکون تلاوت کرده اند».
2- [81] و اگر میم جمع در وصل قبل از حرف ساکن بیاید همه، آن را با ضمه خوانده اند مانند: «وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ » دراین حالت اگر قبل از میم جمع حرف هاء و قبل از آن کسره و یا یاء مدی بیاید، ابوعمرو بصری (فَتَی العُلا) آن را با کسره خوانده است مانند: «وفِی قُلُوبِهِمُ »و« یُوَفِّیهِمُ اللَّهُ » حرف شین «شَملَلَا» اشاره به حمزه و کسایی دارد که این دو نفر در موارد فوق در حالت وصل میم و هاء را با ضمه تلاوت نموده اند ولی و در حالت وقف حرف هاء را مکسور و میم را ساکن خوانده اند. البته حرف هاء در سه کلمه «عَلَیهِم» «إِلَیهِم» و «لَدَیِهم» را حمزه در وقف و وصل با ضمه تلاوت کرده است.

5 - باب ادغام کبیر

116 وَدُونَکَ الإِدْغَامَ الْکَبِیرَ وَقُطْبُهُ

أَبُو عَمْرٍو الْبَصْرِیُّ فِیهِ تَحَفَّلَا(1)

117 فَفِی کِلْمَةٍ عَنْهُ مَنَاسِککُّمْ وَمَا

سَلَککُّمْ وَبَاقِی الْبَابِ لَیْسَ مُعَوَّلَا(2)

118 وَمَا کَانَ مِنْ مِثْلَیْنِ فِی کِلْمَتَیْهِمَا

فَلاَ بُدَّ مِنْ إدْغَامِ مَا کانَ أَوَّلَا

119 کَیَعْلَمُ مَا فِیهِ هُدًی وَطُبِعْ عَلَی

قُلُوبِهِمُ وَالْعَفْوَ وَأْمُرْ تَمَثَّلَا(3)

ص: 96


1- [82]توضیح: ادغام: تبدیل کردن حرفی را به حرف بعدی و تلفظ آن بصورت مشدد را گویند. ادغام کبیر زمانی صورت می گیرد که مدغم (حرف اول) و مدغم فیه (حرف بعدی) هر دو متحرک باشند. ادغام ضمیر در مواردی صورت می گیرد که مدغم ساکن و حرف بعدی متحرک باشد. ادغام می تواند متماثلین، متجانسین و یا متقاربین باشد. ادغام گاهی تام است و گاهی ناقص. ابوعمرو بصری کسی است که ادغام کبیر را به او نسبت می دهند. او کسی است که به ادغام کبیر تلاوت می کرد و آن را آموزش میداد و برای آن اهمیت فراوان قائل بود.
2- [83]ادغام کبیر می تواند در دو کلمه یا یک کلمه باشد. اما این دو مثال از ادغام در یک کلمه را فقط سوسی در دو حرف کاف انجام داده است و به غیر از حرف کاف در این دو کلمه، او به ادغام کبیر در یک کلمه قائل نبوده است مانند: (جِبَاهُهُمْ)( بِأَعْیُنِنَا )( بِشِرْکِکُمْ )
3- [84] هرگاه دو حرف متماثل در دو کلمه، پشت سر هم بیایند و هر دو متحرک باشند لازم است پس از اسکان حرف اول، آن را در حرف بعدی ادغام کنیم چه اینکه قبل از مدغم متحرک باشد یا ساکن مانند: «یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ » «فِیهِ هُدًی »«خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ » و این نظر سوسی است در حالت وصل. ولی اگر مدغم ساکن باشد همه قرّاء آن را به ادغام خوانده اند مانند: «إِذْ ذَهَبَ »«و وَقَدْ دَخَلُوا ُ » و اگر حرف اول متحرک و حرف دوم ساکن باشد همه به اظهار خوانده اند. مانند: « کَمَثَلِ الْعَنْکَبُوتِ اتَّخَذَتْ ».

120 إِذَا لَمْ یَکُنْ تَا مُخْبِرٍ أَوْ مُخَاطَبٍ

أوِ الْمُکْتَسِی تنْوِینَهُ أَوْ مُثَقَّلَا

121 کَکُنْتُ تُرَاباً أَنْتَ تُکْرِهُ وَاسِعٌ

عَلِیمٌ وَأَیْضاً تَمَّ مِیقاَتُ مُثِّلَا(1)

122 وَقَدْ أَظْهَرُوا فِی الْکَافِ یَحْزُنْکَ کُفْرُهُ

إِذِ النُّونُ تُخْفَی قَبْلَهَا لِتُجَمَّلَا(2)

123 وَعِنْدَهُمُ الْوَجْهَانِ فی کُلِّ مَوْضِعٍ

تَسَمَّی لِأَجْلِ الْحَذْفِ فِیهِ مُعَلَّلَا

124 کَیَبْتَغِ مَجْزُوماً وَإِنْ یَکُ کاذِباً

وَیَخْلُ لَکُمْ عَنْ عَالِمٍ طَیِّبِ الْخَلَا(3)

ص: 97


1- [85] در ادغام کبیر 1- تاء اول تاء متکلم وحده نباشد مانند: « یَا لَیْتَنِی کُنْتُ تُرَابًا » 2- تاء اول تاء مخاطب نباشد مانند: «أَفَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ » 3- حرف اول تنوین نداشته باشد مانند: « وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ (268)»… 4- حرف اول مشدد نباشد مانند: « وَخَرَّ رَاکِعًا وَأَنَابَ ».
2- [86]سوسی حرف کاف کلمه « یَحْزُنْکَ » را اظهار نموده در حالیکه محل ادغام بوده و آن به این دلیل است که نون ساکن قبل از آن اخفاء شده. فلذا جهت زیبایی کلام آن را ادغام نکرده است.
3- [87] و روایت نموده اند در جایی که بدلیل جزم، حرف یا حروفی حذف گردیده، ادغام یا اظهار با اختیار قاری مجاز است و آن در قرآن سه مورد است: اول: «وَمَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلَامِ دِینًا » در سوره آل عمران که اصل کلمه «یَبتَغیِ» بوده. دوم: « وَإِنْ یَکُ کَاذِبًا فَعَلَیْهِ کَذِبُهُ » در سوره غافر که اصل کلمه «یَکُونَ» بوده. سوم: « یَخْلُ لَکُمْ وَجْهُ أَبِیکُمْ » در سوره یوسف که اصل آن «یَخلُوا» بوده است. و عبارت «عن عالم طیّب الخلی» منظور سوسی است.

125 وَیَا قَوْمِ مَالِی ثُمَّ یَا قَوْمِ مَنْ بِلاَ

خِلاَفٍ عَلَی الْإِدْغَامِ لاَ شَکَّ أُرْسِلَا(1)

126 وَإِظْهَارُ قَوْمٍ آلَ لُوطٍ لِکَوْنِهِ

قَلِیلَ حُرُوفٍ رَدَّه مَنْ تَنَبَّلَا

127 بِإِدْغاَمِ لَکَ کَیْدًا وَلَوْ حَجَّ مُظْهِرٌ

بِإِعْلاَلِ ثَانِیهِ إِذَا صَحَّ لاَعْتَلَا(2)

128 فَإِبْدَالُهُ مِنْ هَمْزَةٍ هَاءٌ اَصْلُهَا

وَقَدْ قَالَ بَعْضُ النَّاسِ مِنْ وَاوٍ ابْدِلَا(3)

ص: 98


1- [88] و اما در مورد فرموده خدا «وَیَٰقَوْمِ مَالِی» در سوره غافر و «وَیَقَوْمِ مَنْ یَنْصُرُنِی » در سوره هود(علیه السّلام) که در اصل، «یا قومی» بوده به هیچ وجه مانند سه مثال قبلی نیست چون یاء حذف شده از اصل کلمه «قوم» نبوده فلذا در ادغام آن در این دو مورد توسط سوسی شک نکنید.
2- [89]راویان سوسی که ادغام او را روایت کرده اند «ء آلَ لُوطٍ » در سوره های حجر و نمل و قمر را به اظهار خوانده اند و دلیل آنها کمی حروف ءال بوده در حالیکه لک در لک کیدا حروف کمتری دارد و در عین حال توسط سوسی ادغام شده است. پس قلّت حروف نمی تواند دلیل اظهار توسط سوسی باشد. همانطوری که «قَالَ لَهُمُ » توسط سوسی ادغام شده، «ء آلَ لُوطٍ » نیز باید چنین باشد. و حتی اگر به تغییرات آن در إعلال دلیل بیاورند باز این دلیل نیز مردوداست.
3- [90] پس راجع به کلمه «ءَالَ» دو نظر وجود دارد. اول: نظر سیبویه از علمای نحو است که اصل کلمة ءالَ را «أَهلَ» می دانسته و عقیده داشته هاء ساکن به همزه ساکن تبدیل شده و چون همزه ساکنی پس از همزة مفتوح آمده طبق قاعدة ادغام، کلمه به «ءَالَ» تغییر یافته است. دوم: «بعض الناس» اشاره به نظر ابوحسن شنبوذ دارد که عقیده داشته اصل کلمه ءَالَ، أَوَلَ (با فتحه واو) بوده که به دلیل مفتوح بودن حرف ما قبلش، تبدیل به الف گردیده است.

129 وَوَاوَ هُوَ الْمَضْمومُ هَاءً َکَهُو وَمَنْ

فَأَدْغِمْ وَمَنْ یُظْهِرْ فَبِالْمَدِّ عَلَّلَا

130 وَیَأْتِیَ یَوْمٌ أَدْغَمُوهُ وَنَحْوَهُ

وَلاَ فَرْقَ یُنْجِی مَنْ عَلَی الْمَدِّ عَوَّلَا(1)

131 وَقَبْلَ یَئِسْنَ الْیَاءُ فی الَّلاءِ عَارِضٌ

سُکُونًا أَوَ اصْلاً فَهُوَ یُظْهِرُ مُسْهِلَا(2)

6 - باب إدغام متقاربین در یک یا دو کلمه

132 وَإِنْ کِلْمَةٌ حَرْفَانِ فِیهَا تَقَارَبَا

فإِدْغَامُهُ لِلْقَافِ فی الْکافِ مُجْتَلَا

133 وَهذَا إِذَا مَا قَبْلَهُ مُتَحَرِّکٌ

مُبِینٌ وَبَعْدَ الْکافِ مِیمٌ تَخَلَّلَا

134 کَیَرْزُقُکُمْ وَاثقَکُّمُوا وَخَلَقکُّمُو

وَمِیثَاقَکُمْ أَظْهِرْ وَنَرْزُقُکَ انْجَلَا(3)

ص: 99


1- [91] واو «هُوَ» مانند: « إِلَّا هُوَ وَیَعْلَمُ » و «کَأَنَّهُ هُوَ وَأُوتِینَا الْعِلْمَ » را سوسی ادغام کرده است و هر که آن را اظهار کند به دلیل حرف مد بودن واو «هُوَ» بوده است و همینطور است یاء « یَأْتِیَ یَوْمٌ » که سوسی آن را ادغام و دیگران به دلیل حرف مد بودن یاء، آن را اظهار نموده اند.
2- [92] و حرف یاء در «والآء» که قبل از حرف یاء در « یسِنَ » آمده چون دارای سکون عارضی است و حتی اگر ذاتی باشد توسط سوسی ادغام نشده بلکه به اظهار خوانده شده و آن به دلیل راحت تر تلفظ کردن آن می باشد (مسهلا).
3- [93] چنانچه دو حرف متقارب قاف و کاف در یک کلمه پشت سر هم بیایند با دو شرط، سوسی قاف را در کاف ادغام کرده است: شرط اول: قبل از قاف صدای کوتاه باشد. شرط دوم: بعد از کاف میم جمع باشد. مانند: «یَرْزُقُکُمْ »،«وَاثَقَکُمْ »« خَلَقَکُمْ »با این توضیح {مِیثَٰقَکُمۡ} که فاقد شرط اول است را ادغام نکرده است و همینطور « نَرْزُقُکُ » که شرط دوم را ندارد.

135 وَاِدْغَامُ ذِی التَّحْرِیمِ طَلَّقَکُنَّ قُلْ

أَحَقُّ وَبِالتَّأْنِیثِ وَالْجَمْعِ أُثْقِلَا(1)

136 وَمَهْماَ یَکُونَا کِلْمَتَیْنِ فَمُدْغِمٌ

أَوَائِلَ کِلْمِ الْبَیْتِ بَعْدُ عَلَی الْوِلَا

137 شِفَا لَمْ تَضِقْ نَفْسًا بِهَا رُمْ دَوَا ضنٍ

ثَوَی کانَ ذَا حُسْنٍ سَأَی مِنْهُ قَدْ جَلَا(2)

138 إِذَا لَمْ یُنَوَّنْ أَوْ یَکُنْ تَا مُخَاطَبٍ

وَمَا لَیْسَ مَجْزُومًا وَلاَ مُتَثَقِّلَا(3)

139 فَزُحْزِحْ عَنِ النَّارِ الَّذِی حَاهُ مُدْغَمٌ

وَفی الْکاَفِ قَافٌ وَهْوَ فی الْقَافِ أُدْخِلَا

ص: 100


1- [94]و قاف در کاف در کلمة « طَلَّقَکُنَّ »در سوره تحریم با اینکه فاقد شرط دوم می باشد ولی شایسته تر، ادغام آن است چون در حالیکه پس از کاف به جای میم جمع، نون آمده ولی این نون متحرک است و حرکت سنگین تر از سکون است و مشدّد است و تشدید سنگین تر از تخفیف است. و سوم آنکه نون دلالت بر مؤنث بودن دارد در حالیکه میم بیانگر مذکر بودن است از مضمون این بیت می توان نتیجه گیری کرد؛ سوسی در این مورد جواز وجهین داده. بلکه ادغام را نسبت به اظهار دارای اولویت میداند.
2- [95] اگر دو حرف متقارب در آخر کلمه ای و ابتدای کلمه بعدی بیایند، سوسی در حالت وصل این دو حرف را ادغام نموده است اگر حرف اول یکی از 16 حرفی باشد که در ابتدای کلمات بیت بعدی آمده است. و این حروف عبارتند از: شین، لام، تاء، نون، باء، راء، دال، ضاد، ثاء، کاف، ذال، حاء، سین، میم، قاف و جیم.
3- [96]برای ادغام این حروف چهار شرط وجود دارد: اول: حرف اول تنوین نداشته باشد مانند: « شَدِیدٌ تَحْسَبُهُمْ » دوم: حرف اول تاء مخاطب نباشد: مانند: «وَمَا کُنْتَ ثَاوِیًا سوم: حرف اول (مدغم) ساکن نباشد: «وَلَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ ». چهارم: حرف اول مشدّد نباشد. مانند: « وَهَمَّ بِهَا » پس در این حالات چهارگانه حرف اول اظهار می شود.

140 خَلَقْ کُلَّ شَیْءٍ لَکَ قُصُوراً وأُظْهِرَا

إِذَا سَکَنَ الْحَرْفُ الَّذِی قَبْلُ أُقْبِلاَ(1)

141 وَفی ذِی المَعَارِجِ تَعْرُجُ الْجِیمُ مُدْغَمٌ

وَمِنْ قَبْلُ أَخْرَج شَّطْأَهُ قَدْ تَثَقَّلَا(2)

142 وَعِنْدَ سَبِیلاً شِینُ ذِی الْعَرْشِ مُدْغَمٌ

وَضَادَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ مُدْغَمًا تَلَا

143 وَفی زُوِّجَتْ سِینُ النُّفُوسِ وَمُدْغَمٌ

لَهُ الرَّاْسُ شَیْبًا بِاخْتِلاَفٍ تَوَصَّلَا(3)

144 وَلِلدَّالِ کِلْمٌ تُرْبُ سَهْلٍ ذَکَا شَذاً

ضَفَا ثَمَّ زُهْدٌ صِدْقُهُ ظَاهِرٌ جلَا

145 وَلَمْ تُدَّغَمْ مَفْتُوحَةً بَعْدَ سَاکِنٍ

بِحَرْفٍ بِغَیْرِ التَّاءِ فَاعْلَمْهُ وَاعْمَلَا(4)

ص: 101


1- [97] اما اینکه حروف شانزده گانه در چه جاهایی و با چه حروفی ادغام می شوند نه به ترتیب بلکه به اقتضای شعری اشاره شده است مانند ادغام حرف حاء در غین در سورة آل عمران «فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ »و ادغام حرف قاف در کاف و بلعکس در هر جای قرآن به شرط اینکه قبل از مدغم صدای کوتاه آمده باشد مانند: «خَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ » و« لَکَ قُصُورًا »
2- [98] در دو موضع از قرآن حرف جیم در تاء و شین ادغام شده است که عبارتند از «ِ ذِی الْمَعَارِجِ»«تَعْرُجُ » و در سورة فتح: « أَخْرَجَ شَطْأَهُ »
3- [99]حرف شین در یکجا در حرف سین ادغام شده است: « إِلَی ذِی الْعَرْشِ سَبِیلًا » (سوره إسراء، آیه 42). حرف ضاد نیز در یک موضع در حرف شین ادغام شده است: «لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ » (سوره نور، آیه 62). حرف سین در یک جا در حرف زاء ادغام شده است: «وَإِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ » (سوره تکویر، آیه 7). حرف سین در عبارت الرَّأْسُ شَیْبًا » (در سوره مریم، آیه 4). به ادغام و برخی به اظهار روایت نموده اند.
4- [100]حرف دال در ده حرف تاء، سین، ذال، شین، ضاد، ثاء، زاء، صاد، ظاء و جیم که در اول کلمات در شعر ذکر شده است ادغام می شود به شرط آنکه دال مفتوح ما قبل ساکن نباشد مثال های ادغام: « الْمَسْجِدِ تلک)« عَدَدَ سِنِینَ » « وَشَهِدَ شَاهِدٌ »« مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ »«مَنْ کَانَ یُرِیدُ ثَوَابَ »« تُرِیدُ زِینَةَ »« نَفْقِدُ صُوَاعَ » « مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ »« دَاوُودُ جَالُوتَ »« دَارُ الْخُلْدِ جَزَاءً »و مثال اظهار: {بَعۡدَ ذَٰلِکَ} چون دال مفتوح است و ما قبلش ساکن. مورد إستثناء آن نیز زمانیست که پس از دال مفتوح ما قبل ساکن حرف تاء بیاید. مانند: «بَعْدَ تَوْکِیدِهَا » در سوره نحل.

146 وَفِی عَشْرِهَا وَالطَّاءِ تُدْغَمُ تَاؤُهَا

وَفی أَحْرُفٍ وَجْهَانِ عَنْهُ تَهَلَّلَا

147فَمَعْ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ الزَّکَاةَ قُلْ

وَقُلْ آتِ ذَا ذَا الْ وَلْتَأْتِ طَائِفَةٌ عَلَا

148 وَفی جِئْتِ شَیْئًا أَظْهَرُوا لِخِطَابِهِ

وَنُقْصَانِهِ وَالْکَسْرُ الاِدْغَامَ سَهَّلَا(1)

ص: 102


1- [101]حرف تاء نیز در حروف ده گانه فوق ادغام می شود با این تفاوت که حرف تاء به دلیل متماثل بودن با تاء آن را حذف و در عوض حرف طاء را اضافه می کنیم. مانند: « الصَّالِحَاتِ سَنُدْخِلُهُمْ »«وَالذَّارِیَاتِ ذَرْوًا »«بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ »«وَالْعَادِیَاتِ ضَبْحًا »««وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ »«فَالزَّاجِرَاتِ زَجْرًا »« مِائَةَ جَلْدَةٍ »«الْمَلَائِکَةُ طَیِّبِینَ » در ادغام حرف تاء مفتوح که پس از الف بیاید در سورة هود(علیه السّلام): «وَأَقِمِ الصَّلَاةَ طَرَفَیِ النَّهَارِ » اختلافی نیست. ولی مواردی نیز دارای جواز وجهین است یعنی می توان به ادغام یا اظهار خواند. مانند: « حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ »در سوره جمعه و {وَءَاتُواْ ٱلزَّکَوٰةَ ثُمَّ تَوَلَّیۡتُمۡ} در سوره بقره و «وَآتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ » در سوره إسراء و همینطور در سوره روم (و به همین دلیل گفته «وَقُل آت ذاذال») و « وَلْتَأْتِ طَائِفَةٌ أُخْرَی » در سوره نساء و « لَقَدْ جِئْتِ شَیْئًا فَرِیًّا » در سوره مریم. علت اظهار را تاء مخاطب و حذف عین الفعل دانسته و آن معنی «نقصانه» می باشد. و علت ادغام را نیز مکسور بودن تاء مخاطب و ثقیل بودن آن در حالت اظهار است که در اثر ادغام به سهولت تلفظ می گردد.

149 وَفی خَمْسَةٍ وَهْیَ الأَوائِلُ ثَاؤُهَا

وَفی الصَّادِ ثُمَّ السِّینِ ذَالٌ تَدَخَّلَا(1)

150 وَفی الَّلامِ رَاءٌ وَهْیَ فی الرَّا وَأُظْهِرَا

إِذا انْفَتَحَا بَعدَ المُسَکَّنِ مُنْرَلَا

151 سِوَی قالَ ثُمَّ النُّونُ تُدْغَمُ فِیهِمَا

عَلَی إِثْرِ تَحْرِیکٍ سِوَی نَحْنُ مُسْجَلَا(2)

ص: 103


1- [102] و حروفی که حرف ثاء در آنها ادغام می شود عبارتند از حرف اوّل پنج کلمة اوّل که عبارتند از: «تُربُ سَهلٍ ذَکا شذا ضَفَا» (تاء، سین، ذال، شین و ضاد) مانند: «حَیْثُ تُؤْمَرُونَ »،«وَوَرِثَ سُلَیْمَانُ »،«وَالْحَرْثِ ذَلِکَ »،«حَیْثُ شِئْتُمَا »،« حَدِیثُ ضَیْفِ » و حرف ذال در صاد و سین ادغام می شود. مانند: « وَاتَّخَذَ سَبِیلَهُ »و« مَا اتَّخَذَ صَاحِبَةً ».
2- [103] حرف لام در حرف راء ادغام می گردد مانند: « قَدْ جَعَلَ رَبُّکِ » و حرف راء نیز در حرف لام ادغام می شود مانند: «سَیُغْفَرُ لَنَا »،« أَطْهَرُ لَکُمْ » و شرط ادغام در آن، این است که مدغم مفتوح ما قبل ساکن نباشد. مانند: « وَافْعَلُوا الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ » ،« رَسُولَ رَبِّهِمْ »البته کلمة «قال» استثناء می باشد یعنی با اینکه لام در قال هم مفتوح است و هم ما قبل ساکن ولی در نزد حرف راء ادغام می گردد مانند: « قَالَ رَبَ» و «قَالَ رَجُلَانِ ». حرف نون نیز در هر دو حرف لام و راء ادغام می گردد به شرط اینکه حرف نون ما قبل ساکن نباشد یا به عبارت دیگر قبل از نون صدای کوتاه باشد مانند: «لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ » ولی اگر نون بعد از ساکن بیاید ادغام نمی شود مانند: «یَخَافُونَ رَبَّهُمْ »و« بِإِذْنِ رَبِّهِمْ ». البته کلمه « نَحْنُ » استثناء است یعنی با اینکه قبل از نون ساکن آمده ولی حرف نون ادغام می گردد مانند: «وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ »

152 وَتُسْکَنُ عَنْهُ الْمِیمُ مِنْ قَبْلِ بَائِهَا

عَلَی إِثْرِ تَحْرِیکٍ فَتَخْفَی تَنَزُّلَا(1)

153 وَفی مَنْ یَشَاءُ با یُعَذِّبُ حَیْثُمَا

أَتَی مُدْغَمٌ فَادْرِ الأُصُولَ لِتَأْصُلَا(2)

154 وَلاَ یَمْنَعُ الإِدْغامُ إِذْ هُوَ عَارِضٌ

إِمَالَةَ کَالأَبْرَارِ وَالنَّارِ أَثْقِلَا(3)

155 وَأَشْمِمْ وَرُمْ فِی غَیْرِ بَاءٍ وَمِیمِهَا

مَعَ الْبَاءِ أَوْ مِیمٍ وَکُنْ مُتَأَمِّلاَ(4)

ص: 104


1- [104] سوسی میم متحرکی که قبل از باء باشد را به سکون و اخفاء خوانده است مانند: « أَعْلَمُ بِکُمْ»،« عَلَّمَ بِالْقَلَمِ» (البته این بیت ربطی به ادغام متقاربین ندارد چون «وَتُسْکَنُ» گفته است).
2- [105]سوسی حرف باء «وَیُعَذِّبُ » را در حرف میم «مَنْ یَشَاءُ »ادغام کرده است (این مورد در 5 موضع از قرآن آمده است آل عمران یکبار مائده 2 بار، فتح و عنکبوت نیز هر کدام یکبار.) پس از آنکه موارد شانزده گانه را به پایان می رساند. شاعر بر فراگیری این موارد تأکید می کند. «فَادْرِ الأُصُولَ لِتَأْصُلَا».
3- [106] شاعر پس از اتمام مبحث ادغام متقاربین، سه قاعده از ادغام کبیر را بیان می کند اول، اگر مدغم مکسور باشد و قبل از آن الف مدی باشد که لازمة آن اماله الف می باشد در این حال امالة الف مانع ادغام نمی شود مانند: « وَتَوَفَّنَا مَعَ الْأَبْرَارِ »†«فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ »،Š«رَبَّنَا »توضیح اینکه در حالت ادغام، مدغم (حرف راء) تبدیل به ساکن شده و پس از آن ادغام می گردد. در این حال که حرف راء ساکن شده، سبب اماله الف قبل از آن عملاً از بین رفته است ولی چون سکون آن عارضی است و پس از ادغام بوجود آمده فلذا مانع اماله الف نمی شود.
4- [107] دوم: در حالت ادغام (متماثلین یا متقاربین) چنانچه مدغم مضموم باشد می توان آن را به إشمام خواند و در حالت مضموم یا مکسور بودن می توان آن را به رَوْمْ خواند (اشمام قاعده ای است دیداری که قاری ضمه محذوف را با لبها فقط نشان می دهد.) (و روم قاعده ای است شنیداری که قاری ثلث ضمه یا کسره محذوف را ادا می کند). البته إشمام و یا روم در حالت ادغام (متماثلین یا متقاربین) چهار مورد استثناء نیز دارد که عبارتند از: 1- حرف باء در نزد باء مانند:«و نُصِیبُ بِرَحْمَتِنَا » 2- حرف باء در نزد میم مانند: «وَیُعَذِّبُ مَنْ یَشَاءُ»3- حرف میم در نزد میم مانند: « یَعْلَمُ مَا »4- حرف میم در نزد باء مانند: {أَعۡلَمُ بِکُمۡۖ}.

156 وَإِدْغَامُ حَرْفٍ قَبْلَهُ صَحَّ سَاکِنٌ

عَسِیرٌ وَبِالإِخْفَاءِ طَبَّقَ مَفْصِلَا

157 خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ ثُمَّ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ

وَفی المَهْدِ ثُمَّ الخُلْدِ وَالْعِلْمِ فَاشْمُلَا(1)

7 - باب هاء ضمیر (هاء کنایه)

158 وَلَمْ یَصِلُوا هَا مُضْمَرٍ قَبْلَ سَاکِنٍ

وَمَا قَبْلَهُ التَّحْرِیکُ لِلْکُلِّ وُصِّلَا

159 وَمَا قَبْلَهُ التَّسْکِینُ لاِبْنِ کَثِیرِهِمْ

وَفِیهِ مُهَاناً مَعْهُ حَفْصٌ أَخُو وِلَا(2)

ص: 105


1- [108]سوم: چنانچه قبل از مدغم حرف صحیح ساکنی باشد چون در حالت ادغام دو حرف ساکن در جوار هم بوجود میآید و تلفظ آن سخت می شود پس بهتر إخفاء آن حرف می باشد. اما اگر قبل از مدغم حرف صحیح نباشد یعنی حروف مد و یا حروف لین بیایند قطعاً ادغام صورت می گیرد مانند: {قَالَ لَهُمۡ} « کَیْفَ فَعَلَ ». شاعر در اینجا اشاره به چند مثال می کند که توصیه به اخفاء نموده است: «خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ »،« مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ »،« فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا »،«دَارُ الْخُلْدِ جَزَاءً »،« مِنَ الْعِلْمِ مَا لَکَ »
2- [109](هاء ضمیر هاء اضافه ایست که دلالت بر یک نفر مذکر می کند.) چنانچه پس از هاء ضمیر، ساکن (یا تشدید) نباشد و قبل از آن نیز صدای کوتاه باشد هاء ضمیر به صله تلاوت می شود یعنی صدای ضمة آن تبدیل به واو مدی و یا صدای کسرة آن تبدیل به یاء مدی می شود. مانند: « لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ »،« کُلٌّ لَهُ قَانِتُونَ » ولی چنانچه قبل از هاء ضمیر ساکن باشد، فقط ابن کثیر آن را به صله (اشباع) خوانده است. مانند: «عَقَلُوهُ» «فِیهِ هُدًی». در مورد « فِیهِ مُهَانًا » در سوره فرقان آیه 69، حفص از ابن کثیر تبعیت کرده و آن را نیز استثناءاً به صله خوانده است.

160 وَسَکِّنْ یُؤَدِّهْ مَعْ نُوَلِّهْ وَنُصْلِهِ

وَنُؤْتِهِ مِنْهَا فَاعَتَبِرْ صَافِیاً حَلَا

161 وَعَنْهُمْ وَعَنْ حَفْصٍ فَأَلْقِهْ وَیَتَّقِهْ

حَمَی صَفْوَهُ قَوْمٌ بِخُلْفٍ وَأَنْهَلَا

162 وَقُلْ بسُکُونِ الْقَافِ وَالْقَصْرِ حَفْصُهُمْ

وَیَاْتِهْ لَدَی طه بِالاِسْکَانِ یُجْتَلَا

163 وَفی الْکُلِّ قَصْرُ الْهَاءِ بَانَ لِسَانُهُ

بخُلْفٍ وَفِی طَهَ بِوَجْهَیْنِ بُجِّلَا(1)

164 وَإِسْکَانُ یَرْضَهُ یُمْنُهُ لُبْسُ طَیِّبٍ

بِخُلْفِهِمِاَ وَالْقَصُرَ فَاذْکُرْهُ نَوْفَلَا

ص: 106


1- [110]حرف اول سه کلمة «فاعتبر» «صافیا» «حلا» اشاره به حمزه، شعبه و ابوعمرو دارد که هاء ضمیر در این کلمات را بسکون تلاوت کرده اند: {یُؤَدِّهِۦٓ} «« نُوَلِّهِ »«نُصْلِهِ »{نُؤۡتِهِۦ} هاء ضمیر در کلمه « فَأَلْقِهْ إِلَیْهِمْ » را حمزه و شعبه و ابوعمرو و حفص به سکون خوانده اند و هاء ضمیر در « وَیَتَّقْهِ » را ابوعمرو و شعبه و خلّاد همگی به سکون خوانده اند در حالیکه حفص آن را به قصر خوانده است (یعنی با کسره). (حاء در کلمه «حمی» اشاره به ابوعمرو و صاد در کلمه «صفوه» اشاره به شعبه و قاف در کلمه «قوم» اشاره به خلاد دارد.) و بنابراین قرّاء دیگر این کلمه را به قصر قاف (کسره قاف) تلاوت کرده اند. و هاء در « یَأْتِهِ مُؤْمِنًا » در سوره طه را سوسی به سکون خوانده است. (یاء در کلمه «یُجتَلَا» اشاره به سوسی دارد.) قالون و هشام هاء را در کلمات مذکور به قصر خوانده اند. (باء در «بَانَ» اشاره به قالون و حرف لام در«لِسَانُهُ» اشاره به هشام دارد.) و هاء را در کلمه {یَأۡتِهِۦ} قالون جواز وجهین (صله، قصر) داده است. (با توجه به حرف باء در «بُجِّلَا».

165 لَهُ الرَّحْبُ وَالزِّلْزَالُ خَیْراً یَرَهْ بِهَا

وَشَرًّا یَرَهْ حَرْفَیْهِ سَکِّنْ لِیَسْهُلَا(1)

166 وَعی نَفَرٌ أَرْجِئْهُ بِالْهَمْزِ سَاکِنا

وَفی الْهَاءِ ضَمٌّ لَفَّ دَعْوَاهُ حَرْمَلَا

167 وَأَسْکِنْ نَصِیراً فَازَ وَاکْسِرْ لِغَیْرِهِمْ

وَصِلْهَا جوَاداً دُونَ رَیْبٍ لِتُوصَلَا(2)

ص: 107


1- [111]سوسی هاء در « یَرْضَهُ لَکُمْ » را به اسکان خوانده ولی درباره نظر دوری (راوی ابوعمرو) و هشام اختلاف وجود دارد. (حرف لام از «لُبسُ» اشاره به هشام و حرف طاء در «طَیِّبٍ» اشاره به دوری دارد.) حمزه و عاصم و هشام هاء را در {یَرۡضَهُ لَکُمۡۗ} به قصر خوانده اند. (حرف فاء در «فاذکُرهُ» اشاره به حمزه و حرف نون در «نَوْفَلا» اشاره به عاصم و حرف لام در «لَهُ» اشاره به هشام دارد.) پس هشام این هاء را هم به سکون خوانده و هم به قصر. و دوری این هاء را هم به سکون خوانده و هم به مد چون در بین قُرّائی که به قصر خوانده اند نام او نیامده است و این معنی وجهین است. هاء در « خَیْرًا یَرَهُ » و «شَرًّا یَرَهُ » در سورة زلزال را هشام در وقف و وصل به اسکان خوانده است. (حرف لام در «لِیَسهُلَا» اشاره به هشام دارد.)
2- [112]ابن کثیر و ابوعمرو و ابن عامر (کلمه «نَفَرٌ») « أَرْجِهْ وَأَخَاهُ » را «أَرجِئهُ» (با همزه) خوانده اند. هشام (حرف لام از «لَفَّ» و ابن کثیر (حرف دال از «دَعْوَاهُ») و ابوعمرو (حرف حاء از «حَرمَلَا») حرف هاء را با ضمه خوانده اند. عاصم (حرف نون از «نَصیراً» و حمزه (حرف فاء از «فَازَ») هاء را به سکون خوانده اند. و دیگران با هاء مکسور خوانده اند. که عبارتند از: نافع، ابن ذکوان، کسایی. و کسانی که این هاء را به صله (صدای کشیده) خوانده اند عبارتند از: ورش (حرف جیم از «جَوَاداً») و ابن کثیر (حرف دال از «دُونَ») و کسایی (حرف راء از «رَیبٍ») و هشام (حرف لام از «لِتُوصَلَا»). پس کلمه «أرجِه» شش نوع تلاوت شده است: سه نوع برای قاریانی که برای آن قایل به همزه می باشند و سه نوع دیگر نیز برای قاریانی که آن را بدون همزه تلاوت کرده اند.

8 - باب مد و قصر

168 إِذَا أَلِفٌ أَوْ یَاؤُهَا بَعْدَ کَسْ-رَةٍ

أَوِ الْوَاوُ عَنْ ضَمٍّ لَقِی الْهَمْزَ طُوِّلَا

169 فَإِنْ یَنْفَصِلْ فَالْقَصْرَ بَادِرْهُ طَالِباً

بِخُلْفِهِماَ یُرْوِیکَ دَرًّا وَمُخْضَلَا

170 کَجِئَ وَعَنْ سُوءٍ وَشَاءَ اتِّصَالُهُ

وَمَفْصُولُهُ فی أُمِّهَا أَمْرُهُ إِلَی(1)

171 وَمَا بَعْدَ هَمْزٍ ثَابِتٍ أَوْ مُغَیَّرٍ

فَقَصْرٌ وَقَدْ یُرْوَی لِوَرْش مُطَوَّلَا

172 وَوَسَّطَهُ قَوْمٌ کَآمَنَ هَؤُلاَ

ءِآلِهَةً آتی لِلاِیْمَانِ مُثِّلَا

173 سِوی یَاءِ إِسْرَاءیِلَ أَوْ بَعْدَ سَاکِنٍ

صَحِیحٍ کَقُرْآنِ وَمَسْئُولاً اسْأَلَا

174 وَمَا بَعْدَ هَمْزِ الْوَصْلِ إیتِ

وَبَعْضُهُمْ یُؤَاخِذُکُمْ آلانَ مُسْتَفْهِماً تَلَا

175 وَعَادً الاُولَی وَابْنُ غَلْبُونَ طَاهِرٌ

بِقَصْرِ جَمِیعِ الْبَاب قَالَ وَقَوَّلَا(2)

ص: 108


1- [113]توضیح: مد در اصطلاح تجویدی عبارتست از امتداد صوت در یکی از حروف مد (الف مدی، یاء مدی، واو مدی) و یا حروف مد لین (یاء ساکن ما قبل مفتوح، واو ساکن ما قبل مفتوح). قصر نیز در اصطلاح تجویدی هم به حروف مد با مد طبیعی (دو حرکت) اطلاق می شود و هم به حروف مد لین که فاقد سبب باشد گفته می شود. چنانچه پس از الف و یا یائی که پس از کسره بیاید و یا واوی که پس از ضمه بیاید، به بیان دیگر چنانچه پس از الف مد، یاء مد و یا واو مدی، همزه بیاید این حروف را باید مد داد. پس اگر حرف مد در انتهای کلمه ای و سبب همزه در ابتدای کلمه بعدی «فَإِن یَنفَصِل» باشد می توانی به قصر بخوانی. با این توضیح که سوسی (حرف یاء در «یُرویِکَ») و ابن کثیر (حرف دال در «درَّا») آن را به قصر خوانده اند و مثال مد متصل: مانند: «وَجِیءَ بِالنَّبِیِّینَ » و«إعَنْ سُوءٍ » و«شاء» و مثال های مد منفصل: مانند: «فِی أُمِّهَا »و« وَأَمْرُهُ إِلَی اللَّهِ »
2- [114]چنانچه حرف مد پس از همزه بیایدهمه به قصر خوانده اند هر چند که برای ورش دو حالت توسط (4 حرکت) و طول (6 حرکت) نیز روایت شده است مانند: «ءآمَنَ الرَّسُولُ »،« هَؤُلَاءِ آلِهَةً »« یُنَادِی لِلْإِیمَانِ » البته شاعر حرف یاء را در دو کلمه {إِسۡرَٰٓءِیلَ} و الف در « یُؤَاخِذُکُمُ »را استثناء می کند که می توان آن را در حالات سه گانه (قصر، توسط و طول) خواند. و چنانچه قبل از همزه ساکن باشد حتی ورش نیز به قصر خوانده است. مانند: «القُرآنُ» «الظَّمئَانُ» «مَسئُولاً» «مَذءُوماً». اما اگر حرف مد پس از همزة وصل بیاید و ابتداء از همزه وصل شروع به تلاوت شود ورش هم به دلیل عارض بودن همزه، آن را به قصر خوانده است. مانند: « اؤْتُمِنَ أَمَانَتَهُ »« ائْتُونِی بِکِتَابٍ ». و همچنین الف دوم در کلمه {ءَآلأَنَ} را ورش به قصر خوانده است. و همینطور است واو مدّی در {عَادًا ٱلۡأُولَیٰ} که همه به قصر خوانده اند. و اما طاهر بن غلبون از علمای حلب و ساکن و متوفای در مصر که آثار عدیده و محکمی در علوم قرآنی دارد معتقد است که حرف مد پس از همزه باید به قصر خوانده شود و نسبت توسط و طول به ورش را إفتراء و توهم می داند.

176 وَعَنْ کُلِّهِمْ بِالْمَدِّ مَا قَبْلَ سَاکِنٍ

وعِنْدَ سُکُونِ الْوَقْفِ وَجْهَانِ أُصِّلا(1)

ص: 109


1- [115]پس از بررسی سبب همزه در موضوع مد، شاعر به بررسی سبب سکون پرداخته است چنانچه پس از حروف مد (واو مدی، یاء مدی و الف مدی) سکون بیاید دو حالت دارد؛ اول: اگر ساکن یکی از اجزاء کلمه باشد و درحالت های وقف و وصل تغییری نکند مدی لازم بوجود می آید که در آن بین علمای قرائت اختلافی نیست چه سکون مدغم باشد مانند: « الطَّامَّةُ »« آلذَّکَرَیْنِ »و چه سکون آن مدغم نباشد. مانند: {ءَآلأَنَ} (صٓ) (قٓ) (نٓ) دوم: اگر ساکن پس از وقف بر کلمه عارض شود. که در حالت های سه گانة قصر، توسط و طول (یا مد مُشْبع) تلاوت می گردد. شاعر به دلیل مشهور بودن آن از ذکر جزئیات صرف نظر کرده است. و آن از کلمه «أُصِّلَا» استفاده می شود.

177 وَمُدَّ لَهُ عِنْدَ الْفَوَاتِحِ مُشْبِعا

وَفی عَیْنٍ الْوَجْهَانِ وَالطُّولُ فُضِّلَا

178 وَفی نَحْوِ طهَ الْقَصْرُ إِذْ لَیْسَ سَاکِنٌ

وَمَا فِی أَلِفْ مِنْ حَرْفِ مَدٍ فَیُمْطَلَا(1)

179 وَإِنْ تَسْکُنِ الْیَا بَیْنَ فَتْحٍ وَهَمْزَةٍ

بِکِلْمَةٍ أَوْ وَاوٌ فَوَجْهَانِ جُمِّلَا

180 بِطُولٍ وَقَصْرٍ وَصْلُ وَرْشٍ وَوَقْفُهُ

وَعِنْدَ سُکُونِ الْوَقْفِ لِلْکُلِّ أُعْمِلَا

181 وَعَنْهُمْ سُقُوطُ الْمَدِّ فِیهِ وَوَرْشُهُمْ

یُوَافِقُهُمْ فِی حَیْثُ لا هَمْزَ مُدْخَلَا(2)

ص: 110


1- [116] و به سبب سکون (لَهُ) حرف مد را در ابتدای سوره ها مد بده. منظور شاعر مد در حروف مقطعه می باشد مانند: «الم » «حم »و مد آن کامل «مُشبِعاً» می باشد و در آن اختلافی وجود ندارد. و مد لین عین در «کهیعص » و «عسق » نیز به دو صورت مد (6 حرکت) و توسط (4 حرکت) تلاوت شده و حالت سوم حروف مدی که در حروف مقطعه فاقد سبب مد می باشند مانند: طاء در(طه) و ط در «طسم » و الف در «الم» که همه به قصر (2 حرکت) خوانده اند.
2- [117]چنانچه سبب همزه پس از حروف مد لین (واو ساکن ما قبل مفتوح و یاء ساکن ما قبل مفتوح) در یک کلمه بیاید دو حالت دارد. 1 - ورش آن را در وصل یا وقف هم با طول (6 حرکت) خوانده و هم با توسط (4 حرکت). کلمه قصر در اینجا که پس از طول آمده، اشاره به کوتاه تر شدن طول دارد که همان توسط باشد. 2 - چنانچه سکون عارضی (پس از وقف) سبب مدلین شود همه آن را مد داده اند یعنی این مد می تواند طول یا توسط باشد چه سکون بر همزه عارض شود مانند: «شَیْءٍ » و چه همزه ای وجود نداشته باشد. 3 - چنانچه سبب سکون یا همزه قبل ازحروف مد لین بیاید، آن را باید به قصر خواند. مانند: «رَأْیَ الْعَیْنِ »و« فَلَا فَوْتَ »« حَذَرَ الْمَوْتِ ».

182 وَفِی وَاوِ سَوْآتٍ خِلاَفٌ لِوَرْشِهِمْ

وَعَنْ کُلٍ الْمَوْءُودَةُ اقْصُرْ وَمَوْئِلَا(1)

9 - باب دو همزه در یک کلمه

183 وَتَسْهِیلُ أُخْرَی هَمْزَتَیْنِ بِکِلْمةٍ

سَمَا وَبِذَاتِ الْفتْحِ خُلْفٌ لِتَجْمُلَا

184 وَقُلْ أَلِفاً عَنْ أَهْلِ مِصْرَ تَبَدَّلَّتْ

لِوَرْشٍ وَفی بَغْدَادَ یُرْوَی مُسَهَّلَا(2)

185 وَحَقَّقَهَا فِی فُصِّلَتْ صُحْبَةٌ ءأَعْجَمِیٌّ

وَالاْولَی أَسْقِطَنَّ لِتُسْهِلاَ(3)

ص: 111


1- [118]در مورد کلمة «سَوْآتِهِمَا » و « سَوْآتِکُمْ » مد لین واو با اختلاف در قصر و توسط و طول از ورش روایت شده است. و در مورد حرف مد لین در «الْمَوَءُدَّةَ »» و «مَوْئِلًا » در سوره تکویر و کهف یقیناً ورش به قصر خوانده است.
2- [119]و هرگاه دو همزه در یک کلمه جمع شوند به شرطی که همزه اول مفتوح باشد، همزه دوّم را نافع و ابن کثیر و ابوعمرو به تسهیل خوانده اند چه حرکت همزه دوم فتحه باشد و یا ضمه و یا کسره باشد. (کلمه «سما» اشاره به نافع و ابن کثیر و ابوعمرو دارد). مانند: {ءَأَنتَ - أَءِنَّکَ - أَءُلۡقِیَ} و چنانچه همزه دوم مفتوح باشد از هشام هم به تسهیل روایت شده و هم به تحقیق. (حرف ل در «لِتَجمُلَا» اشاره به هشام دارد.) مانند: «أَأَشْفَقْتُمْ ». و راویان ورش نیز به تغییر همزه دوم در حالت مفتوح بودن اختلاف دارند؛ مصری ها از ورش روایت کرده اند که او آن را به ابدال خوانده یعنی آن را تبدیل به الف مد نموده است. و در این مورد (مفتوح بودن همزه دوم) بغدادی ها از ورش تسهیل را روایت نموده اند. بنابراین در حالتی که همزه دوم مضموم یامکسور باشد در تسهیل آن توسط ورش اختلافی نیست.
3- [120] و اما همزه دوم در کلمه «ءَأَعجَمِیٌّ» در سوره فصلت را شعبه و حمزه و کسایی به تحقیق خوانده اند و هشام همزه اول را حذف و همزه دوم را به تحقیق خوانده و ما بقی قرّاء همزه دوم را به تسهیل خوانده اند. (کلمة «صحبة» اشاره به شعبه وحمزه و کسایی دارد. و حرف ل در «لِتُسْهِلَا» بیانگر اسم هشام می باشد.)

186 وَهَمْزَة أَذْهَبْتُمْ فِی الاَحْقَافِ شُفِّعَتْ

بِأُخْرَی کَمَا دَامَتْ وِصَالاً مُوَصَّلَا

187 وَفِی نُونَ فِی أَنْ کَانَ شَفَّعَ حَمْزَةٌ

وَشُعْبَةُ أَیْضاً وَالدِّمَشْقِیْ مُسَهِّلَا

188 وَفِی آلِ عِمْرَانٍ عَنِ ابْنِ کَثِیرِهِمْ

یُشَفَّعُ أَنْ یُؤْتَی إِلَی مَا تَسَهَّلَا(1)

189 وَطه وفِی الأَعْرَافِ وَالشُّعَرَا بِهَا

ءَآمَنْتُمُ لِلکُلِّ ثَالِثًا ابْدِلَا

190 وَحَقَّقَ ثَانٍ صُحْبَةٌ وَلِقُنْبُلٍ

بِإِسْقَاطِهِ الأُولَی بِطَهَ تُقُبِّلَا

191 وَفی کُلِّهَا حَفْصٌ وَأَبْدَلَ قُنْبُلٌ

فِی اْلاَعْرَافِ مِنْهَا الْوَاوَ وَالْمُلْکِ مُوْصِلَا(2)

ص: 112


1- [121]و ابن عامر و ابن کثیر کلمه « أَذْهَبْتُمْ » را در سوره احقاف با دو همزه خوانده اند. که البته هر کدام طبق قواعد خود در تسهیل و تحقیق همزه ها. (حرف کاف در «کَمَا» و حرف دال در «دَامَتْ» اشاره به ابن عامر و ابن کثیر دارد.) بنابراین دیگران فقط با یک همزه آن را تلاوت نموده اند. و حمزه و شعبه و ابن عامر دمشقی کلمه «أن» را در «أَنْ کَانَ ذَا مَالٍ وَبَنِینَ » در سورة قلم را با دو همزه خوانده اند. که البته ابن عامر به تسهیل خوانده و دیگران به تحقیق. و ابن کثیر کلمة « أَنْ یُؤْتَی » را در سوره آل عمران با دو همزه خوانده است. که البته همزه دوم را به تسهیل تلاوت نموده است. بنابراین کلمة « أَنْ یُؤْتَی » در سورة مدثر چنین حکمی ندارد.
2- [122]کلمة « ءآمَنْتُمْ » در سه سورة طه و اعراف و شعراء آمده است که در اصل دارای سه همزه می باشد؛ همزه اول و دوم مفتوح و همزه سوم ساکن که همزه سوم تبدیل به الف مد (ابدال) شده است. سپس شاعر با اشاره به کلمه (صحبه) اعلام می کند که شعبه و کسایی و حمزه همزة دوم را به تحقیق خوانده اند و دیگران به تسهیل. قنبل این کلمه را در سوره طه بدون همزة اول خوانده است و حفص این کلمه را در هر سه سوره با حذف همزه اول خوانده است و قنبل در دو سورة اعراف «قَالَ فِرْعَوْنُ آمَنْتُمْ » و در سوره ملک «وَإِلَیْهِ النُّشُورُ « آمَنْتُمْ » در حالت وصل، همزه اول را بصورت واو (إبدال) خوانده است.

192 وَإِنْ هَمْزُ وَصْلٍ بَیْنَ لاَمٍ مُسَکَّنٍ

وَهَمْزَةِ الاِسْتِفْهَامِ فَامْدُدْهُ مُبْدِلَا

193 فَلِلْکُلِّ ذَا أَوْلی وَیَقْصُرُهُ الَّذِی

یُسَهِّلُ عَنْ کُلِّ کَآلانَ مُثِّلَا

194 وَلاَ مَدَّ بَیْنَ الْهَمْزَتَیْنِ هُنَا وَلاَ

بِحَیْثُ ثَلاَثٌ یَتَّفِقْنَ تَنَزُّلَا(1)

195 وَأَضْرُبُ جَمْعِ الْهَمْزَتَیْنِ ثَلاَثَةٌ

ءأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ أَئِنَّا أَءُنْزِلَا(2)

196 وَمَدُّکَ قَبْلَ الْفَتْحِ وَالْکَسْرِ حُجَّةٌ

بِهَا لُذُّ وَقَبْلَ الْکَسْرِ خُلْفٌ لَهُ وَلَا

197 وَفی سَبْعَةٍ لاَ خُلْفَ عَنْهُ بِمَرْیَمٍ

وَفی حَرْفَیِ الأَعْرَافِ وَالشُّعَرَا الْعُلَا

198 أَئِنَّکَ آئِفْکاً مَعًا فَوْقَ صَادِهَا

وَفی فُصِّلَتْ حَرْفٌ وَبِالخُلْفِ سُهِّلَا(3)

ص: 113


1- [123]و اگر همزة وصل بین همزه استفهام و لام تعریف ساکن، قرار گیرد؛ همزة وصل را مبدّل به الف کرده و آن را مد دهید مانند: «ءالذَّاکِرَاتِ -ءالن -ءاللهُ» ولی آن گروه از قرّاء که عقیده بر تسهیل دارند آن را بدون مد تلاوت کرده اند. پس در مورد تسهیل نمی توان همزه وصل را تبدیل به الف کرد. و از طرفی اگر سه همزه جمع گردند و در بین آنها همزه وصل نباشد نیز نباید الف را بیش از حد طبیعی مد داد. مانند: «ءآمَنْتُمْ -« آلِهَتِنَا ».
2- [124] جمع دو همزه در یک کلمه در سه حالت امکان پذیر است: اول: هر دو همزه مفتوح باشد مانند: «ءأَنْذَرْتَهُمْ»دوم: همزه اول مفتوح و همزه دوم مکسور باشد مانند: {أَءِنَّا - أئمّةً» سوم: همزه اول مفتوح و همزه دوم مضموم باشد مانند: «أَءُنِزلَ».
3- [125] ابوعمرو (حرف حاء در حُجَّةٌ) و قالون (حرف باء بِهَا) همزه ای که قبل از همزه مفتوح و همزه مکسور آمده باشد را به مد (مد طبیعی = دو حرکت) خوانده اند و از هشام (حرف لام در لَهُ) در این مورد اختلاف است (هم به مد روایت شده و هم به ترک آن) با این حال هشام در هفت مورد با مد خوانده است: سوره مریم: «أَإِذَا مَا مِتُّ » سوره اعراف: «إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ - إِنَّ لَنَا لَأَجْرًا » سوره شعراء: « أَئِنَّ لَنَا لَأَجْرًا »سوره صافات:«لَمِنَ الْمُصَدِّقِینَ -أَئِفْکًا آلِهَةً » سوره فصلت :« أَئِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ »و البته از هشام در مورد آخر (فصلت) هم به تسهیل روایت شده و هم به تحقیق.

199 وَآئِمَّةً بِالخُلْفِ قَدْ مَدَّ وَحْدَهُ

وَسَهِّلْ سَمَا وَصْفاً وَفی النَّحْوِ أُبْدِلَا(1)

200 وَمَدُّکَ قَبْلَ الضَّمِّ لَبَّی حَبِیبُهُ

بِخُلْفهِمَا بَرّاً وَجَاءَ لِیَفْصِلَا

201 وَفی آلِ عِمْرَانَ رَووْا لِهِشَامِهِمْ

کَحَفْصٍ وَفی الْبَاقِی کَقَالُونَ

وَاعْتَلاَ(2)

10 - باب حالت های دو همزه پی در پی در دو کلمه

202 وَأَسْقَطَ الأُولَی فی اتِّفَاقِهِمَا مَعًا

إِذَا کَانَتَا مِنْ کِلْمَتَیْنِ فَتَی الْعُلَا

203 کَجَا أَمْرُنَا مِنَ السَّماَ إِنَّ أَوْلِیَا

أُولَئِکَ أَنْوَاعُ اتِّفَاقٍ تَجَمَّلَا

204 وَقَالُونُ وَالْبَزِّیُّ فی الْفَتْحِ وَافَقَا

وَفی غَیْرِهِ کَالْیاَ وَکَالْوَاوِ سَهَّلَا

ص: 114


1- [126] در مد بین دو همزه در کلمه «أئمّةً» از هشام اختلاف است ولی همزه دوم را در این کلمه نافع، ابن کثیر و ابوعمرو (سَمَا) به تسهیل خوانده اند. پس دیگر قاریان همگی این دو همزه را به تحقیق خوانده اند.
2- [127]و قالون (حرف باء در بَرًّا) همزه قبل از همزة مضموم را به مد خوانده و از هشام (حرف لام در لَبَّی) و ابوعمرو (حرف حاء در حَبِیُبهُ) نیز در این مورد به اختلاف روایت شده است پس دیگر قاریان در این مورد همگی بدون مد تلاوت کرده اند. ودر آل عمران کلمه « أَؤُنَبِّئُکُمْ » را هشام مانند حفص بتحقیق خوانده ولی در دیگر موارد 1- در سوره ص: «َأُنْزِلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ » و 2- در سوره قمر: «أُءُلْقِیَ الذِّکْرُ عَلَیْهِ »هشام مانند قالون با مد و تسهیل تلاوت نموده است.

205 وَبِالسُّوءِ إِلاَّ أَبْدَلاَ ثُمَّ أَدْغَمَا

وَفِیهِ خِلاَفٌ عَنْهُمَا لَیْسَ مُقْفَلَا(1)

206 وَالاُخْرَی کَمَدٍّ عِنْدَ وَرْشٍ وَقُنْبُلٍ

وَقَدْ قِیلَ مَحْضُ المَدِّ عَنْهَا تَبَدَّلَا

207 وَفی هؤُلاَ إِنْ وَالْبِغَا إِنْ لِوَرْشِهِمْ

بِیَاءٍ خَفِیفِ الْکَسْرِ بَعْضُهُمْ تَلَا(2)

ص: 115


1- [128]توضیح: شاعر اصطلاح تلاصق را زمانی بکار می برد که بین دو همزه در دو کلمه مانعی وجود داشته باشد مانند: « السُّوأَی أَنْ کَذَّبُوا ». هرگاه آخرین حرف کلمه ای همزه و اولین حرف کلمه بعدی نیز همزه باشد و هر دو در حرکت (متفق) یکسان باشند ابوعمرو بصری (فتی العلا) همزه اول را حذف نموده است مانند: « جَاءَ أَمْرُنَا -« فِی السَّمَاءِ أن- أَوْلِیَاءُ أُولَئِکَ » البته در تلفظ، حذف همزه اول باشد یا همزه دوم فرقی نمی کند!» بجز آنکه در حالت اول مد بوجود آمده منفصل است و در حالت دوم مد متصل خواهد بود و احکام هر کدام روشن است.» و قالون و بزّی در اسقاط همزه اول با ابوعمرو هم عقیده اند به شرطی که همزتین مفتوح باشند ولی در حالت مکسور و مضموم بودن عقیده بر تسهیل همزه اول دارند. و در مورد «بِالسُّوءِ إلاّ» در سوره یوسف، قالون و بزّی همزه اول را به ابدال (تبدیل آن به واو) خوانده اند. که در این حالت با واو قبلی ادغام می گردد. با این حال در این مورد خاص اختلافی وجود دارد که عبارتست از: حالت اول ابدال همزه به واو و ادغام آن و حالت دوم تسهیل همزه اول.
2- [129]و در این حالت ورش و قنبل همزه دوم را به تسهیل خوانده اند که لازمه آن ایجادمد مختصری است که کمتر از دو حرکت خواهد بود (کَمَدٍّ). در حالت مفتوح بودن، الف مد، در حالت مکسور بودن، یاء مد و در حالت مضموم بودن، واو مدی که کمتر از دو حرکت مد داشته باشند. و البته اگر به جای تسهیل، برای ورش و قنبل، تبدیل را در نظر بگیریم آن وقت حرف مد بوجود آمده، دارای مد طبیعی خواهد بود مانند: «جَاءَ أَحَدٌ - فِی السَّمَاءِ إِلَهٌ - أَوْلِیَاءُ أُولَئِکَ »در دو مورد « إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ »درسوره بقره و« عَلَی الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ » در سوره نور، برخی از علماء عقیده دارند که ورش همزه دوم را به یاء مکسور تبدیل کرده است.

208 وَإِنْ حَرْفُ مَدٍّ قَبْلَ هَمْزٍ مُغَیَّرٍ

یَجُزْ قَصْرُهُ وَالْمَدُّ مَا زَالَ أَعْدَلَا(1)

209 وَتَسْهِیلُ الاُخْرَی فی اخْتِلاَفِهِماَ سَمَا

تَفِیءَ إِلَی مَعْ جَاءَ أُمَّةً اُنْزِلَا

210 نَشَاءُ أَصَبْنَا والسَّماءِ أَوِ ائْتِنَا

فَنَوْعَانِ قُلْ کالْیَا وَکَالْوَاوِ سُهِّلَا

211 وَنَوْعَانِ مِنْهَا أُبْدِلاَ مِنْهُمَا وَقُلْ

یَشَاءُ إِلی کالْیَاءِ أَقْیَسُ مَعْدِلَا

212 وَعَنْ أَکْثَرِ الْقُرَّاءِ تُبْدَلُ وَاوُهَا

وَکُلٌّ بِهَمْزِ الْکُلِّ یَبْدَا مُفَصِّلَا(2)

ص: 116


1- [130] و چنانچه قبل از همزه اول حرف مد باشد در صورت حذف همزه اول (ابوعمرو در سه حالت فتحه و کسره و ضمه و قالون و بزّی در حالت مفتوح بودن) چون مد متصل تبدیل به مد منفصل می شود رعایت احکام آن بر قاری لازم است. مانند: « هَؤُلَاءِ إِنْ - شَاءَ أَنْشَرَهُ - جَاءَ أَمْرُنَا ».
2- [131] و نافع و ابن کثیر و ابوعمرو (سما) در موردی که دو همزه در دو کلمه مختلف الحرکه باشند همزه دوم را به تسهیل خوانده اند. مانند: « تَفِیءَ إِلَی - جَاءَ أُمَّةً - لَوْ نَشَاءُ أَصَبْنَاهُمْ - السَّمَاءِ أَوِ ائْتِنَا -یَشَاءُ إِلَی »در مثال اوّل همزه دوم مانند یاء تلفظ می شود و در مثال دوم همزه دوم مانند واو ادا می شود و در مورد سوم همزه مفتوح تبدیل به واو می شود و در مورد چهارم همزه مفتوح تبدیل به یاء می شود. و در مورد پنجم می توان همزه مکسوررا مانند یاء تسهیل نمود و یا تبدیل به واو کرده آن را واو تلفظ کنیم. تمام مواردی که بیان شد از تبدیل و تسهیل همزه ها، فقط در حالتی است که دو کلمه متوالی به وصل خوانده شود. پس چنانچه بر همزه اول وقف کنیم و ابتدا از همزه بعدی تلاوت را شروع کنیم به اعتقاد تمامی علمای قرائت هر دو همزه به تحقیق خوانده می شود.

213 وَالاِبْدَالُ مَحْضٌ وَالْمُسَهَّلُ بَیْنَ مَا

هُوَ الْهَمْزُ وَالحَرْفُ الَّذِی مِنهُ أُشْکِلَا(1)

11 - باب حالت های یک همزه به تنهایی

214 إِذَا سَکَنَتْ فَاءً مِنَ الْفِعْلِ هَمْزَةٌ

فَوَرْشٌ یُرِیهَا حَرْفَ مَدٍّ مُبَدِّلَا

215 سِوَی جُمْلَةِ الإِیوَاءِ وَالْوَاوُ عَنْهُ إِنْ

تَفَتَّحَ إِثْرَ الضَّمِّ نَحْوُ مُؤَجَّلَا(2)

216 وَیُبْدَلُ لِلسُّوسِیِّ کُلُّ مُسَکَّنٍ

مِنَ الْهَمْزِ مَدًّا غَیْرَ مَجْزُومٍ اْهْمِلاَ

217 تَسُؤْ وَنَشَأْ سِتٌّ وَعَشْرٌ یَشَأ وَمَعْ

یُهَیِّئْ وَنَنْسَأْهَا یُنَبَّأْ تَکَمَّلَا(3)

ص: 117


1- [132]چون شاعر از الفاظ ابدال و تسهیل زیاد استفاده می کند در این بیت این دو اصطلاح را توضیح داده است. (ابدال محض): تبدیل شدن همزه به حرف مد بدون آنکه اثری از همزه در آن بماند. همزه مفتوح به الف مدی و همزه مکسور به یاء مدی و همزه مضموم به واو مدی. (المُسَهَّلُ): حالتی بین تلفظ همزه و حرفی که حرکت همزه را از آن گرفته است. (مِنهُ أُشَکِلَا) حرفی که همزه إعراب (حرکت) خود را از آن گرفته است.
2- [133] اگر فاء الفعل کلمه ای همزة ساکن باشد، ورش آن را تبدیل به حروف مد نموده است. مانند: « الْمُؤْمِنِ- فَأْتُوا -« یَأْکُلُ-نُؤْثِرَکَ - تَأْکُلُونَ » البته مشتقات کلمه (الإیوَاء) استثناء شده که عبارتند از هفت کلمة: «الْمَأْوَی -وَمَأْوَاهُ -وَمَأْوَاهُمُ -وَمَأْوَاکُمُ -فأوُا-وتؤی -تُویه» و اگر فاء الفعل کلمه ای همزه مفتوح باشد به شرط مضموم بودن حرف ما قبل آن، ورش همزه را واو خوانده است. مانند: « مُؤَجَّلًا -وَالْمُؤَلَّفَةِ - مُؤَذِّنٌ - یُؤَیِّدُ - لَا تُؤَاخِذْنَا - لَا یُؤَخَّرُ »
3- [134] راویان از سوسی روایت کرده اند که هر همزة ساکنی (فاء الفعل یا عین الفعل و یا لام الفعل) را به ابدال تلاوت کرده است بجز 5 نوع از انواع همزه ساکن: 1- ساکن همزه علامت جزم نباشد. مانند: « تَسُؤْهُمْ - تَسُؤْکُمْ »2- سکون آن علامت بناء نباشد. مانند: «نشأ» (هر کدام از تَسُؤ و نَشَأ در سه جای قرآن آمده، که جمعاً 6 مورد می شود) 3- تلفظ همزه ساکن راحت تر از ابدال آن نباشد. مانند: « یَشَاءُ » (در ده جای قرآن) 4- ابدال آن باعث نشود که حرف دیگری جایگزین آن شود. مانند: «وَیُهَیِّئْ لَکُمْ » در کهف. 5- ابدال باعث نشود که کلمه عوض شود. مانند: « نُنْسِهَا » در بقره - «أَمْ لَمْ یُنَبَّأْ» در نجم.

218 وَهَیِّئْ وَأَنْبِئْهُمْ وَنَبِّئْ بِأَرْبَعٍ

وَأَرْجِئْ مَعًا وَاقْرَأْ ثَلاَثًا فَحَصِّلَا(1)

219 وتُؤْوِی وَتُؤْوِیهِ أَخَفُّ بِهَمْزِهِ

وَرِئْیًا بِتَرْکِ الْهَمْزِ یُشْبِهُ الامْتِلَا(2)

ص: 118


1- [135] همزه در این کلمات را سوسی به تحقیق خوانده است: « وَهَیِّئْ لَنَا » در کهف، - {أَنۢبِئۡهُم} در بقره - «نۢبِئۡنا» در یوسف - «نَبِّئْ عِبَادِی» در حجر - «وَنَبِّئْهُمْ » در حجر و قمر - «أَرْجِهْ» در اعراف و شعراء - «اقْرَأْ » در اسراء و دو موضع در علق.
2- [136] همزه در این دو کلمه را نیز سوسی ابدال نکرده بلکه به تحقیق خوانده و آن رابه دلیل راحت تر تلفظ کردن در حالت تحقیق دانسته (در صورتی که اگر آن را تبدیل به واو کنیم با حرف واو بعدی ادغام خواهد شد و تلفظ آن دشوار می شود). این دو کلمه عبارتند از: «وَتُؤْوِی إِلَیْکَ مَنْ تَشَاءُ » در احزاب - «وَفَصِیلَتِهِ الَّتِی تُؤْوِیهِ » در معارج. همزه در در کلمه « اثْنَا ورءیاً» در مریم) را نیز به تحقیق خوانده چون اگر به ابدال بخواند همزه تبدیل به یاء شده و در اثر ادغام (متماثلین) آن، محتوای کلمه تغییر خواهد کرد. اصل کلمه الرُّؤیَا به معنای دیدن و رِیًّا به معنای پر شدن از آب می باشد.

220 وَمُؤْصَدَةٌ أَوْصَدتُّ یُشْبِهُ کُلُّهُ

تَخَیَّرَهُ أَهْلُ الأَدَاءِ مُعَلِّلَا(1)

221 وَبَارِئِکُمُ بِالْهَمْزِ حَالَ سُکُونِهِ

وَقَالَ ابْنَ غَلْبُونٍ بِیَاءٍ تَبَدَّلَا(2)

222 وَوَالاَهُ فی بِئْرٍ وَفی بِئْسَ وَرْشُهُمْ

وَفی الذِّئْبِ وَرْشٌ وَالْکِسَائِی فَأَبْدَلَا

223 وَفی لُؤْلُؤٍ فی العُرْفِ وَالنُّکْرِ شُعْبَةٌ

وَیَأْلِتْکُمُ الدُّورِی وَالاِبْدَالُ یُجْتَلَا(3)

ص: 119


1- [137] همزه در کلمة (مُؤْصَدَةٌ) را نیز به تحقیق خوانده چون نظر استاد خود ابوعمرو را پذیرفته که همزه را فاء الفعل دانسته (آصدت) و در صورت ابدال کلمه تغییر خواهد کرد. (أَوْصَدتُّ). سعی شاعر بر این بوده که تمامی استثناء ها را از هر کدام از اساتید قرائت با دلیل بیان کند.
2- [138] سوسی همزه را در (« بَارِئِکُمْ » - دو موضع در بقره) ابدال نکرده بلکه با سکون خوانده است. با این تذکر که ابوحسن طاهر بن غلبون از سوسی همزه را با ابدال به یاء روایت کرده که البته دیگران آن را نپذیرفته اند.
3- [139]در ابدال همزة عین الفعل این کلمات، ورش از سوسی پیروی کرده است: « وَبِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ »کلمه بِئس در « وَبِئْسَ الْقَرَارُ-فَبِئْسَ الْمَصِیرُ -« لَبِئْسَ مَا کَانُوا یَصْنَعُونَ - فَبِئْسَ مَثْوَی الْمُتَکَبِّرِینَ -بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونِی- بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلًا »و کلمه الذئب در « وَأَخَافُ أَنْ یَأْکُلَهُ الذِّئْبُ - لَئِنْ أَکَلَهُ الذِّئْبُ -فَأَکَلَهُ الذِّئْبُ »کسایی نیز در ابدال همزه در کلمه الذئب و موارد سه گانة آن از سوسی پیروی نموده است. شعبه راوی عاصم در ابدال همزة اوّل « لُؤلَّؤُا» از سوسی تبعیّت کرده است. از طرف دیگر ابوعمرو در کلمه « یَلِتْکُمْ » همزة ساکنی را پس از حرف یاء اضافه نموده است. «لَا یَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمَالِکُمْ شَیْئًا » (در حجرات) با این توضیح که دوری این همزه را به تحقیق روایت کرده و سوسی آن را با ابدال به الف و دیگران نیز با حذف آن خوانده اند. (حرف یاء در یُجتَلَا اشاره به سوسی دارد.)

224 وَوَرْشٌ لِئَلاَّ والنَّسِیءُ بِیَائِهِ

وَأَدْغَمَ فی یَاءِ النَّسِیءِ فَثَقَّلَا(1)

225 وَإِبْدَالُ أُخْرَی الْهَمْزَتَیْنِ لِکُلِّهِمْ

إِذَا سَکَنَتْ عَزْمٌ کَآدَمَ أُوهِلَا(2)

12 - باب انتقال حرکت همزه به حرف ساکن قبل از آن

226 وَحَرِّکْ لِوَرْشٍ کُلَّ سَاکِنٍ آخِرٍ

صَحِیحٍ بِشَکْلِ الْهَمْزِ واحْذِفْهُ مُسْهِلَا(3)

ص: 120


1- [140] همزه (لِئَلاَّ) را ورش به ابدال به یاء مفتوح خوانده است. (سه مورد: در بقره، نساء و حدید). همزه {ٱلنَّسِیٓءُ} را نیز به ابدال به یاء خوانده که در این حالت ادغام متماثلین واقع شده است که در این حالت یاء را مشدّد باید خواند. (یک مورد در توبه)
2- [141] چنانچه دو همزه در کلمه ای بیاید و همزه دوم ساکن باشد جمیع قرّاء آن را به ابدال خوانده اند. همزه ساکن ما قبل مفتوح را الف مد خوانده اند. مانند: {ءَادَمَ - ءَاتِی - ءَامَنَ}. و همزه ساکن ما قبل مضموم را به ابدال به واو مدی خوانده اند. مانند: (أوُهِلَا که البته این مثال، مثال قرآنی نیست).مانند: « أُوذِینَا - وَأُوتِینَا -اؤْتُمِنَ »
3- [142] ورش حرکت همزة را به سه شرط به حرف ما قبل آن انتقال می دهد: 1 - حرف ما قبل از همزه ساکن باشد. 2 - حرف ساکن آخر کلمه باشد و همزه ابتدای کلمة بعدی. 3 - حرف ساکن صحیح باشد یعنی حرف مد نباشد. مانند: « کُفُوًا أَحَدٌ - وَمَتَاعٌ إِلَی حِینٍ -لِأَیِّ یَوْمٍ أُجِّلَتْ -«وَمِنْ آبَائِهِمْ -وَقَالَتْ أُولَاهُمْ -«فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ سَیْلَ الْعَرِمِ وَبَدَّلْنَاهُمْ بِجَنَّتَیْهِمْ جَنَّتَیْنِ ذَوَاتَیْ أُکُلٍ -«قَدْ أَفْلَحَ - الْأُولَی وَالْآخِرَةِ »

227وَعَنْ حَمْزَةٍ فی الْوَقْفِ خُلْفٌ وَعِنْدَهُ

رَوَی خَلَفٌ فی الْوَصْلِ سَکْتًا مُقَلَّلَا(1)

228 وَیَسْکُتُ فی شَیْءٍ وَشَیْئًا وَبَعْضُهُمْ

لَدَی الَّلامِ لِلتَّعْرِیفِ عَنْ حَمْزَةٍ تَلَا(2)

229 وَشَیْءٍ وَشَیْئًا لَمْ یَزِدْ وَلِنَافِعٍ

لَدَی یُونُسٍ آلانَ بِالنَّقْلِ نُقِّلَا(3)

230 وَقُلْ عَادًا الأُوْلَی بِإِسْکَانِ لامِهِ

وَتَنْوِینُهُ بِالْکَسْرِ کَاسِیهِ ظَلَّلَا

231 وَأَدْغَمَ بَاقِیهِمْ وَبِالنَّقْلِ وَصْلُهُمْ

وَبَدْؤُهُمُ وَالْبَدْءُ بِالأَصْلِ فُضِّلاَ

232 لِقَالُونَ وَالْبَصْرِی وَتُهْمَزُ وَاوُهُ

لِقَالُونَ حَالَ النَّقْلِ بَدْءًا وَمَوْصِلَا

233 وَتَبْدَاْ بِهَمْزِ الْوَصْلِ فی النَّقْلِ کُلِّهِ

وَإِنْ کُنْتَ مُعْتَدًّا بِعَارِضِهِ فَلَا(4)

ص: 121


1- [143] به روایت خلف از حمزه هرگاه در حالت وصل، حرف آخر کلمه ای ساکن و حرف اول کلمه بعدی همزه باشد (همانطور که در بیت قبلی آمده بود) حرف ساکن را با قلقله و سکت باید أدا کرد مانند: «مَنْ آمَنَ - عَذَابٌ أَلِیمٌ » - ولی در حالت وقف در قرائت حمزه به اختلاف روایت شده است. یعنی برخی قائل به نقل (انتقال حرکت همزه به حرف ساکن ما قبل) و برخی بر خلاف آن به تحقیق همزه عقیده دارند.
2- [144] حمزه دو کلمة {شَیۡءٖ} و {شَیۡٔا} را به سکت خوانده و در مورد الف و لام تعریف« الْأُولَی -وَالْآخِرَةِ… - » از او به اختلاف روایت شده است. (انتقال حرکت همزه به لام تعریف و یا سکت).
3- [145] عده ای از نافع روایت کرده اند که حرکت همزه را در ({ءَآلٰۡٔنَ} در دو موضع سوره یونس) به لام ساکن انتقال داده و همزه را حذف نموده است.
4- [146]ابن عامر (حرف کاف در کَاسِیهِ) و کوفی ها (حمزه - عاصم - کسایی و ابن کثیر: حرف ظ در کلمه ظَلَّلَا) عبارت {عَادًا ٱلۡأُولَیٰ} را با سکون لام وکسرة تنوین (قاعده رفع التقاء ساکنین) خوانده اند. و دیگران که عبارتند از نافع و ابوعمرو آن را به ادغام خوانده اند. یعنی حرکت همزه را به لام ساکن منتقل نموده اند (در وصل باشد یا ابتداء) و همزه را حذف کرده اند. در حالت وصل چون لام ساکن تبدیل به لام مضموم می شود، طبق قاعده ادغام نون ساکن، تنوین در لام ادغام می شود. در حالت ابتداء قالون و بصری حرکت همزه را به لام ساکن انتقال داده اند و قالون در هر دو حالت وصل و ابتداء آن را به نقل خوانده. یعنی ضمه همزه را به لام ساکن انتقال داده و همزه را بدل به واو نموده است. حال چنانچه بخواهید طبق قرائت نقل، ابتداء از الف و لام تعریف شروع به تلاوت کنید به دلیل متحرک بودن لام در این حالت نیازی به تلفظ همزه وصل نیست! پس این مورد آخر طبق تلاوت ورش خواهد بود. در این مورد خاص قالون و بصری نیز همین گونه تلاوت کرده اند. ولی در مثال های دیگر این مورد مخصوص ورش است. مانند: « الْأَرْضِ - الْإِنْسَانُ -وَالْآخِرَةِ »

234 وَنقْلُ رِدًا عَنْ نَافِعٍ وَکِتَابِیَهْ

بِالاِسْکانِ عَنْ وَرْشٍ أَصَحُّ تَقَبَّلَا(1)

13 - باب چگونگی وقف بر همزه، توسط حمزه و هشام

235 وَحَمْزَةُ عِنْدَ الْوَقْفِ سَهَّلَ هَمْزَهُ

إِذَا کَانَ وَسْطًا أَوْ تَطَرَّفَ مَنْزِلَا(2)

ص: 122


1- [147] نافع همزه در کلمه «ردءًا» در سوره قصص) را حذف و حرکت آن را به دال ساکن انتقال داده اما به روایت ورش، نافع همزه در «إِنِّی ظَنَنْتُ » در سوره الحاقه) را به تحقیق خوانده و حرف هاء ساکن قبل از آن را « کِتَابِه » به ساکن تلاوت کرده است. هر چند که انتقال حرکت همزه به حرف هاء را نیز از او روایت کرده اند.
2- [148]حمزه، همزه را در وقف به تسهیل خوانده است چه اینکه همزه در آخر کلمه باشد یا در وسط کلمه مانند: « یَشَاءُ -یَأْکُلُونَ ». و مراد از تسهیل یکی از حالات چهارگانة بین بین، نقل، إبدال و یا حذف می باشد.

236 فَأَبْدِلْهُ عَنْهُ حَرْفَ مَدِّ مُسَکِّنًا

وَمِنْ قَبْلِهِ تَحْرِیکُهُ قَدْ تَنَزَّلَا(1)

237 وَحَرِّکْ بِهِ مَا قَبْلَهُ مَتَسَکِّنًا

وَأَسْقِطْهُ حَتَّی یَرْجِعَ اللَّفْظُ أَسْهَلَا(2)

238 سِوَی أَنَّهُ مِنْ بَعْدِ مَا أَلِفٍ جَری

یُسَهِّلُهُ مَهْمَا تَوَسَّطَ مَدْخَلَا

239 وَیُبْدِلُهُ مَهْمَا تَطَرَّفَ مِثْلَهُ

وَیَقْصُرُ أَوْ یَمْضِی

عَلَی الْمَدِّ أَطْوَلَا(3)

ص: 123


1- [149] اگر همزه در کلمه ای ساکن باشد وحرف قبل از آن متحرک، چه در وسط کلمه باشد و چه در آخر کلمه، سکون همزه لازم (ذاتی) باشد و یا در اثر وقف (عارضی) بوجود آمده باشد، همزه را به صدای کشیده (الف مد، یاء مد، واو مد) متناسب با حرکت حرف قبل از آن تبدیل می کند. مانند: «یَأْکُلُونَ -یؤانا- یُؤْفَکُ- وجِئْنَا » و در حالت وقف مانند: أنشأ-أسوأ- الْبَارِئُ -کَأَمْثَالِ اللُّؤْلُؤِ -إِنِ امْرُؤٌ ».
2- [150]و هرگاه حرف ما قبل از همزه ساکن باشد حرکت همزه را به حرف ما قبل منتقل کن و همزه در این حالت ساقط می شود و این بخاطر سهولت در تلفظ است. مانند: « الْقُرْآنُ -مسؤلاً- شَیْئًا -سوَءة -المَسِیءُ -السُّوءِ - لتَّنُّوأُ »
3- [151]همزه ای که پس از الف مد در وسط کلمه ای آمده باشد را حمزه به تسهیل بین بین تلاوت کرده است. مانند:أَبْنَاءَنَا -القلئد-هاؤمُ-یُراءُون- دُعَآءٗ - نِدَآءٗ - غُثَآءٗ} (که در سه کلمه آخر به دلیل تنوین نصب همزه در وسط کلمه قرار دارد) - و چنانچه همزه با سکون عارضی (در وقف) پس از الف مد در آخر کلمه آمده باشد، حمزه آن را به ابدال خوانده است. یعنی همزه را به الف مد تبدیل کرده است. مانند: جاء-السُّفَهَاءُ - یَشَاءُ » در این حالت الف مد را می توان به قصر (دو حرکت)، توسط (چهار حرکت) و یا مد (شش حرکت) تلاوت کرد. با این توضیح که چون همزة ساکن به الف تبدیل می شود و برای جلوگیری از التقاءساکنین، اگر الف اول را حذف کنیم، الف دوم به قصر خوانده می شود و در صورت حذف الف دوم چون پس از الف اول سبب همزه وجود دارد (و آن بخاطر جدایی دو الف از یکدیگر، در بین آنها قرار می گیرد.) مدی به اندازه شش حرکت بوجود می آید. و در حالت سوم بدلیل ایجاد سبب سکون عارضی، الف را می توان به توسط خواند.

240 وَیُدْغِمُ فِیهِ الْوَاوَ وَالْیَاءَ مُبْدِلا

إِذَا زِیدَتَا مِنْ قَبْلُ حَتَّی یُفَصَّلَا(1)

241 وَیُسْمِعُ بَعْدَ الْکَسْرِ وَالضَّمِّ هَمْزَهُ

لَدی فَتْحِهِ یَاءًا وَوَاوًا مُحَوَّلَا

242 وَفی غَیْرِ هذَا بَیْنَ بَیْنَ وَمِثْلُهُ

یَقُولُ هِشَامٌ مَا تَطَرَّفَ مُسْهِلَا(2)

243 وَرِءْیَا عَلَی إِظْهَارِهِ وَإِدْغَامِهِ

وَبَعْضٌ بِکَسْرِ الْهَا لِیَاءٍ تَحَوَّلَا

244 کَقَوْلِکَ أَنْبِئْهُمْ وَنَبِّئْهُمُ وَقَدْ

رَوَوْا أَنَّهُ بِالخَطِّ کانَ مُسَهِّلَا(3)

ص: 124


1- [152] هرگاه واو یا یاء زائده قبل از همزه بیاید، حمزه آن را در واو و یا یاء ادغام نموده است. مانند: «خَطِیئَتُهُ -هَنِیئًا مَرِیئًا - النَّسِیءُ ».
2- چنانچه قبل از همزه مفتوحه، کسره بیاید حمزه آن را به یاء تبدیل کرده و در صورتی که قبل از همزه مفتوحه، ضمه بیاید، آن را به واو تبدیل کرده است. مانند: فئة-خَاطِئَةٍ -یُؤَلِّفُ -مُؤَجَّلًا » و در غیر این صورت در حالت های هفتگانه، هشام همچون حمزه، همزه را به تسهیل خوانده است. مانند: {1- سَأَلْ 2-َیوْمَئِذٍ3- مُتَّکِئِینَ 4-سُئل5- رَءُوفٌ 6-مُسْتَهْزِئُونَ 7- بِرُءُوسِکُمْ »
3- [153] همزه در {وَرِءۡیٗا} (در سوره مریم) را از حمزه هم به اظهار روایت نموده اند و هم به ادغام. با این توضیح که در حالت ادغام همزه به یاء تبدیل شده و یاء مشدّد می شود. و در دو کلمة « أَنْبِئْهُمْ » در بقره - «وَنَبِّئْهُمْ » در حجر و قمر، حمزه همزه را تبدیل به یاء نموده است. ولی در مورد حرکت هاء در این دو کلمه برخی کسرة هاء را از او روایت نموده اند و برخی دیگر هاء مضموم را تلاوت او دانسته اند. مورد دیگر آنکه راویان، روایت کرده اند؛ حمزه در حالت وقف، همزه را به تسهیل تلاوت می کرده است.

245 فَفِی الْیَا یَلِی والْوَاوِ وَالحَذْفِ رَسْمَهُ

وَالاَخْفَشُ بَعْدَ الْکَسْرِ والضَّمِّ أَبْدَلَا

246 بِیَاءٍ وَعَنْهُ الْوَاوُ فی عَکْسِهِ وَمَنْ

حَکَی فِیهِمَا کَالْیَا وَکَالْوَاوِ أَعْضَلاَ(1)

247 وَمْسْتَهْزِءُونَ الْحَذْفُ فِیهِ وَنَحْوُهُ

وَضَمٌّ وَکَسْرٌ قَبْلُ قِیلَ وَأُخْمِلاً(2)

248 وَمَا فِیهِ یُلْفَی وَاسِطاً بِزَوَائِدٍ

دَخَلْنَ عَلَیْهِ فِیهِ وَجْهَانِ أُعْمِلَا

249 کَمَا هَا وَیَا وَالَّلامِ وَالْبَا وَنَحْوِهَا

وَلاَمَاتِ تَعْرِیفٍ لِمَنْ قَدْ تَأَمَّلَا(3)

ص: 125


1- [155] حمزه در واو و یاء و حذف همزه از رسم الخط عثمانی پیروی کرده است. یعنی هرگاه پایة همزه واو است وقف بر همزه را واو خوانده و هرگاه پایة همزه یاء است وقف بر همزه را یاء خوانده و هرگاه همزه به تنهایی آمده در وقف آن را حذف نموده است. مانند: «أَمْ لَهُمْ شُرَکَاءُ حِجَابٍ ». و أخفش همزه مضمومی که بعد از حرف مکسور آمده باشد را به ابدال به یاء خوانده است. مانند: «سَنُقْرِئُکَ ». و اگر همزة مکسور بعد از حرف مضموم باشد آن را به ابدال به واو خوانده است. و البته در این دو حالت از او، به تسهیل نیز روایت شده است.
2- [156] و هرگاه همزه به تنهایی آمده باشد در وقف، حمزه آن را حذف نموده است. مانند: «مُسْتَهْزِئُونَ » در این حالت حرکت حرف ما قبل نیز حذف می شود و آن به این دلیل است که در اثر حذف همزه، حرف ما قبل از آن به واو مدی (واو ساکن) می رسد و در این حالت حرکت حرف حذف شده و حرف مورد نظر با واو مدی تلفظ می شود. البته چنانچه حرف قبل از همزة محذوف حرکت کسره داشته باشد گروهی از حمزه روایت کرده اند که این کسره را حذف ننموده است. مانند: «وَالصَّابِئِونَ ».
3- [157]هرگاه همزه ای در وسط کلمه باشد دو حالت دارد: 1- در اصل کلمه همزه در وسط کلمه باشد مانند: «سَأَلَ -« لَرَءُوفٌ » در این حالت احکام آن طبق موارد گفته شده خواهد بود.2- در حالت دوم، همزه به دلیل وجود حروف زائده مانند: هاء، یاء، لام، باء و ال تعریف در وسط کلمه قرار می گیرد. که در این حالت هم می توان به تحقیق خواند (همزة اول کلمه) و هم می توان احکام همزه را طبق قواعد مذکور (تخفیف، تسهیل، ابدال و...) اجرا کرد. مانند: « الْأَرْضِ - بِأَنَّهُمْ -«فَإِذَا -لئلاّ- هَؤُلَاءِ -سَأَصْرِفُ »

250 وَأَشْمِمْ وَرُمْ فِیمَا سِوی مُتَبَدِّلٍ

بِهَا حَرْفَ مَدٍّ وَاعْرِفِ الْبَابَ مَحْفِلاً(1)

251 وَمَا وَاوٌ اَصْلِیٌّ تَسَکَّنَ قَبْلَهُ

أوِ الْیَا فَعَنْ بَعْضٍ بِالاِدْغَامِ حُمِّلَا(2)

252 وَمَا قَبْلَهُ التَحْرِیکُ أَوْ أَلِفٌ مُحَرْ

رَکاً طَرَفاً فَالْبَعْضُ بالرَّوْمِ سَهَّلَا(3)

ص: 126


1- [158]در حالات مختلف همزه (به جز ابدال) می توان همزه را با إشمام یا به رَوْم تلاوت کرد. (با توجه به قوانین حمزه و هشام بر وقف بر همزه). در حالت ابدال نیز چون اثری از همزه باقی نمی ماند لذا اشمام و یا روم آن منتفی است.
2- [159]قبلاً گفته شد واو و یاء ساکن قبل از همزه به شرط اصلی بودن، همزه حذف و حرکت آن به این دو حرف منتقل می شود. و در صورتیکه واو و یاء، زائده باشند، همزه به حرف ما قبل تبدیل شده و واو و یاء ساکن ادغام می شوند. در این شعر چنین آمده: در حالتی که واو و یاء ساکن اصلی نیز باشند برخی را عقیده بر ادغام است. مانند: « السُّوأَی-ً سِیئَتْ -سْوَءةً - کَهَیْئَةِ ». پس همزه ای که بعد از واو و یاء ساکن اصلی بیاید هم می توان آن را حذف نمود و حرکت آن را به حرف ما قبل داد و هم می توان آن را از جنس حرف ما قبل نموده و در آن ادغام کرد.
3- [160] همزه متحرکی که بعد از حرف متحرکی در آخر کلمه بیاید پس از وقف، از جنس حرف ما قبل شده و حرکت حرف ما قبل تبدیل به حرف مد می شود. (در حالت مکسور بودن تبدیل به یاء مدی، در حالت مضموم بودن تبدیل به واو مدی و در حالت مفتوح بودن تبدیل به الف مدی می شود) در این بیت چنین بیان شده: در این حالت (البته بجز مفتوح بودن) در حالت تسهیل همزه، می توان بر آن وقف به روم انجام داد.

253 وَمَنْ لَمْ یَرُمْ وَاعَتدَّ مَحْضاً سُکُونَهُ

وَألْحَقَ مَفْتُوحاً فَقَدْ شَذَّ مُوغِلَا(1)

254 وَفِی الْهَمْزِ أَنْحَاءٌ وَعِنْدَ نُحَاتِهِ

یُضِیءُ سَنَاهُ کُلَّمَا اسْوَدَّ أَلْیَلَا(2)

14 - باب اظهار و ادغام

255 سأَذْکُرُ أَلْفَاظًا تَلِیهَا حُرُوفُهَا

بالاِظْهَارِ وَالإدْغَامِ تُرْویَ وَتُجْتَلَا

256 فَدُونَکَ إِذْ فِی بَیْتهَا وَحُرُوفَهَا

وَمَا بَعْدُ بالتَقْییدِ قُدْهُ مُذَلَّلَا

257 سَأُسْمِی وَبَعْدَ الْوَاوِ تَسْمُو حُرُوفُ مَنْ

تَسَمَّی عَلَی سِیمَا تَرُوقُ مُقَبَّلَا

258 وَفِی دَالِ قَدْ أَیْضًا وَتَاءِ مُؤَنَّثٍ

وَفِی هَلْ وَبَلْ فَاحْتَلْ

بِذِهْنِکَ أَحْیَلَا(3)

ص: 127


1- [161]بجز حالت اول که در بیت قبلی به آن اشاره شد دو مورد دیگر نیز وجود دارد (که البته شاعر این دو مورد را شاذ دانسته و اعتباری برای آن قائل نشده است). مورد اول: در حالت ابدال، بدون تسهیل همزه وقف به روم انجام شود. مورد دوم: همراه با تسهیل همزه در حالت های سه گانه (مفتوح، مضموم و مکسور بودن همزه) وقف به روم صورت می گیرد. یعنی حتی در حالت مفتوح بودن همزه نیز می توان وقف به روم انجام داد.
2- [162] البته درباره همزه و تخفیف آن روش های فراوانی وجود دارد. که علمای علم نحو در موارد گوناگونی اشارات فراوانی نسبت به آن دارند. و هرگاه در مورد همزه مشکل سختی (اسْوَدَّ أَلْیَلَا = شب تاریک) بوجود آید همچون روز روشن توضیحات کافی و روشنگر بیان شده است. شاعر در این بیت چنین بیان می کند: مشهورترین نظرات و آراء علماء را نسبت به همزه و احکام آن در تلاوت قرآن کریم جمع آوری نموده ام.
3- [163] احکامی چون اظهار و ادغام را دراین الفاظ بررسی خواهیم کرد: (إذ - قد - تاء تأنیث - هل - بل) پس حروفی را که پس از این الفاظ می آید بررسی خواهد کرد و احکام هر کدام از ادغام یا اظهار را بر حسب اختلاف قراءات توضیح خواهد داد.

15- باب احکام حرف ذال در لفظ إذ

259 نَعَمْ إِذْ تَمَشَّتْ زَیْنَبٌ صَالَ دَلُّهَا

سَمِیَّ جَمَالٍ وَاصِلاً مَنْ تَوَصَّلا

260 فإِظْهَارُهَا أجْری دوَامَ نَسِیْمِهَا

وَأَظْهَرَ رَیَّا قوْلِهِ وَاصِفٌ جَلَا

261 وَأَدْغَمَ ضَنْکاً وَاصِلٌ تُومَ دُرِّه

وَأَدْغَمْ مُوْلَی وُجْدُهُ دائمٌ وَلَا(1)

16- باب احکام دال ساکن در لفظ قَدْ

262 وَقَدْ سَحَبَتْ ذیْلاً ضَفَا ظَلَّ زَرْنَبٌ

جلَتْهُ صبَاهُ شاَئِقاً وَمُعَلَّلَا

263 فَاظْهَرَهَا نَجمٌ بدَا دَلَّ وَاضِحاً

وَأَدْغَمَ وَرْشٌ ضَرَّ ظمْآنَ وَامْتَلَا

264 وَأَدْغَمَ مَرْوٍ وَاکِفٌ ضَیْرَ ذَابِلٍ

زَوَی ظِلَّهُ وَغْرٌ تَسَدَّاهُ کَلْکلَا

ص: 128


1- [164]حروفی که پس از لفظ (إذ) می تواند بیاید عبارتند از شش حرف: (تاء - زاء - صاد - دال - سین - جیم) که در ابتدای این کلمات به این حرف اشاره شده است: (تَمَشَّتْ - زَیْنَبٌ - صَالَ - دَلُّهَا - سَمِیَّ - جَمَالٍ) کلماتی مانند: «إِذْ تَمْشِی -«وَإِذْ صَرَفْنَا -«وَإِذْ زَیَّنَ -«إِذْ دَخَلُوا - إِذْ سَمِعْتُمُوهُ -«وَإِذْ جَعَلْنَا ». نافع(حرف همزه در أَجرِیَ) و ابن کثیر (حرف دال در دَوَامَ) و عاصم (حرف نون در نَسِیمِهَا) در موارد شش گانه بالا حرف ذال را به اظهار خوانده اند. کسایی (حرف راء در رَیَّا) و خلاد (حرف قاف در قَولِهِ) حرف ذال ساکن را در نزد حرف جیم (جَلَا) به اظهار خوانده اند و در پنج مورد دیگر ادغام نموده اند. خلف (حرف ضاد در ضَنکَا) حرف ذال ساکن را در دو حرف تاء و دال (ابتدای کلمات تُومَ و دُرِّهِ) ادغام کرده است و در سه مورد دیگر به اظهار خوانده است. ابن ذکوان (حرف میم در مَولیً) حرف ذال ساکن را در دال ادغام کرده و در پنج مورد دیگر به اظهار خوانده است. دو قاری دیگر که عبارتند از: ابوعمرو و هشام شش حرف ذال ساکن را در حروف شش گانه ادغام نموده اند.

265 وَفِی حَرْفِ زَیَّنَا خِلاَفٌ وَمُظْهِرٌ

هِشَامٌ بِصَادٍ حَرْفَهُ مُتَحمِّلَا(1)

17 - باب احکام تاء تأنیث

266 وَأَبْدَتْ سَنَا ثَغْرٍ صَفَتْ زُرْقُ ظَلْمِهِ

جمَعْنَ وُرُوداً بَارِداً عَطِرَ الطِّلَا

267 فإِظْهَارُهُ دُرٌّ نَمَتْهُ بُدُورُهُ

وَأَدْغَمَ وَرْشٌ ظَافِراً وَمُخَوِّلَا

268 وَأَظْهَرَ کهْفٌ وَافِرٌ سَیْبُ جُودِهِ

زَکیٌّ وَفیٌّ عُصْ-رَةً وَمُحَلَّلَا

269 وَاظْهَرَ رَاوِیهِ هِشَامٌ لَهُدِّمَتْ

وَفِی وَجَبَتْ خُلْفُ ابْنِ ذَکْوانَ یُفْتَلَا(2)

ص: 129


1- [165]حروفی که پس از لفظ قَدْ می توانند بیایند عبارتند از هشت حرف: (سین - ذال - ضاد - ظاء - زاء - جیم - صاد - شین) که در ابتدای این کلمات به این حروف اشاره شده است: (سَحَبَتْ - ذیْلاً - ضَفَا - ظَلَّ - زَرْنَبٌ - جلَتْهُ - صبَاهُ - شاَئِقاً) کلماتی مانند: «قَدْ سَمِعَ -«وَلَقَدْ ذَرَأْنَا -«وَلَقَدْ ضَرَبْنَا -فَقَدْ ظَلَمَ -«وَلَقَدْ زَیَّنَّا -«وَقَدْ جَاءَکُمْ -«وَلَقَدْ صَرَّفْنَا- قَدْ شَغَفَهَا ». عاصم (حرف نون در نَجمٌ) و قالون (حرف باء در بَدَا) و ابن کثیر (حرف دال در دَلَّ) حرف دال ساکن از لفظ قَدْ را در موارد هشت گانه به اظهار خوانده اند. ورش حرف دال ساکن از لفظ قَدْ را در دو حرف ضاد و ظاء (ابتدای کلمات ضَرَّ و ظَمْآنَ) ادغام نموده و در شش مورد دیگر به اظهار خوانده است. ابن ذکوان (حرف میم در مَروٍ) حرف دال ساکن لفظ قَدْ را در چهار حرف ضاد، ذال، زاء و ظاء (ابتدای کلمات ضَیْرَ - ذَابِلٍ - زَوَی - ظِلَّهُ) ادغام نموده و در چهار مورد دیگر به اظهار خوانده است. و در مورد عبارت «وَلَقَدْ زَیَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْیَا » ازابن ذکوان به اختلاف روایت شده است (ادغام و اظهار). هشام حرف دال ساکن لفظ قَد را در عبارت «َ لَقَدْ ظَلَمَکَ »(در سورة صاد) به اظهار خوانده است و در غیر این مورد، تمامی را به ادغام تلاوت کرده است.
2- [166]حروفی که پس از تاء تأنیث می توانند بیایند عبارتند از شش حرف: (سین - ثاء - صاد - زاء - ظاء - جیم) که در ابتدای این کلمات به این حروف اشاره شده است: (سَنَا - ثَغْرٍ - صَفَتْ - زُرْقُ - ظَلْمِهِ - جمَعْنَ) عباراتی مانند: « أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ -«کَذَّبَتْ ثَمُودُ - حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ -کُلَّمَا خَبَتْ زِدْنَاهُمْ - کَانَتْ ظَالِمَةً - نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ ». ابن کثیر (حرف دال در دُرٌّ) و عاصم (حرف نون در نَمَتْهُ) و قالون (حرف باء در بُدُورُهُ) در موارد شش گانه حرف تاء تأنیث را به اظهار خوانده اند. ورش حرف تاء تأنیث را در ظاء (ابتدای کلمه ظَافِراً) ادغام کرده است. و در موارد پنج گانه دیگر به اظهار خوانده است. ابن عامر (حرف کاف در کَهَفٌ) تاء تأنیث را در نزد سه حرف سین و جیم و زاء (ابتدای کلمات سَیْبٌ - جُودِهِ - زَکِیٌّ) به اظهار خوانده است و در سه مورد دیگر ادغام نموده است. هشام (یکی از راویان ابن عامر) تاء در عبارت {لَّهُدِّمَتۡ صَوَٰمِعُ} را به اظهار روایت نموده است. وابن ذکوان (یکی دیگر از راویان ابن عامر) تاء را در عبارت {وَجَبَتۡ جُنُوبُهَا} به اختلاف (اظهار و ادغام) روایت کرده است. ما بقی قرّاء (ابوعمرو - حمزه - کسایی) در موارد شش گانه فوق تاء تأنیث را ادغام نموده اند.

18 - باب احکام لام ساکن در الفاظ هَلْ و بَلْ

270 أَلاَ بَلْ وَهَلْ تَرْوِی ثَنَا ظَعْنِ زَیْنَبٍ

سَمِیرَ نَوَاهَا طِلْحَ ضُرٍ وَمُبْتَلَا

271 فَأَدْغَمَهَا رَاوٍ وَأَدْغَمَ فَاضِلٌ

وَقُورٌ ثنَاهُ سَرَّ تَیْماً وَقَدْ حَلَا

272 وَبَلْ فِی النِّسَا خَلاَّدُهُمْ بِخِلاَفِهِ

وَفِی هَلْ تَرَی الإدْغَامُ حُبَّ وَحُمِّلَا

273 وَأَظْهِرْ لَدَی وَاعٍ نَبِیلٍ ضَمَانُهُ

وَفِی الرَّعْدِ هَلْ

وَاسْتَوْفِ لاَ زَاجِراً هَلاَ(1)

ص: 130


1- [167]حروفی که پس از لام ساکن در دو لفظ (هَلْ و بَلْ) در قرآن مجید آمده عبارتند از هشت حرف: (تاء - ثاء - ظاء - زاء - سین - نون - طاء - ضاد) که در ابتدای این کلمات به این حروف اشاره شده است: (تَرْوِی - ثَنَا - ظَعْنِ - زَیْنَبٍ - سَمِیرَ - نَوَاهَا - طِلْحَ - ضُرٍ). مانند: «بَلْ تَأْتِیهِمْ -«بَلْ ظَنَنْتُمْ - بَلْ زُیِّنَ - بَلْ سَوَّلَتْ-«بَلْ نَقْذِفُ -بَلْ طَبَعَ - بَلْ ضَلُّوا »(7مورد بجز حرف ثاء) « هَلْ نُنَبِّئُکُمْ -«هَلْ تَرَی-«هَلْ ثُوِّبَ » (3 مورد)} کسایی (حرف راء در رَاوٍ) در تمامی هشت مورد لام ساکن را ادغام نموده است. حمزه (حرف فاء در فَاضِلٌ) لام ساکن هَلْ و بَلْ را در سه حرف ثاء و سین و تاء ادغام نموده است. حروف (ابتدای کلمات ثَنَاهُ - سَرَّ - تَیْماً). و در 5 حرف ما بقی حرف لام را اظهار نموده است. ولی خلّاد (راوی حمزه) در مورد عبارت «بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَیْهَا »در سورة نساء از او به اختلاف (ادغام واظهار) روایت نموده است. ابو عمرو (حرف حاء در کلمه حُبَّ) «هَلْ تَرَی» (در سورة ملک و سورة حاقه) را به ادغام خوانده است. و در دیگر موارد لام ساکن را اظهار نموده است. هشام (حرف لام در لَدَی وَاعٍ) حرف لام ساکن هَلْ و بَلْ را در نزد حروف نون و ضاد (حروف ابتدای کلمات نَبِیلٍ و ضَمَانُهُ) اظهار نموده است و در نزد حرف تاء فقط در عبارت « أَمْ هَلْ تَسْتَوِی الظُّلُمَاتُ » (در سوره رعد) نیز اظهار کرده است. پس هشام بجز در نزد حروف نون و ضاد و یک مورد خاص در سورة رعد، در دیگر موارد لام را ادغام کرده است.

19 - باب اتفاق نظر قرّاء در ادغام إِذ - قَدْ - تاء تأنیث - هَلْ - بَلْ

274 وَلاَ خُلفَ فِی الإِدْغَامِ إِذْ ذَلَّ ظاَلِمٌ

وَقَدْ تیَّمَتْ دَعْدٌ وَسِیماً تَبَتَّلَا

275 وَقَامَتْ تُرِیْهِ دُمْیَةٌ طِیْبَ وَصْفِهَا

وَقُلْ بَلْ وَهَلْ رَاهَا لَبِیْبٌ وَیَعْقِلَا

276 وَمَا أَوْلُ الْمِثْلَینِ فِیهِ مُسَکَّنٌ

فَلاَ بُدَّ مِنْ إِدْغَامِهِ مُتَمَثِّلاَ(1)

ص: 131


1- [168]همگی اتفاق نظر دارند در ادغام ذال ساکن إذْ در حروف ذال و ظاء (ابتدای دو کلمه ذَلَّ ظاَلِمٌ). مانند: « إِذْ ذَهَبَ - إِذْ ظَلَمْتُمْ»- و همچنین ادغام دال ساکن قَدْ در حروف تاء و دال (ابتدای کلمات تَیَّمَتْ و دَعْدٌ). مانند: «قَدْ تَبَیَّنَ -قَدْ دَخَلُوا » - و همچنین در ادغام تاء ساکن در حرف تاء و حرف دال و حرف طاء (ابتدای سه کلمه تُریهِ - دُمْیَةٌ - طِیبَ) اتفاق نظر دارند. مانند: «فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ - فَآمَنَتْ طَائِفَةٌ » و همینطور در ادغام لام ساکن کلمات قُلُ -بل- هل» در دو حرف راء و لام (ابتدای کلمات رَاهَا - لَبِیبٌ) هم عقیده می باشند. مانند: «قُلْ رَبِّی -قُلْ لِمَنِ -«بَلْ رَفَعَهُ - بَلْ لَا تُکْرِمُونَ - هَلْ لَکُم »و اگر دو حرف متماثل پشت سر هم بیایند به نحوی که حرف اول ساکن باشد و حر ف دوم متحرک، همگی آن را به ادغام تلاوت کرده اند: چه در یک کلمه باشد یا دو کلمه مانند: « یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ -فَلَا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ - حَتَّی عَفَوْا وَقَالُوا- آوَوْا وَنَصَرُوا »

20 - باب ادغام متقاربین

277 وَإِدْغَامُ بَاءِ الْجَزْمِ فِی الْفَاءٍ قَدْ رَسَا

حَمِیداً وَخَیِّرْ فِی یَتُبْ قاَصِداً وَلَا

278 وَمَعْ جَزْمِهِ یَفْعَلْ بِذَلِکَ سَلَّمُوا

وَنَخْسِفْ بِهِمْ رَاعَوْا وَشَذَّا تَثَقُّلاً(1)

279 وَعُذْتُ عَلَی إِدْغَامِهِ وَنَبَذْتُهاَ

شَوَاهِدُ حَمَّادٍ وَأَورِثْتُمُوا حَلَا

280 لَهُ شَرْعُهُ وَالرَّاءُ جَزْماً بِلاَمِهاَ

کَوَاصِبرْ لِحُکْمِ طالَ بُالْخُلْفُ یَذْبُلَا(2)

ص: 132


1- [169] خلّاد و کسایی و ابو عمرو (ابتدای کلمات قَدْ - رَسَا - حَمِیداً) حرف باء ساکن را در حرف فاء متحرک ادغام کرده اند مانند: « أَوْ یَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ -«وَإِنْ تَعْجَبْ فَعَجَبٌ -«قَالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَکَ فِی الْحَیَاةِ - وَمَنْ لَمْ یَتُبْ فَأُولَئِکَ ». البته در مورد آخر (یَتُبْ) از خلّاد (ابتدای کلمه قاَصِداً) به اختلاف (ادغام و اظهار) روایت شده است. ابوالحارث (ابتدای کلمه سَلَّمُوا) لام ساکن یَفْعَلْ را در حرف ذال به ادغام روایت کرده است. مانند: «وَمَنْ یَفْعَلْ ذَلِکَ عُدْوَانًا وَظُلْمًا ». کسایی (ابتدای کلمة رَاعَوْا) حرف فاء ساکن کلمه (نَخْسِفْ) را در باء کلمه (بِهِمْ) ادغام نموده است. «إِنْ نَشَأْ نَخْسِفْ بِهِمُ الْأَرْضَ »در سورة سبأ.
2- [170]حمزه و کسایی (ابتدای کلمه شَوَاهِدُ) و ابوعمرو (ابتدای کلمه حَمَّادٍ) ذال ساکن رادر حرف تاء در دو کلمه {عُذۡتُ} و {نَبَذۡتُهَا} ادغام نموده اند. ابوعمرو (ابتدای کلمه حَلَا) و هشام (ابتدای کلمه لَهُ) و حمزه و کسایی (ابتدای کلمه شَرْعُهُ) حرف ثاء ساکن را در تاء در کلمه {أُورِثۡتُمُوهَا} ادغام کرده اند. دوری (ابتدای کلمه طالَ) نسبت به ادغام حرف راء ساکن در لام از ابوعمرو به اختلاف (ادغام و اظهار) روایت کرده است. در حالیکه سوسی (ابتدای کلمه یَذْبُلَا) اعتقاد به ادغام آن داشته است. مانند: «وَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ » وَیَغْفِرْ لَکُمْ »

281 وَیَاسِیْنَ أَظْهِرْ عنْ فَتًی حَقُهُ بَدَا

وَنُونَ وَفیهِ الْخُلْفُ عَنْ وَرْشِهِمْ خَلَا

282 وَحِرْمِیُّ نَصْرٍ صَادَ مَرْیَمَ مَنْ یُرِدْ

ثَوَابَ لَبِثْتَ الْفَرْدَ وَالجَمْعُ وَصَّلَا

283 وَطاسِیْنَ عِنْدَ الْمِیْمِ فَازَ اتَخَذْتُمْ

أَخَذْتُمْ وَفِی الإِفْرَادِ عاشَرَ دَغْفَلَا

284 وَفِی ارْکَبْ هُدَی بَرٍّ قَرِیبٍ بِخُلْفِهِمْ

کَمَا ضاَعَ جاَ یَلْهَثْ لَهُ دَارِ جُهَّلَا

285 وَقَالُونُ ذُو خُلْفٍ وَفِی الْبَقَرَهْ فَقُلْ

یُعَذِّبْ دَنَا بِالْخُلْفِ جَوْداً وَمُوبِلَا(1)

ص: 133


1- [171]حفص (ابتدای کلمه عَنْ) و حمزه (ابتدای کلمه فَتیً) و ابو عمرو (ابتدای کلمه حَقُّهُ) و قالون (ابتدای کلمه بَدَا نون ساکن را در «یس وَالْقُرْآنِ الْحَکِیمِ و«ن وَالْقَلَمِ » به اظهار تلاوت کرده اند. اما در مورد دوم (یعنی «ن وَالْقَلَمِ » ورش به اختلاف (ادغام و اظهار) روایت نموده است پس ما بقی قرّاء ادغام نموده اند. نافع و ابن کثیر (کلمة حِرمیّ) و عاصم (ابتدای کلمه نَصْرٍ) حرف دال ساکن در کهیعص را در نزد حرف ذال درابتدای سورة مریم و حرف دال ساکن را در نزد ثاء در «یُرِدْ ثَوَابَ » و حرف ثاء ساکن را در نزد حرف تاء در « لَبِثْتُ » و «لَبِثْتُمْ » به اظهار خوانده اند. و دیگر قرّاء در این موارد ادغام نموده اند. حمزه (ابتدای کلمه «فَأَزَ»نون ساکن را در «طسم »اظهار نموده و دیگران به ادغام تلاوت کرده اند. حفص (ابتدای کلمه عاشَرَ) و ابن کثیر (ابتدای کلمه دَغْفَلَا) ذال ساکن را در نزد تاء در کلمه « اتَّخَذْتُمُ » و« لَئِنِ اتَّخَذْتَ »به اظهار خوانده اند و دیگران آن را ادغام نموده اند. بزّی (ابتدای کلمه هُدیً) و قَالُونُ (ابتدای کلمه بَرٍّ) و خلاد (ابتدای کلمه قَرِیبٍ) در مورد باء ساکن در نزد میم در {ٱرۡکَب مَّعَنَا} (در سوره هود) به اختلاف (ادغام و اظهار) روایت کرده اند. و ابن عامر (ابتدای کَمَا) و خلف (ابتدای کلمه ضَاعَ) و ورش (ابتدای کلمه جَا) حرف باء را به اظهار خوانده اند. و دیگران آن را در حرف میم ادغام کرده اند. هشام (ابتدای لَهُ) و ابن کثیر (ابتدای کلمة دَارِ) و ورش (ابتدای کلمه جُهَّلَا) حرف ثاء را در نزد ذال در «یَلْهَثْ ذَلِکَ » به اظهار خوانده اند. و قالون نسبت به آن به اختلاف (اظهار و ادغام) روایت کرده است. و دیگران در ادغام آن هم عقیده اند. حمزه (ابتدای کلمه فَقُلْ) حرف باء را در «وَیُعَذِّبُ مَنْ یَشَاءُ » (در بقره) به سکون خوانده است. ابن کثیر (ابتدای کلمه دَنَا) حرف باء را هم به اظهار خوانده و هم به ادغام (اختلاف روایت) و البته ورش (ابتدای کلمه جَوْدَا) قطعاً به اظهار خوانده است. پس حمزه که حرف باء را به سکون خوانده آن را ادغام نموده است.

21 - باب احکام نون ساکن و تنوین

286 وَکُلُّهُمُ التَّنْوینَ وَالنُّونَ أَدْغَمُوا

بِلاَ غُنَّةٍ فِی اللاَّمِ وَالرَّا لِیَجْمُلَا

287 وَکُلٌّ بِیَنْمُو أَدْغَمُوا مَعَ غُنَّةٍ

وَفِی الْوَاوِ وَالْیَا دُونَهَا خَلَفٌ تَلَا

288 وَعِنْدَهُمَا لِلکُلِّ أَظْهِرْ بِکِلْمَةٍ

مَخَافَةَ إِشْبَاهِ الْمُضَاعَفِ أَثْقَلَا

289 وَعِنْدَ حُرُوفِ الْحَلْقِ لِلکُلِ أُظْهِرَا

أَلاَ هاَجَ حُکْمٌ عَمَّ خاَلِیْهِ غُفَّلَا

290 وَقَلْبُهُمَا مِیْماً لَدَی الْبَا وَأَخْفِیَا

عَلَی غُنَّةٍ عِنْدَ الْبَوَاقِی لِیَکْمُلَا(1)

ص: 134


1- [172]همگی قرّاء نون ساکن و تنوین را در دو حرف لام وراء بصورت بلاغنه ادغام کرده اند. مانند: « ً هُدًی لِلْمُتَّقِینَ- ثَمَرَةٍ رِزْقًا - وَلَکِنْ لَا یَعْلَمُونَ - مِنْ رَبِّهِمْ ». و همگی قرّاء نون ساکن را در حروف یاء - نون - میم - واو (ینمو) بصورت مع الغنه ادغام نموده اند. مانند: « مَنْ یَقُولُ- یَوْمَئِذٍ نَاعِمَةٌ -مِمَّنْ مَنَعَ -من والٍ». خَلَف از حمزه ادغام نون در واو و یاء را بصورت بلا غنه روایت کرده است. وهمگی قرّاء نون ساکن را در نزد واو و یاء به شرطی که در یک کلمه باشد اظهار کرده اند. مانند: « الدُّنْیَا -بُنینَ -صِنْوَانٌ - قِنْوَانٌ » و این أمر به این دلیل صورت می گیرد که کلمه شکل خود را از دست ندهد و معنای خود را حفظ کند. نون ساکن یا تنوین در نزد حروف حلقی )همزه هاء حاء عین خاء غین( ابتدای کلمات )أَلاَ هاَجَ حوکْمٌ عَمَّ خاَلنیْهن غُفَّلَا( اظهار می شود. مانند: وَیَنْئوْنَ -یَنْهَوْنَ - وَانْحَرْ - أَنْعَمْتَ - بُکْمٌ عُمْیٌ -وَالْمُنْخَنِقَةُ - فَسَیُنْغِضُونَ» نون ساکن یاتنوین در نزد حرف باء قلب به میم می شود مانند:«أَنْبِئْهُمْ -صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ ف» . نون ساکن یا تنوین در نزد ما بقی حروف ( 15 حرف) اخفاء می شود. مانند:«یَنْتَهُونَ -مَنْثُورًا -إِنْ جَاءُکَم -أَنْدَادًا -مُنْذِرِ-یَوْمَئِذٍ زُرْقًا -أنْ أَسْلَمُ-مَنْ شَاءَ -یَنْصُرْکُمْ - قَوْمِاً- الضَّالِّینَ- یَنْطِقُونَ -قَوْمٍ ظَلَمُوا -وَإِنْ فَاتَکُمْ- مُنْقَلِبُونَ-یَنْکُثُونَ »

22 - باب فتحه و امالة آن

291 وَحَمْزَةُ مِنْهُمْ وَالْکِسَائِیُّ بَعْدَهُ

أَمَالاَ ذَوَاتِ الْیاَءِ حَیْثُ تأَصَّلَا

292 وَتَثْنِیَةُ الأَسْماءِ تَکْشِفُهَا وَإِنْ

رَدَدْتَ إِلَیْکَ الْفِعْلَ صَادَفْتَ مَنْهلَا

293 هَدَی وَاشْتَرَاهُ وَالْهَوَی وَهُدَاهُمُ

وَفِی أَلِفِ التَّأْنِیثِ فِی الْکُلِّ مَیَّلَا

294 وَکَیْفَ جَرَتْ فَعْلَی فَفِیهَا وُجُودُهَا

وَإِنْ ضُمَّ أَوْ یُفْتَحْ فَعَالَی فَحَصِّلَا(1)

ص: 135


1- [173] حمزه و کسایی هر الفی را که در آخر کلمه آمده باشد و در اصل حرف یاء باشد را به اماله خوانده اند. مانند: «هُدًی - اشْتَرَی -سَعَی - الْهَوَی - الْمَأْوَی » در مورد اسامی، حالت تثنیه، ماهیت و اصل الف را مشخص می کند. مانند: الْهَوَی… -الْهُدَی-الْمَوْلَی - الْمَأْوَی »که در حالت تثنیه چنین خوانده می شوند: (ألْهَوِیَانَ - ألْهُدیَان - ألْمَوْلِیَان - ألْمَأوِیَان) در حالیکه در این مثال ها: «عَصَاهُ -شَفَا-سَّنَا - الصَّفَا -أبا» در حالت تثنیه بیانگر واو بودن الف می باشد: (عَصَوَان -شَفَوَان - سَنَوَان - صَفَوان - أَبَوَان). در مورد افعال نیز با اضافه کردن تاء مضموم یا مفتوح أصل الف روشن خواهد شد. مانند: « هُدًی - اشْتَرَی- الْهَوَی » که با اضافه کردن تاء چنین خوانده می شوند: (هَدَیْتُ - أشْتَریْتُ - ألْهَوْیَتُ) و در حالت واوی مانند: «عَفَا -زَکِّی-نجَا-دعَاً »که با اضافه کردن تاء چنین خوانده می شوند: (عَفَوْتَ - زَکَوْتَ - نَجَوْتَ - دَعَوْتَ). حمزه و کسایی در حالت تثنیه کلیه الف ها را إماله نموده اند. الف تأنیث در کلماتی که بر وزن (فَعْلَی) می باشند را شامل می شود چه فاءالفعل کلمات مضموم باشد یا مضوم یا مکسور. مانند: «الْقُصْوَی -الدُّنْیَا-الْمَوْلَی -السَّلْوَی »همچنین الف تأنیث بر هر کلمه ای با فاءالفعل مضموم یا مفتوح که بر وزن (فُعَالَی) باشد. مانند: {سُکَٰرَیٰ - کُسَالَی -النَّصْرُی - وَالْیَتَامَی»

295 وَفِی اسْمٍ فِی الاِستِفْهَامِ أَنَّی وَفِی مَتَی

مَعاً وَعَسَی أَیْضاً أَمَالاَ وَقُلْ بَلَی

295 وَفِی اسْمٍ فِی الاِستِفْهَامِ أَنَّی وَفِی مَتَی

مَعاً وَعَسَی أَیْضاً أَمَالاَ وَقُلْ بَلَی

296 وَمَا رَسَمُوا بالْیَاءِ غَیْرَ لَدَی وَمَا

زَکَی وَإِلَی مِنْ بَعْدُ حَتَّی وَقُلْ عَلَی

297 وَکُلُّ ثُلاَثِیٍّ یَزِیْدُ فَإِنَّهُ

مُمَالٌ کَزَکَّاهَا وَأَنْجَی مَعَ ابْتَلَی(1)

ص: 136


1- [174] حمزه و کسایی اسامی که از ادات استفهامند را به اماله خوانده اند. مانند: «إِنَّیٰ » در « أَنَّی لَکِ هَذَا -فَأَنَّی تُؤْفَکُونَ » و مَتِی » در مَتَی هَذَا الْوَعْدُ» و کلمة «عَسَی » چون اگر آن را بصورت متکلم وحده بخوانیم، خواهیم گفت: (عَسَیْتُ) مانند: «عَسَی رَبُّکُمْ أَنْ یَرْحَمَکُمْ»و کلمة « بَلی» در «بَلَی مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ » همچنین تمام الف هایی که در آخر کلمات آمده باشد و در اصل مجهول باشد را حمزه و کسایی به اماله خوانده اند. و حتی اگر در اصل واو باشند ولی در رسم الخط قرآن آن را با حرف یاء نوشته باشند را نیز به اماله تلاوت کرده اند. مانند: {ٱلۡقَوِیُّ - وَالضُّحَی - سَجَی » سپس 5 کلمه را استثناء نموده است که عبارتند از: «لَدَی الْحَنَاجِرِ - مَا زَکَی مِنْکُمْ -حَتَّی ن-إلیٰ-عَلَیٰ» که در این موارد الف ها را اماله نکرده اند. در افعال ثلاثی مزید هرگاه حرف آخر واو و یا یاء باشد و آن تبدیل به الف شود این الف را نیز به اماله خوانده اند. مانند: « یَرْضَی - تُتْلَی -یُدْعَی -اعْتَدَی - اسْتَغْنَی - یَزَّکَّی -« تَجَلَّی - فَانْتَهَی - ابْتُلِیَ »

298 وَلَکِنَّ أَحْیَا عَنْهُمَا بَعْدَ وَاوِهِ

وَفِیمَا سَوَاهُ لِلکِسَائِیِّ مُیِّلاً

299 وَرُءْیَایَ وَالرءُیَا وَمَرْضَاتِ کَیْفَمَا

أَتَی وَخَطَایَا مِثْلُهُ مُتَقَبَّلاً

300 وَمَحْیَاهُمُو أَیْضًا وَحَقَّ تُقَاتِهِ

وَفِی قَدْ هَدَانِی لَیْسَ أمْرُکَ مُشْکِلَا

301 وَفِی الْکَهْفِ أَنْسَانِیْ وَمِنْ قَبْلُ جَاءَ مَنْ

عَصَانِیْ وَأَوْصَانِیْ بِمَرْیَمَ یُجْتَلَا

302 وَفِیهَا وَفِی طَاسِیْنَ آتَانِیَ الَّذِی

أَذَعْتُ بِهِ حَتَّی تَضَوَّعَ مَنْدَلَا

303 وَحَرَفُ تَلاَهَا مَعْ طَحَاهَا وَفِی سَجَی

وَحَرْفُ دَحَاهَا وَهْیَ بِالْوَاوِ تُبْتَلَا(1)

ص: 137


1- [175] حمزه و کسایی حرف الف را در کلمه (أَحْیَا) چنانچه پس از حرف واو آمده باشد به اماله خوانده اند. مانند: «هُوَ أَمَاتَ وَأَحْیَا » در غیر اینصورت فقط کسایی به اماله تلاوت کرده است. مانند: « ثُمَّ أَحْیَاهُمْ -فَأَحْیَاکُمْ » اضافه بر آن کسایی این الفاظ را نیز به اماله خوانده است: {ٱلرُّءۡیَایَ -للرُّءیا- تَعْبُرُونَ -الُّرءیا-مَرْضَاتِ اللَّهِ -خَطَایَهُمْ - مَحْیَاهُمْ » در جاثیه -« حَقَّ تُقَاتِهِ »درآل عمران - «قَدْ هَدَانَ در انعام - « أَنْسَانِیهُ » در کهف - «وَمَنْ عَصَانِی » در ابراهیم - «وَأَوْصَانِی » در مریم - « آتَانِیَ الْکِتَابَ » در مریم - «ءاتئن الله » در نمل - « تَلَاهَا » و « طَحَاهَا » در الشمس - «سَجَی» در الضحی - « دَحَاهَا » در النازعات.

304 وَأَمَّا ضُحَاهَا وَالضُّحَی وَالرِّبا مَعَ الْ-

قُوَی فَأَمَالاَهَا وَبِالْوَاوِ تُخْتَلَا

305 وَرُؤیَاکَ مَعْ مَثْوَایَ عَنْهُ لِحَفْصِهِمْ

وَمَحْیَایَ مِشْکَاةٍ هُدَایَ قَدِ انجَلَا(1)

306 وَممَّا أَمَالاَهُ أَوَاخِرُ آیِ مَا

بطِه وَآیِ الْنَّجْمِ کَیْ تَتَعَدَّلاَ

307 وَفِی الشَّمْسِ وَالأَعْلَی وَفِی اللَّیْلِ وَالضُّحَی

وَفِی اقْرَأَ وَفِی وَالنَّازِعَاتِ تَمَیَّلَا

308 وَمِنْ تَحْتِهَا ثُمَّ الْقِیَامَةِ فِی الْ-

مَعَارِجِ یا مِنْهَالُ أَفْلَحْتَ مُنْهِلَا(2)

309 رَمَی صُحْبَةٌ أَعْمَی فِی الاِسْراءِ ثَانِیًا

سُوًی وَسُدًی فِی الْوَقْفِ عَنْهُمْ تَسَبَّلاِ

310 وَرَاءُ تَراءَی فازَ فِی شُعَرَائِهِ

وَأَعْمی فِی الاِسْرا حُکْمُ صُحْبَةٍ اَوَّلَا

311 وَمَا بَعْدَ رَاءٍ شَاعَ حُکْمًا وَحَفْصُهُمْ

یُوَالِی بِمَجْرَاهَا وَفی هُودَ أُنْزِلَا(3)

ص: 138


1- [176] حمزه و کسایی این الفاظ را به اماله خوانده اند: {وَضُحَیٰهَا - وَٱلضُّحَیٰ - ٱلرِّبَوٰاْ - ٱلۡقُوَیٰ}. با توجه به اصل الف که واو بوده است این اماله توسط این دو نفر انجام شده است. و کلماتی که حفص الدوری از کسایی روایت نموده عبارتند از: {رُءۡیَا - مَثۡوَایَۖ - مَحۡیَایَ - کَمِشۡکَوٰةٖ - هُدَایَ}.
2- [177] همچنین حمزه وکسایی آخر آیات را در این سوره ها در تمام حالات چه آخر آیه اسم باشد یا فعل به اماله خوانده اند: (طه - النجم - الشمس - أعلی - اللیل - الضحی - علق - النازعات - عبس - القیامة - المعارج). البته به جز مواردی که تنوین داشته باشد مانند: «هَمْسًا- ظُلْمًا - »
3- [178] (صُحْبَةٌ) حمزه و کسایی و ابوبکر شعبه، الف را در این الفاظ به اماله خوانده اند: «رَمَیٰ» در انفال - دومین «أعْمَیٰ» در اسراء: « فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمَی »- {سُوٗی} در حالت وقف - {سُدًی} در حالت وقف - حمزه (فاء در کلمه فاز) راء را در کلمه {تَرَٰٓءَا} (در سوره شعراء) و ابوعمرو (ابتدای کلمه حُکْمُ) و حمزه و کسایی و شعبه (صُحْبَةٌ) اولین {أَعۡمَیٰٓۚ} را در سورة اسراء به اماله خوانده اند. در تمام حالات اماله الف که تاکنون بیان شد، حمزه و کسایی (ابتدای کلمه شَاع) و ابوعمرو (ابتدای کلمه حُکماً) حرف راء قبل از الف را نیز به اماله خوانده اند. مانند: «یُبَشِّری - النَّصَارَی-أسریٰ-قَدْ نَرَی -وَلَوْ تَرَی - اشْتَرَی» - - حفص از عاصم کلمه {مَجۡرٜیٰهَا} در سورة هود را به اماله خوانده است و این تنها اماله ای است که از او روایت شده است.

312 نَأَی شَرْعُ یُمْنٍ بِاخْتِلاَفٍ وَشُعْبَةٌ

فی الاِسْرَا وَهُمْ وَالنُّونُ ضَوْءُ سَنًا تَلَا

313 إِنَاهُ لَهُ شَافٍ وَقُلْ أَوْ کِلاَهُمَا

شَفَا وَلِکَسْرٍ أَوْ لِیَاءٍ تَمَیَّلَا(1)

314 وَذُو الرَّاءِ وَرْشٌ بَیْنَ بَیْنَ وَفی أَرَا

کَهُمْ وَذَوَاتِ الْیَا لَهُ الْخُلْفُ جُمِّلَا

315 وَلکِنْ رُءُوسُ الآیِ قَدْ قَلَّ فَتْحُهَا

لَهُ غَیْرَ مَاهَا فِیهِ فَاحْضُرْ مُکَمَّلَا(2)

ص: 139


1- [179] حمزه وکسایی (ابتدای کلمه شَرْع) همزه در «وَنَابِجَانبِهِ» را در سوره های إسراء و فصلت به اماله خوانده اند. و همچنین شعبة (راوی عاصم) آن را در سوره إسراء إماله کرده است. پس در سوره ی إسراء در اماله همزه هر سه نفر مشترکند. خلف (ابتدای کلمه ضَوْءُ راوی حمزه) و ابو حارث (ابتدای کلمه سَنَاء راوی کسایی) و دوری (ابتدای کلمه تلاء راوی دیگر کسایی) حرف نون را نیز در آن به إماله خوانده اند. پس خلف راوی دیگر حمزه نون را در {نَٔا} بدون إماله خوانده است. هشام (ابتدای کلمه لَهُ) و حمزه و کسایی (ابتدای کلمه شَافٍ) الف را به همراه نون در {إِنَیٰهُ} در عبارت {غَیۡرَ نَٰظِرِینَ إِنَیٰهُ} آیه 53 در سوره ی احزاب به إماله خونده اند. حمزه و کسایی (ابتدای کلمه شفا) الف را در {أَوۡ کِلَاهُمَا} آیه 23در سوره ی إسراء به اماله خوانده اند و آن به دلیل تبدیل حرف یاء به الف در اصل کلمه (کلاهما) می باشد: (کلیان).
2- [180] الفی که پس از حرف راء آمده باشد، ورش به إماله صغری خوانده است. البته بجز الف « أَرَاکُهمْ »که هم به فتحه خواند و هم تقلیل (إماله صغری). الف را در آخر آیات نیز به اماله صغری خوانده به جز اینکه وقف بر هاء ضمیر انجام شود که در این حالت، هم به فتحه خوانده و هم به تقلیل.

316 وَکَیْفَ أَتَتْ فَعْلَی وَآخِرُ آیِ مَا

تَقَدَّمَ لِلبَصْرِیْ سِوَی رَاهُمَا اعْتَلَا

317 وَیَا وَیْلَتَی أَنَّی وَیَا حَسْرَتَی طَوَوْا

وعَنْ غَیْرِهِ قِسْهَا وَیَا أَسَفَی الْعُلَا(1)

318 وَکَیْفَ الثُّلاَثِیْ غَیْرَ زَاغَتْ بِمَاضِیٍ

أَمِلْ خَابَ خَافُوا طَابَ ضَاقَتْ فَتُجْمِلَا

319 وَحَاقَ وَزَاغُوا جَاءَ شَاءَ وَزَادَ فُزْ

وَجَاءَ ابْنُ ذَکْوَانٍ وَفِی شَاءَ مَیَّلَا

320 فَزَادَهُمُ الأُولَی وَفِی الْغَیْرِ خُلْفُهُ

وَقُلْ صُحْبَةٌ بَلْ رَانَ وَاصْحَبْ مُعَدَّلَا(2)

ص: 140


1- [181] الف تأنیث که بر وزن فَعلَی باشد و الف هایی که در آخر آیات سوره های یازدگانه آمده توسط ابوعمرو بصری تقلیل (إماله صغری) شده است به جز الفی که بعد از حرف راء آمده باشد چه بر وزن فعلی باشد و یا در آخر آیه ها آمده باشد. دوری (ابتدای کلمه طَوَوا، راوی ابوعمرو بصری) الف را در این کلمات به تقلیل (إماله صغری) خوانده است:« یَا وَیْلَتَی أَأَلِدُ درسوره هود- أَنَّی یُحْی - هَذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا - یَا حَسْرَتَی عَلَی مَا فَرَّطْتُ- یَا أَسَفَی عَلَی یُوسُفَ »
2- [182] حمزه (ابتدای کلمه فُز) الف را در این کلمات در حالت ماضی و ثلاثی به اماله خوانده است: {خَابَ - خَافَ - خَافَتۡ - خَافُواْ - طَابَ - ضَاقَتۡ - حَاقَ - زَاغَ - زَاغُوٓاْ - جَآءَ - جَآءَکُمۡ - جَآءَو - شَآءَ - زَادَهُۥ - زَادَتۡهُمۡ} ولی در حالت مضارع و رباعی این کلمات را بدون إماله خوانده است: «فَأَجَاءَهَا الْمَخَاضُ - أَزَاغَ اللَّهُ - فَأَخَافُ أَنْ یَقْتُلُونِ -یَخَافُونَ رَبَّهُمْ - أَنْ یَشَاءَ اللَّهُ رَبّناُ ». همچنین کلمه ی {زَاغَتِ} را نیز از این کلمات استثناء کرده است. ابن ذکوان در دو کلمة {جَآءَ - شَآءَ} از حمزه پیروی کرده است. و این دو کلمه را به إماله خوانده و همچنین الف را در « فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا » (در سوره بقره) نیز إماله کرده است. و اما در دیگر موارد ذکر شده از او به اختلاف روایت شده است. حمزه و کسایی و شعبه (کلمه صُحبَةٌ) الف را در «بَلْ رَانَ عَلَی » به إماله خوانده اند.

321 وَفِی أَلِفَاتٍ قَبْلَ رَا طَرَفٍ أَتَتْ

بِکَسْرٍ أَمِلْ تُدْعَی حَمِیداً وَتُقْبَلاَ

322 کَأَبْصَارِهِمْ وَالدَّارِ ثُمَّ الْحِمَارِ مَعْ

حِمَارِکَ وَالْکُفَّارِ وَاقْتَسْ لِتَنْضُلَا

323 وَمَعْ کَافِرِینَ الْکافِرِینَ بِیَائِهِ

وَهَارٍ رَوَی مُرْوٍ بِخُلْفٍ صَدٍ حَلَا

324 بَدَارِ وَجَبَّارِینَ وَالْجَارِ تَمَّمُوا

وَوَرْشٌ جَمِیعَ الْبَابِ کَانَ مُقَلِّلَا

325 وَهذَانِ عَنْهُ بِاخْتِلاَفٍ وَمَعَهُ فی الْ-

بَوَارِ وَفی الْقَهَّارِ حَمْزَةُ قَلَّلَا

326 وَإِضْجَاعُ ذِی رَاءَیْنِ حَجَّ رُوَاتُهُ

کَالأَبْرَارِ وَالتَّقْلِیلُ جادَلَ فَیْصَلَا(1)

ص: 141


1- [183] دوری (ابتدای کلمه تُدعی راوی کسایی) و أبوعمرو (ابتدای کلمه ی حَمِیداً) ألف قبل از راء مکسوری که در آخر کلمه آمده باشد را به إماله خوانده اند. مانند: «أَبْصِرْهُمْ - عُقْبَی الدَّارِ - کَمَثَلِ الْحِمَارِ -وَانْظُرْ إِلَی حِمَارِکَ - یَلُونَکُمْ مِنَ الْکُفَّارِ». همین طور است کلمه « کَافِرِینَ » چه در حالت نکره باشد: « مِنْ قَوْمٍ کَافِرِینَ » یا در حالت معرفه مانند: « فَإِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْکَافِرِینَ » به شرطی که با حرف یاء آمده باشد. پس الف در «قُلْ یَا أَیُّهَا الْکَافِرُونَ و « أَوَّلَ کَافِرٍ بِهِ » به إماله خوانده نشده است. کسایی (ابتدای کلمه ی رَوَی) و شعبة (ابتدای کلمه صَدٍ) و ابوعمرو (ابتدای کلمه حَلَا) و ابن ذکوان (ابتدای کلمه مَرْوٍ) (با اختلاف در مورد ابن ذکوان) الف را در کلمه ی {هَارٖ} در سوره ی توبه به إماله خوانده اند: {شَفَا جُرُفٍ هَارٖ}. دوری (ابتدای کلمه ی تَمَّمُوا) الف را در {جَبَّارِینَ} و در {ٱلۡجَارِ} به اماله خوانده است. ورش تمامی موارد ذکر شده فوق را به تقلیل (اماله ی صغری) خوانده است. ولی در دو مورد آخر: {جَبَّارِینَ - ٱلۡجَارِ} از او هم به فتحه روایت شده هم به تقلیل (اماله ی صغری). حمزه در تقلیل این دو کلمه باورش هم عقیده است: « الْبَوَارِ- ٱلۡقَهَّارِ- »}. ابوعمرو (ابتدای کلمه حَجَّ) و کسایی (ابتدای کلمه رُوَاتُهُ) الفی را که در آخر کلمه بین دو حرف راء قرار گرفته باشد و حرف راء دوم مکسور باشد را به اماله خوانده اند. مانند: « إِنَّ کِتَابَ الْأَبْرَارِ -دَارُ الْقَرَارِ -« مِنَ الْأَشْرَارِ » و ورش (ابتدای کلمه جَادَلَ) و حمزه (ابتدای کلمه فَیصَلاَ) در این حالت الف را به تقلیل (اماله صغری) خوانده اند.

327

وَإِضْجَاعُ أَنْصَارِی تَمِیمٌ وَسَارِعُوا

نُسَارِعُ وَالْبَارِی وَبَارِئِکُمْ تَلَا

328 وَآذَانِهِمْ طُغْیَانِهِمْ وَیُسَارِعُ-

ونَ آذَانِنَا عَنْهُ الْجَوَارِی تَمَثَّلَا

329 یُوَارِی أُوَارِی فِی العُقُودِ بِخُلْفِهِ

ضِعَافًا وَحَرْفَا النَّمْلِ آتِیکَ قُوَّلَا

330 بِخُلْفٍ ضَمَمْنَاهُ مَشَارِبُ لَامِعٌ

وَآنِیَةٍ فِی هَلْ أَتَاکَ لِأَعْدَلَا

331 وَفِی الْکَافِرُونَ عَابِدُونَ وَعَابِدٌ

وَخُلْفُهُمُ فی النَّاسِ فی الْجَرِّ حُصِّلَا

332 حِمَارِکَ وَالمِحْرَابِ إِکْرَاهِهِنَّ وَالْ-

حِمَارِ وَفی الإِکْرَامِ عِمْرَانَ مُثِّلَا

333 وَکُلٌّ بِخُلْفٍ لاِبْنِ ذَکْوَانَ غَیْرَ مَا

یُجَرُّ مِنَ الْمِحْرَابِ فَاعْلَمْ لِتَعْمَلَا(1)

ص: 142


1- [184] دوری (ابتدای کلمه تَمِیمٌ) راوی کسایی الف را در این الفاظ به اماله خوانده است: «مَنْ أَنْصَارِی در آل عمران و صف - «وَسَارِعُوا » در آل عمران - «نُسَارِعُ »در مؤمنون - «الْبَارِئُ » در حشر - « بَارِئِکُمْ » در بقره - {ءَاذَانِهِمۡ} (الف بعد از حرف ذال) - {طُغۡیَٰنِهِمۡ - یُسَٰرِعُونَ} - الف بعد از حرف ذال در {ءَاذَانِنَا} در سوره ی فصلت - الْجَوَارِ … در سوره های الرحمن و شوری و تکویر). و در مورد اماله الف در {یُوَٰرِی سَوۡءَةَ أَخِیهِۚ - فَأُوَٰرِیَ سَوۡءَةَ أَخِیۖ} از او به اختلاف روایت شده است. چون این دو کلمه را در عقود منحصر دانسته است. پس «ییُوَارِی سَوْآتِکُمْ» در سوره اعراف از آن استثناء شده است فلذا الف را در آن قطعاً بدون اماله خوانده است. خلّاد (ابتدای کلمه قُوِّلا) الف بعد از عین را در « ضِعَافًا خَافُوا عَلَیْهِمْ » (در نساء) به اماله خوانده است. (البته با اختلاف در روایت). ولی خَلَف (ابتدای کلمه ضَمَمنَاَهُ) آن را به اماله خوانده است. هشام (ابتدای کلمه لاَمِعٌ) (راوی ابن عامر) الف را در « وَمَشَارِبُ» در یس به اماله خوانده است. همچنین او الف را در {ءَانِیَةٍ} فقط در سوره ی غاشیه «هل أتلک»به اماله خوانده است. پس قطعاً لفظ {بِٔانِیَةٖ} را در سوره ی انسان به فتحه خوانده است. همچنین هشام الفی را که بعد از حروف عین آمده در این کلمات به إماله خوانده است: «وَلَا أَنْتُمْ عَابِدُونَ -«وَلَا أَنَا عَابِدٌ » در سوره ی کافرون. بنابراین لفظ «عَابِدُونَ »در « وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ » را به فتحه خوانده است همان طور که دیگران نیز چنین کرده اند. ابوعمرو (ابتدای کلمه حُصِّلاَ) الف را در کلمه ی {ٱلنَّاسِ} در حالت جرّ به اماله خوانده است (البته با اختلاف روایت). ابن ذکوان (ابتدای کلمه ی مُثِّلاَ) الف را در این کلمات به اماله خوانده است: «حِمَارِکَ» در بقره - « کَمَثَلِ الْحِمَارِ » در جمعه - « الْمِحْرَابَ » در آل عمران و ص - «َ مِنْ بَعْدِ إِکْرَاهِهِنَّ » در نور - « وَالْإِکْرَامِ » در الرحمن - « عِمْرَانَ » در آل عمران و تحریم. با این توضیح که در تمامی این موارد به اختلاف از او روایت شده است به جز کلمه {ٱلۡمِحۡرَابِ} (در حالت جرّ) که در اماله آن اختلافی وجود ندارد.

334 وَلاَ یَمْنَعُ الإِسْکَانُ فِی الْوَقْفِ عَارِضًا

إِمَالَةَ مَا لِلکَسْرِ فِی الْوَصْلِ مُیِّلَا(1)

335 وَقَبْلَ سُکُونٍ قِفْ بِمَا فِی أُصُولِهِمْ

وَذُو الرَّاءِ فِیهِ الخُلْفُ فی الْوَصْلِ

یُجْتَلَا 336 کَمُوسَی الْهُدَی عِیسَی

ابْنَ مَرْیَمَ والْقُرَی اللَتِی مَعَ ذِکْرَی الدَّارِ فَافْهَمْ مُحَصِّلَا(2)

ص: 143


1- [185] هرگاه اماله الف به دلیل حرف مکسور بعد از آن باشد، در حالت وقف با اینکه حرکت کسره تبدیل به سکون می شود ولی همچنان اماله الف به قوّت خود باقی خواهد ماند. مانند: «بِدِینَارٍ - کِتَابَ الْأَبْرَارِ -مِنَ الْأَشْرَارِ »
2- [186] چنانچه الف پس از حرف راء بیاید و پس از آن حرف ساکنی باشد درباره ی إماله آن از سوسی (ابتدای کلمه یُجتَلَا) به اختلاف روایت شده است. برخی آن را در حالت وصل به فتحه روایت کرده آند و برخی اماله آن را به سوسی نسبت داده اند. ولی در غیر این حالت (که قبل از الف حرف راء نباشد) سوسی الف را به اماله خوانده است. مانند: « « وَبَیْنَ الْقُرَی الَّتِی - ذِکْرَی الدَّارِ -مُوسَی الْهُدَی - عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ »

337 وَقَدْ فَخَّمُوا التَّنْوِینَ وَقْفاً وَرَقَّقُوا

­ وَتَفْخِیمُهُمْ فی النَّصْبِ أَجْمَعُ أَشْمُلاَ

338 مُسَمَّی وَمَوْلًی رَفْعُهُ مَعْ جَرِّهِ

وَمَنْصُوبُهُ غُزَّی وَتَتْرًا تَزَیَّلَا(1)

23 - باب نظر کسایی در نحوة إماله هاء تأنیث و حرف قبل از آن در حالت وقف

339 وَفِی هَاءِ تَأْنِیثِ الْوُقُوفِ وَقَبْلَهَا

مُمَالُ الْکِسَائِیْ غَیْرَ عَشْرٍ لِیَعْدِلَا

340 وَیَجْمَعُهَا حَقٌ ضِغَاطُ عَصٍ خَظَا

وَأَکْهَرُ بَعْدَ الْیَاءِ یَسْکُنُ مُیِّلَا

341 أَوِ الْکَسْرِ وَالإِسْکَانُ لَیْسَ بِحَاجِزٍ

وَیَضْعُفُ بَعْدَ الْفَتْحِ وَالضَّمِّ أَرْجُلَا

342 لَعِبْرَهْ مِائَهْ وِجْهَهْ وَلَیْکَهْ

وَبَعْضُهُمْ سِوی أَلِفٍ عِنْدَ الْکِسَائِیِّ مَیَّلَا(2)

ص: 144


1- [187] در حالت وقف بر تنوین گروهی الف را در حالات سه گانه (جرّ - نصب - رفع) تفخیم نموده اند یعنی بدون اماله تلاوت کرده اند مانند: «وَأَجَلٌ مُسَمًّی -وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِیمَ مُصَلًّی - إِلَی أَجَلٍ مُسَمًّی» و گروهی دیگر در این حالات سه گانه الف را به إماله خوانده اند و گروه سومی نیز وجود دارند که در حالت نصب الف را به تفخیم خوانده اند و در دو حالت دیگر آ ن را اماله کرده اند. مرفوع مانند: «یَوْمَ لَا یُغْنِی » و منصوب مانند: « أَوْ کَانُوا غُزًّی»و مجرور مانند: « عَنْ مَوْلًی ».
2- [188] کسایی هاء تأنیث و هاء مشابه آن را مانند: {نَفۡقَهُ - تَوَجَّهَ - یَنتَهِ} و حروف قبل از آن را در حالت وقف به إماله خوانده است. (البته بعید است که هاء ساکن را بتوان به إماله خواند و ظاهراً غرض از إماله حرف قبل از آن است). کسایی از این قانون ده حرف جمع شده در عبارت: (حق ضغاط عص خظا) را استثناء کرده اسست. کلماتی مانند: « وَالنَّطِیحَةُ -الْحَاقَّةُ -بَعُوضَةً - الصَّلَوَاتِ -بَسْطَةً-الْقَارِعَةُ -خَاصَّةً - الصَّاخَّةُ - وَمَوْعِظَةٌ». و اگر قبل از هاء تأنیث یکی از چهار حرف (أکهر) باشد و قبل از آن کسره و یا یاء مدی باشد، این حروف در وقف به اماله خوانده شده اند. مانند: « خَطِیئَهُ - الْأَیْکَةِ -فَاکِهَةً -لَکَبِیرَةٌ » و اگر بین کسره و حروف (أکهر)، حرف ساکنی بیاید نیز حرف ما قبل از هاء تأنیث توسط کسایی به إماله خوانده شده است. مانند: «لَعِبْرَةً -َ سِدْرَةِ - وَجْهُةُ » البته مثالی برای همزه و کاف در قرآن وجود ندارد. و اگر قبل از حروف (أکهر) حرف مفتوح یا مضموم با واسطه حرف ساکن یا چسبیده ی به آن وجود داشته باشد، إماله حروف (أکهر) ضعیف تر انجام شده است. مانند: « امْرَأَةً - سَوءَةَ - مُبَارَکَةٍ - الشَّوْکَةِ -التَّهْلُکَةِ - سَفَاهَةٌ -شَجَرَةِ - سَیَّارَةٌ - نَضْرَةَ - عُسْرَةٍ-مَحْشُورَةً ». و برخی بر این عقیده اند که کسایی تمام حروف الفبایی که قبل از هاء تأنیث (به جز حرف الف) آمده باشد را به إماله خوانده است. پس در مورد إماله حرف قبل از هاء تأنیث از کسایی دو نوع روایت وجود دارد.

24- باب بیان نظرات مختلف در مورد حرف راء

343 وَرَقَّقَ وَرْشٌ کُلَّ رَاءٍ وَقَبْلَهَا

مُسَکَّنَةً یَاءٌ أَوِ الْکَسْرُ مُوصَلَا

344 وَلَمْ یَرَ فَصْلاً سَاکِنًا بَعْدَ کَسْرَةٍ

سِوی حَرْفِ الاِسْتِعْلاَ سِوَی الْخَا فَکَمَّلَا(1)

ص: 145


1- [189] ورش هر حرف رائی را ترقیق کرده به شرط اینکه قبل از آن حرف یاء آمده باشد، چه حرف لین باشد یا یاء مدی. و حرف راء در وسط کلمه باشد یا آخر کلمه. و در وصل تلاوت شود یا بر آن وقف کنند. حرکت حرف راء مضموم باشد یا مفتوح. همچنین اگر قبل از راء حرف مکسوری باشد نیز ورش آن را به ترقیق خوانده است. مانند: «فِیهِنَّ خَیْرَاتٌ - وَلِلَّهِ مِیرَاثُ-فَالْمُغِیرَاتِ -قَالُوا لَا ضَیْرَ - فَتَحْرِیرُ - نَذِیرٌ مُبِینٌ- عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ - قِرَدَةً - الْآمِرُونَ -مُنْذِرِ- مِنْ قَطِرَانٍ - بِرَبْوَةٍ -لرَّقِیک -تُوَقِّرُوهُ ». با این توضیح روشن می شود که ورش در این مثال راء را ترقیق نکرده است: « فِی رَیْبٍ - مُقْنِعِی رُءُوسَهمْ- یَرَوْنَ -یُرَدُّونَ الخیرة»اگر حرف ساکنی بین حرف مکسور و راء قرار گیرد نمی تواند مانع ترقیق شود. مانند: «الْمِحْرَابَ - وِزْرَکَ - سِدْرَةِ الْمُنْتَهَی -سِّحْرَ »ولی اگر حرف ساکن از حروف استعلا باشد، راء ترقیق نمی شود. مانند: «إِصْرَهُمْ -« بِمِصْرَ - قِطْرًا - وِقْرًا »ولی حرف خاء که از حروف مستعلیه است از این قاعده استثناء می باشد. مانند:«إِخْرَاجُهُمْ

345 وَفَخَّمَهَا فی الأَعْجَمِیِّ وَفِی إِرَمْ

وَتَکْرِیرِهَا حَتَّی یُری مُتَعَدِّلَا(1)

346 وَتَفْخِیمُهُ ذِکْرًا وَسِتْرًا وَبَابَهُ

لَدی جِلَّةِ الأَصْحَابِ أَعْمَرُ أَرْحُلَا(2)

347 وَفی شَرَرٍ عَنْهُ یُرَقِّقُ کُلُّهُمْ

وَحَیْرَانَ بِالتَّفْخِیمِ بَعْضٌ تَقَبَّلَا(3)

348 وَفی الرَّاءِ عَنْ وَرْشٍ سِوَی مَا ذَکَرْتُهُ

مَذَاهِبُ شَذَّتْ فِی الأَدَاءِ تَوَقُّلَا(4)

349 وَلاَ بُدَّ مِنْ تَرْقِیِقِهاَ بَعْدَ کَسْرَةٍ

إِذَا سَکَنَتْ یاَ صَاحِ لِلسَّبْعَةِ المَلا(5)

ص: 146


1- [190] ورش حرف راء را در کلمات عجمی (غیرعربی) به تفخیم خوانده است. مانند: « إِبْرَاهِیمَ- إِسْرَائِیلَ-عِمْرَانَ ». همچنین راء را در کلمه «إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ » به تفخیم خوانده است. وهمچنین اگر حرف راء در کلمه ای دوبار تکرار شود آن را تفخیم نموده است. مانند: « فِرَارًا - إِسْرَارًا-مِدْرَارًا - ضِرَارًا-ٱلۡفِرَارُ» و این مورد آخر برای حفظ تعادل و سهولت تلفظ این کلمات صورت گرفته است.
2- [191] ورش حرف راء در این کلمات را به تفخیم خوانده است هر چند که بر این کار قائل به اولویت (أَعْمَرُ أَرْحُلَا) بوده است:«ذِکْرًا - سِتْرًا » وچهار کلمة دیگر به دلیل (وَبَابَهُ): « أَمْرًا - وَزِراً-حِجْرًا -وَصِهْرًا ».
3- [192] در این که ورش راء اوّل کلمة (شَرَرٍ) را به ترقیق خوانده هیچ اختلافی وجود ندارد ولی در مورد کلمة (حَیْرَانَ) به اختلاف (ترقیق یا تفخیم) روایت نموده اند.
4- [193] البته در احکام راء به تلاوت ورش اختلافات زیادی است که برای جلوگیری از پراکندگی مطالب، از بیان آن خودداری می کنم.
5- [194] چنانچه حرف راء ساکن پس از حرف مکسوری بیاید چه سکون ذاتی باشد وچه پس از وقف بوجود آمده باشد، در وسط کلمه باشد یا آخر کلمه، تمامی قرّاء هفتگانه (نافع - ابن کثیر - ابوعمرو - ابن عامر - عاصم - حمزه و کسایی) آن را به ترقیق خوانده اند. مانند: « فِرْعَوْنُ ِ-الْإِرْبَةِ - شِرْعَةً -ٌ فَانْتَصِرْ - قَدْ قُدِرَ »(پس از وقف) - مُّسۡتَقِرّٞ (پس از وقف)}.

350 وَمَا حَرْفُ الاِسْتِعْلاَءُ بَعْدُ فَرَاؤُهُ

لِکُلِّهِمُ التَّفْخِیمُ فِیهاَ تَذَلَّلَا

351 وَیَجْمَعُهاَ قِظْ خُصَّ ضَغْطٍ وَخُلْفُهُمْ

بِفِرْقٍ جَری بَیْنَ المَشَایِخِ سَلْسَلَا(1)

352 وَمَا بَعْدَ کَسْرٍ عَارِضٍ أَوْ مُفَصَّلٍ

فَفَخِّمْ فَهذاَ حُکْمُهُ مُتَبَذِّلاَ(2)

353 وَمَا بَعْدَهُ کَسْرٌ أَوِ الْیَا فَمَا لَهُمْ

بِتَرْقِیقِهِ نَصٌّ وَثِیقٌ فَیَمْثُلَا(3)

354 وَمَا لِقِیَاسٍ فِی الْقِرَاءة مَدْخَلٌ

فَدُونَکَ مَا فِیهِ الرِّضاَ مُتَکَفِّلَا(4)

355 وَتَرْقِیقُهاَ مَکْسُورَةً عِنْدَ وَصْلِهِمْ

وَتَفْخِیمُهاَ فی الْوَقْفِ أَجْمَعُ أَشْمُلَا

ص: 147


1- [195] هرگاه حرف راء قبل از حروف هفتگانه استعلاء (قظ، خص، ضغط) در یک کلمه باشد همگی آن را تفخیم نموده اند. مانند: «إِرْصَادًا - قِرْطَاسٍ -مِرْصَادًا -وَالْإِشْرَاقِ - إِعْرَاضُهُمْ -صِرَاطَ -أَنَّهُ الْفِرَاقُ ». و اما در مورد «فَکَانَ کُلُّ فِرْقٍ » در سورة شعراء، گروهی با توجه به حرف مکسور قبل ازآن، آن را ترقیق کرده اند و گروهی دیگر به دلیل وجود حرف مستعلیة قاف پس از آن، آن را به تفخیم خوانده اند.
2- [196] وهرگاه پس از کسرة عارضی (در همزه وصل) حرف راء آمده باشد، ورش آن را به تفخیم خوانده است. (همانطور که دیگران نیز چنین کرده اند.) مانند: «امْرَأَةً -ارْتَابُوا -الَّذِی- ارْتَضَی -ارْجِعُونِ »وهمچنین است اگر حرف راء پس از کسرة منفصل بیاید مانند: «بِرَسُولِ -بِرَازِقِینَ -بِرُءُوسِکُمْ - لِرُقِیِّکَ - وَلِرَسُولِهِ »
3- [197] عده ای عقیده دارند که اگر پس از حرف راء، حرف مکسوری بیاید، حرف راء را به ترقیق خوانده است. مانند: «بَیْنَ الْمَرْءِ- کُرْسِیِّهِ - رَدِفَ لَکُمْ - مَرْضِیًّا » که البته این اشخاص بر ادعای خود کلام صریح و روشن و محکمی ندارند. پس بنابر اعتقاد همه قرّاء در این حالت بهتر است حرف راء تفخیم شود.
4- [198] پس، اینکه اگر پس از حرف راء، حرف مکسور و یا یاء بیاید را با حالتی مقایسه کنیم که قبل از حرف راء حرف مکسور و یا یاء آمده باشد، نمی تواند دلیل قانع کننده ای باشد واصولاً در قرائت با قیاس، نمی توان قواعد را تنظیم نمود.

356 وَلکِنَّهَا فی وَقْفِهِمْ مَعَ غَیْرِهاَ

تُرَقَّقُ بَعْدَ الْکَسْرِ أَوْ مَا تَمَیَّلَا

357 أَوِ الْیَاء تَأْتِی بِالسُّکُونِ وَرَوْمُهُمْ

کَمَا وَصْلِهِمْ فَابْلُ الذَّکَاءَ مُصَقَّلَا(1)

25 - باب احکام حرف لام

358 وَفِیماَ عَدَا هذَا الَّذِی قَدْ وَصَفْتُهُ

عَلَی الأَصْلِ بِالتَّفْخِیمِ کُنْ مُتَعَمِّلَا(2)

359 وَغَلَّظَ وَرْشٌ فَتْحَ لاَمٍ لِصَادِهاَ

أَوِ الطَّاءِ أَوْ لِلظَّاءِ قَبْلُ تَنَزُّلَا

360 إِذَا فُتِحَتْ أَوْ سُکِّنَتْ کَصَلاتِهِمْ

وَمَطْلَعِ أَیْضًا ثمَّ ظَلَّ وَیُوصَلَا(3)

ص: 148


1- [199] چنانچه حرف راء مکسور باشد در وصل به ترقیق خوانده اند. مانند: «وَاذْکُرِ اسْمَ -وَأَنْذِرِ النَّاسَ -فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ » و در حالت وقف راء ساکن را تفخیم نموده اند و یا در غیر از حالت وقف، هرگاه راء ساکن بعد از حرف مکسور آمده باشد، آن را با ترقیق خوانده اند. مانند: «آلَ فِرْعَوْنَ -وَالْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ - مِنَ السِّحْرِ »وچنانچه قبل از حرف راء ساکن حرف یاء آمده باشد نیز با ترقیق خوانده اند. مانند: «وَافْعَلُوا الْخَیْرَ »(در حالت وقف) - «وَاللَّهُ قَدِیرٌ » (در حالت وقف) - « وَلَا نَذِیرٍ ». و هرگاه بر حرف راء وقف به روم انجام شود، حکم حرف راء مانند زمانی خواهد بود که آن را به وصل بخوانند. (چون در وقف به روم یک سوم حرکت محذوف أداء می شود) مانند: تفخیم راء در « هُوَ الْقَادِرُ -هُوَ حَسِیرٌ»ولی ورش که در این مورد راء را در وصل به ترقیق خوانده در وقف به روم نیز چنین حکمی خواهد داشت.
2- [200] با این توصیف، حرف راء باید تفخیم شود بجز مواردی که در اشعار قبلی ترقیق آن بیان شد. پس قاعده کلی در تلفظ حرف راء تفخیم است.
3- [201] هرگاه حرف لام مفتوحه پس از یکی از حروف طاء ساکن یا مفتوح و یا ظاء ساکن یا مفتوح و یا صاد ساکن یا مفتوح بیاید چه مشدّد باشد یا نباشد، در وسط کلمه باشد و یا آخر آن، ورش آن را تغلیظ کرده است مانند: «مَطْلَعِ -صَلَاتِهِمْ-ضَّل-مُعَطَّلَةٍ -تَطَّلِعُ -صَلْصَالٍ-الظُّلَّةِ -فِی ظُلَلٍ -فُصِّلَتْ » .

361 وَفی طَالَ خُلْفٌ مَعْ فِصَالاً وَعِنْدَماَ

یُسَکَّنُ وَقْفاً وَالمُفَخَّمُ فُضِّلَا

362 وَحُکْمُ ذَوَاتِ الْیاَءِ مِنْهاَ کَهذِهِ

وَعِنْدَ رُءُوسِ الآیِ تَرْقِیقُهاَ اعْتَلَا(1)

363 وَکُلٌّ لَدَی اسْمِ اللهِ مِنْ بَعْدِ کَسْ-رَةٍ

یُرَقِّقُهَا حَتَّی یَرُوقَ مُرَتَّلَا

364 کَمَا فَخَّمُوهُ بَعْدَ فَتْحٍ وَضَمَّةٍ

فَتَمَّ نِظَامُ الشَّمْلِ وَصْلاً وَفَیْصَلَا(2)

26 - باب انواع وقف در پایان جملات

365 وَالاِسْکَانُ أَصْلُ الْوَقْفِ وَهْوَ اشْتِقَاقُهُ

مِنَ الْوَقْفِ عَنْ تَحْرِیکِ حَرْفٍ تَعَزَّلَا

366 وَعِنْدَ أَبِی عَمْرٍو وَکُوفِیِّهِمْ بِهِ

مِنَ الرَّوْمِ وَالإِشْمَامِ سَمْتٌ تَجَمَّلَا

367 وَأَکْثَرُ أَعْلاَمِ الْقُرَانِ یَرَاهُما

لِسَائِرِهِمْ أَوْلَی الْعَلاَئِقِ مِطْوَلاَ(3)

ص: 149


1- [202] در مورد تفخیم حرف لام در کلمة (طَالَ) از ورش به اختلاف روایت شده است. و در مورد تفخیم حرف لام در کلمه (فِصَالاً) نیز چنین است. و همچنین در مورد حرف لامی که بعد از صاد آمده باشد و در حالت تنوین نصب، بر آن وقف به ابدال صورت گیرد. مانند: «وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِیمَ مُصَلًّی » وهمینطور است حرف لامی که بعد از صاد بیاید و در وقف، با الف مد تلفظ گردد. مانند: «یَصْلَی -سَیَصْلَی -تَصْلَی - فَصَلَّی - صَلَّی » ولی چنانچه در آخر آیه باشد بدلیل تقلیل الف، ورش آن را به ترقیق خوانده است.
2- [203] و هرگاه اسم جلاله الله پس از حرف مکسور بیاید همگی آن را با ترقیق خوانده اند. مانند:«أبِاللَّهِ-أفِی اللَّهِ -« لِلَّهِ »، همانطور که اگر اسم جلاله الله پس از حرف مکسور یا مفتوح بیاید همگی آن را تفخیم نموده اند. مانند: « قَالَ اللَّهُ -شَهِدَ اللَّهُ - وَلَذِکْرُ اللَّهِ -وَإِذْ قَالُوا اللَّهُمَّ »
3- [204] ساکن نمودن آخرین حرف در وقف، موضوعی است أصلی. در حالیکه دو حالت وقف به رَوْمْ و وقف به إِشمَامْ از شاخه ها و فروع وقف محسوب می شود.والبته ابوعمرو و قرّاء کوفی جمله ای معروف دارند که عبارتست از: (الاِسْکَانُ أَصْلُ الْوَقْفِ). و از طرفی بیشتر بزرگان فن قرائت همچون نافع، ابن کثیر و ابن عامر (أکثر أعلام القرآن) از روی استحباب، وقف به رَوْمْ و به إشمام نیز داشته اند.

368 وَرَوْمُکَ إِسْمَاعُ المُحَرَّکِ وَاقِفًا

بِصَوْتٍ خَفِیٍّ کُلَّ دَانٍ تَنَوَّلَا(1)

369 وَالاِشْمَامُ إِطْبَاقُ الشِّفَاهِ بُعَیْدَ مَا

یُسَکَّنُ لاَ صَوْتٌ هُنَاکَ فَیَصْحَلَا(2)

370 وَفِعْلُهُماَ فی الضَّمِّ وَالرَّفْعِ وَارِدٌ

وَرَوْمُکَ عِنْدَ الْکَسْرِ وَالْجَرِّ وُصِّلَا

371 وَلَمْ یَرَهُ فی الْفَتْحِ وَالنَّصْبِ قَارِئٌ

وَعِنْدَ إِمَامِ النَّحْوِ فی الْکُلِّ أُعْمِلَا(3)

372 وَمَا نُوِّعَ التَّحْرِیکُ إِلاَّ لِلاَزِمٍ

بِنَاءً وَإِعْرَاباً غَداَ مُتَنَقِّلَا(4)

ص: 150


1- [205] وقف به رَوْم عبارتست از: أداء حرکت حرف آخر در وقف با صوت خفی به گونه ای که فقط افرادی که در نزدیکی شخص قاری حضور دارند، اگر دقت کنند بتوانند این حرکت را بشنوند.
2- [206] وقف به إشمام عبارتست از: نشان دادن حرکت ضمة محذوف پس از انجام عمل وقف توسط لبها بدون اینکه صوتی ایجاد شود. بنابراین وقف به روم، قاعده ایست شنیداری و وقف به اشمام، قاعده ایست دیداری. و هر دو برای بیان و نشان دادن حرکت محذوف در وقف به اسکان می باشند.
3- [207] انجام وقف به اشمام و رَوْم اختصاص به وقف بر حرکت ضمه و تنوین رفع دارد. و البته دربارة وقف به روم در نزد حرکت کسره و تنوین جر نیز آمده است ولی در وقف بر فتحه و تنوین نصب از هیچ استاد قرائتی گزارش نشده است در حالی که (إِمَامِ النَّحْوِ) سیبویه و یا أئمة نحو در هر سه مورد قائل به وقف به روم می باشند.
4- [208] و هر چند حرکات و إعراب به دلایل مختلف در حالات مختلف، محلّاً و یا إلزاماً با هم تفاوت دارند ولی جهت اختصار این حالات را بصورت ضمه، فتحه، کسره، رفع، نصب و جرّ بیان کردم. چون حکم همه در موضوع إشمام و رَوم یکی است.

373 وَفی هَاءِ تَأْنِیثٍ وَمِیمِ الْجَمِیعِ قُلْ

وَعَارِضِ شَکْلٍ لَمْ یَکُوناَ لِیَدْخُلَا(1)

374 وَفی الْهَاءِ لِلإِضْمَارِ قَوْمٌ أَبَوْهُمَا

وَمِنْ قَبْلِهِ ضَمٌّ أَوِ الْکَسْ-رُ مُثِّلَا

375 أَوُ امَّاهُمَا وَاوٌ وَیَاءٌ وَبَعْضُهُمْ

یُرَی لَهُمَا فِی کُلِّ حَالٍ مُحَلِّلَا(2)

ص: 151


1- [209] وقف به إشمام و وقف به روم در سه موضع صورت نمی گیرد، که عبارتند از: 1- وقف بر هاء تأنیث (یا تاء تأنیث) به شرطی که حرف تاء در کتابت قرآن مبسوط « رَحْمَتُ اللَّهِ وَبَرَکَاتُهُ »نباشد. مانند: «فَبِمَا رَحْمَةٍ -«وَتِلْکَ نِعْمَةٌ -أَنَّ غَیْرَ ذَاتِ الشَّوْکَةِ ». 2- وقف بر میم جمع به شرطی که قرائت شخصی نباشد که در وصل، میم جمع را مضموم خوانده باشد. 3- وقف بر کلماتی که آخرین حرف آنها در اصل ساکن بوده ولی در تلاوت حرکتی بر آن عارض شده است. مثلاً به دلیل رفع التقاء ساکنین مانند: «قُلِ اللَّهُمَّ -«لَمْ یَکُنِ الَّذِینَ کَفَرُوا - وَعَصَوُا الرَّسُولَ -فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسَانُ » که وقف بر کلمات «قُلُ- یَکُنْ -عَصَوُا-فَلْیَنْظُرِ» باید به اسکان باشد و وقف به روم و اشمام در اینجا نیز جایز نیست.
2- [210] هاء ضمیر با توجه به حرکت حرف ما قبل آن به هفت نوع تقسیم می شود: 1- ما قبل مضموم مانند: « قَلْبهُ »2- قبل از آن واو ساکن ما قبل مفتوح (حرف لین) و یا واو مدی باشد مانند: «شَرَوْهُ - وَنَسُوهُ »3- ما قبل مکسور مانند: « قَلْبِهِ »4- قبل از آن یاء ساکن ما قبل مفتوح (حرف لین) و یا یاء مدی باشد. مانند: « عَلَیْهِ لوالدیه-أَخِیهِ». (موارد 2 و 4 از (أَوُ امَّاهُمَا) استنباط می شود.) 5- ما قبل مفتوح مانند: «نَفْسَهُ 6- قبل از آن الف مدی باشد (أُمُّ الفَتح). مانند: «اجْتَبَاهُ وَهَدَاهُ »7 ما قبل ساکن مانند: « فَلْیَصُمْهُ » با توجه به این مقدمه معنای شعر چنین می شود؛ عده ای وقف به اشمام و وقف به روم را در چهار مورد اوّل جایز ندانسته اند. وعده ای دیگر تمامی موارد را جایز شمرده اند. پس وقف به اشمام و روم را در سه مورد (5 و 6 و 7) همگی جایز می دانند.

27 - باب انواع وقف بر رسم الخط قرآن

376 وَکُوفِیُّهُمْ وَالْمَازِنِیُّ وَنَافِعٌ

عُنُوا بِاتَّبَاعِ الْخَطِّ فِی وَقْفِ الاِبْتِلَا

377 وَلاِبْنِ کَثِیٍر یُرْتَضَی وَابْنِ عَامِرٍ

وَمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ حَرٍ أَنْ یُفَصَّلَا(1)

378 إِذَا کُتِبَتْ بِالتَّاءِ هَاءُ مُؤَنَّثٍ

فَبِالْهَاءِ قِفْ حَقَّا رِضًی وَمُعَوِّلَا(2)

379 وَفی اللاَّتَ مَعْ مَرْضَاتِ مَعْ ذَاتَ بَهْجَةٍ

وَلاَتَ رِضًی هَیْهَاتَ هَادِیِه رُفِّلَا(3)

ص: 152


1- [211] بنابر روایات رسیده قرّاء کوفی و بصری و نافع (مدنی) بر آداب وقف بر رسم الخط (معروف به عثمانی) اهمیت فراوان قائل بوده اند. پس هر جایی که حرف تاء نوشته شده بر آن وقف به تاء نموده اند و محلی که حرف هاء نوشته شده باشد بر آن وقف به هاء نموده اند. و هرگاه دو کلمه متصل به همدیگر باشند در بین این دو کلمه وقف ننموده اند. مانند: « إِنَّمَا اللَّهِ ». در حالیکه در جای دیگر وقف بر {إِنَّ} را جایز شمرده اند. مانند: «إِنَّمَا تُوعَدُونَ»(و البته این در حالیست که قاری در اثر اتمام نفس یا عارضه سرفه و عطسه و یا گریه مجبور به وقف شود.) هر چند که بزرگان دیگر علم قرائت مانند ابن کثیر و ابن عامر نیز به این أمر راضی بوده اند هر چند که روایتی از آنها در دست نیست.
2- [212] وقف بر تاء تأنیث (ة - -ة) اگر مبسوط (ت) نباشد به اجماع تمام قرّاء وقف به ابدال (ه-) خواهد بود. ولی چنانچه تاء تأنیث بصورت مبسوط (ت) باشد ابوعمرو (ابتدای کلمه حَقّاً) و کسایی (ابتدای کلمه رِضیً) آن را هاء خوانده اند. مانند: «إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ - رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ -بَقِیَّتُ اللَّهِ -وَأُولُو بقیةٍ».
3- [213] کسایی (ابتدای کلمه رِضیً) وقف بر تاء را در این کلمات به هاء خوانده است: ««اللَّاتِ» (در سورة النجم) مَرْضَاتِ - ذَاتَ در « حَدَائِقَ ذَاتَ بَهْجَةٍ » در سوره النمل - « وَلَاتَ حِینَ مَنَاصٍ» در سوره صاد. و بزّی (ابتدای کلمه هَادِیِه) و کسایی (ابتدای کلمه رُفِّلَا) حرف تاء کلمة «هَیْهَاتَ » (در سورة مؤمنون) را در وقف هاء خوانده اند.

380 وَقِفْ یَا أَبَهْ کُفْؤًا دَنَا وَکَأَیِّنِ الْ-

وُقُوفُ بِنُونٍ وَهْوَ بِالْیَاءِ حُصِّلَا(1)

381 وَمَالِ لَدَی الْفُرْقَانِ وَالْکَهْفِ وَالنِّسَا

وَسَالَ عَلَی مَا حَجَّ وَالْخُلْفُ رُتِّلَا(2)

382 وَیَا أَیُّهَا فَوْقَ الدُّخَانِ وَأَیُّهَا

لَدَی النُّورِ وَالرِّحْمنِ رَافَقْنَ حُمَّلاَ

383 وَفی الْهَا عَلَی الإِتْبَاعِ ضَمَّ ابْنُ عَامِرٍ

لَدَی الْوَصْلِ وَالْمَرْسُومِ فِیهِنَّ أَخْیَلَا(3)

ص: 153


1- [214] ابن عامر (ابتدای کلمه کُفْؤًا) و ابن کثیر (ابتدای کلمه دَنَا) وقف بر «یَأَبَتِ » را به هاء خوانده اند مانند: « یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ -«یَا أَبَتِ لَا تَعْبُدِ» و أبوعمرو (ابتدای کلمه حُلِّلَا) وقف بر کلمه {کَأَیِّنِ} را به یاء نموده است. مانند: «وَکَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قَاتَلَ».
2- [215] ابوعمر (ابتدای کلمه حَجَّ) در این چند مورد بر (مَا) وقف نموده است و حرف لام را به کلمه بعدی وصل نموده: 1- « مَالِ هَذَا الرَّسُولِ» در سورة فرقان 2- « مَالِ هَذَا الْکِتَابِ »در سوره کهف 3- « فَمَالِ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ » در سورة نساء 4- «فَمَالِ الَّذِینَ کَفَرُوا» در سورة معارج «سَأَلْ». و کسایی (ابتدای کلمه رُتِّلَا) نیز البته با اختلاف روایت از او، چنین کرده است. پس بنابراین دیگر قرّاء بر حرف لام وقف نموده اند.
3- [216] کسایی (ابتدای کلمه رَافَقْنَ) وأبوعمرو (ابتدای کلمه حُمَّلاَ) وقف بر (أَیُّهَ) را در این سه مورد به الف خوانده اند: 1- «وَقَالُوا یَا أَیُّهَ السَّاحِرُ» در سورة زخرف (فوق دخان). 2- «أَیُّهَ الْمُؤْمِنُونَ » در سوره نور. 3- « أَیُّهَ الثَّقَلَانِ » در سوره الرحمن. و ابن عامر در وصل این سه مورد را با ضمه خوانده است ولذا در وقف، آن را ساکن خوانده است.

384 وَقِفْ وَیْکَأَنَّهْ وَیْکَأَنَّ بِرَسْمِهِ

وَبِالْیَاءِ قِفْ رِفْقًا وَبِالْکَافِ حُلِّلَا(1)

385 وَأَیًّا بأَیًّا مَا شَفَا وَسِوَاهُمَا

بِمَا وَبِوَادِی النَمْلِ بِالْیَا سَناً تَلَا(2)

386 وَفِی مَهْ وَمِمَّهْ قِفْ وَعَمَّهْ لِمَهْ بِمَهْ

بِخُلْفٍ عَنِ الْبَزِّیِّ وَادْفَعْ مُجَهِّلَا(3)

ص: 154


1- [217] در سورة قصص بر حرف هاء در عبارت «وَیْکَأَنَّهُ لَا یُفْلِحُ الْکَافِرُونَ » وقف کن و بر حرف نون وقف در عبارت « وَیْکَأَنَّ اللَّهَ » وقف کن. کسایی (ابتدای کلمه رِفْقًا) بر حرف یاء وقف نموده و از حرف کاف شروع به تلاوت نموده است: « کَأَنَّهُم-کَانَ » ابوعمرو (ابتدای کلمه حُلِّلَا) بر حرف کاف وقف نموده و از حرف همزه شروع به تلاوت کرده است: « إِنَّهُ-«إِنَّ اللَّهَ ».
2- [218] حمزه و کسایی (ابتدای کلمه شَفَا) بر کلمه (أَیًّا) در « أَیًّامَا تَدْعُوا » در سورة إسراء) وقف به ابدال نموده اند و دیگران بر لفظ (مَا) وقف نموده اند. ابوحارث (ابتدای کلمه سَنَا) و دوری (ابتدای کلمه تَلاَ) از کسایی روایت نموده اند که بر کلمه «واد» در سورة نمل به یاء وقف نموده است. «حَتَّی إِذَا أَتَوْا عَلَی وَادِ النَّمْلِ » یعنی (وادِی) خوانده است.
3- [219] از بِزّی (راوی ابن کثیر) به اختلاف روایت شده که وقف بر این کلمات را به هاء ساکن خوانده است. 1- «فِیمَ» در «فِیمَ أَنْتَ مِنْ ذِکْرَاهَا » در سوره نازعات. 2- «مِمَّ» در «فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسَانُ مِمَّ خُلِقَ» در سوره طارق. 3- «عَمَّ » در «عَمَّ یَتَسَاءَلُونَ» در سورة نبأ. 4- « لِمَ » در «لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ» در سوره توبه و در «لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ » در سورة صف. 5 -« بِمَ » در «بِمَ یَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ »در سوره نمل.

28 - باب بیان اختلاف دربارة یاء اضافه

387 وَلَیْسَتْ بِلاَمِ الْفِعْلِ یَاءُ إِضَافَةٍ

وَمَا هِیَ مِنْ نَفْسِ اْلأُصُولِ فَتُشْکِلَا

388 وَلکِنَّهَا کالْهَاءِ وَالْکَافِ کُلُّ مَا

تَلِیهِ یُری لِلْهَاءِ وَالْکَافِ مَدْخَلَا(1)

389 وَفی مِائَتَیْ یاَءٍ وَعَشْرٍ مُنِیفَةٍ

وَثِنْتَیْنِ خُلْفُ الْقَوْمِ أَحْکِیهِ مُجْمَلَا(2)

390 فَتِسْعُونَ مَعْ هَمْزٍ بِفَتْحٍ وَتِسَعُهَا

سَما فَتْحُهاَ إَلاَّ مَوَاضِعَ هُمَّلَا

391 فَأَرْنِی وَتَفْتِنِّی اتَّبِعْنِی سُکُونُهاَ

لِکُلٍ وَتَرْحَمْنِی أَکُنْ وَلَقَدْ جَلَا(3)

ص: 155


1- [220] یاء اضافه حرف یاءی است که دلالت بر متکلم کند و چنانچه لام الفعل کلمات حرف یاء باشد، یاء اضافه نیست بلکه یاء اصلی است. حرف یاء اضافه مانند: « أَوْزِعْنِی-« سَتَجِدُنِی»که به فعل اضافه شده است و«ضَیْفِی » که به اسم اضافه شده است و «إِنِّی أَخَافُ » که به حرف اضافه شده است. تشخیص حرف یاء اضافه اینگونه است که: به جای آن در آخر کلمات می توان از هر کدام از دو حرف کاف و هاء استفاده کرده مانند: {سَتَجِدُک - سَتَجِدُهُ - ضَیفُکَ - ضَیْفِهِ - إِنَّکَ - إِنَّهُم».
2- [221] اختلاف قرّاء در دویست و دوازده یاء اضافه موجود در قرآن می باشد که به صورت اختصار به آن اشاره می شود. یاء اضافه سه نوع می باشد: 1- یاء اضافه ساکن که به صورت یاء مدی تلاوت می شود. مانند: « وَمَنْ عَصَانِی-یَعْبُدُونَنِی »2- یاء اضافه مفتوح مانند: «بَلَغَنِیَ الْکِبَرُ - نِعْمَتِیَ الَّتِی » 3 - یاء اضافه ای که حرکت آن موضوع اختلاف قُرّاء می باشد گروهی با فتحه خوانده اند وعده ی دیگر آن را به اسکان تلاوت کرده اند. که موضوع شعر شاعر، بیان این اختلاف می باشد.
3- [222] در نود و نه موضع از قرآن پس از یاء اضافه حرف همزة قطع مفتوح آمده است که نافع و ابن کثیر و أبوعمرو (کلمه سما) آن را با فتحه خوانده اند. مانند: « إِنِّی أَخَافُ- إِنِّی أَعْلَمُ »از این موارد چهار مورد استثناء شده یعنی نافع و ابن کثیر و ابوعمرو، یاء را در این کلمات به سکون خوانده اند. این کلمات عبارتند از: « قَالَ رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ » در سوره اعراف - «وَلَا تَفْتِنِّی أَلَا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا » در سورة توبه - فَاتَّبِعْنِی أَهْدِکَ صِرَاطًا سَوِیًّا »در سورة مریم - «وَإِلَّا تَغْفِرْ لِی وَتَرْحَمْنِی أَکُنْ مِنَ الْخَاسِرِینَ» در سورة هود.

392 ذَرُونِیَ وَادْعُونِیْ اذْکُرُونِیَ فَتْحُهاَ

دَوَاءٌ وَأَوْزِعْنِی مَعاً جَادَ هُطَّلَا(1)

393 لِیَبْلُوَنِی مَعْهُ سَبِیلِی لِنَافِعٍ

وَعَنْهُ وَلِلْبصْرِی ثَمَانٍ تُنُخِّلَا

394 بِیُوسُفَ إِنیِّ الأَوَّلاَنِ وَلِیْ بِها

وَضَیْفیِ وَیَسِّرْ لِیْ وَدُونِیْ تَمَثَّلَا

395 وَیَاءَانِ فی اجْعَلْ لِی وَأَرْبَعٌ إِذْ حَمَتْ

هُدَاهاَ وَلکِنِّی بِهاَ اثْناَنِ وُکِّلَا

396 وَتَحْتِی وَقُلْ فی هُودَ إِنِّی أَرَاکُمُو

وَقُلْ فَطَرَنْ فی هُودَ هَادِیِهِ أَوْصَلَا

397 وَیَحْزُنُنِیْ حِرْمِیُّهُمْ تَعِدَانِنِی

حَشَرْتَنِیَ أَعْمی تَأْمُرُونِیَ وَصَّلاَ

398 أَرَهْطِی سَمَا مَوْلیً وَمَالِی سَمَا لِویً

لَعَلِّی سَمَا کُفْؤًا مَعِی نَفْرُ الْعُلَا

399 عِمَادٌ وَتَحْتَ النَّمْلِ عِنْدِیَ حُسْنُهُ

إِلَی دُرِّهِ بِالْخُلْفِ وَافَقَ مُوهَلَا(2)

ص: 156


1- [223] ابن کثیر (ابتدای کلمة دَوَاءٌ) حرف یاء را در این کلمات با فتحه خوانده است: « ذَرُونِی أَقْتُلْ مُوسَی » سورة غافر - « ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ »در سورة غافر - «فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ» در سورة بقره) - ورش (ابتدای کلمه جَادَ) و بزّی (ابتدای کلمه هُطَّلَا) حرف یاء را در این کلمه با فتحه خوانده است: «أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ » در سوره های نمل و احقاف.
2- [224] نافع حرف یاء در «لِیَبْلُوَنِی ءأَشْکُرُ » در سورة نمل و « هَذِهِ سَبِیلِی أَدْعُو إِلَی اللَّهِ »در سورة یوسف را، با فتحه خوانده است. وهمچنین نافع و ابوعمرو بصری مشترکاً در هشت موضع حرف یاء را با فتحه خوانده اند. که عبارتند از: « قَالَ أَحَدُهُمَا إِنِّی » در سوره یوسف - « وَقَالَ الْآخَر» در سوره یوسف -« حَتَّی یَأْذَنَ لِی» در سوره یوسف -«وَلَا تُخْزُونِ فِی ضَیْفِی» در سورة هود - «وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی » در سوره طه - « مِنْ دُونِی أَوْلِیَاءَ » در سوه کهف - «قَالَ رَبِّ اجْعَلْ لِی آیَةً» در سوره های آل عمران و مریم). نافع (ابتدای کلمة إِذ) و ابوعمرو (ابتدای کلمه حَمَت) و بزّی (ابتدای کلمه هُدَاهَا) در چهار موضع حرف یاء را با فتحه خوانده اند: « وَلَکِنِّی أَرَاکُمْ » در سوره های هود و وأحقاف - «مِنْ تَحْتِی أَفَلَا تُبْصِرُونَ » در سوره زخرف - « إِنِّی أَرَاکُمْ بِخَیْرٍ» در سورة هود. بزّی (ابتدای کلمه هَادِیهِ) و نافع (ابتدای کلمة أَوصَلَا) حرف یاء را در «فَطَرَنِی أَفَلَا » در سورة هود، با فتحه خوانده اند. ابن کثیر و نافع (کلمه حِرْمِیٌّ) حرف یاء را در چهار موضع با فتحه خوانده اند. « لَیَحْزُنُنِی أَنْ تَذْهَبُوا بِهِ» در سوره یوسف - « أَتَعِدَانِنِی أَنْ أُخْرَجَ » در سوره احقاف - « حَشَرْتَنِی أَعْمَی »در سوره طه - « تَأْمُرُونِّی أَعْبُدُ » در سورة زمر. نافع و ابن کثیر و ابوعمرو (کلمه سَمَا) و ابن ذکوان (ابتدای کلمه مَوْلَی) حرف یاء را در « أَرَهْطِی أَعَزُّ عَلَیْکُمْ » در سورة هود، با فتحه خوانده اند. نافع و ابن کثیر و ابوعمرو (کلمه سَمَا) و هشام (ابتدای کلمه لِویً) حرف یاء را در «وَیَا قَوْمِ مَا لِی أَدْعُوکُمْ »در سورة غافر، با فتحه خوانده اند. نافع و ابن کثیر و ابوعمرو (کلمه سَمَا) و ابن عامر (ابتدای کلمه کُفواً) حرف یاء را در کلمة (لَعَلّیِ) با فتحه خوانده اند: « لَعَلِّی أَرْجِعُ » در سورة یوسف - «لَعَلِّی آتِیکُمْ»در سوره های طه و قصص - «لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا»در سورة مؤمنون - « لَعَلِّی أَطَّلِعُ» در سورة قصص - « لَعَلِّی أَبْلُغُ الْأَسْبَابَ » در سورة غافر. ابن کثیر وابو عمرو وابن عامر (کلمه نَفَرُ) و نافع (ابتدای کلمه العُلَا) و حفص (ابتدای کلمه عِمَادٌ) حرف یاء را در کلمه (مَعِیَ) با فتحه خوانده اند: « مَعِیَ أَبَدًا» در سورة توبه« مَعِیَ أَوْ رَحِمَنَا »درسورة ملک. ابوعمرو (ابتدای کلمه حُسنُهُ) و نافع (ابتدای إِلیَ) و ابن کثیر (ابتدای کلمه دُرِّهِ) حرف یاء را در «عَلَی عِلْمٍ عِنْدِی أَوَلَمْ» در سورة قصص (تَحتَ النَّملِ) با فتحه خوانده اند. که البته در این مورد، به اختلاف روایت شده است.

ص: 157

400 وثِنْتَانِ مَعْ خَمْسِینَ مَعْ کَسْرِ هَمْزَةٍ

بِفتْحٍ أُولِی حُکْمٍ سِوَی مَا تَعَزَّلَا

401 بَنَاتِیْ وَأَنْصَارِیْ عِبَادِیْ وَلَعْنَتِیْ

وَمَا بَعْدَهُ إِنْ شَاءَ بِالْفَتْحِ أُهْمِلَا

402 وَفِی إِخْوَتِیْ وَرْشٌ یَدِیْ عَنْ أُولِیْ حِمَی

وَفِی رُسُلِی أَصْلٌ کَسَا وَافِیَ الْمُلَا

403 وَأُمِّیْ وَأَجْرِیْ سُکِّنَا دِینُ صُحْبَةٍ

دُعَاءِیْ وَآباءِیْ لِکُوفٍ تَجَمَّلَا

404 وَحُزْنِیْ وَتَوْفِیقِیْ ظِلاَلٌ وَکُلُّهُمْ

یُصَدِّقْنِیَ أَنْظِرْنِیْ وَأَخَّرْتَنِی إِلَی

405 وَذُرِّیَّتِی یَدْعُونَنِیْ وَخِطَابُهُ

وَعَشْرٌ یَلِیهَا الْهَمْزُ بِالضَّمِّ مُشْکَلَا(1)

ص: 158


1- [225] در این ابیات اشاره به نوع دوم از حرف یاء اضافه شده و آن؛ حرف یاء ساکنی است که قبل از همزه مکسور آمده باشد و تعداد آن در قرآن پنجاه و دو مورد می باشد که نافع (ابتدای کلمه أولی) وابو عمرو (ابتدای کلمه حُکمٍ) بجز مواردی آن را با فتحه خوانده اند. (سِوَی مَا تَعَزَّلَا). نافع (ابتدای کلمه أُهْمِلَا) حرف یاء را که قبل از همزه مکسور آمده باشد در این کلمات با فتحه خوانده است: «ِ بَنَاتِی إِنْ کُنْتُمْ فَاعِلِینَ » در سورة حجر - «مَنْ أَنْصَارِی إِلَی اللَّهِ »در سوره های آل عمران و صف - «أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِی إِنَّکُمْ مُتَّبَعُونَ» در سورة شعراء - «وَإِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی إِلَی یَوْمِ الدِّینِ » در سورة ص - «قَالَ سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ » در سوره های کهف و قصص و صافات. بنابراین، این موارد مخصوص نافع است ودیگران از جمله ابوعمرو حرف یاء را در این مواضع به اسکان خوانده اند. ورش حرف یاء در « وَبَیْنَ إِخْوَتِی إِنَّ رَبِّی لَطِیفٌ» در سوره یوسف را، با فتحه خوانده است. حفص (ابتدای عَن) و نافع(ابتدای کلمه أَولَی) و ابوعمرو (ابتدای کلمه حِمیً) حرف یاء را در «مَا أَنَا بِبَاسِطٍ یَدِیَ إِلَیْکَ » در سوره مائده، با فتحه خوانده اند. نافع (ابتدای کلمه أَصلٌ) و ابن عامر (ابتدای کلمه کَسَا) حرف یاء را در « لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِی إِنَّ اللَّهَ » در سوره مجادله، با فتحه خوانده اند. ابن کثیر (ابتدای کلمه دِینُ) و حمزه و کسایی و شعبه (کلمه صحبة) حرف یاء را در این موارد به سکون خوانده اند: « وَأُمِّیَ إِلَهَیْنِ » در سوره مائده - « إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَی اللَّهِ »در سور ه های یونس و هود (دوبار) و سبأ - « إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَی رَبِّ الْعَالَمِینَ»در 5 موضع در سوره شعراء. قاریان کوفی (عاصم و حمزه و کسایی) حرف یاء را در این کلمات به سکون خوانده اند: «فَلَمْ یَزِدْهُمْ دُعَائِی إِلَّا فِرَارًا » در سورة نوح - «وَاتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبَائِی إِبْرَاهِیمَ »در سوره یوسف. حمزه و کسایی و عاصم و ابن کثیر حرف یاء را در این کلمات به سکون خوانده اند: « وَحُزْنِی إِلَی اللَّهِ » در سوره یوسف - {وَمَا تَوۡفِیقِیٓ إِلَّا بِٱللَّهِۚ} در سوره هود. همگی قرّاء سبعه حرف یاء را در این کلمات به سکون خوانده اند: «یُصَدِّقُنِی إِنِّی » در سورة قصص - « أَنْظِرْنِی إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ » در سورة اعراف - « فَأَنْظِرْنِی إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ » در سوره های حجر و ص - « لَوْلَا أَخَّرْتَنِی إِلَی أَجَلٍ » در سوره منافقون - «فِی ذُرِّیَّتِی إِنِّی تُبْتُ » در سورة احقاف -« مِمَّا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ» در سوره یوسف - « وَتَدْعُونَنِی إِلَی النَّارِ» در سوره غافر - « أَنَّمَا تَدْعُونَنِی إِلَیْهِ » در سوره غافر. و هرگاه پس از یاء اضافه همزه مضموم بیاید و آن در قرآن ده مورد می باشد.

406 فَعَنْ نَافِعٍ فَافْتَحْ وَأَسْکِنْ لِکُلِّهِمْ

بِعَهْدِی وَآتُونِی لتَفْتَحَ مُقْفَلَا(1)

ص: 159


1- [226] حرف یاء را در این ده موضع نافع با فتحه خوانده است: « وَإِنِّی أُعِیذُهَا » در سوره آل عمران - «إِنِّی أُرِیدُ أَنْ تَبُوءَأ » در سوره مائده - «فَإِنِّی أُعَذِّبُهُ » در سوره مائده - « إِنِّی أُمِرْتُ » در سوره های انعام و زمر - «قَالَ عَذَابِی أُصِیبُ بِهِ » در سوره اعراف - «إِنِّی أُشْهِدُ اللَّهَ » در سوره هود - «أَنِّی أُوفِی الْکَیْلَ» در سوره یوسف - «إِنِّی أُلْقِیَ إِلَیَّ» در سوره نمل - «إِنِّی أُرِیدُ» در سوره قصص. و همگی قرّاء حرف یاء را در این دو کلمه با سکون خوانده اند: «وَأَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ »در سوره بقره - «آتُونِی أُفْرِغْ عَلَیْهِ قِطْرًا » در سروه کهف.

407 وَفِی اللاَّمِ لِلتَّعْرِیفِ أَرْبَعُ عَشْرَةٍ

فَإِسْکَانُهَا فَاشٍ وَعَهْدِیَ فِی عُلَا

408 وَقُلْ لِعِبَادِیْ کَانَ شَرْعاً وَفِی النِّدَا

حِمًی شَاعَ آیَاتِیْ کَمَا فَاحَ مَنْزِلَا

409 فَخَمْسَ عِبَادِی اعْدُدْ وَعَهْدِیْ أَرَادَنِیْ

وَرَبِّی الَّذِی آتَانِ آیاتِیَ الْحُلَا

410 وَأَهْلَکَنِیْ مِنْهَا وَفِی صَادَ مَسَّنِی

مَعَ الأَنَبِیَا رَبِّیْ فِی الاَعْرَافِ کَمَّلَا(1)

ص: 160


1- [227] و هرگاه پس از حرف یاء اضافه، همزه وصل به همراه لام معرفه (ال) بیایید، و آن در قرآن چهارده مورد می باشد. در این حالت حمزه (ابتدای کلمه فَاشٍ) تمامی موارد را به اسکان خوانده است. در مورد کلمة « عَهْدِی الظَّالِمِینَ » در سوره بقره، حفص (ابتدای کلمه عُلَا) با حمزه (ابتدای فِی) موافقت نموده و حرف یاء را به اسکان خوانده است. پس در سیزده مورد دیگر، حرف یاء را حفص با فتحه خوانده است. ابن عامر (ابتدای کَانَ) و حمزه و کسایی (ابتدای کلمه شَرْعاً) حرف یاء را در «قُلْ لِعِبَادِیَ الَّذِینَ آمَنُوا »در سوره ابراهیم به اسکان خوانده اند. ابوعمرو (ابتدای کلمه حِمَی) و حمزه و کسایی (ابتدای کلمه شَاعَ) حرف یاء را در لفظ (عِبَادِی) که با (یَاء) ندا آمده باشد را به اسکان خوانده اند: «یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِی واسعة » در سوره عنکبوت -«قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا » در سورة زمر. ابن عامر (ابتدای کَمَا) و حمزه (ابتدای کلمه فَاحَ) حرف یاء را در لفظ (ءَاَیتِیَ) در عبارت «سَأَصْرِفُ عَنْ آیَاتِیَ الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ » در سوره اعراف، را به اسکان خوانده است. چهارده موردی که پس از یاء اضافه همزة وصل به همراه لام معرفه آمده عبارتند از: «یَا عِبَادِیَ » در سوره های ابراهیم، عنکبوت و زمر - « عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ » در سورة انبیاء - «عِبَادِیَ الشَّکُورُ » در سورة سبأ -«عَهْدِی الظَّالِمِینَ »در سوره بقره - « إِنْ أَرَادَنِیَ اللَّهُ بِضُرٍّ »در سوره زمر - « رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِی وَیُمِیتُ » در سوره بقره - «آتَانِیَ الْکِتَابَ » در سوره مریم - « آیَاتِیَ الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ » در سوره اعراف - « أَهْلَکَنِیَ اللَّهُ » در سورة ملک - «مَسَّنِیَ الشَّیْطَانُ»در سوره صاد - « مَسَّنِیَ الضُّرُّ » در سوره انبیاء - «حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَوَاحِشَ » در سورة اعراف.

411 وَسَبْعٌ بِهَمْزِ الْوَصْلِ فَرْدًا وَفَتْحُهُمْ

أَخِیْ مَعَ إِنِّیْ حَقَّهُ لَیْتَنِیْ حَلَا

412 وَنَفْسِیْ سَمَا ذِکْرِیْ سَمَا قَوْمِیَ الرِّضَا

حَمِیدُ هُدیً بَعْدِیْ سَمَا صَفْوُهُ وِلاَ(1)

ص: 161


1- [228] و هر گاه پس از حرف یاء اضافه، همزه وصل به تنهایی بیاید و آن در قرآن هفت مورد می باشد. ابن کثیر و ابوعمرو (کلمه حَقَّ) در دو مورد با فتحه خوانده اند: « أَخِیِ«اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی » » در سوره طه -«إِنِّی اصْطَفَیْتُکَ عَلَی النَّاسِ » در سوره اعراف. ابوعمرو (ابتدای کلمه حَلَا) حرف یاء را در «یَا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ » در سورة فرقان با فتحه خوانده است. نافع و ابن کثیر و ابوعمرو (کلمه سَمَا) حرف یاء را در دو مورد با فتحه خوانده اند: «وَاصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی » در سوره طه - « وَلَا تَنِیَا فِی ذِکْرِی » در سوره طه. نافع (ابتدای کلمه الرِّضَا) و ابوعمرو (ابتدای کلمه حَمِیدُ) و بزّی (ابتدای کلمه هُدیً) حرف یاء را در «إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا »در سورة فرقان با فتحه خوانده اند. نافع و ابن کثیر و ابوعمرو (کلمه سَمَا) و شعبه (ابتدای کلمه صَفْوهُ) حرف یاء را در «مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ » در سوره صف با فتحه خوانده اند.

413 وَمَعْ غَیْرِ هَمْزٍ فِی ثَلاَثیِنَ خُلْفُهُمْ

وَمَحْیایَ جِیْ بالْخُلْفِ وَالْفَتْحُ خُوِّلَا

414 وَعَمَّ عُلاً وَجْهِیْ وَبَیْتِیْ بِنُوحِ عَنْ

لِویً وَسِوَاهُ عُدَّ أَصْلاً لِیُحْفَلَا

415 وَمَعْ شُرَکَاءِیْ مِنْ وَرَاءِیْ دَوَّنُوا

وَلِیْ دِینِ عَنْ هَادٍ بِخُلْفٍ لَهُ الْحُلَا

416 مَمَاتِیْ أَتَی أَرْضِیْ صِرَاطِیْ ابْنُ عَامِرٍ

وَفِی النَّمْلِ مَالِی دُمْ لِمَنْ رَاقَ نَوْفَلَا

417 وَلِیْ نَعْجَةٌ مَا کَانَ لِیْ اثْنَیْنِ مَعْ مَعِیْ

ثَمَانٍ عُلاً وَالظُّلَّةُ الثَّانِ عَنْ جِلَا

418 وَمَعْ تُوْمِنُوا لِی یُؤْمِنُوا بِیْ جَاوَیَا

عِبَادِیَ صِفْ وَالْحَذْفُ عَنْ شَاکِرٍ دَلَا

419 وَفَتْحُ وَلِیْ فِیهَا لِوَرْشٍ وَحَفْصِهِمْ

وَمَالِیَ فِی یَاسِیْنَ سَکِّنْ فَتَکْمُلَا(1)

ص: 162


1- [229] و هرگاه پس از حرف یاء اضافه، نه همزه وصلی آمده باشد و نه همزه قطع، اختلاف قراءات در سی مورد از آن می باشد که بیان می شود: به اختلاف از ورش (ابتدای کلمه جیِ) روایت شده که حرف یاء دوم در {مَحۡیَایَ} را با سکون یا فتحه خوانده است در حالیکه تمامی قرّاء بجز نافع (عبارت وَاْلفَتْحُ خُوِّلاَ) آن را با فتحه خوانده اند. نافع و ابن عامر (کلمه عَمَّ) و حفص (ابتدای کلمه عُلًا) حرف یاء را در « وَجْهِیَ» در سوره آل عمران دو بار و در سورة انعام، با فتحه خوانده اند. حفص (ابتدای عَنْ) و هشام (ابتدای کلمه لِویً) حرف یاء را در « وَلِمَنْ دَخَلَ بَیْتِیَ » در سورة نوح، با فتحه خوانده اند. و حفص (ابتدای کلمه عُدَّ) و نافع (ابتدای کلمه أَصلاً) و هشام (ابتدای کلمه لِیُحفَلَا) حرف یاء را در کلمه « بَیْتِیَ » در غیر از سورة نوح با فتحه خوانده اند: « بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ »در سوره های بقره و حج. ابن کثیر (ابتدای کلمه دَوَّنُوا) حرف یاء را در این دو موضع با فتحه خوانده است: «أَیْنَ شُرَکَائِی قَالُوا » در سوره فصلت - «وَإِنِّی خِفْتُ الْمَوَالِیَ مِنْ وَرَائِی»در سوره مریم. حفص (ابتدای عَن) و بزّی (ابتدای کلمه هَادٍ) و هشام (ابتدای لَهُ) و نافع (ابتدای کلمه الحُلَا) حرف یاء را در « وَلِیَ دِینِ » در سوره کافرون، با فتحه خوانده اند. هر چند که در مورد بزّی با سکون نیز روایت شده است. نافع (ابتدای کلمه أتَی) حرف یاء را در «مَمَاتِی لِلَّهِ » در سوره انعام، با فتحه خوانده است. ابن عامر حرف یاء در« إِنَّ أَرْضِی وَاسِعَةٌ »در سوره عنکبوت - «وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِی » در سوره انعام را، با فتحه خوانده است. ابن کثیر (ابتدای کلمه دُم) و هشام (ابتدای کلمه لِمَن) و کسایی (ابتدای کلمه رَاقَ) و عاصم (ابتدای کلمه نَوفَلَا) حرف یاء را در«مَا لِیَ لَا أَرَی الْهُدْهُدَ» در سوره نمل، با فتحه خوانده اند. حفص (ابتدای کلمه عُلاً) حرف یاء را در این موارد نیز با فتحه خوانده است: « وَلِیَ نَعْجَةٌ وَاحِدَةٌ » در سوره ص - « وَمَا کَانَ لِیَ عَلَیْکُمْ » در سوره ابراهیم - «مَا کَانَ لِیَ مِنْ عِلْمٍ » در سوره ص. و همچنین یاء را در {مَعِیَ} در هشت موضع با فتحه خوانده است: « فَأَرْسِلْ مَعِیَ بَنِی إِسْرَائِیلَ » در سوره اعراف - « وَلَنْ تُقَاتِلُوا مَعِیَ»در سوره توبه - « مَعِیَ صَبْرًا » در سورة کهف سه بار - «هَذَا ذِکْرُ مَنْ مَعِیَ » در سوره انبیاء - « إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ » در اولین مورد سوره شعراء - « فَأَرْسِلْهُ مَعِیَ رِدْءًا » در سوره قصص. حفص (ابتدای عَنْ) و ورش (ابتدای کلمه جِلَا) حرف یاء را در « وَنَجِّنِی وَمَنْ مَعِیَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ»در سوره شعراء، با فتحه خوانده اند. (الظله = شعراء و الثّان = دومین مَعِیَ در شعراء). ورش (ابتدای کلمه جَا) حرف یاء را در این دو موضع با فتحه خوانده است: «وَإِنْ لَمْ تُؤْمِنُوا لِی فَاعْتَزِلُونِ » در سوره دخان - «وَلْیُؤْمِنُوا بِی» در سوره بقره. و شعبه (ابتدای کلمه صِف) حرف یاء را در کلمه(عِبادِی) در عبارت «یَا عِبَادِ لَا خَوْفٌ عَلَیْکُمُ » در سوره زخرف، در حالت وصل با فتحه خوانده و در حالت وقف به سکون تلاوت کرده است. حفص (ابتدای کلمه عَنْ) و حمزه و کسایی (ابتدای کلمه شَاکِرٍ) و ابن کثیر (ابتدای کلمه دَلَا) حرف یاء را در «یَا عِبَادِ لَا خَوْفٌ عَلَیْکُمُ »در سوره زخرف، در وصل و وقف حذف نموده اند. پس دیگران (یعنی نافع وابوعمرو و ابن عامر) در وصل و وقف آن را به اسکان خوانده اند. ورش و حفص حرف یاء را در « وَلِیَ فِیهَا مَآرِبُ أُخْرَی » در سوره طه با فتحه خوانده اند. حمزه (ابتدای فِی) حرف یاء را در «وَمَا لِیَ لَا أَعْبُدُ»در سورة یس، با فتحه خوانده است.

ص: 163

29 - باب احکام یاء اضافی در رسم الخط قرآن

420 وَدُونَکَ یَاءَاتٍ تُسَمَّی زَوَائِدَا

لأَنْ کُنَّ عَنْ خَطِّ المَصَاحِفِ مَعْزِلَا(1)

421 وَتَثْبُتُ فی الْحَالَیْنَ دُرًّا لَوَامِعاَ

بِخُلْفٍ وَأُولَی النَّمْلِ حَمْزَةُ کَمَّلَا

422 وَفِی الْوَصْلِ حَمَّادٌ شَکُورٌ إِمَامُهُ

وَجُمْلَتُهاَ سِتُونَ وَاثْنَانِ فَاعْقِلَا(2)

423 فَیَسْرِی إِلی الدَّاعِ الْجَوَارِ المُنَادِ یَهْ-

-دِیَنْ یُؤْتِیَنْ مَعْ أَنْ تُعَلِّمَنِی وِلَا

424 وَأَخَّرْتَنِی الإِسْراَ وَتَتَّبِعَنْ سَما

وَفی الْکَهْفِ نَبْغِیْ یَأْتِ فِی هُودَ رُفِّلَا

425 سَماَ وَدُعَاءِیْ فِی جَنَا حُلْوِ هَدْیِهِ

وَفی اتَّبِعُونِیْ أَهْدِکُمْ حَقُّهُ بَلَا

425 سَماَ وَدُعَاءِیْ فِی جَنَا حُلْوِ هَدْیِهِ

وَفی اتَّبِعُونِیْ أَهْدِکُمْ حَقُّهُ بَلَا

426 وَإِنْ تَرَنِیْ عَنْهُمْ تُمِدُّونَنِیْ سَماَ

فَرِیقاً وَیَدْعُ الدَّاعِ هَاکَ جَناً حَلَا(3)

ص: 164


1- [230] یاء های اضافة مورد بحث در این قسمت عبارتند از یاء هایی که در آخر برخی از کلمات قرآنی در رسم الخط قرآن، وجود دارد.
2- [231] ابن کثیر (ابتدای کلمه دُرًّا) این یاء ها را در حالت وقف و وصل خوانده است. ولی در مورد هشام (ابتدای کلمه لَوَامِعَا) به اختلاف روایت شده یعنی در وقف و وصل این نوع یاء را خوانده و یا در هر دو حالت حذف نموده است. حمزه اولین یاء اضافه در سورة نمل « أَتُمِدُّونَنِ بِمَالٍ »را در هر دو حالت وقف و وصل اَدا کرده است. ولی ابوعمرو (ابتدای کلمه حَمَّادٌ) و حمزه و کسایی (ابتدای کلمه شَکُورٌ) و نافع (ابتدای کلمه إِمَامُهُ) این نوع حرف یاء اضافه را در وصل خوانده اند ولی در وقف، حذف نموده اند. کلّا در قرآن از این نوع یاء 26 مورد موجود می باشد که احکام آن بیان می شود.
3- [232] نافع و ابن کثیر و ابوعمرو (کلمه سَمَا) این کلمات را با یاء اضافه خوانده اند: « إِذَا یَسْرِ » در سوره فجر - «مُهْطِعِینَ إِلَی الدَّاعِ » در سورة قمر - «وَمِنْ آیَاتِهِ الْجَوَارِ »در سورة شوری - « الْمُنَادِ مِنْ مَکَانٍ » در سورة ق - «وَقُلْ عَسَی أَنْ یَهْدِیَنِ » در سورة کهف - «فَعَسَی رَبِّی أَنْ یُؤْتِیَنِ »در سوره کهف - « عَلَی أَنْ تُعَلِّمَنِ »درسوره کهف-«لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ » در سوره إسراء - ««أَلَّا تَتَّبِعَنِ »در سورة طه. نافع و ابن کثیر و ابوعمرو (کلمه سما) و کسایی (ابتدای کلمه رُفِّلَا) این دو کلمه را با یاء اضافه خوانده اند: «کُنَّا نَبْغِ » در سوره کهف - «یَوْمَ یَأْتِ لَا تَکَلَّمُ » در سوره هود. حمزه (ابتدای فی) و ورش (ابتدای کلمه جَنَا) و ابوعمرو (ابتدای کلمه حُلو) و بزّی (ابتدای کلمه هَدیِهِ) این کلمه را با حرف یاء اضافه خوانده اند: « رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاءِ » در سوره ابراهیم. ابن کثیر و ابوعمرو (کلمه حَقُّ) و قالون (ابتدای کلمه بَلَا) این دو کلمه را با حرف یاء اضافه خوانده اند: « اتَّبِعُونِ أَهْدِکُمْ » در سوره غافر - « إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْکَ» در سوره کهف. نافع و ابن کثیر و ابوعمرو (کلمه سما) و حمزه (ابتدای کلمه فَرِیقاً) این کلمه را با حرف یاء اضافه خوانده اند: « أَتُمِدُّونَنِ بِمَالٍ » در سوره نمل. بزّی (ابتدای کلمه هَاکَ) و ورش (ابتدای کلمه جَنَا) وابوعمرو (ابتدای کلمه حَلَا) این کلمه را با حرف یاء اضافه خوانده اند: « جَابُوا الصَّخْرَ بِالْوَادِ » در سورة قمر.

427 وَفی الْفَجْرِ بِالْوَادِیْ دَناَ جَرَیَانُهُ

وَفی الْوَقْفِ بِالْوَجْهَیْنِ وَافَقَ قُنْبُلاَ

428 وَأَکْرَمَنِیْ مَعْهُ أَهَانَنِ إِذْ هَدَی

وَحَذْفُهُمَا لِلْمَازِنِیْ عُدَّ أَعْدَلَا

429 وَفی النَّمْلِ آتانِیْ وَیُفْتَحُ عَنْ أُوِلِیْ

حِمیً وَخِلافُ الْوَقْفِ بَیْنَ حُلاً عَلَا(1)

ص: 165


1- [233] ابن کثیر (ابتدای کلمه دَنَا) و ورش (ابتدای کلمه جَرَیَانُهُ) این کلمه را با یاء اضافه خوانده اند: « جَابُوا الصَّخْرَ بِالْوَادِ » در سوره فجر. این کلمه {بِٱلۡوَادِ} را قنبل در وصل با حرف یاء خوانده است ولی در وقف هم با یاء خوانده و هم بدون آن. نافع (ابتدای إِذ) و بزّی (ابتدای کلمه هَدَی) دو کلمه {أَکۡرَمَنِ - أَهَٰنَنِ} را با یاء اضافه خوانده اند. ولی ابوعمرو (مازنی) این دو کلمه را بدون یاء خوانده است در حالیکه طبق تلاوت ابوعمرو فقط در حالت وقف، یاء را باید حذف نمود. حفص (ابتدای عَنْ) و نافع (ابتدای کلمه أوُلیِ) و ابوعمرو (ابتدای کلمه حِمیً) این کلمه را با حرف یاء اضافه خوانده اند: « فَمَا آتَانِیَ اللَّهُ خَیْرٌ » در سورة نمل، که در وصل آن را با یاء مفتوحه خوانده اند و در وقف قالون (ابتدای کلمه بَیْنَ) و ابو عمرو (ابتدای کلمه حُلَا) و حفص (ابتدای کلمه عَلَا) به اختلاف خوانده اند یعنی هم با حذف یاء و هم با یاء از آنها گزارش شده است.

430 وَمَعْ کَالْجَوَابِ الْبَادِ حَقٌّ جَناَهُماَ

وَفی الْمُهْتَدِ الإِسْرَا وَتَحْتُ أَخُو حُلَا

431 وَفی اتَّبَعَنْ فِی آلِ عِمْرَانَ عَنْهُمَا

وَکِیدُونِ فِی الأَعْرَافَ حَجَّ لِیُحْمَلَا

432 بِخُلْفٍ وَتُؤْتُونِیْ بِیُوسُفَ حَقُّهُ

وَفی هُودَ تَسْأَلْنِیْ حَوَارِیْهِ جَمَّلَا

433 وَتُخْزُونِ فِیهاَ حَجَّ أَشْرَکْتُمُونِ قَدْ

هَدَانِ اتَّقُونِ یَا أُولِی اخْشَوْنِ مَعْ وَلَا

434 وَعَنْهُ وَخَافُونِ وَمَنْ یَتَّقِیْ زَکاَ

بِیُوسُفَ وَافَی کَالصَّحِیحَ مُعَلَّلَا(1)

ص: 166


1- [234] ابن کثیر و ابوعمرو (کلمه حَقٌّ) و ورش (ابتدای کلمه جَنَاهُمَا) این کلمات را با حرف یاء خوانده اند: «وَجِفَانٍ کَالْجَوَابِ » در سوره سبأ - « سَوَاءً الْعَاکِفُ فِیهِ وَالْبَادِ » در سوره حج. نافع (ابتدای کلمه أخُوا) و ابوعمرو (ابتدای کلمه حُلَا) این کلمات را با حرف یاء خوانده اند: « فَهُوَ الْمُهْتَدِ»در سورة إسراء و سورة کهف - «تَحْتِه»-«وَمَنِ اتَّبَعَنِی»در سورة آل عمران. ابوعمرو (ابتدای کلمه حَجَّ) و هشام (ابتدای کلمه لِیُحمِلَا) «ثُمَّ کِیدُونِ » در سوره اعراف) را با حرف یاء خوانده اند. البته ابوعمرو طبق قاعده خودش، در وصل به اثبات خوانده ولی از هشام به اختلاف گزارش شده است.ابن کثیر و ابوعمرو (کلمه حَقُّهُ) کلمه تُؤتُونِ در عبارت «حَتَّی تُؤْتُونِ مَوْثِقًا مِنَ اللَّهِ»در سوره یوسف، را با حرف یاء خوانده اند. ابوعمرو (ابتدای کلمه حَوَارِیهِ) و ورش (ابتدای کلمه جَمَّلَا) کلمه تَسئَلنِ در عبارت «فَلَا تَسْأَلْنِ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ » در سوره هود، را با حرف یاء خوانده اند. و ابوعمرو (ابتدای کلمه حَجَّ) این کلمات را با حرف یاء خوانده است: « وَلَا تُخْزُونِ» در سوره هود -«بِمَا أَشْرَکْتُمُونِ »در سوره ابراهیم - «وَقَدْ هَدَانِ» در سورة انعام - «وَاتَّقُونِ یَا أُولِی الْأَلْبَابِ» در سوره بقره - «وَاخْشَوْنِ وَلَا تَشْتَرُوا »در سوره مائده - «وَخَافُونِ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ » در سوره آل عمران. قنبل (ابتدای کلمه زَکَا) کلمه یَتَّقِ در عبارت« إِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَیَصْبِرْ »در سورة یوسف، را با حرف یاء خوانده است.

435 وَفِی المُتَعَالِی دُرُّهُ وَالتَّلاًقِ وَالتْ-

تَنَادِ دَرَا بَاغِیهِ بِالْخُلْفِ جُهِّلَا

436 وَمَعْ دَعْوَةَ الدَّاعِ دَعَانِی حَلاَ جَنا

وَلَیْسَا لِقَالُونٍ عَنِ الْغُرِّ سُبَّلَا(1)

437 نَذِیرِیْ لِوَرْشٍ ثُمَّ تُرْدِینِ تَرْجُمُو

نِ فَاعْتَزِلُونِ سِتَّةٌ نُذُرِی جَلَا

ص: 167


1- [235] ابن کثیر (ابتدای کلمه دُرُّهُ) «الْکَبِیرُ الْمُتَعَالِ » در سورة رعد، را با حرف یاء خوانده است. و ابن کثیر (ابتدای کلمه دَرَا) و ورش (ابتدای کلمه جُهِّلَا) این کلمات را با حرف یاء خوانده اند: « لِیُنْذِرَ یَوْمَ التَّلَاقِ » در سوره غافر - « أَخَافُ عَلَیْکُمْ یَوْمَ التَّنَادِ »در سوره غافر. با این توضیح که از قالون (ابتدای کلمه بَاغِیهِ) در مورد اثبات حرف یاء در این دو مورد به اختلاف روایت شده است. ابوعمرو (ابتدای کلمه حَلَا) و ورش (ابتدای کلمه جَناً) کلمات «الدَّاعِ-دَعَانِ » در عبارت؛ « أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ »در سوره بقره، را با حرف یاء اضافه خوانده اند. در حالیکه از قالون در مورد این دو کلمه به اختلاف روایت شده است.

438 وَعِیدِیْ ثَلاَثٌ یُنْقِذُونِ یُکَذِّبُو

نِ قَالَ نَکِیرِیْ أَرْبَعٌ عَنْهُ وُصِّلَا(1)

439 فَبَشِّرْ عِبَادِی افْتَحْ وَقِفْ سَاکِناً یَدا

وَوَاتَّبِعُونِی حَجَّ فی الزُّخْرُفِ الْعَلَا(2)

440 وَفی الْکَهْفِ تَسْأَلْنِیْ عَنِ الْکُلِّ یَاؤُهُ

عَلَی رَسْمِهِ وَالْحَذْفُ بِالْخُلْفِ مُثِّلَا(3)

441 وَفی نَرْتَعِیْ خُلْفٌ زَکاَ وَجَمِیعُهُمْ

بِالإِثْبَاتِ تَحْتَ النَّمْلِ یَهْدِیَنِی تَلَا(4)

ص: 168


1- [236] ورش حرف یاء را در این کلمات در وقف و وصل به اثبات خوانده است: « کَیْفَ نَذِیرِ » در سوره ملک - «إِنْ کِدْتَ لَتُرْدِینِ » در سوره صافات - «وَإِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَرَبِّکُمْ أَنْ تَرْجُمُونِ » در سوره دخان - «وَإِنْ لَمْ تُؤْمِنُوا لِی فَاعْتَزِلُونِ » در سوره دخان - «فَکَیْفَ کَانَ عَذَابِی وَنُذُرِ » (در شش مورد) در سوره قمر - «وَخَافَ وَعِیدِ » در سوره ابراهیم - « فَحَقَّ وَعِیدِ » در سوره ق - «وَلَا یُنْقِذُونِ » در سوره یس - «إِنِّی أَخَافُ أَنْ یُکَذِّبُونِ » در سوره قصص - « فَکَیْفَ کَانَ نَکِیرِ » در سوره های حج و سبأ و ملک.
2- [237] سوسی (ابتدای کلمه یَدًا) عبارت « فَبَشِّرْ عِبَادِ »در سوره زمر، را در وصل با حرف یاء مفتوح خوانده و در وقف آن را با حرف یاء ساکن تلاوت کرده است. ابوعمرو (ابتدای کلمه حَجَّ) کلمة «وَاتَّبِعُونِ » در سوره زخرف، را با اثبات حرف یاء خوانده است.
3- [238] حرف یاء را در فَلَا تَسْئلنی » (در سوره کهف) همگی قرّاءسبعه طبق رسم الخط قرآن به اثبات خوانده اند بجز ابن ذکوان (ابتدای کلمه مُثِّلَا) که از او نسبت به أداء حرف یاء در این کلمه، به اختلاف روایت شده است.
4- [239] قنبل (ابتدای کلمه زَکَا) کلمه «یَرْتَعْ » در سوره یوسف، را با اثبات حرف یاء در آخر آن خوانده که البته با حذف حرف یاء نیز از او روایت شده است. تمامی قرّاء کلمه « یَهْدِیَنِی» در سوره قصص (تحت النمل) را با اثبات حرف یاء خوانده اند.

442 فَهذِی أُصُولُ الْقَوْمِ حَالَ اطِّرَادِهاَ

أَجَابَتْ بِعَوْنِ اللهِ فَانْتَظَمَتْ حُلَا

443 وَإِنِّی لأَرْجُوهُ لِنَظْمِ حُرُوفِهِمْ

نَفَائِسَ أَعْلاَقٍ تُنَفِّسُ عُطَّلاَ

444 سَأَمِضی عَلَی شَرْطِی وَبِاللهِ أَکْتَفِی

وَماَ خَابَ ذُو جِدٍّ إِذَا هُوَ حَسْبَلَا(1)

30 - باب فرش الحروف - سورة بقره

445 وَمَا یَخْدَعُونَ الْفَتْحُ مِنْ قَبْلِ سَاکِنٍ

وَبَعْدُ ذَکَا وَالْغَیْرُ کَالْحَرْفِ أَوَّلَا(2)

446 وخَفَّفَ کُوفٍ یَکْذِبُونَ وَیَاؤُهُ

بِفَتْحٍ وَلِلْبَاقِینَ ضُمَّ وَثُقِّلَا(3)

ص: 169


1- [240] و از خداوند سبحان مسئلت دارم تا نعمت را بر من تمام کند که بتوانم اختلاف قراءات را در حروف قرآنی به نظم در بیاورم. اختلافاتی را که در قاعده ای خاص نمی توان گنجانید. و این کار را با عنایت به قوانین و رموز و ترجمه و دیگر مواردی که خود تعیین کرده ام و تاکنون خود را ملزم به رعایت آن کرده ام، انجام خواهم داد. و در این کار امید به عنایت خداوند خواهم داشت که اگر چنین باشد هرگز زیانی نخواهد داشت.
2- [241] ابن عامر و عاصم و حمزه و کسایی (ابتدای حرف ذَکَا) کلمه {وَما یَخْدَعُونَ} در سوره بقره، را با یاء مفتوح قبل از خاء ساکن و دال مفتوح بعد از خاء ساکن خوانده اند. و دیگر قرّاء سبعه (نافع و ابن کثیر و ابوعمرو) این کلمه را {وَما یَخْدِعُونَ} مانند ابتدای آیه خوانده اند.
3- [242] قرّاء کوفی (عاصم - حمزه - کسایی) {بِما کانُوا یَکْذِبُونَ} در سوره بقره، را با حرف یاء مفتوح و حرف کاف ساکن خوانده اند و دیگران (نافع - ابن کثیر - ابوعمرو - ابن عامر) آن را با حرف یاء مضموم و کاف مفتوح و ذال مشدد {بِمَا کَانُواْ یُکَذِّبُونَ} خوانده اند.

447 وَقِیْلَ وَغِیْضَ ثُمَّ جِیءَ یُشِمُّهَا

لَدَی کَسْرِهَا ضَمَّا رِجَالٌ لِتَکْمُلَا

448 وَحِیلَ بِإِشْمَامٍ وَسِیقَ کَمَا رَسَا

وَسِیءَ وَسِیئَتْ کَانَ رَاوِیهِ أَنْبَلَا(1)

449 وَهَا هُوَ بَعْدَ الْوَاوِ وَالْفَا وَلاَمِهَا

وَهَا هِیَ أَسْکِنْ رَاضِیاً بَارِداً حَلَا

450 وَثُمَّ هْوَ رِفْقًا بَانَ وَالضَّمُّ غَیْرُهُمُ

وَکَسْرٌ وَعَنْ کُلٍّ یُمِلَّ هُوَ انْجَلَا(2)

ص: 170


1- [243] کسایی (ابتدای رِجَالٌ) و هشام (ابتدای کلمه لِتَکمُلَا) کسرة حرف اول را در این کلمات به اشمام خوانده اند: {قِیلَ} در هر جای قرآن - {وَغِیضَ الْماءُ} در سوره هود {وَجِی ءَ بِالنَّبِیِّینَ - وَجِی ءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ}. و ابن عامر (ابتدای کَمَا) و کسایی (ابتدای کلمه رَسَا) کسرة حرف اول این کلمات را به اشمام خوانده اند: {وَحِیلَ بَیْنَهُمْ} در سورة سبأ - {وَسِیقَ} در سورة زمر. ابن عامر (ابتدای کَانَ) و کسایی (ابتدای کلمه رَاویهِ) و نافع (ابتدای کلمه أَنبَلَا) حرف اول این کلمات را با اشمام کسره خوانده اند: {سِیٓءَ بِهِمۡ} در سوره های هود وعنکبوت - {سِیٓئَتۡ} در سورة ملک. توضیح: اشمام در این کلمات عبارتست از ترکیب حرکت کسره با ضمه به گونه ای که حرکت ضمه مقدم بر کسره باشد.
2- [244] کسایی (ابتدای کلمه رَاضِیاً) و قالون (ابتدای کلمه بَارِداً) وابوعمرو(ابتدای کلمه حَلَا) هرگاه قبل از (هُوَ - هِیَ) حرف و او یا حرف فاء یا حرف لام بیایید، حرف هآء را به سکون خوانده اند. مانند: {وَهُوَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ - وَهِیَ تَجْرِی بِهِمْ - فَهُوَ وَلِیُّهُمُ - فَهِیَ کَٱلۡحِجَارَةِ - وَإِنَّ اللهَ لَهُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ - لَهِیَ الْحَیَوانُ}. کسایی (ابتدای کلمه رِفقاً) و قالون (ابتدای هُوَ) حرف هاء (هُوَ) را در این عبارت به سکون خوانده اند: {ثُمَّ هُوَ یَوْمَ الْقِیامَةِ} در سورة قصص. و دیگران حرف هاء را در (هُوَ) با ضمه و در (هِیَ) با کسره خوانده اند. همگی قرّاء حرف هاء (هُوَ) را در این عبارت با ضمه خوانده اند: {أَوْ لَا یَسْتَطِیعُ أَنْ یُمِلَّ هُوَ} در سوره بقره.

451 وَفِی فَأَزَلَّ اللاَّمَ خَفِّفْ لِحَمْزَةٍ

وَزِدْ أَلِفًا مِنْ قَبْلِهِ فَتُکَمِّلَا(1)

452 وَآدَمَ فَارْفَعْ نَاصِباً کَلِمَاتِهِ

بِکَسْرٍ وَلِلْمَکِّیِّ عَکْسٌ تَحَوَّلَا(2)

453 وَیُقْبَلُ الاُولی أَنَّثُوا دُونَ حَاجِزٍ

وَعَدْنَا جَمِیعاً دُونَ مَا أَلِفَ حَلَا(3)

454 وَإِسْکَانُ بَارِئْکُمْ وَیَأْمُرُکُمْ لَهُ

وَیَأْمُرُهُمْ أَیْضاً وَتَأْمُرُهُمْ تَلَا

455 وَیَنْصُرُکُمْ أَیْضاً وَیُشْعِرُکُمْ وَکَمْ

جَلِیلٍ عَنِ الْدُّورِیِّ مُخْتَلِساً جَلَا(4)

ص: 171


1- [245] حمزه لام مشدد را بدون تشدید خوانده و در عوض قبل از لام حرف الف را اضافه کرده است.
2- [246] همة قُرّاء بجز قاری مکه (ابن کثیر) در عبارت {فَتَلَقَّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ} کلمه (ءَادَمُ) را با ضمه و کلمه (کَلِمَاتٍ) را با کسره خوانده اند. ولی ابن کثیر بر خلاف همه کلمه (ءَادَمُ) را با کسره خوانده است (که ظاهراً در اینجا اشتباهی رخ داده چون کلمه (ءَادَمُ) را قطعاً با فتحه خوانده است) و کلمه {کَلِماتٍ} را ابن کثیر با تنوین رفع خوانده است.
3- [247] ابن کثیر (ابتدای کلمه دُونَ) وابوعمرو (ابتدای کلمه حَاجِزٍ) کلمة {یُقْبَلُ} را در عبارت {وَلَا یُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ} را با حرف تاء خوانده اند. ابو عمرو (ابتدای کلمه حَلَا) کلمه {وَاعَدْنا} را بدون الف خوانده است و آن در قرآن سه مورد می باشد: {وَإِذْ وَاعَدْنا مُوسی أَرْبَعِینَ لَیْلَةً} در سوره بقره - {وَوَاعَدْنا مُوسی ثَلاثِینَ لَیْلَةً} در سوره اعراف - {وَواعَدْناکُمْ جانِبَ الطُّورِ الأَیْمَنَ} در سوره طه.
4- [248] ابوعمرو (ضمیر لَهُ) حرف همزه را در {بَارِئِکُمْ} به اسکان خوانده است و حرف حرف راء را نیز در این کلمات با سکون خوانده است: {یَأْمُرُکُمْ - یَأْمُرُهُمْ - تَأْمُرُهُمْ - یَنْصُ-رُکُمْ - یُشْعِرُکُمْ}. و بسیاری از دوری روایت کرده اند که همزه رادر {بَارِئِکُمْ} به اختلاس خوانده است. توضیح: اختلاس، أداء دو سوم از حرکت را گویند. و تفاوت آن با روم در این است که روم؛ أدا کردن یک سوم حرکت می باشد.

456 وَفِیهَا وَفِی الأَعْرَافِ نَغْفِرْ بِنُونِهِ

وَلاَ ضَمَّ وَاکْسِرْ فَاءَهُ حِینَ ظَلَّلَا

457 وَذَکِّرْ هُنَا أَصْلاً وَلِلشَّامِ أَنَّثُوا

وَعَنْ نَافِعٍ مَعْهُ فی الاَعْرَافِ وُصِّلَا(1)

458 وَجَمْعاً وَفَرْداً فِی النَّبِیءِ وَفی النُّبُو

ءَةِ الْهَمْزَ کُلٌّ غَیْرَ نَافِعٍ ابْدَلاَ

459 وَقَالُونُ فِی الأَحْزَابِ فِی لِلنَّبیِّ مَعْ

بُیُوتَ النَّبیِّ الْیَاءَ شَدَّدَ مُبْدِلَا(2)

460 وَفی الصَّابِئِینَ الْهَمْزُ وَالصَّابِئُونَ خُذْ

وَهُزْؤاً وَکُفْؤاً فی السَّوَاکِنِ فُصِّلَا

461 وَضُمَّ لِبَاقِیهِمْ وَحَمْزَةُ وَقْفُهُ

بِوَاوٍ وَحَفْصٌ وَاقِفاً ثُمَّ مُوصِلَا(3)

ص: 172


1- [249] ابو عمرو (ابتدای کلمه حِینَ) و عاصم و حمزه و کسایی و ابن کثیر (ابتدای کلمه ظَلَّلَا) کلمة {نَغْفِرْ لَکُمْ} در سورة بقره و أعراف را با حرف نون مفتوح (وَلَا ضَمَّ) در ابتداء و حرف فاء مکسور خوانده اند. و نافع (ابتدای کلمه أَصلًا) آن را با حرف یاء خوانده است. ولی نافع با ابن عامر (کلمة لِلشَّامِ) این کلمه را در سورة اعراف با حرف تاء خوانده اند (بنابراین ابن عامر این کلمه را در سوره بقره نیز با حرف تاء خوانده)
2- [250] همة قرّاء سبعه بجز نافع کلمه (النَّبِیءِ) را در دو حالت مفرد و جمع با ابدال همزه به یاء خوانده اند. مانند: {النَّبِیِّ - نَبِیِّ - نَبِیًّا - النَّبِیُّونَ - النُّبُوَّةَ} ولی قالون در دو مورد از نافع پیروی نکرده است که عبارتند از: {إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَها لِلنَّبِیِّ إِنْ أَرادَ} در سوره احزاب - {لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلاَّ أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ} در سوره احزاب. (یعنی قالون که راوی نافع می باشد در این دو مورد همزه را به ابدال به یاء خوانده است.)
3- [251] قرّاء سبعه بجز نافع (ابتدای کلمه خُذ) این دو کلمه را با همزه خوانده اند؛ {وَالصَّابِئِینَ} در سوره بقره و حج - {وَالصَّابِئُونَ} و نافع با حذف همزه تلاوت کرده است. حمزه (ابتدای کلمه فُصِّلَا) کلمه {هُزُواً} هر جای قرآن آمده باشد، را با سکون حرف زاء و کلمه {کُفُواً} در سورة اخلاص، را با سکون حرف فاء خوانده است. و دیگران حرف زاء را با ضمه و حرف فاء را نیز مضموم خوانده اند. حمزه این دو کلمه را در وصل با همزه خوانده است ولی در وقف همزه را تبدیل به واو نموده است که در این حالت حرکت همزه خوانده است ولی در وقف همزه را تبدیل به واو نموده است که در این حالت حرکت همزه را به حرف ما قبل انتقال میدهد. حفص در وقف و وصل این دو کلمه را با واو خوانده است. بنابراین دیگران در وقف و وصل این دو کلمه را با همزه خوانده اند.

462 وَبِالْغَیْبِ عَمَّا تَعْمَلُونَ هُنَا دَنَا

وَغَیْبُکَ فی الثَّانِی ِإلَی صَفْوَهِ دَلَا(1)

463 خَطِیئَتُهُ التَّوْحِیدُ عَنْ غَیْرِ نَافِعٍ

وَلاَ یَعْبُدُونَ الْغَیْبُ شَایَعَ دُخْلُلَا(2)

464 وَقُلْ حَسَناً شُکْراً وَحُسْناً بِضَمِّهِ

وَسَاکِنِهِ الْبَاقُونَ وَاحْسِنْ مُقَوِّلَا(3)

465 وَتَظَّاهَرُونَ الظَّاءُ خُفِّفَ ثَابِتاً

وَعَنْهُمْ لَدَی التَّحْرِیمِ أَیْضاً تَحَلَّلَا(4)

ص: 173


1- [252] ابن کثیر (ابتدای کلمه دَنَا) کلمه {عَمَّا تَعْمَلُونَ} را در عبارت {وَمَا اللهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ أَ فَتَطْمَعُونَ} را با حرف یاء خوانده است و نافع (ابتدای کلمه إِلَی) و شعبه (ابتدای کلمه صَفوِهِ) و ابن کثیر (ابتدای کلمه دَلاَ) آن را در عبارت {وَمَا اللهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ، أُولئِکَ الَّذِینَ} را با حرف یاء خوانده اند.
2- [253] همه قرّاء عبارت {أَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ} را بجز نافع به مفرد خوانده اند. پس نافع با اضافه کردن الف پس از همزه آن را بصورت جمع خوانده است. حمزه و کسایی (ابتدای کلمه شَایَعَ) و ابن کثیر (ابتدای کلمه دُخلُلَا) عبارت {وَمَا تَعۡبُدُونَ إِلَّا ٱللَّهَ} را بصورت غایب یعنی با حرف یاء خوانده اند.
3- [254] حمزه و کسایی (ابتدای کلمه شُکراً) کلمه {حُسۡنٗا} را در عبارت {وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسۡنٗا} را {حَسَنًا} خوانده اند. و مراقب باش که در نقل قول از قرّاء سبعه امانت داری کنی!
4- [255] قرّاء کوفی (عاصم، حمزه، کسایی) (ابتدای کلمه ثَابِتاً) حرف ظاء در عبارت {تَظاهَرُونَ عَلَیْهِمْ} در سوره تحریم، را بدون تشدید خوانده اند. بنابراین ما بقی قرّاء آن را (تَظَّاهَرُون) خوانده اند.

466 وَحَمْزَةُ أَسْرَی فِی أُسَارَی وَضَمُّهُمْ

تُفَادُوهُمُو وَالْمَدُّ إِذْ رَاقَ نُفِّلَا(1)

467 وَحَیْثُ أَتَاکَ الْقُدْسُ إِسْکَانُ دَالِهِ

دَوَاءٌ وَلِلْبَاقِینَ بِالضَّمِّ أُرْسِلَا(2)

468 وَیُنْزِلُ خَفِّفْهُ وَتُنْزِلُ مِثْلُهُ

وَنُنْزِلُ حَقٌّ وَهْوَ فی الْحِجْرِ ثُقِّلَا

469 وَخُفِّفَ لِلْبَصْرِیْ بِسُبْحَانَ وَالَّذِی

فی الاَنْعَامِ لِلْمَکِّیْ عَلَی أَنْ یُنَزِّلَا

470 وَمُنْزِلُهَا التَّخْفِیفُ حَقٌّ شِفَاؤُهُ

وَخُفِّفَ عَنْهُمْ یُنْزِلُ الْغَیْثَ مُسْجَلَا(3)

ص: 174


1- [256] حمزه کلمه (أسُارَی) در عبارت {وَإِنْ یَأْتُوکُمْ أُساری} را با همزه مفتوح و سین ساکن (أَسْرَی) خوانده است. و نافع (ابتدای کلمه إِذ) و کسایی (ابتدای کلمه رَاقَ) و عاصم (ابتدای کلمه نُفِّلاَ) کلمه {تُفَٰدُوهُمۡ} را با تاء مضموم و حرف فاء با الف مد خوانده اند. بنابراین دیگران آن را با تاء مفتوح و فاء ساکن تلاوت کرده اند.
2- [257] ابن کثیر (ابتدای کلمه دَواءٌ) کلمه {ٱلۡقُدُسِ} در هر جایی از قرآن که باشد را با سکون دال خوانده است: (سورة بقره آیات 87 و 253 و سوره مائده آیه 110 و سوره نحل آیه 102) و دیگران همه با دال مضموم آن را خوانده اند.
3- [258] ابن کثیر و ابوعمرو (کلمه حَقٌّ) در کلمه {یُنَزِّلَ} حرف زاء را بدون تشدید و به تبع آن حرف نون آن را به سکون خوانده اند چه اینکه این کلمه با یاء غایب شروع شده باشد و یا تاء مخاطب داشته باشد و یا با نون متکلم آمده باشد مانند: {أَنْ یُنَزِّلَ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ - یَسْئَلُکَ أَهْلُ الْکِتابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَیْهِمْ - إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ آیَةً}. با این توضیح که این کلمه را در سورة حجر همة قرّاء با تشدید خوانده اند: {ما نُنَزِّلُ الْمَلائِکَةَ إِلاَّ بِالْحَقِّ - وَما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ}. ابوعمرو (بَصرِی) زاء این کلمه را در سورة إسراء {سُبْحانَ الَّذِی أَسْری} بدون تشدید خوانده است: {وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ - حَتَّی تُنَزِّلَ عَلَیْنا کِتاباً}. پس در این سوره در تخفیف حرف زاء، ابن کثیر از ابوعمرو پیروی نکرده است. ابن کثیر (مکّی) حرف زاء را در این کلمه در سورة انعام بدون تشدید خوانده است:{عَلی أَنْ یُنَزِّلَ آیَةً}. پس در این سوره ابوعمرو همچون دیگر قرّاء این کلمه را با تشدید خوانده است. ابن کثیر و ابوعمرو (حَقُّ) و حمزه وکسایی (ابتدای کلمه شِفَاؤُهُ) حرف زاء را در این موارد بدون تشدید خوانده اند: {إِنِّی مُنَزِّلُها عَلَیْکُمْ} در سوره مائده - {وَهُوَ الَّذِی یُنَزِّلُ الْغَیْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا} در سوره شوری - {وَیُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَیَعْلَمُ ما فِی الأَرْحامِ} در سوره لقمان.

471 وَجِبْرِیلَ فَتْحُ الْجِیمِ وَالرَّا وَبَعْدَهَا

وَعَی هَمْزَةً مَکْسُورَةً صُحْبَةٌ وِلَا

472 بِحَیْثُ أَتَی وَالْیَاءَ یَحْذِفُ شُعْبَةٌ

وَمَکِیُّهُمْ فی الْجِیمِ بالْفَتْحِ وُکِّلَا(1)

473 وَدَعْ یَاءَ مِیکَائِیلَ وَالْهَمْزَ قَبْلَهُ

عَلَی حُجَّةٍ وَالْیَاءُ یُحْذَفُ أَجْمَلَا(2)

474 وَلکِنْ خَفَیفٌ وَالشَّیَاطِینُ رَفْعُهُ

کَمَا شَرَطُوا وَالْعَکْسُ نَحْوٌ سَمَا الْعُلاَ(3)

ص: 175


1- [259] حمزه و کسایی و شعبة (کلمه صُحبَةٌ) کلمه {جِبۡرِیِلُ} را در هر جایی از قرآن که آمده باشد با جیم و راء مفتوح و با اضافه کردن همزه مکسور پس از راء خوانده اند. در حالیکه شعبه حرف یاء پس از همزه را حذف نموده است. و ابن کثیر (مکیّ) حرف جیم را در این کلمه با فتحه خوانده است.
2- [260] حفص (ابتدای عَلَی) و ابوعمرو (ابتدای کلمه حُجَّةٍ) کلمه (مِیکَائِیلَ) را با حذف حرف یاء و همزه قبل از آن خوانده اند. و نافع (ابتدای کلمه أَجمَلَا) با حذف حرف یاء بعد از همزه تلاوت کرده است.
3- [261] ابن عامر (ابتدای کَمَا) و حمزه و کسایی (ابتدای کلمه شَرَطُوا) کلمه {وَلکِنَّ} در عبارت {وَلکِنَّ الشَّیاطِینَ کَفَرُوا} را بدون تشدید و با کسره نون در وصل و سکون آن در وقف، خوانده است و کلمه {الشَّیاطِینَ} را با ضمه نون خوانده است. و عاصم (ابتدای کلمه نَحوٌ) و نافع و ابن کثیر و ابوعمرو (کلمه سَمَا) بر عکس آنچه گفته شد خوانده اند. یعنی با تشدید و فتحه نون کلمه {وَلکِنَّ} و فتحه نون کلمه {الشَّیاطِینَ} تلاوت کرده اند.

475 وَنَنْسَخْ بِهِ ضَمٌّ وَکَسْرٌ کَفَی وَنُنْسِهَا

مِثْلُهُ مِنْ غَیْرِ هَمْزٍ ذَکَتْ إِلَی(1)

476 عَلِیمٌ وَقَالُوا الْوَاوُ اْلاُولَی سُقُوطُهَا

وَکُنْ فَیَکُونُ النَّصْبُ فی الرَّفْعِ کُفِّلَا

477 وَفی آلِ عِمْرَانٍ فی الاُولَی وَمَرْیَمٍ

وَفِی الطَّوْلِ عَنْهُ وَهْوَ بِاللَّفْظِ أُعْمِلَا

478 وَفی النَّحْلِ مَعْ یس بِالْعَطْفِ نَصْبُهُ

کَفَی رَاوِیاً وَانْقَادَ مَعْنَاهُ یَعْمَلَا(2)

479 وَتُسْأَلُ ضَمُّوا التَّاءَ وَالَّلامَ حَرَّکُوا

بِرَفْعٍ خُلُوداً وَهْوَ مِنْ بَعْدِ نَفْیِ لَا(3)

ص: 176


1- [262] ابن عامر (ابتدای کلمه کَفَی) کلمه {مَا نَنسَخۡ مِنۡ ءَایَةٍ} را با ضمه نون اوّل و کسرة سین خوانده است و عاصم و حمزه و کسایی و ابن کثیر (ابتدای کلمه ذَکَت) و نافع (ابتدای إِلَی) کلمه {أَوۡ نُنسِهَا} را همانند ابن عامر با ضمه نون اوّل و وکسره سین خوانده اند.
2- [263] ابن عامر (ابتدای کلمه کُفِّلَا) عبارت {إِنَّ ٱللَّهَ وَٰسِعٌ عَلِیمٞ * وَقَالُواْ ٱتَّخَذَ ٱللَّهُ وَلَدٗاۗ} را با حذف واو خوانده است. و همچنین ابن عامر کلمه {فَیَکُونُ} را در عبارت {وَإِذَا قَضَیٰٓ أَمۡرٗا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُۥ کُن فَیَکُونُ * وَقَالَ ٱلَّذِینَ لَا یَعۡلَمُونَ} را با فتحه نون خوانده در حالیکه محلّاً مرفوع است. و همچنین در {کُن فَیَکُونُ * وَیُعَلِّمُهُ} در سوره آل عمران، را نیز با فتحه نون خوانده است. و همینطور در {کُن فَیَکُونُ * وَإِنَّ ٱللَّهَ رَبِّی} در سوره مریم - {کُن فَیَکُونُ * أَلَمۡ تَرَ إِلَی ٱلَّذِینَ یُجَٰدِلُونَ} در سوره غافر (طول) ابن عامر (ابتدای کلمه کَفَی) و کسایی (ابتدای کلمه رَاوِیاً) نون مضموم را در {کُن فَیَکُونُ * وَٱلَّذِینَ هَاجَرُواْ} در سورة نحل - {کُن فَیَکُونُ * فَسُبۡحَٰنَ ٱلَّذِی} در سوره یس، را با فتحه خوانده اند.
3- [264] قرّاء سبعه بجز نافع (ابتدای کلمه خُلُوداً) کلمه {تُسۡٔلُ} را در عبارت {وَلَا تُسۡٔلُ عَنۡ أَصۡحَٰبِ ٱلۡجَحِیمِ} را با تاء و لام مضموم خوانده اند و لفظ (لا) را نافیه دانسته اند. ولی نافع بر خلاف همه با تاء مفتوح و لام ساکن خوانده است.

480 وَفیهاَ وَفی نَصِّ النِّساَءِ ثَلاَثَةٌ

أَوَاخِرُ إَبْرَاهَامَ لَاَحَ وَجَمَّلَا

481 وَمَعْ آخِرِ الأَنْعَامِ حَرْفَا بَرَاءَةٍ

أَخِیراً وَتَحْتَ الرَّعْدِ حَرْفٌ تَنَزَّلَا

482 وَفی مَرْیَمٍ وَالنَّحْلِ خَمْسَةُ أَحْرُفٍ

وَآخِرُ مَا فِی الْعَنْکَبُوتِ مُنَزَّلَا

483 وَفی النَّجْمَ وَالشُّورَی وَفی الذَّارِیَاتِ

وَالْحَدِیدِ وَیَرْوِی فی امْتِحَانِهِ الاَوَّلَا

484 وَوَجْهَانِ فِیهِ لاِبْنِ ذَکْوَانَ هَهُنَا

وَوَاتَّخِذُوا بِالْفَتْحِ عَمَّ وَأَوْغَلَا(1)

ص: 177


1- [265] هشام (ابتدای کلمه لَاحَ) کلمة {إِبۡرَٰهِیمَ} را در این موارد به صورت (إِبرَاهَامَ) خوانده است: تمامی موارد در سورة بقره (وفیها) و سه مورد از آخر سورة نساء که عبارتند از: {وَٱتَّبَعَ مِلَّةَ إِبۡرَٰهِیمَ حَنِیفٗا - وَٱتَّخَذَ ٱللَّهُ إِبۡرَٰهِیمَ خَلِیلٗا - وَأَوۡحَیۡنَآ إِلَیٰٓ إِبۡرَٰهِیمَ} و {مِلَّةَ إِبۡرَٰهِیمَ حَنِیفٗا} در سوره انعام (آخرین مورد در سوره انعام) - {وَمَا کَانَ ٱسۡتِغۡفَارُ إِبۡرَٰهِیمَ - إِنَّ إِبۡرَٰهِیمَ لَأَوَّٰهٌ حَلِیمٞ} (دو مورد آخر سورة برائت) - {وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِیمُ} در سورة ابراهیم (تَحتَ الرَّعدِ) - {وَٱذۡکُرۡ فِی ٱلۡکِتَٰبِ إِبۡرَٰهِیمَۚ - أَرَاغِبٌ أَنتَ عَنۡ ءَالِهَتِی یَٰٓإِبۡرَٰهِیمُۖ - وَمِن ذُرِّیَّةِ إِبۡرَٰهِیمَ} سه مورد در سوره مریم - {إِنَّ إِبۡرَٰهِیمَ کَانَ أُمَّةٗ - أَنِ ٱتَّبِعۡ مِلَّةَ إِبۡرَٰهِیمَ} دو مورد در سورة نحل و {وَلَمَّا جَآءَتۡ رُسُلُنَآ إِبۡرَٰهِیمَ} آخرین مورد در سوره عنکبوت، و {إِبۡرَٰهِیمَ ٱلَّذِی وَفَّیٰٓ} در سوره نجم، و {وَمَا وَصَّیۡنَا بِهِۦٓ إِبۡرَٰهِیمَ} در سورة شوری، و {هَلۡ أَتَیٰکَ حَدِیثُ ضَیۡفِ إِبۡرَٰهِیمَ} در سوره ذاریات)، و {وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا نُوحٗا وَإِبۡرَٰهِیمَ} در سوره حدید، و {قَدۡ کَانَتۡ لَکُمۡ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ فِیٓ إِبۡرَٰهِیمَ} در ابتدای سوره ممتحنه (امتحان). و ابن ذکوان (راوی دیگر ابن عامر) در سورة بقره این کلمه را به دو روایت هشام و دیگران تلاوت کرده است. و نافع و ابن عامر (کلمه عَمَّ) در عبارت {وَٱتَّخِذُواْ مِن مَّقَامِ} را با حرف خاء مفتوح خوانده اند بنابراین دیگران با حرف خاء مکسور تلاوت کرده اند.

485 وَأَرْنَا وَأَرْنِیْ سَاکِنَا الْکَسْرِ دُمْ

یَداً وَفی فُصِّلَتْ یُرْوِی صَفاً دَرِّهِ کُلَا

486 وَأَخْفَاهُمَا طَلْقٌ وَخِفُّ ابْنِ عَامِرٍ

فَأُمْتِعُهُ أَوْصَی بِوَصَّی کَمَا اعْتَلَا(1)

487 وَفی أَمْ یَقُولُونَ الْخِطَابُ کَمَا عَلاَ

شَفَا وَرَءُوفٌ قَصْرُ صُحْبَتِهِ حَلَا(2)

488 وَخَاطَبَ عَمَّا یَعْمَلُونَ کَمَا شَفَا

وَلاَمُ مُوَلِّیْهَا عَلَی الْفَتْحِ کُمِّلَا(3)

ص: 178


1- [266] ابن کثیر (ابتدای کلمه دُم) و سوسی (ابتدای کلمه یَدًا) کلمه {أَرِنَا} را در این عبارات با سکون حرف راء خوانده اند: (وَ أَرِنَا مَنَا سِکَنَا - أَرِنَا اللهَ جَهرَةً - أَرِنی ِ کَیفَ تُحی ِ المَوتَی - أَرِنیِ أَنظُر إِلَیکَ). سوسی (ابتدای کلمه یُری) و شعبه (ابتدای کلمه صَفَا) و ابن کثیر (ابتدای کلمه دَرِّهِ) و ابن عامر (ابتدای کلمه کُلَا) کلمه (أَرِنَا) در عبارت {أَرِنَا ٱلَّذَیۡنِ أَضَلَّانَا} در سوره فصلت، را با سکون حرف راء خوانده اند. دوری (ابتدای کلمه طَلقٌ) راوی ابوعمرو حرف راء در تمامی مواردی که ذکر شد را به اختلاس خوانده است. توضیح: در حالیکه رَوم أداء یک سوم حرکت است، إختلاس عبارت است از بیان دو سوم حرکت و اینکه گفته حرف راء را به اخفاء خوانده می توان نتیجه گرفت منظور او اختلاس بوده است. ابن عامر کلمه {فَأُمَتِّعُهُۥ} را با سکون میم و حذف تشدید تاء خوانده است. ابن عامر (ابتدای کَمَا) و نافع (ابتدای کلمه اعتَلَا) کلمه {وَوَصَّیٰ} را با اضافه کردن همزه قبل از واو دوم و سکون واو دوم و حذف تشدید صاد (أَوصَی) خوانده اند.
2- [267] ابن عامر (ابتدای کَمَا) و حفص (ابتدای کلمه عَلَا) و حمزه و کسایی (ابتدای کلمه شَفَا) {أَمۡ تَقُولُونَ إِنَّ إِبۡرَٰهِۧمَ} را با تاء مخاطب (أَمۡ تَقُولُونَ) خوانده اند. حمزه و کسایی و شعبه (کلمه صُحبَتِهِ) وابوعمرو (ابتدای کلمه حَلَا) کلمة {رَءُوفُۢ} را به قصر خوانده اند یعنی واو مدی حرف همزه را حذف نموده اند.
3- [268] ابن عامر (ابتدای کَمَا) و حمزه و کسایی (ابتدای کلمه شَفَا)، {عَمَّا یَعۡمَلُونَ - وَلَئِنۡ أَتَیۡتَ} را با تاء مخاطب {عَمَّا تَعۡمَلُونَ} خوانده اند. و ابن عامر (ابتدای کلمه کُمَّلَا) حرف لام را در {هُوَ مُوَلِّیهَاۖ} با فتحه و الف مد خوانده است (هَوَ مُوَلَّاهَا).

489 وَفی یَعْمَلُونَ الْغَیْبُ حَلَّ وَسَاکِنٌ

بِحَرْفَیْهِ یَطَّوَّعْ وَفی الطَّاءِ ثُقِّلاَ

490 وَفی التَّاءِ یَاءٌ شَاعَ وَالرِّیحَ وَحَّدَا

وَفی الکَهْفِ مَعْهَا وَالشَّرِیعَةِ وَصَّلَا

491 وَفی النَّمْلِ وَاْلأَعْرَافِ وَالرُّومِ ثَانِیاً

وَفَاطِرِ دُمْ شُکْراً وَفی الْحِجْرِ فُصِّلَا

492 وَفی سُورَةِ الشُّورَی وَمِنْ تَحْتِ رَعْدِهِ

خُصُوصٌ وَفی الْفُرْقَانِ زَاکِیهِ هَلَّلَا(1)

ص: 179


1- [269] ابوعمرو (ابتدای کلمه حَلَّ) کلمه {تَعۡمَلُونَ} را در عبارت {عَمَّا تَعۡمَلُونَ ١٤٩ وَمِنۡ حَیۡثُ خَرَجۡتَ} را با حرف یاء غایب خوانده است. توجه: موضع این عبارت قرآنی پس از {هُوَ مُوَلِّیهَاۖ} است. حمزه و کسایی (ابتدای کلمه شَاعَ) کلمه {تَطَوَّعَ} در عبارات {وَمَن تَطَوَّعَ خَیۡرٗا - فَمَن تَطَوَّعَ خَیۡرٗا} را با حرف یاء و سکون حرف عین و تشدید حرف طاء خوانده اند. همچنین این دو نفر کلمه {ٱلرِّیَٰحِ} را در این عبارات با حذف الف مد خوانده اند: {وَتَصۡرِیفِ ٱلرِّیَٰحِ} در سوره بقره - {تَذۡرُوهُ ٱلرِّیَٰحُۗ} در سوره کهف - {وَتَصۡرِیفِ ٱلرِّیَٰحِ} در سورة شریعه یعنی جاثیه). ابن کثیر (ابتدای کلمه دُم) و حمزه و کسایی (ابتدای کلمه شُکراً) همگی این کلمه را دراین عبارات با حذف الف مد خوانده اند: {وَمَن یُرۡسِلُ ٱلرِّیَٰحَ بُشۡرَۢا} در سوره نمل - {ٱلَّذِی یُرۡسِلُ ٱلرِّیَٰحَ بُشۡرَا} سوره اعراف. موضع دوم در سوره روم یعنی: {ٱللَّهُ ٱلَّذِی یُرۡسِلُ ٱلرِّیَٰحَ - وَٱللَّهُ ٱلَّذِیٓ أَرۡسَلَ ٱلرِّیَٰحَ} در سوره فاطر. حمزه (ابتدای کلمه فُصِّلَا) در عبارت: {وَأَرۡسَلۡنَا ٱلرِّیَٰحَ لَوَٰقِحَ} در سوره حجر. این کلمه را با حذف الف مد خوانده است. همه قرّاء سبعه بجز نافع (ابتدای کلمه خُصُوصٌ) در این موارد آن را با حذف الف مد خوانده اند: {إِن یَشَأۡ یُسۡکِنِ ٱلرِّیحَ} در سوره شوری - {کَرَمَادٍ ٱشۡتَدَّتۡ بِهِ ٱلرِّیحُ} در سوره ابراهیم، که تحت الرعد باشد. بنابراین نافع این دو مورد را بصورت جمع خوانده است. قُنبُل (ابتدای کلمه زَاکِیهِ) و بزّی (ابتدای کلمه هَلَّلَا) دو راوی ابن کثیر، در عبارت {وَهُوَ ٱلَّذِیٓ أَرۡسَلَ ٱلرِّیَٰحَ بُشۡرَۢا} در سوره فرقان را با حذف الف مد بصورت مفرد خوانده اند.

493 وَأَیُّ خِطَابٍ بَعْدُ عَمَّ وَلَوْ تَرَی

وَفی إِذْ یَرَوْنَ الْیَاءُ بِالضَّمِّ کُلِّلَا(1)

494 وَحَیْثُ أَتَی خُطُوَاتٌ الطَّاءُ سَاکِنٌ

وَقُلْ ضَمُّهُ عَنْ زَاهِدً کَیْفَ رَتَّلَا(2)

495 وَضَمُّکَ أَولَی السَّاکِنَیْنِ لِثَالِثٍ

یُضَمُّ لُزُوماً کَسْرُهُ فِی نَدٍ حَلَا

496 قُلِ ادْعُوا أَوِ انْقُصْ قَالَتِ اخْرُجْ أَنِ

اعْبُدُوا وَمَحْظُوراً انْظُرْ مَعْ قَدِ اسْتُهْزِئَ اعْتَلَا

497 سِوی أَوْ وَقُلْ لاِبْنِ الْعَلاَ وَبِکَسْرِهِ

لِتَنْوِیِنهِ قالَ ابْنُ ذَکْوَانَ مُقْوِلَا

498 بِخُلْفٍ لَهُ فِی رَحْمَةٍ وَخَبِیثَةٍ

وَرَفْعُکَ لَیْسَ الْبِرُّ یُنْصَبُ فِی عُلَا(3)

ص: 180


1- [270] نافع و ابن عامر (کلمه عَمَّ) کلمه (یَرَی) را در عبارت {وَلَوۡ یَرَی ٱلَّذِینَ ظَلَمُوٓاْ} را با حرف تاء مخاطب خوانده اند. و ابن عامر (ابتدای کلمه کُلِّلَا) کلمه {یَرَوۡنَ} را در عبارت {إِذۡ یَرَوۡنَ ٱلۡعَذَابَ} را با حرف یاء مضموم خوانده است.
2- [271] کلمه {خُطُوَٰتٌ} هر جای قرآن باشد باحرف طاء ساکن آمده است بجز در قرائت حفص (ابتدای عَن) و قُنبل (ابتدای کلمه زَاهِدٍ) و ابن عامر (ابتدای کلمه کَیفَ) و کسایی(ابتدای کلمه رَنَّلَا) که حرف طاء را با ضمه خوانده اند.
3- [272] هرگاه پس از همزه وصل (ٱ) حرف ساکنی آمده باشد و پس از آن حرف مضمومی باشد، علامت همزه وصل در ابتداء، ضمه می شود. حال چنانچه قبل از این همزه وصل حرف ساکنی آمده باشد، نافع و ابن کثیر و ابن عامر و کسایی این حرف ساکن را در وصل با ضمه خوانده اند. در حالیکه حمزه (ابتدای فِی) و عاصم (ابتدای کلمه نَدٍ) و ابوعمرو (ابتدای کلمه حَلَا) در این مورد نیز با کسره رفع التقاء ساکنین کرده اند. توضیح: چونکه از قرّاء سبعه، این سه نفر (حمزه، عاصم و ابوعمرو) این مورد را با کسره رفع التقاء ساکنین نموده اند، پس چهار نفر ما بقی که عبارتند از: نافع، ابن کثیر، ابن عامر و کسایی حرف ساکن ما قبل همزه وصل را مضموم خوانده اند. مانند: {قُلِ ٱدۡعُواْ ٱللَّهَ} در سوره اسراء - {أَوِ ٱنقُصۡ مِنۡهُ قَلِیلًا} در سوره مزمل - {وَقَالَتِ ٱخۡرُجۡ عَلَیۡهِنَّۖ} در سوره یوسف - {أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ} در سوره نوح - {وَمَا کَانَ عَطَآءُ رَبِّکَ مَحۡظُورًا ٢٠ ٱنظُرۡ} در سوره اسراء - {وَلَقَدِ ٱسۡتُهۡزِئَ بِرُسُلٖ مِّن قَبۡلِکَ} در سوره انعام. ابوعمرو (ابنُ الْعَلاَ) دو لفظ (أَو) و (قُل) را از قاعده خود استثناء کرده است یعنی در التقاء ساکنین با مشخصات فوق، حرف واو ساکن و لام ساکن را با ضمه خوانده است. مانند: {قُلِ ٱدۡعُواْ ٱللَّهَ أَوِ ٱدۡعُواْ ٱلرَّحۡمَٰنَۖ - قُلِ ٱنظُرُواْ - أَوِ ٱنقُصۡ}. و ابن ذکوان (راوی ابن عامر) نیز در موردمذکور اگر حرف ساکن اوّل تنوین باشد، در وصل آن را با کسره خوانده است. مانند: {مَحۡظُورًا ٢٠ ٱنظُرۡ - مُّنِیبٍ ٣٣ ٱدۡخُلُوهَا} در دو مورد نیز از او به اختلاف روایت شده است: {لَا یَنَالُهُمُ ٱللَّهُ بِرَحۡمَةٍۚ ٱدۡخُلُواْ} در سوره اعراف - {کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ ٱجۡتُثَّتۡ} در سوره ابراهیم. حمزه (ابتدای فِی) و حفص (ابتدای کلمه عُلَا) حرف راء را در {لَّیۡسَ ٱلۡبِرَّ أَن تُوَلُّواْ} با فتحه خوانده اند در حالیکه دیگران آن را با ضمه تلاوت کرده اند: {لَّیۡسَ ٱلۡبِرَّ}.

499 وَلکِنْ خَفِیفٌ وَارْفَعِ اْلبِرَّ عَمَّ فِی-

هِماَ وَمُوَصٍّ ثِقْلُهُ صَحَّ شُلْشُلَا(1)

ص: 181


1- [273] نافع وابن عامر (کلمه عَمَّ) حرف نون {وَلَٰکِنَّ} را با کسره و بدون تشدید و حرف راء {ٱلۡبِرَّ} را با ضمه خوانده اند؛ {وَلَٰکِنَّ ٱلۡبِرَّ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ - وَلَٰکِنَّ ٱلۡبِرَّ مَنِ ٱتَّقَیٰۗ} بنابراین دیگران نون را با فتحه و مشدّد و حرف راء را با فتحه خوانده اند، شعبه (ابتدای کلمه صَحَّ) و حمزه و کسایی (ابتدای کلمه شُلشُلاَ) لفظ {مِن مُّوصٖ} را با تشدید صاد و و فتحه واو خوانده اند.

500 وَفِدْیَةُ نَوِّنْ وَارْفَعِ الْخَفْضَ بَعْدُ فِی

طَعَامٍ لَدی غُصْنِ دَنَا وَتَذَلَّلَا

501 مَسَاکِینَ مَجْمُوعاً وَلَیْسَ مُنَوَّناً

وَیُفْتَحُ مِنْهُ النُّونُ عَمَّ وَأَبْجَلَا(1)

502 وَنَقْلُ قُرَانٍ وَالْقُرَانِ دَوَاؤُنَا

وَفِی تُکْمِلُوا قُلْ شُعْبَةُ الْمِیمَ ثَقَّلَا(2)

503 وَکَسْرُ بُیُوتٍ وَالْبُیُوتَ یُضَمُّ عَنْ

حِمَی جِلَّةٍ وَجْهاً عَلَی الأَصْلِ أَقْبَلَا(3)

504 وَلاَ تَقْتُلُوهُمْ بَعْدَهُ یَقْتُلُوکُمُو

فَإِنْ قَتَلُوکُمْ قَصْرُهاَ شَاعَ وَانْجَلَا(4)

ص: 182


1- [274] هشام (ابتدای کلمه لَدَی) و عاصم، حمزه، کسایی و ابوعمرو (ابتدای کلمه غُصنٍ) و ابن کثیر (ابتدای کلمه دَنَا) کلمه {فِدۡیَةٞ} را با تنوین را خوانده اند و میم کلمه {طَعَامٌ} را با ضمه تلاوت کرده اند ولی دیگران (فِدۡیَةٞ) را با حذف تنوین و میم {طَعَامٌ} را بصورت خفض خوانده اند. نافع و ابن عامر (کلمه عَمَّ) کلمه {مِسۡکِینٍ} را بصورت جمع و با نون مفتوح خوانده اند: (مَسَٰکِینَ).
2- [275] ابن کثیر (ابتدای کلمه دَوَاؤُنَا) حرف همزه را در کلمه {قُرۡءَانَ} حذف نموده و حرکت آن را به حرف راء ساکن انتقال داده است. این کلمه در هر جای قرآن آمده باشد حتی اگر با الف و لام تعریف باشد. مانند: {قُرۡءَانَ - أُنزِلَ فِیهِ ٱلۡقُرۡءَانُ - وَقُرۡءَانَ ٱلۡفَجۡرِ - فَٱتَّبِعۡ قُرۡءَانَهُ - وَقُرۡءَانٗا فَرَقۡنَٰهُ}. شعبه کلمه {وَلِتُکۡمِلُواْ} را با تشدید حرف میم و کاف مفتوحه خوانده است.
3- [276] حفص (ابتدای عَن) وابوعمرو (ابتدای کلمه حِمی) و ورش (ابتدای کلمه جِلَّةٍ) حرف باء از کلمه (بُیُوتَ) را در همه جای قرآن با ضمه خوانده اند. مانند: {وَأۡتُواْ ٱلۡبُیُوتَ مِنۡ أَبۡوَٰبِهَا - لَا تَدۡخُلُواْ بُیُوتَ ٱلنَّبِیِّ - غَیۡرَ بُیُوتِکُمۡ} در حالیکه دیگران حرف باء را در این کلمه بصورت مکسور خوانده اند.
4- [277] حمزه و کسایی (ابتدای کلمه شَاعَ): {وَلَا تُقَٰتِلُوهُمۡ عِندَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ حَتَّیٰ یُقَٰتِلُوکُمۡ فِیهِۖ فَإِن قَٰتَلُوکُمۡ} را با فتحه حرف تاء اول در کلمه اول و فتحه حرف یاء در کلمه دوم و با سکون هر دو حرف قاف و با ضمه حرف تاء دوم در دو کلمه اول و دوم و با حذف الف مد (قصر) در مورد دوم و سوم خوانده اند.

505 وَبِالرَّفْعِ نَوِّنْهُ فَلاَ رَفَثٌ وَلاَ

فُسُوقٌ وَلاَ حَقًّا وَزَانَ مُحَمَّلاَ(1)

506 وَفَتْحُک سِینَ السِّلْمِ أَصْلُ رِضًی دَنَا

وَحَتَّی یَقُولَ الرَّفْعُ فِی اللاَّمِ أُوِّلَا(2)

507 وَفی التَّاء فَاضْمُمْ وَافْتَحِ الْجِیمَ تَرْجِعُ

الْأُمُورُ سَمَا نَصَّا وَحَیْثُ تَنَزَّلَا(3)

508 وَإِثْمٌ کَبِیرٌ شَاعَ بِالثَّا مُثَلَّثًا

وَغَیْرُهُمَا بِالَبَاءِ نُقْطَةٌ اسْفَلَا(4)

509 قُلِ الْعَفْوَ لِلْبَصْرِیِّ رَفْعٌ وَبَعْدَهُ

لأَعْنَتْکُمْ بِالْخُلْفِ أَحْمَدُ سَهَّلَا(5)

510 وَیَطْهُرْنَ فِی الطَّاءِ السُّکُونُ وَهَاؤُهُ

یُضَمُّ وَخَفَّا إِذْ سَمَا کَیْفَ عُوِّلَا(6)

ص: 183


1- [278] ابن کثیر و ابوعمرو (کلمه حَقًّا) عبارت {فَلَا رَفَثَ وَلَا فُسُوقَ} را در حالت رفع با تنوین در دو حرف ثاء و قاف خوانده اند.
2- [279] نافع (ابتدای کلمهأَصلُ) و کسایی (ابتدای کلمه رِضیً) و ابن کثیر (ابتدای کلمه دَنَا) عبارت {ٱدۡخُلُواْ فِی ٱلسِّلۡمِ} را با سین مفتوحه خوانده اند. و نافع (ابتدای کلمه أُوِّلاَ) عبارت {حَتَّیٰ یَقُولَ ٱلرَّسُولُ} را با لام مفتوحه خوانده است.
3- [280] نافع و ابن کثیر وابوعمرو (کلمه سَمَا) و عاصم (ابتدای کلمهنَصّاً) عبارت {تُرۡجَعُ ٱلۡأُمُورُ} را با تاء مضمومه و جیم مفتوحه خوانده اند بنابراین ابن عامر و حمزه و کسایی آن را با فتحه حرف تاء و کسرة حرف جیم خوانده اند.
4- [281] حمزه و کسایی (ابتدای کلمه شَاعَ) حرف باء در {إِثۡمٞ کَبِیرٌ} را بصورت حرف ثاء خوانده اند. ولی دیگران (نافع - ابن کثیر - ابوعمرو - ابن عامر و عاصم) آن را با حرف باء خوانده اند.
5- [282] ابوعمرو بصری {قُلِ ٱلۡعَفۡوَ} را با واو مضموم خوانده است. و احمد بزّی راوی ابن کثیر حرف همزه در {لَأَعۡنَتَکُمۡ} را به تسهیل خوانده است. البته برای او تحقیق در همزه این کلمه را نیز روایت نموده اند.
6- [283] نافع وابن کثیر وابوعمرو (کلمه سَمَا) و ابن عامر (ابتدای کلمه کَیۡفَ) وحفص (ابتدای کلمه عَوَّلَا) {حَتَّیٰ یَطۡهُرۡنَ} را با طاء ساکن و هاء مضموم بدون تشدید خوانده اند. بنابراین حمزه و کسایی و شعبه آن را با فتحه طاء و تشدید هاء تلاوت کرده اند.

511 وَضَمُّ یَخَافاَ فَازَ وَالْکُلُّ أَدْغَمُوا

تُضَارِرْ وَضَمَّ الرَّاءَ حَقٌّ وَذُو جَلَا(1)

512 وَقَصْرُ أَتَیْتُمْ مِنْ رِباً وَأَتَیْتمُو

هُنَا دَارَ وَجْهاً لَیْسَ إِلاَ مُبَجَّلَا(2)

513 مَعاً قَدْرُ حَرِّکْ مِنْ صَحَابٍ وَحَیْثُ جَا

یُضَمُّ تَمَسُّوهُنَّ وَامْدُدْهُ شُلْشُلَا(3)

514 وَصِیَّةً ارْفَعْ صَفْوُ حِرْمِیِّهِ رِضیً

وَیَبْصُطُ عَنْهُمْ غَیْرَ قُنْبُلِ اعْتَلَا

515 وَبِالسِّینِ بَاقِیِهِمْ وَفی الْخَلْقِ بَصْطَةً

وَقُلْ فِیهِماَ الوَجْهَانِ قَوْلاَ مُوَصَّلَا(4)

ص: 184


1- [284] حمزه (ابتدای کلمه فَازَ) حرف یاء در عبارت {إِلَّآ أَن یَخَافَآ} را با ضمه خوانده است. تمامی قرّاء سبعه حرف راء را در {لَا تُضَآرَّ وَٰلِدَةُۢ بِوَلَدِهَا} بصورت ادغام یعنی مشدّد خوانده اند با این توضیح که ابن کثیر و ابوعمرو (کلمه حَقُّ) آن را با ضمه تلاوت کرده اند.
2- [285] ابن کثیر (ابتدای کلمه دَارَ) حرف همزه در عبارت {وَمَآ ءَاتَیۡتُم مِّن رِّبٗا} در سورة روم - {إِذَا سَلَّمۡتُم مَّآ ءَاتَیۡتُم بِٱلۡمَعۡرُوفِ} در سورة بقره (هُنَا) را به قصر خوانده است یعنی الف مد آن را حذف و با فتحه تلاوت کرده است.
3- [286] ابن ذکوان (ابتدای کلمه مِنۡ) و حمزه و کسایی و حفص (کلمه صَحَابٍ) در عبارت {عَلَی ٱلۡمُوسِعِ قَدَرُهُۥ وَعَلَی ٱلۡمُقۡتِرِ قَدَرُهُۥ} حرف دال را با فتحه خوانده اند. بنابراین دیگران آن را با ساکن تلاوت کرده اند. حمزه و کسایی (ابتدای کلمه شُلشُلاَ) کلمه {تَمَسُّوهُنَّ} را در هر جای قرآن که باشد با حرف تاء مضموم و الف مدی پس از حرف میم خوانده اند.
4- [287] شعبه (ابتدای کلمهصِفوُ) و نافع و ابن کثیر (کلمه حِرمِیِّهِ) و کسایی (ابتدای کلمه رِضیٍ) عبارت {وَصِیَّةٗ لِّأَزۡوَٰجِهِم} را با حرف تاء مرفوعه (-ةٌ) خوانده اند. و همچنین همین افراد (شعبه، نافع و ابن کثیر) بجز قنبل (راوی ابن کثیر) کلمات (یَبۡسُطُ و بَسۡطَةٗ) را در این عبارات {وَٱللَّهُ یَقۡبِضُ وَیَبۡصُۜطُ - وَزَادَکُمۡ فِی ٱلۡخَلۡقِ بَصۜۡطَةٗۖ} با حرف صاد خوانده اند. و دیگران با حرف سین تلاوت کرده اند. و خَلاد (ابتدای کلمه قَوۡلًا) و ابن ذکوران (ابتدای کلمه مُوَصَّلاً) این دو کلمه را به وجهین (صاد و سین) تلاوت کرده اند.

516 یُضَاعِفَهُ ارْفَعْ فِی الْحَدِیدِ وَهَهُنَا

سَماَ شُکْرُهُ وَالْعَیْنُ فی الْکُلِّ ثُقِّلَا

517 کَماَ دَارَ وَاقْصُرْ مَعْ مُضَعَّفَةٍ وَقُلْ

عَسَیْتُمْ بِکَسْرِ السِّینِ حَیْثُ أَتی انْجَلَا(1)

518 دِفَاعُ بِهاَ وَالْحَجِّ فَتْحٌ وَسَاکِنٌ

وَقَصْرٌ خُصُوصًا غَرْفَةً ضَمَّ ذُو وِلاِ(2)

ص: 185


1- [288] نافع وابن کثیر وابوعمرو (کلمهسَمَا) و حمزه و کسایی (ابتدای کلمه شُکۡرُهُ) حرف فاء اصلی در عبارات {فَیُضَٰعِفَهُۥ لَهُۥ وَلَهُۥٓ أَجۡرٞ کَرِیم} (در سوره حدید) {فَیُضَٰعِفَهُۥ لَهُۥٓ أَضۡعَافٗا کَثِیرَةٗۚ} (در این سوره) را با ضمه خوانده اند. ابن عامر (ابتدای کَمَا) وابن کثیر(ابتدای کلمه دَارَ) در هر جای قرآن حرف عین را با تشدید و با حذف الف مدی قبل از آن در این کلمه تلاوت کرده اند. مانند: {یُضَٰعَفۡ لَهُ ٱلۡعَذَابُ - یُضَٰعِفۡهُ لَکُمۡ}. نافع (ابتدای کلمه اَنۡجَلَا) کلمه {عَسَیۡتُمۡ} در هر جای قرآن که باشد را با سین مکسور خوانده است.
2- [289] تمامی قرّاء بجز نافع (ابتدای کلمه خُصُوصاً) عبارت {وَلَوۡلَا دَفۡعُ ٱللَّهِ ٱلنَّاسَ} در این سوره و سوره حج را با فتحه دال و سکون فاء خوانده اند بنابراین نافع آن را با دال مکسور و فاء مفتوح به همراه الف مد خوانده است. عاصم و حمزه و کسایی و ابن عامر (ابتدای کلمه ذُو وِلَا) کلمه {غُرْفَةً} در عبارت {إِلَّا مَنِ ٱغۡتَرَفَ غُرۡفَةَۢ} را با غین مضموم خوانده اند بنابراین دیگران آن را با فتحه تلاوت کرده اند.

519 وَلاَ بَیْعَ نَوِّنْهُ وَلاَ خُلَّةٌ وَلاَ

شَفَاعَةَ وَارْفَعْهُنَّ ذَا أُسْوَةٍ تَلَا

520 وَلاَ لَغْوَ لاَ تَأْثِیمَ لاَ بَیْعَ مَعْ وَلاَ

خِلاَلَ بِإِبْرَاهِیمَ وَالطُّورِ وُصِّلاَ(1)

521 وَمَدُّ أَناَ فی الْوَصْلَ مَعْ ضَمِّ هَمْزَةٍ

وَفَتْحٍ أَتَی وَالْخُلْفُ فی الْکَسْرِ بُجِّلَا(2)

522 وَنُنْشِزُهَا ذَاکٍ وَبِالرَّاءِ غَیْرُهُمْ

وَصِلْ یَتَسَنَّهْ دُونَ هَاءٍ شَمَرْدَلَا(3)

ص: 186


1- [290] عاصم و حمزه و کسایی و ابن عامر (ابتدای ذَا) و نافع (ابتدای کلمه أُسْوَةٍ) عبارت های {لَّا بَیۡعٞ فِیهِ وَلَا خُلَّةٞ وَلَا شَفَٰعَةٞۗ در این سوره - مِّن قَبۡلِ أَن یَأۡتِیَ یَوۡمٞ لَّا بَیۡعٞ فِیهِ وَلَا خِلَٰلٌ در سوره ابراهیم - لَّا لَغۡوٞ فِیهَا وَلَا تَأۡثِیمٞ در سوره طور} را با رفع این کلمات و تنوین خوانده اند. بنابراین ابن کثیر و ابوعمرو این کلمات را با فتحه و بدون تنوین تلاوت کرده اند.
2- [291] نافع (ابتدای کلمه أَتَیٰ) هرگاه پس از کلمه (أَنَا۠) همزه قطع با ضمه آمده باشد آن را در وصل با مد خوانده است مانند {أَنَا۠ أُحۡیِۦ وَأُمِیتُۖ در سوره بقره - أَنَا۠ أُنَبِّئُکُم بِتَأۡوِیلِهِ در سوره یوسف} و همچنین اگر پس از آن همزه قطع با فتحه آمده باشد مانند: {أَنَا۠ أَوَّلُ ٱلۡمُسۡلِمِینَ در سوره انعام وَأَنَا۠ أَدۡعُوکُمۡ در سوره غافر} و اگر چنانچه پس از آن همزه قطع با کسره بیاید قالون (ابتدای کلمه بُجِّلَا - راوی نافع در وصل آن را با جواز وجهین خوانده است یعنی هم با حذف الف و هم با مد الف تلاوت کرده است. مانند: {إِنۡ أَنَا۠ إِلَّا نَذِیرٞ مُّبِین در سوره شعراء - إِنۡ أَنَا۠ إِلَّا نَذِیرٞ وَبَشِیرٞ در سورة اعراف}.
3- [292] عاصم و کسایی و حمزه و ابن عامر (ابتدای کلمه ذَاکَ) کلمه {کَیۡفَ نُنشِ-زُهَا} را با حرف زاء خوانده اند و دیگران آن را با حرف راء تلاوت کرده اند. حمزه و کسایی (ابتدای کلمه شَمَرْدَلَا) کلمه {لَمۡ یَتَسَنَّهۡ} را در وصل با حذف حرف هاء خوانده اند.

523 وَبِالْوَصْلِ قَالَ اعْلَمْ مَعَ الْجَزْمِ شَافِعٌ

فَصُرْهُنَّ ضَمُّ الصَّادِ بِالْکَسْرِ فُصِّلَا(1)

524 وَجُزْءاً وَجُزْءٌ ضَمَّ الاِسْکَانَ صِفْ وَحَیْ-

ثُماَ أُکْلُهَا ذِکْراً وَفی الْغَیْرِ ذُو حُلَا(2)

525 وَفی رُبْوَةٍ فِی الْمُؤْمِنِینِ وَههُناَ

عَلَی فَتْحِ ضَمِّ الراءِ نَبَّهْتُ کُفَّلَا(3)

526 وَفی الْوَصْلِ لِلْبَزِّیِّ شَدِّدْ تَیَمَّمُوا

وَتَاءَ تَوَفَّی فِی النِّسَا عَنْهُ مُجْمِلَا

527 وَفی آلِ عِمْرَانٍ لَهُ لاَ تَفَرَّقُوا

وَالاَنْعَامُ فِیهاَ فَتَفَرَّقَ مُثِّلَا

528 وَعِنْدَ الْعُقُودِ التَّاءُ فِی لاَ تَعَاَوَنُوا

وَیَرْوِی ثَلاَثاَ فِی تَلَقَّفُ مُثَّلَا

ص: 187


1- [293] حمزه و کسایی (ابتدای کلمه شَافِعٌ) همزة قطع کلمه {اَعْلَمُ} در عبارت {فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُۥ قَالَ أَعۡلَمُ} را همزه وصل (ٱ) دانسته اند و میم آن را به سکون خوانده اند، حمزه (ابتدای کلمه فُصِّلاَ) عبارت {فَصُرۡهُنَّ إِلَیۡکَ} را با صاد مکسور خوانده است.
2- [294] شعبه (ابتدای کلمهصِفۡ) حرف زاء را در این عبارات با ضمه خوانده است: {ثُمَّ ٱجۡعَلۡ عَلَیٰ کُلِّ جَبَلٖ مِّنۡهُنَّ جُزۡءٗا در سوره بقره - جَعَلُواْ لَهُۥ مِنۡ عِبَادِهِۦ جُزۡءًا در سوره زخرف - لِّکُلِّ بَابٖ مِّنۡهُمۡ جُزۡءٞ مَّقۡسُومٌ در سوره حجر}. عاصم، حمزه، کسایی و ابن عامر (ابتدای کلمه ذِکۡرًا) هرگاه کلمه (أُکُلٍ) با ضمیر هاء تأنیث آمده باشد را با کاف مضموم خوانده اند، مانند: {فََٔاتَتۡ أُکُلَهَا ضِعۡفَیۡنِ}. عاصم، حمزه، کسایی وابن عامر (ابتدای کلمه ذُو) و ابوعمرو(ابتدای کلمه حُلَا) در تمامی موارد کاف کلمه {أُکُلٍ} را با ضمه خوانده اند. مانند: {أُکُلٍ خَمۡطٍ - مُّخۡتَلِفٌ أُکُلُهُ} بنابراین چنانچه این کلمه با ضمیر هاء تأنیث آمده باشد ابوعمرو آن را با سکون خوانده است.
3- [295] عاصم (ابتدای کلمه نَبَّهتُ) و ابن عامر (ابتدای کلمه کُفَّلَا) عبارات {وَءَاوَیۡنَٰهُمَآ إِلَیٰ رَبۡوَةٖ در سوره مؤمنون - کَمَثَلِ جَنَّةِۢ بِرَبۡوَةٍ در سوره بقره} را با راء مفتوحه خوانده اند ولی دیگران آن رابا ضمه راء خوانده اند.

529 تَنَزَّلُ عَنْهُ أَرْبَعٌ وَتَنَاصَرُو

نَ نَارًا تَلَظَّی إِذْ تَلَقَّوْنَ ثُقِّلَا

530 تَکَلَّمُ مَعْ حَرْفَیْ تَوَلَّوْا بِهُودِهاَ

وَفی نُورِهَا وَالإِمْتِحاَنِ وَبَعْدَلَا

531 فِی الاَنْفَالِ أَیْضًا ثُمَّ فِیهَا تَنَازَعُوا

تَبَرَّجْنَ فی الأَحْزَابِ مَعْ أَنْ تَبَدَّلَا

532 وَفی التَّوْبَةِ الْغَرَّاءِ قُلْ هَلْ تَرَبَّصُو

نَ عَنْهُ وَجَمْعُ السَّاکِنَیْنِ هُنَا انْجَلَی

533 تَمَیَّزُ یَرْوِی ثُمَّ حَرْفَ تَخَیَّرُو

نَ عَنْهُ تَلَهَّی قَبْلَهُ الْهَاءَ وَصَّلَا

534 وَفی الْحُجُراتِ التَّاءُ فِی لِتَعَارَفُوا

وَبَعْدَ وَلاَ حَرْفَانِ مِنْ قَبْلِهِ جَلَا

535 وَکُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الَّذِی مَعْ تَفَکَّهُو

نَ عَنْهُ عَلَی وَجْهَیْنِ فَافْهَمْ مُحَصِّلاَ(1)

ص: 188


1- [296] بزّی (راوی ابن کثیر) در سی و یک موضع از قرآن تاء فعل مضارع را در حالت وصل با تشدید خوانده است: {وَلَا تَیَمَّمُواْ ٱلۡخَبِیثَ} در سوره بقره - {إِنَّ ٱلَّذِینَ تَوَفَّیٰهُمُ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ} در سوره نساء - {وَلَا تَفَرَّقُواْۚ} در سوره آل عمران - {فَتَفَرَّقَ بِکُمۡ عَن سَبِیلِهِۦ} در سوره انعام - {وَلَا تَعَاوَنُواْ عَلَی ٱلۡإِثۡمِ} در سوره مائده (عقود) - {فَإِذَا هِیَ تَلۡقَفُ} در سوره های اعراف و شعراء - {تَلۡقَفۡ مَا صَنَعُوٓاْۖ} در سوره طه - {مَا نُنَزِّلُ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةَ} در سوره حجر - {عَلَیٰ مَن تَنَزَّلُ ٱلشَّیَٰطِینُ} در سوره شعراء - {تَنَزَّلُ عَلَیٰ کُلِّ أَفَّاکٍ} در سوره شعراء - {تَنَزَّلُ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ} در سوره قدر - {مَا لَکُمۡ لَا تَنَاصَرُونَ} در سوره صافات - {نَارٗا تَلَظَّیٰ} در سوره اللیل - {إِذۡ تَلَقَّوۡنَهُۥ} در سوره نور - {لَا تَکَلَّمُ نَفۡسٌ} در سوره هود - {إِن تَوَلَّوۡاْ فَإِنِّیٓ أَخَافُ عَلَیۡکُمۡ} در سوره هود - {فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَقَدۡ أَبۡلَغۡتُکُم} در سوره هود - {فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَإِنَّمَا عَلَیۡهِ مَا حُمِّلَ} در سوره نور - {وَظَٰهَرُواْ عَلَیٰٓ إِخۡرَاجِکُمۡ أَن تَوَلَّوۡهُمۡۚ} در سوره ممتحنه - {وَلَا تَوَلَّوۡاْ عَنۡهُ} در سوره انفال - {وَلَا تَنَٰزَعُواْ فَتَفۡشَلُواْ} در سوره انفال - {وَلَا تَبَرَّجۡنَ تَبَرُّجَ ٱلۡجَٰهِلِیَّةِ ٱلۡأُولَیٰ} در سوره احزاب - {وَلَآ أَن تَبَدَّلَ بِهِنَّ} در سوره احزاب - {قُلۡ هَلۡ تَرَبَّصُونَ بِنَآ} در سوره توبه - {تَکَادُ تَمَیَّزُ} در سوره ملک - {إِنَّ لَکُمۡ فِیهِ لَمَا تَخَیَّرُونَ} در سوره قلم - {فَأَنتَ عَنۡهُ تَلَهَّیٰ} در سوره عبس - {وَقَبَآئِلَ لِتَعَارَفُوٓاْۚ} در سوره حجرات - {وَلَا تَنَابَزُواْ بِٱلۡأَلۡقَٰبِۖ} در سوره حجرات - {وَ لَا تَجَسَّسُواْ} در سوره حجرات (این دو کلمه پس از لفظ وَلَا آمده اند). اما در دو عبارت از بزّی به اختلاف روایت شده: {وَلَقَدۡ کُنتُمۡ تَمَنَّوۡنَ ٱلۡمَوۡتَ} در سوره آل عمران - {فَظَلۡتُمۡ تَفَکَّهُونَ} در سوره واقعه.

536 نِعِمَّا مَعاً فی النُّونِ فَتْحٌ کَمَا شَفَا

وَإِخْفَاءُ کَسْرِ الْعَیْنِ صِیغَ بِهِ حُلَا(1)

537 وَیَا وَنُکَفِّرْ عَنْ کِرَامٍ وَجَزْمُهُ

أَتَی شَافِیًا وَالْغَیْرُ بِالرَّفْعِ وُکِّلَا(2)

538 وَیَحْسَبُ کَسْرُ السِّینِ مُسْتَقبِلاً سَمَا

رِضَاهُ وَلَمْ یَلْزَمْ قِیَاساً مُؤَصَّلَا(3)

ص: 189


1- [297] ابن عامر (ابتدای کَمَا) و حمزه و کسایی (ابتدای کلمه شَفَا) کلمه {نِعِمَّا} را در این عبارات با نون مفتوح خوانده اند: {إِن تُبۡدُواْ ٱلصَّدَقَٰتِ فَنِعِمَّا هِیَۖ} در سوره بقره - {إِنَّ ٱللَّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُم بِهِۦٓۗ} در سوره نساء- شعبه (ابتدای کلمه صِیغَ) و قالون (ابتدای بِهِ) و ابوعمرو (ابتدای کلمه حُلَا) کسرة عین آن را به اخفاء خوانده اند یعنی آن را بصورت اختلاس تلاوت نموده اند (اداء دو سوم حرکت).
2- [298] حفص (ابتدای عَنْ) و ابن عامر (ابتدای کلمه کِرَامٍ)، {یُکَفِّرُ عَنکُم} را با حرف یاء مضموم و حرف راء مضموم خوانده اند و نافع (ابتدای کلمه أَتَی) و حمزه و کسایی (ابتدای کلمه شَافِیًا) آن را با حرف نون مضموم و حرف راء ساکن تلاوت کرده اند. و دیگر قرّاء آن را با حرف نون و راء مضموم خوانده اند.
3- [299] نافع وابن کثیر وابوعمرو (کلمه سَمَا) و کسایی (ابتدای کلمه رِضَاهُ) کلمه {یَحْسَبُ} را هر جای قرآن باشد چه ماضی و چه مضارع با سین مکسور خوانده اند. مانند: {یَحۡسَبُ أَنَّ مَالَهُۥٓ أَخۡلَدَهُۥ - أَیَحۡسَبُ أَن لَّمۡ یَرَهُۥٓ أَحَدٌ - لَا تَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِینَ یَفۡرَحُونَ - یَحۡسَبُهُ ٱلظَّمۡٔانُ مَآءً} و سه قاری دیگر (ابن عامر و عاصم و حمزه) آن را فقط در حالت ماضی با سین مکسور تلاوت کرده اند: {أَحَسِبَ ٱلنَّاسُ أَن یُتۡرَکُوٓاْ - وَحَسِبُوٓاْ أَلَّا تَکُونَ فِتۡنَةٞ}.

539 وَقُلْ فَأْذَنُوا بِالْمَدِّ وَاکْسِرْ فَتیً

صَفَا وَمَیْسَرَةٍ بِالضَّمِّ فی السِّینِ أُصِّلَا(1)

540 وَتَصَّدَّقُوا خِفٌّ نَمَا تُرْجَعُونَ قُلْ

بِضَمٍّ وَفَتْحٍ عَنْ سِوَی وَلَدِ الْعَلَا(2)

541 وَفی أَنْ تَضِلَّ الْکَسْرُ فَازَ وَخَفَّفُوا

فَتُذْکِرَ حَقًّا وَارْفَعِ الرَّا فَتَعْدِلَا(3)

542 تِجَارَةٌ انْصِبْ رَفْعَهُ فِی النِّسَا ثَوَی

وَحَاضِرةٌ مَعْهَا هُنَا عَاصِمٌ تَلَا(4)

543 وَحَقٌّ رِهَانٍ ضَمُّ کَسْرٍ وَفَتْحَةٍ

وَقَصْرٌ وَیَغْفِرْ مَعْ یُعَذِّبْ سَمَا الْعُلَا

544 شَذَا الْجَزْمِ وَالتَّوْحِیدُ فِی وَکِتَابِهِ

شَرِیفٌ وَفی التَّحْرِیمِ جَمْعُ حِمیً عَلَا(5)

ص: 190


1- [300] حمزه (ابتدای کلمه فَتیً) و شعبه (ابتدای کلمه صَفَا) {فَأۡذَنُواْ بِحَرۡبٖ} را با الف مد بعد از همزه و حرف ذال مکسور خوانده اند. و نافع (ابتدای کلمه أُصِّلَا) کلمه {مَیْسَرَةٍ} با را حرف سین مضموم خوانده است.
2- [301] عاصم (ابتدای کلمه نَمَا) صاد در {تَصَدَّقُواْ خَیۡرٞ لَّکُمۡ} را بدون تشدید خوانده است. در عبارت {وَٱتَّقُواْ یَوۡمٗا تُرۡجَعُونَ فِیهِ إِلَی ٱللَّهِۖ} همة قرّاء سبعه بجز ابوعمرو (وَلَدِ الْعَلَا) کلمه {تُرۡجَعُونَ} را با تاء مضموم و فتحه جیم خوانده اند. پس ابوعمرو آن را با تاء مفتوح و جیم مکسور تلاوت کرده است.
3- [302] حمزه (ابتدای کلمه فَازَ) همزه را در {أَنْ تَضِلَّ} با کسره خوانده است. ابن کثیر و ابوعمرو (کلمه حَقًّا)، کلمه {فَتُذَکِّرَ} را بدون تشدید خوانده اند. و حمزه (ابتدای کلمه فَتَعْدِلَا) حرف راء آن را با ضمه خوانده است.
4- [303] عاصم و حمزه و کسایی (ابتدای کلمه ثَوَی) کلمه (تِجَارَةٌ) را در عبارت {إِلَّآ أَن تَکُونَ تِجَٰرَةً عَن تَرَاضٖ} (در سوره نساء) را با تنوین نصب خوانده اند. بنابراین قرّاء دیگر آن را با تنوین رفع تلاوت کرده اند. و عاصم کلمات {حَاضِرةً - تِجَارَةً} (در سوره بقره) را با تنوین نصب تلاوت کرده است.
5- [304] ابن کثیر وابوعمرو (کلمه حَقٌّ) عبارت {فَرِهانٌ مَقۡبُوضَةٌ} را با ضمة حرف راء و ضمه حرف هاء و حذف الف مد (فَرُهُنٌ) خوانده اند. نافع و ابن کثیر و ابوعمرو (کلمه سَمَا) و حمزه و کسایی (ابتدای کلمه شذَا) در عبارت {فَیَغۡفِرُ لِمَن یَشَآءُ وَیُعَذِّبُ مَن یَشَآءُۗ} حروف راء و باء را با سکون خوانده اند. حمزه و کسایی (ابتدای کلمه شَرِیفٌ) کلمة {وَ کُتُبِهِ} را بصورت مفرد (کِتَابِهِ) تلاوت کرده اند. ابوعمرو (ابتدای کلمه حِمیً) و حفص (ابتدای کلمه عَلَا) این کلمه را در آخر سورة تحریم {وَکُتُبِهِۦ وَکَانَتۡ مِنَ ٱلۡقَٰنِتِینَ} به جمع خوانده اند و دیگران بصورت (کِتَابِهِ) آن را تلاوت کرده اند.

545 وَبَیْتِیْ وَعَهْدِیْ فَاذُکُرُونِی مُضَافُهَا

وَرَبِّی وَبِیْ مِنِّیْ وَإِنِّیِ مَعاً حُلَا(1)

31 - باب اختلاف قراءات در سورة آل عمران

546 وَإِضْجَاعُکَ التَّوْرَاةَ مَا رُدَّ حُسْنُهُ

وَقُلِّلَ فِی جَوْدٍ وَبِالْخُلْفِ بَلَّلَا(2)

547 وَفی تُغْلَبُونَ الْغَیْبُ مَعْ تُحْشَ-رُونَ فِی

رِضًا وَتَرَوْنَ الْغَیْبُ خُصَّ وَخُلِّلَا(3)

ص: 191


1- [305] حرف یاء را در این کلمات در سورة بقره عده ای از قرّاء با سکون و عده ای دیگر با فتحه تلاوت کرده اند: {بَیۡتِیَ لِطّائِفِینَ - عَهۡدِی الظَّالِمِینَ - فَٱذۡکُرُونِیٓ أَذۡکُرۡکُمۡ - رَبِّیَ ٱلَّذِی یُحۡیِۦ وَیُمِیتُ - وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ - فَإِنَّهُۥ مِنِّیٓ إِلَّا مَنِ ٱغۡتَرَفَ غُرۡفَةَۢ - إِنِّیٓ أَعۡلَمُ مَا لَا تَعۡلَمُونَ - إِنِّیٓ أَعۡلَمُ غَیۡبَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ}.
2- [306] ابن ذکوان (ابتدای مَا) و کسایی (ابتدای کلمه رُدَّ) وابوعمرو (ابتدای کلمه حُسْنُهُ) حرف راء در کلمه {التَّوْرَاةَ} هر جای قرآن که باشدرا به إماله کبری خوانده اند. حمزه (ابتدای فِی) و ورش (ابتدای کلمه جَوْدٍ) آن را به إماله صغری تلاوت کرده اند. و از قالون (ابتدای کلمه بَلَّلَا) هم به إماله صغری روایت شده و هم به الف مد (تفخیم).
3- [307] حمزه (ابتدای فِی) و کسایی (ابتدای کلمه رِضًا) در عبارت {قُل لِّلَّذِینَ کَفَرُواْ سَتُغۡلَبُونَ وَتُحۡشَرُونَ إِلَیٰ جَهَنَّمَۖ} هر دو فعل را با حرف یاء غایب خوانده اند: (سَیُغۡلَبُونَ و یُحۡشَروُنَ). همه قرّاء سبعه بجز نافع (ابتدای کلمه خُصَّ) عبارت {یَرَوۡنَهُم مِّثۡلَیۡهِمۡ} را با حرف یاء غایب خوانده اند. پس در نتیجه فقط نافع آن را با حرف تاء تلاوت کرده است: {تَرَوۡنَهُمۡ}.

548 وَرِضْوَانٌ اضْمُمْ غَیْرَ ثَانِی الْعُقُودِ کَسْ-

-رَهُ صَحَّ إِنَّ الدِّینَ بِالْفَتْحِ رُفِّلَا(1)

549 وَفی یُقْتلُونَ الثَّانِ قَالَ یُقَاتِلُو

نَ حَمْزَةُ وَهْوَ الْحَبْرُ سَادَ مُقَتَّلَا(2)

550 وَفی بَلَدٍ مَیْتٍ مَعَ المَیْتِ خَفَّفُوا

صَفَا نَفَرًا وَالمَیْتَةُ الْخِفُّ خُوِّلاَ

551 وَمَیْتًا لَدَی الأَنْعَامِ وَالْحُجُرَاتِ خُذْ

وَمَا لَمْ یَمُتْ لِلْکلِّ جَاءَ مُثَقَّلَا(3)

ص: 192


1- [308] شعبه (ابتدای کلمه صَحَّ) کلمه {رِضْوَانٌ} را در هر جای قرآن که باشد با حرف راء مضموم خوانده بجز یک مورد که دومین در سورة مائده می باشد: {یَهۡدِی بِهِ ٱللَّهُ مَنِ ٱتَّبَعَ رِضۡوَٰنَهُۥ سُبُلَ ٱلسَّلَٰمِ} که این مورد را شعبه با حرف راء مکسور خوانده است. کسایی (ابتدای کلمه رُفِّلَا) حرف همزه «إِنَّ» در عبارت {إِنَّ ٱلدِّینَ عِندَ ٱللَّهِ ٱلۡإِسۡلَٰمُۗ} را با فتحه خوانده است.
2- [309] حمزه کوفی عبارت {وَیَقۡتُلُونَ ٱلَّذِینَ} را (وَیُقَاتِلُونَ ٱلَّذِینَ) خوانده است. حمزه عالِم بزرگواریست که در این امور تجربه فراوان دارد.
3- [310] شعبه (ابتدای کلمه صَفَا) وابن کثیر و ابوعمرو و ابن عامر (کلمه نَفَرًا) عبارت {بَلَدٍ مَیِّتٍ} را با سکون (بَلَدٍ مَیْتٍ) خوانده اند: {سُقۡنَٰهُ لِبَلَدٖ مَّیِّتٖ} در سوره اعراف - {فَسُقۡنَٰهُ إِلَیٰ بَلَدٖ مَّیِّتٖ} در سوره فاطر. و در مورد کلمه (المَیّتِ) هر جای قرآن باشد نیز آن را با سکون خوانده مانند: {یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ یُخْرِجُ الْمَیِّتِ مِنَ الْحَیِّ}. اما کلمه (المَیْتَةُ) در عبارت {وَءَایَةٞ لَّهُمُ ٱلۡأَرۡضُ ٱلۡمَیۡتَةُ} (در سوره یس) همه قرّاء بجز نافع (ابتدای کلمه خُوِّلاَ) آن را با سکون خوانده اند که در اینجا نافع آن را مشدد خوانده است - و همچنین کلمه {مَیْتًا} در عبارات {أَوَ مَن کَانَ مَیۡتٗا} در سوره انعام - {أَیُحِبُّ أَحَدُکُمۡ أَن یَأۡکُلَ لَحۡمَ أَخِیهِ مَیۡتٗا} در سوره حجرات را همة قرّاء بجز نافع (ابتدای کلمه خُذْ) به سکون خوانده اند. و هرگاه کلمه (مَیِّتَ) به معنای مجازی آن، آمده باشد همه قرّاء سبعه آن را با تشدید خوانده اند مانند: {وَمَا هُوَ بِمَیِّتٖۖ- أَفَمَا نَحۡنُ بِمَیِّتِینَ} (با این حال در مورد چند کلمه قرّاء سبعه بر سکون آن وحدت نظر دارند: {إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَیۡکُمُ ٱلۡمَیۡتَةَ} در سوره بقره و نحل - {حُرِّمَتۡ عَلَیۡکُمُ ٱلۡمَیۡتَةُ} در سوره مائده - {وَإِنْ یَکُنْ مَیْتَةً} در سوره انعام - {إِلاَّ أَنْ یَکُونَ مَیْتَةً} در سوره انعام - {لِّنُحۡ-ِۧیَ بِهِۦ بَلۡدَةٗ مَّیۡتٗا} در سوره فرقان - {فَأَنشَرۡنَا بِهِۦ بَلۡدَةٗ مَّیۡتٗاۚ} در سوره زخرف - {وَأَحۡیَیۡنَا بِهِۦ بَلۡدَةٗ مَّیۡتٗاۚ} در سوره ق.

552 وَکَفَّلَهاَ الْکُوفِیْ ثَقِیلاً وَسَکَّنُوا

وَضَعْتُ وَضَمُّوا سَاکِناً صَحَّ کُفَّلَا(1)

553 وَقُلْ زَکَرِیَّا دُونَ هَمْزِ جَمِیعِهِ

صِحَابٌ وَرَفْعٌ غَیْرُ شُعْبَةَ الاُوَّلَا(2)

554 وَذَکِّرْ فَنَادَاهُ وأَضْجِعْهُ شَاهِداً

وَمِنْ بَعْدُ أَنَّ اللهَ یُکْسَرُ فِی کِلَا(3)

555 مَعَ الْکَهْفِ وَالإِسْرَاءِ یَبْشُرُ کَمْ سَمَا

نَعَمْ ضُمَّ حَرِّکْ وَاکْسِرِ الضَّمَّ أَثْقَلَا

556 نعَمْ عَمَّ فِی الشُّورَی

وَفی التَّوْبَةِ اعْکِسُوا

لِحَمْزَةَ مَعْ کَافٍ مَعَ الْحِجْرِ أَوَّلَا(4)

ص: 193


1- [311] کوفیون (عاصم، حمزه و کسایی) کلمه {کَفَّلَهاَ} را با تشدید حرف فاء خوانده اند و دیگران حرف فاء را در این کلمه با سکون تلاوت کرده اند. شعبه (ابتدای کلمه صَحَّ) و ابن عامر (ابتدای کلمه کُفَّلَا) کلمه {وَضَعَتۡ} را با سکون حرف عین و ضمه حرف تاء (وَضَعْتُ) تلاوت کرده اند.
2- [312] حمزه و کسایی و حفص (کلمه صِحَابٌ) کلمه {زَکَرِیَّا} را هر جای قرآن باشد بدون همزه (پس از الف مد) خوانده اند. شعبه اولین زَکَرِیَّا در آل عمران {وَکَفَّلَهَا زَکَرِیَّاۖ} را با همزه مفتوحه خوانده است. بنابراین دیگران آن را با همزه مضموم (وَکَفَّلَهَا زَکَرِیَّاءُ) تلاوت کرده اند.
3- [313] حمزه و کسایی (ابتدای کلمه شَاهِداً) عبارت {فَنَادَتۡهُ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ} را بصورت مذکر (فَنَادَاهُ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ) و با إماله کبرای الف آن، خوانده اند. حمزه (ابتدای فِی) و ابن عامر (ابتدای کلمه کِلَا) همزه {أَنَّ ٱللَّهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحۡیَیٰ} را با کسره خوانده اند.
4- [314] ابن عامر (ابتدای کَمْ) و نافع و ابن کثیر و ابوعمرو (کلمه سَمَا) و عاصم (ابتدای کلمه نَعَمْ) کلمه(یُبَشِّرْ) خوانده اند: {أَنَّ ٱللَّهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحۡیَیٰ} در سوره آل عمران - {إِنَّ ٱللَّهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٖ} در سورة آل عمران - {وَیُبَشِّرُ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ٱلَّذِینَ یَعۡمَلُونَ ٱلصَّٰلِحَٰتِ} در سوره های اسراء و کهف. عاصم (ابتدای کلمه نَعَمْ) و نافع و ابن عامر (کلمه عَمَّ) آن را در سورة شوری (یُبَشِّرُ) خوانده اند: {ذَٰلِکَ ٱلَّذِی یُبَشِّرُ ٱللَّهُ عِبَادَهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِۗ}. حمزه در مواردی بر خلاف آنان این کلمه را بدون تشدید خوانده است: {یُبَشِّرُهُمۡ رَبُّهُم بِرَحۡمَةٖ مِّنۡهُ وَرِضۡوَٰنٖ} در سوره توبه - {یَٰزَکَرِیَّآ إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلَٰمٍ} در سوره مریم - {لِتُبَشِّرَ بِهِ ٱلۡمُتَّقِینَ} در سوره مریم (مَعْ کَافٍ؛ اشاره به کهیعص می باشد) - {إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلَٰمٍ حَلِیمٖ} در سوره حجر (أَوَّلَا).

557 نُعَلِّمُهُ بِالْیَاءِ نَصُّ أَئِمَّةٍ

وَبِالْکَسْرِ أَنِّیْ أَخْلُقُ اعْتَادَ أَفْصَلَا(1)

558 وَفِی طَائِراً طَیْراً بِهاَ وَعُقُودِهاَ

خُصُوصاً وَیَاءٌ فِی نُوَفِّیهِمُ عَلَا(2)

559 وَلاَ أَلِفٌ فِی هَا هَأَنْتُمْ زَکاَ جَناً

وَسَهِّلْ أَخاَ حَمْدٍ وَکَمْ مُبْدِلٍ جَلَا(3)

ص: 194


1- [315] عاصم (ابتدای کلمه نَصُّ) و نافع (ابتدای کلمه أَئِمَّةٍ) عبارت {وَیُعَلِّمُهُ ٱلۡکِتَٰبَ وَٱلۡحِکۡمَةَ} را با حرف یاء خوانده اند. بنابراین دیگران آن را با نون (نُعَلِّمُهُ) تلاوت کرده اند. نافع (ابتدای کلمه اعْتَادَ) کلمة (إِنَّ) در عبارت {أَنِّیٓ أَخۡلُقُ لَکُم} را با همزه مکسور خوانده است.
2- [316] قرّاء سبعه بجز نافع (ابتدای کلمه خُصُوصاً) کلمه {طَیْراً} در عبارات {فَیَکُونُ طَیۡرَۢا بِإِذۡنِ ٱللَّهِۖ} در سوره آل عمران - {فَتَکُونُ طَیۡرَۢا بِإِذۡنِیۖ} در سورة مائده را با حرف یاء ساکن خوانده اند ولی نافع آن را با الف مد و همزه مکسور (طَائِراً) تلاوت کرده است. حفص (ابتدای کلمه عَلَا) عبارت {فَیُوَفِّیهِمۡ أُجُورَهُمۡ} را با حرف یاء خوانده است بنابراین دیگران آن را با نون (فَنُوَفِّیهِمۡ) تلاوت کرده اند.
3- [317] قنبل (ابتدای کلمه زَکاَ) و ورش (ابتدای کلمه جَناً) کلمه {هَٰٓأَنتُمۡ} هر جای قرآن باشد را بدون الف (هَأَنْتُمْ) خوانده اند. نافع (ابتدای کلمه أَخاَ) و ابوعمرو (ابتدای کلمه حَمْدٍ) همزة آن را با تسهیل خوانده اند. و ورش (ابتدای کلمة جَلَا) همزه آن را تبدیل به الف نموده است: (هَآنْتُمْ). و این مطلب را بسیاری از راویان قراءات از ورش نقل نموده اند.

560 وَفی هَائِهِ التَّنْبِیهُ مِنْ ثَابِتٍ هُدیً

وَإِبْدَالُهُ مِنْ هَمْزَةٍ زَانَ جَمَّلَا

561 وَیَحْتَمِلُ الْوَجْهَیْنِ عَنْ غَیْرِهِمْ وَکَمْ

وَجِیهٍ بِهِ الْوَجْهَیْنِ لِلْکُلِّ حَمَّلَا

562 وَیَقْصُرُ فِی التنْبِیهِ ذُو الْقَصْرِ

مَذْهَباً وَذُو الْبَدَلِ الْوَجْهاَنِ عَنْهُ مُسَهِّلا(1)

563 وَضُمَّ وَحَرِّکْ تَعْلَمُونَ الْکِتَابَ مَعْ

مُشَدَّدَةٍ مِنْ بَعْدُ بِالْکَسْرِ ذُلِّلَا(2)

564 وَرَفْعُ وَلاَ یَأْمُرْکُمُو رُوحُهُ سَماَ

وَبِالتَّاءِ آتَیْناَ مَعَ الضَّمِّ خُوِّلَا

565 وَکَسْرُ لِماَ فِیهِ وَبِالْغَیْبِ تُرْجَعُو

نَ عَادَ وَفیِ تَبْغُونَ حَاکِیهِ عَوَّلاَ(3)

ص: 195


1- [318] ابن ذکوان (ابتدای مِنۡ) و عاصم، حمزه و کسایی (ابتدای کلمه ثَابِتٍ) و بزّی (ابتدای کلمه هُدیً) هاء را در {هَٰٓأَنتُمۡ} از ادات تنبیه دانسته اند (چون آن را با الف مد خوانده اند.) ولی قنبل (ابتدای کلمه زَانَ) و ورش (ابتدای کلمه جَمَّلَا) هاء را از ادات استفهام دانسته اند چون آن را در اصل بدل از همزه (ءأَنْتُمْ) میدانند. و البته عده ای از علمای قراءت عقیده دارند که قرّاء سبعه هر دو حالت هاء را جایز دانسته اند و جواز وجهین داده اند. پس عده ای آن را به قصر خوانده اند. و ورش (که اعتقاد به ابدال همزه به هاء دارد) همزة {أَنْتُمْ} را به تسهیل خوانده است ولی قنبل (که او نیز اعتقاد به ابدال همزه به هاء، دارد) همزه {أَنْتُمْ} را به قطع و بدون تسهیل خوانده است.
2- [319] عاصم، حمزه، کسایی و ابن عامر (ابتدای کلمه ذُلِّلَا) کلمه (تَعْلَمُونَ) در عبارت {بِمَا کُنتُمۡ تُعَلِّمُونَ ٱلۡکِتَٰبَ} را با حرف تاء مضموم و عین مفتوح و لام مشدّد مکسور خوانده اند. (بنابراین نافع و ابن کثیر و ابوعمرو آن را (تَعْلَمُونَ) با تاء مفتوح و عین ساکن و لام مفتوح تلاوت کرده اند.)
3- [320] کسایی (ابتدای کلمه رُوحُهُ) و نافع و ابن کثیر و ابوعمرو (کلمه سَماَ) عبارت {وَلَا یَأۡمُرَکُمۡ} را با حرف راء مضموم خوانده اند. بنابراین ابن عامر و عاصم و حمزه آن را با حرف راء مفتوح تلاوت کرده اند. همة قرّاء سبعه بجز نافع (ابتدای کلمه خُوِّلَا) حرف تاء دوم کلمه {ءَاتَیۡتُکُم} رابصورت مضموم خوانده اند ولی نافع آن را (ءَاتَیۡنَاکُم) تلاوت کرده است. حمزه (ابتدای کلمه فِیهِ) حرف لام در {لَمَآ ءَاتَیۡتُکُم} را با کسره خوانده است. حفص (ابتدای کلمه عَادَ) عبارت {وَإِلَیۡهِ یُرۡجَعُونَ} را با حرف یاء غایب خوانده در حالیکه دیگران آن را با حرف تاء مخاطب تلاوت کرده اند. ابوعمرو (ابتدای کلمه حَاکِیهِ) و حفص (ابتدای کلمه عَوَّلاَ) عبارت {أَفَغَیۡرَ دِینِ ٱللَّهِ یَبۡغُونَ} را با حرف یاء غایب خوانده اند در حالیکه دیگران آن را با حرف تاء مخاطب تلاوت کرده اند.

566 وَبِالْکَسْرِ حَجُّ الْبَیْتِ عَنْ شَاهِدٍ وَغَیْبُ

مَا تَفْعَلُوا لَنْ تُکْفَرُوهُ لَهُمْ تَلَا(1)

567 یَضِرْکُمْ بِکَسْرِ الضَّادِ مَعْ جَزْمِ رَائِهِ

سَماَ وَیَضُمُّ الْغَیْرُ وَالرَّاءَ ثَقَّلَا(2)

568 وَفِیماَ هُناَ قُلْ مُنْزِلِینَ وَمُنْزِلُو نَ

لِلْیَحْصَبِی فِی الْعَنْکَبُوتِ مُثَقِّلَا(3)

ص: 196


1- [321] حفص (ابتدای عَنْ) و حمزه و کسایی (ابتدای کلمه شَاهِدٍ) عبارت {حِجُّ الْبَیْتِ} را با حرف حاء مکسور خوانده اند در حالیکه دیگران آن را با فتحه تلاوت کرده اند. وهمچنین هر دو فعل عبارت {وَمَا یَفۡعَلُواْ مِنۡ خَیۡرٖ فَلَن یُکۡفَرُوهُۗ} را با حرف یاء غایب خوانده اند. در حالیکه دیگران این دو فعل را با حرف تاء مخاطب تلاوت کرده اند.
2- [322] نافع و ابن کثیر و ابوعمر (کلمه سَماَ) عبارت {لَا یَضُرُّکُمۡ کَیۡدُهُمۡ شَیًۡٔاۗ} را با ضاد مکسور و راء ساکن خوانده اند در حالیکه دیگران آن را با ضاد مضموم و حرف راء مضموم مشدّد تلاوت کرده اند.
3- [323] ابن عامر (یَحْصَبِی) کلمات (مُنْزِلِینَ وَمُنْزِلُون) را در این عبارات با تشدید حرف زاء و نون مفتوحه تلاوت کرده اند: {مِّنَ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةِ مُنزَلِینَ} در سوره آل عمران - {إِنَّا مُنزِلُونَ عَلَیٰٓ أَهۡلِ هَٰذِهِ ٱلۡقَرۡیَةِ رِجۡزٗا} در سوره عنکبوت.

569 وَحَقُّ نَصِیرٍ کَسْرُ وَاوِ مُسَوِّمِینَ

قُلْ سَارِعُوا لاَ وَاوَ قَبْلُ کَماَ انْجَلَی(1)

570 وَقَرْحٌ بِضَمِّ الْقَافِ وَالْقَرْحُ صُحْبَةٌ

وَمَعْ مَدِّ کَائِنْ کَسْرُ هَمْزَتِهِ دَلَا

571 وَلاَ یَاءَ مَکْسُوراً وَقَاتَلَ بَعْدَهُ

یُمَدُّ وَفَتْحُ الضَّمِّ وَالْکَسْرِ ذُو وِلَا(2)

572 وَحُرِّکَ عَیْنُ الرُّعْبِ ضَمَّا کَمَا رَسَا

وَرُعْباً وَیَغْشَی أَنَّثُوا شَائِعاً تَلَا(3)

ص: 197


1- [324] ابن کثیر و ابو عمرو (کلمة حَقُّ) و عاصم (ابتدای کلمه نَصِیرٍ) عبارت {مِّنَ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةِ مُسَوِّمِینَ} را با واو مکسور خوانده اند. بنابراین دیگران آن را با واو مفتوح تلاوت کرده اند. ابن عامر (ابتدای کَماَ) و نافع (ابتدای کلمه انْجَلَی) عبارت {وَسَارِعُوٓاْ إِلَیٰ مَغۡفِرَةٖ مِّن رَّبِّکُمۡ} را بدون واو خوانده اند در حالیکه دیگران قبل از سین حرف واو را تلاوت کرده اند.
2- [325] شعبه و حمزه و کسایی (کلمه صُحْبَةٌ) کلمه (الْقَرْحُ) را با قاف مضموم خوانده اند: {إِن یَمۡسَسۡکُمۡ قَرۡحٞ فَقَدۡ مَسَّ ٱلۡقَوۡمَ قَرۡحٞ مِّثۡلُهُۥۚ - مِنۢ بَعۡدِ مَآ أَصَابَهُمُ ٱلۡقَرۡحُۚ}. ابن کثیر (ابتدای کلمه دَلَا) کلمة {کَأَیِّن} هر جای قرآن آمده باشد را با الف مد و همزة مکسور و مد و بدون یاء (کَائِنْ) خوانده است: {وَکَأَیِّن مِّن دَآبَّةٖ - فَکَأَیِّن مِّن قَرۡیَةٍ}. ابن عامر و عاصم و حمزه و کسایی (ابتدای کلمه ذُو وِلَا) کلمه (قُتِلَ) در عبارت {قاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ} را با الف مد پس از قاف و حرف تاء مفتوح خوانده اند. بنابراین دیگران آن را با قاف مضموم و تاء مکسور تلاوت کرده اند.
3- [326] ابن عامر (ابتدای کَمَا) و کسایی (ابتدای کلمه رَسَا) کلمه {ٱلرُّعۡبَ} هر جای قرآن آمده باشد را با عین مضموم خوانده اند. حمزه و کسایی (ابتدای کلمه شَائِعاً) عبارت {یَغۡشَیٰ طَآئِفَةٗ} را با حرف تاء تأنیث خوانده اند:(تَغۡشَیٰ).

573 وَقُلْ کُلَّهُ للهِ بِالرَّفْعِ حَامِداً

بِمَا یَعْمَلُونَ الْغَیْبُ شَایَعَ دُخْلُلَا(1)

574 وَمِتُّمْ وَمِتْناَ مُتَّ فِی ضَمِّ کَسْرِهاَ

صَفَا نَفَرٌ وِرْداً وَحَفْصٌ هُناَ اجْتَلَا(2)

575 وَبِالْغَیْبِ عَنْهُ تَجْمَعُونَ وَضُمَّ فِی

یَغُلَّ وَفَتْحُ الضَّمِّ إِذْ شَاعَ کُفِّلَا(3)

576 بِمَا قُتِلُوا التَّشْدِیدُ لَبَّی وَبَعْدَهُ

وَفی الْحَجِّ لِلشَّامِیْ وَالآخِرُ کَمَّلَا

577 دَرَاکِ وَقَدْ قَالاَ فِی الاَنْعَامِ قَتَّلُوا

وَبِالْخُلْفِ غَیْباً یَحْسَبَنَّ لَهُ وَلَا(4)

ص: 198


1- [327] ابوعمرو (ابتدای کلمه حَامِداً) در عبارت {قُلۡ إِنَّ ٱلۡأَمۡرَ کُلَّهُۥ لِلَّهِۗ} کلمه {کُلَّهُۥ} را با لام مرفوع خوانده است. حمزه و کسایی (ابتدای کلمه شَایَعَ) و ابن کثیر (ابتدای کلمه دُخْلُلَا) عبارت {وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِیر} را با حرف یاء غایب (یَعۡمَلُونَ) خوانده اند.
2- [328] شعبه (ابتدای کلمه صَفَا) و ابن کثیر و ابوعمرو و ابن عامر (کلمه نَفَرٌ) کلمات (مِتُّمْ - مِتْنَا - مِتَّ) هر جای قرآن باشد را با حرف میم مضموم خوانده اند: {وَلَئِن مُّتُّمۡ أَوۡ قُتِلۡتُمۡ - أَءِذَا مِتۡنَا وَکُنَّا - وَیَقُولُ ٱلۡإِنسَٰنُ أَءِذَا مَا مِتُّ}. حفص در این سوره (آل عمران) این کلمه را با میم مضموم تلاوت کرده است.
3- [329] همچنین حفص (عَنْهُ) عبارت {خَیۡرٞ مِّمَّا یَجۡمَعُونَ} را با حرف یاء غایب خوانده است بنابراین دیگران آن را (تَجۡمَعُونَ) تلاوت کرده اند. نافع (ابتدای إِذْ) و حمزه و کسایی (ابتدای کلمه شَاعَ) و ابن عامر (ابتدای کلمه کُفِّلَا) عبارت {أَن یَغُلَّ} را با حرف یاء مضموم و حرف غین مفتوح (أَن یُغَلَّ) خوانده اند.
4- [330] هشام (ابتدای کلمه لَبَّیَ) عبارت {لَوۡ أَطَاعُونَا مَا قُتِلُواْ} را با تشدید حرف تاء خوانده است. ابن عامر (الشَّامِی) مورد بعدی که عبارتست از: {وَلَا تَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ أَمۡوَٰتَۢاۚ} و مورد دیگری که در سوره حج است: {ثُمَّ قُتِلُوٓاْ أَوۡ مَاتُواْ} را با تشدید حرف تاء تلاوت کرده است.ابن عامر (ابتدای کلمه کَمَّلَا) و ابن کثیر (ابتدای کلمه دَرَاکِ) آخرین مورد آن در این سوره: {وَقَٰتَلُواْ وَقُتِلُواْ لَأُکَفِّرَنَّ عَنۡهُمۡ سَیِّٔاتِهِمۡ} و در سورة انعام: {قَدۡ خَسِرَ ٱلَّذِینَ قَتَلُوٓاْ أَوۡلَٰدَهُمۡ} را با حرف تاء مشدّد خوانده اند. هشام (ابتدای لَهُ) کلمه {وَلَا تَحۡسَبَنَّ} را در عبارت {وَلَا تَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ أَمۡوَٰتَۢاۚ} را با حرف یاء غایب (یَحۡسَبَنَّ) تلاوت کرده است و البته در این مورد از هشام به اختلاف روایت شده است.

578 وَأَنَّ اکْسِرُوا رِفْقاً وَیَحْزُنُ غَیْرَ اْلاَنْبِیَاءِ

بِضَمٍّ وَاکْسِرِ الضَّمَّ أَحْفَلَا(1)

579 وَخَاطَبَ حَرْفَا یَحْسِبَنَّ فَخُذْ وَقُلْ

بِمَا یَعْمَلُونَ الْغَیْبُ حَقٌّ وَذُو مَلَا(2)

580 یَمِیزَ مَعَ الأنْفَالِ فَاکْسِرْ سُکُونَهُ

وَشَدِّدْهُ بَعْدَ الْفَتْحِ وَالضَّمِّ شُلْشُلاَ(3)

ص: 199


1- [331] کسایی (ابتدای کلمه رِفْقاً) در عبارت {وَأَنَّ ٱللَّهَ لَا یُضِیعُ أَجۡرَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ} را با همزه مکسور در {أَنَّ} خوانده است. نافع (ابتدای کلمه أَحْفَلَا) کلمه (یَحْزُنُ) هر جای قرآن که آمده باشد را با حرف یاء مضموم و حرف زاء مکسور خوانده است: {وَلَا یَحۡزُنکَ ٱلَّذِینَ} - {لَیَحۡزُنُنِیٓ أَن تَذۡهَبُواْ بِهِۦ} بجز موردی که در سورة أنبیاء آمده که عبارتست از: {لَا یَحۡزُنُهُمُ ٱلۡفَزَعُ ٱلۡأَکۡبَرُ}.
2- [332] حمزه (ابتدای کلمه فَخُذْ) در دو عبارت: {وَلَا یَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ} - {وَلَا یَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِینَ یَبۡخَلُونَ} کلمه {وَلَا یَحۡسَبَنَّ} را با حرف تاء مخاطب خوانده است. ابن کثیر و ابوعمرو (کلمه حَقٌّ) عبارت {وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِیرٞ} را با حرف یاء غایب (بِمَا یَعۡمَلُونَ) تلاوت کرده اند.
3- [333] حمزه و کسایی (ابتدای کلمه شُلْشُلاَ) در عبارات {حَتَّیٰ یَمِیزَ ٱلۡخَبِیثَ مِنَ ٱلطَّیِّبِۗ} در سورة آل عمران - {لِیَمِیزَ ٱللَّهُ ٱلۡخَبِیثَ مِنَ ٱلطَّیِّبِ} در سورة انفال، کلمه {یَمِیزَ} را با حرف یاء مضموم و حرف میم مفتوح و باتشدید حرف یاء دوم و کسره آن (یُمَیِّزُ) خوانده اند.

581 سَنَکْتُبُ یَاءٌ ضُمَّ مَعْ فَتْحِ ضَمِّهِ

وَقَتْلَ ارْفَعُوا مَعْ یَا نَقُولُ فَیَکْمُلَا(1)

582 وَبِالزُّبُرِ الشَّامِیْ کَذَا رَسْمُهُمْ وَبِالْکِتَابِ هِشَامٌ وَاکْشِفِ

الرَّسْمَ مُجْمِلَا(2)

583 صَفَا حَقُّ غَیْبٍ یَکْتُمُونَ یُبَیِّنُنْنَ

لاَ تَحْسَبَنَّ الْغَیْبُ کَیْفَ سَمَا اعْتَلَا

584 وَحَقَّا بِضَمِّ الْبَا فَلاَ یَحْسِبُنَّهُمْ

وَغَیْبٍ وَفِیهِ الْعَطْفُ أَوْ جَاءَ مُبْدَلَا(3)

585 هُناَ قَاتَلُوا أَخِّرْ شِفَاءً وَبَعْدُ فِی

بَرَاءةَ أَخِّرْ یَقْتُلُونَ شَمَرْدَلَا(4)

ص: 200


1- [334] حمزه (ابتدای کلمه فَیَکْمُلَا) عبارت {سَنَکۡتُبُ مَا قَالُواْ} را با حرف یاء مضموم و حرف تاء مفتوح (سَیُکۡتَبُ) خوانده است. و همچنین {قَتۡلَهُمۡ} را با حرف لام مضموم و {نَقُولُ} را با حرف یاء مفتوح تلاوت کرده است.
2- [335] ابن عامر (الشَّامِیْ) عبارت {وَالزُّبُرِ} را با حرف باء اضافه (وَبِالزُّبُرِ) خوانده است و در رسم الخط شامی ها همینگونه نوشته شده است. در حالیکه هشام کلمه {وَالۡکِتَابِ} را نیز با حرف باء اضافه (وَبِالۡکِتَابِ) خوانده است. بنابراین به روایت ابن ذکوان، ابن عامر کلمه اول را با اضافه کردن حرف باء خوانده ولی هشام راوی دیگر ابن عامر هر دو را با حرف باء اضافه (وَبِٱلزُّبُرِ وَبِٱلۡکِتَٰبِ) تلاوت کرده است.
3- [336] شعبه (ابتدای صفا) و ابن کثیر و ابوعمرو (کلمه حَقُّ) عبارت {لَتُبَیِّنُنَّهُۥ لِلنَّاسِ وَلَا تَکۡتُمُونَهُۥ} را با حرف یاء غایب خوانده اند. ابن عامر (ابتدای کلمه کَیْفَ) و نافع و ابن کثیر وابوعمرو (کلمه سَمَا) عبارت {لَا تَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِینَ یَفۡرَحُونَ} را با حرف یاء غایب خوانده اند. ابن کثیر وابوعمرو (کلمه حَقَّاً) عبارت {فَلَا تَحۡسَبَنَّهُمۡ} را با حرف یاء غایب و حرف باء مضموم (فَلَا یَحۡسَبَنُّهُمۡ) تلاوت کرده اند. و دلیل آن عبارتست از اینکه این فعل یا معطوف است به فعل قبل از آن و یا بدل آن می باشد.
4- [337] حمزه و کسایی (ابتدای کلمه شِفَاءً) عبارت {وَقَٰتَلُواْ وَقُتِلُواْ} را بصورت (وَقُتِلُواْ وَقَٰتَلُواْ) خوانده اند. و عبارت {فَیَقۡتُلُونَ وَیُقۡتَلُونَۖ} در سورة توبه را بصورت (فَیُقۡتَلُونَ وَیَقۡتَلُونَۖ) تلاوت کرده اند.

586 وَیَاآتُها وَجْهِیْ وَإِنِّیْ کِلاَهُمَا

وَمِنِّیَ وَاجْعَلْ لِیْ وَأَنْصَاریَ الْمِلَا(1)

32 - باب اختلاف قرائت در سوره نساء

587 وَکُوفِیُّهُمْ تَسَّاءَلُونَ مُخَفَّفًا

وَحَمْزَةُ وَالأَرْحَامَ بِالْخَفْضِ جَمَّلَا(2)

588 وَقَصْرُ قِیَامًا عَمَّ یَصْلَوْنَ ضُمَّ کَمْ

صَفَا نَافِعٌ بِالرَّفْعِ وَاحِدَةً جَلَا(3)

589 وَیُوصَی بِفَتْحِ الصَّادِ صَحَّ کَمَا دَنَا

وَوَافَقَ حَفْصٌ فِی الأَخِیرِ مُجَمَّلَا(4)

590 وَفِی أُمًّ مَعْ فِی أُمِّهَا فَلأُمِّهِ

لَدَی الْوَصْلِ ضَمُّ الهَمْزِ بِالْکَسْرِ شَمْلَلَا

591 وَفی أُمَّهَاتِ النَّحْلِ وَالنُّورِ وَالزُّمَرْ

مَعَ النَّجْمِ شَافٍ وَاکْسِرِ الْمِیمَ فَیْصَلَا(5)

ص: 201


1- [338] یاء اضافه در این سوره در این عبارت آمده است: {أَسۡلَمۡتُ وَجۡهِیَ لِلَّهِ - وَإِنِّیٓ أُعِیذُهَا - أَنِّیٓ أَخۡلُقُ لَکُم - فَتَقَبَّلۡ مِنِّیٓۖ إِنَّکَ - ٱجۡعَل لِّیٓ ءَایَةٗۖ - مَنۡ أَنصَارِیٓ إِلَی ٱللَّهِ}.
2- [339] عاصم و حمزه و کسایی (کوفی ها) عبارت {وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ ٱلَّذِی تَسَآءَلُونَ بِهِ} را بدون تشدید حرف سین خوانده اند. و حمزه کلمه {وَالأَرْحَامَ} را با کسره حرف میم تلاوت کرده است.
3- [340] نافع و ابن عامر (کلمه عَمَّ) عبارت {ٱلَّتِی جَعَلَ ٱللَّهُ لَکُمۡ قِیَٰمٗا} را با حذف الف مدی که پس از حرف یاء آمده (قِیَماً) خوانده اند. ابن عامر (ابتدای کَمۡ) و شعبه (ابتدای کلمه صَفَا) عبارت {وَسَیَصۡلَوۡنَ سَعِیرٗا} را با حرف یاء مضموم تلاوت کرده اند. نافع عبارت {وَإِن کَانَتۡ وَٰحِدَةٗ} را با تنوین رفع خوانده است.
4- [341] شعبه (ابتدای کلمه صَحَّ) و ابن عامر (ابتدای کَمَا) وابن کثیر (ابتدای کلمه دَنَا) حرف صاد در عبارات {یُوصِی بِهَآ أَوۡ دَیۡنٍۗ} را با الف مد خوانده اند ولی حفص مورد اول را با صادمکسور تلاوت کرده است.
5- [342] حمزه و کسایی (ابتدای کلمه شَمْلَلَا) حرف همزه را در این کلمات در وصل و وقف به کسره خوانده اند: {فَلِأُمِّهِ ٱلثُّلُثُۚ} در سوره نساء - {فَلِأُمِّهِ ٱلسُّدُسُۚ} در سوره نساء - {حَتَّیٰ یَبۡعَثَ فِیٓ أُمِّهَا رَسُولٗا} در سوره قصص - {فِیٓ أُمِّ ٱلۡکِتَٰبِ} در سوره زخرف. ولی در دو مورد سورة قصص و زخرف فقط در حالت وصل چنین خوانده اند. بنابراین چنانچه در این دو سوره از این کلمات ابتدای به تلاوت کرده باشند آن را با همزه مضموم خوانده اند. و همچنین در این موارد (در وصل، همزه را مکسور خوانده اند: {مِّنۢ بُطُونِ أُمَّهَٰتِکُمۡ} در سوره نحل - {بُیُوتِ أُمَّهَٰتِکُمۡ} در سوره نور - {یَخۡلُقُکُمۡ فِی بُطُونِ أُمَّهَٰتِکُمۡ} در سوره زمر - {فِی بُطُونِ أُمَّهَٰتِکُمۡۖ} در سوره نجم. حمزه (ابتدای کلمه فَیْصَلَا) این چهار مورد آخر را اضافه بر همزه، حرف میم را نیز مکسور خوانده است. بنابراین هرگاه از کلمه (أُمَّهَاتِ) ابتدای به تلاوت کرده باشد همزه را مضموم و میم را مفتوح تلاوت کرده است.

592 وَنُدْخِلْهُ نُونٌ مَعْ طَلاَقٍ وَفَوْقُ مَعْ

نُکَفِّرْ نُعَذِّبْ مَعْهُ فی الْفَتْحِ إِذْ کَلَا(1)

593 وَهذَانِ هاتَیْنِ الَّلذَانِ الَّلذَیْنِ قُلْ

یُشَدَّدُ لِلْمَکِّیْ فَذَانِکَ دُمْ حَلَا(2)

ص: 202


1- [343] نافع (ابتدای کلمه إِذْ) و ابن عامر (ابتدای کلمه کَلَا) کلمات {یُدۡخِلۡهُ و یُکَفِّر} را در این موارد با حرف نون خوانده اند: {یُدۡخِلۡهُ جَنَّٰتٖ} در سوره نساء - {یُدۡخِلۡهُ نَارًا} در سوره نساء - {یُدۡخِلۡهُ جَنَّٰتٖ} در سوره طلاق - {یُکَفِّرۡ عَنۡهُ سَیِّٔاتِهِۦ وَیُدۡخِلۡهُ جَنَّٰتٖ} در سوره تغابن (فوق طلاق) - {یُعَذِّبۡهُ عَذَابًا أَلِیمٗا} در سوره فتح.
2- [344] ابن کثیر (المکیّ) این کلمات را با نون مشدد خوانده است: {إِنۡ هَٰذَٰنِ لَسَٰحِرَٰنِ} = هَٰذَٰنَّ در سوره طه - {هَٰذَانِ خَصۡمَانِ} = هَٰذَٰنَّ در سوره حج - {إِحۡدَی ٱبۡنَتَیَّ هَٰتَیۡنِ} = هَٰتَیِنَّ در سوره قصص - {وَٱلَّذَانِ یَأۡتِیَٰنِهَا مِنکُمۡ} = ٱلَّذَانِّ در سوره نساء - {أَرِنَا ٱلَّذَیۡنِ أَضَلَّانَا} = ٱلَّذَیِنَّ در سوره فصلت. ابن کثیر (ابتدای کلمه دُمْ) و ابوعمرو (ابتدای کلمه حَلَا) حرف نون را در این کلمه مشدّد خوانده اند: {فَذَٰنِکَ بُرۡهَٰنَانِ} = فَذَٰٓنِّکَ در سوره قصص.

594 وَضَمَّ هُنَا کَرْهًا وَعِنْدَ بَرَاءةٍ

شِهَابٌ وَفی الأَحْقَافِ ثُبِّتَ مَعْقِلَا(1)

595 وَفی الْکُلِّ فَافْتَحْ یَا مُبَیِّنَةٍ دَنَا

صَحِیحًا وَکَسْرُ الْجَمْعِ کَمْ شَرَفًا عَلاَ(2)

596 وَفی مُحْصَنَاتٍ فاکْسِرِ الصَّادَ رَاوِیًا

وَفی المُحْصَنَاتِ اکْسِرْ لَهُ غَیْرَ أَوَّلَا(3)

597 وَضَمٌّ وَکَسْرٌ فِی أَحَلَّ صِحَابُهُ

وُجُوهٌ وَفِی أَحْصَنَّ عَنْ نَفَرِ الْعُلَا(4)

ص: 203


1- [445] حمزه و کسایی (ابتدای کلمه شِهَابٌ) حرف کاف در کلمه {کَرْهًا} را در این عبارات با ضمه تلاوت کرده اند: {لَا یَحِلُّ لَکُمۡ أَن تَرِثُواْ ٱلنِّسَآءَ کَرۡهٗاۖ} در سوره نساء - {قُلۡ أَنفِقُواْ طَوۡعًا أَوۡ کَرۡهٗا} در سوره توبه. عاصم و حمزه و کسایی (ابتدای کلمه ثُبِّتَ) و ابن ذکوان (ابتدای کلمه مَعْقِلَا) در دو مورد سورة احقاف آن را با ضمه خوانده اند: {حَمَلَتۡهُ أُمُّهُۥ وَوَضَعَتۡهُ کُرۡهٗاۖ}.
2- [446] ابن کثیر (ابتدای کلمه دَنَا) و شعبه (ابتدای کلمه صَحِیحًا) حرف یاء در کلمه {مُبَیِّنَةٍ} را مفتوح خوانده اند: {إِلَّآ أَن یَأۡتِینَ بِفَٰحِشَةٖ مُّبَیِّنَةٖۚ} در سوره نساء و طلاق - {مَن یَأۡتِ مِنکُنَّ بِفَٰحِشَةٖ مُّبَیِّنَةٖ} در سوره احزاب. ابن عامر (ابتدای کَمْ) و حمزه و کسایی