فجر بیداری انقلاب اسلامی

مشخصات کتاب

بهمن ماه 1394

تهیه و تولید: اداره تولیدات فرهنگی

گرافیک و صفحه آرایی: امین کوثری

چاپ: چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی

نوبت چاپ: اول، 1394

شمارگان: 10000

نشانی: حرم مطهر، صحن جامع رضوی

ضلع غربی، مدیریت فرهنگی

تلفن: 32002567 - 051

صندوق پستی: 351 - 91735

حق چاپ محفوظ است

ص:1

اشاره

ص:2

فهرست

مقدمه 6

بخش اول: دوران پهلو ی 9

رفتار طاغو ت 10

1. شما به قم بروید، ما مملکت را اداره میکنیم ! 10

2. دور نگه داشتن فهم مردم از درک فسق و کفر؛ رفتاری طاغوت ی 10

3. مصونیت آمریکاییها در ایران ! 11

4. ضعف روحیۀ کتابخوانی در ملت ایران؛ نتیجۀ فرمانرواییِ پادشاهان بیفرهن گ 11

5. حکمرانی فرماندۀ انگلیسدر خلیج فارس به کشورهای منطقه در قرن نوزده و اوایل قرن بیس ت 12

6. بیتوجهی دستگاه طاغوت به زلزلهزدگان جنوب خراسا ن 13

7. جدایی از مردم و مکر انگلستان؛ عامل انحراف مشروطیت و شکست نهضت ملیشدن نف ت 13

خیانت پهلویه ا 15

1. بریدهشدن دوبال علم و کار در زمان قاجار و پهلو ی 15

2. وابستگی رژیم پهلوی به آمریکا و انگلیس؛ مهمترین مشکل کشور در گذشت ه 15

3. اجازهگرفتن محمدرضاشاه از بیگانگا ن 16

4. فساد مالیِ رژیم پهلو ی 17

5. فساد اخلاقی و اداریِ رژیم پهلو ی 18

6. میداندادن و تکیه به بیگانگان؛ برای حفظ حکوم ت 18

7. شروع تهاجم فرهنگی در ایران از دوران رضاخا ن 19

8. تبلیغ پنجاهسالۀ حکومت پهلوی علیه روحانیا ن 20

9. اتکای اقتصاد به نف ت 21

10 . مصادیق نقضحقوق بش ر 21

11 . تبدیل ایران به انبار کالاهای واردات کِمارزش غرب ی 22 ی

12 . توقف صنعت و عل م 22

3 . نابودی کشاورزی ملی؛ زمینهساز وابستگی اقتصاد کشور در دوران پهلو ی 1 23

وضعیت اخلاقی در رژیم پهلو ی 25

1. دربار پهلوی و حزب توده؛ دو جریانِ برانداز ایمان مردم شیرا ز 25

2. نبودِ نمازخانه در دانشگاهه ا 26

3. فاسدکردن نسل جوان؛ هدف، تبلیغ فحشا در پیشاز انقلا ب 26

. سیمای زن در رژیم پهلو ی 4 27

کارنامۀ سیاه آمریک ا 29

1. نیم قرن دشمنی با ایرا ن 29

ص:4

2. دخالت آمریکا در عزل و نصبهای محمدرضا پهلو ی 29

3. حمایت آمریکا از رژیم دیکتاتوری در قضایای 5خرداد و 7شهریو ر 1 1 30

4. نقشمؤثر آمریکا در روی کارآمدن محمدرضاشاه پهلو ی 30

5. کشتارمردم ایران در هشتم بهمن 7، با مدیریت ژنرال هایز ر 5 32

6.ابزارهای دخالت آمریکا در ایرانِ عصر پهلو ی 33

بخش دوم:طلیعۀ انقلا ب 35

برگهایی از تاری خ 36

1. سیزده آبا ن 36

2. نوزدهم د ی 41

3. نوزدهم بهمن 56 42

. دهۀ فج ر 4 45

بخش سوم:فصل نوین روی ش 51

ویژگیهای انقلا ب 52

. مبارزات همهگیر ضدآمریکای ی 1 52

. حضور مردم در میدان مبارزه؛ مهمترین عنصر انقلابه ا 2 52

. مردم؛ صاحباختیار کشو ر 3 53

. اولین کار انقلاب اسلامی؛ قطع امتیازات انگلیسو آمریکا در ایرا ن 4 53

. برهمزدن سیطرۀ آمریکا بر ایران؛ دلیل دشمنی آمریکا با انقلاب اسلام ی 5 54

. انقلاب اسلامی؛ انقلابی ضدآمریکای ی 6 54

. بنا و بقای انقلا ب 7 56

8. استمرار انقلا ب 56

9. راز ماندگاری انقلا ب 57

10 . انقلاب؛ حرکتی مردم ی 57

1 . وعدۀ هدایت و کمک الهی برای ملت ایرا ن 1 57

اهداف انقلا ب 58

1. شعارهای کهنهنشدنی انقلاب؛ اهدافی همیشگ ی 58

2. اعلام شعار «ما میتوانیم! 58 »

3. احیاء امت اسلام ی 58

. ایجاد جامعۀ اسلامی و استقرار عدال ت 4 60

5. ایجاد حیات طیبه؛ آرمان انقلاب اسلام ی 60

6. دشمن ظالم و یار مظلوم بودن؛ راهبرد کلی نظام جمهوری اسلام ی 60

7. استمرار در آرمانها و جهتگیری؛ وجه ممیزۀ انقلاب اسلامی با سایر انقلابه ا 61

انواع موانع درونیِ رسیدن به اهداف انقلاب اسلام ی 63

ص:4

هنر و بصیرت رهبری اسلام ی 66

1. هنر امام خمینی رحمه اله 66

2. قیاملله؛ محور اصلی حرکت امام خمینی رحمه اله 66

3. نظر آیتالله طالقانی رحمه اله دربارۀ سخنان امام خمینی رحمه الهدر رابطه با رفتن شا ه 67

4. احیای اسلام و دمیدن روح خودباوری در ملت؛ دستاوردهای بزرگ امام خمینی رحمه اله 67

5. مقابلۀ امام خمینی رحمه اله با وابستگی و فساد برجای مانده از دوران طاغوت با نسخۀ اسلا م 69

6. اتکای امام خمینی eبه اسلام و خواستهای مردم؛ عامل پیروی انقلاب اسلامی 72

7.راه قدس از کربلا میگذرد ! 74

تفکر انقلاب ی 75

1. بیداری انقلابیو ن 75

2. همراهی با شعارهای انقلا ب 75

3. بصیرتافزای ی 76

4. لزوم استقامت در صیانت از جهتگیریهای انقلا ب 76

5. حضور در میدا ن 76

6. برگشت از راه انقلاب؛ بهضرر خودِ انسا ن 77

7. علم؛ پایۀ انقلا ب 77

8. لزوم دفاع در برابر فتن ه 77

بخش چهارم: اثرگذاری انقلا ب 79

اثرات فرهنگیِ انقلاب اسلام ی 80

1. سیْر رویاروییِ انقلاب اسلامی ایران با تهاجم فرهنگ ی 80

2. تلاش برای بیرون کشیدن جوانان از کمند فرهنگیِ رژیم پهلو ی 80

3. دانشگاه؛ پایگاه انقلا ب 82

4. کار طلاب جوان؛ مانند کار زنبور عس ل 82

5. مردمی بودن مسئولان انقلاب اسلام ی 83

6. جوّ قرآنی کشور؛ دستاورد انقلاب اسلام ی 84

اثرگذاری جهانی انقلاب اسلام ی 86

1. ایجاد سه موج اسلامخواهی در دنی ا 86

2. تأثیرپذیری جوانان کشورهای عربی از جوانان حزباللهّی ایرا ن 87

3. ایجاد امیدواری در دنیای اسلا م 87

4. نزار قبانی؛ شاعری عرب با سرودههایی برای ایرا ن 88

5. الگوگیری نلسون ماندلا و انقلاب آفریقای جنوبی از تجربۀ انقلاب اسلام ی 89

تغییر هندسۀ جها ن 92

1. پیچ تاریخ ی 92

مسابقه فرهنگ ی 94

ص:5

مقدمه

فکرش را هم نم یکردیم! اگرچه امام علیه السلام، محکم، باصلابت و با قلبی مطمئن نشانمان داده

بود؛ اما برایمان تصوری دور بود. باور داشتیم که م یشود؛ اما نه به این زود یها! فکر نم یکردیم

به این زود ی ها قدرتی شویم روی این کرۀ خاکی: نوروز 1358 ، دوازدهم فروردین، آن روز که با

شور و شعفی برخاستها ز عمق جانمان به پای صندو قهای رأی رفتیم وا نگش تهای جوهر یمان

را نشان هم دادیم و از دیدنش مسرور بودیم، فکر نم یکردیم خیلی زود، سی سال بعد، انگشت

اشارۀ جهانیان نشانمان دهد و شهرۀ عالمیان باشیم.

قدر تهای شرق و غرب از شدت ترس و نادانی و غرور، تهدیدمان کردند و سبب خیر شدند

که پیوسته درخت انقلابمان ببالد و بشکفد و امتی شویم که با ایمان به آخرین پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، با اینکه

ندیده بودی ماش، زمین هساز حکومتی جهانی باشیم؛ امتی که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در وصفشان فرمودند:

«برادران من قومی هستند ]که[ در آخرالزمان ]خواهند آمد[؛ آ نها به من ایمان م یآورند؛

درحال یکه مرا ندید هاند... هریک از آ نها بر دین خود پایدار م یماند؛ درحال یکه این عمل از

دس تکشیدن بر خارهای گَوَن در شب تاریک یا دردس تگرفتن آتش برافروخته از درخت گز

دشوارتر است. ایشان چون چراغی فروزان در دل تاریک شب م یدرخشند. خداوند آ نها راا ز همۀ

فتن ههای تیره و تار در امان نگه م یدارد. 1»

و چه زیباست که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم آرزو م یکند کاش برادران آخرالزمانی خود را م یدید؛ چراکه

ایمان در عصر غیبت مه متر و وفاداری به مکتبا سلام در عمل و تعهّد ستودن یترا ست و برماست

که قدر این نعمت را بدانیم. با ای نهمه، امیدمان تا ثریا م یرود وقتی م یشنویم پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند:

«اگر علم در ثریا باشد، مردمیا ز سرزمین پارس به آن دست خواهند یافت. 2»

ص:6

رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود هاند: «دو نعمت است که قدر آن دانسته نم یشود؛ سلامت و امنیت. »(1)

از ائمه بعد از ایشان علیه السلام هم آموخته ایم که امنیت همه جانبه حاصل نمی شود، مگر با برپایی

حکومت حق. ما ب هرهبری فرزندی از سلالۀ پاک فاطمی و علوی که در سیره و روش و منش،

پیروِ راستین معصومان علیه السلام بود، حکومتی برپا کردیم، بها میدا ینکه گشایشی باشد برای حکومت

آخرین امام و حجت برحق‘عج لا للهتعال یفرج هالشریف’.

حکومت اسلامی همان حکومتی است که امام راحل علیه السلام دربار هاش چنین فرمودند: «حکومت

که شعب هایا ز ولایت مطلقه رسو ل الله صلی الله علیه و آله وسلم است، یکی از احکام اولیۀ اسلام است و مقدم بر تمام

احکام فرعی، حتی نماز و روزه و حج است.(2) »

امروز در آستانۀ س ی وهفتمین سال پیروزی شکوهمندا نقلابا سلامی هستیم.ا نتخاباتی دیگر

را هم پیش رو داریم که ب هفرمودۀ ولیّ فقیه زمانمان، هم حق است و هم تکلیف. (3) پر واضح که

برای انجام بهتر هر تکلیف، شناخت لازم است: شناخت برای ادای تکلیفی که برعهده هریک از

ماست کها ز نعمت حکومت اسلامی برخورداریم.

صفحاتی که پیش رو دارید، تلاش کوچکی است برای شناخت بهتر از آنچه بودیم، آنچه

هستیم و آنچه باید باشیم، از منظر و نگاه بزر گمردی که دوشادوش بنیانگذار کبیر انقلاب علیه السلام

در ب هثمررساندن نهال حکومت اسلامی در این مرزوبوم همت گماشت و پسا ز ارتحال امام علیه السلام

نیز بار سنگین مسئولیت را بر دوش گرفت.

در بارگاه رضای عالمیان، عهد م یبندیم قدر این نعمت را پاس بداریم وا ز کوچکترین حرکت

و قدم در این مسیر دریغ نورزیم.

ص:7


1- 1. بحار الأنوار، ج 78 ، ص 170 .
2- 2. صحیفۀ نور، ج 20 ، ص 170 ، 16 دی 66 .
3- 3. بیانات در دیدار با کارگزاران حج، 26 بهمن 78 .

تصویر

ص:8

بخش اول: دوران پهلوی

اشاره

ص:9

رفتار طاغوت

1. شما به قم بروید، ما مملکت را اداره می کنیم!

مثل بسیاری از انقلاب های دیگر، انتظار آن ها [یعنی استعمار و استکبار] این بود که این انقلاب هم اگرچه با حول و قوّۀ دین شروع شده است؛ اما اهل دین آن را کنار بگذارند و بروند؛ کما اینکه در بسیاری از نقاط عالم نیز همین اتفاق افتاد. ...

علل کناررفتن آن ها چه بود؟ انواع و اقسام عوامل وجود داشت: گاهی ساده اندیشی بود؛ گاهی از میدان خارج شدنِ به زور بود؛ گاهی از میدان خارج شدنِ با تبلیغات دشمن بود که این ها را تمسخر می کردند و موردتهاجم قرار می دادند؛ گاهی با سرگرم کردن این ها به مسائل گوناگون بود که ما نمونه اش را در الجزایر و بعضی از کشورهای شمال آفریقا دیدیم که حتی حکومت دینی هم در آنجا تشکیل شد، مثل کشور تونس، اما بعد از اندک مدتی به خاطر اشتباهاتی که می شد، آن حکومت های دینی از هم پاشید و یک عده از افرادی که خودشان عامل استعمار در همان کشورها بودند، بر سرِ کار آمدند.

در هند نیز همین طور شد؛ یعنی رهبران مذهبی در وسط راه، کار را رها کردند. در مصر هم کم وبیش همین وضعیت پیش آمد. در عراق هم نظیر این وضعیت اتفاق افتاد. امیدوار بودند که در ایران هم این گونه شود؛ حتی یکی از همین کسانی که به برکت انقلاب وارد میدان شده بود، ولی پرورش یافتۀ فکر غربی بود، در همان اوایل انقلاب به امام توصیه کرد که شما به قم بروید و مشغول کارهای خودتان باشید، ما هم در اینجا مملکت را اداره می کنیم! آن ها این امید را داشتند؛ اما نشد. دیدند عزم راسخ و کوه استواری پشت سرِ این حرکت وجود دارد، مردم هم رها نمی کنند و با معرفت و آگاهی آمده اند.(1)

2. دور نگه داشتن فهم مردم از درک فسق و کفر؛ رفتاری طاغوتی

در روایتی از امام صادق(وعلیه الصلاةوالسلام) نقل شده است که فرمود: «إِنَّ بَنِی أُمَیةَ أَطْلَقُوا لِلنَّاسِ تَعْلِیمَ الْإِیمَانِ وَ لَمْ یطْلِقُوا تَعْلِیمَ الکُفْر(2)

لِکَی إِذَا حَمَلُوهُمْ عَلَیهِ لَمْ یعْرِفُوهُ»(3) یعنی بنی امیه اجازه دادند که مردم ایمان را یاد بگیرند و بفهمند ایمان چیست؛ اما اجازه ندادند که مردم بفهمند کفر و فسق چیست! چرا نگذاشتند مردم این را درست بفهمند؟ برای اینکه اگر خودشان رفتاری کردند که مردم را به سمت کفر و فسق سوق دادند، مردم نفهمند این ها چه کار می کنند و مشتشان جلوِ مردم باز نشود. این، رفتار بنی امیه است، رفتار طاغوت هاست.(4)

ص:10


1- . بیانات در دیدار با اعضای مجلس خبرگان رهبری،27 بهمن1379.
2- . در الکافی، از واژۀ «الشِّرْک» استفاده شده است.
3- . محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج 2، ص415و416.
4- . بیانات در دیدار با زائران و مجاوران حرم مطهر رضوی، 3فروردین1374.

3. مصونیت آمریکایی ها در ایران!

یکی از این عبرت ها در همین سیزدهم آبان است. قدرت الهی از یک طرف که همه چیز در همین جملۀ «قدرت الهی» مندرج است و بعد ارادۀ مبارزه و ایستادگی در راه مبارزه که متکی به قدرت الهی و توفیق الهی است، از طرف دیگر، سیزدهم آبان را یک برجستگی بخشیده است. امام عزیز ما، آن مرد یگانۀ تاریخ ما، در مقابل طرح کاپیتولاسیون و مصونیت آمریکایی ها... ایستاد و به خاطر این اعتراض، روز 13 آبان با حال غربت و تنهایی، به وسیلۀ مزدوران آمریکا از ایران تبعید شد. در آن روز و در این تبعید، هیچ کس در کنار امام نبود؛ البته دل های مردم با امام بود... . پانزده سال بعد،- پانزده سال، زمان زیادی نیست؛ مثل برق می گذرد، فرزندان امام، یعنی جوانان انقلابی دانشجو، در روز سیزده آبان رفتند لانۀ جاسوسی آمریکا در تهران را تسخیر کردند. آمریکا را از ایران تبعید کردند. ببینید فعل و انفعال حرکت مردمیِ متکی به ارادۀ الهی و قدرت الهی، چه کار می کند!

امام در آن غربت در تبعید ایستاد. با کمال استقامت راه را دنبال کرد و مردم را کم کم و به مرور آورد وارد صحنه کرد. امام مردم را بیدار کرد. احساس استقلال و آرمان خواهیِ همراه با مجاهدتی که در آن هیچ خوف و ترسی وجود ندارد، در مردم زنده کرد. مردم به میدان آمدند و انقلاب پیروز شد. مردم در انقلاب، شاه را از ایران راندند، در 13 آبان، آمریکا را از ایران راندند؛ لذا امام فرمود: «انقلابی بزرگ تر از انقلاب اول!»

این یک عبرت است. یعنی یک ملت وقتی در راه درست، با هدایت صحیح و با بصیرت، ایستادگی و استقامت می کند، هیچ قدرتی در مقابل او تاب مقاومت ندارد. همۀ مانع ها برداشته شد. این مسئله، محال به نظر می آمد. حکومت سلطنتیِ دوهزاروپانصدساله، آن هم با پشتیبانی همۀ قدرت های مادی دنیا، از ایران برچیده شود؟! باورکردنی بود؟! اما ارادۀ اسلامی و ایمانی ملت ایران به رهبری امام، این امر محال را ممکن کرد... و از این بالاتر، پرچم تسلطِ ظالمانۀ متکبرانۀ آمریکا از بام ایران پایین کشیده شد [و] زیر پای جوان های مؤمن ما لگدمال شد. این هم نشدنی به نظر می رسید. این هم یک کار ناممکن به نظر می رسید. ...خیلی از روشن فکرنمایان ما که خود را اهل تحلیل سیاسی و زیروروکردن حوادث و استنتاج از حوادث می دانستند، این جور تحلیل می کردند؛ اما به عکس شد: اسلام پیروز شد، جمهوری اسلامی پیروز شد، آمریکا مجبور به عقب نشینی شد.(1)

4. ضعف روحیۀ کتاب خوانی در ملت ایران؛ نتیجۀ فرمانرواییِ پادشاهان بی فرهنگ

با تلخی باید اعتراف کنیم که رواج کتاب و روحیۀ کتاب خوانی در میان ملت عزیز ما که خود، یکی از مشعل داران فرهنگ و کتاب و معرفت در طول تاریخِ پس از ظهور اسلام بوده است، بسی کمتر از آن چیزی است که از چنین ملتی انتظار می رود و این پدیده نیز مانند بیشتر پدیده های ناگوار در کشور ما، نتیجۀ فرمانروایی پادشاهان و فرمانروایان ظالم و فاسد و بی فرهنگ و بی سواد بر این کشور در دویست سال گذشته است. در دورانی که برخی ملت های دیگر به سوی دانش و پژوهش و معرفت روی آورده بودند، ملت کهن و بااستعداد ما در زیر سلطۀ آن انسان های پلید و خودپرست و زورگو و نااهل، از دانش و معرفت دور ماند و در دورۀ اخیر که حکومت دست نشانده و فاسد پهلوی همۀ کارها را برابر خواست بیگانگان و دشمنان این ملت و به زیان این ملت انجام می داد، نه تنها تلاشی

ص:11


1- . بیانات در دیدار با دانش آموزان و دانشجویان، 11آبان1390.

برای ترویج کتاب و کتاب خوانی نشد؛ بلکه با ایجاد سرگرمی های ناسالم و دامن زدن به آتش غرائز جنسی در میان جوانان، این ضرورتِ فوری و فوتی را هرچه بیشتر از میدان دید و توجه مردم بیرون راندند و در یکی از بهترین دوران هایی که شرایط جهانی، دگرگونی های اساسی در وضع نابسامان ملت ایران را برمی تافت، ملت مظلوم ما را از آن محروم ساختند و کار را به آنجا رساندند که

برابر گزارش های همان روزگار، در شهر تهران و برخی شهرهای دیگر، شمارۀ میخانه ها بیش از شمارۀ کتابخانه ها و کتاب فروشی ها و یا چند برابر آن ها بود.(1)

5. حکمرانی فرماندۀ انگلیس در خلیج فارس به کشورهای منطقه در قرن نوزده و اوایل قرن بیست

ما در همۀ میدان های بین المللی، با منطق و پیروِ راه عقلایی که اسلام این را به ما تعلیم داده [است]، حرکت کرده ایم. منطق ما، منطق تدبیر و عقل و پیگیریِ منافع ملی است. در همه جا این طور است. در مذاکرات هسته ای با اروپایی ها هم همین گونه است. آنچه مصلحت ملت است، مسئولان کشور آن را دنبال می کنند. در این مذاکرات، مذاکره کنندگان ایرانی و دولت جمهوری اسلامی جدی هستند؛ منتها طرف مقابل هم که چند کشور اروپایی هستند، به طور جدی و واقعی وارد میدان مذاکره بشوند؛ ولی تا امروز متأسفانه این طور نبوده است.

تا امروز این چند کشور اروپایی نشان نداده اند که حقیقتاً دنبال حل مسئله اند. این برای استکبار جهانی مشکل است که ملت ایران توانسته باشد با اراده و توانایی های ذاتی خود، گام بزرگی را در راه علم و فناوری بردارد؛ مثل انرژی هسته ای. این ها می خواهند انرژی کشور همیشه وابستۀ به نفت باشد که نفت هم تحت تأثیر سیاست های قدرت های جهانی است. می خواهند ملت ها را با ریسمان های نامرئی، همیشه در مشت خودشان نگه دارند. ملت ایران این را قبول نمی کند.

ما به کسانی که از طرف ایران مشغول مذاکره هستند، اعتماد داریم و از کار آن ها حمایت می کنیم؛ منتها طرف مقابل باید بداند که با ترفندهای سیاسی و با تضییع وقت نمی تواند ملت ایران را از عزم راسخ خود برای پیمودن راه فناوری انرژی هسته ای بازبدارد. ...این جزوِ مصالح ملی است. این را مسئولان درست فهمیده اند و پایش هم ایستاده اند. اروپایی ها اگر می خواهند در این زمینه با ایران اسلامی به یک تفاهم واقعی برسند، باید تأثیر فشار امریکا و صهیونیست ها را روی خودشان کم کنند. نباید تحت تأثیر قرار بگیرند. با ملت ایران، [باید] مثل ملت

ایران مواجه شوند. ملت ایران، یک ملت بزرگ و بافرهنگ است. این را ثابت کرده [است]. نمی توانند با ملت ایران مثل یک ملت عقب افتاده و یک کشور مستعمره معامله کنند. چنین توهینی را ملت ایران بر آن ها نخواهد بخشود.

بعضی از کشورهای اروپایی خاطرات قرن نوزده و اوایل قرن بیست در ذهنشان هست. آن روزی که انگلیسی ها با کشتی به خلیج فارس می آمدند و فرماندۀ نظامی انگلیسی از داخل کشتی به همۀ کشورهای منطقه، ازجمله ایران حکمرانی می کرد، گذشته است. دورانی که محمدرضا پهلوی در این کشور می نشست تا انگلیسی ها و امریکایی ها به وسیلۀ سُفرایشان به او بگویند چه کسی را نخست وزیر کن، چه کسی را وزیر کن، چه کسی را بردار، نفت را این طوری کن، آن طوری کن، گذشته است. آن روز ملت ایران به پا نخاسته بود. آن روز ملت ایران بیدار نشده بود. امروز شما با یک ملت بیدار و با عزم و اراده مواجه اید. مسئولان کشور هم در مقابل تهدید دشمنان ذره ای هراس در دلشان احساس نمی کنند. مسئولان هم از خودِ این ملت اند. طرف های

ص:12


1- . پیام به مناسبت آغاز هفتۀ کتاب، 4دی1372.

اروپاییِ مذاکره کنندۀ انرژی هسته ای بدانند با چه کشوری صحبت می کنند. اگر مسئولان کشور احساس کنند که در این مذاکرات جدیّت وجود ندارد، روند عوض خواهد شد. طور دیگری خواهد شد. این را همه بدانند.(1)

6. بی توجهی دستگاه طاغوت به زلزله زدگان جنوب خراسان

در رژیم طاغوت، هرجا اتفاقی می افتاد، بنده این توفیق و این شوق را داشتم که برای امداد بروم. الان شاید مشکل بشود برای مردم گفت که آن وقت، دستگاه ها چطور رفتار می کردند: مثل دشمن! شیر و خورشیدِ آن روز که مربوط به دستگاه طاغوت بود، مثل یک بیگانۀ بی عاطفه، با حوادث برخورد می کرد. ...در نقطه ای از جنوب خراسان زلزله آمد. تا چندین سال بعد که بنده با آن محل رابطه داشتم و می رفتم و می آمدم، هنوز یک عده مردم زیر چادرهای پوسیدۀ رنگ ورورفته زندگی می کردند. حالا در این زلزلۀ شمال، رودبار و بقیۀ مناطق، اهالیِ آنجا، خود مردم آنجا، می آیند و نقل می کنند که غالب مناطق وسیع زلزله زده، از روز اول بهتر و زیباتر ساخته شده و در دسترس و اختیار مردم قرار گرفته است. این، تلاش مسئولین است. این، تلاش دست اندرکاران است. امیدواریم خداوند آن ها را موفق بدارد. این ها خدمت هایی است که برعهده دارند و باید انجام دهند و تکلیف آن هاست. مردم هم ان شاءالله قدرشناس باشند.(2)

7. جدایی از مردم و مکر انگلستان؛ عامل انحراف مشروطیت و شکست نهضت ملی شدن نفت

مسئلۀ اصلی ما، مسئلۀ مردم است؛ حضور مردم، میل مردم، ارادۀ مردم، عزم راسخ مردم. این را باید عرض کنیم [که] در همۀ تحولات و جنبش های گوناگون اجتماعی بزرگ، نقش مردم، نقش معیار است؛ یعنی گسترش یک

تحول، گسترش یک فکر، گسترش نفوذ یک مُصلح اجتماعی، وابستۀ به این است که با مردم چقدر ارتباط داشته باشد. هرچه ارتباط او و آن جریان و آن جنبش و آن تحول با مردم بیشتر باشد، امکان موفقیت او بیشتر است. اگر

ص:13


1- . بیانات در دیدار با مردم پاکدشت، 10بهمن1383.
2- . بیانات در خطبه های نمازجمعه، 7اسفند1371.

از مردم منقطع شد، دیری نخواهد پایید، کاری نخواهد کرد.

البته در تاریخ کشور ما جابه جایی های قدرت، آمدن سلسله های سلاطین و رفتن آن ها، به مردم ارتباطی نداشته است؛ لیکن همین سلسله های حکومتی و سلطنتی ای که در طول تاریخ ما وجود داشته اند، هرکدام از آن ها که توانسته اند رابطۀ خودشان را با مردم به یک نحوی محکم و گرم و دوستانه کنند، پایداری شان، موفقیتشان در ادارۀ کشور و در عزت ملی بیشتر بوده است. هرکدام [هم] از مردم منقطع شدند، همه چیز را از دست دادند که نمونۀ اتمّ آن، سلسلۀ قاجار و سلسلۀ منحوس پهلوی در این دوره های اخیر است.

ما یک تجربۀ مشروطیت را داریم در دوران نزدیک خودمان و یک تجربۀ ملی شدن صنعت نفت را. در این دو، مردم حضور داشتند، شرکت داشتند. عامل پیروزی هر دو نهضت، مردم بودند؛ ولی از مردم جدا شدند. در نهضت مشروطیت، انگلیس ها با مکر و کلک خودشان، با حیله و خدعۀ خودشان، آمدند بر امواج مشروطیت سوار شدند، مردم و رهبران مردمی را کنار زدند [و] مشروطیت سر از قلدری رضاخان درآورد. در قضیۀ صنعت نفت و ملی شدن نفت هم در اول دهۀ سیِ شمسی در کشورمان، مردم عامل بودند، مردم مؤثر بودند، حضور آن ها موفقیت آور بود؛ لیکن دیری نپایید که از مردم جدا شدند، به مردم پشت کردند: کودتای آمریکایی آمد امور را قبضه کرد و کشور را مجدداً به استبداد کشاند.(1)

ص:14


1- . بیانات در اجتماع بزرگ مردم کرمانشاه، 20مهر1390.

خیانت پهلوی ها

1. بریده شدن دوبال علم و کار در زمان قاجار و پهلوی

ملت ایران باید از اعماق دل به دو سلسلۀ پادشاهی پهلوی و قاجار لعنت بفرستد که این دو سلسلۀ خبیث، دو بالِ مملکت و پیکرۀ عظیم این ملت کهن، باهوش و بااستعداد را بریدند. نه علم و نه کار، هیچ کدام را برای این ملت فراهم نکردند. کاری که بود، کارهای بی ارزش یا کم ارزش بود. علمی که بود، علم تقلیدی و دستِ دوم بود. آن کاری را که از دل می جوشد و حقیقتاً پوشش و حلیۀ حیات می بخشد و کارهای اساسی در مملکت صورت می دهد، ترویج نکردند. هرچه توانستند، قلع وقمع هم کردند و بساط علمی را که از دل می جوشد و در آن ابتکار هست، برچیدند. ...

نتیجه این شد که ملت ایران که در مسابقۀ علم و پیشرفت تمدن و دانش و تجربه، یا از دیگران جلوتر بود یا اقلاً کسری نداشت، سال ها عقب ماند. اول خانوادۀ قاجار، از ناصرالدین شاه به بعد، بعدش هم خانوادۀ پهلوی، این پدر و

پسر، حقیقتاً چوب حراج به موجودی این ملت و کشور و سرمایه های معنوی اش زدند. ( تِلْک أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما کسَبَتْ وَ لَکمْ ما کسَبْتُمْ)(1) آن ها رفتند و سروکارشان با خداست. سزای اعمالشان را هم می بینند.(2)

2. وابستگی رژیم پهلوی به آمریکا و انگلیس؛ مهم ترین مشکل کشور در گذشته

ملت مستقل، یعنی ملتی که ارباب های امریکایی یا انگلیسی یا روزی، روسی و امثال این ها نمی توانند در سرنوشتِ او دخالت کنند و هرچه را به نفع خودشان است، انجام دهند و آنچه را که به نفع این ملت است، دور بیندازند. کشورهایی که مستقل نیستند، این گونه اند. امروز به بعضی از کشورهایی که اسم نمی آوریم، نگاه کنید. خودتان متوجه می شوید کجاها را می گوییم. این کشورها رؤسایی دارند که گوش به فرمان امریکا هستند. وقتی ملت و کشوری، رؤسایش گوش به فرمان امریکا هستند، در این مملکت چه کار می کنند؟ معلوم است: کارهایی که به نفع امریکاست، در آن کشور تصمیم گیری و اجرا می شود. ...هر کاری هم به نفع مردم است، انجام نمی گیرد. استقلال نداشتنِ یک ملت، چنین مصیبتی است که در رژیم گذشته هم این طور بود.

مهم ترین مشکل این کشور در گذشته این بود که آن رژیم، رژیم منحوس پهلوی، وابسته به امریکا و قبل از آن، وابسته به انگلیس بود! آن ها می گفتند چه کسی بیاید بالا و نخست وزیر یا مسئول یا وزیر یا مدیر شرکت نفت شود و یا فلان شغل را داشته باشد. ...هرکس را هم که دشمنان خارجیِ این ملت می خواستند از صحنه کنار برود، این ها [یعنی] رژیم پهلوی، همۀ قدرتشان را به کار می انداختند که او را کنار بزنند. در این مملکت، اگر کاری به نفع امریکایی ها بود، به وسیلۀ آن دستگاه انجام می گرفت.

ص:15


1- . بقره، 134و141.
2- . بیانات در دیدار با جمعی از کارگران و معلمان، 13اردیبهشت1374.

اگر کاری به ضرر آن ها و به نفع مردم بود، انجام نمی گرفت؛ بلکه با آن کار، مقابله هم می شد. استقلال نداشتنِ یک کشور، این گونه است. (1)

3. اجازه گرفتن محمدرضاشاه از بیگانگان

اگر یک ملتی احساس عزت نکند، یعنی به داشته های خود: به آداب خود، به سنن خود، به زبان خود، به الفبای خود، به تاریخ خود، به مفاخر خود و به بزرگان خود، به چشم حقارت نگاه کند، آن ها را کوچک بشمارد و احساس کند از خودش چیزی ندارد، این ملت به راحتی در چنبرۀ سلطۀ بیگانگان قرار می گیرد.

استعمارگران از قرن های شانزده و هفده که وارد سرزمین های شرق، ازجمله سرزمین های اسلامی شدند، برای اینکه بتوانند کاملاً کمند اسارت را به دست وپای این ملت ها ببندند و آن ها را اسیر خود بکنند، شروع کردند آن ها را نسبت به گذشتۀ خود، نسبت به داشته های خود، نسبت به مذهب خود، نسبت به آداب خود و نسبت به لباس خود بدبین کردن. این ها عبرت آموز است؛ کار به جایی رسید که در زمان اوائل مشروطیت در این کشور، یک روشن فکر گفت: «ایرانی باید از سر تا به پا فرنگی بشود!» یعنی دینش را، اخلاقش را، لباسش را، خطش را، گذشته اش را و مفاخرش را کنار بگذارد و فراموش بکند؛ اما فرهنگ غربی، آداب غربی، رسوم غربی، تفکر غربی و روش و منش غربی را بپذیرد!... این فریاد مذلت بار را در کشور ما آن کسانی که به دین پشت کرده بودند، سر دادند.

معلوم است: وقتی یک کشوری همه چیز خود را از دست داد و از درون تهی شد، استعمار انگلیس به راحتی می تواند بر همه چیز او، نفت او، ارتش او، دارایی او، دستگاه سیاسی او تسلط پیدا کند. کار در دوران پهلوی به جایی رسیده بود که شاه خائن برای اینکه فلان کس را به عنوان نخست وزیر معین بکند، مجبور بود با سفیر انگلیس و بعدها با سفیر آمریکا در میان بگذارد و در واقع از او استجازه کند و اجازه بگیرد.

این تاریخ دردبار گذشتۀ ماست. این ضد عزت ملی است. حکومت های دیکتاتوری وابسته و فاسد، ملت ایران را از اریکۀ عزت فرود آوردند. نه علم او را توسعه دادند، نه دنیای او را درست کردند؛ بلکه آخرتش را هم از او گرفتند و لباس اسارت بر او پوشاندند. ...در مقابل یک چنین مصیبت بزرگی انقلاب اسلامی و امام بزرگوار ایستاد و ملت ایران خون خود را در این راه نثار کرد و به پیروزی رسید.

وقتی یک چنین روحیه ای در میان مردمی حاکم شد، دستگاه سیاسی آن کشور و آن ملت هم به طور طبیعی نوکرمآب می شود: در مقابل مردم خود مثل سگ درنده و گرگ خون خوار، اما در مقابل دشمنان مثل برۀ رام: «اسد علیّ و فی الحروب نعامة». همان رضاخانی که به خصوص در نیمۀ دوم سلطنتش آن جور با مردم خود با خشونت رفتار کرده بود که مردم جرئت نفس کشیدن نداشتند، توی خانه های خودشان پدر به فرزند و فرزند به پدر اعتماد نمی کرد، در مقابل یک پیغام سادۀ انگلیسی ها که گفتند: «باید از سلطنت کناره بگیری»، مثل موشِ مرده از سلطنت کناره گرفت و از کشور خارج شد! همین طور محمدرضای پهلوی. محمدرضای پهلوی در سال های دهۀ چهل و دهۀ پنجاه، شدیدترین فشارها را بر این ملت و بر مبارزان و بر آزادی خواهان، خشن [و] بدون اندک ملاحظه ای از مردم وارد کرد؛ اما همین آدم در مقابل سفیر آمریکا و سفیر انگلیس خشوع و خضوع می کرد و از آن ها حرف می شنفت! ناراحت هم بود؛ اما مجبور بود. این حکومتِ یک ملتی است که از عزت ملی محروم است.

ص:16


1- . بیانات در دیدار جمعی از کارگران و معلمان، 15اردیبهشت1372.

یکی از اساسی ترین قلم هایی که انقلاب اسلامی به ما ملت ایران عطا کرد، احساس عزت بود. امام بزرگوار ما مظهر عزت بود. آن روزی که امام علناً فرمود: «آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند»، اوج اقتدار سیاسی و نظامی آمریکا در دنیا بود. امام احساس عزت را به این مردم برگرداند و انقلاب، احساس عزت را به ملت ایران برگرداند.(1)

4. فساد مالیِ رژیم پهلوی

انقلاب ما یک حرکت عظیم مردمی علیه حکومتی بود که تقریباً تمام خصوصیات یک حکومت بد را داشت. هم فاسد بود، هم وابسته بود، هم تحمیلی و کودتایی بود و هم بی کفایت بود. من همین چهار خصوصیت را توضیح مختصری می دهم:آن حکومت، اولاً فاسد بود: فساد مالی داشتند، فساد اخلاقی داشتند، فساد اداری داشتند. در فساد مالی شان همین بس که خود شاه و خانوادۀ او در بیشتر معاملات اقتصادی کلان این کشور داخل می شدند. خود او و برادران و خواهرانش، جزوِ کسانی بودند که بیشترین ثروت اندوزی شخصی را کردند. رضاخان در دوران شانزده هفده سالۀ سلطنت خود، ثروت کلانی اندوخت. بد نیست بدانید که بعضی از شهرهای این کشور، به حسب سند، دربست متعلق به رضاخان بود! مثلاً شهر فریمان تماماً ملک رضاخان بود! بهترین املاک و زمین های این کشور، متعلق به او بود.

او به این چیزها و به جواهرات علاقه داشت؛ البته بچه هایش قدری مَشرب وسیع تری داشتند: هرگونه ثروتی را دوست می داشتند و جمع می کردند! بهترین دلیل هم این است که وقتی این ها از این کشور رفتند، میلیاردها دلار ثروتشان در بانک های خارجی انباشته شده بود! شاید بدانید که ما بعد از انقلاب خواستیم که ثروت شاه را به ما برگردانند و البته طبیعی هم بود که جواب ندهند. آن وقت تخمینی که از مال مجموع این خانواده زده می شد، ده هامیلیارد دلار بود! رفتند در جاهای مختلف دنیا مستقر گردیدند و همه شان جزوِ ثروتمندان شدند. این پول های کلان را با زحمت کشی که به دست نیاورده بودند، کاسبیِ مشروع که نکرده بودند. این ها پول هایی بود

ص:17


1- . بیانات در جمع مردم استان کردستان در میدان آزادی سنندج، 22اردیبهشت1388.

که زراندوزی ها و ثروت اندوزی های غیرمشروع آن را به وجود آورده بود. نظامی که در رأس خودش این قدر فساد مالی داشت، ببینید چگونه نظامی بود و با مردم چه می کرد!(1)

5. فساد اخلاقی و اداریِ رژیم پهلوی

از لحاظ اخلاقی هم فاسد بودند. باندهای تبهکار معاملات قاچاق، زیر دست برادران و خواهران این شخص قرار داشتند. از لحاظ مسائل اخلاقی و جنسی، چیزهایی هست که گفتن و شنیدنش عرق شرم بر پیشانی انسان می آورد؛ البته گوشه ای از خاطرات این چیزها را، بعدها کسان و نزدیکان و دستیاران خودش نوشتند و منتشر کردند. از لحاظ فساد اداری هم رو به تباهی بودند. در مدیریت ها، صلاحیت ها را رعایت نمی کردند. وابستگی های به خودشان و دستورات سرویس های اطلاعاتی و امنیتی بیگانه را ملاک قرار می دادند و کسانی را سرِ کار می آوردند.(2)

6. میدان دادن و تکیه به بیگانگان؛ برای حفظ حکومت

ببینید؛ حکومتی که در رأس خودش رشوه می گیرد، ثروت اندوزی می کند، معاملۀ قاچاق می کند و به مردم خیانت می کند، چگونه حکومتی است. اگر کسی بخواهد این ها را با دلایل و شواهدش بگوید، کتاب ها خواهد شد. آن ها وابسته بودند. وابستگی شان به خاطر این بود که از مردم به کلی بریده بودند. برای حفظ حکومت خودشان، خود را ناچار می دانستند که به خارجی ها متکی شوند. رضاخان را انگلیسی ها سرِ کار آوردند که جزوِ تواریخ مشخص و مسلّم و روشن است. محمدرضا را هم انگلیسی ها تثبیت کردند. بعد از دورۀ حکومت دکترمصدق، کودتا را امریکایی ها به راه انداختند و البته از دست انگلیسی ها ربودند و آن ها خودشان تسلط پیدا کردند.

این ها در اغلب امورِ این کشور، وابسته بودند. مستشاران امریکایی و ده هاهزار امریکایی دیگر در مهم ترین مراکز نظامی، اطلاعاتی، اقتصادی و سیاسیِ این کشور شغل های حساس و درآمدهای گزاف داشتند و آن ها درحقیقت کارها را انجام می دادند و به آن ها خط می دادند. دستگاه اطلاعاتی این کشور را امریکایی ها و اسرائیلی ها به وجود آوردند. در سیاست ها، تابع نظرات انگلیسی ها و در این اواخر، تابع نظرات امریکایی ها بودند. در زمینۀ منطقه ای و جهانی، حتی در زمینه های اقتصادی، مثلاً قیمت نفت چقدر باشد، فروش نفت چگونه باشد، وضع شرکت های خارجی در نفت ایران به چه کیفیت باشد، در همۀ این مسائل مهم و حساس، آن چیزی [و] کاری را انجام می دادند که از آن ها خواسته شده بود! البته منافع خودشان را هم در نظر داشتند. برای خارجی ها فداکاری نمی کردند؛ بلکه برای حفظ حکومت خودشان، صددرصد به بیگانگان میدان می دادند و به آن ها تکیه می کردند و دست آن ها را در تطاول به این کشور و این ملت بازمی گذاشتند.

حکومت آن ها تحمیلی و کودتایی بود. با کودتا سرِکار آمده بودند. هم رضاخان با کودتا سرِ کار آمده بود، هم محمدرضا با کودتا سرِ کار آمد. حکومت کودتایی، معلوم است چطور حکومتی است: بر مردم تحمیل بودند و از

آراءِ مردم، عقاید مردم، دل بستگی های مردم، فرهنگ مردم و درخواست و ارادۀ آن ها هیچ نشانی نبود. آن ها برای آراءِ مردم، برای خواست مردم، برای عقاید مردم، برای دین مردم و برای فرهنگ مردم، هیچ احترامی قائل نبودند. هیچ رابطۀ صمیمی و دوستانه ای با مردم نداشتند. رابطه، رابطۀ خصمانه بود، رابطۀ ارباب و رعیت بود، رابطۀ آقایی و

ص:18


1- . بیانات در جلسۀ پرسش وپاسخ با جوانان در دومین روز از دهۀ فجر (روز انقلاب اسلامی و جوانان)، 13بهمن1377.
2- . بیانات در جلسۀ پرسش وپاسخ با جوانان در دومین روز از دهۀ فجر (روز انقلاب اسلامی و جوانان)، 13بهمن1377.

نوکری بود. سلطنت بود دیگر! سلطنت و پادشاهی، معنایش همین است؛ یعنی حکومت مطلقه ای که هیچ تعهدی در مقابل مردم ندارد. خانوادۀ پهلوی، پنجاه سال در کشور ما این گونه زندگی کردند.(1)

7. شروع تهاجم فرهنگی در ایران از دوران رضاخان

تهاجم فرهنگی از چه وقت شروع شد؟ مشخصاً از دوران رضاخان شروع شد؛ البته قبل از او، مقدمات آن فراهم شده بود. کارهای فراوانی شده بود: روشن فکران وابسته، در داخل کشور ما کاشته شده بودند. نمی دانم آیا جوانان نسل ما و نسل انقلابی، تاریخچۀ این صدوپنجاه [تا] دویست سال را درست خوانده اند یا نه؟ من همۀ دغدغه ام این است که جوان انقلابیِ امروز، نداند ما بعد از چه دورانی، امروز در ایران مشغول چنین حرکت عظیمی هستیم. ...بخوانید و ببینید چه حوادثی بر این کشور گذشته است. یکی از این حوادث، ایجاد جریان روشن فکریِ وابسته است.

نمی شود بگوییم در ایران روشن فکر نداشتیم. همیشه و در همۀ عصرها و دوران ها، روشن فکرانی بوده اند؛ مردمانی که جلوتر از زمان خود را می دیدند و بر همین اساس می اندیشیدند و حرکت می کردند. اما غربِ مسلط به فناوری و علم، روزی که خواست در ایران، پایگاه تسلط خودش را مستحکم کند، از راه روشن فکری وارد شد. از میرزاملکم خان ها و امثال این ها تا تقی زاده ها، این روشن فکریِ دوران قاجار است که بیمار متولد شد. روشن فکریِ ایران، متأسفانه بیمار و وابسته متولد شد. چند نفری هم که آدم های سالم و خالصی بودند، گم شدند. بقیه، وابسته بودند. بعضی وابسته به روسیۀ آن روز، مثل میرزافتحعلی آخوندزاده یا وابسته به اروپا و غرب، مثل میرزاملکم خان و امثال این ها بودند. این کارها در داخل ایران شده بود؛ لکن بُردی نداشت. کسی که به نفع فرهنگ غربی، یعنی درحقیقت، به نفع سلطۀ غرب بر ایران و به نفع استعمار به وسیلۀ انگلیس، در آن روز بزرگ ترین قدم را برداشت، رضاخان بود.

شما ببینید این کارها در وضع امروز چقدر رسواست که پادشاهی بیاید و یک باره لباس ملی یک کشور را عوض کند! مثلاً شما به هند که تشریف ببرید یا در اقصانقاط عالم که بگردید، ملت ها لباس های خودشان را دارند. احساس افتخار هم می کنند. احساس سرشکستگی هم نمی کنند. اما این ها آمدند و یک باره گفتند: «این لباس قدغن

است!» چرا؟ چون با این لباس نمی شود عالم شد! عجب! ما بزرگ ترین دانشمندانمان، دانشمندان ایرانی که امروز آثارشان هنوز در اروپا تدریس می شود، با همین فرهنگ و در همین محیط پرورش یافتند. مگر لباس چه تأثیری دارد؟ این چه حرفی است؟! چنین منطق مسخره ای را مطرح کردند.

لباس یک ملت را عوض کردند. چادر زنان را برداشتند. گفتند: «با چادر نمی شود که یک زن، عالم و دانشمند شود و در فعالیت اجتماعی شرکت کند.» من سؤال می کنم: «با برداشتن چادر، در کشور ما چقدر زنان در فعالیت اجتماعی شرکت کردند؟» مگر فرصتی داده شد برای اینکه زنان ما در دوران رضاخان و پسر رضاخان، در فعالیت های اجتماعی شرکت کنند؟! به مردان هم فرصت داده نمی شد، به زنان هم فرصت داده نمی شد.

آن روز که زنان ایران وارد فعالیت اجتماعی شدند و کشور را با دو دست توانای خود بلند کردند و مردان این کشور را به دنبال خودشان به میدان های مبارزه کشاندند، با همان چادر به میدان ها آمدند. چادر چه تأثیر منفی ای دارد؟!

لباس چه تأثیری دارد در اینکه مانع شود از فعالیت یک زن یا یک مرد؟! عمده این است که این مرد، دلش چگونه است، فکرش چگونه است، ایمانش چقدر است، روحیه اش چگونه است، چه انگیزه ای برای فعالیت اجتماعی یا علمی در او گذاشته شده است. این مرد قلدر نادان بی سواد، رضاخان، آمد و در اختیار دشمن قرار گرفت. ناگهان

ص:19


1- . بیانات در جلسۀ پرسش وپاسخ با جوانان در دومین روز از دهۀ فجر (روز انقلاب اسلامی و جوانان)، 13بهمن1377.

لباس این کشور را عوض کرد، بسیاری از سنت ها را عوض کرد، دین را ممنوع کرد! کارهایی کرد که همه شنیده اید و در دوران پهلوی ها انجام گرفته است، آن هم با قلدری. او به چهرۀ محبوب غرب، یعنی استعمارگران تبدیل شد.(1)

8. تبلیغ پنجاه سالۀ حکومت پهلوی علیه روحانیان

مشکلی که انسان احساس می کند روحانیون در نظام جمهوری اسلامی دارند؛ البته ما مشکلات زیادی داریم، این است که حکومت پهلوی، پنجاه سال علیه روحانیون در این مملکت تبلیغ کرد؛ البته این مخصوص حکومت پهلوی هم نبود: این ها بدترینش را کردند، فضیح ترینش را کردند؛ و اِلّا اگر کسی به تاریخ این قرن اخیر و حول وحوش آن مراجعه کند، خواهد فهمید که مبارزه با روحانیت، از دوران قاجار به ویژه از زمان ناصرالدین شاه شروع شد. وقتی دیدند که روحانیون با امتیازات خارجی مانند امتیاز رویتر و امتیاز تنباکو مخالفت می کنند، با فسق و فجور روزافزون و استبداد دستگاه قاجار به خصوص ناصرالدین شاه مبارزه می کنند، با ورود اروپایی های بی قیدوشرط به کشور ایران مبارزه می کنند، هم خودشان فهمیدند و هم اروپایی ها به آن ها فهماندند که اگر بخواهید راحت زندگی کنید، باید این طبقه را از میان بردارید.

نمی شد روحانیون را از میان بردارند. نمی شد این همه نفوس از روحانیون و علما را قلع وقمع کنند؛ البته گاهی کم وبیش، در گوشه وکنار این کار را می کردند؛ کمااینکه مرحوم نوری، مرحوم سیدعبدالله بهبهانی و بسیاری از بزرگان دیگر را در گوشه کنار نابود کردند و از بین بردند... . وقتی نشد آن ها را جسماً حذف و از صحنه خارج کنند، از طرق دیگر شروع می کنند. تبلیغات برای آن ها بهترین راه است. علیه علما، انواع و اقسام تبلیغات را کردند. ما گوشۀ مدارس، مشغول درس و بحث بودیم. به کسی هم کاری نداشتیم. نمی فهمیدیم که همۀ دنیای استکبار، به یک معنا بسیج شده است برای اینکه این بساط و این روحانیت و این دستگاه علم دین و علمای دین را با تبلیغات، به کلی از بین ببرند.

خیال نکنید این ها موفق نشدند. خیلی کار کردند. در پنجاه سال دوران پهلوی چه رضاخان و چه پسر رضاخان تبلیغات فراوانی علیه روحانیون کردند. نتیجه چه شد؟ نتیجه این شد که در بین یک قشر، نسبت به روحانیون بدبینی به وجود آوردند؛ البته تودۀ مردم، عامۀ مردم، اکثریت مردم، بازهم نسبت به علما علاقه و ارادت دارند: جامعۀ علمیِ مذهبی را از اعماق قلب دوست می دارند، به آن ها عاطفاً و فکراً وابستگی دارند؛ اما توانستند یک قشر را نسبت به روحانیون بدبین کنند. واقعاً شاید علمای دین و طلّابی که همۀ عمرشان را در علم گذرانده اند و جز علمِ دین به چیز دیگری فکر نکرده اند، این را باور نکنند.

در دوران رژیم پهلوی در بین عده ای از قشرهای متجدد، تبلیغات این بود که روحانیون اصلاً سواد ندارند! این ها اصلاً اهلِ علم نیستند! این ها هیچ علمی را بلد نیستند! شاید اهل علمِ ما باور نکنند. چون همۀ عمرشان را در علم گذرانده اند، می گویند: «مگر ممکن است کسی این طور اشتباه کاری کند؟!» بله، ممکن است. این کار را کردند. امروز، هنوز عده ای از همان بقایای نسل پرورش یافتۀ دوران رضاخان که دلِ سنگی داشتند و تحت تأثیر حقایق آشکارشدۀ بعد از جمهوری اسلامی قرار نگرفتند، هستند که با نظام جمهوری اسلامی بدند. برای اینکه در رأس این نظام یک روحانی است؛ و اِلّا می بینند که این نظام، نظام عادلانه ای است. می بینند که این نظام، از فساد دور است.

امروز کدام کشور در دنیا وجود دارد، این را ما تحدّی می کنیم که مسئولانِ آن در بالاترین سطوح، آن چنان که

ص:20


1- . بیانات در دیدار با جمعی از کارگزاران فرهنگی، 21مرداد1371.

در جمهوری اسلامی، به فضل پروردگار و به لطف الهی وجود دارد، این همه نسبت به زخارف و تعیّش دنیا و لذات مادی بی اعتنا باشند؟! ...این ها را می بینند؛ پارسایی ها، عدالت طلبی ها، ظلم ستیزی ها، مردم گرایی ها، اُنس با مردم و از مردم بودن مسئولان جمهوری اسلامی را می بینند و درعین حال، دشمن اند! چرا دشمن اند؟ برای اینکه در این مملکت، پنجاه سال علیه روحانیت تبلیغات شده است. یک قزاق قلدرِ بی سوادِ بی معرفتِ وابستۀ فاسدِ معتادِ بدبخت، آمد و خودش و پسرش، پنجاه سال بر این مملکت حکومت کردند. آن آقایان که به اصطلاح خودشان را «منوّرالفکر» هم می دانستند، تا کمر در مقابل آن بی سوادهای بی معرفتِ بی دین که واقعاً هیچ چیز نداشتند، یعنی سلسلۀ پهلوی خم می شدند. حالا گذشتگان گاهی در وجودشان چیزکی از علم و معرفت و فهم و عقلانیت وجود

داشت؛ ولی این بیچاره ها این پدر و پسر، به کلی از همه چیز تُهی بودند. در مقابل این ها خضوع کردند و تسلیم شدند؛ اما نظام جمهوری اسلامی را که بر مبنای معرفت و علم و تقوا و توجه به خداست، قبول نمی کنند! برای چه؟ به سبب تبلیغاتی که علیه روحانیت شده است.(1)

9. اتکای اقتصاد به نفت

این [متکی شدن اقتصاد به نفت] خشت کجی است که در زمان رژیم پهلوی گذاشته شده است. آن جوانانی که نمی دانند رژیم گذشته با این کشور چه کرده است، بدانند یکی از ده ها کار خیانت آمیزی که کردند، این است! اقتصاد این کشور را متکی به نفت کردند که به آسانی هم نمی شود آن را تغییر داد و دگرگون کرد! این ملت اگر بتواند، باید با صادرات گوناگون، صادرات میوه، صادرات معادن گوناگونی که در این کشور هست، تولیدات صنعتی [و] کشاورزی و خدمات این کشور را اداره کند. نفت، ذخیرۀ همیشگی این ملت است و می ماند. اولاً از آن برای ساخت زیربناهای ماندگار و دیگر سرمایه های اساسی کشور استفاده می شود؛ ثانیاً به وسیلۀ قدرت نفت، ملت ایران می تواند در صحنۀ سیاست بین المللی، ابراز قدرت کند: یک وقت اعلان کند که من می خواهم نفتم را شش ماه نفروشم! همۀ دنیا را تحت تأثیر قرار می دهد، همۀ سیاست ها را تحت تأثیر قرار می دهد. یا بگوید می خواهم این قدر کم کنم یا این قدر زیاد کنم! این در طول زمان انجام می گیرد.(2)

10. مصادیق نقض حقوق بشر

ملت ها می فهمند که امریکایی ها در ادعای دفاع از حقوق بشر دروغ می گویند. یک نمونۀ آن، رفتار آن ها با کشور خود ماست. ایران در زمان طاغوت، زمان رژیم پهلوی، یکسره در مشت امریکایی ها بود. امریکایی ها بر سراسر ایران مسلط بودند. پایگاه نظامی در ایران به وجود می آوردند. برای تسلط بر تحرک کشورهای عرب منطقه، می خواستند این ها را از پایگاه ایران زیر نظر داشته باشند. ایران هم پیمان اسرائیل بود. بدترین دیکتاتوری ها بر این کشور حاکم بود: مبارزان را در زندان شکنجه می کردند؛ در سرتاسر کشور، در همین شهر مشهد، در تهران و در همۀ شهرهای کشور، اختناق و شدت عمل مأموران جلاد رژیم طاغوت بر مردم مسلط بود؛ نفت ما را تاراج می کردند؛ اموال عمومی و ثروت های ملی را به نفع حکام و به نفع بیگانگان به تاراج می دادند؛ ملت ایران را از حضور در مسابقۀ علمی و صنعتی دنیا مانع می شدند؛ ملت را تحقیر می کردند. آن ایران، متحد درجۀ یک امریکا در این منطقه بود. زمامدارانش هم محبوب امریکا بودند. هیچ اعتراضی هم به نقض حقوق

ص:21


1- . بیانات در دیدار با جمعی از روحانیان،17بهمن1372.
2- . بیانات در دیدار زائرین و مجاورین حرم مطهر رضوی، 1فروردین1377.

بشر و نقض دموکراسی بر آن حکومت طاغوتی وارد نبود.

امروز، ایران یک کشور آزاد است. با این مردم سالاری واضح که مردم سالاری ما در دنیا بسیار کم نظیر است. با این ارتباط مستحکم بین مردم و مسئولان کشور. این ایران از نظر امریکایی ها، از نظر دولت امریکا و سیاست مداران امریکا، یک کشور نامطلوب به حساب می آید. این نشان دهندۀ جهت گیری استکبار جهانی در مقابل حقایق موجود عالم است.(1)

11. تبدیل ایران به انبار کالاهای وارداتیِ کم ارزش غربی

در ایران قبل از انقلاب، نه فقط از لحاظ اقتصاد زمان پهلوی، بلکه از لحاظ حتی پایه های اقتصادی که تا سال ها بعد هم اثرش باقی ماند، بزرگ ترین خیانت را رژیم پهلوی به اقتصاد ایران کرده است! ایران را به انبار کالاهای وارداتیِ کم ارزش و بی فایدۀ غربی تبدیل کردند. ابزارهای بُنجل و چیزهای زیادی و غیرلازم را با پول های کلان خریدند!(2)

12. توقف صنعت و علم

صنعت کشور را که وقتِ پیشرفت آن بود، متوقف نگه داشتند. آن پیشرفتی که باید در صنعت پیش می آمد، برای اینکه بتواند جلوی واردات را بگیرد، ایجاد نشد. جلوی صنعت فعال در این کشور گرفته شد و آن صنعتی ترویج شد که وابستگی اش به خارج، به قدر کالاهای تولیدشده یا حتی بیشتر بود.

علم را متوقف کردند. آن همه دم از دانشگاه و دانشجو زدند؛ اما عملاً دانشگاه های کشور از کمترین فعالیت علمی برخوردار بودند! هرکس مغز فعال و استعداد درخشانی بود، اگر می خواست کار کند، اگر در داخل کشور

ص:22


1- . بیانات در اجتماع زائران و مجاوران حرم مطهر رضوی، 1فروردین1386.
2- . بیانات در اجتماع بزرگ زائران و مجاوران حضرت رضاعلیه السلام، 6فروردین1379.

سرکوبش نمی کردند، مجبور بود برود بیرون کار کند؛ اینجا نمی شد. کمپانی های خارجی را بر بیشترین منابع اقتصادی کشور مسلط کردند و بیشترین ذخایر نفتی را به صورت رایگان از دست دادند؛ البته امروز هم قیمت نفت ارزان است. امروز هم پولی که تولیدکنندگان نفت برای نفت می گیرند، حقیقتاً شاید بشود گفت یک دهم پولی است که باید بگیرند.

من این را به شما عرض کنم: پولی که امروز دولت های واردکنندۀ نفت به عنوان مالیات دریافت می کنند، بیشتر از سودی است که کشورهای صادرکنندۀ نفت از پولِ فروش نفت به دست می آورند. امروز نیز همین طور است؛ اما آن روز با امروز قابل مقایسه نبود. سال های متمادی تا اوایل دهۀ پنجاه، قیمت هر بشکه نفت زیر یک دلار بود. بعد خودِ اروپایی ها و آمریکایی ها برای اینکه بتوانند اجناس خودشان را به قیمت گران به این ها بفروشند

و چون این ها توان پولی نداشتند، به ارادۀ خود آن ها قیمت نفت تکانی خورد و به حدود هشت نُه دلار رسید تا این ها پولی پیدا کنند و بتوانند با آن، اجناس کارخانجات آن ها را بخرند. همین طور هم شد. در ایرانِ زمان رژیم شاه، در صندوق های متعلق به آمریکایی ها پول هایی بی حساب ریخته می شد تا در مقابل آن ها قطعات یدکی هواپیما و چیزهایی که لازم بود، باز بی حساب وکتاب به این ها بدهند و بفروشند و اصلاً مسئلۀ ساخت مطرح نبود.

اقتصادِ آن روزِ ایران، برای ملت ایران بدترین اقتصادها بود؛ البته برای غارتگران و آمریکایی ها چیز بسیار خوبی بود. این جناب، امروز بعد از گذشت سال های متمادی که هر تحلیلگر و اقتصاددانی می داند، آن روز هم می دانستند و بر افرادِ وارد پنهان نبود که رژیم شاه چه بلایی بر سر اقتصاد کشور درآورده است، می گوید که آن رژیم، اقتصاد کشور ایران را شکوفا کرده است! چرا این حرف را می زند؟ برای اینکه جوانی که امروز در این کشور است و احیاناً از شرایط اقتصادی موجود رنج می برد، تصور کند که در دوران رژیم گذشته، شرایط اقتصادی خوب بوده است! این شیطنت را آن جنابِ سیاسی بسیار ساده با این قصد بیان می کند و نیت این است که بگوید و شایع کند که اقتصاد ایران در زمان گذشته، اقتصاد شکوفایی بود! بدترین دوران برای طبقات فقیر، بدترین دوران از لحاظ غارتگری و چپاولگریِ منابع طبیعی توسط بیگانگان، به خصوص امریکا در این کشور، این دوران بوده است؛ اما وی امروز می گوید که از لحاظ اقتصادی، شکوفا بوده است!(1)

13. نابودی کشاورزی ملی؛ زمینه ساز وابستگی اقتصاد کشور در دوران پهلوی

رژیم پهلوی که در بی کفایتی و فساد و سرسپردگی به بیگانگان در میان حکومت های فاسد این منطقه از همه روسیاه تر بود، در طول ده ها سال حکومت خود، بزرگ ترین ضربه ها را بر ملت و کشور ایران وارد آورده بود: ...با نابودکردن کشاورزی ملی و وابسته کردن صنعت ناقص و معیوب و بازگذاشتن دست بیگانگان حریص و نوکران دربار و غارت منابع نفتی و بذل و بخشش ثروت ملی به اربابان امریکایی و اروپایی و ویران کردن روستاها و تبدیل ایران به بازار کالاهای بی ارزش خارجی و پس ماندۀ محصولات کشاورزی امریکا و برنامه های خائنانۀ دیگری ازاین قبیل، اقتصاد کشور را دچار انحطاط مزمن و وابسته به ارادۀ قدرت های خارجی کرده و رگ حیات ملت را به دست دشمنان سپرده بود.

ص:23


1- . بیانات در اجتماع بزرگ زائران و مجاوران حضرت رضاعلیه السلام، 6فروردین1379.

...درحالی که فقر و تنگ دستی و گرسنگی و سطح پایین زندگی گلوی اکثریت ملت ایران را می فشرد، اسراف و ولخرجی و تجمل و زندگی های افسانه وار و کاخ های شاه و خانواده و رجال درباری و فرماندهان نظامی اش از یک طرف و غارت منابع ملی به وسیلۀ کمپانی های بیگانه و دلالان داخلی شان از طرف دیگر، روزبه روز عرصه

را بر مردم تنگ تر می کرد. ...کشور رو به ویرانی، ایمان دینی رو به اضمحلال، استقلال و عزت و شرف ملی مورد غارت بیگانگان و آیندۀ ایران و ایرانی به شدت تیره و سیاه بود.(1)

ص:24


1- . پیام به ملت ایران به مناسبت بیستمین سالگرد انقلاب اسلامی، 21بهمن1377.

وضعیت اخلاقی در رژیم پهلوی

1. دربار پهلوی و حزب توده؛ دو جریانِ برانداز ایمان مردم شیراز

من به شما عرض بکنم، عمق ایمان مردم استان فارس و به خصوص شهر شیراز، یک ادعا نیست؛ این سخن با مطالعه و دقت به همۀ جوانب گفته می شود. در این شهر، با آن سوابق مذهبی، با بُروز آن علما و روحانیونی که اشاره کردم و حرکاتی که در طول سال های گذشته انجام داده بودند، از دو سو برای غلبه کردن بر ایمان دینی سرمایه گذاری شد: یک جریان از سوی دربار طاغوت بود که از سال های اول دهۀ سی شروع شد و تا نزدیک پیروزی انقلاب به مدت بیست وچند سال ادامه داشت [که] با همۀ تلاششان در این زمینه فعالیت کردند و سعی کردند شیراز را با یک هویت صددرصد غربی شده به دنیا معرفی کنند.

بنده خودم در سال های آخر دهۀ سی شاید حدود سال های 39 یا 40، در همین شهر و توی همین خیابان زند و مراکز گوناگون دیگر، شاهد نمونه ها و مظاهر فسادی که آن روز به عمد ترویج می شد، بودم. عمداً کوشش می شد جوان ها به سمت منکرات اخلاقی و به سمت بی مبالاتی نسبت به دین سوق داده بشوند. این همین طور ادامه پیدا کرد تا دهۀ پنجاه و جشن هنر شیراز و قضایایی که شاید همه می دانید؛ شاید هم بعضی جوان ها نشنیده باشند و ندانند. این یک جریان بود.

یک جریان دیگر که باز علیه دین و دین باوری و دین داری، بیشتر از بسیاری از شهرها در این شهر ترویج می شد، جریان الحاد مکتبی از سوی حزب توده ای بود که در اینجا لانۀ عمیقی داشتند و فعالیت عمیقی می کردند. وقتی می دیدند زمینۀ نفوذ روحانیت و دین در این شهر زیاد است، به خصوص در آن سال هایی که مرحوم سیدنورالدین، روحانی شجاع، سازمانده، فعال و زمان شناس وارد میدان بود، شاید حزب توده را برای پنجه انداختن با این روحانی تشویق هم کردند.

هم آن جریان هدایت شدۀ از سوی دربار و هم آن جریان ترویج شدۀ از سوی مارکسیست های آن روز، جریان حزب توده، مثل دو تیغۀ یک قیچی، به جان ایمان این مردم و این جوان ها افتاده بودند؛ اما این مردم و این جوان ها، همان کسانی بودند که در سال 41و42 در قضایای شروع نهضت اسلامی و نهضت روحانیت، یکی از برجسته ترین کارها را توی این شهر انجام دادند؛ یعنی در سطح کشور، شهرهای قم و تهران و شیراز و تبریز و مشهد در درجۀ اول بودند و شیراز جزوِ شهرهای درجۀ اول بود. لذا عده ای از برجستگان علمای شیراز در همان قضایا دستگیر شدند و به تهران برده شدند.

آن همه برای دورکردن مردم از دین تلاش کردند؛ اما پاسخ مردم این بود: سرمایه گذاری آن ها را با عمل خودشان و با ایستادگی خودشان باطل کردند. بعد هم در سال های آخر دوران طاغوت، یعنی در سال های 56و57، باز مردم شیراز و مردم استان فارس، برای بسیاری از شهرهای این کشور به عنوان یک الگو شناخته می شدند.(1)

ص:25


1- . بیانات در دیدار با مردم شیراز، 11اردیبهشت1387.

2. نبودِ نمازخانه در دانشگاه ها

گرایش به فحشا و فساد، البته یک چیز بسیار بد و منفی است؛ اما چون در بخشی از جامعه یا در گوشه ای از آن وجود دارد، نمی شود کل جامعه را متهم کرد که دغدغۀ دین ندارند. شما جوانان عزیز، دوران قبل از انقلاب را ندیده اید. وضع فعلی را می بینید. انتظاراتتان هم بالاست. حق هم دارید. می دانید قبل از انقلاب این مملکت چگونه بود؟ در طول پنجاه سال چگونه پایه های اخلاقی در این مملکت عمداً و با حساب و پیگیری متزلزل شد! زنان و دختران و جوانان را به چه وضعی کشاندند! اگر می دانستید، آن گاه می فهمیدید طبقه جوانِ صالح و نورانی، چه دختران و چه پسران که در بخش های مختلف جامعه هستند، چقدر ارزش دارند.

در دانشگاه ها و در همین دانشگاه شهیدبهشتی، قبل از انقلاب چند جوان متدیّن بودند که اگر اسم بیاورم، بعضی از آن ها را می شناسید. بعضی از آن ها با بنده دوست و خویشاوند بودند. می آمدند از اینجا که آن زمان اسمش دانشگاه ملی بود، مطالبی برای بنده نقل می کردند. اولاً مراسم مذهبی که هیچ، حتی یک محیط کوچک هم برای نمازخواندن نداشتند. خودشان دور هم جمع شدند و با پول شخصی جای کوچکی را به عنوان نمازخانه درست کردند. مگر دستگاه اجازه می داد؟ آن روز همین دانشگاه که عمدتاً محل اعیان و اشراف و بچه پول دارها بود، این گونه بود: مرکز چه فجایع و فسادهایی!

دانشگاه های دیگر هم همین گونه بود. واقعاً استاد و دانشجوی متدیّن در دانشگاه زیر فشار بودند. در سطح جامعه هم همین مسائل بود. زنی که مایل بود حجابش را حفظ کند، نه اینکه با چادر و روگیری، بلکه با یک حجاب معقول، مگر می توانست در جامعه راه برود؟! ما ماجراها دیدیم و شنیدیم و اطلاع داریم که الان نه وقتش هست، نه مناسب است آن ها را بگوییم. آن وقایع را شما ندیدید.

امروز جامعۀ ما، جامعۀ دینی و اخلاقی است؛ البته در آن، فساد هم هست. زمان امیرالمؤمنین هم فساد بود. شما خیال می کنید آن زمان فساد و بدی نبود؟! آن زمان آدم هایی که احیاناً دچار فساد و فحشا بشوند، نبودند؟! چرا، آن زمان هم بودند. عمده این است که در هر نظامی اگر به فکر اصلاح هستند، برای مقابله با عوامل فساد همت بگمارند. باید برای مبارزه با فساد همت گماشت، چه با پدیده ها، چه با زیربناها و ریشه ها. اینکه باشد، جامعه رشد خواهد کرد، پیش خواهد رفت و همین مقدار فسادی هم که می بینید، به مرور از بین خواهد رفت.(1)

3. فاسدکردن نسل جوان؛ هدف تبلیغ فحشا در پیش از انقلاب

در امریکا فعال ترین شبکه های سیاسی و اقتصادی و فرهنگی، شبکه های صهیونیستی اند. این خطر وجود دارد که جوانان این کشورها علت این همه تسلط و فشار و نفوذ شبکه های صهیونیستی را جویا شوند و این خود، مزاحمتی برای صهیونیست ها فراهم می آورَد. راه جلوگیری از مزاحمت جوانان این است که آن ها را سرگرم کنند. جوان در طول هفته به فکر شب یکشنبه و فرونشاندن شعلۀ شهوات جنسی و عیاشی و لذت های دیگر است. ماجرا در کشورهای عقب افتاده به مراتب دردناک تر است.

پیش از انقلاب، تبلیغات رسمی و عمومی و همیشگی کشور ما تبلیغاتی بود که مردم را به فحشا و هرزگی و عیاشی سوق می داد. حتی در نقاط فقیر و عقب افتاده، جاهایی که مردم به نان شب محتاج بودند هم به نحوی برای

ص:26


1- . بیانات در جلسۀ پرسش وپاسخ دانشجویان دانشگاه شهیدبهشتی÷، 22اردیبهشت1382.

عیاشی و هرزگی امکاناتی فراهم بود. این امر، به طور عمد در محیط های جوان، مثل دانشگاه ها و سربازخانه ها، نه آن مقداری که مقتضای طبیعی غریزۀ جوانی است، برای سرگرم کردن و فاسدشدن نسل تشدید می شد. وقتی که جوانان یک نسل فاسد شدند، دیگر ملتی وجود ندارد و مقاومتی به چشم نمی خورَد.

حال بعد از گذشت بیست سال، علیه ملت ایران و قشر جوانِ بعد از انقلاب، این توطئه ها دائماً تکرار می شود تا جوانان را از حقیقتِ انقلاب دور کنند. درحقیقت آن ها می خواهند این سرمایه ها را از کشور بگیرند و آن را فلج کنند و بر آیندۀ روشن و درخشان آن، خط بطلان بکشند و مانع رسیدن به آن شوند.(1)

4. سیمای زن در رژیم پهلوی

در رژیم گذشته، با اینکه جمع کثیری از زن ها، هم بی سواد بودند و هم از مسائل اجتماعی چیزی سرشان نمی شد، یعنی نمی گذاشتند چیزی سرشان بشود و هم به سرنوشت کشور بی علاقه بودند و اصلاً نمی دانستند که زن می تواند در سرنوشت کشور دخالت داشته باشد، باوجود این ها از لحاظ ظاهر، شبه اروپایی [شده] و گاهی هم روی دست زن های غربی و اروپایی زده بودند و وقتی کسی نگاهشان می کرد، خیال می کرد که این زن الان از یک کشور اروپایی و از یک محیط غربی وارد ایران شده است؛ اما اگر با او دو کلمه صحبت می کردی، می دیدی که یک خانم بی سواد و یا کم سوادی است!

زن را وادار می کردند که به وسیلۀ جلوه گری و جلب چشم ها به سمت خود، برای خویش یک شخصیت کاذب درست کند. این، برای زن انحطاط بود و پیشرفت نبود. آیا جنایتی بزرگ تر از این نسبت به زن وجود دارد که بیایند سر او را با آرایش و مُد و جلوه گری و لباس و طلا و زیورآلات بند کنند و از او به عنوان یک ابزار و وسیله در راه مقاصد گوناگون استفاده کنند و نگذارند در میدان سیاست و اخلاق و تربیت وارد بشود؟! این، آن کاری است که در رژیم گذشته، دقیقاً و با برنامه انجام می گرفت.

ص:27


1- . بیانات در دیدار جوانان و دانشجویان سیستان و بلوچستان، 6اسفند1381.

انقلاب آمد و رفتار خانم ها و جهت حرکت زن های کشور ما را 180 درجه عوض کرد؛ یعنی پشت به آن سمت و رو به سمت نور و رشد و فهم علمی و اخلاقی و سیاسی و حضور در میدان ها و رشد شخصیت های بشری و فایده بخشیدن برای جامعه به معنای واقعی. مواظب باشید از این راه برنگردید. زن ها مواظب باشند این راهِ مبارک انقلاب را گم نکنند.

امروز، سرگرم شدن به زروزیور، برای زن مسلمان ایرانیِ انقلابی عیب است. امروز، پُرکردن سر و سینه و دست از زیورآلات و بت قراردادن زیور و آرایش و مُد و لباس، برای زن انقلابیِ مسلمانِ ایرانی ننگ است. آن کسی که در پیِ این گونه چیزهاست، ارزشش پایین است. طلا برای زن ارزش آفرین نیست. بی اعتنایی به طلا، ارزش آفرین است. مُد برای زن ارزش آفرین نیست. بی اعتنایی نسبت به مُدهای دام گونۀ ساخته وپرداختۀ دشمنان، برای زن ارزش است. زن مسلمان، شخصیت خودش را پیدا کرده است. مواظب باشید این شخصیت را گم نکند.

زن در جامعۀ خودباختۀ نظام پلید پادشاهی، حقیقتاً و از همۀ جوانب مظلوم بود. اگر زن می خواست وارد مقولۀ علم بشود، باید قید دین و تقوا و عفاف را می زد. مگر یک خانم مسلمان، در دانشگاه ها و محیط های آموزشی و مراکز علمی و فرهنگی می توانست به آسانی حجاب و متانت و وقار خود را حفظ کند؟! مگر ممکن بود؟! مگر می شد یک زن مسلمان در خیابان های تهران و بعضی از شهرهای دیگر، با متانت و وقار اسلامی یا حتی با حجاب نیمه کاره، راحت راه برود و از گزند زبان و حرکت هرزگان و دل باختگانِ به فساد و فحشای سوغات غرب مصون بماند؟! کاری کرده بودند که در این مملکت، کسب علم برای زن ها غالباً ممکن نمی شد. موارد استثنایی را کاری ندارم: به طور غالب، رفتن زنان به وادی علم میسر نمی شد؛ مگر با برداشتن حجاب و منصرف شدن از تقوا و وقار اسلامی!

در میدان سیاست و در زمینۀ فعالیت های اجتماعی هم، همین طور بود. اگر زنی می خواست منصبی از مناصب اجتماعی و سیاسی را در ایرانِ دوران پادشاهی دارا باشد، باید قید حجاب و عفاف و وقار و متانت زن اسلامی را می زد؛ البته بسته به این بود که خودِ این زن، جوهر و استعدادش چگونه باشد. اگر خیلی سست عنصر بود، باید تا آن اعماق می لغزید. اگر خوددار و خویشتن دار بود، تا حدودی خود را حفظ می کرد؛ اما دائماً با فشارهای روزافزون از سوی محیط اجتماعی روبه رو بود. جامعۀ ما این گونه بود.

اسلام و انقلاب و امام آمد و در این کشور، زن را در مرکز فعالیت های سیاسی قرار دادند و پرچم انقلاب را به دست زنان سپرد؛ درحالی که زن در همان حال توانست حجاب و وقار و متانت اسلامی و عفاف و دین و تقوای خود را حفظ کند. کسی حقی از این بزرگ تر بر گردن زن ایرانی و مسلمان ندارد.(1)

ص:28


1- . بیانات در دیدار با جمع کثیری از بانوان، 26دی1368.

کارنامۀ سیاه آمریکا

1. نیم قرن دشمنی با ایران

رژیم امریکا از اولین سال هایی که در نیم قرن پیش در صحنۀ سیاسی ایران قدم نهاد، به ایران و ایرانی جفا و خیانت کرد: از رژیم فاسد و ضدمردمیِ پهلوی حمایت کرد، دولت های وابسته و ضعیف و نوکرمآب را بر سر کار آورد، ارادۀ خود را بر ملت ما تحمیل و منابع ملی را غارت کرد، ثروت عظیمی از این ملت را از طریق معاملات خسارت بار نفت و سلاح ربود، نیروهای مسلح ایران را در قبضۀ خود گرفت، دستگاه ضد امنیتی شاه و شکنجه گران آن را آموزش داد، موجب اختلاف میان ملت ایران و بسیاری از ملت های مسلمان ازجمله اعراب

شد، فساد و فحشا را در ایران ترویج کرد، با رژیم شاه در سرکوب نهضت اسلامی در مقاطع گوناگون همکاری و آن را راهنمایی کرد!

پس از آنکه علی رغم مجموعۀ آن جبهۀ ظلمت و کفر و طغیان، انقلاب اسلامی به پیروزی رسید، از نخستین روزهای تشکیل جمهوری اسلامی، انواع دشمنی ها و کارشکنی ها و تهاجم ها و توطئه ها را بر ضد ایران و ملت انقلابی آن، به کار بست: از کمک فعال به رژیم عراق در جنگ هشت ساله تا فعالیت برای محاصرۀ اقتصادی کامل ایران تا کمک به عناصر خائن و فراری تا تبلیغات دائمی در همۀ دستگاه های تبلیغیِ مربوط به خود تا آتش بیاری در اختلافات منطقه ای و سعی وافر برای ایجاد اختلاف میان ایران و همسایگانش تا تلاش های براندازی و تروریستی به وسیلۀ مزدبگیران سازمان سیا تا فعالیت شدید برای جلوگیری از انعقاد قراردادهای اقتصادی میان ایران و کشورهای گوناگون جهان تا ده ها حرکت موذیانه و تهدیدآمیز دیگر در همۀ جبهه ها و همۀ زمینه های ممکن!(1)

2. دخالت آمریکا در عزل و نصب های محمدرضا پهلوی

بنده مکرر در دیدار جوان ها، دانشجویان، قشرهای مختلف مردم، بر روی بصیرت تکیه می کنم. ...البته من این را هم به شما بگویم: امروز بصیرت جوان های ما هم از جوانان آن روزگارِ اول انقلاب و در اثنای انقلاب، یقیناً بیشتر است...

حالا اولین مسئلۀ بصیرت این است که این استکبار چیست که باید با آن مبارزه کرد؟ استکبار یعنی قدرتی در دنیا یا قدرت هایی در دنیا. چون نگاه می کنند به خودشان، می بینند دارای امکانات پولی و تسلیحاتی و تبلیغاتی هستند؛ بنابراین باید به خودشان حق بدهند که در امور زندگی کشورها و ملت های دیگر، دخالت های مالکانه بکنند! این معنای استکبار است: روح سلطه گری. این در کشور ما قبل از انقلاب به صورت واضحی بود؛ یعنی آمریکا مستکبرانه بر این کشور پهناور، بر این ملت بزرگ با این تاریخ غنی، پنجه انداخته بود و در امور مهم و اساسی کشور ما دخالت می کرد.

علت هم این بود که زمامداران کشور فاسد بودند، در ملت جایگاهی نداشتند، دنبال تکیه گاه می گشتند، به

ص:29


1- . پیام به کنگرۀ عظیم حج، 12فروردین1377.

آمریکا تکیه می کردند. آمریکا هم که مفت به کسی چیزی نمی دهد، حمایت از آن ها را در گروِ دخالت کامل در امور کشور قرار داده بود. شاید برای شما تعجب آور باشد؛ اما بدانید شاه، محمدرضا، برای اینکه یک نخست وزیری را از کار برکنار کند و یک نخست وزیر دیگر را جای او بیاورد، مجبور شد برود آمریکا [و] دو

هفته، سه هفته در آمریکا بماند تا موافقت آن ها را جلب کند که این زید را از کار برکنار کند، این عمرو را به جای او بگذارد! کار کشور ما به اینجا رسیده بود.

در سال های آخرِ حکومت پهلوی از این هم زشت تر بود. بحث رفتن به آمریکا دیگر نبود: همین جا سفیر آمریکا و سفیر انگلیس به کاخ شاه می رفتند، به او می گفتند شما در قضیۀ نفت این جوری عمل کنید، در قضیۀ ارتباطات جهانی این جوری عمل کنید، با ملت این جوری عمل کنید، با مبارزین این جوری عمل کنید! دستور می دادند، شاه هم قبول می کرد. خُب، وقتی که رئیس یک مملکت این قدر ضعیف، این قدر زبون، این قدر در مقابل بیگانگان تسلیم باشد؛ دیگران وضعشان معلوم است. این وضع کشور ما بود. استکبار معنایش این است.(1)

3. حمایت آمریکا از رژیم دیکتاتوری در قضایای 15خرداد و 17شهریور

اظهارات مسئولان دولتِ استکباری امریکا نشان می دهد که این ها در منطقۀ خاورمیانه، علیه همۀ ملت های این منطقه مقاصد و نقشه هایی دارند. این ایجاب می کند که ملت های منطقه بیدار شوند. رئیس جمهور امریکا راجع به وجود دمکراسی در این منطقه حرف هایی بر زبان آورده است که اگر کسی نقش امریکا را در دفاع از قدرت های مستبد در طول چهل پنجاه سال گذشته، بعد از جنگ دوم به این طرف بداند، از اینکه رئیس جمهور چنین رژیمی ادعا کند متولّی دمکراسی است، شرمنده می شود که چرا باید چنین حرف بی حساب و غلطی، این طور با گستاخی و وقاحت بر زبان کسی جاری شود!

این ها کسانی هستند که سال های متمادی از پلیدترین دیکتاتورها حمایت کردند. در کشور ما کودتای 28 مرداد را آمریکایی ها به راه انداختند و 25 سال سخت ترین و سیاه ترین دیکتاتوری را در این کشور به وجود آوردند و قرص و محکم از آن حمایت کردند. هر فاجعه ای که به وسیلۀ آن رژیم در ایران صورت گرفت، مثل قضایای 15خرداد و 17شهریور که در هرکدام از این حوادث، تعداد کثیری از مردم غیرنظامی و مردم کوچه و خیابان به دست عوامل مزدور رژیم کشته شدند، آمریکایی ها جانب رژیم دیکتاتوری را گرفتند و علیه مردم حرف زدند: چه در قضیۀ اول که زمان «کندی» بود، چه در قضیۀ دوم که زمان «کارتر» بود. از «صدام حسین» که امروز خود را نقطۀ مقابل او به حساب می آورند، چه حمایت ها کردند! امروز وضع آن ها بهتر از گذشته نیست. همان طور است.(2)

4. نقش مؤثر آمریکا در روی کارآمدن محمدرضاشاه پهلوی

در طول زمان، حقیقتاً به ملت ما ظلم شده است. توانایی و استعدادی که امروز در شماها هست، در همۀ دوره ها در نسل جوان و مردان و زنان کشور ما وجود داشته [است]؛ اما استعداد انسانی احتیاج به تشویق، شناخت و تزریق روح اعتماد و امید دارد تا بتواند شکوفا شود. درست عکس این سیاست در دوره های مختلف عمل شده [است]. مقصر اصلی هم در این زمینه، حکومت ها و سیاست ها بودند. در این موضوع اصلاً نباید تردید کرد.

بعضی می فهمیدند دارند چه کار می کنند، مثل اغلب مسئولان در دوران پهلوی که دانسته و شناخته این راه را

ص:30


1- . بیانات در دیدار با دانش آموزان در آستانۀ سیزده آبان، 12آبان1388.
2- . بیانات در خطبه های نمازجمعه، 23آبان1382.

رفتند؛ یعنی از بروز استعدادها جلوگیری می کردند. علت هم معلوم است: عقیدۀ راسخ آن ها این بود که ایرانی باید وابسته بماند. دشمنی آن ها با نسل بااستعداد ایرانی، یک دشمنیِ طبیعی نبود. نه اینکه بخواهند واقعاً با اشخاص دشمنی کنند: نه، سیاست های قاهر و مسلط جهانی از آن ها این را خواسته بود.

شما ببینید حکومت پهلوی را چه کسی سر کار آورد. رضاخان را چه کسی در این کشور حاکم کرد. اینکه دیگر جزوِ نقاط مبهم تاریخ نیست. امروز همه می دانند که رضاخان را انگلیسی ها در این کشور سر کار آوردند؛ همچنان که وقتی احساس کردند رضاخان دیگر به دردشان نمی خورد، او را برکنار کردند و محمدرضا را سر کار آوردند. این جزوِ بخش های واضح تاریخ معاصر ماست.

کسانی که آن ها را سر کار آوردند، همان ها سعی می کردند با انواع سیاست های گوناگون، آن ها را وابستۀ به خودشان نگه دارند. وقتی نهضت مصدق در این کشور پیش آمد که یک نهضت ملی بود، جایی که بیشترین احساس خطر را کرد، دستگاه حکومت و سلطنت نبود! انگلیسی ها بیشترین احساس خطر را کردند. بعد هم که انگلیسی ها دیدند از عهدۀ کار برنمی آیند، امریکایی ها را وارد کار کردند. آن ها به یک معنا آمدند صحنه را از دست انگلیسی ها ربودند و حاکم شدند. یک نفر بلند شد و با یک چمدان دلار به اینجا آمد و با ایجاد یک بحران مصنوعی، حکومت ملی را سرنگون کرد و رژیم محمدرضا پهلوی بر کشور مسلط شد. این سیاستِ این هاست. این چیز واضحی است و مدارک و اسناد و دست نوشته های آن، امروز در دسترس همه قرار دارد.

البته متأسفانه شما جوان ها کمتر فرصت می کنید به این چیزها مراجعه کنید؛ اما لازم دارید و باید بدانید. ...این ها نقشه های واضح و مشخصی است که وزارتخانه های امورخارجۀ خود آن ها، این ها را منتشر کرده اند و امروز در اختیار همۀ ماست.

از استقلال و خودباوری ملت ایران، سیاست های زیاده خواه و دخالت جوی جهانی ضرر می بردند. برای یک ملت، سمّ بزرگ عبارت است از وابستگی و پادزهر این سم، عبارت است از خودآگاهی، استقلال فکری، استقلال

علمی، روی پای خود ایستادن، خود را اداره کردن و خود را محتاج دیگران ندیدن. بنابراین، این ها باید این پادزهر را از دسترس این ملت دور نگه دارند. این طبیعی است.(1)

ص:31


1- . بیانات در دیدار با جمعی از مخترعان جوان، 30فروردین1384.

5. کشتارمردم ایران در هشتم بهمن57، با مدیریت ژنرال هایزر

یک کشتار دیگری مثل کشتار هفدهم شهریور، در هشتم بهمن در همین میدان انقلاب، در اینجا اتفاق افتاد که غالباً بی توجه به آن هستند. عوامل رژیم افتادند به جان مردم. از خاطرات این ژنرال آمریکایی [یعنی رابرت هایزر] که در روزهای آخر عمر رژیم گذشته، برای نجات رژیم به تهران آمده بود، نقل کردند [که] او می گوید: «من ژنرال های شاه را جمع کردم و به آن ها گفتم که لوله های تفنگ ها را پایین بیاورید.» یعنی مسلّحین رژیم شاه که با مردم مواجه بودند، خیلی اوقات تیرهای هوایی می زدند که مردم را بترسانند، این آقا به ژنرال های شاه توصیه می کند و می گوید لولۀ تفنگ ها را بیاورید پایین و به مردم بزنید.

آن ها هم اینجا در این میدان انقلاب، به این دستور عمل کردند. لوله های تفنگ را پایین آوردند، مردم را هدف قرار دادند، عدۀ زیادی را به شهادت رساندند؛ ولی اثر نکرد: مردم عقب نرفتند. مردم ادامه دادند. بعد یکی از فرماندهان ارتش شاه، ارتشبد قره باغی، می آید پیش هایزر و می گوید: «این دستور تو فایده ای نداشت و مردم را نتوانست به عقب براند.»

هایزر در خاطراتش می نویسد که چقدر این ها تحلیل های کودکانه ای دارند! یعنی چه؟ یعنی [می گوید] توقع قره باغی این بود که با یک بار مردم را به رگبار بستن، قضیه تمام می شود. نه، باید ادامه پیدا کند. باید هرجا با مردم مواجه می شوند، آن ها را قتل عام کنند! آمریکا این است. آمریکا 25 سال در این کشور حاکمیت مطلق داشته است. به ژنرال های رژیم شاه این جور دستور می دهد؛ در زمینه های اقتصادی، در زمینه های سیاسی، در زمینه های امنیتی، در زمینه های سیاست خارجی، در ایران حرف حرف آمریکایی ها بود: حاکمیت مطلق آمریکا در دوران رژیم طاغوت.(1)

ص:32


1- . بیانات در دیدار با اقشار مختلف مردم، 18شهریور1394.

6.ابزارهای دخالت آمریکا در ایرانِ عصر پهلوی

امریکا در داخل کشور ما [قبل از انقلاب اسلامی] با دو ابزار کار می کرد. یکی از ابزارهای امریکایی عبارت بود از سرمایه گذاری ها [و] دخالت های در ارتش، مجموعۀ کارشناسی نظامی، پول ها، سیاست ها، سفارت امریکا و غیره. ابزار دوم هم عوامل صهیونیست بودند. اگرچه در ایران، آن وقت هم صهیونیست ها از ترس مردم جرئت نمی کردند سفارتخانۀ رسمی داشته باشند؛ اما مراکزی مخصوص خود داشتند و با عواملشان، با کسانشان، با سیاست مدارانشان و با تجّارشان، اینجا کار می کردند. صحنۀ سیاست و اقتصاد و نیروی مسلح ایران در مشت امریکایی ها بود.(1)

ص:33


1- . بیانات در دیدار با جمعی از دانش آموزان و دانشجویان، 11آبان1373.

تصویر

ص:34

بخش دوم: طلیعۀ انقلا ب

اشاره

ص:35

برگ هایی از تاریخ

1. سیزده آبان

درمورد مسئلۀ سیزده آبان که در ادبیات نظام اسلامی ما به عنوان مبارزۀ با استکبار نام گرفته است، حرف های گفتنی بسیار است. مسئله فقط این نیست که ما یک خاطرۀ تاریخی را می خواهیم زنده نگه داریم یا به آن افتخار کنیم. مضامینی در دل این مسئله وجود دارد. شما می دانید که سیزده آبان حامل سه حادثۀ تاریخی است: تبعید امام در سال 43، کشتار دانش آموزان نوجوان در سال 57 و سرانجام تسخیر لانۀ جاسوسی در سال 58. در هر سه حادثه، یک طرف ملت ایران است، احساسات مردم است، مظهر مبارزه یعنی امام بزرگوار است و مردم ایران. یک طرف قضیه هم دولت مستکبر آمریکاست؛ بنابراین یک مبارزه ای بین نظام جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی و ملت ایران با این اعتقاد از یک طرف و دولتمردان آمریکا و حکومت مستکبر آمریکا از طرف دیگر در جریان است.

...دو نکتۀ اساسی در اینجا وجود دارد که باید موردبررسی قرار بگیرد: یکی اینکه این مبارزه از کجا شروع شد و چه مراحلی را طی کرد و به کجا رسید؛ دوم اینکه نتیجۀ این مبارزه چه شد. بالاخره دو گروه، دو دسته، دو انسان وقتی با هم مبارزه می کنند، یکی باید پیروز باشد، یکی باید شکست بخورد. نتیجه چه شد؟...

درمورد سؤال اول که مبارزه از کی شروع شد، مبارزه از قبل از سال 43 شروع شد؛ یعنی از سال 32 با کودتای 28مرداد که به وسیلۀ آمریکایی ها در ایران انجام گرفت و حکومت دکتر مصدق را سرنگون کردند. مأموران آمریکایی که اسم و رسم و نام و خصوصیاتشان کاملاً مشخص است، همه هم آن ها را می شناسند، کتاب ها هم در این زمینه نوشته شده، رسماً آمدند ایران. با چمدان های پر از دلار، الواط و اوباش و اراذل و بعضی از سیاست مداران خودفروخته را تطمیع کردند و کودتای 28 مرداد سال 32 را در اینجا راه انداختند و حکومت مصدق را سرنگون کردند.

جالب این است که بدانید حکومت مصدق که به وسیلۀ آمریکایی ها سرنگون شد، هیچ گونه خصومتی با آمریکایی ها نداشت. او در مقابلۀ با انگلیسی ها ایستاده بود و به آمریکایی ها اعتماد کرده بود. امیدوار بود که آمریکایی ها به او کمک کنند. با آن ها روابط دوستانه ای داشت. به آن ها اظهار علاقه می کرد. شاید اظهار کوچکی [هم] می کرد. با این دولت، آمریکایی ها این کار را کردند. این جور نبود که دولتی که در تهران سر کار است، یک دولت ضدآمریکایی باشد. نه، با آن ها دوست بود؛ اما منافع استکباری اقتضا کرد، آمریکایی ها با انگلیس ها همدست شدند، پول ها را برداشتند آوردند اینجا و کار خود را کردند.

عنصر اصلی کودتا در تهران، یک فرد آمریکایی بود. اسمش هم معلوم است. ...در کتاب ها هم نوشته اند. بعد که کودتا را به ثمر رساندند و شاه را که فرار کرده بود، به اینجا برگرداندند، شدند همه کارۀ کشور؛ یعنی زمام اختیار کشور را در دست گرفت.

تقریباً ده سال از این قضیه گذشت [که] حادثۀ قیام مردم در پانزده خرداد و انقلاب اسلامی و مبارزات اسلامی و نهضت اسلامی پیش آمد. یعنی این ها ده سال فشار آوردند، کتک زدند، زندان کردند، اعدام کردند، هر کار خواستند

ص:36

در این کشور کردند. بالاخره یک انفجاری در ده سال بعد از این قضیه در خرداد 42 اتفاق افتاد. اینجا هم طرف قضیه اگرچه حکومت ظالم طاغوت و حکومت پهلوی بود؛ اما آمریکایی ها پشت سر این حکومت قرار داشتند. آن ها بودند که آن را تقویت می کردند و به وسیلۀ او بر همۀ امور کشور ما مسلط شده بودند.

این مبارزه ادامه پیدا کرد تا سال 43؛ آمریکایی ها ناگزیر شدند مستقیماً داخل مسائل بشوند. امام بزرگوار را در سال 43 تبعید کردند. اینجا هم به حسب ظاهر، آن ها توانستند حرف خودشان را پیش ببرند و به خیال خودشان ملت ایران را مغلوب کنند؛ اما ملت ایران مغلوب نشد.

بعد از سال 43 که حکومت مطلقۀ محمدرضا پهلوی به پشتیبانی آمریکایی ها در کشور هزاران فاجعه آفرید و آمریکایی ها هم هرچه توانستند، به غارت و چپاول و توسعه طلبی و تجاوز در ایران ادامه دادند: ده ها هزار مستشارشان در ایران بردند، خوردند، پول گرفتند، شکنجه تعلیم دادند، هزاران جنایت در ایران کردند؛ بالاخره در سال 56 و دنباله اش سال 57 این حرکت عظیم ملت ایران به رهبری امام بزرگوار شروع شد. این دفعه، این مبارزه دیگر مبارزه ای نبود که امید پیروزی برای دشمن وجود داشته باشد. ملت ایستاد، مقاومت کرد، فداکاری کرد: مردانش، زنانش، حتی دانش آموزانش در خیابان ها کشته شدند؛ اما سرانجام در سال 1357 ملت ایران پیروز شد.

یعنی در این مبارزۀ طولانی از سال 32 تا سال 57 در طول مدت 25 سال مبارزه، بالاخره آن که پیروز میدان شد، ملت ایران بود. انقلاب اسلامی پیروز شد، حکومت متکی به آمریکا سرنگون شد. حکومت پادشاهیِ طولانی مدتِ استبدادیِ خبیثِ فاسدِ وابسته نابود شد و حکومت ملت ایران، حکومت انقلاب و نظام اسلامی بر سر کار آمد.

از روز اول آمریکایی ها شروع کردند به معارضه، به اخلال در کارها. مرکز اخلال و مرکز همۀ توطئه ها هم همین لانۀ جاسوسی، یعنی سفارت آمریکا در تهران بود...؛ لیکن در سیزده آبان سال 58 دانشجوها به عنوان زبده ترین قشر مبارز ملت ایران، حرکت تسخیر لانۀ جاسوسی را انجام دادند. اینجا یک بار دیگر، آمریکا در توطئه های خود در مقابل ملت ایران شکست خورد.

سلسلۀ شکست های آمریکا ادامه پیدا کرد. در طول این سی وسه چهار سال، یعنی از سال 57 تا امروز، آمریکا به طور دائم درحال اخلال کردن است، برای اینکه شکست سال 57 را جبران کند. این شکست فقط شکست

ص:37

آمریکا در ایران نبود که بگوییم یک رژیم وابستۀ به آمریکا در ایران از بین رفت و آمریکایی ها را بیرون کردند، دستشان را قطع کردند. این شکست آمریکا در منطقه بود. امروز مردم این شکست را دارند می بینند: با حوادث مصر، حوادث تونس، حوادث شمال آفریقا، حوادث این منطقۀ عظیم عربی، با نفرتی که ملت ها نسبت به آمریکایی ها پیدا کرده اند.

آن روز کسی از آحاد مردم نمی توانست بادقت این را ببیند؛ اما تئوریسین های سیاسیِ آمریکایی می فهمیدند که این انقلاب اگر بماند، اگر ریشه بدواند، ...این حوادث پیش خواهد آمد؛ لذا هرچه در توان داشتند، تا امروز علیه انقلاب به کار برده اند.

خُب، حالا بعد از این مدت مبارزه، کی در این میدان پیروز شده؟ این خیلی مسئلۀ مهمی است. از سال 32 تا الان که نزدیک سال 92 هستیم، یعنی در طول حدود 60 سال، یک مبارزه بین ملت ایران از یک طرف و دولت مستکبر آمریکا از طرف دیگر، به راه افتاده. این، چیز کوچکی نیست. این خیلی حادثۀ مهمی است. تا امروز کی پیروز این میدان است؟ این درخورتأمل است. وقتی ما فهمیدیم که در اینجا آن که پیروز شده است، اراده و تصمیم قاطع یک ملت همراه با ایمان و توکل به خداست، این درسی می شود برای همۀ ملت ها. این یک اصلی می شود در همۀ تحولات تاریخی. فلسفۀ جدید تاریخ مبتنی بر اصول اسلامی، با نگاه کردن به این حادثه به بار می نشیند، تدوین می شود و موردقبول همه قرار می گیرد و این واقعیت اتفاق افتاده است؛ یعنی ملت ایران در تمام این مدت و تا امروز، پیروز این میدان عظیم است.(1)

1.1. سیزده آبان؛ نماد مبارزۀ ملت ایران با دخالت و زیاده خواهی آمریکا

مناسبت های تاریخی غالباً حکم یک نماد و یک سمبل را دارند. روز سیزده آبان به خودی خود با روزهای قبل و روزهای بعد تفاوتی ندارد؛ اما یک نماد است. نماد یعنی چه؟ یعنی یک رمزی که پشت سر خود، در دل خود، معانی فراوانی نهفته دارد. انسان یک کلمه بر زبان می آورد، معانی و حقایق بسیاری در دل این کلمه هست. سیزده آبان ازاین قبیل است. این روز، یک نماد است و عقبۀ وسیعی دارد از مطالب مهم، مسائل مهم: مسائلی که به هیچ وجه تاریخی نیستند؛ بلکه مسائل امروز ما هم به حساب می آیند. یک نگاهی بکنیم به مناسبت های این روز.

1.1.1. حادثۀ اول؛ تبعید امام خمینی^ به دنبال مخالفت با قانون کاپیتولاسیون

اولین مناسبت این روز این است که در سال 1343 در مثل یک چنین روزی، امام بزرگوار ما را تبعید کردند. چرا تبعید کردند؟ چون امام چند روز قبل از آن، در یک سخنرانی پرشور که در قم ایراد شد و بعد بلافاصله به وسیلۀ نوار و نوشته در سراسر کشور پخش شد، یک حق ملی را مطالبه کردند. آن حق ملی، شکستن قانون ظالمانۀ کاپیتولاسیون بود...

آمریکایی ها چند ده هزار مأمور در ایران داشتند. حالا رقم دقیقش مهم نیست... . این ها مأمورین سیاسی بودند، امنیتی بودند، نظامی بودند. در داخل مجموعۀ مدیریت ایران، چه در ارتش، چه در سازمان های اطلاعاتی، چه در بخش های برنامه ریزی، چه در بخش های گوناگون دیگر نشسته بودند [و] پول و مزد خودشان را به اضعاف مضاعف از دولت ایران می گرفتند؛ اما برای آمریکا کار می کردند...

تا اینجای کار، بد بود؛ اما آنچه که اتفاق افتاد، یک چیز بدِ مضاعف

ص:38


1- . بیانات در دیدار با دانش آموزان و دانشجویان، 10آبان1391.

بود، بدِ به توان چند بود. آن کار بدِ مضاعف این بود که آمدند در مجلس شورای ملی و مجلس سِنای آن روز تصویب کردند که مأمورین آمریکایی از دادگاه های ایران و امکانات قضائی و امنیتی ایران معاف اند. یعنی اگر فرض کنید یکی از این مأمورین جرم بزرگی در ایران مرتکب شود، دادگاه های ما حق ندارند او را به دادگاه بطلبند و محاکمه کنند و محکوم کنند. این اسمش کاپیتولاسیون است. این نهایت ضعف و وابستگی یک ملت است که بیگانگان بیایند در این کشور، هر کاری دلشان می خواهد، بکنند، [ولی] دادگاه های کشور و پلیس کشور اجازه نداشته باشند اندک تعرضی به این ها بکنند! آمریکایی ها این را از رژیم طاغوت خواستند، رژیم طاغوت هم دودستی تقدیمشان کرد: قانون کاپیتولاسیون.

البته بی سروصدا این کارها را می کردند. نمی گذاشتند در مطبوعات انعکاس پیدا کند؛ ولی امام اطلاع پیدا کردند. امام در سخنرانی قبل از سیزده آبان در جمع طلاب و مردم قم فریاد کشیدند که این چه قانونی است؟! تعبیر امام این بود که اگر یک مأمور دون پایۀ آمریکایی در کشور، یک مرجع تقلید را مورداهانت قرار بدهد، با ماشین زیر بگیرد و هر جنایتی انجام بدهد، قوانین ایران نسبت به این مأمور کاملاً خنثی هستند: هیچ کسی حق تعرض به او را ندارد [و] خود آمریکایی ها می دانند با او چه کار کنند که خُب، معلوم است چه کار می کردند.

...امام آن وقت، تازه هم از زندان آزاد شده بودند. حبس چندماهۀ امام چندماهی بود که تمام شده بود. امام ایستاد و فریاد خفتۀ ملت ایران را به گوش همگان رساند. البته خیلی از آحاد مردم اطلاع هم نداشتند که ملت ایران این جور دارد تحقیر می شود؛ اما امام اطلاع داشت. دیده بان حقیقیِ منافع و مصالح یک کشور این جور است: وقتی اطلاع پیدا می کند که چه بلایی دارند سر ملت می آورند، چطور دارند ملت را تحقیر می کنند، چطور دارند شرف یک ملت را پامال می کنند؛ ساکت نمی ماند [و] فریاد می زند. آن روز، فریاد هم خطرناک بود؛ لذا بلافاصله امام را دستگیر کردند و به تهران آوردند. ...ایشان را به ترکیه تبعید کردند. این، حادثۀ اول.

پس سیزده آبان، اینجا شد نماد دو حقیقت بزرگ، دو حقیقت بسیار حساس و خطیر: یکی طمع ورزی آمریکایی ها که اگر یک ملت از حق خود، از شرف خود دفاع نکند، استبداد و استکبار تا اینجا پیش می آیند که یک قانون ظالمانه ای مثل کاپیتولاسیون را بر این ملت تحمیل می کنند. هدف سلطه های استکباری این است. این جور نیست که روابط دولتی مثل دولت آمریکا با یک کشوری که به قدر او زور و قدرت ندارد، مثل دو تا کشور عادی باشد! نه، از نظر خود آمریکایی ها، رابطۀ بین آمریکا و کشورهای به قول خودشان «جهان سوم»، رابطۀ ارباب و رعیت است. آن ها ارباب اند، این ها رعیت اند. آن ها هر اختیاری در این کشور دارند: نفتش را ببرند، گازش را ببرند، منافعش را ببرند، پولش را بگیرند، منافع آمریکا را در اینجا تأمین کنند، ملت را هم این جور تحقیر کنند.

یک استوار آمریکایی توی گوش یک امیر ارشد ارتش ایران می زد، کسی هم جوابگویش نبود! توی همین پادگان های گوناگون کشور، وقتی یک نظامیِ دون پایۀ آمریکایی با یک افسر ارشد ایرانی روبه رو می شد، مثل یک ارباب حرف می زد! ارتشی ها ناراحت بودند، جرأت نمی کردند؛ اما کاری نمی توانستند بکنند. این مطلب اول است که سیزده آبان نماد استکبار آمریکایی است. نماد روح تعدی و تجاوز استکبار نسبت به ملت ها، ازجمله نسبت به ملت ایران است.

رؤسای جمهور آمریکا در دوره های مختلفِ بعد از پیروزی انقلاب خیلی دولّاراست شدند، خیلی حرف های چرب ونرم زدند [تا] شاید بتوانند این راه بسته را دوباره باز کنند. ظاهراً حرف هایی می زنند؛ اما باطن قضیه همان پنجۀ چدنی است که من گفتم در زیر دستکش مخملی پنهان شده است.

پس سیزده آبان یادآور یک حقیقت تلخ و بسیار مهم است و آن حقیقت عبارت است از روح استکبار در قدرت های استکباری و سلطه های استکباری. آحاد ملت های کشورهای گوناگون، ازجمله ملت ما باید هرگز این را از یاد نبرند.

ص:39

بدانند این چهره ای که در آنجا قرار گرفته است، چهرۀ متجاوز است، چهرۀ متعرض است، قصد پیشروی دارد تا اینجا که شرف یک ملت را لگدمال کند، تجاوز ناموسی بکند، تجاوز عرضی بکند، به جان و مال تجاوز کند و کسی هم نتواند از او سؤال کند و توضیح بخواهد.

2.1.1. حادثۀ دوم؛ فریاد رسای امام بزرگوار و حمایت مردم

دومین مطلبی که سیزده آبان نماد آن محسوب می شود، فریاد رسای امام بزرگوار ماست. آن فریاد، سالم ترین و پاکیزه ترین فریادها بود که از پاک ترین حلقوم ها بیرون آمد. خیلی ها ممکن است گوشه وکنار یک حرفی بزنند، یک چیزی بگویند، یک اعتراضی بکنند؛ لیکن حلقومی که فریاد سیزده آبان را در سال 43 در عالم منتشر کرد، پاکیزه ترین حلقوم ها بود. اولاً این فریاد، برخاستۀ از حس دین بود؛ ثانیاً برخاستۀ از آن عِرق پاکیزۀ مسلمانی و ملی بود [که] نمی توانست تسلط دشمن را بر این ملت تحمل کند؛ ثالثاً فریادی متکی به حمایت عمومی مردم بود.

گفتم با اینکه مردم اول اطلاع نداشتند، اما وقتی فریاد امام بلند شد، مردم حمایت کردند. همان حمایت ها بود که چهارده سال بعد به پیروزی انقلاب اسلامی انجامید. آن فریاد پاکیزه مثل فریاد رسایی بود که پیامبران الهی در میان مردم سر دادند و مردم و دل های مردم را جذب کردند. امام یک چنین حرکت عظیمی را در کشور انجام داد، بعد هم متحمل هزینه اش شد: امام را از خانه و زندگی و خانواده و دوستان و نزدیکانش جدا کردند و به یک گوشۀ دنیا تبعید کردند. پس مطلب دوم هم این بود که سیزده آبان نماد یک چنین فریادی است.

3.1.1. حادثۀ سوم؛ کشتار دانش آموزان

مطلب بسیار مهم سومی که پشت سر این نماد قرار دارد، قضیۀ دانش آموزان سال 57 است. چهارده سال از آن حادثه که گذشت، در سال 57 جوان های ما، نوجوان های ما، دانش آموزان دبیرستانی ما به عنوان پاک ترین و بی آلایش ترین قشرها توی میدان آمدند و کشته شدند. سیزده آبان روز کشتار دانش آموزان است توی همین خیابان های تهران. وقتی این نوجوان ها و جوان ها توی میدان آمدند و فریاد چهارده سال قبل امام را در فضا انعکاس دادند، جلادان مزدور آمریکا از این ها انتقام گرفتند. روی این ها آتش گشودند. خون این ها روی آسفالت خیابان های تهران ریخت و آن را رنگین کرد.

این هم مطلب مهمی است؛ نه فقط به خاطر اینکه تعدادی جوان و نوجوان به شهادت رسیدند، البته این مهم است؛ بلکه به خاطر این نکتۀ مهم تر که حرکت عظیمی که امام در سال 42و43 آغاز کرد، آن قدر زنده و باطراوت و بانشاط است که یک عده جوان پاکیزۀ دانش آموز را توی میدان می آورد [و آن ها] احساس مسئولیت می کنند، احساس تعهد می کنند و در مقابل سرنیزۀ دستگاه جبار و طاغوت می ایستند. در دنیا این جور چیزی کم نظیر است.

امروز هم همین جور است. امروز هم دانش آموزان دبیرستانی ما در کنار دانشجویان، در کنار قشرهای دیگر، در کنار بسیج و در جاهای دیگر، جزوِ پیش قدم ترین گروه های اجتماعی ما هستند. در دوران دفاع مقدس هم باز دانش آموزان جزو پیشروان و خط مقدم ها محسوب می شدند... این یعنی چه؟ یعنی احساس تعهد، روحیۀ انقلابی، احساس مسئولیت ناشی از روشن بینی و بصیرت به اینجا رسیده که جوان دانش آموزِ این ملت وسط میدان می آید، سینۀ خودش را سپر می کند، از همۀ آرزوهای جوانی اش می گذرد؛ برای اینکه آرمان های بزرگ و هدف های الهی و اسلامی را در جامعه تحقق ببخشد. این هم حادثۀ بزرگ دیگری بود که در سال 57 اتفاق افتاد [و] مفهوم بسیار عظیم دیگری که پشت سر کلمۀ سیزده آبان قرار دارد. سیزده آبان نماد این هاست.

ص:40

4.1.1. حادثۀ چهارم؛ تسخیر لانۀ جاسوسی آمریکا توسط دانشجویان

آخرین قضیه ای که در سیزده آبان پیدا شد، تسخیر لانۀ جاسوسی بود. در سال 58 به مناسبت سالروز تبعید امام و شهادت دانش آموزان، باز هم جوان ها آمدند کاری کردند که دنیا را خیره کرد و آمریکا را به زانو درآورد. این

واقعِ قضیه است. این ها شعار نیست. شما بدانید آن روزی که لانۀ جاسوسی تسخیر شد، دولت آمریکا آبرو و اعتبار و هیمنه اش چندین برابر امروز بود. شما امروز را نگاه نکنید که آمریکا در چشم ها سبک شده، کوچک شده، ملت ها علناً علیه آمریکا دشنام می دهند و آن ها را نفرین می کنند. آن روز این جور نبود. آن روز آمریکا در دنیا یک هیمنۀ ابرقدرتیِ درجۀ یک داشت.

جوان دانشجوی ما با شجاعت، با شهامت، به عنوان لبۀ اصلی جبهۀ مقاومت ملت ایران، سفارتخانۀ آن چنان آمریکایی را تسخیر کرد [و] کسانی را که آنجا بودند، زندانی کرد. البته امام محبت کردند، ملاطفت کردند و بعد از اندکی گفتند عناصری از آن ها مثل زن هاشان برگردند بروند آمریکا؛ لیکن آن عناصر اصلی تا مدتی طولانی در اینجا ماندند. این هم حرکت عظیمی بود که قدرت آمریکا را در دنیا متزلزل کرد.

...کار به جایی رسید که رئیس جمهور آمریکا برای نجات این گروگان ها دست به حملۀ نظامیِ پنهانی و شبانه به ایران زد. جاسوسانشان را در اینجا بسیج کردند، مقدمات فراوانی فراهم کردند، آدم دیدند، جا دیدند، با هلیکوپتر و هواپیما حمله کردند. آمدند که طبس پیاده شوند و از آنجا بیایند و به خیال خودشان گروگان ها را خلاص کنند و ببرند که آن ماجرای معروف طبس اتفاق افتاد. خدای متعال آبروی این ها را برد: هواپیماها و هلیکوپترهاشان آتش گرفت و مجبور شدند از همان طبس برگردند و بروند.(1)

2.1. تصرف سفارت آمریکا؛ سیلیِ جوانان ایرانی به آمریکا

الان سال هاست که امریکایی ها در تبلیغات خودشان این حادثه... را به عنوان تعرض ایرانی مطرح می کنند و روی آن جنجال می کنند؛ لکن... قبل(2) را فراموش می کنند و از تاریخ حذف می کنند. از این جور خیانت ها در تاریخ زیاد شده است؛ لکن حقیقت همین است که حادثۀ تصرف سفارت امریکا که مرکز جاسوسی امریکا بود، در واقع سیلی سخت جوانان ایرانی بود به آن دولت و قدرت زورگو و مداخله گری که سال های متمادی کشور ما و ملت ما و منابع ما را در مشت خود می فشرد.(3)

2. نوزدهم دی

1.2. حادثۀ نوزدهم دی؛ مبدأ تاریخ تحولات جدید دنیا

یقیناً آگاهی و بیداری و بصیرت مردم عزیز قم و پاسخی که آن ها با همۀ وجود خودشان به حوزۀ علمیه و به مرجع تقلیدشان دادند، یک حادثۀ ماندگار در طول تاریخ است و خواهد ماند.

اگر ما حادثۀ نوزدهم دی را مبدأ تاریخ تحولات جدید دنیا بدانیم، شگفت آور نیست و سخنی به گزاف گفته نشده است. حوادث جامعۀ بشری و این عالم بزرگ، متأثر از قانون تأثیر متقابل است. حوادث بر روی هم تأثیر می گذارد و زنجیرۀ حوادث تاریخی، وقایع بزرگ را به وجود می آورد. اگر این جور تصویر کنیم صورت مسئله را که حرکت مردم

ص:41


1- . بیانات در دیدار با دانش آموزان در آستانۀ بزرگداشت سیزده آبان، 12آبان1389.
2- . منظور تبعید امام خمینی^ در 13آبان1343 و کشتار دانش آموزان در 13آبان1357 است.
3- . بیانات در دیدار با دانش آموزان و دانشجویان بسیجی، 9آبان1386.

قم در روز نوزدهم دی در سال 56 یک جرقه ای بود در فضای ظلمانیِ عجیبِ خفقانِ آن روز که شرح اختناقی که آن روز در کشور وجود داشت و همۀ دنیای به اصطلاح طرف دار آزادی، پشتیبان آن خفقان بودند و از حکمرانان و سلطه گران مستبد و دیکتاتور با همۀ وجودشان دفاع می کردند، کتاب های زیادی لازم دارد، در یک چنین فضایی، این خون های پاکی که در چهارمردان قم ریخته شد و حرکت عظیم مردم قم را در روز نوزدهم دی پدید آورد، جرقه ای بود که درحقیقت اصابت کرد به انبار و آذوقۀ ذخیرۀ عظیم ایمانیِ این مردم و ناگهان فضا را منقلب کرد.

اگر حادثۀ نوزده دی قم نمی بود، آن حوادث گوناگون شهرستان ها و سلسلۀ اربعین ها که مردم را به میدان مبارزه کشاند، به وجود نمی آمد. اگر آن تحولات و آن حوادث نبود، 22بهمن به وجود نمی آمد، انقلاب اسلامی به پیروزی نمی رسید. انقلاب اسلامی به پیروزی رسید، چالش با استکبار شروع شد، هیبت استکبار شکست، هیبت آمریکا و صهیونیسم شکست. اگر این شکسته شدن هیبت پوشالی ابرقدرت ها که با هیبتِ خودشان بیش از واقعیت وجود خودشان در دنیای انسان ها تصرف می کنند، مسلمان ها را در کشورهای مختلف به فکر انداخت و بیدار کرد، ایستادگی مردم ایران، مظلومیت ملت ایران در حوادث مختلف، در جنگ تحمیلی، در دوران سختِ توأمان دفاع مقدس و تحریم، اینکه ملت ایران این جور محکم ایستادند [و] با ثبات پیش رفتند، ملت ها را تکان داد. اگر این ثبات نبود، اگر این ایستادگی نبود، اگر این به چالش کشیدن هیبت دروغین ابرقدرت ها نبود، ملت ها وارد میدان نمی شدند [و] بیداری اسلامی به وجود نمی آمد.(1)

2.2. مردم تبریز و آذربایجان و تبدیل حادثۀ 19 دی به یک جریان

اگر برای جوان های عزیزی که آن روز [29بهمن56] را ندیدند، بخواهیم در دو جمله مسئله را تصویر کنیم، مسئله این است که یک حرکتی در مواجهه با رژیم غدّار، از یک نقطه ای، یعنی از حوزۀ علمیۀ قم و مردم قم سر بلند کرد. رژیم بی باک و غدار و متکی به آمریکا به شدت آن را سرکوب کرد. نفس ها در سینه ها حبس شد. همه خیال کردند قضیه تمام شد. آن نقطه ای که نگذاشت این قضیه به اینجا ختم شود و یک حادثه را تبدیل به یک جریان

و یک فرایند کرد، عبارت بود از تبریز و آذربایجان. یعنی مردم غیور و شجاع و باهوش تبریز، یک حادثه را تبدیل کردند به یک جریان.

نگذاشتند این حادثه در قم دفن شود. اگر بخواهیم تشبیه کنیم به حوادث صدر اسلام، مثل کار جناب زین العابدین و زینب کبری [بود] در حفظ حادثۀ عاشورا و نگذاشتن و مانع شدن از اینکه این حادثه در صحرای کربلا دفن شود و فراموش شود. شما این را یک پرچمی کردید و با قدرت این را در دست نگه داشتید و این پرچم شد شاخص. این، اهمیت حادثه را نشان می دهد.(2)

3. نوزدهم بهمن56

1.3. حادثۀ نوزدهم بهمن؛ نمونۀ ابتکار و ایستادگی و اقدام بهنگام

بزرگداشت نوزده بهمن که ما اصرار داریم هر سال این بزرگداشت صورت بگیرد و در این سال های متمادی در چنین روزی ما با عزیزان نیروی هوایی دیدار کردیم و شنیدیم و گفتیم، فقط به منظور زنده نگه داشتن یک خاطره نیست؛ اگرچه خود زنده نگه داشتن خاطرات گرامی و باشکوه، یک ارزش است. آنچه برای ما مهم است،

ص:42


1- . بیانات در دیدار با مردم قم به مناسبت سالروز نوزدهم دی، 19دی1390.
2- . بیانات در دیدار با مردم تبریز، 28بهمن1386.

دو نکتۀ دیگر است: یکی درس گرفتن و عبرت گرفتن از گذشته است. وقتی ما مثلاً خاطرۀ نوزدهم بهمن را مرور می کنیم، یک درسی از این حادثه فرامی گیریم.

آن درس، درس اقدام، ابتکار، ایستادگی، کار بهنگام و تأثیر آن در حرکت جامعه و کشور است. این یک عبرت شد. درست است که بدنۀ ارتشِ دوران قبل از انقلاب، بدنۀ طاغوتی نبود: سران طاغوتی بودند، بدنه جزو ملت بودند. این چیز روشنی است [و] برای ما از اول روشن بود. برای مردم هم در طول سال های متمادی واضح و روشن شد؛ لیکن بروز این مردمی بودن، نقش آفرینی در عرصۀ حرکت مردمی، یک چیز دیگر است. این نمی شد؛ مگر آن وقتی که از درونِ ارتش یک حرکتی که برجسته باشد، چشم نواز باشد، چشمگیر باشد، به وقوع بپیوندد و نوزده بهمن این کار را انجام داد.

شما امروز وقتی به حادثۀ نوزده بهمن نگاه کنید، ممکن است اهمیت آن حادثه خیلی به چشم نیاید؛ ولی... احساس من و احساس افرادی از قبیل من که آن اوضاع را دیدند، احساس دیگری است. حادثۀ نوزده بهمن یک خط شکنیِ بزرگ بود، یک کار عظیم بود. افسر، درجه دار و همافر بیایند علناً و باصراحت با انقلاب هم آوایی کنند و نگاه کنند تو چشم نگهبانان رژیم طاغوت و به آن ها «نه» بگویند! این خیلی کار بزرگی بود. این اقدام اثر خودش را بخشید. یک اقدام بجا و بهنگام کاری کرد که احساسات خفته و بدون تظاهر، آن کار را نمی توانست انجام بدهد. در همۀ عرصه ها و زمینه ها، اقدام و ابتکار، یک چنین اثری دارد.

دوم: ما از این حادثه درس بگیریم برای آینده. در گذشته متوقف نشویم. یکی از آفات اجتماعات و مجموعه ها و ملت ها و گروه ها، متوقف ماندن در افتخارات گذشته است [که] هی افتخارات گذشته را به یاد خودمان بیاوریم، به آن ها ببالیم؛ اما متناسب با آن ها، در زمان حاضر، در حال، حرکتی انجام ندهیم!(1)

2.3. تلاش دستگاه طاغوتی برای جلوگیری از حادثۀ 29 بهمن ماه

حضور مردم [تبریز] در بیست ونهم بهمن سال 56، شبیه کار امام سجادعلیه السلام و جناب زینب کبری بود که نگذاشتند حادثۀ عاشورا فراموش بشود. تبریزی ها در بیست ونهم بهمن نگذاشتند این بار زمین بماند؛ وَ الّا بنا بر این بود که کشتار قم و حضور مردم و همه چیز فراموش بشود؛ اما تبریزی ها نگذاشتند. من فراموش نمی کنم آن روزها خبرهایی می آمد که دستگاه جبار و طاغوت، شخصیت های برجستۀ نظامی خودش را فرستاد تبریز برای اینکه جلوی حضور مردم را بگیرند؛ اما مردم بیست ونهم بهمن را به وجود آوردند و تا امروز، این روز زنده است. اینکه بنده هم اصرار دارم که در این روز با شما ملاقات بکنم، به خاطر اهمیت این روز است. (2)

3.3. تدیّن و غیرت دینی؛ عامل نقش آفرینی مردم آذربایجان در تحولات تاریخ معاصر

مردم آذربایجان و به طور مشخص مردم تبریز و بسیاری از شهرهای دیگر آذربایجان، این ها کسانی هستند که از بیش از صد سال قبل، در عمده ترین حوادث و تحولات مثبت این کشور در صف اول قرار داشتند و نقش آفرینی کردند: از تحریم تنباکو که مرحوم حاج میرزاجواد مجتهد تبریزی وارد میدان شد تا نهضت مشروطیت، چه نهضت مشروطیت اول، چه آنچه که بعد از استبداد صغیر پیش آمد، کانون جوشش مبارزات، آذربایجان بود، شهر تبریز بود. قهرمانان نامدار تبریز توی جیبشان نامه ها و احکام علمای بزرگ را داشتند.

ص:43


1- . بیانات در دیدار فرماندهان نیروی هوایی ارتش، 19بهمن1390.
2- . بیانات در دیدار با مردم آذربایجان، 29بهمن1393.

به آن ها استناد می کردند [و] تصریح می کردند، امثال ستارخان و باقرخان، حالا غیر از علمای بزرگی که در این نهضت حضور داشتند.

حتی امثال این قهرمانان و رزمندگان دلاور آذربایجان تصریح می کردند که پیروِ علمای دین و پیرو احکام مراجع تقلیدند. این آثار و اسناد مسلّم باقی ماندۀ از آن روز این را به ما می گوید. این جور نبود که این حرکت، یک حرکت بی جهت و خودبه خودی باشد. حرکت دینی بود. از روی احساس غیرت دینی بود. همه متدین بودند در

سرتاسر کشور؛ منتها بعضی از نقاط به خاطر خصلت های بومی، آن غیرت، آن شجاعت، آن مردانگی، این حرکت دینی را برجسته تر کردند. تبریز و آذربایجان این جور بوده [است].

بعد از آنی که نهضت اسلامی شروع شد، از پانزده خرداد سال 42 همین جور بود. از آنجا علمایی زندانی شدند، تبعید شدند، به زندان تهران آورده شدند. در طول این سال ها هم همین جور بود. در شروع انقلاب هم خُب، 29بهمن یک شاخص عمده است. یک سنگ نشان است در این جادۀ عظیم حرکت مردم ایران. من مکرر گفتم، نمی خواهم تکرار کنم: اگر 29بهمن نبود، 19دی قم معلوم نبود بتواند این اثر را بگذارد. حرکت 29بهمن تبریزی ها بود که خون شهدای مظلوم 19دی قم را جوشاند، زنده کرد، پیام آن را به همۀ دنیا رساند، به همۀ کشور رساند. حرکت مردم تبریز این جور اثرگذار بود. بعد هم مسائل انقلاب، مسائل جنگ.

اولین امام جمعۀ شهید و شهید محراب از تبریز بود. از پنج شهید محراب، دو نفرشان مال تبریزند. در بین لشکرها، در بین سردارها، لشکر عاشورا و رزمندگان آذربایجانی و تبریزی و سرداران آن ها جزوِ برجستگان اند. یک لشکر مجموعه ای از جوان هاست. همۀ مردم توی لشکر نیستند؛ اما اگر همۀ مردم در راه نباشند، همۀ مردم دلشان در این جهت نباشد، یک لشکر دلاورِ قهرمانی مثل آن لشکر به وجود نمی آید.(1)

4.3. مصادیق بیداری مردم تبریز در تاریخ

این حرکت مردم عزیز و هوشیار تبریز، یعنی زنده نگه داشتن نام و یاد بیست ونهم بهمن، حقاً و انصافاً یک حرکت آگاهانه و ناشی از بیداری است. سیاست های اقتدارطلب جهانی، همۀ سعی خود را متمرکز کرده که یادگارهای انقلاب و نشانه های غیرت دینی و غیرت ملی مردم را زیر آواری از جنجال های تبلیغاتی خود پنهان کند و از یادها

ص:44


1- . بیانات در دیدار با مردم آذربایجان، 26بهمن1390.

ببرد؛ اما دل های بیدار و جان های آگاه و هوشیار، درست نقطۀ مقابل آن سیاست شیطانی عمل می کنند؛ یعنی چیزهایی را که پرچم عزت و افتخار این ملت است، بر سرِ دست نگه می دارند. بیست ونهم بهمن ازاین قبیل است و شما با این حرکت خود، آمدن این راه طولانی و اجتماع در اینجا، این نام و یاد را زنده نگه می دارید. این حقیقتاً بیداری است. بنده خطاب به شما عزیزانی که در اینجا هستید و خطاب به مردم تبریز و آذربایجان عرض می کنم:آذربایجان! اویاخسان، انقلابا دایاخسان.

این بیداری خیلی ارزش دارد و همین بیداری بود که حادثۀ بیست ونهم بهمن را در سال 1356 به وجود آورد. مردم شجاع تبریز و مبارزان حقیقی و راستین، چهلم شهدای قم را چنان بر سر دست گرفتند که درحقیقت انقلاب را به حرکت درآورد. این عمل، هوشیاری می خواست. رژیم طاغوت خیال می کرد که با سرکوب قیام مردم قم در نوزدهم دیِ آن سال، مسئله تمام شد؛ اما تبریزی ها نگذاشتند و چهلم شهدای قم و آن حرکت عظیم را در بیست ونهم بهمن در سطح کشور به وجود آوردند و آن طوفان را به راه انداختند. این هوشیاری است. هم هوشیاری است، هم غیرت دینی و ملی و هم ایثارگری و فداکاری. مجموعۀ این صفات و خصایل، مردم تبریز و آذربایجان را ممتاز کرده است. قبل از انقلاب، در حوادث مشروطه و در حوادث قبل از مشروطه هم همین طور

بود. در حادثۀ تحریم تنباکو و مبارزه با کمپانی انگلیسی و سلطۀ اقتصادی انگلیس بر ایران، یکی از محورهای مبارزه، تبریز و مرحوم حاج میرزاجواد مجتهد، عالم بزرگ تبریز بود. مگر این سوابق فراموش شدنی است؟!(1)

4. دهۀ فجر

4.1. حضور مردم؛ عامل تنومندترشدن نهال انقلاب اسلامی

ایام مبارک دهۀ فجر است. در دهۀ فجر، آنچه که بر این حقیر و امثال این حقیر لازم است، دو تشکر است: اول، شکر الهی. با کمال خشوع، با کمال تواضع، جبهۀ شکر بر درگاه الهی می ساییم که این توفیق را نصیب ملت ایران کرد. این حرکت عظیم، این کار بزرگ، این نهضت تاریخ ساز، به دست ملت ایران و با رهبری امام بزرگوار انجام گرفت.

ص:45


1- . بیانات در دیدار با مردم آذربایجان شرقی، 28بهمن1381.

نظام اسلامی تشکیل شد. حرکت ملت ایران به سمت خدا، به سمت اهداف الهی، به سمت ارزش های الهی آغاز شد. هیچ نعمتی از این بالاتر نیست و شکر الهی بر این نعمت بزرگ همیشه لازم است و در ایام دهۀ فجر، لازم تر.

تشکر دوم، تشکر از ملت ایران است. وفاداری کردند، جوانمردی به خرج دادند، گذشت کردند، ایثار کردند، شجاعت نشان دادند، بصیرت به خرج دادند [و] حضور دائمی خود را در طول این 33 سال آن چنان حفظ کردند که این نهال با همۀ خطرها، با همۀ مشکلات، روزبه روز تنومندتر شد، بارورتر شد، بالنده تر شد. امروز مثل همان شجرۀ طیبه ای که (أَصْلُهَا ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ)(1) در زمین زندگی بشریت ریشه دوانده است و ثمرات و آثار آن به طور متواتر، نائل و واصل می شود. (2)

4.2. دهۀ فجر؛ خاستگاه ارزش های اسلامی

ما در تاریخ، واقعاً مثل دهۀ فجر نداریم. حتی اسلام با آن عظمت، در دهۀ فجر برای ما اثر بخشید. آیا غیر از این است؟! اسلامی که نبیّ اکرم صلی الله علیه و آله وسلم آورد، در روزگار اموی ها و عباسی ها به ما اثر نبخشید؛ البته آثار درجۀ دو را به این ملت داد و افراد برجسته و شخصیت های ناب و عرفا و علما

و زهّادی به ندرت پیدا شدند و توانستند در آن فضا پروازی بکنند؛ اما عامه و تودۀ مردم و نیز نظام اجتماعی، از آن برکات خیری ندید. آن برکات، امروز خودش را نشان می دهد.

البته دهۀ فجر جزوِ رشحات اسلام است. خیال نکنید که دهۀ فجر منهای اسلام، چیزی است! دهۀ فجر منهای اسلام، یک پول هم ارزش ندارد. دهۀ فجر، آن آیینه ای است که خورشید اسلام در آن درخشید و به ما منعکس شد. اگر این آیینه نبود، باز هم مثل همان دوره های تاریک و قرون خالیه، بایستی ما می نشستیم و اسمی از اسلام می آوردیم. با حلواحلواگفتن هم که دهان شیرین نمی شود!

ص:46


1- . ابراهیم، 24.
2- . بیانات در خطبه های نمازجمعه، 14بهمن1390.

پادشاهانی بودند که حتی علمای بزرگ ما در کتاب هایشان از این ها تعریف کرده اند. البته علمای بزرگی مثل کاشف الغطاء یا علامۀ مجلسی، بی خود تعریف نمی کنند. مصلحتی برایشان داشته که تعریف کرده اند. ببینید این پادشاهان چقدر بد بودند. واقعاً فتحعلی شاه چقدر بد است؟ اصلاً می شود اندازه ای برای بدیِ فتحعلی شاه معیّن کرد؟! شاه عباس صفوی چقدر نحس است. اصلاً می شود اندازه ای برای بدی شاه عباس صفوی پیدا کرد؟! حالا می گوییم شاه اسماعیل صفوی تشیع را آورد، شاه عباس صفوی چه کار کرده است؟ روی منبر تشیع نشسته، آقایی کرده و بالا رفته است. البته شاه اسماعیل و شاه طهماسب، حساب دیگری دارند.

از نجس ترین انسان های روزگار، همین پادشاهانی هستند که گذشتند. همه شان همین طورند و هیچ فرقی باهم ندارند. من تاریخ را زیاد خوانده ام و در میان پادشاهان، واقعاً استثنایی سراغ ندارم. همین امیراسماعیل سامانی، همین آل بویۀ شیعه، همین سلجوقیان و غزنویان و دیگران، هر کجای کارشان را نگاه کنید، می بینید که مظهر زشت ترین خصوصیات بشری بودند و چقدر از نعم الهی سوءاستفاده کردند. این سلسله، در دهۀ فجر منقطع شد و دهۀ فجر، خاستگاه ارزش های اسلامی گردید. حالا شما ببینید، برای این نقطۀ عطف، چقدر باید بزرگداشت گرفت و چه کار باید کرد.(1)

4.3. دوازدهم بهمن؛ روز شروع قدرت اسلام

روز دوازدهم [بهمن] به یک معنا، روز شروع قدرت اسلام است. اگرچه در دوازدهم بهمن سال 57، هنوز ظاهراً نظام طاغوت سرِ کار بود؛ اما در واقع نبود. در واقع با ورود امام بزرگوار، این نظام پوسیدۀ فاسد و اصل نظام پادشاهی که یک رژیم ارتجاعی و غلط و غیرانسانی و غیرقابل قبول بود، پوچ و نابود و دود شد و از بین رفت. تلاش بیهوده ای می کردند؛ بلکه بتوانند آن را نجات بخشند و تا چند روز ادامه دهند که نمی شد و نشد.

ورود قدرتمندانۀ امام بزرگوار، همه چیز را معنا کرد. امام وارد شد. شهر تهران، بلکه ایران از آن بزرگوار استقبال کردند. یعنی در شهرهای دیگر هم مردم شاهد این حادثه و گوش به زنگ این قضیه بودند. بعضی حرکت کردند و به تهران آمدند. بعضی هم در همان شهرهای خودشان کاری را کردند که اگر تهران هم بودند، انجام می دادند. در واقع «فَإِذَا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّکُمْ غَالِبُونَ)(2) با ورود امام همان مطلبی که خدای متعال به اصحاب موسی

فرمود، درمورد اصحاب امام بزرگوار ما تحقق پیدا کرد. وقتی وارد شد، خدای متعال غلبه را ثبت کرد و تمام شد. روز مهمی است. شاید بشود گفت از همین روز دوازدهم هم، توطئۀ دشمن شروع شده است. (3)

4. 4. نوزدهم بهمن؛ روز حضور ارتش در صفوف مقدم ملت

اگر روز نوزدهم بهمن و حرکتی را که نیروی هوایی انجام داد، به طور درست بشکافیم، انسان معانی زیادی در این حرکت و در این روز، مشاهده می کند. آن روز، در واقع ارتش آمد و خود را در صفوف مقدم ملت قرار داد؛ با همان هدف ها، با همان آرزوها، با همان انگیزه ها و با همان روش ها. ملت رنج می برد.

انقلاب حرکت عظیمی بود که این ملت بزرگ، برای رنج زدایی و آینده سازی انجام داد. ملت از دیکتاتوری و استبداد سیاهِ حاکم بر این کشور رنج می برد. اولاً این از لوازم سلطنت بود؛ چون نظام پادشاهی نظام مالکیت و مَلِکیّت و فروبردن پنجۀ اقتدار در همۀ ارکان جان یک ملت است و تحمل آن بسیار دشوار است؛ ثانیاً آن خاندان

ص:47


1- . بیانات در دیدار با اعضای شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی و مسئولان ستاد برگزاری دهۀ فجر، 11دی1369.
2- . مائده، 23.
3- . بیانات در خطبه های نمازجمعه، 12بهمن1375.

طاغوتیِ حاکم، این استبداد و خودکامگی را با فساد اخلاقی و فسادآفرینی و بدتر از همه، با تسلیمِ یکپارچۀ این کشور و این ملت به بیگانگان و دشمنان آمیخته بودند. ملت از این رنج می برد.

وقتی یک ملت زیر سلطۀ فرهنگی و سیاسی و اقتصادی و نظامی یک قدرت بیگانه باشد، مجال رشد و حرکت در سمت موردِآرزوی خود را پیدا نمی کند. هر موجود زنده ای می خواهد رشد کند. اگر شما بخواهید جلوی رشد یک گیاه را بگیرید، آن ظرفی را که در اطراف او به وجود آورده اید، می شکند و آن سنگ را می شکافد تا رشد کند. یک انسان و یک ملت هم همین گونه است.

راهی که قدرتمندان برای اینکه این احساس و انگیزه را در یک ملت از بین ببرند، اندیشیده اند، بی حس کردن، بی خیال کردن و تخدیرکردن ملت هاست. این کار را رژیم فاسد و مفسد پهلوی، با استفاده از همۀ ابزارهای ممکنی که در اختیارش گذاشته می شد، انجام می داد: بی حس کردن، بی خیال کردن، غافل کردن، غرق در توهّمات کردن و البته گاهی ظواهر و تشریفاتی هم با زرق وبرق، جلوی چشم ها نشان دادن.

آن روز، ارتش را به همین بلا دچار کرده بودند. ارتش تحمل نکرد و پوسته را شکست. آمدن جوانان نیروی هوایی در چنین روزی به مدرسۀ علوی که من آنجا بودم و از نزدیک آن شور و حماسه را دیدم، همان شکستن آن پوسته بود. ارتش را از باطن پوک می کردند. به ارتش، تا آنجایی که برایشان صرفه داشت و به خودشان و جلال و شکوه ظاهری خودشان مربوط بود، ظواهر و تشریفات و زرق وبرقی می دادند؛ اما علم، فناوری، تحقیق [و] ساخت و تولید، ابدا! اینکه نیروی هوایی بتواند به یک ابزار و وسیله ای اشاره کند و بگوید این را من به وجود آورده ام و فرزندان من از محصول اندیشۀ خودشان ساخته اند، ابدا! این گونه نبود؛ یعنی اجازه نمی دادند.

انسان همان انسان است. جوانِ آن روز نیروی هوایی، از لحاظ استعداد و کیفیت، مثل جوانِ امروز نیروی هوایی بود؛ اما او اجازه پیدا نمی کرد. تحصیلات در یک چهارچوب خاص و در محیط مشخصی در کشور بیگانه [بود]. دستورها، اندازه ها و روش ها [هم] نه فقط در حوزۀ کار نظامی که در زمینۀ فرهنگ و اعتقادات، تحت تأثیر

و در مشت بیگانه بود. چهار تا ابزار هم در اختیارش می گذاشتند! ارتشی که یک ابزار را در اختیارش بگذارند؛ اما اگر یک قطعۀ این ابزار جابه جا یا خراب شد، قدرت استفادۀ از آن را نداشته باشد، چگونه ارتشی است و چقدر می تواند مستقل باشد؟! قضیه این گونه بود.

در آن روز، صحبت از این نبود که ارتش ایران بتواند از تولید و از محصول تحقیقات خود استفاده کند؟! ابدا. حتی صحبت این نبود که بتواند آن هواپیما یا رادار یا وسیلۀ مدرن الکترونیکی ای را که در

ص:48

اختیارش می گذارند، درست بشناسد! اجازۀ این هم داده نمی شد. این همان سنگ و حجاب و محفظه ای است که جلوی رشد یک موجود را می خواهد بگیرد. این موجود تا مادامی که بی حس و بی خیال باشد، این محفظه هست و وقتی به خود آمد، آن وقت است که محفظه ها را می شکند و مانع ها را برمی دارد.

این اتفاق افتاد و ارتش، خود را در صفوف مقدم ملت ایران قرار داد. ملت ایران محفظه ها را شکست و حجاب هایی را که در مقابل او قرار داده بودند تا حقیقت را درک نکند، برداشت. آن چیزی که او را بیدار کرد، یاد خدا، نام خدا، نام اسلام، نفس گرم آن مرد الهی و خدایی، زنده شدن آرمان ها و هدف های بلند اسلامی و افق آینده بود و این راهِ بسیار خوش عاقبت در مقابل او باز شد.(1)

4.5. بیست ودوم بهمن

4.5.1. بیست ودوم بهمن؛ عید حقیقی ملت ما

امام، راه آزادزیستن، کامل شدن، ساختن زندگی به شکلی که مورد رضای خدا و دستور اسلام است، سازندگی حقیقی زندگی و عدم سازش با قدرت های ضداسلامی را به ما نشان داد. این ها برای ما درس های بیست ودوم بهمن است.

بیست ودوم بهمن، عید حقیقی برای ملت ماست. بیست ودوم بهمن برای ملت ما در حکم عید فطری است که ملت در آن، از یک دوران روزۀ سخت خارج شد؛ دورانی که محرومیت از تغذیۀ معنوی و مادی را بر ملت ما تحمیل کرده بودند. بیست ودوم بهمن در حکم عید قربان است؛ زیرا در آن روز و به آن مناسبت بود که ملت ما اسماعیل های خودش را قربانی کرد.

بیست ودوم بهمن در حکم عید غدیر است؛ زیرا در آن روز بود که نعمت ولایت، اتمام نعمت و تکمیل نعمت الهی، برای ملت ایران صورت عملی و تحقق خارجی گرفت.

مسئولان برگزارکنندۀ دهۀ فجر باید تا آنجا که در وسعشان است، با برنامه های خوب و متنوع و پُرمغز و پُرمعنا، مردم را با حقیقت این دهه آشنا کنند.(2)

4.5.2. بیست ودوم بهمن؛ ذخیرۀ عظیم ملی

بیست ودوی بهمن متعلق به ملت ایران است، متعلق به امام بزرگوار است، متعلق به شهداست، متعلق به آن روح و معنای حقیقی انقلاب اسلامی است. مال ملت است. دشمن می خواهد این ثروت عظیم و ذخیرۀ عظیم ملی را متزلزل و ضعیف کند.

...میلیون ها مردم هر سال، 22 بهمن در سرتاسر کشور به خیابان ها می آیند. آن ها عید انقلاب و سالروز انقلاب و یادبود انقلاب را اعلام می کنند. معنایش این است که انقلاب، قائم به ایمان های آحاد مردم است.(3)

ص:49


1- . بیانات در دیدار با پرسنل نیروی هوایی در دانشگاه هوایی شهیدستاری، 19بهمن1378.
2- . بیانات در دیدار با اقشار مختلف مردم، 4بهمن1368.
3- . بیانات در دیدار با اعضای شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی، 29دی1388.

تصویر

ص:50

بخش سوم: فصل نوین رویش

اشاره

ص:51

ویژگی های انقلاب

1. مبارزات همه گیر ضدآمریکایی

به طورِ مشخص و واضح، از سال 1341 مبارزه ای همه گیر در ایران شروع شد. قبلاً هم مبارزه بود؛ اما صنفی و کوچک بود: یا دانشجویی بود یا روشن فکری بود یا روحانیتیِ محدود بود. اما از سال 1341 مبارزه ای همه گیر به رهبری علمای بزرگ و در رأس همه، امام بزرگوار شروع شد. از سال 1341 تا سال 1357، یعنی شانزده سال، این مبارزه ادامه داشت تا به پیروزی رسید.

عزیزان من، این مبارزۀ شانزده ساله اگرچه ظاهراً مبارزه با رژیم شاه محسوب می شد، چون اساساً رژیم شاه را امریکایی ها در سال 32 بر سر کار آورده بودند و آن ها پشتیبانی اش می کردند؛ اما در واقع یک مبارزۀ ضدامریکایی بود. آن ها همه کارۀ این کشور بودند. آن ها به شاه قدرت بخشیده بودند. آن ها پشتوانه بودند که او بتواند مردم را آن طور قتل عام و شکنجه کند؛ افراد را آن طور غریبانه در زندان و زیر شکنجه بکُشد یا در خیابان ها و میدان ها، مثل پانزده خرداد و هفده شهریور، قتل عام کند و آن طور در مدرسۀ فیضیه و دانشگاه، به جان دانشجو و طلبه بیفتد. ملت ما همۀ این گناهان بزرگ را از چشم امریکا می دید و معتقد بود دست امریکا در کار است.(1)

2. حضور مردم در میدان مبارزه؛ مهم ترین عنصر انقلاب ها

به نظر من مهم ترین عنصر در این انقلاب ها، حضور واقعی و عمومی مردم در میدان عمل و صحنۀ مبارزه و جهاد است؛ [البته] نه فقط با دل و خواست و ایمانشان، بلکه علاوه بر آن، با جسم و تنشان. فاصلۀ عمیقی است میان چنین حضوری با قیامی که به وسیلۀ یک جمع نظامی یا حتی یک گروه مبارز مسلح در برابر چشمان بی تفاوت مردم یا حتی موردرضایت آنان انجام می گیرد.

در حوادث دهۀ پنجاه و شصت در تعدادی از کشورهای آفریقا و آسیا، بار سنگین انقلاب را نه قشرهای گوناگون مردم و جوانان از همه جای کشورها که دستجات کودتاگر یا هسته های کوچک و محدود مسلح بر دوش داشتند. آن ها تصمیم گرفتند و عمل کردند و آنگاه که خودشان یا نسل پس از آن ها بر اثر انگیزه ها و عوامل قابل شمارش، راه خود را عوض کردند، انقلاب ها به ضد خود تبدیل شد و دشمن بار دیگر بر آن کشورها تسلط یافت. این به کلی متفاوت است با تحولی که بر دوش تودۀ مردم است و آن هایند که جسم و جان خود را به میدان می آورند و با مجاهدت و فداکاری، دشمن را از صحنه بیرون می رانند.

در اینجا این مردم اند که شعارها را می سازند، هدف ها را معیّن می کنند، دشمن را شناسایی و معرفی و تعقیب می کنند، آیندۀ مطلوب را اگر چه به اجمال، ترسیم می کنند و درنتیجه اجازۀ انحراف و سازش با دشمن و تغییر مسیر را به خواص سازش کار و آلوده و به طریق اولی به عوامل نفوذی دشمن نمی دهند.

ص:52


1- . بیانات در دیدار با جمعی از دانش آموزان و دانشجویان، 11آبان1373.

در حرکتِ مردمی ممکن است کار انقلاب با تأخیر انجام گیرد؛ ولی از سطحی گری و ناپایداری به دور است. کلمۀ طیبه ای است مصداق کلام خداوند که فرمود: (أَ لَمْ تَرَ کَیفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَیبَةً کَشَجَرَةٍ طَیبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ)(1)

من وقتی پیکر دلاور ملت پرافتخار مصر را از تلویزیون در میدان تحریر دیدم، یقین کردم که این انقلاب پیروز خواهد شد. حقیقتی را بگویم: پس از پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل نظام اسلامی در ایران که زلزلۀ عظیمی را در حکومت های دنیاطلبان شرق و غرب پدید آورد و ملت های مسلمان را در جوش و خروشی بی سابقه انداخت، ما غالباً انتظار داشتیم که مصر پیش از همه جا به پا خیزد. سابقۀ جهاد و روشن فکری و تربیت شخصیت های بزرگ مجاهد و متفکر در مصر، این توقع را در دل ما برمی انگیخت. اما از مصر صدای واضحی شنیده نمی شد. من در دل، خطاب به ملت مصر این شعر ابوفراس را زمزمه می کردم:

اَراکَ عَصِیَّ الدَّمعِ شیُمتُک الصبر اَما لِلهوی نهیٌ علیک و لا امرٌ

وقتی ملت مصر را در میدان تحریر و میادین دیگر شهرهای مصر دیدم، پاسخ خود را شنیدم. ملت مصر با همان زبان دل به من می گفت: بَلی اَنَا مُشتاقٌ و عِندِیَ لَوعةٌ و لکنَّ مِثلی لا یُذاعُ لهُ سِرٌّ

این سرّ مقدس، یعنی انگیزه و عزم قیام، به تدریج در ذهنیت ملت مصر قوام یافت و شکل گرفت و در لحظۀ مناسب تاریخی، عریان در صحنه ای پرشکوه به میدان آمد. تونس و یمن و لیبی و بحرین هم دقیقاً محکوم به همین حکم اند: (وَ مِنْهُمْ مَنْ ینْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدیلاً)»(2)

در چنین انقلاب هایی، اصول و ارزش ها و هدف ها، نه در مانیفست های پیش ساختۀ گروه ها و حزب ها، بلکه در ذهن و دل و خواست آحاد مردمِ حاضر در صحنه، نگاشته و در قالب شعارها و رفتارهای آنان اعلام و تثبیت می شود.(3)

3. مردم؛ صاحب اختیار کشور

انقلاب، صفحه را برگرداند: مردم شدند صاحب کشور، صاحب اختیار کشور و تصمیم گیر در مسائل کشور. حضور مردم در صحنه به این معناست.(4)

4. اولین کار انقلاب اسلامی؛ قطع امتیازات انگلیس و امریکا در ایران

از سال 1332 تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی، انگلیس و امریکا بر سرِ چاه های نفت و در واقع گنج نفت ایران نشستند و تا آنجا که توانستند، برداشتند و بردند. ملت ایران چگونه دلش با این ها صاف شود؟! رژیم پهلوی، سرسپردۀ انگلیس و امریکا بود و محمدرضا واقعاً مثل یک مأمورِ امریکا در ایران عمل می کرد. یک عامل امریکا در رأس یک رژیم وابسته، وظیفه ای نداشت جز اینکه وقتی بگویند فلان نخست وزیر را بگذار و فلان نخست وزیر را بردار، اطاعت کند. آن ها هر کاری می خواستند، می کردند. اگر هم یک وقت خودِ او می خواست نخست وزیری را برکنار کند و امریکایی ها راضی نبودند، به امریکا می رفت و این و آن را می دید تا اجازه دهند فلان نخست وزیر را بردارد یا بگذارد! وضعیت این گونه بود. سفرای امریکا و انگلیس در تهران، تعیین کنندۀ خطوط اساسی این مملکت بودند...

این ها کسانی بودند که روزگاری،

ص:53


1- . ابراهیم، 24.
2- .احزاب، 23.
3- . بیانات در اجلاس بین المللی بیداری اسلامی، 26شهریور1390.
4- . بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم در آستانۀ انتخابات مجلس خبرگان، 22آذر1385.

شاه ایران، آن روسیاه نگون بختی که به اسمِ شاه در ایران بود، از سُفرایشان، یعنی سفیر انگلیس و سفیر امریکا در تهران، حرف شنوی داشت و هرچه آن ها در مسائل اساسی این کشور می گفتند، انجام می داد. اما امروز با نظام و دولتی در ایران مواجه اند که از صد عامل در مسائل اساسی کشورش، یک مورد هم منطبق با خواست امریکا نیست. با نظامی مواجه اند که در بَدو استقرار، اولین کارش قطع کردن امتیازات این ها بود. در واقع انقلاب اسلامی، اول کاری که کرد، این بود که به قطع امتیازات انگلیس و امریکا در ایران پرداخت.(1)

5. برهم زدن سیطرۀ آمریکا بر ایران؛ دلیل دشمنی آمریکا با انقلاب اسلامی

علت اینکه امریکایی ها با این انقلاب و با این ملت بدند، معلوم است. روزگاری این کشور از صدر تا ذیل، در مشت امریکا بود و او منافعش را از این کشور تأمین می کرد. در این کشور، پادشاهی بود که خود را در مقابل امریکا متعهد می دانست. به تعبیر رایج، نوکر حلقه به گوش امریکا بود. به تعبیر سیاسی، طرف دار و متعهد نسبت به مصالح امریکا در این کشور بود. این کشور در رأسش، چنان کسی بوده است که مصالح امریکا برای او، از مصالح خود ملت و کشور ایران، اهمیت بیشتری داشته است.

برای مجموعۀ دستگاه حکومتی در آن روزگار که اعم از دوروبری ها و دولت و وزرا و رجال حکومت باشند، به اضافۀ شخص شاه، مطامع و سود کلان خودشان، از مصالح ملی به مراتب اهمیت بیشتری داشت. طبعاً این طور آدم ها، با دشمن زود کنار می آیند. آدمی که به فکر استفادۀ مادی خود و پرکردن جیب خود است، با دشمن کنار می آید و به راحتی خیانت انجام می دهد. در رأس حکومت، این ها بودند.

اسلحۀ امریکایی به هر قیمتی که آن ها می خواستند، در این کشور فروش می رفته است. کارهای مهمی که در این کشور انجام می شده است، یا به وسیلۀ سرمایه داران امریکایی یا بالاخره مجموعۀ سرمایه دارانی که حول وحوش همین محور استکباری حضور داشته اند، انجام می گرفته است. البته گاهی هم برای اینکه دهان رقبای سیاسی خودشان را ببندند، پای روس ها و شوروی ها و امثال آن ها را هم در بعضی از امور باز می کردند و اجازه می دادند که حضور داشته باشند؛ اما زمام کار در این کشور، در دست رژیم ایالات متحدۀ امریکا بود.

اینکه چقدر در این چندساله، از کشور خوردند و بردند و از پول این کشور برای سرکوب ملت های این منطقه استفاده کردند، از هیئت حاکمۀ این کشور، برای به دام کشیدن هیئت های حاکمۀ کشورهای همسایه استفاده نمودند، حکایت دیگری است. یعنی واقعاً کشور ایران در دورۀ دوم حکومت پهلوی، یعنی بعد از 28 مرداد به این طرف، در واقع متعلق به دولت امریکا بوده است.

ناگهان انقلابی آمد و مردم را بیدار کرد. مردم، این انقلاب را به پیروزی رساندند. حکومتی را خود این مردم به وجود آوردند که حرف اولش این است که می گوید من مصالح این ملت را محترم می شمارم، نه مصالح کشورها و دولت های دیگران را. [حالا] هرکس می خواهد باشد. در باب سیاست خارجی و ارتباط با دنیا، حرف اساسی نظام جمهوری اسلامی این است دیگر. از این موضع، عصبانی اند.(2)

6. انقلاب اسلامی؛ انقلابی ضدامریکایی

صحنۀ سیاست و اقتصاد و نیروی مسلح ایران در مشت امریکایی ها بود. این را مردم می فهمیدند. امام از سال های 41و42، به این مطلب تصریح کردند. پس، وقتی در سال 57 مبارزه پیروز شد و انقلابِ پیروزمند به ثمر رسید،

ص:54


1- . بیانات در خطبه های نمازجمعه، 14بهمن1373.
2- . بیانات در خطبه های نماز جمعه، 28دی1375.

درحقیقت یک انقلاب ضدامریکایی به ثمر رسیده بود. حال شما ببینید ملت ایران و انقلابیون، حق داشتند با عوامل امریکایی در این کشور چه کار کنند؟ کارهای زیادی می توانستند بکنند و اگر هم می کردند، کسی

ملامتشان نمی کرد؛ چون 16 سال با امریکایی ها مبارزه کرده و کتک خورده بودند. هیچ کس نمی گفت چرا شما با امریکایی ها این کار یا آن کار را کردید. درعین حال، درست توجه کنید! بعد از آنکه انقلاب پیروز شد، انقلاب و مسئولین و شخص امام بزرگوار، نسبت به امریکایی ها حداکثرِ اِرفاق را کردند.

سفارتشان سر جای خودش محفوظ بود و اینجا کاردار داشتند. اول سفیر داشتند؛ بعد کاردار داشتند. در روزهای اول انقلاب، 22و23 بهمن، جوانان پرشور انقلابی، چند نفر از آن ها را دستگیر کردند و به مدرسه ای که امام(رضوان الله علیه) اول آنجا وارد شده بودند، یعنی مدرسۀ رفاه و مدرسۀ علوی آوردند. بعد، امام برای دست اندرکاران خودشان پیغام فرستادند که: «مبادا کسی به این ها تعرض کند! هیچ کس به این ها تعرض نکند.» آن وقت یکی یکی ولشان کردند، رفتند. اول از کشور رفتند. یعنی عده ای از آن ها خارج شدند؛ اما سفارتشان در تهران مشغول کار و فعالیت بود. شما ببینید رفتار این انقلاب و این ملت نجیب و آن امام کریمِ بزرگوارِ پراغماض با امریکایی ها در ایران این گونه بود؛ درحالی که عرض کردم، اگر از سوی مردم و انقلابیون پرشور و شخص امام که مظهر صلابت و قدرت بودند، هر تصمیمی نسبت به آن ها گرفته می شد، کسی در دنیا ملامت نمی کرد و نمی توانست بکند.

از آن طرف، امریکایی ها چه کار کردند؟ به جای اینکه این کرامت و بزرگواری امام بزرگوار و مردم را مغتنم بشمارند و قدردانی کنند و پاسخ مناسب بدهند، رفتار شدیداً خصمانه ای در پیش گرفتند. این سفارتی که بعد به عنوان لانۀ جاسوسی معرفی شد که واقعش نیز همین بود، به مرکز سازماندهی مخالفین و دشمنان انقلاب تبدیل شد که بروند آنجا دستور بگیرند و در بیرون، علیه انقلاب و نظام اسلامی همکاری کنند. آن ها در سنای امریکا، علیه انقلاب و نظام جمهوری اسلامی مصوّبه گذراندند. تبلیغات امریکایی در سراسر دنیا، تبلیغات به شدت خصمانه ای علیه انقلاب و مردم بود که انجام می شد. مگر

ص:55

این مردم چه گناهی کرده بودند؟ چرا باید رژیم امریکا این قدر با این ها خصومت و کینه ورزی نشان می داد؟ این سؤالی بود که امریکایی ها به آن جوابی ندادند و هرگز نمی توانند جواب بدهند.(1)

7. بنا و بقای انقلاب

این بنای استوار که هندسۀ آن الهی است، بنای آن هم با دست یک مرد الهی است، بقای آن هم با اراده و ایمان این ملت عظیم است، استوار خواهد ماند و ان شاءالله این درخت روزبه روز ریشه دارتر خواهد شد و خواهید دید که این مخالفان، این کسانی که با این بنا، با این حق و حقیقت مخالفت می کنند، (فَیَذْهَبُ جُفَاءً):(2)

این ها در مقابل چشم شما ان شاءالله نابود خواهند بود.(3)

8. استمرار انقلاب

این ثبات انقلاب و استقرار انقلاب که ما می گوییم، یعنی این. ما یک حرفی را زده ایم: Nإِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا)(4) ملت ایران Nرَبُّنَا اللَّهُ) را گفت [و] پایش ایستاد. این ایستادن پای این سخن، از نسلی به نسل دیگر منتقل شد. امروز شما جوان هایی که این بیانات پرنشاط و شاداب و صادقانه و پرتپش را اینجا مطرح کردید، احتمالاً هیچ کدامتان در آغاز انقلاب در این دنیا نبودید. دورۀ انقلاب را ندیدید، دورۀ جنگ را ندیدید، زمان امام را درک نکردید؛ اما خط، همان خط است. راه، همان راه است. هدف، همان هدف هاست.

مطالبی که گفته می شود، درست همان مطالبی است که آن روز اگر می خواستیم بگوییم، می گفتیم. من هفته ای یک بار دانشگاه تهران می آمدم و آنجا با دانشجوها جلسه داشتیم و نماز می خواندیم. بعد از نماز هم پاسخ به سؤالات و سخنرانی بود که مدت ها ادامه داشت. همان حرف هایی که آن وقت ما آنجا می گفتیم و دانشجوها می گفتند، همان حرف هاست؛ البته امروز پخته تر است، سنجیده تر است، کارشناسانه تر است. احساسات به همان اندازه وجود دارد؛ اما در مطالبی که امروز توی محیط دانشجویی گفته می شود، عقلانیت، بیشتر از آن زمان است. این خیلی باارزش است.

خب این تا حالا تحقق پیدا کرده [است]. از حالا به بعد چی؟ آنچه که من می خواهم بگویم، همین یک جمله است: از حالا به بعد، تکلیف نسل جوان کنونی و عمدتاً دانشجویی همین است که این خط را در همان جهت گیری، به سوی تکاملِ بیشتر ادامه بدهد و پیش ببرد. این مشخص می کند که در محیط دانشجویی تکلیف ما چیست. کار مال شماست. این نسلی که ماها در آن حضور داشتیم و فعال بودیم و نیروی جوانی داشتیم و جوانی مان را مصرف کردیم، رو به اضمحلال است؛ مثل همۀ چیزهای عالم، رو به فنا و زوال است. نسلی که امروز این حقیقت را تحویل می گیرد، شما هستید: جوان های امروز، دانشجوهای امروز هستند. در آینده مسئولیت های کشور با شماست. طراحان کشور، تصمیم گیران و تصمیم سازان، شماها خواهید بود. می توانید همین راه را ادامه بدهید، آن را به تکامل برسانید، از ظرفیت های استفاده نشده استفاده کنید، خلأها را پر کنید و همین چیزهایی را که هی شما می گویید این اشکال هست، این اشکال هست، این اشکال هست؛ انتقاد، انتقاد، انتقاد که درست هم هست، برطرف کنید.

می توانید هم این کار را نکنید. نسل جوانِ امروز می تواند تصمیم بگیرد بر بی عملی. البته چنین تصمیمی نخواهد گرفت. من شک ندارم.

ص:56


1- . بیانات در دیدار جمعی از دانش آموزان و دانشجویان، 11آبان1373.
2- . رعد، 17.
3- . بیانات در دیدار با جمعی از طلاب و روحانیان، 22آذر1388.
4- . فصلت، 30.

نسل جوان به خاطر ریشۀ دینیِ این حرکت و پایۀ مستحکم اعتقادیِ این حرکت، این راه را ادامه خواهد داد. برای اولین بار در تاریخ انقلاب های گوناگون در دنیا، انقلابی به وجود آمده است و خودش را به دنیا عرضه خواهد کرد و حرف اول و اصول و ارزش های اولیۀ خودش را با همۀ وجود، بدون انقطاع، استمرار بخشیده و ان شاءالله آن را به هدف های نهایی خودش می رساند.(1)

9. راز ماندگاری انقلاب

راز ماندگاری این انقلاب، اتکای به ایمان هاست، اتکای به خداست.(2)

10. انقلاب؛ حرکتی مردمی

مخالفین با انقلاب، مخالفین با نظامِ برآمدۀ از انقلاب، با مردم روبه رو هستند و با مردم طرف اند. سرّ اینکه آن ها موفق نمی شوند نیز همین است.(3)

11. وعدۀ هدایت و کمک الهی برای ملت ایران

این جمله را که امام بزرگوارمان بارهاوبارها روی آن تأکید می کردند، به یاد داشته باشید که: «رمز همۀ پیروزی ها، وحدت کلمه و حضور در صحنه است.» اگر وحدت کلمه و حضور مردم در صحنه نباشد، ملت ایران نخواهد توانست گامی به جلو بگذارد؛ ولی اگر همۀ مردم این رمز را شناختند و حفظ کردند، البته خداوند به آن ها کمک خواهد کرد.

این وعدۀ الهی است که: Nوَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِینَّهُمْ سُبُلَنا)(4) ...این ها وعدۀ حق و صدق و قطعی الهی است. (5)

ص:57


1- . بیانات در دیدار با جمعی از دانشجویان، 19مرداد1390.
2- . بیانات در دیدار با فرمانده و پرسنل نیروی هوایی ارتش، 19بهمن1388.
3- . بیانات در دیدار با اعضای شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی، 29دی1388.
4- . عنکبوت، 69.
5- . بیانات در مراسم بیعت اقشار مختلف مردم، 21تیر1368.

اهداف انقلاب

1. شعارهای کهنه شدنی انقلاب؛ اهدافی همیشگی

شعارهای انقلاب کهنه شدنی نیست؛ همیشه برای آحاد مردم تازه و جذاب است. شعاری که به نفع مستضعفین و عزت ملی است، شعاری که در آن مقاومت و ایستادگی است، این شعارها هیچ وقت برای هیچ ملتی کهنه نمی شود. برای نظام ما هم کهنه نخواهد شد.(1)

2. اعلام شعار «ما می توانیم!»

انقلاب یکی از بزرگ ترین همت هایش به این گماشته شده بود که هم به دنیا بگوید، هم به خود ملت ایران بگوید که «ما می توانیم».(2)

3. احیاء امت اسلامی

و اما کلام آخر: اعلام آمادگی جمهوری اسلامی و ملت بزرگ ایران برای همکاری و خدمت به شماست و خدمت ما و شما به همدیگر. انقلاب اسلامی ایران موفق ترین تجربۀ اسلامی عصر جدید بود در عرصۀ خودباوری ملت ها و مردم باوری نخبگان، در عرصۀ نفی اسطورۀ شکست ناپذیری رژیم های طاغوتی و اربابشان، در عرصۀ شکستن غرور کمونیزم و سرمایه داری [و] ارائه مدل های کارآمد در پیشرفت های بزرگ کشور با حفظ مردم سالاری و دفاع از ارزش های اساسی.

برادران و خواهران! سال هاست که علیه برادران ایرانی تان به شما دروغ می گویند و اینک حقیقت درمورد ایران اسلامی همین است که به شما عرض می کنم: انقلاب ما پیروزی ها و البته ضعف هایی در مجاهدات سه دهۀ خود داشته است؛ اما هیچ جنبش اسلامی در جهان پس از تسلط غرب و شرق بر مسلمین در قرن گذشته، تا این حد جلو نیامده بود و این همه موانع را از سر نگذرانده بوده است.

ان شاءالله گفت وگوهای بسیاری میان ما و شما برادران در پیش است. در رسانه های سرمایه داری و صهیونیزم جهانی، ایران متهم به «تروریزم» می شود، تنها بِدان علت که حاضر نشد برادران عرب خود را در فلسطین و لبنان و عراق و ... تنها بگذارد و اشغالگران را به رسمیت بشناسد؛ حال آنکه ما خود بزرگ ترین قربانی تروریزم در جهان هستیم و این ترورها همچنان ادامه دارد.

اگر انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی، برادران مظلوم افغانی و بوسنیایی و لبنانی و عراقی و فلسطینی خود را همچون سایر حکومت های به ظاهر مسلمان تنها می گذارد و اگر همچون بیشتر رژیم های عربی که به فلسطین خیانت کردند، ما هم ساکت می ماندیم و از پشت خنجر می زدیم، هرگز ما را پشتیبان تروریزم و مداخله گری

ص:58


1- . خطبه های نمازجمعه تهران، 20شهریور1388.
2- . بیانات در دیدار دانشجویان و نخبگان سراسر کشور، 3مهر1384.

معرفی نمی کردند. ما به آزادی قدس شریف و تمامی سرزمین فلسطین می اندیشیم. این است آن جرم بزرگ ملت ایران و جمهوری اسلامی.

از امپریالیزم ایرانی یا شیعی می گویند؛ حال آنکه همه می دانند ما هرگز انقلاب اسلامی را انقلابی صرفاً شیعی یا ملی گرا و ایرانی ندانسته و نخوانده ایم و در این سی سال هرچه هزینه داده و تهدید شده ایم، به علت اسلام گرایی

و امت گرایی و شعار وحدت و تقریب مذاهب و آزادی و عزت برادران مسلمان از شرق آسیا تا عمق آفریقا و اروپا بوده است.

ایران اسلامی در عرصۀ علم، تکنولوژی، حقوق اجتماعی، عدالت اجتماعی، توسعه، بهداشت، تأمین کرامت زنان و حقوق اقلیت های دینی و ...گام های بزرگ و بی نظیری برداشت. ما ضعف های خود را نیز می شناسیم و بعون الله درمان می کنیم ان شاءالله.

معادلۀ مقاومت در منطقه با کمک جمهوری اسلامی تغییر یافت. تبدیل و ارتقاء سنگِ در دست فلسطینیان به موشک جواب موشک، در غزه و سایر مقاومت های اسلامی در برابر اشغالگران، الهام از انقلاب اسلامی بود. ایران به دنبال ایرانی کردن اعراب یا شیعی کردن سایر مسلمین نیست. ایران به دنبال دفاع از قرآن و سنت پیامبرصلی الله علیه و آله وسلم و اهل بیت علیه السلام و احیاء امت اسلامی است. برای انقلاب اسلامی، کمک به مجاهدان اهل سنت سازمان های حماس و جهاد و مجاهدان شیعی حزب الله و امل، به یک اندازه واجب شرعی است و احساس تکلیف می کند. ملت و حکومت ایران با صدای بلند و قاطع اعلام می کند که به قیام ملت ها و نه به ترور، به وحدت اسلامی نه غلبه و تضاد مذاهب، به برادری مسلمین نه به برتری قومی و نژادی، به جهاد اسلامی نه خشونت علیه بی گناهان، ان شاءالله معتقد و ملتزم است.

برای سعادت همۀ ملت های مسلمان دعا کنیم و در کنار آن، وظیفۀ سنگین خود را بشناسیم و به آن عمل کنیم و بدانیم که وَ اللهُ غالِبٌ عَلی أَمْرِهِ)(1).(2)

ص:59


1- . یوسف، 21.
2- . بیانات در خطبه های نمازجمعه، 14بهمن1390.

4. ایجاد جامعۀ اسلامی و استقرار عدالت

آن روزی که این انقلاب آغاز شد و این نهضت به وجود آمد، مثل نهضت احزاب نبود، مثل حرکت سیاسی حزب های دنیا نبود که به قصد کسب قدرت باشد. حرکتی بود در عین مظلومیت، برای اجرای احکام الهی، برای ایجاد جامعۀ اسلامی، برای استقرار عدالت در جامعه.(1)

5. ایجاد حیات طیبه؛ آرمان انقلاب اسلامی

کاری که انقلاب در آغاز انجام می دهد، ترسیم آرمان هاست. آرمان ها را ترسیم می کند. البته آرمان های عالی تغییرناپذیرند. وسایل تغییرپذیر است، تحولات روزمره تغییرپذیر است؛ اما آن اصول که همان آرمان های اساسی است، تغییرناپذیر است. یعنی از اول خلقت بشر تا امروز، عدالت یک آرمان است. هیچ وقت نیست که عدالت از آرمان بودن بیفتد. آزادی انسان یک آرمان است. آرما نها یعنی این جور چیزها. آرمان ها را انقلاب تصویر می کند، ترسیم می کند. بعد آن وقت به سمت این آرمان ها حرکت می کند. حالا آرمان را ما اگر بخواهیم در یک کلمه بگوییم و یک تعبیر قرآنی برایش بیاوریم، «حیات طیّبه» است که:( فَلَنُحْیینَّهُ حَیاةً طَیبَةً)(2) (إِسْتَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یحْییکُمْ)(3) شما را زنده کند. دعوت پیغمبر و همۀ پیغمبران به حیات است. چه جور حیاتی؟ طبعاً حیات طیبه.

خُب، حیات طیبه یعنی چه؟ یعنی همۀ این چیزهایی که بشر برای بهزیستیِ خود، برای سعادت خود به آن ها احتیاج دارد. مثلاً عزت ملی جزوِ حیات طیبه است. ملت ذلیل، توسری خور، حیات طیبه ندارد. استقلال، وابسته نبودن به بیگانگان و به دیگران جزو حیات طیبه است. حیات طیبه را فقط در عبادات و در کتاب های دعا که نباید جست وجو کرد. واقعیات زندگی این هاست.(4)

6. دشمن ظالم و یار مظلوم بودن؛ راهبرد کلی نظام جمهوری اسلامی

آنچه ما تصور می کنیم که وظیفۀ ماست، وظیفۀ مجموعۀ مسئولان کشور است، وظیفۀ دولت جمهوری اسلامی است؛ این است که این سه مؤلفۀ بزرگ را برای همۀ تصمیم گیری ها و همۀ اقدام ها در نظر داشته باشد:

مؤلفۀ اول عبارت است از آرمان ها و اهداف نظام جمهوری اسلامی که این اهداف و آرمان ها مطلقاً نبایستی از نظر دور بشود که آرمان نظام جمهوری اسلامی را می شود در جملۀ کوتاه «ایجاد تمدن اسلامی» خلاصه کرد... .

مؤلفۀ دوّم عبارت است از راه هایی که ما را به این اهداف می رساند؛ [یعنی] راهبردهای عمومی و کلی. این راهبردها را بایستی شناخت: تکیۀ بر اسلامیت، ملاحظۀ ظالم نبودن و مظلوم نشدن در تعاملات گوناگون. اینکه فرمود: «کُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً»(5)

این یک وظیفه است. این یک راهبرد کلی است

ص:60


1- . بیانات در دیدار با فرمانده و پرسنل نیروی هوایی ارتش، 19بهمن1388.
2- . نحل، 97.
3- . انفال، 24.
4- . بیانات در دیدار با فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی،25شهریور1394.
5- . با ستمکار در پیکار باشید و ستمدیده را یار (نهج لبلاغه، ترجمۀ سیدجعفر شهیدی، نامۀ 47).

.

راهبرد تکیه به آراء مردم و آنچه که مردم سالاری را تشکیل می دهد و راهبردهایی ازاین قبیل، این ها سیاست های کلان و اساسی و راهبردهای اصلی نظام جمهوری اسلامی است برای رسیدن به آن آرمان ها: کار عمومی، تلاش عمومی، ابتکار عمومی، وحدت ملی و ازاین قبیل چیزهایی که وجود دارد. (1)

7. استمرار در آرمان ها و جهت گیری؛ وجه ممیزۀ انقلاب اسلامی با سایر انقلاب ها

ثبات و استمرار و استقرار نظام جمهوری اسلامی ازجملۀ مهم ترین عواملی بوده است که ملت های منطقه و ملت های مسلمان را امیدوار کرده و می توان گفت نقش مؤثری در ایجاد این حرکت عظیم اسلامیِ منطقه و آزادی و بیداری ایفا کرده [است]. امروز می خواهم یک مقداری راجع به ثبات و استمرار و استقرار انقلاب مطلبی را عرض کنم [و] یک مقداری آن را باز کنم.

تحولات بزرگی در جامعه رخ می دهد که نمونۀ بارزش انقلاب های سیاسی و اجتماعی است. این تحول را کی به وجود می آورد؟ یک نسلی به وجود می آورد که البته معلول شرایطی است که برای آن نسل پیش آمده؛ اما برای نسل قبل و نسل های قبل پیش نیامده بود، مثل انقلاب اسلامی.

یکی از دو حال پیش خواهد آمد: یا این است که وقتی این تحول به وسیلۀ این نسل به وجود آمد، نسل های بعدی این را پی می گیرند، دنبال می کنند، تکمیل می کنند، ادامه می دهند. در این صورت، این یک جریان ماندگاری خواهد شد: (وَ أَمَّا ما ینْفَعُ النَّاسَ فَیمْکُثُ فِی الْأَرْضِ)(2) خواهد شد؛ یعنی جایگزین می شود، مستقر می شود. یا این است که نه، نسل های بعد، حالا نسل های بعد که می گوییم، نه لزوماً نسل سِنی، یعنی کسانی که از آن گروه اول تحویل می گیرند که ممکن است خودشان هم جزوِ همان نسل سنیِ آن گروه اول باشند، تحت تأثیر عوامل گوناگون، کار را دنبال نمی کنند: دچار رکود می شوند، دچار انحراف می شوند، دچار زاویه می شوند. در این صورت، آن تحول فوایدش را برای مردم از دست می دهد و خسارت هایی که بالاخره در یک تحول پیش می آید، برای مردم می ماند و جبران هم نمی شود. کلیِ مسئله این است.

در تحولاتی که در طول دو [یا] سه قرن اخیر که قرن انقلاب های بزرگ است، اتفاق افتاده، هرچه من نگاه کردم، حالا شما مطالعه کنید، شاید مواردی را شما پیدا کنید، موردی را پیدا نکردم که مثل انقلاب اسلامی، تحولی که در دورۀ اول پدید آمد، در دوره های بعد یا دهه های بعد، با همان شکل، با همان هدف ها، به سوی همان آرمان ها و با همان جهت گیری ها ادامه پیدا کند. یا اصلاً ادامه پیدا نکرده، مثل انقلاب شوروی؛ یا ادامه پیدا کرده، منتها با یک فترتی، با یک فاصلۀ طولانی زمانی، همراه با مرارت ها و محنت ها و سختی های فراوان، مثل انقلاب کبیر فرانسه، مثل استقلال آمریکا؛ حالا تعبیر کنیم به انقلاب یا هرچه.

آن اهداف اولیه درنهایت به یک شکلی تأمین شد؛ اما با زحمات زیاد و با یک فاصلۀ طولانی. ...حرکت ها این جوری بوده [است]. یعنی انقلاب ها بر اثر عوامل گوناگون، یا از همان اول منحرف شدند، یا بعد از اندکی منحرف شدند. گاهی این انحراف، ده ها سال هم طول کشیده [است]. در کشوری مثل فرانسه، این انحراف، هفتادوچند سال به طول انجامید تا اینکه توانست به تدریج پاره ای از اهداف را آن هم نه همۀ اهداف را تحقق ببخشد.

انقلاب اسلامی یک استثناست. انقلاب اسلامی حرکتی بود که با اهداف مشخصی، ولو آن اهداف که

ص:61


1- . بیانات در دیدار با رئیس و اعضای مجلس خبرگان رهبری، 14شهریور1392.
2- . رعد، 17.

مشخص هم بود، در یک جاهایی کلی بود: به تدریج خرد شد، روشن شد، مصادیقش معلوم شد؛ اما اهداف، اهداف روشنی بود، به وجود آمد. هدف اسلام خواهی، هدف استکبارستیزی، هدف حفظ استقلال کشور، هدف کرامت بخشی به انسان، هدف دفاع از مظلوم، هدف پیشرفت و اعتلای علمی و فنی و اقتصادی کشور؛ این ها اهداف انقلاب بوده [است]. انسان وقتی در فرمایشات امام(رضوان الله علیه) و در اسناد اصلی انقلاب، این ها را نگاه می کند، می بیند که همۀ این ها در متون اسلامی هم ریشه دارد. مردمی بودن، متکی به ایمان مردم [و] عقاید مردم و انگیزه های مردمی و عواطف مردمی، جزو پایه های اصلی انقلاب است. این خط ادامه پیدا کرده، این خط انحراف پیدا نکرده، این خط زاویه نخورده [است]. امروز 32 سال از انقلاب می گذرد. این خیلی حادثۀ مهمی است.(1)

ص:62


1- . بیانات در دیدار با جمعی از دانشجویان، 19مرداد1390.

انواع موانع درونیِ رسیدن به اهداف انقلاب اسلامی

موانع [رسیدن به اهداف انقلاب اسلامی] چه بودند؟ ما دو نوع موانع داشتیم: یکی موانع درونی، یکی موانع بیرونی. موانع درونی یعنی چه چیزهایی؟ یعنی آن چیزهایی که در درون خود ما انسان ها، چه تصمیم گیرانمان، چه آحاد مردممان، چه ناظرین بیرون از گود مبارزه و انقلاب، وجود دارد. این ها موانع درونی است. موانع درونی، ضعف هاست: ضعف های فکری است، ضعف های عقلانی است، راحت طلبی است، آسان گرایی است، آسان پنداری است. این گاهی اوقات خودش یکی از موانع تحقق آن چیز است. باید برآورد و تقویم، نسبت به کار و مشکلات کار، مطابق با واقع یا لااقل نزدیک به واقع باشد.

آسان پنداری هم مثل آسان گیری و سهل انگاری است. آن هم یکی از موانع راه است. گریز از چالش هم یکی از ضعف های درونی ماست. به گریز از چالش، به غلط می گویند عافیت طلبی. عافیت طلبی چیز خوبی است. عافیت یکی از بزرگ ترین نعمت های الهی است: «یا وَلیّ العافیة نسئلک العافیة عافیة الدّنیا و الأخرة». عافیت به معنای پنجه نیفکندن نیست: به معنای درست عمل کردن، بجا قدم گذاشتن، بجا ضربت زدن و بجا عقب کشیدن است. عافیت از بلا، مثل این است که بگوییم عافیت از گناه. بنابراین عافیت طلبی چیز بدی نیست؛ لیکن به غلط به گریز از چالش می گویند. عافیت طلبی؛ یعنی در واقع همان راحت طلبی، مواجهۀ با مشکلات را زشت و ناپسنددانستن، آماده نبودن برای مواجهۀ با مشکلات. این ها ضعف های درونی ماست.

یکی دیگر از ضعف های درونی عبارت است از تربیت های اجتماعیِ موجود و عادت های تاریخی که این ها در ما ملت ایران در آغاز انقلاب بود. شما جوان ها شاید از حالات روانی و تربیت های تاریخیِ ما در هنگامی که انقلاب پیروز شد، تصویر درستی نداشته باشید. امروز ما می بینیم که عنوان «ما می توانیم» در همه هست. واقعاً هم اگر بگویند: «آقا شما می توانید بزنید روی دست صنعتگران پیشروِ دقیق ترین و ظریف ترین صنایع دنیا؟» شما می گویید: «بله. اگر همت کنیم، تلاش کنیم، می توانیم.»

واقعاً جوان دانشمندِ مسلمانِ در جمهوری اسلامی خودش را قادر بر هر کاری می داند. این در اول انقلاب این جور نبود. تربیت های قبلی درست عکس این بود. هر کاری که مطرح می شد، می گفتند: «آقا ما که نمی توانیم!» آقا فلان چیز را بسازید، می گفتند: «ما که نمی توانیم!» با فلان شعار غلط در دنیا مقابله کنیم، می گفتند: «آقا ما که زورمان نمی رسد. ما که نمی توانیم!» «ما می توانیمِ» امروز، آن روز «ما نمی توانیم» بود. این، آن تربیت اخلاقی و تاریخیِ بازمانده از دوران گذشته است.

توسری خوری، شنیدن زور، دیدن فسق در کسانی که از آن ها جامعه توقع عدالت و انصاف و طهارت و پاکیزه دامنی دارد، عادت شده بود. یعنی اگر در دوران پیش از انقلاب می آمدند به مردم می گفتند آقا فلان مسئول عالیِ کشور، حالا شخص اول که خود شاه بود یا وزرا یا مسئولین، فلان عیاشی را کردند، فلان فسق را کردند، فلان عمل زشت و ناهنجار را انجام دادند، مردم تعجب نمی کردند. می گفتند: «خوب، هست دیگر. معلوم است!» یعنی عادت کرده بودند به اینکه مسئولانی را که باید پاک باشند و پاک دامن باشند، آلوده دامن و ناپاک ببینند.

ص:63

ما تعجب می کردیم از اینکه در صدر اسلام چطور یک خلیفۀ مست رفت برای مردم نماز صبح خواند! هم دربارۀ خلیفه هست، هم دربارۀ یکی از امرای منصوب از قِبَل یک خلیفه. این در تاریخ اسلام هست و معروف و مسلّم هم هست. نماز صبح دو رکعت است؛ اما او چون سرکیف بود، شش رکعت خواند! گفتند آقا نماز صبح را زیادی خواندی. گفت: «بله، حالم خوش است. اگر بخواهی، بیشتر هم می خوانم!» این در تاریخ بود. در آن زمان مردم می دیدند که خلیفه یک چنین فسقی را دارد انجام می دهد؛ اما تحمل می کردند و بی تفاوت از مقابل این قضیه می گذشتند.

زمان ما هم همین جور بود. در دورۀ طاغوت که ماها تا قبل از پیروزی انقلاب با طاغوت مواجه بودیم، قضیه همین جور بود. مردم تعجب نمی کردند از اینکه پادشاه کشور اسلامی فسق کند، فجور کند، باده گساری کند، کارهای هرزه انجام دهد. شاید من قبلاً گفته باشم که یکی از علمای بزرگ تبریز که مرد بسیار دانشمند و عالمی بود و بنده هم او را دیده بودم، استاد پدر ما بود، پیرمردی بود بسیار عالم، اما بسیار ساده! من یک وقتی رفته بودم تبریز. شاگردان و دوستانِ علاقه مند خود ایشان نقل می کردند [و] می گفتند یک وقتی محمدرضا در دورۀ جوانی اش آمده بود تبریز. رفته بود سراغ این آقا. احترام کرده بود از این آقا. رفته بود توی آن مدرسه ای که این آقا تدریس می کرده [است]. بعد که محمدرضا رفته بود، این آقای عالم که عالم هم بود، متقی هم بود؛ منتها ساده بود، مجذوب شاه شده بود و از او تعریف می کرد!

دوستان گفته بودند: «آقا شما که از این شخص تعریف می کنید، این مرد این کارهای خلاف را انجام می دهد.» حالا کارهایی که در نظر آن عالم، خیلی بزرگ باید می نمود؛ مثلاً او شراب می خورد. گفته بود: «خب شاه است دیگر. می خواهی شراب نخورد؟!» گفته بودند آقا مثلاً قماربازی می کند. گفته بود: «شاه است دیگر؛ پس می خواهی مثلاً چه بازی کند؟!» عرف این بود که چون شاه است، چون وزیر است؛ پس باید بتواند فسق کند،

فجور کند، ناپاکی از خودش نشان بدهد. این جزوِ عاداتی بود که در جامعۀ ما وجود داشت. این ها همان موانع درونی است. این ها آن چیزهایی است که در مقابل رسیدن به یک هدف و مقصود والا عایق ایجاد می کند. خشم و شهوت های بی مهار و تربیت نشده، دل بستگی به عادات و عقاید خرافیِ میراثی و بدفهمیدن دستور دین، جزوِ ضعف های درونی است.

بعضی ها خیلی از چیزها را نمی فهمیدند. مبارزه [که] می کردیم، بعضی ها به استناد روایاتی که هر پرچمی که قبل از برافراشته شدن پرچم حضرت مهدی(ارواحنافداه) برافراشته شود، در آتش است؛ با مبارزه مخالف بودند. می گفتند: «آقا شما قبل از مبارزۀ حضرت صاحب الزمان٪ می خواهید مبارزه شروع کنید؟ خب، این پرچم مبارزه را که بلند می کنید، در آتش است!» معنای حدیث را نمی فهمیدند. یک عده ای از صدر اسلام، از زمان ائمه@ که شنیده بودند مهدی ظهور خواهد کرد و دنیا را پر از عدل و داد خواهد کرد، ادعای مهدی گری می کردند. بعضی بر خودشان هم امر مشتبه بود. بعد نیست بدانید هم در بنی امیه ادعای مهدویت بود، هم در بنی عباس بود، هم در افراد دیگری که چه در زمان بنی عباس و چه در زمان های بعد تا امروز وجود داشتند، ادعای مهدویت وجود داشت. بله، این پرچم مهدویت را کسی بلند کند، در آتش است. این معنایش این نیست که مردم با ظلم مبارزه نکنند. مردم برای تشکیل جامعۀ الهی و جامعۀ اسلامی و علوی، مبارزه و قیام نکنند! این بدفهمیدنِ دین است.

می بینید این ها همه موانع درونی ای بود که بعد از آنکه انقلاب پیروز شد، ما ملت ایران با این زمینه ها می خواستیم کشور را به سمت آن اهداف ببریم. خوب، این ها هرکدامش یک مانع بود. البته این ها برطرف شدنی بود؛ نه اینکه برطرف شدنی نبود. خیلی اش هم با تبیین برطرف شد. لذا در مبارزات اسلامی، تبیین خیلی نقش دارد. من این را

ص:64

به شما جوانانی که احساس مسئولیت می کنید، توی پرانتز عرض می کنم که تبیین خیلی اهمیت دارد. در مبارزات اسلامی، در همه حال تبیین، بیان واقعیت و رساندن واقعیت: تبلیغ، بلاغ، خیلی اهمیت دارد و این را نباید از دست داد. برخلاف تفکر مارکسیستی که آن روز رایج بود و اعتقاد به تبیین نداشتند. می گفتند مبارزه یک سنت است. تحقق خواهد یافت؛ چه شما بخواهید، چه نخواهید [و] چه بگویید، چه نگویید. یعنی دیالکتیکی که آن ها تفسیر کرده بودند، لازمه اش این بود که این مبارزه احتیاج به تبیین ندارد.

در سال 49 یک جوانی از همین کسانی که مشهدی بود، با ما هم آشنا بود، وابستۀ به یکی از همین گروهک هایی بود که آن روز تازه سر بلند کرده بودند، کمونیست بودند، گروه جنگل و امثال این ها، [او] یک جایی با من ملاقات کرد. شرح داد که می خواهیم این کارها را بکنیم. من گفتم: «توی این زمینۀ اجتماعی که نمی شود. یک قدری با مردم صحبت کنید، تبیین کنید، حرف بزنید، به مردم تفهیم کنید چه کار می خواهید بکنید.» با کمال بی اعتنایی گفت: «آن روش اسلامی است!»

بله، روش اسلامی همین است. روش اسلامی تبیین است و همین تبیین ها موجب شد که انقلاب اسلامی بر بسیاری از این پیش زمینه های تاریخی و تربیت های غلط فائق بیاید و فائق آمد. البته در بعضی اش هم هنوز فائق نیامدیم که آن انگیزه های دیگری دارد؛ مثل این مصرف گرایی و اسراف و این چیزها که حالا گفتند. این جزوِ میراث های ما از گذشته است و متأسفانه این میراث را نگه داشتیم. ما ملت ایران باید این جامۀ ناسازِ بی اندامِ

زشت را از تنمان بیرون بیاوریم. ما خیلی مصرف زده هستیم. باید این را حلّش کنیم. همه باید دست به دست هم بدهند و این قضیه را حل کنند. البته صدا و سیما هم بلاشک نقش دارد. خب، این ها عوامل درونی بو.(1)

ص:65


1- . بیانات در دیدار اساتید و دانشجویان دانشگاه های شیراز، 14اردیبهشت1387.

هنر و بصیرت رهبری اسلام ی

2. قیام لله؛ محور اصلی حرکت امام خمینی رحمه اله

اشاره

اشاره

پیش، نوشتۀ ایشان در دفتر یادبود مرحوم وزیری را در یزد زیارت کردم. آن مرحوم، من را به منزلش برد و با

تفصیلاتی، این نوشته را که در صندوقچه ای گذاشته بود و تقریباً در گوشه ای از خانه اش مخفی کرده بود، آورد و باز کرد و نوشتۀ امام را که در سال های دهۀ بیست نوشته بودند «قیامِ للَّه»، به من نشان داد.

اصلاً محور حرف در نوشتۀ ایشان، قیامِ للَّه بود. آن ذهن جوّالِ وسیع و دید حکیمانۀ ایشان، این قیامِ للَّه را در آن دوران که تازه از اختناق رضاخانی بیرون آمده بودند، بر کارهایی که به نظر شریفشان می شد انجام بدهند و باید افراد انجام می دادند و احساس مسئولیت می کردند، منطبق ساخت. یکی دو صفحه نوشته بودند. آن نوشته، حاکی از یک حرکت ارتجالی نبود و معلوم می شود در ذهن شریف ایشان و در تمام مراحل زندگی، ( أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنی وَ فُرادی))(1) سابقه داشته است.

ص:66


1- . سبأ، 46.

بحمدالله دیگر برای همۀ ما و ملت ایران، در کلیات زندگی اماممان چیز پوشیده ای باقی نماند. همه دیدند که حرکت و گفتن و سکوتش برای خداست و هر کاری که انجام می داد، با قصد قیامِ للَّه بود. تنها همین یک چیز هم بود که موجب شد به دست آن بزرگوار که قطعاً مرتبۀ تالیِ پیامبران و ائمهعلیه السلام بود، یک معجزه اتفاق بیفتد. این چیزی که اتفاق افتاده و تحول عظیم جهانی که به دنبال انقلاب اسلامی پدید آمده [است]، واقعاً یک معجزه است. این معجزه، به دست امام (ره) اتفاق افتاد و امام هم با تکیه به (أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ) توانست این کار را بکند.(1)

1. هنر امام خمینی رحمه اله

من یک وقتی، پانزده سال، بیست سال پیش، به یکی از فعالان عرصۀ مبارزات ضداستعماری که خب، آدم معروفی است، نمی خواهم اسم بیاورم، این را گفتم. او رفت بلافاصله این نسخه را عمل کرد. ما این را حس کردیم. گفتم هنر امام بزرگوار ما این بود که مردم را وارد صحنه کرد. مردم با جسمشان، با حضورشان آمدند و آنچه را که می خواستند، آنچه را که بر آن همت گماشته بودند، با حضور خودشان تثبیت کردند. همۀ موانع سیاسی و غیرسیاسی و استعمار و قدرت های عظیم جهانی که بر امور ملت ها مسلط اند، در مقابل این حادثه مجبورند عقب نشینی کنند.

الان هم همین جور است. الان هم در هر نقطه ای از دنیا اگر ملت ها وارد میدان بشوند، با یک هدف مشخص، با شعارهای مشخص و اگر آن ایمان راسخ در دل و همچنین عمل صالح در کنار این ایمان راسخ وارد میدان شود، هیچ مانعی در مقابل آن ها قادر بر مقاومت نیست. این یک نسخه است. این نسخه را امام بزرگوار ما در انقلاب ما عمل کرد.

خدای متعال به امام کمک کرد و در بیان او این نفوذ و تأثیر را قرار داد که در دل های مردم اثر گذاشت. مردم، مؤمن به آن راه و به آن هدف شدند و به دنبال این ایمان، عمل خودشان را انجام دادند. عمل صالح، یعنی همان عملِ متناسب با ایمان. در همه جا همین جور است. لذا در اینجا کاری انجام گرفت که برای همۀ تحلیلگران سیاسیِ جهانی، غیرقابل باور بود و متحیر ماندند: هم قدرتمندان، هم حاشیه ها، هم دنباله ها، هم دامنه ها. بنابراین عنصر اول، عنصر حضور مردم است.(2)

3. نظر آیت الله طالقانی رحمه اله دربارۀ سخنان امام خمینی^ در رابطه با رفتن شاه

به استقبال کارهای دشوار و سخت بروید. کارهای نشدنی را انجام بدهید. مگر در ایران نشد؟ در ایران یک کاری انجام گرفت که اگر همۀ تحلیلگران عالم، ساعت ها، روزها و شب ها می نشستند وقتشان را صرف می کردند، جز به این نتیجه نمی رسیدند که وقوع این کار محال است.

آن کار چه بود؟ آن این بود که این کشوری که از لحاظ فرهنگی وابستۀ به غرب بود، از لحاظ سیاسی زیر سرپنجۀ اقتدار غرب بود، از لحاظ اقتصادی بازیچۀ غرب بود و رؤسای کشور، خودشان را مطیعِ گوش به فرمانِ ناچارِ در مقابل آمریکا می دانستند که البته همان دستگاه محمدرضا و غیره از اینکه مجبورند حرف آن ها را گوش کنند، ناراحت هم بودند؛ اما مثل نوکری بودند که از دستور اربابش ناراحت است؛ بله، ناراحت است؛ اما چشمش کور، باید انجام بدهد، کشوری که آن فرهنگش است، آن سیاستش است، آن اقتصادش است، آن مسئولینش هستند و همه در جهت وابستگی به غرب و دوری از اسلام، ناگهان در این کشور 180 درجه قضایا برگشت و نظامی سر کار آمد که به غرب با چشم سوءظن و در مواردی به چشم دشمنی نگاه کرد و جهت گیری را به سمت اسلام و تحقق اسلام قرار داد، یعنی تشکیل نظام جمهوری اسلامی. هر تحلیلگری می گفت این کار محال است، چنین چیزی ممکن نیست؛ اما شد. این محال اتفاق افتاد.

من به شما بگویم حتی بعضی از مبارزین خودِ ما می گفتند نمی شود. مرحوم آقای طالقانی به خود من گفت که: «امام می گوید: ‘شاه باید برود.’’ خب معلوم است که شاه نمی شود برود.» باورش نمی آمد که ممکن است شاه برود. مرحوم آقای طالقانی به خود من گفت: «این مرد حرف هایش عجیب است. چیزهایی که نشدنی است، او

می گوید و می شود. یکی اش رفتن شاه بود.» این را بعد گفت. امام گفت: «شاه می رود.» هیچ کس باور نمی کرد؛ اما رفت. نه فقط شاه رفت: آمریکا رفت، غرب رفت، استعمار و استکبار رفت. هیچ کس باور نمی کرد؛ اما شد.(3)

4. احیای اسلام و دمیدن روح خودباوری در ملت؛ دستاوردهای بزرگ امام خمینی^

یک مطلب دربارۀ ممشای امام و راه آن بزرگوار و هدف های ایشان عرض می کنم و آن این است که در جمع بندیِ توصیه های امام و شعارهای امام و مطالباتی که ایشان از مردم، از مسئولان، از آحاد مسلمانان جهان داشته اند، دو پرچم برافراشته را در دست امام ملاحظه می کنیم. درحقیقت امام بزرگوارِ ما در این نهضت عظیمی که در کشورمان و در جهان اسلام به وجود آوردند، دو پرچم را بلند کردند و برافراشته نگاه داشتند: یک پرچم عبارت است از پرچم احیای اسلام، به عرصه آوردن این قدرت عظیم و لایتناهی. پرچم دوم، پرچم عزت و سربلندی ایران و ایرانی.

ص:67


1- . بیانات در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام، 9بهمن1368.
2- . بیانات در دیدار اعضای ستاد بزرگداشت 9 دی، 21آذر1390.
3- . بیانات در جمع روحانیان شیعه و اهل سنت کرمانشاه، 20مهر1390.

این دو تا پرچمِ برافراشتۀ به دست قدرتمند امام بزرگوار ماست. پرچم اول که درحقیقت یک بعد از دعوت امام و نهضت امام است، مربوط به امت بزرگ اسلامی است. پرچم دوم هم اگرچه که مربوط به ملت ایران است، مربوط به ایران و ایرانی است؛ اما چون یک تجربۀ عملی از تحرک حیات بخش اسلام است، برای امت اسلامی امیدآفرین و حرکت ساز است. چون این نهضت بزرگ در ایران تجربۀ عملیِ بیداری اسلام و تحقق اسلام بود، بنابراین اگرچه که به طور مستقیم مربوط به ایران و ایرانی است؛ اما نتیجۀ آن باز برای امت اسلام دارای ارزش و اهمیت است.

من دربارۀ هر دو بعد، مطالب کوتاهی را عرض می کنم. ...وجه دوم مربوط به عزت ایران و ایرانی است. اولین کار و مهم ترین کاری که امام بزرگوار ما در این بخش دوم انجام داد، این بود که احساس حقارت را از ملت ایران گرفت و از روح آن ها زدود. این خیلی مسئلۀ مهمی است. ملت ما از 150 سال پیش، 100 سال پیش، بر اثر عوامل گوناگون، در خود احساس حقارت می کرد. خودکم بینی احساس می کرد. از جنگ های دوران قاجار بگیرید و آن شکست های سخت و ازدست دادن شهرهای مختلف در زمان قاجار تا بعد در دوران پهلوی، زمان رضاخان: آن دیکتاتوری و سرکوب سخت ملت که مجال نفس کشیدن به کسی داده نمی شد. بعد در دوران بعد از پهلوی اول، زمان محمدرضا، با حضور آمریکایی ها، با ایجاد سازمان امنیت و ساواک، با آن رفتار خشنی که با مردم می کردند، مردم احساس می کردند که هیچ توانی دیگر برایشان نمانده است.

در چند مسئلۀ مهم، ملت ایران احساس شکست کرد: از قضیۀ مشروطه که ملت ایران شکست خورد بعد از اینکه پیروز شده بود، تا قضیۀ نهضت ملی که باز ملت ایران با آنکه یک حرکت عظیمی را کرد، متصدیان و مسئولان

ص:68

نتوانستند این حرکت را نگه دارند و ملت ایران شکست خورد. بعد از آن [هم] یک دیکتاتوری سخت از سال 33 تا سال 57، در طول 24 سال بر مردم حاکم بود که مردم واقعاً روحیه ای دیگر نداشتند.

از طرفی روشن فکران غرب زده که خیلی از آن ها در دستگاه های حکومت ظالم حضور داشتند، با حرف خودشان و با عمل خودشان به مردم این جور تفهیم کرده بودند که شما عرضه ندارید، عرضۀ هیچ کاری را ندارید، باید تقلید کنید. در علم تقلید کنید، در صنعت تقلید کنید، در فرهنگ تقلید کنید، در لباس تقلید کنید، در خوراک تقلید کنید، در حرف زدن تقلید کنید.

حتی کار را به جایی رساندند که یک وقتی گفتند: «باید خط فارسی را تغییر بدهیم!» ببینید چقدر یک ملت باید از استقلال و عزت نفس دور شده باشد که جرأت کنند کسانی بگویند خطّت را تغییر باید بدهید. خط فارسی که هزار سال میراث علمی ما با آن نوشته شده است، این را عوض کنیم، تغییر بدهیم، خط اروپایی ها را بیاوریم و از آن ها تقلید بکنیم! کار را به اینجا رسانده بودند. امام آمد این روح حقارت را گرفت و در طول پانزده سال نهضت امام تا پیروزی انقلاب و از روز پیروزی انقلاب به نحو دیگری تا ده سال عمر بابرکت آن بزرگوار، دائم روح خودباوری را در این ملت دمید: شما می توانید، ما می توانیم، شما قادرید، شما بزرگ اید، شما قدرتمندید.(1)

5. مقابلۀ امام خمینی رحمه اله با وابستگی و فساد برجای مانده از دوران طاغوت با نسخۀ اسلام

او [امام خمینی (ره)] این میدان [مبارزه با طاغوت] را طی کرد تا به نقطۀ نزدیک پیروزی یعنی سال 1357 رسید. امام حالا در مقابل حادثۀ عجیبی قرار گرفته است و آن، پیروزی نهضت اسلامی به پشتیبانی یک ملت با همۀ وجودش است. آن پیروزی، نه فقط پیروزی بر یک رژیم فاسد و ارتجاعی بود؛ بلکه آن رژیم فاسد چون از پشتیبانیِ تقریباً همۀ قدرت های استکباریِ آن روز برخوردار بود، این پیروزی، پیروزی بر همۀ آن قدرت های استکباری به حساب می آمد. او می خواهد این مملکت را با سلیقه و نظر و نسخۀ اسلام اداره کند. در مقابل او چیست؟ کشوری که نزدیک دویست سال از جوانب گوناگون بر آن فشار آوردند تا همۀ خصوصیات ممتاز یک ملت بزرگ را در آن بکوبند و ضعیف و سرکوبش کنند.

اگر به تاریخ این دویست سال اخیر مراجعه کنید، عظمت کار امام را بهتر درمی یابید. من تأکید می کنم که جوانان، این مقطعِ تاریخی را بخوانند. دستگاه های تبلیغی هم حقایقی را که در این مدت بر سر این کشور آمده، برای مردم تبیین کنند. به نظر من در این خصوص کار کمی شده است. از اوایل قرن نوزدهم میلادی که مأمور انگلیسی، سرجان ملکم، از مرز هندوستان وارد ایران شد؛ یعنی از زمان حکومت فتحعلی شاه قاجار که با هدایای اغواکننده و گران قیمت برای رجال درباری و سیاست مداران فاسد وارد ایران شدند و استعمار انگلیسی یا به تعبیر دیگر، نفوذ ویرانگر انگلیسی، چون استعمار به معنای متداولش در ایران پیش نیامد؛ اما بدتر از استعمار پیش آمد، حکومت های ایرانی را به شدت در مشت گرفت و هر کار خواست به وسیلۀ آن ها انجام داد؛ از آن روز تا روزی که انقلاب پیروز شد، در حدود صدوهفتادهشتاد سال طول کشیده است.

در تمام این مدت، همۀ عوامل قدرت قدرت های بزرگ جهانی، عوامل قدرت نظامی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اخلاقی کار کرده بودند، برای اینکه این ملتِ ریشه دارِ تاریخیِ بافرهنگِ شجاعِ بزرگ را آن چنان ضعیف و خُرد و ناامید و مأیوس کنند که هیچ خطری از ناحیۀ آن، قدرت های بزرگ را تهدید نکند. امام در مقابل چنین

ص:69


1- . بیانات در بیستمین سالگرد رحلت امام خمینی (ره) ، 14خرداد1388.

واقعیتی قرار گرفت. البته از این صدوهفتادهشتاد سال، عمدۀ مدتش دولت انگلیس، از سال سی ودو به بعد، دولت امریکا و در اواسط هم نفوذ دولت روسیه و رقابت های روس و انگلیس در ایران بود. در دوران قاجاریه یک طور، در دوران رژیم پهلوی به مراتب خطرناک تر و سخت تر.

آن ها هر کاری توانسته بودند، با این ملت کردند. نتیجه این شد که در مقابل امام، کشوری وجود داشت که از لحاظ سیاسی وابسته و تابع بود. هر کاری که دولت امریکا در آن برهه اراده می کرد، در ایران انجام می گرفت. هر کاری می خواستند، می توانستند بکنند: در زمینۀ اقتصادی، در زمینۀ نفت، در زمینۀ انتصابات، در زمینۀ دولت ها [که] فلان دولت برود، فلان دولت بیاید، در زمینۀ ارتباطات بین المللی، در زمینۀ عادات و رفتاری که بر مردم تحمیل می شد، در زمینۀ دانشگاه ها. بنابراین، هر کار می خواستند در ایران بکنند، می توانستند.

ما کاملًا تابع و وابسته شده بودیم. از لحاظ اقتصادی کاملًا مصرف کننده و فقیر بودیم. همه چیز را باید وارد می کردیم. من یک وقت گفتم؛ اما بعضی ها باور نمی کردند. اما باور کنید که در کشور ما دستۀ بیل وارد می کردند. سوزن خیاطی وارد می کردند. انواع و اقسام خوراکی ها [را] وارد می کردند. انواع و اقسام محصولات صنعتی [را] وارد می کردند!

همه چیز مصرفی بود؛ یعنی این ملت، این استعدادها، این مغزها و این جوانان، قدرت یا فرصت این را نداشتند که بخشی از نیازهای خودشان را خودشان تولید کنند که بتوانند بگویند ما به خارج احتیاجی نداریم. اگر صنعتی را هم در داخل کشور می آوردند، مثل صنعت اتومبیل سازی یا ذوب آهن و امثال این ها که به شکل بسیار ناقصی وارد کشور شده بود، سرتاپای آن صنعت، وابستگی بود. وسایل پیشرفته و مدرنی هم که می فروختند، مثل هواپیماهای جنگی اجازۀ تعمیرش را حتی به داخل نمی دادند. تعمیرش هم باید در خارج انجام می گرفت! از لحاظ اقتصادی، صددرصد وابسته و مصرف کننده؛ از لحاظ علمی، تقریباً صفر. این ملت هیچ حرف تازه ای در بازار علم و دانشِ نویِ جهانی نداشت. در دانشگاه ها که البته از لحاظ کمیت هم بسیار کم بودند که در آخرین سال های رژیم پهلوی، در حدود یک دهمِ وضع فعلی، دانشجو در کشور بود. اگر درسی در کلاسی گفته می شد در هر زمینه ای، چه علوم انسانی، چه علوم فنی و صنعتی، چه علوم طبیعی، همان حرف های دیگران بود. چیز نویی از لحاظ علمی وجود نداشت!

از لحاظ ثروت ملی، غارت زده بودیم: نفت را می بردند، معادن را می بردند، همه چیز را می بردند با هر قیمتی که خودشان می خواستند! از لحاظ اجتماعی و وضعیت فقیر و غنی، کشور به شدت مفلوک بود. هزاران، بلکه ده هاهزار روستا در این کشور بود که برق و آب تصفیه شده و امثال این ها را نه دیده بودند، نه امیدش را داشتند! فقط به تهران و چند شهر بزرگ می رسیدند؛ آن هم به آن شکلی که همان روز تهران یکی از کثیف ترین و زشت ترین پایتخت های دنیا محسوب می شد! فقط به خودشان می رسیدند. هرجا خودشان جاپایی داشتند، آنجا فرودگاه هم بود، وسایل راحتی هم بود؛ اما آنجایی که مربوط به خودشان نبود، به کلی رها شده بود! شکاف طبقاتی در اعلادرجۀ خود بود.

از لحاظ اخلاقی، ترویج فساد بود. در دورۀ پیش از انقلاب، همان سال های اواخر دهۀ چهل و اوایل دهۀ پنجاه بارها در سخنرانی هایی که برای جوانان تشکیل می شد، از روی شواهد و قرائن می گفتم این وضعیتی که ما از لحاظ بی بندوباری و بی حجابی و فحشا در کشورمان داریم، در کشورهای اروپایی نیست! واقعاً هم نبود؛ من اطلاع داشتم. البته در کشورهای اروپایی ممکن بود فلان مرکزِ فسادی وجود داشته باشد؛ اما عرف زندگی مردم در آنجا، مثلاً وضع و پوشش و رفتار زنان بهتر از آن چیزی بود که انسان به خصوص در بعضی از شهرهای ما ملاحظه می کرد و می دید! از لحاظ اخلاقی، مردم دچار انواع و اقسام آسیب های اخلاقی بودند، نه فقط اخلاق شهوانی. توسط آن ها،

ص:70

ارتباطات مردم، مراودات مردم، تکیه و اعتماد مردم، همه اش آفت زده شده بود. این طوری پیش برده بودند و اداره کرده بودند. بحث تعمّد بود.

مردم را بی حال و بی حوصله و ناامید می خواستند. اخلاق های پیش برندۀ یک ملت، امید و تحرک و جدیت است. ملتی که ناامید باشد، ملتی که از آیندۀ خود مأیوس باشد، ملتی که خود را تحقیر کند، پیشرفت نخواهد کرد. هر جنسی که گفته می شد در داخل تولید شده است، خودِ این داخلی بودن، معنایش این بود که ارزشی ندارد! خودِ افراد، تحصیل کرده ها، دیگران، به هم می گفتند که ایرانی یک لولهنگ آن آفتابه های گِلی قدیمی هم نمی تواند بسازد! یعنی نسل پیشرفتۀ علمی هم نسبت به آیندۀ علمی این کشور ناامید بود. این، آن مشکل اخلاقی است.

ما از قافلۀ علم و تمدن دنیا عقب بودیم. از لحاظ نظام حکومتی و حکامی که بر این کشور حکومت می کردند، یکی از مرتجع ترین حکومت ها را داشتیم. سلطنت موروثی بود؛ یک نفر بمیرد، مردم مجبور باشند فرزند او را در هر سنی، با هر شرایطی و با هر خصوصیاتی، به حاکمیت مطلق خودشان قبول کنند! نه معیاری، نه علمی، نه تقوایی، نه عقلی، هیچ چیز ملاک نباشد! چنین رژیمی را در ایران در قانون اساسی هم برده بودند. قانون اساسی ای که زیر چکمه های رضاخان و زیر برق نگاه های مأموران رضاخانی در همین تهران تصویب شده بود.

ایران در دنیا ذلیل شده بود. در مجامع جهانی، نامی از ایران به عنوان صاحبِ یک نظر، صاحبِ یک رأی و صاحبِ یک شخصیت وجود نداشت. صدقه بگیر و محل آزمایش دیگران شده بود! بعضی از نظرات اقتصادی و غیره را برای اینکه آزمایش کنند، اینجا عمل می کردند تا ببینند چگونه جواب می دهد! از لحاظ معنوی، فقیر؛ از لحاظ مادی، فقیر؛ از لحاظ سیاسی، فقیر؛ از لحاظ شخصیتی، فقیر! امام در مقابل چنین جامعه و چنین کشوری قرار گرفته بود.

البته نکتۀ بسیار مهمی در اینجا وجود داشت و آن این بود که ملت ایران، ملت بزرگ و بااستعدادی است. آن حالتی که به وجود آورده بودند، یک حالت عارضی بود. وقتی فریاد امام بلند شد، ملت خود را تکان داد. البته از روزی که امام شروع کرد، تا روزی که این اقیانوس عظیم تموّج یافت و به خروش افتاد، 15 سال طول کشید، 15 سالِ پُررنج؛ اما ملت، ملتی اصیل، ریشه دار، بااستعداد، بافرهنگ، باغیرت و بادین بود و توانست خود را از آن حالت تخدیری و خواب آلودگی نجات دهد و بلند شود. توانست شخصیت خود را در دوران مبارزه به خصوص در یکی دو سال اخیر نشان دهد.

این، آن نقطۀ قوّت بود؛ اما آن واقعیت ها که در طول سال های متمادی بر این کشور تحمیل شده بود و آثارش را در زندگی گذاشته بود، در مقابل امام بود. حالا امام می خواهد این جامعه را به شکل مطلوب و آرمانی بسازد. چه کار باید بکند؟ ببینید چقدر این مهم است. شوخی نیست! شما مثلًا به نقطه ای رفته اید که مصالح هست، امکانات هست، فضا هست؛ اما ساختمان ویرانه و درهم ریخته است. می خواهید از این مصالح و از این فضا، یک

بنای شامخ و باعظمت و ماندگار درست کنید. هر مهندسی نمی تواند این کار را بکند. اینجاست که آن هویت و شخصیت عظیم، خودش را نشان می دهد.

امام به این ملت و به این کشور و به این صحنه و به این مصالح نگاه کرد. او اسلام را می شناخت. آرمان های اسلامی و احکام اسلامی را هم می دانست و می خواست با مصالح اسلامی و به دست این مردم، بنای شامخ یک حکومت عظیم، مستقل، سربلند، خوشبخت، خوشبخت کننده، پیشرونده و جبران کنندۀ ضعف های گذشته را به وجود آورد. در این مردم، چه چیزی را باید بیش از همه چیز دنبال کند؟ اولویت چیست؟ امام، اولویت ها را تشخیص داد و انتخاب و دنبال کرد.

به نظر من، این اولویت ها در درجۀ اوّل دو چیز بود...: اول، احیای روح خودباوری و استقلال در مردم. در طول

ص:71

سالیان دراز به مردم تفهیم شده بود که شما نمی توانید. هرچه افراد از همۀ طبقات روحانی، غیرروحانی، دانشگاهی، عالم [و] جاهل می گفتند، پاسخ می دادند که نمی شود و فایده ای ندارد. این روحیه باید عوض می شد. این گونه خُلقیات اجتماعی، مثل خلقیات فردی نیست. خلقیات فردی هم به آسانی عوض نمی شود؛ اما خلقیات اجتماعی خیلی دشوارتر است. امام باید این را به روح خودباوری و اتکاءِ به نفس و مشی مستقل تبدیل می کرد.

برای خاطر این خصوصیت، امام باید هیچ گونه دخالت و نفوذی را از غیر این ملت بر این ملت تحمل نکند و نکرد. ...اگر اندک غفلتی از امام سرمی زد، از طرق مختلف و از پنجره های متعدد، همان کسانی که از در بیرون شده بودند، دوباره وارد می شدند. امام قرص و محکم جلوِ نفوذ و تسلط بیگانه را به هر کیفیتی بست و ایستاد. این اولین نقطه بود.

دومین چیزی که امام بر روی آن نهایت اهتمام را داشت، احیای روح دینی و تقویت ایمان در مردم بود. همان ایمانی که در خودش وجود داشت؛ لذا روی مسائل دین، تعبد و هرآنچه که به دین مربوط می شد، نهایت کوشش و دقت را داشت و هیچ حاضر نبود در این زمینه کوتاه بیاید؛ چون دین علاج کننده است. وقتی روح دینی در ملتی بود، اثر آن فقط این نیست که از لحاظ شخصی، مردمِ خوب و پاکیزه و پارسایی خواهند شد. اثر روح دینی، در زندگی اجتماعی منعکس می شود. اگر دینِ درست باشد. برای همین هم بود که با دینی که امام ترویج می کرد، اسلامی که امام آن را اسلام ناب می نامید، همۀ دشمنان بزرگ دنیا و دنباله هایشان در داخل کشور، شروع به مخالفت کردند؛ به عنوان اینکه این دین، سیاسی و حکومتی است.

گاهی هم دایۀ دلسوزتر از مادر می شدند. حالا هم گاهی می شوند که «آقا، شما دینِ سیاسی و دینِ حکومتی را که مطرح می کنید، دین از نظر مردم ضعیف می شود. ایمان دینی مردم سست می شود!» این، درست عکس واقعیت است. وقتی دین در یک جامعه بود، روح فداکاری در آن جامعه هست. وقتی دین در یک جامعه بود، آگاهی و هوشیاری و احساس مسئولیت در یک جامعه هست. اینکه شما می بینید امروز در جامعه و کشور ما نسبت به مسائل دینی تا آنجایی که به اطلاع مردم می رسد، در مردم احساس مسئولیت و احساس غیرت هست، این به خاطر روح دینی است. دشمن می خواهد این روح را تضعیف کند.

امام این روح را در همۀ ارکان جامعه، چه ارکان حکومتی، چه آحاد مردم به شدت تقویت می کرد؛ یعنی در دولت، در مجلس، در قوۀ قضائیه، در قوانین، در شورای نگهبان، در انتخابات و در همه چیز، امام بر روی ایمان

دینی و تعبد دینی و تقید دینی تکیه می کرد. امام این دو خصوصیت را در اولویتِ اول قرار داد. غالب آنچه را که امام به عنوان دستورالعمل در مقابل پای این ملت گذاشته است، مربوط به این دو چیز است.(1)

6. اتکای امام خمینی رحمه اله به اسلام و خواست های مردم؛ عامل پیروی انقلاب اسلامی

وقتی در سال 41 فریاد امام بلند شد، بغض مردم ترکید. مردم در طول ده ها سال بغض کرده بودند. بعضی ها به آن وضع عادت کرده بودند. بسیاری هم بغض کرده بودند. حرف امام به دل ها نشست. بدانید آن روزی که امام این فریاد را بلند کردند، هنوز مرجع تقلیدِ معروفی نبودند. البته ایشان در قم بین علما و بزرگان، فضلا و طلاب حوزه، خیلی موجّه بودند و پایگاه بسیار بلندی داشتند؛ اما در بین مردم سراسر کشور، آن چنان شناخته شده نبودند.

این فریاد که بلند شد، چون درست بود، چون بحق بود؛ زیرا متکی به خواست های مردم و در اصل به اسلام

ص:72


1- . بیانات در خطبه های نمازجمعه، 9مهر1378.

و دین متکی بود، بلافاصله همه جا به طور طبیعی منتشر شد. دهن به دهن، دست به دست، دل به دل سیْر کرد. به همه جا رسید و مردم را به امام علاقه مند کرد. امام بزرگوار ما که در سال 41 به هنگام شروع مبارزات، چندان معروفیتی نداشتند، در خرداد 42 وضع و پایگاهشان در دل های مردم به آنجایی رسیده بود که حادثۀ 15 خرداد 42 در تهران اتفاق افتاد و هزاران نفر در راه امام، جان خودشان را فدا کردند. این بر اثر حقانیت آن فریاد بود.

امام تعالیم اسلام را برای مردم بیان کردند: معنای حکومت را بیان کردند. معنای انسان را بیان کردند و برای مردم تشریح کردند که چه بر آن ها می گذرد و چگونه باید باشند. حقایقی را که اشخاص جرأت نمی کردند بگویند، ایشان به طور صریح، نه به شکل درون گوشی، نه به شکل شب نامه، نه آن طوری که گروه ها و احزاب به صورت بسته و سلول های حزبی و برای کادرهای حزبی بیان می کنند، روان، آسان، در فضا، برای عموم مردم بیان کردند. این بود که مردم پاسخ گفتند. البته از آن روزی که امام شروع کردند، تا آن روزی که این انقلاب پیروز شد، 15 سال طول کشید، 15 سال دشوار.

شاگردان امام، دوستان امام، دست پروردگان امام، آحاد مردم و افراد روشن بین جامعه، اعماق و روح این پیام را درک کردند [و] آن را گرفتند و در نقاط مختلف و در محافل مختلف و در قشرهای مختلف، آن را گفتند. گفت و بازگفتِ این سخنان و ایستادگی در راه این سخنان، مشکلات فراوانی ایجاد کرد. هزاران نفر به شهادت رسیدند و تعداد چندبرابر این ها زیر شکنجه ها افتادند. دوران خیلی سختی گذشت. بعضی ها در طول این 15 سال، یک شب با امنیت و راحت به خانه هایشان نرفتند! یک روز با اطمینان از اینکه به آن ها آسیب نمی رسد، از خانه هایشان بیرون نیامدند! سختی ها گذشت و امام در تمام این دوران، مرشدانه، حکیمانه و شجاعانه رهبری می کردند و بالاخره در یکی دو سال آخر، این امواج خروشان مردمی به وجود آمد. هرجا که آحاد مردم با انگیزۀ دینی، با انگیزۀ خدایی و بدون چشمداشت مادی وارد میدان شوند، هیچ قدرتی نمی تواند در مقابلشان ایستادگی کند. همان طورکه امام فرمودند، آن ها با همۀ آن سازوبرگشان، در مقابل ملتِ دست خالی ما نتوانستند بایستند؛ لذا این انقلاب به وجود آمد و پیروز شد. (1)

ص:73


1- . بیانات در جلسۀ پرسش وپاسخ با جوانان در دومین روز از دهۀ فجر(روز انقلاب اسلامی و جوانان)، 13بهمن1377.

7.راه قدس از کربلا می گذرد!

امام هم بسیج را درست کرد، هم جهت را نشان داد. امام فقط نگفت حرکت کنید، راه بیفتید، احساس مسئولیت کنید، بسیجی باشید. نه، گفت که چه کار کنید. به ما گفت هرچه فریاد دارید بر سر آمریکا بکشید. این یعنی جهت دادن؛ یعنی یاددادن که چه کار کنید، کدام طرف بروید، کجا را نشانه بگیرید. این را به ما یاد داد.

در دوران جنگ، در هشت سال دفاع مقدس، مکرر گفت: «جنگ در رأس امور است.» ماها مسئول بودیم در کشور. بنده رئیس جمهور بودم.، یکی دیگر مسئول دیگری بود. هزارجور کار داشتیم. مأمور و مسئول وقتی که این همه کارهای اجرایی دوروبرش هست، گاهی غفلت می کند، [اما] امام راه را نشان داد به همه: به مسئولین، به مردم، به جوان ها [که] جنگ در رأس امور است. همین هم بود. جهت داد به همه که بروید سراغ این کار؛ این مهم است.

در قضیۀ حرکت به سوریه برای جنگیدن با رژیم اشغالگر قدس که خوشحال بودند جوان های ما [که] دو نفرشان هم پیش من آمدند که هردو الان جزوِ شهدای عالی مقام ما هستند که می خواهند بروند بجنگند، امام مطلع نبودند. بعد که مطلع شدند، گفتند که راه مبارزۀ با اسرائیل از عراق می گذرد. جلوی آن را گرفتند و آن هایی که رفته بودند، برگشتند. ببینید، این، فهمیدنِ اولویت هاست؛ شناختن اولویت هاست. امام راه را، جهت را نشان می داد.

فرمود: «حفظ نظام از اوجب واجبات یا اوجب واجبات است»؛ یعنی همۀ مسائل بعدی، فرع این مسئله است. این جهت را به ما نشان داد. ممکن است جناب عالی با رفیقت سرِ یک قضیه ای کوچک یا بزرگ، اختلافِ نظر داشته باشید؛ اما در حفظ نظام، هردو به قدرِ هم مسئول اید. آن هایی که نفهمیدند این حرف امام را، در یک جاهایی خطاهای فاحش کردند. امام، جهت را نشان می داد. این مرد بزرگ، این جوری حرکت می کرد.(1)

ص:74


1- . بیانات در دیدار با اعضای مجمع عالیِ بسیج مستضعفین، 6آذر1393.

تفکر انقلابی

1. بیداری انقلابیون

اگرچنانچه ما بیدار باشیم، امید آن ها ناامید خواهد شد. آن ها منتظر نشسته اند که یک روزی ملت ایران و نظام جمهوری اسلامی ایران خوابش ببرد. منتظر این هستند. وعده می دهند که ده سال بعد، ایران، آن ایران نیست و دیگران هم که دیگر کاری نمی کنند! تصورشان این است. نباید گذاشت این فکر و این امید شیطانی، در دل دشمن پا بگیرد. باید آن چنان پایه های انقلاب و فکر انقلابی در اینجا مستحکم باشد که مُردن و زنده بودن این وآن و زید و عمرو، تأثیری در حرکت انقلابی این کشور نگذارد. این وظیفۀ اساسیِ نخبگان سپاه و همۀ نخبگان انقلابیِ این کشور است.(1)

2. همراهی با شعارهای انقلاب

بحمدالله اهداف انقلابی و شعارهای انقلابی زنده است. دشمن نتوانسته است شعارهای انقلابی را کم رنگ بکند. جوری است که اگر کسانی هم در دل با این شعارها همراه نیستند، در زبان ناچارند به خاطر افکار عمومی، به خاطر دل مردم و حضور مردم، با این شعارها همراهی کنند. شعارها بحمدالله زنده است. حرکت انقلابی حرکت زنده ای است و این از استثناهای تاریخ است. هیچ انقلابی را در دنیا ما سراغ نداریم که در طول 35 سال 40 سال، با این همه مخالفت، با این همه دشمنی، آن خط مستقیم و صراط مستقیم خودش را توانسته باشد ادامه بدهد. وجود ندارد؛ حتی انقلاب های بزرگی که در دنیا می شناسید.

حالا به این تحولات کوچک و کودتاها و مانند آن که اسمش را انقلاب می گذارند، کار نداریم. آن ها اصلاً داخل در حساب نیستند. ...[آن] انقلاب های واقعی که اتفاق افتاده، نتوانسته اند راه خودشان را ادامه بدهند. هدف ها تغییر پیدا کرده [است]. همین هم هست که دشمنان ما را عصبانی می کند. همین است که امروز اگر با خبرهای خارجی آشنا باشید، مکرر می شنوید گفته می شود که تا وقتی ایران دنبال انقلاب است، کار ما با ایران مشکل است. راست می گویند و من اضافه می کنم تا وقتی این تفکر انقلابی و حرکت انقلابی هست، به توفیق الهی پیشرفت ایران، نفوذ روزافزون ایران، هیمنه و تسلط معنوی و روحی ایران در منطقه و فراتر از منطقه، روزبه روز ان شاءالله بیشتر خواهد شد.(2)

ص:75


1- . بیانات در دیدار با فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، 25شهریور1394.
2- . بیانات در دیدار با شرکت کنندگان در نهمین همایش ملی «نخبگان فردا»، 22مهر1394.

3. بصیرت افزایی

کار انقلاب از اساس با تبیین، روشنگری، بیان منطقی، مستدل و دور از هو و جنجال بود. (1)

4. لزوم استقامت در صیانت از جهت گیری های انقلاب

نگاه به امام از منظر یک شاخص،... از این جهت اهمیت پیدا می کند که چالش اصلیِ همۀ تحولات بزرگ اجتماعی، ازجمله انقلاب ها، صیانت از جهت گیری های اصلی این انقلاب یا این تحول است. این مهم ترین چالش هر تحول عظیم اجتماعی است که هدف هایی دارد و به سمت آن هدف ها حرکت و دعوت می کند. این جهت گیری باید حفظ شود. اگر جهت گیری به سمت هدف ها در یک انقلاب، در یک حرکت اجتماعی صیانت نشود و محفوظ نماند، آن انقلاب به ضد خود تبدیل خواهد شد. در جهت عکس اهداف خود، عمل خواهد کرد؛ لذا شما در قرآن ملاحظه می کنید که در سورۀ مبارکۀ هود، خدای متعال به پیغمبرش می فرماید: (فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَکَ

وَ لَا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ)(2) پیغمبر را امر می فرماید به استقامت. استقامت، یعنی پایداری، راه را مستقیم ادامه دادن، در جهت درست حرکت کردن.

نقطۀ مقابل این حرکت مستقیم در این آیۀ شریفه، طغیان قرار داده شده است: (وَ لَا تَطْغَوْا) طغیان یعنی سرکشی، منحرف شدن. به پیغمبر می فرماید: «هم تو، شخصاً، هم کسانی که همراه تو و با تو هستند، این راه را درست ادامه بدهید و منحرف نشوید... .»

...عنوان (فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَکَ وَ لَا تَطْغَوْا): منحرف نشوید، از راه برنگردید، خطاب سختی است که به خودِ پیغمبر است. این خطاب، دل پیغمبر را می لرزاند. این به خاطر همین است که تغییر جهت گیری ها و منحرف شدن از راه اصلی که هویت اصلی هر انقلابی به آن جهت گیری هاست و در واقع، سیرت انقلاب ها همین جهت گیری های اصلی است، به کلی راه را عوض می کند و این انقلاب به هدف های خود نمی رسد.(3)

5. حضور در میدان

توقع دشمنان اسلام و دشمنان ایران این بود که مردم بعد از یک سال دو سال پنج سال، خسته بشوند، یادشان برود، از انقلاب دست بکشند؛ کمااینکه در بسیاری از انقلاب های دنیا همین اتفاق افتاده است. اینکه من می گویم بسیاری، در واقع باید گفت همه. در این انقلاب هایی که در دویست، دویست وپنجاه سال اخیر در دنیا اتفاق افتاده است، تا آنجایی که بنده سراغ دارم، همه جا همین جور بوده است. بعد از گذشت یک مدتی آب ها از آسیاب افتاده است و آن موج انقلاب فروکش کرده و تمام شده [و] برگشته به حالت سابق.

بنده به یک کشوری رفتم زمان ریاست جمهوری. یک کشور انقلابی که هفت هشت ده سالی بود انقلاب کرده بودند. رئیس آن کشور هم جزوِ همان عناصر انقلاب کننده بود. وقتی ما رفتیم آنجا. وقتی من وارد شدم [به] آنجایی که مارا بردند به عنوان ضیافت و به عنوان مهمانی و این ها، دیدم عیناً همان وضعیتی که حاکم استعمارگر قبلی که پرتغالی بوده است، آنجا مستعمرۀ پرتغال بود، با آن وضع زندگی می کرده [است]، عیناً همان وضع وجود دارد! هم از لحاظ تشریفات ظاهری، هم از لحاظ احترامات، [هم از لحاظ] آداب. هیچی فرق نکرده است؛ یعنی اولی که این ها سر کار آمدند، این جور نبوده

ص:76


1- . بیانات در دیدار با فرماندهان سپاه پاسداران، 13تیر1390.
2- . هود، 112.
3- . بیانات در خطبه های نمازجمعه در حرم امام خمینی (ره)، 14خرداد1389.

[است]، بعد به تدریج مغلوب عادات مستکبرین و مستبدینِ قبل از خودشان شدند و همان وضعیت را انجام دادند.

انقلاب اسلامی مغلوب نشد. جمهوری اسلامی مغلوب نشد. آن کسانی که می خواستند عادات قبلی، سنن قبلی، شیوۀ قبلی را بر این کشور و بر این انقلاب تحمیل کنند، نتوانستند و انقلاب همچنان حرف اسلام را می زند، حرف انقلاب را می زند، حرف استقلال را می زند، حرف ایستادگی ملی را می زند، حرف توسعۀ درون زای

کشور را می زند، حرف عدل را می زند و برای این اهداف بزرگ تلاش می کند و کار می کند. همۀ این ها مسائل انقلاب است. این ها چیزهای مهمی است. این یک واقعیتی است.(1)

6. برگشت از راه انقلاب؛ به ضرر خودِ انسان

جوان های امروز ما، جوان های نسل معاصر ما و جوان هایی که در آینده خواهند آمد، بدانند راه انقلاب، راهی است که احتیاج دارد به عزم، به ایمان، به ثبات قدم. بعضی این ثبات قدم را دارند، بعضی در بین راه برمی گردند؛ البته این ها به ضرر خودشان عمل می کنند؛ (فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّما ینْکُثُ عَلی نَفْسِهِ)(2) آن کسانی که از راه انقلاب برگردند، مثل کسانی هستند که در تابستان روزه گرفته اند و تا اواخر روز، روزه را حفظ می کنند؛ اما یک ساعت به غروب، دو ساعت به غروب، طاقتشان تمام می شود [و] افطار می کنند. این مثل همان کسی است که از اولِ روز، روزه نگرفته است. باطل کردن روزه در هر زمانی از ساعات روز باشد، ابطال روزه است. در راه انقلاب اگر ثبات قدم وجود نداشت، اگر پیوستگی حرکت وجود نداشت، انسان رابطه اش با انقلاب قطع می شود. این بی وفایی به انقلاب است.(3)

7. علم؛ پایۀ انقلاب

امروز افکار عمومی ما نمی دانند که سهم سی سالۀ جمهوری اسلامی در دانش و تحقیق و در کمیّت گسترش دانشگاه ها، در کیفیت کار علمی و مقالات علمی و در اختراعات چقدر است. از اول انقلاب یکی از نقاطی که مخالفین و دشمنان این انقلاب مدام تبلیغ کردند و این دروغ را با پیرایه های گوناگون آراستند، این بود که انقلاب با علم مخالف است؛ درحالی که انقلاب درحقیقت بر پایۀ علم است. (4)

8. لزوم دفاع در برابر فتنه

انقلابی که نتواند در دوران فتنه، در دوران ایجاد کودتاهای گوناگون، سیاسی و نظامی و امثال این ها، از خودش دفاع کند، زنده نیست.(5)

ص:77


1- . بیانات در دیدار با اعضای مجلس خبرگان رهبری، 15اسفند1392.
2- . فتح، 10.
3- . بیانات در مراسم نوزدهمین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی (ره)، 14خرداد1387.
4- . بیانات در دیدار با وزیر علوم و استادان دانشگاه تهران، 13بهمن1388.
5- . بیانات در دیدار با فرماندهان سپاه پاسداران، 13تیر1390.

تصویر

ص:78

بخش چهارم: اثرگذاری انقلا ب

اشاره

ص:79

اثرات فرهنگیِ انقلاب اسلامی

1. سیْر رویاروییِ انقلاب اسلامی ایران با تهاجم فرهنگی

انقلاب اسلامی که آمد، مثل مشتی به سینۀ مهاجم خورد. او را عقب انداخت و تهاجم [فرهنگی] را متوقف کرد. در دوران اول انقلاب، شما ناگهان دیدید که مردم ما در ظرف مدت کوتاهی، تغییرات اساسی در خلقیات خودشان احساس کردند: گذشت در بین مردم زیاد شد؛ آز و طمع کم شد؛ همکاری زیاد شد؛ گرایش به دین زیاد شد؛ اسراف کم شد؛ قناعت زیاد شد. فرهنگ این هاست. فرهنگ اسلامی این هاست. جوان به فکر فعالیت و کار افتاد؛ دنبال تلاش رفت؛ خیلی ها که به شهرنشینی عادت کرده بودند، به روستاها رفتند [و] گفتند: «بگذار کار کنیم. بگذار تولید کنیم». شبه کارهایی [هم] که به صورت گیاه هرزی در زندگی اقتصادی مردم رشد پیدا کرده بود، کم شد. این، مربوط به یکی دو سال اول انقلاب بود. این، مربوط به همان زمانی است که تلاش روزبه روز دشمن برای پاشیدن بذر اخلاقیات منفی متوقف شده بود و یک گرایش و یک توجه به اسلام پیش آمده بود.

مجدداً آن فرهنگ و اخلاق و آداب و خلقیات اسلامی که در خمیرۀ مردم ما بود، در آنان زنده شد؛ البته عمیق نبود. عمق، آن زمانی پیدا می کند که روی موضوع، چندسالی کار شود. این فرصت پیش نیامد و آن تهاجم، به تدریج و به مرور، از سر گرفته شد. تهاجم، در اواسط دوران جنگ به وسیلۀ ابزارهای تبلیغی و گفتارهای غلط و کج اندیشانه شروع شد و آن ته نشین ها و رسوب های ذهنی و روحی خود ما مردم هم در تأثیرگذاری اش مؤثر بود. اما باز حرارت جنگ، مانع بود تا جنگ تمام شد. بعد از جنگ، این جبهۀ جدید، به شکل جدی مشغول کار شد. دشمن با یک محاسبه فهمید که جمهوری اسلامی را با تهاجم نظامی نمی شود از بین برد. محاسبۀ قبلی، غلط از آب درآمده بود.(1)

2. تلاش برای بیرون کشیدن جوانان از کمند فرهنگیِ رژیم پهلوی

آن وقت ها مثل حالا نبود. انصافاً وضع خیلی بد بود. محیط جوانی، محیط دل نشینی نبود؛ نه برای من که آن وقت طلبه بودم، من در دورۀ کودکی هم از دبستان طلبه بودم؛ بلکه برای همۀ جوانان. به جوان اعتنا نمی شد. خیلی استعدادها در داخل جوانان می مرد. ما در مقابل چشم خودمان، این را شاهد بودیم. من خودم در محیط طلبگی ام این را می دیدم. بعد هم که با محیط های بیرونِ طلبگی، با محیط دانشگاه و دانشجویان ارتباط پیدا کردم، سال های متمادی من با دانشجویان ارتباط داشتم و مأنوس بودم، در آن ها هم دیدم که همین طور است. آن قدر استعدادهای درخشان بود. آن قدر افرادی بودند که ممکن بود در این رشته ای که درس می خوانند، استعداد چندانی نداشته باشند؛ اما ممکن بود استعداد دیگری در وجودشان باشد که کسی نمی فهمید و نمی دانست.

همان طور که آقای میرباقری اشاره کردند و درست هم گفتند، قبل از انقلاب، همۀ دوران جوانی من غالباً با جوانان گذشته است. وقتی انقلاب پیروز شد، من حدوداً سی ونه ساله بودم. تمام مدت دورۀ از هفده هجده سالگی من

ص:80


1- . بیانات در دیدار با جمعی از کارگزاران فرهنگی، 21مرداد1371.

تا آن تاریخ، با جوانان بود، چه جوانان حوزۀ علمی و تحصیلیِ دینی و چه جوانان خارج از این حوزه. چیزی که حس می کردم این بود که رژیم محمدرضا پهلوی کاری کرده بود که جوانان به سمت ابتذال می رفتند. ابتذال، نه فقط ابتذال اخلاقی؛ [بلکه] ابتذال هویت و ابتذال شخصیت. البته من نمی توانم ادعا کنم که خودِ آن رژیم برنامه ریزی کرده بود که جوانان مملکت را به ابتذال بکشاند. ممکن است این طور بوده، ممکن هم هست نبوده باشد؛ اما آنچه مسلّم می توانم بگویم، این است که آن ها برنامه هایی ریخته بودند و به گونه ای مملکت را اداره می کردند که لازمه اش این بود، یعنی از مسائل سیاسی دور، از مسائل زندگی دور.

شما باور می کنید که من و امثال من، تا سنین مثلًا بیست وچندسالگی، دولت هایی را که بر سرِ کار بودند، اصلاً نمی شناختیم که چه کسانی هستند؟! حالا شما در این مملکت کسی را می شناسید که نداند وزیر آموزش وپرورش کیست؟ وزیر اقتصاد و دارایی کیست؟ یا مثلاً رئیس جمهور را کسی نشناسد؟ در اقصانقاط کشور هم همه اطلاع دارند. آن زمان، همۀ قشرها ازجمله جوانان اصلاً به کل از مسائل سیاسی غافل بودند. بیشترین سرگرمی جوانان، به مسائل روزمره بود. بعضی در غم نان، مشغول کار سخت بودند؛ برای اینکه یک لقمه نان گیر بیاورند و بخورند که آن هم البته مقداری از درآمدشان صرف خوردن نمی شد؛ [بلکه] صرف کارهای حاشیه ای می شد. شما اگر این کتاب هایی را که در دورۀ جوانی ما دربارۀ امریکای لاتین و آفریقا نوشته شده است، خوانده باشید، مثل کتاب های «فرانتس فانون» و کسانی دیگر که آن زمان ها کتاب می نوشتند و امروز هم کتاب هایشان به اعتبار خودشان باقی است، درمی یابید که وضع ما هم همین طور بود.

درمورد ایران کسی جرئت نمی کرد بنویسد؛ اما درمورد مثلاً آفریقا یا شیلی یا مکزیک، راحت می نوشتند. من با خواندن این کتاب ها می دیدم که عیناً وضع ما همین گونه است. یعنی آن جوان کارگر هم بعد از آنکه کار سخت می کرد و یک شاهی صَنّار گیر می آورد، نصف این پول صرف عیاشی و ولگردی و هرزه گری و این طور چیزها می شد. این ها همان چیزی بود که ما در آن کتاب ها می خواندیم و می دیدیم که در واقعیت جامعۀ خودمان هم همین طور است. انصافاً خیلی بد بود. محیط جوانی، محیط خوبی نبود. البته در داخل دل جوانان و محیط جوان، طور دیگری بود؛ چون جوان اساساً اهل نشاط و امید و هیجان و این هاست.

من خودم شخصاً جوانیِ بسیار پُرهیجانی داشتم. هم قبل از شروع انقلاب، به خاطر فعالیت های ادبی و هنری و امثال این ها، هیجانی در زندگی من بود و هم بعد که مبارزات در سال 1341 شروع شد که من در آن سال، بیست وسه سالم بود. طبعاً دیگر ما در قلب هیجانهای اساسی کشور قرار گرفتیم و من در سال چهل ودو، دو مرتبه به زندان افتادم. بازداشت، زندان، بازجویی. می دانید که این ها به انسان هیجان می دهد. بعد که انسان بیرون می آمد و خیل عظیم مردمی را که به این ارزش ها علاقه مند بودند و رهبری مثل امام(رضوان اللَّه علیه) را که به هدایت مردم می پرداخت و کارها و فکرها و راه ها را تصحیح می کرد، مشاهده می نمود، هیجانش بیشتر می شد. این بود که زندگی برای امثال من که در این مقوله ها زندگی و فکر می کردند، خیلی پرُهیجان بود؛ اما همه این طور نبودند.

البته جوانان طبعاً دور هم که جمع می شوند، چون طبیعتاً دلشان گرم است، یعنی یک نوع حالت سرزندگی و شادی در طینتشان است، از همه چیز لذت می برند. جوان از خوراک لذت می برد، از حرف زدن لذت می برد، از

در آیینه نگاه کردن لذت می برد، از تفریح لذت می برد. شما باور نمی کنید که انسان وقتی از سنین جوانی گذشت، آن لذتی را که شما مثلاً از یک غذای خوشمزه می برید، دیگر نمی برد و نمی داند چیست! آن وقت ها گاهی بزرگترهای ما، کسانی که در سنین حالای من بودند، چیزهایی می گفتند که ما تعجب می کردیم چطور این ها این گونه فکر می کنند! حالا می بینیم نخیر،

ص:81

آن بیچاره ها خیلی هم بیراه نمی گفتند. البته من خودم را به کلی از جوانی منقطع نکرده ام. هنوز هم در خودم چیزی از جوانی احساس می کنم و نمی گذارم که به آن حالت بیفتم. الحمدللَّه تابه حال نگذاشته ام و بعد از این هم نمی گذارم؛ اما آن ها که خودشان را در دست پیری رها کرده بودند، قهراً التذادی که جوان از همۀ شئون زندگی خودش دارد، احساس نمی کردند. آن وقت این حالت بود. نمی گویم که فضای غم حاکم بود، این را ادعا نمی کنم؛ اما فضای غفلت و بی خبری و بی هویتی حاکم بود.

این هم بود که آن وقت من و امثال من که در زمینۀ مسائل مبارزه، به طور جدی و عمیق فکر می کردیم، همتمان را بر این گذاشتیم که تا آنجایی که می توانیم، جوانان را از دایرۀ نفوذ فرهنگی رژیم بیرون بکشیم. من خودم مثلاً مسجد می رفتم، درس تفسیر می گفتم، سخنرانیِ بعد از نماز می کردم، گاهی به شهرستان ها می رفتم سخنرانی می کردم. نقطۀ اصلی توجه من این بود که جوانان را از کمند فرهنگی رژیم بیرون بکشم. خود من آن وقت ها این را به «تور نامرئی» تعبیر می کردم. می گفتم یک تور نامرئی وجود دارد که همه را به سمتی می کشد! من می خواهم این تور نامرئی را تا آنجا که بشود، پاره کنم و هرمقدار که می توانم، جوانان را از کمند و دام این تور بیرون بکشم.

هرکس از آن کمند فکری خارج می شد که خصوصیتش هم این بود که اولاً به تدیّن و ثانیاً به تفکرات امام گرایش پیدا می کرد، یک نوع مصونیتی می یافت. آن روز این گونه بود. همان نسل هم، بعدها پایه های اصلی انقلاب شدند. الان هم که من در همین زمان به جامعۀ خودمان نگاه می کنم، خیلی از افراد آن نسل را، چه کسانی که با من مرتبط بودند، چه کسانی که حتی مرتبط نبودند، می توانم شناسایی کنم.(1)

3. دانشگاه؛ پایگاه انقلاب

من معتقدم که دانشگاه پایگاه اصلی انقلاب بوده و بازهم خواهد بود.(2)

4. کار طلاب جوان؛ مانند کار زنبور عسل

اگر جامعۀ روحانیت نبود، این انقلاب پیروز نمی شد. تا صد سال دیگر هم پیروز نمی شد. روشن فکران سیاسیِ ما که بعضی شان هم آدم های خوبی بودند، دلسوز هم بودند همه، آدم های ناراه و منحرفی نبودند؛ [ولی] توانایی اش را

نداشتند، مقبولیت نداشتند، در بین مردم نفوذ نداشتند، نمی توانستند بر دل های مردم حکومت کنند. آن که می توانست اولاً از حیث سطح، تمام کشور را فرا بگیرد، ثانیاً از حیث عمق و تأثیر تا اعماق دل ها نفوذ کند، روحانیت بود که همه جا بود.

بنده یک وقتی در اوائل انقلاب، این آیۀ شریفۀ سورۀ نحل را خواندم: اعوذ باللّه من الشّیطان الرّجیم (وَ أَوْحی رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذی مِنَ الْجِبالِ بُیوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا یعْرِشُون َ* ثُمَّ کُلی مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ فَاسْلُکی سُبُلَ رَبِّکِ ذُلُلاً یخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ فیهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ) (3) گفتم بله، این جوان های طلبه مثل زنبورهای عسل رفتند بر روی گل های معرفتی که از بیان امام روییده بود، نشستند، تغذیه شدند، بعد راه افتادند به سرتاسر کشور، به مردم عسل دادند، به دشمنان نیش زدند: هم عسل، هم نیش؛ نیش و نوش با هم.

از هیچ دسته ای، از هیچ حزبی، از هیچ جمعیت دیگری غیر از روحانیت، این کار برنمی آمد. و اگر این نمی شد،

ص:82


1- . بیانات در دیدار جمعی از جوانان، 7اردیبهشت1377.
2- . بیانات در جمع دانشجویان و استادان دانشگاه صنعتی امیرکبیر، 9اسفند1379.
3- . نحل، 68و69.

این انقلاب اجتماعی به وقوع نمی پیوست: انقلابی که همان شعاری که در تهران روز عاشورا داده می شود، در فلان کوره دهِ یک استان دورافتاده هم مردم راهپیمایی می کنند، همان شعار را می دهند، همان حرف را می زنند، همان درخواست را می کنند. این می شود انقلاب اجتماعی که نتیجه اش سقوط آن چنان حکومتی است و تشکیل این چنین نظامی. استقامت و استحکام و ریشه داری این نظام به گونه ای است که به توفیق الهی، قرن ها این نظام پابرجا خواهد بود. (1)

5. مردمی بودن مسئولان انقلاب اسلامی

انقلاب ما بر دوش مردم، به معنای واقعی کلمه قرار دارد. همۀ ماها شاهد این واقعیت بوده ایم و هیچ کس بین ما خبر بیشتری از نفر دیگر ندارد. جمهوری اسلامی هم، همین طور پیش آمد. رابطۀ جمهوری اسلامی با مردم، با رابطۀ کشورها و حکومت های دیگر، به کلی متفاوت است. مسئولانِ درجۀ یک کشور، رئیس جمهور، وزرا و دیگران و دیگران، مظهر مردمی بودنشان این نیست که در کوچه و بازار راه بروند و مثلاً خودشان گوشت و نانشان را بخرند. این طبیعی است که علاقه و مراجعات و احتیاج و عشق مردم نمی گذارد. کسی که اشتغال و کار دارد، باید هر دقیقۀ وقتش، صرف کارهای مهم بشود. معنا ندارد که بگویند شما چرا مثلاً ساعت های متمادی نمی روید در مسجدی بنشینید تا مردم بیایند به شما مراجعه کنند! این، عملی نیست. مظهر رابطۀ مردم با مسئولان، این ها نیست.

دیدم بعضی از این بدخواهان و بددلان، این هایی که از اول انقلاب تا حالا، از هر فرصتی خواستند استفاده کنند و نقیصه ای برای مسئولان جمهوری اسلامی بتراشند، چند وقت پیش از این مطرح کرده بودند که پادشاه سوئد، خودش با دوچرخه می رود سبزی می خرد. ای نادان! پادشاهی که مسئولیت نداشته باشد، می تواند ساعت ها مثلاً در بازی فوتبال یا در تماشای فلان نمایش یا در سایر کارهای تفریحی، صرف وقت کند.

ص:83


1- . بیانات در دیدار با علما و روحانیون خراسان شمالی، 19مهر1391.

من به کشوری رفته بودم که رئیس جمهور آن تشریفاتی و نخست وزیرش همه کاره، یعنی رئیس دولت و کشور بود. از لحاظ تشریفاتی، رئیس جمهور در مراسم استقبال ما شرکت کرده بود. بعد هم چند دقیقه ای با ما بود و سپس رفت و دیگر نیامد و ما با نخست وزیر آن کشور، مشغول صحبت و مبادلۀ نظر و مذاکره و قرارداد شدیم. رئیس جمهور، اتفاقاً کشیش بود. در آن چند لحظه ای که با او بودم، از او پرسیدم که: «شما چون کشیش هستید، آیا کلیسا هم می روید و درحال ریاست جمهوری، مراسم مذهبی را انجام می دهید؟» گفت: «نه، من اصلاً وقت نمی کنم به کلیسا بروم!» هفته ای مثلاً یک بار و یا گاهی چند هفته یک بار، حالا یادم نیست، او زمان دوری را معین کرد، به کلیسا می روم! بعد صحبت شد، گفت: «من ورزش هم می کنم و فوتبالیستم.» تیم فوتبال داشت. گفتم: «شما فرصت می کنید؟» گفت: «بله، من هر روز فوتبال بازی می کنم!» یعنی با آنکه کشیش بود، اما وقتِ کلیسا رفتن نمی کرد؛ ولی هر روز ورزش می کرد! رئیس جمهوری که در مملکت کاره ای نیست، می تواند ساعت ها وقت خودش را برای فوتبال بازی کردن و شرکت در بالماسکه و شرکت در ماهیگیری پای فلان رودخانه صرف کند. این، مظهر مردمی بودن نیست.

مظهر مردمی بودن ما این است که امروز مردم بین خودشان و مسئولان کشور، فاصلۀ حقیقی احساس نمی کنند. این، نعمت بزرگی است. امروز اگر هریک از آحاد این مردم، با رئیس جمهور این کشور ملاقاتی داشته باشد، احساس نمی کند که با او فرق دارد. آن حالت اشرافی گری و اوج کاذب طبقاتی که شاید بتوانم بگویم در همۀ حکومت ها تا آنجا که ما می دانیم، وجود دارد، در جمهوری اسلامی نیست. وزرا، جزوِ همین مردم معمولیِ کوچه و بازارند. آن ها از یک خانوادۀ اشرافی جدا نشده اند به مسند وزارت بیایند. به خاطر مسئولیت و تخصص و آگاهی ای، آن ها را از داخل دانشگاه یا از فلان شغل آورده اند و در رأس وزارت گذاشته اند. وقتی هم که از کار منفصل می شوند، باز سراغ همان شغل قبلی شان می روند.

یک وقت چندی پیش، دو سال قبل از این، یکی از وزرای زمان ما از وزارت کنار رفت. همان هفتۀ بعدش، عیالش را روی موتورگازی نشاند و با خودش به نمازجمعه آورد! یعنی شأن اجتماعی او این است که حتی یک پیکان ندارد که زنش را در آن بنشاند و به نمازجمعه بیاورد. این، چیز خیلی مهمی است.

در دستگاه های دیگر دنیا، یک وزیر، یا وزیر است یا مطرود و معدوم. یک وزیر، از یک خاندان اشرافی جدا می گردد و می آید وزیر می شود. در گذشته، در ایران هم همین طور بود. وزرا و رجال دوران پهلوی، غالباً بازماندگان دورۀ قاجار بودند. رژیم عوض شده بود؛ اما این ها فرزندان همان ها بودند. یعنی بازماندگان همان خاندان های دوران قاجار، در دوران پهلوی باز امور در دستشان بود. جمهوری اسلامی، انقلاب و نظام و کارش مردمی است. (1)

6. جوّ قرآنی کشور؛ دستاورد انقلاب اسلامی

خدای متعال، ملت ما را که یک حرکت و یک مجاهدت کردند، هزاران پاداش داد. یکی از نعم همین است که الحمدللَّه جو، جو قرآنی است. من یادم می آید که در سابق، بعضی از این موج های رادیویی را با زحمت پیدا می کردم. رادیوهای مصر را باز می کردم و با زحمت آن را می شنیدم. ما رفیقی داشتیم، خدا رحمتش کند، او به مصر رفته بود. چند ماه در آنجا مانده بود و نوارهای ابوالفتاح، شیخ مصطفی اسماعیل و محمد رفعت و امثال آنان را به اینجا آورده

ص:84


1- . بیانات در دیدار با ائمۀ جمعۀ سراسر کشور، 7خرداد1369.

بود. مخصوصاً من از نوار ابوالفتاح خیلی خوشم می آمد. آن را گوش می کردم. بعدها هم با صدای شیخ مصطفی اسماعیل آشنا شدم. بعد که شیخ مصطفی اسماعیل را شناختم، بقیه یادم رفت.

صدای شیخ مصطفی اسماعیل، خیلی فوق العاده بود. این را هم بگویم که الان در ایران، میل عمومی به طرف شیخ مصطفی اسماعیل است. یعنی قرّای ما، حتماً روی سبک قرائت شیخ مصطفی اسماعیل تمرین دارند و روی دیگران کمتر. اعتقادم این است که این حرکت، از مشهد و از دستگاه ما شروع شد. در تهران، هیچ کس غیر از عبدالباسط را نمی شناخت. من یک وقت که به تهران آمده بودم، فقط عبدالباسط مطرح بود. جاهای دیگر هم که می رفتیم، فقط عبدالباسط را می شناختند.

ما در مشهد، نوار شیخ مصطفی اسماعیل را داشتیم. یکی از دوستانم می خواست به مسافرت برود، من گفتم که هرچه توانستی، نوار شیخ مصطفی اسماعیل پیدا کن و بیاور. او هم رفت و چند نوار از نوارهای بسیار خوب شیخ مصطفی اسماعیل را آورد. من آن ها را به آقای مرتضی فاطمی که در آن وقت نوارهای ما را تکثیر می کرد دادم تا تکثیرشان کند. او هم همین کار را کرد و نوارها را به این چند نفری که از تهران آمده بودند داد. درنتیجه، همۀ نوارها به طرف تهران سرازیر گردید و شیخ مصطفی اسماعیل شایع شد. انصافاً هم چیز عجیبی بود. (1)

ص:85


1- . بیانات در مراسم تودیع قاریان قرآن، استاد شحات محمد انور و استاد محمد بسیونی، 1اسفند1369.

اثرگذاری جهانی انقلاب اسلامی

1. ایجاد سه موج اسلام خواهی در دنیا

انقلاب اسلامی که پیروز شد، اسلام در دنیا یک رونق تازه ای پیدا کرد. خیلی ها در دنیا به فکر افتادند که این چه بود؟ این کدام موتور پرقدرت بود که توانست یک چنین حادثۀ عظیمی را به وجود بیاورد که غرب را تکان داد؟ پیروزی انقلاب اسلامی و عظمت امام، غرب را تکان داد. نظام سلطه را تکان داد. خیلی ها به فکر افتادند بروند ببینند این چیست. به قرآن مراجعه کردند، حقایقی از اسلام دستشان آمد؛ لذا مشتاق اسلام شدند [و] گرایش به اسلام پیدا کردند. در آن برهه، یک فصل، یک حمله، یک موج به سمت اسلام به وجود آمد که ادامه هم پیدا کرد.

موج دوم، آن وقتی شد که نظام مارکسیستی شکست خورد. حتی در کشورهای اسلامی، جوان های زیاد و مردمان بااخلاصِ زیادی بودند که امید خودشان را به نظام مارکسیستی بسته بودند. فکر می کردند با تشکیل دولت سوسیالیستی خواهند توانست فقر و بی عدالتی و چه و چه و چه را از کشورهاشان دور کنند. بعضی هاشان هم

واقعاً مردمان صادقی بودند. بنده بعضی از این ها را دیده بودم، چه از مسلمان هاشان، چه از غیرمسلمان هاشان. مردمان صادقی بودند؛ اما به اسلام هیچ اعتقادی نداشتند. مارکسیست شده بودند؛ برای خاطر اینکه خیال می کردند در مارکسیسم امیدی برای مردم هست. بعد که مارکسیسم شکست خورد، این ها دیدند نه، فایده ای ندارد؛ لذا به سمت اسلام آمدند.

همۀ این گروه های جوانی که شما دیدید در مصر و تونس و لیبی و یمن و جاهای دیگر شعار اسلام می دادند، این ها در دهه های شصت و هفتاد میلادی، یعنی حدود چهل سال پیش، سی سال پیش، همه شان شعارهای چپ می دادند، شعارهای کمونیستی می دادند. اگر هم کسی از اسلام چیزی می گفت، لابه لایش حرف های مارکسیستی بود. حتی در کشور خود ما هم مواردی ازاین قبیل بود. من نمی خواهم اسم بیاورم. بودند کسانی که از اسلام می گفتند؛ اما لابه لای حرف اسلامی، در واقع تفکرات مارکسیستی بود که داشت تبلیغ و ترویج می شد. خب، این ها یک جایی اثر خودش را می بخشد. بعد از آنکه مارکسیسم شکست خورد، همۀ این گروه ها که از مارکسیسم مأیوس شدند، به اسلام برگشتند. به اسلام نگاه کردند، به قرآن نگاه کردند، به احکام اسلامی نگاه گردند، به جمهوری اسلامی نگاه کردند [و] دیدند عجب، یک نظامی بر پایۀ اسلام سر پا آمده، همۀ شعارهای مدرن و مترقّی را سر دست گرفته، همۀ قدرت های ظالم و ستمگر و مکندگان خون ملت ها با او دارند مبارزه می کند، این هم مثل کوه ایستاده و نمی لرزد! به شگفت آمدند. گفتند عجب، خب بیاییم ببینیم این چیست. همان هایی را که می خواستند و در مارکسیزم دنبالش می گشتند و نتوانسته بودند آن ها را پیدا کنند، بعد هم که به کلی شکست خورد، می دیدند حالا در اسلام هست. این هم یک مقطع بود که گرایش به اسلام پیدا شد.

یک مقطع هم حالا به وجود آمده است: مأیوس شدن از لیبرالیزم غربی، لیبرال دموکراسی غرب، اقتصاد کاپیتالیستی. می بینید چه خبر است؟ می خواهند این مسئله را در تبلیغات، کوچک کنند. واقع قضیه که کوچک نمی شود. در مرکز مالی آمریکا، در پایتخت اقتصادی آمریکا، یعنی در نیویورک، آن هم در خیابان وال

ص:86

استریت که کانون اصلی سرمایه داری دنیاست، هزاران نفر جمعیت جمع بشوند [و] بگویند ما سرمایه داری را نمی خواهیم. این ها نه مهاجرند، نه همه سیاه پوست اند، نه از طبقات پایین جامعه اند. در میانشان استاد دانشگاه هست، سیاست مدار هست، گروه های دانشجویی [هم] به این ها پیوسته اند [و] می گویند ما نظام کاپیتالیستی را نمی خواهیم. خب، این همین حرف ماست. ما هم که از اول گفتیم «نه شرقی، نه غربی»، یعنی نه نظام کاپیتالیستی، نه نظام سوسیالیستی. آن سوسیالیستی اش بود که به جهنم رفت، این هم دارد یواش یواش سرازیر می شود. بعد از این حادثه، اقبال به اسلام بیشتر خواهد شد. این هم یک موج دیگر است. موج سوم است.(1)

2. تأثیرپذیری جوانان کشورهای عربی از جوانان حزب اللّهی ایران

در کشورهایی که اسمشان اسلامی بود، اما از گرایش و میل و عزت اسلامی، هیچ خبری در آن ها نبود، دختران و پسران بدون اینکه ایران و ایرانی و امام ایران و جوانان ایرانی را دیده باشند، با امواج نورانی ای که جوانان ایرانی فرستادند، منقلب شدند.

در سال های اواسط دهۀ شصت، در سفر به یکی از کشورهای عربی که به شدت تحت تأثیر فرهنگ منحط غرب قرار داشت، من در خیابان ها به چشم خود دیدم که سبک لباس پوشیدن دختران و پسران، سبک جوان های حزب اللّهی ماست؛ درحالی که آن ها به ایران نیامده بودند و از تلویزیون ها و از بعضی خبرها توانسته بودند جوان ایرانی را از دور ببینند و تحت تأثیر عظمت او قرار گیرند.(2)

3. ایجاد امیدواری در دنیای اسلام

دشمنی ها [علیه انقلاب به خاطر] چیست؟ عده ای خیال می کنند مسئولان انقلاب یا امام(رضوان الله علیه) دشمن تراشی کرده اند. نه، قضیه این نیست. اگر شما خانه ای داشته باشید که گردن کلفت و ظالمی سال ها آن را

ص:87


1- . بیانات در جمع روحانیان شیعه و اهل سنت کرمانشاه، 20مهر1390.
2- . بیانات در دیدار با جمعی از دانشجویان بسیجی، 25آذر1377.

غصب کرده باشد، بعد شما با اسناد و مدارک به مراکز قانونی مراجعه کنید و ایستادگی کنید تا خانه را پس بگیرید، طبیعی است که آن غاصب با شما دشمن خواهد شد. نمی شود شما را ملامت کرد که دشمن تراشی کرده اید. شما خواسته اید حق خود را بگیرید. این دشمن تراشی نیست. سفره ای در مقابل بیگانگان پهن بود و بر سر این خوانِ یغما هر کاری می خواستند، می کردند. انقلاب این سفره را جمع کرده [است]. معلوم است دشمن می شوند و کینه بر دل می گیرند و غیظ پیدا می کنند.

این انقلاب در دنیای اسلام و دنیای عرب امیدها را زنده کرد. وقتی انقلاب ما پیروز شد، به طورکلی دنیای عرب و دنیای اسلام در یک حال رکود و سکوت و نومیدی به سر می برد: صهیونیست ها کار خودشان را پیش برده و همه را ترسانده بودند و هیچ ملتی گمان نمی کرد درِ امیدی برایش باز باشد. ناگهان دروازۀ عظیم فَرَج گشوده شد و ملت ها امید پیدا کردند. صهیونیست ها خیال می کردند فلسطین را خورده اند و تمام شده است. شما ببینید امروز ملت فلسطین با همۀ وجود و با همۀ توان، وسط میدان آمده است و با اینکه فشار زیادی هم روی او وارد می کنند، باز ایستاده است. این فقط شکست اسرائیل نیست. این شکستِ امریکاست. این شکستِ همۀ قدرت های صهیونیستی است که بر دنیا مسلط اند. یک ملت بی سلاحِ محصور در اراضی فلسطین، همۀ این ها را عاجز و بیچاره کرده است.

این روح امیدواری بود که ملت لبنان را بیدار کرد. همان ایامِ انقلاب ما، لبنان غوغایی بود. صهیونیست ها هر کاری می خواستند، با لبنان می کردند: حمله می کردند، می کشتند، تجاوز می کردند و هواپیماهایشان در آسمان لبنان می آمدند و می رفتند؛ مثل اینکه آسمان کشور خودشان است! در عوض، گروه های لبنانی به جان هم افتاده بودند. نزدیک پیروزی انقلاب، یک نوار دوساعته از مرحوم دکتر چمران آورده بودند. بنده در مشهد آن را گوش می کردم. خودش در لبنان بود و جزئیات مصیبت های مردم لبنان را در آنجا شرح می داد. الان کار مردم لبنان به جایی رسیده است که به اسرائیل ضربه ای می زنند که از اولِ حضور صهیونیست ها در این منطقه، هیچ دولت عربی چنین ضربه ای به آن ها نزده است. دو سال قبل، آن ها را وادار به عقب نشینی کردند. چند هفتۀ پیش هم

علی رغم [وجود] صهیونیست ها، چندصد زندانیِ خود را آزاد کردند و قدرت مندانه جشن گرفتند. اگر در دل ملتی امید نباشد، این چیزها پیش نمی آید. این امید را شما دادید.

امروز این امیدآفرینی در همۀ دنیای اسلام و عرب به چشم می خورد که مجال نیست جزئیات نمونه ها را به شما عرض کنم. انقلاب ایران دنیای اسلام را امیدوار و زنده کرد. معلوم است وقتی انقلاب با این خصوصیات وارد میدان می شود، کسانی که از رکود و ضعف دنیای اسلام بهره مند بودند، با آن دشمن می شوند. یک موجود زنده هم که ما باشیم، از خود دفاع می کنیم. یک ملت وقتی زنده است و با او دشمنی کرده اند، طبیعی است که عکس العمل نشان می دهد. نمی شود ما دست بسته بنشینیم. با ما دشمنی کنند، دشمنیِ سیاسی [و] دشمنیِ اقتصادی، ما هم بگوییم چون نمی خواهیم دشمن تراشی کنیم، ساکت بمانیم و از خود دفاع نکنیم! اینکه منطق عقلایی نیست. مسئلۀ دشمنی ها این است.(1)

4. نزار قبانی؛ شاعری عرب با سروده هایی برای ایران

انقلاب در ابتدا آن چنان انفجاری در دنیای اسلام به وجود آورد که همه را به وحشت فروبرد. تحلیل کردند و گفتند اگر جلوی این انقلاب را سد نکنیم و این نظام را از پا نیندازیم، دنیای اسلام را تسخیر و منافع غرب را در دنیای اسلام تهدید خواهد کرد. راست هم می گفتند؛ لذا توطئه ها علیه انقلاب اسلامی شروع شد. پس نظام اسلامی و

ص:88


1- . بیانات در خطبه های نمازجمعه، 24بهمن1382.

انقلاب اسلامی همان کاری را کرد که ملیت برای یک ملت می کند؛ یعنی همه احساس خودمانی گری کردند و شعار دادند.

در کشورهای دوردست، نام فرزندان خود را نام شخصیت های انقلاب گذاشتند. شعرای بزرگ عرب که ما نام آن ها را نشنیده بودیم و مطلقاً با ایران ارتباطی نداشتند، در وصف تهران، ایران و مردم ایران قصاید غرایی سرودند. نزار قبّانی که شاعر بسیار برجسته ای بود و سه چهار سال پیش فوت شد، به این معروف بود که شعرش دائم با قدرت های عربی گلاویز است. او در شعرهایش که بسیار هم جاذبه داشت، خاندان های سلطنتی و حرم سراهای آن ها را تحقیر می کرد. البته او هیچ وقت به ایران نیامده بود و هیچ رگ ایرانی هم نداشت؛ اما دربارۀ تهران، تهرانی که ندیده بود و نمی شناخت و ایرانی که ناسیونالیسم عربی همیشه با آن مقابله کرده است، قصیده مفصلی دارد.(1)

5. الگوگیری نلسون ماندلا و انقلاب آفریقای جنوبی از تجربۀ انقلاب اسلامی

جوان این مملکت در دهه های پنجاه و شصت، معجزه آفرید. جوان این مملکت کاری کرد که تا آن روز هیچ ملتی نتوانسته بود چنین کاری بکند. جوان این مملکت با تن و جسم خود به خیابان های این کشور آمد، در همین شهر رشتِ شما، در شهرهای دیگر استان، در شهرهای دیگر کشور، [به خیابان ها آمد] و چنان این حضور را با همین جسم خود برجسته کرد که آن نظامِ تادندان مسلحِ متّکی به پشتیبانی همۀ سیاست های استعماری دنیا، دید دیگر جای نفس کشیدن ندارد؛ لذا مجبور شد فرار کند و برود. این تجربه، بعد از ما تکرار شد. قبل از ما هیچ جای دیگر نبود. انقلاب هایی که در جاهای دیگر رخ می داد، نتیجۀ کارهای چریکی و پارتیزانی و پرتاب ترقّه و شلیک گلوله بود؛ اما این تجربه، تجربۀ ملت ایران بود که به وسیلۀ جوانان ایجاد شد.

نلسون ماندلا قبل از آنکه در آفریقای جنوبی به پیروزی برسد، زمانی که تازه از زندان آزاد شده بود، به ایران آمد و با من ملاقات کرد. راجع به اوضاع آفریقای جنوبی از او سؤال کردم. چیزهایی گفت. من به او گفتم ما تجربه ای داریم که گمان می کنم در کشور شما هم قابل عمل باشد و آن تجربه عبارت است از اینکه انسان های داوطلب که اکثریت جمعیت کشور ما را تشکیل می دادند، زن و مرد، با جسمِ خودشان به خیابان ها آمدند. نه با مشتشان، نه با سلاحشان، نه با نارنجکشان، نه با خانۀ تیمی شان، بلکه با تنِ خودشان آمدند. روی خود را هم نبستند. با صورتِ باز آمدند؛ لذا نظام را منفعل کردند و او هم دید نمی تواند بایستد. واقعاً بر چه کسی می خواست حکومت کند؟ گفتم به نظر من این الگو در آفریقای جنوبی قابل عمل است. او سری تکان داد.

بعد از رفتن او، یکی دو ماه طول نکشید که خبرهای تظاهرات عظیم مردمی در آفریقای جنوبی را در روزنامه ها خواندیم! من فهمیدم که این بذر، سبز شد، عین همان وضعیت ایران. تمام خیابان های شهرهای بزرگ آفریقای جنوبی از سیاهان پُر شد و یک عده از سفیدپوست ها هم آمدند و همراه با آن ها راه پیمایی کردند و گفتند ما هم با حکومت تبعیض نژادی مخالف ایم! نتیجه نیز همان شد؛ یعنی کسی که در رأس بود، دید اصلًا نمی تواند کاری بکند. اول رفت و کس دیگری را جای خودش گذاشت. او هم دید نمی تواند؛ لذا در یک انتقال قدرت آرام، حکومت را به دست سیاه پوستان دادند و خودِ ماندلا هم رئیس جمهور شد!

ص:89


1- . بیانات در دیدار با جوانان استان اصفهان، 12آبان1380.

این حادثۀ تقلیدشدنی و این الگوی ملت ها برای آزادی خواهی، به وسیلۀ جوان ایرانی در دهه های پنجاه و شصت اتفاق افتاد. معجزۀ انقلاب اسلامی در دهۀ پنجاه و معجزۀ جنگ هشت ساله در دهۀ شصت اتفاق افتاد.(1)

محبت ائمه، این محبت اهل بیت، همین چیزی که در قرآن هم روی آن تکیه شده [است]: (إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی)،(2) این تمسک به سخنان اهل بیت و راهنمایی های آن ها و انگشت راهگشای اشارۀ آن ها در همۀ مسائل، آن عامل مهمی است که توانسته این اندیشۀ سالم و مستحکم [شیعی] را از گزندها محفوظ نگه دارد. عالمان و متفکرانی که مقهور پول و زور و قدرت و شهوت و بقیۀ لغزشگاه ها شدند، کم نیستند. آن عاملی که می تواند عالم و عامی را از این لغزشگاه ها دور نگه دارد، همین جوشش ایمانِ آمیختۀ با عواطف است. این را شیعه حفظ کرده است.

امام فرمود: «ماه محرم، ماهی است که خون بر شمشیر پیروز می شود.» چگونه؟ شما جوانان عزیز، آن روز در این خیابان ها نبودید. در عرصۀ این دنیای بزرگ، این همه حادثۀ تغییر و تحول سیاسی در قرن بیستم اتفاق افتاده است. در سال 1917 در روسیه، انقلاب شوروی اتفاق افتاد. بعد از گذشت یکی دو دهه، در گوشه وکنار دنیا، تحولات سیاسی پی درپی اتفاق افتاد: یا با خون ریزی های سخت، یا با کودتاهای خونین، یا با ارعاب ها، یا با لشکرکشی های عجیب. هیچ جا اتفاق نیفتاده بود تا روز پیروزی انقلاب ما که ملتی با تن خود و دل خود و عواطف خود، مجسم در شعارهای خود، بدون سلاح، با حجم عظیم وجود خود، فضای جامعۀ خود را چنان در زیر سیطرۀ خودش بگیرد که دشمن در مقابل او قدرت پایداری نداشته باشد! این در ایران اتفاق افتاد.

نلسون ماندلا اینجا آمد، قبل از اینکه رژیم آپارتاید در آفریقای جنوبی سقوط کند. تازه از زندان آزاد شده بود.

ص:90


1- . بیانات در دیدار با جوانان و فرهنگیان در مصلای رشت، 12اردیبهشت1380.
2- . شوری، 23.

البته من قضایای انقلاب در آن کشور را خبر داشتم. در زمان ریاست جمهوری، سفری به مناطق جنوب آفریقا کرده بودم. آنجا مطلع شدم که دوستان و نزدیکانش قضایای انقلاب ایران را در زندان به او می دادند و او تحت تأثیر بود و از داخل زندان نسبت به امام اظهار ارادت کرده بود. البته این اظهار ارادت و تحت تأثیر قرارگرفتن مخصوص او هم نبود. من او را به خاطر مطلبی که می خواهم بگویم، مثال می زنم؛ وگرنه شخصیت های بسیار برجسته تر از او هم در دنیا بودند که همین طور تحت تأثیر بودند. راجع به انقلاب شنیده بود. آمد اینجا. یک گره کوری در آفریقای جنوبی بود که این همه مبارزات، سی سال، چهل سال مبارزه کرده بودند، به جایی نمی رسید.

اینجا با من ملاقات کرد. به او گفتم که تجربۀ امام و انقلاب ایران این بود: تجربۀ حضور دل ها و تن ها، بدون به کاربردن سلاح، با پشتوانۀ اعتقاد و عاطفه. به اعتقاد من وقتی خیابان های شهرها از این مظهر حضور مردم مؤمن پُر شدند [که البته] از هرکسی هم برنمی آید [و] یک نوع ایمان لازم است، در مقابل این عظمت، همۀ نظام های سیاسی فرومی ریزند. او همان جا نکته را دریافت. بعد از اندکی، حرکت های عظیم خیابانی را در آنجا شنیدیم که به تغییر آن رژیمِ حقیقتاً قهار و سفّاک منتهی شد؛ به طوری که بعضی از شخصیت های سفیدها آنجا مجبور شدند با این ها همکاری کنند! بنابراین یک نظام چندین ده سالۀ نژادپرستِ ظالمِ ستمگر، با این حرکتی که الهامش از انقلاب اسلامی گرفته شده بود، از بین رفت. امروز هم در دنیا این روشِ کار، روشی مؤثر و مقبول شده است. قبل ها معمول نبود.(1)

ص:91


1- . بیانات در دیدار با دانشجویان بسیجی طرح ولایت، 10شهریور1379.

تغییر هندسۀ جها ن

1. پیچ تاریخی

دهۀ فجر آمد و این سلسلۀ غلط، این هندسۀ معیوب و این رشتۀ بیمار را قطع کرد و تمام شد: آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت. دیگر آنجایی که حکومت، غالب و فاتح و آقا و قدَرقدرت و صاحب اختیار است، گذشت. دوره ای

آمده که اگر آقایی هست، خود مردم اند. وقتی که امام سر کار آمد، مردم او را قبول داشتند و مظهر قدرتِ مردم بود. او از خودش چیزی نداشت، از پدرش چیزی به ارث نبرده بود، با شمشیرش چیزی علیه مردم به دست نیاورده بود؛ بلکه شمشیر مردم در دست او بود و بر سر ضدمردم و بر سر مهاجم و استعمارگر و توطئه چی و کودتاچی زد. هروقت هم مردم اراده می کردند که شمشیر را از دستش بگیرند، متعلق به خودشان بود و او هم دودستی تقدیم می کرد و طلبی از کسی نداشت. ببینید، این بنای حکومت جمهوری اسلامی است. این برکات، این انتقال مهم و این تغییر خط، در نقطۀ دهۀ فجر انجام گرفته است. این لحظۀ تاریخی، لحظۀ مهمی است.

شما ولادت پیامبرصلی الله علیه و آله وسلم و ائمه@ را جشن می گیرید. صدها سال است که ولادت مسی حعلیه السلام را جشن می گیرند. چرا ولادت ها اهمیت و ارزش دارند؟ به خاطر اینکه یک مقطع حساس و تعیین کننده و یک نقطۀ عطف و یک پیچش در تاریخ اند. یعنی تاریخ در خطی می رفت؛ اما در این لحظه، به یک سمت دیگر پیچید. این، نقطۀ پیچ و نقطۀ عطف و نقطۀ انعطاف به یک سمت دیگر است. اگر ما با این حساب نگاه کنیم، اهمیت دهۀ فجر خیلی زیاد است.

بیانات در دیدار با اعضای شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی و مسئولان ستاد برگزاری دهۀ فجر، 11دی1369.

نگاه به اوضاع سیاسی جهان و منطقه نشان می دهد که ما در مقطع حساسی هستیم. به معنای واقعیِ کلمه، امروز یک پیچ تاریخی است. این را بدانید! اگر قوی نباشید، زور خواهید شنفت؛ [آن هم] نه از آمریکا و غرب، حتی از موجودی مثل صدام. اگر قوی نباشید، به شما زور می گویند، بر شما تحمیل می کنند. باید قوی بشوید. عناصر قوّت چیست؟ چگونه می شود فهمید و قبول کرد که ما قوی هستیم؟ روحیه، امید، کار و تلاش، شناخت رخنه های اقتصادی، رخنه های فرهنگی، رخنه های امنیتی. این ها را بشناسید و این رخنه ها را ببندید. [همین طور] هم افزایی دستگاه های مسئول: به هم کمک کنند دستگاه ها. [نیز] هم افزایی دستگاه های مسئول با مردم. این ها عناصر قوّت است. این یک توصیه که این توصیه به همه است.(1)

امروز هم ملت ایران آرمان هایی دارد، داعیه هایی دارد، حرف های بزرگی دارد؛ هم برای کشور خودش، هم برای دنیای اسلام، هم برای عالم بشریت. در مقابل ملت ایران هم گرگ های گرسنه، سبع های افسارگسیخته، این کمپانی های زر و زور، این مجموعه های دنیاطلبِ دنیاپرست صف کشیده اند: اسلحه می سازند؛ اسلحه صادر می کنند؛ جنگ می افروزند؛ سازمان ملل را با میل و ارادۀ خودشان می چرخانند؛ هرجا می خواهند، افراد نظامی

ص:92


1- . بیانات در دیدار با مسئولان نظام، 16تیر1393.

می برند؛ جنایت می کنند؛ از ظلم حمایت می کنند؛ از صهیونیست های غاصب حمایت می کنند؛ ظلم می کنند در جامعۀ بشری، با قدرت ظاهری، با کبکبه و دبدبۀ ظاهری، از قبیل همانی که نمونه اش را در دوران طاغوت در ایران می دیدیم.

امروز هم یک عده ای می گویند: «آقا مگر می شود در مقابل این صفِ به هم پیوستۀ دشمنان مسلح به پول و زور و رسانه و اقتصاد و سیاست و همه چیز ایستاد؟ مگر می شود پیش برد؟!» امروز هم همان حرف است. این یک تجربه است. بله، این حرف ما نیست؛ این حرف قرآن است: اگر برای خدا پا در میدان گذاشتید و ایستادگی

کردید، پیروزی قطعی است: (وَ لَوْ قاتَلَکُمُ الَّذینَ کَفَرُوا لَوَلَّوُا الْأَدْبارَ ثُمَّ لَا یجِدُونَ وَلِیا وَ لَا نَصیراً * سُنَّةَ اللَّهِ الَّتی قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلاً)(1) این فقط مربوط به ماجرای جنگ صدر اسلام نیست که! (وَ لَوْ قاتَلَکُمُ الَّذینَ کَفَرُوا لَوَلَّوُا الْأَدْبارَ)؛ سنّت الله است.

بله، آن وقتی که ما حرف حساب خودمان را بلد نباشیم، ندانیم، یا بلد نباشیم بگوییم و طرح کنیم، یا پای آن حرف نایستیم، یا وسط راه با وسوسه های شیطانی یا وسوسه های نفس یا تنبلی ها پا سست کنیم، مجاهدت به جایی نخواهد رسید. معلوم است. بحث بر سر آنجایی است که:( لَینْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ ینْصُرُهُ)(2) دیگر از این تأکید، بالاتر نمی شود. اگر نصرت خدا بکنیم: نصرت خدا با فکرکردن، اندوختن اندیشه های ناب، مطرح کردن درست آن در عالم، پای آن ایستادن، تدبیر برای پیشبرد آن، به کاربردن [و] در مقابل خطرات آن سینه سپرکردن،( لَینْصُرَنَّ اللَّهُ): خدای متعال حتماً و قطعاً نصرت خواهد کرد. معنای( لَینْصُرَنَّ) این است؛ یعنی خدا حتماً و قطعاً نصرت می کند: (وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِیلاً)(3) از خدا راست گوتر کیست؟

ملت ایران این ها را در عمل تجربه هم کرده است. اگر شما ملت عزیز ما، شما جوان های خوش روحیه و پرتوان و عازم، در این راهی که دارید می روید، ایستادگی کنید؛ شک نکنید که در زمان خود، در زمان متناسب، تمام آمال و آرزوها و داعیه ها و شعارهای ملت ایران نه فقط نسبت به خودِ این کشور، بلکه نسبت به دنیای اسلام و امت اسلامی و جامعۀ بشری تحقق پیدا خواهد کرد. هر کاری دوره ای دارد، زمانی دارد. در زمان متناسب خود، این آرزوها تحقق پیدا خواهد کرد. ملت ایران به آن نقطه ای که موردنظر اوست، به دنبال آن حرکت کرده است، اهتمام ورزیده است، خواهد رسید. راهش مقاومت کردن است.

آن وقت چه اتفاقی می افتد؟ مسیر تاریخ دنیا تغییر پیدا خواهد کرد. مسیر تاریخ عوض خواهد شد. امروز مسیر تاریخ، مسیر ظلم است؛ مسیر سلطه گری و سلطه پذیری است. یک عده در دنیا سلطه گرند [و] یک عده در دنیا سلطه پذیرند. اگر حرف شما ملت ایران پیش رفت، اگر شما توانستید پیروز شوید، به آن نقطۀ موعود برسید، آن وقت مسیر تاریخ عوض خواهد شد، زمینۀ ظهور ولیّ امر و ولیّ عصر(ارواحناله الفداه) آماده خواهد شد، دنیا وارد یک مرحلۀ جدیدی خواهد شد. این بسته به عزم امروز من و شماست. این بسته به معرفت امروز من و شماست.(4)

ص:93


1- . فتح، 22و23.
2- . حج، 40.
3- . نساء، 122.
4- . بیانات در دیدار با مردم قم، 19دی1391.

مسابقه فرهنگی

ص:94

ص:95

تصویر

ص:96

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109